مباحثی از تاریخ ، علوم و معارف قرآن

مشخصات کتاب

سرشناسه:کریمی، مرزبان، 1335 -

عنوان و نام پديدآور:مباحثی از تاریخ ، علوم و معارف قرآن /مرزبان کریمی.

مشخصات نشر:شهرکرد:سدره المنتهی،1389.

مشخصات ظاهری:693ص.

شابک:140000 ریال 978-600-5149-13-5 :

یادداشت:کتابنامه: [685] -693 ؛ همچنین به صورت زیرنویس.

یادداشت:واژه نامه.

موضوع:قرآن-- بررسی و شناخت

Qur'an -- Surveys

رده بندی کنگره:BP65/3/ک37م2 1389

رده بندی دیویی:297/159

شماره کتابشناسی ملی:2 0 7 4 2 3 0

اطلاعات رکورد کتابشناسی:ركورد كامل

ص: 1

اشاره

وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَىٰ عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَىٰ

عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَىٰ إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَىٰ

ص: 2

اهداء

این اثر را تقدیم می نمایم: به پیشگاه ملکوتی پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) که قلب مقدسش منزل نزول وحی الهی بود، به پیشگاه مقدس سیدالولیاء امير المؤمنین علی ابن ابی طالب (علیه السلام) که می شنید آن چه را پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می شنید و می دید آن چه را پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می دید، اما پیامبرنبود، به پیشگاه مقدس حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) که وجود مقدسش لیله القدری است که یازده قرآن ناطق در آن نازل شد، و به پیشگاه با عظمت خاتم الاوصیاء حضرت حجه ابن الحسن (عج) که شریک قرآن،عدل قرآن و ثقل اصغری است که هرگز از ثقل اکبر جدایی ندارد.

ص: 3

مباحثی از ( تاریخ، علوم و معارف قرآن)

مرزبان کریمی

ص: 4

فهرست مطالب

تصویر

ص: 5

تصویر

ص: 6

تصویر

ص: 7

تصویر

ص: 8

تصویر

ص: 9

تصویر

ص: 10

تصویر

ص: 11

ص: 12

مقدمه

قرآن جامع ترین کتاب آسمانی

قرآن آخرین کتاب آسمانی است، این نسخه ی ممتاز داروی تمام بیماری های اخلاقی و روحی است. لفظ قرآن از «قرء» جدا شده، «قرء» به معنی «خواند» و قرآن به معنی «خواندن» یا «آنچه باید خوانده شود» آمده است. این کتاب از طرف آفریدگار عالم بر حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) پیامبر اسلام نازل شده و جاوید است.

تنها چند سوره از قرآن به طور کامل و یک مرتبه نازل شد. بقیه قرآن به صورت آیاتی نازل می شد و طبق تعليمات جبرئیل، نویسندگان وحی به فرمان حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) آیات را در سوره های معین می نگاشتند تا تکمیل گردید. نخستین قسمتی که از قرآن نازل شد، پنج آیه اول سوره علق می باشد.

قرآن دارای سی جزء مساوی و یکصد و چهارده سوره، قسمت های نامساوی، می۔ باشد. هر سوره نامی دارد که به تناسب کلمه ای قابل ذکر که در سوره آمده، یا نام شخص که در آن سوره ذکر شده، با موضوعی که در سوره مورد بحث قرار گرفته می باشد. پاره ای از سوره ها که قبل از هجرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل شده اند را سوره های مکی و بعضی که پس از هجرت نازل شده اند را سوره های مدنی می نامند. هر سوره از اجزاء غیر مساوی تشکیلیافته که آیه (علامت و نشانه) خوانده می شود. بعضی می گویند که پاره ای از

ص: 13

آیات قرآن برداشته شده و در آن تحریف راه یافته است، اینیک افترای بی اساس است که دشمنان اسلام بدین گونه می خواهند در سندیت قرآن خدشه وارد کنند و گرنه قرآنی که اکنونی در دست مسلمان های جهان است همان قرآنی است که از طرف خداوند بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نازل شد و در خلال چهارده قرن، با این همهچاپ های گوناگون و گردیدن به دست اقوام و ملل مختلف مسلمان هیچ گونه تغییر و تحریفی در آن به وجود نیامده، مهمتر آن که، زمانی که عثمان دستور استنساخ قرآن را داد خط کوفی بوده که اعراب و نقطه کاملی نداشته و بعدهای حجاج بن یوسف ثقفی روی حروف نقطه و اعراب گذارد. با اختراع صنعت چاپ نخستین قرآن در سال 1530 میلادی به چاپ رسید.

یکی از جنبه های اعجاز و برتری قرآن، جامعیت آن است. قرآن در آیه89 سوره اسراء می گوید: «وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُورًا»: (ما برای مردم در این قرآن از هر نمونه ای از انواع معارف بیان کردیم ولی با این حال اکثر مردم جاهل و نادان جز افکار حق و نادیده گرفتن دلایل هدایت، عکس العملی نشان ندادند)

در کتاب آسمانی قرآن، هم دلائل متین عقلی با ریزه کاری های مخصوصش در زمینه عقاید آمده و هم بیان احکام متین و استوار بر اساس نیازمندی های بشر در همه زمینه ها، هم بحث های تاریخی قرآن در نوع خود بی نظیر، هیجان انگیز، بیدادگر، دلچسب، تکان دهنده و خالی از هرگونه خرافه است. و هم مباحث اخلاقیش که با دل های آماده همان کار را می کنند که باران بهار با زمین های مرده.

مسائل علمی که در قرآن مطرح شده، پرده از روی حقایقی بر می دارد که حداقل در آن زمان برای هیچ دانشمندی شناخته نشده بود. خلاصه قرآن در هر وادی گام می نهد، عالیترین نمونه را ارائه میدهد. قرآن در هر عصر و زمانی که خوانده می شود آن چنان است که گویی امروز و برای امروز نازل شده و هیچ اثری از گذشت زمان در آن دیده نمی شود.

ص: 14

یکی از جهات اعجاز قرآن و ضمنا از مشخصات یک دین صحيح آسمانی، طرز قانونگذاری در قرآن است. که مزایا و امتیازاتی مخصوص به خود دارد که نمی توان آنها را در قوانینی که زائیده شده ی افکار بشر است جستجو کرد. از جمله قوانین قرآن که واضع آن خدا است دارای کلیت و جامعیت است و در هر زمان و مکانی و نسبت به هر طبقه و قومی یکسان وضع شده و در مورد همه یکسان اجرا می شود. قوانین قرآن از هر گونه اعمال نظر و فکری خالی است، چون همه بندگان در پیشگاه خدا یکسانند. در قوانین الهی رعایت همگان به طور مساوی شده مصالح و مفاسد واقعی جامعه در تدوین آن مورد ملاحظه قرار گرفته است و تفاوت آن با قوانین بشری این است که چون بشر به طور کامل و دقیق به مصالح و نیازمندی های افراد و اجتماع آگاه نیست در قانون گذاری راه دیگری پیموده است. از این رو قانون باید از طرف کسی باشد که بر تر از همه افکار و ادراکات جامعه ی بشر بیندیشد، تمام نیازمندی ها را درک کند و خود نیازمند نباشد. در مورد عبادات، دستورات قرآن بهترین راه و روش بندگی خدا را جلوه گر می سازد. در باب اعتقادات، بهترین عقیده و طرز تفکر را به بشر القاء می کند در امور اخلاقی و معاشرت، رفتار مرد و زن قوانین قرآن موجب زندگی گرم و تشکیل دهنده کانون محبت است، حقوق پدر و مادر نسبت به فرزند و بر عکس، برادر و خواهر، فرمانفرما و فرمانبر و قوانین جزایی و قضایی و سایر حقوق متبادله اجتماع طوری در قرآن بیان شده که تمام نکات اخلاقی را رعایت نموده، برای ارث و جلو گیری از تراکم ثروت، از بینبردن اختلافات طبقاتی به بهترین وجه قانون تدوین نموده است.

قوانین قرآن به قدری جامع و با استحکام است که با گذشت زمان کهنه و ناقص نمی گردد و نیاز به تبصره و متممی پیدا نمی کند چون وضع این قوانین از طرف خداست که به تمام سود و زیان و نیازمندی های اجتماع و پیش آمدهای بعدی آگاه می باشد و به علاوه اختلاف بنیه و مزاج افراد را می داند و در سایه قوانین او تمام افراد بشر از بزرگ و کوچک، مرد و زن، سیاه و سفید، نیازمند و بی نیاز به حقوق خود می رسند و بدون ظلم

ص: 15

و تعدی به فردی همگان از مزایای زندگی به طور صحیحی برخوردارند و نظم و انتظام و وحدت بشری را حفظ می نماید.(1)

برای وضع قانون معمولا عده ای از حقوقدانان دور هم جمع شده و با شور و تبادل نظر و بحث و مذاکره، مواد آن را تنظیم می کنند. اما با گذشت زمان نقاط ضعف آشکار می شود و نیاز به تغییریا افزودن ماده واحده و تبصره احساس می گردد، تا آن جا که پس از گذشتن یکیا چند قرن ناتوانی قانون از اداره اجتماع کاملا آشکار گشته و وضع قانون جدیدی لازم به نظر می رسد.

حال با دقت و تعمق به این مطلب توجه کنید که یک مرد درس ناخوانده و استاد ندیده در گوشه ای دور از تمدن، به تنهایی و بدون شور و تبادل نظر با دیگران، قانونی جهانی می آورد که نه فقط عرب بیابانگرد را در کمتر از یک قرن متشكل نموده و بر امپراطوری های معاصر خود غلبه می دهد، بلکه برای بشر قانونی عرضه می دارد که حتی در عصر فضا، رستگاری واقعی جوامع بشری جز با عمل به آن میسر نیست. درباره قانون قرآن دانشمندان بزرگ اسلامی در طی چهارده قرن داد سخن داده اند و کتاب های مختصر و مفصل در این باره نگاشته اند.

هیچ کدام از ادیانی که امروز در جهان وجود دارند (اعم از حق و باطل) پیروان خود را از داشتن قانون دیگر، برای اداره امور زندگانی بی نیاز نمی کند، چنانچه ربرت هو گوت جاكسون می نویسد: در غرب سیستم قانونی را یک موضوع دنیوی می دانند که در آن مقتضیات وقت رل بزرگی بازی می کند. البته نفوذهای مذهبی در تشکیل قوانین خیلی مؤثر و قوی بوده اند . ولی با وصف همه این ها، قانون باز به صورت یک امر دنیوی باقی مانده است. از این رو قانون، تکالیف مذهبی معین نمی کند بلکه در حقیقت هشیارانه آنها را حذف می کند. قانون فقط یک تماس محدودی با اجرای وظایف

ص: 16


1- تفسیر نمونه ج12ص 276، مناظره دکتر و رهبر ص 195- 199 و 241- 217

اخلاقی دارد. ولی بر عکس در دین اسلام، قوانین اسلامی سرچشمه و منبع قانون اراده خدا است.

اراده ای که بر رسول او محمد (صلی الله علیه و آله) مکشوف و عیان گردیده است، این قانون واین اراده الهی، تمام مؤمنین را جامعه واحدی می شناسد گرچه از قبایل و عشایر گوناگون تشکیل یافته و در مواضع و محل های دور و مجزایی از یکدیگر واقع شده باشند. در این جا مذهب نیروی صحیح و سالم التصاق دهنده جماعت می باشد نه مليت و حدود جغرافیایی.

در این جا خود دولت هم مطیع و فرمانبردار قرآن است و مجالی برای قانونگذاردیگری باقی نمی گذارد چه رسد به آن که اجازه انتقاد و شقاق و نفاق بدهد.(1)

علامه طباطبایی می فرماید: در قرآن کریم برای اهل ادب، بلاغت در کلام و برای فیلسوف در فلسفه و الهيات و برای دانشمند در علم مربوطه اش و برای جامعه شناس در علم الاجتماع و برای قانونگذار در وضع قوانین و برای سیاستمدار در فن سیاست و برای حکومت ها در مورد جهانداری و بالاخره برای جهانیان در همه شئون زندگی، اعجاز بزرگ و بهت آوری است.

مرزبان کریمی

ص: 17


1- آشنایی با قرآن ج 1، مراکز تربیت معلم، ص33-32

ص: 18

فصل اول: مباحثی از علوم قرآن

اشاره

ص: 19

ص: 20

اصیل ترین منبع ایدئولوژی وزلالترين منشأ علوم و معارف اسلام قرآن است، قرآن هم سند نبوت پیامبر گرامی اسلامی است و هم چراغ همیشه پر فروغ هدایت بشر، هم کلام خداست و هم نیازهای فطری بشر، راهنمای عمل و تضمین کننده سعادت دنیاو آخرت آدمی است، کتابی است روشن وروشنگر، کلامی است الهی که مخاطبش بشری است که در اسارت خاک است، نازل شده است تا این اسیر را به کمال وارتقاء لايقش عروج دهد، کتابی است که منطقش علم است و عمل و زبانش استدلال و عاطفه و اثرش بر عقل است و بردل، خالی از هر باطل و بیهوده، سرشار از حكم ونورهدایت و نهایت، تمسک به آن فلاح است و رستگاری.

آری این کتاب مقدس، که آخرین وحی است، آخرین پیام حق و آخرین اتمام حجت او بر بندگان است. کتابی است، جاوید که تا قیام قیامت به عنوان تنها معیار هدایت خواهد بود و همین بیانگر اعجاز جاودانگی این کتاب است. به هر حال جامعه بشری بطور اعم و مسلمین به طور اخص وظیفه دارند تاحد امکان در شناخت آن بکوشند، در قرائت و فهم و عمل به آن تلاش کنند، در آن تدبر نمایند و حقایق عمیق و اصیل الهی فردی، اجتماعی، حقوقی، سیاسی، اقتصادی و اخلاقی و خانوادگی خویش را از آن سرچشمه هدایت اخذ نمایند تا به سعادت حقیقی در دین و دنیا برسند. بر این اساس، این نوشته گامی است لرزان و ناچیز و شبنمی است از تعرقات دریای معارف قرآن در جهت استشمام رایحه جانفزای کتاب خدا.

ص: 21

سخن ما در مورد علوم قرآنی یابه اصطلاح جدید شناخت قرآن است. لذا، ابتدا از تعریف آن آغاز می نمائیم: علوم قرآنی واژه ای است مرکب از علوم و قرآنی، علوم جمع علم است و قرآنی یعنی منسوب به قرآن .

پس علوم قرآنی یعنی علومی، که از قرآن سرچشمه گرفته اند و منسوب به قرآن اند.

اما علم: گاهی به معنی شناخت و ادراک یقینی یک مطلب است که از طریق حصول صورت اشیاءدر عقل حاصل می شود و گاهی به معنی شناخت ذات موضوع و قدرت شناخت یک موضوع است.

واژه قرآن در لغت به معنی بر زبان جاری کردن آن چه در نامه است می باشد و نیز به معنی مطالعه نامه در حال سکوت است و در اصل به معنی جمع است و قرآن چون شامل مجموع سوره ها و پیوند آیات با یکدیگر است قرآن نامیده می شود. و از آنجایی که مطالب و معانی این کتاب مقدس دارای انسجام و تناسب و هماهنگی کامل بوده و در بر گیرنده کلیات احکام و قوانین است قرآن خوانده می شود.

تعریف اصطلاحی قرآن

1. کلام قائم بذات الهی و مصحفی است که به طریق متواتر به ما رسیده است.

2. کتابی است به لفظ عربی نازل شده از سوی مبدأ حق توسط جبرئیل بر رسول گرامی اسلام.

بطور کلی قرآن: اولا وحی الهی است، ثانياً توسط امین وحی جبرئیل (علیه السلام) نازل شده، ثالثاً بر شخص حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) نبی گرامی اسلام نازل شده، رابعا هم از جهت لفظ و هم از جهت معنی و اسلوب وحی الهی است، خامساً مخاطب این کتاب همه مردم اند چون هدایت گر همه آدمیان در همه اعصار است، سادساً به زبان عربی مبین است، سابعاً این کتاب که مکتوب در مصحف هاست بطریق تواتر وقطعی به دست ما رسیده است.

علوم قرآنی (شناخت قرآن)

علوم قرآنی مجموعه علوم خاصی است، که همراه با نزول و نشر و رواج قرآن در میان مسلمین پدید آمده، بطوری که آگاهی از آنها در قرآن را آسان تر می نماید، این علوم عبارتند از:علم تفسیر، علم آیات احکام، علم اعجاز، علم به مکی و مدنی بودن آیات، علم اسباب نزول یا شأن نزول، علم ناسخ و

ص: 22

منسوخ، علم محکم و متشابه، علم اعراب و بلاغت ، علم رسم الخط قرآن، علم قرائت قرآن و نظایر اینها.

1. تفسیر قرآن: تفسیر در اصل به معنی توضیح و کشف و اظهار است، اما در اصطلاح، به معنی فهمیدن معانی و مقاصد آیات قرآن است. البته بدیهی است که در تفسیر هدف کشف و درک مراد حق تعالی از آیات شریفه است و باید از هرگونه اعمال و نظر فردی در قرآن و درک آن خودداری کرد که موجب عذاب خواهد شد و چون قرآن کلامی است دارای دلالت و معنی وقصدی معین پس تفسیر علمی است که عهده دار شرح و توضیح معانی و مقاصد و دلالت های قرآن است.

2. آیات احکام: قرآن ریشه و اصل قوانین شرعی اسلام است و بقول مشهور پانصد آیه در قرآن در زمینه تشریع و بیان احکام الهی وجود دارد و لذا علمی که عهده دار استخراج احکام شرعی و توضیح و تبيين آنهاست و اوامر و نواهی خدا را بر اساس قرآن به مردم گوشزد و تعلیم می نماید علم آیات احکام نامیده می شود.

3. علم اعجاز: قرآن کریم حجت خدا بر همه بشریت است، لذا معجزه ای جاوید است چون کلام خداست، علمی که معجزه بودن قرآن را در ابعاد مختلف لفظی و معنوی بررسی می نماید و آن را به عنوان دلیلی بر صدق نبوت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) معرفی می نماید علم اعجاز نامیده شده که در آن از معنی معجزه و شرایط اعجاز و دلایل و وجوه و ابعاد اعجاز قرآن بحث می شود.

4. مکی و مدنی بودن آیات: تدبر و تحقیق در آیات قرآن از جهت نزول به اعتبار زمان که کدام آیات قبل از هجرت و کدام آیات پس از هجرت و این که کدام آیات در کدام مکان و بخاطر اهل کدام دیار نازل شده اند محتوی این علم را تشکیل می دهد زیرا آیات قرآن از جهت نزول به اعتبار زمان و مکان و اشخاص مخاطب متفاوت است و بدیهی است، که در همه این مسائل به درک پیام حقیقی وحی کمک شایانی می نماید.

5. اسباب نزول یا شأن نزول: علمی است که عهده دار شرح و توضيح حوادث و جریانات تاریخی معینی است که موجب نزول آیاتی گردیده اند زیرا برخی آیات قرآن بدون زمینه اجتماعی خاصی و ابتدأ نازل شده اند و دسته ای از آیات در پییک جریان معين تاریخی یا شخصی نازل شده اند و

ص: 23

آن چه سبب نزول آیه ای را بیان می دارد و اوضاع و شرائط عمومی و یا شخصی مناسب با آیه را تشریح می نماید شأن نزول نام دارد.

6. علم ناسخ ومنسوخ: مطالعه در قرآن به اعتبار آن که برخی آیات پایان حکم آیه ای را از لحاظ مدت و زمان بیان می کند و آیهای دیگر و حکمی دیگر جایگزین آن شده است علم ناسخ و منسوخ گفته می شود، و در این علم آیاتی که به نسخ آنها آیاتی نازل شده مورد بررسی واقع می شود، بدون علم ناسخ و منسوخ نمی توان احکام قرآن را دریافت کرد زیرا بعضی از احکام قرآن بر اساس مصالح الهی بوسیله احکام دیگری نسخ گردیده اند.

7. علم محکم و متشابه: علمی است که بوسیله آن آیات محکم و متشابه از هم تشخیص داده می شود و نیز آن چه مربوط به این علم است مانند تأویل و تنزیل و نظایر اینها مورد بحث واقع می شود، در زمینه محکم و متشابه سخنان مختلفی است که در جای خود بیان خواهد شد.

8 علم اعراب و بلاغت: از آنجائی که قرآن به زبان عربی است لذا علمای علم عربیت قواعد این زبان را بر اساس قرآن بنا گذاشته اند و نیز علمای علم بلاغت این کتاب الهی را میزان بلاغت دانسته اند پس تحقیق در قرآن به اعتبار قواعد نحوی و ترکیب و زیبایی انسجام جملات و آیات، علم اعراب و بلاغت را شامل می شود.

9. علم رسم الخط قرآنی: علمی است که در آن از نحوه و شکل و کیفیت رسم الخط عربی قرآن بحث می شود که آیا رسم الخط قرآن بوسیله پیامبر (صلی الله علیه و آله) معین شده؟ آیا علمای صدر اسلام این رسم الخط را ابداع کرده اند؟ آیا این رسم الخط در صدر اسلام شایع بوده؟ آیا می توان در هر عصری به تناسب رسم الخط همان زمان قرآن را نوشت؟ و مسائلی از این قبیل.

10. علم قرائت قرآن: در این علم از نحوه صحیح قرائت قرآن بحث می شود و نیز ارزیابی انواع قرائت ها، تفاوت ها، اختلافات آنها و ملاک و معیار مورد قبول در قرائت قرآن بحث می شود، به هر حال در این زمینه نظریات و قرائت های، قاریان هفتگانه مورد توجه است.

ص: 24

تاریخچه علوم قرآنی

بنا به تصریح ابن ندیم در الفهرست و علمای برجسته ای چون ابن سیرین در روایاتی متعدد از عبدخیر و اصبغ بن بناته و ابن طفيل، علی (علیه السلام) اولین کسی است که در زمینه علوم قرآنی همچون تفسیر و بیان ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و مکی و مدنی بودن آیات حقایقی ارزنده را به مردم اعلام فرمود، که نمونه های فراوانی در تأیید این مسأله در کتاب الاتقان سیوطی جلد دوم و ارشاد شیخ مفید بیان گردیده است از جمله حدیثی را که سیوطی در جلد دوم کتابش در صفحه 187 آورده بیان می کنیم:ابن طفیل می۔ گوید علی (علیه السلام) رادیدم که می فرمود:( سلوفي، فَواللهِ مامِن آيه الاّ و اَنا اَعلَمأبِلَيلٍ نَزَلَت، اَم بِنهارٍ اَم في سهلٍ، ام في جبل).

پس از علی بن ابیطالب (علیه السلام) برجسته ترین کسانی که در علوم قرآنی تلاش نمودند عبارتند از:

1. ابان بن تغلب(ت141ه) وی در مورد علم قرائت و معانی و غرایب قرآن تأليف داشته است.

2. طاووس بی کیان(ت 106 ه) از یاران امام سجاد(علیه السلام).

3. مغزبن سائب کلبی (ت146 ه) از یاران امام باقر (علیه السلام) وصاحب تأليف در احکام قرآن و تفسیرقرآن.

4. محمد بن جنید از معاصران شیخ صدوق بوده و در امثال قرآن کتاب نوشته.

5. حسن بن علی بن فضال از یاران خاص امام رضا(علیه السلام) در مورد ناسخ و منسوخ کتاب نوشته .

6. محمدبن عباس بن علی، معروف به این حجام صاحب کتابی در زمینه همه علوم قرآنی بنام (ما نزل في اهل البيت من القرآن)

7. سید شریف رضی(ت406ه) صاحب کتاب تلخيص البيان في مجازات القرآن.

8. شیخ مفید(ت409یا413 ه) صاحب البرهان في علوم القرآن و البيان في علوم قرآن.

9. شیخ طوسی (385. 460 ه) صاحب تبيان في تفسير القرآن

10. شیخ رشید الدین محمد بن على بن شهر آشوب(ت 588 ه) صاحب اسباب النزول و متشابه القرآن.

ص: 25

11.بدرالدین محمد بن عبدالله بن بهادر معروف به زرکشی (745. 794ه) صاحب البرهان في علوم القرآن، این کتاب بطور کامل در دسترس است و در چهار جلد به چاپ رسیده است.

12. جلال الدين عبدالرحمن سیوطی صاحب کتاب الاتقان في علوم القرآن که اخیرا ترجمه شده است.

13. التبان في علوم القرآن اثر شیخ طاهر جزایری.

14. منهج الفرقان في علوم القرآن اثر شیخ محمد على سلامه.

15. مناهل العرفان في علوم القرآن اثر محمد عبدالعظيم زرفانی.

16. تاریخ القرآن اثر ابو عبدالله زنجانی.

17. البيان في تفسير القرآن اثر سید ابو القاسم خوئی.

18. الميزان في تفسير القرآن اثر علامه بزرگوار سیدمحمدحسین طباطبائی و دهها اثر برجسته دیگر. واینک برخی از آثار فارسی یا ترجمه شده به فارسی را در زمینه علوم قرآنی معرفی می کنیم:

1. قرآن در اسلام اثر علامه گرانقدر طباطبایی

2. تاریخ قرآن اثردکترمحمود رامیار

3. تاریخ قرآن اثر سیدمحمدعلی تقوی

4. تاریخ و علوم قرآن اثر آقای حجتی کرمانی

5. تاریخ قرآن کریم اثر دکتر سید محمدباقر حجتی

6. ترجمه تاریخ قرآن زنجانی بوسیله ابوالقاسم صحاب

7. ترجمه موجز علوم القرآن اثر دکتر داود عطار بوسیله دکتر سید محمد رادمنش .

8. آشنایی با قرآن استاد شهید مرتضی مطهری و دهها اثر دیگر

[تذکر: نمونه های فوق با استفاده از الفهرست ابن ندیم و کتاب تأسيس الشيعه لعلوم الاسلام ازسیدحسن صدر بیان شده اند.]

اینک پس از این مقدمه اجمالی به شرح بعضی از ضروری ترین مسائل مربوط به شناخت قرآن می پردازیم و از خدای منان امید توفیق شناخت و عمل به این کتاب مبین را داریم.

ص: 26

نام ها و صفات قرآن

خداوند سبحان جلت عظمته به خاطر عظمت شأن و جلالت قدر کتاب شریفش و نیز به سبب این که مظاهر قدرت و حکومتش را و تجلیات وافر حضرتش را و منافع فراوان نامش را در این صحیفه مکرمهاش عرضه داشته لذا، آن را به نام های متعددی خوانده است و بدین وسیله علائم بسیاری را در جهت هدایت مردم قرار داده است، تا موجب امتیاز از دیگر علائم انحرافی گردد و بدین جهت ما نیز بحول قوه الهی بحث خویش را از نام ها و اسامی کتاب خدا آغاز می کنیم، چه ابتدایی ترین شناخت هر چیز، اسم و ظاهر آن چیز است، کتاب الهی و مقدس ما مسلمین که آخرین کتاب هدایت و جاوید راهنمای بشریت است، خود را به نام ها و اسامی متعددی خوانده که اینک عمده ترین آنها را با معنی می آموزیم انشاء الله.

علما و دانشمندان در مورد اسامی و نام های قرآن تحقیقات فراوانی نموده اند و در شماره اسامی این کتاب نظریاتی ابراز داشته اند و مشهور این نظریات این است که خدای تعالی کتاب خویش را به پنجاه و پنج اسم نامیده است لکن حقیقت این است که خدای متعال کتاب خویش را اسماء و صفات و اوصاف متعددی خوانده است، پس از این نام گذاری ها برخی اسم و برخی صفت اند یعنی خدای متعال اوصافی مناسب با کتاب خویش را به کار برده بطوری که هر یک از اسماء و اوصاف در مورد این کتاب شریف مناسبتی مضمونی دارد، اینک عمده ترین اسامی و اوصاف این کتاب را بر می شماریم و سپس به توضیح بعضی از آنها می پردازیم:

1. آیات (بقره، 252، آل عمران، 101، الجاثيه،5)

2. احسن الحديث (الزمر،23)

3. امام مبین (یس127)

4. ام الکتاب (آل عمران، 7)

5. امر (الطلاق،5)

6. ایمان (آل عمران،193)

7. برهان (النساء 174)

8 بشری (النحل،89)

9. بشير (فصلت، 4)

10. بصائر (الاعراف،203)

11. بلاغ (ابراهیم،52)

12. بیان (آل عمران،13

ص: 27

13. بينه(الانعام،157)

14. تبصره (ق،8)

15. تبیان (النحل،89)

16. تذکره (الحاقه،48)

17. تنريل (الشعرا، 192)

18. تفصيل (یوسف،111)

19. حبل (آل عمران، 103)

20. حديث (الزمر،23)

21. ځكم (الرعد،37)

22. حكمه (الاحزاب، 34)

23. حکیم (یس،2)

24. حق(النساء، 170، القصص،48)

25. حق اليقين (الحاقه، 51)

26. ذكر (الحجر،9)

27. ذكر الحكيم (آل عمران، 58)

28. ذکر مبارک (الانبیاء،50)

29. ذکری(الذاریات،55)

30. ذى الذكر (ص،1)

31. رحمه النحل،89)

32. روح (الشوری،52

33. شفاء (یونس،57)

34. صحف مکرمه (عبس،13)

35. صحف مطهره (البینه،2)

36. صدق (الزمر،33)

37. صراط المستقیم (فاتحة الكتاب، 6)

38. عدل (الانعام،115)

39. عربی (الزمر، 28)

40. عروه الوثقی (لقمان، 22)

41. عزیز (فصلت،41)

42. عجب (الجن،1)

43. علم (الرعد،37)

44. على (الزخرف،4)

45. فرقان (الفرقان، 1)

46. فصل (الطارق،13

47. قرآن (البروج 21 و 22 - القيامه 18 - الواقعه،17و 78 - المزمل،4)

48. القرآن الحكيم (یس27)

49. القرآن العظيم (الحجر،87)

50 . قرآن کریم (الواقعه، 17)

51 . قرآن مبين (الحجر،1)

52 .القرآن المجميد(ق،1)

53. القصص (یوسف،3)

54. القول (القصص،51)

55. قيم (الكهف، 2)

56. کتاب (آل عمران، 3)

57. کتاب الله (آل عمران،23)

58. الكتاب الحكيم (یونس،1)

ص: 28

59. کتاب عزیز (فصلت، 41)

60. کتاب مبین (المائده،15)

61. کریم (الواقعه، 77)

62. کلام الله (البقره،75)

63. کوثر (الكوثر، 1)

64 مبارک(الانعام، 92)

65. مبين (الانعام، 59)

66. متشابه (الزمر،23)

67. مثاني (الزمر،23)

68. مجید (البروج،21)

69. مرفوعه (عبس،14)

70. مصدق (البقره،89)

71. مطهره(عبس،14)

72. مفصل (الانعام،114)

73. مکرمه (عبس،13)

74. مهیمن (المائده،48)

75. موعظه (یونس،57)

76. نبأ(ص67)

77. النجوم (الواقعه 75)

78. نذیر (فصلت، 4)

79. نعمه (الضحی،11)

80. نور (النساء، 174)

81. هادی (الاسراء، 9)

82. الهدی (البقره، 2)

83. وحي (النجم،4)

اینک به شرح و توضیح برخی از نامها و اوصاف کتاب مقدس و بیان هدایتگر الهی می پردازیم:

1. مصحف: اولین نامی است که پس از رحلت پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) بر مجموعه آیات وحی گذاشته شد هر چند عین این لفظ در قرآن نیامده اما کلمه صف که همریشه آن است هشت مرتبه در قرآن آمده، بهرحال مصحف به مجموعه صحیفه های نوشته شده میان دو جلد اطلاق می شود، گویند ایننام به پیشنهاد صحابی بزرگوار یعنی عبدالله بن مسعود بر قرآن نهاده شد و پس از آن بنام مصحف مشهور گردید و این نام گذاری از زمان ابوبکر که قرآن جمع آوری گردید صورت گرفت. بهر صورت صځف جمع صحيفه است و صحیفه در لغت هر چیز گسترده را می گویند و چون آن چه بر آن نوشته می شود گشوده و گسترده است و به اصطلاح صفحه است لذا به آن صحیفه می گویند که جمع آن صحف است و در قرآن نیزصحف کاربردهای مختلف دارد، مانند صحف أولی(طه،133)، صحف

ص: 29

موسی (النجم،36)، صحف منشره (المدثر، 52)، صحف مکرمه (عبس،13) و . و نیز به معنی خبر گسترده آمده و قرآن نامه ها و کتب انبیاء و نیز نامه اعمال انسان را صحف خوانده، (یبنه، 2).

2. مثانی: گرفته شده از (ثَنَی یَثنی) به معنی خم شدن و برگشتن است و چون بسیاری از آیات قرآن ناظر بر بعضی از آیات دیگر است بطوریکه گویا این آیات مثل این است که دو بار ذکر شده اند لذا به قرآن از این جهت مثانی گفته شده و منظور از دوباره ذکر شدن یکی معنای خود آیه و دیگری نظری که به آیه دیگر دارد و آن آیه قبل نیز دو مرتبه ذکر شده یکی خود آیه و دیگری آیه ای که راجع به آن است و خلاصه هر آیه ای معنای آیه دیگری را متضمن است، بنابراین می توان به قرآن مثانی گفت. چنان که در سوره الزمر آیه23 خدای متعادل همه قرآن را مثانی خوانده است و این از آن جهت است که تمامی آیات قرآن میل به یکدیگر داشته و همدیگر را توضیح و تبیین می نمایند.

3. مُهَيمِن: در لغت به معنی مراقب، حافظ، حاضر و ایمنی بخش است و لذا چون قرآن تصدیق کننده کتب الهی قبل از خویش است و حافظ و مراقبت و ایمنی کننده واقعی آنها در تحت لوای خویش نیز هست، لذا، اهل کتاب تنها در سایه کتاب وحی دین اسلام است که از انحراف محفوظ خواهند ماند و قرآن در این مورد، در سوره مائده آیه48 می فرماید: (وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ) یعنی: و ما این کتاب (قرآن) را بحق بر تو فرستادیم که تصدیق کننده کتبی است که در برابراوست و حافظ و نگهبان آنها (ازانحراف) است.

4. مبین: به معنی آشکار و آشکار کننده است و در این مورد، در کلمه بیان و تبیان بحث می شود، اصل این کلمه لفظ (بان) است که به معنی آشکار و ظاهر می باشد و مبين اسم فاعل است، آری کلام خدا بدان جهت که خود آشکار و آشکار کننده حقایق است مبین می باشد)تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ( (1)، ) تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ)(2)

5. منیر: به معنی روشن، تابان و فروزان است و لذا صفت اکثر و شاید همه کتب الهی باشد، که وسیله ای روشن برای اثبات حقایق هستند و بالاخص آخرين آنها قرآن کریم که روشن و تابان است

ص: 30


1- یوسف /1
2- حجر /1

برای تاریخ انسانها چراغی فروزان است که راه حق جویان را روشن می سازد و حقایق را برای حق طلبان می نمایاند: (فَإِن كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ جَآؤُوا بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْكِتَابِ الْمُنِيرِ).(1)

6. مجید: از مجد است و به معنی بزرگواری، شرافت و عظمت و پر خیر وپر فضل میباشد و مجید بودن کتاب خدا هم بخاطر شرافت و فضیلت و عظمت آن نسبت به سایر کتب آسمانی و پرخیر و برکت بودن آن است.

(ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ)(2)، (بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِيدٌفِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ) (3)

7. مبارک: یعنی با برکت، مداوم الخير، دارای فایده، دارای ثبوت و هر چیزی که در آن فایده ثابت وجود داشته باشد مبارک است و از این جهت که کلام خدا منبع تمام فایده ها و برکات و خیرات است، آن هم فایده و برکت و خیر ثابت که تغییر و دگرگونی نمی پذیرد ( و با همین یک لفظ کافی است که خاتمیت اسلام و پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و جاودانگی قرآن را اثبات نمائیم) و بدین جهت است که قرآن مبارک است. (وَهَذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ أَنزَلْنَاهُ)(4) ، (كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ). (5)

8 موعظه: اسم مصدر وعظ به معنی پند و اندرز است و کتاب خدا چون بیانگر راه هدایت است، لذا اندرزگوی آنان نیز هست یعنی کلامی است همراه با تخويف و نیز همراه تشویق و موجب انگیزش شنونده یا خواننده است. (قد جائتكم موعظه من ربکم.)، (هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ).(6)

9. نجوم: از نجم است به معنی طلوع و بروز و این کلمه جمع است و ستاره را چون طلوع می کند نجم می گویند، به هر حال از آنجائی که قرآن، نجم یعنی آیه و یا سوره، نازل و بارز شد و طلوع کرد و با نزول و بروز و طلوع تدریجی اش شب جاهلیت را چه جاهلیت قلوب و چه جاهلیت

ص: 31


1- آل عمران/ 184 و حج /8
2- ق/1
3- . بروج/ 21 و 22
4- انبیاء /50
5- ص/29
6- . آل عمران/138

عقول را منور و نورانی نمود لذا نجوم هم نامیده شده است بطوریکه برخی از مفسرین این آیه شریفه را در همان رابطه میدانند (ولا اقسم بمواقع النجوم)، اَی بمواقع النزولِ الوَحي.

10. نور:یعنی آینه خودش في نفسه آشکار و روشن است و غیر خود را نیز آشکار و روشن می کند و آن ضد ظلمت و تاریکی است و قرآن از آن جهت که خودش روشن و بدون اعوجاج و ظلمت و تاریکی و تحریف است و از آن جهت که پیروانش را از تاریکی ها، ظلمت، کفر، شرک، نفاق وغيره به طریق روشن و آشکار حق هدایت می کند، نور نام دارد، و این لفظ پیوسته در این کتاب مفرد استعمال می شود، زیرا نور نشان از پیروی حق است و حق نیز واحد است و میان اجزاء حق كلمات و سوره های قرآن هیچ اختلاف و تناقضی نبوده و همه یکسان و یک جهت در طریق راهنمایی انسان بدون تناقض و اختلاف نازل شده اند و بر عکس ظلمت جمع بکار می رود چون نشان از اختلاف و تعدد و تناقض و باطل است و پیروان طرق ظلمت بنا به تعدد و اختلاف آن طرق در جهت و هدف و مسیر و آرمان و عمل و عقیده، مختلف و پراکنده هستند.

(توجه کنید به رابطه میان واژه های صراط و سبیل و نور و ظلمت و کتب تحریف شده آسمانی و کتاب عزیز اسلام یعنی قرآن)

و این خود بحثی جداگانه دارد که نتیجه این بحث اثبات حقانیت اسلام، خاتمیت پیامبر اسلام، عدم تحریف قرآن، جاودانگی قرآن، ناسخ بودن قرآن، منسوخ بودن کتب دیگر و تحریف کتب آسمانی دیگر و مسائلی از این قبیل می باشد. بهرحال قرآن، نوری است نازل شده تا قلوب آدمیان را روشن نماید و راه هدایت و نجات و رستگاری را به آنان نشان دهد. (واتبعو النور الذي انزل معه) و از نوری که با او نازل شد تبعیت کنید.

11. نعمت: یعنی خوب و دلچسب، آن چه خدا به انسان ارزانی داشته و موجب لذت وخوشی انسان می شود ولذا چه نعمتی بزرگتر از نعمت هدایت، نعمت قرائت، نعمت نبوت و پس قرآن نیز نعمت است و از بزرگترین نعمتها. (وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ) (1)

ص: 32


1- ضحی/11

12. نذير: یعنی بر حذر دارنده و تخویف دهنده بر اساس علم و آگاهی. چون قرآن انسانها را از مهالك دنيا و آخرت آگاه کرده و از آنها بر حذر می دارد لذا نذیر است که فرموده است: (هَذَا نَذِيرٌ مِّنَ النُّذُرِ الْأُولَى).(1)

13. هادی: اسم فاعل و به معنی راهنما و نیز به معنی تثبیت کننده در راه راست معنی شده است پس از آن جهت که دستورات قرآن و عمل به آن ها راهنمای انسان بوده و آدمی را در راه راست پایدار و ثابت قدم می گرداند، هادی است. (إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ)(2) و نیز فرمود (يهدي إلى الرشد)

14. هدی: به معنی هدایت و ارشاد بر اساس لطف است و قرآن به دلیل این که راهنما و هدایتگر و ارشاد کننده به خیر خواهی و دلالت کننده به لطف است هدی نامیده شده است. (ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ)(3)

15. وحی: به معنی اشاره سریع و رسالت و کتابت است و هر آن چه به دیگری بوسیله القاء تفهیم شود، وحی خوانده می شود و خلاصه آن که وحی تفهیم خفی و پنهانی است که شامل الهام و رمز و کنایه و اشاره نیز می شود و بدیهی است که همه کتب الهی ونیز قرآن کریم وحی الهی به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) است چنان که فرمود: (.وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىإِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى)(4).

16. کتاب: در معنی کتاب اقوال مختلفی بیان شده، لفظ کتاب مصدر است مانند قیام و صیام و یا بر وزن فعال است به معنی مفعول مانند حساب که به معنی محسوب است و لباس که به معنی ملبوس است ولذا کتاب به معنی مکتوب است.

راغب می گوید گاهی به کلام، کتاب گفته می شود، چون حروف در تلفظ با هم جمع می شوند بنابر این کلام خدا با آن که نوشته نشده، کتاب نامیده شده است، همچنین کتاب گاهی به معنی واجب وحتمی و ضروری و فرض استعمال شده است.

ص: 33


1- النجم /56
2- اسراء/9
3- بقره /2
4- النجم / 1 تا5

گاهی به معنی حجت و دلیل، گاهی به معنی اجل و وقت، گاهی به معنی حکم و نیز زمانی به معنی تقدير و اراده و اثبات بکار رفته است و نیز به معنی علم خدا و ثابت و لا يتغير و خلقت و تکوین آمده است همچنین جنس کتب آسمانی نیز با لفظ کتاب بیان شد است. مثلا در مورد کل قرآن و همه کلام الهی می فرماید: (ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ).(1)

در مورد صحیفه نوشته شده و کتب مسیحیت و یهودیت می فرماید: (يسئلُك اهل الكتاب اَن تُنَّزِلَ عليهم كتاباً مِنَ السماء)

در مورد وجوب و ضرورت می فرماید: (كُتب عليكم الصيام) یا(كُتب علي نفسه الرحمه). (2)

در مورد حکم می فرماید: (ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ)(3). در مورد اجل و وقت می فرماید: (و م-ا اهلكنا من قريه الاّ و لها كتاب معلوم).

در مورد تقدیر می فرماید: (قُل لَّن يُصِيبَنَا إِلاَّ مَا كَتَبَ اللّهُ لَنا)(4)

در مورد اثبات و حفظ و نگهداری می فرماید: ( وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ)(5)

در مورد ثبات و دوام و استمرار ولا يتغير بودن می فرماید: (وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ).(6)

در مورد اراده خدا می فرماید: (كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي ).(7)

آیات متعدد دیگری که در مورد کاربردهای گوناگون واژه کتاب و ریشه آن و سایر مشتقاتش بکار رفته است.

17. کریم: از کَرَم و کرامت است که به معنی شرافت و عزت و سخاوت است و هر موضوعی معنی خاصی دارد ليكن كلام حق از آن جهت کریم نام دارد که محترم و شریف و گرانقدر است. (وَ آنه لقرآن کریم)

ص: 34


1- بقره/2
2- انعام /12
3- مائده /32
4- توبه /51
5- يس / 12
6- اعراف /156
7- مجادله /21

18. قَیَّم: به معنی مستقیم و نیز راست و غیر کژ و ثابت است و همچنین گفته اند کلمه این از قیام است و به معنی عامل قیام و پا بر جایی هر چیزی را قیم آن چیز می گویند و به هر معنی کلام خدا قيم است چون راست است و کژی در آن راه ندارد و این کتاب عامل استواری دین خدا و مستقیم پیمودن راه خداست (وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجَا ، قَيِّمًا لِّيُنذِرَ بَأْسًا شَدِيدًا مِن لَّدُنْهُ). (1)

19. قَصص: به معنی سرگذشت و پی گیری و پی جویی قصه است، در معنی اسم و مصدر به کار می رود و چون در کلام خدا قصه های پی گیر و اخبار متوالی گذشتگان بیان شده، قصص نیز خوانده می شود ولذا می فرماید: (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ).(2)

20. قرآن: از جمله نامهای کتاب خداست که توسط امین وحی بر رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) نازل شده است.

در مورد معنی این لفظ صاحب نظران اقوال مختلفی دارند:

عبدالله بن عباس می گوید قرآن مصدر (قرأ يقرء) است و به معنی خواندن می باشد، مانند فرقان و رجحان و خسران و دراصل دارای معنای اتباع است زیرا خواننده آن در خواندن این کتاب تتبع در حروفش می کند و تلاوت نیز همین است، چنان که در سوره قیامت آیات18،17 آمده است(إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ، فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ):(که گرد آوردن و خواندنش بر عهده ماست، چون خواندیمش، تو آن خواندن را پیروی کن.)

لذا جهت نامگذاری این کتاب شریف به قرآن همین خواندن آن می باشد بطوریکه در آیات مختلفی به خواندن آن امر شده است، مانند سوره نحل آیه92، سوره المزمل آیات4 و 20.

عده ای دیگر از صاحب نظران اصل کلمه قرآن را (قَرَءَ) به معنی جمع دانسته اند و می گویند(خدا حروف را جمع کرد تا کلمه شد، کلمات را جمع کرد تا آیه شد، آیات را جمع کرد تا سوره شد، سوره ها

ص: 35


1- کهف /2
2- يوسف /3

را جمع کرد تا قرآن شد) یعنی جامع همه حقایق الهی شد و لذا فرمود: (وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ(1)

لازم به تذکر است که قریش واهل مکه کلمه (قرآن را با تخفیف همزه می خوانند و در این عمل از عبدالله بن کثیر پیروی می کنند، ليكن سایر قاریان آن را بر اصل خود مهموز می خوانند. از معانی و اقوال گذشته صاحب نظران شیعی مذهب اول را مقبولتر دانسته اند.

21. فصل: به معنی بریدن وجدا کردن و تشخیص قائل شدن است و چون کلام خدا میان حق وباطل فاصله می اندازد و آنها را از هم جدا می کند و میانشان تشخیص قائل می شود از این جهت فصل نام دارد و می فرماید:(انه لقول فصل)

22. فرقان: راغب در مفردات می گوید فرقان در فرق بین حق و باطل به کار می رود، برخی گفته اند فرقان دراصل مصدر است مانند( سبحان وقربان) و به معنی فرق گذاشتن وفارق بودن میان حق و باطل است، پس، فرقان آن چیزی است که بوسیله آن میان حق وباطل فرق گذاشته می شود و در حدیث کافی از قول امام صادق(علیه السلام) آمده است که:( همه قرآن کتاب است و بخش محکم و واجب العمل آن فرقان است).

و نیز در همین کتاب عزیز، در آیه اول سوره فرقان آمده است که )تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا) و در آیه29 سوره انفال می فرماید: (يِا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا)، در این آیات معنی فرقان همان تمایزوفرق میان حق و باطل است که نتیجه و محصول تقوی است و معیار تمیز حق از باطل. اما از آیه185 سوره بقره که می فرماید (شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ ( براساس حدیث امام صادق (علیه السلام) که قبلا بیان شد، چنین نتیجه می شود که (من الهدی) وصف همه کتاب خداست ولی (فرقان) وصف محکمات واجب العمل است. والله اعلم

برخی گفته اند کتاب خدا را از آن جهت فرقان نام نهاده اند چون متفرق و بخش بخش و جدا جدا و بتدریج نازل شده است برخلاف سایر کتب آسمانی که یک دفعه در الواح و اوراق نازل شده اند و این

ص: 36


1- .انعام /59

گفتار و با استفاده از جوابیه حضرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به عبدالله بن سلام است که از معنی فرقان سؤال کرده بود.

عده ای دیگر چون عكرمه فرقان را به معنی نجات دانسته اند و گفته اند کتاب خدا چون در عمل سبب نجات است، فرقان نام دارد. به نحوی می توان میان تمام اقوال جمع کرد چون: کتاب خدا فارق میان حق و باطل است از آن جهت که حلال و حرام، کفر و ایمان، و سایر حقایق متضاد سعادت آمیز و شقاوت زا، را بیان کرده. و راه هر یک و حد و شرط هر کدام را نشان داده، و هم نجات است زیرا طرق تأييد و ارائه شده این کتاب طریق سعادت ابدی و نجات دائمی انسانهاست، و هم بر خلاف سایر کتب آسمانی این کتاب به تدریج نازل گشته است. والله اعلم.

23. علی: صیغه مبالغه است و به معنی بسیار رفیع و بسیار برتر می باشد و این لفظ نشانه علو مقام و عظمت قرآن است. (وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ) (1)

26. عصمه: از عصم به معنی حفظ و نگهداری و امساک است و عصمت به معنی منع و مانع و حافظ و نگهدارنده است و قرآن نیز چون کتابی است که عمل به آن مانع سقوط و لغزش انسان است و نیز نگهدارنده انسان وحافظ او از کفر و شرک و سایر مهلكات است لذا عصمه است. (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ) (2)

25. عجب: به معنی عجیب و چیزی که نظیر آن شناخته نشده باشد و در سوره جن آمده که جنیان گفتند که این قرآن، عجیب است که منظور همان نظیر نداشتن قرآن است )اعتراف آجنبه به عظمت و بینظیر بودن قرآن دلیلی دیگر بر اعجاز قرآن است) (إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا).(3)

26. عظیم به معنی بزرگ می باشد چه بزرگی محسوس و مادی باشد و چه غیر محسوس و معنوی و لذا قرآن از جهت معقول بودن و معنویت پس از حق تعالی منبع عظمت و بزرگی می باشد (وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ)

ص: 37


1- الزخرف 4
2- آل عمران/103
3- . الجن/1

27. عزیز: به معنی گرامی و محترم و نیز به معنی غالب و پیروز و نیرومند آمده و قرآن از هر جهتی عزیز است زیرا هم در نزد عابدان و مسلمین گرامی و محترم است و هم در مقابل معارضات با دیگر کتب الهییا بشری غالب و نیرومند و پیروز و نفوذ ناپذیر است و دافع تمامی کتبی است که داعیه انسان سازی دارند و نیز از آن جهت عزیز است، که هرگز همتا و مثل و مانندی برایش یافت نشود، (وانه الكتاب عزیز).

28. صراط المستقيم: )صرَط ( به معنی بلعیدن است و صراط راهی است که رونده اش را در خود می بلعد، یعنی رونده در آن گم نمی شود، منحرف نمی گردد، راهی است وسیع، آشکار و روشن بطوریکه راه رونده در آن مسیر از خود فانی می شود و اوصاف راه را مییابد و خود راه می شود در حدیث است که حضرت امیر (علیه السلام) فرمود: (آنا صراط المستقیم)، این که صراط المستقیم یکی از نام ها و اوصاف کتاب خدای تعالی است، قول ابن مسعود می باشد و بهرحال کتاب خدا حق چنین اوصافی را دارد که در معنی صراط المستقیم گفته شد و نیز از دیگر معانی صراط، راه اصلی یا شارع است و از آنجائی که این لفظ همیشه مفرد استعمال می شود می توان دریافت که قرآن نیز تنها کتاب اصلی و شارع خداپرستان و موحدان و اصیل ترین کتب الهی است و اصولا این کتاب در اصالتش فرد است زیرا سایر کتب تحریف شده اند و از نظر محتوای متکثر و متفرق اند همانند معنی (سبيل) که بر راههای متفرق دلالت دارد مسأله دیگر پیوند و رابطه میان (نور) و (صراط) است که این هر دو مفرد استعمال می شوند و اما سبیل و ظلمت جمع هم بکار می رود و این خود بهترین دلیل بر نامیدن کتاب خدا به این نام های مقدس است، پس (اهدا الصراط المستقیم) یعنی اهدنا الصراط النور، اهدنا الصراط القرآن، اهدنا الصراط إلى الله، و به همین مناسبت است که برخی از مفسرین در تفسير:

(وإن هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و لاتتبعو السُبُل) گفتهاند صراط مستقیم قرآن است که محور تعلیمات و سیره معصومین (علیهم السلام) است.

29. شفاءِ (شافی): شفاء به معنی صحت و سلامت و دوری از مرض است، قرآن چون دارای صفت دارویی و شفابخشی امراض روانی و كثافات نفسانی و طهارت و سلامت بخش دلها و قلوب است از این جهت شفاء نام دارد، امراضی چون کفر و شرک و نفاق و حسد و کینه و کبرو بدبینی وغرور وغيره تنها

ص: 38

باتمسک به کتاب خدا از قلب انسان پاک می شوند و با شفاء بخشی قرآن، قلب التيام یافته، سرشار از رحمت الهی می شود و نورایمان و معرفت به حق تعالی، وحدت، تواضع، علم، تفقه و عرفان جایگزین می گردد و این سخن بدین لحاظ است که می فرماید ظالمان را علاوه بر آن که از قرآن شفاء نمی باشد بلکه زیان و خسران آنان را نیز می افزاید. (وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا). (1)

ناگفته نماند که قرآن بحق امراض جسمانی را نیز شفاء بخش است البته به شرط خلوص و پاکی عقیده.

30. سراج: به معنی چراغ است و هر چیز نورانی و نور دهنده سراج نامیده می شود، حال چه این چیز نور دهنده مادی و محسوس باشد چون خورشید آسمان و یا معقول و معنوی باشد مانند قرآن و هدایت و نبوت و امامت و غيره ولذا قرآن چراغ است و سراج، چه روشنگر و روشنی بخش و نورانی کننده طریق رهروان راه خدا می باشد، به آیات مربوط به واژه نور مراجعه شود.

همچنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) چراغ هدایت امتند، زیرا به وسیله آن بزرگواران است که امت از نور و روشنایی قرآن و شریعت بهره مند می شود، رجوع شود به خطبه 92 نهج البلاغه (پیرامون مسأله پیوند امام و قرآن با رهبری و قرآن) و این مسأله اساسی ترین پیام حدیث شریف ثقلین است که خود بحث مستقلی نیاز دارد.

31. روح:کلمه ایست که در عرف ضد جسم است و به معنی روان و جوهر مجرد می باشد واین کلمه در قرآن معانی متعددی دارد چون: فرشته، شریعت و دین و کتاب، اما اطلاق لفظ روح به کتاب خدا بدین جهت است که کتاب خدا وسیله هدایت وانذار خلایق است.

چنان که در سوره شوری آیه52 می فرماید:(وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا.)

اکثر علمای بزرگی چون راغب و طبرسی وعلامه طباطبایی منظور از روح را در این آیه قرآن دانسته اند و برخی گفته اند که قرآن را از آن جهت روح گفته اند چون قوام و دوام اسلام و شریعت محمد(صلی الله علیه و آله) به آن است همانطوری که قوام و دوام تن به روح است.

ص: 39


1- اسراء /82

32. رَحمه:به معنی مهربانی و رقّتی است که مقتضی احسان کردن نسبت به کسی باشد لیكن از آنجائی که رقت قلب در مورد حق تعالی صادق نیست پس کلام او نیز از روی رقت قلب نیست بلکه به معنی احسان و نعمت و تفضل است و همه نعمتهای خدا رحمت اویند، نعمتهایی چون وجود، عقل، نبوت، وحی، امامت، کتاب های آسمانی و بهشت و غیره می باشد لذا قرآن از آن جهت که نعمت حق تعالی و عالیترین نعمت خداست رحمه نام دارد که فرمود: (هدئ و رحمة للمؤمنين) و نیز: (وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).(1)

33. ذکر: به معنی یاد کردن خدای تعالی بوسیله کتاب او می باشد و ذکر همچنین به معنی حفظ کردن هر چیزی است که ضد نیسان و فراموشی است و نیز ذکر به معنی یاد آوری خدایتعالی است با زبان و با قلب که همان حضور قلب داشتن در نزد معبود است و چون قرآن یاد آور حق تعالی و همه حقایق هستی است پس ذکر نام دارد که فرمود:(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ).(2). معنی دیگر ذکر شرف و بزرگی است (وانه لذكر لك و لقومك) یعنی ای پیامبر این قرآن شرف تو و شرف قوم تو است.

34. ذکری: اسم مصدر ذکر است و به معنی یاد آوری و تذکر می باشد(وذكر فان الذكرى تنفع المؤمنين)

35. حق: به معنی صدق و درست و حقیقت است و نیز به معنی ضد باطل ثابت و مطابق و موافق با واقع و چیزی که زوال نداشته و باطل را در آن راهی نیست، بلکه زایل کننده باطل است و به همين جهات نیز کتاب خدا حق نامیده شده است که می فرماید( وأنه لَحَقّ الیقین) و (بَل نقذفُ بِالحَقِ عَلَى الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق) اَی ذاهب اَوزایل.

36. حبل: به معنی ریسمان است و کتاب خدا از آن جهت که هم عامل پیوند همه مسلمین با یکدیگر و هم عامل پیوند مسلمین با خداست و بنابر مفاد حديث شريف ثقلین یک طرف قرآن بدست خداست و یک طرفش بدست پیروان قرآن است و هم از آن جهت که اتصال و چنگ زدن به قرآن موجب نجات از گمراهی می باشد (حبل الله) نام دارد و حضرت علی (علیه السلام) نیز در خطبه 174 نهج البلاغه

ص: 40


1- اعراف /52
2- الحجر/9

می فرماید: (هذا القرآن فانه حبل الله المتین) و در آیه103 سوره آل عمران می فرماید: (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ)

37. حکیم: به معنی عمل کننده از روی حکمت و تشخیص است و نیز به معنی مانع از فساد و دارنده حقایق و معارف است، و کتاب خدا چون دستوراتش از روی تمیز و تشخیص بوده و عمل بدان ها مانع فساد می شود و نیز چون شامل کلیه حقایق و معارف الهی است لذا حكیم نامیده شده است (یس و القرآن الحكيم).(1)

38. حکمت:به معنی حالت درک و تشخیص است که انسان را به حق می رساند و از باطل آگاه و رها می نماید و چون تعالیم الهی انسان را بر امور حقه آگاه ساخته و او را واصل بحق مینماید لذا حكمه نام دارد که اغلب با لفظ کتاب همراه شده است و پیامبران را خداوند مأمور تعلیم آن معرفی کرده، و گاهی به تکالیف الهی نیز حکمت گفته شده است.(وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ)،(2) (وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ). (3)

39. حكم:به معنی داوری و قضاوت است و نیز مراد قوه تمیز و ادراک امور است و کتاب خدا چون هم ملاک داوری حق تعالی در میان بندگان است و هم وسیله تميز و ادراک امور، از این جهت حکم نام دارد. (وكذلك انزلناه ځكما عربياً)

40. حدیث: از حدث و حدوث است و به معنی نو و جدید و ضد قدیم و همچنین به معنی گفتار است، و قرآن از هر جهت حدیث است یعنی نو و تازه و بدون سابقه بوده و گفتاری است که برای پیشینیان مانند آن نیامده است (پس قرآن به هیچ وجه یک کتاب تقلیدی نیست و لذا می فرماید(الله انزل أحسن الحديث).(4)

41. تبیان: این کلمه هم معنی با بیان بوده و اسم مصدر است و از آنجائی که کلمه (مستبين) نیز در

ص: 41


1- یس /1 و آل عمران/58
2- بقره /129
3- لقمان / 12
4- الزمر/23

مورد کتب آسمانی دیگر بکار رفته ( وَآتَيْنَاهُمَا الْكِتَابَ الْمُسْتَبِينَ).(1) بدیهی است که اصولا وحی الهی روشنگر مجهولات و خود روشن و معلوم است، پس قرآن نیز که خاتم کتب وحی الهی است، کتابی روشن و روشنگر مجهولات می باشد و لذا تبيان است، آن هم تبیان هرچیزی، ( وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ) (2)

42. تذکرہ: اسم مصدر ذکر و به معنییاد آور و تذکر دهنده است (و انه لتذكره للمتقين)

43. تنزيل: اسم مصدر (نَزَل) است و قرآن را از آن جهت تنزیل گویند که تدریج و ترتیب نازل شده

است که می فرماید (تنزیل مِن رَب العالمين) و (وَنَزَّلْنَاهُ تَنزِيلًا) و (تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ). (3)

44. بیان: به معنی کشف بوده و اعم از نطق است این کلمه مصدر است و چون کتاب خدا کاشف

حقایق و روشن و روشنگر می باشد لذا نام آن بیان است (هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى).(4)

45. بشیر: جمع بُشر و به معنی مژده دهنده می باشد و قرآن از آن جهت که به مؤمنین مژده و بشارت می دهد بشیر نام دارد، همانطوریکه از آن جهت که کافران و مشرکان و منافقان را نسبت به آینده اشان می ترساند و بیم میدهد نذیر نامیده می شود (بَشِيرًا وَنَذِيرًا فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ).(5)

46. بصائر : جمع بصیرت که به معنی بصیرت ها و دلائل است و این گونه ای از ادراک است که خاص ذوي العقول می باشد. زیرا بصیرت از راه دل حاصل می شود هر چند بصر به معنی چشم نیز هست اما به هر حال بصیرت، بینایی دل و باطن و ادراک قلب است که مترادف معرفت و درک است و لذا برخی آن را عقل و زیرکی دانسته اند و چون کلام خدا دلها و قلوب را بینا و عقول مدرکه را جهت می دهد، بصائر نامیده شده که فرمود: (هذا بصائر مِن ربكم) و نیز فرمود: (قد جائكم بصائرٌ من ربكم).(6)

ص: 42


1- الصافات /117
2- النحل/89
3- اسراء /106 وفصلت /42
4- آل عمران/138
5- فصلت /4
6- انعام /104

آیه

|دارای معانی مختلف است که عبارتند از:

الف) علامت و نشانه روشن بر اثبات حقانیتیک ادعا بطوریکه خدایتعالی در کلام عزیزش معجزات انبیاء (علیهم السلام) را آیه نامیده است، می فرماید: (سَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُم مِّنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ). (1)

ب) عبرت و آن چه مایه پندار و اندرز است چنانکه فرمود: ( فَاليوم نُنَجیکَ بِبَدَنِک لتكونَ لِمن خَلِفكَ آیه).

ج) عمارت یا ساختمان بلند و رفيع بطوریکه می فرماید: (أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ).(2)

د) دلیل و برهان چنانکه می فرماید: (إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ) (3)

ه) آن چه از کلمه آیه مورد نظر ما است، این است که به هر قسمت از کلمات قرآن از محل آغاز تا محل انقطاع معنی کامل آیه می گویند و منظور از واژه آیه، در قرآن همین است که این منظور بیشتر از زبانها جاری می شود که فرمود: (مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا) (4)

اما معنی اصلی آیه همان علامت و نشانه است و آیات قرآن کریم هم نشانه خداوند هستند بطوریکه معجزه بوده و بشر از آوردن مثل آنها ناتوان است و نیز همه موجودات عالم آفرینش از آن جهت که نشانه وجود و قدرت و سایر صفات خدایند همه آیه اند و در مورد آیه قرآنی نیز همین جهات صادق است چون هم علائم و نشانه های خدای سبحان اند و هم معجزات الهی و مایه عبرت و پند و اندرز مردم حق طلب اند و هم بنای بر افراشته و رفیع کلام الهی هستند و هم دلائل و براهین روشن پروردگار جهانیان می باشند و هم یک قسمت خاص از قرآن اند که یک معنی کامل را به ذهن منتقل می کنند. به هر حال آیه کوچکترین واحد از اجزاء تشکیل دهنده قرآن است که مفیدیک معنای کامل است و متن قرآن از ترکیب و تنظیم و تألیف آیات بوجود آمده است.

ص: 43


1- بقره/211
2- شعراء /128
3- بقره/248
4- بقره/106

در مورد تعداد آیات اختلاف نظر میان قاریان و اهل فن وجود دارد و در این مورد اقوالی گفته شده

بشرح زیر:

1. عده ای مجموع آیات را شش هزار آیه دانسته اند.

2. عده ای شش هزار و دویست و چهار آیه

3. عده ای شش هزار و دویست و چهارده آیه

4. عده ای شش هزار و دویست و نوزده آیه

5.عدهای شش هزار و دویست و بیست و پنج آیه

6. عده ای شش هزار و دویست و سی و شش آیه

7. عده ای شش هزار و ششصد و شصت و شش آیه

ریشه اختلاف در شمارش آیات

1.بعضی یک آیه بلند را دو آیه حساب می کنند.

2. مجهول بودن، این که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آیا در وسط چنین آیاتی وقف می کرده اند یا در پایان آنها. آنچه مسلم است این که: هیچ کس به کمتر از شش هزار آیه قائل نیست و اکثریت علما به اتفاق آراء حداقل آیات را شش هزار و دویست آیه گفته اند.

کوتاه ترین وبلند ترین آیات

شکی نیست که بلندترین آیه قرآن، آیه282 سوره بقره است که ابتدای آن (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ) و انتهای آن (وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ) است که شامل بیست حکم فقهی می باشد. اما در مورد کوتاهترین آیه بحث است:

گروهی می گویند اگر حروف مقطعه را نیز آیه حساب کنیم، کوچکترین آیه قرآن، آیه اول از سوره بیستم یعنی (طه) خواهد بود که از چهار حرف تشکیل شده است.

ص: 44

گروهی گویند بدون در نظر گرفتن حروف مقطعه کوچکترین آیه در قرآن شش حرفی است مانند (والفجر) یا (والضحی) علامه طباطبایی فرموده اند که این قبیل آیات دو کلمه ای هستند، حال آن که آیه64 سوره الرحمن یعنی (مدهامتان) فقط یک کلمه است که به معنی هر دو باغ بسیار سبز مایل به سیاهی اند)

سوره

این کلمه نیز معانی مختلف دارد که عبارتند از:

الف) جهش، صعود و بالارفتن بطوریکه می فرماید: (وَهَلْ أَتَاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ).(1)

ب) حصارو یار و دیوار شهر که فرمود:(فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ).(2)

ج) غذای مهمانی چنان که در حدیث رسول گرامی (صلی الله علیه و آله) است که فرمود:(قوموا فقد صنع جابر سوراً) اَی طعام يدعوا اليه الناس.

د) مرتبه بلند و شرافت و منزلت و بر این اساس هر سوره قرآن مرتبه و منزلت و شرافتی عظیم است که تلاوت کننده اش بدان دست مییابد و این مصداق سخن معصوم(علیهم السلام) است که فرمود: (إقراء وارق).

ه) برخی گفته اند این کلمه دارای همزه است(سؤره) و به معنی بقیه، قسمت، تکه و پاراگراف می باشد ولذا به این جهت میان سایر کلمات قرآن از برجستگی و مشخصه خاصی برخوردار است و هر چند به قبل و بعد خود مربوط است اما چون دارای آغاز و انجام معینی است دارای استقلال است وبه این دلیل است که آغاز هرسورهای با (بسمله) آغاز می شود. در نتیجه می توان گفت سوره آن قسمت از قرآن است که دارای استقلال در هدف و مفاد و پیام بوده و شامل بیان مطلبی معین است و میان (دوبسمله) قرار دارد.

به عبارت دیگر می توان گفت سوره عبارتست از تعداد معینی از آیات قرآن که مجموعا دارای اسم خاص می باشند. همانطور که گفتیم هر سوره با (بسمله) یعنی بسم الله الرحمن الرحيم، آغاز می شود،البته

ص: 45


1- ص/21
2- حدید/13

سوره نهم قرآن یعنی سوره برائت (توبه) چون مشتمل بر اتمام حجت به مشرکین است بسمله ندارد ولی سوره( نحل) یعنی سوره بیست و هفتم قرآن دارای دو بسمله است یکی در آغاز سوره و دیگری در آیه سی بعنوان سر آغاز نامه حضرت سلیمان (علیه السلام).

كل قرآن دارای یکصد و چهارده سوره ويکصد و چهارده بسم الله الرحمن الرحیم است، اولین سوره قرآن بر اساس کیفیت جمع آوری سوره مبارکه فاتحة الكتاب و آخرین سوره آن، سوره (ناس) می باشد. کوچکترین سوره های قرآن، سوره کوثر است که سه آیه دارد و بزرگترین آنها، سوره بقره است که 286 آیه دارد.

کلمه سوره به معنای مورد نظر این بحث در آیه23 سوره بقره و آیه یک سوره نور آمده و می فرماید:(فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ)، (سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا).

در جلد چهارم کتاب شریف اصول کافی باب فضل القرآن از قول سعد اسكاف حدیثی است که با بیان آن به شرح سوره(ق) می پردازد: (قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): أعطيت التمور الطول مكان التوراه و أعطيت المئين مكان الانجيل و أعطيت المثانی مكان البور و فضلت بالمقصل تمان و ستون شوره و هو مهيمن على سائر الكتب و التوراة لموسی والإنجيل لعیسی و الزور لداوُد). (1)

ترجمه: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: به من سوره های طولانی داده شد بجای تورات، و سوره های صد آیهای داده شد بجای انجيل، و سوره های مثانی داده شد بجای زبور، و سورههای مفصل را که شصت و هشت سوره است افزون بر آنها به من دادند و این قرآن نگهبان و گواه است بر کتب دیگر و تورات از موسی (علیه السلام) است و انجیل از عیسی (علیه السلام) است و زبور از داود(علیه السلام) است.

اقسام سوره از لحاظ بزرگی و کوچکی

سوره های قرآن را از لحاظ بزرگی و بلندی و کوچکی و کوتاهی به بیان زیر تقسیم کرده اند:

الف: سوره های طول یا طولانی و بلند، سوره های هفتگانه بزرگ از اول قر آن هستند که عبارتنداز:

1. بقره 2. آل عمران، 3. نساء، 4. مائده، 5 .انعام، 6. اعراف، 7. انفال (بنابه نظر شیخ طبرسی) ویونس ( بنا به نقل

ص: 46


1- اصول کافی، جلد 4، صفحه 401، حدیث شماره دهم

علامه طباطبایی) (و انفال و برائت) با یکدیگر زیرا میان این دو بسم الله وجود ندارد و نیز عثمان زمانی که قرآن را جمع آوری کرد این دو سوره یعنی انفال و توبه را بر سوره یونس مقدم داشت و چون سوره توبه فاقد بسم الله است آن را یک سوره کامل ندانست و از متممات سوره انفال محسوب کرد و لذا، این دو سوره که در نزد او یک سوره محسوب می شدند از سورههای طوال وطولانی شمرده می شد. (لازم است بگوئیم انفال و توبه را چون میانشان بسم الله نیست (قرین و یا قرینتین) می گویند.

ب: سوره های مئتين: يا سوره های صده، سوره هایی هستند که در حدود صد آیه را شامل می شوند حال اندکی کمتر یا بیشتر این سوره های هفت سوره هستند که عبارتند از: 1. اسراء (بنی اسرائیل)، 2. کهف، 3. مریم،4. طه، 5. انبیاء، 6.حج، 7. مؤمنون. (این ترتیب مورد قبول فیض کاشانی در تفسیر صافی و شیخ طبرسی و علامه طباطبایی است) اما بعضی می گویند مئتین سوره هایی هستند که اکثریت آنها در حدود یکصد آیه دارد و از سوره دهم تا سوره بیست و ششم را می توان جزء سورههای مئتین محسوب کرد یعنی از سوره یونس تا سوره شعراء.

ج: سوره های مثانی: کلمه مثانی از (ثَنَی یَثنِی) و به معنی خم شدن و برگشتن است و نیز به معنی توالی و پی در پی و بسیار تکرار شونده است یعنی گفته اند مثانی سوره ها هستند در حد متوسط و نه بسیار بلند و نه بسیار کوتاه و خواندن این سوره ها در صدر اسلام بر اغلب مسلمین عرب زبان به آسانی میسر بوده، این سوره های پس از سوره ها مئتین یعنی از سوره (نمل) آغاز شده و به سوره (ځجرات) پایان می پذیرد.

اما علمایی چون مرحوم طبرسی و فیض کاشانی و علامه طباطبایی سوره های مثانی را پس از سوره های طولانی تا هفت سوره دانسته اند بدین شرح که مرحوم طبرسی و فیض سوره های مثانیرا، از سوره یونس تا نحل دانسته اند، اما مرحوم علامه این هفت سوره را از هود به بعد تا هفت سوره می دانسته اند زیرا (یونس) را جزء سوره های طولانی می دانسته است.

گویند مثانی از ثانی و به معنی دومی است لذا پس از سوره های طولانی واقع اند و سوره های طولانی مبادی سوره ها و اولین هستند و بعضی چون علامه می گویند چون تمام آیات به یکدیگر برگشت دارند و

ص: 47

هر آیه ای متضمن آیه دیگری است و معانی همه ناظر بر یکدیگر است پس تمام قرآن را می توان مثانی گفت، چنانکه در آیه22 سوره زمر می فرماید (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ)

د: سوره های مفصَّل: سوره هایی هستند که آیات کوتاه دارند و فصل فصل هستند و جداجدا و میان آنها بسم الله زیاد وجود دارد و جمع شصت و هشت سوره اند و پس از حوامیم (سوره های حم دار) آغاز می شوند تا آخر قرآن. این بیانیعنی اینکه سوره های مفصل از اول سوره مبارکه محمد(صلی الله علیه و آله) شروع می شوند تا آخر قرآن.

اقسام سوره های مفصل

1. طِوال یعنی نسبتا طولانی که از سوره ق تا سوره بروج را گویند.

2. اوساط یعنی متوسط که از سوره طارق تا سوره بنیه را گویند.

3. قصار یعنی بسیار کوتاه که از سوره زلزال تا آخر قرآن را گویند و علامه طباطبایی گوید از سوره نَبَا تا آخر قرآن است.

اقسام سوره های گروهی قرآن

1. حوامیم:یعنی سوره هایی که با حروف مقطعه (حم) آغاز می شوند که در قرآن به ترتیب و پشت

سرهم واقع شده اند و عبارتند از: (مؤمن - فصلت - شوری - زخرف ۔ دخان - جاثیه و احقاف).

2. (الم) ها: سوره هایی هستند که با حروف مقطعه (الف - لام - میم) آغاز شده و عبارتند از: (بقره - آل عمران - اعراف - عنکبوت - روم - لقمان - سجده)

3. سوره های طواسين: سوره هایی هستند که حروف مقطعه (طس) و یا (طسم) شروع می شوند

که عبارتند از : (شعراء - نمل - قصص)

4. سوره های مسبحات: سوره هایی اند که با کلمه (سَبَحَ) یا (یُسَبِحُ) آغاز می شوند که عبارتند از :

(حدید - حشر - صف - جمعه - تغابن) و بعضی دو سوره اسراء و اعلی را نیز جزء مسبحات دانسته اند.

ص: 48

5. سوره های حمد: سوره هایی که با جمله (الحمد لله) شروع می شوند به نام سوره های حمد مشهورند که عبارتند از: (فاتحة الكتاب - انعام - کهف - سبأ - فاطر)

6. سوره های چهارقل: سوره هایی هستند که با کلمه قل شروع می شوند و عبارتند از : (کافرون -

اخلاص - فلق - ناس)

7. زهراوان:یعنی دو سوره درخشان و منظور دو سوره( بقره و آل عمران) است چون اکثر احکام

شرعیه و اسماء الله در این دو سوره آمده و موجب نورانیت آنها شده.

8. قرینتین (قرین) یا قرنیه: به دو سوره انفال و برائت (توبه) گویند زیرا میان این دو بسم الله

نیست.

9. سوره های معوذتین:دو سوره (فلق و ناس) را گویند چون هر دو با استعاذه و (قل اعوذ برب) آغاز می شوند.

10. سوره های عزائم: سوره هایی هستند که به محض شنیدن آیاتی خاص از آن ها باید قصد و عزم و اراده به سجده کردن گرفت و به عبارت دیگر سجده واجبه دارند که عبارتند از: (سوره سجده آیه14 - سوره فصلت آیه38 - سوره نجم آیه آخر - سوره علق آیه آخر).

شرعا چه در موقع خواندن و چه در موقع شنیدن آیات معین سوره های مذکور حتما باید سجده کرد. در اجرای این گونه سجده طهارت و قبله شرط نیست پس به هیچ بهانه ای سلب نمی شود و ذکر آن هم اختیاری است.

حروف مقطعه

حروفی هستند که با هم ترکیب نشده اند و در آغاز برخی از سوره های قرآن آمده اند که برخی از این حروف فقط یک حرف هستند مانند(ص، ق،ن)، برخی دو حرفی هستند مانند (طه،طس،یس، حم)، برخی سه حرفی هستند مانند (الم - الر- طسم)، برخی چهار حرفی هستند مانند (المر - المص)، و برخی پنج حرفی هستند مانند(حم - عسق - كهيعص)

ص: 49

حروف مقطعه حروفی هستند که در موقع تلفظ به تنهایی و جدا جدا خوانده می شوند مثلا می گوئیم (الف، لام، میم).

این حروف در آغاز بیست و نه سوره قرآن وارد شده اند، از میان این بیست و نه سوره، سه سوره مدنی و بقیه سوره ها مکی هستند، مجموعة تمامی حروف مقطعه هفتاد و نه حرف هستند که با حذف مکررات (چهارده) حرف هستند که به این چهارده حرف (حروف نورانی) می گویند، علمای شیعه با ترکیب حروف نورانی این جمله را ساخته اند (صِراطُ عَلِىٍّ حَقٌّ نُمسكهُ) یعنی راه على حق است، آن را می پیمایم.

در مورد معنی و مفهوم این حروف میان علما اختلاف نظر است که اینک برخی ازآن نظریات را بیان می کنیم:

1. این حروف از متشابهات قرآن است و ادراک مردم از معنای آن ها قاصراست (و ما يَعلَمُ تَأويلَهُ إُلاَ اللهُ).

2. این حروف سرّ خدا در قرآن می باشند.

3. این حروف نام سوره ای است که با آن آغاز می شود مانند(طه، يس).

4. این حروف مدار نام های نیک و صفات عظیم خداوند و سوگندهای رب العالمين است. (نظر ابن عباس)

5. این حروف علائم اختصاری مفاهیمی هستند مثلا (الم) یعنی اَنا الله اعلم.

6. این حروف اعجاز قرآن و نشانه های صدق رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) هستند چون خدای بزرگ با نزول این حروف کفار و مخالفین را دعوت به تحدی فرموده که این کتاب از ترکیب همین حروف رایج در کلام شماست پس اگر راست می گوئید و این کتاب، کتاب وحی و معجزه الهی نیست، شما هم با همین حروف مثل این کتاب را بیاورید.

7. این حروف برای بیان مقصودی است که آن مقصود را با واسطه می توان فهمید و نیز برای گشودن راه تفکر و تعقل مؤمنین است.

ص: 50

8. این حروف اشاره به آیات مخصوصی است که در آن سوره آمده و حروف اول آن آیات مانند حروف اول سوره می باشد مثلا در سوره بقره آیاتی که با (الم) شروع شده مانند (الم ترالی الذين خرجوا ۔ الم ترالی الملا من بنی اسرائیل و نظایر این ها)

9. این حروف اشارات و رموزی است در مورد حوادث آینده و منشأ این حوادث را ترکیبات

عددی، از این حروف دانسته اند.

10. این حروف دلالت بر اسماء و صفات الهی و کلید گشاینده غيب و منشأ پی بردن به اسرار هستند. اما آنچه مسلم است این است که این حروف مهمل و بی مقصود نبوده و به جهت غرض و مقصودی نازل گشته اند. و شاید رمزی میان خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) و معصومین (علیهم السلام) و راسخون در علم باشند.

نکاتی جالب در مورد حروف مقطعه:

الف) می دانیم که حروف لغت عربی بیست و نه حرف است و حروف مقطعه نیز در آغاز بیست و نه سوره قرآن وارده شده اند.

ب) اصل حروف مقطعه 14(چهارده) حرف یعنی نصف حروف لغت عرب اند.

ج) عدد چهارده (14) در آفرینش و در میان قوم عرب و هم در امر حجت خدا و معصومین (علیهم السلام) جاری و ساری است.

د) ازمیان بیست و نه سوره ای که با حروف مقطعه آغاز می شوند فقط سه سوره آنها مدنی هستند یعنی (بقره، آل عمران، رعد ) و بقیه مکی هستند و این نیز خود سوال انگیز است و مشتمل بر سیری از اسرار بیشمار قرآن و محرکی است برای تحقیق و مطالعه بیشتر در این کتاب شریف.

ه) به نظر مرحوم علامه طباطبایی، کلیه سوره هائی که در حروف مقطعه مشتر کند از یک سنخ مطالب بحث می کنند و مضمون و مطلب واحدی دارند و همگی لحن مخصوص و لهجه مشخصی را دارا هستند و نیز این آیات اغلب و اكثر به ترتیب و پشت سر هم واقع شده اند.

ص: 51

ز) بررسی حروف مقطعه بوسیله کامپیوتر و از طریق علم ریاضی و احتساب رابطه این حروف و حروف مشابه آن در همان سوره و در کل قرآن مبحثی بسیار جالب و نسبتا جدید و چهرهای دیگر از اعجاز قرآن است.(1)

ح) مجموع کلمات قرآن هفتاد و هفت هزار و چهارصد و سی هفت کلمه و مجموع حروف قرآن، سیصد و چهل هزار و هفتصد و چهل حرف است.

بررسی آیات قرآن ازنظر حكم ولفظ

اصولا الفاظ در هر زمانی لباس و قالب معانی و مفاهیم اند، قرآن نیز برای انتقال مفاهیم و مقاصد الهی در قالب الفاظ عربی رایج بر زبان عرب صدر اسلام نازل شده، یا همان الفاظی که قوم پیامبر (صلی الله علیه و آله) یعنی عرب صدر اسلام ان الفاظ را برای انتقال مقاصد خویش استعمال می کردند. (البته منظور زبان فصحای عرب است)، این است که در زمان نیز برای درک بهتر معانی و مقاصد قرآن باید به آثار معصومین (علیهم السلام) و معانی متداول الفاظ در صدر اسلام مراجعه کنیم و پی ببریم که آنان از الفاظ خویش چگونه استفاده می کردهاند چون معمولا الفاظ در طول زمان در معانی مختلفی استعمال شده و تغییر معنییافته اند، لذا ضروری است که شیوه کاربرد هر لفظی را در زمان خویش مورد توجه قرار داد، این آگاهی بر معانی و مفاهیم عرب صدر اسلام از الفاظ مورد استفاده اشان بهترین معیار فهم معانی قرآن است و بدیهی است که افصح اعراب صدر اسلام ائمه علیهم السلام پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) هستند، پس رجوع به احادیث و درک زبان احادیث برای درک زبان قرآن بسیار ضروری است.

انواع دلالت الفاظ قرآن بر معانی

1. دلالت قطعی

این دلالت بر دو قسم است:

ص: 52


1- . برای مطالعه پیرامون این بحث می توان به کتب زیر مراجعه کرد: تعبیر قرآن نوشته پروفسور آربری، ترجمه محمد جوادسهلانی، انتشارات بعثت قرآن و کامپیوتر، علی شریعتی - اسرار قرآن کریم اثر دکتر مصطفی محمود ترجمه دکتر سید محمد باقر حجتی - تصویر فنی در قرآن اثر سيدقطب - و کتب دیگر

الف)نَصّ: هروقت آیه ای، مستقیما بوسیله الفاظش معنی و مفهومش را بطور آشکار و بی واسطه و بی قرینه به ذهن منتقل کند، نص گفته می شود، الفاظ چنین آیه ای فقط یک معنی معین و روشن دارند، بطوریکه معنی و مقصود آیه صراحت از الفاظش درک می گردد مانند اغلب آیات قرآن چون (قل هوالله احد).

ب) ظاهر:هر گاه آیه ای بیش از یک معنی داشته باشد به طوری که یکی از آن معانی ترجیح داشته باشد، باید همان معنی راجح را انتخاب کرد و همان جهت است که در اصطلاح به آن ظاهر می گویند مانند آیه (السارق و السارقة فاقطعوا ایدیهما) که لفظ (قطع) هم به معنی مجروح کردن است و هم به معنی جدا کردن، به هر حال ملاک عمل معنی راجح و رجحان داراست.

آیاتی که دلالتشان بر معانی خود قطعی است (چه نص و چه ظاهر) اصطلاحا آیات محکم یا

محکمات نامیده می شوند پس:

محکمات: آیاتی را گویند که معنی آنها از ظاهر الفاظشان درک می شود و با معانی دیگر مشتبه نمی گردد و به عبارت دیگر محکمات آیاتی هستند که برای درک مقصود و معنای حقیقی آنها به قرینه ای (یعنی لفظ یا آیه دیگری)نیاز نیست، این گونه آیات مصدر و منبع و مرجع سایر آیات هستند و نیز ملاک و معیار عمل مؤمنین پس از ایمان به کل قرآن همین محکمات است. این آیات را خدای متعال (اُمّ الكتاب) نامیده است. (1)

2. دلالت ظنی(ظنّ خاص)

این گونه دلالت نیز بر دو قسم است:

الف: مُجمَل: آیه ای است که دو معنی یا بیشتر داشته باشد به طوری که هیچ یک از آن معانی بر دیگری ترجیحی نداشته باشد مانند (والمطلقات يتربصّنَ بِأنفسهّن بثلاثة قُروء) که کلمه (قروء) هم به معنی پاکی از حیض است و هم به معنی خاتمه حيض.

ب: مؤول: آیه ای است که دو معنی یا بیشتر داشته باشد به طوری که هم دارای معنی راجح باشد و هم دارای معنی مرجوح ولی با دلایل خارجی نتوان به معنای راجح آن عمل کرد، لذا معنای مرجوح آن

ص: 53


1- آل عمران/7

حجت و معیار عمل است مانند (یدالله فوق ایدیهم) که کلمه (ید) هم به معنی دست است و هم به معنی قدرت که معنی دست معنی ظاهری و راجح یداست اما بدلايل خارجی هرگز نمی توان معنی اول را انتخاب کرد، پس معنی مرجوح یدیعنی قدرت در این آیه را باید انتخاب کرد.

آیاتی را که دلالتشان ظنّی است (چه مجمل وچه مُوّول) در اصطلاح متشابهات گویند. پس:

متشابهات: آیاتی هستند که معنی آنها از ظاهر الفاظشان درک نمی شود و با معانی دیگر مشتبه می شود و بعبارت دیگر متشابهات آیاتی هستند که برای درک مقصود و معنای حقیقی آنها باید از آیات محکم کمک گرفت، این گونه آیات یعنی متشابهات غالب دستاویز منافقان و آلوده دلان است، قرآن کریم تقسیم بندی آیات را به محکم و متشابه تأیید نموده و می فرماید: (هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ

هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ.).(1)

نظریات

1. گروهی گویند بشر بجز یک درک ظنی از قرآن نمی تواند داشته باشد و لذا، انسان بدون (امام) نمی تواند قرآن حقیقتی را درک کند، حتی از محکمات قرآن.

2. گروهی گویند قرآن کتاب مبین است، نور است، کتاب هدایت است، کتاب ناس است و با زبان ناس نازل شده، پس قابل فهم است زیرا این کتاب انسان سازی و هدایت است نه کتاب مُعّما.

انواع متشابهات در قرآن

الف) گاهی آیهای سراسر رمز است و به گونه ای است که مقصود آن را فقط گروه خاصی که از آن رمز آگاهی کامل دارند درک می کنند مانند حروف مقطعه.

ب) گاهی به دلیل نبودن و عدم ذكر قرائن آیات و یا قیود و با وجود استثناء در آیات و غفلت قاری تشابه حاصل می شود معمولا آیات ناسخ و منسوخ، عام و خاص از این قبیل اند.

ص: 54


1- آل عمران/7

ج) گاهی معانی حقیقی و مطالب آیات بسیار وسیعتر از حصار محدود و تنگ الفاظند به طوری که هرگز الفاظ قادر به رساندن آن معانی نیستند لذا به سبب حصار و محدودیت الفاظ نسبت به معانی تشابه پیدا می گردد، مانند بیان امور غیبی و ماوراء طبیعی و حقایق ملکوتی و مجرد.

ناسخ

اصل آن نسخ است که به معنی زایل کردن و از بین بردن است و نیز به معنی ابطال چیزی و جایگزین کردن چیز دیگری می باشد و ناسخ آیه ای است که حکم اجرایی آیهای دیگر را از بین می برد و پایان می بخشد و حکم چنین آیهای بنا به دلیل شرعی به زوال حکم آیه ای که از نظر زمانی قبل از آن نازل شده دلالت می کند مانند آیه سیزده سوره مجادله که حکم صدقه دادن به هنگام رازگویی با پیامبر (صلی الله علیه و آله) را لغو کرده است و مانند آیه234 بقره که حکم عده زنان را به مدت یکسال لغو کرده است و مانند آیه پنجم سوره توبه که حكم عفو و بخشش دشمنان را لغو کرده است.

منسوخ

آیه ای است که حکمش بنا به مصلحت الهی محدود به زمانی معین بوده و با پایان یافتن آن مصلحت الهی، حکم آن آیه نیز از بین رفته و منسوخ می شود و حکم دیگری همراه با آیه ای دیگر جایگزین آن می شود مانند حکم آیه12 سوره مجادله و آیه109 سوره بقره.

نظریات پیرامون ناسخ و منسوخ

الف) گروهی گویند در قرآن هیچ ناسخ و منسوخی نیست بلکه هر آیه ای را باید به موقع عمل کرد. ب) گروهی گویند در قرآن ناسخ و منسوخ هست به این معنی که قرآن ناسخ همه ادیان سابق است. ج) گروهی گویند در قرآن ناسخ و منسوخ هست یعنی برخی از آیات قرآن ناسخ اند و برخی منسوخ.

ص: 55

اقسام نسخ در آیات قرآن

1. آیه ای که حکمش منسوخ بوده اما تلاوتش برجا است مانند آیه12 سوره مجادله و آیه109 بقره و آیه240 بقره.

2. آیه ای که تلاوتش منسوخ بوده اما حکمش جاری و برجا است مانند:( الشيّخ و الشّيخه: اذا زينا فارجموهما، فانهما قضينا الشهوه جزاء بما كسباً نكالاً من االله عزيز حكيم).

3. آیه ای که هم حکم و هم تلاوتش هر دو منسوخ است چنان که گفته اند در قرآن این آیه بوده (إِنَّ عَشَرَ رضعات يُحَّرمنَ) کلا هم لفظا و هم عملا نسخ گردیده.

تذکر: اکثر علماء بزرگ در این موارد اختلاف دارند(والله اعلم)

کلامی چند از مرحوم علامه طباطبایی در مورد ناسخ و منسوخ:

1. نسخ مختص احکام شرعیه تنها نبوده، بلکه هم در پدیده های طبیعت و نظام تکوین و هم در ادیان

دیگر وجود داشته.(1)

2. در نسخ حتما دو آیه لازم است که یکی ناسخ و دیگری منسوخ باشد.

3. ناسخ و منسوخ هر دو تابع مصلحت الهی هستند و از این نظر هیچ تفاوتی ندارند.

4. تنها اختلاف ناسخ و منسوخ از نظر حكم آن هاست. قرآن کریم نیز تقسیم آیات به ناسخ و منسوخ را تأیید کرده می فرماید:

(مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا.)(2)

هر آیه ای را از بین ببریم یا حکم آن را از خاطره محو کنیم، آیه ای بهتر از آن یا مانند آن را می آوریم.

تأويل

از کلمه (أول) گرفته شده و به معنی رجوع است و مراد از تأویل آن چیزی است که آیه به سوی آن بر می گردد، پس تأويل قرآن حقایقی است برتر از ظاهر الفاظ قرآن و برتر از

ص: 56


1- . بقره/106 و 107
2- بقره/106

ادراک عمومی به عبارت دیگر تأویل هر چیزی، حقیقتی است که آن چیز از آن سرچشمه گرفته پس تأويل قرآن هم حقیقتی است که قرآن از آن ناشی شده یعنی حقایقی غیب که در أم الكتاب اند و این امر را قرآن صراحتا در (آیه80 سوره واقعه) بیان می کند و به موجب آیه33 سوره احزاب و آیه27 سوره جن، تأويل قرآن را بطور استقلالی خدای متعال، و رسول و اهل بیت رسول (صلی الله علیه و آله) که مورد رضایت حق تعالی بوده و از هر گونه پلیدی ظاهری و باطنی بدورند، به اذن خدای بزرگ می دانند.

تنزيل

در مقابل تأويل قرار دارد و به معنی، ادراک صوری و مفهوم لفظی قرآن است و به اصطلاح معروف همان معنی تحت اللفظی آیات را تنزیل می گویند که پی بردن به آن از طریق آگاهی بر ادبیات و زبان و لغت عربی برای همگان میسر است.

عام

آیه ای است که حکم آن کلیه افراد و مصادیقش را شامل شود و در مورد همه آنها سرایت دارد مانند آیاتی که با خطاب های ( یا ایها الناس) و (یا ایها الانسان) و ( یا ایها الذين آمنوا) و . شروع شده و یا حکمی بالفظ کل و جمیع و سایر ادوات جمع بیان شده است مثل (إِنَّ االلهَ عَلي كُلّ ِ شَيءِ قَدَير). (1)

خاص

آیه ای است که ځكم آن به یک مصداق معین متعلق باشد مانند خطاب (یا ایها الرسول)، (يا أيهّا النّبي)، (يا أَيّها السّاحر)، و نظایر اینها.

اقسام آیات قرآن از نظر مکان و زمان نزول

الف) مَکیّ: در این مورد نظریات مختلف است که اهمّ آن ها بشرح زیرند:

1. هر آیه ای که در مکه و اطراف مکه نازل شده مکی است.

2. هر آیه ای که خطاب آن عمومی است دارای (يا أيها الناسّ) باشد مکی است.

ص: 57


1- بقره/20

3. هر آیه ای که قبل از هجرت نازل شده باشد مکی است اگر چه در غیر مکه نازل شده باشد.

ب) مدنی: در این مورد نیز نظریات مختلف است بشرح زیر:

1. هر آیه ای که در مدینه و اطراف مدینه نازل شده مدنی است.

2. هر آیه ای که خطابش به مؤمنین است و (یا ایها الذين آمنوا) داشته باشد مدنی است.

3. هر آیه ای که پس از هجرت نازل شده مدنی است اگر چه در مکه نازل شده باشد.

اکثر علمای نظر شماره 3 را که جامعتر از سایر نظریات است پذیرفته اند یعنی ملاک مکی و مدنی رازمان قبل از هجرت و پس از هجرت می دانند نه مکان مکه یا مدینه و حوالی آن دو.

كُل سوره های مکی85 سوره و كل سوره های مدنی29 سوره هستند مشروط بر این که سوره (فاتحه الكتاب) را مدنی بدانیم.

تذکر: آیات مکی غالب کوتاه و تند و کوبنده است و بیشتر شامل بیان توحید و نبوت و بخصوص معاد و حتی شرک و بت پرستی است و مسلمین را به صبر و استقامت در مقابل مشکلات دعوت کرده اند.

اما آیات مدنی اغلب طولانی تر و شامل بیان دستورات عملی و جزئی و دعوت مسلمین به اخوت و دفاع و جهاد و پرداخت زکات و سایر مسائل ضروری در اداره یک جامعه مستقل است.

تفسیر و وجوه معانی و تفسیری قرآن

همانگونه که قبلا نیز گفتیم علم تفسیریعنی علم درک و دریافت معانی قرآن و استخراج احکام آن کتاب شریف، به عبارت دیگر تفسیریعنی توضیح و تبیین آیات قرآن. برای تفسیر قرآن، فرا گرفتن علومی چون ادبیات عرب، (چون صرف و نحو و معانی و بیان و علم لغت) تاریخ اسلام، آشنایی با سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله) و بزرگان صدر اسلام، شأن نزول، تسلط بر حدیث و علوم قرآنی ضرورت دارد.

بدیهی است که هدف از تفسیر، کشف مراد و منظور حق تعالی از قرآن استتا مسلمین میزان و معیاری برای عقاید و اعمال خویش داشته باشند، نه بر عکس، یعنی نه این که قرآن بر اساس میل و نظر شخصی توضیح و تفسیر شود که عملی خلاف شرع و باطل و حرام و مستوجب آتش است چنان که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:(مَن فَسَّر القرآنَ بِرأيِه فَليَتَبوَّأ مَقعَدَهُمِنَ النّارِ).

ص: 58

تفسیر به رأی

تحميل نظریات شخصی یا گروهی را به قرآن کریم به جهت شرعی نشان دادن آنها و یا به جهت قرآنی نمایاندن آنها تفسیر به رأی نامیده می شود، زیرا هیچ گونه ملاک شرعی در این کار دخالت ندارد بلکه برداشتی است از روی ظن و گمان که عملی بسیار خطا و باطل است زیرا حتی به فرض اگر چنین برداشتهایی صحیح هم باشند باز آن عمل باطل و گناه و انحرافی و زیانبار و خلاف شرع است زیرا در این زمینه روایتی است که می فرماید: (مَن فَسَّر القرآنَ بِرأيهِ فَأصابَ الحَق فَقَد أخطَاَ).

به هر صورت انسان اگر در دریافت معانی کتاب خدا تابع افکار خویش باشد، تفسیرش به رأى خواهد بود و باطل است. پس تفسیر قرآن باید تابع قرآن باشد و چون قرآن بدون عترت چیزی نیست جز خطوطی بر کاغذ که نه هدایت می کند و نه راه می نمایاند و طبق حديث شريف (ثقلین) میان قرآنو عترت تلازم ابدی حاکم است و از سویی مولا علی (علیه السلام) خود را قرآن ناطق معرفی فرمود. لذا تفسير تابع قرآن است که از کانال علوم عترت حاصل آید چه آنان مفسران و معلمان حقیقی قرآن اند و در غیر این صورت هر تفسیری، تفسیر به رأی خواهد بود و چنان که معروف است(إَنَّ تفسيرِ القرآنِ لا يجوزُ إلاّ بِالأثرِ الصّحيح و النّص الصّريح) بنابراین برای پرهیز از تفسیر به رأی باید در شناخت انواع حدیث و خبر (اعم از حدیث متواتر و واحد و حسن و موثق و ضعیف و غیره) تسلط داشت تا در ورطه هلاكت و تفسیر به رأی دچار نشد.

برخی از وجوه معانی و تفسیر قرآن

1. معنی و تفسیر برخی از آیات کریمه قرآن را جز حق تعالی نمی داند و بر اساس حکمت بالغه اش فهم آنها را از غیر خود سلب فرموده است مانند: (حقیقت روح، و زمان وقوع قیامت) سوره اعراف آیه187: (یسئلونک عن السّاعه ايّانِ مرساها قُل إنمّا علمها عند ربَی) و یا سوره اسراء آیه 85: (یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی).

ص: 59

2. اکثر آیات قرآن محکمات اند و معنی و تفسیر شان با ظاهر الفاظ مطابقت دارند مانند(قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ).

3. بعضی آیات به گونه ای هستند که معنی و تفسیر آنها از ظاهر هر آیه مفصلا معلوم نمی شود بلکه مجملاً معانی و تفسیر آنها قابل درک است این گونه آیات را در اصطلاح (مُجمل) می گویند، برای فهم تفضيل آيات مجمل باید از بیان شارع مقدس کمک گرفت مانند: (وأقيموا الصلوه واتو الزکوه) که از ظاهر این آیه تفضيل اقامه نماز و کیفیت آن و نیز چگونگی پرداخت زکات و مقدار آن مشخص نمی شود.

4. معانی و تفاسیر برخی آیات، بطرق مختلف و احتمالات گوناگون، صورت می پذیرد، به سبب دارا بودن الفاظ متشابه، این چنین آیات را باید به کمک آیات محکم و احادیث معتبر و اخبار صحيح معصومین (علیهم السلام) تفسیر و معنی کرد و چون ظاهر الفاظ چنین آیاتی معانی گوناگون می تواند داشته باشد پس بدون کمک از آیات محکم و یا احادیث معتبر هرگز نمی توان معنی صحیح چنین آیاتی را درک کرد وهمانطور که قبلا گفته شد آیات متشابهات را به تنهایی نباید معنی و تفسیر کرد و قرآن این عمل رانشانه آلودگی باطن می داند و در اصل همان تفسير رأی است که خطا و باطل می باشد.

طرق مطالعه قرآن

برای پی بردن به معانی و مفاهیم قرآن به دو طریق می توان به بررسی و تحقیق پرداخت.

الف) طريق متوالی یا مسلسل:یعنی مطالعه و بررسی و تحقیق در معانی و مقاصد قرآن به ترتیب سوره ها یعنی از ابتدای سوره فاتحة الكتاب آغاز و به سوره (ناس) خاتمه یابد، اکثر کتب تفسیری قرآن بر این اساس است.

ب ) طريق غير متوالی و موضوعی: یعنی گزینش یک موضوع خاص، مثلا (معاد) یا (جهاد) یا هدایت و نظایر اینها و استخراج تمام آیات به آن موضوع و بررسی و تحقیق نظر قرآن پیرامون یک موضوع خاص نمونه های این طریق مطالعه قرآن را کتاب بحارالانوار علامه مجلسی و کتاب منشور قرآن استاد جعفر سبحانی و کتاب تفسیر موضوعی قرآن آیت الله جوادی آملی می توان نام برد.

ص: 60

روش های تفسیر قرآن

الف) تفسیر روائی: یعنی تفسیر قرآن به کمک احادیثی که در آن زمینه وارد شده و این کهن ترین روش تفسیر قرآن است، بدیهی است که در مورد همه مسائل مورد نیاز بخصوص با توجه به گذشت زمان و وقوع حوادث جدید حدیث و روایت نداریم پس با چنین روش تفسیری نمی توان همه قرآن را تفسیر کرد، آن هم به نحوی که جوابگوی ضروریات جوامع مسلمین در طول زمانها باشد.

ب) تفسير قرآن به قرآن: یعنی تفسیر قرآن به کمک خود قرآن، یعنی برای تفسیر و معنی یک آیه از دیگر آیات قرآن بهره گرفتن، بطوریکه حضرت علی (علیه السلام) نیز فرموده: (یَشهَدُ بَعضَهُ عَلى بَعضِ و يَنطِقُ بَعضهُ بِبَعضٍ).(1) مرحوم علامه طباطبایی این روش را در تفسیر ارزشمند (الميزان) إعمال نموده است.

کتابت و کاتبان قرآن

مشهور است که اولین بار خط بوسیله (حرب بن امیه بن عبدشمس) وارد مکه شد وی خط را در سفرهای تجاری که انجام میداد آموخت، گویند بشر بن عبدالملک به حرب خط را آموخته وی دختر حرب را نیز به زنی گرفت و در مکه به تعلیم خط پرداخت، با ظهور اسلام خط و کتابت هم در حجاز و هم میان قریش وجود داشت بطوریکه می گویند تقریبا چهارده نفر در موقع تابش خورشید آسمان نوشتن میدانستند که عبارت بودند از: علی (علیه السلام)، عمربن خطاب، طلحہ بن عبیدالله، عثمان بن سعيد، ابان بن سعيد، یزیدبن ابی سفیان، حاطب بن عمرو، علاء بن حضرمی، ابوسلمه بن عبدالاشهل ، عبدالله بن ابی سعد، حويطب بن عبدالعربی، ابوسفیان، معاویه، جهيم بن صلت.

خط نیز از طریق مسافرت وارد حجاز شد، به ترتیب خط نبطی، عبری، سریانی قبل از اسلام ابزار کتابت کلام عربی بود پس از اسلام خط نسخ و خط کوفی حاکم شد.

زنجانی صاحب تاریخ قرآن می گوید: نویسندگان وحی که با خط نسخ قرآن را به محض نزول می نوشتند چهل و سه نفرند که 29 نفر آن ها از همه مشهورتر بودند و از میان این افراد

ص: 61


1- نهج البلاغه خطبه 131

مشهورتر بودند (علی(علیه السلام)، زید بن ثابت، زبیربن عوام، عبدالله بن ارقم، عبدالله بن رواحه، ابی بن کعب، ثابت بن قیس، ابو سفیان، معاویه، خالد بن ولید، عمروبن عاص) از همه اینها مشهورتر (علی (علیه السلام)، عبدالله بن مسعود، ابوالدرداء، معاذ بن جيل، ثابت بن زید، و ابی بن کعب بودند و در میان همه این کاتبان تنها دو نفر بیشتر از همه ملازم حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) بودند، آن دو عبارت بودند از (علی بن ابیطالب (علیه السلام) و زیدبن ثابت).

ابزار و وسایل کتابت

1. قلم را از نی می ساختند.

2. مركب را از گرد زغال و گردهای سیاه دیگر به اضافه مایع لزجی چون صمغ می ساختند.

اما کاغذ اعراب

1. رِقّ که با پوست یا برگ های پهن که رقاع نیز گفته می شود و جمع آن رقعه است.

2. عَسب، جمع آن عسيب به معنی شاخه های خرما که برگی از آن کنده باشند، قرآن را بر قسمت پهن این شاخه ها می نوشتند.

3. لخاف، مفرد است و جمع آن خفه یعنی صفحاتی از سنگ های نازک.

4. اكتاف، جمع كتف است که همان استخوان پهن شتر یا گوسفند است.

5. اقتاب، جمع است، مفرد آن قِتب و به معنی چوبی است که بر پشت شترمی گذارند و برروی آن بارمی گذارند.

6. گاهی نیز روی پارچه و حریر آیات قرآن را می نوشتند.

جمع و تدوین قرآن در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله)

بدیهی است که تدوین قرآن در زمان حیات شریف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) صورت گرفت یعنی هر گاه که آیات کریمه نازل میشد بدست کسانی که امین پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودند نوشته می شد و بدین ترتیب قرآن توسط بعضی از صحابه گرامی که قبلاً نام برده شدند در زمان حیات خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) جمع و تدوین گردید و نسخه ای از آن هم در منزل خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود، دلایلی بر اثبات مطلب فوق:

ص: 62

1. حدیث ثقلین که حدیثی است از پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و لفظ (کتاب الله) درآن به کاررفته، ثابت می کند که هنگام رحلت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) قرآن بصورت مجموعه ای واحد نوشته شده بود و این معنای لفظ کتاب است.

2. آیات مربوط به تحدی که مخالفین را به آوردن ده سوره و یا حتی یک سوره دعوت کرده دلالت بر این دارد که قرآن در دسترس مخالفین نیز بوده و سوره های آن کاملا مشخص و معین بودند و در غیر این صورت این تحدی به امری غیر موجود تعلق می گیرد که محال است.

3. در روایتی از علی بن ابراهیم قمی از ابی بکر خضرمی از ابی عبدالله جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) آمده که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به علی (علیه السلام) فرمود: (يا على قرآن در صحیفه ها و پارچه ها و اوراق محفوظ و در پشت بستر من است، آن را بردارید و جمع و نگهداری کنید آن را ضایع نسازید، چنان چه یهود و نصاری کتاب آسمانی خود را ضایع کردند) علی (علیه السلام) آن را در جامعه ای زرد رنگی جمع کرده و بر آن مهر زد. به هر صورت بقول صاحب مجمع البيان به نقل از سید مرتضی علم الهدی در جلد اول ص 15:

قرآن در عهد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بصورتی که امروز هست تأليف شده بود، به دلیل آن که: قرآن در آن روز درس خوانده می شد، همه اش را حفظ می کردند و آن را بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشان می دادند و بر وی می خواندند، وعده ای مانند عبدالله بن مسعود و ابی بن کعب و دیگران آن را چندین بار خواندند.

پس شکی نیست که قرآن در زمان خود رسول گرامی (صلی الله علیه و آله) تدوین گردیده است زیرا کافی است ما به اهتمام پیامبر (صلی الله علیه و آله) در تعلیم کتابت به یارانش توجه کنیم و بعلاوه آن حضرت برای تبلیغ قرآن نمایندگانی را اعزام می داشته بطوریکه در یکی از این اعزام ها هفتاد یا چهل نفر از آنان شهید می شوند(حادثه بئر معونه) و این دلالت بر کثرت حافظان و کاتبان و مبلغان قرآن دارد،مسلماً در چنین شرایطی چنین اهتمام و اعتقادی قرآن تدوین و جمع آوری گردیده است. آن چه باید گفت این است که در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کل قرآن در یک مصحف وبطور مرتب و منسجم در زمان رسول الله صورت نگرفته بود، بلکه در الواح و مصاحفی جمع آوری شده بود که یک نسخه هم نزد خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود.

ص: 63

جمع و تدوین قرآن در یک مصحف بطور مرتب

الف) پس از رحلت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) اولین فردی که همت به جمع قرآن گماشت حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) بود. این مطلب در کتاب وافی جلد5 ص 274 کتاب صلوه از قول امام صادق(علیه السلام) بیان شده، همچنین در کتاب تاریخ قرآن ابوعبدالله زنجانی و قرآن در اسلام علامه طباطبایی و حتی در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید صراحتا آمده، او می گوید: (و هو اول من جمع القرآن) و نیز سیوطی در کتاب الاتقان و عیاشی در تفسیرش و کلینی در باب فضل القرآن اصول کافی و دیگران این مطلب را بیان نموده اند.

آری اول کسی که پس از رحلت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) معاشرت های خویش را تعطیل کرد وبر گوشه خلوت گزید تا قرآن را جمع آوری شد، به ترتیب نزول در یک جمع آوری دقیق مصحف شریف را به مسلمین عرضه کند علی (علیه السلام) بود که پس از شش ماه که از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) گذشته بود علی (علیه السلام) از جمع و ترتیب قرآن در یک مصحف بر اساس ترتیب نزول فراغت یافت.

ب) پس از جنگ یمامه چون عده ای از قراء و حافظان قرآن شهید شدند( بعضی هفتاد تن و بعضی هفتصد تن نوشته اند) خليفه وقت یعنی ابوبکر بنا به تأكيد و اصرار عمر و به خاطر وحشت از فراموش شدن قرآن به جهت کشته شدن قاریان، زید بن ثابت را مأمور جمع آوری قرآن کرد، زید بن ثابت به کمک عده ای از صحابه الواح وشاخه های خرما و دیگر قطعاتی را که آیات قرآن در آن ها نوشته شده بود و در نزد صحابه بودند گردآوری کرد و در یک مصحف قرار داد، این نسخه پس از ابوبکر به عمررسید و در زمان عمر نسخه هایی از آن به اطراف فرستاده شد و یک نسخه هم نزد دخترعمریعنی حفصه نگاهداری می شد.

ج) در زمان خلافت عثمان به سبب كثرت لهجه ها و قرائت ها و اختلاف در استنساخ قرآن، رفته رفته موجبات اختلاف قرائت و کتابت و استنساخ در قرآن پیش می آمد لذا شخصی به نام حذیفه بن یمان، خلیفه را از این خطر آگاه ساخت، خلیفه نیز دستور داد، قرآن موجود در نزد حفصه دختر عمر را که در زمان ابوبکر نوشته شده بود، به امانت بگیرند و پنج تن از قرآء به سرپرستی زید بن ثابت نسخه هایی را از روی آن قرآن بنویسند و هر یکی از آنها را به شهرهایی چون مکه و شام و کوفه و بصره و یمن و بحرین

ص: 64

فرستادند و یکی را هم درمدینه گذاشتند واین نسخه ها را مصحف امام نامیدند. سپس عثمان دستور داد که سایرقرآنها ازدر تمام شهرها جمع آوری وبه مدینه آوردند، این نسخه های جمع شده را به قولی سوزاندند و بقولی بوسیله آب شستند، آن چه مسلم است عثمان در این کار با حضرت علی (علیه السلام) مشورت کرده واز نظر آن حضرت استفاده کرده بود.

قرائت و قُراء قرآن

(لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ)(1)

ای رسول ما زبانت را برای تأكید بر کلمات آیات قبل از پایان دادن جبرئیل به وحی حرکت مَده. جمع آوری قرآن بر ماست و خواندن و قرائت آنها بر تو است و این بخاطر این است که تو بتوانی قرآن مرا کاملا به قلب و حافظه خویش بسپاری و بموقع آن را تلاوت کنی بنابراین توازفوت هیچ جزئی از اجزاء آیات اندیشه و بیم نداشته باش و خلاصه جمع آوری قرآن درسینه توبرعهده ما واجرای قرائت آن برعهده زبان تواست. (سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى).(2)

این آیه نیز به پیامبر (صلی الله علیه و آله) اطمینان می دهد که در کار قرائت قرآن و تبلیغ کلام خدا دچار فراموشی نمی شود، پس علاقه شدید پیامبر به قرآن و نسبت به آینده قرآن باید توأم با اطمینان خاطر باشد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از همان ابتدای نزول آیات، اصحاب را در جریان می گذاشت و خود برای آنان قرائت و تلاوت می فرمود و اصحاب نیز با شوق وافر و از روی ایمان محکم مذهبی خویش به حفظ آیات می پرداختند و گاه گاه آن چه را حفظ کرده بودند در نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرائت می کردند تا به صحت محفوظات خویش مطمئن شوند، این عده از اصحاب حافظان قرآن (حفاظ) نامیده می شدند، این گروه پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) مرجع دوم مسلمین در امر آموزش قرآن و احکام قرآن به شمار می رفتند. بدیهی است که برخی از صحابه قسمتی از قرآن را حفظ کردند و عده ای دیگر که جمع

ص: 65


1- قیامت/16 و 17
2- اعلى / آیه6

آنان را بیش از ده نفر نیز گفته اند، در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله) حافظ تمامی قرآن بودند که عبارتند از:(علی (علیه السلام)، عثمان بن عفان، عبدالله بن مسعود، زید بن ثابت، ابی بن کعب، معاذبن جبل، عباده بن صامت، ابو ایوب انصاری، ابوالدرداء، سعد بن عبيد، عبید بن معاویه، و چند نفر دیگر)

در هر سال یکبار جبرئیل (علیه السلام) قرآن را با پیامبر (صلی الله علیه و آله) مقابله می کرد و بدین طریق صحت حفظ، حافظان قرآن تأیید می گردید و حافظان نیز پیوسته محفوظات خویش را بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) قرائت می کردند تا احياناً اشتباهات خویش را تصحیح نمایند این عمل بوسیله جبرئیل در آخرین سال نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) دوبار صورت گرفت و لذا آن چه در حافظه حافظان بوده و ملاك جمع قرآن در مصاحف مختلف و نهایتا مصحف گردید کاملا قابل اطمینان بوده است و جای هیچ ابهام و ایرادی را نسبت به کاستن یا افزودن بر قرآن باقی نمی گذارد.

قراء و معلمین قرآن

پس از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و مسلمین به مدینه و تأسیس جامعه مستقل، پیامبر (صلی الله علیه و آله) گروه فراوانی از یاران خویش را مأمور آموزش قرائت قرآن و تعلیم احکام شرع نمود و چون هم مسلمين روز به روز بیشتر می شدند و هم احکام و آیات وحی روز به روز تکمیل تر می گردیدند، لذا چنین امری کاملا ضرورت داشت به طوری که حتی به سبب عظمت وظیفه این گروه، قرآن کریم طبق آیه122 سوره توبه حتی آنها را از شرکت در جهاد نیز معاف داشته بود، قراء به کسانی می گفتند که به قرائت قرآن و حفظ و ضبط سوره ها و آیات قرآن مشغول بوده و گاه به حکم ضرورت و مصلحت به اطراف برای نشر و آموزش قرآن و احکام اسلام نیز فرستاده می شدند، به طوری که در یکی از این گسیل ها حدود چهل یا هفتاد تن از قراء قرآن در منطقه بخد و در محلی به نام بئر معونه که نام چاه آبی است ناجوانمردانه شهید شدند.

ص: 66

اعراب گذاری و نقطه گذاری قرآن

همانطور که قبلا گفتیم قوم حجاز در ابتدای ظهور اسلام تازه با خط و نوشتن آشنا شده بودند، خط رایج آن زمان یعنی سریانی و کوفی فاقد نقطه و اعراب بودند، در ابتدای تنظیم قرآن در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و استنساخ زمان صحابه و خلفا و نیز مصحفهای عثمانی ک بدون نقطه و اعراب بودند.

تا این که رفته رفته بر اثر اختلاط لهجه ها و زبانها، قرائت قرآن بروجه غلط میخواست رایج شود که حضرت علی (علیه السلام)، شاگرد و ملازم خویش ابوالاسود دوئلی را مأمور وضع مقیاسی برای قرائت یکنواخت و واحد قرآن نمود و خود آن حضرت اساس قواعد را ابوالاسود بیان فرمود و بدینسان پایه علم نحو نیز گذاشته شد.

البته گروهی نقطه گذاری قرآن را به یحیی بن يعمر شاگرد ابوالاسود و بعضی به نصر بن عاصم نسبت می دهند، اما به هر حال شکی نیست که علی بن ابیطالب (علیه السلام) منشأ اصلی إعراب و اعجام قرآن است. که در این مورد داستان های بسیاری نیز گفته شده که ضرورتی در بیان آنها در این کلاس نیست، داستان هایی از غلط قرائت کردن قرآن مثلا خواندن کلمه رسول با کسره و نظایر اینها.

البته رسم الخط قرآن به شیوه کنونی ابتکار خلیل بن احمد فراهیدی است او تکمیل کننده شیوه خط عربی است و ابداع کننده اشکال فتحه و کسره و ضمه و سکون است و پس از خلیل شخصی به نام سهل بن محمد معروف به ابوحاتم سجستانی در باب نقطه گذاری و اعراب قرآن کتابی تألیف کرد و به هر صورت در اواخر قرن سوم هجری رسم الخط قرآن به نهایت کمال خود رسید. لازم به تذکر که منظور از اعراب همان حرکات و منظور از اعجام وعجمه و معجمه، نقطه گذاری است مثلا (حاء مهمله حرفی است بدون نقطه و جیم معجمه حرفی است که در زیر آن یک نقطه باشد)

ص: 67

مسائل قرآن

قرآن کریم مشتمل بر مسائل و موضوعات فراوانی است که قابل احصاء و شمارش نمی باشند زیرا

(ولا رطب ولایابس الا في كتاب المبين) اما به هر صورت بطور اجمال قرآن شامل مسائل و موضوعات زیر است:

1. بحث خدا، ذات خدا، صفات خدا، توحید خدا و افعال خدا.

2. بحث نبوت، وحی و اوصاف انبیاء

3. بحث معاد و حشر اموات، قیامت صغری و برزخ و نیز قیامت کبری.

4. بحث ملائکه که مجرای اوامر الهی و واسطه های فیض ربوبی هستند.

5.بحث دعوت انسانها به ایمان و لوازم آن.

6.بحث آفرینش طبیعت.

7. بحث آفرینش انسان.

8. بحث دعوت به توحيد و اخلاص در عبادات و نهی از شرک و معرفیمظاهر شرک و علائم

توحيد.

9. بحث نعم الهی در عالم وجود که ابدی و جاویدند.

10. بحث نقم الهی در عالم وجود که ابدی و جاویداند.

11. بحث نعم مادی و زوال پذیر .

12. بحث نقم مادی و زوال ناپذیر.

13. بحث بهشت موعود و اوصاف آن.

14. بحث جهنم موعود و اوصاف آن.

15. بحث در مورد استدلالهای منکرینخدا و نبوت و معاد و نقض آنها.

16. بحث در مورد استدلال های انبیاء و اخبار غیبی و معجزات.

17. بحث در مورد مسائل تاریخی بعنوان عبرت و درس گرفتن.

18. بحث در تقوی و تزکیه نفس و خودسازی.

ص: 68

19. بحث در نفس اماره و هوای نفس و وساوس شیطانی.

20. بحث در اخلاق فردی (توکل، صبر، شجاعت، عدالت، ایثار، احسان و غیره).

21. بحث در اخلاق اجتماعی (اتحاد، اخوت، مساوات، امر به معروف و نهی از منکر و غیره). 22. بحث احکام (نماز، روزه، خمس، زکات، حج، جهاد، ازدواج، طلاق و مالکیت و غیره).

23. بحث در حوادث دوران بعثت و نبوت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله).

24. بحث در اوصاف اخلاقی و شخصیت الهی و معنوی حضرت محمد(صلی الله علیه و آله).

25. بحث در مورد مخالفین انبیاء و شیوه مخالفت آنها

26. بحث در مورد گروه های سه گانه در حیات دنیا(مؤمن، کافر، منافق).

27. بحث در مورد گروههای سه گانه در آخرت (سابقون، اصحاب یمین، اصحاب شمال).

28. بحث در مورد اوصاف مؤمن و کافر و منافق و مواضع آنها در عهد رسول اکرم (صلی الله علیه و آله).

29. بحث در موجودات مجرد نامرئی چون (فرشته و جن و شیطان).

30. بحث در هدایت همه موجودات (هدایت تکوینی).

31. بحث در هدایت انسان (هدایت تشریعی).

32. بحث در هدفداری آفرینش و هدف خلقت.

33. بحث در تسبیح و تحمید موجودات و آگاهی آنان نسبت به خالق متعال.

34. بحث در مورد خود قرآن و اوصاف قرآن.

35. بحث در سن و قوانین نظام تکوین.

36. بحث در سنن و قوانین تاریخ و جوامع بشری

37. بحث در مورد کتب آسمانی و تأیید اصل آنها و تصحیح تحریفات آنها.

38. بحث در معجزات و خوارق عادات پیامبران.

39. بحث در مورد سیر باطل و مظاهر قدرتهای طاغوتی۔

40. بحث در مورد سیر حق و مظاهر قدرتهای الهی.

ص: 69

41. بحث در مورد علم و جهل، اوصاف هریک و اهمیت و ارزش علم و نفی جهل و تقلید

کورکورانه.

42. بحث در مورد سرانجام مبارزه حق و باطل در صحنه گیتی و مژده غلبه کلی حق بر باطل و ظهوردولت حق، حضرت بقیه الله الاعظم روحی ارواح العالمين لمقدمه فداء.

نکته هایی از علوم قرآنی

1. نکاتی از قرآن و حدیث

الف: (مَن اعتَصَمَبِهِ فَقَد هُدِيَإلي صِراطٍ مُستَقيم) پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل از تفسیر عیاشی جلد1 ص 3 هر کس به قرآن چنگ زند، بسوی صراط مستقیم هدایت می شود.

ب: (اَلقُرآنُ مَأدبهُ اللهُ) پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل از انسان و قرآن استاد حسن زاده آملی ص 42. قرآن سفره خداست.

ج: (مَنِ استَشفي بِغَيرِ القُرانِ فَلا شَفاهُ الله) پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل از مستدرک الوسائل جلد 1 ص 302

هر کس که درمان دردهای خویش را در غیر قرآن بجوید، خداوند شفای درد رانصیب وی نمی گرداند( دردهای روحی)

د: (اَلا لا خَيرَ في قِراءَهٍ لا تَدبرَ فيها) (رُبَّ تالِ القُرانِ وَالقُرانُ يَلعَنُهُ)

آگاه باشید که در خواندن قرآن بدون تدبیر هیچ خبری نیست. چه بسا کسی که می خواند و قرآن او

را لعنت می کند.

ه: (مَن قَرَأ القُرانَ مِن هذِهِ الاُمهِ ثُمدخَلَ النّا،فَهُوَمِمَّن كانَ يتَّخِذُ اياتِ االلهِ هُزُوا) على (علیه السلام)

از بین این امت هر کس که قاری باشد و باز هم به آتش عذاب گرفتار آید، از جمله کسانی است

که آیات خداوند را به استهزاء گرفته است.

و:( لِكُّلِ شَيءِ حِليَهوحِليهُالقُرانِ، الصَّوتُ الحَسَن) پیامبر (صلی الله علیه و آله) کافی جلد دوم ص 450 بر هر چیزی زینتی است و زینت قرآن صوت نیکوست.

ص: 70

ز: (نَزَلَ القُران علي خَمسه اَوجه : حلال و حرام و محكم و متشابه و امثال، فَاحلّوا الحلال و حرّموا الحرام، واعملوا بالمحكم و آمنوا بالمتشابه و اعتبروا بالامثال) پیامبر (صلی الله علیه و آله) تفسیر کشف الاسرار جلد10 ص 685

قرآن بر پنج وجه نازل شده (حلال و حرام و محکم و متشابه و امثال) پس حلالش را حلال بدارید و حرامش را نیز حرام دارید و به محکمش عمل نمائید و به متشابه اش ایمان آورید و از امثالش عبرت گیرید.

ح: (وتَعلّموا القُرانَ فَأنَّهأَحسنُ الحديثِ و تَفقَهوا فِيهِ فإنَّهربيعالقُلوبِ، واستَشفوا بِنُورِهِ فَإنَّه شِفاء الصدورِ، و احسِنُوا تِلاوته فَإِنَّه أَنفَع القَصص) علي(علیه السلام) نهج البلاغه خطبه 110

قرآن را بیاموزید زیرا آن بهترین سخن است و در آن عمیق بیندیشید زیرا آن بهار قلوب است و از نور آن شفا طلب نمائید که آن شفای سینه هاست و تلاوت آن را نیکو نمائید که آن نافعترین قصص است.

2. نکاتی از قرآن در قرآن

الف: (فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا). (1)

پس به خدا و رسول و او و نوری که نازل کردیم (قرآن) ایمان بیاورید.

ب: (وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ)(2)

وبرتو کتاب را نازل کردیم که بیانگرهرچیزی است وابزارهدایت و رحمت و بشارت برای

مسلمین است.

ج: (قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا) (3)

ای پیامبر بگو اگر تمام انس و جن با هم مجتمع شوند که مثل این قرآن بیاورند هرگز نخواند توانست اگر چه بر یکدیگر پشتیبان باشند.

ص: 71


1- تغابن /8
2- نحل/89
3- اسراء/88

د:(وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ، فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ). (1)

سایرین آیات دلالت بر اعجاز قرآن از طریق تحدی و دعوت مخالفین به مقابله و معارضه به مثل دارد کتابی که شامل کلیه حقایق هستی از تکوینیات و تشریعیات است و هیچ امری را فروگذار نکرده است آری (ولارطب ولایابس الا في كتاب مبين).

ه:(وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا) سوره المزمل

قرآن را منظم و مرتب و با تأنی و شمرده همراه با تدبر در معانی آن بخوان.

و:(وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ).(2)

و قرآنی را بر تو نازل کردیم که بصورت آیات جدا جدا از هم می باشد تا آن را به تدریج و با آرامش بر مردم بخوانی.

ز:(كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ)(3)

این قرآنی کتابی است که آن را بسوی تو نازل کردیم تا مردم در آیات آن تدبر کنند.

ح :(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ).(4)

به درستی که ما قرآن را نازل کردیم و ما خود حافظ و نگهبان آن هستیم ( از تحریف و دسّ و عدم اجرا و مطرود ماندن و مغلوب نشدن).

ط:(كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ).(5) (هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ) (6)

قرآن کتابی است که آیاتش محکم قرار داده شده.

ص: 72


1- بقره /23و24
2- اسراء /106
3- ص/29
4- حجر/9
5- هود/1
6- آل عمران /7

3. نکاتی از قرآن در عرفان

الف: قرآن عرض است و محتاج محل و در هر محلی نیز صورتی خاص گیرد:در کاغذ، در لسان، در صدر، در قلب، در لوح محفوظ، در بیت المعمور، در روح القدوس، در نفس نبوی، در علم الهی و همه قرآن است.

ب: قرآن ظاهرش سخن انسان به لسان قوم است اما باطنش کلام رب است و آن چه را ما بین این دو مقام است همه را داراست، پس مراتبش بی نهایت است، ظاهری دارد و باطنی و برای هر باطن هفت باطن دارد و این است که گفته شده قرآن به هفت لسان و هفت وجه و هفت حرف نازل شده و اینها همه مراتب طوليه معانی و مفاهیم قرآن است.

ج: هر بسم الله جزء قرآن نباشد مثلا بسم الله ابوجهل چون فتوای حقی ماند که غاصبی صادر کند، بسم الله قرآن از طهارت خیزد و هر بسم الله از طهارت برنخیزد بسم الله قرآن نباشد.

د:تفسیر به رأی آنست که قرآن را از لسان شیطان و احکامش را از لسان نفس گویند و سرانجامش فَليتَّبوءُمَقعَدُهُ مِنَ النّار است اگرچه أَصابَ الحَقَّ.

ه: يحكم (و لارطب ولا يابس إلاّ في كتاب مبين) آن چه از احکام تا قیام قیامت حاجت است به حسب تغییرات احوال و اشخاص و زمان ها همه در کتاب مبين است پس قرآن تفضيل مجمل و اجمال مفصل و متشابه محکم است اما ظاهر بنیان آن را الفاظ و الفاظ آن را ناقص می دانند لذا نقصان از امت است نه از قرآن. زیرا (اَليومَ اکملتُ لکم دینکم) فرمود.

و: قرآن چون کتب و نخ طبیبان است و آدمیان چون مریضان، و حالات بیماران متفاوت و مختلف، اما تمام معالجات در کتب طبيه موجود است لكن بدون طبيب معالجه صورت نگیرد و معالجه به کتاب طب بدون نظر طبيب هلاکت مریض است پس قرآنشفاء است لکن طبیب خواهد چه خود کتاب طب است و طبیب کتاب طبابت قرآن نبی است و ولی، محمد است و علی ، عترت است که عترت و کتاب هرگز از هم جدا نشوند پس قرآن با عترت قرآن است، قرآن با عترت ناطق است و بدون عترت صامت.

ص: 73

ز: اگر قرآن بحکم کلام حق خوانی زبانت زبان حق باشد و اگر این نتوانی و خودیت باقی است خطاب قل هو الله به که می گوئی و پاسخ كذلك ربی چرا می گویی؟ و در پی یا ایها الذين آمنوا، لبيک از چه سبب می گوئی، مگر زبان حق گفته باشد گوش حق تو شنیده باشد و زبان حق تو پاسخ داده باشد.

ح: در فواتح سُوَر حقائق هستی مستور است و این حروف آئینه تمام رموز و اسرار است و اسم اعظم در میان آنها گم است چون رسول (صلی الله علیه و آله) فرمود: (إنَّ علّيِا هُوَالسِّرِ الموُدَعُفي فَواتِحِ السُّوِر و الإسمُ الأَعظَمُ لأكبَر المُوحي إلي البشَر)

ط: قرآن را عبارات برای عوام است و اشارات برای خواص و لطائف برای اولیاء و حقائق برای انبياء.

نکاتی از قرآن در علوم قرآنی

الف: قرآن کریم، آخرین کتاب آسمانی است که از طریق وحی و بواسطه جبرئیل و از سوی خداوند تبارک و تعالی، به منظور نجات بشر از سرگردانی و گمراهی و ارشاد او بسوی نور و هدایت بر پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله) نازل گردیده است.

ب: قرآن کریم در شب قدر از شب های ماه مبارک رمضان به طور دفعی نازل گردیده(1) و این نزول کلی و دفعی قرآن به آسمان دنیا در شب قدر صورت گرفته، اما نزول تدریجی قرآن همزمان با بعثت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) از 27 ماه رجب آغاز و تامدت 23 سال طول کشید (أنا نحنُ نَزلّنَا علیکَ القُرآن تنزيلاً) (2)

واین تفاوت إنزال و تنزیل است که اولی دلالت بر نزول دفعی و دومی دلالت بر نزول تدریجی دارد. ج: این کتاب مقدس دارای نام ها و اوصاف متعددی است چون (کتاب، کلام الله، قرآن، فرقان، ذکر، تنزیل وغیره)

د: در مورد تعداد سوره های قرآن برخی چون مجاهد قائلند که قرآن 116 سوره داشته که دو سوره

ص: 74


1- بقره/185
2- انسان /23

الخلع و الحفد از سوره های قنوت محسوب می شده اند.(1) اما قول جمهور علماء به نقل از زید بن ثابت این است که سوره های قرآن 114 سوره هستند. از كل سوره های قرآن بنا به قولی85 سوره مکی و 29 سوره مدنی است و بنا به قول دیگری84 سوره مکی و 30 سوره مدنی است، اولین سوره مکی (إقرأ باسم ربک) است و آخرین سوره مکی، سوره عنکبوت است، و نیز اول سوره مدنی(ويل للمطففین) و آخر سوره، (برائت) است و نیز اولین سوره ای که پیامبر در جمع قریش قرائت کرد سوره ( و النجم اذا هوی) بود.

ه:در مورد آیات قرآن نیز همانند فوق نظریاتی هست اما هیچ کس کمتر از 6200 آیه قائل نبوده، معروف این است که طبق حديث علی (علیه السلام) به نقل از پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرآن دارای6236 آیه است.

و: در مورد حروف و کلمات قرآن نیز نظریاتی هست که مشهورتر از همه (77437) کلمه و (340740) حرف می باشد.

ز: رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بنا به تصریح قرآن، خود می بوده و به کتابت و قرائت آشنایی نداشته لذا در جهت حفظ و جمع کتاب خدا از بعضی از صحابه، بعنوان (كتاب وحی) استفاده می کرده و دیگران را به آموختن کتابت و قرائت و حفظ آیات قرآن تشویق می نموده تا بدین وسیله قرآن ترویج و تبلیغ شده و ازنسیان و تحریف حفظ بماند.

ح: تدوین و تنظیم سوره و آیات قرآن در زمان حیات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مصاحف مختلفی صورت گرفته است.

ط: پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نخستین جامع و تدوین کننده قرآن بر اساس ترتیب نزول قرآن حضرت علی (علیه السلام) بودند.

ی: در زمان خلیفه اول یکبار و در زمان خلیفه سوم بار دیگر قرآن جمع و تدوین گشت و همه با نظارت علی(علیه السلام) صورت گرفت.

ک: تا زمان جمع عثمانی نیز قرآن فاقد اعراب و نقطه بود و بیم این می رفت که در قرائت قرآن مشکلاتی پیش آید لذا بنا به دستور على (علیه السلام) شاگرد آن حضرت یعنی ابوالاسود دوئلی قرآن را اعراب

ص: 75


1- تفسیر کشف الاسرار، جلد 10، ص 681

گذاری و نقطه گذاری کرد بعضی می گویند شاگردان ابو الاسود یعنی یحیی بن يعمر ونصربن عاصم قرآن را نقطه گذاری کردند.

ل: آن چه مسلم است قرائت و کتابت قرآن حتی دسته بندی سور و آیات در زمان خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) صورت گرفته و آن حضرت مردم را تشویق به آموزش قرائت قرآن می نمود و حتی قرائت های بعضی از بزرگان صحابه را می شنید و تصحیح و تأیید می فرمود.

م: معروفترین قاریان که پس از دوره صحابه و تابعین مشهور شدند هفت تن بودند که آنها را قراء سبعه می گویند و اولین کسی که در علم قرائت کتاب نوشت (آبانِ بن تُغلب) شاگرد امام سجاد(علیه السلام) می باشد.

قُراّء سَبعه

1. نافع (ابو عبدالله نافع ابن ابی نعیم مدنی) متوفی169 هجری

2. ابن کثیر (عبدالله ابن کثیر مکی) متوفی120 هجری

3. عاصم (ابوبکر عاصم ابن ابی الجود کوفی) متوفی128 هجری

4. حمزه (ابو عماره حمزه ابن حبیبزیات کوفی) متوفی156 هجری

5. کسائی (ابوالحسن علی ابن حمزه کسائی) متوفی189هجری

6. ابو عمرو( ابو عمرو ابن علاء بصری) متوفی154 هجری

7. إبن عامر (عبدالله ابن عامر دمشقی) متوفی118 هجری

محققین علوم قرآنی علاوه بر قراء سبعه از سه قاری دیگر به عنوان استاد و اسوه قاریان یاد کرده اند که جمعا به عنوان (قُراّء عَشَرةَ) معروفند و این سه تن عبارتند از:

1. خلف (ابو محمد اسدی ابن هشام) متوفی229هجری

2. يعقوب (ابن اسحق بن زید الحضرمی) متوفی205 هجری

3. بوجعفر (یزید بن قعقاع مخزومی مدنی) متوفی130 هجری

ص: 76

ن: آن چه معروف است سوره کهف نصف و میانه قرآن است اما عدهای آیه (اّنك لَن تستطيع معی صبراً) را میانه قرآن می دانند بعضی کلمه (ولیتلطّّف) را و عده ای (لَقد جئت شيئاً نكرا) را نصف و وسط قرآن دانسته اند.

س: قرآن کریم به سی قسمت مساوی تقسیم می شود که هر قسمت یک سی ام قرآن می باشد و هر یک از این سی قسمت را یک جزء می گویند. پس قرآن کریم دارای سی،30 جزء است. هر جزء از قرآن به چهار قسمت تقسیم می شود که هر قسمت آن یک صد و بیستم قرآن می باشد و هر یک از این120 قسمت را یک حزب می گویند پس هر جزء چهار حزب و کل قرآن 120 حزب است. همچنین قرآن کریم به 114 قسمت نامساوی تقسیم می شود که هر قسمت را یک سوره مینامند پس کل قرآن 114 سوره است.

ع: دومین سوره قرآن یعنی سوره بقره با داشتن 286 آیه و 1621 کلمه و 25500 حرف بزرگترین سوره های قرآن است. و صد و هشتمین سوره قرآن یعنی سوره کوثر با داشتن 3 آیه و 10 کلمه و 43 حرف کوچکترین سوره قرآن است.

بزرگترین آیه قرآن آیه282 از سوره بقره است که دارای172 کلمه و 579 حرف می باشد. کوچکترین آیه قرآن آیه اول از سوره بیستم قرآنییعنی سوره طه است که از یک حرف و در اصل چهار حرف تشکیل شده (طاها).

ف: سجده های واجب قرآن: سوره هایی که سجده واجب دارند عزائم نامیده می شوند و بر هر شخص صاحب تكليف واجب است که هرگاه یکی از آیات سجده دار واجب را خواند یا شنید سجده نماید، همچنین خواندن سوره های عزائم بر شخص جب و حائض و صاحب نفاس حرام است حتی بسم الله اول آن سوره ها و در نمازهای واجب نیز نمی توان آنها را به عنوان سوره بعد از حمد خواند. چهارسورهای که سجده واجب دارند با آیه مربوط به شرح زیر است:

. آیه میانی سوره 32 (الم سجده) -- إنمّا يُوُمنُ.

2. آیه میانی سوره 41(حم فصلت) -- مِن آياته الَّليلُ.

3. آیه آخر سوره 53 (النجم) -- فَاسجُدو الِلّهِ

ص: 77

4. آیه آخر سوره 96 (علق - إقرأ) -- فَاسجُد.

علاوه بر اینهایازده، آیه در قرآن هست که سجده مستحب دارند که عبارتند از:

1. آیه آخر سوره اعراف، 2. آیه15سوره رعد، 3. آیه49 سوره نحل، 4. آیه107 سوره اسراء، 5. آیه58 سوره مریم،6. آیه18 سوره حج، 7. آیه77 سوره حج، 8 آیه60 سوره فرقان، 9. آیه25 سوره نمل، 10. آیه24 سوره (صلی الله علیه و آله)، 11. آیه21 سوره انشقاق.

ذکر سجده آیات سجده دار

در این سجده ها طهارت و قبله شرط نیست و ذکر آن هم اختیاری است اماعلماء فرموده اند بهتر است این ذکر گفته شود: ((لااَله اِلاَ االلهُ حقَّاً حقّا، لا اِلهإلاّ االلهُ ايماناً وتَصدي قاً، لااِلهاِلاّ االلهُ عبودِيه ورِقّاً، سَجَدتُ لَك يارب تَعبداً ورقّاً لا مستَنكِفاً ولا مستكبِراً بل اَنَا عبدضَعيف ذَليلٌ خائف مِسكينٌ مستَكينٌ مستَجيرٌ بِك ياااللهُ يا االله شُكراً لِلّهِ)

یعنی: نیست معبودی جز خداوندی که بر حق است، نیست معبودی جز خداوند و به این گفتار ایمان و تصدیق دارم، نیست معبودی جز خداوند و این اقرار از روی بندگی است، سجده می نمایم برای توای پروردگار من از روی پرستش، و من هرگز خدایی تو و بندگی خویش را انکار نمی کنم، بلکه من بنده ضعیف و ذلیل و خائف و پناهنده به تو هستم.

اطلاعات ابتدایی درباره قرآن

بنابراین آنچه که قبلا هم بیان شد موارد زیر را می توان بر شمرد:

1. آیه و آیات

کلمه آیه که جمع آن آیات است به معنی:

1. نشانه روشن و گویا

2. مایه پند و اندرز

3. ساختمان بلند و مرتفع آمده است.

در قرآن مجید نیز این کلمه در همین سه معنی بکار رفته است. در بسیاری از آیات

ص: 78

همانند آیه49 از سوره آل عمران و 109 سوره انعام و معجزات پیامبران علیهم السلام آیه و آیات نامیده شده است که منظور از کلمه آیه در این گونه آیات نشانه و دلیل گویا و روشن است. در آیه92 از سوره یونس درباره فرعون می خوانیم: فاليوم ننجیینک بیدنک لتكون لمن خلفك آیه که مقصود از این آیه در این مورد و نظائرش مایه پند و اندرز است. و در آیه128 سوره شعراء از ساختمان بلند و مرتفع با کلمه آیه تعبیر شده است.

اتبنون بكل ريع آیه تعبثون: آیا در هر قسمت مرتفع زمین ساختمان بلندی برپا می کنید؟

در قرآن کلمه آیه به معنی نشانه در مورد هر پدیدهای خارق العاده بلکه تمام پدیده های جهان- به لحاظ آن که نشانه ی وجود خدا و اوصاف اوست بکار رفته است.

از جمله موارد استعمال آیه و آیات خود قرآن است که به لحاظ قطعه ها و جملاتش آيات الله نامیده شده است بر این گونه موارد آیه به معنی قطعه یا جمله ای از قرآن است که به لحاظ حکایت و دلالتش بر خداوند و اوصافش و بر درست بودن گفتار پیامبر صلی الله عليه و آله و از سوی خدا بودنش آیه نامیده شده است. همان گونه که قبلا هم بیان شد در مورد تعداد آیات قرآن نظریات گوناگونی ارائه شده است.

2. سوره

کلمه سوره در لغت به این معانی آمده است:

1. فضل و شرف

2. منزلت

3. قطعه و قسمت جدا از دیگر قسمتها

4. شیئی برجسته و مشخص در قرآن سوره بصورت مفرد و جمع ( سوره و سور) بکار رفته است و مقصود از آن یک قسمت برجسته و مستقل از آیات قرآن است که بدون وابستگی به آیات قبل و بعد به بیان موضوع خاصی پرداخته است هر چند ممکن است بی ارتباط با آیات قبل و بعد هم نباشد بطوریکه اگر آن قطعه از بین آیات انتخاب و جدا گردد آغاز و انجام مشخص، هدف و مفاد کامل و بی نیاز از ضمیمه ای داشته باشد.

114 سوره قرآن را به آن جهت که با جمله بسم الله الرحمن الرحيم از آیات قبل و بعد جدا می گردند،

ص: 79

قطعه معلوم و مشخصی را تشکیل میدهند سوره می نامند. البته کلمه سوره آن طور که گذشت در لغت معنائی وسیعتر از مفهوم متداول بین مسلمانان دارد و شامل بخش هایی کوچکتر از سوره به معنی کنونی آن نیز می شود. در قرآن مجید نیز سوره در همان معنای لغویش بکار رفته است و می توان آن را تقریبا مترادف قطعه، فقره و پاراگراف دانست.

3. مکی و مدنی

یکی از تقسیم بندی هایی که در مورد آیات قرآن انجام گرفته است تقسیم آیات به مکی و مدنی است. در این تقسیم بندی برخی مکان نزول را معیار قرار داده و آیاتی را که در مکه نازل شده است مکی وآنها را که در مدینه و اطراف آن به پیامبر صلی الله عليه و آله وحی گردیده مدنی نامیده اند. گروهی دیگر گفته اند آیاتی که مورد خطاب آنها مردم مکه است مکی و آیاتی که مخاطب آنها مردم مدینه می باشد مدنی است ولی نظریه مشهور که صحیح تر می نماید آن است که ملاک نامگذاری زمان نزول آیات است و براین اساس آیاتی که قبل از هجرت بسوی مدینه نازل شده اند مکی و آیاتی که پس از هجرت فرود آمده اند مدنی می باشند، هر چند در مکه نازل شده باشند و یا روی سخن در آنها با مردم مکه باشد. شناخت این دو دسته آیات و تفکیک آنها از یکدیگر در فهم زمان نزول آیات موثر است و در نتیجه در پی بردن به خصوصیات و ویژگی های آیات که در تفسیر قرآن نقش بسزایی دارد مفید واقع می شود.

4. شأن نزول

آیات قرآن آن طور که خود نیز می گوید بصورت متفرق و پراکنده در طی23 سال در مکه و مدینه نازل شده است. نزول و فرود آمدن آیات بر دو گونه است: بخشی از آیات ابتداء و بدون وقوع حادثه و یا پرسشی بر پیامبر صلی الله عليه و آله نازل گردیده است و برخی دیگر به دنبال رخ دادن یک حادثه یا مطرح شدن سوال و پرسشی فرود آمده است. حادثه، پرسش و شرایطی را که یک آیه در آن جو نازل می شود شأن نزول آیات می گویند. پی بردن به شأن نزول آیات در بسیاری موارد به درک حقایق و معارف قرآن کمک شایانی می کند و این موضوع اختصاص به قرآن ندارد. در

ص: 80

روایات پیامبر صلی الله و عليه و آله و ائمه عليهم السلام نیز این امر نقش بسزایی دارد و به همین جهت است که امام صادق (علیه السلام) می فرماید: (شخصی از شما فقيه نخواهد بود تا جایگاه عرضه شدن سخن را بداند).(1)

نکته ای که باید در مطالعه قرآن و تفسیر بدان توجه داشته این است که شأن نزول هیچگاه موجب نمی گردد که آیات قرآن را در اسارت آن مورد قرار داده و به آن جنبه فردی و شخصی دهیم بلکه جز در موارد معدودی، با توجه به قیود و شرائط آیه هر مصداق و مورد دیگری را نیز در بر می گیرد و نیز باید توجه داشت که شأن نزول در صورتی می تواند در تفسیر آیه مورد قبول واقع شود که به صحت آن اطمینان داشته باشیم.

ه. قرآن یعنی چه؟

إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.(2)

ما آن را خواندنی عربی قرار دادیم تا شما آنرا تعقل کنید.

«قرآن» یکی از عنوان هایی است که در خود قرآن بر این کتاب آسمانی اطلاق شده است و به تدریج در بین مسلمانان علم و اسم خاص آن گردیده است. کلمه «قرآن» در لغت مصدر است و به معنی خواندن می باشد چنانکه در برخی از آیات به همین معنی به کار رفته است مانند: «فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ »(3) پس آنگاه که خواندیمش (وحی) خواندنش را دنبال کن.

این کتاب بزرگ را به آن جهت که از یک سلسله الفاظ خواندنی تشکیل یافته قرآن(خواندنی) نامیده اند. و شاید نکته این نامگذاری از سوی خداوند آن باشد که مردم پیوسته متوجه آن بوده و همواره آن را بخوانند و از حقایق آن آگاه شوند. و نیز اشاره ای باشد به این که قرآن دارای حقیقتی

ص: 81


1- بحارالانوار، ج 2، ص 184
2- زخرف/3
3- قیامت/18

بس متعالی است که تا حد یک سلسله الفاظ خواندنی تنزل یافته و در قالب الفاظ بر پیامبر صلی الله عليه وآله نازل شده است تا بشر بتواند ازآن استفاده کند وبه آن دست یابد.(1)

برخی نیز گفته اند که قرآن از ماده قرء و به معنی جمع کردن است و چون این کتاب آسمانی در بردارنده تمام حقایقی است که برای سعادت بشر لازم است آن را قرآن به معنی کتاب جامع نامیده اند.

6. محکم و متشابه

مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ. (2)

قرآن مجید آیات خود را به دو دسته (محکم و متشابه) تقسیم نموده و برای هر یک وصفی برگزیده است. در آیه محکم آن چه مورد نظر بوده است آشکارا و به روشنی بیان گردیده است بطوری که با دقت، معنای حقیقی آن و مقصود خداوند دانسته میشود و با معانی و احتمالات دیگر اشتباه نمیشود. آیات محکم مرجع و ما در سایر آیات اند.

آیات متشابه به گونه ای است که می توان معانی مختلف و متعددی را به آن نسبت داد و به همین جهت و مفهوم اصلی آیه مورد تردید قرارمی گیرد و درواقع هر یک از معانی گوناگون آیه متشابه در این که نمی توانند بطور قطع مقصود خدا را به ما نشان دهند شبیهیکدیگرند و در نتیجه آیه از نظر مفهوم چند پهلومی شود. درمیان معانی مختلف و گاه متضادی که از یک آیه می توان دریافت همه آنها حق نبوده و با آن چه مورد نظر خداوند است مطابقت ندارد و این امر خود زمینه اختلاف در فهم معنای حقیقی آن آیه می شود و موجب می گردد که منحرفين بتوانند آن آیه را برای فتنه انگیزی و به انحراف کشیدن دیگران دستاویز قرار دهند. آیات متشابه را باید پس از بدست آوردن آیه محکمی که نقاط ابهام آن را برطرف سازد و معنای واقعیش را روشن گرداند مورد استفاده قرار داد. پرداختن به آیات متشابه بدون رجوع به آیات محکم کار بیمار دلان و کج اندیشان است که می خواهند با دستاویز قرار دادن آن، قرآن را تأویل کنند و مصداق های دروغین را که موافق با اغراض

ص: 82


1- زخرف/3و4
2- آل عمران/7

نادرست آنهاست به قرآن نسبت دهند و از این راه نا آگاهان جامعه را منحرف سازند و فتنه انگیزی کنند.

هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ. (1) (تنها) اوست(خدائی) که قرآن را بر تو نازل ساخت که برخی از آن آیات محکم است اینها ام الکتاب (مرجع آیات دیگراند) و آیات دیگر متشابهات اند. پس آن گروه که دلهاشان میل به باطل است و کج اندیش اند آیات متشابه و چند پهلو را می تواند دستاویزی برای کج اندیشان باشد و مایهی به انحراف کشیدن جامعه و فتنه انگیزی گردد حال دو سوال زیر مطرح می گردد :

الف: آیات متشابه چگونه اند و منشأ تشابه آنها چیست؟ به عبارت دیگر چه چیز باعث متشابه شدن این آیات متشابه گردیده است تا بصورتی در آمده که می توانند دستاویز منحرفین گردد؟

ب: فلسفه و راز وجود چندین آیاتی در قرآن چه می تواند باشد؟ آیا بهتر نبود که همه آیات بصورت

محکم باشد تا از سوء استفاده کج اندیشان و بیماردلان جلوگیری شود؟

الف: آیات متشابه قرآن چگونه اند؟

بطور کلی عبارات و جملات چند پهلو و متشابه را بر اساس عواملی که منشأ تشابه آنها گردیده است به پنج دسته می توان تقسیم کرد.

1. گاهی از آنجا که گوینده از قدرت بیان به حد کافی برخوردار نیست برای بیان مطالب خود الفاظ و عباراتی را به کار می برد که تاب چند معنای مختلف را دارد و گفتارش چند پهلو و متشابه می گردد مانند فارسی زبانی که بخواهد به زبان عربی یا انگلیسی سخن می گوید و از قواعد و لغات این دو زبان آشنایی کافی نداشته باشد و یا مانند افرادی که از قدرت بیان چندان برخوردار نیستند.

2. در پاره ای موارد گوینده عمدا مطلب را به صورت معما بیان می کند وغرضش مبهم گوئی است واین مبهم گوئی منشأ تشابه می باشد مانند:

ص: 83


1- سوره آل عمران /7

هندو به طعنه گفت که یاران خدا دوتاست *** لعنت برآن که گفت که یاران خدا یکی است

3. در برخی موارد گوینده هدفش آنست که مطالب را گروه خاصی بفهمند و به این جهت مطالب را بصورت رمزی بیان می کند و این امر باعث می شود که برای کسانی که از این رمزها آگاهی ندارند عبارات متشابه گردد این گونه تعبیرات در سخنان سیاستمداران کاربرد زیادی دارد. مانند: حروف مقطعه قرآن.

4. عامل چهارمی که منشأ تشابه می گردد آن است که گاهی به عللی قیود، استثناها و قرائن یک گفتار ازمتن جدا می گردد یا گوینده از ذکر آن ها در آن موضع خودداری می کند و یا خواننده از توجه به آنها غافل می شود و در نتیجه گفتار صورت تشابه به خود می گیرد. مانند: آیات عام، خاص، مطلق، مقيد، ناسخ و منسوخ.

5. گاهی هم مطالبی که بیان می شود بسیار فراتر و وسیعتر از قالب الفاظ است و به هر صورت که بیان شود الفاظ و عبارات از رساندن حقیقت معنی و مفهوم واقعی آن ناتوان هستند و در نتیجه محدودیت الفاظ منشأ تشابه عبارات می گردد مانند تعبیر از حقایق مجرد و ما فوق مادی با الفاظ معمولی که برای معانی مادی وضع شده اند. مانند امورغیبی و ماوراء طبیعی.

در میان اقسام پنجگانه تشابه که یادآور شدیم نوع اول و دوم در قرآن یافت نمی شود زیرا: اولا قرآن با بیان روشن و رسا سخن می گویند و نور و هدایت است و به زبان عربی آشکار نازل شده است و حتی قدرت بیان و اسلوب سخنش، خود،اعجاز است. وثانيا قرآن هرگزکتاب معما نیست و هدفش سرگرم ساختن جامعه و معما گویی نمی باشد. بلکه آمده است تا جامعه را از سرگرمی های بچگانه وغیر انسانی بازدارد. ولی سه قسم دیگر از اقسام تشابه را می توان در قرآن یافت.

حروف مقطعه قرآن را می توان از قسم سوم(بيانات رمزی) دانست چنان که از روایات نیز چنین مطلبی را می توان استفاده کرد. همانطوریکه عام و خاصها، مطلق و مقيدها، ناسخ و منسوخها، و نظائر آنها در قسم چهارم متشابه قرار می گیرند.

ص: 84

قسم پنجم از اقسام متشابه را در آیات بسیاری می توان مشاهده کرد. برخی از موضوعات که در قرآن مطرح گردیده است از امور غیبی و ماوراء طبیعت سخن می گوید و روشن است که این گونه مسائل را نمی توان با الفظ و عباراتی که برای مفاهیم مادی وضع شده اند بیان نمود.

معانی هرگز اندر حرف ناید *** که بحر بیکران در ظرف ناید

مثلا چگونه این الفاظ تاب بیان خدا و اوصاف او را دارند؟

چگونه می توان از حقیقت وحی با این عبارات سخن گفت؟

ولی از آنجا که قرآن برای راهنمایی بشر نازل شده و ناچار برای بیان مقاصد خویش از همین الفاظی که انسان به کار می برد استفاده می کند، ناگزیر آنموضوعات متعالی و لطيف هم با عباراتی بیان شده است که بشر برای موضوعات مادی به کار می برد و این امر موجب تشابه این گونه آیات می گردد.

ب:فلسفه آیات متشابه چیست؟

گاهی سوال می شود چرا تمام آیات قرآن به صورت محکم بیان نشده است؟ اصولا چه لزومی دارد که چنین آیاتی در قرآن وجود داشته باشد؟ در پاسخ این سوال با توجه به آن چه در علل تشابه آیات گذشت یادآور می شویم، به نظر می رسد که فلسفه وجود آیات متشابه می تواند در امور زیر نمودار گردد.

1. جلوگیری از خطراتی که اساس اسلام و قرآن را تهدید می کند. برخی از مسائلی که در مبازرات چند پهلو ذکر شده است از موضوعاتی است که اگر دشمن از آن آگاه شود آینده را پیش بینی کرده و درصدد ریشه کن ساختن اسلام و طرح توطئه های خائنانه علیه اسلام بر می آید.

2. در پاره ای موارد تشابه آیات به خاطر جدا بودن و دور افتادن متن سخن از قیود و قرائن آن است، قرائن و قیود این نوع آیاتیا در آیات دیگر قرآن و یا در روایات آمده است و پیامبر صلی الله عليه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام تنها کسانی هستند که کاملا از این قيود و قرائن آگاهی دارند و کسانی که واجد شرائط تحقیق و فهم قرآن باشند نیز با توجه به آیات و روایات می توانند در حد قابلیت خویش تشابه این گونه آیات را حل کنند.

جدا بودن این قیود و قرائن به این شکل، عادی و طبیعی است ولی می توان گفت که چنین امری به خاطر توجه دادن به نیاز قرآن به مفسر واقعی و معلم راستین نیز هست.

ص: 85

3. در برخی از آیات چنان که در متشابه قسم پنجم گفته شد سخن از حقایقی متعالی است که بیان آنها ملازم با تشابه آن ها برای نا آگاهان از آن حقایق خواهد بود و تنها راه جلوگیری از تشابه در اختیار قرار ندادن آنهاست ولی از آنجا که خداوند فياض مطلق است و به هر موجودی آن چه را که شایسته اوست می بخشد و در میان انسانها بسیارند کسانی که قابلیت دریافت چنین حقایقی را دارند؛ این حقایق برای انسان ها بیان می شود ولی طبیعی است که بیان آن حقایق با الفاظی که برای امور مادی وضع شده است منشأ چنین تشابهی خواهد گشت.

برخی ویژگی های قرآن

قرآن مجید از یک سلسله ویژگی های خاص خود برخوردار است. این ویژگی هاست که قرآن را بصورتیک کتاب استثنایی در آورده است، به بررسی برخی از این ویژگی ها می پردازیم: 1.آمیختگی مطالب

هر کتاب را بگشائید با مقدمه ای شروع می شود. در طی چند بخش به موضوعات مشخص و مطالب معینی می پردازد. و سرانجام به نتیجه نهایی در پایان کتاب می رسد. اینیکی از چیزهایی است که در هر کتابی وجود دارد و از دقت نویسنده، قدرت دسته بندی و تا حدی از آشنائیش با موضوع مورد بحث حکایت می کند.

انسان که با این نوع تقسیم بندی ها از پیش تماس داشته در اولین برخورد با قرآن شگفت زده می شود زیرا قرآن را کتابی می بیند که آیه هایش تحت عنوان های مشخص دسته بندی نشده است. هیچگاه فصلی در هستی شناسی، بخشی خاص در مورد انسان یا قسمت ویژهای پیرامون مبارزه با طاغوت و نظائر این گونه رده بندی ها را در قرآن نمییابد.

قرآن مجید در عین این که از هستی شناسی، انسان شناسی، تعلیم و تربیت، جهاد و مبارزه با طاغوت، قوانین فردی و اجتماعی، تاریخ، سیاست و حکومت، اقتصاد و بازرگانی و ده ها بلکه صدها موضوع دیگر سخن گفته است دارای چنین تقسیم بندی هایی نیست. قرآن از یک آمیختگی خاص برخوردار است. با آن که هر موضوعی را با دقت بیان می کند ولی هر جای این کتاب بزرگ را باز کنیم نامی از این فصل ها و نشانه ای از این عنوانها نخواهیمیافت. اصولا آیه های قرآن به گونه ای است که نمی توان آن را

ص: 86

در چارچوبه فصول و ابواب معینی قرار داد بدون آن که به مثله شدن آیات بینجامد و در این صورت ممکن است اشتباهاتی که دامنگیریک محقق می شود بیشتر از فوائدی باشد که بر این فصل بندی ها، مترتب می شود.

راستی چرا قرآن این گونه در هم آمیخته است؟ چرا مثل حروف الفبا آیه ها و جملات کنار یکدیگر

قرار گرفته اند؟ چرا قرآن مطالب را این گونه بیان می کند؟

در این بهم آمیختگی راز مهمی نهفته است. قرآن مجید در هر بخشی مسائل گوناگون اخلاقی، اجتماعی، عبادی، عرفانی، اقتصادی و را به هم می آمیزد و از آن معجونی شفابخش برای انسان که آمیزه ای از تمایلات، نیروها و کشش های گوناگون است فراهم می سازد. تا هر کس شفای خویش را در هر زمینه، با خواندن آن به دست آورد و از سوی دیگر مطالب به گونهای بیان شده است که بتوان با جمع کردن یک آیه با آیه دیگر متناسب با آن یک نتیجه جدید بدست آورد، همانند حروف الفبا که می توان از آنها بینهایت کلمه ساخت؛ از ضمیمه کردن آیات به یکدیگر در حدی بسیار وسیع به حقایق جدیدی دست یافت و این را می توان یکی از عوامل تبیان کلیشی (بیانگر هر چیز) بودن قرآن دانست.

وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ.(1)

قرآن کتاب فلسفه، تاریخ، ادبیات، اقتصاد و یا هر علم دیگر نیست، بلکهیک کتاب انسان ساز و هدایتگر است. قرآن از خدا، از انسان، از سعادت و کمال نھائی او (رسیدن به خدا)، و از مسیر دستیابی به این هدف سخن می گوید و در این زمینه آن چه را که مورد نیاز بشر میباشد و او را به کمال واقعی او(نزدیکی به خدا) رهنمون می سازد، تبیین نموده است. به همین جهت است که قرآن هم نقل تاریخی دارد و هم فلسفه تاریخ، هم از اقتصاد سخن می گوید هم از اخلاق و خودسازی. هم انسان سازی را مطرح ساخته است و هم هستی شناسی، هم قوانین فردی دارد و هم دارای قوانین اجتماعی است. قرآن مجید همه این مسائل و دیگر مسائلی را که به آن ها پرداخته است؛ در محدوده هدایت انسان بسوی کمال حقیقی و نهائیش و در این ارتباط بیان می کند و به همین جهت است که می بینیم گاهییک قسمت از یک مطلب علمی را مطرح می سازد و بدون آنکه آن قسمت خاص

ص: 87


1- نحل/89

را به پایان برد موضوع دیگری را پیش می کشد و ناگهان صحنه را عوض می کند و یک لحن عتاب آمیز به خود می گیرد.

جامع بودن قرآن به این معنی نیست که مجموعه ای از علوم مختلف را برای بشر گرد آورده است و بنابراین با فراگیری قرآن هیچگاه شخصی متخصص در فیزیکیا شیمی و یا هیچ علم دیگر نمی شود و اصلا چنین توقعی از این کتاب که کتاب هدایت است بیجاست. البته این بدان معنی نیست که هیچ گونه مطلب علمی در قرآن وجود ندارد. بلکه همانطور که گذشت منظور آنست که در طرح آنها نیز جنبه هدایت و سازندگی انسان هدف اصلی بوده است و بدین مناسبت به همان اندازه که این هدف تأمین شود (نه بیشتر) از آنها سخن گفته شده است. پس جامع بودن قرآن بدان معنی است که از آن چه درسعادت بشر و رسیدن او به کمال واقعی اش موثر است فروگذار نکرده و در این زمینه بیانگر همه چیز است.

وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ.(1)

و ما قرآن را که بیانگر هر چیز است بر تو فرو فرستادیم.

3. مصونیت قرآن

وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌلَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ (2)

در میان تمام کتاب هایی که از سوی خدا یا بشر در اختیار انسان قرار گرفته است هیچ کتابی را نمی توان یافت که با وجود دشمنان بی شمار و گذشت قرنها آن هم در زمانی که وسیله نشر منحصر در دست نویسی بوده از تحریف و دگرگونی مصون مانده باشد. تا آنجا که ما می دانیم قرآن مجید تنها کتابی است که از این ویژگی برخوردار است. قرآن مجید از هر گونه تغییر و دگرگونی و افزایشیا کاستی درامان مانده است. اگر بنا بود در این کتاب تغییری رخ داده باشد یا بر آن چیزی افزوده و یا از آن چیزی کاسته باشند، بدون شک این دگرگونی و تغییریا این کاستن و افزودن معانی عمیق و محتوای ژرف و پربار قرآن را دگرگون می ساخت و با دگرگون شدن حقایق و معارفی که در قالب این الفاظ

ص: 88


1- . نحل/89
2- فصلت /42

ریخته شده است، قسمتهای مختلف قرآن از حد اعجاز و خارق العاده بوده سقوط می کرد و در نتیجه انسان می توانست سوره هایی مانند سوره های قرآنی بیاورند، در صورتیکه در طی،1 قرن این کتاب بزرگ با فریاد رسایش اعلام می دارد که اگر تمام انسان ها با کلیه امکانات خویش تلاش کنند نمی توانند حتی یک سوره همانند سوره های قرآن بیاورند و تاریخ گواه است که تا کنون چنین بوده است و حتی یک سوره همانند سوره های قرآن نیاورده اند و نیز با توجه به ابعاد مختلف اینکتاب عجز و ناتوانی بشر در این زمینه محسوس می گردد. و در واقع مصونیت قرآن حاکی از خارق العاده بود قرآن است و خارق العاده بودن قرآن عامل مصونیت آن است چنان که می توان این موضوع را از آیه42، سوره فصلت استفاده کرد:

(وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ)

محققا قرآن کتابی شکست ناپذیر است که به هیچ وجه باطل را در آن راهی نیست از سوی خداوند حکیم و ستوده نزول یافته است. علاوه بر آن چه گذشت مصونیت قرآن را خداوند بزرگ جهان خود نیز ضمانت کرده است.

(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ) (1)

همانا ما خود قرآن را فرو فرستادیم و خود نیز حافظ آنیم.

4. اعجاز قرآن

قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ.(2)

قرآن کریم معجزه جاویدان پیامبر اسلام صلی علیه و آله است. پیامبران پیشین از قبیل ابراهیم و موسی و عیسی هم کتاب آسمانی داشتند و هم دارای معجزه بودند ولی زمینه اعجازشان چیزی غیر از کتاب آسمانیشان بوده است.

ص: 89


1- حجر/9
2- اسراء/88

پیامبر اسلام صلی الله عليه و آله و سلم در عین حال که دارای معجزاتی بجز قرآن می باشد زمینهی معجزه او کتابش را هم در بر می گیرد و مهمترین و شگفت انگیز ترین معجزه آن حضرت کتاب آسمانی او (قرآن) است. اعجاز قرآن مانند جاودانگی پیام و رسالت پیامبر صلی الله عليه و آله همیشه باقی خواهد بود. قرآن مجیدصریحا جنبه اعجاز و فوق بشری بودن خود را در آیات متعدد با بیانهای گوناگون اعلام نموده است(1) و از همه انسانها خواسته است که اگر در آیه بودن آن شک دارند سورهای همانند آن بیاورند. و تا کنون آن چنان که خود قرآن نیز پیشگویی کرده است هیچ کس نتوانسته است یک سوره همانند قرآن بیاورد.

ص: 90


1- برخی از نویسندگان چنین پنداشته اند که پیامبر اسلام صلی الله عليه و آله غیر از قرآن معجزه ای نداشته است و این را یکی از ویژگی های پیامبر (صلی الله علیه و آله) دانسته اند، این گروه گفته اند معجزاتی از قبیل آن چه که حضرت عیسی یا موسی علیهما السلام برای مردم عصر خویش آوردند یک دلیل اقناعی است و برای بشر نابالغ که در فضایی زندگی می کرد که مملو از خرافات بود اعجاب آور بود و می توانست آنها را به پیروی از آن پیامبر را دارد. ولی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) پیامبر انسان تکامل یافته است که سروکارش با عقل و منطق است و آن کارهای خارق عادت نمی تواند در ایمان او اثر بگذارد و او را به خدا و وحی معتقد سازد. به همین جهت یا این که مخالفین با اصرار از پیامبر (صلی الله علیه و آله) می خواستند که معجزه ای برایشان بیاورد حتی در یک مورد هم به آنها پاسخ مثبت نمی داد و می گفت «انما الآيات عندالله» معجزات پیش خداست یا می فرمود «هل كنت الابشرا رسولا» (من که خدا نیستم) من بشری هستم که بر رسالت فرستاده شده ام. در این فرصت مطلب آن را نداریم که به پاسخ مفصل این اشتباه بپردازیم فقط بطور خلاصه می گوئیم این طرز فکر که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) جز قرآن معجزه ای دیگری نداشته است پیش از اینهم از طرف برخی از مستشرقین و کشیشان مسیحی مطرح گشته است و حکایت از عدم آشنایی آنها با قرآن و معارف اسلامی دارد. هم قرآن (بعنوان نمونه آیات3/ تحریم و اول اسراء) و هم روایات و هم تاریخ برخلاف این نظریه گواهی میدهد و با دقت در آیاتی که این گروه به آن استدلال کرده اند روشن می گردد که مخالفین معجزاتی را می خواستند که با هدف قرآن و ارسال رسل و آوردن معجزات سازگار نبود. هدف از معجزات هدایت بشر و اثبات نبوت انبیاء است ولی آن چه معاندین می خواستند به یکی از چند صورت زیر بود. 1. درخواست اموری که محال است مانند آمدن خدا در نزد آنها تا او را ببینند. (اسراء/92) 2. اموری که هیچ دلالتی بر پیامبری نداشت مانند آن که باغ انگور و خرما داشتن پیامبر. (اسراء/91) 3. اموری که موجب هلاکت آنها می شد و (نه هدایت) مانند آن که آسمان بر سرشان خراب شود. (اسراء /92) 4. تصديق مصلحتی و سودجوئی مانند آن که اگر چشمه آبی برای ما احداث کنی ما به نفع تو ایمان می آوریم و رای می دهیم. (اسراء/90) 5. بهانه جویی مانند آنکه بروی آسمان و کتابی بر ما نازل کنی تا ایمان بیاوریم که به آسمان رفته ای. (اسراء/93)

راستی چگونه قرآن معجزه است؟ مگر این کتاب از همین الفاظ، همین حروف و همین جملات که هر روز هر انسان عرب زبانی بارها تکرار می کند تأليف نشده است؟ پس چگونه هیچ کس حتی به اندازه یک سوره ( یک فقره) از آن را نتوانسته بیاورد و نمی تواند؟ این کتاب دارای چه ویژگی هایی است که اگر تمام انسان ها با کمک از هر نیروی دیگری بجز الله و با همه امکاناتشان تلاش کنند جز شکست ویأس دستاوردی نخواهند داشت.

قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا.(1)

ای پیامبر (صلی الله علیه و آله) اگر جن وانس متفق شوند که گفتاری همانند قرآن بیاورند نخواهند توانست هرچند

برخی پشتیبان و مددکار دیگری باشند.

ابعاد اعجاز قرآن

1. فصاحت و بلاغت یا بعد هنری قرآن

فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِّثْلِهِ إِن كَانُوا صَادِقِينَ (2): پس گفتاری همانند قرآن بیاورید. اگر راستگو هستید.

قرآن مجید آهنگی زیباتر از هر شعر و بیانی رساتر از هر نثر دارد. الفاظ به گونه ای انتخاب شده اند و آن چنان به موقع بکار رفته اند که هر انسانی را تحت تأثیر قرار می دهد. به قول استاد شهید آیت الله مطهری رحمت الله عليه، هندسه الفاظ در قرآن بی نظیر است نه کسی می تواند یک کلمه از قرآن را پس و پیش کند بدون آن که به زیبایی های آن لطمه وارد سازد و نه کسی توانسته مانند آن را بسازد.(3)

عربهای معاصر قرآن که دارای ذوق طبیعی و قریحه دست نخورده عربی بودند، بی اختیار شیفته ی آن می شدند تا آنجا که حتی دشمنان نیز زبان به ستایش آن گشودند و هر یک به صورتی از فصاحت و بلاغت فوق العاده قرآن سخن گفته اند. ولید بزرگترین ادیب و حکیم عرب که از دشمنان اسلام و قرآن است، پس از شنیدن آیاتی چند می گوید:

ص: 91


1- اسراء/88
2- طور/34
3- وحی و نبوت، استاد مطهری،ص107

به خدا سوگند از محمد(صلی الله عليه و آله) سخنی شنیدیم که هرگز شبیه سخن انس و جن نبود. شاخسارش پرثمر و ریشه اش پربرکت است بر هر سخنی برتری مییابد و هیچ سخنی از آن برتر نخواهد شد.(1)

این یک نمونه از ده ها موردی است، که ادب شناسان موافق و مخالف مسلمان و غیر مسلمان درباره قرآن زبان به ستایش گشوده اند و از فصاحت، بلاغت و جذابیت قرآن سخن گفته اند.

فصاحت به معنی شیوایی و بلاغت به معنی رسایی است و جذابیت و دلربایی قرآن نیز امری دیگر در کنار این دو می باشد. قرآن مجید از همان آغاز صریحا اعلام داشت که اگر در انتساب این کتاب به خداوند شک و تردیدی دارید همانند این کتاب و یا یک یا چند سوره از آن را بیاورید و در این راه از هر نیرویی یاری خواهید. قرآن هنگامی این سخن را گفت که نوشتارها و اشعار با فصاحت و بلاغت یکی از بزرگترین افتخارات به شمار می آمد و روشن است که یک چنین سخنی تا چه اندازه افراد را در این زمینه ( آوردن همانند قرآن) به تلاش وا می دارد. ولی قرآن به این اکتفا نکرد و از هر وسیله ای بر تحریک مردم به همانند آوری، استفاده کرد. از یک سو با قاطعیت تمام اعلام نمود که هرگز همانند قرآن یا سوره ای از آن را نمی توانید بیاورید. و از سوی دیگر همانند خواهی و مبارزطلبی خویش را با سعادت و شقاوت ابدی پیوند دارد و چنین اعلام داشت که اگر این آئین و معارف این کتاب را بپذیرید و بدان عمل کنید به سعادت جاودان نائل خواهید گشت و اگر آن را انکار کنید بدون آن که همانندش را آورید به بدبختی و عذاب ابد گرفتار خواهید شد. و به این ترتیب هم از نظر عقلی و هم در بعد گرایش انسان را اشباع کرد و انگیزه پیگیری و کشف این راز (آیا قرآن معجزه است) را در او آفرید. بدنبال این اعلام همانطور که تاریخ گواهی میدهد کم نبودند کسانی که در صدد مبارزه با قرآن بر آمدند و بیشترین توان خویش را در راه آوردن کتابی مانند قرآن یا سوره هایی چون سوره های آن بکار گرفتند و با نهایت تلاش و کوشش این موضوع را دنبال کردند ولی به شهادت تاریخ از آن همه تلاش جز شکست و یأس و رسوایی طرفی نبستند.

ص: 92


1- تفسير مجمع البیان، ج 5، ص 387

برای آن که به قابل مقایسه نبودن ساخته های فکر بشری با آیات الهی آشنا شویم و از عظمت قرآن دربعد هنری (فصاحت و بلاغت و جذابیت) آگاه شویم به آن چه در ذیل می آید توجه کنید.

یکی از مسائل حیاتی در زندگی بشر حل مشکل قتلها و جنایت ها است. ملل مختلف و مکتبهای گوناگون راه حل های متفاوتی ارائه داده اند. قرآن نیز از آنجا که یک کتاب هدایت و سازندگی است به این مسأله توجه عمیق داشته و برای جلو گیری از این فاجعه چاره اندیشی کرده است. قرآن علاوه بر طرق دیگری که برای پیش گیری از این جنایت قرار داده است، با جعل قانون قصاص بهترین راه جلوگیری و حل این مشکل را ارائه داده است. این موضوع در آیات متعددی مطرح شده است، من جمله در آیه «ولكم في القصاص حياه یا اولی الالباب لعلكم تتقون. »(1)

جمله «في القصاص حياه» از روح این حکم اسلامی و فلسفه آن سخن می گوید. در عین آن که مشروعیت این حکم را نیز بیان می دارد. ادباء و دانشمندان عرب پیش از نزول قرآن با نهایت دقت وجدیت تلاش کردند تا جمله ای کوتاه و پر محتوا و رسا در این زمینه بیاورند و عباراتی شعارگونه که از فوائد کیفر دادن مجرمین حکایت کند ارائه دهند. جملات بسیار گوناگون مطرح گردید. تا سرانجام جمله ی «القتل انفي للقتل» یعنی کشتن بهتر و بیشتر، کشتار و قتل را از بین می برد به عنوان بهترین جمله ای که می تواند این مفهوم را برساند پذیرفته شد و بعنوان شاهکاری افتخار آفرین ارائه گردید.

ولی با نزول قرآن مجید و آمدن جمله «في القصاص حياه» تمام شگفتیها و زیبایی های جمله مزبور محو گشت و در برابر این عبارت قرآنی رنگ باخت. اکنون به بررسی و مقایسه این دو جمله می نشینیم تا فصاحت و بلاغت قرآن را تا حدودی لمس کنیم. انتخاب این جمله از بین آیات قرآن به خاطر روشن بودن امتیازات این جمله است بطوریکه برای هر کس قابل درک می باشد و تنها تذکری درباره آن کافی است. و نیز بدان جهت است که بالاترین و بیشترین تلاش درباره آن انجام گرفته است و گرنه آیات دیگر قرآن نیز از چنین امتیازاتی برخوردار هستند.

مقایسه: جمله اول: في القصاص حياه - جمله دوم: القتل انفي للقتل.

ص: 93


1- بقره/176

1. کم بودن حروف: جمله اول در تلفظ 10 حرف و در نوشتن 12 حرف ۔ جمله دوم در تلفظ 14

حرف و در نوشتن 14 حرف.

2. هدف معقول جمله اول (حیات و زندگی) ذکر شده است، جمله دوم هدف معقولی ندارد.

3. آوردن کلمه «حیاه» در جمله اول به صورت نکره دلالت بر ( زندگی با شرافت زندگی برای انسان های بی شمار و زندگی در کمال آرامش) دارد.

4. «قصاص» همواره ملازم با زندگی است ولی قتل همیشه ملازم با حیات نیست.

5. ر جمله اول جمع بين متضادين (مرگ و زندگی شده است، (فن مطابقت)

6. در جمله اول یکی از دو ضد، ظرف دیگری قرار گرفته است: جوشیدن حیات از درون مرگ، نگهبان بودن مرگ نسبت به زندگی.

7. قصاص شامل انواع مختلف کیفر می باشد (کیفر در حد قتل قطع عضو و .) ولی در جمله دوم تنها کیفر را در حد قتل بیان می کند.

8. تلفظ جمله اول سلیس و روان تر از جمله دوم است.

9. در جمله اول از زندگی صریحا نام برده و از مرگ صریحا یادی نشده است و در جمله دوم دوباراز مرگ سخن به میان آمده و از حیات خبری نیست.

10. در جمله اول نیاز به تقدیر چیزی نیست ولی در جمله دوم عبارت ( من ترکه) حذف شده است.

11 . جمله اول تالی فاسدی ندارد. ولی جمله دوم معنایش این است که کیفر بهتر و بیشتر از قتل جلوگیری می کند تا ترک در صورتی که ترک کیفر از قتل جلوگیری نمی کند، تا كيفر از قتل جلوگیری نمی کند، تا کیفر بهتر از آن جلوگیری کند و این یک امر باطلی است.

12. در جمله اول هیچ تکرار بی جهتی وجود ندارد ولی در جمله دوم قتل تکرار شده و ذکر آن حتی یک بار هم وجهی ندارد.

13. جمله اول مشتمل بر انگیزه عمل است بر خلاف جمله دوم .

توضیح: هر حکمی در صورتی به مورد اجرا در می آید که در افراد انگیزه برای عمل به آن حکم پدید آید. پیدایش انگیزه نیاز به آن دارد که انسان در دو بعد بینش و گرایش اشباع گردد و جمله اول

ص: 94

چنین است. هم عقل را سیراب می کند و هم گرایش های انسان را به سوی اجراء این حکم جهت می دهد و تشدید می نماید. زیرا از یک سو با بکاربردن کلمه قصاص کیفر عادلانه را مطرح می سازد که هر عقلی به آن حکم می کند. و نیز هدف از آن را امری معقول قرار داده است. که انجام کار و عمل به حکم قصاص را امری حکیمانه می سازد. و به این ترتیب عقل و بعد بینش انسان را سیراب می کند. و از سوی دیگر بیم و امید که انگیزه هر انسان برای عمل است را مطرح می سازد به این صورت که با حکم قصاص مسأله كيفر و سرانجام ناگوار هر گونه جنایت و آسیب زدن را بیان می کند و مرحله بیم را تحقق می بخشد و با حکم حیات، امید به زندگی در سایه آرامش و شرافت را نوید می دهد و شمع امید را در قلب ها بر می افروزد. علاوه بر آن به انسان یک بینش متعالی می دهد که نباید کیفر به خاطر انتقام و خاموش ساختن التهاب درونی انجام گیرد بلکه در راه یک زندگی صحیح عاقلانه و شرافتمندانه و آرامش آفرین باید تحقق یابد.

آری اگر قرآن از سوی غیر خدا و ساخته فکری بشری می بود، باید بشر در طی14 قرن دست کم یک سوره مانند آن می ساخت، و یا ادبای معاصر قرآن که در این زمینه بسیار چیره دست بودند، یارای مقابله با قرآن را می داشتند. قرآن مجید هنوز هم به همه جهانیان اعلام می دارد که:

أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَل لَّا يُؤْمِنُونَ فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِّثْلِهِ إِن كَانُوا صَادِقِينَ.(1)

یا آن که می گویند (قرآن ساخته فکر بشر است) و پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن را به دروغ به خدا نسبت می دهد. پس اگر در این گفتارشان راست گویند، گفتاری مانند قرآن بیاورند.

2. هماهنگی در شیوه بیان و در مضمون و محتوای

وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا.(2)

هماهنگی قرآن در اسلوب و شیوه سخن، در مضمون و محتوای و در اهداف و جهت گیری ها، بسیار عجاب انگیز است. از یک سو روش بیان قرآن و اسلوب یکنواخت آن محکوم شرایط خاص برونی و

ص: 95


1- طور/33و 34
2- نساء/82

درونی پیامبر (صلی الله علیه و آله) و نیز ویژگی و تأثیرپذیری انسان ها بوده و در عين آنکه شرائط بسیار متفاوت و گاه متضاد تلاوت شده است و از موضوعات گوناگون سخن گفته است هیچگونه اختلاف وناهماهنگی در بین مطالب آن مشاهده نمی شود. قرآن مجید صریحا اعلام میدارد:

أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا.(1)

آیا درقرآن با تأمل وفکرنمی نگرند که اگرازسوی غیرخدا می بود درآن ناهماهنگی بسیارمی یافتند.

قرآن مجید در این آیه بین دو چیز ملازمه می بیند: «آوردن چنین کتابی از سوی بشر و وجود ناهماهنگی بسیار و معتقد است اگر قرآن از سوی خدا نمی بود، بدون شک در آن ناهماهنگی های بسیار زیاد مشاهده می گردید.

مصونیت قرآن از خطا و تکامل، خطاپذیری و تکامل پذیری انسان

الف) تکامل تدریجی انسان

انسان در آغاز تولد از هیچ گونه کمال اکتسابی از جمله علم و آگاهی برخوردار نیست (2) و همانطوری که بتدرج به کمالاتی دست می یابد، در جنبه علمی نیز محكوم تکامل تدریجی است. هرروزکه بر انسان می گذرد بر آگاهی او نیز افزوده می گردد و گذشت زمان در روحیات و افکار او تأثير بسزایی دارد. به همین جهت است که نویسندگان و شعراء همواره در فرصت های مناسب در نوشته ها و اشعار قبلی خود تجدید نظر می کنند و احيانا اشعار و نوشته های پیشین خویش را غير قابل انتشار تشخیص می دهند. این تکامل تدریجا اقتضا می کند که در نوشته ها و گفته های یک نویسنده و گوینده در طول زمان هم از جنبه ادبی و هم از نظر مطالب ناهماهنگی آشکاری پدید آید.

ص: 96


1- نساء/82
2- نحل /78، (والله اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا. ) و خدا شما را در حالی که هیچ نمیدانستید از شکم های مادرانتان خارج می ساخت.

ب: خطاپذیری و تأثیر پذیری انسان

همه می دانیم که انسان از یک سو خطاپذیر است و به مرور زمان به اشتباهات خویش پی می برد و از سوی دیگر حالات درونی و شرایط برونی در قوای فکری و مشاعر او تأثیر می گذارد. پی بردن به اشتباهات موجب می گردد که انسان بر خلاف عقیده و گفته قبلی خویش نظر دهد و احیانا چون سخنی را بر خلاف فطرت خویش گفته است ناخود آگاه و بدون توجه، مطلبی متناقض با آن را بیان می نماید. و در نتیجه یک نوع ناهماهنگی بین گفتار پیشین و اظهار نظر بعدی پدید می آید. حالات درونی و اوضاع و احوال خارجی نیز ایجاب می کند که انسان در هر شرایطی مناسب با شرایط خارجی و تأثیری که بر روحیات انسان نهاده است سخن گوید. آن گاه که شرایط خارجی روحیه حماسی در او می آفریند جز از حماسه و دلیری و خشونت و پیکار چیز دیگری را نمی تواند بخوبی بیان کند. آسایش و آرامش، غم و اندوه، ترس و وحشت، تنگدستی و فقر، پیری و جوانی و صحت و بیماری هر یک حالتی مناسب با خویش در انسان می آفریند و این ها همه در نحوه سخن گفتن انسان و در انتخاب مطالب و در استدلال و نتیجه گیری موثر واقع می شود.

افکاری که به هنگام فراغت از عقل و دل تراوش می کند به گونه ای است که با آنچه در موقع گرفتاری بر لوح دل و ذهن نقش می بندد کاملا متفاوت است. پس خطا پذیری و تأثیرپذیری انسان هم دو عامل برای پیدایش اختلاف و ناهماهنگی در اسلوب و محتوای افکار و آثار مکتوب انسان است.

ج:محدودیت

انسان موجودی است که از نظر علم و آگاهی، استعداد و آمادگی، نبوغ و قدرت ابتکار و. محدود است. هیچ انسانی را نخواهید یافت که از تمام حقایق جهان آگاه باشد. هیچ کس نیست که در هر زمینه ای استعداد و آمادگی کامل داشته باشد. هیچ فردی نبوده است که در هر بعدی نبوغ داشته باشد، تا انسانی انسان است چنین خواهد بود و تا از سوی دیگر کمک نشود نمی تواند در همه زمینه ها فوق العاده باشد. اگر در هریک از رشته های مختلف علوم دقت کنید حتییک نفر هم نخواهید یافت که در تمام رشته های علم به بالاترین مرتبه ارتقاء یافته باشد بلکه در یک زمینه اوج

ص: 97

گرفته و در سایر زمینه ها در رده های بعدی قرار گرفته است. این قانون کلی، در بعد هنر نیز حکم فرماست و فن شاعری، سخنوری و نویسندگی را نیز در بر دارد.

از سوی دیگر هر موضوعی قلم و انشاء ویژهای دارد. از قلم روزنامه نگاری نمی توان در زمینه بیانات فلسفی کمک گرفت. انشاء حماسه سراییبه هنگام وقایع نگاری بکار نمی آید. معما گویی گونه ای است و خطابه بگونه ای دیگر، و این هر دو غیر از مدح و ستایش و این هر سه چیز دیگری از توصیف طبیعت است. هر کدام بیان خاص خود و انشاء ویژه خویش و اسلوب مخصوص بخود را دارد.

این است که می بینیم برخی از شعراء در غزلسرایی استادند، عده ای در توصیف طبیعت و ماهرند، بعضی در حماسه سرایی چیره دست اند و گروهی در موعظه و پند، گوی سبقت ربوده اند، ولی هریک از این گروه ها در زمینه دیگر عاجز و ناتوان یا فاقد زبردستی و مهارت اند.

مثلا حافظ در غزل عرفانی بسیار عالی شعر می سراید.

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو *** یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

فردوسی در حماسه سرایی گوی سبقت ربوده است.

تو گفتی برو دست رستم ببند *** نبندد مرا دست کوه بلند

سعدی در پند و موعظه اوج می گیرد.

هر دم از عمر می رود نفسی *** چون نگه می کنی نمانده بسی

برگ عیشی بگور خویش فرست کس نیارد ز پس تو پیش فرست

ویا مولوی در تمثیل عرفانی چیره دست است.

بشنو از نی چون حکایت می کند *** وز جدایی ها شکایت می کند

از نیستان تا مرا بریده اند *** در نفیرم مرد و زن نالیده اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق *** تا بگویم شرح درد اشتیاق

از همین چند نمونه اشعار شاعران حکیم و زبردست فارسی زبان بخوبی می توان فهمید که هر شاعر در یک بعد و در یک میدان ترک تازی کرده و بر دیگران تفوق یافته است. و به همین جهت مقایسه هر یک با دیگری صحیح نیست و نمی توان گفت حافظ برتر از فردوسی و سعدی بهتر از مولوی می سراید.

ص: 98

و هم از این روست که هنگامی که از امیر مومنان علی (علیه السلام) می پرسند بهترین و بالاترین شاعر عرب کیست؟ می فرماید:

»ان القوم لم يجروا في حلبه معرف الغايه عند قصبتها فان کان و لابد فالملک الضليل»(1) همانا این شاعران در یک میدان اسب نتاخته اند تا معلوم شود کدامیک گوی سبقت ربوده اند. اگر به ناچار باید اظهار نظر کرد پادشاه تبه کار (امروء القیس که ملک الشعرای عرب بود) بر دیگران مقدم است.

محدودیت انسان از سوی دیگر نیز موجب می شود که نتواند در یک لحظه به تمام ابعاد و یک موضوع توجه داشته باشد، مثلا هنگامی که یک موضوع را از دیدگاه اخلاقی بررسی می کند به تمام آن چه در بعد فلسفی آن مطرح است توجه کامل نداده و یا هنگامی که یک مسأله را از نظر تاریخی به بحث می گیرید زوایای ابعاد سیاسی، اقتصادی، هنری و اخلاقی آن را در نظر نمی گیرد و غالبا از آن غافل می ماند و این نیز موجب پیدایش اختلاف، ناهماهنگی و احيانا تناقض بین مطالب ارائه شده در ابعاد گوناگون می گردد. انسان در یک لحظه نمی توان به دو موضوع مستقل و جداگانه توجه کند، زیرایک نفس و به تعبیر قرآن یک قلب

بیشترندارد، خداوند در درون هیچ کس دو قلب قرار نداده است.(2)

از آن چه گذشت به این نتیجه می رسیم که:

الف) محدودیت، تکامل تدریجی، خطاپذیری و تأثیر پذیری انسان از عواملی است که غیر قابل

انفکاکی از انسان است.

ب) این عوامل موجب می شود که هیچ انسانی قادر نباشد که کتابی با ویژگی های زیر تألیف نماید.

1. نویسنده، آن را در شرایط گوناگون درونی و برونی نگاشته باشد.

2. کتاب موضوعات کاملا متفاوت مانند تاریخ، اقتصاد، حقوق، معارف عقلی و تربیت و سازندگی

و را در بر داشته باشد.

ص: 99


1- نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت 47
2- احزاب /4

3. تمام قسمت های کتاب داراییک اسلوب بوده و روش بیان آن هم در حد اعلای فصاحت و بلاغت باشد.

4. محتوای کتاب در تمام زمینه ها کاملا هماهنگ باشد و هیچ گونه اختلافی در آن یافت نشود.

حال با تدبر و دقت در قرآن مجید به این نکته پی خواهیم برد که این کتاب بزرگی دارای تمام این ویژگیها است.

قرآن مجید را پیامبر (صلی الله علیه و آله) در طی23 سال در شرایط ناهمگون خارجی و حالات کاملا مختلف روحی، بر مردم تلاوت فرموده است. از سوی دیگر قرآن مجید در موضوعات گوناگونی مانند تاریخ، اقتصاد، حقوق، سیستم اخلاقی، اصول عقائد و معارف الهی، آفرینش انسان، تعلیم و تربیت و وارد شده و از همه این موضوعات سخن گفته است.

در عین حال تمام قسمتهای مختلف قرآن دارای یک اسلوب، روش بیان آن هم در حد اعلای فصاحت و بلاغت می باشد و نیز معارف و حقایقی را که در هر زمینه ارائه داده است با مسائلی که در دیگر زمینه ها مطرح ساخته از نظر محتوی کاملا هماهنگ است. علاوه بر اینها آورنده قرآن شخص امی و درس ناخوانده است و در محیطی ظهور نموده که از تمدن و فرهنگی بسی دور بوده تا آنجا که در تمام قریش فقط 17 نفر با سواد وجود داشته است.(1)

بدون شک این ویژگی ها تنها نتیجه ای را که به هر انسان عاقل و منصفی ارائه می دهد، اینست که این کتاب بدون تردید از سوی خداست و اگر از سوی غیر خدا می بود در آن ناهماهنگی بسیار می یافتند. افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرة.(2)

3. اعجاز قرآن از نظر آورنده آن

پیامبر درس ناخوانده

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت *** به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد

ص: 100


1- پیامبرامی، استاد مطهری،ص1
2- نساء/82

تاریخ آشکارا گواهی میدهد که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نزد کسی درس نخوانده و نوشتن نیاموخته است. این سخنی است که تمام تاریخ نویسان شرق و غرب آن را پذیرفته اند. حتییک نفر از مورخین را نمی توان یافت که مدعی شده باشد پیامبر (صلی الله علیه و آله) در دوران زندگی نزد کسی خواندن یا نوشتن را فرا گرفته باشد و نیز هیچ کسی ادعا نکرده که پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیش از رسالتش یک سطر خوانده یا نوشته باشد.

کارلیل می گوید: یک چیز را نباید فراموش کرد و آن این که محمد هیچ درسی از هیچ استادی نیاموخته بود، به عقیده من حقیقت اینست که محمد با خط و خواندن آشنا نبود.

ویل دورانت در تاریخ تمدن چندین نوشته است: ظاهرا هیچکس در این فکر نبود که وی رسول

اکرم (صلی الله علیه و آله) را نوشتن و خواندن بیاموزد.

جان دیون پورت گفته است:

آن طوری که در جهان معمول است همه معتقدند که محمد(صلی الله علیه و آله) تحصیلی نکرده و جز آنچه در میان قبیله اش رایج بوده چیزی نیاموخته است. (1)

مستشرقین و مورخین مسلمان و غیر مسلمان شرق نیز هر یک به گونه ای این موضوع را بیان کرده اند، در زمان نزول قرآن نیز هیچ کس پیامبر (صلی الله علیه و آله) را شخصی آشنا با خواندن و نوشتن معرفی نکرده است بلکه صریح خلاف آن را اعلام داشته اند.

وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا (2)

و گفتند (آن چه پیامبر (صلی الله علیه و آله) می گوید) افسانه های پیشینیان است که نوشته پس ازهرصبح و شام برایش می خوانند.

قرآن خود نیز در موارد مختلف درس ناخوانده بودن پیامبر (صلی الله علیه و آله) را مطرح ساخته و آن را یکی از جنبه های آیه بودن قرآن دانسته است. در سوره یونس آیه16 چنین می خوانیم:

قُل لَّوْ شَاء اللّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلاَ أَدْرَاكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ

ص: 101


1- پیامبرامی، استاد مطهری،ص7و8
2- فرقان /5

ای پیامبر (صلی الله علیه و آله) بگو اگر خدا می خواست قرآن را بر شما تلاوت نمی کردم و شما را از حقایق آن آگاه نمی ساختم پس پیش از این عمری در بین شما بودم آیا عقل و فکر را به کار نمی گیرید. و نیز در آیه48 عنکبوت می فرماید:

وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ

و تو پیش از این نه می توانستی کتابی را بخوانی و نه بدست خویش می توانستی آن را بنویسی و گرنه یاوه گویان در نبوت تو شک می کردند.

در آیات متعددی نیز پیامبر (صلی الله علیه و آله) را امی (درس ناخوانده) توصیف می کند.(1)

حال با توجه به درس ناخوانده بودن پیامبر (صلی الله علیه و آله)، آوردن چنین کتابی با آن محتوای غنی و منسجم و با آن اعجاز هنری بدون تردید از ارتباط پیامبر (صلی الله علیه و آله) با خدا حکایت دارد و نشان چنین امری است. شگفت تر آن که این پیامبر درس ناخوانده در اولین سوره ای که تلاوت می کند از تعلیم و تعلم و قلم سخن می گوید(2) و در کتابش به قلم و نوشتن سوگند می خورد.(3) حتی هنگامی که از انسان اولیه و مقام خلافت و جانشینی او از خدا بحث می کند، دانستن اسماء و تعليم اسماء به او راز خلافت و برتری او نسبت به فرشتگان و مسجود بودن آن به شمار می آورد.(4)

آری چگونه ممکن است در سرزمینی که آن قدر از علم و فرهنگ بدور بود که حتی حاکمان ستمگر و افزون طلب به آن توجهی نداشتند. شخصی درسناخوانده از بالاترین قوانین علمی، فلسفی، اقتصادی، حقوقی و . سخن گوید و از حقایقی که قرن ها بعد كشف می شود خبر دهد. چگونه ممکن است چنین شخصی با یک جمله (و انبتنا فيها من كل زوج بھیج)(5) از روجيت در گیاهان خبر دهد یا با جمله (رفع السموات بغير عمد ترونها)(6) از قوه جاذبه و دافعه سخن می گوید و یا از مسائل

ص: 102


1- اعراف /157
2- علق /3و4
3- قلم /1
4- یه30 تا34بقره
5- ق/7، و در زمین هر نوع گیاه زیبا و با طراوت را جفت رویاندیم
6- رعد/3، آسمانها را بدون ستونی که ببینید برافراشتیم

مختلف دیگر که پس از قرنها با وسائل بسیار مهم علمی کشف شده است بحث کند. بدون شک این ها همه دلالت بر آن دارد که این کتاب از سوی خداست.

چگونه از قرآن بهره مند شویم؟

مدتی است که مسأله بازگشت به قرآن و درمان خواهی از این کتاب برای دردهای فردی و اجتماعی که گاه بی درمان می نمایند. بین مسلمین مطرح شده و نقل مجالس گشته است در این ارتباط، وقتی به قرآن می نگریم، می بینیم قرآن خود را نور می داند.

از این تعبیر می توان به سه مطلب رسید:

1. قرآن ظاهر است.

2. مظهر اشیاء دیگر است.

3. در ظهور نیازی به اشیاء دیگر ندارد.

باز میبینیم خود را تبیان هر چیز می داند،(1) از این تفسیر دو نکته استفاده می شود:

1 . همه چیز را او بیان می کند.

2. او را چیزی بیان نمی کند.

و نیز می نگریم خود را شفاء می داند،(2) از این تعبیر هم دو مطلب فهمیده می شود:

1. خودش نفس بهبودی است.

2. هر مرضی را او شفا می بخشد.

و اگر به بررسی در زمینه معرفی قرآن به زبان خود قرآن ادامه دهیم به مطالب بسیار جالب و

هدایتگری خواهیم رسید که فعلا ما را مجال آن نیست.

ص: 103


1- نحل /89
2- يونس /75 و اسرا/82 وفصلت /44

با توجه به این که قرآن خود را «نور»، «تبيان لكل شبی» و «شفا» می داند، این سوال در ذهن پدید می آید که:

اگر قرآن چنین است پس چرا افراد بسیاری رو به آن می آورند و در عین حال از آن چیزی به دست نمی آورند؟ تأسف بارتر آن که جمعی به جای هدایت و شفا یافتن، دردی بر دردهایشان افزوده می شود، وقتی قرآن را گشوده و به مطالعه آن می پردازند، با تعجب به اینها بر می خورند:

پراکندگی عجیبی در طرح مسائل و خلط آنها با یکدیگر، افزوده شدن شبهات از قبیل عصيان پیامبران و اضلال الله و غیر اینها، تکراری بودن بعضی داستان ها و مطالب و .

پس این چه شفایی است و چه نوری و چه تبیان کل شیی؟

توجه دارید که مسأله بسیار حساس و مهم است، پس باید در جواب این سوال و حل مشکل با دقت

بیشتری گام برداشت.

مهمترین مسئله و اولین گام در این ارتباط نحوه تلقی ما از قرآن و چگونگی برخورد ما با این کتاب مجید است راستی این کتاب را چگونه باید نگریست؟ بصورت یک گلخانه که در آن به تفریح پرداخت و دنبال گل های خوشبو و بدیع گشت و دمی را به خوشی گذراند؟ بصورت یک شاهکار ادبی و یا بصورت یک داروخانه؟

همانطور که خود قرآن می گوید آن «شفاء لمافی الصدور» است پس همانند یک داروخانه باید به آن نگریست. توجه به این نکته در مسیر بهره وری از کتاب، گام موثری است، اکنون بیاندیشیم در برابر داروخانه یک فرد مریض چه باید بکند؟

آیا صحیح است که از دم شروع به خوردن داروها بکند و بدین طریق پیش رود ؟ روشن است که چنین بیماری نه تنها شفا نخواهد یافت ، بلک بیمارتر خواهد شد و سرانجام به گورستان خواهد رسید، آیا منطقی است که بقید قرعه از داروها استفاده کند؟ این هم جوابش روشن است که منفی می باشد و سرانجامی بهتر از اولی نخواهد داشت، پس چه باید کرد؟

ص: 104

نیاز به بحث ندارد که بیماریا خود پزشک است و از نوع بیماری خود آگاه می باشد و نیز از کیفیت چینش داروها و وضع داروخانه و موضع داروها اطلاع دارد . در این صورت براساس آگاهی هایی که دارد، داروی درد خویش را بر می گزیند و بدین طریق شفا می یابد و یا خود چنین نیست، در این فرض باید به چنین فردی مراجعه کند یعنی فردی که درد را تشخیص می دهد و دارو را هم می داند کجا قرار دارد.

درباره قرآن معلم اول رسول الله (صلی الله علیه و آله) است، و علی (علیه السلام) درباره آن حضرت (صلی الله علیه و آله) می فرماید او طبیبی بود که با طبش می گشت و به مداوای بیماران معنوی می پرداخت،(1) خود قرآن می فرماید:

«وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ »(2) کتابی که بر تو فرو فرستادیم، تا برای مردم آن چه برایشان نازل شده است تبیین کنی.

اشکال: مگر قرآن نور مبین نیست، پس دیگر تبيين آن چه معنی دارد؟

جواب: آری قرآن نور مبین است اما ما پوشیده ایم، ما چشمهایمان پرده دارد،(3) تبیین قرآن در واقع به معنای آماده ساختن افراد برای استفاده از قرآن و بینا ساختن ایشان برای اهتدا بوسیله آن.

جالب است که در سوره محمد (صلی الله علیه و آله) چنین می خوانیم: «افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها» (آیه24)، آیا در قرآن تدبر نمی کنند؟ آیا بر دلهای ایشان قفل است؟ پس مانع تدبر، بسته بودن دل است. باز به قرآن مراجعه می کنیم، می بینیم خود توضیح بیشتری داده است:

این قرآن که شفا او نور و تبیان هر چیز است، اصلش در مرتبه عالیی از وجود قرار دارد به نام (کتاب مکنون)(4) که با آن جز افراد مطهر، کسی برخورد و تماسی نمی تواند داشته باشد و در مورد احزاب آیه32 می فرماید: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا) همانا الله اراده دارد که از شما اهل بیت پلیدی را دور کند و مطهرتان سازد،پس اهل بیت مطهرند و

ص: 105


1- خطبه 107 نهج البلاغه ترجمه فیض الاسلام ص 314، رسول (صلی الله علیه و آله) طبیبی است که باطنش می گردد، مرهم ها را آماده و ابزارها را سرخ کرده است و در هرجا که نیاز است می نهد، دلهای کور، گوش های کر و زبانهای لال با طب خود بیماری غفلت و نادانی، حیرت و سرگردانی را رسیدگی کرده و معالجه می نماید
2- نحل /44
3- کهف/101
4- واقعه /78

بنابراین کسانی هستند که با حقایق عالی قرآن تماس دارند البته مصادیق کامل مطهرند.

و این منافاتی ندارد با این که افراد دیگری نیز در مراحل ناز لتر مصداق مطهر باشند و ایشان کسانی هستند که به نور نبی و اهل بیت تمسک کرده اند و به وسعتهایی رسیده اند و در نتیجه قادر به برداشتها و تفسیرهایی هستند اما نه به قطعیت نبی و اهل بیت علیهم السلام.

پس، این کتاب نور است اما انسانها چشم بسته اند، هر اندازه موانع خویش را کنار بزنند و روزنه دل را فراختر کنند، به همان اندازه نور بدرون خواهد تایید.

برای ورود به عالم نورانی قرآن به طور خلاصه چنین می توان گفت:

مرحله نخست گذراندن کلاس های تعلم قرائت قرآن، در انتهای این مرحله می توان قرآن را خوب قرائت کرد. مرحله دوم یادگیری ترجمه قرآن، در این مرحله باید اینها را آموخت (الف - صرف و نحو، ب - معانی و بیان ج) لغت، د) فقه اللغه)

با سپری شدن این مرحله، قدرت بر ترجمه حاصل می شود.

مرحله سوم، تفسیر قرآن، در این مرحله تسلط بر کل قرآن شرط نخست است زیرا که بعض قرآن راهنمای فهم بعض دیگر است، و در همین تسلط است که مفسر بی غرض از راه خود قرآن پی می برد که در تفسر کتاب مراجعه به سنت ضروری است.

دوم طرح سوال است که با طرح سئوال مشخص می شود که دنبال چه می گردد و در نتیجه از پراکندگی در نظر محفوظ می ماند، پراکندگی تحقیق و محقق را ناکام می سازد، با طرح سوال آن چه در حل مشکل لازم است، سهل تر بدست می آید:

ای بسا کس رفته تا روم وهرى *** او ندیده هیچ جز افسونگری

ای بسا کس رفته ترکستان و چین *** او ندیده هیچ غیر از مکروکین

طالب هر چیز ای یار رشيد *** غیر آن چیزی که می جوید ندید

سؤال و طرح سؤال درباره سوره، زمینه آیات، ارتباط آیات با هم، ارتباط جملات و یا کلمات، آیه با هم، امری که آیه از آن سخن می گوید: ( موضوع اخلاقی، حقوقی، فلسفی و ...) ارتباط موضوع آیه با

ص: 106

زیر بناهای مکتب، چگونگی پاسخ آیه و روش بیان، آیا از آیه قانون کلی بدست می آید؟یک قانون جبری، اختیاری، قراردادی و بیان می کند و بعد از طرح سوال، چیزی که باید شدیدا مورد توجه قرار گیرد، حلم در برابر سؤال است زیرا چه بسا ممکن است بعضی از سوالها سالها طول بکشد تا جواب یابد و یا حتی تا ما زنده ایم جوابییافت نشود و سالیانی بعداز ما جواب بدست آید، اگر در برابر سوال، حلم نداشته باشیم طبعا در صورت نیافتن جواب حقیقی، به تراشیدن و اختراع جواب های غیر حقیقی خواهیم پرداخت و یا از قرآن اعراض خواهیم نمود و در هر دو صورت گرفتار ضلالت شده ایم.

غير از سه مسأله ذکر شده، مسأله دیگری نیز هست که باید در همین مرحله مورد توجه قرار گیرد و آن(مسير فكری) است، منظور از سیر فکری بطور خلاصه این است که:

تو با بررسی قرآن نمی خواهی استاد ادبیات و یا فیزیک، شیمی، هیئت و بیولوژی وشوی بلکه قرآن کتاب هدایت انسان است بسوی کمال نهایی او، پس در این بررسی و تفکرات مواظب باش که رشته از دست بیرون نرود و بین راه، انحراف به خلاف مقصود پیدا نکنی با گذراندن این مرحله، قدرت بر تفسیر قرآن پدید می آید.

باز می گوئیم:حقائق عاليه قرآن در مرحلهای است که از طریق درس رسمی نمی توان به آن ها دست یافت بلکه هر اندازه مطهر شوی، به همان اندازه آن سکتاب مكنون را حس خواهی کرد.

دیگر آن که این کتاب برای شخصی شفا و رحمت خواهد بود که واقعا مؤمن باشد اما آن کسانی را که چنین نیستند و از جرگه ظالمینند، جز زیان و خسارت نخواهد افزود، آری، (انه لقرآن کریم، في کتاب مكنون، لا يمسه الا المطهرون)(1) (و نزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمومنین و لاالظالمينالاخسار.)(2)

فهرستی از معارف قرآن کریم

اکنون پس از آشنایی با ویژگی های قرآن و روش برداشت از آن، برای آن که به جامعیت، ژرفایی و

ص: 107


1- واقعه /77و 78 و 79
2- اسراء /8

محتوای غنی قرآن پی ببریم، نگاهی سریع به محتوای قرآن می افکنیم و فهرست وار معارف قرآنی را یادآور می شویم، هدف از پرداختن به چنین فهرستی چند چیز می تواند باشد:

1. بدست آوردن یک سیر فکری در قرآن مجيد.

2. آگاهی ازجامعیت، گسترده بودن و پر محتوی بودن قرآن مجید

3. و تا حدی آشنایی با نحوه طرح مسائل مختلف در قرآن

4. و سرانجام دستیابی به زمینه ای برای تحقیق در معارف قرآن پیش از آن که به فهرست مورد نظر بپردازیم به یک نکته مهم توجه کنید:

معارف قرآن مجید را می توان از دیدگاههای مختلف و بر اساس معیارهای گوناگون دسته بندی های متفاوتی نمود. در این تقسیم بندی که معارف قرآن به ده دسته کلی تقسیم می شود معیار همان معیار قرآنی در ارزیابی مسائل است. به عبارت دیگر از دیدگاه خود قرآن به دسته بندی معارف قرآنی پرداخته شده است. در قرآن مجید اصل خدا محوری یک اصل حاکم بر کل جهان است و همه چیز من جمله انسان و مسائل مربوط به او در ارتباط با خدا ارزش و اعتبار و بقاء مییابد. به همین جهت است که می بینیم در هر زمینه بر خلاف روش معمول در علوم مختلف، روش خاصی را در گزینش مطالب و نقطه آغاز و انجام در پیش می گیرد. مثلا هنگامی که مسائل تاریخی را مطرح می کند معیار را پیامبران علیهم السلام قرار می دهد و به اقوام و ملل جهان و سرگذشت آنان از این دیدگاه می نگرد و آن چه را که از این زاویه دیده می شود انتخاب می کند. به هر حال در این فهرست نیز دسته بندی مسائل بر همین اساس و از همین زاویه انجام گرفته است چنان که باید در هر زمینه همین قانون حکم فرما باشد.

همانطور که گذشت معارف قرآن مجید به ده دسته کلی تقسیم می گردد.

بخش اول با اندکی توضیح

این بخش در بر گیرنده مباحث شناخت خدا، توحید، صفات خداوند و کلیات افعال الهی می باشد.

در این قسمت ابتدا واضح بودن اصل وجود خدا مطرح می شود سپس به تفاوت بداهت وجود خدا و فطری بودن خداشناسی می پردازیم. به مناسبت فطری بودن خداشناسی،از این که چه چیزی فطری است (خداشناسی، خدا جوئی، خداپرستی) بحث به میان می آید. در هیمن زمینه است که فطرت

ص: 108

خداشناسی تحلیل می گردد تا روشن شود که آیا فطرت ( در بحث خداشناسی از مقوله علم و آگاهییا از سنخ گرایش ها و تمایلات است؟ و اگر از مقوله علم و آگاهی است آیا از علوم حصولی است یا از علوم حضوری؟ در ادامه بحث به مناسبت وسیعیا بی فطرت به عالم ذر و میثاق اشاره شده و از ویژگیها و خصوصیات آن و همچنین از رابطه آن با جهان کنونی و نیز نقش آن در ارتباط با تکامل انسان و تدبیر تشریحی خداوند سخن گفته می شود. سرانجام به این نتیجه می رسیم که فطرت حکایت از یک نوع علم حضوری به خدا، که بالاترین انواع شناخت انسان است و به هیچ وجه تردید پذیر نیست، می کند و هدف از آفرینش انسان و گذراندن مراحل مختلف تا در حد رشد و آگاهی و قدرت رسیدن، آن بوده که با اختیار خود این علم حضوری (فطرت) را با تلاش اختیاری شکوفا و تقویت نماید و تا آنجا پیش رود که به جز خدا موجود مستقل و بی نیازی نبیند. در این بحث به این نتیجه خواهیم رسید که آنها فطری است توحید ربوبی خداوند است و انسان در عمق وجود خویش خدا را به عنوان تنها نیرویی که هستی اش از اوست و نیازهای تکوینی و تشریعی اش را تأمین می کند مییابد.

با توجه به آن چه گذشت این موضوع پیش می آید که: مگر پیامبران الهی علیهم السلام در طول تاریخ برای اثبات وجود خدا نیامده اند؟ اگر خداشناسی آن هم در حد توحید ربوبی فطری است و اگر اصل وجود خدا بدیهی با نزدیک به بداهت است، پس نقش پیامبران(علیهم السلام) چه بوده و یا چه چیزی مبارزه می کردند و قرآن و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) چه هدفی را دنبال می کنند؟

در پاسخ چنین گفته می شود که پیامبران الهی علیهم السلام همه در مقام دعوت به توحید در عبادت و آگاه ساختن و توجه دادن انسان ها به توحید ربوبی بوده اند به این معنی که چون انسان در اثر ارتباط شديد با جهان طبیعت ازتوجه به خدا غافل شده فطرتش رادربوته فراموشی نهاده است، پیامبران علیه السلام آمدند تا بشر را از این غفلت و بی خبری وخواب گران نجات دهند و او را متوجه فطرتش سازند. به همین جهت است که سرلوحه دعوت تمام پیامبران دعوت به توحید در عبادت و ربوبیت و نفی شرک است. وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ.(1) (وهمانا در هر امتی فرستادهای برانگیختیم تا به آنها بگوید که خدا را پرستش کنید و از طاغوت

ص: 109


1- نحل /36

دوری جویند). در این جا آن دستهاز آیات قرآن که ابتدا به نظر می رسد در صدد اثبات وجود خدا هستند و در واقع توحید ربوی و توحید در الوهیت اثبات معاد و یا اوصاف خدا را هدف قرار دادهاند بررسی می شود. پس از آن عوامل انحراف از فطرت از دیدگاه قرآن سخن به میان می آید و در این جا به عنوان نمونه می توانیم از ده عامل که در قرآن از آن یاد شده نام ببریم:

1. حس گرائی و ماده گرائی انسان .

2. جهل نسبت به عوالم آسمانی.

3. تفسيرها و برداشت های نادرست از حقایق و معارفی که پیامبران عليهم السلام آورده اند.

4. شفاعت و کمک خواهی.

5. مشاهده جریانات غير عادي.

6 سوء استفاده و استحمار مردم بوسیله انسانهایی که از امتیازات فوق العاده برخوردار بود.

7. مترفين و مستكبرين.

8 تقلیدهای کورکورانه.

9. احساس حقارت نسبت به ملت های متمدن و پیروی از آنها.

10. حفظ روابط دوستانه و سنن اجتماعی

در ادامه بحث، توحید و مسائل مربوط به آن پیش کشیده می شود و از نظر لغت، قرآن و روایات مفهوم واقعی آن را روشن می سازیم و یادآور می شویم که آن چه در قرآن در این زمینه آمده کلمه احد و واحد است و از لفظ توحید و مشتقات آن ذکری به میان نیامده است. توحید خداوند بدون شک یکی دانستن او است همانطور تکفیر به معنی کافر دانستن و تفسیق به معنی فاسق دانستن است و آن چه در این زمینه در قرآن و اسلام مطرح است توحید به معنییکی از صفات خدا و آن هم وحدت در الوهیت و ربوبیت و لوازم آن است.

قُلْ إِنَّمَاهُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ.(1)

ای پیامبر (صلی الله علیه و آله) بگو همانا او تنها معبود (شایسته پرستش) است و محققا من از آن چه شریک

ص: 110


1- انعام /19

او می دانید، بیزارم. پس تفسير توحید به عنوان یکی از اصول پایه اسلام، به یکی کردن جامعه و نظائر آن امری برخلاف اسلام و قرآن است. تأکید می شود که توحید به عنوان یکی از اصول پایه اسلام هرگز به معانی غیر از آن چه ذکر شد نمی باشد.

پس از این مرحله، مراتب توحید از دیدگاه های مختلف ذکر می گردد و توضیح داده می شود که برخی از این اقسام در قرآن صریحا مطرح گشته و از برخی از آنها صريحا یاد نشده است، آن گاه به نصاب توحید در اسلام و قرآن می رسیم و بررسی آیات به این نتیجه دست مییابیم که توحید ربوبی که غير قابل انفکاک از توحید در الوهیت است نصاب توحید در قرآن است. به این معنی که آنچه در توحيد قرآنی کافی است توحید در ربوبیت است که ملازم با توحيد و الوهیت می باشد. توحید ربوبی در سه بخش خلاصه می شود:

1. توحید در خلقت: تنها موجودی که هستی انسان و کل جهان وابسته به اوست خداست و او مالک حقیقی جهان و من جمله انسان است.

2. توحید در تدبیر تکوینی: بنابراین تنها موجودی که نیازمندیهای تکوینی هر موجودی را برایرسیدن به کمال واقعی اش بر طرف ساخته و به او افاضه می کند خداوند است.

3. توحید در تدبیر تشریعی: تنها قانونگذار که شایسته قانونگذاری است و حق قانونگذاری در هر موضوعی نسبت به هر کس و در هر شرایط را دارد خدا می باشد.

اگر شخصی حتی در یک مورد خاص یکی از این سه بخش را آگاهانه انکار کند و آن را نپذیرد توحید قرآنی را دارا نمی باشد. نمونه آشکاری که قرآن در این زمینه ذکر نموده است شیطان است. شیطان تنها در یک مورد تدبیر تشریعی خداوند امر به سجده بر آدم(علیه السلام) را انکار کرد و در نتیجه از درگاه خدا رانده گشت و در زمرۂ کافران قرار گرفت او دستور خدا را نپذیرفت. «كان من الجن ففسق عن امر ریه»(1)

آری انکار ربوبیت خدا حتی در یک مورد خاص حکایت از روحیه استکبار او در برابر ذات کبریایی الهی داشت.

ص: 111


1- کهف/50

«إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنْ الْكَافِرِينَ »(1)

پس از آن نوبت به راز اصرار و اهمیت دادن قرآن به توحید و معاد می رسد و در این ارتباط معیار ارزیابی مسائل از دیدگاه قرآن مطرح می گردد. و با بررسی آیات توضیح داده می شود که معیار ارزیابی در این زمینه حق بودن و واقعیت داشتن است نه مفید بودن آن چنان که در مکتب پراگماتیسم مطرح است و بسیاری از مسلمانان نیز ناخود آگاه به آن تکیه می کنند و برای حقانیت معارف اسلامی به بیان فوائد آن می پردازند. البته، منکر آن نیستیم که در کلیه احکام اسلام مصالح و مفاسد ویژه ای در نظر گرفته شده است ولی آن چه که برخی بر آن تکیه می کردند و هم اکنون هم بر آن اصرار دارند که حقانیت معارف قرآن و حقایق اسلام را با فوائدی که این احکام و معارف در بردارند آن هم فوائد این جهانی و چه بسا صرف مادی آن اثبات کنند چیزی است که از نظر قرآن مردود است. قرآن مجید در هر زمینه و از هر چیز که سخن می گوید، هر مطلب و هر موضوعی را به حکم آنکه حق است بیان می کند و می پذیرد و از مسلمانان و همه انسانها می خواهد که به آنها معتقد شوند حتی اگر از خدا و توحيد او، از معاد و ویژگیهایش و از وحی و پیامبران سخنی به میان آورده به خاطر آن است که اینها حق اند.

«ذلك بان الله هو الحق و ان ما يدعون من دونه الباطل»(2)

آنچه بیان گشت به خاطر آن است که تنها خدا حق است و آنچه را جزا می خوانید باطل و پوچ می باشند.

سپس وارد بحث از آثار شرك و توحید می گردیم. و آن گاه از این موضوع سخن گفته می شود که آیا توحید یک اعتقاد تکامل یافته است و جامعه از چند خدایی شروع شده و به سوی یک خدایی پیش رفته است آن طور که برخی از جامعه شناسان اظهار داشته اند؛ با آنکه اعتقاد به توحید از آغاز پیدایش بشر بر روی زمین با انسان اولیه وجود داشته است و این شرکت است که به تدریج بر انسانها حاکم گشته است. قرآن نظریه اول را مردود دانسته و به نظریه دوم معتقد است.

در ادامه این بحث اقسام مشر کین در قرآن بررسی می گردد و آنگاه به بحث توحیداستدلالی می رسیم . در این قسمت آیات مشتمل بر استدلالهای صریح قرآن را تفسیر می نمائیم و سپس

ص: 112


1- ص/74
2- لقمان / 30

به استدلال هایی که قرآن از پیامبران دیگر نقل می کند پرداخته و به دنبال آن بحث از برهان صدیقین، توحید استدلالی را به پایان می بریم. در همین قسمت روش مبارزه با شرک، نفی فرزند و همسر داشتن خدا و مسائل:

1. شفاعت

2. توسل و شفا خواستن.

3. نسبت دادن افعال به انسان (که آیا پذیرش این امور مستلزم شرک است یا نه؟) بررسی می شود.

و سرانجام در کلیات افعال خداوند از دیدگاه قرآن تحقیق به عمل می آید و از نسبت افعال قبيح، ممکن و محال با خدا، مجبور یا مختار بودن خداوند، چگونگی فعل خدا، و مراتب فعل او بحث میشود. این فهرست گسترده تری بود از قسمت اول که در ضمن مشتمل بر نحوه پرداختن به مسائل میباشد. به مناسبت فعل خدا، بحث به جهان شناسی کشیده می شود و به عنوان جزئیات افعال الهی بخش دوم از معارف قرآن پیش می آید.

در پایان این بخش شناخت انسان به عنوان یکی از موجودات جهان مطرح می گردد که بخش سوم را تشکیل می دهد و آغاز و انجام و سرنوشت نهایی او در جهان ابدی (معاد) مورد بررسی واقع می شود. در انسان شناسی از مسئولیت انسان بحث می شود و تحت عنوان شرایط تكليف (قدرت و آگاهی) آگاهی درونی و برونی مطرح گشته و به مسأله راه شناسی به مسأله راهنما شناسی می انجامد که بخش پنجم معارف قرآن کریم است. و از مناسب نشانه نبوت پیامبر آخرین معجزه پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) قرآن شناسی (بخش ششم) مطرح می گردد.

در قرآن شناسی از هدف قرآن که انسان سازی است سخن به میان می آید و بخش هفتم (اخلاق یا روش انسان سازی قرآن) شکل می گیرد و در این ارتباط بحث به رابطه انسان با خدا کشیده می شود و برنامه های عبادی قرآن (بخش هشتم) مورد بررسی قرار می گیرد.

و سرانجام معارف قرآن مجید با بحث از قوانین فردی (بخش نهم) و احکام اجتماعی (بخش دهم) پایان می پذیرد. که این بخش شامل بخش های فرعی(مدنی، قضایی، جزائی، سیاسی و اقتصادی می باشد.

ص: 113

و اکنون توجه شما را به فهرست کلی معارف قرآن جلب می کنیم.

اقسام معارف قرآن

معارف قرآن را می توان به ده دسته کلی تقسیم کرد:

1. خداشناسی: که شامل مباحث شناخت خدا و وحدت و سایر صفات و همچنین افعال الهی می شود.

2. جهان شناسی: که شامل مباحث آفرینش جهان(آسمان ها و زمین و ستارگان)، پدیدهای جوی رعد و برق، باران و باد) پدیده های زمینی (کوه ها، دریاها و ...) و انواع جمادات و نباتات و حیوانات و همچنین ملائکه و عرش و کرسی و جن میشود.

3. انسان شناسی: که شامل مباحث آفرینش انسان (کیفیت خلقت حضرت آدم (علیه السلام) و نسل وی، حقیقت روح و دمیدن آن در بدن، بقا و ابدیت روح) و هدف آفرینش وی و ویژگیهای روانی بخصوص مسأله اراده و اختیار آزاد و نفی جبر و تفویض و کرامت انسان و مسئولیت و شناخت عوامل سازنده سرنوشت وی و سنت های الهی در تدبیر فردی و اجتماعی و تکوینی و تشریعی می شود و به مباحث معاد و سرنوشت نهایی انسان می انجام و ضمن توضیح داده می شود که انسان به خاطر مختار بودن، مکلف و مسئول است و انجام این مسئولیت متوقف بر دو شرط اساسی شناخت و قدرت عمل است و محور تدبيرات الهی درباره انسان بر اساس تأمین این دو شرط، قرار دارد که هر کدام از آنها به دو گونه داخلی و خارجی، حاصل می شود. شناخت داخلی (فطرت و عقل و شناخت خارجی (وحی) و امکانات درونی برای عمل (اعضاء و جوارح و نیروهای درونی) و امکانات خارجی انواع نعمت ها و بلاها و همه چیزهایی که وسایل آزمایش و فتنه و ابتلاء نامیده شده است).

4. راه شناسی یا شناخت شناسی: که شامل مباحث علوم حضوری و حصولی (انواع ادراکات فطری و حسی و عقلی) و علوم غير عادي (الهام و وحی) می شود و به این مناسبت مسأله نبوت و هدف بعثت انبیاء و وظایف و مقامات ایشان (نبوت، رسالت، امامت و . ) مورد بحث قرار می گیرد و نیز شرایط نبوت و آثار و لوازم آن مطرح می شود و به این مناسبت مسائل اعجاز و خارق عادت و همچنین مسأله عصمت بررسی می گردد، و ضمنا از مسأله امامت (جانشینی پیغمبر) بحث می شود.

5. راهنما شناسی یا پیغمبر شناسی: که شامل تاریخ انبیاء، ویژگی های هریک و همچنین کتاب های

ص: 114

آسمانی که برایشان نازل شده و خصوصیات و محتویات آن ها می شود و ضمنا از تاریخ اقوام و ملل نیز بحث می گردد و به تاریخ پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و جریاناتی که در زمان حیات آن حضرت اتفاق افتاده است.

6 قرآن شناسی: که شامل مباحث کلی درباره قرآن، ویژگی های آن، هدف نزول، کیفیت نزول، اعجاز، عدم تحریف، جهانی بودن، ابدی بودن و غیر قابل مسخ بودن، محکم و متشابه و تأویل و اسلوب بیان (استدلالی عقلی، موعظه، جدل، تمثيل، قصص و . ) می شود.

7. اخلاق یا روش انسان سازی قرآن: که شامل مباحث فلسفه اخلاق (ملاک خیر و شر و رابطه آنها با سعادت و کمال نهایی یا شقاوت ابدی عنصر قصد و نیت و تعیین نیت های ارزش آفرین) و روش تربیت و تزکیه (بیدار کردن انگیزه های خیرجویی بوسیله انذار و تبشیر) نقش ایمان و عمل و بیان، رابطه آن ها با یکدیگر و رابطه هر دو با علم و توضيح مفاهیمی از قبیل تقوی و بر و صلاح و مقابلات آن ها، و اهمیت خودشناسی و خودسازی و بالاخره تفصيل اخلاق فاضله و رذیله و اعمال صالحه و غير صالحه می شود.

8. برنامه های عبادی قرآن: که مباحث نماز و روزه و حج و قربانی و مانند آنها را از اعمالی که رکن اساسی آن را تقویت رابطه بین خلق و خالق تشکیل می دهد، هر چند مصالح اجتماعی نیز در آنها منظور شده اند را در بر دارد.

9. احکام فردی قرآن: که شامل مسائلی مانند اطعمه و اشربه و صید و ذباحه می گردد.

10.احكام اجتماعی قرآن: که شامل چند بخش میشود، مقدمه که درباره جامعه از نظر قرآن است. الف) احکام مدنی: (نکاح و طلاق و سایر مسائل خانوادگی، حقوق مرد و زن، بردگی و....)

ب) احکام قضایی :(مسائل قضاوت و شهادت)

ج) احکام جزایی: (حدود و تعزیرات و قصاص ودیات)

د) احکام سیاسی:(مسائل حکومت و ولایت فقیه و احکام حسیه و امر به معروف و نهی از منکر)

ه) احکام بین المللی: (جهاد و جنگ و صلح و ذمه و جزیه و معاهدات و.)

و) احکام اقتصادی: (قوانین اقتصادی و مالکیتارث، زكات و صدقات، خمس، انفاق ومانند آنها)

ص: 115

امیرالمومنین علی (علیه السلام) در نهج البلاغه درباره قرآن چنین می فرماید:

«وبحرالايدرك قعرہ: و قرآن دریای ژرفی است که به قعرش نمی توان دست یافت.»(1)

تفسیر قرآن و انواع آن

سر به معنی آشکار کردن است و هنگامی که به باب تفعیل می رود، تفسیر می شود و همان معنی مجرد خود را تأكيد و تقریر می کند. لذا تفسیر در لغت به معنی خوب آشکارا کردن و نیکو از پوشیده ای پرده برداشتن است. کثرت استعمال کلمه تفسیر در مورد بیان و توضیح معانی و مفاهیم آیات قرآنی موجب شده است که واژه تفسیر در میان دانشمندان علوم دینی، معنای خاص اصطلاحی به خود گرفته، در خصوص قرآن کریم به کار رود. از این رو در مقام تعریف برای واژه تفسیر، معانی اصطلاحی زیر، به عنوان نمونه قابل ذکرند:

1. بیان نمودن معنای لفظی که جز یک معنا، معنای دیگری نداشته باشد.

2. بیان نمودن معنای قطعی و غیرقابل تردید از لفظ.

3. بیان دلیل مراد و مقصود متكلم.

4. توضيح معنا و مدلول [= مفهوم ] لفظ از طریق روایت و سماع.

5. بیان معنای وضعی لفظ، اعم از آن که معنای مزبور حقیقی باشد یا مجازی.

6. سخن گفتن از اسباب نزول و شأن نزول آیات و داستانهای تاریخی مربوط به آنها

7. دانستن قواعدی که توسط آنها، معانی آیات قرآن کریم، از قبیل اوامر و نواهی و . معلوم می گردد.

8 علمی که در آن از مراد خداوند متعال، در خصوص قرآن مجید، بحث می شود.

9. علمی که در آن از احوال الفاظ کلام خدا، از نظر چگونگی دلالت آنها بر مراد خداوند، بحث میشود.

ص: 116


1- نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 189

10. شناخت احوال کلام خداوند از جهت قرآنی بودن آن و نیز از جهت دلالتش بر مطالبی که ظن یا یقین داریم که همان ها مراد خداوند است، البته به قدر طاقت و توان بشر.(1)

واژه تفسير فقط یک بار در قرآن آمده است: (وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا)(2) ومشرکان هیچ مثلی برای تو نیاوردند مگر این که ما پاسخ درستی برای تو بیاوریم با بهترین تفسیر) کلمه تفسیر در این آیه به معنای ایضاح و توضیح و تبیین استعمال شده است. تفسیر یعنی توضیح مراد خداوند از آن چه در کتابش نوشته شده است. به عبارت دیگر تفسیر بیان معانی آیات قرآن و کشف مقاصد آن و مدلولهای آن است به قدر طاقت بشری و این نوع تفسیر از عصر نزول قرآن مجید آغاز شد. در تفسیر حکم به ظن و استحسان و بر چیزی که به دلیل عقلی و یا از طریق شرع ثابت نشده باشد جایز نیست و حرام است چیزی را به خدا اسناد داد مگر با اجازه خود او. روایات بسیاری در نهی به حکم کردن در مورد چیزی که درباره آن علم نداریم وجود دارد و نیز در مورد تفسیر به رأی که از طریق یهود و نصاریگرفته شده است. بنابراین تفسیر هیچیک از مفسرین ولو مذهب او مورد قبول باشد اگر رأی خود مفسر است معتبر نیست زیرا ممکن است در تفسیر تبعیت از ظن نموده باشد. مفسر بایدیا از ظواهری که از متن عربی صحيح فهمیده می شود تبعیت نماید و یا از آن چه عقل فطری صحیح حکم می کند استفاده نماید که به آن برهان داخلی گویند و یا به گفتار پیغمبر و آن چه ثابت شده است که مأثور از معصومین است استناد کند که به آن حجت و دلیل خارجی برای قرآن گویند زیرا آنان در دین از مراجع هستند و پیغمبر (صلی الله علیه و آله) وصیت نموده است به آنان تمسک کنیم. تفسیر با ظواهر قرآن صحیح است و ظواهر آن حجت می باشد. خداوند در قرآن در آیات زیادی از جمله: (27 زمر، 1920195 شعراء 137 آل عمران و 58 دخان)

مردم را به تفکر و تدبیر در آیات قرآن امر فرموده است.(3)

تفسیر به رأی بر اعتقاد و اجتهاد و قیاس اطلاق می شود و مراد به رأی در این جا اجتهاد است. پس تفسیر به رأي عبارت است از تفسیر قرآن بر پایه اجتهاد پس از شناختن کلام عرب و حدود آن و شناخت

ص: 117


1- مبانی و روش های تفسیر قرآن، ص 61
2- فرقان /33
3- نخستین مفسران پارسی نویس، ص39. 36

الفاظ عرب و وجوه دلالت آن بر معنی و استعانت برای آن از شعر زمان جاهلی و وقوف بر اسباب نزول و شناخت ناسخ و منسوخ آیات قرآن و سایر علوم و ادواتی که مفسر باید بداند.(1)

پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: هر کس قرآن را به رأی خودش تفسیر کند خدا مجلسی از آتش برایش فراهم کند. و نیز می فرماید: هر کس درباره قرآن بدون علم چیزی بگوید خدا جایگاه او را آتش قرار دهد. مجموعا حدود ده نظر درباره تفسیر به رأی وجود دارد.

1. منظور از تفسیر به رأی، تفسیر کسی است که اطلاعی از علوم مقدماتی ندارد.

2. پرداختن به تفسیر آیات متشابه است، چون تفسير آن آیات را جز خدا کسی نمیداند.

3. تفسیری است که یک مطلب فاسد زیر بنای آن باشد. با این که مذهبی فاسد را اصل و تفسیر قرآن را تابع آن قرار داده، به هر طریقی که باشد هر چند نادرست و ضعیف، آیاترا بر آن مذهب حمل کند.

4. بطور قطع بگوید مراد خدای تعالی از فلان آیه این است، بدون اینکه دلیل در دست داشته باشد.

5. تفسیر به هر معنای دلخواهی است که سلیقه و هوای نفس خود مفسر آن را بپسندد.

6. درباره آیات مشکل قرآن چیزی بگوئیم و معنایی بکنیم که در مذاهب صحابه و تابعین سابقه نداشته باشد. چنین عملی متعرض خشم خدا شدن است.

7. در معنای آیه ای از قرآن چیزی بگوئیم که بدانیم حق بر خلاف آن است.

8 بدون علم درباره قرآن سخن گفتن، بدون این که یقین و اطمینان داشته باشیم به این که این معنا حق است یا خلاف آن.

9. تمسک به ظاهر قرآن، صاحبان این قول کسانی هستند که معتقدند آیات قرآن ظهور ندارد، بلکه در مورد هر آیه باید روایاتی را پیروی کرد که از معصوم رسیده و در مدلول خود صریح باشد. بنابراین در حقیقت از قول قرآن کریم پیروی نشده، بلکه از احادیث پیروی شده است و در حقیقت تنها معصومین (علیهم السلام) هستند که حق تفسير قرآن را دارند.

10. تفسیر به رأی عبارت است از تمسک به ظاهر قرآن، صاحبان این مسلک معتقدند به این که آیاتقرآن ظهور دارد و ليكن ظهور آن را ما نمی فهمیم، بلکه تنها معصوم (علیه السلام) می فهمد.

ص: 118


1- همان، ص 69

پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: مفسر نباید در تفسیر آیات قرآنی به اسبابی که برای فهم کلام عربی در دست دارد اکتفا نموده، کلام خدا را با کلام مردم مقایسه کند، برای این که کلام خدا با کلام بشری فرق دارد. نباید به مدلول یک آیه و آن چه از بکار بردن قواعد عربیت می فهمیم اکتفا نموده، بدون این که سایر آیات مناسب با آن را مورد دقت و اجتهاد قرار دهیم به معنایی که از آن یک آیه به دست می آید تمسک کنیم. همچنان که آیه شریفه: (أفلا يتدبرون القرآن و لوكان من عند غيراالله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً) (1)چرا در قرآن تدبر نمی کنند؟ که اگر از ناحيه غير خدا بود اختلاف های زیادی در آن مییافتند. به همین معنا اشاره نموده است. پس تفسیر به رأی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از آن نهی فرموده عبارت است از طریقهای که بخواهند با آن طریقه رموز قرآن را کشف کنند و بخواهند کلام خدا را مانند کلام غير خدا بفهمند.(2)

مراحل تفسیر

تاریخ تحول تفسیر و مراحل آن یکی از زیباترین مباحث علوم قرآنی و تفسیر شناسی است، به طور کلی دانشمندان تاریخ تحول تفسیر را به 3 مرحله تقسیم کرده اند، مرحله نخست شامل تفسير قرآن در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اصحاب او می باشد. مرحله دوم مربوط به تفسیر قرآن در عهد تابعین است و مرحله سوم در بر گیرنده تاریخ تحول تفسیر قرآن در اعصار تدوین تفسیر است که از زمان بنی عباس شروع شده و تا کنون ادامه دارد. البته این سه مرحله هر کدام دارای اوصاف، خصوصیات و ویژگی هایی است که برای پرهیز از طولانی شدن کلام از شرح کامل آنها پرهیز می کنیم. مآخذ تفسیر در عهد صحابه عبارتند از:

1. قرآن یا تفسیر قرآن به قرآن که علی (علیه السلام) در یکی از خطبه هایشان فرموده است:یَنطِقُ بِعضُهُ بِبَعضٍ ويَشهَدُ بَعضُهُ عَلي بَعضٍ.

2. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و احادیث و سنت او.

ص: 119


1- نساء /82
2- فروغ هدایت، ص 14.11

3. اجتهاد و قوه استنباط.

4. منابع اهل کتاب از یهود و نصاری.

مآخذ تفسیر در عهد تابعین عبارتند از :

1. قرآن مجيد.

2. روایات صحابه از پیامبر (صلی الله علیه و آله).

3. روایات صحابه در تفسیر خود صحابه.

4. روایات اهل کتاب که در کتب تورات و انجیل آمده.

5. اجتهاد و نظر در قرآن که از سوی خود تابعیت بیان می شده است.

از مرحله سوم به بعد تقریبا تفسیر جنبه تخصصی و جزئی و خاص به خود گرفت و در این راستا به تدریج تکامل پیدا کرد. به عنوان نمونه می توان به این موارد اشاره کرد:

1. تفسير ادبی و لغوی قرآن.

2. تفسير مأثور و نقلی قرآن ،

3. تفسیر کلامی و اعتقادی قرآن،

4. تفسیر فقهی قرآن،

5. تفسیر مذهبی قرآن مانند تفاسیر شیعی، تفاسیر زیدیه، تفاسیر معتزله، تفاسیر اشاعره، تفاسیر خوارج و .

6. تفسیر فلسفی قرآن مانند تفاسير ابن سینا و ملاصدرا،

7. تفسیر باطنی قرآن مانند تفاسير صوفيه و باطنیه همچون تفسير ابن عربی، تفسیر اخوان الصفاء

8. تفسیر علمی قرآن،

9. تفسير الحادی قرآن،

10. تفسير اجتماعی و سیاسی قرآن.

بدیهی است که شرح هر یک از موارد نام برده در بالا هر چند بسیار مفید و ارزنده است لیکن از هدف اصلی ما که نگارشی مجمل و مختصر از علوم قرآنی است خارج می باشد.

ص: 120

مهمترین روش های تفسیری قرآن

1. تفسير نقلی: تفسیر نقلی عبارت است از تفسیر قرآن به مدد روایاتی که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) و یاران و اصحابشان در مورد تفسیر نقل شده است. تفسير نقلی را تفسیر روایی، تفسیر با اخبار و تفسیر با مأثور می گویند.

تفسیر نقلی را می توان به عنوان اصلی ترین شکل تفسیر و ریشه دار ترین طریق درک معانی و معارف آیات قرآنی، در میان دانشمندان اولیه علوم اسلامی به شما آورد.

2. تفسير رمزی: صوفیه و باطنیه، که دین را از قید و بند، ظواهر شرع و جهات خشک و تقيدات مذهبی آزاد می دانستند، جهت استحکام تشکیلات مذهبی خود، دو مطلب را بیش از هر چیز دیگر مورد توجه قرار می دادند، یکی مربوط به اشتمال قرآن بر بطون عمیق و معانی دقیق بود که احیانا از حدود فهم و درک عادی بیرون و ادراک آن خالی از صعوبت نبود. و دیگری عبارت از امثال و کنایات و اشارات موجود در آیات قرآن بود که حقایق دقیق و نکات عمیقی را در بر داشت. و اینان برای تأیید مبانی اعتقادی و زیربنای فکری خاص مذهب خود، می بایست تحت عنوان تفسیرمعارف دقیق و حقایق عميق آیات، با تکیه بر آن دو اصل و بهانه قرار دادن آنها، شالوده ای اسلامی و اساسی قرآنی برای مذهب خویش بسازند. آنان حفظ ظواهر و تقیدات لفظی را به کلی لغو کردند و اساس و مبنای درک و استخراج مقاصد قرآن را بر پایه رمز و اشاره و راز گویی قرار دادند.

3. تفسیر عقلی و اجتهادی: مشهورترین روش و مبنای تفسیری که در طی قرون اسلامی همواره در میان دانشمندان اسلامی و مفسران قرآن معمول بوده، تفسير اجتهادی است. این نوع تفسیر را می توان حد وسط بین دو نوع تفسیر دیگر،یعنی تفسیر به رأى (طبقه افراطی و تفسیر نقلی (طبقه تفریطی) دانست. روش تفسير اجتهادی، اعتماد به تدبر و عقل را توأم با تقید به روایات تفسیری ، مورد استفاده قرار می دهد و به همین جهت است که با روش تفسیر به رأی و همچنین با تفسیر نقلی فرق اصولی دارد.

4. جامعترین روش تفسیر: صحیحترین و جامعترین روشی که هر مفسر می تواند با پیروی از آن به درک حداکثر معارف و علوم قرآنی نایل گردد، روشی است که براساس استفاده هر چه بیشتر از امکانات سه گانه (قدرت تفکر و تدبیر، مقدمات علمی تفسیر و ارتباط با مجاری وحی) استوار باشد و هر

ص: 121

چه این امکانات بیشتر و بهره برداری از آنها افزونتر باشد، میزان درک حقایق و معارف قرآن نیز، به همان اندازه بیشتر و پربارتر خواهد بود. زیرا تردیدی نیست که فهم قرآن وظیفه هر فرد مسلمان است، ولی این وظیفه عمومی برای همه یکسان نیست. وظیفه تدبر و تأمل در قرآن، به تناسب امکانات فکری و علمی و قدرت درک افراد، متفاوت است. امام صادق(علیه السلام) در این مورد فرموده است: (كِتاب اللهِ علي اربعهِ أشياءَ :العبارهُ و الاشارهُ و اللَّطائفُ و الحقايقُ . فَلعباره لِلعوامَّ و الاشارهُ لِلخواصّ و اللَّطائفُ لِلأو لياءِ و الحقايقُ لِلأنبياءِ) کتاب خدا(قرآن) بر چهار گونه است: عبارات، اشاره، لطایف و حقایق. عبارت قرآنی برای عامه مردم است، اشاره برای خواص، لطایف برای اولیا و حقایق برای انبياء. بنابراین فهم و درک از قرآن و نیز تفسیر قرآن دارای مراتب و درجات مختلفی است.

به طوری که در همین مورد از ابن عباس نقل شده است که:وجوه تفسیر قرآن، هر چهار نوع است:

1. تفسیری که هیچ کس نسبت به ندانستن آن معذور نیست.

2. تفسیری که اعراب (اهل زبان قرآن) به مقتضای طبیعت و شعور خود آن را درک می کنند.

3. تفسیری که دانشمندان از آن آگاهی دارند.

4. تفسیری که جز خداوند کس دیگری از آن اطلاع ندارد.

اما تفسیری که هیچ کس نسبت به ندانستن آن معذور نیست، آن مقدار از معارف قرآن است که مربوط به شرایع و احکامی است که به عهده مردم واگذار شده است و نیز آن قسمت از معارف که به دلایل اثبات توحید ارتباط دارد.

اما تفسیری که اهل زبان (اعراب) می فهمند، عبارت از حقیقت معانی لغوی و مناسبات كلام عرب است.

و اما تفسیری که علما و دانشمندان می دانند، عبارت از تأویل آیات متشابه و آیات مربوط به احکام است.

و اما تفسیری که جز خداوند، دیگر کسان را از آن آگاهی نیست، عبارت از اموری است چون غيب، قیام قیامت و)(1)

ص: 122


1- مبانی و روش های تفسیر قرآن، ص 199. 198

اهل لغت، اول را «رجوع» معنی کرده اند و تأويل را برگشت دادن و برگشتن. تأويل، واقع و خارج یک عمل و یک خبر است که گاهی به صورت علت غایی و نتیجه وگاهی به صورت وقوع خارجی متجلی شده و به عمل وخبر بر می گردد. حضرت یوسف (علیه السلام) در خواب دید: یازده ستاره و خورشید و ماه براوسجده می کنند، بعد ازسال رنج وزحمت که در مصر به مقام بزرگ رسد: چونخانوادهاش به مصر منتقل شدند یازده برادر و پدر و مادرش بر او خضوع کردند گفت: (يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِن قَبْلُ):(1)

پدرم این تأویل، خواب گذشته ی من است. در این جای خواب دیدن به صورت یک خبر و تأویل وقوع خارجی آن است.

در داستان موسی(علیه السلام) و آن عالم که کشتی را سوراخ کرد. طفلی را کشت و دیواری را مرمت نمود، موسی (علیه السلام) به هر سه عمل اعتراض کرد، عالم بعد از توضیح علل آن سه عمل گفت: (ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا):(2) این است تأویل آن چه نتوانستی تحمل کنی!

در این جا وقوعخارجی اول رخ داده است و بعد خبر و توضیح علل، در این جا تأویل به معنی علت غایی و غرض است.

در آیه35 سوره اسراء، تأویل به معنی نتیجه و عاقبت امراست. پس تأویل آن یک واقعیت خارجی است که به اصل خود بر می گردد، خواه به صورت نتیجه باشد یا علت و یا وقوع خارجی.

تأويل قرآن، وقوع خارجی وعده های آن است و از آن جمله وقوع قیامت می باشد، مانند آیه53 سوره اعراف. سخنان قرآن اکنون به صورت خبر است، وقوع آخرت و حسرت خوردن مردم تأویل آن می باشد ومیان خبرووقوع ارتباط بخصوصی است و دومی به اولی برمی گردد. در آیه39 سوره یونس می فرماید: بلکه آن ها چیزیراتکذیب کردند که آگاهی ودانشی از آن نداشتند وهنوز واقعیتش بر آنان روشن نشده است. یعنی هنوز وقوع خارجی پیدا نکرده و این معنی کلمه تأویل است.(3)

ص: 123


1- يوسف/100
2- کهف /82
3- قاموس قرآن، ج 1 ص 142. 141

مفسران متقدم، معمولاًتأويل را به جای تفسیر و به معنای مترادف با آن به کار بردهاند، اما مفسران متأخر، در بیان معنای اصطلاحی تأويل، نظریات مختلفی ذکر نموده اند از جمله:

1. انصراف دادن (برگرداندن) لفظ از معنای راجع به معنای مرجوح، به جهت اقتران کلام به قراین وشواهدی که دلالت بر این انصراف دارد.

2. تعیین یکی از محتملات لفظ با استفاده از قراین.

3. بیان معنای مشکل لفظ بنابراین معنا، تأویل به متشابهات اختصاص پیدا می کند.]

4. بیان مقصود ثانوی آیه به استناد دلیلی غیر از خود لفظ

5. مقصودهای نهایی که از آیات استنباط می شود.

6. بیان معانی و مقاصدی که از راه اشاره، استفاده می شوند.

7. تفسیر باطن لفظ.(1)

معمولاً كلمه تأویل در مورد آیات قرآن، بیش از موارد دیگر استعمال شده است تا آنجا که در اصطلاح مفسران وقتی این کلمه به طور مطلق گفته می شود، چیزی جز تأويل قرآن در ذهنشان تداعی نمی گردد، به همین جهت،کلمه تأویل با وجود گسترش معنای لغوی آن، استعمالش در خصوص قرآن کریم جنبه اصطلاحی به خود گرفته است که به برخی از معانی اصطلاحی تأویل قرآن از نظر مفسران اشاره شد. آنچه بیشتر سبب رونق این اصطلاح در میان مفسران و توجه شدید آنان به این مسأله شده است، استعمال کلمه تأویل در سوره آل عمران و در خصوص آیات قرآنی می باشد. در آیه7 سوره آل عمران می خوانیم: (پس اما کسانی که در دلهاشان کجی وجود دارد، به جهت فتنه جویی و یافتن تأویلی ساختگی برای آن آیات متشابه به پیروی از آیه های متشابه آن می پردازند، در حالی که جز خدا و راسخان و استواران، در علم و دانش تأویل آن را نمی دانند). هرگاه انسان، سخنی بگوید که مفاهیم خاص و اسراری در آن نهفته باشد که هدف نهایی آن سخن را تشکیل می دهد به آن تأویل می گویند. در این آیه نیز، منظور از تأويل همین معنی است، یعنی در قرآن آیاتی است که اسرار و معانی عمیق دارد منتها افرادی که افکارشان منحرف است واغراض

ص: 124


1- مبانی و روش های تفسیر قرآن، ص 70

فاسدی دارند، پیش خود، تفسیر و معنی نادرستی برای آنان ساخته و برای اغفال خود یا دیگران، روی آن تکیه می کنند.(1)

آیا همه قرآن تأویل دارد؟

در میان گفته های مفسران، دو نظریه بیش از نظریات دیگر مطرح است:

1. تأويل به معنای نوعی تفسیر است که محصل معنای کلام است که بنابر این نظریه، تأويل متشابهات اختصاص به خدا دارد.

2. تأویل به معنای امری خلاف ظاهر لفظ است که آن مقصود کلام است، مانند آیاتی که در زمینه تجسم خدا و لغزش انبیاء، نازل شده است.

بنابر معنای اول، تمام آیات قرآن تأویل دارد و بنابر معنای دوم، فقط بعضی از آیات(متشابهات) دارای تأویل می باشد. صرف نظر از تفسیر مفهوم تأويل قرآن که هیچیک از دو تفسیر فوق با حقیقت آن سازگار نیست؛ اصولا مفاد آیاتی که تأویل در آنها به کار رفته است، می رساند که تأویل اختصاص به آیات خاصی ندارد و همه آیات قرآن را شامل می شود.

از سوی دیگر، اختصاص آیاتی مشخص تحت عنوان متشابه، به داشتن تأویل، به آن معناست که این آیات به دلیل آن که جز خدا کسی بر آنها علم و آگاهی ندارد، مجمل و نامفهوم بوده، چنین کلامی را نمی توان بليغ شمرد تا چه رسد به کلامی که با بلاغت خود در برابر جهان سخنوری، تحدی و اعلام برتری می نماید.(2)

مقایسه تفسیر و تأویل

اول این که تفسیر عمومی تر از تأویل است و استعمال کلمه تفسیر بیشتر در الفاظ و مفردات آن و کلمه تأویل بیشتر در معانی و جمله ها به کار می رود و نیز کلمه تأویل بیشتر در مورد

ص: 125


1- مبانی و روش های تفسیر قرآن، ص 69 و تفسیر نمونه ج 2ص325
2- مبانی و روش های تفسیر قرآن، ص 76

کتاب های آسمانی استعمال می شود ولی کلمه تفسیر هم در آن مورد و هم در سایر موارد استعمال می شود.

دوم این که گفته اند تفسیر به معنای بیان معنای لفظی است که بیشتر از یک وجه در آن محتمل نباشد وتأویل به معنای تشخیصیک معنا از چند معنایی است که در لفظ با همه آنها می سازد و استنباط آن به وسیله دلیل است.

سوم این که گفته اند تفسير عبارت است از بین معنای قطعییک عبارت و یایک لفظ و تأويل ترجیح یکی از چند معنایی است که در آن محتمل است.

چهارم این که تفسیر بیان دليل مراد و تأويل بیان حقیقت مراد است. پنجم این که تفسیر بیان معنای ظاهر از لفظ است و تأويل بيان معنای مشکل است.

ششم این که تفسیر به دست آوردن معنای آیه است به وسیله روایت و تأویل به دست آوردن آن است از راه تدبر و درایت.

هفتم این که تفسير جنبه عمل وپیروی دارد و تأويل تنها به درد استنباط و نظر میخورد.(1)

تنزیل قرآن

تنزیل، معمولا به مفهوم خصوصیات زمانی آیات و مناسبات تاریخی نزول قرآن است. از این رو، مفسران تحت عنوان تنزیل به نقل و بررسی شأن نزول آیات می پردازند. تأويل نه تنها از نظر مفهوم با تنزيل تفاوت دارد؛ بلکه از این نظر نیز متمایز است که تنزیل به هیچ وجه مفهوم آیه محسوب نمی شود، ولی تأويل به گونه ای خاص و نه به دلالت لفظی، مفهوم آیه می باشد. گاهی کلمه تنزیل به معنی تفسیر و علم به ظواهر قرآن و معانی روشن و تحت اللفظی آیات، نیز به کار می رود و از مصادیق تفسير تلقی می گردد. تنزيل ظاهر قرآن و اموری است که قرآن درباره آن نازل شده است. راغب می گوید: تنزيل در آن جاست که نازل کردن تدریجی و دفعهای بعد از دفعه دیگر باشد. به قولی تنزیل، تدریجی و مرهّ بَعد اُخرى است. نزول قرآن به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به تدریج و در عرض بیست و سه سال بوده است.

ص: 126


1- ترجمه تفسیر المیزان، ج 5 ص 89 88

تطبیق که در اصطلاح به معنای حمل آیه بر مصداق آن می باشد، آنجا که در محدوده دلالت لفظی به کار رود، به معنای تفسیر بوده و آن جا که مصداق، قابل انطباق بر مدلول لفظی نباشد. هم معنای تأویل می گردد.(1)

مراد از تأويل آن چیزی است که آیه به سوی آن بر می گردد و مراد از تنزیل در مقابل تأويل معنی روشن و تحت اللفظ آیه می باشد.

وحی و معانی گوناگون آن

واژه وحی و مشتقات آن، چنان که از آراء ارباب لغت و واژه پردازان زبان عربی به دست می آید دارای معانی مختلف و کاربردهای متنوعی است؛ همچون اشاره، الهام و در دل افکندن، نوشتن، رسالت و پیام، تفهیم و القای پنهانی مطلبی به دیگری، نوشتار، امر، خط، بزرگی در بین مردان و آتش.

کلمه وحی گاه مصدر وی،یحی و حیا و گاه اسم مصدر از اوحییوحی، ایحاء شمرده می شود. گرچه در بیشتر فرهنگ ها به نقل معنای مصدری آن توجه شده، ليكن با این همه از معنای اسمی آن هم غفلت نشده است. با آن که معنای اسمی واژه وحی معادل کلام نهان، و کتاب و نبشته و گاه به صورت مفعولی یعنی مکتوب است، اما گویا اتفاق بر این است که وحی و ایحاء هر دو به یک صورت معنا می باشند که عبارت است از: «اعلام و تفهیم سریع و نهانی» درست همانند عطاء و اعطاء.

به اعتقاد محققان لغت شناس، جامع تمام معانی و استعمالات واژه مورد بحث «تفهیم و القای سریع و نهانی» است که متوجه مخاطب خاص خود بوده و بر دیگران پوشیده است. این معانی مشترک، در تمام مصادیق وحی صدق می کند. خواه القای امر تکوینی بر جمادات باشد و یا القای امر غریزی برحیوانات، تفهیم خطورات فطری و قبلی بر انسان های عادی و معمولی باشد یا تفهیم شریعت بر پیامبران برگزیده، خواه با اشاره باشد یا آواز نهانی و یا نبشتاری سری، در تمام این موارد آن تفهیم و القای سرّی و سریع نهفته است.

ص: 127


1- قاموس قرآن ج ص 46 - مبانی و روش های تفسیر قرآن ص 85

کاربردهای واژه وحی در قرآن

کلمه وحی و مشتقات آن بیش از هفتاد و چند مرتبه در قرآن کریم ذکر شد است که غالبا درباره ارتباط ویژه خداوند با پیامبران در زمینه هدایت انسانها است. اما مواردی چند از استعمال این عنوان در قرآن نشانگر آن است که لغت وحی در نظر قرآنچه از لحاظ گیرنده و مقصد آن، و چه از لحاظ فرستنده و مبدأ آن دارای گسترده ای وسیع است. هر چند در تمام موارد،استعمال مفهوم مشترک و کلی لغوی آن یعنی «تفهیم خصوصی و نهانی» ملحوظ گردیده است، خواه به صورت حقیقت و خواه به طور مجاز و ادعا چنان چه گیرنده، طبیعت جمادی و یا حیوان باشد که به اصطلاح غیر عاقل اند.

مروری بر موارد استفاده کلمه وحی در قرآن کریم:

1. تقدیر و تدبیر عام نظام هستی

در آیات12. 9 سوره فصلت پس از اشاره به آفرینش آسمانها و زمین و توحید در خالقیت و ربوبیت

که از هم تفکیک ناپذیرند می فرماید:

(وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ):

(ودر هر آسمانی کار مربوط به آن را وحی فرمودیم و آسمان این دنیا را به چراغها آذین کردیم و آن را نیک نگاه داشتیم، این است اندازه گیری آن نیرومند دانا).

ایجاد سنن و نظامات مکنون در کل جهان آفرینش، که آسمانها و زمین در قرآن اشاره به آن است، آن سان که هر یک تا زمان خاص و مقرر خود نقشی ویژه را ایفا کند، از طریق آفریدگار عالم در سرشت هستی آنانها نهاده شده است چنان که گویا آن را به صورت تفهیم نهانی القا کرده است که همان وحی است.

البته در شرح و تفسیر آیه شریفهیاد شده احتمالاتی ارائه شده است.

استاد علامه طباطبایی (ره): « اوحى في كل سماء امرها» را به این معنا می گیرند که چون غیراز آسماناولیعنی آسمان افلاک، آسمانهای دیگر جایگاه فرشتگان مدبر است.(1)

ص: 128


1- نجم /26

پس منظور از وحی به آسمانها، وحی به اهل و ساکنان آنها است.(1)

ظاهرا درآیه شریفه«إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا.يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا»(2) نیز وحی به همین معنا است که بیان شد.

2. تدبیر غریزی حیوان

در آیات68.69 سوره نحل در مورد کار زنبور عسل تعبیر وحی آورده شده است: (وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ. ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا): (و پروردگار تو به تو زنبور عسل وحی الهام غریزی کرد که از پاره ای کوه ها و از برخی درختان و از آن چه دار بست می کنند، خانه هایی برای خود درست کن. سپس از همه میوه ها بخور و راه های پروردگارت را فرمانبردارانه بپوی).

همان غریزهای که در وجود این حیوان کوچک تعبیه شده است تا بدون هیچ آموزش و مدرسه ای بداند در کجا و به چه شکل خانه بسازد و آن را با نظم اداره کند و چگونه از شهد گل ها شیره کشی نموده و آنها را به عسل مصفا تبدیل کند، این همه به تفهیم خاص الهی است و چون این القای غریزی نوعی از پیام رسانی پنهانی از ناحیه خداوند است، عنوان وحی بر آن اطلاق شده است.

3. الهام و در دل افکندن

در آیه7 سوره قصص درباره مادر حضرت موسی (علیه السلام) می فرماید: «وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ):(و به مادر موسی وحی کردیم که او را شیر داده و چون بر او بیمناک شدی او را در نیل بینداز و مترس و اندوه مدار که ما او را به تو باز می گردانیم و از پیامبرانش قرار میدهیم). با توجه به اینکه آن بانو پیغمبر نبوده است وحی در این آیه به معنی الهام و خطور در دل است، چون تفهیم در قلب به صورت نهانی است از آن تعبیر به وحیمی شود.(3)

ص: 129


1- الميزان، ج 7، ص368
2- زلزال/5.1
3- ترجمه تفسیر المیزان، ج17، ص 10

وحی مطرح شده در مورد حواريون حضرت مسیح (علیه السلام) نیز به همین معنا است: (وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي)(1)

(و یاد کن هنگامی که به حواريون وحی کردم که به من و فرستادهام ایمان آورید) آنان خود پیامبر نبوده اند بلکه می بایست به رسالت عیسی (علیه السلام) ایمان حقیقی و پایدار بیاورند. بنابراین وحی به آنان عبارت از الهام و القای در قلب است.

همین طور در برخی آیات از خطورات شیطانی به انسان ها تعبير وحی شده است: (وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَآئِهِمْ)(2) : (همانا شیطان ها به دوستان خود وسوسه القا می کنند.) در این آیه مبدأ وحی غیر خداست. نظیر همین بیان در آیه112 از سوره انعام آمده است: ( وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا):(و بدین گونه برایهر پیامبر دشمنی از شیاطانهای انس و جن بر گماشتیم. بعضی از آنها به بعضی، برای فریب یکدیگر سخنان آراسته القا می کنند)

کاربرد وحی در مورد القائات شیطانی همان پنهان بودن این گونه القاء است.

4. اشاره

در آیات10.11 سوره مریم، جریان بشارت یافتن زکریا به داشتن فرزند را یاد آور می شود، که مکلف به روزه سکوت شد و سپس به جای تکلم مقصود خویش را با اشاره به مردم فهماند، از این کار وی به عنوان وحی نام برده است که در این مورد هم مبدأ وحی غیر خداست:

(قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَيَالٍ فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا) (فرمود: نشانه تو این است که سه شبانه روز با اینکه سالمی با مردم سخن نمی گویی. پس، ازمحراب بر قوم خویش درآمد و ایشان را آگاه گردانید که با مداد و شامگاه به نیایش و تقدیس خداوندبپردازند).

5. وحی تسدید

ص: 130


1- مائده / 111
2- انعام/121

در آیه73 سوره انبیاء درباره امامان خدایی و پیشوایان دین می فرماید: (وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ): ( و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کردند و به ایشان انجام دادن کارهای نیک و برپاداشتن نماز . را وحی کردیم.)

این وحی به حکم و تشریع نمی باشد که رسولان الهی دریافت می کنند، بلکه توفیق انجام کارهای نیک و به اصطلاح ایصال به مطلوب و مقصود است که از آن تعبیر به وحی تسدیدی و تأییدی می شود.(1)

عقیده شیعه این است که امامان معصوم (علیهم السلام) نیز از این موهبت الهی بهره مندند هر چند که وحی تشریعی نبوت مخصوص پیامبران است.

6. وحی تشریعی و ارتباط ویژه خداوند با پیامبران

بیشتر موارد استعمال كلمه وحی و مشتقات آن در قرآن به این معنا است، که هرگاه واژه وحی به صورت مطلق و خالی از قرینه بیان شود، مقصود همان وحی و پیام رسانی مخصوص الهی به انبیاء است. وكذلك يوحي اليك والى الذين من قبل الله العزيز الحكيم)(2) (این گونه خدای نیرومند حکیم به سوی توو به سوی کسانی که پیش از تو بودند، وحی می کند).

7. رابطه مستقیم و بی واسطه خدا با پیامبر

در آیه51 سوره شوری که صورت های گوناگون ارتباط و تكلم خداوند با پیامبران را بر می شمارد واژه وحی را در یک مفهوم اخص به کار برده است که همان ارتباط بدون واسطه خدا با پیامبر است. (وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا): (هیچ بشری را نرسد که خداوند با او سخن گوید جز از راه وحییا فراسوی حجابی،یا فرستادهای بفرستد.)(3)

در سوره شوری تکیه خاصی روی مسأله وحی و نبوت شده است، سوره با مسأله وحی آغاز شده و با همین مسأله پایان مییابد.

از آیه51 سوره شوری چنین بر می آید که راه ارتباط پیامبران با خدا منحصر به سه راه بوده است:

ص: 131


1- . ترجمه تفسیر المیزان، ج 14، ص 334
2- شوری /3
3- تحلیل وحی، ص 16. 7- قاموس قرآن ج 7 ص 192. 189

1. القای به قلب، که در مورد بسیاری از انبیاء بوده است مانند حضرت نوح(علیه السلام) که می گویند: فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا: ما به نوح وحی کردیم که کشتی در حضور ما و مطابق فرمان ما بساز.(1)

2. از پشت حجاب، آن گونه که خداوند در کوه طور با موسی(علیه السلام) سخن می گفت: و کلم الله موسی تكليما. (2). بعضی نیز «من وراء حجاب» را شامل رؤیای صادقه نیز می دانند.

3. از طریق ارسال رسول، آن گونه که در مورد پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) آمده: قل من كان، عدوا لجبريل فانه نزله على قبلك باذن الله: بگو کسی که دشمن جبريل باشد(دشمن خداست چرا که او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرد.(3)

البته وحی بر پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) منحصر به این طریق نبوده است، از طرق دیگر نیز صورت گرفته است. این نکته نیز قابل توجه است که وحی از طریق القای به قلب گاه در بیداری صورت می گرفته و گاه در خواب و رؤیای صادقه، چنان که در مورد ابراهیم (علیه السلام) و دستورذبح اسماعیل (علیه السلام) به ایشان وحی شد. نزول وحی از طریق فرستادن وحی خود به چهار طریق صورت می گرفته است:

1. فرشته وحی بی آنکه بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) ظاهر شود در روح او القاء می کرده است.

2. گاه فرشته به صورت انسانی در می آمد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) را مخاطب می ساخت و مطالب را به او می گفت چنان که در مورد ظهور جبریل به صورت دحیہ کلبی ( برادر رضایی پیامبر (صلی الله علیه و آله) احادیثی وجود دارد.

3. گاه به صورتی بود که همچون زنگ در گوش پیامبر (صلی الله علیه و آله) صدا می کرد و این سخت ترین نوع وحی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود به گونه ای که حتی در روزهای بسیار سرد صورت مبارکشان غرق عرق میشد و اگر بر مرکب سوار بود مرکب چنان سنگین می شد که بی اختیار به زمین می نشست.

4. گاه جبریل به صورت اصیلش که خدا او را بر آن صورت آفریده بود بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) ظاهر می شد و این مورد در طول عمر پیامبر (صلی الله علیه و آله) دوبار فقط صورت گرفت.(4)

ص: 132


1- مومنون/27
2- نساء /164
3- بقره /97
4- تفسیر نمونه ج 20ص 490. 485

حروف مقطعه قرآن

یکی از مسائلی که در تاریخ قرآن جلب نظر می کند و ضمنا از مباحث پیچیده و مشکل قرآن محسوب می شود فهم معانی و منظور حروف مقطعه قرآن می باشد. لذا دانشمندان علوم قرآنی، فصلی از متشابهات قرآن را به بحث درباره این حروف اختصاص داده اند.

جلال الدین سیوطی در اثر معروف خود، الاتقان في علوم القرآن، مفصلا درباره حروف مقطعه بحث نموده است.

آراء و نظریات در مدلول این حروف که در بیست و نه سوره قرآن جلب نظر می کند به قدری متنوع است که هر محققی را وادار به بحث و کاوش در این موضوع می نماید. در قرآن کریم صور گوناگونی از این حروف در آغاز سوره های زیادی وجود دارد که در برخی موارد فقط یک حرف به کار رفته، مانند سوره های صاد، قاف، نون و در برخی موارد متشکل از دو حرف است که ده سوره می باشند.

هفت تای از این سور با (حم) شروع می شوند که اصطلاحا به آنها (حوامیم سبعه) گفته می شود و عبارتند از : غافر (مومن) - فصلت -شوری – زخرف - دخان - جاثیه - احقاف و سه مورد دیگر: طه، طس و یس می باشد.

سیزده سوره شروع آنها با سه حرف است که شش سوره با (الم) آغاز شده: بقره، آل عمران، عنکبوت، روم، لقمان، سجده و پنج سوره با (الر) شروع شده: يونس و هود و يوسف و ابراهیم و حجرو دو سوره نیز با طسم) افتتاح شده: شعراء و قصص.

آغاز بعضی از سور متشکل از چهار حرف می باشد: اعراف (المص) و رعد (المر) سوره مریم تنها سوره ای است که با پنج حرف شروع شده و آن (كهيعص) است. لازم به تذکر است که سوره مبارکه شوری،یا حروف مقطعه حم عسق در دو آیه نخست شروع می شود، که در مجموع 5 حرف می باشند اما جدا از هم و در دو آیه مستقل می باشند.

ص: 133

آراء دانشمندان درباره حروف مقطعه

1. بعضی معتقدند وقتی حروف معجم (حروف تهجی) اصل و اساس کلام تازی است و تازیان به آوردن سورهای مانند قرآن و به تحدی، دعوت به مقابله با آن فرا خوانده شدند قرآن با افتتاح بعضی از سور به این حروف خواسته است بفهماند که این کتاب آسمانی از همین حروفی ساخته شده است که شما آن را می شناسید. آیا می توانید از همین حروف، کلمات و جمله هایی مانند قرآن بیاورید؟ مسلما نه و این خود دلیل آشکار بر الهی بودن این سخن و حقانیت رسالت پیامبر اکرم می باشد.

مرحوم طبرسی، امين الاسلام، در تفسیر معروف خود، مجمع البیان، جلد اول ص 16 در این باره می نویسد: «وجه دهم درباره حروف مقطعه قرآن این است، قرآنی که نمی توانید به معارضه و مبارزه با آن قیام کنید، از جنس همان حروفی است که در مجاورت و سخنرانی ها از آن استفاده می نمائید، وقتی نمی توانید با قرآن تحدی کنید، پس به این حقیقت می رسید که قرآن از جانب خداست و تکرار این گونه حروف در فواتح بعضی از سور به منظور تأکید و تأئید همین نکته است. چون عرب وقتی می خواهد مطلبی را درستبه مخاطب بفهماند آن را تکرار می کند. »

2. حروف مقطعه، از اسرار و رازهای نهانی و غیر قابل درک است، چون بعضی از دانشمندان اهل سنت معتقد به قدیم بودن قرآن هستند نه حادث بودن آن احتیاط را در آن دیدند که از تفسیر و توضیح این حروف خودداری نمایند و می گویند: این حروف از متشابهاتی است که جز خداوند کسیعالم به تأويل و توضیح آن نیست چنانکه (شعبی) از دانشمندان عامه، آن را بعنوان ن سِرُّ هذَا القُرآنمعرفی نمود و نیز از طریق روایات اهل سنت نقل شده که علی (علیه السلام) فرمود: : لِكُل كتابٍ صِفَوه،و صِفَوههذا الكتابِ حروف التَهجي: هر کتابی دارای گزیده ای شاخص و مرموز است و شاخص رمزی قرآن همین حروف مقطعه می باشد.(1)

3. آینده نگری؛ طبق عقیده گروهی، این حروف، رمزی است که بقای امت اسلام را بیان می کند، مقاتل ابن سلیمان گفته: ما این حروف را محاسبه نمودیم که با اسقاط و حذف مکررات به هفتصد و

ص: 134


1- مجمع البیان، ج 1، ص 32

چهل و چهار (744) سال رسید. که این عدد، بقیه مدت این امت می باشد. دیگری می گوید من حروف مقطعه قرآن را با شمار(حساب جمل) محاسبه نمودم به رقم 3065 رسید، که پس از حذف مکررات به رقم 693 می رسد. طبرسی می نویسد: وقتی یهود (الم) را شنیدند «گفتند مدت حکومت پیامبر (صلی الله علیه و آله) کوتاه است» یعنی در مدت 21سال به پایان می رسد، ولی با نزول حروف دیگری مانند الر - المص و . به این نتیجه رسیدند که مدت حکومت و بقای این امت طولانی تر است. باید متذکر شد اکثر علمای اسلامی چنین محاسباتی را باطل و غیر قابل اعتماد معرفی کرده اند، وبه نظرسیوطی این گونه محاسبه دارای اصل واساسی درشریعت نمی باشد.(1)

4. حروف مقطعه نامهای شور است، برخی از مفسران و محققان به همین مقدار در تشخیص این حروف اکتفاء کرده اند. طبری و ابن کثیر نیز معتقدند این حروف نام های قرآن با نام های برخی از سور می باشند.

5. این حروف رمز و اشاره ای است نسبت به اسماء و صفات خداوند، به این معنی که حروف مقطعه قرآن، هریک به جای کلمه با تعبیرات و یا اشاره به هدف سورهای است که به وسیله این حروف آغاز شده است. مثلا در مورد (الم) می گویند که الف اشاره به (آنا) و لام اشاره به (الله) و میم اشاره به (اَعلَم) است که مجموعا به جای «اَنَاَ اَللهُ اَعَلمُ» می باشد. چنانکه از ابن عباس روایت شده که گفته بود: (كهيعص) به این معناست: کاف به معنی کاف - کفایت کننده - و هاء معنی هادٍ: هدایت کننده - و یاء به جای حکیموعین به جای عظیم و صاد به جای صادق می باشد.

در نقد این عقیده باید گفت تعارضی که بین دانشمندان اسلامی درباره معنای هریک از این حروف وجود دارد، موجب سلب اعتماد می گردد و نمی توان درستی و صحت این عقیده را تضمین نمود. مثلا بعضی به جای این کهحرف کاف را به معنی (كافٍ) بگیرند به معنی مَلکِ دانسته اند هكذا حروف عین را به جای عظیم، به معنی (عليم) میدانند.

6 عجیب ترین و پوچ ترین نظریه درباره حروف مقطعه، نظریه نولدکه noldeke، مستشرق آلمانی است، که بعد از این نظریه عدول نمود. او معتقد بود حروف مقطعه، بیگانه از نص قرآنی است و مردم آن

ص: 135


1- الاتقان، ج 3، ص 16

را بر قرآن اضافه کردند! همچنین می گوید: حروف نخستین و یا حروف آخر فواتح سور، مأخوذ از اسماء و نام های برخی از صحابه می باشد، که نسخه هایی از سوره های معینی از قرآن نزد آنها بود. مثلاً(سین) از سعد بن ابی وقاص، (نون) از عثمان بی عفان،(هاء) از ابی هریره، مأخوذ شده است!

7. حروف مقطعه قرآن، رمزی است به اسماء اعظم الهی، البته در صورتی که بتوانیم به درستی این حروف را به هم پیوند دهیم تا اسم اعظم از آن حاصل شود. مثلا (الر) و (حم) و (ن)، بصورت (الرحمن) در می آید، و همچنین سایر حروف مقطعه قرآن.

8. ساکت نمودن کفار و جلب توجه آنها: چون مشر کین با هم قرار گذاشتند که به قرآن گوش فرا ندهند بلکه به هنگام قرائت قرآن، سر و صدا کنند. (چنان چه قرآن از زبان مشرکین می گوید: وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ.(1) کفار گفتند: به این قرآن گوش فرا ندهید و یاوه گویی کنید تا شاید چیره و غالب گردید) خداوند متعال این حروف را در رأس برخی از سوره ها نازل کرد تا مشرکین با سخنان غریب و نا مأنوسی مواجه شوند، و در نتیجه به قرآن گوش فرا دهند تا نهایتا هدایت شوند. یکی از مفسرین معاصر مصری به نام محمدرشیدرضا به نقل از امام فخر رازی می گوید: وقتی این حروف نا متعارف و نا آشنا به گوش می رسید با شگفتی به هم می گفتند گوش فرا دهیم تا ببینیم محمد(صلی الله علیه و آله) چه می گوید، وقتی آماده شنیدن می شدند، آیات قرآن، سیل آسا بنیان عقاید سخیف و خرافی آنان را ویران می کرد.

همچنان که گویند برای فهماندن مقصود خود به مخاطب، گاهی از ادات تنبیه، استفاده می کند، و معمولا کلماتی نظیر: اَلا، اِمّا، اَما وغیره، در این موارد به کار می رود. اما قرآن که از لحاظ بلاغت و حسن بیان و شیوایی، در مرحله اعجاز قرار دارد، از گونه ای خاص از حروف و ادات و کلمات تنبیه، که حروف مقطعه نام دارند برای جلب نظر مخاطب و مستمع استفاده کرده است.

9. اخيرا شخصی به نام دکتر رشاد خلیفه، از کشور مصر با استفاده از کامپیوتر و علم آمار به این نتیجه رسید که حروف مقطعه قرآن در سور مختلف این حقیقت را نشان می دهد که حروف مزبور، در همان سورهای که آمده است بیش از سایر حروف دیگر تهجی، در همان سوره بکار رفته است، مثلاً در سوره

ص: 136


1- فصلت /26

بقره که با (الم) آغاز شده حرف الف بیش از لام، و حرف لام بیش از حرف میم، و حروف میم بیشتر از سایر حروف تهجی به کار رفته، (در این سوره) و به همین ترتیب در سایر سور قرآنی، حروف مقطعه قرآن نمایانگر استعمال فزونتر آن حروف در همان سوره ها است.

در هر حال اگر چنین مسألهای صحیح و مستند باشد. کشف دیگری است از وجود اعجاز قرآن کریم این معجزه باقیه و سند رسالت حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله).(1)

تاریخ تدوین قرآن کریم

دلایل و شواهد بسیاری وجود دارد که به صورت قطع و یقین، گرد آوری قرآن را در عصر رسول اسلام (صلی الله علیه و آله) ثابت می کند. استقصای همه دلایل نیاز به مجالی وسیع دارد، بدین جهت شفا به بخشی از دلایل و شواهد اشاره خواهیم داشت. نخست به بیان برخی از نظریات درباره گردآوری قرآن در عصر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می پردازیم.

گروهی از عالمان بر این نکته تأکید دارند که آن چه امروز در میان همه امت اسلامی به عنوان قرآن موجود است دقیقا با همین شکل و ترتیب و آیات و سوره ها، در زمان حیات رسول اسلام(صلی الله علیه و آله) جمع آوری شد و هیچگونه جابجایی در آن صورت نگرفته است. از جمله طرفداران این نظریه، می توان این عالمان را نام برد حارث محاسبی، خازن زرقانی، زرکشی، عبدالصبور شاهين، محمد غزالی، ابوشامه باقلانی،ځعاملی و علامه سید شرف الدين.

برای بررسی و اثبات این حقیقت که قرآن در زمان حیات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به همین شکل موجود، بدون کم و کاست و بدون کمترین تغییر، گردآوری شده، باید به اهتمام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نسبت به قرآن اشاره نمود، در این زمینه احادیث زیادی نقل شده است، از جمله عبادہ بن صامت می گوید: هر گاه مردی هجرت می کرد، پیامبر او را به یکی از ما صحابه می سپرد تا قرآن را به او تعلیم کند و همواره در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر اثر تلاوت قرآن، همهمه ای بر پا بود تا آنجا که رسول خدا دستور داد به منظور پرهیز

ص: 137


1- برای مطالعه بیشتر در این باره به کتاب اعجاز قرآن، نوشته رشاد خلیفه و ترجمه آقای سید محمد تقی آیت الهی از انتشارات دانشگاه شیراز مراجعه نمائید.

از اشتباه انداختن یکدیگر، با صدای آهسته تری قرآن تلاوت کنند. در بیان دیگری چنین آمده است: هرگاه مردی به سوی مدینه هجرت می گرد پیامبر او را به یکی از حافظان قرآن می سپرد تا به او قرآن را بیاموزد، و در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شمار حافظان قرآن فزونی یافت، چنانکه در زمان آن حضرت، هفتاد قاری قرآن به دست دشمنان اسلام در بئر معونه کشته شدند.

علاوه بر این، تاریخ گویای این مطلب است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) معاذبن جبل و و ابوموسی را به سوی يمن فرستاد و به ایشان سفارش کرد که قرآن را به مردم تعليم دهند. در کنار همه این واقعیت ها، در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عدهای به عنوان گروه قاریان دارای اشتهار بودند، تا آنجا که مردم برای آنها اوصاف معینی را یاد می کردند.

مسأله اهتمام به قرآن، به عصر حیات رسول اسلام(صلی الله علیه و آله) منحصر نگردید، بلکه پس از وفات آن حضرت نیز استمرار داشت. ابوعبیده می گوید: هنگامی که ابن مسعود روز را آغاز می کرد. مردم به خانه او می آمدند و او می گفت هر کس بر جای خویش بنشیند، سپس بر آنان که مشغول قرائت قرآن بودند، می گذشت و می پرسید: يا فلان ! به کدام سوره رسیده ای؟ او نیز پاسخ می گفت. امیرالمومنین علی (علیه السلام) نیز به کار ارجمند تعلیم قرآن می پرداخت چنان که ابو عبدالرحمن سلمی همان کسی که عاصم، قرآن را از او اخذ کرده می گوید: همه قرآن را بر علی بن ابیطالب (علیه السلام) قرائت کردم.(1)

آیا تدوین قرآن در زمان خلفاء صورت گرفت

بعضی از علمای اهل سنت برای اینکه فضائلی را به خلفاء نسبت دهند، احادیثی را روایت نموده اند که عمل مهم تدوین قرآن کریم توسط آنها انجام گرفته است. در این قسمت ما بعضی از آن احادیث را ذکر نموده، انتقاد و اشکالات آنها را بطور مختصر بررسی می کنیم:

1. در صحیح بخاری اززیدین ثابت نقل شده که: ابوبکردرجنگ یمامه مرا به نزدخویش خواند هنگامی که من وارد شدم عمر بن خطاب نیزدرنزد وی حاضر بود ابوبکر گفت: زید!عمربه نزد من

ص: 138


1- کیهان اندیشه، شماره28، ص 6نوشته آقای سید جعفر مرتضی عاملی

آمده و می گوید جنگ یمامه شدت پیدا نموده و گروهی از قاریان را طعمه خود ساخت، ممکن است جنگهای شدیدتر دیگری پیش آید و بقیه حافظان و قاریان قرآن و یا اکثر شان کشته شوند و در نتیجه اکثر آیات قرآن که در سینه های قاریان است با کشته شدن آنها از بین برود و من صلاح در این می بینم که دستور دهی قرآن را بصورت کتابی جمع آوری کنند. من در پاسخ عمر گفتم، کاری که خود رسول خدا انجام نداده است تو چگونه می خواهی انجام دهی! عمر گفت: به خدا سوگند خیر و صلاح در همین است. او مرتب در این باره به من مراجعه می نمود و این پیشنهاد را تکرار می کرد تا این که خداوند در این باره به من شرح صدر داد و بر دلم افکند با نظر و رأى عمر موافقت کنم. زید میگوید ابوبکر به من گفت تو جوانمرد عاقل و مورد اطمینان و راستگو هستی، تو در دوران رسول خدا نیز نوشتن وحی را به عهده داشتی، اینک جمع آوری قرآن را به بعهده بگیر و این عمل خطير و افتخار آمیز را انجام ده. دامن همت به کمر بسته و قرآن را از لوحه ها و کاغذها و تخته پاره ها و از سینه مردم جمع آوری کردیم تا این که آخر سوره توبه را تنها در نزد ابی خزیمه انصاری پیدا نمودم و آن این بود: لقد جائكم رسول من انفسكم.

زید بن ثابت می گوید: این قرآن که با این زحمات طاقت فرسا از پراکندگی جمع آوری نموده و به صورت کتاب واحد در آورده بودم، در نزد ابوبکر بود و پس از دوران وی پیش عمر و بعد از او نیز در نزد حفصه دختری عمر بود.

2. ابن شهاب از انس بن مالك نقل می کند، به هنگامی که حذيفه از طرف عثمان مأموریت داشت که اهل شام را همراه اهل عراق برای فتح آذربایجان و ارمنستان بسیج کند. حذیفه از اختلاف شدیدی که در قرائت قرآن در میان آنها به وجود آمده به وحشت افتاد و به نزد عثمان آمد و گفت: یاامیرالمومنین پیش از آن که این مسلمانان در کتابشان به مانند یهود و نصاری دچار اختلاف گردند بداد آنها برس.

عثمان به حفصه پیغام داد که صحیفه ها را به نزد ما بفرست که پس از نسخه برداری دوباره آن را برگردانیم، حفصه صحیفه ها را به نزد عثمان فرستاد عثمان به زید بن ثابت وعبدالله زبیر وسعيد بن عاص وعبدالرحمن بنحرث بن هشام دستور داد تا از روی این صحیفه ها چند مصحف دیگرنوشتند. عثمان با آن سه نفر نویسنده دیگر از قبیله قریش بودند گفت: اگر شما زید بن ثابت در

ص: 139

موردی از قرآن اختلاف نظریه پیدا نمودید با لغت قریش بنویسید، زیرا قرآن با لهجه و لغت آنان نازل شده است.

این چهار نفر طبق دستور عثمان به کار پرداختند تا از روی آن صحیفه ها چند مصحف دیگر نسخه برداری کنند، سپس عثمان صحیفه ها را به حفصه برگردانید و از مصحف هائی که نوشته بود به هر ناحیهیک جلد فرستاد و دستور داد هر تعداد از قرآن در هر صحیفه و یا مصحف دیگری نوشته شده است بسوزانند. این شهاب پس از نقل این جریان می گوید:

خارجه فرزند زید بن ثابت نقل می کند: از پدرم زید شنیدم که می گفت، وقتی که مصحف را استنساخ می نمودم آیه ای از سوره احزاب را گم کردم که از خود رسول (صلی الله علیه و آله) شنیده بودم آن آیه گم شده را جستجو کردیم تا در نزد خزینه بن ثابت انصاری پیدا نمودیم که این بود «من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه .» و این آیه را به سوره احزاب افزودیم.(1)

3. ابن ابی شیبه با سند خود از امیرالمومنان(علیه السلام) نقل می کند که: اجر و پاداش ابوبکر در جمع آوری قرآن بیش از همه می باشد، زیرا او اولین کسی بود که قرآن را در میان دولوح جمع آوری نمود.

4. ابن شهاب از سالم بن عبدالله و خارجه نقل می کند که ابوبکر قرآن را در کاغذ پارهای جمع آوری نمود و از زید بن ثابت درخواست کرد که به این نوشته نظری بیفکند، زید امتناع ورزید تا ابوبکر در این باره از عمر یاری گرفت، در اثر اصرار و پافشاری آن دو، زید نظارت و تصحیح آن نوشته ها را به عهده گرفت. این صحیفه ها و نوشته ها در نزد ابوبکر بود و بعد از درگذشت وی در نزد عمر و پس از مرگ و او در نزد حفصه همسر رسول خدا بود که عثمان کسی را به نزد او فرستاد و آنها را خواست، حفصه از تحویل دادن آن صحیفهها خودداری نمود تا این که عثمان وعده حتمی داد که آن صحیفه ها را به خود حفصه باز گرداند، آن گاه حفصه پذیرفت و آنها را نزد عثمان فرستاد، عثمان این نسخه فعلی موجود را از روی آن صحیفهها نوشت سپس آنها را به حفصه بازگردانید که پیوسته در دست حفصه بود.

5 هشام بن عروه از پدرش نقل کرد است چون قاریانی که در جنگ یمامه شرکت داشتند کشته شدند، ابوبکر به عمر بن خطاب و زیدین ثابت دستور داد که در کنار مسجد بنشینند و هر کس سخنی به:

ص: 140


1- صحیح بخاری، ج 6 ص 99

نام قرآن ارائه داد آن را نپذیرید مگر این که دو نفر مورد اطمینان به قرآن بودن آن شهادت دهند، در این صورت آن را یادداشت نمایند.

6. محمد بن سیرین نقل می کند عمر بن خطاب کشته شد در حالی که قرآن جمع نشده بود!

7.حسن روایت می کند که عمر درباره آیه ای از قرآن سوال نمود، در پاسخ وی گفتند، که این آیه در نزد فلان کس بود که در جنگ یمامه کشته شد. عمر گفت « انالله و انالیه راجعون» و دستور داد که هر چه زودتر قرآن را جمع آوری کنند. بنابراین عمر اول کسی است که آیات قرآن را در مصحف واحد جمع آوری نموده است.(1)

بررسی روایات فوق

اشکالات متعددی به روایات فوق الذکر وارد است که هر کدام به تنهایی می تواند صحت و اعتبار چنین روایاتی را نفی کند، در این جا به بعضی از این اشکالات و ایرادات اشاره می شود:

1. تناقض در این اخبار

اولین جهت ضعف و سستی این روایات وجود تناقض و تضادهایی است که در میان آنها به چشم می خورد و موجب سلب اعتماد از آنها می گردد. اینک ما به صورت چند سوال و جواب به این تناقضها اشاره می کنیم:

الف:جمع آوری قرآن در چه زمانی صورت گرفته است؟

روایات مذکور در این مورد بر چند دسته هستند: از روایات دوم چنین بر می آید که جمع آوری قرآن در دوران خلافت عثمان صورت گرفته است، ولی از چند روایت دیگر اول، سوم و چهارم) استفاده می شود که قرآن در دوران ابوبکر جمع آوری گردیده است. در حالی که روایت هفتم ظهور در این دارد که جمع قرآن نه در خلافت ابوبکر و نه در دوران عثمان، بلکه در دوران حکومت عمر به وقوع پیوستهاست!

ص: 141


1- . بقیه این احادیث را می توانید از کتاب البيان في تفسير القرآن (آیت الله خوئی) ص 240 و ترجمه این کتاب از صفحه 304 به بعد مطالعه نمائید.

ب: در دوران ابوبکر چه کسی متصدی جمع آوری قرآن بود؟

روایت اول می گوید: متصدی و مباشر جمع آوری قرآن زید بن ثابت بوده است ولی روایت چهارم می گوید متصدی این کار خود ابوبکر بود، و تنها از زید بن ثابت درخواست نمود که به صحیفه های جمع آوری شده نگاه کند و از روایت پنجم چنین بر می آید که زید بن ثابت و عمر متصدی این کار بوده اند.

ج: آیا جمع آوری قرآن به زید بن ثابت تفویض شده بود؟

روایت اول می گوید ابويکر جمع آوری قرآن را به زید تفویض نموده بود، ولی از روایت پنجم و غير آن استفاده می شود که مسأله کتابت به وی محول نشده بود بلکه به شهادت و نظارت دو نفر نوشته می شد، حتی عمر که آیه رجم را آورد چون شاهدی نداشت پذیرفته نگردید.

د: آیا قسمتی از آیات قرآن در دوران عثمان نوشته نشده بود؟

از بیشتر این روایات ظاهر می گردد و بلکه در این معنی صراحت دارند که تمام آیات قرآن به طور پراکنده و یا در صحیفه هایی ضبط بود، ولی از روایت دوم چنین بر می آید که قسمتی از آیات قرآن تا دوران عثمان نوشته نشده بود.

2. تعارض در این اخبار

دومین خدشه و ایرادی که بر روایات جمع آوریقرآن بعد از دوران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) متوجه می باشد، این است که این روایات، با روایاتی که جمع آوری قرآن را به دوران حضرت مستند می سازد، متعارض می باشند، و این تعارض که در میان دو گروه از روایت های جمع آوری قرآن وجود دارد، آنها را از اعتبار ساقط می کند، اینک نمونه هایی چند از روایت هایی که می گویند جمع آوری قرآن با دستور خود رسول (صلی الله علیه و آله) انجام گرفته است را در اینجا می آوریم.

الف: طبرانی و ابن عساکر از شعبی نقل نموده اند که در زمان رسول خدا، شش نفر از انصار قرآن را جمع کرده بودند: آبی بن کعب، زید بن ثابت، معاذبن جبل، ابود رداء، سعدبن عبيد و ابوزيد.

ص: 142

ب: قتاده نقل می کند که از انس بن مالک پرسیدم در دوران رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چه کسی قرآن را جمع آوری کرده بود؟ گفت چهار تن که همه آنها از انصار بودند: ابی ابن کعب، معاذبن جبل، زید بن ثابت و ابوزید.

ج: مسروق می گوید:روزی عبدالله بن عمر از عبدالله بن مسعود یاد نمود، سپس گفت: من تا زنده هستم او را دوست خواهم داشت زیرا از رسول خدا شنیدم که می فرمود قرآن را از چهارنفر فرا گیرید عبدالله بن مسعود، سالم،معاذ و اُبی بن کعب.

ممکن است در اینجا کسی اشکال کند و بگوید: منظور از جمع آوری قرآن در دوران پیامبر (صلی الله علیه و آله) که در این روایت ها به آن اشاره گردیده است حفظ نمودن و جمع کردن در سینه هاست نه جمع کردن و نوشتن آن در اوراق.

ولی این اشکالی است بیجا و تصوری باطل، زیرا اولا دلیلی بر این تصور و پندار نیست، و ثانیا اگر منظور جمع آوری قرآن در سینه ها بود چگونه این عمل بطوری که در این روایت ها آمده تنها به شش یا چهار نفر اختصاص یافته است، در حالی که تعداد حافظان قرآن در عصر حضرت رسول بیش از آن بود که قابل شمارش باشد.

در این جا لازم است یادآوری کنیم که روایت بخاری مبنی بر جمع آوری قرآن توسط 4 نفر، قابل قبول نیست، زیرا اولاً: با روایت های دیگر، خصوصا با روایت دیگر خود بخاری، که گردآورندگان را بیش از چهار نفر معرفی می کند سازش ندارد. ثانيا : راوی از کجا بدست می آورد که در هنگام در گذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله) بجز این4 نفر کس دیگری قرآن را جمع آوری نکرده است؟ او چگونه توانسته بود به اوضاع و احوال تمام مسلمانان که در شهرهای مختلف اسلامی پراکنده بودند احاطه داشته باشد و از میان آنان کسانی را که قرآن را جمع آوری کرده بودند به چهار تن منحصر سازد؟

3. تعارض اخبار با خود قرآن

مضمون این روایات (هفت روایتی که قبلا ذکر شد) با خود قرآن و آیات شریفه معارض و مخالف باشد زیرا: اولا، تعداد زیادی از آیات قرآن کریم دلالت دارند بر این که از زمان نزول قرآن سوره ها با همدیگر تمایز داشته و هر یک از آنها جداگانه در میان مردم و حتی در میان مشرکان و اهل کتاب

ص: 143

منتشر گردید. زیرا حضرت طبق دستور قرآن کفار و مشرکین را به مبارزه و معارضه خویش دعوت کرد و در این مبارزه، آوردن کتابی مثل قرآن و یا ده سوره و یا در آخر حتییک سوره به آنها پیشنهاد شده است. و معنای این مبارزه و پیشنهاد این است که سوره های قرآن حتی در دسترس کفار و مشرکین نیز قرار گرفته بود.

ثانياً: از روایات زیاد حدیث معروف تقلین که قرآن مجید در آنها «کتاب» نامیده شده است (انی تارک فیکم الثقلين كتاب الله و عترتی. ) چنین بر می آید که قرآن جمع آوری شده بود، زیرا قرآنی که در سینه ها بود یا در لوحه های پراکنده و تخته پاره ها و استخوان های متفرق نوشته شده باشد، کتاب نامیده نمی شود، اصولا نوشته های پراکنده و قطعه قطعه کتاب نامیده نمی شود تا چه رسد به آن چه اصلا نوشته نشده و جای آن در سینه ها و قلوب مردم باشد.

4. مخالفت این اخبار با عقل

این روایت ها که جمع آوری قرآن را به خلفاء و به بعد از رسول خدا مستند می سازند با حکم عقل نیز موافق و سازگار نمی باشد زیرا: عظمت خود قرآن، اهتمام فوق العاده پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) به خواندن و حفظ کردن آن، اهمیت فراوانی که مسلمانان به قرآن قائل بودند. و روشنگر اینمطلب است که قرآن از نخستین روز نزولش و در عصر خود رسول خدا جمع آوری و تدوین شده باشد، و هر روایتی که جمع آوری قرآن را به دوران های بعد از پیامبر مستند می کند با حقایق مسلم تاریخی و افکار مسلمانان کوچکترینسازشی ندارد، بلکه مخالف همه این ها می باشد.

علاوه بر این قرآن دارای خصوصیاتی است که هر یک از آن خصوصیات در جلب افکار مسلمانان به سوی قرآن کافی بود و می توانست در میان تمام مسلمانان اعم از زن و مرد و صغیر و کبیر اهمیت آن روشن باشد.

این قسمتی از امتیازات و خصوصیات قرآن را ذکر می کنیم تا معلوم شود قرآنی که دارای چنین خصوصیاتی عالی است و در نتیجه دارای اهمیت غیر قابل وصفی می باشد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) و همچنین مسلمانان مدت مدیدی در جمع آوری آن غفلت نمی کردند و آن را به آیندگان و بدست حوادث تحویل نمی دادند.

ص: 144

الف) بلاغت قرآن: اعراب که به حفظ کردن هر کلام بلیغ و سخن شيوا اهمیت خاص و فراوانی قائل بودند، و در این راه سعی و کوشش بی حد مبذول می داشتند، و تمام اشعار وخطبه های دوران جاهلیت را حفظ می کردند، چگونه قابل تصور است که این افراد در برابر قرآن ساکت باشند و برای حفظ کردن آیات بليغ و شیرین قرآن که تمام بلغا و سخن سرایان را به مبارزه و تحدی دعوت نموده و با فصاحتش هرخطيب زبان دار را خاموش مینمود، آرام و ساکت باشند و اهمیتی برای آن قائل نشوند.

ب) پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در میان مسلمانان از قدرت و سلطه فوق العاده ای برخوردار بود، علاقه و اشتیاق فراوان به حفظ قرآن ابراز می فرمود، و در این قسمت تأکید زیاد می نمود و طبق مقتضای عادت، زعیم و پیشوای یک جمعیت اگر اظهار علاقه و اشتیاق به حفظ نمودن و یا خواندن یککتاب بکند، مسلما آن کتاب در میان چنین جمعیتی رایج می گردد.

ج) حفظ قرآن موجب عظمت و شخصیت در میان مردم بود و مسلمانان نسبت به حافظ قرآن با نظر تکریم و احترام می نگریستند. و اگر کسی اطلاعی از تاریخ داشته باشد به مقام ارجمند و موقعیت خاصی که قاریان و حافظان قرآن از آن برخوردار بودند پی خواهد برد.

د) اجر و پاداشی که خواننده و حفظ کننده قرآن به آن نائل می گردد، از بهترین عواملی که افراد را به قرائت و حفظ نمودن قرآن وادار می سازد،در این زمینه احادیث زیادی وجود دارد که به ذکر چند نمونه اکتفا می شود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به سعد بن منذر فرمود، قرآن را در سه مرحله قرائت کند و او تا زنده بود چنین می کرد. شیخ صدوق از جمله تاییداتی که بر عدم صحت تحریف قرآن ذکر کرده، روایات ثواب ختم قرآن و نیز روایات نهی از قرائت در یک شب، و نیز روایاتی است که می گوید جایز نیست قرآن در کمتر از سه روز ختم می شود. از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت شده است هنگامی که بنده ای از بندگان خدا قرآن را ختم کند، به هنگام هر ختم، هفتاد هزار فرشته بر او درود می فرستند، و نیز از آن حضرت است که : برای ختم کننده قرآن به هنگام هر ختم، دعایی مستجاب است. معنای این روایت این است که در زمان آن حضرت، قرآن گردآوری شده و آغاز و پایانش شناخته شده بود.

ص: 145

خلاصه تمام آن چه تا اینجا گفته شد:اینست که نسبت دادن جمع آوری قرآن به خلفاء و دوران بعد از پیامبریک امر موهوم و پندار غلط و بی اساس است که با قرآن، سنت، اجماع و عقل مخالف می باشد و طرفداران تحریف نمی توانند از این راه نظریه غلط و بی اساس خویش را اثبات کنند.

اگر قبول کنیم که قرآن را ابوبکر در دوران خلافتش جمع آوری نموده است کیفیت این تدوین آنچنان که در این روایات آمده است مسلما دروغ است و جمع آوری قرآن بر پایه قطع و يقين استوار بود، یعنی آیات قرآن در اثر تواتر و نقل های فراوان و یقین آور در میان مسلمانان معروف و شناخته شده بود و همان آیات قطعی و شناخته شده که در دلها و سینه ها بود و مسلمانان با آنها انس و آشنایی داشتند در قرآن آورده شد و در یک جا جمع آوری گردید.

آری، جای تردید نیست که عثمان در دوران خلافتش قرآن را جمع آوری نموده است. ولی نه، به این معنی سوره ها و آیات قرآن را در یک مصحف تدوین کند و از پراکندگی بصورت مجموعه واحد در بیاورد، بلکه بدین معنی است که او تمام مسلمانان را در قرائت یک قاری مخصوص جمع و متحد نمود، تمام قرآنهای دیگر را که با آن قرائت مورد نظر موافق نبود، سوزاند و به تمام بلد و شهرها نوشت که چنین قرآنها را بسوزانند. و بدین وسیله مسلمانان را از هر گونه اختلاف در قرائت نهی و منع نمود، این کار عثمان قابل خدشه و انتقاد نیست زیرا همه مسلمانان را به یک قرائت جمع نمود، ولی آن چه درباره این موضوع سبب ایراد و انتقاد از عثمان گردیده است مسأله سوزاندن قرآنها است که به وسیله خود او صورت گرفته و به مردم شهرها نیز این دستور را صادر نمود. عده ای از مسلمانان در این باره به عثمان اعتراض نمودند تا جایی که او را سوزاننده قر آنها «حراق المصاحف » نامیدند.(1)

قرآن و عترت

قرآن و عترت منبع همه علوم و معارف ضروری و واقعی و مورد نیاز بشر در دنیا و آخرت است، علم فقه، تفسیر، حدیث، عقاید، اخلاقیات و علم معاش و معاد را قرآن و عترت تکفل نموده است. دین و فطرت، احکامشریعت و سنن و فروع و اصول و مبانی دین همه و همه را به طور جامع باید از قرآن و

ص: 146


1- تلخيص از ترجمه فارسی کتاب البيان، آیت الله خویی، از صفحه 299تا328

عترت بدست آورد. آن چه موجب سعادت و کمال است و آن چه موجب شقاوت و انحطاط است همه را قرآن و عترت ترسیم و تبين نموده است زیرا آن چه خارج از قرآن و عترت باشد فضل است یا زخرف است و یا باطل. و اینها هیچیک رهایی و نجات بشر را به دنبال ندارند.

آن کس که به قرآن و خبر زو نرهی آن است جوابش که جوابش ندهی(سعدی)

پس سعادت بشر را قرآن و عترت کفایت می کند و خارج آن هوس و فسانه و سمر است و همهعاری از اثر و خبر.

نقش قرآن چون که بر عالم نشست *** نقشه های پاپ و کاهن را شکست

فاش گویم آن چه در دل مضمر است *** این کتابی نیست، چیز دیگر است

چون که در جان رفت، جان دیگر شود *** جان چودیگرشد، جهان دیگر شود

همچو حق پیدا و پنهان است این *** زنده و پاینده و گویاست این (اقبال لاهوری)

اول و آخر قرآن زچه با آمد و سین *** یعنی اندرره دین راهبرت قرآن بس

چنگ بر گفته یزدان و پیمبر زن و رو *** كآن چه قرآن و خبر نیست فسانه است و هوس (سنایی)

در یک کلام پیام پیامبر (صلی الله علیه و آله) تمسک به قرآن و عترت است که اگر چنین شود هرگز ضلالتی در پی نیست.

هادي ما كو محمد بوده است *** تارك فيكُم چرا فرموده است

او كتاب االله وعترت را به ما *** كرده بعد از خويش راه و راهنما

تا كه امت زين دو هرگز نگسلد *** تا به نور هر دو ايشان ره روند

پس تو را قرآن و عترت بس بود *** هر چه جز اين،رهزن اين كس بود

درس قرآن و حديث عترتش *** رهنما كرد آن كه باشد ملتش (مولوي)

«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ»(1)

ص: 147


1- آل عمران /103

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در خطبه مشهورخویش در حجه الوداع در مسجد خیف چنین فرمود: «انّی مخلف فيكم الثقلين الثقل الأكبر القرآن و النقل الأصغر عترتی و اهل بیتی هما حبل الله ممدود بينكم وبين الله عزوجل ما ان تمسكتم به لم تضلوا سبب منه بيد الله و سبب بأيديكم.»(1)

این حدیث که به حدیث ثقلین معروف است یکی از متواتر ترین احادیث شیعه و اهل سنت می باشد که به صورت زیر هم بیان شده است: «اِنّی تارک فیکُم الثقلين كتاب اللهِ و عترتی ما اِن تمسّكتم بهما لن تضّلوا ابداً لن يفترقا حتّى يردا عَلىَّ الحوض».

بدون شک قرآن و عترت دو وزنه وزین و همچون ریسمانی هستند که آسمان و زمین، ملکوت و

ملک، غیب و شهادت دنیا و آخرت و مبدأ و معاد را به یکدیگر متصل می سازند، ریسمانی که یک طرف آن در اختیار خداوند متعال و طرف دیگرش در دست آدمیان است لذا پس از انقطاع وحی رسالی و إنبائی تا ابد بشریت با تمسک و اعتصام به این حبل ممدود الهی است که می تواند به كمال ترقی برسد. قرآن و عترت در اصل یک حقیقت یا دو روی یک سکه واحد هستند که همان سکه هدایت می باشد. در این روایت شریف از قرآن و عترت به لفظ حبل الله تعبیر گردیده و ضمیر مفرد (بِهِ) حکایت از وحدت حقیقت قرآن و عترت دارد. البته حدیث شریف ثقلین با الفاظ دیگری هم روایت شده است که به یک مورد آن اشاره شد. در کتاب«فضايل الخمسه مِن الصّباح السّته»ازعلامه فیروز آبادی، همه مصادر و منابع و مراجع معتبری که از بزرگان اهل سنت به نقل این حدیث مبادرت کرده اند معرفی گردیده است.

به هر صورت علما و اندیشمندان اسلامی از عامه و خاصه و خصوصاخاصه به تفکر و تدبر در این روایت شریف پرداخته و نکات بدیع و عمیق و جالبی را استنباط کرده اند که به برخی از آنها اشاره می شود:

اگر حدیث ثقلین را با حديث شريف سفينه نوح در کنار هم قرار دهیم، موضوع پیوند و رابطه حقیقی قرآن و عترت بسی آشکارتر می گردد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند:«انمّا مَثلُ اهل بيتی فيكم كمَثَلِ سفينهُ نوحٍ مَن

ص: 148


1- بحارالانوار، جلد 89، صفحه 102

رَكَبها نجی و مَن تخلَّفَ عنها هَلَك.»(1) به هر صورت این دو حديث شريف نجات امت از هلاکت را در عدم تخلف از عترت و اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و قرآن دانسته اند.

1. عترت و قرآن با هم تلازم دارند.

2. عترت و قرآن از همدیگر قابل جدایی و تفکیک نیستند تا قیامت.

3. جدایی عترت و قرآن از یکدیگر انحرافی بزرگ است.

4. شعار «حسبنا کتاب الله» شعاری پوچ و باطل است.

5. شرط هدایت و نجات و پیروزی، پیروی بدون قید و شرط از قرآن و عترت است.

6.قرآن از ناحیه حق تعالی است پس مطاع و لازم الاتباع است، عترت نیز چنین است.

7. عترت چون قرین و همتا و همسنگ قرآن هستند لذا افضل امت هستند.

8. عترت چون قابل جدایی از قرآن نیست پس معصوم و مصون از خطا و اشتباه و انحراف و گناه و عصیان است و همچون قرآن میزان و معیار حق و باطل است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:«الحقُ مع علی وعّلیٌمع الحق»(2)

9. معیت عترت و قرآن، معیت عترت و حق، معیتی حقیقی، ذاتی و وجودی است.

10. تخلف از عترت همانند تخلف از قرآن مایه ضلالت و هلاکت و گمراهی است.

11. تمسک به عترت همانند تمسک به قرآن عامل هدایت و نجات و فلاح است.

12. چون قرآن کتاب جاوید و ابدی است لذا پیشوایی عترت نیز پیشوایی جاوید و ابدی است.

13. همان گونه که قرآن میراث و خلیفه رسول خداست، عترت نیز میراث و خلیفه رسول خداست. 14. عترت به سبب عصمت، اعلم امت است و پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همراز قرآن است و بر همه علوم و اسرار قرآن به طور کامل علم و آگاهی دارد، لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرموده است:«علی همراه و همراز با قرآن است و قرآن هم همراز و همراه با على است»(3)

ص: 149


1- فضايل الخمسه / باب 58
2- فضايل الخمسه / باب 77
3- فضایل الخمسه / باب 78

15. قرآن حجت خداوند در بین مردم است و چون عترت قرین و همتای قرآن است پس عترت هم حجت حق در بین مردم است.

16. قرآن کتاب ابدی و جاوید است پس حجت خدا پیوسته در میان مردم وجود دارد، عترت نیز که حجت خداست پیوسته در میان مردم وجود دارد. زیرا (لولا الحجه لَساخَت الارض)(1)

17. قرآن صراط مستقیم را دین قیم الهی میداند و خودش بیان کننده دین الهی است عترت نیز قرآن ناطق و قرآن ممثل است. بنابراین هم قرآن و هم عترت هر دو صراط مستقیم هستند، همچنان که هر دو حبل الله ممدود هستند، هر دو معیار و میزان هستند، هر دو عروه الوثقی هستند. یعنی عترت عدل قرآن است، البته پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «انی تارک فیکم الثقلين احدهما اكبر مِن الآخر كتاب الله تبارک و تعالی حبل ممدود مِن السماء اِلى الارض و عترتی»(2)

پس این حبل الهی برای بالا کشیدن انسان از چاه طبیعت و نجات او از اسارت در هوی و هوس و طاغوت های درون و برون است. برای مؤمن ساختن انسان به خدا و معتصم بار آوردن انسان به دستگیره محکمی است که انفصال و گسست ندارد.(3)

18.قرآن کلیات حقایق و معارف و سعادت بشر را در بر دارد و جزئیات این امور را کسی درک می کند که مخاطب قرآن باشد، زبان قرآن را به طور کامل و جامع فهم و درک کند، و بی شک مخاطب اصلی قرآن، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت طاهرین اوست. این است که قرآن و عترت از هم جدایی ندارند، یعنی برای هدایت بشر، برای تربیت بشر و برای سعادت بشر قرآن به تنهایی کافی نیست بلکه بشر برای وصول به این اهداف به قرآن و عترت با هم محتاج است، زیرا عترت مخاطب اصلی قرآن است و تنها عترت است که زبان قرآن را به درستی فهم می کند و لذا بشر برای فهم قرآن به عترت نیازمند است.

19. راه رسیدن امت اسلامی به وحدت حقیقی تنها تمسک به قرآن و عترت است و این نکته سخن قرآن است. نجات از تفرقه و ضلالت، سقوط و هلاکت فقط در تمسک به قرآن و عترت است که

ص: 150


1- اصول كافي ج1 باب ان الارض لاتخلوا مِن حجهٍ، مشتمل بر13حديث
2- بحارالانوار ج 86 ص 13
3- بقره /256

مقصود حبل الله است و همگان به اعتصام نمودن به آن امر شده و از بریدن و گسستن از حبل الله و از تفرقه شدیدا نهی شده اند.

20. در این حدیث شریف بر تمسک و پیروی از قرآن و عترت تأکید شده است. زیرا قرآن و عترت با هم پیوند وجودی، علمی، عملی، قولی، شرافتی و فضیلتی دارند آن هم برای همیشه در دنیا و آخرت، پس اطاعت و پیروی از آن دو نیز تفکیک ناپذیر است.

21. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) امت خود را هشدار داده است که از مخالفت با قرآن وعترت بپرهیزند اگر می خواهند گمراه نشوند واهل نجات باشد و هشدار داده است تا امت بدانند که قرآن و عترت در محل حوض کوثر در قیامت با پیامبر(صلی الله علیه و آله) ملاقات خواهند کرد و رفتار امت با خود را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گزارش خواهند کرد.

22. تقدم قرآن و عترت بر امت، شایستگی و قابلیت و لیاقت و برتری و فضل و رجحان قرآن و عترت در همه امور بر همه امت به طور مطلق می باشد.

23. علم قرآن،دانش و معارف قرآن در همه ابعاد ظاهر و باطن، تنزیل و تأویل، مخصوص عترت است زیرا عترت همتای قرآن و قرین قرآن معرفی شده است.

24. ودیعه و امانت و یادگار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در میان امت، قرآن و عترت است پس نباید از آنها سبقت گرفت و نباید از آنها عقب ماند که بی نوری و ظلمت و بی هدایتی و ضلالت را در پی خواهد داشت زیرا قرآن و عترت مایه نور و هدایت امت هستند.

25. تلازم و جدایی ناپذیری قرآن و عترت بیانگر این است که گفتار و کردار عترت همچون قرآن حجیت دارد و چنگ زدن به قرآن با تمسک و پیروی از عترت برابر و معادل است آن هم برای همیشه و تا قیامت.

26. در قرآن اختلاف، انحراف و تحریفی نیست، در عترت نیز اختلافی نیست، چون قرآن مصون از تحریف و عترت معصوم از اشتباه و گناه و انحراف است. لذا امر به اطاعت از هر دو واعلان جدایی ناپذیری آنها از یکدیگر دلالت بر آن دارد که عترت همتای قرآن است.

ص: 151

27. واجب است که علم دین را از قرآن و عترت آموخت زیرا عترت تنها اعلم امت است.

28. غير عترت شایستگی لازم را برای مرجعیت دینی ندارد.

29. بقای عترت تا قیامت همچون بقای قرآن تا قیامت، به این جهت است که تنها قرآن و عترت جامع همه احکام و شرعیات و تکالیف الهی بشریت هستند و هیچ عالمی احاطه و تسلط کاملی بر گستره علمی قرآن و عترت را ندارد.

30. طبق حدیث شریف تقلین قرآن و عترت همواره در کنار هم تالی تلو همدیگر و تا روز قیامت جاودان و ماندگاراند و حجت خداوند در زمین می باشند و این اثبات کننده وجود عترت در کنار قرآن است تا قیام قیامت، پس مادامی که قرآن جاودان است عترت نیز موجود و جاودان است. بنابراین در همه زمان ها یکی از عترت پاک رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به عنوان حجت خدا در روی زمین و کفه دیگر ترازوی ثقلین می باشد و این حجت الهی همان مهدی موعود(عج) است که به فرمان خدا در پس پرده غیبت بسر می برد و بنا به فرموده پیامبر (صلی الله علیه و آله)، وی از خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و فرزند حضرت فاطمه(علیها السلام) است و روزی به اذن خداوند ظهور می کند و جهان را پر از عدل و داد می نماید و حاکمیت جهان را به عهده می گیرد.

31. یکی از مهمترین عوامل وحدت میان همه مسلمانان جهان را در راستای پیروی از قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) تمسک به حدیث ثقلین و در نتیجه تمسک به قرآن و عترت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت بزرگوار آن حضرت می باشد. بنابراین عترت پیامبر (صلی الله علیه و آله) همچون قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله)، وحدت بخش امت اسلامی در تمام اعصار میباشد. از این گذشته همه مسلمین موظف به ابزار محبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) هستند و لذا محبت به پیامبر و اهل بیت آن حضرت عامل دیگری جهت وحدت و اخوت و همبستگی بین مسلمین می باشد.(1)

32. تنها برگزیدگان الهی همچون عترت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستند که عالم به همهعلوم و معارف قرآن می باشند و علم به اُم الكتاب مخصوص آنها است.(2)

لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: (اِنّ علّياً مع القرآن و القرآن مع علي، لا يفترقان حتي يردا علي الحوض ).(3)

ص: 152


1- شوری /23
2- رعد/43
3- سفینه البحار ج 2 ص 414

آری عترت و قرآن معیت دارند و این معیت ابدی و همبستگی است و تا قیامت ادامه دارد. همچنان که عترت و حق با هم معیت دارند و لذا عترت فارق میان حق و باطل هستند و فاروق اعظم یکی از القاب شریف حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) است.

به هر صورت قرآن و عترت دو نور ممتد و گسترده و وسيع الهی هستند که وسیله و سبب نجات و رهایی انسان ها می باشند. وجود این دو نور الهي سبب هدایت و اتمام حجت و سبب بقا و دوام حیات در روی زمین است. لذا این دو نور پاک الهی هرگز کهنه نمی شوند، هرگز فرسوده نمی شوند و هرگز باطل را در آنها راهی نیست،(1) بلکه پیوسته زنده، حی، حق و نورانی بوده و به نور افشانی و هدایت خویش ادامه خواهند داد. علی(علیه السلام) در نهج البلاغه از قول پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) چنین فرموده است: ای مردم این حقیقت را از خاتم پیامبران بیاموزید که فرمود: هر که از ما می میرد، در حقیقت نمرده است و چیزی ازما که نه نمیشود.)(2)

مقامات باطنی و معنوی حضرات معصومین سلام الله عليهم اجمعین از حد درک و فهم ما افراد عادی بشر بیرون است. مدارج عروج آن مقربان حضرت حق و چگونگی و مراتب تقریشان قابل وصف و قابل شناختن نیست. اگر به طور جدی و عمیق زیارت شریف جامعه کبیره مورد مطالعه و مداقه قرار گیرد تا حدودی به فهم مطلب کمک می نماید.

در مورد معراج حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) چقدر در مورد وحی می توانیم درک کنیم؟ در مورد وحی؟ در مورد تکلم ملائکه با ائمه معصوم و حضرت زهرا(علیها السلام) و مقام تحديث؟ در مورد واسطه فیض بودن؟ در مورد واسطه شفاعت بودن؟ امثال ما هیچ توان درک نداریم.

به هر حال طبق حديث شريف ثقلین، کتاب الله ثقل اکبر است و اکبر مطلق، و عترت (اهل بیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)) ثقل کبیر هستند. باید دانست برای قرآن مراتبی هست، آن که در علم حق است. آن که در لوح محفوظ است، آن که در بیت المعمور است، آن که توسط جبرئیل (علیه السلام) حمل می شود، آن –

ص: 153


1- . فصلت /41 و 42
2- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی ص 149 خطبه 87

که توسط جبرئیل (علیه السلام) نازل می شود، آن که بر قلب و جان پیامبر (صلی الله علیه و آله) القا می شود و آن که به صورت الفاظ عربی پایین آمده تا ما جاهلان خواب را آگاه و بیدار کند. توجه شود که قرآن یک حقیقت واحد است اما مراتب و درجات دارد. بدیهی است که معصومین (علیهم السلام) از برخی از درجات قرآن بالاتر هستند، با بعضی درجات قرآن یکسان و برابراند و نسبت به بعضی از درجات قرآن پایین تر هستند.(1)

باید گفت که سخن در این مقوله برای همگان و عموم شیعیان جایز نیست حتی ائمه (علیهم السلام) هم در این مورد تقیه می کردند هم در برابر مخالفان امامت و ولایت و هم در برابر صاحبان عقول ضعیف از شیعیان خود.(2) به این حديث دقت کنید: فی تفسیر علی بن ابراهيم حدثنی ابی عن یحیی بن ابی عمران عن يونس عن سعدان بن مسلم عن ابی بصير عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال: «الكتابُ» علی(علیه السلام) لاشك فيه «الذين يؤمنون بالغيب» قال يصدقون بالبعث والنشور و الوعد و الوعيد. (3)

بیان مقامات عرفانی و تکوینی ائمه (علیهم السلام) برای همگان موجب حیرت و گمراهی خواهد شد و بخشی از انحرافات تاریخ شیعه مربوط به همین مسأله است، فرقه های غالی و غلات در تاریخ شیعه از همین جا پیدا شدند، مملو حرام است. غالی مرتد و کافر است. بشر را خدا دانستن و پسر خدا دانستن بشر، در تاریخ دیانتهای الهی به چهره های مختلفی بروز کرده است که قطعا به شرک و کفر منتهی شده است. در هر صورت افراط و تفریط در بیان شخصیت ائمه(علیهم السلام) و نقش دینی، تاریخی، اجتماعی، سیاسی، تربیتی و اخلاقی، هر دو باطل است. آن بزرگواران با عالم غیب ارتباط داشته اند، کرامت داشته اند، شخصیت ملکوتی داشته اند، اما بشر بودند، زندگی دنیوی هم داشتند. آنها تجسم هدایت و تربیت الهی برای انسان و انسانیت هستند، هادیان بشرند، مقربان درگاه حضرت حق اند و کرامات و الطاف الهيه نامحدود پیوسته شامل حالشان می گردد پس شعاع شخصیت و نقش ائمه (علیهم السلام) نا محدود است.

مثلا ما شیعیان در مورد ماهیت غیبت امام عصر (عج) چه می دانیم؟ زندگی طولانی درغیبت آیا یک امرعادی بشری است؟ لذا درک ما محدود است، درک ما ازخودمان، ازعقایدمان و از محتوای دین وشریعت و مذهبمان محدود است. این است که باید پیوسته درجهت رشد آگاهی هایمان بکوشیم.علم و

ص: 154


1- دقت شود به برخوردحضرت علی (علیه السلام) با توطئه قرآن به نیزه کردن منافقان
2- روجوع کنید به بخش دوم کتاب ولايه المتقین
3- تفسير شريف نورالثقلين لاجزء الأول ص 31 حدیث10

معرفت، ایمان را قوی تر می کند و ایمان قوی تر موجب عمل صالحتر می شود. علم، ایمان و عمل باهم تلازم قطعی دارند. حال ما با این در ک محدود از روی علاقه به عقاید خویش گاه اضافات و اموری ذهنی و ایده آلی و آرمانی و تخیلی را به عقایدمان به صورت پیرایه افزوده ایم. در مسأله قيام سیدالشهدا (علیه السلام) چنین پیرایه هایی به وفور یافت می شود.(1) در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) نیز پیرایه ها بسیار است که خود بحث مستقلی نیاز دارد اما به عنوان نمونه بحث جزیره خضراء چقدر مورد مناقشه واقع شده است.

به طریق اُولی این مسأله در مورد همه ائمه(علیهم السلام) مطرح است و از جمله حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، که بیشترین فرقه های غالی در رابطه با غلوو افراط در مورد حضرت علی(علیه السلام) به وجود آمده اند. در میان صوفیان و دراویش، در میان اسماعیلیه و باطنیه، در میان آقاخانیه و سبائیه و کیسانیه از قدیم تا به امروز این اندیشه غلو وجود داشته است که از سوی ائمه بزرگوار شیعه شدیداً مردود شده اند و شیعیان را به طرد آنها و پرهیز کردن از آنها دستور داده اند و به طور صریح عقایدشان را تکذیب کرده اند و خودشان را تکفیر نموده اند. رجوع کنید به کتاب حیات فکری و سیاسی امامان شیعه تأليف رسول جعفریان، این کتاب منشأ غلو را راحت طلبی، ترک وظایف دینی و نوعی مباح دانستن هر کاری، است. بدیهی است که در طول تاریخ، غلات چهره شیعه را در نزد مخالفان شیعه هم آلوده نشان داده اند و خوراکی تبلیغاتی علیه ائمه شیعه برای مذاهب ضد شیعی به وجود آورده اند. غلات گاهی حضرت علی (علیه السلام) را خدا دانسته اند، گاهی او را پیامبر دانسته و صاحب معجزاتی همانند معجزات موسی(علیه السلام) و عیسی (علیه السلام)، که قطعا این سخنان همه باطل و یاوه است. قرآن کریم صریحا و به طور آشکار مملو در دین را نهی کرده است و آن را موجب گمراهی و ضلالت معرفی کرده است. (2)

به هرحال روح تشیع توحید است، نفی هرمعبودی جزالله است ولازمه توحيد نفی شخصیت پرستی در هر چهره و قالبی است حتی درچهره پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) وامیرالمومنین علی(علیه السلام). سخن شیعه این است که: «ما طرفدار اصولیم نه طرفدار شخصیت ها، تشیع با این روح به وجود آمده است.»(3) در صدر اسلام

ص: 155


1- رجوع کنید به کتاب 3 جلدی حماسه حسینی استاد شهید مطهری
2- نساء /171، مائده /77
3- جاذبه و دافعه علی (علیه السلام)، شهید مطهری ص 136

روحیه تشیع موجب حفظ شیعه شد، موجب مقاومت در برابر مخالفین و انتقاد شیعه از اکابر و بزرگان شد. این است که شخصیت گرایی و شخصیت پرستی علامت شیعه نبودن است و حق گرایی و حق پرستی علامت شیعه بودن، شیعه به پیروی از امام و رهبرش علی(علیه السلام) می گوید: حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی شود شناخت این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشد. (1)

در میان قرآن و سنت از نظر این که هر دو از منبع وحی و الهام سرچشمه گرفته و هر دو شعاع و پرتوی از یک نور هستند فرق و امتیازی نیست ولی می توان امتیاز قرآن با سنت را در چند مورد زیر خلاصه کرد:

1. قرآن در مقام تحدی و اعجاز نازل گردیده است ولی سنت این خصوصیت را ندارد.

2. الفاظ قرآن از خود خداوند متعال است به خلاف سنت که معانی و مفاهیم آن را از طرف خدا و الفاظش از خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) است.

3. قرآن قطعی الصدور و تمام آیات آن از طرف خدا بودنش جای شک و تردید نیست ولی صدورفرد فرد احادیث از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) قطعی نیست و به اصطلاح ظنی الصدور است.

4. قرآن در مورد احکام و قوانین، معمولا کلیات را بیان نموده ولی در سنت جزئیات و فروع احکام نیز بیان گردیده است و با بیان دیگر، خود قرآن کلیات را ذکر فرموده و توضیح و شرح آنها را به عهده نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) محول و بیان احکام را یکی از وظایف و شئون نبوت با پشتیبانیوحی و الهام قرار داده است.

قرآن مجید این معنا را بدین صورت بیان فرموده است: ما ذكر و قرآن را به تو فرستادیم تا برای مردم آن چه فرستاده شده بیان و آشکار سازی تا فکر کنند و بیندیشند.(2)

و از طرف دیگر مسلمانان را ملزم ساخته است که در بین آنچه در قرآن است با آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بیان نموده است فرقی نگذارند و در میان متن قرآن و گفتار رسول (صلی الله علیه و آله) امتیازی قائل نگردند.(3)، زیرا پیامبر(صلی الله علیه و آله) از پیش خود مطلبی نمی گوید و هر چه بگوید به دستور و فرمان خدا است. (4)

ص: 156


1- جاذبه و دافعه علی (علیه السلام) ص 139
2- نحل/44
3- حشر/8
4- نجم /4.3

در سنت، مجملات قرآن شرح می شود، مطلقات آن مقید و عموماتش به وسیله احادیث تخصیص پیدا می کند، خلاصه احادیث و سنت آنچه را که قرآن با صراحت معین نفرموده، معین می کند.(1)

تحریف ناپذیری قرآن کریم

(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ): (ما قرآن را نازل کردیم و ما به طور قطع آن را پاسداری می کنیم).(2)

چنان نیست که این قرآن بدون پشتوانه باشد و کفار بتوانند آفتاب وجودش را با گل بپوشانند و یانور و شعاعش را با پف کردن خاموش کنند که این چراغی است که ایزد آن را برافروخته و این آفتابی است که غروب و افول نخواهد داشت. این گروه اندک وناتوان که سهل است، همه جباران و زورمندان و سیاستمداران ستمگر و اندیشمندان منحرف و رزم آوران جهان دست به هم بدهند که نور قرآن را خاموش کنند. توانایی نخواهند داشت، چرا که خداوند حفظ و پاسداری از آن راعهده گرفته است.

در این که منظور از محافظت و پاسداری در برابر چه اموری است، مفسران تفسیرهای گوناگونی دارند:

1. بعضی گفته اند در برابر تحریف و تغییر و زیاده و نقصان است.

2. بعضی دیگر گفته اند در برابر فنا و نابودی تا آخر جهان.

3. بعضی دیگر گفته اند در برابر منطقهای گمراه کننده ضد قرآنی.

ولی این تفاسیر نه تنها با هم تضادی ندارند بلکه در مفهوم عام (انا له لحافظون) داخلند، چرا اینمحافظت و پاسداری را که به صورت مطلق آمده است در یک بعد محصور و محدودش کنیم.

حق این است که خداوند طبق ظاهر آیه فوق وعده داده که آن را از هر نظر حفظ و پاسداری کند: محافظت از هرگونه تحریف و محافظت از فنا و نابودی و محافظت از سفسطه های دشمنان وسوسه گر. معروف و مشهور در میان همه دانشمندان شیعه و سنی این است که هیچ گونه تحریفی در

ص: 157


1- . سیری در صحیحین، محمدصادق نجمی،ص31
2- حجر /9

قرآن روی نداده است و قرآنی که امروز در دست ماست، درست همان قرآنی است که بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نازل شده و حتی کلمه و حرفی از آن کم و زیاد نگردیده است.

دانشمندان بزرگ شیعه که همواره پیشتازان فرهنگ اسلام و تشیع بوده اند به این حقیقت اعتراف کرده اند که قرآن هرگز دچار دگرگونی نخواهد شد، از جمله:

1. ابوجعفر محمد بن حسین بابویه قمی، معروف به شیخ صدوق می فرماید: اعتقاد ما درباره قرآن این است که آن سخن خدا و وحی است و کتابی است که باطل و نادرستی در آن راه ندارد و از جانب پروردگار حکیم و دانا نازل گردیده است و او فرو فرستنده و نگهبان آن است.

2. سید مرتضی علی بن حسین موسوی علوی، معروف به علم الهدی می فرماید: گروهی از صحابه پیامبر، مانند عبدالله بن مسعود و ابی بن کعب و غیر آن ها، بارها همه قرآن را از اول تا به آخر بر پیامبر گرامی خواندند و همه این ها به خوبی بر این حقیقت گواهی میدهند که قرآن گردآوری شده و مرتب و بدون کاستی و پراکندگی است.

3. ابو جعفر محمد بن حسن طوسی معروف به شیخ الطائفه می فرماید: همه مسلمانان بر عدم فزونی قرآن، و هم در مورد کاستی های آن اتفاق نظر دارند، و در مورد کاستی آن هم، ظاهر مذهب مسلمانان، بر خلاف آن است و این گفتار (عدم زیادتی در قرآن) به مذهب ما سزاوارتر است.

4. ابو علی طبرسی، صاحب تفسیر مجمع البیان می فرماید: در مورد فزونی قرآن، همه امت اسلامی، بر بی پایگی آن، اتفاق نظر دارند و اما در مورد کاسته شدن آیات آن، آنچه از مذهب ها پذیرفته شده و صحیح است، بر خلاف آن است.

5 علی بن طاووس حلی معروف به سیدبن طاووس می فرماید: نظر شیعه آن است که دگرگونی در

قرآن راه ندارد.

و شیخ زین الدین عاملی در تفسیر آیه9 سوره حجر می فرماید: یعنی خدا قرآن را از هر دگرگونی وتغییر و فزونی محافظت و پاسداری می نماید.

ص: 158

7. قاضی سیدنورالدين تستری، صاحب كتاب احقاق الحق می فرماید: آن چه برخی به شیعه اماميه نسبت داده اند که آنان به دگرگونی قرآن قائل هستند مورد پذیرش همه شیعیان نیست. تنها اندکی از آنان چنین عقیده ای دارند که در میان شیعیان به آنان اعتنایی نمی شود.

8 محمدبن حسین، معروف به بهاء الدین عاملی می فرماید: صحيح آن است که قرآن عظیم از هر گونه فزونی و کاستی مصون است. قرآن به دلیل تواتر روایات و نقل هزاران تن از صحابه ثابت و استوار است و همه آن در زمان پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) گردآوری شده است.

9. فیض کاشانی صاحب کتاب وافی پس از آن که آیاتی از قبیل آیه9 حجر را بر عدم دگرگونی قرآن دلالت دارند، ذکر می کند، می فرماید: در این هنگام چگونه ممکن است تحریف و دگرگونی در قرآن راه یابد؟ علاوه بر این که روایات تحریف، مخالف کتاب خداست، پس باید این روایات را بی پایه دانست.

10. شیخ حر عاملی می فرماید: انسان کاوشگر در تاریخ و اخبار، به درستی می داند که قرآن به دلیل تواتر روایات و نقل هزاران تن از صحابه، ثابت و استوار است و در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) گردآوری شده و منظم بوده است.

11. محقق بزرگوار کاشف الغطاء در کتاب معروف خود کشف الغطاء می فرماید: شکی نیست که قرآن در پرتو حفظ و صیانت الهی، از هر کمبودی محفوظ مانده است، چنان که صریح قرآن و اتفاق نظر دانشمندان در همه عصرها بر آن گواهی میدهد.

12. رهبر انقلاب اسلامی، حضرت آیت الله العظمی امام خمینی (ره) می فرماید: هر کس به عنایت مسلمانان در مورد گرد آوری قرآن و نگهبانی و ضبط و تلاوت و نوشتن آن، آگاه باشد، بر بی پایگی پندار تحریف قرآن گواهی میدهد و آن را غیر قابل باور مییابد.

دلایل عدم تحریف قرآن

1. در مورد عدم تحریف قرآن دلايل فراوانی در دست داریم که از همه روشن تر بعد از آیه9 حجر و آیات دیگر، سیر تاریخی کتاب بزرگ آسمانی است. قرآن به صورت یک مجموعه با همین شکل

ص: 159

فعلی در عصر خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) جمع آوری شده بود و مسلمانان سخت به یاد گرفتن و حفظ آن اهمیتمی دادند و اصولا شخصیت افراد در آن عصر تا حد زیادی به این شناخته می شد که چه اندازه از آیات قرآن را حفظ کرده بودند. عدد حافظان قرآن به اندازهای زیاد بود که در تاریخ میخوانیم در یکی از جنگها که زمان ابوبکر واقع شد، چهارصد نفر از قاریان قرآن به قتل رسیدند. قرآن فقط قانون اساسی برای مسلمانان نبود بلکه همه چیز آنها را تشکیل می داد، مخصوصاً در آغاز اسلام هیچ کتابی جز آن نداشتند و تلاوت و قرائت و حفظ و تعلیم و تعلم مخصوص به قرآن بود. سنت حفظ قرآن از عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و به دستور و تأكید خود آن حضرت که در روایات زیادی وارد شده در تمام قرون و اعصار ادامه داشته است. با چنین وضعی هیچ گونه احتمالی در مورد تحریف قرآن امکان پذیر نیست.

2. نویسندگان وحی،یعنی کسانی که بعد ازنزول آیات قرآن بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن را یادداشت می کردند که عدد آنها را از چهارده نفر تا چهل و سه نفر نوشته اند.

3. دعوت همه پیشوایان اسلام به قرآن موجود، بررسی کلمات پیشوایان بزرگ اسلام نشان می دهد که از همان آغاز اسلام همه یک زبان، مردم را به تلاوت و بررسی و عمل به همین قرآن موجود دعوت می کردند و این خود نشان میدهد که این کتاب آسمانی به صورت یک مجموعه دست نخورده در همه قرون از جمله قرون نخستین اسلام بوده است.

سخنان حضرت علی (علیه السلام) در نهج البلاغه گواه زنده این مدعا است: در خطبه 133 می خوانیم: کتاب خدا در میان شما است، سخن گویی است که هرگز زبانش به کندی نمی گراید و خانه ای که هیچ گاه ستونهایش فرو نمی ریزد و مایه عزت است آنچنان که یارانش هرگز مغلوب نمی شوند.)

در خطبه 176 میخوانیم : (بدانید که این قرآن نصیحت کنندهای است کههرگز در نصیحت خود غش و خیانت نمی کند و هدایت کننده ای است که هیچ گاه گمراه نمی سازد،.

هیچ کس با این قرآن همنشین نمی شود مگر این که از کنار آن با فزونی یا نقصان بر می خیزد، فزونی در هدایت و نقصان از گمراهی،. خداوند پاک، احدی را به مانند این قرآن اندرز نداده است، چرا که این ریسمان محکم الهی است و او وسیله مطمئن است.)

ص: 160

در خطبه 198 نیز می خوانیم: (سپس خداوند کتابی بر پیامبرش نازل کرد که نوری است خاموش نشدنی و چراغی پر فروغ است که به تاریکی نمی گراید، طریقه ای است که رهروانش گمراه نمی شوند و مایه جدایی حق از باطل است که برهانش خاموش نمی گردد.)

4. اصولا پس از قبول خاتمیت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و این که آیین اسلام آخرین آیین الهی است و رسالت قرآن تا پایان جهان برقرار خواهد بود چگونه می توان باور کرد که خدا این یگانه سند اسلام و پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) را پاسداری نکند. تحریف قرآن با جاودانگی اسلام طی هزاران سال و تا پایان جهان مفهومی نخواهد داشت.

5. روایات ثقلین که با طرق معتبر و متعدد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده خوددلیل دیگری بر اصالت قرآن و محفوظ بودن آن ازهردگرگونی است. زیرا طبق این روایات پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: (من از میان شما می روم و دو چیز گرانمایه را برای شما به یادگار می گذارم، نخست قرآن و دیگری اهل بیت من است که اگر دست از دامن این دو بر ندارید هرگز گمراه نخواهید شد.) این حدیث از احادیث متواتر اسلامی است که هر دو گروه شیعه و سنی آن را نقل کرده اند. از این بیان نیز به روشنی معلوم می گردد که از نظر شیعه، کتاب خدا، قرآن هرگز دچار دگرگونی نخواهد شد، زیرا اگر تحریف در قرآن راه یابد، تمسک به آن موجب هدایت و رفع گمراهی نمیشود و این نتیجه، با نص این روایت متواتر، ناسازگار است.

و قرآن به عنوان یک معیار سنجش مطمئن اخبار صدق و کذب به مسلمانان معرفی شده و در روایات زیادی که در منابع اسلامی آمده میخوانیم که در صدق و کذب هر حدیثی شک کردید آن را به قرآن عرضه کنید، هر حدیثی موافق قرآن است حق است و هر حدیثی مخالف آن است نادرست است. اما صادق (علیه السلام) می فرماید: «الَم يوافِق مِنَ الحديثَ القرآنَ فَهوزخُرف» هر سخنی که با قرآن سازگار نباشد، بیهوده باطل است.(1)

طبق این روایت نیز به خوبی روشن می گردد که دگرگونی در قرآن راه نداردواین کتاب تا ابد می تواند به عنوان میزان شناخت حق و باطل قلمداد شود.(2)

ص: 161


1- اصول کافی ج 1، کتاب فضل العلم، باب الأخذ بالسته و شواهد الكتاب، روایت4
2- شیعه پاسخ می دهد، پرسش 16، ص 81 74، تفسیر نمونه، ج 11 ص

طبق آیات115 سوره انعام و 42 سوره فصلت نیز به روشنی مشخص می شود که هیچ گونه تحریفی در قرآن رخ نداده است و این آیات نفی هر گونه تحریف، چه از نظر نقصان و چه اضافه از قرآن مجید می کنند جمله (لا مبدل لكلماته) در سوره انعام اشاره به این است که هیچ کس نمی تواند تغییر و تبدیلی نه از نظر لفظ و نه از نظر اخبار و نه از نظر احکام در قرآن ایجاد کند و همیشه این کتاب آسمانی است که باید تا آخر دنیا راهنمای جهانیان باشد تا از دستبرد خائنان و تحریف کنندگان مصون و محفظ خواهد بماند.(1)

لازم به ذکر است که یکی از وجوه بارز اعجاز قرآن کریم، تحریف ناپذیری آن است.

ص: 162


1- تفسیر نمونه ج 5 ص412، ج 20ص 300

فصل دوم: اعلام قرآن

ص: 163

ص: 164

آدم: آدم به زبان عربییعنی در آوردن، ساختن، خاک سرخ و نام نخستین بشر و نام نخستین پیامبرخدا است. آدم، اَب البشر است.

آزَر: آزر نام پدرِمادریا عموی حضرت ابراهیم (علیه السلام) است. نام پدر ابراهیم (علیه السلام) به نقل تاریخ، تارخ و یاتارح بوده است.

ابراهيم: جدّ اول حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و پیامبران بنی اسرائیل است و مورد تصدیق مسلمين و یهود و نصاری می باشد. دین مبین اسلام همان دین ابراهیم (علیه السلام) است. ابراهیمیعنی پدر مهربان.

ابلیس: ابلیس نام دیگر شیطان است. موجودی زنده، باشعور، مكلف، نامرئی و فریبکار است که از جنیان می باشد.(1) ابلیس،اَب الجن است. باید دانست که به نظر برخی کلمه ابلیس از بَلَسَ و اِبلاس گرفته شده است که به معناییأس و نا امیدی و حیرت می باشد. اما برخی دیگر گفته اند ابلیس لغتییونانی است و به معنینَمّام و مُفتری است. ابلیس موجودی که خیر و نیکی در نزد او وجود ندارد و از او به مردمان پیوسته شر و بدی می رسد.

ص: 165


1- کهف/48

اَبی لهب: عموی حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) است و او را برای زیبایی اش ابولهب می گفتند. دو گونه اش گویی شعله می کشیدند. بعضی گفته اند غرض از ابولهب برای او، تحکم و اثبات آتش است

احقاف: احقاف جمع حقف است به معنی تپه ریگیا ریگزار. احقاف نام سرزمینی است در جنوب جزیره العرب و از قسمت های ربع الخالي (وادی دهناء) است و در روزگار گذشته مسکن قوم عاد بود که حضرت هود بر آنها مبعوث شد و از آیات قرآن معلوم می شود که در آن روزگار احقاف سرزمینی آباد و پرحاصل بوده، اما اکنون جز بیابان خشک و غیر قابل سکونت نیست.

احمد: احمد اسمی از اسماء پیامبر (صلی الله علیه و آله) است و احمد از حمد است و حمد به معنی ستایش و ستودن می باشد. احمد با لفظ بشارت داده شده در انجیل مطابقت دارد و مراد از فارقلیط در انجیل میباشد.

ادریس: یکی از پیامبران خدا است. او جد پدر نوح است و اسم او در تورات، اخنوخ است. گفته شده است او دراثر کثرت درس و دراست و تدریس کتب، ادریس نامیده شده است.

اِرَم: ارم یعنی سنگهایی که رو هم چیده شده اند برای نشان دادن راه دربیابان. اِرم عمارت مخصوص و یا شهری با شکوه بود متعلق به قوه عاد که نظیر آن تا آن روز ساخته نشده بود. برخی نیز گفته اند که اِرم نام قبیله باستانی عربستان است.

اسحاق: فرزند ابراهیم(علیه السلام) و برادر اسماعیل است. اسحاق در تورات، ایساک نامیده شده است و بنا به روایتی در شب عاشورا متولد گردید. اسحاق فرزند ابراهیم و ساره است هنگام تولد وی ابراهیم صد و بیست سال و یا صد سال داشته است.

اسرائیل: لقب يعقوب (علیه السلام) بن اسحاق است. بنی اسرائیل به فرزندان دوازده گانه حضرت یعقوب(علیه السلام) و اولاد آنها که به قوم یهود معروف اند گفته می شود. «ایل» به معنای خدا و «اِسری» به معنی بنده است. اسرائیلیعنی بنده خدا و برگزیده خدا.

اسلام: اسلام دین پیروان قرآن است و هر کس که به یگانگی خدا و نبوت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و معاد اعتقاد داشته باشد مسلم و مسلمان نامیده می شود. در قرآن، اسلام هم به این معنی و هم به معنی مطلق دین و هم به معنی دین حنیف به کار رفته و بیشتر مشتقات آن به معنی مطلق تسلیم و انقیاد است.

ص: 166

اسماعيل: نام دو نفر از پیامبران است: 1. اسماعیل بن ابراهیم (علیه السلام) 2. اسماعیل بن حزقیلیکی از انبياء بنی اسرائیل، اسماعیل (علیه السلام) به همراه پدرش ابراهیم (علیه السلام) معبدی بنا کرد که به سبب چهار گوشه بودن به کعبه معروف گشت که در آغاز، پرستش در آن معبد بنا بر آموزش ابراهیم (علیه السلام) بود و مردم خدا و الله را می پرستیدند.

اسم عبرانی اسماعیل، يشمعیل است یعنی خدا آواز او را می شنود. دقت شود که اسماعیل صادق الوعد، اسمعیل بن ابراهیم نیست.

اصحاب الاُخدُود: اُخدود به معنی خندق و گودال است. اصحاب اخدود جمعی از مردان و زنان مؤمن بودند که آنها را به خاطر دین و ایمانشان در خندق آتش انداختند.

اصحاب الأعراف: اعراف به معنییال اسب، کاکل خروس و قسمتهای بلند کوه و تپه است. اصحاب اعراف یا اهل اعراف، مردان ممتازی هستند که به اهل بهشت فرمان دخول میدهند و بهشتیان را به رخ اهل جهنم می کشند و اهل بهشت را سلام می گویند. اصحاب الأعراف، انبیاء، اوصیاء، ائمه صدیقین و شهدا هستند و در قیامت حق سخن گفتن دارند به اذن و اجازه خدا.

اصحاب الأيكه: ایکه به معنی جنگل، بیشه و نیزار است. جایی که درختان بسیار دارد، مراد از اصحاب ایکه در قرآن، قوم حضرت شعیب (علیه السلام) است، که بر اثر گناه و ستم و طغيان هلاک شدند.

اصحاب الجنه: جنت به معنی باغ و بستان است. اصحاب الجنه یعنی صاحبان و اهل باغ. قرآن قصه اصحاب الجنه را بیان می کند تا عبرتی باشد برای ثروتمندان خودخواه و مغرور. اصحاب الجنه یعنی صاحبان باغ، آنها کسانی بودند که بعد از مرگ پدر که فردی خیر و نیکوکار بود صاحب باغ پدر می شوند و به خاطر بخل و حرص به محرومان و نیازمندان کمک نمی کنند. به امر و خواست خداوند باغ پربار و سرسبز آنها در آتش می سوزد و خاکستر میشود.

اصحاب الحجر: حجر به معنی سنگ است. اصحاب حجر، قوم حضرت ثمود(علیه السلام) هستند. چون نام شهری که در آن زندگی می کردند حجر بود به این نام خوانده می شدند. حجر نام درهای بود که مردم در آن ساکن بودند. برخی گفته اند چون این قوم در محلی محصور به کوه ها و سنگها زندگی می کردند و خانه هایشان را در کوه ها و سنگها می تراشیدند، اصحاب حجرخوانده شده اند.

ص: 167

اصحاب الرس:رس در اصل به معنی اثر مختصر است. و گاهی آن را چاه معنی می کنند. نامیدن قومی به این نام یا به خاطر آن است که اثر بسیار کمی از آن ها به جای مانده یا به جهت آن است که آن چاهها آب فراوان داشتند و یا به واسطه فرو کشیدن چاه هایشان هلاک و نابود شدند. برخی عقیده دارند که اصحاب رس، طایفه ای بودند که در یمامه می زیستند و پیامبری به نام حنظله بر آنها مبعوث شد و آنان وی را تکذیب کردند و در چاهش افکندند. بعضی دیگر اصحاب رس را اشاره به مردم زمان شعیب می دانند که بت پرست بودند و دارای گوسفندان بسیار و چاههای آب، ورس نام چاه بزرگی بود که فروکش کرد واهل آن جا را فرو بردو هلاک کرد. بعضی دیگر عقیده دارند که رس قریه ای در سرزمینیمامه بود که عده ای از بقایای قوم ثمود در آن زندگی می کردند و در اثر طغیان و سرکشی هلاک شدند. بعضی می گویند عدهای از عربهای پیشین بودند که میان شام و حجاز می زیستند. بعضی از تفاسیر اصحاب رس را از بقای عاد و ثمود می شناسند. بعضی دیگر از مفسران که با نام ارس آشنا شده اند، رس را بر ارس در شمال آذربایجان منطبق کرده اند. برخی دیگر گفته اند که آنها مردمی بودند که در انطاکیه شام زندگی می کردند و پیامبرشان حبیب نجار بود. جایی دیگر نقل شده است که آنها قومی بودند که درخت صنوبری را می پرستیدند و به آن شاه درخت می گفتند. و آن درختی بود که «یافث» فرزند نوح(علیه السلام) بعد از طوفان در کنارهای به نام «روشن آب » کاشته بود، آنها دوازده شهر آباد داشتند که بر کنار نهری به نام «رس» بود. هنگامی که آنها در کفر و بت پرستی فرورفتند، خداوند پیامبری از بنی اسرائیل به سوی آنها فرستاد تا آن ها را به عبادت خداوند یگانه و ترک شرک دعوت کنند اما آنها به پیامبر ایمان نیاوردند. پیامبر دعا کرد و درخت صنوبر خشکید. آنها تصمیم به قتل پیامبر گرفتند، چاهی کنده و پیامبر را در آن افکندند و بر بالای آن چاه نشستند و ناله پیامبر را شنیدند تا پیامبر جان سپرد. خداوند به خاطر این اعمال زشت، آنها را به عذاب شدید گرفتار کردونابود ساخت.

اصحاب السبت: سبت به معنی بریدن و قطع کردن است. سبت، قطع عمل در شریعت موسی است. سبت اسم آن روزی است که قوم یهود از تمامی اعمال خود دست کشیده، استراحت می کردند. این لفظ از عبرانی، معرب گشته و معنی استراحت می دهد. حکم چهارم از احکام عشره که امر به حفظ روز سبت می دهد. اصحاب سبت قومی از یهود بودند که در کنار دریا سکنی داشتند، شغل آنها

ص: 168

ماهیگیری بود، اصحاب سبت روز شنبه را محترم نشمرده و در آن روز دست از کار نکشیدند. گروهی از مردم شهر، آنان را نهی از منکر کردند. اما توجهی نکرده و همچنان به کار خود مشغول بودند. خداوند آنهارا به خاطر خطا و گناهشان و اصرار بر آن و تجاوز در کار حرام چون بوزینگان کرد و آنان را که نسبت به ایشان بی اعتنا بودند و آنها را نهی از منکر و نصیحت نکردند، دچار عذابی سخت کرد اما ناصحان و آنها که نهی از منکر می کردند نجات یافتند.

اصحاب الفيل: پادشاه یمن ابرهه بن صباح اشرم بود. او در یمن کلیسایی بسیار زیبا و مهمی بنا کرد که مانند آن در آن زمان در کره زمین وجود نداشت. به دنبال آن تصمیم گرفت مردم جزیره عربستان را به جای کعبه به سوی آن فراخواند و آنجا را کانون حج عرب سازد و مرکزیت مهم مکه را به آن جا منتقل کند. برای همین منظور مبلغان بسیاری به اطراف و درمیان قبایل عرب و سرزمین حجاز فرستاد. اعراب که سخت به مکه وکعبه علاقه داشتند وآنرا ازآثار بزرگ ابراهیم خلیل میدانستند احساس خطر کردند. طبق بعضی از روایات گروهی از عرب مخفیانه کلیسای ابرهه را آتش زدند و به نقلی دیگر مخفیانه آنجا را کثیف و آلوده کردند و به این ترتیب در برابر ایندعوت عکس العمل شدید نشان دادند و معبد ابرهه را بی اعتبار کردند. ابرهه سخت خشمگین شد و تصمیم گرفت خانه کعبه را به کلی ویران سازد. او با لشکر عظیمی به سوی مکه رفت، در این لشکر کشی خود ابرهه به عنوان فرمانده، سوار بر فیل بود چندی از لشکریانش نیز سوار بر فیل بودند برای همین آنان را اصحاب فیل گفته اند. هنگامی که نزدیک مکه رسیدند کسانی را فرستاد تا شتران و اموال اهل مکه را به غارت ببرند. در این میان دویست شتر از عبدالمطلب غارت شد. ابرهه، بزرگ مکه را به نزد خود فراخواند. عبدالمطلب که بزرگ مکه محسوب می شد به نزد او رفت. ابرهه به عبدالمطلب گفت حاجت و خواست شما چیست؟ عبدالمطلب گفت: حاجتم این است که دویست شتری که از من غارت شد را باز گردانید. ابرهه سخت تعجب کرد و گفت من برای ویران کردن کعبه که دین تو و اجداد توست به این جا آمده ام و تو درباره شتران سخن می گویی. عبدالمطلب گفت من صاحب شترانم و این خانه صاحبی دارد که از آن دفاع می کند. ابرهه و لشکر انبوهش به طرف مکه و خانه کعبه حرکت کردند در این هنگام پرندگانی همانند پرستو در آسمان مشاهده شدند که هریک از آنها سه عدد سنگ ریزه با خود همراه داشت یکی به منقار

ص: 169

و دو تا در پنجه ها. این سنگریزه ها را بر سرلشکریان فروریختند، به هر کدام از آنها اصابت می کرد، هلاک می شد. وحشت عجیبی بر لشکر سایه افکند و تمام سپاه هلاک و نابود شد.

اصحاب القريه: خداوند حکایت اصحاب قریه را در قرآن چنین بیان می فرماید: از طرف خدا یا از طرف عیسی (علیه السلام) به فرمان خدا دوتن رسول برای هدایت اصحاب قریه فرستادیم، لكن آن قوم رسولان را تکذیب کردند و سپس آن دو رسول را به وسیله رسول سومی تأیید کردیم. باز مردم گفتند، شما مانند بشر هستید و فرقی با ما ندارید تا مقام رسالت داشته باشید. خداوند هیچ حکمی نفرستاده است و شما فقط دروغ به می پردازید. رسولان گفتند: پروردگار ما میداند که ما فرستاده برشمائیم و جز تبلیغ صریح و روشن وظیفه ای نداریم. مردم به آنها گفتند: نام شما یا بودن شما در این شهر شوم است اگر از تبلیغات خود دست بر ندارید شما را سنگسار خواهیم کرد. رسولان گفتند: بدبختی شما با خود شماست چه که شما اسرافکار هستید و از شنیدن حقایق متذکر نمی شوید. از این قوم تنها یک نفر به رسولان ایمان آورد و هدایت شد و دیگران همه دچار عذاب الهی شدند و نابود شدند.

اصحاب الكهف: كهف به معنی غار وسیع است. داستان اصحاب کهف درقرآن، ماجرای چند نفر جوان موحد است که نور ایمان در قلبشان تابیده و از میان قوم بت پرست خویش بیرون رفته و در غاری به فکر استراحت دراز کشیدند و مدت سیصد و نه سال خفته و بعد بیدار شدند و در اثر احساس گرسنگییکی را به شهر فرستادند تا طعامی بخرد و بیاموزد. و چون از خواب طولانی خویش بی خبر بودند به فرستاده گفتند که به مردم شناسایی ندهد. او چون به شهر آمد پول سیصد سال پیش را به دکاندار نشان داد. دکاندار از وی خواست بگوید که آن پول را از کجا آورده است. بالاخره خواب طولانی آنها هم به خودشان و هم به مردم روشن گشت. سپس آنها در همان غار مردند و به یادشان مسجدی بالای غار بنا شد. اصحاب کهف در فاصله بعد از میلاد مسیح (علیه السلام) و قبل از بعثت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) بودند و پادشاهی که از ترس او، به غار پناه بردند دقیانوسیا ذوقيوس یادسیوس نام داشته است. او با آن که پادشاهی با تدبیر بوده ولی با نصاری بدرفتاری می کرده است.

به عقیده غالب مفسران اصحاب رقیم نام دیگری است برای اصحاب کهف، رقیم در اصل از ماده رقم به معنی نوشتن است و علت این نام گذاری برای اصحاب کهف این است که سرانجام نام آنها را بر

ص: 170

لوحه ای نوشته و بردرغارنصب کردند. و بعضی نیز رقیم را نام کوهی می دانند که غار در آن واقع شده بود. و بعضی آن را نام سرزمینی میدانند که کوه در آن بوده و بعضی دیگر آن را نام شهر و دیاری که اصحاب کهف از آن بیرون آمدند. اصحاب کهف، شش نفر بودهاند که اسامی ایشان به روایتی: یمليخا، مَكسَلَمينا، مَحشَطلينا، مَرطونُس، اساطونس و اَفطونُس بوده و به روايتي ديگر : يمليخا، مكسلمينا، مرطوس، يَنينوس، سارينوس وذوانَيوانس بوده است. همراه اصحاب كهف، سگي بوده كه آن را قطمير يا صهبا یا بسیط گفته اند.

اصحاب مَدیَن: مردم مدین را که حضرت شعیب (علیه السلام) بر آنان مبعوث شد، اصحاب مدین گویند. قوم حضرت شعیب (علیه السلام) بودند که بر اثر تبهکاری و طغیان و گوش ندادن به سخن پیامبر خود دچار عذاب الهی شدند و به وسیله ابر آتشبار به هلاکت رسیدند.

الله: الله اسم علم است برای ذات واجب الوجود، خداوند تبارک و تعالی که جامع صفات جماليه و جلالیه می باشد. مهمترین صفات خداوند در قرآن عبارتند از:

1. یگانگی و بی همتا بودن.

2. خدای واحد و یگانه خالق و آفریننده همه اشیاء و موجودات و همه جهانیان می باشد.

3. خداوند یگانه احد، تربیت کننده و مربی همه مخلوقات چه مادی و غیرمادی می باشد و او مدبر همه پدیدها و موجودات و مخلوقات است

4. خدای واحدی که جز او خدایی وجود ندارد، بر همه چیز قادر و توانا، عالم و دانا می باشد و همه هستی در تحت علم و قدرت و تدبیر اوست.

5. حیات و مرگ همه موجودات وابسته به اراده اوست و اوست که حیات می بخشد و حیات موجودات زنده را می گیرد.

6. همان گونه که مبدأ و آغاز و شروع آفرینش از اوست، اعاده و بازگشت و مرجع همه موجودات نیز به سوی اوست.

7. او نور آسمانها و زمین است و زندگی و حرکت و وجود و حیات همه موجودات از اوست.

ص: 171

8.او معبودی است یگانه و بی همتا که هیچ شریک و نظیری ندارد و هیچ فرزندی برایاو نبوده و نیست و هرگز همتا و همانندی نداشته و ندارد.

9. خداوند هر لحظه در کاری است. همه از او طلب می کنند. از او استمداد می جویند. دست نیاز به سوی او دراز می کنند و همه فقیر و محتاج و نیازمند به او هستند.

10. عزت و ذلت، ملک و قدرت و حکومت افراد بشر وابسته به اراده او است. خداست که نیرو می دهد، قدرت می دهد، عزت و ذلت می دهد.

11. هدایت و گمراهی همگان به دست اوست.

12. خداوند است که دانه را می شکافد، مرده را زنده و زنده را از مرده بیرون می آورد و اوست که می گریاند و می خنداند، می میراند و زنده می کند، نر و ماده را می آفریند، اوست که بی نیاز می کند، عطا می کند، غذا می دهد و مریض را شفا می بخشد.

13. رزق و روزی مادی و معنوی موجودات و انسانها در دست اوست.

14. او به اندازه قدرت و توانایی و بر اساس حکمت و عدالت و مصلحت برای انس وجن تعیین تکلیف می کند.

15. مرگ پایان زندگی نیست و با مرگ همه به سوی او باز می گردند.

16. او بسیاری از افراد و کارها را دوست ندارد از جمله: تجاوز و تجاوزگران، فساد ومفسدان، کفر و کافران، گناه و گناهکاران، ظلم و ظالمان، فخرفروشی و فخرفروشان، خیانت و خائنان، اسراف و مسرفان و استکبار و مستکبران.

17. اما دوستان خدا عبارتنداز:نیکو کاران، توبه کاران، پاکیزه ها،پرهیزکاران، بردباران، توکل کنندگان، دادگران و مجاهدان و جنگجویان.

18. وجود خدا امری بدیهی، فطری و برهانی است و دلایل قطعی وجود و یگانگی او را برای همگان روشن می سازد که قرآن بیشتر بر برهان نظم و توجه به نشانه های وجود خدا در عالم طبیعت تأکید کرده است.

ص: 172

19. قرآن خداوند را صاحب اسماء نیکو و نام های پسندیده و زیبا و خاصی دانسته است که در اصطلاح آنها را اسماء الحُسنی می گویند.

اِلياس: الیاس نام یکی از پیامبران خداست و از این که در قرآن در ردیف انبیاء بنی اسرائیل شمرده شده، می توان به دست آورد که از پیامبران بنی اسرائیل وازاولاد هارون برادر موسی(علیه السلام) می باشد. قومی که الیاس بر آنها مبعوث شد، بت پرست بودند و نام بتشان بَعل بود. مردم او را تکذیب کردند و در نتیجه دچار عذاب خداوند شدند مگر بندگان خاص خدا که هدایت شدند. برخی عقیده دارند که الیاس همان ادريس نبی می باشد که جد حضرت نوح (علیه السلام) بود و برخی دیگر گفته اند الباس همان خضر است در حالی که بعضی معتقدند الیاس از دوستان خضر (علیه السلام) است و هر دو زنده اند.

اِلیاسین: برخی می گویند آل یاسین تعبیر دیگری از الیاس، پیامبر بزرگ خدا می باشد. بعضی دیگر می گویند مقصود از آل یاسین، کلیه کسانی که به الیاس (علیه السلام) مربوط بودند و پیرو مکتب او شدند. عده ای نیزمی گویند: آل یاسین با الف ممدوده ترکیبی است از کلمه «آل» و «یاسین» ، یاسین طبق نقلی نام پدر الیاس است و طبق نقل دیگری از نام های پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) است. بنابراین «آل یاسین» به معنی خاندان پیغمبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) و یا خاندان یاسین پدر الياس می باشد.

اليسع: او یکی از پیامبران بزرگ الهی بوده است و در زمره کسانی است که خدا درباره آنها می فرماید: «هریک از آنها را بر جهانیان برتری دادیم» بعضی معتقدند او همان یوشع بن نون، پیامبر معروف بنی اسرائیل است. از بیان قرآن روشن می شود که او از دودمان ابراهیم (علیه السلام) است ولی مشخص نشده که از پیامبران بنی اسرائیل بوده یا نه. بعضی گفته اند اليشع فرزند شافات است که اليشع در زبان عبری به معنی ناجی و شافات به معنی قاضی می باشد. برخی دیگر عقیده دارند که او (اليسع) از پیامبران بنی اسرائیل است و از فرزندان ایوب(علیه السلام) می باشد.

ص: 173

انجیل: نام کتابی که بر حضرت عیسی (علیه السلام) نازل شد انجيل لفظ یونانی است به معنی مژده و بشارت. انجيل د قرآن مجید همیشه به لفظ مفرد ذکر می شود و مفهوم آن مغایر با مفهومی است که مسیحیان از این لفظ در نظر دارند که در نظر ایشان انجیل بر مجموعه کتب جدید و همچنین بر هریک از کتاب های چهارگانه «متی، مرقس، لوقا و يوحنا» اطلاق می گردد. باید دانست که انجيل واقعی که قرآن از آن نام برده و ویژگی آن را گفته است همان کتاب مقدس عیسی (علیه السلام) می باشد که از بین رفته و اناجیل فعلی پس از آن حضرت، بعضی به وسیله شاگردان آن حضرت و بعضی بوسیله دیگران نوشته شده اند و قدیمی ترین آنها انجیل متی است. کلیسا اناجیل چهارگانه فوق را که کاملا با تعلیم خود کلیسا موافق و مطابق بود، انتخاب و تأیید کرد و به جز این چهار انجیل بقيه اناجیل را تحریم کرد. از جمله انجیل های تحریم شده توسط کلیسا، انجیل«برنابا» است و علت اصلی آن که کشیشان با شدت هر چه تمامتر با این انجيل مبارزه می کرده و می کنند این است که در این کتاب مكرراً و صریحاً به آمدن پیغمبر اسلام بشارت داده شده و به علاوه تصریح کرده است که عیسی به دار آویخته نشده بلکه یهودای اسخریوطی به جای او اشتباهاً به دار آویخته و کشته شد و این مطلب کاملاً مخالف آنچه در اناجیل چهارگانه آمده، می باشد.

ایوب: از انبياء مشهور خداوند است که بهترین نمونه شکیبایی، فروتنی و ایمان به خداونداست. نام حضرت ایوب(علیه السلام) در تورات «جوب Jobe » »به معنی باز گشت کننده است.

بابِل: شهر معروف باستانی درعراق که بردوجانب رود فرات بنا شد. مردم بابل به سحر و جادو گری و ستاره شناسی معروف بودند و سحر و جادو از این مملکت به کشور سلیمان (علیه السلام) رفت. خداوند دو فرشته خود«هاروت و ماروت» را به صورت انسان مأمور ساخت که به سرزمین بابل بروند و عوامل سحر و طريق أبطال آن را به مردم بیاموزند تا بتواند خود را از شر ساحران بر کنار دارند.

بَدر: نام محلی است میان مکه و مدینه که در میان دو رشته کوه واقع شده است، جانب شرقی به نام عدوه الصونی و جانب غربی را عدوه الدنيا می گفتند و سلسله کوه جنوب را اَسفل می نامیدند.

ص: 174

بدر نام نخستین جنگ سخت میان مسلمین و قریش است که در ماه رمضان سال دوم هجرت روز جمعه یا دوشنبه، میانیاران ابوسفیان و اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه و آله) اتفاق افتاده و غلبه و پیروزی با یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود. این غزوه در تقویت روحیه مسلمانان اهمیتی بسزا داشته و شالوده پیشرفت اسلام و ارعاب قریش و قبایل دیگر عرب به وسیله این غزوه محکم گردیده است.

بَعل: نام بتی بود در بعلبک و این نام از نام آن بت گرفته شده است. بعلبک به زبان یونانی یعنی شهر خورشید. بَعل به عنوان خدای خورشید پرستیده می شد. این بت از جنس طلا بود و قوم حضرت الیاس (علیه السلام) آن را می پرستیدند. از جمله آداب پرستش بعل، آتش افروختن در مکان های مرتفع و گذراندن قربانی های حیوانییا انسانی از آتش بوده است.

بنی اسرائیل: اسرائيل لقب حضرت یعقوب (علیه السلام) است و بنی اسرائیلیعنی نوادگان اسرائیل،یعنی فرزندان و نوادگان يعقوب (علیه السلام).

تُبَّع: لقب پادشاهان یمن است چنان که فرعون لقب پادشاهان مصر، قیصر لقب پادشاهان روم و کسری لقب پادشان ایران بود. علت این تسمیه آن است که شاهان تبّع در سیاست و زمامداری تابع یکدیگر بوده و از یک نقشه پیروی می کرده اند یا تبّع پادشاهی است که ملت از وی پیروی می کنند. قرآن مجید در نابود شدن قوم تُبّع صریح است ولی از خود تبّع چیزی نگفته است. برخی عقیده دارند که احتمال می رود تَبّع نام یکی از پیامبران باشد چون از ویذَّمی نشده و قوم تبّع مانند قوم نوح (علیه السلام) و قوم ابراهیم (علیه السلام) باشد که هر دو پیامبرند و نه مثل قوم فرعون که مبغوض و ملعون است.

تورات: در لغت عبری توره و توریه تلفظ می شود و به معنی شریعت یا ناموس است. تورات کتابی بود که به صورت الواح بر حضرت موسی بن عمران(علیه السلام) نازل گردیده و آن غیر از تورات موجود است. خلاصه نظر قرآن را درباره تورات فعلی که در دست یهودیان است می توان در چهار جمله خلاصه کرد مقداری از تورات فعلی همان تورات اصلی است، قسمت دیگری از بین رفته است، مقداری بر آن اضافه شده و در آن تغییر و تبدیل رخ داده است. یهودیان تورات را بر اسفار پنجگانه یعنی سفر تکوین، سفر خروج، سفر اعداد، سفر

ص: 175

لاویان و سفر تثنیه، اطلاق می کنند. گاهی نیز تورات بر مجموعه کتب عهد عتیق اطلاق می گردد. به طور قطع اسفار پنجگانه بعد از فوت حضرت موسی (علیه السلام) نوشته شده است این اسفار که تورات کنونی را تشکیل می دهند تأليف شخص معینی نیستند بلکه در تاریخها و زمان های مختلف نوشته شده اند مثلاً تاريخ تأليف سفر خروج قرن نهم و تاریخ تأليف سفر تثنيه قرن هشتم و هفتم قبل از میلاد مسیح است.

ثمود: نام یکی از قبایل عرب ما قبل تاریخ است قومی وحشی که در محلی به نام وادی القرى ما بين حجاز و شام سکونت داشتند. قوم ثمود بعد از قوم عاد، دارای بهترین تمدن در زمان خود بودند، از وسایل طبیعی استفاده کرده و کامیاب بودند در جلگه ها و همواری ها کاخهایی ساختند و از کوه ها و سنگها عمارتهامی تراشیدند و از یاد خدا غافل و از فساد و گناه پروایی نداشتند. حضرت صالح (علیه السلام) برای هدایت آنها مبعوث شد و هر چه تلاش کرد کمتر موفق شد و تنها عده کمی به او ایمان آوردند. معجزه حضرت صالح (علیه السلام) برای قوم ثمود، ناقه ای (شتری) بود که سرانجام به دست این قوم لجوج، کشته شد و پی گردید و به همین سبب عذاب الهی بر آنان نازل شد.عذاب آنها صاعقه آسمانی بود که تمام قوم را به هلاکت رساند.

جالوت: نام فرمانده لشکری بود که بنی اسرائیل به فرماندهی طالوت به جنگ آنها رفتند و با آن که لشکریان جالوت بسیار زیادترازبنی اسرائیل بودند ولی بنی اسرائیل با یاری خداوند و ایمان خودشان توانستند پیروز شود. حضرت داود(علیه السلام) نیزیکی از افراد بنی اسرائیل بود که توانست جالوت را در میدان جنگ بکشد.

جبرئیل: جبرئیل لفظی است عبرانی و اصل آن جبرئیل به معنی مرد خدا یاقوت خدا است. جبرئیل فرشته وحی است و مراد از روح و روح الامین در قرآن نیز جبریل می باشد. جبرئیل قرآن را بر قلب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل کرده است و طبق نص صریح قرآن فرشته وحی پیک محترمی است و در نزد خدا مکانت دارد و در میان ملائک مطاع و پیش خدا امین است و حامی حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) مفسرین گفته اند جبرئیل زکریا را به تولد یحیی مژده داد و مبشر مریم به ولادت عیسی بود و او یکی از چهار فرشته مقرب خداست و از همه برتر است.

ص: 176

جودی: نام کوهی است که کشتی حضرت نوح (علیه السلام) بر آن نشست. برخی گفته اند که جودی کوهی است در نزدیکی موصل که با کوه های ارمنستان پیوسته است و اکراد در جوار آن زندگی می کنند. برخی دیگر عقیده دارند که کوه جودی همان کوه آرارات است که بین روسیه و ترکیه و ایران واقع است.

جهنم: جهنم به معنی خانه عذاب است، برخی آن را آتش آخرت معنا کرده اند. عدهای عقیده دارند جهنم از جهنام گرفته شده است به معنی چاه عمیق و بسیار ژرف و جهنم به واسطه عمیق بودن، جهنم خوانده شده است. جهنم در استعمال قرآن، محل عذاب آخرت و وعدگاه کفار و ستمگران است. از دیدگاه قرآن جهنم و آتش آخرت زنده و با شعور است و قدرت سخن گفتن و شنیدن دارد زیرا دار آخرت، زندگی حقیقی است و حیات بر تمام جزئیات آن احاطه دارد و جهنم و آتش نیز جزء آخرت اند. بعضی از مطالب قرآنی پیرامون جهنم

1. جهنم دارای هفت دراست که هر گروهی ازدوزخیان بایدازیک دروارد جهنم شوند.(1)

2. جهنم دارای نگهبانان مخصوص می باشد که با اهل جهنم سخن می گویند و خطاب به منکران و مكذبان می گویند که در خواست تخفیف عذاب شما بی مورد و محال است.(2)

3. جهنم دارای مراتب و در کاتی است که منافقان در پست ترین آنها جای دارند.(3)

4. اهل جهنم نه می میرند و نه زنده هستند و هر گاه پوستشان عذاب ببیند و پخته شود، پوست دیگری جای آن را می گیرد.(4)

5. کسانی که طلا و نقره را گنج کرده و میاندوزند و در راه خدا انفاق نمی کنند در جهنم با همان طلا و نقره، پیشانی، پهلو و پشت آنان را داغ می نهند.(5)

ص: 177


1- حجر /43
2- زمر/ 70 تا 72
3- نساء/145
4- أعلى/11 و نساء /56
5- توبه /35

6. هیزم جهنم، سنگ و آدمی است.(1)

7. موکلان سخت گیر و غلاظ و شداد جهنم نوزده فرشته هستند که «زبانیه» نامیده می شوند.(2)

8. هر گناهکاری که به جهنم برده می شود، او را سائق و شاهدی همراهی می کند.(3)

9. هرچه از گناهکاران به جهنم وارد شود، بازهم جهنم طعمه بیشتری می طلبد.(4)

10. جهنم در روز قیامت احضار می شود.(5)

11. در آخرین طبقه جهنم درخت زقوم روئیده است که شکوفه آن گویی سر شیاطین است.(6)

12. خوراک اهل جهنم، غسلین (چرک و خون)، ضریع (نوعی خار) و زقوم (نوع گیاه بدبو، بدطعم وتلخ) و نوشیدنی آنها حميم ( آب فوق العاده داغ و سوزان) می باشد که آن را چنان حریصانه می نوشند همانند نوشیدن شترانی که به بیماری استسقا مبتلا شده اند.(7)

13. بعضی از اهل جهنم در عذاب مُخلّد خواهند بود، تا وقتی که آسمان و زمین برپا است عذاب خواهند کشید. باید دانست خلود به معنای بقای طولانی می باشد و به تنهایی دلیل بر ابدیت نیست مگر این که قید (ابداً) بر سر آن آورده شود مانند آیات100 توبه، 11 طلاق، 9 تغابن، 169نساء و 23 جن .(8)

حنیف: به معنی دین پاک فطری است در لغت قرآن. و نیز گفته اند حنیف کسی است که بردین راست است و به اسلام مایل و در آن ثابت است. حنیف کسی است که از بدی به نیکی میل کند. حضرت ابراهیم (علیه السلام) صاحب ملت حنیف است که در مقابل ستاره پرستان و بت پرستان قولا وعملا قيام کرد. همه انبیاء الهی پس از ابراهیم (علیه السلام) نیز آئین حنیف داشته اند وآئین حنیف به وسیله حضرتمحمد(صلی الله علیه و آله) پیامبر گرامی اسلام به کمال رسید و کامل شد و دین مقدس اسلام، دین کامل حنیف است.

ص: 178


1- بقره/24
2- تحریم /6 ومدثر/30وعلق /18
3- ق/21
4- ق /30
5- فجر /24
6- صافات/62 تا 65
7- حاقه /36، غاشیه/6 ، دخان /43 و 44، واقعه / 54 و 55
8- هود /106 و 107

حُنَین: نام بیابانی است ما بين طائف و مکّه که جنگ معروف حنین در آن اتفاق افتاد و قبیله هوازن و ثقيف بر سر مسلمانان ریخته و آن را شکست دادند و عده ای از مسلمین رو به فرار گذاشتند سپس خداوند به حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) یاری رساند و آن حضرت استقامت ورزید تا بالاخره مسلمانان فاتح و پیروزشدند.

داود: یکی از انبیاء بنی اسرائیل است و پدر حضرت سلیمان (علیه السلام). کتاب او زبور نام داشته است. حضرت داود(علیه السلام) در بیان قرآن کریم: او در جوانی از لشگریان سپاه طالوت بود و در میدان جنگ فرمانده دشمن را که جالوت نام داشت کُشت. خدا به او پادشاهی و حکمت داد و از آنچه می خواست به وی تعلیم داد. به هنگام ذکر خدا کوه ها و پرندگان با او هم آواز میشدند. خدا آهن را بر او نرم کرد و دستور داد که از آهن زره های وسیع بسازد. خدا او را در حکومت و قضاوت در زمین خلیفه و جانشین خویش کرد و دستور داد که در میان مردم به حق قضاوت کند. او بنده خدا بود و در بندگی خدا و حکومت و علم و جنگ نیرومند بود. او از افضل انبیاء و صاحب کتاب بود.کفار بنی اسرائیل به زبان داود(علیه السلام) و عیسی بن مریم (علیه السلام) لعنت شدند.

ذوالقرنين: قرن به معنی شاخ است، ذوالقرنینیعنی صاحب دوشاخ. در مورد این که ذوالقرنین چه کسی است، سه نظر وجود دارد که عبارتند از: اول:بعضی معتقدند او کسی جز «اسکندر مقدونی» نیست. دوم: جمعی از مورخین و مفسرین معتقدند ذوالقرنینیکی از پادشاهان یمن بوده است. سوم: طبق این نظر ذوالقرنين همان «کوروش کبیر» پادشاه هخامنشی است.

شهرت ذوالقرنین در قرآن به خاطراعمال و رفتار پسندیده اوست واین که او از بندگان صالحخداوند بود. یکی ازمهمترین کارهای او، ساختن سدی محکم و نیرومند بین دو کوه برای جلوگیری از حمله قوم يأجوج و مأجوج و تأمین و امنیت مردمی که در پشت آن دو کوه و در آن منطقه کوهستانی سکونت داشتند. سدذوالقرنین از قطعات بزرگ آهن ساخته شد که این قطعات آهن را روی هم قرار دادند و زیر آنها آتشی درست کردند تا قطعات آهن نرم و گداخته شده و به هم جوش بخورند سپس مس ذوب شده روی سد آهنی ریخت تا آن را از نفوذ هوا و پوسیدگی حفظ کند.

ص: 179

ذوالکفل: ذکر نام ذوالکفل بعد از نام پیامبرانی چون اسماعیل (علیه السلام) و ادریس(علیه السلام)، در قرآن مجید، گواهی است بر پیامبر بودن او. بعضی معتقدندکه او از پیامبران بنی اسرائیل است، وی را فرزند ایوب(علیه السلام) می دانند که اسم اصلیش «بشر» یا «شیر»یا «شرف» بوده است و بعضی او را همان حزقیل پیامبر، میدانند. کفل هم به معنی نصیب و بهره است و هم به معنی کفالت وعهده داری.

در مورد علت نامگذاری او به این نام، بعضی گفته اند: چون خداوند نصيب وافری از ثواب و رحمتش به او مرحمت فرمود: «ذو الكفل يا ذا الكفل» یعنی صاحب بهره وافی، نامیده شد.

بعضی دیگر گفته اند: چون او تعهد کرده بود که شب ها را به عبادت برخیزد و روزها را روزه دارد و هنگام قضاوت هرگز خشم نگیرد و بر سر این عهد و پیمان باقی ماند این لقب به او داده شد. حزقیلیعنی دارنده عبا یا رداء. عده ای گفته اند ذوالکفل همان حزقیل است که بخت النصر او را با عده زیادی از بنی اسرائیل به اسارت به بابل برد، ذوالکفل همان جا بود تا این که رحلت کرد. در زمانی که در بابل بود، بخت النصراورا با زنجیر زندانی کرد و او با کمال شکیبایی، این آزاربابلیان را تحمل کرد. قبر او در جایی میان نجف و حله، درعراق است.

ذَوالنُّون: نون به معنی ماهی بزرگ است یا به تعبیر دیگر نون به معنی وال یا نهنگ است. حضرت يونس (علیه السلام) به ذوالنون ملقب شد. ذوالنون یعنی دارنده ماهی،یونس نام یکی از پیامبر الهی بود و چون قومش او را نپذیرفتند از آنها رنجید سوار کشتی شد تا به جایی دور برود، هوا طوفانی شد واهل کشتی او را به دریا انداختند و ماهی بزرگی او را بلعید، و این تنبيه الهی بود برای یونس چون صبر و استقامت به خرج نداد.

رمضان و لیله القدر: رمضان نام ماه نهم از ماههای هجری قمری (عربی) است، ماهی که روزهبر آن بر مسلمین واجب است، ماه نزول قرآن. رمضان از رمض به معنی شدت تابش آفتاب بر خاک است. علت این تسمیه آن است که عرب نام ماه ها را با زمانی که در آن واقع شدند نام گذاری کردند. لیله القدر، یعنی شب تقدیر، شب اندازه گیری، شب تعيين بعضی از اشیاء، شب سرنوشت و اندازه گیری حوادث آینده. قرآن در شب قدر نازل شده و شب قدر در ماه رمضان است. شب قدر در بیان قرآن شبی است که در آن شب، قرآن به صورت دفعی بر قلب پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شد. شب قدر شبی است که از هزار

ص: 180

ماه برتر و بهتر است. شبی است آکنده از سلامت و خیر و رحمت تا طلوع صبح. شب قدر به این جهت قدر نامیده شده که جميع مقدرات بندگان در تمام سال در آن شب تعیین می شود. طبق آیات قرآن در شب قدر امور از هم متمایز و منفصل می شوند و تقدیرات از هم جدا و روشن می شوند و این که شب قدر همیشه وجود دارد. امام باقر(علیه السلام) فرموده: (در شب قدر به ولی امر (امام و پیامبر هر عصر) تفسیر امور سال به سال نازل می شود) و نیز می فرمایند: (در شب قدر هر شیء تا شب قدر آینده در آن سال مقدر و معین شود، از خیر، شر، طاعت، گناه، ولادت، مرگ و روزی و هر چه در آن سال تقدیر شده حتمی است و خدا را در آن مشیّت است) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: (عبادت شب قدر در سرنوشت نیکوییک ساله تأثیر بسزایی دارد).

روم: امپراطوری بزرگی بود و بر متصرفات وسیعی در آسیا و اروپا و آفریقا حکومت داشت و ایتالیا نیز قسمتی از آن محسوب می شد. میان آنها(رومیان) و اهل فارس (ایرانیان) جنگهای بزرگی واقع شده است. مخصوصا در نواحی شام که نزدیک به حجاز بود، جنگی رخ داد که با شکست رومیان تمام شد و قرآن خبر داد که روم پس از مغلوب شدن در عرض سه تا نه سال پیروز خواهد شد. مشركان دوست داشتند که فارس بر روم غلبه کند، چون فارس بت پرست بودند، و مسلمانان دوست داشتند که روم بر فارس پیروز گردد چون روم اهل کتاب بودند. غلبه و پیروزی نصیب فارس شد، مشرکان خوشحال و مسلمانان غمگین گشتند، در این وقت خدا آیه «غلبت الروم» را نازل فرمود و باعث تسلیت خاطر مسلمانان شد و این نوید را به آنان داد که همانگونه که روم مغلوب در کمتر از ده سال غلبه خواهد یافت مسلمانان نیز بر مشرکان غالب خواهند شد.

زبور: از آیات قرآن به دست می آید که زبور نام کتاب حضرت داود(علیه السلام) است. زبور در زبان اعراب جنوبی به معنی نوشته و کتاب است و جمع مکسر آن زُبر می باشد.

بعضی از تمثیلاتی که در قرآن موجود است در زبور هم وجود دارد از جمله تمثیل کلمه طیبه به «شجره طیبه» و تمثیل کلمه خبیثه به «شجره خبیثه» و همچنین تشیه زندگانی این جهان به کاه که باد به آسانی می پراکند. همچنین کلمات و حروفی در زبور هست که برای مفسرین مبهم مانده، نظير حروف مقطعه قرآن. این قبیل مشابهات ما را به این معنی هدایت می کند که قرآن وزبور و دیگر کتب آسمانی

ص: 181

همه ناشی از مصدر الهی هستند. البته واضح و آشکار است که در حال حاضر تنها کتاب آسمانی که هیچ گونه تحریفی در آن رخ نداده قرآن کریم است و سایر کتب آسمانی همه مورد تحریف قرار گرفته اند واین موضوع از آیات قرآن به آسانی روشن می شود از جمله از آیات13 و 41 سوره مائده.

زبوری که فعلا در دست است و مورد استناد یهودیان و مسیحیان می باشد شامل صدو پنجاه مزمور است که به پنج کتاب تقسیم می گردد و هفتاد و سه مزبور آن را به داود(علیه السلام) نسبت می دهند و بقیه را به اشخاص دیگریا به مؤلفين مجهول. به زبور، مزامیر داود هم گفته می شود.

زکریا: از انبیای مشهور بنی اسرائیل است. زکریا در زبان عبری «زاخاری» نامیده می شود و معنی ایننام آن است که خدا او را یاد می کند.

قرآن مجید از زکریا تحت دو عنوان یاد کرده است، یکی کفالت مریم ودیگری بشارت به تولد حضرت یحیی (علیه السلام) و مفاد این دو عنوان در قرآن و انجيل لوقا باب اول به هم نزدیک است. طبق آیات قرآن چون مادر مریم، او را به خدمت معبد بیت المقدس برد، برای تکفل و سرپرستی مریم قرعه کشیدند تا بالاخره کفالت مریم به عده زکریای نبی واگذار شد. هر وقت زکریا پیش مریم می آمد در نزد او رزقی بخصوص می دید. زکریا می گفت:این از کجاست؟ و مریم می گفت: از جانب خدا.

در مورد استجابت دعای زکریا درباره فرزند، در قرآن چنین آمده است: این خبر رحمت پروردگار با بنده خویش، زکریا است. آن دم که خدایش را نهانی ندا کرد و گفت: پروردگارا من استخوانم سست شده و سرم از پیری سپید گشته و در دعا کردن شقی و دست خالی نبوده ام در گذشته من دعا کرده ام و تو اجابت فرمودهای. من از بعد خویش از اقوام و اقربایم، بیم دارم و زنم گذشته از پیری همواره نازا بوده است. مرا به قدرت خویش فرزندی عطا فرما که از من و از خاندان یعقوب (طرف مادر) ارث برد و او را پسندیده گردان. خطاب رسید:ای زکریا ما تو را مژده پسری می دهیم که نامش یحیی است و از پیش، همنامی برای او قرار نداده ایم. زکریا گفت: خدایا برای من نشانه ای تعیین کن. ندا آمد: نشانه آن است که تو سه شب تمام توانی با مردم سخن بگویی.

زید: مراد از زید در قرآن، زید بن حارثه، پسر خوانده رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است. پیامبر (صلی الله علیه و آله)، دختر عمه خویش، زینب بن جحش را برای زید به همسری گرفت. اما این ازدواج دیر نپائید و بر اثر ناسازگاریهای

ص: 182

اخلاقی میان طرفین منجر به طلاق شد، هرچند پیامبر (صلی الله علیه و آله) اصرار داشت که این طلاق رخ ندهد، اما رخ داد. سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای جبران این شکست زینب در ازدواج، او را به فرمان خدا به همسری خود برگزید. پیامبر (صلی الله علیه و آله) با این عمل یکی از رسومات جاهلی را شکست، عرب جاهلیت، پسرخوانده را مانند پسر خود می دانستند و زن پسرخوانده را بر خود حرام می دانستند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) با این کار، عم حكم پسرخواندگی را در اسلام لغو کرد.

بعد از ازدواج خدیجه با پیامبر (صلی الله علیه و آله)، خدیجه برده ای به نام زید خریداری کرد و آن را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) بخشید، پیامبر هم او را آزاد و فرزند خوانده خود کرد. بعد از ظهور اسلام، زید مسلمانی مخلص و پیشتاز شد و موقعیت ممتازی در اسلام پیدا کرد. او یکی از فرماندهان لشکر اسلام در جنگ موته شد و در همان جنگ شربت شهادت نوشید.

سامری: اصل لفظ سامری در زبان عبری (شمری) است بنابراین، این لفظ کوچکترین ارتباطی با شهر« سامره» ندارد. سامری مرد خودخواه و منحرف و در عین حال با هوش بود که با جرأت و مهارت مخصوص با استفاده از نقاط ضعف بنی اسرائیل توانست چنان فتنه عظیمی که سبب گرایش اکثریت قاطع بنی اسرائیل به بت پرستی بود، ایجاد کند.موسی(علیه السلام) به اتفاق نمایندگان بنی اسرائیل به میعادگاه طور در صحرای سینا رفتند، برنامه این بود که حضرت موسی (علیه السلام) برای گرفتن احکام تورات، به کوه طور برود و گروهی از بنی اسرائیل نیز او را در این مسیر همراهی کنند تا حقایق تازه ای درباره خداشناسی و وحی در این سفر برای آنها آشکار گردد. ولی از آنجا که شوق مناجات با پروردگار و شنیدن وحی در دل موسی شعله ور بود، او با سرعت این راه را پیمود و قبل از دیگران، تنها به میعادگاه پروردگار رسید. خدا سی روز برای نزول تورات بر موسی وعده کرده بود و آن را با ده روز دیگر تکمیل کرد.

موسی وقت رفتن، برادرش هارون را در جای خود گذاشت. چون سی روز گذشت و موسی نیامد سامر از این جریان استفاده کرد و از زینت آلات فرعونیان مجسمه گوسالهای ساخت که صدایی همچون گوساله داشت. آن گاه بنی اسرائیل را به پرستش مجسمه دعوت کرد، بنی اسرائیل که این صحنه را دیدند، ناگهان همه تعليمات توحیدی موسی را فراموش کردند و گوساله پرست شدند. موسی(علیه السلام)،

ص: 183

سامری را از بنی اسرائیل طرد کرد و به او گفت تو باید پیوسته تنها زندگیکنی. سامری در اثر طرد شدن به مرض عقام مبتلا شد هر که به او نزدیک می شد به شدت تب می گرفت و می گفت به من دست نزنید. و به قولی دچار وسواس شدید شد از همه می ترسید و می گریخت و فریاد می زد:لا مساس( به من دست نزنید). این عذاب الهی، مطابق با جنایت او بود، همان طور که عده ای را از خدا جدا کردی باید از مردم (جامعه) جدا گردی.

سباء: نام قومی است که حضرت سلیمان (علیه السلام) به دیارشان لشکر کشید و در اثر نافرمانی از دستور پیامبران، سدّشان شکست و خانه هاشان ویران شد، سد مأرب شکسته شد و سیل بر قوم سباء جاریشد. از آیات قرآن بدست می آید که قوم سباء دارای حکومت بودند و زنی بر آنها سلطنت می کرد و نیز آفتاب پرست بوده اند. آنها ساز و برگ قوی داشتنه و ملکه ایشان بدست حضرت سلیمان (علیه السلام) ایمان می آورد. قوم سباء در ناز و نعمت بسر می برده و در عین حال مردمانی ناسپاس و بد کار داشته است که به توصیه پیامبران خود توجهی نداشتند، و در اثر این ناسپاسی سیلی بنیان کن هستی آنها را از بین برد و خودشان نیز به نحو عجیبی تار و مار شدند. باید دانست اهل سدّی که شکست و مردمی که سلیمان (علیه السلام) به دیارشان لشکر کشید هر دو از قوم سباء هستند ولی ظاهراً غيرهم بودهاند و دو قضیه در دو زمان متفاوت اتفاق افتاده است. مسكن قوم سباء سرزمینیمن فعلی بوده و در آن روزگاران بسیار مترقی و پیشرفته بوده است.

سلسبيل: اهل بهشت از چشمه ای در بهشت سیراب می شوند که سلسبیل نام دارد. سلسبیل چیز نرم را گویند که کلفتی در آن نباشد.

سليمان: از انبیاء معروف بنی اسرائیل و پسر داود نبی(علیه السلام) است. طبق آیات قرآن کریم، سلیمان (علیه السلام) پیامبری است صاحب وحی و در ردیف سایر پیامبران، گرچه شریعت مستقل نداشته و مروج احکام تورات بوده است.خداوند به وی علم و حکمت آموخته بود، او زبان پرندگان را می دانست. سلیمان (علیه السلام) سلطنت وسیعی داشته، باد و شیاطین مسخر او بودند و به واسطه این تسخیر و نیز دانستن زبان پرندگان و حشرات و وسعت ملک داشت.

از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که: «سلیمان به جن دستور داد برای او قبهای از شیشه ساختند. او در قبه به عصا

ص: 184

تکیه و کار جن را تماشا می کرد. ناگاه ملک الموت آمد و جان سلیمان را ایستاده گرفت، او یک سال تمام چنین ماند تا خداوند موریانه را مأمور خوردن عصای او کرد» در اثر شکستن عصا، سلیمان (علیه السلام) به زمین افتاد و مردم پی بردند که او از چندی پیش مرده است.

سُواع: نام بت قبیله همدان است که در کشور یمن می زیسته اند. برخی گفته اند سواع نام بت هذيل بن مدرکه بن مضر بوده است. و به قولی، مردانی صالح نزد حضرت نوح (علیه السلام) می زیسته اند چون وفاتکردند قوم آنان صورت های آن مردان (که پنج تن بوده اند) را به عنوان یادگاری و یا به تحریک ابلیس ساختند و نزد خود نگاه داشتند. چون مدتی گذشت این صور مورد پرستش مردم واقع شدند. حضرت نوح (علیه السلام) به مبارزه با بت پرستی برخاست، اما پس از نوح، عبادت بتان و پرستش صور به اقوام عرب انتقال یافت. پس از غلبه اسلام، پیامبر (صلی الله علیه و آله) عمرو بن عاص را مأمور شکستن سواع کرد، گویند در آن زمان، بت سُواع به صورت زنی ساخته شده بود.

سينا: شبه جزیره ای است ما بين مديترانه و کانال سوئز و فلسطين و خلیج عقبه، همچنین سینا نام کوهی است در آن شبه جزیره که بنا به قولی کوه سینا همان کوه حوریب است. بنا به قول دیگر سینا و حوريب نام دو کوه است که سینا محل بعثت موسی (علیه السلام) است و حوریب محل نزول الواح تورات، در قول اول محل بعثت موسی و نزول الواح یکی است و آن همان کوه سینا است. مراد از سینین، نیز همان سینا است و این دو لفظ به یک معنا اند.

شِعری: شعراییمانی ستاره درخشنده ای است واقع در صورت فلکی کلب اکبر که از درخشنده ترین ستارگان ثوابت است. طلوع این ستاره در ماه جوزا و در زمان شدت گرما است. فاصله این ستاره از زمین پانصدهزار برابر فاصله خورشید با زمین است و تشعشع آن چهل برابر خورشید. حجم آن بهاندازه زمین، وزن آن به اندازه خورشید و فشردگی ذرات آن پانصد هزار برابر از چگالی آب زیادتر است. اگر این ستاره در فاصله خورشید از زمین بود، زمین و اهل آن را می سوزاند. این ستاره به علت درخشندگی، برای نادانان معبود واقع گردیده بود و عده ای این ستاره را پرستش و حتی برای آن سگ قربانی می کردند. باید دانست که در صورت فلکی کلب صغیر نیز ستاره ای به نام شعرای شامی وجود دارد که نسبت به شعراییمانی کم فروغتر است.

ص: 185

شیطان: شیطان به معنی دور شده، رانده شده و متمرد است. شیطانیا ابليس، وجودی که با دانش میل به بدی دارد. طبق آیات قرآن و روایات متواتر ائمه(علیه السلام) واضح است که شیطان از نوع جن است و از ملائکه نبوده است. با آن که شیطان درجمع ملائکه بوده ولی هیچ کاری ازآسمان را مباشرتنداشت، و آن گاه که از فرمان خدا مبنی بر سجده به آدم، سرباز می زند، از بارگاه الهی بیرون رانده می شود. شیطان وصف است نه اسم خاص، و به مناسبت دوری از خیر و رحمت حق تعالی وصف شیطان بر آن جن اطلاق شده است. حدود تسلط شیطان و شیاطین فقط وسوسه قلبی و بهتر نمایاندن بدیها و بالعكس است و جز این تسلطی ندارند. شیطان در گمراه کردن بشر تنها نیست بلکه تمام ارواح شريره از ابلیس که رئیس آنها است پیروی می کنند و اینان شیاطین خوانده می شوند. در قرآن کریم گاهی به انسان های دور از حق و متمرد نیز شیطان گفته شده است.

شعیب: نام یکی از پیامبران معروف الهی است. که بر مردم مَدین مبعوث شد، که پس از تبلیغات طاقت فرسا، عده ای به او (شعیب (علیه السلام)) ایمان آوردند و دیگران او را تکذیب کردند. سرانجام او و مؤمنان از عذاب الهی نجات یافته و دیگران به خشم و عذاب الهی گرفتار شدند، ابر عذاب در آسمان ظاهر شد و رعد و برق مهیبی به وجود آمد به طوری که مردم از شدت صدای رعد به لرزه افتاده و بی جان شدند.

دختر حضرت شعیب (علیه السلام) ، همسر موسی (علیه السلام) است. نام شعیب (علیه السلام) در تورات فعلی، رعوئیل است که دختر خویش را به موسی(علیه السلام) داد.

صابئين: يا فرقه مغتسله (غسل کننده)، فرقه ای بودند که دین آنها آمیزه ای از ستاره پرستی و کیش مسیحی بود. صابئان در اصل اهل توحید بوده و در ردیفیهود و نصاری بودند ولی به تدریج به بت پرستی و پرستش کواکب گرائیدند. برخی گفته اند که صابئین حقیقی که در قرآن در ضمن اهل کتاب آمده اند، معتقد به دین الهی بوده اند و صائبین حرانی ستاره پرست و مشرک بوهاند. صابئین های ساکن در کنار کارون و کنار دجله و فرات خود را پیروان حضرت یحیی بن زکریا(علیه السلام) می دانند. ولی در قرآن مجید نام از پیامبر صابئین نیامده است.

صالح: نام یکی از پیامبران عظیم الشأن الهی است که بعد از نوح(علیه السلام) و قبل از ابراهیم (علیه السلام) مبعوث شد. صالح (علیه السلام) بر قوم ثمود مبعوث گردید که قومی بت پرست بودند. صالح (علیه السلام) هر چه بیشتر

ص: 186

تبلیغ و تلاش می کرد، گوش شنوا کمتر می یافت. معجزه حضرت صالح (علیه السلام) برای قوم خود ناقه بود. قوم صالح (علیه السلام) به او گفتند به تو ایمان نمی آوریم تا از این سنگ شتری حامله (ناقه یعنی شتر ماده) برای ما بیرون آوری، آن سنگی بود که قوم ثمود آن را تعظیم و پرستش می کردند و هر سال نزد آن جمع شده و قربانی می کردند. همان طور که خواسته بودند خدا ناقه ای از آن سنگ بیرون آورد. خدا به صالح وحی نمود به آنها بگو: خدا آب را روزی برای شما و روزی برای ناقه قرار داده است. ناقه در نوبت خود همه آب چشمه را می نوشید و در آن روز همه آن قوم از صغیر و کبیر از شیر او می خوردند. ولی آخر کار قوم ثمود به خاطر مخالفت با پیامبر (صلی الله علیه و آله) و این که قومی لجوج و کافر بودند ناقه که حیوانی مفید برای آنها بود را کشتند و سرانجام به خاطر لجاجت و نافرمانی دچار عذاب الهی شدند.

صفا: صفا و مروه نام دو کوه کوچک در مکه است که امروز بر اثر توسعه مسجدالحرام در ضلع شرقی مسجد در سمتی که حجرالاسود ومقام ابراهیم قرار دارد، می باشد. صفا به معنی سنگ صاف و مروه به معنی سنگ های نرم است و به قولی به معنی سنگریزه ها است. فاصله این دو کوه تقریبا420 متر است که حاجیان میان این دو کوه که رو به روی یکدیگر قرار دارند عمل سعی را انجام می دهند، همان گونه که هاجر برای یافتن قطره آبی برای طفل شیرخوار خود اسماعیل فاصله دوکوه صفا و مروه را هفت بار پیمود و در آخرین لحظات که طفل او شاید آخرین دقایق عمرش را طی می کرد به خواست و اراده خدا چشمه زمزم از نزدیک پای اسماعیل جوشید و آنها را زندگی دوباره بخشید.

طاغوت: مراد خدایان دروغین و مردمان متجاوز و طاغی است. طاغوت، هر متجاوز و هر معبود جز خداست، بر شیطان، کاهن، ساحر، طاغيان انس و جن و بت ها نیز اطلاق می شود.

طالوت: نام فرماندهی است که بنی اسرائیل از طرف خدا به واسطه بعضی از پیامبران آنها، تعيين گردید. ابتدا بنی اسرائیل از پذیرفتن طالوت به عنوان فرمانده لشکرسرباز زدند چون او فرد ثروتمندی نبود. ولی به خواست خداوند تابوت عهد که برای بنی اسرائیل بسیار مهم و مایهآرامش خاطر آنها بود و شامل یادگاری هایی از آل موسی و آلهارون بود، نشانه تأييد طالوت از سوی خداوند قرار گرفت و بنی اسرائیل او را پذیرفتند. طالوت با لشکریان خویش برای جهاد با حاکم ستمگری به نام جالوت به راه افتادند

ص: 187

و در کناری مورد آزمایش خداوند قرار گرفتند و تنها 313 نفر از لشکر طالوت توانست پیروز از آزمایش الهی بیرون آید. بالاخره لشکر طالوت در جهاد پیروز شد و داود(علیه السلام) که یکی از لشکریان طالوت بود در میدان نبرد جالوت را کشت. طالوت از اولاد بنیامین بن يعقوب بود و او را به واسطه طول قامتش که بسیار بلند بود طالوت گفته اند.

طُور: مراد ازطور، مطلق کوه است. در دو محل طور همراه سینین وسينا آمده است که در این حالت طوراسم کوهی است که خدا در آن با موسی(علیه السلام) مناجات کرد.

طُوی: یعنی در نوردیده، پیچیده. نام وادی مقدس و جای مناجات حضرت موسی (علیه السلام) است و چون محل آمدن وحی به موسی (علیه السلام) می باشد حتما قسمتی از صحرای سینا است.

عاد: قوم حضرت هود(علیه السلام) است. قوم عاد درسرزمین احقاف درجنوب عربستان سکونت داشتند. آنها به جز هود، پیامبران دیگر نیزداشتند. آن ها مردمانی بت پرست بودند که قیامت را انکار می کردند. آنان مردمانی قوی هیکل و مرفّه بودند، که چون در ضلالت و گمراهی خویش اصرار ورزیدند به عذاب الهی گرفتار شدند و بادی سرد و سوزان برایشان وزیدن گرفت که هفت شب و هشت روز ادامه داشت، بدنهایشان را چون چوب خشک کرد و خونهایشان را منجمد، تا همه از بین رفتند.

عدن: به معنی استقرار است. همه موارد استفاده این کلمه درباره بهشت است. باغ عدن پیش از هبوط ، مسكن آدم و حوا بود که در بعضی از احادیث تصرح شده که بهشت موعود و فردوس وعده شده به نیکوکاران غیر از جنت عدن، مسكن آدم و حوا است چون فردوس موعود در آسمان و جنت عدن در روی زمین است.

عرب: طایفه ای از مردم اند، خلاف عجم وعجم هر غیرعرب است از هر نژاد و قومی. به عرب شهرنشین، عربّی گویند و به عرب بادیه نشین، اعرابی گویند.

مسکن اولیه عرب به عقیده بعضی شمال آفریقا و حدود نیل بوده و به عقیده برخی دیگر آنان در ساحل فرات سکونت داشته اند و به تدریج به طرف جنوب مهاجرت کردند. عده ای هم معتقدند که در زمان بسیار قدیم عرب در شبه جزیره عربستان ساکن بوده است. در هر صورت عربها از نژاد سامی هستند و نسبت خود را به سام بن نوح می رسانند. عرب را به سه طبقه تقسیم می کنند:

ص: 188

1. عرب بائده، که آثارشان به کلی از میان رفته و فقط چند قصه و افسانه از ایشان به یادگار مانده است .دو قوم عاد و ثمود که قرآن از ایشانیاد کرده و نیز قوم جدیس و طسم و عمالقه از این طبقه اند.

2. عرب عاربه، این طبقه از حوزه فرات به جنوب عربستان مهاجرت کرده و در یمن تشکیل دولتی و حکومت دادند. عرب عاریه، بنی قحطان نیز نامیده می شوند. و اکنون درتمام شبه جزیره پراکنده شده اند.

3 عرب مستعربه، حضرت ابراهیم (علیه السلام) پسر خود اسماعیل را که از هاجر بود در مکه مسکن داد و اسماعیل با بنی جرهم وصلت کرد و عرب مستعربه که بنی عدنان خواندن می شوند از نسل اوهستند.

عَرِم: در مورد این کلمه چند قول وارد شده است: یکی آن که عَرِم نام وادی و دره مخصوصی در سبأ است. دوم عَرِم به معنی موش های بزرگی است که سد مأرب را ویران ساختند و با شکستن سد باعث جاری شدن سیل شدند، این نوع موشها در عربی خُلد نامیده می شود. سوم آن که این کلمه به معنی باران شدید است. که در هر سه قول عَرِم مربوط به قوم سبأ است.

عُزّی: نام یکی از بزرگترین بت هایی است که از طرف عرب، مخصوصا قبیله قریش پرستیده می شد. بتکده عزّی در وادی نخله شاميّه میان راه عراق و مکه بود و احترام آن را با حرم کعبه برابر می دانستند. چون اسلام در عربستان منتشر شد و سال فتح مکّه فرا رسید، پیامبر گرامی اسلامی (صلی الله علیه و آله) خالد بن ولید را مأمور ساخت تا به طرف بتکده عزی رود و آن را ویران سازد.

عُزَير: نام شخصی است که یهود او را پسر خدا می دانستند(1) ، در قرآن راجع به هویت عزیر مطلبی نیامده است ولی ظاهرا عزیر همان است که در تورات عزرا نامیده شده و در تورات فعلی کتاب هست به نام کتاب عزرا مشتمل بر ده باب. عزرا کسی است که پس از مراجعت از بابل مقداری از کلمات تورات را پیدا و بازنویسی کرد.

عمران: در قرآن مجید، عمران، پدر مریم (علیها السلام) معرفی شده است و منظور از آل عمران، خاندان حضرت مریم (علیها السلام) می باشد. در تورات پدر حضرت موسی (علیه السلام) عمران معرفی شده است.

عیسی: از انبیاء بنی اسرائیل است. مادر حضرت عیسی(علیه السلام)، مریم (علیها السلام) است. خداوند عیسی (علیه السلام) را آیت و رحمتی از سوی خود برای مردم معرفی می کند. عیسی (علیه السلام) در نوزادی و در

ص: 189


1- توبه /30

گهواره سخن می گوید و خود را چنین معرفی می کند: من بنده خدایم مرا کتاب داده و پیغمبرم کرده است و هر کجا که باشم با برکتم نموده و …(1) از جمله معجزات حضرت عیسی (علیه السلام) می توان موارد زیر را بیان کرد:

از گل، شکل مرغی ساخت و در آن دمید و به اذن و فرمان خدا آن تکه گِل، مرغی شد و جاندار گشت. کور مادر زاد و برص زاده (برص یک نوعی بیماری پوستی است) را به اذن خدا شفا می داد و مرده ها را به آن خدا زنده می کرد.

عیسی (علیه السلام) در زائیده شدن و مادرش در زائیدن بی شوهر، نشانه قدرت بی پایان خدا هستند.(2) عیسی (علیه السلام) به ظهور پیامبری بعد از خود به نام احمد بشارت داده است(3)، عیسی از مقربان درگاه خدا و از راهنمایان توحید و دارای جاه و شرف در دنیا و آخرت است.(4)

نصاری یا مسیحیان از دیدگاه قرآن در مسأله توحید و عقیده به حضرت عیسی (علیه السلام) به سه گروه تقسیم شده اند که این سه گروه به نوعی از توحید خالص به دور هستند.

گروه اول: عدهای ازنصاری عقیده دارند که عیسی (علیه السلام) خداست و ظهور این سخن در این است که عیسی (علیه السلام) و خدا یکی است.(5)

گروه دوم: عده ای از نصاری عقیده دارند که عیسی (علیه السلام) فرزند خداست.(6)

گروه سوم: عده ای ازنصاری عقیده دارند که عیسی (علیه السلام) یکی ازسه خداست، اینان قائل به تثلیث اند. مراد از سه خدا، خدا و روح القدس (جبرئیل، فرشته وحی) و عیسی(علیه السلام) می باشند.(7)

این سخنان باطل و خرافه پس از حضرت عیسی (علیه السلام) رونق گرفت زیرا ساحت مقدس آن حضرت از این گونه دعاوی پاک و منزه است.(8)

ص: 190


1- مریم /17تا33
2- مؤمنون/50
3- صف /6
4- آل عمران/45
5- مائده /17
6- توبه /30
7- نساء /171 و مائده/73
8- 8 مائده/116

نصاری معتقدند که هر کس که بر دار آویخته شود ملعون است. آن گاه اصرار دارند که عیسی (علیه السلام) به دار آویخته شد و قتل او با آن وضع کفاره گناهان بشر است و او فدیه گناهان بشریت است.ولی واضح و آشکار است که موضوع فلاء و کفاره گناهان بودن عیسی(علیه السلام)، افسانه ای بیش نیست و با موازین عقل و شرع هیچ گونه سازگاری ندارد و به تصریح قرآن مجید عیسی (علیه السلام) نه به دار آویخته شده و نه به دست یهود کشته شد و کسی شبیه عیسی(علیه السلام) بود که به دار آویخته شد.(1) طبق روایات متواتر شیعه و سنی مسلم آن است که هنگام ظهور حضرت مهدی (عج)، حضرت عیسی (علیه السلام) نازل خواهد شد.

اصل عیسی در زبان عبرانییَشُوع (یَسُوع) به معنی نجات دهنده است مسیح لقب حضرت عیسی (علیه السلام) درعبرانی مشیحا است به معنی مبارک.

فرعون: لقب پادشاهان مصر است، (فه درع) به معنی پسر خورشید، فرعون در زبان قبطی به معنی تمساح می باشد. این کلمه در قرآن مجید، در داستانهای بنی اسرائیل و موسی به چشم می خورد. گفته شده فرعونی که بنی اسرائیل را شکنجه و عذاب می کرد و موسی را به فرزندی پذیرفت و پسران بنی اسرائیل را به خاطر خوابی که دیده بود می کشت، نامش رامسس دوم بود و فرعونی که حضرت موسی و هارون برای هدایت او مبعوث شدند فرزند رامسس دوم، منفتاح نام داشت که در دریای سرخ با لشکریانش غرق شد. فرعون ادعای الوهیت می کرد و خود را بالاترین خدایان می دانست.

قارون: مردی است از یهود و از قوم موسی(علیه السلام)، که برخی گفته اند او پسرخاله موسی(علیه السلام) بود. قارون با آن که از بنی اسرائیل بود ولی در نزد فرعون مقام عالی داشته است، او در بدکاری در ردیف فرعون و هامان بود، هامان وزیر فرعون و قارون خزانه دار فرعون بود. قارون ثروت بسیار زیادی داشت و خود را شایسته و لایق آن همه ثروت می دانست. او ثروت خویش را به رخ مردم می کشید و آن را مایه فساد قرار داده بود. چنین مردی لایق آن بود که از بین برود و ضعف و زبونی خود را در مقابل قدرت خداوند بالعيان بیند. لذا به خواست خدا، در یک تکان و زلزله زمین دهان باز کرد و او و خانه اش را فرو برد.

قرآن: برخی قرآن را از ریشه «قرن» دانسته اند و در این نظر چون مجموعه آیات قرآنی به یکدیگر مقرون می گردند و به هم می پیوندند، قرآن نامیده می شود.

ص: 191


1- نساء /157

ولی حق این است که قرآن مأخوذ از «قراء» می باشد به معنی خواندن قرآن به کتاب حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) گفته می شود. قرآن کتابی است خواندنی و باید آن را خواند و در معنایش دقت و تدبر نمود و آن را راهنمای زندگی خود قرار داد و مهمتر از همه باید به همه محتوای آن به عنوان وحیالهی و سخن خدا ایمان داشت. خود قرآن به خواندن آن کاملا اهمیت می دهد.(1)

نام های دیگر قرآن عبارتند از: فرقان، تنزيل، ذکر و کتاب، البته قرآن علاوه بر این نامه ها دارای صفات گوناگونی است از جمله: حکمت، حکیم، نور، مبين، مجید، کریم، تبیان، عزیز، هدی، شفا و رحمت.قرآن معجزه پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) است و بشر از آورن نظیر آن عاجز و ناتوان است و این موضوع در خود قرآن نیز بیان شده.(2)

در مورد جهات اعجاز قرآن که اجتماع آنها بشر را از آوردن مانند آن عاجز کرده می توان موارد زیررا برشمرد:

1. اشتمال قرآن بر نظم و وزن عجیب و اسلوبی که غیر از اسلوب بلغاء و فصحا است و در آن زمان معمول نبود و کاملا بديع و بی سابقه است.

2. بلاغت قرآن که هیچ وقت هیچ بلاغتی به آن نرسیده و احدی از اهل بیان در این موضوع شک ندارد.

3. اشتمال قرآن بر اخبار غیبی نسبت به گذشتگان و نسبت به آیندگان

4. سلامت قرآن از اختلاف و تعارض و تناقض در طول مدت 23 سال نزول آن.

5. اشتمال قرآن بر علوم الهيه و عقاید دینیه و احکام و فضایل و اخلاق و قواعد سیاسی و مدنی.

6. هیچیک از گفته های قرآن قابل نقض و ابطال نیست و هر چه گفته همیشه حق و صدق بوده و خواهد بود.

7. در قرآن مسائلی مطرح و تحقیق شده که بر بشر آن روز مجهول بود و امروزه آشکار شده و نیزمطالب و مسائلی در آن وجود دارد که هنوز برای بشر مخفی است.

ص: 192


1- نمل/92 و مزمل /4 و 20
2- اسراء/88 و طور /34 و بقره/22 و 23 و یونس /38 و هود 13 و 14

8. تحریف ناپذیری قرآن، با گذشت زمان بسیار زیادی که از نزول قرآن می گذرد کوچکترین تحریفی در قرآن راه نیافته است. تحریف دو گونه است یا قرآن فعلی که در دست ماست چیزی اضافه بر قرآن پیامبر (صلی الله علیه و آله) دارد که این غیر ممکن است چون قرآن معجزه است و کسی نمی تواند همانند آن را بیاورد حتییک سوره. یا قرآن فعلی نقیصه است و مقداری از آن از بین رفته که مطمئنا این نوع تحریف نیز در قرآن راه نیافته است چون:

1. قرآن خود می گوید خداوند قرآن را نازل کرده و حتما حافظ و نگهدارندهآن است.(1)

2 . قرآن کتاب با عزتی است که نه حالا و نه در آینده باطل بر آن راه ندارد.(2)

3. حدیث متواتر و معتبر تقلین وجوب تمسک به قرآن را ایجاب می کند و تمسک به کتاب منحرف معنایی ندارد.

4. قرآن کریم اوصافی برای خود بیان می دارد که آن اوصاف در قرآن فعلی وجود دارد.

5. اهتمام و تلاش مسلمین در حفظ و تألیف و تعلیم قرآن .قرآن شامل صدوچهارده سوره، شش هزار و دویست و سی شش آیه، هفتاد و شش هزار وچهارصد و چهل و دو کلمه و سیصد و بیست و شش هزار و ششتصد و هفتاد و یک حرف می باشد. آیات و سوره هایی از قرآن که در مدینه بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شده اند آیات یا سوره های مدنی و آنهایی که در مکه نازل شده اند را مکی می گویند. در قرآن آیات محکم، متشابه، ناسخ و منسوخ وجود دارد. سوره بقره با داشتن 286 آیه بزرگترین سوره قرآن و سوره کوثر با داشتن 3 آیه کوچکترین سوره قرآن است.

قریش: نام قبیله بزرگی از عرب که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از تیره بنی هاشم، از این قبیله است. از آنجا که مکه و اطراف آن برای کشاورزی مناسب نبود، قبیله قریش ( که ساکن مکه بودند) به بازرگانی پرداختند

ص: 193


1- حجر /9
2- فصلت/41 و 42

و این شغل یکی از علل ترقی فرهنگی آنها شد. گاهی به سوی یمن میرفتند و زمانی به شام، و به سبب مراوده و آشنایی با اقوام غیرعرب، افکار و اطلاعات آنان نسبت به دیگر اعراب روشن تر شد.

کعبه: از کلمه كعب به معنی برآمدگی و بالا آمدن است، هر اطاق مربع شکل و چهار گوشی را کعبه می گویند، خانه خدا را هم به همین دلیل کعبه می نامند. کعبه (خانه خدا) با سنگ های سخت و کبود رنگ بنا شده است و ارتفاع آن به 15 متر می رسد. درب آن از زمین2 متر فاصله دارد و در زاویه چپ درب، سنگ حجرالاسود در دیوار قرار گرفته که با زمین یک و نیم متر فاصله دارد.کعبه اولین معبد و مسجدی است که برای عبادت بنا شده است. قرآن کریم بنای آن و اعتبار آن را از ابراهیم (علیه السلام) یاد می کند که با فرزندش اسماعیل (علیه السلام) آن را ساخت ولی از آیات استفاده می شود که کعبه پیش از حضرت ابراهیم (علیه السلام) بوده است و ابراهیم آن را بازسازی نمود و از آن زمان کعبه بزرگترین و مهمترین نیایشگاه شد و اعراب از همه نقاط برای زیارت به کعبه می آمدند. اسامی سرزمین کعبه که در قرآن آمده است عبارتند از:

1. مَکّه: از تکاء به معنی خانه است.

2. بَکّه: چون سرزمین مکه منطقه ای خشک است و زمین آن جا آب را می مکد.

3. أُمُّ القُرى: زیرا مرکز و مادر همه بناهای جهان است.

4. بَلَدُالامین: زیرا شهرامن و ایمنی است، حتی حیوانات و حشرات در آن جا در امان هستند.

5 بیت عتیق: وجه تسمیه کعبه به این اسم از چند جهت است از جمله:

الف) آن که از سطوت و شکوه جباران آزاد است.

ب) یکی از معانی عتیق، کریم است و هر چه مگرم و زیبا را عتیق می نامند و چون کعبه این دو مزیترا داراست به این نام خوانده شده است.

ج) آن که عتیق به معنی قدیم است و چون نخستین خانه ای که به نام پروردگار بر روی زمین بنا شده این جاست به این نام معروف شده است.

در زمان پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) و پس از فتح مکه به دست مسلمین، حضرت علی (علیه السلام) 360 بتی را که در کعبه نگهداری می شدند را شکست و کعبه از سال دوم هجرت، قبله مسلمانان قرار گرفت و

ص: 194

مراسم حج آن بر مسلمین واجب شد.

لات: نام بت ثقیف است که در طائف بوده و قریش و قبایل دیگر عرب آن را می پرستیدند. پس از فتح مکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) مغیرہ بن شعبه را مأمور ویران کردن خانه لات کرد. چندی بعد در محل معبد لات، مسجد طائف بر پاگشت و در محل بت لات که سنگ مربعی شکل بود، منارهای ساخته شد که مؤذن هر روز از فراز آن مردم را به توحید و یکتاپرستی دعوت کند.

لُقمان: نام انسان کامل و معروفی است که خداوند به او حكمت عطا کرده بود. او پیغمبر نبود ولی مردی بود کثیرالفكر و حسن اليقين که خدا را دوست داشت و خدا نیز او را دوست داشت. برخی گفته اند که لقمان پسر خواهر ایوب(علیه السلام) و به قولی پسرخاله ایوب(علیه السلام) بود. او داود(علیه السلام) را با حکمت خویشیاری می رساند.

لوط: او پیامبری صاحب فضیلت بود و خدا به وی علم و حکمت عنایت کرد. به قولی لوط پسر خواهرابراهیم (علیه السلام) بود و یا برادرزاده ابراهیم (علیه السلام). لوطدر فلسطین و در محل زندگی خویش شهر سدوم مبعوث شد. اهلی سدوم و شهرهای اطراف که لوط پیامبر آنها شد، بت پرست بودند و کسی از آنها به لوط(علیه السلام) ایمان نیاورد حتی همسر لوط، سرانجام لوط با خانواده خود از آن جا بیرون رفتند(به جز همسرش) و عذاب الهی بر اهل آن شهرها نازل شد.

مجوس: کلمه مجوس در قرآن در برابر مشرکان و در صف ادیان آسمانی قرار گرفته است و از این چنین بر می آید که مجوس دارای دین و کتاب و پیامبری بوده اند. تردیدی نیست که امروز مجوس، به پیروان پیامبر ایران باستان یعنی زردشت گفته می شود و یا حداقل پیروان زردشت بخش مهمی از آنان را تشکیل میدهند. کتاب آنها «اوستا» نام دارد که در زمان سلطه اسکندر بر ایران از بین رفته است و بعد در زمان ساسانیان بازنویسی شده. مجوس اعتقاد به دو مبدأ خیر و شر یا نور و ظلمت دارند. آنها خدای نیکی ها و نور را «اهورامزدا» و خدای شرو ظلمت را «اهریمن» می نامند. مجوس به عناصر چهارگانه مخصوصا «آتش» احترام بسیار می گذارند تا آنجا که آنها را آتش پرست می خوانند و هر جا آنها هستند آتشکدهای کوچک یا بزرگ نیز وجود دارد.

ص: 195

بعضی واژه مجوس را ازماده «مُغ» که به پیشوایان وروحانیون اینمذهب می گفتند، مشتق می دانند و«موبد» که اکنون به روحانیون آنها گفته می شود در اصل از ریشه «مغود» بوده است. مغ به پهلوی و مخفف آن مو و مگوش به فارسی باستان به معنی مَجوس اند.

محمّد: به معنی دارنده خصال پسنديده بسیار است. محمد نام پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) و خاتم النبيين است. نام مادر محمد (صلی الله علیه و آله) آمنه و نام پدر ایشان عبدالله می باشد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) هشتم یا دوازدهم یا هفدهم ربیع الاول سال عام الفيل به دنیا آمدند. پدر حضرت پیش از تولد یا کمیپس از تولد آن حضرت وفات یافت و ایشان تحت کفالت جدشان عبدالمطلب (پدر عبدالله) به حلیمه سعدیه سپرده شد. پس از چهارسال، حلیمه وی را به مکه باز گردانید و به مادرش آمنه سپرد و آمنه او را به مدینه برد. کمی بعد آمنه وفات کرد و اندکی پس از آن عبدالمطلب هم از دنیارفت و حضرت محمد تحت سرپرستی عموی خود ابوطالب قرار گرفت و در سن سیزده سالگی با وی برای تجارت به شام رفت. محمد(صلی الله علیه و آله) در سن بیست سالگی شاهد واقعه فجار بود و در بیست و پنج سالگی از طرف خدیجه به سفر تجاری رفت و به خاطر امانت داری و درست کاری به محمد امین ملقب گردید و خدیجه که از زنان برجسته قریش بود و در آن زمان چهل سال داشت. خود به محمد پیشنهاد ازدواج داد و آن حضرت هم قبول کرد. در سی و پنج سالگی آن حضرت حادثه تجدید بنای کعبه اتفاق افتاد و در نهایت سنگ حجر الاسود با دستان مبارک ایشان در محل خود نصب شد. حضرت محمد قسمتی از سال را در کوه حراء به اعتكاف و عبادت می پرداخت، ایشان در چهل سالگی هنگامی که در حراء معتکف بود به مقام رسالت و پیغمبری مبعوث گردید. قرآن کریم به عنوان کتاب آسمانی برایشان نازل شد و این کتاب هم سند نبوت آن حضرت است و هم معجزه جاودان او می باشد زیرا تنها کتاب هدایت بشریت تا دامنه قیامت به شمار می آید.

لفظ محمد در آیات زیر به کار رفته است:

1.آیه144 سوره آل عمران:(محمد تنها فرستاده خداست. پیش از او هم فرستادگانی بودند که از دنیا رفتند. آیا اگر او بمیردیا کشته شود باید سیر قهقرائی کنید؟ و به آئین بت پرستی باز گردید؟) این آیه به مردم هشدار می دهد که آنهایی که بعد از مرگ پیامبر (صلی الله علیه و آله) به عقب برگردند و به دوران کفر وبت

ص: 196

پرستی باز گردند تنها به زبان خود عمل کرده اند و چرخهای سعادت خود را متوقف می سازند و با مرگ پیامبر دین خدا از بین نمی رود بلکه استوار و پا برجاست.

2. آیه40 سوره احزاب: (محمد پدر هیچیک از مردان شما نبود ولی رسول خدا و خاتم و آخرین پیامبران است و خداوند به هر چیز آگاه است) براساس این آیه شریفه محمد(صلی الله علیه و آله) آخرین نبی، رسول و فرستاده الهی برای بشریت است و این به معنای این است که انسان به مرحله ای از بلوغ فکری و فرهنگی رسیده است که می تواند با استفاده مستمر از اصول وتعلیماتی که نبی خاتم به طور جامع در اختیار او گذارده، راه را ادامه دهد بی آنکه احتیاج به شریعت تازه ای داشته باشد.

3. آیه2 سوره محمد: (و کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و به آن چه بر محمد(صلی الله علیه و آله) نازل شده که حق است و از سوی پروردگار است نیز ایمان آوردند خداوند گناهانشان را می بخشد و کارهایشان را در دنیا و آخرت اصلاح می کند)این آیه توصیفی است از وضع مؤمنان و طبق آیه، مؤمن باید ایمان بیاورد به خداوند و عمل و کار صالح و پسندیده انجام دهد و به آن چه بر پیامبر اسلام محمد(صلی الله علیه و آله) نازل شده است کامل ایمان داشته باشد در این صورت است که خداوند او را مورد آمرزش خود قرار می دهد و او را مطهر و پاک می گرداند و گناهانش را می بخشد.

4. آیه29 سوره فتح:(محمد فرستاده خداست و کسانی که با اوهستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند، پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود می بینی، آنها همواره فضل خدا و رضای او را می طلبند، نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است، این توصیف آنها در تورات است)

این آیه بیانگر اوصافی از یاران پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) می باشد که این اوصاف را قرآن به نقل از تورات بیان کرده است و توصیفیاران پیامبر در انجیل به نقل از قرآن چنین است:

ص: 197

و توصیف آنها در انجیل همانند زراعتی است که جوانه های خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته، تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است و به قدری نمو و رشد کرده و پر برکت شده که زارعان را به شگفتی وا می دارد.

مَدین: نام شهری بود که شعیب (علیه السلام) بر اهل آن مبعوث شد، مدین در بیان قرآن هم بر شهر شعیب (علیه السلام) اطلاق شده و هم بر قوم شعیب قابل انطباق است. این شهر در مشرق خلیج عقبه قرار داشته است و مردم آن فرزندان اسماعیل (علیه السلام) بودهاند. امروزه شهر مدین به نام معان نامیده می شود.

مدین همان شهری است که موسی (علیه السلام) از مصر به آن جا گریخت و مدت ده سال اجير شعیب (علیه السلام) شد. طبق قرآن بدست می آید که مدين جزء مملکت مصر نبوده است و مأمورین فرعون قدرت تعقیب موسی (علیه السلام) را در آن جا نداشتند.

مدینه: به معنی شهر است، جایی که مردم در آن اقامت دارند. مدینه در قرآن کریم، گاهی در معنای مطلق شهر به کار رفته است.(1) و گاهی مراد از آن مدینه الرسول است شهری که ابتدا يثرب خوانده می شد و پس از هجرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، مدینه نام گرفت.(2)

مریم: دختر عمران و مادر عیسی (علیه السلام) است، زنی که قرآن به پاکی او شهادت داده است. مادر مریم نذر کرد که: خدایا بچه ای که در شکم دارم در خدمت دین تو خواهد بود. خداوند این نذر را پذیرفت و زیر لطف خدایی، مریم به بهترین وجه تربیت شد و خداوند زکریا(علیه السلام) را بر او کفیل قرار داد.(3)زکریا(علیه السلام) می دید که در نزد مریم (علیها السلام) در زمستان میوه تابستان و در تابستان میوه زمستان است و اینهامائده های آسمانی بودند برای سیده زنان بنی اسرائیل، مریم (علیها السلام). طبق آیات قرآن، ملائکه و فرشتگان مریم (علیها السلام) را ندا کرده و او صدای آنها را شنیده و جواب گفته است. فرشته نزد او می آید، او فرشته ای را می بیند و بشارت عیسی را از زبان فرشته میشنود. مریم در زبان

ص: 198


1- اعراف/123ویوسف / 30
2- توبه / 120 و منافقون/ 8
3- آل عمران/37 و 35

عبری «میریوم» و در زبان یونانی «ماریه» تلفظ می شود. به موجب احادیث اسلامی او یکی از چهار زن مقدس به شمار می رود و او اولین زنی است که وارد بهشت می شود.

مسجداقصی: مراد از مسجد اقصی، کلیسای شهر اورشلیم است، بیت المقدس، که بعد از اسلام مبدل به مسجد شد. مسجد اقصی به اعتبار دوری از مکه، اقصی خوانده شده و به اعتبار آن که بعد از مساجد بزرگ مسلمانان خواهد بود به عنوان مسجد موصوف گردیده و این موضوع خود یکی از معجزات و اخبار غیبیه قرآن مجید است. این مسجد در جنگ های صلیبی ویران گردید و سلطان صلاح الدین ایوبی در سال 1987 میلادی بنای آن را تجدید و نوسازی کرد.

مسجدالحرام: اسم مسجد مکه است. کعبه، زمزم و مقام ابراهیم جزئی از این مسجد هستند. مسجد الحرام از آغاز ظهور اسلام مرکز علمی اسلامی بوده و به همین سبب در خود مسجد و در نزدیک آن مدرسها ورواقهایی برای تحصیل علوم دینی ساخته اند.

مسجد ضرار: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگام هجرت قبل از ورود به مدینه، به دهی رفت به نام قبا، در آن جا مسجدی ساخت و آن مسجد، اولین مسجدی بود که در اسلام ساخته شد به همین خاطر برای مسلمین ارزش و احترام مخصوصی دارد. همان موقع ابوعامر راهب که از دشمنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و از دشمنان اسلام بود به گروهی از مردم نامه نوشت که: آماده شوید و مسجدی بسازید، من پیش قیصر روم می روم با لشکری وارد مدینه شده و محمد (صلی الله علیه و آله) را از مدینه خارج می کنیم.مردم در کنار مسجد قبا مسجدی بنا کردند، منافقان در انتظار ورود ابوعامر بودند و می خواستند از آن مسجد استفاده کنند. لذا قرآن آن مسجد را مسجد ضرار خواند، مسجدی که به ضرر اسلام و برای کفر و ایجاد تفرقه و کمینگاه دشمن اسلام ساخته شده بود. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وقتی از تبوک بر گشت آیات وحی ماجرا را به ایشان خبر داد و آن حضرت را از رفتن و نماز خواندن در آن مسجد نهی کرد و مسجد قبا را ستود. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به چند نفر دستور داد رفتند آن مسجد را ویران کردند.

مصر: به معنی حد و مرز میان دو چیزیا دو قطعه زمین است. در قرآن به جزء هر چهار مورد، مصر به معنی مطلق شهر به کار رفته است و در آن چهار مورد مراد از مصر، شهر فرعون است. طبق تاریخ بیست و شش سلسله از فراعنه در مصر حکومت کردند.

ص: 199

مصریان، تمدن عالی داشتند و آثار اولیه تمدن از جمله خط، شاید اولین دفعه در این سرزمین ظهور کرده است.

مکه: نام شهری است در عربستان که کعبه (خانه خدا) در آن قرار دارد.شهر مکه امروزه از شهرهای بزرگ حجاز و مرکز عالم اسلام به شمار می رود. حضرت ابراهیم (علیه السلام) زوجه خود هاجر و فرزند خویش اسماعیل را در مکه ساکن ساخت و بنی جرهم و فرزندان اسماعیل (علیه السلام) و سپس بنی خزاعه بر مکه حکومت کردند و آن گاه نوبت به قریش رسید. کعبه در مکه بدست حضرت ابراهیم (علیه السلام) بنا شد و قبایل عرب از تمام نقاط عربستان به طرف آن متوجه گردیدند. برخی گفته اند که ایرانیان هم به زیارت کعبه می آمده اند و آهوان زرین که عبدالمطلب در چاه زمرم یافته است از بقایای نذور ایرانیان بوده است. موقعیت جغرافیایی مکه باعث شد که یک مرکز تجاری شود چون بین دو رشته کوه قرار داشت که آنجا را از هجوم قبایل تا حدی مصون می کرد و هم در مسیر کاروان های تجاری حبشه، یمن، سوریه، ایران و بابل قرار داشت.

پس از بعثت پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله)، در سال دوم هجرت، مسلمانان مکلف شدند به جانب کعبه نماز گزارند، در سال ششم هجرت صلح حدیبیه، صلح میان مسلمین و کفار مکه اتفاق افتاد، سال هفتم مسلمانان به انجام حج توفیق یافتند و در سال هشتم هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله) مکه را گشود و مسلمین در فتح مکه موفق شدند.

ملک الموت: بر حسب مشهور نام فرشته مرگ يا ملك الموت، عزرائیل می باشد. عزرائیل مرکب از دو کلمه عبری است و معنای آن نصرت خدا می باشد. عزرائیل نزد ما مسلمانان یکی از چهار فرشته مقرب الهی است و وظیفه اصلی او قبض روح بشر است. بر اساس آیات قرآن گاهی قبض روح به خدا نسبت داده شده.(1) ، گاهی به مجموعه ای از فرشتگان(2) و گاهی قبض روح به ملک الموت یا فرشته مرگ نسبت داده شده است.(3)

ص: 200


1- زمر /42
2- نحل/28
3- . زمر /42

اما باید توجه داشت در میان این تعبیرات هیچ گونه تضاد و منافاتی نیست، ملك الموت معنی جنس را دارد و به همه فرشتگان می تواند اطلاق شود و یا می توان گفت ملك الموت اشاره به رئیس و بزرگترین فرشته مأمور مرگ دارد. از آنجا که قبض روح بشر به فرمان خداوند انجام می شود این عمل به خدا نسبت داده شده است.

منات: نام بتی بود متعلق به قبیله هذيل و خزاعه که در محلی به نام «قدید» میان مکه و مدینه قرار داشت و نزد همه عرب محترم بود از جمله قبیله اوس وخزرج که برای او هدیه می برند و قربانی می کردند. بت پرستان به علت علاقه به منات، فرزندان خویش را عبدمنات وزید منات می نامیدند.

تا این که در سال هشتم هجرت یا فتح مکه، رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، حضرت علی (علیه السلام) را فرستاد تا منات را از بین ببرد. اعراب سه بت لات، عزی و منات را دختران خدا می دانستند ویا ملائکه را دختران خدا می پنداشتند و این سه بت را به تمثال فرشتگان ساخته و می پرستیدند. منات به معنای آزروبخت است و گویا منات خدای بخت بوده است.موسی: پیامبر و ناجی بنی اسرائیل از اسارت مصرو چنگال فرعون می باشد. موسی در زبانعبری«موشه»است به معنی از آب گرفته شده. ظاهرا چون مأموران فرعون او را در بچگی از آب گرفتند به این نام خوانده شده است. حالات حضرت موسی (علیه السلام) در قرآن مجید بیشتر از حالات دیگر پیامبران بیان شده.

ولادت موسی (علیه السلام) در روزگاری بود که فرعون پسران تازه مولود بنی اسرائیل را سر می برید به خاطر اینکه کاهنان به فرعون گفته بودند فرزندی در بنی اسرائیل متولد می شود که سلطنت تو را تهدید خواهد کرد. اما می شود گفت علت اصلی این کشتار بی رحمانه فرعون، ترس از کثرت مردان بنی اسرائیل و قوت گرفتن آنها بوده نه ترس از ولادت یک پسر. مادر موسی با الهام خداوندی نوزاد خود را شیر داد و در صندوقی گذاشت و در آب رها کرد به خواست خدا صندوق را غلامان فرعون گرفتند و به اصرار و خواهش همسر فرعون که فرزندی نداشت، فرعون از کشتن موسی صرف نظر کرد و او را نزد خودنگاه داشت. طبق خواست خداوند، موسی جز از پستان مادر خودش از کس دیگری شیر نوشید و به این ترتیب روی اراده خدا موسی (علیه السلام) در خانه فرعون رشد کرد و تربیت شد.

ص: 201

موسی جوانی برومند شد روزی در خیابان دید که یک اسرائیلی و یک مصری با هم دعوا می کنند و مصری قصدجان اسرائیلی را کرده، اسرائیلی از موسی کمک خواست و موسی با یک مشت کار مصری را تمام کرد. در پی این جریان اشراف دربار فرعون قصد کردند که موسی را بکشند، موسی از شهر فرار کرد و به مدین گریخت در آن جا با شعیب (علیه السلام) آشنا شد و با دختر او ازدواج کرد، مدت ده سال نزد شعیب زندگی کرد و اجیر او بود. بعد از آن همراه خانواده اش به سمت مصر حرکت کرد چون به صحرای سینا رسید ظاهر راه را گم کرد در این هنگام موسی (علیه السلام) از دور آتشی دید و تنها به سوی آتش راه افتاد و در آن جا بود که ندای وحی بر او نازل شد، خداوند با دادن دو معجزه عصا و یدبیضاء موسی (علیه السلام) را پیامبر خود کرد و او را مأمور کرد که نزد فرعون و قومش برود و آنها را هدایت کند. موسی (علیه السلام) نیز از خدا خواست برادرش هارون را با او همراه کند تا با او پیش فرعون برود. فرعون موسی را تکذیب کرد و موسی(علیه السلام) و پیروان او و بنی اسرائیل را تحت فشار قرار داد و آنان را آزار می داد، از خداوند دستور رسید که مصر را ترک کنند و موسی و یارانش به راه افتادند و لشکریان فرعون به دنبال آنها، در کنار دریای سرخ که دیگر هیچ راه فراری برایشان باقی نبود موسی(علیه السلام) از خداوندیاری خواست. در این هنگام به محض رسیدن عصای موسی (علیه السلام) به آب، دریا شکافت و موسی و یارانش به سرعت از دریا گذشتند فرعون هم به دنبال آنها حرکت کرد و بعد از عبور تمام یاران موسی(علیه السلام) دریا به هم آمد و فرعون و لشکر او در آب دریا غرق شدند.

میکائیل: نام یکی از فرشتگان مقرب درگاه الهی است. میکالیا میکائیل در زبان سریانی مرکب از دو واژه «میک» به معنای بنده کوچک و«ایل» به معنای خدا می باشد پس میکائیلیعنی بنده کوچک خدا. مشهور است که میکائیل از ناحیه خدای متعال مأمور رزق و حکمت و معرفت نفوس مردمان می باشد، البته در این مأموریت ها برای او یاوران و اعوانی از ملائکهوجود دارد که به فرمان او بر همه عالم مو كل اند. طبق احادیث اسلامی جبرئیل و میکائیل اولین فرشتگانی هستند که به فرمان خدا به آدم سجده کردند.

نسر، ود، يعوق، يغوث: طبق بعضی از روایات، بت پرستی قبل از حضرت نوح (علیه السلام) سابقه نداشت، بلکه قوم نوح آن را به وجود آوردند و مسأله از این جا سرچشمه گرفت که در فاصله زمان آدم(علیه السلام)

ص: 202

ونوح (علیه السلام) مردان صالحی بودند که مردم به آنها اظهار علاقه می کردند، شیطان از علاقه مردم سوء استفاده نمود و آنها را تشویق به ساختن مجسمه آن بزرگان و گرامی داشت آن مجسمه ها کرد. و چیزی نگذشت که نسل های بعد رابطه تاریخی این موضوع را فراموش کرده و تصور نمودند که این مجسمه ها موجوداتی محترمند که باید مورد پرستش قرار گیرند و به این ترتیب بت پرستی به وجود آمد.

در مورد این که پنج بت، ود، واع، يغوث، يعوق و نسر از کجا پیدا شدند، روایات گوناگونی وجود دارد از جمله:

1. بعضی گفته اند این ها نام پنج مرد صالح است که قبل از نوح (علیه السلام) می زیستند و بعد از مرگشان مجسمه هایی از آنان به عنوان یادگار و به تحریک ابلیس ساخته شد که مورد احترام بودند و به تدریج به صورت پرستش و بت پرستی در آمد.

2. بعضی گفته اند اینها نامهای پنج فرزند آدم(علیه السلام) است که هر کدام از دنیا می رفت مجسمه او را برای یاد بود می ساختند و در عصر نوح (علیه السلام) موج پرستش این مجسمه ها بالا گرفت.

3. بعضی دیگر معتقدند که اینها نام بتهایی است که در عصر نوح (علیه السلام) ساخته شد به خاطر این که نوح (علیه السلام) مردم را از طواف قبر آدم بازداشت آنها به تحریک ابلیس این بتها را ساخته و به پرستش آنها مشغول شدند.

سرانجام این بت های پنجگانه به عرب جاهلی منتقل شد و هر قبیله اییکی از این بت ها را برای خود برگزیدند. بت «وده» که به شکل مرد بود متعلق به طایفه بنی کلب در سرزمین دومه الجندل بود.

بت«یغوث» که به شکل شیر بود به طایفه بنی قطیفیا بنی مذجح تعلق داشت.

بت«يعوق» که به شکل اسب بود به طایفه همدان تعلق داشت.

بت«نسر» که به شکل پرنده باز بود به طایفه ذي الكلاع از قبایل حمير تعلق داشت.

بت«سواع» که به شکل زن بود به طایفه هذيل در سرزمین رهاط تعلق داشت.

باید دانست عرب جاهلی مخصوصاً اهالی مکه بت های دیگری نیز داشتند که از جمله بت «هبل» بود که بزرگترین بتهای آنان محسوب می شد و در داخلخانه کعبه قرار داشت و 18 ذراع طول آن بود،

ص: 203

بت«اساف»در مقابل حجر الاسود و بت«نائله»در مقابل رکن یمانی گوشه جنوبی خانه کعبه و همچین بت«لات»،«عزی» و«منات».

نصاری: تابعین حضرت مسیح (علیه السلام)اند. نصاری جمع است و مفرد آن نصرانییا نصری منسوب به ناصره می باشد. ناصره شهری است در منطقه جليل از فلسطین. چون زمان کودکی و طفولیت مسیح (علیه السلام) در آن جا سپری گشته لذا به آن عیسای ناصری می گفتند در نتیجه پیروان ایشان را نصرانی و نصاری می نامند.

به موجب قرآن مجید حضرت مسیح (علیه السلام) آمده است تا به بنی اسرائیل حکمت و کتاب تورات و انجیل بیاموزد و با تصدیق تورات برخی از آن چه بر یهود حرام شده بود برایشان حلال گرداند و آنان را به عبادت خدای یگانه که پروردگار او که پروردگار همه عالم است دعوت کند.

حواریون جمع حواری از ماده حور به معنی سفید و سفید کردن است و به هر چیز سفید اطلاق می شود و حوریان بهشتی را نیز به همین جهت «حوريه» می گویند که سفید پوست اند.

علت نام گذاری شاگردان حضرت عیسی (علیه السلام) به این نام این است که آنها علاوه بر اینکه قلبی پاک و روحی با صفا داشتند در پاکیزه ساختن و روشن نمودن افکار دیگران و شستشوی مردم از آلودگی و گناه کوشش فراوان داشتند.

قرآن درباره حواریون سخن گفته و ایمان آنان را متذکر شده است. در انجیل متی و لوقا اسامی حواریون چنین آمده است: 1. پطرس 2. اندریاس3. يعقوب 4. يوحنا 5. فیلو پس 6. برتولولما 7. ثوما 8.متی. 9. يعقوب ابن حلفا 10. شمعون ملقب به غیور11. يهودا برادر یعقوب12. یهودای اسخریوطی که به حضرت مسیح (علیه السلام) خیانت کرد

حواریون به همراه عیسی (علیه السلام) در سفرها به راه می افتادند و هر گاه تشنه یا گرسنه می شدند به فرمان خداوند غذا و آب برای آن ها آماده می شد. آن ها این جریان را افتخار بزرگی برای خود دانستند و از مسیح (علیه السلام) پرسیدند آیا کسی بالاتر از ما پیدا می شود؟ عیسی (علیه السلام) فرمود: آری، از شما بالاتر کسی است که زحمت بکشد و از دست رنج خود نان بخورد. به دنبال این جریان آنها به شستشوی لباس و گرفتن اجرت در برابر آن مشغول شدند.

ص: 204

نوح: نام اولین پیامبر اولوالعزم و داعی توحید است. او با لقب «عَبدِ شَکُور» از جانب خدا مفتخر است. طبق آیات قرآن حضرت نوح(علیه السلام) نهصد و پنجاه سال در میان قومش به تبلیغ و دعوت مردم به توحید مشغول بود ولی قوم ظالم او هدایت نشد و دچار طوفان که عذاب الهی بود شد. قوم نوح (علیه السلام) بت پرست بودند و در مدت نهصد و پنجاه سال زحمت و تبلیغ پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)، جز اندکی به خدا و پیامبر ایمان نیاوردند. چون دیگر امیدی به ایمان آوردن مردمان نبود، نوح به درگاه خداوند استغاثه کرد. پس از این خدا به نوح (علیه السلام) دستور داد برای خود و یارانش کشتی بزرگیبسازد. چون به زودی عذاب الهی که طوفانی بزرگی است کافران را فرا خواهد گرفت. نشانه شروع طوفان آن بود که از تنوری که نوح (علیه السلام) می شناخت، آب فوران کند. بالاخره آب از تنور فوران کرد، به نوح خطاب رسید که از هر حیوانیک جفت و نیز خانواده خویش (به جز پسرش که از کافران بود) و مؤمنین را به کشتی سوار کن. بلای خداوندی آغاز شد، باران های شدید و سیل آسا شروع شد و آبها از دل زمین به بیرون فوران کردند و همه نافرمانان را فرا گرفته و نابود کردند، همه غرق شدند. دستور آسمانی رسید که ای زمین آبت را فرو بروای آسمان آبت را قطع کن، طوفان تمام شد. و مؤمنین در کشتی نوح در پرتو امان و رحمت خداوند بودند و کشتی بر کوه جودی بر زمین نشست

وادی الايمن: نام درهای است که حضرت موسی (علیه السلام) در آن نورالهی را به صورت آتش در درخت جلوه گردید و در آن جا ندای «اخلع نعليك» به گوش او رسید و به رتبه نبوت مبعوث شد. این دره در طرف راست کوه سینا (حوریب) قرار دارد که به آن وادی مقدس یا وادی الايمن یاطوی گفته میشود.

هاروت و ماروت: در سرزمین بابل که سحر و جادو گری به اوج خودرسیده بود. و باعث ناراحتی و آزارمردم گردیده بود، خداوند دو فرشته به نام هاروت و ماروت را به صورت انسان مأمور ساخت که عوامل سحر و طريق أبطال آن را به مردم بیاموزند، تا بتوانند خود را از شر ساحران برکنار دارند. ولی این تعلیمات بالاخره قابل سوء استفاده بود، چرا که فرشتگان ناچار بودند برای ابطال سحر ساحران طرز آن را نیز تشریع کنند، تا مردم بتوانند از این راه به پیشگیری بپردازند. این موضوع سبب شد که گروهی پس از آگاهی از طرز سحر، خود را در ردیف ساحران قرار دهند و موجب مزاحمت تازه ای برای مردم شوند. با

ص: 205

این که آن دو فرشته به مردم هشدار دادند که اینیک نوع آزمایش الهی برای شماست و حتی سوء استفاده از این تعلیماتیک نوع کفر است اما آنها به کارهایی پرداختند که موجب ضرر و زیان مردم

شد.

واژه هاروت و ماروت هر دو غیر عربی اند، «هروت» به معنی «حاصلخیزی» و «مروت» به معنی «بی مرگی» است.

هارون: از انبیاء بنی اسرائیل و برادر حضرت موسی (علیه السلام) است. هارون به معنی کوه نشین بانورانی می باشد. باید دانست در آیه28 سوره مریم مقصود از هارون، هارون پیامبر که برادر موسی (علیه السلام) است، نمیباشد و او شخص دیگری است. هارون (علیه السلام) در عین نبوت، وزیر موسی(علیه السلام) بوده است و این درخواست خود موسی(علیه السلام) بود که از خداوند خواست تا برادرش هارون را وزیر و یار او قرار دهد.

در سوره انعام آیات84 تا 89،هارون از جمله پیامبرانی معرفی شده که آنها محسنان، صالحان برگزیدگان، هدایت شدگان، صاحبان کتاب و حکم و نبوت اند. هارون برادر بزرگ موسی است و پدر و مادرشان یکی است. هارون (علیه السلام) به هنگام عزیمت موسی (علیه السلام) به میقات جانشین آن حضرت در میانبنی اسرائیل بود. طبق حدیث منزلت، نسبت میان هارون و موسی(علیه السلام) و نسبت میان علی (علیه السلام) و پیامبر (صلی الله علیه و آله) همانند است یعنی علی (علیه السلام) برادر، وزیر وجانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود همان گونه که هارون این مناصب را نسبت به موسی(علیه السلام) دارا بود.

هامان: نام وزیر فرعون است که فرعون به او دستور می دهد که برای او قصری بلند بسازد تا از فراز آن به خدای موسی (علیه السلام) دست یابد. هامان در دستگاه فرعون دارای مقام بسیار مهمی بوده که قرآن کریم او را در ردیف فرعون به شما می آورد.

در قاموس کتاب مقدس از هامان دیگری نام برده شده است که وزیر اول خشایارشا معرفی شده که با یهودیان دشمن بوده و چون مرد خای یهودی به او تعظیم نکرد، دستور قتل عام یهود در فارس را صادر کرده است ولیاستر، همسر شاه از اجرای دستور هامان جلوگیری کرده و خشایارشاه را بر آن داشت که هامان را بر فراز همان داری که برای مردخای آماده شده بود بیاویزند.

ص: 206

هود: از انبیاء بزرگوار الهی است که بر قوم عاد مبعوث شد. هود(علیه السلام) در احقاف به پیامبری رسید، قوم او انسان های ما قبل تاریخ اند و ذکری از آنها در تاریخ نیامده اما قرآن کریم مقداری از حالات آنها را ضمن چند آیه نقل کرده است. قوم حضرت هود(علیه السلام) در اثر عدم قبول دعوت پیامبر خود دچار عذابی سخت شده و بادی سرد و سوزان آنها را نابود کرد.

يأجوج و مأجوج: این دو نام متعلق به دو قبیله وحشی خونخوار بوده است که مزاحمت شدیدی برای ساکنان اطراف مرکز سکونت خود داشته اند. آنان در دور دست ترین نقطه شمال آسیا زندگی می کردند و مردمی جنگجو و غارتگر بودند. این دو قبیله در نواحی مغولستان ساکن بودند، مردم این منطقه به سرعت زاد و ولد می کردند و پس از کثرت و فزونی به سمت شرق یا جنوب سرازیر می شدند و همچون سیل روانی این سرزمین ها را زیر پوشش خود قرار می دادند. آنها اقوام و مردمی وحشی بودند که به سرزمینهای اطراف هجوم کرده و آن جا را تصرف می کردند از جمله: هجوم این قبایل وحشی در قرن چهارم میلادی تحت فرماندهی «آتیلا» بود که تمدن امپراطوری روم را از میان بردند. آخرین دوران هجوم آنها، در قرن دوازدهم میلادی به سرپرستی چنگیز خان صورت گرفت که بر ممالک اسلامی و عربی هجوم آوردند و شهرهای بسیاری از جمله بغداد را ویران نمودند.

یحیی: از انبیاء بنی اسرائیل و پسر زکریا(علیه السلام) است که در خردسالی به مقام نبوت رسید. نام مبارکش پنج بار در قرآن آمده است. یحیی را در زبان اروپایی ژان یا جان می نامند. یحیی در اثر دعای پدرش که از خداوند فرزندی خواست، متولد گردید. ولادتش خارق عاده بود چون زکریا در آن موقع پیر و ناتوان و زنش فرتوت و از اول زندگی نازا بود با این حال خداوند دعای زکریا را اجابت کرد و او را به تولد یحیی بشارت داد. به موجب آیه13 سوره مریم به یحیی خطاب شده که کتاب را با قوت و نیرو بگیر، طبق آیه ممکن است یحیی (علیه السلام) صاحب کتاب بوده و یا به تعبیر دیگریحیی (علیه السلام) به حکم گرفتن و عمل کردن به تورات مکلف شده است. یحیی (علیه السلام) مصدق و بشارت دهنده حضرت عیسی (علیه السلام) بود، او پیشوای قوم خود و پارسا و پیغمبر خدا و از شایستگان و صلحا بود.(1) صابئین خود را پیروان حضرت یحیی (علیه السلام) میدانند و در نزد مسيحيان يحیی (علیه السلام) تعمید دهنده عیسی (علیه السلام) است. او انسانی پاک

ص: 207


1- آل عمران / 39

و متقی بود و به پدر و مادرش نیکی می کرد و ستمکار و عصیانگر نبود، سلام بر او روزی که به دنیا آمد، روزی که از دنیا رفت و روزی که سر از قبر بر می دارد.(1)

قرآن درباره شهادت یحی(علیه السلام) چیزی نگفته است، تاریخ در این باره چنین نقل می کند: هیرودیس حاكم فلسطين عاشق هیرودیا دختر برادرش شد و تصمیم گرفت با وی ازدواج کند، این خبر به حضرت یحیی (علیه السلام) رسید و او اعلام کرد این نکاح حرام و باطل و خلاف دستور تورات است و با این عمل به مبارزه بر خواست. هیرودیا پس از شنیدن این مطلب طوری دل هیرودیس را ربود که او را به قتل یحیی (علیه السلام) را داشت. به دستور هیرودیس سر گرامی یحیی (علیه السلام) را از بدن جدا کردند و او را شهادت رساندند.

حضرتیحیی (علیه السلام) و حضرت عیسی (علیه السلام) قدر مشترکهایی دارند از جمله: زهد فوق العاده، مجرد زیستن و این که نتوانستند ازدواج کنند، تولد اعجاز آمیز.

امام حسین (علیه السلام) و یحیی (علیه السلام) نیز جهات مشترکی دارند: نام حسین همچون نام یحیی بی سابقه بود، مدت حمل آنها نسبت به معمول کوتاهتر بود، هر دو در راه امر به معروف و نهی از منکر به شهادت رسیدند. سرمبارک هر دو از تن جدا شد و برای حاکم ظالم عصر خودشان برده شد.

يعقوب: فرزند اسحاق بن ابراهیم (علیه السلام) و پدر انبیاء بنی اسرائیل است. نام دیگریعقوب(علیه السلام) که در قرآن نیز به آن اشاره شده، اسرائیل می باشد.یعقوب نامیده شدن این جناب به آن سبب است که تولد وی با برادر خود که عیسو نام داشت توأمان بوده یعنی این ها دوقلو بودند با این تفاوت که ابتدا عيسو متولد می شود و در عَقبِ او يعقوب به دنیا می آید به همین سبب او را یعقوب نامیده اند. تورات می گوید : چون هنگام تولد او پاشنه پای برادر خود را گرفته بود، نام او يعقوب (علیه السلام) شد. يعقوب (علیه السلام) دو زن داشت که نام یکی «لیه» و نام دیگری «راحیل» بود. يعقوب از این دو زن، دوازده فرزند پسر داشت که عبارتند از: 1. روبین2. شمعون. يهودا4. يساکاره زبولون 6. يوسف 7. بنیامین8 جاد 9. اشير 10. دان 11. نفتالی12. لاوی

ص: 208


1- مریم /14 و 15

مقصود از بنی اسرائیل یا همان اسباط يعقوب، فرزندان دوازده فرزند یعقوب می باشد. بنابراین یعقوب دارای دوازده سبط بوده است که جمع آن اسباطمی باشد و هر سبطی به نام یکی از فرزندان یعقوب نامیده شده است و هر کدام از اسباط دارای مأموریت و وظیفه خاصی بودند. به موجب تورات حضرت موسی (علیه السلام) سبط لاوی را به شمار نیاورده و افراد آن سبط را مأمور حفظ اشياء مقدس و متصدی مقام کھانت ساخته است. در عوض، سبط یوسف به دو سبط یعنی بنی افرایم و بنی منسّی تقسیم شدند و حضرت موسی(علیه السلام) خود نواده افرایم است.

در تورات، مملکت اسرائیل (تا بعد از حضرت سلیمان) بر تمام اسباط دوازده گانه که تحت حکومت یک حاکم (داود یا پادشاه دیگری به سر می بردند اطلاق شده است. در زمان سلطنت رحبعام فرزند سلیمان، میان قبیله افرایم و قبیله یهودا اختلافی حاصل شد. بنی افرایم با نُه سبط دیگرکه در شمال فلسطين زندگی می کردند از یهودا جدا شدند و مملکتی مستقل به نام مملکت اسرائیل تشکیل دادند و یربعام را به سلطنت انتخاب کردند و راه بت پرستی پیش گرفتند. اما یهودا و بنیامین در جنوب تشکیل مملکت کوچکی دادند و مانند گذشته یهوه خدای یگانه یهودا را می پرستیدند.

يوسف: فرزند یعقوب (علیه السلام) و نواده اسحاق بن ابراهیم (علیه السلام) می باشد. خدا یوسف (علیه السلام) را از مخلصين خوانده که از خالص شدگان برای خدا بود و شیطان و نفس را در وجود او راهی نبود. ماجرای شگفت انگیز او که مجسم کننده جمال انسانیت و خویشتن داری و ایمان ایشان است به طور مفصل به عنوان احسن القصص در سوره ای به نام آن حضرت ذکر شده و خداوند به شرح حال ایشان بیشتر اعتنا فرموده است.

يونس: نام یکی از پیامبران الهی است. از او به نام ذالنون و صاحب الحوت نیزیاد شده است. یونس به معنی کبوتر است. یونس (علیه السلام) از قوم خویش قهر کرد و از میان آنها بیرون رفت و بر کشتی که آماده حرکت بود سوار شد، در میان راه طوفانی سخت رخ داد، برای جلوگیری از غرق شدن کشتی قرار شد بار کشتی را سبک کنند، بار کشتی را به دریا

ص: 209

ریختند ولی خطر بر طرف نشد پس تصمیم گرفته شد یکی از افراد کشتی را به دریا افکنند و برای انتخاب آن شخص قرعه انداختند و نهایتا قرعه به نام یونس افتاد، او را به دریا انداختند و نهنگی او را لقمه وار در دهان گرفت و بلعید. قرآن می گوید اگر یونس از خداپرستان نبود و خدا را تسبیح نمی گفت تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند. او را از شکم ماهی به ساحل انداختیم در حالی که مریض و ناتوان بود. درخت کدویی بر او رویاندیم و او را پیامبر صدهزار نفر یا بیشتر کردیم و آنها ایمان آوردند.(1)

یهود: نام قومی است که ابتدای آن از دوازده فرزند حضرت یعقوب (علیه السلام) است و بعد از آنها فرزندانشان، پس بنی اسرائیل همان قوم یهود هستند. ولی مراد از یهود در قرآن دینیهود است نه نژاد آنها. هیچ قومی نسبت به پیامبرانشان مانند یهود نافرمانی نکرده و در میان هیچ قومی به اندازه یهود پیغمبر مبعوث نگردیده و معجزات به وقوع نپیوسته است و معجزات پیامبرانیهود از همه پیامبران بیشتر بوده است. قرآن در سوره ها و آیات متعددی به بدعت ها، کارهای خلاف و سرگذشت های یهود اشاره کرده است.

کتاب اصلی یهود، تورات است و شرح و تفسير تورات، تلمود نام دارد (به معنی آموختن) تورات شامل پنج کتاب است که به آنها اسفار خمسه می گویند هرکتاب یک سفراست.(2)

ص: 210


1- . صافات / 139 تا 148
2- منابع مورد استفاده: الف) اعلام قرآن - دكتر محمد خزائلي ب)قاموس قرآن - سيدعلي اكبرقرشي ج) دانستني هاي قرآن - مصطفي اسرار د) تفسير نمونه - زير نظر آيت االله مكارم شيرازي

فصل سوم: نامها و صفات الهی در قرآن کریم

اشاره

ص: 211

ص: 212

اسم: اسم به معنای نام است. گویند اصل آن (سمو) است به معنی رفعت، که همزه اول عوض از واو می باشد. بعضی دیگر گفته اند اصل آن (وسم) است به معنی علامت، که واو به همزه قلب شده است. (1) اسم در مباحث خداشناسی همان است که در قرآن کریم با عنوان «اسماء الحسنی» از آن یاد می شود. این اسم در اصطلاح عبارت است از ذات همراه با تعیّنی از تعیّنات و کمالی از کمالات الهی.

اسماء حسنی: مقصود از این عنوان همه نامها و صفات الهی است زیرا همه اسماء و صفات خداوند نیکو و زیبا و پسندیده هستند. تعبیر اسماء حسنا اشاره به صفات جمال و جلال ویژه حق است که هر کدام از کمال مخصوص یا نفی نقصی حکایت می کند. بنابراینیک نام گذاری ساده و معمولی نیست. زیرا نامهای خداوند یا از کمال ذات او خبر می دهند (عالم و قادر) یا از عدم وجود هر گونه نقص (قدوس) و یا حاکی از افعال اوست که فیض وجود را از جهات مختلف منعکس می کند، (رحمان، رحیم، خالق، مدبر، رزاق)

اقسام اسماء الهی

1. اسماء ذات: که خاص ذات با جلال خداوند است و بدون اضافه به خلق و ممکنات، نشانه ذات کامل و اعلا مرتبه وجود حق تعالی و قائم به ذات اوست. مانند: الله، قدوس، عظیم، صمد و..

ص: 213


1- قاموس قرآن ، ج3 ، ص328

2. اسماء صفات: که خداوند متعال را با یکی از صفات عاليه ربانی او معرفی می کند، یعنی هر صفت بیانگر و صفی خاص از ذات الهی می باشد. مانند: رحمن، رحیم، کریم، علیم و...

3. اسماء افعال: که حاکی از تجلی فعلی و افعالی حق تعالی و بیانگر مشیت و اراده او می باشد. مانند رزاق، ستار، تواب، هادی و.

بر همین اساس صفات الهی نیز به سه قسم، تقسیم شده است: قسمتی از این اوصاف از قبیل اوصاف کمالیه ذاته خداوند است که صفات جمال نام دارند. و قسمتی از قبیل اوصافی است که هرگونه نقص را از ذات مقدس خداوند دور می شمرد که صفات جلال نام دارند. و قسمت زیادی از آن صفاتی است که از ناحيه افعال خداوند مشتق شده که صفات فعل نام دارند.

در آیات (22 و 23 و 24) سوره مبارکه حشر همه اقسام سه گانه اسماء الهی (ذاتی، صفاتی و افعالی ) بیان شده است. باید دانست که اولا همه صفات و اسماء الهی عین ذات پاک حقند و ثانيا همه صفات و اسماء الهی عین یکدیگر می باشند و همه آن ها در اسم مبارکه «الله» مستجمع هستند. یعنی این اسم شریف جامع همه کمالات لايقه ذات بی همتای حق تعالی است، همان ذات بی همتایی که مقدس و برتر از توصیف و تمثيل است. بنابراین اسماء و صفات خدای تعالی مظاهر و تجلیات آن ذات واحد می باشند، لذا واحد هستند وعين آن ذات واحدند و به عبارت دیگر همه صفات و اسماء باهم یگانه اند و عین ذات یگانه پروردگارند.(1)

در قرآن کریم بیش از یکصد و بیست اسم، اعم از اسم ذات، صفات و افعال برای خدای سبحان ذکر شده است. گر چه ذات خدا، به معنای هویت مطلق برتر از اسم و رسم و وصف است ولی معمولا در پایان آیات به تناسب موضوع و محتوای آیه، برای بیان حکمت حکم یا تثبیت حکم، اسمی از اسماء با وصفی از اوصاف یا فعلی از افعال حق بیان شده است.

در برخی آیات، اسم و ذات و صفات و افعال با هم آمده است که مراتب سه گانه توحید را یک جا در بر دارد.(2) در سوره مبارکه حدید آیه3، پنج وصف برای خدا ذکر شده است.

ص: 214


1- پيام قرآن،ج4 ،مكارم شيرازي، ص 45. 43
2- حشر /22. 24

فهم عمق این صفات و اینکه چگونه خدا در عین ظاهر بودن باطن است و در عین اول بودن آخر، در توان هر ذهن متعارفی نیست. باید دانست که جمع بين صفات متضاد در وجود غير محدود ممکن است، زیرا پس از تحلیل، روشن می شود که در هستی محض هیچ گونه تضادی بین آنها راه ندارد.

آیت الکرسی نیز مشتمل بر بسیاری از اسمای حسنای الهی است.(1) و شاید مشتمل بر اسم اعظم نیز باشد، از نبی گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) نقل است که سوره بقره سید قرآن و آیه الکرسی سید سوره بقره است. و از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که هر چیزی بلندایی دارد و بلندای قرآن آیه الکرسی است.

سیادت سور و آیات قرآن نسبت به یکدیگر به لحاظ مضمون آنها است. و مضمون این آیه شریفه همان اسمای حسنای حق است که هیچ آیه ای به تنهایی این تعداد اسمای الهی را بیان نکرده است. سوره توحید که در آن از صفات جمال و جلال حق یاد شده است، از ابتدا تا انتها درباره توحید است و چون موضوع سوره توحید است از مضمون و عمق ویژه ای برخوردار است، لذا نسبت به بسیاری از شور، گرامی تر است.(2)

تعداد و شماره اسماء حسنا در قرآن

در آیات کریمه قرآن دلیلی که نشان دهد شماره و عدد اسماء حسنا چقدر است و محدوده معین آنها چیست و تا چه حد است وجود ندارد. بلکه از ظاهر آیه (8 طه) و آیه (80 اعراف) و آیه (24 حشر) و امثال آن بر می آید که هر اسمی در عالم باشد که از جهت معنا أحسن اسماء بوده باشد آن اسم از آن خداست، پس نمی توان اسماء حسنا را شمرده و به عدد معين محدود کرد. اما آن مقداری که در خود قرآن ذکر شده است به نقلی صد و بیست و هفت اسم است.(3)

اما به دیگر نقل دویست و چهار اسم می باشد، که اینک به شرح آنها می پردازیم:

ص: 215


1- بقره/255
2- توحيد در قرآن، جوادي آملي، ص237 و 236
3- ترجمه تفسیر المیزان، ج16، ص 272

1.آخِر: فرجام، آن که پس از همه نیز خواهد بود، مقابل اول است. خداوند آخر است بی آن که انتهایی داشته باشد و به تعبیر دیگر ابدی است و پس از فنای همه اشیاء باقی و جاوید است.(1)

2. اَبصَر: بینا، بیناتر. (اَبصِرِ بِهِ) یعنی چه بینا است، صیغه تعجب است و برای بیان عظمت علم خداوند است. یعنی او به قدری بینا است که انسان را در شگفتی فرو می برد. آری کسی که از پنهان و آشکار مجموعه آفرینش آگاه و با خبر است حتما به امور دیدنی و بینایی نیز عالم و آگاه است.(2)

3. اَبقی: پاینده تر، باقی تر، جاودانه تر، خداوند از هر چیزی پاینده تر، باقی تر و جاودانه تر است.(3)

4. اَحَد: یگانه و بی همتا در ذات خود. بعضی «احد» و «واحد» را به یک معنی دانسته اند و بعضی گفته اند احد ذاتی است که قبول کثرت نمی کند نه در خارج و نه در ذهن و بنابراین هرگز داخل عدد نمی شود. بعضی نیز گفته اند احد اشاره به بسیط بودن ذات خداوند دارد زیرا ذات بسیط خداوند هیچ گونه تركيب خارجی و عقلی را نمی پذیرد. بی شک ذات خداوند به همه این معانی احد است.(4)

5.اَحسَنَ الخالِقين: نیکوترین آفریدگار، بهترین خلق کنندگان، بهترین خالقها، از آن جایی که خلق به معنی اندازه گیری و صنعت می باشد درباره غیر خداوند نیز صادق می باشد. اما خلقت و آفرینش خداوند نامحدود است و شامل همه چیز می شود و خالقیت غیر خدا بسیار محدود و توأم با انواع ضعفها و نقص ها و عیب ها می باشد به همین جهت تنها خداوند است که بهترین خلق کنندگان است و از سوی دیگر خداوند در خالقیت خود مستقل است اما سایر خالق ها در خالقیت خود وابسته به اذن و اراده الهی هستند.ِ(5)

6. اَحكمُ الحاکمین: عادل ترین دادرسان، نیکوترین داوران، حکم خداوند از حکم همه حاکمان برتر است و آن وجود مقدس خود از همه حکم کنندگان برتر است. همچنین خداوند در همه احکام

ص: 216


1- حديد /3
2- کهف/26
3- طه /73
4- اخلاص /1
5- مؤمنون/14 و صافات/125

فرمان هایش حکیمانه ترین و متقن ترین احکام و فرمان ها را که توأم با علم و حکمت و تدبیر است برایبشر صادر فرموده است و او از هر جهت بهترین حکم کنندگان و عادل ترین و نیکوترین داوران است.(1)

7.اَرحمُ الرّاحِمِينَ: بخشنده ترین بخشندگان، مهربان ترین مهربانان، خداوند دارای رحمت بی پایان می باشد به همین سبب بخشنده گناهان گناهکاران توبه کار می باشد. این است که در دردها و ناراحتی ها و بیماریها و مشکلات و گرفتاریها انسانها به خدای رحمان و رحیم روی می آورند.(2)

8. اَسرَعُ الحاسبِینَ: چابک ترین حسابرسان، سریعترین حسابگران. خداوند به سبب علم ذاتی و بی کران خود در روز حساب و قیامت به سرعت تمام اعمال و پرونده های اعمال همه افراد بشر را مورد حسابرسی قرار می دهد و این امر در کمترین و کوتاه ترین زمان بر اساس امور دنیوی انجام می پذیرد.(3)

9. اَسمَع: شنواتر. به راستی خداوند چه شنوا است و چگونه چنین نباشد که او دارای علمی بی کران و عظیم است و به همه شنیدنی ها و اصوات، علم و آگاهی دارد و از پنهان و آشکار همه امور آگاه است.(4)

10. اَشدُّ بأساً: سخت عذاب. خداوند قدرتش برتر و بیشتر است. کلمه «بأس» در لغت به معنی قوت و استحکام و شجاعت است و بی شک قدرت خداوند ما فوق همه قدرتها است. (5)

11. اَشدُّ تَنكيلا : سخت عقوبت، خداوند مجازاتش بسیار دردناک است. کلمه «تنكيل» از ماده «نكول» به معنی امتناع کردن از روی ترس است و در اصل از نكل (بر وزن اكل) به معنی لجام حیوان گرفته شده و بنابراین تنکیل که مصدر باب تفعیل است به معنی کاری است که طرف با مشاهده آن از خلاف کاری برگردد و این همان مجازات است که هم باعث عبرت ستمکار و هم باعث عبرت دیگران می شود. بنابراین مجازات خداوند ما فوق همه مجازات ها است.(6)

ص: 217


1- هود /45و تین/8
2- اعراف/151 و یوسف92 و 64 و انبیاء83
3- انعام /62
4- کهف /26
5- نساء/84
6- نساء/84

12. اَعلَم: داناتر، آگاه تر. بدیهی است که علم خداوند مطلق و نامحدود است و همه عالم غیب و شهادت را شامل می شود بنابراین حق تعالی اعلم است نسبت به همه حقایق.(1)

13. اَعلمُ بِالظالميِن: داناترین به کار ستمگران. خداوند ظالمان را بهتر می شناسد و نسبت به حقیقت و شخصیت و کار و سرانجام آنان آگاه تر است.(2)

14. اَعلمُ بِالمُعتدين: داناترین به کار از حد در گذرندگان، داناترین به کار تجاوز گران. خداوند تجاوزگران را بهتر می شناسد و به کار و سرانجام آنان آگاه تر است.(3)

15. اَعلمُ بِالمُفسدین: آگاه تر به حال مفسدان. خداوند به حال مفسدان آگاه تر است و آنان را بهتر می شناسد.(4)

16. اَعلی: برتر، والا، بلند مرتبه، بزرگ. از آنجایی که خداوند از هر کس و هر چیز و هر چه تصور کنیم و هر خیال و قیاس و گمان و وهم، و هر گونه شرک جلی و خفی برتر و بالاتر است، پس اعلی می باشد.(5)

17. اكرم: بخشنده ترین، گرامی ترین، بزرگوارترین. خداوند از هر کریمی، کریم تر و از هر بزرگواری، بزرگوارتر است. (6)

18. اله: خدا، معبود. کلمه «اله» در بیشتر سوره های قرآن کریم به کار رفته و جمعاً112 مرتبه بیان شده است. خداوند اله مردم است زیرا مردم در طریق عبودیت او گام می نهند و از عبادت غير او پرهیز می کنند.(7)

19. الله: خدا، نام خاص و نام ذات خداوند متعال. این نام جامع همه اسماء و صفات الهی می باشد. کلمه جلاله «الله» یا مأخوذ است از «اله» به فتح همزه و کسر لام و آن به معنای تحیر و دهشت می باشد یعنی

ص: 218


1- بقره /30، انعام /53 و 117، اسراء/84
2- انعام/58
3- انعام /119
4- يونس /40
5- اعلى /1و ليل /20
6- علق /3
7- ناس /3

در عقلا حقیقت ذات حق تعالی متحيرند و یا مأخوذ از «اله» به فتح همزه و لام است یعنی معبود حقیقی. بعضی گفته اند اله به معنای سکون است زیرا که به ذکر حق قلوب مطمئن می گردد. (1) کلام مشهور و معروف این است که الله اسم معبود بحقی است که مستجمع تمام صفات جلال و جمال و دارای همه کمالات می باشد. در کتاب شریف مصباح کفعمی برای اسم شریف الله نسبت به سایر اسماء ده امتیاز قائل شده بدین شرح: 1. مشهورترین اسماء الله است. 2. در قرآن بالاترین جایگاه را دارد. 3. در دعا بالاترین اسماء است. 4. مقدم بر همه اسماء و پیشوای همه نامها می باشد. 5. کلمه اخلاص به این اسم اختصاص دارد، (لااله الا الله) 6. شهادت مسلمان فقط به این اسم تحقق می پذیرد. 7. این اسم علم است و مخصوص ذات مقدس خداست و بر غیر او نه از روی حقیقت و نه از روی مجاز اطلاق نمی شود. 8 این اسم شريف دلالت دارد بر این که ذات مقدس حق به تمام کمالات موصوف است اما سایر اسماء هر یک بر کمالی خاص دلالت دارند. 9. اسم جلاله الله هرگز صفت واقع نمی شود. بر خلاف سایر اسماء و صفات این اسم هرگز خبر واقع نمی شود و پیوسته مبتدا است. 10. تمام اسماء الحسنی به اسم جلاله الله ملحق می شوند نه بر عکس مثل این که گفته می شود، شكور يا صبور از اسماء الله است و هرگز گفته نمی شود که الله اسمی است از اسماء شكور يا صبور. بعضی گفته اند اسم مبارک الله، اسم اعظم الهی است. همچنین باید دانست علما برای اسم الله خواص بسیاری ذکر کرده اند از جمله: الف) این اسم مبارک چهار حرف است که اگر حرف اول یعنی حمزه را حذف کنی آن چه باقی می ماند باز هم دارای همان معنا می باشد، (لله)، (ولله كل شيء) یعنی(هر چیزی از او است). و اگر حرف دوم یعنی لام را حذف کنی و همزه را بگذاری (اله) می شود (و هو اله كل شيء) یعنی ( او معبود هر چیزی است) و اگر حرف سوم یعنی لام و همزه را حذف کنی (له) می شود (وله کل شیء) یعنی (و همه چیز از آن اوست. و سرانجام اگر لام دوم را هم حذف کنی باقی می ماند (هاء)، (فهو هووحده لا شريك له) یعنی(پس اوست که یگانه است و شریکی برای او نسيت) و (هو) لفظی است که دلالت دارد بر سرچشمه عزت و جلال احدى، (قل هو الله أحد) ، «هاء» در «هو» اشاره به تثبیت و توجه دادن به مطلب است، «واو» ضمیر غایب است و اشاره دارد به موجود غایب از دید چشمها و دور از لمس حواس.

ص: 219


1- رعد/28

از امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام) نقل شده که فرمود: ( در شب جنگ بدر «خضر(علیه السلام)» را در خواب دیدم، از او خواستم چیزی به من یاد دهد که به کمک آن بر دشمنان پیروز شوم. گفت: بگو (یا هو، یا من الاهوالاهو)، هنگامی که صبح شد جریان را خدمت رسول الله (صلی الله علیه و آله) عرض کردم، فرمود: یا علی، علمت الاسم الاعظم (ای علی اسم اعظم به تو تعلیم شده). سپس این جمله ورد زبان من در جنگ بدر بود.) «هو» مرکب است از دو حرف «هاء» و «واو» و هاء اصل واو است چون واو از اشباع ضمه هاء پیداشده پس در واقع هو یک حرف است و دلالت دارد بر وحدت حق عزوجل. هاء اول مخارج حروف است و واو آخر مخارج حروف می باشد، (هو الأول و الآخر والظاهر والباطن).(1)

الله اسم خاص برای خداوند است که به تمام صفات جلال و جمال او اشاره دارد و به همین جهت آن اسم اعظم الهی نامیده شده است. برخی گفته اند «وله» اصل و ریشه کلمه «الله» است به معنی تحیر، چرا که عقل ها در ذات پاک او حیران است. حضرت علی (علیه السلام) فرموده اند: (الله مفهومش معبودی است که خلق در او حیرانند و به او عشق می ورزند، الله همان کسی است که از درک چشمها مستور است و از افکار و عقول خلق محجوب). گاه نیز الله را از ریشه «الاهه» (بر وزن و به معنی «عبادت» دانسته اند و در اصل «الاله» است به معنی تنها معبود به حق. این نام مقدس قریب هزار بار در قرآن مجید تکرار شده و هیچ اسمی از اسماء مقدس او این اندازه درقرآن نیامده است.(2)

20. اَهلُ الّتقوی: سزاوار ترس. خداوند اهل تقوا است یعنی شایسته است که همگان از عقاب او بترسند و از این که چیزی را شریک او قرار دهند. بپرهیزند.(3)

21. اَهلُ المَغفره: آمرزنده گناهکاران، او اهل آمرزش است و شایسته است که همگان به آمرزش خداوند امیدوار باشند. (اهل التقوى و أهل المغفرهاشاره به این دارد که انسان باید هم دارای خوف

ص: 220


1- حديد /3
2- اخلاص / 1و2
3- مدثر /56

باشد و هم دارای رجاء).(1)

22. اول: نخست، آن که همیشه بوده. او اول است چون پیش از همه آفریده ها بوده، اول است به ازلیت، اول است به عطا، اول است به هدایت، اول است به نعمت و اولی است که هیچ موجودی بر او سبقت ندارد.(2)

23. باری: آفریدگار، خداوند، خالق. هر چیزی که از عدم به سوی وجود خارج می شود اولا نیازمند به تقدیر است ثانیاً نیازمند به ایجاد بر طبق تقدیر است و ثالثاً نیازمند به تصویر و صورت گری بعد از ایجاد است و خدای تعالی خالق است از آن حیث که تقدیر کننده امور است و باری است از آن حيث که مرتب کننده صورت های مخترعات و موجودات به نیکوترین ترتیب است.(3)

24. باطن: نهان، آن که ذاتش از ابصار و اوهام پوشیده است. خداوند باطن است از آن جهت که عالم به هر موجودی است و پوشاننده گناهان می باشد و نیز از همه اوهام خلایق پنهان است و همه پنهانی ها و پوشیده ها را می داند و به صمدیت خود باطن است. (4)

25. بديع السماوات والأرض: پدید آورنده و هستی بخش و ایجاد کننده همه آسمانها و زمین خداوند است. (ابداع به معنی ایجاد است، بنابراین بدیع به معنی هستی بخش و به وجود آورنده می باشد).(5)

26. بر: نیکو کار این اعتراف بهشتیان است که خداوند را از قبل به عنوان نیکو کارمی خوانده و می ستودند و روشن است که این واقعیت در بهشت بسیار آشکار تر احساس می شود.(6)

27. بصیر: بینا، بینای پنهان و آشکار، دانا و آگاه به همه دیدنی ها و همه اعمالی که انسان انجام می دهد.(7)

28. تعالی: برتر، بسیار برتر. خداوند بسیار برتر و بالاتر است از آن چه در مورد او می اندیشند.(8)

ص: 221


1- همان منبع
2- حديد /13
3- بقره /54 و حشر /24
4- حديد /3
5- بقره /117 وانعام/101
6- طور/28
7- بقره/96و مائده /71وانفال 39
8- اسراء/43

29. تواب: بخشایشگر، توبه پذیر. خداوند بسیار توبه پذیر و بسیار بازگشت کننده به رحمت به سوی گناهکاران است و با این بازگشت به رحمت خود، گناه گناهکاران را می بخشد و آنان را مورد آمرزش قرار می دهد، اگر گناهکاران نیز توبه کنند و به سوی خداوند باز گردند.(1)

30. جبار: قاهر، مسلط بر همه کس و همه چیز، عظیم و صاحب عظمت، عظیم الشان در ملک و سلطنت، اصلاح کننده، بی نیاز کننده فقیر و اصلاح کننده و جبران کننده شکسته ها و کاستی ها و خلل های قاهر بر همه مردم آن چنان که اراده خدا را بر همه هستی و انسان ها نفوذ می دهد و آنچه را بخواهد تحقق می بخشد و هیچ مانعی بر سر راه اراده او نیست.(2)

31. جامع الناس: گردآورنده مردم. خداوند انسانها را در روزی که در آن تردیدی نیستیعنیدر روز قیامت جمع خواهد نمود.(3)

32. جامع المنافقين و الكافرین: گردآورنده منافقان و کافران. خداوند منافقان و کافران را همگی در دوزخ گردهم آورده و جمع می کند.(4)

33. حافظ: نگاهبان، نگاهدارنده، پاسدار قرآن از تحریف، حفظ کننده انسان از حوادث و مهالک و اگر مراقبت الهی از انسان نباشد هر لحظه حیات انسان در معرض هلاكت و نابودی است. همچنین اعمال انسان به طرق مختلفثبت و ضبط و حفظ می شود.(5)

34. حسیب: حسابرس، حسابگر و محاسبه کننده کردار و رفتار وحالات و اندیشه مخلوقات. (6)

35. حقی: مهربان، نواز شگر. خداوند نسبت به بندگان خود بسیار رحيم، لطيف و مهربان است. (7)

36. حفيظ: نگاهبان، حافظ و نگاهدارنده موجودات. بی شک خداوند حافظ و نگاهدارنده همه چیز و هر گونه حساب و کتاب و رفتار و اعمال است.(8)

ص: 222


1- بقره /37و نساء /16 ونور/10
2- حشر/23
3- آل عمران/9
4- نساء /140
5- حجر /9و طارق /4 وانفطار 10و11 و12
6- نساء/6و86، احزاب/39
7- مریم /47
8- هود /57وسبأ/21 و شوری /6

37. حق: راست، درست، سزاوار، حقیقی، ضد باطل، ثابت، مطابق و موافق با واقعیت. چون خداوند در ذات و صفاتش ثابت و غير قابل زوال است و از سوی دیگر اراده و امر و فرمان او خالی از هر گونه باطل است لذا او حق است.(1)

38.حکیم:دانا، کامل در حکمت و خرد. خداوند حکیم است چون همه اعمال او از روی علم و تدبیر و تشخیص و مصلحت است و همه کارهای او محکم و مستحکم و استوار است و هیچ فعل عبث و بیهودهای از او صادر نمی شود بلکه همه اعمال خداوند حکیمانه، غایتمند و هدفدار است.(2)

39.حلیم: بردبار، بردبار بر ادامه روزی بندگان خاطی، مهلت دهنده خدا چاره ساز و مهلت دهنده است، به گناهکاران مهلت می دهد و در عذاب آنها عجله نمی کند. خداوند حلیم است یعنی در عقوبت عجله نمی کند و در هر نادانی بنده غضب نمی کند.(3)

40. حمید: ستوده، شایسته. حمید ممکن است به معنی فاعل باشد یعنی ستاینده و ممکن است به معنی مفعول باشد یعنی ستوده. خداوند بی نیاز و ستوده است.(4)

41. حی: زنده، جاودان، مداوم و ثابت. حیات خداوند عین ذات اوست، حیات همه موجود از خداست و از آنها قابل انفکاک است ولی حیات خدا با دوام و ثابت است و از خدا قابل انفکاک نیست. خداوند زنده ای است که هرگز مرگ ندارد و زنده واقعی و حقیقی اوست.(5)

42. خالق: آفریننده، آفریدگار. خداوند است که خالق و آفریننده همه مخلوقات و موجودات استو غیر از او خالق مستقلی وجود ندارد.(6)

43. خبير: آگاه، آگاه بر نهانی ها و ضمایر و اندیشه ها، دانا. خداوند بر همه چیز و همه کس با جزئیات کامل آگاه است.(7)

ص: 223


1- انعام /62وطه /114و حج /6
2- بقره/32 و آل عمران/6و نساء /26
3- بقره/225 ونساء/12وتوبه /114
4- بقره /267 و نساء /131
5- بقره/225 و آل عمران، 2 و طه/111
6- انعام /102 و رعد/16 و زمر /62
7- بقره /271 و 234، مائده،8 ، انعام /18

44. خلّاق: آفریننده. خداوند آفریننده ای دانا و آگاه است.(1)

45. خیر: نیکوتر، بهتر، دلپسند. خداوند از همه چیز و همه کس بهتر و باقی تر است اوست که نیکوترین است.(2)

46.خير الحاکمین: بهترین داوران، بهترین حکم کنندگان، بهترین حاکمان.(3)

47. خیر الراحمين: بهترین بخشندگان، بهترین رحم کنندگان. خداوند نسبت به بندگان خود بسیارآمرزنده و بخشنده است.(4)

48. خير الرازقين: بهترین روزی دهندگان تنها خداوند است که قدرت و توانایی آن را دارد که بندگان خود را روزی دهد و امر است که بهترین رزق و رزق حسن و نیکو را به بهترین بندگان خود می دهد.(5)

49. خیر الفاتحین: بهترین گشایندگان، بهترین داوران. خداوند بهترین حکم ها را می کند و بهترین حلال مشکلات و گرفتاری ها است.(6)

50. خيرُ الفاصِلين: نیکوترین جداکنندگان (درست از نادرست)، بهترین داوران، بی شک خداوند بهترین کسی است که می تواند حق را از باطل جدا کند زیرا او علمش از همه بیشتر است و حق و باطل برای او کاملا روشن است و این قدرت را نیز دارد، علم و قدرت خداوند بی حد و انتها است.) (7)

51. خير الغافرین: نیکوترین آمرزندگان. رحمت و بخشش خداوند بی انتها و نا محدود است ازاین رو او بهترین آمرزنده است .(8)

ص: 224


1- . حجر /86 و يس/81
2- طه /73 و نمل /59
3- اعراف/87 و یونس /109 و یوسف/80
4- مؤمنون/ 109 و 118
5- مائده/114 و حج/58
6- اعراف/89
7- انعام/57
8- اعراف /155

52. خیرُالماکرِین: نیکوترین چاره جویان، بهترین تدبیر کنندگان. «مکر» در لغت عربی به هر نوع چاره اندیشی اطلاق می شود.(1)

53. خيرُالمُنزِلين: بهترین میزبانان، بهترین پذیرندگان، بهترین نازل کنندگان، بهترین فرود آورندگان. (2)

54. خیرُالنّاصِرين: نیکوترینیاری دهندگان، بهترینیاوران. خداوند یاور و یاری دهنده ای است که هرگز مغلوب نمی شود و هیچ قدرتی با قدرت او برابری ندارد.(3)

55. خيرُالوارثِين: بهترین بازماندگان، بهترین وارثان.(4)

56. خیرُثِواباً: بهترین ثواب دهنده، نیکوترین پاداش دهنده نیکی. خداوند برترین پاداش را دارد و آن را به برترین بندگان خود می دهد. (5)

57. خيرُحافظاً: بهترین نگهدار، نیکوترین نگهبان، بهترین حافظ. (6)

58. خیرُعقباً: بهترین سرانجام دهنده، بهترین کیفر دهنده کار بد و خطا. خداوند بهترین عاقبت را برای مطيعان خود فراهم می سازد.(7)

59. ذوالجلال و الاكرام: دارای جلال و ارجمندی، صاحب عظمت و اکرام. جلال به معنی بالاترین عظمت و شأن است. بی شک این صفت تنها شایسته و لایق خداوند است زیرا خداوند از همه چیز و همه کس با عظمت تر است.(8)

60. ذوالرحمة: صاحب رحمت، دارای بخشایش و گذشت، رحیم و مهربان(9)

ص: 225


1- آل عمران /54 ، انفال /30
2- مؤمنون/29
3- آل عمران/150
4- انبیاء / 89
5- کهف /44
6- يوسف /64
7- کهف / 44
8- الرحمن /27 و 78
9- انعام /133 و کهف /58

61. ذو رحمهٍ واسعه: دارای بخشش بسیار، دارای رحمت وسیع. خداوند به دلیل رحمت وسیع و بی اندازه خود راه بازگشت را به سوی خود برای همه حتی گناهکاران گشوده تا اگر کمترین آمادگی برای بازگشت و توبه دارند به سوی خدا باز گردند.(1)

62. ذو العرش: خدای عرش، صاحب عرش بزرگوار. خداوند دارای تخت حکومت و سریرسلطنت است و عرش خداوند تمام جهان هستی است.(2)

63. ذوالعرش المجيد: صاحب عرش بزرگ. عرش به معنی تخت قدرت و حکومت مطلقه برعالم هستی و صاحب مجد و عظمت است.(3)

64. ذوالفضل العظيم: دارای برتری و بخشایشگری بزرگ، صاحب بخشش و فضل عظيم. خداوند هر کس را بخواهد و شایسته ببیند از رحمت های ویژهی خود، او را برخوردار می سازد و هیچ کس نمی تواند خداوند و رحمت او را محدود سازد، مواهب بزرگ و فضل عظیم تنها از آن خداست.(4)

65. ذوالقوه: دارای نیرو، توانا. صاحب قدرت، صاحب قوت.(5)

66.ذوالقوة المتين: صاحب نیروی استوار، صاحب قوت و قدرت. «ذوالقوه» به اصل قدرت خداوند اشاره می کند و «متین» به کمال قدرت او.(6)

67. ذوانتقام: انتقام گیرنده، صاحب انتقام. انتقام در عربی به معنی کيفر دادن و مجازات کردن است. چون خداوند دارای حکمت و عدالت است پس انسانها را بر اساس عدالت و هماهنگ با استحقاق آنها و نتیجه اعمالشان مجازات می کند.(7)

ص: 226


1- انعام /147
2- غافر/15
3- بروج /15
4- بقره/105 و آل عمران /74 و انفال /29
5- ذاریات/58
6- ذاریات/58
7- آل عمران /4 و مائدہ/95 و ابراهیم/47

68. ذوعقاب الیم: خداوند کیفرهای بزرگ، صاحب کیفر دردناک. خداوند، کافران و کسانی را که آیات الهی را تکذیب می کنند و به پیامبران و افراد صالح تهمت می زنند و به مخالفت با خداوند بر می خیزند به عذاب سخت و دردناکی دچار می کند.(1)

69. ذو فضل عظیم: دارای کرم بزرگ، صاحب فضل و بخشش عظیم و بزرگ. خداوند فضل و انعام بزرگی دارد که در انتظار مؤمنان واقعی و مجاهدان راستین است.(2)

70. ذوفضل على العالمين: دارنده فضل و برتری بر جهانیان، بخشنده بر همه جهانیان. خداوند نسبت به جهانیان لطف و مرحمت دارد که جلو همه گیر شدن و همگانی شدن فساد را در روی زمین می گیرد.(3)

71۔ ذوفضل على المؤمنين: داری فضل و بخشش بر گروندگان و مؤمنان.(4)

72. ذو فضل على الناس: بخشایشگر نسبت به مردم، صاحب کرم با مردم. خداوند فضل ورحمت گسترده ای بر مردم دارد.(5)

73. ذو مغفره: خداوند آمرزش آمرزشگر، دارای مغفرت و آمرزش. خداوند بندگان صالح و نیکو کار و نیز توبه کار را مورد آمرزش خود قرار می دهد.(6)

74. ذي الطَّول: بی نیاز و توانگر و برتر، صاحب فضل و قدرت.(7)

75. ذي العرش: خداوند عرش، صاحب عرش، صاحب تحت حکومت.(8)

79. ذي المعارج: دارنده درجات عالی، خداوندی که صاحب آسمان هایی است که فرشتگان بر آن صعود می کنند و به سوی قرب خدا پیش می روند.(9)

ص: 227


1- فصلت/43
2- آل عمران/174
3- بقره /251
4- آل عمران /152
5- بقره/243 و يونس /60 و نمل/73
6- فصلت /43
7- غافر /3
8- اسراء /42
9- معارج/3

77. ذی انتقام: كين ستان، صاحب انتقام، انتقام گیرنده.(1)

78. رؤف: بخشاینده و پر مهر، سخت مهربان. خداوند نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.(2)

79. رؤف بالعباد: بسیار مهربان به بندگان خداوند نسبت به بندگان خود مهربانی و لطافت دارد واین امر به بندگان امید می دهد.(3)

80. ربّ: خداوند، پروردگار، مالک امور بندگان، تربیت کننده. رب به طور مطلق فقط بر خداوند اطلاق می گردد چون او متكفل به اصلاح موجودات است. خداوند پرورش دهنده تمام موجودات است هم خلقت از جانب اوست و هم تربیت. خالق و مربی و معبود فقط خدای سبحان است.(4)

81. ربُّ ابائَكُمُ الأوَّلين: پروردگار پدران پیشین شما، پروردگار نیاکان شما، پروردگار پدراننخستین شما.(5)

82. رَبُّ الأَرض: خداوند و خالق زمین. «رب» به معنی مالک و مدبر، حاکم و مصلح است پس هر خیر و برکتی از ناحيه ذات پاک خداوند است، او خداوند زمین است و تمامی نعمتهای زمینی مخلوق اویند.(6)

83. ربِّ السَّماوات: خداوند و خالق آسمانها. هر چه در آسمانهاست همه مخلوق و آفریدهخداوند سبحان است، او خالق و پروردگار آسمان ها است.(7)

86. ربِّ السَّماوات السبع: پروردگار هفت آسمان، خداوند آسمان های هفتگانه.(8)

85. رب السماوات و الأرض: پروردگار و خالق، آسمانها و زمین، مالک و تدبیر کننده امورآسمانها و زمین. (9)

ص: 228


1- زمر/37
2- بقره/143 و توبه 117 ، 128
3- بقره/207 و آل عمران/30
4- نمل /26 و رعد/16 و اعراف 54
5- دخان/8
6- جاثيه /36
7- جاثيه /36
8- مؤمنون/86
9- زخرف/ 82 و دخان 7

86. ربالسَّماواتِ وَالارضِ وما بَينَهُما: خالق و پروردگار آسمانها و زمین و هر آنچه میان آنها است. خداوند مالکی این جهان با عظمت و مدبر و مربی آن است.(1)

87. ربُّ الشّعری: آفریدگار ستاره شعری. شعرییکی از درخشنده ترین ستارگان آسمان است که گروهی از اعراب مشرک آن را می پرستیدند.(2)

88. ربِّ العالَمین: خداوند و خالق جهانیان. خداوند خالق و آفریننده و مربی جهانیان است.(3)

89. ربِّ العَرش: خداوند و خالق عرش. عرش مجموعه عالم هستی است که تخت حکومت خداوند می باشد.(4)

90. ربُّ العرش العظيم: خداوند عرش عظیم، پروردگار عرش بزرگ. عرش و عالم بالا و جهان ماوراء طبیعت با آن همه عظمتی که دارد در قبضه قدرت و تحت حمایت و کفالت خداوند است.(5)

091 رب العزه: خداوند توانایی و برتری، خداوند عزت و قدرت خداوند، پروردگاری است که صاحب عزت و قدرت است و از ازل قادر و عالم و عزیز بوده است. (6)

92. رب الفلق: پروردگار و خالق پگاه، خالق سپیده دمان، پروردگار سپیده صبح.(7)

93. رب المشارق والمغارب: پروردگار خاوران و باختران، خداوند مشرقها و مغربها.(8)

94. رب المشرقين: پروردگار دو خاور، خداوند دو مشرق.(9)

95. رب المغربین: پروردگار دو باختر، خداوند دو مغرب. خورشید هر روز از نقطه تازهای طلوع و در نقطه تازه ای غروب می کند بنابراین به تعداد روزهای سال مشرق و مغرب داریم که در این میان دو مشرق و دو مغرب ممتاز هستند یکی در آغاز تابستان یعنی حداکثر اوج خورشید در مدار شمالی و یکی

ص: 229


1- . نبأ /37
2- نجم/49
3- فاتحه /1 و بقره /131 و مائده/28 و یونس /10
4- زخرف/82
5- توبه /129 و انبیاء /22 و مؤمنون/86
6- صافات/180
7- فلق /1
8- معارج /40
9- الرحمن /17

در آغاز زمستان یعنی حداقل پائین آمدن خورشید در مدار جنوبی. جالب این که دو مشرق و دو مغرب دیگر هم داریم که آنها را مشرق و مغرب اعتدالی می نامند. یعنی در اول بهار و اول پائیز که روز و شب در تمام دنیا برابراست.(1)

99. رب موسی و هارون: پروردگار موسی و هارون. خداوند، پروردگار همه جهانیان است از جمله پروردگار همه انبیاء همچون موسی و هارون و جز او پروردگاریوجود ندارد.(2)

97. رب كل شیع: پروردگار و خالق همه چیز. خداوند مالك، مربی و پروردگار همه چیز است و حکم و فرمان او در تمام ذرات جهان جاری است.(3)

98. رب الناس: پروردگار مردم. خداوند، پروردگار همه مردم و همه انسانها می باشد.(4)

99. رحمان: روزی دهنده مخلوقات، فراخ بخشایش، احساس کننده و نعمت دهنده. رحمان اسم خاص خداوند است و غیر خدا با آن توصیف نمی شود. این اسم بیانگر مبالغه در رحمت است و دلالت بر کثرت رحمت خداوند دارد و صیغه مبالغه می باشد و بنابراین خداوند بر مؤمن و کافر رحمان است و رحمت عام خود را به هم موجودات افاضه می کند.(5)

100. رحیم: مهربان، آمرزنده مؤمنان، بخشاینده مهربان به مؤمنان حتی در آخرت. کلمه مبارک رحیم اسم عام با صفت خاص است. رحیم، رحمت مخصوص اهل ایمان است. این صفت برای غیر خدا هم جایز است. رحیم صفت مشبهه است و دلالت بر ثبوت رحمت دارد و رحمت اخروی خداوند می باشد.(6)

101.رزاق: روزی دهنده، بسیار روزی بخش. خداوند رازق و روزی دهنده همه موجودات می باشد، چون او آفریننده همه چیز است بنابراین رزاق مطلق همه موجودات اوست و اگر

ص: 230


1- الرحمن /17
2- اعراف/122 و شعراء / 48
3- انعام /164
4- ناس/1
5- حمد/1 و بقره /163 و طه/ 108،90و فرقان /63
6- احزاب /43 و حمد/2 آیه تسمیه که در قرآن 113 بار در اول همه سوره ها به کار رفته است.

به غیر از خدا رازق یا رزاق گفته شود ذاتی نیست بلکه بالعرض و به واسطه است.(1)

102.رفيعُ الدَّرجات: بلند دارنده پایگاهها. خداوند درجات بندگان صالح را بالا می برد، اگر رفيع را به معنی رافع و بالا برنده تفسیر کنیم. ولی بعضی گفته اند رفيع به معنی مرتفع است، بنابراین رفيع الدرجات، اشاره به اوصاف بلند و عالی خدا دارد زیرا او در علم و قدرت و در تمام اوصاف كمال و جمالش آن قدر مرتفع و بالا است که همای بلند پرواز عقل و دانش بشری هرگز به اوج آن نمی رسد. (2)

103. رقیب: نگاهبان و پاسدار. نگاهدارنده همه مخلوقات در همه حال و حافظ اعمال انسان. خداوند حافظی است که هیچ چیز از او پوشیده نیست و به همه هستی و اعمال موجودات از جمله انسان عالم و آگاه است.(3)

104. شبحان: پاک و منزه، پاک و دور از هر پلیدی و بدی. سبحان مانند قفران و به معنی تسبیح است وسبحان الله یعنی من خدا را از هر بدی به طور کامل به دور و بر کنار می دانم. بنابراین خداوند پاک و منزه از هر عیب و نقص و زشتی می باشد.(4)

105. سَریعُ الحِساب: زود حساب، خدایی که روز قیامت در یک چشم بر هم زدن به حساب هرکس رسیدگی می کند. خداوند از همه حسابگران، در حسابرسی سریع تر و تند کارتر و دقیق تر است.(5)

109. سَريعُ العِقاب: زود کیفر. خداوند در برابر کسانی که از آزمون های الهی سیه روی بیرون می آیند سريع العقاب است و آنان را به سرعت و به زودی کیفر می دهد، زیرا پروردگار کسانی را مستحق مجازات هستند سریع مورد عقاب قرار می دهد و آنان را به سرعت مجازات می کند.(6)

107. سلام: آرامش بخش، ایمن کننده، سالم و سلامت. علت توصیف خداوند به سلام آن است که عیوب و آفات به حضرتش راه ندارد و بندگان از ظلمش سالم اند. خداوند سلامت دهنده و سالم از

ص: 231


1- ذاريات/58 و نساء 5 /8 و و حج/5
2- مؤمن /15
3- مائده /117 واحزاب /52و نساء /1
4- اعلى /1 و حدید/1
5- مؤمن /17 وبقره/202 و آل عمران/19 و 199
6- انعام /165 واعراف/167

هر عيب است. سلام کسی است که با تو به سلامت و عافیت ملاقات کند بدون شر و ضرر. معنی سلام یا سلامت دهنده و ایمن کننده و یا سالم از هر عیب است، که در صورت اول از صفات فعل و در صورت دوم از صفات جلال است.(1)

108. سميع: شنوا، دانا و شنوای هر مسموع و راز و پنداری بذاته سميع صيغه مبالغه و از صفات ذات خداوند است، یعنی خدا به همه شنیدنی ها عالم و آگاه می باشد.(2)

109. سميع الدعا: شنوای نیایش، شنوای درخواست ها، اجابت کننده دعا، خداوند به دعایدرخواست کنندگان آگاه و عالم است و دعای آنها را اجابت می کند.(3)

110. شاكر: شکرپذیر، سپاس پذیر. شکر در مورد خدا یعنی پاداش عمل و شاکر بودن خداوند، یعنی این که خداوند پاداش عمل صالح بندگان خود را می دهد. خداوند در برابر اطاعت و انجام کار نیک به وسیله پاداش نیک از اعمال بندگان خود تشکر می کند.(4)

111. شديدُ العَذاب: سختگیر، سخت کیفر. خداوند در مورد ظالمان و کافران مجازات شدیدیمقرر فرموده است و برای آنها سختگیر و سخت كيفر است.(5)

112. شديدُ العِقاب: سخت كيفر، سخت جزا. خداوند در مورد کافران ومشرکان سخت کیفراست و آنان را به واسطه اعمال و رفتارشان مجازات می کند.(6)

113. شَديدُ المِحال: سخت قوت، سخت مکر. خداوند قدرتی بی انتها و مجازاتی دردناک و کیفری سخت دارد.(7)

114. شفیع: واسطه، فیض رسان به مخلوقات بدون واسطه، شفاعت کننده. توحید خالقیت دلیل بر توحید حاکمیت است و توحید دلیل بر توحید ولی و شفیع و معبود. پس ولی و شفیع انسان، تنها خداوند

ص: 232


1- حشر/23
2- انفال /61وبقره/127
3- آل عمران/38و ابراهيم /39
4- بقره/158
5- بقره/165
6- 196 و مائده /2
7- رعد/13

است. شفاعت هر چند می تواند از ناحیه پیامبران و اولیاء الهی هم باشد ولی باز هم به ذات پاک خداوند بر می گردد و همه شفیعان باید به اجازه او شفاعت کنند، خواه شفاعت برای آمرزش گناهان باشد و یا برای رسیدن به نعمت های الهی.(1)

115. شکور: بسیار سپاس پذیر، پاداش دهنده بسیار به مختصر طاعت وخدمت. خداوند کسانی را که ایمان آورده اند و اعمال صالح انجام میدهند را مشمول شکر خود قرار می دهد زیرا که خداوند شکور است یعنی خدا از اعمالشان تشکر می کند و برترین جزا و پاداش را به آنها می بخشد.(2)

116. شهید: بیننده آگاه بر هر چیز، اندک و بسیار و نهان و آشکار. شهید وقتی که به خداوند سبحان اطلاق شود به معنی حاضر، بینده و حافظ است. شهید آن است که هیچ چیز از علمش غایب نیست و این تنها در مورد علم خداوند صادق است.(3)

117. صادق (صادقون): درست گفتار، راستگو. خداوند صادق است و تمام سخنان و احکامی که از طرف خداوند نازل شده است، صدق، راست و حقیقت است.(4)

118. صمد: بی نیاز جاوید، پناه نیازمندان. «الله الصمد» یعنی خدا همان مصمود و مقصود همه است که در حوائج به او رو می آورند و او را قصد می کنند و به او محتاجند پس خداوند بی نیاز است زیرا آنکه همه او را قصد می کنند و به او پناه می برند باید خود بی نیاز باشد.(5)

119. ظاهر: پیدا، نمایان. خداوند از هر ظاهر و آشکاری، ظاهرتر است و آشکارتر، زیرا قدرت خداوند بر هر چیزی احاطه دارد. خداوند ظاهر است یعنی او محیط به تمام اشیاء است و ظهور همه چیز از خداست پس چگونه ممکن است چیزی که خدا آفریده از خود خدا ظاهرتر باشد؟ پس هر چیزی که وجود دارد ظهوری است از خدا و نشانه و دلیلی است بر وجود او در نتیجه خداوند ظاهر است وآشکار.(6)

ص: 233


1- انعام /70 و سجده /4
2- فاطر /30 و 34 و شوری /23
3- مائده/117وحج/17 و مجادله 6
4- انعام /146
5- اخلاص /2
6- حديد /3

120. عالِمِ الغَيب: دانای رازها، داننده نهان. خداوند از تمام امور پنهانی با خبر است و به اندازه سنگینی ذره ای در تمام آسمانها و نه در زمین از حوزه علم بی پایان خدا بیرون نخواهد بود. علم به غیب تنها مخصوص خداوند است و خدا هر کس را بخواهد قدری از این علم آگاه می کند.(1)

121. عالِمُ الغيبَ وَالشهاده: داننده نهان و آشکار. بدون شک کسی که می خواهد تدبیر امور آسمان و زمین کند و حاکم بر آنها باشد و عهده دار مقام ولایت و شفاعت و خالقیت باشد باید از همه چیز، آشکار و پنهان، آگاه باشد چون که بدون آگاهی و علم گسترده هیچیک از این امور امکان پذیر نیست. خداوند با علم بی پایان خود از هر چیزی آگاه است.(2)

122. عالِمُ غَيبِ السَّماواتِ و الأرض: دانای پنهان و راز آسمانها و زمین. خداوند به واسطه علم بی کران خود و احاطه کامل به جهان از امور پنهان در آسمانها و زمین آگاه است و هیچ چیز از نظر علم او دور نیست.(3)

123. عزیز: برتر، ارجمند پرتوان، نیرومند، توانا و قادری که هرگز مغلوب نمی شود. خداوند در عین عزت و توانایی، کارهایش از روی حکمتو مصلحت است و در عین حال، مهربان، بخشاینده، وهاب دانا، پسندیده واست.(4)

126. عظیم: بزرگتر، بزرگتر از وهم و ادراک و اندیشه. عظیم در مورد خداوند بیانگر عظمت واقعی و معنوی است، عظمت و بزرگی که عقل بشری از درک آن عاجز و ناتوان است. (5)

125. عَفوُّ: بخشاینده، بسیار با گذشت. خداوند بسیار بخشنده و با گذشت است و افراد توبه کار و پشیمان از گناه را مورد بخشش و گذشت خود قرار می دهد.(6)

126. علاّمُ الغُيوب: دانای غیب ها و آگاه به رازها. خداوند به واسطه علم بی پایان خود از تمام رازها و غیب ها و پنهانها آگاه و با خبر است.(7)

ص: 234


1- سبأ /3 و جن /26
2- انعام /73 و رعد/ 9 و سجده /6
3- فاطر /38
4- بقره/209، 129 و شعرا/9 و ابراهیم/1 و نمل 78
5- بقره/255 و شوری /4 و حاقه /33 و 52 و واقعه /74 و 96
6- نساء /43 و 99 و مجادله /2 و حج /60
7- مائده/109و116 و توبه/78

127. عُلوَّاً كبيرا: بسیار برتر. خداوند از آن چه انسانها در مورد او می اندیشند بسیار برتر و بالاتر است. عظمت مقام خداوند بسیار برتر از خیال و قیاس و گمان است و در دامنه درک انسان نمی گنجد.(1)

128. علیّ: برتر، والا، غالب بر همه هستی هابه ذات خداوند برتر و بالاتر از شبیه و شریک و هرگونه کمبود و عیب و نقصان است، او عظیم و بزرگ و بی نهایت است، هیچ کاری برای او مشکل نیست و هیچ گاه از اداره و تدبیر جهان هستی خسته و ناتوان و غافل و بی خبر نمی گردد و علم او به همه چیز احاطه دارد.(2)

129. عليم: دانا، بسیار دانا، دانای رازها، علم خداوند بی پایان است و هیچ علمی نمی تواند به اندازه علم خداوند باشد، پس تنها خداست که علیم است و از هر چیزی آگاه و از هر کس داناتر است.(3)

130. عليمٌ بِالظّالمين: دانا به کار ستمگران، دانا به احوال ستمکاران، خداوند به احوال، اعمال و سرانجام ظالمين و ستمگران آگاه و دانا است.(4)

131. عليمً بِالمُتَقین: دانا به کار، احوال و اعمال پرهیزگاران. خداوند به همه چیز آگاه است به اعمال و رفتار پرهیزگاران و سرانجام آنها نیز آگاه است و اعمال نیک آنها کم باشد یا زیاد هرگز ضایع نمی شود.(5)

132. عليمٌ بالمفسدین: آگاه به اعمال تبهکاران.(6)

133. عليمٌ بذات الصدور: دانا به آن چه در سینه هاست، دانای رازها و نهانی ها. خداوند اسرار درون سینه ها و نیت ها را می داند و تنها به اعمال و رفتار ظاهری مردم نگاه نمی کند بلکه قلوب آنها را نیز می آزماید.(7)

ص: 235


1- اسراء /43
2- بقره/255 و نساء/34 و حج/62
3- بقره/32
4- . بقره/95 و جمعه /7
5- آل عمران /115
6- آل عمران /63
7- آل عمران/119، 154 و مائده/7

134. غافِرُ الذَنب: آمرزنده گناه. خداوند نسبت به توبه کاران آمرزنده است و گناهان آنها را می بخشد.(1)

135. غَفّار: بسیار آمرزنده، پوشاننده عیوب و گناهان بندگان. غفاريت خداوند نشان دهنده کثرت آمرزش اوست و این که درهای بازگشت را به روی گنهکاران می گشاید و باران رحمتش را بر آنها می باراند.(2)

136. غفور:خیلی بخشنده، پوشنده زشتیها، آمرزنده. خداوند پروردگاری آمرزنده و مهربان است. غفوراز حيث کيفيت مبالغه است یعنی غفور، آمرزنده گناهان بزرگ است و غفار از حیث کمیت، مبالغه است یعنی غفار آمرزنده گناهان بسیار است.(3)

137. غنی: بی نیاز، بی نیاز از هر چیز و هر کس در هر حال و همیشه. غنی در مورد خداوند بیانگر بی نیازی مطلق اوست و در مورد غیر خدانسبی است. خداوند غني بالذات است و در حقیقت وست که از همه چیز بی نیاز است و بی نیازی در مورد بشر در واقع سرابی بیش نیست.(4)

138. غَنيُّ عَنِ العالَمين: بی نیاز از همه جهانیان. خداوند وجودی است نامتناهی از هر نظر و هیچ نیازی ندارد که به وسیله عبادت یا اطاعت بندگان بر طرف شود. کمبودی ندارد که دیگران به او بدهند، بلکه این بندگان هستند که نیازمند و محتاج اند و هر چه دارند از خداست.(5)

139. فاطِرِ السَّماواتِ وَالأرض: آفریدگار آسمانها و زمین، شکافنده و برآورنده آسمانها و زمین. آفریننده همه چیز خداوند است، او بدون اتکاء به قدرت دیگری سراسر جهان هستی را به وجود آورده و همه مخلوق اویند و در تمام لحظات وجود و زندگی به او نیازمندند. فاطر به معنی شکافنده است. طبق تحقیقات دانشمندان همه جهان در آغاز توده واحدی بوده که بر اثر انفجارهای پی در پی از هم شکافته شده و کهکشان ها و منظومه ها و کرات به وجود آمدند.(6)

ص: 236


1- مؤمن /3
2- ص 66 و مؤمن /42 و زمر /5
3- بقره /173 و سباء /15
4- . بقره /263، 267 و آل عمران /97 و نساء /131
5- آل عمران /97 و عنکبوت /6
6- انعام /14 و یوسف/101 و ابراهیم/10

140. فالِقُ الاِصبَاح: دمنده بامدادان، شکافنده صبحگاهان. روشنایی سپیده دم به تدبیر و اذن خداوند تاریکی شب را چاک زده از هم می شکافد و نوید آمدن صبح را می دهد.(1)

141. فالِقُ الحَبَّ والنَّوى: شکافنده دانه و هسته، رویانده دانه و پوست سخت. مهمترین لحظه، در حیات یک گیاه همان شکافتن دانه و هسته است که همانند لحظه تولد یک طفل، زمان انتقال از یک عالم به عالم دیگر محسوب می شود به اذن و اراده و فرمان خداوند حکیم. جوانه بسیار لطیف و ظریفی که در درون هسته و دانه شکل گرفته و پرورش مییابد، آن چنان قدرت و نیرویی پیدا می کند که می تواند دیواره سخت و محکم هسته و دانه را بشکافد و از میان آن قد بر افروزد.(2)

142. فَتّاح ُالعَليم: داور، گشاینده بسیار دانا، داور و جدا کننده آگاه. این عبارت از دو نام از اسماء الله تشکیل شده که یکی اشاره به قدرت خدا بر مسأله جداسازی صفوف حق از باطل می کند و دیگری اشاره به علم بی پایان خداوند دارد. فتح در اصل به معنی از بین بردن پیچیدگی و اشکال است و نیز به معنی داوری کردن و گشودن مشكل نزاع. فاتح بیانگر قدرت پروردگار بر گشودن هر مشکل و از میان بردن هر اندوه و غم و فراهم ساختن اسباب هر فتح و پیروزی است، در واقع هیچ کس جز خداوند، فتاح نیست. علیم بیان گر علم و دانش بی پایان خداوند است که بر همه چیز احاطه کامل دارد.(3)

143. فعَّالٌ لِما یُرید: کننده آن چه بخواهد و اراده کند. خداوند هر کاری را اراده کند انجام می دهد و این از لوازم حاکمیت مطلقه است که تنها شایسته خداوند است. این صفت در مجموع قدرت الهی را بر مسأله معاد و زنده کردن مردگان و کیفر و مجازات جباران و شکنجه گران نشان می دهد و بیانگر این واقعیت است که حکومت جهان هستی از آن خداوند است.(4)

144. قابِلِ التَّوب: توبه پذیر. خداوند توبه، توبه کاران و پشیمانان و آنان که از راه خلاف به سویراه حق بازگشته اند را می پذیرد و آنها را مورد لطف خود و بخشش خود قرار میدهد. (5)

ص: 237


1- انعام /96
2- انعام /95
3- سبأ /26
4- هود /107 و بروج /16
5- مؤمن /3

145. قادر: توانا بر همه چیز در همه احوال، نیروبخش به دیگران. خداوند بر انجام هر چیزی توانا و قادر است چون قدرت و علم خداوند بی پایان است، اوست که خالق همه چیز است و قدرت و توانایی هر چیزی از اوست.او قادری است که هرگز مغلوب نمی شود.(1)

146. قاهر: توانا و خشم کننده، مستولی بر جمیع موجودات. خداوند بر تمام موجودات قاهر و مسلط است. قاهریت به معنی غلبه و تسلط کامل بر چیزی است به همراه توانایی و قدرت، به طوری که هیچ گونه توانایی مقاومت در طرف مقابل نباشد. خداوند از تمام اعمال بشر اطلاع دارد و نسبت به بندگان خود تسلط کامل دارد.(2)

147. قدّوس: پاکیزه از عیبها، مبرا از هر عیب و نقصی، آنچه در آسمانها و زمین است پیوسته تسبیح خداوند می گویند و او را از تمام نقایص و عیوب پاک می شمرند. او خداوندی است که مالک و حاکم آسمانها و زمین است و از هر عیب و نقصی مبرا می باشد.(3)

148. قدیر: توانا، محیط بر همه موجودات. خداوند آن چه را بخواهد مطابق مقتضای حکمت انجام میدهد نه زیاد و نه کم بنابراین خداوند قدیر است.(4)

149. قريب: نزدیک، نزدیک به مردم و دانا بر وسوسه های قلبی مخلوقات خداوند به بندگان خود بسیار نزدیک است، نزدیکتر از آن چه تصور کنیم، نزدیکتر از ما به خودمان و حتی نزدیکتر از رگ گردن ما. نزدیک و قریب بودن خدا معنوی است نه زمانی و مکانی. خداوند بر همه چیز محیط است و لازمه محیط بودن، نزدیک بودن است و این خود دليل لامکان بودن خداوند است.(5)

150. قوی: نیرومند، توانا بر همه چیز. خداوند نیرومند و توانایی است که هرگز مغلوب نمی شود و شکست نمی خورد.(6)

ص: 238


1- . انعام /65، 37 و اسراء/ 99 و معارج /40
2- انعام / 18 و 16
3- حشر/23 و جمعه /1
4- بقره/20
5- بقره/186 و هود/61 و سباء /50
6- انفال /52 و حج / 74،40 و احزاب /25

151. قَویُّ العزيز: توانایی برتر، توانایی غالب. خداوند قوی و قادر بر همه چیز و مسلط به هر کاری است و هیچ چیز برای او محال نیست و هیچ قدرتی توانایی مقابله و برابری با اراده او را ندارد و قدرت او هرگز شکست نمی خورد.(1)

152. قیوم: پایدار، بی زوال، پاینده به ذات خود، نگهدارنده همه هستی ها. قيوم صيغه مبالغه از ماده قيام به معنی پایدار، استوار و پاینده است، بنابراین منظور قیام به آفرینش و تدبیر و نگاهداری می باشد. تنها خداوند است که همه موجودات را آفریده و نگاهداری و تربیت آنها را به عهده گرفته است، هیچ گاه از انجام این کار غفلت نمی کند و به طور دائم و بدون هیچ گونه وقفه، قيام به این امور دارد ، در نتیجه قیوم در واقع اساس تمام صفات فعال الهی است. منظور از صفات فعال، صفاتی است که ارتباط خداوند را با یکی از موجودات بیان می کند مانند آفریننده، روزی دهنده، زنده کننده،هدایت کننده و امثال اینها، پس قیام به خلقت و تدبیر موجودات جهان همه این امور را شامل می شود.(2)

153. قهّار: توانا، مستولی بر جمیع موجودات، قهر کننده به ستمکاران، خداوند یکتا، بسیار غالب و توانا است او بر همه چیز مسلط و غالب است.(3)

154.کافی: کفایت کننده. خداوند که قدرتش برتر از همه قدرتها است و از نیازها و مشکلات بندگانش بخوبی آگاه است و نسبت به آنها نهایت لطف و مرحمت را دارد برای آنها کافی است و دیگر بندگان نیاز به کس دیگری ندارد. خداوند تنها آنها را کفایت می کند، یعنی انسان با خداوند بی نیاز می شود. (4)

155. کبیر: بزرگوار، با جلال و جبروت، بزرگتر از حد وصف. قدرت خداوند بالاتر ازهمه قدرتهاست و احاطه خداوند همه چیز را در بر می گیرد. خداوند عظیم القدر و کبیر است.(5)

ص: 239


1- هود /66 و شوری /19
2- بقره/255 و طه /111
3- يوسف/39 و رعد/16
4- زمر /36
5- نساء/34 و رعد/9 و حج/62

156. کریم: پاک و نیکو، بخشنده گناهان، با گذشت. اگر کرم وصف خداوند واقع شود مراد از آن احسان و نعمت آشکار خداوند است. و خداوند کریم و سخاوتمندی که انسان و موجودات را آفرید نعمت های خود را به آنها ارزانی داشت، او که بخشنده و مهربان است.(1)

157. لطيف: باریک دادن، مهربان، نیکی کننده به بندگان، مدارا کننده ریزبین، ظریف بین، خبير، نهان بین. خداوند مصالح بندگان را می داند و از نیازهای آنها با خبر است و به مقتضای لطفش با آنها رفتار می کند. خدا کانون لطف است و هر چیز را بخواهد لطف می کند. کارهای بندگانش را تدبیر و مشکلات آنها را سهل و آسان می سازد.(2)

158. مالِکَ المُلک: فرمانروای بی چون و چرای هستی، دارای همه جهان، توانا بر جباران و گردن کشان، مالك حكومتها. مالك ملك ها خداوند است و خیر در دست اوست، او توانای مطلق است و در همه حال باید به او پناه برد. زیرا مالک حقیقی موجودات آن کسی است که خالق و پروردگار آن هاست. اوست که ملک ها و حکومت ها را به هر کس بخواهد می بخشد یا می گیرد، عزت می دهد یا بر خاک ذلت می نشاند، همه این ها در قبضه قدرت او و تحت سیطره فرمان او است.(3)

159. مالِكَ يَوم الدَّين: دارنده و فرمان روای روز پاداش، مالک روز جزا، مالک روز قیامت خداوند است روزی که همه انسانها در دادگاه بزرگ الهی برای حساب حاضر می شوند و در برابر مالک حقیقی خود قرار می گیرند.آن کس که موجودات را آفریده و تحت حمایت خود پرورش می دهد و لحظه به لحظه فیض وجود و هستی به آنها می بخشد، مالک حقیقی موجودات است که بروز و ظهور مالكيت خداوند در قیامت بیشتر خواهد بود چرا که در آن روز همه پیوندهای مادی و مالكيت های اعتباری بریده می شود روزی که هیچ کس مالک هیچ چیز برای کمک به دیگران نیست و همه کارها به دست خداوند است.(4)

ص: 240


1- مؤمنون /116 و نمل /40 و انفطار/5
2- انعام /103 و یوسف /100
3- آل عمران /26
4- فاتحه /1

160. ماهدون: گستراننده. ماهدون تعبير لطیفی است که نشان میدهد خداوند زمین را با تمام وسایل استراحت برای زندگی انسانها ممهد و آماده ساخته است. «ماهی» از ماده «مهد» به معنی گاهواره و یا هر محلی است که برای استراحت آماده کنند، چنین محلی باید آرام، مطمئن، محفوظ و گرم و نرم باشد و تمام این شرایط در کره زمین حاصل است.(1)

161. مُبتلی (مُبتَلين): آزمایش کننده. خداوند در هر عصر و زمانی انسانها را آزمایش می کند و در این آزمایش ها آنها که خار راه تکامل بشرند از سر راه برداشته می شوند تا بشریت به سیر تکاملی خود همچنان ادامه دهد.(2)

162. مبین: روشن، روشنگر، آشکار کننده، استوار. خداوند حق مبين است و در روز قیامت نشانه های عظمت و قدرت و حقانیتش آن چنان واضح می شود که سرسخت ترین لجوجان را به اعتراف وادار می کند.(3)

163. متعال: برتر، بلندپایه، بزرگوار. خداوند بزرگ و متعالی است و مسلط بر هر چیز، و به همین دلیل در همه جا حضور دارد و چیزی از دیدگان علم او پنهان نیست.(4)

164. متکبر: باشکوه، با کبریا، تکبر کننده بر ستمکاران و طاغیان، با عظمت. این صفت تنها در خداوند صادق است زیرا کبریاء و عظمت حقیقی از آن اوست نه کس دیگر.(5)

165. متين: استوار، متقن و محکم، توانا، با قدرت و قوت. واژه متین از واژه متن گرفته شده است و در اصل به معنای دو عضله نیرومند است که در دو طرف ستون فقرات قرار گرفته، پشت انسان را محکم می سازد و برای تحمل فشارهای سنگین آماده می کند و به همین مناسبت این کلمه به معنی قدرت و قوت کامل آمده است. بدیهی است که قدرت خداوند همانند سایر صفات او در اوج کمال است و به همین سبب خداوند متین است یعنی در کمال قوت و قدرت است.(6)

ص: 241


1- ذاریات/48
2- مؤمنون /30
3- نور/25
4- رعد/9
5- حشر/23
6- ذاریات /58

166. مُجيب: روا دارنده، برآورنده، اجابت کننده. خداوند به بندگان خود نزدیک است و درخواست آنها را اجابت می کند. از آن جایی که خداوند به همه بندگان خود نزدیک است و هیچ فاصله و مانع و حجابی میان خداوند و بندگانش وجود ندارد، بنابراین هر گاه بندگان مؤمن، او را بخوانند و از او سوال کنند و هر خواسته ای را از درگاه او طلب نمایند خداوند از روی لطف و فضل و رحمت و کرم خود به آنها پاسخ داده، خواسته و سوال آنها را اجابت می کند، پس خداوند مجیب است.(1)

167. مجید: بزرگوار، نیک. برتر و منزه از زمان و مكان. مجید به کسی گفته می شود که حتی قبل از استحقاق، نعمت می بخشد و این تنها از صفات خداوند است و جز خداوند کسی نمی تواند مجید باشد.(2)

168. مُحی المَوتی: زنده کننده مردگان. خداوند، آن کسی که این زمين مرده را دوباره زنده می کند، هم مردگان را در قیامت زنده می کند و او بر هر چیزی توانا است. خداوند همان طوری که روزی انسان را از قطره بیارزشی به وجود آورد، دوباره در روز قیامت اجزاء بدن او را که متلاشی شده اند گردهم می آورد و او را که مرده بود زنده می کند.(3)

169. محیط: فراگیر، مستولی. آنچه در زمین و آسمان هاست ملک خدا است و او به همه چیزاحاطه و تسلط دارد و از اعمال و رفتار و کارهای بندگان با خبر است و به آنها محيط.(4)

170. مُخرجُ المَيَّتِ منَ الحَیّ: برآورنده مرده از زنده. این مورد اشاره به نظام مرگ و حیات و تبدیلیکی به دیگری دارد. خداوند گاهی از مواد آلی بی جان انواع چهره های حیات و زندگی در دل اقیانوس ها و اعماق جنگل ها و صحراها و بیابان ها بیرون می فرستد و از ترکیب موادی که هر کدام به تنهایی سم کشنده ای هستند مواد حیات بخش می سازد و گاهی به عکس با دگرگونی مختصری موجودات زنده نیرومند و پر قدرت را به موجود بی جانی تبدیل می کند.(5)

ص: 242


1- هود /61
2- هود/73
3- روم/50 و فصلت/39
4- بقره/19 و نساء /126 و انفال /47
5- انعام /95

171. مُخزِى الكافِرين: خوار کننده کافران، پست کننده ناسپاسان. خداوند کافران مشرک و بت پرستان و ناسپاس را سرانجام خوار و رسوا خواهد ساخت و آنان را به جزای اعمالشان خواهد رساند و تنها خداوند است که می تواند کافران را به سزای اعمالشان برساند.(1)

172. مُستَعان: پاور، کمک خواسته شده. خداوند خالق و آفریننده همه جهان است، او تنها یاری کننده شکست ناپذیر است، پس تنها خداوند شایسته آن است که انسان از او یاری و کمک بخواهد. در مواقع نیاز انسان دست یاری و نیاز به سمت خداوند دراز می کند.(2)

173. مصّور: صورت بخش، پدیده آورنده صورتهای مختلف، صورت دهنده. خداوند کسی که همه چیز را خلق کرده و به آنها شکل و صورت بخشیده است، حتی به جنین در شکل مادر هم شکل می دهد.(3)

174. مقتدر: توانا. خداوند بر هر چیزی توانا بوده و هست و بر هر کسی مسلط و مقتدر و توانا و قادر است.(4)

175. مُقیت: نگهبان، حافظ. «مقیت» در اصل از ماده «قوت» به معنی غذایی است که جان انسان را حفظ می کند، بنابراین مقیت که اسم فاعل از باب افعال است به معنی کسی است که قوت دیگری را می پردازد و به او قوت می بخشد از آن جا که چنین کسی حافظ حیات است پس مقیت به معنی حافظ به کار می رود و نیز چون شخصی که قوت می دهد حتما توانایی بر این کار را دارد پس مقیت به معنی مقتدر و توانا آمده است. در نتیجه این صفت شایسته خداوند است و بس.(5)

176. مَلِک: شاه، فرمانروا بر همه مخلوقات، سلطان. خداوند ملک و سلطان بر حق است و او فرمانروا و مالک همه عالم هستی، که جز حق از او صادر نمی شود.(6)

ص: 243


1- توبه /2
2- يوسف /18 و انبیاء /112
3- حشر /24
4- کهف/45 و زخرف/ 42 و قمر 55
5- نساء /85
6- طه /114 و مؤمنون /116 و حشر/23

177. مَلِک النّاس: فرمانروای مردم، مالک و حاکم مردم. خداوند خالق و آفریننده همه مردم است و سرپرست و حاکم و فرمانروای آنها است و تنها اوست که شایسته اطاعات و عبادت کردن است.(1)

178. ملیک: خداوندگار، صاحب حکومت، مالک جهان و حاکم آن.(2)

179. منتقم (منتقمون): انتقام گیرنده از بدکاران، جزا دهنده. انتقام در لغت عربی به معنی مجازات کردن است. خداوند مجرمان بی ایمان را از روی حکمت مجازات می کند.(3)

180. مُوسِعُون: توانا، وسعت بخش. خدا در قرآن می فرماید: ما آسمان را با قدرت بنا کردیم و پیوسته آن را وسعت می بخشیم. خداوند آسمان را آفریده و دائما گسترش می دهد.

علم در این مورد می گوید: نه تنها کره زمین، بر اثر جذب مواد آسمانی تدریجا فربه و سنگین تر می شود، بلکه آسمان ها نیز در گسترشند، یعنی ستارگانی که در یک کهکشان قرار دارند به سرعت از مرکز آن دور می شوند و باعث گستردگی آسمان می شوند.(4)

181. مولی: نگهبان، یار، دوست. خدا به عنوان مولی و کسی که عهده دار سرپرستی و پرورش انسان ها است تنها کسی است که می تواند آن ها را برابر دشمنان گوناگون پیروز گرداند. خداوند پشتیبان و سرپرست بندگان خود است او بهترینیاوران است، یاور و سرپرستی که هرگز مغلوب نمی شود و هیچ قدرتی با قدرت او برابری ندارد.(5)

182. مُؤمن: نگهدار ایمان، وفا کننده وعده ها، پناه دهنده بندگان، آن که بندگان در کنف حمایت او در امان هستند. خداوند کسی است که وعده هایش را تحقق می بخشد و ایمان به ذاتش را از طریق آیات و نشانه ها و عجائب تدبیر و لطائف تقدیرش در دل ها ایجاد کرده و بندگان را از ظلم و جور در امان می دارد و مؤمنان را از عذاب ایمنی می بخشد.(6)

ص: 244


1- ناس /2
2- قمر/55
3- سجده/22 و دخان /16
4- ذاریات/47
5- بقره/286 و آل عمران/150
6- شر/23

183. مُهلِک (مهلكون): کشنده، نابود کننده. هیچ آبادی در روی زمین نیست مگر این که خداوند آن را قبل از روز قیامت هلاک می کند یا به عذاب شدیدی گرفتار می سازد، بدکاران ستمگر و طاغیان گردنکش را به وسیله عذاب نابود می کند و دیگران را با مرگ طبیعی و یا حوادث معمولی، تا بالاخره این جهان پایان گیرد.(1)

184. مهیمن: نگاهدارنده، باشکوه، دانای رازها. گواه بر کارها و گفتار و کردار بندگان، شاهد و گواه و حافظ بر همه چیز. خداوند تمام اعمال و رفتار و کردار بندگان خود را ثبت و حفظ می کند و به واسطه علم بی پایانش و احاطه کامل او بر جهان حتی از کوچکترین عمل و مخفی ترین عمل بندگان خود آگاه است.(2)

185. نَصير: مددکار، یاور. جز خداوند هیچ سرپرست و یاوری وجود ندارد. او است بهترین مددکاران و شکست ناپذیرترین یاوران.(3)

186. نِعمَ المَولی: دوست خوب، بهترین سرور، بهترین سرپرست. خداوند بهترین و عالی ترین مولی و سرپرست و رهبر است.(4)

187. نِعمَ النَصير: یاور نیک، بهترین یاور. خداوند شایسته ترین یار و یاور انسان است.(5)

188. نِعمَ الوَكيل: کارگزار نیکو، نیکو مدد کار و حامی. خداوند انسان را کافی است و او بهترین

مدافع و حامی است.(6)

189. نور السماوات و الأرض: روشنایی آسمانها و زمین، خدایی که خلقت آسمانها و زمین روشنگر خلاقیت اوست. خداوند روشنی بخش عالم هستی و فرمان دهنده و هدایت کننده آن هاست. نور به معنی هدایت کننده، روشن کننده و زینت بخش است. نور در معنی وسیع یعنی هر چیزی که ذاتش ظاهر و آشکار باشد و ظاهر کننده غیر، در این معنی که خدا نور است در ذات پاک خدا تشبیهی وجود

ص: 245


1- سراء /58
2- حشر/23
3- بقره / 107،120 و نساء 45، 123
4- انفال /40 و حج/78
5- انفال /40 و حج/78
6- آل عمران/173

ندارد چرا که چیزی در عالم خلقت از او آشکارتر نیست و تمام آن چه غیر اوست از برکت وجود او آشکار است. نورخدا همان نوری است که آسمانها و زمین را روشن ساخته و از کانون قلب مؤمنان سر بر آورده و تمام وجود و هستی آنها را روشن و نورانی می کند.(1)

190. واحد: یگانه، آفریدگارویکتا. یکتا در ذات و صفات. خداوند در ذات یکتاست،در صفات یکتاست و در افعال یکتاست،یکتایی خدا عقلا قابل تعدد نیست.

اویکتایی است ازلی و ابدی،یکتایی است که حوادث در یگانگی او اثر نمی کند، یکتایی او هم در ذهن است و هم در بیرون ذهن، او در یکتایی خود هم یکتاست.(2)

191. وارث(وارثون): ارث برنده، بازستاننده، باقی، ابدی. وارث همه زمین و تمام این جهان خداوند است. زندگی و مرگ خود دلیل این است که موجودات این عالم از خود چیزی ندارند و هر چه دارند از ناحیه آفریدگار است و سرانجام وارث همه آنها خداوند است، اوست که باقی و ابدیاست و مالک حقیقی همه چیز.(3)

192. واسع: محیط بر همه چیز، فراگیر، گشایش دهنده، روزی دهنده، آن که رحمتو فضلش به همه می رسد.

خداوند وجودی است وسیع و بی پایان و فضل و بخشش او نیز همچون وجودش بی پایان و واسع است.(4)

193. واسِعُ المَغفِره: فراخ بخشش، منعم. آمرزش و بخشش پروردگار گسترده وسیع است.(5)

ص: 246


1- نور/35
2- بقره /163 و نساء /171 و مائده /73
3- حجر/23 و قصص/58
4- بقره /247 ،261 و آل عمران /73
5- نجم /32

194. وال: دوست، نگهدار، سرپرست. هیچ کس غیر خدا نمی تواند والی و ناصر و یاور انسان ها باشد.(1)

195. وحده: تنها، یکتا،یگانه، بی همتا. خداوند آفریدگاریکتا و بی همتایی است که جهان را با درایت و حکمت آفریده است.(2)

196. وَدُود: دوستدار، مهربان، دوستدار مطیعان. «ودود» صیغه مبالغه از «ود» به معنی محبت است وبه نهایت محبت خداوند اشاره دارد. خداوند نسبت به مؤمنان و بندگان صالح بسیار با محبت و مهربان است.(3)

197. وکیل: مرجع همه کارها، نگهبان، نماینده، پیش برنده کارها، مدافع، خداوند بهترین یار و مددکار و مدافع است. آنچه در زمین و آسمان هاست ملک خداست و خدا آنها را محافظت و نگهبانی و اداره می کند.(4)

198. ولی: یار، دوست، سرپرست، نگهدار. خداوند در احکام حاکمیت حقیقی دارد و بر تشخیص همه مصالح بندگان خود قادر و تواناست بنابراین ولی و سرپرست حقیقی او است.(5)

199. ولىُّ المؤمنين: یاور گروندگان، ولی و سرپرست مؤمنان. خداوند بهترین ولی و سرپرست و یاوراست او حافظ و سرپرست مؤمنان و ایمان آورندگان است.(6)

200. ولیُّ المُتَّقیِن: پاور پرهیزگاران. خداوند ولی و سرپرست پرهیزگاران است، او یاوری است که هرگز شکست نمی خورد و بهترینیاوران و سرپرستان است.(7)

ص: 247


1- رعد/11
2- اعراف/70 و اسراء /46
3- هود/90 و بروج/14
4- نساء/81 و 132 و انعام /102
5- بقره / 107 ،120 و نساء/45
6- آل عمران/68
7- جاثيه /19

201. وَهّاب: خیلی بخشنده و کرامت دهنده عطايا. «وهاب» صیغهی مبالغه به معنی بسیار بخشنده است. خداوند به مقتضای وهاب بودنش هرچه را بخواهد و به هر کس صلاح بداند می بخشد.(1)

202. هاد: راهنما، خداوند افرادی را که ایمان آورده اند، به سوی صراط مستقیم و راه حق هدایت و راهنمایی می کند.(2)

203. هادی: راهنما، پیدا کننده، راهبر، یاور. خداوند انسانها را خلق کرده و خودراهنما و هدایت کننده آنها است.(3)

204. هو: او (خدا). «هو» در مورد خداوند رمز و اشاره ای به این واقعیت است که ذات مقدس خداوند در نهایت خفاء است و از دسترس افکار محدود انسان ها بیرون، هر چند آثار او آن چنان جهان را پر کرده که ازهمه چیز ظاهرتر و آشکارتر است. او خداوند یگانه و یکتا است.(4) ،(5)

ص: 248


1- آل عمران/8 و ص.9 ، 35
2- حج /54
3- فرقان / آیه31
4- اخلاص /1
5- منابع مورد استفاده در این بحث: 1. 27 جلد تفسیر نمونه زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی / 2. قاموس قرآن 7 جلد، علی اکبر قرشی / 6. پیام قرآن، ج 4، آیت الله مکارم شیرازی صفحات 41 تا60/4 نام ها و صفت های خدای رحیمدر قرآن کریم، دکتر محمد تقی مقتدری / 5. سیر و سلوک، بانو امین اصفهانی صفحات 279 تا 281 و 34 و 342

فصل چهارم: آیات مُعَنوَن قرآن کریم

اشاره

ص: 249

ص: 250

آیاتی که نام خاص دارند

بعضی آیات قرآن بنابر مناسبت یا خصوصیتی که آنها را شاخص کرده است دارای نام با عنوان ویژه ای شده اند. این آیات به شرح زیر می باشند:

1.آیه آمنَ الرَّسول (1):این آیه بیانگر اعتقاد و ایمان قاطع و مستحکم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به مرام و مکتب الهی خویش است.

2. آیه أخوّت(2): این آیه بر این مطلب تأكيد دارد که مؤمنان برادر یکدیگرند، بنابرایندر میان برادران باید صلح را برقرار کرد.

3. آیهاُذُن / آیه تصديق(3) : این آیه در مورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است که می فرماید، آن حضرت به سخنان مخالفان و منافقان گوش فرا می داده و عذر آنان را می پذیرفته، زیرا او کاملا به خدا ایمان داشته و مؤمنان را تصدیق می کند و مایه رحمت برای اهل ایمان بوده است. اما کسانی که او را آزار می دهند مستحق عذاب دردناکی هستند.

4. آیه اذن جهاد(4): در این آیه خداوند متعال نخستین فرمان جهاد را عليه مشرکان صادر فرموده است. البته بعضی از مفسران آیه190 سوره بقره، و برخی دیگر از مفسران آیه

ص: 251


1- بقره/285
2- حجرات/10
3- توبه /61
4- حج/39

111 سوره توبه، اولین آیه را آغاز دستور جهاد دانسته اند. اما لحن آیه39 سوره حج برای این موضوع تناسب بیشتری دارد زیرا در آن آیه تعبير «اذن» صریحاً آمده است و در این جهت این آیه منحصر به فرد است.

5. آیه أذن واعيه(1) : این تعبیر به معنای گوش های شنوا و نگه دارنده حقایق می باشد. در بسیاری از کتب تفسیر و حدیث آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «من از خدا خواستم که گوش علی را از این گوش های شنوا و نگهدارنده حقایق قرار دهد» و از حضرت علی (علیه السلام) نیز نقل شده است که فرمود: «من هیچ سخنی بعد از نزول آن آیه و فرمایش رسول خدا، نشنیدم که آن را فراموش کنم بلکه همیشه آن را به خاطر داشتم». .

6. آیه ارث یا مواريث یا میراث(2) : در این آیات ارث به عنوان یک حق طبیعی و منطقی و شرعی مطرح شده است و سرچشمه های سه گانه آن یعنی ارتباطات نسبی و سببی و ولایی مورد سفارش و وصیت الهی قرار گرفته است. البته باید دانست وارثان هنگامی می توانند مال را در میان خود تقسیم کنند که شخص میت در آن مورد وصیتی نکرده باشد و یا بدهکاری بر عهده او نباشد . بنابراین ارث بعد از وصیت و دیون می باشد. و نیز باید دانست که انسان فقط می تواند درباره یک سوم از مال خود وصیت کند و بیش از آن باید با اجازه ورثه صورت گیرد.

7. آیه ازلام (3):از لام به معنی چوبه های تیر است که ابزاری برای قرعه کشی و بخت آزمایی به شما میرفته اند. گاهی برای ذبح حیوانات نیز از این شیوه یعنی انتخاب به وسیله از لام و به صورت قرعه کشی استفاده می شده است. و یا برای تعیین سهم افراد از گوشت حیواناتی که ذبح می کردند از این طریق استفاده می گردید. به هر حال قرآن کریم این شیوه را که جنبه قمار و بخت آزمایی دارد تحریم فرموده است.

ص: 252


1- حاقه /12
2- . نساء / 11،12
3- مائده/3 و 90

8. آیه استدراج (1): استدراج یعنی چیزی را تدریجا گرفتن و یا چیزی را در هم پیچیدن. استدراج نوعی مجازات وعذاب است که شامل حال بندگان سرکش گناهکاری می شود که آن چنان غرق غفلت می شوند که توبه را فراموش می کنند و از کيفر الهی در اثر غرور و حب دنيا غافل می شوند، اما ناگهان عذاب خداوند آنها را می گیرد و از میان ناز و نعمت به کام عذاب و بلا فرو می فرستد. لذا انسان باید به هنگام روی آوردن نعمت های الهی مراقب باشد.زیرا احتمال دارد این امر که ظاهرا نعمت است برای او عذاب استدراج گردد. عوامل استدراج عبارتند از: غرور بر اثر نعمت های الهی، پرده افکنده شدن بر گناه. گناهکاران تا حدی که موجب فراموشی آنها شود، فریب خوردن از ستایش مردم و خلاصه فراموش کردن توبه و طلب استغفار از درگاه خدای غفار.

9. آیه استرجاع (2): این آیه بیانگر این است که انسان مؤمن باید در برابر آزمونهای الهی هرچند مشکل و سخت باشند، صبر و مقاومت و پایداری کند و یقین داشته باشد که همه هستی و نعمتها و خوشی ها و گرفتاری ها و مصیبت ها، از خدا و به اراده خدا می باشد و در نهایت نیز به سوی خدا همه چیز و همه کس باز خواهد گشت و مراجعت خواهد نمود. به عبارت دیگر این آیه بیانگر این است که نظام هستی تک محوری می باشد یعنی محور همه هستی، از خوب بد و زشت و زیبا و نعمت و نکبت، خداوند متعال است. همان خدایی که هم مبداء عالم است و هم معاد آن، (هو الأول و الآخر).

10. آیه استعاذه(3) :این آیه در مورد یکی از آداب قرائت و تلاوت قرآن مجید می باشد. آن عبارت است از، پناه بردن از شر شیطان رجیم به خداوند رحمان و رحیم و گفتن جمله «اعوذُ بالله مِن الشيطان الرجیم» در آغاز خواندن قرآن. البته تنها نباید به این ذكر قناعت کرد، بلکه باید این ذکر را تبدیل به فکر و سپس تبدیل به یک حالت درونی کنیم.

ص: 253


1- اعراف /182 و قلم /44
2- بقره /156
3- نحل/98

11. آیه استغاثه(1) : استغاثه به معنییاری خواستن و طلب باری است. بعضی ریشه این کلمه «غوث» به معنی یاری و نصرت دانسته اند و بعضی آن را از «غيث» یعنی بارانی که در وقت حاجت می آید، دانسته اند. البته غوث هم آن نصرتی است که در شدت حاجت و نیاز می آید. آیه فوق در مورد ظالمان و ستمگران می باشد که در جهنم تقاضای آب می کنند اما آبی برای آنان آورده می شود که همچون فلز گداخته صورت ها را بریان می کند و این چه بد نوشیدنی می باشد.

12. آیه استیذان (2): این آیه خطاب به مؤمنین می فرماید، کسانی که قبل از نماز فجر و در نیمروز هنگامی که لباس های معمولی خود را بیرون می آورید و بعد از نماز عشاء می خواهند بر شما وارد شوند باید از شما اجازه بگیرند، در حقیقت این آیه و آیات بعد از آن در مورد آداب ورود به خانه، محل و جایگاه مخصوص پدر و مادر است و افراد بالغ قطعا باید در همه اوقات اجازه بگیرند.

13. آیه استهزاء(3) : این آیه در مورد پاسخ منافقینی است که هرگاه افراد با ایمان را ملاقات می کنند، می گویند ما ایمان آورده ایم ولی هنگامی که با شیاطین خود خلوت می کنند، می گویند ما با شما هستیم، ما آنها را مسخره می کنیم. این آیه می فرماید که خداوند آنها را استهزاء و مسخره می کند و آنها را در طغيانشان نگه می دارد تا سرگردان شوند.

14. آیه اطاعت / آیه اولی الامر(4): این آیه به مردم با ایمان دستور می دهد که از خداوند اطلاعت کنند و در مرحله بعد فرمان به پیروی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) می دهد. پیامبری که معصوم است و هرگز از روی هوی و هوس سخن نمی گوید و پیامبری که نماینده خدا در میان مردم است و سخن او سخن خداست. اطاعت از خداوند بی شک مقتضای خالقیت و

ص: 254


1- کهف/29
2- نور/58
3- بقره/15
4- نساء /59

حاکمیت او است. ولی اطاعت از پیامبر (صلی الله علیه و آله) ناشی از فرمان پروردگار است. این آیه در مرحله سوم فرمان به اطاعت از اولی الامر می دهد. همه مفسرین شیعه در این زمینه اتفاق نظر دارند که منظور از «اولی الامر» ، «امامان معصوم (علیه السلام)» می باشند، که رهبری مادی و معنوی جامعه اسلامی در تمام شئون زندگی از طرف خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) به آنها سپرده شده است.

15. آیه اعتصام(1) : در این آیه مسأله اتحاد و وحدت و مبارزه با هر گونه تفرقه مطرح شده است و می فرماید: همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید و از هم پراکنده نشوید. در مورد اینکه منظور از «حبل الله» (ریسمان الهی) چیست، احتمالات مختلفی ذکر شده است از جمله، قرآن، اسلام و خاندان پیامبر و ائمه معصومین (علیهم السلام). اما باید گفت که ارتباط با خدا معنی وسیعی از حبل الله می باشد که شامل همه موارد فوق می تواند باشد.

16.آیه افک(2) : افکت به معنای تهمت عظیم و دروغ بزرگی است که مسأله ای را از صورت اصلی اش دگرگون می سازد، و بنابراین کلمه «افک» خود بیانگر این نکته است که داستان و ماجرایی دروغین روی داده است. این آیه بیانگر شایعه و تهمتی است که به یکی از زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) (عایشه) زده شده که قرآن آن را گناه بزرگی دانسته، می فرماید: چرا هنگامی که مؤمنان این تهمت را شنیدند نسبت به خود گمان خیر و نیک نبردند؟ زیرا مؤمنان باید نسبت به یکدیگر حسن ظن داشته باشند و همه آنان به منزله نفس واحد هستند یعنی اگر اتهامی به یکی از آنان متوجه شود گویی به همه متوجه شده است.

17. آیه اکمال / آیه اکمال دین(3) : در این آیه از روزی سخن گفته شده است که: کافران از زوال آیین اسلام مأیوس شدند و دین اسلام کامل گردید و نعمت الهی تکمیل شد و در این روز خداوند متعال از اسلام به عنوان یک آیین جاوید و کامل اعلام رضایت فرمود. در این که مقصود از «اليوم» (امروز) چه روزی است، اختلاف نظر وجود دارد. اما همه مفسرین و محدثین شیعه اتفاق نظر دارند که مقصود از اليوم، روز غدیر خم

ص: 255


1- آل عمران/103
2- نور/11
3- مائده /3

است، روزی که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)، امیرمؤمنان علی (علیه السلام) را به فرمان خداوند بزرگ، رسماً برای جانشینی خود، در اجتماع بزرگ حجاج معرفی فرمودند.

18. آیه امانات(1): این آیه بیانگر دو قانون مهم اسلامی است. اول این که می فرماید: امانت ها را به صاحبان آنها بدهید. روشن است که در این آیه، کلمه امانت آن هم به صورت جمع معنی وسیعی دارد و شامل هر گونه سرمایه مادی و معنوی می شود. این آیه به طور مطلق امر به رساندن امانتها به صاحبانشان داده است. در این که در این آیه فرمان داده شده که میان مردم از روی عدالت، قضاوت و حکومت کنید. این دو قانون مهم اسلامی یعنی ادای امانت ها و اجرای عدالت در حکومت و قضاوت، زیر بنای یک جامعه سالم انسانی است.

19. آیه امانت(2): این آیه می فرماید ما امانت خود را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم اما از حمل این امانت اظهار ناتوانی کردند و هراس داشتند ولی در این میان انسان این امانت را بر دوش کشید اما از همان آغاز بر خویشتن ستم کرد و قدر خود را نشناخت و آنچه را شایسته حمل این امانت بود انجام نداد. این سوال پیش می آید که امانت چیست؟ در پاسخ، بعضی آن را «ولایت الهيه» و بعضی دیگر «اختیار و آزادی اراده» و عده ای«عقل» وعده ای دیگر اعضای«پیکر انسان»، گروهی «امانت های رایج بین مردم و وفای به عهده ها» ، گروهی دیگر «معرفت الله»، جمعی «واجبات و تکالیف الهی» و جمعی دیگر آن را مقام خلیفه الهی» دانسته اند. اما باید گفت همه این مصادیق درست هستند زیرا انسان و انسانیت شامل همه مفاهیم فوق می شود، گذشته از آنها «تعهد و قبول مسئولیت» و«استعدادهای بی نظیر و خدادادی انسان» و نیز «قبول ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و فرزندان بزرگوار آن حضرت و پذیرش عهد و میثاق الهی در عالم دربر اساس آیه172 سوره اعراف

ص: 256


1- نساء/58
2- احزاب / 72

مبتنی بر قبول و پذیرش توحيد الهی بر پایه سرشت و فطرت الهی انسان» نیز از این دیگر مصادیق امانت در این آیه به شمار می روند.

20. آیه امتحان(1): این آیه در مورد روی آوردن زنان با ایمان به عنوان حجرت کردن و مهاجرت در نزد مؤمنین است، می فرماید: آنها را از خود نرانید بلکه آنها را آزمایش کنید تا از ایمان آنها اطمینان حاصل کنید و هر گاه دانستید که آنها مؤمن هستند، آنها را نزد خود نگه دارید و به نزد کفار باز نگردانید. این امتحان برای این بوده که آشکار شود آنها فقط در ظاهر شهادتین را بر زبان جاری نمی کردند بلکه در دل هم به آن باور و ایمان و يقين داشتند و به عبارت دیگر ظاهر و باطن آنها هماهنگی بوده است.

21.آیه املاء(2):املاء نقطه مقابل استدراج و به معنی مهلت دادن می باشد. خداوند می فرماید:ما تکذیب کنندگان آیات خود را مهلت می دهیم زیرا طرح و نقشه من قوی و حساب شده است و بسیار محکم و دقیق می باشد و هیچ کس را قدرت فرار از آن نیست. این مهلت به این جهت است که شاید از خواب غفلت بیدار گشته و توبه کنند و لطف الهی شامل حالشان شود و اگر هم این لطف شامل حالشان نشد و بیدار نگردیدند و توبه نکردند مجازات بسیار سختی در انتظار آنان می باشد. به هر حال خدای بزرگ به وسیله سنت املاء به منکران و معاندان فرصت و مهلت کافی برای بیداری و توبه می دهد تا شاید از غرور و غفلت و عناد و لجاجت در برابر خدا و آیات الهی دست بردارند.

22. آیه املاق(3): از این آیه بر می آید که عربهای دوران جاهلیت نه تنها دختران خویش را به خاطر تعصب های غلط زنده به گور می کردند بلکه پسران خود را نیز از ترس فقر و تنگدستی به قتل می رسانیدند. خداوند در این آیه آنها را به خوان گسترده نعمت رازق بی چون که حتی ضعیف ترین موجودات را نیز رزق و روزی می رساند، توجه داده و آنها را از این کار زشت نهی فرموده، باز می دارد.

ص: 257


1- ممتحنه/ 10
2- اعراف/183 و قلم /45
3- انعام /151

23. آیه امَّن يُجيب(1) : در این آیه خطاب به مشرکان می فرماید، آیا کسی که دعای مضطر را اجابت می کند و گرفتاری را بر طرف می سازد و شما را خلفای زمین قرار می دهد، آیا معبودی دیگر با خدا وجود دارد؟ کمتر متذکر می شوید!

آری تنها خداوند است که دعای مضطر و درمانده را به اجابت می رساند و گرفتاری و بلا را بر طرف می کند. او تنها کسی است که قفل های مشکلات و بن بست ها را می گشاید و دلها را به نور امید نورانی می سازد و شما را سرانجام خلفای خود در روزی زمین قرار می دهد.

در این آیه یکی از شرایط اجابت دعا مطرح شده است و آن «مضطر» بودن است. یعنی هر گاه انسان از عالم اسباب و مسیبات به کلی قطع امید کنید و تمام قلب و روحش را در اختیار خداوند قرار دهد مهمترین شرط اجابت دعا را فراهم ساخته است. در روایتی از امام باقر(علیه السلام) آمده است : «به خدا سوگند گویا من مهدی (عج) را می بینم که پشت به حجر الاسود زده و خدا را به حق خود می خواند. به خدا سوگند مضطر در کتاب الله در آیه امَّ يُجيب او است». امام صادق (علیه السلام) نیز در روایتی فرموده این آیه در مورد مهدی آل محمد(صلی الله علیه و آله) نازل شده است، به خدا سوگند مضطر او است، هنگامی که در مقام ابراهیم دو رکعت نماز به جای می آورد و دست به درگاه خدای متعال بر می دارد، دعای او را اجابت می کند ناراحتی ها را بر طرف می سازد و او را خلیفه خود روی زمین قرار می دهد.

24. آیه امهال(2) : امهال به معنای مهلت دادن با املاء به معنای کمک دادن، متشابه هستند. زیرا امهال نیز نوعی کمک دادن محسوب می شود. این آیه هشدار و اخطاری است به کافران و طغیانگران که تصور نکنند مهلتی که خداوند به آنان می دهد به سود آنها است بلکه بر عکس این مهلت موجب می شود که آنان بر گناهان خود بیافزایند و مستحق عذاب خوار کننده شوند.جالب است بدانیم حضرت زینب (علیها السلام) در شام و در برابر یزید ستمگر به

ص: 258


1- نمل/62
2- آل عمران/178

این آیه استدلال کرد و او را چنین هشدار داد که: این فرصت و آزادی را خداوند به این خاطر به تو داده تا پشتت از بار گناه سنگین گردد و عذاب دردناک در انتظار تو است.

25. آیه انذار / آیهیوم الدار(1) : این آیه به پیامبر (صلی الله علیه و آله) دستور می دهد که: خویشاوندان نزدیکت را انذار کن و از شرکت و مخالفت فرمان پروردگار بترسان. در سال سوم بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله) دعوت آشکار خود را شروع کرد و با این آیه مأمور ابلاغ این دعوت شد و با نزول آیه94 سوره حج و آیه فوق این امر عینیت یافت پیامبر (صلی الله علیه و آله) همه اقوام و عشیره نزدیک خود را که در حدود چهل نفر بودند به خانه ابوطالب دعوت کرد، در این میهمانی عموهای پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ابو طالب و همزه و ابولهب و سایر بزرگان ازفرزندان عبدالمطلب حضور داشتند. پس از مراسم میهمانی و صرف غذا پیامبر (صلی الله علیه و آله) دعوت خویش را بیان نمود و به آنان گفت کدامیک از شما مرا در این کار یاری خواهید کرد، تا برادر و وصی و جانشین من باشید. جمعیت همگی سر باز زدند جز علی (علیه السلام) که از همه کوچکتر بود برخاست و عرض کرد: ای پیامبر خدا، من در این راه یار و یاور توام. پیامبر (صلی الله علیه و آله) دست بر گردن علی (علیه السلام) نهاد و فرمود: «ان هذا اخي و وصیی و خليفتي فيكم فاسمعو اله و اطيعوه»: این برادر و وصی و جانشین من در شما است، سخن او را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید.

26. آیه انصات(2): این آیه به همگان دستور می دهد که در هنگام خوانده شدن قرآن گوش فرا دهید و خاموش باشید تا مشمول رحمت خدا شوید. کلمه «انصات» به معنای سکوت توأم با گوش فرا دادن است. آنچه از این آیه استفاده می شود عمومیت و همگانی بودن این حکم است. البته فقها بر استحبابی بودن این حکم نظر داده اند. در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) چنین آمده است:(بر تو واجب است که در نماز و غیر نماز در برابر شنیدن قرآن سکوت و استماع کنی و هنگامی که نزد تو قرآن خوانده شود، لازم است سکوت کردن وگوش فرا دادن به آن).

ص: 259


1- شعرا/214
2- اعراف /204

27. آیه انفاق(1) : این آیه در یک حکم کلی چگونگی و کیفیت و طرق انفاق را شرح میدهد، «انفاق در شب و روز، انفاق پنهانی و آشکار»، و وظیفه انفاق کنندگان را مشخص می سازد و در پایان مژده و اجر و پاداش شایسته آنها را نیز توضیح می دهد. در اسلام بر اساس ایمان به وعده های الهی و توجه به اهمیت و آثار اجتماعی و اقتصادی انفاق، مؤمنين بدون هیچ گونه ترس و وحشتی از آینده خویش و با تکیه بر فضل پروردگار به وظیفه مهم انفاق عمل می کنند. نکته مهم در مورد آیه فوق این است که در احادیث بسیاری چنین وارد شده است که: «این آیه در مورد علی (علیه السلام) نازل شده است، زیرا آن حضرت همی در شب، و همی در روز، و همی آشکار، وهمی در نهان انفاق می کرد.»

28. آیه انفال(2): مقصود از انفال، اقسام غنائم و هر گونه مال بدون مالک مشخص می باشد. پس از جنگ بدر این آیه نازل شده است و صريحة غنائم جنگی را متعلق به پیامبر (صلی الله علیه و آله) معرفی کرده، یعنی پیامبر (صلی الله علیه و آله) هر گونه بخواهد می تواند در آنها دخل و تصرف کند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم غنایم را به طور مساوی در بین جنگجویان تقسیم کرد و از مشاجره میان آنان جلوگیری نمود و دستور داد میان برادران دینی صلح و اصلاح شود. این آیه می فرماید اگر ایمان دارید، تقوا پیشه کنید و در میان خود اصلاح کنید و خدا و پیامبرش را اطاعت کنید. بنابراین تنها ایمان با اقرار زبانی و سخن نیست بلکه جلوگاه ایمان، اطاعت بی قید و شرط در همه مسائل زندگی از فرمان خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) است.

29.آیه اولوالارحام(3) : این آیه می فرماید، پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت به مؤمنین به طور مطلق دارای اولویت است. یعنی در کلیه اختیاراتی که انسان نسبت به خویشتن دارد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) از خود انسان نیز اولی تر است. این مسأله در آیه36 سوره احزاب نیز آمده است. دلیل مطلب بسیار روشن است، زیرا خداوند هرگاه امر به اطاعت مطلق از کسی را می دهد حتما آن فرد دارای مقام عصمت است و هرگز هوا و هوس و تمایلات بر او حکومت نمی کند. در همین

ص: 260


1- بقره /274
2- انفال /1
3- احزاب /6

مورد آیه3 و 4 سوره نجم چنین می گوید: این پیامبر هرگز از روی هوا و هوس سخن نمی گوید بلکه آن چه را می گوید وحی الهی است. بی شک این اولویت در جهت منافع و خیر و مصالح مردم و نیز در جهت حکومت توحیدی و عادلانه جامعه اسلامی می باشد. قسمت دیگر این آیه می فرماید: همسران پیامبر به منزله مادر برای همه مؤمنان محسوب می شوند. یعنی همان گونه که پیامبر (صلی الله علیه و آله) پدر روحانی و معنوی امت است همسران آنبزرگوار نیز مادر روحانی و معنوی امت محسوب می شوند بنابراین حفظ احترام آنان واجب و ازدواج با آنها حرام می باشد. در قسمت آخر این آیه می فرماید: اولوالارحام دارای اولویت نسبت به یکدیگر هستند و در برابر بیگانگان، خویشاوندان دارای اولویت هستند، یعنی خویشاوندان از نظر ارث بردن از بعضی دیگر اولویت دارند.

در روایات زیادی از ائمه اهل بیت (علیه السلام) در تفسیر اولوالارحام آمده است که منظور «ارث خلافت و حکومت» در خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه اهل بیت(علیه السلام) است. در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) آمده است که فرمود:این آیه درباره فرزندان حسین (علیه السلام) نازل شده، و هنگامی که راوی سوال کرد آیا این درباره ارث اموال نیست؟ امام (علیه السلام) فرمود: نه، درباره حکومت و ولایت است.

بدیهی است منظور از این گونه احادیث، نفی مسأله ارث اموال نیست بلکه منظور توجه دادن به این نکته است که ارث مفهوم وسیعی دارد به طوری که هم ارث اموال را شامل می شود و هم ارث خلافت و ولایت را.

30. آیه بِرّ(1) : بر به معنی توسعه، وسعت و انواع نیکیها و خوبی ها و احسان ها می باشد. این آیه اصول و اساس و ریشه نیکی ها را به شرح زیر دانسته است:

1. ایمان به مبداء و معاد و برنامه های الهی و پیامبران و فرشتگان و کتاب های آسمانی.

2. انفاق و ایثار و بخشش های مالی به یتیمان و مستمندان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان بر اساس محبت و برای رضای خدا.

ص: 261


1- بقره/177

3. برپا داشتن نماز با شرایط و حدود آن همراه با اخلاص و خضوع.

4. پرداخت زکات و حقوق واجب مالی.

5. وفای به عهد و پیمان.

6. صبر و استقامت در هنگام محرومیت و فقر و بیماری و درد و رنج و در هنگام جنگ و در برابر دشمن و در مقابل همه سختی ها و مصیبتها.

جالب است بدانیم قرآن در آیات5 تا 22 سوره انسان (دهر) به بررسی ویژگی های ابرار وپاداش عظیم آنان پرداخته است که ما در این جا تنها به ذکر ویژگی های ابرار می پردازیم.

1. ابرار به نذر خود وفا می کنند.

2. آنان از روزی که عذاب و شر آن گسترده است بیمناک اند، (منظور این است که آنها به سبب ایمان به مبداء و معاد و احساس مسئولیت شدید در برابر خدا و فرمان های او از شّر روز قیامت خائف هستند. همچنان که خوف الهی وجودشان را لبریز کرده است)

3. آنان اهل ایثار هستند و بر اساس عشق و علاقه و به خاطر رضا و خشنودی خدا، غذای خود را در عین این که خودشان به آن نیازمندند و دوست دارند به «مسکین» و «یتیم» و«اسیر» می دهند.

4. صفت برجسته ابرار را قرآن، اخلاص دانسته. از قول آنها می فرماید: ما شما را تنها برای خدا اطعام می کنیم، نه پاداشی از شما می خواهیم و نه تشکری.

5. در آخرین توصیف «ابرار» قرآن از قول آنها می فرماید: ما از پروردگارمان خائفیم از آن روز که عبوس و شدید است. نکته قابل توجه این که در این آیات دوبار مسأله خوف مطرح شده است، در اولین مورد تنها سخن از خوف روز قیامت است و در مورد دوم خوف از پروردگار به سبب روز قیامت است.

ابن عباس می گوید: حسن و حسین (علیه السلام) بیمار شدند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) به عیادتشان آمدند و به علی (علیه السلام) گفتند: خوب بود نذری برای شفای فرزندان خود می کردی. علی (علیه السلام)، فاطمه (علیه السلام) و فضه ، نذر کردند که اگر آنها شفا یابند سه روز روزه بگیرند، حسن و حسین (علیه السلام) نیز گفتند

ص: 262

ما هم نذر می کنیم روزه بگیریم. چیزی نگذشت که هر دو شفا یافتند. علی(علیه السلام) سه من جو قرض نمود و فاطمه (علیها السلام) یک سوم آن را آرد کرد و نان پخت، هنگام افطار سائلی بردر خانه آمد، آنها همگی مسکین را بر خود مقدم داشتند و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشیدند. روز دوم همچنان روزه گرفتند و موقع افطار وقتی غذا را آماده کرده بودند (همان نان جوین) یتیمی بر در خانه آمد، آن روز نیز ایثار کردند و غذای خود را به او دادند. در سومین روز اسیری به هنگام غروب آفتاب بر در خانه آمد باز سهم خود را به او دادند. در این هنگام جبرئیل بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل گشت و گفت: خداوند با چنین خاندانی به تو تهنیت می گوید، سپس سوره «هل اتی» را بر او خواند. بعضی گفته اند که از آیه «ان الابرار» تا آیه «كان سعيكم مشكورا» که مجموعاً هجده آیه است در این موقع نازل گشت. بنابر این منظور از الابرار در این آیات خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) می باشند.

31.آیه برزخ(1): این آیه می فرماید: کسی که بمیرد امکان برگشت او به این جهان وجود ندارد و پشت سر آن ها برزخی است تا روزی که برانگیخته می شوند. البته این آیه در مورد کسانی است که در دنیا به راه غلط خود همچنان ادامه می دهند تا مرگ آنها فرا برسد، لذا پس از مرگ تقاضای بازگشت به دنیا می کنند تا این که عمل صالحی در برابر آن چه ترک کرده اند، انجام دهند اما به آنها پاسخ «كَلاّ» داده می شود یعنی این که هرگز برای شما راه بازگشتی وجود ندارد. برزخ در لغت به چیزی می گویند که در میان دو شئی، حایل می شود و مقصود از آن عالمی است که میان دنیا و آخرت واقع شده است که گاهی از آن تعبیر به «عالم قبر» و یا «عالم ارواح» شده است که دلايل نقلی فراوانی وجود و وقوع و بروز و ظهور آن را اثبات می کند مانند آیات مربوط به حیات شهیدان(2) و آیات مربوط به عذاب طغیانگری همچون فرعون و یارانش(3) که صراحت بر وجود عالم برزخ دارند.

ص: 263


1- مؤمنون /100
2- آل عمران/169 و بقره /154
3- مؤمن/46

32. آیه بقیت الله(1) : مقصود از بقیت الله در این آیه سرمایه و سود حلال و اندک است که می فرماید: چون خداوند آن را برای شما باقی گذارده برایتان بهتر است، زیرا می دانیم تحصیل حلال موجب دوام نعمت و بقای برکت الهی می شود، همچنین بقیت الله می تواند اشاره به پاداش و ثواب های معنوی باشد که تا ابد باقی می ماند و خداوند متعال در آیه46 سوره کهف به آن اشاره کرده است. به هر حال بقیت الله را تنها اهل ایمان در ک می کنند. هر موجود نافع که از طرف خداوند برای بشر باقی مانده و مایه خیر و سعادت او گردد «بقیه الله» محسوب می شود. تمام پیامبران الهی و پیشوایان بزرگ «بقيه الله»اند. و از آنجا که مهدی موعود(علیه السلام) آخرین پیشوا و بزرگترین رهبر انقلابی پس از قیام پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) است، یکی از روشن ترین مصادیق بقیت الله می باشد و از همه به این لقب شایسته تر است. به خصوص که تنها باقی مانده و ذخیره الهی برای هدایت و نجات بشریت بعد از تمام پیامبران و اولیاء معصوم الهی می باشد.

در روایات متعددی به بقیت الله بودن حضرت مهدی (عج) اشاره شده است. از جمله، امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «نخستین سخنی که مهدی (عج) پس از قیام خود می گوید این آیه است (بقیه الله خيرٌ لكم ان کنتم مؤمنین) سپس می گوید: (انا بقیه الله و حجه و خلیفه عليكم) ، سپس هیچ کس بر او سلام نمی کند مگر اینکه می گوید: السلام علیکیا بقیه الله في ارضه».

33. آیه بیعت رضوان(2): درماجرای حدیبیه سفرایی میان پیامبر(صلی الله علیه و آله) و قریش رد و بدل شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) عثمان بن عفان را به عنوان نماینده نزد مشرکان مکه و اشراف قریش فرستاد تا به آنها بگوید که مسلمانان هدفشان زیارت خانه خدا و احترام کعبه است، اما قریش عثمان را موقتا توقیف گردد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز فرمود من از این جا حرکت نمی کنم تا با این گروه پیکار کنم، سپس به زیر درختی که در آنجا بود آمد و با مردم مؤمن و

ص: 264


1- هود /86
2- فتح /18

مسلمان تجدید بیعت کرد، و از آنها خواست که در پیکار با مشرکان کوتاهی نکنند. خداوند در این مورد در آیه فوق می فرماید: خداوند از مؤمنانی که در زیر درخت با تو بیعت کردند راضی و خشنود شد.

34. آیه تبدیل(1):این آیه در پاسخ مشرکانی است که هر گاه آیهای نازل می شد و نسبت به آیه ای که قبل از آن نازل شده بود و فرمان ساده تری را دربر داشت به عنوان اعتراض و اشکال می گفتند پیامبر (صلی الله علیه و آله) اصحاب خود را مسخره می کند زیرا امروز به چیزی دستور می دهد و فردا آن را نهی می کند. این آیه می فرماید: هنگامی که آیه ای را به آیه دیگر تبدیل کنیم، خدا بهتر می داند چه حکمی را نازل کند اما آنها که حقیقت را نمی دانند می گویند توبه خدا دروغ می بندی! حال آن که همه قرآن توسط جبرئیل امین و از سوی خدا و به حق نازل شده است.

35. آیه تبلیغ(2): این آیه با خطاب یا ایها الرسول، پیامبر (صلی الله علیه و آله) را مأمور تبلیغ آن چه از طرف پروردگار بر او نازل شده، می نماید و تأکید می کند که اگر از این کار خودداری کنی، رسالت خدا را تبلیغ نکرده ای و سپس می گوید از مردم در ادای این رسالت وحشتی نداشته باش. در مورد مسأله مورد تبلیغ در این آیه اختلاف نظر فراوان است اما اجماع محدثین و مفسرین شیعه این آیه است که آیه در روز غدیر خم نازل شده و پیامبر (صلی الله علیه و آله) را مأمور می کند که امامت و ولایت علی (علیه السلام) را به همگان ابلاغ کند. بی شک جریان غدیر خم و خطبه پیامبر (صلی الله علیه و آله) در آن روز و حدیث غدیریکی از قطعی ترین روایات متواتر است که در آن هیچ شک و تردیدی راه ندارد. در ضمن خطبه غدیر، پیامبر (صلی الله علیه و آله) در جمله ای چنین می فرماید: ایها الناس مَن اولى الناس بالمؤمنين مِن انفسهم؟ سپس فرمود: فمَن کنتُ مولاه فَعَلىٌّ مولاه، اللهم والِ مَن والاه و عَاد من عاداه و احِبَ مَن احبَّه و ابغض مَن ابغضه وانصر مَنِ نصرِه و اخذول مَن خذله و ادر الحق معه حيثُ دار. سپس فرمود: الا فليبلغ الشاهد

ص: 265


1- نحل/101
2- مائده /67

الغائب. لازم به یادآوری است پس از خطبه پیامبر (صلی الله علیه و آله) جبرئیل مجدد نازل شد و آیه (اليوم اکملت لکم دینکم) را بر پیامبر خواند.

36. آیه تثبیت(1): مفهوم این آیات تثبيت الهی پیامبر (صلی الله علیه و آله) و مقام عصمت آن حضرت می باشد، یعنی این آیات دالّ بر عصمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) می باشند. از این آیات به دست می آید که عصمت پیامبر ناشی از لطف ویژه خداوند نسبت به آن حضرت است. همچنین آشکار می گردد که معصوم بودن آن حضرت اجباری و اضطراری نبوده بلکه همراه با آگاهی و اختیار و آزادی اراده بوده است. آیات فوق از جمله آیاتی است که شأن نزول هایی برای آنها بیان شده است که اکثر آنها نادرست بوده و با مقام عصمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ناسازگاری و تعارضدارند.

37. آیه تحریم(2): این آیه در مورد تحریم ازدواج با محارم است. محارم یعنی زنانی که ازدواج با آنها حرام و ممنوع است. محرمیت گاهی از طریق ولادت که به آن ارتباط نسبی می گویند و گاهی از طریق ازدواج است که به آن ارتباط سببی می گویند و گاهی از طریق شیر خوارگی است که به آن ارتباط رضاعی می گویند. محارم نسبی هفت دسته اند که عبارتند از: (مادران، دختران، خواهران، خاله ها، دختران برادر و دختران خواهر). محارم رضاعی عبارتند از: مادرانی که شما را شیر می دهند و خواهران رضاعی،البته طبق روایات تمام کسانی که از نظر ارتباط نسبی حرامند از نظر شیر خوارگی نیز حرام می شوند.

محارب سببی عبارتند از: (مادران همسران، دختران همسران که در دامان شما بوده به شرط آن که با آن همسر آمیزش جنسی پیدا کرده باشید، در غیر این صورت دخترانشان بر شما حرام نیستند. همسران فرزندانتان که از نسل شما هستند، این تأکید به این معنی است که فرزند خواندگی و احکام آن در اسلام به کلی مردود و بی اساس است، و برای شما جمع میان دو خواهر ممنوع است، یعنی ازدواج با دو خواهر در زمان واحد مجاز نیست.)

ص: 266


1- اسراء/73 تا 75
2- نساء /23

38. آیه تحریم خمر(1): این آیه با صراحت فوق العاده ای که دارد شراب و قمار و بتها و ازلام را که یک نوع بخت آزمایی بوده، پلید و از اعمال شیطان می داند و امر به دوری از آنها می نماید. در روایت وارد شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: شراب خوار همانند بت پرست است. قرآن نیز می فرماید: شیطان می خواهد از طریق شراب و قمار در میان شما تخم عداوت و دشمنی بپاشد و شما را از نماز و ذکر خدا باز دارد.(2)

39. آیه تحویل قبله(3): می دانیم که بیت المقدس قبله نخستین و موقت مسلمانان بود لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله) انتظار می کشید که فرمان تغییر قبله صادر شود و همه مسلمانان از سرزنش یهودیان نجات یابند و در امور عبادی به استقلال کامل برسند. نقل است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به همراه مسلمین سیزده سال در مکه و نوزده ماه در مدینه به طرف بیت المقدس نماز خواندند. سرانجام آن حضرت در حال نماز ظهر در مسجد بنی سالم بود که پیک وحی الهی، بازوان پیامبر (صلی الله علیه و آله) را گرفته و از بیت المقدس به سوی کعبه برگردانید، و فورا مسلمانان به پیروی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) صفوف خود را تغییر دادند. به همین جهت مسجد نامبرده را، مسجد ذو قبلتین می گویند و در کتب پیشین نیزیکی از نشانه های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را این دانسته اند که او به سوی دو قبله نماز می خواند.

40. آیه تداین / آیه دَین(4): این آیه طولانی ترین آیات قرآن است و مشتمل بر هجده دستور فقهی و حقوقی در مورد داد و ستد مالی می باشد. به طوری که می توان گفت این هجده دستور در زمینه تنظیم اسناد تجاری،یکی از جامع ترین و کامل ترین دستورات حقوقی و تجاری به شما می رود، خصوصية این که آیه بعدی همین سوره در تکمیل دستورات هجده گانه آیه مذکور، چهار فرمان دیگر را نیز بیان می کند که این جامعیت را به حدّ اعلای خود می رساند.

ص: 267


1- مائده/90
2- مائده/91
3- بقره /144
4- بقره/282

41. آیه تراب(1): این آیه در تعبیری گویا و فشرده می فرماید: ما همه شما را از خاک به وجود آورده ایم، و همه را به خاک باز می گردانیم و بار دیگر همه را از خاک برانگیخته می سازیم. این آیه با توجه به کیفیت خلقت اولیه انسان معاد و حیات اخروی را بر اساس علم و اراده و قدرت الهی، اثبات می نماید و نیز مشتمل بر اخطار و تذکری اخلاقی و بیدارگر است که شاید انسان های مغرور و متکبر، با یادآوری اصل خویشتن به خود آمده، از غرور و گردنکشی و طغيان دست بردارند. ضمنا از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل شده که آن حضرت در پاسخ سوال از علت دو سجده در یک رکعت نماز، آیه فوق را تلاوت فرمودند.

42. آیه تَربُص / آیه عدّه وفات(2): این آیه می فرماید: کسانی که شوهران خود را از دست می دهند و به هر شکلی شوهران آنها می میرند لازم است مدت ( چهارماه و ده روز) عده نگاه داشته و از ازدواج خودداری نمایند. آنان موظفند در این مدت شكل سوگواری خود را حفظ کنند، یعنی مطلقا آرایش نکنند و ساده باشند. تشریع این حکم قبل از هر چیز به خاطر حفظاحترام و حریم زوجیت است. اگر چه مسألهای بارداری احتمالی زن، در این قانون مسلما مورد توجه بوده است.

43. آیه تزکیه نفس(3): از نظر قرآن مجید رستگاری بدون تهذیب نفس ممکن نیست به طوری که این کتاب الهی در سوره شمس پس از یازده سوگند پی در پی به این مسأله مهم تصریح فرموده است. ترکیه در اصل به معنی نمو و رشد دادن است و زکات نیز به همین معنا است، زیرا با پرداخت زکات، اموال انسان رشد و نمو مییابد. سپس این واژه به معنی تطهیر و پاک کردن نیز به کار رفته است. منظور از تزکیه نفس، پاک سازی نفس و روح از آلودگی ها و خُلق و خوی شیطانی و گناه و عصیان و کفر و شرک و سایر رذیلت ها است.

ص: 268


1- طه /55
2- بقره/234
3- شمس/ 9 و 10

44. آیه تسمیه / آیه بسمله(1) : نامی است برای بسم الله الرحمن الرحيم آغاز همه سورهها به جز سوره توبه و نیز به عنوان بخشی از آیات30 سوره نمل و 41 سوره هود. می دانیم که سوره مبارکه علق که پنج آیه اول آن اعلان بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله) است و در حقیقت آغاز تبلیغ دین اسلام است با نام خدا آغاز شده است. (اقرء باسم ربك).یکی از تعالیم و دستورات مهم در اسلام این است که هر امر و هر کاری را باید با نام خدا آغاز کرد و در ارتباط و پیوند معنوی و اعتقادی با او در همه امور و حتی مشکلات باید وارد شد تا به سرانجام رسید به طوری که پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: (كل أمر ذي بال لم يذكر فيه اسم الله فهو اتبر).

45. آیه تطهير(2) : در این آیه به عصمت اهل بیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تصریح شده است ، می فرماید: به اراده تکوینی پروردگار، شما اهل بیت از مطلق رجس یعنی پلیدی ظاهری و باطنی و انواع گناه و شرک و عقاید باطل و رذایل اخلاقی مانند بخل و حسد پاک و منزه هستید. طبق روایات بسیاری که در منابع اسلامی وارد شده مخاطب این آیه منحصرا پنج نفراند یعنی: پیامبر(صلی الله علیه و آله) ، علی (علیه السلام)، فاطمه (علیها السلام)، حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام). که در اصطلاح به آنان خمسه طیبه گفته می شود.

46. آیه تعاون(3): این آیه به وحدت و اتحاد و همکاری و مشارکت اهل ایمان در راه نیکی ها و خیرات و خوبی ها و تقوای الهی امر می نماید و از هر گونه همکاری در کارهای ظالمانه و تعدی بر دیگران و گناه نهی فرموده است و به شديد العقاب بودن خدا همه راهشدار داده است.

47. آیه تعدد زوجات(4) : این آیه دلیل آشکاریاست بر مسأله جواز تعدد زوجات با شرط رعایت عدالت. جای تردید نیست که حداکثر زوجات، آن هم با فراهم شدن

ص: 269


1- حمد/1
2- احزاب /33
3- مائده/2
4- نساء /3

شرایط خاصش که از جمله آنها عدالت می باشد، بیش از چهار نفر نیست.

48. آیه تغابن(1) : در این آیه خداوند متعال دو نام از نام های قیامت را بیان فرموده است که عبارتند از: (يوم الجمع و يوم التغابن)، که اولی به معنای روز اجتماع و گردهم آمدن همه انسانها در قیامت است دومی به معنای روزی است که معلوم می شود چه کسانی در آن روز مغبون شده اند. بنابراین قیامت روز تغابن یعنی روز ظهور غبن ها و بازنده ها و مغبونها است.

49. آیه تلاعن(2) : این آیه می فرماید: آن چه غیر از خدا، در دنیا مایه دوستی و محبت باشد در قیامت موجب لعن و نفرینیکدیگر می شود. مقصود از این آیه نفی شدید بتها و بت پرستان است. آنانی که معبودهای دروغین انتخاب می کنند تا به وسیله آنها کسب دوستی و محبت نمایند، اما بسیاریاز دوستان در قیامت دشمنان یکدیگر هستند مگر پرهیزکاران(3) ، مؤمن حقیقی کسی است که روابط، دوستی ها و محبت های او بر اساس توحید و خدا پرستی و اطاعت از فرمان حق می باشد. این است که مؤمنان در قیامت برای یکدیگر استغفار و شفاعت می کنند در حالی که مشرکان به لعن و نفرین کردن یکدیگر مشغولند.

50. آیه تمنی(4) : این آیه می فرماید: ما هیچ رسول و پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر این که هر گاه آرزو می کرد و طرحی برای پیشبرد اهداف الهی خود می کشید، شیطان القائاتی در آن طرح می کرد، اما خداوند پیامبر خود را هیچ گاه در برابر هجوم القائات شیطانی تنها می گذاشت و القائات شیطان را به کلی از میان می برد و سپس آیات خود را استحکام می بخشید. آن چه مسلم است همه انبیاء الهی دارای مقام عصمت بودند و با نیروی غیبی و امداد الهی تقویت می شدند و اگر گاه خطورات و القائات شیطانی برای انحراف

ص: 270


1- تغابن/9
2- عنکبوت/25
3- زخروف/67
4- حج /52

افکار عمومی از طریق فعالیت شیطان در لابه لای گفتارويا افکار آنان امکانبروز می یافت به سرعت از صفحه گفتار و افکارشان، به سبب مقام عصمت و نیروی غیبی و امداد الهی، محو می گشت.

51. آیه توبه(1) : این آیه در مورد سه نفر از مسلمانان به نام (کعب بن مالک و مراره بن ربيع و هلال بن امیه) است، که از شرکت در جنگ تبوک و همراهی با پیامبر، به خاطر سستی و تنبلی، سرباز زدند، اما چیزی نگذشت که پشیمان شدند و شهر را ترک کردند و به قله کوه های اطراف مدینه پناه بردند. آنان مدتی در این حالت عجیب و غرق در پشیمانی به سر بردند و پیوسته در انتظار توبه خود بودند، سرانجام پس از پنجاه روز خلوت و راز و نیاز و تضرع به پیشگاه الهی توبه آنان قبول شد و آیه فوق در این زمینه نازل گردید و آنان مشمول لطف و رحمت الهی قرار گرفتند.

52. آیه توارث بالايمان(2): از این آیه به همراه سه آیه بعدی آن یعنی آیات (72 و 73 و 74 و 75) سوره انفال، گروه بندی چهارگانه جامعه اسلامی به دست می آید. این گروه ها عبارتند از: مهاجرین نخستین، انصار و یاران مدینه، آنها که ایمان آوردند ولی مهاجرت نکردند، و در نهایت آنها که بعدا ایمان آوردند و به مهاجران پیوستند. این گروه ها دارای این صفات بودند: 1. ایمان2. هجرت 3. جهاد مالی و اقتصادی4. جهاد با خون و جان در راه خدا، وانصارهم متصف به پناه دادن و یاری کردن مؤمنان می باشند. خلاصه این که همه در برابر یکدیگر از نظر قرآن متعهد و مسئول بوده و بر یکدیگر ولایت داشته اند. و لذا در میان آنها قانون توارث و ارث بردن بر اساس پیمان اخوت اسلامی و ایمانی وجود داشت. توضیح این که، در آغاز اسلام که هنوز قانون ارث نازل نشده بود، به همین روش (یعنی یا از طریق نسبت یا از طریق پسرخواندگی،یا از طریق عهد و پیمان، مردم از یکدیگرارث می بردند) عمل می شد، اما به زودی مسأله اخوت اسلامی،

ص: 271


1- توبه /118
2- انفال /72

جای آن را گرفت و تنها مهاجران و انصار که با یکدیگر پیمان اخوت بسته بودند، از یکدیگر ارث می برند، پس از مدتی که اسلام گسترش بیشتری پیدا کرد و ارث انتقال به خویشاوندان نسبی و سببی پیدا کرد حکم اخوت اسلامی در زمینه ارث منسوخ گشت و قانون نهایی ارث نازل گشت.

53. آیه تهلکه(1) : خداوند در این آیه امر به انفاق می فرماید و هشدار می دهد که با ترک انفاق خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید. آشکار است که قانون انفاق اگر به درستی ادراک و اجرا شود افراد جامعه را از هلاکت نجات می دهد، زیرا قانونی کلی و عام میباشد به طوری که شامل زكات و انواع آن و خمس و انواع صدقات می شود. و لذا اگر به درستی اجرا شود، خصوصا اگر به همراه احسان و نیکویی عمل گردد جامعه را از بن بست های اقتصادی یعنی از محرومیت و انباشت ثروت رهانیده، به سوی تعدیل ثروت می کشاند.

54. آیه تیمم(2) : حکم تیمم برای انسان های معذور است، یعنی برای کسانیکه بیمار هستند یا در سفر هستند و آب به اندازه کافی ندارند یا به طور کلی آب در اختیار آنها نیست و یا آب برای آنها ضرر دارد. در این صورت شارع مقدس و قرآن مجید دستور به تیمم را صادر فرموده ، یعنی در این مواقع باید با خاک پاکیزهای که در اختیار می باشد تیمم کرد، یعنی صورت و دست های خود را با آن خاک پاکیزه باید مسح نمود. البته باید دانست که برای تیمم گرفتن از تمام چیزهایی که سطح کره زمین را پوشانیده اعم از خاک، ریگ، سنگ و غیره مشروط به پاک بودن آنها، می توان استفاده کرد، البته بهتر است در این موارد پدیده هایی را انتخاب کرد که در روی زمین قرار گرفته و در معرض ریزش باران و تابش آفتاب و وزش باد باشند.

55. آیه جزاء فحشا(3): این آیه اشاره به مجازات زنان شوهرداری است که آلوده فحشا می شوند، و می گوید: اگر همسران شما آلوده به زنا شدند، چهار نفر را به عنوان شهود

ص: 272


1- بقره/195
2- نساء /43 و مائده /6
3- نساء /15

بر این کار دعوت کنید، اگر چهار نفر به این موضوع گواهی دادند، آنها را در خانه ها محبوس سازید تا مرگ آنها فرا رسد و یا این که خداوند راهی برای آنها قرار بدهد. از این تعبیر استفاده می شود که این حکم، یک حکم موقت بوده و از همان آغاز اعلام شده است که در آینده (پس از آماده شدن محیط و افکار) حکم جدیدی درباره آنها نازل خواهد شد. باید دانست قانون رجم (سنگسار کردن)، برای مرتکبین زنای محصنه، در احادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به طور مستم وارد شده است. اگر چه در قرآن به آن اشاره ای نگردیده است.

56. آیه جلباب(1) : این آیه می گوید: ای پیامبر به همسران و دخترانت و زنان مؤمنین بگو روسری های بلند خود را بر خویش فرو افکنند تا شناخته نشوند و مورد آزار قرار نگیرند. با این دستور خداوند متعال راه هر گونه بهانه و مستمسکی را از دست مزاحمان هرزه و مفسده جویان گرفته است. از سوی دیگر هشدار شدید داده که مسلمانان در امر رعایت حجاب و پوشش کامل اسلامی سهل انگار و بی اعتنا نباشند. نکته مهم در این آیه واژه جلباب است که مفسران و ارباب لغت معانی چندی برای آن به این شرح ذکر کرده اند:

1. ملحفه (چادر) و پارچه بزرگی که از روسری بلند تر است و سر و گردن و سینه ها را می پوشاند.

2. مقنعه و خمار( روسری)

3. پیراهن گشاد آن چه بیشتر به نظر می رسد این است که منظور از «جلباب» پوششی است که از روسری بزرگ تر و از چادر کوچکتر است. تأكيد این است که زنان جلباب خود را به بدنشان نزدیک سازند تا درست آنها را محفوظ دارد نه این که آن را آزاد بگذارند به طوری که گاه و بیگاه کنار رود و بدن آشکار گردد.

ص: 273


1- احزاب /59

57. آیه جمعه(1) : این آیه خطاب به همه مؤمنین می فرماید: هنگامی که برای نماز روز جمعه اذان گفته می شود به سوی ذکر خدا (شنیدن خطبه ها و خواندن نماز) بشتابید و خرید و فروش را رها کنید. کلمه جمعه را به خاطر اجتماع مردم در این روز برای نماز، برای این روز نامگذاری کرده اند. دریکی از سال ها که مردم مدینه گرفتار خشکسالی و گرسنگی بودند، دحيه با کاروانی از شام فرا رسید و با خود مواد غذایی آورده بود، در حالی که روز جمعه بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله) مشغول خطبه نماز جمعه بود. طبق معمول برای اعلام ورود کاروان طبل زدند، مردم با سرعت خود را به بازار رساندند. در این هنگام مسلمانانی که در مسجد برای نماز اجتماع کرده بودند خطبه را رها کردند و به سوی بازار شتافتند و تنها دوازده مرد و یک زن در مسجد باقی ماندند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر این گروه اندک هم می رفتند از آسمان سنگ بر آنها می بارید.

58. آیه حج(2) : قرآن کریم دستور انجام حج را به همه مردم داده و از آن تعبیر به یک بدهی و دین الهی که بر ذمه عموم مردم می باشد، کرده است. از خطبه قاصعه نهج البلاغه به خوبی استفاده می شود که فریضه حج از زمان آدم(علیه السلام) تشریع شده بود، ولی رسمیتیافتن آن بیشتر مربوط به زمان ابراهیم (علیه السلام) است که در آیه27سوره حج در این مورد می فرماید: و مردم را دعوت عمومی به حج كن تا پیاده و سواره بر مرکب های لاغر از هر راه دور(به سوی خانه خدا) بیابند. طبق آیه97 آل عمران، تنها شرطی که برای وجوب حج ذکر شده (استطاعت) می باشد. البته در روایات اسلامی و کتب فقهی، استطاعت به معنی «داشتن زاد و توشه و مرکب و توانایی جسمی و باز بودن راه و توانایی بر اداره زندگی به هنگام بازگشت از حج» تفسیر شده است، ولی در حقیقت همه این ها در آیه فوق مندرج است زیرا استطاعت در اصل به معنی

ص: 274


1- جمعه /9
2- آل عمران/97 و حج /27

توانایی است که شامل تمام این امور می شود.

59. آیه حجاب / آیه خِمار(1): این آیه به مؤمنان دستور می دهد که نگاه خود را به نامحرم کم و کوتاه کنند و پاک دامنی خود را حفظ کنند و سپس خطاب به زنان مؤمن می فرماید: آنها نباید زینت خود را آشکار سازند مگر آن مقداری که به طور طبیعی آشکار است در ادامه می فرماید: آنها باید خمارهای خود را بر سینه های خود بیفکنند. مقصود از خمار در اصل به معنی پوشش است، به چیزی گفته می شود که زنان با آن سر خود را می پوشانند، آن چه از این آیه استفاده می شود این است که قرآن دستور می دهد که زنان روسری خود را بر گریبان خود بیفکنند تا هم سرو گردن و هم سینه آنها به طور کامل مستور و پوشیده گردد و خلاصه این که زنان نباید زینت خود را برای بیگانه و نامحرم آشکار سازند و حتی در هنگام راه رفتن نیز مواظب باشند که پاهای خود را به زمین نزنند به گونه ای که زینت های پنهانشان آشکار شود و جلب توجه بیگانه را بنماید، (یکی از رسوم زنان عرب این بوده که خلخال بر پای خود می بستند.) بسیاری عقیده دارند که پوشاندن وجه و کفین از حکم حجاب مستثنی است وبر این امر به ظواهر آیه فوق استناد می کنند زیرا این آیه زینت ظاهر را استثناء کرده است و دیگر آن که دستور داده که زنان مقنعه خود را به روی گریبان خود بیندازند که مفهومش پوشانیدن تمام سر و گردن و سینه است و سخنی از پوشانیدن صورت در آیه وجود ندارد. البته روایات متعددی نیز این مدعا را اثبات می کند. قرآن می فرماید: زنان نباید زینت خود را آشکار سازند، مگر: 1. برای شوهرانشان 2. برای پسرانشان 3. پدران شوهرانشان 4. پدرانشان 5. پسران همسرانشان 6. برادرانشان7. پسران بردارانشان 8 پسران خواهرانشان 9. زنان هم کیششان10. بردگانشان 11. پیران و طفلان و افراد سفیه و ابهلی که میل جنسی ندارند، 12. کودکانی که از امور جنسی آگاه نیستند. باید دانست که محرمیت دو جانبه است یعنی هنگامی که مثلا

ص: 275


1- نور/31

ازیک سو فرزندان خواهر و فرزندان برادر انسان بر او محرم شدند، طبیعی است که از سوی دیگر و در طرف مقابل عمو و دایی نیز محرم می باشند.

60. آیه حجرات(1) : این آیه خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: کسانی که از پشت حجره ها، تو را بلند صدا می زنند اکثرشان نمی فهمند. به راستی این چه عقلی است که انسان در برابر بزرگترین سفير الهی رعایت ادب نکند و با صدای بلند و نامؤدبانه، همچون اعراب بنی تمیم» پشت خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بیاید و فریاد زند:يا محمد! یا محمد! اخرج الينا. و آن کانون مهر و عطوفت پروردگار را به این وسیله ایذاء و آزار نماید. آری اکثر اینان عقل و خرد ندارند.

61. آیه حدّ زنا(2): این آیه می فرماید: زن و مرد زناکار را هر یک صد تازیانه بزنید و هرگز نباید در اجرای این حد الهی گرفتار رأفت و محبت کاذب و دروغین شوید، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید و باید در هنگام اجرای حکم گروهی از مؤمنان حضور داشته باشند و مجازات آن دو را مشاهده کنند. باید دانست که حد زنای محصن و محصنه با تحقق شرایطش، اعدام است و نیز زنای با محارم و زنای به عنف و جبر، دارای حکم اعدام است. از آیه15 و 16 سوره نساء چنین بر می آید که قبل از نزول حكم سوره نور درباره زنا کاران و زنان بد کار اگر محصنه بوده اند مجازات آنها زندان ابد تعيين شده است (فامسكوهن في البيوت حتى يتوفاهن الموت) و درصورتی که غير محصن بوده اند مجازات آنها ایذاء و آزار بوده است(فاذوهما). ولی مقدار این آزار معین نشده است، اما آیه مورد بحث آن را در یکصد تازیانه محدود و معین نموده، بنابراین حکم اعدام در مورد محصنه جایگزین زندان ابد و حکم یکصد تازیانه حد و حدودی برای حکم آزار است.

62. آیه حِذر(3): این آیه به اهل ایمان دستور می دهد که آمادگی و بیداری و مراقبت خود را در برابر دشمن و هر گونه خطری پیوسته حفظ کننده و با کمال دقت مراقبت کنند

ص: 276


1- حجرات /4
2- نور /2
3- نساء /71

که دشمن هرگز آنها را غافلگیر نسازد. باید دانست که معنی «حذر»، بسیار وسیع است و شامل هر گونه ابزار و وسیله مادی و معنوی و هر گونه آمادگی در مقابل دشمن می شود.

63. آیه حَرث(1) : در این آیه خداوند متعال زنان را به مزرعه تشبیه کرده است و آنان را مرکز بذر افشانی معرفی نموده است. و به این وسیله ضرورت وجود زن را در اجتماع در جهت حفظ حیات نوع بشر اثبات نموده است. بنابراین زن از نظر اسلام فقط یک ابزار نیست و هدف از ازدواج نیز در این مکتب فقط لذت جویی نیست، بلکه آن چه در این میان ارزشمند است تولد و تربیت فرزندان شایسته و مؤمن و در نهایت به وجود آوردن اجتماعی شایسته و مؤمن و خدمتی مقدس و ذخیره ای معنوی برای دنیا و آخرت انسان می باشد. این است که قرآن پیوسته هشدار می دهد که در انتخاب همسر اصولی را رعایت کنید که نتیجه آن پرورش فرزندانی صالح و تهیه ذخیرهای با ارزش، معنوی، اجتماعی و انسانی در جهت سعادن دنیا و آخرت شما باشد.

64. آیه حشر(2) : در این آیه می فرماید: خداوند کسی است که کافران اهل کتاب را دراولین اجتماع و برخورد با مسلمانان از خانه هایشان بیرون کرد.

حشر در اصل به معنی حرکت دادن جمعیت و خارج ساختن آنها از قرارگاهشان به سوی میدان جنگ و مانند آن است و منظور از آن در این جا اجتماع و حرکت مسلمانان از مدینه به سوی قلعه های یهود و یا اجتماع یهود برای مبارزه با مسلمین است. و از آنجا که این نخستین اجتماع در نوع خود بود در قرآن به عنوان «الاول الحشر» نامیده شده است.

65. آیه حفظ (3): در این آیه خداوند وعده به حفظ قرآن داده است و ضمن دلداری به پیامبر (صلی الله علیه و آله) به همه مؤمنان اطمینان خاطر داده که قرآن را در برابر انواع خطرها از سوی کفار و دشمنان پاسداری و محافظت نماید، محافظت از هرگونه تحریف، فنا و نابودی

ص: 277


1- بقره/223
2- حشر/2
3- حجر/9

و سفسطه ها و توطئه های ضد قرآنی دشمنان وسوسه گر. به هر حال آنچه در میان همه دانشمندان اسلامی معروف و مشهور است این است که قرآن یعنی کلام خدا و کتاب الهیکه معلول و مخلوق علم و اراده خدا است و برای هدایت و کمال و سعادت بشر نازل شده است درست همان قرآنی است که بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شده و حتی یک کلمه و یک حرف از آن کم و زیاد نگردیده و هیچ گونه تحریفی در آن روی نداده است.

66. آیه حکمت(1): این آیه حکمت را دانشی الهی و خیر کثیر دانسته است. مفسران برای حکمت معانی مختلف گفته اند از جمله: آگاهی از حقایق قرآن، رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل و سرانجام معرفت و شناسایی خدا. این گونه دانش و بینش بر اثر پاکی و مجاهده و تقوا به انسان داده می شود و بر جسته ترین انسان ها، یعنی صاحبان عقل و خرد و کسانی که در پرتو چراغ عقل و خرد خود زندگی می کنند این حقایق را درک می کنند، باید دانست که حکمت در اصل به معنی منع کردن به قصد اصلاح است و معمولا به همراه کتاب در قرآن به کار رفته است، که منظور از کتاب همان قرآن و منظور از حکمت سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و تعلیمات او است که سنت نام دارد. در هر صورت کتاب و حکمت همان عقل و وحی می باشد که دو سرچشمه بزرگ معرفت و شناخت هستند. در بعضی روایات نیز حکمت را معرفت امام معصوم (علیه السلام) دانسته اند.

97. آیه حيض(2): در این آیه قرآن می فرماید: و از تو (پیامبر (صلی الله علیه و آله)) درباره خون حیض سوال می کنند، بگو: چیز زیانبار و آلوده ای است لذا در حالت قاعدگی از زنان کناره گیری نمائید و به آنها نزدیک نشوید تا پاک شوند و هنگامی که پاک شدند، از طریقی که خدا به شما فرمان داده با آنها آمیزش کنید، خداوند توبه کنندگان را دوست دارد و پاکان را نیز دوست دارد. زنان در هر ماه به مدت حداقل 3 روز و حداکثر 10 روز، قاعده می شوند و آن عبارت از خونی است که با اوصاف خاصی که در کتب فقه آمده، از رحم زن خارج

ص: 278


1- بقره/269
2- بقره/222

می گردد، زن را در چنین حال، حائض و آن خون را حیض می گویند. در جمله های اول این آیه امر به گوشه گیری و اعتزال و نهی از نزدیک شدن و آمیزش با زنان حائض می کند که مراد از گوشه گیری و نزدیک نشدن، فقط دوری از آمیزش جنسی است. اسلام راه میانه را در مورد عادت ماهیانه زنان پیموده است و روش اسلام همه جا راه میانه است و از افراط و تفریط بر کنار است. و به این ترتیب ضمن حفظ احترام و شخصیت زن و ترک تحقیر او، از کارهایی که زیان های بهداشتی فراوانی برای مرد و زن دارد پیشگیری نموده است و جمله «فاذا تطهرن» که با فاء تفريع شروع شده این مفهوم را می رساند که پس از پاک شدن این ممنوعیت بر طرف می گردد

68. آیه خاتم(1): این آیه به طور آشکارا خاتمیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را اثبات می نماید. بنابراین حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) خاتم انبیاء و خاتم رسولان الهی است، در نتیجه پس از آن حضرت، کسی که ادعای نوبت و رسالت نموده یا بنماید، قطعا کاذب و کذاب است. و از آن جایی که آن حضرت خاتم پیامبران است آئین و دین و کتاب او نیز، ابدی، همیشگی،جاودان است.(2)

69. آیه خطاب جاهل(3) : آیات63 تا پایان آیه76 سوره فرقان مشتمل بر بیان صفات ویژه بندگان خاص خدا می باشد (عباد الرحمن). این ویژگی ها عبارتند از:

1. با آرامش و بی تکبر بر روی زمین راه می روند.

2. هنگامی که جاهلان آنها را مورد خطاب قرار می دهند و به جهل و جدال و سخنان زشت می پردازند در پاسخ آنها «سلام» می گویند،یعنی دارای صفت حلم و بردباری هستند و سلام آنها نشانه بی اعتنایی همراه با بزرگواری است، سلامی است که نشانه وداع گفتن با جاهلان و سخنان جاهلانه آنان است.

ص: 279


1- احزاب /40
2- انعام /19 و فرقان /1 و توبه /28 و اعراف/158
3- فرقان /63

3. عبادت خالصانه پروردگار، خصوصا شبانگاه را به سجده و قیام برای پروردگار اختصاص می دهند.

4. خوف و ترس از مجازات و كيفر الهی.

5. اعتدال در امور و دوری کردن از هر گونه افراط و تفریط به خصوص در هنگام انفاق کردن.

6. موحد بودن و دارای توحید خالص و به دور از هر گونه شرک بودن.

7. پاکی از آلودگی به خون بیگناهان.

8. عفت و پاک دامنی.

9. پرهیز از شهادت دادن به باطل و حضور در مجالس غنا و خوانندگی و مجالسی که در آنها آلات موسیقی نواخته می شود.

10. داشتن چشم بینا و گوش شنوا در برخورد با آیات و نشانه های الهی.

11. توجه خاص به تربیت فرزندان و خانواده خویش.

12. طلب امامت و پیشوایی پرهیز کاران از خدای متعال، یعنی طلب الگو بودن برای اهل تقوا.

70. آیه خمس(1): این آیه می فرماید: هر گونه غنیمتی نصیب شما می شود یک پنجم آن، از آن خدا و پیامبر و ذی القربی (امامان اهل بیت) و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه (از خاندان پیامبر) می باشد. باید دانست میان این آیه و آیه انفال تضادی وجود ندارد زیرا به مقتضای آیه انفال، غنائم جنگی متعلق به پیامبر است اما پیامبر چهار پنجم آن را به جنگ جویان می بخشید و یک پنجم آن را برای مصارفی که در آیه تعیین شده نگاه می داشت. منظور از ذی القربی در آیه فوق طبق روایات متواتر و قطعی فقط امامان اهل بیت هستند. در نتیجه از آن جایی که امامان اهل بیت، جانشینان پیامبر و رهبران حکومت اسلامی هستند، در مسأله خمس، «سهم خدا» و«سهم پیامبر» و «سهم ذی القربی» هر سه متعلق به

ص: 280


1- انفال/41

رهبر حکومت اسلامی» است و او موظف است که این سهام از خمس را در مخارج گوناگونی که لازمه مقام رهبری امت است، یعنی در نیازهای جامعه و مردم مصرف نماید. از آن جایی که زکات بر نیازمندان بنی هاشم به طور قطعی و مسلم حرام است، بنابراین منظور از یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه، تنها بنی هاشم و سادات می باشند که خداوند زکات را بر آنان حرام و خمس را حلال نموده است. باید دانست غنیمت در اصل معنی وسیعی دارد و به طور کلی هر چیزی را که انسان بدون مشقت فراوانی به آن دست مییابد، شامل می شود. علمای شیعه معتقدند که خمس در هر گونه فایده ای که برای انسان فراهم می گردد واجب است اعم از این که از طریق کسب و تجارت باشد، یا از طریق گنج و معدن و یا آن که با غواصی از دریا خارج کنند و سایر اموری که در کتب فقهی آمده است و می توان از آیه بر این مدعی استدلال کرد، زیرا در عرف لغت به تمام اینها غنیمت» گفته می شود.

71. آیه دخان(1): قرآن در تهديد منکران لجوج و سرسخت، در حالی که روی سخن را به پیامبر کرده، می گوید: منتظر روزی باش که آسمان دود آشکاری پدید می آورد، دودی که تمام مردم را فرا می گیرد و سپس به آنها گفته می شود این عذاب دردناک الهی است. در معنای دخان در آیه فوق بعضی گفته اند، کنایه از شر و بلای فراگیر است مانند تشنگی، گرسنگی، جنگ و سایر شرور. بعضی دیگر گفته اند معنی دخان معنی حقیقی آن است و منظور از آن دود غلیظی است که در پایان جهان و در آستانه قیامت آسمان را می پوشاند و سر آغاز عذاب أخروی برای ظالمان و مفسدان است.

72. آیه دین اسلام(2) : این آیه می فرماید که دین در نزد خدا، اسلام (تسلیم در برابر حق) است و آنها که کتاب آسمانی داشتند، اختلافی در آن ایجاد نکردند مگر بعد از آگاهی و علم آن هم به خاطر ظلم و ستم در میان خود، و هر کس به آیات خدا کفر

ص: 281


1- دخان/10
2- آل عمران/19

ورزد (خدا به حساب او می رسد، زیرا خداوند سريع الحساب است. طبق این آیه آیین حقیقی در پیشگاه خدا، اسلام، یعنی همان تسلیم در برابر فرمان او، و در برابر حقیقت است. لذا روح دین در همه زمان ها چیزی جز تسلیم در برابر حقیقت نبوده است. اما از آن جا که آیین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) عالی ترین نمونه تسلیم در برابر خدا بوده است، نام «اسلام» برای آن انتخاب شده و از آنجایی که تسلیم در برابر فرمان خدا، حقیقتی است ما فوق نژاد و زبان و قومیت و ملیت و رنگ و مانند آن، لذا آنها که غیر از این واقعیت را به عنوان آیین بپذیرند،یعنی تسلیم در برابر فرمان خدا نشوند، هرگز آیین آنها پذیرفته نخواهد شد. بلکه آنان در آخرت از زیانکاران خواهند بود.(1)

73. آیه ربا(2): در این آیه می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا بپرهیزید و آنچه از (مطالبات) ربا باقی مانده رها کنید اگر ایمان دارید. نقل شده است که پس از نزول این آیه، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: آگاه باشید تمام مطالبات ربایی که در زمان جاهلیت مردم از یکدیگر داشته اند همگی باید فراموش شود و نخستین مطالبات ربوی که من آن را به دست فراموشی می سپارم مطالبات عباس ابن عبدالمطلب است. از این سخن به خوبی استفاده می شود که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به هنگامی که قلم سرخ بر مطالبات ربوی زمان جاهلیت می کشید از بستگان خودش شروع کرد و اگر در میان آنها افراد ثروتمندی مانند عباس بودند که در زمان جاهلیت همچون دیگر ثروتمندان آلوده به رباخواری بودند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) نخست مطالبات آنها را ممنوع کرد. در آیه بعد قرآن با شدت به رباخواران حمله کرده و به آنها اخطار می کند که اگر به کار خود ادامه دهند و در برابر حق و عدالت تسلیم نشوند و همچنان به مکیدن خون مردم محروم مشغول باشند پیامبر ناچار است با توسل به نیروی نظامی جلوی آنها را بگیرد و آنها را در برابر حق تسلیم گرداند و این در حقیقت اعلان جنگی پیامبر به آنها است.

ص: 282


1- آل عمران /85
2- بقره/278

74. آیه رصد(1): خداوند عالم الغيب است، او هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی سازد مگر رسولی که او را برگزیده و از او راضی شده، سپس مراقبين و نگهبانانی از پیش رو و پشت سر همراه او می فرستد. منظور فرشتگانی است که خداوند بعد از نزول وحی به آنها دستور می دهد پیامبرش را از هر سو احاطه کنند و از شر شیاطین جن و انس و وسوسه های آنها و آنچه اصالت وحی را خدشه دار می کند، محافظت و پاسداری نمایند، تا پیام الهی بی کم و زیاد و بدون کمترین خدشه ای به بندگان ابلاغ گردد. و این خود یکی از دلایل معصوم بودن پیامبران است که با نیروهای غیبی و امدادهای الهی و مراقبت فرشتگان او، ازلغزشها و خطاها مصون و محفوظند. «رصد» در اصل معنی مصدری دارد و به معنی آمادگی برای مراقبت از چیزی است و در مفرد و جمع هر دو به کار می رود، یعنی به یک فرد مراقب و نگهبان مراقبين و نگهبانان یا جمعیت هردو اطلاق می شود.

75. آیه روح(2): روح در قرآن دارای موارد استعمال فراوانی است از جمله:

1. روح مقدسی که پیامبران را در انجام رسالتشان تأیید و تقویت می کرده.(3)

2. نیروی معنوى الهی که مؤمنان را تأیید و تقویت می کند.(4)

3. فرشتهمخصوص وحی که با صفت «امین» توصیف شده است.(5)

4. فرشته بزرگیاز فرشتگان خاص خداوند یا مخلوقاتی برتر از فرشتگان.(6)

5. قرآن یا وحی آسمانی.(7)

6. روح انسانی، که موجب می شود انسان دارای شرافت و کرامت باشد و موجب گردیده که ملائک به او سجده کنند. (8)

ص: 283


1- جن /26 و 27
2- اسراء /85
3- بقره /253
4- مجادله/22
5- شعرا /193
6- قدر /4 و نبأ/38
7- شوری /52
8- سجده /9 و حجر /29 و اسراء /85

لازم به ذکر است که روح آدمی مراتب و درجاتی دارد، آن مرتبه ای از روح که در پیامبران و امامان همواره بوده و آنان را از هر گونه انحرافی باز می داشته مرتبه فوق العاده والایی است که از آثارش معصوم بودن از خطا و گناه و نیز آگاهی و علوم فوق العاده است و مسلما چنین مرتبه ای از روح از همه فرشتگان حتی از جبرئیل و میکائیل برتر می باشد. نکته دیگر این که روح حقیقتی است غیر مادی وغیر جسمانی و غیر طبیعی و به عبارت دیگر روح از سنخ عالم ملکوت و از عالم قدرت خداوند است و مخلوقی ازمخلوقات خداست که بینایی و قدرت و قوت و حیات دارد بلکه منشأ همه این هاست.

79.آیه زکات/ آیه صدقات(1) : این آیه به روشنی مصارف واقعی زکات را بیان کرده و آن را در هشت مصرف خلاصه می کند: 1. فقراء 2. مساکین

3. عاملان و جمع آوری کنندگان زکات این گروه در حقیقت کارمندان و کارکنانی هستند که برای جمع آوری زکات و اداره بیت المال اسلام تلاش و کوشش می کنند.

4. مؤلفة قلوبهم یعنی کسانی که انگیزه معنوی نیرومندی برای پیشبرد اهداف اسلامی ندارند و با تشویق مالی می توان تألیف قلب و جلب محبت آنان نمود.

5. آزاد ساختن بردگان، یعنی سهمی از زكات، تخصیص به مبارزه با بردگی و پایان دادن به این موضوع ضد انسانی، داده می شود.

6. اداء دین بدهکاران و آنها که بدون جرم و تقصیر زیر بار بدهکاری مانده و از ادای آن عاجز شده اند.

7. در راه خدا، منظور تمام راه هایی است که به گسترش و تقویت آئین الهی منتهی شود، اعم از مسأله جهاد و تبلیغ و مانند آن.

8 واماندگان در راه، یعنی مسافرانی که بر اثرعلتی در راه مانده و زاد وتوشه و مرکب کافی برای رسیدن به مقصد ندارند، هر چند افراد فقیر و بی بضاعتی نباشند.

ص: 284


1- توبه /60

در روایات می خوانیم هنگامی که مردم زکات خود را خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) می آوردند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) با جمله اللهم صل عليهم به آن ها دعا می کرد. این نشان می دهد که حتی در برابر انجام وظایف واجب باید از مردم تشکر و تقدیر کرد و مخصوصا از طریق معنوی و روانی آنها را تشویق نمود. چرا که از پرتو این دعا رحمت الهی بر دل و جان آن ها نازل می شود.

77. آیه سجده(1) : این آیه در مورد کسانی است که خداوند آنان را مشمول نعمت قرار داده، یعنی پیامبران از فرزندان آدم (علیه السلام) و کسانی که با نوح بر کشتی سوار شدند و از دودمان ابراهیم (علیه السلام) و یعقوب (علیه السلام)، همانها که خدا آن ها را هدایت کرد و مورد گزینش قرار داد. ویژگی مهم این ها، آن است کهوقتی که آیات خداوند رحمان بر آنها خوانده شود بر خاک می افتند و سجده می کنند و سیلاب اشکشان جاری می شود. در روایتی از امام زین العابدین (علیه السلام) وارد شده که آن حضرت به هنگام تلاوت این آیه می فرمود: «نحن عنينا بها» مقصود از این آیه ما هستیم. لازم به یادآوری است که آنانی که مشمول نعمت های خداوند می باشند طبق آیه69 سوره نساء عبارتند از: انبیاء، صدیقین و شهدا. و به راستی اینان کسانی هستند که خداوند آنان را هدایت فرموده و مورد گزینش خود قرار داده است. نکته مهمتر این که تعابیر فوق شامل حال بزرگوارانی همچون حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) و حضرت مریم صديقه (علیها السلام) نیز می شود.

78. آیهسَخره(2): در این آیه می فرماید: پروردگار شما خداوندی است که آسمان ها و زمین را در شش روز (شش دوران) آفرید، سپس به تدبیر جهان هستی پرداخت، با (پرده تاریک) شب، روز را می پوشاند و شب به دنبال روز به سرعت در حرکت است و خورشید و ماه و ستارگان را آفرید در حالی که مسخر فرمان او هستند، آگاه باشید که آفرینش و تدبیر (جهان) برای او ( و به فرمان او) است. پر برکت (و زوال ناپذیر) است خداوندی که

ص: 285


1- مریم/58
2- اعراف /54

پروردگار جهانیان است. این آیه معبود حقیقی و واقعی را با ذکر صفات خاصش معرفی می کند و می فرماید: معبود حقیقی کسی است که جز آفریدگار آسمانها و زمین نیست، همان آفریدگاری که زمام رهبری و اداره همه جهان نیز به دست اوست. یعنی همان گونه که خالق جهان اوست، هستی بخش و بقا بخش و استمرار دهنده هستی عالم نیز اوست، همان خدایی که بر عرش تدبیر جهان احاطه دارد و بر همه مخلوقات خود تسلط و فرمانروایی کامل دارد به طوری که همه پدیده های عالم مانند شب و روز، خورشید و ماه و ستارگان و آن چه در عالم امر و مجردات و ماوراء ماده بوده و آفرینش آنها جنبه دفعی و فوری دارد، تحت تسخیر و سلطه و امر و فرمان خداوند پر برکتی است که پروردگار همه عالمیان است.

79. آیه سقايه الحاج(1): این آیه در قالب استفهام می فرماید: آیا سیراب کردن حجاج و آباد ساختن مسجد الحرام را همانند (عمل) کسی قرار دادید که ایمان به خدا و روز قیامت آورده و در راه او جهاد کرده است، این هر دو) هرگز نزد خدا مساوی نیستند، و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمیکند. در روایات وارده شده که: شیبه و عباس هر کدام بر دیگری افتخار می کردند، که علی (علیه السلام) از کنار آنها گذشت و پرسید به چه چیز افتخار می کنید؟ عباس گفت: من به مسأله آب دادن به حجاج خانه خدا. شیبه گفت: من به تعمیر کردن و کلیدداری خانه خدا. على (علیه السلام) گفت: با این که از شما حیا می کنم و با این که سن من کم است، دارای افتخاری هستم که شما ندارید. پرسیدند: کدام افتخار؟ علی (علیه السلام) فرمود: من با شمشیر جهاد کردم تا شما ایمان به خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) آوردید. عباس این جریان را به عرض پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسانید، آن حضرت از علی (علیه السلام) ماجرا و علت وقوع آن را پرسید، علی (علیه السلام) فرمود: من حقیقت را بیان کردم و گفتار من حق بوده است، در این هنگام جبرئیلنازل شد و گفت ای محمد! پروردگارت به تو سلام می فرستد و می گوید این آیات را بر آنها بخوان «اجعلتم سقايه الحاج و ..»

ص: 286


1- توبه /19

80. آیه سوال(1): این آیه فرمان می دهد، اگر در مورد وحی و نبوت چیزی نمی دانید از اهل ذکر» بپرسید. مسلما یکی از راه های کسب علم و آگاهی و غلبه بر جهل و نادانی، سوال کردن و پرسیدن از آگاهان و اهل علم می باشد، که این آیه نیز بدان فرمان می دهد. در روایات متعددی که از طریق اهل بیت (علیه السلام) وارد شده، آمده است که اهل ذکر «امامان معصوم (علیه السلام) هستند، از جمله امام رضا(علیه السلام) می فرماید: نحن اهل ذکر و نحن المسؤلون: ما اهل ذکریم و از ما بایدسوال شود. اما باقر (علیه السلام) نیز در این باره می فرماید: الذكر القرآن، و آل الرسول اهل الذكر، و هم المسؤولون: ذکر، قرآن است، و اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) اهل ذكرند و از آنها باید سوال کرد. به هر حال آیه فوق بیانگریک اصل اساسی اسلامی در تمام زمینه های زندگی مادی و معنوی است و به همه مسلمانان تأکید می کند که آن چه را نمی دانند از اهل اطلاعش بپرسند و پیش خود در مسائلی که آگاهی ندارند دخالت نکنند. اما باید دانست، تأكيد اسلام این است که باید به متخصصان و عالمان و صاحب نظرانی مراجعه کرد که صداقتو درستی و بی نظری آنها ثابت و محقق است، لذا در مباحث مربوط به تقلید و مرجعیت، صفت عدالت را در کنار اجتهاد و یا اعلمیت قرار داده اند، یعنی مرجع تقلید هم باید عالم و آگاه به مسائل اسلامی باشد و هم با تقوا و پرهیز کار. البته بر مسلمانان لازم است که در هر عصر و زمان و در هر موردی به متخصصان عالم و آگاه و صاحب نظر مراجعه کنند.

81 آیه شتاء / آیت صيف(2): این آیه می فرماید: خداوند قریش را در سفرهای زمستانه و تابستانه الفت بخشید. قریش در فصل زمستان به سوی جنوب یعنی سرزمینیمن که هوای آن گرم بود روی می آوردند و در فصل تابستان به سوی شمال یعنی سرزمین شام که هوای ملایمی داشت می رفتند. ممکن است منظور از الفت بخشیدن قریش در آیه مذکور این باشد که آنها در طول سفر تابستانه و زمستانه خود عشق و علاقه به سرزمین مقدس مکه را از یاد و دل نبرند و به خاطر امنیتش به سوی آن باز گردند، نکند تحت تأثیر مزایای زندگی

ص: 287


1- نحل /43
2- قریش /2

سرزمین یمن و شام واقع شوند و مکه را خالی کنند. و یا این که منظور ایجاد الفت میان قریش و سایر مردم در طول این دو سفر بزرگی است.

82. آیه شرط (باقی ماندن بر بیعت و عهد و پیمان)(1): این آیه خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: کسانی که با تو بیعت می کنند در حقیقت با خدا بیعت می کنند و دست خدا بالای دست آنها است، هر کس پیمان شکنی کند به زبان خود پیمان شکسته است و آن کس که نسبت به عهدی که با خدا بسته وفا کند، خدا به زودی پاداش عظیمی به او خواهد داد. شرط موجود در آیه در همین نکته است که قرآن مجید به همه بیعت کنندگان هشدار می دهد که اگر بر سر پیمان و عهد خود بمانند پاداش عظیمی خواهند داشت، اما اگر پیمان خود را بشکنند زیانش متوجه خود آنان است. تصور نکنند به خدا ضرری می رسانند، بلکه بقای جامعه و عظمت و سربلندی و قوت و قدرت و حتی موجودیت خویش را به خاطر پیمان شکنی و نقض بیعت به خطر می افکنند. در حدیث جالبی از علی (علیه السلام) آمده است: در جهنم شهری است به نام حصینه، که دست های پیمان شکنان در آن شهر است.

83. آیه شعوب / آیه شعوبیه / آیه تقوا(2): این آیه تمامی جامعه انسانی را مخاطب خود قرار داده، برای آنان میزان و معیار واقعی تمیز ارزش ها از ضد ارزش ها را بیان می دارد و ضمن تأیید این نکته که انسان ها گروه گروه، قبیله قبیله و شعبه شعبه آفریده شده اند. تأكيد می کند که ای انسانها همه شما را با همه اختلافات ظاهریتان از یک مرد و زن آفریدیم، پس سعی کنید که همدیگر را خوب بشناسید و بدانید که این گونه اختلافات موجب فخر و مباهات نمی شود بلکه آن چه شایسته فخر و مباهات و عامل برتری و کرامت انسان در نزد خداوند می باشد «تقوى الهی» است. به این ترتیب قرآن کریم بر تمامی امتیازات ظاهری و مادی و افتخارات و مفاخرات عصر جاهلی همچون تفاخر به قبیله و نژاد و تیره و نظایر

ص: 288


1- فتح/10
2- حجرات /13

این ها خط بطلان کشیده است.

86. آیه شفاء(1): در این آیه خداوند متعال نزول قرآن را برای مؤمنان مایه شفا و رحمت دانسته است اما برای ستمگران موجب افزایش خسران معرفی شده است. قرآن از آن جهت مایه شفا است که وجود آدمی را از انوع بیماری های فکری و اخلاقی، روحی و روانی پاکسازی می کند و رذایل و عیوب و نواقص و بیماری های باطنی او را درمان می نماید. و نیز از آن جهت مایه رحمت است که فضائل را در وجود آدمی شکوفا نموده، او را به مرحله تخلق به اخلاق الهی می رساند. به عبارت دیگر مقصود از شفا بودن قرآن اشاره به پاکسازی و تخلیه انسان است و مقصود از رحمت بودن قرآن اشاره به نوسازی و تحلیه باطنی انسان است.

85. آیه شق القمر(2) : در این آیه می فرماید: قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت. در این آیه به دو حادثه مهم اشاره شده است، یکی نزدیک شدن قیامت که عظیم ترین دگرگونی را در عالم آفرینش به همراه دارد، و حادثه دیگر معجزه بزرگ شق القمر استکه هم دلیلی است بر قدرت خداوند بزرگ بر هر چیز و هم نشانه ای است بر صدق دعوی پیغمبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله). ذکر این دو حادثه با هم به خاطر آن است که اصولا ظهور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) که آخرین پیامبران الهی است خود از نشانه های نزدیکی قیامت است، چنان که پیامبر (صلی الله علیه و آله)، خود می فرماید: بعثت آنا و الساعة كهاتين: مبعوث شدن من و قیامت همچون این دو است پیامبر (صلی الله علیه و آله) به دو انگشت مبارکش که در کنار هم قرار گرفته بودند، اشاره کرد. از سوی دیگر شکافته شدن ماه خود دلیلی است بر امکان از هم پاشیدن نظم و انتظام کلی عالم طبیعت که از حوادث قطعی وقوع قیامت می باشد.

86. آیه شهادت / آیه شهد الله(3) : در این آیه نخست به شهادت پروردگار به یگانگی ذاتش اشاره شده و سپس به شهادت و گواهی فرشتگان و بعد دانشمندان و کسانی که با نور

ص: 289


1- اسراء /82
2- قمر/1
3- آل عمران/18

علم و اندیشه جهان را می نگرند، (شَهِد االلهُ اَنَّه لا اِله اِلاّ هو والملائِكهواُولوالعِلم). جمله (لا اله الا هو) به عنوان ادای حق تعظیم خداوند واظهار توحید است، به دو اسم «عزیز» و «حکیم» (توانا و دانا) ختم شده است، زیرا قیام به عدالت نیازمند به قدرت و حکمت است، تنها خداوندی که بر هرچیز قادر و به همه چیز آگاه است، می تواند عدالت را در جهان هستی برقرار سازد. این آیه از آیاتی است که همواره مورد توجه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بوده و مکرر در مواقع مختلف آن را تلاوت می فرمود.

87. آیه صفح(1): قرآن در این آیه می فرماید: بسیاری از اهل کتاب به خاطر حسد، دوست داشتند شما را بعد از ایمان، به کفر باز گردانند، با اینکه حق برای آنها کاملا آشکار شده است، شما آنها را عفو کنید و گذشت نمائید تا خدا فرمان خود را بفرستد، زیرا خدا بر هر چیزی توانا است. این در واقع یک دستور تاکتیکی است که به مسلمانان داده شده که در برابر فشار شدید دشمن در آن شرایط خاص از سلاح عفو و گذشت استفاده کنند و به ساختن خویشتن و جامعه اسلامی بپردازند و در انتظار فرمان خدا باشند. منظور از فرمان خدا در این جا به گفته بسیاری از مفسران «فرمان جهاد» است که در آن هنگام هنوز نازل نشده بود شاید به این علت که هنوز آمادگی همه جانبه را برای جهاد نداشتند.کلمه «صفح» در اصل به معنی دامنه کوه، پهنهی شمشیر و یا صفحه صورت است و این جمله معمولا به معنی روی گرداندن و صرف نظر کردن به کار می رود و با قرینه جمله فاعفوا معلوم می شود که این روی برگرداندن به خاطر قهر و بی اعتنایی نیست بلکه به خاطر گذشت بزرگوارانه است. ضمنا روشن می گردد که در برابر دشمن هرگز نباید خشونت، نخستین برنامه باشد، بلکه اخلاق اسلامی ایجاب می کند که نخستین برنامه عفو و گذشت باشد، اگر مؤثر نشد آن گاه متوسل به خشونت شوند.

ص: 290


1- بقره/109

88- آیه صلح(1) : این آیه می فرماید: اگر دشمنان تمایل به صلح نشان دادند، تو نیز به صلح تمایل نشان بده و بر خدا توکل کن که او شنوا و دانا است. این آیه به پیامبر (صلی الله علیه و آله) دستور می دهد که در قبول پیشنهاد صلح تردیدی به خود راه ندهد.

یعنی اگر شرایط صلح منطقی و عاقلانه و عادلانه بود آن را بپذیرد و برخداوند تو کل کند و در عین حال به پیامبر (صلی الله علیه و آله) هشدار می دهد که مواظب باشد شرایط و پیشنهادهای صلح دشمن همراه با خدعه و نیرنگ و مقدمه ی برای غافلگیری و ضربه زدن و تجدید قوا و فراهم کردن نیروهای بیشتر نباشد.

89. آیه صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه و آله)(2): در این آیه می فرماید: خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستند، ای کسانی که ایمان آورده اید بر او درود فرستيد و سلام گوئيد و تسلیم فرمانش باشید. مقام پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن قدر عظیم است که آفریدگار عالم و تمامی فرشتگان او بر او درود می فرستند پس ای ایمان آورندگان شما نیز هماهنگی در اطاعت از خدا و همگام با فرشتگان بر او درود بفرستید و سلام بگویید و در برابر فرمان او تسلیم باشید. در روایتی که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده است، آن حضرت فرموده است: هرگز بر من صلوات ناقص نفرستید! عرض کردند: صلوات ناقص چیست؟ فرمود: این که فقط بگوئید: «اللهم صل على محمد» و ادامه ندهید، بلکه بگوئید: « اللهم صل على محمد و آل محمد» و به خاطر همین روایات است که جمعی از فقهای بزرگ اهل سنت اضافه «آل محمد» را بر نام آن حضرت در تشهد نماز واجب می شمرند.

90.آیه صوم / آیه صیام / آیه روزه(3): یکی از مهمترین عبادات در اسلام روزه است، که قرآن بالحن تأكید آمیزی در این مورد می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، روزه بر شما نوشته شده است، آن گونه که بر امت هایی که قبل از شما بودند نوشته شده بود، شاید پرهیز کار شوید. این آیه فلسفه روزه را انسان سازی و تربیت و پرهیزکاری انسان معرفی

ص: 291


1- انفال/61
2- احزاب /56
3- بقره /183

کرده است. یکی دیگر از وجوه اهمیت روزه این است که در ماه مبارک رمضان مقرر و واجب گردیده است، همان ماهی که قرآن در آن نازل شده است، همان ماهی که شب قدر که برتر از هزار ماه است در آن واقع شده است، همان ماهی که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در محراب عبادت در آن ماه به شهادت رسیدند و خلاصه ماهی که پایانش عید بزرگ فطر قرار دارد.

91. آیه طریق دعوت(1) : در این آیه می فرماید: با حکمت و اندرز نیکو به سوی، راه پروردگارت دعوت نما و با آنها به طریقی که نیکوتر است استدلال و مناظره کن. حکمت به معنی علم و دانش و منطق و استدلال است و در اصل به معنی منع آمده و از آنجا که علم و دانش و منطق و استدلال مانع از فساد و انحراف است به آن حکمت گفته شده است. نخستین گام در دعوت به سوی حق، استفاده از منطق صحیح و استدلالات حساب شده است و به تعبیر دیگر دست انداختن در درون فکر و اندیشه مردم و به حرکت در آوردن آن و بیدار ساختن عقل های خفته نخستین گام محسوب می شود. دومین گام در طریق دعوت به راه خدا به وسیله اندرزهاینیکو است، یعنی استفاده کردن از عواطف انسانها که با تحریک آن می توان توده های عظیم مردم را به طرف حق متوجه ساخت. در حقیقت حکمت از «بعد عقلی» وجود انسان استفاده می کند و موعظه حسنه از «بعد عاطفی». گام سوم استفاده از شیوه «جدل أحسن» می باشد و این روش مخصوص کسانی است که ذهن آنها قبلا از مسائل نادرستی انباشته شده و باید از طریق مناظره و جدل، ذهنشان را خالی کرد تا آمادگی برای پذیرش حق پیدا کنند. در این روش باید حق و عدالت و درستی و امانت و صداقت و راستی، حکمفرما باشد و از هر گونه توهین و تحقیر و کذب و دروغ خالی باشد. بنابراین، سه راه «حکمت و استدلال، موعظه و نصیحت، جدل و مناظره» راه های عمده و اساسی در دعوت دیگران به راه حق و هدایت به سوی توحید می باشد.

ص: 292


1- نحل/ 125

92. آیه طلاق(1) : طبق این آیه تا دو مرتبه طلاق و رجوع صحیح است. اما اگر برای بار سوم طلاق انجام گرفت، دیگر حقی برای رجوع نیست و آخرین طلاق همین طلاق سوم است. بنابراین منظور از جمله «الطلاق مرَّتان» این است که طلاقی که در آن رجوع ممکن است، دو طلاق بیشتر نیست. همچنین آیه می فرماید: انسان یا باید به طور خوب و شایسته همسر خود را نگاهداری کند و با هم صلح و آشتی نمایند و یا با خوبی و نیکی او را رها کند و از او جدا شود و هیچیک از اصول انسانی را زیر پا نگذارد، زیرا براییک خانواده ایمانی، تفرقه و جدایی، انتقام جویی و کینه بسیار ناپسند است زیرا مقتضای ایمان، صلح و صفا و صمیمیت و گذشت و ایثار و احسان است و عدالت و محبت همه این ها را به کمال می رساند. در هر صورت اسلام می فرماید: هنگامی که زنان خود را طلاق دادید و به آخرین روزهای «عده» رسیدند،یا به طرز صحیحی آنها را نگاهدارید و با هم آشتی کنید و یا به طرز پسندیده ای آنها را رها سازید و هرگز به آنها زیان نرسانید و ظلم نکنید، حتی صلحی که بر پایه ظلم و ستم باشد نیز روا نیست و مراقب باشید که هرگز به حق خود و حق دیگران ستم نکنید و هرگز از قوانین الهی سوء استفاده نکنید و قوانین الهی را هرگز ناچیز نشمارید و به باد استهزاء نگیرید و فراموش نکنید که خداوند از هر چیزی، حتی نیات انسان آگاه و باخبر است. بنابراین پیوسته تقوای الهی را مراعات کنید.

93. آیه ظن(2) : یکی از ریشه های اصلی کفر و شرک و سایر انحرافات فکری پیروی از پندار و ظن و گمان است. در حالی که گمان و پندار هرگز انسان را به حق نمی رساند. در هر صورت براساس این آیه باید از هر گونه پندارهای بی اساس و گمان های بی پایه و خرافات بی بنیان به طور جدی پرهیز کرد، زیرا ظن و گمان در نزد اهل علم و دانش و خرد هیچ اعتباری ندارد پس هرگز نباید به آن اعتماد و اعتنا نمود.

ص: 293


1- بقره/229
2- يونس /36

94.آیه ظهار(1): ظهار نوعی از طلاق جاهلیت بوده است که نه قابل باز گشت بود و نه زن آزاد می شد که بتواند همسری برای خود انتخاب کند، و آن به این صورت بود که مرد خطاب به زن می گفت: «انت عليكَظَهرِ اُمي» تو نسبت به من همچون مادر من هستی. با گفتن این جمله، فکر می کردند که زن برای همیشه نسبت به مرد حرام شده است. سرانجام در لغو این آیین ظالمانه و جاهلی آیات ابتدایی سوره مجادله نازل شد، و کسانی را که ظهار کردند به وسیله کفاره جریمه کرده و اجازه بازگشت مجدد زن و شوهر ظهار کرده را صادر کرد. و از اساس، ظهار را یک سخن و یک عمل خرافی و گزافه و باطل معرفی نمود.

95. آیه عبث(2) : این آیه هر گونه احتمال و ادعای بیهوده بودن و پوچ و عبث و لغو بودن خلقت و آفرینش را آشکارا نفی می کند. و در عین حال این آیه یکی از زنده ترین دلایل معاد و روز حساب و جزای عمل به شمار می رود.

اگر به راستی قیامت و معادی در کار نباشد، زندگی دنیا عبث و بیهوده خواهد بود. حال آنکه با مطالعه این جهان با عظمت آگاه می شود که این عالم با همه بزرگی و شکوه و نظم و پیچیدگی عجیب و شگفتی که دارد، مقدمه ای است برای عالمی ابدی و جاودانه، تنها وجود چنین جهانی است که می تواند به زندگی ما مفهوم و معنا ببخشد و آن را از بی هدفی و پوچی خارج نماید. آری چون جهان پوچ و عبث نیست، انسان نیز با مرگ معدوم و نابود نمی شود و مرگ نقطه پایان حیات انسان نیست بلکه نقطه آغاز بازگشت به سوی خداست.

96. آیه عِزّ(3): در این آیه شریف از ساحت مقدس خداوند متعال نفی فرزند، نفی شریک و نفی ولی می شود و به تعبیر دیگر این آیه هر گونه کمک کار و شبیه را از خداوند نفی می کند. چه آن که پائین تر باشد همچون فرزند، و چه آن که همسان باشد همچون شریک، و چه آن که برتر باشد همچون ولی. مرحوم طبرسی در مجمع البیان از بعضی از مفسران که نامشان را صریحا ذکر نکرده، چنین نقل می کند که این آیه ناظر به نفی اعتقاد

ص: 294


1- مجادله /2
2- مؤمنون/115
3- اسراء/111

انحرافی سه گروه است: نخست مسیحیان و یهود که برای خدا فرزند قائل بودند و دیگر مشرکان عرب که برای او شریکی می پنداشتند، و لذا در مراسم صبح می گفتند: لبيك لا شریک لک، الا شریكا هو لك! و دیگر ستاره پرستان و مجوس، چرا که آنها برای خدا ولی و حامی قائل بودند درپایان این آیه قرآن می فرماید: «و كبره تكبيرة، بنابراین او را بزرگ دار و به عظمت به انتهایش آشنا شو که او بسیار بزرگی است. باید دانست این سخن تنها به معنای گفتن «الله اکبر» نیست بلکه ما باید او را در باور و اعتقاد خود از هر موجودی برتر و والاتر بدانیم، بدون اینکه او را با چیزی مقایسه کنیم و بنا به فرمایش امام صادق (علیه السلام): الله اکبر یعنی خدا برتر از آن است که به وصف درآید.

97. آیه عده(1): این آیه می فرماید: زنان مطلقه باید به مدت سه مرتبه عادت ماهانه دیدن و پاک شدن انتظار بکشند و عده نگاه دارند. برای عده فلسفه های مختلفی وجود دارد، از جمله پشیمان شدن طرفین پس از طلاق، که در این صورت به سادگی می توانند رجوع کنند و از متلاشی شدن خانواده خود جلوگیری نمایند مخصوصا با دستوری که اسلام درباره خارج نشدن زن از خانه در طول مدت «عده داده است، حس تفکر در او بر انگیخته می شود و این خود در بهبود روابط او با شوهر کاملا مؤثر است. یکی دیگر از فلسفه های عده روشن شدن وضع زن از نظر بارداری است از این رو اسلام تأکید کرده است که زن سه بار عادت ماهانه ببیند و پاک شود تا به طور قطع عدم بارداری او از شوهر سابق برایش روشن گردد و به راحتی بتواند ازدواج مجدد کند.

98. آیه عده طلاق(2): این آیه می فرماید: ای پیامبر هنگامی که خواستید زنان را طلاق دهید آنها را در زمان عده، طلاق دهید. منظور این است که صیغه طلاق باید در زمانی اجرا شود که زن از عادت ماهیانه پاک شده و با همسرش نزدیکی نکرده باشد. زیرا طبق آیه228 سوره بقره عده طلاق باید به مقدار سه بار پاک شدن باشد و در این جا تأکید می کند

ص: 295


1- بقره/228
2- طلاق /1

که طلاق باید با آغاز عده همراه گردد و این در صورتی ممکن است که طلاق در حال پاکی بدون آمیزش تحقق یابد. و تأکید می کند که حساب عده را نگاهدارید یعنی دقت کنید زن سه بار ایام پاکی خود را به پایان برساند و در این مدت حق نفقه و مسکن زن با مرد است. البته حق رجوع نیز وجود دارد و لذا دستور می دهد که در این مدت شما زنان را از خانه بیرون نکنید و خود زنان نیز از خانه خارج نشوند. این امر علاوه بر حفظ احترام زن، غالبا زمینه را برای صلح و آشتی و بازگشت شوهر از طلاق و تحکیم پیوند زناشویی فراهم می سازد.

99. آیه غار(1): این آیه مربوط به یکی از حساس ترین فرازهای تاریخ اسلام است، زمانی که مشرکان مکه توطئه خطرناکی برای قتل و ترور پیامبر (صلی الله علیه و آله) چیده بودند پیامبر (صلی الله علیه و آله) به فرمان خدا از این جریان آگاه شد و آماده بیرون رفتن از مکه و هجرت به مدینه بود که تصمیم گرفت ابتدا به «غار ثور» واقع در جنوب مکه برود و چنین نیز شد. در این سفر ابوبکر همراه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود و تنها آن دو نفر در غار با یکدیگر بودند و در این مدت که سه شبانه روز به طول انجامید ، ترس و وحشت یار و همسفر پیامبر را فرا گرفت و پیامبر او را دلداری داد و گفت: «محزون مباش، خدا با ماست» در این هنگام خداوند روح آرامش و اطمینان را بر پیامبرش نازل کرد و او را بالشکرهایی که نمی توانستید آنها را مشاهد کنید یاری کرد.

100. آیه غض بصر(2) : قرآن کریم به مردان و زنان مؤمن دستور می دهد که چشمان خود را از نگاه کردن به نامحرم و به آن چه نظر افکندن به آن حرام می باشد، فرو گیرند. غض بصربه معنای کم کردن نگاه است. همچنین به معنای نقصان نگاه و کوتاه کردن نگاه می باشد. این تعبير لطيف به این منظور است که مؤمن در برابر نا محرم چشم خود را پایین اندازد به طوری که گویی از نگاه خویش کاسته است. بنابراین آیه نمی گوید که مؤمنان

ص: 296


1- توبه /40
2- نور /30 و 31

باید چشمان خود را ببندند بلکه می فرماید آنان در برابر آنچه نگاه کردن به آن حرام است، چشمان خود را بر گیرند و نگاه خود را به آن کاهش دهند. یعنی مستقیم و خیره به نامحرم ننگرند

101. آیه غفلت(1) : این آیه هشداری است به همه انسانها، مسلمانها و مؤمنین که جهان مادی، جهان حجاب ها و پرده ها است. پرده هایی چون آمال و آرزوها عشق و علاقه به دنیا، زن و فرزند و مال و مقام، هوس های سرکش و حسادت ها، تعصب و جهل و لجاجت که به انسان اجازه نمی دهند که فردای قیامت را بنگرد با این که دلایل و نشانه های آن بسیار آشکار است اما گرد و غبار غفلت پس از مرگ فرو می نشیند و قیامتیعنی «یوم البروز» و«يوم الشهود» و «يوم تبلى السرائر» فرا می رسد و انسان چشمانی تیزبین پیدا کرده، حقایق را به خوبی درک می کند. حقایقی که در دنیا از آنها غافل بود. البته در دنیا نیز می توان به بصیرت رسید و چشم و عقل و دل را بر حقایق هستی گشود.

102. آیه فطرت(2): در این آیه می فرماید: نه تنها خداشناسی، بلکه دین و آئین به طور کلی و در تمام ابعاد یک امر فطری است. بنابراین انحراف از دینیک امر عارضی است که با گوهر آفرینش انسان یعنی فطرت منافات دارد. همچنین فطری بودن دین و مذهب امری ثابت و غیر قابل تبدیل است. به همین دلیل این پیوسته در زندگی انسان وجود داشته است. نه تنها دین بلکه علاوه بر حس دینی و حس مذهبی که همان حس عبودیت و پرستش می باشد، حس صداقت و راستی، حس عدالت و نیکی و حس جمال و زیبایی نیز از اعماق سرشت و روح و جان انسان ریشه می گیرند، به همین دلیل است که آدمی از درون مجذوب جاذبه توحید و ربوبیت خدای یگانه است، خدایی که مظهر صدق مطلق، نیکی مطلق، حق مطلق، عدالت مطلق، زیبایی و خیر مطلق می باشد.

ص: 297


1- ق/22
2- روم /30

قرآن کریم در آیه172 سوره اعراف نیز به گونه ای دیگر به فطری بودن دین و توحید و خداپرستی اشاره کرده است. می فرماید: پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را بر گرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، گواهی میدهیم، چرا چنین کرد؟ برای این که در روز رستاخیز نگوئید ما از این غافل بودیم، ( واز پیمان فطری توحید و خداشناسی و خدا پرستی بی خبر بودیم. یا نگوئید پدران ما قبل از ما بت پرستی را انتخاب کردند و ما هم فرزندانی بعد از آنها بودیم ( و چاره ای جز پیروی از آنان نداشتیم) آیا ما را به آنچه باطل گرایان انجام دادند مجازات می کنی؟

بی شک منظور از این پیمان و از این عالم، همان پیمان فطرت و عالم استعدادها و تکوین و آفرینش است. یعنی خداوند استعداد و آمادگی برای حقیقت توحید را در نهاد و فطرت و سرشت انسان ها به ودیعه گذارده است و هم عقل و خردشان را با استعداد علمی استدلال و برهان بر توحيد و خداشناسی آفریده است. بنابراین همه افراد بشر دارای روح توحیدی هستند و خداوند متعال به زبان تکوین و آفرینش و به عبارت دیگر به زبان استعداد و قابلیت با همه انسانها سخن گفته است و بر پروردگاری و ربوبیت خویش از همه انسانها اقرار گرفته است.

103. آیه فییء(1): طبق این آیه یک قانون کلی به دست می آید و آن این است که تمام غنائمی که بدون دردسر و زحمت و رنج و بدون جنگ عائد جامعه اسلامی می شود متعلق به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به عنوان رئیس حکومت اسلامی می باشد. و او هر گونه صلاح بداند در آنها دخل و تصرف می کند و هر گونه که بخواهد آن ها را تقسیم می نماید. البته این تقسیم باید حساب شده باشد به طوری که اموال بزرگ فقط در دست ثروتمندان، دست به دست نشود و نیازمندان از آن اموال نباید محروم شوند. به هر حال مصرف فييء در شش مورد است:

ص: 298


1- حشر /7

1. سهمی از آن خداوند است.

2. سهمی از آن پیامبر (صلی الله علیه و آله) است.

3. سهمی از آن ذوي القربی است که خویشاوندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و از بنی هاشم هستند و هرگز از زكات سهمی به آنان نمی سرسد.

4. سهمی از آن يتيمان است. 5. سهی از آن مسکینان است.6. سهمی از آن در راه ماندگاناست.

نکته این که در سه مورد آخر میان مفسران بحث است که آیا این سه گروه تنها از

104. آیه قتال / آیه سیف(1): قرآن می فرماید: بنی هاشم باشند یا عموم يتيمان و مستمندان و ابن السبيل ها و در راه ماندگان را شامل می شود؟ هنگامی که ماه های حرام پایان گرفت، بت پرستان را هر کجا یافتید به قتل برسانید و در کمین آنها در هر نقطه ای بنشینید و راهها را بر آنها ببندید و اگر چاره ای جز قتل نبود، آنها را بکشید. این شدت عمل به خاطر آن است که برنامه اسلام ریشه کن ساختن بت پرستی و آئین های منحط خرافی مشتمل بر انحرافات فکری، اعتقادی و عملی است. به همین جهت می فرماید: اگر آنها توبه کنند و به سوی حق باز گردند و نماز را بر پا دارند و زکات را بپردازند، آنها را رها سازید و مزاحمشان نشوید. خلاصه اینکه اسلام مخالف جهل و نادانی وخرافات و افکار و عقاید پوچ و نامعقول و منحط است. این است که می فرماید: با کسانی که ایمان به خدا و روز قیامت ندارند پیکار کنید تا زمانی که به دست خود و با خضوع و از روی تسلیم به شما جزیه بپردازند. نکته مهم این که باید دانست بعضی از یهود و نصاری دارای عقاید باطل و آمیخته با خرافات هستند. مثلا گروهی از یهود، «زیر» را فرزند خدا می دانستند، و مسیحیان عموماً ایمان به الوهیت مسیح (علیه السلام) و اعتقاد به تثلیث (پدر، پسر، روح القدس) به عنوان خدایان سه گانه دارند. دیگر این که کتب دینی آنها تحریف شده است، حتی در بعضی از کلیساها

ص: 299


1- توبه /5 و 29

آئین بخشش گناه و خرید و فروش گناه و بهشت و جهنم وجود دارد. لذا این گونه اعتقادات قطعاً توحیدی نیست. بلکه شرک آلود، خرافی و بی اساس است.

105. آیه قتل(1): در این آیه خداوند می فرماید: هر کس فرد مؤمنی را از روی عمد به قتل برساند، علاوه بر مسأله قصاص که مجازات دنیوی است، چهار کیفر و مجازات شدید اخروی برای او وجود دارد که عبارتند از: 1. خلود، یعنی جاودانه در آتش دوزخ ماندن. 2. خشم و غضب الهی3. دوری از رحمت خدا 4. مهیا ساختن عذاب بزرگی برای او.

106. آیه قَذف(2): قذف (بر وزن حذف)در لغت به معنی پرتاب کردن به سوییک نقطه دور دست است ولی در اصطلاح مانند کلمه «رمی» کنایه از متهم ساختن کسی به یک اتهام ناموسی است. هرگاه قذف با لفظ صریح انجام گیرد، به هر زبان و به هر شکل بوده باشد، حد آن هشتاد تازیانه است، و اگر صراحت نداشته باشد مشمول حکم تعزیر است. البته از آنجا که این حکم مربوط به حق شخص است. چنانچه صاحب حق، مجرم را ببخشد حد او ساقط می شود. از آنجایی که اسلام هرگز راه بازگشت را بر کسی نمی بندد، بلکه در هر فرصتی آلودگان را تشویق به پاکسازی خویش و جبران اشتباهات گذشته می کند، می فرماید: اگر شخص تهمت زننده، از عمل خود توبه کرد و به اصلاح و جبران اعمال خودپرداخت مشمول عفو و بخشش خداوند قرار می گیرد. نتیجه توبه کردن این است که شهادت توبه کنندگان در آینده مقبول است و نیز حکم فسق و فاسق بودن در تمام زمینه ها و احکام اسلامی از آنها برداشته می شود.

107. آیه قصاص(3): قرآن مجید برای حفظ احترام خون ها و جانهای انسان ها ارزش فوق العاده ای قائل است به همین جهت حکم قصاص را در صورت عدم رضایت اولیای مقتول مقرر فرموده است، اما اگر طرفین رضایت بدهند دیه را معین فرموده است. کلمه

ص: 300


1- نساء/93
2- نور /4
3- بقره/178 و 179

قصاص به معنی قتلی است که پشت سر قتل دیگری قرار می گیرد و از ماده «قص» به معنای جست و جو و پیگیری و پشت سر هم واقع شدن می باشد. قرآن مجید قصاص را مایه حیات و زندگی معرفی کرده است و در ضمن حکم به تقوا فرموده است. یعنی هشدار داده است که در قصاص از هر گونه تعدی و تجاوز باید پرهیز شود، البته اجرای حکم قصاص مشروط به عدم عفو و گذشت است و اسلام به هیچ وجه راه عفو گذشت را نبسته است. اولیاء مقتول در برابر قاتل یکی از این سه حکم را حق دارند که اجرا کنند یا خواهان اجرایش باشند:

1. قصاص کردن.

2. عفو کردن بدون گرفتن خون بها و دیه.

3. عفو کردن به همراه گرفتن خون بها و دیه، که در این مورد رضایت قاتل نیز شرط است.

108. آیه قصر در نماز(1) : در این آیه قرآن به نماز مسافر اشاره کرده، می فرماید: هنگامی که مسافرت کنید مانعی ندارد که نماز را کوتاه کنید، اگر از خطرات کافران بترسید زیرا کافران دشمنان آشکار شما هستند. شکی نیست که با توجه به تفسیر این آیه و روایات فراوانی که وارد شده است آشکاراست که نماز مسافر اختصاص به حالت خوف و ترس ندارد و به همین دلیل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز در مسافرت های خود و حتی در مراسم حج ( در سرزمین منا) نماز خود را شکسته می خواند. طبق بعضی از روایات نماز قصر، هدیه است که خداوند به اهل ایمان داده است. امام صادق (علیه السلام) نیز از قول پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: افطار در سفر و نماز قصر از هدایای الهی است، کسی که از این کار صرفنظر کند هدیه الهی را رد کرده است. لازم به یادآوری است که نماز قصر در سفرهای کمتر از هشت فرسخ تحقق نمییابد و نیز کسانی که سفرشان، سفر معصیت است مشمول این قانون نمی شوند.

ص: 301


1- نساء/101

109. آیه قطع ید / آیه سرقت(1): قرآن می فرماید: دست مرد و زن دزد را به کیفر عملی که انجام داده اند به عنوان یک مجازات الهی قطع کنید. سخن در میان فقهای شیعه با استفاده از روایات اهل بیت (علیه السلام) این است که تنها چهارانگشت از دست راست بریده می شود نه بیشتر، البته مجازات سارقان شرایطی دارد که بدون تحقق آن شرایط، این حد اسلامی یعنی قطع يد نبایدصورت گیرد. برای شناخت این شرایط به کتب فقهی باید رجوع کرد.

110. آیه کتمان / آیه حرمت کتمان(2): قرآن کریم پنهان نمودن و کتمان کردن حق و حقیقت و واقعیت را به خصوص در مورد مسائل علمی، اعتقادی و آموزشی ممنوع و حرام اعلام فرموده است و می فرماید: کسانی که چنین می کنند یعنی دلایل روشن و آیات الهی را از دیگران پنهان و کتمان می کنند و سد راه هدایت دیگران می شوند، هم خدا و هم تمامی بندگان خدا و همه فرشتگان از کار او بیزارند و او را لعنت می کنند. پس از هیچ صورتی نباید بینات و دلایل روشن الهی را از دیگران پنهان کرد و هرگز نباید دیگران را از بهرمندی از ابزار و وسایل هدایت و آگاهی و بیداری و نجات و سعادت محروم کرد.

111. آیه الکرسی(3): این آیه از دیدگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومین (علیهم السلام) اهمیت خاصی دارد به طوری که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به ابوذر فرمود: برترین آیه ای که بر من نازل گشته، آیه الكرسی است. از علی (علیه السلام) نقل شده که آن حضرت فرمود: اگر بدانید این آیه چه اندازه اهمیت دارد در هیچ حالی آن را ترک نمی کنید. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده اند: آیه الکرسی ازگنجی که زیر عرش است به من بخشیده شده و پیش از من به هیچ پیامبری داده نشده است. همچنین علی (علیه السلام) فرموده است: از آن وقتی که این سخن را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شنیدم، شبی بر من نگذشت که این آیه را نخوانم. آیه الکرسی مشتمل بر معرفی توحید خدای متعال و بعضی از مهمترین صفت خداوند است، مانند صفت حیات، صفت قيوم بودن، صفت

ص: 302


1- مائده/38
2- بقره /159
3- بقره/255

مالكيت مطلق آسمانها و زمین، صفت شفیع بودن خداوند و وسعت کرسی خداوند که کنایه از علم بی انتها و مطلق ربوبی است و نیز کنایه از حکومت و قدرت و فرمانروایی مطلق خداوند می باشد، همان خدایی که بلند مرتبه و برتر و بالاتر و عظیم و بزرگ و والاتر از هر چیزی است. همان خدایی که هیچ گونه سستی و چرت و هیچ گونه خوابی او را فرا نمی گیرد و پیوسته قيوم است و حتی لحظه ای از تدبیر و اداره عالمانه و حکیمانه خلقت، غفلت نمی ورزد زیرا فیض او همانند لطف و رحمت اور دائمی است و هرگز منقطع نمی گردد.

112. آیه الكفّ/ آیه کفّ(1): این آیه در مورد نکوهش کسانی است که چون در مگه به آنها گفته شد «فعلاً دست از جهاد بردارید و نماز را بر پا کنید و زکات را بپردازید، (اما آنها از این دستور ناراحت بودند) ولی هنگامی که در مدینه فرمان جهاد به آنان داده شد، جمعی از آنها از مردم می ترسیدند همان بیشتر از خدا می ترسیدند و گفتند: پروردگارا چرا جهاد را بر ما مقرر داشتی؟ چرا این فرمان را کمی تأخیر نینداختی؟ به آنها بگو: سرمایه زندگی دنیا ناچیز است و سرای آخرت برای کسی که پرهیز کار باشد بهتر است و کوچکترین ستمی به شما نخواهد شد. به هر حال این آیه در مورد ملامت انسان های مسامحه کار و ترسویی می باشد که به هر بهانه ای سعی می کنند فرمان جهاد را نادیده بگیرند.

113. آیه کَلاله(2): این آیه در مورد ارث خواهران و برادران است، می فرماید: اگر مردی از دنیا برود و فرزندی نداشته باشد و برای او خواهریباشد، نصف اموالی را که به جا گذاشته، او به ارث می برد و اگر خواهری از دنیا برود و وارث او یک برادر باشد، تمام مال را او به ارث می برد در صورتی که شخص متوفی فرزند نداشته باشد، اگر دو خواهر از

ص: 303


1- نساء /77
2- نساء /176

متوفی باقی بماند دو ثلث اموال را می برند و اگر برادر و خواهر با هم باشند، تمام اموال را میان خود تقسیم می کنند به این ترتیب که برای هر مذکر دو برابر سهم مؤنث خواهد بود.

باید دانست که این آیه را آیه فرایض نیز گفته اند. به عقیده بعضی این آیه آخرین آیه ای است که درباره احکام اسلامی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شده است. یکی از تفاوت های اساسی میان آیه فوق و آیه12 سوره نساء که در مورد ارث است این می باشد که آیه12 سوره نساء، ناظر به برادران وخواهران «مادری» است، ولی آیه مورد بحث درباره خواهران و برادران «پدری و مادری» یا «پدری تنها» سخن می گوید، تفاوت مطلب در این است که:برادران و خواهران مادری به اندازه سهم مادر، ارث می برند که یک سوم است ولی برادران و خواهران پدری،یا پدری و مادری، سهم ارث پدر را می برند که دو سوم است.

116. آیه کنز(1):کنز به معنی گنج است که آن نیز به معنی جمع و جور کردن اجزاء یک چیز است، به همین دلیل به جمع آوری و نگاهداری و پنهان نمودن اموال و یا اشیاء گران قیمت، گنج گفته شده است. این آیه به طور آشکار و صریح، ثروت اندوزی و گنجینه سازی اموال را تحریم کرده است. اما سخن در این است که گنج شامل چه مقدار از اموال یا شامل چگونه مالی می شود؟ در پاسخ دانشمندان فرموده اند: هر مالی که به طور مرتب و هر سال زکات سالانه و مالیات اسلامی آن پرداخت شود دیگر گنج نیست. در روایتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: هر مال که زکات آن را بپردازی کنز نیست. در روایت دیگری از علی (علیه السلام) چنین آمده است: هر چه از چهار هزار درهم بیشتر باشد کنز است. خواه زکاتش را بپردازند یا نه و آن چه کمتر از آن باشد، نفقه و هزینه زندگی محسوب می شود. در روایتی از امام صادق (علیه السلام) چنین آمده است: شیعیان ما فعلا آزادند که از آن چه در دست دارند در راه خیر انفاق کنند ( و باقی مانده برای آنها حلال است اما هنگامی که «قائم ما قیام کند کنزها و ثروت های اندوخته را تحریم خواهد کرد تا همه را نزد او آرند و از آن در برابر دشمنان کمک گیرد. خلاصه این که حاکم و حکومت اسلامی می تواند و باید برای

ص: 304


1- توبه /34

جمع آوری اموال محدودیت قایل شود و البته تصمیمات حاکم اسلامی طبق مصالح و مقتضیات و شرایط و اوضاع و احوال جامعه اسلامی است. زیرا حفظ مصالح مسلمین از مهمترین وظایف حکومت اسلامی است. در هر صورت آیه کنز به ثروت اندوزان هشدار شدید می دهد و می فرماید: کسانی را که طلا و نقره را گنجینه ( و ذخیره و پنهان می سازد، و در راه خدا انفاق نمی کنند، به مجازات دردناک بشارت بده، روزی که آنها را در آتش جهنم گرم و سوزان کرده و با آن صورتها و پهلوها و پشت هایشان را داغ می کنند. ( و به آنها می گویند که این همان چیز است که برای خود گنجینه ساختید پس بچشید چیزی را که برای خود اندوختید.

115. آیه لعان(1): کسانی که همسران خود را متهم می کنند و گواهانی جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که او از راستگویان است و دربار پنجم بگوید لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد. به این ترتیب شوهر برای اثبات مدعای خود از یک سوء و دفع حد قذف از سوی دیگر، چهار بار این جمله را تکرار می کند: «اُشهد بالله اِني لِمَن الصادقين فيما رَميتها بِه مِن الزنا: من به خدا شهادت می دهم که در این نسبت زنا که به این زن دارم راست می گویم» و در مرتبه پنجم می گوید: ( لعنت الله عَلَىَّ اِن كنت مِن الكاذبين: لعنت خدا بر من باد اگر دروغگو باشم) اگر زن سخنان مرد را تصدیق کند و یا حاضر به نفی این اتهام از خود نشود، مجازات و حد زنا در مورد او ثابت می گردد. اما او نیز می تواند مجازات زنا را از خود به این ترتیب دفع کند که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد در این نسبتی که به او می دهد از دروغگویان است و در بار پنجم می گوید: غضب خدا بر من باد اگر او راست می گوید.

انجام این برنامه را در فقه اسلامی، (لعان) یا (ملاعنه) می گویند. برای دانستن احکام لعان باید به کتب فقهی مراجعه کرد.

ص: 305


1- نور/6تا 10

116. آیه لیله المبیت(1): بعضی از مردم جان خود را در برابر خشنودی خدا می فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است. هنگامی که پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) تصمیم گرفت مهاجرت کند، برای ادای دیون خود و تحویل دادن امانت هایی که نزد او بود، علی (علیه السلام) را به جای خویش قرار داد و شب هنگام که می خواست به سوی غار ثور برود و مشرکان اطراف خانه او را برای حمله به او محاصره کرده بودند، دستور داد علی (علیه السلام) در بستر او بخوابد و پارچه سبز رنگی (بردحضرمی) که مخصوص خود پیامبر بود روی خویش بکشد، دراین هنگام خداوند به جبرئیل و میکائیل وحی فرستاد که من بين شما برادری ایجاد کردم و عمر یکی از شما را طولانی تر قرار دادم، کدام یک از شما حاضر است ایثار به نفس کند و زندگی دیگری را بخود مقدم دارد، هیچ کدام حاضر نشدند. به آنها وحی شد اکنون علی (علیه السلام) در بستر پیامبر من خوابیده و آماده شده جان خویش را فدای او سازد به زمین بروید و حافظ و نگهبان او باشید. آیه فوق به این مناسبت بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل گردید و برگی دیگر بر افتخارات معنوی و ربانی علی (علیه السلام) افزود و علاوه بر آن تبریک و تهنیت جبرئیل و میکائیل را برای علی (علیه السلام) در پی داشت. این شب تاریخی به نام «لیله المبیت» معروف گردیده است.

117. آیه لوح(2): قرآن در رد نظر مشرکانی که اصرار در تکذیب قرآن داشته و آن را سِحر و کهانت و شعر می خواندند، می فرماید: بلکه آن قرآن مجید و با عظمت و بلند مقام است. کلامی است که در لوح محفوظ ثبت است. بنابر این دست نااهلان و شیاطین و کاهنان هرگز به آن نمی رسد و از هر گونه تغییر و تبدیل و زیاده و نقصان برکنار می باشد. قرآن از آن جهت مجید است که دارای گستردگی شرافت و جلالت است، یعنی محتوای قرآن عظیم و گسترده و معانیش بلند و پرمایه است. در تفسیری از ابن عباس آمده است: «لوح محفوظ طولش به اندازه فاصله زمین و آسمان، و عرضش به اندازه فاصله مغرب و

ص: 306


1- بقره/207
2- بروج/21

مشرق است». به نظر می رسد که مراد از لوح محفوظ همان صفحه علم خداوند است که وسعت و گستردگی آن شرق و غرب عالم را فرا گرفته و از هر گونه دگرگونی و تحریف، مصون و محفوظ است. آری قرآن کریم از علم بی پایان حق سرچشمه گرفته، نه زائیده فکر بشر است و نه القاء شياطين، و محتوای ژرف آن شاهد بر این مدعا است. احتمالا لوح محفوظ همان چیزی است که گاه قرآن مجید از آن به «کتاب مبین» و گاه به «ام الکتاب» تعبیر کرده است، چنان که در آیه39 سوره رعد می فرماید: خداوند هر چه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد ثابت می دارد و ام الکتاب نزد اوست. و در آیه59 سوره انعام می فرماید: و هیچ تر و خشکی نیست مگر این که در کتاب مبین ثبت است.

118. آیه مباهله(1): در این آیه خداوند به پیامبر خود دستور می دهد که هرگاه کسی پس از بیان استدلالات روشن درباره عیسی با تو گفتگو کند و به جدال برخیزد، به او پیشنهاد مباهله کن که فرزندان و زنان خود را بیاورد و توهم فرزندان و زنان خود را دعوت کن و دعا کنید تا خداوند دروغگو را رسوا سازد. قرار مباهله میان مسیحیان نجران و پیامبر (صلی الله علیه و آله) گذاشته شد، مسيحيان نجران طبق قرار قبلی به میعادگاه رفتند ناگاه دیدند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرزندش حسین را در آغوش دارد و دست حسن را در دست گرفته و علی (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) همراه او هستند و به آنها سفارش می کند هرگاه من دعا کردم شما «آمین» بگوئید. مسیحیان هنگامی که این صحنه را دیدند به حقانیت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) پی بردند و از مباهله با او خودداری کردند و مصالحه نمودند و به شرایط «ذمه» تسلیم شدند.

119. آیه متعه حج(2): این آیه می فرماید: «فاذا آمنتم فمن تمتع بالعمره الى الحج، هنگامی که از بیماری و دشمن آسوده بودید و خواستید حج تمتع انجام دهید باید به اندازه توانایی خود از شتر و گاو و گوسفند قربانی کنید.». برنامه حج تمتع مخصوص کسانی است که از حاضران و نزدیکان به مسجدالحرام نباشند. حج تمتع یعنی حجی که نخست با عمره شروع

ص: 307


1- آل عمران/61
2- بقره/196

می شود و بعد از اتمام مراسم عمره از احرام بیرون می آیند و مجدداً برای حج احرام می بندند و مراسم آن را به جای می آورند. به عبارت دیگر حج تمتع عبارت است از این که نخست محرم شوند و پس از انجام مراسم عمره از احرام در آیند و همه چیز مشروع حتى آمیزش جنسی با همسران برای آنها مجاز شود و سپس مجددا محرم شده و مراسم حج را از روز نهم ذی الحجه انجام دهند. به هر حال اسلام صریح طبق آیه فوق این موضوع را اجازه داده و به آن تصریح کرده است ولی در حدیث معروفی که از عمر رسیده متعه حج به همراه ازدواج موقت تحریم شده است. بدیهی است که در برابر صریح قرآن هیچ سخنی و حدیثی اعتبار ندارد. گذشته از این، هیچ کس جز پیامبر (صلی الله علیه و آله) حق اعلام نسخ حکمی را ندارد.

120. آیه متعه نساء(1): «فما استمتعتم به منهن فأتوهن أجورهن فريضه» این قسمت از آیه، اشاره به مسأله ازدواج موقت و به اصطلاح «متعه» است و می فرماید: زنانی را که متعه می کنید مهر آنها را به عنوان یک واجب باید بپردازید. کلمه «متعه» که «استمتعتم» از آن گرفته شده است در اسلام به معنی ازدواج موقت است، این کلمه با همین معنی در روایات پیامبر (صلی الله علیه و آله) و کلمات صحابه مکرر به کار برده شده است. بزرگان اصحاب و تابعین مانند ابن عباس دانشمند و مفسر معروف اسلام و ابی بن کعب و جابر بن عبدالله و عمران حصین و سعید بن جبير و مجاهد وقتاده و سدی و گروه زیادی از مفسران اهل تسنن و تمام مفسران اهل بیت (علیه السلام) همگی از آیه فوق، حکم ازدواج موقت را فهمیده اند. ائمه اهل بیت (علیه السلام) که به اسرار وحی از همه آگاه تر بودند، متفقأ آیه را به همین معنی تفسیر فرموده اند و روایات فراوانی در این زمینه نقل شده است. قدر مسلم این است که اصل مشروع بودن این نوع ازدواج در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) قطعی است و هیچ گونه دلیل قابل اعتمادی درباره نسخ شدن آن در دست نیست و جمله مشهوری همکه از عمر نقل شده گواه روشنی بر این است که این

ص: 308


1- نساء/24

حکم در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسخ نشده است و بدیهی است که هیچ کس جز پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز حق نسخ احكام را ندارد. بنابر این تحریم عمر بی پایه و بی اساس است.

121. آیه مجاهدان(1): در این آیه قرآن مقایسه ای میان مجاهدان و غیر مجاهدان به عمل آورده می گوید افراد با ایمانی که از شرکت در میدان جهاد خودداری می کنند و بیماری خاصی که آنها را از شرکت در این میدان مانع شود، ندارند هرگز با مجاهدانی که در راه خدا و اعلای کلمه حق با مال و جان خود جهاد می کنند یکسان نیستند. مجاهدان نقطه مقابل قاعدون هستندو قاعدون افرادی هستند که با داشتن ایمان به اصول اسلام، بر اثر نداشتن همت کافی در جهاد شرکت نکرده و نمی کنند. این آیه سه بار نام «مجاهدان» را بیان کرده، در نخستین بار همراه با هدف و وسیله این نام آمده است (المجاهدون في سبيل الله باموالهم) و در مرتبه دوم نام مجاهدان فقط با وسیله جهاد ذکر شده (المجاهدين باموالهم و انفسهم) و در مرتبه آخر فقط آن نام به تنهایی ذکر شده است (المجاهدين). به هر حال این آیه می فرماید مجاهدین نسبت به قاعدین به درجات مختلف، فضیلت و برتری دارند و مغفرت و رحمت الهی شامل حالشان است.

122. آیه محاربه(2): این آیه در مورد کیفر متجاوزانی است که بر روی مسلمانان اسلحه می کشند و با تهدید و قتل، اموالشان را به غارت می برند. قرآن در این مورد می فرماید،یکی از چهار مجازات در مورد آنها باید اجرا شود: نخست این که کشته شوند، دیگر این که به دار آویخته شوند، سوم این که دست و پای آن ها به طور مخالف بریده شود، چهارم این که از زمینی که در آن زندگی می کنند تبعید گردند. مگر این که قبل از دست یافتن به آنها، خودشان توبه کنند.

ص: 309


1- نساء /95
2- مائده /33

123. آیه محلّل(1): اگر مردی زن خود را بعد از دو طلاق و رجوع مجدد، طلاق داد از آن به بعد زن بر او حلال نخواهد بود مگر اینکه همسر دیگری انتخاب کند، (و با او آمیزش جنسی نماید در این صورت اگر همسر دوم) او را طلاق گفت گناهی ندارد که باز گشت کنند (یعنی زن با همسر اول مجددا ازدواج نماید) در صورتی که امید داشته باشند که حدود الهی را محترم می شمرند و اینها حدود الهی است که برای افرادی که آگاهند بیان می نماید. از آن جایی که این ازدواج جدید، حکم تحریم را بر می دارد لذا به آن «محلل» گفته اند.

124. آیه محو و اثبات(2): قرآن کریم می فرماید: خداوند هر چه را بخواهد «محو» و هر چه را بخواهد «اثبات می کند، و «ام الكتاب» نزد اوست. تحقق موجودات و حوادث جهان دو مرحله دارد، یکی مرحله قطعیت که هیچ گونه دگرگونی در آن راه ندارد و این همان ام الکتاب» است و دیگری مرحله غیر قطعی و به تعبیر دیگر مرحله «مشروط» است که در این مرحله دگرگونی و تغییر راه دارد و از آن به مرحله «محو و اثبات» تعبیر می شود. لازم به یادآوری است که مرحله ام الکتاب همان مرحله لوح محفوظ می باشد، یعنی آنچه در آن لوح نوشته شده به هیچ وجه دگرگونی نمی پذیرد و کاملا محفوظ است. اما در لوح محو و اثبات ممکن است چیزی ثبت و نوشته شود و سپس محو گردد و به جای آن چیز دیگری ثبت و نوشته شود. شاید بتوان این دو مرحله را با تعابیر فلسفی همان مرحله تحقق علت تامه حوادث که موجب قطعیت حوادث می شود و نیز مرحله تحقق علت یاعلل ناقصه حوادث دانست.

125. آیه مشارالیه(3):«هوالاول والاخر والظاهر والباطن و هو بكل شيء عليم»، این آیه با ضمیر بارز و منفصل و غایب «هو» و با اشاره به صفات الهی به معرفی پنج صفت از اوصاف

ص: 310


1- بقره /230
2- رعد/ 39
3- حدید /3

الهی می پردازد، که عبارتند از: اول و آخر بودن که تعبير لطیفی است از ازلیت و ابدیت خداوند، خداوندی که واجب الوجود و بی انتها و نا محدود و مطلق است. ظاهر و باطن بودن خدا نیز تعبیر دیگری است از احاطه وجودی او نسبت به همه چیز، ظاهر است چون نور وجود و آثار او همه جا را فرا گرفته، باطن است چون گنه ذاتش از همه چیز مخفی تر می باشد. و خدا به همه هستی و همه اشیاء عالِم و برهمه چیز علیم و آگاه می باشد و به عبارت دیگر بر همه هستی احاطه علمی دارد.

126. آیه مشیت / آیه استثناء(1): این آیه در یک دستور کلی به پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: هرگز نگو من فلان کار را فردا انجام می دهم. مگر اینکه خدا بخواهد. یعنی در رابطه با اخبار آینده و تصمیم بر انجام کارها، حتما جمله «ان شاء الله» را بگو و بر جملاتت اضافه کن و هنگامی که خدا را فراموش کردی، بعد که متوجه شدی پروردگارت را به خاطر بیاور و فوری جبران آن فراموشی را بنما و با ذکر و یاد خدا و گفتن «ان شاء الله» حتما آن را جبران کن. گفتن ان شاء الله تنها یک نوع ادب در پیشگاه خداوند نیست بلکه اقرار به این نکته مهم است که ما چیزی از خود نداریم، هر چه هست از ناحيه اوست، مستقل بالذات فقط خداست و ما همه متکی به او هستیم تا خواست و اراده او نباشد هیچ حادثه ای رخ نخواهد داد و زمام امور همه عالم به اراده اوست. این اقرار به هیچ وجه جبر نیست، بلکه اقرار به توحید افعالی است. یعنی «لاحول و لا قوه الا بالله العلى العظيم».

127. آیه ملک(2): این آیه می فرماید: مالكيت حكومتها و هستی و مطلق عزت و مالكيت حقیقی موجودات از آنِ خداوند است و او هر کس را بخواهد حکومت می بخشد، مالكیت می بخشد و به عزت می رساند و از هر کس بخواهد حکومت و مالکیت را سلب می کند و او را به ذلت می رساند و همه خوبی ها و خیرات در اختیار اوست و او بر همه چیز قادر است. البته مشیت واراده خدا حكيمانه است و بر اساس نظام و مصلحت عمومی جهان

ص: 311


1- کهف/23 و 24
2- آل عمران /26

و انسان ها می باشد. اما در هر حال او صاحب وجود، اراده و قدرت مطلق است و بر همین اساس است که تمام خیرها و نیکیها تحت اراده و مشیت او می باشد.

128. آیه منتظرین(1): در این آیه خداوند مشر كان و بت پرستان را از زبان پیامبرش، هود(علیه السلام) به عذابی دردناکی که در انتظار آنها است هشدار می دهد. و به آنها می گوید: شما در انتظار عذاب دردناک الهی باشید نه در انتظار یاری بت هایتان، زیرا هر چه منتظر بمانید که بت ها شما را یاری کنند، یاری نخواهند کرد اما من منتظر هستم که عذاب الهی بر شما فرود آید. در آیه20سوره یونس نیز که آیهای نظیر آیه فوق می باشد، از قول پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) خطاب به مشركان لجوجی که خواهان معجزاتی طبق میل خودشان بودند، می فرماید: به آنها بگو غیب مخصوص خداوند است، در انتظار باشید، من هم با شما در انتظارم، شما در انتظار مجازات الهی باشد، و من در انتظار پیروزی هستم. همچنین در سوره یونس آیه102، از قول پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خطاب به مشركان لجوج می فرماید: آیا این گروه لجوج و بی ایمان جز این انتظار دارند که سرنوشتی همانند اقوام طغیانگر که گرفتار مجازات دردناک الهی شده اند، پیدا کنند یا سرنوشتی غیر از سرنوشت فراعنه، نمرودها و شدادها را انتظار دارند؟ به آنها بگو: شما در انتظار بمانید ما هم با شما در انتظار خواهیم بود. و سرانجام این انتظار چیزی جز نجات و رهایی رسولان خدا و مؤمنان نیست.

129. آیه مودّت/ آیه قربی(2): در این آیه خداوند به پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: به امت خود بگو من هیچ پاداشی بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوستداشتن نزدیکانم. بنابراین مودّت اهل بیت (علیه السلام) پاداش رسالت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می باشد، به طوری که محبت آنها وسیله ای است برای قبول امامت و رهبری ائمه معصوم (علیه السلام) که از دودمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) هستند و پشتوانه ای برادای رسالت می باشد. همچنین محبت اهل بیت(علیه السلام) که اجر و پاداش رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) است، عبادتی است که موجب قرب الهی می شود. و بنابراین نتیجه محبت اهل

ص: 312


1- اعراف /71
2- شوری /23

بیت (علیه السلام) به سود خود مسلمان ها می باشد، زیرا آنان را به کمال که همان قرب الهی باشد، می رساند. لذا می توان گفت: مودت اهل بیت (علیه السلام) حسنه ای است که بر اعمال نیک مؤمنان می افزاید.

130. آیه میثاق / آیهذَر(1): در این آیه خداوند خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: به خاطر بیاور موقعی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنها را بر گرفت و آشکار ساخت و آنها را گواه بر خویشتن نمود و از آنها پرسید: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنها همگی گفتند: آری، گواهی میدهیم. در این آیه بر نخستین پیمان خداوند از انسانها بر توحيد فطری و یکتا پرستی استناد شده است. بی شک منظور از این پیمان، پیمان فطری و پیمانی است که ناشی از استعدادهای روحی و تکوینی انسان در آفرینش است. لذا سوال و جوابی که در آیه فوق وجود دارد و نیز پیمان مزبور، مربوط به فطرت انسان است که امروز از آن به حس مذهبی به عنوان یکی از اصیل ترین احساسات و گرایشات روان ناخود آگاه انسان تعبیر می شود. به عبارت دیگر مفاد این آیه با مفاد آیه30 سوره روم همسو و هم جهت بوده و در یک راستا هستند.

131. آیه نبأ(2): این آیه می فرماید: هرگاه شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره آن خبر تحقیق کنید و خبر او را بدون تحقیق نپذیرید، که ممکن است سرانجام پشیمان شوید. جمعی از علمای علم اصول برای حجیت خبر واحد به این آیه استدلال کرده اند، زیرا آیه می گوید: تحقیق و تبین در خبر فاسق لازم است، و مفهوم آن این است که اگر شخص عادل، خبری دهد بدون تحقیق می توان پذیرفت.

132. آیه نجوى(3): جمعی از اغنياء خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) می آمدند و با او به طور خصوصی صحبت و نجوی می کردند، این کار آنها علاوه بر این که وقت گران بهای پیامبر (صلی الله علیه و آله) را

ص: 313


1- اعراف/172
2- حجرات /6
3- مجادله/12

می گرفت مایه نگرانی مستضعفین و موجب امتیازی برای اغنیاء بود، در این هنگام آیه12 سوره مجادله نازل شد و دستور داد که قبل از نجوی کردن با پیامبر (صلی الله علیه و آله) صدقه ای به مستمندان بپردازند. اغنيا وقتی دیدند چنین آیه ای نازل شده از نجوی خودداری کردند، آیه13 سوره مجادله نازل شد و آنها را ملامت کرد و حکم آیه قبل را نیز نسخ نمود و اجازه نجوى را به همگان داد. جالب این است که تنها کسی که به آیه نجوی عمل کرد فقط امیر مؤمنان علی (علیه السلام) بود، که این خود فضیلت بزرگی برای علی (علیه السلام) به شمار می رود. خود حضرت علی (علیه السلام) در این باره می فرماید: (آیه ای در قرآن است که احدی قبل از من و بعد از من به آن عمل نکرده است و نخواهد کرد، من یک دینار داشتم، آن را به ده درهم تبدیل کردم و هر زمان می خواستم با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نجوی کنم در همی را صدقه می دادم). هدف آیه نجوی، آزمایشی بود برای افراد پر ادعایی که از این طریق اظهار علاقه خاصی به پیامبر (صلی الله علیه و آله) می کردند، و معلوم شد این اظهار علاقه ها تنها در صورتی است که نجوى مجانی باشد. از این گذشته، این حکم به مسلمانان فهماند و نشان داد که تا ضرورتی نباشد نباید وقت گران بهای پیامبر (صلی الله علیه و آله) و دیگر رهبران بزرگ اسلامی را به نجویگرفت، بلکه نجوی برای بیان مسائل ضروری و واجبی است که باید پیامبر (صلی الله علیه و آله) بداند.

133. آیه نسخ(1): در این آیه سخن از تبلیغات سوء يهود بر ضد مسلمانان است، آنها گاه به مسلمانان می گفتند دین، دینیهود است و قبله، قبله يهود، و لذا پیامبر شما به سوی قبله ما (بیت المقدس) نماز می خواند، اما هنگامی که حکم قبله تغییریافت و طبق آیه144 سوره بقره مسلمانان موظف شدند به سوی کعبه نماز بگذارند این دستاویز از یهود گرفته شد، آنها نغمه تازهای ساز کردند و گفتند اگر قبله اولی صحیح بود پس دستور دوم چیست؟ و اگر دستور دوم صحیح است اعمال گذشته شما باطل است. قرآن در این آیه به ایرادهای آنها پاسخ می گوید و قلوب مؤمنان را روشن می سازد و می فرماید: هیچ حکمی را نسخ نمی کنیم و یا نسخ آن را به تأخیر نمی اندازیم مگر بهتر از آن یا همانندش را جانشین

ص: 314


1- بقره/106

آن سازیم و این برای خداوند آسمان است، آیا نمی دانی که خدا بر همه چیز قادر است. باید دانست نسخ از نظر لغت به معنی از بین بردن و زایل نمودن است و در منطق شرع، تغییر دادن حکمی و جانشین ساختن حکم دیگر به جای آن است.

134. آیه نَسِیء(1): این آیه اشاره به یک سنت غلط جاهلییعنی مسأله «نسیء» (تغيير دادن جای ماه های حرام) کرده، می گوید: تغییر دادن ماه های حرام کفری است که بر کفر آنها افزوده می شود و با این عمل افراد بی ایمان در گمراهی بیشتر قرار می گیرند، آنها در یک سال ماهی را حلال می شمرند و سال دیگر همان ماه را تحریم می کنند تا به گمان خود آن را با تعداد ماه هایی که خدا تعیین کردن تطبيق دهند. هر چند آن ها طبق امیال و هوس های خود گاهی جای ماه های حرام را تغییر می دادند ولی در اسلام همواره ثابت و لايتغیر است، ماه های حرام چهار ماه هستند که سه ماه آن پشت سر هم قرار دارد که عبارتند از:(ذی القعدہ، ذی الحجه و محرم) و یک ماه جدا است و آن ماه (رجب) است. به هر حال مقصود از (نسی ء) این بوده که در عصر جاهلیت و بر اساس سنت و اندیشه جاهلیت، گاهییکی از ماه های حرام را حذف و ماه دیگری را به جای آن می گذارند تا عدد چهار ماه تکمیل شود در حالی که با این عمل زشت و مسخره، فلسفه تحریم ماه های حرام را به کلی از میان می برند و حکم خدا را بازیچه هوس های خویش می ساختند و از کار خود بسیار هم خشنود بودند زیرا شیطان اعمال زشت آنها را در نظرشان جلوه گر کرده بود.

135. آیه نشوز(2): نشوز به معنای زمین مرتفع و بلند است و در این جا، کنایه از سر کشی و طغیان می باشد. قرآن کریم می فرماید: زنانی را که از طغیان و سرکشی آنها می ترسید موعظه کنید و پند و اندرز دهید، در صورتی که اندرزهای شما سودی نداد، در بستر از آنها دوری کنید و در صورتی که راهی جز شدت عمل باقی نماند، آنها را از طریق تنبیه بدنی به انجام وظایف خویش وادار کنید. البته انجام تنبیه بدنی، آخرین مرحله جلو گیری از

ص: 315


1- توبه /37
2- نساء/34 و 128

طغیان و سرکشی و نشوز زنان است که آن هم باید کاملا ملایم و خفیف باشد به طوری که نه موجب شکستگی و نه مجروح شدن و نه باعث کبودی بدن گردد.

در مورد نشوز مردان نیز، قرآن می فرماید: هرگاه زنی احساس کند که شوهرش بنای سرکشی و اعراض دارد، مانعی ندارد که برای حفظ حریم زوجیت، از پاره ای از حقوق خود صرف نظر کند و با هم صلح نمایند. البته مرد نیز برای تحقق صلح باید از پاره ای از حقوق خویش صرف نظر کند و در این مورد هیچ کدام از زوجين بخل نورزند، زیرا بخل ورزیدن سرچشمه بسیاری از نزاع سها و کشمکش ها می باشد.

136. آیه نَفر(1): این آیه می فرماید: در غیر مورد ضرورت، شایسته نیست همه مسلمانان به سوی میدان جنگ بروند، بلکه گروهی در مدینه باید بمانند و معارف و احکام اسلامی را از پیامبر (صلی الله علیه و آله) بیاموزند و در دین تَفَقهَّ پیدا کنند و به دوستان مجاهدشان پس از بازگشت تعلیم دهند و با این عمل قوم خود را نیز انذار کنند تا از مخالفت با پروردگار بترسند و خودداری نمایند. باید دانست کلمه (نفر) در این آیه به معنی خروج و رفتن است یعنی (فَلولا نَفَر)، در تقدیر (فَلولا نَفَرِ الى طَلَبِ العِلم) است. این آیه مسلمانها راتحریک و تشویق می کند که به طلب علم از شهر و دیار و وطن خود خارج شده و کوچ و هجرت نمایند تا در دین عالم و فقیه شوند. به عبارت دیگر تحصیل علم و دانش در زمینه مسائل اسلامی و کسب درجه فقاهت و اجتهاد یک واجب کفایی است زیرا طراوت و پویایی دین در گرو تبلیغ احکام و مسائل اعتقادی و اخلاقی آن است. پس پیوسته باید عالمانی وجود داشته باشند تا توده مردم مسلمان از آنان تقلید کنند و برای درک و فهم مسائل دین به آنها رجوع کنند، که این خود یکی از بزرگترین مصادیق جهاد می باشد. یعنی کسب علم و دانش در زمینه تمام مسائل اسلامی و احراز مقام فقاهت و تفقه در دین و فراگیری همه معارف و احکام است اعم از اصول و فروع دین، بزرگترین جهاد علمی به شمار می آید. به همین دلیل فقیه را مجتهد نیز گفته اند، زیرا او در تطبیق کلیات بر جزئیات، وردّ فروع به اصول ورد اصول بر

ص: 316


1- توبه /122

فروع نهایت کوشش و تلاش و جهد علمی خود را به کار می برد تا در نهایت احکام فرعی جزئی را از منابع فقه یعنی از قرآن و سنت و عقل و اجماع،استنباط نماید.

137. آیه نفی حرج(1): این آیه می فرماید: و در راه خدا جهاد کنید و حق جهادش را ادا نمائید او شما را برگزید و در دین کار سنگین و شاقی بر شما نگذارد. خداوند می گوید اگر برگزیدگان خدا نبودید این مسئولیت ها بر دوش شما گذارده نمی شد و اگر درست بنگرید اینها تكاليف شاقی نیستند، بلکه با فطرت پاک شما هماهنگی و سازگارند و اصولا وسيله تکامل شما هستند و هر کدام فلسفه و منافع روشنی دارند که عائد خودتان می شود، در ذائقه جانتان تلخ نخواهند بود، بلکه کاملا شیرین و گوارا هستند. کلمه «حرج» به معنای تنگی و زحمت و مشقت است، بنابر این مقصود از نفی حرج این است که اسلام و قرآن برای انسان تنگی و زحمت و مشقت را نخواسته بلکه آنچه را دستور داده در جهت خیر و صلاح انسان است.

138. آیه نفی سبیل(2): این آیه می فرماید: هرگز خداوند برای کافران نسبت به مؤمنان راه تسلطی قرار نداده است. یعنی کافران نه تنها از نظر منطق بلکه از نظر نظامی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و خلاصه از هیچ نظر بر افراد با ایمان چیزه نخواهند شد و خداوند از این امر نهی فرموده است و بر همین اساس فقها به این آیه برای عدم تسلط کفار بر مؤمنان از نظر حقوقی استدلال کرده اند.

139. آیه نفیرکون(3): این آیهیکی از اساسی ترین برنامه های اجتماعی و سیاسی و نظامی و عقیدتی را بیان می کند و به عنوان یک وظیفه قطعی به مسلمین می گوید: به کسانیکه ظلم و ستم کرده اند تکیه نکنید زیرا موجب می شود، عذاب آتش دامان شما را بگیرد. بدیهی است که اعتماد کردن، همکاری کردن، اظهار رضایت کردن، دوستی کردن، خیر خواهی و اطاعت کردن و متکی شدن به ظالمان و ستمگران موجب تأیید و تقویت

ص: 317


1- حج/78
2- نساء/141
3- هود /113

آنها خواهد شد. از سوی دیگر این امر با آزادی و آزادگی و استقلال و خودکفایی جامعه مسلمين منافات دارد و اصولاً تكيه و اعتماد بر دیگران نتیجه ای جز توقف و تسلیم و عدم پیشرفت و بدبختی نخواهد داشت، چه رسد به این که این تکیه گاه ظالمان و ستمگران باشند. قرآن در مورد جامعه مطلوب مثال زیبایی آورده، می فرماید: (فاستوى على سوقه(1)) یعنی همانند گیاه سرسبزی که روی پای خود ایستاده و برای زنده ماندن و سرافرازی نیاز و وابستگی به چیز دیگری ندارد، باشید.

140. آیه نکاح(2): در این آیه قرآن به ازدواج ساده و آسان و بی ریا و بی تکلف تشویق کرده است و همه طبقات جامعه را مورد بحث قرار داده از جمله: مردان و زنان بی همسر، غلامان و کنیزان صالح و درستکار و زنان بی شوهر و مردان بی همسر، همگی را دستور به نکاح و ازدواج داده است، می فرماید: باید زمینه و مقدمات ازدواج همگان را فراهم کنید و در این امر با یکدیگر مساعدت، همکاری و تعاون نمایید. ودر پایان می فرماید: آنهایی که قدرت و وسیله ازدواج ندارند باید عفت پیشه کنند تا خداوند آنان را از فضل خود بی نیاز سازد. البته این آیه تأکید می کند که: خداوند واسع و علیم است، یعنی به همه امور آگاه است و با اراده خود می تواند به زندگی ها وسعت بخشد.

140. آیه نماز خوف(3): این آیه خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: هنگامی که در میان مسلمانان و در میدان جنگ هستی و برای آنها نماز جماعت برپا می داری بایدمسلمانان به دو گروه تقسیم شوند: نخست عده ای با حمل اسلحه با تو به نماز بایستند. سپس هنگامی که این گروه سجده کردند و رکعت اول نماز آنها تمام شد، تو در جای خود توقف می کنی و آنها با سرعت رکعت دوم را تمام نموده و به میدان نبرد باز می گردند و در برابر دشمن میایستند و گروه دوم که نماز نخوانده اند، جای گروه اول را می گیرند و با تو نماز

ص: 318


1- فتح/29
2- نور/32
3- نساء /102

می گزارند. گروه دوم نیز باید وسایل دفاعی و اسلحه را با خود داشته باشند و بر زمین نگذارند. این طرز نماز خواندن برای این است که دشمن شما را غافلگیر نکند.

141. آیه نور(1) : این آیه می فرماید: خداوند نور آسمانها و زمین است. یعنی همه انوار هستی از نور او مایه می گیرد و او نوری است که مانند او هیچ نوری وجود ندارد. مثل نور خدا مانند چرغدانی است که در آن چراغی باشد و آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، و این چراغ با روغنی افروخته می شود که از درخت پر برکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی، آن چنان روغنش صاف و خالص است که گویی بدون تماس با آتش می خواهد شعله ور شود، نوری است بر فراز نور، و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت می کند و برای مردم متل ها می زند و خداوند به هر چیزی آگاه است. در مورد «نور» در این آیه نظریات مختلفی گفته شده است از جمله: نورهدایت الهی، نور ایمان، نور نبوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، نور اطاعت و تقوا. «مصباح » را شعله های ایمان و فروغ هدایت اهل ایمان دانسته اند. «زجاجه و حباب» را قلب مؤمن دانسته اند که محل نور و مصباح نورانی ایمان است. «مشکات» را سینه مؤمن و یا به تعبیر دیگر مجموعه شخصیت مؤمن دانسته اند. «شجره مبارکه زیتون» را همان وحی الهی دانسته اند که در نهایت پاکی و نورانیت و صفا است. البته به عنوان بیان مصداق: مشکات را قلب پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، مصباح را نور علم، زجاجه را وصی پیامبر (صلی الله علیه و آله) یعنی علی (علیه السلام)، شجره مبارکه را ابراهیم خلیل (علیه السلام) که ریشه خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیه السلام) است و الاشرقيه و لاغربیه را نفی گرایش های یهود و نصارا، تفسیر کرده اند.

141. آیه وَاِن یَکاد(2): این آیه می فرماید:ای پیامبر نزدیک است کافران هنگامی که آیات قرآن را می شنوند، تو را با چشمان خود هلاک کنند و می گویند او دیوانه است. این آیه بیانگر خشم و ناراحتی و عداوت کافران نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و قرآن می باشد، به همین

ص: 319


1- نور /35
2- قلم /51

سبب چون آیات قرآن را می شنیدند، پیامبر را به جنون و دیوانگی متهم می کردند در حالی که این قرآن، ذکر است، یعنی شرف و مایه بیداری و آگاهی مردم است.

143. آیه وحدت / آیه نفی نزاع(1): در این آیه خداوند به مسأله رهبری و اطاعت از دستور رهبر، همگان را توجه داده است، آن را مایه وحدت و نفی پراکندگی و اختلاف و نزاع و کشمکش معرفی کرده، می فرماید: از خدا و پیامبرش اطاعت کنید و از پراکندگی و نزاع بپرهیزید، زیرا اختلاف و نزاع موجب سستی و ناتوانی و ضعف شما می شود. و در نتیجه، قدرت و هیبت و عظمت شما از بین می رود. بنابراین صبر و استقامت کنید زیرا خداوند با صابران و استقامت کنندگان است.

144. آیه وذالنون / آیه ذکر یونسیه(2): این آیه می فرماید: و ذالنون (یونس)را ( به یاد آور) ، در آن هنگام که خشمگین از میان قوم خود رفت و چنین می پنداشت که ما بر او تنگی نخواهیم گرفت، اما موقعی که در کام نهنگ فرو رفت در آن ظلمت های متراکم فریاد زد خداوندا، جز تو معبودی نیست، منزهی تو، من از ستمکاران بودم. این آیه به همگان می آموزد که از طریق یاد خدا و منزه شمردن او و اعتراف به گناه و تقصیر خویشتن در برابر خدا، می توان از هر گرفتاری و غم و اندوهی نجات پیدا کرد.

145. آیه وراثت مستضعفين(3) : این آیه می فرماید: اراده ما بر این قرار گرفته است که به مستضعفین نعمت بخشیم و آنها را پیشوایان و وارثین روی زمین قرار دهیم. این آیه از جمله آیاتی است که به روشنی بشارت ظهور حکومت جهانی مستضعفین را می دهد. لذا در روایات اسلامی می خوانیم که ائمه اهل بیت (علیه السلام) در تفسیر این آیه اشاره به این ظهور بزرگ کرده اند. از جمله در حدیثی حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: ( این گروه - مستضعفان - آل محمد(صلی الله علیه و آله) هستند. خداوند مهدی آنها را بعد از زحمت و فشاری که بر آنان وارد می شود بر می انگیزد و به آنها عزت میدهد و دشمنانشان را ذلیل و خوار می کند).

ص: 320


1- انفال /46
2- انبیاء/87
3- قصص /5

146. آیه وصیت(1): قرآن به عنوان یک حکم الزامی می گوید: بر شما نوشته شده، هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسد اگر چیز خوبی (مالی) از خود به جای گذارده وصیت به طور شایسته برای پدر و مادر و نزدیکان کند. این حقی است بر ذمه پرهیزکاران و حتی اگر انسان در مسافرت باشد و مرگ او فرا رسد باید دو نفر عادل بر وصیت او گواه باشند و بر آن وصیت شهادت دهند و هرگز حق را کتمان نکنند. البته وصیت هر چند یک عمل مستحبی است اما مستحب بسیار مؤکد است زیرا از این طریق انسان حقوق و دیونی را که به عهده دارد به عنوان خیر و با کمال شایستگی و رعایت تقوا و عدالت به صاحبانش بر می گرداند. البته باید دانست وصیت تا ثلث مال مجاز است و زاید بر آن ممنوع می باشد. دیگر این که در وصیت باید هیچ گونه ظلم و گناه و خلافی راه نیابد و وصیت نباید موجب نزاع و فساد و خونریزی گردد. به هر حال خیانت در وصیت و امانت و امور مالی گناه بزرگی است که شدیداً باید از آن پرهیز کرد.

167. آیه وصیت احسان به والدین(2): این آیه می فرماید: ما به انسان توصیه کردیم نسبت به پدر و مادرش نیکی کند و اگر آن دو تلاش و کوشش کنند و به تو اصرار ورزند که برای من شریکی قائل شوی، که به آن علم نداری از آنها اطاعت مکن. همین توصیه در مورد پدر و مادر در سوره لقمان نیز آمده است، با این اضافه که در آن جا می فرماید: در عین اینکه دعوت آنها را به شرکت مپذیر در امور دنیا نسبت به آنها ارفاق كن و در معاشرت با آنها به نیکی عمل نما. مبادا کسی چنین تصور کند که مخالفت با پدر و مادر در مورد دعوت به شرک، دلیل بر بدرفتاری با آنهاست و این نهایت تأكيد اسلام رادر مورد احترام به پدر و مادر ثابت می کند.

168. آیه وضو(3): این آیه می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که برای نماز

ص: 321


1- عنکبوت/8
2- بقره / 180 و مائده/106
3- مائده/6

بپا خواستید صورت و دست های خود را تا آرنج بشوئید و قسمتی از سر و همچنین پا را تا مفصل (یا برآمدگی پشت پا) مسح کنید. و در ادامه می فرماید اگر دسترسی به آب ندارید با خاک پاکی تیمم کنید و به وسیله آن صورت و دست های خود را مسح کنید. در این آیه خداوند، احکام وضو و تيمم را بیان فرموده است و دستور داده که برای عبادت وضو داشته باشیم. وضوهم سبب پاکی و از بین رفتن آلودگی ها و نجاسات می شود و هم سبب میشود آثار خواب و کسالت از انسان برچیده شود و قلب برای قیام در پیشگاه خداوند نور و صفا یابد.

169. آیه ولایت / آیه زکات به خاتم(1): این آیه می فرماید: ولی و سرپرست و متصرف در امور شما سه کس است: خدا و پیامبر و کسانی که ایمان آورده اند و نماز را بر پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند. منظور از«ولی» در آیه فوق، ولایت به معنی سرپرستی وتصرف و رهبری مادی و معنوی است، به خصوص این که این ولایت در ردیف ولایت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ولایت خدا قرار گرفته است. در بسیاری از کتب اسلامی و منابع اهل تسنن، روایات متعددی نقل شده است که همه بیانگر این است که آیه فوق در شأن حضرت علی (علیه السلام) نازل شده است. در روایت است که ابوذر گفت: روزی با رسول خدا در مسجد نماز می خواندم، نیازمندی وارد مسجد شد و از مردم تقاضای کمک کرد، کسی چیزی به او نداد، سائل دست به آسمان بلند کرد و گفت: خدا شاهد باش که من در مسجد رسول تو، تقاضای کمک کردم ولی کسی به من کمک نکرد. در همین حال علی (علیه السلام) که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد، سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) هنگامی که از نماز فارغ شد، سربه سوی آسمان بلند کرد و گفت: (خداوندا، من محمد پیامبر و برگزیده توام، سینه ام را گشاده کن و از خاندانم علی (علیه السلام) را وزیر من گردان تا به وسیله او پشتم قوی و محکم گردد). ابوذر

ص: 322


1- مائده /55

می گوید: هنوز دعای پیامبر (صلی الله علیه و آله) به پایان نرسیده بود که جبریل نازل شد و آیه55 سوره مائده را بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) عرضه کرد.(1)

ص: 323


1- منابع مورد استفاده در این بخش: . دانشنامه قرآن و قرآن پژوهشی، جلد اول، ص 73 تا 111 . مجلدات 27 گانه تفسیر نمونه

ص: 324

فصل پنجم: نام ها و اوصاف قیامت در قرآن کریم

ص: 325

ص: 326

بخش بزرگی از معارف قرآن مربوط به مسائل اعتقادی از جمله معاد است، در قرآن برای معرفی قیامت از نام ها و اوصاف متعددی استفاده شده است که هر یک از این نام ها و اوصاف بیانگریکی از ابعاد این حادثه بزرگ یعنی قیامت می باشد، بدیهی است که هر یک از این نام ها و اوصاف دارای معانی خاص و شگفتی هستند که تفکر در آنها معرفت انسان نسبت به قیامت را افزایش داده و عاملی مهم برای بیداری و تربیت دینی و معنوی به شمار می رود. ما در این فصل دنبال شمارش کامل نامها و اوصاف قیامت نیستیم بلکه سعی ما بر این است که در حد مقدور بر اساس تفاسير الميزان و نمونه و کتاب قاموس قرآن به قسمتی از این امر بپردازیم و تعدادی از آن نامه ها و اوصاف را معنی کنیم. از آنجائی که معمولا نامها و اوصاف قیامت به دو واژه (یوم و دار) اضافه شده است، لذا ابتدا این دو واژه را توضیح می دهیم.

يوم: یوم عبارت است از طلوع فجر تا غروب آفتاب و نیز مدتی از زمان و وقت را یوم گویند. در نهج البلاغه حکمت 396 امام علی (علیه السلام) می فرماید: «الدهر يوم يومان لك و يوم علیک» که مراد از يوم در این جا وقت و زمان است، در قرآن اغلب (يومئذ)(1) برای معرفی قیامت آورده شده که این امر نشانه محقق الوقوع بودن قیامت است. به هر حال به معنی روز، 24 ساعت، زمان، گاه، هنگام و به معنی مدت زمان و وقت معین است، مثلا از طلوع فجر تا غروب خورشید را یوم گویند و نیز زمان وقوع حوادث مهم را یوم گفته اند، مانند: يوم خلقت، يوم بعثت، یوم قیامت و غیره در مورد قیامت شاید مراد از يوم ظهور یک مرحله و یک عالم جدید از مراحل و عوالم هستی باشد.

ص: 327


1- قیامت/10

دار: دار به معنی خانه و شهریست که محصور بوده، دارای دیوار باشد، جمع آن دیار است. قرآن در مورد قیامت به چند گونه از این کلمه استفاده کرده، مانند: دار الاخره، دار الخلد، دار القرار، دار السلام، دارالبوار که منظور بهشت و جهنم است.

1. دارالاخره: به معنی خانه آخرت، سرای آخرت، سرای دیگر غیر از دنیا، آخرت مقابل دنیا است مقابل اول و اولی است(1). از نظر قرآن حیات دارای دو دوره یا دو مرحله و به عبارتی دیگر دو روز است. یکی دنیا که دوره اول و روز اول حیات است و دیگری آخرت که دوره دوم و روز دوم حیات است، از نظر قرآن، دنیا که روز اول است پایان پذیر می باشد و آخرت که روز دوم است. پایان ناپذیر و جاودانه و ابدی می باشد، خانه آخرت خانه سعادت و حیات اخروی حیاتی است، حقیقی و ثابت که جز متقین را دست نمی دهد.(2)

2. دارالبوار: بوار به معنی هلاکت و کسادی مفرط و فساد کسب است و نیز بوار، کساد و ماندن و فاسد شدن متاع است یعنی بی بهره ماندن و زیان کردن و هلاکت. بدیهی است که قیامت برای کفار چنین است و سر انجام و خانه و سرای ابدی اهل ضلالت اعم از پیشوایان ضلالت و پیروان آنها است که همان آتش عذاب الهی و جهنم باشد که چه بدقرار گاهی است.(3)

3. دارالحيوان: به معنی سرای حیات و زندگی واقعی است، آری آن جهان عين حیات و زندگی محض است همه چیز در آنجا از حیات برخوردار استاما حیات دنیا جز لهو و لعب چیز دیگری نیست، حیاتش مجازی است نه حقیقی، زندگی این دنیا جز مشغولیات و بازیچه چیز دیگری نیست و تنها خانه آخرت زنده است، حی است و محل زندگی است و حیات واقعی می باشد، زیرا دیگر مرگی به دنبالش نیست.(4)

4. دارالخلد: به معنی سرای خلود و جاودانگی و بقا و استمرار و دوام است.(5)

ص: 328


1- ليل /13 و ضحی4
2- بقره/94 و انعام /32 و اعراف/169 و قصص/83 و..
3- ابراهیم/28
4- عنکبوت/64
5- فصلت/28

5 دارالسلام: به معنی محلی است که از آفات ظاهری و باطنی به دور است، یعنی از مرگ و مرض و فقر و عدم و فقدان و غم و اندوه در آنجا خبری نیست و این همان بهشت است که محل سلامت و امنیت ذاتی است و سلام یکی از اسماء الهی است پس خیر محض است و هیچ شری در آن راه ندارد وبهشت نیز چنین است.(1)

6. سوء الدار: سرانجام اهل لعنت و پیمان شکنان و مطرودین از رحمت و کرامت است، زیرا آنان خود از حق دوری کرده، راه و اعمال باطل و قبیح و زشت و شر را انتخاب کردند و نتیجه چنین انتخابی جزخانه بدبختی و شقاوت ابدی نمی تواند باشد.(2)

7. عاقبه الدار: هم می تواند بهشت باشد که خانه انسانهای سعید است و هم می تواند سرنوشت خوب دنیا باشد، یا آن که مراد از آن هم سرنوشت خوب دنیا و هم بهشت آخرت است. به هر حال عاقبت، سرانجام نهایی هر چیزی را گویند،یعنی رسیدن به مقصد در نتیجه سعی و تلاش.(3)

8. عقبى الدار: سر انجام محمود و پسندیده است، زیرا عاقبت بد در اصل بطلان عاقبت است، پس عاقبت حقیقی همان سرانجام نیک و خير است و هرگز برای بیان حال کار به کار نرفته است پس عقبى الدار سرانجام اعمال نیک و صالح و خیر است.(4)

9. دار الفاسقين: خانه تبهکاران یعنی جهنم فاسقان، کسانی اند که زیر بار هدایت پیامبران نرفته و دستورخدا را نپذیرفته اند و راه حق را طی نکرده، بنابر این مستحق دارالفاسقینیعنی جهنم هستند.(5)

10. دار القرار: خانه قرار، سرای استقرار، قرارگاه همیشگی و جاودانه یعنی قیامت که نقطه مقابل دنیایعنی سرای ناپایدار و زوال پذیر و گذرا می باشد.(6)

11. دار المقامه: به معنی اقامت است و آن سرا و منزلی است که بیرون شدن از آن میسر نیست و کسی

ص: 329


1- انعام/127 و يونس /25
2- رعد/25
3- انعام /135 و قصص /37
4- رعد/ 22 تا24
5- اعراف/145
6- غافر /39

نمی تواند از آن خانه به جایی دیگر کوچ کند، آنجا سرای اقامت جاویدان است.(1)

12. دار المتقین: سرای ابدی و خانه اخروی اهل تقوی و پرهیزکاران و خوب خانه و سرای است، آری سرای متقین در آخرت، باغهای جاویدان بهشت است، چنین خانه ای از آن انسانهای طیب و پاکیزه و اهل سلامت معنوی و عقیدتی و اخلاقی و عملی است که نهایتا آنها را به دارالسلام و دارالمتقين و بهشت رهنمون شده و می شود. (2)

13. يوم ياتيهم العذاب: قیامت روزی است که عذاب الهی به سراغ مردم می آید، البته عذاب الهی در آن روز به سراغ ظالمان می آید و پیامبر (صلی الله علیه و آله) در دنیا مأمور است که مردم را نسبت به چنین روزی انذار دهد.(3)

14. يوم الاجل: به معنی مدت معین و آخر مدت و سرآمد مهلت است. مثلا سرآمد مهلت زندگی دنیا را اجل گویند که همان مرگ باشد. اما در سوره عنکبوت آیه5 آنجا که می فرماید: (اجل الله لات) به معنی قیامت می باشد یعنی قیامت آمدنی است و حتما می آید. به هر حال زمان استحقاق، سررسید، وعده و موعد پرداخت و نیز وقت مرگ و پایان زندگی دنیوی را هم اجل میگویند.(4)

15. يوم الاخره: آخر به معنی نهایت و پایان، انجام و فرجام است و آن زندگی پس از مرگ می باشد، پس قیامت چون سرانجام حیات دنیا است آخره نامیده می شود.(5) آخرت، حیات ثانوی و حیات پس از مرگ است، همچنان که دنیا، حیات اول و قبل از آخرت قرار دارد.

16. يوم الأزفه: به معنی نزدیک شونده، نزدیکی وضيق وقت است، پس قیامت از نظر وقوع نزدیک و نزدیک شونده است اگر چه ما آن را دور بدانیم(6) خلاصه این نام بیانگر نزدیکی و عدم تعد قیامت است.(7) به هر حال (ازف الوقت) یعنی وقت نزدیک شد و وقت سررسید.

ص: 330


1- فاطر /35
2- نحل، 30
3- ابراهیم /44
4- مرسلات /12
5- بقره/8 و 126
6- معارج/6 و انبیا /1
7- نجم /57 و غافر/18

17. يوم اليم: به معنی مولم و موج یعنی درد آور، رنج آور و پر زحمت و نیز به معنی دردناک و درد شدید است و اگر آن را صفت مشبهه بدانیم دلالت بر دوام و ثبوت عذاب اخروی دارد، زیرا صفت عذاب اخروی است و به هرحال برای کافرین قیامت روز بسیار دردناکی است.(1)

18. يوم مآب: از (اوب) گرفته شده به معنی محل بازگشت و مرجع است، هم اسم زمان است و هم اسم مكان، پس به معنی زمان و مکان بازگشت و رجوع است، به هر حال قیامت بازگشت و بازگشتن رجوع و برگشتن به محل اول و شئی و مکان اول است، دقیقا مطابق آیه شریفه (انا لله و انا اليه راجعون). (2)

19. الف:يوم التأويل: (از اول) به معنی رجوع و برگشت دادن و برگشتن است، تأويل عبارت است از برگشت هر چیز به اصل خویش، به عبارت دیگر تأويل: وقوع عینی وعده های قرآن از جمله حتمی و عینی قیامت است.(3)

ب: يوم البطش: بطش به معنی گرفتن چیزی با شدت است و بر اساس آیه12 سوره بروج، انتقام و عذاب الهی است که بسیار سخت است. بنابراین هم به معنی انتقام و هم به معنی عذاب است زیرا در هر دو اخذ به شدت وجود دارد. منظور از روزی که خدا کفار را به بطشی بزرگ بطش می کند. بنابر تفسیر دوم آن روز قیامت است و ای بسا توصيف بطشه با کلمه «کبری» مؤيد همين تفسیر دوم باشد و چنین بطشهای همان بطشه روز قیامت است که عذابش از هر عذابی سخت تر است کما این که پاداش قیامت هم بزرگترین پاداش است.(4)

20. يوم تبدل الأرض: در قیامت این زمین به زمین دیگری تبدیل می شود و همچنین آسمان ها. همه چیز پس از ویرانی، نو می شود و انسان با شرایط تازه در عالم نو گام می نهند، عالمی که نسبت به دنیا همه چیزش حتی زمین و آسمانش عوض شده است، یعنی همه چیز حیات و شعور و ادراک دارد، همه چیزش شاهد است و شهادت می دهد، ناطق است و سخن می گوید(يومئذ تحدث اخبارها) (5)

ص: 331


1- بقره/104 و زخرف/65 و هود /26
2- حج /7 غاشیه/25 و رعد/36
3- اعراف /53
4- دخان /16
5- زلزال /4

21. يوم البروز: به معنی آشکار شدن، ظهور و از میان رفتن حاجب و مانع است قیامت چون چیزی بر خدا پوشیده نیست و همه بر این بروز و ظهور توجه دارند و همه اسرار و اعمال و باطن های مردم علنی و آشکار و نمایان خواهد شد، يوم البروز است.(1)

22. يوم البعث: به معنی برانگیختن، بیدار کردن است که هم برای بعثت انبیاء و هم برای قیامت به کاررفته است که در این صورت مصدر و به معنی اسم مفعول است و برانگیخته شدن معنی میدهد. پس قیامت یعنی روز برانگیخته شدن چنانچه در سوره انفطار آیه4 میفرماید: (اذا القبور بعثرت) که کلمه بعثر را مرکب از بعث و اثير دانسته اند که به معنی پراکنده شد و برانگیخته میباشد. به هر حال این کلمه دلالت دارد که قیامت زمان آشکار شدن و برانگیخته شدن است و نیز زمان بروز و ظهور می باشد. همچنین بعث به معنی خارج کردن، بیرون انداختن، بیدار کردن، زنده کردن، نیروی تازه دادن و دوباره زنده کردن است و تمامی این معانی در مورد قیامت صادق است.(2)

23. يوم تبيض وجوه: قیامت روزی است که صورتهایی سفید و صورتهایی سیاه می گردد. چهره هایی نورانی و چهرهایی تاریک است، در قیامت چهره های واقعی انسانها جلوه گر شده و حقایق باطنی افراد در جسم آنها منعکس خواهد شد. آری سفید رویان در رحمت خدا جاودان هستند و انسانهای گناهکار در پوششی از تاریکی و با چهره هایی سیاه و بسر خواهند برد.(3)

24. يوم لايبيع فيه: قیامت روزی است که نه خرید و فروش در آن است و نه تجارت، یعنی شخص گناهکار چیزی ندارد که بفروشد و خود را از کیفر نجات دهد، کالایی ندارد تا بتواند سعادت را برای خود بخرد. هم چنان که در آن روز دوستی های ظاهری سودی ندارد و شفاعتی از این طریق نصیب هیچکس نخواهد شد زیرا روابط و دوستی های سودگرایانه و دنیوی هیچ اثری در آخرت ندارد و لذا شایستگی شفاعت را همچنین رفاقت هایی دارا نمی باشند و خلاصه قيامت روزی است که در آن خرید و فروش، دوستی و شفاعت وجود ندارد بلکه برعکس بسیاری از دوستان با یکدیگر دشمن بوده و آرزو

ص: 332


1- غافر/16
2- اعراف/14 و حج/5 و مائده /31
3- يونس / 27 و زمر /60 و آل عمران (106

می کنند که ای کاش فلانی را دوست خود نگرفتم.(1)

25. يوم تبلى السرائر: به معنی کهنه شدن، امتحان شدن، در غم و اندوه افتادن، بلا و سختی است. قیامت روزی است که درونها امتحان شوند، حقیقت افکار و اعمال آدمی ظاهر و آشکار شود لذا تبلی را که از ریشه (بلی بر وزن علم) می باشد آشکار شدن هم گفته اند، چنانکه در سوره یونس آیه30 می فرماید:( در آنجا هر نفسی آنچه را از پیش فرستاده امتحان می کند و بد و خوبش را آشکار می سازد. به هر حال مراد از سرائر، اعمال و افکار آدمی است و امتحان شدن آنها در قیامت توأم با ظهور حقایق آنها است.(2)

26. يوم الثبور: به معنی هلاکت است و بدیهی است که قیامت برای کفار مسلما روز هلاکت می باشد. (3)

27. يوم ثقیل: به معنی سنگینی است هم در اجسام و هم در غیر اجسام و قیامت روزی است سنگین و ثقيل، چون واقعهای مهم و سنگین است. این روز از جهات مختلف معنوی، عقیدتی، اخلاقی و عملی برای مردم سنگین است. مردمی که در دنیا نسبت به این ها کم توجه یا بی توجه یا فاقد بودهاند زیرا تنها دنیای زودگذر را دوست می داشتند و روز سخت و سنگین قیامت را نادیده گرفتند. آری قیامت روز ثقيل و سنگین است از جهت مجازات، از جهت محاسبه، از جهت طولانی بودن و از جهت رسوائی و خواری.(4)

28. يوم الجزاء: به معنی مکافات و مجازات است و آن پاداش و یا کیفری است که با عمل، مقابله و برابری کند و در برابر عمل کافی باشد و کفایت کند و هم شامل پاداش و هم شامل کیفر و عذاب هر دو می شود. پس قیامت روز جزاء نیک و بد کردار است و هر نفسی به آن چه عمل کرده جزا خواهد یافت.(5)

29. يوم الجمع: به معنی گرد آمدن، جمع شدن، دور هم آمدن قیامت روزی است که خداوند را به

ص: 333


1- زخرف/67 و فرقان /28 و بقره /254 و ابراهیم/31
2- طارق /9 و10
3- فرقان /14 و انشقاق /11
4- دهر /27
5- توبه /121 و تحریم /7 و يس /54 و نمل/90 و غافر/17

طور مخصوصی جمع می آورد. آری در آن روز میان ارواح و اجساد، میان انسان و اعمالش، میان ظالم و مظلوم به اذن خدا جمع می شود و خلاصه در آن روز همه خلایق به گرد هم جمع می شوند. (1)

30. يوم مجموع له الناس: یعنی روزی که همه مردم برای آن جمع می شوند و همه در محضر خدا حاضر و به حساب آنها رسیدگی می شود. جالب اینجاست که قرآن فرموده مجموع له الناس و نفرموده مجموع فيه الناس یعنی رستاخیز و قیامت فقط و مکان و زمان اجتماع مردم نیست بلکه یک هدف و یک مقصد تکاملی برای انسان ها است.(2)

31. يوم يجمع الله الرسل: قیامت روزی است که خداوند، پیامبران را جمع می کند و در مورد رسالتشان سؤال می کند و می فرماید: ( مردم در برابر دعوت شما چه جوابی دادند؟) یعنی از این طریق خداوند مردم را مورد سوال و بازخواست قرار می دهد، بنابراین در قیامت گردهمائی انبیاء بر پا می شود و از سویی میان پیامبران و پیروانشان جمع می گردد.(3)

32. يوم الحاقه: حاقه به معنی ثابت شدنی است. کلمه الحاقه از مصدر حق است که به معنی ثابت و مقرر واقعی می باشد، پس قیامت چون روزی است حق و ثابت و غیر قابل تخلف که قطعة واقع می شود و وقوع آن امری یقینی می باشد، لذا به این نام نامیده شده است. آری حاقه یعنی سزاوار کننده و قیامت حاقه است یعنی هر کس را به سزای عمل خود رسانده است.(4)

33. يوم الحافره: به معنی لول شیء و ابتدا کار است و هر گاه گویند بر حافره خود برگشت یعنی به راهی که آمده بود عود کرد. در سوره مبارکه نازعات بصورت استفهام انکاری از سوی منکرین قیامت بکار رفته که می گویند آیا ما به راستی از مرگ به حالت اولمان که همان زندگی است بر می گردیم؟ پس منظور قطعا قیامت و حيات پس از مرگ است.(5)

ص: 334


1- شوری /7 و انعام /12 و کهف/99
2- هود /103
3- مائده/109
4- الحاقه 1 و 2
5- نازعات/10

34. يوم الحديد: مرز بین هر شیء را حد گویند. حدید به معنی و دفع است، همچنان که به معنی تیزی است. در قیامت چشم انسان ها تیزبین است که حق را در می یابند البته منظور چشم باطن است یعنی عقل و دل آدمی در قیامت از اسارت حجابها رها شده و حق بین می شوند و حقایق پنهان را آشکارا درک می کنند چون قیامت: (يوم البروز، يوم الشهود، يوم الحق، يوم تبلى السرائر و يوم الحديد) است.(1)

35. يوم الحساب: بکار بردن عدد را حساب گویند پس قیامت روزی است که به حساب های ریز و درشت انسان رسیدگی می شود. روزی است که به حساب زندگی دنیوی و به حساب اعمال بشر به طور دقيق رسیدگی می شود. آری در قیامت جزای اعمال بر اساس محاسبه و ارزیابی دقیق اعمال تعیین می گردد.(2)

36. يوم الحسره: به معنی اندوه، غم و ناگواری بر آنچه از دست رفته و به آنچه عمل نکرده اند، می باشد، حسرت، اندوه توان و نیرو و فرصت از دست رفته است. در قیامت حتى نیکوکاران هم تأسف می خورند که ای کاش بیشتر نیکی می کردند و مسلما اندوه و تأسف بدکاران بیشتر است زیرا آنان در آن روز حقایق اعمال بدشان بر همگان آشکار می شود.

37. يوم الحشر: به معنی جمع کردن، گرد آوردن، انجمن شدن در یک مکان و بیرون آوردن یک جماعت از مقر آنها می باشد، پس در قیامت همگان جمع می شوند و گردهم می آیند به عبارتی دیگر قیامت روزی است که متقین با همدیگر محشور می شوند و مجرمین هم با یکدیگر محشور می شوند و هر گروهی با رهبر و امام و پیشوای خود اجتماع می کند و خلاصه خداوند تعالی قیامت را یک حکم عمومی دانسته که هیچ کس را از آن گریزی نیست و همگان در قیامت محشور خواهند شد.(3)

38. يوم الحضور: حاضر و حضور ضد غائب و غیبت و به معنی ظهور و آشکار بودن و بروز است. در قیامت هر کس همه اعمال خود را حاضر مییابد و هیچ پنهانی و غیبت و اختفایی در آن نیست. چه عمل باشد و چه عقیده، چه جسمانی باشد و چه روحانی، همه حاضر است همراه با جزایش. پس انسان علاوه

ص: 335


1- ق/22
2- ص/16 و غافر /27 و نبأ /36
3- کهف/47 و فرقان /17 و مریم/85

بر اعمال، جزای اعمالش را هم که همان حقیقت باطنی اعمالش باشد حاضر می بیند.(1)

39. يوم الحق: قیامت روزی است که ثبوت حتمی دارد و وقوعش تخلف ناپذیر است و هیچ باطلی در آن روز نیست. در آن روز همه حقایق و اصالتها آشکار گشته و حقیقت هر چیزی همانطور که هست ظهور مییابد و حکم و قضای حق در آن روز جاری می شود. قیامت روز صدق و راستی و درستی و مطابقت عمل و جزا است.(2)

40. يوم الحكم: به معنی قضاوت و داوری کردن، حق و باطل، عل و ظلم و خوب و بد را تعيين کردن و میان گروههای مختلف و متضاد و متخاصم جدایی انداختن و صفوف و رتبه هر یک را از دیگران مستقل کردن است. حکم به معنی منع کردن برای اصلاح، قضاوت، اتقان و استحکام و استوار کردن و جلوگیری از فساد و اصلاح کردن و رفع اختلافات است. آری در قیامت حاکم حقیقی و مالک حقیقی فقط خداست و اثری از آثار حاکمیت ها و مالکیتهای اعتباری دنیوی نیست. آنجا مالكيت و حاکمیت و حکم مخصوص خداست.(3) قيامت جائی است که آنجا توحید محض و نفی کامل کثر است، حق محض و نفی کامل باطل است، حقیقت محض و نفی کامل اعتبار است و جز خدا حاکم و حكم و مالک و ملکی نیست.

41. يوم يحمی: به معنی حرارت شدید است و آن حرارتی است که از فلزات سرخ کرده و از بدن برخیزد، قیامت روزی است که به آنهایی که طلا و نقره را جمع و ذخیره و پنهان می سازند و در راه خدا انفاق نمی کنند ندا می شود در آتش گرم و سوزان جهنم که محلولهای فلزات گرانبهای دنیوی آنهاست وارد شوید و بدان وسیله صورتها و پهلوها و پشتهایشان را داغ می کنند و به آنها می گویند این همان چیزی است که خود ذخیره و پنهان کردید، پس بچشید چیزی را که برای خود اندوختید، آری در حقیقت اعمال انسان ها ازبین نمی روند و همچنان باقی است و در قیامت برابر انسان مجسم می شوند و مایه سرور و شادی و یا رنج و عذاب او می گردد.(4)

ص: 336


1- نبأ /40 و کهف/49
2- نبأ / 39
3- بقره /113، نساء/141 و حج /56 و 69
4- توبه /35

42. يوم خافضه: قیامت خافضه است یعنی فرود آورنده، افکننده و فرو برنده کافران به در کات جهنم می باشد. یعنی قومی را به آتش فرو می برد و این قوم آنهایی هستند که در دنیا به ناحق عزیز و بلند مرتبه می باشند که خداوند آنان را در قیامت پایین می برد و با بردن به آتش ذلیل می گرداند.(1)

43. يوم الختم: به معنی مهر زدن، پایان دادن به آخر رسیدن، قیامت روزیست که بر دهانها مهر زده می شود و به سخن گفتن ها پایان داده می شود و هیچ احدی قدرت و حق تكلم ندارد مگر به اذن خدای رحمن که آنهم فقط سخن صواب گفته می شود.(2)

44. يوم الخروج: به معنی بیرون شدن، بیرون آمدن و آشکار شدن است و قیامت روزی است کهمردگان از قبرها بیرون می آیند و وارد صحنه حشر و قیامت می شوند.(3)

45. يوم الخسران: به معنی از دست دادن سرمایه، زیان و ضرر چه مربوط به اموال باشد و چه مربوط به خود انسان و از دست دادن منابع وجودی و معنوی، آری قیامت روز خسران کسانی است که اهل باطل اند و از حق گریزان و روی گردان عمر خود را در دنیا به بطالت سپری کرده اند و به استهزاء اهل حق مشغول و در انواع باطل غوطه ور هستند.(4)

46. يوم الخلود: به معنی دوام و بقاء و همیشگی و جاودانگی است به طوری که از فساد نابودی و تغییر بدور باشد. بنابراین قیامت روز جاودانگی است، روز بقاء و دوام است، راحتییا عذاب جاوید، نعمت یا نقمت همیشگی و ابدی است و به هر حال قیامت خانه ابدیت و دارالخلد است چه برای دوستان خدا و چه برای دشمنان او.(5)

47. يوم الدين: به معنی جزا و حساب است از امام باقر (علیه السلام) روایت شده ( که دین به معنی حساب است) بنابراین (مالك يوم الدين) یعنی صاحب روز جزا و روز حساب و به همین دلیل دیان به معنی محاسب، حساب کننده و جزا دهنده است به هر حال قیامت روز جزا و حساب است و اعمال انسان دقيقاً

ص: 337


1- واقعه /3
2- يس /65
3- . ق /42
4- جاثيه /27
5- . ق/34 و نیز رجوع شود به واژه دارالخلد

در آن روز محاسبه شده و هر کس به جزاء اعمال خود می رسد چه کیفر باشد و چه پاداش، دقیقا به آنکه آنچه را مستحق است، داده می شد.(1)

48. يوم الدعوه: قیامت روزی است که شما را از قبرهایتان فرا می خواند و شما چه بخواهید و چه نخواهید دعوت او را اجابت خواهید کرد و شما به حیات ابدی باز خواهید گشت، بنابراین وقوع قیامت قطعی است و هیچ شک و تردیدی نیست و اصولا خود مرگ و مردن قیامت است هر چند قیامت کبری نیست اما یاد آور آن است.(2)

49. يوم التذکر: به معنی به یاد آوردن، یاد آوری کردن پس از فراموشی و غفلت، بنابراین در قیامت اثری از فراموشی و غفلت نیست و سراسر ذکر و تذکر و بیاد آوردن و یادآوری کردن است.(3)

50. يوم الراجفه: به معنی لرزیدن و لرزاندن و اضطراب شدید است. همچنین راجفه به صیحه های عظیمی تفسیر شده که در آن تردد و اضطرابی باشد. به هر حال: (يوم ترجف الراجفه) برای جواب قسمتی است که در کلام نیامده تا بر عظمت آن دلالت کند و بفهماند که آن قدر شدید است که قابل گفتن نیست.(4)

51. يوم الرادفه: به معنی لاحق شدن و نزدیک شدن است همچنین به معنایتبعیت و تابع بودن است و به عبارت دیگر رادفه به معنی متأخر و تابع است، مفسرین (و يوم ترجف الراجفة تتبعها الرادفه) را با دو نفخه صدر تطبیق کرده اند که نفخه صور اول موجب اما ته و نفخه صور دوم موجب احياء می شود.(5)

52. يوم الرافعه: به معنی بالا برنده است و قیامت را از آن جهت رافعه می گویند که مردمی را بالا می برد یعنی قومی را به بهشت وارد می کند و به عبارت دیگر مردمی را که در دنیا خوار و ذلیل بودند با ورود به بهشت عزیز و بلند مرتبه می نماید، به هر حال قیامت حادثه ایزیر و رو کننده است، به طوری که نظام آن را زیر و رو می کند. مثلا باطن دلها را که در دنیا پنهان

ص: 338


1- فاتحه /40 و حجر/35 و ذاریات/6
2- اسراء /52
3- نازعات /35
4- نازعات/6
5- نازعات/6

بود ظاهر می کند و آثار اسباب که در دنیا ظاهر بود در قیامت پنهان می شود. یعنی اسباب دنیوی به کلی در قیامت از اثر می افتد.(1)

53. يوم الرجوع: به معنی برگشتن و برگرداندن است و قیامت رجوع بسوی خداست و بازگشت نهایی بسوی پروردگار است به عبارت دیگر قیامت مرجع نهایی همگان است.(2)

54. يوم لامرد له: یعنی روزی که بر گرداننده ای برای آن نیست. مرد به به معنی برگرداندن است و قرآن کریم قیامت را در سوره مبارکه غافر آیه34 این گونه معرفی فرموده: (و آن مردنا الى الله) به راستی بازگشت ما بسوی خداست. هم چنان که در آیه43 سوره مبارکه روم آن را این گونه معرفی کرده است، (يوم لامرد له من الله) و کلمه (مرد) مصدر میمی از (رد) و به معنای برگرداننده است و مراد به روزی که برگرداننده ای برای آن نیست و کسی نیست که آن را از خدا برگردانده روز قیامت است.(3)

55 يوم الرویه: به معنی دیدن، روبرو شدن، نگاه کردن، دانستن است. ترائی به معنی همدیگر را دیدن است و در قیامت هر انسانی اعمال خود را می بیند و تعبیراز آگهی از جزاء عمل به وائه رؤیت تعبیری است که در سوره آل عمران آیه30 نیز آمده است. به هر حال در قیامتاهل سعادت و شقاوت اعمال خود را می بینند و جزای اعمالشان را نشانشان می دهند.(4)

56. يوم لاریب فیه: ریب به معنی شک است آن هم بدترین نوع شکن که موجب تهمت و تشویش و اضطراب قلب می شود و قرآن می فرماید: (در تحقق قيامت هیچ جای ظن و گمان و شک و تردیدی نیست) یعنی حتما و قطعا روی می دهد. روزی است که اعراض بردار نیست.(5)

57. يوم يقوم الروح: قیامتروزی است که روح و ملائکه قیام کرده و بر می خیزند تا آن که اهلیت دارد به اذن خدا شفاعت کنند و از شر عذاب دوزخ رهایی بخشند زیرا در قیامت همه حتى ملائکه و روح که اعظم ملائک است مقهور قدرت و سطوت حقند و کسی مالک و مالکیتی بر چیزی ندارد

ص: 339


1- واقعه /3
2- بقره /156 و مجادله /19 و انعام/108 و مائده /105 و علق /8
3- روم /43وغافر /34
4- . زلزال /6
5- انعام /12 و آل عمران/25

مگر به اذن حق.(1)

58 يوم السؤال: به معنی سؤال عقوبت و مورد مواخذه واقع شدن است تا آنکه را اهل است محکومیت و استحقاق عقوبتش روشن گردد، به هر حال منظور از سؤال در قیامت کسب خبر از مجهول نیست چون که در قیامت هیچ چیز پنهان و مجهول نیست بلکه منظور این است که حد و حدود و میزان جرمشان را برای آنها روشن سازد و نوعی سرزنش و مجازات روانی است. این است که در سر راه جهنم امر می شود که (وقفوهم) ایشان را نگهدارید که باید بازخواست و بازپرسی شوند. (2)

59. يوم الاستسلام: از ماده سلامت است و به معنی طلب سلامت کردن که معمولا به هنگام قرار گرفتن در برابر یک قدرت بزرگ با حالت خضوع می باشد و قیامت روز تسلیم و انقیاد و خضوع در برابر قدرت بزرگ و مطلق و قاهره حق به طوری که هیچکس قدرت اظهار وجود ندارد، تا چه رسد به مخالفت. آری در آن روز همه در برابر حکم خدا تسلیم و خاضعاند و ذلیل و کسی قدرت ابراز وجود ندارد تا چه رسد به این که تكبر کند.(3)

60 يوم يقودالاشهاد: یعنی قیامت روزی است که شاهدان و گواهان قیام می کنند، اشهاد جمع شاهد و یا شهید است و به معنی گواهان می باشد و منظور گروههایی هستند که گواهان اعمال انسان می باشند که عبارتند از: 1. فرشتگان مراقب اعمال انسان 2. پیامبران که گواهان امتهایشان هستند. 3. ائمه(علیه السلام) و مؤمنین4. خداوند متعال که شاهد مطلق است و اعمال همگان را می بیند، همچنان که ملائکه و رسول و ائمه(علیه السلام) و مؤمنین اعمال بشر را می بینند.(4)

61. يوم الساعه: ساعه جزئی از زمان است، بعضی آن را حال حاضر دانسته اند. به هر حال قيامت را قرآن به الساعه تعبیر کرده، هر چند بعضی آن را وقت مرگ دانسته اند اما آنچه روشن است و آیه42 سوره نازعات و آیه46 سوره قمر بر آن دلالت دارد این است که (الساعه)، (يوم الساعه)، (يوم تقوم الساعه) روزی است که زمان برپایی و ساعت قیام قیامت است. علت انتخاب نام (ساعه) برای قیامت یا به خاطر

ص: 340


1- نيأ/38
2- صافات/24
3- صافات /26
4- غافر /51

آن است که در ساعتی برق آسا مردم از جهان برزخ منتقل به عالم قیامت می شوند و خلاصه این که ساعه) در لغت عرب به معنی جز کمی از زمان است.(1)

62.يوم الساهره: به معنی زمین هوشیار، آگاه و بیدار، خالی از گیاه و هموار است، آری قیامت این چنین است که زمین آن درخشان و نورانی و با اراده الهی حی و مدرک و با شعور و هشیار است این زمین مرده، دنیا در قیامت متبدل به زمینی زنده، هشیار و نورانی و گویا می گردد.(2)

63.يوم الشهاده: به معنی حضور، گواهی دادن، حاضر شدن و شهادت دادن است، پس قیامت روزی است که زبان ها و دستها و پاها بر ضد انسان نسبت به اعمالی که مرتکب شده گواهی میدهند و همه چیز را فاش کرده و صریحاً و بطور آشکار اعتراف می کنند به طوری که جایی برای انکار نمی ماند.(3) آری قیامت روز شهود و حضور است و هیچ چیز غیب و پنهان نیست بلکه همه چیز بالعيان آشکار است.

64 يوم مشهود: قیامت روزی است که همه آن را مشاهد می کنند، هر چند در دنیا و آخرت مشهود همگان نبوده و نمی باشد یعنی غیب نسبی است اما پس از مرگ دیگر قیامت غیب نیست بلکه مورد مشاهده، عموم خلایق است و همه انسانها در آن روز حضور دارند و مجتمع هستند و آن را می بینند.(4) به هر حال قرآن قیامت را مشهد و محل شهادت و گواهی و مورد شهود و حضور دانسته.(5)، زیرا در آن روز آشکار می شود که همه چیز مضبوط و محفوظ بوده و حوادث و اعمال و پدیده ها و مکانها و زمانها و ملائکه و رسولان و کتب آسمانی و ائمه و مؤمنین و حتی اعضای بدن و در رأس همه خدای متعال بر اعمال ظاهری و باطنی انسان گواه و شاهده بوده اند و همه این شهود و گواهان از جمله نفس انسان در آن روز عظیم برای شهادت دادن قیام می کنند و به پا می خیزند.

65. يوم تشخص فيه الابصار: از ماده شخوص و به معنی خیره شدن چشم است و به عبارت دیگر به معنی از حرکت افتادن چشم و به نقطه ای خیره شدن است. مجازات های قیامت آن قدر سنگین و

ص: 341


1- اعراف /187 و قمر/46 و نازعات /42 و روم/55
2- نازعات /14
3- هود /103
4- نور/24
5- مریم،37

وحشتناک است که از شدت هول آن ستمگران حتی قدرت بهم زدن پلک های چشمهایشان را ندارند و پلکهای چشمهایشان بی حرکت می نماید در حالی که چشمهایشان باز است و به یک نقطه دوخته و خیره شده و در اوج نگرانی و پریشانی هستند.(1)

66. يومئذ لاتنفع الشفاعه: یعنی در آن روز شفاعت هیچ کس سودی نمی بخشد، جز کسی که خداوند رحمان به او اجازه داده و از گفتار او راضی است. لازمه توحید محض حق تعالی و حکم اولی قرآن این است که در آخرت همه امور حتی شفاعت منحصراً در اختیار خداست و احدی حق مداخله ندارد مگر به اذن خدا، بنابراین در آخرت بدون اذن خدا هیچ شفاعتی مسموع و مفید فایده نیست مگر پس از اذن خدا و خداوند به کسی اذن شفاعت می دهد که از سخن گفتش راضی باشد. والا تصریح قرآن در آیه28 سوره انبیاء و 26سوره نجم، ملائکه در قیامت حق شفاعت دارند، ليكن شفاعتشان برای کسی مفید و سودبخش است که خدا از آن کس راضی باشد و به شفاعت آن شافی نیز اذن دهد مانند حضرت رسول (صلی الله علیه و آله)، ائمه اطهار، ملائکه، حضرت زهرا(علیها السلام)، علما، مؤمنین و شهداء.(2)

67. يومئذزرقاً: زرق به معنی کبود وازرق است و مقصود این است که در قیات مجرمین یا با بدنهای کبود محشور می شوند که به سبب خستگی و تشنگی آنها است یا به این معنی که آنها در قیامت کور محشور می شود چنان که قرآن کریم در سوره اسراء آیه97 به این مسأله، تصریح فرموده است.(3)

68. يوم الصاخه: فریادی است شدید که از شدتش گوشها کر می شود، به عبارت دیگر صاخه صيحه شدیدی است که شدتش گوش ها را کر می کند و منظور از آن همان نفخه صور در قیامت است. این نام بیانگر هول و عظمت و هیبت روز قیامت است.(4)

69 يوم الطامة الكبرى: طامه به معنی غلبه و تجاوز است و چون قیامت بر همه چیز غلبه و برتری و احاطه دارد و از سوی دیگر حادثه ای است عظیم و بزرگ که بر همه چیز غالب است، لذا طامه الكبرى

ص: 342


1- ابراهيم /42 و انبیا /97
2- طه /109 و مریم /87 و سبأ/23
3- طه/102
4- عبس/33

نامیده شده است، بعبارت دیگر قیامت حادثه ای است غلبه کننده، فراگیرنده و اندوه بار و بلایی است که از هر بلای دیگری عظیمتر، عالیتر و غالبتر است.(1)

70. يوم عبوس قمطريرا: عبوس به معنی ترش رو، درهم کشیده و شدید است و قمطرير به معنی شئ جمع شده می باشد. بنابراین قیامت روزی است که آن قدر حوادثش سخت و ناگوار است که نه تنها انسانها عبوسند بلکه گویی خود آن روز نیز عبوس و درهم کشیده است زیرا روز غم و ناراحتی از بیم عذاب و روز غمگینی چهره ها به سبب سختی ها و مصائب است، روز در هم و غمگین و روز گرفته و سیاه و دردناک است روزی که هر صاحب نفسی از ناگوارش ناراحت و چهره درهم کشیده است. روزی است که همه شرور در آن روز روی هم جمع و انباشته شده است.(2)

71. يوم العداوه: به معنی دشمنی، تجاوز قلبی و کینه قلبی است همچنین خصومت و دوری نیز معنی میدهد. قیامت روز دشمنی است، روزی است که هر دسته ای که به جهنم وارد می شود دسته دیگر را لعنت می کند، روزی است که دوستی های دنیاگرایانه در چهره دشمنی ها ظاهر می شود.(3)

72. يوم العذاب: عذاب به معنی عقوبت و استمرار رنج و درد است، به عبارت دیگر هر آنچه برای انسان دشوار است و او را از رسیدن به مرادش منع می کند و عذاب است و قیامت نسبت به کفار چنین است روز شکنجه روز استمرار درد و رنج و الم، زیرا برای کار در آن روز از گوارایی اثر و خبری نیست و آنها از آسایش و راحتی منع می شوند.(4) قرآن کریم عذاب را با الفاظی چون عظیم، مهين، اليمن مقیم، حریق، شدید و غیره توصیف کرده است.

73. يوم عسُر: به معنی دشواری و نقطه مقابل پسر است،(یوم عسر) به معنی روز دشوار و شوم و ناگوار است و مسلماً قیامت برای کافرین بسیار سخت و دشوار است.(5)

74. يوم عِسر: یعنی روز سخت و صعب و دشوار، روز تنگی و سختی، روز بسیار پر مشقت که برای

ص: 343


1- نازعات/34
2- دهر/10
3- اعراف 38 و زخرف/67
4- معارج/11 و بقره/7
5- قمر/8

کفار آسان نیست، روز بسیار دردناک و مصیبت بار و طاقت فرسا که بدیهی است قیامت برای کفار دارای چنین ویژگی هایی باشد.(1)

75. يوم يعض الظالم: روزی که ظالم از شدت اندوه و ندامت دو دستش را گاز می گیرد و به اصطلاح از شدت حسرت دو دست خود را به دندان می گزد. آری قیامت روزی است که ظالمان پشت دست خود را به سبب حسرت و ندامت به دندان گرفته و گاز می گیرند. به هر حال این تعبیر بیانگر شدت تأسف و حسرت انسانهای گناهکار و خطاکار نسبت به حیات گذشته خویش در دنیا است .(2)

76. يوم العظيم: به معنی روز بزرگ و با عظمت قیامت است. در عظمت و بزرگی قیامت همین بس که محضر و مشهد عام و همگانی خلایق در برابر دادگاه عدالت پروردگار است. عظیم همچنان که یکی از نام های قیامت است، یکی از نام های حسنای پروردگار نیز است و این خود دلیل دیگر است بر وصف ناپذیری عظمت و بزرگی روز قیامت.(3)

77. يوم عقيم: روزنازا، روز خشکیده، روز جبران ناپذیر، روزی که هیچ کس دیگر قادر به جبران گذشته خود نیست، زیرا قیامت ابدی است و پس از آن روز دیگری نیست تا بتوان در آن روز قیامت را جبران کرد. قیامت روزی است که برای زیانکاران خیر و سروری در آن نیست و خوشحالی و شادمانی برای آنان ببار نمی آورد به همین دلیل آن روز، روز عقیم است و نیز عقیم بودن روز این است که دیگر فردایی از آن متولد نمی شود و قیامت روزی است که ناگهانی می رسد و کسی را مهلت چاره جوئی نمی دهد و فردایی از آن متولد نمی شود تا جبران کارهای زشت گذشته خود را کنند.(4)

78. يوم معلوم: یعنی روز معین، روزی که معلوم و مشخص شده است، روزی که واضح و آشکار است. لازم به تذکر است که منظور از معلوم بودنقیامت، معلوم بودن آن در نزد پروردگار است و گرنه هیچ کس حتی انبیاء مرسلین و ملائکه مقربین از وقت وقوع قیامت آگاه نیستند.(5)

ص: 344


1- مدثر/9
2- فرقان /27 و رجوع شود به کلمه يوم الحسره
3- مریم /37 و مطففين /5
4- حج /55
5- واقعه/ 50

79. يوم المعاد: این کلمه اسم زمان و مکان از (عود) به معنی رجوع و برگشتن به شیء اول است که همان اعاده و برگرداندن می باشد بطوریکه در آیه55 سوره طه می فرماید: (از زمین خلقتان کردیم و در آن شما را بر می گردانیم). کلمه معاد در قرآن فقط یکبار به کار رفته که مفسرین در معنای آن اختلاف کرده اند، اغلب آن را وعده الهی در بر گرداندن دوباره پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مکه پس از هجرت دانسته اند اما به هر حال متکلمین اسلامی بر همین اساس یکی از نام های قیامت را معاد گفته اند که اتفاقاً معروفترین نام های آن است و آن عبارت است از بازگشت و عود مجدد و دوباره روح به بدن پس از مرگ با بازگشت به حیات دوباره پس از مردن و به عبارتی یعنی بازگشت مجدد خلايق بسوی حق که قرآن درباره اش می فرماید: (انا لله و انا اليه راجعون) (1)

80. يوم التغابن: به معنی روز غبن، روز زیان و ضرر و بی بهره ماندن و روز افسوس و اندوه بر گذشته است، روزی که توانگران دنیا خود را بی چیز خواهند یافت و هیچ اندوخته دنیایشان به کارشان نمی آید آری روز قیامت آشکار می شود که انسانها در تجارتخانه دنیا مغرور شده فریب خورده اند، همدیگر را عمری فریب داده و گول زده اند، به طوری که آخرتشان تباه شده، بهشت الهی را از دست داده و غرق در کسب دنیا و نهایتا مستحق جهنم گردیده اند این است که قیامت يوم التغابن است همچنان که يوم الحسره است، حسرت و اندوه، مغبون بودن، بازنده بود، خسران دیدن و زیانکار بودن.(2)

81. يوم غد: به معنی فردا، مطلق زمان آینده که نقطه مقابل امروز و زمان حال است. به هر حال قیامت نسبت به دنیا مانند فردا است نسبت به امروز.(3)

82. يوم الغاشیه: به معنی پوشاننده و فراگیرنده است، قيامت حادثه ای آنچنان عظیم است که همه چیز و همه کس را می پوشاند، فرار می گیرد و شامل می شود پس قطعاً عذاب هولناک آن همه دوزخیان را تحت پوشش قرار خواهد داد و همه آنها را فرا خواهد گرفت و خواهد پوشاند.(4) به هر حال قیامت را از این جهت غایشه گویند که عموم مردم را فرا می گیرد و احدی را از آن گریزی نیست.

ص: 345


1- قصص /85 و بقره /156 و حج/7
2- تغابن /9
3- حشر/17
4- غاشیه /1

83. يوم الغيب: به معنی پنهان، نهفتن و آنچه از چشم و ادراک بشر پنهان است، خلاصه ایمان به غیبیکی از اصول دیانت اسلام است و البته مصادیق متعددی دارد که خدا، وحی، ملائکه، روح و قیامت از جمله آنها هستند. پس قیامت چون بطور عادی با چشم دیده نمی شود بلکه با حس ظاهر و علوم ظاهری قابل ادراک نیست لذا غيب است و متعلق ایمان است نه علم(1) ، آری عذاب و ثواب قیامت در دنیا از انسان غائب است و انسان چیزی از آن را به ظاهر مشاعر خود ادراک نمی کند، پس يوم الغيب است.(2) البته غيب مطلق و غیب الغيوب تنها ذات مقدس خداست و بس.

84. يوم لايغني مولى عن مولى شيئاً: در روز قیامت هیچ مولایی، مولای خود را بی نیاز نمی کند و اصولا کسی به درد کسی نمی خورد و همه روابط دنیوی گسیخته می شود و حتی دوستان و خویشاوندان هم گرهی از کار یکدیگر نمی گشایند زیرا در آن روز هیچکس و هیچ چیز نمی تواند مستقلاً و به تنهایی امری را عهده دار شود و روابط میان همگان قطع شده است.(3) همه از اسباب و مسیبات بریده می گردند(4) و تمامی روابط و اسباب و مسیات دنیوی از کار می افتد.(5)

85.يوم لايعتي عنهم کیدهم شيئاً: در روز قیامت چارہ جوئی ها و کيدها هیچ مشکلی را حل نمی کند و هیچ نیازی را مرتفع نمی سازد. پس قیامت روزیست که نقشه های انسانی هیچ سودی ندارد و از اثر و کارآیی می افتد و تمام راههای فرار به روی انسان بسته می شود.(6)

86. يوم الفرار: روز گریز از همدیگر، فرار کردن و گریختن که نتیجه شدت بی میلی و عدم رضایت از چیزیست که انسان از آن می گریزد. شدت روز قیامت بحدی است که انسان از نزدیکترین خویشان و یاران و دوستان خود نیز می گریزدیعنی هول قیامت نمی گذارد که انسان به حال دیگری متوجه شود، مصیبت و بلای قیامت آن چنان عظیم است که انسان از همه چیز منصرف می شود که مبادا اعمال دیگران

ص: 346


1- بقره /3
2- مائده /94
3- . يونس 28
4- بقره /166
5- دخان/41
6- طور/46

حتی برادر، مادر، پدر و همسر گریبان او را بگیرد لذا به یک باره همه علائق، عواطف و روابط فرو می ریزد و بیگانگی و انفراد و گریز جای آن را می گیرد.(1)

87. يوم الفصل: قیامت روز جدایی است، جدایی همه پیوندها و نسبتها و روابط اعتباری دنیا، روز جدایی مؤمن از کافر است روز فاصله افتادن، روز بریدن و قطع کردن ارتباطهای صوری و کاذب است، همچنان که روز داوری و قضاوت نهایی است، یعنی روزیست که هر طایفه ای به آنچه با عملش بدان استحقاق پیدا کرده خواهد رسید، روزیست که در آن روز اختلافات و خصومتها حل و فصل شده پایان مییابد و صفوف افراد و گروه ها بر اساس آنچه لایق و قابل هستند از هم کاملاً جدا و متمایز می شود.(2)

88. يوم الفاقره: روز کمرشکن، روزی که حوادث و وقوعش کمرشکن است، روزی که از شدت و هول و عظمت آن ستون فقرات و پشت انسان شکسته می شود، آری قیامت داهیهای بزرگ و بلائی سترگی است که عمق مصیبت آن پشت انسان را می شکند و او را به زانو در می آورد.(3)

89. يوم القارعه: به معنی روز کوبنده و خرد کننده است و قیامت قارعه است یعنی حادثه ای کوبنده، خرد کننده و هلاک کننده است به عبارت دیگر در قیامت همه چیز کوبیده و خرد شده است و قیامت همه چیز را می کوبد و خرد می کند، بعضی گفتهاند قيامت را خداوند قارعه نامیده چون دل ها را با فزع شدیدش و دشمنان خدا را با عذابش بشدت و بسیار سخت می زند و در هم می کوبد.(4) همچنین هر حادثه مهم و سخت را قارعه گویند و قیامت هم مهم و سخت است و هم مصیبت بار و ناگهانی و عظیم و درهم شکننده و در هم کوبنده آنچنان که قابل تصور و ادراک نیست.

90. يوم القسط: قسط به معنی عدم تبعیض و نیز به معنی عدالت بطور مطلق است، قیامت روزیست کهعادلانه به حساب اعمال انسان رسیدگی می شود و به هیچ احدی کمترین ستمی نمی شود بلکه نصیب و

ص: 347


1- عبس /34
2- مرسلات/12 و انبیاء /16 و نبا/17 و صافات/21
3- قیامت/25
4- قارعه /3 و رعد/31

بهره عادلانه اعمال هرکس به او داده می شود.(1)

91.يوم القضاء: یعنی روز فیصله دادن به مشاجرات و مخاصمات، روز حکم کردن و داوری نمودن بطور قطعی و مستحکم و متقن. آری قیامت روزی است که سرانجام طعم مجازات و مزه عدالت را به انسانهای بهانه جو، اختلاف انگیزه، فتنه جو و منکر حق و حقیقت خواهد چشاند.(2)

92. يوم التقلب: روز زیر و رو شدن، روز دگرگون شدن، روز انقلاب و تحول عمیق در دلها و چشم ها، در ظاهر و باطن، روزی که همه چیز و همه کس در آن زیر و رو، دگرگون و متحول می گردد به طوری که گویی همه چیز در آن روز جدید است زیرا به باطن امور آشکار گشته، ظواهر از کنار رفته و آنچه اصل است و روزی پنهان بوده، رو شده از زیر و باطن بیرون آمده و رو و ظاهر شده است.(3)

93. يوم يقول كن فيكون: قیامت روزی است که به فرمان خدا برپا می شود، همچنان که آغاز خلقت به فرمان خدا تحقق پذیرفت به هر حال منظور این است که در بر پا شدن قیامت تنها اراده خدا حاکم است و به محض اراده حق تعالی قیامت به طور ناگهانی و یک دفعه برپا خواهد شد.(4)

94. يوم يقوم الناس: قیامت روزی است که همه مردم برای پروردگار به پا می خیزند و از قبرها سر بر می آورند یعنی مجددا زنده می شوند و در پیشگاه خداوند برای حکم و داوری و قضاوت قیام می کنند.(5)

95. يوم كان مقداره خمسين الف سنه: قیامت روزی است که مقدار و مدتش پنجاه هزار سال است به عبارت دیگر قیامت پنجاه موقف دارد که هر موقف آن به اندازه یک هزار سال طول می کشد، به هر حال تعبیر پنجاه هزار سال از این نظر است که آن روز بر حسب سال های دنیا تا این حد ادامه مییابد و بعضی هم گفته اند عدد پنجاه هزار سال برای تکثیر است نه تعداد، یعنی آن روز بسیار طولانی است.(6) و الا روشن است که در قیامت سال و ماه و روز و ساعت و گردش خورشید در کار نیست.

ص: 348


1- انبیا/47 و يونس /4
2- يونس/93 و جاثيه /17
3- نور /37
4- انعام /73
5- مطففین /6
6- معارج/4 و سجده /5

96. يوم القيامه: به معنی روز برخاستن، قیام کردن و قیامت روز است که مردگان از قبرها به پا می خیزند و مجدداً زنده می شوند، به هر حال قیامت، قیام و برپاخواستن بطور دفعی و ناگهانی است. در تعالیم اسلامی قیامت توقف کردن و وقوف در پیشگاه با عظمت عدل الهی است، ثابت و دائمی است، واقع شدند و قابل تحقق است، قطعاً و حتما و حقا دارای ظهور و بروز قطعی و حتمی است و خلاصه نهایت تکامل مخلوقات از جمله انسان است که حیات دنیوی به تدریج رو به سوی آن دارد و قیامت مقصد و غایت نهایی حیات دنیوی است.(1)

97. يوم كان شره مستطير: قیامت روزی است که عذاب و شر آن گسترده، عام و فراگیر است یعنی وسیع، عظیم، متنوع و گوناگون است که البته شامل حال بدکاران و گناهکاران است اما ایمان به چنین امری قطعا در تربیت و اعمال و تقویت ایمان مؤمنین بسیار موثر و سازنده است.(2)

98. يوم الحمى: روز حرارت شدید، حرارتی که از فلزات داغ و سرخ کردهو از بدن اهل جهنم بر می خیزد، آتشی که بسیار گرم و سوزنده و گدازنده است. چنین عذاب و آتشی مخصوص ثروت اندوزان و کسانی است که اموال خود را اندوخته می کنند و از آن در راه خدا انفاق نکرده اند و به همان وسیله پیشانی و پشت و پهلویشان را داغ کرده می سوزانند و به این طریق تمام وجود آنها را آتش گدازان فرار می گیرد.(3)

99. يوم يكشف عن ساق: روزی که ساق پاها از وحشت و شدت و هول و وخامت اوضاع انسان در قیامت برهنه می گردد و کار بر انسان به نهایت اشکال می رسد و بحران روحی و عذاب و وحشت انسان به اوج شدت می رسد و اصل و اساس و ریشه و بنیاد وجودی شخصیت و اعمال و افکار و نیات آدمی برملا و آشکار می گردد.(4)

100. یوم کبیر: روز بزرگ، روز با عظمت و عظیم القدر، روز ظهور عظمتها و حوادث بزرگ و دارای کبریا و بزرگی، زیرا وقوعش بزرگی است، عذابش بزرگی است، پاداش و نعمتش هم بزرگی

ص: 349


1- قیامت/1 و بقره 85 و 174 و زمر/67
2- دهر/7
3- توبه /35
4- قلم /42

است و خلاصه بزرگ است و کبیر چون حضور در پیشگاه با عظمت عظیم مطلق و کبیر مطلق است همان کبیر و عظیمی که بر پا دارنده دادگاه بزرگ عدالت است.(1)

101. يوم لقاء الله: روز ملاقات و دیدار، ملاقات و دیدار با خدا، یعنی رسیدن به ثواب و عقاب الهی، آری قیامت روز ملاقات و دیدار با خدا، ملاقات با اعمال خویشتن و حقیقت و باطن خویشتن، روز دیدار با ملائکه، دیدار با انبیاء و اولیاء و مؤمنین است، روز شهود باطنی و قلبی و روز گشوده شدن چشم باطن است و این همه دیدارها و ملاقات ها این گونه صورت می گیرید.(2) و آدمی همه صحنه های قیامت و پاداش و جزای خود را ملاقات می کند.

102. يوم محيط: قیامت روز احاطه کننده و فراگیر و شامل است، روزی است که مجازات آن فراگیر است و همه کفار را فرا می گیرد و احاطه می کند.(3)

103. يوم الامتياز: روز جدا کردن، روز فصل، روز تکه تکه شدن، پسقیامت روز جدا شدن صف مجرمین و گناهکاران از دیگران است به طوری که آنان در چهره اصلی خود ظاهر شده و دیگر نمی توانند خود را در صف نیكان و مؤمنین داخل کنند.(4)

104. يوم فزع الأكبر: روز خوف بزرگ، روز وحشت بزرگ، مسلم خوف و وحشت قیامت از هر خوف و وحشتی بزرگتر و عظیمتر است.(5)

105. يوم الأنباء: روز خبر، روز خبر بزرگ، خبری که فایده بزرگی دارد، خبری که مفید علم یا ظن است بلکه قیامت خبری است که مفید علم و یقین است چون لاريب فيه، خبری که صدق است و از کذب بدور است، آری قیامت مهمترین و عظیم ترین خبرها است، قيامت و خبر دادن از قیامت برای همگان آگاهی بخش، هشدار دهنده و هشیاری آفرین و بیدار کننده است، خبر از حادثه ای بی سابقه است، حادثه ای که کافر انتظار وقوع و انتظار شنیدن خبر آن را ندارد، به هر حال قیامت يوم الانباء است،

ص: 350


1- هود/3 و لقمان /34
2- بقره/46 و انعام/31 و كهف /105
3- غافر/15
4- هود/84
5- توبه /35

يوم النباء العظيم است زیرا در آن روز پروردگار متعال انسان را از حقیقت آنچه در دنیا عمل کرده خبر می دهد و آگاه می سازد.(1) آری بقاء و حيات پس از موت، ابدیت و جاودانگی پس از زوال دارای شأن و عظمت و بزرگی خاصی است و قطعا خبر از آن همان (النباء العظيم) است خبری بس بی سابقه بزرگ و تکان دهنده و هشیار کننده.

106. يوم الندامه: روز پشیمانی و تأسف بر گذشته و بر هر فرصت و قدرت و استعداد فوت شده، در قیامت ندامت اهل دنیا و تأسف و اندوه و پشیمانی اهل غرور آشکار می شود به طوری که ظالم دو دست خود را روز تأسف و ندامت گاز می گیرید.(2)

107. يوم النداء: روز ظهور صدا و فریاد، روزی که منادی از مکان نزدیک با بلند ترین صدا فریاد می زند، که منظور همان صیحه دوم است که با آن قیامت و حشر آغاز می گردد و در حقیقت در آن روز منادی، ندای قیامت را سر می دهد، روزیکه به اصحاب بهشت با کلمه مقدسه سلام عليكم ندا می شود و خلاصه قيامت روزی است که نداییا مالک گروهی صحنه محشر را به خود متوجه می کنند.(3)

108. يوم التناد: روزی که اهل عذاب یکدیگر را به صدای بلند می خوانند، روزی که اهل بهشت و اهل جهنم یکدیگر را ندا می کنند.(4) و خلاصه قيامت روز صیحه زدن، فریاد کردن، دعا کردن و کسی را براییاری طلب خواندن است آن هم خواندن با صدای بلند.(5)

109. يوم النسيان: روز فراموشی و فراموش کردن، روز اهمال و بی اعتنایی، قیامت روزی است که خداوند به کفار اعتنایی نمی کند، به مخالفین انبیاء نظری نمی اندازد، به کسانی که دین خدا را به بازیچه گرفتند توجهی نمی کند و با آنان مانند فراموشکاران عمل می کند زیرا آنان به دنیا مغرور شدند و خدا و قیامت و خودشان را فراموش کردند و لذا در قیامت هم خدا آنان را فراموش می کنند.(6)

ص: 351


1- نبأ/1
2- يونس /54
3- ق/41 و اعراف/46 و زخرف/27
4- اعراف /48٫47
5- غافر /32
6- اعراف /51

110. يوم لا ينطقون: قیامت روزی است که به سبب هول و ترس و وحشتش کسی جرأت و قدرت سخن گفتن را ندارد و کسی سخن نمی گوید چون اصولاً بر دهانشان مهر زده می شود و دست و پا و پوست انسانهاسخن می گوید.(1)

111. يوم ينفع في الصور: روزی که در صور دمیده میشود و دمیدن در صور از امور مربوطه به قیامت است که مردن دسته جمعی و زندن شدن دسته جمعی مردم بدان وسیله آغاز می گردد یعنی دمیدن در صور را خداوند ابزار بازگشت ارواح به اجساد در قیامت قرار داده است که این دمیدن به اذن خدا و توسط اسرافیل (علیه السلام) انجام می شود و کنایه از احضار کردن و فراخواندن و قیام و بازخواستن از قبرها است.(2)

112. يوم النفع: روز فایده و سود برای انسانهای مؤمن و صالح و صادق که در دنیا گفتار و اعمالشان از روی صدق و درستی و پاکی و ایمان است، آری قیامت برای چنین انسانهایی روز منفعت و سود است.(3)

113. يوم لا ينفع: قیامت روز ضرر است، روز خسران و زیان برای کسانی که در پی کسب دنیا بودند و امور دنیوی در قیامت هیچ نفعی ندارد، مال و فرزند به تنهایی هیچ فایده ای ندارد، هیچ سود و خیر و بهره ای در آنها برای انسان نیست زیرا این ها امور دنیوی هستند و آنجا آخرت و متاع دنیا در بازار آخرت خریداری ندارد.(4)

114. يوم الانتقام: روز عقویت منکرین، زیرا نقم به معنی انکار است و انتقام به معنی انکار اعمال بد بوسیله عقوبت کردن فاعل آن است. پس قیامت روز انتقام است یعنی در آن روز خداوند بدکاران را با عقویت مجازات می کند و به عبارت دیگر با مجازات اعمال بد بدکاران را انکار می کند.(5)

ص: 352


1- مرسلات /35 و يس /65
2- کهف/99 و حاقه /13
3- مائده /119
4- شعراء /88
5- سجده/22

115. يوم الهون: روزخواری و ذلت شديد، قیامت روزی است که عذاب آن مهانت بار و خوار کننده و ذلت بار است به عبارت دیگر عذاب آخرت خواری شدید در پی دارد.(1)

116. يوم الواجفه: روز اضطراب، قیامت دلها را مضطرب و لرزان می کند، اضطراب و لرزشی سریع و سرعتی لرزان و اضطراب آخرين، و این همه ناشی از هول و هراسی است که در قیامت وجود انسان را پر می کند.(2)

117. يوم تجد كل نفس: روزی که انسان عمل خود را حاضر مییابد، عمل خود را پیدا می کند، به عمل خود دست مییابد، در قیامت هر عملی را که از نیک و بد، از کوچک و بزرگ باشد صاحبش آن را مشاهده خواهد کرد و خواهد یافت.(3)

118. يوم الميزان: روزی که اعمال انسان توزین می شود و بر اساس عدل و قسط محاسبه می شود، بر پایه حق و صدق سنجیده می شود اما ابزار توزینیعنی میزان اعمال در قیامت علاوه بر حق و عدل و قسط، ولایت استو نماز، قرآن است و پیامبر (صلی الله علیه و آله).(4)

119. يوم الموعود: روزی که وعده داده شده، وعده خیر و شر، و قیامت چنین است زیرا برای آن روز به مؤمنین وعده خير و به کافران وعده شر داده شده است، آنان را به نفع و ضرر وعده داده اند، آری قیامت يوم الميعاد است، روزی است که خداوند به وقوع آن وعده داده است و خداوند هرگز به وعده اش تخلف نمی کند.(5) ، قیامت مکان و زمان وعده خداوند و وعده گاه الهی است، روزی است که در آن روز به هشدارها و تهدیدها و اعلام خطرهای انبیاء عمل می شود، بنابراین قیامت يوم الوعيد است و آن عبارتست از : روزی که وعده های شر به کفار در آن روز داده شده است.(6)

120. يوم الوفا: وفا کردن و ایفاء کردن بدون کم و کاست است و توفیه به معنی تمام دادن حق است، کامل پرداختن حق است و قیامت روزی است که جزای کامل اعمال انسان بطور کامل و تمام و بی کم

ص: 353


1- انعام /93
2- نازعات/8
3- آل عمران/30
4- آل عمران / 30
5- رعد/31
6- بروج/3٫2 وق/20

و کاست داده می شود.(1)

121. يوم الميقات: روزی که وقت آن معین گردیده است و قیامت، میقات است چون روزی است که خداوند آن را برای محاسبه اعمال بشر مقرر و معین کرده است، روز میقات است چون سر آمد و سررسید وعده خدا در محاکمه و حسابرسی بشر برای جدا کردن و امتیاز آنها از یکدیگر است.(2)

122. يوم الواقعه: روز ثبوت و وجوب و وقوع حادثه و وقوع شدائد و ناگواریها و روز پدید آمدن قیامت و واقعه با این که صفت توصيف حوادث است اما برای قیامت مطلق به کار رفته و لذا جزء نامهای قیامت است.(3)

123. يوم الوقوف: روز توقف، حبس شدن و حبس کردن، متوقف شدن و متوقف کردن و روز بازداشت کردن برای محاسبه و محاکمه و برای بازپرس، برای بازجویی و بازخواست از اعمال و کرداری که بشر در دنیا انجام داده است، آری قیامت روز بازداشت برای محاکمه است.(4)

ص: 354


1- نور/25 و آل عمران/185
2- نبأ /17
3- واقع/1
4- صافات /24

فصل ششم: یهود در قرآن کریم

اشاره

ص: 355

ص: 356

(لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ.)(1)(وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ)(2)

قرآن قوم يهود را قوم مغضوب عليهم، قوم متكبر، مغرور، سرکش و شجره ملعونه، پراکنده خدا ناشناس، بهانه جو، از خود راضی، قومی با دلهای بی خبر و مستور، قومی بلند پرواز با ادعاهای پوچ و توخالی، قومی که هر ذلت بر آنها زده شده، سودپرست و دنیا طلب، منکر معاد، دارای خیال های باطل، مفسد و فساد گر، تحریف گر، سازشکار، نفاق افكن، و اختلاف افکن. تابع اصالت قدرت، پیمان شکن، قومی که حتی در احکام خدا تبعیض رواج می دارد، نژاد پرست و استثمارگر، جنایتکار و آدم کش، قاتل پیامبران خدا، دارای قساوت قلب، مدعی فرزند خدا بودن، توطئه گر، گوساله پرست و مسخ شده معرفیکرده است.

وجه تسمیه قوم یهود

برخی گفته اند یهود از کلمه (هّود) به معنی باز گشت، توبه و به اطاعت خدا در آمدن می باشد. برخی گفته اند کلمه یهودیک نوع مدح است و یادآور بازگشت این قوم به سوی خدا است. برخی گفته اند يهود که از کلمه هود گرفته شده شامل هر نوع بازگشتی می شود چه از خیر به سوی شر و چه از شر به سوی خیر. بنابراین متضمن مدح نیست بلکه بیانگر نوعی ناپایداری روحی و فکری و اخلاقی در این قوم است

ص: 357


1- مائده/82
2- مائده/64

برخی گفته اند کلمه یهود از ماده (يهوذا) گرفته شده و سپس ذال به دال تبدیل گردیده است و یهودی اسم منسوب است که به معنی منسوب به یهودا بوده و یهودایکی از فرزندان حضرت یعقوب می باشد.

از آنجایی که یکی از نام های حضرت یعقوب، اسرائیل می باشد لذا قوم یهود را بنی اسرائیل نیز می گویند، صاحب مجمع البیان نوشته است، اسرائیلهمان يعقوب فرزند اسحاق پسر حضرت ابراهیم (علیه السلام) است و کلمه اسرائیل، کلمه ای مرکب از دو جزء (إسر) و (ئیل) که به معنی عبدالله است، می باشد. اما خود یهودیان که به تعبیر استاد مطهری قهرمان تحریف هستند، همین اسم را نیز تحریف کرده می گویند: اسرائیل به معنی کسی است که در کشتی گرفتن با خدا، بر خدا پیروز و مظفر و غالبت گردیده و چون يعقوب در مصاف با خدا پیروز شد به اسرائیل ملقب گردیده است؟

به هر حال اگر به قاموس کتاب مقدس تأليف مسترهاکس و یا به تورات کنونی رجوع شود آشکار می گردد که خرافات، جعلیات و تحریفات در متون مقدس یهود از چه جایگاه والایی برخوردار است مانند همین وجه تسمیه اسرائیل برای جناب یعقوب که با خدا گشتی گرفته!

آیا با خدا کشتی گرفته؟ آیا با فرشته خدا کشتی گرفته تا به این لقب مفتخر گردیده است؟ یا چون ثبات و استقامت و ایمان خود را آشکار ساخت به این نام تغییر نام یافت؟یا تمامی اینها و همیات و اسطوره است و حق، نظریه دانشمندان و مفسران قرآن کریم است؟

دو خصیصه برجسته

قرآن يهود را با دو صفت برجسته مال اندوزی و نژادپرستی معرفی می کند. روحیه دنیاطلبی و حرص و حسد توأم با حق گریزی و نفی عدل و معاد از شاخصه های روانی یهودیان است و همین دو صفت موجب غرور و تکبر گردیده، با پیدایش روحیه اشرافی موجبات تمسخر دیگران و زمینه تحقیر اهل ایمان و عیب جویی و استهزاء دیگران به عنوان یک سرگرمی فراهم می شود.(1)

ص: 358


1- بقره /13 و 14

و همه اینها صفات انسان منافق است، انسان های میمون صفت(1) وخوراکشان هم فاسدترین و پلیدترین خوراکی است یعنی (أكل سُحت) مال حرام، آن هم از پلید ترین حرامها.(2)

آری مال اندوزی و حب دنیا اساس همه جنایات و ستمگری ها است، اساس همه شیطان صفتی ها و فریب ها و مکرها و خود برتر بینی ها است و سوره های مسد، ماعون، تکاثر و همزه، همه بیانگر چهره دنیا طلب يهود صفتان است.

مال پرستی و ماده گرایی و دنیا طلبییهود شاخصهای اساسی برای این قوم نژادپرست و مغرور و متکبر است. حرص یهود در دنیا طلبی موجب انکار آخرت از سوی آنان گردیده و حتی موجب ترس از مرگ و بیزاری از مردن گردیده است. لذا در جمع مال دنیا از طریق باطل اقدام می کنند طرقی چون ربا، رشوه، خیانت و سرقت و معاملات باطل و حرام.(3)

غرور و تکبر و برتری قومی و نژاد پرستی يهود موجب گردیده که نسبت به سایر نژادها و ملتها به دیده تحقیر بنگرند، خود را قوم برگزیده خدا دانسته و بر دیگران هر گونه تعدی و تجاوز را مجاز بدانند و به همین سبب گناهان خود را ناچیز و بی اهمیت می دانند زیرا مدعی هستند که آنان پسران و دوستان خدا هستند اما قرآن شديدا این ادعای پوچ بود این قوم مدعی را همچون سایر ادعاهای دروغین آنان نفی می کند.(4)

اصولاً قرآن هر گونه نژاد پرستی و برتری قومی و نژادی را صریحا نهی فرموده تنها ملاک و معیارفضیلت را (ایمان، عمل صالح و تقوی) می داند.(5)

قرآن کریم یهودیان را قومی ترسو اما صاحب آرزوهای دراز و طولانی می داند و این دو صفت حکایتگریک تضاد روحی و شخصیتی در قوم یهود است زیرا داشتن آرزوهای طولانی با جبون بودن ناسازگار است. با ترس و بُزدلی که نمی توان به آرزوهای دراز جامه عمل پوشاند! یهودیان به سبب داشتن همین آرزوهای بلند پروازانه و دست نیافتنی است که دائم در التهاب و اضطراب و ترس و وحشت به سر

ص: 359


1- بقره/65 و اعراف 166
2- مائده /42 و 62 و 63
3- بقره/96 وممتحنه/13 ونساء / 160 و161
4- مائده /18
5- حجرات و عصر

می برند، پس به ناچار از راه مکر و حیله و خیانت و جنایت وارد می شوند تا جبران بزدلی های خود را بنمایند و همه این ها طبیعی است. دنیاپرستی و لذت گرایی و نفی معاد و عدالت، نتیجه اش همین ورود به عالم مکر و خدعه و خیانت و تزویر و دروغ و فریب و جعل و تحریف است. نتیجه اش ترس و وحشت از مرگ و مردن است.(1)

آرزوهای باطل و دروغین است که یک قوم را به انحراف و گناه و زشتکاری می کشاند همین بلایی که قرنها است بر سر این قوم ذلیل و خوار وارد شده و آنها را به ذلت دچار ساخته است، ذلتی عمیق که پیوسته موجب طرد آنان گردیده است.(2)لذا بی جا نیست اگر بگوییم امروزه پلید ترین قوم همین قوم است که غرق در انواع ناهنجاری های انحرافات، گناهان و گمراهی ها است اما در عین حال مدعی نجات جاودانی است. سیادت ظاهری و پوشالی این قوم به سبب وابستگی او به قدرت های غربی و اروپایی و انگلستان و آمریکا و اقمارشان می باشد و به تعبیر قرآن این قوم توسط (وحبلٍ من الناس) است که خود را بالا کشیده و دارای قدرت و دولتی غاصبانه و اشغالگرانه شده اند. بنابراین اهداف استعماری استعمارگران جهانی و مصالح امپریالیستها اقتضاء می کرده که این قوم ذلیل بر فلسطین، جابرانه مسلط شوند.(3) و چنین شد که آنان خریدار غضب الهی گردیدند و از رحمت حق سرباز زدند.

از دیدگاه قرآن کریم یهودیان تبهکارانی جنگ افروز و جنایتکارانی تفرقه افکن هستند، واقعیات عینی و تاریخی نیز این صفات را برای قوم یهود تأیید می کند، اگر فردی پروتکل های صهیونیست را مطالعه کند، اگر کسی تاریخ اجتماعی و سیاسی قوم یهود را در جهان بررسی کند یا حتی اگر کسی کتب مقدس یهودیان را مطالعه نماید به آنچه قرآن کریم بیان نموده اعتراف خواهد کرد و هم صدای با قرآن اعلام خواهد کرد که یهودیان مجرمند وجرمشان کشتن انبیاء است، بزرگترین جنایت تاریخ بشری(4) ، اعلام خواهد کرد که یهودیان، تبهکاران زمین هستند زیرا آنان بنیان اعتقادات و اخلاقیات بشری

ص: 360


1- سوره جمعه در این مورد بسیار مهم است، آل عمران /112
2- بقره/ 60تا65 و آل عمران /111 و نساء /122 و 123 و اعراف/169 و 168
3- آل عمران/112
4- مائده /70

را سست و متزلزل کردهاند و کوشش آنان فساد در روی زمین است.(1)

قطعا برای همه آگاهان عالم واضح است که صهیونیسم ریشه اصلی انواع مفاسد و جنایات بشری و مروج و مبلغ انواع فحشاء در جهان کنونی است. همه اختلافات میان ملل عرب و ملل مسلمين و حتی ملل غیر عرب و غیر مسلمان منطقه و جهان یک عاملش صهیونیسم است زیرا با این تفرقه افکنی، جنگ افروزی می کند و گویا با جادو گری و سحرانگیزی، فتنه آفرینی می کند. همان وصفی که در قرآن برای یهودیان تأیید شده، می فرماید:یهودیان سحر و جادو گری خود را به حضرت سلیمان و دو ملك بابل نسبت می دادند، عمل جادوگری و سحر توسل به شیاطین برای ایجاد فتنه) می باشد. لذا قرآن کریم آن را صریحا نهی فرمود و هشدار می دهد که سرانجام این عمل به كفر منتهی خواهد شد.(2)

نقش امروز صهیونیسم نیز نقش فتنه انگیزی است، نقش ساحران و جادوگران است، نقش مخفی کارترین تشکیلات سری جهان است در سازمان های بین المللی، در سازمان های جهانی و منطقه ای، در فراماسونری جهانی وصدها تشکیلات وابسته به آن، که از طریق علمی، فرهنگی، هنری و سیاسی و اقتصادی و نهایتا نظامی، تمام امیال و مقاصد و اهداف شوم خودشان را به همه جهانیان القا می کنند. همچون شیطان خناس و وسواس، در هر جا که اراده کنند توطئه و دسیسه ایجاد می کنند، تفرقه ایجاد می کند، انحراف و فساد و کینه و عداوت ایجاد می کنند و به حق، اینان به سبب زشتکاری خود مستحق لعن و نفرین الهی هستند.(3)

همچون ابلیس از رحمت الهی به دور هستند، چون سرکش و تجاوز گرند و با خدا و انبیاء خدادشمن و با احکام الهی ضدیت دارند و هرگز امر به معروف و نهی از منکر نمی کنند و پیوسته عهد شکنی و پیمان شکنی می کنند، ایشان هرگز به عهد و پیمان الهی وفا نکرده و به همین سبب مطرود رحمت الهی

ص: 361


1- مائده /64
2- بقره/102
3- مائده/78و 80

می باشند.(1)اینان حق را پنهان و کتمان می کنند، آیات و تعالیم الهی را کتمان می کنند، به همین جهت از سوی خدا و ملائکه و تمام جن و انس مورد لعنت واقع شده اند.(2)

سنگدلترین قوم و خشن ترین ملت و قسیّ القلب ترین افراد مردم جهان قوم یهود هستند. هیچ گونه رحمت و محبت و شفقت و انفعال در روح و روان اینها نیست به طوری که سخنان الهی انبیاء در آنان هیچ اثر و نفوذی نداشته به سادگی از توحید موسوی به گوساله پرستی سامری روی آوردند چون دل اینان از سنگ سخت تر و شدید می باشد.(3) به همین جهت است که آنان هر جنایتی را به راحتی مرتکب میشوند.

از نظر قرآن یهودیان و علمای آنها اولا از هدایت الهی بی بهره و ثانیا از شریعت الهی رویگردان و متمرد هستند یعنی تعالیم تورات در آنها تأثیر نداشته و به احکام آن عمل نمی کردند در حالی که حامل تورات بودند تا چه رسد به قرآن که صریحا و عملا در برابر قرآن و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و مسلمین خصومت و دشمنی ورزیدند و به همین سبب مستحق خشم و غضب و انتقام الهی گردیده از رحمت حق مطرود شدند و به هر صورت خداوند در مورد آنان تمثيل الاغ را مطرح فرموده است.(4)

و ازهمه مهمتر شاید تحریفگری قوم یهود است. تحریف یعنی منحرف کردن یک چیز از مسیر ووضع اصلی خودش. قوم یهود در طول تاریخ تحریفات فراوانی انجام داده، شگرد و روش و تخصص یهود در تحریف و قلب و جعل است. امروزه اکثر خبرگزاریهای جهان ، اکثر رسانه های تبلیغی و مطبوعات مهم جهان، اکثر کمپانی های فیلمسازی و هنری جهان در دست یهودیان و صهیونیسم است و از این طریق فکر و اندیشه و هنر و فرهنگ جهان را کنترل می کنند، جهت می دهند و تغذیه می کنند. بر اساس جعل و تحریف و قلب و تزویر و دروغ و فریب افکار، اینان حتی سخن خدا را تحریف کردند. با این که شاهد آنان موسی(علیه السلام) بود، سخنان خدا را به نفع خودشان و بر اساس امیال و اهواء نفسانی خودشان تغییر داده و از مسیر اصلی خود منحرف می کردند تا چه رسد به سخنان غیر خدا و در عصری که

ص: 362


1- مائده/12و13
2- بقره /159 و آل عمران /187
3- بقره/74
4- جمعه /5

موسی (علیه السلام) هم على الظاهر شاهد آنان نیست. به هرحال قرآن در این مورد مسلمین را شدیداً هشدار می دهد که مواظب تحریفات یهودیان باشند.(1) آن هم در این عصر و زمان که یهودیان صهیونیست با استعمارگران جنگ طلب و جنگ افروزان جنگهای صلیبی علیه امت اسلام متحد گردیده اند.

بنابراین مناسب است که برخی از ویژگی های یهودیان را از زبان قرآن بشنویم تا دقیق تر و عمیق تر به شخصیت این دشمن دیرینه اسلام و بشریت پی ببریم:

1. حريص نسبت به حیات دنیا.(2)

2. آرزومند عمر هزارساله.(3)

3. دشمنی با جبرئیل و میکائیل و ملائکه و پیامبران و خداوند.(4)

4. فاسق اند.(5)

5.عهد شکن اند.(6)

6. کتاب الهی را پشت سر می اندازند.(7)

7. تابع شیطان و اهل سحر هستند.(8)

8 مخالف هرگونه خیر و برکت برای مسلمین هستند همانند مشرکین اند، نباید با آنان دوستی کرد، کینه و حسادت دارند.(9)

9. هرگز آرزوی مرگ نمی کنند و به سبب ستمگری شان.(10)

10. خود را فرزند و محبوب خدا می دانند.(11)

ص: 363


1-
2- بقره /75
3- بقره /96
4- بقره /96
5- بقره/98
6- بقره/99
7- بقره /100
8- بقره/101
9- بقره/102
10- بقره/95
11- مائده /18

11. خود را اهل بهشت می دانند.(1)

12. جز چند روزی خود را مستحق عذاب نمی دانند.(2)

13. گوساله پرست ظالم وستمگر.(3)

14. قتل انبیاء.(4)

15. خریدار غضب الهیه.(5)

16. اقرار به وجود غلاف بر روی دلهاشان و عدم درک دعوت حق.(6)

17. استکبار و تکذیب و قتل انبياء.(7)

18. آخرت را به دنیا فروخته اند(8)

خلاصه این که یهود در طول تاریخ قومی انحصار طلب، نژادپرست و متکبر و مستكبر بوده است.

صهیونیست و فراماسونری

یکی از خطرناک ترین تشکیلات مخفی جهانی و بین المللی که در خدمت اهداف یهودیت جهانی و صهیونیسم بین المللی قرار دارد و به دنبال درهم ریختن ارکان اسلام و مسیحیت و سایر شریعت های الهی تلاش می کند تشکیلات فراماسونری است. محافل فراماسونری با این اهداف بوجود آمده است: حفاظت کامل از یهودیت، از میان بردن ادیان دیگر، و ترويح اندیشه های الحاد و اباحی گری یعنی نفی ارزش های اخلاقی و خانوادگی و پاکی و طهارت نسلها.

در اندیشه های مکتب فراماسونری رهبران این فرقه مظهر پادشاهی یهود و اعضای این فرقه همچون کارگزاران حاکمیت یهود می باشند.

ص: 364


1- بقره/111
2- بقره /80
3- بقره/92
4- بقره/91
5- بقره/90
6- بقره/88
7- بقره/87
8- بقره /86

تلاش های مالی، فکری، فرهنگی، سیاسی و جاسوسی فراماسونها همه در جهت حفظ منافع صهیونیسم است. ستاره شش پر یا پنج پر، برگ زیتون، شمعدان هفت شاخه، مثلث، ستون های دوگاه یا سه گانه، دایره، گونیا، شاقول، پرگار، خواندن بخش هایی از تورات در محافلشان همچون بند 18 مزمور72، از مزامير داود و بند25 سفر اعداد و بند 38 مزمور 10، همه و همه علائم و قرائن و نشانه های قطعی پیوند و اتصال فراماسونری به یهودیت و صهیونیسم است.

همان هایی که از کلمه معمار بزرگ برای نامیدن بزرگان خود همچون قابیل و داود و سلیمان و کوروش به عنوان ماسون اول یعنی بنیاد گذاران معبد مقدس یهودیان استفاده می کنند و خدا را نیز معمار بزرگ عالم می خوانند همانهایی که رنگ آبی، سفید، قرمز و زرد و کبوتر سفید و عقاب و مار را سمبل خود قرار داده اند. و با هر نوع ملیت و دینی مخالفند چون یهودیان آواره و فاقد وطن اند پس بنام انترناسیونالیسم و کاسموپولیسم به نفی و تخریب سنت ها و آداب و رسوم ملی و دینی جوامع دیگر می پردازند.

حربه آنان اقتصاد است، سرمایه داری جهانی است، علم و فن و صنعت و تکنولوژی است، هنر و سینما و تئاتر است، امپریالیسم خبری است، سازمانهای بین المللی است.

آرمان یهودیت از طریق یک حکومت مخفی مرکب از 30یهودی پیوسته تعقیب می شده است از طريق نفوذ اقتصادی و مالی و نفوذ فرهنگی و خبری و هنری وعلمی در تمامی اروپا، از زمانی که انگلستان قدرت بی رقیب اروپا شد، روچیلدها، رویترها، لویدها و دیسرائیلی ها عملا همه کاره انگلستان و اروپا و جهان شدند و تشکیلات فراماسونری را گسترش دادند تا در همه جهان جاسوس داشته باشند و به تضعیف حکومت ها و دولت ها و ادیان و اخلاقیات پرداخته، مهره های وابسته خود و بلکه همه جهانیان را تغذیه فکری کنند اما در چهره های علمی، آزادیخواهانه، برادرانه و به طور یکسان و در عین تساوی و برابری!؟ وسایل خبری و ارتباط جمعی فرهنگی و هنری را در اختیار گرفتند و از طریق فیلم، سینما، تئاتر، کتاب، روزنامه و بنگاه های خبری به استعمار جهانیان پرداختند. و از این طریق ثروت ملل به بانک هاییهودیان سرازیر شد، با فراهم شدن قدرت مالی و اقتصادی و با در دست گرفتن وسایل خبری و فرهنگی و هنری و علمی و تغذیه فراماسون ها و تشکیلات فراماسونری در سطح جهان توانستند دولت اسلامی

ص: 365

عثمانی را از یک سو و دولت تزاری روسیه را از سوی دیگر از میان بردارند، و در جنگ های صلیبی بیشترین بهره ها را برند از فاشیسم و نازیسم بهترین نتایج را بدست آورند و در دو جنگ جهانی کاملا نقش بازی کنند، در پیدایش جامعه ملل و سپس سازمان ملل و سایر نهادهای جهانی زیرکانه دخالت کنند و همه این نهادها را برده و نوکر خویش کنند.

زیرا همگی زیر سلطه فراماسونری هستند، و هم اینک از طریق فراماسونها بر عقول و اندیشه ها و آرمانهای مردم جهان حکومت می کنند. اگر به صاحبان مكاتب بنگرید این ادعا روشن می شود، مگر مارکس، نیجه، سارتر و راسل چه می گویند؟

بدیهی است می گویند خدا نیست، دین افيون مردم است، اخلاق نسبی است، حق با اقویا است.

مگر فروید و شاگردانش و پیروانش چه می گویند؟ اخلاق، عفت، غیرت، پاکی و تقوی موجب عقده می شوند پس این ها را باید نفی کرد. به راستی این چهره ها چگونه ساخته می شوند؟

ثروتمندان صهیونیست، علماییهودی، هنرمندان بی دین و بی هویت، نویسندگان ادبی وصاحب سبک !؟ به راستی چرا دست های پنهان یهودیت، صهیونیسم و فراماسونری را نمی شود دید؟

چرا صهیونیسم جنایتکار و شیطان بزرگ امریکا همه کاره جهان هستند و حتی سازمان ملل برای آنها حتی ارزش صوری هم ندارد؟ چرا همه خبرها، هنرها، صنایع، دلارها از لندن و پاریس و نیویورک سه پایتخت اصلی فراماسونری صادر می شود؟

آیا زورگویان و قلدران و قدرت طلبان و سلطه جویان با هماهنگی و همکاری مزدوران و فریبکاران و منافقان و نیرنگبازان بر جهان حکومت نمی کنند؟ آیا همه اینها صفت یهودیت نیست؟ صفت صهیونیست ها و فراماسونها نیست؟

نژاد پرستی و حکومت جهانییهود به پایتختی بیت المقدس سه عنصر اصلی صهیونیسم است که همه فراماسون ها هم به آن عقیده دارند و در آن جهت می کوشند کوششی، پنهانی، مخفی، تدریجی، عمیق در قالب کوشش اقتصادی، علمی، فرهنگی، فکری، هنری نظایر اینها.

فراموش نکنیم که یهودیعنی سامری گوساله ساز و گوساله پرست، امروزه ثروت و طلا را گوساله خود قرار داده و می پرستد، يهود منافق و تفرقه افکن امروزه از طریق فرقه سازی تفرقه افکنی می کند و

ص: 366

توسط فرقه های عقیدتی و سیاسی، از طریق جعل و تحریف و شایعه و ترویج آن به تخریب اذهان و افکار می پردازد.

فراموش نشود که یهودیت آرمان خود یعنی جهانی را به ماری بزرگ تشبیه می کند که از سال 70 میلادی برای نابودی جهان و سلطه بر آن در حرکت است. بدیهی است که این سلطه ابزار میخواهد و ابزار آن اروپا و آمریکا است. البته غفلت یا جهالت یا خیانت ملل دیگر هم در این امر دخالت دارد ليكن عوامل این غفلت و جهالت را نیز صهیونیستها و ایادی پنهانشان یعنیفراماسون ها فراهم می کنند. همین الآن در اوج کشتار مسلمين و اشغال قدس شریف اغلب مردم جهان سرگرم تماشا و تحلیل و پیش بینی بازی های جام جهانی فوتبال و صدها پدیده سرگرم کننده و غفلت زای دیگر هستند، همان غفلتی که مسلمین را از اسپانیا بیرون راند، دولت عثمانی را تجزیه کرد و موجب آن همه جنایت در جنگهای صلیبی گردید. یهودیت جهانی منشأ اغلب مفاسد است از طرفی چون تجارت شراب و مواد مخدر، تجارت زن های فاسد، چاپ و نشر کتب و مجلات فاسد کننده، ترویج موسیقی های مهیج، مست کننده و مخدر، و از طریق تئاترها و سینماها و کمپانی های خاص هر یک همچون هاليود، سازمان تامانی و بنیادهای خیریهای چون راکفلر، دیل کارنگی، سازمان کھیلا، کابینه یهودی آمریکا و غیره.

به هر حال هماهنگونه که قرآن می فرماید نیرو و توان و قدرت و نشاط یهودیت وابسته به حمایت و کمک و پشتیبانی دیگران است که قطعا پایدار نخواهد بود و مجددا دوران ذلت و مسکنت يهود باز خواهد گشت زیر اینان نسبت به آیات الهی کافر و قاتل انبیاء خدا بوده، عصیانگر و تجاوز کار هستند .(1)

اما بدیهی است که حقانیت این کلام الهی از هیچ کس سلب مسئولیت نمی کند، مسئولیتی که عبارتست از شناخت و مبارزه با آنچه نشان و اثری از صهیونیسم و فراماسونری دارد. اما فراماسونری چیست؟

این کلمه در لغت به معنای بنای آزاد است اما در اصطلاح نام حزب و گروهی است جهانی بین المللی و مخفی که دارای عقاید، رموز و اشارتی است که ریشه در یهودیت دارد، هدف این حزب که با دین و علمای دین سرسخت مخالف است کنترل و مهار دولت ها در جهت اهداف صهیونیسم است. یهودیت

ص: 367


1- آل عمران/112

بر اساس آرمان های کتاب تلمود دارای برنامه ها و سازمانهای سی و پنهانی است همچون بالا و کهال و فراماسونری و در حقیقت صهیونیسم، فراماسونری و یهودیت جهانی یک چیز است در قالب پوشش سه چیز، بنابراین یهودیت جهانی بر فراماسونری تکیه دارد یعنی صهیونیسم پوشش خارجی یهودیت و فراماسونری تکیه گاه آن است به همین سبب فراماسونری به دو نوع یهودی و غیریهودی تقسیم می شود که دومی آلت دست و ابزار تحقيق آرمان ها و مقاصد اوّلی است.

فراماسونری از قرن 17 میلادی به عنوان یک سازمان صنفی بوجود آمد و بتدریج صاحبان قدرت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و علمی و فلسفی را جذب کرد اما سنتها و سمبل های صنفی را همچنان حفظ کرد. در غرب سعی شده است که جمعیت های فراماسونری را جزء گروههای خیرخواهانه و با اهداف انسان دوستانه نشان دهند اما نقش موثر اینها را در تحولات اجتماعی و سیاسی همچون سقوط دولتها و انقلابها و عزل و نصب ها نمی توان نادیده گرفت، ليكن در شرق فراماسونری قطعا پایگاه فرهنگی، فکری، سیاسی و اقتصادی استعمار به شمار می رود یعنی فراماسونری در شرق نقش عامل نفوذی فرهنگ و سیاست اروپا و آمریکا را ایفاء می کند.

منابع فکری فراماسونری عبارتند از:

1. یهودیت، فرهنگ، آداب و سنن و علائم و سمبل ها و نشانهای فراماسونری همه از متون دینیيهود اقتباس شده است.

2. تکیه بر علوم جدید همچون زیست شناسی و زمین شناسی و جانورشناسی و دیر شناسی به خصوصا داروینیسم و اصل تکاملی انواع و لذا کهنه و ارتجاعی دانستن اصول ثابت دین و اخلاق.

3. لیبرالیسم و آزادی فردی، اجتماعی و اقتصادی و رهایی از همه قیود دینی، اخلاقی و دولتی را اساس اندیشه خود دانسته و بر این مبنا از اقتصاد و تجارت آزاد و نظام سیاسی مبتنی بر آزادی های فردی در همه ابعاد حمایت می کنند لذا سکولاریسم و کاپیتالیسم از لوازم لاینفک اندیشه فراماسونری است.

4. اعتقاد به نظام رفرمیسم و اصلاحات و مخالفت با نظام انقلابی و اصول گرا.

5. مخالفت با هویت و اصالت ملی و اعتقاد به کاسموپولیتیسم متکی بر نهان روشی مخفی کاری.

6. مخالفت با هرگونه تعصب دینی، اخلاقی و ملی و اعتقاد به تساهل و تسامح.

ص: 368

7. اعتقاد به جميع باورهای ناشی از اندیشه های اومانیستی و جمع و تألیف و پیوند همه آنها با یکدیگر. به هر حال استیلای جهانی امپریالیسم، قلع و قمع نهضت های آزادی بخش و استقلال طلب با شعارهای فریبنده اومانیستی همچون حقوق بشر، برادری، برابری، آزادی، صلح جهانی و غیر تحت لوای سازمانها و بنگاه های بشر دوستانه جهانی و بین المللی مهمترین اهداف فراماسونری را تشکیل میدهد.

فراماسونری از لحاظ تشکیلات و سازماندهی بر دو گونه است مخفی و آشکار، اساس تشکیلات و سازماندهی و اعضای آن کاملاً مخفی و پنهان است اما تشكيلات علنی آنها که دارای فعالیت رسمی نیز هستند تحت پوشش های جذاب مؤسسات خیریه، فرهنگی، هنری، تفریحی، علمی و ادبی و معنوی و نظایر اینها اداره می شوند مانند جمعیت برادری جهانی، کلوپ روتاری، باشگاه لانيز، جمعیت تسلیح اخلاقی، که هر یک چندین جمعیت، گروه و باشگاه دیگر را مدیریت می کرده اند.

در ایران اولین محفل یا لژ فراماسونری را میرزا ملکم خان برپا نمود و پس از او لژهای گوناگون اروپایی و آمریکایی و مصری فعالیت می کردند و با پیروزی انقلاب اسلامی شکوهمند ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی (ره) به این فعالیت ها پایان داده شد. اما از آنجایی که نهان روشنی اساس کار فراماسون ها است و معمولا تشكيلات علنی آنها است که کشف و منحل می شود و یا تغییر هویت و تغییر نام پیدا می کند بعید نیست اکنون نیز فعال باشند و حتی تشکیلات علنی و رسمی کشف نشده داشته باشند. به هر حال عملکرد یهودیت جهانی و صهیونیسم بین المللی و فراماسونری دارای لایه های پنهان و مخفی فراوانی است و در اصل نفاق حقیقی صفت این ها است ومنافقان واقعی این ها هستند، آری اندیشه و نظام حاکم بر جهان اندیشه و نظام نفاق است پوست عوض کردن، چهره عوض کردن، عمل کردن و عقیده داشتن، عقیده داشت و عمل نکردن، وعده دادنهای پوچ، اولویت دادن به منفعت، قربانی کردن حقیقت، ایجاد یأس و دلهره و بدبینی، رواج پوچگرایی، نفی ارزش های ثابت عقیدتی و اخلاقی، بی وفایی، فریبکاری، دوست را دشمن معرفی کردن و دشمن را دوست جلوه دادن از شگردهای فراماسونری است لذا کمونیسم را ایجاد کرده، صهیونیسم را بوجود آورده، بعضی از فرقه های صوفیه را تحت پوشش داشته، بسیاری از سیاستمداران، علما و دانشمندان، شاهان و شاهزادگان، رؤسای جمهوری وزرا، وکلا، تجار و سرمایه داران و روحانیون ادیان را جذب و در مسیر اهداف پلید خود هدایت کرده اند

ص: 369

و به فرقه سازی های سیاسی، مطبوعاتی، حزبی و مذهبی دست زده اند. بهائیت مصداق آشکار این مدعا می باشد. بهائیت همچون سازمانی جهانی است که مرکز آن در اسرائیل است و تمامی تعالیم، سنن و سمبل های آن از یهودیت گرفته شده است. به طوری که برخی بهائیت را فراماسونری دینی گفته اند که تعالیمش ترکیبی است از سنن یهودیت و ماتریالیسم که هم داعیه جهان شمولی و جهان وطنی دارد و هم با اسلام و مسیحیت ضدیت دارد و همبه آزادی از قید شریعت و اخلاق معتقد است. پس تعجب آور نیست که ظهور سیدعلی محمد باب و تأسیس اولین لژ فراماسونری ایران در یک عصر بوده است، عصر مشروطیت، عصر ناصرالدین شاه و تأثير و دخالت همه اینها در امور مختلف سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ایران تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران همچنان ادامه داشته است و جالب این که برخی از بهائیان در ایران عضو برجسته ساواک بوده اند و برخی در تشکیلات جاسوسی اسرائیل عضویت داشته اند. به هر حال فراماسونری در ایران کانون تجمع همه گروههای افراد و احزابی بوده است که با هویت مستقل و اصیل ایرانی و اسلامی مخالف بوده و با آن مبارزه سیاسی و فرهنگی داشته اند از جمله طرفداران انگلیسی اروپا، آمریکا، بهائیان، فراماسونها، سوسیالیست های کمونیستها، ناسیونالیست های طرفدار ایران باستان و آته ئیستها و دئیست ها را می توان در این زمینه معرفی کرد و آنچه همه اینان در آن مشترکند عبارتست از عدم استقلال ایران، عدم اصالت هویت اسلامی ایرانیان، حرمت شکنی، قداست زدائی، مرزشکنی، ایجاد تردید در اصالت ها، ایجاد شک در اعتقادات و ایجاد تردید در اخلاقیات و قوانین از جمله اهداف محوری تشکیلات مخفی و جاسوسی فراماسونری است، آنان وظیفه دارند از هر چیزی تفسیر لیبرالیستی به عمل آورند تا بهت و شأن و حرمت آن چیز شکسته شود و مطبوعات کشورها مهمترین ابزار اجرای این وظیفه هستند.

یهود از قرن اول میلادی که تلمود را نوشت آن را همچون سپری برای حفظ خویش قرار داد، تلمود آرمان يهود و دنیاییهود است. اسطوره قوم برگزیده، تمجید از عصر داود و سلیمان عامل امید یهود به بقای خود شد، بخصوص اینکه یهودیان بهترین ایام خود را در پناه دولت عباسی عراق، ایوبی مصر و اموی اندلس و مغرب به امنیت و آسایش سپری کردند و پس از صدها سال پراکندگی و تعقیب و گریز در کشورهای اروپایی با شروع جنگ های صلیبی و مبارزه با قلمرو پاپ به تدریج وارد عصر جدید شدند

ص: 370

و در حوادثی نظیر سلطه انگلستان، فروپاشی عثمانی و انقلاب فرانسه و روسیه و آمریکا شرکت کردند و در همه این حوادث دستهای پنهان و ناپنهان صهیونیسم و فراماسونری فعال بوده است.

بدانیم تا بهتر بیندیشیم:

1. دکترین صهیونیسم را تئودور هرتزل در سال 1882 میلادی طراحی کرد و در سال 1894، آن را در کتاب دولت یهود مدون ساخت و در اولین کنگره صهیونیست جهانی که در شهر بال سویس در سال 1897 تشکیل شد اجرای آن را شروع کرد، در این کنگره این تصمیمات گرفته شد:

الف) تأیید و توصیف حکومت در اجرای مطلقه يهود.

ب) نبرد و جنگ برای اطمینانیهودیان در تحقق حکومت مطلقه.

ج) پیشگویی جدی در اجرای نقشه یهود در فلسطین که پل ارتباطی سه قاره اروپا، آسیا و آفریقااست و در نزدیکی خلیج فارس و تنگه بسفر و تنگه دار دانل و کانال سوئز واقع شده است.

2. ظهورو تقویت صهیونیسم علل گوناگونی دارد که علاوه بر تلاش یهودیان چون دیزرائیلی، هرتزل، روچیلد و دیگران می توان به این موارد نیز اشاره کرد:

الف) رقابت های استعماری و منافع انگلستان در قرون شانزدهم، هفدهم، هجدهم و نوزدهم میلادی. ب) سابقه تاریخی و مذهبی فلسطین برای یهودیان،مسیحیان و مسلمانان به علل گوناگون

ج) تلاش سرمایه داری و ناسیونالیسمیهود و آلت دست شدن یهودیان برای تحقق منافع اروپا به خصوص با توجه به نفوذ استعمار انگلستان آن دوران در آفریقا، مصر، هندوستان و ایران و رقابت های دولت های استعمارگر و اشغالگر و برده دار و برده فروش.

4. اعتقادات اساسی صهیونیسم:

الف) برگزیده بودن قوم یهود به عنوان فرزندان و دوستان خدا.

ب) بازگشت یهودیان به سرزمین موعود و احیای مجدد حکومت داود و سلیمان.

ج) بهره گیری کامل از خشونت توراتی و تلمودی.

د) تحقق بخشیدن به آرمان توسعه قلمرو ملت اسرائیل از نیل تا فرات.

4. آرمانهای صهیونیسم:

ص: 371

الف) تشکیل اسرائیل بزرگ به پایتختی بیت المقدس به قوه قهریه و خشونت کامل.

ب) توسعه ارضی و عدم خروج از سرزمین های اشغالی.

ج) توسعه شهرکهای صهیونیستی در مناطق اشغالی.

د) مخالفت و ممانعت جدی از تشکیل هرگونه حکومت فلسطینی.

ه-)مخالفت با صلح مبنی بر باز پس دادن سرزمین های اشغالی.

و) فراخوانی یهودیان از سراسر جهان بسوی اسرائیل برای تشکیل اسرائیل بزرگ.

ز) تحقق صلح با همسایگان به شرط پذیرش حکومت اسرائیل بزرگ و تحقق امنیت آن.

5. طرق اعمال نفوذ صهیونیسم:

الف) در اختیار داشتن انحصاری آژانس ها و بنگاه های خبری، مطبوعات و وسایل ارتباط جمعی و بزرگترین کمپانی های فیلمسازی.

ب) تسلط بر منابع مالی و اقتصادی جهان و مهمترین بانک ها و کارتل ها و تراست های جهان.

ج) تسلط و نفوذ کامل در تشکیلات، محافل و لژهای فراماسونری در سراسر جهان.

د) استفاده از شبکه های جاسوسی جهانی.

ه) برخورداری از تسلیحات اتمی.

و)بهره مندی از علم و تکنولوژی.

ز) تسلط و نفوذ در مجامع جهانی و بین المللی و تمامی تشکیلات سازمان ملل متحد.

6. مهمترین ابزارهای فرهنگی صهیونیسم:

الف) چهار بنگاه خبرگزاری جهان قطعا در کنترل صهیونیسم و در اختیار منافع سلطه گران اروپایی و آمریکایی است که عبارتند از: (1. خبرگزاری رویتر،2. خبرگزاری فرانسه، 3.خبرگزاری آسوشیتدپرس،4. خبرگزارییونایتدپرس)

ب) سلطه بر شبکه های رادیو تلویزیونی (N.B.C ، C.B.S ، A.B.S)

ج) نفوذ بر شرکت های مطبوعاتی وال استريت جورنال، نیویورک تایمز، واشنگتن پست، نیوزویک، تایم، لایف، تایمزميرور،هرالدتریبیون، مک گروهيل.

ص: 372

د) تسلط بر کمپانی های تولید فیلمهای سینمایی، تلویزیونی، کارتون های کودکان، اسباب بازی، مجامع ورزشی و تفریحی و اخيرا سلطه بر تولیدات کامپیوتری و ماهواره.

به راستی سود ناشی از این همه تولیدات متنوع رادیویی، تلویزیونی، سینمایی، کامپیوتری و ماهوارهای از آن چه کسانی است؟ قطعا یهودیان همچون مورگان ها و راکفلرها و همانهایی که بیش از 80 درصد تمامی هالیود را در اختیار دارند. به راستی پیام فکری و فرهنگی این رسانه ها چیست؟ قطعا تبليغ جهان شمولی فرهنگ اباحیگری غرب، قطعا نفی فرهنگ خودی ما شرقی های ما ایرانی ها و ما مسلمان ها و ما شیعیان، قطعا تحقیر فرهنگ های غیر غربی، تخدير، تحمیق، سرگرمی و غفلت، غفلت از جنایات اسرائيل غاصب و اشغالگر، غفلت از آرمان های امام راحل و شهدای بزرگوار، غفلت از قرآن و پیام امامت و خدایی ناکرده رسیدن به مرحله تجزیه و مسخ فرهنگی، پس خطر صهیونیسم جدی است و بقول جلال آل احمد (راستش را بخواهید صهیونیسم است که خطرناک است چرا که پشت سکه نازیسم و فاشیسم است و به همان طریقه می رود)و به فرمایش استاد شهیدعلامه مطهری (ره):(اینها ضمن این که نژاد باهوش و متقلب دنیا هستند همیشه دستشان روی شاهرگهای اقتصادی و شاهرگهای فرهنگی جامعه بشریت است الآن خبرگزاری های دنیا بدست يهود می چرخد. زیرا خبرگزارییکی از شاهرگهای بسیار حساس است. برای این که قضایا را تا حدی که برایشان ممكن است به آن نحو که دلبخواه خودشان هست به دنیا تبلیغ کنند و برسانند. اصولا در هر مملکتی اگر بتوانند شاهرگ ها را اشغال می کنند و مطبوعات و وسائل ارتباط جمعی را می گیرند و در مراکزیراه پیدا می کنند که فکرها را به واسطه آنها می توان تغییر داد و یا شاهرگهای اقتصادی دنیا را می گیرند و اینها کارهایی است که یهود از قدیم الایام داشته و در عصر حاضر هم دارد)(1)

7. سمبل مار در صهیونیسم: سرگئی نیلوس نویسنده روسی در مقدمه ای که در سال 1905 بر کتاب پروتکل های جلسات علمای صهیونیست نوشته در مورد سمبل مار در نظر یهودیان می گوید:(مطابق سوابق و اسرار صهیونیسم در زمان سلیمان، حکماییهود در سال 929 قبل از میلاد به این فکر افتادند که با روش صلح آمیز بر جهان غلبه کنند، این طرح سالیانی دراز مطالعه و بررسی شد و سرانجام جزئیات آن

ص: 373


1- اسيره نبوی، ص 84 و 83

آماده گردید. حکمای یهود در قرن های بعد تصمیم گرفتند آن را اجرا کنند. آنان مکاری و زیرکی مار را به عنوان سمبل قوم یهود برگزیدند چنان که رهبران قوم، سر مار باشند و عامه یهودیان، بدن مار. نام رهبران برای همیشه حتی از خود یهودیان هم مخفی نگهداشته می شود. مطابق این طرح مار، قلب ملتها نفوذ کرده دولت های غیریهودی را می بلعد و در طول سفرش مسیری دایره ای طی می کند تا سرش مجددا به کوه صهيون در اورشلیم برسد. وقتی گردش مار پایان یافته و یک حلقه كامل بوجود آمد، تمام کشورهای اروپا در حلقه مار محصور می شوند و این به معنی محاصره سراسر دنیا است).

لازم است بدانیم به ضمیمه چاپ انگلیسی کتاب پروتکل ها مربوط به سال 1920 که توسط ویکتور مارسدن ترجمه گردیده نقشه ای هست که سیر حلقه وار مار یهودیت و در حقیقت نقشه اسرائیل بزرگ را که جزء آرمان های خیالی و پنداری صهیونیسم است نشان می دهد، مرزهای خیالی و رویایی اسرائیل بزرگ با ماری تصویر شده که سمبل و آرم صهیونیسم است و تمامی منطقه خاورمیانه را شامل می شود این سرزمین توهمی به دریای مدیترانه و دریای سرخ و خلیج فارس متصل می باشد و تمامی اردن و کویت و عراق و سوریه و لبنان و فلسطین و صحرای سینا را شامل می شود. جالب است بدانیم بر روی بدن این مار، مثلث هایی رسم شده که چشم فراماسونری و سمبل یهودیت است، احتمالا مسیر حرکت این مار بیانگر نفوذ افکار یهودیت و صهیونیسم در جهان و منطقه خاورمیانه از طریق عمال خائن و جاسوس آنها یعنی اعضای لژهای فراماسونری می باشد.(1)

مبانی دینی جنایات صهیونیسم

دیوید بن گوریون،یکی از بانیان دولت یهودی اسرائیل در فلسطین است، وی رهبر حزب سوسیالیست (ماپای) و اولین نخست وزیر اسرائیل بوده است. خانه ای که بن گوریون در لهستان ایام کودکی را در آن گذرانده، محل تجمع تشكيلات صهیونیستی به نام (صهیونیست هاسکالا) بوده است. خلاصه اهداف این تشکیلات به شرح زیر بوده است:

ص: 374


1- تصویر آینده، شمس الدین رحمانی، ص 83 و 81 و 95 و 94

(ما دیگر به ادامه زندگی در گتو تکیه نکنیم، مقدرات خودمان را خود تعیین کنیم و در اراضی موعود با حضور نسل برتر جهان، بر روی خاکهایی که ساکنان آن، توسط قوم یهود نابود خواهند شد، دولت جوان اسرائیل را تشکیل دهیم).

ابتدا باید یهودیان در فلسطین جمع شوند و سپس با تأسیس و راه اندازی سازمانهای مخوف تروریستی شروع به از بین برده، کوچاندن و یا اسیرنمودن صاحبان اصلی اراضی مذکور نموده، پس از آن، دولت اسرائیل را بر روی اجساد ملت بی گناه فلسطین بنا نهند.

در زمانی که هیتلر،یهودی های غیر عبرانی نژاد را قتل عام می کرد، عبرانی ها در مقام کمک سیاسی و مالی به هیتلر بر آمدند. همان طور که روزنامه آلمانی زبان اشپیگل افشا نموده است، روی کار آمدن و به قدرت رسیدن نازی ها را در آلمان، صهیونیست ها برای خود یک فرصت غیرقابل تصور و یک موفقیت بی نظیر می دانستند و از آن كمال بهره و استفاده را تا کنون برده اند.

بسیار طبیعی است، یک اسرائیلی که از بدو تولد، خود را در محیط یهودی مییابد و در یک شکل بخصوص از اوان کودکی، به طور فشرده، تورات تحریف شده، تالمود و قباله تعلیم می گیرد، متدین بار آمده و اجرای احکام به اصطلاح الهی کتاب های مذکور را بدون تأمل و هرگونه شک و شبهای بر خود واجب دانسته، با وجدان آسوده وحشتناک ترین جنایات و قتل عامها را، بدون ترحم و احساس دلسوزی و به عنوان ادای فریضه دینی و با منطق عبادت کردن مرتکب می شود. افکار و عقاید انحرافی انتخاب یهود از طرف خدا به عنوان نژاد برتر، لزوم پیکار با افراد غیریهودی و نابود کردن آنها، اطاعت از احکام خداوندی برای حصول اراضی موعود، از همان سالهای اول زندگی در مغزوی جان داده شده است. با چنین تعلیمات، تلقينات و تحریفات، بسیار بدیهی است کسی که به عنوان ادای وظیفه دینی مرتکب قتل می شود انسان های مقابل خود را به شکل حیوان می بیند و برابر آیه های تورات، بدون تأمل و تفکر، زن و مرد، پیر و جوان، کودک شیرخواره و زن حامله را به دیار عدم می فرستد.

احکام کشتار در تورات و آیات مربوط به اراضی وعده داده شده:

ارمیا، باب 49 آیه22:(خداوند چنین می گوید: برخیزید و بر قیدار هجومآورید و بنی مشرق را تاراج نمایید).

ص: 375

اعداد، باب 24 آیه8:( امتهای دشمنانش را خواهد بلعید و استخوانهای آنان را خواهد شکست و ایشان را به تیرهای خود خواهد دوخت).

دوم پادشاهان، باب 13 آیه17:(اهالی سوریه را، تا محو و نابودی آنان، خواهی زد).

تثنیه، باب 20 آیه3:(خدایت که پیش روی تو مثل آتش سوزنده عبور می کند. ایشان را هلاک خواهد کرد و پیش روی تو ذلیل خواهد ساخت. پس ایشان را اخراج نموده به زودی هلاک خواهی نمود چنان که خداوند به تو گفته است).

تثنیه، باب 20 آیه17٫13:( جمع ذكورانش را به دم شمشیر بکش. لیکن زنان و اطفال و بهایم و آنچه در شهر باشد، یعنی تمام غنیمتش را برای خود به تاراج ببر. به همه شهرهایی که از تو بسیار دورند که از شهرهای این امت ها نباشند چنین رفتار نما. اما از شهرهای این امت ها که یهوه خدایت تو را به ملکیت میدهد هیچ جانداری را زنده مگذار. بلکه ایشان را یعنی حتی حتیان و اموریان و کنعانیان و فرزیان و حویان و یبوسیان را، چنان که یهوه خدایت تو را امر فرمود است بِا لكُل هلاک ساز).

حزقيال، باب 39، آیه20 و 18:(گوشت بخورید و خون بنوشید. گوشتجباران را خواهید خورد و خون روسای جهان را خواهید نوشید، از قوچها و برهها و گاوها که همه آنان از پروارهای شان هستند و از قربانی که من برای شما ذبح می نمایم پیه خواهید خورد تا سیر شوید و خون خواهید خورد تا مست شوید).

اشعیاء باب 65 آیه12:( پس شما را به جهت شمشیر مقدر ساختیم و جمیع شما برای قتل خم خواهید شد).

اشعيا، باب 34 و آیه3:(و کشتگان ایشان دور افکنده می شود و عفونت لاشه های ایشان بر می آید و از خون ایشان کوهها گداخته می گردد).

میکاه، باب 5 آیه9:( دست تو بر خصمانت بلند خواهد شد و جمیع دشمنانت منقطع خواهند گردید).

ارمیا، باب 16، آیه4: (به بیماری مهلک خواهند مرد، برای ایشان ماتم نخواهند گرفت و دفن نخواهند شد، بلکه بر روی زمین سرگین خواهند بود.)

ارمیا، باب 26 ، آیه35 و 32:( ويهوه خدایت می فرماید از قومی به قوم دیگر بلا نازل خواهد شد. از چهار گوشه گیتی طوفان به پا خواهد خاست، روی زمین پر از اجساد کشتگانی خواهد شد که یهوه

ص: 376

خدایت آن را هلاک خواهد ساخت. برای آنان کسی ماتم نخواهد گرفت. آنها دفن نخواهند شد، بر روی زمین رها شده و تبدیل به کود خواهند شد).

ارمیا، باب 16 آیه4:(مرگ تلخی در انتظار آنان است و به شمشیر قحط تباه خواهند شد و لاشه هایشان غذای مرغان هوا و وحوش زمین خواهند بود).

ارمیا، باب 12 آیه13:(ایشان را مثل گوسفندان برای ذبح بیرون کش و ایشان را به جهت روز قتل تعیین کن).

تتنيه، باب 32 آیه25 : (شمشیر از بیرون و دهشت - وحشت - از اندرون، ایشان را بی اولاد خواهد ساخت. هم جوان و هم دوشیزه را، ریش سفید و شیرخواره را هلاک خواهد ساخت).

ارمیا، باب 51 آیه23 و 19:(تو برای من کوپال و اسلحه جنگی هستی، پس از تو امت ها را خورد خواهم ساخت و از تو ارابه و سوارانش را خورد خواهم کرد و از تو مرد و زن را خورد خواهم ساخت و از تو پیر و طفل را خورد خواهم ساخت).

ارمیا، باب 51 آیه5 و 3:(پس از الآن برو و عمالیق را شکست داده، جميع ما يملک ایشان را با لكل نابود ساز و بر ایشان شفقت مفرما بلکه مرد و زن و طفل و شیرخواره و گاو و گوسفند و تسترو الاغ را بکُش).

اشعیا،باب 13 آیه15: ( وهر که یافت شود با نیزه زده خواهد شد و هر که گرفته شود با شمشمیر خواهد افتاد).

حزقيال، باب 9 آیه6 و 5:( پیر و جوان، دختران نابالغ و کودکان و زنها را به قتل رسانید و ترحم منمائید).

اشعيا، باب 23 آیه12:(شما از کاه حامله شده خس خواهید زائید و قومها مثل آهک سوخته و مانند خارهای قطع شده که از آن آتش مشتعل گردد خواهند شد).

حزقيال، باب 23 آیه25:(بینی و گوش هایت را خواهند برید و بقیه تو با شمشیر خواهند افتاد و بقیه توبه آتش سوخته خواهند شد).

اشعيا، باب 26 آیه11:( آتش، دشمنان تو را فرو خواهد برد).

ص: 377

اشعيا، باب 13 آیه19و 18 و 15:(هر که یافت شود با نیزه زده خواهد شد و هر که گرفته شود با شمشیر خواهد افتاد. اطفال ایشان نیز در پیش چشم ایشان به زمین انداخته شوند و خانه های ایشان غارت شود و زنان ایشان بی عصمت گردند).

یوشع، باب 13 آیه16:(سامره - سامری ها - متحمل گناه خواهند شد زیرا به خدای خود فتنه انگیخته است. ایشان به شمشیر خواهد افتاد و اطفال ایشان خورد و زنان حامله ایشان شکم دریده خواهند شد).

دوم پادشاهان، باب 3 آیه19:( تمامی شهرهای حصاردار و همه شهرهای بهترین را منهدم خواهید ساخت و همه درختان نیکو را قطع خواهید نمود وجمیع چشمه های آب را خواهید بست و هر قطعه زمین نیکو را با سنگها خراب خواهید کرد).

پیدایش، باب 17، آیه8 و 6:(تو را بسیار بارور نمایم و امت ها از تو پدید آورم و پادشاهان از تو پدید می آیند و زمین غربت تو، یعنی تمام زمین کنعان را به تو و بعد از تو به ذریت تو به ملکیت ابدی دهم و خدای ایشان خواهم بود).

اعداد، باب 34 آیه13٫1 : ( و خداوند موسی را خطاب کرده و گفت: بنی اسرائیل را امر فرموده به ایشان بگو، چون شما به زمین کنعان داخل شوید، این است زمینی که به شما به ملکیت خواهد رسید، یعنی زمین کنعان با حدودش، آن گاه حد جنوبی شما از بیابان صین بر جانب ادوم خواهد بود و سرحد جنوبی شما از آخر بحرالملح به طرف شرق خواهد بود. و حد شما از جنوب گردنه عقربیم دور خواهد زد و به سوی صین خواهد گذشت و انتهای آن به طرف جنوب قادش بر نیع خواهد بود و نزد حصر دار بیرون رفته تا عصمون خواهد گذشت و این حد از عصمون تا وادی مصر دور زده انتهایش نزد دریا خواهد بود. و اما حد غربی، دریای بزرگ حد شما خواهد بود. و حد شمالی این باشد، از دریای بزرگ برای خود جبل هور را نشان گیرید، از جبل هور تا مدخل حمات را نشان گیرید و انتهای این حد نزد صدد باشد و این حد نزد زفرون بیرون رود و انتهایش حصر عينان باشد و برای حد مشرقی خود از حصر عينان تا شفام را نشان گیرید و این حد از شفام تاربله به طرف شرقی عین برود سپس این حد کشیده شده به جانب دریای کنرت به طرف مشرق برسد و این حد تا به اردن برسد و انتهایش بحرالملح باشد. این

ص: 378

زمین بر حسب حدود به هر طرف زمین شما خواهد بود). در اصل سرزمین داخل مرزهای فوق به نام کشور کنعان در تورات مشخص گردیده است.

پیدایش، باب 15 آیه20 و 18 : (در آن روز خداوند با ابرام عهدبست و گفت: این زمین را از نهر مصر تا نهر عظیمیعنی نهر فرات به نسل تو بخشیده ام. یعنی قینیان و قنریان و قدمونیان و حتیان و فرزیان و رفائیان و اموریان و کنعانیان و جرجاشیان و یبوسیان را).

عاموس، باب 9 آیه12: ( تا ایشان بقیه ادوم و همه امت ها را که اسم من برایشان نهاده شده، به تصرف آورند، خداوند که این آیه را به جا می آورد تکلم نموده است).

خروج، باب 23 آیه31: ( و حدود تو را از بحر قلزم تا بحر فلسطین و از صحرا تا نهر فرات قرار دهم، زیرا ساکنان آن زمین را به دست شما خواهم سپرد، و ایشان را از پیش روی خود خواهی راند).

تثنیه، باب 1 آیه8 و 7: (کوچ کنید و به کوهستان آموریان و جمیع حوالی آن، از عربه و کوهستان و هامون و جنوب و کناره دریا. یعنی زمین کنعانیان و لبنان تا نهر بزرگی که نهر فرات باشد داخل شوید. اینک زمین را پیش روی شما گذاشتیم، پس داخل شده، زمینی را که خداوند برای پدران شما ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خورد که به ایشان و بعد از آنها به ذریت ایشان بدهد، به تصرف آورید.).

مزامیر، باب 135 آیه12و 10: (خدای ما برتر است از جمیع خدایان، کهنخست زادگان مصر را کشت که امت های بسیار را زد، و پادشاهان عظیم را کشت، (سیمون) پادشاه اموریان و (عوج) پادشاه پادشاهان و جميع ممالک کنعان را و زمین ایشان را به میراث داد، یعنی به میراث قوم خود، اسرائیل). دیار کنعان، تمامی کشورهای فلسطین، اردن، سوریه، لبنان، عراق و قسمتی از ترکیه و مصر را در برمی گیرد.

پیدایش، باب 13 آیه14: (سپس خداوند به ابراهیم گفت: اکنون چشمانت را باز کن، از همان جا که هستی به شمال و جنوب و مشرق و مغرب بنگر، زیرا تمام این زمین را به تو و ذریت تو تا ابد خواهم بخشید).

مزامیر، باب 2 آیه8(امتها را به میراث تو خواهم داد. و اقصای زمین را ملک تو خواهم گردانید ،ایشان را به عصای آهنین خواهی شکست.).

ص: 379

روشن است که اراضی موعود، منحصر به دیار کنعان نمی باشد. بنا به اعتقادات قوم یهود، تمام جهان به عنوان ملک و میراث، روزی به دست آنها خواهد افتاد و نحوه تصرف بلاد و چگونگی اجرای برنامه های تهاجم،قتل عام و کشتارهای فجیع و ضد بشری قوم یهود، در آیات تورات به تفصیل ذکر گشته است.

خروج، باب 20 آیه5: (زيرا، من که یهوه خدای تو می باشم انتقام گناه پدران را از پسران تا پشت سوم و چهارم از آنانی که مرا دشمن دارند می گیرم).

تنیه، باب 7 آیه2 و 1: (چون یهوه خدایت تو را به زمینی که برای تصرفش به آنجا می روی، در آورد و امت های بسیار را که حتیان و جرجاشیان و اموریان و کنعانیان و فرزیان و حویان و یبوسیان هفت امت بزرگ تر و عظیم تر از تو باشند، از پیش تو اخراج نماید. چون یهوه خدایت ایشان را به دست تو تسلیم نماید و تو ایشان را مغلوب سازی. آن گاه ایشان را کلا هلاک کن و با ایشان عهد مبند و برایشان ترحم منما).

مزامیر، باب 137 آیه9 و 8( ای دختر بابل، که خراب خواهی شد خوشا به حال آن که تو را جزا دهد، خوشا به حال آن که اطفال تو را بگیرد و ایشان را به صخره ها بزند).

اشعيا، باب 14 آیه25 : (یهوه صبایوت قسم خورده می گوید. آشور را در زمین خودم خواهم کشت واو را بر کوههای خویش پامیال خواهم کرد).

صفنياء، باب 2 آیه5 : (زیرا که غزه متروک می شود و آشقلون ویران می گردد. وائل آشدود را وقت ظهر اخراج می نمایند و عقرون از ریشه کنده می شود. وای بر امت کریتیان که بر ساحل دریا ساکن اند. ای کنعان، ای زمین فلسطینیان، کلام خداوند به ضد شماست و من تورا چنان هلاک می کنم که کسی در تو ساکن نشود).

تنیه، باب 32 آیه43 و 42 : ( از دشمنان خود انتقام خواهید کشید، تیرهای خود را از خون مست خواهم ساخت و شمشير من گوشت را خواهد خورد، از خون کشتگان و اسیران با رؤسای سروران دشمن، ای امت ها با قوم او آواز شادمانی سردهید، زیرا انتقام خون بندگان خود را گرفته است).

ص: 380

ارمیا، باب 11 آیه24 و 23: ( يهوه صبایوت چنین می گوید: اینک برایشان عقوبت خواهم رسانید و جوانان ایشان به شمشیر خواهند مرد و پسران و دختران ایشان از گرسنگی هلاک خواهند شد و برای ایشان بقیه ای نخواهد ماند. زیرا که من بر اهل عناتوت در سال عقویت ایشان بلایی خواهم رسانید).

صفنياء، باب 2 آیه13: (و شما نیز ای حبشیان، به شمشیر من کشته خواهید شد).

اشعيا، باب 11 آیه14: ( و به جانب مغرب بر دوش فلسطینیان پریده بنی مشرق را با هم غارت نموده و دست خود را بر آدوم و مواب دراز کرده بنی عمون، ایشان را اطاعت خواهند کرد).

اشعيا، باب 14 آیه21: «برای پسرانش، سبب گناه پدران ایشان، قتل را مهیا سازید. تا ایشان بر نخیزند و در زمین تصرف نمایند و روی ربعمسکون را از شهرها پر نسازند. یهود صبایوت می گوید: من به ضد ایشان خواهم برخاست و خداوند می گوید اسم و بقیه را و نسل و ذریت را از بابل منقطع خواهم ساخت).

اعداد، باب 23 آیه24: ( اینک، قوم مثل شیر ماده بر خواهند خاست و مثل شیر نر خویشتن را بر خواهد انگیخت و تا شکار را نخورد و خون کشتگان را ننوشد نخواهد خوابید).

مزامیر، باب 2 آیه9 و 8: ( از من درخواست کن و امت ها را به میراث تو خواهم داد و اقصای زمین را ملک تو خواهم گردانید. ایشان را با عصای آهنین خواهی کشت، مثل کوزهی کوزه گر آنها را خرد خواهی نمود).

ارمیا، باب 51 آیه20 و 19:( يهوه صبایوت به ذات خود قسم خورده است که من ترا از مردمان مثل ملخ پر خواهم ساخت او که نصيب يعقوب است مثل آنها نمی باشد، زیرا او سازنده تمام موجودات است. اسرائیل عصال میراث وی است و اسم او یهوه صبایوت می باشد).

مزامير، باب 149 آیه9 و 7 و 2 : ( اسرائیل در آفریننده خود شادی کنند و پسران صهیون در پادشاه خویش وجد نمایند و شمشیر دودمه در دست ایشان، تا از امت ها انتقام کشند و تأديبها بر طوایف نمایند و پادشاهان، ایشان را به زنجیره بندند و سروران ایشان را به پایبندی آهنین و داوری را که مکتوب است بر ایشان اجرا نمایند).

اشعيا، باب 24 آیه8 و 2: ( زیرا که غضب خداوند بر تمامی امت ها و خشم وی بر جميع لشكریان ایشان است پس ایشان را به هلاکت سپرده، به قتل تسلیم نموده است زیراخداوند را روز انتقام و سال

ص: 381

عقوبت به جهت دعوی صهیون خواهد بود).

صفنياء، باب 3 آیه8: (خداوند می گوید برای من منتظر باشید تا روزی که به جهت غارت برخیزم زیرا که قصد من این است که امت ها را جمع نمایم و ممالک را فراهم آورم تا غضب خود و تمامی حدت خشم خویش را بر ایشان بریزم که تمامی جهان به آتش غيرت من خواهد سوخت).

اشعيا، باب 14 آیه26: ( تقدیری که بر تمام جهان مقدر گشته این است و دستی که بر جمیع امتها دراز شده همین است).

ارمیا، باب 1 آیه10: ( بدان که امروز تو را به امت ها و ممالک مبعوث کردم تا از ریشه بر کنی و منهدم سازی و هلاک کنی و خراب نمایی).

یوشع، باب 8آیه24،29: (در واقع شد که چون اسرائیل از کشتن همه ساکنان عال در صحرا و در بیابانی که ایشان را تعاقب می نمودند، فارغ شدند و همه آنها از دمشمشیر افتاده هلاک گشتند. تمامی اسرائیل به عای برگشته آن را به دم شمشیر کشتند و همه آنانی که در آن روز از مرد و زن افتادند، دوازده هزار نفر بودند، یعنی تمامی مردمان عای، زیرا يوشع دست خود را که بر مزارق دراز کرده بود، پس نکشید تا تمامی ساکنان عادی را هلاک کرد. لكن بهایم و غنایم آن شهر را اسرائیل برای خود به تاراج بردند، موافق کلام خداوند که به يوشع امر فرموده بود. پس یوشع عای را سوزانید و آن را توده ابدی و خرابه ساخت تا امروز باقی است و ملک عای را تا وقت شام به دار کشید و در وقت غروب آفتاب یوشع فرمود تا لاش او را پایین آورده او را نزد دهنده دروازه شهر انداختند و توده بزرگ از سنگها بر آن برپا کردند که تا امروز باقی است).

استر، باب 9 آیه5 : ( پس یهودیان جميع دشمنان خود را به دم شمشیر زده کشتند و با ایشان هر چه خواستند به عمل آوردند).

دوم تواریخ ایام، باب 36 آیه17: ( پس پادشاه کلدانیان را که جوانان ایشان را در خانه مقدس ایشان، به شمشیر کشت بر ایشان آورد و همه را به دست او تسلیم کرد).

یوشع، باب 6 آیه21: (هر آنچه در شهر بود از مرد و زن و پیر و جوان، حتی گاو و گوسفند و الاغ همه از دم تیغ گذشتند).

ص: 382

داوران، باب 1 آیه6 و 4: (و یهودا بر آمد و خداوند، کنعانیان و فرزان را به دست ایشان تسلیم کرد و ده هزار نفر از ایشان را در بازی کشتند و آدون بازق را در بازق یافته با او جنگ کردند و کنعانیان و فرزیان را شکست دادند و آدون بازق فرار کرد و او را گرفتند و شستهای دست و پایش را بریدند).

داوران، باب 13 آیه15, 31: ( چون بنی اسرائیل نزد خداوند فریاد بر آوردند خداوند برای ایشان نجات دهنده ای،یعنی ایهود بن جیرای بنیامین را، که مرد چپ دستی بود بر پا داشت و بنی اسرائیل به دست او برای عجلون پادشاه مواب ارمغانی فرستاد و ایهود خنجر دودمی که طولش یک ذراع بود برای خود ساخت و آن را در زیر جامه بر ران راست خود بست و ارمغان را نزد عجلون عرضه داشت و گفت: ای پادشاه سخنی مخفی برای تو دارم. چون جمیع حاضران بیرون رفتند ایهود داخل شد و گفت کلامی از خدا برای تو دارم و دست چپ خود را دراز کرده خنجر را از راه راست کشیدهدر شکم عجلون فرود برد و دسته آن با تیغه اش نیز فرو رفت و بنی اسرائیل را از کوه افرایم فراخواند. در آن وقت به ده هزار نفر از موابیان یعنی هر زورآور و مرد جنگی را کشتند و کسی رهایی نیافت. بعد از او شمجرين عنات بود که ششصد نفر از فلسطینیان را با چوب گاورانی کشت و او نیز اسرائیل را نجات داد).

از زبان حضرت داود(علیه السلام): دوم سموئیل، باب 22 آیه51٫38: (دشمنان خود را تعاقب کرده ایشان را هلاک خواهد ساخت تا دیگر برنخیزند و زیر پاهایم خواهند افتاد، زیرا کمر مرا برای جنگ به قوت خواهی بست، و آنانی را که به ضد من برخیزند در زیر در زیر من خم خواهی ساخت و دشمنان مرا منهدم خواهی ساخت. فریاد می زنند، اما رهاننده نیست. پس ایشان را مثل غبار زمین نرم می کنم. و مثل گل کوچه ها پایمان میسازم. ای خدایی که برای من انتقام می کشی و برای مسیح خویش رحمت را پدید می آورد، به جهت داود و ذریت وی تا ابدالاباد).

خاخام های تحریف گر تورات، احکام و فرامین مربوط به کشتار و قتل عام ها را از زبان پیغمبران بیان کرده اند. و یهودیان را به جنایات و خونریزی های بی ترحم، مکلف کرده اند.

ارمیا، باب 48 آیه10 : (ملعون باد کسی که کار خداوند را با غفلت عمل نماید و ملعون باد کسی که شمشیر خود را از خون باز دارد).

ص: 383

کسانی که از خونریزی و کشتار مردم بی گناه و معصوم خودداری نمایند، با لعنت خدا تهدید شده اند. داستان خونریزی و قتل عام های گذشته قوم یهود، به طرزی بیان شده که حس غرور و مباهات قوم بنی اسرائیل را برانگیزد و این تعلیمات در گشت و کشتارهای امروزی دولت اسرائيل الگو قرار داده شده است.

تثبیه، باب 6: (خداوند این دیار را، که سنگ های آن آهن و کوه های آن مس است، به تو خواهد بخشید، تا آنها را به کار گیری و از آنها استفاده کنی).

یوشع، باب 9 آیه21: ( رؤسا به ایشان گفتند بگذارید زنده بمانند. سپس برای تمام جماعت هیزمشکنان و سقایان آب شدند).(1)

در بخش عمده ای از قرن بیستم هیچ مسألهای به اندازه مسأله فلسطین توجه جهان اسلام را به خود جلب نکرده است. فلسطين امروزه کانون بحران در خاورمیانه می باشد و در عین حال مسائل مربوط به آن مسائلی است جهانی. عناصر مؤثر در مسأله فلسطین را نیز خود مردم فلسطین، اعراب و تمامی مسلمانان و دول بزرگ و پیروان مذاهب اسلام و مسیحیت و یهودیت و نیز عدالت طلبان و انسان دوستان و نژاد پرستان تشکیل می دهند. حضور این عوامل متضاد و متفاوت با یکدیگر در یک بحران، بیش از هر چیز نشانگر عمق و وسعت مسأله و نیز حساسیت آن است. چنانکه نه تنها پیدایش دولت صهیونیستی موجب تحولات مهمی در خاورمیانه گردیده بلکه ادامه حیات آن نیزیکی از ابعاد مهم سیاست جهانی و بین المللی گردیده است. در عین حال مسأله فلسطین را نبایستییک مسألهی واحد دانست چرا که مسائل فلسطین در طول زمان و گاه همزمان، در مجموعه ای از مسائل اعم از جنگ و صلح، اقتصاد و سیاست، حقوق بشر و نژادپرستی و متجلی شده و مکررا نیز متحول گردیده است. بدین جهت اگر چه آوارگی فلسطینی ها و تشکیل دولت صهیونیستییک امر مشخص و معلوم بوده است، اما هیچگاه صورتی واحد و يكسان نداشته است. این مسأله در ابتدای تشکیل دولت صهیونیستی به انگلستان مربوط میشد و سپس به آمریکا و شوروی مربوط گشت. در بدوامر دولت اردن و سپس دیگر دول عربی

ص: 384


1- فراماسونری و یهود، ص 84 تا114

مدعی هدایت امور مربوط به فلسطین بودند. پس از چندی مصر و سپس سوریه مدعی هدایت امور فلسطین شدند.

فلسطینی ها خود نیز همواره هدف و روش واحدی را تعقیب نکرده اند. زمانی به امید دول عرب نشستند اما پس از چندی دریافتند که خود بایستی دست به کار شوند. آنان چند صباحی را به مهاجرت و سپس به مقاومت و روزگاری را به مبارزه نظامی می گذراندند و آن گاه به عملیات سیاسی متوسل شدند. بدینسان فلسطینی ها در این راه از افراط تا اعتدال، از گرایش به شرق تا تمایل به غرب را آزمودهاند. فلسطینی ها از نظر شیوه و سطح زندگی نیز وضع يكسانی ندارند جمعی در فلسطین اشغالی، گروهی در اردوگاه های اردن و لبنان و جماعتی در دیگر کشورهای عربی به سر می برند. با وجود این احوال همچنان مسأله فلسطین اساس مسائل خاورمیانه را تشکیل می دهد به حدی که بدون یافتن راه حلی برای آن به نظر نمی آید کهبحران خاورمیانه فروکش کند و صلحی پایدار در این منطقه برقرار شود.

شجره خبیثه صهیونیسم

فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِينَ(1)

صهیونیسم به معنی جنبش بازگشت، یهودیان جهان به ارض موعود می باشد این کلمه از صهيون گرفته شده است. «صهیون» نام کوهی (تپه ای) است که در اورشلیم (بیت المقدس) واقع است و (هيكل) کاخ داود سلیمان بر روی آن بنا شده، مسجدالاقصی نیز در آنجا واقع است لذا این کوه یا تل را سمبل قرار داده و نام جنبش خود را از آن گرفته اند. سكنه قدیمی بیت المقدس (اورشلیم)، طایفه ای از کنعانیان بودند که به آنها یبوسیان می گفتند و اسرائیلیان مأمور هلاک نمودن آنها بودند و این مأموریت از زمان یوشع آغاز گردید لیکن موفق نشدند حتی در حکومت داود نیز این امر عملی نشد و پیوسته گروهی از یبوسیان کنعانی که عموزادگان اعراب هستند در بیت المقدس ساکن بوده اند.

ص: 385


1- بقره/65

لذا قرنها پیش از بنی اسرائیل، اکثریت مردم فلسطین را کنعانیان تشکیل می دادند. اما واژه صهیونیسم بتدریج و به مرور زمان مفهوم حکومت دینییهود را پیدا کرد و اولین تشکیلات صهیونیستی در دوران تزارهای روسیه در داخل آن کشور بوجود آمد که (دوستداران صهیون) نام داشت و حتیبرای نابودی حکومت تزاری روسیه هم اقداماتی را انجام داد و برجسته ترینیهودیان روسیه عضو این تشکیلات بودند، این تشکیلات وحشتناک و مخوف که در نیمه دوم قرن گذشته بوجود آمد اولین تشکیلاتی بود که عملا زمینه مهاجرت یهودیان غیر فلسطینی را به فلسطین مهیا کرد. معروفترین اعضای تشکیلات(دوستداران صهیون) عبارت بودند از: 1. پدر وایزمن2. بن گوریون3. کیش4. نورمن نینویچ5. سوکولوف. این تشکیلات به تدریج حوزه فعالیت خود رابه سایر ممالک اروپا و آمریکا توسعه داد.

صهیونیسم معتقد به حکومت داودییهودیان جهان می باشد و از ابزارهایی چون فراماسونری جهانی برخوردار است، جالب این که اولین پروتکل هاییهودیان که توسط نخبگان علمی صهیونیسم تهیه شده و اولین بار پس از جنگ جهانی اول به انگلیسی ترجمه گردید در اصل به زبان روسی بوده است. این پروتکل ها بیانگر آرمان استیلاییهود بر جهان است و همه محتوای آن بر گرفته از کتاب تلمود است. کتابی که سرشار است از درس خیانت و نیرنگ و خشونت و جنایت و ناسیونالیسمیهود، این است که صهیونیسم معجونی است از فاشیسم، نازیسم، ماکیاولیسم و نژادپرستی حاد و افراطی، صهیونیسم پیوسته، با ادعاهای دروغین و وعده های فریبکارانه به صحنه آمده است، پیوسته مظلوم نمایی کرده است، پیوسته پنهان کاری و مخفی کاری کرده است، خود را قربانی تروریسم، نگون بخت، قوم سرگردان و آواره خوانده، و از سویی دیگر خشونت، جنایت، ویرانی و اشغالگری را پی گرفته است، شیوه صهیونیسم مبنی بر نیرنگی است، به نام آرامسازی جلیله، عملیات حمله به لبنان را آغاز کرد، به نام تقویت نیرویدفاعی حملات وحشیانه اش را به صدا و صور و صبرا و شاتيلا سازمان داد، به نام مبارزه با خرابکاران، خون آشامی به نام آریل شارون را به صحنه آورد، واینک تحت پوشش دروغین مذاکرات صلح چه جنایت ها که نمی کند؟ به طور علنی و آشکار جنبش صهیونیسم در سال 1880 شکل گرفت و اولین کنگره رسمی آنان به ریاست تئودور هرتزل در سال 1897در شهر «بال» سوئیس برگزار شد، در سال 1917، اعلامیه لرد بالفور صادر گردید، در سال 1920 قیمومت فلسطین توسط انگلستان تحقق یافت و

ص: 386

در سال 1948 رسما تأسیس دولت اسرائیل اعلام گردید و در سال 1967 بیت المقدس اشغال شد. بدیهی است که همه این حوادث نگین تاریخ بشریت پیوسته با تأیید و سکوت جامعه ملل و سپس سازمان ملل همراه بوده است و بی شک سازشکاری ها، خیانت ها و وابستگی های دولتهای عربی و مسلمان را نیز در این روند مؤثر می توان دانست. راحت طلبی ها، سست عنصری ها، قدرت طلبی ها قطعا موجبات سکوت و سازش و تسلیم و زبونی و خیانت و حقارت را به دنبال دارد. به قول جلال آل احمد در کتاب ولایت عزرائیل:(تجربه کوبا، الجزایر و چین نشان داده که دست استعمار را فقط با تبر می توان برید نه با وعده و وعيد و قول و قرار و اصول بشری و انسان دوستی!). صهیونیسم به دنبال منافع و منابع جهان است، دنیاگرایی، سودجویی و پول پرستی از اصول عقیدتی یهودیت جهانی و سازمان جهنمی فراماسونری است. قتل و غارت و خون آشامی جزء مرام صهیونیسم و نابودی غیریهودی آرمان آنان است.برتری قومی و نژادی يهود، کوشش برای ایجاد حکومت جهانی یهود و تلاش برای بازگشت همه یهودیانجهان به سرزمین موعود خصلت ذاتی صهیونیسم است. سازمانهای جهانی و بین المللی، قدرتهای بزرگ جهانی و مسیحیت از ابزارهای عملی فراماسونری است، دستگاهها خبری، سازمان های علمی و خیریه و بشر دوستانه، مراکز هنری بزرگ جهانی، مراکز ورزشی و تفریحی جهانی، مراکز عمده اقتصادی جهان همه و همه به نوعی بازوان عملی و رد پای حضور صهیونیسم و فراماسونری در سطح جهان به شمار می روند. لذا به نظر می رسد غفلت عمده بشریت در این بین، غفلت از فرهنگی صهیونیسم است، غفلت از افکار، عقاید، آمال و اخلاقیات و اهداف فراماسونری است این غفلت جهانی نیز معلول همان فرهنگ و عقاید است که بشریت را به طرق مختلف سرگرم و گرفتار کرده اند، تا سران یهودی جنگهای مکاتب جهانی و سیاستمداران و اقتصاددانهای جهانی و صاحبان تجارت های جهانی را که اکثرا دارای آرمان صهیونیسم بوده و از اعضای فراماسونری بوده نشناسند.

روحیه یهودیت جهانی را باید شناخت، فرهنگ و عقاید صهیونیسم را باید مطالعه کرده، صهیونیسم و فراماسونری و پروتکل های یهود را باید درک کرد، کتاب تلمود را باید خواندن کتاب روشنایی و قباله را که عصاره تلمود و بیانگر شخصیت صهیونیسم است باید فهمید تا دانسته شود که هدف صهیونیسم فقط فلسطین نیست بلکه هدف جهانی دارند تا دانسته شود که جنگ و تروریسم سرپوشی است بر اهداف

ص: 387

پنهان آنان، اهدافی چون کنترل جهان، وابسته کردن جهان، هرج و مرج در جهان، دین زدایی در جهان، اخلاق زدایی در جهان، عقب نگه داشتن جهان و استعمار و استثمار جهان براستی آیا ما مسلمین دیدگاه قرآن پیرامون بنی اسرائیل را با دقت و عبرت بررسی کرده ایم؟ آیا اندیشیده ایم و درسی گرفته ایم که چرا بیشترین آیات قرآن پس از بیان و معرفی مشرکین از نظر شأن نزول در مورد بیان و معرفی قوم یهود است؟ بدیهی است راه حل مشکلات و مصائب و فتنه ها تنها و تنها در قرآن است و تنها بشریت و از جمله ما مسلمين در پرتو تمسک علمی و عملی به قرآن می توانیم از میان مشکلات و مصائب و فتنه ها به سلامت عبور کنیم.

برخی دیگر از صفات یهود در نگاه قرآن کریم

همانطوری که بیان شد در مورد ریشه و معنای کلمه یهود نظریاتی هست از جمله:

1. کلمه یهود از تهود به معنی تحرک گرفته شده زیرایهودیان هنگام قرائت تورات خود را حرکت می دهند.

2. کلمه یهود از هدنا اليك به معنی توبه کردن از عبادت گوساله می باشد.

3. کلمه یهود، از یهودا فرزند چهارم حضرت یعقوب گرفته شده و یهودی منسوب به یهودا می باشد که یکی از دوازده فرزند اسرائیل که همان يعقوب است می باشد.اما بنی اسرائیل به معنای فرزندان اسرائیل یعنی فرزندان يعقوب است کلمه اسرائیل به معنی بنده خدا (عبدالله) می باشد. يعقوب فرزند اسحاق و اسحاق فرزند حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) است و می دانیم که اسماعیل فرزند دیگر حضرت ابراهیم یکی از اجداد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می باشد. کتاب مقدس یهودیان تورات است، کتابی که بر موسی(علیه السلام) نازل گردیده اما یهودیان آن را تحریف کرده اند و اینک کتابی است بشری نه الهی، سراسر خرافات و لغویات، کتابی است که بدست بشر یهودی برای بدست آوردن ثمن قليل نوشته شده و سپس به دروغ آن را به خدا نسبت داده اند. (1)

ص: 388


1- بقره /79

بزرگترین اهانت ها و دروغ ها را به خدا و پیامبران خدا کتاب تورات روا داشته و نسبت داده است، نسبت های زشت، قبیح و خلاف اخلاق، خلاف توحید، خلاف عصمت و عدالت. کتاب یهودیان آنان را دنیا پرست، طمع ورز، بی رحم و دارای قساوت معرفی می کند. شرحها و تفسیرهای گوناگونی ازسوی علمای یهود در طول تاریخ بر تورات نوشته شده است که معروفترین آنها تلمود نام دارد کتابی که مملو است از آرمان های ضدالهی، ضدبشری و ضد دینی و ضد اخلاقی یهودیان. یهودیان در پی رسیدن به اهداف نژادپرستانه و ستمکارانه خود حزبی مخفی و تشکیلاتی پنهانی را به نام (ماسیونیسم) بوجود آوردند محل فراماسونری در قرن 17 میلادی با اهداف زیر بوجود آمد:

1. محافظت از آرمان هاییهود در سراسر جهان 2. نابود کردن همه ادیان و حاکمیت بخشیدن به بی دینی در سراسر جهان از طرق مختلفی چون مکتب سازی، فرقه سازی، تبلیغات کذب و منفی، هنر بی هویت، روح اعتیاد، بی بند و باری اخلاقی و نابود کردن روحیه دیانت و دمیدن روح الحاد و بیدینی در همه ملت ها. سلطه اقتصادی، سلطه علمی و سلطه تبلیغاتی نیزاز مهمترین ارکان یهودیسم جهانی است.

در کنار همه این ها صهیونیسم بوجود آمد که جنبشی خشن، ارتجاعی، نژادپرستانه و اشغالگرانه است و آرمان آن تأسیس حکومتی است اسرائیلی،یهودی به مرکزیت بیت المقدس که از رود نیل مصر تا رود فرات عراق را شامل می شود و تا کنون ده ها تشکیلات تروریستی جهانی مخفی در این راستا در اروپا و آمریکا و خاورمیانه وارد میدان اعمال جنایت آفرین شده اند، سازمان ها و تروریسم تشکیلاتی یهود در اکثر حوادث مهم بین المللی از جمله جنگ اول و دوم جهانی و سایر فجایع تا کنون نقش داشته اند. اصول آرمانی و اجرایییهودیان به نام پروتکل های علمای صهيون مشهور است که بارها به زبان های مخلتف نیز ترجمه شده است.

به برخی از ویژگی هاییهود از زبان قرآن اشاره کردیم، حال به برخی دیگر از ویژگی های یهود را در آئینه قرآن نگاه می کنیم:

ص: 389

1. قساوت قلب و وحشی گری و درنده خویی.(1)

2. قتل و کشتار، و در رأس همه قتل و کشتار انبیاء در نهایت سنگدلی.(2)

3. تحریف کلام الهی و جعل و کذب و دروغ در آیات الهی.(3)

4. سعی و تلاش در گمراه کردن همگان.(4)

5. آمیختن حق و باطل برای اشتباه انداختن خود دیگران و کتمان کردن و پنهان نمودن حق و حقیقت. (5)

6. مکر و خدعه و نیرنگ و تزویر با دیگران.(6)

7. ادعای دروغین ایمان در حالیکه ایمان ندارند.(7)

8 مال اندوزی و کنز و ثروت اندوزی و حرام خواری و رباخواری که قطعا بزرگترین معبود یهودیان ثروت و مال و کنز و طلا و پول و دنیا است.(8)

9. انحراف از توحيد و گوساله پرستی، آن هم پس از آن همه معجزاتی که از ناحیه موسی (علیه السلام) دیدند.(9)

10. پیمان شکنی و نقض عهد و پیمان، از همان صدر اول اسلام نسبت به پیامبر اسلام و مسلمين.(10)

11. فساد اخلاقی، مهمترین عامل حیاتی قوم یهود اشاعه فساد است، قمار، بی عفتی، فیلمهای قبیح، آزادی های حیوانی، بی بند و باری اخلاقی، عدم اعتقاد به پاکی روابط حتى

ص: 390


1- بقره/74و مائده /13
2- بقره/87 و بقره/91 و مائده /70
3- بقره/74 و نساء /46 و مائده /40
4- آل عمران /69
5- آل عمران/69
6- آل عمران /54
7- مائده/41
8- مائده / 62 و نساء / 160. 161
9- اعراف 148
10- نساء /155

در درون یک خانواده، مشروبات الکلی، مواد مخدر، تجارت انسان های فاسد و صدها عامل دیگر فساد آفرین از سوی یهودیسم جهانی ترویج می شود و هرگز از منکر نهی نمی کنند بلکه به آن امر می کنند.(1)

12. ملعون خدا و ملعون داود و عیسی بن مریم واقع شده اند.(2)

13. حریص ترین مردم نسبت به دنیایهودیان هستند.(3)

14. دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنین و مسلمین یهودیان هستند.(4)

15. یهودیان نژاد پرست و متكبرند حتی در مقابل خدا و پیامبران خدا ایستادگی کرده اند لذا به پیامبران غیریهودی معتقد نیستند و اسلام و مسیحیت و پیامبران آنها را به رسمیت نمی شناسند، بررسی تاریخ انبیای الهی نشان می دهد که یهودیان حضرت زکریا و حضرت یحیی (علیه السلام) را به قتل رسانده اند، به کشتن حضرت مسیح اقدام کرده اند اما موفق نشدند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را مسموم کرده اند و بر اساس همین خوی انحصار طلبی حیوانی پیوسته به تخریب مساجد و معابد غیریهودی پرداخته اند و حتی کتاب مقدس خود را تحریف و در عمل به مخالفت با حکم آن پرداخته اند و چون مشرکان حضرت عزیر را پسر خدا دانسته، خدا را اولیاء خداخوانده و دروغها به خدا بسته اند.(5)

16. فتنه انگیزند و دارای کفر باطنی هستند، اختلاف انگیزند و پیوسته دروغ می گویند و به دروغ اظهار ایمان می کنند، حتی نسبت به انبیاء و بخصوص نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله). (6)

17. خداوند در قرآن به طور صریح و با تأكيد از دوستی با یهود نهی می کند، پس از هر گونه دوستی، همکاری و ارتباط با یهودیان بر خلاف فرمان صریح خداونداست.(7)

ص: 391


1- مائده /79
2- مائده/78
3- بقره /96
4- مائده /82
5- بقره /79 و 30 و 75 و 211، آل عمران /78، جمعه /5
6- مائده/41 و بقره/91
7- مائده /51

18. قرآن یهود را قوم غضب شده و خریداران خشم و غضب خداوند معرفی می کند.(1)

19. یهودیان در ردیف مشرکان و منافقان و بدگمانان به خدا هستند.(2)

20. یهودیان در ردیف کافران بوده، سر کش و متعدی و تجاوزگر و طاغی هستند.(3)

21. بسیار ترسو، تن پرور و مرگ گریز و جزء حزب قاعدين هستند.(4)

22. در دین خود غلو کرده، غلوی باطل، انحراف آمیز و گمراه کنند.(5)

23. دیگران را به نیکی سفارش کرده اما خودشان را فراموش می کنند.(6)

24. بارها مسیر انحراف را پیش گرفتند اما خدا آنان را عفو فرمود.(7)

25. نسبت به حضرت موسی و جناب هارون تعرض کردند، بی ادبی کردند، عصیان نمودند و به انکار پیامبر خود پرداختند از روی عناد و لجاج و بهانه جوی های نامعقول و ایرادهای احمقانه در مقابل موسی ایستادند و از او خواستند تا خدا را به چشم آنان آشکارا نشان دهد.(8)

این است که آنان بارها به فساد در زمین پرداختند، و خدا نیز عذاب آسمانی بر آنان نازل کرد و مهر ذلت بر آنان زد لذا دائما در دلهره و اضطراب و تفرقه و خواری و ذلت هستند، برخی از آنان را خداوند به شکل بوزینه مسخ کرد، آنانی که آیات الهی را مسخ کردند، و دین خدا را تحریف کردند، آنان مطرود و مغضوب و مقهور حق واقع شدند و این سزای

ص: 392


1- بقره/61
2- نساء /116 و فتح /6
3- آل عمران/ 112. 110
4- انفال /16، مائده /24، جمعه /5
5- مائده /77
6- بقره /44
7- بقره /51. 52
8- بقره/55 50

آن همه گستاخی و بی ادبی و پیمان شکنی و کفر و شرک و نقض عهد و نقض شریعت الهی بوده است.(1)

آیا شایسته نیست با دقت در قرآن کریم و شناختن چهره یهودیان که سمبل آنان قارون است، اسوه و الگوی آنان سامری است، یکی سمبل زراندوزی و ثروت اندوزی و دیگری مظهر تزویر و فریب و انحراف و گمراهی و فساد و انحراف از حق، به خود آئیم که نکند ما نیز در روش زندگی خود دنیا را هدف قرار دهیم، جعل و تحریف و دروغ و شایعه و تزویر را پیشه سازیم و به خرافات و یاوه ها و افسانه ها دلخوش کنیم، آیات الهی را فراموش کنیم و عهد و پیمان دینی، مذهبی و اسلامی و شیعی خود را نقض کنیم و در برابر حق و مظاهر حق بهانه بیاوریم، اشکال بتراشیمیامعنویت و اخلاق و باطن و روح و روان خود را فراموش کنیم و ده ها بلکه صدها نکند دیگر. از جمله وحدت، اخوت، قرآن و عترت، و ولایت و عدالت و دعا و ذکر و توبه و شکرو سپاس احدیت به جهت ایمان، هدایت، تشیع، ولایت و نعمت بزرگ انقلاب اسلامی و رهبری ولایت فقیه به عنوان نیابت از امام زمان (عج) را نکند فراموش کنیم و نادیده بگیریم و فراموش نکنیم که بنی اسرائیل را جناب موسی از اسارت فرعون نجات داد اما آنان قدر و ارزش رهایی و آزادی را نشناختند و در مسیر رهایی خود چهل سال به سرگردانی طی کردند و پس از آن هم که بهحکومت رسیدند پس از چندی به ذلت دچار شدند، ذلتی که هنوز هم ادامه دارد. البته بحث یهود و قرآن بسیار وسیع و گسترده است بررسی نقش یهود در تاریخ اسلام نیز خود بسیار آگاهی بخش است. که در این مختصر نمی گنجد، از سوی دیگر نقش یهود در تاریخ جهان، در دین زدائی ، در تحریف مسیحیت، در اروپا و آمریکا، در حوادث جنگ جهانی اول و دوم، در فروپاشی امپراطوری عثمانی و در نهایت در حوادث پنجاه ساله اخیر خاورمیانه همه و همه ضرورت بررسی و شناسایی دارد.

ص: 393


1- بقره/ 61 و 65 و 73 و 67394

هشدار قرآنی

کفار دوست دارند که شما نیز همانند آنان کافر شوید.(1)

کفار و مشرکین هیچ خیری را برای شما دوست ندارند.(2)

کفار دوست دارند که با آنان سازش کنید.(3)

کفار دوست دارند شما را منحرف کنند.(4)

کفار دوست دارند شما در رنج قرار گیرید.(5)

ای مؤمنین هرگز دشمنان من و دشمن خویش را دوست خود قرار ندهید حتی پنهانی نیز نباید با آنان دوستی کنید، این امر انحراف و گمراهی است و آنان دوست دارند که شما هم کافر شوید و از اسلام به کفر برگردید.(6)

کفار اهل کتاب از یهود و نصاری همچون مشرکان نسبت به مؤمنين حسد و کینه و عداوت دارند، لذا در عین استکبار و نژادپرستی از طریق خرافات و جعلیات و کذب و شایعات و حقایق قلب شده و کتمان شده و تحریف حقایق و از طریق عوام فریبی که شیوه فرهنگی و تبلیغی آنان است از نشر توحید و گسترش ندای حق پیوسته جلوگیری می کنند. آنان خواستار هیچ خیری برای اهل ایمان نیستند بلکه خواهان کفر و ارتجاع و عقبگرد مسلمين و یا سازش و سکوت و سستی آنان و همکاری آنان با کفار هستند لذا پیوستهسعی در غفلت مسلمین دارند، سعی در سرگرمی مسلمین دارند. روحیه نژادپرستی و انحصار

ص: 394


1- نساء /89
2- بقره/105
3- قلم /9
4- آل عمران /69
5- آل عمران /118
6- ممتحنه/2 و1

طلبی و حسادت آنان پیوسته محرک آنها در دشمنی باطنی با مسلمین است پس مسلمين باید متوجه باشند فریب نخورند و هرگز به آنان تمایل پیدا نکنند.(1) آنان چون خودشان از نعمت هدایت و توحید بی بهره اند دوست دارند که مؤمنین نیز به کفر باز گردند. زیرا حسادت وجودشان را اشتغال کرده لذا حق را هرگز نمی پذیرند و تحمل نمی کنند هر چند برای آنان آشکار و روشن است. پس پیوسته در توطئه اند، طرح شبهات وسؤالات نا به جا، القاء وسوسه های فکری، عقیدتی، اخلاقی، عملی و اجرایی در دستور کار آنان است که با شما را به سازش و تسلیم بکشانند یا در شما تردید ایجاد کنند، بدگمانی و سوء ظن به وجود آورند اما شما تکيه و توكل و اعتماد تان را برخدا تقویتکنید و منتظر امر و فرمان و خیر و نصرت الهی باشید که خدا بر هر کاری توانا است.(2) گروهی از اهل کتاب دوست دارند، که مسلمین هم، چون آنان در مسیر گمراهی زندگی کنند، شبیخون فرهنگی جهان استکباری غرب، توطئه های فرهنگی، مکتبی، ایدئولوژیکی، هنری، ورزشی و اقتصادی غرب نشان از خیره سری و لجاجت و حق پوشی آنان دارد. قرآن آنان را اهل کتمان حق معرفی کرده، کفر و پوشاندن حق، آن هم به شيوه - های مدرن تبلیغاتی، واژگون و تحریف و مسخ کردن حقایق موجب جهالت عمومی شده، بی خبری و تزلزل فکر و اندیشه و عقاید مردم جهان را در پی خواهد داشت. پس باید دشمن را کاملا شناخت و فریب ظاهر متمدن و خیر خواهانه و انسان دوستی فریبکارنه او را نخورد تا از آسیب های احتمالی او در امان ماند. آنان تمایل باطنی و درونی و قلبیشان، انحراف دیگران است زیرا حیله گرند، منافق و کینه توزند و اهل تهمت و توطئه هستند. آنان خواهان ترویج انحراف اخلاقی و فکری و عقیدتی در میان مسلمانان هستند به هر شیوه ممكن، و عده دروغ، وسوسه و ایجاد تردید، اختلاف افکنی و ایجاد شکاف میان دلهای متحد مسلمين، اظهار نظرهای منافقانه و..

ص: 395


1- بقره/105
2- بقره/109

آنان خود تحریف گران ماهر و با سابقه ای هستند، تکذیب گران خبره ای هستند، تورات و انجيل را چگونه تحریف کردند، توحید موسوی را با گوساله سامری چگونه تعویض کردند، توحيد عيسوی را مگر به تثلیث فلسفی فیلونِ یهودی تغییر نداده اند پس اینان به آیات الهی کافرند، حق و باطل را آمیخته و حق را می پوشانند. عالمند ولی علم به تنهایی کفایت نمی کند، بلکه علم برای انسان مستكبر ابزار استبداد و استکبار و استعمار دیگران می گردد. کعب الاحبار و کعبالاشرف و اذناب مستشرق، آنان که به نام مورخ و اسلام شناس و شرق پژوه معروفند مگر عالم نیستند پس چرا حق را نپذیرفته اند بلکه چهره حق را با فكر آلوده خود آلوده جلوه داده اند، سیمای نورانی اسلامی را به گونه ای تحریف کرده اند که کسی به آن ایمان نیاورد. مگر در صدر اسلام اسرائیلی ها را در فرهنگ روایی اسلام به جا نگذاشتند، مگر در جنگهای بزدلانه جاسوسی و نفاق افکنی و تفرقه افکنی نمی کردند مگر قرآن کریم بارها دسیسه های آنان را افشاء نکرده است.

پس بدانیم خنجرهای از پشت را چه کسانی می کشند، زودباور و ساده اندیش نباشیم، تلقین پذیرواثر پذیر نباشیم مگر چهره ستمدیده بیش از 50 ساله فلسطین و مذاکرات و قطعنامه و دیپلماسی های کذایی در مقابل چشم ما نیست، آری خداوند در مقاطع حساس توطئه ها را آشکار می سازد به شرط بیداری فکر و دل، بشرط اعتماد و تکیه بر خدا، بشرط ایمان خالصانه، بشرط پیروی از حق و عدل و معنویت، بشرط حمایت از دین خدا، فراموش نکنیم، که دشمنان اسلام در توطئه علیه اسلام متحد هستند، در پنهان کاری استادند، و هرگز به غير خودشان اعتماد ندارند پس ما نیز نباید به آنان اعتماد کنیم.(1) و خود ما نیز مانند آنان نباشیم دنیا طلب و حریص نباشیم، نژاد پرست و خود بزرگ بین نباشیم، فریب کار و توطئه گر و اختلاف انگیز نباشیم، از استثمار و استعمار یکدیگر بپرهیزیم، ارزش های الهی و مکتبی و دینی خود را اصالت حفاظت کنیم، دین و ارزش های دینی، انقلاب و ارزش های

ص: 396


1- آل عمران/ 118 تا 69397

انقلاب را ابزار ثروت و قدرت وسلطه خود بر دیگران قرار ندهیم، هرگز خلافهای خودمان را توجیه نکنیم بلکه آنها را بپذیریم و اصلاح کنیم و امانتدار باشم، مسئولیتها امانت است، انقلاب امانت است، ولایت و رهبری امانت است، امنیت و آزادی و استقلال و جمهوری اسلامی و قانون اساسی امانت است. تقوای سیاسی و اجتماعی یعنی وفای به عهد خداوند، در عمل پیرو عهد خدا باشیم، شعار زده نشویم، در همه مراحل عهد الهی را عمل کنیم. عهدالهی چیست؟ اسلام، قرآن و عترت و ولایت، انقلاب اسلامی، خون شهدا، ارزش هایی که برای آنها انقلاب شده، رهبری و ولایت، وحدت و همدلی ارکان اساسی انقلاب و دولت اسلامی همه و همه عهدالهی هستند، حقوق مردم، عدالت اجتماعی، آزادی های مشروع و قانونی، حرمت و کرامت مردم همه و همه عهدالهی هستند، تقوای الهی در این بحث یعنی وفای به این عهد و پیمان ها. اری نقض پیمان صنعت زشت یهود است، کنزواتراف و اسراف و حب دنیا و جمع حطام دنیوی و پول دوستی صفت زشت يهود است، استکبار روحی، نژادپرستی، خود بزرگ بینی، مبرا دانستن خویش و اتهام و توطئه علیه دیگران صفت زشت یهود است. این قرآن بزرگترین عهدالهی در مقابل ما است، برادری، وحدت، اخوت، همدلی فرمان خداوند است، ولایت پذیری شیوه مردان خداست، عوام فریبی و توجیه بدی ها صفت علمای یهود است. نباید از مقدسات دینی وسیله بسازیم، بدعت، تحریف، التقاط، توجيه مغرضانه، قضاوت هایی که بدون انصاف است، پذیرش سخن دانشمندان بدون اعتقاد بزرگترین خطر فکری و فرهنگی است، جامعه را باید عقلانینمود، از رشد احساسی، عاطفی و هیجانی مردم جدا باید پرهیز کرد، تا همگان دشمن شناس بشوند، دوست شناس بشوند تا فریب نخورند. مگر این فریاد قرآن نیست که ای مؤمنین از بیگانگان همراز انتخاب نکنید، رازدار باشید، دشمن بدنبال تحریف افکار و اندیشه ها و اعتقادات و اخلاقیات شماست آنها رنج بردن شما را دوست دارند، بر شما فشار می آورند، از نفاق و فساد بر علیه شما استفاده می کنند، آنان بغض شما را در دل دارند، علیه شما تبلیغ می کنند، پس اسرار خود را حفظ کنید، از فتنه جوها، جاسوس ها و سادهاندیش های میان

ص: 397

خودتان بپرهیزید، کار و دوستان و معاشران كفار قابل اعتماد نیستند پس هرگز از این امورغافل نباشید، در مقابل دشمن سازش و نرمش نشان ندهید، که اگر چنین کردید شما را به عقب بر میگرداند به سیر ارتجاعی و قهقرایی وادار می کند. پس دوستی با کفاری که خواهان ذلت شما هستند حرام است، ممنوع است، ساده نباشید، غافل نباشید که فریب خواهید خورد، آنان هرگز دوست شما نیستند، هرگز شما را دوست نخواهند داشت زیرا آنان غيظ شما را دارند.(1) پس باید دقیق بود روحیات دشمن را شناخت، انگیزه های آنان را شناخت و دانست که آنان هرگز خیر و خوبی مؤمنین را نمی خواهند، هرگز پیشرفت و عزت و استقلال مسلمين را نمی خواهند، هرگز با شادی مؤمنين شاد نمی شوند. منافقان نیز چنین هستند و خواستار کافر شدن مسلمین هستند پس آنان را هم نباید به دوستی برگزید، زیرا دوستی آنان همانند دوستی کفار و مشرکین و یهود، دروغین و فریبکارانه است.(2)

قدس شریف

«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى »(3) سرزمین فلسطین و شهر باستانی بیت المقدس از کهن ترین مراکز روحانی و مقدس جهانی است که در تاریخ ادیان آسمانی اسلام، مسیحیت و یهود نیز پیروان این ادیان پایگاهی معتبر و مقامی بسیار شامخ دارد. در نزد مسلمانان این اهمیت دو چندان می باشد، چرا که پیش از آن که مسجدالحرام در مکه معظمه قبله مسلمانان شود، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) تا حدود هفده ماه پس از هجرت به سوی مسجدالاقصی نماز می گذارد و همچنین رابطه رویداد اسراء یا معراج رسول الله (صلی الله علیه و آله) با مسجدالاقصی و قبه الصخره را در شمار اماکن متبرکه اسلامی و زیارتگاه مسلمانان قرار داد. با گسترش دامنه فتوحات اسلام، در زمان عمر

ص: 398


1- آل عمران /119
2- نساء /89
3- اسرا/1

بن الخطاب خلیفه دوم، شهر قدس در سال 15یا16 هجری (637م) از قلمرو روم شرقی جدا شد و به تصرف سپاه اسلام در آمد. خلیفه دوم برای عقد پیمان صلح با مسیحیان، راهی آن دیار شد و پیروان دیگر ادیان در پناه اسلام حاکمیت مسلمانان را پذیرفتند. هنگام وقوع جنگهای صلیبی که مورخان آن را متشکل از 9 جنگ دانسته اند، به کرات بیت المقدس بین مسلمانان و صلیبیان دست به دست شد ولی نهایت این شهر در دست مسلمانان باقی ماند. با حضور سلاطین عثمانی و نفوذ آنان در کشورهای اسلامی، بیت المقدس نیز به تصرف آنها در آمد. این وضعیت تا سال 1917 ادامه داشت که در این سال انگلستان با همکاری نیروهای متفقین و سربازان عربی آنجا را تصرف کردند و بر اساس توافق «سایکس پیکو» با فرانسه جزو قلمرو استعماری خود محسوب نمودند. این سلطه استعماری تا زمان پیدایش صهیونیسم و بعد خروج انگلستان از سرزمین فلسطین ادامه داشت و بعد از آن، این سرزمین به تدریج زیر سلطه صهیونیست ها قرار گرفت و تا سال 1973 تمامی سرزمین فلسطین از جمله بیت المقدس به اشغال آنها در آمد.

اهمیت اجتماعی و سیاسی بیت المقدس

بیت المقدس به جهت دارا بودن قبه الصخره، مسجد الاقصی و اماکن مقدس دیگر نزد ادیان سه گانه دنیا اسلام، مسیحیت،یهود) از اهمیت بالایی برخوردار است. بدین جهت برای دستیابی و حاکمیت بر آن در طول تاریخ، به عنوان عامل تنش زا در خاورمیانه طرح نموده اند که این امر موجب جنگهای بسیاری شده است.

2. خارج شدن بیت المقدس از بحث حاکمیت مسلمانان و ضربه حیثیتی که بدین لحاظ بر مسلمانان وارد شده است توانسته به عنوان عامل اتحاد اسلامی و نقطه اشتراک و همسویی در سیاست خارجی کشورهای اسلامی نسبت به اشغالگران آن در طول تاریخ، مطرح باشد.

3. بیت المقدس جزو سرزمین های اسلامی است که به اشغال دشمنان در آمده و بیشترین اماکن مقدس این شهر مربوط و متعلق به مسلمان ها است. همچنین این منطقه در بیشترین

ص: 399

دوره زمانی در طول تاریخ، تحت حاکمیت مسلمانان بوده و بیشترین و اکثریت ساکنان آن در طول تاریخ، عرب و مسلمان بودند.

4. اسامی و نام های بیت المقدس عبارتند از: بیت المُقدَّس، قدس، قدس شریف، مدینه مقدسه و بیت المَقدِس، و این الفاظ مختلف در نزد ادیان و فرهنگ های گوناگون حاکی از تأثیر موقعیت این شهر کهن و تاریخی بر روند صلح و دوستی و همزیستی مسالمت آمیز میان مردم از اقوام و ادیان و فرهنگ های گوناگون بوده است.

5. بیت المقدس مرکز حکومت حضرت داود و محل نزول وحی بر پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله) و همچون چهار راهی در میان شرق و غرب بوده استکه باعث عبور و مرور مسافران و در نتیجه اهمیت آن بوده است این شهر به ارض موعود معروف می باشد.

6. تاریخ نشان می دهد که این شهر در طی قرون دست کم بیست بار تحت محاصره شدید واقع شده، و دوبار به دست مهاجمان به طور کلی ویران شده و بر جایش شخم زده اند. هجده بار ساختمان شده، سه بار معبد آن بازسازی و مرمت شده و مردمش شش بار وادار به تغییر دین و مذهب شده اند.

اهمیت مذهبی و دینی و اعتقادی بیت المقدس

«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ »(1) : (پاک و منزه است خدایی که بنده اش را در یک شب از مسجدالحرام به مسجد اقصی که گرداگردش را پر برکت ساختیم برد، تا آیات خود را به او نشان دهیم، او شنوا و بیناست). مسجدالاقصی علاوه بر این که خود، سرزمین مقدسی است اطراف آن نیز سرزمین مبارک و پربرکتی است و این ممکن است اشاره به برکات ظاهری آن باشد چون بیت المقدس در منطقه ای سرسبز و خرم و مملو از درختان و نهرهای آب های جاری و آبادیها واقع شده

ص: 400


1- اسراء /1

است و نیز ممکن است اشاره به برکات معنوی آن باشد زیرا این سرزمین مقدس در طول تاریخ کانون پیامبران بزرگ خدا و خاستگاه نور توحید و خدا پرستی بوده است. در میان دانشمندان اسلام این مشهور و معروف است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به هنگامی که درمکه بوددریک شب از مسجدالحرام به مسجد اقصی در بیت المقدس به قدرت پروردگار آمد و از آنجا به آسمانها صعود کرد و آثار عظمت خدا را در پهنه آسمان مشاهده نمود و همان شب به مکه بازگشت. و نیز مشهور و معروف آن است که این سیر زمینی و آسمانی را با جسم و روح توأم انجام داد. در اهمیت مذهبی و دینی بیت المقدس همین بس که این شهر برای پیرامون هر سه دین ابراهیمی مقدس است.قبله يهود بیت المقدس است و رو به آن نماز می خوانند. قبله نصاری به طرق مشرق است و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز مدت سیزده سال در مکه و مدتی در مدینه به طرف بیت المقدس نماز خواند سپس به طرف کعبه برگشت. تغییر قبله یکی از کارهای بس مهم بود مخصوصا که آن پیامبر (صلی الله علیه و آله) اکثر زمان رسالت را به قبله اول نماز خوانده بود، آن حضرت جمعاً چهارده سال و پنج ماه بهطرف بیت المقدس نماز خوانده است.

بیت المقدس یک بار در زمان داود و سلیمان ساخته شد و نخستین کسی که بر بنی اسرائيل هجوم آورد و بیت المقدس را ویران کرد، بخت النصر، پادشاه بابل بود و هفتاد سال بیت المقدس به همان حال باقی ماند. تا اینکه سرانجام کوروش پادشاه هخامنشی ایران، بابل را تسخیر کرد و یهودیان را نیز آزاد کرد. در نتیجه یهودیان بیت المقدس را نوسازی کردند.

دومین کسی که بر یهودیان هجوم برد و به تخریب بیت المقدس پرداخت قیصر روم، اسپيانوس بود، وی وزیر خود طيطوس یا طرطوز را مأمور این کار کرد. این حادثه حدود یکصد سال قبل از میلاد رخ داد. بیت المقدس در عصر خليفه دوم به دست مسلمانان فتح شد و از هر جهت رو به آبادانی و رشد گذاشت. عمر در محل هیکل سلیمان مسجدالاقصی

ص: 401

را بر پا ساخت. نقل است که، پیش از این که حضرت سلیمان هیکل و معبد یهودیان را بنا کندیعنی در محل فعلی مسجدالاقصی، پیروان حضرت یحیی که به صابئین معروفند، در همین محل تمثال ستاره زهره را نصب کرده بودند.

باید دانست که بنای قبه الصخره که منتهى اليه اسراء پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می باشد، یکی از معظم ترین بناهای قرون اول هجری و نمونه ای از شکوه تمدن اسلامی به شمار می رود. آن چه فعلا به نام مسجدالاقصی معروف است کنیسه ای بوده که در سال 550 میلادی به نام مریم عذرا ساخته شده بود و توسط مسلمین به صورت مسجد در آمد که در جنگ های صلیبی ویران گردید و سرانجام توسط صلاح الدین ایوبی تجدید بنا شد.(1)

ص: 402


1- اعلام قرآن ص 595 و 593 و تفسیر نمونه ج 12، ص 270 و تاریخ اورشلیم (بیت المقدس) ص 242 وقاموس قرآن ج5، 227 و226

فصل هفتم: تشبیهات و مثال های قرآن

اشاره

ص: 403

ص: 404

اهمیت مثال در بیان حقایق

مثال های مناسب نقش فوق العاده حساس و غیر قابل انکاری برای روشن ساختن حقایق و دلنشین کردن مطالب مختلف دارد، گاه می شود ذکر یک مثال مناسب آن چنان راه را نزدیک و میان ترمی کند که زحمت استدلالات فلسفی زیادی را از دوش گوینده و شنونده بر می دارد و مهمتر این که برای تعمیم و گسترش مطالب پیچیده علمی در سطح عموم راهی جز استفاده از مثال های مناسب نیست. نقش مثال را در خاموش کردن افراد لجوج و بهانه گیر نیز نمی توان انکار کرد. به هر حال تشبیه «معقول» به «محسوس» یکی از طرق مؤثر تفهیم مسائل عقلی است، البته مثال باید مناسب باشد و گر نه گمراه کننده و به همان اندازه خطرناک و دور کننده از مقصد خواهدبود. روی همین جهت در قرآن به مثال های زیادی برخورد می کنیم که هر یک از دیگری جالب تر و شیرین تر و مؤثرتر است، چرا که قرآن کتابی است برای همه انسانها در هر سطح و هر پایه ای از تفکر و معلومات، کتابی است در نهایت فصاحت و بلاغت.(1) از آن جا که قرآن یک کتاب انسان سازی و تربیت است در بسیاری از موارد برای روشن ساختن حقایق عقلی متوسل به ذکر مثال می شود و گاهی موضوعاتی را که آغاز و انجامش، سالها طول می کشد در یک صحنه زودگذر و قابل مطالعه در برابر چشمان مردم مجسم می سازد.بررسی تاریخ پر ماجرای عمر یک انسان یایک نسل که گاهییکصد سال طول می کشد برای افراد عادی کار آسانی نیست. اما هنگامی که صحنه ای همانند زندگی بسیاری از گیاهان که در چند ماه خلاصه

ص: 405


1- تفسیر نمونه، ج 1، ص 148 و 149

می شود (از تولید و رشد و نمو و زیبایی و سپس نابودی) در مقابل او قراردهند بسیار راحت می تواند چگونگی زندگی خود را در این آئینه شفاف بیند.(1)

البته به هیچ وجه لزومی ندارد که اصرار به وجود همه مثال ها و تشبیهات در خارج داشته باشیم، تشبیهات زیادی در زبانهای مختلف داریم که اصلا وجود خارجی ندارد. مثلا می گویم: قرآن همچون آفتابی است که غروب ندارد (در حالی که می دانیم آفتاب همیشه غروب دارد) و یا این که هجران من همچون شبی است که پایان ندارد، (در حالی که هر شبی پایان دارد).

به هرحال از آنجا که هدف از تشبیه مجسم ساختن حقایق و قرار دادن مسائل عقلی در قالب محسوس است، این گونه تشبیهات هیچ گونه مانعی ندارد، بلکه کاملا دلنشین و مؤثر و جذاب است.(2)

نقش مثال در توضیح و تفسیر مباحث، نقش انکارناپذیری است و به همین دلیل در هیچ علمی بی نیاز از ذکر مثال برای اثبات حقایق و روشن ساختن و نزدیک نمودن آنها به ذهن نداریم، گاه می شود یک مثال بجا که درست هماهنگی و منطبق با مقصود است، مطلب را از آسمان به زمین می آورد و برای همه قابل فهم می سازد.

1. مثال، مسائل را حسی می کند، از آنجا که انس انسان بیشتر با محسوسات است و حقایق پیچیده عقلی از دسترس افکار نسبتا دورتر است، مثال های حسی آنها را از فاصله دور دست نزدیک می آورد و در آستانه حس قرار می دهد و درک آن را دلچسب و شیرین و اطمینان بخش می سازد.

2. مثال، راه را نزدیک می کند، گاه می شود که برای اثبات یک مسأله عمیق منطقی و عقلانی باید انسان به استدلالات مختلفی متوسل گردد، که بازهم ابهام اطراف آن را گرفته است ولی ذکر یک مثال روشن وکاملا هماهنگ با مقصود چنان راه را نزدیک می سازد که تأثیر استدلال ها را افزایش می دهد و از ضرورت استدلالات متعدد می کاهد.

3. مثال، مسائل را همگانی می سازد، بسیاری از مباحث علمی است که در شکل اصلی خود تنها برای خواص قابل فهم است و توده مردم استفاده چندانی از آن نمی برند ولی هنگامی که با مثال آمیخته و به این

ص: 406


1- تفسیر نمونه، ج 8، ص 264 و265
2- تفسیر نمونه، ج 10 ص 334

وسیله قابل فهم گردد مردم در هر حد و پایه ای از علم و دانش باشند از آن بهره می گیرند، بنابراین مثال ها به عنوان یک وسیله تعميم علم و فرهنگی کاربرد غیر قابل انکاری دارند.

4. مثال، درجه اطمینان به مسائل را بالا می برد، کلیات عقلی هر قدر مستدل و منطقی باشند مادام که در ذهن هستند اطمینان کافی نمی آفریند، چرا که انسان همواره اطمینان را در عینیت جستجو می کند، مثال به مسائل ذهنی عینیت می بخشد و کاربرد آنها را در عالم خارج روشن می سازد.

5. مثال، لجوجان را خاموش می سازد، بسیار می شود که ذکر کلیات مسائل به صورت مستدل و منطقی برای خاموش کردن یک فرد لجوج کافی نیست، اما هنگامی که مسأله در قالب مثال ریخته شود راه را چنان بر او می بندد که دیگر مجال بهانه گیری برای او باقی نمی ماند. (1)

بعضی ایراد می گیرند که چگونه ممکن است، خدایی که آفریننده زمین و آسمان است به عنكبوت و مگس و حشرات و مانند این ها مثال بزند. قرآن در پاسخ این افراد می گوید: این ها مثال هایی است که ما برای مردم می زنیم و جز عالمان آن را درک نمی کنند.(2)

اهمیت و ظرافت مثال در بزرگی و کوچکی آن نیست، بلکه در انطباق آن بر مقصود است، گاه کوچک بودن یک مثال بزرگترین نقطه قوت آن است. مثلا هنگامی که سخن از تکیه گاه های سست و بی اساس است، باید مثال را از تار عنکوبت انتخاب کرد که بهتر از هر چیز می تواند این سستی و ناپایداری و عدم ثبات را منعکس کند، این عين فصاحت و بلاغت است. این جاست که می گوید تنها عالمان هستند که ریزه کاری های مثال های قرآن را درک می کنند.(3)

تشبیه و مثال های قرآن کریم

تشبیه ایمان و کفر به نور و ظلمت

خداوند ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده اند، آنها را از ظلمت به سوی نور بیرون می برد،

ص: 407


1- تفسیر نمونه، ج 10، ص 173 و 174
2- عنکوبت/43
3- تفسیر نمونه، ج16، ص 281

اما کسانی که کافر شدند اولیای آنها طاغوت می باشد که آن ها را از نور به سوي ظلمت ها بیرون می برد، آنها اهل آتش اند و همیشه در آن خواهند بود.(1)

تشبیه ایمان به نور و کفر به ظلمت رساترین تشبیهی است که در این مورد به نظر می رسد و در این آیه بیان شده است، نور منبع حیات و همه برکات و آثار حیاتی و سرچشمه رشد و نمو و تکامل و جنبش و تحرک است، نور آرام بخش و مطمئن کننده و آگاه کننده و نشان دهنده است در حالی که ظلمت رمز سکوت و مرگ، خواب و نادانی، ضلالت و وحشت می باشد.(2)

تشبیه ایمان به نور

الر، این کتابی است که بر تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکی های شرکت به سوی روشنایی ایمان بهفرمان پروردگارشان در آوری، به سوی راه خداوند عزیز و حمید.(3)

با توجه به این که نور لطیف ترین موجود جهان ماده است و سرعت سیر آن بالاترین سرعتها و آثار و برکات آن در جهان ماده بیش از هر چیز دیگر است، به طوری که می توان گفت: سرچشمه همه مواهب و بركات مادی نور است. روشن می شود که تشبیه ایمان و گام نهادن در راه خدا، به آن تا چه اندازه پر معنی است. نور مایه جمعیت و ظلمت عامل پراکندگی است، نور نشانه زندگی و ظلمت نشانه مرگ است.(4)

تشبیه مؤمنین و غیر مؤمنین به بینا و شنوا و نابینا وکر

الف) حال این دو گروه (منکران و مؤمنان) حال نابینا و کر و بینا و شنوا است، آیا این دو همانند یکدیگرند؟ آیا فکر نمی کنید؟(5) آنها که بر اثر لجاجت و دشمنی با حق و گرفتار بودن در چنگال تعصب و خودخواهی و خود پرستی، چشم و گوش حقیقت بین را از دست داده اند هرگز نمی توانند حقایق مربوط به عالم غيب و اثرات ایمان و

ص: 408


1- بقره /257
2- تفسیر نمونه، ج 2، ص 10
3- ابراهيم/1
4- تفسیر نمونه، ج 10، ص 265
5- هود/24

لذت عبادت پروردگار و شکوه تسلیم در برابر فرمان او را درک کنند، این گونه افراد به کوران و کرانی می مانند که در تاریکی مطلق و سکوت مرگبار زندگی دارند، در حالی که مؤمنان راستین با چشم باز و گوش شنوا هر حرکتی را می بینند و هر صدایی را می شنوند و با توجه به آن راه خود را به سوی سرنوشتی سعادت آفرین می گشایند.(1)

ب) هرگز نابینا و بینا مساوی نیستند، همچنین کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند با بدکارانیکسان نخواهند بود، اما کمتر متذکر می شوید.(2)

نابینا همان آدم نادان و بی خبری است که پرده های کبر و غرور بر چشمانش افتاده و اجازه درک حقایق را به او نمی دهد، به همین جهت گرفتار خطا و گناه می شود، و بینا کسی است که در پرتو نور علم و استدلالات منطقی، حق را مشاهده می کند و به موقعیت و قدر خویش واقف است و آلوده گناهن می شود. ایمان و عمل صالح چشم دل را بینا می کند، کفر و اعمال زشت، آدمی را نابینا می سازد و حس تشخیصحق را از باطل از او می گیرد.(3)

دو مثال برای مؤمن و کافر

خداوند مثالی زده: برده مملوکی را که قادر بر هیچ چیز نیست و انسان با (ایمانی) را که رزق نیکو به او بخشیده است و او پنهان و آشکار از آن چه خدا به او داده انفاق می کند، آیا این دو نفر یکسانند؟ شکر خدا را است، ولی اکثر آنها نمی دانند. و خداوند مثالی (دیگر) زده است: دو نفر را که یکی از آن دو گنگ مادر زاد است و قادر بر هیچ کاری نیست و سربار صاحبش می باشد، او را به سراغ هر کاری بفرستد عمل خوبی انجام نمی دهد، آیا چنین انسانی با کسی که امر به عدل و داد می کند و بر راه راست قرار دارد مساوی است؟(4) در نخستین مثال، قرآن کریم، مشرکان را به برده مملوکی که توانایی هیچ چیز را ندارد و مؤمنان را به

ص: 409


1- تفسیر نمونه، ج 9، ص67
2- مؤمن/58
3- تفسیر نمونه، ج 20، ص 141
4- نحل /75 و 76

انسان غنی و بی نیازی که از امکانات خود همگان را بهره مند می سازد تشبیه می کند.

دگر بار مثال گویای دیگری برای بندگان بت و مؤمنان راستین می زند و آنها را به ترتیب به گنگ مادر زادی که در عین حال برده و ناتوان است و یک انسان آزاده گویا که دائماً به عدل و داد دعوت می کند و بر صراط مستقیم قرار دارد تشبیه می نماید.

مقایسه این دو گروه (مؤمن و کافر) بیانگر فاصله زیادی است که در میان طرز فكر بت پرستی و خداپرستی وجود دارد و روشن کننده تفاوت این دو برنامه و پرورش یافتگان این دو مکتب است. (1)

چند مثال جالب برای مؤمن و کافر

نابینا و بینا هرگز مساوی نیستند، و نه ظلمتها و روشنایی، و نه سایه (آرامبخش) و باد داغ و سوزان، و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند. خدا پیام خود را به گوش هر کس بخواهد می رساند و تو نمی توانی سخن خود را به گوش آنها که در قبر خفته اند برسانی.(2) در این آیات کافر به نابینا و مؤمن به بینا تشبیه شده، کافر به ظلمت و باد داغ و سوزان و مرده و مؤمن به نور و سایه آرامبخش و زنده.

تاریکی عامل سکون و رکود و انواع خطرات است اما روشنایی منشاء حیات و زندگی و حرکت و جنبش و رشد و نمو و تکامل می باشد. مؤمن در سایه ایمانش در آرامش و امن و امان به سر می برد، اما کافر به خاطر کفرش در ناراحتی و رنج می سوزد. مؤمنان زندگانند و دارای تلاش و حرکت و رشد،شاخه برگ، گل و میوه دارند، اما کافر همچون چوب خشکیده ای است که نه طراوتی ، نه برگی، نه گلی و نه سایه ای دارد و جز برای سوزاندن مفید نیست. کسانی که بر اثر اصرار در گناه و غوطه ور شدن در تعصب و عناد و ظلم و فساد. روح انسانی خود را از دست داده اند مسلما آمادگی پذیرش دعوت الهی را ندارند آنان چون مردگانی در قبر خفته اند.(3)

ص: 410


1- تفسیر نمونه، ج 11، ص 326 تا 328
2- فاطر /19 و 20 و 21 و 22
3- تفسیر نمونه، ج 18، ص 229 تا 231

تشبیه کافران به افتادگان و مؤمنان به راست قامتان

آیا کسی که به رو افتاده حرکت می کند به هدایت نزدیک تر است یا کسی که راست قامت در صراط مستقیم گام بر می دارد؟(1)

طبق آیات قبل این سوره در مورد کافران و مؤمنان در این آیه قرآن کریم به بیان وضع و حال آنان پرداخته است. در این آیه افراد بی ایمان و ظالمان لجوج مغرور به کسی تشبیه شده اند که از جاده های ناهموار و پر پیچ میگذرد در حالی که به رو افتاده و با دست و پا، یا سینه حرکت می کند، نه راه را به درستی می بیند و نه قادر بر کنترل خویش است، نه از موانع با خبر است و نه سرعتی دارد. کمی راه می رود و درمانده می شود. و مؤمنان را به افراد راست قامتی تشبیه می کند که از جاده ای هموار و صاف و مستقیم، با سرعت و قدرت و آگاهی تمام به راحتی پیش می رود.(2)

تشبیه کافران به آل فرعون

الف - عادت کافران همچون عادت آل فرعون و کسانی که پیش از آنها بودند، می باشد، آیات ما را تکذیب کردند و خداوند آنها را به کیفر گناهانشان گرفتار کرد و خدا شديد العقاب است.(3)

در این آیه حال کافران تشبیه به عادت مستمر و سیره نادرست آل فرعون و اقوام پیش از آنها شده است که آیات خدا را تکذیب کردند و خداوند آنان را به گناهانشان گرفتار کرد و در همین جهان به مجازات سختی گرفتار شدند.(4)

ب حال مشرکان همانند حال نزدیکان فرعون و کسانی است که پیش از آنها بودند، آنها آیات خدا را انکار کردند، خداوند هم آنان را به گناهانشان كيفر داد، خداوند قوی و کیفرش شدید است. (5)

این درست به حال فرعونیان و کسانی که پیش از آنها بودند می ماند که آیات پروردگارشان را تکذیب کردند و ما هم به خاطر گناهانشان آنها را هلاک نمودیم. فرعونیان راغرق کردیم و همه این

ص: 411


1- ملک/22
2- تفسیر نمونه، ج24، ص 349
3- آل عمران/ 11
4- تفسیر نمونه، ج 2، ص 332
5- انفال /52

گروههای ظالم و ستمگر بودند. (1)

در این آیات به یک سنت همیشگی الهی اشاره شده است. آنان که به انکار آیات الهی و لجاجت در برابر حق و درگیری با رهبران راستین انسانیت می پردازند و جزء مشرکان و کافران هستند گرفتار کیفرگناهانشان خواهند شد، این یک قانون جاودان الهی است که اقوام نیرومندتر و قوی تر همچون فرعونیان و اقوام ضعیف تر را نیز در بر می گیرد.(2)

تشبیه اعمال کافر به خاکستر در برابر باد

اعمال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند همچون خاکستری است در برابر تندباد در یک روز طوفانی، آنها توانایی ندارند کمترین چیزی از آنچه را انجام داده اند به دست آورند و این گمراهی دور و درازی است.(3)

همان گونه که خاکستر در برابر تند باد، آن هم در یک روز طوفانی آن چنان پراکنده می شود، که هیچ کس قادر بر جمع کردن آن نیست، همین گونه منکران حق، توانایی ندارند که چیزی از اعمالی را که انجام دادهاند بدست آورند و همگی بر باد می رود و دست هایشان خالی می ماند.(4)

تشبیه اعمال کافران به سراب

و کسانی که کافر شدند اعمالشان همچون سرابی است در یک کویر، که انسان تشنه آن را از دور آب می پندارد اما هنگامی که به سراغ آن می آید چیزی نمییابد! و خدا را نزد آن مییابد و حساب او را صاف می کند و خداوند سریع الحساب است.(5)

کافران همانند کسانی هستند که در بیابان خشک و سوزان زندگی به جای آب به دنبال سراب می روند

ص: 412


1- انفال /54
2- تفسیر نمونه، ج 7، ص 206 و 207
3- ابراهيم /18
4- تفسیر نمونه، ج 10، ص 308
5- نور /39

و از تشنگی جان می دهند.(1)

مثال دیگری برای اعمال کافران

یا اعمال کاران همچون ظلماتی است در یک دریای پهناور که موج آن را پوشانیده و بر فراز آن موج دیگری است و بر فرازی آن ابری تاریک، ظلمت هایی است یکی بر فراز دیگر، آن چنان که هرگاه دست خود را خارج کند ممکن نیست آن را بیند و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده، نوری برای او نیست.(2) نور آفتاب که قویترین نورهاست تا حد معینی می تواند در دریا نفوذ کند، به طوری که اعماق دریا بیشتر ظلمت دائم و شب جاویدان حکم فرماست و نوری به آنجا نفوذ نمی کند. حال اگر بر این امواج خروشان دریا ابری تیره و تار سایه افکند ظلمتی که از آن حاصل می شود ظلمتی است فوق العاده متراکم. ظلمت اعماق آب از یک سو، ظلمت امواج خروشان از سوی دیگر و ظلمت ابر تاریک از سوی سوم، ظلماتی هستند که بر روییکدیگر قرار گرفته اند و بدیهی است که در چنین ظلمتی نزدیکترین اشياء قابل رؤیت نخواهد بود، حتی اگر انسان دست خود را نزدیک چشمش قرار دهد آن را نمی بیند. ظلمت منبع زشتی های مرگ و نیستی، سکون و سکوت می باشد.(3)

تشبیه افراد بی ایمان به چهارپایان

خداوند کسانی را که ایمان آوردند و عمل حاصل انجام دادند وارد باغهایی ازبهشت می کند که نهر از زیر درختانش جاری است، در حالی که کافران از متاع زودگذر دنیا بهره می گیرند و همچون چهارپایان میخورند و سرانجام آتش دوزخ جایگاه آنها است.(4)

مؤمنان هدفشان از زندگی انجام عمل صالح است، اعمالی مفید و سازنده و برای جلب خشنودی پروردگار. ولی کافران تمام هدفشان خوردن و خوابیدن و تمتع بردن از لذات حیات است. مؤمنان حرکتی آگاهانه دارند و کافران بی هدف زندگی می کنند و بی هدف می میرند درست مانند چهار پایان. مؤمنان در

ص: 413


1- تفسیر نمونه، ج 14 و ص 490
2- نور /40
3- تفسیر نمونه، ج14، ص 492 تا 494
4- محمد/12

بهره گیری از مواهب حیات قید و شرط فراوان قائلند و در مشروعیت و طرق تحصيل آن وچگونگی مصرفش دقیقا می اندیشند اما کافران چون چهارپایانند که برای آنها تفاوت نمی کند این علف از زمین صاحب آنهاست یا غضب و یا حق یتیم و بیوه زنی؟(1)

دو مثال جالب برای ترسیم حال منافقان

منافقان همانند کسی هستند که آتشی افروخته (تا در بیابان تاریک راه خود را پیدا کند) ولی هنگامی که آتش اطراف خود را روشن ساخت خداوند طوفانی می فرستد و آن را خاموش می کند و در تاریکی وحشتناکی که چشم کار نمی کند آن ها را رها می سازد. آن ها گر، گنگ و کورند بنابراین از راه خطا باز نمی گردند. (2)

منافقان با انتخاب راه نفاق چنین می پنداشتند که می توانند در همه حال، موقعیت خود را حفظ کنند و از هر خطر احتمالی مصون بمانند و از سوری که به دو طرف می رسد، استفاده کنند. منافقان گر چه تظاهر به نور ایمان دارند اما باطنشان، نار وآتش است و اگر هم نوری باشد ضعیف است و کوتاه مدت. این نور مختصر یا اشاره به فروغ وجدان و فطرت توحیدی است و با اشاره به ایمان نخستین آنهاست، که بعدا براثر تقلیدهای کورکورانه و تعصب های غلط ولجاجت ها و عداوت ها، پرده های ظلمانی و تاریک بر آن می افتد، نه تنها یک ظلمت بلکه به تعبیر قرآن ظلمات. و همین هاست که چشم بینا و گوش شنوا و زبان گویا را سرانجام از آنها خواهد گرفت چرا که ادامه راه غلط تدریج نیروی تشخیص و درک انسان را ضعیف می کند تا آنجا که گاهی حقایق را دارد وارونه می بیند.(3)

تشبیه داستان منافقان به داستان شیطان

منافقان همانند شیطان است، که به انسان گفت کافر شو، و چون او كافر شد، گفت من از تو بیزارم

ص: 414


1- تفسیر نمونه، ج21، ص433
2- بقره /17و18
3- تفسیر نمونه، ج 1، ص 109 و 110

من از خدا می ترسم که رب العالمین است. (1)

مَثل بی وفایی و خلف وعده منافقین نظير مثل شیطان است، او انسان را به سوی کفر می خواند و با وعده های دروغین فرییش داده، به کفر وادارش می کند و در آخر بعد از یک عمر کفر ورزیدن و اطاعت شیطان کردن، در روزی که بسیار به کمک نیازمند است تنهایش می گذارد و از او بیزاری می جوید. (2)

تشبیه منافقان به چوبهای خشک

هنگامی که منافقان را می بینی جسم و قیافه آنان تو را در شگفتی فرو می برد و اگر سخن بگویند به سخنانشان گوش فرا میدهی، اما گویی چوب های خشکی هستند که بر دیوار تکیه داده شده، هر فریادی از هر جا بلند شود بر ضد خود می پندارند، آنها دشمنان واقعی تو هستند از آنان بر حذر باش . خداوند آنها را بکشد چگونه از حق منحرف می شوند؟! (3)

منافقان اجسامی بی روح و صورت هایی بی معنی و هیکل هایی تو خالی دارند. نه از خود استقلالی، نه در درون نور و صفایی، و نه اراده و تصمیم محکمو ایمانی دارند، درست همچون چوب های خشک تکيه زده بر دیواره آنها چنان تو خالی و فاقد توکل بر خدا و اعتماد بر نفس هستند که هر فریادی از جا بلند شود آن را بر ضد خود می پندارند. ترس و وحشتی عجیب همیشه بر قلب و جان آنها حکم فرماست و یک حالت سوءظن و بدبینی جانکاه سرتاسر روح آنها را فراگرفته که حتی از سایه خود می ترسند.(4)

تشبيه فعل منافقان امروز به فعل منافقان پیشین

شما منافقان همانند کسانی هستید که قبل از شما بودند و راه نفاق پوئيدند. اعمالشان در دنیا و آخرت نابود شد و آنها زیانکارانند.(5)

ص: 415


1- حشر /16
2- ترجمه تفسیر المیزان، ج 38، ص 82 81
3- منافقین /4
4- تفسیر نمونه، ج24، ص 153
5- توبه /69

این آیه برای بیدار ساختن گروه منافقان آینه تاریخ را پیش روی آنها می گذارد و با مقایسه زندگی آنان با منافقان و گردش کشان پیشین، عبرت انگیز ترین درس ها را به آنها می دهد.(1)

تشبیهی برای سستی کار منافقان

آیا کسی که مسجدی به نیت تقوا تأسیس کرده و رضای حق را طالب است مانند کسی است، که بنایی سازد بر پایه سستی در کنار لبه پرتگاه دوزخ که زود به ویرانی کشد و عاقبت او را به آتش دوزخ در افکند؟ و خدا هرگز ستمگران را هدایت نخواهد فرمود.(2)

این تشیه با نهایت روشنی و وضوح بی ثباتی و سستی کار منافقان و استحکام و بقای کار اهل ایمان و برنامه های آنها را روشن می سازد. مؤمنان به کسی می مانند، که برای بناییک ساختمان زمین بسیار محکمی را انتخاب کرده و آن را از شالوده با مصالحی پردوام و مطمئن بنا می کند، اما منافقان به کسی می مانند، که ساختمان خود را بر لبه رودخانه ای که سیلاب زیر آن را به کلی خالی کرده و هر لحظه آماده سقوط است می سازد. همان گونه که نفاق ظاهری دارد فاقد محتوا، چنین ساختمانی نیز ظاهری دارد بدون پایه و شالوده. این ساختمان هر لحظه ممکن است فرو بریزد. مکتب اهل نفاق نیز هر لحظه ممکن است باطن خود را نشان دهد و به رسوایی بیانجامد. (3)

این جهان همچون بازار تجارت است

آنها (منافقین) کسانی هستند که در تجارت خانه این جهان، هدایت را با گمراهی معاوضه کرده اند و این تجارت برای آنها سودی ندارد و هدایت نیافته اند.(4) فعالیت های انسان در این دنیا به یک نوع تجارت تشبیه شده است و در حقیقت همه ما در این جهان تاجرانی هستیم که با سرمایه های فراوان خدادادی (عقل، فطرت، عواطف و ...) گام در این تجارت خانه

ص: 416


1- تفسیر نمونه، ج 8 ص 32
2- توبه /109
3- تفسیر نمونه، ج 8،ص 141
4- بقره/16

بزرگ(دنیا) می گذاریم، گروهی سود می برند و پیروز و سعادتمند می شوند مانند مجاهدان راه خدا و مؤمنان وصالحان، گروهی نه تنها سودی نمی برند بلکه اصل سرمایه را نیز از دست داده و به تمام معنی ورشکست می شوند مانند منافقان و مشركان.(1)

تشبیه زن و شوهر به لباس برای یکدیگر

همسرانشان لباس شما هستند و شما لباس آنها ( هر دو زینت یکدیگر هستید و باعث حفظ یکدیگر).(2)

لباس از یک سو انسان را از سرما و گرما و خطر برخورد اشیاء به بدن حفظ می کند و از سوی دیگر عيوب او را می پوشاند و از سوی سوم زینتی است برای تن آدمی، این تشبیه در آیه مذکور به همه این نکات اشاره دارد. دو همسر یکدیگر را از انحرافات حفظ می کنند، عیوب هم را می پوشانند، وسیله راحت و آرامش یکدیگرند و هر یک زینت دیگری محسوب می شود. این تعبیر نهایت ارتباط معنوی مرد و زن و نزدیکی آنها را به یکدیگر و نیز مساوات آنها در این زمینه کاملا روشن می سازد.(3)

تشبیه افراد گمراه به کسی که میخواهد به آسمان بالا رود

آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند سینه اش را برای پذیرش اسلام گشاده می سازد و آن کس را که بخواهد گمراه سازد ( به خاطر اعمال خلافش) سینه اش را آن چنان تنگ می سازد که گویا می خواهد به آسمان بالا برود، این چنین خداوند پلیدی را برای افرادی که ایمان نمی آورند قرار می دهد . (4)

تشبیه افراد گمراه به کسی که میخواهد به آسمان بالا رود از این نظر است که صعود به آسمان کار فوق العاده مشکلی است و پذیرش حق برای آنها نیز چنین است.(5)

ص: 417


1- بقره /187
2- بقره /187
3- تفسیر نمونه، ج 1، ص 650
4- انعام /125
5- تفسیر نمونه، ج 5، ص435

تشبیه افراد بد طینت به زمین های شوره زار و نامساعد

و سرزمین پاکیزه و شیرین گیاهش به فرمان پروردگار می روید اما سرزمین بر طینت و شوره زار جز گیاه ناچیز و بی ارزش از آن نمی روید، این گونه آیات را بر آنها که شکر گزارند بیان کنیم.(1)

در آیه57 سوره اعراف (آیه قبل از آیه مذکور) می فرماید: همان گونه که باران با آب حیات بخش خود زمین های مرده را زنده می کند، مردگان را نیز در قیامت زنده می کنیم. اما نباید گمان کرد که یکنواخت بودن باران دلیل آن است که همه سرزمینها يكسان زنده می شوند، بلکه استعدادها و آمادگی های متفاوت سبب استفاده ها و بهره مندی های مختلف از مواهب الهی می شود. همچنین است فرمان رستاخیز، این فرمانگرچه سبب حیات و جان گرفتن انسان ها می گردد ولی همه انسانها يكسان وارد محشر نمی شوند، آنها نیز همانند زمین های شیرین و شوره زار با هم متفاوتند، تفاوتی که از اعمال و عقاید و نیا تشان سرچشمه می گیرد.(2)

تشبیهی برای دانشمندان منحرف

او همچون سگ هار است که اگر به او حمله کنی دهانش را باز و زبانش را برون خواهد کرد و اگر او را به حال خود واگذاری باز همین کار را می کند این مَثَل جمعیتی است که آیات ما را تکذیب کردند.(3) دانشمندی که به جای این که با استفاده از علوم و دانش خویش هر روز مقام بالاتری را طی کند به پستی گرائید و بر اثر پیروی از هوا و هوس مراحل سقوط را طی کرد مانند سگی است که همیشه زبان خود را همانند حیوانات تشنه بیرون می آورد. او بر اثر شدت هواپرستی و چسبیدن به لذات جهان ماده یک حال عطش نامحدود و پایان ناپذیر به خود گرفته که همواره دنبال دنیا پرستی می رود، نه به خاطر نیاز و احتیاج بلکه به شکل بیمار گونه ای همچون یک سگ هار که بر اثر بیماری هاری حالت عطش کاذب به او دست

ص: 418


1- اعراف/58
2- تفسیر نمونه، ج6، ص 215 و 216
3- اعراف /176

می دهد و در هیچ حال سیراب نمیشود این همان حالت دنیاپرستان دون همت است که هر قدر بیندوزند باز هم احساس سیری نمی کنند.(1)

تشبيه غافلان بی خبر به چهار پایان

الف- به طور مسلم گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم، آنها دلها و عقل هایی دارند که با آن اندیشه نمی کنند و نمی فهمند و چشمانی دارند که با آن نمی بینند و گوش هایی دارند که با آن نمی شنوند، آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراه تر، اینان همانا غافلانند (زیرا با این که همه گونه امکانات هدایت دارند باز هم گمراهند).(2) کسانی که با داشتن استعداد تفکر و تعقل همچون حیوانات و چهار پایان هستند و از آن بهره نمی گیرند. چشمهای روشن و حقیقت بین دارند اما با آنها چهره حقایق را نمی نگرند و همچون نابینایان از کنار آنها می گذرند، با داشتن گوش سالم، سخنان حق را نمی شنوند، این ها در حقیقیت همچون چهارپایانند، چرا که امتیاز آدمی از چهار پایان در فکر بیدار و چشم بینا و گوش شنو است که آنها همه را از دست داده اند. ولی در حقیقت آنها از چهار پایان گمراه تر و پست تر می باشند چون چهار پایان دارای این استعدادها و امکانات و توانایی ها نیستند ولی افراد غافل و بی خبر و گمراه با داشتن عقل سالم و چشم بینا وگوش شنوا، هیچ استفاده ای از آنها نمی کنند و بر اثر هواپرستی و گرایش به پستی ها این استعدادها را بدون استفاده می گذارند.(3)

ب - آیا گمان می بری اکثر آنها می شنوند یا می فهمند؟ آنها فقط همچون چهار پایانند بلکه گمراه تر.(4) اگر چهارپایان چیزی نمی فهمند و گوش شنوا و چشم بینا ندارند دلیلش عدم استعداد آنهاست، اما از آنها بیچاره تر انسانی است که خميره همه سعادتها در وجودش نهفته است و آن قدر خدا به او استعداد داده که می تواند نماینده و خلیفه الله در زمین گردد ولی کارش به جایی می رسد که تا سر حد یک چهارپا

ص: 419


1- تفسیر نمونه، ج7، ص 13 و 14
2- اعراف/179
3- تفسیر نمونه ، ج7، ص 21
4- فرقان /44

سقوط می کند، تمام شایستگی های خود را به هدر داده و از اوج مسجود بودن فرشتگان الهی به حضيض نکبت بار شیاطین سقوط می کند.(1)

تشبیه مشترک به کسی که از آسمان سقوط کرده

و هر کس شریکی برای خدا قرار دهد گویی از آسمان سقوط کرده و پرندگان او را می ربایند و یا تندباد او را به مکان دوری پرتاب می کند.(2) در حقیقت آسمان کنایه از توحید است و شرکت سبب سقوط از این آسمان می گردد، طبیعی است در این آسمان ستارگان می درخشند و ماه و خورشید می تابند و خوشا به حال کسی که اگر در این آسمان همچون آفتاب و ماه نیست لااقل همانند ستاره درخشانی است، اما هنگامی که انسان از این علو و رفعت سقوط کند گرفتار یکی از دو سرنوشت دردناک می شود: یا در وسط راه قبل از آن که به زمین سقوط کند طعمه پرندگان لاشخور می گردد و به تعبیر دیگر با از دست دادن این پایگاه مطمئن در چنگال هوا و هوس های سرکش گرفتار می شود و نابود. و یا اگر از دست آنها جان سالم بدر برد به دست طوفان مرگباری می افتد که او را در گوشه ای دور دست آن چنان بر زمین می گوید که بدنش متلاشی و هر ذرهای از آن به نقطهای پرتاب می شود و این طوفان گویا کنایه از شیطان است.(3)

مثالی برای سرنوشت مشر ک و موحد

خداوند مثالی زده است:مردی را که مملوک شرکایی است که درباره او پیوسته به مشاجره مشغولند و مردی را که تنها تسلیمیک نفر است آیا این دو یکسان اند؟ حمد مخصوص خداست ولی اکثر آنها نمی دانند. (4)

مشرک همچون برده ای است دارای چند ارباب که هر کدام او را به کاری دستور می دهد، او در این میان سرگردان و حیران است. و از آن بدتر این که برای تأمین نیازهای زندگی، این یکی

ص: 420


1- تفسیر نمونه، ج 15، ص107
2- حج/31
3- تفسیر نمونه، ج 14،ص95
4- زمر /29

او را به دیگری می دهد و آن دیگر به این، و از این نظر نیز محروم و بیچاره و بی نواست. و موحد کسی است که تنها تسلیمیک نفر است، خط و برنامه او مشخص و صاحب اختیار او معلوم است. او با روحی آرام گام بر می دارد و با اطمینان خاطر به پیش می رود و تحت سرپرستی کسی قرار دارد که در همه چیز و همه حال و همه جا از او حمایت می کند. موحدان دل در گرو عشق خداوند یکتا دارند و در همه حال به سایه لطف او که ما فوق همه چیز است پناه می برند.(1)

تشبیه جالبی از حال بت پرستان لجوح

الف - دعوت حق از آن اوست و کسانی که غیر از خدا را می خوانند به دعوت آنها پاسخ نمی گویند، آنها همچون کسی هستند که کفهای (دست) خود را به سوی آب می گشاید تا آب به دهانش برسد و هرگز نخواهد رسید و دعای کافران جز در ضلال و گمراهی نیست.(2) برای این آیه سه تفسیر نقل شده است: اول این که آنها که غیر خدا را می خوانند به کسی می مانند کهبرکنار آبی که سطح آن از دسترس او دور است نشسته و به آن اشاره می کند به این امید که به دهان او برسد و هرگز نمی رسد، چه خواب و پندار بیهوده ای دارد که میخواهد آب را با اشاره به دهان خود بفرستد. دیگر این که آیه بت پرستان را به کسی تشبیه می کند که کف دستان خود را کاملا صاف و افقی گرفته وارد آب می کند و انتظار دارد آب در دست او بند شود در حالی که به محض این که دست را از آب بیرون آورد قطرات آب از لابلای انگشتان و کف دست او بیرون می ریزد و چیزی باقی نمی ماند. سوم این که بت پرستان که برای حل مشکلات خود به سراغ بتها می روند مانند کسی هستند که می خواهد آب را در مشت خود نگاه دارد که هرگز نمی تواند، و این ضرب المثلی است برای کسی که کوشش بیهوده می کند.(3)

ب - ما در گردنهای آنها (مشركان بت پرست) غُلهایی قرار دادیم که تا چانه ها ادامه

ص: 421


1- تفسیر نمونه، ج19، ص 444
2- رعد/14
3- تفسیر نمونه ، ج 10، ص 155

دارد و سرهای آنها را به بالا نگاه داشته است.(1)

چه جالب است این تشبیه که از حال بت پرستان لجوج به چنین انسانهایی شده، آنها طوق تقليد و زنجير عادات و رسوم خرافی را بر گردن و دست و پای خود بسته اند و محل های آنها آن قدر پهن و گسترده است که سر آنها را بالا نگاه داشته و از دیدن حقایق محروم ساخته، آنها اسیرانی هستند که نه قدرت فعالیت و حرکت دارند و نه قدرت دید.(2)

تشبیهی گویا برای کسانی که غیر از خدا را معبود خود برگزیدند

کسانی که غیر از خدا را اولیاء خود برگزیدند، همچون عنكبوتند که خانه ای برای خود انتخاب کرده و سست ترین خانه ها، خانه عنکبوت است اگر می دانستند! (3)

هر حیوان و حشره ای برای خود خانه و لانه ای دارد اما هیچ یک از این خانه ها به سستی خانه عنکبوت نیست. اگر نسیم ملایمی بوزد تار و پودش را در هم می ریزد و کمترین شعله آتشی به آن برسد نابودش می سازد. کسانی که غیر خدا را تکیه گاه خود قرار دهند، تکیه آنها بر تار عنکبوت است، تخت و تاج فرعونها، اموال بی حساب قارونها، قصرها و گنجهای شاهان همه مانند تارهای عنکوبت، بی دوام، سست و غیر قابل اعتماد و ناپایدار است.(4)

تشبیه جالبی درباره همه مخالفان

الف – آنها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولی خدا جز اینمی خواهدکه نور خود را کامل کند هر چند کافران کراهت داشته باشند.(5) اسلام و تعالیم آن به نور و روشنایی تشبیه شده، همان طور که نور سرچشمه حیات و جنبش و نمو و آبادی در روی زمین و منشأ هر گونه زیبایی است، اسلام نیز آئینی است

ص: 422


1- يس /8
2- تفسیر نمونه ، ج18، ص 322
3- عنکبوت/41
4- تفسیر نمونه، ج16، ص 278
5- توبه/32

تحرک آفرین که جامعه انسانی را در مسیر تکامل ها به پیش می برد و سرچشمه هر خیر و برکت است. تلاش ها و کوشش های دشمنان نیز به دمیدن و فوت کردن با دهان تشبیه شده . چقدر مضحک است که انسان نور عظیمی همچون نور آفتاب را بخواهد با فوت کردن خاموش کند. و برای مجسم کردن حقارت تلاش های مخالفان و دشمنان تعبیری از این رساتر به نظر نمی رسد و در واقع کوشش های یک مخلوق ناتوان در برابر اراده بی پایان و قدرت بی انتهای حق غیر از این نخواهد بود.(1) ب - به آنها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند، ولی خدا نور خود را کاملمی کند هر چند کافران خوش نداشته باشند.(2)

مخالفان و دشمنان حق به کسی می مانند که می خواهند نور آفتاب عالمتاب را با پف کردن خاموش سازد، آنها خفاش هایی هستند که گمان می کنند اگر چشم از آفتاب فروپوشند و خود را در پرده های ظلمت شب فرو برند می توانند به مقابله با این چشمه نور برخیزند.(3)

مثالی جالب برای مقام والای مجاهدان

خداوند از مؤمنان جان ها و اموالشان را خریداری می کند که بهشت برای آنان باشد که در راه خدا پیکار می کنند، می کشند و کشته می شوند این وعده حقی است بر او که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده.(4) در این مثال خداوند خود را خریدار و مؤمنان را فروشنده معرفی می کند، و از آن جایی که هر معامله پنج رکن اساسی دارد که عبارتند از: خریدار، فروشنده، متاع، قیمت و سند معامله، خداوند در این آیه به تمام این ارکان اشاره کرده است: خودش را خریدار و مؤمنان را فروشنده و جانها و اموال ایشان را متاع و بهشت را بها برای این معامله قرار داده است.

ص: 423


1- تفسیر نمونه، ج 7، ص 368
2- صف/8
3- تفسیر نمونه، ج24، ص 82
4- توبه /111

طرز پرداخت این متاع را با تعبير لطیفی چنین بیان می کند: آنها (مجاهدان در راه خدا پیکار می کنند و دشمنان حق را می کشند و یا در این راه کشته می شوند و شربت شهادت را می نوشند. به دنبال آن به اسناد معتبر و مهم این معامله یعنی رکن پنجم اشاره می کند که این وعده حقی است بر عهده خداوند که در سه کتاب آسمانی تورات، انجیل و قرآن آمده است.(1)

تشبیه جالبی برای آثار پیری

زکریا گفت: پروردگارم، استخوانم سست شده و شعله پیری تمام سرم را فراگرفته.(2) تشبیه آثار پیری به شعله ای که تمام سر را فرا می گیرد، تشبیه جالبی است زیرا از یک سو خاصیت شعله آتش این است که زود گسترده می شود و هر چه در اطراف آن است فرا می گیرد و از سوی دیگر شعله های آتش درخشندگی خاصی دارد و از دور جلب توجه می کند و از سوی سوم هنگامی که آتش محلی را فرا گرفت چیزی که از آن باقی می ماند همان خاکسترهاست. زکریا فراگیری پیری و سفیدی تمام موی سرش را به شعله ور شدن آتش و درخشندگی آن و خاکستر سفیدی را که بر جای می گذارد،تشبیه کرده است و این تشبیهی است بسیار رسا و زیبا.(3)

تشبیهی برای حالت آرامش انسان

وبال هایت (دست هایت) را بر سینه است بگذار تا ترس و وحشت از تو دور شود.(4) تعبير جناح (بال) به جای دست، تعبیر زیبایی است که شاید هدف از آن تشبیه حالت آرامش انسان به حالت پرنده ای باشد که به هنگام مشاهده امر وحشتناک بال و پر می زند اما وقتی آرامش خود را بازیافت بال و پر خود را جمع می کند. هنگامی که عصا تبدیل به مار

ص: 424


1- تفسیر نمونه، ج 8، ص 148
2- مریم /84
3- تفسیر نمونه، ج13، ص 8
4- قصص/32

شد موسی (علیه السلام) ترسید و دست خود را گشود تا از خویشتن دفاع کند اما خداوند به او دستور داد دستت را جمع کن و نترس، نیازی به دفاع نیست.(1)

تشبیه دنیاپرستان به کران و کوران

آیا تو می توانی سخن خود را به گوش کران برسانییا کوران و کسانی را که در ضلال مبین هستند هدایت کنی.(2) خداوند دنیا پرستان لجوج و هدایت ناپذیر را به کران و کوران تشبیه کرده است. این تعبیر به خاطر آن است که قرآن برای انسان دو نوع گوش و چشم و حیات قائل است، گوش و چشم ظاهر و گوش و چشم باطن و مهم بخش دوم از درک و دید است که وقتی از کار بیفتد نه پند و اندرز مفید خواهد بود و نه انذار و هشدار.(3)

تشبیه و مثالی برای نزدیکی خدا به انسان

ما انسان را آفریدیم و وسوسه های نفس او را می دانیم و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم.(4) چه تعبیر جالب و تکان دهنده ای، حیات جسمانی ما وابسته به رگی است که خون را به طور مرتب از یک سو وارد قلب و از یک سو خارج کرده به تمام اعضا می رساند که اگر یک لحظه در عمل آن وقفه رخ دهد فوراً مرگ به سراغ انسان می آید و خداوند از رگ قلب ما نیز به ما نزدیکتر است، او نزدیکترین دوست و همراه انسان است.(5)

ص: 425


1- تفسیر نمونه، ج16، ص 77
2- زخرف/40
3- تفسیر نمونه، ج21، ص 69
4- ق/16
5- تفسیر نمونه، ج 22، ص 244

تشبیهی برای زنده شدن دلها به وسیله آیات الهی

آیا وقت آن نرسیده که دل های مؤمنان در برابر ذکر خدا و آن چه از حق نازل شده است خاشع گردد؟ بدانید که خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده می کند ما آیات خود را برای شما بیان کردیم شاید اندیشه کنید.(1) زنده شدن قلب های مرده با ذكر الهی و پیدا کردن حیات معنوی در پرتو خشوع و خضوع در مقابل قرآن که از آسمان پاک وحی بر قلب محمد(صلی الله علیه و آله) نازل شده است، همانند زنده شدن زمین های مرده به برکت قطرات حیات بخش باران است.(2)

مثالی برای یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله) در انجیل

و توصیف پیامبر و یارانش در انجیل همانند زراعتی است که جوانه های خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است و به قدری نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وامی دارد.(3)

در این توصیف پنج وصف عمده برای مؤمنان و یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله) ذکر شده است که عبارتند از: جوانه زدن، کمک کردن برای پرورش، محکم شدن، برپایی خود ایستادن و نمو چشمگیر و اعجاب انگیز که این اوصاف بیانگر حرکت و نمو و رشد آنها در جنبه های مختلف است.

آنها انسان هایی هستند با صفات والا که آنی از حرکت باز نمی ایستند، همواره جوانه می زنند و جوانه ها پرورش می یابد و بارور می شود. همواره اسلام را با گفتار و اعمال خود در جهان نشر می دهند و روز به روز خیل تازه ای بر جامعه اسلامی می افزایند. (4)

ص: 426


1- حدید/16 و 17
2- تفسیر نمونه، ج 23، ص 342
3- فتح/29
4- تفسیر نمونه، ج 22، ص 117

تشبیه از بین رفتن قوم عاد به تنه های نخل ریشه کن شده

ما بادی سخت طوفانی در روزی نحس پیوسته بر قوم عاد گسیل داشتیم،بادی که مردم را مانند نخلی که از ریشه در آید از زمین بر کند.(1)

معنای آیه روشن است و چیزی که از آن استفاده می شود این است، که قوم عاد مردمی قوی هیکل بوده اند که قرآن در این آیه جریان نابودی آنها را به کنده شدن تنه های درخت خرما به وسیله تندباد مانند کرده است.(2)

تشبیه نابودی قوم ثمود به گیاه خشک شده

ما فقط یک صیحه بر قوم ثمود فرستادیم، همگی چون برگ خشکیده و هیزمی که باغبان جمع می کند، روی هم انباشته شدند.(3)

قوم ثمود بر اثر صیحه آسمانی همچون چوب های خشک، شکسته شدند و به عذاب الهی گرفتار گردیدند.(4)

تشبیه قارئین تورات به چهار پایی که کتاب حمل می کند

کسانی که مکلف به تورات شدند ولی حق آن را ادا ننمودند مانند دراز گوشی هستند که کتاب هایی را حمل می کند، قومی که آیات الهی را تکذیب کردند مثال بدی دارند و خداوند جمعیت ظالمان را هدایت نمی کند.(5)

حيوان از کتاب چیزی جز سنگینی احساس نمی کند و برایش تفاوت ندارد که سنگ وچوب بر پشت دارد یا کتاب هایی که دقیق ترین اسرار آفرینش و مفید ترین برنامه های زندگی در آن است. قوم یهود، این قوم از خود راضی که تنها بهنام تورات یا تلاوت آن قناعت کردند، بی آن که اندیشه در محتوای آن داشته باشند و عمل کنند همانند همین دراز گوش هستند، که در حماقت و نادانی ضرب المثل و مشهور خاص و عام است. این

ص: 427


1- قمر/19 و 20
2- ترجمه تفسیر المیزان، ج37، ص 140 و 141
3- قمر /31
4- ترجمه تفسیر المیزان، ج37، ص161 و 162
5- جمعه /5

گویا ترین مثالی است که برای عالم بی عمل می توان بیان کرد که سنگینی مسئولیت علم را بر دوش دارد بی آن که از برکات آن بهره گیرد.(1)

چند مثال جالب برای انفاق کنندگان

الف - کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند همانند بذری هستند، که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه يکصد دانه باشد و خداوند آن را برای هر کس بخواهد دو یا چند برابر می کند و خدا از نظر رحمت وسیع وبه همه چیز داناست.(2)

تشبیه افراد انفاق کننده به دانهای پربرکت تشبیه جالب و عمیقی است، قرآن می خواهد بگوید عمل هر انسانی پرتوی از وجود اوست و هرقدر عمل توسعه پیدا کند وجود آن انسان در حقیقت توسعه یافته است. به عبارت روشن تر قرآن عمل انسان را از وجود او جدا نمی داند و هر دو را اشکال مختلفی از یک حقیقت معرفی می کند.(3)

ب - کار کسانی که اموال خود را برای خشنودی خدا و تثبيت ملوک انسانی در روح خود انفاق می کنند همچون باغی است که در نقطه بلندی باشد و باران های درشت به آن برسد و از هوای آزاد و نور آفتاب به حد کافی بهره گیرد و میوه خود را دو چندان دهد و اگر باران درشتی بر آن نبارد باران های ریز و شبنم بر آن می بارند و همیشه شاداب و با طراوت است و خداوند به آن چه انجام می دهد بیناست.(4)

کسانی که اموال خود را برای خشنودی خدا و استوار شدن ایمان و یقین در قلب و جان خویش انفاق می کنند همانند باغ سرسبز و حاصل خیز و پربرکتی است که محصولی پر برکت و مفيد و پر ارزش خواهد داشت. انفاق کنندگان واقعی کسانی هستند که تنها به خاطر خشنودی خدا و پرورش فضایل انسانی و تثبیت این صفات در درون جان خود و

ص: 428


1- تفسیر نمونه، ج24، ص 115
2- بقره /261
3- تفسیر نمونه، ج 2، ص 234
4- بقره/265

همچنین پایان دادن به اضطراب و ناراحتی هایی که بر اثر مسئولیت در برابر محرومان در وجدان آنها پیدا می شود اقدام به انفاق می کنند.(1)

مثالی برای انفاق های ریاکارانه

الف - ای کسانی که ایمان آورده اید بخشش های خود را با منت و آزار باطل نسازید، همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم انفاق می کند و ایمان به خدا و روز رستاخیز نمی آورد. و کار او همچون قطعه سنگی است که بر آن قشر نازکی از خاک باشد و بذرهایی در آن افشانده شود و باران درشت به آن برسد و همه خاکها و بذرها را بشوید و آن را صاف رها کند. آنها از کاری که انجام داده اند چیزی بدست نمی آورند و خدا جمعیت کافران را هدایت نمی کند. (2)

قرآن اعمال ریاکارانه و انفاق های آمیخته با منت و آزار را که از دل های قساوتمند سرچشمه می گیرد تشبیه به قشر خاکی می کند که روی سنگ سختی را پوشانده است و هیچ گونه بهره ای از آن نمی توان برد، بلکه زحمات باغبان و برزگر را بر باد می دهد. افراد ریاکار باطن خشن و بی ثمر خود را با چهره ای از خیرخواهی و نیکو کاری می پوشانند و اعمالی که هیچ گونه ریشه ثابتی در وجود آنها ندارد انجام می دهند اما حوادث زندگی به زودی این پرده را کنار می زند و باطن آنها را آشکار می سازد.(3)

ب - آیا هیچ کس از شما دوست دارد که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیر درختان آن نهرها در جریان باشند و برای او در باغ از هر گونه میوه ای وجود داشته باشد در حالی که به سن پیری رسیده و فرزندانی کوچک و ضعیف دارد، در این هنگام گردبادی کوبنده که در آن آتش سوزانی است به آن برخورد کند و شعله ور گردد و بسوزد، این گونه است حال کسانی که انفاق های خود را با ریا و منت و آزار باطل می کنند.

ص: 429


1- تفسیر نمونه، ج 2، ص 242 و 243
2- بقره/264
3- تفسیر نمونه، ج 2، ص 242

این چنین خداوند آیات خود را آشکار می سازد شاید بیندیشید. (1)

حال کسانی که عمل نیکی انجام می دهند و سپس با ریا کاری یا منت و اذیت و آزار، آن را از بین می برند همانند کسی است که زحمات فراوانی کشیده و به هنگامی که نیاز شدیدی به بهره برداری از آن دارد، نتیجه کار او به کلی از میان می رود و جز حسرت و اندوه چیزی برای او باقی نمی ماند. از آنجا که سرچشمه همه بدبختی های بشر از بکار نینداختن اندیشه و تفکر سرچشمه می گیرد، خداوند در پایان آیه مردم را به تفکر و اندیشه دعوت می کند.(2)

ج - آن چه کافران در این زندگی دنیا انفاق می کنند همانند باد سوزانی است که به زراعت قومی که بر خود ستم کرده اند بوزد و آن را نابود سازد. خدا به آنها ستم نکرده بلکه آنها خودشان ستم به خویشتن کرده اند. (3)

قرآن انفاق کردن ریاکارانه کافران را به باد شدید و سوزان و یا باد فوق العاده سرد و خشک کننده ای تشبیه می کند که به کشت و زرعی بوزد و آن را نابود کند. طبع باد و نسیم، احیا کننده است ولی اگر تبدیل به طوفان مرگ بار وسوزنده و یا فوق العاده سرد گردد به هر گل و گیاهی که بوزد آن را می سوزاند و خشک می کند. انفاق نیز اگر از سرچشمه اخلاص و ایمان به وجود آید بسیار مفید و سودبخش است ولی افراد بی ایمان و آلوده چون انگیزه صحیحی در انفاق خود ندارند روح خودنمایی و ریا کاری همچون باد سوزان و خشک کننده ای بر مزرعه انفاق آنها می وزد و آن را بی اثر می سازد. (4)

تشبيه يهود بنی نضیر به تاریخ گذشتگان

کار این گروه از یهود همانند کسانی است که قبل از آنها بودند، طعم تلخ کار خود را

ص: 430


1- بقره /266
2- تفسیر نمونه، ج 2، ص 245
3- آل عمران /117
4- تفسیر نمونه، ج 3، ص 59 و 60

چشیدند و برای آنها عذاب دردناک است.(1)

کاریهود بنی نضیر به ماجراییهود بنی قینقاع می ماند که قبل از آنها بوده اند. بنی قينقاع مانند بنی نضیر افرادی ثروتمند و مغرور و در میان خود جنگجو بودند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) و مسلمانان را با نیرو و قدرت خود تهدید می کردند ولی سرانجام چیزی جز بدبختی و دربدری در دنیا و عذاب الیم آخرت نصیبشان نشد.(2)

تشبیه زندگی دنیا به بازی و سرگرمی

و زندگی دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی نیست، و سرای آخرت برای آنها که پرهیزگارند بهتر است آیا نمی اندیشید.(3)

آنها که تنها به دنیا دل بسته اند و جز آن نمی جویند و نمی طلبند و در واقع کودکان هوس بازی هستند که یک عمر به بازی و سرگرمی پرداخته و ازهمه چیز بی خبر مانده اند. تشبیه زندگی دنیا به بازی و سرگرمی از این نظراست که بازی ها و سرگرمی ها معمولا کارهای توخالی و بی اساس هستند که از متن زندگی حقیقی دورند. زندگی حقیقی زندگی دنیا نیست بلکه زندگی در سرای آخرت است زیرا حیاتی است جاودان و فناناپذیر.(4)

تشبیه دنیا به آب

زندگی دنیا همانند آبی است که از آسمان نازل کرده ایم که بر اثر آن گیاهان گوناگون که مردم و چهارپایان از آن می خورند، رویند، تا زمانی که روی زمین زیبایی خود را در پرتو آن پیدا کرده و تزیین می شود و اهل زمین مطمئن می شوند که می توانند از مواهب این گیاهان بهره گیرند، اما ناگهان فرمان ما می رسد، سرمای سخت و یا تگرگ شدید و یا

ص: 431


1- حشر /15
2- تفسیر نمونه، ج 23، ص 536
3- انعام /32
4- تفسیر نمونه، ج 5، ص 206 و 207

طوفان درهم کوبنده ای بر آنها مسلط می گردد و آنها را چنان دور می کنیم که گویا هرگز نبوده اند، این چنین آیات خود را برای افرادی که تفکر می کنند شرح می کنیم.(1) آنچه در آیه بیان شده ترسیم روشن و گویایی از زندگی زودگذر و فریبنده و پر زرق و برق دنیای مادی است که نه مقام و ثروتش قابل دوام است و نه جای امنیت و سلامت می باشد.(2)

تشبیهی برای زندگی دنیا

زندگی را برای آنها به آبی تشبیه کن که از آسمانی فرو می فرستیم و به وسیله آن گیاهان زمین سرسبز و در هم فرو می روند اما بعد از مدتی می خشکند به گونه ای که بادها آنها را به هر سو پراکنده می کنند و خداوند بر هر چیز توانا است.(3)

آیه به انسان ها می گوید آغاز و پایان زندگی شما همه سال در برابر چشمانتان تکرار می شود، اگر شصت سال عمر کرده اید شصت سال این صحنه را تماشا نموده اید، هر سال شاهد دیدن آمدن بهار و زمستان هستید. آری شما هم یک روزی کودکی بودید همچون غنچه نو شکوفه، بعد جوانی می شوید همچون گلی پر طراوت، سپس پیر و نا توان می شوید، به مانند گل های پژمرده خشکیده و برگهای زرد و افسرده، و سپس طوفان اجل شما را درو می کند و بعد از چند صباحی خاک های پوسیده شما به کمک طوفان به هر سو پراکنده می گردد.(4)

تشبیه دنیا و آخرت به مزرعه

کسی که زراعت آخرت را بخواهد به او برکت می دهیم و بر حاصلش می افزاییم و آنها

ص: 432


1- يونس /24
2- تفسیر نمونه، ج 8 ص 264
3- کهف/45
4- تفسیر نمونه، ج 12، ص447

که فقط کشت دنیا را می طلبند کمی از آن به آنها می دهیم اما در آخرت هیچ نصیبی ندارند.(1)

این آیه تشبیه جالبی است، انسان ها همگی زارعند و این جهان مزرعه ماست، اعمال ما بذرهای آن و امکانات الهی بارانی است که بر آن می بارد اما این بذرها بسیار متفاوت است، بعضی محصولش نامحدود، جاودانی و درختانش همیشه خرم و سرسبز و پرمیوه، اما بعضی دیگر محصولاتش بسیار کم، عمرش کوتاه و زودگذر و میوهایی تلخ و ناگوار دارد.(2)

مثالی برای آغاز و پایان دنیا

بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمل پرستی و تفاخر در میان شما، و افزون طلبی در اموال و فرزندان است، همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو می برد سپس خشک می شود به گونه ای که آن را زرد رنگ می بینی، سپس تبدیل به کاه می شود، و در آخرت یا عذاب شدید است یا مغفرت و رضای الهی و زندگی دنیا چیزی جز متاع غرور نیست.(3)

طبق آیه فوق، غفلت و سرگرمی و تجمل و تفاخر و تکاثر، دوران های پنجگانه عمر آدمی را تشکیل می دهد. نخست دوران کودکی است که زندگی در هاله ای از غفلت و بی خبری و لعب و بازی فرو می رود. سپس مرحله نوجوانی فرا می رسد و سرگرمی جای بازی را می گیرد و در این مرحله انسان به دنبال مسائلی است که او را به خود سرگرم سازد و از مسائل جدی دور دارد.

مرحله سوم مرحله جوانی و شور و عشق و تجمل پرستی است، از این مرحله که می گذرد مرحله چهارم فرا می رسد و احساسات کسب مقام و فخر در انسان زنده می شود. و سرانجام به مرحله پنجم می رسد و در این مرحله به فکر افزایش مال و نظریات و جمع ثروت می افتد.

ص: 433


1- شوری /20
2- تفسیر نمونه، ج 20، ص398
3- حدید/20

در ادامه آیه با ذکر مثالی آغاز و پایان زندگی دنیا را در طبیعت و رخدادهای طبیعی در برابر دیدگان انسان ها مجسم می سازد. آن گاه می گوید دنيا متاع غرور است، یعنی وسیله و ابزاری است برای فریبکاری، فریب دادن خویشتن و دیگران، البته این در مورد کسانی است که دنیا را هدف نهایی خود قرار دهند و به آن دل بندند.(1)

تشبیه لطیفی نسبت به پیچیدن طومار عالم هستی در پایان دنیا

در آن روز که آسمان را همچون طومار درهم می پیچیم، سپس همانگونه که آفرینش را آغاز کردیم آن را باز می گردانیم. این وعده ای است که ما داده ایم و قطعا آن را انجام خواهیم داد.(2)

در این آیه تشبیهی لطيف نسبت به در نوردیدن طومار عالم هستی در پایان دنیا شده است، در حال حاضر این طومار گشوده شده و تمام نقوش و خطوط آن خوانده می شود و هر یک در جایی قرار دارد، اما هنگامی که فرمان رستاخیز فرا رسد این طومار عظیم با تمام خطوط و نقوشش درهم پیچیده خواهد شد. البته پیچیدن جهان به معنی فنا و نابودی آن نیست، بلکه به معنی در هم کوبیده شدن و جمع و جور شدن آن است، یعنی شکل جهان به هم می خورد و تغییر شکل می دهد اما مواد آن نابود نمی شود.(3)

تشبیه آسمان به خیمه

خداوند کسی است که زمین را برای شما جایگاه امن و مطمئن قرار داد و آسمانی را همچون خیمه و قبه ای بالای سرتان.(4)

چه تعبیر جالبی است که آسمان را به خیمه ای تشبیه کرده که اطراف زمین را گرفته، البته منظور از آسمان در این آیه بیشتر همان جو و هوای فشرده ای است که گرداگرد زمین را فرا گرفته و همچون خیمه ای بر تمام کره زمین کشیده شده است.(5)

ص: 434


1- تفسیر نمونه، ج 23، ص 351 تا354
2- انبياء/104
3- تفسیر نمونه، ج13، ص513
4- مؤمن/64
5- تفسیر نمونه، ج 20، ص 159

تشبیه هلال ماه به خوشه خرما

و برای ماه منزلگاه هایی قرار دادیم و به هنگامی که این منازل را طی کرد سرانجام به صورت شاخه کهنه قوسی شکل و زرد رنگ خرما در می آید.(1)

در آغاز ماه، نوکهای هلال ماه رو به طرف بالاست و در پایان ماه، نوک های هلال ماه رو به طرف پایین است. در پایان ماه، ماه به صورت هلال ضعیف کمرنگی در می آید که نوک های هلال آن رو به طرف پایین است. خرما به صورت خوشه بر درخت ظاهر می شود، پایه این خوشه به چوب قوسی شکل زرد رنگی است. هنگامی که خوشه نخل را می برند این پایه قوسی شکل بر درخت باقی می ماند و وقتی که خشکیده و پژمرده شد کاملا شبیه هلال ماه در روزهای پایانی می شود، چوبی خمیده، و پژمرده و زردرنگی که نوکهای این چوب خمیده رو به طرف پائین است.(2)

تشبیه حرکت کوهها به حرکت ابرها

کوه ها را می بینی و آنها را ساکن و جامد می پنداری در حالی که مانند ابر در حرکتند.(3)

تشبیه حرکت کوهها به ابرهانشان دهنده حرکت یکنواخت و نرم و بدون سرو صدای کوه ها است، در عین این که ظاهر کوهها ساکن اند در واقع در همان حال به سرعت حرکت می کنند و این ها بیانگر حرکتی مداوم و آهسته و بدون سر و صدا در طول زمان است. حرکت کوه های عظیم و سنگین بدون شک همراه حرکت کره زمین است چون کوه ها به زمین متصل اند. بنابر این حرکت کوه ها با این عظمت و سنگینی به فرمان خدا همراه زمین، بهترین نمونه قدرت خالق هستی است. علم در اواخر قرن16 و اوایل قرن 17 میلادی به مسأله حرکت زمین پی برد در حالی که قرآن مجید حدود یک هزار سال قبل از این

ص: 435


1- یس/39
2- تفسیر نمونه، ج18، ص 384 و 385
3- نمل/88

واقعیت پرده برداشت و حرکت زمین را به صورت آیه فوق به عنوان یک نشانه توحید مطرح ساخت .(1)

تشبیه زیبایی برای ابرها و بادها

ما بادها را برای تلقیح ابرها و بهم پیوستن و بارور ساختن آنها فرستادیم و به دنبال آن از آسمان آبی فرو فرستادیم.(2)

این تعبیر از زیباترین تعبیراتی است که در مورد ابرها و تولد باران گفته شده است. قرآن ابرها را به مادران و پدرانی تشبیه کرده که به کمک بادها آمیزش می کنند و باردار می شوند و فرزندان خود، دانه های باران را به زمین می دهند.(3)

تشبيه امواج عظیم دریا به ابرهای سایه افکن

هنگامی که انسانها بر کشتی سوار شوند و در وسط دریا قرار گیرند و دریا طوفانی شود و امواج کوه پیکر همچون ابرها بالای سر آنان قرار گیرند، خدا را با اخلاص می خوانند.(4)

امواج عظیم دریا آن چنان بر می خیزد و اطراف را احاطه می کند که گویی ابری بر سر ساکنان کشتی سایه افکنده است، سایه ای وحشتناک و هول انگیز. در این لحظه است که انسان به تمام قدرت های ظاهری که برای خویش جلب و جذب کرده، خود را ضعیف و ناچیز و ناتوان می بیند و هیچ روزنه ای از امید برای او باقی نمی ماند جز نوری که از درون جان او از عمق فطرتش میدرخشد این جاست که توحید خالص همه قلب او را احاطه می کند و به خدای خود پناه می برد. (5)

ص: 436


1- تفسیر نمونه، ج 5، ص 568 و 569
2- حجر / 22
3- تفسیر نمونه، ج 11، ص 61
4- لقمان /32
5- تفسیر نمونه، ج 17، ص87

تشبیه صبح به موجود زنده

و سوگند به صبح هنگامی که تنفس می کند.(1) چه تعبیر جالبی، صبح را به موجود زنده ای تشبیه کرده که نخستین تنفسش با طلوع سپیده آغاز می شود و روح حیات در همه موجودات می دهد، گویی در زیر دست و پای لشکر زندگی شب نفسش بریده بود و با درخشیدن اولین شعاع نور از زیر چنگال او آزاد می شود و نفس تازه می کند.(2)

تشبیه تاریکی شب به پرده ضخیم

او شکافنده صبح است و شب را مایه آرامش و خورشید و ماه را وسیله قرار داده است،این اندازه گیری خدای تواناست.(3)

تاریکی شب به پرده ضخیمی تشبیه شده که روشنایی سپیده دم آن را چاک زده از هم می شکافد.(4)

تشبیه شب به لباس

او (خدا) کسی است که شب را برای شما لباس قرار داد و روز را مایه حرکت و حيات.(5)

شب این پرده ظلمانی نه تنها انسانها بلکه تمام موجودات روی زمین را در خود مستور می سازد و آن ها را همچون لباس، محفوظ می دارد و همچون پوششی که انسان به هنگام خواب برای ایجاد تاریکی و استراحت از آن استفاده می کند، او را در بر می گیرد.(6)

تشبیه قبرها به خوابگاه

در صور دمیده می شود ناگهان آن ها از قبرها شتابان به سوی پروردگارشان می روند. می گویند وای

ص: 437


1- تکویر /18
2- تفسیر نمونه، ج26، ص 192
3- انعام /96
4- تفسیر نمونه، ج 5، ص 358
5- فرقان،47
6- تفسیر نمونه، ج 15، ص113

برما، چه کسی ما را از خوابگاه مان بر انگیخت؟(1)

قبرها به خوابگاه تشبیه شده و رستاخیز هنگام بیدار شدن از خواب و برانگیخته شدن از خوابگاه، که این موضوع بیانگر این واقعیت است که انسان ها در عالم برزخ در حالتی شبیه به حالت خواب فرو می روند. البته برزخ نسبت به اکثریت مردم که در حالتی متوسط از ایمان و کفر قرار دارند بی شباهت به حالت خواب نیست در حالی که مؤمنان پیشرو و کافران فوق العاده بد کار در آن جا کاملا هوشیارند و متنعم به نعمت ها و یا گرفتار انواع عذابند. بعضی نیز در مورد این آیه احتمال داده اند که هول و وحشت قیامت به اندازهای است که عذاب برزخ در مقابل آن همانند خواب آرامی بیش نیست. (2)

تشبیه قیام قیامت به یک نگاه

غیب آسمانها و زمین از آن خداست و امر قيامت درست همانند چشم بر هم زدن و یا از آن هم نزدیکتر است که خدا بر هر چیزی تواناست.(3)

بعضی از منکران معاد می گویند چه کسی توانایی بر این کار دارد، این کار، کار فوق العاده مشکلی است. قرآن در پاسخ آنان می گوید: برای شما که قدرت ناچیزی دارید این برنامه مشکل به نظر می رسد اما برای خداوندی که قدرتش بی پایان است آن قدر ساده است همانند یک چشم بر هم زدن شما که هم سریع است و هم بسیار آسان.(4)

تشبیه خروج انسان ها از قبر به ملخ های پراکنده

آنها ( افراد لجوج که ایمان نیاورده اند از قبرها خارج می شوند در حالی که چشم هایشان از وحشت به زیر افتاده و بی هدف همچون ملخ های پراکنده به هر سو می روند.(5)

ص: 438


1- يس / 51 و 52
2- تفسیر نمونه ، ج 18، ص 412
3- نحل /77
4- تفسیر نمونه، ج 11، ص 330
5- قمر/7

تشبیه کافران و افراد لجوج به ملخ های پراکنده به تناسب این است، که توده ملخها بر خلاف بسیاری از پرندگانی که به هنگام حرکت دسته جمعی بانظم و تربیت خاصی حرکت می کنند، هرگز نظم و تربیتی ندارند، در هم فرو می روند و بی هدف هر سو روانه می شوند، به علاوه آنها همچون ملخ ها در آن روز موجوداتی ضعیف و ناتوانند.(1)

تشبیه آسمان به هنگام وقوع قیامت به منظره روغن مذاب

در آن هنگام که آسمان شکافته شود و همچون روغن مذاب گلگون گردد.(2) در روز قیامت نظام کنونی جهان به کلی در هم می ریزد، کرات آسمانی از هم می شکافند و به رنگ قرمز و به صورت مذاب همچون روغن در می آیند، در نتیجه آسمان به صورت روغن مذاب گلگون می شود. این تشبیهات تنها می تواند شبحی از آن صحنه هولناک را در روز قیامت مجسم سازد چرا که در واقع این حادثه هیچ شباهتی به هیچ حادثه ای از حوادث این دنیاندارد و تاکسی نبیند نمی داند که چگونه است.(3)

تشبیه مردم در قیامت به پروانه های پراکنده

روزی که مردم مانند پروانه های پراکنده به هر سو می دوند.(4)

تشبیه به پروانه به خاطر آن است که پروانه ها معمولا خود را دیوانه وار به آتش می افکنند و می سوزانند، بدکاران نیز خود را در آتش جهنم می افکنند. این احتمال نیز وجود دارد که تشبیه به پروانه اشاره به حیرت و سرگردانی خاصی است که در آن روز بر همه انسانها مستولی می شود و

ص: 439


1- تفسیر نمونه، ج33، ص23
2- الرحمن /37
3- تفسیر نمونه، ج 23، ص 153 و 154
4- قارعه /4

این حیرت و سرگردانی و پراکندگی و وحشت و اضطراب بر اثر حوادث هولناک پایان جهان و قیامت است.(1)

تشبیه کوهها به هنگام قیامت به پشم های حلاجی شده

و کوهها مانند پشم رنگین حلاجی شده می گردد.(2)

کوهها در آستانه قیامت نخست به حرکت در می آیند بعد درهم کوبیده و متلاشی می گردند که در این آیه آن را تشبیه به پشم های رنگین حلاجی شده کرده است، پشم هایی که همراه تندباد حرکت کنند و تنها رنگی از آنها نمایان باشد و این آخرین مرحله متلاشی شدن کوه ها است. که این از مراحل نخستین قیامت،یعنی مرحله ویرانی و پایان جهان است.(3)

تشبیه اعمال مجرمان در آخرت به ذرات غبار پراکنده در هوا

و ما به سراغ اعمالی که گناهکاران انجام دادند می رویم و همه را همچون ذرات غبارپراکنده در هوا می کنیم.(4)

این تعبیر نشان می دهد که اعمال آن ها به قدری بی ارزش و بی اثر خواهد شد که اصلا گویی عملی وجود ندارد هر چند سالیان دراز تلاش و کوشش کرده باشند. دلیل منطقی آن هم روشن است، زیرا چیزی که به عمل انسان شکل و محتوا می دهد نیت و انگیزه و هدف نهایی عمل است، و افراد بی ایمان غالبا گرفتار تظاهر و ریا کاری و تقلب و غرور و خود بینی هستند.(5)

ص: 440


1- تفسیر نمونه، ج27، ص 262
2- قارعه /5
3- تفسیر نمونه، ج27، ص 263
4- فرقان /23
5- تفسیر نمونه، ج 15، ص 59 و 60

تشبیه پهنه بهشت به پهنه آسمان و زمین

بریکدیگر سبقت گیرید برای رسیدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتی که پهنه آن مانند پهنه آسمان و

زمین است.(1)

در حقیقت مغفرت پروردگار کلید بهشت است همان بهشت عظیم و گسترده و بزرگی که پهنه آسمان و زمین را فرا می گیرد. که این تشبه بیانگر گستردگی بهشت است که عرضش چنان بزرگ است که مانند عرض و پهنه آسمان و زمین است.(2)

مثالی برای باغ های بهشتی

مثل بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده است نهرهای آب از زیر درختانش جاری است، میوه های آن همیشگی و سایه هایش دائمی است، این سرانجام کسانی هستند که پرهیزگاری پیشه کردند و سرانجام کافران آتش است.(3)

تعبیر به مل، شاید اشاره به این نکته باشد که باغها و سایر نعمتهای سرای دیگر برای ساکنان این جهان محدود که در برابر عالم پس از مرگ فوق العاده کوچک است که قابل توصیف با هیچ بیانی نیست تنها مثل و شبحی از آن را می توان برای مردم این جهان ترسیم کرد، همان گونه که اگر بچه ای که در عالم جنین است عقل و هوش می داشت، هرگز نمیشد نعمت های این دنیا را برای او توضیح داد، جز با مثال های ناقص و کمرنگ.(4)

تشبیه همسران بهشتی

و نزد بهشتیان همسرانی است که جز به شوهران خود عشق نمی ورزند و چشمانی درشت دارند. گویی از لطافت و سفیدی همچون تخم مرغهایی هستند که در زیر بال و پر مرغ پنهان مانده و دست انسانی هرگز

ص: 441


1- حدید/21
2- تفسیر نمونه، ج 23، ص 359 و 360
3- رعد/35
4- تفسیر نمونه، ج 10، ص

آن را لمس نکرده است.(1) قرآن پاکی و ظرافت و سفیدی و صفای همسران بهشتی را به تخم مرغ هایی شبیه میداند که نه دست انسان را لمس کرده و نه گرد و غباری بر آن نشسته است. این تشبیه قرآن هنگامی به درستی روشن می شود که انسان در آن لحظاتی که تخم از مرغ جدا می شود و هنوز دست انسانی به آن رسیده و زیر بال و پر مرغ قرار دارد آن را نزدیک بنگرد که شفافیت و صفای عجیبی دارد. به هر حال تعبیرات قرآن در بیان حقایق به قدری عمیق و پر محتوا است که با یک تعبیر کوتاه و لطیف مطالب زیادی را با لطافت خاصی منعکس می کند. (2)

تشبیه همسران بهشتی به مروارید پنهان در صدف

و بهشتیان همسرانی از حورالعين دارند. همچون مروارید در صدف پنهان.(3)

«حور» به کسی می گویند که سیاهی چشمش کاملا مشکی و سفیدش کاملا شفاف است و «عين» به معنی درشت چشم است. از آنجایی که بیشترین زیبایی انسان در چشمان اوست قرآن نیز برای بیان زیبایی همسران بهشتی روی این مسأله تکیه کرده است. این آیه همسران بهشتی را همانند مروارید پنهان در صدف می داند زیرا مروارید به هنگامی که در صدف قرار دارد و هیچ دستی به آن نرسیده از همیشه شفافتر و زیبا است.(4)

تشبیه شکوفه های زقوم (درخت جهنم) به کلههای شیاطین

زَقّوم، درختی است که از قعر جهنم می روید. شکوفه های آن مانند کلمه های شیاطین است.(5)

ص: 442


1- صافات/48 و 49
2- تفسیر نمونه، ج19، ص 56 و 57
3- واقعه / 22 و 23
4- تفسیر نمونه، ج 23، ص 215
5- صافات/64 و 54

تشبیه میوه ها و شکوفه های درخت زقوم به کله های شیاطین برای بیان نهایت زشتی و پلیدی و چهره تنفر آمیز آن است. با این که انسان ها چهره و کله شیاطین را ندیده اند ولی آن را پلید و نفرت بار می دانند زیرا انسان از چیزی که متنفر باشد در ذهن خود برای آن قیافه ای زشت و وحشتناک ترسیم می کند و به هر چه علاقه مند است برای آن قیافهای زیبا و دوست داشتنی . لذا مردم برای فرشتگان زیباترین چهره ها را ترسیم می کنند و برای شیاطین و دیوان بدترین چهرهها را، در حالی که نه فرشته را دیده اندو نه دیو را.(1)

یک مثال زیبا و دقیق برای نورالهی

خداوند نور آسمانها و زمین است، مثل نور خداوند همانند چراغدانی است، که در آن چراغی پرفروغ باشد، آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنی افروخته می شود، که از درخت پر برکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است نه غربی، آن چنان روغنش صاف و خالص است که نزدیک است بدون تماس با آتش شعله ور شود، نوری است بر فراز نور، و خدا هر کس را بخواهد به نور خدا هدایت می کند و خداوند به هر چیزی آگاه است.(2)

نور زیباترین و لطیف ترین موجودات در جهان ماده است و سرچشمه همه زیبایی ها و لطافت ها است. نور بالاترین سرعت را در جهان ماده دارد، نور وسیله تبیین اجسام و مشاهده موجودات جهان است و بدون آن چیزی را نمی توان دید، نور هم ظاهر است و هم مظهر و ظاهر کننده.

نور آفتاب که مهمترین نور در دنیای ما است پرورش دهنده گل ها و گیاهان و رمز بقای همه موجودات است، تمام انرژی های موجود در محیط ما همه از نور آفتاب سرچشمه می گیرد، نور آفتاب نابود کننده انواع میکروب ها و موجودات موذی است.

اگر بخواهیم برای ذات پاک خدا تشبیه و تمثیلی از محسوسات بیاوریم، گرچه مقام با عظمت او از هر شبیه و نظیری برتر است، از چیزی جز نور نمی توان استفاده کرد. خدایی که پدید آورنده تمام جهان هستی

ص: 443


1- تفسیر نمونه، ج19، ص 72
2- نور /35

است و اگر لحظه ای چشم لطف خود را از مخلوقات بازگیرد همگی در ظلمت و فنا و نیستی فرو می روند.هر موجودی به هر نسبت با او ارتباط دارد به همان اندازه نورانیت و روشنایی کسب می کند: قرآن نور است چون کلام اوست. آئین اسلام نور است، چون آئین او است. پیامبران نورند چون فرستادگان اویند. امامان معصوم انوار الهی هستند چون حافظان آئین او بعد از پیامبرانند. ایمان نور است چون رمز پیوند با اوست. علم نور است چون سبب آشنایی با او است. بنابراین: الله نور السماوات و الأرض. به این ترتیب همه انوار هستی از نور او مایه می گیرد و به نور ذات پاک او منتهی می شود. قرآن بعد از این حقیقت با ذکر مثال زیبا و دقیق چگونگی نورالهی را مشخص می کند که با توجه در آیه می فهمیم که برای استفاده از این نور کامل به چهار عامل دیگر نیاز داریم: مشکاه: چراغدانی که آن را از هر سو محافظت کند بی آنکه از نورش بکاهد و نور را متمرکز تر سازد و زجاجه:حبابی که گردش هوا را بر گرد شعله تنظیم کند اما آن قدر شفاف باشد که به هیچ وجه مانع تابش نور نگردد و مصباح: چراغی که مرکز پیدایش نور بر فتیله آن است.

و بالاخره ماده انرژی زای صاف و خالص و زلال که آن قدر آماده اشتعال باشد که گوی بدون تماس با شعله آتش می خواهد شعله ور شود، مانند روغن زیتون که یکی از بهترین روغن ها برای اشتعال است آن هم از درختی که تمام جوانب آن به طور مساوی در معرض تابش نور آفتاب باشد، نه در جانب شرق باغ و کنار دیواری قرار گرفته باشد و نه در جانب غرب باشد که تنهایک سمت آن آفتاب بیند و در نتیجه میوه آن نیمی رسیده و نیمی نارس و روغن آن نا صاف گردد: «يوقَد مِن شَجرهٍ مباركهٍ زيتُونهٍ لاشَرقَّيه ولا غربيَّه .» بعضی مفسران گفته اند منظور از این تشبیه همان نور هدایتی است که خداوند در دل های مؤمنان بر افروخته و ایمانی است که در سراچه قلوب مؤمنان جایگزین شده است. در نتیجه این نکته روشن می شود که اگر در روایات ائمه معصومین (علیهم السلام) که در تفسیر این آیه رسیده است، مشکاه گاهی به قلب پیامبر اسلامی (صلی الله علیه و آله) و مصباح نورعلم و زجاجه وصی پیامبر، علی (علیه السلام) و شجره مبارکه به ابراهیم خلیل که ریشه این خاندان از او است و جمله لا شرقيه و لاغرييه به نفی گرایش های یهود و نصاری تفسیر شده است، در حقیقت چهره دیگری از همان نور هدایت الهی و ایمان، و بیان مصداق روشنی از آن است.(1)

ص: 444


1- تفسیر نمونه، ج14، ص 471 تا 480

تشبیه نور به مرکب

آیا کسی که خدا سینه اش را برای اسلام گشاده کرده و بر فراز مرکبی از نور الهی قرار گرفته همچون کوردلانی است که نور هدایت به قلبشان راه نیافته، وای بر آنها که قلب هایی سخت در برابر ذکر خدا دارند، آنها در گمراهی آشکارند.(1)

نور و روشنایی هدایت الهی به مرکبی تشبیه شده که مؤمنان بر آن سوار می شوند، سرعت سیرش عجیب و مسیرش روشن است و قدرت جولانش همه جهان را فرا می گیرد.(2)

تشبیه مسئولیت به بار سنگین

آنها که لقای پروردگار را انکار کردند مسلم زیان دیدند، و این کار ادامه مییابد تا هنگامی که ناگهان قیامت فرا می رسد می گویند:ای افسوس که درباره آن کوتاهی کردیم و آنها بار سنگین گناهانشان را بر دوش می کشند، چه بد باری بر دوش خواهند داشت.(3) این آیه مسئولیت اعمال و رفتار انسان را همچون باری بر دوش او می داند، که مسئولیت انسان در برابرگناهانش و اعمال ناشایستش بسیار سنگین است و از آن به بار سنگینی تعبیر شده.

تشبيه تقوا به لباس

ای فرزندان آدم، لباسی برای شما فرو فرستادیم که اندام شما را می پوشاند و مایه زینت شماست و لباس پرهیزگاری و تقوا بهتر است، این ها از آیات خداست شاید متذکر شوند.(4)

تشبيه تقوا و پرهیزگاری به لباس، تشبيه بسیار رسا و گویایی است زیرا همان طور که لباس هم بدن انسان را از سرما و گرما حفظ می کند و هم سپری است در برابر بسیاری از خطرها و هم عيوب جسمانی را می پوشاند و هم زینتی است برای انسان، روح تقوا و پرهیزگاری نیز علاوه بر پوشاندن بشر از

ص: 445


1- زمر/22
2- تفسیر نمونه، ج19، ص 426
3- تفسیر نمونه، ج19، ص 426
4- اعراف/ 26

زشتی گناهان و حفظ از بسیاری از خطرات فردی و اجتماعی، زینت بسیار بزرگی برای او محسوب می شود، زینتی است چشمگیر که بر شخصیت اومی افزاید.(1)

یک تشبیه زیبا از قبیل توصیف سبب به اوصاف مسبب

او کسی است که شب را برای شما آفرید که در آن آرامش بیایید و روز را بینا قرار داد (روشنی بخش قرار داد) این نشانه هایی است برای کسانی که گوش شنوا دارند.(2)

معنی آیه این می شود که خدا روز را بینا قرار داد در حالی که روز بینا کننده است نه بینا، این یک تشبیه و مجاز زیبا از قبیل توصیف سبب به اوصاف مسبب است.(3)

تشبیه شدت غضب به فوران آتش

تا فرمان خدا فرا رسید و تنور جوشیدن گرفت.(4)

گروهی از مفسران احتمال داده اند که تنور در این آیه در معنی مجازی و کنایی استعمال شده و اشاره دارد به این که تنور خشم و غضب پروردگار فوران پیدا کرد و به معنی نزدیک شدن عذاب کوبنده الهی است. (5)

ذکر دو مثال نابینا و بینا و ظلمات و نور

بگو چه کسی پروردگار آسمانها و زمین است؟ بگو الله، بگو به آن ها غیر خدا را اولیاء و تکیه گاه و معبود خود قرار داده اید؟ با این که این بت ها حتی نسبت به خودشان مالک و سود و زیانی نیستند. بگو آیا نابینا و بینایکسان است؟ آیا ظلمات و نور یکسانند؟ آیا آنها شریکانی برای خدا قراردادند به خاطر این که

ص: 446


1- تفسیر نمونه، ج 6، ص 132
2- يونس /67
3- تفسیر نمونه ، ج8، ص 344
4- هود/40
5- تفسیر نمونه، ج 9، ص97

آنان همانند خدا آفرینشی داشتند و این آفرینش ها بر آنها مشتبه شد، بگو خدا خالق همه چیز است و اوست یکتا و پیروز.(1)

ذکر دو مثال نابینا و بینا و ظلمات و نور گویا اشاره به این حقیقت است که برای مشاهد یک واقعیت عینی دو چیز لازم است هم چشم بینا و هم اشعه نور، که با نفی هر یک از این دو مشاهده صورت نمی گیرد حال کسانی که از هر دو محرومند هم از بینایی و هم از نور، مصداق واقعی آنان مشرکان هستند، هم چشم عقلشان کور است و هم محیط زندگی شان را ظلمت کفر و بت پرستی فرا گرفته است.(2)

مثالی برای حق و باطل

خداوند از آسمان آبی فرستاد و از هر دره و رودخانه ای به اندازه آنها سیلابی جاری شد، سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد، در فلزاتی که به وسیله آتش ذوب می شوند تا از آن زینت آلات یا وسایل زندگی بسازند آنها نیز کف هایی همانند کف های آب دارند، این گونه خداوند برای حق و باطل مثال می زند، اما کف ها به کنار می روند و اما آبی که برای مردم مفید و سودمند است در زمین می ماند، این چنین خداوند مثال هایی می زند.(3)

قرآن در این آیه در مثالی نشانه های حق و باطل را چنین بیان می کند:

الف - حق همیشه مفید و سودمند است همچون آب زلال که مایه حیات و زندگی است اما باطل بی فایده و بیهود است همچون کف، نه کف های روی آب هرگز کسی را سیراب می کنند و نه کف هایی که در کوره های ذوب فلزات ظاهر می شود، از آنها فقط می توان وسایل پست و بی ارزش زینتی ساخت.

ب - باطل همواره مستکبر، بالانشین، پر سر و صدا، پر قال و غوغا ولی تو خالی و بی محتوا است، اما حق متواضع، کم سر و صدا، اهل عمل و پر محتوا و سنگین وزن است.

ص: 447


1- رعد/16
2- تفسیر نمونه، ج 10، ص 162
3- رعد/17

ج - حق همیشه متکی به نفس است، اما باطل از آبروی حق مدد می گیرد و سعی می کند خود را به لباس او در آورد و از حیثیت او استفاده کند.

هنگامی که حق به خروش افتاد، باطل همچون کف های روی دیگی که به خارج پرتاب می شود بیرون می افتد، پس جوشش و خروش حق باعث نابودی باطل می شود.(1)

یک مثال جالب و پر معنی از تجسم حق و باطل، طيب و خبيث

آیا ندیدی چگونه خداوند كلمه طيبه و گفتار پاکیزه را به درخت پاکیزهای تشبیه کرده، که ریشه آن در زمین ثابت و شاخه آن در آسمان است؟ و کلمه خبیثه را به درخت ناپاکی تشبیه کرده که از زمین برکنده شده و قرار و ثباتی ندارد.(2)

طيب هر گونه پاک و پاکیزه است در نتیجه این مثال هر سنت و دستور و برنامه و روش و هر عمل و هر انسان و خلاصه هر موجود پاک و پربرکت و حقی را شامل می شود و همه اینها همانند یک درخت پاکیزه است با رشد و نمو و حرکت که نظام حساب شده ای ریشه ای دارد و شاخه هایی که کدام وظیفه ای دارند، اصل و ریشه آن ثابت و مستحکم است و شاخه هایش نه تنها محدود نیستند بلکه آسمان جایگاه آن هاست و درختی است پربار و پرثمر که در هر فصلی دست به سوی شاخه هایش دراز کنی محروم بر نمی گردی و این میوه دادن او نیز بی حساب نیست بلکه به اذن پروردگارش است و میوه های خود را به همگانی ارزانی می دارد.

کلمه خبیثه همان کلمه کفر و شرک، همان گفتار زشت و شوم، همان برنامه های گمراه کننده وغلط همان انسانهای ناپاک و آلوده و خلاصه هر چیز خبیث و ناپاکی و باطلی است. بدیهی است درخت زشت و شومی که ریشه آن کنده شده، نه نمو و رشد دارد نه ترقی و تکامل، نه گل و میوه و نه سایه و منظره و نه ثبات و استمرار، قطعه چوبی است که جز به درد سوزاندن و آتش

ص: 448


1- تفسیر نمونه، ج 10، ص 167 و 170
2- ابراهیم / 24 و 26

زدن نمی خورد، مانع راه است و مزاحم رهروان و گاه گزنده است، مجروح کننده و مردم آزاد. (1)

تشبیه ترس و گرسنگی به لباس

اما سرانجام ساکنان آبادی کفران نعمت خدا کردند و خدا لباس گرسنگی و ترس را به خاطر اعمالشان بر اندام آنها پوشانید.(2) این تعبیر اشاره به آن است که آن چنان قحطی و نا امنی آنها را فرا گرفت که گویی همچون لباس از هر سو آنان را احاطه نموده بود و بدنشان را لمس می کرد و این قحطی و نا امنی آن چنان برای آنها ملموس شد که گویی با زبان خود آن را می چشیدند و این دلیل بر نهایت فقروفلاکت و فقدان امنیت است که سراسر وجود و زندگی انسان را پر کند.(3)

تشبیه قرآن به نسخه شفابخش

قرآن را نازل می کنیم که شفا و رحمت برای مؤمنان است و ستمگران را جز خسران نمی افزاید. (4)

چه تشبیه جالب و پرمایه ای، قرآن نسخه حیاتبخشی است برای آنها که می خواهند با جهل و کبر و غرور و حسد و نفاق به مباررزه برخیزند، قرآن نسخه شفابخشی است برای برطرف ساختن ضعفها و زبونی ها و ترس های بی دلیل، اختلاف ها و پراکندگی ها، برای آنها که از بیماری عشق دنیا، وابستگی به مادیات و تسلیم بی قید و شرط در برابر شهوتها رنج می برند.(5)

مثالی روشن برای بیان ضعفها

ای مردم مثلی زده شده است گوش به آن فرا دهید: کسانی که غیر از خدا می خوانید هرگز نمی توانند مگسی بیافرینند هر چند برای این کار اجتماعکنند و دست به دست یکدیگر

ص: 449


1- تفسیر نمونه، ج 10، 332 تا 335
2- نحل/112
3- تفسیر نمونه، ج 11، ص 434
4- اسراء /82
5- تفسیر نمونه، ج12، ص 239

بدهند، اگر مگس چیزی از آن را برباید نمی توانند آن را باز پس گیرند، هم این طلب کنندگان و عابدان و ناتوانند و هم آن مطلوبان و معبودان. (1)

این مثال گر چه در برابر مشركان عرب ذکر شده ولی با توجه به این که مخاطب قرآن همه مردم جهانند، اختصاصی به بت های سنگی و چوبی ندارد بلکه تمام معبودهایی را که جز خدا می پرستند در این مثال شرکت داده شده اند، اعم از فرعون ها و نمرودها و بتهای شخصیت های کاذب و قدرت های پوشالی و مانند آن. آنها نیز بر این مثال منطبق هستند، آنها هم اگر دست به دست هم بدهند و تمام لشگر و عسکرشان را جمع و جور کنند و اندیشمندان و فرزانگانشان را دعوت کنند قادر به خلق مگسی نیستند و حتی اگر مگسی ذره ای از سفره آنها بر گیرد توانایی به باز گرداندن آن را ندارند.(2)

مثالی به عنوان دلیل بر نفی شرک

خداوند مثالی از خودتان برای شما زده: آیا این مملوک هایتان هرگز شریک شما در روزی هایی که به شما داده ایم می باشند آن چنان که هر دو مساوی باشید و از تصرف مستقل و بدون اجازه آنها بیم داشته باشید، آن گونه که در مورد شرکای آزاد بیم دارید؟ این چنین آیات خود را برای کسانی که تعقل می کنند شرح می دهیم. (3)

انسانها نه مالک واقعی بردگان اند و نه مالک واقعی اموالشان، چرا که همه از آن خدا است، اما با این حال آنها حاضر نیستند اموال مجازی خود را به مملوک های مجازی خود واگذار کنند و آنها را شریک خود بشمارند حال چگونه می توانند مملوک های حقیقی خدا را که ذات و وجودشان متعلق و وابسته به خداست را به عنوان شریک او قرار دهند. قرآن می گوید با ذکر مثال هایی روشن از متن زندگی خود شما حقایق را برایتان بازگو می کنیم تا اندیشه خود را به کار

ص: 450


1- حج /73
2- تفسیر نمونه، ج14، ص 174
3- روم/28

اندازید و لااقل چیزی را که حتی برای خود نمی پسندید برای پروردگار جهان قائل نشوید.(1)

تشبیه لطیفی در «فَقدِ استمسك بالعروهِ الوثقي»

کسی که قلب و جان خود را تسلیم خدا کند و در آستان پروردگار سر تسلیم و اطاعت فرود آورد در حالی که محسن و نیکوکار باشد به دستگیرهی محکمی چنگ زده است.(2)

چنگ زدن به دستگیره محکم تشبیه لطیفی از این حقیقت است که انسان برای نجات از قعر درهی مادیگری و ارتقاء به بلندترین قله های معرفت و معنویت و روحانیت نیاز به یک وسیله محکم و مطمئن دارد، این وسیله چیزی جز ایمان و عمل صالح نیست، غير آن، همه پوسیده و پاره شدنی و مایه سقوط و مرگ است، علاوه بر این آن چه باقی می ماند این وسیله است و بقیه همه فانی و نابود شدنی است.(3)

ذکر مثال جالب و ترسیمی برای بی نهایت

اگر آن چه روی زمین از درختان است قلم شوند و دریا برای آن مرکب گردد و هفت دریا به آن افزوده شود، اینها همه تمام می شوند اما کلمات و علم خدا پایان نمی گیرد، خداوند عزیز و حکیم است.(4)

آیا ترسیمی برای بی نهایت از این جالب تر و زیباتر به نظر می رسد؟ این عدد به قدری زنده و گویا است که امواج فکر انسان را در افق های بی کران و نا محدود با خود همراه می برد و غرق در حیرت می کند. با توجه به این بیان گویا و روشن انسان احساس می کند که معلوماتشان در برابر آنچه در علم خداست همچون یک صفر است در برابر بی نهایت، و تنها می تواند بگوید: دانش من به آنجا رسیده که به نادانی خود پی برده ام. حتی تشبیه به قطره و دریا برای بیان این واقعیت

ص: 451


1- تفسیر نمونه، ج16، ص413 و 414
2- لقمان /22
3- تفسیر نمونه، ج17، ص 68
4- لقمان /27

نارسا به نظر می رسد.(1)

تعقیب شیاطین به وسیله شهاب ثاقب

ما آسمان پایین را با ستارگان تزیین کردیم. وآن را ازهرشیطان خبیثی حفظ نمودیم، آنها نمی توانند به سخنان فرشتگان عالم بالا گوش فرا دهند و هرگاه چنین بخواهند از هر سو هدف تیرها قرار می گیرند. آنها به شدت به عقب رانده می شوند و برای آنان عذاب دائم است. مگر آنها که در لحظه ای کوتاه برای استراق سمع به آسمان نزدیک شوند که شهاب ثاقب آنها را تعقیب می کند.(2)

بعضی مفسران معتقدند این آیات از قبيل تشبیه معقول به محسوس است و مصداق آیه43 سوره عنکبوت می باشد که می فرماید: این ها مثال هایی است که برای مردم می زنیم و جز عالمان آن را درک نمی کنند. منظور از نزدیک شدن شیاطین به آسمان و استراق سمع و طرد شدن آن ها به وسیله شهاب این است که این شیاطین هرگاه بخواهند به عالم فرشتگان نزدیک شوند تا از اسرار خلقت و حوادث آینده با خبر گردند به وسیله نور ملکوت که طاقت تحمل آن را ندارند طرد می شوند.(3)

مثال گویایی برای غیبت

ای کسانی که ایمان آورده اید، از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمانها گناه است و هرگز در کار دیگران تجسس نکنید و هیچیک از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ به يقين همه شما از این امر کراهت دارید،تقوای الهی پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و مهربان است.(4)

ص: 452


1- تفسیر نمونه، ج17، ص 77
2- صافات/6 تا 10
3- تفسیر نمونه، ج19، ص 21
4- حجرات/12

آبروی برادر مسلمان همچون گوشت تن اوست و ریختن این آبرو به وسیله غيبت و افشای اسرار پنهانی او همچون خوردن گوشت تن او است و تعبیر به مرده به خاطر آن است که غیبت در غياب افراد صورت می گیرد که همچون مردگان قادر به دفاع از خویشتن نیستند، این تشبیه بیانگر زشتی فوق العاده غیبت و گناه عظیم آن است.(1)

تشبیهی در کلمه سدرة المنتهی

بار دیگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) او را مشاهده کرد. و این شهود در کنار سدره المنتهی روی دارد.(2)

تعبیر سدرة المنتهى اشاره به درخت پر برکت و پر سایه ای است که در اوج آسمانها، در منتها اليه عروج فرشتگان و ارواح شهداء و علوم انبیاء و اعمال انسان ها قرار گرفته، جایی که ملائکه پروردگار از آن فراتر نمی روند و جبرئیل نیز در سفر معراج به هنگامی که به آن رسید متوقف شد. درباره سدرة المنتهی در قرآن توضیحی نیامده ولی در اخبار و روایاتاسلامی توصیف های گوناگونی پیرامون آن آمده و همه بیانگر این واقعیت است که انتخاب این تعبیر به عنوان یک تشبیه،برای بیان واقعیتی بزرگ است. در حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرمود: من بر هر یکی از برگ های آن (سدرة المنتهی) فرشته ای دیدم که ایستاده بود و تسبیح خداوند را می گفت.(3)

تشبیه قاطعیت فرمان الهی به لمح بصر (یک چشم بر هم زدن)

و فرمان ما یک امر بیش نیست، همچون یک چشم بر هم زدن.(4)

خداوند می فرماید، آن روز که فرمان بر پاشدن قیامت را صادر می کنیم با یک چشم بر هم زدن همه چیز در مسیر رستاخیر قرار می گیرد و حیات نوین در کالبدها دمیده می شود، همچنین آن روز که اراده کنیم که مجرمان را به وسیله صاعقه ها و صیحه های آسمانی یا زمین لرزه ها و طوفان ها و تندبادها مجازات کنیم و یا اراده عذاب آنها داشته باشیم یک

ص: 453


1- تفسیر نمونه، ج 22، ص 184 و185
2- نجم /13 و 14
3- تفسیر نمونه، ج 22، ص497
4- قمر/50

فرمان بیشتر لازم نیست، بلافاصله همه اینها حاصل می شود.این ها همه هشداری است برای گناهکاران تا بدانند خداوند در عین حکیم بودن قاطع است و در عين قاطعیت، حکیم و ازمخالفت فرمانش بر حذر باشند.(1)

تشبیهی در آیه21 سوره حشر

اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم می دیدی که در برابر قرآن خشوع می کند و از خوف خدا می شکافد، و این ها مثال هایی است که برای مردم می زنیم تا در آن بیندیشند.(2)

بسیاری از مفسران آیه فوق را به صورت تشبيه تفسیر کرده اند و گفته اند هدف این است که این کوه ها با همه صلابت و استحکامی که دارند اگر عقل و احساس داشتند و این آیات به جای قلب انسان ها بر آنها نازل میشد چنان به لرزه در می آمدند که از هم می شکافتند، اما گروهی از انسانهای قساوتمند و سنگدل می شنوند و کمتر تغییری در آنها رخ نمی دهد.(3)

تشبیه در« كأنَّهُم حُمر مستنفِره»

گویی آنها گورخرانی هستند رمیده که از شیر فرار کرده اند.(4)

گورخر، وحشت عجیبی از شیر دارد، حتی موقعی که صدای شیر را می شنود چنان وحشتی بر او مستولی می شود که دیوانه وار به هر سو می دود. این آیه تعبیری است بسیار رسا و گویا از وحشت و فرار مشرکان از آیات روح پرور قرآن، آنها را به گورخر تشبیه کرده که هم فاقد عقل و شعور است و هم به علت وحشی بودن گریزان از همه چیز، در حالی که در برابر آنها چیزی جز تذکره (وسیله یاد آوری و بیداری و هوشیاری) قرارندارد.(5)

ص: 454


1- تفسیر نمونه، ج 23، ص 77
2- حشر /21
3- تفسیر نمونه، ج 23، ص 550
4- مدثر/50 و 51
5- تفسیر نمونه، ج25، ص 263

تشبیه جرقه های آتش دوزخ، به کاخ عظيم

آتش جهنم، جرقه هایی از خود پرتاب می کند مانند یک کاخ.(1)

قرآن در توصیف آتش سوزان جهنم می گوید جرقه هایی از خود بیرون می دهد مانند کاخ عظيم، نه همچون جرقه های آتش این دنیا که گاه به اندازه سرسوزنی بیش نیستند. تعبیر کاخ و قصر در این آیه، تعبیر بسیار پر معنایی است، شاید تصور شود مناسبتر این بود که گفته شود جرقه هایی همچون کوه، ولی نباید فراموش کرد کوه ها منبع انواع بركات هستند و سرچشمه های آب فرات و گوارا و این قصرهای ستمکاران هستند که منشأ شعله های سوزان و آتشهای شرر بارند.(2)

تشبیه جرقه های آتش دوزخ به شتران زرد رنگ

آتش دوزخ جرقه هایی از خود پرتاب می کند که گویی در سرعت و کثرت همچون شتران زردرنگی هستند که به هر سو پراکنده می شوند(3)

در آیه قبل جرقه های آتش جهنم از نظر حجم به کاخ بزرگ تشبیه شده و در این آیه از نظر کثرت و رنگ و سرعت حرکت و پراکنده شدن به هر سو، به گروهی از شتران زرد رنگ تشبیه شده که به هر سو روانند. آتشی که جرقه های این چنین دارد، پیداست که خود آن آتش سوزان چگونه است.(4)

ص: 455


1- مرسلات /32
2- مرسلات /33
3- تفسیر نمونه، ج25، ص419
4- تفسیر نمونه، ج25، ص419 و 420

ص: 456

فصل هشتم: سوگندهای قرآن کریم

اشاره

ص: 457

ص: 458

قرآن کریم برای این که مردم را به آیات و مخلوقات توجه بدهد، به انواعی از مخلوقات قسم می خورد،از جمادات گرفته تا نباتات و حیوانات و تا انسان و انسان کامل.

سوگند به هر چیزی علامت محترم و بزرگ و عزیز شمردن و بزرگ شمردن آن چیز است. هر کسی وقتی می خواهد قسم بخورد، مثلا به جان فرزند خودش سوگند می خورد، یعنی به جان کسی سوگند می خورد که او را عزیز و محترم می دارد و الآ اگر انسان به جان دشمن خودش سوگند بخورد این اعتباری ندارد.

سوگند خوردن دو گونه است:یک وقت انسان به چیزی که همه می دانند در نظر او عزیز و محترم است سوگند می خورد برای این که مطلب خودش را تأکید کند. مثل این که بگوید به جان فرزندم سوگند که چنین، چون همه می دانند او فرزندش را عزیز می دارد. گاهی انسان سوگند می خورد مخصوصا برای این که مردم بدانند که این موضوع محترم است و یکی عظمت و عزت و احترامی دارد.

و وقتی که خدا سوگند یاد می کند این گونه است. در قرآن وقتی سوگند یاد می کند که به این خورشید و به نور خورشید سوگند،به ماه سوگند (1)، به روز سوگند، به شب سوگند (2) ، به آسمان سوگند، به زمین سوگند (3)، به جان آدمی سوگند، به روح آدمی سوگند، به تعدیل و عدالت و توازن روح آدمی

ص: 459


1- شمس / 2و1
2- شمس/3 و4
3- . شمس /5. و6

سوگند.(1) همه اینها نشان دادن، متوجه کردن و ارائه دادن عظمت این موضوعات است که اینها را کوچک نگیرد، تمام اینها آیات پروردگار هستند و برای بشر باید محترم باشد. در قرآن کریم سوگندهایی دیده می شود که برای کسانی که با این کتاب الهی آشنایی درستی ندارند موجب تعجب می گردد، زیرا وقتی آنها را با قسم های معمول میان مردم و یا با قسمهای شرعی مقایسه می کنند اختلافشان را زیاد می بینند.

فواید سوگندهای قرآن

سوگندهای قرآن، سوگندهایی پرمعنا و اندیشه انگیز است که فکر انسان را همراه خود به جوانب مختلف این جهان می کشاند و به آن آمادگی برای پذیرش حقایق می دهد.

درست است که خداوند از همه راستگویان راستگوتر است و نیازی به سوگند ندارد، به علاوه سوگند اگر برای مؤمنان باشد که آنها بدون سوگند تسليمند و اگر برای منکران باشد که آنها اعتقادی به سوگند های الهی ندارند. پس فایده این سوگندها چیست؟

1. اهمیت چیز و امری که برای اثبات آن، قسم یاد شده است تا مردم در آن نیک بیندیشند و به آن بی توجه نباشند.

2. متوجه ساختن بشر به منافع و فواید فراوان چیزهایی که به آنها سوگند یاد می شود. مانند خورشید ،ماه، ستارگان، شب، روز، انجیر و زیتون و.

3. واقعیت داشتن مورد قسم که مورد انکار بوده یا در آن شک و تردید داشته یاوهم و خیالش می پنداشته اند. مانند فرشتگان، قیامت، روان و وجدان انسان و.

4. رد افکار خرافی و اعتقادات جاهلانه های که بشر وحشی و حتی انسان متمدن امروز نسبت به بعضی امور داشته و دارد مانند عقیده به خدایی ستارگان و غیره، و مثل آن که عرب جاهلی بعداز ظهر را ناخجسته و برای کسب و کار نامبارک می دانست و بر اثر چنین اعتقاد جاهلانه ای زیانهای اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی فراوان به وی می رسید. نسل معاصر نیز مانند اهل هر عصر از دوره و زمانه خود شکایت داشته، عمل

ص: 460


1- شمس /7و8

خیر را در آن ناممکن می پندارد. جمیع این اوهام را خداوند با سوگند یاد کردن به عصر(1) که هم به معنی بعد از ظهر و هم به معنی دوره و زمانه است، مردود شناخت.

5. تعظیم مورد قسم تا مردم بر اثر بزرگداشت آن به عبادت و جهاد و دیگر اعمال خیر تشویق شوند مانند سوگند به اسبان مجاهدین و اوقات فرضیه حج.

و از همه مهمتر:6. همیشه سوگند به امور پر ارزش و مهم یاد می بود، بنابراین سوگندهای قرآن دلیل بر عظمت و اهمیت اموری است که به آنهاسوگند یادشده و همین امر سبب اندیشه هر چه بیشتر به این امور اندیشه ای که انسان را به حقایق تازه می رساند.

7. سوگند همیشه برای تأکید است و دلیل بر این است که اموری که برای آن سوگند یاد شده از امور کاملا جدی و مؤکد است.

از این گذشته هر گاه گویند، سخن خود را قاطعانه بیان کنند از نظر روانی در قلب شنونده بیشتر اثر می گذارد، مؤمنان را قوی تر و منکران را نرم تر می سازد

سوگندهای قرآن عموما دو مقصد را تعقیب می کند: نخست اهمیت مطلبی که سوگند به خاطر آن یاد شده و دیگر اهمیت خود این امور که مورد سوگند است، چرا که سوگند همیشه به موضوعات مهم یاد می شود، به همین دلیل این سوگندها فکر و اندیشه انسان را به کار می اندازد، تا درباره این موضوعات مهم عالم خلقت بیندیشد و از آن ها راهی به سوی خدا بگشاید. سوگندهای قرآن چهار نوع اند:

1. سوگند برای اثبات توحید، مثل آیه1 تا 4 سوره صافات.

2. سوگند بر حقیقت قرآن، مثل آیه75 تا 17 سوره واقعه.

3. سوگند بر حقیقت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)، مثل آیه1 تا 3 سوره یس.

4. سوگند بر اثبات جزا و وعده و وعیدش، مثل آیه1 تا6 سوره ذاریات.

ص: 461


1- عصر /1 و 2

اموری که قرآن به آنها سوگند یاد کرده است:

1. سوگند به قرآن

الف) سوگند به قرآن حکیم (1)

در این آیه به قرآن سوگند یادشده و صفت حکیم برای آن مورد استفاده قرارگرفته است در حالی که حکمت معمولا صفت شخص زنده و عاقل است و گویی خداوند قرآن را موجودی زنده و عاقل و رهبر و پیشوا معرفی می کند که می تواند درهای حکمت را به روی انسان بگشاید.(2)

ب) ص، سوگند به قرآنی که متضمن ذکر است ( که این آیات اعجاز الهی است)(3)

قرآن هم خودش ذکر است و هم دارای ذکر، ذکر به معنی یاد آوری و زدودن زنگار غفلت از صفحه دل، یاد خدا،یاد نعمت های الهی، یاد دادگاه بزرگی و رستاخیز و ياد هدف خلقت انسان است.(4)

ج) سوگند به کتابی (قرآن) که حقایقش آشکار است.(5)

قرآن کتابی است که حقایقش آشکار و مفاهیمش روشن و دلائل صدقش نمایان است و راههای هدایتش واضح و مبين و آشکار است.(6)

د) سوگند به این کتاب آشکار.(7)

قرآن کتابی است که محتوایش روشن، معارفش آشکار، تعلیماتش زنده، احکامش سازنده و برنامه هایش حساب شده است، کتابی که خود دلیل حقانیت خویش است، آفتاب آمد دليل آفتاب.(8)

ه ) ق، سوگند به قرآن مجيد. (9).

ص: 462


1- یس/1
2- يس /2
3- تفسیر نمونه، ج18، ص 315 و 316
4- ص /1
5- تفسیر نمونه، ج19، ص208
6- زخرف/2
7- دخان /2
8- تفسیر نمونه، ج21، ص
9- ق/1

«مجید» از ریشه «مجد» به معنی شرافت گسترده است و از آنجا که قرآن عظمت و شرافتی بی پایان دارد کلمه مجيد از هر نظر سزاوار آن است، ظاهرش زیبا، محتویاتش عظیم، دستورات آن عالی و برنامه هایش آموزنده و حیاتبخش است.(1)

2. سوگند به حق

فرمود: به حق سوگند، و حق می گویم.(2)

خداوند در پاسخ به ابلیس که تهدید کرد تمام انسانها را به جز مخلصين اغوا می کند فرمود: به حق سوگند، و حق می گویم، که جهنم را از تو و پیروانت همگی پر خواهم کرد.(3) خداوند خود حق است و جز حق و حقیقت نمی گوید.

3. سوگند به خداوند خالق

الف) سوگند به پروردگار آسمان و زمین (4)

خداوند برای اطمینان دادن به بندگان شکاک و دیر باور و ضعیف النفس و حریص سوگند یاد می کند که آن چه به شما در زمینه رزق و روزی و وعده های ثواب و عقاب قیامت وعده داده شده همه حق است و هیچ شک و تردیدی در آن نیست.(5)

ب) و سوگند به کسی که آسمان را بنا کرده.(6)

اصل خلقت آسمان با آن عظمت خیره کننده از شگفتی های بزرگ خلقت است و بناء و پیدایش این همه کواکب و اجرام آسمانی و نظامات حاکم بر آنها شگفتی دیگر و از آن مهمتر خالق این آسمان است.(7)

ج) و سوگند به کسی که زمین را گسترانیده.(8)

ص: 463


1- تفسیر نمونه، ج 22، ص227
2- ص 84٫
3- تفسیر نمونه، ج19، ص 350
4- ذاریات/23
5- تفسیر نمونه، ج 22، ص 336
6- شمس /5
7- تفسیر نمونه، ج27، ص 42
8- شمس/6

زمین گاهواره زندگی انسان و تمام موجودات زنده است که با تمام شگفتی ها: کوهها و دریاها، درهها و جنگل ها، چشمه ها و رودخانه ها، معادن و منابع گران بهایش، که هر کدام به تنهایی آیتی است از آیات حق، آیت و نشانه ی روشن خداوند است و از آن برتر و بالاتر خالق این زمین و کسی است که آن را گسترانیده.(1)

د) و سوگند به نفس آدمی و کسی که آن را منظم ساخته .(2)

همان انسانی که عصاره عالم خلقت و چکیده جهان ملک و ملکوت و گل سرسبد عالم آفرینش است، این خلقت بدیع که مملو از شگفتی ها و اسرار است آن قدر اهمیت دارد که خداوند به خودش و خالق آن يكجا قسم یاد کرده است، خداوند خالقی که نفس انسان را آفرید و آن را منظم و مرتب ساخت و قوا و نیرو و استعدادهای آن را تعدیل و تسویه نمود.(3)

ه) و سوگند به آن کسی که جنس مذکر و مؤنث را آفرید.(4) خداوند همه موجودات عالم، اعم از انسان و حیوان و نبات را از دو جنس مذکر و مؤنث آفرید و این یکی از نشانه ها و آیات بزرگ و روشن خداوند در آفرینش می باشد.(5)

4. سوگند به حروف الفبا: حم (6)

بعضی از مفسران در این جا «حم» را به عنوان سوگند تفسیر کرده اند که با سوگند دیگری که در آیه بعد می آید: (سوگند به این کتاب آشکار) دو سوگند پی در پی و متناسب را تشکیل می دهد، سوگند به حروف الفبا همچون حم، و سوگند به این کتاب مقدس که از این حروف تشکیل یافته است.(7)

5. سوگند به طوفان ها و ابرهای باران زا

سوگند به بادهایی که ابرها را به حرکت در می آورند ( و گرد و غبار و بذرهای گیاهان را)، و سپس سوگند به ابرهایی که بار سنگینی از باران باخود حمل می کنند.(8) خداوند با سوگند به بادها و ابرها فکر

ص: 464


1- تفسیر نمونه، ج27، ص 43
2- شمس /7
3- تفسیر نمونه، ج27، ص 44
4- ليل /3
5- تفسیر نمونه، ج27، ص 72
6- دخان /1
7- تفسیر نمونه، ج21، ص 146
8- ذاریات1و2

انسان را به آنها و ارتباط بین آنها متوجه می کند، بادهایی که ابرها را تولید می کند و آنها را بر دوش خود حمل می نماید و به هر سو می راند، ابرهایی که حامل باران اند، بارانی حیات بخش و زنده کنند، بارانی که زمین مرده را جان می دهد.(1)

6. سوگند به کشتی ها

و سپس سوگند به کشتی هایی که به آسانی به حرکت در می آیند. (2)

خداوند به کشتی هایی که بر رودخانه های عظیم و صفحه دریاها به آسانی به حرکت در می آیند سوگند یاد می کند و توجه انسان را به آن و تفکر در علت و اهمیت آن جلب می کند.

7. سوگند به فرشتگان

الف) و سوگند به فرشتگانی که کارها را تقسیم می کنند.(3)

این تقسیم کار که به فرشتگان نسبت داده شده است ممکن است مربوط به کل تدبیر این عالم باشد که گروه هایی از فرشتگان الهی به فرمان خدا تدبیر امور را بر عهده دارند و نیز با توجه به آیات قبل ممکن است این تقسیم کار مربوط به ارزاق و یا تقسیم قطرات باران بر مناطق روی زمین باشد.(4)

ب) سوگند به فرشتگانی که ارواح مجرمان را به شدت از بدن هایشان بر می کشند، و فرشتگانی که ارواح مؤمنان را با مدارا و نشاط جدا می سازند، و سوگند به فرشتگانی که در اجرای فرمان الهی با سرعت حرکت می کنند، و سپس بر یکدیگر سبقت می گیرند، و آنها که امور را تدبیر می کنند.(5) منظور از این سوگندها در مجموع فرشتگان است، در رابطه با اجرای کل فرمان های الهی که اجرای این فرمان ها در پنج مرحله تحقق مییابد، اول حرکت شدید نخستین به دنبال تصمیم گیری قاطع و بعد مرحله راه افتادن آرام و سپس سرعت گرفتن و پیشی جستن و در نهایت تدبیر امور و سامان دادن به کارها است که برنامه فرشتگان در زمینه قبض ارواح کفار و مؤمنان یکی از مصادیق مفهوم کلی است (6)

ص: 465


1- تفسیر نمونه، ج 22، ص308
2- ذاریات /3
3- ذاریات /4
4- تفسیر نمونه، ج 22، ص308
5- نازعات / 1تا5
6- تفسیر نمونه، ج26، ص 78

8 سوگند به آسمان

الف) قسم به آسمان که دارای چین و شکن های زیباست.(1)

تعبیر چین و شکن های آسمان یا به خاطر اشکال مختلف توده های ستارگان و صورتهای فلکی،یا به خاطر موج های جالبی است که در ابرهای آسمانی پیدا می شود و گاه به قدری زیباست که مدت ها چشم های انسان را متوجه خود می سازد و یا توده های عظیم کهکشان هاست که همچون پیچ و خم های موهای مجعد بر صفحه آسمان ظاهر می شود. بنابراین قرآن به آسمان و این کهکشان های عظیم که در آن روز چشم تیزبین علم و دانش بشر هنوز به آن نیفتاده بود سوگند یاد می کند.(2)

ب) و سوگند به سقف بر افراشته.(3)

منظور از سقف بر افراشته، آسمان است. تعبیر به سقف ممکن است از این نظر باشد که ستارگان و کرات آسمانی آن چنان سراسر آسمان را پوشانده اند و به سقفی می مانند، و نیز ممکن است اشاره به جو اطراف زمین باشد که قشر فشرده ای از هوا همچون سقف محکمی اطراف آن را فرا گرفته و آن را در برابر هجوم سنگ های آسمانی و اشعه زیانبار کیهانی به خوبی حفظ می کند.(4)

ج) سوگند به آسمان که دارای برج های بسیار است.(5)

برج در اصل به معنی قصر است و یا شیء ظاهر و آشکار. برجهای آسمان یا به معنی ستارگان درخشان و روشن است یا به معنی صورتهای فلکی، که در هر دو معنی حکایت از عظمت آن می کند، عظمتی که در آن زمان از نظر عرب دور بود ولی امروز شناخته شده است.(6)

د) سوگند به آسمان و کوبنده شب، و تو نمی دانی کوبنده شب چیست؟ همان ستاره درخشان و شکافنده تاریکی ها.(7)

ص: 466


1- ذاریات /7
2- . تفسیر نمونه، ج 22، ص313
3- طور/5
4- تفسیر نمونه، ج22، ص413
5- بروج /1
6- تفسیر نمونه، ج26، ص328
7- طارق/1 و 2و3

منظور از کوبنده شب (طارق) که خداوند به آن سوگند یاد کرده همان ستاره درخشان (نجم الثاقب) است. قرآن خودش طارق (شخصی که در شب وارد می شود و در را می کوبد) را تفسیر کرده، می گوید: این مسافر شبانه، همان ستاره درخشانی است که بر آسمان ظاهر می شود و به قدری بلند است که گویی می خواهد سقف آسمان را سوراخ کند و نورش بقدری خیره کننده است که تاریکی ها را می شکافد و به درون چشم آدمی نفوذ می کند. (ثاقب از ماده ثقب به معنی سوراخ کردن است) برخی عقیده دارند منظور از نجم الثاقب، ستاره زحل یا کیوان است. (1)

ه) سوگند به آسمان پر باران.(2)

«رجع»، از ماده «رجوع» به معنی بازگشت است و عرب به باران، رجع می گوید به خاطر این که آبی از زمین و دریاها برخاسته، از طریق ابرها و باران به سوی زمین بر می گردد، یا این که در فواصل مختلف بارش باران تکرار می شود. بعضی دیگر در مورد آیه « و السَّماءِ ذاتِ الرَّجع» می گویند، و آن تکرار گردش کواکب آسمان و بازگشت آنها به حالت نخستین در طی دوران های مختلف است. در این آیه خداوند به آسمان که صاحب باران است سوگند یاد می کند.(3)

و) و قسم به آسمان و کسی که آن را بنا کرده (4)

خداوند به آسمان با عظمت و پرشگفتی و خالق این شگفتی عظیم و خیره کننده، سوگند یاد می کند.

9. سوگند به ستارگان آسمان

الف) سوگند به ستاره هنگامی که افول می کند.(5)

این آیه سوگند به همه ستارگان آسمان است که از نشانه های بارز عظمت خداوند و از اسرار بزرگ جهان آفرینش و از مخلوقات فوق العاده عظیم پروردگار است و تکیه بر غروب آنها در حالی که طلوع آن بیشترجلب توجه می کند به خاطر آن است که غروب

ص: 467


1- تفسیر نمونه، ج26، ص 360 و 361
2- طارق /11
3- تفسیر نمونه، ج26، ص 372 و 373
4- شمس /5
5- نجم /1

ستارگان دلیل بر حادث آنها می باشد و نیز دلیلی است بر نفی عقیده ستاره پرستان.(1)

ب) سوگند به ستارگانی که باز می گردند، حرکت می کنند و از دیده ها پنهان می شوند.(2) اگر در چند شب متوالی چشم به آسمان بدوزیم متوجه می شویم که ستارگان آسمان گروهی، تدریج طلوع می کنند و با هم غروب می نمایند. بی آن که تغییری در فواصل آنها به وجود آید. تنها پنج ستاره است که از این قانون کلی مستثناء اند، اینها عضو خانواده منظومه شمسی اند. (عطارد، زهره، مریخ، مشتری و زحل)، یعنی در لابلای ستارگان حرکت می کنند و حرکات آنها به خاطر نزدیکیشان به ما است و گرنه سایر ستارگان هم دارای حرکاتی هستند، ولی به خاطر فاصله دورشان از ما، حرکاتشان برایمان نا محسوس است. حرکات آنها روی خط مستقیم نیست و به نظر میرسد که مدتی سیر می کنند بعد کمی بر می گردند، دو مرتبه به سیر خود ادامه می دهند و سرانجام به هنگام طلوع سپیده صبح و آفتاب پنهان می شوند. قرآن می خواهد با این سوگندهای پر معنی و آمیخته با ابهام اندیشه ها را به حرکت در آورد و متوجه وضع خاص و استثنایی این ستارگان در میان خیل عظیم ستارگان آسمان کند تا بیشتر در آن تفکر کنند و به عظمت پدید آورنده این دستگاه عظیم آشناتر شوند.(3)

ج) سوگند به آسمان و کوبنده شب. و تو نمی دانی کوبنده شب چیست؟

همان ستاره درخشان و شکافنده تاریکی ها (4)

10. سوگند به جایگاه ستارگان و محل طلوع و غروب آنها

مطلب آن قدر روشن است که نیاز نیست به این که به سقوط ستارگان سوگند یاد کنیم،ولی یاد می کند.(5)

ص: 468


1- تفسیر نمونه، ج 22، ص478
2- تکویر /15 و 16
3- تفسیر نمونه، ج26، ص 189 تا 191
4- طارق / 1 و 2 و 3
5- واقعه /75 و 76

خداوند به جایی که هر ستاره در آسمان دارد، یا به سقوط ستارگان در روز قیامت و یا به محل سقوط، طلوع و غروب ستارگان سوگند می خورد.(1)

11. سوگند به دریای برافروخته

و سوگند به دریای مملو و برافروخته.(2)

دریای بر افروخته (بحر مسجور) یا اقیانوس های کره زمین است که در آستانه قیامت برافروخته می شود و سپس منفجر می گردد و یا دریایی از مواد مذاب است که در دل کره زمین قرار داد.(3)

12. سوگند به کوه طور

سوگند به کوه طور.(4)

کوه طور همان سینا است کوهی که در آنجا وحی بر حضرت موسی (علیه السلام) نازل می شد، که یکی از مکان های مقدس روی زمین است که وحی الهی در آن جا نازل می گشت.(5)

13. سوگند به کتابی که نوشته شده است

و سوگند به کتابی که نوشته شده است، در صفحه ای گسترده.(6) بعضی کتاب نوشته شده را اشاره به لوح محفوظ، و بعضی به قرآن مجید، و بعضی به نامه اعمال و بعضی به تورات که بر موسی (علیه السلام) نازل شد می دانند، ولی به تناسب آیات دیگر این تعبیریا اشاره به تورات است و یا همه کتب آسمانی.(7)

14. سوگند به بیت المعمور

وسوگند به بیت المعمور.(8)

ص: 469


1- ترجمه تفسیر المیزان، ج37، ص 280 و 281
2- طور/6
3- تفسیر نمونه، ج 22، ص 414
4- طور/1
5- تفسیر نمونه، ج 22، ص411
6- طور/ 2و3
7- تفسیر نمونه، ج 22، ص 411
8- طور/4

بعضی بیت المعمور را اشاره به خانه ای میدانند که در آسمانها محاذی خانه کعبه است و با عبادت فرشتگان، معموروآباد است، طبق روایتی هر روز هفتاد هزار فرشته به زیارت آن می آیند و هرگز بار دیگر به سوی آن باز نمی گردند. بعضی آن را به کعبه و خانه خدا در زمین تفسیر کرده اند که به وسیله زوار و حاجیان همواره معمور و آباد است و کعبه نخستین خان های است که برای عبادت در روی زمین ساخته و آباد شده است. و بعضی دیگر گفته اند منظور از آن خانه قلب مؤمن است که با ایمان و ذکر خدا، آباد است.(1)

15. سوگند به قلم

نون، سوگند به قلم و آنچه را با قلم می نویسند.(2)

این آیه سوگند به همان چیزی است که سرچشمه پیدایش تمام تمدنهای انسانی و پیشرفت و تکامل علوم و شکل گرفتن مذهبها و سرچشمه هدایت و آگاهی بشر است. روزگاری که این آیات نازل گشت نویسنده و ارباب قلمی در آن محیط وجود نداشت، سوگند به قلم یاد کردن در چنین محیطی عظمت خاصی دارد. بعضی از مفسران قلم را در این آیه به قلمی تفسیر کردهاند که فرشتگان بزرگ خدا وحی آسمان را با آن می نویسند و یا نامه اعمال آدمیان را با آن رقم می زنند،(3)

16. سوگند به آن چه می بینید و آن چه نمی بینید

سوگند می خورم به آن چه می بینید، و آن چه نمی بینید.(4)آنچه را انسان ها می بینند و نمی بینند به تعبیری سراسر عالم شهود و غیب را شامل میشود،یا به معنی عالم خلقت و خالق عالم است، یا نعمت های ظاهری و باطنی،یا انسانها و فرشتگان، یا اجسام و ارواح و یا دنیا و آخرت است .(5)

17. سوگند به شب و اوصافش

الف) و سوگند به شب هنگامی که دامن برچیند و پشت كند.(6)

ص: 470


1- تفسیر نمونه، ج 22، ص 412
2- قلم /1
3- تفسیر نمونه، ج24، ص369 و 370
4- حاقه /38 و 39
5- تفسیر نمونه، ج24، ص475
6- مدثر/33

شب گرچه آرام بخش است و خاموش و هنگام راز و نیاز عاشقان حق، اما این شب تاریک آن زمان جالب است که پشت کند و رو به صبح و روشنی پیش رود.(1)

ب) و قسم به شب هنگامی که پشت کند و به آخر رسد.(2)

شب یکی از مواهب بزرگ الهی است، هم مایه آرامش روح و جسم است و هم سبب تعديل حرارت آفتاب و ادامه حیات موجودات، ولی تکیه روی پایان شب ممکن است به خاطر این باشد که رو به سوی روشنایی و نور می رود و از این گذشته بهترین زمان برای نیایش و عبادت پروردگار است و آغاز حرکت و جنبش در عالم حیات.(3)

ج) و سوگند به شب و آن چه را جمع آوری می کند.(4)

سوگند به شب به خاطر آثار و اسرار زیادی است که در آن نهفته شده است. بازگشت انواع حیوانات و پرندگان و حتی انسان ها به خانه ها و لانه های خود به هنگام شب است که نتیجه آن آرامش و آسایش عمومی جانداران می باشد و یکیاز اسرار و آثار پر اهمیت شب محسوب می شود.(5)

د) و سوگند به شب های دهگانه.(6)

منظور از شب های ده گانه به نقل مشهور همان شب های ده گانه ذی الحجه است که شاهد بزرگترین و تکان دهنده ترین اجتماعات عبادی سیاسی مسلمین جهان است. بعضی نیز آن را به ده شب آخر ماه مبارک رمضان که شب های قدر در آن است تفسیر کرده اند و بعضی آن را به شب های آغاز ماه محرم.

ص: 471


1- تفسیر نمونه، ج25، ص 247
2- تكویر/17
3- تفسیر نمونه، ج26، ص192
4- انشقاق /17
5- تفسیر نمونه، ج26، ص314
6- فجر /2

در بعضی از روایاتی که اشاره به بطون قرآن می کند فجر(1) به وجود حضرت مهدی (عج) و ليال عشر"(2) به ده امام قبل از او و شفع (3) که در آیه بعد می آید به حضرت علی (علیه السلام) و فاطمه زهرا(علیها السلام) تفسیر شده است.

به هر حال سوگند به این شب های ده گانه به هر تفسیری که باشند دلیل بر اهمیت فوق العاده آنها است چرا که همیشه سوگند به امور مهم یاد می شود.(4)

ه) و سوگند به شب هنگامی که به سوی روشنایی روز حرکت می کند، که پروردگارت در کمین ظالمان است. (5)

گویی شب موجود زنده است و دارای حس و حرکت که در تاریکی خود گام بر میدارد و به سوی صبحی روشن حرکت می کند. قسم به آن تاریکییاد شده که رو به سوی روشنایی است، تاریکی متحرک نه ایستاده و ثابت، تاریکی آن گاه وحشتناک است که به صورت ثابت در آید، اما اگر در آن حرکتی باشد به سوی نور، پر ارزش است.(6)

و) و قسم به شب آن هنگام که صفحه زمین را بپوشاند.(7)

شب با تمام حرکات و آثارش که از یک سو حرارت آفتاب روز را تعدیل می کند و از سوی دیگر مایه آرامش و استراحت همه موجودات زنده است، همچون پرده ای است که بر صفحه زمین می افتد که اگر تاریکی شب نبود و آفتاب پیوسته می تابید آرامشی وجود نداشت، زیرا حرارت سوزان آفتاب همه چیز را نابود می کرد.(8)

ز) قسم به شب در آن هنگام که جهان را بپوشاند.(9)

ص: 472


1- فجر /1
2- فجر /2
3- فجر /3
4- تفسیر نمونه، ج26، ص443
5- فجر /4
6- تفسیرنور، ج26، ص 446
7- شمس /4
8- تفسیر نمونه، ج27، ص 41
9- ليل /1

تاریکی شب همچون پرده ای بر نیمی از کره زمین می افتد و آن را زیر پوشش خود قرار می دهد و چهره روز و آفتاب عالم تاب را می پوشاند.(1)

ح) و سوگند به شب در آن هنگام که آرام گیرد.(2)

آنچه در شب مهم است همان آرامشی است که بر آن حکم فرما است و طبعأ اعصاب و روح انسان را در آرامش فرو می برد و برای تلاش و کوشش فرداو فرداها آماده می سازد و از این نظر نعمت بسیار مهمی است که شایسته است به آن سوگند یاد شود.(3)

18. سوگند به صبح و اوصافش

الف) و سوگند به صبح هنگامی که چهره بگشاید.(4)

طلوع صبح که پایانگر شب تاریک است بسیار زیبا و دل انگیز است که هر انسانی را به وجد و نشاط می آورد و غرق در نور و صفا می کند.(5)

ب) و قسم به صبح هنگامی که تنفس کند.(6)

قرآن صبح را به موجود زندهای تشبیه کرده که نخستین تنفسش با طلوع سپیده آغاز می شود و روح حیات در همه موجودات می دهد. و به خاطر این عظمت صبح است که به آن سوگند یاد شده است.(7)

ج) به سپیده دم سوگند.(8)

از آنجا که نور صبح تاریکی شب را می شکافد از آن تعبیر به فجر شده است، آغاز حاکمیت نور و پایان گرفتن ظلمت و تاریکی، آغاز جنبش و حرکت موجودات زنده و پایان یافتن خواب و سکوت است و به خاطر این حیات خداوند به صبح سوگند یاد می کند.

ص: 473


1- تفسیر نمونه، ج27، ص 70
2- ضحی/2
3- تفسیر نمونه، ج27، ص97
4- مدثر/34
5- تفسیر نمونه، ج25، ص 247
6- . تکویر /18
7- تفسیر نمونه / ج26، ص 192
8- فجر /1

برخی این آیه را به معنی فجر آغاز محرم که آغاز سال جدید است و بعضی به فجر روز عید قربان که مراسم مهم حج در آن انجام می گیرد و بعضی دیگر به صبحگاهان ماه مبارک رمضان و يا فجر صبح جمعه، تفسیر کرده اند.(1)

19. سوگند به ماه

الف) سوگند به ماه.(2)

ذکر سوگند به ماه به خاطر آن است که یکی از آیات بزرگ الهی است، هم از نظر خلقت و هم گردش منظم، و هم نور و زیبایی، و هم تغییرات تدریجی که خود تقویم زنده ای برای مشخص ساختن روزهاست.(3)

ب) و سوگند به ماه آن گاه که بدر کامل می شود.(4)

کمال نور ماه در شب چهاردهم است که ماه در این حالت جلوه فوق العاده ای دارد که تمام چشم ها را به سوی خود جلب می کند، نور و فروغ آن صفحه زمین را روشن می کند، روشنایی کم رنگی که مزاحم آرامش شب نیست و در عین حال راه را برای رهروان شب می گشاید، لذا آیتی از آیات بزرگ خداوند است و به همین دلیل خداوند در قرآن به آن سوگند یاد می کند.(5)

ج) و سوگند به ماه در آن هنگام که بعد از آن (خورشید) در آید.(6)

این تعبیر در حقیقت اشاره به ماه در موقع بدر کامل یعنی شب چهاردهم است، زیرا ماه در شب چهاردهم تقریبا مقارن غروب آفتاب سر از افق مشرق بر می دارد و چهره پر فروغ

ص: 474


1- تفسیر نمونه، ج26، ص 442 و 441
2- مدثر/32
3- تفسیر نمونه، ج25، ص 246
4- انشقاق/18
5- تفسیر نمونه، ج26، ص 315
6- شمس /2

خود را ظاهر کرده و سلطه خویش را بر پهنه آسمان تثبیت می کند و چون از هر زمان جالب تر و پر شکوهتر است به آن سوگند یاد شده است.(1)

20. سوگند به روز رستاخیز

الف) سوگند به روز قیامت (2)

به روز قیامت سوگند یاد شده که قیامت و رستاخیزی هست و مسأله قيامت و رستاخیز آن چنان مسلم شمرده شده که حتی در برابر منکران می توان به آن سوگند یاد کرد.

ب) و سوگند به آن روز موعود.(3)

منظور از روز موعود، روز قیامت و رستاخیز است، همان روزی که تمام انبیاء و پیامبران الهی آن را وعده داده اند و صدها آیه قرآن مجید از آن خبر می دهد، همان روزی که میعاد و وعد گاه همه، اولین و آخرین است و روزی است که باید حساب همگان تصفیه شود.(4)

21. سوگند به شفق

سوگند به شفق (5)

آمیخته شدن روشنایی روز به تاریکی شب در آغاز شب را شفق گویند، از آن جا که ظهور و شفق خبر از یک حالت تحول و دگرگونی عمیق در جهان می دهد و اعلام پایان روز و آغاز شب است، به علاوه جلوه و زیبایی خاصی دارد و از همه گذشته وقت نماز مغرب است، خداوند به آن سوگند یاد فرموده تا همگان را وادار به اندیشه در این پدیده زیبای آسمانی کند.(6)

22. قسم به شاهد و مشهود

و سوگند به شاهد و مشهود. (7)

ص: 475


1- تفسیر نمونه، ج27، ص 40
2- قیامت /1
3- بروج/2
4- تفسیر نمونه، ج26، ص 329
5- انشقاق/16
6- تفسیر نمونه، ج26، ص313 و 314
7- بروج /3

در مورد شاهد و مشهود تفسیرهای بسیار فراوانی ذکر کرده اند که مهمترین آنها چنین است: شاهد شخص پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است(1) ومشهود همان روز قیامت است (2) ويا شاهد گواهان عمل انسانند، مانند اعضای پیکر او (3) و مشهود انسانها و اعمال آنها هستند.(4)

23. سوگند به زمین و اوصافش الف) سوگند به زمین پر شکاف ( که گیاهان از آن سر بر می آورنده) (5)

این آیه اشاره به شکافتن زمین های خشک و سخت و بعد از نزول باران و رشد و نمو گیاهان از دل زمین دارد. در حقیقت این سوگند اشاره ای است به احیای زمین های مرده به وسیله باران (6) ودلیلی است روشن بر مسأله رستاخیز.(7)

ب) قسم به زمین و کسی که آن را گسترانید.(8)

زمين گاهواره زندگي انسان و تمام موجودات زنده است و نشانه اي از قدرت و عظمت خداوند خداوند سبحان.

26. قسم به زوج و فرد

و سوگند به زوج و فرد.(9)

در مورد زوج (شفع) و فرد (وتر) قول های فراوانی آورده شده که مهمترین آنها چنین است:

ص: 476


1- احزاب /45
2- هود /103
3- . نور /24
4- تفسیر نمونه، ج26، ص 329 تا 332
5- طارق /12
6- طارق / 12 و 13
7- تفسیر نمونه، ج26، ص 373
8- شمس/6
9- فجر /3

الف) خداوند به كل اعداد که از زوج و فرد تشکیل شده است سوگند یاد کرده، اعدادی که همه محاسبات و نظام ها بر محور آن می چرخد و سراسر عالم هستی را فرا می گیرد.

ب) منظور از شفع مخلوقات است چرا که همه آنها دارای زوج و قرینی هستند و منظور از وتر خدا است که هیچ شبیه و نظیر و مانندی ندارد، به علاوه ممکنات همگی مرکب از ماهیت و وجود هستند و تنها هستی بی انتها و بدون ماهیت ذات پاک خداوند است.

ج) منظور نمازها است که بعضی از نظر تعداد رکعات زوج است و بعضی فرد، یا اینکه منظور همان نماز شفع و وتر است که در آخر نافله شب خوانده می شود.

د) منظور از شفع روز «ترويه» (هشتم ماه ذی الحجه است که حاجیان آماده کوچ به عرفات می شوند) و وتر روز عرفه» است که حاجیان در عرفاتند. یا شفع روز عید قربان و وتر روز عرفه است.(1)

25. سوگند به شهر مقدس مکه

الف) قسم به این شهر مقدس (مکه).(2)

شرافت و عظمت سرزمین مکه ایجاب می کند که خداوند به آن سوگند یاد نماید، چرا که نخستین مرکز توحید و عبادت پروردگار یعنی خانه کعبه در آن ساخته شده و انبیای بزرگ الهی گرد این خانه طواف کرده اند.(3)

ب) و قسم به این شهر امن (مکه).(4)

مکه سرزمینی است که حتی در عصر جاهلیت به عنوان منطقه امن و حرم خدا شمرده می شد و کسی در آن جا حق و تعرض به دیگری نداشت. حتی مجرمان و قاتلان وقتی به آن سرزمین می رسیدند در امنیت بودند. این سرزمین در اسلام اهمیت فوق العاده ای دارد،

ص: 477


1- تفسیر نمونه، ج26، ص 444 و 445
2- بلد/1
3- تفسیر نمونه، ج27، ص 8
4- تین /3

حيوانات و درختان و پرندگان تا رسد به انسان ها، باید از امنیت خاصی در آن جا برخوردار باشند.(1)

26. قسم به پدر و فرزندش

و سوگند به پدر و فرزندش.(2)

در مورد پدر و فرزند، تفسیرهایی ذکر کرده اند، از جمله: نخست این که، منظور از پدر، حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) و از پسر حضرت اسماعیل ذبیح است.

دیگر این که، منظور آدم و فرزندانش می باشد. سوم این که، منظور آدم و پیامبرانی هستند که از دودمان او برخاسته اند. چهارم این که، منظور سوگند به هر پدر و فرزندی است. که از این موارد، مورد اول مناسبتر است.(3)

27. سوگند به روز و اوصافش

الف) و سوگند به روز هنگامی که صفحه زمین را روشن سازد.(4)

قسم به روز هنگامی که خورشید را ظاهر می کند، سوگند به این پدیده مهم آسمانی به خاطر تأثير فوق العاده آن در زندگی بشر و تمام موجودات زنده است، چرا که روز رمز حرکت و جنبش و حیات است و تمام تلاش ها و کوشش های زندگی معمولا در روشنایی روز صورت می گیرد.(5)

ب) و قسم به روز هنگامی که تجلی کند.(6)

سپیده صبح پرده ظلمانی شب را می شکافد و تاریکی ها را به عقب می راند و بر تمام پهنه آسمان حاکم می شود و همه چیز را غرق نور و روشنایی می کند، همان نوری که عامل حرکت و حیات و مایه پرورش تمام موجودات زنده است.(7)

ص: 478


1- تفسیر نمونه، ج27، ص 140 و 141
2- بلد /3
3- تفسیر نمونه، ج27، ص9
4- شمس /3
5- تفسیر نمونه، ج27، ص41
6- ليل /2
7- تفسیر نمونه، ج27، ص71

ج) قسم به روز در آن هنگام که آفتاب بر آید(و همه جا را فرا گیرد)(1)

«ضحی» به معنی اوایل روز است آن موقعی که خورشید در آسمان بالا بیاید و نور آن برهمه جا مسلط شود و این در حقیقت بهترین موقع روز است.(2)

28. سوگند به خورشید

به خورشید و گسترش نور آن سوگند.(3)

خورشید مهمترین و سازنده ترین نقش را در زندگی انسان و تمام موجودات زنده زمینی دارد، زیرا علاوه بر این که منبع نور و حرارت است و این دو از عوامل اصلی زندگی انسان به شمار می رود، منابع دیگر حیاتی نیز از آن مایه می گیرند. گسترش نور آفتاب در هنگامی است که خورشید از افق بالا بیاید و نور آن همه جا را فرار گیرد، زمانی که موقع سلطه نور آفتاب بر زمین است.(4)

29. سوگند به نفس آدمی

الف) و سوگند به نفس لوامه، وجدان بیدار و ملامت گر( که رستاخیز حق است)(5)

یکی از دلایل وجود معاد، وجود محکمه وجدان و نفس لوّامه در درون جان انسان است که به هنگام انجام کار نیک روح آدمی را مملو از شادی و نشاط می کند و از این طریق به او پاداش می دهد و به هنگام انجام کار زشت یا ارتکاب جنایت روح او را سخت در فشار قرار داده و مجازات و شکنجه می کند.(6)

ب) و سوگند به نفس آدمی و آن کس که آن را منظم ساخته.(7)

در این آیه مناسبتر است که نفس را شامل هم جسم و هم روح انسان بدانی، چرا که شگفتی های قدرت خداوند هم در جسم است و هم در جان و اختصاص به یکی از این دو

ص: 479


1- ضحی/1
2- تفسیر نمونه، ج27، ص 96
3- شمس/1
4- تفسیر نمونه، ج27، ص 39
5- قیامت/2
6- تفسیر نمونه، ج25، ص 275 و 276
7- شمس /7

ندارد. این آیه اشاره به عظمت و اهمیت نفس آدمی دارد، عظمتی ما فوق تصور و آمیخته با ابهام که انسان را به صورت یک موجود ناشناخته معرفی می کند.(1)

30. قسم به تين و زيتون

قسم به انجیر و زیتون.(2)

بعضی آیه را اشاره به همان دو میوه معروف انجیر و زیتون می دانند که خواص غذایی و درمانی فوق العاده زیادی دارد، بعضی معتقدند که منظور از آن دو کوهی است که شهر دمشق و بیت المقدس بر آن ها قرار گرفته اند،بعضی تین را اشاره به دوران آدم (علیه السلام) دانسته اند، چرا که لباسی که آدم و حوا در بهشت پوشیدند از برگ درختان انجیر بود و زیتون را اشاره به دوران نوح (علیه السلام) می دانند، زیرا در آخرین مراحل طوفان، نوح (علیه السلام) کبوتری را رها کرد تا درباره پیدا شدن خشکی جستجو کند او با شاخه زیتونی باز گشت و نوح فهمیده که طوفان پایان گرفته و خشکی از زیر آب ظاهر شده است.(لذا شاخه زیتون رمز صلح و امنیت است) (3)

31. قسم به طور سینین

و سوگند به طور سینین.(4)

طور سینین همان طور سيناء است که واقع در صحرای سیناء می باشد و در آن جا درختان پربار زیتون وجود دارد، همان کوهی که موسی (علیه السلام) به هنگام مناجات به آن جا می رفت.

32. قسم به جهادگران و اوصافشان

الف) سوگند به اسبان دونده ای که نفس زنان ( به سوی میدان جهاد) پیش رفتند.(5)

سوگند به اسب هایی که با سرعت به سوی میدان جهاد پیش می روند و از آنجایی که جهاد امر مقدسی است این حیوانات نیز در این مسیر مقدس آن چنان ارزش پیدا می کنند

ص: 480


1- تفسیر نمونه، ج27، ص 44 و 45
2- تين /1
3- تفسیر نمونه، ج27، ص 139 و 140
4- تین /2
5- عادیات /1

که شایسته است به آنها سوگند یاد شود.(1)

ب) و سوگند به آن اسب هایی که بر اثر برخورد سُمّشان به سنگ های بیابان جرقه های آتش افروختند، و با دمیدن صبح بر دشمن یورش بردند، و گرد و غبار به هر سو پراکنده کردند.(2)

اسبان مجاهدانی که چنان با سرعت به سوی میدان نبرد حرکت می کنند که از اثر برخورد سم آنها به سنگ های بیابان جرقه ها می پرد.(3)

جهاد آن چنان عظمتی دارد که حتی نفس های اسب های مجاهدین، شایسته سوگند است و همچنین جرقه های ناشی از برخورد سم شان به سنگها و همچنین گرد و غباری که در فضا پخش می کنند. آری گرد و غبار صحنه جهاد هم پر ارزش و با عظمت است.(4)

33. قسم به عصر

به عصر سو گند.(5)

در تفسیر این آیه مفسران احتمالات زیادی گفته اند، از جمله مهمترین آنها عبارتند از:

1. آیه اشاره به همان وقت عصر (بعدازظهر) دارد، به قرنیه این که در بعضی از آیات قرآن به آغاز روز سوگند یاد شده است. چرا که عصر زمان دگرگونی نظام زندگی و حیات است و کارهای روزانه پایان می گیرد.

2. آیه اشاره به سراسر زمان تاریخ بشریت دارد که مملو از درس های عبرت و حوادث تکان دهنده و بیدارگر است و روی همین جهت عظمتی دارد که شایسته سوگند الهی است.

ص: 481


1- تفسیر نمونه، ج27، ص243
2- عادیات / 2و3و4
3- تفسیر نمونه، ج27، ص 241
4- تفسیر نمونه، ج27، ص 247
5- عصر /1

3. بعضی روی قسمت خاصی از این زمان مانند عصر قیام پیامبر (صلی الله علیه و آله) و یا عصر قیام مهدی (عج) که دارای ویژگی و عظمت خاصی در تاریخ بشر بوده و هست انگشت گذارده و سوگند را ناظر به آن می دانند.(1).(2)

ص: 482


1- تفسیر نمونه، ج27، ص293 و 294
2- منابع مورد استفاده در این بحث: مجلدات 18 و 19و21و 22 و 24 و 25 و 26 و 27 تفسیر نمونه - آشنایی با قرآن شهید مطهری ج 8 ص 241 و ج 10 ص 179 و 180 ترجمه تفسير الميزان ج39، ص 395 و 396 - تفسیر نوین، محمد تقی شریعتی ج اول ص 54 تا 56 - پرتوی از قرآن، آیت الله طالقانی، جاول از جز سی ص 77 و 78

فصل نهم: دانستنی هایی از قرآن کریم

اشاره

ص: 483

ص: 484

جهان ماوراي طبيعت

عالم غيب: یکی از پایه های مهم جهان شناسی اسلامی، تفکیک میان عالم غيب و عالم شهادت است. غیب و شهادت به معنای پنهان و آشکار است. مقصود از غیب، چیزی است که از حوزه ادراک و آگاهی خارج باشد، بر خلاف شهادت که قابل ادراک است. از اینجا روشن می شود که معنای غیب و شهادت معنایی نسبی است. یعنی ممکن است شيء واحدی نسبت به شخص خاص با قوه ادراکی خاصی، غیب باشد و نسبت به شخصی دیگر باقوه ادراکی دیگری شهادت، تلقی گردد.

مقصود از عالم غیب، بخشی از هستی است که از حيطه حواس بشر خارج است و با ادراک حسی متعارف قابل درک نیست. در بینش اسلامی، بخشی از هستی برای انسان غیب است و چنین نیست که همه واقعیت های جهان و موجودات خارج از وجود انسان، محسوس باشند و بتوان از طریق تجربه حسی به شناخت آنها دست یافت. ذات اقدس الهی، فرشتگان، پدیده وحی، ملكوت، جبروت، لاهوت، روح، برزخ و قیامت نمونه هایی از عالم غیب اند. قرآن کریم ایمان به غیب را نخستین ویژگی پرهیزگاران و پیش شرط هدایت یابی آدمیان می داند.(1)

البته بخش غیبی عالم تنها برای موجوداتی که علم و آگاهی آنان محدودیت دارد، مطرح است و در نتیجه برای خداوند که دانای مطلق است، چنین تفکیکی بی معنا است. از همین رو قرآن مجید خداوند را «عالم الغيب والشّهاده»(2) و«علاّم الغيوب»(3)

ص: 485


1- بقره/2و3
2- توبه /94
3- توبه /78

می شناساند و معرفی می کند. تفکیک غیب از شهادت بدین معنا است که هستی در عالم طبیعت محدود نمی گردد، بلکه عالم محسوسات تنها یکی از عوالم هستی و در واقع پست ترین آنها از حيث رتبه وجودی است و عوالم برتری وجود دارد که ادراک حسی در نمی آیند مانند عالم لاهوت و جبروت و ملکوت. قرآن در مقام تأكيد بر وجود عالم نا محسوس در ورای جهان طبیعت به هر دو سوگند یاد می کند: سوگند یاد می کنم به آنچه می بینید و آنچه نمی بینید.(1)

غیب و شهود دو نقطه مقابل یکدیگرند، عالم شهود، عالم محسوسات است و جهان غیب، ماوراء حس، زیرا غیب در اصل به معنی چیزی است که پوشیده و پنهان است و چون عالم ماوراء محسوسات از حس پوشیده است به آن غیب گفته می شود، قرآن کریم می فرماید: خداوندی که به غیب و شهود، پنهان و آشکار دانا است و او است خداوند بخشنده و رحیم(2)، پس عالم غیب و شهود در برابر علم بی پایان خداوند یکسان است. ایمان به غیب درست نخستین نقطه ای است که مؤمنان را از غیر آنها جدا می سازد. مؤمنان مرزجهان ماده را شکافته و خویشتن را از چهار دیواری آن گذرانده اند، آنها با این دید وسیع با جهان فوق العاده بزرگتری ارتباط دارند در حالی که مخالفان آنها اصرار دارند انسان را همچون حیوانات در چهاردیواری جهان ماده محدود کنند.(3)

در قرآن می خوانیم: آگاه باشید که عالم خلق و امر از آن خداوند است (4)،بعضی از فلاسفه مایلند که عالم خلق را عالم ماده و عالم امر را عالم ماوراء ماده، بدانند زیرا عالم خلق جنبه تدریجی دارد و این خاصیت جهان ماده یا شهود است و عالم امر جنبه دفعی و فوری دارد و این خاصیت جهان ماوراء ماده یا غیب است.(5)

عالم شهود همان عالم طبیعت است که عناصر و موجودات گوناگون و متنوعی چون آسمان، زمین، اجرام آسمانی، پدیده های زمینی، گیاهان و انسان را شامل می شود.

ص: 486


1- حاقه / 38 و 39
2- حشر /22
3- تفسیر نمونه، ج 1، ص 70 و 71
4- اعراف /54
5- تفسیر نمونه، ج 6، ص207

آفرینش عالم شهود و جهان طبیعت از پارهای آیات قرآن کریم چنین بر می آید که جهان طبیعت در طی شش روز آفریده شده است که این بحث در هفت مورد از آیات قرآن آمده است.(1)حال این سوال مطرح می شود که قبل از آفرینش زمین و آسمان، شب و روزی وجود نداشت که آسمان و زمین در آن آفریده شود چون شب و روز از گردش زمین به دور خود و در برابر نور آفتاب به وجود می آید. به علاوه پیدایش مجموعه جهان در شش روز، یعنی کمتر از یک هفته چیزی است بر خلاف علم، زیرا علم می گوید، میلیاردها سال طول کشید تا زمین و آسمان به وضع کنونی در آمد.

ولی با توجه به مفهوم وسیع کلمه «يوم» (روز) و معادل آن در زبانهای دیگر، پاسخ این سوال روشن است، زیرا بسیار می شود که یوم به معنی یک دوران به کار می رود، خواه این دوران یک سال باشد یا صدسال با یک میلیون سال و یا میلیاردها سال. شواهدی که این حقیقت را ثابت می کند و نشان می دهد یکی از معانی يوم همان دوران است، فراوان می باشد:

1. در قرآن صدها بار کلمه یوم و ایام به کار رفته است و در بسیاری از موارد به معنی شبانه روز معمول نیست، مثلا تعبیر از عالم رستاخیز به «يوم القيامه» نشان می دهد که مجموعه رستاخیز که دورانی است بسیار طولانی، به عنوان «روز قیامت» شمرده شده است، از تعدادی از آیات قرآن استفاده می شود که روز رستاخیز و محاسبه اعمال مردم پنجاه هزار سال طول می کشد.(2)

2. در متن کتب لغت نیز می خوانیم که یوم گاهی به مقدار زمان میان طلوع و غروب آفتاب گفته می شود و گاهی به مدتی از زمان، هر مقدار گفته می شود.

3. در روایات وسخنان پیشوایان دینی نیز کلمه یوم به معنی دوران، بسیار آمده است، چنان که امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در نهج البلاغه می فرماید: دنیا برای تو دو روزاست، روزی به سود تو است و روزی به زیان تو.

ص: 487


1- يونس /3، هود /7، فرقان /59، اعراف/54، سجده /4، ق/38، حدید/42
2- معارج/4 488

4. در گفتگو روزمره و اشعار شعرا در زبانهای مختلف کلمه يوم و معادل آن نیز به معنی دوران، زیاد دیده می شود. مثلا می گوئیم، کره زمینیک روز گداخته و سوزان بود و روز دیگر سرد شد و آثار حیات در آن آشکار گردید، در حالی که دوران گداختگی زمین به میلیاردها سال بالغ می شود.

پس در نتیجه خداوند مجموعه زمین و آسمان را در شش دوران متوالی آفریده است، هر چند این دورانها گاهی به میلیونها یا میلیاردها سال بالغ شده است. این دوران های ششگانه احتمالا به ترتیب ذیل بوده است:

1. روزی که همه جهان به صورت توده گازی شکلی بوده که با گردش به دور خود از هم جدا گردید و کُرات را تشکیل داد.

2. این کرات تدریج به صورت توده مذاب و نورانی و یا سرد و قابل سکونت در آمدند.

3. روز دیگر منظومه شمسی تشکیل یافت و زمین از خورشید جدا شد.

4. روز دیگر زمین سرد شد و آماده حیات گردید.

5.سپس گیاهان و درختان در زمین آشکار شدند.

6. سرانجام حیوانات و انسان در روی زمین ظاهر گشتند.

خداوند پس از آفرینش و زمین، زمام و رهبری آنها را بدست گرفت.(1)

پس جهان هم در آفرینش و هم در بقا و ادامه هستی خود نیازمند خداوند است.(2)

هفت آسمان

طبق برخی آیات قرآن، خداوند هفت آسمان آفریده است.(3)

در آیه12 سوره فصلت می خوانیم: آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفرید. این آیه اشاره به وجود در دوران در آفرینش آسمانها دارد که هر دورانی از آن شاید میلیونها یا میلیاردها سال به طول

ص: 488


1- اعراف /54
2- تفسیر نمونه، ج 6، ص 200 تا 203
3- طلاق /12

انجامیده و هر دوران به نوبه خود به ادوار دیگری تقسیم می شود. این دودوران ممکن است، دوران تبدیل مواد به گازهای فشرده به مایع و مواد مذاب و دوران تبدیل مذاب به جامد بوده باشد.

طبق ادامه آیه که می فرماید:وآن چه را می خواست در هر آسمانی مقدر فرمود و آسمان پائین را با چراغها و ستارگان زینت بخشیدیم و با شهاب ها از استراق سمع شياطين حفظ کردیم، این است تقدیر خداوند دانا.(1) تمام کواکب و ستارگان ثابت و سیارات جزء آسمان اول می باشند. به این ترتیب عالم آفرینش از هفت مجموعه بزرگ تشکیل یافته که تنها یک مجموعه آن در برابر دیدگان انسانها قرار گرفته است و دستگاه های علمی و تحقیقاتی انسان به ماوراء منطقه یعنی غیر از آسمان اول نفوذ نکرده است.(2)

در این که مقصود از آسمان های هفتگانه چیست، تفسیرهای مختلفی وجود دارد:

بعضی آسمان های هفتگانه را همان سیارات سبع میدانند (عطارد، زهره، مریخ، مشتری، زحل، و ماه و خورشید)که به عقیده دانشمندان فلکی قدیم، جزء سيارات بودند.

بعضی دیگر معتقدند که منظور طبقات متراکم، هوای اطراف زمین است و قشرهای مختلفی که روی هم قرار گرفته اند. بعضی دیگر می گویند، عدد هفت در این موارد به معنی عدد تعدادی (عدد مخصوص) نیست بلکه عدد تکثیری است، که به معنی زیاد و فراوان می باشد.

آنچه صحیح تر به نظر می رسد این است که مقصود از«سماوات سبع» همان معنی واقعی آسمانهای هفتگانه است، تکرار این عبارت در آیات مختلف قرآن، نشان می دهد که عدد سبع در این آیات به معنی تکثیر نیست بلکه اشاره به همان عدد مخصوص است. تمام کرات و ثوابت و سیاراتی را که ما می بینیم همه جزء آسمان اول است.(3) وشش عالم دیگر وجود دارد که از دسترس و دید ما و ابزارهای علمی امروز بیرون است و برای ما به صورت مجهول باقی است.1(4).

ص: 489


1- فصلت /12
2- تفسیر نمونه، ج 20، ص 229 و 230
3- فصلت/12 و صافات /6
4- تفسیر نمونه، ج 1، ص 166 تا168

در جای دیگری از قرآن می خوانیم: خداوند کسی است که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آن را.(1) یعنی همان گونه که آسمان ها هفتگانه اند، زمین ها نیز هفتگانه می باشند، و این تنها آیه ای از قرآن مجید است، که اشاره به زمین های هفتگانه می کند. بعضی از مفسران گفته اند، کهزمین های هفتگانه ممکن است اشاره به طبقات مختلف کره زمین باشد، زیرا امروز ثابت شده که زمین از قشرهای گوناگونی تشکیلیافته و یا ممکن است اشاره به اقلیم های هفتگانه روی زمین باشد، چرا که هم در گذشته و هم امروز کره زمین را به هفت منطقه تقسیم می کردند، البته طرز تقسیم در گذشته و امروز متفاوت است. امروز زمین به دو منطقه منجمد شمالی، جنوبی، دو منطقه معتدله، دو منطقه حاره و یک منطقه استوایی تقسیم می شود، اما در گذشته اقلیم های هفتگانه به شکل دیگری تقسیم می شدند.(2)

در روایتی از امام رضا(علیه السلام) پرسیدند معنای «والسماء ذات الحبك»(3) چیست؟ و حضرت در پاسخ ابتدا دست چپ را پهن کرده، فرمودند: این زمین اول است، بعد دست راست را بالای آن قرار داده، فرمودند: این آسمان است، سپس دست چپ را بالای دست راست قرار داده، فرمودند:بالای آسمان اول، زمین دوم است و بالای زمین دوم آسمان دوم است و همین طور تا هفت زمین و هفت آسمان .(4)

پدیده های زمینی

در قرآن آیات زیادی از پدیده های طبیعی زمین سخن می گویند، کوهها به مثابه لنگرگاهها یا میخ هایی معرفی شده اند که سبب آرامش و استقرار زمین گردیده، از لرزش آن جلوگیری می کنند.(5) و نیز می توانند پناهگاه مناسبی برای انسان ها باشند.(6) در پاره ای

ص: 490


1- طلاق/12
2- تفسیر نمونه، ج24، ص 261
3- ذاریات/7
4- تفسیر تسنیم، ج 2، ص 616 به نقل از نورالثقلین، ج 5، ص 366
5- رعد/3 وانبیاء /31 و نبأ/7
6- نحل/81

آیات نیز به این واقعیت اشاره شده است که هر چند کوه ها ثابت و استوار به نظر می رسند، هم چون ابرها در حرکت و جنبش اند.(1) که این تعبیر می تواند اشاره به حرکت وضعییا انتقالی زمین باشد. شماری از آیات قرآن به نقش باران در پیدایش آبهای ساکن (دریاها)(2)، چشمه های روان(3)، رویش گیاهان (4) اشاره می کنند. علاوه بر این، قرآن بیان می دارد، که خدا دریاها را مسخر انسان ها گردانیده است تا هم در آن کشتی براننده (5)،هم از منابع غذای دریا و زیور آلات نهفته در آن مانند مروارید بهره مند شوند.(6)،دریاتی نیز به نقش باد و ابرومنافع آنها برای انسان ها اشاره شده است . (7)

قرآن به نظام زوجی گیاهان ( نرو ماده بودن) اشاره و بر موزونی و زیبایی آنها تأكيد می کند.(8) از دیدگاه قرآن، خداست که با نزول باران دانه ها را می رویاند و درختان میوه را به ثمر می نشاند و از این رهگذر آذوقه انسان و حیوانات اهلی و خانگی را فراهم می آورد.(9)، هم چنین تنوع و گوناگونی گیاهان آیه ای از آیات الهی به شمار می آید.(10)

قرآن شناوری پرندگان را در هوا، فعل خداوند می داند و این پدیده را از آیات الهی می شمارد(11)، در شماری از آیات نیز به منافع حیوانات اهلی (جابجایی بار، منبع مواد غذایی و پوشاک و ..) اشاره شده است.(12) همچنین فرآیند تولید شیر در بدن حیوانات اهلی شیرده، مایه عبرت و درس آموزی دانسته شده است.(13)

ص: 491


1- نمل /88
2- مؤمنون/18
3- زمر/21
4- عبس/25 و 26 - اعراف /57
5- جاثيه /12
6- نحل/14
7- اعراف /57، روم/48 و فاطر/9
8- رعد/3 وق/7 و شعراء /7، حجر /19
9- عبس/32. 25
10- انعام/99
11- نحل /79 و ملک/19
12- نحل/ 58
13- نحل /66 و معارف اسلامی1، ص 133 و 134

حيوانات، گیاهان و انسانها و معادن زمین، عناصر و پدیده های زمین را تشکیل می دهند که هر کدام آفریده خداوند هستند و برای بقا و ادامه حیات و تکامل خود نیازمند و وابسته به اویند.

موجودات و پدیده های جهان ماوراء طبیعت را ملائکه و فرشتگان، جن و شیطان و ابلیس تشکیل میدهند که در ادامه بحث به آن ها اشاره می کنیم.

فرشتگان

در قرآن کریم سخن صریحی درباره ماهیت و چیستی فرشتگان و خمیر مایه خلقت آنان نیامده است، آن چه مسلم است بخشی از عالم خلقت به موجودات فرا طبیعی اختصاص دارد در نتیجه فرشتگان ماهیتی مغایر با انسان و دیگر مخلوقات دارند.

آیات زیادی از قرآن درباره صفات، ویژگی ها، مأموریتها و وظایف فرشتگان سخن می گوید، حتى قرآن، ایمان به ملائکه را در ردیف ایمان به خدا و انبیاء و کتب آسمانی قرار داده است. این دلیل بر اهمیت بنیادی این مسأله است: پیامبر اسلام به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده و مؤمنان نیز به خدا، فرشتگان او، کتاب ها و رسولانش همگی ایمان دارند.(1)

بدون شک وجود فرشتگان از امور غیبی های است که برای اثبات آن راهی جز ادله نقلیه نیست و به حکم ایمان به غیب، آنها را باید پذیرفت.

قرآن ویژگی های فرشتگان و ملائکه را چنین بر می شمرد:

1. فرشتگان موجوداتی عاقل و با شعورند و بندگان گرامی خدا هستند.(2)

2.آنها سربر فرمان خدا دارند و هرگز معصیت او نمی کنند.(3)

3.آنها وظایف مهم و بسیار متنوعی از سوی خداوند بر عهده دارند:

گروهی حاملان عرشند.(4)

ص: 492


1- بقره/285
2- انبیاء /26
3- انبیاء /27
4- حاقه /17

و گروهی مدبران امرند.(1)

و گروهی فرشتگان قبض ارواحند.(2)

و گروهی نیز نگاهبان دوزخ و دوزخیان هستند.(3)

و گروهی مراقبان اعمال بشرند.(4)

گروهی حافظان انسان از خطرات و حوادثند.(5)

و گروهی مأمور عذاب و مجازات اقوام سر کشند.(6)

گروهی امدادگران الهی نسبت به مؤمنان در جنگ ها هستند.(7)

و بالاخره گروهی مبلغان وحی و آورندگان کتب آسمانی برای انبیاء می باشند.(8)

4. آنها پیوسته مشغول تسبیح و تقدیس خداوند هستند، چنان که در آیه5 سوره شوری می خوانیم: والملائکه یُسبحون بحمدربهم و يَستغفِرون لمن فِي الأرض: فرشتگان تسبیح و حمد پروردگار خود را به جا می آورند وبرای کسانی که در زمین هستند استغفار می کنند.

5. با این حال انسان به حسب استعداد تکامل از آنها برتر و والاتر است تا آن جا که همه فرشتگان بدون استثناء به خاطر آفرینش آدم به سجده افتادند و آدم معلم آنها گشت.(9)

6. آنها گاه به صورت انسان در می آیند و بر انبیاء و حتی غیر انبیاء ظاهر می شوند، چنان که در سوره مریم می خوانیم: فرشته بزرگ الهی به صورت انسان موزون بر مریم ظاهر شد.(10)

در جای دیگر به صورت انسانهایی بر ابراهیم (علیه السلام) و بر لوط(علیه السلام) ظاهر شدند.(11)

ص: 493


1- نازعات /5
2- اعراف /37
3- مدثر/20، طبق آیه عدد نگهبانان دوزخ نوزده نفر یا نوزده گروه و لشکر از فرشتگان است.
4- انفطار/ 10تا13
5- انعام/61
6- هود /77
7- احزاب /9
8- نحل /2
9- بقره /30. 34
10- مریم /17
11- هود/69 و 77

حتی از ذیل این آیات استفاده می شود که قوم لوط(علیه السلام) نیز آنها را در همان اشکال موزون انسانی دیدند.

7. از روایات اسلامی استفاده می شود که تعداد آنها به قدری زیاد است که به هیچ وجه قابل مقایسه با انسان نیست، چنان که در روایاتی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم، هنگامی که از آن حضرت پرسیدند آیا عدد فرشتگان بیشترند یا انسانها؟ فرمود: سوگند به خدایی که جانم به دست او است فرشتگان خدا در آسمانها بیشترند از عدد ذرات خاکهای زمین و در آسمان جای پایی نیست مگر این که در آنجا فرشته ای تسبیح و تقدیس خدا می کند.

8.فرشتگان به غذا می خورند و نه آب می نوشند و نه ازدواج دارند، چنان که در حدیثی از امام

صادق (علیه السلام) می خوانیم: فرشتگان غذا نمی خورند و آب نمی نوشند و ازدواج نمی کنند بلکه با نسیم عرش الهی زنده اند.

9. آنها نه خواب دارند نه سستی و غفلت، چنان که علی (علیه السلام) در حدیثی چنین می گوید: در آنها نه سستی و نه غفلت و نه عصیان خواب بر آنها چیره نمی گردد و عقل آنها گرفتار سهو و نسیان نمی شود، بدن آنها به سستی نمی گراید و در صلب پدران و رحم مادران قرار نمی گیرند.

10. آنها مقامات مختلف و مراتب متفاوت دارند، بعضی همیشه در رکوعند و بعضی همیشه در سجود. هر یک از ما مقام معلومی داریم، ماهمواره صف کشیده منتظر فرمان او هستیم و پیوسته تسبیح او می گوئیم.(1)

امام صادق (علیه السلام) می گوید: خداوند فرشتگانی دارد که تا روز قیامت در رکوعند و فرشتگانی دارد که تا قیامت در سجودند.(2)

در کتب اسلامی معمولا چهار فرشته مقرب خدا را جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائيل شمرده اند که از میان این ها جبرئیل از همه برتر است. در منابع یهود نیز سخن از جبریل و میکال آمده است، از جمله

ص: 494


1- صافات/ 164. 166
2- تفسیر نمونه، ج 18، ص 173 تا176

در کتاب دانیال جبرئیل به عنوان مغلوب کننده رئيس شیاطین و میکائیل به عنوان حامی قوم اسرائیل معرفی شده اند.(1)

جبر در لغت سریانی به معنی بنده و ایل به معنی خداست و میک به معنی بنده کوچک است. پس معنای جبرئیل، بنده خدا و معنی میکائیل، بنده کوچک خدا است.

جبرئیل آورنده وحی الهی است، پیک وحی، روح القدس وروح الامین همه القاب جبرئیل هستند که در نزد خدا مكان دارد و در میان ملائک، مطاع و پیش خدا امین است.(2)

میکائیل به ارزاق و حکمت و معرفت نفوس مأمور است.(3) میکائیل با گروهی از ملائکه که تحت فرمان دارد مأمور رساندن رزق و روزی و حکمت و معرفت به آفریدگان و مخلوقات زمین است.

گروهی از فرشتگان الهی، فرشتگان قبض ارواحند که در رأس آنها عزرائیل یا همان ملك الموت قرار دارد.(4)

اسرافيل مأمور دمیدن در صور است، در روایات آمده است که شیپور اسرافیل یک سر دو شاخه دارد که فاصله میان این دو شاخه با یکدیگر مانند فاصله آسمان تا زمین است.

هنگامی که در صور دمیده می شود همه کسانی که در آسمان و زمین هستند در وحشت فرو می روند.(5) و در صور دمیده می شود و تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند می میرند مگر کسانی که خداوند بخواهد، سپس بار دیگر در صور دمیده می شود، ناگهان همگی بپا می خیزند و در انتظار حساب و جزا می مانند.(6) طبق آیات و روایات وارد شده واضح است که صور (شیپور) اسرافيل یک شیپور معمولی نیست. در حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) می خوانیم: صور شاخی است از نور که در آن

ص: 495


1- تفسیر نمونه، ج 1، ص 364
2- قاموس قرآن، ج 2، ص 5و6
3- قاموس قرآن، ج6، ص 268
4- نحل/28 و 33 - سجده/11
5- نمل /87
6- زمر/68

سوراخ هایی به تعداد ارواح بندگان است.(1)

فرشتگان معصوم اند، سرشت آنان گوهری تمام عقلانی است و در وجود آنان از امیال نفسانی و خواست های شهوانی خبری نیست از این رو همواره به تسبیح و تنزیه پروردگار مشغول هستند و هرگز راه مخالفت و عصیان را نمی پیمایند.(2)

در آیه11 سوره رعد می خوانیم :(برای انسان مأمورانی است که پی در پی او را از پیش روی و از پشت سر، از حوادث (غیر حتمی) حفظ می کنند).

آیه17 و 18 سوره ق: ( به یاد بیاورید هنگامی را که دو فرشته راست و چپ که نگهبان انسان هستند اعمال او را دریافت می کنند. هیچ سخنی را انسان بر زبان نمی آورد مگر این که نزد آن فرشته ای که مراقب و آماده برای انجام مأموریت است).

آیه10 و 11 و 12 سوره انفطار: ( و بدون شک نگاهبانانیبر شما گمارده شده. بلند مرتبه و نویسنده اعمال نیک و بد شما. آنها می دانند شما چه می کنید).

بدون تردید انسان در زندگی خود در معرض آفتها و بلاهای زیادی است، حوادثی از درون و برون، انواع بیماری های میکروبها، حوادث و خطراتی که از زمین و آسمان می جوشد، انسان را احاطه کرده اند، مخصوصا به هنگام کودکی که آگاهی انسان از اوضاع اطراف خود بسیار ناچیز است و هیچ گونه تجربه ای ندارد. در بسیاری از مواقع، حوادث خطرناک برای انسان پیش می آید و او معجزه آسا از آنها رهایی مییابد به طوری که احساس می کند همه این ها تصادف نیست بلکه نیروی محافظی از او نگهبانی می کند.

در روایتی از امام باقر(علیه السلام) می خوانیم که در تفسیر آیه11 سوره رعد فرمودند: حفظ می کنند به فرمان خداوند انسان را از این که در چاهی سقوط کند یا دیواری بر او بیفتدیا حادثه دیگری برای او پیش بیاید تا زمانی که مقدرات حتمی فرا رسد، در این هنگام آنها کنار می روند و او (انسان) را تسليم حوادث می کنند، دو فرشته در شب و دو فرشته در روز از انسان محافظت می کنند دائما این

ص: 496


1- تفسیر نمونه، ج19، ص 534 تا 542
2- انبیاء /26 و 27 تحریم /6

وظیفه را انجام میدهند .(1)

علاوه بر احاطه علمی خداوند به ظاهر و باطن انسان، دو فرشته نیز مأمور ثبت و ضبط اعمال اویند که از راست و چپ او را مراقبت می کنند، پیوسته با او هستند و لحظه ای جدا نمی شوند. درروایات اسلامی آمده است که فرشته سمت راست نویسنده نیکی هاست و فرشته سمت چپ نویسنده بدی هاست، و فرشته اول فرمانده فرشته دوم است هنگامی که انسان عمل نیکی انجام دهد، فرشته سمت راست ده برابر می نویسد و هنگامی که عمل بدی از او سرزند و فرشته سمت چپ می خواهد آن را بنویسد، فرشته اولمی گوید: عجله نکن. بنابراین او هفت ساعت به او مهلت می دهد، اگر انسان پشیمان شد و توبه کرد چیزی نمی نویسد و اگر توبه نکرد تنها یک گناه برای او می نویسد.(2)

نکاتی در مورد فرشتگان طبق آیات قرآن کریم:

1. احسان و نیکی حقیقی هر مكلفی آن است که پس از اعتقاد به مبدأ و معاد به فرشتگان معتقد شود (چه آنها که مظهر اَتَم جلال و جمال الهی در آفاق و انفس، و سپاهیان پیروز و شکست ناپذیر حضرت حق هستند و شناخت آنان مقدمه که شناخت خدا و ادراک شئون و به وسیله معرفت صفات الله است)

2. خداوند به ذات اقدس خود و صاحبان دانش به یگانگی و توحيد الله شهادت می دهند.(3)

3. پیامبر به الله و همه مومنان و فرشتگان و کتاب های آسمانی و رسولان حق ایمان دارند.(4)

4. کسی که به خدا و فرشتگان و کتاب های آسمانی و روز واپسین کافر شود حقا که سخت گمراه گردیده است.(5)

5 آن کس که با خدا و فرشتگان و پیامبران او و جبرئیل و میکائیل دشمن باشد خدا نیز با او دشمن خواهد بود.(6)

ص: 497


1- تفسیرنمونه، ج 10، ص 143 و 144
2- تفسیر نمونه، ج 22، ص 247، 248
3- آل عمران، 18
4- بقره /285
5- نساء /136
6- بقره/98

6. درباره صدق و حقانیت آنچه بر پیامبراسلام نازل گشته، نخست خداوند و سپس آنها (فرشتگان) شهادت می دهند.(1)

7. آنها را همانند مسیح پیامبر امتناع و تكبری از این که بنده خدا باشند، نیست.

8. آنها از ترس پروردگار به تسبیح ذات مقدس او مشغولند.(2)

9. آنها از فراز آسمانها تسبیح و حمد گویند و برای ساکنان پهنه زمین طلب آمرزش می کنند.(3)

10. خداوند در اعصار قبل از انتخاب جانشین زمینی خود تصمیم این انتخاب را با آنها در میان گذاشت.(4)

11. خداوند بر آنها اجزاء عالم هستی و جوهر موجودات را بدان جهت که آن نام ها را بازگو کنند عرضه داشت.(5)

12. بر آنها تکلیف شد در برابر انسان سجده کنند همگی به جز شیطان سجده کردند.(6)

13. آنها به خدای خود همانند سایر جنبندگان که در آسمانها و زمین اند سجده می کنند و ابداً تکبر نمی ورزند.(7)

14. خداوند از فرشتگان و آدمیان رسولان خود را بر می گزیند.(8)

15. خداوند آنها را فرستادگانی دارای دو و سه و چهار بال و پر دارد و اگر بخواهد در آفرینش می افزاید.(9)

16. خداوند آنها را همراه روح به امر خود بر هر بنده ای که خواهد می فرستد. (10)

ص: 498


1- نساء /166
2- رعد/13
3- شوری /5
4- بقره/31
5- بقره /31
6- بقره /34
7- نحل /59
8- حج /75
9- فاطر /1
10- نحل /2

17. آنها چون ارواح مؤمنان پاک را از بدن بر گیرند نخست بر آنها سلام و تحیت عرضه دارند.(1)

18. فرشتگان به سوی آنان که اعتراف به توحيد الله کرده اند و برآن گفته استوارند، به هنگام مرگ بر آنان نازل گردد که اندوه برخود راه ندهید،شما را بر بهشت موعود بشارت باد.(2)

19. آنها به هنگام قبض ارواح کافران، بر صورتها و پشت آنان تازیانه خواهند زد.(3)

20. آنها وقتی که ارواح ستمگران را از کالبدشان بر گیرند نخستین سؤالشان آن است که در چه حالی زندگی می کردید؟(4)

21. آنها درآن حال که ظالمان را سکرات مرگ فرا گیرد دست ها به سوی آنها گشایند که روان خود از کالبد درآید.(5)

22. آنها بودند که زکریا را در حالی که به حراب عبادتش مشغول نماز بود برای بشارت به تولد فرزندش یحیی ندا دردادند. (6)

23. آنها بودند که مریم را بشارت به اصطفا و پاکی دادند.(7)

24. آنها به مریم مژده تولد کلمت الله را از طرف حق آوردند.(8)

25. آنها همراه خدا و مومنان در حق کسانی که به حال کفر از دنیا می روند لعنت می فرستد. (9)

26. خداوند آنها را جز برای انجام مأموریت حق، نازل نکند و چون چنین دستور را داد آنها بی مهلت طغیان کنندگان را سرکوب و نابود سازند.(10)

27. آنها همراه روح در شب قدر به دستور پروردگار درباره هر امری از مقدرات فرود آیند، سلام

ص: 499


1- نحل/32
2- فصلت /30
3- انفال/50
4- نساء /97
5- انعام /93
6- آل عمران/39
7- آل عمران /42
8- آل عمران /45
9- بقره/161
10- . حجر /8

گویند و این عمل تا طلوع صبح صادق ادامه یابد.(1)

28. خداوند و فرشتگان، مؤمنان را درود فرستند تا آنها را از تاریکی و انحراف نجات داده و به سوی نور علم و ایمان هدایت کننده.(2)

29. آنها همراه خداوند به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) درود می فرستند.(3)

30. در غزوه بدرخداوند درخواست مؤمنان را اجابت کرد و هزار تن از آنان را در ردیف هم به یاری مؤمنان اعزام داشت، به اعزامی ها وحی فرمود که من همراه شمایم، قدم های مؤمنان را ثبات بخشید و کافران را بر فرق بکوبید و انگشتان قطع نمائید(4).

31. آنها در پهنه گیتی و آسمانها ساکن اند و در روز واپسین شفاعت عده ای را به عهده دارند. (5)

32. آنها جانهای هر زنده ای را به هنگام مرگ قبض کنند و استیفاء نمایند.(6)

33 کسانی که ایمان به خدا ندارند آنها را دختران خداوند می نامند. (7)

34.جبرئیل و نیکان مؤمنان و فرشتگان دیگریاوران پیامبر اسلامند. (8)

35. آنها همراه روح در روزی که طولش پنجاه هزار سال باشد به سوی خدا بالا روند.(9)

36. در روز واپسین آنها همراه روح صف خواهند کشید.(10)

37. در آن روز فرمان خداوند به همراه سایه بانی از ابر تیره رنگ همراه فرشتگان نازل گردد. (11)

38. در آن روز خواهی دید که آنها اطراف عرش الهی را احاطه کرده، تسبیح و تحمید بر

ص: 500


1- قدر /4
2- احزاب /13
3- احزاب/56
4- انفال /12
5- فاطر/26
6- سجده/11
7- سجده/11
8- تحریم /4
9- اعراف /4
10- . نباء 387
11- بقره/210

زبان دارند.(1)

39. آنها در آن روز در اطراف آسمان ها خواهند بود و سریر عظمت حق را هشت نفرشان به دوش خواهند کشید.(2)

40. آنها چون در آن روز با متقین ملاقات کنند چنین گویند، امروز روز شما است که در دنیا به شما وعده می دادند.(3)

41. آنها در آن روز از هر دری بر بهشتیان در آیند و سلام و تحیت و شادباش گویند.(4)

42. نوزده تن از آنان بر آتش دوزخ موكل هستند و جز از آن جنس احدی را خداوند بر اداره امور دوزخ انتخاب نکرده است. (5)

43. گروهی از آنان که بس سخت دل و قوی و مستحکم اند بر آتش جهنم موکل اند و فرمان حق رادرباره شکنجه دوزخیان به هیچ گونه مخالفت نکنند و بی درنگ اجرا دارند.(6)

جن

کلمه جن در اصل به معنی چیزی است که از حس انسان پوشیده باشد، مثلاً می گوئیم، جنه اليل يا فلما جن عليه اليل، یعنی هنگامی که پرده سیاه شب او را پوشاند. به همین دلیل «مجنون» به کسی که عقلش پوشیده و «جنین» به طفلی که در رحم مادر پوشانده شده و «جنت» به باغی که زمینش را درختان پوشانده اند و «جنان» به قلب که در درون سینه پوشانده شده و «جنه» به معنی سپر که انسان را از ضربات دشمن می پوشاند، آمده است.(7)

جن موجودی فرا طبیعی است که در شرایط عادی قابل تجربه حسی نیست. وجود جن از اصول

ص: 501


1- زمر /57
2- حاقه /17
3- انبیاء/103
4- رعد/23
5- مدثر /31
6- تحریم /6 و تفسیر سوره صاد، علی مشکینی، ص 265. 269
7- تفسیر نمونه، ج 11، ص 79

مسلم جهان شناسی اسلامی است. بر خلاف فرشتگان، قرآن صریحاً از دست مایه آفرینش جن سخن گفته: وخَلَق الجآنَّ مِن مارج مِن نار؛ و جن را از تشعشعی از آتش خلق کردیم.(1) البته چندان روشن نیست که آیا مقصود از آتشی که جن از آن آفریده شده، همان آتشی است که بر اثر احتراق اجسام پدید می آید. این احتمال وجود دارد که مقصود گونهای از انرژی باشد که با ابزار سنجشی که تاکنون در اختیار ما است، قابل اندازه گیری نیست و در صورت متراکم شدن به صورت ماده محسوس در می آید. آن چه مسلم است سرشت آتشین جن، این موجود را توانمند می سازد تا مسافت های طولانی را با سرعت شگفت آوری طی کند و کارهایی را که انسان عادی، بدون ابزار، قادر بر انجام آن نیست، انجام دهد.(2)

بنابراین جن درعرف قرآن موجودی است با شعور و اراده که باقتضای طبیعتش از حواس بشر پوشیده می باشد و مانند انسان مکلف و مبعوث در آخرت و مطيع و عاصی و مؤمن و مشرک و ... است و بارزترین و مهمترین فرقش با انسان آن است که انسان محسوس و جن غیر محسوس است.

ویژگی های جن

1. جن و انس دو موجود پر ارزش «ثقلان» روی زمین اند. تأمل در آیات سوره رحمن که بیشتر از سی بار به صورت «فَبَایِ الاءِ ربَّکُما تُکَذّبان» جن و انس را مخاطب قرار داده این مطلب را روشن تر می کند.

2.جن از آتش (نیرو و حرارت مخصوص) آفریده شده همچنان که انس به تدریج از خاک. انسان را از گل خشک، از گل سیاه بدبو و کهنه آفریدیم و جن را بیشتر، از آتش نافذ آفریده ایم(3)، طبق آیه آفرینش بر خلقت انسان مقدم است.

3.جن مانند انسان مکلف به اعمال است. جنیان از شعور،اراده و اختیار برخوردار هستند و ازاین رو

ص: 502


1- رحمن /15
2- معارف اسلامی1، ص 8
3- حجر /27

مانند آدميان مكلَف اند. گروهی از آنان اهل ایمان و صلاح و رستگاری وگروهی دیگر به دلیل انحراف از مسیر حق، اهل دوزخ و آتش جهنم هستند.(1)

خداوند در میان جن پیامبرانی را بر انگیخته تا آیات الهی را بر آنان عرضه کنند، رسول خدا پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نیز برای آنان پیامبر است.(2)

خداوند هدف خلقت دو گروه جن و انس را عبادت و پرستش خداوند یکتا میداند:«و ما خلقتُ الجنّ و الإنس اِلاّ لِيعبدون:و جن و انس را نیافریدیم جز برای آن که مرا بپرستند.(3)

4. گناهکاران و کفّار جن همچون انسانها اهل جهنم اند و در عذاب خواهند بود.(4)

5. جن همچون انسان می میرد و از بین می رود و گروهی جای گروهی را می گیرند.(5)

6 جن ما را می بیند ولی ما آنها را نمی بینیم. درباره بر حذر داشتن بنی آدم از شیطان و اتباع او در آیه27 سوره اعراف آمده: او و همجنسانش شما را از جایی می بینند که شما آنها را نمی بینید. و طبق آیه50 سوره کهف متوجه می شویم که ابلیس یا همان شیطان از خانواده جن است.

7. جنیان مانند آدمیان کار می کنند و قدرت کار دارند. حضرت سلیمان به امر خدا آنها را مسخّر کرده بود و آنها برای او کار می کردند.(6)

8. با توجه به آیه56 سوره رحمن و آیه50 سوره کهف می توان حدس زد که تکثیر جن به وسیله مقاربت جن نر و ماده می باشد، پس جن دارای دو جنس نر و ماده است، جنیان داری خانواده و ذریه وفرزند هستند.

9. جنیان بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ایمان آوردند و چون ما سخن می گویند و یکدیگر را به نیکوکاری دعوت کرده و از عذاب خدا می ترسانند.(7)

ص: 503


1- جن / 14 و 15
2- انعام /130 - احقاف 29 و 32
3- ذاریات /56
4- اعراف/179 و هود/119 و سجده /13
5- فصلت/25 و احقاف/18 و اعراف/38
6- سباء /12و13 و نمل /17 تا 39 و انبیاء /82
7- احقاف/29 و 31۔ جن /1 و 15

10. درباره نر و ماده بودن جن آیات36 پس و 49 ذاریات قابل دقت هستند، که در هر دو آیه بیان می کند که نر و ماده بودن در تمام اشیاء عمومیت دارد.

و در سوره جن آیه آمده است: مردانی از آدمیان به مردانی از جن پناه می بردند.(1)

شیطان، ابلیس

شیطان یعنی دور شده و متمرد. این کلمه به صورت مفرد هفتاد بار و به صورت جمع، شیاطین، هجده بار در قرآن مجید آمده است.(2)

مراد از ابلیس در قرآن مجید، موجودی است زنده، با شعور، مكلّف، نامرئی و فریبکار که از امر خدا سر پیچیده کرد و به آدم سجده نکرد در نتیجه رانده شد و مستحق عذاب و لعن گردید. او در قرآن اكثراً به نام شیطان خوانده شده و فقط در یازده محل کلمه ابليس به کار رفته است.(3)

شیطان وصف است به معنی روح شریر و به مناسبت دوری از خیر و رحمت حق تعالی، وصف شیطان بر هر فرد از گروه انس و جن که از رحمت خدا دور باشد اطلاق می شود. به انسانهای پست و خبیث و طغیانگر نیز شیطان گفته می شود اما ابليس اسم خاص است برای شیطانی که بر آدم سجده نکرده و در حقیقت او رئیس همه شیاطین است.

طبق آیه50 سوره کهف ابلیس از جنس فرشتگان نیست بلکه در صف آنها قرار داشت.

او از طائفه جن که موجودی مادی است، می باشد،«فسجدوا الا ابليس كان من الجن»:«همگی سجده کردند جز ابلیس که از طائفه جن بوده»(4)

در هفت سوره از سوره های قرآن اشاره به آفرینش انسان و چگونگی خلقت او شده است، در این سوره ها با تعبیرات مختلف، آفرینش انسان از خاک و سجود فرشتگان برای او و سرکشی شیطان و سپس موضع گیرش در برابر نوع انسان آمده است.

ص: 504


1- قاموس قرآن، ج 2، ص 62 تا 68 - معارف اسلامی1، ص 138 و 139
2- قاموس قرآن، ج 4، ص 32
3- قاموس قرآن، ج 1، ص 226
4- کهف/50

در آیه11، سوره اعراف خداوند می گوید:«ما شما را آفریدیم و سپس صورت بندی کردیم، بعد از آن به فرشتگان فرمان دادیم برای آدم جلد نخستین شما سجده کنند، همگی این فرمان را به جان و دل پذیرفتند و برای آدم سجده کردند، مگر ابلیس که از سجده کنندگان نبود». باید توجه داشت که سجده فرشتگان برای آدم به معنی «سجده پرستش» نبوده است، زیرا پرستش مخصوص خداست، بلکه سجده در این جا به معنی خضوع و تواضع است یعنی در برابر عظمت آدم خضوع کردند و یا به معنی سجده برای خداوندی است که چنین مخلوق موزون و با عظمتی آفریده است.

انگیزه شیطان در این مخالفت، کبر و غرور و تعصب خاصی بود که بر فکر او چيره شد، او چنین می پنداشت که از آدم برتر است و نمی بایست دستور سجده بر آدم به او داده شود، بلکه او باید مسجود باشد و آدم بر او سجده کند.

شیطان نخستین کسی بود که قیاس کرد (منظور از قياس این است کهموضوعی را به موضوع دیگر که از بعضی جهات با آن شباهت دارد مقایسه کنیم و همان حکمی که درباره موضوع اول است درباره موضوع دوم نیز اجرا شود)، او آفرینش خود را از نظر مادی با آفرینش آدم، مقایسه نمود و برتری آتش را در پاره ای از جهات بر خاک، دلیل برتری همه جانبه گرفت، بدون این که به سایر امتیازات خاک و از آن بالاتر به امتیازات روحانی و معنوی آدم توجه کند و به اصطلاح از طریق «قیاس اولویت» حکم به برتری خود بر آدم نماید و حتی فرمان خدا را به خاطر همین قیاس باطل زیر پا بگذارد.

در روایات متعددی که از طرق اهل بیت (علیه السلام) به ما رسیده قیاس کردن احکام و حقایق دینی به شدت محکوم شده است. از جمله در روایتی از امام صادق (علیه السلام) که در کتب شیعه و اهل تسن هر دو نقل

ص: 505

شده، می خوانیم: «کسی که امر دین را با قیاس بسنجد، خداوند در روز قیامت او را با ابليس قرین خواهد کرد»

مقایسه موضوعی بر موضوعی دیگر بدون آگاهی از تمام اسرار آن نمی تواند دلیل بر اتحاد حكم آنها شود و اگر پای قیاس به مسائل مذهبی کشیده شود، ضابطه ای برای احکام باقی نمی ماند، زیراممکن است یک نفر موضوعی را طوری قیاس کند و حکم تحریم آن را صادر نماید و دیگری آن را با موضوع دیگر قیاس کرده و حلال بشمرد.

یک سؤال:چگونه شیطان که از فرشتگان نبود، با خدا سخن گفت، مگر وحی بر او نازل میشده است؟

در پاسخ باید گفت که گفتگوی خدا همیشه جنبه وحی ندارد، بلکه وحی عبارت از پیام رسالت و نبوت است، و هیچ مانعی ندارد که خداوند با شخص دیگری نه به عنوان وحی و رسالت، بلکه از طریق الهام درونی، یا به وسیله بعضی از فرشتگان سخن بگوید، خواه این شخص از صالحان و پاکان باشد مانند مریم و مادر موسی و یا از ناصحان باشد مانند شیطان.

شیطان از روز اول، خلقتی پاک داشت مانند همه موجودات دیگر، انحراف و انحطاط و بدبختی و شیطنت با اراده و خواست خودش به سراغش آمد، بنابراین خداوند ابلیس را از روز اول شيطان نیافرید، او خودش خواست شیطان باشد ولی درعین حال شیطنت او نه تنها زیانی به بندگان حق طلب نمی رساند بلکه نردبان ترقی آنها است، همان طور که می دانیم و در قبل نیز گفته شد عالم دنیا میدان آزمایش و امتحان است، آزمایشی که وسیله پرورش و تکامل انسان هاست و می دانیم آزمایش جز در برابر دشمنان سرسخت و طوفان ها و بحران ها امکان پذیر نیست، البته اگر شیطان هم نبود هوای نفس و وسوسه های نفسانی، انسان را در بوته آزمایش قرار می داد اما با وجود شیطان این تنور آزمایش داغتر شد چرا که شیطان عاملی از برون و هوای نفس عاملی است از درون.

ابلیس نخستین پایه گذار مکتب جبر است، همان مکتبی که بر خلاف وجدان هر انسانی است و یکی از دلایل مهم پیدایش آن، تبرئه کردن انسانهای گنه کار در برابر اعمالشان است. در آیه39 و 40 سوره حجر میخوانیم که ابلیس برای تبرئه خویش و اثبات این که حق دارد در گمراهی فرزندان آدم بکوشد

ص: 506

به همین دروغ بزرگ متوسل شد و گفت: خداوندا تو مرا گمراه کردی و من هم به همین خاطر فرزندان آدم را جز مخلصان گمراه خواهم کرد.

نکته قابل توجه آن که نفوذ وسوسه های شیطانی در انسان یک نفوذ نا آگاه و اجباری نیست بلکه ما به میل خویش وسوسه های او را به دل راه میدهیم و گرنه حتی خود شیطان هم می داند که بر مخلصان آنها که خویشتن را در پرتو تربیت، خالص کرده اند و زنگار شرکت را از روح و جان زدوده اند راه ندارد. به تعبیر دیگر رابطه شیطان و گمراهان، رابطه «پیشوا» و «پیرو» است نه رابطه «اجبار کننده» و «اجبار شونده».

مهمترین نکته ای که از داستان ابليس و آفرینش آدم که در سوره های مختلف قرآن آمده است، بدست می آید همان سقوط وحشتناک ابلیس است از آن مقام والایی که داشت به خاطر کبر و غرورش. او با این که از فرشتگان نبود ولی آن چنان ارتقاء مقام در سایه اطاعت فرمان خدا پیدا کرده بود که در صفوف فرشتگان قرار داشت، حتی بعضی می گویند معلم فرشتگان بود و طبق آنچه از خطبه قاصعه در نهج البلاغه استفاده می شود هزاران سال پرستش خدا را کرده بود. اما همه این مقامات را به خاطر یک ساعت تکبر و غرور از دست داد و آن چنان گرفتار تعصب و خودپرستی شدکه حتی در مقام عذرخواهی و توبه برنیامد.(1)

شیطان به روش های گوناگونی برای گمراه ساختن انسانها توسل می جوید،یکی از روشهای او ایجاد وسوسه در انسان برای انجام گناه است. به گواهی قرآن شیطان از طریق وسوسه کردن آدم و حواء آنان را به خوردن از شجره ممنوعه راغب کرد و با سوگند دروغ، آنان را فریب داد.(2) از دیگر کارهای او، زیبا جلوه دادن کارهای زشت در نظر آدمی است.(3) شیطان لذت گناهان را در دید گناهکاران بیش از آن چه هست نشان می دهد تا از این رهگذر آنان را به دام معصیت کشاند.

علاوه بر این شیطان وعده های گوناگونی به پیروان خود می دهد، وعده هایی که هیچ کدام محقق نمی گردد. او برای بازداشتن مردم از انفاق، آنان را از خطر فقر و تنگدستی می هراساند و آدمیان را از یاد

ص: 507


1- تفسیر نمونه، ج 1، ص 182 تا 186 - ج6، ص98 تا105 - ج 11، ص 74 تا 77 - ج19، ص 346 و 347
2- اعراف/20. 21
3- حجر/39

خدا غافل می کند، خلاصه آن که شیطان بزرگترین برانگیزاننده بیرونی انسان به سوی کارهای زشت و ناپسند است.(1)

نکته مهمی که نباید از نظر دور داشت و قبلاً هم به آن اشاره شد این است که هیچ یک از روش های اغواگری و فریبکاری شیطان به گونه ای نیست که به سلب اختیار آدمی انجامد، بلکه در نهایت این خود انسان است که ولایت شیطان را بر خویش می پذیرد و طوق پیروی او را بر گردن می اندازد و دعوت او را لبیک می گوید: قرآن در تصویر صحنه ای از رستاخیز بیان می کند که شیطان خطاب به دوزخیان می گوید. و مرا بر شما هیچ تسلطی نبود جز این که شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید ، پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید.(2)

بنابراین وجود شیطان و اغواگریاور منافاتی با اختیار آدمی و مسئولیت های او در برابر اعمال خویش ندارد.

شیطان در برخی آیات قرآن و نهج البلاغه

1. شیطان آدم و حوا را از ناحیه شجره ممنوعه بلغزانید و در نتیجه آنها را از ناز و نعمتی که در آن بودند بیرون کرد.(3)

2. ای مردم به دنبال گام های شیطان گام نهید چرا که او برای شما دشمنی است آشکار.(4)

3. شیطان شما را در( هنگام انفاق) از فقر و نداری می ترساند و شما را به انجام کارهای زشت فرمان می دهد.(5)

4. آن شیطان است که دوستان خود را از کفار می ترساند، شما از آنها نترسید و از من بترسید اگر چنان چه به حقیقت مؤمنید.(6)

ص: 508


1- نور/ 20 و بقره/268 2. ابراهیم /22
2- ابراهیم /22
3- بقره /36
4- بقره/168
5- بقره/268
6- آل عمران /175

5. کسی که شیطان رفيق و قرینش باشد، بد به حال او از نظر چنین رفیقی.(1)

6. شیطان اراده دارد مردم را به گمراهی سختی در افکند.(2)

7. کسی که شیطان را به ولایت گیرد و نه خدا را، حقا که زیانی بس آشکار کرده است.(3)

8. او مردم را وعده و نوید می دهد و آرزو می کند، لكن نوید وی جز غرور و فریب نیست.(4)

9. او می خواهد میان شما آدمیان از راه شراب و قمارعداوت و کینه ایجاد کند.(5)

10. ای آدمیان! به هوش باشید که شما را شیطان در فتنه و عذاب نیفکند.(6)

11. او فكر يوسف را از یاد خدا فراموش داشت تا آن که اندکی از سال در زندان مکث نمود.(7)

12. ما به ملت های قبل از تو پیامبرانی ارسال کردیم لکن شیطان کردار زشت آنها را در نظرشان

زینت داد.(8)

13. در هنگام تلاوت قرآن از شر شیطان رجیم به خدای خود پناهنده شو.(9)

14. او به خدای خود سخت کفران کننده است.(10)

15. او در مقابل خدای رحمان سخت عصیانگر است.(11)

16. ای پیامبر قبل از تو نیز هیچ پیامبری نفرستادیم مگر آن که هنگامی که خواست اهداف خویش را در میان مجتمع پیاده کند شیطان موانعی در راه هدف وی القاء کرد، سپس خداوند القائات او را باطل کرد و نشانه های توحید خود را تثبیت فرمود.(12)

ص: 509


1- نساء/38
2- نساء / 60
3- نساء/119
4- نساء / 120
5- مائده/91
6- اعراف /27
7- يوسف /42
8- نحل /63
9- نحل /98
10- اسراء /27
11- مريم /44
12- حج/52

17. آن کس که پیروی از گام های شیطان کند متوجه شود که او فرمان به زشتی و ناروا میدهد.(1)

18. پیوسته شیطان به خذلان و خواری افکندن انسان مشغول است.(2)

19. او با شما دشمن است شما نیز او را دشمن دارید.(3)

20. ای آدمیان آیا من به شما ( به حکم فطرت و زبان پیامبران) پیام ندادم که شیطان را نپرستید؟ چرا که او دشمن آشکار شماست.(4)

21. هرگاه از ناحیه شیطان تو را رنج و آسیبی برسد به خداوند خویش پناه ببر.(5)

22. آنها که پس از روشن شدن راه هدایت عقب گرد کردند، همانا بر اساس تسویل و املاء شیطانی بود.(6)

23. شیطان بر کفار مستولی شد تا یاد خدا را از دلهایشان بیرون برد، آنان حزب شیطان هستند و همانا حزب شیطان زیان کارانند.(7)

24. هر آن کس که چشم بصیرتش از یاد خداوند کور شود، شیطان را همواره رفيق و قرینش سازیم.(8)

25. برای هر پیامبری دشمنانی از شیطان های انسی و جنی قرار دادیم.(9)

26. همانا شيطان ها به دوستان خود الهام می دارند که با شما مؤمنين به مجادله برخیزند.(10)

27. به راستی ما شیطان را دوستان کسانی قرار دادیم که ایمان نمی آورند.(11)

ص: 510


1- نور /21
2- . فرقان /29
3- فاطر /6
4- يس /60
5- فصلت /36
6- محمد/25
7- مجادله /19
8- زخرف/36
9- انعام /112
10- انعام/ 121
11- اعراف/27

28. ما كفار و شیاطین را در روز واپسین محشور می کنیم.(1)

29. مگر نمی بینی که ما شيطانها را بر کافران رها کردیم که آنها را تحریک کنند.(2)

30. بگو پروردگارا از وسوسه های شیطانی به ساحت تو پناهنده می شوم و پناه می برم از این که درنزدم حضور یابند.(3)

31. آیا شما را به کسی که شیطان ها بر او فرو می آیند مطلع کنم؟ آنها بر شخصی که دروغ پرداز و گنهکار باشد نازل می شوند.(4)

32 در روز واپسین آن هنگام که حکم به پایان رسد شیطان به اتباع خویش خواهد گفت، خداوند در دنیا به شما وعده حق داد و من وعده بر خلاف حقیقت، من در آنجا بر شما تسلط و زور نداشتم جز آن که شما را به سوی عصیان خواندم و شما به اختیار پذیرفتید، پس نه مرا، بلکه خویشتن راملامت کنید، امروز نه من توان فریادرسی به شما را دارم و نه شما قدرت نجات من، و به راستی من پیش از این به آن چه که شریک خدا می شمردید کافر بودم.(5)

33. آن گاه که فرمان سجده فرشتگاه برای آدم از خدا صادر شد ابليس را تعصب و حمیت فرا گرفت و شقاوت غالب شد، به خلقتش از آتش تكبر ورزید و خلقت آدم را از گل خوار شمرد سپس خداوند مهلتش داد تا خود را استحقاق غضب حق دریابد و امتحانش کامل شود و وعده گذشته سررسد.(6)

34. آن دشمن الله، پیشوای تعصب جویان و پیشرو متکبران بود، کسی که بنیاد تعصب باطل بنهاد و با خدای خود در لباس تجّبر و عظمت به نزاع بر خواست، زره تكبر و عزت طلبی بر تن کرد و لباس

ص: 511


1- مریم /68
2- مریم /83
3- مؤمنون /97
4- شعراء/221
5- ابراهيم /22
6- نهج البلاغه، خطبه 1

خضوع بیرون نمود، نمی بینید چگونه در ازاء خود بینی، کوچکش شمرد و به واسطه بلند پروازی وی را فرو نهاد، در دنیا مطرود ساخت و آتش سعیر برای آخرتش مهیا نمود. (1)

روح

روح در لغت به معنی (نَفَس) و(دمیدن) است. بعضی تصریح کرده اند که روح و ریح (باد) هر دو از یک معنی مشتق شده است و اگر روح انسان که گوهر مستقل مجردی است به این نام نامیده شده به خاطر آن است که از نظر تحرک و حیات آفرینی و ناپیدا بودن همچون فس و باد است. روح به معنی روان و مقابل جسم است و جوهر مجرد است.(2)

موارد استعمال روح در قرآن بسیار متنوع است:

گاهی به معنی روح مقدسی است که پیامبران را در انجام رسالتشان تقویت می کرده، مانند آیه253 سوره بقره:(ما دلائل روشن در اختیار عیسی بن مریم قرار دادیم و او را با روح القدس تقویت نمودیم).

گاه به نیروی معنوی الهی که مؤمنان را تقویت می کند اطلاق شده، مانند آیه22 سوره مجادله:(آنها کسانی هستند که خدا ایمان را در قلبشان نوشته و به روح الهی تأییدشان کرده است).

زمانی به معنی فرشته مخصوص وحی آمده و با عنوان«امین» توصیف شده، مانند آیه193 سوره شعرا:(این قرآن را روح الامین بر قلب تو نازل کرد تا از انذار کنندگان باشی).

و گاه به معنی فرشته بزرگی از فرشتگان خاص فاصله خدا، یا مخلوقی برتر از فرشتگان آمده،مانند آیه4 سوره قدر:(در شب قدر فرشتگان وروح به فرمان پروردگارشان برای تقدیر امور نازل می شوند).

ویا مانند آیه 38 سوره نباء:(در روز رستاخیز روح و فرشتگان در یک صف قیام می کنند).

و گاه به معنی قرآن یا وحی آسمانی آمده است، مانند آیه52 سوره شوری: ( این گونه وحی به سوی تو فرستادیم، روحی که از فرمان ما است).

ص: 512


1- نهج البلاغه، خطبه 192 و تفسیر سوره صاد، ص273 تا 277
2- قاموس قرآن، ج 3، ص 131

و بالاخره زمانی هم به معنی روح انسانی آمده است، چنان که در آیات آفرینش آدم می خوانیم مانند آیه9 سوره سجده:(پس آدم را نظام بخشید و از روح خود در آن دمید).

و همچنین آیه29 سوره حجر:(هنگامی که آفرینش آدم را نظام بخشیدم و از روحم در او دمیدم برای او سجده کنید).

در آیه85 سوره اسراء می خوانیم:از تو درباره «روح» سوال می کنند، بگو:روح از فرمان پروردگار من است و جز اندکی از دانش به شما داده نشده است. از مجموع قرائن موجود در آیه و خارج آن چنین استفاده می شود که پرسش کنندگان از حقیقت روح آدمی سوال کردند، همین روح عظیمی که ما را از حيوانات جدا می سازد و برترین شرف ما است و تمام قدرت و فعالیت ما از آن سرچشمه می گیرد و به کمکش زمین و آسمان را جولانگاه خود قرار می دهیم، اسرار علوم را میشکافیم و به اعماق موجودات راه می یابیم. و از آنجا که روح، ساختمانی مغایر با ساختمان ماده دارد و اصول حاکم بر آن غیر از اصول حاکم بر ماده و خواص فیزیکی و شیمیایی آن است، پیامبر (صلی الله علیه و آله) مأمور می شود در یک جمله کوتاه و پر معنی بگوید: روح از عالم امر است یعنی خلقتی اسرار آمیز دارد. سپس برای این که از این پاسخ تعجب نکنند، اضافه می کند بهره شما از علم و دانش بسیار کم و ناچیز است.

روح آدمی مراتب و درجاتی دارد، آن مرتبه ای از روح که در پیامبران و امامان است مرتبه فوق العاده والایی است که از آثارش معصوم بودن از خطا و گناه و نیز آگاهی و علم فوق العاده است و مسلما چنین مرتبه ای از روح از همه فرشتگان برتر خواهد بود حتی از جبرئیل و میکائیل.

تعلق روح به بدن انسان تعلقی از قبيل حلول و في المثل مانند ورود باد در مشک نیست، بلکه یک نوع ارتباط و پیوندی است بر اساس حاکمیت روح بر تن و تصرف و تدبیر آن که بعضی آن را تشبیه به تعلق«معنی» به «لفظ»کرده اند.

در این که انسان با سنگ و چوب بی روح فرق دارد شکی نیست، زیرا ما به خوبی احساس می کنیم که با موجودات بی جان و حتی با گیاهان و حیوانات تفاوت داریم، ما می فهمیم، تصور می کنیم، تصمیم می گیریم، اراده داریم، عشق می ورزیم، متنفر میشویم و..و این تفاوت اصولی ما با دیگر موجودات، داشتن روح انسانی است. روح و روان در حقیقت جدا از هم نیستند بلکه مراحل یک واقعیت اند. آنجا

ص: 513

که سخن از ارتباط روح با جسم است و تأثیر متقابل این دو در یکدیگر بیان می شود نام «روان» بر آن می گذاریم و آنجا که پدیده های روحی جدای از جسم مورد بحث قرار می گیرند نام «روح» را به کار می بریم. دانشمندان الهی و فلاسفه روحيون معتقدند غیر از مواردی که جسم انسان را تشکیل می دهد، حقیقت و گوهر دیگری در او نهفته است که از جنس ماده نیست اما بدن آدمی تحت تأثر مستقیم آن قرار دارد، به عبارت دیگر:روح یک حقیقت ماورای طبیعی است که ساختمان و فعالیت آن غیر از ساختمان و فعالیت جهان ماده است، درست است که دائماً با جهان ماده ارتباط دارد ولی ماده یا خاصیت ماده نیست.(1)

عرش و کرسی

کلمهی «عرش» در لغت به معنی «سقف» یا «تخت پایه بلند»است و در مقابل «کرسی» که به معنی«تخت پایه کوتاه» آمده است. این کلمه در مورد تخت قدرت خداوند به عنوان عرش پروردگار به کار رفته است.

در این که منظور از عرش خدا چیست و این کلمه کنایه از چه معنایی می باشد؟ مفسران و محدثان و فلاسفه سخن بسیار گفته اند.

گاهی عرش را به معنی «علم بی پایان پروردگار» تفسیر کرده اند.

و گاه به معنی «مالکیت و حاکمیت خدا».

و گاه به معنی هر یک از صفات کمالیه و جلالیه خداوند، چرا که هر یک از این اوصاف بیانگر

عظمت مقام او می باشد. آری خداوند دارای عرش علم، عرش قدرت، عرشرحمانیت و عرش رحیمیت است.

طبق این تفسيرها مفهوم «عرش» بازگشت به صفات ذات پاک پروردگار می کند نه یک وجود خارجی دیگر. بعضی مفسران با الهام گرفتن از روایات گفته اند: منظور از عرش مجموعه عالم هستی است و گاه گفته اند مجموعه این زمین و آسمان در درون کرسی قرار دارد، و این که آسمان و زمیندر

ص: 514


1- تفسیر نمونه، ج 12، ص 250 تا 256

برابر کرسی همچون حلقه انگشتری است در یک بیابان پهناور و کرسی در برابر عرش نیز همچون حلقه انگشتری است در یک بیابان وسیع.

و گاه «عرش» را بر قلب انبیاء و اوصيا و مؤمنان کامل اطلاق کرده اند، چنان که در حدیث آمده است: «ان قلب المؤمن عرش الرحمن»:«قلب مؤمن عرش بزرگی خدا است».

و نیز در حدیث قدسی نقل شده است: «لم يسعنی سمائي ولا ارضی و وسعنی قلب عبدیالمؤمن»:« آسمان و زمین من وسعت وجود مرا ندارد ولی قلب بنده مؤمن من جایگاه من است»

اما برای درک حقیقت معنی عرش بهترین راه این است که موارد استعمال آن را در قرآن مجید دقیقا مورد بررسی قرار دهیم:

در آیات زیادی از قرآن این تعبیر به چشم می خورد:«ثم استوى على العرش»:« خداوند (بعد از پایان گرفتن خلقت جهان) بر عرش تسلط یافت».(1)

و در بعضی از آیات پشت سر این تعبیر جمله «يدبر الامر» و یا تغییراتی که حاکی از علم و تدبیر پروردگار است دیده می شود.

در بعضی دیگر از آیات قرآن توصیف هایی برای عرش دیده می شود مانند توصیف به «عظیم» آنجا که می فرماید:«و هو رب العرش العظيم».(2) گاه سخن از حاملان عرش است:«الذّين يَحمِلون العَرش»:فرشتگانی که حاملان عرش هستند»(3) و«. و يحمل عرش ربَّک فوقهُم يَومَئذٍ ثمانیه»:«و آن روز عرشپروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل می کنند».(4)

البته در آیات فوق صریحا تعیین نشده که حاملان عرش، فرشتگانند. جالب این است که در روایتی آمده است «حاملان هشتگانه عرش خدا در قیامت چهار نفر از اولین و چهار نفر از آخرین هستند، اما چهار نفر از اولین انوحو ابراهیم و موسی و عیسی(علیه السلام)» می باشند و چهار نفر از آخرین «محمد (صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) و

ص: 515


1- اعراف/54 و یونس /3 و رعد/ 2، فرقان /59 وسجده/4، حدید /4
2- توبه /129 و تفسیر نمونه، ج 20، ص 35 و 36
3- مؤمن /7
4- حاقه /17

حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام)» هستند.(1)

گاه سخن از ملائکه ای است که گرداگرد عرش را گرفته اند:«وترى الملائکه حافين من حول العرش».(2)

و گاه می گوید: «عرش خدا روی آب قرار گرفته»:«وكان عرشه على الماء».

از مجموع این تعبیرات و تعبیرات دیگری که در روایات اسلامی وارد شده به خوبی می توان نتیجه گرفت که عرش بر معانی مختلفی اطلاق شده هر چند ریشه مشترکی دارند.

یکی از معانی عرش همان مقام «حكومت و مالکیت و تدبیر عالم هستی»است.

دیگر از معانی عرش «مجموعه عالم هستی» است چرا که همگی نشانه عظمت او است و گاه عرش به معنی «عالم بالا» و کرسی به معنی «عالم پائین» به کار می رود.

و گاه عرش به معنی «عالم ماوراء طبیعت» و کرسی به معنی «مجموع عالم ماده اعم از زمین و آسمان» استعمال می شود چنان که در آیه الکرسی آمده است: «وسع كرسيه السماوات والارض» و از آن جا که مخلوقات و معلومات خداوند از ذات پاک او جدا نیستند گاهی عرش بر «علم خدا» اطلاق شده است.

و اگر به قلب پاک بندگان با ایمان «عرش الرحمان» گفته شود به خاطر این است که جایگاه معرفت ذات پاک خداوند و نشانه ای از نشانه های عظمت و قدرت اوست.

بنابراین در هر مورد باید از قرائن فهمید که منظور از عرش کدامیک از معانی آن است ولی در هر حال همه معانی عرش در این امر مشتر کند که عرش بیانگر بزرگی و عظمت خداوند است.(3)

«کرسی» از نظر ریشه لغت از «کرس» (بر وزن ارث) گرفته شده که به معنی اصل و اساس می باشد و گاهی نیز به هر چیزی که به هم پیوسته و ترکیب شده است گفته می شود و به همین جهت به تختهای کوتاه «کرسی» می گویند، و چنان که قبلا هم اشاره شد نقطه مقابل آن «عرش» است که به معنی چیز مسقف» و یا خود «سقف» و یا «تخت پایه بلند» می آید. و از آنجا که استاد و معلم به هنگام تدریس و تعلیم بر کرسی می نشیند گاهی کلمه کرسی کنایه از «علم» می باشد و نظر به این که کرسی تحت

ص: 516


1- تفسر نمونه، ج 24، ص451
2- زمر /57
3- تفسیر نمونه، ج 20، ص 37 و 38

اختیار وزیر نفوذ و سیطره انسان است گاهی به صورت کنایه از «حكومت و قدرت و فرمانروایی بر منطقه ای به کار می رود.

پس کرسی به چند معنی می تواند باشد:

1. منطقه قلمرو و حکومت:یعنی خداوند بر همه آسمانها و زمین ها حکومت می کند و منطقه نفوذ او همه جا را در بر گرفته و به این ترتیب کرسی خدا مجموعه عالم ماده اعم از زمین و ستارگان و کهکشان ها وسحابی ها است.

طبیعی است که «عرش» طبق این معنی باید مرحله ای بالاتر و عالیتر از جهان ماده بوده باشد و در اینصورت معنی عرش، عالم ارواح و فرشتگان و جهان ماوراء طبیعت خواهد بود.

2. منطقه نفوذ علم: یعنی علم خداوند به جميع آسمانها و زمین احاطه دارد و چیزی از قلمرو نفوذ علم او بیرون نیست (کرسی گاهی کنایه از علم میباشد). در روایات متعددی نیز روی این معنی تکیه شده است از جمله «حفص بن غياث» از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که از آن حضرت پرسیدم منظور از «وسع كرسيه السماوات والارض» چیست؟ فرمود: منظور علم خداوند است.

3. موجودی وسیع تر از تمام آسمانها و زمین: که از هر سو آنها را احاطه کرده است یعنی کرسی خداوند همه آسمانها و زمین را در بر گرفته است.

در حدیثی از امیر مؤمنان حضرت علی(علیه السلام) آمده است: «کرسی احاطه بر زمین و آسمانها و آن چه ما بین آنها و آن چه در زیر اعماق زمین قرار گرفته است، دارد» و همان گونه که قبلا هم اشاره شد در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: « آسمانها و زمین در برابر کرسی همچون حلقه انگشتری است در وسط یک بیابان و کرسی در برابر عرش همچون حلقه ای است در وسط یک بیایان»

البته بدیهی است که تفسیرهای سه گانه ی بالا هیچ منافاتی با هم ندارند و تخت حکومت و قدرت پروردگار همه آسمانها و زمین را فرا گرفته و کرسی علم و دانش او به همه این عوالم احاطه دارد و چیزی از قلمرو حکومت و نفوذ علمی او بیرون نیست.(1)

ص: 517


1- تفسیر نمونه، ج 2، صص200 تا203

لوح محفوظ - لوح محو و اثبات

«كلٌ في كتاب مبين» : «تمام این حقایق با همه حدود و مرزهایش در کتاب مبین و لوح محفوظ علم خدا ثبت است.»(1)

کتاب مبین» به معنی نوشته آشکار است و اشاره به مرحله ای از علم وسیع پروردگار می باشد که گاهی از آن تعبیر به «لوح محفوظ »می شود.

ممکن است این تعبیر اشاره به این باشد که هیچ کس نباید برای به دست آوردن روزی خود کمترین نگرانی به خویش راه دهد و تصور کند ممکن است در گرفتن سهم خویش به اصطلاح از قلم بیفتد چراکه نام همگی در کتاب آشکاری ثبت است، کتابی که همه را احصاء کرده و آشکارا بیان می کند.(2)

«ولارطبٍ ولايابسٍ اِلآّ في كتابٍ مبين»:« هیچ تر و خشکی نیست مگر این که در کتاب مبین ثبت شده است.

این جمله با عباراتی کوتاه وسعت بی انتهای علم خدا را به همه موجودات بیان می کند و هیچ چیز از آن مستثنی نخواهد بود، زیرا منظور از «تر» و«خشک» معنی لغوی آن نیست بلکه این تعبیرمعمولا کنایه از عمومیت می باشد.

در مورد کتاب مبین احتمالات مختلفی از ناحیه مفسران داده شده است ولی بیشتر به نظر می رسد که منظور از «کتاب مبین» همان مقام علم پروردگار است یعنی همه موجودات در علم بی پایان او ثبت می باشند و تفسیر آن به «لوح محفوظ» نیز قابل تطبيق بر همین معنی است چه این که بعيد نیست که لوح محفوظ نیز همان صفحه علم خدا باشد. (3)

«كان ذلك في الكتابِ مسطورا» : « و این یک اصل مسلم و قطعی است که در کتاب الهی ثبت است» (4)

لوح محفوظ همان علم بی پایان پروردگار و همان مجموعه قوانین تخلف ناپذیر خداوند در جهان

ص: 518


1- هود/6
2- تفسیر نمونه، ج 9، ص 17
3- تفسیر نمونه، ج 5، ص 271
4- اسراء /58

هستی است.(1)

«وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ »:«ما همه چیز را در کتاب آشکار احصا کرده ایم»(2) غالب مفسران «امام مبین» را در این آیه به عنوان «لوح محفوظ) همان کتابی که همه اعمال و همه موجودات و حوادث این جهان در آن ثبت و محفوظ است تفسیر کرده اند.

و تعبیر به «امام» ممکن است از این نظر باشد که این کتاب در قیامت رهبر و پیشوا است برای همه مأموران ثواب و عقاب و معیاری است برای سنجش ارزش اعمال انسانها و پاداش و کیفر آنها.(3)

«وعندنا کتاب حفیظ»:« و نزد ما کتابی است که همه چیز در آن محفوظ است»(4)

«کتاب حفیظ» به معنی کتابی است که حافظ اعمال تمام انسان ها و غیر آن است و اشاره به لوح محفوظ و علم بی پایان خداست.

در تفسير «و کتاب مسطور» : «و سوگند به کتابی که نوشته شده است»(5) نیز احتمالات گوناگونی داده اند از جمله این که بعضی آن را اشاره به لوح محفوظ می دانند.(6)

«يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ »: « خداوند هر چیزی را بخواهد محو می کند همان گونه که به مقتضای اراده و حکمت خویش اموری را اثبات می نماید و کتاب اصلی و ام الکتاب نزد او است» (7)

تحقق موجودات و حوادث مختلف جهان دو مرحله دارد، یکی مرحله قطعیت که هیچ گونه دگرگونی در آن راه ندارد و در آیه ای اشاره به ام الکتاب، «کتاب مادر» شده است و دیگری مرحله غير قطعی به تعبیر دیگر «مشروط» است که در این مرحله دگرگونی در آن راه دارد و از آن تعبیر به مرحله محو و اثبات می شود.

گاهی نیز از این دو، تعبیر به «لوح محفوظ» و «لوح محو و اثبات می شود، گویی در یکی از این دو

ص: 519


1- تفسیر نمونه، ج 12، ص 168
2- يس / 12
3- تفسیر نمونه، ج18، ص 332
4- ق /4
5- طور/2
6- تفسیر نمونه، ج27، صص 230 و 411
7- رعد/39

لوح آن چه نوشته شده است به هیچ وجه دگرگونی در آن راه ندارد و کاملا محفوظ است و اما دیگری ممکن است چیزی در آن نوشته شود و سپس محو گردد و به جای آن چیز دیگری نوشته شود. و اما حقیقت امر این است که گاهییک حادثه را با اسباب و علل ناقصه آن در نظر می گیریم مثلا سم کشنده ای را که مقتضای طبیعتش نابود کردن یک انسان است، این سم یک «ضد سم» هم دارد که اثر آن را خنثی می کند، در این مثال حادثه مرگ به خاطر خوردن سم جنبه قطعی ندارد و به اصطلاح جای آن در لوح محو و اثبات است که تغییر و دگرگونی با توجه به حوادث دیگر (خوردن ضد سم) در آن راه دارد. ولی اگر حادثه را با علت تامه اش یعنی وجود مقتضی و اجتماع همه شرایط را از میان رفتن همه موانع در نظر بگیریم در این جا دیگر حادثه قطعی است و به اصطلاح جایش در لوح محفوظ و ام الکتاب است و هیچ دگرگونی در آن راه ندارد.

علم خداوند دارای دو مرحله است «علم به مقتضیات و علل ناقصه» و «علم به علل تامه» آن چه مربوط به مرحله دوم است تعبیر از آن به ام الکتاب و لوح محفوظ می شود و آن چه مربوط به مرحله اول است تعبیر به لوح محو و اثبات می گردد. (1)

اسرار غیب در دو جا ثبت است: در «لوح محفوظ» که همان خزانه مخصوص علم خداوند است که هیچ گونه دگرگونی در آن رخ نمی دهد و هیچ کس از آن آگاه نیست و «لوح محو و اثبات» که علم به مقتضیات است نه علت تامه و به همین دلیل قابل دگرگونی است.

در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم: «خداوند علمی دارد که جز خودش نمی داند و علمی دارد که فرشتگان و پیامبران را از آن آگاه ساخته، آنچه را به فرشتگان و پیامبران و رسولانش داده ما میدانیم»(2)

قلم

به معنی آلت نوشتن است، قلم زبان دوم بشر است که با آنچه را در ضمیر خویش دارد اظهار و

ص: 520


1- تفسیر نمونه، ج 10، ص 241 و 242
2- تفسیر نمونه، ج24، ص 148

آثار گذشته را ضبط و حفظ می کند، سوره علق اولین سوره نازل شده بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است و ذکر قلم و تعلیم در اولین سوره حکایت از اهمیت قلم و تعلیم در اسلام و دنیای بشریت دارد.(1) « ن والقلم و مایسطرون»: «ن، سوگند به قلم و آنچه را با قلم می نویسند».(2)

چه سوگند عجیی؟! آنچه به آن در این آیه سوگند یاد شده است ظاهراً موضوع کوچکی است: یک قطعه نی، و یا چیزی شبیه به آن و کمی ماده سیاه رنگ و سپس سطوری که بر صفحه کاغذ ناچیز رقم زده می شود.

اما در واقع همان چیزی است که سرچشمه پیدایش تمدن های انسانی و پیشرفت و تکامل علوم و بیداری اندیشه ها و افکار و شکل گرفتن مذهبها و سرچشمه هدایت و آگاهی بشر است تا آنجا که دوران زندگی بشر را به دو دوران تقسیم می کند «دوران تاریخ» و «دوران قبل از تاریخ». دوران تاریخ بشر از زمانی شروع می شود که خط اختراع شد و انسان توانست ماجرای زندگی خود را بر صفحات نقش کند و یا به تعبیر دیگر دورانی است که انسان دست به قلم گردید و از او«مایسطرون» یادگار ماند. قرآن هم به ابزار و هم به محصول ابزار سوگند یاد می کند. عظمت این سوگند هنگامی آشکارتر می شود که توجه داشته باشیم آن روزی که این آیات نازل گشت نویسنده و ارباب قلمی در آن محیط وجود نداشت و اگر کسانی مختصر سواد خواندن و نوشتن را داشتند، تعداد آنها در کل سرزمین مکه که مرکز عبادی و سیاسی و اقتصادی حجاز بود به بیست نفر نمی رسید، آری سوگند به قلم یاد کردن در چنین محیطی عظمت خاصی دارد.

بعضی از مفسران «قلم» را در این آیه به قلمی تفسیر کرده اند که فرشتگان بزرگ خدا وحی آسمانی را با آن می نویسند و یا نامه اعمال آدمیان را با آن رقم می زنند.

قابل توجه این که در نخستین آیاتی که در «جبل النور» و غار «حرا» بر قلب پاک پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شد نیز به مقام والای قلم اشاره دارد، آن جا که می فرماید: «اقرأ باسم ربك الذي خلق - خلق الانسان من علق - اقرأ و ربکالاکرم - الذي علم بالقلم - علم الانسان مالم يعلم» : «بخوان به نام پروردگارت که مخلوقات را

ص: 521


1- قاموس قرآن، ج6، ص 32
2- قلم/1

آفرید، و انسان را خون بسته ای ایجاد کرد، بخوان به نام پروردگار بزرگت، هم او که انسان را به وسیله قلم تعلیم داد، و آنچه را نمی دانست به اوآموخت».(1)

طبق آیات فوق خداوند نوشتن و کتاب را به انسان آموخت و قدرت و توانایی این کار عظیم را که مبدأ تاریخ بشر و سرچشمه تمام علوم و فنون و تمدن هاست در او ایجاد کرد.

موضوع بسیار جالب این جاست که در عین این که پیامبر (صلی الله علیه و آله) «امی» و درس نخوانده بود و محیط حجاز یک محیط جهل و نادانی بود در نخستین آیات وحی تکیه بر مسأله «علم» و «قلم» است که بلافاصله بعد از نعمت بزرگ خلقت و آفرینش در این آیات ذکر شده است.

درحقیقت این آیات نخست از تکامل «جسم انسان از یک موجود بی ارزش مانند علقه» خبر می دهد و از سوی دیگر از تکامل «روح» به وسیله تعلیم و تعلم مخصوصا از طریق قلم سخن می گوید. (2)

در بعضی از روایات آمده است که : «ان اول ما خلق الله القلم» :« نخستین چیزی را که خدا آفرید قلم بود. این حدیث را محدثان شیعه از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده اند.

در حدیثی از پیغمبر اسلام(صلی الله علیه و آله) می خوانیم: «ثلاث تخرق الحجب و تنهى إلى ما بين يدي الله: صریر اقلام العلماء، و وطی اقدام المجاهدين، وصوت مغازل المحصنات»: «سه صدا است که حجاب ها را پاره می کند و به پیشگاه با عظمت خدا می رسد: صدای گردش قلم های دانشمندان به هنگام نوشتن و صدای قدم های مجاهدان در میدان جهاد و صدای چرخ نخ ریسی زنان پاکدامن» (3)

قابل توجه این که طبق نقل بسیاری از مفسران «ادریس» جد پدر نوح است، نام او در تورات «اخنوخ» و درعربی «ادریس» می باشد که بعضی آن را از ماده «درس» می دانند، زیرا او اولین کسی بود که با قلم خط نوشت، او علاوه بر مقام نبوت به علم نجوم و حساب و هیئت احاطه داشت و نخستین کسی بود که طرز دوختن لباس را به انسانها آموخت.(4)

ص: 522


1- علق /1. 5 و تفسیر نمونه، ج24، ص 1369 370
2- تفسیر نمونه، ج27، ص158 و 159
3- تفسیر نمونه، ج24، ص 375 و 377
4- تفسیر نمونه، ج13، ص 102

بیت المعمور

«والطّور - و كتابٍ مسطور - في رِقّ منشور - والبيتِ المَعمور» : «سوگند به کوه طور دو کتابی که نوشته شده است» - در صفحه ای گسترده و سوگند به بیت المعمور»(1)

در مورد «بیت المعمور» تفسیرهای گوناگونی شده، بعضی آن را اشاره به خانهای میدانند که در آسمانها محاذی خانه کعبه است و با عبادت فرشتگان، معمورو آباد است، این معنی در روایات متعددی که در منابع مختلف اسلامی آمده است دیده می شود، در مورد این که «بیت المعمور» در کدام آسمانهاست روایات مختلف است در بسیاری از آنها آسمان چهارم و در بعضی آسمان نخست آسمان دنیا و در بعضی آسمان هفتم آمده است.طبق روایتی هر روز هفتاد هزار فرشته به زیارت آن می آیند و هرگز بار دیگر به سوی آن باز نمی گردند. بعضی آن را «کعبه» و خانه خدا در زمین تفسیر کرده اند که بوسیله زواروحاجیان همواره معمور و آباد است و نخستین خانه ای است که برای عبادت در روی زمین ساخته و آباد شده است. بعضی نیز گفته اند منظور از «بیت المعمور» خانه قلب مؤمن است که با ایمان و ذکر خدا، آباد است.

در حدیثی در مورد نزول قرآن می خوانیم: «هي ليله القدر، انزل الله عزوجل القرآن فيها الى بيت المعمور جمله واحده، ثم نزل من البيت المعمور على رسول الله (صلی الله علیه و آله) في طول عشرين سنه» : «منظور از این شب مبارک شب قدر است که خداوند همه قرآن را یک جا در آن شب به «بیت المعمور» نازل کرد، سپس در طول بیست سال از «بیت المعمور» بر رسول الله تدريجا نازل فرمود».

باید توجه کرد که نزول قرآن در شب قدر به طور کامل به بیت المعمور هرگز منافاتی با آگاهی پیامبر (صلی الله علیه و آله) از آن ندارد چرا که او را به لوح محفوظ که مکنون علم خداست راه نیست، اما به عوالم دیگر آگاهی دارد و قلب مبارکشان از «بیت المعمور» آگاه است.(2)

ص: 523


1- دخان/ 4.1
2- تفسیر نمونه، ج21، ص 150 تا 152 - ج 22، ص 412 - ترجمه تفسیر المیزان، ج37، ص11

آدم، انسان، بشر

آدم کلمه ای است غیر عربی، که در برخی آیات قرآن آدم، علم شخص است و نام یک فرد یعنی حضرت آدم (علیه السلام)، اولین پیامبر، می باشد مانند آیاتی که در مورد قصه زوج حضرت آدم است، بقره آیات35 و 36، اعراف آیه19 و طه آیات117 تا 121 و

و در برخی آیات آدم، مثل انسان و بشر، نوع است مانند آیات: بقره آیات30 تا 33 و اعراف آیه11 و.. کلمه ی «آدم» 17 بار و «بنی آدم» 8 بار در قرآن به کار رفته است. با توجه به آیاتی که «انسان» در آنها بکار رفته خواهیم دید که مراد از آن جسد ظاهری و صورت ظاهری نیست بلکه باطن و نهاد و استعداد و انسانیتو عواطف او در نظر است.

کلمه «انسان» 65 بار در قرآن بکار رفته است.

انسان از گل خشک شده، از لَجَن سیاه و بدبو و کهنه آفریده شده: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ»(1)

انسان نسبت به ذاتش و جنبه حیوانیتش، ضعیف آفریده شده و ستمگر،ناسپاس، عجول، تنگ چشم، مجادله کن، نادان، خودپسند، كم صبر، پر طمع و طاغی است. ولی نسبت به جوهره انسانیت و ایمان و درک و تربیت و عقلش، یک موجود بسیار عالی و پر ارزش است او و جن دو موجود پر ارزش رویزمین و حامل امانت و تکلیف خداوندی اند و قرآن از آن دو به «ثقلان» (دو چیز پر قیمت و وزین) تعبیر می کند.(2)

بشر نیز به معنی انسان است. همان طور که گفته شد آدمی را نسبت به فضایل و کمالات و استعدادهایش «انسان» و نسبت به جسد و ظاهر بدن و شکل ظاهرش «بشر» می گویند. در قرآن هر کجا که از انسان، جسد و شکل ظاهر مراد است لفظ بشر به کار رفته است: فرقان آیه54، ص آیه 71، فصلت آیه6 و...

بَشَر جمع بَشره است که به معنی ظاهر پوست است و انسان را از آن سبب بشر گویند که پوستش ظاهر است و مانند حیوانات از پشم و مو و کُرک پوشیده نیست.(3)

ص: 524


1- حجر /26
2- رحمن/31
3- قاموس قرآن، ج 1، صص 38 تا 41 و 132 و 133 و 192 و 193

طبق آیه1 سوره نساء: «ای مردم از پروردگارتان بپرهیزید، آن خدایی که همه شما را از یک انسان (مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ) آفرید و همسر او را از جنس او آفریده و از آن دو، مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت» می فهمیم که منظور از نفس واحده، یک فرد شخصی است و اشاره به نخستین انسانی است که قرآن او را به نام «آدم» پدر انسان های امروز معرفی کرده است و تعبير «بنی آدم» که در آیات فراوانی از قرآن آمده نیز اشاره به همین است.

قابل توجه است که بعضی از مفسران از این تعبیر: «همسر آدم از او آفریده شد»، چنین فهمیده اند که همسر آدم، حوا، از بدن آدم آفریده شده و پاره ای از روایات غیر معتبر و جعلی را که می گوید: حوا از یکی از دنده های آدم آفریده شده، را شاهد بر آن گرفته اند، در فصل دوم از سفر تکوین تورات نیز به این معنی تصریح شده است).

ولی با توجه به سایر آیات قرآن هر گونه ابهامی از تفسیر این آیه برداشته می شود و معلوم می شود که منظور از آن این است که خداوند همسر او را از جنس او (جنس بشر) آفرید: «از نشانه های قدرت خدا این است که همسران شما را از جنس شما قرار داد تا به وسیله آنها آرامش بیابید»،(1) «خداوند همسران شما را از جنس شما قرار داد»(2)

طبق آیات فوق روشن است که خداوند همسر شما را از جنس شما آفرید نه از اعضای بدن شما. (3)

مراحل شگفت انگیز آفرینش انسان طبق آیات قرآن

«خداوند آغاز آفرینش انسان را از گل قرار داد»(4)

او انسان را از گل خشکیده ای که همچون سفال بود آفرید» : «خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ»(5)

«ما انسان را از گل خشکیده که از گل بدبوی آفریده شده بود گرفتیم»(6)

ص: 525


1- نحل /27
2- . تفسیر نمونه، ج 3، ص245 و 246
3- تفسیر نمونه، ج 3، ص 245 و 246
4- سجده /7
5- رحمن /14
6- حجر /26

«صلصال»، در اصل به معنی «رفت و آمد صدا در اجسام خشک» است، سپس به خاکهای خشکیده گفته می شود. «فار» از ماده «فخر» گرفته شده و به معنی کسی است که بسیار فخر می کند و از آنجا که این - گونه اشخاص آدمهایی تو خالی و پر سر و صدا هستند این کلمه به کوزه و هر گونه سفال اطلاق می شود.

از آیات مختلف قرآن و تعبیرات گوناگونی که درباره مبدأ آفرینش انسان آمده به خوبی استفاده می شود که انسان در آغاز خاک بوده،(1) سپس با آب آمیخته شده و به صورت گل در آمده(2) و بعد به صورت گل بدبو (لجن) در آمده(3) سپس حالت چسبندگی پیدا کرده (4) و بعد به صورت خشکیده در آمده و حالت «صلصال کالفخار» به خود گرفته است.(5)

از مجموع آیات چنین بر می آید که آفرینش آدم به صورت یک خلقت مستقل، از خاک و گل به وجود آمده است.

سپس خداوند نسل او را از عصاره ای از آب ناچیز و بی قدر قرار داد» : «ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاء مَّهِينٍ »(6)

«جعل» در این جا به معنی آفرینش و «نسل» به معنی فرزندان و نوه ها در تمام مراحل است. کلمه «مهین» به معنی ضعیف و حقیر و ناچیز، به وضعظاهری اشاره دارد و گرنه این آب از اسرار آمیز ترین موجودات است و از نشانه های عظمت پروردگار و علم و قدرت او محسوس میشود.

«سلاله» در اصل به معنی عصاره و فشرده خالص هر چیز است و منظور از آن در این آیه نطفه آدمی است که در حقیقت عصاره کل وجود او می باشد و مبدأ حيات و منشأ تولد فرزند و ادامه نسل است. آیه و سوره سجده اشاره به مراحل پیچیده تکامل انسان در عالم رحم دارد، می فرماید: «سپس اندام انسان را موزون ساخت و از روح خویش در او دمید و برای شما گوش و چشمان و دل ها قرار داد، اما کمتر شکر

ص: 526


1- حج/6
2- انعام /2
3- حجر /26
4- صافات /11
5- تفسیر نمونه، ج 23، ص 118
6- سجده /8

نعمت های او را به جا می آورید»: «ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ »(1)

تعبیر به «نفخ» (دمیدن کنایه ای است برای حلول روح در بدن آدمی، گویی تشبیه به هوا و تنفس شده است، هر چند نه این است و نه آن. در آغاز که نطفه منعقد می شود تنها داراییک نوع «حیات نباتی» است یعنی فقط تغذیه و رشد و نمو دارد ولی از حس و حرکت که نشانه «حيات حیوانی» و همچنین قوه ادراکات که نشانه «حیات انسانی» است در آن خبری نیست. اما تکامل نطفه در رحم به مرحله ای می رسد که شروع به حرکت می کند و تدریجاً قوای دیگر انسانی در آن زنده می شود و این همان مرحله ای است که قرآن از آن تعبیر به نفخ روح می کند. قابل دقت و توجه است که اضافه «روح» به «خدا» به اصطلاح اضافه تشریفی است مثل «خانه خدا». یعنی یک روح گران قدر و پر شرافت که سزاوار است روح خدا نامیده شود در انسان دمیده شده و بیانگر واقعیت است که انسان گر چه از نظر بعد مادی از خاک تیره و یا آب بی مقداری است ولی از نظر بُعد معنوی و روحانی حامل روح خداست.(2)

در آیه67 سوره مؤمن در مورد مراحل خلقت انسان چنین می فرماید: «او کسی است که شما را از خاک آفرید، سپس از نطفه، بعد از علقه (چیزی شبیه به خون منعقد). بعد شما را به صورت طفلی از شکم مادر بیرون می فرستد، سپس به مرحله کمال و قوت و توانایی می رسید بعد از آن به مرحله پیری، هر چند گروهی از شما پیش از رسیدن به این مرحله می میرند و هدف آن است که به سر آمد عمر خود برسید، شاید تعقل کنید».

حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «این انسان جرم صغیری است که عالم کبیری در او خلاصه شده است.»

آنچه در عالم كبير وجود دارد نمونه ای از آن در درون جسم و جان او است.خصلت ها و صفاتش معجونی است از خصایل و صفات مجموعه جنبندگان و موجودات زنده و تنوع خلقتش عصارهای است از مجموعه حوادث این جهان بزرگ. ساختمان یک سلول او به اندازه ساختمان یک شهر عظیم صنعتی اسرار انگیز است و آفرینشیک موی او با ویژگی ها و خصوصیات مختلفی که با سرپنجه علم و دانش

ص: 527


1- سجده /9
2- تفسیر نمونه، ج 17، ص 124 تا128 - ج 20، ص 165 تا 167

کشف شده است خود آیتی بزرگ از آیات الهی است. وجود هزاران کیلومتر رگ های کوچک و بزرگ و مویرگ های فوق العاده ظریف و هزاران کیلومتر رشته های ارتباطی و سیم های مخابراتی سلسله اعصاب و .. همه و همه نشانه ای از علم و حکمت و قدرت بی پایان مبدأ آفرینش است.(1)

ستایش های قرآن از انسان

آدمی نه تنها بر حیوان برتری دارد، که در سایه پارهای ویژگی ها وامتیازات خویش، در کل جهان آفرینش از موقعیتی ممتاز و منزلتی والا برخوردار است. از جمله:

1. خلیفه خداوند در زمین: انسان تنها موجودی است که به دلیل ظرفیت شگرف وجود خود، به مقام خلافت الهی بار یافته است. قرآن کریم در نقل گفت و گوی خداوند با فرشتگان، از آفرینش آدم به عنوان قرار دادن جانشین بر روی زمینیاد می کند: «و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی خواهم گماشت.» (2)

از قرائن موجود در آبه بالا، روشن می شود که مقام خلافت الهی اختصاص به حضرت آدم (علیه السلام) ندارد، بلکه شامل همه انسان ها می گردد. از سوی دیگر با دقت در معنای خلیفه آشکار می گردد که آدمییگانه موجودی است که می تواند به بهترین صورت ممکن نمایان گر صفات کمالی خداوند و مظهر خير و جمال مطلق او، در عالم آفرینش باشد. چرا که خلیفه یا قائم مقام در همه شئون نماینده و نمودار مقامی است که از سوی اوبه منصب خلافت گمارده شده است، بنابراین، گزینش انسان برای احراز این مقام، از استعدادهای تکوینی و قابلیت های غیر متناهی او برای وصول به كمال حکایت می کند. اوست که شما انسانها را جانشین های خود در زمین قرار داده تا شما را در مورد سرمایه هایی که داده است در معرض آزمایشقرار دهد.» (3)

2. برترین ظرفیت های علمی، قرآن کریم بیان می دارد که خداوند دانش خاصی را به آدم آموخت در حالی که فرشتگان به آن جاهل بودند، «و خدا همه معانی نام ها را به آدم آموخت، سپس آنها را بر

ص: 528


1- تفسیر نمونه، ج21، ص 229 و 230
2- بقره. 30
3- انعام /165

فرشتگان عرضه نمود و فرمود: (اگر راست می گویید از اسامی این ها به من خبر دهید) گفتند: (منزّهی تو، ما را جز آنچه خود به ما آموخته ای هیچ دانشی نیست، تویی دانای حكيم) فرمود: (ای آدم ایشان را از اسامی آنان خبرده).(1)

این نکته که حقیقت دانستن اسماء چیست بر ما پنهان است. با این حال چنین می نماید که دانستن اسماء، نه صرفا شناسایی پاره ای واژه ها بلکه آگاهی از حقایق کلی است که همه دانش های بشری در آن حقایقی ریشه داشته و دسترسی به آن برای آفریدگان ممکن است. آیه بالا از ظرفیت های شگرف انسان حکایت می کند، استعدادی که از یک سو او را شایسته مقام جانشینی خداوند در زمین می گرداند و از سوی دیگر او را تا مرتبه آموزگاری فرشتگان بالا می برد.

3. امانتدار الهی: انسان تنها موجودی است که بار سنگین امانت الهی را بر دوش کشیده است. «ما امانت الهی و بار تكليف را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، پس از برداشتن آن سرباز زدند و از آن هراسناک شدند و انسان آن را برداشت، راستی او ستمگری نادان بود».(2) بسیاری از مفسران، امانت را اختیاریا تکلیف یا کمالی دانسته اند که آدمی در سایه ی گزینش های اختیاری خویش به آن دست می یابد. آدم مختارانه در گزینشنیک و بد آزاد است و از این رو مسئولیت کارهای ارادی اش بر عهده خود اوست.

انسان شخصیتی مستقل و آزاد دارد، امانتدار خداست، رسالت و مسئولیت دارد، از او خواسته شده است با کار و ابتکار خود زمین را آباد سازد و با انتخاب خود یکی از دو راه سعادت و شقاوت را اختیار کند: « ما انسان را از نطفه ای مرکب و ممزوج آفریدیم تا او را مورد آزمایش قرار دهیم پس او را شنوا و بينا قرار دادیم، همانا راه را به او نمودیم او خود یا سپاسگذار است و یا کافر نعمت»(3)

4. جهان، کار گزار آدمی:خداوند سراسر گیتی را کارگزاران آدمیان و مسخر آنان گردانیده:« آیا ندانسته اید که خدا آنچه را که در آسمانها و آنچه را که در زمین است مسخر شما ساخته و نعمتهای

ص: 529


1- بقره /31 تا33
2- احزاب/72
3- دهر/ 2و3

ظاهر و باطن خود را بر شما تمام کرده است».(1)

فلسفه وجودی عالم امکانآن است که زمینه ای برای نیل انسان به کمالات شایسته خود و قرب اختیاری او به خداوند حاصل گردد. همه عالم برای آدمی است تا او برای خدا و به یاد خدا باشد. همانا اوست که آنچه را در زمین است برای شما آفرید»(2)

آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است مسخر او قرار داده است (پس او حق بهره گیری مشروع از همه این ها را دارد)».(3)

5. مسجود فرشتگان: خداوند پس از آفريدن آدم، فرشتگان را فرمان می دهد که در پیشگاه او سجده آورند و چون فرشتگان را فرمودیم: «برای آدم سجده کنید» ، به سجده در افتادند».(4)

از آنجا که آدم تجلی تمام قابلیت ها و استعدادهای وجودی انسان است، سجود فرشتگان در واقع جلوه ای از این حقیقت است که انسان به لحاظ ظرفیت بی کرانش، حتی بر فرشتگان نیز برتری دارد.

و کرامت ذاتی انسان، انسان از یک کرامت ذاتی و شرافت ذاتی برخوردار است، خدا او را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری داده است. او آن گاه خویشتن واقعی خود را درک و احساس می کند که این کرامت و شرافت را در خود درک کند و خود را برتر از پستیها و دنائت ها و اسارتها و شهوترانی ها بشمارد: «همانا ما بنی آدم را کرامت بخشیدیم و آنان را بر صحرا و دریا (خشک و تر) مسلط کردیم و در بسیاری از مخلوقات خویش برتری دادیم».(5)

بی گمان مقصود از این کرامت عمومی، کرامتی ذاتی است که به لحاظ توانایی های ویژه انسان شامل همه آدمیان می گردد. بر این اساس، انسان در پیشگاه خدا موجودی والا و بلند مرتبه است.(6)

ص: 530


1- لقمان /20
2- بقره/29
3- جاثيه /13
4- بقره/34
5- اسراء/70
6- معارف اسلامی1، ص 100 تا 102 و انسان در قرآن، استاد مطهری، ص 8 تا 13

نکوهش های قرآن از انسان

قرآن کریم آیاتی در نکوهش آدمی و بیان کاستیو ناراستی های او دارد، از جمله: «او بسیار ستمگر و بسیار نادان است».(1) «او نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است».(2) « او آن گاه که خود را مستغنی می بیند طغیان می کند».(3) « او عجول و شتابگر است».(4) «او هر گاه به سختی بیفتد و خود را گرفتار ببیند ما را در هر حال می خواند، همین که گرفتاری را از او بر طرف کنیم گویی چنین حادثه ای پیش نیامده است».(5)

«او تنگ چشم و ممسک است».(6) «او مجادله گر ترین مخلوق است».(7) «او حریص آفریدهشده است»(8). «اگر بدی به او رسد جزع کننده است و اگر نعمت به او رسد بخل کننده است».(9)

حقیقت آن است که میان ستایش ها و نکوهش های قرآن از انسان تعارضی نیست، چرا که هر کدام به بعدی از وجود او نظر دارد. انسان یگانه موجودی است که از جامعیت وجودی برخوردار است، زیرا در او هم جنبه های ملکوتی و هم جنبه های حیوانی وجود دارد. این جامعیت که از سرشت و ذات انسان بر می خیزد، او را بر صدر کائنات می نشاند زیرا این امکان برای او فراهم است که با فعلیت بخشیدن به بعد ملکوتی و علوی خود و در اختیار گرفتن بعد حیوانی و سفلی اش، به بالاترین مراحل كمال دست یابد. این مدح و ذم از آن نیست که انسان یک موجود دو سرشتی است، نیمی از سرشتش ستودنی است و نیم دیگر نکوهیدنی، نظر قرآن به این است که انسان همه کمالات را بالقوه دارد و باید آنها را به فعلیت برساند و این خود

ص: 531


1- احزاب/72
2- حج /66
3- علق /6 و 7
4- اسراء/11
5- يونس /12
6- اسراء /100
7- کهف /54
8- معارج/19
9- معارج/20 و 21

اوست که باید سازنده و معمار خویشتن باشد، شرط اصلی وصول انسان به کمالاتی که بالقوه دارد «ایمان» است. از ایمان، تقوا و عمل صالح و کوشش در راه خدا بر می خیزد. به وسیله ایمان است که علم از صورت یک ابزار ناروا در دست نفس اماره خارج می شود و به صورت یک ابزار مفید در می آید. پس انسان حقیقی که خلیفه الله است، مسجود ملائکه است، همه چیز برای اوست و بالاخره دارنده همه کمالات انسانی است، انسان به علاوه ایمان است نه انسان منهای ایمان، انسان منهای ایمان، کاستی گرفته و ناقص است. چنین انسانی حریص است، خونریز است، بخیل و ممسک است، کافر است و از حیوان پست تر است.

«سوگند به عصر، همانا انسان در زبان است، مگر آنان که ایمان آورده و شایسته عمل کرده و یکدیگر را به حق و صبر و مقاومت توصیه کرده اند».(1)

«همانا بسیاری از جنیان و آدمیان را برای جهنم آفریده ایم، زیرا دلها دارند و با آنها فهم نمی کنند، چشم ها دارند و با آنها نمی بینند، گوش ها دارند و با آنها نمی شنوند، اینها مانند چهارپایان بلکه راه گم کرده ترند».(2)

قلب، فؤاد، صدر

قلب همان عضو معروف در بدن و تنظیم کننده و جریان دهنده خون است که در سینه قرار گرفته. یکی از معانی قلب، عقل است و یکی از معانی صدر، ذات و سرشت انسان است. به اعتبار آن که قلب در سینه قرار دارد به آن صدر گفته می شود. قلب مظهر عواطف است و هر گاه برقی از عواطف و ادراکهایی که مایه حرکت و جنبش است در روح انسان آشکار شود نخستین اثرش در قلب جسمانی، ظاهر می گردد، ضربان قلب دگرگون می شود، خون با سرعت به تمام ذرات بدن انسان می رسد و نشاط و نیروی تازه ای به آن می بخشد، بنابراین اگر پدیده های روحی به قلب نسبت داده می شود به خاطر آن است که نخستین مظهر آن در بدن انسان، قلب او است.(3)

ص: 532


1- سوره عصر
2- اعراف/179 و معارف اسلامی1، ص 100 تا 103 و انسان در قرآن، ص 15 تا 17
3- تفسیر نمونه، ج 14، ص 131

چیزهایی که قرآن مجید به قلب نسبت می دهد بیشتریا همه آنها را امروزه به مغز نسبت می دهند. مانند موارد زیر:

1. قلب غليظ می شود و سخت تر از سنگ می گردد. (1)

2. قلب مریض می شود نه فقط از لحاظ طبیعی بلکه از لحاظ عدم استقرار ایمان و بودن هواهای شیطانی در آن.(2)

3. قلب زنگ می زند و تیره می شود البته در اثر اعمال بد.(3)

4. قلب مهر زده می شود و چیزی نمی فهمد.(4)

5. قلب محل ترس و خوف است.(5)

6. قلب گناهکار می شود.(6)

7. قلب می فهمد و نمی فهمد، محل عقیده و انبار علوم است.(7)

8. قلب مخزن رأفت و رحمت و اطمینان و سکینه است.(8)

9. و آیاتی در مورد صدر، مانند سوره شرح آیه1، سوره انعام آیه125.

قرآن به قلب تكیه ای عجیب دارد و منشأ خیر و شر را قلب میداند.(9)

قلب را از آن جهت فؤاد گویند که در آن توقد و دلسوزی هست، «فؤاد» به معنی حرکت و تحریک و به معنی بریان کردن است و علت این تسميه تأثیر و تحول قلب است.(10)

قلب در قرآن به معانی گوناگونی آمده است، از جمله:

ص: 533


1- آل عمران/159 و بقره/74
2- احزاب/32 و بقره/10
3- مطففين /14
4- بقره /7 و اعراف/101
5- آل عمران /151 و نازعات/8
6- بقره /283 و بقره/225
7- اعراف/179 و آل عمران /154 و انفال /70 و احزاب /5 و 51 و حجرات/14 و مجادله/22
8- حديد /27 و شعرا/89 و بقره /260و رعد/28 و فتح /4...... 534
9- مجادله/22 و انفال /2 و قاموس قرآن، ج 6، ص 25 تا 27، ج 4 ص 113 تا115
10- قاموس قرآن، ج 5، ص 142 و 143

1. به معنی عقل و درک چنان که در آیه37 سوره ق می خوانیم: «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ »: «در این مطالب تذکر و یادآوری است برای آنان که نیروی عقل و در ک داشته باشند».

2. به معنی روح و جان، چنان که در آیه10 سوره احزاب آمده است: «وَإِذْ زَاغَتْ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ »: «هنگامی که چشم ها از وحشت فرومانده و جانها به لب رسیده بود».

3. به معنی مرکز عواطف، که آیه12 سوره انفال شاهد این معنی است: «سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرَّعْبَ »: «به زودی در دل کافران ترس ایجاد می کنم». در وجود انسان دو مرکز نیرومند به چشم می خورد:

1. مرکز ادراکات که همان «مغز و دستگاه اعصاب» است و لذا هنگامی که مطلب فکری برای ماپیش می آید احساس می کنیم با مغز خویش آن را مورد تجزیه و تحليل قرار میدهیم.

2. مرکز عواطف که عبارتست از همان قلب صنوبری شکل که در بخش چپ سینه قرار دارد و مسائل عاطفی در مرحله اول روی همین مرکز اثر می گذارد، اولین جرقه از قلب شروع می شود.

ما بالوجدان هنگامی که با مصیبتی رو به رو می شویم فشار آن را روی این قلب صنوبری احساس می کنیم و همچنان وقتی که به مطلب سرور انگیزی بر می خوریم فرح و انبساط را در همین مرکز احساس می کنیم.

درست است که مرکز اصلی ادراکات و عواطف همگی روان و روح آدمی است ولی تظاهرات و عکس العمل های جسمی آنها متفاوت است، عکس العمل درک و فهم نخستین بار در دستگاه مغز آشکار می شود ولی عکس العمل مسائل عاطفی از قبیل محبت، عداوت، ترس، آرامش، شادی و غم در قلب انسان ظاهر می گردد به طوری که به هنگام ایجاد این امور به روشنی اثر آنها را در قلب خود احساس می کنیم.(1)

ص: 534


1- تفسیر نمونه، ج 1، ص 87 و 88

قلب سلیم، تنها سرمایه نجات

مفسران برای «قلب سلیم، تفسیرهای متعددی بیان کرده اند که هر کدام به یکی از ابعاد این مسأله اشاره می کند:

قلبی که پاک از شرکت باشد.

قلبی که خالص از معاصی و کینه و نفاق بوده باشد.

قلبی که از عشق دنیا تھی باشد زیرا که حب دنیا سرچشمه همه خطاهاست.

و بالاخره قلبی که جز خدا در آن کسی نباشد.

«سلیم» از ماده سلامت است و هنگامی که سلامت به طور مطلق مطرح می شود سلامتی از هر گونه بیماری اخلاقی و اعتقادی را شامل می شود

قرآن مجید درباره منافقان می گوید: «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا » : «در دلهای آنها یک نوع بیماری است و خداوند نیز (بر اثر لجاجت و گناهشان بر این بیماری می افزاید».(1)

جالبترین تفسیر را برای «قلب سلیم، امام صادق(علیه السلام) بیان فرموده:«قلب سلیم، قلبی است که خدا را ملاقات کند در حالی که هیچ کس جز او در آن نباشد».

و نیز در روایات دیگری از ایشان آمده است که فرمود: «کسی که نیت صادقی دارد صاحب قلب سلیم است چرا که سلامت قلب از شرک و شک، نیت را در همه چیز خالص می کند».درباره اهمیت قلب سلیم همین بس که قرآن مجید آن را تنها سرمایه نجات روز قیامت شمرده، چنان که در سوره شعرا آیه88 و 89 از زبان حضرت ابراهیم (علیه السلام) می خوانیم: «روزی که اموال و فرزندان سودی به حال انسان نمی بخشند، آن کسی که با قلب سلیم در پیشگاه خداوند سود می برد.»(2)

علایق شدید مادی و دنیاپرستی، انسان را به هر انحراف و گناه می کشاند چرا که «حب الدنيا رأس كل خطيئه»: «عشق به دنیا سرچشمه هر گناهی است و لذا قلب سلیم، قلبی است که خالی از حب دنیا

ص: 535


1- بقره/10
2- تفسیر نمونه، ج 19 ، ص 87 تا 89

باشد، همان گونه که امام صادق (علیه السلام) فرمود:این قلبی است که از عشق دنيا سالم باشد.

با توجه به آیه197 سوره بقره: «توشه بر گیرید که بهترین توشه برای آن جهان پرهیزگاری است» روشن می شود که قلب سلیم، قلبی است که بر اثر سلامت سرچشمه تقوای الهی گردد. (1)

قلب در اصطلاح قرآن به معنی روح، عقل و جان آدمی است، بنابراین قلب سلیم به روح پاک و سالمی گفته می شود که از هر گونه شرک و شک و فساد خالی است.

همان گونه که سلامت قلب ظاهری، عامل سلامت جسم و بیماری آن سبب بیماری همه اعضاء می شود و تغذیه تمام سلول های بدن به وسیله خونی انجام می گیرد که به کمک قلب به تمام قسمت های بدن فرستاده می شود، سلامت و فساد برنامه های زندگی انسان جلوه و بازتابی است از سلامت و فساد عقیده و اخلاق. امام صادق (علیه السلام) فرمودند:« قلب ها چهار گونه است».

و قلبی که در آن نفاق و ایمان است.

و قلبی که وارونه است. و قلبی که مهر بر آن خورده، هیچ حقی بر آن وارد نمی شود.

و قلبی که نورانی است و خالی از غیر خدا)».

سپس افزود: «قلب نورانی قلب مؤمن است، هرگاه خدا نعمتی به او بخشد شکر می گوید و هرگاه مصیبتی به او رسد صبر و شکیبایی می کند، اما قلب وارونه قلب مشر كان است همان گونه که خداوند فرموده: «آیا کسی که به صورت بر زمین راه می رود هدایت یافته تر است یا کسی که راست قامت بر صراط مستقیم گام بر می دارد؟!»

اما قلبی که در آن ایمان و نفاق است قلب کسانی است که در برابر حق و باطل بی تفاوتند، اگر در محیط حق قرار گیرند تابع حق می شوند و اگر در محیط باطل باشند گرایش به باطل پیدا می کنند و اما قلب مهر خورده قلب منافقان است».(2)

ص: 536


1- تفسیر نمونه، ج 15، ص274
2- تفسیر نمونه، ج 15، ص 275

قرآن مجید بعضی از قلوب را به عنوان «قاسيه» (قساوتمند) توصیف کرده است.(1)

و گاهی قلوبی را به عنوان «ناپاک» معرفی نموده.(2)

قلب هایی را «نیمار» معرفی می کند. (3)

و قلب هایی را «مهر خورده» و بسته.(4)

و در مقابل آنها «قلب سلیم» را مطرح می کند که هیچیک از این عیوب در آن نیست، هم پاک است و هم نرم و پر عطوفت، هم سالم است و هم انعطاف پذیر در مقابل حق. این همان قلبی است که به عنوان «حرم خدا» در روایات توصیف شده، چنان که در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم: « القلب حرم الله فلا تسكن في حرم الله غير الله»: «قلب، حرم خدا است غیر خدا را در حرم خدا ساکن مکن».

این همان قلبی است که می تواند حقایق غیب را ببیند و به ملکوت عالم بالا نظر کند، چنان که در حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمده است: «لولا أن الشياطين يحومون على قلوب بنی آدم انظروا إلى الملكوت»: «اگر شیاطین قلوب فرزندان آدم را احاطه نکنند می توانند به جهان ملكوت نظر افکنند».

در هر حال بهترین سرمایه برای نجات در قیامت «قلب سلیم» است و همان بود که ابراهیم (علیه السلام) با آن به بارگاه پروردگارش شتافت و فرمان رسالت را دریافت کرد.(5)

حیات و مرگ دلها

انسان دارای چند نوع حیات و مرگ است. نخست حیات و مرگ «نباتی» که مظهرش همان نمو و رشد و تغذیه و تولید مثل است و از این نظر با تمام گیاهان همگام می باشد.

دیگر حیات و مرگ «حیوانی» است که نشانه بارز آن «احساس» و«حرکت» است و در این دو ویژگی نیز با تمام حیوانات همراه است.

ص: 537


1- مائده /13
2- مائده/41
3- بقره/6
4- توبه /87
5- صافات، 83 و 84 و تفسیر نمونه، ج19، ص97 و 98

اما نوع سومی از حیات است که مخصوص انسانها است و آنها را از گیاهان و حیوانات دیگر جدا می کند و آن حیات انسانی و روحانی» است، این همان چیزی است که در روایات اسلامی از آن به عنوان «حیات القلوب» تعبیر شده است که منظور از «قلب» در این جا همان «روح و عقل و عواطف» انسان است.

در سخنان امیر مؤمنان علی(علیه السلام) در خطبه ها و کلمات قصار نهج البلاغه روی این مسأله بسیار تکیه شده است، در خطبهای درباره قرآن می گوید: «تفقهوا فيه فانه ربيع القلوب»: «درباره قرآن بیندیشید که بهار حیات بخش دل ها در آن است».(1) و در جای دیگر درباره حکمت و دانش می فرماید: « هي حياه للقلب الميت: حکمت مایه حیات دلهای مرده است.(2)

گاه بیماری قلب را در برابر بیماری بدن قرار داده، می فرماید: «و اشد منمرض البدن مرض القلب» «بدتر از بیماری تن بیماری دل است».(3)

و زمانی می گوید:« هر کس روح ورع در او کم شود قلبش می میرد» : «و من قل ورعه مات قلبه». (4)

از سوی دیگر قرآن مجید برای انسان نوع خاصی از بینایی و شنوایی و درک و شعور غیر از بینایی و شنوایی و شعور ظاهر قائل شده چنان که درباره کافران می فرماید: «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ » : «آنها کران، لالان و کورانند و به همین دلیل چیزی نمی فهمند».(5)

در جای دیگر منافقان را بیمار دلانی می نامند که خداوند بر بیماری آنها می افزاید: « افِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا ».(6)

و کسانی را که ترس از خدا در وجودشان نیست سنگدلانی معرفی کرده که قلبشان از سنگ خارا نیزسخت تر است: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً ».(7)

ص: 538


1- نهج البلاغه، خطبه 100
2- نهج البلاغه، خطبه 133
3- کلمات قصار، کلمه 388
4- کلمات قصار، کلمه 349
5- بقره /171
6- . بقره/10
7- بقره/74

و درباره گروهی از کافران تعبیری دارد که ضمن آن، آنها را به عنوان «ناپاکدلان» معرفی می کند، می گوید: «أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ »: «آنها کسانی هستند که خدا نمی خواهد دل های آنها را پاک سازد»(1)

در جای دیگر می گوید، دعوت تو را تنها زندگانی که گوش شنوا دارند اجابت می کنند نه مردگان: تنها کسانی که گوش شنوا دارند دعوت را اجابت می کنند اما مردگان را خدا در قیامت بر می انگیزد سپس به سوی او باز می گردند».(2)

از مجموع این تعبیرات و تعابیر فراوان دیگری که مشابه آنها است به خوبی روشن می شود که قرآن محور حيات و مرگ راهمان محور انسانی و عقلانی میشمرد، چرا که تمام ارزش انسان نیز درهمین قسمت نهفته شده است.

عوامل مرگ و حیات روحانی بسیار زیاد است ولی قدر مسلم این است که «نفاق، كبر، غرور، عصبیت، جهل و گناهان بزرگ» قلب را می میراند.(3)

نفس

نفس سه معنی دارد یکی به معنی روح، دیگری به معنی تأکید، سوم به معنی ذات و اصل.

نفس در قرآن مجید در چند معنی به کار رفته است:

1. .روح.(4)

2. ذات و شخص.(5)

3 تمایلات نفسانی و خواهش های وجود انسان و غرایز او(6)

ص: 539


1- مائده/41
2- انعام /36
3- تفسیر نمونه، ج18، ص 442 تا 445
4- بقره/42
5- بقره/48
6- شمس /9و 10، قیامت /2، نازعات /40، مائده /30

4. قلوب و باطن.(1)

5. بشر اولیه.(2)

با توجه به قرآن مجید روح و نفس انسان دارای سه مرحله است:

1. «نفس اماره» یعنی روح سرکش که پیوسته انسان را به زشتیها و بدی ها دعوت می کند و شهوات و فجور را در برابر او زینت می بخشد. در آیه53 سوره یوسف از زبان همسر عزیز مصر میخوانیم: «من هرگز نفس خود را تبرئه نمی کنم چرا که نفس سرکش همواره به بدیها فرمان می دهد».

2. «نفس لوّامه» روحی است بیدارونسبتاً آگاه، هرچند هنوز در برابر گناه مصونیت نیافته، گاه لغزش پیدا می کند و در دامان گناه می افتد اما کمی بعد بیدار می شود، توبه می کند و به مسیر سعادت باز می گردد. انحراف درباره او کام ممکن است ولی موقتی است نه دائم. گناه از او سر می زند اما چیزی نمی گذرد که جای خود را به ملامت و سرزنش و توبه میدهد. این همانچیزی است که از آن به عنوان «وجدان اخلاقی» یاد می کنند در بعضی از انسانها بسیار قوی و نیرومند است و در بعضی بسیار ضعیف و ناتوان. انسان با کثرت گناهان خود آن را به کلی از کار می اندازد.

3. «نفس مطمئنه» یعنی روح تکامل یافته ای که به مرحله اطمینان رسیده، نفس سرکش را رام کرده و به مقام تقوای کامل و احساس مسئولیت رسیده که دیگر به آسانی لغزش برای او امکان پذیر نیست. که در آیه27 و 28 سوره فجر می خوانیم: «یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» : «ای نفس مطمئنه! به سوی پروردگارت باز گرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو». تعبیر به «مطمئنه» اشاره به آرامشی است که در پرتو ایمان پیدا و حاصل شده، چنان که قرآن می گوید: «الا بذكر الله تطمئن القلوب: تنها با ذکر خدا دلها آرام می گیرد.(3)

ص: 540


1- احزاب /37، يوسف /77، طه /67، اسراء /25، اعراف/5 و 2
2- انعام/98 ، اعراف/189 ، زمر/6 و قاموس قرآن، ج 7، ص 94 و 96
3- رعد/28

چنین نفسی هم اطمینان به وعده های الهی دارد، و هم به راه و روشی که برگزیده مطمئن است، هم در اقبال دنیا و هم در ادبار دنیا، هم در طوفان ها و هم در حوادث بلاها و از همه بالاتر در آن هول و وحشت و اضطراب عظیم قیامت نیز آرام است.

همان طور که گفتیم «نفس لوامه» رستاخیز کوچکی است در درون جان هر انسان که بعد از انجام یک کار نیک و یا بد، بلافاصله محکمه آن در درون جان تشکیل می گردد و به حساب و کتاب او می رسد.(1)

فطرت

فطرت در اصل از ماده «قطر» (بر وزن بذر) به معنی شکافتن چیزی از طول است و به معنی خلقت نیزبکار می رود، گویی به هنگام آفرینش موجودات، پرده عدم شکافته می شود و آنها آشکار می گردند.

از نخستین روزی که انسان قدم به عالم هستی می گذارد این نور الهی در درون جان او شعله ور است.(2)

«فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا »،(3)یعنی آن گونه خاصی از آفرینش که ما به انسان داده ایم،یعنی انسان به گونه ای خاص آفریده شده است. اگر ما برای انسان یک سلسله ویژگی ها در اصل خلقت قائل باشیم، فطرت انسان یعنی همین ویژگی هایی که در اصل خلقت و آفرینش انسان است. (4)

«فَطر»یعنی ابتدا و اختراع، یعنی خلقت ابتدایی، مقصود از خلقت ابتدایی،یعنی خلقت غير تقليدي، کار خدا قطر است، اختراع است ولی کار بشرمعمولا تقلید است حتی در اختراعی هم که بشر می کند عناصر تقلید وجود دارد. فطرت یعنی حالت خاص و نوع خاصی از آفرینش.(5)

فطرت را در مورد انسان به کار می بریم، فطرت مانند طبیعت و غریزه،یک امر تکوینی است،یعنی

ص: 541


1- تفسیر نمونه، ج25، ص 280 تا 282 - ج26، ص 476 و 477
2- تفسیر نمونه، ج16، ص419
3- . روم /30
4- فطرت، استاد مطهری، ص19
5- فطرت، مطهری،، ص 20 و 21

اکتسابی نیست، یعنی جزء سرشت انسان است، امری است که از غریزه آگاهانه تر است، انسان یک سلسله فطريات دارد و می داند که چنین فطریّاتی دارد.(1)

بدون شک همان گونه که دلایل عقلی و منطقی به انسان جهت می دهد در درون جان او نیز کشش ها و جاذبه هایی وجود دارد که گاهی آگاهانه و گاه ناخود آگاه برای او تعیین جهت می کند. فلسفه وجودی آنها همین است که در مسائل حیاتی انسان همیشه نمی تواند به انتظار عقل و منطق بنشیند چرا که این کار گاهی سبب تعطيل هدف های حیاتی می شود. باید توجه داشت که این کشش ها و جاذبه ها بر دو گونه است: بعضی نا آگاهانه است یعنی نیاز به وساطت عقل و شعور ندارد، همان گونه که حیوان بدون نیاز به تفکر به سوی غذا و جنس مخالف جذب می شود. اما گاهی تأثیر آن به صورت آگاهانه است یعنی این جاذبه درونی در عقل و اندیشه اثر می گذارد و او را وادار به انتخاب طریق می کند. معمولا قسم اول را «غریزه» و قسم دوم را «فطرت» می نامند.

خداگرایی و خدا پرستی به صورت یک فطرت در درون جان همه انسان ها قرار دارد. دوام اعتقاد مذهبی و ایمان به خدا در طول تاریخ پر ماجرای بشر، خود نشانه ای بر فطری بودن آن است، چرا که اگر عادت بود، نه جنبه عمومی و همگانی داشت و نه دائمی و همیشگی بود، این عمومیت و جاودانگی آن دلیلی است بر این که ریشه فطری دارد. قرآن مجید در آیات فراوانی از مشکلات و سختی ها به عنوان یک وسیله ظهور و بروز فطرت انسانی سخن می گوید و شداید را زمینه ساز شکوفایی فطرت می داند، مانند: «هنگامی که به انسان زیانی می رسد و دستش از همه جا کوتاه می شود، دست به سوی ما دراز می کند و ما را در همه حال، در حالی که به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده است می خواند».(2)

خاصیت مشکلات و حوادث دردناک، کنار رفتن حجابها از روی فطرت پاک آدمی است، در کوره حوادث تمام قشرهای سیاهی که روی این فطرت را پوشانده است می سوزد و از میان می رود

ص: 542


1- همان، ص 33
2- يونس /12

و برای مدتی هر چند کوتاه درخشش این نور توحیدی آشکار می گردد.(1)

قرآن دست مشرکان را گرفته و به درون فطرتشان می برد و در آن مخفی گاه اسرار آمیز نور توحید و یکتاپرستی را به آنها نشان می دهد، «و به پیامبر دستور می دهد به آنها این چنین بگوید: چه کسی شما را از تاریکی های بر و بحر رهایی می بخشد؟»(2)

ظلمت و تاریکی گاهی جنبه حسی دارد و گاهی جنبه معنوی؛ ظلمت حسی آن است که نور به کلی قطع شود یا آن چنان ضعیف شود که انسان جایی رانبیند یا به زحمت بیند، و ظلمت معنوی همان مشکلات و گرفتاری ها و پریشانی هایی است که عاقبت آنها تاریک و ناپیدا است. جهل ظلمت است، هرج و مرج اجتماعی و اقتصادی و نابسامانی های فکری و انحرافات و آلودگی های اخلاقی که عواقب شوم آنها قابل پیش بینی نیست و یا چیزی جز بدبختی و پریشانی نمی باشد همگی ظلمتند. (3)

فرق دیگری که فطريات يا غریزه دارد این است که غریزه در حدود مسائل مادی زندگی حیوان است و فطريات انسان مربوط می شود به مسائلی که ما آنها را مسائل انسانی، مسائل ماوراء حیوانی، می نامیم.(4)

گرایش های فطری انسان

1. حقیقت جویی:حس حقیقت جویی یا حس کاوش، گرایش به کشف واقعیت ها و درک اشیاء در جهان و هستی آن چنان که هستند. و اساساً آن چیزی که به نام «حکمت» و «فلسفه» نامیده می شود هدفش همین است. اصلا اگر بشر دنبال فلسفه رفته است برای همین حس بوده است که می خواسته حقیقت را و حقایق اشیاء را درک کند. کسانی که از این حس استفاده کرده و این حس را در خود زنده نگه داشته اند به مرحله ای می رسند که لذت کشف حقیقت برای آنها برتر از هر لذت دیگری است و به عبارت دیگر لذت علم برایشان از هر لذتی بالاتر است. نفس دانایی و آگاهی برایانسان مطلوب و لذت

ص: 543


1- تفسیر نمونه، ج8 ص 238، ج16، ص 422 و 423 و 343 و 344
2- انعام /63
3- تفسیر نمونه، ج 5، ص 78
4- فطرت، ص 34

بخش است. انسان طبعا از جهل فرار می کند و به سوی علم می شتابد.

2. گرایش: خیر و فضیلت:انسان به بسیاری از امور گرایش دارد به حکم آن که منفعت و سود است، اما اموری هست که انسان به آنها گرایش دارد نه به دلیل این که منفعت است بلکه به خاطر فضیلت و «خیر عقلانی» است. منفعت، خیر حسی است و فضیلت، خیر عقلی. فضیلت مانند گرایش انسان به راستی از آن جهت که راستی است و در مقابل تنفر از دروغ؛ گرایش انسان به تقوا و پاکی. به طور کلی اینگونه گرایش ها که فضیلت است دو نوعاند، بعضی فردی و بعضی اجتماعی. فردی مانند گرایش به نظم و انضباط، گرایش به تسلط بر نفس، بر خود مسلط بودن، شجاعت و قوت قلب، و اجتماعی مانند گرایش به تعاون، کمک دیگران بودن، با یکدیگریک کار اجتماعی کردن، گرایش به احساس و نیکوکاری و گرایش به فداکاری. این که وجدان انسان حکم می کند «پاداش احسان، احسان است » (1) و هم این که وجدان انسان حکم می کند که «پاداش دهنده نیکی را به نیکی، باید آفرین گفت و بی اعتنا را باید مورد ملامت و شماتت قرار داد» از وجدان اخلاقی ناشی می شود. خیر اخلاقی از مختصات انسان است و برای حيوان مفهوم ندارد.

3. گرایش به جمال و زیبایی: در انسان گرایش به جمال و زیبایی، چه بهمعنی زیبایی دوستی و چه به معنی زیبایی آفرینی که نامش هنر است، به معنی مطلق وجود دارد. انسان زیبایی های طبیعت را دوست دارد، از مناظر خیلی عالی طبیعی لذت می برد، از منظره آسمان، از افق، از کوه ها، از همه این ها لذت می برد، یعنی این ها را زیبا می بیند و از زیبایی لذت می برد. هنر و خلق زیبایی از خیلی قدیم مورد توجه است. قرآن نیزیکی از جهات آیت بودنش مقوله زیبایی و فصاحت و بلاغت است و یکی از بزرگترین دلایل جهانی کردن قرآن عامل زیبایی یعنی فصاحت و بلاغت فوق العاده آن است.

4. گرایش به خلاقیت و ابداع: انسان می خواهد خلق کند و بیافریند و چیزی را که نبوده است به وجود بیاورد. علم هم برای ذات انسان مطلوب است و هم وسیله ای است برای حل مشکلات بشر، از آن جهت که علم و کشف حقیقت مطلوب با لذات است و از آن جهت که در عین حال قدرت است و توانایی و (توانا بُود هر که دانا بود) و وسیله ای است برای حل مشکلات زندگی، مطلوب بالغير است.

ص: 544


1- الرحمن /60

5. به عشق و پرستش: یکی از پایدارترین و قدیمی ترین تجلیات روح آدمی و یکی از اصیل ترین ابعاد وجود آدمی، حس نیایش و پرستش است. مطالعه آثار زندگی بشر نشان می دهد هر زمان و هرجا که بشر وجود داشته است، نیایش و پرستش هم وجود داشته است. چیزی که هست شکل کار و شخص معبود متفاوت بوده است. پیامبران پرستش را نیاورده اند و ابداع نکرده اند بلکه نوع پرستش را، یعنی نوع آداب و اعمالی که باید پرستش به آن شکل صورت گیرد، به بشر آموختند و بشر را از پرستش غیر ذات یگانه(معبود حقیقی) منع کردند.

عبادت و پرستش نشان دهنده یک «امکان» و یک «میل» در انسان است: امکان بیرون رفتن از مرز امور مادی و میل پیوستن به افق بالاتر و وسیع تر است، چنین میلی وچنین عشقی از مختصات انسان می باشد. از این روست که پرستش و نیایش یکی از ابعاد معنوی و فطری روح انسان است.(1)

نامه اعمال

«ما روز قیامت کتابی برای او بیرون می آوریم که آن را در برابر خود گشوده می بیند»: « وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنشُورًا»(2)

روشن است که منظور از کتاب در این آیه چیزی جز کارنامه عمل انسان نیست، همان کارنامه ای که در این دنیا نیز وجود دارد و اعمال او در آن ثبت می شود

آن گاه به او (انسان) گفته می شود نامه اعمالت را خودت بخوان» : «اقرأ كتابَكَ»

کافی است که خودت امروز حسابگر خویش باشی:«كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا »(3)

یعنی آن قدر مسائل روشن و آشکار است و شواهد و مدارک زنده که جای گفت و گو نیست و هر کس این نامه عمل را بنگرد می تواند قضاوت و داوری کند.

در بسیاری از آیات و روایات سخن از نامه اعمال انسانها است، از مجموع این آیات و روایات استفاده می شود که همه اعمال آدمی با تمام جزئیات در نامه ای ثبت می شود و روز رستاخیز اگر انسان

ص: 545


1- انسان در قرآن، استاد مطهری، ص19 تا25 و فطرت، ص74 تا86
2- اسراء /13
3- اسراء /14

|نیکو کار باشد نامه اعمالش را بدست راست او و اگر بدکار باشد نامه اعمالش را بدست چپ او می دهند.

در سوره کهف آیه49 میخوانیم: «نامه های اعمال بنی آدم گسترده می شود، در آن هنگام مجرمان را می بینی از آنچه در آن ثبت است بیمناک اند و می گویند: ای وای بر ما، این چه نامه ای است که هیچ گناه صغیرہ و کبیره ای نیست مگر آن را ثبت و احصاء کرده است؟! و آن چه را انجام داده اند حاضر می یابند و پروردگارت به احدی ظلم نمی کند».

در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم: «در آن روز انسان آنچه را انجام داده و در نامه عمل او ثبت است همه را به خاطر می آورد، گویی همان ساعت آن را انجام داده است، لذا فریاد مجرمان بلند می شود و می گویند: این چه نامهای است که هیچ صغیرہ و کبیره ای را فرو گزار نکرده است».

بدون شک این نامه اعمال از جنس کتاب و دفتر و نامه های معمولی نیست و لذا بعضی از مفسران گفته اند این نامه عمل چیزی جزء روح انسان، نمی باشد که آثار همه اعمال در آن ثبت است زیرا ما هر عملی انجام می دهیم خواه ناخواه اثری در روح و جان ما می گذارد. یا این که این نامه عمل، اعضای پیکر ما حتی پوست تن ما و از آن بالاتر زمین و هوا و فضایی است که در آن اعمال خود را انجام می دهیم، چرا که اعمال ما گذشته از این که در جسم و همه ذرات پیکر ما نقش می بندند در هوا و زمین منعکس می شوند.(1)

انواع کتابهای ثبت اعمال

با توجه به آیات قرآن مجید که اعمال انسان در چند کتاب ثبت و ضبط می گردد تا به هنگام حساب هیچ گونه عذر و بهانه ای برای کسی باقی نماند.

نخست نامه اعمال شخصی، کتاب واحدی که برای حساب اعمال همگان گذارده می شود و در واقع همه اعمال اولین و آخرین در آن ثبت است، این نامه ثبت کننده تمام کارهای یک فرد در سراسر عمر او

ص: 546


1- تفسیر نمونه، ج 12، ص 49 و 50 و 54 و 55

است، این همان کتابی است که «نیکوکاران آن را دست راست دارند و بدکاران در دست چپ». (1)

دوم کتابی است که نامه اعمال امتها است، یعنی اعمال یک امت در آن درج است همان گونه که در سوره جاثیه آیه28 سوره است: «و هر امتی به کتاب و نامه اعمالش خوانده می شودو سومین کتاب همان کتاب نامه جامع و عمومی، لوح محفوظ است که نه تنها اعمال همه انسان ها از اولین و آخرین، بلکه همه حوادث جهان در آن یک جا ثبت است و گواه دیگری در آن صحنه بزرگ بر اعمال آدمی است و در حقیقت امام و رهبر برای فرشتگان حساب و ملائکه پاداش و عقاب است.(2)

هر امتی به سوی کتابش خوانده می شود و به آنها می گویند: امروز جزای آن چه را انجام می دادید به شما می دهند».(3)

این کتاب همان نامه اعمالی است که تمام نیکیها و بدیها، زشتی ها و زیبایی های گفتار و کردار انسان ها در آن ثبت است. بار دیگر از سوی خداوند به آنها خطاب می شود: «این کتاب ما است که به حق با شما سخن می گوید و اعمال شما را بازگومی کند».(4)

طبق آیه49 سوره کهف: «.. وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا» : «و همه اعمال خود را حاضر می بینند»، در می یابید که علاوه بر ثبت اعمال انسانی در کتب ویژه، خود اعمال نیز در آنجا تجسم مییابند و حضور پیدا می کنند. اعمالی که به صورت انرژی های پراکنده در این جهان از نظرها محو و نابود شده اند درحقیقت از بین نرفته اند (وعلم امروز نیز ثابت کرده که هیچ ماده و انرژی هرگز از میان نخواهد رفت بلکه دائماً تغیر شکل می دهد.)

آن روز این انرژی های گم شده، به فرمان خداوند، تبدیل به ماده می شوند و به صورت های مناسبی تجسم می یابند، اعمال نیک به صورت های جالب و زیبا و اعمال بد در چهره های زشت و نگین ظاهر می گردند و این اعمال با ما خواهند بود و به همین دلیل در آخر آیه49 سوره کهف می فرماید: «وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا »: «و خداوند به بندگانش ستم نمی کند، چرا که پاداش ها و کیفرها محصول و نتیجه اعمال

ص: 547


1- حاقه /19 و25
2- تفسیر نمونه، ج 12، ص 455 و 456، ج18، ص 333 و 334
3- جاثيه /28
4- جاثیه /29

خودشان است.(1)

«به خاطر بیاورید هنگامی را که دو فرشته سمت راست و چپ انسان که مراقب و ملازم او هستند اعمال او را گرفته و ضبط می کنند».(2)

یعنی علاوه بر احاطه علمی خداوند به ظاهر و باطن انسان، دو فرشته نیز مأمور حفظ و نگهداری حساب اعمال اویند که از طرف راست و چپ از او مراقبت می کنند، پیوسته با او هستند و لحظه ای جدا نمی شود، تا از این طریق اتمام حجت بیشتری شود و تأکیدی باشد بر مسأله نگهداری حساب اعمال. در روایات اسلامی آمده است که فرشته سمت راست، نویسنده حسنات است و فرشته سمت چپ نویسنده سيئات و فرشته اول فرمانده فرشته دوم است، هنگامی که انسان عمل نیکی انجام دهد، فرشته سمت راست ده برابر می نویسد و هنگامی که عمل بدی از او سر زند و فرشته سمت چپ میخواهد آن را بنویسد، فرشته اول می گوید: عجله نکن، لذا اوهفت ساعت به تأخیر می اندازد، اگر پشیمان شد و توبه کرد چیزی نمینویسد و اگر توبه نکرد تنها یک گناه برای او می نویسد.(3)

«وَكُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ» : «هر کاری را انجام دادند در نامه های اعمالشان ثبت است» (4) در این آیه«زبر» جمع «زبور» به معنی «کتاب» است، اشاره به نامه اعمال آدمیان می باشد، بعضی نیز احتمال داده اند که منظور از آن «لوح محفوظ» باشد.(5)

«كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ » - وَمَا أَدْرَاكَ مَا سِجِّينٌ - كِتَابٌ مَّرْقُومٌ »: «چنین نیست که آنها درباره رستاخیز می پندارند که حساب و کتابی در کار نیست، بلکه نامه اعمال فاجران در سجین است - تو چه میدانی سجین چیست؟ - نامه ای است رقم زده شده»(6)

منظور از کتاب همان نامه اعمال انسان ها است که هیچ کار کوچک و بزرگ و صغیرہ و کبیره ای نیست مگر این که آن را احصاء کرده و همه چیز بی کم و کاست در آن ثبت است. و منظور از سجين

ص: 548


1- تفسیر نمونه، ج21، ص 279، ج 12، ص 457
2- ق /17
3- تفسیر نمونه، ج 22، ص 246 تا 248 و ج26، ص 227 تا 230
4- قمر /52
5- تفسیر نمونه، ج 23، ص 78
6- مطففين/ 7 و 8 و9

کتاب جامعی است که نامه اعمال همه انسان ها به طور مجموعی در آن گردآوری شده و به تعبیر ساده مانند دفتر کلی است که حساب هر یک از بستانکاران و بدهکاران را در صفحه مستقلی در آن ثبت می کنند، «سجین» از ماده «سجن» به معنی زندان و حبس گرفته شده و معانی مختلفی دارد: زندان سخت و شدید، هر موجود صلب و محكم، وادی بسیار هولناکی در قعر جهنم، محلی که نامه های اعمال بدکاران در آنجا گذارده می شود و آتش دوزخ.

سجين همان دیوان كل است که نامه اعمال همه بدان در آن جمع می باشد و تعبیر از آن به عنوان سجین، شاید به خاطر این باشد که محتویات این دیوان سبب زندانی شدن آنها در جهنم است یا خود این دیوان در قعر جهنم جای دارد به عکس کتاب ابرار و نیکان که در اعلی علیین بهشت است.

«كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ - وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ - كِتَابٌ مَّرْقُومٌ » : «چنان نیست که آنها درباره معاد می پندارند، بلکه نامه اعمال ابرای نیکان در عليين است . و تو چه میدانی علیین چیست؟ - نامهای است رقم زده شده و سرنوشتی قطعی».(1)

منظور از کتاب الابرار نامه اعمال نیكان و پاکان و مؤمنان است و هدف،بیان این نکته است که نامه اعمال آنها در یک دیوان کل که بیانگر تمام اعمال مؤمنان است قرار دارد، دیوانی که بسیار بلند مرتبه و والامقام است. با این که نامه اعمال آنها بر فراز آنها در شریفترین مکان یا بر فراز بهشت در بلند ترین مقام جای دارد و همه اینها نشان می دهد که مقام خود آنها فوق العاده بلند و والا است. در حدیثی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آمده است: «منظور از «عليين» آسمان هفتم و زیر عرش خدا است و این درست نقطه مقابل نامه اعمال «فجار» است که در پست ترین محل یا پائین ترین طبقات دوزخ قرار گرفته است.(2)

عقل ولُبّ

عقل یعنی فهم، معرفت و در ک، با بررسی آیات قرآن خواهیم دید که عقل در قرآن به همین معانی به کار رفته است. به نیرویی که آماده قبول علم است و همچنین به علمی که به وسیله این نیرو بدست می آید،

ص: 549


1- مطففين/ 18 و 19 و 20
2- تفسیر نمونه، ج26، ص253 تا 256 و ص 271 و 272

عقل گفته می شود.

عقل به معنی اسمی در قرآن نیامده و فقط به صورت فعل بکار رفته است.

لب در لغت به معنی مغز است مانند مغز بادام و گردو و در قرآن مقصود از آن عقل است. لُبّ به معنی عقل خالص و نا آلوده و به قولی آن عقل پاک شده است، هر لب، عقل است ولی هر عقل، لب نیست.

پس مراد از «اولي الألباب» در قرآن، صاحبان تفکر و اندیشه و درک است. الباب جمعاً16 بار در کلام الله بکار رفته است.(1)

«می گویند: اگر ما گوش شنوا داشتیم و عقل خود را به کار می گرفتیم هرگز از دوزخیان نبودیم اینجاست که به گناه خود اعتراف می کنند، دور باشند دوزخیان از رحمت خدا».(2) در این آیات ضمن بیان سرنوشت وحشتناک دوزخیان، انگشت روی علت اصلی بدبختی آنها گذارده شده است، می گوید از یک سو خداوند گوش شنوا، عقل و هوش داده و از سوی دیگر پیامبرانش را با دلایل روشن فرستاده، اگر این دو با هم ضمیمه شوند سعادت انسان تأمین است. ولی هنگامی که انسان گوش دارد اما با آن نمی شنود و چشم دارد و نمی بیند و عقل دارد و نمی اندیشد اگر تمام پیامبران الهی و کتب آسمانی به سراغ او آیند اثری ندارد.

در روایتی آمده است که جمعی در محضر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، مدح و ستایش از مسلمانی کردند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: عقل او چگونه است؟ عرض کردند: ای رسول خدا، ما از تلاش و کوشش او در عبادت و انواع کارهای خیر سؤال می کنیم، شما از عقلش سؤال می فرمائید؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: مصیبتی که از ناحیه حماقت احمق حاصل می شود بدتر است از فجور فاجران و گناه بدکاران، خداوند فردای قیامت بندگان را به مقدار عقل و خرد آنها بالا می برد و بر این اساس به قرب خداوند نائل می گردند.اسلام اساس خداشناسی و سعادت و نجات را بر عقل و خرد می نهد و روی سخنش در همه جا با اولوالالباب» و «اولوالابصار» و اندیشمندان و دانشمندان است. در منابع اسلامی آن قدر روایت درزمینه

ص: 550


1- قاموس قرآن، ج 5، ص 28 - ج 6، ص 176
2- ملک/10 و11

ارزش والای عقل و خرد وارد شده که از حساب بیرون است، از جمله: در حدیثی از حضرت علی (علیه السلام) آمده است: جبرئیل بر آدم نازل شد و گفت من مأمورم که تو را میانیکی از این سه موهبت مخيّر کنم تا یکی را برگزینی و بقیه را رها کنی، آدم گفت: آنها چیست؟ جبرئیل در پاسخ گفت:عقل، حیاء و دین.

آدم گفت: من عقل را برگزیدم، جبرئیل به حياء و دین گفت او را رها کنید و به دنبال کار خود بروید، گفتند ما مأموریم همه جا با عقل باشیم و از آن جدا نشویم، جبرئیل گفت: حال که چنین است به مأموریت خود عمل کنید، سپس به آسمان صعود کرد.

این لطيف ترین تعبیری است که ممکن است درباره عقل و خرد و نسبت آن با حیاء و دین گفته شود، چرا که اگر عقل از دین جدا گردد با اندک چیزی بر باد می رود یا به انحراف کشیده می شود و اما حیاء که مانع انسان از ارتکاب زشتیها و گناهان است آن نیز ثمره شجره معرفت و عقل و خرد است. (1)

میزان اعمال

آیه47 سوره انبیاء اشاره به حساب و جزای دقیق و عادلانه قیامت می کند تا افراد بی ایمان و ستمگر بدانند به فرض که عذاب این دنیا دامانشان را نگیرد مجازات آخرت حتمی است و دقیقا تمام اعمالشان مورد محاسبه قرار می گیرد، می فرماید: «ما ترازوهای عدل را در روز قیامت نصب می کنیم» این ترازوی سنجش آن چنان دقیق و منظم است که گویی عین عدالت می باشد، به همین دلیل، بلافاصله در ادامه می فرماید: «به هیچ کس در آنجا کمترین ظلم و ستمی نمی شود، نه از پاداش نیکوکاران چیزی کاسته می شود و نه به مجازات بدکاران افزوده می گردد. اما این نفی ظلم و ستم، مفهومش این نیست که در حساب دقت نمی شود بلکه « اگر به مقدار سنگینی یک دانه خردل کار نیک و بدی باشد ما آن را حاضر می سازیم» و مورد سنجش قرار می دهیم « و همین قدر کافی است که ما حسابگر اعمال بندگان باشیم.»

خردل، گیاهی است که دارای دانه سیاه بسیار کوچکی است و ضرب المثل در کوچکی و حقارت می باشد نظیر این تعبیر در جای دیگر قرآن به عنوان «مثقال ذره» : «سنگینی یک ذره»، (یک مورچه بسیار

ص: 551


1- تفسیر نمونه، ج24، ص 328 تا 331

کوچک یا جزء کوچک از خاک و غبار) آمده است.(1)

قابل توجه این که در قرآن مجید در شش مورد تعبیر به «مثقال ذره» و در دو مورد تعبیر به «مثقال حبَّه من خردل» شده است.

همه اینها دلیل بر این است که حساب روز قیامت فوق العاده دقيق و خالی از هر گونه ظلم و ستم می باشد. در این که منظور از ترازوی سنجش چیست؟ بعضی چنین پنداشته اند که در آنجا ترازوهایی همچون ترازوهای این دنیا نصب می شود و دنبال آن چنین فرض کرده اند که اعمال انسان در آنجا دارای سنگینی و وزن است تا قابل توزین با آن ترازوها باشد. ولی حق این است که «میزان» در اینجا به معنی «وسیله سنجش» است و می دانیم که هر چیزی وسیله سنجش متناسب با خود دارد، میزان الحراره (گرما سنج)، میزان الهوا (هوا سنج) و میزان های دیگر که هر یک هماهنگ با موضوعی است که می خواهند آن را به وسیله آن بسنجند.(2)

بنابراین آن چه مسلم است این است که در روز رستاخیز اعمال انسان با وسیله خاصی سنجیده می شود نه با ترازوهایی همانند ترازوهای دنیا و چه بسا آن وسیله همان وجود انبیاء و امامان و افراد صالح باشد. و در روایاتی که از طریق اهل بیت (علیه السلام) به ما رسیده این مطلب به خوبی دیده می شود. در بحارالانوار از امام صادق (علیه السلام) در پاسخ تفسیر آیه47 سوره انبیاء « و نضع الموازين القسط» چنین می خوانیم: « میزان سنجش در آن روز پیامبران و اوصیای آنها هستند و از مردم کسانی می باشند که بدون حساب وارد بهشت می شوند» یعنی کسانیکه در پرونده اعمال آنها نقطه تاریکی وجود ندارد.

و در روایت دیگری چنین می خوانیم: « امیرمؤمنان و امامان فرزندانشان از ترازوهای سنجش هستند» و در یکی از زیارات مطلقه امیرمؤمنان علی (علیه السلام) می خوانیم: «السلام على ميزان الاعمال» :« سلام بر میزان سنجش اعمال».

و ازاین تفاسیر روشن می شود که چرا «موازين» جمع بسته شده است، زیرا اولیای حق که ترازوی

ص: 552


1- زلزال /7
2- تفسیر نمونه، ج13، ص419 و 420

سنجش اند، متعددند.

وی با این احتمال نیز وجود دارد که هر کدام از آنها در صفتی ممتاز بوده اند، بنابراین هر یک میزان سنجش یکی از صفات و اعمال آدمی هستند و چون اعمال و صفات انسان ها مختلف است. الگوها و ترازوهای سنجش نیزباید مختلف باشد.(1)

«و وزن کردن اعمال و سنجش ارزش آنها در آن روز حق است، کسانی که میزان های عمل آنها سنگین است رستگارانند و کسانی که میزان های عمل آنها سبک است افرادی هستند که سرمایه وجود خود را به خاطر ظلم و ستمی که به آیات ما می کردند از دست داده اند».(2)

«اما کسی که ترازوهای عملش سنگین است او در یک زندگی سراسر رضایت بخش خواهد بود -واما کسی که ترازوهایش سبک است به جایگاه و پناهگاهش دوزخ است . و تو چه دانی هاویه و دوزخ چیست؟ - آتشی است سوزان» .(3)

بدیهی است منظور از سبکی و سنگینی میزان اعمال، سبکی و سنگینی خود میزان نیست بلکه ارزش و وزن چیزهایی است که با میزان سنجیده می شود و بدون شک ارزش همه اعمال نیک صالحان يكسان نیست و با هم تفاوت زیادی دارند و به همین جهت در روایات اسلامی روی پاره ای از اعمال خیر تکیه بیشتری شده است و آنها را اسباب سنگینی میزان و ترازوی عمل در قیامت شمرده اند. از جمله در حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می خوانیم که در تفسير «لااله الا الله» فرمودند: «لا اله الا الله اشاره به وحدانیت خداوند است و هیچ عملی بدون آن پذیرفته نمی شود و این کلمه تقواست که ترازوی سنجش اعمال را در قیامت سنگین می کند». و در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) می خوانیم: «هر کس ظاهرش از باطنش بهتر باشد میزان عملش در قیامت سبک خواهد بود».(4)

در آن روز مردم به صورت گروههای مختلف از قبرها خارج شده، در عرصه محشر وارد می شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود . پس کسی که به اندازه سنگینی ذرهای کار خیری

ص: 553


1- تفسیر نمونه، ج6، ص92 و 93
2- اعراف/ 8.9
3- قارعه/6 تا 11
4- تفسیر نمونه، ج27، ص 267 و 268

انجام داده آن را می بیند و هر کس به اندازه سنگینی ذرهای کار بد کرده آن را می بیند».(1)

این آیه از آیاتی است که پشت انسان را می لرزاند و نشان می دهد که حسابرسی خداوند در آن روز فوق العاده دقیق و حساس است و ترازوهای سنجش عمل در قیامت آن قدر ظریف است که حتی کوچکترین اعمال انسان را وزن می کنند و به حساب می آورند، در آیه16سوره لقمان نیز چنین می خوانیم: «پسرم، اگر به اندازه سنگینی دانه خردلی عمل نیک یابد باشد و در دل سنگی یا در گوشه ای از آسمانها یا زمین پنهان گردد، خداوند آن را در قیامت برای حسابرسی می آورد، خداوند دقیق و آگاه است»

بنابراین بعد از قیام قیامت نخستین مسأله، مسأله سنجش اعمال است با میزان مخصوصی که در آن روز برای این کار تعیین شده، گروهی اعمال پر وزنی دارند که ترازوی اعمال را سنگین می کند، خدا درباره این گروه می فرماید: «کسانی که ترازوهایشان سنگین است آن ها رستگارانند اما آن ها که بر اثر نداشتن ایمان و عمل صالح میزان اعمالشان سبک یا بی وزن است کسانی هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده و زیان کردند و در جهنم جاودانه خواهند بود».(2)

طبق آن چه گفته شد نیازی به این نداریم که مسأله توزين اعمال را در قیامت از طریق تجسم اعمال تفسیر کنیم و بگوئیم عمل آدمی در آنجا تبدیل به جسم صاحب وزنی می شود چرا که توزین معنی وسیعی دارد و هر گونه سنجش را در بر می گیرد، مثلا در مورد افراد بی شخصیت می گوئیم آدم های بی وزنی هستند و یا سبک می باشند در حالی که منظور کمبود شخصیت آنها است نه وزن جسمانی در آیات103 کهف و 70 انبیاء در مورد گروه « اخسرين اعمالاً» می گوید: «آنها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و لقای او کافر شدند، به همین جهت اعمالشان حبط و نابود شد، لذا روز قیامت میزانی برای آنها بر پا نخواهیم کرد، آیا این با آیاتی که می گوید: « والوزن يومئذٍ الحق»: «وزن در آن روز حق است»(3) منافات دارد؟

ص: 554


1- زلزال /6 تا8
2- مؤمنون، 102 و 103، تفسیر نمونه، ج27، ص228 و 229 - ج 14، ص328 و 329
3- اعراف 18

مسلماً نه، زیرا توزین در مورد کسانی است که کار قابل سنجشی انجام داده اند، اما کسی که تمام وجودش و افکار و اعمالش حتی به اندازه بال یک مگس وزن ندارد چه نیازی به سنجش دارد. لذا در روایت معروفی از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) می خوانیم: « در روز قیامت مردان فربه بزرگ جثه ای را در دادگاه خدا حاضر می کنند که وزنشان حتی به اندازه بال مگسی نیست چرا که در این جهان اعمالشان، افکارشان و شخصیتشان همه تو خالی و پوک بود. و از این جا روشن می شود که مردم در آنجا چند دسته اند:

1. گروهی به قدری از نظر حسنات و اعمال صالح پر بارند که نیازی به توزین و حساب در کارشان نیست و بی حساب وارد بهشت می شوند.

2. گروهی دیگر آن چنان اعمالشان حبط و باطل شده و یا به کلی فاقد عمل صالح هستند که باز نیازی به توزین ندارند، آنها نیز بی حساب وارد دوزخ میشوند.

3. اما گروه سوم آنهایی هستند که دارای حسنات و سيئات می باشند، کارشان به وزن و حساب کشیده می شود و شاید اکثر مردم داخل در این قسم سوم هستند.(1)

سعد و نحس ایام

در میان مردم معمول است که بعضی از روزها را روز سعد و مبارک و بعضی را روز شوم و نحس میشمرند، هر چند در تعيين آن اختلاف بسیار است، سخن این جاست که این اعتقاد عمومی تا چه حد در اسلام پذیرفته شده و یا از اسلام گرفته شده است؟

البته این از نظر عقل محال نیست که اجزاءزمان با یکدیگر تفاوت داشته باشند، بعضی دارای ویژگی های نحوست و بعضی ویژگی های ضد آن، هر چند از نظر استدلال عقلی راهی برای اثبات یا نفی چنین مطلبی در اختیار نداریم. در آیات قرآن تنها در دو مورد اشاره به « نحوست ایام» شده است، یکی در آیه19 سوره قمر که در مورد قوم عاد چنین می گوید: «ما تندباد وحشتناک و سردی را در یک روز شوم مستمر بر آنها فرستادیم» و دیگری در آیه16 سوره فصلت که باز هم درباره ماجراي قوم عاد سخن می گوید: « ما تند بادی سخت و سرد در روزهای شومی بر آنها مسلط ساختیم». و در نقطه

ص: 555


1- تفسیر نمونه، ج 12، ص 567 و 568

مقابل، تعبير « مبارک» نیز در بعضی از آیات قرآن دیده می شود، چنان که درباره شب قدر می فرماید: «انا انزلناه في ليله مبارکه» : « ما قرآن را در شبی پر برکت نازل کردیم».(1)

نحس» در اصل به معنی سرخی فوق العاده افق است که آن را به صورت «نحاس» یعنی «شعله آتش خالی از دود» در می آورد، برای همین در معنی شوم به کار رفته است.

به این ترتیب قرآن جز اشاره سربسته ای به این مسأله ندارد ولی در روایات اسلامی به احادیث زیادی در زمینه «سعد و نحس ایام» برخورد می کنیم که بعضی از آنها روایات ضعیف است و یا احیاناً آمیخته با بعضی روایات مجعول و خرافات، البته روایات معتبر و قابل قبولی نیز در میان آنها بدون شک وجود دارد.

در رابطه با سعد و نحس بودن ایام می توان مطالب زیر را بیان کرد:

الف) در روایات متعددی سعد و نحس ایام در ارتباط با حوادثی که در آن واقع شده است تفسیر شده، از جمله در روایاتی از امیر مؤمنان علی(علیه السلام) می خوانیم شخصی از امام (علیه السلام) درخواست کرد تا در مورد روز «چهارشنبه» و فال بدی که به آن می زنند و سنگینی آن، بیانی فرماید که منظور کدام چهارشنبه است؟ حضرت فرمود: «منظور چهارشنبه آخر ماه است که در محاق اتفاق افتد و در همین روز هابیل برادرش را کشت و خداوند در این روز چهارشنبه تندباد را بر قوم عاد فرستاد».

در بعضی دیگر از روایات می خوانیم که روز اول ماه روز سعد و مبارکی است چرا که آدم در آن آفریده شد، همچنین روز 26 چرا که خداوند دریا را برای موسی شکافت.

یا این که روز سوم ماه روز نحسی است چرا که آدم و حوا در آن روز ازبهشت رانده شدند و لباس بهشتی از تن آنها کنده شد. یا این که روز هفتم ماه روز مبارکی است چرا که نوح سوار بر کشتی شد و از غرقاب نجات یافت.

این گونه تعمیرات در روایات فراوان است که سعدونحس ایام را با بعضی حوادث مطلوب یا نامطلوب پیوند می دهد، مخصوصا در مورد روز عاشورا که بنی امیه به گمان پیروزی بر اهل بیت(علیه السلام) آن را روز مسعودی می شمردند و در روایات شديداً از تبرک به آن روز نهی شده و و حتی دستور داده اند

ص: 556


1- دخان /3

که آن روز را روز ذخیره آذوقه سال و مانند آن نکنند، بلکه کسب و کار را در آن روز تعطیل کرده و عملا از برنامه بنی امیه فاصله بگیرند. مجموع این روایات سبب شده که بعضی مسأله سعد و نحس ایام را چنین تفسیر کنند که مقصود اسلام، توجه دادن مسلمین به این حوادث است تا از نظر عمل، خود را بر حوادث تاریخی سازنده تطبیق دهند و از حوادث مخرب و روش بنیان گذاران آنها فاصله گیرند.

ب) این نکته نیز قابل دقت است که بعضی در مسأله سعد و نحس ایام به اندازهای راه افراط را پوئیده اند قبل از این که به هر کاری می خواهند دست بزنند به سراغ سعد و نحس ایام می روند و عملا از بسیاری فعالیت ها باز می مانند و فرصت های طلایی را از دست می دهند. با اینکه به جای بررسی عوامل شکست و پیروزی خود و دیگران و استفاده از این تجربیات گرانبها در زندگی، گناه همه شکست ها را به گردن شومی ایام می اندازند همان گونه که رمز پیروزی ها را در نیکی ایام جستجو می کنند.

این یک نوع فرار از حقیقت و افراط در مسأله و توضیح خرافی حوادث زندگی است که باید از آن به شدت پرهیز کرد و در این مسائل نه گوش به شایعات داد و نه سخن فال گیران، بلکه باید با تلاش و سعی و کوشش به پیش، محکم گام برداشت و از توکل بر خدا یاری جست و از لطف او استعانت خواست

ج) مسأله توجه به سعد و نحس ایام علاوه بر این که غالبا انسان را به یک سلسله حوادث تاریخی آموزنده رهنمون می شود، عاملی است برای توسل و توجه به ساحت قدس الهی و استمداد از ذات پاک پروردگار و لذا در روایات متعددی می خوانیم: در روزهایی که نام نحس بر آن گذارده شده، می توانید با دادن صدقه و یا خواندن دعا و استمداد از لطف خداوند و قرائت بعضی از آیات قرآن و توکل بر ذات پاک او به دنبال کارها بروید و پیروز و موفق باشید.

امام هادی (علیه السلام) می فرماید: «روزها چه گناهی دارند که شما آنها را شوم می شمرید هنگامی که کیفراعمال شما در این روزها دامنتان را می گیرد».

ص: 557

بنابراین باید توجه داشت که اگر روزها هم تأثیری داشته باشد به فرمان خداست و هرگز نباید برای آنها تأثیر مستقلی قائل شد و از لطف خدا، خود را بی نیاز دانست وانگهی نباید حوادثی را که غالباً جنبه کفاره اعمال نادرست انسان دارد به تأثیر ایام ارتباط داد و خود را تبرئه کرد.(1)

سوگندهای قرآن

اموری که قرآن به آنها سوگند یاد کرده است:

1. «سوگند به قرآن حکیم».(2)

2. «ص، سوگند به قرآنی که متضمن ذکر است».(3)

3. «سوگند به این کتابی که حقایقش آشکار است»(4)

4. « سوگند به این کتاب آشکار».(5)

5. «ق، سوگند به قرآن مجيد».(6)

6. « فرمودبه حق سوگند، و حق می گویم»(7)

7. «سوگند به پروردگار آسمان و زمین که این مطلب حق است همان گونه که شما سخن می گوئید»(8)

8 . «و سوگند به آسمان که دارای برجهای بسیار است»(9)

9. « و سوگند به آن روز موعود»(10)[روز موعود، روز رستاخیز است.]

10. «و سوگند به شاهد و مشهود»(11) [شاهد، پیامبر و گواهان اعمال و مشهود، اعمال امت است.]

ص: 558


1- تفسیر نمونه، ج 23، ص 41 تا 47
2- یس /2
3- ص /1
4- زخرف/2
5- دخان /2
6- ق /1
7- ص/1
8- ذاریات /23
9- بروج/1
10- بروج/2
11- بروج/3

11. «به نور خورشید و گسترش نور آن سوگند».(1)

12. «قسم به ماه در آن هنگام که پشت سر خورشید در آید»(2)

13. « و به روز هنگامی که صفحه زمین را روشن سازد سوگند» (3)

14. «قسم به شب، آن هنگام که صفحه زمین را بپوشاند».(4)

15. « به آسمان و آن کسی که آسمان را بنا کرده سوگند»(5)

16. «قسم به زمین و آن کس که زمین را گسترانیده است. (6)

17. «سوگند به نفس آدمی و آن کس که آن را منظم و مرتب ساخت».(7)

18. «قسم به شب در آن هنگام که جهان را بپوشاند».(8)

19. «و قسم به روز هنگامی که تجلی کند).(9)

20. « و قسم به آن کس که جنس مذکر و مونث را آفرید».(10)

21. «قسم به این شهر مقدس».(11)[شهر مکه]

22. « و قسم به پدر و فرزندش.»(12)[ ابراهیم خلیل و اسماعیل ذبیح[

23. « قسم به روز در آن هنگام که آفتاب بر آید».(13)

24. « و سوگند به شب در آن هنگام که آرام گیرد».(14)

ص: 559


1- شمس/1
2- شمس /2
3- شمس /3
4- شمس /4
5- شمس /5
6- شمس/6
7- شمس/7
8- ليل/1
9- ليل /2
10- ليل /3
11- بلد/1
12- بلد/3
13- ضحی/1
14- ضحی/2

25. « قسم به انجیر و زیتون».(1) [يا قسم به سرزمین شام و بیت المقدس)

26. « و سوگند به طور سينين».(2) [ظاهرا طور سينين همان طور سيناء است، کوہ طور، کوهی معروف در صحرای سینا است، کوهی که موسی به هنگام مناجات به آن جا می رفت]

27. «و قسم به این شهر آمن».(3)[مکه]

28. « به اسبان دونده ای که نفس زنان ( به سوی جهاد) پیش رفتند سوگند».(4)

29. « سوگند به آنها که جرقه های آتش افروختند».(5)(اسبان مجاهدانی که چنان با سرعت به سوی میدان نبرد حرکت می کنند که بر اثر برخورد سم آنها با سنگ های بیابان جرقه ها می پرد.« به عصر سوگند».(6)

31. « سوگند به بادهایی که ابرها را به حرکت در می آورند».[ بادهایی که ابرها را در آسمان به

حرکت در می آورند و گرد و غبار و بذر گیاهان و نطفه های گلها را روی زمین به هر سو می پراکنند](7)

32. « سوگند به ابرهایی که بار سنگینی از باران با خود حمل می کنند».(8)

33. «وسوگند به کشتی هایی که بر رودخانه های عظیم وصفحه دریاها به آسانی به حرکت در می آیند».(9)

34. « و سوگند به فرشتگانی که کارها را تقسیم می کنند».(10)

35. « قسم به آسمان که دارای چین و شکن های زیباست».(11)

ص: 560


1- تین /1
2- تین /2
3- تین /2
4- عادیات /1
5- عادیات /2
6- عصر1
7- ذاریات/1
8- ذاریات/2
9- ذاریات /3
10- ذاریات /4
11- ذاریات/7

36. « سوگند به کوه طورها»(1)

37. « و سوگند به کتابی که نوشته شده است».(2)

38. « سوگند به بیت المعمور».(3)

39. « و سوگند به سقف بر افراشته»(4)

40. « و سوگند به دریای مملو و بر افروخته».(5)

41. « سوگند به ستاره هنگامی که افول می کند».(6)

42. « سوگند به فرشتگانی که ارواح مجرمان را به شدت از بدنهایشان بر می کشند».(7)

43. « و سوگند به فرشتگانی که ارواح مؤمنان را با مدارا و نشاط جدا می سازند»(8)

44. « و سوگند به فرشتگانی که در اجرای فرمان الهی با سرعت حرکت می کنند».(9)

45. « سوگند به ستارگانی که باز می گردند».(10)

46. « و قسم به شب هنگامی که پشت کند و به آخر رسد».(11)

47. « و سوگند به صبح هنگامی که تنفس کند».(12)

48. « سوگند به آسمان و کوبنده شب».(13) [و تو نمی دانی کوبنده شب چیست؟ - همان ستاره درخشان و شکافنده تاریکیها».(14)

ص: 561


1- طور/1
2- طور/2
3- طور/4
4- طور /5
5- نجم /1
6- نجم /1
7- نازعات/1
8- نازعات /2
9- نازعات /3
10- تکویر /15
11- تکویر /17
12- تکویر /18
13- طارق /1
14- طارق /2و3

49. «سوگند به آسمان پر باران».(1)

50.« و سوگند به زمین پر شکاف».(2)[که گیاهان از آن سر بر می آورند]

51.«سوگند به شفق».(3)[شفق آمیخته شدن روشنایی روز به تاریکی شب است]

52. « و سوگند به شب و آنچه را از امور پراکنده جمع می کند».(4)

53. « و سوگند به ماه، آن گاه که بدر کامل میشود».(5)

54. « به سپیده دم سوگند».(6)

55. « و سوگند به شبهای دهگانه».(7)[بعضی گفتهاند منظور از شب های دهگانه، شب های دهگانه ذی الحجه است که شاهد بزرگترین و تکان دهنده ترین اجتماعات عبادی سیاسی مسلمین جهان است، بعضی نیز آن را به ده شب آخر ماه مبارک رمضان که شب های قدر در آن است و بعضی دیگر آن را به شبهای آغاز ماه محرم تفسیر کرده اند. جمع میان تفسیرهای سه گانه نیز کاملا ممکن است]

56. « و سوگند به زوج و فرد».(8)[در مورد زوج شفع) و فرد (وتر) تفاسیر گوناگونی بیان شده از جمله: در بعضی روایات آمده که فجر به وجود حضرت مهدی(علیه السلام) و لیالٍ عشر، شب های دهگانه، به ده امام قبل از او و شفع به حضرت علی (علیه السلام) و فاطمه زهرا(علیها السلام) اشاره دارد و منظور از وتر خداوند است که هیچ شبیه و نظیر و مانند ندارد]

57 « وقسم به شب هنگامی که به سوی صبحگاهان و روشنایی روز پیش می رود.»(9)

58. «سوگند به این کتاب آشکار».(10)

ص: 562


1- طارق/11
2- طارق/12
3- انشقاق /16
4- انشقاق /17
5- انشقاق/18
6- فجر /1
7- فجر /2
8- فجر /3
9- فجر /4
10- دخان /2

59. «سوگند به جایگاه ستارگان و محل طلوع و غروب آنها».(1)

60. «ن، سوگند به قلم و آنچه را با قلم می نویسند».(2)

61. «سوگند می خورم به آنچه می بینید».(3)

62. « و سوگند به آن چه نمی بینید.(4)

63. « این چنین نیست که آنها تصور می کنند، سوگند به ماه».(5)

64. « و سوگند به شب هنگامی که پشت کند و دامن بر چیند».(6)

65. « و سوگند به صبح هنگامی که چهره بگشاید».(7)

66. « سوگند به روز قیامت».(8)

67. « و سوگند به نفس لوامه، وجدان بیدار و ملامت گر».(9)

سلام و امنیت در قرآن کریم

سلام نامی از نامهای خداوند است و این نام نشانگر آن است که حضرت حق از هر گونه عیب و آفتی مبرا و منزه است. او سلام است، یعنی هیچ عیب و آفتی به ساحت مقدسش راه ندارد و نیز او سلام است زیرا بندگانش از ناحیه او سالمند و او سلامت بخش و سلامت آفرین است و سلام کسیاست که با تو به سلامت و عافیت ملاقات کند بدون شر و ضرر. خلاصه آن که معنی سلام، سلامت دهنده و یا سالم از هر عیب است. و در صورت اول از صفات فعل و در صورت دوم از صفات جلال است و آن در

ص: 563


1- واقعه /75
2- قلم /1
3- حاقه /38
4- حاقه /39
5- مدثر/32
6- مدثر/33
7- مدثر/34
8- قیامت/1
9- قیامت /2

صل مصدر است و از باب مبالغه، صفت حق تعالی واقع شده است. سلام گاهی به معنای سلام خارجی است که به معنی سلامت می باشد مانند آیه34 سوره ق که می فرماید: «به سلامت وارد بهشت شوید».

و گاهی به معنی سلام قولی است که به معنی دعا و طلب و خواستن سلامت از خداوند برای شخصی است که به او سلام گفته می شود و در این صورت تحیتی است از خداوند و طلب بر کت و پاکی، این مطلب در آیه61 سوره نور آمده است.

همچنین سلام قولی است از جانب خداوند که به اهل بهشت اعلام می شود و در پی آن می دانند که پیوسته در سلامت و امنیت خواهند بود .(1)

خداوند در آیات79 تا 181 سوره صافات ضمن پنج آیه به تمام مرسلین و حضرت نوح(علیه السلام) و حضرت ابراهیم (علیه السلام) و حضرت موسی (علیه السلام) و حضرت هارون(علیه السلام) و الياسين اعلام سلام و تحیت قولی فرموده است. از این سلامها روشن می شود که خداوند خواسته تا به پیامبرانش ثنا و دعا کند.

قرآن کریم همچنین شب قدر، را شب سلام معرفی کرده است، می فرماید: آنشب تا طلوع فجر سلام و سلامت است.(2) بدیهی است که این سلام و سلامت برای کسانی است که در شب تقدیرشان نیک معین می گردد و کافران را شامل نمی شود.

خداوند در آیه63 سوره فرقان یکی از صافات بندگانش را آن دانسته است که با دشمنان نیز سالم سخن بگویند:(واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً)

سلام و سالم بودن سخن نشانه سلامت قلب است و سلامت قلب قطعا موجب نجات و رستگاری انسان است. از دیدگاه قرآن انسانی که دارای قلب سليم و قلب منیب است و به بارگاه الهی به سلامت راه می یابد.(3)

یکی از موارد آداب معاشرت در اسلام، سلام کردن است. در شریعت دو گونه سلام وارد است. یکی سلام به هنگام ورود در مجلس و دیگری سلام به هنگام ترک مجلس، که آن را سلام تودیع گویند، و در خبر است که سلام اول، اولی بر سلام دوم نیست.

ص: 564


1- رعد/1 و 24
2- قدر /5
3- شعرا/89 و ق/33

سلام در آیه شریفه ( قال سلام عليک ساستغفرلك ربي انه كان بي حفيا)(1)

سلام تودیع است. زیرا انبیاء به حسب امر الهی دعوت می کنند و آن گاه که مأيوس شدند، به مضمون آیه ( واعتز لكم و ما تدعون من دون الله)(2) از نظر روحی و جسمی و ظاهری و باطنی نسبت به دعوت شدگان خود، اعراض کرده و مهاجرت می کنند و به وسیله سلام با آنان تودیع می کنند. این سلام دوم امروزه در نزد ما ایرانیان مهجور مانده است.

درباره سلام آخر نماز، که سلام بر انبیاء و اولیاء و صلحاء است میان علماء اختلاف است. که این سلام اول است یا سلام تودیع می باشد؟ اگر کسی سرّ سلام نماز را بفهمد، نتیجه نماز را فهمیده است. دلیل کسانی که می گویند این سلام همان سلام اول است آن است که: چون انسان داخل نماز می شود به مضمون حديث (الصلوه معراج المؤمن): نماز معراج مؤمن است، معراجش آغاز شده و چون نمازش تمام می شود، به صفوف انبياء و ملائکه وارد می گردد زیرا که انسان در آخرین مرتبه عروج خویش به جمع ملائکه و انبیاء می پیوندد و چون داخل در این جمع شد، رسم آن است که ابتدا بر بزرگ مجلس سلام کند: ( السلام علیک ایها النبي) و بعد از آن بر باقی مجلس سلام نماید: (السلام علينا و على عبادالله الصالحين).

اما دلیل اشخاصی که سلام پایان نماز را سلام تودیع دانسته اند، آن است که انسان به مجرد آن که تكبيرة الإحرام گفت و داخل در نماز شد وارد در صفوف انبياء و ملائکه شده است و در پایان نماز به وسیله سلام با آنها تودیع می کند. سلام در انتهای هر نماز است پس از همه قیامها و شهادت ها، پس از انکار همه بتها و طاغوت، پس از همه آگاهی ها، معرفتها و ركوعها و سجده ها، سه سلام بزرگ و سه تحیت و سه درود سترگ را باید آغاز کرد تا با این آغاز، نماز را به پایان رساند.

سلام و رحمت خدا بر تو ای پیام آور توحید و عدالت و سلام بر ما پیروان مکتب تو و بر همه بندگان صالح خدا، همه همفکران و همه همدردان و همرزمان ما.

ص: 565


1- مریم /47
2- مریم/48

اهمیت سلامت قلب

سلام، سلامتی و صحت است و این سلامتی و صحت گاهی ظاهری و گاهی باطنی است و منظور از سلامت باطنی داشتن قلب سليم وسالم است البته سلامت و صحت گفتار که بخشی از سلامت ظاهری است ناشی از صحت و سلامت است و خرابی و فساد آن نیز از خرابی و فساد قلب سرچشمه می گیرد.

انسانی که در صدد است به پروردگار عرضه دارد: (أنت السلام)، باید ذات و صفات و افعال خدا را قولاً وفعلاً و قلباً سالم بداند. این تنگی قلب است که اسباب تنگی کار می شود. (فلا و ربّك لا يؤمنون حتى يحكموك فيما شجربينهم ثمّ لا يجدوا فی انفسهم حرجاً ممّا قَضيتُ ويُسلمّوا تَسليماً) یعنی: (قسم به پروردگارت که هرگز ایمان نمی آورند تا آنگاه که تو را در اختلافات میان خویش حکم قرار دهند و سپس در دل خود از قضاوت و حکم تو احساس ناراحتی و سختی در خویش نموده و در برابر تو تسلیم باشند).(1)

از این رو در امور تشریعی نیز مانند امور تکوینی نباید نسبت به حکم خدا و پیغمبر (صلی الله علیه و آله)، وقتی که با تمایلات نفسانی ما موافق نیست، در قلب خود احساس مخالفت کنیم. خداوند کسانی را که بخواهد مورد رحم قرار دهد در این اولین مقام، آنها را به وسیله اسم سلام از بلاها امان می بخشد. (والسلام على يوم ولدت) (2) یعنی:(سلام بر من در آن روز که متولد شدم) موطن یا مقام دو مرتبه مرگی است که آخرین منزل دنیا و اولین منزل آخرت می باشد.

در این ورطه و مقام دوم نیز خداوند با اسم سلام بندگان را حفظ می کند:(والسلام على يوم اَموتُ) (3)

یعنی: (سلام بر من باد در آن روز که می میرم).

موطن سوم، در آن هنگامه ای است که ملکی فریاد می کند: ای استخوان های پوسیده وای موهای متفرق شده جمع شوید. و این موطن همان موطن قیامت کبری و برخاستن از قبر است که از دو موطن قبلی وحشتناکتر است و بنابراین در این موطن همه محتاج این سلام اند که امان خداوندی است، ( و يوم

ص: 566


1- نساء /65
2- مریم /33
3- مریم /33

ابعث حيّا)(1)

سلام دیگری نیز جانب خداوند وجود دارد که لذت آن قابل توصیف نبوده وسلامی مافوق آن وجود ندارد و به همین جهت است که حضرت زهرا(علیها السلام) فرموده است:(انّ اللهَ هوَ السَّلامُ و مِنهُ السَّلامُ و اِليه السّلام) یعنی: (خداوندا تو سلامی و سلام از تو است و بازگشت سلام به سوی تو است).

به همین سبب خداوند به دارالسلام دعوت می کند(2) و چون درهای بهشت گشوده شود، ملائکه بهشتیان سلام می کنند(3) و این سلام سخنی است از پروردگار مهربان.(4)

سوره (یس) قلب قرآن است، به خاطر همین آیه (سلام قولاً من ربّ رحيم) است که پس قلب قرآن و این آیه قلب بس است.

به وسیله این اسم مبارک است که خداوند بنده را امان می دهد و به او می گوید: آسوده باش که بعد از این در سلامت به سر خواهی برد و این جز به عنایت حق میسر نیست.(5)

امنیت از اَمن گرفته شده به معنی ایمنی، آرامش قلب، خاطر جمع بودن،آمن، امانه و آمان در اصل همه به یک معنی هستند.

آمِن یعنی خاطر جمع، کسی که در او ایمنی است و یا شهری که ایمن است. مانند کلمه آمِنّا در آیات 97 آل عمران و 126 بقره.

آمِنه به معنی امن است، آیه11 فرقان. امین در لغت به معنی فاعل است و مفعول آن آمن و مأمون هر در آمده است.

امانت را نیز از آن جهت امانت گویند که شخص امانت گذار از خیانت آن که امانت پیش او است مطمئن و ایمن است.

مؤمن نیز که از اسماء حُسنی است به همین معنی است یعنی ایمنی دهنده.

ص: 567


1- مریم /33
2- يونس /25
3- رعد/24
4- يس /58
5- قاموس قرآن، ج 3، ص296 تا 299 و نشان از بی نشانها ص451 تا 518

ایمان یعنی تسلیم توأم با اطمینان خاطر. علماء اتفاق دارند بر این که ایمان به معنی تصدیق است، استمرار اعتقاد در قلب و تصدیق همراه با اطمینان خاطر.

قرآن مجید ایمان به معنی اعتقاد را تأیید نمی کند و بهترین معنای آن را همان تسلیم می داند زیرا می بینیم قرآن، آنان را که اعتقاد دارند ولی تسلیم عقیده خویش نیستند کافر می شمارد.

طمن و اطمینان به معنی سکون و آرامش خاطر است، آرامش خاطر بعد از پریشانی (1) ، به واسطه یاد خدا قلوب آرام می شوند(2) ، انسان چون خدا را یاد کند و زمام همه امور و دفع شر و جلب نفخ را مطلقا در دست او بداند، به خدا رو می آورد و قلبش آرام می شود. در اثر ذکر دائمی و عبادت خداوند شخص به تمام مقدرات مؤمن شده و در حال سختی و رفاه چون به خدا امیدوار است قلبش مطمئن و آرام می شود.(3)

(وَإِذَا حُيِّيْتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا...)(4)

و هنگامی که کسی به شما تحیت گوید پاسخ آن را به طور بهتر دهيد.

تحیت) در لغت از ماده (حیات) و به معنی دعا برای حیات دیگری کردن است خواه این دعا به صورت سلام علیک، خداوند تو را به سلامت دارد، و یا حياك الله خداوند تو را زنده بدارد، و یا مانند آن باشد ولی معمولا از این کلمه هر نوع اظهار محبتی را که افراد به وسیله سخن با یکدیگر می کنند شامل می شود که روشنترین مصداق آن همان موضوع سلام کردن است.

امام صادق(علیه السلام) در این مورد می فرماید: (منظور از تحیت در آیه86 نساء، سلام و هر گونه نیکی کردن است).

به این ترتیب آیه یک حکم کلی درباره پاسخ گویی به هر نوع اظهار محبتی اعم از لفظی و عملی می باشند. قرآن در آیه61 سوره نور می فرماید: (هنگامی که وارد خانه ای شدید بر خویشتن سلام کنید سلام و تحیتی از نزد خداوند، سلام و تحیتی پر برکت و پاکیزه) در این آیه سلام به عنوان تحيت الهی که

ص: 568


1- مائده /113
2- رعد/28
3- فتح /4 و نحل /106 و قاموس قرآن، ج 1، ص 125 - 123 و ج 4 ص 240 تا 238
4- نساء /86

هم مبارک است و هم پاکیزه، معرفی شده است و ضمنا می توان از آن استفاده کرد که معنی (سلام عليكم) دراصل (سلام الله عليكم) است، یعنی درود پروردگار بر تو باد، یا خداوند تو را به سلامت دارد، و در امن و امان باشی به همین جهت سلام کردن یک نوع اعلام دوستی و صلح و ترک مخاصمه و جنگی محسوب می شود.

از پاره ای از آیات قرآن نیز استفاده می شود که تحيت اهل بهشت نیز سلاماست.(1)

و نیز از آیاتی از قرآن در می یابیم که تحیت به این معنی در اقوام پیشین بوده است چنان که در سوره ذاریات آیه25 در داستان ابراهیم (علیه السلام) بیان شده است.(2)

بعضی از مفسران نیز آیه61 سوره نور را اشاره به خانه هایی می دانند که شخص در آن ساکن نیست، انسان به هنگام ورود در آنجا با این عبارت بر خویشتن سلام می کند: درود بر ما از سوی پروردگار ما، یا درود بر ما و بر بندگان صالح خدا.

در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) می خوانیم هنگامی که از تفسیر این آیه سوال کردند در جواب فرمود: منظور سلام کردن انسان بر اهل خانه است، به هنگامی که وارد خانه می شود، آنها طبعا به او پاسخ می گویند و سلام را به خود او باز می گردانند و این است سلام شما بر خودتان منظور از (تحيه من عندالله مبارکه طبيه) این است که تحیت را به نوعی با خدا ارتباط دهند، یعنی منظور از سلام عليكم این باشد که سلام خدا بر تو باد یا سلامتی تو را از خدا می خواهم، چرا که از نظر یک فرد موحد، هر گونه دعایی بالاخره به خدا باز می گردد و از او تقاضا می شود و طبیعی است دعایی که چنین باشد هم پر برکت و مبارک و هم پاکیزه و طيب است.(3)

رابطه امنیت و روزی فراوان

«و خداوند [برای آنها که کفران نعمت می کنند] مثلی زده است: منطقه آبادی را که امن و آرام و مطمئن بوده و همواره روزیش به طور وافر از هر مکانی فرار می رسید،اما نعمت خدا را کفران کردند

ص: 569


1- فرقان /75 و ابراهیم /23 و يونس /10
2- تفسیر نمونه، ج 4، ص 44. 42
3- تفسیر نمونه، ج 14، ص553

و خداوند به خاطر اعمالی که انجام می دادند لباس گرسنگی و ترس را در اندامشان پوشانیده».(1)

در آیه فوق برای این منطقه آباد، خوشبخت و پر برکت، سه ویژگی ذکر شده است که نخستین آنها امنیت، سپس اطمینان به ادامه زندگی در آن و بعد از آن مسأله جلب روزی و مواد غذایی فراوان می باشد که از نظر ترتیب طبیعی به همان شکل که در آیه آمده صورت حلقه های زنجیری علت و معلول دارد، چرا که تا امنیت نباشد کسی اطمینان به ادامه زندگی در محلی پیدا نمی کند و تا این دو نباشد کسی علاقه مند به تولید و سرو سامان دادن به وضع اقتصادی نمی شود. ولی این نعمت های سه گانه مادی هنگامی به تکامل می رسند که نعمت معنوی ایمان و توحيد هماهنگی گردند به همین دلیل در آیات بعدی می فرماید:(پیامبری از جنس آنها برای هدایتشان مأموریت پیدا کرد) در آیه فوق هنگامی که خداوند سرنوشت این کفران کنندگان نعمت را بیان می کند می گوید:خداوند لباس گرسنگی و ترس را به آنها چشانید، یعنی از یک سو گرسنگی و ترستشبيه به لباس شده و از سوی دیگر به جای پوشاندن، چشاندن آمده است. یعنی آن چنان قحطی و نامنی آنها را فرا گرفت که گویی همچون لباس از هر سو آنان را احاطه نموده بود و بدنشان را لمس می کرد و این قحطی و ناامنی آنچنان برای آنها ملموس شد که گویی با زبان خود آن را می چشیدند و این دلیل بر نهایت فقر و فلاکت و فقدان امنیت است که سراسر وجود و زندگی انسان را پر کند. در حقیقت همانگونه که در آغاز، نعمت امنیت و رفاه تمام وجود آنها را پر کرده بود در پایان نیز بر اثر کفران، فقر و ناامنی به جای آن نشست.(2) بنابراین تأمین معیشت و رزق و روزی مردم با امنیت اجتماعی در یک جامعه رابطه مستقیم دارد و بر عکس فقر و ناامنی نیز با هم پیوند و ارتباطی تنگاتنگی و مستقیم دارند. امنیت، نخستین و مهمترین شرط یک زندگی سالم اجتماعی است. اصولا تا جلو مفسدان و عاملان نامنی را با قاطعیت و به وسیله نیرومند ترین سدها نگیرند، جامعه روی سعادت نخواهد دید و به همین دلیل ابراهیم (علیه السلام) هنگام بنای کعبه نخستین چیزی را که از خدا برای آن سرزمین تقاضا کرد نعمت امنیت بود (رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا)،(3) این نشان می دهد که نعمت امنیت نخستین شرط برای زندگی انسان و سکونت در یک منطقه و برای

ص: 570


1- نحل/112
2- تفسیر نمونه، ج 11، ص 434 و 433
3- ابراهيم /35

هرگونه عمران و آبادی و پیشرفت و ترقی است. اگر جایی امن نباشد قابل سکونت نیست هر چند تمام نعمت های دنیا در آن جمع باشد و اصولا شهر و دیار و کشوری که فاقد نعمت امنیت است همه نعمتها را از دست خواهد داد. خداوند دعای ابراهیم (علیه السلام) را درباره امنیت مکه به خاطر اهمیت و ارزش مکه و خانه کعبه از دو سو اجابت کرد: هم امنیت تکوینی به آن داد، زیرا شهری شد که در طول تاریخ حوادث نا امن کننده کمتر به خود دید و هم امنیت تشریعی، یعنی خدا فرمان داد که همه انسانها و حتی حیوانها در این سرزمین در امن و امان باشند.

سخت ترین مجازات ها در فقه اسلامی برای کسانی در نظر گفته شده است که امنیت جامعه را به خطر می افکنند:(1)

(کیفر آنها که با خدا و پیامبر به جنگ بر می خیزند و در روی زمین دست به فساد می زنند این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا دست راست و پای چپ آنها بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند، این رسوایی آنها در دنیاست و در آخرت مجازات بزرگی دارند). جزای افراد متجاوزی که اسلحه بر روی مسلمانان می کشند و با تهدید به مرگ و حتی کشتن افراد، اموالشان را به غارت می برند و امنیت جامعه را بر هم می زنند بسیار سخت است. و محاربه و جنگ با بندگان خدا به عنوان محاربه با خدا محسوب شده و این تأكيد فوق العاده اسلام را درباره حقوق انسان ها و رعایت امنیت آنان ثابت می کند.(2)

دستورهای ششگانه ای که در آیات11 و 12 سوره حجرات مطرح شده (نهی از سخريه، عیب جویی، القاب زشت، گمان بد، تجسس و غیبت) هرگاه به طور کامل در یک جامعه پیاده شود آبرو و حیثیت افراد جامعه را از هر نظر بیمه می کند و امنیت را به طور کامل برقرار می کند. تعبیرات آیات فوق و روایات اسلامی نشان میدهد که آبرو و حیثیت افراد همچون مال و جان آنها است، بلکه از بعضی جهات مهمتر است. اسلام می خواهد در جامعه اسلامی امنیت کامل حکمفرما باشد نه تنها مردم در عمل و با دست به یکدیگر هجوم نکنند، بلکه از نظر زبان مردم و از آن بالاتر از نظر اندیشه و فكر آنان نیز در امان

ص: 571


1- مائده /33
2- تفسیر نمونه، ج 4، ص 360 تا 358 و ج10 ص 366 وج12 ص 539

باشند و هر کس احساس کند که دیگری حتی در منطقه افکار خود تیرهای تهمت را به سوی او نشانه گیری نمی کند و این امنیتی است در بالاترین سطح که جز در یک جامعه مذهبی و مؤمن امکان پذیر نیست.(1)

(خداوند به کسانی که از شما ایمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند وعده می دهد که آنها را قطعا خليفه روی زمین خواهد کرد، همان گونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید و دین و آئینی را که برای آنها پسندیده پا برجا و ریشه دار خواهد ساخت و خوف و ترس آنها را به امنیت و آرامش مبدل می کند، آنچنان که تنها مرا می پرستند و چیزی را برای من شریک نخواهند ساخت و کسانی که بعد از آن کافر شوند فاسقند).(2)

خداوند به گروهی از مسلمانان که دارای این دو صفت هستند (ایمان) و (عمل صالح)، سه نوید داده است:

1. استخلاف و حکومت روی زمین

2. نشر آئین حق به طور اساسی و ریشه دار در همه جا

3. از میان رفتن تمام اسباب خوف و ترس و وحشت و نامنی.

بنابراین مسأله امنیت و جایگاه و اهمیت آن در بینش قرآن تا آنجا است که خداوند یکی از اهداف تأسیس کعبه را ایجاد شهر و محیط سراسر امنیت معرفی می کند و همچنین یکی از غایات حکومت جهانی و توحیدی حضرت مهدی (عج) را تحقق امنیت کلی و جهانی می داند و به وضوح وعده می دهد که با تحقق این حکومت هر گونه خوف و ترس و ناامنی رخت بر میبندد.(3)

آیه16 سوره مائده:(يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ) خداوند به برکت آن، کسانی را که از خشنودی او پیروی کنند به راههای سلامت هدایت می کند و از تاریکیها به سوی روشنایی می برد و آنها را به راه راست رهبری می نماید. قرآن به کسانی که در راه تحصيل رضای خدا گام بر می دارند نوید می دهد که در پرتو قرآن سه نعمت

ص: 572


1- تفسیر نمونه، ج22، ص 186
2- نور /55
3- تفسیر نمونه، ج14، ص 526 تا 530

بزرگی به آنها داده می شود نخست هدایت به جاده های سلامت، سلامت فرد، سلامت اجتماع، سلامت روح و جان، سلامت خانواده و سلامت اخلاق می باشد. دیگر خارج ساختن از ظلمتهای کفر و بردن به سوی نورایمان.(1)

(وَإِذَا جَاءكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ):(2)

(هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند به آنها بگو: سلام برشما، پروردگارتان رحمت را بر خود فرض کرده، هر کس از شما کاربدی از روی نادانی کند سپس توبه و اصلاح نماید او آمرزنده مهربان است).

سلام در آیه فوق ممکن است از ناحیه خدا و به وسیله پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده باشد و یا مستقیما از ناحیه خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) و در هر حال دلیل بر پذیرا شدن و استقبال کردن و تفاهم و دوستی با آنهاست.(3)

(لَهُمْ دَارُ السَّلاَمِ عِندَ رَبِّهِمْ وَهُوَ وَلِيُّهُمْ بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ):(4)

(برای آنها خانه امن وامان نزد پروردگارشان خواهد بود و او ولی و یا رویاور آنها است به خاطر اعمال (نیکی) که انجام میدادند).

دارالسلام یعنی خانه امن و امان، محلی که نه در آن جنگ است نه خونریزی، نه نزاع است و نه دعوا۔ نه خشونت است و نه رقابت های کشنده و طاقت فرسا، نه تصادم منافع است و نه دروغ و افترا و تهمت و حسد و کینه و نه غم و اندوه، که از هر نظر قرین آرامش و امنیت است.(5)

(وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيمَاهُمْ وَنَادَوْاْ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ)(6):( و در میان آن دو [بهشتیان و دوزخیان] حجابی قرار دارد و بر اعراف مردانی

ص: 573


1- تفسیر نمونه، ج 4، ص323
2- انعام /54
3- تفسیر نمونه، ج 5، ص 259
4- انعام /127
5- تفسیر نمونه، ج 5، ص 438
6- اعراف/46

هستند که هر یک از آن دو را از سیمایشان می شناسند و به بهشتیان صدا می زنند که درود و سلام بر شما باد، اما داخل بهشت نمی شوند در حالی که امید آن را دارند).

(وَاللّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلاَمِ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ)(1) :( و خداوند دعوت به سرای صلح و سلامت می کند و هر کس را بخواهد به راه راست هدایت می نماید).

(قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِّنَّا وَبَركَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَكَ).(2) (گفته شد:ای نوح! با سلام و برکت از ناحیه ما بر تو و بر تمام امت هایی که با تواند، فرود آی.).

(وَلَقَدْ جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُواْ سَلاَمًا قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاء بِعِجْلٍ حَنِيذٍ) (3): (فرستادگان ما با بشارت نزد ابراهیم آمدند گفتند:سلام او نیز گفت سلام و طولی نکشید که گوساله بریانی آورد).

(سَلاَمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ)(4): (سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتان عاقبت، اینسرای خوب نصیبتان شد.

آن صبرها و استقامتها باعث شد که این سلام بر شما فرستاده شود و این سلامتی در نهایت امنیت و آرامش به وجود آید و این چه پایان و عاقبت خوبی است.

(اُدَخُلوها بِسلامٍامِنینَ):(5)( فرشتگان الهی به پرهیزگاران می گویند داخل این باغها شوید با سلامت و امنیت).

بر خلاف آنچه بعضی تصور می کنند، قرآن در همه جا مردم را به نعمتهای مادی بهشت بشارت نداده، بلکه از نعمت های معنوی نیز مکرر سخن به میان آورده است که آیه فوق نیز نمونه روشنی از آن است، به طوری که نخستین خوش آمد و بشارتی را که فرشتگان به بهشتیان در هنگام ورود به این کانون بزرگ نعمت می گویند بشارت سلامت و امنیت است. سلامت و امنیت که سرآغاز نعمت های بهشتی قرار داده شده پایه هر نعمت دیگری است که بدون این دو هیچ نعمتی قابل بهره گیری نیست.

ص: 574


1- يونس /25
2- هود /48
3- هود/69
4- رعد/24
5- حجر /46

حتی در این دنیا نیز سر آغاز همه نعمتها، نعمت سلامت و امنیت می باشد.(1)

(الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ)(2): (همان ها که فرشتگان روحشان را می گیرند در حالی که پاک و پاکیزه اند به آنها می گویند سلام بر شما باد. وارد بهشت شوید به خاطر اعمالی که انجام میدادید) سلامی که نشان امنیت و آرامش کامل است.

(وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا)(3):( و سلام بر او حضرت یحیی (علیه السلام) آن روز که تولدیافت. و آن روز که می میرد، و آن روز که زنده و برانگیخته می شود)

با توجه به آیه در تاریخ زندگی انسان و انتقال او از عالمی به عالم دیگر سه روز سخت وجود دارد، روز گام نهادن به این روست مرگ و انتقال به جهان برزخ و روز برانگیخته شدن در جهان دیگر و از آن جا که این سه روز انتقالی طبیعتا با بحران هایی روبه رو است خداوند سلامت و سلام و عافیت خود را شامل حال بندگان خاصش قرار می دهد و آنها را در این سه مرحله طوفانی در کنف حمایت خویش می گیرد.(4)

(وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا)(5):( و سلام خدا بر من (حضرت مسیح (علیه السلام) آن روز که متولد شدم و آن روز که می میرم و آن روز که زنده بر انگیخته می شوم) این دعایی است که حضرت مسیح (علیه السلام) به خود می کند و تقاضایی که در آغاز عمرش از خدا دارد این است که خدایا این سه روز را بر من سلامت دار و به من در این سه مرحله حساس امنیت مرحمت فرما.(6)

(قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا)(7):( [ابراهیم (علیه السلام)]) گفت سلام بر تو [پدر ابراهیم (علیه السلام)]،

من به زودی برایت از پرودگارم تقاضای عفو می کنم چرا که او نسبت به من مهربان است).(لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيًّا)(8) : (آنها اهل بهشت هرگز در آن جا

ص: 575


1- تفسیر نمونه، ج 11، ص 94
2- نحل/32
3- مریم /15
4- تفسیر نمونه، ج13، ص 26
5- مريم /33
6- تفسیر نمونه، ج13، ص 55
7- مریم /47
8- مریم /62

[بهشت] گفتار لغو و بیهودهای نمی شنوند وجز سلام در آنجا سخنی نیست و هر صبح و شام روزی آنها در بهشت مقرر است).

سلام به معنی وسیع کلمه که دلالت بر سلامت روح و فکر و زبان و رفتار و کردار بهشتیان دارد. سلامتی که آن محیط را، بهشتی کرده و هر گونه اذیت و ایذاء از آن برچیده شده است. سلامی که نشانه یک محیط امن و امان، یک محیط مملو از صفا و صمیمیت و پاکی و تقوا و صلح و آرامش است. در آیات دیگر قرآن نیز همین حقیقت با تعبیرات مختلفی آمده است. در آیه73 سوره زمر می خوانیم: ( وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ): (خازنان بهشت به هنگام ورود به آن ها می گویند: سلام بر شما همیشه خوش و خوشحال باشید، پاک و پاکیزه باشید، بفرمائید وارد بهشت شوید و جاودانه بمانید).

در آیه34 سوره ق می خوانیم: (ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ):(با سلام و سلامت وارد آن شوید امروز، روز خلود و جاودانی است) سلامت از هر گونه بدی و ناراحتی وآفت و بلا و كيفر وعذاب، سلامت کامل از نظر جسم وجان.(1)

(و السَّلامُ علی مَن اتَّبَعَ الهُدى)(2):(و سلام و درود بر آن کس باد که از هدایت پیروی می کند) خداوند این آیه را به عنوان تشویق مؤمنان بیان می کند.(3)

(قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ)(4) :(گفتیم: ای آتش سرد و سالم بر ابراهیم باش). به گفته بعضی از مفسران اگر تعبیر به (سلاماً)) نبود آتش آنچنان سرد می شد که جان ابراهیم (علیه السلام) از سرما به خطر می افتاد. حتی بعضی گفته اند آن روز که ابراهیم (علیه السلام) در آتش بود:(آرامترین و بهترین و راحت ترین روزهای عمرش محسوب می شد و این خود بیانگر این است که سلام هم بعد ظاهری دارد و هم بعد باطنی و روانی، در بعد ظاهری سلامت بخشی از آفات مختلف است و در بعد باطنی آرامش بخش،

ص: 576


1- تفسیر نمونه، ج13، ص 106
2- طه /47
3- تفسیر نمونه، ج13، ص 211
4- انبیاء /69

امنیت آور و اطمینان بخش است.(1)

(وَ اذا خاطَبهُم الجاهِلونَ قالوا سَلاماً)(2) :( و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند به آنها سلام می گویند و[بابی اعتنایی و بزرگواری می گذرند ])، سلامی که نشانه بی اعتنایی توأم با بزرگواری است نه ناشی از ضعف، سلامی که دلیل عدم مقابله به مثل در برابر جاهلان و سبک مغزان است، سلام وداع گفتن با سخنان بی رویه آنها است، نه سلام تحیت که نشانه محبت و پیوند دوستی است، خلاصه سلامی که نشانه حلم و بردباری و بزرگواری است.(3)

(أُوْلَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَامًا)(4):( آنها هستند که درجات عالی بهشت در برابر شکیبایی شان به آنان پاداش داده می شود و در آن با تحیت و سلام روبرو می شوند. بهشتیان به یکدیگر تحیت و سلام می گویند و فرشتگان به آنها و از همه بالاتر خداوند به آنها سلام و تحیت می گوید.(5)

(قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ)(6):(بگو حمد مخصوص خداست و سلام و درود بر بندگان برگزیده اش، آیا خداوند بهتر است یا بت هایی را که شریک او قرار می دهند؟)( وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَا نَبْتَغِيالْجَاهِلِينَ)(7):( هرگاه سخن لغو و بیهودهای بشنوند از آن روی می گردانند و می گویند اعمال ما از آن ماست و اعمال شما ازآن خودتان، سلام بر شما(سلام وداع) ما طالب جاهلان نیستیم) سلامی که به افراد جاهل داده می شود سلام تحیت نیست بلکه سلام وداع است.(8)

(تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلَامٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْرًا كَرِيمًا)(9):( تحیت آنان در روزی که او

ص: 577


1- تفسیر نمونه، ج 13، ص446
2- فرقان /63
3- تفسیر نمونه، ج 15، ص149
4- فرقان /75
5- تفسیر نمونه، ج 15، ص 170
6- نمل /59
7- قصص /55
8- تفسیر نمونه، ج16، ص 111
9- احزاب /44

[خداوند] را دیدار می کنند سلام است و برای آنها پاداش پر ارزشی فراهم ساخته است). تحيت فرشتگان الهی به مؤمنان در روز قیامت، روزی که او را دیدار می کنند سلام است. سلامی که نشانه سلامت از عذاب و از هر گونه درد و رنج و ناراحتی است، سلامی توأم با آرامش و اطمینان. (1)

(سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِيمٍ)(2): ( برای آنها اهل بهشت) سلام و درود الهی است، این سخنی است از ناحیه پروردگار مهربان)

این ندای روح افزا و نشاط بخش و مملو از مهر و محبت خداوند چنان روح انسان را در خود غرق می کند و به او لذت و شادی و معنویت می بخشد که با هیچ نعمتی برابر نیست، آری شنیدن ندای محبوب، ندایی آمیخته با محبت و آکنده از لطف، سرتاپای بهشتیان را غرق سرور می کند که یک لحظه آن بر تمام دنیا و آنچه در آن است برتری دارد.

در روایتی از پیامبر گرامی اسلامی (صلی الله علیه و آله) آمده است: «در همان حال که بهشتیان غرق در نعمتهای بهشتی هستند نوری بر بالای سرآنها آشکار می شود، نور لطف خداست که بر آنها پرتو افکنده، ندایی برمی خیزد که سلام بر شما ای بهشتیان و این همان است که در قرآن آمده: سلام قولا من رب رحیم، اینجاست که نظر لطف خداوند آنها را مجذوب می کند که از همه چیز جز او غافل می شوند و همه نعمت های بهشتی را در آن حال به دست فراموشی می سپارند و این جاست که فرشتگان از هر دری برآنها وارد می شوند و می گویند درود بر شما).(3)

(سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ)(4): (سلام باد بر نوح در میان جهانیان) و این افتخاری بس بزرگ است برای نوح (علیه السلام) که خداوند بر او سلام می فرستند، سلامی که در میان جهان و جهانیان باقی می ماند.(5)

(سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ)(6): (سلام بر ابراهیم باد).

ص: 578


1- تفسیر نمونه، ج17، ص 355. 354
2- یس /58
3- تفسیر نمونه، ج18، ص418.419
4- صافات /79
5- تفسیر نمونه، ج19، ص
6- صافات/109

(سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ)(1): (سلام بر موسی و هارون).

این سلامی است از ناحیه پروردگار بزرگ و مهربان، سلامی که رمز سلامت در دین و ایمان، در اعتقاد و مکتب و در خط و مذهب است. سلامی که بیانگر نجات و امنیت از مجازات و عذاب این جهان و آن جهان است.(2)

(سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ)(3): (سلام بر ال یاسین).

در مورد ( ال یاسین) چند نظریه وجود دارد: 1. ال یاسین لغتی است در الیاس و هر دو یکی اند مثل جبریل و جبرئيل. 2. الياسين جمع الياس است، مراد، الياس و قوم او است.

3. این کلمه آل یاسین است و یاسین نام حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) است، آل یاسین یعنی آل محمد(صلی الله علیه و آله). در تفسير برهان 12 روایت نقل شده است که آل یاسین عبارتند از آل محمد(صلی الله علیه و آله). دو تای آن روایات از امیرالمؤمنین (علیه السلام) و دو تا از امام صادق (علیه السلام) و یکی از امام رضا(علیه السلام) است و بقیه از ابن عباس وابی مالک و ابوعبدالرحمن می باشد.

ابن حجر در ضمن آیات نازله در شأن اهل بیت(علیه السلام) آیه (سلام على ال یاسین) را سومین آیه شمرده و به نقل از ابن عباس گفته: مراد از آیه، سلام على آل محمد است.(4)

در روایتی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم که فرمود: (یس نام رسول خداست و دلیل آن این است که بعد از آن(5) می فرماید تو از مرسلین و بر صراط مستقیم هستی) (6)

نکته جالب این است که آیه مورد بحث تنها آیه ای است که در آن خداوند متعال در قرآن مجید به یک خاندان (سلام) نموده است.

(وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ)(7): ( و سلام بر رسولان).

ص: 579


1- صافات/120
2- تفسیر نمونه، ج19، ص 136
3- صافات /130
4- قاموس قرآن، ج 1، ص107
5- . يس /1
6- تفسیر نمونه، ج18، ص315
7- صافات/181

سلامی که نشانه سلامت و عافیت از هرگونه عذاب و کیفر روز قیامت است، سلامی که امان در برابرشکست ها و دلیل بر پیروزی بر دشمنان است.

خداوند در آیات سوره صافات بر بسیاری از پیامبران جداگانه سلام فرستاده است.(1)

(فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ)(2): (اکنون که چنین است برای پیامبر از آن ها رویبرگردان و بگو سلام بر شما، اما به زودی خواهند دانست).

نه سلامی به عنوان دوستی و تحیت، بلکه به عنوان جدایی و بیگانگی. این سلام در حقیقت شبیه سلامی است که در آیه63 سوره فرقان آمده است.(3)

(إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ)(4): ( در آن زمان که بر او (ابراهیم (علیه السلام) وارد شدند وگفتند: سلام بر تو! او گفت سلام بر شما مهمان های ابراهیم (علیه السلام) که جمعیتی ناشناخته اید).

(لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِيمًا - إِلَّا قِيلًا سَلَامًا سَلَامًا)(5): ( در آن باغ های بهشت نه لغو و بیهوده ای می شنوند نه سخنان گناه آلود - تنها چیزی که می شنوند سلام است و سلام).

بهشتیان جز سلام چیزی نمی شنوند، سلام و درود خداوند و ملائکه مقربین او، و سلام و درود خودشان به یکدیگر. محیط آنها آکنده از سلام و سلامت است و همین معنی بر تمام وجود آنها حکومت می کند، هر چه می گویند برهمین محور دور میزند و نتیجه تمام گفتگوها و بحث های آنها به سلام و صلح و امنیت و صفا منتهی می شود. اصولا بهشت (دارالسلام) و خانه امن و امان خداوند است. (6)

(فَسَلَامٌ لَّكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ)(7): (به او گفته می شود: سلام بر تو از سوی دوستانت که از اصحاب اليمين هستند).

ص: 580


1- تفسیر نمونه، ج19، ص 196
2- زخرف/89
3- تفسیر نمونه، ج21، ص138
4- ذاریات/25
5- واقعه /25 و 26
6- انعام /127 و تفسیر نمونه، ج 23، ص216.217
7- واقعه/91

فرشتگان قبض روح در آستانه انتقال مؤمن از دنیا، سلام یارانش و دوستانش را به او می رسانند. احتمال دیگری در تفسیر آیه فوق نیز وجود دارد و آن این که سلام از ناحیه فرشتگان باشد که به او می گویند: سلام بر تو ای کسی که از اصحاب اليمين هستی، به هر حال تعبير سلام تعبیر پر معنایی است، خواه از سوی فرشتگان باشد یا از سوی اصحاب اليمين، سلامی است که نشانه روح و ریحان و هر گونه سلامت و آرامش و نعمت است.(1)

در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) میخوانیم که در ذیل آیه فوق می فرمود: (اصحاب یمین شیعیان ما و دوستان ما هستند).

(هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ)(2): (او خدایی است که معبودی جز او نیست، حاکم و مالک اصلی او است، از هر عیب منزه است، به کسی ستم نمی کند، به مؤمنان سلام و امنیت می بخشد، و مراقب همه چیز است، او قدرتمندی است شکست ناپذیر که با اراده نافذ خود هر امری را اصلاح می کند، او شایسته بزرگی است. خداوند منزه است از آنچه شریک برای او قرار می دهند).

یکی از صفاتی که برای خداوند در آیه فوق بیان شده است (سلام) می باشد: هیچگونه ظلم و ستم بر کسی روا نمی دارد و همه از ناحیه او درسلامتند.

بعضی از مفسران (سلام) را در این جا به معنی سلامت از هر گونه عیب و نقص و آفت معنی کرده اند ولی با توجه به این که این معنی در کلمه (قدوس) - قدوس یعنی از هر عیب و نقص پاک و مبرا - مندرج است و به علاوه (سلام) در قرآن مجید معمولا به مسأله سلامت بخشیدن به دیگران آمده و اصولا كلمه سلام که به هنگام ملاقات به دیگران گفته می شود و به معنی اظهار دوستی و بیان روابط سالم با طرف مقابل است، بیانی که در مورد سلام در ابتدا آورده شده است مناسب تر به نظر می رسد.(3)

ص: 581


1- تفسیر نمونه، ج 23، ص 284 283
2- حشر/23
3- تفسیر نمونه، ج 23، ص 552

(سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ)(1) : (شبی است مملو از سلامت تا طلوع صبح) در شب قدر هم قرآن نازل شده، هم عبادت و احیاء آن معادل هزار ماه است، هم خیرات و برکات الهی در این شب نازل می شود، هم رحمت خاص خداوند شامل حال بندگان می گردد و هم فرشتگان و روح در آن شب نازل می گردند. بنابراین شبی است سرتاسر سلامت، از آغاز تا پایان، حتی طبق بعضی از روایات در آن شب شیطان در زنجیر است و از این نظر نیز شبی است سالم و توأم با سلامت، بنابراین اطلاق سلام که به معنی سلامت است بر آن شب در حقیقت نوعی از تأكيد است مانند این که می گوئیم فلان کس عين عدالت است. بعضی نیز گفته اند که اطلاق سلام بر آن شب به خاطر این است که فرشتگان پیوسته به یکدیگریا به مؤمنان سلام می کنند یا به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) و جانشین معصومش می رسند و سلام عرضه می دارند. به هر حال شب قدر، شبی است سراسر نور و رحمت و خیر و برکت و سلامت و سعادت و بی نظیر از هر جهت.

در داستان ابراهیم (علیه السلام) آمده است که چند نفر از فرشتگان الهی نزد او آمدند و بشارت تولد فرزند برای او آوردند و براو سلام کردند.(2) می گویند لذتی که ابراهیم (علیه السلام) از سلام این فرشتگان برد با تمام دنیا برابری نداشت، اکنون باید فکر کرد که وقتی گروه گروه فرشتگان در شب قدر نازل میشوند و بر مؤمنان سلام می کنند چه لذت و لطف و برکتی دارد.

وقتی ابراهیم (علیه السلام) را در آتش نمرودی افکندند فرشتگان آمدند و بر او سلام کردند و آتش بر او گلستان شد. آیا آتش دوزخ به برکت سلام فرشتگان بر مؤمنان در شب قدر، برد و سلام نمی شود؟

و این نشانه عظمت امت محمد(صلی الله علیه و آله) است که در آنجا بر خلیل (علیه السلام) نازل می شوند و در این جا بر این امت اسلام.(3)

(إِذْ جَاء رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ)(4): (به خاطر بیاور هنگامی را که ابراهیم با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد)

ص: 582


1- قدر /5
2- هود /69
3- تفسیر نمونه، ج26، ص 187. 185
4- صافات/84

همان گونه که قبلا بیان شد، مفسران برای قلب تفسیرهای متعددی بیان کرده اند که هر کدام به یکی از ابعاد این مسأله اشاره می کند: قلبی که پاک از شرک باشد. قلبی که خالص از معاصی و کینه و نفاق بوده باشد.

قلبی که از عشق دنیا تھی باشد که خب دنیا سرچشمه همه خطاهاست. و بالاخره قلبی که جز خدا در آن نباشد.

سلیم از ماده سلامت است و هنگامی که سلامت به طور مطلق مطرح می شود، سلامتی از هر گونه بیماری اخلاقی و اعتقادی را شامل می شود.

قرآن مجید درباره منافقان می گوید: «در دل های آنها یک نوع بیماری است و خداوند نیز بر این بیماری می افزاید).(1)

جالبترين تفسير را برای قلب سلیم امام صادق(علیه السلام) بیان فرموده: (القلب السليم الذي يلقى ربه و ليس فيه احد سواه!) یعنی: ( قلب سلیم قلبی است که خدا را ملاقات کند در حالی که هیچ کس جز او در آن نباشد).

و نیز در روایت دیگری از همان امام(علیه السلام) آمده است که فرمود: (صاحب النية الصادقه صاحب القلب السليم، لان سلامة القلب من هواجس المذكورات تخلص النية لله في الأمور كلها) یعنی:( کسی که نیت صادقی دارد صاحب قلب سلیم است چرا که سلامت قلب از شرک و شک، نیت را در همه چیز خالص می کند).

درباره اهمیت قلب سلیم همین بس که قرآن مجيد آن را تنها سرمایه نجات روز قیامت شمرده، چنان که در سوره شعرا آیه88 و 89 از زبان همین پیامبر بزرگ، ابراهیم (علیه السلام) می خوانیم: (يوم لا ينفع مال ولا بنون الامن اتى الله بقلب سليم): (روزی که اموال و فرزندان سودی به حال انسان نمی بخشند ، تنها آن کس سود برد که در پیشگاه خداوند حضور یابد). بدیهی است منظور از قلب در این گونه موارد روح و جان آدمی است.

ص: 583


1- بقره/10

در روایات اسلامی پیرامون قلب و سلامت آن و آفاتی که بر آن وارد می شود و راه مبارزه با این آفات مطالب فراوانی آمده است که از مجموع آن ها این منطق اسلامی کاملا آشکار است که اسلام قبل از هر چیز به زیربنای فکری و عقیدتی و اخلاقی اهمیت می دهد، چرا که تمامی برنامه های عملی انسان بازتابی از آن است. همان گونه که سلامت قلب ظاهری، عامل سلامت جسم و بیماری آن سبب بیماری همه اعضای بدن است، سلامت و فساد برنامه های زندگی انسان نیز جلوه و بازتابی است از سلامت و فساد عقیده و اخلاق.

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: (قلب ها چهار گونه است: قلبی که در آن نفاق و ایمان است. و قلبی که وارونه است. وقلبی که مهر بر آن خورده، هیچ حقی بر آن وارد نمی شود. و قلبی که نورانی است و خالی). از غیر خدا.

سپس افزود: قلب نورانی قلب مؤمن است، هرگاه خدا نعمتی به او بخشد شکر می گوید و هر گاه مصیبتی به او رسد صبر و شکیبایی می کند، اما قلب وارونه قلب مشر كان است همان گونه که خداوند فرمود: «افمن يمشي مكباً على وجهه اهدی امن یمشی سوياً على صراط مستقیم»: آیا کسی که به صورت بر زمین راه می رود هدایت یافته تر است یا کسی که راست قامت بر صراط مستقیم گام بر می دارد؟!

اما قلبی که در آن ایمان و نفاق است قلب کسانی است که در برابر حق و باطل بی تفاوتند، اگر در محیط حق قرار گیرند تابع حق میشوند و اگر در محیط باطل باشند گرایش به باطل پیدا می کنند و اما قلب مهر خورده قلب منافقان است).(1)

فصیح ترین و بلیغ ترین آیه قرآن کریم

اعجاز، عملی است ویژه و خارق العاده همراه با دعوی نبوت که دیگران از انجام مثل آن عاجز و ناتوان هستند، بنابراین معجزه عملی شکست ناپذیر و پیوسته غالب است و هرگز مغلوب واقع نمی شود.

ص: 584


1- تفسیر نمونه، ج 15، ص 275 تا273 و ج19 ص

البته اعجاز به اذن خدا صورت می گیرد بنابراین پیامبران در آوردن معجزه مستقل نیستند.(1) هر چند بی شک معجزه حقيقاً فعل انبیاء است(2) اما تابع لطف و عنایت ویژه و اذن الهی است که عمل انبیاء مظهر آن لطف و آن عنایت ویژه می باشد به گونه ای که اعجازهر پیامبری سند نبوت آن پیامبر می باشد.

پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) دارای معجزات فراوانی بوده است که قطعا مهمترین آنها قرآن است که معجزه خاتمیت می باشد.

قرآن از جهات متعددی معجزه است که مهمترین آنها (تحدی) یعنی مبارزه طلبی و دعوت منکران و معاندان و مخالفان به آوردن مثل قرآن می باشد و این تحدی پیوسته جاری است پس قرآن معجزه ای همیشگی می باشد.

تحدی گاهی به مجموعه قرآن صورت گرفته است(3) گاه به ده سوره از سوره های قرآن تحدی شده است (4) و گاهی نیز به یک سوره از قرآن اعلان تحدی شده است (5). و گاه نیز به یک سخن مانند قرآن تحدی شده است (6).

جالب این که تحدي قرآن همه مردم در همه سطوح علمی و فکری و معرفتی را در همه اعصار شامل میشود. جهات و ابعاد و موارد تحدي قرآن متعدد و گوناگون می باشد، از جمله: تحدي قرآن در لفظ و معنا، در ظاهر و محتوا، در فصاحت و بلاغت و در معارف و علوم، در هماهنگی و عدم تناقض و تعارض، در اخبار غیبی و آینده نگری، تأييد انبیاء و کتب آسمانی پیشین و در آورنده آن که رسولی می و مکتب نرفته و درس ناخوانده وخط نانوشته است می باشد.(7)

پس اعجاز قرآن به این معنی است که این کتاب سخن بشری نیست، بلکه وحی الهی است، این کتاب مکتوب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیست، تأليف و تقریر آن حضرت نیست، بلکه کلام خدا و سخن غیبی و

ص: 585


1- غافر/78
2- مائده /110
3- اسراء/88
4- هود /13
5- بقره/24. 23 و يونس/38
6- طور/34
7- جمعه /2 وعنکبوت/48

الهی می باشد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز فقط به اراده و خواست و اذن الهی این کتاب را بر بشر تلاوت کرده است و این کتاب نازل شده از سوی رب مطلق به قلب پاک و مطهر عبد مطلق می باشد. (1)

و لذا هرگز تا ابد احدی نخواهد توانست با این کتاب مبارزه و مقابله کند اگر چه جن و انس به او کمک نمایند.(2) بنابراین معجزه بودن و تحدی این کتاب الهی گلی، دائمی و پیوسته می باشد. حتییک آیه از قرآن نیز می تواند اعجاز این کتاب الهی را ثابت کند.(3)

(وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءكِ وَيَا سَمَاء أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاء وَقُضِيَ الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ) (4)

و به زمین خطاب شد که فورا آب را فرو بر و به آسمان امر شد که باران را قطع کن و آب (به یک لحظه خشک شد و حکم (قهرالهی) انجام یافت و نه تنها کشتی بر کوه جودی قرار گرفت و فرمان هلاک ستمکاران در رسید.

بی شک همه آیات قرآن در حد اعجاز ادبی و لفظ، بلکه معیار فصاحت و بلاغت و قطعا معجزه فصاحت و بلاغت اند و هر چند ابعاد اعجاز قرآن را تا بیست نوع شمرده اند که یک نوع آن اعجاز در بعد فصاحت و بلاغت است.

به اقرار و اعتراف دانشمندان زبان عرب و رجال علم بلاغت و علمای علم بیان این آیه (5) فصیح ترین و بليغ ترین آیات قرآن محسوب می شود:

1. این آیه کریمه از جهت صنایع لفظی و معنوی مورد توجه علمای بدیع قرار گرفته است و به عنوان شاهد برای صنعت ابداع به کار می رود و نیز شاهد مثالی است برای اظهاریک دست نبودن آیات قرآنی و بر این اساس بیت زیر را سروده اند.

در کلام ایزد بی چون که وحی مُنزل است *** کی بود تَبَت يدا مانند ارض ابلعی

ص: 586


1- یونس /15 و 16 و بقره /24 و 23
2- اسراء /88
3- طور/34
4- هود /44
5- هود /44

2. بدیع سخنی است نو، بی نظیر، خوب، اختراعی، ظریف، دارای بلاغت، اختراعی که اعجاب آور باشد و مایه شگفتی و جلب توجه اذهان گردد.

3. صفت ابداع در لغت به معنی نوآوری و نوآوران و در اصطلاح یعنی جمع کردن چند صنعت بدیعی با یکدیگر است.

حتی در صدر اسلام که گروهی از کفار قریش به معارضه و مبارزه با قرآن اقدام کردند چون به آیه فوق رسیدند به عجز خود از معارضه با قرآن اعتراف کردند و اقرار نمودند که این سخن هیچ شباهتی به کلام بشری ندارد).(1)

تعابیری که در آیه فوق آمده است در نهایت رسایی، دل نشینی، ایجاز و کوتاهی، زیبایی و شگفتی است که عقل ها و اندیشه ها را مبهوت می سازد و گویا صحنه ای را در مقابل چشمان انسان به نمایش می گذارد.

این آیه در داستان سرایی بلاغتی عجیب دارد:

گویی آسمان دارد می بارد، سرچشمه های زمین جوشیدن گرفته، زمین به زیر آب فرو رفته و کشتی در تلاطم طوفان و امواج آب در یک عبارت در حرکت است و امر و فرمان نیز صادر شده و به انجام رسیده و کشتی به ساحل نجات رسیده و قوم ظالم نوح در حال هلاکت است، به راستی در یک آیه این همه شگفتی و شکوه بلاغت.

به همین جهت است که علمای بلاغت و معانی در دریای بیکران همینیک آیه غورها کرده اند و گوهرها به دست آورده اند اما پس از آن اعتراف کرده اند که آنچه بدست آورده اند همچون کفی است از دریای بیکران و همچون ریگی است از بیابان.

مفردات اساسی آیه

ابلعی(بلع) = بلعیدن، چیزی را در حلق فرو بردن او به زمین دستور داده شد، ای زمین آبت را در کام خود فرو بر

ص: 587


1- . مجمع البیان طبرسی، ج 5، ص165

اقلعی(اقلاع) = امساک، چیزی را از اساس ترک کردن او به آسمان دستور داده شد، آسمان دست نگهدار.

غیض = جذب شدن، مکيدن [و آب فرو نشست]

غاضت الارض الماء یعنی زمین آب را کم کرد.

قضى الأمر = امر محقق شد، و عده انجام پذیرفت [و کار پایان یافت]

[ و کشتی بر دامنه کوه جودی پهلو گرفت و در این هنگام گفته شد، دور باد قوم ستمگر].

آغاز آیه ندایی است که از ساحت قدس و کبریا و عظمت الهی صادر گردیده اما فاعل (قيل) در آغاز و پایان این آیه تصریح نشده و ترک گردیده و این به سبب تعظیم گویندهیعنی خدای علیِّ عظیم است.

این آیه دلالت دارد بر این که به امر و فرمان الهی زمین و آسمان با هم آب رابه خروش آوردند و این امر تکوینی بوده و به محض صدور، تحقق یافته زیرا امر تکوینی و قضاء الهی و حکم ربوبی عین وجود خارجی است یعنی بلافاصله هر چه آب از سرچشمه ها جوشیده و روی زمین را فرا گرفته بود در کام زمین فرو رفت و آسمان نیز از بارش باز ایستاد. پس (قيل) مشتمل بر حکم و فرمان تکوینی خدا بر همه آن امور مذکور است. مشتمل بر کلمه مقدسه (کُن) است. مشتمل بر اراده ایجاديّه حق است که همه اینها در کلام محذوف هستند و به دلالت فهمیده می شوند.

در (یا سماء اقلعی) نیز محذوفی هست مثلا (مائک، مُطرَ ک) و نیز تمام امر و فرمان و دلالتهای موجود در (قيل)، در این جا نیز صادق است و اصولا امرهای موجود در این آیه همه از یک سنخ هستند یعنی همه امر تکوینی هستند: امربه زمین در بلعیدن آب، امر به آسمان در امساک از بارش، و امر به دوری قوم ستمگر که دلالت بر غرق و هلاکت آنان دارد همه، امر تکوینی هستند که در نتیجه تخلف از امر تشریعی خدا حاصل گردیدهیعنی آنان که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند و از حضرت نوح (علیه السلام) اطاعت کردند و به کشتی در آمدند به ساحل نجات رسیدند و اما آنان که کفر ورزیدند و مخالفت کردند به ورطه غرق و هلاک افتادند. در این جریان مسأله انطباق تشریع بر تکوین کاملا ادراک می گردد. این آیه شریفه در عین کوتاهی هم سرانجام یک ماجرای عبرت آموز را بیان می کند، هم سرانجام اهل حق را

ص: 588

و هم نهایت و عاقبت اهل باطل را. لذا در روایات شیعه (کشتی نجات) مفهومی رهایی بخش و نجات بخش برای همه پیروان راستین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دارد و اما (مَن تخلّف عنها هلك) اهل بیت، کشتی نجات امت اسلامی هستند که هر کس به آن کشتی پناه ببرد حتما به ساحل نجات و فلاح و رستگاری می رسد و هر کس از آن بگریزد هیچ پناهگاهی نخواهد یافت و عاقبت فرزند ناخلف نوح (علیه السلام) و همفکرانش را پیدا می کند.

علتش نیز روشن است زیرا تنها کشتی نوح است که خدای تعالی فرمان سوار شدن به آن را صادر کرده آن هم با (بسم الله)، یعنی این کشتی حرکت دادن و لنگر انداختنش به نام خداست، همان پروردگاری که آمرزنده و مهربان است.(1) کشتی اهل بیت(علیه السلام) نیز چنین است، به فرمان خدا، تحت فرمان خدا و به نام خدا حرکت می کند و لنگر می اندازد. پس اهل این کشتی و سواران این کشتی در چتر ربوبیت غفور و رحیم هستند.

آیه مورد بحث (2) دارای6 جمله، 17 کلمه غير مكرر و 19 قسم (نوع) از فنون بدیعی و بلاغی است. 1. میان دو کلمه (ابلعی) و (اقلعی) مناسبت تامه است یعنی سخن از اموری است که با یکدیگر تناسب معنایی دارد.

2. میان دو کلمه (أرض) و (سماء) مطابقت لفظی است زیرا این دو کلمه ضد یکدیگرند.

3. در کاربرد دو کلمه (ابلعی) برای ارض) و (اقلعی) برای ( سماء) نوعی استعاره تخلیه وجود دارد زیرا ارض و سماء را به موجودی تشبیه کرده اما مشبه به را در لفظ نیاورده، ولی از لوازم مشبه به، چیزی را ذکر کرده است.

4. در خطاب (یا سماء) مجاز به کار رفته است یعنی لفظ سماء در غیر معنی اصلی خود، به سبب مناسبت علاقه به کار رفته است، که حقیقت آن (یا مطر السّماء) می باشد.

5 در بیان دو کلمه ( و غيض الماء) صنعت اشاره به کار رفته است یعنی لفظ اندکی برای دلالت بر معانی فراوانی به کار رفته است به طوری که لفظ اند که با دلالت تضمن یا دلالت التزام بر آن معانی کثیر

ص: 589


1- هود/41
2- هود /44

دلالت می کند بر خلافت صنعت ایجاز که دلالتش بر معنا دلالت مطابقه است.

عبارت (و غيض الماء) بر معانی فراوانی دلالت دارد از جمله خشک شدن زمین، فرو نشستن آب، قطع شدن باران آسمان، کاسته شدن آب زمین، قطعآب از جوشش زمین و بارش آسمان و فرو رفتن آب چشمه های زمین و خشک شدن تدریجی زمین.

6 در جمله ( وَ استَوَت عَلى الجودی) صنعت ارداف به کار رفته یعنی مفهوم مورد نظر گوینده با لفظ اصلی بیان نشده بلکه با لفظ مترادف با لفظ اصلی مقصود خود را بیان کرده، پس از کلمه (استوت) فهمیده می شود که کشتییا سفینه در دامنه کوه جودی به آرامی استقرار یافت و هیچگونه ترس و وحشت و اضطراب و دلهره ای برای اهل کشتی به وجود نیامد. البته لفظ سفینه هم در این جمله محذوف است.

7. در این آیه شریفه جمله (غيض الماء) علت (و استوت على الجودی) می باشد. پس صنعت تعليل در آن به کار رفته است یعنی می فهماند که خشک شدن زمین و فرو نشستن آب زمین علت پهلو گرفتن کشتی در دامنه کوه جودی بوده و پهلو گرفتن کشتی معلول فرو نشستن آب زمین بوده است لذا ابتدا علت را بیان کرده (وغيض الماء) و سپس معلول را مطرح نموده و استوت على الجودی) زیرا علت تقدم رتبی بر معلول خود دارد.

8 در جمله ( وقضى الأمر) صنعت تمثيل به کار رفته زیرا در این جمله بسیار کوتاه معانی و مفاهیمی اراده شده است که هیچ کدام از این معانی و مفاهیم به لفظ خاص یا به لفظ اشاره و یا به لفظ مترادف تعبیر نشده اند بلکه با الفاظی که حتی از مترادف هم دورترند این معانی و مفاهیم تعبیر گردیده اند که عبارتند از هلاک متمردان از فرمان خدا و مخالفان نوح (علیه السلام) که در کشتی نبودند و رهایی و نجات مؤمنان به خدا و نوح(علیه السلام) و همراهان آن حضرت در کشتی. و لذا این تمثیل است زیرا دو مثل هیچسگونه شباهتی از تمام جهات ندارد و اگر اینگونه باشد یکی خواهند بود پس در مترادف معنی به حقیقت نزدیکتر است و در تمثیل دورتر. البته تمثیل گاه به معنی آراستن عبارت به مطلبی حکیمانه است که بنیان سخن را تقویت کرده و آرایش می دهد.

ص: 590

9. در عبارت ( وقيل بُعداً للقوم الظالمين) صنعت احتراس وجود دارد، یعنی ممکن است توهم شود که هلاکت عمومی است، حال آن که این امر خلاف عدل الهی است البته ممکن است کسی هم ادعا کند که کلمه (قوم) در این عبارت زائد است اما باید توجه داشت که آوردن کلمه (قوم) برای این بوده که معلوم شود که مقصود از کلمه قوم در این آیه همان (قوم) در دو آیه36 و 37 است که قبلا از آن ذکری به عمل آمده است. پس قطعا كلمه (قوم) در این عبارت از آیه44 هم نه تنها زائد نیست بلکه کاملا هم ضروری و مناسب است.

10. در این آیه شریفه صنایع دیگری همچون صنعت صحت تقسیم، صنعت مساوات، صنعت حُسن نَسَق، صنعت ائتلاف لفظ با معنی، صنعت ایجاز، صنعت تسهیم، صنعت تهذیب، صنعت حُسن بیان، صنعت تمکین و صنعت انسجام نیز به کار رفته است. یعنی در این آیه شریفه:

الف) تمامی مفاهیم متبادر به ذهن را مورد توجه قرار داده و چیزی را فروگذار نکرده است.

ب) الفاظ این آیه نسبت به معنی نه بیشترند و نه کمتر و حد وسط، میان ایجاز و اطناب است.

ج) تمامی کلمات این آیه با هم تناسب دارند و بر اساس ترتیب و نظم خاص ومعینی بر یکدیگرعطف شده اند.

د) در این آیه هر لفظ آنچنان در جای خودش قرار گرفته که نمی توان لفظ دیگری را جایگزین آن کرد و همه کلمات با هم سن جوار دارند و با هم ملائم و مناسب و متنافرند.

ه) این آیه با کمی الفاظ، بیان کننده معانی فراوانی دارد و با کوتاهترین عبارات و با الفاظ اندک معانی كثير، فراوان و بسیاری را بیان کرده بدون این که موجب اخلال و ابهام گردد.

و) در آغاز این آیه مطلبی آمده که آخر این آیه همان مطلب را اقتضاء می کند و بر عکس.

ز) هر یک از کلمات این آیه فصيح، مأنوس و خوش آهنگ و گوش نواز بوده، سهل المخرج هستند.

ح) معنای آیه روشن است و در فهم خود معنای آیه احتیاج به تأمل فراوان نیست زیرا همه ساده و شیوا هستند.

ط) هر کلمه در این آیه در جای خود قرار گرفته و رعایت انواع تناسب شده است.

ص: 591

ی) این آیه کلامی است یک دست، هموار، منجسم، روان، سلیس، خوش ترکیب، خوش تأليف که در جان و دل شنونده و خواننده تأثیر عمیق دارد.

جلوه ای از مدیریت اسلامی

(إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ)(1)

مدیریت دارای شاخصه هایی است که به طور کلی می توان آنها را در قدرت و امانت خلاصه کرد، مراد از قدرت، توان و نیروی انجام مسئولیت، قدرت اراده کردن و هدایت و کنترل و نظارت مجموعه تحت مدیریت و انجام وظایف و مسئولیت های محوله با کمال نیرومندی است، مدیریت قوی مستلزم شناخت حوزه مدیریتی، آگاهی از انگیزه ها، تسلط در برنامه ریزی، دارای نیروی ابتکار، برخوردار از توان نظم بخشی و سازمان دهی و تنظیم امور و روشن کننده اهداف و قدرت بسیج نیروهای تحت مدیریت خویش برای رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده می باشد.

مدیریت قوی در عین برخورداری از قوت مدیریت باید از شاخصه امانت و درستکاری که مستلزم خیرخواهی و دلسوزی است، باشد و این دو شاخصه مكمل و مستلزم یکدیگرند و هیچ یک به تنهایی کافی نیست، به عبارت دیگر تخصص و تعهد، علم و تقوی، آگاهی و عدالت در بینش اسلامی از صفات ضروری مدیریت است و این همان فرمایش قرآن کریم است که می فرماید:

«بهترین کسی که می توانی استخدام کنی آن فرد است که قوی امین باشد»(2).

همچنین قرآن کریم در بیان مدیریت حضرت یوسف (علیه السلام) می فرماید:

(قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ). (3)

بی شک از مهمترین عوامل نابسامانی های جوامع و مجتمع ها، ظلم و ستم و تبعیض و فساد و فقر است و این ها نیز ناشی از سوء مدیریت است، معلول سوء تدبیر مسئولان است زیرا بدیهی است که مظلوم

ص: 592


1- قصص /26
2- قصص /26
3- يوسف / 55

و مستضعف خود به خود به وجود نمی آید، بلکه عدم امانت و عدم آگاهی مدیریت ها است که این همه نابسامانی را به وجود می آورد.

لذا قرآن ضمن معرفی حضرت یوسف (علیه السلام) به عنوان یک مدیر الگو، او را به صفت حفيظ و عليم، لایق عهده داری مدیریت عنوان می نماید. پس امین بودن و حفیظ بودن یعنی پرهیز از حیف و میل اموال عمومی و علیم بودن یعنی آگاهی و علم مدیریت، از برجسته ترین شاخصه های کلی مدیریت اسلامی در قرآن می باشد، در روایات اسلامی تأکید فراوانی به دو پایه اصلی زندگی مردم، یعنی مادیات و معنویت و علم و دانش و آگاهی شده است. به طوری که این دو پایه را قوام دین و دنیا گفته اند.

پس مدیریت مطلوب آن است که بر این دو پایه استوار باشد تا بتواند دو اصل حیاتی بشریت را در میان همگان رشد دهد.

آفات مدیریت یا ناشی از عدم علم و آگاهی مدیران است یا ناشی از خیانت و عدم امانتداری آنان. به همین جهت قرآن کریم حفیظٌ عليمٌ بودن را مطرح کرده است، یعنی مدیریت در کنار امانت و پاکی باید باشد، همچنان که مدیریت باید در کنار علم و آگاهی و تخصص باشد و هیچ کدام به تنهایی کافی نیست. علاوه بر قرآن، سیره و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز مؤید همین مطلب می باشد.

قرآن کریم می فرماید: (فَا المُدّبراتِ أمراً)(1) سوگند به موجوداتی که امور را تدبیر می کنند، خدای متعال، عالم را با نظم خاص تدبیر می کند، هر بخشی نظم خاص خود را دارد و ملائکه در هر بخشی تحت تدبير الهی و به اذن و فرمان و مشیت الهی امور تحت تدبير خود را اداره می کنند و در نهایت امر الهی در عالم تحقق یافته و عالم مدبرانه اداره می شود. مدیرانه یعنی از روی تدبیر، آینده نگری و عاقبت اندیشی آن چنان که موجب سامان یافتن کارها به بهترین نحو می گردد. پس عنصر اساسی مدیریت، تدبیر و عاقبتنگری و انجام امور از روی تدبیر و اندیشه و سنجش و نظم و سامان دادن کارها و تنظیم امور برای غایت و هدفی است که در آن تدبیر و آینده نگری معین گردیده است. تدبیر به معنی پیگیری کار و افتادن به دنبال آن می باشد. لذا پیگیری، تداوم و رها نکردن امور تا

ص: 593


1- نازعات /5

وصول به هدف، مفهوم دقیق مدیریت است، البته مدیریت معصوم و تدبير ملائکه به گونه ای است که حتی یک لحظه هم از فرمان الهی تخلف نمی کنند، (وَهُم بِاَمرهِ يَعملون).(1)

غایت و نهایت هر عملی یا هر مجموعه اییا هر حرکتی، زمانی مدبرانه است که مبدأ و فاعل آن نیز صاحب تدبیر باشد و آن چیز را مدبرانه اداره کند و لازمه تدبیر و اداره مدبرانه امور، حیات، قدرت، علم، اراده، آزادی و اختیار درونی است. به عبارت دیگر عزم و قدرت تصمیم گیری آزادانه و عالمانه و قدرت اجرای تصمیمات آگاهانه و مدبرانه از لوازم ذاتی مدیریت است. مدیریت، رهبری و امامت یک گروه و تشکیلات و یک جامعه است که به وجهی مسئول هدایت کسانی است که در تحت مدیریت او قرار دارند. مدیریت رشد است و مدیر فردی رشید و رشد یافته می باشد که نوعی کمال روحی است. اما رشد به چه معنی است؟

رشد، شایستگی و لیاقت اداره و نگهداری و بهره برداری صحیح از سرمایه ها و امکانات مادی یا معنوی است که به انسان سپرده شده است لذا مدیریت، امانت داری و وظیفه و مسئولیت است نه مقام پست به مفهوم رایج آن. اما رهبری یعنی قدرت بسیج نیروهای انسانی و بهره برداری صحیح از آن نیروها. پس مدیریت یعنی رشید بودن و رشد یافتگی و رشد یعنی قدرت مدیریت و امامت در جهت هدایت یک گروه یا جامعه یا مؤسسه. البته در قرآن و اسلام، رهبری و مدیریت فقط در مسائل اجتماعی نیست بلکه علاوه بر آن رهبری معنوی و هدایت به سوی خدا را نیز شامل می شود.(2)

مدیریت در بینش اسلامی، امانت است، مسئولیت است، وظیفه است، تكليف است، خدمت کردن است، رشد دادن است، امامت و هدایت کردن است. لذا در این بینش اصالت با انسان است نه سرمایه اصالت با کرامت انسان است نه مواد خام، کار برای انسان است نه انسان برای کار، این است که مدیریت سالاری در برابر حق و عدل و هدایت میسر نمی شود، این است که مدیریت اسلامی هم جاذبه دارد و هم دافعه، هم رحمت دارد و هم غضب، او تنها حق محور است و از هر باطلی گریزان، ضابطه محور است و از پایمال کردن قانون عادلانه حق محورانه به شدت بیزار، هم اهل توّلی است و هم اهل تبری،

ص: 594


1- انبیاء /27
2- مقاله مدیریت و رهبری در اسلام ومقاله رشد اسلامی در کتاب امدادهای غیبی استاد شهید مطهری

زیرا الگوی او در مدیریت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و علی مرتضی(علیه السلام) و سید الشهدا(علیه السلام) است، زیرا سند و ملاک و اصول مدیریت او قرآن است و نهج البلاغه، زیرا حجت مدیریت او سیره عملی حضرات معصومین (علیهم السلام) است. او ایمان دارد به این فرمایش علی (علیه السلام) که فرمود:(يُستدلُّ عَلى إدبار الدُوَّلِبِأَربعَ: تَضييعُ الاُصولی و التَّمَسُكُ بالفُروعِ و تقديم الأراذِلِ وَ تأخيرُ الاَفاضلِ).(1)

چهار آفت مهم است که موجب سقوط یک دولت می شود:

1. ضایع کردن اصول ارزشی

2. اهمیت دادن به فروع به جای اصول

3. اراذل و نالایقان را مقدم داشتن

4. اهل فضیلت ولایق ها را مؤخرّ داشتن

بدیهی است که حتی عمل به همین یک حدیث با هر گونه عمل غير انقلابی و سازشکارانه و طمع ورزانه و هواپرستانه منافات دارد.

بی شک مدیریت اسلامی مهمترین عامل بر پا داشتن فرمان و احکام الهی است و کسی از عهده این مدیریت بر می آید که به فرموده علی (علیه السلام): (اِنمّا يُقيم اَمرَ االلهِ سُبحانُه مَن لا يُصانِعُولايُضارعُولا يَتَّبعُ المطامِعَ)،(2)

کسی می تواند امر الهی را به پا دارد که مصانعه و مضارعه و طمع بندگی در او راه نیافته باشد. مصانعه به معنی سازشکاری، ملاحظه کاری یا معامله گری و کوتاه آمدن است. مضارعه به معنی مشابهت وهمرنگ بودن است اما طمع خود بردگی جاودان است.(3)

پس حریت و آزادگی و اسیر مطامع نفسانی نبودن از شرایط مدیریت اصلاح گرایانه اسلامی در نگاه علی (علیه السلام) است.(4)

ص: 595


1- غررالحكم و تصنیف آن، ص 342 به نقل از مدیریت اسلامی، ص17
2- نهج البلاغه، حکمت 107
3- نهج البلاغه، حکمت 171
4- نهضتهای اسلامی، استادشهید مطهری، ص109 تا104

دریک نگاه کلی مدیریت اسلامی

1. بر اساس اصول صحیح انسانی و تجربیات هوشمندانه و متفکرانه وعقلانی متکی است.

2. بر پایه اصل شورا و مشورت اهل خبره و زیر دستان مبتنی است.

3. براساس امانت و وفاداری و صداقت استحکام یافته است.

4. اصل پرهیز از رشوه و طمع ورزی حتی به نام هدیه کاملا مراعات می گردد.

5.اصل تحقیق برای پی بردن به صدق و کذب گزارشهای واصله کاملا پذیرفته است.

6.فریفته نشدن به عنوان پست و مقام و همه چیز را از خدا دیدن بسیار اساسی است.

7. مقام و پست را افضل الهی و نعمتی برای آزمایش الهی دانستن بسیار مهم و ارزنده است.

8. حق گرایی و حق پذیری و عدم تعصب در مقابل آراء مخالف در عين درایت و هوشمندی و قاطعیت و احتیاط، زیبنده است.

9.عدم استبداد رأی در تصمیم گیری ها و مشورت ها و حاکمیت عقلانیت، اصلی شایسته است.

10. خشوع و تسلیم و خضوع در برابر حق، عالی ترین نشانه هدایت گرایی در مدیریت است.

11. پرهیز از فساد و ویرانگری و ذلیل کردن حق عزیزان و حفظ کرامت های انسانی قويه تأکید شده است.

12. کنترل هوای نفس و ترک برتری جویی که ریشه همه مفاسد است شدیدا توصیه گردیده است.

13. تمسک به اصل رحمانیت و رحیمیت خدا سر لوحه مدیریت اسلامی است.

14. مکاتبات اسلامی باید پُر محتوا، غنی، کوتاه، صریح و حاکی از کرامت و ارزش روحی و بزرگواری شخصیت کاتب باشد.(1)

مدیریت در پرتو مهدویت

بی شک مدیریت ایده آل شیعه، مدیریت حضرت مهدی (عج) است و شیعه نیز در انتظار تحقق آن مدیریت واحد و جهانی است و می دانیم که برترین اعمال انتظار فرج است پس مدیر شیعی،مدیریتش

ص: 596


1- اقتباس از آیات سوره نمل 23. 24 سوره نمل مربوط به شیوه حکومت ملکه سبا و حضرت سلیمان (علیه السلام)

باید اثری از مدیریت آقا و مولایش داشته باشد. اما چگونه؟ با عمل طبق موازین مکتب، همان موازینی که تحققش در سراسر گیتی آرمان نهایی منتظران حضرت مهدی (عج) می باشد و باید دانست که این گونه عمل کردن همان مفهوم انتظار است. مگر امنیت کلی آرمان ظهور نیست؟ مگر منتظر آرمانش عدالت نیست؟ ایده آلش قسط نیست؟ آرزویش حق نیست؟ مگر خواهان توحید نیست؟ مگر امامش را مصلحکل نمیداند؟

پس او نیز به پیروی از امام غائب (علیه السلام) باید:

1. به عدل و قسط قیام کند و از ظلم وجود و تبعیض بپرهیزد، از نا امنی دوری کند و پیوسته در راستای امنیت فردی و اجتماعی تلاش کند.

2. باید از باطل بپرهیزد و حق و حقیقت را سرلوحه کار خود قرار دهد.

3. باید از شرک و تفرقه بیزار باشد و منادی توحید و وحدت باشد.

4. باید از هر گونه فساد دوری جوید و اصلاح امور را هدف خود قرار دهد.

5. باید از خود رأیی بپرهیزد و ولایت پذیری را تمرین کند تا مستعد و آماده ظهور ولی الله اعظم(علیه السلام) باشد.

6. باید پاسدار امنیت حوزه مدیریت خود باشد تا بتوان او را شیعه ای دانست که در آرزوی امنیت جهانی است.

7. باید از هر گونه استبداد و استکبار دوری جوید تا بتوان او را در انتظار وراثت و مدیریت مستضعفان و صالحان دانست.(1)

شب قدر قرآنی و شب قدر فرقانی

بسم الله الرحمن الرحيم، حم (1) والكتاب المبين (2) إنا أنزلناهُ في ليلهٍمُّبار کهٍ إنّا كنّا منذرین (3) فيها یُفرقُ كلُّ أَمرِ حكيم (4) أمراً مَّن عِندنا إنّا كنّا مُرسِلین (5) رَحمةً مِن ربّكَ إنّهُ هو السَّميعُ العليم (6)(2)

ص: 597


1- قصص /5 و انبیاء /105
2- قصص /5 و انبیاء /105 2. دخان / 1.6

شب قدر، شبی مبارک و فرخنده اما شگرف و مرموز و مخفی است. شب نزول کلی قرآن از لوح محفوظ به بیت المعمور و قلب مقدس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می باشد. شبی است در دهه آخر ماه مبارک رمضان، شب قدر، شب تقدیر امور و تعیین ارزاق و آجال و احکام و حوادث مهم هر سال است، پس شب قدر هر سال تجدید می شود.

شب قدر، شب اظهار مقدرات سالانه بر ملائکه و روح و انسان کامل است. پس تا رمضان هست، شب قدر هست و تا شب قدر هست، حجت خدا و ولی الله هست یعنی زمین هرگز از حجت خدا خالی نیست. شب قدر، شب قدر و ارزش است. شب تعيين قدرها و ارزشها است. لذا قدرش مجهول است همچون امام زمان (عج) که در میان بشر است اما مخفی و پنهان. همچون قبر فاطمه زهرا(علیها السلام) و همچون خود فاطمه زهرا(علیها السلام)، شب قدری که یازده قرآن ناطق در آن وجود مبارک نازل گردید، به راستی که هر قدرو هر صاحب قدری مجهول و مخفی و پنهان است و در عین پنهانی، نور افشانی می کند و ظاهر و آشکار و جلوه گر است و لذا شب قدر شب تجلی و ظهور اراده و مشیت الهی برای ملائکه و روح، در لوح محفوظ و در قلب حجت خداست.

بر اساس سوره قدر و آیات1 تا 6 سوره دخان و آیه185 سوره بقره، نکاتی حاصل می شود که برخیاز آنها عبارتند از :

1. شب قدر، شب تقدیر و اندازه گیری و شب تعيين حدود اشیاء و مقدرات عالم است.

2. شبی مبارک، سودمند، جاودان و پردوام است.

3. شب نزول تمام قرآن بر قلب مقدس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) است.

4. این شب در ماه مبارک رمضان واقع است.

5.این شب از هزار ماه بهتر است.

6.این شب، شب نزول ملائكه و روح است.

7. این شب پر از سلام و سلامتی و سِلم و رحمت الهی است.

8.این شب، مستمر و پیوسته در تجّدد است و تا روز قیامت پا برجاست.

ص: 598

9. این شب، شب آغاز سنت ثابت و همیشگی انذار از سوی آخرین پیامبر خداوند است تا ظالمان و مشرکان و مجرمان برای همیشه انذار شوند.

قدرچیست؟

قدر چیزی است که به وسیله آن هر موجودی از غیر خود متعین و ممتاز می گردد، قدر یعنی، حد شيء، که اگر نبود هر چیزی همه چیز می شد، قدر خصوصیت وجودی و کیفیت خلقت هر موجود است که بدان وسیله هر مخلوقی محدود، متعدد می گردد.(1) قرآن مجید قدر را به وصف معلوم توصيف کرده(2) و آن را متعلق به همه چیز دانسته است.(3)

از نظر قرآن اشياء از خزائن الهی به وسیله قدر ظهور می یابند و این اصل شامل تمام موجودات است در بینش قرآن خلقت و قدراشیاء توأم و لازم و لاینفک است و به همین سبب خدا بر همه چیز محیط است و همه چیز محاط خداوند است چون همه چیز را خداوند مقدر یعنی محدود و محاط آفریده و می آفریند و تنها اوست که بر همه چیز محیط است.

بنابراین هر موجودی قبل از خلقتش معلوم القدر و معين القدر است و در نزد خدا حاضر و در علم خدا معلوم است و بی شک آنچه در خزائن الهی باشد ثبت و باقی خواهد بود و دستخوش هیچ تغییر و زوالی نخواهد شد و نیز بی شک خزائن الهی ما فوق این عالم مادی و محسوس و مشهود است زیرا آنچه در اینعالم است همه متغییر و فانی و زوال پذیر است و هیچ ثبات و بقایی ندارد.

زمان و قرآن

اصولا بحث زمان از مباحث عمیق قرآن است قرآن با واژه های گوناگونی مسأله زمان را مطرح کرده است و به برخی از مصادیق زمان سوگند خورده، بعضی را مهم و بعضی را اهم دانسته و حتی بعضی را نحس خوانده است. از نظر حکمای اسلامی و خود قرآن کریم، هستی منحصر به ماده و طبیعت و دنيا

ص: 599


1- اعلى /3 و طه /51
2- حجر /21
3- طلاق /3 و رعد/8 و قمر /49 و فرقان /2

نیست بلکه مراتبی دارد پس هر موجودی که مادی است همه آن مراتب را طی کرده تا به مرحله نازل هستییعنی مادیت رسیده است به همین جهت عالم ماده را دنیا می گویند. برتر از عالم ماده، عالم مثال و برتر از آن عالم عقل است. پس هر موجود طبیعی یک وجود مثالی و یک وجود عقلی هم دارد، زمان نیز این گونه است در عالم ماده آن را زمان گویند، در عالم ملکوت آن را دهراسفل و در عالم جبروت آن را دهر اعلی می گویند،یعنی مراتب زمان از ملک و ملکوت و جبروت عبارتند از :زمان مادی، زمان مثالی و زمان عقلی. که هر یک به ترتیب زمان، دهر و سرمد خوانده می شوند لذا زمان معلول دهر و دهر معلول سرمد است، همانگونه که جبروت علت ملکوت و ملکوت علت عالم ملک می باشد.

بی شک مراتب غیر مادی موجودات دارای حیات و شعورند، دارای وجود جمعی هستند این است که در شب قدر، نزول جمعی قرآن تحقق یافت یعنی این نزول مادی نبوده است. بر عکس نزول تدریجی که مادی و زمانمند و مکانمند و جداجدا بوده است. یعنی نزول قرآن هم مانند نزول همه چیز دارای مراتب است. پس شب قدر هم دارای مراتب است. شب قدر عقلی و جبروتی، شب قدر نفسی و ملکوتی، شب قدر ملکی و ناسوتی، این است که در روایات شیعی، از جمله صاحب تفسیر فرات کوفی از قول حضرت صادق (علیه السلام) گفته که در بیان آن حضرت از وجود مبارک فاطمه زهرا(علیها السلام) به شب قدر تعبیر شده است و امام خمینی (ره) به بیان مرحوم شاه آبادی شب قدر را حقیقت وجود محمدی دانسته است. می فرماید کلمه (5) در آیه (انا انزلناهُ في ليلة القدر) به آن حقیقت غیبی که در وجود محمدی (صلی الله علیه و آله) نازل شده است، این است که صاحب الميزان می فرماید: قدر عبارت است از هندسه و جبر وجودی هر چیز که توأم با خلقت آن است، البته قدر ملازم با انزال است که همان شایسته شدن برای ظهور در عالم ماده و مشهود است یعنی هر چیزی پس از تقدیر و اندازه گیری از خزائن غیب الهی به عالم ماده نازل می گردد و در روایات نیز قدر به طول و عرض و سایر حدود و خصوصیات طبیعی و جسمانی تفسیر شده است. مانند روایت حضرت رضا(علیه السلام) که می فرماید: هیچ حادثه ای رخ نمی دهد مگر آنچه خدا خواسته باشد و اراده کرده باشد و تقدیر نموده قضائش را رانده باشد و این قضا همان حد امكان و حاجت هر چیز است که با قدر اشیاء توأم و با هم باشند.

ص: 600

شب قدر، شب پربرکتی است، شب خیر کثیر است، شب کوثر است، شب فاطمه زهرا (علیها السلام) و شب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و شب امام زمان(عج) است، شب قرآن ناطق و قرآن صامت و قرآن صاعد است یعنی شب كتاب الله، شب رسول الله، شب ولی الله و شب دعا به درگاه خداوند است، شبی است که در آن شب امور آن سال تا سال بعد تقدیر می شود هر چه که باشد و باید جریان یابد از خیر و شر و طاعت و معصیت و تولد و مرگ و رزق، البته بر همه امور مشیت و اراده حق محیط است و دخل و تصرف دارد.

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: شب قدر را در نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم رمضان باید جستجو کرد، مسلماً شب قدر در ماه رمضان است، مسلماً شب قدر در نیمه آخر ماه رمضان است و مسلماً شب قدر در شبهای و تر یعنی شب های فرد ماه رمضان است. بهترین اعمال، احیاء و بیداری دل و جان است، عبودیت و استغفار است، قرآن را بر جان و دل خود گذاشتن است، تعلیم و تعلم و مذاکره علمی است که مجالس علماء را پیامبر (صلی الله علیه و آله) ریاض الجنّه نامیدند، با شب قدر سخن گفتن است، به شب قدر سلام کردن است که قطعا مرتبه ملکوتی و جبروتی شب قدر را درک می کند و پاسخ می دهد. لذا امام صادق (علیه السلام) این گونه فرموده و امام سجاد(علیه السلام) در دعای45صحیفه به ماه شريف رمضان سلام می کند و آن را ماه بزرگ خداوند و عید اولیای خداوند می خواند: (السلام علیک یا شهر الله الاكبر و یا عید اولیائه).

داستان از دیدگاه قرآن کریم

قَصَص ( به فتح ق و ص) به معنی سرگذشت و تعقیب کردن و نقل قصه است. به عبارت دیگر آن خبری است که پی در پی و پشت سرهم می باشد، یعنی پی جویی و پیروی شده. پس سر گذشت را از آن جهت قصه و قَصَص می گویند که گوینده اش آن را تعقیب می کند و به دنبال آن است.

اهل قصّ و قَصَص به معنی پی جویی می باشد. لذا می توان گفت قصه، جستجوی پی جویانه و مبتنی بر پی جویی یک سرگذشت و اثر است. اصولا كلمه قصه به معنای جستجوی عمیق و دنباله دار است که مستلزم کاربرد عقل و پیگیری آگاهانه و عاقلانه است.

قصه و داستان در تربیت انسان سهم بسزایی دارد. زیرا داستان، تجسم عینی زندگی یک امت و تجربه عملی یک ملت است. تاریخ، آئینه ی ملت هاست و هر چه با تاریخ و سرگذشت پیشینیان آشنا باشیم،

ص: 601

گویا به اندازه عمر آنان زندگی کرده ایم. حضرت علی (علیه السلام) به فرزندش امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «فرزندم من درسرگذشت پیشینیان چنان مطالعه کرده ام و به آنها آگاهم، که گویا با آنان زیسته ام و به اندازه ی آنان عمر کرده ام». .

شاید از دلایل اثرگذاری قصه و داستان بر انسان، تمایل قلبی او به داستان باشد. معمولا کتاب های تاریخی و داستانی در طول تاریخ فرهنگ بشری رونق خاصی داشته و قابل فهم و درک برای اکثر مردم بوده است، در حالی که مباحث استدلالی و عقلانی را گروه اندکی پیگیری می کرده اند.

در روایات به کل قرآن «احسن القصص» اطلاق شده است و در میان سوره های قرآن، سوره یوسف احسن القصص می باشد. تفاوت داستان های قرآن با سایر داستانها:

1. قصه گو خداوند است. (نحن نقص)(1)

2. هدفدار است. هدفی بس بلند و آن ارشاد و هدایت انسان از طریق تجربه امت های گذشته است که چگونه بعضی به خاطر ایمان و صبر و تقوا، عزیز شدند و گروه دیگر به خاطر هوسها و لجاجتها و تكبرها و حسدها ذلیل گشتند. با نقل این داستان ها به انسان آرامش و دلداری می دهد تا در مقابل ناملایمات پایدار بماند. (نقصّ علیک من انباء الرّسل ما نشبت به فؤادک ) (2)

3. حق است، نه خیال.

4.بر اساس علم است، نه گمان

5. وسیله تفکر است، نه تخدير.

به وسیله عبرت است، نه تفریح و سرگرمی داستان حضرت یوسف (علیه السلام)، احسن القصص است، زیرا: 1. چون از سرچشمه وحی است، از معتبرترین داستانهاست.

2. در این داستان، جهاد با نفس که بزرگترین جهاد است، مطرح است.

ص: 602


1- یوسف /3
2- هود/120

3. قهرمان داستان، نوجوانی است که تمام کمالات انسانی را در خود دارد از جمله: صبر، ایمان، تقوا، عفاف، امانت، حکمت، عفو و احسان.

4. تمام چهره های داستان، خوش عاقبت می شوند. یوسف به حکومت میرسد، برادران توبه می کنند، پدر بینایی خود را بدست می آورد، کشور قحطی زده نجات مییابد و دلتنگی ها و حسادت ها به وصال و محبت تبدیل می شود.

5 در این داستان مجموعه ای از اضداد در کنار هم طرح شده اند: فراق و وصال، غم و شادی، قحطی و پرمحصولی، وفاداری و جفاکاری، مالک و مملوک، چاه و کاخ، فقر و غنا، بردگی و سلطنت، کوری و بینایی، پاکدامنی و اتهام ناروا بستن.

نه فقط داستان های الهی، بلکه تمام کارهای خداوند «حسن» است، زیرا:

1. بهترین آفریدگار است. 2. بهترین کتاب را دارد.

3. بهترین صورت گر است. 4. بهترین دین را ارائه می کند.

5. بهترین پاداش را می دهد.

و در برابر این بهترین ها، خدا بهترین عمل را از انسان خواسته است. قرآن کریم می فرماید: در داستان برای صاحبان عقل، عبرت خواهد بود. بنابراین داستان های قرآنی ساخته و هم و خیال نیست. استاد مطهری می فرماید: این داستان ها علاوه بر آن که عملاً می توانند راهنمای اخلاقی و اجتماعی سودمندی باشند، معرف روح تعلیمات اسلامی نیز هستند و خواننده از این رهگذر به حقیقت روح تعلیمات اسلامی آشنا می شود و می تواند خود را یا جامعه خود را با این مقیاس ها اندازه بگیرد. زیرا داستان های قرآن هم برای خواص قابل استفاده اند و هم برای عوام.

در اهمیت بعد داستانی قرآن همین بس که در قرآن مجید بیش از دویست قصه وجود دارد به طوری که می توان گفت قصه در قرآن یکی از اصیل ترین روش های تعلیم و تربیت الهی انسان هاست و برای همین یکی از اوصاف و عناوین قرآن «احسن القصص» می باشد. به طوری که در آیه3 سوره یوسف می فرماید:ای پیامبر، ما بهترین حکایات را به وحی این قرآن به تو می گوئیم و هر چند پیش از این وحی از آن آگاه نبودی.

ص: 603

مسلمایکی از مهمترین ابعاد وجودی انسان بعد گرایش به جمال و زیبایی است و اصولا این گرایش از خصایص ذاتی و فطری انسان است. همین بعد وجودی جمال طلبی و گرایش به زیبایی چون برای انسان دارای اصالت می باشد موجب ظهور انواع هنرها و تمدن های مبتنی بر هنر در زندگی انسان گردیده است. با بررسی هر فرهنگ و تمدنی در می یابیم که یکی از عوامل بقای تمدن ها هنر می باشد، یعنی هنر عامل حفظ فرهنگ و انتقال فرهنگ به نسل های بعدی است، لذا جوامع بدون هنر، جوامع ميرا هستند. علاوه بر این ها یکی از مهمترین عوامل اشاعه و جذب هر فرهنگی جمال و زیبایی و هنری بودن آن فرهنگ است. دین اسلام نیز در حد مشروع و معقول گرایش به جمال و زیبایی و مظهر آن یعنی هنر را تأیید کرده است. البته هنر دارای شاخه های گوناگونی است که موضوع سخن ما در این جا، پیرامونیکی از شاخه های آن یعنی قصه و داستان است، آن هم نه به طور مطلق بلکه از دیدگاه قرآن یعنی سخن در مورد احسن القصص یا به تعبیر استاد مطهری داستان راستان است. بی شک هنر و همه شاخه های آن و علوم هنری زائیده نیروی تخیل بشر است. یک هنرمند خوب کسی است که در درجه اول از نیروی تخیل بیشتر و قوی تر نسبت به سایرین برخوردار است و اتفاقا در متدلوژی این گونه علوم را علوم شعری می گویند چون منشأ آنها تخیل است، از خیال ناشی شده و بر خیال اثر می گذارند. قرآن و اسلام دیدگاه خاصی نسبت به هنر دارد به طوری که با بینش سایر مکاتب تفاوت دارد.] برای آگاهی از دیدگاه خاص قرآن و اسلام به تفسیر آیه69 سوره یس و تفسیر آیه224 سوره شعرا و کتاب گفتارهای معنوی شهید مطهری و گفتارسوم کتاب تعلیم و تربیت در اسلام شهید مطهری رجوع کنید.[

آنچه صرفا از خیال سر بزند و موجب خفت عقل بشود و با کرامت و عزت و شرافت و عفت انسان مغایر باشد، اسلام مردود دانسته است. زیرا توهمات صرف و خیالات محض، هیچ ارتباطی با واقعیت و نفس الامر و عالم خارج از خیال و وهم ندارد و هیچ دردی را از انسان و انسانیت درمان نمی کند و چه بسا موجب گمراهی و دوری از واقعیت گشته، انسان را واقع گریز نماید. لذا اسلام از آنجایی که همه امور را تعدیل فرموده، تخیل را نیز تعدیل نموده است، یعنی اسلام تخیلی را مطلوب می داند که ممزوج با عقل و آمیخته با قوه تعقل و اندیشه و متکی و متصل به خرد باشد. لذا در هیچ جای قرآن پیروی از تخیل و پندار و توهم و شک و ظن و گمان مطرح نشده، بلکه بر عکس از این امور نهی گردیده و به ضد آنها

ص: 604

یعنی تدبر، تعقل، نظر کردن و بصیرت داشتن امر شده است. بنابراین قصه و داستان مورد نظر قرآن، محرک تفکر و تعقل بشر است، بیدار کننده، هشدار دهنده، انذار دهنده، بشارت دهنده، آموزنده، تربیت کننده، سازنده وضد غفلت است و در ذات خود مبتنی بر اصول و مسائل و اهداف اخلاقی، معنوی، عقیدتی، اصلاحی، هدایتگر، رشد دهنده، تعالی بخش فکر و ذهن و روح و روان و شخصیت انسان است. به عبارت دیگر داستان از دیدگاه قرآن دارای ویژگی هایی است که آن را از سایر داستانها و افسانه ها و رمانها متمایز می کند، که به بعضی از این ویژگی ها اشاره می کنیم:

1. واقع گرایی معقول نه ذهن گرایی مخل.

2. تحریک عقل و خرد نه خیالات و اوهام و احساسات خام.

3.عبرت و پند و موعظه بیدارگر نه لهو و لعب و لغو و سرگرمی خواب آور.

4. صدق و راستی و حق نه كذب و دروغ و باطل.

5.به مخاطب داستان قرآنی صاحبان آب و اندیشمندان هستند.

6. از تخدير فکر و روح در داستان قرآنی خبری نیست زیرا مبتنی بر وحی خداوند سبحان است و وحی خداوند حق محض و صدق محض و حکمت محض است و هیچ باطل و افترایی در آن راه ندارد، هیچ فریب و مکر و حیلهای در آن نیست، سراسر عفت و تقوا، پاکی و جمال است، بر خلاف هنر شیطانی و استعماری.

7.اساس این داستان ها عقاید و اخلاقیات و عملکردهای بر حق و مستحکم و رهایی بخش است نه ابتذال و پوچ گرایی و سستی و اسارت و بی هویتی و مسخ شدن و به بن بست رسیدن روشنفکرانه. محتوای این داستان ها تکریم و تمجید شخصیت انسان است نه تحقیر و تحمیق و توهین به او. به همین جهت است که تاریخ مربی انسان و یکی از ابزارهای معرفت و شناخت است.(1)

بنابر این داستان در قرآن خالی از هرگونه خرافه و دروغ، تملق و تحریف، انحراف و ابتذال است و در عوض سرشار از درس حریت و آزادگی، انسانیت و ایمان و اخلاق است، سازنده و تربیت کننده و در عین حال چون داستان است و در قالب هنر می باشد، لذا جذاب، گیرا، شیوا، ساده، شورانگیز، محرک و

ص: 605


1- ر. ک به نامه 31نهج البلاغه

مؤثر در همه اقشار و طبقات جامعه می باشد و خلاصه برای همه قابل فهم و درک است، چه عوام و چه خواص، بر خلاف مسائل عقلی که برای همگان قابل درک نیست و مجرد وثقيل و سنگین است و به همین دلیل در تدریس علوم عقلی بهترین معلمین و اساتید آنهایی هستند که بتوانند با یک مثال مناسب استدلال عقلی را واضح و روشن کنند تا شنونده مطلب را بهتر درک کند.

هنر و از جمله قصه و داستان یکی از طرق سريع و صریح انتقال هر گونه مفهوم و مقصود است و بدیهی است کسانی که تسلط بیشتری در هنر و شاخه های مختلف آن دارند می توانند سریعتر در مخاطبین خود نفوذ کنند و اثر گذار باشند. لذا محتوای هنر، پیام هنر و هدف هنر و هنرمند هر چه باشد به سادگی و سهولت از طریق مخاطب جذب و هضم می گردد که ممکن است این هنر مسموم، استعماری و مخدر باشد، که اصولا این گونه شبیخون فرهنگی علیه فرهنگ و انقلاب ما بیشتر اتفاق افتاده است.

هنر راستین و پیام راستین داستان های قرآن، پیام خدا و پیام وحی الهی و پیام پیامبران و اولیاء خدا و پیام اخلاق و اعتقاد و معنویت و ایمان است. داستان های قرآن داستانهایی حق و حقیقت هستند و مشتمل بر حوادث ورویدادهایی می باشند که از زبان وحی به ما رسیده و از هر گونه وهم و خیال، جعل و تحریف و نادرستی به دور می باشند. داستان هایی عبرت انگیز از پیامبران و اقوام پیشین که نتایج و تجربه های گران بهایی به انسان می دهد و قلب و اراده انسان را قوی می کند. و به انسان امیدواری می بخشد و همچون آینه ای حقایق و واقعیت های مربوط به زندگی و حیات، پیروزی و شکست، عوامل موفقیت و تیره روزی را به انسان نشان می دهد و آنچه در زندگی انسان ارزش دارد و آنچه بی ارزش است را به انسان تعلیم می دهد و برای اهلش موعظه و اندرز و تذکر و یادآوری است. این داستان ها مجموعه ای است از بهترین درس های زندگی که در تمام زمینه ها و برای همه نسل ها راهگشا است.

بی شک داستان های ساختگی زیبا و دل انگیز بسیار است و همیشه در میان همه اقوام، افسانه های خیالی جالب، فراوان بوده است اما داستان های قرآنی عین واقعیت است و کمترین انحراف از واقعیت در آنها وجود ندارد و به همین سبب تأثیر آنها بر مخاطب فوق العاد زیاد است. باید دانست به همان اندازه که داستان واقعی و راستین، سازنده و تربیت کننده است داستان ساختگی و

ص: 606

دروغین و تحریف یافته فوق العاده گمراه کننده است. آنهایی که دارای دلهای بیمار هستند همیشه به دنبال امور غیر واقعی، ساختگی، دروغين و تحریف شده می روند و از این طریق هم خود را فریب میدهند و هم موجب فریب دیگران می شوند و با این شیوه، داستان را که یکی از عوامل تربیت و هدایت انسان است به صورت ابزار ضلالت و گمراهی بشر در می آورند و آن را وسیله سرگرمی، تخریب، لعب ولهو و تخدير و فسق و فجور قرار می دهند و موجبات گناه و انحراف خود و دیگران را از این طریق فراهم می کنند.(1)

واژه های فارسی در قرآن کریم

در این که آیا الفاظ غير عربی در قرآن وجود دارد، یا این که تمام الفاظ و لغات قرآن عربی است همه دانشمندان و علمای قرآن پژوه بر وجود لغات غیر عربی در قرآن اتفاق نظر دارند. در حقیقت عرب به وسیله تجارت و بازرگانی و در نتیجه عده ایاز حوادث تاریخی با اقوام حبشی و مصری و رومی و نبطی و ایرانی مربوط گردیده و از ایشان لغاتی آموخته است و بیشتر آن لغات را با آهنگ و لهجه خود ملایم ساخته و به اصطلاح معرّب کرده است، بی گمان وجود چند لفظ غیر عربی در عباراتی که بیشتر الفاظ آن عربی است و ترکیب و ساختمان الفاظ نیز عربی می باشد، آن عبارات را از عربیت خارج نمی سازد.

برخی از الفاظ عجمی (غیر عربی) که در قرآن مجید وجود دارد عبارتند از: صدیق، بهیمه، احبار، سلم، قدوس، فرقان، قرآن، ابابیل، مؤتفکات، امت، فرعون، مسجد و مانند اینها.

اصل بعضی از این الفاظ عبری و برخی آرامی است. کلمات غير عربی دیگری هم در قرآن کریم موجود است که اصل آنها را درست نمی توان به دست آورد، از جمله: نقير، قطمیر، بروج (که مفرد برج است و شاید با برگ، بورگ و برگهی فارسی به معنای بارو و چینه رابطه داشته باشد)، مجید (شاید لفظ مجید از لفظ پهلوی مزدا مأخوذ باشد)، مدینه (که شاید از زبان آرامی وارد فارسی شده و بعد به عربی رفته است) و..

ص: 607


1- اعلام قرآن دکتر خزائلی - قاموس قرآن قرشی - تفسیر سوره یوسف از تفسیر نمونه و تفسیر نور قرائتی

ارتور جفریArthur Jeffery ، از عربی دانان و سامی شناسان غربی است که آثار متعددی درباره قرآن و دین اسلام دارد از جمله کتابی تحت عنوان «مجموعه الفاظ خارجی در قرآن»، وی در این کتاب 318 لفظ غیر عربی را از قرآن بر شمرده و ریشه بسیاری از آنها را معلوم داشته است. مترجم این اثر آقای دکتر فریدون بدره ای است. به علاقمندان توصیه می شود این کتاب را تهیه و مطالعه کنند.

بحث در ریشه های لغات از نظر علمی و تاریخی و جامع شناسی بسیار مفید می باشد و مسلما وقتی که به یک زبان مطالب ابداعی تقریر گردد برای تعبیر معانی عالی وسعت لغت لازم است و توسعه زبان، اقتباس و نقل الفاظ را ایجاب می کند. آنچه را که ابداع بلکه اعجاز باید شمرد ادای معانی عالی با الفاظ شیرین و روان و متناسب است که بر دلها نشسته و محصول آن، احکام و ارشادات و هدایت های پرمایه ای است که برای راهنمایی بشر کافی بوده و تا قیام قیامت نیز کافی و وافی خواهد بود.

هدف ما از این بحث بیان و معرفی واژه هایی از قرآن کریم است که احتمال می رود ریشه واصل آنها فارسی و ایرانی باشد. قابل توجه است که بیشتر واژه های بهشتی مسطور در قرآن مجید، احتمال می رود که اصل فارسی دارند، همچون:زرابی معرب زرباف، نمارق معرب نرمک، استبرق معرب ستبرک، زنجبيل معرب زنجبیل و ارایک همریشه با اورنگ است. لازم به ذکر است که در این بحث از کتاب اعلام قرآن دکتر خزائلی، شرح و ترجمه رساله المتوكلی جلال الدین سیوطی، قرآن پژوهی بهاء الدین خرمشاهی، ترجمه الاتقان جلال الدین سیوطی و قاموس قرآن علی اکبر قرشی، استفاده شده است.

1.اباريق

يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَبِأَكْوَابٍ وَأَبَارِيقَ.(1)

اصل این کلمه را ثعالبی، سیوطی و آرتور جفری، فارسی دانسته اند. معنای آن، راه آب و ریختن آب به طور سهل و آسان گفته شده است و نیز به معنی کوزهها، ظروف سفالی دسته دار و با لوله برای آب یا شراب می باشد. بعضی هم اصل آن را آبریز دانسته اند.

ص: 608


1- واقعه/18

2.ابد

مَاكِثِينَ فِيهِ أَبَدًا.(1)

احتمال دارد که کلمه «ابد» متخذ از «پَت» ]=پد [ فارسی میانه مانوی باشد به معنای زوال، پایان، تمام شدن و نظایر آن که بر سر آن حرف نفي «آ» در آمده است، بنابراین به معنای زوال ناپذیر و پایان ناپذیر می باشد.

3.ارائک

مُّتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ.(2)

بعضی این کلمه را معرب «اورنگ» فارسی می دانند که خود تلفظی از «اورند» است. در هر حال این لغت به معنای تخت مزین و آراسته می باشد.

4.أساوِر

وَحُلُّواأَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا.(3)

اسوره و اساور هر دو جمع می باشند و مفرد آن «سِوار» به معنی دستبند و دستواره می باشد.

5.استبرق

عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ.(4)

ابن ابو حاتم از ضحاک خبری روایت می کند که واژه استبرق، به زبان فارسی به معنای «دیبای سطبر» است. و بعضی آن را حرير ضخیم براق و بعضی دیگر حریر گلدار دانسته اند. باید دانست که این واژه معرب «استبر - ستبر» می باشد.

6.اسوه

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ.(5)

اسوه به معنی سرمشق و مقتدا است. بعضی آن را مأخوذ از «آسای» فارسی دانسته اند.

ص: 609


1- کهف/3
2- کهف/31
3- انسان/21
4- انسان/21
5- احزاب/21

7. اقفال

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا.(1)

قفل، آهنی است که به وسیله آن در را گشایند، جمع آن اقفال، اقفل و قفول است. اقفال به معنی کلیدها می باشد که برخی آن را فارسی دانسته اند.

8.برزخ

وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ.(2)

بعضی این کلمه را معرب «پرزک» فارسی دانسته و بعضی دیگر آن را از «فرسخ» که همان «پرسنگ» یا «فرسنگی» فارسی است دانسته اند که به معنی مانع و حایل و یا فاصله میان دو چیز است.

9.برهان

يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ.(3)

بعضی این کلمه را معرب «پروهان» فارسی دانسته اند که به معنی روشن، آشکار و معروف است. و به معنای حجت و دلیل به کار می رود.

10. بَيع

وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمبِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌوَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا. (4)

جوالیقی گوید: عده ای از دانشمندان عقیده دارند که واژه «بیعت» همان «کنیسه» فارسی است. کنیسه یاهمان کنشت به معنای آتشکده و معبد يهودان و کلیسای ترسایان می باشد.

11. تَنٌّور

حَتَّى إِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ.(5)

جوالیقی و ثعالبی گویند: این واژه، فارسی است و به معنی «تنوز» می باشد که همان تنور است.

ص: 610


1- محمد /24
2- مؤمنون/100
3- نساء/174
4- حج/40
5- هود/40

12.جُناح

فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَبِهِمَا.(1)

بعضی این واژه را معرب «گناه» فارسی دانسته اند که همان خطا و بزه می باشد.

13. جُند

وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى قَوْمِهِ مِن بَعْدِهِ مِنْ جُندٍ مِّنَ السَّمَاءِ.(2)

این کلمه هم به صورت مفرد (جند) و هم به صورت جمع (جنود) در قرآن به کار رفته است. بعضی گفته اند که امکان دارد این واژه از اصل ایرانی خود (گُند در پهلوی) مستقیماً به زبان عربی رفته باشد. این کلمه به معنای سپاه و لشکر می باشد.

14.جهنم

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَفِي نَارِ جَهَنَّمَ.(3)

عدهای گفته اند که این واژه فارسی است که معادل دوزخ میباشد.

15.دین

إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ.(4)

بعضی این کلمه را متخذ از کلمه «دین» فارسی به معنی مذهب می دانند، که از «دینک» به معنای قانونی دینی و «دینان» به معنای آدم مذهبی، متدین و مؤمن آمده است. این واژه پهلوی از واژه اوستایی «دينا» به معنای دین و داوری و حکم گرفته شده است.

16.دینار

وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لاَّ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ.(5)

برخی گویند که این واژه فارسی است به معنای پول، زر. دینار که جمع آن دنانير است نوعی از زر مسکوک می باشد و مقدار آن در مقابل قنطار بسیار اندک است، در صورتی که قنطار به یک پوست

ص: 611


1- بقره/158
2- يس /28
3- بينه/6
4- عمران /19
5- آل عمران/75

گاو پر از طلا اطلاق می شود.

17. رزق

كُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ.(1)

بعضی گفته اند این واژه تعریب «روزی» است که خود منسوب به «روز» می باشد. که اصل آن فارسی است و در پهلوی «روچیک» به معنای روزی و نان روزانه میباشد.

18. رَسَّ

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَأَصْحَابُ الرَّسِّ وَثَمُودُ.(2)

بعضی گفته اند این کلمه فارسی است و به معنای چاه می باشد. در لغت به هر چیز کنده مانند چاه و گور، رس گویند. مفسران درباره آن اختلاف کرده اند و بنابر چند قول، اصحاب رس، جماعتی بودند که چاههای فراوانی داشتند و پیغمبر خود را تکذیب کردند، خداوند آنان را در آن چاهها فرو برد.

19. روضه

فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ.(3)

بعضی این کلمه را از «رود» فارسی و برخی آن را از «ریز» فارسی دانسته اند.

20. روم

غُلِبَتِ الرُّومُ.فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ.(4)

بعضی گفته اند این واژه فارسی است و گروهی از مردم می باشد. این کلمه نام کشور یا سرزمینی است که رومیان بر آن حکومت می کردند.

21. زبانیه

فَلْيَدْعُ نَادِيَه ،سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ.(5)

بعضی گفته اند این واژه از «زبانه فارسی به معنی لهيب و جهنمی است که زبانه خود از واژه پهلوی

ص: 612


1- بقره /60
2- ق/12
3- روم /15
4- روم /2 و3
5- علق/18

«ژیان» به معنی زبان گرفته شده است.

22. زرایّی

وَ زَرابیُ مَبثُوثَه.(1)

این کلمه به معنی فرش های مجلل است که برخی آن را تعریب «زر آب» فارسی می دانند و برخی دیگر آن را معرب «زیر پای فارسی می دانند. بعضی نیز آن را جمع «زربی» و معرب «زرباف» فارسی گفته اند.

23.زمَهریر

لایَرَونَ فيها شمساً وَ لا زَمهریراً.(2)

این واژه به معنای شدت سرما و سرمای شدید و سوزان است که مرکب از «زم» یعنی سرما و «هریر» یعنی موجب وزا میباشد که «زم» در ترکیبات فارسی بسیار وجود دارد و هریر نیز به معنی «کننده» به کار رفته است. پس در کل این کلمه، فارسی است.

24. زنجبيل

ويُسقَونَ فِيها كأساً كانَ مِزاجُها زَنجَبيلاً.(3)

این کلمه که نام گیاهی است خوشبو. واژهای است فارسی. زنجبیل گیاهی یا بیخ]= ریشه[ گیاهی است معطر که در فارسی نام های مختلف دارد همچون: زنگویر، شنگبیل، شنگیر، زنجفیلیا زنربيل.

25. زُور

فَاجتنَبوُا الرّجسَ مِن الاَوثانِ وَاجتَنبُوا قَولَ الزُّور.(4)

بعضی گفته اند که زور به معنای قوه و معرب از فارسی است. ولی زور و از جمله قول الزور به معنای قوت نیست، بلکه قول الزور به نحو شگرفی با حرف زور، فارسی امروز تطبیق دارد، یعنی ناحق و نادرست. در فارسی زور به معنای دروغ و باطل نیز آمده است. واژه زور نه تنها در پهلوی به صورت بسیط زور به معنای دروغ و افسانه آمده، بلکه در ترکیب هایی مانند زورگو کاسیه، به معنای گواهی دروغ و

ص: 613


1- غاشیه/16
2- انسان /13
3- انسان /17
4- حج /30

شهادت دروغ نیز به کار رفته است. و گذشته از آن در فارسی باستان و در سنگ نبشته بیستون هم آمده است. گفتنی است در قرآن مجید، زور یک بار هم در مورد شهادت به کار رفته است: والذّين لا يشهدون الزّور.(1)

26. سِجَّل

يَوم نَطوِي السَّماءَ كَطیِّ السَّجلّ لِلكُتُب.(2)

این کلمه به معنای سنگی است که روی آن چیزی نوشته شود، که گروهی معتقدند این کلمه فارسی است.

27. سِجّيل

وَاَمطَرنا عَليها حجاَرهً مِن سِجّيلٍ مَنضوُدٍ.(3)

این کلمه معرب از فارسی و مرکب از «سنگ» و «گِل» است. در زبان فارسی به چیزی که اول سنگ بوده و سپس گِل شود. سِجيل گویند. این واژه از فارسی میانه مستقیماً وارد زبان عربی شده است.

28. سِجيّن

وَمااَدراكَ ما سِجّين.(4)

برخی گفته اند این واژه فارسی و به معنای دائم، ثابت و سخت است و نیز نام چاهی است در جهّنم.

29. سراب

وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء.(5)

بعضی گفته اند که این کلمه مشترک فارسی و عربی است. اما بعضی دیگر گفته اند این کلمه مرکب از سر به معنای فوق و آب به معنای ماء است و جزو کلمات فارسی می باشد که خیلی قدیم وارد زبان عربی شده است.

ص: 614


1- فرقان /72
2- انبیاء/104
3- هود /82
4- مطففين /8
5- نور /39

30. سرابیل

وَجَعَلَ لَكُمْ سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَسَرَابِيلَ تَقِيكُم بَأْسَكُمْ.(1)

مفرد این کلمه سربال است. سربال مرکب از سر یعنی فوق و بال یعنی قامت لغتی است فارسی سربال یعنی پیراهن [= قمیص]، به ویژه پیراهن مردانه. برخی گفته اند که این واژه همان شلوار فارسی که اصل و منشأ «سروله» نیز دانسته شده و سربال هم از آن گرفته شده است.

31. سراج

وَجَعلَ فيها سِراجاً وقَمراً مُنيراً.(2)

برخی این کلمه را معرب «چراغ» فارسی می دانند که احتمالا مستقیماً از زبان فارسی وارد زبان عربی شده است.

32. سُرادِق

إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا.(3)

بعضی گفته اند این کلمه معرب «سَرادر» یا «سَراپرده» فارسی است.معنای این کلمه دهلیز و سراپرده خیمه و چادر است.

33. سَرد

أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا.(4)

برخی گفته اند این کلمه معرب «زرد» فارسی است. در اوستا «زراده» به معنای زره است که در پهلوی زریه» و در فارسی جدید «زره» شده است. این واژه یک واژه قرضی قدیمی است که دور پیش از اسلام وارد زبان عربی شده و احتمالاً بی واسطه از فارسی وارد عربی شده است. گفتنی است که در عربی به زره ساز یا زره باف، زرّاد گویند چنان که سرّاد نیز می گویند.

ص: 615


1- نحل/81
2- فرقان/61
3- کهف/29
4- سباء /11

34. قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا...(1)

برخی این کلمه را فارسی معرب میدانند و برخی نیز گفته اند که این واژه ای است فارسی و مرکب از «سر» + «آمد» به معنی زمان.

35. سَقَر

سَأُصْلِيهِ سَقَرَ.وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ.لَا تُبْقِي وَلَا تَذَر.(2) انسان /18(3) نور/43(4) کهف/31


1- قصص /72
2- مدثر/26 تا 28§ُ برخی گفته اند این واژه، غیر عربی و فارسی است. سقر یعنی جهنم و دوزخ. جالب است بدانیم که دوزخ دارای سه وادی است: اول جحیم، دوم جهنم، سوم سقر. 36. سَلسَبيل عَيْنًا فِيهَا تُسَمَّى سَلْسَبِيلًا.
3- برخی گفته اند این واژه فارسی است به معنی نرم، روان، می خوشگوار، آب گوارا و نام چشمهای است در بهشت. دهخدا گفته است هر چیز نرم و خوشگواری که به آسانی در گلو فرو شود سلسبيل گویند. 37.سَنا يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ.
4- بعضی این واژه را فارسی دانسته اند به معنای روشنایی. 38. سُندُس وَيَلْبَسُونَ ثِيَابًا خُضْرًا مِّن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ..

فارسی یکی می دانند. عده ای نیز گفته اند چون سندس تنها در ترکیب با استبرق در توصیف جامه های زیبا و فاخر ساکنان بهشت به کار رفته است و استبرق هم کلمه ای است فارسی از این رو احتمال می رود که سندس هم فارسی و ایرانی باشد.

39. شیء

اِنَّ اللهَ عَلى كُلّ شَيءٍ قَدير.(1)

بعضی عقیده دارند که شیء تعريب «چی» و آن هم مخفف «چیز» در زبان فارسی است.

40.صَلَوات

وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ.(2)

صَلوات به معنای کنیسه و محل عبادت یهودیان است، صلوات، کنشت و کنیسه، نیایشگاه یهودیان اند که برخی آن را فارسی دانسته اند.

41.صلیب

وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِن شُبِّهَ لَهُمْ.(3)

کلمه صلیب در قرآن به کار نرفته است ولی مشتقات فعلی آن مانند: صلبوه، لأصلبنكم و يصلبوا، به کار رفته اند. برخی بیان کرده اند که صليب معرب چلیپای فارسی است.

42. صِهر

وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا.(4)

صِهر به معنای داماد یعنی شوهر خواهر و شوهر دختر است. برخی این لغت را معرِب «شوهر» فارسی می دانند.

43.ضَنک

وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا.(5)

برخی گفته اند این واژه معرب «دنگ» فارسی است به معنی حیران و سرگشته.

ص: 617


1- بقره/20
2- حج /40
3- نساء /157
4- فرقان /54
5- طه /124

برخی دیگر آن را معرب «تَنگ»فارسی به معنی محدودیت و سختی دانسته اند، با توجه به آیه فوق و این که قرآن این کلمه را صفتی برای معیشت آورده است به نظر می رسد قول دوم، درست تر از قول اول باشد، در فارسی هم معیشت و یا زندگی تنگ، به کار می رود.

44.عبقری

مُتَّكِئِينَ عَلَى رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَعَبْقَرِيٍّ حِسَانٍ.(1)

بعضی این کلمه را معرب «آبکار» فارسی به معنای رونق و عزت و کمال دانسته اند. آبکار در زبان پهلوی به معنای اثر و دست ساخته ای با شکوه، مجلل و پر زرق و برق می باشد. معنای عبقری را در آیه بالش های نیکو، گفته اند. عبقری نوعی از بساط فاخر است که در آن رنگها و نقش ها باشد.

45.عفریت

قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ.(2)

بعضی این کلمه را از «آفرید« و «آفریدن» فارسی دانسته اند.

46.غمز/غمزه

وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمْ يَتَغَامَزُونَ.(3)

کلمه غمز در قرآن به کار نرفته است و فقط یک بار مشتق يتغامزون در قرآن آمده است. که به معنای اشاره به وسیله چشم و ابرو می باشد. برخی این کلمه را معرب از «غمزه» فارسی می دانند.

47.فردوس

كَانَتْ لَهُمْجَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا.(4)

برخی گفته اند فردوس، معرب پردیس فارسی است که جمع آن فرادیس میباشد. فردوس واژهای ایرانی است که در اوستا «پاری دیزه» گفته شده است. این کلمه مرکب از «پایری» به معنای گرداگرد و «دئزا» به معنای انباشتن است و با باغها و پارک های با شکوه می گفتند. پردیس به معنی باغی که جانوران در آن نگهداری می شوند، نیز استفاده می شده است.

ص: 618


1- رحمن /76
2- نمل/39
3- مطففین/30
4- کهف/107

48.فیل

أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ.(1)

فیل حیوانی است معروف. برخی این کلمه را معرب «پيل» فارسی می دانند.

49.قرطاس

وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ كِتَابًا فِي قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُبِأَيْدِيهِمْ.(2)

قرطاس به معنی کاغذ، صحیفه و جزوه می باشد و جمع آن قراطيس است. برخی عقیده دارند این لغت فارسی است.

50. قسوره

فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ.(3)

بعضی گفته اند، قسوره که به معنی اسد و شیر و عزیز و شجاع است معرب کلمه «کشورز» فارسی است. قیسری یعنی مرد نیرومند. کشورز در زبان فارسی یعنی بزرگ و استوار.

51.مخمل

فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ.(4)

مخمل به معنی مگس ها و شپش های کوچک است، که برخی آن را فارسی معرب شده گفته اند.

52.كأس

يُطَافُ عَلَيْهِم بِكَأْسٍ مِن مَّعِينٍ.(5)

كأس یعنی قدح و ظرف که آن را معرب «کاسه» فارسی گفته اند. کاسوک در زبان پهلوی به معنی لاک پشت است.

53.کافور

إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا.(6)

ص: 619


1- فیل/1
2- انعام /7
3- مدثر /51
4- اعراف/133
5- صافات/45
6- انسان /5

ابرخی گفته اند که کافور معرب «کاپور» فارسی است که در زبان پهلوی وجود داشته است. کافور که جمع آن كوافير و كوافر است. گیاهی خوشبو است و سفید رنگ.

54.کَنز

لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ كَنزٌ أَوْ جَاءمَعَهُ مَلَكٌ.(1)

برخی گفته اند که این کلمه معرب «گنج» فارسی است. کنز به معنای گنج و خزانه است و جمع آن كنوز می باشد.

55.کُوَرَت

إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ.(2)

بعضی عقیده دارند که این کلمه از ریشه واژه «کور» در فارسی گرفته شده است. معنی کوّرت در آیه یعنی تارشدن خورشید، غروب کردن خورشید. کور شدن به معنی خاموش شدن روشنی و آتش در فارسی بسیار رواج دارد. از طرفی ریشه «کی. و. ر» در عربی با معنی کورت که در این آیه بکار رفته است سازگاری ندارد. در شوشتر که یکی از شهرهای ایران است واژه «روز کور» به معنی تیره بخت و نیز«آساره کور - ستاره کور» به همین معنی به کار می رود.

56.مجوس

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَوَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ.(3)

مجوس به معنی زردشتی است. برخی گفته اند که روشن است که این واژه - مجوس - همان واژه «مگوش» و یا «منج گوش» فارسی باستان است، که بعدها از صورت اوستایی به صورت «مغ» در فارسی جدید تغییر کرده است. به روحانی آیین زردشت، مغ گفته می شود.

57. مرجان

يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ.(4)

ص: 620


1- هود/12
2- تکویر /1
3- حج/17
4- رحمن /22

عده ای از اهل لغت عقیده دارند که این کلمه فارسی است و هم خانواده با مروارید است. مرجان به مرواریدهای خرد و کوچک گفته می شود.

58.مِسک(مِشک)

خِتَامُهُ مِسْكٌ وَفِي ذَلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ.(1)

بعضی گفته اند که مسک معرب «مشک» فارسی است، عطر مخصوصی که از ناقه آهوی چینی به دست می آید.

59.مقالید

لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ.(2)

مقالید به معنی کلیدها و مفاتیح است که برخی گفته اند این کلمه فارسی است. واژه اقلید و مقليد به معنی (کلید) اند که از زبان فارسی وارد عربی شده اند.

60.ن

ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ.(3)

برخی از اهل لغت گفته اند که واژه «ن» فارسی است و اصل آن «انون» می باشد به معنای هر کاری که میخواهی انجام بده.

61.نمارق

وَنَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ.(4)

نَمارِق جمع نُمرُق و نُمرُقه و نمرِقه است یعنی بالش، پشتی، ناز بالش. برخی گفته اند در این کلمه که معرب از فارسی است، قلب رخ داده است زیرا از «نرم /نرمک/ نرماک» فارسی تعریب شده است. بعضی آن را به صورت «نَرمَق» وارد کرده و از «نرم» فارسی دانسته اند، نرمق به معنی پارچه اینرم و لطیف،یا سفید و نرم است. عده ای دیگر گفته اند که این واژه از کلمه ایرانی «نَمر» به معنای نرم گرفته شده است. که با این حساب در تعریب آن قلب رخ نداده است. در ایرانی قدیم به واژه «نَمرَه» بر می خوریم که اوستایی

ص: 621


1- مطففين /26
2- زمر/63
3- قلم/1
4- غاشیه /15

آن «نَمرَه» و پهلوی آن «نرم» است. این کلمه از یک صورت فارسی میانه ای «نرم + پسوند ک» به زبان عربی آرامی رفته و به گونه «مرق» به زیان وارد شده است سپس از آن صیغه جمع «نمارق» ساخته شده است.

62.هاروت و ماروت

وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِبِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ.(1)

برخی گفته اند نام هاروت و ماروت ایرانی الاصل هستند. «هوروت» به معنی حاصل خیزی و «موروت» به معنی بی مرگی است. در اوستا الفاظ «هورودات» که همان «خرداد» می باشد و «امردات» به معنی مرگ که همان «مرداد» است وجود دارد.

63.وَردَه

فَكَانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهَانِ.(2)

ورده به معنی گل سرخ است. نوعی از گل سرخ که بسیار سرخرنگ است در قصران که قریه ای از شهر ری است زیاد می روید و به آن گل سرخ قصرانی یا ورد قصرانی گویند، همچنین در جور که شهری در فارس است این گل زیاد می روید، برخی ورده را (به معنای گل سرخ) فارسی دانسته اند.

64.وَرَق

وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ.(3)

ورق به معنی برگ است که برخی احتمال می دهند این کلمه معرب «برگ» فارسی باشد.

65.وَزیر

وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا.(4)

وزیر به معنی کمک و یار است که مقداری از وظایف بالادست خویش را حمل می کند. جالب است بدانیم کلمه وزیر تنها 2 بار در قرآن مجید آمده و هر دو درباره هارون(علیه السلام) است.

برخی عقیده دارند که این کلمه از «ویچیرای» اوستایی و «ویچیر» پهلوی گرفته شده است.

ص: 622


1- بقره/102
2- رحمن /37
3- طه/121
4- فرقان/35

66.یاقوت

كَأَنَّهُنَّ الْيَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ.(1)

بعضی گفته اند : یاقوت که جمع آن يواقيت است واژهای فارسی و معرب «یا کند» است که نام سنگی قیمتی است و چهار نوع سرخ، زرد، کبود و سپید دارد.

68.يَهود

وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَيْءٍ.(2)

یَهود به معنی جهودان است و به پیروان دین و آیین یهود بن يعقوب نیز گفته می شود. برخی گفته اند که یهود از واژه فارسی «یهود» است و وقتی معرب شده حرف «دال» آن به حرف «دال» بدل گردیده است.

هود در آیه: وَقَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى،(3) به معنی یهود و قوم یهود می باشد. برخی گفته اند هود واژه ای است غیر عربی و فارسی است که همان یهود بوده و یاء آن از کثرت استعمال حذف شده است.

توازن عددی در قرآن کریم

الف) اهل بیت(علیه السلام) و قرآن و توازن عددی:

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) خود و اهل بیت خویش را به «کساء» گرامی داشتند. اهل بیت پنج تن هستند. محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیه السلام).

اشتقاقهای کلمه «کساء» در قرآن کریم پنج بار و درست به عدد اصحابکساء به کار رفته است، این اشتقاقها عبارتند از: «فكسونا»، «نسکوها»، « واکسوهم»، «كسوتهم» و «کسو تهن».

در کتب فریقین آمده است که امامان پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دوازده نفرند که همگی آنان از قریش می باشند. از سوی دیگر در قرآن کلمه امام (در حالات مختلف جمع و مفرد و مجرد و مضاعف) دوازده بار آمده است.

ص: 623


1- الرحمن /58
2- بقره /113
3- بقره/111

* امام = دوبار * امامهم = یک بار* اماما = چهار بار * ائمه = پنج بار

این یک دلیل عددی قرآنی است که می تواند مذهب شیعه دوازده امامی را تأیید کند. همچنین جمله «الائمه من قریش» «امامان از قریشند» از دوازده حرف تشکیل شده است. علاوه بر این مشتقات کلمه«شاع» یا «شیع»، که نام شیعه از آن گرفته شده، در قرآن کریم دوازده بار به کار رفته است، «محمد رسول الله» نیز دارای12 حرف است. «علی بن ابیطالب» نام امام اول شیعیان نیز از 12 دوازده حرف تشکیل یافته است. اوست العروه الوثقی» و «الصديق الأكبر» و مقصود از آیه «ويتلوه شاهد منه» و اوست «امیرالمؤمنین». هر یک از این کلمات که در وصف على(علیه السلام) آمده از دوازده حرف تشکیل شده است. نکته قابل ملاحظه دیگر آن که پس از حذف حروف مکرر ازکلمه «امیرالمؤمنین» تنها هفت حرف خواهد ماند و در صورت حذف حروف مکرر از عبارت «علی بن ابیطالب» نیز هفت حرف می ماند و دیگر این که تعداد حروف اسامی ائمه(علیه السلام) پس از حذف حروف مکرر دوازده حرف است:

«ع ل ی ح س ن م دج ف رو» و نیز نامه های چهارده معصوم با حذف نام های تکراری ایشان، هفت نام است: «محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین، جعفر، موسی»

ب) فاتحة الكتاب و توازن عددی:

سوره فاتحة الكتاب يا حمد دارای هفت آیه است که در مقام بررسی توازن عددی این سوره به موارد زیر می توان اشاره کرد.

1. کلمه «الله» با دیگر اسمای حسنای الهی هفت بار در این سوره تکرار شده است.

*الله = دوبار * الرحيم = دوبار * الرحمن = دوبار * مالک = یک بار

2. در این سوره هفت صفت یا به عبارت دیگر هفت اسم که در نقش صفت قرار گرفته اند وجود دارد که عبارتند از :

* الرحمن (صفت الله) = دوبار عرب (صفت الله) = یک بار

* الرحيم (صفت الله) = دو بار * مالک (صفت الله) = یک بار

المستقیم (صفت صراط) = یک بار

2. در این سوره هفت حرف ( در مقابل اسم و فاعل) به کار رفته است که عبارتند از :

* باء در «بسم» * «علی» دوبار در کلمه «عليهم» * لام در«الله»

ص: 624

* واو در «ولا» * واو در «وایاک» * حرف نفی لا در «ولا»

توازن میان فاعل و مفعول: در سوره فاتحه چهار فاعل و چهار مفعول بدین ترتیب وجود دارد:

فاعل ها:

1. ضمير مستتر در کلمه «نعبد» 2. ضمير مستتر در کلمه «نستعين»

3. ضمير مستتر در کلمه «اهدنا» 4. ضمير متصل در کلمه «نعمت»

مفعولها:

1. مجرور در کلمه «سم» که در محل نصب است و به فعل محذوفی تعلق دارد.

2. ضمیر نصب در کلمه «ایاک» 3. ضمير متصل «نا» در کلمه «اهدنا»

4. کلمه «صراط» در عبارت «اهدنا الصراط»

توازن در تقسیم اسم ها به جامد و مشتق: در فاتحة الكتاب 9اسم جامد و در مقابل 9 اسم مشتق قرار دارد.

اسم های جامد عبارتند از: «اسم» - «الله» - «الحمد» - «الله» - العالمين» - «يوم - «الدين» - «الصراط» - «صراط» (دوم).

اسم های مشتق نیز بدین ترتیب است: «الرحمن» - «الرحیم» - «رب» - «الرحمن» (دوم) - «الرحيم» (دوم) - «مالك» - «المستقيم» - «المغضوب» - «الضالین»

توزان در افعال: در سوره حمد چهار فعل آمده است که عبارتند از: «عبد» - «نستعين» - «اهدنا» - انعمت». این چهار فعل به صورتی هماهنگ و متوازن از چند جهت قابل دسته بندی است: از نظر مجرد و مزید بودن، به دو فعل مجرد (نعبد و اهدنا) و دو فعل مزید (نستعين و انعمت) و از نظر صحت و اعتدال، به دو فعل صحیح (نعبد و انعمت) و دو فعل معتل (نستعين و اهدنا) تقسیم می شوند.

اشاره به سوره حمد در قرآن کریم: آیه78 سوره حجر چنین می گوید: «ولقد آتيناك سبعا من المثانی و القرآن العظيم»، این آیه که گویای این است که سوره حمد هفت آیه دارد، خود از هفت کلمه تشکیل یافته است و اگر تعداد کلمات موجود در این عبارت را از عدد حروف آن (که 36 حرف است) کسر نمائیم، عدد 29 بدست خواهد آمد که بیانگر تعداد کلمات موجود در سوره فاتحه است.

ج) عدد هفت در برخی از آیه های قرآن:

ص: 625

در سوره مؤمنون مراتب خلقت انسان راهفت مرتبه و مرحله بیان می کند:

ولقد خلقنا الانسان من سلاله من طين (ما انسان را از مایه ای از گل آفریدیم)،

ثم جعلناه نطفه في قرار مکین (سپس آن را نطفهای ساختیم در قرار گاهی استوار)،

ثم خلقنا النطفه علقه (سپس نطفه را به صورت خونی بسته در آوردیم)،

فخلقنا العلقه مضغه (و آن خون بسته را به صورت پارهای گوشت در آوردیم)،

فخلقنا المضغه عظاما (و آن پاره گوشت را استخوانی قرار دادیم)،

فكسونا العظام لحما (پس بر آن استخوان گوشت پوشانیدیم)،

ثم انشأناه خلقا آخر (و سپس آن را به صورت خلقتی دیگر پدید کردیم)،

در همین سوره و درست دو آیه بعد، ذکری از آسمان ها به میان آمده است و این که خداوند آسمانها را نیز هفتگانه قرار داده است: «ولقد خلقنا فوقكم سبع طرائق و ماكنا عن الخلق غافلین» ( بر بالای سرشما هفت آسمان بیافریدیم و از این مخلوق بی خبر نبودیم). قابل ذکر است که کلمه «قبله» (در شکل مجرد و مضاعف به ضمایر) هفت بار در قرآن کریم به کار رفته است: القبله = چهاربار، قبلتهم = دوبار، قبلتك = یک بار

در آیه25 سور نور، تمثیلی که برای نور خداوند بیان شده به هفت مرحله اشاره دارد:

«مثل نوره کمشکاه

فيها مصباح

المصباح في زجاجه

الزجاجه کآنها کوکب دری

يوقد من شجره مبارکه زیتونه لاشرقيه و لاغربيه

يكاد زيتها يضيء و لولم تمسسه نار

نور على نور».

در آیه43 همین سوره نیز آنجا که خداوند به فرستادن ابرها و فرو فرستادن باران و مشیت الهی در این مورد می پردازد، شاهد تقسیم هفتگانه هستیم:

ص: 626

«الم تر أن الله يزجی سحابا

ثم يؤلف بينه

ثم يجعله ركاما

فترى الودق يخرج من خلاله

و ينزل من السماء من جبال فيها من برد

فيصيب به من يشاء

ويصرفه عمن يشاء» (1)

آماری از قرآن کریم

مجموع آیات قرآن 6236 آیه می باشد که از میان آنها 4468 آیه مکی و1768 آیه مدنی است، همچنین مجموع کلمات قرآن 77807 کلمه می باشد که از این بین52217 کلمه مشتق و 25590 کلمه غير مشتق است، از این تعداد 45653 کلمه مکی و 32154 کلمه مدنی است. در قرآن 28 آیهیک کلمه ای و یک آیه129 کلمه ای وجود دارد.

از میان مجموع 114 سوره قرآن در آغاز 29 سوره حروف مقطعه آمده است. حروف مقطعه دقيقا برابر با نصف حروف 28 گانه الفبای عربی یعنی14 حرف هستند که به آن ها حروف نورانی می گویند. جالب این که در قرآن این14 حرف به 14 شکل آمده اند: (ق، ن، ص، طه، طس، يس، حم، الم، الر، طسم، عسق، المرء المص و كهيعص). این حروف بدون تکرار 14 حرف نورانی قرآن را شامل می شوند که عبارتند از :(ا، ح، ر، س، ص،. ط. ع، ق، ک، ل، م، ن، ه. ی). لازم به ذکر است که استفاده از حروف مقطعه از مختصات قرآن کریم است. طبق نظریه دکتر رشاد خلیفه حروف مقطعه با اولین آیه قرآن یعنی (بسم الله الرحمن الرحيم) که دارای 19 حرف است ارتباط و پیوستگی دارد یعنی مضربی از 19 هستند زیرا14 حرف به 14 شکل در آغاز 29 سوره قرآن مجموعا عدد 57 را بوجود می آورند و این عدد

ص: 627


1- فصلنامه مشكوه - بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی - مقاله توازن عددی در قرآن کریم - ترجمه حسین. صابری

مساوی( 3×19) می باشد. به هر صورت ترکیب قرآن از سُوَر و آیات و کلمات و حروف دقیقا بر اساس یک نظم متقن ریاضی استوار است یعنی نه تنها سوره ها و آیات قرآن بلکه حروف قرآن نیزروی حساب دقیق و نظم خاصی است که فقط خداوند قادر به ایجاد و بیان و حفظ آن می باشد. اصولا نه تنها حروف هر سوره دارای نظم، قاعده، ضابطه، و حساب معین و دقیقی است بلکه مجموع حروف سوره های مشابه نیز ضابطه و نظام و قاعده واحدی دارند و این بهترین دلیل علمی و ریاضی بر عدم تحریف قرآن است و بهترین گواه بر حقانیت و عظمت قرآن است چنان که خود می فرماید: (الم ذلك الكتاب لاریب فیه) و عدم شک در این کتاب را پس از حروف مقطعه (الم) می آورد که بسیار جای دقت و تأمل و تحقیق دارد. پس بدون شک یکی از وجوه اعجاز قرآن همین حروف نورانی است که به عدد 14 معصوم سلام الله عليهم اجمعین می باشند.

آری کتابی که در طی23 سال تدریجاً نازل شده آن هم بر پیامبرى (اُمي) و آن چنان حروفش حساب شده، دقیق و منظم است که درک و کشف این نظم دقیق و محاسبات و مناسبات عجیب و شگرف و شگفت ریاضی جز از مغزهای پیچیده الکترونیکی ساخته نیست مسلما یک کتاب بشری نیست بلکه قطعا کتاب آسمانی، الهی و مافوق بشری است، کتابی که سند ارتباط بشر با خداست، معجزه رسول خدا و سفیر و پیام آور خداست. آری قرآن هم وحی الهی و کلام الله است، هم سند نبوت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) است و هم معجزه جاوید آن بزرگوار است. براساس محاسبه آماری دقیق دکتر رشاد خليفه:

الف: بسم الله الرحمن الرحیم19 حرف است.

ب: کلمه اسم در قرآن 19 بار به کار رفته.

ج: کلمه مبارک الله 2698 مرتبه در قرآن آمده که مضربی از 19 است یعنی (142×19=2698).

د) کلمه الرحمن 57 مرتبه یعنی (3×19).

ه) کلمه الرحيم 114 مرتبه یعنی (6×19).

و كل قرآن هم که 114سوره دارد یعنی (6×19).

ص: 628

بنابراین همه قرآن حول محور بسم الله الرحمن الرحيم می چرخد. لازم به یادآوری است که در معاجم قرآنی کلمات آیه مبارکه (بسم الله الرحمن الرحيم) فقط یک بار همراه با کلمات سوره مبارکه حمد محاسبه می شود و در سایر سوره ها آیه مذکور و کلمات آن محسابه نمی شود، از طرفی سوره مبارکه توبه هم که فاقد آن آیه است بنابراین پیوسته باید در محاسبات کلمات مقدس (الله، الرحمن، الرحيم، بسم) 112 عدد بر مجموع مواردی محاسبه شده افزود، بر این اساس ضابطه دکتر رشاد خلیفه صحيح نخواهد بود زیرا (112) مورد را نادیده گرفته است. از سوی دیگر دکتر محمود روحانی مؤلف کتاب ارزشمند المعجم الاحصایی در سه جلد، در جلد اول که مدخل آن کتاب است در صفحه 108، تحت عنوان (ب - عدد 19 کلید رمز اعجاز قرآن و ادامه آن در صفحه 109 فرضیه دکتر رشاد خلیفه را زیر سؤال برده است. زیرا بنا به محاسبه دکتر روحانی عدد لفظ جلاله (الله) در قرآن 2699 می باشد که یک عدد بیشتر از شمارش دکتر رشاد خلیفه است بنابراین نمی تواند مضربی از عدد 19 باشد.(1)

لفظ جلاله (الله) در حالت نصبی (اللهَ) 592 مرتبه، در حالت رفعى (اللهُ) 980 مرتبه و در حالت جری(اللهِ) 1127 مرتبه و در مجموع 2699 مرتبه در قرآن کریم به کار رفته است.

هریک از 114 سوره قرآن کریم، به نامی جداگانه مشخص شده است البته بعضی از سوره ها بیش از یک نام دارند. نام بعضی از سوره ها به اسم اشخاص است مانند سوره های (یونس، هود، يوسف، ابراهیم، محمد، مریم، لقمان و نوح). نام برخی از سوره ها از حروف زمر مقطع اوائل سوره ها گرفته شده مانند سوره های (طه، يس، ص و ق). اکثر سوره های دیگر به نام پدیده های طبیعی، حیوانات، گروههای اجتماعی، حوادث تاریخی و غیرهمی باشد. قرآن در زمان خود پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، توسط گروهی که خود آن حضرت معین کرده بود و به نام (کاتبان وحی) معروف شده اند نوشته می شده و پیامبر شخصا در نوشتن آیات و سور و تنظیم آنها نظارت داشتند که البته در سالهای بعد این عمل شكل و ترتیب منظم تری یافت. به همین جهت قرآن مجموعه ایست مرکب از آیات و سُوَر که کاملا منظم و به هم پیوسته و منسجم می باشد، به طوری که انفصال و جدایی و گسستن اینمجموعه منظم و مرتب امری محال می نماید و آهنگ و وزن و قصد و غایت این کتاب مبین را مخدوش کرده و عامل آن را رسوا

ص: 629


1- تفسیر نمونه، ج 2، ص 303 تا 309

می سازد. این است که آیه در نظام كل یک سوره و یک سوره در انسجام کل قرآن جایگاه معين و ثابت خود را دارد بطوریکه کاستن یا افزودن و تحریف در این سبک و سیاق قطع ناشدنی و رسواگر می باشد و این وجهی از وجوه اعجاز قرآن است که عدم تحریفش را خدای متعال تضمين نموده است و می فرماید (إنّا نَحنُ نَزلنّا الذّكر و اّنا لَهُ لَحافظون).(1)

غالباً سوره های کوچکتر در آخر قرآن قرار گرفته و مکی هستند یعنی در سیزده سال اول بعثت و قبل از هجرت نازل شده اند. این سوره ها اکثراً مشتمل است بر توحید، خودشناسی، معادشناسی، هدفداری آفرینش و بیانسرگذشت انبیاء و اقوام گذشته اما سوره های بزرگ قرآن مدنی هستند یعنی در ده سال آخر دوران نبوت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و پس از هجرت نازل شده اند، بیشتر تأكید این سوره ها روی مسائل اجتماعی و تشریعی و قانون گذاری و احکام و جهاد و سیاست و گروه ها و نظایر اینها می باشد. اگر سوره حمد را مدنی بدانیم تعداد سوره های مکی85 و سوره های مدنی29 سوره می باشند.

کلمه سوره از ریشه لغوی (سور) یا (سور) گرفته شده که به معنی شراب باقیمانده در پیاله، قسمتی از ساختمان و یا دیوارهای مرتفع یک شهر است. یک سوره قرآن هم بخشی از قرآن است و اصولا قرآن مانند شهری است که بوسیله سوره ها یعنی حصارها و دیوارهایی قسمتهای مختلف از یکدیگر جدا گردیده است. به هر حال سوره آن بخش و قسمتی از قرآن است که حداقل آن 3 آیه می باشد.

کلمه آیه در لغت به معنی علامت، نشانه و دلالت می باشد و در اصطلاح واحدی از تعدادی عبارت است که سوره های قرآن از آن تعداد عبارت ها تشکیل شده است. به عبارت دیگریک جمله از قرآن را می توان یک آیه نامید.

کوچکترین سوره قرآن سوره کوثر است که دارای سه آیه می باشد و بزرگترین سوره قرآن سوره بقره است که دارای286 آیه می باشد. در مورد کوچکترین آیه قرآن نظرات مختلفی وجود دارد. بعضی آیه (طه) را کوتاهترین آیه دانسته اند زیرا فقط از دو حرف ترکیب شده که هر کدامشان نیز دو حرفی می باشند، بدی نصورت:[(طا) (ها) ].

ص: 630


1- حجر/9

البته این نظر در صورتی صحیح است که مقطعات یک حرفی مانند (ص، ق، ن) را آیه حساب نکنیم. بعضی دیگر آیاتی نظیر ( والضُحّی) و (والفجر) را کوتاهترین آیه دانسته اند. مرحوم علامه طباطبایی آیه64 سوره الرحمن یعنی (مدهامتان) را کوتاهترین آیه دانسته است زیرا مجموعا یک کلمه است.

بلند ترین آیه قرآن بی شک آیه282 سوره بقره می باشد که شامل 20حکم فقهی است، این آیه به نام آیه (دَین) معروف است.

مجموعه و تعداد کلماتی را که در قرآن به کار رفته است عده ای،77943 کلمه می دانند، عدهای دیگر مجموع کلمات قرآن را، 77473 کلمه میدانند. گروهی گفته اند مجموع حروف قرآن، 340740 حرف است، گروهی دیگر مجموعه کلمات قرآن را، 77437 کلمه اعلام کرده اند و در روایتی آمده است که:( برای تلاوت کننده قرآن در هر حرفی ده حسنه است. به هر حال در تکمیل این بحث حداقل به جلد دهم تفسیر کشف الاسرار میبدی صفحات 682 تا 685 مراجعه شود. لازم به ذکر است که علمای اسلام حتی به شمارش مجموعه تک تک حروف از الف تا یا نیز اقدام کرده اند که همانند مطلب فوق مورد اختلاف است که به عنوان نمونه یک نظر بشرح زیر نقل و طالبان را برای اطلاعات بیشتر به منبع فوق و سایر کتب تفسير و علوم قرآنی و تاریخ قرآن ارجاع میدهیم: طبق نقل عمر قرآن دارای (1127000) حرف است که مورد اعتنا نیست.

اما طبق یک نقل دیگریعنی طبق كشف الآيات قرآن دارای297298 حرف است بدین قرار:

(الف48892) - (ب 12428) - (ت 2400) - (ث 1454) - (ج 4041) - (ح2243) - (خ2505) - (د5693) - (ذ4709) - (ر2343) - ( ز3680) - (س 5700) - (ش2115) ۔ (ص 2680) - (ض2037) ۔ (ط227) - (ظ 842) - (ع9417) - (غ1217) - (ف 8112) - (ق 6313) - (ک10522) - (ل 33800) - (م 26900) - (ن26055) - ( ه18070) - (لا4709) - (ی25711) - (همزه 3273) - (تشدید1925) مرتبه در قرآن بکار رفته است در پایان باید گفت که نظر صاحب کشف الاسرار با آنچه در این جا آورده شده متفاوت است که خوانندگان محترم در صورت تمایل به مرجع مذکور مراجعه فرمایند.

قرآن، کلام و پیام خدای متعال و سرچشمه حقایق، معارف، تعالیم و احکام اسلامی است، این کتاب الهی که سند نبوت و معجزه نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) است در مدت 23 سال به تدریج نازل شد و راهنمایی و حل

ص: 631

مشکلات و نیازمندیها و مسائل جامعه بشریت را تا ابد به عهده گرفت. البته می دانیم که در شب قدر کل قرآن به طور یکباره نازل شده است.

کلام الله مجید دارای نام های پنجگانه (قرآن - فرقان - کتاب - ذکر - تنزیل) می باشد، اما اوصاف متعدد و فراوانی دارد به طوری که بعضی از محققین متجاوز از 90 صفت برای کلام خدا قائل شده اند. بی شک قرآن از طریق وحی نازل گردیده و آغاز نزول آن را علامه مجلسی از قول مرحوم شیخ صدوق چنین نقل می کند ( اعتقاد ما این است که قرآن در ماه رمضان و در شب قدر به بیت المعمور نازل گردیده و پس از آن به تدریج و تفریق در مدت بیست سال فرود آمده است بنابر نقل مرحوم شیخ صدوق ليله القدر سه سال پس از بعثت بوده است.(1)

هر چند در مورد اولین آیه ای که نازل شده اختلاف نظر است اما به نظر اکثر مفسران و محققان علوم قرآنی، اولین آیه ای که در کوه حراء بر قلب مقدس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل گردید آیه ( إقرأ باسم ربك الذي خلق - تا - علم الانسان ما لم يعلم) بود.

در مورد آخرین آیه ای که نازل شد نیز اختلاف نظر است و در این مورد 10 قول وجود دارد، به شرح زیر:

1. (آیه281 سوره بقره) 2. (آیه278 سوره بقره معروف به آیه ربا) 3. (آیه282 سوره بقره معروف به آیه دین) [البته این سه قول با هم قابل جمع هستند]، 4. (آیه194 سوره آل عمران) 5. (آیه 93 سوره نساء) 6. (آیه176 سوره نساء معروف به آیه کلاله) 7. (به طور مطلق آخرین سوره مائده بوده است) 8 .(آیه3 سوره مائده) 9. (آخرین آیه سوره برائت یعنی127) 10. (سوره النصر به طور مطلق).

ادوار نزول قرآن را دانشمندان به 2 دوره متمایزیعنی قبل از هجرت و پس از هجرت تقسیم کرده و بر همین اساس آن بخش از آیات قرآن را که قبل از هجرت نازل شده (مکی) و آنچه را پس از هجرت نازل شده (مدنی) می گویند.

لازم به ذکر است که نزد ماشیعیان لیله القدر که آغاز نزول قرآن بوده است بعد از بعثت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) یعنی پس از 27 ماه رجب بوده است.

ص: 632


1- رجوع شود به اعتقادات شیخ صدوق

قرآن دارای114 سوره، 30 جزء، 120 حزب، 6236 آیه،114 بسم الله الرحمن الرحيم و 115 بسم الله است. زیرا همانطور که می دانیم سوره برائت (توبه) فاقد بسم الله الرحمن الرحیم است لیکن سوره نمل دارای دو بسم الله الرحمن الرحیم است و از سویی در سوره هود آنجا که خدا فرمان سوار شدن به کشتی را به حضرت نوح صادر می کند می فرماید: (بسم اللهِ مَجریها و مُرسیها).

در مورد مجموعه مكيات و مدنیات قرآن نیز اختلاف است به شرح زیر:

الف) 98 سوره مکی و 9 سوره مدنی است، اختلاف موجود در این نظریه به این جهت است که طبق این نظر، قسمتی از سوره های معینی از قرآن در مکه و قسمت دیگری از همان سوره در مدینه نازل شده.

ب)90 سوره مکی و 24 سوره مدنی است. ج) 82 سوره مکی و 32 سوره مدنی است.

د) 86 سوره مکی و 28 سوره مدنی است.

از تعداد کل آیات قرآن هزار آیه در اوامر الهی نازل شده، هزار آیه در نواهی الهی نازل شده، هزار آیه در مورد وعده الهی نازل شده، هزار آیه در مورد وعیدالهی نازل شده، هزار آیه در مورد قصص نازل شده، هزار آیه در مورد عبرت نازل شده و بقیه آیات در مورد حلال و حرام هستند که پانصد آیه از کل آیات قرآن در مورد احکام است که به آنها آیات الاحکام می گویند.

در15 محل از قرآن هنگام قرائت باید سجده انجام داد که در 4 مورد واجب و در 11 مورد مستحب است. چهار موردی که سجده واجب دارند عبارتند از :

1. آیه15 سوره سجده، الم تنزیل 2. آیه37 سوره سجده (فصلت)، حم سجده.

3. آیه53 سوره نجم، آخرین آیه4. آیه19 سوره علق، آخرین آیه.

مواردی که سجده مستحبی دارند عبارتند از:

ص: 633

1.آخرین آیه سوره اعراف 2. آیه48 سوره نحل 3. آیه58 سوره مریم4. آیه77 سوره حج 5. آیه25 سوره نمل 6. آیه21 سوره انشقاق 7. آیه15 سوره رعد 8. آیه107 سوره اسرى 9. آیه18 سوره حج 10. آیه60 سوره فرقان 11. آیه24 سوره ص

در قرآن نام 25 پیامبر به طور صریح آمده است که عبارتند از:

1. آدم (علیه السلام) 2. نوح (علیه السلام) 3. ادریس (علیه السلام) 4. ابراهیم (علیه السلام) 5. اسماعیل (علیه السلام) 6. اسحاق (علیه السلام) 7.يعقوب (علیه السلام) 8- يوسف (علیه السلام) 9. اليسع (علیه السلام) 10. يونس (علیه السلام) 11. لوط(علیه السلام) 12. هود(علیه السلام) 13.صالح (علیه السلام) 14. شعیب (علیه السلام) 15 داود(علیه السلام) 16. سلیمان (علیه السلام) 17. ذوالکفل (علیه السلام) 18. الياس (علیه السلام) 19. زکریا(علیه السلام) 20. يحیی (علیه السلام) 21. ایوب(علیه السلام) 22. موسی (ع ) 23. هارون (علیه السلام) 24. عیسی (علیه السلام)

25. حضرت خاتم الانبياء محمد (صلی الله علیه و آله) مُسمّی به احمد و محمود و طه و يس، رسول، عبدالله، ذکر، مدثر، مزمل، ن(صلی الله علیه و آله) می باشد.

البته باید گفت که عده ای عُزير، لقمان، ذوالقرنین و طالوت، را هم از پیامبران دانسته اند اما بیشتر مفسرین این عده را از صالحین دانسته اند همانند حضرت خضر هر چند نام او صریحاً در قرآن نیامده است.

ص: 634

فصل دهم: یکصد و چهارده نکته قرآنی

اشاره

ص: 635

ص: 636

یکصد و چهارده نکته قرآنی

1. 86 سوره قرآن مکی و 28 سوره آن مدنی هستند و قرآن جمع دارای114 سوره است.

2. 29 سوره قرآن دارای حروف مقطعه هستند که همه شان به جز 3 موردشان(سوره بقره، سوره آل عمران و سوره رعد) مدنی اند.

3. تنها ماه قمری که نامش در قرآن آمده است، ماه رمضان است.

4. اولین سوره ای که پس از انقطاع وحی نازل شد سورہ والضحی است.

5. سورهای که پس از نزول آن پیامبر (صلی الله علیه و آله) تکبیر گفت، سورہ والضحی بود.

6. قرآن کریم دارای30 جزء می باشد که هر جزء آن به چهارده حزب تقسیم می شود و جمعاً قرآن

دارای120 حزب است.

7. قرآن دارای6236 آیه،77701 کلمه و 323671 حرف است.

8. سوره ای که تعداد آیاتش به تعداد حزب های قرآن است سوره مائده است.

9. سوره انعام دارای بیشترین «قل» است.

10. در تمام آیات سوره مجادله كلمه «الله» به کار رفته است.

11. دو سوره ای که در نماز یک سوره حساب می شوند، الف: والضحى و الم نشرح، ب:فیل و قریش.

12. سوره هایی که آنها را در نمازهای واجب نباید خواند، عبارتند از سوره هایی که سجده ی واجب دارند. (سوره سجده - سوره فصلت - سوره نجم - سوره علق).

ص: 637

در قرآن پانزده آیه ی سجده دار وجود دارد که چهار آیه آن سجده واجب است. (1) و بر یازده آیه دیگرسجده مستحب است. (2)

13. اسامی سوره های «فاطر، نور، غافر، الرحمن، اعلی» از نام های خداوند هستند.

14. اولین سوره ای که با سوگند آغاز می شود سوره صافات است.

15. در آیه124 سوره انعام، دوالله در کنار هم قرار دارند: «... قالُوا لَن نُؤمِنَ حَتىّنُؤتی مِثلَ ما اوتِی رُسلُاللهِ اللهُ اعلَمُ حيثُ يَجعَلُ رسالَتَهُ»

16. امیدوار کننده ترین آیات قرآن عبارتند از: آیه48 سوره نساء، آیه101 سوره نساء، آیه135 سوره آل عمران، آیه53 سوره زمر و آیه114 سوره هود.

17. تنها سوره ای که با کلمه «سوره» آغاز می شود سوره مبارکه «نور» است.

18. همه سوره های قرآن بین دو بسم الله الرحمن الرحیم قرار گرفته اند، به جز سورمهای تویه انفال و ناس

19. در آیه60 سوره فرقان دوبار کلمه «رحمان» آمده است.

20. آیه144 سوره بقره، آیه تغییرقبله مسلمین از بیت المقدس به مکه و خانه کعبه است.

21. طبق سوره معارج، اندازه روز قیامت،50 هزار سال است.

22. سوره توحید، تنها سوره ای است که به اسم یکی از اصول دین اسلام است و سوره حج به اسم یکی از فروع دین.

23. نام سوره های « فلق، عصر، لیل، فجر» درباره زمان هایی از شبانه روز هستند.

24. سوره حمد، تنها سورهای است که به زبان بندگان نازل شده است.

25. در سوره الرحمن، آیه «فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ » سی و یک بار تکرار شده است.

26. نام حدود بیست و شش پیامبر در قرآن ذکر شده است.

27. سه سوره پشت سرهم که نامشان، اسم پیامبران است سوره های «یونس، هود، يوسف» هستند. 28. نام مبارک پیامبر بزرگ اسلام، پنج مرتبه در قرآن آمده است.

ص: 638


1- سجده /15 و فصلت/37 و نجم /62 و علق 19
2- اعراف 206 و نحل 487 و مریم/58 و حج/77 و نمل/25 و انشقاق/21 و رعد /15 و اسراء/107 و حج/18 و فرقان /60 و ص/24

29. آیه282 سوره بقره بزرگترین آیه و آیه64 سوره الرحمن کوچکترین آیه قرآن (غیر از حروف مقطعه) است.

30. سوره علق، اولین سورهای است بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شد و سوره نصر آخرین آنها است.

31. اولین حرف قرآن، «باء» و آخرین حرف «س» می باشد و کلمه وسط قرآن در جزء پانزدهم، حزب سوم، سوره کهف، آیه19، کلمه «وليتَلَطَّف» می باشد.

32. به زنان سفارش شده است که سوره نور را بیشتر بخوانند.

33. سوره ای که به معنای زن امتحان شده است سوره «ممتحنه» است.

34. قسمتی از آیه3 سوره مدثر، جزء سی ام قرآن «ربَّك فكبر» ، را اگر از آخر هم بخوانید به همان صورت خوانده می شود.

35. در آیه29 سوره فتح از «مُحَّمدٌ رسولُ الله» تا «وَأَجراً عظيماً»، و آیه154 سوره آل عمران از «ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْكُم » تا «وَاللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» تمام بیست و هشت حرف از حروف الفبای عربی بکار رفته است.

36. جنگی که یک ششم جمعیت کره زمین در آن کشته شدند، جنگ میان هابیل و قابیل بود که از میاندو برادر و دو خواهر و پدر و مادر یک نفر، هابیل، کشته شد.

37. حروف مقطعه قرآنی پس از حذف مکررات، چهارده حرف می باشند، که با ترکیب آنها این جمله بدست می آید: «صراط علىّ حَّقٌ نُمسكهُ»، این چهارده حرف نورانی که بر سر آغاز قرآن قرار دارند بیانگر این است که وجود مقدس و نورانی چهارده معصوم (علیه السلام) که اهل بیت عصمت و طهارت و وحیهستند اظهار کننده و تمام کننده و وضوح بخش قرآن هستند. (1)

38. سوره والفجر، سوره امام حسین (علیه السلام) و سوره والعصر، سوره حضرت مهدی (علیه السلام) است.

39. آیه93 سوره مائده، آیه ای است که در آن سه مرتبه امر به ایمان و تقوا شده است.

40. آیه12 سوره مجادله، آیه نجوا، آیه ای است که فقط علی (علیه السلام) به آن عمل کردند و سپس آیه نسخ شد.

41. آیه199 سوره اعراف، جامع ترین آیه اخلاقی قرآن است، زیرا مشتمل بر فضایل قوای سه گانه نفس انسان است.

ص: 639


1- ده رساله فارسی، علامه حسن زاده آملی، ص 35

42. سوره حشر دارای30، کلمه الله است به تعداد جزءهای قرآن کریم.

43. در سوره احقاف، ده مرتبه «ويلٌ يومئذٍ للمُكذبين» آمده است.

44. آیات33 سوره توبه و 9 سوره صف عین هم هستند: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ » و مضمون آیه28 سوره فتح با مضمون این دو آیه هماهنگ است که در مورد امام زمان(عج) می باشند.

45. خداوند در آیه186 سوره بقره، هفت بار از خود با ضمیر متکلم یاد می کند و می فرماید من به بندگانم نزدیک هستم.

46. قرآن علی (علیه السلام): حضرت علی (علیه السلام) که بزرگترین شخصیت پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بوده اند و از آغاز نزول وحی، سایه به سایه در خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) کتابت وحی را به طور مداوم بر عهده داشتند، در واپسین روزهای حیات پربرکت رسول گرامی اسلامی (صلی الله علیه و آله) از جانب آن حضرت مأمور به جمع آوری قرآن شدند.

مصحفی را که علی (علیه السلام) جمع آوری کرد نسبت به دیگر مصحفی که قبلا وجود داشت و یا بعدا به وجود آمد، امتیازات فراوانی داشت، از جمله:

1. ترتیب سوره ها به همان ترتیب نزول تنظیم شده بود. نخستین سوره، اقرأ، سپس مدثر، سپس نون، بعد از آن مزمل و به همین ترتیب، تبت، تکویر و.

تأليف قرآن علی (علیه السلام) به همان ترتیب نزول بود که سوره مکی بر مدنی و آیه منسوخ بر ناسخ مقدم بوده و هر چیز در جا خویش قرار داده شده بود.

2. قرائت مصحف علی بن ابی طالب (علیه السلام) دقیقا مطابق با قرائت پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده است.

3. این مصحف مشتمل بر اسباب نزول آیات، مكان نزول آیات و نیز اشخاصی که در شأن آنها آیات نازل شده بوده است.

4. جوانب کلی آیات به گونه ای که آیه، محدود و مختص به زمان یا مکان یا شخص خاصی نگردد در این مصحف روشن شده است.

ص: 640

درباره سرنوشت این مصحف، بعضی بر این عقیده اند که به عنوان میراثی نزد امامان(علیه السلام) است و از امامیبه امام دیگر می رسد.(1)

47. قرآن بیان کننده قصص انبیاء و اقوام گذشته است: «تِلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ» : «این ها از خبرهای غیب است که ما آنها را به تو وحی می کنیم پیش از این، نه تو آن را می دانستی و نه قوم تو، پس شکیبا باش که فرجام نیک از آن تقوا پیشگان است.»(2) قصص قرآن به سان آیینه ای است که خردمندان و اندیشمندان در آن عوامل پیروزی و شکست و خوش بختی و بدبختی و سعادت و شقاوت زندگی را می بیند و از آن پند و عبرت می گیرند. (3)

48. خداوند در آیه8 سوره صف می فرماید قرآن نوری است که هرگز خاموشی ندارد: «می خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند و حال آن که خدا کامل کننده نور خویش است، اگر چه کافران را ناخوش آید»، درآیه32 سوره مبارکه توبه نیز خداوند با اندکی تفاوتی همین مضمون را بیان کرده است و از تعبیر عجیب «بادهان هایشان» استفاده کرده تا در کوتاهترین کلمات بیشترین معنا را القا کند و شأن دشمنان قرآن را تحقیر کند و نقشه های آنان را کور و ضعيف جلوه دهد. (4)

49. تا می توانید قرآن تلاوت کنید: «فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ »، « پس به اندازه ای که برای شما ممکن است از قرآن تلاوت کنید.» (5)

قرآن کلام الهی است که به وحی الهی بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) ما نازل گردید، لذا ترجمه آن را قرآن نمی گوییم و مطالعه آن را بدون تلفظ آیاتش تلاوت نمی خوانیم هر چند ثواب بسیار دارد. عنایت پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز از آغاز بر این بود که عین الفاظ، بی کم و زیاد، بر زبان ها جاری شود و همین را عبادت قرار داد و به امر الهی در هر نماز واجب فرمود، چنان که اگر کسی نتواند لفظ آن را چنان که باید به زبان ادا کند، حتی به سبب لکنت، امامت وی جایز نیست و اقتدای به او در جماعت باطل است.

ص: 641


1- درسنامه علوم قرآنی، حسین جوان آراسته، ص 142 تا144 - تاریخ قرآن، آیت الله معرفت، ص 85 تا87
2- هود/49
3- آیه های زندگی بهار دل ها، حسین اسکندری، ج 6، ص75
4- همان، ج 6، ص 101
5- مزمل /20

حکمت بزرگ این دستور نگهداری قرآن از تحریف و تبدیل است، زیرا با این دستور و سنت همه مسلمانان در اطراف و اکناف عالم به این تقید نگهبان کلمات قرآن خواهند بود. (1)

50 هنگام خواندن قرآن از شر شیطان به خداوند پناه می بریم: «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ »: «پس چون قرآن می خوانی از شیطان مطرود به خدا پناه بر». (2)

استعاذه، طلب پناه است و معنای آیه این است که وقتی قرآن می خوانی از خدای تعالی بخواه مادام که مشغول خواندنی از اغوای شیطان رجیم تو را پناه دهد، این هم از آداب ظاهری است و هم ادب باطنی است برای قاری قرآن. امام خمینی (ره) می فرماید: «از آداب مهمه قرائت خصوصا قرائت در نماز که سفر روحانی الى الله و معراج حقیقی و مرقات وصول أهل الله است، استعاذه از شیطان رجیم است که خار طريق معرفت و مانع سیر و سلوک الی الله است. (3)

51 خداوند سبحان در قرآن خود را زارع خوانده است: «أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ، أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ »(4)، زارع، کشاورز است که کارش آباد کردن زمین و شخم و شیارزدن آن و بذر در آن افشاندن و آبیاری کردن وپروراندن است و جان های ما مزرعه الهی پس باید مزرعه جان را به دست زارع آن سپرد. (5)

52. ایرانیان در قرآن، «آری، شما همان جمعیتی هستید که دعوت برای انفاق در راه خدا می شوید و بعضی از شما بخل می ورزند و هر کس بخل کنند نسبت به خود بخل کرده است و خداوند بی نیاز است و شما همه نیازمندید و هرگاه سرپیچی کنید خداوند گروه دیگری را به جای شما می آورد که مانند شما نخواهد بود».(6)

این آیه هشداری است به همه مسلمانان که قدر این نعمت بزرگ و موهبت عظیم را بدانید که خداوند شما را پاسدار آئین پاکش قرار داد تا حامیان دین و یاوران پیامبر او باشید، اگر به این نعمت بزرگ ارج ننهید و این رسالت عظیم را نادیده بگیرید خداوند قوم دیگری را بر می انگیزد و این رسالت عظیم را بر دوش آنها

ص: 642


1- آیه های زندگی بهار دلها، ج6، ص137
2- نحل/98
3- همان، ص 140
4- واقعه، 63 و 64
5- انسان و قرآن، حسن حسن زاده آملی، ص 48
6- محمد 38

می افکند، قومی که در ایثار و فداکاری و بذل جان و مال و انفاق فی سبیل الله به مراتب از شما برتر و بالاترباشند.

این تهدید بزرگی است که نظیر آن در آیه54 سوره مائده نیز آمده است» «ای کسانی که ایمان آورده اید، هر کس از شما از آئین خود باز گردد به خدا زیانی نمی رساند، خداوند در آینده جمعیتی را می آورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کافران نیرومند و شکست ناپذیرند، مردانی که در راه خدا جهاد می کنند و هرگز از سرزنش کنندگان هراسی به خود راه نمی دهند».

جالب توجه این که در ذیل آیات فوق اكثر مفسرین حدیثی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل کرده اند که مضمون آن چنین است: جمعی از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از ایشان در مورد این گروه سوال کردند پیامبر (صلی الله علیه و آله) دست خود را بر شانه سلمان زد و فرمود: «منظور این مرد و قوم او است، سوگند به آن کس که جانم به دست او است اگر ایمان به ثریا بسته باشد گروهی از مردان فارس آن را به چنگ می آورند» : «هذا وقومه، والذي نفسي بيده لو كان الايمان (الدين) منوطا بالثريا لتناوله رجال من فارس».

به این ترتیب پیامبر (صلی الله علیه و آله) اسلام آوردن ایرانیان و کوششها و تلاش های پر ثمر آنان برای پیشرفت اسلام در زمینه های مختلف، را پیشگویی کردند.

لازم به ذکر است که ذیل آیه4 سوره جمعه: «او مبعوث به گروه دیگری از مؤمنان نیز هست که هنوز ملحق به اینها نشده اند» نیز حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) با مضمون حدیث فوق آمده است.

بنابراین پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و یاران او اقوام دیگری پا به عرصه وجود گذاشتند و در مکتب تعلیم و تربیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرورش یافتند و از سرچشمه زلال قرآن و سنت محمدی (صلی الله علیه و آله) سیراب گشتند که بدون تردید برجسته ترین این اقوام از نظر ایمان و علم ایرانیان می باشند. به راستی اگر با دقت و خالی از هر گونه تعصب به تاریخ اسلام و علوم اسلامی بنگریم و سهم عجم (غير عرب) و مخصوصا ایرانیان را در میدان های جهاد و مبارزه با دشمنان از یکسو و تنقیح و تدوین علوم را از سوی دیگر بنگریم به واقعیت این بیان پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد ایرانیان پی خواهیم برد. (1)

ص: 643


1- تفسیر نمونه، ج 4، ص417 و 418 - ح 21، ص497 تا 499 - ج24، ص109

53. ابن عباس به نقل از حضرت علی (علیه السلام) گوید: « تفسیر قرآن چگونه است: 1. تفسیری که علماء می دانند. 2. تفسیری که عرب می داند، 3. تفسیری که همه باید بدانند (احکام حلال و حرام)، 4. تفسیری که کسی جزخداوند نمی داند».(1)

54. از میان اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) کسانی که در تفسیر قرآن سخن گفته اند، چهار نفر معروفند: حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) - ابن عباس - ابن مسعود - ابی بن کعب. و به تصديق عامه و خاصه، حضرت علی (علیه السلام) در علم تفسیر از دیگران فائق تر، برتر و بالاتر است. ابن عباس می گوید: على علم را از پیغمبر آموخت و پیغمبر از خداوند. پس علم پیغمبر علم خداست و علم علی، علم پیغمبر است و علم من از علم على است و همه علم من و علم اصحاب پیغمبر در برابر علم علی قطره ای است در برابر دریا. (2)

55. از حضرت حسین ابن علی (علیه السلام) نقل شده که: «کتاب خدای عزوجل (قرآن) بر چهار شیءاست: 1. بر عبارت، 2. بر اشارت، 3. بر لطائف و 4. بر حقایق، پس عبارت برای عوام است و اشارت برای خواص است و لطائف برای اولیاء است و حقایق برای انبیاء»(3)

56. امام صادق(علیه السلام) در روایتی حضرت صدیقه طاهره(علیها السلام) را لیله القدر خوانده است و لیله القدر را به آن حضرت چنین تفسیر فرموده است: «لیله فاطمه(علیها السلام) است و قدر، «الله» است پس کسی که به حق معرفت فاطمه نائل شود، لیله القدر را ادراک کرده است و فاطمه، فاطمه نامیده شده زیرا خلق از معرفت او بریده و جدا هستند. در این حدیث شریف، حضرت زهرا(علیها السلام) لیله القدر معرفی شده و چرا آن حضرت لیله القدر نباشد، حال آن که یازده قرآن ناطق در این لیله مبارکه نازل شده است.(4)

57 جلال الدین سیوطی در مورد نزول قرآن از ابن عباس چنین نقل کرده است: انزل القرآن ليله القدر جمله واحده الى السماء الدنيا و وضع في بيت العزه ثم انزل نجوماً على النبي (صلی الله علیه و آله) في عشرين سنه.

طبق روایات اهل سنت قرآن یک جا از عرش بر آسمان اول (پائین ترین آسمانها) نازل گردید آن گاه در جایگاهی به نام «بيت العزه» به ودیعت نهاده شده، ولی در روایات شیعه آمده است که قرآن از عرش بر

ص: 644


1- تفسير ادبی و عرفانی قرآن مجید، خواجه عبدالله انصاری، ص 6 دیباچه
2- تفسير ادبی و عرفانی قرآن مجید، ص شش دیباچه
3- سفینه البحار، ج 4، ص 54
4- انسان و قرآن، ص 112

آسمان چهارم فرود آمد و در «بیت معمور» نهاده شد. شیخ صدوق آن را جزء عقاید امامیه دانسته است (نزول القرآن في شهر رمضان في ليله القدر جمله واحده الى البيت المعمور في السماء الرابعه ثم نزل من البيت المعمور في مده عشرين سنه و أنّ الله أَعطى نبيّه العلم جملهَ)یعنی قرآن با این الفاظ و عبارات در آن شب بر پیغمبر ناز نشده است، بلکه صرفأعلم به آن را به او عطا کردند و پیامبر اجمالا بر محتوای قرآن آگاهی یافت.

فیض کاشانی بیت معمور را قلب پیغمبر دانسته است، زیرا قلب آن بزرگوار خانه معمور است که در آسمان چهارم جهان ماده قرار دارد. پیامبر، مراتب جماد و نبات و حیوان را پشت سر گذارد و به اوج مرتبه چهارم یعنی جهان انسانیت نائل گشت و آنگاه قرآن در مدت بیست سال از قلب پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به لسان شریفش، هرگاه که جبرئیل مقداری از آن نازل می کرد، جریان می یافت.

ابوعبدالله زنجانی می گوید: روح قرآن که اهداف عالی قرآن است و جنبه های کلی دارد، در آن شب بر قلب پاک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تجلی یافت، سپس در طول سال ها بر زبان مبارکش ظاهر شد.

علامه طباطبایی می گوید: قرآن دارای دو وجود است: وجود ظاهری در قالب الفاظ و عبارات و وجود باطنی در جایگاه اصلی خود، لذا قرآن در شب قدر با وجود باطنی و اصلی خود، که دارای حقیقت واحدی است، یک جا بر قلب پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرود آمد، سپس تدریج با وجود تفصیلی و ظاهری خود در فاصله های زمانی و در مناسبت های مختلف و پیشامدهای گوناگون در مدت نبوت نازل گردید. (1)

58. خدای سبحان می فرماید: «احاطه به حقیقت وباطن قرآن مقدورغيرمطهرون نخواهد بود» (2)همچنین می فرماید: «رسول اکرم و علی بن ابی طالب و اهل بیت عصمت و طهارت (علیها السلام) را خدا از هر گونه آلودگی منزه و پاک کرده و ایشان که مطهر اند می توانند با روح و جان قرآن در ارتباط باشند»(3) ، این بزرگان تجلی ذات اقدس اله را در قرآن می بینند در حالی که دیگران از شهود چنین جلوهای بی بهره اند. چنان که امیرالمومنین (علیه السلام) می فرماید:« ذات اقدس اله در کتابش برای مردم تجلی کرده بدون آن که بتواند او را بینند»

ص: 645


1- تاریخ قرآن، ص 40 تا 42
2- واقعه /79
3- احزاب /33

ونیز امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «لقد تجلى الله لخلقه في كلامه و لكنهم لايبصرون» که این بیان نورانی تعبیر دیگری است از مضمون سخن علی(علیه السلام). آری قرآن کریم تجلی ذات اله است به همین دلیل است که کوه توان دریافت و تحمل آن را ندارد و جز انسان، این امانت الهی را کسی نمی تواند حمل کند. (1)

59. خداوند خود، قرآن را فرو فرستاده و تحت مراقبت و حفاظت قرار داده است پس دست تحریف و تغییر به آن راه نیافته و نخواهد یافت، قرآن ذکر است یعنی یادآور خدا و عدل و حق، یاد آور معاد، روز حساب و جزاء و یاد آور تمام خوبی ها و فضیلت ها است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ »(2)

60. قرآن در تمام حیرت ها و سرگردانی ها و در سر تمام دو راهیها و در برابر تمام زشتیها و گناهان و در رفع جهالت و نادانی و تشخیص خوبی ها و بدی ها تنها پناهگاه انسان و راه گشای او است.(3)

61. قرآن از سوی حق به صدق و راستی به وسیله پیامبر صادق و راستین فرود آمده است و همه را به صداقت و راستی دعوت کند و به صدق و راستیبا ما سخن می گوید و چیزی جز صدق و حقیقت در آن وجود ندارد، قرآن از سوی خدای عادل فرود آمده است و همه را به داد و عدل دعوت می کند و معیارهای قسط و عدل را برای انسان نشان می دهد و به عدالت و توازن سخن می گوید.(4)

62. قرآن از استحکام و اعتبار خاصی برخوردار است، قرآن معجزه و فوق عملکردها و امور بشری است و بشر از آوردن مثل آن عاجز و ناتوان است(5) و دلیل صحت، استحکام، اعتبار، وحی بودن و معجزه بودن قرآن، خود قرآن است. که در عرضه و تطبیق فصيحترین و شیواترین گفته های خطیبان و سخنرانان و شیرین ترین و ادیبانه ترین قطعات شاعران و ادیبان عرب را با قرآن، فوق العادگی و برتری آن به وضوح و روشنی احساس و نمایان می گردد، بنابراین مسلمانان باید با داشتن چنین کتاب ارزنده، فصیح، شیرین، شیوا و پر محتوا و با عظمت که بشر از ارائه همانند آن عاجز است، افتخار کنند و برخود بیالند و به آن ارج و ارزش قائل شوند و حداکثر استفاده و بهره برداری را از آن بنمایند.(6)

ص: 646


1- احزاب/72 و قرآن در قرآن، جوادی آملی، ص 376 و 377 و 25 و 26
2- حجر/9
3- کهف /27
4- فرهنگ قرآن، هاشم زاده هریسی، ص 169
5- اسراء/88 و هود/13 و بقره/23
6- فرهنگ قرآن، ص 172

63. روح و دل انسان مانند جسم او گاهی به امراض و بیماریهای سختی مبتلا می گردد، اگر به سرعت درمان نشود، انسان را به سقوط و هلاکت و بدبختی می نشاند. همان طور که امراض جسمی دارو و درمان دارد، بیماری های روحی نیز درمان دارد و مهمترین و شفابخش ترین آنها قرآن است. (1) که دل انسان را از گناهان، زشتی ها، معاصی و رذائل شفا می بخشد و از آفات و عيوب معنوی می رهاند. با ایمان، هدایت و اعمال نیک و با جهاد، ایثار و فضایل به صلاح و کمالش می رساند.

64. قرآن برای مؤمنان، مفيد، سازنده، اصلاحگر، درمان بخش، پند و اندرز، وسیله هدایت و عامل سعادت است ولی برای کافران و تبه کاران عامل نکبت، شقاوت و بدبختی است(2)، زیرا آنان در اثر عناد و الجاجت از راهنمایی ها و هدایت های قرآن استفاده نمی کنند و به فریادهای آن گوش فرا نمی دهند، احکام و حدود آن را زیر پا می نهند و به گناه و زشتی دست می زنند و در نتیجه به خشم، غضب و عذاب الهی دچار می شوند.(3)

65. امام خمینی (ره) در مورد مهجوریت قرآن چنین می فرماید: « در کریمه شریفه می فرماید: ( وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا)(4) مهجور گذاردن قرآن مراتب بسیار و منازل بی شمار دارد که به عهده آن شاید ما متصف باشیم.

آیا اگر ما این صحیفه الهیه را مثلا جلدی پاکیزه و قیمتی نمودیم و دروقت قرائت یا استخاره بوسیدیم و به دیده نهادیم آن را مهجور نگذاشتیم؟

آیا اگر غالب عمر خود را صرف در تجوید و جهات لُغَوّيه و بیانیّه و بديعيّه آن کردیم این کتاب شریف را از مهجوریت بیرون آوردیم؟

آیا اگر قرائت های مختلف و امثال آن را فرا گرفتیم از نگی هجران از قرآن خلاصی پیدا کردیم؟ آیا اگر وجوه اعجاز قرآن و فنون محسنات آن را تعلم کردیم از شکایت رسول خدا مستخلص شدیم؟ هیهات که هیچ یک از این امور مورد نظر قرآن و منزل عظیم الشأن آن نیست، قرآن کتاب الهی است و در آن

ص: 647


1- يونس /57
2- اسرا/82 و فصلت /44
3- فرهنگ قرآن، ص314
4- فرقان /30

شئون الهی است، قرآن حبل متصل ما بين خالق و مخلوق است و به وسیله تعلیمات آن باید رابطه معنویه و ارتباط غیبی بین بندگان خدا و مربی آنها پیدا شود، از قرآن باید علم الهه و معارف لَدُنیّه حاصل شود.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به حسب روایت کافی شریف فرمود: ««: اِنَّما العِلمُ ثَلاثهُ آيَهُ مُحكَمَهٌ و فَريضهٌ عادِلَهٌ و سُنَّهٌ قائمهٌ». « قرآن شریف حامل این علوم است اگر ما از قرآن این علوم را فرا گرفتیم، آن را مهجور نگذاشتیم، اگر دعوتهای قرآن را پذیرفتیم و از قصه های انبیاء (علیه السلام) که مشحون از مواعظ و معارف و حکم است تعلیمات گرفتیم، اگر ما از مواعظ خدای تعالی و مواعظ انبیاء و حکماء که در قرآن مذکور است موعظت گرفتیم قرآن را مهجور نگذاشتیم و الأغور در صورت ظاهر قرآن نیز اِخلاد الى الارض است و از وساوس شیطان است که باید به خداوند از آن پناه برد». (1)

66. مجموعه آیاتی را که در قرآن در مورد حيات پس از مرگ بحث می کنند می توان بر اساس موضوعات زیر طبقه بندی کرد (2):

1. اثر بی اعتقادی به معاد، 71 آیه

2. انکار معاد، 83 آیه

3. تمرد از فرمان خدا، 40 آیه

4. ایمان به معاد، 43 آیه

5. وقوع معاد، 24 آیه

6. حساب و جزای عمل، 420 آیه

7. تجسم عمل، 94 آیه

8. معاد جسمانی ، 35 آیه

9. احباط و تكفير، 34 آیه

10. حکمت خدا در قیامت،14 آیه

11. معرفی و علائم معاد، 41 آیه

12.اثبات معاد، 28 آیه

13. موت و اجل، 41 آیه

14. عالم برزخ ،13 آیه

15. نفخ صور در آستانه قيامت، 86 آیه

16.نحوه بعثت وحشر، 76 آیه

17. مشخصات قیامت ، 138 آیه

18. تحقق وعده خدا در قیامت40 آیه

19. مالكيت خدا در قیامت،31 آیه

20. کشف حقایق در قیامت ، 21 آیه

21. قطع روابط در قیامت ، 43 آیه

22. میزان و سنجش اعمال ، 12 آیه

23. عدل خدا در قیامت،60 آیه

24. رحمت خدا در قیامت،65 آیه

25. غضب خدا در قیامت ، 23 آیه

26. انسان در قیامت،124 آیه

27. گواهان روز حشر، 11 آیه

28. شفاعت در قیامت،13 آیه

29. گناهان نابخشودنی ، 17 آیه

30. وصف بهشت، 93 آیه

31. اصحاب الجنه، 204 آیه

32. وصف جهنم ، 65 آیه

33. اصحاب النار، 295 آیه

34. حشر جنّیان (جن)، 6 آیه

ص: 648


1- قرآن باب معرفت الله، مجموعه بیانات و نوشته های امام خمینی (ره) درباره قرآن، ص 84 و 85
2- قیامت در قرآن، احمد رهبر، مقدمه

67. احکام و قضایایی که هنگام خلقت انسان از طرف خداوند صادر گردید بنا به نظر صاحب الميزان 10 چیز مهم است که عبارتند از:

1و2. ابلیس از رحمت خدا خارج شد: «فاخرج منها فانك رجیم و ان عليك الله الى يوم الدين»(1)

3. انتظار ابلیس تا روز معين : «قانك من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم»(2)

4 و 5 و 6. نحوه برخورد انسان ها با ابليس:«ان عبادي ليس لك عليهم سلطان الاّ من اتبعك من الغاوين و ان جهنّم لموعدهم اجمعين» (3) یعنی هیچ سلطه ای بر بندگان من نداری مگر بر کسانی که از تو تبعیت کنند و گمراه شوند، که همانا وعدگاه آنها همگی جهنم است.

7 و 8 – دستور به آدم و کسی که با او بود: «اهبطوا بعضكم لبعض عدو و لكم في الأرض مستقر و متاع الى حين».(4)

9 و 10. دستور به آدم و کسی که با او بود:« اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» (5)

68. حفص بن غياث گوید از امام صادق(علیه السلام) در مورد تفسير قول خدای عزّوجل:«شَهرُ رَمضان الذِي اُنزلَ فيهِ القرآن» پرسیدیم، امام صادق (علیه السلام) فرمود: «قرآن یک جا در ماه رمضان به بیت المعمور نازل شد و سپس در مدت بیست سال قسمت، قسمت نازل شد، سپس فرمود: پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرموده: صحف ابراهیم در اول شب ماه رمضان نازل شده و تورات شب ششم ماه رمضان و انجیل شب سیزدهم ماه رمضان نازل شده و زبور در شب هجدهم ماه رمضان و قرآن در شب بیست و سوم ماه رمضان نازل شده است.(6)

69. اما صادق(علیه السلام) فرموده است:«خوش ندارم که قرآن جز با مرگب سیاه نوشته شود که اول بار نوشته شده است» طبق این حدیث امام صادق (علیه السلام) فرموده است که خوش ندارد که قرآن با آب طلا نوشته شود

ص: 649


1- حجر /34 و 35
2- حجر /38
3- حجر /43
4- بقره/36
5- بقره/39 - انسان پیش از تاریخ، احمد رهبر، ص 132
6- اصول کافی، کتاب فضل قرآن، باب نوادر، حدیث6

بلکه همانند بار اول، خوش دارم که قرآن با مرکب سیاه نوشته شود.(1)

70. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «قرآن نام همه کتاب خداست و فرقان همان بخشی است که محکم است و دستورات واجب در آن بیان شده است».(2)

71. متن قرآن همین است که در دست مسلمین است و همین است که بر پیغمبر اسلام نازل شده است و پیغمبر اسلام آن را با همین صورت موجود به امت خود تسلیم کرد و علم به حقایق و اجراء صحيح و نگهبانی آن را به خاندانش سپرده است و این سفارش مسلم و قطعی خود را صادر کرده است که: «انی تاركٌ فيكم الثقلین، کتاب الله و عترتی راستی که من دو وزنه بزرگ اسلام را به جای خود می گذارم، کتاب خدا و عترت و خاندانم را». .

اولاً از نظر تعقل و اعتبار صحیح باید گفت که اگر دست تحریف و تغییر به این کتاب مقدس راه یافته بود بر اثر بروز اختلافات جدّی و ریشه دار میان طوائف مسلمین از نظر سیاسی و علمی و اعتقادی به کلی شیرازه اسلام از هم پاشیده بود و قرآن از میان رفته بود، به علاوه توجه مسلمانان از زمان وفات پیغمبر به حفظ و تدوین قرآن در صورتی که هنوز صدها نفر بودند که قرآن را سراسر از پیغمبر آموخته و در خاطر داشتند راه هر گونه تغییر و تحریفی را بسته است.

ثانياً دلالت خود قرآن بر مصونیت آن از دستبرد و تحریف: «راستی که آن کتابی است عزیز و مصون از تعرض - باطل از پیش و پس در آن راه ندارد، نازل شده است از طرف خدای حکیم و حمید»(3)، «راستی که ما خود هستیم که قرآن را فرود فرستادیم و راستی که ما خودمان آن را حافظ و نگهداریم».(4)

72. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «هر که قرآن را شعار و میزان خود سازد، خدا او را سعادتمند گرداند و هر که قرآن را پیشوای خود گرداند و به آن اقتدا کند و آخرین پناهگاه خود نماید خدا او را به سوی بهشت پرنعمت و خوشی دلنشین و پایدار پناه می دهد).

ص: 650


1- همان، حدیث8
2- همان، حدیث11
3- فصلت/ 41 و 42
4- حجر /9

73. وحی در اصل به معنی اشاره سریعاست و به اعتبار سرعت گفته اند «اَمروَحیٌ: یعنی کار سریع» (1). وحی در قرآن به معانی گوناگونی آمده است از جمله:

1. . الهام فطری به انسان: مانند الهام خداوند به مادر موسی.

2. الهام غریزی به حیوان: از قبيل الهام خداوند به زنبور در ساختن لانه خود

3. اشاره سریع و مرموز: چنان که خداوند در مورد زکریای پیامبر می فرماید.

4. القاء امری به فرشتگان

5. سخن گفتن خداوند با انبياء.(2)

74. اقسام وحی: وحی به صورت های گوناگون بر پیامبران نازل می شد، که در آیهی زیر به همه اقسام آن اشاره شده است:«وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ ».(3)

الف) الاّوحياً:در این قسم از وحی، هیچ گونه واسطه ای در میان نیست و خداوند با پیامبر خود بدون هیچ واسطه و حجابی سخن می گوید،یعنی بعضی از انبیاء در حالات خاصی، کلام خدا را بدون واسطه می شنیدند. علامه طباطبایی در ذیل آیه فوق این نوع وحی را مربوط به سخن گفتن خداوند با پیامبر دانسته است که حتی جبرئیل نیز واسطه ای میان پیامبر و خدا نبوده است. برخی از مفسران نیز گفته اند: دو آیه257 و 151 سوره بقره را پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در شب معراج بلا واسطه دریافت کرده است.

ب) «أو مِن وراء حجاب»:گرچه در این قسم از وحی واسطه ی خود را داشته، ولی واسطه خود وحینمی کند، بلکه وحی از ماورای آن نازل می شود. این قسم از وحی به دو نوع قابل تقسیم است.

1. گاهی پیامبر حقایقی را در عالم رؤیا متوجه می شد. مانند حضرت ابراهیم (علیه السلام) که به این طریق فرمان یافت فرزندش اسماعیل را ذبح کند.(4)

ص: 651


1- قاموس قرآن، ج 7، ص 189
2- دانستنیهای قرآن، ص 12
3- شوری /51
4- صافات/102

2. گاهی وحی از طریق امواج صوتی القا می شد، یعنی خدا با ایجاد صدا با پیامبر خود سخن می گفت. مانند سخن گفتن درخت با حضرت موسی(علیه السلام) که درخت واسطه بود و خداوند از پس پرده با او سخن گفت.(1)«وَرُسُلًا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلًا لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا »

ج) «او يرسل رسولاً»:در این قسم از وحی، پیک وحی فرامین الهی را بر قلب پیامبر نازل می کرد یعنی گاهی فرشته وحی به صورت خاصی تمثل پیدا می کرده و پیامبر نیز با تمام وجود خود وحی را تلقی می کرد:(2) «قُلْ مَن كَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ ».(3)

75. قرآن کریم در مورد ریشه و انگیزهی مخالفت با انبیاء، عواملی را ذکر کرده است، مهمترین عامل هوای نفس است که اساس و مبنای سایر انگیزه ها به شمار می رود.

الف) هوای نفس: «كُلَّمَا جَاءهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُواْ وَفَرِيقًا يَقْتُلُونَ »: «هر گاه پیامبری تعلیماتی برای آنها آورد که دلخواهشان نبود گروهی را دروغگو شمردند و گروهی را می کشند» (4)

ب) خود بزرگ بینی:«إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ»: «به راستی آنان که دربارهی آیات خدا بی آن که حجتی برایشان آمده باشد به مجادله بر می خیزند در دلهایشان جز تکبر و نخوت نیست» (5)

ج) جهل و نادانی: «وَقَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ لَوْلاَ يُكَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ» :« و نادان ها گفتند چرا خدا با ما بی واسطه سخن نمی گویدیا معجزه ای سوی ما نمی آید؟»(6)

د) دانش مادی :«فَلَمَّا جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ »:«و چون پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان آوردند به دانشی که نزدشان بود بالیدند»(7)

«قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي »:«من اینها را از روی علمی که نزد من است يافتهام» (8)

ص: 652


1- نساء/164
2- بقره /97
3- هزار و یک نکته از قرآن کریم، اکبر دهقان، ص 83 و 84
4- مائده /70
5- غافر /56
6- بقره /118
7- غافر /83
8- قصص/ 78

ه) به خطر افتادن منافع مادی: «قَالُواْ يَا شُعَيْبُ أَصَلاَتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء»: «گفتند ای شعيب آیا نمازت به تو فرمان می دهد که ما آنچه را پدرانمان می پرستیدند رها کنیم یا در اموال خود هر طور که بخواهیم عمل نکنیم» (1)

و) در پوشش بودن دل های آنان : «وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَل لَّعَنَهُمُ اللَّه بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا مَّا يُؤْمِنُونَ »:« و گفتند دل های ما درنیام است، بلکه خدا به سبب کفرشان لعن و طردشان کرده پس خیلی کم ایمان می آورند».(2)

76. نام پیامبر در ردیف نام خداوند: خداوند، نام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را در موارد فراوانی در کنار اسم خود در قرآن کریم ذکر کرده است(3)، از جمله:

1. عزت، «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ »: وحال آن که عزت ازآن خدا و ازآن رسول اوست.(4)

2. اطاعت، «أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ » : خدا و پیامبر او را اطاعت کنید.(5)

3. معصیت، «وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ »: وهر که خدا ورسول اورا نافرمانی کند.(6)

4. اذیت، «إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ »: بیگمان کسانی که خدا و پیامبر او را آزار می دهند. (7)

5 اجابت، «اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ» : ندای خدا و پیامبر را اجابت کنید. (8)

6. نصرت، «وَيَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ » : و خدا و رسولش را یاری کنند. (9)

7. نصیحت، «إِذَا نَصَحُواْ لِلّهِ وَرَسُولِهِ»: برای خدا و پیامبرش مخلصانه خیرخواهی کنند.(10)

8. حرب، «فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ » : پس به جنگی از جانب خدا و رسولش آگاه باشید. (11)

ص: 653


1- هود /87
2- بقره/88 - هزار و یک نکته از قرآن کریم، ص89
3- هزار و یک نکته از قرآن کریم، ص 136
4- منافقون/8
5- نساء/59
6- احزاب /36
7- احزاب/57
8- انفال/24
9- حشر /8
10- توبه/91
11- بقره/279

9. ایمان، «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ »: پس به خدا و رسول او ایمان بیاورید. (1)

10. اعراض، «وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ» : هرکه ولایت خدا و رسول او را بپذیرد.(2)

77. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: امام در قرآن کریم دو گونه است. گاهی خداوند می فرماید: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا »(3) یعنی به امر خدا مردم را هدایت می کنند نه به امر مردم، امر خدا را بر امر خودشان مقدم می شمرند و حکم او را برتر از حکم خود قرار می دهند. در بخش دیگری می فرماید: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ » (4) ما آنها را پیشوایانی قرار دادیم که دعوت به دوزخ می کنند، فرمان خودرا بر فرمان پروردگار مقدم می شمرند و حکم خویش را قبل از حکم او قرار می دهند و مطابق هوس های خود و بر ضد كتاب الله عمل می کنند.(5)

78. اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) کشتی نجات، «وَقَالَ ارْكَبُواْ فِيهَا بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ »(6) ، حضرت نوح(علیه السلام) به مسافران کشتی گفت: بر آن سوار شوید که حرکت و توقفش با نام خداست، بی تردید پروردگارمن آمرزنده و مهربان است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ان اهل بیت یک مثل سفينة نوح من ركبهانجی و من تخلف عنها هلك» : اهل بیت من چون کشتی نوح هستند، هر کس بر آن سوار شد نجات یافت و هر که از آن دوری گزید، هلاک شد. اگر این حدیث متواتر را در کنار حدیث متواتر دیگری بگذاریم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: مسلمانان هفتاد و سه فرقه می شوند و تنها یک فرقه آنها اهل نجات است» روشن می شود که خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) مصداق فرقه ناجیه را اهل بیت خودش معرفی کرده و فرمود: «من ركبها نجی»(7)

79. ابوحنیفه از امام صادق (علیه السلام) درباره تفسیر آیه «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ » (8) سوال کرد، امام (علیه السلام) سوال را به او برگرداند و فرمود: نعیم به عقیده تو چیست؟ ابو حنیفه گفت: غذا و طعام و آب خنک. امام فرمود: اگر

ص: 654


1- تغابن/8
2- مائده /56
3- مائده /56
4- قصص/41
5- هزار و یک نکته از قرآن کریم، ص 154
6- هود/41
7- هزار و یک نکته از قرآن کریم، ص 169
8- تكاثر /8

خدا بخواهد تو را روز قیامت در پیشگاهش نگه دارد تا از هر لقمه ای که خوردهای و هر جرعه ای که نوشیده ای از تو سوال کند باید بسیار در آنجا بایستی. عرض کرد: پس مراد از نعیم چیست؟ فرمود: «ما اهل بیت هستیم که خداوند به وجود ما به بندگانش نعمت داده و برادر خود ساخته بعد از آن که دشمن یکدیگر بودند و به وسیله ما آنها را به اسلام هدایت کرده است»، امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «خداوند بزرگتر و کریمتر از آن است که به بندگانش نعمت دهد و سپس از آنها بازخواست کند. خداوند نعمت ولایت محمد و آل محمد را از آنها سؤال می کند».(1)

80 حضرت فاطمه (علیه السلام) در قرآن: در قرآن کریم آیات فراوانی وجود دارد که به حضرت زهرا(علیها السلام) تأویل و تطبیق شده است(2) از جمله:

1. «اصطفاک» درآیه «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِينَ ».(3)

2. «نساء نا» در آیه «فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ».(4)

3. «ذي القربی» در آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى ».(5)

4. «ذکر کثیر» در آیه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا.»(6)

5 «کوثر» در آیه «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ ». (7)

6 «صالحین» در آیه «... الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا»(8)

7. «شجره طیبه» در آیه « أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء ».(9)

ص: 655


1- همان، ص 175
2- همان، ص 185 و 186
3- آل عمران /42
4- آل عمران /61
5- اسراء /26
6- احزاب/41
7- كوثر/1
8- نساء /69
9- ابراهيم /24

8 .«اهل بیت» در آیه «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا »(1) .

9. «بحرین» در آیه شریفه «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ »(2)

10. «يطعمون» در آیه «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا».(3)

11. «یؤثرون» در آیه «وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ».(4)

81. مراحل إنباء و تعلیم انبیاء که توسط مقام نبوت و وحی الهی از زبان امام خمینی (ره): «و هیچ پیامبری ما نفرستادیم مگر آن که با قوم خودش همزبان بوده است».(5)

پس برای آگاهاندن و آموزش مراتبی است که همگی در حقیقت آگاهی و آموزش با هم شریکند:

1. یک مرتبه از آنها برای کسانی است که در زندان طبیعت زندانی و در گورستان تاریک عالم گورند.

2. یک مرتبه از آنها مخصوص اهل راز و روحانیون و فرشتگان مقرب است. در روایت است که فرمود: ما تسبيح کردیم و فرشتگان به تسبيح ما تسبیح گفتند و ما لااله الاالله گفتیم و فرشتگان به تهليل ما لااله الاالله گفتند.

3. ومرتبه دیگر آگاهاندن و آموختن، آن است که در حقیقت اطلاقی از حضرت اسم اعظم و رب انسان کامل واقع شد.

4. و مرتبه دیگر آنها آن است که برای اعیان ثابت از حضرت عین ثابت محمدی رخ داد.

5. و مرتبه بالاتر آنها آن بود که حضرت اسماء در مقام واحدیت و نشأه علمی جمعی از حضرت اسم الله اعظم در مقام ظهورش به وقوع پیوست.

6. و در بالاتر از این مقام آگاهی و تعلیم، ظهوری ندارد بلکه همه بطون و کمون است. (6)

82 حضرت امام (ره) می فرماید: « به طور کلی معنی تفسیر کتاب آن است که شرح مقاصد آن کتاب را بنماید و نظر مهم به آن، بیان منظور صاحب باشد. این کتاب شریف که به شهادت خدای تعالی کتاب

ص: 656


1- احزاب /33
2- الرحمن /19
3- دهر/8
4- حشر /9
5- ابراهيم /4
6- ترجمه مصباح الهدایه، ترجمه سید احمدفهری زنجانی، ص78

هدایت و تعلیم است و نور طریق سلوک انسانیّت است، باید مفسّر در هر قصه از قصص آن، بلکه هر آیه از آیات آن، جهت اهتدا، به عالم غیب و حیث راه نمایی به طریق سعادت و سلوك طريق معرفت و انسانیت را به متعلِّم بفهماند. مفسر وقتی مقصد از نزول را بمافهماند میسر است، نه سبب نزول آن طور که در تفاسیر وارد است». (1)

83. هدایت قرآن مجید بر اصول مسلّم عقلی و فطرت سلیم انسانی مبتنی است، بدین جهت ما را به تفکر و تدبر و اندیشیدن و نظر (نگاه جستجوگر عمیق در پدیده ها و آفریده ها) و عبرت (عبور از ظاهر حوادث و پند پذیری از آنها فرا می خواند. از دیگر سو تمام موجودات جهان و حتی خود انسان را «آیات» می نامد، یعنی نشانه های راهنما، که باید زمینه تفکر و تأمل قرار گیرد. بدین ترتیب در بینش قرآنی همه آفریده ها و پدیده ها و رویدادها علائمی است در گذرگاه دنیا، که به سبب احتياج و وابستگی به غیر و تغییر و محدودیت ذاتی که دارند، دلیل و راهبر هر متفکر و خردمندی است به عظمت و حکمت و قدرت و غنا و وحدانیت آفریدگار و احساس څردی در پیشگاهش و ستایش و نماز بردن به حضرتش .

این روش مطالعه و جهان بینی است که قرآن کریم را کتاب فطرت و عقل و علم و برهان گردانیده، که با مقدمات تجربی و استدلال منطقی آدمیزاد را با واقعیات هستی آشنا می گرداند و سپس با واداشتن به «عمل صالح» و عبادت عارفانه او را به کمال نهاییش می رساند: خلیفه الله در زمین. (2)

84 زمینه هدایت قرآن و تعلیمات انبیاء «انسان سازی» است و رساندن آدمیزاد به کمال مطلوب که با ارائه هدف های والای خردپذیر و گشودن افق وسيع آخرت در برابرش و برانگیختن خردهای خفته و احياء دلهای مرده و توجه دادن بشر به فضایل اخلاقی و ارزش های واقعی و ترغيب به کارهای شایسته و خدمات اجتماعی انجام می گیرد و واضح است که این حقایق جاودانه است و همواره ارزشمند. قرآن کریم با سبکی هنرمندانه و بدیع چنین حقایقی را که از جهت نظری و عملی پذیرفتنی و به کار بستنی است بیان می کند، و برنامه ای که به زمان و مکان یا نژاد و قوم خاصی منحصر نیست ارائه می دهد. مردی از حضرت صادق (علیه السلام) پرسید: چه سری است که هر چند زمان بر قرآن می گذرد و هرچه بیشتر

ص: 657


1- تفسیر سوره حمد، امام خمینی (ره)، ص 15 و 16 مقدمه
2- لطایفی ازقرآن کریم، برگزیده ازکشف الاسرار وعُدَّه الابرار،به کوشش محمدمهدی رکنی، ص14

خوانده می شود، بر طراوت و تازگیش افزوده می گردد؟

امام (علیه السلام) فرمود: برای این که خدای تعالی قرآن را برای زمانی خاص و نه زمان دیگر، و برای مردمی مخصوص و نه غیر آنها قرار نداد بلکه برای همه زمانها و تمام انسانها نازل گشته ، بدین جهت در هر زمانی تازه و نزد هر قومی تا روز قیامت پر طراوت [ارزنده و آموزنده] است.(1)

85. در اصالت قرآن عظیم و انتساب آن به آورنده اش، پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)، هیچ جای تردید نیست و این قولی است که جملگی بر آنند. اسلام شناس محقق مرتضی مطهری در این باره می نویسد: «مسائلی از این قبیل که فلان سوره مشکوک است، فلان آیه در فلان نسخه هست و در فلان نسخه نیست و ... در مورد قرآن اساس مطرح نیست. قرآن بر نسخه و نسخه شناسی پیشی گرفت. جای کوچکترین تردیدی نیست که آورنده ی این همه آیات موجود حضرت محمدبن عبدالله (صلی الله علیه و آله) است، که آنها را به عنوان معجزه و کلام الهی آورد و آحدی نمی تواند ادعا کند و یا احتمال بدهد که نسخه دیگری از قرآن وجود داشته و یا دارد» (2)

علت این اصالت و آنچه سبب حفظ قرآن از دگرگونی شده، کوششی است مشتاقانه و ناشی از ایمان که صحابه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در آموختن و به خاطر سپردن و مکرر خواندن و حتی نوشتن و ثبت آن آیات می کردند. این جدیت و دقت، انگیزه هایی چند داشت که مهمترین آنها بدین قرار است:

نخستین انگیزه حفظ و ضبط کلام الله در خود آن بود، یعنی جاذبه معنوی و کشش خاص آن که بر جان و دل شنونده اثری ژرف و کاری بر جا می گذاشت و او را می ربود.

دومین دیگر در ایمانی بود که اصحاب و یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله) به وی پیدا کرده بودند و بیشترین علت اینایمان نیز آیات بیّنات قرآن مجید بود، بخصوص که از دل پاک رسول معظم بر زبان صدق حضرتش جاری و تلاوت می شد و بی درنگی بر دلهای پذیرا می نشست.

سومین دیگر در بساطت ذهن و تعلیم ندیدن اعراب بود که در نتیجه ظرف مغزشان تھی و پذیرای آموزشهای فطری بود که قرآن کریم به بهترین وجه آن را در بر داشت. چهارمین علت شیفتگی عرب به

ص: 658


1- همان، ص 15
2- آشنایی با قرآن، شهید مطهری، ج 1، ص 12

سخن بليغ و زیبا بود و قرآن هم که از جهت فصاحت و بلاغت در حد کمال قرار داشت آن فطرت سالم دست ناخورده و زیباپسند را مجذوب و شیفته خود می کرد.

پنجمین سبب صیانت قرآن را در اهتمام و نظارت مستقیم رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بر تعليم قرائت و کتابت آن باید جست. (1)

86. خدای تعالی کتاب خود را در محفظه الهی خود قرار داد و از دستبرد هوسهای هوسرانان و دشمنان آن حفظش فرمود، به طوری که هر بار که شیطانی از شیطان های اعداء خواست ضربه ای بر آن وارد آورد با شهاب مبین خود او را دفع کرد.

تا قیام قیامت هیچ خلط و دسیسه ای نیست مگر آن که قرآن آن را دفع می کند و خسران دسیسه گر برملا و از حال و وضع او برای همه پرده برداری می کند و حتی نام رسوای او و رسوائیش را برای نسل های بعد نیز ضبط می کند.

کوتاه سخن آن که نه تنها باطل در قرآن راه نمییابد، بلکه به وسیله قرآن باطل هایی که ممکن است اجانب در بین مسلمانان نشر دهند دفع می شود، پس قرآن خودش از ساحت حق دفاع نموده و بطلان دسیسه ها را روشن می کند و شبهه آن را از دل های زنده می برد همچنان که از اعیانو عالم خارج از بین می برد. (2)

87. «ای مردم، برای شما موعظه ای از طرف پروردگار و شفایی برای بیماری های باطنی و هدایت و رحمتی برای مؤمنان آمده است». (3)

ما از قرآن چیزی را فرو می فرستیم که برای مؤمنان شفاء و رحمت است و ستمگران را جز زیان نیفزاید»(4)

اگر چهار صفتی که در آیات فوق برای قرآن آمده یعنی موعظه، شفای دردهای درونی، هدایت و

ص: 659


1- لطایفی از قرآن کریم، ص 16 و 17
2- ترجمه تفسیر المیزان، ج 2، ص 37 و 38
3- يونس /57
4- اسراء /72

رحمت، مورد ملاحظه قرار گیرد و با یکدیگر مقایسه گردد و آنگاه همه این صفات با خود قرآن سنجیده شود، آیه به صورت بیان جامعی در می آید که تمامی آثار پاکیزه و زیبای قرآن را در بردارد. قرآن در روحیه مردم مؤمن چنان عمل می کند که دلها بارور می شود و نقش پاکی در آن ترسیم می شود، قرآن از ابتدا که به گوش مردم می خورد این نقش و اثر را دارد تا آخرین مرحله ای که در جان و دلشان جایگزین و مستقر می گردد.

اولین مرحله ای که قرآن به داد مردم می رسد وقتی است که ایشان در دریای غفلت غوطه ورند و موج حیرت و سرگشتگی فراگیرشان شده و باطنشان را با تاریکی های شک و ریب، تاریک کرده و دل هایشان را با بیماریهای ناشی از رذایل اخلاقی و صفات و حالات پست و ناپاک مریض کرده است. قرآن، آنان را موعظه نیکو کرده، از خواب غفلت بیدار نموده و از نیت بد و کار زشت بازشان داشته و به طرف خیر و سعادت تحريكشان می کند.

در مرحله دوم، قرآن شروع می کند باطن مردم را از صفات ناپاک، پاککردن و آفت خرد و بیماری دل را یکی پس از دیگری تا آخرین مرحله از بین بردن، و بعد مردمان را با لطف و مهربانی به معارف حقه و اخلاق کریمه و اعمال شایسته دلالت کردن.

و بدین ترتیب قرآن مردم را درجه به درجه بالا می برد و منزلتشان را یکی پس از دیگری به خود نزدیک می کند تا در جایگاه مقربان قرار گیرند و همچون مخلصان کامیاب و رستگار گردند. قرآن، آنگاه لباس رحمت به تن مردم می کند و در خانه کرامت فرودشان می آورد و آنها را براریکه سعادت و نیکبختی می نشاند تا سرانجام آنان را به پیامبران و صديقين و شهداء و صالحین، که رفقای خوبی هستند، ملحق سازد و در زمره بندگان مقرب حق وارد اعلی علیین کند.

بنابراین قرآن هم واعظ است و هم شفای دردهای درونی و هم هدایت کننده به راه راست و هم به اذن خدا افاضه کننده رحمت، موعظه ای که قرآن می کند و شفایی که به دردهای نهانی می دهد و هدایتی که می کند و بسط رحمتی که می نماید همگی ناشی از خودش است و امر دیگری واسطه نیست زیرا قرآن

ص: 660

سیبی است که بین خدا و خلق کشیده شده است. پس قرآن موعظه و شفای دردهای نهانی و هدایت و رحمت برای مؤمنان است.(1)

88. کتابی که خدا از نزد خود بر پیغمبر نازل کرده تا بر مردم تلاوت کند وآنان را تبلیغ کند یک روی خطاب به پیغمبر دارد و یک روی خطاب به مردم به واسطه پیغمبر. اما روی خطابی که به پیغمبر دارد یعنی وحيی که پیغمبر تلقی می کند این است که: مردم را بترسان و بشارت ده و آنان را به فلان مطلب دعوت کن، مانند آیه2 سوره یونسکه می فرماید: «أَوْحَيْنَا إِلَى رَجُلٍ مِّنْهُمْ أَنْ أَنذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُواْ أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ ». و اما وجه خطایی که به مردم دارد و مردم آن را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دریافت می کنند، معناهایی است که پیغمبر در ضمن تلاوت قرآن و به عنوان رسالت به آنان تلقین می کند که من شما را به عنوان بیم و نوید به سوی خدا فرا می خوانم. (2)

89. قرآن خود را با اوصاف پاک و زیبا، از قبیل نور، هادی به سوی صراط مستقیم، و به سوی ملتی اقوم یعنی تواناترین قانون و آئین در اداره امور جهان، ستوده و قرآن عصر خود را نیز می یابیم که فاقد هیچ یک از این اوصاف نیست و در امر هدایت و دلالت از هیچ دقتی فروگذار نکرده است. و از جامع ترین اوصافی که برای خود قائل شده صفت ذکر، (یاد آوری خدا) است و این که در دلالت به سوی خدا همیشه زنده است و همه جا از اسماء حسنا و صفات علیای خدا اسم می برد و سنت او را در صنع و ایجاد وصف می کند، منتهى اليه و سرانجام امر خلقت یعنی معاد و برگشت به سوی خدا و جزئیات سعادت و شقاوت و آتش و بهشت را بیان می کند. و همه اینها ذکر و یاد خداست و همان است که قرآن به قول مطلق خود را به آن نامیده است.

چون از اسامی قرآن هیچ اسمی در دلالت بر آثار و شئون قرآن به مثل اسم «ذکر» نیست به همین جهت در آیاتی که راجع به حفظ قرآن از زوال و تحریف صحبت می کند آن را به نام ذکر یاد نموده است، چون آیه42 سوره فصلت و آیه9 سوره حشر، که از این معنا استفاده می شود که قرآن کریم از هر زیاده و نقصان و تغییر لفظی و یا ترتیبی که ذکریت قرآن را از بین برد محفوظ خواهد بود. (3)

ص: 661


1- ترجمه تفسیر المیزان، ج19، ص 135 و 136
2- ترجمه تفسیر المیزان، ج19، ص225
3- ترجمه المیزان، ج 23، ص 156 و 157

90. معارف قرآن در نزد خدا در قالب الفاظ و عبارات بوده که جز به تدریج در فهم بشر نمی گنجد، باید به تدریج که خاصیت این عالم است نازل گردد تا مردم به آسانی بتوانند تعقلش کرده و حفظش نمایند. نزول آیات قرآنی به تدریج و بندبند و سوره سوره و آیه آیه به خاطر تمامیت یافتن استعداد مردم در تلقی معارف اصلی و اعتقادی و احکام فرعی و عملی آن است و به مقتضای مصالحی است که برای بشر در نظر بوده و آن این است که علم قرآن با عمل به آن مقارن باشد و طبق بشر از گرفتن معارف و احکام آن زده نشود معارفش را یکی از پس از دیگری بگیرند تا به سرنوشت تورات دچار نشود که به خاطر این که یک باره نازل شد یهود از تلقی آن سرباز د زد و تا خدا کوه را بر سرشان معلق نکرد حاضر به قبول آن نشدند. تفصيل قرآن و تفریق آن به حسب نزول، یعنی نازل کردن بعضی از آن بعد از بعضی دیگر. خدای تعالی کتاب خود را به سوره ها و سوره هایش را به آیات تفریق نمود، البته بعد از آن که به لباس واژه عربی ملسش نمود و چنین کرد تا فهمش برای مردم آسان باشد همچنان که خودش فرمود: «لعلكم تعقلون» آن گاه آن کتاب را دسته دسته و متنوع به چند نوع نمود و مرتبش کرد و سپس یکی پس از دیگری هر کدام را در موقع حاجت بدان و پس از پدید آمدن استعدادهای مختلف در مردم و به کمال رسیدن قابلیت آنان برای تلقی هر یک از آنها نازل کرد و این نزول در مدت بیست و سه سال صورت گرفت تا تعلیم با تربیت و علم با عمل توأم پیش رفته باشد. (1)

91. جمع قرآن شامل مسائلی است که از آن جمله:

1. تنظیم سوره ها به ترتیبی که موجود است.

2. نامگذاری سوره ها.

3. تتميم بعضی سوره های مکی به آیاتی که در غیر مکه نازل شده است و تتمیم سوره های مدنی به آیاتی که در غیر مدینه نازل شده است.

4. اسقاط بسم الله الرحمن الرحيم از سوره ی برائت

5. آیه بندی سوره ها در شماره های معین که در برخی موارد هم مورد اختلاف است.

ص: 662


1- ترجمه المیزان، ج26، ص15 تا17

6. ضبط املاء قرآن در نوشتن خصوص با برخی املاءهای نادر که در برخی موارد قرآن وجود دارد و به عبارت دیگر ضبط کامل رسم الخط قرآن مجيد. (1)

92. جمع قرآن توسط هیئت زید بن ثابت دو ماده بیشتر نداشت:

1. رونویس کردن قرآن از روی همه نوشته های پراکنده زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) در یک اوراق منظم قابل حفظ و بایگانی، زیرا در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) نویسنده های قرآن از هر چه می توان در آن نوشت مانند پوست و استخوان شانه گوسفند و شتر و سنگ های پهن استفاده کرده بودند و زید بن ثابت همه این نوشته ها را در اوراق منظمی گرد آورد و در صندوقی جا داد.

2. مقابله ی مندرجات این اوراق کامل و نسخه رونویس شده از نوشته های گذشته با محفوظات صحابه که قرآن را از زبان خود پیامبریاد گرفته بودند و در خاطر داشتند برای تحصیل اطمینان به صحت مندرجات این نسخه.

در روایات هیچ گونه تعرضی نیست که هیئت زید بن ثابت در مسائل دیگر تصرفی و اظهار نظری کرده باشند و از خود نامی برای سوره ها و یا ترتیبی برای سور و آیات ابتکار کرده باشند و این خود دلالت دارد که قرآن مجید به همین ترتیب موجود از خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله) دریافت شده و همه آن استناد به وحی الهی دارد. بنابراین قرآن موجود با قرآن حضرت علی (علیه السلام) از نظر حقیقت قرآن تفاوتی ندارد. و همین قرآن در طول دوران ائمه معصومین (علیهم السلام) مورد اعتماد آنها و عموم شیعه بوده است. (2)

93. قرآن کریم دارای ابعاد گوناگونی مثل فصاحت، بلاغت، اخبار غیبی گذشته و آینده اسرار علمی، موسیقی خاص (جذب نفوس یا روحانیت خاص قرآن)، معارف عالی، قوانین محکم، براهین عالی و استقامت بیان است که همه این ابعاد از اعجار قرآن است. تمام ابعاد قرآن معجزه است ولی با اختلاف مخاطبین متفاوت است. برای مثال قرآن معجزه ی ادبی برای ادیبان و معجزه ی سیاسی برای اهل سیاست و معجزه در حکمت برای حکیمان و ... است. بنابر این نظریه اعجاز قرآن شامل همه افراد و همه زمانها و همه حالات می شود. از جمله موارد اعجاز قرآن می توان موارد زیر را نام برد:

ص: 663


1- اصول کافی، ترجمه و شرح محمد باقر کمره ای، ص 655 و 656
2- ترجمه اصول کافی، ص 656 و 657

اول: فصاحت و بلاغت: قرآن یک معجزه ادبی است به طوری که در قبل و بعد از ظهور اسلام هیچ شعریا خطبه و کلام عربی از نظر فصاحت و بلاغت به پایه آن نرسیده است.

دوم: سبک و نظم خاص قرآن: قرآن از حروف و کلمات معمولی زبان عربی تشکیل شده اما نظم خاص خود و تأليف منحصر به فرد آن در ترکیبات کلامی آن معجزه است یعنی سبک خاص آن نه شعر نه نظم است بلکه کلام خاصی است که قابل تقلید نیست.

سوم: شیرینی و جذبه خاص یا موسیقی خاص قرآن با روحانیت قرآن: از همان اوایل بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله) تأثیر شگرف قرآن در قلوب مردم واضح بود به طوری که مشرکین عرب، مردم را از گوش دادن به قرآن منع می کردند تا جذب کلام الهی نشوند و شیرینی آن را نچشند، و این جنبه از قرآن اعجاز است و دیگران از آوردن کلامی که چنین تأثیری داشته باشد عاجزند.

چهارم: بیان معارف عالی الهی قرآن از یک فرد امی (فردی که مکتب نرفته و خط ننوشته): وقتی معارف قرآن در زمینه توحيد و صفات خدا با دیگر کتاب های آسمانی و سخنان فلاسفه و حکما مقایسه می شود، عقلها متحیر می شوند از این معارف که فردی امی آنان را بیان می کند و دیگران از آوردن معارفی مثل آن عاجزند.

پنجم: وسعت، اتقان و استحکام قوانین قرآن: نظام تشریع و قانون گذاری قرآن از چنان متانت و استواری برخوردار است که هیچ کس قادر نیست مثل آن را بیاورد.

ششم: برهان های عالی قرآن: قرآن کریم وقتی سخن از توحید و معاد و نبوت می کند چنان استوار و بر اساس قوانین صحیح فکر (منطق) سخن می گوید و این اعجاز بودن قرآن را می رساند چرا که هیچ فرد امی نمی تواند این گونه سخن بگوید.

هفتم: خبرهای غیبی از گذشته و آینده: خبر از اقوام گذشته که اثری از آنها نبود مثل قوم عاد، لوط و ثمود و ... و پیش بینی آینده مثل شکست ایران از روم. این اخبار غیبی است که بشر عادی از آوردن مثل آن عاجز است.

هشتم: اسرار خلقت در قرآن (اعجاز علمی): این بعد از اعجاز قرآن در چند قرن اخیر ظاهر شد و متخصصان علوم را به شگفتی وا داشت، مسائلی چون زوجیت گیاهان و حرکت خورشید و زمین.

ص: 664

نهم: استقامت بیان (عدم اختلاف در قرآن): قرآن در طی23 سال بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شد که گاهی در شرایط جنگ، صلح، سفر و ... بود ولی با این حال اختلاف و تناقضی در بیانات قرآنی وجود ندارد و این مطلب معجزه بودن قرآن را می رساند.

دهم: ایجاد انقلاب اجتماعی: برخی از صاحب نظران بر آنند که اعجاز قرآن کریم این است که تغییر عظیم و جدی و انقلاب بزرگی در حیات انسان به وجود آورده است که با قوانین عادی و تجربی بشر در اجتماع و سنن تاریخی سازگار نیست. اعراب جزیره العرب قبل از اسلام با تمدن و مدنیت آشنا نبودند ولی کتابی مثل قرآن از آن جا برخاست در حالی که هر کتاب آئینه فرهنگ و علم جامعه خویش است اما قرآن کریم بر خلاف قوانین طبیعی و اجتماعی به وجود آمد و توانست جامعه عرب را صاحب فرهنگ و تمدن جدیدی کند. (1)

94. اقسام محکم و متشابه: 1. محكم، ثابت و غير متغیر و باقی و دائم و متشابه، به معنای متصرم و متزلزل خواهد بود. بنابراین آیات یا روایاتی که دلالت بر دوام و ثبات دائمی حکم و بقای آن الى يوم القيامه نمایند از محکمات و آیات دال بر احکام غير ثابت و قابل تغییر و تبدیل از متشابهات به شمار می روند.

2. محکم به معنای امری حتمی و قطعی و معلوم و متشابه به معنای مجهول و غیر محتوم نیز آمده است.

در کتاب و سنت آن سلسله از احکام نازل از حق تعالی که علت و سبب نزول و تشریع آنها و فلسفه جعل این احكام توسط حضرت ختمی مرتبت برما معلوم و واضح است از محکمات و آنچه از احکام که فلسفه تشريع آنها بر ما مجهول و غير معلوم است از متشابهات باید محسوب شوند.

3. اگر محکم را ما به معنای امری فعلی و منجز و غیر قابل تعليق و بالاخره امری که حالت منتظره نداشته باشد بدانیم و متشابه را، امری غیر منجز و معلق و مشروط و امری دارای حالت منتظره محسوب داریم جميع احکامی که در قرآن معلق به شرطی نشده اند و فعلی و صریح و جامع جميع مراتب حكم باشند از محکمات و احکام معلقه و مشروطه و احکامی منجّز نباشند از متشابهات به شمار می آیند. و نیز آیات مشتمل بر صفات الهيه و آیات متضمن اسماء و اوصاف نافذ در اقطار سموات و ارضین نظیر علیم و قدیر و قهار و جميع اوصافی که عین ذات حقند و سمت علیت مطلقه دارند، باید از محکمات محسوب گردند.

ص: 665


1- پژوهشی دراعجاز علمی قرآن، محمدعلی رضایی اصفهانی، ج 1، ص 79 تا86

4. لفظ اگر داراییک معنا باشد و احتمال یک معنا بیشتر در آن نرود آن را محکم و در صورتی که لفظ دارای معانی متعدد باشد و هیچیک از معانی بر دیگری ترجیح نداشته باشد آن را متشابه گویند. (1)

95. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: « من شهر حکمت هستم و آن همان بهشت است و تو ای علی، باب آن هستی»، پس حکمت، بهشت است و قرآن می فرماید: «و به کسی که حکمت داده شود خیر بسیاری داده شده است» (2)، و خداوند متعال حکیم است و قرآن کریم نیز حکیم است زیرا می فرماید:

«یس والقرآن الحکیم» و انسان کامل، قرآن ناطق است و قرآن را مراتب است و درجات قرآن بهشت است. پس قرآن بهشت است و بهشت آفرین و آیات او همه حکمت است، از امام هفتم(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «همانان درجات بهشت به اندازه ی آیات قرآن است و به اهل بهشت و اهل قرآن گفته می شود بخوان و ترقی کن» (3)

96. حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: « قرآن پند دهنده ای است که نمی فریبد، و هدایت کننده ای است که گمراه نمی سازد و سخنگویی است که هرگز دروغ نمی گوید. کسی با قرآن همنشین نشد مگر آن که بر او افزود یا از او کاست، در هدایت او افزود و از کوردلی و گمراهی اش کاست. آگاه باشید کسی با داشتن قرآن، نیازی ندارد و بدون قرآن بی نیاز نخواهد بود. پس درمان خود را از قرآن بخواهید، و در سختی ها از قرآن یاری بطلبید، که در قرآن درمان بزرگترین بیماریها یعنی کفر و نفاق و سرکشی و گمراهی است، پس به وسیله قرآن خواسته های خود را از خدا بخواهید و با دوستی قرآن به خدا روی آورید، و به وسیله قرآن از خلق خدا چیزی نخواهید زیرا وسیله ای برای تقرب بندگان به خدا، بهتر از قرآن وجود ندارد.

آگاه باشید که شفاعت قرآن پذیرفته و سخنش تصدیق می گردد، آن کس که در قیامت، قرآن شفاعتش کند بخشوده می شود و آن کس که قرآن از او شکایت کند محکوم است، در روز قیامت ندا دهنده ای بانگ می زند که: «آگاه باشید امروز هرکس گرفتار بذری است که کاشته و عملی است که انجام داده، جز اعمال منطبق با قرآن»، پس شما در شمار عمل کنندگان به قرآن باشید، از قرآن پیروی کنید، با

ص: 666


1- رسائل فلسفی، محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، با مقدمه سید جمال الدین آشتیانی، ص 128 تا 131 مقدمه
2- بقره /269
3- نصوص الحکم بر فصوص الحكم فارابی، حسن حسن زاده آملی، ص 582 و 591

قرآن خدا را بشناسید و خویشتن را با قرآن اندرز دهید و رأی و نظر خود را برابر قرآن متهم کنید و خواسته های خود را با قرآن نادرست بشمارید» (1)

97. همانا خداوند سبحان کسی را که با چیزی چون قرآن پند نداده است، که قرآن ریسمان استوار خداو وسیله ایمنی بخش است.

در قرآن بهار دل و چشمه های دانش است، برای قلب جلایی جز قرآن نتوان یافت، به خصوص در جامعه ای که بیداردلان در گذشته و غافلان و تغافل کنندگان حضور دارند. پس هرجا کار نیکی دیدید یاری کنید و هرگاه چیز بد و ناروایی مشاهده کردید دوری گزینید، زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) همواره می فرمود: «ای فرزند آدم، کار نیک را انجام ده، و کار بد را واگذار، اگر چنین کنی در راه راست الهی قرار خواهی داشت».(2)

98. قرآن نوری است که خاموشی ندارد، چراغی است که درخشندگی آن زوال نپذیرد، دریایی است که ژرفای آن درک نشود، راهی است که روندهی آن گمراه نگردد، شعله ای است که نور آن تاریک نشود، جدا کننده حق و باطلی است که در خشش برهانش خاموش نگردد، بنایی است که ستونهای آن خراب نشود، شفا دهنده ای است که بیماریهای وحشت انگیز را بزداید، قدرتی است که یاورانش شکست ندارند و حقی است که یاری کنندگانش مغلوب نشوند.

قرآن، معدن ایمان و اصل آن است، چشمه های دانش و دریاهای علوم است، سرچشمه عدالت و نهر جاری عدل است، پایه های اسلام و ستون های محکم آن است، نهرهای جاری زلال حقیقت و سرزمین های آن است.(3)

99. خدا قرآن را فرو نشاننده ی عطش علمی دانشمندان و باران بهاری برای قلب فقیهان و راه گسترده و وسیع برای صالحان قرار داده است. قرآن دارویی است که با آن بیماری وجود ندارد، نوری است که با آن تاریکی یافت نمی شود، ریسمانی است که رشته های آن محکم، پناهگاهی است که قله آن بلند و توان و قدرتی است برای آن که قرآن را برگزیند، محل امنی است برای هر کس که وارد آن شود، راهنمایی است

ص: 667


1- نهج البلاغه، ترجمه محمددشتی، خطبه 176، ص333 و 335
2- همان، خطبه 176، ص337
3- همان، خطبه 198، ص419

تا از او پیروی کند، وسیله انجام وظیفه است برای آن که قرآن را راه و رسم خود قرار دهد، برهانی است برای آن کس که با آن سخن بگوید، عامل پیروزی است برای آن کس که با آن استدلال کند، نجات دهنده است برای آن کس که حافظ آن باشد و به آن عمل کند و راهبر آن که آن را به کار گیرد و نشانه هدایت است برای آن کس که در او بنگرد، سپر نگهدارنده است برای آن کس که با آن خود را بپوشاند و دانش کسی است که آن را به خاطر بسپارد، و حدیث کسی است که از آن روایت کند و فرمان کسی است که با آن قضاوت کند.(1)

100. آن کس که قرآن بخواند و وارد آتش جهنم شود حتما از کسانی است که آیات الهی را بازیچه قرار داده است و آن کس که قلب او با دنیاپرستی پیوند خورده همواره گرفتار سه مشکل است، اندوهی رهانشدنی، حرصی جدا نشدنی، و آرزویی نایافتنی.(2)

101. حضرت علی (علیه السلام) فرمود: در قرآن اخبار گذشتگان و آیندگان و احکام مورد نیاز زندگی تان وجود دارد.(3)

102. امام حسین (علیه السلام) و قرآن:

1. قرآن در وصف انبیاء می گوید: «پیامبران پیشین کسانی بودند که در تبلیغ رسالت الهی از خدا می ترسیدند و از هیچ کس جز خدا نمی ترسیدند»(4)، امام حسین (علیه السلام) نیز دارای این دو خصیصه برجسته است: الف) تنها از خدا می ترسد؛ در دعای عرفه می گوید: «اللهم اجعلني أخشاک كأني أراك»، ب) از غیر خدا نمی ترسد؛ حضرت می فرماید:« اگر در دنیا هیچ پناهگاهی نداشته باشم و کسی مرا حمایت نکند، با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد»(5)،

2. قرآن می فرماید: « شما بهترین امت هستید، در صورتی که امر به معروف و نهی از منکر کنید» (6)، امام حسین (علیه السلام) نیز در هدف از قیام خود می فرماید: «من برای احیای امر به معروف و نهی از منکر خروج کردم.(7)

ص: 668


1- همان
2- نهج البلاغه، حکم 228، ص677
3- نهج البلاغه، حکمت 313
4- احزاب /39
5- بحار، ج44، ص 329
6- آل عمران/110
7- نفس المهموم، ص 45

3. قرآن کریم می فرماید: «هر کس خواهان عزت است، عزت در پرتو ایمان و عمل صالح است» (1)، و امام حسین (علیه السلام) در قیام خود خواهان عزت بود: «هیهات منّی الذّله» (2)

4. قرآن می فرماید:« به مقام ابرار نایل نمی شوید مگر با انفاق برخی چیزهایی که دوست دارید» (3)، امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا تمام آنچه را که در اختیار داشت و همه آنها محبوب او بود در راه خدا انفاق کرد.

5. قرآن کریم انبیای الهی را هدایت گر مردم به امر الهی در پرتو صبر و يقين و عبادت معرفی می کند.(4) امام حسین (علیه السلام) مظهر این وصف برجسته انبیای الهی است، از این رو پیامبر (صلی الله علیه و آله) او را مصباح و چراغ فروزان هدایت معرفی می کند.(5)

6. «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ - ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً ۔ فَادْخُلِي فِي عِبَادِي -وَادْخُلِي جَنَّتِي »(6)

امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «سوره ی مبارکه فجر را در نمازهای واجب و مستحب بخوانید، زیرا این سوره ی مبارکه در شأن اما حسین (علیه السلام) است» شخص علت را جویا شد، حضرت در پاسخ فرمودند: «به دلیل آن که امامحسین (علیه السلام) صاحب نفس مطمئنه بود که خداوند از او راضی و او از خداوند راضی بوده و یکی از مصادیق بارز این آیات شریفه امام حسین (علیه السلام) است.(7)

7. «وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ »(8)، مفسران درباره آیه گفته اند: منظور از ذبح عظيم، كبش (قوچ) است. علامه طباطبایی(ره) می گوید: چون این ذبح به امرالهی است و به خدا نسبت داده می شود، از این رو عظیم است. مفسران شیعه، طبق حدیثی که از امام رضا(علیه السلام) نقل شده گفته اند: مراد از ذبح عظیم، امام حسین (علیه السلام) است.(9)

ص: 669


1- فاطر/10
2- بحار، ج45 ، ص83
3- آل عمران/92
4- انبیاء /73 و سجده/24
5- . بحار، ج36، ص205
6- فجر /27 تا 30
7- بحار، ج24، ص93
8- صافات/107
9- هزار و یک نکته از قرآن کریم، ص 191 تا 193

103. حضرت مهدی (عج) در قرآن: 1. «هر حکمی نسخ یا هر پیامبر و امام معصومی مدتش منقضی شد، خداوند حکم دیگریا نبی دیگریا وصی دیگری را می آورد»(1). از این آیه شریفه می توان بقای وجود حضرت بقیه الله الأعظم (علیه السلام) را استفاده کرد، زیرا به نص قرآن، دین اسلام تا قیامت باقی است.

2. امیر المؤمنین (علیه السلام) آیه شریفه «أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» (2) را تلاوت کرد، بعد از یاران خویش سوال کرد میدانید «اولیاء الله» چه اشخاصی هستند؟ عرض کردند: شما بفرمایید. امام فرمود: دوستان خدا، ما و پیروان ما هستند که بعد از ما می آیند، خوشا به حال ما و بیشتر از آن خوشا به حال آنها.

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «خوشا به حال پیروان امام قائم (علیه السلام) که در غیبش انتظار ظهورش را می کشند و به هنگام ظهورش مطیع فرمان اویند، آنها اولیای خدا هستند، همانها که نه می ترسند و نه غمی دارند».

3. «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاء مَّعِينٍ» : «بگو: به من خبر دهید اگر آب شما فرو رود، چه کسی آب روان برایتان خواهد آورد».(3)

امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید: آیه شریفه درباره ی حضرت مهدی (عج) نازل شده و معنایش این است: اگر امام شما پنهان گردد و ندانید که او کجاست پس چه کسی برای شما امامی می آورد که از اخبار آسمانها و زمین شما را مطلع ساخته و حلال و حرام الهی را بیان کند؟ آنگاه فرمود: سوگند به خداوند تأویل این آیه هنوز نیامده و ناگزیر خواهد بود.

4. «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ » این آیه شریفه به همین صورت در سه جا آمده است.(4) گرچه اسلام از نظر منطق و استدلال همیشه پیروز است، اما این آیه غلبهی ظاهری و وعده ی حاکمیت اسلام بر جهان را بیان می کند. در روایاتبسیاری، این آیه را به ظهور حضرت مهدی (عج) تأویل و تفسیر کرده اند.

5. در ذیل آیه شریفه : « اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا »(5) ، امام باقر (علیه السلام) می فرماید: خداوند زمین را به

ص: 670


1- بقره/106
2- يونس/62
3- ملک /30
4- توبه /33-فتح / 28 - صف/9
5- حديد /17

وسیله ی حضرت مهدی (عج) زنده می کند بعد از آن که مرده باشد. منظور از مردن زمین، کفر اهل ایمان است و کافر مرده است.

6 «وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا»(1) این آیه شریفه به قیام حضرت مهدی (عج) تفسیر شده است. امام باقر(علیه السلام) می فرماید: «اذا قام القائم ذهبت دوله الباطل: هنگامی که حضرت مهدی (عج) قیام کند دولت باطل بر چیده می شود».

در روایت دیگری می خوانیم: مهدی (عج) به هنگام قیام تولد بر بازویش این جمله نقش بسته بود: «جاء الحق و زهق الباطل ...»(2)

104. در جهان هستی اموری وجود دارد که عموم انسانها می توانند از آن فیض و بهره ببرند و اختصاص به هیچ طایفه و نژاد خاصی ندارد، از جمله:

الف) رحمت الهی، «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ».(3)

3 ب) رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، «وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا »(4)

ج) قبله و خانه کعبه، «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا »(5)

د) قرآن کریم، «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ» (6)

ه) عاشورای حسینی، «و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهاله و حيره الضلاله» (زیارت اربعین) (7)

105 از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «سرُّ الكتب المنزله في القرآن و سرُّ القرآن في فاتحةُ الكتاب و سرُّ فاتحة الكتاب في بسم الله الرحمن الرحیم و سرُّ بسم الله الرحمن الرحيم في نقطه تحتُ الباء و أنا نقطه تحت الباء».

نقطه عبارت است از سر هویت مطلقه در عالم و نزول وجود مطلق، یعنی ظهور هویتی که مبدأ وجود

ص: 671


1- اسراء/81
2- هزار و یک نکته از قرآن کریم، ص 194 تا 198
3- حج /65
4- نساء /79
5- آل عمران /96
6- بقره/185
7- هزار و یک نکته از قرآن کریم، ص 191 و 192

است. این نقطه است که به لحاظ امتداد و تعلقش به کثرات چندین هزار عالم از آن ظاهر شده و در هر عالمی نامی یافته است. او خود قابض و باسط است و همه به نفس رحمانی او متنفس هستند. بعضی مراد از نقطه را ذات حق تعالی دانسته اند و حقیقتی است بسیط و بسيط الحقيقه است یعنی نقطه كل اشیاء است. و نیز بعضی نقطه را بر نبوت و ولایت اطلاق می کنند از این رو که سریان ولی در عالم چون سريان حق است در عالم که ولایت کلیه ساری و سائر در هر موجود است زیرا که اسم اعظم است. از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرمود: «كنتُ نبّياً و آدمُ بين الماءِ و الطين».

نبی چون در نبوت بود اکمل بُود از هر ولی ناچار افضل

ولایت شد به خاتم جمله ظاهر براول نقطه هم ختم آمد آخر(1)

106. امام خمینی (ره) می فرماید: یکی از آداب مهم قرائت کتاب الهی که عارف و عامی در آن شرکت دارند و از آن نتایج حسنه حاصل شود و موجب نورانیت قلب و حیات باطن شود، تعظیم است و آن موقوف به فهم عظمت و بزرگی وجلالت و کبریای آن است (2). و از دیگر آداب مهمه آن تفکر است و مقصود از تفکر آن است که از آیات شریفه جستجوی مقصد و مقصود کند. چون مقصد قرآن چنان چه خود آن صحیفه ی نورانیه فرماید هدایت به سیل سلامت است و اخراج از همه ی مراتب ظلمات است به عالم نور و هدایت طریق مستقیم است باید انسان به تفکر در آیات شریفه مراتب سلامت را از مرتبه ی دانیهی آن که راجع به قوای ملکیه است تا منتهى النهایه ی آن که حقیقت قلب سلیم است به تفسیری که از اهل بیت وارد شده که ملاقات کند حق را در صورتی که غير حق در آن نباشد بدست آورد و سلامت قوای ملكيه و ملکوتیه گم شده ی قاری قرآن باشد که در این کتاب آسمانی این گم شده موجود است و باید با تفکر استخراج آن کند. (3)

یکی از آداب مهم قرائت قرآن که انسان را به نتایج بسیار و استفاده های بی شمار نائل می کند تطبيق است و آن چنان است که در هر آیه از آیات شریفه که تفکر می کند مفاد آن را با حال خود منطبق کند

ص: 672


1- ده رساله فارسی، حسن حسن زاده آملی، ص 30 تا 32
2- قرآن باب معرفت الله، ص 71
3- همان، ص 74

نقصان خود را به واسطه آن مرتفع کند و امراض خود را بدان شفا دهد.(1)

107. امام خمینی (ره) می فرماید: یک مطلب مهمی را در مورد قرآن باید در نظر بگیری که با توجه به آن راه استفاده از کتاب شریف برتو باز شود و ابواب معارف و حکم بر قلبت مفتوح گردد و آن، این است که به کتاب شریف الهی نظر تعلیم داشته باشی و آن را کتاب تعليم و افاده بدانی و خود را موظف به تعلیم و استفاده بدانی.(2)

بالجمله کتاب خدا، کتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و کمال است، کتاب تفسیر نیز باید کتاب عرفانی اخلاق و مبين جهات عرفانی و اخلاقی و دیگر جهات دعوت به سعادت آن باشد. این صحیفه الهيه کتاب احیاء قلوب به حیات ابدی علم و معارف الهيه است این کتاب خدا است و به شئون الهيه جل و علا دعوت می کند.(3)

108. قرآن سه ویژگی اساسی دارد که نباید از آن غفلت ورزید. این سه ویژگی است که به این کتاب آسمانی جنبه ی قدسیت داده و آن را از دیگر کتاب های آسمانی ممتاز کرده است.

ویژگی اول: تمامی عبارات و الفاظ قرآن سخن خدا و ساخته ی خود اوست، لذا خواندن و تلاوت آن یک گونه تعبد و موجب قرب به حق تعالی است.

ویژگی دوم: قرآن کتاب هدایت همگانی است که صرفا به راه راست و صراط مستقیم هدایت می کند. ویژگی سوم: قرآن معجزهی جاوید اسلام است که همواره دلیل بر صدق و صحت نبوت خاصه بوده است.

پس می توان گفت قرآن با این سه ویژگی قوام گرفته است.

مسلم انتقال معانی قرآن به همان شیوایی و رسایی که حق تعالی بیان داشته، در ترجمه امکان ندارد. بنابراین ترجمه قرآن هر چند دقیق و عالمانه باشد صرفا گوشه ای بسیار کوچکی از قرآن را نمودار می سازد و نمی تواند جنبه ی قدسیت قرآن را دارا باشد، زیرا ترجمه سخن خلق و قرآن سخن حق است. لذا صحت نماز، عربی خوانده شدن است حتی برای افرادی که قادر به نطق عربی نیستند. (4)

ص: 673


1- همان، ص 76
2- قرآن باب معرف الله، ص 79
3- همان، ص 80 و 81
4- تاریخ قرآن، آیت الله معرفت، ص 185 و 186

109. اعجاز قرآن از نظر علوم روز و اکتشافات علمی: 1. قرآن و جاذبه ی عمومی؛ در آیه2 سوره رعد می خوانیم: «خدا همان کسی است که آسمان را بدون ستونی که قابل رؤیت باشد آفرید، سپس بر عرش استیلا یافت و زمام تدبیر جهان را به دست گرفت و خورشید و ماه را مسخر ساخت».

قرآن نمی گوید: آسمان بی ستون است، بلکه می گوید: «بدون ستونی است که آن را مشاهده کنید و قابل رؤیت باشد، این تعبیر به خوبی می رساند که ستون مرئی وجود ندارد بلکه ستونی نامرئی آسمان ها را به پا داشته است. »

2. قرآن و آفرینش جهان؛ قرآن در یک جا می فرماید:« سپس ارادهی آفرینش آسمان نمود در حالی که به صورت دود بود، به آن و به زمین دستور داد به وجود آیید و شکل گیرید، خواه از روی اطاعت و خواه اکراه، آنها گفتند: ما از روی اطاعت می آییم» (1)

در جای دیگر می فرماید:« آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم و هر موجود زنده ای را از آب قرار دادیم، آیا ایمان نمی آورند؟»(2) در این دو آیه به سه نكتهی مهم دربارهی آفرینش جهان و موجودات زنده اشاره شده است: 1. جهان در آغاز به صورت گاز و دود بود. 2. جهان در آغاز به هم پیوسته بود سپس کرات آسمانی از هم جدا شدند. 3. آغاز آفرینش موجودات زنده از آب است.

و این ها همان چیزهایی است که امروزه به عنوان نظریات مسلم علمی شناخته می شود.

3. قرآن و حرکت زمین؛ در آیه88 سوره نمل می خوانیم: «کوهها را می بینی و آنها را جامد و ساکن می پنداری در حالی که مانند ابر در حرکتند این آفرینش خداوندی است که همه چیز را متقن آفرید، او از کارهایی که شما انجام می دهید آگاه است»

تشبیه به حرکت ابرها، علاوه بر این که به طور اشاره سرعت فوق العاده آن را نشان می دهد پاسخی است به این سؤال که اگر زمین در حال حرکت است، چرا ما احساس نمی کنیم، جوابش این است آن چنان آرام

ص: 674


1- فصلت/11
2- انبیاء /30

و نرم و بی صدا حرکت می کند که قابل تشخیص نیست همان گونه که اگر في المثل کسی سوار بر ابر بود حرکت آن را تشخیص نمی داد.

4. قرآن و حرکت منظومه شمسی؛ قرآن در آیه38 و 40 سوره یس می فرماید:«و خورشید که پیوسته به سوی قرارگاهش در حرکت است، این تقدیر خداوند قادر و دانا است - نه برای خورشید سزاوار است که به ماه برسد و نه شب بر روز پیش می گیرد و هر کدام از آنها در مسیرخود شناورند».

5.قرآن و گسترش جهان، در آیه47 سوره ذاریات می خوانیم: «ما آسمان را با قدرت بنا کردیم و همواره آن را وسعت می بخشیم» امروزه مشاهدات نجومی نشان داده است که کرات آسمانی و کهکشانها به سرعت از هم دور می شوند و جهان در حال گسترش است.

6.اور قرآن و زندگی در کرات دیگر، در آیه29 سوره شوری آمده است: «از نشانه های خدا آفرینش آسمانها و زمین و جنبندگانی است که در آن پراکنده ساخته و او توانایی دارد هرگاه بخواهد همه را جمع کند».

آیا حیات و زندگی مخصوص کره ی زمین است و کرات دیگر مطلق مسکونی نیست؟

دانشمندان پیشین همواره این مسأله را با تردیدیا نظری منفی دنبال می کردند ولی تحقیقات اخیر دانشمندان به ما می گوید حیات و زندگی مخصوص کره ی زمین نیست.

7. قرآن و آفرینش کوهها؛ قرآن در یکجا می فرماید: «در زمین کوههایی افکند تا از اضطراب و حرکت ناموزون آن جلوگیری کند و نهرها وراه هایی ایجاد کرد، شایدهدایت شوید».(1) در جای دیگر می فرماید: «آیا زمین را گهواره قرار ندادیم و کوهها را همچون میخها).(2) و در آیه ی دیگر میخوانیم: «و در آن کوههای بلندی قرار دادیم و آب گوارا به شما نوشاندیم»(3)

فشار درونی زمین که بر اثر حرارت مرکزی فوق العاده ی آن به صورت مداوم بر قشرزمین اثر می گذارد، اگر کوهها نبودند، سرچشمه اضطراب مداوم زمین میشد.

تعبیرات قرآن به وضوح نشان میدهد که آفرینش کوهها بعد از خلقت زمین بوده است و علم امروز به

ص: 675


1- نحل /15
2- نبأ / 6و7
3- مرسلات /27

روشنی این معنی را ثابت کرده است.

8 . زوجیت گیاهان در قرآن؛ در پنج آیه از قرآن مجید به زوجیت در عالم گیاهان اشاره شده است، در آیه10 سوره لقمان می خوانیم: «از آسمان آبی فرستادیم و به وسیله ی آن در روی زمین جفتهایی پر ارزش از هر گیاهی رویاندیم».

همین مضمون در آیه7 سوره شعراء و آیه7 سوره ق آمده است. و در آیه5 سوره حج می فرماید: «زمین را خشک و مرده می بینی، اما هنگامی که باران را بر آن فرو می فرستیم به حرکت در می آید و نمو می کند و از هر جفت زیبایی از گیاهان می رویاند» در آیه53 سوره طه نیز می خوانیم: «و از آسمان آبی فرو فرستاد که به وسیله آن زوجهایی از انواع گیاهان مختلف را بیرون آوردیم. »

9. قرآن و زوجیت عمومی؛ در آیه49 سوره ذاریات می خوانیم:« از هر چیز دو زوج آفریدیم شاید شما متذکر شوید» و در آیه36 سوره یس می فرماید: «منزه است خدایی که تمام زوجها را آفرید از آن چه زمین می رویاند و از خود آنها و از چیزهایی که نمی دانند». این آیه با وضوح بیشتری گستردگی زوجیت را در گیاهان و انسانها و اشیایی که از محدوده علم بشر بیرون است بیان می کند.

10. قرآن از روی تطورات جنین پرده بر می دارد؛ در قرآن مجید در لابلای آیات مربوط به نشانه های توحید و همچنین دلایل معاد، اشارات بسیار پر معنایی به مسأله آفرینش انسان از نطفه و سپس تطورات جنین آمده است، از جمله در آیه دوم سوره انسان می خوانیم:

«ما انسان را از نطفه ی مختلطی آفریدیم و او را می آزماییم، پس او را شنوا و بینا قرار دادیم».

از سوی دیگر در آیه20 تا23 سوره مرسلات می فرماید: «آیا شما را از آبی پست و ناچیز نیافریدیم، سپس آن را در قرارگاهی محفوظ و آماده قرار دادیم، تا مدتی معین، ما قدرت بر این کار را داشتیم، پس قدرتمند خوبی هستیم».

آن گاه قرآن سلسله مراحل تکاملی جنین را بازگو می کند، در آیه14 سوره مؤمنون می فرماید: « سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) و علقه را به صورت مضغه ( چیزی شبیه گوشت جویده) و مضغه را به صورت استخوانها در آوردیم، سپس بر استخوانها، گوشت پوشاندیم و از آن پس آن را آفرینش تازهای دادیم، پس بزرگ و پر برکت است خدایی که بهترین خلق کنندگان است».

ص: 676

11. قرآن از اثرات مهم جوّ زمین سخن می گوید؛ در آیه32 سوره انبیاء می خوانیم: «ما آسمان را سقف محفوظی قرار دادیم ولی آنها از آیات آن روی گردانند».

امروزه با پیشرفت علم مشخص شده که قشر عظیمی از هوا گرداگرد زمین را فرا گرفته که آن را جو زمین می نامند و ضخامت آن به صدها کیلومتر می رسد، این قشر ظاهراً لطيف که از هوا و بعضی گازهای دیگر تشکیل شده به خاطر ضخامتی که دارد به قدری محکم و پر مقاومت است، این سقف محکم، کره ی زمین را از انواع خطرات چون شهاب سنگها، اشعه ماوراء بنفش خورشید و پرتوی مرگبار اشعه های کیهانی حفظ می کند.

12. قرآن و علل نزول باران و تگرگ در آیه43 سوره نور می خوانیم: «آیا ندیدی که خداوند ابرهایی را به آرامی می راند سپس میان آنها پیوندی می دهد و بعد آن را متراکم می سازد در این حال دانه های باران را می بینی که از لابلای آن خارج می شود و از آسمان از کوه هایی که در آن است دانه های تگرگ نازل می کند».

هیچ کس در آن عصر و زمان به دقت نمی دانست که ابرها در آسمان به صورت کوه هایی است با ارتفاعات متفاوت که ما قاعده آن را می بینیم و تمام ابرها را به صورت یک صفحه ی گسترده در آسمان مشاهده می کنیم حتی برخی از آنها متشکل و مستور از سوزن هاییخ است که درست عنوان کوه هایی از یخ بر آنها صادق است.

13. قرآن و رابطه رعد و برق و باران در قرآن کرارا سخن از رعد و برق به میان آمده و بلافاصله بعد از آن به ریزش باران اشاره می کند. مثلا در آیه24 سوره روم می خوانیم: «و از آیات و نشانه های او این است که برق ( و رعد) را به شما نشان میدهد که هم مایه بیم است و هم امید بیم از صاعقه ها و امید به نزول باران) و از آسمان آبی فرو می فرستد که زمین رابعد از مردنش با آن زنده می کند در این نشانه هایی است برای گروهی که فکر می کنند».

14. قرآن و راه تشخیص هویت انسان؛ در آیه3 و 4 سوره قیامت می خوانیم: «آیا انسان گمان می کند که استخوانهای او را جمع نخواهیم کرد، آری ما قادریم که حتی خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب کنیم».

ص: 677

در عصر ما نسبت به خطوط سر انگشتان کشف مهمی شده است، که خطوط سرانگشتان هر کس معرف شخص او است و از هر امضایی اطمینان بخش تر و دقیق تر است، امضایی که هیچ کس نمی تواند آن را جعل کند چون اثر انگشت هر کس منحصر به فرد است.

15. قرآن از عظمت آفرینش آسمانها پرده بر میدارد؛ در آیه57 سوره مؤمن می خوانیم: «آفرینش آسمانها و زمین مسلماً از آفرینش انسانها مهمتر است ولی اکثر مردم نمی دانند»

علم و دانش امروز با این که اسرار فوق العاده و بسیار از وجود انسانها کشف کرده که یک هزارم آن در گذشته نیز شناخته شده نبود با این حال اکتشافاتی که در مورد عظمت آسمانها شده، نشان می دهد که خلقت آسمانها و زمین به مراتب از خلقت انسان ها با تمام عجایبی که دارند برتر و بالاتر است. (1)

110. سراسر هستی، کلمه الله است؛ قرآن کریم سراسر نظام هستی را، «کلمه الله» می داند و می فرماید: «قُل لَّوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي »(2)، خدای سبحان به رسولش می فرماید: بگو که اگر دریا مرکب شود برای نوشتن «كلمات» پروردگار من، پیش از آن که کلمات الهی به پایان رسد، دریا خشک وتمام خواهد شد. و در کریمه ی دیگری می فرماید: «وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ»(3)، یعنی اگر همه درختان روی زمین، قلم گردند و آب دریا به همراه و مدد هفت دریای دیگر مرکب شوند، دریا تمام می شود ولی «كلمات» خداوند ناتمام خواهد ماند.

سر این که قرآن کریم، سراسر هستی را کلمه «الله» می داند، آن است که هر موجودی از موجودات جهان آفرینش، «آیت» و نشانه ی حق است و «غیب» را نشان می دهد و نهان را آشکار می سازد. همه موجودات، با زبان تکوینی خود سخن از خداوند و اسما و صفات علیای او می گویند، خدای سبحان در دنیا از طریق مخلوقاتش با بسیاری از انسانها سخن می گوید ولی اگر کسی«صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ» (4) باشد، چگونه آن را می شنود؟ نشنیدن چنین افرادی دلیل بر نبودن کلام و سخن خداوند نیست،

ص: 678


1- پیام قرآن، مکارم شیرازی، ص 145 تا ص 190
2- کهف/109
3- لقمان، 27
4- بقره /171

سراسر عالم صدای حق است ولی گوش شنوا می خواهد. در نظام کلی و «نظام احسن» حتی شیطان نیز«کلمه الله» است و خیر و برکت را به همراه دارد، زیرا تا شیطان نباشد و تا وسوسه نکند جهاد اکبری نخواهد بود و کمال و سعادت انسان ها حاصل نمی شود. جهاد اکبر وقتی است که دشمن وجود داشته باشد چنان که در جهاد اصغر نیز باید کافری باشد و عداوتی داشته باشد تا انسان به جهاد او بپردازد. (1)

111. هدف قرآن، عاقل ساختن انسان؛ این نکته را نیک باید دانست که تعالیم قرآن تنها برای عالم نمودن تنها نیست، بلکه برای عاقل ساختن انسان هاست. قرآن می فرماید: «وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ »(2) یعنی ما مثال هایی حکیمانه و دقیق را برای مردم می آوریم ولی غیر از افراد عالم کسی این مثل ها را تعقل نمی کند. این بیان نورانی نشان می دهد که علم، سرمایه و فکر، ابزار کار و عاقل شدن، هدف است.

عالم شدن سخت نیست ولی عاقل شدن دشوار است و تمام تلاش دین برای این است که انسان را پس از عالم شدن، عاقل کند و «عاقل» کسی است که معارف الهی را خوب بفهمد و آن فهمیده ها را نیز خوب معتقد شود و درمقام عمل هم خوب عمل کند، اگر قرآن کریم ملی می زند و نکته ای می گوید تنها برای اندیشیدن و عالم شدن نیست بلکه برای آن است که انسان را در عمل هدایت کند، امراض او را شفا دهد و او را تا دروازه ی بهشت برساند و به سلامت و سرور و بهجت همیشگی نایل کند. (3)

112. خداوند معلم حقیقی، «الرَّحْمَنُ- عَلَّمَ الْقُرْآنَ ».(4)

هر چند معلمان بکوشند و استادان تلقین کنند، همه ی این ها اسباب هستند و آموزنده ی حقیقی خداوند است، زیرا:۔

الف) حضرت آدم (علیه السلام) را علم اسامی آموخت، «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ».(5)

ب) داود(علیه السلام) را زرگری یاد داد، «وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ »(6)

ص: 679


1- قرآن در قرآن، ص 59
2- عنكبوت /43
3- . قرآن در قرآن، ص 230
4- الرحمن /1 و 2
5- بقره /31
6- انبیاء/80

ج) عیسی (علیه السلام) را کتاب و حکمت تعلیم داد، «وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ ».(1)

د) خضر(علیه السلام) را علم و معرفت آموخت، «وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا »(2)

ه) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را اسرار نظام جهان آموخت، «وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ »(3)

و)عالميان را بیان آموخت، «خَلَقَ الْإِنسَانَ - عَلَّمَهُ الْبَيَانَ »(4).

113. در روایات معصومین (علیهم السلام) اوصاف فراوانی برای قرآن ذکر شده است از جمله:

1. اولین مهمان خدای سبحان؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: در قیامت که همه مخلوقها به خالق باز می گردند، اولین مهمانی که بر خدای سبحان وارد می شود، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و قرآن کریم و اهل بیت(علیه السلام) است.

2. برترین مخلوق خداوند؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: قرآن کریم پس از خدای سبحان از هر چیزی برتر است، پس هرکس قرآن را بزرگ بشمارد خدا را بزرگ شمرده و هر کس آن را بزرگ نشمارد به حریم خدای سبحان استخفاف روا داشته است.

3. کتاب نجات بخش، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر زندگی سعادتمندانه، مرگ شهیدانه، نجات روز محشر، سایه ی روز سوزندگی و هدایت روز گمراهی می طلبید به درس قرآن بپردازید که آن، سخن خدای رحمان و سپری در برابر شیطان و مایه سنگینی کفه ی عمل در میزان عدل است.

4. راهنمای بهشت؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: قرآن را فرا گیرید و آن را قرائت کنید و بدانید که قرآن نام شما را بلند می کند و وسیله ای برای یاد خداست. قرآن هم ذُخر (ذخیره) است و هم وزر، اگر امام و پیشوای انسان بود برای او ذخیره ی نیکویی است و اگر کسی خود را امام و پیشوای قرآن قرار داد، قرآن بار سنگینی بر دوش او خواهد بود و او را از پشت به دوزخ می افکند.

5. راه ربانی شدن انسان؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: حق خدای سبحان بر همگان این است که قرآن را فقیهانه فرا گیرند، زیرا قرآن کریم انسان ها را به ربانی شدن فرا می خواند و راه آن را نیز

ص: 680


1- آل عمران/48
2- کهف /65
3- نساء /113
4- الرحمن /3 هزار و یک نکته از قرآن کریم، ص 572 و 573

فراگیری قرآن می داند.

6. عامل صعود بهشتیان؛ امام کاظم (علیه السلام) فرمود: اگر از شیعیان ما، کسی قرآن را به خوبی فرا نگرفته باشد ( چون به حقیقت آن ایمان دارد) در جهان برزخ، قرآن به او تعلیم داده می شود تا خدای سبحان به معرفت قرآن بر درجات او بیفزاید، زیرا درجات قرآن به اندازهی آیات قرآن است. به قاری گفته می شود. بخوان و بالا برو او نیز می خواند و بالا می رود.

7. درجه ای از نبوت؛ امیر المومنین (علیه السلام) می فرماید: آن کس که قرآن را قرائت کند گویا نبوت در جان او ادراج شده است گر چه او وحی دریافت نمی کند.

8 عامل نورانیت؛ ابوذر از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درخواست نصیحت کرد، آن حضرت فرمود: بر تو باد به تلاوت قرآن و کثرت یاد خدا، زیرا تلاوت قرآن عامل یاد تو در ملکوت و مایه نورانی شدن تو در زمین است.

9. راه دستیابی به ثواب شاکران؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: اگر اشتغال به قرائت قرآن، بنده ی مؤمن را از بازگویی خواسته هایش در پیشگاه الهی باز دارد، خدای سبحان، بدون درخواست، بهترین ثواب شاکران را به چنین بنده ای عطا می کند.

10. عامل حشر با پیامبران؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: گرامی ترین بندگان خدا پس از پیامبران، دانشمندان هستند و سپس حاملان قرآن. عالمان و حاملان علم و عمل قرآن به گونه ی پیامبران از دنیا رخت بر می بندند و حشر آنان و عبورشان از صراط همراه پیامبران خواهد بود و از ثواب انبیاء بهره مند می شوند، پس خوشا به حال جویندگان علم و حاملان قرآن که از کرامت و شرف الهی برخوردارند.

11. مایه خرمی دل ها؛ امیرالمومنین (علیه السلام) می فرماید: قرآن را فرا گیرید که آن نیکوترین سخن است و به فهم عمیق آن دست یابید که آن مایهی خرمی دلهاست و از نور آن شفا بجویید که آن شفای بیماریهای روحی است و آن را نیکو تلاوت کنید که سودمندترین قصه هاست و کسی که به علم خویش عمل نکند، همانند نادان سرگردانی است که به هوش نمی گراید و چون عالم است حجت بر او گرانتر و حسرت او افزونتر و ملامت او در پیشگاه خدای سبحان بیشتر است.

ص: 681

12. یگانه عامل توانگری؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: قرآن مایه ی توانگری است که جز در آن توانگرییافت نشود و هیچ فقری نیز پس از آن نیست. (1)

114. علوم پنجگانه مخصوص خداوند؛ در آیه34 سوره لقمان سخن از علومی به میان می آید که مخصوص پروردگار است، در این آیه می خوانیم: «آگاهی بر زمان قیام قیامت مخصوص خدا است»: «ان الله عنده علم الساعه). «و اوست که باران را نازل می کند» و از تمام جزئیات نزول آن آگاه است: «و ينزل الغيث» و نیز «اوست که از فرزندانی که در رحم مادرانند ( با تمام مشخصات آنها) آگاه است». «و يعلم ما في الأرحام» «هیچ کس نمی داند فردا چه می کند» : «و ما تدري نفس ماذا تكسب غداً»،

«هیچکس نمیداند در چه سرزمینی می میرد» :«و ما تدري نفس بايّ ارضٍ تموت»، « فقط خداوند عالم وآگاه است» : «ان الله عليم خير».

قرآن می گوید: هیچ کس جز خدا، از لحظه ی قیام قیامت آگاه نیست و طبق صریح آیات دیگر خداوند این علم را از همه مخفی داشته است، «ان الساعه آتیه اکاد اخفيها» : «قیامت خواهد آمد و من می خواهم آن را پنهان سازم» (2)، تا هرگز غرور و غفلت دامان افراد را نگیرد. سپس می گوید: نه تنها مسأله قيامت است که از شما پنهان است، در زندگی روزمره ی شما و در میان نزدیکترین مسائلی که با مرگ و حیاتتان سرو کار دارد مطالب فراوانی وجود دارد که شما از آن بی خبرید. زمان نزول قطرات حیات بخش باران که زندگی همه ی جانداران به آن بستگی دارد بر هیچ یک از شما آشکار نیست و تنها با حدس و تخمین و گمان از آن بحث می کنید.

همچنین از زمان پیدایش شما در شکم مادر و خصوصیات جنین، احدی آگاه نیست. و نیز آینده ی نزدیک یعنی حوادث فردای شما و نیز محل مرگ و بدرود حیاتتان بر همه پوشیده است.

منظور از عدم آگاهی مردم از این امور پنجگانه تمام خصوصیات آنها است، مثلا اگر روزی وسایلی در اختیار بشر قرار گیرد و از پسر و دختر بودن جنین به طور قطع و یقین آگاه شوند باز این امر مسأله ای ایجاد نمی کند چرا که آگاهی از جنین به آن است که تمام خصوصیات جسمی، زشتی و زیبایی، سلامت و

ص: 682


1- تسنیم، تفسیر قرآن کریم، جوادی آملی، ج 1، ص 241 تا 254
2- طه /15

بیماری، استعدادهای درونی، ذوق علمی و فلسفی و ادبی و سایر صفات و کیفیات روحی را بدانیم و این امر برای غیر خدا امکان پذیر نیست. همچنین این که باران در چه موقع نازل می شود؟ و کدام منطقه را زیر پوشش قرارمی دهد؛ و دقیقا چه مقدار در دریا و چه مقدار در صحرا و دره و کوه و بیان می بارد؟ جز خدا کسی نمی داند. در مورد حوادث فردا و فرداها و خصوصیات و جزئیات آن ها نیز همین گونه است.

البته باید دقت کرد که ائمه اهل بیت(علیه السلام) و حتی بعضی از اولیاء الله غير از امامان، از مرگ خود خبر دادند و یا محل دفن خود را بیان کردند و این امکان پذیر است چون آگاهی بر پاره ای از این امور به صورت علم اجمالی - آن هم از طریق تعلیم الهی - هیچ منافاتی با اختصاص علم تفصیلی آنها به ذات پاک خداوند ندارد و همین اجمال نیز ذاتی و استقلالی نیست، بلکه جنبه عرضی و تعلیمی دارد و از طریق تعليم الهی است، به مقداری که خدا می خواهد و صلاح می داند.

لذا در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم که ایشان فرمود: «امام علم غیب را ذاتا نمی داند ولی هنگامی که اراده کند چیزی را بداند خدا به او تعلیم میدهد».(1).

نقش قرآن تا در این عالم نشست *** نقش های کاهن و پاپا شکست

فاش گویم آن چه دردل مضمر است *** این کتابی نیست چیزی دیگر است

چون به جان در رفت جان دیگر شود *** جان چو دیگر شد جهان دیگر شود

مثل حق پنهان و هم پیداست این *** زنده و پاینده و گویاست این؟ (2)

الحمدُ الله اولاً وآخِراً و ظاهراً و باطناً.

ص: 683


1- تفسیر نمونه، ج17، ص93 و 94 و 99 و 100
2- کلیات اقبال لاهوری، ص 283

ص: 684

منابع

1. آشنایی با سوره ها، جواد محدثی، مرکز انتشارات تبلیغات اسلامی، چاپ پنجم، 1370

2. آشنایی با قرآن، خلاصه آثار استاد مرتضی مطهری، دفتر پنجم، دانشگاه امام صادق (علیه السلام)، چاپ چهارم، 1382

3. آشنایی با قرآن، استاد مرتضی مطهری، جلد 1، صدرا، چاپ هفدهم، 1381

4. آشنایی با قرآن، وزارت آموزش و پرورش، مراکز تربیت معلم، کد1006/1 .

5. آشنایی با قرآن، 2جلد، وزارت آموزش و پرورش، مراکز تربیت معلم، کد2001/1

6. آشنای با علوم قرآن، علی اصغر حلبی، اساطیر، تهران،1369

7. آشنایی با علوم قرآن، سید محمد رادمنش، رسالت قلم، چاپ دوم، 1372

8. آشنایی با علوم قرآن، داود عطار و سید محمد رادمنش، بنیاد قرآن، 1360

9. آشنایی با منابع انسانی و متون اسلامی، وزارت آموزش و پرورش، مراکز تربیت معلم، کد2002

10. آیه های زندگی، بهاردلها، حسین اسکندری، جلد 6، سروش، چاپ اول، 1384

11. اخلاق کارگزاران در حکومت اسلامی، آیت الله جوادی آملی، مرکز نشر فرهنگ رجاء، چاپ اول، 1366

12. از مفاهیم قرآن، مصطفی اسرار، محيا، چاپ اول، 1375 13. احکام قرآن، محمد خزائلی، جاویدان، چاپ پنجم، 1361686

ص: 685

14. اسباب النزول (کاوش هایی در علوم قرآنی)، محمدباقر حجتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول، تهران، 1365

15. اسرار قرآن، امام محمد غزالی، به کوشش حسین خدیوجم، بنیاد قرآن، چاپ سوم، 1361

16. اسرار قرآن کریم، مصطفی محمود، ترجمه محمدباقر حجتی، بنیاد قرآن، چاپ اول، 1360

17. اسماء الحسنی و سیر و سلوک الی الله، سید کاظم ارفع، فیضکاشانی، چاپ دوم، 1374

18. اسماء الحسنی یا صفات خدا، مقاله ای از سمینارهای منطقه ای غرب و جنوب اتحادیه انجمن های اسلامی در اروپا، بعثت.

19. اعلام قرآن، محمد خزائلی، امیر کبیر، چاپ چهارم، تهران، 1371

20. الفهرست، ابن ندیم، ترجمه م.رضا تجدد، انتشارات کتابخانه ابن سینا، چاپ اول،1343

21. المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم، محمد فؤاد عبدالباقی، داراحياء التراث العربی، بیروت

22. ارتباط غیر زبانی، جمله شناسی قرآن، مهندس بازرگان، ترجمه احمد آرام، بعثت.

23. اسلام آئین برگزیده، محمدجواد بلاغی نجفی، ترجمه سید احمد صفایی، آفاق، چاپ اول، 1360

24. اعجاز قرآن در عصر کامپیوتر، دکتر رشاد خلیفه، ترجمه محمدجواد سهلانی، دفتر نشر فرهنگ قرآن، چاپ چهارم، تهران، 1363

25. انسان پیش از تاریخ پیدایش انسان)، از مجموعه دانستنی های قرآن، احمد رهبری،مارلیک، چاپ دوم، 1375

26. انسان و قرآن، علامه حسن حسن زاده آملی، الزهراء (علیها السلام)، چاپ اول، 1364

ص: 686

27. اصول کافی، ترجمه و شرح فارسی آیت الله محمدباقر کمره ای، جلد6، اسوه، چاپ ششم، 1383

28. بازشناسی علل و ریشه های تاریخی و سیاسی انتفاضه فلسطین، معاونت سیاسی نمایندگی ولی فقیه در نیروی مقاومت بسیج، چاپ اول، 1380

29. با قرآن در صحنه، تفسیری بر سوره حمد و علق، گفتارهای امام خمینی (ره)، البرز، چاپ اول، 1359

30. پرتویی از قرآن، سید محمود طالقانی،4جلد، شرکت سهامی انتشار، چاپ سوم 31. پرسش ها و پاسخ ها، مجموعه پرسش های دانشجویی، دفتر نهم، دفتر نشر معارف، 1382

32. پروتکل های دانشوران صهيون، عجاج نويهض، ترجمه حمیدرضا شیخی، آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1373

33. پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، محمد علی رضایی اصفهانی،2جلد، انتشارات پژوهش های تفسیر و علوم قرآنی، چاپ دوم، 1386

34. پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، محمدباقر حجتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،تهران،1365

35. پیام قرآنی آیت الله ناصر مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان، جلد4 و 8، دار الكتاب الاسلامیه، چاپ چهارم، تهران 1377

36. پیشگویی های علمی قرآن، مصطفی زمانی، پیام اسلام، قم

37. تاريخ القرآن، ابی عبدالله الزنجانی، سازمان تبلیغات،1404 ه.ق

38. تاریخ اورشلیم (بیت المقدس)، جعفر حمیدی، امیر کبیر، تهران، 1344

39. تاریخ قرآن، آیت الله محمدهای معرفت، سمت، چاپ اول، تهران، 1375

40. تاریخ قرآن، محمودرامیار، امیر کبیر، چاپ دوم، تهران، 1362

ص: 687

41. تاریخ و علوم قرآن، سید ابو الفضل میر محمدی زرندی، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ

چهارم، قم، 1375

42. تاریخ و علوم قرآن، مرکز فعالیت ها و پژوهش های قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامی، تلخیص از کتاب تاریخ و علوم قرآنی آیت الله سید ابوالفضل میر محمدی زرندی

43. تحليل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، محمدباقر سعیدی روشن، اندیشه، چاپ اول،1375

44. ترجمه اعتقادات صدوق، سیدمحمدعلی قلعه کهنه، به ضمیمه حواشی شیخ مفید،انتشارات قدس رضوی

45. ترجمه تفسير الميزان علامه طباطبایی، سیدمحمدباقر موسوی همدانی، موسسه مطبوعات دار العلم، قم.

46. تسنیم، تفسیر قرآن کریم، آیت الله جوادی آملی، جلد1، اسراء، چاپ اول، 1378

47. تشکیلات فراماسونری در ایران، حسین میر، شرکت چاپ و انتشارات علمی، چاپ دوم،1371

48. تفسیر آیه مبارکه نور، ملاصدرا، ترجمه و تصحیح محمد خواجوی، مولی، چاپ اول، تهران 1362

49. تفسير ادبی و عرفانی قرآن مجید، خواجه عبدالله انصاری، جلد1، اقبال، چاپ نهم، 1373

50. تفسیر سوره جمعه، ملاصدرا، ترجمه محمد خواجوی، مولی، تهران

51. تفسیر سوره حمد، امام خمینی (ره) موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ اول،1375

52. تفسير فاتحة الكتاب، با مقدمه و تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، تهران، 1360

ص: 688

53. تفسیر کلمات قرآن، حسین محمد مخلوف، ترجمه حسینعلی انصاریراد، آستان قدس رضوی ، 1367

54. تفسیر موضوعی قرآن کریم، قرآن در قرآن، آیت الله جوادی آملی، جلد1، اسراء، چاپ دوم، 1378

55. تفسیر نمونه، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی،27 جلد، دار الكتاب الاسلامیه، چاپ دهم، 1368

56. تفسیر نورالثقلین، شیخ جمعه عروسی حویزی،5جلد، اسماعیلیان، چاپ چهارم، قم1373

57. تفسیر نوین، محمد تقی شریعتی،2 جلد، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1353

58. جستجو در قرآن، محمد علی کریمی نیا، مشهور، چاپ اول، 1378

59. جنایت جهانی، شمس الدین رحمانی، کانون انتشارات پیام نور، چاپ اول، 1369

60. چهره زیبای قرآن، دکتر عباس همامی، بصائر، چاپ اول، 1375

61. چهره یهود در قرآن، عفيف عبد الفتاح طباره، ترجمه سید مهدی آیت اللهی، جهان آرا،1355

62. خورشید تابان در علم قرآن، احمد محدث خراسانی، آستان قدس رضوی، چاپاول، 1372

63. دانستنی های قرآن، مصطفی اسرار، رویان، چاپ سیزدهم،1375

64. دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، به کوشش بهاء الدين خرم شاهی،2 جلد، دوستان و ناهید، چاپ اول، تهران، 1377

65. دایره المعارف قرآن، ترجمه الاتقان، دکتر محمدجعفر اسلامی، جلد 1 و 2، بنیاد علوم اسلامی، چاپ اول، 1363

66. در آمدی بر تفسير علمی قرآن، محمدعلی رضایی اصفهانی، اسوه، قم، 1365

67. درسنامه علوم قرآنی، حسین جوان آراسته، بوستان کتاب قم، چاپ هشتم، 1384

ص: 689

68. درسی از قرآن، تفسیر سوره صاد، علی مشکینی، دفتر انتشارات اسلامی

69. دنیا بازیچه یهود، آیت الله سید محمد شیرازی، ترجمه محمدهادی مدرسی، کانون نشر اندیشه های اسلامی، قم

70. دنیا و یهود، آیت الله سید محمد شیرازی، ترجمه محمدهادی مدرسی، فروغ اندیشه71. ده رساله فارسی، علامه حسن زاده آملی، الف لام میم،چاپ اول، قم، 1385

72. رساله عليه (شرح چهل حدیث نبوی)، کمال الدین حسین کاشفی بیهقی سبزواری،مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1362

73. رسائل فلسفی، محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا) ، با مقدمه و تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1362

74. روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ابو الفتوح رازی، به کوشش و تصحيح محمد جعفر یاحقی و محمد مهدی ناصح، جلد 1، آستان قدس رضوی،1371

75. ریشه یابی واژه ها در قرآن، جلال الدین سیوطی، ترجمه محمد جعفر اسلامی،شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم، 1362

76. زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، عبدالله شهبازی، جلد 1، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، چاپ اول، 1377

77. سازمان های یهودی و صهیونیستی در ایران، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، چاپ اول، تهران، 1381

78. ساکنان آسمان از نظر قرآن، عباسعلی محمودی، نهضت زنان مسلمان، 1359

79. سفینه البحار، شیخ عباس قمی، جلد 4، آستان قدس رضوی،1384

80. سه مقاله در تاریخ تفسیر و نحو، سید محمد باقر حجتی، بنیاد قرآن، چاپ اول، 1360

81. سیری در صحیحین، محمدصادق نجمی، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ ششم، 1379

82. شناخت قرآن، محمدصادق نجمی و هاشم هریسی،1361

83. عهدین، قرآن و علم، موریس بوکای، ترجمه حسن حبیبی، سلمان، تهران، 1375

ص: 690

84 فراماسونری و یهود، گروه تحقیقات علمی، مترجم جعفر سعیدی، ویراستار حسین میر، علمی، چاپ اول، 1369

85. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، اسماعیل رائین، امیر کبیر، چاپ سوم، 1357

86. فروغ هدایت، حافظ نجفی، آصف، چاپ اول، شهر کرد، 1379

87. فرهنگ قرآن، هاشم هاشم زاده هریسی، موسسه فرهنگی نشر امین، چاپ هفتم، 1377

88. فرهنگ و زبان (مجموعه مقالات)، شمس الدین رحمانی، برگ، چاپ اول، 1368

89. فلسطین و حقوق بین الملل، هنری کتان، ترجمه غلامرضا فدایی، عراقی، امیر کبیر ، چاپ اول، 1356

90. قاموس قرآن، سید علی اکبر قرشی،7جلد، دارالکتاب الاسلامیه، تهران، 1352

91. قرآن باب معرف الله، مجموعه بیانات و نوشته های امام خمینی (ره) درباره قرآن، مرکز فرهنگی قدر، چاپ سوم، 1371

92. قرآن پدیده ای شگفت آور، مالك بن نبي، ترجمه نسرین حکمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ،1361

93. قرآن پژوهی، بهاء الدين خرم شاهی، مرکز نشر فرهنگی مشرق، چاپ اول، تهران،1372

94. قرآن در اسلام، علامه محمدحسین طباطبایی، بنیاد علوم اسلامی، چاپ سوم، 1361

95. قیامت در قرآن، از مجموعه دانستنی های قرآن، احمد رهبری، مارلیک، چاپ دوم،1375

96. قرآن در اسلام از دیدگاه تشیع، علامه محمد حسین طباطبایی، دفتر انتشارات اسلامی

97. قرآن و علوم روز، سید جواد افتخاریان، افتخاریان، تهران، 1362

98. قرآن هرگز تحریف نشده، علامه حسن زاده آملی، قیام، چاپ اول، قم، 1371

ص: 691

99. کشف الاسرار وعده الابرار، معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری، ابوالفضل رشید الدین میبدی، جلد 10، به سعی علی اصغر حکمت، امیر کبیر، چاپ سوم، تهران، 1361

100. کلیات اقبال لاهوری، به سعی و اهتمام پروین قائمی، پیمان، چاپ دوم، 1384

101. گامی در راه شناسایی قرآن، میر خلیل سید نقوی، هدی،1363

102. لطایفی از قرآن کریم، برگزیده از کشف الاسرار وعده الابرار، دکتر محمد مهدی رکنی، آستان قدس رضوی، چاپ ششم، 1372

103. لغتنامه قرآن کریم، محمود عادل، جلد1، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، 1373

104. مبانی و روش های تفسیر قرآن، عباسعلی عمید زنجانی، وزارتفرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1366

105. مختصر البيان في غريب القرآن، عادل عبدالرحمن البدری، مؤسسه الامام صاحب الزمان (عج)، چاپ اول، قم، 1421 ه. ق

106. مدیریت اسلامی، محمدحسین ابراهیمی، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1375

107. مشكوه، نشریه بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، شماره 39، تابستان1372

108. مصباح الهدایه الى الخلافه و الولایه، امام خمینی (ره) ترجمه سید احمد فهری، پیام آزادی

109. معارف قرآن، محمد تقی مصباح یزدی، در راه حق، قم، 1367

110. مناظره دکتر و رهبر، احمد محدث، کتابفروشی جعفری مشهد، چاپ چهارم، 1373

111. مهر تابان، علامه محمدحسین حسینی تهرانی، باقر العلوم (علیه السلام)

112. میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، جلد 8 دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ چهارم، 1371

ص: 692

113. نام ها و صفت های خدای رحیم در قرآن، محمد تقی مقتدری، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ پنجم، 1373

114. نخستین مفسران پارسی نویس، موسی درودی، نور فاطمه، 1362

115. نشان از بی نشان ها، على مقدادی اصفهانی، نشر جمهوری و فؤاد ، چاپ چهارم،1373

116. نصوص الحكم بر فصوص الحکم، علامه حسن زاده آملی، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ اول، 1365

117. نظام نوین جهانی، شمس الدین رحمانی، پیام آزادی، چاپ اول، 1371

118. نگرشی بر مدیریت اسلامی، سیدرضا تقوی دامغانی، سازمان تبلیغات اسلامی،1370

119. نهج البلاغه، ترجمه استاد محمد دشتی، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی،چاپ سوم، 1381

120. واژه های نور، اکبر دهقان و مجتبی کلباسی، روح، چاپ دوم، قم، 1381

121. وجوه قرآن، مهدی محقق، بنیاد قرآن، چاپ چهارم، 1360

122. وحی و نبوت، شهید مطهری، صدرا، قم

123. وحی یا شعور مرموز، علامه طباطبایی، مقدمه و پاورقی ناصر مکارم شیرازی،دار الفكرقم

124 هزار و یک نکته از قرآن کریم، اکبر دهقان، مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، تهران، 1379

125. یادداشت های استاد مطهری، جلد 8، صدرا، چاپ اول، 1383

126. يکصدو چهارده معمای قرآنی، محمود جویباری، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ سوم، 1373

ص: 693

از این مؤلف، کتب زیر، به چاپ رسیده است:

1. دين در قرآن.

2. ولایت فقیه.

3. درباره ی فرهنگ.

4. عرفان، ادبیات و تصوف.

5. پرسش و پاسخ اعتقادی.

6. شیعه، تاریخ، عقاید و فرقه ها

7. جلوه ای از حقیقت غدیر

8. خداشناسی و توحید (سرآغاز دین و دینداری)

ص: 694

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109