مهارت های زندگی

مشخصات کتاب

سرشناسه:خطیب، سیدمهدی، 1356 -

عنوان و نام پديدآور:مهارت های زندگی [کتاب]/ سیدمهدی خطیب ؛ ویراستار مرتضی بهرامی خوشنودی ؛ تهیه پژوهشکده اخلاق و روانشناسی اسلامی ، پژوهشگاه قرآن و حدیث؛ [برای] سازمان بهزیستی کشور .

مشخصات نشر:قم : موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر، 1396 .

مشخصات ظاهری:391 ص.

فروست:پژوهشکده اخلاق و روانشناسی اسلامی؛ 26 .

شابک:180000 ریال 978-964-493-962-4 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

يادداشت:این کتاب در سال های 1397-1399 تجدید چاپ شده است.

يادداشت:چاپ پنجم: 1399(فیپا).

يادداشت:چاپ ششم: 1400.

یادداشت:کتابنامه : ص. [373] - 391 ؛ همچنین به صورت زیرنویس .

یادداشت:نمایه .

موضوع:مهارت های زندگی-- جنبه های مذهبی-- اسلام

موضوع:Life skills -- *Religious aspects-- Islam

شناسه افزوده:موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث. سازمان چاپ و نشر

شناسه افزوده:پژوهشگاه قرآن و حدیث. پژوهشکده اخلاق و روان شناسی اسلامی

شناسه افزوده:سازمان بهزیستی کشور

رده بندی کنگره:BP258/خ6م9 1396

رده بندی دیویی:297/72

شماره کتابشناسی ملی:4799727

ص: 1

اشارة

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

مهارت هاى زندگى

سيّد مهدى خطيب

ص: 3

مهارت هاى زندگى

سيّد مهدى خطيب

پژوهشكدۀ اخلاق و روان شناسى / 26

ويراستار: مرتضى بهرامى خشنودى

صفحه آرا: على اكبرى

نمونه خوان: على نقى پارسانيا، سيّدهاشم شهرستانى

سازمان چاپ و نشر دار الحديث: قم، ميدان شهدا، ابتداى خيابان معلم، پلاك 125

تلفن: 37741650-025-37740523-025 ص. پ: 37185/4468

hadith@hadith.net

http:/www.hadith.net

ص: 4

فهرست مطالب

مقدّمه پژوهشكده 17

مقدّمه 19

مهارت هاى ارتباط ميان فردى

مقدّمه 25

جايگاه ارتباطهاى ميان فردى 26

اصول و قواعد ارتباط مؤثّر 27

الف - اصل احترام 28

ب - اصل مدارا 29

ج - اصل خوش بينى 30

د - اصل حُسن خُلق 32

ض - اصل تغافل 34

سبك هاى ارتباطى 36

الف - سبك دورى گزين 38

ب - سبك پرخاشگر 38

ج - سبك آميخته 38

د - سبك سودمند 39

الگوهاى تعاملى در سبك سودمند 39

ص: 5

مهارت هاى ارتباطى 40

الف - مهارت هاى آغازين 41

1. گشاده رويى 41

2. لبخند زدن 42

3. سلام كردن 43

4. دست دادن 44

5. در آغوش كشيدن 47

6. بوسيدن 48

7. تماس چشمى 50

8. وضعيّت بدنى 51

9. اعلام دوستى 52

10. خيرخواهى 52

ب - مهارت هاى پيش برنده 52

1. هنر گوش دادن 53

2. هنر سخن گفتن 56

مهارت تصميم گيرى

مقدمه 59

تصميم گيرى چيست؟ 59

سبك هاى تصميم گيرى 60

الف - سبك احساسى 60

ب - سبك تكانشى 61

ج - سبك انفعالى 61

د - سبك اجتنابى 61

ه -- سبك عقلانى 61

پيش شرطهاى تصميم گيرى عقلانى 62

ص: 6

الف - نيّت 63

ب - اراده 64

ج - دورانديشى 65

1. حزم 65

2. تدبير 66

3. تدبّر 68

4. تفكّر 68

5. عاقبت انديشى 69

د - مشورت 70

ه -- توكّل 73

تصميم گيرى منطقى يا حل مسئله 74

سه نكتۀ مهم دربارۀ حلّ مسئله 74

مراحل حلّ مسئله 76

الف - تعريف مسئله 76

ب - فهرست كردن راه حل هاى مختلف 76

ج - تعيين سود و زيان هاى هر راه حلّ و ارزيابى آن 77

د - انتخاب بهترين راه حل 77

مهارت بهره مندى از جوانى

مقدمه 79

ماهيّت جوانى 79

ويژگى هاى دورۀ جوانى 82

الف - پيوندجويى 82

ب - انعطاف پذيرى 83

ج - استقلال و انتخاب شغل 84

د - استقرار تكاليف زندگى 86

ص: 7

ه -- كاردانى و خلاقيت 86

و - پيچيدگى شناختى عاطفى 88

مهارت بهره مندى از جوانى 89

الف - خودشناسى 89

ب - غنيمت شمردن فرصت ها 89

ج - كسب دانش 90

د - دوست يابى 91

ه -- خوش خُلقى 93

و - پاك دامنى 94

ز - ازدواج 95

ح - پرورش معنويت 97

1. عبادت و طاعت خداوند 97

2. توبه و بازگشت به خداوند 100

مهارت شادى

مقدمه 103

ماهيّت شادى 105

پايدارى شادى 107

الف - شادى هاى پايدار 107

ب - شادى هاى ناپايدار 108

منابع شادى 109

الف - روابط اجتماعى 110

ب - ورزش 112

ج - بهداشت 114

د - تغذيه 116

ه -- ثروت 119

ص: 8

و - لذت ديدارى 122

ز - روابط جنسى 124

ح - سياحت و تفريح 125

ط - دانش افزايى 125

ى - شادى بخشى به ديگران 126

ك - معنويت 128

مهارت خويشتن دارى جنسى

مقدّمه 133

دو نيروى درون 134

لذت مطلوب 136

پيامدهاى نداشتن خويشتن دارى جنسى 137

الف - محروميت از سلامت روان 137

ب - محروميّت از خِرد 138

ج - محروميّت از پيشرفت 139

د - محروميّت از بصيرت 140

ه -- محروميّت از آزادى 141

مهارت هاى خويشتن دارى جنسى 142

الف - تغيير نگرش 143

ب - ايجاد فضاى ايمن 144

اصل اوّل: مديريّت ارتباط 144

يك. مديريّت روابط بيرون از خانه 145

دو. ارتباط حداقلى 146

سه. تأخير زمانى 147

چهار. تقدّم و تأخّر مكانى 147

اصل دوم: مهار محرّك ها 148

ص: 9

يك. كنترل و پايش نگاه 149

دو. پوشش مناسب 151

انواع پوشش هاى نامناسب 153

1. پوشش هاى جذّاب و تحريك كننده 153

2. پوشش هاى نازك و بدن نما 153

3. پوشش هاى چسبان 155

سه. رفتارِ باوقار 155

چهار. كنترل فكر 156

پنج. كنترل كلام 157

شش. كنترل شنوايى 158

هفت. كنترل بويايى 159

هشت. خلوت نكردن با نامحرم 160

مهارت مقابله با خشم

مقدمه 163

تعريف خشم 163

پيامدهاى خشم 165

خشم سالم و ناسالم 166

راهكارهاى مقابله با خشم 169

الف - مقابله با خشم خود 169

1. ارزيابى موقعيّت 170

2. ارزيابى سود و زيان 173

3. مهارت حلّ مسئله 177

4. تغيير وضعيت 177

5. تغيير موقعيّت 179

6. واكنش تأخيرى 181

ص: 10

7. سكوت 182

8. پاداش - تنبيه 183

9. تنش زدايى 185

10. بردبارى 186

چگونه بردبار شويم؟ 187

يك. بازى نقش 187

دو. تغافل 189

سه. شكيبايى 189

11. تخليه هيجانى 190

12. شوخ طبعى 192

13. تغذيه 194

يك. خوردن كشمش 195

دو. گوشت بلدرچين 196

سه. نوشيدن آب 197

14. معنويّت 198

يك. استعاذه 198

دو. دعا 199

سه. وضو و غسل 201

چهار. حفظ قرآن 201

ب - مقابله با خشم ديگران 202

1. مدارا 202

2. نرم خويى 203

3. لجبازى نكردن 205

4. بيان احساس 205

5. بخشايش 206

ص: 11

6. هديه دادن 208

7. تماس فيزيكى با خويشاوندان 210

نتيجه گيرى 210

مهارت مقابله با اختلافات زناشويى

مقدّمه 213

شناسايى نظام خانواده 214

الف - خُرده نظام هاى خانواده 214

ب - مرزهاى خانواده 215

ج - سلسله مراتب در نظام خانواده 216

د - مسئوليت ها و وظايف اعضاى خانواده 217

ويژگى هاى خانوادۀ كارآمد 218

الف - تعهد در برابر يكديگر 218

ب - مقابلۀ مثبت با سختى ها 219

ج - همكارى ميان اعضاى خانواده 221

د - مشخص بودن وظايف و نقش ها 223

ه -- سرمايه گذارى عاطفى 224

و - وقت گذاشتن براى يكديگر 226

ز - از خودگذشتگى اعضاى خانواده 229

ح - به كارگيرى مهارت هاى ارتباط مؤثّر 230

راهبردهاى حلّ تعارض هاى زناشويى 230

الف - هدف گزينى مجدّد ارتباط 231

ب - زمينه سازى در ايجاد تغييرات 232

ج - مديريت مقايسه و تنظيم انتظارها 236

1. مقايسۀ رو به بالا 236

2. مقايسۀ رو به پايين 238

ص: 12

3. مقايسۀ متوازن 239

د - مديريّت روابط 241

1. ارتباط با خود: الگوى ذلّت - كرامت 241

2. ارتباط با همسر: الگوى انعطاف پذيرى - كرامت 242

3. ارتباط با خويشاوندان: الگوى نفوذناپذيرى - شرافت 243

ه -- تقويت مهارت حلّ مسئله 244

و - تعيين اوقات فراغت 246

ز - تنظيم روابط جنسى 247

ح - تفكيك نقش ها 251

ط - مديريت مالى 252

ى - تقويت مهارت هاى ارتباطى 255

1. حُسن خلق 257

الف) نرم خويى 260

ب) خوش رويى 260

2. بردبارى 262

3. سازگارى 263

4. احترام 267

5. همدلى 268

يك. يادگيرىِ گوش دادن فعال 270

دو. فهميدن موارد موجود در پاسخ همدلانه 270

6. هنر گوش دادن 271

9. هنر صحبت كردن 273

مهارت مقابله با شكست

مقدمه 277

تغيير نگرش دربارۀ شكست 277

ص: 13

شناسايى سبك هاى اسنادى 279

الف - منبع اسناد (درونى - بيرونى) 280

ب - تكرار اسناد (پايدار - ناپايدار) 281

ج - زمان اسناد (كلى - اختصاصى) 281

مديريت ارزيابى ها 282

ارزيابى اوليه و ثانويه 283

الف - ارزيابى هاى منطقى 284

ب - شناسايى تحريف هاى شناختى 286

مهارت مقابله با فقدان و داغديدگى

مقدّمه 289

سوگ، داغديدگى و سوگوارى 290

مراحل سوگ 291

مقابله با فقدان و داغديدگى و بازگشت به زندگى 293

گام نخست: ارزيابى منطقى از دست دادن عزيزان 293

گام دوم: پذيرش واقعيت از دست دادن عزيزان 297

گام سوم: گذار از احساس هاى ناخوشايند 299

گام چهام: سازگارى با محيط 300

گام پنجم: دريافت حمايت هاى اجتماعى 301

گام ششم: حركت به سوى زندگى 303

مهارت مقابله با هراس از مرگ

هراس از مرگ 305

مراحل واكنش روانى در بارۀ خبر مرگ 306

راهكارهاى مقابله اى 307

الف - شناخت مرگ 307

ص: 14

ب - تغيير نگرش دربارۀ مرگ 309

1. مرگ؛ بزرگ ترين شادى مؤمنان 310

2. مرگ؛ چون گلى خوش بو 310

3. مرگ؛ آخرين درد 311

4. مرگ؛ تغيير 312

ج - پذيرش مرگ 312

د - مرگ، تهديدكنندۀ توهّم تسلّط 314

ه -- مرگ و ارضاى نياز جاودانگى 316

و - مواجهۀ فكرى با مرگ 317

ز - باورها و اعتقادات مذهبى 318

ح - حفظ روابط و مسئوليت ها 319

ط - غرقه سازى 320

ى - الگوبردارى 321

ك - مواجهه 322

ل - تن آرامى 323

مهارت نيايش

ماهيّت نيايش 325

انواع نيايش 326

محتواى نيايش 327

آداب نيايش 328

الف - آداب پيش از نيايش 328

ب - آداب آغاز نيايش 329

ج - آداب هنگام نيايش 331

د - آداب پايان دادن به نيايش 336

ه -- آداب پس از نيايش 338

ص: 15

فهرست آيات 339

فهرست روايات 343

فهرست موضوعى 365

فهرست اشخاص 369

فهرست منابع و مآخذ 373

ص: 16

مقدّمۀ پژوهشكده

زندگى، همۀ سرمايۀ انسان براى يك حيات جاويدان و بى پايان است. هر چند در مكتب اسلام، زندگى دنيا هدف نهايى و نقطۀ آرمانى بشر نيست، امّا تنها فرصت دستيابى به زندگى آرمانى است. از سوى ديگر، زندگى، پر از فرازها و نشيب ها و پيچيدگى ها و ابهام هاست و ابعاد مختلف و گوناگون آن، هر كدام شرايط خاصّ خود را دارد. زمان نيز پى در پى در حال تغيير است و هر لحظه وضع جديدى را رقم مى زند. هر فرد نيز ويژگى هاى منحصر به فرد خود را دارد. ضرب اين امور در يكديگر، وضعيت پيچيده و خاصّى را پديد مى آورد كه انسان را گاه، سرگردان و مبهوت و گاه، درمانده و ناتوان مى سازد.

موفّقيت در زندگى با اين حكمت و شرايطى كه دارد، بسته به درست زندگى كردن است. هر چند شرايط ويژه اى بر زندگى حاكم است، امّا براى كسانى كه راه و روش مواجهه با هر كدام از وضعيت هاى خاص را بدانند، راهى روشن و آينده اى خوشايند خواهد بود. اين جاست كه مسئلۀ مهمّ «مهارت هاى زندگى» رخ مى نمايد.

مهارت هاى زندگى، عبارت اند از توانايى هاى انجام رفتار سازگارانه و مثبت، به گونه اى كه فرد بتواند با چالش ها و ضروريّات زندگى روزمرّۀ خود مواجه شود. با اين بيان روشن مى شود كه مسئلۀ مهارت هاى زندگى، اهمّيت و ضرورت حياتى دارد. خوش بختانه در منابع اسلامى، به اين مسئله توجّه جدّى شده است و اسلام عزيز، همان گونه كه به مسائل معنوى مى پردازد، روش درست زندگى كردن را نيز به پيروان خود مى آموزد. بخش مهمّى از آموزه هاى اسلامى، به راه و رسم زندگى كردن اختصاص دارد. اين بخش بايد شناسايى و به آموزه هاى كاربردى تبديل شود تا علاقه مندان بتوانند از آنها در زندگى خود بهره گيرند.

ص: 17

سازمان بهزيستى كشور در راستاى اهداف و مأموريّت خود، تدوين اثرى در موضوع مهارت هاى زندگى را به پژوهشگاه قرآن و حديث پيشنهاد داد. درخواست اين بود كه مهارت هاى مادر (همانند مدل مهارت هاى دهگانه يا چهارگانه) در منابع اسلامى بررسى شوند؛ امّا مطالعات نخستين نشان دادند كه مطالعۀ تطبيقى و شكل يافتن شواهد اسلامى براى مهارت هاى دهگانه و مانند آن، به معناى اسلاميزه كردن مهارت هاست، نه استخراج ديدگاه اسلام در باب مهارت ها. از اين رو، نخست بايد مهارت هاى ناظر به موقعيت هاى خاصّ زندگى شناسايى و بررسى شوند و سپس در گام دوم، مهارت هاى اصلى و بنيادين، از دل اين مجموعه شناسايى گردند. بر اين اساس، طرحى با عنوان «آداب و مهارت هاى زندگى» تهيّه شد و مورد توافق طرفين قرار گرفت. هم اكنون اين اثر، نتيجۀ تحقيق در مهارت هاى اسلامى در اين موضوعات است: 1. مهارت ارتباط ميان فردى، 2. مهارت تصميم گيرى، 3. مهارت بهره مندى از جوانى، 4. مهارت شادى كردن، 5. مهارت خويشتندارى جنسى، 6. مهارت مقابله با خشم، 7. مهارت مقابله با اختلافات زناشويى، 8. مهارت مقابله با شكست، 9. مهارت مقابله با بيمارى، 10. مهارت مقابله با مشكلات سالمندى، 11. مهارت مقابله با فقدان و داغ ديدگى، 12. مهارت نيايش. اميدواريم زمينۀ بررسى مهارت هاى بنيادين نيز فراهم آيد.

در پايان بر خود لازم مى دانيم از محقّق محترم جناب حجّة الاسلام آقاى سيّد مهدى خطيب، به خاطر تلاش وافرى كه در اين زمينه داشتند، از سازمان بهزيستى كشور و دست اندركاران محترم آن در بخش هاى مختلف به خاطر اهتمام ويژه به اين طرح و حمايت از آن، همچنين از رئيس محترم مؤسّسۀ دار الحديث آية اللّه محمّدى رى شهرى، به خاطر فراهم آوردن زمينۀ انجام اين پژوهش، و نيز مجموعۀ پژوهشگران و گروه هاى پژوهشى آن مؤسّسه، قدردانى و تشكر كنيم. اميدواريم اين اثر بتواند يكايك افراد جامعه را براى داشتن يك زندگى موفّق و نورانى يارى رساند.

از عموم خوانندگان محترم و صاحب نظران درخواست مى كنيم نظرهاى اصلاحى خود را با ما در ميان بگذارند.

پژوهشكدۀ اخلاق و روان شناسى اسلامى

گروه روان شناسى اسلامى

ص: 18

مقدّمه

امروزه با پيشرفت علم و فنّاورى و گسترش روزافزون اطّلاعات و ارتباطات، از يك سو شرايط زندگى انسان تسهيل گرديده و از سوى ديگر، سلامت روانى او در تهديد قرار گرفته است. با وجود همۀ اين پيشرفت ها و تغيير و تحوّلات عميق و گسترده، بسيارى از افراد در رويارويى با مسائل زندگى، فاقد توانايى لازم و مهارت هاى اساسى هستند و همين امر، آنان را در مواجهه با مسائل و مشكلات زندگى روزمرّه آسيب پذير ساخته است.

از همين روى، انسان ها براى مقابلۀ سازگارانه با اضطراب ها و كشمكش هاى زندگى به عملكردهايى نياز دارند كه آنان را در كسب توانايى مقابله سازگارانه تجهيز كند. اين عملكردها بسيار زيربنايى هستند و در فرآيند تحوّل، شكل مى گيرند؛ عملكردهايى نظير شناخت ها، عواطف و رفتارها كه در قالب ساختارهايى مانند حرمت خود،(1) خودكارآمدى،(2) توانايى حل مسئله،(3) مقابله،(4) درك از خود،(5) مهارت هاى اجتماعى(6)

ص: 19


1- . self-esteem.
2- . self-efficacy.
3- . problem-solving.
4- . coping.
5- . self-understanding.
6- . social skills.

و سبك هاى اسنادى(1) تجلّى مى يابند.(2)

اين ساختارها كه امروزه با عنوان «مهارت هاى زندگى» آموزش داده مى شوند، «آميزه اى از دانش ها، رفتارها، نگرش ها و ارزش ها هستند كه براى دستيابى به برخى مهارت ها و دانش عملى انجام كارها يا دستيابى به اهداف، به كار گرفته مى شوند».(3) به سخن ديگر، مهارت هاى زندگى، «توانايى انجام رفتار سازگارانه و مثبت است، به گونه اى كه افراد بتوانند با چالش ها و ضروريّات زندگى روزمرّۀ خود به گونۀ مؤثّرى مواجه شوند».(4)

هدف از آموزش مهارت هاى زندگى، افزايش توانايى هاى روانى - اجتماعى و در نهايت، پيشگيرى از ايجاد رفتارهاى آسيب رسان به سلامت روانى و ارتقاى سطح سلامت روان افراد است. مطابق با دسته بندى سازمان جهانى بهداشت، مهارت هاى زندگى، چند مهارت اصلى و اساسى را شامل مى شوند كه عبارت اند از: تصميم گيرى، حلّ مسئله، تفكّر خلّاق، تفكّر انتقادى، برقرارى ارتباط مؤثّر، برقرارى روابط بين فردى، خودآگاهى، همدلى، مقابله با هيجان ها و مقابله با استرس.(5)

در آموزه هاى دينى نيز به انسان ها سفارش شده است كه از توانمندى ها و فرصت هاى خود، بهترين استفاده را ببرند تا از طريق كسب اين فرصت ها و توانمندى ها و تبديل كردن آنها به مهارت ها، راه رسيدن به اهداف را هموارتر سازند.(6) در واقع، كسب مهارت ها، نوعى تجهيز شدن براى خودشناسى و خوديابى بيشتر است تا آدمى به سمت اهداف متعالى - كه آموزه هاى دينى تأكيد فراوانى بر آنها دارند -، حركت كند. لازم است انسان آنچه را خداوند متعال به صورت بالقوّه و بالفعل به وى بخشيده است، با نيرو و).

ص: 20


1- . attributional styles.
2- . Partners in Life Skills Training, p4.
3- . Understanding Life Skills, p3.
4- . Life skills education for children and adolescents in schools, p1.
5- . همان.
6- . در حديثى، امام على (عليه السلام) در بارۀ مقصود آيۀ: (وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا؛ و بهره ات را از دنيا فراموش مكن) مى فرمايد: «لا تَنسَ صِحَّتَكَ وَ قُوَّتَكَ وَ فَراغَكَ وَ شَبابَكَ وَ نَشاطَكَ، أن تَطلُبَ بِهَا الآخِرَةَ؛ تن درستى و توانايى و فراغت و جوانى و شادابى ات را از ياد مبر و با استفاده از اينها آخرت را بجوى» (الأمالى، صدوق، ص 299؛ معانى الأخبار، ج 1، ص 325).

توان جسمى و روانى خويش، نگهدارى و حفظ كند و هر لحظه در صدد ارتقاى آن برآيد.(1)

آن چنان كه در الگوى ذيل نشان داده شده است، مهارت هاى زندگى به عنوان رابط ميان عوامل انگيزشى (دانش ها، نگرش ها و ارزش ها) و رفتار مثبت و سالم است (ر. ك: نمودار ذيل). در اين مسير، مهارت هاى زندگى به همراه عوامل انگيزشى و تقويت يا تغيير رفتار، موجب پديدايى رفتار مثبت و سالم مى شوند و به پيشگيرى از مشكلات روانى مى انجامند.

مهارت هاى زندگى، افراد را قادر مى سازند تا دانش ها، نگرش ها و ارزش ها را به توانمندى هاى واقعى تبديل كنند و به سخن ديگر، بدانند كه چه كارى انجام دهند و چگونه انجام دهند. مهارت هاى زندگى، توانمندى هايى هستند كه افراد را قادر مى سازند با فرض ميل به انجام يك عمل و داشتن آزادى عمل و فرصت انجام آن، به شيوه اى سالم رفتار كنند.(2) پژوهش ها نشان داده اند كه آموزش مهارت هاى زندگى، بر دو امر افزايش سلامت جسمانى و روانى مانند: اعتماد به نفس، مقابله با فشارهاى محيطى و روانى، كاهش اضطراب و افسردگى، كاهش افكار خودكشى گرايانه، كاهش افت تحصيلى، تقويت ارتباطات ميان فردى و رفتارهاى سالم و مفيد اجتماعى، كاهش سوء مصرف موادّ مخدّر و پيشگيرى از مشكلات روانى، رفتارى و اجتماعى مؤثر بوده است.(3)0.

ص: 21


1- . اسحاق بن عمّار مى گويد: از امام صادق (عليه السلام) در بارۀ آيۀ (خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ؛ * آنچه را به شما داديم، با نيرو [و كمال قدرت] بگيريد) پرسيدم كه: آيا مقصود، نيروى بدنى است يا توان روحى؟ فرمود: «فيهِما جَميعاً؛ هر دو با هم» (تفسير العيّاشى، ج 1، ص 45).
2- . Life skills education for children and adolescents in schools, p4.
3- . مهارت هاى زندگى، ص 10.

از سوى ديگر، مقابله با مشكلات روانى - اجتماعى، ابعاد مختلفى دارد كه امروزه يكى از مهم ترين ابعاد آن، مقابلۀ دينى است. مقابلۀ دينى، فرآيندى پيچيده و مستمر است كه به افراد فرصت مى دهد كه با فشارهاى روانى مقابله كنند.(1) روش هاى مقابلۀ دينى مى توانند در دو مقولۀ فراگير، دسته بندى شوند: مقابلۀ دينى مثبت و مقابلۀ دينى منفى.

مقابلۀ دينى مثبت، مقابله اى است كه يك رابطۀ ايمن با خداوند و احساس اتّصال معنوى با ديگران را منعكس مى كند. راهبردهاى مقابلۀ دينى مثبت - كه شامل پيوند معنوى، ارزيابى مجدّد نيكوكارى دينى، مقابلۀ مشترك دينى، حمايت طلبى معنوى، و درخواست حمايت از روحانى يا اعضاى گروه دينى مى شوند -، با پيامدهاى مثبتى از قبيل: رشد مرتبط با اضطراب، رشد معنوى، و رضايت بيشتر از زندگى، همبستگى مثبت و با پيامدهاى منفى همچون: افسردگى، اضطراب، آشفتگى، نوميدى، و احساس گناه، همبستگى منفى دارند. در برابر، مقابلۀ دينى منفى، مقابله اى است كه يك رابطۀ ناايمن با خدا و تنش ميان اعضاى گروه دينى را نشان مى دهد. راهبردهاى مقابلۀ دينى منفى - كه شامل نارضايتى معنوى، ارزيابى هاى مجدّد خداى تنبيه گر، ارزيابى مجدّد قدرت خداوند، ارزيابى هاى مجدّد خداى شيطانى، و نارضايتى دينى ميان فردى مى شوند - با پيامدهاى منفى همچون: افسردگى، اضطراب، بى عاطفگى و نشانگان اختلال استرس پس از حادثه و صدمۀ روانى، همبستگى مثبت دارند.

افزون بر اين دسته بندى فراگير، روش هاى مقابله مى توانند شامل راهبردهاى: فعّال، منفعل و تعاملى، رويكردهاى: هيجان مدار و مسئله مدار، و قلمروهاى: شناختى، رفتارى، ميان فردى و معنوى باشند.(2) به كارگيرى روش هاى مقابلۀ دينى مثبت مى تواند ما را در غلبه بر مشكلات و مسائل روزمرّه يارى رساند.

هدف از نوشتن اين كتاب، آموزش مهارت هاى زندگى با تكيه بر آموزه هاى دينى به شيوه اى كاربردى و در قالبى جديد براى افرادى است كه ايدۀ تغيير را در سر مى پرورانند.3.

ص: 22


1- . Religious orientation, religious coping and happiness among UK adults, p1193.
2- . The Religious Dimension of Coping: Advances in Theory, Research, and Practice, p563.

اين كتاب به مربّيان و مشاوران نيز كمك مى كند ديدگاه دين را در رابطه با راهكارهاى غلبه بر مشكلات زندگى بدانند و آنها را در مقام عمل به كار گيرند.

اين كتاب در يازده فصل تدوين شده است كه هر فصل به بيان يكى از مهارت هاى زندگى مى پردازد. در فصل اوّل، به مهارت هاى ارتباط ميان فردى پرداخته شده است. در فصل دوم، از مهارت تصميم گيرى سخن گفته شده است. فصل سوم، مهارت بهره مندى از جوانى را آموزش مى دهد. فصل هاى چهارم، پنجم و ششم به مهارت شادى، مهارت خويشتن دارى جنسى و مهارت مقابله با خشم مى پردازند. در فصل هاى هفتم تا يازدهم، از مهارت هاى مقابله با اختلافات زناشويى، مهارت مقابله با شكست، مهارت مقابله با فقدان و داغ ديدگى، مهارت مقابله با هراس از مرگ و مهارت نيايش، بحث مى شود.

افراد بسيارى در به فرجام رساندن اين اثر، سهيم هستند كه بر خود لازم مى دانم از كمك و همكارى همۀ آنان قدردانى كنم، بويژه از جناب حجّة الإسلام دكتر عبّاس پسنديده، رياست پژوهشكدۀ اخلاق و روان شناسى اسلامى پژوهشگاه قرآن و حديث، كه نظارت موشكافانه اى بر اين اثر داشته است.

سيّد مهدى خطيب

اسفند 1395

ص: 23

ص: 24

مهارت هاى ارتباط ميان فردى

مقدّمه

زندگى انسان ها در كنار يكديگر و برقرارى «ارتباط»، امرى اجتناب ناپذير به نظر مى رسد. با وجود اين، اگرچه هريك از ما، روى اين كره خاكى از هفت ميليارد امكان بالقوه براى برقرارى ارتباط با انسان ها برخورداريم، ولى در عمل با شمار اندكى از آنها ارتباط برقرار مى كنيم. از ميان اين عده نيز تنها با برخى افراد آشنايى و دوستى ايجاد مى شود و بقيه با ما بيگانه مى مانند. اين كه چه اتفاقى مى افتد كه ما با بخش اندكى از مردم ارتباط برقرار مى سازيم، به موضوعات مختلفى همچون نوع نگرش و انگيزۀ ما، موضوع مجاورت، ارزيابى ما از موقعيّت، وضعيت عاطفى - هيجانى هنگام برقرارى ارتباط و غير اينها مرتبط است.

با آنكه ارتباط ميان فردى از مهم ترين نيازهاى انسان به شمار مى آيد، ولى انسان ها معمولاً قادر به ارتباط خوب و مؤثّر نيستند. از جملۀ نكات قابل توجّه تمدن نو آن است كه اگرچه توسعۀ ابزارهاى مكانيكىِ ارتباط همچون ماهواره، موبايل و چت، از آخرين مرزهاى تخيّل نيز گذشته اند، ولى اغلب مردم برقرارى ارتباط را كارى دشوار مى يابند. در چنين عصرى، ما مى توانيم به كرۀ ماه پيام بفرستيم، اما برقرارى ارتباطى ساده را با كسانى كه دوستشان داريم دشوار مى يابيم!

ارتباط نامؤثّر موجب ايجاد فاصله ميان فردى عميقى مى شود و پيامد فروپاشى ارتباط در اغلب موارد، تنهايى، مشكلات خانوادگى، فشار روانى، بيمارى هاى جسمى،

ص: 25

نارضايتى و نداشتن صلاحيّت شغلى است. در اين مهارت تلاش شده تا به راهكارهاى توان افزايى افراد در برقرارى روابط ميان فردى مؤثّر در سطوح متفاوت روابط اجتماعى اشاره شود.

جايگاه ارتباطهاى ميان فردى

بودن و زايش ما مرهون ارتباط است و در سراسر زندگى ناگزيريم كه با ديگران در پيوند و رابطۀ متقابل باشيم. ارتباط، افزون بر كاركردهايى كه در جهت حفظ حيات و يارى گرفتن از ديگران دارد، زمينه ساز فعّاليت اجتماعى و سرآغازى براى زندگى اجتماعى است. ارتباط مطلوب، رهاوردى است كه پيوسته در آموزه هاى دينى بدان تأكيد شده است. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

تَواصَلوا و تَبارُّوا و تَراحَموا و كونوا إخْوَةً بَرَرَةً كَما أمرَكُمُ اللّهُ (عزوجل).(1)

با يكديگر پيوند و ارتباط داشته باشيد، به هم نيكى كنيد و با هم مهربان باشيد و همچنان كه خداوند (عزوجل) به شما دستور داده، برادرانى نيكوكار باشيد.

افزون بر اين، ارتباط، لازمۀ زندگى انسان و بنابر آموزه هاى دينى، يكى از نيازهاى جوامع بشرى است. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

إِنَّهُ لَابُدَّ لَكُمْ مِنَ النَّاسِ؛ إِنَّ أَحَداً لَايَسْتَغْنِى عَنِ النَّاسِ حَياتَهُ وَ النَّاسُ لَابُدَّ لِبَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ.(2)

شما از ديگران ناگزيريد؛ هيچ كس در زندگى از مردمان ديگر بى نياز نيست و ناگزير بعضى به بعضى ديگر نياز دارند.

ارتباط يكى از مؤلّفه هاى جدّى سبك زندگى مذهبى و از جملۀ مهم ترين بخش هاى زندگى روزمرۀ انسان مسلمان محسوب مى شود. امام كاظم (عليه السلام) مى فرمايد:

ص: 26


1- . عن الصادق (عليه السلام) - لِأَصحابِهِ -: اتَّقُوا اللّهَ و كُونوا إخوَةً بَرَرَةً، مُتَحابّينَ فِى اللّهِ مُتَواصِلينَ مُتَراحِمينَ، تَزاوَروا و تَلاقَوا و تَذاكَروا أمرَنا و أحيوهُ؛ امام صادق (عليه السلام) - خطاب به يارانش -: از خدا پروا كنيد و برادرانى نيكوكار باشيد. براى خدا، يكديگر را دوست بداريد، با هم ارتباط داشته باشيد، به هم مهر بورزيد، به ديدار و ملاقات يكديگر برويد و دربارۀ قضيّۀ ما [= امامت و ولايت]، گفتگو كنيد و آن را زنده بداريد (الكافى، ج 2، ص 175، ح 2).
2- . الكافى، ج 2، ص 135.

اِجتَهِدُوا فى أن يكونَ زَمانُكُم أربَعَ ساعاتٍ: ساعَةٌ لِمُناجاةِ اللّهِ و ساعَةٌ لِأمرِ المَعاشِ و ساعَةٌ لمُعاشَرَةِ الإخوانِ وَ الثِّقاتِ الَّذينَ يعَرِّفُونَكُم عُيوبَكُم و يخلُصُونَ لَكُم فِى الباطِنِ و ساعَةٌ تَخْلُونَ فيها لِلَذّاتِكُم فى غَيرِ مُحَرَّمٍ.(1)

بكوشيد زمان هاى (زندگى) شما چهار قسمت باشد: زمانى براى مناجات با خدا، زمانى براى كسب و كار، زمانى براى ارتباط با برادران و افراد مورد اعتمادى كه عيب هايتان را به شما گوشزد مى كنند و در باطن خير خواه شما هستند و زمانى براى كامجويى هايتان از لذّت هاى حلال.(2)

هدف از ايجاد ارتباط در آموزه هاى دينى مواردى همچون آگاهى از ويژگى هاى درونى و شخصيّتى و آزمودن افراد، دانسته شده است. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

إنَّ مِن أخلاقِ المُؤمِنِ:... يخالِطُ النّاسَ كَى يعلَمَ و يناطِقُ النّاسَ كَى يفهَمَ.(3)

از خصوصيّات مؤمن، آن است كه:... با مردم مى آميزد براى آنكه بياموزد و با مردم هم سخن مى شود براى آنكه بفهمد.

كشف خصلت ها و ويژگى هاى ناآشكار ديگران به سادگى حاصل نمى شود. اما ارتباط مى تواند چنين مهمّى را برآورده سازد. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

خَوافِى الأخلاقِ تَكشِفُها المُعاشَرَةُ.(4)

هم زيستى و ارتباط، خصلت هاى پنهان را آشكار مى سازد.

اصول و قواعد ارتباط مؤثّر

اشاره

براى ايجاد و برقرارى ارتباط مؤثّر، لازم است تا اصول و قواعدى مراعات شوند. اين اصول و قواعد زمينه ساز ارتباطى مطلوب هستند و موانع ارتباطى را به كمترين حد خواهد رساند. فراوانى و غناى محتوايى روايات مرتبط با اصول و قواعد ارتباط مؤثّر، ما را

ص: 27


1- . بحار الأنوار، ج 78، ص 321، ح 18.
2- . الكافى، ج 2، ص 175، ح 1؛ مصادقة الإخوان، ص 137، ح 8؛ تنبيه الخواطر، ج 2، ص 179؛ الأمالى، طوسى، ص 60، ح 87؛ بحار الأنوار، ج 74، ص 401، ح 45.
3- . كنز العمّال، ج 1، ص 140، ح 669.
4- . نهج الفصاحه، ص 319.

به سوى اصول پنج گانۀ احترام، مدارا، خوش بينى، حسن خلق و تغافل هدايت مى كنند. اكنون به بررسى اين اصول و قواعد مى پردازيم.

الف - اصل احترام

نياز به احترام، گمشدۀ روانى انسان هاست و اين نياز به صورت بنيادين مطلوب هر انسانى است. طبيعى است كه هنگام برقرارى ارتباط، ناديده انگاشتن اصل احترام، ضربۀ بزرگى به ماهيّت رابطه وارد خواهد ساخت. چه بسيار روابطى كه پاشنۀ آشيل آن، فقدان احترام و در نظر نگرفتن كرامت انسانى است. روابط ميان همسران، فرزندان، دوستان و ديگران بر اصل احترام استوار است. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

المُؤمِنُ حَرامٌ كُلُّهُ: عِرضُهُ و مالُهُ و دَمُهُ.(1)

مؤمن يكسره احترام دارد: آبرويش، مالش و خونش.

در كلام امام باقر (عليه السلام) نيز كرامت و احترام به انسان، ويژگى شيعه و پيرو واقعى دانسته شده است. آن حضرت مى فرمايد:

شيعَتُنا... إن لَقِى مُؤمِنًا أكرَمَهُ.(2)

شيعۀ ما كسى است كه... اگر به مؤمنى برسد، به او احترام مى گذارد.

فردى كه كرامت انسانى و احترام مقابل را در نظر نگيرد تاوان سنگينى خواهد پرداخت. امام جعفر صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

مَنْ رَوَى عَلَى أَخِيهِ رِوَايةً يرِيدُ بِهَا شَينَهُ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ أَوْقَفَهُ اللَّهُ فِى طِينَةِ خَبَالٍ حَتَّى يبْتَعِدَ مِمَّا قَال.(3)

هر كه برضدّ برادرش سخنى بگويد و با آن خواسته باشد عيب او را بروز دهد و جوانمردى او را درهم شكند، خدا او را در زردابۀ بدن دوزخيان نگهدارد تا از آنچه گفته دور شود.

ص: 28


1- . تحف العقول، ص 57؛ مشكاة الأنوار، ص 189، ح 501 وص 334، ح 1062؛ بحار الأنوار، ج 77، ص 160، ح 164.
2- . دعائم الإسلام، ص 1، ح 64.
3- . الاختصاص، ص 229.

ب - اصل مدارا

مدارا، در كنش هاى ارتباطى، امرى ضرورى به نظر مى رسد و قلمرو بسيار گسترده اى دارد؛ از معاشرت هاى ابتدائى و همزيستى هاى ساده تا روابط پيچيده ميان افراد را در حوزه هاى خانوادگى، شغلى، تحصيلى و حتّى سياسى، در خود جاى مى دهد. چنين رفتارى به عنوان يك مهارت ارتباطى و به عنوان يك اصل پويا در ارتباط، اوج خردمندى فرد دانسته شده است. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

رَأسُ العَقلِ بَعدَ الإِيمانِ بِاللّهِ مُداراةُ النّاسِ فى غَيرِ تَركِ حَقٍّ.(1)

اوج خردمندى، پس از ايمان به خدا، مدارا كردن با مردم، جز به هنگام ترك حقيقت است.

آن حضرت (صلى الله عليه وآله) مدارا كردن با مردم را نيمى از ايمان و نيمى از زندگى مى داند. به تعبير ديگر، انسان با مدارا كردن، نيمى از زندگى دنيوى و اخروى خود را به چنگ آورده است و بايد براى نيم ديگر تلاش كند. آن حضرت مى فرمايد:

مُداراةُ النّاسِ نِصفُ الإيمانِ و الرِّفقُ بِهِم نِصفُ العَيشِ.(2)

مدارا كردن با مردم نصف ايمان است و نرمى و مهربانى كردن با آنان نصف زندگى است.

از همين روست كه مدارا يك ويژگى نيكو شمرده شد، كه توانِ انسان را در ارتباط با ديگران افزايش مى دهد. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

نِعْمَ الْخَليقَةُ إِسْتِعْمالُ الرِّفْقِ.(3)

به كارگيرى نرمى ويژگى نيكويى است.

مدارا كردن با افرادى كه چاره اى جز مدارا كردن با آنها نيست، عين فرزانگى است و اگر در چنين شرايطى فرد مدارا نكند، خردمندى و فرزانگى نكرده است. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

ص: 29


1- . تحف العقول، ص 42؛ كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 387، ح 5834.
2- . الكافى، ج 2، ص 117، ح 5.
3- . عيون الحكم و المواعظ، ص 493.

لَيسَ الحَكيمُ مَن لَم يدارِ مَن لايَجِدُ بُدّاً مِن مُداراتِهِ.(1)

فرزانه نيست كسى كه مدارا نكند با كسى كه با شخص مجبور به مدارا كردن با اوست.

به كار گيرى سازوكارهاى مداراى فعّالانه و نه منفعلانه، يك اصل مهمّ ارتباطى است و يارى كننده بهبود روابط انسان و سازگارى افراد با جامعه است(2). فردى را تصوّر كنيد كه به جاى مداراى با همسر، فرزند يا نزديكانش به شيوه هاى غير فعّالانه اى همچون كناره گيرى و اجتناب و حلّ نكردن مسئله مى انديشد. چنين فردى به نظر مى رسد هيچ گاه نتواند در روابط خود نقشى مؤثّر ايفا كند.

ج - اصل خوش بينى

خوش گمانى و خوش بين بودن به خود، ديگران و آينده، از جملۀ آموزه هايى است كه منابع دينى فراوانى، آن را پشتيبانى مى كنند و در برابر آن بدگمانى و بدبينى را به شدّت نكوهيده مى دانند. در قرآن كريم آمده است:

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ تَوّابٌ رَحِيمٌ) .(3)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى گمان ها دورى كنيد؛ زيرا برخى گمان ها گناه است و كنجكاوى نكنيد و يكى از شما از ديگرى غيبت نكند. آيا كسى از شما دوست دارد گوشت مردۀ برادرش را بخورد؟! پس آن را خوش نداريد و از خدا بترسيد؛ همانا خداوند توبه پذيرى مهربان است.

رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) نيز مى فرمايد:

إيّاكُم وَ الظَّنَّ، فإنَّ الظّنَّ أكْذَبُ الحَديثِ و لاتَحَسَّسوا و لاتَجَسَّسوا.(4)

ص: 30


1- . تحف العقول، ص 218؛ بحار الأنوار، ج 78، ص 57، ح 121.
2- . ارتباط بين ناكارآمدى شناختى و قابليت هاى مُدارا در بيماران مبتلا به اسكيزوفرنى، ص 89.
3- . حجرات: 12.
4- . صحيح مسلم، ج 4، ص 1985، ح 28. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله): إيّاكُم وَ الظَّنَّ؛ فإنَّ الظَّنَّ أكذَبُ الكَذِبِ؛ از گمان بپرهيزيد؛ زيرا گمان دروغ ترين دروغ است (قرب الاسناد، ص 29، ح 94).

از گمان دورى كنيد؛ زيرا گمان دروغ ترين سخن است. در پى شنيدن سخنان مردم و كشف عيب آنان نباشيد.

امام على (عليه السلام) به تفسير مثبت رفتار و گفتار فرد مقابل تا جايى كه محملى براى چنين خوش بينى و خوش گمانى وجود دارد، سفارش مى كند و از بدگمانى برحذر مى دارد:

ضَعْ أمرَ أخيكَ عَلى أحسَنِهِ حَتّى يأتِيكَ مِنهُ ما يغلِبُكَ و لاتَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَت مِن أخيكَ سُوءاً و أنتَ تَجِدُ لَها فِى الخَيرِ مَحمِلاً.(1)

رفتار برادرت را به بهترين وجه آن تفسير كن تا زمانى كه كارى از او سر زند كه راه توجيه را بر تو ببندد و هيچ گاه به سخنى كه از دهان برادرت بيرون آيد، تا وقتى براى آن توجيه خوبى مى يابى، گمان بد مبَر.

خوش بين بودن قطعاً با ساده انديشى تفاوتى محسوس دارد؛ چراكه خوش بينى با سلامت جسمانى و روانى و رشد فردى و اجتماعى انسان ارتباط دارد، اما ساده انديشى هميشه مى تواند براى انسان مخاطراتى به همراه داشته باشد. البته وضعيت محيطى و اجتماعى در داشتن نگرش خوش بينانه اثرگذار است و بايد آنها را در نظر گرفت. امام على (عليه السلام) در تبيين خوش بينى سودمند و ناسودمند در دو موقعيّت راستى و ناراستى اوضاع زمانه، مى فرمايد:

إذَا استَولَى الصَّلاحُ عَلَى الزَّمانِ و أهلِهِ ثُمّ أساءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَم تَظهَرْ مِنهُ حَوبَةٌ فَقَد ظَلَمَ و إذَا استَولَى الفَسادُ عَلَى الزَّمانِ و أهلِهِ فَأحسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَد غَرَّرَ.(2)

هرگاه درستى و پاكى بر زمانه و مردم روزگار حكم فرما شد، اگر كسى به ديگرى بى آنكه گناهى از او آشكار شود گمانِ بد بَرَد، ستم كرده است و هرگاه فساد و ناراستى بر روزگار و مردم آن چيره شد، چنانچه كسى به ديگرى گمان نيك برد و خوش بين باشد، فريب خورده است.4.

ص: 31


1- . الكافى، ج 2، ص 362؛ الأمالى، صدوق، ص 380، ح 483.
2- . نهج البلاغه، ص 489 حكمت 114.

با اين بيان، خوش بينى به اوضاع محيطى وابسته است و در صورت شرايط آرام زمانه، خوش بينى گزينۀ برتر خواهد بود.

افراد خوش بين هنگام سختى ها و مشكلات، براى رسيدن به اهدافشان همواره تلاش مى كنند و به موفقيّت ها مى انديشند؛ در حالى كه به احتمال بيشتر، افراد بدبين تسليم خواهند شد(1).

د - اصل حُسن خُلق

بر پايۀ روايات، حسن خلق يكى از اصول بنيادين روابط ميان فردى است و در ارتباطهاى اجتماعى معنا مى يابد. حسن خلق در اين بستر با مفهوم «پذيرش» پيوندى ناگسستنى و عميق دارد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در سفارش به اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد:

يا عَلِى! أَحْسِنْ خُلُقَكَ مَعَ أَهْلِكَ وَ جِيرَانِكَ وَ مَنْ تُعَاشِرُ وَ تُصَاحِبُ مِنَ النَّاسِ تُكْتَبْ عِنْدَاللَّهِ فِى الدَّرَجَاتِ الْعُلَى.(2)

اى على! اخلاقت را با خانواده، همسايه و كسى كه با تو رفت و آمد مى كند و همراه و هم سخن توست نيك گردان تا نزد خداوند متعال در درجات عالى نوشته شوى.

پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) بهترين پاداش غير مادّى را در ارتباط مؤثّر كه همگان مى توانند از آن بهره داشته باشند و به همه بهره برسانند، حسن خلق مى داند:

إنَّكُم لَن تَسَعُوا النّاسَ بِأموالِكُم، فَالْقُوهُم بِطَلاقةِ الوَجهِ و حُسْنِ البِشرِ.(3)

شما هرگز نمى توانيد همۀ مردم را از اموال خود بهره مند سازيد، پس با آنان با گشاده رويى و خوش رويى مواجه شويد.

لقمان (عليه السلام) در اندرز به فرزند خود فرمود:

ص: 32


1- . Positire psychology: Theory, Research and Applications, p96.
2- . تحف العقول، ص 14؛ بحار الانوار، ج 77، ص 67.
3- . الكافى، ج 2، ص 103، ح 1.

يا بُنَىَّ! صاحِبْ مِئةً و لاتُعادِ واحِداً. يا بُنَىَّ! إنَّما هُو خَلاقُكَ و خُلقُكَ؛ فَخَلاقُكَ دِينُكَ و خُلقُكَ بَينَكَ و بَينَ النّاسِ فلاتَبغَّضَنَّ إلَيهِم و تَعَلَّمْ مَحاسِنَ الأخلاقِ.(1)

فرزندم! صد دوست بگير و يك دشمن نه. فرزندم! در حقيقت براى تو بهره اى است و خويى؛ بهره ات همان دين توست و خويت، طرز رفتارت ميان مردم. پس، با آنان دشمنى مكن و خوى هاى نيكو را فراگير.

حسن خلق كه زمينۀ پذيرش هرچه بيشتر ديگران را فراهم مى سازد، راه بهتر زيستن در ميان مردم را به ما نشان مى دهد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

مَن اعْطِىَ أربَعَ خِصالٍ فِى الدُّنيا فَقدْ اعْطِىَ خَيرَ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ و فازَ بحَظِّهِ مِنهُما: وَرَعٌ يعْصِمُهُ عَن مَحارِمِ اللّهِ و حُسْنُ خُلُقٍ يعيشُ بهِ فِى النّاسِ و حِلْمٌ يدفَعُ بِهِ جَهلَ الجاهِلِ و زَوْجَةٌ صالِحَةٌ تُعينُهُ عَلى أمرِ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ.(2)

به هر كس در دنيا چهار خصلت داده شود، خير دنيا و آخرت به او داده شده و بهرۀ خويش را از دنيا و آخرت برگرفته است: پرهيزگارى، كه او را از حرام هاى خدا باز دارد و خوش خويى، كه با آن در ميان مردم زندگى كند و بردبارى، كه با آن جهالت نادان را از خود دور سازد و همسرى شايسته، كه در كار دنيا و آخرت او را يارى رساند.

حسن خلق گامى هدفمند در جهت برقرارى ارتباط مؤثّر است و ارتباط در حوزه هاى مختلفِ خانوادگى، شغلى، تحصيلى و زناشويى را آسان مى سازد. در آموزه هاى روايى مصداق هاى حسن خلق شمرده شده اند. از مجموع روايات باب «حسن خلق» بر مى آيد كه حسن خلق هشت مؤلفه و مصداق عينى دارد: 1. الفت گيرى و الفت پذيرى؛(3)).

ص: 33


1- . معانى الاخبار، ص 253.
2- . الأمالى، طوسى، ص 577، ح 1190.
3- . قال رسولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله): خِيارُكُمْ أحاسِنُكُمْ أخْلاَقاً، الّذِينَ يألَفُونَ وَ يؤلَفُونَ؛ بهترين شما خوش خوترين شما هستند؛ آنان كه الفت مى گيرند و الفت مى پذيرند (تحف العقول، ص 45؛ مشكاة الأنوار، ص 316، ح 997؛ بحار الأنوار، ج 77، ص 149، ح 73).

2. نرم خويى و انعطاف پذيرى؛(1) 3. خوش گفتارى؛(2) 4. خوش رويى؛(3) 5. شوخ طبعى؛(4) 6. خرسندى در خوشايندها و عصبانى نشدن در ناخوشايندها؛(5) 7. مهار خشم(6)،(7) و 8. گشايش بر خانواده.(8) حُسن خلق با هريك از اين مصداق ها، يك بعد از روابط اجتماعى را پوشش مى دهد.

ه - اصل تغافل

مرور كردن دائم خطاى ديگران، روان انسان را دچار تشويش و آشفتگى مى سازد و چه بسا

ص: 34


1- . از امام صادق (عليه السلام) دربارۀ حدّ حسن خلق سؤال شد و حضرت در بيان مصداق هاى آن به سه مقولۀ نرم خويى، خوش گفتارى و خوش رويى تصريح فرمود: «تُلِينُ جَانِبَكَ وَ تُطِيبُ كَلَامَكَ وَ تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَن»؛ نرم خو و خوش گفتار باشى و برادرانت را با روى خوش ملاقات كنى (كتاب من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 412؛ الكافى، ج 2، ص 103).
2- . همان.
3- . همان.
4- . يونس شيبانى نقل مى كند روزى امام صادق (عليه السلام) از من پرسيد: شوخى شما با يكديگر چگونه است؟ گفتم اندك است. با شنيدن اين جمله حضرت فرمود: «فَلَا تَفْعَلُوا فَإِنَّ الْمُدَاعَبَةَ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ إِنَّكَ لَتُدْخِلُ بِهَا السُّرُورَ عَلَى أَخِيكَ وَ لَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) يدَاعِبُ الرَّجُلَ يرِيدُ أَنْ يسُرَّه»؛ اين گونه نباشيد؛ شوخى از حسن خلق است و تو با آن برادرت را خوشحال مى كنى و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با برخى شوخى مى كرد به اين قصد كه او را خوشحال سازد (الكافى، ج 2، ص 663).
5- . قال رسول اللّه (صلى الله عليه وآله): إنَّما تَفسيرُ حُسنِ الخُلقِ: ما أصابَ الدُّنيا يرْضى، و إنْ لَم يصِبْهُ لَم يسْخَطْ؛ معناى حُسن خلق، اين است كه اگر دنيا به انسان رو كرد، خشنود باشد و اگر رو نكرد، خشمگين نشود (كنز العمّال، ج 3، ص 17 ح 5229).
6- . جاءَ رجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ (صلى الله عليه وآله) مِن بَينِ يدَيهِ فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ! مَا الدِّينُ؟ فَقالَ: حُسنُ الخُلُقِ. ثُمَّ أتاهُ عَن يمينِهِ، فَقالَ: مَا الدِّينُ؟ فَقالَ: حُسنُ الخُلُقِ. ثُمَّ أتاهُ مِن قِبَلِ شِمالِهِ، فَقالَ: مَا الدِّينُ؟ فَقالَ: حُسنُ الخُلُقِ. ثُمَّ أتاهُ مِن وَرائهِ، فَقالَ: مَا الدِّينُ؟ فَالْتَفَتَ إلَيهِ و قاَل: أمَا تَفَقُّهُ؟! الدِّينُ هُو أنْ لا تَغْضَبَ (تنبيه الخواطر، ج 1، ص 89). إنَّ رَجُلاً أتَى النَّبىَّ (صلى الله عليه وآله) مِن قِبَلِ وَجهِهِ، فَقالَ: يا رَسولَ اللّهِ! أىُّ العَمَلِ أفضَلُ؟ قالَ: حُسنُ الخُلُقِ. ثُمَّ أتاهُ عَن يمينِهِ فَقالَ: أىُّ العَمَلِ أفضَلُ؟ فَقالَ: حُسنُ الخُلُقِ. ثُمّ أتاهُ عَن شِمالِهِ، فَقالَ: أىُّ العَمَلِ أفضَلُ؟ فَقالَ: حُسنُ الخُلُقِ. ثُمَّ أتاهُ مِن وَ بَعدِهِ، يعنى مِن خَلفِهِ، فَقالَ: أىُّ العَمَلِ أفضَلُ؟ فَالْتَفَتَ إلَيهِ رَسولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله) فَقاَل: مَالَكَ لا تَفْقَهُ...؟! حُسنُ الخُلُقِ هُو أنْ لا تَغْضَبَ انِ استَطَعتَ (الترغيب و الترهيب، ج 3، ص 405، ح 14). نقل مى كنند روزى مردى از مقابل پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله)، نزد او آمد و پرسيد: اى پيامبر خدا! دين چيست؟ حضرت فرمود: «خوش خويى». سپس از طرف راست آمد و پرسيد: دين چيست؟ باز فرمود: «خوش خويى». آن گاه از طرف چپ آمد و پرسيد: دين چيست؟ باز فرمود: «خوش خويى». سپس از پشت سر ايشان آمد و پرسيد: دين چيست؟ پيامبر (صلى الله عليه وآله) به طرف او برگشت و فرمود: «مگر نمى فهمى؟! دين، آن است كه خشم نگيرى». اين ماجرا با نقل ديگرى (روايت الترغيب و الترهيب) با پرسش دربارۀ بهترين عمل نيز وارد شده است و در آخر آن حضرت فرمود: حسن خلق آن است كه تا مى توانى خشمگين نشوى.
7- «چيستى حسن خلق و چگونگى تأثير آن بر روابط اجتماعى»، ص 78.
8- . امام على (عليه السلام): حُسْنُ الْخُلُقِ فِى ثَلَاثٍ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ طَلَبُ الْحَلَالِ وَ التَّوَسُّعُ عَلَى الْعِيالِ؛ حسن خلق در سه چيز است: دورى كردن از حرام ها، طلب كردن حلال و گشايش بر خانواده (تنبيه الخواطر، ج 1، ص 90؛ بحار الانوار، ج 71، ص 394).

زمينه ساز اتخاذ تصميم هايى شتابزده و نادرست شود. اما چشم پوشى از آن مى تواند ميزان شادكامى افراد را افزايش دهد و رضايت بيشترى از زندگى به بار آورد. تغافل كه به معناى وانمود كردن به ناآگاهى و بى اطلاعى از خطاى ديگران است، با هدف اصلاح رفتار به كار مى رود و اگر مبتنى بر اوضاع و موقعيّت مناسب باشد، پيامدهاى تربيتى سودمندى خواهد داشت.

بر همين اساس، چشم پوشى و تغافل به سادگى مى تواند به بخشى از ارتباطات اجتماعى و معاشرت هاى ما سامان بخشد و به عنوان عاملى اثرگذار در كنار مؤلّفۀ «توجّه»، معاشرت هاى پايدار را رقم زند. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

صَلاحُ حالِ التَّعايُشِ و التَّعاشُرِ مِلْ ءُ مِكيالٍ: ثُلُثاهُ فِطنَةٌ و ثُلثُهُ تَغافُلٌ.(1)

درستى وضع زندگى اجتماعى و معاشرت، پيمانه پُرى را مانَد كه دو سوم آن توجّه و هشيارى است و يك سومش چشم پوشى.

به سخن ديگر، آسايش اين جهان، تابعى از «تغافل» و «توجّه» است كه البتّه سهم توجّه دو برابر تغافل است. تغافل عنصر «هشيارى» را در درون خود دارد. با بودن اين عنصر، فرد هشيارانه موضوعات و محتواهايى را كه آسيب زننده هستند ناديده مى انگارد. امام زين العابدين (عليه السلام) در سفارشى به فرزند خود به حضرت باقر (عليه السلام) مى فرمايد:

اِعلَم يا بُنَىَّ! أنَّ صَلاحَ شَأنِ الدُّنيا بِحَذافيرِها فى كَلِمَتَينِ: إصلاحُ شَأنِ المَعاشِ مِلءُ مِكيالٍ ثُلُثاهُ فِطنَةٌ وثُلُثُهُ تَغافُلٌ؛ لِأَنَّ الإِنسانَ لايَتَغافَلُ عَن شَىءٍ قَد عَرَفَهُ فَفَطِنَ لَهُ.(2)

بدان اى فرزندم! كه درستىِ كار دنيا، به طور كلّى، در دو كلمه است: اصلاح امور زندگى، همانند پيمانه پُرى است كه دو سوم آن، توجّه و هوشيارى است و يك سومش چشم پوشى؛ زيرا انسان، چشم پوشى نمى كند مگر از چيزى كه آن را مى داند و متوجّه آن است.2.

ص: 35


1- . تحف العقول، ص 359.
2- . كفاية الأثر، ص 240؛ تحف العقول، ص 359؛ نزهة الناظر، ص 100، ح 18؛ كشف الغمة، ج 2، ص 362.

سبك هاى ارتباطى

اشاره

ارتباط، پديده اى چند بعدى است كه در صورت تضارب هريك از ابعاد و مؤلّفه ها با يك ديگر، سبك هاى ارتباطى شكل خواهند گرفت. سبك هاى ارتباطى، اساس و مبناى ارتباط فرد با ديگران هستند. روايت ذيل نمونه اى در دسترس از مجموعه رواياتى است كه به شيوه ها و سبك هاى مختلف ارتباطى اشاره دارد. فقرات اين روايت هريك به بخشى از سبك هاى ارتباطى اشاره دارند. لقمان (عليه السلام) در اندرز به فرزندش فرمود:

يا بُنَىَّ! لَاتُكَالِبِ النَّاسَ فَيَمْقَتُوكَ وَ لَاتَكُنْ مَهِيناً فَيُذِلُّوكَ وَ لَاتَكُنْ حُلْواً فَيَأْكُلُوكَ وَ لَاتَكُنْ مُرّاً فَيَلْفِظُوكَ وَ يرْوَى: وَ لَاتَكُنْ حُلْواً فَتُبْلَعَ وَ لَامُرّاً فَتُرْمَى.(1)

پسر عزيزم! با مردم درنده خو و دشمن مباش كه با تو دشمن شوند و حقير هم مباش كه تو را خوار شمارند. شيرين مباش كه تو را بخورند و تلخ مباش كه تو را دور اندازند. و نيز روايت شده است: شيرين مباش، كه بلعيده شوى و تلخ مباش، كه دورانداخته شوى.

بخش نخست اين روايت به سبك پرخاشگرانه اشاره دارد: «لَاتُكَالِبِ النَّاسَ فَيَمْقَتُوكَ»؛ با مردم درنده خو و دشمن مباش كه با تو دشمن شوند. در اين الگوى ارتباطى، ارتباط به صورت مستقيم و صريح برقرار مى شود، امّا فرد تسلطى روى رفتارش و مهارتى براى تنظيم آن ندارد. نتيجۀ چنين ارتباطى، دشمنى ديگران با او خواهد بود. در ادامۀ اين روايت به سبك ديگرى از ارتباط، يعنى روش اجتنابى اشاره مى شود: «وَ لَاتَكُنْ مَهِيناً فَيُذِلُّوكَ»؛ و حقير هم مباش كه تو را خوار شمارند. روش اجتنابى كه فرد خود را از محدودۀ ارتباط خارج مى سازد، چيزى جز خوارى به همراه نخواهد داشت. در ادامه از سبك آميخته سخن گفته شده است: «ولَاتَكُنْ حُلْواً فَيَأْكُلُوكَ»؛ شيرين مباش كه تو را بخورند. در اين سبك، روابط به دليل تداخل عاطفى، بيش از حدّ نامتوازن و به هم

ص: 36


1- . الكافى، ج 5، ص 158؛ الاختصاص، ص 338؛ بحار الانوار، ج 13، ص 429.

ريخته و مديريّت آن بسيار دشوار است. نتيجۀ ارتباطات آميخته آن است كه ديگران از او سوء استفاده و بهره كشى خواهند كرد. روايات ذيل نيز شيوه ها و سبك هاى ديگرى كه افراد در ارتباطات خود مى توانند به كار گيرند، آمده است.

امام على (عليه السلام) به شيعيان خود فرمود:

كونوا فِى النّاسِ كالنَّحلَةِ فِى الطَّيرِ؛ لَيسَ شَىءٌ مِنَ الطَّيرِ إلاّ و هُوَ يستَخِفُّها و لَو يعلَمونَ ما فى أجوافِها مِنَ البَرَكَةِ لَم يفعَلوا ذلِكَ بِها خالِطُوا النّاسَ بِألسِنَتِكُم و أجسادِكُم و زايلوهُم بِقُلوبِكُم و أعمالِكُم.(1)

در ميان مردم همچون زنبور عسل در ميان پرندگان باشيد كه هيچ پرنده اى آن را به چيزى نمى گيرد، حال آنكه اگر مى دانستند درون زنبورهاى عسل چه نعمتى است، آن طور آنها را دست كم نمى گرفتند. با مردم با زبان ها و پيكرهاى خود معاشرت كرده و با دل ها و كردارهايتان از آنان دورى كنيد.

امام صادق (عليه السلام) در نامه اى به نجاشى، حاكم اهواز، نوشت:

وَ اعلَم أنَّ خَلاصَكَ و نَجاتَكَ مِن حَقنِ الدِّماءِ و كَفِّ الأَذى عَن أولياءِ اللّهِ و الرِّفقِ بِالرَّعِيةِ و التَّأَنّى و حُسنِ المُعاشَرَةِ، مَع لينٍ فى غَيرِ ضَعفٍ و شِدَّةٍ مِن غَيرِ عُنفٍ و مُداراةِ صاحِبِكَ و مَن يرِدُ عَلَيكَ مِن رُسُلِهِ وَ ارتُق فَتقَ رَعِيَّتِكَ بِأَن تُوقِفَهُم عَلى ما وافَقَ الحَقَّ وَ العَدلَ إن شاءَ اللّهُ.(2)

و بدان كه رهايى و نجات تو در حفظ خون ها و آزار نرساندن به اولياى خدا و مهرورزى و مدارا با مردم و درنگ ورزى و خوش رفتارى است، همراه با نرمشِ بدون ضعف و سختگيرىِ بدون خشونت و مدارا كردن با مافوق خودت و [نيز] مدارا كردن با فرستادگان او كه نزد تو مى آيند و اينكه بر پايۀ حقّ و عدل، كارهاى رعيّتت را رتق و فتق كنى، إن شاء اللّه.

مؤلّفه هايى همچون ميزان ارتباط (ارتباط كم يا زياد)، شدّت ارتباط (ارتباط دور يا7.

ص: 37


1- . بحار الأنوار، ج 75، ص 410، ح 54.
2- . كشف الريبة، ص 87، بحار الأنوار، ج 75، ص 361، ح 77.

نزديك)، كيفيت ارتباط (رضايت بخش يا ناراضى كننده) و وجود مهارت هاى ارتباطى (قاطع و صريح يا غير قاطع و غير مستقيم) در شكل گيرى سبك ها نقش دارد. تضارب اين مؤلفه ها به شكل گيرى سبك هاى ارتباطى شامل سبك دورى گزين، سبك پرخاشگر، سبك آميخته و سبك سودمند منجر خواهد شد.

الف - سبك دورى گزين

افراد با سبك ارتباطى دورى گزين داراى فعّاليت محدود و در ارتباطات، غير فعّال اند. اين افراد به دليل ويژگى هاى شخصيّتى و به سبب فقدان مهارت هاى ارتباطى، دورى جستن از جمع را بر ايجاد ارتباط ترجيح مى دهند. آنها براى اجتناب از شكست، با دوستان يا جامعه درگير نمى شوند و اصولاً انسان هايى تنها و در اغلب موارد ناموفّق اند.

ب - سبك پرخاشگر

سبك ارتباطى پرخاشگر، بر اساس ارتباطهاى مستقيم و البتّه بدون احترام متقابل تعريف مى شود. رفتار فرد پرخاشگر داراى صداقت است؛ زيرا آنچه را در دلش مى گذرد بى پروا در رفتارش نشان مى دهد؛ امّا در اين برخورد مستقيم، نه به خود احترام مى گذارد و نه به ديگرى. همچنين گفته هاى فرد پرخاشگر معمولاً روشن و شفّاف نيستند. كافى است وقتى خيلى عصبانى مى شويد به حرف هايى كه مى زنيد دقّت كنيد. فرد عصبانى معمولاً كلّى گويى مى كند و پيام هايى را كه به ديگران ارسال مى كند به دليل مبهم بودن، ارزش خبرى ندارند.

ج - سبك آميخته

در سبك آميخته، فرد افزون بر آنكه ارتباط صريح و مستقيم ندارد، به دليل ويژگى هاى شخصيتى و نداشتن مهارت هاى ارتباطى، از لحاظ عاطفى و هيجانى روابطى آميخته و تنظيم نشده دارد و در ارتباطهاى عاطفى بيش از اندازه با ديگران صميمى، درگير و نزديك است. اين سبك ارتباطى موجب خواهد شد تا ديگران از ارتباط با او سوء استفاده كنند و خود فرد نيز احساس ناخوشايندى از آن داشته باشد. اين افراد بيشتر اوقات

ص: 38

نمى توانند روابط خود را مديريّت كنند و به طور عمده از روابط بيش از حدّ خود گله مندند.

د - سبك سودمند

فرد برخوردار از سبك سودمند، با بهره گيرى از مهارت هاى ارتباطى، به شيوه اى كاملاً فعّال درصدد ايفاى نقش خويش در اجتماع است. وى هيچ گاه از موقعيّت ارتباطى اجتناب نكرده و پرخاشگرى را نيز چاشنى ارتباط نخواهد كرد. وى به آسانى مى تواند روابط خود را تنظيم كند. چنين فردى به طور كلّى به ارتباط با خانواده، دوستان، همكاران و جامعه علاقه مند است. فرد داراى سبك سودمند، با ديگران همكارى و در چارچوب كاملاً رشديافته اى با مشكلات مقابله مى كند. همچنين با اين شيوۀ ارتباطى، تعاملات سودمندى براى خود و اطرافيانش رقم خواهد زد.

دارندگان سه سبكِ پرخاشگر، منفعل و دورى گزين، براى رويارويى با مشكلات روزمره زندگى، آمادگى لازم را ندارند و در برقرارى و تداوم ارتباط دچار مشكل هستند. اما در برابر آنها، دارندۀ سبك سودمند، در قبال رفتار مثبت و منفى ديگران از الگوهاى تعاملى مناسب بهره مى گيرد و سطح ارتباطى خويش را بهبود مى بخشد.

الگوهاى تعاملى در سبك سودمند

الگوهاى تعاملى موجود در سبك سودمند، دو سطح از روابط متقابل را پوشش مى دهند؛ سطح اوّل، در برابر رفتار مثبت ديگران است و سطح دوم، در برابر رفتار منفى ديگران. در هريك از اين دو سطح احتمال آنكه يكى از سه واكنشِ همانند، برتر و كهتر رخ دهد، وجود دارد. براى نمونه، در آموزه هاى دينى هنگامى كه با رفتار مثبت ديگران مواجه مى شويم، واكنشِ همانند، جبران اين رفتار در همان حد و اندازه خواهد بود و واكنش برتر، قدردانى را در پى خواهد داشت. مواردى كه در جدول ذيل آمده اند، به نمونه هايى از واكنش هاى ممكن در سبك سودمند اشاره دارند.

ص: 39

الگوهاى تعاملى در سبك سودمند

مهارت هاى ارتباطى

اشاره

اگر بخواهيم تبيين درستى از ماهيّت مهارت هاى ارتباطى داشته باشيم، ناگزيريم نه تنها مهارت هاى كلامى را بررسى كنيم، بلكه به مهارت هاى غير كلامى نيز بپردازيم؛ موضوعى كه پيش از اين كم تر بدان پرداخته شده است. بنابراين، لازم است در موقعيّت هاى مختلف ارتباطى و در تعاملات اجتماعى همچون خانه، خيابان، محل كار و كلاس درس به كانال هاى كلامى و غير كلامى توجّه كنيم.

رفتار كلامى فقط با كلمات يا زبان است، در حالى كه رفتارهاى غير كلامى شامل رفتارهاى صوتى و غيرصوتى هستند. رفتار صوتى شامل همه جنبه هاى گفتار، يعنى زبان و ابزارهاى كلامى آن است؛ براى مثال، تُن صدا، سرعت و تكيۀ صدا و مواردى از اين قبيل. در حالى كه رفتارهاى غيرصوتى به ساير فعاليت هايى گفته مى شود كه كاركرد ارتباطى دارند؛ مانند حالت هاى چهره، ژست ها و حركات بدنى(1).

پيش از ورود به بحث لازم است ياد آور شويم كه مهارت هاى ارتباطى تا حدود بسيارى تحت تأثير عوامل موقعيّتى همچون سن، جنسيّت و ارزش هاى فردى و اجتماعى

ص: 40


1- . مهارتهاى اجتماعى در ارتباطات ميان فردى، ص 15.

قرار دارند. ارزش هاى دينى و فرهنگى ما، دايرۀ روابط و نحوۀ ارتباط با افراد را تعريف و مشخّص مى كنند. در نظر قرار دادن بافت فرهنگى كه در آن ارتباط برقرار مى شود، لازمۀ هر ارتباط است.

ما در اين بخش، مهارت هاى ارتباطى كلامى و غير كلامى را در كنار يكديگر، ذيل عنوان هاى «مهارت هاى آغازين» و «مهارت هاى پيش برنده» بررسى مى كنيم.

الف - مهارت هاى آغازين

1. گشاده رويى

بيشتر دانشمندانِ علوم رفتارى بر اين امر توافق دارند كه چهره، مهم ترين منبع اطلاعات در زمينۀ هيجان هاست و براى درك احساس گوينده بايد به حالت هاى متغيّر چهرۀ او توجّه كرد.(1) نشان دادن حالت هاى خوب چهره از طريق گشاده رويى، يكى از اثرگذارترين جنبه ها در ارتباط مؤثّر است. كنشى ساده همچون گشاده رويى كه در ارتباطها چندان بدان توجّه نمى شود، نقش مهمّى در شكل گيرى ارتباط مؤثّر دارد.(2) گشاده رويى كه بيشتر مربوط به ويژگى هاى و حالت هاى ظاهرى چهره است،(3) بنابر آموزه هاى روايى از ابتدائى ترين مهارت هاى ارتباطى محسوب شده و باعث مى شود تا ارتباط فرد با ديگران تسهيل شود.(4) سيرۀ زندگى رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) در ارتباط با ديگران به كارگيرى اين شيوه بوده است. امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد مردى نزد پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) آمد و گفت: اى پيامبر خدا! مرا سفارشى كن، حضرت به او فرمود:

ص: 41


1- . روان شناسى روابط انسانى، ص 128.
2- . رسول خدا (صلى الله عليه وآله): لا تُحَقِّرَنَّ مِنَ المَعروفِ شَيئاً و لَو أن تَلقى أخاكَ بِوَجهٍ طَلِقٍ؛ هيچ يك از كارهاى نيك را حقير مشمار؛ گرچه [آن كار نيك، در اين حد باشد كه] برادرت را با روى گشاده ديدار كنى.
3- . العين، ج 6، ص 259؛ لسان العرب، ج 4، ص 60.
4- . رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: ثَلاثٌ يصفينَ وُدَّ المَرءِ لِأَخيهِ المُسلِمِ: يلقاهُ بِالبِشرِ إذا لَقِيَهُ و يوَسِّعُ لَهُ فِى المَجلِسِ إذا جَلَسَ إلَيهِ و يدعوهُ بِأحَبِّ الأَسماءِ إلَيهِ؛ سه چيز دوستىِ انسان را براى برادر مسلمانش خالص [و يك رنگ] مى سازد: هرگاه او را ديد، با گشاده رويى با او ديدار كند؛ هرگاه در مجلسى كنارش نشست، برايش جاى باز كند؛ و با محبوب ترين نام ها نزد او، صدايش بزند (الكافى، ج 2، ص 643، ح 3).

اِلقَ أخاكَ بِوَجهٍ مُنبَسِطٍ.(1)

با روى گشاده، با برادرت ديدار كن.

از امام على (عليه السلام) نيز نقل شده است كه آن حضرت فرمود:

إذا لَقِيتُم إخوانَكُم فَتَصافَحُوا و أظهِرُوا لَهُمُ البَشاشَةَ وَ البِشرَ.(2)

هرگاه برادران خود را ملاقات كرديد، با يكديگر مصاحفه كنيد و از خود شادى و خوش رويى نشان دهيد.

2. لبخند زدن

افزون بر گشاده رويى كه با جنبه هاى ظاهرى چهره و صورت مرتبط است، لبخند زدن نيز مى تواند به ايجاد ارتباط مؤثّر يارى برساند. لبخند زدن، از جمله رفتارهاى غيركلامى است كه به نحوى مناسب، رفتار ارتباطى فرد مقابل را تقويّت مى كند. ما با اين شيوه به فرد مقابل پاداش مى دهيم و او را به ادامه دادن ارتباط تشويق مى كنيم؛ شيوه اى كه پيوسته رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آن را به كار مى گرفت. از ابو درداء نقل شده است كه:

كانَ رَسولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله) إذا حَدَّثَ بِحَديثٍ تَبَسَّمَ فى حَديثِهِ.(3)

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) هرگاه سخن مى گفت، سخنش با لبخند همراه بود.

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بيش از همگان به نقش لبخند در ارتباط واقف بود و از اين مهارت در ارتباط با ديگران بهره مى گرفت و اهداف تربيتى و معنوى خويش را دنبال مى كرد. عبد اللّه بن حارث مى گويد:

ما رَأيتُ أحَداً أكثَرَ تَبَسُّماً مِن رَسولِ اللّهِ (صلى الله عليه وآله).(4)

هيچ كس را نديدم كه به اندازۀ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) لبخند بر لب داشته باشد.

از امام صادق (عليه السلام) نيز روايت شده است:

ص: 42


1- . الكافى، ج 2، ص 103، ح 3.
2- . بحار الأنوار، ج 76، ص 20، ح 3.
3- . مكارم الأخلاق: ج 1، ص 58، ح 46.
4- . الطبقات الكبرى، ج 1، ص 372.

مَن تَبَسَّم فى وَجهِ أخيهِ كانَت لَهُ حَسَنةٌ.(1)

هر كه به برادر (دينى) خود لبخند زند، براى او حسنه اى باشد.

3. سلام كردن

سلام كردن از جملۀ مهارت هاى آغازين براى يك ارتباط مؤثّر و رضايت بخش است.(2) سلام كردن، عواطف مثبت فرد مقابل را بر مى انگيزد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: آيا شما را به چيزى راهنمايى كنم كه اگر انجامش دهيد، محبوب يكديگر خواهيد شد؟ سپس فرمود: سلام كردن ميان خودتان را همگانى سازيد.(3) افزون بر اين، سلام كردن به تسهيل در ايجاد رابطه كمك مى كند و فضائى آرامش بخش و فاقد هر گونه اضطراب فراهم مى آورد. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

لِكُلِّ داخِلٍ دَهْشَةٌ، فَابدَؤوا بِالسَّلامِ.(4)

هر واردشونده اى سرگشتگى اى دارد؛ پس شما آغاز به سلام كنيد.

و چنين است كه هر كس ارتباط را آغاز كند و سلام را همراه آن سازد از خودبزرگ بينى و تكبّر به دور است. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

البادِئُ بِالسَّلامِ بَرِىءٌ مِنَ الكِبرِ.(5)

آغازگر سلام، از تكبّر و خودبزرگ بينى به دور است.

در آموزه هاى دينى سلام دادن به برادر مسلمان هنگام ديدار يكديگر، از حقوق مسلمان بر مسلمان دانسته شده و براى كسى كه ارتباط خود را با سلام قبل از ديگرى آغاز كند، پاداش بيشترى در نظر گرفته شده است. امام صادق (عليه السلام) فرمود:

ص: 43


1- . الكافى، ج 2، ص 206، ح 1. امام باقر (عليه السلام): تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فى وَجهِ أخِيهِ حَسَنةٌ؛ لبخند زدن مرد به برادرش حسنه است (الكافى، ج 2، ص 188، ح 2).
2- . امام حسين (عليه السلام): السَّلامُ قَبلَ الكَلامِ؛ سلام كردن پيش از سخن گفتن است. (تحف العقول، ص 246).
3- . صحيح مسلم، ج 1، ص 74، ح 93.
4- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 541، ح 7314.
5- . نهج الفصاحه، ص 375.

لِلْمُسْلِمِ عَلَى أَخِيهِ الْمُسْلِمِ مِنَ الْحَقِّ أَنْ يسَلِّمَ عَلَيهِ إِذَا لَقِيهُ(1).

برخى از حقوق مسلمان بر برادرش اين است كه چون او را ديد سلامش كند.

امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

لِلسَّلامُ سَبعونَ حَسَنةً، تِسعَةٌ و سِتُّونَ لِلمُبتَدِئِ و واحِدَةٌ لِلرّادِّ.(2)

سلام دادن، هفتاد ثواب دارد كه 69 ثواب آن براى سلام كننده است و يكى براى جواب دهنده.

سلام دادن به همه مايۀ خير و بركت خانه دانسته شده است: پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

أفشِ السَّلامَ يكثُر خَيرُ بَيتِكَ.(3)

به همه سلام ده تا خير و بركت خانه ات فراوان شود.

امام باقر (عليه السلام) دربارۀ آيۀ:

(فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً) .(4)

هر گاه وارد خانه هايى شديد به خودتان سلام كنيد كه آن تحيّتى است مبارك و پاكيزه از جانب خدا.

فرمود:

منظور اين آيه سلام كردن مرد بر اهل خانه است به هنگام ورود و جواب دادن اهل خانه به اوست. پس، اين سلام شماست به خود شما.(5)

4. دست دادن

دست دادن از جملۀ مهارت هاى ارتباط غير كلامى است كه باعث ترغيب فرد مقابل به

ص: 44


1- . الكافى، ج 2، ص 171.
2- . تحف العقول، ص 248.
3- . الخصال، ص 181، ح 246.
4- . نور: 61.
5- . بحار الأنوار، ج 76، ص 5، ح 16.

ارتباط و گفتگو مى شود. اين شيوۀ ارتباطى طرفين را تشويق مى كند كه گفتگو را با علاقۀ بيشترى آغاز كنند و به ابراز نظر بپردازند. طبيعى است در صورت اين حمايت هيجانى - رفتارى، درك بهترى نسبت به طرفين رخ مى دهد و رابطه اى دلپذير، همراه با پاداش فراهم مى آيد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) خود بر اين شيوه تأكيد داشت. آن حضرت مى فرمود:

إذَا التَقَيتُمْ فَتَلاقَوا بِالتَّسليمِ وَ التَّصافُحِ و إذا تَفَرَّقتُم فَتَفَرَّقُوا بِالاِستِغفارِ.(1)

هرگاه با هم روبه رو شديد با سلام گفتن و دست دادن روبه رو شويد و چون از يكديگر جدا شديد، با آمرزش خواهى [براى يكديگر] جدا شويد.

بر اين شيوۀ ارتباطى نه تنها براى برقرارى ارتباط با دوستان، بلكه حتّى با دشمنانى كه از ارتباط اكراه دارند نيز تأكيد شده است. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

صافِحْ عَدُوَّكَ و إن كَرِهَ؛ فَإنَّهُ مِمّا أمَرَ اللّهُ (عزوجل) بِهِ عِبادَهُ، يقولُ: (ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ) .(2)

با دشمنت دست بده، هرچند او خوشش نيايد؛ زيرا اين از امورى است كه خداوند (عزوجل) بندگانش را به آن فرمان داده است. او مى فرمايد: «[بدى] را به كارى نيكوتر دفع كن كه از آن پس كسى كه ميان تو و او دشمنى بوده، گويى دوستى مهربان است».

دست دادن در ارتباطهاى عادى و روزمرّه با افرادى كه در فاصله زمانى نسبتاً كوتاه مدّت ملاقاتشان مى كنيم، شيوه اى متداول، مطلوب و اثرگذار است. امام صادق (عليه السلام) دست دادن با كسانى كه در سفر نبوده اند و ما آنها را غالباً ملاقات مى كنيم، سلام و تحيّتى كامل مى داند:

إنَّ مِن تَمامِ التَّحِيَّةِ لِلمُقيمِ المُصافَحَةَ.(3)

تحيّتِ كامل به شخصى كه مقيم بوده (و به مسافرتى نرفته) دست دادن با اوست.4.

ص: 45


1- . الكافى، ج 2، ص 181، ح 11.
2- . الخصال، ص 633، ح 10.
3- . الكافى، ج 2، ص 646، ح 14.

دست دادن، افزون بر زمينه سازى براى ايجاد رابطه اى دلپذير، كدورت ها و كينه هايى را كه در روابط پيش آمده از ميان بر مى دارد. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

تَصافَحُوا؛ فَإنَّ التَّصافُحَ يذهِبُ السَّخيمَةَ.(1)

با يكديگر دست دهيد؛ زيرا دست دادن كينه و كدورت را از ميان مى برد.

در روايتى ديگر آن حضرت مى فرمايد:

تَصافَحُوا؛ فَإنَّهُ يذهَبُ بِالغِلِّ.(2)

با يكديگر دست دهيد كه اين كار كينه را مى برد.

سيرۀ رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) در اين شيوۀ ارتباطى به دليل تأثير عاطفى تماس بدنى و پاداش هاى فراوان براى آن، به گونه اى بود كه آن حضرت هرگاه با مردى دست مى داد، هرگز دست خود را نمى كشيد تا اينكه او دستش را بكشد. از امام صادق (عليه السلام) در اين باره آمده است:

ما صافَحَ رَسولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله) رَجُلاً قَطُّ فَنَزَعَ يدَهُ حَتّى يكونَ هُو الَّذى ينزِعُ يدَهُ مِنهُ.(3)

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) هرگاه با مردى دست مى داد، هرگز دست خود را از دست او نمى كشيد تا اينكه او دستش را از دست حضرت بكشد.

پاداش چنين شيوۀ ارتباطى آن است كه گناهان ناشى از كدورت و جدايى در روابط ميان فردى آمرزيده شود. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

إذا لَقِيتُم إخوانَكُم فَتَصافَحُوا و أظهِرُوا لَهُمُ البَشاشَةَ وَ البِشرَ؛ تَتَفَرَّقُوا و ما عَلَيكُم مِنَ الأوزارِ قَد ذَهَبَ.(4)).

ص: 46


1- . بحار الأنوار، ج 77، ص 158، ح 149.
2- . همان، ص 165، ح 2.
3- . الكافى، ج 2، ص 182، ح 15.
4- . امام باقر (عليه السلام): إنَّ المؤمِنَ إذا صافَحَ المؤمِنَ تَفَرَّقا مِن غَيرِ ذَنبٍ؛ هرگاه مؤمن با مؤمن دست دهد، در حالى از يكديگر جدا شوند كه گناهانشان پاك شده باشد (بحار الأنوار، ج 76، ص 20، ح 3).

هرگاه با برادران خود ملاقاتى كرديد، با يكديگر مصافحه كنيد و براى آنان از خود شادى و خوش رويى نشان دهيد؛ تا وقتى از هم كه جدا شديد، هرچه گناه داشته ايد از ميان رفته باشد.

امام باقر (عليه السلام) نيز مى فرمايد:

إذا صافَحَ الرَّجُلُ صاحِبَهُ فَالَّذى يلزَمُ التَّصافُحَ أعظَمُ أجراً مِنَ الَّذى يدَعُ ألا و إنَّ الذُّنوبَ لَيَتَحاتُّ فيما بَينَهُم حَتّى لايَبقى ذَنبٌ.(1)

هرگاه مردى با رفيقش دست دهد، آنكه دستش را نگه دارد اجرش بيشتر از كسى است كه رها مى كند. بدانيد كه گناهان آنها مى ريزد تا جايى كه گناهى باقى نمى ماند.

5. در آغوش كشيدن

در آغوش گرفتن، گرمى و صميميّت بيشترى را به فرد مقابل القا كرده و نگرش مثبتى ايجاد مى كند. همچنين به كارگيرى اين شيوه، انعطاف پذيرى بيشترى را براى هريك از طرفين رابطه فراهم مى آورد. در صورتى كه ملاقات ها با فاصلۀ زمانى بيشترى رخ دهد، اين مسئله اثرپذيرى بيشترى خواهد داشت. امام صادق (عليه السلام) اين ارتباط را براى كسى كه از سفر برگشته، سلامى كامل مى داند و مى فرمايد:

إنَّ مِن تَمامِ التَّحِيَّةِ لِلمُقيمِ المُصافَحَةَ و تَمامُ التَّسليمِ عَلَى المُسافِرِ المُعانَقَةُ.(2)

تحيّتِ كامل به شخص مقيم [= غير مسافر] دست دادن با اوست و سلامِ كامل براى آنكه از سفر باز آمده در آغوش كشيدن اوست.

امام صادق (عليه السلام) نتيجۀ چنين رفتارى را انعطاف پذيرى هرچه بيشتر مؤمنان در برابر يكديگر و بخشيده شدن خطاهاى گذشته مى داند:

إنَّ المُؤمِنَينَ إذَا اعتَنَقا غَمَرَتهُما الرَّحمَةُ، فإذَا التَزَما لايُريدانِ بِذلِكَ إلّا وَجهَ

ص: 47


1- . الكافى، ج 2، ص 181، ح 13.
2- . همان، ص 646، ح 14.

اللّهِ و لايُريدانِ غَرَضاً مِن أغراضِ الدُّنيا قيلَ لَهُما: مَغفوراً لَكُما، فَاستَأنِفا.(1)

هر گاه دو مؤمن همديگر را در آغوش گيرند، غرق رحمت شوند و هرگاه براى خداوند و نه براى غرضى از اغراض دنيوى، يكديگر را در آغوش كشند، به آنها گفته شود: آمرزيده شديد، پس عمل را از سر گيريد.

«رحمتِ» اشاره شده در اين روايت به معناى مهربانى و انعطاف پذيرى است؛ چراكه رحمت آن هنگام كه از سوى خداوند متعال باشد به معناى انعام و احسان پروردگار است و آن گاه كه ميان انسان ها باشد به معناى مهربانى و انعطاف پذيرى است.(2) اين وضعيتِ ارتباطى افزون بر آنكه مى تواند رحمت پروردگار را كه احسان و فضل اوست در بر بگيرد، مى تواند موجبات انعطاف پذيرى و مهربانى بيشتر را ميان انسان ها فراهم آورد.

در روايت ديگرى از امام صادق (عليهما السلام) آمده است:

أيَّما مُؤمِنٍ خَرَجَ إلى أخيهِ يزورُهُ عارِفاً بِحَقِّهِ كَتَبَ اللّهُ لَهُ بِكُلِّ خُطوَةٍ حَسَنَةً و مُحِيَت عَنهُ سَيِّئَةٌ و رُفِعَت لَهُ دَرَجَةٌ و إذا طَرَقَ البابَ فُتِحَت لَهُ أبوابُ السَّماءِ، فَإذَا التَقَيا و تَصافَحا و تَعانَقا أقبَلَ اللّهُ عَلَيهِما بِوَجهِهِ.(3)

هر مؤمنى كه براى ديدن برادر خود حركت كند و به حقّ او آشنا باشد، خداوند براى هر گامى كه بر مى دارد يك ثواب برايش بنويسد و يك گناه از او محو مى سازد و يك درجه بالا برده شود و چون درِ خانه برادر مؤمنش را بكوبد، درهاى آسمان به رويش گشوده شوند و چون همديگر را ملاقات كنند و دست دهند و يكديگر را در آغوش كشند، خدا رويش را به آنها كند.

6. بوسيدن

شكل هاى مختلف تماس همچون دست دادن و درآغوش كشيدن مى توانند نشان دهندۀ ميزان علاقه و علامتِ توجّه ما به فرد مقابل باشند. بوسيدن نيز يكى ديگر از اين موارد

ص: 48


1- . همان، ص 184، ح 2.
2- . إنَّ الرَّحْمَةَ مِنَ اللّهِ إنعامٌ و إفضالٌ و مِنَ الآدَميينَ رِقَّةٌ و تَعَطُّفٌ (مفردات الفاظ القرآن، ص 348).
3- . الكافى، ج 2، ص 183، ح 1.

است. در آموزه هاى روايى بوسيدن پيشانى و گونۀ برادر دينى از مواردى دانسته شده كه به ارتباط مؤثّر ميان آنان كمك مى كند. اين شيوه براى ابراز حمايت عاطفى و تشويق بيشتر به گفتگو به كار گرفته مى شود. از امام جعفر صادق (عليه السلام) روايت شده است كه خطاب به شيعيان فرمود:

إِنَّ لَكُمْ لَنُوراً تُعْرَفُونَ بِهِ فِى الدُّنْيا، حَتّى أَنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا لَقِىَ أَخَاهُ، قَبَّلَهُ فِى مَوْضِعِ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ.(1)

همانا شما را نورى است كه به وسيلۀ آن در دنيا شناخته مى شويد و هرگاه يكى از شما برادرش را ديدار كرد، محل نور را در پيشانى او ببوسد.

امام موسى كاظم (عليه السلام) نيز مى فرمايد:

مَنْ قَبَّلَ لِلرَّحِمِ ذَا قَرَابَةٍ، فَلَيسَ عَلَيهِ شَىءٌ وَ قُبْلَةُ الْأَخِ عَلَى الْخَدِّ وَ قُبْلَةُ الْأمَامِ بَينَ عَينَيهِ.(2)

هر كه به جهت صله رحم خويشاوندى را (بدون شهوت و غرض هاى باطل) ببوسد، بر او چيزى نيست، و بوسۀ برادر (دينى) بر گونه هاى اوست و بوسه گرفتن از امام ميان دو چشم او.

بوسيدن در موقعيّت هاى مختلف ارتباطى، نتايج مختلفى به بار مى آورد. بر مبناى آموزه هاى روايى، بوسيدن فرزند، مهر و محبت در پى دارد و بوسيدن همسر، تمايلات جنسى را افزايش مى دهد. همچنين بوسيدن پدر و مادر، نوعى عبادت و بوسيدن برادر ايمانى، دين است. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

قُبلَةُ الوَلَدِ رَحمَةٌ و قُبلَةُ المَرأةِ شَهوَةٌ و قُبلَةُ الوالِدَينِ عِبادَةٌ و قُبلَةُ الرجُلِ أخاهُ دِينٌ.

بوسيدن فرزند مهر و محبّت است و بوسيدن همسر شهوت و بوسيدن پدر و مادر عبادت و بوسيدن برادرِ ايمانى، دين است.4.

ص: 49


1- . همان، ج 3، ص 472.
2- . همان، ص 474.
7. تماس چشمى

چشم ها و اطراف آن، گوياترين نشانه هاى ارتباطى هستند. چشم ها از حالت هاى درونى ما حكايت دارند. به همين علّت است كه چشم ها، پيش قراول و طليعۀ دل(1) و نگاه، پيكِ دل دانسته شده است.(2) از آنجا كه چشم ها روايتگر حال درونى اند، در خوشى، برق مى زنند، در غمگينى، قرمز و اشك آلود مى شوند و در عصبانيّت، خشمگينانه خيره مى شوند. چشم ها اطلاعات بسيار مهمّى را در زمينۀ روابط ما با اشخاص ديگر انتقال مى دهند. آنها عشق و اعتماد به يك شخص يا دوربودن، صميمى نبودن و قطع رابطه با ديگرى را منتقل مى سازند(3). ميزان علاقه و توجّه فرد را مى توان از چشم ها فهميد. امام على (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:

إنَّ المَوَدَّةَ يعَبِّرُ عَنهَا اللِّسانُ و عَنِ المَحَبَّةِ العَينانِ.(4)

دوستى رشته اى است كه زبان به آن گوياست و ديدگان از آن حكايتگرند.

در بسيارى از فرهنگ ها، تماس چشمىِ صميمانه و گرم، خالص ترين شكل رابطۀ متقابل است. ارتباط چشمى بيانگر شدّت هيجان هاى ما دربارۀ ديگران است. در ظاهر ما به كسانى كه علاقۀ بيشترى داريم نگاه هاى طولانى تر و بيشترى مى اندازيم. آنان كه به همديگر علاقه دارند مدّت زمان بيشترى را به ارتباط چشمى مى گذرانند. همچنين كسانى كه با هم خصومت دارند به يكديگر خيره خيره مى نگرند. امّا به راحتى مى توان ميان اين دو نگاه خيره تمايز گذارد؛ زيرا با اين دو نوع نگاه، حالت هاى چهره اى متفاوتى همچون لبخند و خشم همراه هستند(5).

ص: 50


1- . امام على (عليه السلام): العُيونُ طَلائعُ القُلوبِ؛ چشم ها، پيش قراولان دل ها هستند (غرر الحكم و درر الكلم، ص 32، ح 405؛ عيون الحكم و المواعظ، ص 38، ح 836).
2- . امام على (عليه السلام): العَينُ بَريدُ القَلبِ؛ نگاه، قاصد دل است (غرر الحكم و درر الكلم، ص 31، ح 368).
3- . روان شناسى روابط انسانى، ص 129.
4- . عيون الحكم و المواعظ، ص 141، ح 3156.
5- . مهارتهاى اجتماعى در ارتباطات ميان فردى، ص 62.
8. وضعيّت بدنى

همچنان كه چهره، اطلاعات فراوانى در خصوص حالت هاى هيجانى ديگران به ما مى دهد، وضعيّت نشستن نيز از جملۀ مهم ترين منابع اطّلاعاتى در ارتباط به شمار مى آيد. اينكه فرد در هنگام گفتگو چگونه بايستد يا وضعيت نشستن او چگونه باشد، در ايجاد رابطه اهميّت دارد. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) شيوه هاى مختلفى را براى نشستن در موقعيّت هاى مختلف انتخاب مى كرد. حضرت عبدالعظيم (عليه السلام) نقل مى كند:

كَانَ النَّبِى (صلى الله عليه وآله) يجْلِسُ ثَلَاثاً: الْقُرْفُصَا وَ هُوَ أَنْ يقِيمَ سَاقَيهِ و يسْتَقْبِلَهُمَا بِيَدَيهِ و يشُدَّ يدَهُ فِى ذِرَاعِهِ؛ وَ كَانَ يجْثُو عَلى رُكْبَتَيهِ؛ وَ كَانَ يثْنِى رِجْلاً وَاحِدَةً وَ يبْسُطُ عَلَيهَا الْأُخْرى و لَمْيرَ (صلى الله عليه وآله) مُتَرَبِّعاً قَطُّ.(1)

پيامبر (صلى الله عليه وآله) بر سه گونه مى نشست: گاهى ساق هاى پا را بلند مى كرد و دو دست خود را از جلو بر دور آن حلقه مى زد، گاهى دو زانو مى نشست، گاهى يك پا را زير ران خود گذاشته و پاى ديگر را روى آن مى خواباند و هرگز ديده نشد كه آن حضرت چهار زانو بنشيند.

انتخاب هريك از اين گونه ها، فارغ از اينكه فرد را در حالت هاى مختلفى از راحتى قرار مى دهد، مى تواند بيانگر روى آورى يا بى رغبتى فرد به ارتباط باشد كه از فرهنگى به فرهنگ ديگر متفاوت است. ابوحمزۀ ثمالى روايت مى كند كه امام سجاد (عليه السلام) را ديدم نشسته و يكى از دو پايش را بر رانش گذاشته است. عرض كردم: مردم اين نشستن را شايسته نمى دانند و مى گويند اين نشستن، نشستن پروردگار است. امام (عليه السلام) فرمود:

إِنِّى إِنَّمَا جَلَسْتُ هذِهِ الْجِلْسَةَ لِلْمَلَالَةِ و الرَّبُّ لَايَمَلُّ و لَاتَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لَا نَوْمٌ.(2)

من اين گونه ننشستم مگر به جهت دلتنگى و پروردگار دلتنگ و ملول نمى شود و چرت و خواب او را فرا نمى گيرد.

ص: 51


1- . الكافى، ج 2، ص 484، ح 1؛ وسائل الشيعة، ج 12، ص 106، ح 15772.
2- . الكافى، ج 2، ص 661، ح 2.
9. اعلام دوستى

پس از ارتباط ابتدائى، به لحاظ پايدارى سطوح مختلفى از ارتباط شكل مى گيرند. امكان دارد ارتباط زمينه ساز دوستى شود، يا در همان لحظه پايان پذيرد و هيچ گاه ادامه نيابد. هرگاه ميان دو نفر ارتباط عاطفى برقرار شد و از ارتباط ساده و ابتدائى فراتر رفت، شايسته آن است كه فرد مقابل از ميزان علاقه با خبر شود تا بدين شكل ارتباط محكم تر شود. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

إذا أحَبَّ أحَدُكُم أخاهُ فَليُعلِمهُ؛ فَإِنَّهُ أصلَحُ لِذاتِ البَينِ.(1)

هرگاه كسى از شما برادرش را دوست داشت، او را [از اين دوستى] باخبر كند؛ چراكه اين كار، افراد را بيشتر به هم مى پيوندد.

گفتن اين نكته كه شما فرد مقابل را دوست داريد، به پايدارى روابط كمك شايسته اى خواهد كرد.

10. خيرخواهى

آخرين مرحلۀ ارتباط، هنگامى است كه دو طرف قصد مى كنند كه از يكديگر جدا شوند و ارتباط را پايان دهند. در اين مرحله «بهترين را آرزو كردن»، خاتمه اى سودمند و مؤثّر خواهد بود. در آموزه هاى دينى خيرخواهى، آخرين اقدام در جهت پايان دادن به رابطه است و در اين ميان بر آمرزش طلبى تأكيد شده است. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) در اين باره مى فرمايد:

إذَا التَقَيتُمْ فَتَلاقَوا بِالتَّسليمِ وَ التَّصافُحِ و إذا تَفَرَّقتُم فَتَفَرَّقُوا بِالاستِغفارِ.(2)

هرگاه با هم رو به رو شديد با سلام گفتن و دست دادن رو به رو شويد و چون از يكديگر جدا شديد، با آمرزش خواهى [براى يكديگر] جدا شويد.

ب - مهارت هاى پيش برنده

اشاره

در اين بخش به مهارت هايى اشاره مى شود كه مى توانند ارتباط را پيش بَرَند و نقشى

ص: 52


1- . النوادر، راوندى، ص 12.
2- . الكافى، ج 2، ص 181، ح 11.

تسهيل كننده در ارتباط داشته باشند. از مهم ترين اين مهارت ها، هنر گوش دادن و هنر سخن گفتن هستند.

1. هنر گوش دادن

گوش دادن بيش از هر فعّاليت ديگرى زمان بيدارى ما را پر مى كند؛ موضوعى كه چندان به چشم نمى آيد، امّا تأكيدهاى فراوانى در آموزه هاى دينى وجود دارد كه بر گوش دادن فعال تأكيد داشته و ورود بى جهت به سخن ديگران را رد مى كنند. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

مِن أخلاقِ المُؤمِنِ حُسنُ الحَديثِ إذا حَدَّثَ و حُسنُ الاِستِماعِ إذا حُدِّثَ و حُسنُ البِشرِ إذا لَقِىَ.(1)

از اخلاق مؤمن آن است كه هرگاه سخن مى گويد، نيكو سخن مى گويد و هرگاه با او سخن مى گويند، نيكو گوش مى دهد و در ملاقات هايش خوش روست.

اين شيوۀ ارتباطى، بخشى از الگوى ارتباطى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بوده است. گوش دادن همدلانه را كه شيوۀ پيامبر (صلى الله عليه وآله) در ارتباط با ديگران بود، مى توان از آيۀ 61 سورۀ توبه برداشت كرد.(2) در اين آيه منافقان با تعبير «اُذُن» (گوش) رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را فردى «زودباور» ناميدند و منظورشان اين بود كه هر حرفى را مى پذيرد و به حرف هر كس گوش مى دهد. در حالى كه خداوند پيامبر را «اُذُنُ خَيرٍ» معرفى مى كند و شنيدن پيامبر (صلى الله عليه وآله) را «شنيدنِ خير» مى داند؛ يعنى پيامبر (صلى الله عليه وآله) به بخشى از حرف هايى كه براى مسلمانان خير نبود نيز گوش مى داد، اما اين گوش دادن، صرفاً براى احترام به گوينده بود و سخن او را بر درستى حمل

ص: 53


1- . الفردوس، ج 3، ص 637، ح 5997؛ كنز العمّال، ج 1، ص 155، ح 775.
2- . (وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ؛ و از ايشان كسانى هستند كه پيامبر را آزار مى دهند و مى گويند: «او زودباور است» بگو: «گوش خوبى براى شماست، به خدا ايمان دارد و [سخن] مؤمنان را باور مى كند، و براى كسانى از شما كه ايمان آورده اند رحمتى است.» و كسانى كه پيامبر خدا را آزار مى رسانند، عذابى پر درد [در پيش] خواهند داشت).

مى كرد تا احترام او را نگه دارد، نه اينكه الزاماً گفته هاى گوينده را مطابق واقع بداند و اثرى را بر آن بار كند. پس اگر بدگويى از كسى بود آن شخص را مؤاخذه نمى كرد. نتيجۀ چنين ارتباطى آن است كه هم به حرف هاى گوينده گوش داده و او را احترام كرده، و هم ايمان مؤمنى كه از او بدگويى شده، محترم شمرده است(1).

امام على (عليه السلام) در بيان روش پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) با هم نشينان مى فرمايد:

هر كه سخن مى گفت، همه ساكت به سخنانش گوش مى دادند تا سخنش را به پايان بَرَد. به چيزى كه اهل مجلس مى خنديدند، مى خنديد و از آنچه آنان تعجّب مى كردند، تعجّب مى كرد. بر بى ادبىِ غريبان در خواسته ها و گفتارشان، شكيبايى مى كرد تا جايى كه اصحاب [نه خود او]، درصدد جلب [= دفع] اشخاص مزاحم بر مى آمدند...، مدحِ كسى را نمى پذيرفت، مگر از كسى كه مى خواست جبران كند. سخن كسى را نمى بُريد، مگر آنكه از حد مى گذشت، كه در آن صورت، با نهى او، يا برخاستن، سخن او را قطع مى كرد.(2)

پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) گوش دادن را از مروت و مردانگى مى دانست و مى فرمود:

مِنَ المُروءَةِ أن ينصِتَ الأخُ لِأخيهِ إذا حَدَّثَهُ.(3)

گوش دادن برادر به برادرش هرگاه با او سخن بگويد، از مردانگى است.

و در برابر آن، كسى كه سخن برادر خود را قطع كند، به ارتباط لطمه زده و همانند فردى دانسته شده است كه به چهرۀ فرد مقابل چنگ اندازد و صورت او را بخراشد. آن حضرت مى فرمايد:

مَن عَرَضَ لأِخيهِ المُسلِمِ (المُتَكَلِّمِ) فى حَديثِهِ فَكَأنَّما خَدَشَ وَجهَهُ.(4)

هر كه در ميان سخن برادر مسلمانش بدود، مانند اين است كه چهرۀ او را خراشيده باشد.3.

ص: 54


1- . الميزان فى تفسير القرآن، ج 9، ص 422.
2- . عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج 1، ص 318 و 319، ح 1؛ معانى الأخبار، ج 82 و 83، ح 1.
3- . كنز العمّال، ح 7177؛ الفردوس، ج 3، ص 637.
4- . الكافى، ج 2، ص 660، ح 3.

براى آنكه بتوانيم در مهارت گوش دادن به نحو بهترى عمل كنيم لازم است تا راهبردهايى را فراگيريم. جدول ذيل راهبردهايى را براى ارتقاى مهارت گوش دادن در موقعيت ارتباط زناشويى آموزش مى دهد(1).

راهبردهاى اختصاصى و كلّى مهارت گوش دادن3.

ص: 55


1- . Family. Therapy: Concepts, process and practice, p283.
2. هنر سخن گفتن

گفتگو اين قابليّت را دارد كه افراد را به هم نزديك يا از هم دور سازد. هنر و توانايى برقرارى گفت وشنود، سهم عمده اى در پيش بردن ارتباط دارد. البتّه اين بدان معنا نيست كه هنگام ارتباط، لزوماً نقش يك سخنور ماهر را ايفا كنيم، امّا لازم است اين هنر را داشته باشيم تا با گفتگو، احساس همدمى و هم صحبت بودن را به فرد مقابل منتقل سازيم. چنين شيوه اى از اخلاق مؤمن دانسته شده است. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

مِن أخلاقِ المُؤمِنِ حُسنُ الحَديثِ إذا حَدَّثَ وحُسنُ الاِستِماعِ إذا حُدِّثَ وحُسنُ البِشرِ إذا لَقِىَ.(1)

از اخلاق مؤمن آن است كه هرگاه سخن مى گويد، نيكو سخن مى گويد و هرگاه با او سخن مى گويند، نيكو گوش مى دهد و در ملاقات هايش خوش روست.

شيوۀ پيامبر (صلى الله عليه وآله) در ارتباط با ديگران نيز چنين بوده است. امام حسين (عليه السلام) نقل مى كند كه از پدرم (عليه السلام) دربارۀ شيوۀ پيامبر (صلى الله عليه وآله) با هم نشينانش پرسيدم، فرمود:

ولايَتَكَلَّمُ إلّا فيما رَجا ثَوابَهُ إذا تَكَلَّمَ أطرَقَ جُلَساؤُهُ كَأَنَّما عَلى رُؤوسِهِمُ الطَّيرُ، فَإِذا سَكَتَ تَكَلَّموا و لايَتَنازَعونَ عِندَهُ، مَن تَكَلَّمَ أنصَتوا لَهُ حَتّى يفرُغَ. حَديثُهُم عِندَهُ حَديثُ أوَّلِهِم، يضحَكُ مِمّا يضحَكونَ مِنهُ، ويَتَعَجَّبُ مِمّا يتَعَجَّبونَ مِنهُ... و لايَقطَعُ عَلى أحَدٍ حَديثَهُ حَتّى يجوزَ فَيَقطَعَهُ بِنَهى أو قِيامٍ.(2)

سخن نمى گفت مگر در جايى كه اميد ثواب در آن داشت و هرگاه سخن

ص: 56


1- . الفردوس، ج 3، ص 637، ح 5997؛ كنز العمّال، ج 1، ص 155، ح 775.
2- . دلائل النبوّة، بيهقى، ج 1، ص 286؛ الشمائل المحمّدية، ص 109، ح 226؛ كنز العمّال، ج 7، ص 164، ح 18535؛ عيون أخبار الرضا (عليه السلام): ج 1، ص 317، ح 1؛ معانى الأخبار، ص 81، ح 1؛ بحار الأنوار، ج 16، ص 149، ح 4.

مى گفت، هم نشينانش سكوت مى كردند، تا آنجا كه گويى پرنده بر سر ايشان نشسته است و هرگاه پيامبر (صلى الله عليه وآله) سكوت مى كرد، آنها سخن مى گفتند و در خدمت ايشان كشمكش نمى كردند و اگر كسى سخن مى گفت، به او گوش مى دادند تا از سخن گفتن فارغ شود. سخن آنها نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله)، همان سخن نخستين نفر مجلس بود. از آنچه مى خنديدند، او هم مى خنديد و از آنچه تعجّب مى كردند، او هم تعجّب مى كرد... سخن كسى را قطع نمى كرد، مگر آنكه آن شخص از حد مى گذراند. در اين صورت، با نهى يا برخاستن، كلام او را قطع مى كرد.

در حديثى ديگر، امام حسن (عليه السلام) روايت مى كند كه از هند بن ابى هاله تميمى كه فردى توصيف گر بود خواستم تا سخن گفتن پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) را براى من وصف كند. او گفت:

كانَ رَسولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله)... لايَتَكَلَّمُ فى غَيرِ حاجَةٍ، طَويلَ السَّكتَةِ، يفتَتِحُ الكَلامَ و يختِمُهُ بِأَشداقِهِ، و يتَكَلَّمُ بِجَوامِعِ الكَلِمِ،... إذا أشارَ أشارَ بِكَفِّهِ كُلِّها، و إذا تَعَجَّبَ قَلَبَها، و إذا تَحَدَّثَ اتَّصَلَ بِها، يضرِبُ بِراحَتِهِ اليُمنى باطِنَ إبهامِهِ اليُسرى، و إذا غَضِبَ أعرَضَ و أشاحَ، و إذا فَرِحَ غَضَّ طَرفَهُ.(1)

پيامبر (صلى الله عليه وآله)... بدون نياز، سخن نمى گفت، سكوتش طولانى بود، از آغاز تا پايان سخن، دهانش را كاملاً باز نمى كرد و سخنانى فراگير مى فرمود،... هرگاه اشاره مى كرد، با تمام كف دستش اشاره مى كرد و هرگاه شگفت زده مى شد، دست خود را مى گرداند و هرگاه سخن مى گفت، دست خود را به يكديگر مى پيوست و شست دست چپ را به گودى كف دست راستش مى زد و هرگاه خشمگين مى شد، رويش را بر مى گرداند و چهره اش را بر مى تافت و هرگاه شاد مى شد ديدگان خود را مى هليد.

براى ايجاد گفتگوى فعال بايد موانع شايع را مرتفع و برخى جنبه ها را تقويت كرد. اصل اول در گفتگوى فعال، غلبه بر همه دلهره ها و بيم هاى بى دليل است. اين يك قانون7.

ص: 57


1- . اهل البيت (عليهم السلام) فى الكتاب والسنة، ص 307.

ساده از تصور خلاق و زنده است: هر چيزى را كه در ذهنتان تصوير كنيد، احتمال بيشترى براى بروز در واقعيت خواهد يافت. پس مراقب تلقين هاى منفى (نمى توانم هم صحبت خوبى باشم) باشيد و از اتفاقات و حوادث، ارزيابى واقعى (از كاه كوه نساختن) داشته باشيد. بايد براى ايجاد ارتباطى مطلوب و دلچسب بر تصاوير ذهنى منفى غلبه كرد.

افزون بر اين، خودباورى تان را پرورش دهيد. منظور از خودباورى، باور بيهوده داشتن، خودستايى، خودبزرگ بينى و امثال آنها نيست. اگر به خودتان ايمان داريد و استعدادهاى خود را در حد واقعى باور داشته باشيد، مى توانيد بدون وابستگى به ديگران و با توكل به خداى متعال كارها را پيش ببريد.

ص: 58

مهارت تصميم گيرى

مقدمه

آيا تا كنون برايتان اتّفاق افتاده كه بخواهيد تصميم دشوارى بگيريد؟ اگر چنين است، معمولاً در لحظه تصميم گيرى چه مى كنيد؟ آيا در آن هنگام خودتان دست به كار مى شويد يا از ديگران كمك مى گيريد؟ آيا بى درنگ تصميم مى گيريد يا در تصميم گيرى شكيبايى به خرج مى دهيد؟ آيا تصميم خود را بر اساس قواعد و اصول اخلاقى پى ريزى مى كنيد يا چندان به اين مسئله توجّهى نداريد؟ آيا براى شما تصميم گيرى بر اساس منطق و عقلانيّت اولويّت دارد يا تصميم گيرى هاى احساسى و هيجانى را ترجيح مى دهيد؟ چه اقدامات و چه گام هايى را براى تصميم گيرى مطلوب ساماندهى مى كنيد؟ اين ها پرسش هايى هستند كه در «مهارت تصميم گيرى» بدان مى پردازيم و پاسخ مى دهيم.

تصميم گيرى چيست؟

تصميم گيرى فرايندى است كه از طريق آن، راه حلّ مسئله معيّنى انتخاب مى شود(1). تصميم گيرى فرايند گزينش بهترين راهكار از ميان راهكارهاى متعدّد است كه براى حلّ مسئله يا برطرف ساختن يك مشكل يا استفادۀ بهينه از فرصت در مسير دستيابى به هدف و غايت مطلوب، صورت مى گيرد. تصميم گيرى دو بخش دارد: بخش نخست آن

ص: 59


1- . اصول مديريت، ص 57.

فرايندى است شامل تشخيص مسئله، استخراج و ارزيابى راهكارها. به فرايندى كه در اين بخش طى مى شود «تصميم سازى» گفته مى شود. بخش دوم انتخاب نهائى و اجراى راهكار است كه به فرايند طى شده در اين بخش، «تصميم گيرى» گفته مى شود.

تصميم گيرى جزئى از فرايند حلّ مسئله بوده و مى توان گفت يكى از مهم ترين اجزاى آن است. در فرايند تصميم گيرى، مهم تر از همه تعريف دقيق مسئله و راه حل هاى مناسب آن است؛ زيرا اشتباه در تعريف مسئله يا حدس زدن راه حلّى كه مناسب نباشد، به دليل هزينه ها، امكانات، پيش نيازها، نتايج و... ممكن است در انحراف ديگر مراحل، نقش بنيادى داشته باشد(1).

سبك هاى تصميم گيرى

اشاره

تصميم گيرى كه فرايندى پيچيده و شامل انواع توانايى هاى فكرى و برخوردارى از اطّلاعات كافى است، سبك هاى مختلفى دارد و افراد به شيوه هاى مختلف و گهگاه ثابتى در زندگى خود تصميم هايى مى گيرند. سبك هاى تصميم گيرى به نحو فزاينده اى با ويژگى هاى شخصيّتى افراد مرتبط است و اين ويژگى ها، شيوۀ نسبتاً پايدارى را در تصميم گيرى فرد ايجاد مى كند. ما اكنون به اين سبك ها مى پردازيم و سبكى را كه مى تواند سودمندترين تصميم و انتخاب را رقم زند، معرفى خواهيم كرد.

الف - سبك احساسى

فردى كه سبك تصميم گيرى اش احساسى است، مبناى انتخاب و تصميمش آن است كه احساس وى چه چيز را درست مى داند. چنين فردى بر اساس هيجان هاى خويش تصميم مى گيرد و بر اين باور است كه اگر دربارۀ كارى احساس خوبى دارم، آن تصميم بايد درست باشد و اگر احساس بدى دارم، آن تصميم نادرست است. مداخلۀ بيش از اندازۀ هيجان ها و احساس ها در فرايند تصميم گيرى و نداشتن نظام عقلانى منسجم، فرد را در تصميم گيرى دچار مشكلات فراوانى خواهد كرد.

ص: 60


1- . بررسى مبانى عقلانيت در تصميم گيرى، ص 158.

ب - سبك تكانشى

فرد تكانشى به سرعت تصميم مى گيرد و از حقايق ارزيابى منطقى ندارد. همه چيز در يك لحظه به وقوع مى پيوندد و تصميم مورد نظر گرفته مى شود؛ اما تصميمى كه الزاماً پختگى و درايت لازم را ندارد، و شگفت آور نيست اگر بدانيم چنين فردى پس از اقدام، از تصميمى كه گرفته تعجب مى كند.

ج - سبك انفعالى

فرد منفعل به دليل ويژگى هاى شخصيّتى يا فقدان مهارت، جرئت لازم را ندارد و براساس «انتظارات» ديگران تصميم مى گيرد. فردى كه در لحظۀ تصميم گيرى در حالت انفعال قرار گرفته، اجازه مى دهد ديگران عقايد خود را بر او تحميل كنند و براى او تصميم بگيرند. ترديدهاى كشدار، فرد را بيش از اندازه به سمت انفعال مى كشاند و معمولاً از لفظ «نمى دانم، هر چه شما بگوييد» استفاده مى كند.

د - سبك اجتنابى

فرد اجتنابى، به جاى روبه رو شدن با مسائل و حلّ آنها و نشان دادن مهارت جرئت ورزى، لزوم تصميم گيرى را انكار مى كند و اميدوار است همه چيز خود به خود درست شود. امروز و فردا كردن را دستمايه اى براى روبه رو نشدن با مشكل مى داند و تصميم گيرى را به دليل حفظ آسايش روان شناختى كوتاه مدّت به تعويق مى اندازد.

ه -- سبك عقلانى

تصميم گيرى عاقلانه بر مبناى تفكّرى منطقى و سالم شكل خواهد گرفت (ر. ك: نمودار ذيل)؛ تفكّرى كه بر مبناى آن بتوان به احساسى مثبت و رفتارى منطقى و مديريّت شده دست يافت. تصميم فرد با به كارگيرى خرد و دانش و با مد نظر قرار دادن اهداف، ارزش ها، و توجّه به پيامدها و خطرهاى احتمالى خواهد بود. خودآگاهى و آگاهى به زمان نيز فرد را در رسيدن به چنين سبكى از تصميم گيرى يارى خواهد رساند. از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت شده كه فرمود:

ص: 61

ذَا هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ؛ فَإِنْ يكُ رُشْداً فَامْضِهِ، وَ إِنْ يكُ غَياً فَانْتَهِ عَنْهُ.(1)

هر گاه قصد انجام دادن كارى را داشتى، سرانجامِ آن را در نظر داشته باش؛ اگر مطلوب [و در جهت رشد معنوى تو] بود، به آن اقدام كن و در غير اين صورت، از آن خوددارى نما.

نمودار سبك هاى تصميم گيرى

پيش شرطهاى تصميم گيرى عقلانى

اشاره

براى آنكه بتوانيم به تصميم گيرى عاقلانه و منطقى برسيم، نيازمنديم پيش شرطهايى را رعايت كنيم تا به نتيجۀ دلخواه دست يابيم. اين پيش شرطها در آموزه هاى دينى، نيت، اراده، دورانديشى، مشورت و توكّل هستند. اين بخش از مهارت تصميم گيرى، به اين پيش شرطها اشاره دارد.(2)

ص: 62


1- . الكافى، ج 8، ص 150؛ كتاب من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 410؛ وسائل الشيعة، ج 15، ص 281؛ بحار الأنوار، ج 71، ص 339.
2- . در نگارش اين بخش، از كتاب درآمدى بر روان شناسى تنظيم رفتار با رويكرد اسلامى، نوشته جناب آقاى محمّدصادق شجاعى كه انتشارات دارالحديث آن را به چاپ رسانده، استفاده شده است.

الف - نيّت

قصد و نيّت بر انجام دادن كار، نخستين پيش شرط لازم براى تصميم گيرى در عرصه هاى مختلف زندگى است. بر اين پايه، نيّت بنيان و اساس كار دانسته شده است. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

النِّيةُ أساسُ العَمَلِ.

نيّت، شالودۀ كار است.(1)

قصد و اراده كه نرم افزار تصميم گيرى است، مى تواند به بدن كه سخت افزار اجراى كار است، بيشترين كمك را بكند تا آنجا كه در صورت نيّت قوى و نيرومند، بدن و جسم انسان در انجام دادن عمل كاملاً توانمند و كارا خواهد بود. امام صادق (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:

ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَوِيَت علَيهِ النِّيَّةُ.(2)

هيچ بدنى در انجام دادن آنچه نيّتِ بر (انجام دادن) آن قوى باشد، ناتوان نيست.

نيّت كه شالودۀ كار دانسته شد، آن چنان در فرايند تصميم گيرى تأثير دارد كه از خود عمل نيز برتر و برابر با انجام دادن عمل دانسته شده است. امام صادق (عليه السلام) در تفسير مفهوم «شاكِلَتِهِ» در آيۀ 84 سورۀ اسرا مى فرمايد:

النِّيَّةُ أفضَلُ مِنَ العَمَلِ، ألا و إنَّ النِّيَّةَ هِىَ العَمَلُ. ثُمَّ تَلا قَولَهُ تعالى: (قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ) يعنى على نِيّتِهِ.(3)

نيّت برتر از عمل است. بدانيد كه نيّت همان عمل است. سپس آيۀ (بگو: هر كس به فراخور خود [بر خلق و خوى خود]، عمل مى كند) را قرائت كرد، [و فرمود:] يعنى بر پايۀ نيّت خود.

ص: 63


1- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 56، ح 1040.
2- . كتاب من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 400، ح 5859.
3- . وسائل الشيعة، ج 1، ص 36، ح 5.

ب - اراده

براى آنكه در مسير تصميم گيرى به نتيجه اى روشن دست يابيم، فقط نيّت انجام دادن كار كافى نيست، بلكه لازم است تا اراده اى نيز بر اجراى آن تعلّق گيرد. به واسطه اراده و همّت انسان است كه قدر و منزلت افراد شناخته مى شود. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

قَدرُ الرَّجُلِ عَلى قَدرِ هِمَّتِهِ.(1)

ارزش مرد به قدر همّت اوست.

به دليل اهميّت عزم و اراده در مسير تصميم گيرى، بايد آسيب هاى تضعيف كننده ارادۀ انسان را شناسايى كرد؛ چراكه عزم و ارادۀ قوى با راحت طلبى يك جا جمع نمى شود. امام على (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:

لاتَجتَمِعُ عَزيمَةٌ و وَليمَةٌ، ما أنقَضَ النَّومَ لِعَزائمِ اليَومِ، و أمحَى الظُّلَمَ لِتَذاكيرِ الهِمَمِ.(2)

عزم و تصميم [براى رسيدن به كمالات و مقامات عالى] با سور چرانى [= راحت طلبى] سازگار نيست. چه بسيار خواب هاى شبانگاهى كه تصميم هاى روز را بر هم زده و چه بسيار تاريكى هايى كه ياد همّت هاى بلند را از خاطره ها زدوده است.

پس لازم است درد كاهلى و اهمال كارى با عزم و ارادۀ قوى درمان شود تا اين وضعيت، به صورت يك رفتار قالبى نهادينه نشود. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

فتَداوَ مِن داءِ الفَترَةِ فى قَلبِكَ بِعَزيمَةٍ، و مِن كَرَى الغَفلَةِ فى ناظِرِكَ بِيَقَظَةٍ.(3)

بيمارىِ سستىِ دلِ خود را با تصميم قوى درمان كن و خوابِ غفلتِ ديدۀ بصيرتت را با بيدارى.

ص: 64


1- . نهج البلاغة، ص 477، حكمت 47.
2- . همان، خطبه 241.
3- . همان، خطبه 223.

ج - دورانديشى

اشاره

در آموزه هاى دينى بارها به موضوع عاقبت نگرى، دورانديشى و تأمّل در سرانجام كار سفارش شده است. اهميّت اين موضوع را مى توان با بررسى مفاهيمى چون: حزم، تدبير، تدبّر، تفكّر و عاقبت انديشى به دست آورد. اگرچه همۀ اين مفاهيم در يك حوزۀ معنايى جاى دارند، ولى به دليل تفاوت هاى اندكى كه ميان آنها وجود دارد، آنها را جداگانه بررسى مى كنيم.

1. حزم

حزم، در لغت به معناى استوارى و پيش بينى، دورانديشى، عاقبت نگرى و تأمّل در سرانجام كار است.(1) هر رفتارى كه انجام مى دهيم، آثار و پيامدهايى دارد كه اگر به موقع و پيش از عمل، به آنها آشنا باشيم، عاقلانه تر تصميم خواهيم گرفت. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

اتَّقِ العَوَاقِبَ عَالِماً بِأَنَّ لِلأَعمَالِ جَزَاءً وَ أَجراً، وَ احذَر تَبِعَاتِ الأُمُورِ بِتَقدِيمِ الحَزمِ فِيهَا.(2)

به پيامد كارها توجّه داشته باش؛ زيرا هر عملى پيامد و پاداشى دارد و با حزم [= دورانديشى]، از پيامد نامطلوب اعمال بپرهيز.

بر اساس روايات، يكى از نشانه هاى پرهيزگاران اين است كه نرم خو و دورانديش اند. امام على (عليه السلام) در وصف آنان مى فرمايد:

وَ حَزْماً فِى لِينٍ.(3)

نرم خو و دورانديش اند.

يعنى پرهيزگاران، هرگاه بخواهند كارى انجام دهند، ابتدا همه ابعاد و زواياى آن را

ص: 65


1- . منتهى الأرب، مدخل «حزم».
2- . شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 260.
3- . نهج البلاغه، ص 305، خطبه 193.

به دقّت بررسى مى كنند و آن گاه كه مطمئن شوند رفتارشان را عقل تأييد مى كند و در چارچوب اخلاق الهى است، به آن اقدام مى كنند.

بر عكس، افرادى كه ايمان و تقواى درستى ندارند، هرچه دلشان بخواهد انجام مى دهند، بى آنكه به پيامدهاى آن بينديشند. چنين افرادى پس از گذشت زمان كوتاهى به اشتباه خود پى مى برند و آثار پشيمانى در چهره شان آشكار خواهد شد. مفهوم «حزم» در روايات دقيقاً به همين موضوع تصريح شده است؛ يعنى پيش از هر كارى بايد به همۀ ابعاد و زواياى آن توجّه داشت. در غير اين صورت نمى توانيم رفتارمان را در مسير درست و هدفى كه در نظر داريم، جهت دهى كنيم(1). امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

مَن خَالَفَ الحَزمَ هَلَكَ.(2)

هر كه با حزم [= دورانديشى] مخالفت كند، نابود خواهد شد.

در روايات ديگر نيز به اين موضوع اشاره و توصيه شده كه ابتدا بايد به پيامد رفتارهاى خود، نيك بينديشيم. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

رَوِّ تَحْزِمْ، فإذَا اسْتَوْضَحْتَ فَاجْزِمْ.(3)

فكر كن، تا دور انديش شوى و چون همۀ جوانب كار برايت روشن شد، آن گاه تصميم قطعى بگير.

2. تدبير

مفهوم ديگرى كه در فرايند تصميم گيرى مى تواند نقش داشته باشد، «تدبير» است. لغت شناسان، واژۀ «تدبير» را اين گونه تعريف كرده اند: تدبير در كار به معناى آن است كه به سرانجام آن نظر كنى.(4) براساس اين تعريف، تدبير با مفهوم حزم مرتبط است. معنايى كه از حزم و تدبير بر مى آيد اين است كه هر شخص موظّف است قبل از اقدام به

ص: 66


1- . درآمدى بر روان شناسى تنظيم رفتار، شجاعى، ص 126.
2- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 586، ح 7910؛ عيون الحكم و المواعظ، ص 454.
3- . بحار الأنوار، ج 15، ص 341.
4- . التَّدبِيرُ فِى الأَمرِ أن تَنظُرَ إِلَى مَا يؤُولُ إِلَيهِ عَاقِبَتَهُ. (الصحاح، ج 2، ص 655).

كارى، نخست، مصالح و مفاسد و عواقب آن را بسنجد و در صورت وجود مصلحت، آن را انجام دهد و گرنه آن را ترك كند.(1) رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

خُذِ الأَمرَ بِالتَّدبِيرِ، فَإِن رَأَيتَ فِى عَاقِبَتِهِ خَيراً فَامضِ، وَ إِن خِفتَ غَيّاً فَأمسِك.(2)

هر كارى را با تدبير آغاز كن. اگر در آيندۀ آن خير و خوبى ديدى، وارد عمل شو؛ و اگر از گمراهى ترسيدى، پس دست نگه دار.

امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

لَا عَقْلَ كَالتَّدْبِيرِ.(3)

هيچ خردى مانند تدبير نيست.

يعنى عالى ترين نشانۀ رشد عقلى آن است كه فرد هرگاه بخواهد كارى انجام دهد، به پيامدها و زواياى مختلف آن بينديشد؛ زيرا تدبير و عاقبت انديشى قبل از انجام دادن كارها، انسان را از خطا و لغزش مصون مى دارد.

امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

التَّدْبِيرُ قَبْلَ الْعَمَلِ يؤْمِنُكَ مِنَ النَّدَمِ.(4)

تدبير [و عاقبت انديشى] پيش از انجام دادن كار، تو را از پشيمانى در امان مى دارد.

روايات ديگرى نيز در اين زمينه با همين مضمون وجود دارند. براى مثال، امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

رَوِّ قَبلَ العَمَلِ تَنجُ مِنَ الزَّلَلِ.(5)

پيش از عمل تفكر كن، تا از خطاها مصون مانى.1.

ص: 67


1- . كنز الفوائد، ج 2، ص 31.
2- . الجامع الصغير، ج 1، ص 599؛ كنز العمّال، ج 3، ص 380.
3- . معانى الأخبار، ص 335؛ كتاب من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 372؛ تحف العقول، ص 6 و 10؛ وسائل الشيعه، ج 15، ص 290.
4- . الكافى، ج 8، ص 22؛ كتاب من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 388؛ الأمالى، صدوق، ص 532؛ عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج 1، ص 59؛ تحف العقول، ص 90.
5- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 387، ح 5401.
3. تدبّر

واژۀ «تدبّر» از مادّۀ «دَبْر» (بر وزن ابر) گرفته شده كه به معناى پشت سر و عاقبت كار است. در تعريف تدبّر آمده است: فَكَّرَ فِيهِ وَ نَظَرَ فِى عَوَاقِبِهِ؛(1) درباره اش فكر كرد و سرانجامِ آن را در نظر گرفت.

در روايتى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه مردى نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) رفت و گفت: اى پيامبر خدا! مرا سفارشى كن. پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: «اگر به تو سفارشى كنم، آيا به گوش مى گيرى؟» و سه بار اين جمله را به او فرمود و هر بار، آن مرد مى گفت: آرى، اى پيامبر خدا! پس حضرت به او فرمود:

فإنّى إِذاً اوصِيكَ إذا أنتَ هَمَمتَ بأمرٍ فتَدَبَّرْ عاقِبَتَهُ، فإن يكُ رُشداً فأمضِهْ، وإن يكُ غَيّاً فانْتَهِ عَنهُ.(2)

به تو سفارش مى كنم كه هر گاه قصد انجام دادن كارى را داشتى، سرانجامِ آن را در نظر داشته باش. اگر مطلوب [و در جهت رشد معنوى تو] بود، به آن اقدام كن و اگر گمراهى بود از آن خوددارى كن.

در روايتى ديگر از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت شده كه فرمود:

إذا هَممتَ بأمرٍ فتدبّر عاقبتَه، فإن يَكُ خيراً و رُشداً فاتّبعه و إن يَكُ غَيّاً فَدَعْه.(3)

چون در انديشه انجام دادن كارى برآيى، در سرانجام آن تدبر كن، تا اگر نيك است و در راه درست، به آن دست يازى، و اگر مايه گمراهى است، آن را فروگذارى.

4. تفكّر

در تعريف تدبّر كه پيشتر، از آن بحث شد، واژۀ «تفكّر» به كار رفته، امّا اين دو دقيقاً به

ص: 68


1- . فرهنگ رائد الطالب، ص 184.
2- . مجموعه ورام، ج 2، ص 146 و نيز با عبارات مشابه در: الكافي، ج 8، ص 150؛ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 410.
3- . المحاسن، ج 1، ص 16؛ مشكات الانوار، ص 145؛ بحار الأنوار، ج 74، ص 306؛ مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 11، ص 306.

يك معنا نيستند. برخى معتقدند تفاوت تدبّر با تفكّر در آن است كه تفكّر، مربوط به بررسى علل و خصوصيّات پيش زمينه اى يك رويداد است؛ اما تدبر مربوط به بررسى عواقب و نتايج آن.(1) بر همين اساس، خردورزى فرد معيارى براى ارزيابى حالات اوست. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

إذا بَلَغَكُم عَن رَجُلٍ حُسنُ حالٍ فَانظُروا فى حُسنِ عَقلِهِ، فَإِنَّما يجازى بِعَقلِهِ.(2)

اگر از رفتار نيكوى شخصى به شما خبر رسيد، در نيكويى خردش بنگريد؛ چراكه به اندازۀ خردش پاداش داده مى شود.

امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

إذا قَدَّمتَ الفِكرَ فى جَميعِ أفعالِكَ حَسُنَت عَواقِبُكَ فى كُلِّ أمرٍ.(3)

اگر در همه كارهايت انديشه را پيش اندازى، فرجام هر كار تو نيكو شود.

آن حضرت در روايتى ديگر مى فرمايد:

أصلُ السَّلامَةِ مِن الزَّلَلِ، الفِكرُ قَبلَ الفِعلِ، و الرَّوِيَّةُ قَبلَ الكَلامِ.(4)

اساس سالم ماندن از لغزش ها، انديشيدن پيش از عمل كردن است و سنجيدن پيش از سخن گفتن.

5. عاقبت انديشى

در برخى روايات براى اشاره به پيامدهاى رفتار، مفهوم «عاقبت» به كار رفته است. در روايتى آمده است كه حضرت آدم (عليه السلام) به فرزندش شيث وصيّتى كرد و از او خواست كه به آن عمل كند و آن را به نسل هاى بعد از خود نيز سفارش كند. از آن جمله، فرمود:

ص: 69


1- . تفسير نمونه، ج 2، ص 27 و 28.
2- . الكافى، ج 1، ص 12، ح 9؛ المحاسن، ج 1، ص 310، ح 612، مشكاة الأنوار، ص 436، ح 1457، الجعفريات، ص 148؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 93، ح 24.
3- . تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 58.
4- . همان، ص 199، ح 3098.

إِذَا عَزَمْتُمْ عَلَى أَمْرٍ فَانْظُرُوا إِلَى عَوَاقِبِهِ.(1)

هرگاه به كارى اقدام كرديد، نخست به پيامدهاى آن بينديشيد.

امام على (عليه السلام) نيز مى فرمايد:

إِذَا هَمَمتَ بِأَمرٍ فَاجتَنِب ذَمِيمَ العَوَاقِبِ فِيهِ.(2)

هرگاه به كارى تصميم گرفتى، از پيامدهاى نامطلوب آن اجتناب كن.

عاقبت انديشى، به اين علّت اهميت دارد كه از آسيب پذيرى فرد در از دست دادن ارزش هاى معنوى پيشگيرى مى كند. بر اساس روايات، مردم هرچه بيشتر براى شناخت و آگاهى از عواقب گفتار و رفتار خود تلاش كنند، در زندگى كمتر دچار اضطراب، افسردگى و ندامت خواهند شد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

مَنْ نَظَرَ فِى الْعَوَاقِبِ سَلِمَ فِى النَّوَائِبِ.(3)

هر كه در عاقبت كار نظر كند، از حوادث ناگوار مصون ماند.

و به بيان امام على (عليه السلام):

بِالنَّظَرِ فِى العَوَاقِبِ تُؤمَنُ المَعَاطِبِ.(4)

با نظر كردن در عواقب كارها، از آسيب هاى احتمالى پيشگيرى مى شود.

د - مشورت

از پيش شرطهاى اثرگذار بر تصميم گيرى درست و منطقى، مشورت كردن با ديگران است. خداوند متعال پس از آنكه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) را به نرم خويى در مواجهه با مردم دعوت مى كند، از او مى خواهد تا در كارها نيز از آنان مشورت گيرد و سپس به سمت تصميم نهائى حركت كند. در آيۀ 159 سورۀ آل عمران آمده است:

(فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ

ص: 70


1- . بحار الأنوار، ج 78، ص 452؛ مستدرك الوسائل، ج 11، ص 307.
2- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 289، ح 4119؛ عيون الحكم و المواعظ، ص 132.
3- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 593، ح 8039؛ عيون الحكم و المواعظ، ص 431؛ مستدرك الوسائل، ج 11، ص 307.
4- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 305، ح 4305؛ عيون الحكم و المواعظ، ص 186.

فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ) .

به [بركت] رحمت الهى، در برابر آنان [مردم] نرم [و مهربان] شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مى شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب! و در كارها با آنان مشورت كن! اما هنگامى كه تصميم گرفتى، [قاطع باش و] بر خدا توكّل كن! زيرا خداوند توكل كنندگان را دوست دارد.

امام على (عليه السلام) مشاوره قبل از تصميم گيرى و تفكر قبل از اقدام به كار را بر هر امر ديگرى مقدم مى داند:

شاوِر قَبلَ أن تَعزِمَ و فَكِّر قَبلَ أن تُقدِمَ.(1)

پيش از تصميم گيرى، مشورت كن و پيش از عمل، بينديش.

در برخى روايات، مشورت با ديگران، نوعى دورانديشى شمرده شده است. از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) سؤال شد «دورانديشى چيست؟» فرمود:

مُشَاوَرَةُ ذَوِى الرَّأْىِ وَ اتِّبَاعُهُم.(2)

] دورانديشى، [مشورت با افراد صاحب نظر و پيروى از آنان است.

انسان هر اندازه هم تجربه و دانش داشته باشد، باز هم از مشورت با ديگران بى نياز نيست. امام على (عليه السلام) فرمود:

لَايستَغنِى العَاقِلُ عَنِ المُشَاوَرَةِ.(3)

خردمند، از مشورت با ديگران بى نياز نيست.

بر همين اساس است كه براى مشورت فوايد بسيارى در روايات ذكر شده است. در روايتى از امام على (عليه السلام) خودرأيى كه نقطۀ مقابل هم انديشى و مشورت است، موجب8.

ص: 71


1- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 413، ح 5754.
2- . المحاسن، ج 2، ص 600؛ وسائل الشيعة، ج 12، ص 39.
3- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 778، ح 10693؛ عيون الحكم و المواعظ، ص 538.

تصميم گيرى نادرست و نابودى فرد و مشاوره با اهل فن، مايۀ همگرايى با صاحبان خرد دانسته شده است:

مَنِ استَبَدَّ برأيهِ هَلَكَ، ومَن شاوَرَ الرِّجالَ شارَكَها فى عُقُولِها.(1)

هر كه خودرأيى كند نابود شود و هر كه با بزرگان به مشورت نشيند، در خردهايشان شريك شود.

براساس روايات، مشورت از طريق آگاهى دادن به شخص در مورد رفتارهاى مناسب در موقعيّت هاى مختلف، تنظيم رفتار را تسهيل كرده و از ندامت پيشگيرى مى كند. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

لَا نَدِمَ مَنِ اسْتَشَارَ.(2)

كسى كه مشورت كند، پشيمان نشود.

مشورت موجب مى شود انسان شناخت بهترى دربارۀ موضوع مشاوره بيابد و گزينۀ مناسب را بر گزيند. بنابراين، مشورت در تنظيم رفتار، بسيار مفيد و ارزشمند است. گذشته از مواردى كه مشورت به انتخاب درست و موفقيت آميز منتهى مى شود - كه ارزش و اهميت آن بر كسى پوشيده نيست - حتى اگر مشورت به خطا منجر شود، باز ارزشمند است؛ زيرا فرد از نظر شرعى و عقلى به تكليف و وظيفۀ خود درمشورت كردن با ديگران عمل كرده و به همين جهت هم نزد خدا و خلق، معذور خواهد بود؛ چنان كه امام كاظم (عليه السلام) مى فرمايد:

مَنِ اسْتَشَارَ لَمْيعْدَمْ عِنْدَ الصَّوَابِ مَادِحاً، وَ عِنْدَ الْخَطَإِ عَاذِراً.(3)

هر كس مشورت كند، اگر [كارش] درست باشد، ستايش مى شود و اگر [كارش] نادرست باشد، معذور است.

يعنى كسى كه با مشورت كارى انجام دهد، اگر اثر مفيد در پى داشته باشد، ديگران2.

ص: 72


1- . نهج البلاغة، ص 500، حكمت 161.
2- . تحف العقول، ص 207؛ الأمالى، طوسى، ص 136؛ وسائل الشيعة، ج 8، ص 78.
3- . الدرّة الباهرة، ص 7؛ مستدرك الوسائل، ج 8، ص 342.

او را مى ستايند و در صورتى كه با شكست مواجه شود، دست كم ديگران، او را سرزنش نمى كنند؛ زيرا اين كار او، تصميم فردى نبوده و ديگران نيز به نحوى در آن نقش داشته اند. بنابراين، در تصميم گيرى ها، مشورت با ديگران، به ويژه افراد متخصص و باتجربه و عاقل، بسيار راهگشاست.

ه -- توكّل

پس از آنكه همۀ پيش شرطهاى لازم براى تصميمى درست و منطقى حاصل شد، لازم است به خداوند متعال، توكل و به او تكيه كنيم. به عبارت ديگر، اكنون بايد از اميد داشتن به ديگران دست بشوييم و كار را به خدا واگذاريم. اگر تمام آنچه پيش از اين گفته شد، صورت گرفته باشد، توكل به خداوند، آخرين مرحلۀ تصميم گيرى خواهد بود. اين نكته را مى توان از آيۀ 159 سورۀ آل عمران كه خطاب به رسول خداست نيز برداشت كرد:

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ.

به [بركت] رحمت الهى، در برابر آنان [مردم] نرم [و مهربان] شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مى شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب! و در كارها با آنان مشورت كن! اما هنگامى كه تصميم گرفتى، [قاطع باش و] بر خدا توكل كن! زيرا خداوند توكل كنندگان را دوست دارد.

نقل شده است كه پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) به مردى كه پرسيد: «زانوى شترم را ببندم و به خدا توكل كنم، يا رهايش گذارم و توكل كنم؟» فرمود:

اِعقِلْها و تَوَكَّلْ.(1)

با توكّل، زانوى اشتر ببند.

ص: 73


1- . سنن الترمذى، ج 4، ص، 668، ح 2517.

تجربه نشان مى دهد كه توانايى ما براى حلّ مسائل و مشكلات، رسيدن به اهداف و تسلّط بر رويدادهاى زندگى، بسيار محدود و ناچيز است در اين گونه موارد اگر تكيه و اعتماد ما به خداوند نباشد، نمى توانيم به تنهايى بر موانع پيروز شويم و به اهداف خود دست يابيم. علامه طباطبايى دربارۀ اهميت توكل به خدا مى نويسد: «ما در مواجهه با مسائل زندگى و رسيدن به كاميابى به دو دسته از عوامل نيازمنديم: يك، فراهم آوردن اسباب طبيعى؛ دو، فراهم ساختن وضعيت روانى خاصّى كه بتوانيم با مسائل بهتر روبه رو شويم. گاه اضطراب، ترس و ضعف اراده باعث مى شود نتوانيم از راه حل هاى ممكن به صورت مطلوب استفاده كنيم. در اين گونه موارد، توكل و واگذارى كارها به خداوند مى تواند در كاهش اضطراب و تقويت اراده، نقش مؤثرى داشته باشد»(1). از اين سخن دانسته مى شود كه توكل به خدا، عامل تقويت كنندۀ روانى و يكى از مؤثرترين مقابله هاى مذهبى دانسته شده است(2).

تصميم گيرى منطقى يا حلِّ مسئله

حلّ مسئله، روشى است كه شما مى توانيد هنگام برنامه ريزى براى مواجهه با مشكلات زندگى از آن استفاده كنيد، حلّ مسئله يك مهارت مقابله اى كاربردى است كه از نظر روان شناختى هم مؤثّر و مفيد است. استفاده از روش هاى حلّ مسئله موجب خودباورى مى شود. وقتى بدانيد به خوبى مهارت هاى حلّ مسئله را داريد، در شما احساس شايستگى و تسلط تقويت مى شود. مهارت هاى مؤثّر حلّ مسئله با سازگارى شخصى خوب ارتباط دارد. پژوهشگران دريافته اند كه افراد داراى مهارت حلّ مسئله، به اين واقعيّت واقف اند كه غلبه بر مشكلات زندگى مستلزم كوشش است(3).

سه نكتۀ مهم دربارۀ حلّ مسئله

پيش از بيان خطوط اصلى فرايند حلّ مسئله، لازم است به سه نكته مهم توجّه كنيد:

ص: 74


1- . الميزان فى تفسير القرآن، ج 3، ص 65.
2- . توكل به خدا: راهى به سوى حرمت خود و سلامت روان، ص 34.
3- . مهارتهاى زندگى، ج 1، ص 92.

1. اغلب افرادى كه درمانده و ناتوان مى شوند، به اين دليل است كه به طور انعطاف ناپذير، براى حلّ مشكلات مختلف تنها از يك راه استفاده مى كنند. و چون اين راه حلّ تأثيرى ندارد، آنها راه حل هاى ديگر را انتخاب نمى كنند. واضح است كه اگر ما نتوانيم چيزى را با چكش محكم كنيم، به احتمال استفاده از پُتك راه حل بهترى نخواهد بود. با اين حال، وقتى در زندگى روزمرّه خود با مشكلاتى روبه رو مى شويم، بيشتر اين حقيقت را از ياد مى بريم.

2. گاهى استفاده از يك راه حل جديد و كاملاً متفاوت در مواجهه با مشكلات بسيار سودمند و مؤثّر است. اين امر به ويژه در رفتار با ديگران صدق مى كند. پس از اين، هرگاه در تلاش براى انجام دادن كارى در ارتباط با افراد ديگر ناتوان شديد، به يك كار پيش بينى نشده دست بزنيد. نمى گويم به طرز خطرناك و مضرّى عمل كنيد. با اين حال خوب است كه به خاطر داشته باشيد بهترين مشكل گشايان كسانى هستند كه خلاق اند و از زواياى مختلف به مشكل مى نگرند.

3. حلّ مسئله نيازمند رويكردى فعّال است و نه منفعل. دو سبك مقابله اى كه چندان مفيد نيستند، عبارت اند از: پاسخ سركوبگرانه و پاسخ تكانشى به مسائل.

پاسخ سركوبگرانه (اجتنابى) به مشكلات، با نگرش هاى ذيل مشخص مى شود:

- به جاى اينكه وقت خود را براى حلّ مشكل صرف كنم، براى انجام دادن فعّاليت هاى ديگر كه به مشكل ارتباطى ندارد، صرف مى كنم؛

- من حتّى از فكر كردن به مشكل خود اجتناب مى كنم.

پاسخ تكانشى به مشكلات با نگرش هاى ذيل مشخّص مى شود:

- پيش از حادتر شدن مشكل، سريع اقدام مى كنم؛

- از تجربه هاى پيشين خود براى حلّ مشكلات جديد استفاده مى كنم؛

- دربارۀ مشكلاتم بيشتر فكر كرده و بر قسمت هايى از آن تأكيد مى كنم.(1)3.

ص: 75


1- . مهارتهاى زندگى، ج 1، ص 93.

مراحل حلّ مسئله

الف - تعريف مسئله

نخستين اقدامى كه هنگام مواجه شدن با يك تهديد يا مشكل مى توانيد انجام دهيد، شناخت دقيق مسئله است. مشكلات و تعارض هاى اساسى را مشخّص كرده، سپس فهرستى از اهداف خودتان تهيّه كنيد. در اين مرحله از حلّ مسئله، افراد حمايت كننده، مى توانند با ترغيب شما براى اتخاذ نگرشى عينى و درنظرگرفتن همه جنبه هاى مسئله، مفيد و مؤثّر باشند(1). در اين گام، لازم است مسئله را در دو بخش مشخّص كنيم: يك بخش هدف و نقطۀ پايان است و بخش ديگر مسئله است. ممكن است كه با چندين مانع يا مسئله روبه رو باشيم. از اين رو، امكان دارد پيش از آنكه به هدف مطلوب خود نزديك شويم، لازم باشد تا چند دوره حلّ مسئله را بگذرانيم(2).

ب - فهرست كردن راه حل هاى مختلف

اين مرحله كه گام دوم حلّ مسئله است، سخت ترين بخش از فرايند حلّ مسئله به شمار مى رود. بيشتر افرادى كه ذهنشان در يك راه حل و نه راه حل هاى متعدّد تثبيت شده، براى آفرينش و توليد راه حل هاى جانشين با مشكلات بسيارى مواجه مى شوند. دو راه عمده وجود دارد كه مى توانيد با استفاده از آنها راه حل هاى جانشين را به وجود آوريد:

راه اوّل، استفاده از قواعد بارش فكرى است:

- تا همۀ ايده هايتان را يكجا جمع نكرده ايد، هيچ گونه ارزشيابى يا انتقادى در بارۀ آنها انجام ندهيد؛

- اجازه دهيد هر فكرى به ذهن بيايد، هيچ پيشنهادى احمقانه نيست؛

- همۀ عقايد مشابه و حتّى گزافه را هم در نظر بگيريد.

راه دوم، درگير كردن ديگر افراد است. ديگران ايده هايى دارند كه فرد مواجه شده با

ص: 76


1- . همان، ص 95.
2- . شناخت درمانگرى گروهى، ص 254.

مسئله متوجّه آنها نيست؛ چون او خود را به ديدن مسئله و ديدن تنها يك راه حلّ براى آن محدود مى كند(1).

ج - تعيين سود و زيان هاى هر راه حلّ و ارزيابى آن

گام بعدى مشخص كردن مزايا و معايب هريك از راه حل هاى ذكر شده در گام قبل است. مواردى از مزايا و معايب هريك از راه حل ها را مشخّص كنيد و سپس با در كنار هم قرار دادن سودمندى ها و زيان هاى هريك از آنها به ارزيابى و ارزش گذارى تك تك راه حل ها بپردازيد.

د - انتخاب بهترين راه حل

پس از در نظر گرفتن وقت كافى براى تعريف مشكل و بررسى راه حل هاى مختلف، اكنون شما آماده ايد تا دربارۀ شيوۀ كار تصميم بگيريد. اگر از مشكلات پيش رو شناخت كامل داشته و فهرستى از راه حل هاى مختلف را نيز تهيه كرده باشيد، تصميم گيرى و انتخاب راه حل، بسيار ساده و آسان تر خواهد بود. نگاهى اجمالى به پاسخ هاى احتمالى بيندازيد، كدام يك عملى تر و امكان پذيرتر است؟ پس از انتخاب مناسب ترين پاسخ، نتايج احتمالى آن را پيش بينى كنيد. به ياد داشته باشيد كه در بيشتر موقعيّت ها فقط يك شيوۀ كار درست وجود ندارد. پاسخ هاى ما به مسائل زندگى، قوّت ها و ضعف هايى دارند. اگر نخستين انتخاب شما مؤثّر نيفتاد، بايد انعطاف پذير باشيد و طرح هاى ديگر را آزمايش كنيد.

ص: 77


1- . همان، ص 254.

ص: 78

مهارت بهره مندى از جوانى

مقدمه

در جوامع و فرهنگ هاى مختلف، زمانى خاص و مورد اتّفاق همه كه مشخص كنندۀ دورۀ نوجوانى و جوانى باشد، وجود ندارد و صاحب نظران در آغاز و فرجام اين دوره هم نظر نيستند، اما وجود دوره اى از زندگى به نام «جوانى» كه ويژگى هاى خاصّى دارد، ما را به سمت شناسايى آن رهنمون مى سازد. چنين دوره اى بيش از آنكه با سن تقويمى متمايز شود، با ويژگى هاى آن شناخته مى شود. جوانى دورۀ شكل گيرى ويژگى هاى شناختى و تغييرات عاطفى - اجتماعى است؛ دوره اى كه هم زمان با تحولات فيزيولوژيك و زيست شناختى، تحولات روان شناختى نيز رخ مى دهد و جوان آرام آرام به سمت پايدارى هيجانى بيشترى حركت مى كند. در اين مهارت، ما ويژگى هاى دورۀ جوانى را براساس آموزه هاى دينى بررسى مى كنيم تا زمينۀ بهره مندى از اين دوره فراهم آيد و در ادامه، راه هاى بهره مندى از جوانى را نيز برخواهيم شمرد.

ماهيّت جوانى

در جامعۀ امروزى هيچ آيين يا تشريفات اجتماعى مشخّص كنندۀ گذار از جوانى به بزرگسالى وجود ندارد. از سوى ديگر، به دليل قرار گرفتن مرز پايانى نوجوانى در گستره هاى اجتماعى و فرهنگى، تعيين آغاز بزرگسالى بيشتر امرى اختيارى يا نوعى همسويى متعارف قلمداد مى شود، يعنى مرز اين جداسازى در عمل چندان روشن

ص: 79

نيست و بر حسب مفهومى كه جامعه از نوجوانى، جوانى و بزرگسالى دارد، در نوسان است.(1)

در يك بيان غير تقويمى و به عنوان يك معيار روان شناختى، دورۀ جوانى را بايد دوره اى از زندگى دانست كه ميانِ نوجوانى و ميان سالى قرار مى گيرد. سن افراد اطلاعاتى دربارۀ تحول شخصيت آنها به ما نشان نمى دهد. بيشتر افراد با ضرب آهنگ خاصّى زندگى را به پيش مى برند. پشت سرگذاردن رويدادهاى زندگى همچون ازدواج، كار و مانند آن با فاصلۀ زياد يا زودتر از موعد يا در جاى خود، فرد را در شمار افراد «باتأخير»، «زودرس» يا «بهنگام» قرار مى دهد. اين همان چيزى است كه نيوگارتن(2) بدان اشاره كرده است. وى معتقد است «ساعت اجتماعى» ما، يعنى زمان وقوع رويدادها در حد معمول تحت تأثير محيط است و اين امر بر اساس طبقۀ اجتماعى كاملاً محسوس است.(3)

در برخى آموزه هاى روايى، هجده سالگى آغاز جوانى دانسته شده است. امام صادق (عليه السلام) دربارۀ اين سخن خداوند (عزوجل) (أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ) (4)(مگر شما را [آن قدر] عمر دراز نداديم كه هر كس مى خواست در آن عبرت گيرد، عبرت مى گرفت؟) فرمود:

تَوبيخٌ لاِبنِ ثَمانى عَشرَةَ سَنَةً.(5)

[اين سخن] سرزنش هجده ساله هاست.

در روايتى ديگر هجده سالگى سنى براى پايان نبردهاى ميانِ خرد و نادانى دانسته شده است كه در اين كشاكش هريك بر ديگرى غلبه يابد، ماندگار خواهد شد. در اين دوره، هيجانات پرشور دوران نوجوانى فروكش كرده و نوجوان با ورود به دورۀ جوانى به آرامش نسبى رسيده و پس از يك دوره «كاوش»، نسبت به ارزش ها، عقايد و هدف ها،2.

ص: 80


1- . روان شناسى ژنتيك، ص 204.
2- . Neugarten, B. L.
3- . همان، ص 225.
4- . فاطر: 37.
5- . الخصال، ص 509، ح 2.

«احساس تعهد» كرده و بدين ترتيبَ به سوى «كسب هويت» حركت مى كند. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

لايزالُ العَقلُ وَ الحُمقُ يتَغالَبانِ عَلَى الرَّجُلِ إلى ثَمانِى عَشرَةَ سَنَةً فَإِذا بَلَغَها غَلَبَ عَلَيهِ أكثَرُهُما فيهِ.(1)

خِرد و نادانى تا هجده سالگى در آدمى در نَبَردند. وقتى آدمى به آن سن رسيد، هر يك بيشتر باشد، بر او غلبه مى يابد.

با همۀ اين اوصاف، جوانى دنيايى است كه ابعاد آن ناشناخته باقى مانده است و به طور معمول انسان ها چنان كه بايد، از آن بهره نمى گيرند. امام على (عليه السلام) جوانى را در صدر امورى معرفى مى كند كه مردم قدر و ارزشش را نمى دانند، مگر آنكه آن را از دست بدهند:

أربَعَةُ أشياءَ لا يعرِفُ قَدرَها إلَّا أربَعَةٌ: الشَّبابُ لايَعرفُ قَدرَهُ إلَّا الشُّيوخُ وَ العافِيةُ لايَعرِفُ قَدرَها إلَّا أهلُ البَلاءِ و الصِّحَةُ لايَعرِفُ قَدرَها إلَّا المَرضى و الحَياةُ لايعرِفُ قَدرَها إلَّا المَوتى.(2)

ارزش چهار چيز را جز چهار گروه نمى شناسند: ارزش جوانى را جز پيران نمى شناسند؛ ارزش آرامش را جز گرفتاران نمى فهمند؛ ارزش سلامت را جز بيماران درنمى يابند و ارزش زندگى را جز مُردگان نمى دانند.

جوان اگر مى دانست چه گوهرى را در اختيار دارد، بيشترين بهره را از دورۀ جوانى مى برد و پير اگر مى توانست، هيچ گاه افسوس فرصت از دست رفتۀ جوانى را نمى خورد. اما دريغ آنكه اين نكته بيشتر در حد آرزويى حكيمانه كه «اى كاش جوان مى دانست و پير مى توانست» باقى مانده است. از اين رو، انسان تا زمانى كه اين دوره را از دست ندهد، به اهميت و ارزش آن پى نمى برد. اميرمؤمنان، على (عليه السلام) مى فرمايد:8.

ص: 81


1- . كنز الفوائد، ج 1، ص 200.
2- . المواعظ العددية، ص 218.

شَيئانِ لايعرِفُ فَضلَهُما إلّا مَن فَقَدَهُمَا: الشَّبابُ و العافِيةُ.(1)

برترى (ارزش) دو چيز را جز آنان كه آنها را از دست دهند، نمى شناسند: جوانى و آرامش.

ويژگى هاى دورۀ جوانى

الف - پيوندجويى

جوان كه هويت خود را در دورۀ نوجوانى به دست آورده، اكنون آماده است تا اين هويت را با يك ويژگى ديگر در آميزد؛ يعنى همه تلاش خود را در جهت ايجاد رابطه اى تنگاتنگ و صميمانه هزينه كند. اگر فرد چنين شهامتى نداشته باشد و در ايجاد ارتباط موفق نشود، دچار انزوا و گوشه نشينى خواهد شد.

دوستان، با گسترش دادن فرصت هاى اجتماعى و دسترسى پيدا كردن به دانش و نظرهاى مختلف، زندگى را جالب تر مى كنند. اعتماد، صميميت و وفادارى مانند كودكى و نوجوانى همچنان در روابط دوستى در بزرگسالى، اهميت دارند. گاهى در ميان گذاشتن افكار و احساسات در روابط دوستى بيش از روابط زناشويى است، هرچند احساس تعهد، كمتر است؛ زيرا دوستان در طول زندگى مى آيند و مى روند(2).

در ميان روابط دوستانه، صميميت عاطفى در ميان دختران رايج تر است. آنان بيشتر براى صحبت كردنِ صِرف، دور هم جمع مى شوند و تعامل هاى آنها خودافشاگرى (درميان گذاشتن عميق ترين احساسات و افكار) و اظهارات حمايت كننده است. در مقابل، پسران بيشتر براى يك فعاليت دور هم جمع مى شوند؛ و به طور معمول براى ورزش ها و بازى هاى رقابتى. بحث هاى پسران معمولاً روى دستاوردها تمركز دارد و رقابت و تعارض بيشتر است(3).

ص: 82


1- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 414، ح 5764.
2- . روان شناسى رشد، برك، ص 185.
3- . همان، ص 93.

ب - انعطاف پذيرى

يكى ديگر از ويژگى هاى جوان نسبت به سالمند انعطاف پذيرى است. پذيرش حق و پافشارى نكردن بر باطل، ويژگى بارز جوان است. از اين رو، كسانى كه با پيامبر (صلى الله عليه وآله) پيمان بستند بيشتر از جوانان بودند و سالمندان به دليل انعطاف ناپذيرى و نداشتن نرمخويى، به مخالفت با حقيقت برخاستند. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود:

اُوصيكُم بِالشُّبّانِ خَيراً فَإِنَّهُم أرَقُّ أفئِدَةً، إنَّ اللّهَ بَعَثَنى بَشيراً ونَذيراً فَحالَفَنِى الشُّبّانُ وخالَفَنِى الشُّيوخُ، ثُمَّ قَرَأَ (فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ) (1).(2)

شما را به نيكى با جوانان سفارش مى كنم؛ زيرا آنان نرم ترينْ دل ها را دارند. به راستى كه خداوند مرا بشارت دهنده و هشداردهنده برانگيخت. جوانان با من پيمان بستند و پيران به مخالفت نشستند. [آن گاه، اين آيه را خواند]: (و عمر آنان به درازا كشيد و دل هايشان سخت گرديد).

انعطاف پذيرى جوان را مى توان در بخشش و گذشتِ سريع تر نسبت به سالمند مشاهده كرد. اين تفاوت را آشكارا مى توان در رفتار حضرت يعقوب با فرزندان خطاكارش و مقايسۀ آن با رفتار حضرت يوسف نسبت به براداران خطاكار ديد. به تفاوت ميان مدت زمانى كه حضرت يعقوب خطاهاى فرزندانش و حضرت يوسف اشتباه هاى برادران خويش را بخشيدند در روايت اشاره شده است. اسماعيل بن فضل هاشمى مى گويد: به امام صادق (عليه السلام) گفتم: از احوال يعقوب (عليه السلام) مرا خبر ده، آن گاه كه فرزندانش به وى گفتند: اى پدر! براى گناهان ما آمرزش بخواه كه ما خطاكار بوديم. گفت: به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى خواهم.(3) يعقوب (عليه السلام) استغفار را به تأخير انداخت و نيز از احوال يوسف (عليه السلام) مرا خبر ده، آنگاه كه برادرانش به وى گفتند: به خدا سوگند كه واقعاً خدا تو را بر ما برترى داده است و ما خطاكار بوديم. يوسف (عليه السلام) گفت: از امروز

ص: 83


1- . حديد: 16.
2- . شباب قريش، ص 1.
3- . (قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا كُنّا خاطِئِينَ * قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي) (يوسف: 97 و 98).

ديگر بر شما سرزنشى نيست. خدا شما را مى آمرزد و او مهربان ترين مهربانان است.(1) امام صادق (عليه السلام) دربارۀ تفاوت رفتار حضرت يعقوب و يوسف فرمود:

لأَنَّ قَلبَ الشّابِّ أرَقُّ مِن قَلبِ الشَّيخِ و كانَت جِنايةُ وُلدِ يعقوبَ عَلى يوسُف (عليه السلام) و جِنايتُهُم عَلى يعقوبَ (عليه السلام) إنَّما كانَت بِجِنايَتِهِم عَلى يوسُف، فَبادَرَ يوسُف إلَى العَفوِ عَن حَقِّهِ و أخَّرَ يعقوبُ العَفوَ؛ لأَنَّ عَفوَهُ إنَّما كانَ عَن حَقِّ غَيرِهِ، فَأَخَّرَهُم إلَى السَّحَرِ لَيلَةَ الجُمُعَةِ.(2)

دلِ جوان، از دل پيرمرد، نرم تر است. فرزندان يعقوب بر يوسف ستم روا داشتند و ستم آنان بر يعقوب، به سبب ستم بر يوسف بود. از اين رو، يوسف به سرعت از حقّ خود درگذشت؛ ولى يعقوب عفو خود را به تأخير انداخت؛ زيرا گذشتِ او نسبت به حقّ ديگرى بود. وى استغفار را تا سحرِ شب جمعه به تأخير انداخت.

در روايتى ديگر نيز امام صادق (عليه السلام) ابوجعفر احوَل را به معاشرت با جوانان ترغيب مى كند؛ چرا كه آنان نيكى را به سرعت مى پذيرند و انعطاف لازم را براى اين كار دارند. اسماعيل بن عبد الخالق نقل مى كند: شنيدم امام صادق (عليه السلام) از ابوجعفر احوَل مى پرسيد: «به بصره رفتى؟» گفت: بلى. فرمود: «اقبال مردم را به امامت و ورود آنان را به اين مرام چگونه يافتى؟» گفت: به خدا سوگند كه شيعيان اندك اند و تلاش هايى كرده اند، اما آن هم اندك است. آنگاه [امام (عليه السلام) به او] فرمود:

عَلَيكَ بِالأَحداثِ فَإِنَّهُم أسرَعُ إلى كُلِّ خَيرٍ.(3)

جوانان را دريابيد كه آنان در [پذيرش] نيكى و خير پرشتاب ترند.

ج - استقلال و انتخاب شغل

اشاره

جوان با جداشدن از خانوادۀ پدرى و تشكيل خانواده، خود را مى يابد. كار نيز به اين وضعيت كمك نموده و استقلال بيشترى را نصيب او مى كند. اين وضعيت در بارۀ مردان

ص: 84


1- . (تَاللّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنّا لَخاطِئِينَ * قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمِينَ) (يوسف: 91 و 92).
2- . علل الشرائع، ص 54، ح 1.
3- . الكافى، ج 8، ص 93، ح 66.

جوان بيش از زنان جوان مصداق دارد؛ چراكه به طور معمول مردان با جدا شدن از خانوادۀ پدرى و تشكيل خانواده، استقلال به دست مى آورند؛ در حالى كه دختران با بزرگ شدن همچنان ارتباط با خانواده را نگه مى دارند و حتّى مسئوليت هايى را به جهت دلبستگى هاى خود با خانواده بر عهده مى گيرند. پس اگر كار در زندگى مردان عامل استقلال و جدايى است، اين امر در بارۀ زنان چندان صدق نمى كند و الگوى موفقيت كار در زنان با تقويت تابعيت متقابل در روابط همراه است.(1)

در جوامعى كه امكانات شغلى فراوان است، انتخاب شغل يك فرايند تدريجى است كه مدت ها قبل از نوجوانى آغاز مى شود. نظريه پردازان معتقدند جوانان چند دورۀ شغلى را پشت سر مى گذارند:

1. دورۀ خيالى:

در اوائل و اواسط كودكى، كودكان با خيال پردازى دربارۀ گزينۀ شغلى، در مورد آن آگاهى كسب مى كنند. ترجيحات آنها كه بيشتر تحت تأثير آشنايان و زرق و برق و هيجان انگيز بودن شغل ها قرار دارد، و با تصميم هايى كه بعدها خواهند گرفت، ارتباط چندانى ندارد.

2. دورۀ ترديد:

در حدود يازده تا شانزده سالگى، نوجوانان پيچيده تر به مشاغل فكر مى كنند؛ نخست بر حسب تمايلات خود و بعد هنگامى كه از ضروريات شخصى و تحصيلى براى مشاغل مختلف آگاه مى شوند، بر حسب توانايى و ارزش خود.

3. دورۀ واقع گرايى:

در اويل نوجوانى و اوائل بيست تا سى سالگى كه واقعيت هاى مالى و عملى بزرگسالى نمايان مى شوند، جوانان گزينه هاى خود را گم مى كنند.

گام نخست، معمولاً كاوش بيشتر است؛ گردآورى اطلاعات بيشتر دربارۀ امكاناتى كه با خصوصيات شخصى آميختگى داشته باشند. در مرحلۀ آخر، يعنى تبلور، قبل از اينكه در شغل واحدى تثبيت شوند، روى طبقۀ شغلى كلى و آزمايش كردن آن تمركز مى كنند.(2)

ص: 85


1- . براى مطالعه بيشتر ر. ك: كارول گيليگان، با صدايى متفاوت؛ نظريۀ رشد روانى زنان، ترجمۀ مهرناز مهرآراى.
2- . روان شناسى رشد، برك، ص 157.

د - استقرار تكاليف زندگى

دورۀ جوانى در حالى شكل مى گيرد كه با دورۀ نوجوانى در هم آميخته است و جوان پس از عبور از بحران هاى هويتى و تشخيص اينكه زندگى متعلق به خود اوست، آرام آرام شروع به تدوين اصول و اهداف زندگى مى كند و براى اين اهداف برنامه ريزى و زمان دستيابى به آن را به صورت تقريبى ارزيابى مى كند.

جوانى - كه با جدايى از والدين، دست يافتن به استقلال، همسرگزينى و برقرارى و تعميق دوستى ها مشخص مى شود - جوان را به سمت دوره اى كه از استقرار نسبى در تكاليف زندگى است سوق مى دهد؛ تكاليفى همچون ازدواج، كار، روابط اجتماعى، خود و خانواده. جوان با استحكام بخشيدن به شغل خود، يافتن همسر مناسب و شايسته، برقرارى روابط پايدارتر، دنبال كردن اهداف، يافتن فلسفه اى منسجم براى زندگى به دنبال وضعيتى مستقر و با ثبات براى خويشتن خواهد بود. در اين مرحله سبك زندگى فرد پايدار مى شود و جوان بيشتر به كار، خانواده و ديگر جنبه هاى زندگى دل مى بندد.

ه -- كاردانى و خلاقيت

كاردانى،(1) فراگيرى دانش گسترده در يك رشته يا يك كار است كه تخصص به آن كمك مى كند و با انتخاب رشتۀ دانشگاهى يا يك شغل آغاز مى شود؛ زيرا چند سال طول مى كشد تا فرد در هر زمينۀ دشوارى مهارت كسب كند. افراد كاردان در مقايسه با افراد تازه كار، سريع تر و به نحو كارآمدترى يادآورى و استدلال مى كنند. فرد كاردان مفاهيم بيشترى را دربارۀ تخصص خود مى داند و آنها را به صورت غنى ترى بيان مى كند. در نتيجه افراد كاردان برخلاف افراد تازه كار كه آگاهى سطحى دارند، بر پايۀ اصول زيربنايى كه در ذهن دارند با مسائل مواجه مى شوند. براى مثال، فيزيكدانى كه آموزش عالى ديده است، به اين موضوع توجّه دارد كه وقتى چند مسئله به بقاى انرژى مربوط مى شوند، مى توان آنها را به صورت مشابهى حلّ كرد. در مقابل، يك دانشجوى تازه كار فيزيك،

ص: 86


1- 1. expertise.

فقط روى ويژگى هاى سطحى تمركز مى كند. افراد كاردان مى توانند آنچه را مى دانند به طور خودكار براى رسيدن به چند راه از طريق يادآورى سريع و راحت به كار ببرند. در ضمن، در صورتى كه مسئله اى دشوار باشد، از پيش برنامه ريزى مى كنند، عناصر را منظم تحليل و طبقه بندى مى كنند و از چندين راه حلّ ممكن، بهترين را بر مى گزينند، در حالى كه افراد تازه كار، بيشتر از طريق كوشش و خطا، پيش مى روند(1).

كاردانى براى خلاقيت و حلّ مسئله ضرورى است. توليدات خلاقانه بزرگسالان با توليدات كودكان از اين نظر تفاوت دارد كه نه تنها اصيل اند، بلكه به سمت نيازهاى اجتماعى يا هنرشناختى گرايش دارند. خلاقيت پخته، به توانايى شناختى منحصر به فردى نياز دارد. موردپژوهى ها از قاعدۀ ده سالۀ رشد خلاقيت در سطح تسلط حمايت مى كنند. يعنى براى توليد كردن يك اثر خلاق ده سال مواجهۀ مقدماتى با يك رشته و كاردانى كافى لازم دارد.(2) به علاوه، يك قرن پژوهش نشان مى دهد كه دستاورد در اوائل بزرگسالى افزايش مى يابد، در اواخر سى تا چهل سالگى يا اوائل چهل تا پنجاه سالگى به اوج مى رسد و به تدريج كاهش مى يابد؛ هرچند كه به ندرت آن قدر قابل ملاحظه است كه يك فرد خلاق را به انسانى غير خلاق تبديل كند(3).

با اينكه خلاقيت در كاردانى ريشه دارد، همۀ افراد كاردان خلاق نيستند. خلاقيت به ويژگى هاى ديگرى مانند شيوۀ تفكر نوآورانه، تحمل ابهام، انگيزه اى خاص براى موفق شدن، تمايل به آزمايش كردن و دوباره سعى كردن بعد از شكست، نياز دارد(4).

در ضمن خلاقيت به زمان و نيرو نياز دارد. به ويژه در بارۀ زنان نيز خلاقيت مى تواند به سبب فرزندپرورى، طلاق يا همسرى كه حمايت كننده نيست، به تعويق افتد، يا مختل شود(5).4.

ص: 87


1- . روان شناسى رشد، برك، ص 152.
2- . همان، ص 151.
3- . همان، ص 152.
4- . همان، ص 153.
5- . روان شناسى رشد، برك، ص 154.

و - پيچيدگى شناختى عاطفى

رشد شناختى با انتقال به بزرگسالى كه جوانى دروازۀ ورود آن است، تغيير مى كند و ساختار متفاوتى مى يابد. نوجوانان در «دنياى احتمالات» عمل مى كنند. بزرگسالى پيشروى از «تفكر فرضى» به «تفكر عملگرايانه» است؛ نوعى پيشرفت ساختارى كه در آن، منطق، ابزارى براى حلّ كردن مسائل دنياى عملى مى شود. جوانان در تركيب كردن شناخت با هيجان ماهرتر مى شوند و در انجام دادن اين كار بار ديگر به ناهمخوانى ها معنا مى دهند. افراد از نوجوانى تا ميانسالى، از نظر پيچيدگى شناختى عاطفى (آگاهى از احساس هاى مثبت و منفى و هماهنگ كردن آنها در ساختارى پيچيده و منظم) پيشرفت مى كنند. براى مثال، يك فرد 34 ساله هنگام توصيف خودش، نقش ها، صفات، و هيجان هاى مختلف را در اين تصوير منسجم چنين تركيب كرد: «با تولد نخستين فرزندمان، احساس كردم بيش از گذشته خشنود هستم؛ با اين حال مجبور بودم با مشكلاتى مبارزه كنم. شعف من با نگرانى دربارۀ برآوردن تمام مسئوليت هايى كه دارم تعديل مى شود و در عين حال خود را به صورت آدمى مى بينم كه نيازها و تمايلاتى دارد».

پيچيدگى هاى شناختى عاطفى، آگاهى فرد را در بارۀ ديدگاه ها و انگيزه هاى خودش و ديگران بالا مى برد؛ به طورى كه لابووى ويف خاطرنشان مى سازد، اين نوع پيچيدگى، جنبۀ مهم هوش هيجانى بزرگسالان است. افرادى كه از لحاظ پيچيدگى شناختى - عاطفى در سطح بالا هستند، رويدادها و مردم را به صورت آزادمنشانه و بى تعصب در نظر مى گيرند. در ضمن، چون پيچيدگى شناختى - عاطفى، پذيرفتن احساس هاى مثبت و منفى و معنا دادن به آنها را شامل مى شود، به افراد كمك مى كند تا هيجان شديد را تنظيم كنند و از اين رو دربارۀ مسائل دنياى عملى، حتّى آنها كه سرشار از اطلاعات منفى هستند، به صورت منطقى فكر كنند.(1)

ص: 88


1- . روان شناسى رشد، برك، ص 151.

مهارت بهره مندى از جوانى

الف - خودشناسى

نخستين گامى كه يك جوان برمى دارد در جهت خودشناسى است. دستيابى به هويت و شناخت ويژگى هاى درونى لازمۀ خودشناسى است. از اين رو، اگر جوان خويشتن خويش را بشناسد، به بالاترين شناخت ها و بالاترين مراتب دانش دست خواهد يافت. امام على (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:

مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَدِ انتَهى إلى غايةِ كُلِّ مَعرِفَةٍ وعِلمٍ.(1)

آن كه خود را بشناسد، به بالاترين قلّۀ دانش و معرفت، رسيده است.

شناخت خود، راهى است به سوى شناخت خدا كه بالاترين مرتبه از مراتب شناخت است. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

مَن عَرَفَ نَفسَهُ عَرَفَ رَبَّهُ.(2)

آن كه خودش را شناخت، پروردگارش را شناخته است.

ب - غنيمت شمردن فرصت ها

آموزه هاى دين، بر بهره گيرى از فرصت ها و مغتنم شمردن لحظه لحظۀ زندگى، هماره تأكيد كرده اند. در اين ميان، جوانى سهم ارزشمند هر فرد از زندگى است كه بايد به خوبى قدر آن را بداند و بيشترين بهره را از آن ببرد. امام على (عليه السلام) در تفسير آيۀ 77 سورۀ قصص (وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا) (و سهم خود را از دنيا فراموش مكن)، مى فرمايد:

لاتَنسَ صِحَّتَكَ و قُوَّتَكَ وَ فَراغَكَ و شَبابَكَ و نَشاطَكَ أن تَطلُبَ بِهَا الآخِرَةَ.(3)

سلامت، توانايى، فرصت، جوانى و شادابى ات را فراموش مكن، تا با آنها آخرت را به دست آورى.

ص: 89


1- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 650، ح 8949.
2- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 588، ح 7946.
3- . الأمالى، صدوق، ص 299، ح 336.

جوانى به زراعت و كشتزارى مى ماند كه امكان دارد به دليل فرصت طلب نبودن جوان، هيچ گاه به برداشت و خوشه چينى نرسد و اين زراعت پرثمر بيهوده رها شود. در اين صورت، همه ويژگى ها، ظرفيت ها، توانمندى ها و شايستگى هاى جوان پوشيده خواهند ماند. گفتار حضرت عيسى (عليه السلام) هنگامى كه با جوانان و پيران مواجه مى شد، درخور توجّه است. آن حضرت هر گاه جوانان را مى ديد به آنان مى فرمود:

كَم مِن زَرعٍ لَم يدرِكِ الحَصادَ.(1)

چه بسيار زراعت ها كه به برداشت نرسيدند.

و هرگاه پيران را مى ديد به آنان مى فرمود:

ماينتَظَرُ بِالزَّرعِ إذا أدرَكَ إلّا أن يحصَدَ.(2)

زراعتى كه وقت برداشتش مى رسد، تنها درو شدن در انتظار آن است.

و فاصلۀ جوانى و پيرى فاصله اى نه چندان دور و دراز، بلكه بسيار نزديك است. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

ما أقرَبَ الدُّنيا مِنَ الذَّهابِ وَ الشَّيبَ مِنَ الشَّبابِ!(3)چه نزديك است دنيا به نابودى و نيز جوانى به فرتوتى!

ج - كسب دانش

دانش پژوهى و دانش افزايى مسئوليتى است كه بر عهدۀ جوان نهاده شده است(4). ديگران نيز براى سوق دادن جوان به تفكرى انتقادى مسئوليت دارند؛ تفكر انتقادىِ برخوردار از

ص: 90


1- . تنبيه الخواطر، ج 1، ص 37.
2- . همان.
3- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 699، ح 9689.
4- . امام صادق (عليه السلام): لَستُ احِبُّ أن أرَى الشَّبابَ مِنكُم إلّا غادِياً فى حالَينِ: إمّا عالِماً أو مُتَعَلِّماً، فَإِن لَم يفعَل فَرَّطَ، فَإِن فَرَّطَ ضَيَّعَ و إن ضَيَّعَ أثِمَ و إن أثِمَ سَكَنَ النّارَ. وَالَّذى بَعَثَ مُحَمَّداً (صلى الله عليه وآله) بِالحَقِّ (الأمالى للطوسى، ص 303، ح 604). دوست ندارم جوانانِ شما را جز در دو حالت ببينم: دانشمند يا دانشجو. اگر [جوانى] چنين نكند، كوتاهى كرده و اگر كوتاهى كرد، تباه ساخته و اگر تباه ساخت، گناه كرده است و اگر گناه كند، سوگند به آنكه محمّد (صلى الله عليه وآله) را به حق برانگيخت، دوزخ نشين خواهد شد. امام باقر و امام صادق (عليهما السلام): لَو اتيتُ بِشابٍّ مِن شَبابِ الشّيعَةِ لايتَفَقَّهُ فِى الدّينِ لَأَدَّبتُهُ (المحاسن، ج 1، ص 357، ح 760) اگر جوانى از جوانان شيعه را بيابم كه در پىِ كسب آگاهى دينى نباشد، او را ادب مى كنم.

فرايندهاى ذهنى تشخيص، تحليل و ارزيابى اطلاعات براى رسيدن به انديشه اى روشن تر، دقيق تر و استوارتر است. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

مُرُوا الأَحداثَ بِالمِراءِ وَ الجِدالِ و الكُهولَ بِالفِكرِ و الشُّيوخَ بِالصَّمتِ.(1)

جوانان را به مباحثه و جدال [علمى] و ميان سالان را به انديشيدن و پيران را به سكوت، فرمان دهيد.

ثمرۀ كسب دانش در اين وهله از زندگى، پايدارى و دوام آن است. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

مَن تَعَلَّمَ فى شَبابِهِ كانَ بِمَنزِلَةِ الوَشمِ فِى الحَجَرِ و مَن تَعَلَّمَ و هُوَ كَبيرٌ كانَ بِمَنزِلَةِ الكِتابِ عَلى وَجهِ الماءِ.(2)

آن كه در جوانى اش بياموزد، آموخته اش مانند نقش بر سنگ است و آنكه در بزرگسالى بياموزد، مانند نوشتن بر روى آب باشد.

جوانانى كه در پى كسب دانش اند مايۀ مباهات جامعۀ دينى بوده و همواره مورد توجّه اولياى دين اند. امام باقر (عليه السلام) دربارۀ پدر بزرگوارش مى فرمود:

كانَ أبى زَينُ العابِدينَ (عليه السلام) إذا نَظَرَ إلَى الشَّبابِ الَّذينَ يطلُبونَ العِلمَ أدناهُم إلَيهِ و قالَ: مَرحَباً بِكُم أنتُم وَدائِعُ العِلمِ و يوشِكُ إذ أنتُم صِغارُ قَومٍ أن تَكونوا كِبارَ آخَرينَ.(3)

پدرم زين العابدين (عليه السلام)، هرگاه به جوانانى كه دانش مى اندوختند، مى نگريست، آنان را به خود نزديك مى كرد و مى فرمود: «آفرين بر شما كه امانت هاى [مردم براى آموختن] دانش هستيد و زود است شما كم سالان جامعه، بزرگان جامعه اى ديگر باشيد».

د - دوست يابى

دورۀ جوانى دورۀ وفادارى به دوستان است؛ دوستانى كه از دورۀ نوجوانى انتخاب شده اند

ص: 91


1- . شرح نهج البلاغة، ج 20، ص 285، ح 260.
2- . النوادر، راوندى، ص 132، ح 169.
3- . الدر النظيم فى مناقب الأئمّة اللهاميم، ص 587.

و همچنان در كنار اويند. انتخاب دوست و دوست يابى موضوعى است كه هميشه در كانون مهارت هاى لازم براى نوجوان و جوان بوده است؛ چراكه دوست مى تواند روش زندگى آدمى را تغيير دهد و تعيين كند. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

المَرءُ عَلى دينِ خَليلِهِ، فَليَنظُر أحَدُكُم مَن يخالِلُ.(1)

آدمى بر دين [و روش] دوست خود است. پس هريك از شما بايد بنگرد كه چه كسى را به دوستى برمى گزيند.

دوستان يك جوان، معيارى براى سنجش و ارزيابى خود او شمرده مى شوند. گاهى دورانديشى و گاه خردورزى يك جوان را مى توان از اين طريق ارزشيابى كرد. حضرت سليمان (عليه السلام) فرمود:

لا تَحكُموا عَلى رَجُلٍ بِشَىءٍ حَتّى تَنظُروا إلى مَن يصاحِبُ؛ فَإِنَّما يعرَفُ الرَّجُلُ بِأَشكالِهِ و أقرانِهِ و ينسَبُ إلى أصحابِهِ وأخدانِهِ.(2)

دربارۀ كسى داورى مكنيد، مگر آنكه به هم نشينان او بنگريد؛ زيرا آدمى با همتايان و همانندهايش شناخته شده و به ياران و دوستانش نسبت داده مى شود.

با زير نظر داشتن دوستان يك جوان، مى توان ميزان دورانديشى او را سنجيد. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

الحازِمُ مَن تَخَيَّرَ لِخُلَّتِهِ؛ فَإِنَّ المَرءَ يوزَنُ بِخَليلِهِ.(3)

دورانديش كسى است كه براى دوستى اش گزينش كند؛ چراكه آدمى با دوستش سنجيده مى شود.

افزون بر دورانديشى، مى توان ميزان خردورزى جوان را با ديدن دوستانش ارزيابى كرد. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:6.

ص: 92


1- . الأمالى، طوسى، ص 518، ح 1135.
2- . بحار الأنوار، ج 74، ص 188، ح 17.
3- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 113، ح 2026.

خَليلُ المَرءِ دَليلٌ عَلى عَقلِهِ.(1)

دوست آدمى نشانۀ خِرَد اوست.

از همين روى، دوستان مى توانند مايۀ پشيمانى باشند، مگر آنان كه سلامت روانى و معنوى داشته باشند و زندگى سالمى را در پيش گيرند. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

لِلأَخِلّاءِ نَدامَةٌ إلَّا المُتَّقينَ.(2)

براى دوستان، پشيمانى است، مگر [در دوستى با] پرهيزگاران.

با جويا شدن از نوجوانان دربارۀ معناى دوستى، آنان بر دو ويژگى تأكيد مى كنند؛ نخستين ويژگى و مهم ترين آن، «صميميت» است. نوجوانان از دوستان خود توقع نزديكى روان شناختى، اعتماد و درك متقابل دارند. به همين دليل است كه خودافشاگرى (در ميان گذاشتن افكار و احساسات خصوصى) ميان دوستان در طول سال هاى نوجوانى افزايش مى يابد. وانگهى نوجوانان بيشتر از جوانان يا بزرگسالان مى خواهند كه دوستان آنها «وفادار» باشند، يعنى از آنها حمايت كنند و ديگرى را بر آنها ترجيح ندهند(3).

ه -- خوش خُلقى

خوش خلقى كه در تعبيرهاى روايى به «حُسن خلق» از آن ياد شده، از جملۀ مفاهيمى است كه در حوزۀ روابط ميان فردى معنا مى يابد و نقشى مهم در روابط جوان با خانواده و دوستانش دارد. اين ويژگى مى تواند كاركرد اجتماعى جوان را افزايش داده، به بهبود زمينه هاى ارتباطى بينجامد. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: هرگاه ورقة بن نَوفَل(4)، نزد دختر عموى خود خديجه دختر خُوَيلِد (عليها السلام) مى رفت، او را چنين سفارش مى كرد:

اِعلَمى، أنَّ الشّابَّ الحَسَنَ الخُلُقِ مِفتاحٌ لِلخَيرِ، مِغلاقٌ لِلشَّرِّ وإنَّ الشّابَّ

ص: 93


1- . همان، ص 113، ح 5088.
2- . بحار الأنوار، ج 69، ص 237، ح 4.
3- . روان شناسى رشد، برك، ص 93.
4- . ورقة بن نَوفل بن اسد بن عبد العُزّى، پسر عموى حضرت خديجه (عليها السلام)؛ همسر پيامبر (صلى الله عليه وآله) است. وى از طايفۀ قريش و از حكيمان دورۀ جاهليت بود كه بركتاب هاى تورات و انجيل احاطه داشت و دوازده سال قبل از بعثت از دنيا رفت.

الشَّحيحَ الخُلُقِ مِغلاقٌ لِلخَيرِ مِفتاحٌ لِلشَّرِّ.(1)

بدان، جوانِ خوش خلق، كليد خوبى ها و قفل بدى هاست و جوانِ بد خلق، قفل خوبى ها و كليد بدى هاست.

و - پاك دامنى

پاك دامنى پايۀ همۀ خوبى ها و نيكى هاست؛(2) چراكه نفس را ايمن مى سازد و آن را از پستى ها باز مى دارد.(3) در آموزه هاى دينى به جوان پاك دامن و كسى كه خود را در برابر شهوت حفظ كند، وعدۀ بهشت داده شده است. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

يا مَعشَرَ شَبابِ قُرَيشٍ، احفَظوا فُروجَكُم، ألا مَن حَفِظَ فَرجَهُ فَلَهُ الجَنَّةُ.(4)

اى جوانان قريش! پاك دامنى پيشه كنيد. بدانيد هر كه خود را در برابر شهوت حفظ كند، بهشت از آنِ اوست.

پاك دامنى از جملۀ كارهاى مهمى است كه انتظار آن مى رود جوان آن را در اين وهله از زندگى بيش از زمان هاى ديگر به كار بندد. رفتار جوانى از انصار كه به اين مسئوليت مهم خويش توجّه چندانى نداشت موجب نزول آياتى از سورۀ نور شد كه همۀ مؤمنان را به پاك دامنى دعوت كرد. امام باقر (عليه السلام) نقل مى كند: جوانى از انصار، در مدينه با زنى رودررو شد و آن زمان، زنان سر خود را از پشتِ گوش ها مى پوشاندند. جوان در حالى كه زن به سوى او مى آمد، به وى نگاه كرد. وقتى زن از كنار جوان گذشت، جوان، همچنان كه راه مى رفت، وارد كوچه شد و از پشت سر به آن زن مى نگريست كه سرش به استخوان يا شيشه اى كه در ديوار بود، خورد و شكاف برداشت. وقتى زن رفت، جوان كه متوجه شد خون بر سينه و لباسش مى ريزد، با خود گفت: به خدا سوگند نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) خواهم رفت

ص: 94


1- . الأمالى، طوسى، ص 302، ح 598.
2- . امام على (عليه السلام): العِفَّةُ رَأسُ كُلِّ خَيرٍ؛ پاك دامنى، پايۀ همۀ خوبى هاست (غرر الحكم و درر الكلم، ح 1168).
3- . امام على (عليه السلام): العَفافُ يصونُ النَّفسَ ويُنَزِّهُها عَنِ الدَّنايا؛ پاك دامنى، نفس را ايمن مى سازد و آن را از پستى ها باز مى دارد (غرر الحكم و درر الكلم، ص 110، ح 1989).
4- . المعجم الأوسط، ج 7، ص 61، ح 6850.

و داستان را به او خواهم گفت. سپس نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) آمد. وقتى پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) او را ديد، پرسيد: «اين چه وضعى است؟» جوان، داستان خود را گفت. آن گاه، جبرئيل (عليه السلام) نازل شد و اين آيه را آورد:

(قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ) (1) .(2)

به مردان با ايمان بگو ديده فرو نهند و پاك دامنى ورزند كه اين، براى آنان، پاكيزه تر است؛ زيرا خدا به آنچه مى كنند، آگاه است.

ز - ازدواج

اسلام بر موضوع ازدواج؛ كه زمينه ساز شكل گيرى «محبوب ترين نهاد» در پيشگاه خداوند متعال،(3) يعنى خانواده است، بسيار تأكيد نموده است. جوان با ازدواج كه سنت قطعى(4) رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) است، مى تواند بخش اعظم دينش را حفظ كند. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

ما مِن شابٍ تَزَوَّجَ فى حَداثَةِ سِنِّهِ إلّا عَجَّ شَيطانُهُ: «يا وَيلَهُ، يا وَيلَهُ! عَصَمَ مِنّى ثُلُثَى دينِهِ». فَليتَّقِ اللّهَ العَبدُ فِى الثُّلُثِ الباقى.(5)

هر جوانى كه در سن كم ازدواج كند، شيطان، فرياد بر مى آورد كه: «واى

ص: 95


1- . نور: 30.
2- . الكافى، ج 5، ص 521، ح 5.
3- . پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله): مَا بُنِىَ بِنَاءٌ فِى الْإِسْلَامِ أَحَبُّ إِلَى اللّهِ تَعَالى مِنَ التَّزْوِيجِ؛ در اسلام، هيچ بنايى ساخته نشد كه نزد خداوند محبوب تر و ارجمندتر از ازدواج باشد (كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 383، ح 4343؛ بحارالأنوار، ج 103، ص 222، ح 40). تَزَوَّجُوا وَ زَوِّجُوا، أَلَا فَمِنْ حَظِّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِنْفَاقُ قِيمَةِ أَيمَةٍ، وَ مَا مِنْ شَىءٍ أَحَبَّ إِلَى اللّهِ (عزوجل) مِنْ بَيتٍ يعْمَرُ فِى الْإِسْلَامِ بِالنِّكَاحِ؛ ازدواج كنيد و ازدواج دهيد. بدانيد نشانۀ نيك بختى مسلمان، اين است كه مخارج شوهر كردن زنى را به عهده بگيرد و چيزى نزد خداوند (عزوجل) محبوب تر نيست از خانه اى كه در اسلام به سبب نكاح آباد شود (الكافى، ج 5، ص 328؛ وسائل الشيعه، ج 20، ص 16، ح 24907).
4- . پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله): النِّكاحُ سُنَّتى، فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتى فَلَيسَ مِنّى؛ ازدواج كردن، سنّت من است، پس هر كه از سنّت من روى بر تابد، از من نيست (جامع الأخبار، ص 271، ح 737؛ مجمع البيان، ج 8، ص 566؛ عوالى اللآلى، ج 3، ص 283، ح 12؛ بحار الأنوار، ج 103، ص 220، ح 23.
5- . بحار الأنوار، ج 103، ص 221، ح 34.

برمن، واى بر من! دو سومِ دينش را از (دستبرد) من، مصون نگه داشت». پس آدمى بايد در يك سومِ باقى مانده تقواى الهى پيشه سازد.

در برخى ديگر از روايات، تصريح شده است كه درهاى رحمت خداوند هنگام ازدواج گشوده مى شوند و كسانى كه ازدواج مى كنند، مشمول لطف خداوند قرار مى گيرند.(1) افزون بر اين، در احاديث ديگر تأكيد شده كه ارزش عبادتِ افراد همسردار، افزايشى چشمگير مى يابد. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

لَرَكْعَتَانِ يصَلِّيهِما مُتَزَوِّجٌ أَفْضَلُ مِنْ رَجُلٍ عَزَبٍ يقُومُ لَيلَهُ وَ يصُومُ نَهَارَه.(2)

دو ركعت نمازى كه انسان متأهّل مى خواند، برتر از مرد مجردى است كه شب را به عبادت و روز را به روزه دارى سپرى كند.

ازدواج افزون بر آنكه خود موجب جلوگيرى از مشكلات رفتارى خواهد شد،(3) مى تواند مايۀ گشايش در زندگى فرد شود. امام صادق (عليه السلام) نقل مى كند: جوانى از انصار نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) آمد و از نيازمندى اش نزد ايشان شِكوه كرد. پيامبر (صلى الله عليه وآله) به وى فرمود: «ازدواج كن!» جوان گفت: خجالت مى كشم بار ديگر نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) باز گردم [و بگويم كه با دستِ خالى چگونه ازدواج كنم]. آنگاه مردى از انصار به وى رسيد و گفت: دخترى زيبا دارم. پس او را به ازدواج آن جوان در آورد. پس از آن خداوند گشايشى در زندگى او ايجاد كرد. جوان نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) آمد و داستان را بازگفت. آنگاه پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: «اى گروه جوانان! ازدواج كنيد».(4)

مجموعۀ اين احاديث، جايگاه بلندى را براى ازدواج ترسيم مى كنند و مسئوليت جوان را در اين باره نشان مى دهند.).

ص: 96


1- . پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله): تُفْتَحُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ بِالرَّحْمَةِ فِى أَرْبَعِ مَوَاضِعَ... وَ عِنْدَ النِّكَاحِ؛ در چهار هنگام، درهاى آسمان به رحمت باز مى شود... و هنگام ازدواج (جامع الأخبار، ص 272، ح 742؛ بحار الأنوار، ج 103، ص 221، ح 26).
2- . كتاب من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 384، ح 4347.
3- . پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله): يا شابُّ تَزَوَّج و إياكَ وَ الزِّنا؛ فَإِنَّهُ ينزِعُ الإِيمانَ مِن قَلبِكَ؛ اى جوان! ازدواج كن و از زنا بپرهيز؛ چرا كه زنا، ايمان را از دل بر مى كَنَد (مكارم الأخلاق، ج 1، ص 430، ح 1461).
4- . امام صادق (عليه السلام): أتى رَسولَ اللّه (صلى الله عليه وآله) شابٌّ مِنَ الأَنصارِ فَشَكا إلَيهِ الحاجَةَ، فَقالَ لَهُ: تَزَوَّج. فَقالَ الشّابُّ: إنّى لأَستَحيى أن أعودَ إلى رَسولِ اللّهِ (صلى الله عليه وآله). فَلَحِقَهُ رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ، فَقالَ: إنَّ لى بِنتاً وَسيمَةً فَزَوَّجَها إيّاهُ. قالَ: فَوَسَّعَ اللّهُ عَلَيهِ، قالَ: فَأَتَى الشّابُّ النَّبىَّ (صلى الله عليه وآله) فَأَخبَرَهُ. فَقالَ رَسولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله): يا مَعشَرَ الشَّبابِ عَلَيكُم بِالباهِ (كافى، ج 5، ص 330، ح 3).

ح - پرورش معنويت

اشاره

جوان بيشترين آمادگى را براى كاشت درخت معنويت در دل خود دارد؛ چراكه قلب و دل او از يك سو، آمادگى لازم براى پذيرش آن يافته است و از سوى ديگر، به واسطۀ آلودگى ها، سخت و انعطاف ناپذير نشده است. امام على (عليه السلام) در سفارش به فرزندش امام حسن (عليه السلام) هم نقش پدر را در تربيت فرزند و هم به صورت ضمنى وظيفۀ جوان را براى استفاده از اين ظرفيت وجودى خويش مشخص مى كند. آن حضرت مى فرمايد:

إنَّما قَلبُ الحَدَثِ كَالأَرضِ الخاليَةِ ما القِى فيها مِن شَىءٍ قَبِلَتهُ فَبادَرتُكَ بِالأَدَبِ قَبلَ أن يقسُوَ قَلبُكَ و يشتَغِلَ لُبُّكَ.(1)

همانا دلِ جوان مانند زمينِ كشت ناشده است؛ آنچه را در آن افكنده شود، مى پذيرد. از اين رو، پيش از آنكه دلت سخت و خِرَدَت سرگرم شود، به تربيت تو همّت گماشتم.

آن حضرت دليل پرداختن به تربيت و اهتمام بيشتر به مسائل معنوى و تربيتى را در دورۀ جوانى، نيت درست و روان سالم و بى آلايش جوان مى داند. و در ادامه سخن مى فرمايد:

وأجمَعتُ عَلَيهِ مِن أدَبِكَ أن يكونَ ذلِكَ و أنتَ مُقبِلُ العُمُرِ و مُقتَبَلُ الدَّهرِ، ذو نِيَّةٍ سَليمَةٍ و نَفسٍ صافِيةً.(2)

[و آنگاه كه] بر تربيت تو همّت گماشتم، چنان ديدم كه در عنفوان جوانى و بهار زندگانى هستى كه نيتى درست و روانى بى آلايش دارى.

پرورش معنويت مصداق هاى گوناگونى دارد كه بر اساس روايات، به نمونه هايى از آنها اشاره مى شود:

1. عبادت و طاعت خداوند

عبادت كننده در پيشگاه خداوند متعال جايگاهى شايسته دارد و از ميان عبادت كنندگان،

ص: 97


1- . نهج البلاغه، ص 393، نامۀ 31.
2- . همان، ص 394.

جوان عابد جايگاهى ممتاز.(1) جوان به مدد همين عبادت ها مايۀ مباهات و افتخار خداوند متعال به فرشتگان خويش است.(2) از اين رو برترى جوان عبادت كننده كه در عنفوان جوانى به عبادت روى آورده، با سالمندى كه در كهنسالى به عبادت مى پردازد، همانند برترى پيامبران بر ديگر مردمان است.(3) ثمره و پاداش عبادت كردن در چنين مرحله اى از زندگى اعطاى حكمت در سالمندى و موازنۀ اعمال او با اعمال 72 صديق (مؤمن واقعى) است. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) با استناد به آيۀ 14 سورۀ قصص، پاداش عبادت كنندگان در جوانى را اعطاى حكمت در سالمندى مى داند و مى فرمايد:

مَن أحسَنَ عِبادَةَ اللّهِ فى شَبيبَتِهِ، لَقّاهُ اللّهُ الحِكمَةَ عِندَ شَيبَتِهِ، قالَ اللّهُ تَعالى: (وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً) ثُمَّ قالَ تَعالى: (وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ) (4).(5)

آن كه در جوانى به نيكى عبادت خدا كند، خداوند در پيرى به وى حكمت آموزد. خداى متعال مى فرمايد: (و چون به رشد و كمال خويش رسيد، به او حكمت و دانش عطا كرديم) و در ادامۀ آيه مى فرمايد: (و نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم).6.

ص: 98


1- . پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله): يقولُ اللّهُ (عزوجل): الشّابُّ المُؤمِنُ بِقَدَرِى، الرّاضى بِكِتابِى، القانِعُ بِرِزقِى، التّارِكُ لِشَهوَتِهِ مِن أجلى، هُوَ عِندى كَبَعضِ مَلائِكَتى؛ جوانِ معتقد به قضا و قدرم، خشنود از كتابم، قناعت كننده به روزى ام و رهاكنندۀ خواسته هاى نفس به خاطر من، او نزد من مانند يكى از فرشتگان من است. (كنز العمّال، ج 15، ص 786، ح 43107) پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله): إنَّ اللّهَ تَعالى يحِبُّ الشّابَّ الَّذى يفنى شَبابَهُ فى طاعَةِ اللّهِ تَعالى؛ خداوندِ بزرگ جوانى را كه جوانى اش را در راه بندگى خدا سپرى كند، دوست مى دارد (كنز العمّال، ج 15، ص 776، ح 43060).
2- . پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله): إنَّ اللّهَ تَعالى يباهى بِالشّابِّ العابِدِ المَلائِكَةَ، يقولُ: انظُروا إلى عَبدى! تَرَكَ شَهوَتَهُ مِن أجلى؛ خداوند بزرگ، به جوان عبادت پيشه نزد فرشتگان افتخار مى كند و مى فرمايد: «بنده ام را بنگريد. براى من خواسته هاى نفْس خود را كنار نهاده است». (كنز العمّال، ج 15، ص 776، ح 43057). امام صادق (عليه السلام): إنَّ أحَبَّ الخَلائِقِ إلَى اللّهِ تَعالى شابٌّ حَدَثُ السِّنِّ فى صورَةٍ حَسَنَةٍ، جَعَلَ شَبابَهُ و جَمالَهُ فى طاعَةِ اللّهِ تَعالى، ذاكَ الَّذى يباهِى اللّهُ تَعالى بِهِ مَلائِكَتَهُ، فَيقولُ: هذا عَبدى حَقّاً؛ به راستى كه دوست داشتنى ترين آفريدگان نزد خداوند، جوانِ كم سال و خوش سيمايى است كه جوانى و زيبايى اش را در راه فرمانبرى از خداوند بزرگ قرار داده است؛ آنكه خداوند بزرگ به وى نزد فرشتگان افتخار مى كند و مى فرمايد: «اين، بندۀ حقيقى من است». (أعلام الدين، ص 120).
3- . پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله): فَضلُ الشّابِّ العابِدِ الَّذى تَعَبَّدَ فى صِباهُ عَلَى الشَّيخِ الَّذى تَعَبَّدَ بَعدَ ما كَبُرَت سِنُّهُ كَفَضلِ المُرسَلينَ عَلى سائِرِ النّاسِ. برترىِ جوان عبادت پيشه كه در نورَسى به عبادت رو آورده، بر پيرانى كه در كهنسالى به عبادت رو آورده اند، مانند برترى پيامبران بر ديگر مردمان است (كنز العمّال، ج 15، ص 776، ح 43059).
4- . القصص: 14.
5- . أعلام الدين، ص 296.

در روايت ديگرى پاداش چنين مجاهدت و تلاشى برابر با پاداش 72 صديق دانسته شده است. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

يا أباذَرٍّ، ما مِن شابٍّ يدَعُ لِلّهِ الدُّنيا و لَهوَها و أهرَمَ شَبابَهُ فى طاعَةِ اللّهِ إلَّا أعطاهُ اللّهُ أجرَ اثنَينِ و سَبعينَ صِدّيقاً.(1)

هيچ جوانى نيست كه (حبّ) دنيا و خوشى هاى (نامناسب) آن را به خاطر خدا رها سازد و جوانى اش را در راه طاعت خدا به پيرى رساند، مگر اينكه خداوند پاداش 72 صدّيق را به او عطا فرمايد.

اما همين جوان كه براى عبادت و طاعت او چنين ثمراتى برشمرده شده است، به توازن و تعادل امر شده و از رياضت طلبى هاى نابجا و غيرمنطقى نهى شده است. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به امام على (عليه السلام) فرمود:

إنّ هذا الدينَ لَمَتينٌ، فأوغِل فيهِ برِفقٍ، و لاتُبَغِّض إلى نَفسِكَ عِبادةَ اللّهِ؛ فإنّ المُنبَتَّ لا أرضاً قَطَعَ، و لا ظَهراً أبقى، فَاحرِث حَرثَ مَن يظُنُّ أنَّه لايَموتُ إلّا هَرَماً، وَ اعمَل عَمَلَ مَن يخافُ أن يموتَ غَداً.(2)

اين دين، استوار است، پس به نرمى در آن درآى و عبادت خدا را منفور خود مگردان كه تندروى عجول نه راهى را پشت سر مى نهد و نه مركبى را سالم مى گذارد، پس [براى دنيايت] مانند كسى كِشت كن كه مى پندارد جز در پيرى نخواهد مرد، و [براى آخرت] چنان عمل كن كه گويى فردا خواهى مرد.

امام جعفر صادق (عليه السلام) نقل مى كند كه در دوران جوانى تلاش فراوانى در عبادت مى كردم كه پدرم فرمود:

يا بُنَىَّ! دُونَ مَا أَرَاكَ تَصْنَعُ؛ فَإِنَّ اللّهَ (عزوجل) إِذَا أَحَبَّ عَبْداً رَضِىَ عَنْهُ بِالْيَسيرِ.(3)

فرزند دلبندم! [خود را در عبادت به رنج نيفكن و] كم تر از آنچه از تو مى بينم7.

ص: 99


1- . الأمالى، طوسى، ص 535، ح 1162.
2- . الكافى، ج 2، ص 87.
3- . الكافى، ج 2، ص 87، ح 5؛ بحار الأنوار، ج 71، ص 213، ح 7.

انجام ده؛ زيرا خداى (عزوجل) چون بنده اى را دوست بدارد، به عمل اندك از او نيز راضى مى شود.

2. توبه و بازگشت به خداوند

توبه، ايجاد تغييرات مثبت در جنبه هاى شناختى، عاطفى و رفتارى است. از آنجا كه هدف نهايى انسان، سعادت و رستگارى است و پيمايش اين مسير همواره با آزمون هاى گوناگون و فراز و فرودهاى بسيار همراه است و امكان ناكامى و شكست در آن وجود دارد، بايد به دنبال راهكارى براى بازيابى فرد هنگام شكست و ناكامى بود. در پيمودن مسير سعادتمندى و رستگارى مهم آن است كه فرد در وهلۀ اول، از اين مسير خارج نشود و در صورت انحراف از آن، توان بازسازى و بازيابى خود را داشته باشد. اين كار در سايۀ «توبه و بازگشت به خدا» محقق مى شود. به دليل همين ويژگى است كه توبه، عملى محبوب و دوست داشتنى در پيشگاه خداوند متعال است و آن هنگام كه يك جوان از آن بهره مى گيرد، محبوب ترين عمل در پيشگاه او شمرده مى شود. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

ما مِن شَىءٍ أحَبَّ إلَى اللّهِ تَعالى مِن شابٍّ تائِبٍ، و ما مِن شَىءٍ أبغَضَ إلَى اللّهِ تَعالى مِن شَيخٍ مُقيمٍ عَلى مَعاصيهِ.(1)

هيچ چيز نزد خداوند متعال محبوب تر از جوانِ توبه كننده نيست و هيچ چيز نزد خداوند منفورتر نيست از پيرى كه بر نافرمانى خدا، اصرار مى ورزد.

پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) توبه و بازگشت به خدا را عملى زيبا مى شمرد و آن را از جوان زيباتر مى داند:

التَّوبَةُ حَسَنٌ و لكِن فِى الشَّبابِ أحسَنُ.(2)

توبه زيباست ولى در جوانى زيباتر است.

ص: 100


1- . كنز العمّال، ج 4، ص 217، ح 10233.
2- . همان، ج 15، ص 896، ح 43542.

به دليل ويژگى هاى ممتازى كه در توبه وجود دارد و با توجّه به جايگاه جوان، خداوند متعال جوان توبه كننده را دوست مى دارد. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

إنَّ اللّهَ تَعالى يحِبُّ الشّابَّ التّائِبَ.(1)

به راستى كه خداوند جوانِ توبه كننده را دوست مى دارد.5.

ص: 101


1- . كنز العمّال، ج 4، ص 209، ح 10185.

ص: 102

مهارت شادى

مقدمه

امروزه با همۀ پيشرفت هايى كه انسان در عرصۀ فنّاورى به دست آورده، نتوانسته است خلأهاى روان شناختى را از اين طريق پر كند. اين تصور كه انسان با پيشرفت فنّاورى، لحظه هايى آرام همراه با شادى و شادمانى خواهد داشت، به واقعيت نپيوسته است و آدمى همواره مى كوشد، شادى و آرامش را به زندگى خود بازگرداند. چه چيز مى تواند زندگى را غرق در شادى كند؟ آيا داشتن سطح عالى تحصيلات به اين امر كمك مى كند؟ آيا ثروت مى تواند گره كور اين مشكل را باز كند؟ آيا موقعيّت اجتماعى و مسائلى از اين دست مى توانند موجبات شادى را در جوامع مختلف و در بستر خانواده فراهم آورند؟ اصولاً هر آنچه باعث شادى مى شود آيا مى تواند داراى پيامدهاى خوب باشد يا در بعضى مواقع شادى هاى زودگذرى وجود دارند كه نه تنها پيامد خوبى ندارد، بلكه آثار منفى و ناهنجارى به بار مى آورند؟

شادى يكى از رايج ترين روش هايى است كه مردم به واسطۀ آن شادكامى را تعريف مى كنند. مطالعات روان شناختى، شادى را يكى از سه مؤلّفۀ اصلى «شادكامى»، به همراه «رضايت از زندگى» و «نداشتن عواطف منفى» مى دانند. شادى، جنبۀ هيجانى شادكامى است و در مقابل، رضامندى جنبۀ شناختى آن است(1).

ص: 103


1- . The psyehology of Happiness, p23.

مطالعۀ منابع اسلامى نشان مى دهد شادكامى در اسلام، دو مؤلفه دارد: يكى «نشاط» و ديگرى «رضا». در توضيح اين دو مؤلفه بايد گفت كه ساختار شادكامى از يك سو بايد با تعريف سعادت، و از سوى ديگر بايد با واقعيت هاى زندگى متناسب باشد. سعادت، بر اساس تعريف، سه مؤلفۀ اساسى دارد: خير، سرور و پايدارى. خير، مربوط به ماهيّت آن چيزى است كه انسان در زندگى با آن روبه رو مى شود و سرور، به بُعد هيجانى زندگى اشاره دارد و پايدارى، به بُعد زمانى آن دو. بنابراين، سعادت وقتى به دست مى آيد كه از يك سو رَوَند زندگى مبتنى بر خير باشد و از سوى ديگر با سرور و خرسندى همراه باشد و در عين حال، اين دو پايدار باشند، نه مقطعى و موقتى. پس سعادت، حالتى است پايدار از زندگىِ شاد (سرور) و خوب (خير).

اگر بخواهيم زندگىِ خير و خير بودن زندگى را در عينيت آن به روشنى ببينيم، بايد ابعاد مختلف زندگى را بررسى كنيم. زندگى از يك منظر به دو بخش «رويداد» ها و «تكليف» ها تقسيم مى شود. مراد از رويدادها، رخدادهاى خوشايند و ناخوشايند زندگى بوده و مراد از تكليف ها، قوانين و وظايف بايدى و نبايدى زندگى است. بنابراين، زندگىِ خير آن است كه همۀ اين ابعاد چهارگانه، مبتنى بر خير باشند؛ چه نعمتى كه بايد از آن استفاده كرد (خوشايندها) يا نقمتى كه بايد آن را تحمل كرد (ناخوشايندها) و چه امر لذت بخشى كه بايد آن را ترك گفت (نبايدها) و يا كار محنت آورى كه بايد آن را انجام داد (بايدها). از مجموعۀ اين چهار موقعيّت، در ادبيّات دين، با تعبير «قضا» ياد مى شود.

بر اساس متون دينى، واكنشى كه انسان بايد در برابر قضاى الهى داشته باشد، رضامندى است و همان گونه كه در آينده خواهيم گفت، اين بدان جهت است كه قضاى الهى مبتنى بر خير است. از اين رو، هر چهار موقعيّت يادشدۀ زندگى، خير هستند. از اين رو، انسان بايد از آنها راضى باشد. آنچه تا كنون گذشت، مؤلّفۀ رضامندى در شادكامى را توضيح داد، اما مؤلّفۀ نشاط نيز با سرور در تعريف هماهنگ است و البتّه اين هر دو، بايد پايدار باشند كه با شرايط خاصّى كه بيان خواهند شد، حاصل مى آيند(1).7.

ص: 104


1- . الگوى اسلامى شادكامى با رويكرد مثبت گرا، ص 37.

ماهيّت شادى

در تبيين ماهيّت شادى، ديدگاه هاى متفاوتى وجود دارد كه هر ديدگاه به تبيين جنبه اى از اين مفهوم كمك كرده است. حكما بر اين باورند كه احساسات، سطحى ترين و آشكارترين مرتبه از مراتب نفس اند؛ يعنى اگر از عميق ترين نقطۀ روح و نفس انسانى به طرف ظواهر سطحى نفس بالا بياييم، از مراتب مختلف نفس خواهيم گذشت و در نهايت به مرتبۀ سطحى و آشكار احساسات و انفعالات مى رسيم(1). براى مثال، هنگامى كه انسان دوستى را ملاقات مى كند يا لحظاتى را به شنا كردن مى گذراند، حالتى انفعالى و احساسى در سطح نفس وى پديد مى آيد كه «نشاط» نام دارد و هنگامى كه چيزى را دوست دارد و براى رسيدن به آن مى كوشد اما به خواست خود نمى رسد، حالت انفعالى و احساسى در سطح نفس وى پديد مى آيد كه «حزن و اندوه» نام دارد و در مقابل اگر به خواستۀ خود برسد، احساس و حالت ديگرى به وى دست مى دهد كه «شادى» نام دارد؛ ولى اگر از اصل خواسته اى نداشته باشد تا براى رسيدن به آن به سعى و تلاش بپردازد، نفس و روان چنين انسانى از هر دو حالت غم و شادى، تهى است(2).

برخى روان شناسان نيز شادى را از جملۀ هيجان هاى مثبت مربوط به زمان حال مى دانند. سليگمن(3) كه پيشگام روان شناسى مثبت نگر است، در كتاب خود با نام شادمانى درونى، هيجان هاى مثبت را در سه مقولۀ آنهايى كه با گذشته، حال و آينده پيوند دارند، طبقه بندى مى كند. هيجان هاى مثبت مرتبط با آينده؛ خوش بينى،(4) اميد،(5) ايمان(6) و اعتماد(7) را در بر مى گيرند. هيجان هاى مثبت مربوط به حال، شامل شادى،(8)

ص: 105


1- . اخلاق در قرآن، ج 2، ص 62.
2- . همان، ص 63.
3- . Seligman.
4- . optimism.
5- . hope.
6- . faith.
7- . trust.
8- . joy.

شور،(1) آرامش،(2) اشتياق،(3) سرخوشى،(4) لذّت،(5) و (مهم تر از همه) غرقگى(6) هستند. اين هيجان ها همان هايى هستند كه بيشتر مردم به هنگام گفتگوهاى گاه به گاه، اما نه چندان دقيق خود، در بارۀ «شادكامى»(7) آنها را در نظر دارند. هيجان هاى مثبت مربوط به گذشته شامل رضايت،(8) خشنودى،(9) خرسندى(10) و افتخار(11) و آرامش(12) هستند(13).

مطالعۀ منابع دينى نشان مى دهد «فرح» نقطۀ مقابل «حزن»(14) و به معنى سبك و باز شدن دل و خاطر است كه به واسطة لذّت هاى پايدار و ناپايدار پديد مى آيد.(15) هنگامى كه انسان مطلوبى دارد، اگر مطلوبش تحقّق يابد، حالتى به نام «شادى» به او دست مى دهد و هرگاه مطلوب او تحقّق نيابد، يا مطلوبى كه دارد از دستش برود، حالت ديگرى به نام «غم» او را فرا مى گيرد. با اين بيان، به نظر مى رسد بن مايۀ همه آيات و رواياتى كه در آنها، موضوع شادى مطرح شده، «داشته ها» است. داشته هاى انسان، بدون در نظر گرفتن جنبه هاى ارزشى و چگونگى اكتساب آنها باعث شادى مى شوند. شما ممكن است خودرو يا خانه اى بخريد و از داشتن آن شادمان شويد، يا به تحصيل دانش بپردازيد و از «داشتنِ» علم و تحصيلات و مدرك آن، خوشحال شويد، يا از فرزنددار شدن خود بى نهايت شادى كنيد، به هر شكل، صرف «داشتن» ممكن است شادى آور باشد، اما در5.

ص: 106


1- . ecstacy.
2- . calm.
3- . zest.
4- . ebullience.
5- . pleasure.
6- . flow.
7- . happiness.
8- . satisfaction.
9- . contentment.
10- . fulfilment.
11- . pride.
12- . serenity.
13- . Authentie Happiness, p62.
14- . الْفَرَحُ وَ ضِدَّهُ الْحَزَن (الكافى ج 1، ص 21).
15- . معجم مقاييس اللغه، ص 835.

اين باره كه «آيا اين داشته هاى شادى آور پيامدهاى منفى به همراه دارند يا نه؟» در ادامه توضيح خواهيم داد.

پايدارى شادى

اشاره

شناسايى عواملى كه به شادمانى كمك مى كنند آسان نيست. لذّت ها و دنبال كردن آنها، گاه ممكن است به شادمانى بينجامد؛ اما هميشه چنين نيست. براى مثال، لذّت كوتاه مدّت سيگار كشيدن يا مصرف مواد مخدّر يا مواردى از اين دست، ممكن است با لذّت آنى همراه باشد، اما به ناشادمانى بلند مدّت همراه با بيمارى هاى جسمى مى انجامد(1).

با بررسى آيات و روايات ما به دو مجموعه بر مى خوريم: يك بخش از آنها به زودگذر و ناپايدار بودن شادى ها اشاره دارد و بخش ديگر، پايدار بودن برخى شادى ها را گوشزد مى كند. اميرمؤمنان على (عليه السلام) در كتاب شريف نهج البلاغه به نكته اى اشاره مى فرمايد كه مؤيّدى بر ناپايدار بودن برخى شادى هاست و تقسيم بندى شادى ها به پايدار و ناپايدار الهام گرفته از چنين آموزه هايى است. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

إنَّهَا [الدُّنيا] حُلوَةٌ خُضرَةٌ... لاتَدومُ حَبرَتُها و لاتُؤمَنُ فُجعَتَها.(2)

به درستى كه دنيا شيرينِ نيكو صورت است... شادى آن هميشگى نيست و از مصيبت آن ايمنى نباشد.

همان گونه كه روايت اشاره دارد، چرب و شيرين دنيا اگرچه موجب شادمانى مى شوند، ولى اين شادمانى دوامى نخواهد داشت. از همين رو، منابع موجود را در دو بخش طبقه بندى و هريك را به تفصيل بررسى مى كنيم.

الف - شادى هاى پايدار

بخشى از آموزه هاى دينى اشاره هاى ظريف و دقيقى به موضوع شادى در قالب شادى هاى

ص: 107


1- . روان شناسى مثبت: علم شادمانى و نيرومندى انسان، ص 56.
2- . نهج البلاغه، ص 164، خطبۀ 111.

پايدار دارد؛ شادى هايى كه در آنها از پيامدهاى ناگوار و منفى خبرى نيست و ميزان ثبات آنها در حالات و روحيّات فرد بيش از انواع ديگر شادى هاست. ديدگاه اسلام در هيجانِ شادى، به واسطۀ تأكيدهاى فراوان، بر چنين شادى هايى متمركز است. منشأ اين نوع شادى «سامانۀ بزرگ اعتقادى» است كه موجب «معنابخشى به زندگى» مى گردد و به واسطۀ آن پايدارى شادى، معنايى دقيق خواهد يافت.

خداوند متعال در آيۀ 58 سورۀ يونس مى فرمايد:

(قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ) .

بگو به فضل و رحمت خدا بايد شادمانى كنند كه اين بهتر است از آنچه مى اندوزند.

امام على (عليه السلام) رويگردانى از زينت هاى دنيا را مايۀ شادى بزرگ مى داند:

ظَفِرَ بِفَرْحَةِ الْبُشْرَى مَنْ أَعْرَضَ عَنْ زَخَارِفِ الدُّنْيا.(1)

آن كه از زينت هاى دنيوى روى گرداند، به شادى بزرگ دست يافته است.

در روايتى از معصومين (عليهم السلام) آمده است كه خداوند متعال عيسى (عليه السلام) را چنين پند داد:

يا عِيسَى! إفْرَحْ بِالْحَسَنَةِ، فَإِنَّهَا لِى رِضًا.(2)

اى عيسى! با انجام دادن كارهاى خير شادمان باش؛ چرا كه خشنودى من در انجام دادن آن كارهاست.

با توجّه به سياق اين گونه آيات و روايات مى توان پى برد كه توجّه و عنايت دين به اين بخش از شادى بوده و آن را در زندگى دنيوى و اخروى انسان سودمند مى داند؛ هرچند شادى هاى ديگرى نيز وجود دارند كه دين بر آنها تأكيد نكرده، اما مى توانند شادى آور باشند.

ب - شادى هاى ناپايدار

بخش ديگرى از آيات و روايات نيز روى ديگر سكه را نشان مى دهند و آن شادى هايى

ص: 108


1- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 440، 6052.
2- . الكافى، ج 8، ص 138.

هستند كه اگرچه در وهلۀ اول، به ظاهر و به لحاظ ماهيّت تفاوتى با شادى هاى پايدار ندارند، ولى با گذشت زمان ورق برمى گردد. اين گونه شادى ها حالت هاى هيجانى زودگذر و ناپايدارى هستند كه برخى مواقع مى توانند پيامدهاى منفى در پى داشته باشند.

امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

لاتَندِمَنَّ عَلى عَفوٍ و لاتَبهَجَنَّ بِعُقوبَةٍ.(1)

بر عفو و گذشت پشيمان مشو و بر مجازات و تنبيه شادمان مباش.

اگرچه شادى و لذّت مجازات و انتقام در ابتدا بسيار شيرين و دلپسند جلوه مى كند، ولى اين شادمانى پايدار نمى ماند و نمى توان مشخّصۀ شادى پايدار را در آن جستجو كرد.

هم رديف شدن شادى در روايات معصومان (عليهم السلام) با بسيارى از حالت هاى هيجانى منفى ديگر، همچون نااميدى، ترديد، خودبزرگ بينى و خودشيفتگى كه موجب دورى انسان از احساس شادى شادكامى هستند، نشانه اى بر بُعد ناپايدار شادى است. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

اللَّهُمَ! مَا كَانَ فِى قَلْبِى مِنْ شَكٍ أَوْ رِيبَةٍ أَوْ جُحُودٍ أَوْ قُنُوطٍ أَوْ فَرَحٍ أَوْ... فَأَسْأَلُكَ يا رَبِّ أَنْ تُبَدِّلَنِى مَكَانَهُ إِيمَاناً بِوَعْدِكَ.(2)

بار پروردگارا، به جاى آنچه از شك يا ترديد يا انكار يا نواميدى يا شادى يا...، در قلب من است، از تو مى خواهم ايمان به وعده خود به جاى آنها قرار دهى.

منابع شادى

اشاره

لحظه اى را تصوّر كنيد كه داراى تحرّك، تكاپو و جنب وجوشى هستيد كه برخاسته از انبساط خاطر شماست. شادمان از اين وضعيّت هستيد امّا به ناگاه دچار خمودگى و سستى مى شويد! چه منبعى موجب پديد آمدن حالت نشاطآور و شادى آفرين و خمودگى و سستى مى شود؟ بخشى از روايات به بيان اين موضوع پرداخته و منابع شادى را به ما نشان مى دهند.

ص: 109


1- . غررالحكم، ص 753، ح 10319.
2- . اقبال الأعمال، ص 10.

الف - روابط اجتماعى

فارابى، بنيان گذار فلسفۀ سياسى اسلام، معتقد است انسان طبعاً اجتماعى است و اجتماعى بودن براى بقاى وى ضرورى است. از نظر وى آنچه انسان را به تكاپو مى اندازد و به زندگىِ گروهى مى كشاند، نيازهاى طبيعى اوست. انسان ها بدون يارى يكديگر نمى توانند نيازهاى خود را برآورند و اين امر جز از طريق روابط اجتماعى امكان پذير نيست(1). در متون دينى به ديدار دوستان و گفتگو با ديگران در موضوع روابط اجتماعى اشاره شده است. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

ثَلَاثٌ فَرَحَاتٌ لِلْمُؤْمِنِ فِى الدُّنْيا: لِقَاءُ الْإِخْوَانِ وَ تَفْطِيرُ الصَّائِمِ وَ التَّهَجُّدُ مِنْ آخِرِ اللَّيلِ.(2)

براى مؤمن سه شادى در اين دنيا وجود دارد: ديدار برادران، افطار كردن روزه دار و شب زنده دارى در پايان شب.

ديدارِ هرچند اندك دوستان زمينه را براى نشاط فراهم مى كند. امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد:

مُلَاقَاةُ الْإِخْوَانِ نُشْرَةٌ وَ تَلْقِيحٌ لِلْعَقْلِ وَ إِنْ كَانَ نَزْراً قَلِيلاً.(3)

ديدار دوستان مايۀ نشاط و پرورش عقل است اگرچه اندك باشد.

در برخى آموزه هاى دين، روابط اجتماعى و ديدار دوستان، با نوع دوستى و برآوردن نيازهاى ديگران پيوند خورده و عاملى براى شادمانى پايدار دانسته شده است. از نگاه دين روابطى كه به همبستگى جامعه كمك كند و مايۀ نشاط و شادمانى جامعه شود، شادى آفرين شمرده مى شود. حضرت اباالحسن (عليه السلام) مى فرمايد:

إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً فِى الْأَرْضِ يسْعَوْنَ فِى حَوَائِجِ النَّاسِ هُمُ الآمِنُونَ يوْمَ الْقِيامَةِ وَ

ص: 110


1- . روان شناسى اجتماعى با نگرش به منابع اسلامى، ص 12.
2- . كتاب من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 360.
3- . امالى، طوسى، 94، 14.

مَنْ أَدْخَلَ عَلَى مُؤْمِنٍ سُرُوراً فَرَّحَ اللَّهُ قَلْبَهُ يوْمَ الْقِيامَةِ.(1)

همانا براى خدا در زمين بندگانى است كه براى برآوردن نيازهاى مردم مى كوشند. اينها روز قيامت در امان اند، و هر كه به مؤمنى شادى رساند، خدا روز قيامت دلش را شاد سازد.

در روايتى ديگر، گفتگو نيز عاملى براى نشاط دانسته شده است. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

النُّشْرَةُ فِى عَشَرَةِ أَشْياءَ... وَ مُحَادَثَةِ الرِّجَالِ.(2)

نشاط در ده چيز است... و گفتگوى با مردان [از آن موارد است].

در روايات پيش گفته ديدار دوستان و گفتگوى با آنان نشاطآور و شادى آفرين دانسته شده است؛ چراكه در اين گونه روابط، رد و بدل شدن پاسخ هاى مثبت و مناسب ميان طرفين، نوعى پاداش محسوب مى شود و باعث تقويت رابطه و در نهايت ايجاد خلق مثبت مى شود. عامل روابط اجتماعى احتمالاً بزرگ ترين علّت شادكامى و ديگر جنبه هاى سلامت است. بودن با دوستان و كسانى كه دوستشان داريم باعث ايجاد خلق مثبت مى شود. اين عامل كه منبع اصلى وقايع مثبت زندگى است، براى فعّاليت درمانى خوشايند انتخاب مى شود(3). اما آيا هر رابطۀ اجتماعى باعث نشاط مى شود؟ پاسخ به اين پرسش نيازمند آگاهى از پديدۀ «مجاورت بدون صميميت» است. در پديدۀ مجاورت بدون صميميت، انسان ها در كنار يكديگرند، اما محبت و صميميت در ميان آنان وجود ندارد. انس با ديگران يكى از نيازهاى جدّى بشر است. ما نه براى تأمين نيازهاى مادى زندگى، بلكه براى تأمين نيازهاى عاطفى خود به انس گرفتن با ديگران نياز داريم. بنابراين، انس و صميميت، يكى از عوامل مهم در رضامندى و شادكامى است(4).7.

ص: 111


1- . الكافى، ج 2، ص 198.
2- . المحاسن، ص 14، ج 40.
3- . روان شناسى شادى، ص 341.
4- . رضايت از زندگى، ص 187.

شواهد نشان داده اند كه برقرارى چند رابطۀ محدود و نزديك با ديگران، با شادمانى و سلامت ذهنى همبستگى دارد. براى مثال، دينر و سليگمن (2002) با مطالعه در باره 10 درصد از شادترين افراد يك گروه 222 نفرى از دانشجويان، دريافتند كه برجسته ترين صفت آنان داشتن زندگى اجتماعىِ غنى و رضايت مند است. اين دانشجويان بخش مهمى از وقت خود را در معاشرت با دوستان صرف مى كردند و به توسط خود و دوستان شان از لحاظ برقرارى و حفظ دوستى نزديك، در حد ممتاز رتبه بندى شدند. روابط و دوستى هاى محدود احتمالاً به سه دليل با شادمانى همبسته است: اول، اينكه افراد شاد بيشتر به عنوان دوست و افراد قابل اعتماد انتخاب مى شوند، زيرا نسبت به افراد ديگر جذاب ترند و بيشتر به ديگران كمك مى كنند؛ دوم، اينكه روابط و دوستى هاى محدود نياز به محبت را برآورده مى سازند و از اين رو، مايۀ احساس شادى و رضايت مى شوند؛ سوم، اينكه دوستى هاى نزديك، حمايت اجتماعى به بار مى آورند(1).

ب - ورزش

يكى از مسائلى كه اسلام بر آن تأكيد كرده و به آن اهميّت داده، ورزش است. تحرّك و تكاپو باعث پيدايش حالت نشاط مى شود. تمرين هاى ورزشى، آسان ترين و قوى ترين راه ايجاد خلق مثبت تحت شرايط تجربى است. تأثير آن به قدرى واضح است كه تمرين ورزشى گاهى عامل «ضدّ افسردگى» شمرده شده است و در درمان افسردگى ها استفاده مى شود. اثر آن تا حدودى به تأثير فيزيولوژيك يك ورزش بر ترشّح اندورفين ها و ايجاد احساس قدرت و كنترل مربوط مى شود؛ در حالى كه به نظر مى رسد بدن كار خودش را انجام مى دهد. ورزش جنبۀ اجتماعى نيز دارد؛ زيرا معمولاً همراه ديگران انجام مى شود. ورزش، عزّت نفس را نه فقط هنگام بردن مسابقه، بلكه با انجام دادن تمرين در سطح معقولى از شايستگى، نگه مى دارد.(2) روايات مربوط به فعّاليت هاى ورزشى به مواردى

ص: 112


1- . روان شناسى مثبت: علم شادمانى و نيرومنديهاى انسان، ص 67.
2- . روان شناسى شادى، ص 58.

همچون پياده روى، شنا و سواركارى اشاره دارد. امام صادق (عليه السلام) در صدر عوامل نشاطانگيزى به قدم زدن و پياده روى اشاره مى فرمايد:

النُّشْرَةُ فِى عَشَرَةِ أَشْياءَ الْمَشْى و....(1)

نشاط در ده چيز است پياده روى و... [از آن موارد است].

تاپر (1989) دريافت كه ده دقيقه پياده روى سريع به كاهش خستگى، نيروى بيشتر و كاهش تنش در دو ساعت پس از آن مى انجامد. مطالعات ديگر پى بردند كه پس از يك ساعت تمرين جسمانى، افراد در تنش، افسردگى، خشم و خستگى و آشفتگى احساس كاهش مى كنند و در بقيه روز و حتّى در بعضى موارد در روز بعد احساس قدرت بيشترى خواهند داشت.(2)

سواركارى نيز از ديگر مواردى است كه در آموزه هاى دينى، ورزشى نشاطآور دانسته شده است و دو ويژگى ممتاز دارد: سرگرمى و نشاطآفرينى. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) سواركارى را محبوب ترين سرگرمى و تفريح مى داند:

أَحَبُّ اللَّهوِ الَى اللّهِ تعالى إجراءُ الخَيلِ و الرَّمىِ.(3)

محبوب ترين سرگرمى [بندگان] نزد خداى متعال، اسب سوارى و تيراندازى است.

امام على (عليه السلام) در ضمن روايتى به عوامل ايجاد انبساط خاطر و نشاط اشاره و از سوارى و سواركارى ياد مى كند:

الرُّكُوبُ نُشْرَةٌ.(4)

سوارى] و سواركارى [نشاط است.0.

ص: 113


1- . المحاسن، ص 14، ح 40.
2- . روان شناسى شادى، ص 186.
3- . كنز العمال، ج 4، ص 344، ح 10812.
4- . نهج البلاغة، ص 546، حكمت 400.

تماس بدن با آب و شنا كردن، حالتى خوشايند پديد خواهد آورد كه مايۀ نشاط فرد مى شود. امام صادق (عليه السلام)، تن به آب زدن و شنا كردن را عاملى نشاطانگيز مى داند:

النُّشْرَةُ فِى عَشَرَةِ أَشْياءَ... وَ الِارْتِمَاسِ فِى الْمَاءِ.(1)

نشاط در ده چيز است... و فرو رفتن در آب [از آن موارد است].

فرورفتن در آب و تماس تمام بدن با آب به خودى خود نشاطآور و شادى بخش است و هنگامى كه در قالب ورزش شنا انجام مى پذيرد، نشاطى مضاعف مى آورد. پياده روى، سواركارى و شنا، مجموعه كارهاى ورزشى نشاطآور هستند كه روايات بدانها پرداخته است. اساساً اسلام بر ورزش هايى كه به تقويت خودباورى و توانمندى جسمانى كمك كند، تأكيد دارد.

ج - بهداشت

مسواك زدن، چيدن موى شارب، از ميان بردن موهاى زائد بدن و شستن سر با گل خطمى از مواردى هستند كه در اين حوزۀ روايى جاى گرفته است. امام صادق (عليه السلام) آن گاه كه درصدد بيان بخشى از عوامل نشاط برمى آيد، به مواردى از بهداشت فردى اشاره مى كند: در ديدگاه دين مبين اسلام حوزۀ بهداشت بسيار مهم است. آموزه هاى دينى بهداشت دهان و دندان را امرى مهم و مسواك زدن را در فراهم آمدن آن مؤثّر مى دانند. مسواك زدن بنا بر همين آموزه ها داراى فوايد فراوانى، از جمله نشاط است. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

النُّشْرَةُ فِى عَشَرَةِ أَشْياءَ... وَ السِّوَاكِ.(2)

نشاط در ده چيز است... و مسواك زدن [از آن موارد است].

آموزه هاى دينى بلند گذاشتن موى شارب را جايگاهى براى شيطان و پناهگاه او دانسته اند. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

ص: 114


1- . المحاسن، ص 14، ح 40.
2- . المحاسن، ص 14، ح 40.

لَايُطَوِّلَنَّ أَحَدُكُمْ شَارِبَهُ فَإِنَّ الشَّيطَانَ يتَّخِذُهُ مَخْبَأً يسْتَتِرُ بِهِ.(1)

مبادا كسى از شما موى شارب خود را بلند كند؛ زيرا شيطان آ ن را مخفيگاه خود گرفته، در آن پنهان مى شود.

اين گونه تعبيرها نشان از اهميت دادن اسلام به بهداشت دارند. در كنار اين گونه تعبيرها، آموزه هاى روايى، گرفتن موى شارب را زمينه ساز نشاط مى دانند. در مجلسى در حضور امام صادق (عليه السلام) از گرفتن شارب سخن به ميان آمد و آن حضرت فرمود:

نُشْرَةٌ وَ هُوَ مِنَ السُّنَّةِ.(2)

اين عمل باعث نشاط است و سنّت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) بوده است.

در اين حديث، جنبۀ معنوىِ گرفتن موى شارب بيان شده است. تعبيرهايى كه دربارۀ گرفتن شارب و پيامد آن در روايات آمده است، در بارۀ زدودن موهاى زايد بدن نيز آمده است. امام على (عليه السلام) فرمود:

النُّورَةُ نُشْرَةٌ وَ طَهُورٌ لِلْجَسَدِ.(3)

نوره كشيدن (براى زدودن موهاى بدن) نشاط آور و مايه پاكى بدن است.

در مقابل، بلند گذاشتن موهاى بدن باعث كسالت و سستى مى شود. امام كاظم (عليه السلام) مى فرمايد:

شَعْرُ الْجَسَدِ إِذَا طَالَ قَطَعَ مَاءَ الصُّلْبِ وَ أَرْخَى الْمَفَاصِلَ وَ وَرَّثَ الضَّعْفَ وَ السِّلِّ.(4)

موى بدن آن گاه كه بلند شود، آب پشت را قطع مى كند، مفاصل را سست مى سازد و ضعف و سستى به بار مى آورد.

در روايت عوامل نشاط و مرتبط با موضوع بهداشت، به موردى ديگر اشاره شده است و آن شستن سر با خطمى است. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:2.

ص: 115


1- . الكافى، ص 488، ح 11.
2- . همان، ج 6، ص 487، ح 8.
3- . الخصال، همان 611.
4- . همان؛ بحار الانوار، ج 76، ص 91، ح 12.

النُّشْرَةُ فِى عَشَرَةِ أَشْياءَ... وَ السِّوَاكِ وَ غَسْلِ الرَّأْسِ بِالْخِطْمِى فِى الحَمّامِ وَ غَيْرِه.(1)

نشاط در ده چيز است... و مسواك كردن و شستن سر با خطمى در حمّام و غير حمّام.

د - تغذيه

اشاره

خوردن و آشاميدن يكى از رايج ترين منابع لذّت و شادى و مبتنى بر نيازهاى زيستى انسان اند. هر موجود زنده اى، از جمله انسان، هنگام نياز به غذا يا آب، احساس گرسنگى و تشنگى مى كند. اين احساس موجب فعّاليت موجود زنده براى برآوردن احساسِ ايجاد شده مى شود. بدين ترتيب، تحريك مناسب اين احساس در موجود زنده، ميل و كششى ايجاد مى كند و در نتيجه وى با رفتارى هدفدار، در جهت رفع كمبود و برقرارى تعادل اقدام مى كند(2).

خوردن و آشاميدن، هم با انگيزۀ لذت و هم با انگيزه بقا سر و كار دارد. در قرآن كريم آيات فراوانى دربارۀ خوردن و آشاميدن وجود دارند كه همه به گونه اى در مقام گوشزد كردن نعمت هاى الهى به انسان هستند و لذتى را كه از آنها براى انسان حاصل مى شود، يادآورى مى كند.(3) اگر بخواهيم خوردن و آشاميدن را منبعى براى نشاط برشماريم بايد به آموزه هاى دين، در چگونگى به دست آوردن غذا و نحوه و اندازۀ خوردن توجّه كنيم. به هر شكل، با عنايت به نكات پيش گفته و با در نظر گرفتن اصل اعتدال، خوردن و آشاميدن باعث نشاطِ انسان مى شود. در روايت امام صادق (عليه السلام) آمده است:

النُّشْرَةُ فِى عَشَرَةِ أَشْياءَ... الْأَكْلِ وَ الشُّرْبِ.(4)

نشاط در ده چيز است:... خوردن و آشاميدن [از آن موارد است].

ص: 116


1- . المحاسن، ص 14، ح 40.
2- . احساس و ادراك، ص 115.
3- . النُّشرَةُ فِى عَشَرَةِ أَشْياءَ... الْأَكْلِ وَ الشُّرْبِ.
4- . المحاسن، ص 14، ح 40.

البتّه اگر خوردن و آشاميدن به پرخورى و شكمبارگى منجر شود، ديگر نشاطآفرينى در آن معنايى نخواهد داشت و به سستى و كسالت بدنى تبديل خواهد شد. اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد:

مَن شَبِعَ عُوقِبَ فى الحالِ ثَلاثَ عُقوباتٍ: يلقى الغِطاءُ عَلى قلبِه، و النعاسُ على عَينهِ و الكَسَلُ عَلى بَدَنِه.(1)

كسى كه سير شد سه پيامد فورى را خواهد ديد: پرده اى بر قلبش افكنده مى شود، خواب به چشمانش مى آيد و سستى بر بدنش عارض مى شود.

از اين رو، اصل اعتدال، پيش فرض اساسى كسب نشاط با تغذيه است. امام كاظم (عليه السلام) مى فرمايد:

لَو أنَّ النّاسَ قَصَدُوا فِى الطُّعَمِ لَاَعتَدَلَتْ ابدانَهُم.(2)

اگر مردم در خوردن اعتدال مى ورزيدند بدن هايشان سالم مى ماند.

تغذيۀ نشاطآور مصداق هايى در روايات دارند كه به آنها اشاره مى شود.

عسل:

عسل غذايى مقوّى است كه خداوند متعال آن را مايۀ شفا(3) دانسته است. همچنين از مصاديق تغذيۀ سالمى است كه باعث انبساط خاطر و نشاط انسان مى گردد. امام على (عليه السلام) عسل را نشاطآفرين مى داند:

الْعَسَلُ نُشْرَةٌ.(4)

عسل مايۀ نشاط است.

ويژگى هاى منحصر به فرد اين غذا پوشيده نيست و تحقيقات متعدّد پژوهشگران در دهه هاى اخير مؤيّد اين مطلب است.

هليم:

هليم(5):

نمونه اى ديگر از مواد غذايى نشاط آفرين است كه در سفارش هاى

ص: 117


1- . شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 320، ح 674.
2- . وسائل الشيعه، ج 16، ص 407، ح 8.
3- . (يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ) (نحل: 69).
4- . نهج البلاغه، ص 546، حكمت 400.
5- . هليم يا همان هريسه كه به غلط با املاى «حليم» نوشته مى شود، غذائى است كه از پختن گندم و گوشت و كوبيدن آنها به دست مى آيد (ر. ك: فرهنگ معين).

اميرالمؤمنين (عليه السلام)، بر خوردن آن تأكيد شده است؛ زيرا اين نوع غذا باعث نشاط چهل روزه در عبادت مى گردد. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

عَلَيكُمْ بِالْهَرِيسَةِ فَإِنَّهَا تُنْشِطُ لِلْعِبَادَةِ أَرْبَعِينَ يوْماً وَ هِى مِنَ الْمَائِدَةِ الَّتِى أُنْزِلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّه (صلى الله عليه وآله).(1)

بر شما باد به خوردن هليم؛ زيرا نشاط چهل روزه در عبادت مى آورد و غذايى است كه بر رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) نازل شده است.

اسپند:

اسپند(2):

گياه اسپند داراى فوائد فراوان در ريشه و شاخۀ آن است. يكى از فوائد بارز آن ايجاد نشاط است؛ چنان كه امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

مَا مِنْ شَجَرَةِ حَرْمَلٍ إِلَّا وَ مَعَهَا مَلَائِكَةٌ يحْرُسُونَهَا حَتَّى تَصِلَ إِلَى مَنْ وَصَلَتْ وَ فِى أَصْلِ الْحَرْمَلِ نُشْرَةٌ وَ فِى فَرْعِهَا شِفَاءٌ مِنِ اثْنَينِ وَ سَبْعِينَ دَاءً.(3)

هيچ گياه اسپندى نيست مگر اينكه همراهش فرشتگانى هستند كه از آن حفاظت مى كنند تا به آنكه بايد برسد، و در ريشۀ گياه اسپند خاصيت نشاطآفرينى هست و در شاخه و برگ و ميوۀ آن خاصيّت شفادهى از 72 درد است.

بر پايۀ برخى روايات گاهى تغذيه به همراه موقعيّت معنوى، در شكل دهى لحظات شاد دخيل است كه از آن جمله مى توان به لحظۀ افطار و روزه گشودن اشاره كرد. در اين روايات اگرچه موقعيت معنوى محور و پايۀ اين شادمانى است، از شادى و فرحى كه پيامد جنبۀ فيزيولوژيك است، نمى توان غافل بود. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ: فَرْحَةٌ عِنْدَ إِفْطَارِهِ وَ فَرْحَةٌ عِنْدَ لِقَاءِ رَبِّهِ.(4)

براى روزه دار دو شادى است: يك شادى هنگام گشودن روزه اش و شادى ديگر هنگام ديدار پروردگارش.

ص: 118


1- . الكافى، ج 6، ص 319، ح 1.
2- . اسپند، دانه اى باشد كه به جهت چشم زخم در آتش ريزند. حرمل، اسفند، سپند و سبنج نام هاى ديگر آن هستند. (ر. ك: لغت نامۀ دهخدا).
3- . دعائم الاسلام، ج 2، ص 150، ح 535.
4- . الكافى، ج 4، ص 65.

در روايتى ديگر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در سفارش به امام على (عليه السلام) سه شادمانىِ مؤمن را چنين برشمرده شده است:

يا عَلِى! ثَلَاثٌ فَرَحَاتٌ لِلْمُؤْمِنِ فِى الدُّنْيا: لُقِىُّ الْإِخْوَانِ وَ الْإِفْطَارُ مِنَ الصِّيامِ وَ التَّهَجُّدُ مِنْ آخِرِ اللَّيلِ.(1)

اى على! مؤمن در اين دنيا سه شادى دارد: ديدار برادران، افطار كردن روزه و شب زنده دارى در پايان شب.

ه -- ثروت

اقتصاددانان فراهم آمدن شادى و شادكامى در زندگى را در سايۀ ميزان ثروت انسان ها مى دانند. بسيارى از مردم اين باور اقتصاددانان را پذيرفته اند. اما آيا ثروت باعث شادى مى شود؟ چه مقدار پول و ثروت مى تواند باعث شادى شود؟ هجوم مردم به نام نويسى در بانك ها براى دريافت جايزه اى همچون خودروهاى گران قيمت و سكّه هاى طلا در آخرين مهلت قرعه كشى، مشاركت در سرمايه گذارى هاى مضاربه اى، خريد كالاهاى تبليغىِ داراى جوايز نفيس، همه با هدف بهبود كيفيّت زندگى و ارتقاى شادى و شادكامى انجام مى پذيرد.

به هر حال، تحقيقات، اين اشتغال هاى ذهنى در باره پول را به طور كامل تأييد نمى كنند. كمپل و همكاران در مطالعۀ كيفيت زندگى در آمريكا دريافتند كه موقعيّت اقتصادى، يازدهمين مورد از دوازده مورد ممكنِ منابع رضايت از زندگى است. كينگ و ناپا دريافتند كه آزمودنى هاى مطالعات آنها ميزان اثر ثروت در شادى را يك پنجم و آن را يك ششم مؤلّفه هاى تشكيل دهندۀ يك زندگى خوب برآورد كردند. تأثير ثروت، موضوعى بسيار مهم و البتّه محلّ ترديد است. برخى مطالعات ابتدائى همبستگى كمى ميان در آمد و شادى را گزارش كرده و در بعضى موارد اصلاً ارتباطى گزارش نكرده اند. در واقع هيچ افزايشى نسبت به سلامت فردى در طول يك دوره افزايش

ص: 119


1- . همان، كتاب من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 360؛ بحار الأنوار، ج 66، ص 371.

چشمگير ثروت، براى بسيارى از كشورها وجود نداشته است(1).

در آموزه هاى دينى بسترهاى اوليه براى اقتصاد خانواده و جامعه تعريف شده است كه اگرچه موضوع بحث ما نيست، اشاره اى گذرا، به تبيين موضوع «ثروت» كمك شايانى خواهد كرد. امام صادق (عليه السلام) سه چيز را از نيازهاى عمومى مى داند:

ثَلَاثَةُ أَشْياءَ يحْتَاجُ النَّاسُ طُرّاً إِلَيهَا: الْأَمْنُ وَ الْعَدْلُ وَ الْخِصْبُ.(2)

سه چيز است كه همه مردم به آن نيازمندند: امنيت، عدالت، رفاه و فراوانى.

در روايت ديگر آن حضرت به مفضّل فرمود:

وَ اعْلَمْ يا مُفَضَّلُ، أَنَّ رَأْسَ مَعَاشِ الْإِنْسَانِ وَ حَياتِهِ الْخُبْزُ وَ الْمَاء.(3)

بدان كه اساس معيشت در زندگى انسان، نان و آب است.

در روايات ياد شده، مسكن را نيز مى توان به نيازهاى عمومى انسان افزود. مسكن نيز از مسائلى است كه براى همه مردم لازم است. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نيز مانند مردم مسكن و خانه شخصى داشت؛ اگرچه خانه هاى حضرت بسيار محقّر بودند. ضرورت مسكن تا آنجا مورد توجّه پيشوايان دين بوده است كه در برخى روايات، فروختن زمين، خانه و...، نكوهش شده است مگر در صورتى كه انسان زمين، باغ يا خانه اى كه مى فروشد، پول آن را در چيزى مشابه همان صرف كند(4).

به هر روى، اگر ثروت را از دو جايگاه، محور پژوهش قرار دهيم به نتايج ظريف ترى دست خواهيم يافت؛ آن گونه كه اسلام به اين موضوع از دو زاويه نظر انداخته است: بخش اول نيازهاى ابتدائى، ضرورى و عمومى زندگى انسان است كه از آن به ثروت تعبير مى شود و بخش ديگر، مال اندوزى هاى فراتر از آن است كه با ثروت رابطه اى تنگاتنگ دارند. هريك از اين دو در رابطه با شادى و خشنودى آثارى دارند. امام1.

ص: 120


1- . روان شناسى شادى، ص 11.
2- . تحف العقول، ص 236.
3- . توحيد المفضل، ص 87؛ بحار الانوار، ج 3، ص 86.
4- . منابع مالى اهل بيت (عليهم السلام)، ص 21.

صادق (عليه السلام) مى فرمايد: خداوند متّعال به موسى (عليه السلام) وحى كرد:

يا مُوسَى! لَا تَفْرَحْ بِكَثْرَةِ الْمَالِ وَ لَاتَدَعْ ذِكْرِى عَلَى كُلِّ حَالٍ فَإِنَّ كَثْرَةَ الْمَالِ تُنْسِى الذُّنُوبَ وَ إِنَّ تَرْكَ ذِكْرِى يقْسِى الْقُلُوبَ.(1)

اى موسى! به ثروت بسيار خوشحال مباش و در هيچ حالتى ياد مرا ترك مگو؛ زيرا ثروت بسيار، گناهان را از ياد انسان مى برد و به ياد من نبودن، قساوت دل مى آورد.

در آيه 76 سورۀ قصص، دليل ستمكارى قارون، ثروت و اموال فراوان او ذكر شده است. اين ثروت اندوزى باعث شد قارون مسير و هدف زندگى خود را گم كند:

(إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ).

قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم كرد، و از گنجينه ها آن قدر به او داده بوديم كه كليدهاى آنها بر گروهى نيرومند سنگين مى آمد، آن گاه كه قوم وى بدو گفتند: «شادى مكن كه خدا شادى كنندگان را دوست نمى دارد».

در آيۀ 44 سورۀ انعام نيز نعمت ها و ثروت ها مايۀ نواميدى و عذاب كافران بودند، پس از آنكه فرمان هاى الهى را فراموش كردند، و با آنها سرمست شدند و خداوند متّعال به اين سبب شادمانى را از ايشان دريغ داشت.

(فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْ ءٍ حَتّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ) .(2)

چون همه اندرزهايى را كه به آنها داده شده بود، فراموش كردند، همۀ درها را به رويشان گشوديم تا از آنچه يافته بودند شادمان گشتند، پس به ناگاه آنان را فروگرفتيم و همگان نوميد شدند.4.

ص: 121


1- . الكافى، ج 2، ص 974.
2- . انعام: 44.

دينر و اوشى تأثير درآمد بر خشنودى را در 19 كشور و بر 150 هزار نفر آزمودنى، مطالعه كردند. متوسّط همبستگى درآمد، با رضايت از درآمد، 25 درصد و متوسّط همبستگى درآمد، با رضايت از زندگى، 13 درصد بود. معمولاً همبستگى يك شاخص عينى با رضايت، بيشتر از تأثير آن بر رضايت كلّى است. تأثير درآمد بر شادى، در سطوح پائين مقياس درآمد، بسيار قوى تر است. همچنين، ارتباط ميان رضايت از زندگى و درآمد در كشورهاى فقيرتر، بسيار بيشتر است. احتمالاً اين نتايج به سبب نقش پول در نيازهاى ابتدائى زندگى از قبيل غذا و مسكن است.(1)

به هر حال، متوسّط درآمد جوامع، سطح انتظارها و وضعيّت عمومى يك كشور به لحاظ آموزش، بهداشت، امنيّت و فاصله طبقاتى، هريك مى توانند در نتايج تحقيقات اثرگذار باشند.

نتيجه آنكه مردم كشورهاى برخوردار از اقتصاد پيشرفته كه كسب پول بيش از ديگر آرمان ها برايشان مهم است، از استاندارد زندگى و زندگى خود كم تر راضى اند. اين ممكن است بدان علّت باشد كه فرايند و بازده انباشت پول پس از برآورده ساختن نيازهاى جسمانى به تأمين نيازهاى اجتماعى و روانى كه شادمانى را افزايش مى دهند، نمى انجامد.(2)

و - لذت ديدارى

در رواياتِ لذّت هاى ديدارى با دو گونه روايت مواجه ايم، كه بخش اوّل رابطه اى نزديك با روان شناسى رنگ ها دارد.

رنگ ها در روحيه و خلق انسان تأثيرى بسزا دارند. رنگ ها حتّى مى توانند بر دستگاه عصبى اثر بگذارند. رنگ ها آثار متفاوتى دارند: برخى نشاطآفرين و روح بخش اند، كه رنگ سبز از جملۀ اين رنگ هاست. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

ص: 122


1- . The psyehology of Happiness, p43.
2- . روان شناسى مثبت: علم شادمانى و نيرومنديهاى انسان، ص 74.

النَّظَرُ إِلَى الْخُضْرَةِ نُشْرَة.(1)

به سبزه نگريستن نشاطآفرين است.

لذّتى كه انسان از نگاه به سبزه و رنگ سبز مى برد، باعث پديد آمدن لحظه هاى نشاطآفرين خواهد شد. يك نمونۀ ديگر از رنگهاى نشاطآفرين، رنگ زرد است. لوچر(2) معتقد است، رنگ زرد روشن نشان دهندۀ اعمال خودبه خودى و بى اختيار است و در كل، مظهر اعمالى است كه به محرّك خارجى نيازى ندارند و شامل اين ويژگى ها مى شوند: فعّال، غير عادى، وابستگى، برون فكنى، اشتياق، كنجكاوى. جنبه هاى مؤثّر عاطفى و روحى آن نيز تغييرپذيرى، اميدوارى، اصالت، نشاط و روح بخشى هستند(3).

در روايتى، امام باقر (عليه السلام) پوشيدن كفش زرد رنگ را باعث سرور دانسته است. آن حضرت مى فرمايد:

مَنْ لَبِسَ نَعْلًا صَفْرَاءَ لَمْيزَلْ ينْظُرُ فِى سُرُورٍ مَا دَامَتْ عَلَيهِ لِأَنَّ اللَّهَ (عزوجل) يقُولُ (صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النّاظِرِينَ) .

هر كس كفش زرد بپوشد تا زمانى كه آن كفش را داشته باشد شادمان باشد؛ چراكه خداوند مى فرمايد زردى پر رنگ، كه ديدنش بينندگان را شاد مى كند.(4)

رنگ ها آثار فيزيولوژى مخصوصى دارند. هيچ گاه رنگ زرد با سياه تأثير يكسان ندارد و رنگ قرمز با آبى داراى اثر تحريك كنندگى يكسان نيست. تجربة انسان ها طىّ زمان طولانى در بارۀ تأثير روانى رنگ سرخ، نشان مى دهد اين رنگ بر دستگاه عصبى، اثر تحريك كننده دارد. رنگ سرخ بر دستگاه عصبى، به ويژه بر اعصاب سمپاتيك، اثر تهييج كننده دارد. در حالى كه رنگ آبى به لحاظ روانى، بر دستگاه عصبى اثر آرام بخش6.

ص: 123


1- . نهج البلاغه، ص 546، حكمت، 400.
2- . Luscher, M.
3- . روان شناسى رنگها، ص 33.
4- . الكافى، ج 6، ص 466.

مى گذارد؛ فشار خون پايين مى آيد و تنفس و ضربان قلب هر دو كم مى شوند و رنگ آبى تيره اثر آرام كننده بر سيستم پاراسمپاتيك انسان دارد.(1)

بخش ديگرى از آموزه هاى روايى، لذّت ديدارى را در نگاه به زن زيباروى و خوش سيما مى داند. توجّه به اين نكته ضرورى به نظر مى رسد كه اين گونه نگاه ها بايد در چارچوبى باشد كه اسلام آن را تبيين كرده است؛ در غير اين صورت، همچون برخى لذّت هاى ناپايدار و هوس هاى نافرجام، پيامد منفىِ غفلت و دورى از ياد خدا را به بار خواهد آورد.

امام صادق (عليه السلام) آن گاه كه عوامل نشاط را برمى شمرد، مى فرمايد:

النُّشْرَةُ فِى عَشَرَةِ أَشْياءَ.... وَ النَّظَرِ إِلَى الْمَرْأَةِ الْحَسْنَاءِ.(2)

نشاط در ده چيز است... و نگاه به زن زيباروى [از آن موارد است].

ز - روابط جنسى

برآوردن نيازهاى فيزيولوژيك بدن، شرط اساسى براى رسيدن به خودشكوفايى است. يكى از نيازهاى بدن، نياز جنسى است. اين نياز بايد به گونه اى كه پيامدهاى منفى در بر نداشته باشد، ارضا شود. نياز جنسى آن گاه كه در مسير خود و در قالب عمل زناشويى شكل مى گيرد، باعث نشاط مى شود و انسان را از خمودگى به تحرّك بيشتر وا مى دارد. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

النُّشْرَةُ فِى عَشَرَةِ أَشْياءَ... وَ الْجِمَاعِ.(3)

نشاط در ده چيز است... و رابطۀ جنسى [از آن موارد است].

طبيعتاً فعّاليت جنسى آن گاه موجب نشاط مى شود كه در مسير طبيعى خود شكل گيرد، وگرنه پيامدهاى منفىِ آن دوباره انسان را به سستى و خمودگى خواهد كشاند.

ص: 124


1- . همان، ص 17
2- . المحاسن، ص 14، ح 40.
3- . همان.

ح - سياحت و تفريح

استراحت، آرامش و فعاليت هاى مربوط به فراغت، همگى آثار كوتاه مدّت مثبت بر شادمانى دارند. مردم در ايّام تعطيل، خلق مثبت بيشترى و تحريك پذيرى كم ترى دارند(1). برنامه هاى تفريحى از شدّت تنش ها مى كاهند، تحمّل استرس و فشار را بيشتر مى كنند و بر خلق و خوى موافق مى افزايند(2).

قرآن كريم در توصيف لحظه هاى فرح بخشى كه از طريق سير و سفر، استراحت، فراغت و تفريح حاصل مى شوند، مى فرمايد:

(هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتّى إِذا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَ جَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها رِيحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشّاكِرِينَ) .(3)

اوست كه شما را در خشكى و دريا سير مى دهد. تا آن گاه كه در كشتى ها هستيد و باد موافق به حركتشان مى آورد، شادمان اند. چون توفان فرا رسد و موج از هر سو بر آنها ريزد، چنان كه پندارند كه در محاصرۀ موج قرار گرفته اند، خدا را از روى اخلاص عقيدت بخوانند، كه اگر ما را از اين خطر بِرَهانى از سپاسگزاران خواهيم بود.

اين گونه آيات، شادى را در نتيجۀ بهره مندى از نعمت هاى الهى مى داند. انسان هاى قدردان و سپاسگزار مى توانند، از اين چنين موقعيّت هايى بهرۀ كافى ببرند و آن را به شادى پايدار تبديل كنند؛ در غير اين صورت باعث زيان هاى فراوانى خواهد شد.

ط - دانش افزايى

منابع مرتبط با تأثير سطح دانش بر شادمانى، در آموزه هاى دينى محدود است. امّا در اين

ص: 125


1- . روان شناسى مثبت: علم شادمانى و نيرومنديهاى انسان، ص 80.
2- . غلبه بر خشم، ص 263.
3- . يونس: 22.

نكته ترديدى نيست كه دانش و علم آموزى اگر در خدمت اهداف الهى و خدمت به بشر نباشد، شادى زودگذر به شمار مى آيد. خداوند متعال در تبيين وضعيّت آنان كه به واسطۀ دانش خود، از حقايق و واقعيّات چشم پوشى كردند و بدين سبب شادمان شدند، مى فرمايد:

(فَلَمّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ) .(1)

و چون پيامبرانشان دلائل آشكار برايشان آوردند، به آن چيز [مختصرى] از دانش كه نزدشان بود، خرسند شدند و [سرانجام] آنچه به ريشخند مى گرفتند آنان را فروگرفت.

اين شادمانى به واسطۀ اندوختۀ به ظاهر فراوان و در واقع اندكِ علمى و به دليل قرارگرفتن در برابر حق و دلائل آشكار، از جملۀ شادى هاى منفى است؛ امّا اگر هدف به كارگيرى علم مشخّص و مسير آن حق پويى باشد، به شادمانى فرد خواهد انجاميد. امروزه تأثير تحصيلات و چگونگى آن بر شادى محور تحقيق قرار گرفته است. تحقيقات نشان دهندۀ همبستگى مثبت ميان سطح تحصيلات با شادمانى هستند(2).

ى - شادى بخشى به ديگران

يكى ديگر از منابع شادى در روايات، شادى بخشى به ديگران است. در تزريق هيجان هاى مثبتى همچون شادى به جامعه مى توان شادمانى براى خود را نيز انتظار داشت. ايجاد بستر و فضايى شاد در خانه و شادى بخشى در كانون خانواده، شادمانى را براى فرد به همراه خواهد داشت. اين نكته را مى توان از سفارش هاى معصومان (عليهم السلام) دريافت. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود:

مَن قَبَّلَ وَلَدَهُ كَتَبَ اللّهُ (عزوجل) لَهُ حَسَنَةً، و مَن فَرَّحَهُ فَرَّحَهُ اللّهُ يومَ القِيامَةِ.(3)

هر كه فرزند خود را ببوسد، خداوند (عزوجل) براى او يك ثواب مى نويسد و هر كه

ص: 126


1- . غافر: 83.
2- . روان شناسى مثبت: علم شادمانى و نيرومنديهاى انسان، ص 79.
3- . الكافى، ج 6، ص 49.

فرزندش را شاد كند، خداوند در روز قيامت او را شاد مى سازد.

اين بيان لطيف در قالبى ديگر نيز از آن حضرت گزارش شده است:

إنَّ اللّهَ تَباركَ و تَعالى عَلَى الإناثِ أرأفُ مِنهُ عَلَى الذُّكورِ، و ما مِن رَجُلٍ يدخِلُ فَرحَةً عَلَى امرأةٍ بَينَهُ و بَينَها حُرمَةٌ، إلّا فَرَّحَهُ اللّهُ تعالى يومَ القِيامَةِ.(1)

خداوند تبارك و تعالى به زنان مهربان تر از مردان است. هيچ مردى نيست كه زنى از محارم خود را خوشحال سازد، مگر اينكه خداوند متعال در روز قيامت او را شادمان گرداند.

نگاه تربيتى به مقولۀ شادى در كانون خانواده در بسيارى از روايات ديگر نيز مشاهده مى شود. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود:

مَنْ دَخَلَ السُّوقَ فَاشْتَرَى تُحْفَةً فَحَمَلَهَا إِلَى عِيالِهِ كَانَ كَحَامِلِ صَدَقَةٍ إِلَى قَوْمٍ مَحَاوِيجَ وَ لْيَبْدَأْ بِالْإِنَاثِ قَبْلَ الذُّكُورِ؛ فَإِنَّ مَنْ فَرَّحَ ابْنَتَهُ فَكَأَنَّمَا أَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِيلَ.(2)

هر كه بازار رود و تحفه اى براى عيال خود آورد، همچون حمل كننده صدقه براى مردم محتاج است و بايد به دخترها پيش از پسران هديه بدهد؛ زيرا هر كه دخترش را شاد كند گويا بندۀ مؤمنى از فرزندان اسماعيل را در راه خدا آزاد كرده است.

بخش ديگرى از روايات به وظايف شهروندان جامعه، در ايجاد فضاهاى شاد براى كودكان بدون سرپرست پرداخته و نتيجه مسئوليت پذيرى آنان را شادى پايدار و جاودانى دانسته است. پيامبر (صلى الله عليه وآله) در اين زمينه مى فرمايد:

إنَّ فِى الجَنَّةِ داراً يقالُ لَها دارُ الفَرَحِ، لايَدخُلُها إلّا مَن فَرَّحَ يتامَى المُؤمنينَ.(3)

در بهشت سرايى است كه به آن «شادى سَرا» گفته مى شود و تنها كسى وارد آن مى شود كه يتيمان مؤمنان را شاد سازد.8.

ص: 127


1- . همان، ص 6.
2- . وسائل الشيعه، ج 21، ص 514.
3- . كنزالعمّال، 6008.

ك - معنويت

بى ترديد معنويت مى تواند به شادمانى افراد كمك كند و سطح شادكامى آنان را افزايش دهد. دين به زندگى فرد معنا مى دهد و اهدافى بلند ترسيم مى كند. اعمال و باورهاى مذهبى هريك نقشى بسزا در ارتقاى سطح شادى دارند. همچنين باورها نقشى انكارناپذير در هدايت رفتار و هيجانات انسان دارند. اليسون و همكاران وى دريافتند كه باورها مهم ترين منبع شادى هستند و رابطه با خداوند از طريق تأثير بر باورها، نفوذ خود را ظاهر مى سازد(1). قرآن كريم در اين زمينه مؤمنان را به شادى به سبب فضل و رحمت خداوند فرمان مى دهد:

(قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ) .(2)

بگو: «به فضل و رحمت خداست كه [مؤمنان] بايد شاد شوند» و اين از هرچه گرد مى آورند بهتر است.

در كنار باورها، اميد به منبعى پايدار، هيجان هاى مثبتِ پايدار را نتيجه خواهد داد، اما اميد هنگامى نيرومند است كه هدف هاى ارزشمندى را در برگيرد و با داشتن موانع مهم ولى برطرف شدنى، احتمال دستيابى به آنها در ميان مدّت وجود داشته باشد. جايى كه مطمئن هستيم به هدف نخواهيم رسيد، نااميد مى شويم(3). امام على (عليه السلام) در وصف پرهيزگاران به اين نكته اشاره مى فرمايد:

يبِيتُ حَذِراً وَ يصْبِحُ فَرِحاً حَذِراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَة.(4)

شب را ترسان به سر مى برد، و روز را شادمان آغاز مى كند. ترسان، از غفلتى كه ورزيده و شادمان، از بخشش و آمرزشى كه بدو رسيده.

ص: 128


1- . روان شناسى شادى، ص 261.
2- . يونس: 58.
3- . روان شناسى مثبت: علم شادمانى و نيرومنديهاى انسان، ص 181.
4- . نهج البلاغه، ص 305، خطبه 193.

شب زنده دارى، لقاء پروردگار و انجام كار خير از جمله نمونه هاى منابع معنوى شادى است. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به اميرمؤمنان على (عليه السلام) فرمود:

يا عَلِى! ثَلَاثٌ فَرَحَاتٌ لِلْمُؤْمِنِ فِى الدُّنْيا: لُقِىُّ الْإِخْوَانِ وَ الْإِفْطَارُ مِنَ الصِّيامِ وَ التَّهَجُّدُ مِنْ آخِرِ اللَّيلِ.(1)

اى على! مؤمن در اين دنيا در سه وقت خوشحال مى شود: هنگام ملاقات با برادران، و هنگام افطار در ماه رمضان، و هنگام شب زنده دارى در آخر شب.

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ: فَرْحَةٌ عِنْدَ إِفْطَارِهِ وَ فَرْحَةٌ عِنْدَ لِقَاءِ رَبِّهِ.(2)

براى روزه دار دو شادمانى است: يك شادمانى هنگام افطارش و يك شادمانى هنگام ديدار پروردگارش.

در روايتى از امام صادق (عليه السلام) آمده است كه خداوند متعال عيسى بن مريم (عليه السلام) را پند داد:

يا عِيسَى! افْرَحْ بِالْحَسَنَةِ فَإِنَّهَا لِى رِضًا.(3)

اى عيسى! با انجام دادن كارهاى خير شادمان باش؛ چرا كه خشنودى من در انجام دادن آن كارهاست.

قرآن نيز يكى از بارزترين مصداق هاى شادى هاى معنوى است. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) در اين باره مى فرمايد:

اللَّهُمَّ! نَوِّرْ بِكِتَابِكَ بَصَرِى وَ اشْرَحْ بِهِ صَدْرِى وَ فَرِّحْ بِهِ قَلْبِى.(4)

خدايا! ديدگانم را به قرآنت روشن ساز، و سينه ام را با آن باز و پذيرا گردان، و قلبم را به آن شاد فرما.7.

ص: 129


1- . الكافى، ج 4، ص 65؛ بحارالأنوار، ج 66، ص 371.
2- . الكافى، ج 4، ص 65.
3- . همان، ج 8، ص 138.
4- . همان، ج 2، ص 577.

روايات بى شمارى مؤمنان را به شادى در جهت سيره و اهداف معصومان (عليهم السلام) فرا مى خوانند. از امام رضا (عليه السلام) نقل است كه به پسر شبيب فرمود:

يا ابْنَ شَبِيبٍ! إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِى الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَيكَ بِوَلَايَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ يوْمَ الْقِيامَةِ.(1)

اى پسر شبيب! اگر خواهى با ما، در درجات والاى بهشت باشى، براى حزن ما محزون باش و براى شادى ما شاد باش و ملازم ولايت ما باش كه اگر كسى سنگى را هم دوست بدارد، خدا روز قيامت با همان محشورش مى كند.

امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اخْتَارَ لَنَا شِيعَةً ينْصُرُونَنَا وَ يفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا.(2)

خداوند تبارك و تعالى بر زمين توجّه كرد، پس ما را برگزيد و براى ما شيعيانى انتخاب كرد كه ما را يارى كنند؛ در شادى ما شاد باشند و در غم ما غمگين شوند.

دعا و استعانت از پروردگار، دوستى اهل بيت (عليهم السلام)، ياد خدا، وضو، نماز و عفو پروردگار جنبه هاى بسيار زيبايى از مسائل معنوى هستند كه هر يك تأثيرى شگرف در پديد آمدن نشاط دارد. سليگمن معقتد است دين يك سامانۀ باور منسجم ايجاد مى كند كه باعث مى شود افراد براى زندگى معنا پيدا كنند و به آينده اميدوار باشند. سامانه هاى باور دينى به برخى از ما اين امكان را مى دهد كه به ناملايمات، فشارهاى روانى وفقدان هاى گريزناپذير كه در روند چرخۀ زندگى رخ مى دهند، معنا بدهيم و به زندگى بعدى كه در آن اين گونه دشوارى ها وجود ندارند، اميدوار و خوش بين باشيم.(3)9.

ص: 130


1- . وسائل الشيعه، ج 14، ص 503.
2- . الخصال، ج 2، ص 635؛ بحار الأنوار، ج 44، ص 288.
3- . روان شناسى مثبت: علم شادمانى و نيرومنديهاى انسان، ص 69.

آنچه از سيرۀ معصومان (عليهم السلام) به ما رسيده بيانگر آن است كه ايشان براى داشتن روحيه اى بانشاط از خداوند متعال يارى خواسته و دست به دعا برداشته اند. اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد:

اللَّهُمَّ! إِنِّى أَسْأَلُكَ أَىَّ عَمَلٍ كَانَ أَحَبَّ إِلَيكَ وَ أَقْرَبَ لَدَيكَ أَنْ تَسْتَعْمِلَنِى فِيهِ أَبَداً ثُمَّ لَقِّنِى أَشْرَفَ الْأَعْمَالِ عِنْدَكَ وَ آتِنِى فِيهِ قُوَّةً وَ صِدْقاً وَ جِدّاً وَ عَزْماً مِنْكَ وَ نَشَاطاً.(1)

بارالها! از تو مى خواهم مرا در عملى هميشه به كار گيرى كه نزدت محبوب تر و در پيشگاهت مقرّب تر است، آن گاه مرا در حالى كه بهترين اعمال را در نزد تو انجام داده ام ملاقات كنى و به من نيرو و راستى و جدّيت و اراده و نشاط عطا فرمايى.

يكى از ريشه ها و عوامل بنيادين نشاط، عفو و بخشش پروردگار است. همان گونه كه گناهان مى توانند انسان را به سوى خمودى و كسالت سوق دهند، پذيرش انسان در درگاه الهى باعث نشاط او مى شود. مناجات پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) به اين مطلب اشاره دارد:

إلهى! إلهى! إلهى! أسئَلُكَ راغِباً وَ أقصَدُكَ سائِلاً واقِفاً بَينَ يدَيكَ مُتَضَرِّعاً إلَيكَ؛ إن أقنَطَتنى ذُنوبى نَشَطَنى عَفوَكَ.(2)

بارپروردگارا! الها! معبودا! تو را با شوق مى خوانم و در پيشگاهت در حال پريشانى همچون گدايى تو را مى طلبم؛ اگر گناهانم مرا نااميد كنند، عفو تو مرا با نشاط مى گرداند.0.

ص: 131


1- . مهج الدعوات و منهج العبادات، ص 99؛ بحار الانوار، ج 94، ص 238، ح 9.
2- . مصباح المتهجد، ص 320.

ص: 132

مهارت خويشتن دارى جنسى

مقدّمه

مهارسازى خود و تنظيم رفتارها، افكار و هيجان ها، از اركان بنيادين موفقيت بشر، چه در بعد شخصى و چه در بعد اجتماعى است؛ چون بدون آن نمى توان به اهداف والاى انسانى دست يافت. مهار كردن و تنظيم، از يك منظر، به دو بخش بيرونى و درونى تقسيم مى شود و بهترين و مؤثّرترين نوع آن، مهاركردن و تنظيم درونى است و در واقع موضوع خودنظم دهى در اين نوع معنا مى يابد. انسان به نيرويى درونى نياز دارد تا افكار، احساسات و رفتار او را مهار كند و به آنها نظم بخشد.

يكى از مفاهيم بنيادين در حوزۀ دين و مسائل روان شناختى، مفهوم عفّت است. عفّت، به معناى خويشتن دارى و مهارگرى در قلمرو ميل هاى جنسى است. براى روشن شدن اين مفهوم، بايد به دو مفهوم «تقوا» و «شهوت» در وجود انسان اشاره كرد. از يك سو، تقوا، يعنى خويشتن دارى، مديريّت كردن و مهار ساختن نفس، به معناى عام كلمه كه در شرايط مختلف، نام هاى متفاوتى پيدا مى كند. از سوى ديگر، بر مبناى ديدگاه علماى اخلاق كه به وجود دو نيروى مهم غضب و شهوت در انسان معتقدند، مفهوم شهوت نيز جايگاه خود را خواهد يافت. حال اگر دو مفهوم تقوا و شهوت را با هم در نظر بگيريم، اين نكته به دست مى آيد كه عفّت، يعنى خويشتن دارى در قلمرو شهوت. البتّه

ص: 133

شهوت معناى عامى هم دارد كه شهوت مالى و شهوت خوردن و شهوت جنسى را در برمى گيرد.

آنچه در اين مهارت بدان پرداخته شده، خودمهارگرى و خويشتن دارى در حوزۀ مسائل جنسى و به تعبير ديگر «خويشتن دارى جنسى» است.(1)

دو نيروى درون

انسان بايد آنچه را به نفع اوست، جذب كرده و چيزهايى را كه به زيان او هستند، دفع كند. به همين جهت، در وجود انسان، دو نيرو نهاده شده است: نيروى «جذب» كه به وسيلۀ آن انسان قادر است آنچه را به صلاح اوست جذب كند، و نيروى «دفع» كه به وسيلۀ آن مى تواند هر آنچه را به زيان اوست، دفع سازد. نيروى جاذبه و دافعه، رابط ميان انسان و آفرينش است و از شگفتى هاى خلقت شمرده مى شود. نيروى جاذبه، همان چيزى است كه در فرهنگ دينى از آن با تعبير «شهوت» ياد مى شود، و نيروى دافعه، همان چيزى است كه آن را «خشم» مى ناميم.

مهم اين است كه ميان نيروى جاذبه و آنچه واقعاً به نفع انسان است و همچنين ميان نيروى دافعه و آنچه واقعاً به زيان انسان است، رابطۀ قهرى و تخلّف ناپذيرى وجود ندارد؛ يعنى اين گونه نيست كه نيروى جاذبۀ درونى انسان، خود به خود، چيزهايى را جذب كند كه واقعاً به مصلحت او هستند يا نيروى دافعه، چيزهايى را دفع كند كه واقعاً به زيان او هستند؛ بلكه اين دو نيرو، آزادند و ممكن است اشتباه كنند. به بيان ديگر، اين دو نيرو هوشمند نيستند كه نفع يا زيان واقعى را تشخيص دهند و به تناسب، جذب يا دفع كنند. كارِ شناسايى سود و زيان انسان، به تشخيص فردىِ خود او وابسته است. نيروى جاذبۀ هر فرد، آنچه را او سودمند تشخيص دهد، جذب مى كند و نيروى دافعۀ وى نيز تنها آنچه را كه خود او زيان آور تشخيص دهد، دفع مى كند. مهم اينجاست كه در تشخيص فردى، امكان اشتباه وجود دارد.

ص: 134


1- . اين مهارت برگرفته از دو مقالۀ «دين و مهارت هاى خويشتن دارى جنسى» و «عفاف، سرمايه اى بر روى دست» نوشتۀ حجّت الاسلام و المسلمين دكتر عباس پسنديده است كه نگارنده آن را تنظيم و تدوين كرده است.

يكى از شاخه هاى نيروى جاذبۀ درونى، «غريزۀ جنسى» يا «شهوت جنسى» يا به تعبيرعامّه «شهوت» است كه مانند ديگر غرايز انسانى، دو نوع كاركرد مثبت يا منفى دارد. اين غريزه، از آنچه در آفرينش وجود دارد، چيزهايى را گزينش و طلب مى كند كه بتوانند ارضاكنندۀ خواست جنسى باشند. نكتۀ اساسى، اينجاست كه امكان دارد برخى از آن چيزهايى كه مى توانند خواست جنسى را ارضا كنند، به سود انسان نباشند. اين گونه نيست كه هر آنچه توان ارضاى خواست جنسى را دارد، به مصلحت انسان نيز باشد. بسيارى از لذّت ها ويرانگر هستند(1) و به همين جهت، «لذّت گرايى» در رأس آفات انسانيت قرار دارد(2) و هرچه اين گرايش شديدتر و سريع تر باشد، هجوم آفت ها نيز شديدتر و سريع تر خواهد بود.(3) پس در اينجا يك هنرمندى نياز است؛ هنر تشخيص ارضاكنندۀ سودمند، از ارضاكنندۀ زيان آور.

كسى كه داراى هنر انسانيت بوده و به سرنوشت خود علاقه مند باشد، شاهين غريزۀ جنسى خود را در هرجا كه لذّت يافت مى شود، نمى نشاند؛ چراكه شايد دامى عاقبت سوز پهن شده باشد. شهوت كمينگاه شيطان است.(4) بى دقتى و شتاب زدگى در انتخاب ارضاكننده ها، ممكن است انسان را به دام سياه شيطان درافكند؛ دامى كه رهايى از آن ناممكن يا بسيار دشوار است. به بيان ديگر، هرچند ماهيت شهوت، جذب منفعت است، چون حركت نيروى شهوت به سمت منفعت ها، قهرى و خود به خود نيست، نيازمند تشخيص هوشمندانه است، ولى ممكن است اشتباه انسان در تشخيص، سبب جذب زيان شود و اين، امرى شگفت و در عين حال، توجه برانگيز است. ممكن است نيروى جاذبه - كه رسالتش جذب منفعت است - در عمل، به جذب زيان منجر شود. شهوتِ مهار نشده و شهوتى كه تحت مديريّت انسان نبوده و يله و رها باشد، چنين1.

ص: 135


1- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 19، ح 50.
2- . همان، ص 377، ح 5244.
3- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 625، ح 8589.
4- . همان، ص 38، ح 583 و ص 121، ح 2121.

حالتى دارد. كارها بر دو قسم اند: كارى كه لذت آن تمام مى شود و پيامدهاى منفى آن باقى مى ماند، و كارى كه زحمت آن پايان مى پذيرد و پاداش آن برجاى مى ماند.(1)

لذت مطلوب

لذت مطلوب دو ويژگى عمده دارد كه يكى «پايدار بودن» است. لذتى كه پايدار نباشد، خيرى در آن نيست(2) و بلكه بالاتر از اين، در شهوتى كه پايدار نباشد، لذت پايدار (يا واقعى) وجود ندارد.(3) كسى كه از شهوات دنيا چشم پوشى مى كند، بهشت را براى خود خريده است.(4) پس خوش بخت ترينِ مردم كسى است كه عفّت پيشه كند و لذّت هاى ناپايدار دنيا را براى لذّت هاى پايدار آخرت، ترك گويد.(5)

ويژگى دوم، «پيامد سوء نداشتن» است. شهوتى كه درد و رنج در پى داشته باشد، خيرى ندارد.(6) چنين شهوتى، هرچند سرآغازش شادى و طرب است، پايان آن، گرفتارى و بدبختى است.(7) كسى كه هم نشين شهوت باشد، اسير پيامدهاى تلخ آن است.(8) «شيرينى لذت»، قابل مقايسه با «تلخى و پيامدهاى آن نيست.(9) بنابراين، آيا چنين شهوتى را مى توان لذّت بخش دانست؟

بى شك، لذّتى كه آميخته با درد است، لذّت نيست.(10) چگونه مى توان از شهوت، لذّت برد درحالى كه دربردارندۀ انواع آفت هاست(11) و به جاى اينكه چيزى به ارمغان آورد، بسيارى از داشته هاى مفيد انسان را مى سوزاند؟! محروم ساختن انسان از بسيارى

ص: 136


1- . نهج البلاغه، ص 490، حكمت 121.
2- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 824، ح 10707.
3- . همان، ص 780، ح 10727.
4- . همان، ص 440، 6065.
5- . همان، ص 206، ح 3218.
6- . همان، ص 792، ح 10901.
7- . همان، ص 201، ح 3133.
8- . همان، ص 499، ح 6755.
9- . همان، ص 790، ح 10865.
10- . همان، ص 769، ح 10498.
11- . الصحيفة السجادية، ج 2، ص 512.

نعمت ها، ويژگى شهوتِ مهار نشده اى است كه از «خط قرمز» گذشته است.(1) شايد آدمى نتواند تصور كند كه آنچه در برابر لذّتِ آنى از دست مى دهد، تا چه اندازه بزرگ است. محاسبۀ منطقى سود و زيان، انسان خردمند را متوجه مى سازد كه لذت آنى، ارزش تحمل آن همه محروميت را ندارد. بد نيست يك بار هم كه شده، محروميت هاى حاصل از شهوت سركش يا همان لذّت جويىِ مهارنشده را بازخوانى كنيم.

پيامدهاى نداشتن خويشتن دارى جنسى

اشاره

نداشتن خويشتن دارى جنسى و فقدان خودمهارگرى مشكلات فراوانى را مى تواند براى فرد به بار آورد كه به مواردى از آنها اشاره مى كنيم.

الف - محروميت از سلامت روان

شهوت افسارگسيخته، دردى پنهان،(2) سمّى كشنده(3) و بيمارى اى هلاكت آور است.(4) كسى كه اهل شهوت است، سلامت نفس و روان ندارد.(5) عملى كردن خواسته هاى شهوانى و تبعيّت از آنها، بدترين درد است(6)، لذا هم نشين شهوت جنسى، داراى روان بيمارى است.(7)

تحريك مداوم جنسى و شهوانى، آرامش روانى را برهم مى زند و انسان را پيوسته در وضعيّت هيجان نگه مى دارد. برانگيختگى مداوم جنسى و نوسان پى درپى شهوت موجب فرسايش روان مى شود. شهوت كه زبانه كشد، كارى جز نابودى روح و روان آدمى ندارد.(8)

ص: 137


1- . همان، ج 1، ص 304؛ غرر الحكم و درر الكلم، ص 26، ح 224.
2- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 39، ح 601.
3- . همان، ص 50، ح 876.
4- . همان، ص 96، ح 1789.
5- . همان، ص 599، ح 8140.
6- . همان، ص 78، ح 1458.
7- . همان، ص 501، ح 6790.
8- . همان، ص 425، ح 5899.

جوانى كه به طور گسترده اى با زنان و دختران غيرعفيف، دوستان ناباب، فيلم ها و سى دى ها و عكس هاى مستهجن و...، رويارويى دارد، در حقيقت، همانند كسى است كه پى درپى زير بمباران قراردارد. بمباران وسوسه ها و تحريك مداوم جنسى، آرامش و آسايش جوان را مى ربايد و چون آرامش زيربناى سلامت روان است، محروميّت از آن را به همراه دارد. از اين رو، كسى كه عفّت نورزد و شهوت خود را مهار نكند، پيوسته بيمار خواهد ماند.(1)

پيروى از شهوت، اساس همۀ سختى ها و دردهاست(2) و برآوردن همه خواسته هاى آن، آدمى را به وادى رنج و عذاب مى كشاند.(3) چه بسا شهوت كوتاهى كه حسرت بلندى در پى خواهد داشت.(4) كسى كه شهوت خود را مهار نكند، در حسرت و اندوه فرو مى رود(5) و هرچه لذّت جويى اش افزون شود، درد و اندوهش نيز بيشتر مى شود.(6)

مهار شهوت، براى روان آدمى مناسب تر است و ارضاى دائم شهوت، مايۀ سخت تر شدن آن.(7) از اين رو، جاى شگفتى است اگر كسى عاقبت اندوهبار شهوت را بداند و عفّت نورزد.(8) عفت، مايۀ آرامش و آسايش و راحتى روح و روان آدمى است.(9) از اين رو، در روايات آمده است: شهوت خويش را مهار كن تا از گزند آفات روانى سالم بمانى.(10)

ب - محروميّت از خِرد

هوس هاى شهوانى، ضدّ عقل اند(11) و آفت خرد.(12) هيجان شهوت، عقل را زائل مى كند(13)

ص: 138


1- . همان، ص 653، ح 8999.
2- . همان، ص 226، ح 3486 و ص 56، ح 1048.
3- . همان، ص 168، ح 2671.
4- . الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 7، ص 423.
5- . تحف العقول، ص 117.
6- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 300، ح 4254.
7- . همان، ص 386، ح 5390.
8- . بحار الأنوار، ج 1، ص 161.
9- . تحف العقول، ص 17.
10- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 146، ح 2440.
11- . همان، ص 56، ح 1029.
12- . همان، ص 278، ح 3925.
13- . مستدرك الوسائل، ج 11، ص 211.

و خِرد را از ميان مى برد.(1) كسى كه به دنبال شهوت مى رود، نه درست مى بيند و نه درست مى شنود.(2) در وضعيت شهوانى، چشم و گوش - كه دروازه هاى عقل و ابزارهاى شناخت اند - به درستى عمل نمى كنند و عقل - كه وظيفۀ تجزيه و تحليل را دارد - ناكارآمد مى شود و آن گاه كه عقل ناكارآمد شد، دين و دنياى انسان نابود مى شود.(3)

همچنين در تحريك جنسى، تمركز حواس برهم مى خورَد و آرامش لازم براى تفكّر و تصميم گيرى و فراغت لازم براى پرداختن به علم و هنر از ميان مى رود. به همين جهت، براى جوان، افت تحصيلى و براى جامعه، ضعف علمى - فرهنگى را به همراه مى آورد. نزد اهل خرد، شهوت چيزى پست و سبك است.(4) از اين رو خردگرايان گِرد شهوت نمى چرخند و عفت پيشه مى كنند.(5) در نتيجه، كسى كه شهوت خويش را مهار كند، عقل او رشد خواهد كرد.(6)

ج - محروميّت از پيشرفت

كسى كه طبق شهوت خود عمل كند، برخلاف رشد و تعالى خويش حركت كرده است.(7) بندۀ شهوت، براى ترقّى و پيشرفت، راهى بس دشوار در پيش دارد.(8) چه بسا لذّت هاى پست و شهوت هاى حرام كه آدمى را از رسيدن به مراتب عالى باز مى دارند؛(9) چراكه شهوت، در حقيقت، كودكى و بى خردى است(10) و شهوتران، همانند كودكان، به خاك بازى مشغول است و از خاك بازى تا مدارج عالى انسانى و افلاك نوردى، فاصله اى بسيار طولانى وجود دارد.

ص: 139


1- . همان.
2- . نهج البلاغه، ص 211.
3- . الكافى، ج 1، ص 17؛ مستدرك الوسائل، ج 11، ص 344.
4- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 582، ح 8226.
5- . همان، ص 414، ح 5776.
6- . همان، ص 588، ح 7953.
7- . همان، ص 588، ح 7957.
8- . شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 20، ص 258، ح 24.
9- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 513، ح 6937.
10- . همان، ص 23، ح 142.

د - محروميّت از بصيرت

بعضى چيزها را با چشم سر بايد ديد و بعضى را با چشم دل. انسان هم به «بَصَر (چشم)» نياز دارد و هم به «بصيرت (بينش)». بصر، امور مادى را مى بيند و بصيرت، امور معنوى را. آنچه ديدن را براى «بصر» ممكن مى سازد، اشعه هاى نور است و آنچه «بصيرت» را ممكن مى سازد، نور باطن است.

همچنين برخى صداها را با گوش سر بايد شنيد و برخى را با گوش دل. كسى كه اهل شهوت باشد، گوش دل او كر و چشم دل او كور مى شود(1) و كسى كه چنين شود، خود را از لذّت شنيدنى ها و ديدنى هاى بسيارى - كه فقط با گوش و چشم دل، قابل شنيدن و ديدن اند - محروم ساخته است.

همچنين در مسير سعادت، به تشخيص راه از چاه نياز فراوانى است. جداسازى درست از نادرست و حق از باطل، عامل سعادت و مشخّص نبودن مرز ميان اين امور، مايۀ شكست و ناكامى و بدبختى است. آن نيرويى كه توان فرق گذاشتن ميان اين امور را دارد و انسان را از تشخيص درست بهره مند مى سازد، «تقوا» نام دارد(2) و دشمن تقوا، شهوت است. شهوت و تقوا با هم جمع نمى شوند. دلى كه خانۀ شهوت باشد، جايگاه تقوا نيست.(3) زياده خواهى جنسى، نيروى تقوا را نابود مى سازد(4) و نبودن تقوا، يعنى نبودن قوّه بصيرت، تيزبينى و پيش بينى. آيا اينها محروميّت نيستند؟ آيا اين محروميّت ها را بايد ناچيز انگاشت؟

چرا جان ما از شنيدن آواى دلنشين ملكوت و روح ما از ديدن ملكوت آسمان و زمين محروم باشد؟! چرا انسان از نيروى بصيرت و تقوا محروم شود؟ آيا شهوت، ارزش اين همه محروميّت را دارد؟! آيا اين هزينه براى شهوترانى، سنگين نيست؟! آيا اين، معامله اى زيانبار نيست؟ عاقل كسى است كه بر شهوت خود چيره شود و آخرتش را به دنيا نفروشد.(5)

ص: 140


1- . همان، ص 270، ح 3849 و ص 666، ح 9168 و ص 611، ح 8352.
2- . قرآن كريم يكى از فوائد تقوا را برخوردارى از نيروى «فرقان» يا قدرت تميز ميان حق و باطل مى داند (انفال: 29).
3- . تنبيه الخواطر، ج 2، ص 122.
4- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 774، ح 10606.
5- . همان، ص 110، ح 1983.

ه -- محروميّت از آزادى

برترينِ نعمت ها، آزادى روح، و بدترينِ اسارت ها، اسارت روح است. پرسش اين است كه آيا ما بايد در اختيار شهوت باشيم يا شهوت در اختيار ما؟ آيا ما بايد شهوت را مديريّت كنيم يا شهوت ما را؟ آيا زمام انسان بايد به دست عقل باشد يا به دست شهوت؟

كسى كه گوش به فرمان چيزى باشد و از آن اطاعت كند، خود را بندۀ آن ساخته است.(1) اهل شهوت، بردۀ شهوت اند. بردۀ شهوت اختيارى از خويش ندارد؛ كارى را انجام مى دهد، چيزى را مى بيند، صدايى را مى شنود و سخنى را بر زبان مى راند كه شهوت خواسته است.

گاه ممكن است تن و بدن كسى اسير باشد، اما روح او آزاد. آزادگان سرافراز ميهن اسلامى، هرچند در بند دشمن اسير بودند، ولى روحشان آزاد بود و به همين جهت، آنان را «آزاده» خواندند؛ اما گاه بدن انسان ها آزاد است، ولى روحشان اسير و بَرده. اين اسارت و بردگى، از اسارت جسم بدتر است و بدين دليل است كه مى گوييم: بردۀ شهوت، ذليل تر از بردۀ جسمانى است؛(2) چراكه آغازش بردگى و پايانش نابودى است.(3) بردۀ شهوت، خويشتن را خوار ساخته است،(4) پس بردۀ هوس نباشيم(5) كه بردگى شهوت، اسارتى است بى پايان.(6)

خوشا آنان كه مالك نفس خويش اند، نه بردۀ آن.(7) كسى كه بر نفس خويش تسلّط داشته باشد، كارش رونق مى گيرد.(8) مالكيّت بر نفس، نشانۀ قدرت انسان است. قدرتمندترينِ مردم كسى است كه بتواند بر نفس خود اعمال قدرت(9) و آن را مديريّت

ص: 141


1- . الكافى، ج 6، ص 434، ح 24.
2- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 646، ح 6298 و ص 709، ح 9836.
3- . همان، ص 175، ح 2746.
4- . همان، ص 204، ح 3188.
5- . همان، ص 765، ح 10423.
6- . همان، ص 464، ح 6300.
7- . همان، ص 820، ح 5952.
8- . همان، ص 584، ح 7870.
9- . همان، ص 195، ح 3037.

كند. اگر كسى به اين مرحله دست يابد، به احساس رضايت و عزّت دست مى يابد. پس چرا با شهوترانى، خود را از اين نعمت محروم سازيم؟

مهارت هاى خويشتن دارى جنسى

اشاره

دانشمندان يكى از عوامل موفقيّت را داشتن توان «انتظار كشيدن» دانسته اند و بر اين باورند كه بدون اين عامل، نمى توان در زندگى كامياب بود. افرادى كه توان انتظار كشيدن ندارند و نمى توانند صبر كنند، كسانى هستند كه هم لذّت هاى آنى و فورى را طلب مى كنند و به آينده نمى انديشند و هم خواسته هايشان بايد بى درنگ ارضا شود. در حالى كه زندگى موفّق، نيازمند صبر و گذشت از لذّت هاى آنى، براى رسيدن به لذّت پايدار آتى است. افراد فاقد اين توانايى، هرچند لذّت هاى آنى را به دست مى آورند، آينده و لذّت هاى پايدار آن را از دست مى دهند. به همين دليل، دانشمندان توان «انتظار كشيدن» را عامل اساسى موفقيّت مى دانند و در همين زمينه از امورى همانند توان منع و بازدارى،(1) به تأخير انداختن ارضاى خواسته(2) و مقاومت در برابر وسوسه(3) ياد مى كنند.

اين نظريه پردازان با آزمايشى، نشان داده اند كسانى كه در كودكى توان انتظار كشيدن و به تأخير انداختن خواسته را آموخته اند، در بزرگ سالى زندگى موفّقى داشته اند و بر عكس، كسانى كه چنين نيرويى نداشته اند، در آينده خلافكار و بزهكار شده اند.

نكتۀ جالبى كه در اين آزمايش به دست آمد، وجود روش هايى بود كه كودكان براى به تأخير انداختن خواسته هاى خود و بالا بردن توان انتظار كشيدن به كار برده بودند. همۀ آنها به نوعى (با نقاشى كردن، بازى كردن، صحبت كردن با دوست خود و خوابيدن و...)، حواس خود را از موضوعى كه بايد آن را انتظار مى كشيدند (مثل خوردن غذاى خوش مزه پس از گرسنگى طولانى)، پرت مى كردند.

توان انتظار كشيدن و قدرت بازدارى از خواسته ها، در ادبيات دين، همان «تقوا»

ص: 142


1- . Suppression - inhibition.
2- . Delay Gratification.
3- . Temptation.

است؛ البتّه در سطحى بالاتر و متعالى تر. آنچه دانشمندان طرح كرده اند، قاعده اى فراگير است و همه جنبه هاى زندگى را در بر مى گيرد، كه يكى از آنها «غريزۀ جنسى» است. آنچه در اين بحث مهم است، روش هاى مؤثّر در بالا بردن توانِ انتظار كشيدن و تحقّق خويشتن دارى جنسى است. خويشتن دارى، در هر امرى و از جمله در قلمرو غريزۀ جنسى، به كسب «مهارت» نياز دارد. بدون داشتن مهارت، نمى توان به خويشتن دارى دست يافت. اينك به مهارت هاى خويشتن دارى جنسى اشاره مى كنيم.

الف - تغيير نگرش

شناخت، منشأ رفتارها و احساسات انسان است. خويشتن دارى و بازدارى، در هر قلمروى، از جمله در قلمرو جنسى، نيازمند داشتن شناخت ها و باورهاى لازم است. اينجاست كه مفاهيمى همانند معرفت، ايمان و باور به خدا معنا مى يابند. ايمان و باور به خدا، يكى از مهم ترين عوامل در تقويت خويشتن دارى جنسى است كه كمتر در كانون توجّه قرار گرفته است. نقش ايمان در خويشتن دارى جنسى، بحث دامنه دارى است كه نمى توان در اين مجال به آن پرداخت. امورى همچون محبّت به خدا، شكر، حيا، اميد به بهشت و ترس از دوزخ، از زيرمجموعه هاى اين بحث اند. فقط براى نمونه، به اختصار دربارۀ حيا بحث خواهيم كرد.

ضرب المثل پاك دامنى و اسوۀ خويشتن دارى جنسى، يوسف (عليه السلام) است. آنچه آن حضرت را نجات داد، اين بود كه ابتدا به ياد خدا افتاد و سپس شرم كرد. قرآن مجيد هنگام طرح داستان خلوت كردن زليخا با حضرت يوسف، در بيان علّت امتناع يوسف (عليه السلام) مى فرمايد:

(وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ(1)

و در حقيقت [آن زن] آهنگ وى كرد، و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ او مى كرد.

ص: 143


1- . يوسف: 24.

در اين آيۀ شريفه «برهان پروردگار»، عامل بازدارندگى از گناه معرفى شده است. امام زين العابدين (عليه السلام) در تفسير «برهان پروردگار» مى فرمايد:

قامَتِ امرَأَةُ العَزيزِ إلَى الصَّنَمِ فَأَلقَت عَلَيهِ ثَوباً، فَقالَ لَها يوسُفُ: ما هذا؟ فَقالَت: أستَحيى مِنَ الصَّنَمِ أن يرانا. فَقالَ لَها يوسُفُ: أتَستَحيينَ مَن لايَسمَعُ و لايُبصِرُ و لايَفقَهُ و لايَأكُلُ و لايَشرَبُ و لاأستَحيى أ نَا مِمَّن خَلَقَ الإِنسانَ و عَلَّمَهُ فَذلِكَ قَولُهُ (عزوجل): (لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ) .(1)

همسر عزيز مصر، به سوى بُت رفت و پارچه اى روى آن انداخت. يوسف از او پرسيد: «براى چه اين كار را كردى؟». پاسخ داد: «شرم دارم از اينكه اين بت ما را ببيند!». در اين هنگام، يوسف به وى گفت: «آيا تو شرم مى كنى از چيزى كه نه مى شنود و نه مى بيند و نه مى فهمد و نه مى خورد و نه مى نوشد، ولى من شرم نكنم از كسى كه بشر را آفريده و او را دانش آموخته است؟!». اين است معناى سخن خداوند كه مى فرمايد: ([يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ او مى كرد).

آنچه باعث حياى زليخا شد، ناظر بودن بت بود؛ هرچند نظارت بُت بر اعمال بشر خيال باطل است و آنچه مايۀ شرم حضرت يوسف (عليه السلام) شد، اين بود كه خداوند، آگاه و ناظر بر اعمال بشر است.

ب - ايجاد فضاى ايمن

اشاره

هدف از ايجاد فضاى امن، كاهش زمينه هاى خطر جنسى است. براى تحقّق خويشتن دارى، بايد زمينه هاى خطر را كاهش داد. اين راهبرد، خود، دو بخش دارد: «مديريّت ارتباط» و «كاهش تحريك».

اصل اوّل: مديريّت ارتباط
اشاره

مراد از مديريّت ارتباط، به كمترين حدّ رساندن ارتباطها و تماس هاى بى دليل و غيرموجّه

ص: 144


1- . عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 45، ح 162؛ بحار الأنوار، ج 12، ص 266.

است كه ممكن است زمينۀ فساد جنسى را فراهم سازد. تماس زياد و بدون دليل با نامحرم، زن و مرد را در معرض تهديد قرار داده و امكان شكسته شدن حريم امنيتى آنان را افزايش مى دهد. براى تحقّق اين امر، چند راه كار وجود دارد:

يك. مديريّت روابط بيرون از خانه

در فرهنگ دين، خانه دژ مستحكم و قلعۀ نفوذناپذير زن شمرده شده است.(1) بديهى است خروج «بى دليل» و «زياد» از اين قلعۀ امنيتى كه به شكل پديدۀ خيابانگردى بروز مى كند، زن را بيش از پيش در معرض خطر قرار مى دهد؛ چنان كه توان بازدارى مردان را و نيز توان بازدارى خودِ زن را كاهش مى دهد. افزون بر اين، امكان تمايل او را به رابطۀ نادرست، افزايش مى دهد. بنابراين، خارج شدنِ زنان همراه با مرد مَحرم و كاهش خروج از خانه، يكى از مهارت هاى لازم براى حفظ و تقويت توان خويشتن دارى است. از اين رو، خداوند متعال به زنان پيامبر (صلى الله عليه وآله) خطاب مى كند:

(وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى) .(2)

و در خانه هايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليّت قديم، زينت هاى خود را آشكار نكنيد.

البتّه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به مسلمانان توصيه مى كرد كه اگر زنان شما خواستند به مسجد بيايند، مانع آنها نشويد.(3) آن حضرت به زنان نيز توصيه كرده اند كه نماز خواندن در خانه، بهتر از نماز خواندن در مسجد است؛ زيرا كم تر در معرض ديد نامحرم قرار مى گيرند و بر اين اساس، نماز خواندن در جايى كه كم تر در معرض ديد است، سفارش شده است. در روايات آمده كه نماز خواندن زن درون اتاق، بهتر از نماز خواندن در ايوان خانه است و نماز خواندن در ايوان، بهتر از نماز خواندن در وسط حياط خانه است و نماز خواندن

ص: 145


1- . الكافى، ج 5، ص 337.
2- . احزاب: 33.
3- . ر. ك: صحيح مسلم، ج 2، ص 32؛ مسند ابن حنبل، ج 2، ص 9 و 36 و 43 و 45.

در وسط حياط خانه، بهتر از نماز خواندن در مسجد است.(1) البتّه اين به معناى محدود كردن و حذف فعاليت هاى اجتماعى و سودمند زنان نيست و درصدد است تا آنان را از ملتزم بودن به فعاليت ها و رفت و آمدهاى بى ثمرى كه در اجتماع انجام مى شود، برحذر دارد.

دو. ارتباط حدّاقلّى

مهارت ديگر، ايجاد ارتباط حدّاقلّى، براى جلوگيرى از اختلاط است. گاه اختلاط زن و مرد، خواسته يا ناخواسته، صحنه هاى ناخوشايندى پديد مى آورد. براى جلوگيرى از اين امر مى توان مكان هاى ويژه اى را به بانوان اختصاص داد. امروز در برخى كشورهاى توسعه يافته در مكان هايى مثل اتوبوس و مترو، محلّ خانم ها و آقايان را جدا كرده اند و قابل توجّه اينكه اين كار به خواست زنان و فشار اجتماعى آنان انجام شده است.

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) هنگامى كه مسجد مدينه را بنا مى كرد، درى مخصوص بانوان قرار داد و آمد و شد مردان را از آن ممنوع ساخت. اين الگو مى تواند در همه جا رعايت شود.(2) «حركت از كناره راه» نيز مصداق ديگرى از ارتباطات حدّاقلّى است. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود:

لَيسَ لِلنِّسَاءِ مِنْ سَرَوَاتِ الطَّرِيقِ شَىءٌ وَ لَكِنَّهَا تَمْشِى فِى جَانِبِ الْحَائِطِ وَ الطَّرِيقِ.(3)

ميانه راه، براى زنان نيست؛ بلكه بايد از كنار ديوار و جاده حركت كنند.

وسط راه ها معمولاً دو ويژگى دارد: يكى شلوغ بودن و ديگرى در ديد بودن. شلوغى ممكن است سبب مواجهۀ زن و مرد نامحرم با يكديگر شود. از اين رو حركت كردن از كنار مسير كه معمولاً خلوت تر است، راه مناسبى براى جلوگيرى از اين پيشامد است. همچنين حركت زن از وسط مسير، ممكن است او را بيشتر در ديد نامحرم قرار دهد. اگر

ص: 146


1- . ر. ك: كتاب من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 374؛ السنن الكبرى، ج 3، ص 132.
2- . ر. ك: حلية الأولياء، ج 1، ص 313.
3- . الكافى، ج 5، ص 518، ح 1.

تصوّر كنيم مسير حركت خلوت است و برخوردى پيش نمى آيد، باز هم حيا حكم مى كند كه زن از كنار راه حركت كند تا كم تر در ديد نامحرم قرار گيرد.

سه. تأخير زمانى

مهارت ديگر، استفاده از «تأخير زمانى» است. اگر در اجتماعى مثل مسجد، زن و مرد حضور دارند، هنگام خروج، با استفاده از تأخير زمانى، مى توان مانع اختلاط آنها شد و زمانِ در ديد قرار گرفتن زنان را كاهش داد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، وقتى نمازش تمام مى شد، قدرى صبر مى كرد و از جاى خود حركت نمى كرد، تا زنان از مسجد خارج شوند؛ زيرا عادت مردان اين بود كه تا آن حضرت از جا بر نمى خاست، از مسجد خارج نمى شدند. به همين جهت، صبر رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، سبب مى شد كه زنان، بدون اينكه در معرض ديد مردان قرار گيرند، مسجد را ترك كنند و به خانه هاى خود باز گردند. اين نيز روشى است كه مى تواند به كاهش مدّت زمانى كه ممكن است زن، در ديد نامحرم قرار گيرد، منجر شود.(1)

چهار. تقدّم و تأخّر مكانى

مهارت ديگر «تقدّم و تأخر مكانى» است. قرار گرفتن زنان در پشت سر مردان آنان را از ديد مردان، دور نگه مى دارد. اين راهكار، در اجتماعات مى تواند مانع اختلاط زن و مرد شود و در عين حال، زنان را از ديد مردان خارج سازد. در مسير حركت نيز بهتر است زنان جلوتر از مردان نباشند. وقتى پيامبر (صلى الله عليه وآله) شنيدند كه در راه ها و مسيرها، زنان و مردان در كنار هم حركت مى كنند، توصيه كردند كه زنان پشت سر مردان حركت كنند.(2) مردانِ باحيا خودشان مى دانند كه نبايد پشت سر زنان حركت كنند. حضرت داوود (عليه السلام) به فرزند خود توصيه مى كند: «پشت سر زنان، حركت نكن».(3) اين، نشان از خطرى است كه

ص: 147


1- . صحيح بخارى، ج 1، ص 203؛ مسند ابن حنبل، ج 6، ص 296.
2- . ر. ك: التاريخ الكبير، ج 8، ص 55، ح 476؛ كنز العمّال، ج 16، ح 4536.
3- . مستدرك الوسائل، ج 14، ص 275.

چنين كارى مى تواند براى طرفين در پى داشته باشد. همچنين، وقتى قرار شد حضرت موسى (عليه السلام) همراه يكى از دختران حضرت شعيب (عليه السلام) نزد ايشان برود، به وى گفت:

امْشِى مِنْ خَلْفِى فَإِنْ ضَلَلْتُ فَأَرْشِدِينِى إِلَى الطَّرِيقِ فَإِنَّا قَوْمٌ لَانَنْظُرُ فِى أَدْبَارِ النِّسَاءِ.(1)

تو پشت سر من حركت كن. اگر اشتباه رفتم، مرا راهنمايى كن. همانا ما مردمانى هستيم كه به پشت زنان نمى نگريم.

اصل دوم: مهار محرّك ها
اشاره

در اصل اوّل، مهارت هاى مربوط به «كاهش تماس» بررسى شد؛ اما براى موقعيّت تماس نيز مهارت ها و راهكارهايى وجود دارد كه مبتنى بر «كاهش تحريك» است. عفاف، به معناى زندانى شدن درون خانه و ارتباط نداشتن با هيچ كس نيست؛ بلكه به معناى «پاكى جنسى» است كه گاه با كاهش تماس محقّق مى شود (چنان كه در بحث پيش گذشت) و گاه با «خروج پاك» و «تماس پاك». انسان عفيف كسى نيست كه از خانه خارج نشود يا با هيچ كس (از جنس مخالف) ارتباط برقرار نسازد؛ بلكه اگر از خانه خارج شود، خروجى پاك خواهد داشت و اگر با ديگران تماس داشته باشد، تماسى پاك دارد.

كاهش تحريك، يك مبناى عقلانى دارد و آن، نظريۀ كنترل ورودى به جاى كنترل خروجى است. در خويشتن دارى غربى، بيشترين تأكيد، بر كنترل خروجى است و يكى از دلائل ناكارآمدى آن را نيز بايد همين دانست و وقتى اطلاعات تحريك كننده وارد سيستم روانى انسان شد، كنترل خروجى و مهار كردن غريزه جنسى مشكل مى شود؛ اما اگر از آغاز، ورودى ها كنترل شده و از ورود عوامل تحريك كننده به سيستم روانى جلوگيرى شود، مهار غريزه و تحقّق خويشتن دارى آسان تر خواهد بود.

خروج و تماس پاك، يعنى خروج و تماس بدون تحريك كنندگى. از اين رو، بايد آنچه را موجب تحريك جنسى مى شود و ممكن است خطرهايى در پى داشته باشد،

ص: 148


1- . كتاب من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 19، ح 4974.

شناخت و سازوكار لازم را براى آن تدارك ديد. زمينه هاى تحريك جنسى، عبارت اند از: بينايى (ديدن صحنه هاى تحريك كننده)، گفتارى (گفتن سخنان تحريك كننده)، شنوايى (شنيدن سخنان تحريك كننده)، و بويايى (استشمام بوها و عطرهاى تحريك كننده). امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) در اين باره مى فرمايند:

مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ هُوَ يصِيبُ حَظّاً مِنَ الزِّنَى فَزِنَى الْعَينَينِ النَّظَرُ وَ زِنَى الْفَمِ الْقُبْلَةُ وَ زِنَى الْيدَينِ اللَّمْسُ صَدَّقَ الْفَرْجُ ذَلِكَ أَمْ كَذَّبَ.(1)

هيچ كس نيست مگر اينكه بهره اى از زنا مى برد: زناى چشم ها، نگاه است، و زناى دهان، بوسه است، و زناى دست ها، لمس است؛ چه اينها به زناى اندام جنسى بينجامد، چه نينجامد.

پيامبر (صلى الله عليه وآله) نيز مى فرمايد:

كُلُّ ابنِ آدَمَ لَهُ حَظُّهُ مِنَ الزِّنَا؛ فَزِنِا العَينَينِ النَّظَرُ، وَ زِنَا اليَدَينِ البَطشُ، وَ زِنَا الرِّجلَينِ المَشِى، وَ زِنَا الفَمِ القُبْلُ، وَ القَلبُ يهوِى وَ يتَمَنَّى، وَ يصَدِّقُ ذَلِكَ أَو يكَذِّبُهُ الفَرجُ.(2)

همۀ انسان ها حظّى از زنا دارند: زناى چشم ها، نگاه است، زناى دست ها خشونت است، زناى پاها رفتن است، زناى دهانْ بوسه است. قلب، عاشق مى شود و مى طلبد [كه اين، زناى قلب است]، و اندام تناسلى، گاه همراه اينها مى شود و گاه نمى شود.

بنابراين، براى تحقّق خويشتن دارى جنسى، بايد زمينه هاى تحريك جنسى را مهار كرد. از اين رو، در ادامه به مهارت هاى اين اصل (كاهش تحريك) اشاره مى شود:

يك. كنترل و پايش نگاه

يكى از مهارت هاى بسيار مهم و اثرگذار در اين اصل، «كنترل نگاه» است. ديدن زن يا

ص: 149


1- . الكافى، ج 5، ص 559، ح 11.
2- . مسند أحمد بن حنبل، ج 2، ص 536؛ و نيز، ر. ك: سنن أبى داود، ح 2152؛ صحيح مسلم، ج 8، ص 52.

مرد نامحرم يا مشاهدۀ تصوير و فيلم مستهجن، موجب هيجان جنسى و برانگيختگى شهوانى انسان مى شود و اين، آغاز اغتشاش و ناامنى جنسى است. روزى امام على (عليه السلام) با شمارى از مردم نشسته بودند كه زنى از روبه روى آنان گذشت و همراهان حضرت، به وى چشم دوختند. حضرت با مشاهدۀ اين وضع فرمود:

إِنَّ أَبْصَارَ هَذِهِ الْفُحُولِ طَوَامِحُ وَ إِنَّ ذَلِكَ سَبَبُ هِبَابِهَا.(1)

چشمان اين مردان، سخت در طلب است و اين، مايۀ تحريك و هيجان است.

بر همين اساس، در حديثى از پيامبر (صلى الله عليه وآله) آمده نگريستن به نامحرم، تير زهرآگينى از تيرهاى شيطان شمرده شده است.(2)

امام رضا (عليه السلام) در تبيين نقش نگاه در كاهش توان بازدارى و خويشتن دارى مى فرمايد: نگاه كردن به موى زنان شوهردار و ديگر زنان حرام است؛ زيرا تحريك كنندۀ مردان است، و تحريك، موجب فساد و ورود در چيزهايى مى شود كه حلال و زيبا نيست.(3)

البته كنترل نگاه، به مردان اختصاص ندارد. زنان نيز با كنترل نگاه خود، مى توانند توان خويشتن دارى را تقويت كنند. از اين رو، قرآن كريم از يك سو مى فرمايد:

(قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ) .(4)

به مردان با ايمان بگو چشمان خود را [از نامحرم] فرو گيرند.

و از سوى ديگر مى فرمايد:

(وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ) .(5)

به زنان با ايمان بگو چشمان خود را [از نامحرم] فرو گيرند.1.

ص: 150


1- . ر. ك: نهج البلاغه، ص 550، حكمت 420.
2- . بحار الأنوار، ج 104، ص 38، ح 34.
3- . عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 97.
4- . نور: 30.
5- . همان 31.

در اين باره امّ سلمه، همسر پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله)، نقل مى كند كه پس از نزول آيۀ حجاب، روزى من و مَيمونه نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بوديم كه ابن مكتوم نابينا وارد شد. حضرت به ما فرمود: «پشت پرده قرار گيريد». ما گفتيم: اى رسول خدا! مگر نه اين است كه او نابيناست و ما را نمى بيند؟! حضرت در پاسخ فرمود:

آيا شما دو نفر هم كور هستيد؟ آيا او را نمى بينيد؟!(1)

در اينجا مى توان عمق سخن حضرت زهرا (عليها السلام) را دريافت؛ آنجا كه مى فرمايد: براى زنان بهتر است كه نه مردى را ببينند و نه مردى آنان را ببيند.(2) اين كلام، در قالب نظريۀ خويشتن دارى جنسى است كه معنا مى يابد.

دو. پوشش مناسب

مهارت ديگر، استفاده از «پوشش مناسب» است. پوشش نامناسب يا بى پوششى، به سبب قدرت تحريت كنندگى بالايى كه دارد، توان خويشتن دارى را كاهش مى دهد؛ اما استفاده از پوشش مناسب، مى تواند عامل مهمى در حفظ و تقويت اين توان باشد و زن و مرد را از بى عفّتى و ناخويشتن دارى نجات دهد. «حجاب» و الگوى پوشش دينى، در همين جا معنا مى يابد و حكمت آن آشكار مى شود. حجاب زيبايى هايى را كه ممكن است وسوسه انگيز و تحريك كننده باشند، مى پوشاند و بدين سان، از كاهش توان بازدارى، جلوگيرى مى كند.

وقتى زنان مسلمان، از سوى هوسبازان آزار و اذيّت شدند و عفّت و پاكى آنان تهديد شد، قرآن كريم با آيه اى، ساز و كار دفاعى حجاب را معرفى كرد تا موجب ايمنى زنان گردد:

(يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِيماً).(3)

ص: 151


1- . بحار الأنوار، ج 104، ص 37، ح 25.
2- . همان.
3- . احزاب: 59.

اى پيامبر! به همسران و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: پوشش هاى خود را بر خود، فروتر گيرند. اين براى آنكه شناخته شوند و آزار و اذيت نشوند، [به احتياط] نزديكتر است و خداوند آمرزندۀ مهربان است.

در آن زمان، زنان مسلمان فقط گيسوان خود را مى پوشاندند كه هرچند به كاهش تحريك منجر مى شد، باز بودن گردن و سينه، هنوز موجبات وسوسه انگيزى را فراهم مى ساخت. به همين جهت، قرآن كريم با مطرح كردن پوشش تكميلى - كه گوش ها و گردن و سينه را نيز در بر مى گرفت - پوشيدگى را كامل كرد:

(وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ) .(1)

و بايد روسرى خود را بر گردن خويش فرو اندازند.

وقتى اين آيه نازل شد، مردان آن را براى همسران و دختران و زنان بستگان خواندند و آنان نيز از فرداى آن روز با حجاب كامل بيرون آمدند.(2) بعدها كه تشخيص داده شد بايد محدودۀ بيشترى از بدن پوشيده شود، چيزى به نام شلوار نيز به پوشش ها اضافه شد. امام على (عليه السلام) نقل مى كند كه در يك روز بارانى، همراه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در بقيع نشسته بوديم كه زنى سوار بر الاغ عبور مى كرد. ناگهان پاى حيوان در چاله اى فرو رفت و زن بر زمين افتاد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به سرعت صورت خود را برگرداند. حاضران به آن حضرت عرض كردند كه اين زن شلوار به تن دارد. پيامبر (صلى الله عليه وآله) سه بار فرمود:

اللّهُمَّ اغفِر لِلمُستَروِلاتِ... يا أيُّهَا النّاسُ! اتَّخِذُوا السَّراويلاتِ؛ فَإِنَّها مِن أستَرِ ثِيابِكُم؛ وحَصِّنوا بِها نِساءَكُم إذا خَرَجنَ.(3)

خداوندا! زنان شلوارپوش را رحمت فرما... اى مردم! شلوار را [به عنوان پوشش] برگزينيد؛ چراكه از پوشاننده ترين لباس هاى شماست و به وسيلۀ آن، زنان خود را هنگام خروج از منزل حفاظت كنيد.5.

ص: 152


1- . نور: 31.
2- . الدرّ المنثور، ج 6، ص 181.
3- . مستدرك الوسائل، ج 3، ص 245؛ الجامع الصغير، ج 1، ص 20؛ كنز العمّال، ج 15، ص 298، ح 41095.

در اينجا انواع پوشش هاى نامناسب را كه موجب تشديد تحريك مى شوند، مى آوريم:

انواع پوشش هاى نامناسب

1. پوشش هاى جذّاب و تحريك كننده

جذّابيّت و تحريك كنندگى، ممكن است به صورت آرايش سر و صورت، استفاده از انواع زيورآلات، مُد لباس، يا استفاده از رنگ ها و پارچه هاى وسوسه انگيز و جذّاب باشد. همۀ اينها در مفهوم «تبرُّج» جمع مى شوند كه از ويژگى هاى زنان جاهليّت است.(1) خروج از منزل با زينت كامل، ويژگى عصر جاهليّت است و به امروز اختصاص ندارد. ممكن است شيوۀ آرايش و انواع آن پيشرفته شده باشند، اما اصل تبرّج، ويژگى جاهليّت و فراتر از زمان و مكان و نژاد است. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

هر زنى كه آرايش كرده از خانه خارج شود، با هر قدم، خانه اى در جهنم براى او بنا مى شود.(2)

در قرآن كريم نيز آمده است:

(وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها) .(3)

[زنان] زينت خود را جز آن مقدار كه ظاهر است، آشكار نسازند.

زن ها زينت خود را جز براى محارم، نبايد آشكار سازند. زينت زن، مرد را تحريك مى كند و نتيجه اش به خطر افتادن امنيّت خودِ زن است. آيا هيچ انسان خردمندى، دشمن عفاف و پاكى خويش را تحريك مى كند؟!

2. پوشش هاى نازك و بدن نما

گاهى با شكلى از پوشش روبه رو مى شويم كه در اصل، برهنگى را احيا كرده است! لباس هاى نازك و بدن نما در حقيقت، برهنگى را احيا مى كنند؛ زيرا هدف از پوشش - كه

ص: 153


1- . ر. ك: احزاب: 33؛ نور: 60.
2- . ر. ك: بحار الأنوار، ج 103، ص 249، ح 38.
3- . نور: 31.

حفظ خويشتن دارى و جلوگيرى از افسارگسيختگى جنسى است - با اين گونه لباس ها محقّق نمى شود. اين نوع پوشش، نه تنها به كاهش تحريك جنسى منجر نمى شود، بلكه ممكن است شدّت تحريك را نيز افزايش دهد. در فرهنگ روايات، اين گروه از زنان، به نام «پوشيدگان برهنه» خوانده شده اند.(1) پيامبر (صلى الله عليه وآله) در زمره اهل دوزخ، از زنانى نام مى برد كه لباس بر تن دارند، اما گويا برهنه اند و در ميان مردم به صورت تحريك كننده اى راه مى روند. قابل توجّه اين است كه اين گروه، اهل نماز و مسجد نيز هستند. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

در پايان امّت من، مردنماهايى هستند كه سوار بر وسايل نقليۀ خود شده، جلوى مساجد پياده مى شوند. زنان اينان پوشيده گان برهنه اند كه موهايشان برآمده است؛ اينها زنان نفرين شده اند.(2) روزى اسماء، دختر ابوبكر، در حالى كه لباس نازك و بدن نمايى بر تن داشت، وارد خانۀ رسول خدا شد. پيامبر (صلى الله عليه وآله) به محض ورود او، روى خود را از وى برگرداند و به وى فرمود: اى اسماء! زن وقتى بالغ شد، شايسته نيست كه جز صورت و دست هايش ديده شوند.(3) لباس نازك و بدن نما مفاسد بى شمارى دارد. نيز فرمود:

هَلَاكُ نِسَاءِ أُمَّتِى فِى الْأَحْمَرَينِ الذَّهَبِ وَ الثِّيابِ الرِّقَاق.(4)

نابودى زنان امّت من، در آن دو چيز سُرخ است: طلا و لباس نازك.

امام صادق (عليه السلام) نيز فرمود:

لَايَصْلُحُ لِلْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ أَنْ تَلْبَسَ مِنَ الْخُمُرِ وَ الدُّرُوعِ مَا لَايُوَارِى شَيئاً.(5)

سزاوار نيست زن مسلمان لباسى بر تن كند كه چيزى [بدن وى] را نمى پوشاند.4.

ص: 154


1- . ر. ك: صحيح مسلم، ج 4، ص 2192؛ السنن الكبرى، ج 2، ص 234؛ مسند ابن حنبل، ج 2، ص 356؛ الجامع الصغير، ج 2، ص 101، ح 5045.
2- . مسند ابن حنبل، ج 2، ص 223.
3- . سنن أبى داوود، ج 2، ص 270.
4- . تنبيه الخواطر، ج 1، ص 3.
5- . الكافى، ج 3، ص 396، ح 14.

3. پوشش هاى چسبان

اشاره

پوشش هاى تنگ و چسبان نيز ويژگى پوشش هاى بازدارنده را ندارند. روزى پارچه اى قيمتى، ظريف و زيبا از يمن براى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آوردند. ايشان پارچه را به يكى از يارانش هديه كرد. پس از چند روز، آن لباس را بر تن وى نديد. علّت را كه جويا شد، وى گفت: آن را به همسرم داده ام. حضرت فرمود: «به وى بگو زير آن، لباس ديگرى بپوشد؛ زيرا مى ترسم حجم بدنش را آشكار سازد».(1) حضرت زهرا (عليها السلام) نيز قبل از شهادت نگران پيدايى حجم پيكر بى جان خود بود كه مبادا هنگام تشييع، حجم آن براى نامحرم نمايان شود. از اين رو با راهنمايى اسماء قرار شد كه پيكر ايشان درون تابوت قرار گيرد تا هنگام تشييع از ديد نامحرم، پنهان ماند.(2)

سه. رفتارِ باوقار

مهارت ديگر، «وقار در رفتار» است. رفتار هريك از زن و مرد مى تواند تحريك كننده باشد و به كاهش توان بازدارى بينجامد؛ به ويژه نوع رفتار خانم ها كه مى تواند طمع شهوانى مردان، خاصه مردانِ بيماردل، را تحريك كند، توان بازدارى را كاهش دهد و امنيّت و عفاف را به مخاطره اندازد. در زمان گذشته، زنان خلخال بر پا مى بستند و هنگام راه رفتن پاى خود را به گونه اى بر زمين مى زدند كه مشخص شود خلخال بر پا دارند. اين، خود مى تواند نوعى آشكارسازى زينت و در نتيجه، تحريك كننده باشد. از اين رو، در قرآن كريم، [به زنان] توصيه شده كه:

(وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ) .(3)

[زنها] هنگام راه رفتن، پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينتِ پنهانى شان آشكار شود.

ص: 155


1- . الطبقات الكبرى، ج 4، ص 64؛ و نيز ر. ك: سنن أبى داوود، ج 4، ص 64، ح 4116؛ المجازات النبويه، ص 166، ح 126.
2- . ر. ك: تهذيب الأحكام، ج 1، ص 469، ح 1540.
3- . نور: 31.

اما اگر رفتار زن و مرد در خارج از خانه، رفتارى همراه با «وقار» باشد، نه تنها تحريك كننده نخواهد بود، بلكه مى تواند حاوى پيام عفاف و صلابت باشد و بدين سان ضريب امنيّتى جامعه را افزايش دهد. شيوۀ راه رفتن دختران شعيب، در اين زمينه، الگوى مناسبى است. خداوند در اين باره مى فرمايد:

(فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِي عَلَى اسْتِحْياءٍ) .(1)

و يكى از آن دو [دختر] آمد، در حالى كه با حيا راه مى رفت.

چهار. كنترل فكر

خيال غير عفيفانه، هرچند عمل مشهود جنسى نيست، نوعى زياده خواهى است كه تأثيرات روانى عميقى داشته، زمينۀ شهوترانى را فراهم مى سازد و بدين سان توان خويشتن دارى جنسى را كاهش مى دهد؛ زيرا انسان به سوى هر آنچه فكر كند، كشيده مى شود. بنابراين، يكى از مهارت هاى مؤثّر در توان خويشتن دارى، كنترل خيال و انديشه هاى هوس انگيز است.(2)

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

اجْتَمَعَ الْحَوَارِيّونَ إِلَى عِيسَى (عليه السلام) فَقَالُوا لَهُ: يا مُعَلِّمَ الْخَيرِ! أَرْشِدْنَا. فَقَالَ لَهُمْ: إِنَّ مُوسَى كَلِيمَ اللَّهِ (عليه السلام) أَمَرَكُمْ أَنْ لَاتَحْلِفُوا بِاللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَاذِبِينَ وَ أَنَا آمُرُكُمْ أَنْ لَاتَحْلِفُوا بِاللَّهِ كَاذِبِينَ وَ لَا صَادِقِينَ. قَالُوا: يا رُوحَ اللَّهِ! زِدْنَا. فَقَالَ: إِنَّ مُوسَى نَبِىَّ اللَّهِ (عليه السلام) أَمَرَكُمْ أَنْ لَاتَزْنُوا وَ أَنَا آمُرُكُمْ أَنْ لَاتُحَدِّثُوا أَنْفُسَكُمْ بِالزِّنَا فَضْلًا عَنْ أَنْ تَزْنُوا؛ فَإِنَّ مَنْ حَدَّثَ نَفْسَهُ بِالزِّنَا كَانَ كَمَنْ أَوْقَدَ فِى بَيتٍ مُزَوَّقٍ فَأَفْسَدَ التَّزَاوِيقَ الدُّخَانُ وَ إِنْ لَمْيحْتَرِقِ الْبَيتُ.(3)

حواريون، گِرد حضرت عيسى (عليه السلام) جمع شدند و گفتند: اى آموزگار نيكى! ما را ارشاد كن. حضرت عيسى به آنان فرمود: موسى كليم اللّه (عليه السلام) به شما دستور

ص: 156


1- . قصص: 25.
2- . ميزان الحكمه، ج 10، ص 4704، و 4706.
3- . الكافى، ج 5، ص 542.

داد كه به خداوند تبارك و تعالى به دروغ قسم ياد نكنيد و من دستورتان مى دهم كه نه به دروغ و نه به راست به خداوند قسم ياد نكنيد. گفتند: اى روح اللّه، بيشتر بگو برايمان، و عيسى (عليه السلام) گفت: پيامبر خدا، موسى (عليه السلام)، به شما دستور داد زنا نكنيد و من به شما دستور مى دهم كه فكر زنا هم نكنيد چه رسد به انجام زنا؛ چراكه هر كس به فكر زنا باشد، همانند انسانى است كه آتشى در خانه اى آراسته روشن كند و دود، آرايه هاى آن را تباه كند، هرچند خانه را به آتش نكشد.

پنج. كنترل كلام

سخن دو بخش عمده دارد؛ يك بخش آن كلماتى هستند كه توليد مى شوند و مفاهيمى در بر دارند؛ اما بخش ديگر آن، حالت بيان آن كلمات هستند كه ممكن است بيانگر شادى، غم، ناراحتى، علاقه و... باشند. هر دو بخش ياد شده، در بحث مهارت ها جاى طرح دارند. گاه موضوع سخن، تحريك كننده است و گاه موسيقى كلام و شيوۀ بيان جملات. استفاده كردن از كلمات و جملات تحريك كننده و بيان جملات با حالتى همراه ناز و عشوه، غريزۀ جنسى را تحريك مى كند و مرزهاى عفّت را به خطر مى اندازد؛ به همين جهت، قرآن كريم، به ويژه به زنان، توصيه كرده است كه با نامحرمان، نازك و نرم و دلربا سخن نگويند:

(فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً) .(1)

پس به ناز سخن مگوييد، تا آنكه در دلش بيمارى است، طمع نورزد و گفتارى شايسته گوييد.

به سبب پيامدهاى نامناسبِ هم سخنى با نامحرم، امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

حَدِيثُ النِّسَاءِ مِنْ مَصَائِدِ الشَّيطَانِ.(2)

هم سخنى با زنان [نامَحرم]، از دام هاى شيطان است.

ص: 157


1- . احزاب: 32.
2- . دعائم الإسلام، ج 2، ص 214، ح 788.

موضوع ديگر، شوخى كردن با نامحرم است. دين با «شوخ طبعى» مخالف نيست و حتّى آن را توصيه مى كند؛ اما اگر شوخى زمينۀ ناخويشتن دارى و فساد را آماده سازد، به دليل اين پيامدش، با آن مخالفت مى شود. در همين زمينه، امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

إِنَّ خَمْسَةَ أَشْياءَ تَقَعُ بِخَمْسَةِ أَشْياءَ وَ لَابُدَّ لِتِلْكَ الْخَمْسَةِ مِنَ النَّارِ - إِلَى أَنْ قَالَ - وَ مَنْ مَازَحَ الْجَوَارِى وَ الْغِلْمَانَ فَلَابُدَّ لَهُ مِنَ الزِّنَى وَ لَابُدَّ لِلزَّانِى مِنَ النَّار.(1)

پنج چيز است كه پنج پيامد دارد و آن پيامدها را چاره اى جز دوزخ نيست... و كسى كه با دختران و پسران [نامَحرم] شوخى كند، به ناچار به زنا مى افتد و زناكار را چاره اى جز دوزخ نيست.

شش. كنترل شنوايى

برخى شنيدنى ها موجب تحريك غريزۀ جنسى مى شوند. آوازهايى كه مضمون هاى غير اخلاقى دارند و تحريك كننده اند، به اين علّت حرام اند كه توان خويشتن دارى و مقاومت جنسى را كاهش مى دهند. صداى زنانِ آوازه خوان و حتّى صداى معمولى اما نازك برخى زنان، غريزۀ جنسى مرد را تحريك مى كند. همچنين ممكن است آواز مرد يا يك موسيقى تحريك كننده، غريزۀ زن را تحريك كند.

بنابراين، يكى ديگر از مهارت هاى كاهش تحريك، حفظ عفّت شنوايى و گوش ندادن به صداهاى تحريك كننده و حاضر نشدن در مجالسى است كه مملوّ از تحريكات و هيجانات زيانبار و بى ثمرند. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

خداوند بر گوش واجب كرده كه از گوش دادن به آنچه خدا حرام كرده، خود را پاك كند و از چيزهايى كه حلال نيست، دورى گزيند، و از گوش دادن به آنچه خداوند را به خشم مى آورد، بپرهيزد.(2)

امامان معصوم (عليهم السلام) بارها ياران و اصحاب خود را از حضور در مكان هايى كه موسيقى

ص: 158


1- . مستدرك الوسائل، ج 14، ص 273.
2- . الكافى، ج 6، ص 431، ح 1.

حرام و غنا اجرا مى شود و حتّى مجاورت با چنين محفل هايى بازداشته اند(1) و اين مطلب را كه برخى گفته اند: «رسول خدا به برخى آوازها گوش مى داد و اجازۀ شنيدن آنها را داده است»، تكذيب مى كردند و چنين دروغ پردازانى را نفرين مى كردند.(2)

همچنين از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) به همه زنان سلام مى كرد، ولى امام على (عليه السلام) به زنان جوان سلام نمى كرد:

كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) يسَلِّمُ عَلَى النِّسَاءِ وَ يرْدُدْنَ عَلَيهِ وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) يسَلِّمُ عَلَى النِّسَاءِ وَ كَانَ يكْرَهُ أَنْ يسَلِّمَ عَلَى الشَّابَّةِ مِنْهُنَّ وَ يقُولُ: أَتَخَوَّفُ أَنْ يعْجِبَنِى صَوْتُهَا فَيَدْخُلَ عَلَىَّ أَكْثَرُ مِمَّا طَلَبْتُ مِنَ الْأَجْرِ.(3)

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بر زنان سلام مى كرد و آنان پاسخ مى گفتند و اميرالمؤمنين (عليه السلام) به زنان [بزرگ سال] سلام مى كرد، ولى به زنان جوان سلام نمى كرد و مى فرمود: مى ترسم كه صداى او مرا خوش آيد و بيش از آنچه پاداش مى جويم، [چيزى در قلب من] وارد شود.

در اينجا امام على (عليه السلام)، قلمرو شنوايى خود را از ورود صدايى كه حتّى «ممكن» است تحريك كننده باشد، حفظ مى كند.

هفت. كنترل بويايى

بوى خوش، دل انگيز و جان نواز است. اين ويژگى سبب مى شود انسان توجه خود را به كانونِ بوى خوش جلب كند و به آن علاقه مند و دلبسته شود. حال اگر كانون بوى خوش، زن يا مرد نامحرم باشد، چه اتّفاقى رخ مى دهد؟ قطعا توجّه وى را جلب و ميل او را جذب و غريزۀ جنسى اش را تحريك مى كند. بنابراين، بوى خوش، ممكن است توان خويشتن دارى را در شخص كاهش دهد. اين موضوع، دربارۀ بانوان اهميّت بيشترى دارد؛ زيرا انگيزۀ شهوانى مردان، قوى تر و پاسخ آنها به تحريك كننده ها سريع تر است. به همين

ص: 159


1- . ر. ك: همان، ص 432؛ مستدرك الوسائل، ج 13، ص 212.
2- . ر. ك: الكافى، ج 6، ص 433.
3- . همان، ج 5، ص 535، ح 3.

علت، در روايات فراوانى، از عطر زدن زنان پيش از خروج از منزل، به شدّت نهى شده است.(1) پيامبر (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

أيُّمَا امرَأةٍ استَعطَرَتْ فَمَرَّت عَلى قَومٍ لِيَجِدُوا مِن رِيحِها فَهى زَانِيةٌ.(2)

هر زنى عطر بزند و بر گروهى بگذرد تا بوى وى را استشمام كنند او زناكار است.

مراد از زنا، زنا در قلمرو بويايى است. قلمرو بويايى، زناى مخصوص خود را دارد. حضرت زهرا (عليها السلام) خود را حتّى از نابينا مى پوشاند و دور مى ساخت تا مبادا وى از راه بويايى متوجّه ايشان شود. امام على (عليه السلام) فرمود:

اسْتَأْذَنَ أَعْمَى عَلَى فَاطِمَةَ (عليها السلام) فَحَجَبَتْهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) لَهَا لِمَحَجَبْتِيهِ وَ هُوَ لَايَراكِ؟ فَقَالَتْ (عليها السلام): إِنْ لَمْيكُنْ يرانِى فَإِنِّى أَرَاهُ وَ هُوَ يشَمُّ الرِّيحَ.(3)

فرد نابينايى از حضرت فاطمه (عليها السلام) اجازۀ ورود خواست، وى به پشت پرده رفت. پيامبر (صلى الله عليه وآله) پرسيد: «چرا به پرده رفتى، در حالى كه او تو را نمى بيند؟!» فاطمه زهرا (عليها السلام) فرمود: «اگر او مرا نمى بيند، من كه او را مى بينم و او بوى را استشمام مى كند».

هشت. خلوت نكردن با نامحرم

توصيه شده است كه زنان، بدون حضور مرد محرم، با نامحرمى خلوت نكنند. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) چهار چيز را مايۀ فساد قلب و روان انسان مى داند كه يكى از آنها خلوت با زنان نامحرم است. دليل آن نيز وسوسه شدن دل و تمايل انسان به جنس مخالف است.(4) هر كس با زن نامحرم خلوت كند، نفر سوم آنان خودِ شيطان است و چنين خلوتى، معلوم است كه چه پيامدى خواهد داشت. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

ص: 160


1- . ر. ك: ميزان الحكمه، ج 7، ص 3337.
2- . سنن النسائى، ج 8، ص 153.
3- . بحار الأنوار، ج 43، ص 91.
4- . ر. ك: بحار الأنوار، ج 74، ص 192.

لايَخلُوَنَّ رَجُلٌ بِامرَأَةٍ فَإِنَّ ثالِثَهُمَا الشَّيطانُ.(1)

هرگز مردى با زنى خلوت نكند؛ چرا كه نفر سوم شيطان خواهد بود.

در چنين موقعيّتى، شيطان بيش از هر وقت ديگرى به انسان نزديك مى شود. شيطان، خود به حضرت نوح (عليه السلام) مى گويد: هنگام خلوت با زن نامحرم، بيش از هر وقت ديگرى به فرد نزديك هستم.(2)

پيامبر (صلى الله عليه وآله) نيز مى فرمايد: يكى از توصيه هاى شيطان به حضرت موسى (عليه السلام) اين بود:

يا موسى! لاتَخلُ بِامرَأَةٍ و لاتَخلُ بِكَ، فِإِنَّهُ لايَخلو رَجُلٌ بِامرَأَةٍ و لاتَخلو بِهِ إلّا كُنتُ صاحِبَهُ دونَ أصحابى.(3)

اى موسى! نه تو با زنى خلوت كن و نه او با تو خلوت كند؛ زيرا هيچ مردى با زنى خلوت نمى كند و هيچ زنى با مردى خلوت نمى كند، مگر اينكه خودم همراه او باشم، نه يارانم.

در روايتى از امام باقر (عليه السلام) نيز آمده كه ابليس به حضرت موسى (عليه السلام) گفت:

ولاتَخلُوَنَّ بِامرَأَةٍ غَيرِ مَحرَمٍ فَإِنّى لَستُ أجعَلُ بَينَكُما رَسولاً غَيرى.(4)

و هرگز با زن نامحرم خلوت نكن؛ چراكه كسى جز خودم را واسطه ميان شما دو نفر قرار نمى دهم.

ظرافت اين دو روايت در آن است كه براى بيان وضعيّت شيطان در چنين موقعيّتى، از دو صفت «مُصاحب» و «رسول» استفاده شده كه مى تواند بيانگر عملكرد وى باشد. واژۀ اوّل نشان مى دهد كه در موقعيّت خلوت، شيطان، مصاحب و همراه انسان مى شود و واژۀ دوم نشان از واسطه گرى شيطان و ارسال پيام هاى نامرئى از يكى براى ديگرى دارد. هنگام خلوت، هريك از زن و مرد، ممكن است احساس كند كه گويا كانال ارتباطى دو طرفه اى5.

ص: 161


1- . مستدرك الوسائل، ج 14، ص 265؛ مسند ابن حنبل، ج 3، ص 446.
2- . ر. ك: مستدرك الوسائل، ج 14، ص 265.
3- . بحار الأنوار، ج 72، ص 197.
4- . مستدرك الوسائل، ج 14، ص 265.

ميان آنها برقرار شده و از طرف مقابل، پيام علاقه و تمايل ارسال مى شود. احساس ارسال چنين پيام هاى عاشقانه اى، در حقيقت، همان واسطه گرى و پيام رسانى شيطان است.

خلوت، ممكن است براى درمان بيمارى يا مشاوره و مانند آن باشد؛ اما به هر حال، حضور مرد محرم يا انجام دادن گفتگوهاى ضرورى در فضاهاى غير در بسته، خطرهاى احتمالى را كاهش مى دهد. همچنين توصيه شده است كه زن، بدون مرد محرم، به مسافرت نرود. روايات فراوانى در اين باره وارد شده است، حتى پيامبر (صلى الله عليه وآله)، يكى از مسلمانان را كه براى رفتن به جبهه ثبت نام كرده بود، از شركت در جنگ معاف كرد؛(1) به اين علّت كه همسر او به تنهايى در راه حج بود. اين، بيانگر خطر تنها بودن زن، و اهميّت همراهى مرد محرم با اوست.(2)

ص: 162


1- ر. ك: السنن الكبرى، ج 3، ص 138 و 139؛ مسند ابن حنبل، ج 2، ص 236 و 250.
2- ر. ك: صحيح مسلم، ج 4، ص 104.

مهارت مقابله با خشم

مقدمه

خشم يكى از هيجان هاى پيچيدۀ انسان و واكنشى متداول در برابر ناكامى و بدرفتارى است. همۀ ما در طول زندگى با موقعيّت هاى خشم برانگيز روبه رو شده ايم. اشكال خشم اين است كه اگرچه بخشى از زندگى است، ما را از رسيدن به اهداف مان باز مى دارد و علّت اينكه افراد در مورد خشم دچار تعارض و تضاد هستند همين نكته است. از يك طرف خشم پاسخ طبيعى انسان است و از طرف ديگر مى تواند روابط بين فردى را مختل كند و ما را از رسيدن به اهداف مان باز دارد(1).

خشم نوعى هيجان است كه آن را نبايد با پرخاشگرى اشتباه گرفت. خشم با پرخاشگرى مى تواند تعامل برقرار كند. مردم غالباً بدون اينكه پرخاشگرى كنند احساس خشم مى كنند. براى مثال، مردم ممكن است وقتى تلاش آنها براى رسيدن به هدفى ناكام ماند، احساس خشم كنند.(2) هنگامى كه فرد احساس خشم مى كند، ممكن است پس از آن پرخاشگرى رخ دهد. در اين مقاله راه هاى مقابله با خشم و پرخاشگرى در كنار هم بررسى شده است.

تعريف خشم

تعريف خشم بسيار دشوار است؛ زيرا افراد از نظر زمان و علّت خشم و نحوۀ واكنش به

ص: 163


1- . مهارتهاى زندگى، ج 1، ص 243.
2- . انگيزش و هيجان، ص 364.

آن كاملاً متفاوت اند.(1) ما انسان ها هنگامى كه برانگيخته مى شويم، حالات و طبعمان تغيير مى كند، احتمالاً زانوانمان مى لرزد، رنگ چهره مان عوض مى شود،(2) چشمانمان سرخ و رگ هاى گردنمان متورم مى شود(3) و پيامدهايى مانند جار و جنجال، دعوا و ناسزاگويى به همراه دارد، كه به مجموعۀ اين حالات، «خشم» مى گويند.(4)

روان شناسان بر اين باورند كه خشم داغ ترين و پرشورترين هيجانى است كه مى تواند به شيوه هاى مختلفى برانگيخته شود، اما پيشايند اصلى آن، چه جسمانى باشد يا روانى، «محدوديت» است. خشم با «ناكامى» ناشى از دست نيافتن به اهداف نيز برانگيخته مى شود. در سطح عصب شناختى، خشم هيجانى پرتراكم(5) است و ويژگى آن شليك عصبى بى وقفه با سرعت زياد است. همچنين خشم، به صورت بالقوه خطرناك ترين هيجان است؛ زيرا هدف كاركردى آن، نابود ساختن موانع موجود در محيط است(6).(7)

خشم نقطۀ مقابل آرامش روانى و پايدارى هيجانى است كه در اين حالت، از فرد انعطاف پذيرى و مهربانى ديده نمى شود(8) و آن گاه كه خشم به عنوان يك خُلق پايدار مد نظر قرار مى گيرد، امام على (عليه السلام) آن را طبيعت انسان هاى «طبعْ تلخ» مى داند.(9) در چنين صورتى است كه هيجان فراگيرِ خشم، فرد را در مديريت افكار، مهار احساسات و تنظيم).

ص: 164


1- . مهارتهاى زندگى، ج 1، ص 245.
2- . قال الصادق (عليه السلام): إِذَا غَضِبْنَا تَغَيرَتْ طَبَائِعُنَا وَ تَرْتَعِدُ أَحْياناً مَفَاصِلُنَا وَ حَالَتْ أَلْوَانُنَا ثُمَّ نَجِىءُ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ بِالْعُقُوبَاتِ فَسُمِّىَ غَضَباً (بحارالانوار، ج 3، ص 196).
3- . قال أَبِى جَعْفَرٍ (عليه السلام): إِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا غَضِبَ احْمَرَّتْ عَينَاهُ وَ انْتَفَخَتْ أَوْدَاجُهُ وَ دَخَلَ الشَّيطَانُ فِيهِ (الكافى، ج 2، ص 305).
4- . بحار الانوار، ج 3، ص 196.
5- .high-density.
6- . براى آگاهى بيشتر از نظريه هاى روان شناختى در بارۀ خشم ر. ك: انگيزش و هيجان، جان مارشال ريو و مهارخشم، محمدرضا كيومرثى.
7- . انگيزش و هيجان، ص 364.
8- . قال أَبِى عَبْدِاللَّهِ (عليه السلام): الرَّحْمَةُ وَ ضِدَّهَا الْغَضَب (الكافى، ج 1، ص 20؛ بحار الأنوار، ج 1، ص 109؛ الخصال، ج 2، ص 588).
9- . قال أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) فى بيان الطبَائِع الْأَرْبَعَةَ: الرِّيحَ وَ الدَّمَ وَ الْمِرَّةَ وَ الْبَلْغَمَ.... فَلَزِمَهُ مِنْ نَاحِيةِ الرِّيحِ حُبُّ النِّسَاءِ وَ طُولُ الْأَمَلِ وَ الْحِرْصُ وَ لَزِمَهُ مِنْ نَاحِيةِ الْبَلْغَمِ حُبُّ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ الْبِرِّ وَ الْحِلْمُ وَ الرِّفْقُ وَ لَزِمَهُ مِنْ نَاحِيةِ الْمِرَّةِ الْغَضَبُ وَ السَّفَهُ وَ الشَّيطَنَةُ وَ التَّجَبُّرُ وَ التَّمَرُّدُ وَ الْعَجَلَةُ وَ لَزِمَهُ مِنْ نَاحِيةِ الدَّمِ حُبُّ النِّسَاءِ وَ اللَّذَّاتِ وَ رُكُوبُ الْمَحَارِمِ وَ الشَّهَوَات (بحار الأنوار، ج 11، ص 105).

رفتار دچار مشكل مى سازد.

پيامدهاى خشم

خشم پيامدهاى منفى بالقوه و متعددى دارد. خشم هميشه علاوه بر اينكه مى تواند به ديگران آسيب برساند، براى فرد پرخاشگر نيز آسيب هاى جدّى به همراه دارد و مى تواند كاركرد فردى و اجتماعى وى را تحت الشعاع قرار دهد.(1) آموزه هاى دينى، پيامدهاى خشم را به ظرافت بيان مى كند و خشم را كليد هر مشكل مى داند.(2) از اين منظر خشم و پرخاشگرى آثار ناگوارى همچون غم و اندوه شديد،(3) ملالت،(4) از دست رفتن پايدارى هيجانى،(5) دلمردگى،(6) كينه توزى،(7) از بين رفتن خردورزى(8) و از دست دادن جاذبۀ ميان فردى(9) به همراه دارد و مى تواند زندگى معنوى فرد و ايمان او را از بين ببرد.(10)

خشم همچنين پيامدهايى دارد كه عبارت اند از: ترس، تحريك پرخاشگرى متقابل، از دست دادن كنترل، احساس گناه، دورشدن از صفات انسانى، بيزارى از مردم، كاهش سلامتى و ايجاد جامعه اى كه زندگى را بسيار خطرناك مى سازد و اين خطر حتّى زندگى

ص: 165


1- . قال رسول اللّه (صلى الله عليه وآله): لاتَغضَب فَإنَّ الغَضَبَ مَفسَدَةٌ (الجامع الصغير، ج 2، ص 741) و قَالَ علىّ (عليه السلام): إِنَّكُمْ إِنْ أَطَعْتُمْ سَوْرَةَ الْغَضَبِ أَوْرَدَتْكُمْ نِهَايةَ الْعَطَبِ (مستدرك الوسائل، ج 12، ص 12).
2- . قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ (عليه السلام): الْغَضَبُ مِفْتَاحُ كُلِّ شَرٍّ (الكافى، ج 2، ص 303).
3- . قال أمير المؤمنين (عليه السلام): مَنْ غَضِبَ عَلَى مَنْ لَا يقْدِرُ عَلَى ضَرِّهِ طَالَ حُزْنُهُ. (الكافى، ج 8، ص 22).
4- . قَالَ على (عليه السلام): مَن كَثُرَ تَغَضُّبُهُ مُلَّ (تصنيف غرر الحكم، ص 303).
5- . قال أمير المؤمنين: مَنْ غَضِبَ عَلَى مَنْ لَا يقْدِرُ عَلَى ضَرِّهِ... عَذَّبَ نَفْسَه (الكافى، ج 8، ص 22).
6- . قَالَ على (عليه السلام): وَ احْذَرِ الغَضَبَ مِمَّنْ يحْمِلُكَ عَلَيْهِ فَإِنَّهُ مُمِيتٌ لِلْخَوَاطِرَ مَانِعٌ مِنَ التَّثَبُّتِ وَ احذَر مِن تُبغِضُهُ فَإنَّ بُغضَكَ لَهُ يدعوكَ إلَى الضَّجَرِ بِهِ (شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 281).
7- . قال علىّ (عليه السلام): الغَضَبُ يثيرُ كَوامِنَ الحِقدِ (غررالحكم، ص 125).
8- . قَالَ أَبُوعَبْدِاللّهِ (عليه السلام) الْغَضَبُ مَمْحَقَةٌ لِقَلْبِ الْحَكِيمِ. وَ قَالَ: مَنْ لَمْ يمْلِكْ غَضَبَهُ لَمْ يمْلِكْ عَقْلَهُ (الكافى، ج 2، ص 305). و قال علىّ (عليه السلام): لايَنبَغِى أن يعَدَّ عاقلاً مَن يغلِبُهُ الغَضَبُ و الشَّهوَةُ (غررالحكم، 10898). و قَالَ علىّ (عليه السلام): شِدَّةُ الْغَضَبِ تُغَيرُ الْمَنْطِقَ وَ تَقْطَعُ مَادَّةَ الْحُجَّةِ وَ تُفَرِّقُ الْفَهْمَ (بحار الأنوار، ج 68، ص 428). و قال علىّ (عليه السلام): أوَّلُ الغَضَبِ جُنونٌ، و آخِرُهُ نَدَمٌ (شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 327).
9- . قَالَ علىّ (عليه السلام): مَن خَشُنَت عَريكَتُهُ أَقفَرَت حاشِيَتُهُ (غررالحكم، ص 624، ح 5714).
10- . قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) الْغَضَبُ يفْسِدُ الْإِيمَانَ كَمَا يفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ (الكافى، ج 2، ص 302).

راحت و ايمن فرد پرخاشگر را نيز تهديد مى كند.(1) هيجان هايى همانند خشونت، خصومت، كينه توزى، غضب، تنفر، حسادت، رنجش، تحقير و ناراحتى، غالباً با خشم همراه اند(2).

خشم سالم و ناسالم

خشم ما آدميان دو گونه است: سالم و ناسالم. درگيرشدن انسان با هيجان خشم و عصبانيت و پرخاشگرى وى به سبب مسائل دنيوى، در آموزه هاى دينى و در متون روايى جايگاهى ندارد و نكوهش شده است اما در يك مورد، اين هيجان و به فعليت درآوردن آن تاييد شده است. خشم آن هنگام كه براى احياى حق و در جهت رضايت پروردگار باشد مطلوب دين است و فرد باايمان به پلنگ زخم خورده اى مى ماند كه هر آن خواهان احياى حق است و از اينكه همراهانش فراوان يا اندك باشند، واهمه اى ندارد.(3)

براى خشم سالم، باورهايى همچون خواسته هاى انعطاف پذير، نيك انديشى، تحمل شكست، ديگرپذيرى و خويشتن پذيرى وجود دارد و براى خشم ناسالم باورهايى همچون خواسته هاى انعطاف ناپذير، بدانديشى، بى صبرى در برابر شكست، ديگرسرزنشى و سرزنش خويشتن(4). از آنجا كه خشم سالم باورهاى منطقى را با خود به همراه دارد، طبيعتاً پيامدها و زيان هاى خشم ناسالم را نخواهد داشت. باورهاى اصلى خشم سالم را مى توان 1. منطقى و استدلالى بودن، 2. مفيد بودن و رابطه داشتن با هدفِ مثبتِ زندگى، 3. سازگار بودن با واقعيت، دانست. روايات فراوانى دربارۀ خشم سالم در

ص: 166


1- . روان شناسى روابط انسانى، ص 194.
2- . مهارتهاى زندگى، ج 1، ص 245.
3- . عَنْ أَبِى عَبْدِاللَّهِ (عليه السلام)، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِى بْنِ الْحُسَينِ (عليه السلام) قَالَ: قَالَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ (عليه السلام): يا رَبِّ مَنْ أَهْلُكَ الَّذِينَ تُظِلُّهُمْ فِى ظِلِّ عَرْشِكَ يوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّكَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيهِ الطَّاهِرَةُ قُلُوبُهُمْ وَ الْبَرِيئَةُ أَيدِيهِمُ الَّذِينَ يذْكُرُونَ جَلَالِى ذِكْرَ آبَائِهِمْ إِلَى أَنْ قَالَ: وَ الَّذِينَ يغْضَبُونَ لِمَحَارِمِى إِذَا اسْتُحِلَّتْ مِثْلَ النَّمِرِ إِذَا جُرِحَ (وسائل الشيعه، ج 16، ص 147). عن النبى (صلى الله عليه وآله): أنَّ مُوسَى قالَ يا رَبِّ! أَخْبِرْنِى بِأَكْرَمِ خَلْقِكَ عَلَيْكَ. فَقالَ: الَّذِى يسرع فِى هَواىَ إِسْراعَ النَّسْرِ إِلَى هَواهُ، وَ الَّذِى تَكَلَّفَ بِعِبادِى الصَّالِحينَ كَما يكَلّفُ الصَّبِى بِالنَّاسِ وَ الَّذِى يغْضَبُ إِذَا انْتَهَكَتْ مَحارِمى غَضَبَ النَّمِرِ لِنَفْسِهِ فَانَّ النَّمِرَ إِذَا غَضِبَ لَمْ يبَالْ أقَلَّ النَّاسُ أمْ كَثُروا (مجمع الزوائد، ج 7، ص 265).
4- . چگونه خشم خود را مهار كنيم، ص 120.

آموزه هاى دينى وجود دارد كه به بخشى از آن اشاره مى شود. همواره در سيره و روش زندگانى رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) اين نكته مشهود بود كه آن حضرت خشمگين نشد مگر براى رضايت پروردگار. از امام حسن (عليه السلام) نقل شده است:

كَانَ النَّبِى (صلى الله عليه وآله) يغْضَبُ لِرَبِّهِ وَ لَا يغْضَبُ لِنَفْسِهِ.(1)

پيامبر خدا - كه درود خدا بر او و خاندانش باد - به خاطر خدا غضبناك مى شد، ولى براى خودش خشمگين نمى شد.

امام على (عليه السلام) نيز در بيان سيرۀ آن حضرت مى فرمايد:

كانَ النَّبىُ (صلى الله عليه وآله) لايَغضَبُ لِلدُنيا، فإذا أغضَبَهُ الحَقُّ لَم يعْرِفْهُ أحَدٌ و لم يقُمْ لِغَضَبِهِ شَىء حَتّى ينْتَصِرَ لَهُ إذا أشارَ أشارَ بِكَفِّهِ كُلِّهَا و إذَا تَعَجَّبَ قَلَبَهَا و إذَا تَحَدَّثَ إتَّصَلَ بِهَا فَضَرَبَ بِراحَتِهِ الْيُمْنَى بَاطِنَ إبهَامِهِ الْيُسْرَى و إذَا غَضِبَ أعْرَضَ و أشَاحَ.(2)

پيامبر اكرم - كه درود خدا بر او و خاندانش باد - دنيا و آنچه در آن بود او را خشمگين نمى ساخت، اما اگر حقّى ضايع مى شد، هيچ كس او را نمى شناخت و خشمش خاموش نمى شد تا اينكه حق را يارى كند. هنگام اشاره با تمام دستش اشاره مى كرد، اگر تعجب مى كرد دستش را برمى گردانيد و هنگام گفتگو دست ها را به هم وصل مى كرد و كف دست راست را به انگشت بزرگ مى زد و هنگامى كه خشم مى نمود، به شدت روى برمى گردانيد.

آنچه در پى مى آيد، بخش هايى از خشم سالم و منطقى است كه در سيرۀ پيشوايان دين آمده و بدان سفارش شده است. در آموزه هاى قرآنى بر خشم سالم فراوان تأكيد شده و از همين روست كه در قرآن كريم براى خشم ناسالم پايان نامعلوم و مبهمى تصوير شده است. حضرت يونس (عليه السلام) نه از اجراى مأموريت فرار كرد و نه از برطرف شدن عذاب خشمگين بود، ولى كارى انجام داد كه آن كار ايهامى به معناى خشمگين شدن2.

ص: 167


1- . بحار الأنوار، ج 16، ص 226.
2- . مكارم الأخلاق، ص 13، بحار الأنوار، ج 16، ص 150؛ المحجة البيضاء، ج 5، ص 302.

داشت(1). از اين رو گرفتار مشكلاتى گرديد كه در آياتى از قرآن كريم بدان اشاره شده است. در سورة انبياء آيۀ 87 آمده است:

وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ.

و ذا النون [يونس] را [به ياد آور] در آن هنگام كه خشمگين [از ميان قوم خود] رفت و چنين مى پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت [اما موقعى كه در كام نهنگ فرو رفت] در آن ظلمت ها [ى متراكم] صدا زد: «[خداوندا!] جز تو معبودى نيست! منزّهى تو! من از ستمكاران بودم!

و در آيۀ 48 سورۀ قلم آمده است:

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ.

اكنون كه چنين است صبر كن و منتظر فرمان پروردگارت باش، و مانند صاحب ماهى [يونس] مباش [كه در تقاضاى مجازات قومش عجله كرد و گرفتار مجازات ترك اولى شد] در آن زمان كه با نهايت اندوه خدا را خواند.

نقش خشم سالم و ناسالم، در تنظيم رفتار انسان را مى توان در متون روايى ديگرى نيز يافت. امام على (عليه السلام) هنگام تبعيد ابوذر به ربذه و هنگام وداع با او، فرمود:

يا أَبَا ذَرٍّ! إِنَّكَ إِنَّمَا غَضِبْتَ لِلَّهِ (عزوجل) فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْياهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ فَأَرْحَلُوكَ عَنِ الْفِنَاءِ وَ امْتَحَنُوكَ بِالْبَلَاءِ وَ وَاللَّهِ لَوْ كَانَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ (عزوجل) جَعَلَ لَهُ مِنْهَا مَخْرَجاً فَلَا يؤْنِسْكَ إِلَّا الْحَقُّ وَ لَا يوحِشْكَ إِلَّا الْبَاطلُ(2).

اى اباذر! همانا تو براى خدا به خشم آمدى، پس به كسى اميد بند كه به خاطر او خشم گرفتى. همانا اين مردم از تو دربارۀ دنياى خود بيمناك شدند و تو دربارۀ دينت از آنها بيمناك شدى. تو را از آستان زندگى و سايۀ اجتماع كوچ6.

ص: 168


1- . الميزان فى تفسير القرآن، ص 256.
2- . الكافى، ج 8، ص 206.

دادند و به گرفتارى و آوارگى آزمودند، به خدا سوگند اگر درِ همۀ آسمان ها و زمين به روى بنده اى بسته شود و آن بنده راه تقوا پيش گيرد، خدا (عزوجل) از آن گرفتارى به وى گشايش دهد. مبادا جز به حق و درستى انس گيرى و مبادا جز از باطل و ناحق بهراسى.

امام على (عليه السلام) مى فرمايد: دوازده آيه از تورات انتخاب و به عربى ترجمه كردم و هر روز سه مرتبه در آنها مى نگرم:

... الثَّامِنَةُ: يابْنَ آدَمَ أَتَغْضَبُ عَلَىَّ مِنْ أَجْلِ نَفْسِكَ وَ لاتَغْضَبُ عَلَى نَفْسِكَ لِأَجْلِى؟(1)... هشتم: اى فرزند آدم! به خاطر خود بر من غضب مى كنى و به خاطر من بر خود خشم نمى گيرى؟!

راهكارهاى مقابله با خشم

اشاره

در مقابله با خشم ناسالم و منفى مى توان از شيوه هاى متفاوتى بهره گرفت. اين شيوه ها مى تواند شناختى، رفتارى، هيجانى، ارتباطى، زيستى يا معنوى باشد. برخى راهكارها همچون بردبارى، مقابله اى چند بُعدى (شناختى - هيجانى) است. در اين نوشتار، ابتدا به شيوه هاى مقابله با خشم خود و سپس به شيوه هاى مقابله با خشم ديگران اشاره خواهد شد.(2)

الف - مقابله با خشم خود

اشاره

هنگامى كه خشمگين هستيم، راهكارهاى متفاوتى را براى آرام كردن خود به كار مى بريم كه سودمندى برخى از آنها برايمان ثابت شده و برخى شيوه ها نيز كار را بر ما دشوار كرده است. براى جلوگيرى از آزمون و خطا، راهكارهاى زير مى تواند هنگام عصبانيت به كار آيد.

ص: 169


1- . المواعظ العدديه، ص 420.
2- . در اين بخش، از كتاب مهار خشم نوشتۀ جناب آقاى محمدرضا كيومرثى بهره گرفته شده است.
1. ارزيابى موقعيّت

وقتى رويدادى را سپرى مى كنيم، دست به تفسير موقعيّت مى زنيم. مثلا «در مسابقه پيروز شدم و احساس شادى مى كنم» يا «در امتحان موفق نشدم و افسرده ام». اين قبيل تفسيرها «ارزيابى شناختى» ناميده مى شود(1). معنا و تفسير يك واقعه، از خود واقعه جدا و با آن متفاوت است(2). واضح است كه ارزيابى ما از موقعيّت مى تواند بر شدت تجربۀ هيجانى ما اثر بگذارد. اگر دوستى به ما بگويد كه تحمل ديدن ما را ندارد، دچار خشم يا دلخورى شديد مى شويم، اما اگر فرد ناشناسى چنين بگويد، ممكن است اصلا ناراحت نشويم. در اين قبيل موارد ارزيابى شناختى ما از موقعيّت است كه شدّت تجربۀ هيجانى ما را تعيين مى كند(3).

به علّت وجود خطاهاى شناختى، اين معانى و تفاسير ممكن است غلط باشد. فرد پرخاشگر موقعيّت ها را برضد خود ارزيابى مى كند. اين نگرش به ايجاد يا تداوم خشم منجر خواهد شد. آموزه هاى دينى نيز بر اثرگذارى شناخت و علم در كنترل عواطف تأكيد مى كند. امام على (عليه السلام) در مورد تأثير شناخت و آگاهى در مهار غضب مى فرمايد:

ردُّ الغَضَبِ بِالحِلْمِ ثَمَرةُ العِلْمِ.(4)

كنار زدن خشم با بردبارى، نتيجۀ شناخت است.

به طور طبيعى، اگر شناخت انسان افزايش يابد و اين افزايش شناخت و آگاهى ثمره اى همانند حلم داشته باشد، بى ترديد به كنترل عواطف و احساسات كمك خواهد كرد. شناخت و آگاهى در واقع احاطه داشتن بر تمام احتمالات و پيامدهاست؛ دانشى همراه با تجربه، كه از قدرت پيش بينى كنندگى و عاقبت انديشى برخوردار است. به هر شكل، انسان هرگاه عصبانى شود، از شدت خشم، خودش را نمى بيند و قدر و ارزش

ص: 170


1- . زمينۀ روان شناسى هيلگارد، ص 403.
2- . شناخت درمانگرى گروهى، ص 34.
3- . زمينۀ روانشناسى هيلگارد، ص 403.
4- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 820، ح 5397.

خويش را نمى شناسد؛ اما چون خويشتن دارى كند و قدر و ارزش خود را بشناسد و خشمش آرام گيرد، فرجام آن خشم، چون لقمۀ گوارايى خواهد بود كه آن را به آسانى هضم كند.(1) در سفارش اميرالمؤمنين على (عليه السلام) به مالك اشتر در مهار خشم نيز به موضوع فكر و شناخت توجّه شده است. آن حضرت مى فرمايد:

امْلِكْ حَمِيةَ أَنْفِكَ وَ سَوْرَةَ حَدِّكَ وَ سَطْوَةَ يدِكَ وَ غَرْبَ لِسَانِكَ وَ احْتَرِسْ مِنْ كُلِّ ذَلِكَ بِكَفِّ الْبَادِرَةِ وَ تَأْخِيرِ السَّطْوَةِ [و ارفَعْ بَصَرَكَ إلَى السماءِ عندَ ما يحضُرُكَ مِنهُ] حَتَّى يسْكُنَ غَضَبُكَ فَتَمْلِكَ الِاخْتِيار.(2)

بادِ دماغ و تندىِ خشم و ضربِ دست و تيزىِ زبانت را مهار كن و با نگهداشتن زبانت به گاه خشم و درنگ كردن در حمله و نشان دادن ضرب دست، خود را از همۀ اين صفات زشت نگه دار [و هرگاه اين حالات به تو دست داد، نگاهت را به آسمان بالا ببر] تا خشمت آرام گيرد و عنان اختيارت را در دست گيرى و تو هرگز بر خود چنين تسلطى پيدا نكنى، مگر آن گاه كه فكر و ذكر خود را پيوسته متوجه معاد و بازگشت به سوى پروردگارت گردانى.

در چنين وضعيتى شخص با ايجاد وقفه، از طريق نگاه را به آسمان دوختن و تفكر دربارۀ قدرت بى كران خداوند متعال و قدرت محدود خود، به بازيابى توان شناختى خويش مى پردازد و زمينۀ مهار هيجان فراگير خشم را فراهم مى سازد. به عبارت ديگر، با اين عمل بين هيجان خشم و تبديل شدن آن به رفتار، وقفه ايجاد مى شود و فرد تفكر منطقى خود را باز مى يابد.

انسان هاى خشمگين ممكن است از خطاهاى شناختى رنج برند و موقعيّت ها را برضد خود ارزيابى كنند، كه در اين صورت بايد اين خطاها شناسايى و اصلاح گردد و تفكرى منطقى بر ذهن حاكم شود. اين خطاها مواردى همچون تفكر همه يا هيچ، تعميم مبالغه آميز، فيلتر ذهنى، بى توجهى به امر مثبت، نتيجه گيرى شتابزده، درشت نمايى،8.

ص: 171


1- . عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج 1، ص 275، ح 12.
2- . نهج البلاغه، ص 444، نامۀ 53؛ تحف العقول، ص 148.

استدلال احساسى، «بايد» ها، برچسب زدن، شخصى سازى و سرزنش را در بر مى گيرد(1).

به دليل وجود اين نوع از شناخت ها، اگر نگرش شما در مورد خشمتان اين است كه «اقدام به خشم كار خوبى است»، شما دچار خطاى شناختى هستيد و بهتر است فكر منطقى را جانشين اين فكر غير منطقى كنيد كه خشم، پرخاشگرى را افزايش مى دهد يا اقدام به خشم من را از نيازهاى ديگر محروم مى كند. يا اگر گمان مى كنيد كه «خشم امرى غريزى و طبيعى است»، بايد اين مطلب تأييد شده را به خود تزريق كنيد كه بر اساس تحقيقات، تفسير و برداشت ما از حوادث در خشم دخيل است و ما بسيارى مواقع خشم را ياد مى گيريم. يا اگر گمان مى كنيد «چون به شدت ناراحت هستيد بايد به خواسته هايتان برسيد»، به خود تلقين كنيد كه نيازهاى شما هرگز مهم تر از نيازهاى ديگران نيست و عين خودخواهى است كه نيازهايتان را مهم تر از ديگران بدانيد.

تا اينجا به اين نكته رسيديم كه رويدادها و اتفاقات نيستند كه حال ما را بد مى كنند و ما خشمگين مى شويم، بلكه قضاوت و برداشت ما از موقعيّت است كه ما را خشمگين مى كند. به همين علّت از اين به بعد گفت وگوهاى ما تغيير مى كند، يعنى به جاى اينكه بگوييم «عصبانى شدم، چون مادرم فلان برخورد را با من داشت» مى گوييم «مادرم فلان برخورد را با من داشت، من خواستم خودم را عصبانى كنم».

براى آنكه بتوانيم به صورت عملياتى از طريق تفكر منطقى خشم خود را مهار كنيم، لازم است تا از انديشه ها، احساسات و رفتارهاى خود مطلع شويم، اين مسئله را با يادداشت بردارى از تاريخ و زمان خشمگين شدن و فكر و احساسى كه در آن زمان داريم، مى سنجيم تا بتوانيم انگارۀ آن رفتار را تعقيب و اصلاح كنيم. فرم سه ستونى كه برگرفته از مدل ABC اليس است، در اين زمينه به ما كمك مى كند. در اين مدل، «پيامد رفتار»(2) همان خشم است. معمولاً افراد خشم را به يك «اتفاق فعال ساز»(3) نسبتt.

ص: 172


1- . براى مطالعه بيشتر ر. ك: از حال بد به حال خوب، ص 21.
2- . Consequence.
3- . Activating event.

مى دهند؛ در حالى كه «اتفاق» نيست كه حال بد را ايجاد مى كند، بلكه چيزى به نام «باور و فكر»(1) ماست كه خشم را به وجود مى آورد. با اين سه، مدل ABC كامل مى شود.

بايد در طى هفته هر وقت خشمگين شديد، تاريخ و زمان خشم خود را يادداشت نماييد و بنويسيد كه چه اتفاقى باعث شد كه شما خشمگين شويد ( A) و در هنگام خشم چه باورى در مورد آن داشتيد ( B) ، در نهايت احساس خود را دربارۀ آن چه رخ داده يادداشت كنيد ( C). اين كار را ادامه دهيد تا با كنار هم قرار دادن باورهايتان، به خطاهاى شناختى در رابطه با خشم خود پى ببريد.

2. ارزيابى سود و زيان

يكى از راهكارهاى اثرگذار در مهار پرخاش، ارزيابى سود و زيان و پرهيز از گرفتار آمدن در زيان هاى احتمالى است. طبيعتاً انسان خردمند در اين ارزيابى، گرايش به زيان كم تر را ترجيح خواهد داد. لذا يكى از راه هاى مهار خشم، بررسى سود و زيانى است كه در آموزه هاى دينى با تعبير «عاقبت انديشى» از آن ياد شده است. انسان عاقبت انديش با در نظر گرفتن فرجام هر امر، دربارۀ انجام آن تصميم مى گيرد. عقل انسان، در صورت نبودن موانع شناختى، خود قضاوت خواهد كرد كه درگيرشدن با موضوعات هيجانى جز ضرر و زيان سودى ندارد و اغلب باعث پديد آمدن ناراحتى و رنجش خواهد شد.

توجه به پيامدهاى يك اقدام مى تواند به ما كمك كند تا در مورد آن بهتر تصميم بگيريم. اگر بپذيريم كه خشم و عصبانيت با هيجاناتى همچون ترس، اضطراب، فشار روانى، احساس گناه، افسردگى، رنجش، آزردگى، ناكامى، نااميدى و مواردى از اين قبيل همراه است(2) و برايمان پيامدهاى زيانبارى در حوزۀ سلامت روان و روابط بين فردى به

ص: 173


1- . Belief.
2- . مديريت عصبانيت براى خانواده ها، ص 32.

همراه خواهد داشت، در خشمگين شدن خود تجديد نظر خواهيم كرد. از جملۀ آسيب هايى كه رفتار پرخاشگرانه به انسان وارد مى كند، ذلت و خوارى است كه در آينده نصيب انسان خواهد شد و عزت و رضايتى كه به ظاهر بعد از رفتار پرخاشگرانه، به انسان مى رسد، هرگز ذلت و پشيمانى بعد از پرخاش را جبران نخواهد كرد. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

لايقُومُ عِزُّ الغَضَبِ بِذُلِّ الاعتِذارِ.(1)

عزّتِ خشم، با خوارى پوزش خواهى قابل سنجش نيست.

بر همين اساس، انسان هاى دورانديش خشم خود را فرو مى خورند و ابراز نمى دارند. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

أَحْزَمُ النَّاسِ أَكْظَمُهُمْ لِلْغَيظ.(2)

آن كس كه در فروبردن خشم از ديگران پيش تر است، از همه دور انديش تر است.

امام على (عليه السلام) در روايتى ديگر، خطر منطقى و معقول عواقب خشم را براى عبرت گرفتن هر انسان دورانديشى بيان فرموده است:

كَمْ مِنْ غِيظٍ تَجَرَّع مَخافةَ ما هُوَ أشَدٌّ مِنه.(3)

چه بسيار خشمى كه از ترس سخت تر از آن، فروخورده مى شود.

به طور طبيعى اگر خشم در هر درجه اى از شدت مهار نشود، احتمال اينكه به پرخاشگرى منجر شود وجود دارد. لذا دورانديشى و پايدارى هيجانى انسان ها را به راحتى مى توان هنگام خشم محك زد. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

لَايعْرَفُ الرَّأْى إِلَّا عِنْدَ الْغَضَب.(4)3.

ص: 174


1- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 784، ح 10739.
2- . كتاب من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 394.
3- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 515، ح 247.
4- . بحار الأنوار، ج 75، ص 113.

نظر و عقيدۀ شخص شناخته نمى شود مگر هنگام خشم.

مد نظر قرار دادن سودآورى مهار خشم، عامل تشويقى مهمى براى مهار خشم است؛ به خصوص اگر به ياد داشته باشيم كه اين كار، علاوه بر سود مادى و دنيوى، منافع معنوى و اخروى نيز براى ما دارد. روايات ذيل هريك به نحوى درصدد بيان سود و منافع برخاسته از كنترل خشم است. اميرمؤمنان، على (عليه السلام) مى فرمايد:

طُوبى لِمَن كَظُمَ غِيظَهُ و لَم يطلِقهُ، و عَصى أمرَ نَفسِهِ فَلَم يهلِكهُ.(1)

خوشا به حال كسى كه خشمش را فرو خورد و آن را آزاد نگذارد و از خواهش هاى نفس فرمان نبرد و در نتيجه هلاك نشود.

در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) در خصوص خشمى كه امكان بروز داشته باشد ولى مهار شود، آمده است:

مَنْ كَظَمَ غَيظاً وَ هُوَ يقْدِرُ عَلَى أَنْ ينْفِذَهُ، دَعَاهُ اللَّهُ تَعَالَى يوْمَ الْقِيامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْخَلَائِقِ حَتَّى يخَيِّرَ مِنْ أَىِّ الْحُورِ شَاءَ.(2)

هركس خشم خود را فروخورد، خداوند روز قيامت در بين بندگان او را صدا مى زند تا هريك از حوريه ها را كه مى خواهد برگزيند.

همچنين امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

إِنَّ الْمُجَاهِدَ نَفْسَهُ وَ الْمُغَالِبَ غَضَبَهُ وَ الْمُحَافِظَ عَلَى طَاعَةِ رَبِّهِ يرْفَعُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ ثَوَابَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ وَ ينِيلُهُ دَرَجَةَ الْمُرَابِطِ الصَّابِر.(3)

به درستى كه جهادكننده با نفس خود و غلبه كننده بر خشم خود و نگهبانى كننده بر فرمانبردارى پروردگار خود، بلند مى گرداند خداى سبحانه از براى او ثواب روزه گيرنده برپاى ايستاده را، و مى رساند او را به درجۀ نگهبان سرحدّ صبركننده.0.

ص: 175


1- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 430، ح 247.
2- . مستدرك الوسائل، ج 9، ص 13، ح 97.
3- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 430، ح 4910.

از آن سو نيز مد نظر قرار دادن زيانبارى مهار نكردن خشم، عامل شناختى مهمى در مهار خشم است. انسان هاى خشمگين و پرخاشگر، زيان هاى جدى همچون افسردگى،(1) از دست دادن جاذبۀ ميان فردى،(2) يادزدودگى، از دست رفتن پايدارى هيجانى،(3) از بين رفتن خردورزى(4) را متوجه خود مى كنند و ممكن است زندگى معنوى خود را از بين ببرند.(5) اگر هيجانى همچون خشم سودى نداشته و زيان هايى همانند موارد پيش گفته را به همراه داشته باشد، بايد دست كم اندكى در مورد اين سود و زيان ها تأمل نمود؛ چراكه ارزيابى سود و زيان، كم هزينه ترين راهكار مقابله با هيجان خشم خواهد بود.

براى اثربخشى مقابلۀ شناختىِ ارزيابى سود و زيان، مى توان از روش «تلقين سود و زيان» استفاده كرد. اين روش براى كسانى كه تحمل ناكامى شان پايين است، مفيد به نظر مى رسد. براى اين كار فهرستى از مزيت هاى خشم و زيان هاى آن را بنويسيد. براى ارزيابى سود و زيان لازم است تا سودها را در كنار هم و زيان ها را نيز در كنار هم ارزيابى كنيد. با اين كار توان ارزيابى شما در برآورد سود و زيان به مراتب بيشتر از زمانى خواهد بود كه يك سود را با يك زيان بررسى مى كنيد. سپس به طور جدى درباره اين مزيت ها و مضرات روزى ده تا بيست بار فكر كنيد. اين كار روش مناسبى است تا بتوانيد بر خشم خود غلبه كنيد(6).9.

ص: 176


1- . قال أميرالمؤمنين (عليه السلام): مَنْ غَضِبَ عَلَى مَنْ لَايقْدِرُ عَلَى ضَرِّهِ طَالَ حُزْنُهُ وَ عَذَّبَ نَفْسَه (الكافى، ج 8، ص 22)؛ مَن كَثُرَ تَغَضُّبُهُ مُلَّ (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 303، ح 6902)؛ وَ احْذَرْ مَنْ تَبْغَضُهُ فَإِنَّ بُغْضَكَ لَهُ يدْعُوكَ إِلَى الضَّجَرِ (شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 281).
2- . قَالَ على (عليه السلام): مَنْ خَشُنَتْ عَرِيكَتُهُ أَقْفَرَتْ حَاشِيَتُهُ (غرر الحكم و درر الكلم، ص 624، ح 5714).
3- . قَالَ على (عليه السلام): وَ احْذَرِ الغَضَبَ مِمَّنْ يحْمِلُكَ عَلَيْهِ فَإِنَّهُ مُمِيتٌ لِلْخَوَاطِرِ مَانِعٌ مِنَ التَّثَبُّتِ (شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 281).
4- . قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ (عليه السلام) الْغَضَبُ مَمْحَقَةٌ لِقَلْبِ الْحَكِيمِ وَ قَالَ مَنْ لَمْ يمْلِكْ غَضَبَهُ لَمْ يمْلِكْ عَقْلَهُ (الكافى، ج 2، ص 305) و قالَ عَلِىٌ (عليه السلام): لَا ينْبَغِى أَنْ يعُدَّ عَاقِلاً مَنْ يغْلِبُهُ الغَضَبُ وَ الشَّهْوَةُ (غررالحكم، ح 10898)؛ شِدَّةُ الْغَضَبِ تُغَيرُ الْمَنْطِقَ وَ تَقْطَعُ مَادَّةَ الْحُجَّةِ وَ تُفَرِّقُ الْفَهْمَ (بحار الأنوار، ج 68، ص 428)؛ أَوَّلُ الغَضَبِ جُنُونٌ وَ آخِرُهُ نَدَمٌ (شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 327).
5- . قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) الْغَضَبُ يفْسِدُ الْإِيمَانَ كَمَا يفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ (الكافى، ج 2، ص 302).
6- . شيوه هاى درمانگرى اضطراب و تنيدگى، ص 229.
3. مهارت حلّ مسئله

«حل مسئله» فرايندى شناختى - رفتارى است كه خودِ فرد آن را هدايت مى كند و مى كوشد با كمك آن راه حل هاى مؤثّر يا سازگارانه اى براى مسائل زندگى روزمره خويش بيابد. به اين ترتيب، حلّ مسئله فرايندى آگاهانه، منطقى، تلاش بر و هدفمند است. همچنين «پاسخى مقابله اى» محسوب مى شود؛ چراكه وقتى فرد به حلّ مسئله مى پردازد، به نوعى با مشكل مقابله مى كند. مقابلۀ فرد مى تواند مؤثّر يا نامؤثر باشد. زمانى مقابله مؤثّر است كه مسئله حلّ شود و البته به گونه اى كه بيشترين نتايجِ مثبت و كمترين عواقبِ منفى به بار آيد.

مراحل اصلى حلّ مسئله را مى توان به صورت ذيل خلاصه كرد:

1. آگاهى از اينكه موقعيّت مسئله سازى وجود دارد كه بايد حلّ و فصل شود (شناسايى)؛

2. مطرح نمودن تمام راه حل هاى ممكن، بدون توجّه به مناسب بودن آنها (ارائه)؛

3. ارزشيابى هزينه ها و فوايد نسبى بلند مدت و كوتاه مدت راه حل ها (ارزشيابى)؛

4. تعيين عملى بودن راه حل هاى ممكن (عملى بودن)؛

5. انتخاب مناسب ترين راه حلّ (انتخاب).

حل مسئله فرايندى عقلانى و منطقى براى فائق آمدن بر مشكلات است. مجموعه اى از مفاهيم دينى همچون حزم، تدبير، تفكر، تدبر و عاقبت انديشى، به تبيين جايگاه مهارت حلّ مسئله در آموزه هاى دينى كمك مى كند.(1)

4. تغيير وضعيت

انجام دادن يك رفتار ساده همانند نشستن، بلند شدن يا دراز كشيدن، شايد آسان ترين راه حل براى مهار موقعيّت هيجانى مثل خشم باشد؛ زيرا در حالت خشم، امكان كنترل افكار بسيار ضعيف است. آسان ترين حركت براى تغيير وضعيت فيزيكى، نشستن يا

ص: 177


1- . براى مطالعه بيشتر ر. ك: در همين كتاب، مهارت تصميم گيرى.

ايستادن است. تغيير وضعيت فيزيكى به صورت سلسله مراتبى متناسب با شدت خشم صورت مى پذيرد. تغيير وضعيت فيزيكى از جملۀ راهكارهاى پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) و پيشوايان معصوم (عليهم السلام) به شمار مى رفت كه پيوسته به اصحاب و ياران خود سفارش مى نمودند. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود:

إذا غَضِبْتَ فَاجلِس.(1)

زمانى كه خشمگين شدى، بنشين.

آن حضرت به امام على (عليه السلام) فرمود:

يا عَلِى! لَا تَغْضَبْ؛ فَإِذَا غَضِبْتَ فَاقْعُدْ.(2)

اى على! خشمگين مشو؛ اگر هم خشمگين شدى، بنشين.

در بسيارى از متون حديثى، به اين راهكار غلبه بر خشم، با تعابير متفاوتى سفارش شده است. امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد:

أَيمَا رَجُلٍ غَضِبَ وَ هُوَ قَائِمٌ فَلْيجْلِسْ فَإِنَّهُ سَيذْهَبُ عَنْهُ رِجْزُ الشَّيطَانِ وَ إِنْ كَانَ جَالِساً فَلْيقُم.(3)

هر كه خشمگين شد، اگر ايستاده بود بى درنگ بنشيند تا پليدى شيطان از وجودش خارج شود و اگر نشسته بود بايستد.

پس از تغيير موقعيّت از ايستاده به نشسته، احتمال اينكه فرد از هيجان خشم فاصله بگيرد، به مراتب بيشتر از زمانى است كه منفعل باشد؛ اما اگر هم چنان درگير هيجان خشم است، دوباره بايد تغيير وضعيت دهد و اين بار دراز بكشد تا آرام بگيرد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود:

الغَضَبُ مِنَ الشَّيطانِ فَاذا وَجَدَ احَدُكم قائِماً فَليَجْلِسْ و إنْ وَجَدَهُ جالِساً فَليَضْطَجِعْ.(4)7.

ص: 178


1- . كنز العمال، ج 3، ص 519، ح 7694.
2- . بحار الأنوار، ج 74، ص 68.
3- . بحار الأنوار، ج 70، ص 264 و 272؛ الكافى، ج 2، ص 303؛ وسائل الشيعه، ج 15، ص 358.
4- . سنن أبى داود، ج 1، ص 337.

خشم از جانب شيطان است؛ پس هر يك از شما كه خشمگين شد، اگر ايستاده بود، بنشيند و اگر نشسته بود، دراز بكشد.

اين شيوۀ مقابله را ابوذر نيز به سفارش رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) به كار مى گرفت. از وى سؤال شد چرا هنگامى كه ايستاده بودى نشستى و سپس دراز كشيدى؟ او پاسخ داد كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به ما فرمود:

إذا غَضِبَ أَحَدُكم وَهُوَ قائمٌ فَليجْلِسْ فَإنْ ذَهَبَ عَنهُ الغَضَبُ و إلا فَليَضْطَجِعْ.(1)

هنگامى كه هر يك از شما در حالى كه ايستاده است خشمگين شد، بنشيند و اگر خشم از دور نگشت، دراز بكشد.

امام باقر (عليه السلام) نيز مى فرمايد:

فَإِذَا خَافَ أَحَدُكُمْ ذَلِكَ [الغضب] مِنْ نَفْسِهِ فَلْيلْزَمِ الْأَرْضَ فَإِنَّ رِجْزَ الشَّيطَانِ لَيذْهَبُ عَنْهُ عِنْدَ ذَلِكَ.

پس هنگامى كه كسى از شما از خشم هراسيد، بنشيند؛ چرا كه با اين كار، پليدى شيطان از وجودش هنگام خشم خارج شود(2).

احتمالاً تغيير فيزيكى بدن نوعى وقفه در روند نتيجه گيرى منفى خشم ايجاد مى كند. بررسى منطقى علّت آزاردهنده، صرفاً موقعى ممكن است كه از تمركز هيجانى خشم خارج شويم و با تغيير وضعيت فيزيكى، اين امر آسان تر به نظر مى رسد.

5. تغيير موقعيّت

پس از آنكه فرد در موقعيّت خشم «تغيير وضعيت» داد، «تغيير موقعيّت» راهكار ديگرى براى غلبه بر خشم است. يك روش مناسب براى مهار خشم آن است كه از موقعيّتى كه موجب بروز خشم در شما شده است، به طور موقت به جاى ديگر برويد كه به اين عمل

ص: 179


1- . مجمع الزوائد، ج 8، ص 70.
2- . الكافى، ج 2، ص 305.

«وقفه» مى گويند(1). در واقع شما با اين كار، بين هيجان و تبديل شدن آن به رفتار، وقفه ايجاد مى كنيد.

در آموزه هاى روايى به راهكار تغيير موقعيّت (با تغيير مكان و انجام دادن رفتار متضاد) براى مهار خشم سفارش شده است. حضرت داود (عليه السلام) هنگامى كه حضرت سليمان (عليه السلام) را به جانشينى برگزيد، او را اين چنين پند داد:

إذا غَضِبتَ فَأَلْصِقْ نَفْسَكَ بِالارضِ وَ تَحَوَّلْ مِن مَكانِكَ.(2)

آن هنگام كه خشمگين شدى خودت را به زمين بچسبان و از جايى كه هستى به جاى ديگرى برو.

يكى ديگر از ابزارهاى تغيير موقعيّت، فرونشاندن خشم از طريق وضوگرفتن و غسل كردن است. اينكه فرد از موقعيّت خشم فاصله بگيرد و به كار ديگرى همچون وضو گرفتن يا غسل كردن مشغول شود، به مديريت خشم كمك فراوانى مى كند. البته وضو و غسل آثار گرانبار ديگرى در غلبه بر خشم دارد و راهكارى معنوى نيز محسوب مى گردد كه ما صرفاً در اين بخش به بعد رفتارى آن نظر داريم و به بُعد معنوى آن ذيل عنوان معنويت اشاره خواهيم كرد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

إِذَا غَضِبَ أَحَدُكُمْ فَلْيتَوَضَّأْ.(3)

هريك از شما كه خشمگين شد، وضو بگيرد.

در روايت ديگرى آن حضرت مى فرمايد:

إِذَا غَضِبَ أَحَدُكُمْ فَلْيتَوَضَّأْ وَ لْيغْتَسِلْ.(4)

هرگاه كسى از شما خشمگين شد، وضو سازد و غسل كند.

علاوه بر موارد پيش گفته، به نظر مى رسد راهكارهاى ديگرى همچون از صحنۀ2.

ص: 180


1- . چگونه خشم خود را مهار كنيم، ص 164.
2- . بحار الانوار، ج 14، ص 43.
3- . همان، ج 70، ص 272.
4- . بحار الأنوار، ج 70، ص 272.

پرخاشگرى خارج شدن و به مكانى ديگر رفتن، دوش گرفتن، تا ده شمردن، قدم زدن، يك ليوان آب نوشيدن، حواس را پرت كردن از طريق مشغول نمودن خود به فعاليتى ديگر و تمركز روى آن و چند نفس عميق كشيدن، تاثير مطلوبى بر كاهش خشم دارد. با اين راهكارهاى ساده اما كارساز مى توانيد بر احساسات خود مسلط شويد و چشم انداز مؤثرى از شرايط به دست آوريد تا بهتر بتوانيد به افكارتان سامان دهيد و رفتارتان را تنظيم كنيد.

6. واكنش تأخيرى

هميشه لازم نيست به خشممان بى درنگ پاسخ بدهيم، بلكه مى توانيم آرام آرام اين مهارت را تقويت كنيم تا به خشم پاسخى خويشتندارانه دهيم؛ آن هم در موقعيّتى كه داغى و حرارت خشم، ممكن است خرمن زندگى ما و ديگران را به آتش بكشد. واكنش تأخيرى در موقعيّت خشم، راهكارى است كه مى تواند آتش خشم را سرد و خاموش كند. به همين دليل، در اسلام شتاب گرفتن در خشمگين شدن نكوهش شده است؛ چراكه اين امر مى تواند به صورت عادت درآيد و در چنين مواقعى ديگر مهار كردن رفتار آسان نخواهد بود. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

لاتُسرِعَنَّ إلَى الغَضَبِ فيتَسَلَّطَ عَلَيكَ بِالعادَةِ.(1)

هرگز به سوى خشم مشتاب؛ چراكه به عادت بر تو مسلط مى شود.

علاوه بر اين، شتاب گرفتن در عصبانيت ويژگى افراد سبك سر و نابخرد دانسته شده است و به نظر مى رسد پردازش نادرست فرايندهاى شناختى باعث چنين رفتارى مى گردد. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

مِن طَبائعِ الجُهّالِ التَّسَرُّعُ إلَى الغَضَبِ فى كُلِّ حالٍ.(2)

از خوى مردمان نادان اين است كه در هر حالى زود خشم مى گيرند.

ص: 181


1- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 751، ح 6879.
2- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 677، ح 6875.

به هر شكل، انسان هرگاه عصبانى شود، از شدت خشم، خودش را نمى بيند و قدر و ارزش خويش را نمى شناسد. اما چون خويشتن دارى كند و قدر و ارزش خود را بشناسد و خشمش آرام گيرد، فرجام آن خشم، چون لقمۀ گوارايى خواهد بود كه آن را به آسانى هضم مى كند.(1) لذا با واكنش تأخيرى نسبت به خشم به تدريج اين مهارت از طريق مديريت افكار و عواطف امكان پذير خواهد شد.

7. سكوت

يكى از ابزارهاى فعال براى مهار خشم، سكوت است. سكوت، وقفه اى است كه باعث مى شود فرد توانمندى شناختى بيشترى بيابد و بتواند با هدايت افكار خود و با شناسايى خطاهاى شناختى، موقعيّت خشم را مديريت كند. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در زمينۀ مهار خشم به وسيله سكوت فرمود:

إِذَا غَضِبْتَ فَاسْكُتْ.(2)

هرگاه عصبانى شدى، ساكت باش.

تعبير روايى درمان خشم با داروى سكوت، تعبيرى زيبا و بيانگر اثرگذارى اين شيوه مقابله است. سكوت مثل يك دارو مصرف مى شود و اثر مى گذارد. امام على (عليه السلام) اين تشبيه زيبا را به كار گرفته است:

داوُوا الغَضَبَ بالصَّمتِ.(3)

خشم را با خاموشى درمان كنيد.

در واقع راهكار سكوت براى فرو نشاندن خشم، به خصوص در موقعيّت روابط بين فردى، نوعى «پاسخ مه آلود» است. وقتى در حال رانندگى به مه برمى خوريد، چه مى كنيد؟ هيچ چاره اى نداريد جز اين كه به آرامى از آن عبور كنيد. نه مى توانيد جلوى

ص: 182


1- . عيون أخبار الرِّضا، ج 1، ص 275، ح 12.
2- . بحار الأنوار، ج 70، ص 272؛ جامع الاخبار، ص 160؛ تنبيه الخواطر، ج 1، ص 123.
3- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 819، ح 5155.

حركتش را بگيريد و نه از آن عبور كنيد. فقط مجبوريد به آرامى از كنار آن گذر كنيد. يعنى اگر مورد انتقاد مغرضانه همسر، دوست يا همكارتان قرار گرفته و برانگيخته شده ايد، مى توانيد به مه تبديل شويد و انتقاد را از خود عبور دهيد. بر همين اساس، سكوت مى تواند همان پاسخ مه آلود باشد كه هيجان خشم را از شما دور كند.(1)

8. پاداش - تنبيه

امروزه روان شناسان رفتارگرا براى ايجاد و افزايش رفتارهاى مطلوب و كاهش رفتارهاى نامطلوب راهكارهاى متعدد و مهمى ارائه مى دهند. براى ايجاد و افزايش يك رفتار از شيوه هايى همانند نظام پاداش، تقويت افتراقى و شكل دهى استفاده مى شود و از روش هايى همانند تقويت افتراقى رفتار ديگر، تنبيه (محروم كردن و جريمه كردن) براى حذف و كاهش رفتار بهره مى گيرند.(2)

در متون دينى نكات مهمى درباره موضوع خشم آمده است كه اين نكات راهكارهايى تشويقى و تنبيهى براى كاهش رفتار خشم و مقابله با آن شمرده مى شوند. اين آموزه ها در برخى موارد دربارۀ پاداش ها و تنبيه ها، شناخت و آگاهى مى دهد و با يادآورى پاداش ها و محروميت ها زمينه بروز رفتار مثبت و كاهش رفتار منفى را پديد مى آورد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در بيان پاداش به آنان كه خشم خود را فرو خورند و خويشتندار باشند مى فرمايد:

رَأيتُ لَيلَةَ أُسرِىَ بِى قُصُوراً مُستَوِيَةً مُشْرِفَةً عَلَى الجَنَّة. فقُلتُ: يا جِبريلُ! لِمَن هذا؟ فَقال: لِلكاظِمينَ الغَيظَ والعافينَ عَن النّاسِ وَ اللّهِ يحِبُّ المُحسِنينَ.(3)

شبى كه به آسمان برده شدم، كاخ هايى بلند و مشرف بر بهشت را ديدم. پرسيدم: اى جبريل! اين قصرها از آنِ كيست؟ گفت: براى فروبرندگان خشم و بخشندگان مردم و خداوند نيكوكاران را دوست دارد.

مهار خشمى كه امكان آزادسازى يا توانايى آزادسازى آن وجود داشته باشد هرچند به

ص: 183


1- . مهندسى رفتار ارتباط بين شخصى و درون شخصى، ص 181.
2- . شيوه هاى تغيير رفتار، ص 35.
3- . الدر المنثور، ج 2، ص 76.

اندازه يك «جرعه»، موجب جلب توجّه و محبت خداوند (عزوجل) خواهد بود. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايند:

مَا مِنْ جُرْعَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنْ جُرْعَةِ غَيظٍ كَظَمَهَا رَجُل.(1)

در نزد خداوند جرعه اى محبوب تر از جرعه خشمى نيست كه انسان آن را فرو خورَد.

هر انسان مشتاقى به دنبال جلب توجّه معبود خويش است و مى كوشد متعالى شود. اين نوع برخورد با خشم موجب تشويق فرد خشن در هرچه بيشتر مهار كردن خود و در كل مايۀ تقويت خودمهارگرى در او خواهد شد. نظام پاداش باعث ايجاد رفتار مثبت و حذف رفتار پرخاشگرانه خواهد شد. مجموعه روايات تشويقى، فراوان و چشمگير است. اما در مجموعه ديگرى از روايات، درباره افرادى كه اين كنترل هيجانى را ندارند نظام تنبيه سفارش شده است. در اين شيوه محروميت باعث بازدارى و اجتناب از بروز هيجان خشم مى گردد.

طُوبى لِمَن كَظُمَ غِيظَهُ و لَم يطلِقهُ و عَصى أمرَ نَفسِهِ فَلَم يهلِكهُ.(2)

خوشا به حال كسى كه خشمش را فرو خورد و آن را آزاد نگذارد و از خواهش هاى نفس فرمان نبرد تا در نتيجه هلاك نشود.

با توجّه به اين روايات، اگر درصدد مقابله با خشم يا پرخاشگرى خويش هستيد، در صورت بروز خشم، با روش «مجازات خود» مى توانيد موجب كاهش خشم و پرخاشگرى تان شويد. اما اگر در موقعيّت خشم، بر هيجان خود مسلط شديد و توانستيد بر آن غلبه يابيد، با شيوه «خودپاداش دهى» مى توانيد مهارت خودكنترلى را در خود افزايش دهيد و رفتار مطلوب و مثبت را تقويت كنيد. براى اينكه به اين تشويق ها و مجازات ها پايبند بمانيد، مى توانيد از يك دوست يا آشنا براى ثبت و ضبط پاداش ها و7.

ص: 184


1- . بحار الأنوار، ج 79، ص 138.
2- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 430، ح 247.

جرايم قرار گذاشته شده استفاده كنيد. نظام تشويق و تنبيه در مورد افراد پرخاشگر نيز كاملاً اثرگذار است و مى تواند به مهار خشم و پرخاشگرى آنها كمك كند.

9. تنش زدايى

خشم يك شيوه بيان اضطراب شناخته مى شود و و در اكثر مواقع وجود اضطراب شديد فرد را دچار ناپايدارى هيجانى شديد مى كند. از جمله روش هايى كه امروزه براى غلبه بر اضطراب، تنيدگى و استرس به كار گرفته مى شود، «تنش زدايى»(1) است. معمولاً در اغلب روش هاى تنش زدايى، از دم و بازدم عميق، انقباض - رهاسازى عضلانى و تمركز ذهنى، براى ايجاد آرامش جسمى و روانى استفاده مى شود.

يكى از عمده ترين كاربردهاى تنش زدايى استفاده از آن براى تقليل اضطراب، هراس و كاهش تنش هاى بر جا مانده از خشم است. تنش زدايى چرخۀ معيوب اضطراب و تنيدگى را مختل كرده، جريان هاى فيزيولوژيك را به حالت طبيعى تغيير مى دهد. علاوه بر اين، بر اساس تحقيقات گسترده در اين زمينه آموزش تنش زدايى تدريجى، كاهش برانگيختگى و تنش هاى ذهنى را در پى دارد(2).

استفاده از تنش زدايى به عنوان يك فن خودمهارگرى فعال براى مهار تنش در موقعيّت هاى مختلف، مؤثرتر از زمانى است كه فرد به صورت خودبه خودى به دنبال بهبود باشد. شيوه هاى مختلفى براى تنش زدايى ابداع شده است كه عموماً اين شيوه ها بر آرام كردن بدن و تقويت تمركز ذهنى تأكيد دارند.

اگر بخواهيد اثر تنش زدايى را دريابيد، فقط لازم است در موقعيّت هايى كه دچار استرس هستيد، چند بار نفس عميق و منظم بكشيد تا تفاوت ميان آرامش را قبل و بعد از اين تمرين حس كنيد. مطمئن باشيد شيوه هاى مدون تنش زدايى اثرى دوچندان و بيشتر از اين تمرين ساده خواهد داشت.(3)

ص: 185


1- .relaxation.
2- . شيوه هاى درمانگرى اضطراب و تنيدگى، ص 69.
3- . براى اطلاعات بيشتر ر. ك: مسعود جان بزرگى و ناهيد نورى؛ شيوه هاى درمانگرى اضطراب و تنيدگى.

اگرچه در متون دينى بر تنش زدايى به عنوان يك شيوه مدون و مشخص براى غلبه بر تنيدگىِ ناشى از خشم اشاره اى نشده، اصول كلى حاكم بر اين راهكار، كه مشتمل بر آرام كردن جسم و تقويت تمركز ذهنى است تضادى با آموزه هاى دين ندارد و شيوه اى عقلايى شمرده مى شود. نيز با توجّه به اثبات اثربخشى تنش زدايى در پژوهش هاى علمى، ضرورت به كارگيرى چنين راهكارى آشكار مى شود.

10. بردبارى

مراجعه به متون دينى نشان مى دهد كه قلمرو حلم، غضب و خشم است و حليم كسى است كه بتواند خشم خود را مهار كند. متون موجود در اين باره گاه آشكارا از مهار خشم صحبت كرده و گاه به مصاديق آن پرداخته است(1). امام على (عليه السلام) معناى حلم را از امام حسن (عليه السلام) پرسيد و ايشان در جواب گفت:

إِنَّما الْحِلْمُ كَظْمُ الْغَيظِ وَ مِلْكُ النَّفْسِ.(2)

بردبارى فروبردن خشم و خودمهارگرى است.

بردبارى ويژگى افراد خردورزى است كه با متانت و بدون اثرپذيرى از هيجانات عمل مى كنند. بردبارى در ارتباط ميان فردى معنا مى يابد. براى مثال، شخص بردبار هنگامى كه مورد اهانت قرار گرفت و به تبع آن خشمگين شد، از روى خردورزى و به دور از هيجانات، با متانت و بدون شتاب رفتار مى كند. بر اساس آموزه هاى دينى بردبارى علاوه بر آرامشى(3) كه نصيب انسان مى كند، به نفوذ اجتماعى، دوست يابى، جلب توجّه مثبت و محبوبيّت هر چه بيشترِ فرد(4) كمك مى كند.(5)

ص: 186


1- . اخلاق پژوهى حديثى، ص 176.
2- . تحف العقول، ص 225.
3- . امام عسكرى (عليه السلام): لم يعرف راحه القلب من لم يجرعه الحلم غصص الغيظ (مطالب السؤول، ص 44؛ اعلام الدين، ص 313).
4- . امام على (عليه السلام): بالحلم عن السفيه تكثر الانصار عليه (نهج البلاغه، ص 508، حكمت 224)؛ الحلم عشيره (همان، ص 550، الحكمه 418)؛ امام الصادق (عليه السلام): كفى بالحلم ناصرا (الكافى، ج 2، ص 112).
5- . بررسى و تحليل روايات مكارم الاخلاق، ص 102.

بردبارى در موضوعات مختلفى همچون غلبه بر تنيدگى ها شيوۀ مقابله اى اثربخش و در موضوع خشم جزء كارآمدترين شيوه هاى مقابله محسوب مى شود. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) بردبارى را راهكارى مناسب در غلبه بر خشم مى دانند:

الحِلمُ يغلِبُ الغَضَبَ و الرَّحمَةُ تَغلِبُ السُّخطَ.(1)

بردبارى بر خشم چيره مى شود و مهربانى بر سخط غلبه مى يابد.

امام على (عليه السلام) اين مقابله را با مد نظر قرار دادن پايان و فرجام آن اين گونه تبيين مى نمايند:

ضَادّوا الغَضَبَ بِالحِلمِ تَحْمِدُوا عَواقِبَكُم فِى كلِّ امرٍ.(2)

به وسيلۀ بردبارى با خشم مبارزه كنيد تا پايان كارهايتان را بستاييد.

آن حضرت در جواب پرسش يكى از ياران خود كه از بردبارترين مردم پرسيد، فرمود: «الذى لايغضب»(3) (كسى كه خشمگين نشود). همچنين آن حضرت مبارزه با خشم به وسيلۀ بردبارى، را نشانۀ شرافتمندى فرد مى داند:

جِهادُ الغَضَبِ بِالحِلمِ بُرهانُ النُّبلِ.(4)

مبارزه با خشم به وسيلۀ بردبارى، نشانۀ شرافتمندى است.

چگونه بردبار شويم؟
اشاره

براى نهادينه كردن بردبارى مى توان اقداماتى را ساماندهى نمود تا صفت بردبارى به خلقى پايدار تبديل شود. در اينجا به دو راهكار «بازى نقش» و «تغافل» اشاره مى شود.

يك. بازى نقش

يكى از شيوه هاى تغيير رفتار كه در روايات به آن اشاره شده، شيوه «بازى نقش» است. گاهى فرد واجد صفتى همچون بردبارى نيست اما براى تسهيل در برخوردارى از آن

ص: 187


1- . الكافى، ج 8، ص 149؛ بحارالانوار، ج 57، ص 99.
2- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 425، ح 5895.
3- . كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 383.
4- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 309، ح 4773.

صفت، بايد نقش فرد برخوردار از آن را بازى كند. پس فرد نابردبار، بايد نقش افراد بردبار را بازى كند تا آرام آرام اين بازى به واقعيت تبديل شود و فرد احساس كند كه مى تواند اين صفت را در خود نهادينه كند.

اين روش در روايات متعددى ذكر شده است. در مورد حلم نيز روايات متعددى وجود دارد. نخستين روايت از امام صادق (عليه السلام) است كه آن حضرت مى فرمايد:

إذا لَم تَكُن حَليما فَتَحلَّم.(1)

اگر بردبار نيستى خود را به بردبارى وادار.

يا در روايت ديگرى به نقل از رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) بيان شده است كه:

إنَّمَا العِلمُ بِالتَّعَلُّمِ، وإنَّمَا الحِلمُ بِالتَّحَلُّمِ؛ مَن يتَحَرَّ الخَيرَ يعطَهُ، ومَن يتَّقِ الشَّرَّ يوقَهُ.(2)

دانش، با دانش آموختن به دست مى آيد و بردبارى، با بردبارى نشان دادن. هر كس جوياى نيكى باشد، به او داده مى شود و هر كه گريزان از بدى باشد، از آن مصون مى ماند.

در روايت ديگرى امام على (عليه السلام) علّت اين مسئله را نيز بيان فرموده اند:

إن لَم تَكُن حَليما فَتَحلَّم؛ فَإنّه قَلَّ مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ إلّا أوشَكَ أن يكوَن مِنهُم.(3)

اگر بردبار نيستى خود را به بردبارى وادار كه كمتر كسى است كه خود را به مردمى شبيه سازد و به زودى يكى از آنان نشود.

در روش بازى نقش فرد خود را در موقعيّت و شرايط يك صفت اخلاقى خاص قرار مى دهد و در بسيارى از مواقع، تكرار اين عمل باعث مى شود تا با آن صفت تماس برقرار و احساس كند كه آرام آرام مى تواند آن صفت را در خود نهادينه سازد.6.

ص: 188


1- . الكافى، ج 2، ص 112.
2- . حلية الاولياء، ج 5، ص 174؛ الجامع الصغير، ج 1، ص 394.
3- . نهج البلاغه، ص 506، حكمت 27؛ خصائص الائمه، ص 115؛ اعلام الدين، ص 296.
دو. تغافل

يكى از شيوه هاى تسهيل كننده فرايند حلم ورزى، «تغافل» است. امام على (عليه السلام) هيچ بردبارى را همسنگ با تغافل نمى داند:

لا حِلمَ كالتَّغافُلِ.(1)

حلمى مانند تغافل نيست.

تغافل باعث وارد آمدن فشار كم تر بر فرد بردبار مى شود؛ چراكه از متمركز شدن روى ناسزايى كه فرد نادان مى دهد جلوگيرى مى كند؛ مانند اينكه اصلا ناسزاى او را نمى شنود. تغافل، از بُعد تربيتى نيز از اهيمت بالايى برخوردار است؛ زيرا بسيارى از اوقات ناسزا گفتن نوعى جلب توجّه است، وقتى فرد چند مرتبه ناسزا بگويد و توجهى دريافت نكند رفتارش به خاموشى مى گرايد و لذا تغافل، هم بار استرس را از دوش فرد بردبار برمى دارد و هم گامى در راه اصلاح فرد خطاكار است(2).

سه. شكيبايى

مفهوم صبر و شكيبايى از جملۀ اساسى ترين مفاهيم در اخلاق اسلامى است. شكيبايى نقش فراگير و عمده اى در حيات انسان دارد، به گونه اى كه لحظه اى از حيات انسان نيست كه از آن بى نياز باشد. از همين رو، قلمروى عام دارد و حتّى دشوارىِ بردبارى به وسيله شكيبايى برطرف مى شود(3).

بر شكيبايى در موقعيّت هاى دشوار زندگى تأكيد شده است. اين موقعيّت ها قلمروهاى متعددى دارد. در برخى روايات بر موقعيّت هاى سه گانه و در برخى بر موقعيّت هاى بيشترى تأكيد شده است. موقعيّت هاى سه گانه شامل موقعيّت هاى مصيبت، طاعت و معصيت(4) است كه بيشتر با موقعيّت هاى ناخوشايند زندگى ارتباط

ص: 189


1- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 796، ح 10502.
2- . طراحى الگوى تنظيم رغبت بر اساس آموزۀ زهد اسلامى، ص 138.
3- . اخلاق پژوهى حديثى، ص 179.
4- . قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ: صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى الطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِيه (الكافى، ج 2، ص 91).

دارد. از روايات برمى آيد كه صبر در معصيت به مهار كردن تكانه هاى پرخاشگرى، جنسى و خوردن مربوط مى شود.

امام صادق (عليه السلام) آن گاه كه به توصيف خشم مى پردازد آن را جرعه اى گوارا مى داند كه فرد شكيبا گوارا بودن آن را به سبب صبر بر اين موقعيّت دشوار زندگى خواهد چشيد و پاداش اين شكيبايى و خويشتن دارى را دريافت خواهد كرد. آن حضرت مى فرمايد:

نِعْمَ الْجُرْعَةُ الْغَيظُ لِمَنْ صَبَرَ عَلَيهَا فَإِنَّ عَظِيمَ الْأَجْرِ لَمِنْ عَظِيمِ الْبَلَاءِ وَ مَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً إِلَّا ابْتَلَاهُمْ.(1)

نيكو جرعه اى است خشم براى كسى كه بر آن صبر كند؛ زيرا پاداش بزرگ در برابر بلاى بزرگ است، و خدا مردمى را كه دوست دارد، گرفتارشان مى سازد.

11. تخليه هيجانى

ساليان دراز اين عقيده به صورت گسترده پذيرفته بوده است كه فراهم آوردن فرصتى براى افراد عصبانى، موجب كاهش تنش و تحريك آنان مى شود و تمايل به رفتارهاى خشن و پرخاشگرانه را تضعيف مى كند. اين آثار پايه فرضيه «تخليه هيجانى»(2) را پديد آورده است(3).

كارول تاوْريس،(4) روان شناس اجتماعى، با مطالعۀ جامع خشم به تفاوت ميان تخليۀ هيجانى مؤثّر و غير مؤثّر پرداخت. ديگر هرگز تصور نمى شود كه تخليه اتفاقى خشم درمان كننده باشد. فرويد نخستين كسى بود كه از مفهوم تخليۀ هيجانى استفاده كرد كه به يك پالايش اشاره داشت. منظور فرويد اين بود كه ذخاير احساسى با گريه كردن، خنديدن، فرياد كشيدن و در مواردى با ورزش تخليه شود. وى به اين نتيجه رسيد كه آزادسازى اتفاقى و بى قاعدۀ احساس خشم و ناراحتى، تخليه هيجانى سالمى به شمار

ص: 190


1- . الكافى، ج 2، ص 109.
2- . catharsis
3- . خلاصه روان پزشكى، ص 260.
4- .Tavris, C.

نمى آيد. برعكس، نه تنها تخليه بى قاعده خشم از احساس و ميل به تهاجم و پرخاشگرى نمى كاهد، بلكه به آن اعتبار مى دهد؛ در نتيجه خشم تقويت مى گردد و برانگيختگى احساسى حتّى شديدترى را سبب مى شود(1).

وقتى خشم بر فرد مستولى مى شود، تخليۀ انرژى از طريق پرداختن به فعاليت هاى جسمى و اجتماعىِ خلاق، مفيد و اثربخش است. فايده تخليه هيجان خشم اين است كه مى توان در وضعيت ذهنى آرام، مشكل خشم برانگيز خود را حلّ كرد. تخليۀ هيجانى يك مهارت مقابله با خشم و فرايندى دو مرحله اى است. مرحلۀ اول رها ساختن تنش و برانگيختگى است و مرحلۀ دوم مربوط به حلّ مسئله است. تخليۀ هيجانى منبع خشم را برطرف نمى كند، بلكه فقط به انسان خويشتن دارى مى بخشد تا بتواند با منبع خشم مقابله كند. هميشه فرايند تخليۀ خشم را بايد با مرحلۀ دوم آن يعنى حلّ مسئله به كار ببريد(2).

يكى از راه هايى كه به تخليۀ هيجانى منجر مى شود، حرف زدن در خصوص تجارب خود با ديگران است. درددل كردن عميق و توأم با تعمق در خود، فوايد متعددى دارد، اما افشاى خود به ديگران با محدوديت روبه روست. ما نمى توانيم دانشمان درباره خود را هميشه از طريق افشاى افكار و احساساتمان به ديگران بالا ببريم، زيرا يافتن شخصى قابل اعتماد كه قادر باشد به نحو سازنده اى به ما گوش دهد، ما را درك كند و واكنش مناسبى در خصوص افكار و احساسات ما داشته باشد، هميشه مقدور نيست. لذا براى حلّ اين مسئله، از روش «نوشتن افكار و احساسات» استفاده كنيد.

مكانى آرامى را براى نوشتن به مدت 15 الى 20 دقيقه به خود اختصاص دهيد و در اين مدت پيوسته دربارۀ ناراحت كننده ترين تجاربى كه در طول زندگى داشته ايد، بنويسيد. نگران درستى جملات و رعايت قواعد دستورى نباشيد. مى خواهيم9.

ص: 191


1- . مديريت استرس، ص 152.
2- . مهارتهاى زندگى، ج 1، ص 259.

عميق ترين افكار و احساسات خود را دربارۀ تجارب مهم و ناراحت كننده تان بنويسيد. بهتر است نوشتۀ شما دربارۀ مسائلى باشد كه دربارۀ آنها با كسى مفصل صحبت نكرده ايد. خود را رها كنيد و اجازه دهيد افكار و احساسات عميق خود را هنگام نوشتن لمس كنيد. انتخاب موضوع نوشتن در هر جلسه كاملاً در اختيار خود شماست.

بنابر پژوهش هاى انجام شده، اجراى اين روش به طور منظم و روزانه، علاوه بر پيشگيرى از بيمارى هاى جسمانى و روانى، باعث خواهد شد تا افراد با خشم شديد خود بهتر كنار آيند و در نتيجه كاركرد فردى و اجتماعى بهترى بيابند(1).

12. شوخ طبعى

كنترل هيجان منفى با هيجان مثبت، يكى ديگر از شيوه هاى مقابله با خشم است. تبيين روان شناختى اين روش مى تواند چنين باشد كه يك هيجان مثبت به سبب هم جنسى با هيجان منفى، بيشتر از رفتار يا شناخت در دسترس فرد خشمگين است و از طرفى مقابله به وسيلۀ هيجان مثبت، ممكن است نوعى حواسپرتى عمدى از هيجان منفى در فرد خشمگين ايجاد كند.

شوخ طبعى سازوكارى دفاعى است كه بر خلاف ساير سازوكارهاى دفاعى مى تواند خشنودى را افزايش دهد و در ضمن از ميزان تألم بكاهد. فرانكل در كتاب انسان در جستجوى معنا مى نويسد: خنده و مزاح به روحيه زندانيانى كه هر لحظه انتظار مرگ را مى كشيدند كمك كرد تا بهتر بتوانند در برابر شرايط دشوار اردوگاه هاى مرگ ايستادگى كنند. فرانكل در اين كتاب نوشت: «بذله و مزاح سلاح روحى و روانى بود كه از آن براى حراست از نفس خود استفاده شد»(2).

در متون اسلامى بر شوخ طبعى و مزاح در جمع تأكيد شده است. در سيرۀ پيشوايان دين نيز شوخى و مزاح در تعامل و ارتباط با ياران و اصحاب خود گزارش شده و اسلام

ص: 192


1- . مهندسى رفتار ارتباطى بين شخصى و درون شخصى، ص 197.
2- . مديريت استرس، ص 325.

مزاحى را كه در آن به حريم ديگران تجاوز نشود، تأييد كرده است(1). پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود:

إنّى أمزَحُ و لا أقولُ إلاّ حَقّاً.(2)

من مزاح مى كنم، اما جز حق نمى گويم.

امام باقر (عليه السلام) فرمود:

إنّ اللّهَ يحِبُّ المُداعِبَ فى الجَماعةِ بلا رَفَثٍ.(3)

خداوند دوست دارد كسى را كه با مردم مزاح كند اما سخن زشت به زبان نياورد.

در آموزه هاى دينى شوخ طبعى ويژگى افراد مؤمن و بخشى از شخصيت آنها دانسته شده است. در روايت آمده است كه امام صادق (عليه السلام) فرمود:

ما مِن مؤمنٍ إلاّ و فيهِ دُعابَةٌ. قلتُ: و ما الدُّعابَةُ؟ قالَ: المِزاحُ.(4)

هيچ مؤمنى نيست جز اينكه در او «دُعابه» هست. عرض كردم: دعابه چيست؟ فرمود: شوخى.4.

ص: 193


1- . عن يونسَ الشيبانى: قال أبوعبداللّه (عليه السلام): «كيفَ مُداعَبَةُ بَعضِكُم بَعضا؟ قلتُ: قليلٌ، قالَ: فلاتَفعلوا فإنّ المُداعَبةَ مِن حُسنِ الخُلقِ، و إنّكَ لَتُدخِلُ بها السُّرورَ على أخيكَ، و لقد كانَ رسولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله) يداعِبُ الرّجُلَ يريدُ أن يسُرَّهُ»؛ امام صادق (عليه السلام) - به يونس شيبانى - فرمود: با يكديگر شوخى هم مى كنيد؟ عرض كردم: كم. فرمود: اين گونه نكنيد؛ زيرا شوخى از خوش خويى است و بدان وسيله برادرت را شاد مى سازى. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) براى اين كه كسى را شاد كند، با او شوخى مى كرد (الكافى، ج 2، ص 663، ح 3). عن مُعمّرَ بنِ خلاّدٍ: سَألتُ أبا الحَسنِ (عليه السلام) فقلتُ: جُعِلتُ فِداكَ؛ الرَّجُلُ يكونُ مَع القَومِ فيجرى بَينَهُم كلامٌ يمزَحونَ و يضحَكونَ. «فقال: لا بأسَ ما لَم يكُن، فظَنَنتُ أنّهُ عنَى الفُحشَ. ثُمّ قالَ: إنّ رسولَ اللّه (صلى الله عليه وآله) كانَ يأتيهِ الأعرابى فيهدى لَهُ الهَديةَ، ثُمّ يقولُ مكانَهُ: أعْطِنا ثَمنَ هَديتِنا، فيضحَكُ رسولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله). و كانَ إذا اغتَمَّ يقولُ: ما فَعلَ الأعرابى؟! لَيتَهُ أتانا به» نقل از معمّر بن خلاّد -: از ابوالحسن (امام كاظم) (عليه السلام) پرسيدم و گفتم: فدايت شوم، فردى با عدّه اى مى نشيند و با هم مى گويند و شوخى مى كنند و مى خندند، فرمود: اگر چيزى نباشد اشكالى ندارد - به گمانم مقصود حضرت [از: اگر چيزى نباشد] ناسزاگويى بود - سپس فرمود: باديه نشينى بود كه نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى آمد و براى آن حضرت هديه مى آورد و همان جا مى گفت: پول هديه ما را بده و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى خنديد. آن حضرت هرگاه اندوهگين مى شد، مى فرمود: آن باديه نشين چه مى كند؟ كاش نزد ما مى آمد! (الكافى، ج 2، ص 663، ح 1).
2- . شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 330.
3- . المحاسن، ج 1، ص 456.
4- . الكافى، ج 2، ص 663، ح 4.

اگرچه رابطۀ بين شوخ طبعى و مزاح با استرس و خشم به صراحت در روايات بيان نشده است، به صورت كلى مى توان اين گونه برداشت كرد كه مزاح آن گونه كه در دين محدودۀ آن مشخص شده است، نوعى شيوۀ تعامل در روابط بين فردى و مثبت شمرده شده است؛ لذا با توجّه به رويكرد دين به مقولۀ مزاح، مى توانيم از شوخ طبعى و مزاح به مثابه راهكارى مقابله اى در كاهش استرس و تنش استفاده كنيم.

13. تغذيه
اشاره

در بخشى از روايات موضوع خشم، مواردى خاص از خوردن و تغذيه، در كاهش اين هيجان اثرگذار دانسته شده است كه اين موارد عامل احتمالى زيستى شمرده و باعث مى شود تا ناقل هاى عصبى اثر بازدارندگى داشته باشد. البته امكان آثار ديگر غير زيستى نيز وجود دارد كه در هر صورت نيازمند پژوهش هاى علمى و آزمايشگاهى است.(1)

ناقل هاى عصبى(2) يا همان پيك هاى عصبى، در دستگاه عصبى انسان نقش هاى متفاوتى بر عهده دارند. براى نمونه، برخى نقش بازدارندگى و برخى نقش تحريكى دارند. به عبارت ساده تر، برخى از اين ناقل هاى عصبى مى توانند خشم و پرخاشگرى ما را افزايش يا كاهش دهند. بيش از هفتاد نوع ناقل شيميايى شناسايى شده و در آينده انواع ديگرى كشف خواهد شد. مى توان به برخى از ناقل هاى پرتأثير در سيستم عصبى انسان همچون استيل كولين، نوراپى نفرين، دوپامين، سروتونين، گاماآمينوبوتيريك اسيد ( GABA) و گلوتومات اشاره كرد.(3) با توجّه به انتقال دهندگان عصبى كه از آن نام برده شد، به طور كلى به نظر مى رسد سازوكارهاى كولينرژيك و كاتكولامينرژيك در پيدايش و تشديد پرخاشگرى عادتى دخيل است؛ در حالى كه سيستم هاى سروتونرژيك و

ص: 194


1- . گفتنى است كه روايات پزشكى، در فرض صدور آن از معصومان (عليهم السلام)، ممكن است ناظر به شرايط خارجى دورۀ صدور، مكان جغرافيايى، اسباب و ابزار موجود در آن دوره، فرهنگ محلى و ويژگى هاى ديگر باشد. بنابراين، اعتماد بدان ها به منزلۀ حكم كلى يا عام فراتر از زمان و مكان شايسته نيست.
2- . neurotransmitter .
3- . زمينه روان شناسى هيلگارد، ص 75.

گاماآمينوبوتيريك اسيد ظاهراً اين نوع رفتار را مهار مى كند. پرخاشگرى عاطفى به نظر مى رسد هم با سيستم هاى كاتكولامينرژيك و هم سرتونرژيك ساخته و پرداخته مى شود. ظاهراً دوپامين پرخاشگرى را تسهيل و نوراپى نفرين و سروتونين آن را مهار مى كنند.(1)

يك. خوردن كشمش

از آنجا كه انرژى براى بدن بسيار مهم است و وظيفۀ كربوهيدرات ها تأمين انرژى بدن است، اين مادۀ غذايى از اهميت خاصّى برخوردار است. كربوهيدرات ها دو دسته اند: قند مركب و قند ساده. قند مركب را نشاسته مى نامند، كه در گندم، سيب زمينى و بسيارى از سبزى ها يافت مى شود و قند ساده را در انواع طبيعى و غير طبيعى شيرينى ها مى توان مشاهده كرد. نقش كربوهيدرات ها در برنامۀ غذايى تأمين انرژى و سوخت براى عملكردهاى روزانه و نيز تأمين نيروى فورى براى حركات تند و سريع است. كربوهيدرات ها به گلوكز تبديل مى شود كه گلوكز در حكم بنزين و سوخت بدن است(2).

كمبود گلوكز خون و نبودن توازن در تأمين انرژى بدن از طريق مواد قندى، موجب اثرگذارى آن بر سيستم روانى خواهد شد. طبق آنچه يكى از ياران رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) از آن حضرت روايت مى كند، مصرف كشمش مى تواند اثر شفابخشى در كنترل خشم داشته باشد. آن حضرت خوردن كشمش را موجب تقويت سيستم روانى، بهبود نيروى جسمانى و مهار خشم مى دانند. ابوهند نقل مى كند طبقى كه رويش پوشانده شده بود به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) هديه شد. حضرت روكش آن را برداشت و فرمود:

كُلُوا بِسْمِ اللَّهِ نِعْمَ الطَّعَامُ الزَّبِيبُ؛ يشُدُّ الْعَصَبَ وَ يذْهَبُ بِالْوَصَبِ وَ يطْفِئُ الْغَضَبَ.(3)

با نام خدا بخوريد. چه نيكو خوراكى است كشمش؛ اعصاب را تقويت مى بخشد و ضعف جسمانى را مرتفع مى سازد و خشم را خاموش مى كند.

ص: 195


1- . خلاصه روان پزشكى، ص 259.
2- . همان، ص 259.
3- . الاختصاص، ص 123؛ بحارالأنوار، ج 63، ص 153.

افت گلوكز خون، سبب حالت هاى عصبى و تحريك پذيرى شديد مى شود. درصورتى كه غلظت گلوكز خون به محدودۀ 50 تا 70 ميلى گرم درصد سقوط كند، سيستم عصبى مركزى معمولاً تحريك پذيرى زيادى پيدا مى كند؛ زيرا به نظر مى رسد كه اين درجه هيپوگليسمى فعاليت سلول هاى عصبى را تسهيل مى كند(1).

دو. گوشت بلدرچين

پروتئين ها در حكم بلوك هاى ساختمانى بدن ما هستند كه ساختار عضلات، استخوان ها، پوست و تمام بافت هاى اندامى را مى سازند و هورمون ها و آنزيم ها را تشكيل مى دهند. پروتئين ها به آمينو اسيد تبديل مى شوند كه هشت مورد آن در بدن قابل توليد نيست و بايد با خوردن مواد غذايى از جمله گوشت تأمين شود(2). كمبود پروتئين ممكن است مشكلاتى در پى داشته باشد و تأمين پروتئين از طريق خوردن گوشت بلدرچين، تأثير مستقيم در كاهش خشم دارد. بعضى از روايات به اثر خاص اين نوع گوشت در مهار خشم اشاره دارد. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

مَنْ سَرَّهُ أَنْ يقِلَّ غَيظُهُ فَلْيأْكُلْ لَحْمَ الدُّرَّاجِ.(3)

هر كس مى خواهد خشمش كاهش يابد، گوشت بلدرچين بخورد.

از روايات بر مى آيد اين گوشت، هم در مهار هيجان خشم و هم زدودن غم و غصه و احتمالاً آنچه ما به آن افسردگى مى گوييم تأثير دارد. برخى از روايات نيز با بيان غيرمستقيم تأثير، به اين حقيقت اشاره كرده اند؛ يعنى گاهى ممكن است عامل خشم بى قرارى و كم حوصلگى و به اصطلاح افت خلق باشد. افت خلق نيز خودعامل تحريك پذيرى براى انسان فراهم مى آورد؛ زيرا انسان مبتلا، به فرد افسرده شبيه خواهد بود. اين موضوع را حديث ديگرى از آن حضرت بيان كرده است:

ص: 196


1- . خلاصه روان پزشكى، ص 272.
2- . مديريت استرس، ص 539.
3- . الكافى، ج 6، ص 312؛ وسائل الشيعه، ج 25، ص 50.

مَنِ اشْتَكَى فُؤَادَهُ وَ كَثُرَ غَمُّهُ فَلْيأْكُلْ لَحْمَ الدُّرَّاجِ.(1)

هر كس دلش ناراضى و غصه هايش زياد شد، گوشت بلدرچين بخورد.

به نظر مى رسد تأثير گوشت بلدرچين در صورتى است كه عامل افسردگى، فيزيولوژيك باشد. در چنين مواردى معمولاً گفته مى شود كه علّت محيطى، براى افت خُلق وجود ندارد، بلكه علّت جسمانى بوده و ناشى از تغييرات هورمونى بدن است. حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) كاملاً به اين موضوع تصريح مى كند:

إِذَا وَجَدَ أَحَدُكُمْ غَمّاً أَوْ كَرْباً لَايدْرِى مَا سَبَبُهُ فَلْيأْكُلْ لَحْمَ الدُّرَّاجِ فَإِنَّهُ يسَكِّنُ عَنْهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى.(2)

هر زمانى هر يك از شما غصه يا ناراحتى يافت كه دليلى براى آن نمى يافت، گوشت بلدرچين بخورد؛ زيرا به خواست خدا اين گوشت او را تسكين خواهد داد.

نتيجه آنكه احتمالاً خشم مى تواند ناشى از كمبود مواد پروتئينى بدن و تأثيرات ناقل هاى عصبى باشد كه خوردن گوشت بلدرچين مى تواند اين كمبود را جبران كند.

سه. نوشيدن آب

از آنجا كه خشم ماهيتى آتش گون دارد(3)، خنكاى نوشيدن آب مى تواند حرارت خشم را فرونشاند و در وضعيت زيستى بدن تغيير ايجاد كند. ابوطيفور مى گويد نزد امام كاظم (عليه السلام) رفتم و او را از نوشيدن آب (خاص) نهى كردم. حضرت فرمود:

مَا بَأْسٌ بِالْمَاءِ وَ هُوَ يدِيرُ الطَّعَامَ فِى الْمَعِدَةِ وَ يسَكِّنُ الْغَضَبَ وَ يزِيدُ فِى اللُّبِّ وَ يطْفِئُ الْمِرَارَ.(4)

ص: 197


1- . مستدرك الوسائل، ج 16، ص 348.
2- . بحار الأنوار، ج 63، ص 75.
3- . «إِذَا غَضِبَ أَحَدُكُمْ فَلْيتَوَضَّأْ وَ لْيغْتَسِلْ فَإِنَّ الْغَضَبَ مِنَ النَّارِ»؛ هرگاه كسى از شما خشمگين شد، پس وضوسازد و غسل كند؛ زيراكه غضب از آتش است (بحار الأنوار، ج 70، ص 272).
4- . الكافى، ج 6، ص 381؛ وسائل الشيعه، ج 25، ص 236.

نوشيدن آب اشكالى ندارد؛ چراكه غذا را در معده مى چرخاند و خشم را فرو مى نشاند و [توانايى] عقل را زياد مى كند و تلخه(1) را از بين ميبرد.

براساس روايت پيش گفته عملكرد آب در مهار غضب، مى تواند شامل توجيه هاى فيزيولوژيكى و زيستى بيشترى باشد. بر اين اساس، احتمالاً مى توان گفت كمبود آب و رطوبت بدن باعث افزايش خشم و دشوارى مهار آن است. در اين زمينه بر آب هاى خاص همانند آب نيسان(2) نيز تأكيد شده است. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) در اين باره خواص آب نيسان را بيان فرموده اند:

جبرئيل گفت: هر كس از آب نيسان بنوشد، اگر تمام امراضى كه به مردم مى رسد به او برسد، با آن آب شفا مى يابد. پيامبر فرمود: آيا سود ديگرى غير از آنچه گفتى دارد؟ جبرئيل گفت: قسم به خدايى كه تو را به حق به نبوت مبعوث ساخت، هر كس اين آيات را بر اين آب بخواند [و آن را بنوشد] خداوند قلبش را مالامال از نور و روشنايى مى سازد و الهامات الهى به قلبش مى فرستد و حكمت و علم را بر زبانش جارى مى سازد و قلبش را با فهم و بصيرتى كه به هيچ كس از جهانيان نداده است، مى پوشاند و برايش هزار رحمت و آمرزش مى فرستد و فريبكارى و خيانت و غيبت و حسادت و ستم و تكبر و بخل و آز و خشم قلبى و دشمنى و كينه ورزى و خبرچينى و آسيب رسانى به مردم را از او دور مى سازد و اين يعنى درمان هر دردى.(3)

14. معنويّت
يك. استعاذه

در مجموعه اى از روايات، عامل خشم، شيطان دانسته شده است.(4) فرد خشمگين براى

ص: 198


1- . تلخه: خلط صفرا.
2- . آب باران كه در ماه نيسان رومى جمع آورى و اذكار مخصوصى بر آن خوانده مى شود.
3- . قال رَسولُ اللّه (صلى الله عليه وآله): قَالَ جَبْرَئِيلُ إِنَّهُ مَنْ شَرِبَ مِنْ ذَلِكَ الْمَاءِ [اى الماء النيسان] ثُمَّ كَانَ بِهِ جَمِيعُ الْأَوْجَاعِ الَّتِى تُصِيبُ النَّاسَ فَإِنَّهُ شِفَاءٌ لَهُ مِنْ جَمِيعِ الْأَوْجَاعِ فَقُلْتُ يا جَبْرَئِيلُ هَلْ ينْفَعُ فِى غَيرِ مَا ذَكَرْتَ مِنَ الْأَوْجَاعِ فَقَالَ لِى جَبْرَئِيلُ وَ الَّذِى بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِياً مَنْ يقْرَأْ هَذِهِ الآياتِ عَلَى هَذَا الْمَاءِ مَلَأَ اللَّهُ تَعَالَى قَلْبَهُ نُوراً وَ ضِياءً وَ يلْقِى الْإِلْهَامَ فِى قَلْبِهِ وَ يجْرِى الحِكْمَةَ عَلَى لِسَانِهِ وَ يحْشُو قَلْبَهُ مِنَ الْفَهْمِ وَ التَّبْصِرَةِ مَا لَمْ يعْطِ مِثْلَهُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ وَ يرْسِلُ عَلَيهِ أَلْفَ مَغْفِرَةٍ وَ أَلْفَ رَحْمَةٍ وَ يخْرِجُ الْغِشَّ وَ الْخِيانَةَ وَ الْغِيبَةَ وَ الْحَسَدَ وَ الْبَغْى وَ الْكِبْرَ وَ الْبُخْلَ وَ الْحِرْصَ وَ الْغَضَبَ مِنْ قَلْبِهِ وَ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ وَ النَّمِيمَةَ وَ الْوَقِيعَةَ فِى النَّاسِ وَ هُوَ الشِّفَاءُ مِنْ كُلِّ دَاء (بحار الأنوار، ج 63، ص 478).
4- . بحار الأنوار، ج 70، ص 272.

مهار رفتار و هيجان خود، از ياد خدا و پناه بردن به او بهره مى گيرد و بدين وسيله روح خود را تعالى مى بخشد.

حقيقت استعاذه اين است كه كسى خود را در پناهِ پناه دهنده قرار دهد. استعاذۀ معنوى، حالت روانىِ ويژه اى است كه انسان را در پناه خداوند متعال قرار مى دهد و از آفاتى كه او را تهديد مى كنند، مصونيت مى بخشد و جملۀ «أعوذ باللّه»، در واقع بيانگر آن حالت درونى است. بر اين اساس، براى پيدايش اين حالت درونى، در گام نخست بايد موانع آن برطرف شوند. پس از اجتناب از موانع استعاذه، هر قدر كه انسان خدا را بهتر بشناسد و از آفاتى كه او را تهديد مى كند بيشتر احساس خطر نمايد، حقيقت پناهجويى در او بيشتر تحقق مى يابد.(1)

امام صادق (عليه السلام) استعاذه را عاملى براى غلبۀ انسان بر شيطان و به تبع آن خشم مى داند:

لَوْ قَالَ أَحَدُكُمْ إِذَا غَضِبَ "أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيطَانِ الرَّجِيمِ" ذَهَبَ عَنْهُ غَضَبُه.(2)

هرگاه كسى از شما هنگام عصبانيت بگويد «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم»، خشم از وجودش مى رود.

همچنين در سيرۀ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آمده است كه آن حضرت براى چند چيز از جمله خشم همه روزه به خدا پناه مى بردند. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) يتَعَوَّذُ فِى كُلِّ يوْمٍ مِنْ سِتٍّ: مِنَ الشَّكِّ وَ الشِّرْكِ وَ الْحَمِيةِ وَ الْغَضَبِ وَ الْبَغْى وَ الْحَسَدِ.(3)

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) هر روز از شش چيز به خدا پناه مى برد: از ترديد، شرك، تعصب، خشم، ستم و حسادت.

دو. دعا

دعاى انسان در پيشگاه خداوند متعال، در حقيقت به معناى خود را بنده و نيازمند مطلق

ص: 199


1- . نهج الذكر، ج 3، ص 194.
2- . بحار الأنوار، ج 92، ص 339.
3- . همان، ج 70، ص 252.

به خدا ديدن و با پرستش او درصدد جلب عنايت و رحمت او برآمدن است. علاوه بر اين، دعا راهكارى براى غلبه بر مشكلات زندگى است. در سيره و روش زندگانى امام صادق (عليه السلام) آمده است هنگامى كه حالت غضب به آن حضرت دست مى داد، ابتدا بر پيامبر (صلى الله عليه وآله) درود مى فرستاد بعد با تلاوت آيۀ (وَ يُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَ يَتُوبُ اللّهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ) (1) اين دعا را مى خواند:

اللَّهُمَّ! اغْفِرْ ذُنُوبِى وَ أَذْهِبْ غَيظَ قَلْبِى وَ أَجِرْنِى مِنَ الشَّيطَانِ الرَّجِيمِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِى الْعَظِيم.(2)

خداوندا! گناهانم را ببخش و خشم دلم را برطرف ساز و مرا از شيطان رانده شده، پناه بده و هر تحرك و توانايى فقط به مدد خداوند بلند مرتبه و بزرگ است.

آن حضرت براى مهار خشم در دعاى ديگرى مى فرمايد:

اللَّهُمَّ! أَذْهِبْ عَنِّى غَيظَ قَلْبِى وَ اغْفِرْ لِى ذَنْبِى وَ أَجِرْنِى مِنْ مَضَلَّاتِ الْفِتَنِ أَسْأَلُكَ رِضَاكَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ سَخَطِكَ أَسْأَلُكَ جَنَّتَكَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ نَارِكَ وَ أَسْأَلُكَ الْخَيرَ كُلَّهُ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنَ الشَّرِّ كُلِّهِ. اللَّهُمَّ! ثَبِّتْنِى عَلَى الْهُدَى وَ الصَّوَابِ وَ اجْعَلْنِى رَاضِياً مَرْضِياً غَيرَ ضَالٍّ وَ لَا مُضِلٍّ.(3)

خدايا! خشم را از قلبم برطرف ساز، و گناهانم را ببخش، و از گمراهى هاى فتنه ها [آزمايش ها] مرا پناه ده، خشنوديت را مى خواهم و از خشمت به تو پناه مى برم. بهشت را طلب مى كنم و از آتش [جهنم] به تو پناه مى برم. هرچه خير است از تو مى خواهم و از هر چه شرّ است به تو پناه مى آورم. خدايا! مرا در هدايت و درستى ثابت قدم فرما و مرا خشنود و خشنودكننده قراربده، نه گمراه و گمراه كننده.8.

ص: 200


1- . و خشم دل هاى آنان را از ميان مى برد و خدا توبۀ هر كس را بخواهد (و شايسته بداند)، مى پذيرد؛ و خداوند دانا و حكيم است (توبه: 15).
2- . همان، ج 92، ص 339.
3- . بحار الأنوار، ج 92، ص 338.
سه. وضو و غسل

پيش از اين يادآورى شد كه وضو و غسل، فارغ از بعد معنوى آن، مى توانند مقابله اى رفتارى از نوع تغيير موقعيّت محسوب شوند. تاثير آب در مقابله با خشم، به صورت شست وشويى عادى و نيز در قالب يك عمل معنوى مثل وضوگرفتن يا غسل كردن، نوع ديگرى از مقابله است. اين دو عمل، آثار پربارى دارند. يكى از اين آثار، نقش تعيين كنندۀ آن در مقابله با خشم است كه در متون روايى بدان اشاره شده است. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

إِذَا غَضِبَ أَحَدُكُمْ فَلْيتَوَضَّأْ وَ لْيغْتَسِلْ فَإِنَّ الْغَضَبَ مِنَ النَّارِ.(1)

هرگاه يكى از شما خشمگين شد، وضو سازد و غسل كند؛ زيرا كه غضب از آتش است.

در روايت ديگرى آن حضرت مى فرمايد:

أَنَّ الْغَضَبَ مِنَ الشَّيطَانِ وَ أَنَّ الشَّيطَانَ خُلِقَ مِنَ النَّارِ وَ إِنَّمَا يطْفِئُ النَّارَ الْمَاءُ فَإِذَا غَضِبَ أَحَدُكُمْ فَلْيتَوَضَّأْ.(2)

خشم از جانب شيطان است و شيطان از آتش آفريده شده و مسلما آتش با آب خاموش مى شود. پس هريك از شما كه خشمگين شد، وضو سازد.

چهار. حفظ قرآن

حفظ قرآن و برخودارشدن از عظمت هاى قرآن، خود يكى ديگر از راهكارهاى معنوى بازدارنده و مهاركنندۀ هيجان هاى منفى از جمله خشم است. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

مَنْ جَمَعَ الْقُرْآنَ فَنَوْلُهُ لَايجْهَلُ مَعَ مَنْ يجْهَلُ عَلَيهِ وَ لَايغْضَبُ فِيمَنْ يغْضَبُ عَلَيهِ وَ لَايحِدُّ فِيمَنْ يحِدُّ وَ لَكِنَّهُ يعْفُو وَ يصْفَحُ وَ يغْفِرُ وَ يحْلُمُ لِتَعْظِيمِ الْقُرْآنِ.(3)

هر كس قرآن را حفظ كند و حق آن را به جا آورد، با كسى كه با او به نادانى

ص: 201


1- . همان، ج 70، ص 272.
2- . همان، ص 272.
3- . الكافى، ج 2، ص 605.

برخورد مى كند با نادانى مقابله نمى كند و بر كسى كه بر او خشم مى گيرد، خشمگين نمى شود و با تندخو تندخويى نمى كند، بلكه براى بزرگداشت قرآن مى بخشد و روى خوش نشان مى دهد و گذشت مى كند و بردبارى مى نمايد.

حفظ قرآن و عمل به دستورهاى آن، در تعديل ويژگى هاى روان آزارگرايانه و رسيدن به ثبات و پايدارى هيجانى بيشتر، نقشى اساسى دارد.

ب - مقابله با خشم ديگران

اشاره

احتمالاً برايتان اتفاق افتاده است كه فردى را خشمگين بيابيد و براى آرام كردن او دچار مشكل شويد آن هم در حالى كه خودتان از آرامش برخورداريد. در اين مواقع چه بايد كرد تا خشم فرد مقابل را مهار كرد؟ براى پاسخ به اين سؤال راهكارهاى ذيل مؤثّر است.

1. مدارا

رفتار و سيرۀ عملى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم (عليهم السلام) سرشار از مدارا كردن با مردم زمان خود بوده است. چه بسا اتفاق مى افتاد كه ايشان از رفتار و گفتار مردم زمان خود ناخرسند و اذيت مى شدند، ولى بزرگوارانه از آن مى گذشتند تا جايى كه حتّى مانع اعتراض يارانشان مى شدند. صرفاً كسى مى تواند داراى اين روح بزرگ باشد كه از خود گذشته باشد و افق آينده را نظاره كند و از سويى در رفتارش خدامحور باشد. يكى از اين سيره ها را هشام از امام كاظم (عليه السلام) نقل مى كند:

جَرَى بَينِى وَ بَينَ رَجُلٍ مِنَ الْقَوْمِ كَلَامٌ فَقَالَ [ابى الحسن (عليه السلام)] لِى ارْفُقْ بِهِمْ فَإِنَّ كُفْرَ أَحَدِهِمْ فِى غَضَبِهِ وَ لَا خَيرَ فِيمَنْ كَانَ كُفْرُهُ فِى غَضَبِه.(1)

هشام مى گويد بين من و شخصى برخورد كلامى صورت گرفت. امام به من فرمود: با آنها مدارا كن؛ چرا كه ناسپاسى اينان در خشم شان است و خيرى در اين گونه اشخاص نيست.

مقابله با كسى كه مخالفتش با پرخاش است و بر اساس ديدگاه خاص و تفكر و اراده

ص: 202


1- . الكافى، ج 2، ص 118 و 119.

صورت نمى گيرد، سودى ندارد و لذا با مدارا و بى توجهى بايد رفتار شود. چون پرخاش در چنين مواردى از سر منطق و عقلانيت صادر نمى شود، باب هر گونه پاسخ منطقى را مى بندد.

روايت بعدى نيز به همين مطلب اشاره مى كند كه نادان يا انعكاسى بودن پرخاشش شناخته مى شود و لذا بى درنگ با بيان و زبان آن را ابراز مى كند ولى فرد عاقل با رفتار خود خشمش را نشان مى دهد. به عبارت ديگر، مخالفت عاقل بر اساس يك سلسله تصميم گيرى هاى قبل از عمل و در حين عمل صورت مى گيرد؛ در نتيجه خشم او به برخى رفتارهاى منطقى و مفيد ختم مى شود، در حالى كه خشم نادان بى درنگ در زبان و بيانش اظهار خواهد شد. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

غَضَبُ الجاهِلِ فى قَولِهِ، و غَضَبُ العاقِلِ فى فِعلِهِ.(1)

خشم نادان در گفتار اوست و خشم خردمند در رفتارش.

مقابله با پرخاش، چه زمانى كه از طرف مقابل باشد و چه موقعى كه از خود انسان صادر شود، بايد با نوعى مدارا صورت پذيرد و از دامن زدن و شدت بخشيدن پرهيز داده شود. وقتى آتش خشم شعله ور مى شود، هر گونه پاسخ مشابهى ممكن است باعث شعله ورتر شدن آن شود.

2. نرم خويى

نرم خويى يكى از راهكارهاى برخورد با فرد خشمگين است. برخورد نرم در فرد خشمگين، اثر مهاركننده دارد و حتّى به نرمى متقابل منجر خواهد شد. امام على (عليه السلام) بر اين راهكار مقابله اى براى رسيدن به خواسته ها تأكيد مى فرمايد:

لِنْ لِمَنْ غَالظَكَ تَظْفَرْ بِطَلِبَتِكَ.(2)

با كسى كه بر تو خشم گرفته است ملايم باش تا به خواسته ات برسى.

ص: 203


1- . كنز الفوائد، ج 1، ص 199؛ بحار الانوار، ج 1، ص 160.
2- . كتاب من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 392.

ملايم بودن، روشى مناسب براى پيش بردن موقعيّت خشم، در برابر فرد خشمگين است. طبعاً اين برخورد باعث خاموش شدن خشم، قبل از تبديل شدن به پرخاش و موجب خواهد شد تا اين رفتار در وى نيز متقابلاً اثر گذارد و فضاى پرخاشگرى از بين برود. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

لِنْ لِمَنْ غَالَظَكَ فَإِنَّهُ يوشِكُ أَنْ يلِينَ لَك.(1)

با كسى كه با تو به درشتى برخورد كند، نرمى كن؛ چون بزودى او هم با تو نرمى خواهد كرد.

اين نرم خويى در برخورد با افرادى كه شخصيت سالمى ندارند لازم است همراه با احتياط باشد تا به سوء استفاده تبديل نشود. نرمى برخورد مخصوص افراد كريم و سالمى است كه پاسخ مناسبى براى اين برخورد خواهند داشت. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

إِذَا غَضِبَ الكَريمُ فَأَلِن لَهُ الكَلامَ و إذَا غَضِبَ اللَّئِيمُ فَخُذْ لَهُ العَصا.(2)

اگر انسان بخشنده اى خشمگين شد، با نرمى با او سخن بگو و اگر انسان پستى خشمگين شد، در مقابلش با احتياط برخورد كن.

علاوه بر نرم خويى، انعطاف پذيرى و رفتار مهربانانه با فردى كه از تنيدگى، اضطراب و هراس رنج مى برد از جمله مواردى است كه مى تواند آتش شعله ور شدۀ خشم را سرد و خاموش سازد. خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد:

وَ لاتَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيئَةُ ادْفَعْ بِالَّتى هِى أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذى بَينَكَ وَ بَينَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِى حَميم.(3)

هرگز نيكى و بدى يكسان نيست. بدى را با نيكى دفع كن، ناگاه [خواهى ديد] همان كس كه ميان تو و او دشمنى است، گويى دوستى گرم و صميمى است.

رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) دربارۀ تاثير مهربانى و منعطف بودن در برابر فرد خشمگين و لجبازى نكردن مى فرمايد:4.

ص: 204


1- . بحار الأنوار، ج 71، ص 168.
2- . شرح نهج البلاغة، ج 20، ص 285.
3- . فصلت: 34.

الْحِلْمُ يغْلِبُ الْغَضَبَ وَ الرَّحْمَةُ تَغْلِبُ السُّخْط.(1)

بردبارى بر غضب چيره مى شود و مهربانى بر خشم غلبه مى يابد.

3. لجبازى نكردن

برخورد منطقى، شيوۀ درست مقابله با خشم ديگران است. در صورت ارائه هر گونه رفتار غيرمنطقى و لجبازگونه، هيجان خشم طرف مقابل بيشتر تحريك مى شود. اگر رفتار لجبازگونه را به رفتارى مشابه رفتار ناهنجار طرف مقابل كه به منظور مقابله به مثل يا اذيت او صورت مى گيرد تعريف كنيم، اين نوع برخورد زمينۀ تشديد پرخاشگرى بيشترى را پديد مى آورد و نهايتاً فرصت هاى جبرانى و اصلاح پذيرى بعدى را دشوارتر خواهد ساخت. لذا امام على (عليه السلام)، از هر گونه برخورد لجبازگونه با فرد خشمگين ما را برحذر مى دارد. آن حضرت مى فرمايد:

لاتُلاجّ الغَضبانَ فَإِنَّكَ تُقْلِقُهُ بِاللَّجاجِ وَ لاترُدُّهُ إلَى الصَّوابِ.(2)

با انسان خشمگين لجبازى نكن؛ زيرا با لجبازى او را تحريك مى كنى ولى به صحت و درستى باز نمى گردانى.

4. بيان احساس

وقتى حيوانات با هم ارتباط خشمگينانه برقرار مى سازند، ترديدى وجود ندارد كه زبان آنها مستقيم و صريح است؛ اما ابراز خشم ما انسان ها ممكن است فاقد اين صراحت باشد. خشم ممكن است در لفافه بيان شود، به مبالغه گرفته شود يا اقداماتى تلافى جويانه به همراه داشته باشد كه اين ها هيچ يك سودمند نيستند. تخليۀ هيجانى به شكل كلامى، بى درنگ واكنش تدافعى در فرد مقابل ايجاد مى كند. به همين دليل خشم بايد به روشنى اما سياستمدارانه ابراز گردد. روان شناسان بيان مستقيم احساس را توصيه مى كنند(3).

ص: 205


1- . الكافى، ج 8، ص 149؛ بحار الانوار، ج 57، ص 99.
2- . شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 279.
3- . مديريت استرس، ص 153.

بيان احساس، مطلع ساختن ديگران از احساسى است كه دربارۀ رفتار آنها داريم. اگر حق شما را فردى ضايع كرد يا با كسى درگير شديد و احساسى بدى در مورد او پيدا كرديد، قبل از اينكه احساستان به رفتار پرخاشگرانه تبديل شود، همان لحظه به اين احساس پايان بخشيد و احساس خود را با همان فرد در ميان بگذاريد. بيان احساس، تصفيۀ احساس را به همراه دارد و برانگيختگى را كم مى كند. اين راهكار، شما را آرام مى كند تا هيجانتان به حد رفتار پرخاشگرانه نرسد و طرف مقابل نيز به اشتباهش پى ببرد. اسلام نيز به اين نكته با «موضوع طلب حلاليت» توجّه دارد.

روان شناسان توصيه مى كنند براى بيان احساس خود از برچسب زدن به فرد مقابل در قالب جملاتى با فاعل «تو» - كه به اين جملات «پيام تو» مى گويند - مانند: «تو بى ملاحظه هستى» و «تو نامنظمى» اجتناب كنيد و از جملاتى با فاعل «من» - كه به آن «پيام من» مى گويند - مانند «من احساس خوبى از رفتار شما ندارم» و «من دوست داشتم شما به شكل ديگرى رفتار مى كرديد» استفاده كنيد. زمانى كه از اين روش استفاده مى كنيد، مسئوليت احساستان را بدون سرزنش طرف مقابل مى پذيرد. براى استفاده صحيح از روش «پيام من» مطابق الگوى ذيل عمل نماييد.

وقتى تو.................................................... من احساس................................................... مى كنم. من دوست دارم.......................................................... انجام بدى.

(توصيف رفتار طرف مقابل) (بيان احساس شخصى خودتان) (بيان نياز و خواسته تان)

براى مثال، «وقتى تو دير به خونه مياى، من ناراحت ميشم و احساس مى كنم كه به من بى توجهى شده، من دوست دارم اگه قراره دير بياى قبلش تلفن بزنى و بگى»(1). در شرايطى كه ارتباط كلامى امكان پذير نباشد، ارتباط نوشتارى مانند نوشتن نامه و پيامك توصيه مى شود(2).

5. بخشايش

يكى از راه هاى غلبه كردن بر عصبانيت و خشم آن است كه به قدرت بخشايش پى ببريم.

ص: 206


1- . وقتى خشم باعث آسيب به روابط زناشويى مى شود، ص 71.
2- . مديريت استرس، ص 152.

اكثر آدم ها مى دانند بايد فردى را كه با او درگير هستند ببخشند. عقل و آموزه هاى دينى هم بخشايش را مى ستايد؛ با اين حال، ما معمولاً در اين مسئله دچار مشكل هستيم.(1)

تحقيقات اخير در «طرح بخشايش» دانشگاه استنفورد نشان مى دهد بخشايش، عصبانيت و تنفر را كم مى كند. در اين تحقيق عصبانيت و تنفر شركت كنندگانى كه فرد مقابل را بخشيده بودند، در مقايسه با كسانى كه گذشت ننمودند، 70 درصد كاهش يافت. دكتر فردريك لاسكين مى گويد: در فرهنگ ما «بخشايش» جايى ندارد و آن يكى از حوزه هاى جديد علمى است. وى مى گويد مهارت بخشش را بايد آموخت و به سبب نداشتن اين مهارت بين فردى است كه بسيارى از ما با يكديگر خصومت داريم(2).

در فرهنگ دينى ما، بخشش جايگاهى رفيع و درخشان دارد و ماهيت آن نيز تبيين شده است. اميرالمؤمنين على (عليه السلام) مى فرمايد:

الصَّفْحُ أَنْ يعْفُوَ الرَّجُلُ عَمّا يجْنى عَلَيهِ و يحْلُمُ عَمّا يغيظُهُ.(3)

بخشش آن است كه انسان از ستمى كه بر او روا داشته شده در گذرد، و در برابر آنچه او را به خشم مى آورد، بردبارى كند.

گذشت فرايندى است كه اگرچه به ظاهر كوتاه آمدن و واگذاركردن صحنه به طرف متخاصم است، موجبات عزت و افتخار شخص را فراهم خواهد آورد. در واقع گذشت بهترين روش براى حفظ شخصيت و حرمت افراد است. امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد:

ثَلاثٌ لايزيدُ اللّهُ بِهِنَّ المَرءَ المُسلِمَ إلاّ عِزّا: الصَّفحُ عَمَّن ظَلَمَهُ، و إعطاءُ مَن حَرَمَهُ، و الصِّلَةُ لِمَن قَطَعَهُ.(4)

سه چيز است كه خداوند به واسطه آنها جز بر عزّت انسان مسلمان نمى افزايد: گذشت كردن از كسى كه به او ستم كرده، بخشيدن به كسى كه از [دادن چيزى به] او دريغ كرده و پيوستن به كسى كه از او بريده است.0.

ص: 207


1- . مديريت عصبانيت براى خانواده ها، ص 342.
2- . همان، ص 344.
3- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 102، ح 1875.
4- . الكافى، ج 2، ص 109، ح 10.

بر همين اساس است كه بر گذشت در هنگام توانايى و قدرتِ بر معامله مثل تأكيد شده است. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

مَتَى أَشْفى غَيْظِى إذَا غَضِبْتُ: أَ حِينَ أعْجِزُ عَنِ الإنتِقامِ فَيُقالُ لِى لَوْ صَبَرْتَ أَمْ حِينَ أقْدِرُ عَلَيْهِ فَيُقالُ لِى لَو عَفَوْتَ؟(1)هرگاه خشمگين شدم چه زمان خشمم را فرو بنشانم: آيا هنگامى كه از انتقام گرفتن ناتوان باشم و به من گفته مى شود: بهتر است صبر كنى يا هنگامى كه توانايى انتقام دارم و به من گفته مى شود بهتر است گذشت كنى؟

روان شناسان از گذشت به عنوان يك فن در كاهش برانگيختگى بهره مى برند. شما مى توانيد چه در موقعيّت خشم و چه زمانى كه از اين موقعيّت فاصله گرفته ايد از اين فن استفاده كنيد و به اين هيجان منفى پايان دهيد. اما اگر از اين موقعيّت فاصله گرفته ايد بهتر است براى گذشت و بخشايش خود، مراسم داشته باشيد. پس لازم است كه با خودتان خلوت كنيد و ظلمى را كه كسى در حق شما نموده است، تصويرسازى كنيد. جزئيات واقعه اى را كه بر شما گذشته است به ياد آوريد و به دلايلى كه خودتان بهتر مى دانيد، تصميم بگيريد كسى كه حق شما را ضايع نموده، ببخشيد. در صورت موفقيت مراسم گذشت، نبايد احساس منفى داشته باشيد و چيزى در ذهن شما باقى نمانده باشد. اگر احساس منفى نسبت به فرد مقابل نداريد و به راحتى مى توانيد به او فكر كنيد، شما واقعا گذشت نموده ايد وگرنه، بهتر است دوباره اين مراسم را برگزار كنيد.

6. هديه دادن

تأثير روان شناختى هديه در ايجاد تمايل و محبت به هديه دهنده آن چنان زياد است كه به دليل تاثير منفى آن در برخى از موارد، همچون هديه دادن به شخص ظالم يا هديه به صورت رشوه، در متون دينى نهى شده است. اثر قهرى و طبيعى هديه دادن، نرمش است. بر اين اساس در برخى از روايات براى مقابله با خشم، راهكار هديه دادن تجويز

ص: 208


1- . نهج البلاغه، ج 4، ص 45؛ خصائص الائمه (عليهم السلام)، ص 112.

شده است. اميرالمؤمنين على (عليه السلام) مى فرمايد:

مَا اسْتُعْطِفَ السُّلْطَانُ وَ لَا اسْتُسِلَّ سَخِيمَةُ الْغَضْبَانِ وَ لَا اسْتُمِيلَ الْمَهْجُورُ وَ لَا اسْتُنْجِحَتْ صِعَابُ الْأُمُورِ وَ لَا اسْتُدْفِعَتِ الشُّرُورُ بِمِثْلِ الْهَدِية.(1)

هيچ چيز همانند هديه موجب مهربانى و عطوفت پادشاه، بيرون رفتن كينه فرد خشمگين، منعطف شدن فرد جدا شده از ديگران، موفقيت در كارهاى سخت و دفع شدن بدى ها، نمى شود.

هديه دادن موقعيّتى منحصر به فرد در كاهش خشم دارد و هيجان هاى منفى ناشى از برخوردها و نگرش ها را از بين مى برد و در سوگيرى هاى بدبينانه نيز اثر مثبتى دارد. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

تَهادَوا؛ فإنَّ الهَدِيةَ تَسِلُّ السَّخائمَ، و تُجلى ضَغائنَ العَداوَةِ وَ الاحقادِ.(2)

براى يكديگر هديه ببريد؛ زيرا هديه بدخواهى ها را [از دل ها] بيرون مى كشد و كينه هاى دشمنى و نفرت ها را برطرف مى كند.

هديه دادن باعث ايجاد نگرش مثبت و ايجاد عواطف و احساسات مثبت و محبت نيز خواهد شد. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

الهَدِيةُ تُورِثُ المَوَدَّة، و تَجدُرُ الاُخُوَّةَ، و تُذهِبُ الضَّغينَةَ، تَهادُوا تَحابُّوا.(3)

هديه دادن محبت مى آورد و برادرى را نگه مى دارد و كينه و دشمنى را مى برد. براى يكديگر هديه ببريد تا دوستدار هم شويد.

در يك نگاه كلى تر، هديه دادن به عبور فرد از خودميان بينى(4) و حركت به سوى ميان واگرايى(5) كمك مى كند كه در اين صورت نقش و حضور ديگران را مى پذيرد.n.

ص: 209


1- . مستدرك الوسائل، ج 13، ص 207، ح 71.
2- . الكافى، ج 5، ص 143، ح 7.
3- . بحار الانوار، ج 77، ص 166، ح 2.
4- . egocentrism.
5- . decentration.
7. تماس فيزيكى با خويشاوندان

تماس فيزيكى در بين خويشاوندان معمولاً در مواقعى صورت مى گيرد كه يك ارتباط عاطفى مثبت مانند دست دادن، ديده بوسى و امثال آن وجود داشته باشد. احتمالاً تداعى عاطفۀ مثبت مى تواند سازوكارى براى مقابله با خشم بر خويشاوندان باشد و همانند ريختن آب بر آتش خشم عمل كند. اين حركت به عنوان يك مقابلۀ رفتارى مثبت، خشم طرف مقابل را فرو مى نشاند. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

أَيمَا رَجُلٍ غَضِبَ عَلَى ذِى رَحِمَ فَلْيدْنُ مِنْهُ فَلْيمَسَّهُ فَإِنَّ الرَّحِمَ إِذَا مُسَّتْ سَكَنَتْ.(1)

هر كه بر خويشاوندش خشم گرفت، به او نزديك شود و به او دست بزند؛ چرا كه تماس با خويشاوند موجب آرامش اوست.

با وجود اين، هرگونه تماس فيزيكى شديد مانند ضربه، فشار يا هل دادن كه علامت ناراحتى و خشم است، پرخاشگرى را افزايش مى دهد. ابراز محبت و خشم هر دو يك جنس عاطفى و هيجانى دارند ولى جهت گيرى مثبت و منفى، آنها را از هم جدا مى كند. اين هم جنسى، احتمالاً رمز تأثير لمس خويشاوند است كه البته دايرۀ اين راهكار، منحصر به مواردى است كه فرد شرعاً مجاز به لمس باشد.

نتيجه گيرى

نگاه عميق تر به روايات نشان مى دهد كه از ميان راهكارهاى توصيه شده، به كارگيرى همه جانبۀ آنها، مقابله را عملى تر و جدى تر مى نمايد. از آنجا كه پرخاشگرى اقدامى با ابعاد شناختى، عاطفى و رفتارى است، شايسته است شيوه هاى كنترل آن نيز بر پايۀ ابعادى گسترده تر (شناختى، رفتارى، هيجانى، معنوى، زيستى) باشد.

يكى از اين موارد روايت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) است كه شامل توصيه هاى رفتارى، شناختى، هيجانى و معنوى است. آن حضرت به امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

ص: 210


1- . الكافى، ج 2، ص 303؛ وسائل الشيعه، ج 15، ص 358؛ بحار الانوار، ج 70، ص 264.

يا على! لا تَغضَبْ، فإذا غَضِبتَ فَاقعُدْ و تَفَكَّرْ فى قُدرَةِ الرَّبِّ علَى العِبادِ و حِلمِهِ عَنهُم، و إذا قيلَ لكَ: «اِتَّقِ اللّهِ» فَانبِذْ غَضَبَكَ، و راجِعْ حِلمَكَ.(1)

اى على! خشمگين مشو و هرگاه به خشم آمدى بنشين و درباره قدرتى كه پروردگار بر بندگان دارد و بردبارى او در مورد آنها بينديش، و هرگاه به تو گفته شد: «از خدا بترس»، خشمت را دور افكن و به بردبارى خويش مراجعه كن.

در اين روايت چند راهكار مقابله اى با هم تركيب شده اند: در ابتدا راهكار رفتارى نشستن و تغيير فضاست. سپس راهكار شناختىِ تفكر منطقى است كه قدرت مهار رفتار و هيجان را افزايش مى دهد. در ادامه يادآورى خدا و مد نظر قرار دادن او، راهكارى معنوى است و در نهايت بردبارى شيوه مقابله هيجانى - شناختى با خشم و پرخاشگرى است. توصيه هاى تركيبى پيش گفته مى تواند بالاترين تأثير و موفقيت را در مهار هيجان، به خصوص خشم، داشته باشد. ويژگى اصلى توصيه هاى تركيبى، تغيير كلى جهان بينى فرد در جهت سلامت روان از يك سو و اصلاح خطاهاى شناختى از سوى ديگر و نهايتاً تغيير رفتار اوست كه به طور همه جانبه موجب ذهن گردانى از موضوع خشم مى شود.

رواياتى از اين قبيل فراوان اند كه حداقل مشتمل بر دو راهكارند يا راهكار ارائه شده مشتمل بر ابعاد مختلفى است. براى نمونه، به احاديث ذيل مى توان اشاره كرد:

در سفارش هاى اميرالمؤمنين (عليه السلام) به مالك اشتر در مهار خشم آمده است:

اِملِكْ حَمِيَّةَ أنفِكَ، و سَورَةَ حَدِّكَ، و سَطوَةَ يدِكَ، و غَربَ لِسانِكَ، وَ احتَرِسْ مِن كُلِّ ذلِكَ بكَفِّ البادِرَةِ، و تَأخِيرِ السَّطوَةِ، [وَ ارفَعْ بَصَرَكَ إلَى السَّماءِ عِندَ ما يحضَرُكَ مِنهُ] حَتّى يسكُنَ غَضَبُكَ فَتَملِكَ الاِختِيارَ، ولَن تَحكُمَ ذلِكَ مِن نَفسِكَ حَتَّى تُكثِرَ هُمُومَكَ بِذِكرِ المَعادِ إلى رَبِّكَ.(2)

بادِ دماغ و تندىِ خشم و ضربِ دست و تيزىِ زبانت را مهار كن و با نگهداشتن زبانت به گاه خشم و درنگ كردن در حمله و نشان دادن ضرب دست، خود را8.

ص: 211


1- . تحف العقول، ص 14.
2- . نهج البلاغه، ص 444، نامۀ 53؛ تحف العقول، ص 148.

از همۀ اين صفات زشت نگه دار [و هرگاه اين حالات به تو دست داد نگاهت را به آسمان بردار] تا خشمت آرام گيرد و عنان اختيارت را در دست گيرى و تو هرگز بر خود چنين تسلطى پيدا نكنى، مگر آن گاه كه فكر و ذكر خود را پيوسته متوجه معاد و بازگشت به سوى پروردگارت گردانى.

در اين روايت يك بستۀ همه جانبه براى مهار خشم ارائه شده است. از يك سو نگه داشتن زبان كه ترجمان افكار فرد است و از سوى ديگر درنگ كردن و خوددارى از درگيرى فيزيكى و قدرت نمايى، تغيير فضا و نگاه را به آسمان دوختن، تفكر دربارۀ عاقبت و سرانجام اين كار و فرجام زندگى خود، همه و همه راهكارهاى درهم تنيده اى است كه براى موقعيّت به ظاهر سادۀ خشم بيان شده است.

امروزه در بين روان شناسان، اغلبِ شيوه هاى درمان گرى كارآمد، به سمت روشى چند بعدى در حال تحول هستند. به گفته اليس(1) «آينده به درمان گرى چند بعدى تعلق دارد». پيشگام درمان چند بعدى لازاروس(2) است. وى بر اين باور است كه غالب روش هاى درمان گرى جهت گيرىِ تك بعدى، دوبعدى، يا حداكثر سه بعدى دارند. اما رويكرد چند بعدى يا چند وجهى اين امكان را به ما مى دهد تا طيف وسيعى از راهبردها را به شيوه اى انعطاف پذير و منطقى مبدل كنيم. اين رويكرد همچنين شخص را قادر مى سازد مجموعه اى از روش هايى را كه «درگيركننده اند نه درهم شكننده» به كار گيرد. وى به صورت همزمان هفت بعد رفتار، احساس، دريافت حسى، تصويرپردازى، شناخت، روابط بين فردى و بعد زيستى را محور بررسى قرار مى دهد.(3)2.

ص: 212


1- .Ellis, A.
2- . Lazarus, A.
3- . شيوه هاى درمانگرى اضطراب و تنيدگى، ص 242.

مهارت مقابله با اختلافات زناشويى

مقدّمه

زندگى زناشويى كه بيشتر اوقات با شروعى شيرين و جذّاب همراه است، آرام آرام فرازها و نشيب ها را سپرى مى كند و زوج هاى جوان را با مشكلاتى مواجه مى سازد. اين مشكلات گاه عادى اند و گاه نيز فراتر از معمول كه در اين صورت، زوج ها مجموعه اى از مسائل را كه قادر به حلّ آن نيستند گزارش و از احساس «گيرافتادن» در ارتباطى «سرد و غيرجذّاب»، شكايت مى كنند.

در هر صورت، همسران، به ويژه زوج هاى جوان، تمايل دارند تعارضات را يا خود حلّ كنند يا با مراجعه به خانواده درمانگران به حلّ مشكل بپردازند. ما به زوج هاى جوان و شما كه خوانندۀ اين مهارت هستيد پيشنهاد مى كنيم به دليل آنكه در بسيارى از مواقع، فقدان مهارت ها، به ويژه «مهارت مقابله با اختلاف هاى زناشويى»، مشكلاتى براى زندگى زناشويى به بار مى آورد و آن را پردامنه مى سازد، به فراگيرى اين مهارت، اهتمام ويژه داشته و آن را ارتقا بخشيد تا به شيوۀ «خوديار»، بسيارى از مشكلات را كاهش دهيد و بر آن غلبه كنيد. اما اگر با مشكلاتى فراتر، مواجه ايد و خود راه حلّ آن را نمى دانيد، بهتر است تا از خانواده درمانگران بهره گيريد و خوددرمانى را چارۀ كار ندانيد.

اين مهارت با هدف آشنايى زوج هاى جوان با مهارت هاى مقابله با مشكلات زناشويى طراحى شده است و انتظار آن است كه به ارتقاى كيفيت روابط ميان اعضاى خانواده بينجامد.

ص: 213

شناسايى نظام خانواده

اشاره

خانواده از لحاظ ساختار، نظام عاطفى پيچيده اى است كه ممكن است دست كم سه يا چهار نسل را در بر گيرد(1). عملكرد نظام خانواده از طريق الگوهاى تعاملى صورت مى گيرد. تعامل هاى تكرارى، الگوهايى پديد مى آورند مبنى بر اينكه چطور، چه وقت و با چه كسى رابطه برقرار شود و همين الگوها، زيربناى نظام خانواده را تشكيل مى دهند. وقتى مادرى به فرزندش مى گويد غذا بخورد و او اطاعت مى كند، اين تعامل مشخص مى كند كه در آن اوضاع و در آن لحظه، مادر در رابطه با فرزند، چه كسى است و فرزند در رابطه با مادر، كيست. اين نوع تعامل يك الگوى تعاملى پديد مى آورد و اين الگوى تعاملى، رفتار اعضاى خانواده را منظم مى كند(2).

از مجموعۀ آيات و روايات حوزۀ خانواده چنين برداشت مى شود كه خانواده از نگاه اسلام نظامى يكپارچه و هماهنگ است و بسيارى از قواعد نهادها و مجموعه هاى نظام مند را مى توان در آن ديد. خويشاوندان نيز به منزله يك نظام حمايتى و مكمّل در كنار نظام خانواده ايفاى نقش مى كنند(3). پيش از طرح هر موضوعى لازم است با ساختار خانواده آشنا شويم تا بهتر بتوانيم روابط درون آن را مديريت كنيم.

الف - خُرده نظام هاى خانواده

نظام خانواده، وظايف خود را از طريق خرده نظام ها متمايز و اجرا مى كند. خرده نظام ها، واحدهاى كوچك تر نظام خانواده، به مثابۀ يك كل اند. آنها وجود دارند تا وظايف متعدد خانوادگى شناسايى شوند. بدون خرده نظام ها، كل نظام خانواده كاركردى نخواهد داشت. خرده نظام ها به وسيله مرزها و قوانين مربوط به آن، به بهترين وجه تعريف مى شوند. خرده نظام ها هنگامى تشكيل مى شوند كه اعضاى خانواده به يكديگر مى پيوندند تا

ص: 214


1- . خانواده درمانى، گلدنبرگ، ص 11.
2- . خانواده درمانى، مينوچين، ص 83.
3- . ر. ك: تحكيم خانواده از نگاه قرآن و حديث.

نقش هاى متعددى را انجام دهند(1).

به عقيدۀ مينوچين و فيشمن سه خُرده نظام: همسرى، والدينى و خواهر - برادرى در خانواده اهميتى ويژه دارند. هر فرد به خرده نظام متفاوتى تعلق دارد كه هريك داراى سطح قدرت متفاوتى است. مرد مى تواند، پسر، برادر بزرگ تر، برادر كوچك تر، شوهر و پدر باشد(2). در ميان خرده نظام هاى پيش گفته، خرده نظام همسرى، اساس ثبات خانواده است. در درون اين خرده نظام، زن و شوهر داراى نقش هاى گوناگونى هستند(3).

ب - مرزهاى خانواده

روان شناسان حوزۀ خانواده، از جمله خانواده درمانگرانِ ساخت نگر، بر اين باورند كه خرده نظام هاى خانوادگى كه پيش از اين به آنها اشاره شد، به سبب «مرزها» از يكديگر متمايز مى شوند. مرزهاى يك خرده نظام، مقرراتى است كه معين مى كند چه كسى و چگونه جزء اين خرده نظام است(4). به سخن ديگر، مرز، خطى نامرئى است كه افراد يا خرده نظام ها را از نظر روانى از يكديگر جدا مى كند(5).

در يك خانوادۀ منسجم، هدف مرزها تسهيل كاركرد بهتر تعاملات اعضاست و نظام خانواده براى عملكرد سالم، اين مرزها را برجسته مى سازد. نقش مرزها، حراست از عمل متمايزسازى نظام خانواده است. وضوح مرزهاى درون خانواده عاملى مفيد براى ارزيابى عملكرد خانواده است. اگر خانواده اين مرزها را بيش از حد خشك و نامنعطف سازد، دچار گسستگى مى شود و اگر بيش از حد منعطف سازد، به در هم تنيدگى مى انجامد. به سخن ديگر، در هم تنيدگى و گسستگى دو سوى اين پيوستار هستند و دامنه بهنجار آن زمانى است كه مرزها مشخص باشند، نه خشك و نه نامشخص(6).

ص: 215


1- . خانواده درمانى، گلادينگ، ص 236.
2- . خانواده درمانى، مينوچين، ص 83.
3- . خانواده درمانى، گلدنبرگ، 1386، ص 240.
4- . خانواده درمانى، مينوچين، ص 85.
5- . خانواده درمانى، گلادينگ، ص 236.
6- . خانواده درمانى، مينوچين، ص 85.

در آموزه هاى دينى، فرديت هر فرد و هر عضو خانواده محترم شمرده شده است، به گونه اى كه مرزها و حريم هاى ميان افراد رعايت شود. در اين صورت است كه فرد به جايگاه شايستۀ خود دست مى يابد و داراى عزت نفس، احترام و خودباورى خواهد شد.

با توجّه به اين آموزه ها در ترسيم مرزها، جايگاه هريك از اعضاى خانواده مشخص مى شود. در اين صورت بايد جايگاه پدر و مادر و فرزندان از همديگر متمايز باشد و آنها بنا به موقعيّت خود در خانواده حقوق و مزاياى فردى متمايزى داشته باشند. از اين رو، براى نمونه، در اسلام، پدر جايگاهى متفاوت نسبت به مادر و فرزندان دارد و مادر نيز حقوق و مزايايى متمايزى در مقايسه با ديگر اعضاى خانواده دارد. فرزندان نيز جايگاهى خاص و از حقوق و مزايايى متفاوت نسبت به والدين دارند.

افزون بر اين، هر نظام خانوادگى مرز و حريم خاصّى دارد. اين مرزها بايد به قدر كافى پررنگ باشد تا حيطۀ استقلال عمل هريك از اعضا را كاملاً مشخص سازند و از دخالت افراد غير مرتبط با نظام خانوادگى - براى نمونه، خويشاوندان پدرى يا مادرى - محفوظ بدارند.

ج - سلسله مراتب در نظام خانواده

الگوهاى تعاملى، رفتار اعضاى خانواده را منظم مى كند. يكى از عوامل تداوم اين الگوها وجود «سلسله مراتب قدرت» در نظام خانواده است كه در آن والدين و فرزندان سطوح متفاوتى از اقتدار دارند. براى تشكيل چنين سلسله مراتبى گاه نقش ها به صورت مكملِ هم در مى آيند. براى نمونه، زن و شوهرى كه اتكاى متقابل را پذيرفته اند، به صورت يك گروه (تيم) عمل و نقش والدينى را ايفا مى كنند.

مديريت نظام خانواده در اسلام، به صورت هرمى است كه در رأس آن، مرد خانواده جاى دارد و مى كوشد افزون بر مديريت مالى، تبادل ميان اعضاى خانواده را تسهيل كند. خداوند متعال در آيه 34 سوره نساء مى فرمايد:

(الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ) .

ص: 216

مردان سرپرستان [و نگاهبانان] زنان اند؛ چراكه خداوند [از نظر روانى و اجتماعى] بعضى از انسان ها را بر بعضى ديگر برترى بخشيده است و [نيز] از آن روى كه مردان از اموال خويش [براى زنان] هزينه مى كنند.

نقش مكمّل مرد را در خانواده، زن ايفا مى كند و مديريت خانه را بر عهده مى گيرد. نگاه اسلام به مقولۀ مديريت خانه تنها كارهاى خدماتى نيست و از وى به لحاظ حقوقى چنين مطالبه اى وجود ندارد، بلكه تربيت، پرورش و تعالى اعضاى خانواده از مهم ترين نقش هاى او محسوب مى شوند.(1) پس از پدر و مادر، فرزندان در قاعدۀ اين هرم جاى مى گيرند و نسبت به يگديگر به لحاظ سن و جنسيت، سلسله مراتب اقتدار را دارا مى شوند(2).

د - مسئوليت ها و وظايف اعضاى خانواده

نظام خانواده از ديدگاه اسلام، ضمن تعيين نقش اعضاى خانواده، حيطه و مرز رفتار هريك از اعضا را مشخص ساخته و تبادل نظر ميان آنها را تسهيل مى كند. در اين ميان، براى هريك از اعضا حقوق و وظايفى را ترسيم مى كند تا كارآمدى نظام خانواده دو چندان شود.(3)

در تعيين ملاك مسئوليت ها و وظايف، ديدگاه هاى متفاوتى وجود دارند؛ برخى روان شناسان بر اين باورند كه تعيين مسئوليت ها و وظايف اعضا و شكل گيرى الگوها، بر اساس محيط تربيتى زن و شوهر است. براى مثال، اگر زن و شوهر هر دو در نظام پدرسالار پرورش يافته باشند، براى هر دو كاملاً طبيعى است كه «شستن ظرف، وظيفۀ زن است». اما برخى معتقدند اين نقش ها حاصل توافق لفظى و عرفى ميان زن و شوهر هستند. براى مثال، زوج ها توافق مى كنند كه «امروز كدام يك غذا را بپزد يا كار كند»(4).

ص: 217


1- . الكافى، ج 5، ص 507.
2- . الگوى ساختار قدرت در خانواده، ص 20.
3- . همان.
4- . خانواده درمانى، مينوچين، ص 38.

با در نظر گرفتن ديدگاه اسلام، به نظر مى رسد تعيين نقش هاى زناشويى با هدف «كارآمدى» و «سعادتمندى» خانواده، مسيرى روشن تر را خواهد پيمود. اين اهداف در سايۀ سه ملاك «پاى بندى به ارزش ها»، «تفاوت هاى جسمانى و روانى» و «توافق طرفين»، دست يافتنى هستند؛ چنان كه با راهنمايى پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) بر اساس «حفظ ارزش ها»، «سازگارى مسئوليت ها با روحيات و ويژگى هاى زن و مرد» و «توافق متقابل»، كارهاى بيرون از خانه به حضرت على (عليه السلام) و كارهاى داخل خانه به حضرت زهرا (عليها السلام) سپرده شد.(1)

ويژگى هاى خانوادۀ كارآمد

اشاره

خانواده را به لحاظ توان مديريت تعارض ها و مشكلات، مى توان به خانوادۀ كارآمد و ناكارآمد دسته بندى كرد. خانوادۀ كارآمد و بالنده، ويژگى هايى دارد كه آن را از ديگر نظام هاى اجتماعى متمايز مى سازد. در اين بخش برآنيم تا با تكيه بر الگوى ارتباطى پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم (عليهم السلام) با همسران و فرزندان خويش، به ويژگى هاى خانوادۀ كارآمد اشاره كنيم:

الف - تعهد در برابر يكديگر

يكى از ويژگى هاى خانوادۀ كارآمد، تعهد داشتن در قبال تأمين آرامش ديگر اعضاى خانواده است. در خانواده هاى كارآمد، اعضا نه تنها خود را وقف آسايش خانواده، بلكه براى رشد و تعالى هريك از اعضاى آن تلاش مى كنند. امام على (عليه السلام) در بيان رفتارش با فاطمه (عليها السلام) فرمود:

فَوَ اللّهِ ما أغضَبتُها ولا أكرَهتُها عَلى أمرٍ حَتّى قَبَضَهَا اللّهُ (عزوجل) إلَيهِ، ولا أغضَبَتنى ولا عَصَت لى أمراً، ولَقَد كُنتُ أنظُرُ إلَيها فَتَنكَشِفُ عَنِّى الهُمومُ وَالأَحزانُ.(2)

ص: 218


1- . قرب الاسناد، ص 52، ح 170؛ بحار الانوار، ج 43، ص 81.
2- . كشف الغمّه، ج 1، ص 363؛ المناقب، خوارزمى، ص 353، ح 364؛ بحار الأنوار، ج 43، ص 134، ح 32.

به خدا سوگند كه تا زنده بود، نه او را عصبانى كردم و نه به كارى مجبورش ساختم؛ او نيز مرا عصبانى نساخت و در كارى از من نافرمانى نكرد. هنگامى كه به او نگاه مى كردم، غم ها و اندوه ها از من برطرف مى شدند.

متعهد بودن در قبال خانواده، مبناى صرف زمان و نيروى اعضاى خانواده براى فعاليت هايى است كه به نحوى به خانواده مرتبط مى شوند. تعهد، يعنى وفادار ماندن به خانواده و اعضاى آن، هنگام غم و شادى و وقايع خوشايند و ناخوشايند زندگى. تعهد هم بر مبناى احساس و عاطفه و هم بر پايۀ قصد و نيت استوار است. همسران و افرادى كه در باره تعهد خود در قبال ديگران به بلوغ فكرى لازم نرسيده اند و رفتارى دوسوگرايانه دارند، در ازدواج و در كاركردن دچار مشكل خواهند شد و نتيجۀ اين امر در بيشتر اوقات بى وفايى خواهد بود(1).

ب - مقابلۀ مثبت با سختى ها

خانوادۀ كارآمد در غلبه بر مشكلات، نه تنها مشكلات خانوادگى را به ديگر مشكلات زندگى تعميم نمى دهد و از مشكلى كه در آن گرفتار آمده، فاجعه اى بزرگ و حل ناشدنى نمى سازد، بلكه توان خود را در مديريت مشكل و كنار آمدن با آن، نشان مى دهد. گزارش اميرمؤمنان على (عليه السلام) از توان حضرت زهرا (عليها السلام) در مديريت خانه، شاهدى گوياست بر اينكه سختى ها در زندگى پايان ناپذيرند، اما بايد با آنها به گونه اى مناسب مقابله كرد. آن حضرت با آنكه سختى هاى فراوانى در مديريت خانه داشت، از زير بار مسئوليت خويش شانه خالى نمى كرد. اميرمؤمنان (عليه السلام) به مردى از بنى سعد فرمود: آيا مى خواهى از خودم و از فاطمه زهرا برايت بگويم؟ سپس فرمود:

إنَّها كانَت عِندى فَاستَقَت بِالقِربَةِ حَتّى أثَّرَ فى صَدرِها، وطَحَنَت بِالرَّحا حَتّى مَجَلَت يداها، وكَسَحَتِ البَيتَ حَتَّى اغبَرَّت ثِيابُها و أوقَدَت تَحتَ القِدرِ حَتّى

ص: 219


1- . خانواده درمانى، گلادينگ، ص 49.

دَكِنَت ثِيابُها، فَأَصابَها مِن ذلِكَ ضُرٌّ شَديدٌ.(1)

او در خانۀ من آن قدر با مَشك آب كشيد كه [بند آن] بر سينه اش ردّ انداخته بود و چندان دستاس كرد كه دست هايش تاول زده بودند و چندان خانه را رُفت و روب كرد كه لباس هايش رنگِ خاك به خود گرفته بودند، و آن قدر آتش زير ديگ افروخته بود كه جامه هايش تيره رنگ شده بودند. در نتيجه، رنج و آسيبِ سختى به او رسيد.

آنگاه كه سختى ها به انسان روى مى آورند، بر كمك خواهى از «شكيبايى» و «نماز» در آموزه هاى قرآنى تأكيد شده است.

وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلاّ عَلَى الْخاشِعِينَ (2)

از شكيبايى و نماز يارى جوييد و به راستى اين [كار] گران است، مگر بر فروتنان.

استعانت وقتى صورت مى گيرد كه نيروى انسان به تنهايى نمى تواند امرى مهم يا حادثه اى پيش آمده را بر وفق مصلحت خود برطرف سازد. در اين اوقات، بهترين ياور انسان، مقاومت و خويشتن دارى اوست، تا استقامت به خرج دهد و ارتباط خود را با خدا برقرار سازد(3).

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نيز در سختى ها و تنگناهايى كه خانوده اش بدان گرفتار مى شدند، آنان را به نماز گزاردن سفارش مى كرد:

كانَ النَّبِى (صلى الله عليه وآله) إذا نَزَلَ بِأَهلِهِ الضّيقُ أمَرَهُم بِالصَّلاةِ، ثُمَّ قَرَأَ: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها». (4)0.

ص: 220


1- . كتاب من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 320، ح 947؛ علل الشرائع، ص 366، ح 1؛ مكارم الأخلاق، ج 2، ص 28، ح 2061؛ بحار الأنوار، ج 43، ص 82، ح 5؛ سنن أبى داوود، ج 3، ص 150، ح 2988؛ مسند ابن حنبل، ج 1، ص 322، ح 1312؛ كنز العمّال، ج 15، ص 508، ح 41985.
2- . بقره: 45.
3- . الميزان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 229.
4- . المعجم الأوسط، ج 1، ص 272، ح 886؛ المصنّف، عبد الرزاق، ج 3، ص 49، ح 4744؛ حلية الأولياء، ج 8، ص 176؛ سير أعلام النبلاء، ج 8، ص 411؛ مسكّن الفؤاد، ص 56؛ بحارالأنوار، ج 91، ص 383، ح 10.

پيامبر (صلى الله عليه وآله) [را عادت چنان بود كه] هرگاه خانواده اش دچار تنگنا مى شدند، به آنان را به خواندن نماز دستور مى داد. سپس اين آيه را مى خوانْد: «و خانواده ات را به نماز گزاردن فرمان ده و خود بر آن، پاى بفشار».

در كتاب مكارم الاخلاق نيز آمده است:

كانَ النَّبِى (صلى الله عليه وآله) إذا أصابَت أهلَهُ خَصاصَةٌ نادى أهلَهُ: يا أهلاه! صَلّوا، صَلّوا.(1)

پيامبر (صلى الله عليه وآله) هرگاه خانواده اش دچار فقر و گرسنگى مى شدند، خطاب به آنان صدا مى زد: «اى كسان من! نماز بگزاريد، نماز».

چنين سختى هايى هيچ گاه ايشان را از ايفاى نقش همسرى و والدينى خويش غافل نكرد، بلكه آن حضرت در سراسر دوران زندگى خود با اين سختى ها و بحران ها به مقابله برخاست.

ج - همكارى ميان اعضاى خانواده

از مواردى كه در خانوادۀ سالم و كارآمد به چشم مى خورد، روحيۀ تعاون و همكارى ميان اعضاى خانواده است؛ در حالى كه مسئوليت و نقش هر عضو نيز مشخص است. داشتن روحيۀ همكارى و نداشتن تكبر، از ويژگى انسان هاى با ايمان است. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود:

مَن لَم يأنَف مِن ثَلاثٍ فَهُوَ مُؤمِنٌ حَقّاً: خِدمَةِ العِيالِ، وَالجُلوسِ مَعَ الفُقَراءِ، وَالأَكلِ مَعَ خادِمِهِ. هذِهِ الأَفعالُ مِن عَلاماتِ المُؤمِنينَ الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللّهُ فى كِتابِهِ: (أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا) .(2)

هر كس از سه كار تكبر نورزد، مؤمن حقيقى است: خدمت به خانواده، نشستن با فقرا و غذا خوردن با خدمتكارش. اين كارها از نشانه هاى مؤمنانى است كه خداوند در كتابش از آنان اين گونه ياد كرده است: اينان، مؤمنان حقيقى اند.

ص: 221


1- . مكارم الأخلاق، ج 2، ص 124، ح 2333؛ بحار الأنوار، ج 90، ص 37، ح 4؛ الزهد، ابن حنبل، ص 15.
2- . تاريخ مدينة دمشق، ج 6، ص 29، ح 1396؛ الفردوس، ج 3، ص 629، ح 5968؛ كنزالعمّال، ج 1، ص 155، ح 774.

در سيرۀ معصومان (عليهم السلام) نيز تعاون و همكارى ميان اعضاى خانواده گزارش شده است. از عايشه سؤال شد پيامبر (صلى الله عليه وآله) در خانه اش چه مى كرد؟ عايشه گفت: به همسرش كمك و خدمت مى كرد، و چون وقت نماز مى شد، براى نماز [از خانه] بيرون مى رفت.(1)

همچنين با راهنمايى رسول گرامى (صلى الله عليه وآله) مسئوليت امور داخل منزل به حضرت زهرا (عليها السلام) سپرده شد و كارهاى بيرون از خانه به امام على (عليه السلام).(2) اما اين مطلب سبب نشد اميرمؤمنان على (عليه السلام) از يارى همسرش در كارهاى خانه دريغ ورزد. از امام صادق (عليه السلام) نقل است كه امام على (عليه السلام) در كارهاى خانه به حضرت زهرا (عليها السلام) كمك مى كرد:

كانَ أميرُ المُؤمِنينَ - صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ - يحتَطِبُ ويَستَقى ويَكنِسُ، وكانَت فاطِمَةُ (عليها السلام) تَطحَنُ وتَعجِنُ وتَخبُزُ.

اميرمومنان - كه درود خدا بر او باد - هيزم و آب مى آورد و جارو مى كرد و فاطمه (عليها السلام) (گندم يا جو) آرد مى كرد و خمير آماده مى كرد و نان مى پخت.(3)

نيز در كتاب تنبيه الخواطر آمده است كه پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) به خانۀ فاطمه (عليها السلام) آمد و ديد كه آن حضرت با امام على (عليه السلام) مشغول دستاس كردن است. پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: به كدام يك از شما كمك كنم؟ امام على (عليه السلام) فرمود: به فاطمه؛ چون او خسته شده است. پس فاطمه برخاست و پيامبر (صلى الله عليه وآله) همراه با امام على (عليه السلام) به دستاس كردن براى فاطمه پرداخت.(4)).

ص: 222


1- . سُئِلَت عائِشَةُ: ما كانَ النَّبِى (صلى الله عليه وآله) يصنَعُ فى بَيتِهِ؟ قالَت: كانَ يكونُ فى مِهنَةِ أهلِهِ تَعنى خِدمَةَ أهلِهِ فَإِذا حَضَرَتِ الصَّلاةُ خَرَجَ إلَى الصَّلاةِ. صحيح البخارى، ج 1، ص 239، ح 644؛ سنن الترمذى، ج 4، ص 654، ح 2489؛ مسند ابن حنبل، ج 9، ص 445، ح 25002 و ص 305، ح 24281؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج 1، ص 146؛ بحار الأنوار، ج 16، ص 227، ح 321.34.
2- . قَضى رَسولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله) عَلَى ابنَتِهِ فاطِمَةَ (عليها السلام) بِخِدمَةِ البَيتِ و قَضى عَلى عَلىٍّ (عليه السلام) بِما كانَ خارِجاً مِنَ البَيتِ مِنَ الخِدمَةِ. قرب الاسناد، ص 52؛ المصنف، ابن ابى شيبة، ج 7، ص 8؛ حليه الاولياء، ج 6، ص 104.
3- . الكافى، ج 5، ص 86.
4- . دَخَلَ النَّبِىُّ (صلى الله عليه وآله) عَلى فاطِمَةَ وهِى تَطحَنُ مَعَ عَلىٍّ (عليه السلام)، فَقالَ النَّبِىُّ (صلى الله عليه وآله): لِأَيِّكُما أعقُبُ؟ فَقالَ عَلىٌّ (عليه السلام): لِفاطِمَةَ، فَإِنَّها قَد أعيَت. فَقامَت فاطِمَةُ، فَطَحَنَ النَّبىُّ (صلى الله عليه وآله) مَعَ عَلىٍّ لِفاطِمَةَ (تنبيه الخواطر، ج 2، ص 230؛ الفضائل، ص 95؛ بحار الأنوار، ج 43، ص 50، ح 47).

د - مشخص بودن وظايف و نقش ها

در نظام خانواده، هريك از اعضا مسئوليت ها و وظايفى دارند كه نشان از نقش مشخص و تعريف شدۀ آنها دارد. بر همين اساس، مسئوليت زن و مرد در نظام خانواده كاملاً مشخص خواهد بود. براى نمونه، مسئوليت تهيۀ چيزهايى همانند خوراك، پوشاك و سرپناه كه تكاليفى ابزارى شمرده مى شوند، بر عهدۀ مرد نهاده شده و همسر و فرزندان در اين زمينه نقشى ندارند. به دو نمونه از تعيين نقش براى مردان اشاره مى كنيم:

مَعاذِ كيسه فروش گويد امام صادق (عليه السلام) به من فرمود:

يا مُعاذُ!... إسْعَ عَلى عِيالِكَ، وإيّاكَ أن يكونَ هُمُ السُّعاةَ عَلَيكَ.

اى معاذ!... براى خانواده ات تلاش كن؛ مبادا آنان براى تو كار و تلاش كنند!(1)

مسعدة بن صدقه نيز نقل كرده است كه امام صادق (عليه السلام) به يكى از يارانش نوشت:

لا تَكسَل عَن مَعيشَتِكَ فَتَكونَ كَلّاً عَلى غَيرِكَ أو قالَ: عَلى أهلِكَ.

... در تأمين معاشت، تنبلى مكن كه بارى بر دوشِ ديگرى باشى، يا فرمود: [بارى] بر دوش خانواده ات باشى.(2)

در برابر مديريت خانواده كه مسئوليت مردان است، مديريت خانه، يعنى پرورش اعضاى خانواده، بر عهدۀ زنان نهاده شده است. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) در اين باره چنين حكم كرده است:

قَضى رَسولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله) عَلَى ابنَتِهِ فاطِمَةَ (عليها السلام) بِخِدمَةِ البَيتِ و قَضى عَلى عَلىٍّ (عليه السلام) بِما كانَ خارِجاً مِنَ البَيتِ مِنَ الخِدمَةِ.(3)

پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) چنين حكم فرمود كه دخترش فاطمه (عليها السلام) كارهاى خانه را انجام بدهد و على (عليه السلام) كارهاى بيرون از خانه را.

ص: 223


1- . الكافى، ج 5، ص 149، ح 6؛ تهذيب الأحكام، ج 7، ص 3، ح 3؛ المقنع، ص 363.
2- . همان، ص 86، ح 9؛ وسائل الشيعه، ج 12، ص 37، ح 21970.
3- . قرب الاسناد، ص 52؛ المصنف، ابن ابى شيبه، ج 7، ص 8؛ حليه الاولياء، ج 6، ص 104.

تفكيك نقش ها، به توانمندسازى همسران در پيشبرد اهداف زندگى و غلبه بر مشكلاتى كه در مسير اين اهداف قرار مى گيرند، كمك شايانى خواهد كرد.

ه -- سرمايه گذارى عاطفى

سرمايه گذارى عاطفى، يكى از كاركردهاى اعضاى خانواده بوده و به معناى ميزان ابراز علاقه و اهميت دادن به فعاليت هاى اعضاى خانواده است. سرمايه گذارى عاطفى مى تواند گسترۀ وسيعى از نبودن سرمايه گذارى تا سرمايه گذارى افراطى را دربرگيرد. اما در خانواده هاى كارآمد و سالم، بهترين شيوۀ سرمايه گذارى عاطفى، «سرمايه گذارى همدلانه» است. در اين سبك از سرمايه گذارى، حمايت عاطفى در ميان اعضاى خانواده صادقانه و به سهولت انجام مى پذيرد و اعضا از عواطف مثبت يكديگر بهره مند مى شوند. بر اين سبك از سرمايه گذارى در آموزه هاى اسلام تأكيد شده است. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود:

يؤتى بِالرَّجُلِ مِن امَّتى يومَ القِيامَةِ وما لَهُ مِن حَسَنَةٍ تُرجى لَهُ الجَنَّةُ، فَيقولُ الرَّبُّ تَعالى: أدخِلوهُ الجَنَّةَ، فَإِنَّهُ كانَ يرحَمُ عِيالَهُ.(1)

در روز رستاخيز، مردى از امت مرا مى آورند، در حالى كه هيچ كار نيكى ندارد كه به سبب آن، برايش اميد بهشت برود؛ اما خداوند متعال مى فرمايد: او را به بهشت ببريد؛ چون به خانواده اش مهر مى ورزيد.

در روايتى ديگر، پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) بهترين زنان را زنان مهربان مى داند:

إنَّ خَيرَ نِسائِكُمُ الوَلودُ الوَدودُ.(2)

همانا بهترين همسران شما، فرزند آورانِ مهربان اند.

آن حضرت يكى از حقوق مرد را ابراز كردن عشق و علاقه و دلسوز بودن همسر وى براى او معرفى مى كند:

ص: 224


1- . تاريخ بغداد، ج 2، ص 330؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 36، ص 341، ح 7362؛ الفردوس، ج 5، ص 460، ح 8752.
2- . الكافى، ج 5، ص 324، ح 1؛ تهذيب الأحكام، ج 7، ص 400، ح 1597؛ كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 389، ح 4367.

لِلرَّجُلِ عَلَى المَرأَةِ أن تَلزَمَ بَيتَهُ، وتَوَدَّدَهُ وتُحِبَّهُ وتُشفِقَهُ.

حق مرد بر زن، اين است كه زن در خانه اش بنشيند و به همسرش اظهار عشق و محبت كند و دلسوز او باشد(1).

اين مطلب با سفارش هاى جبرئيل امين، رنگ و بوى ديگرى مى گيرد. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود:

أخبَرَنى أخى جَبرَئيلُ - و لَم يزَل يوصينى بِالنِّساءِ حَتّى ظَنَنتُ ألّا يحِلَّ لِزَوجِها أن يقولَ لَها: افٍّ - يا مُحَمَّدُ! اتَّقُوا اللّهَ (عزوجل) فِى النِّساءِ، فَإِنَّهُنَّ عَوانٌ بَينَ أيديكُم، أخَذتُموهُنَّ عَلى أماناتِ اللّهِ (عزوجل) مَا استَحلَلتُم مِن فُروجِهِنَّ بِكَلِمَةِ اللّهِ و كِتابِهِ مِن فَريضَةٍ و سُنَّةٍ و شَريعَةِ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِاللّهِ، فَإِنَّ لَهُنَّ عَلَيكُم حَقّاً واجِباً لِمَا استَحلَلتُم مِن أجسامِهِنَّ، و بِما واصَلتُم مِن أبدانِهِنَّ، و يحمِلنَ أولادَكُم فى أحشائِهِنَّ، حَتّى أخَذَهُنَّ الطَّلقُ مِن ذلِكَ، فَأَشفِقوا عَلَيهِنَّ، و طَيبوا قُلوبَهُنَّ حَتّى يقِفنَ مَعَكُم، و لاتَكرَهُوا النِّساءَ و لاتَسخَطوا بِهِنَّ، و لاتَأخُذوا مِمّا آتَيتُموهُنَّ شَيئاً إلّا بِرِضاهُنَّ و إذنِهِنَّ.(2)

برادرم جبرئيل - كه پيوسته مرا دربارۀ زنان سفارش مى كرد، چندان كه گمان بردم شوهر حق ندارد حتى به زن «اف» بگويد - به من خبر داد كه: اى محمّد! از خداوند (عزوجل) بترسيد و با زنانْ مهربان باشيد؛ زيرا آنان نزد شما اسيرند. آنان را از خداوند (عزوجل) به امانت گرفته ايد و به فرمان خدا و كتاب او، به منزله يك وظيفه و سنت و شريعت محمد بن عبدالله، بر خود حلال كرده ايد. پس، بدان سبب كه جسم آنان را حلال خود ساخته ايد، و با بدن هايشان تماس برقرار مى سازيد، و فرزندان شما را در شكم خود حمل مى كنند، چندان كه درد زايمان آنها را مى گيرد [ايشان را بر شما حقّى است]. پس با آنان مهربان باشيد و دل هايشان را خوش سازيد تا با شما بمانند. زنان را ناخوش مداريد و7.

ص: 225


1- . مستدرك الوسائل، ج 14، ص 244، ح 16604.
2- . همان، ص 252، ح 16627.

ناراحتشان نگردانيد و از آنچه به ايشان داده ايد، جز با رضايت و اجازۀ آنان، چيزى بر نداريد.

در روايت ديگرى آن حضرت مى فرمايد:

إذا نَظَرَ العَبدُ إلى وَجهِ زَوجِهِ ونَظَرَت إلَيهِ، نَظَرَ اللّهُ إلَيهِما نَظَرَ رَحمَةٍ، فَإِذا أخَذَ بِكَفِّها وأخَذَت بِكَفِّهِ، تَساقَطَت ذُنوبُهُما مِن خِلالِ أصابِعِهِما.(1)

هرگاه كسى به چهرۀ همسرش و همسرش به چهرۀ او بنگرد، خداوند به آن دو، با نگاه مهرآميز مى نگرد و هرگاه دست يكديگر را بگيرند، گناهان آن دو، از لابه لاى انگشتانشان فرو مى ريزد.

حمايت عاطفى دامنۀ گسترده اى دارد و فقط به زوج ها خلاصه نمى شود، بلكه در شعاع مهرورزى و عواطف، فرزندان نيز سهيم اند. در حكمت هاى منسوب به امام على (عليه السلام) آمده است:

يجِبُ عَلَيكَ أن تُشفِقَ عَلى وَلَدِكَ أكثَرَ مِن إشفاقِهِ عَلَيكَ.(2)

مهربانى و ترحم تو به فرزندت، بايد از مهربانى او به تو بيشتر باشد.

بر پايۀ چنين محبت و ترحمى است كه خداوند متعال بر بندگانش ترحم مى كند. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: خداوند، به سبب محبت زياد بنده به فرزندش، بر او رحم مى كند(3) و چنين محبتى به فرزندان است كه آدمى را از عذاب الهى مصون مى دارد.(4)

و - وقت گذاشتن براى يكديگر

خانواده هاى كارآمد، زمان قابل توجهى را در كنار هم مى گذرانند. لازمۀ مفيد بودن چنين

ص: 226


1- . مسند زيد، ص 302؛ كنز العمّال، ج 16، ص 276، ح 44437
2- . شرح نهج البلاغة، ج 20، ص 272، ح 152.
3- . امام صادق (عليه السلام): إنَّ اللّهَ لَيرحَمُ العَبدَ لِشِدَّةِ حُبِّهِ لِوَلَدِهِ. كتاب من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 482، ح 4695؛ الكافى، ج 6، ص 50، ح 5؛ ثواب الأعمال، ص 238، ح 1.
4- . پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله): حُبُّ الأَولادِ سِترٌ مِنَ النّارِ وَ الأَكلُ مَعَهُم بَراءَةٌ مِنَ النّارِ و كَرامَتُهُم جَوازٌ عَلَى الصِّراطِ؛ دوست داشتن فرزندان، پرده اى در برابر آتش است، و غذا خوردن با آنان، براتِ آزادى از آتش، و گرامى داشتن آنها، موجب گذشتن از صراط (تنبيه الغافلين، ص 344، ح 501، عن جابر).

صرفِ وقتى برخوردار بودن از كيفيت مناسب است؛ چراكه وقت گذاشتن طولانى مدت همراه با تنش و دعوا و مشاجره، جز نارضايتى نتيجه اى به بار نمى آورد و اعضا از آن لذتى نخواهند برد، اما وقت گذاشتنِ باكيفيت، به رضايت هر چه بيشترِ اعضاى خانواده از زندگى، مى انجامد.

با اين بيان، مشخص مى شود چرا همنشينىِ «كيفيتْمحور» با همسر، حتّى از برخى اعمال مذهبى همچون اعتكاف در مسجد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كه سودمندى آن بر كسى پوشيده نيست و پاداش فراوانى براى آن در نظر گرفته شده، تقدم مى يابد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) صرف وقت با خانواده را داراى فضيلتى بيشتر از اعتكاف كردن در مسجد خود مى داند:

جُلوسُ المَرءِ عِندَ عِيالِهِ أحَبُّ إلَى اللّهِ تَعالى مِنِ اعتِكافٍ فى مَسجدى هذا.(1)

نشستن مرد در كنار خانواده اش، نزد خداوند متعال، دوست داشتنى تر از اعتكاف كردن در مسجد من است.

در روايت ديگرى به نقل از انس آمده كه وى پرسيد: اى پيامبر خدا! نشستن با خانواده، ثوابش بيشتر است يا نشستن در مسجد؟ آن حضرت فرمود:

الجُلوسُ ساعَةً عِندَ العِيالِ أحَبُّ إلَىّ مِنَ الاعتِكافِ فى مَسجِدى هذا.(2)

لحظه اى نشستن در كنار خانواده، نزد من، محبوب تر از اعتكاف كردن در اين مسجد من است.

بازگشت به خانه و با هم بودن و وقت گذاشتن پس از انجام وظايف و مسئوليت ها، براى اعضاى خانواده، صدقه و كارى نيك دانسته شده است. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) به مردى فرمود: «روزه دارى؟» گفت: نه. فرمود: «بينوايى را اطعام كرده اى؟» گفت: نه. فرمود:

فَارجِع إلى أهلِكَ فَإِنَّهُ مِنكَ عَلَيهِم صَدَقَةٌ.(3)6.

ص: 227


1- . تنبيه الخواطر، ج 2، ص 122؛ المواعظ العددية، ص 33.
2- . تنبيه الغافلين، ص 342، ح 494.
3- . الكافى، ج 5، ص 495، ح 2؛ عوالى اللآلى، ج 3، ص 285، ح 26؛ كتاب من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 178، ح 3673؛ ثواب الأعمال، ص 168، ح 4؛ بحار الأنوار، ج 103، ص 289، ح 26.

پس، به سوى خانواده ات باز گرد كه اين كار تو، براى آنان صدقه [و كار نيك] است.

روايات بسيار ديگرى نيز هستند كه نقش در كنار هم بودن اعضاى خانواده را هنگام غذا خوردن يادآور مى شوند و آثار مترتب بر آن را بيان مى دارند. اكنون به برخى از اين روايات اشاره مى شود.

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

إنَّ اللّهَ يحِبُّ المُؤمِنَ ويحِبُّ أهلَهُ ووُلدَهُ، وأحَبُّ شَىءٍ إلَى اللّهِ تَعالى أن يرَى الرَّجُلَ مَعَ امرَأَتِهِ ووُلدِهِ عَلى مائِدَةٍ يأكُلونَ، فَإِذَا اجتَمَعوا عَلَيها نَظَرَ إلَيهِم بِالرَّحمَةِ لَهُم، فَيُغفِرُ لَهُم قَبلَ أن يتَفَرَّقوا مِن مَوضِعِهِم.(1)

خداوند مؤمن را دوست مى دارد و زن و فرزندان او را [نيز] دوست مى دارد. محبوب ترين چيز نزد خداى تعالى، آن است كه ببيند مرد با زن و فرزندانش بر سر يك سفره غذا مى خورند. پس چون بر آن سفره گرد هم آيند، با نظر رحمت به ايشان مى نگرد، و پيش از آنكه از جاى خود پراكنده شوند، آنان را مى آمرزد.

آن حضرت (صلى الله عليه وآله) در جاى ديگر فرمود:

إذا أكَلَ المُؤمِنُ مَعَ أولادِهِ كُتِبَ لَهُ بِكُلِّ لُقمَةٍ ثَوابُ عِتقِ رَقَبَةٍ و رُفِع لَهُ مَدينَةٌ و أعطاهُ اللّهُ كِتابَهُ بِيمينِهِ.(2)

هرگاه مؤمن با فرزندان خود غذا بخورد، به ازاى هر لقمه، ثوابِ آزاد كردن يك بنده اى برايش نوشته مى شود، و شهرى [در بهشت] برايش بنا مى گردد، و خداوند كارنامۀ او را به دست راستش مى دهد.

همچنين در حديثى ديگر فرمود:

أيما مُؤمِنٍ يحِبُّ الأَكلَ مَعَ الأَولادِ، ناداهُ مَلَكٌ مِن تَحتِ العَرشِ: يا عَبدَ اللّهِ! استَأنِفِ العَمَلَ، فَقَد غَفَرَ اللّهُ لَكَ الذُّنوبَ كُلَّها.(3)9.

ص: 228


1- . تنبيه الغافلين، ص 343، ح 498.
2- . همان، ص 344، ح 500.
3- . همان، ح 499.

هر مؤمنى كه غذا خوردن با فرزندان را دوست داشته باشد، فرشته اى از زير عرش به او ندا مى دهد كه: اى بندۀ خدا! عمل از سر گير، كه خداوند براى تو همۀ گناهانت را آمرزيد.

و در روايتى ديگر مى فرمايد:

ألا أُنَبِّئُكُم بِخَمسٍ مَن كُنَّ فيهِ فَلَيسَ بِمُتَكَبِّرٍ: اعتِقالِ الشّاةِ، و لُبسِ الصّوفِ، و مُجالَسَةِ الفُقَراءِ، و أن يركَبَ الحِمارَ، و أن يأكُلَ الرَّجُلُ مَعَ عِيالِهِ.(1)

آيا شما را از پنج كار خبر ندهم كه هر كس آنها را انجام دهد، متكبر نباشد: دوشيدن گوسفند، پوشيدن پشمينه، همنشينى با تهى دستان، سوار شدن بر الاغ، و غذا خوردن مرد با خانواده اش.

ز - از خودگذشتگى اعضاى خانواده

گذشتن از خواسته هاى خويشتن و توجّه به خواست اعضاى خانواده، از جملۀ كاركردهاى يك خانوادۀ كارآمد است. اين از خودگذشتگى در ابتدا متوجه مرد است؛ چون مديريت خانواده بر عهدۀ اوست، و سپس متوجه هريك از اعضاست با توجه به موقعيّتى كه دارند. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

المُؤمِنُ يأكُلُ بِشَهوَةِ أهلِهِ، وَالمُنافِقُ يأكُلُ أهلُهُ بِشَهوَتِهِ.(2)

مؤمن، به اشتهاى خانواده اش مى خورَد و منافق، خانواده اش به ميل و اشتهاى او مى خورند.

امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيۀ «و خدا بعضى از شما را در رزق و روزى، بر بعضى ديگر برترى داده است؛ ولى كسانى كه فزونى يافته اند، روزىِ خود را به بندگان نمى دهند تا در آن، با هم مساوى باشند»،(3)، فرمود:

ص: 229


1- . جامع الأحاديث، قمى، ص 286؛ التواضع والخمول، ابن أبى الدنيا، ص 265، ح 219؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 62، ص 283، ح 12820؛ الفردوس، ج 3، ص 190، ح 4527؛ كنزالعمّال، ج 16، ص 107، ح 44077.
2- . الكافى، ج 4، ص 12، ح 6؛ طبّ النبى (صلى الله عليه وآله)، ص 3؛ بحار الأنوار، ج 62، ص 291؛ الفردوس، ج 4، ص 176، ح 6547؛ كنزالعمّال، ج 1، ص 156، ح 779.
3- . (وَ اللّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلى ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَواءٌ) (نحل: آيۀ 71).

لايجوزُ لِلرَّجُلِ أن يخُصَّ نَفسَهُ بِشَىءٍ مِنَ المَأكولِ دونَ عِيالِهِ.(1)

روا نيست مرد چيزى از خوراك را به خود اختصاص دهد و آن را از خانواده اش دريغ ورزد.

همچنين از آن حضرت نقل است كه پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) از اينكه مرد خودش را از غذا سير كند و خانواده اش را گرسنه بگذارد، نهى مى فرمود.(2)

ح - به كارگيرى مهارت هاى ارتباط مؤثّر

حمايت عاطفى همسران زمينه را براى برقرارى الگوى ارتباطى مؤثّر فراهم مى آورد. در چنين خانواده هايى، خوش بينى، حُسن خلق، بردبارى، سازگارى، احترام، همدلى و هنر گوش دادن و صحبت كردن، مهم ترين دستاوردهاى اثرگذار چنين ارتباطى است. در چنين وضعيتى، اعضاى خانواده پيام يكديگر را كه گاه حاوى نكات واضح و بديهى، اما ظريف است، دريافت مى كنند. در خانواده هاى ناكارآمد بيشتر اوقات ميان اعضاى خانواده سكوت حكم فرماست. پيام ها ارسال مى شوند، اما به ندرت با اشتياق دريافت مى گردند. براى آشنايى بيشتر با اين مهارت ها شما را به فصل مهارت هاى ارتباط ميان فردى ارجاع مى دهيم.

راهبردهاى حلّ تعارض هاى زناشويى

اشاره

خانواده هاى برخوردار از كاركرد سالم، موجب شكوفايى توان بالقوّۀ يكايك اعضاى خود مى شوند؛ يعنى به آنها اجازه مى دهند با اعتماد و اطمينان خاطر در پى كاوشگرى و خوديابى برآيند. كانستنتين معتقد است ميان نظام خانوادگى «توانا» و «ناتوان» تفاوتى هست. خانواده هاى توانا مى توانند ميان نيازهاى آن نظام در قالب يك واحد خانوادگى و علاقه هاى شخصى همه اعضاى خود تعادل برقرار ساخته و شيوه هايى انتخاب كنند كه نيازهاى گاه متعارض اعضاى خود را ارضا مى سازند. اما ويژگى خانوده هاى ناتوان

ص: 230


1- . تفسير القمّى، ج 1، ص 387؛ بحار الأنوار، ج 9، ص 221، ح 106.
2- . دعائم الإسلام، ج 2، ص 193، ح 699 و ص 254، ح 961.

عبارت است از كم كارى يا غلبه كردن بر ديگر اعضاى گروه به طورى كه منافع عده اى در نتيجۀ آن از ميان مى رود. اين الگو بيشتر در خانواده هاى نااستوار، انعطاف ناپذير، يا آشفته و پر هرج و مرج ديده مى شود(1). براى رهايى از مشكلاتى كه در خانواده هاى آشفته وجود دارند و مى توانند به اختلال روانى يك يا چند نفر از اعضاى خانواده منجر شوند، لازم است راهبردهايى به كار گرفته شود تا اختلاف ها و تعارض هاى زناشويى به كمترين حد برسد. در اين قسمت به اين راهبردها اشاره مى شود.

الف - هدف گزينى مجدّد ارتباط

اين سؤال هميشه پيش روى ماست كه «هدفمان از ارتباط چه بوده است؟» براى يافتن پاسخ اين پرسش لازم است به مؤلّفه هاى روابط صميمانه توجّه كنيم تا ماهيت آن بيشتر مشخص شود. روابط صميمانه سه عنصر فعال دارند: تعهد،(2) صميميت(3) و شهوت(4).(5) بودن يا نبودن هريك از اين عناصر است كه ماهيت روابط صميمانه را معين مى كند. رابطۀ كامل و سالم زناشويى، رابطه اى است كه اين سه عنصر را داشته باشد. در غير اين صورت شاهد شكل گيرى تعارض هاى زناشويى خواهيم بود و در اينجاست كه بايد اهداف را بار ديگر انتخاب و اهداف مطلوب را جانشين كرد.

آموزه هاى دينى اهداف مشخصى براى برقرارى روابط زناشويى و تشكيل خانواده نشان مى دهند. به نظر مى رسد اگر هدف از ارتباط زناشويى و تشكيل خانواده، سكونت و آرامش، تربيت نسل توحيدى، تنظيم رفتار جنسى، كنترل اجتماعى و كسب حمايت عاطفى باشد، دستيابى به سه مؤلّفۀ اثرگذار روابط صميمانه دور از دسترس نخواهد بود. اما اگر اهداف زوج ها، پيوسته آنها را به دامان تعارض هاى زناشويى بكشاند، بهتر است

ص: 231


1- . خانواده درمانى، گلدنبرگ، ص 10.
2- .commitment.
3- . intimacy.
4- . passion.
5- . مهارتهاى زندگى، ج 2، ص 10.

در ارتباطهاى خويش، بار ديگر هدف گزينى كنند.

لازم است زن و شوهر اهدافى را كه زندگى بر پايۀ آن آغاز كرده و اهدافى را كه هم اكنون مترصد رسيدن به آنها هستند به دقت ارزيابى كنند. اگر اهداف پيشين، اهداف كنونى و اهداف آينده در يك جهت و هم سو باشند، نشان از ميزان توافق آنها خواهد داشت؛ اما اگر جهت حركت آنان در زندگى متفاوت باشد، لازم است گفت وگوهاى سازنده اى را براى رسيدن به نظر مشترك ادامه دهند. افزون بر اين، اهداف را نيز بايد ارزيابى كنند تا مشخص شود آيا اهداف به سود آنان و در جهت سعادت و شادكامى شان خواهد بود يا نه.

ب - زمينه سازى در ايجاد تغييرات

تغيير از جملۀ گزينه هايى است كه براى مديريت تنيدگى و اضطراب در خانواده به كار گرفته مى شود. تغيير در اين گام به معناى تغيير دادن همسر نيست؛ چراكه انديشۀ تغيير همسران، ناكارآمد است و تلاش در جهت تغيير اعضاى خانواده به صورت مستقيم، فرجام مشخصى نخواهد داشت. البته حوزه هاى مطلوبى براى تغيير وجود دارد كه بايد نخست آنها را شناسايى كرد، سپس در خود يا همسر تغيير داد.

از اين رو، پژوهشگران «پرسش نامۀ حوزه هاى تغيير» را طراحى كرده اند تا جنبه هايى از روابط را كه در آن تغيير با سهولت بيشترى رخ خواهد داد، ارزيابى كنند. در اين پرسش نامه تمايل افراد براى تغيير رفتار همسر خود در حوزه هايى از رابطۀ جنسى، ابراز علاقه، مسائل مالى، كارهاى منزل، دوستان و اقوام گرفته تا كار و تربيت بچه ها سنجيده مى شود(1). وقتى همسرانى كه رابطۀ نسبتاً خوبى با هم داشتند (خانوادۀ سازگار) اين پرسش نامه را پر مى كردند، با تغيير در بيشتر حوزه ها به جز ميل جنسى مخالف بودند.

ص: 232


1- . مهارتهاى زندگى، ج 2، ص 21.

شوهران، بهبود رابطۀ جنسى را مهم ترين تغييرى مى دانستند كه دوست دارند در زنانشان ايجاد شود. زنان نيز خواستار تغيير در رفتارهاى پيش از عمل جنسى شوهرانشان بودند (سيزدهمين خواسته در فهرست تغييرات مطلوب). جاى تعجب نيست كه زوج هاى ناسازگار در مقايسه با زوج هاى سازگار، به تغيير رفتار همسرانشان تمايل بسيارى نشان مى دادند. بيش از نيمى زوج هاى ناسازگار ميل داشتند شوهرانشان در زمينۀ ابراز احساسات، شروع مكالمه، ابراز قدردانى، رابطۀ جنسى، صرف زمان بيشتر با يكديگر و زياد جر و بحث نكردن، تغيير يابند.

در متون اسلامى، به مسئلۀ نياز زن و مرد، توجّه جدى شده و مسئوليت هايى بر دوش همسران نهاده شده است. كه بر اساس اين نيازها مى توان تغييرات را ايجاد كرد. غريزۀ جنسى، از قوى ترين نيروهاى انسان است كه به ويژه مردان، در برابر آن ناتوان اند. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) در تفسير آيۀ شريفۀ (وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً) (1) مى فرمايد:

لا يقوَى عَلَى تَركِ الجِماعِ.(2)

انسان بر ترك هم بسترى با زنان، ناتوان است.

از اين رو، لازم است زن خواستۀ مرد را ناديده نگيرد؛ وگرنه ممكن است زمينۀ نارضايتى و خيانت فراهم شود. در متون دينى، بر اين امر تأكيد جدّى شده و از زنانِ «مُسوِّفات» - كه به بهانه هاى گوناگون، حتّى طولانى كردن نماز، از پذيرش خواستۀ شوهرشان شانه خالى مى كنند - به بدى ياد شده و حتّى نفرين شده اند.(3) پيامبر (صلى الله عليه وآله) در حديثى مى فرمايد:).

ص: 233


1- . سوره نساء: 28.
2- . الفردوس، ج 4، ص 419، ح 7220.
3- .. امام صادق (عليه السلام): إِنَّ امْرَأَةً أَتَتْ رَسُولَ اللّهِ (صلى الله عليه وآله) لِبَعْضِ الْحَاجَةِ، فَقَالَ لَهَا: لَعَلَّكِ مِنَ الْمُسَوِّفَاتِ، قَالَتْ: وَ مَا الْمُسَوِّفَاتُ يا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: الْمَرْأَةُ الَّتِى يدْعُوهَا زَوْجُهَا لِبَعْضِ الْحَاجَةِ، فَلَا تَزَالُ تُسَوِّفُهُ حَتَّى ينْعُسَ زَوْجُهَا وَ ينَامَ، فَتِلْكَ لَا تَزَالُ الْمَلَائِكَةُ تَلْعَنُهَا حَتَّى يسْتَيقِظَ زَوْجُهَا؛ زنى براى كارى نزد پيامبرخدا (صلى الله عليه وآله) آمد. پيامبر به او فرمود: «گويا از تأخيركنندگان هستى؟». زن گفت: تأخيركنندگان چه كسانى هستند؟ فرمود: «زنى كه همسرش او را براى كارى فرا مى خوانَد و زن، آن قدر به تأخير مى اندازد كه همسرش به چُرت مى رود و خواب او را فرا مى گيرد. در اين حال فرشتگان، همواره اين زن را لعنت مى كنند تا وقتى كه همسرش بيدار شود» (كتاب من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 442، ح 4536). عبدالله بن عمر نيز نقل مى كند كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود: لَعَنَ الله المُسَوِّفَاتِ. فَقيلَ: يا نبى الله! وَ مَا المُسَوِّفاتُ؟ قَالَ: الَّتى يدعُوهَا زَوجُهَا إِلَى فِرَاشِها فَتَقُولُ: سَوفَ، حَتَّى تَغلِبُهُ عَينَاهُ؛ خدا تأخيركنندگان را لعنت كند. گفته شد: اى پيامبر خدا! تأخيركنندگان چه كسانى هستند؟ فرمود: «زنى كه همسرش او را به هم بسترى فرا مى خوانَد و او مى گويد: به زودى، تا اينكه خواب، همسر را فرا مى گيرد» (المعجم الأوسط، ج 4، ص 346، ح 4393؛ كنز العمّال، ج 16، ص 385، ح 45021).

لَا تُطَوِّلْنَ صَلَاتَكُنَّ لِتَمْنَعْنَ أَزْوَاجَكُنَّ.(1)

مبادا نمازتان را طولانى كنيد تا همسرانتان را [از هم بسترى] بازداريد!

زنان نيز نياز جنسى دارند و بر اساس آموزه هاى دينى خداوند متعال شهوت زنان را بيش از شهوت مردان قرار داده است.(2) امام صادق (عليه السلام) بيان مى دارد كه برترىِ جنسى زن بر مرد 99 برابر است.

فُضِّلَتِ الْمَرْأَةُ عَلَى الرَّجُلِ بِتِسْعَةٍ وَ تِسْعِينَ مِنَ اللَّذَّةِ، وَ لَكِنَّ الله أَلْقَى عَلَيهِنَّ الْحَياءَ.(3)

زن با بهره مندى از نود و نه درصد لذّت جنسى، بر مرد برترى جنسى دارد؛ ولى خداوند بر آنان حيا افكنده است.

در حديث ديگرى از آن حضرت آمده كه زن، توان جنسىِ دوازده مرد و صبر جنسىِ دوازده مرد را دارد:

إِنَّ النِّسَاءَ أُعْطِينَ بُضْعَ اثْنَى عَشَرَ وَ صَبْرَ اثْنَى عَشَرَ؛(4)به زنان، شهوت دوازده نفر و صبر دوازده نفر داده شده است.

همچنين بيان داشته است:

إِنَّ اللهَ جَعَلَ لِلْمَرْأَةِ صَبْرَ عَشَرَةِ رِجَالٍ، فَإِذَا هَاجَتْ كَانَتْ لَهَا قُوَّةُ شَهْوَةِ عَشَرَةِ رِجَالٍ.(5)8.

ص: 234


1- . الكافى، ج 5، ص 508.
2- . البته دربارۀ ميزان اين تفاوت، اختلاف هايى در روايات آمده و جاى دارد پژوهش هايى در بارۀ آن انجام شود. اينكه علت اين برترى چيست و چرا خداوند به زنان بيش از مردانْ قدرت شهوت داده، مسئله اى است كه نيازمند پژوهش هاى تجربى است.
3- . الكافى، ج 5، ص 339؛ كتاب من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 559، ح 4920؛ مكارم الأخلاق، ص 212.
4- . الكافى، ج 5، ص 339.
5- . همان، ص 338.

خداوند براى زن، صبر ده مرد را قرار داده است؛ ولى وقتى شهوت او برانگيخته شود، قدرت شهوت ده مرد را دارد.

امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

خَلَقَ اللهُ الشَّهْوَةَ عَشَرَةَ أَجْزَاءٍ، فَجَعَلَ تِسْعَةَ أَجْزَاءٍ فِى النِّسَاءِ وَ جُزْءاً وَاحِداً فِى الرِّجَالِ، وَ لَوْ لَا مَا جَعَلَ اللهُ فِيهِنَّ مِنَ الْحَياءِ عَلَى قَدْرِ أَجْزَاءِ الشَّهْوَةِ، لَكَانَ لِكُلِّ رَجُلٍ تِسْعُ نِسْوَةٍ مُتَعَلِّقَاتٍ بِهِ.(1)

خداوند شهوت را ده جزء آفريد: نُه جزءِ آن را در زنان قرار داد و يك جزءِ آن را در مردان. اگر كه خداوند به اندازۀ شهوت، در زنان حيا قرار نداده بود، بى شك به هر مردى نُه زن بسته مى شدند.

در همۀ اين احاديث، يك امر مسلّم وجود دارد و آن برترى در توان جنسى و همچنين حياى زن نسبت به مرد است؛ اما در ميزان اين برترى، اختلاف وجود دارد. آيا اين اختلاف، به معناى تناقض است يا به جهت تفاوت افراد؟ اگر به دليل تفاوت افراد است، اين تفاوت، شخصى است يا نژادى يا جغرافيايى و...؟ مسائلى همچون برترىِ قدرت جنسى زن بر مرد و برترىِ حيا و خويشتن دارى زن بر مرد و همچنين درصد اين برترى و فرضيه هايى كه دربارۀ تفاوت درصدها وجود دارد، همگى مى توانند موضوع تحقيقات روان شناختى باشند. مهم در اينجا آن است كه نياز جنسى زن بر نياز جنسى مرد برترى دارد.(2)

پيش نوازش و كيفيت ارتباط پيش از رابطۀ جنسى براى زنان، اهميت خاصّى دارد و براى مردان، اصل رابطۀ جنسى و تقدم آن بر هر چيز ديگر اهميت دارد. با وجود اين، تقدم رابطۀ جنسى براى مردان كه «هدف گرا» هستند و كيفيت روابط قبل از ارتباط جنسى براى زنان كه «ارتباطگرا» هستند، مى تواند مورد توجه همسران قرار گيرد و آنان تغييرهاى لازم را در اين زمينه اعمال كنند.3.

ص: 235


1- . الكافى، ج 5، ص 338؛ الخصال، ص 438، ح 28؛ بحار الأنوار، ج 103، ح 244.
2- . رضايت زناشويى، ص 193.

ج - مديريت مقايسه و تنظيم انتظارها

اشاره

يكى از مهم ترين منابع شناختِ خود، «مقايسۀ اجتماعى» است. مقايسۀ اجتماعى كه فرايندى ذهنى است، سنجش وضعيت موجود خود با ديگران است. ما معمولاً خودمان را از نظر ثروت، جذابيت فردى، سلامت، جايگاه اجتماعى، موقعيّت والدين و فرزندان، پيشرفت تحصيلى و ورزشى و مانند آن با ديگران مقايسه مى كنيم. مقايسۀ اجتماعى با آنكه منبعى ارزشمند براى شناخت خويشتن شمرده مى شود، در بسيارى موارد، به دليل مديريت نادرست، افراد را دچار مشكلات فراوان مى كند. چه فراوان اند خانواده هايى كه به دليل مقايسه هاى نابجا، رضايت و شادمانى شان به پايين ترين سطح تنزل يافته، تنش هاى بسيارى را تجربه كرده و تا سرحد جدايى نيز پيش رفته اند. اينكه با چه شيوه و سازوكارى مقايسه انجام پذيرد، زمينه ساز پويايى يا ركود در تعاملات زناشويى مى شود. به سخن ديگر، انسان كه به دنبال «ارزيابى خود» با ديگران است، با «ابزار مقايسه» و با مد نظر قرار دادن «گروه هدف» در مقايسه، به اين سنجش دست مى زند(1). رهاورد چنين سنجشى رضايت از زندگى يا نارضايتى از آن خواهد بود. مقايسه به شيوه هاى مختلفى صورت مى پذيرد كه ما به انواع مختلف آن اشاره كرده و مى كوشيم بهترين شيوه را براى مديريت مقايسۀ اجتماعى ارائه دهيم.

1. مقايسۀ رو به بالا

مقايسۀ وضعيت خود با وضعيت كسانى كه در موقعيّت برترى قرار دارند، مقايسۀ رو به بالا يا مقايسۀ صعودى است. امروزه رسانه ها مانند راديو، تلويزيون، سينما، اينترنت و ماهواره، سبكى از زندگى را نشان مى دهند كه بيشتر مردم هرگز بدان دست نمى يابند و موقعيّت خود را به جاى سنجش با معيارهاى واقعى، با معيارهاى پيشنهادى در اين رسانه ها مى سنجند. چنين مقايسه اى سبب مى شود تا فرد، داشته هاى خود را كوچك و ناچيز شمارد و چون احساس مى كند كه داشته اى ندارد، اندوه دراز مدت او را فرا مى گيرد

ص: 236


1- . همان، ص 221.

و احساس ناخرسندى به وى دست خواهد داد. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

إِياكُمْ أَنْ تَمُدُّوا أَطْرَافَكُمْ إِلَى مَا فِى أَيدِى أَبْنَاءِ الدُّنْيا فَمَنْ مَدَّ طَرْفَهُ إِلَى ذَلِكَ طَالَ حُزْنُهُ وَ لَمْ يشْفَ غَيظُهُ وَ اسْتَصْغَرَ نِعْمَةَ اللَّهِ عِنْدَهُ فَيَقِلُّ شُكْرُهُ لِلَّهِ.

بپرهيزيد از چشمداشت بدانچه دنياطلبان دارند كه هر كس بر آن چشم دوزد اندوهش دراز شود و خشمش فرو نكشد و نعمت خدا در برش اندك نمايد و شكرش براى خدا كم شود.(1)

رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

انْظُرُوا إِلَى مَنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ لَاتَنْظُرُوا إِلَى مَنْ فَوْقَكُمْ فَإِنَّهُ أَجْدَرُ أَنْ تَزدَروا نِعْمَةَ اللَّه.(2)

به كسى كه پايين تر از شماست بنگريد و نه به آنكه بالاتر از شماست؛ چون كه اين كار براى آنكه نعمت هاى خدا را ناچيز نشمريد، بهتر است.

چنين مقايسه اى پيامدهاى متعددى همچون حسرت،(3) اندوه شديد(4) و غم طولانى مدت براى فرد به همراه خواهد داشت. در نهايت دلمشغولى ها و دغدغه هاى ذهنى، آن چنان او را به خود مشغول مى دارند كه احساس حقارت و كوچكى سراسر وجودش را فرا مى گيرد.

افزون بر اين، سطح شادمانى ما، متأثر از اين خواهد بود كه خود و شرايط موجودمان را در مقايسه با ديگران چگونه رتبه بندى كنيم. وقتى ما خودمان را در دستيابى به).

ص: 237


1- . بحار الأنوار، ج 72، ص 367.
2- . صحيح مسلم، ج 8، ص 213؛ روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج 2، ص 454.
3- . از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) دربارۀ آيۀ (لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ) [زر و زيور دنيوى كه مايۀ تمتعات و لذت كاذب آنها شده چشم تو را خيره نكند] فرمود: «مَنْ لَمْ يتَعَزَّ بِعَزَاءِ اللَّهِ تَقَطَّعَتْ نَفَسُهُ عَلَى الدُّنْيا حَسَرَاتٍ، وَ مَنْ رَمَى بِنَظَرِهِ إِلَى مَا فِى يدِ غَيرِهِ كَثُرَ هَمُّهُ وَ لَمْ يشْفَ غَيظُهُ»؛ هر كس به تسليت و توصيه خداوند [كه مردم را امر به صبر فرموده و در مقابل مصيبت ها و محروميت ها وعده هاى صادقانه داده] گوش ندهد و با حسرت و اندوه فراوان از دنيا جدا خواهد شد... (تفسير القمى، ج 1، ص 381).
4- . رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «مَنْ رَمَى بِنَظَرِهِ إِلَى مَا فِى يدِ غَيرِهِ كَثُرَ هَمُّهُ وَ لَمْ يشْفَ غَيظُه»؛ كسى كه به آنچه در دست ديگران است، چشم بدوزد، اندوهش فراوان شود و خشمش آرام نگيرد (تفسير القمى، ج 1، ص 381).

معيارهاى بسيار عالى ارائه شده از سوى رسانه ها، يا افراد، يا موقعيّت هاى بالاتر از خود كه رسيدن به آن يك آرزو شمرده مى شود، شكست خورده مى يابيم، دچار عزّت نفس پائين و ناشادمانى مى شويم. اين امر ممكن است بر رضامندى زناشويى، ثبات خانوادگى و سلامت و شادابى فرزندان تاثير منفى بگذارد.(1)

2. مقايسۀ رو به پايين

در برابر مقايسۀ رو به بالا و صعودى، مقايسۀ رو به پايين يا نزولى قرار دارد. در اين مقايسه، زاويۀ نگاه فرد در مقام ارزيابى و سنجش خود، به كسانى كه جايگاهى پايين تر از وى دارند، معطوف است. امام على (عليه السلام) چنين مقايسه اى را دروازۀ سپاس گزارى مى داند و مى فرمايد:

أَكْثِرْ أَنْ تَنْظُرَ إِلَى مَنْ فُضِّلْتَ عَلَيهِ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ أَبْوَابِ الشُّكْر.(2)

به كسانى كه بر آنها برترى داده شده اى، زياد نگاه كن كه اين از دروازه هاى شكر است.

آموزه هاى بسيارى به اين نوع از مقايسۀ اجتماعى اشاره دارند. امام صادق (عليه السلام) به حُمران بن اعيَن مى فرمايد:

يا حُمْرَانُ! انْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ دُونَكَ فِى الْمَقْدُرَةِ وَ لَاتَنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقَكَ فِى الْمَقْدُرَةِ فَإِنَّ ذَلِكَ أَقْنَعُ لَكَ بِمَا قُسِمَ لَكَ وَ أَحْرَى أَنْ تَسْتَوْجِبَ الزِّيادَةَ مِنْ رَبِّكَ.(3)

اى حمران! به كسى بنگر كه در توان پايين تر از توست و به كسى منگر كه در توان بالاتر از توست كه اين شيوه براى تو در آنچه روزيت شده قانع كننده تر بوده و شايسته است تو را سزاوار نعمت بيشترى از سوى پروردگارت گرداند.

ص: 238


1- . روان شناسى مثبت، علم شادمانى و نيرومندى انسان: ص 83.
2- . نهج البلاغه، ص 460.
3- . الكافى، ج 8، ص 245.

امام صادق (عليه السلام) همچنين مى فرمايد:

انْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ دُونَكَ فَتَكُونَ لِأَنْعُمِ اللَّهِ شَاكِراً وَ لِمَزِيدِهِ مُسْتَوْجِباً وَ لِجُودِهِ سَاكِباً.(1)

به زيردستت نگر تا قدر نعمت خدا را بشناسى و شايستۀ فزونى اش شوى و بخشش و جودش بر تو ببارد.

نكتۀ در خور تأمل اين آموزه ها آن است كه با مقايسۀ نزولى در امور دنيوى، نكات روح افزا و اميدواركنندۀ زندگى كه پيش از آن به چشم نمى آمدند، آشكار مى شوند. نگرش ها، احساسات، رفتارها و ويژگى هاى كه زير سايۀ مقايسۀ صعودى از ديدها پنهان شده بودند، دوباره جان مى گيرند.

3. مقايسۀ متوازن

چنان كه اشاره شد متون دينى به مقايسۀ رو به پايين يا نزولى سفارش مى كنند و فرد را به شكل دهى چنين مقايسه اى فرا مى خوانند. اين گونه روايات بيشتر به جنبۀ دنيوى و مادى مقايسه نظر دارند و بُعد معنوى مقايسه، در اين نوع مقايسه جاى نمى گيرد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

هرگاه هر يك از شما به كسى نگريست كه در ثروت و خلقت از او برتر است، به كسى كه پايين تر از خود اوست نگاه كند.(2)

ترديدى نيست كه اين مقايسه نقش بيشترى در «شناخت خود»، نسبت به مقايسۀ رو به بالا دارد. اما به نظر مى رسد مقايسۀ منطقى و هدفمند صرفاً در گرو مقايسۀ رو به پايين و نزولى نيست. از آنجا كه متون روايى بر كاهش مقايسۀ صعودى تأكيد دارند و به صورت كلى مقايسۀ صعودى را رد نمى كند، مقايسۀ صعودى بخشى مهم در مقايسۀ منطقى خواهد بود. از همين روست كه مقايسۀ نزولى و صعودى در كنار هم مى توانند

ص: 239


1- . بحار الأنوار، ج 72، ص 367.
2- . «إِذَا نَظَرَ أَحَدُكُمْ إِلَى مَنْ فَضَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيهِ فِى الْمَالِ وَ الْخَلْقِ فَلْينْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْهُ». (تنبيه الخواطر، ج 1، ص 170).

«مقايسۀ متوازن» را رقم زنند. بدين ترتيب، با مقايسۀ متوازن و با در نظر قرار دادن هر دو مقايسۀ صعودى و نزولى، در صورت مقايسۀ رو به بالا و صعودى، احساس «خودبزرگ بينى» و «مِهترى» كاهش خواهد يافت و در صورت مقايسۀ رو به پايين و نزولى، احساس «حقارت» و «كِهترى» از ميان خواهد رفت. اين دو مقايسه در كنار هم، زمينه شناخت بهترِ موقعيّت كنونى را فراهم كرده و فرد را براى پيشرفت آماده مى سازند.

افزون بر اين، با تفكيك مقايسۀ خود با ديگران در دو حوزۀ دين و دنيا، در صورت مقايسۀ صعودى در امور دينى، مقايسۀ ارتقاى معنويت را فراهم خواهيم ساخت و تلاش خود را صرف رسيدن به درجات متعالى عالمان دين، علماى اخلاق و اولياى الهى خواهيم كرد و با مقايسۀ نزولى در امور دنيوى، احساس هاى منفى را كه در نتيجه نداشتن مادياتى كه ديگران دارند و ما از آنها محروميم، از ميان خواهيم برد. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) با تفكيك مقايسه در امور دنيوى و اخروى، انسان ها را به مقايسۀ رو به بالا در امور دينى و مقايسۀ رو به پايين در امور دنيوى فرا مى خواند و مى فرمايد:

مَن نَظَرَ فى دينِهِ إلى مَن هُوَ فَوقَهُ فَاقتَدى بِهِ، ونَظَرَ فى دُنياهُ إلى مَن هُوَ دونَهُ فَحَمِدَ اللّهَ عَلى ما فَضَّلَهُ بِهِ عَلَيهِ، كَتَبَهُ اللّهُ شاكِراً صابِراً و مَن نَظَرَ فى دينِهِ إلى مَن هُوَ دونَهُ، ونَظَرَ فى دُنياهُ إلى مَن هُوَ فَوقَهُ فَأَسِفَ عَلى ما فاتَهُ مِنهُ، لَم يكتُبهُ اللّهُ شاكِراً و لا صابِراً.(1)

هر كه در كار دين به كسى كه فراتر از اوست بنگرد و او را پيروى كند و در كار دنيا به كسى كه فروتر از اوست بنگرد و خدا را بر آنچه بيشتر دارد شكر گزارد، خدا او را شاكر و صابر رقم زند و هر كه در كار دين به كسى كه فروتر از اوست بنگرد و در كار دنيا به كسى كه فراتر از اوست بنگرد و بر آنچه كمتر دارد تأسف خورد، خداوند او را در زمرۀ شاكران و شكيبايان قرار ندهد.5.

ص: 240


1- . كنزالعمال، ج 3، ص 255.

د - مديريّت روابط

اشاره

از جمله قلمروهايى كه روابط همسران را به چالش مى كشد فقدان الگويى مناسب در تعامل با ديگران است. مديريت روابط بر اساس الگويى مناسب مى تواند از ايجاد تنش هاى احتمالى در روابط همسران جلوگيرى كند و آن را كاهش دهد. از مجموعۀ آموزه هاى روايى چنين برمى آيد كه تعامل هاى ذيل بر نظام خانواده اثرگذار هستند: تعامل با خود؛ تعامل با همسر و تعامل با خويشاوندان. براى هريك از اين تعاملات، الگويى با مد نظر قرار دادن ديگران (شخص ثالث) وجود دارد كه مى تواند فرد را در ارتباط سالم داشتن كمك كند و با اين الگوها، تعاملات خود را سامان دهد و روابط خود را مديريت كند. در اين الگو، هميشه يك ضلع خود فرد است و اضلاع ديگر را همسر، فرزندان يا خويشاوندان تشكيل مى دهند.

1. ارتباط با خود: الگوى ذلّت - كرامت

ارتباط مطلوب، در نخستين گام، محصول شيوۀ تعامل فرد با خويشتن است. اينكه فرد در محيط خانوادگى و خويشاوندى با خود چگونه تعامل مى كند، اهميت دارد و زمينه ساز ارتباط مطلوب در حوزه هاى ديگر خواهد بود. برخوردارى از عزت نفس، احترام به خود، خودباورى و مانند آن، در سايۀ الگوى ارتباطى فرد با خويش است. الگوى ارتباطى فرد با خويش را در متون روايى متعددى مى توان يافت. در روايات متعدد، از زنان شايسته اى ياد شده است كه در ميان خانوادۀ خود عزيز و گرامى و داراى جايگاهى ممتاز و شايسته بوده و درعين حال، آرام و فروتن هستند و خود را برتر از ديگران نمى بينند. لقمان حكيم چنين زنانى را صالح و شايسته مى داند:

يا بُنَى! النِّسَاءُ أَرْبَعَةٌ: ثِنْتَانِ صَالِحَتَانِ وَ ثِنْتَانِ مَلْعُونَتَانِ؛ فَأَمَّا إِحْدَى الصَّالِحَتَينِ فَهِى الشَّرِيفَةُ فِى قَوْمِهَا الذَّلِيلَةُ فِى نَفْسِهَا، الَّتى إن اعطِيت شَكَرَت، وإنِ ابتُلِيت صَبَرَت، القَليلُ فى يدَيها كَثيرٌ، الصّالِحَةُ فى بَيتِها....(1)

ص: 241


1- . الاختصاص، ص 339؛ بحار الأنوار، ج 13، ص 429.

پسرم! زنان چهار گروه اند: دو گروهشان صالح و دو گروهشان ملعون هستند: يكى از آن دو گروه صالح، زنى است كه در ميان قوم خود، شريف و بزرگوار و در پيش خودش، رام و آرام است؛ زنى است كه اگر چيزى به او داده شود، سپاس مى گزارد و اگر گرفتار شود، شكيبايى مى ورزد؛ اندك، در دستان او بسيار جلوه مى كند و در خانه اش درستكار است....

در برابر اين دسته از زنان، گروهى هستند كه نزد خانوادۀ خويش ذليل و بى حرمت و نزد خود، مغرور و متكبرند. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) چنين زنانى را بدترين زنان مى داند و مى فرمايد:

شِرَارُ نِسَائِكُمُ... الذَّلِيلَةُ فِى قَوْمِهَا الْعَزِيزَةُ فِى نَفْسِهَا.(1)

بدترين زنان شما كسى است كه... در ميان خويشاوندانش، رام و آرام و در پيش خودش مغرور باشد.

در الگوى مثبتِ تعامل با خود، فرد نسبت به خود متواضع و نسبت به خويشاوندان، كرامت و جايگاه شايسته اى را دارد. در اين صورت فرد به تثبيت جايگاه خويش از طريق كاستن از خودبزرگ بينى و افزايش حرمت خود كمك خواهد كرد.

2. ارتباط با همسر: الگوى انعطاف پذيرى - كرامت

پس از آنكه الگوى تعامل با خود بيان شد، اكنون به الگوى تعامل با همسر پرداخته مى شود. در الگوى تعاملى زناشويى، نرمى و انعطاف پذيرى وجود دارد. جابر بن عبدالله انصارى نقل مى كند كه نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بودم كه فرمود:

إِنَّ خَيرَ نِسَائِكُمُ... الْعَزِيزَةُ فِى أَهْلِهَا الذَّلِيلَةُ مَعَ بَعْلِهَا.(2)

بهترين زنان شما كسى است كه... در ميان خويشاوندانش عزيز و باكرامت و در پيش شوهرش منعطف باشد.

ص: 242


1- . الكافى، ج 5، ص 326.
2- . همان، ص 324.

انعطاف پذيرى كه در روايت بدان اشاره شده است، به معناى بى ارزش و خوارشدن زن نيست، بلكه راهبردى براى ارتباط مؤثّر است. امام باقر (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:

مَنِ اتَّخَذَ امْرَأَةً فَلْيكْرِمْهَا.(1)

كسى كه همسرى برمى گزيند، بايد او را تكريم كند.

بنابراين، الگوى تعامل سازنده در چنين موقعيّتى نفوذپذيرى - كرامت است؛ بدين معنا كه زن بايد در برابر همسرش نرم و نفوذپذير و در عين حال گرامى و باكرامت باشد.

3. ارتباط با خويشاوندان: الگوى نفوذناپذيرى - شرافت

در اين نوع تعامل سازنده كه به تعامل «همسر - خانواده» نيز از آن ياد مى شود، همسرانِ شايسته، كسانى اند كه به دليل وجود مرزها در نظام خانواده و شكل گيرى نقش هاى جديد، در برابر همسر نفوذپذير و در برابر خانواده نفوذناپذيرند. ابوحمزۀ ثمالى از جابر بن عبدالله انصارى روايت مى كند كه ما نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بوديم و دربارۀ زن ها سخن مى گفتيم و اينكه برخى زنان نسبت به برخى ديگر امتيازهايى دارند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: آيا برايتان بگويم بهترين زنان شما كدام اند؟ اصحاب عرض كردند: بفرماييد، حضرت فرمود:

إِنَّ مِنْ خَيرِ نِسَائِكُمُ... الْعَزِيزَةَ فِى أَهْلِهَا، الذَّلِيلَةَ مَعَ بَعْلِهَا.(2)

از بهترين زنان شما زنى است كه... در خانواده اش عزيز و نزد شوهرش متواضع باشد.

اين بدان معناست كه زن بايد به گونه اى روابط خود را با خانواده خويش و خانواده همسرش تنظيم كند كه نفوذناپذير و در عين حال، نزد آنان شريف و گرامى باشد؛ زيرا ممكن است گاه والدين سخنان تحريك آميزى دربارۀ همسر فرد بگويند يا گفتار و كردار او را نادرست تفسير كنند و آن را به فرزند خود منتقل سازند يا اينكه بخواهند به نوعى از

ص: 243


1- . قرب الاسناد، ص 70، ح 233.
2- . مكارم الأخلاق، ص 200؛ كتاب من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 389.

طريق او در زندگى آنان دخالت كنند. در چنين موقعيّت هايى اگر فرد در برابر خانوده اش نفوذپذير باشد، بديهى است كه سبب اختلاف و بدبينى خواهد شد و از آنجا كه در برابر همسرش نفوذپذير است، هيچ يك از سخنان همسرش بر او اثر نخواهند گذاشت. در چنين فضائى، مركز اصلى تصميم گيرى به بيرون خانواده منتقل مى شود و تفسيرها و برداشت هاى نادرست، به جاى درست فهمى و روشن بينى مى نشيند. بديهى است در چنين اوضاعى كانون خانواده، به مركز بدبينى، اختلاف و دشمنى تبديل مى شود و بدين سان، ميزان رضامندى پيوسته كاهش مى يابد و حيات خانواده با خطر روبه رو مى شود. اما اگر فرد نفوذناپذير باشد، سخنان ديگران و دخالت هاى آنان تأثيرى در او نخواهند داشت، با همسر خود، تفاهم بيشترى خواهد داشت، با او صميمى خواهد بود و در نهايت مديريت خانواده نيز در درون خانواده شكل مى گيرد. با برخوردارى از اين الگو، ميزان رضايت مندى افزايش مى يابد و از اين رهگذر، پايدارى خانواده تأمين مى شود(1).

ه -- تقويت مهارت حلّ مسئله

خانواده ها ممكن است در فرايند زندگى دچار مشكلاتى شوند و نتوانند از پسِ آنها برآيند؛ اما با توان افزايى و ايجاد مهارت حلّ مسئله مى توان اين گونه مشكلات را مديريت كرد. آموزش مهارت هاى ارتباطى و حلّ مسئله، هستۀ مركزى تمرين خانواده درمان گرى رفتارى است(2).

«حل مسئله» به توانايى خانواده در حلّ و فصل مشكلات، براى حفظ كاركرد مؤثّر خانواده اطلاق مى شود. مسئله خانواده، مشكلى است كه تماميت و ظرفيت كاركردى خانواده را تهديد مى كند و خانواده در حلّ و فصل آن دچار مشكل شده است. خانواده ها بيشتر با انواع مشكلات مشابه مواجه مى شوند. در اين ميان، خانواده هايى كه كاركرد مؤثّر دارند، مشكلاتشان را حلّ مى كنند؛ در حالى كه خانواده هايى كه كاركرد آنان غير

ص: 244


1- . رضايت زناشويى، ص 178.
2- 2. family therapy: concept, process and practice, p283.

مؤثّر است در اين كار ناتوان اند(1).

مشكلات خانواده به دو نوع مشكلات ابزارى و عاطفى تقسيم مى شوند: مشكلات ابزارى به مسائل روزمرۀ زندگى مثل موضوعات مالى، تهيۀ پوشاك، غذا و مسكن مربوط است. مشكلات عاطفى به مسائل هيجانى و احساسى مثل خشم يا افسردگى مربوط است. خانواده هايى كه كاركردشان با مشكلات ابزارى مختل شده است به ندرت در مواجهه با مشكلات عاطفى مؤثّر عمل مى كنند؛ اما خانواده هايى كه مشكلاتى عاطفى دارند در رويارويى با مشكلات ابزارى ممكن است به شايستگى عمل كنند. بسيارى از مشكلات خانوادگى هر دو مولفۀ حلّ مسئله را در بر مى گيرند، اما خانواده هايى كه كاركرد مؤثّر دارند، اغلب مشكلات خود را به طور مؤثّر و نسبتاً به راحتى حلّ و فصل مى كنند.

راهبردهاى كلى حلّ مسئله7.

ص: 245


1- . خانواده درمانى: ارزيابى و درمان خانواده، رويكرد مك مستر، ص 47.

مراحل حلّ مسئله مؤثر

و - تعيين اوقات فراغت

يكى از ابعاد اساسى در زندگى، داشتن اوقات فراغت براى توانمندسازى ديگر ابعاد زندگى است. به چنين زمان هايى كه فرد را مهياى كار، ارتباط و معنويت كند، در آموزه هاى دينى «اوقات فراغت» اطلاق مى شود. اين اوقات، زمان هايى را در بر مى گيرند كه فرد در آنها براى خود برنامه ريزى كرده تا فارغ از دغدغه ها و دل مشغولى هاى روزمره، زمانى را به استراحت بگذراند تا نيروى لازم را براى سه حوزۀ ديگر به دست آورد. امام كاظم (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:

اجْتَهِدُوا فِى أَنْ يكُونَ زَمَانُكُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ: سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اللَّهِ وَ سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِينَ يعَرِّفُونَكُمْ عُيوبَكُمْ وَ يخْلُصُونَ لَكُمْ فِى الْبَاطِنِ وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِيهَا لِلَذَّاتِكُمْ فِى غَيرِ مُحَرَّمٍ وَ بِهَذِهِ السَّاعَة تَقْدِرُونَ عَلَى الثَّلَاثِ سَاعَاتٍ.(1)

بكوشيد اوقات خود را به چهار بخش تقسيم كنيد: بخشى را به مناجات با

ص: 246


1- . تحف العقول، ص 408؛ بحار الأنوار، ج 78، ص 321.

خداوند متعال و بخشى را به كار و تلاش براى امرار معاش و بخشى را به ارتباط با دوستان و افراد مورد اعتماد كه [در جهت رشد و تعالى] عيب هاى شما را بيان مى كنند و در باطن خيرخواه شما هستند و بخشى را نيز براى لذت بردن از امور حلال اختصاص دهيد و با اين كار است كه شما مى توانيد به سه بخش ديگر رسيدگى كنيد.

در اين روايت، منظور امام (عليه السلام) آن نيست كه اوقات شبانه روز را به طور مساوى به چهار بخش تقسيم كنيد و به هر بخش، شش ساعت اختصاص دهيد؛ بلكه منظور آن است كه به همه اين چهار بخش توجّه كنيد. اما بخشى كه زمينه ساز شكل گيرى مطلوب بخش هاى ديگر است به تفريحات سالم و استفاده از لذت هاى حلال مثل استراحت كردن، خواب، تفريح و گردش و مسافرت مربوط مى شود. در صورتى كه فرد چنين بخشى را در برنامه ريزى خود در نظر گيرد، به تبع آن، در مديريت ديگر حوزه هاى زندگى و حلّ تعارض هاى زناشويى توانمندى بيشترى خواهد داشت.

ز - تنظيم روابط جنسى

اشاره

رابطۀ جنسى به مثابۀ فشارسنجِ هيجانى در روابط، عمل مى كند؛ به طورى كه مى تواند بازتاب دهنده رضايت زوج ها از رابطه با يكديگر باشد. رابطۀ جنسى خوب، در بيشتر اوقات نتيجۀ ارتباط عاطفى خوب ميان همسران است(1). بخشى از مشكلات جنسى، مرتبط با نداشتن مهارت ارتباط جنسىِ مطلوب و بخش ديگر آن ناشى از اختلال هاى جنسى است. نداشتن مهارت هاى ارتباط جنسى كه به نارضايتى جنسى و اختلاف هاى زناشويى مى انجامد، در دسته بندى اختلال هاى جنسى قرار نمى گيرند و اين مشكل مى تواند در سايۀ فراگيرى مهارت هاى لازم براى برقرارى ارتباط جنسى مطلوب، همچون مهارت ارتباط مؤثر، مهارت حلّ مسئله، مهارت مديريت روابط، بازسازى نقش ها و

ص: 247


1- . توانمندسازى همسران، ص 135.

مسئوليت ها و تغيير الگوها و تفكرات غالبى حلّ شود.(1)

اما در طبقه بندى اختلال هاى جنسى، دسته بندى فراگير و پذيرفته از سوى همگان وجود ندارد، اما طبقه بندى رايج اختلال هاى جنسى، مربوط به مراحل چهارگانۀ چرخۀ واكنش جنسى است. اين چهار مرحله شامل ميل، برانگيختگى، اوج و فرونشينى است و عملكرد نادرست در هريك از اين مراحل به اختلال هاى مربوط به آن مى انجامد.

1. ميل:

ميل:(2)

اين مرحله شامل خيال پردازى هاى مربوط به فعاليت جنسى و علاقه مندى به داشتن فعاليت جنسى است.

2. برانگيختگى:

برانگيختگى:(3)

اين مرحله احساس ذهنى لذت جنسى و تغييرات فيزيولوژيك همراه آن را در بر مى گيرد. تغييرات عمده در مردان شامل تورم و نعوظ آلت تناسلى است. تغييرات عمده در زنان شامل احتقان وريدى در لگن، ليز شدن و انبساط مهبل و متورم شدن اندام هاى تناسلى بيرونى است.

3. اوج لذت جنسى:

اوج لذت جنسى:(4)

اين مرحله شامل رسيدن به اوج لذت جنسى، همراه با فرونشانى تنش جنسى و انقباض موزون عضلات ميان دوراهى و اندام هاى تناسلى است. در مرد، احساس اجتناب ناپذيرى انزال، كه به دنبال آن منى دفع مى شود، روى مى دهد. در زن، انقباض هاى ثلث خارجى ديوارۀ مهبل رخ مى دهد. در هر دو جنس انقباض موزون اسفنگتر مقعدى پديد مى آيد.

4. فرونشينى:

4. فرونشينى:(5)

اين مرحله شامل حس آرامش عضلانى و آسايش كامل است. در خلال اين مرحله، مردان از لحاظ فيزيولوژيايى براى نعوظ و اوج لذت جنسى دوباره به مدت يك دوره زمانى متغير بى پاسخ هستند. بر عكس، زنان ممكن است تقريباً بى درنگ

ص: 248


1- . براى اطلاعات بيشتر ر. ك: مهارت هاى زندگى، كريس ال كلينكه، ترجمه شهرام محمدخانى.
2- . desire.
3- . excitement.
4- . orgasm.
5- . resolution.

قادر به پاسخ دهى تحريك باشند(1). در صورت وجود اختلال در هريك از مراحل چرخۀ واكنش جنسى، لازم است زوج ها به درمانگران مسائل جنسى مراجعه كنند.

طى شدن فرايند چرخۀ واكنش جنسى (ميل، برانگيختگى، اوج لذت جنسى و فرونشينى) در زنان و مردان متفاوت است. در بيان تفاوت ميان چرخۀ واكنش جنسى زنان و مردان، مى توان رابطۀ جنسى را به بالا رفتن از كوه تشبيه كرد كه مرد در بالا رفتن از آن، چون داراى قدرت بيشترى است زودتر به قلّه مى رسد؛ در حالى كه چه بسا زن هنوز به اواسط كوه نرسيده باشد؛ يعنى مرد زودتر آمادۀ رابطۀ جنسى مى شود و زن ديرتر. همچنين در پايين آمدن از كوه، مرد به سرعت پايين مى آيد و زن پله پله، و اين وظيفۀ مرد است كه دست همسر خود را بگيرد تا با هم بالا روند و سپس پايين آيند و از غريزۀ جنسى يكديگر بهره مند شوند(2). اينكه فرد بتواند چرخۀ واكنش جنسى خود را به چرخۀ واكنش جنسى همسر خود نزديك سازد، مهارتى است كه نيازمند فراگيرى است. در صورت فراگيرى، مرد مى كوشد تا در هريك از مراحل ميل، برانگيختگى، اوج لذت جنسى (ارگاسم) و فرونشينى به حالت هاى همسرش و چرخۀ واكنش جنسى او نيز توجّه كند و آن را ناديده نگيرد (ر. ك: نمودار ذيل).

نمودار چرخۀ واكنش جنسى در زنان و مردان8.

ص: 249


1- . انجمن روان پزشكى آمريكا، 1381، ص 792.
2- . اين نقشها واقعى است، ص 38.

به دليل همين تفاوت ميان چرخۀ واكنش جنسى زن و مرد است كه در آموزه هاى دينى سفارش فراوانى به كيفيت رابطۀ جنسى و درك شرايط ويژۀ زن شده است و مرد به پيش نوازش (ملاعبه) و درنگ ورزيدن (مكث و تلبث) ترغيب شده است. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود:

إذا جامَعَ أحَدُكُم أهلَهُ فَليَصدُقها، ثُمَّ إذا قَضَى حاجَتَهُ قَبل أن تَقضِى حاجَتَها فَلايعجَلها حَتّى تَقضِى حاجَتَها.(1)

هرگاه هر يك از شما با همسرش هم بستر شد، او را نيز سخت برانگيزاند، و اگر پيش از او نيازش برآورده شد، زودتر از او بر نخيزد تا وى نيز نيازش را برآورده سازد.

به همين دليل، رابطۀ جنسى پيش از رابطۀ عاطفى - هيجانى و قبل از برآورده شدن نيازهاى زن، جفاپيشگى و نادانى مرد دانسته شده است. آن حضرت مى فرمايد:

ثَلاثَةٌ مِنَ الجَفاءِ:... وأن يكونَ بَينَ الرَّجُلِ وأهلِهِ وِقاعٌ مِن غَيرِ أن يرسِلَ رَسولاً؛ المِزاحَ وَالقُبَلَ. لايقَع أحَدُكُم عَلى أهلِهِ مِثلَ البَهيمَةِ!(2)سه چيز، از جفا [به همسر] است:... و اينكه ميان مرد و همسرش، آميزشى صورت پذيرد بى آنكه مرد پيشتر پيكى به نام شوخى و بوسه بفرستد. هيچ يك از شما مانند حيوانات با همسرش نزديكى نكند!

مرحلۀ برانگيختگى پاسخ جنسى در مردان ممكن است به واسطۀ يك محرك جسمى، براى مثال، زيبايى هاى همسر يا محرك روانى، مانند محبت او، پديد آيد. ولى مرحلۀ برانگيختگى در زنان خيلى زود با صِرف مشاهدۀ زيبايى همسر پديد نمى آيد، بلكه محرك ها و انگيزش ها در تمايلات جنسى زنان، با ديگر جنبه هاى شخصيت آنان،ث.

ص: 250


1- . مسند أبى يعلى، ج 4، ص 183، ح 4186 و 4185، كنز العمّال، ج 16، ص 344، ح 44837.
2- . كنز العمال، ج 9، ص 36. براى اطلاعات بيشتر در اين زمينه ر. ك: محمّدى رى شهرى، تحكيم خانواده از نگاه قرآن و حديث، انتشارات دار الحديث.

ارتباط نزديكى دارد. اگر زن نتواند محرك جنسى روانى را با خودش به عنوان مجموعه اى از مطلوب ها، باورها، عواطف و شخصيت ارتباط دهد يا آن را تهديدكننده براى شخصيت خويش قلمداد كند، يا مخالف ارزش ها بداند، در مقايسه با مردان، بيشتر احتمال دارد كه دچار نداشتن تمايل جنسى و بازدارى شود.(1)

ح - تفكيك نقش ها

اشاره

يكى از عوامل اساسى و بسيار مؤثّر در استحكام روابط زناشويى، تفكيك نقش هاست. نقش ها، الگوهاى تكرارى رفتار هستند كه اعضاى خانواده با آنها كاركرد خانوادگى را به انجام مى رسانند. خانواده ها لازم است براى حفظ نظامى سالم و اثربخش، بعضى از كاركردها را اعمال كنند.(2) همان گونه كه پيش از اين نيز يادآورى شد، نقش هاى همسرى، والدينى و خواهر - برادرى، مهم ترين نقش هايى هستند كه در نظام خانواده وجود دارند. تفكيك نقش ها از يكديگر كمك شايانى به تقسيم مسئوليت ها و وظايف خواهد كرد.

ويژگى خانوادۀ سالم، جاى گرفتن صحيح در نقش، اجراى مناسب كاركردها و ايفاى درست مسئوليت است. اما در خانوادۀ ناكارآمد، يك يا چند عضو بار مسئوليت زيادى را از بابت تكاليف خانواده تحمل مى كنند و مسئوليت پذيرى و كاركردهاى نقش ها واضح نيست.

دو موضوع مهم كه با كاركرد نقش ها مرتبطاند عبارت اند از: تخصيص نقش ها و به عهده گرفتن نقش. اين مفاهيم اين گونه تعريف مى شوند:

1. تخصيص نقش:

اين مفهوم شامل الگوى خانواده در تخصيص نقش هاست؛ يعنى متناسب نبودن واگذارى نقش ها، واگذارى پنهان يا آشكار نقش ها و اينكه آيا واگذارى نقش ها توأم با بحث و تبادل نظر است، يا تحميل مى شود.

ص: 251


1- . تربيت جنسى، مبانى، اصول و روش ها، ص 272.
2- . خانواده درمانى؛ ارزيابى و درمان خانواده ها، رويكرد مك مستر، ص 52.
2. به عهده گرفتن نقش:
اشاره

اين قسمت از كاركرد نقش، بر روش هايى متمركز است كه خانواده به وسيلۀ آنها از اجرا شدن كاركردهاى واگذار شده اطمينان حاصل مى كند. مسئوليت پذيرى احساس مسئوليت در اعضاى خانواده و نيز نظارت و سنجش هاى اصلاحى را تضمين مى كند.

پنج كاركرد ضرورى خانواده بدين شرح اند:

1. تهيۀ منابع:

تكاليف در اين حوزه ابزارى هستند و با تهيۀ خوراك، پوشاك، پول و مسكن براى خانواده مرتبطاند؛

2. پرورش و حمايت:

اين موارد كاركردهاى عاطفى شمرده مى شوند و شامل تأمين آسايش، محبت، اطمينان خاطر و حمايت از اعضاى خانواده اند؛

3. رضايت جنسى:

مسائل عاطفى در اين حوزه براى هريك از دو طرف مهم و برجسته هستند. همسران هر دو بايد از روابط جنسى شان احساس رضايت كنند و نيز احساس كنند كه مى توانند به لحاظ جنسى همسر خود را ارضا سازند؛

4. رشد شخصى:

كاركردها در اين دسته بندى شامل هر دو جزء عاطفى و ابزارى مى شوند. تكاليف مرتبط، حول رشد مهارت هاى زندگى عمل مى كنند؛ مثل كمك به كودك براى شروع تحصيل و پيشرفت در مدرسه، كمك به بزرگسال براى ادامۀ شغل و حرفه و كمك به رشد اجتماعى كودك و بزرگسال؛

5. مديريت خانواده:

اين حوزه شامل كاركردهايى همچون تصميم گيرى، مرز و عضويت، كنترل رفتار، كاركردهاى مالى و كاركردهاى مربوط به بهداشت خانواده است.(1)

ط - مديريت مالى

مديريت مالى از جملۀ بخش هاى اثرگذار زندگى است كه ناديده انگاشتن و به حاشيه راندن آن مشكلات فراوانى به بار مى آورد. آنچه در اين ميان اهميت مى يابد، توانمندى

ص: 252


1- . خانواده درمانى؛ ارزيابى و درمان خانواده ها، رويكرد مك مستر، ص 52.

همسران در مديريت مالى است. مديريت مالى در دو بخش مديريت درآمد و مديريت مصرف، قابل پيگيرى است. از ديدگاه اسلام، بخش مديريت درآمد بر عهده مرد نهاده شده و يكى از مهم ترين وظايف مرد تأمين مخارج زندگى دانسته شده است. شهاب بن عبد ربّه نقل مى كند، به امام صادق (عليه السلام) گفتم: حق زن بر شوهرش چيست؟ فرمود:

خوراك و پوشاك او را تأمين كند و بر او چهره درهم نكِشد. پس هرگاه اين كارها را انجام داد، به خدا سوگند كه حق او را به جا آورده است. گفتم: پس، روغن چه؟ فرمود: يك روز در ميان [تأمين كند]. گفتم: گوشت؟ فرمود: در هر سه روز، كه در ماه، ده نوبت مى شود، و بيش از اين، نه. گفتم: رنگ؟ فرمود: «رنگ، در هر شش ماه يك بار. سالى چهار دست لباس نيز بر او بپوشاند: دو لباس براى زمستان و دو لباس براى تابستان. نبايد خانه اش را از سه چيز خالى بگذارد: روغنِ سر، سركه و روغن خوراكى. خوراك آنان را بايد به مُدّ تعيين كند؛ زيرا من خوراك خودم و خانواده ام را به آن تعيين مى كنم. خوراكِ هر فردى از خانواده اش را معين كند، كه اگر خواست بخورد، اگر خواست ببخشد، و اگر خواست آن را صدقه بدهد. از ميوه هاى رايج (موسمى) نيز به خانواده اش بخورانَد و در ايام عيد، از خوراكى هايى كه در ديگر ايام برايشان فراهم نمى آورد، بيشتر براى آنان تهيه كند.(1)

اين روايت كه به اقتضاى وضعيت اجتماعى مردمان آن روزگار و فرهنگ حاكم، به ترسيم مصداق هايى از نيازهاى زن در آن دوره پرداخته، به صورت كلى درصدد بيان اين نكته است كه مرد در قبال همسر خويش تعهداتى مالى دارد كه بايد بدانها پاى بند باشد.).

ص: 253


1- . عَنْ شِهَابِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِاللَّهِ (عليه السلام): مَا حَقُّ الْمَرْأَةِ عَلَى زَوْجِهَا؟ قَالَ: يسُدُّ جَوْعَتَهَا وَ يسْتُرُ عَوْرَتَهَا وَ لَايقَبِّحُ لَهَا وَجْهاً، فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ وَ اللَّهِ أَدَّى حَقَّهَا. قُلْتُ: فَالدُّهْنُ؟ قَالَ: غِبّاً يوْمٌ وَ يوْمٌ لَا. قُلْتُ: فَاللَّحْمُ؟ قَالَ: فِى كُلِّ ثَلَاثَةٍ فَيكُونُ فِى الشَّهْرِ عَشْرَ مَرَّاتٍ لَا أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ. قُلْتُ: فَالصِّبْغُ؟ قَالَ: وَ الصِّبْغُ فِى كُلِّ سِتَّةِ أَشْهُرٍ، وَ يكْسُوهَا فِى كُلِّ سَنَةٍ أَرْبَعَةَ أَثْوَابٍ، ثَوْبَينِ لِلشِّتَاءِ وَ ثَوْبَينِ لِلصَّيفِ، وَ لَاينْبَغِى أَنْ يفْقِرَ بَيتَهُ مِنْ ثَلَاثَةِ أَشْياءَ دُهْنِ الرَّأْسِ وَ الْخَلِّ وَ الزَّيتِ، وَ يقُوتُهُنَّ بِالْمُدِّ، فَإِنِّى أَقُوتُ بِهِ نَفْسِى وَ عِيالِى وَ لْيقَدِّرْ لِكُلِّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ قُوتَهُ فَإِنْ شَاءَ أَكَلَهُ وَ إِنْ شَاءَ وَهَبَهُ وَ إِنْ شَاءَ تَصَدَّقَ بِهِ وَ لَاتَكُونُ فَاكِهَةٌ عَامَّةٌ إِلَّا أَطْعَمَ عِيالَهُ مِنْهَا وَ لَايدَعْ أَنْ يكُونَ لِلْعِيدِ عِنْدَهُمْ فَضْلٌ فِى الطَّعَامِ أَنْ يسَنِّى مِنْ ذَلِكَ شَيئاً لَايسَنِّى لَهُمْ فِى سَائِرِ الْأَيامِ (الكافى، ج 5، ص 511؛ تهذيب الاحكام، ج 7، ص 457).

در روايت ديگرى به نقل از انس آمده است كه گفت: اى پيامبر خدا! نزد شما، خرج كردن براى خانواده، محبوب تر است يا انفاق كردن در راه خدا؟ آن حضرت فرمود:

دِرهَمٌ ينفِقُهُ الرَّجُلُ عَلَى العِيالِ أحَبُّ إلَىَّ مِن ألفِ دينارٍ ينفِقُهُ فى سَبيلِ اللّهِ.(1)

يك درهم كه مرد براى خانواده اش خرج كند، نزد من محبوب تر از هزار دينار است كه در راه خدا انفاق كند.

در كنار موضوع مديريت درآمد، موضوع مديريت مصرف نيز از جمله امورى است كه همسران در كنار يكديگر توان بيشترى براى به انجام رساندن آن دارند. زنان به دليل ويژگى ذخيره كنندگى، در اهداف كوتاه مدت مالى، همسران خويش را بهتر يارى مى رسانند.

براى آنكه مديريت مالى به بهترين گونه انجام پذيرد لازم است همۀ اعضاى خانواده در كنار يكديگر نقشى سازنده و تسهيل گر در راستاى مديريت مالى داشته باشند. مرد از يك سو، با فراهم آوردن روزى حلال و از سوى ديگر، با حسن تدبير و توسعۀ مالى براى همسر و فرزندان خويش و زن نيز با ميانه روى و قناعت در به سرانجام رساندن موضوع مديريت مالى كمك فروانى به اين كار مى كند.

مؤلفه هايى همچون قناعت،(2) توجّه به روزى رسانى خداوند، 3(3) خرسندى از داشته ها، 4(4) حريص نبودن، 5(5) بخل نورزيدن، ميانه روى، طلب روزى حلال، جلوگيرى از9)

ص: 254


1- . تنبيه الغافلين، ص 342، ح 494.
2- . امام على (عليه السلام): أنعَمُ النّاسِ عَيشاً مَن مَنَحَهُ اللّهُ سُبحانَهُ القَناعَةَ، و أصلَحَ لَهُ زَوجَهُ؛ (غرر الحكم و درر الكلم، ص 212، ح 3295، عيون الحكم والمواعظ، ص 124، ح 2827). خوش ترين زندگى، از آنِ كسى است كه خداوند پاك، به او قناعت بخشيده و همسرى شايسته، روزى اش كرده است. امام على (عليه السلام): القَناعَةُ أهنَأُ عَيشٍ؛ (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 393، ح 933؛ عيون الحكم والمواعظ، ص 23، ح 193). قناعت، گواراترين زندگى را به همراه دارد. امام على (عليه السلام): أطيبُ العَيشِ القَناعَةُ؛ (غرر الحكم و درر الكلم، ح 2918؛ عيون الحكم والمواعظ، ص 113، ح 2491). امام على (عليه السلام): خوش ترين زندگى، در قناعت است. سليمان (عليه السلام) - مِن حكَمِهِ -: كُلُّ العَيشِ جَرَّبناهُ؛ لَينِهِ وشَديدِهِ، فَوَجَدناهُ يكفى مِنهُ أدناهُ؛ (المصنّف، ابن أبى شيبة، ج 8، ص 117، ح 1؛ شعب الإيمان، ج 5، ص 47، ح 5731؛ حلية الأولياء، ج 4، ص 118، ح 260؛ جامع بيان العلم و فضله، ج 2، ص 21؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 22، ص 283؛ شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 159. سليمان (عليه السلام) - از سخنان حكمت آميز او -: همه زندگى را از خوش و ناخوشِ آن آزموديم؛ پس دريافتيم كه از آن، كمترينش كفايت مى كند.
3- 3. از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه لقمان به فرزند خود گفت: اقْنَعْ بِقَسْمِ اللّهِ لِيَصْفُوَ عَيْشُك؛ به آنچه خدا قسمت تو كرده قانع باش تا زندگى ات باصفا شود (قصص الانبياء، ص 195).
4- 4. امام على (عليه السلام) - مِن وَصِيتِهِ لِابنِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيةِ -: لا مالَ أذهَبُ لِلفاقَةِ مِنَ الرِّضا بِالقوتِ، و مَنِ اقتَصَرَ عَلى بُلغَةِ الكَفافِ فَقَدِ انتَظَمَ الرّاحَةَ، و تَبَوَّأَ خَفضَ الدَّعَةِ. امام على (عليه السلام) - از توصيه ايشان به فرزندش محمّد بن حنفيه -: هيچ ثروتى، مانند خرسند بودن به روزىِ روزانه، فقر را از ميان نمى بَرد، و آنكه به قدر كفافْ بسنده مى كند، آسودگى را به چنگ آورده، و در آسايش و رفاه، جاى گرفته است. كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 385، ح 5834؛ نهج البلاغة، الحكمة 371؛ تحف العقول، ص 90؛ بحار الأنوار، ج 77، ص 238، ح 1. امام على (عليه السلام): مَن رَضِى بِالقَضاءِ طابَ عَيشُهُ؛ امام على (عليه السلام): كسى كه راضى به قضاست، زندگى اش خوش است. (غرر الحكم و درر الكلم، ص 591، ح 8011؛ عيون الحكم والمواعظ، ص 454، ح 8177). امام على (عليه السلام): إنَّ أهنَأَ النّاسِ عَيشاً، مَن كانَ بِما قَسَمَ اللّهُ لَهُ راضِياً؛ گواراترين زندگى، از آنِ كسى است كه به آنچه خداوند قسمت او كرده، خرسند است. (غرر الحكم و درر الكلم، ص 220، ح 3397؛ عيون الحكم و المواعظ، ص 143، ح 3197 نحوه).
5- 5. امام صادق (عليه السلام): قَالَ حُرِمَ الْحَرِيصُ خَصْلَتَينِ وَ لَزِمَتْهُ خَصْلَتَانِ حُرِمَ الْقَنَاعَةَ فَافْتَقَدَ الرَّاحَةَ وَ حُرِمَ الرِّضَا فَافْتَقَدَ الْيقِين؛ حريص از دو چيز محروم مى شود و دو چيز گريبانگير او مى شود: از قناعت محروم مى شود پس به بى آسايشى مبتلا مى گردد و از رضايت محروم مى شود، پس به بى يقينى مبتلا مى شود. (الخصال، ج 1، ص 69)

اسراف و تبذير از جمله آموزه هايى هستند كه در اسلام بر آنها تأكيد شده و با زندگى رضايت بخش رابطه اى تنگاتنگ دارند. 6(1)

ى - تقويت مهارت هاى ارتباطى

اشاره

تعامل همسران با يكديگر نقش مهمى در تحقق مودت و رحمت و در نتيجه موفقيت و رضايت زناشويى دارد. از اين رو، در متون اسلامى به طور فراگير از «ارتباط نيكو» ياد شده است. خداوند متعال در ترسيم اين اصل بنيادين در تعامل همسران، خطاب به مردان مى فرمايد:

وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ. 7(2)و با آنان به نيكى رفتار كنيد.

امام صادق (عليه السلام) سه چيز را نياز اخلاقى مرد در تعامل با همسر شمرده كه يكى از آنها «ارتباط زيبا» است:

إِنَّ الْمَرْءَ يحْتَاجُ فِى مَنْزِلِهِ وَ عِيالِهِ إِلَى ثَلَاثِ خِلَالٍ يتَكَلَّفُهَا وَ إِنْ لَمْ يكُنْ فِى طَبْعِهِ ذَلِكَ مُعَاشَرَةٌ جَمِيلَةٌ وَ سَعَةٌ بِتَقْدِيرٍ وَ غَيرَةٌ بِتَحَصُّن.(3)

ص: 255


1- 6. ميزان الحكمة، ج 5، ص 2039.
2- 7. نساء: 19.
3- . تحف العقول، ص 262؛ بحار الانوار، ج 74، ص 14.

مرد در ادارۀ منزل و خانواده اش، به سه خصلت نياز دارد كه بايد آنها را به كار گيرد، هرچند در سرشت او نباشد: خوش رفتارى، گشاده دستىِ به اندازه و غيرت و ناموس دارى.

تعبير «وَ إِنْ لَمْ يكُنْ فِى طَبْعِهِ» در اين روايت، بيانگر آن است كه اين ويژگى ها مهارت هايى هستند كه انسان ها مى توانند آنها را فراگيرند و اين گونه نيست كه خداوند متعال اين صفات را در وجود افراد خاصّى به وديعت نهاده باشد و در صورتى كه فردى آنها را نداشت به تمام معنا از آن محروم باشد، بلكه مى تواند اين صفت و ويژگى را در خود ايجاد و تقويت كند.

در بخشى از روايات، پى درپى به احسان كردن به همسر تأكيد شده است. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بهترين مردمان را كسانى مى داند كه به خانوادۀ خود احسان كنند:

الْخَلْقُ عِيالُ اللَّهِ فَأَحَبُ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ مَنْ أَحسَنَ إِلَى عِيالَهِ.(1)

مردم خانوادۀ خدايند، پس محبوب ترين مردمان نزد خدا كسى است كه به خانواده خدا نيكى كند.

از سوى ديگر، به زنان «حُسْنُ التَّبَعُّلْ» (= خوب شوهردارى) توصيه شده است. همۀ اين موارد نشان دهندۀ تأكيد عميق دين به تعامل هاى مثبت و سازنده ميان همسران است. برترين نمونۀ آن را مى توان در خانوادۀ نمونه، يعنى خانواده امام على (عليه السلام) و حضرت زهرا (عليها السلام) مشاهده كرد. آن حضرت در توصيف رفتارش با فاطمه (عليها السلام) مى فرمايد:

فَوَ اللَّهِ مَا أَغْضَبْتُهَا وَ لَا أَكْرَهْتُهَا عَلَى أَمْرٍ حَتَّى قَبَضَهَا اللَّهُ (عزوجل) وَ لَا أَغْضَبَتْنِى وَ لَا عَصَتْ لِى أَمْراً وَ لَقَدْ كُنْتُ أَنْظُرُ إِلَيهَا فَتَنْكَشِفُ عَنِّى الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَان.(2)

به خدا سوگند كه تا زنده بود، نه او را عصبانى و نه به كارى مجبورش ساختم. او نيز نه مرا عصبانى و نه در كارى از من نافرمانى كرد. هنگامى كه به او نگاه مى كردم، غم ها و اندوه ها از من برطرف مى شدند.2.

ص: 256


1- . قرب الاسناد، ص 120؛ المعجم الاوسط، ج 5، ص 356.
2- . كشف الغمّة، ج 1، ص 363؛ المناقب، خوارزمى، ص 353، ح 364؛ بحار الأنوار، ج 43، ص 134، ح 32.

تعامل مثبت و سازنده، عاملى بنيادى در تأمين مودّت و رحمت و از توانمندى هاى اساسى به شمار مى رود. خانواده اى موفق است كه همسران توان برقراى تعامل مثبت و سازنده داشته باشند(1).

1. حُسن خلق
اشاره

حسن خلق از جملۀ مفاهيمى است كه در حوزۀ روابط ميان فردى معنا مى يابد و نقشى مهم در پايدارى خانواده و رضايت زناشويى دارد. با حسن خلق است كه زندگى پاك و با صفا مى شود.(2) بر پايۀ روايات، حسن خلق يكى از نيازهاى زندگى زناشويى است. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در سفارش به اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد:

يا عَلِى! أَحْسِنْ خُلُقَكَ مَعَ أَهْلِكَ وَ جِيرَانِكَ وَ مَنْ تُعَاشِرُ وَ تُصَاحِبُ مِنَ النَّاسِ تُكْتَبْ عِنْدَاللَّهِ فِى الدَّرَجَاتِ الْعُلَى.(3)

اى على! اخلاقت را با خانواده ات، همسايه ات و كسانى كه با تو رفت و آمد دارند و همراه و هم سخن تو هستند نيك گردان تا نزد خداوند متعال در درجات عالى نوشته شوى.

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دربارۀ ارزش اين ويژگى مى فرمايد:

أَقْرَبُكُمْ مِنِّى مَجْلِساً يوْمَ الْقِيامَةِ أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً وَ خَيرُكُمْ خَيرُكُمْ لِأَهْلِه.(4)

نزديك ترين همنشين شما با من در روز قيامت خوش خلق ترين و بهترين شما براى خانواده اش است.

اما خوش اخلاقى مؤلفه هايى دارد كه در برخى روايات به آنها اشاره شده است. از امام صادق (عليه السلام) دربارۀ حد حسن خلق سؤال شد و حضرت در بيان مصداق هاى آن به سه مقولۀ نرم خويى، خوش گفتارى و خوش رويى تصريح فرمود:

ص: 257


1- . رضايت زناشويى، ص 122.
2- . امام على (عليه السلام): بِحُسنِ الأَخلاقِ يطيبُ العَيشُ. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 255، ح 5377؛ عيون الحكم والمواعظ، ص 188، ح 3849.
3- . تحف العقول، ص 14؛ بحارالانوار، ج 77، ص 67.
4- . عيون اخبارالرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 38؛ صحيفه الامام الرضا (عليه السلام)، ص 230.

تُلِينُ جَانِبَكَ وَ تُطِيبُ كَلَامَكَ وَ تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَن.(1)

نرم خو و خوش گفتار باشى و با برادران (دينى) خود با روى خوش مواجه شوى.

در حديث ديگرى يونس شيبانى نقل مى كند روزى امام صادق (عليه السلام) از من پرسيد: شوخى شما با يكديگر چگونه است؟ گفتم اندك است. حضرت با شنيدن اين جمله فرمود:

فَلَاتَفْعَلُوا فَإِنَّ الْمُدَاعَبَةَ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ إِنَّكَ لَتُدْخِلُ بِهَا السُّرُورَ عَلَى أَخِيكَ وَ لَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) يداعِبُ الرَّجُلَ يريدُ أَنْ يسُرَّه.(2)

اين گونه نباشيد؛ شوخ طبعى از حسن خلق است. با آن برادرت را خوشحال مى كنى و رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با كسى شوخى مى كرد به اين قصد كه او را خوشحال سازد.

امام على (عليه السلام) نيز در برشمردن اجزاى حسن خلق، به توسعۀ زندگى و گشايش بر خانواده اشاره مى كنند:

حُسْنُ الْخُلُقِ فِى ثَلَاثٍ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ طَلَبُ الْحَلَالِ وَ التَّوَسُّعُ عَلَى الْعِيال.(3)

حسن خلق در سه چيز است: دورى كردن از حرام ها، طلب كردن حلال و گشايش بر خانواده.

حسن خلق گامى هدفمند در جهت برقرارى ارتباط مؤثّر است و ارتباط در حوزه هاى مختلفِ خانوادگى، شغلى، تحصيلى و زناشويى را تسهيل مى سازد. در آموزه هاى روايى مصداق هاى حسن خلق شمرده شده است. از مجموع روايات درباره حسن خلق برمى آيد كه حسن خلق هشت مصداق عينى دارد: 1. الفت گيرى و الفت پذيرى؛(4)).

ص: 258


1- . كتاب من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 412؛ الكافى، ج 2، ص 103.
2- . الكافى، ج 2، ص 663.
3- . تنبيه الخواطر، ج 1، ص 90؛ بحارالانوار، ج 71، ص 394.
4- . رسول اللّه (صلى الله عليه وآله): خِيارُكُمْ أحاسِنُكُمْ أخْلاَقاً، الّذِينَ يألَفُونَ وَ يؤلَفُونَ؛ بهترين شما خوش خوترين شماست؛ آنان كه الفت مى گيرند و الفت مى پذيرند (تحف العقول، ص 45؛ مشكاة الأنوار، ص 316، ح 997؛ بحار الأنوار، ج 77، ص 149، ح 73).

2. نرم خويى و انعطاف پذيرى؛(1) 3. خوش گفتارى؛(2) 4. خوش رويى؛(3) 5. شوخ طبعى؛(4) 6. خرسند شدن در خوشايندها و عصبانى نشدن در ناخوشايندها؛(5) 7. مهار خشم(6) و 8. گشايش بر خانواده.(7) حسن خلق با هريك از اين مصداق ها، يك بُعد از روابط اجتماعى را پوشش مى دهد(8).

با اين بيان، اگر حسن خلق به داشتن اخلاق نيك تعبير و ترجمه شود، برداشتى نادرست است؛ چراكه حسن خلق بيشتر در روابط ميان فردى معنا مى يابد تا درون فردى. از اين رو حسن خلق، به حوزه هاى مختلف ارتباطى يك فرد با فرد ديگر اشاره دارد و منظور از آن داشتن مجموعه اى از صفات اخلاقى نيست كه در ابتدا به ذهن مى رسد. در اينجا به دو مؤلفۀ نرم خويى و خوش رويى اشاره مى شود.8.

ص: 259


1- . از امام صادق (عليه السلام) دربارۀ حد حسن خلق سؤال شد و حضرت در بيان مصداق هاى آن به سه مقولۀ نرم خويى، خوش گفتارى و خوش رويى تصريح فرمودند: «تُلِينُ جَانِبَكَ وَ تُطِيبُ كَلَامَكَ وَ تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَن»؛ نرم خو و خوش گفتار باشى و برادرانت را با روى خوش ملاقات كنى (من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 412؛ الكافى، ج 2، ص 103).
2- . همان.
3- . همان.
4- . الكافى، ج 2، ص 663.
5- . قال رسول اللّه (صلى الله عليه وآله): إنّما تفسيرُ حُسنِ الخُلقِ: ما أصابَ الدُّنيا يرْضى، و إنْ لَم يصِبْهُ لَم يسْخَطْ؛ معناى حُسن خلق اين است كه اگر دنيا به انسان رو كرد، خشنود باشد و اگر رو نكرد، خشمگين نشود (كنز العمّال، ج 3، ص 17، ح 5229).
6- . جاءَ رجُلٌ إلى رسولِ اللّهِ (صلى الله عليه وآله) مِن بَينِ يدَيهِ فقالَ: يا رسولَ اللّه! ما الدِّينُ؟ فقالَ: حُسنُ الخُلقِ. ثُمَّ أتاهُ عَن يمينِهِ، فقالَ: ما الدِّينُ؟ فقالَ: حُسنُ الخُلقِ. ثُمّ أتاهُ مِن قِبَلِ شِمالِهِ، فقالَ: ما الدِّينُ؟ فقالَ: حُسنُ الخُلقِ. ثُمّ أتاهُ مِن وَرائهِ، فقالَ: ما الدِّينُ؟ فالْتَفَتَ إلَيهِ و قاَل: أمَا تَفْقَهُ؟! الدِّينُ هُو أنْ لا تَغْضَبَ (تنبيه الخواطر، ج 1، ص 89). ان رجلاً أتى النبى (صلى الله عليه وآله) مِن قبل وجهه، فقالَ: يا رسولَ اللّهِ! أى العمل أفضل؟ قالَ: حُسنُ الخُلقِ. ثُمَّ أتاهُ عَن يمينِهِ فقالَ: أى العمل أفضل؟ قالَ: حُسنُ الخُلقِ. ثُمّ أتاهُ عن شِمالِهِ، فقالَ: يا رسول اللّه أى العمل أفضل؟ قالَ: حُسنُ الخُلقِ. ثُمّ أتاهُ مِن بعده، يعنى من خلفه، فقالَ: يا رسول اللّه أى العمل أفضل؟ فالْتَفَتَ إلَيهِ رسول الله (صلى الله عليه وآله) فقاَل: مَا لك لا تَفْقَهُ؟! حسن الخلق هُو أنْ لا تَغْضَبَ ان استطعت. نقل مى كنند روزى مردى از رو به روى پيامبر خدا، نزد ايشان وارد شد و پرسيد: اى پيامبر خدا، دين چيست؟ حضرت فرمود: «خوش خويى». سپس از طرف راست آمد و پرسيد: دين چيست؟ باز فرمود: «خوش خويى». آن گاه، از طرف چپ ايشان آمد و پرسيد: دين چيست؟ باز فرمود: «خوش خويى». سپس از پشت سر ايشان آمد و پرسيد: دين چيست؟ پيامبر (صلى الله عليه وآله) به طرف او برگشت و فرمود: «مگر نمى فهمى؟! دين، آن است كه خشم نگيرى». اين جريان با نقل ديگرى (روايت الترغيب و الترهيب) با پرسش درباره بهترين عمل نيز وارد شده است و در آخر آن حضرت فرمود: حسن خلق آن است كه تا مى توانى خشمگين نشوى. (الترغيب و الترهيب، ج 3، ص 405، ح 4014)
7- . امام على (عليه السلام): «حُسْنُ الْخُلُقِ فِى ثَلَاثٍ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ طَلَبُ الْحَلَالِ وَ التَّوَسُّعُ عَلَى الْعِيال»؛ حسن خلق در سه چيز است: دورى كردن از حرام ها، طلب كردن حلال و گشايش بر خانواده (تنبيه الخواطر، ج 1، ص 90؛ بحارالانوار، ج 71، ص 394).
8- . رضايت زناشويى، ص 78.
الف) نرم خويى

نرم خويى كه به معناى ملاطفت و انعطاف پذيرى در برخورد با ديگران است، زمينۀ سازگارى و مهربانى را فراهم مى آورد. همان گونه كه دو جسم سخت نمى توانند به راحتى در كنار هم قرار گيرند، دو اخلاق خشن نيز نمى توانند در كنار هم زندگى آرامى داشته باشند. قرآن كريم خطاب به پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

(فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ) .(1)

و به [بركت] رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سخت دل بودى قطعاً از اطراف تو پراكنده مى شدند.

از اين آيه مى توان فهميد كه اولاً، نرم خويى ريشه در لطف و رحمت خداوند متعال دارد؛ دوم، بداخلاقى و تندخويى از عوامل ويرانگر مودّت و رحمت و در مقابل، خوش رويى و ملاطفت از عوامل سازنده مودت و رحمت است. از جملۀ عوامل ناكامى در تعامل ميان همسران، سختى و انعطاف ناپذيرى اخلاقى است. اخلاق نرم، به دليل انعطاف خود، ضربات تندِ ارتباط ناكارآمد را همانند يك ضربه گير، نرم و آرام مى سازد و اجازه نمى دهد مسائل كوچك و بزرگ به كيان خانواده آسيب بزند(2).

ب) خوش رويى

از آنجا كه «زبان بدن» اغلب با صدايى رساتر از واژه ها سخن مى گويد، حالت چهره، تأثيرى بسزا در انتقال پيام بر جا مى گذارد. برخى روان شناسان معتقدند تقريباً 35 درصد معناى ارتباط، از لغات ناشى مى شود و حدود 65 درصد بقيه از زبان بدن حاصل مى آيد(3). با مشاهدۀ ظاهر فرد، گوياترين پيام به مخاطب منتقل مى شود و حالت هاى چهره عواطف را برمى انگيزانند. حال اگر اين حالت ها، مثبت و مناسب باشند، عواطف مثبت و مناسب را برمى انگيزاند و در صورتى كه منفى باشند، باعث عواطف نامناسب

ص: 260


1- . آل عمران: 159.
2- . رضايت زناشويى، ص 137.
3- . روان شناسى روابط انسانى، ص 17.

مى شوند. خوش رويى حالت مثبت و خوشايندى است كه عواطف مثبت را برمى انگيزد و رابطه را دلپذير مى سازد.

از آنجا كه اسلام به روابط و تعامل درست و مناسب با ديگران اهميت فراوان مى دهد، به گشاده رويى و خوش رويى سفارش كرده است. خوش رويى يكى از مكارم اخلاق پيامبران، صدّيقان، شهيدان و صالحان است.(1) با گشاده رويى مى توان رابطۀ خوبى با ديگران برقرار كرد؛ ابزارى كه به توانگرى مالى نياز ندارد و فقير و غنى مى توانند آن را داشته باشند. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

إِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِكُمْ فَالْقَوْهُمْ بِطَلَاقَةِ الْوَجْهِ وَ حُسْنِ الْبِشْرِ.(2)

شما نتوانيد با اموال خود به همۀ مردم گشايش دهيد، پس با چهرۀ باز و خوش رويى با آنها روبه رو شويد.

در برخى روايات، به خوش رويى در روابط خانوادگى توجّه و بر نقش آن تأكيد شده است. قابل توجّه است كه در حديثى، گشاده رويى و درهم نكشيدن چهره را يكى از حقوق زن شمرده و بر مرد لازم دانسته است. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

حَقُّ الْمَرْأَةِ عَلَى زَوْجِهَا أَنْ يسُدَّ جَوْعَتَهَا وَ أَنْ يسْتُرَ عَوْرَتَهَا وَ لَا يقَبِّحَ لَهَا وَجْهاً فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ أَدَّى وَاللَّهِ حَقَّهَا.(3)

حق زن بر مرد اين است كه گرسنگى او را بر طرف كند و بدن او را بپوشاند و از او روى در هم نكشد. وقتى چنين كرد به خدا سوگند حق او را ادا كرده است.

در بخش ديگرى از روايات، بر لزوم سُرورآورى چهرۀ زن براى مرد تأكيد شده و تعبيرهاى گوناگونى دربارۀ آن به كار رفته است. در برخى روايات، اين عنصر، سازندۀ1.

ص: 261


1- . «قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): إنَّ مَكارِمِ أخلاقِ النَّبِيينَ و الصّديقينَ و الشُّهَداءِ و الصّالِحينَ، البَشاشَةَ إذا تَزاوَرُوا و المُصافَحَةَ و التَرحيبَ اذا إلتَقَوا» (كنز العمال، ج 9، ص 39).
2- . الكافى، ج 2، ص 103.
3- . عدة الداعى و نجاح الساعى، ص 81.

زندگى معرفى شده است. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

إِنَّ مِنَ الْقِسْمِ الْمُصْلِحِ لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ يكُونَ لَهُ الْمَرْأَةُ إِذَا نَظَرَ إِلَيهَا سَرَّتْهُ....(1)

از عوامل سازنده براى مرد مسلمان اين است كه همسرى داشته باشد كه وقتى به او مى نگرد وى را خوشحال كند....

در روايت ديگرى سُرورآورى چهرۀ زن، بهترين بهرۀ يك مرد از زندگى مشترك پس از مسلمان بودن همسرش دانسته شده است. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دراين باره مى فرمايد:

مَا اسْتَفَادَ امْرُؤٌ مُسْلِمٌ فَائِدَةً بَعْدَ الْإِسْلَامِ أَفْضَلَ مِنْ زَوْجَةٍ مُسْلِمَةٍ تَسُرُّهُ إِذَا نَظَرَ إِلَيهَا وَ تُطِيعُهُ إِذَا أَمَرَهَا وَ تَحْفَظُهُ إِذَا غَابَ عَنْهَا فِى نَفْسِهَا وَ مَالِهِ.(2)

مرد مسلمان پس از بهرۀ اسلام هيچ لذت و بهره اى بالاتر از داشتن همسرى مسلمان نخواهد برد كه چون بدو نگرد مسرورش سازد و چون به او فرمان دهد اطاعتش كند و در نبودنش محافظ مال و آبروى او باشد.

آن حضرت همچنين مى فرمايد:

إِذَا أَرَدْتُ أَنْ أَجْمَعَ لِلْمُسْلِمِ خَيرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ جَعَلْتُ لَهُ قَلْباً خَاشِعاً وَ لِسَاناً ذَاكِراً وَ جَسَداً عَلَى الْبَلَاءِ صَابِراً وَ زَوْجَةً مُؤْمِنَةً تَسُرُّهُ إِذَا نَظَرَ إِلَيهَا وَ تَحْفَظُهُ إِذَا غَابَ عَنْهَا فِى نَفْسِهَا وَ مَالِهِ.(3)

وقتى اراده كنم خير دنيا و آخرت را براى فرد مسلمانى با هم فراهم سازم، به وى قلبى خاشع و زبانى يادكننده و بدنى شكيبا بر بلا عطا مى كنم و همسرى مؤمن قرار مى دهم تا هر وقت به او نگاه كند شاد شود و آن زن در غيبتش، خود و مال شوهرش را حفظ كند.

2. بردبارى

بردبارى كه واكنشى خويشتن دارانه در موقعيّت هاى ارتباطى، به ويژه هنگام هيجانِ و

ص: 262


1- . الكافى، ج 5، ص 327.
2- . همان.
3- . همان.

شعله ور شدن خشم است، به افراد كمك مى كند تا تعاملات ميان يكديگر را به بهترين گونه مديريت كنند. امام حسن (عليه السلام) در پاسخ به سؤال از بردبارى فرمود:

كَظمُ الغَيظِ وَ مِلكُ النَّفسِ.(1)

بردبارى فروبردن خشم و خودمهارگرى است.

مطالعه متون دينى نشان مى دهد كه قلمرو حلم، غضب است و حليم كسى است كه بتواند خشم خود را مهار كند. از آنجا كه بردبارى در روابط ميان افراد معنا مى يابد و در مديريتِ خشم نقشى انكارناپذير دارد، در جلوگيرى از روابط آسيب زا ميان اعضاى خانواده تأثيرى بسزا دارد. از همين رو، ضرورت به كارگيرى اين مهارت در تعامل هاى خانوادگى بيش از پيش احساس مى شود.

بردبارى ياد شده در روايات، ويژگى افراد خردورزى است كه با متانت و بدون اثرپذيرى از هيجان ها عمل مى كنند. چنان كه يادآورى شد، بردبارى در روابط ميان فردى معنا مى يابد، براى مثال، هنگامى كه بردبار مورد اهانت قرار گرفته و به تبع آن خشمگين شود، از روى خردورزى و به دور از هيجان ها، با متانت و بدون شتاب رفتار مى كند. بر اساس آموزه هاى دينى بردبارى افزون بر آرامشى كه نصيب انسان مى كند، به نفوذ اجتماعى، دوست يابى، جلب توجّه مثبت و محبوبيّت بيشترِ فرد كمك مى كند(2).

اين ويژگى و مهارت را مى توان به شيوه هاى مختلفى همچون الگوگيرى، تغيير باورهاى قالبى، بازى نقش، تغافل و درخواست از خداوند متعال كه در آموزه هاى دينى بدان اشاره شده، نهادينه كرد.(3)

3. سازگارى

زندگى زناشويى به دليل كنار هم قرار گرفتن دو جنس متفاوت، پر از تفاوت هاى

ص: 263


1- . تحف العقول، ص 225.
2- . بررسى و تحليل روايات مكارم الاخلاق، ص 102.
3- . ر. ك: فصل مهارت مقابله با خشم و نيز: ميزان الحكمه، ج 3، ص 216، باب الحلم.

روان شناختى و جسمانى است كه آگاهى نداشتن از اين تفاوت ها مى تواند زمينه ساز اختلافات زناشويى شود. اما پذيرش تفاوت ميان زن و مرد موجب شكل گيرى «هويت متفاوت»، «نقش هاى متفاوت»، و خروج از «خودشيفتگى» در اين دو جنس مى شود. همچنين پذيرش تشابه زن و مرد در موضوعات انسانى شكل گيرى حقوق انسانى يكسان و برابر در اين دو موجود را در پى دارد. پيوند زن و مرد، با وجود تفاوت ها و پذيرش اين تفاوت ها، سبب خروج از لاك «خودمحورى» است. به نظر مى رسد نداشتن درك مشابه در طول تاريخ سبب شكل گيرى صدمات بنيادى و خسارات بسيار به هر دو جنس شده است. اگر زنان بدانند مردان متفاوت با آنها فكر مى كنند و عمل خود را متفاوت سازمان مى دهند و اگر مردان بدانند نيازها و عواطف زنان متفاوت با نيازها و عواطف آنها شكل مى گيرند و نيز بدانند در چه حوزه هايى مشابه يكديگرند، رفتار خود را بهتر تنظيم مى كنند و زمينۀ درك متقابل فراهم مى آيد(1).

اما از اين تفاوت ها بايد به يك قدر اشتراك رسيد و براى آنكه اين تفاوت ها مبنايى براى اختلافات زناشويى نشوند، بايد به راهكارى رسيد كه هر دو جنس قدرت اجراى آن را داشته باشند و بدين شكل بتوان از اين اختلاف ها كاست. به نظر مى رسد چاره كار در سازگارى و مداراى همسران با يكديگر است. اگر همسران با سازگارى، يكديگر را بپذيرند و از سرسختى هاى بر خاسته از نفس خود دست كشند، مى توانند زندگى خوبى داشته باشند. سازگارى يكى از نيازهاى انسان در تعاملات زندگى است.

امام صادق (عليه السلام) سه چيز را از ضرورت هاى تعامل موفق مرد با همسرش مى داند كه نخستين آن سازگارى است:

لَا غِنَى بِالزَّوْجِ عَنْ ثَلَاثَةِ أَشْياءَ فِيمَا بَينَهُ وَ بَينَ زَوْجَتِهِ وَ هِى الْمُوَافَقَةُ لِيجْتَلِبَ بِهَا مُوَافَقَتَهَا وَ مَحَبَّتَهَا وَ هَوَاهَا....(2)

شوهر در آنچه ميان او با همسرش گذرد از سه چيز بى نياز نيست: همراهى با3.

ص: 264


1- . اساس روان شناختى تفاوت زن و مرد، ص 5.
2- . تحف العقول، ص 323.

وى تا آنكه موافقت، محبّت و علاقه او را به دست آورد....

نكته قابل توجّه آن است كه آن حضرت پيامد سازگارى مرد را، سازگارى متقابل زن و جلب محبت و علاقۀ او برمى شمرد. از سوى ديگر، يكى از ويژگى هاى زن شايسته نيز سازگارى او دانسته شده و امام صادق (عليه السلام) زن سازگار را از جمله عوامل خوشبختى مى داند:

ثَلَاثَةٌ مِنَ السَّعَادَةِ: الزَّوْجَةُ الْمُؤَاتِيَةُ وَ الْأَوْلَادُ الْبَارُّونَ وَ الرَّجُلُ يرْزَقُ مَعِيشَتَهُ بِبَلَدِهِ يغْدُو إِلَى أَهْلِهِ وَ يروحُ.(1)

سه چيز از خوشبختى است: همسر سازگار، فرزندان نيكوكار و مردى كه محل كسبش در شهر خودش باشد كه روز هنگام درآمدش را به دست آورد و شب نزد خانواده اش باز گردد.

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) زن سازگار را ياورى براى مرد در ديندارى مى داند:

اَلزَّوجَةُ المُؤاتيةُ عُونُ الرَّجُلِ عَلى دِينِهِ.(2)

زن سازگار، ياور مرد بر دين اوست.

همچنين اميرمؤمنان، على (عليه السلام) زن سازگار را مايۀ انس و الفت مى داند و مى فرمايد:

الْأُنْسُ فِى ثَلَاثٍ: فِى الزَّوْجَةِ الْمُوَافِقَةِ وَ الْوَلَدِ الْبَارِّ وَ الصَّدِيقِ الْمُصَافِى.(3)

انس و الفت در سه چيز است: همسر سازگار، فرزند نيكوكار و دوست پاك رفتار.

امام صادق (عليه السلام) نيز تأكيد كرده است كه ناسازگارى زن، از جمله عواملى است كه موجب تلخكامى، پريشان حالى و دل مشغولى مى شود.(4) از همين رو امام على (عليه السلام)).

ص: 265


1- . الكافى، ج 5، ص 258، ح 2.
2- . الفردوس، ج 2، ص 301.
3- . تحف العقول، ص 318.
4- . امام صادق (عليه السلام): «خَمْسُ خِصَالٍ مَنْ فَقَدَ وَاحِدَةً مِنْهُنَّ لَمْ يزَلْ نَاقِصَ الْعَيشِ زَائِلَ الْعَقْلِ مَشْغُولَ الْقَلْبِ فَأَوَّلُهَا صِحَّةُ الْبَدَنِ وَ الثَّانِيةُ الْأَمْنُ وَ الثَّالِثَةُ السَّعَةُ فِى الرِّزْقِ وَ الرَّابِعَةُ الْأَنِيسُ الْمُوَافِقُ قُلْتُ وَ مَا الْأَنِيسُ الْمُوَافِقُ قَالَ الزَّوْجَةُ الصَّالِحَةُ وَ الْوَلَدُ الصَّالِحُ وَ الْخَلِيطُ الصَّالِحُ وَ الْخَامِسَةُ وَ هِى تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ الدَّعَةُ»؛ پنج خصلت است كه هر كس يكى از آنها را نداشته باشد، زندگى او ناقص، عقل او زائل و دل او مشغول است: اول سلامتى بدن، دوم امنيت، سوم وسعت روزى و چهارمى انيس موافق. گفتم: انيس موافق كيست؟ فرمود: همسر شايسته و فرزند صالح و رفيق صالح و پنجمى كه جامع همه اين خصلت هاست، آسودگى است (الخصال، ص 284).

بدترين زنان را همسران ناسازگار مى داند(1).

در فرهنگ اسلامى، مدارا؛ واكنش مناسب به تضادها و اختلافات دانسته شده است. مدارا، يعنى نرمى و انعطاف پذيرى در برابر اختلاف ها و تضادها. سرسختى در برابر اختلاف ها و تعارض ها موجب بروز درگيرى و همسرآزارى مى شود. بنابراين، مدارا و سازگارى يك توانمندى است و همسران موفق كسانى هستند كه با پرهيز از خودخواهى و تعصب، در تفاوت ها و زمينه هاى اختلاف برانگيز، سازگارى نشان داده و از بروز مشكل در روابط خود جلوگيرى مى كنند. اگر هر كدام از همسران به جاى آنكه در انديشه اثبات سخن خود و به كرسى نشاندن خواسته خود باشند، به چيز ديگرى فكر كنند و حال و خواسته همسرشان را در نظر داشته باشند، براى اختلاف ها راه حلى پيدا مى شود و تفاوت ها به بحران منتهى نمى شود. همسران بايد ويژگى ها و انتظارهاى طرف مقابل را به درستى بشناسند و سعى در برآوردن آن كنند. كدام وضعيت مطلوب تر است: هر كدام به فكر خود باشد يا هر كدام به فكر ديگرى؟ شايد در هر دو صورت، خواسته هاى طرفين برآورده شود، اما در كدام وضعيت صميميت و محبت بيشتر و خالص ترى وجود دارد؟ بى ترديد آنجا كه هر كدام به فكر ديگرى باشد، صفا و صميميت بيشترى حاكم خواهد بود(2).

اگر چنين وضعى بر خانواده حاكم باشد خداوند متعال سازگارى در معيشت را به آنها عطا مى كند. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

إذا أرادَ اللّهُ (عزوجل) بِأَهلِ بَيتٍ خَيراً، رَزَقَهُمُ الرِّفقَ فِى المَعيشَةِ، وحُسنَ الخُلُقِ.(3)د.

ص: 266


1- . امام على (عليه السلام): «شَرُّ الزَّوجاتِ مَن لا تواتى»؛ بدترين همسران كسى است كه سازگارى نمى كند (غررالحكم، ص 409، ح 5686).
2- . رضايت زناشويى، ص 240.
3- . الزهد، حسين بن سعيد، ص 27، ح 63، الكافى، ج 5، ص 88، ح 5، بحار الأنوار، ج 71، ص 394، ح 67. رسول اللّه (صلى الله عليه وآله): إذا أرادَ اللّهُ بِأَهلِ بَيتٍ خَيراً فَقَّهَهُم فِى الدّينِ، ورَزَقَهُمُ الرِّفقَ فى مَعايشِهِم، وَالقَصدَ فى شَأنِهِم و وَقَّرَ صَغيرُهُم كَبيرَهُم و إذا أرادَ بِهِم غَيرَ ذلِكَ تَرَكَهُم هَمَلًا؛ پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله): هرگاه خداوند براى خانواده اى خيرى بخواهد، آنان را در دين، فقيه و آگاه مى گردانَد، و ملايمت [و معتدل بودن] در معيشت و ميانه روى در كارهاشان را روزىِ آنان مى كند، و كوچك آنها به بزرگشان احترام مى نهد، و اگر براى خانواده اى، غير از آن بخواهد، ايشان را به حال خود رها مى كند. الجعفريات، ص 149؛ النوادر، راوندى، ص 276، ح 542، دعائم الإسلام، ج 2، ص 255، ح 966؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 18، ص 78، ح 4188، الفردوس، ج 1، ص 247، ح 956. رسول اللّه (صلى الله عليه وآله): يا عائِشَةُ! ارفُقى، فَإِنَّ اللّهَ إذا أرادَ بِأَهلِ بَيتٍ خَيرا دَلَّهُم عَلى بابِ الرِّفقِ. مسند ابن حنبل، ج 9، ص 405، ح 24788، المغنى عن حمل الأسفار، ج 2، ص 859، ح 3157؛ إحياء علوم الدين، ج 3، ص 272، پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله): اى عايشه! با ملايمت رفتار كن. به درستى كه خداوند هرگاه براى خانواده اى خيرى بخواهد، آنان را به دروازۀ ملايمت رهنمون مى سازد.

هرگاه خداوند (عزوجل) براى خانواده اى خيرى بخواهد، مداراى در معيشت، و اخلاق خوش را روزىِ آنان مى كند.

مدارا اگرچه خصوصيتى است كه زن و شوهر هر دو بايد آن را داشته باشند و سلامت زندگى را تأمين مى كند،(1) اما در بارۀ مدارا و سازگارى با زنان سفارش بيشترى شده است. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

إِنَّ المَرأَةَ رَيحانَةٌ ولَيسَت بِقَهرَمانَةٍ فَدارِها عَلى كلِّ حالٍ واحسِنِ الصُّحبَةَ لَها لِيَصفُوَ عَيشُكَ.(2)

زن، گُل است نه پيشكار، پس در همه حال، با او مدارا كن، و با وى، به خوبى هم نشينى نماى تا زندگى ات باصفا شود.

4. احترام

احترام متقابل، از اصول بنيادين همسردارى است و زنان و مردان موفق كسانى هستند كه احترام به همسران خويش را بر خود لازم بدانند. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

مَنِ اتَّخَذَ زَوجَةً فَليكرِمها.(3)

هر كس همسرى اختيار كرد، بايد او را گرامى بدارد.

از اين منظر، بهترين مردمان كسانى هستند كه پس از ازدواج، همسرشان را محترم شمارند. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

ألا اخبِرُكُم بِخِيارِكُم؟ مَن لانَ مَنكِبُهُ، و حَسُنَ خُلُقُهُ، و أكرَمَ زَوجَتَهُ إذا قَدَرَ.(4)

ص: 267


1- . امام على (عليه السلام): سَلامَةُ العَيشِ فِى المُداراةِ. غرر الحكم و درر الكلم، ص 401، ح 5607؛ سلامتِ زندگى، در مدارا كردن است، عيون الحكم و المواعظ، ص 285.
2- . القَهرَمان: هو كالخازِنِ و الوَكيلِ و الحافظ لما تحت يده، و القائم بامور الرجل بِلُغَةِ الفُرس (النهايه، ج 4، ص 129)، فَدارِها عَلى كُلِّ حالٍ، و أحسِنِ الصُّحبَةَ لَها لِيصفُوَ عَيشُكَ. كتاب من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 556، ح 4911 و ج 4، ص 392، ح 5834؛ مكارم الأخلاق، ج 1، ص 470، ح 1607؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 120، ح 3.
3- . الجعفريات، ص 157، دعائم الإسلام، ج 2، ص 158، ح 560؛ مستدرك الوسائل، ج 1، ص 412، ح 1023.
4- . الفردوس، ج 1، ص 133، ح 467؛ كنز العمّال، ج 15، ص 835، ح 43320.

آيا شما را از بهترينتان خبر ندهم؟ كسى كه فروتن و خوش اخلاق باشد، و هرگاه ازدواج كرد، همسرش را گرامى بدارد.

طبيعى است كه اين احترام ها را مردمانِ برخوردار از ويژگى كرامت انجام مى دهند. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

خَيرُكُم خَيرُكُم لِأَهلِهِ، و أنا خَيرُكُم لِأَهلى. ما أكرَمَ النِّساءَ إلّا كَريمٌ، و ما أهانَهُنَّ إلّا لَئيمٌ.(1)

بهترين شما كسى است كه براى خانواده اش بهتر باشد و من بهترينِ شما براى خانواده ام هستم. زنان را كسى جز انسانِ بزرگوار گرامى نمى دارد، و كسى جز انسان پست به آنان اهانت نمى كند.

تعهدى كه خانواده ها در قبال يكديگر دارند، هنگامى تقويت مى شود كه اعضاى خانواده قدردانى خود را در باره يكديگر ابراز يا ثابت كنند. در خانواده هاى كارآمد، همسران از راه ابراز عشق و علاقه و احترام متقابل درصدد احترام گذاشتن به طرف مقابل اند(2). در خانواده هاى ناكارآمد، مناقشات و اختلافات به صورت حملات شخصى اعضا به يكديگر به ميزان چشمگيرى وجود دارد(3). در حد افراط آن، اعضاى خانواده ناسازگار با يكديگر رفتارهاى خشونت آميز هم دارند(4).

5. همدلى
اشاره

از جمله مفاهيمى كه در آموزه هاى اسلامى بر آن تأكيد شده موضوع همدلى است. همدلى را در مفاهيمى همچون خوب شنيدن، احترام به ديگران و خيرخواهى براى آنان مى توان رهگيرى كرد. اين مفهوم به معناى تلاش براى درك تجربه ها و احساسات ديگران است.

ص: 268


1- . تاريخ مدينة دمشق، ج 13، ص 313، ح 3281، كنز العمّال، ج 16، ص 371، ح 44943.
2- . خانواده درمانى، گلادينگ، ص 50.
3- . همان، ص 51.
4- . همان، ص 50.

فهم و درك ديگران در ارتباطات، توانايى اى است كه تابع تفاوت هاى فردى است. در اين حالت مى كوشيم دنيا را از نگاه فرد مقابل ببينيم و با گوش او بشنويم و خود را در جاى او حس كنيم. بديهى است توانايى تشخيص صحيح افكار و احساسات فردى در درون فرد مقابل، شرط ضرورى درك و همدلى است.

همدلى هنگامى رخ مى دهد كه در برابر فرد مقابل احترامى نامشروط داشته باشيم و با دقت به او گوش دهيم و به افكار و احساسات او با حساسيت واكنش نشان دهيم. در درك همدلانه، ديدگاه و احساسات فرد مقابل را طورى حس كنيم كه گويى آنها ديدگاه ها و احساسات خودمان هستند، بدون اينكه در اين ديدگاه ها و احساسات غرق شويم(1).

براى همدلى سه جزء توصيف شده است: اول، آنكه فرد همدل در عين حالى كه درك دقيق و حساسى از احساسات فرد ديگر دارد، جدايى خاص خود، از فرد مورد نظر را نيز حفظ مى كند و به تعبيرى به جاى همدلى، همدردى نمى كند. دوم، درك موقعيّتى كه به پديدار شدن احساسات كمك كرده يا موجب برانگيختگى آنها شده است. سوم، آنكه فرد همدل با طرف مقابل ارتباط برقرار مى كند كه او احساس كند پذيرفته و درك شده است. در اين زمينه، نحوۀ انتقال درك همدلانۀ خود، اهميتى بسيار دارد(2).

يكى از موانع اصلى برقرارى ارتباط، گرايش طبيعى ما به داورى دربارۀ ديدگاه ها، افكار و احساسات فرد مقابل است. اين نشان مى دهد ذهن ما با ارزيابى كردن مداوم و خوب و بد كردن امور شرطى شده است. به سخن ديگر، ما عادت كرده ايم همه چيز را همراه ارزش داورى اينكه خوب يا بد است، ببينيم «از حرف هايش خوشم نيامد. اين افكار درست نيست. اين طور عمل كردن درست نيست. به نظرم واقعاً خوب نيست». چنين جملاتى نشان مى دهند نخستين واكنش ما در ارتباطات، ارزشيابى فرد مقابل بر اساس ديدگاه ها و چارچوب هاى خودمان است(3).0.

ص: 269


1- . سبك ها و مهارتهاى ارتباطى، ص 110.
2- . روان شناسى روابط انسانى، ص 375.
3- . سبك ها و مهارتهاى ارتباطى، ص 110.

به دليل اهميت موضوع همدلى در روابط ميان فردى، به ويژه در كانون خانواده، لازم است گام هايى براى آموزش همدلى برداشته شود:

يك. يادگيرىِ گوش دادن فعال

در وهلۀ اول لازم است شخص واقعاً بخواهد دربارۀ ديگرى چيزى بداند؛ در مرحله بعد، از موانع گوش دادن فعال اجتناب كند؛ مانند مقايسه كردن خود با فرد گوينده، سعى در ذهن خوانى، قضاوت در مورد ديگرى، غرق شدن در رؤياى روزانه، انتخاب برخى قسمت هايى كه فرد گوينده تعريف مى كند، آرام كردن شخص ديگر (شما درست مى گوييد، البته، من قبول دارم، واقعاً و...)، تأييد خودكار هر چيزى به دليل وجود اين موانع. ما انسان ها در عرض چند دقيقه، فقط 65 درصد از آنچه را به ما گفته مى شود به خاطر مى سپاريم و دو ماه بعد، حجم يادآورى ما به 25 درصد مى رسد. بنابراين، گوش دادن فعال هميشه راحت نيست. تمركز ما فقط پانزده الى بيست دقيقه است. براى گوش دادن فعال بايد به هنگام لزوم و در صورت وجود ابهام، مطالبى براى روشن سازى موضوع پرسيده شوند. همچنين با گوينده ارتباط چشمى برقرار شود و به موقع سر تكان داده شود، بدن به طرف گوينده متمايل و با لبخند تشويق شود تا به گفتگوى خود ادامه دهد و از كلمات «آها، ها و...» استفاده شود(1).

دو. فهميدن موارد موجود در پاسخ همدلانه

شنوندۀ فعال بايد به موقع پاسخ بدهد و به گونه اى رفتار كند كه گوينده متوجه شود واقعاً حرف هاى او درك شده است. پاسخ همدلانه حتّى از گوش دادن نيز پيچيده تر است. هنگامى كه برآشفته مى شويم تمايل داريم احساساتمان را با شخصى فهميده در ميان بگذاريم. يك فرد با احساس همدلى خوب بر احساسات گوينده و نه بر اعمال و محيطش، تمركز مى كند(2).

ص: 270


1- . آموزش اخلاق، رفتار اجتماعى و قانون پذيرى به كودكان، ص 77.
2- . همان، ص 78.
6. هنر گوش دادن

ما انسان ها به صورت عادى بخش بسيارى از فعاليت روزانه مان را به گوش دادن اختصاص مى دهيم؛ موضوعى كه چندان به چشم نمى آيد، اما بسيارى از جنبه هاى زندگى ما را تحت تأثير قرار مى دهد. شايد از خود بپرسيد مگر گوش سپردن چنان توان و نيرويى دارد كه بر روابط خانوادگى، خويشاوندى، اجتماعى و شغلى اثر بگذارد؟ جواب اين سؤال چندان دشوار نيست. در جايى كه خوب گوش دادن در آموزه هاى روايى يكى از نشانه هاى رأى و انديشه درست دانسته شده، ترديدى نيست كه كيفيت روابط و تعاملات در ميان اعضاى خانواده و نيز در محيطهاى شغلى و اجتماعى، به توانايى در گوش دادن وابسته است. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

ثَلَاثَةٌ يسْتَدَلُّ بِهَا عَلَى إِصَابَةِ الرَّأْى، حُسْنُ اللِّقَاءِ وَ حُسْنُ الِاسْتِمَاعِ وَ حُسْنُ الْجَوَابِ.(1)

سه چيز نشانۀ رأى و انديشۀ درست است: ديدار نيكو، خوب گوش دادن، و خوش جوابى.

به اهميت گوش دادن آن هنگام بيشتر مى توان پى برد كه دريابيم گام دوم دانش و علم، گوش دادن است. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

أَوَّلُ الْعِلْمِ الصَّمْتُ وَ الثَّانِى الِاسْتِمَاعُ وَ الثَّالِثُ نَشْرُهُ وَ الرَّابِعُ الْعَمَلُ بِهِ.(2)

آغاز دانش سكوت است و دوم، گوش دادن و سوم انتشار آن و چهارم عمل به آن.

هنر گوش دادن در جايى نمود بيشترى مى يابد و اهميت و تأثير آن بيشتر معلوم مى شود كه پيام از طريق فرستنده اى با جايگاه ويژه، به گيرنده منتقل شود. براى نمونه، اگر فرستندۀ پيام همسر، فرزند، خواهر، برادر، دوست صميمى يا استاد و مربى شما

ص: 271


1- . تحف العقول، ص 323.
2- . دعائم الإسلام، ج 1، ص 82؛ الجعفريات، ص 232.

باشد، بهتر است سراپا گوش باشيد و تمايل خود را به گوش دادن بيشتر نشان دهيد، تا ارتباطى مطلوب و مؤثّر پديد آيد و از اين راه هنر گوش دادن تقويت شود. امام على (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:

إِذَا جَلَسْتَ إِلَى عَالِمٍ فَكُنْ عَلَى أَنْ تَسْمَعَ أَحْرَصَ مِنْكَ عَلَى أَنْ تَقُولَ وَ تَعَلَّمْ حُسْنَ الِاسْتِمَاعِ كَمَا تَعَلَّمُ حُسْنَ الْقَوْلِ وَ لَا تَقْطَعْ عَلَى أَحَدٍ حَدِيثَه.(1)

چون با عالمى مى نشينى، بر شنيدن بيش از سخن گفتن حريص باش، و همان گونه كه نيكو سخن گفتن را مى آموزى، نيكو شنيدن را نيز بياموز و سخن هيچ كس را قطع مكن.

جدول ذيل راهبردهايى براى ارتقاى مهارت گوش دادن بيان مى كند(2).

راهبردهاى اختصاصى و كلى مهارت گوش دادن3.

ص: 272


1- . المحاسن، ج 1، ص 233؛ الاختصاص، ص 245.
2- 2. Family therapy; Concept process and practice, p283.
9. هنر صحبت كردن

صحبت كردن و سخن گفتن اين قابليت را دارد كه افراد را به هم نزديك سازد، يا از هم دور كند. اين توانايى سهم عمده اى در پيش بردن ارتباط دارد. البته اين بدان معنا نيست كه هنگام ارتباط، لزوماً نقش يك سخنور ماهر را ايفا كنيم، اما لازم است اين هنر را داشته باشيم تا با گفتگو، احساس همدمى و هم صحبت بودن را، به فرد مقابل منتقل كنيم. چنين شيوه اى از اخلاق مؤمن دانسته شده است. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

مِن أخلاقِ المُؤمِنِ حُسنُ الحَديثِ إذا حَدَّثَ و حُسنُ الاِستِماعِ إذا حُدِّثَ و حُسنُ البِشرِ إذا لَقِى.(1)

از اخلاق مؤمن، آن است كه هرگاه سخن مى گويد، نيكو سخن مى گويد و هر گاه با او سخن مى گويند، نيكو گوش مى دهد و در ملاقات هايش خوش روست.

شيوۀ پيامبر (صلى الله عليه وآله) در ارتباط با ديگران نيز از چنين مطلبى حكايت دارد. امام حسين (عليه السلام) نقل مى كند از پدرم (عليه السلام) دربارۀ شيوۀ پيامبر (صلى الله عليه وآله) با هم نشينانش پرسيدم كه فرمود؟

ولايتَكَلَّمُ إلّا فيما رَجا ثَوابَهُ إذا تَكَلَّمَ أطرَقَ جُلَساؤُهُ كَأَنَّما عَلى رُؤوسِهِمُ الطَّيرُ، فَإِذا سَكَتَ تَكَلَّموا و لايتَنازَعونَ عِندَهُ، مَن تَكَلَّمَ أنصَتوا لَهُ حَتّى يفرُغَ. حَديثُهُم

ص: 273


1- . الفردوس، ج 3، ص 637، ح 5997، كنز العمّال، ج 1، ص 155، ح 775.

عِندَهُ حَديثُ أوَّلِهِم، يضحَكُ مِمّا يضحَكونَ مِنهُ، و يتَعَجَّبُ مِمّا يتَعَجَّبونَ مِنهُ... و لايقطَعُ عَلى أحَدٍ حَديثَهُ حَتّى يجوزَ فَيَقطَعَهُ بِنَهىٍ أو قِيامٍ.(1)

سخن نمى گفت مگر در جايى كه اميد ثواب در آن داشت و هرگاه سخن مى گفت، هم نشينانش خاموشى مى گزيدند، تا آنجا كه گويى پرنده بر سر ايشان نشسته است و هرگاه پيامبر (صلى الله عليه وآله) سكوت مى كرد، آنها سخن مى گفتند و در خدمت ايشان كشمكش نمى كردند و اگر كسى سخن مى گفت، به او گوش مى دادند تا از سخن گفتن فارغ شود. سخن آنها نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله)، همان سخن نخستين نفر مجلس بود. از آنچه مى خنديدند، او هم مى خنديد و از آنچه تعجب مى كردند، او هم تعجب مى كرد...، سخن كسى را قطع نمى كرد، مگر آنكه از حد مى گذراند؛ پس با نهى يا برخاستن، كلام او را قطع مى كرد.

در حديثى ديگر، امام حسن (عليه السلام) روايت مى كند كه از، هند بن ابى هالۀ تميمى كه فردى توصيف گر بود خواستم تا سخن گفتن پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) را براى من توصيف كند. او گفت:

كانَ رَسولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله)... لايَتَكَلَّمُ فى غَيرِ حاجَةٍ، طَويلَ السَّكتَةِ، يفتَتِحُ الكَلامَ و يختِمُهُ بِأَشداقِهِ، و يتَكَلَّمُ بِجَوامِعِ الكَلِمِ،... إذا أشارَ أشارَ بِكَفِّه كُلِّها، و إذا تَعَجَّبَ قَلَبَها، و إذا تَحَدَّثَ اتَّصَلَ بِها، يضرِبُ بِراحَتِهِ اليُمنى باطِنَ إبهامِهِ اليُسرى، و إذا غَضِبَ أعرَضَ و أشاحَ و إذا فَرِحَ غَضَّ طَرفَهُ.(2)

پيامبر (صلى الله عليه وآله).... بدون نياز سخن نمى گفت، سكوتش طولانى بود، از آغاز تا پايان سخن دهانش را كاملاً بازنمى كرد و سخنانى فراگير مى فرمود... هرگاه اشاره مى كرد، با تمام كف دست اشاره مى كرد و هرگاه شگفت زده مى شد،1.

ص: 274


1- . دلائل النبوّه، ج 1، ص 286؛ الشمائل المحمّديه، ص 109، ح 226؛ كنز العمّال، ج 7، ص 164، ح 18535؛ عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج 1، ص 317، ح 1؛ معانى الأخبار، ص 81، ح 1؛ بحار الأنوار، ج 16، ص 149، ح 4.
2- . دلائل النبوّة، ج 1، ص 286؛ شُعب الإيمان، ج 2، ص 154؛ الطبقات الكبرى، ج 1، ص 422؛ تهذيب الكمال، ج 1، ص 214؛ عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، ج 1، ص 317؛ معانى الأخبار؛ ص 81، ح 1؛ مكارم الأخلاق، ج 1، ص 43، ح 1؛ حلية الأبرار، ج 1، ص 171.

دست خود را مى گرداند و هرگاه سخن مى گفت، دست خود را به يكديگر مى پيوست و شست دست چپ را به گودى كف دست راست مى زد و هرگاه خشمگين مى شد، روى بر مى گرداند و چهره را بر مى تافت و هر گاه شاد مى شد، ديدگان خود را رو مى انداخت.

براى ايجاد گفتگوى فعال بايد موانع شايع را مرتفع ساخت و برخى جنبه ها را تقويت كرد. اصل اول در گفتگوى فعال، غلبه بر تمام دلهره ها و بيم هاى بيجاست. اين يك قانون ساده از تصور خلاق و زنده است: هر چيزى را كه در ذهنتان تصوير كنيد، احتمال بيشترى براى بروز در واقعيت پيدا خواهد كرد. پس مراقب تلقين هاى منفى (نمى توانم هم صحبت خوبى باشم) باشيد و از اتفاقات و حوادث، ارزيابى واقعى (از كاه كوه نساختن) داشته باشيد. بايد بر تصويرهاى ذهنى منفى براى ايجاد ارتباطى مطلوب و دلچسب غلبه كرد.

افزون بر اين، خودباورى تان را پرورش دهيد. منظور از اعتماد به نفس، باور بيهوده داشتن، خودستايى، خودبزرگ بينى و امثال اينها نيست. اگر به خودتان ايمان داشته و استعدادهاى خود را در حد واقعى باور داريد، مى توانيد بدون وابستگى به ديگران و با توكل به خداى متعال كارها را پيش ببريد.

ص: 275

ص: 276

مهارت مقابله با شكست

مقدمه

شكست تجربۀ چندان خوشايندى نيست و انسان ها همواره مى كوشند به سرعت بر آن غلبه يابند. شكست، شمشيرى دولبه است، از يك سو مى تواند مشكلى جدى تلقى شود و راه پيشرفت را ببندد و از سوى ديگر، با ارزيابى منطقى، پلى براى موفقيت هاى آينده شود.

نقش شناخت در غلبه بر مشكلات و مهار هيجان هاى زندگى نقشى تعيين كننده است. افراد با ارزيابى ها، تفسيرها و قضاوت هايشان مى توانند شكست را فاجعه آميز جلوه دهند، يا غلبه بر آن را تسهيل كنند. نگرش فرد دربارۀ مشكلات زندگى، سبك هاى اسنادى و ارزيابى اوليه و ثانويه، بر موقعيّت شكست تأثيرى بسزا دارد. مهارت «مقابله با شكست» مى كوشد تا توانمندى هاى شناختى فرد را براى كنار آمدن با شكست ها و ناكامى هاى زندگى افزايش دهد و راه را براى موفقيت هاى بعدى هموار سازد.

تغيير نگرش دربارۀ شكست

بخش مهمى از مهارت مقابله با شكست، تغيير نگرش است. تغيير نگرش ممكن است درباره خودمان، دنيايى كه در آن زندگى مى كنيم يا ديگران باشد. پيش از آنكه بخواهيم با مشكلات روبه رو شويم، بهتر است زاويۀ نگاه خود را به محيط اطرافمان تغيير دهيم تا بهتر بتوانيم با سختى ها، مشكلات و شكست ها مقابله كنيم. به سخن ديگر، آنچه ما آن

ص: 277

را شكست قلمداد مى كنيم، تفسيرى است كه از يك موقعيّت داريم. رخداد شكست در زندگى، زودگذر است، اما معمولاً انسان ها با تفسيرها و خاطرات پس از آن همواره درگيرند و نمى توانند بر آن چيره شوند. با در نظر گرفتن اين نكته، معنايى كه آموزه هاى دينى از فرد شكست خورده ارائه مى دهند با آنچه در ذهن ما نقش بسته است، تفاوت دارد. از اين منظر، شكست خورده كسى است كه بخواهد با بدى به ديگران، خود را پيروز بداند. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

ما ظَفِرَ مَن ظَفِرَ بالإثمِ و الغالِبُ بِالشَّرِّ مَغلوبٌ.(1)

كسى كه با گناه به پيروزى دست يابد، پيروز نشده و كسى كه با [توسّل به] بدى چيره شود [در حقيقت] شكست خورده است.

در واقع شكست خوردۀ حقيقى كسى است كه مغلوبِ غفلت از خويش شود، اميرمؤمنان (عليه السلام) مى فرمايد:

مَن غَلَبَت عَلَيهِ الغَفلَةُ ماتَ قَلبُهُ.(2)

آن كه مغلوب غفلت شود، دلش مى ميرد.

امام صادق (عليه السلام) مردم را به چهار گروه تقسيم مى كند و از آن ميان خردمندترين مردم روزگار را برپادارنده حق مى داند كه يا توانايى اقامه حق را ندارد يا در صورت اقامه آن، شكست مى خورد. اما اين فرد چون اهداف كاملاً مشخص و روشنى دارد، حتّى با شكست در مسير حق پويى و اقامۀ حق، دست از تلاش بر نمى دارد و در زمرۀ بهترين هاى روزگار خويش قرار مى گيرد:

النّاسُ على أربَعَةِ أصنافٍ: جاهِلٌ مُتَردّى مُعانِقٌ لِهَواهُ، و عابِدٌ مُتَقَوّى كُلَّمَا ازدادَ عِبادَةً ازدادَ كِبراً، و عالِمٌ يريدُ أن يوطَأَ عَقِباهُ و يحِبُّ مَحمَدَةَ النّاسِ، و عارِفٌ على طَريقِ الحَقِّ يحِبُّ القِيامَ بهِ فهُو عاجِزٌ أو مَغلوبٌ، فَهذا أمثَلُ أهلِ0.

ص: 278


1- . نهج البلاغه، ص 533، حكمت 327.
2- . تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 266، ح 8430.

زَمانِكَ و أرجَحُهُم عَقلاً.(1)

مردم چهار دسته اند: [يكى] نادانِ افتاده در ورطۀ هلاك و هماغوشِ هوس؛ [ديگرى] عابد پرهيزگارنما كه هرچه بيشتر عبادت كند بر كبر و غرورش افزوده شود. [سوم] عالمى كه دوست دارد مردم پشت سرش راه روند و او را ستايش كنند؛ [چهارم] داناى آشنا به حق كه دوست دارد حق را برپاى دارد، اما يا توانايى ندارد يا مغلوب است. او بهترين فرد روزگار خود و خردمندترين مردم زمانه خويش است.

از مجموع دانسته هاى پيش گفته اين نكته بر مى آيد كه لازم است نگاه ما دربارۀ شكست خوردن تغيير يابد. اگر در زندگىِ شخصىِ خود ناكام بوده ايم، مراقب باشيم كه چگونه موقعيّت ناكامى را تعبير و تفسير مى كنيم. چه بسا در زندگى به ظاهر شكست خورده باشيم، اما اگر در مسير حق گام برداشته ايم، پيروزيم. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

لا تُغالِبْ مَن يسْتَظهِرُ بِالحَقِّ؛ فإنَّ مُغالِبَ الحَقِّ مَغلوبٌ.(2)

با آنكه پشتوانه اش حق است مستيز؛ كه هركس با حق ستيزد، شكست خورَد.

شناسايى سبك هاى اسنادى

اشاره

زمانى كه انسان با مسئله اى حل نشدنى مواجه مى شود و پى مى برد كه پاسخ او به آن بى نتيجه بوده است، مى پرسد: علّت شكست من چيست؟ انتساب شكست و اسناد آن به خود يا بيرون از خود، عامل مهمى است براى اينكه چه وقت و در كجا انتظار شكست هاى بعدى تكرار خواهند شد.

بدين ترتيب، وقتى افراد مى كوشند علت هاى حوادث روزمرۀ زندگى را خويش را تبيين كنند، ممكن است به علت هاى طبيعت گرايانه و غير خدا استناد كنند، يا آن را به علت هاى فرا طبيعت گرايانه نسبت دهند. افرادى كه به خدا توكل دارند، همه رويدادها را

ص: 279


1- . الخصال، ص 262، ح 139.
2- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 754، ح 10331.

به او نسبت مى دهند؛ زيرا از نگاه آنان، در جهان هيچ چيزى رخ نمى دهد مگر به علم و خواست خداوند:

(قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلاّ ما كَتَبَ اللّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ) .(1)

بگو [هيچ حادثه اى براى ما] رخ نمى دهد مگر آنچه خداوند براى ما نوشته و مقرر داشته است. او مولا و سرپرست ماست، و مؤمنان بايد فقط بر خدا توكل كنند.

از اين منظر، سبك اسنادى كسى كه به خدا توكل مى كند، از نظر منبع، بيرونى؛ از نظر تكرار، ناپايدار؛ و به لحاظ زمان، اختصاصى است. به همين دليل، در آموزه هاى دينى، كسى كه به خدا توكل كند و به ريسمان او چنگ زند، پيروز است و شكست براى او معنا ندارد. امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد:

مَن تَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ لايُغلَبُ و مَنِ اعتَصمَ باللّهِ لايُهزَمُ.(2)

آنكه به خدا توكل كند، مغلوب نشود و آنكه به خدا توسل جويد، شكست نخورَد.

تكرار شكست به سه بُعدِ منبع اسناد، تكرار اسناد و زمان اسناد بستگى دارد كه به آنها اشاره مى شود.

الف - منبع اسناد (درونى - بيرونى)

نخستين بُعد اسناد، بُعد درونى - بيرونى است. فردى را در نظر بگيريد كه در مسئله اى حل نشدنى شكست بخورد. ممكن است بپندارد كه كودن است و مسئله حل شدنى است، يا طورى دستكارى شده است كه حل نشدنى باشد و او كودن نيست. تبيين اول او براى اين شكست، درونى است (كودن بودن) و تبيين دوم، بيرونى است (مسئله

ص: 280


1- . توبه: 51.
2- . جامع الأخبار، ص 322، ح 907.

حل نشدنى). شواهد بيانگر آن هستند كه وقتى افراد در تكاليف مهم شكست مى خورند و براى شكست خود تبيين درونى مى كنند، بى تحركى نمايان مى شود و عزت نفس آشكارا كاهش مى يابد. زمانى كه افراد براى شكست خود تبيين هاى بيرونى مى كنند، بى تحركى در پى آن مى آيد، ولى عزت نفس بالا مى ماند(1).

ب - تكرار اسناد (پايدار - ناپايدار)

فرد شكست خورده، افزون بر آنكه مشخص مى كند علّت شكست وى درونى يا بيرونى است، بعد پايدار - ناپايدار را نيز دربرمى گيرد. آيا علّت شكست من چيزى هميشگى است يا موقتى؟ فردى كه شكست خورده ممكن است بپندارد علّت شكست او پايدار است و از اين رو در آينده نيز ادامه خواهد داشت. مواردى از اين گونه عوامل پايدار، كودن بودن (درونى - پايدار) و دشوارى تكليف (بيرونى - پايدار) هستند. در مقابل، ممكن است فرد گمان كند علّت شكست وى ناپايدار است. فردى كه در امتحان رد شده، ممكن است باور داشته باشد كه علّت آن خواب بدِ شب قبل از امتحان بوده است، يعنى علت ناپايدار و درونى است. يا ممكن است گمان كند چون روز امتحان روز بداقبالى بوده شكست خورده است، كه در اين صورت علّت ناپايدار و بيرونى است. نظريۀ اسنادى درماندگى فرض مى كند كه وقتى علّت شكست به عاملى پايدار نسبت داده شده باشد، كاستى هاى درماندگى در طول زمان ادامه خواهند يافت. بر عكس، اگر فرد باور داشته باشد كه علّت شكست او ناپايدار است، وقتى كه چند ماه بعد با آن تكليف مواجه شود، لزوماً دوباره شكست نخواهد خورد. بنابر الگوى اسنادى درماندگى آموخته شده، تبيين هاى پايدار به كاستى هاى دائم منجر مى شوند و تبيين هاى ناپايدار موجب كاستى هاى گذرا هستند.

ج - زمان اسناد (كلى - اختصاصى)

سومين و آخرين بعد، كلى - اختصاصى است. وقتى فردى متوجه شكست خوردن خود

ص: 281


1- . روان شناسى نابهنجارى: آسيب شناسى روانى، ج 2، ص 57.

مى شود، بايد از خود بپرسد كه آيا شكست او كلى است (عاملى كه در موقعيّت هاى گوناگون موجب شكست مى شود) يا اختصاصى است (عاملى كه فقط در موقعيّت هاى مشابه موجب شكست مى شود). براى مثال، فردى كه نتوانسته يك مسئلۀ آزمايشگاهى را حلّ كند، ممكن است به اين نتيجه برسد كه او در حلّ كردن مسائل آزمايشگاهى مهارت ندارد. در اين باره، ماهر بودن، كلى است و شكست در انواع موقعيّت هاى ديگر تكرار خواهد شد. از سوى ديگر، ممكن است او به اين نتيجه برسد كه اين مسائل خاص، بسيار دشوار هستند. دشوارى مسائل آزمايشگاهى، عاملى اختصاصى است؛ زيرا فقط موجب اين انتظار مى شود كه پاسخ دهى آينده در مسائل آزمايشگاهىِ ديگر و نه در زندگى واقعى، بى نتيجه است. اين عامل، افزون بر اينكه اختصاصى است، پايدار و بيرونى نيز هست. بر پايۀ الگوى اسنادى درماندگى وقتى افراد براى شكست خود تبيين هاى كلى مى كنند، كاستى هاى درماندگى در بسيارى از موقعيّت هاى مختلف رخ مى دهند. وقتى افراد باور داشته باشند كه عوامل اختصاصى موجب شكست آنها شده اند، انتظار بى نتيجه بودن پاسخ محدود خواهد شد و فقط موقعيّت هاى محدودى موجب درماندگى مى شوند(1).

مديريت ارزيابى ها

پس از هر شكست، خودگويى ها و حديث نفس ها شروع مى شود و چون اين خودگويى ها، بيشتر جنبۀ منفى دارند، مى توانند آسيب زننده باشند و بهتر است انسان ارزيابى دقيق ترى از شرايط خويش داشته باشد و به آسانى عرصه را رها نكند. ارزيابى ما پيش از هر اقدامى سودمندترين راهكار و كم هزينه ترين آن خواهد بود. امام على (عليه السلام) دربارۀ شكست خوردن در جنگ و راهكارهاى پسا شكست مى فرمايد:

إن كانَت - و أعوذُ بِاللّهِ - فيكُم هَزيمَةٌ فَتَداعَوا، وَ اذكُرُوا اللّهَ و ما تَوعَّدَ بِهِ مَن

ص: 282


1- . روان شناسى نابهنجارى: آسيب شناسى روانى، ج 2، ص 58.

فَرَّ مِنَ الزَّحفِ، و بَكِّتوا مَن رأَيتُموهُ وَلَّى. وَ اجمَعُوا الأَلوِيَةَ، وَ اعتَقِدوا. وَ ليُسرِعِ المُخِفُّونَ فى رَدِّ مَنِ انهَزَمَ إلَى الجَماعَةِ و إلَى المُعَسكَرِ، فَليَنفِر مَن فيهِ إلَيكُم، فَإذَا اجتَمَعَ أطرافُكُم، و أتَت أمدادُكُم، وَ انصَرَفَ فَلُّكُم، فَأَلحِقُوا النّاسَ بِقُوّادِهِم، و أحكِموا تَعابِيَّهُم، و قاتِلوا، وَ استَعينوا بِاللّهِ، وَ اصبِروا؛ و فِى الثَّباتِ عِندَ الهَزيمَةِ، و حَملِ الرَّجُلِ الواحِدِ الواثِقِ بِشَجاعَتِهِ عَلَى الكَتيبَةِ، فَضلٌ عَظيمٌ.(1)

در ميان شما اگر خداى ناكرده شكستى رُخ داد، خدا را ياد كنيد و يادآوريد آنچه بر گُريختگان از نبرد وعده داده شده است و آن را كه در حال پشت كردن به دشمن ديديد، نكوهش كنيد. پرچم ها را گردآورده، يكى كنيد. چابك سواران، در بازگرداندن فراريان به سوى جمعيت و لشكر، شتاب كنند و هركس در مخفيگاه هاست، به سوى شما كوچ كند. وقتى كناره هاى لشكر گِرد آمد و نيرو و توان به شما رسيد و حالت شكست خوردگى از ميان شما رخت بربست، لشكر را به فرماندهان بسپاريد و جهت ها [= يگان ها] را استوار سازيد و نبرد كنيد؛ و از خداوند يارى جوييد و شكيبايى كنيد كه در پايدارىِ هنگام شكست و يورش مردى دلاور بر دشمن، پاداشى بزرگ است.

امام (عليه السلام) با تدابير مختلف، سعى در از ميان بردن حالت هاى افسردگى پس از شكست در برابر دشمن را دارد. اگر انسان بخواهد در برابر شكست هاى زندگى خويش نيز بهوش باشد، بايد تدبيرها و مديريت لازم را انجام دهد و بتواند ارزيابى درستى از حوادث داشته باشد.

ارزيابى اوليه و ثانويه

اشاره

اگر در يكى از موقعيّت هاى زندگى دچار شكست شويد به خودتان چه مى گوييد؟ آيا علّت شكست را ناتوانى خود مى دانيد يا آن را به بخت و اقبال نسبت مى دهيد؟ شايد هم

ص: 283


1- . دعائم الإسلام، ج 1، ص 373.

به اين فكر مى كنيد كه چنان كه بايد تلاش نكرده ايد يا آن موقعيّت بيش از اندازه دشوار بوده است.

انسان هنگام مواجهه با رويدادها و موقعيّت هاى زندگى، يك ارزيابى اوليه يا ابتدائى از آنها دارد. اين ارزيابى امكان دارد به گونه اى باشد كه آن اتفاق مشكل تلقى نشود و در نتيجه، با اين نوع ارزيابى، سطح تنيدگى و استرس فرد كاهش يابد. اما در صورتى كه رويداد زندگى مشكل شمرده شود، باعث افزايش استرس و تنيدگى فرد مى شود. اگر آنچه فرد با آن مواجه شده مشكل به معناى واقعى باشد، براى مثال، در كنكور رتبۀ لازم را به دست نياورده، يا در زندگى زناشويى شكست خورده است، ارزيابى ها، قضاوت ها و تفسيرهايى از مشكل خواهد داشت كه به آن ارزيابى هاى ثانويه گفته مى شود. ارزيابى ثانويه، عملكرد ما را پس از شكست تعيين مى كند. طبيعى است كه ارزيابى و برداشت ما از موقعيّت شكست، بر احساساتمان نيز اثر مى گذارد. مهم ترين كار در زمان شكست، ارزيابى منطقى آن است.

الف - ارزيابى هاى منطقى

اشاره

ارزيابى هاى اوليه نتيجۀ نظام باور و عقايد فرد هستند. اگر شما معتقد باشيد كه ديگران بايد كامل باشند و آنها اين گونه نباشند ناراحت خواهيد شد. اگر بخواهيد كه ديگران بدون قيد و شرط به شما توجّه داشته باشند، بى ترديد زمانى كه چنين توجهى را نبينيد، خشمگين مى شويد. اليس(1) نشان مى دهد كه افراد مى توانند طرز شناخت ارزيابى هاى غير منطقى و نامعقول خود را بياموزند و براى آنها اقدام كنند(2).

ارزيابى هاى ذيل را ملاحظه كنيد:

- افرادى كه براى من مهم اند، بايد هميشه مرا دوست داشته باشند.

- مردم نبايد رفتار سردى با من داشته باشند، اگر اين كار را بكنند معلوم است افراد خوبى نيستند.

ص: 284


1- . Ellis, A.
2- . مهارتهاى زندگى، ج 1، ص 61.

- وقتى كارها آن طور كه من مى خواهم پيش نمى روند، وحشتناك است.

- من بايد هميشه موفق باشم.

اين گونه ارزيابى ها نامعقول و غير منطقى اند؛ زيرا واقع بينانه نيستند و به تجربه هاى بد و منفى منجر مى شوند. ارزيابى هاى غيرمنطقى مطلق گرا هستند و محتواى آنها بر بايد و حتماً و بر كامل بودن مبتنى است و از همين طريق مى توان آنها را شناخت. باورها و عقايد غير منطقى ذيل در يك سلسله از مطالعات شناسايى شده اند(1):

نياز به تأييد:

همۀ افراد مهم در زندگى من، بايد مرا تأييد كنند و دوستم بدارند؛

انتظارهاى بسيار زياد از خود:

من بايد در همه زمينه ها كاملاً باكفايت و شايسته باشم؛ در غير اين صورت فردى بى ارزش هستم؛

مستعد سرزنش:

اگر من با ديگران بد و شرور هستيم، بايد تنبيه شويم؛

درماندگى عاطفى:

علّت همه ناخوشى ها و بدبختى هاى من، ديگران يا شرايط بد هستند و من بر آنها تسلطى ندارم؛

نگرانى بيش از حد:

حتّى اگر احتمال واقعه اى تهديدكننده يا خطرناك باشد، من بايد نگران باشم؛

دورى كردن از مشكلات: اجتناب از برخى مشكلات برايم آسان تر از مواجه شدن با آنهاست؛

وابستگى:

من به شخصى قوى تر از خودم نياز دارم تا بر او تكيه كنم؛

درماندگى:

تنها گذشته ام تعيين كنندۀ رفتارهاى فعلى من است و اگر چيزى در گذشته بر من اثر داشته، اثرش هميشه باقى خواهد ماند.

افرادى كه بر اين باورها و عقايد پافشارى مى كنند هميشه در زندگيشان با مشكلاتى مواجه اند؛ زيرا رسيدن به رضايت براى آنها بسيار دشوار است. ما مى توانيم از طريق يادگيرىِ ارزيابى هاى معقول و منطقى تر، بعضى از هيجان ها و عواطف منفى خود را تعديل كنيم و از فشار روانى خود بكاهيم(2).

ص: 285


1- . مهارتهاى زندگى، ج 1، ص 61.
2- . همان، ج 1، ص 62.

ب - شناسايى تحريف هاى شناختى

اشاره

تحريف هاى شناختى مشابه ارزيابى هاى غيرمنطقى هستند؛ زيرا موجب مى شوند كه ما خود را در رويدادهاى زندگى فردى قربانى ببينيم، تا مقابله گر، از اين رو مشكلات، ناراحتى، نارضايتى و تنش بيشترى در ما ايجاد مى كنند. آرون بك(1) نمونه اى از تحريف هاى شناختى را مطرح كرده است(2). هرچند بعضى از افكار خودآيند، صحيح هستند، بسيارى از آنها نادرست اند يا تنها رگه هايى از حقيقت دارند. اشتباه هاى رايج فكر را مى توان چنين برشمرد:

تفكر همه يا هيچ(3) (تفكر سياه و سفيد(4)، قطبى شده(5) يا دوگانه)(6): شما به جاى اينكه يك موقعيّت را به صورت پيوستار ببينيد، آن را به شكل دو قطب متضاد مى بينيد. مثال «اگر من كاملاً موفق نشوم، شكست خورده هستم».

فاجعه سازى(7) (پيشگويى)(8): آينده را به صورت منفى پيش بينى مى كنيد بى آنكه ديگر پيامدهاى محتمل تر را در نظر بگيريد. براى مثال: «من خيلى آشفته خواهم شد» يا «قادر به انجام دادن هيچ كارى نخواهم بود».

بى اعتباركردن يا دست كم انگاشتن جنبه هاى مثبت:(9) به طور غير منطقى به خودتان مى گوييد كه تجربه ها و رفتارها و كيفيت مثبتتان به حساب نمى آيند؛ براى مثال: «من طرح را خوب انجام دادم، اما اين بدان معنا نيست كه با كفايت هستم، فقط بخت و اقبال با من يار بود».

ص: 286


1- . Beck, A.
2- . شناخت درمانى مبانى و فراتر از آن، ص 167.
3- . all or nothing thinking.
4- . black and white thinking.
5- . polarized thinking.
6- . dichotomy thinking.
7- . catastrophizing.
8- . fortune telling.
9- . disqualifying or discounting the positive.
استدلال هيجانى:

استدلال هيجانى:(1)

فكر مى كنيد چيزى درست است، چون به شدت آن را احساس مى كنيد (در واقع باور داريد) و از شواهد مخالف چشم پوشى مى كنيد يا آنها را بى اهميت مى شماريد؛ براى مثال: «مى دانم خيلى از وظايف كارى ام را درست انجام مى دهم، اما هنوز احساس مى كنم كه فردى شكست خورده هستم».

برچسب زدن:

برچسب زدن:(2)

شما يك برچسب كلى و ثابت به خودتان يا ديگران مى زنيد، بى آنكه در نظر بگيريد كه ممكن است شواهد به طور منطقى تر بر يك نتيجه كمتر فاجعه بار دلالت بكنند؛ براى مثال: «من يك بازنده هستم»، يا «او آدم خوبى است».

درشت نمايى / كوچك نمايى:

درشت نمايى / كوچك نمايى:(3)

وقتى كه خودتان شخص ديگر يا يك موقعيّت را ارزيابى مى كنيد، به طور غيرطبيعى جنبه هاى منفى را اغراق آميز جلوه مى دهيد، يا جنبه هاى مثبت را كم اهميت مى شماريد؛ براى مثال: «گرفتن يك نمرۀ متوسط در ارزيابى، يعنى اينكه من بى كفايتم» و «گرفتن نمره هاى بالا، يعنى من باهوشم».

فيلتر ذهنى

فيلتر ذهنى(4)

(انتزاع انتخابى)(5): توجّه مفرطى به جزئيات منفى نشان مى دهيد، بى آنكه شماى كلى چيزى را ببينيد؛ براى مثال: «چون من در يكى از گزينه هاى ارزيابى ام نمرۀ كمى گرفتم (در حالى كه در بسيارى گزينه هاى ديگر ارزيابى، نمره هاى بالا گرفتم) اين بدان معناست كه در اجراى وظايف شغلى ام سستى و كاهلى مى كنم».

ذهن خوانى:

ذهن خوانى:(6)

باور داريد كه از فكر بقيه خبر داريد، بى آنكه احتمال هاى ديگر را در نظر بگيريد؛ براى مثال: «او گمان مى كند كه من ابتدائى ترين چيزها را هم در باره اين طرح نمى دانم».

تعميم بيش از حد:

تعميم بيش از حد:(7)

نتيجه اى كلى و قطعى منفى مى گيريد كه فراتر از موقعيّت فعلى

ص: 287


1- . emotional reasoning.
2- . labeling.
3- . magnification / minimization.
4- . mental filter.
5- . selective abstraction.
6- . mind reading.
7- . overgeneralization.

تعميم مى يابد؛ براى مثال: «(چون در قرار ملاقات قبلى احساس راحتى نمى كردم) شرايط لازم را براى دوست پيدا كردن ندارم».

شخصى سازى:

شخصى سازى:(1)

اعتقاد داريد كه بقيه به سبب دلخورى از شما، رفتار بدو منفى دارند، بدون اين كه علت هاى محتمل تر رفتار آنها را در نظر بگيريد؛ براى مثال: «تعميركار با من سرسنگين است، حتماً كار بدى انجام دادم».

جملات بايددار

جملات بايددار(2)

(جملات الزام آور)(3): يك عقيدۀ ثابت و قطعى در باره شيوۀ رفتار خودتان يا ديگران داريد و برآورده نشدن اين انتظارها را فاجعه آميز برآورد مى كنيد؛ براى مثال: «وحشتناك است كه من اشتباه كنم، هميشه بايد بهترين باشم».

12. ديد تونلى:

12. ديد تونلى:(4)

فقط جنبه هاى منفى يك موقعيّت را مى بينيد؛ براى مثال: «معلم پسرم هيچ كارى را نمى تواند درست انجام دهد. او در درس دادن كاهل و بى دقت و ايرادگير است».(5)

ص: 288


1- . personalization.
2- . should and must statement.
3- . imperative.
4- . tunnel vision.
5- . شناخت درمانى مبانى و فراتر از آن، ص 168.

مهارت مقابله با فقدان و داغديدگى

مقدّمه

از دست دادن نزديكان، بخش اجتناب ناپذير زندگى انسان است. مى توان پيش بينى كرد كه همۀ ما فقدان عزيزان مان را تجربه كنيم و لازمۀ زيستن اين است كه مرگ عزيزان خود را ببينيم. مى توان تصور كرد حتّى اگر موضوع مرگ وجود نداشت، زندگى چقدر بر انسان ها دشوار مى شد. آن چنان كه گروهى نزد پيامبر خويش آمدند و گفتند: دعا كن پروردگارت مرگ را از ما بردارد. آن پيامبر برايشان دعا كرد و خداوند تبارك و تعالى مرگ را از آن جماعت برداشت. جمعيتشان چندان فزونى گرفت كه خانه ها بر آنان تنگ شد و نسلشان افزايش يافت. [به طورى كه] صبح كه مى شد مرد [خانه] مجبور بود پدر و مادر و پدر بزرگ و پدر بزرگِ پدر بزرگش را غذا بدهد و آنها را راضى گرداند [يا به نظافت آنها برسد] و به ايشان رسيدگى كند. از اين رو، از كسب و كار باز ماندند. به همين علّت بار ديگر نزد پيامبر خويش آمدند و گفتند: از پروردگارت بخواه ما را به عمرهايى كه داشتيم برگرداند. آن پيغمبر از پروردگار (عزوجل)، درخواست كرد و خداوند آنها را به مدت هاى [معيّن شده] عمرشان بازگرداند.(1)

ص: 289


1- . امام صادق (عليه السلام): إنَّ قَوماً فيما مَضى قالوا لِنَبِىٍّ لَهُم: ادعُ لَنا رَبَّكَ يرفَعُ عَنَّا المَوتَ. فَدَعا لَهُم فَرَفَعَ اللّهُ عَنهُمُ المَوتَ، فَكَثُروا حَتّى ضاقَت عَلَيهِمُ المَنازِلُ و كَثُرَ النَّسلُ، و يصبِحُ الرَّجُلُ يطعِمُ أباهُ و جَدَّهُ و امَّهُ و جَدَّ جَدِّهِ و يوَضِّيهِم و يتَعاهَدُهُم، فَشَغَلوا عَن طَلَبِ المَعاشِ. فَقالوا: سَل لَنا رَبَّكَ أن يرُدَّنا إلى حالِنَا الَّتى كُنّا عَلَيها. فَسَأَلَ نَبِيهُم رَبَّهُ فَرَدَّهُم إلى حالِهِم (الكافى، ج 3، ص 260، ح 36؛ التوحيد، ص 401، ح 4؛ الأمالى، ص 600، ح 831؛ روضة الواعظين، ص 536؛ بحار الأنوار، ج 6، ص 116، ح 1).

با اينكه براى بيشتر انسان ها موضوع مرگ و فقدان به ظاهر آشكار است، برخى حتّى بعد از گذشت ماه ها يا سال ها، نمى توانند به راحتى فرد از دست رفته خود را از ياد برند و با از دست دادن عزيزان و دوستان خويش سازگارى كنند. شايد اين بدان علّت است كه مرگ دوستان و عزيزان از جملۀ عوامل اضطراب آورى است كه فرد را با مشكلات روانى بى شمارى مواجه مى سازد. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

ثَلاثٌ يهدُدنَ القُوىَّ: فَقدُ الأَحِبَّةِ وَ الفَقرُ فِى الغُربَةِ و دَوامُ الشِّدَّةِ.(1)

سه چيز توان ها را درهم مى كوبند: از دست دادنِ دوستان، فقر در غربت و پايدارىِ روزگارِ سختى.

فقدان، رويدادهايى را، شامل مى شود؛ از گسستگى روابط همچون طلاق تا از دست دادن نزديكان و مرگ عزيزان. در اين مهارت به مسئله فقدان، داغديدگى، سوگ و مراحلى كه فرد سوگوار از سر مى گذراند و نيز راهكارهاى مقابله با پيامدهاى ناگوار سوگ، خواهيم پرداخت.

سوگ، داغديدگى و سوگوارى

«سوگ»،(2) فرايندى عاطفى است(3) و به ناراحتى جسمانى و روانى شديد برآمده از فقدان عزيزان اطلاق مى شود(4). در كنار مفهوم سوگ، مفهوم «داغديدگى»(5) قرار دارد كه آن را نمى توان به طور مشخص از سوگ جدا كرد، گرچه تأكيد آن بر حس فقدان است(6). داغديدگى، به واقعيت عينى از دست دادن كسان و فقدان فردى محبوب همچون پدر، مادر، همسر، خواهر، برادر يا دوست اطلاق مى شود. اين واكنش ممكن است به شكل هاى گوناگون چون گريه، خشم يا احساس خلأ ظاهر شود(7). مفهوم ديگرى كه در

ص: 290


1- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 332، ح 4683.
2- . ( grief). سوگ يا سوك؛ مصيبت، غم و ماتم است و در برابر سور قرار دارد (ر. ك: لغت نامۀ دهخدا، مدخل سوگ).
3- . روان شناسى دين: بر اساس رويكرد تجربى: ص 320.
4- . روان شناسى رشد، برك، ص 498.
5- . bereavement.
6- . روان شناسى دين: بر اساس رويكرد تجربى: ص 320.
7- . روان شناسى رشد، احدى، ص 289؛ روان شناسى رشد، برك، ص 498.

اينجا دخيل است «سوگوارى»(1) است. سوگوارى شامل همه پاسخ هاى شناختى، عاطفى و رفتارى است كه فرد هنگام داغديدگى بروز مى دهد(2). سوگوارى نحوۀ ابراز افكار و احساسات فرد داغديده است كه از فرهنگى به فرهنگ ديگر تفاوت دارد(3). مراسمى چون جمع شدن اعضاى خانواده و دوستان،(4) شركت در تشييع جنازه،(5) برگزارى تشريفات خاص خاك سپارى(6) و حمايت هاى عاطفى و اجتماعى از جملۀ آيين هايى هستند كه در اسلام بدانها سفارش شده و اين آيين ها با برخى فرهنگ ها مشابهت دارند.

مراحل سوگ

اشاره

مرگ يك عزيز براى انسان ها معناهاى متفاوتى دارد؛ اما با وجود اين، برخى چيزها دربارۀ تحمل فقدان در همۀ ما مشترك است. آموختن دربارۀ فقدان به ما كمك مى كند تا فقدان هاى زندگى مان راحت تر بپذيريم(7). وقتى اعضاى خانواده و دوستان يك فردِ در حال احتضار براى مدتى شاهد بيمارى او باشند، از لحاظ ذهنى براى مرگ وى آماده مى شوند. در واقع آنها مدتى قبل از اين رويداد، انتظار از دست دادن عزيز خود را دارند. اين پديده «سوگ پيش بينى شده» ناميده شده است. اما در بسيارى از موارد، آمادگى هاى قبلى

ص: 291


1- 1. mourning.
2- . روان شناسى دين: بر اساس رويكرد تجربى، 1390، ص 320.
3- . روان شناسى رشد، برك، 1392، ص 499.
4- . امام صادق (عليه السلام): ينبَغى لِأولياءِ المَيِّتِ أن يؤْذِنوا إخوانَ المَيِّتِ بِمَوتهِ، فيَشهَدونَ جَنازَتَهُ و يصُّلونَ عَليهِ، فَيكسبُ لَهمُ الأجرَ و يكسِبُ لِمَيِّتِهِ الاِستِغفارَ؛ شايسته است كه صاحبان عزا برادران دينى ميت را از مرگ او با خبر سازند، تا در تشييع پيكر او حاضر شوند و بر او نماز گزارند و بدين ترتيب، هم براى آنان اجرى باشد و هم براى ميت طلب مغفرت شود (علل الشرائع، ص 301، ح 1).
5- . پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله): سِر سَنتينِ بِرَّ والِديكَ، سِر سَنةً صِل رَحمكَ، سِر مِيلاً عُد مَريضاً، سِر مِيلينِ شَيِّع جَنازةً؛ براى نيكى به پدر و مادرت، مسافت دوساله بپيما. براى به جا آوردن صلۀ رَحِم، مسافت يك ساله بپيما. براى عيادت بيمار، يك فرسنگ راه بپيما و براى شركت در تشييع جنازه اى، دو فرسنگ راه بپيما (النوادر، راوندى، ص 92، ح 29؛ بحار الأنوار، ج 69، ص 403، ح 105).
6- . رسول خدا (صلى الله عليه وآله): أفضَلُ أهلِ الجَنازةِ أكثرهم فيهِ ذِكراً و مَن لَم يجلس حَتّى تُوضع؛ بهترين تشييع كنندگانِ جنازه، كسى است كه [خدا و مرگ و پس از مرگ را] بيشتر ياد كند و [نيز] كسى كه تا جنازه [در گور] نهاده نشده، ننشيند (كنز العمال، ج 15، ص 595، ح 42349).
7- . مهارت هاى زندگى، 1380، ص 47.

كمك چندانى به ميزان اندوه بازماندگان نمى كند. دربارۀ دوره هاى داغديدگى و اندوه، نظريه هاى مدونى مطرح شده اند. طبق يك ديدگاه، بازماندگان با از دست رفتن فرد مورد علاقۀ خود، سه دوره ذيل را مى گذرانند. به ادعاى آنان اين دوره ها، كم و بيش در همۀ داغديدگان مشابه اند:(1)

1. ضربۀ روانى و ناباورى:

1. ضربۀ روانى و ناباورى:(2)

در اين دوره كه گاه ممكن است چند هفته به طول انجامد، گويى فرد باور نمى كند كه واقعاً مرگى اتفاق افتاده باشد. به همين دليل در حالتى از ابهام و گيجى به سر مى برد و گاه از لحاظ جسمى دچار تنگى نفس، سرگيجه و دل پيچه مى شود. وقتى به تدريج از واقعيت مرگ آگاه مى شود، به شدت دستخوش اندوه شده و بيشتر، اين حالت خود را با گريه هاى شديد بيان مى كند.

2. اشتغال ذهنى با خاطرات فرد از دست رفته:

2. اشتغال ذهنى با خاطرات فرد از دست رفته:(3)

اين دوره ممكن است حدود شش ماه يا بيشتر طول بكشد. در اين فاصله، بازماندگان مى كوشند واقعيت مرگ عزيز خود را بپذيرند. واكنش هاى معمول در اين دوره شامل گريه، بى خوابى، خستگى هاى مزمن و از دست دادن اشتهاست. گاه بازماندگان احساس مى كنند فرد ازدست رفته در ميان آنهاست و تصور مى كنند چهرۀ او را مى بينند، صدايش را مى شنوند و گهگاه در رؤياهاى خود وجود او را حس مى كنند. اين حالت به تدريج تخفيف مى يابد، ولى گاه ممكن است ماه ها يا حتّى سال ها طول بكشد.

3. حلّ و فصل:

3. حلّ و فصل:(4)

در اين دوره، افراد فعاليت روزمره زندگى خود را از سر مى گيرند و با وجودى كه خاطرۀ عزيز از دست رفته همچنان براى آنان ناراحت كننده است، از شدت هيجان هاى آنها كاسته مى شود. در مواردى بازماندگان از اينكه توانسته اند با موفقيت بر هيجان هاى خود غلبه كنند، احساس رضايت مى كنند. در بيشتر موارد بازماندگان

ص: 292


1- . روان شناسى رشد و تحول انسان، ص 536.
2- . shock and disbelieve.
3- . preoccupation with the memory of the person who has died.
4- . resolution.

مى توانند بر مشكل اندوه خود چيره شوند. با اين حال، آنها گاه به روان درمانى نياز پيدا مى كنند. گاهى آموزش دادن به افراد دربارۀ مرگ و پيامدهاى آن از بار اندوه مربوط به رويداد مرگ دوستان و نزديكان كم مى كند. ناگفته نماند كه تشريفات بعد از مرگ، كه در بيشتر جوامع مراحل مشخصى دارد، به نوعى تخليۀ هيجانى مى انجامد(1).

افراد داغديده مراحلى را در سوگوارى مى گذرانند كه هريك از آنها با مجموعه پاسخ هاى متفاوت آنها مشخص مى شود. سوگواران در اين مراحل پس و پيش مى روند و از يك روند ثابت تبعيت نمى كنند. براى آنكه سوگوار فرايند سوگ را با مشكلات كمترى بپيمايد، لازم است تا اين مراحل به صورت يك رشته تكاليف نيز در نظر گرفته شوند؛ اعمالى كه بايد انجام شوند تا فرد بهبود يابد و به زندگى رضايت بخش برگردد. در اين بخش تكاليفى كه فرد را براى بازگشت به زندگى آماده مى كند با عنوان «مقابله با فقدان و داغديدگى و بازگشت به زندگى» اشاره مى كنيم.

مقابله با فقدان و داغديدگى و بازگشت به زندگى

اشاره

براى بازگشت مجدد بازمانده به زندگى، تكاليفى ضرورى در شش گام وجود دارند:

گام نخست: ارزيابى منطقى از دست دادن عزيزان

يكى از موقعيّت هاى ناخوشايند زندگى، موقعيّت فراق و از دست دادن عزيزان است. امام على (عليه السلام) از دست دادن دوستان را موجب پريشان حالى و بيمارى مى داند:

الفَقدُ المُمرِضُ فَقدُ الأَحبابِ.(2)

از دست دادنى كه بيمارى مى آورد، از دست دادنِ دوستان است.

در پذيرش فقدان عزيزان و آشنايان، ارزيابى ما بيشترين نقش را خواهد داشت. نخستين واكنش ما در فقدان، ارزيابى اوليه ماست. به علّت آنكه فقدان ها به طور معمول تكان دهنده و غالباً پيش بينى نشده اند، ارزيابى اوليه تقريباً به شكل خودكار انجام مى شود

ص: 293


1- . روان شناسى رشد و تحول انسان، ص 541.
2- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 62، ح 1158.

و از آنجا كه بيشتر فقدان ها ناراحت كننده اند، پذيرفتن آنها به عنوان مسائل واقعى و سپرى كردن فرايند سوگوارى به نحوى مناسب، مطلوب است. پس از آنكه فقدان را به عنوان موضوعى كه شايستۀ سوگوارى است، پذيرفتيد، كدام ارزيابى ثانويه را مى توانيد انجام دهيد؟ مقابلۀ موفق با فقدان، به معناى متمركز شدن بر آن و برگرداندن آن به حالت اوّل نيست. در ارزيابى ثانويه لازم است فرايند سوگوارى را بپيماييد. سوگ فرايندى فعال است و احساسات گوناگون شما را متأثّر مى كند(1).

ارزيابى منطقى ما از فقدان، وابسته به شناخت ما از خدا، خود، ديگران و دنياست. مجموعۀ تعاليم اسلام را نيز مى توان در چهار محورِ ارتباط انسان با خدا، با خود، با ديگران و با طبيعت جاى داد(2). اگر انسان ها بخواهند تسلّط بيشترى بر زندگى خويش داشته باشند، لازم است درباره اين چهار حيطه، شناخت بيشترى پيدا كنند تا در مواجهه با موقعيّت هاى زندگى، تدبير بيشترى داشته باشند؛ چراكه دنياى ما همواره با اضطراب و تنيدگى همراه است و با موقعيّت هاى ناخوشايند مواجه خواهيم بود. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

الدَّهرُ يومانِ: يومٌ لَكَ و يومٌ عَلَيكَ؛ فإذا كانَ لَكَ، فَلا تَبطَرْ و إذا كانَ عَلَيكَ فَاصبِر.(3)

روزگار، دو روز است: روزى به كام تو و روزى به زيان تو؛ هرگاه به كام تو گشت، سرمست مشو و چون به زيان تو شد، شكيبا باش.

هرچه انسان در چنين اوضاعى، شناخت بيشترى دربارۀ خود و محيط پيرامونى خويش داشته باشد بهتر مى تواند اوضاع را مديريت كند و هرچه وجودش ناشناخته تر و از درك شرايط ناتوان تر باشد، با مشكلات بيشترى در پذيرفتن شرايط اضطراب زا رو به رو خواهد شد. فقدان و سوگ نيز از اين قاعده مستثنا نيستند. در ارزيابى منطقىِ فقدان، فرد6.

ص: 294


1- . مهارت هاى زندگى، ص 48.
2- . اهداف تعليم و تربيت از ديدگاه اسلام؛ درآمدى بر تعليم و تربيت اسلامى، ص 50.
3- . نهج البلاغه، ص 546، حكمت 396.

داغديده توان خود را به كار مى گيرد تا ارزيابى واقعى ترى از موقعيّت داشته باشد و به سؤالاتى همانند: «آيا با اين فقدان همه چيز از دست رفته است؟» و «آيا با اين فقدان همه چيز پايان يافته است؟» پاسخى منطقى بدهد. براى ارزيابى منطقى، افزون بر اينكه آنچه از دست رفته، ناديده گرفته نمى شود، به جنبه هاى مثبت آن توجّه مى شود. براى نمونه، انجام دادن هر كارى بدون مزد، تحمّل ناپذير است؛ اما اگر با اجر و پاداش، همراه باشد، حتى اگر سخت و طاقت فرسا هم باشد، قابل تحمّل خواهد بود. اين بدان جهت است كه پاداش، منبع تقويت كننده اى است كه توان انسان و انگيزۀ او را افزايش مى دهد. هرچه پاداش، بزرگ تر باشد، اثر تقويتى آن نيز بيشتر خواهد بود.

حوادث ناخوشايند، بدون پاداش و اجر نيستند. بخش عمده اى از بى تابى انسان، به دليل بى توجهى به «پاداش» مصيبت هاست. وقتى سختى ها بدون پاداشْ ارزيابى شوند، ميزان فشار روانى به شدت افزايش مى يابد؛ اما اگر به پاداش داشتن آن توجّه شود، از ميزان فشار روانى كاسته خواهد شد. بنابراين، توجّه به پاداش، يكى از شيوه هاى كاهش اضطراب است(1). پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) در اين باره مى فرمايد:

لَو تَعلَمونَ ما ذُخِرَ لَكُم ما حَزِنتُم عَلى ما زُوِىَ عَنكُم.(2)

اگر آنچه را براى شما ذخيره شده، مى شناختيد، بر آنچه از شما گرفته شده، غمگين نمى شُديد.

علت بيان اجر صبر و بردبارى در متون دينى، توجه دادن مردم به پاداش آن است كه بيان آن از مجال اين بحث، خارج است. مهم اين است كه اصل پاداش دارى سختى ها را نبايد فراموش كرد يا آنها را دست كم گرفت. عبدالله بن ابى يعفور، به شدت بيمار مى شود و از دردهاى خود به امام صادق (عليه السلام) شكايت مى كند. حضرت مى فرمايد:

لَو يعلَمُ المُؤمِنُ مَا لَهُ مِنَ الأَجرِ فِى المَصائِبِ، لَتَمَنَّى أنَّهُ قُرِضَ بِالمَقاريضِ.(3)5.

ص: 295


1- . هنر رضايت از زندگى، ص 153.
2- . مسند ابن حنبل، ج 4، ص 128؛ كنز العمّال، ج 6، ص 614.
3- . الكافى، ج 2، ص 255، ح 15.

اگر مؤمن مى دانست چه اجرى در مصيبت ها دارد، آرزو مى كرد كه با قيچى ها، قطعه قطعه شود.

پاداش بردبارى به قدرى است كه قطعه قطعه شدن با قيچى را نيز آسان و تحمّل پذير مى سازد. در اين حديث شريف، نقش شناخت، به خوبى روشن است. امام على (عليه السلام) به اشعث كه داغدار يكى از عزيزان خود بود، چنين مى فرمايد:

يا أشعَثُ! إن تَحزَن عَلَى ابنِكَ فَقَدِ استَحَقَّت ذَلِكَ مِنكَ الرَّحِمُ، و إن تَصبِر فَفِى اللّهِ مِن كُلِّ مُصيبَةٍ خَلَفٌ.(1)

اى اشعث! اگر بر فقدان فرزندت محزون شوى، اين به دليل مقام پدرى، از تو شايسته است و اگر صبر كنى، پس بدان كه خداوند براى هر مصيبتى، جُبرانى [اجرى] قرار مى دهد.

«نعمت جايگزين» از قضاياى مسلم در مواجهه با مصيبت هاست كه امام على (عليه السلام) با توجّه دهى به آن، سعى در آرام ساختن اشعث دارد. وقتى پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) را دفن كردند، ندائى از آسمان شنيده شد كه اهل بيت (عليهم السلام) را تسليت مى داد. در فرازى از اين تسلى بخشى آمده است:

إِنَّ فِى اللّهِ خَلَفاً مِنْ كُلِّ ذَاهِبٍ وَعَزَاءً مِنْ كُلِّ مُصِيبَةٍ وَدَرَكاً مِنْ كُلِّ مَا فَاتَ فَبِاللّهِ ثِقُوا وَعلَيْهِ فَتَوكَّلُوا وَإيّاهُ فَارْجُوا إِنَّمَا المُصابُ مَنْ حُرِّمَ الثّوابُ.

همانا خدا عوضى براى هر چيز از دست رفته اى، و تسليتى براى هر مصيبتى و نيز جبرانى براى هر چيز فوت شده اى قرار داده است. پس به خداوند اعتماد و بر او توكل كنيد و به او اميد داشته باشيد. مصيبت ديده، كسى است كه از پاداش، محروم شود.(2)

جملۀ پايانى اين روايت، تأمّل برانگيز است. مصيبت واقعى آن وقتى است كه انسان از پاداش آن محروم شود. اگر انسان پاداش مصيبت را به دست آورد، در حقيقت، براى او نعمت است. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:8.

ص: 296


1- . نهج البلاغه، ص 527، حكمت 291.
2- . تفسير العياشى، ج 1، ص 209، ح 166؛ بحار الأنوار، ج 82، ص 99، ح 48.

المِحنَةُ إذا تَلَقَّيتَ بِالرِّضا وَالصَّبرِ كانَت نِعمَةً دائِمَةً.(1)

اگر با محنت ها، با رضايت و بردبارى مواجه شوى، نعمت، پايدار خواهد بود.

ملاك اين است كه ما چه واكنشى در برابر پديده ها نشان دهيم؛ چه خوشايند و چه ناخوشايند. نعمت با ناسپاسى به نقمت تبديل مى شود و نقمت با بردبارى به نعمت تبديل مى گردد. براى اهل ايمان مصيبت فرصتى است كه مى توان آن را به نعمت تبديل كرد. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

إنَّ اللّهَ (عزوجل) أنعَمَ عَلى قَومٍ فَلَم يشكُروا فَصارَت عَلَيهِم وَبالاً، وَ ابتَلى قَوماً بِالمَصائِبِ فَصَبَروا فَصارَت عَلَيهِم نِعمَةٌ.(2)

خداوند (عزوجل) بر گروهى نعمت فرستاد و شكر نكردند؛ پس مايۀ گرفتارى آنان شد و گروهى را به مصيبت ها مبتلا ساخت و آنان صبر كردند؛ پس نعمتى براى آنان شد.

توجه به اين حقيقت ها، فشار روانى برآمده از بلاها و گرفتارى ها را مى كاهد و موقعيّت هاى سخت را تحمل پذير مى سازد. فراموش نكنيد كه «مصيبت ها كليد پاداش اند».(3)

گام دوم: پذيرش واقعيت از دست دادن عزيزان

پذيرش فقدان، مواجهۀ كامل با اين واقعيت است كه آن شخص مرده و ديگر باز نخواهد گشت. پذيرش واقعيت فقدان، به گذشت زمان نياز دارد؛ زيرا اين امر نه فقط مستلزم بينش عقلانى، بلكه نيازمند بينش هيجانى نيز مى باشد. طرز برداشت ما از مرگ، بر پذيرش فقدان عزيزان تاثير به سزايى دارد. گاهى صرفاً به دليل آنكه ماهيت مرگ را به درستى نشناخته ايم دچار حالت هاى ضربه آميز روانى مى شويم و تسلط خود را بر جنبه هاى مختلف بدن و روان از دست مى دهيم. گريزناپذيرى از مرگ، موضوعى است

ص: 297


1- . تنبيه الخواطر، ج 1، ص 41.
2- . الكافى، ج 2، ص 92؛ تهذيب الأحكام، ج 6، ص 377.
3- . أعلام الدين، ص 297؛ ر. ك: غرر الحكم و درر الكلم، ص 32، ح 1733.

كه آموزه هاى فراوانى بدان اشاره كرده است. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) در اين باره مى فرمايد:

المَوتَ المَوتَ! ألا و لابُدَّ مِنَ المَوتِ، جاءَ المَوتُ بِما فيهِ، جاءَ بالرَّوحِ والرّاحَةِ والكَرَّةِ المُبارَكَةِ إلى جَنَّةٍ عالِيَةٍ لِأهلِ دارِ الخُلودِ، الّذينَ كانَ لَها سَعيُهُم و فيها رَغبَتُهُم. و جاءَ المَوتُ بِما فيهِ بالشِّقوَةِ و النَّدامَةِ و بِالكَرَّةِ الخاسِرَةِ إلى نارٍ حاميَةٍ لأهلِ دارِ الغُرورِ، الَّذينَ كانَ لَها سَعيُهُم و فيها رَغبَتُهُم(1)مرگ را [در نظر آوريد]، مرگ را! بدانيد كه گريزى از مرگ نيست. مرگ آنچه دارد، با خود مى آورد: خوشى و آسايش و رستاخيزى مبارك به سوى بهشتى برين را براى اهل سراى جاودانى مى آورد؛ همانان كه براى آن سراى، كار مى كردند و بِدان تمايل داشتند، و بدبختى و پشيمانى و رستاخيزى زيانبار به سوى آتشى سوزان را نيز براى علاقه مندان سراى فريب مى آورد؛ همانان كه براى اين سراى مى كوشيدند و بِدان رغبت مى ورزيدند.

با الگوبردارى از رفتار بزرگان دين بيشتر مى توان واقعيّت فقدان عزيزان را با همۀ تلخى هاى آن پذيرفت. يونس بن يعقوب نقل مى كند: گروهى نزد امام باقر (عليه السلام) رفتند و ديدند كودكش بيمار است و از اين موضوع نگران و غمگين است و بى قرارى مى كند. با خود گفتند: به خدا، اگر اتفاقى براى فرزندش رخ دهد، مى ترسيم رفتارى از امام (عليه السلام) ببينيم كه دوست نداريم. زمانى نگذشت كه فرياد شيون [مرگ] را شنيدند. ناگهان ديدند امام (عليه السلام) با چهره اى باز و در غير آن حالتى كه [پيشتر] داشت، بيرون آمد. به حضرت گفتند: فدايت گرديم! مى ترسيديم از شما رفتارى ببينيم كه ما را غمگين كند. آن حضرت به آنان فرمود:

إِنَّا لَنُحِبُّ أَنْ نُعَافَى فِيمَنْ نُحِبُّ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ سَلَّمْنَا فِيمَا أَحَبَّ.(2)

ما دوست داريم به كسانى كه به آنان علاقه منديم، عافيت داده شود؛ اما وقتى فرمان الهى آمد، تسليمِ همان چيزى مى شويم كه خدا دوست دارد.6.

ص: 298


1- . الكافى، ج 3، ص 257، ح 27؛ بحار الأنوار، ج 71، ص 266، ح 13.
2- . الكافى، ج 3، ص 226.

براى آنكه فرد شرايط را بپذيرد لازم است تا افزون بر شناخت بهتر مرگ، به تسهيل اين موضوع از طريق مقايسه هاى صعودى كه در آموزه هاى دين بر آن تأكيد شده است، بپردازيم. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

إذا اصِبتَ بمُصيبَةٍ فَاذكُرْ مُصابَكَ بِرَسولِ اللّهِ (صلى الله عليه وآله)؛ فَإنَّ الناسَ لَم يصابُوا بِمِثلِهِ أبداً، وَلَن يصابُوا بِمِثلِهِ أبداً.(1)

هرگاه مصيبتى به تو رسيد، مصيبت [رحلت] پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) را به ياد آور؛ زيرا مردم هرگز مصيبتى چون مصيبت [رحلت] پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) به خود نديده اند و هيچ گاه نيز چنان مصيبتى نخواهند ديد.

مقايسۀ وضعيت خود با شرايط سخت ترى كه ديگران سپرى كرده اند، زمينۀ پذيرش هر چه بيشتر موضوع فقدان را فراهم مى آورد.

گام سوم: گذار از احساس هاى ناخوشايند

اشاره

در اين مرحله، بازمانده بايد درد سوگ را بپذيرد و در سوگوارى آزاد باشد و آن را سركوب نكند تا بتواند از رنجى كه مى برد عبور كند. در غير اين صورت، اين درد خود را به شكل برخى نشانه ها و رفتارهاى نابهنجار نشان خواهد داد. سركوب نكردن احساسات ناشى از فقدان و بيان احساسات، تأثير مستقيم بر گذار از احساس هاى ناخوشايند و حركت به سمت زندگى عادى خواهد داشت. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

مَن خافَ عَلى نَفسِهِ مِن وَجدٍ بِمُصيبَةٍ فَليُفِض مِن دُموعِهِ؛ فَإِنَّهُ يسكُنُ عَنهُ.(2)

هر كس از غم و اندوه مصيبتى بر جان خويش ترسيد، اشك بريزد؛ زيرا با گريه كردن غمش تسكين مى يابد.

در روايت ديگرى منصور صيقل گويد: به امام صادق (عليه السلام) از اندوه شديدى كه براى مرگ فرزندم به من دست داده بود و مى ترسيدم كه [بر اثر آن،] عقلم را از دست بدهم، شكايت كردم. آن حضرت فرمود:

ص: 299


1- . الأمالى، طوسى، ص 681، ح 1448.
2- . كتاب من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 187، ح 568؛ بحار الأنوار، ج 82، ص 105.

إذا أصابَكَ مِن هذا شَىءٌ فَأَفِض مِن دُموعِكَ؛ فَإِنَّهُ يسكُنُ عَنكَ.(1)

هر گاه چنين حالتى به تو دست داد، اشك بريز؛ زيرا با اين كار، تسكين مى يابى.

از جملۀ نشانه هاى عاطفى سوگ مى توان به مواردى همچون غم، خشم و احساس گناه اشاره كرد:

- غم:

شايع ترين احساس داغديدگان، احساس غم است. غمگينى اگرچه الزاماً به گريستن منجر نمى شود، ولى بيشتر با گريه بروز مى كند.

- خشم:

فرد داغديده پس از فقدان، دچار عصبانيّت و خشم مى شود. هنگام فقدان گاه عصبانيّتى در سوگوار ديده مى شود كه با احساس اضطراب همراه است.

- احساس گناه:

احساس گناه در باره ايفاى مسئوليّت بهتر نسبت به متوفّى، بهره نبردن كافى از لحظه هاى بودن با متوفّى، زودتر نرساندن متوفّى به بيمارستان و...، رخ مى دهد.

گام چهام: سازگارى با محيط

سازگار شدن با محيطى كه ديگر متوفّى در آن نيست كارى دشوار به نظر مى رسد، اما بازمانده بايد نقش جديدى برعهده گيرد، مهارت هايى را در خود پرورش دهد و در راستاى ارزيابى مجدد از دنياى خويش، حركت كند. به سخن ديگر، لازم است تا به سوى بازشناسى شرايط تغيير يافته حركت كرده، اهداف خود در زندگى را بازتعريف كند؛ چراكه متوفّى با رفتن خويش، يا خود آسوده مى شود يا ديگران از او آسوده مى شوند. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) دربارۀ مرگ هر انسانى مى فرمايد:

مُستَريحٌ و مُستَراحٌ مِنهُ؛ العَبدُ المؤمنُ يستَريحُ مِن نَصَبِ الدُّنيا و أذاها إلى رحمَةِ اللّهِ تَعالى وَ العَبدُ الفاجِرُ يستَريحُ مِنهُ العِبادُ وَ البِلادُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوابُّ.(2)

ص: 300


1- . الكافى، ج 3، ص 250، ح 3.
2- . كنز العمّال، ح 42769.

[آدميزاده با مرگش] يا آسوده مى شود يا از دستش آسوده مى شوند؛ بندۀ مؤمن از رنج و مشقت دنيا در جوار رحمت خداى متعال مى آسايد و بندۀ بدكار [با مرگش] بندگان و شهرها و درختان و جنبندگان از دستش آسوده مى شوند.

اكنون با رفتن متوفّى و هويدا شدن وضعيت او، ما هستيم كه بايد وضعيت خويش را مشخص كنيم. آيا همچنان مى خواهيم در دنياى خيالىِ بودن با متوفّى زندگى كنيم تا هر روز حال ما رو به وخامت نهد يا بنا داريم قدم در مرحلۀ سازگارى با محيط بگذاريم؟

گام پنجم: دريافت حمايت هاى اجتماعى

معمولاً در روزهاى نخست سوگ، فرد سوگوار به شدت درگير مراسم دفن و آيين هاى پس از آن است. پس از اين گونه مراسم، آرام آرام تشييع كنندگان، فرد سوگوار را تنها مى گذارند و بازماندگان با اين تنهايى، جاى خالى عزيز از دست رفتۀ خود را بيش از پيش احساس مى كنند. در اين زمان، اعضاى خانوادۀ سوگوار بسيار خرسند مى شوند كه كسى باشد تا با آنان حرف بزند، به ويژه كسى كه به تازگى با متوفّى تماس داشته است؛ كسى كه بتواند با او بنشيند و از خاطره ها و لحظه هاى خوش دوران پايانى زندگى متوفّى با هم حرف بزنند. ايجاد چنين رابطه اى سبب مى شود خويشاوندان متوفّى با هم حرف بزنند و تكانه مرگ و سوگ آغازين را از سر بگذرانند و براى پذيرش تدريجى واقعيت مرگ آماده شوند.

بسيارى از بازماندگان همۀ ذهنشان به خاطره ها مشغول است و ميان دنياى وهم و خيال حركت مى كنند. حتّى گاه با مرده سخن مى گويند، گويا هنوز زنده است. اين بازماندگان نه تنها خود را از جهان زندگان منزوى مى كنند، بلكه كار روبه رو شدن با واقعيت مرگِ ازدست رفته را هم براى خود مشكل تر مى سازند. ثمربخش تر آن است كه اين نياز آنان را درك كنيم و به تدريج آنها را از انزوا بيرون آوريم تا بدين طريق دل از متوفّى بركنند.(1)

ص: 301


1- . پايان راه؛ پيرامون مرگ و مردن، ص 177.

در اين وضعيت لازم است بگذاريم بازماندگان حرف بزنند، گريه كنند، درددل كنند، احساسات خود را بروز دهند و هميشه در دسترس آنها باشيم. زمانى كه مشكل مردگان حلّ مى شود، تازه مشكل بازماندگان آغاز مى شود كه يك دوران كامل عزادارى و سوگ را پيش رو دارند. بازماندگان و سوگواران به كمك نياز دارند، اما طبيعتاً معناى آن اين نيست كه بازماندگان الزاماً به مشاور متخصّص نياز دارند؛ بسيارى از مردم نه نياز به اين گونه مشاوره ها دارند و نه توان مالى آن را. نياز آنان را يك انسان، يك دوست يا هر كس ديگرى مى تواند برآورده سازد و مهم نيست كه چه كسى درصدد رفع اين نياز است(1).

حمايت هاى عاطفى و اجتماعى، حضور داشتن در كنار سوگوار و در شركت كردن مراسم تشييع و دفن متوفّى، از جملۀ كارهايى است كه در اسلام بر آنها تأكيد شده است. يكى از نمونه هاى آشكار حمايت، تهيّۀ غذا و فرستادن آن براى خانوادۀ مصيبت ديده است. در تاريخ آمده است هنگامى كه جعفر بن ابى طالب (عليه السلام) به شهادت رسيد، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به فاطمه (عليها السلام) فرمود تا سه روز براى اسماء بنت عميس غذا تهيّه كنيد و براى او ببريد. از آن زمان، پخت غذا براى اهل مصيبت تا سه روز، سنّت شد.(2)

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

الأَكلُ عِندَ أهلِ المُصيبَةِ مِن عَمَلِ أهلِ الجاهِلِيَّةِ و السُّنَّةُ البَعثُ إلَيهِم بِالطَّعامِ كَما أمَرَ بِهِ النَّبِىُّ (صلى الله عليه وآله) فى آلِ جَعفَرِ بنِ أبى طالِبٍ لَمّا جاءَ نَعيُهُ.(3)

خوردن نزد صاحبان عزا و مصيبت، رفتارى جاهلى است. سنّت اسلامى، فرستادن غذا براى صاحبان عزاست؛ همان گونه كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) هنگامى كه خبر مرگ جعفر بن ابى طالب را شنيد، دستور داد براى خاندان او غذا ببرند.

و در سخنى ديگر مى فرمايد:

ينْبَغِى لِجِيرَانِ صَاحِبِ الْمُصِيبَةِ أَنْ يطْعِمُوا الطَّعَامَ عَنْهُ ثَلَاثَةَ أَيّامٍ.(4)4.

ص: 302


1- . همان، ص 179.
2- . وسائل الشيعه، ج 3، ص 237.
3- . كتاب من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 182، ح 548.
4- . الكافى، ج 3، ص 217؛ كتاب من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 174.

سزاوار است همسايگان صاحب عزا تا سه روز، به آنان غذا بدهند.

گام ششم: حركت به سوى زندگى

جابه جاسازى عاطفى و حركت به سوى زندگى، آخرين گام مقابله با فقدان نزديكان است. در اين وضعيت، بازمانده قادر است زندگى خود را به نحوى كارآمد ادامه دهد و كاركرد فردى و اجتماعى خود را ارتقا بخشد. وى همچنين مرگ متوفّى را بى آنكه هدف، فراموش كردن متوفّى باشد، مى پذيرد و به زندگى خود بدون ماتم و سوگ ادامه مى دهد. يكى از نشانه هاى بارز رسيدن به چنين مرحله اى آن است كه شخص بدون هيچ گونه احساس دردى به متوفّى فكر كند. با اين شرايط دلبستگى هاى شديد منحل شده و رغبت ها تنظيم مى شوند و بر همين اساس است كه رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) «تنظيم رغبت» و «فقدان دلبستگى» را رمز آسان گشتن مصيبت ها مى داند:

مَن زَهِدَ فِى الدُّنيا هانَت عَلَيهِ المُصيباتُ.(1)

كسى كه از دنيا دل بر كنَد، مصيبت ها بر او آسان مى شوند.

ص: 303


1- . كنز الفوائد، ج 2، ص 163.

ص: 304

مهارت مقابله با هراس از مرگ

هراس از مرگ

از موضوعاتى كه از ديرباز تا كنون در كانون توجّه روان شناسان دين بوده، موضوع مرگ و مسائل مربوط به آن است. ما انسان ها به راحتى مرگ را نمى پذيريم. مى شود از «زيبايى هاى مرگ» و اينكه «هيچ رويدادى زيباتر از مرگ نيست» سخن گفت، اما واقعيت بى واسطۀ آن، تقريباً براى بيشتر انسان ها رعب انگيز و ترسناك است. ما براى كسانى كه مى ميرند، سوگوارى مى كنيم و از اينكه مى دانيم ما نيز خواهيم مرد، دچار وحشت و هراس مى شويم. هراس به معناى ترس غير موجه از پاره اى از اشيا يا برخى موقعيّت هاست؛ اشيا يا موقعيّت هايى كه فرد آن را سهمناك مى پندارد و مواجهه با آنها به برانگيختن اضطراب شديد و حالت اجتناب و گريز در وى منتهى مى شود. با آنكه فرد به خوبى مى داند كه اين اشيا يا موقعيّت ها واقعاً خطرناك نيستند، نمى تواند بر ترس خود غلبه كند و در خود احساس ايمنى پديد آورد.(1)

افرادى كه هراس از مرگ را احساس مى كنند در زمينه هاى فردى و اجتماعى دچار مشكلات فراوانى مى شوند. فرد دچار هراس، ترسى ناموجه و نامعقول دارد، واكنش هاى هيجانى اضطرابى از خود بروز مى دهد و افكار فاجعه آميزى در سر مى پروراند. كسانى

ص: 305


1- . روان شناسى مرضى تحولى: از كودكى تا بزرگسالى، ص 81.

كه دچار هراس از مرگ هستند لازم است با تغيير نگرش دربارۀ مرگ، اصلاح خطاهاى شناختى و تغييرات رفتارى اين مشكل را حلّ كنند؛ گام هايى كه در اين كتاب، يك به يك در قالب «مهارت هاى مقابله با هراس از مرگ» بررسى خواهند شد.

مراحل واكنش روانى در بارۀ خبر مرگ

اشاره

در سال هاى اخير تحقيقات خانم اليزابت كوبلر راس(1) كمك شايانى به مطالعات مربوط به فرايند مواجهه با مرگ كرده است. وى معتقد است اشخاص هنگام شنيدن خبر مرگ زودهنگام خويش، از پنج مرحله عبور مى كنند: انكار،(2) خشم،(3) التماس،(4) افسردگى(5) و پذيرش(6).(7)

1. انكار:

در اين مرحله فرد با آگاهى از خبر مرگ زودهنگام خود آن را انكار مى كند. اين انكار ممكن است در حد گفتن «نه» و نپذيرفتن بى درمانى بيمارى اش باشد و نيز ممكن است جنبه هاى شناختى و هيجانى پايدارترى داشته باشد.

2. خشم:

فرد پس از اطمينان از صحت خبر مرگ، دچار خشم و عصبانيت مى شود. اين خشم ممكن است متوجه ديگران و حتّى خدا باشد. اگر ما خشم وى را تحمل كنيم، كمك بزرگى كرده ايم تا گام بلندى را به سمت پذيرش بردارد.

3. التماس:

چانه زدن و التماس كردن مرحلۀ ديگرى است كه پس از آگاهى از مرگ، رخ مى دهد و بيمار مى كوشد تا به هر ترتيب بيشتر زنده بماند. وى به دنبال معامله با خدا و چانه زنى بر سر باقى ماندن خود است.

4. افسردگى:

مرحلۀ ديگرى كه فرد سپرى مى كند، همراه با افت شديد كاركرد روانى

ص: 306


1- . Kubler-Ross, E.
2- . denial.
3- . anger.
4- . bargaining.
5- . depression.
6- . acceptance.
7- . Life Lessons, p112.

است و به تبع آن كاركرد فردى و اجتماعى وى نيز تنزل مى يابد. در اين مرحله فرد دچار نوميدى و افسردگى مى شود و ممكن است براى تسكين خود به زارى و گريه متوسل شود. به احتمال در چنين وضعيتى داغديده ميل به غذا ندارد، كمتر معاشرت مى كند، خواب نامنظمى دارد، زودرنج تر مى شود و حساسيت بيشترى دارد و افكار غير منطقى او را احاطه كرده اند.

5. پذيرش:

اگر فرد بتواند از حالت هاى افسرده وار خويش عبور كند، وضعيت موجود را پذيرفته است و بدين ترتيب زندگى او روال عادى مى يابد و به سازگارى خواهد رسيد. اما اگر نتواند بر اين وضعيت چيره شود، حالت هاى افسرده وار به مدت بيشترى با فرد همراه خواهد بود و ديرتر وارد مرحلۀ پذيرش خواهد شد.

راهكارهاى مقابله اى

الف - شناخت مرگ

مرگ براى بيشتر افراد ماهيتى ناشناخته دارد و به همين علّت است كه از مرگ گريزان و هراسان اند. شناخت ماهيت مرگ موجب آن خواهد شد تا آن را نه تنها ناخوشايند ندانند و از آن هراسان نباشند، بلكه آن را دوست داشتنى بيابند. امام هادى (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد: از امام جواد (عليه السلام) سؤال شد به نظر شما چرا مسلمانان مرگ را ناخوش دارند؟ حضرت فرمود:

لأنّهُم جَهِلوهُ فكَرِهوهُ و لَو عَرَفوهُ و كانوا مِن أولياءِ اللّهِ (عزوجل) لأحَبُّوهُ و لَعلِموا أنَّ الآخِرَةَ خَيرٌ لَهُم مِنَ الدُّنيا. ثُمّ قالَ (عليه السلام): يا أباعبدِاللّهِ! ما بالُ الصَّبىِّ و المَجنونِ يمتَنِعُ مِنَ الدَّواءِ المُنَقّى لبَدَنِهِ وَ النّافى للألَمِ عنهُ؟ قالَ: لِجَهلِهِم بنَفعِ الدَّواءِ. قالَ: و الَّذى بَعَثَ محمّداً بِالحَقِّ نَبيّاً إنَّ مَنِ استَعدَّ لِلمَوتِ حَقَّ الاِستِعدادِ فهُوَ أنفَعُ لَهُ مِن هذا الدَّواءِ لِهذَا المُتَعالِجِ. أما إنَّهُم لَو عَرَفوا ما يؤَدّى إلَيهِ المَوتُ مِنَ النَّعيمِ لَاستَدعَوهُ و أحَبُّوهُ أشَدَّ ما يستَدعِى العاقِلُ الحازِمُ الدَّواءَ لِدَفعِ الآفاتِ وَ اجتِلابِ السَّلاماتِ.(1)

ص: 307


1- . معانى الأخبار، ص 290، ح 8.

زيرا مردم مرگ را نمى شناسند و از اين جهت آن را ناخوش مى دارند؛ در صورتى كه اگر مرگ را مى شناختند و از اولياى خداوند (عزوجل) بودند، بى گمان آن را دوست مى داشتند و مى فهميدند كه آخرت براى آنها بهتر از دنياست. حضرت سپس فرمود: اى ابوعبداللّه! به چه دليل كودك و ديوانه از خوردن دارو كه بدنشان را سالم مى كند و دردشان را برطرف مى سازد خوددارى مى ورزند؟ وى گفت: چون سودمندى دارو را نمى دانند. حضرت فرمود: سوگند به آنكه محمّد را بحق به پيامبرى برانگيخت، هر كس خودش را براى مرگ چنان كه بايد و شايد آماده گرداند، سودمندى مرگ براى او بيشتر از سودمندى اين دارو براى اين شخص تحت درمان است. بدان كه اگر مردم مى دانستند مرگ به چه نعمتى مى انجامد، بى گمان بيشتر از خردمندِ دورانديشى كه براى برطرف كردن بيمارى ها و كسب سلامت ها در پى داروست، مرگ را مى طلبيدند و دوستش مى داشتند.

تغيير نگرش دربارۀ مرگ و تنظيم رفتار مى تواند مرگى را كه هول آور است، براى همگان محبوب سازد؛ چراكه از اين منظر، مرگ همانند دارويى سودآور و شفابخش است كه تن بيمار را بهبود مى بخشد؛ اما انسان، كودكانه از آن گريزان است. نشناختن ماهيت مرگ موضوعى است كه در آموزه هاى روايى بارها به آن اشاره شده و رابطۀ آن با هراس انسان ها از مرگ تبيين شده است. امام هادى (عليه السلام) هنگام عيادتِ يكى از اصحاب خود، او را گريان و بى تاب از مردن يافت. حضرت هراس او را به شناخت ناكافى او از مرگ نسبت داد و براى تسهيل شناخت ما از مرگ، آن را به گرمابه اى تشبيه كرد كه با مرگ، آخرين گناهان و بدى هاى انسان پاك مى شود. آن حضرت به او فرمود:

يا عَبدَاللَّهِ! تَخافُ مِنَ المَوتِ لِأَنَّكَ لاتَعرِفُهُ. أرَأَيتَكَ إذَا اتَّسَختَ و تَقَذَّرتَ و تَأَذَّيتَ مِن كَثرَةِ القَذَرِ وَ الوَسَخِ عَلَيكَ و أصابَكَ قُروحٌ و جَرَبٌ و عَلِمتَ أنَّ الغَسلَ فى حَمّامٍ يزيلُ ذلِكَ كُلَّهُ، أما تُريدُ أن تَدخُلَهُ فَتَغسِلَ ذلِكَ عَنكَ أوَ ما تَكرَهُ أن لاتَدخُلَهُ فَيَبقى ذلِكَ عَلَيكَ؟ قالَ: بَلى، يا ابنَ رَسولِ اللَّهِ. قالَ: فَذاكَ المَوتُ هُوَ ذلِكَ الحَمّامُ و هُوَ آخِرُ ما بَقِى عَلَيكَ مِن تَمحيصِ ذُنوبِكَ و

ص: 308

تَنقِيَتِكَ مِن سَيِّئاتِكَ، فَإِذا أنتَ وَرَدتَ عَلَيهِ و جاوَزتَهُ فَقَد نَجَوتَ مِن كُلِّ غَمٍّ و هَمٍّ و أذًى و وَصَلتَ إلى كُلِّ سُرورٍ و فَرَحٍ.(1)

اى بندۀ خدا! تو از مرگ مى ترسى چون آن را نمى شناسى. اگر بدن تو چندان كثيف و چركين شود كه از شدّت چرك و پليدى آزرده شوى و بدنت پر از زخم شود و بيمارى «گال» بگيرى و بدانى كه اگر در حمامى خودت را شستشو دهى همۀ آنها از ميان مى روند، آيا دوست ندارى به آن حمام بروى و چرك ها و پليدى ها را از خود بشويى؟ يا دوست دارى حمام نروى و به همان حال باقى بمانى؟. گفت: آرى، اى فرزند پيامبر خدا! [دوست دارم حمام بروم.] فرمود: اين مرگ، همان حمام است و آخرين گناهان و بدى هاى وجود تو را پاك و تميز مى كند. پس هرگاه وارد آن شدى و از آن گذشتى، از هر غم و اندوه و رنجى رهايى مى يابى و به همه خوشى ها و شادمانى ها مى رسى.

با تغيير شناختى كه امام (عليه السلام) در او پديد آورد، آن صحابى كه به شدت هراسان بود، آرام گرفت و به مرگ تن سپرد و چشم خود را بست و جان سپرد.

ب - تغيير نگرش دربارۀ مرگ

اشاره

فردى كه دچار هراس شده است، به احتمال فراوان، نگرش نامناسبى دربارۀ مرگ دارد و دچار خطاهاى شناختى متعددى همچون فاجعه سازى، پيش بينى منفى بى دليل و استدلال هيجانى است. وى در چنين وضعيتى موقعيّت ها را برضد خود ارزيابى مى كند كه در اين صورت با تغيير نگرش در باره مرگ و شناسايى خطاهاى شناختى و اصلاح آن، گام بلندى در راستاى غلبه بر هراس برمى دارد. مواردى كه به آنها اشاره خواهد شد، بخشى از تغيير نگرش دربارۀ مرگ هستند كه ماهيت مرگ را از جنبۀ هراس آلود آن خارج مى سازند.(2)

ص: 309


1- . همان، ص 290، ح 9؛ بحار الأنوار، ج 6، ص 156، ح 13.
2- . ذكر اين نكته ضرورى است كه در سرتاسر روايات مربوط به ماهيّت مرگ، دو تفسير از مرگ با توجّه ايمان داشتن يا نداشتن انسان ها وجود دارد. ما به دليل ماهيت آشكار افرادِ دچار هراس، به جنبه هاى مثبت مرگ اشاره مى كنيم و فردِ دچار هراس را بى جهت درگير آنچه براى كافر و بى ايمان معين شده، نمى كنيم؛ چراكه باورمان اين است كه انسان ها مى توانند هر لحظه خود را در زمرۀ افراد باايمان در آورند.
1. مرگ؛ بزرگ ترين شادى مؤمنان

تصور اينكه مرگ شادى آفرين است، تصورى غريب است، اما تصويرى كه اولياى الهى از مرگ نشان داده و آن را نوعى انتقال از سراى رنج و درد به سراى نعمت جاويدان دانسته اند، نه تنها تصويرى دوست داشتنى، بلكه شادى آفرين است. امام حسن (عليه السلام) در سؤال از تفسير مرگ فرمود:

أعظَمُ سُرورٍ يرِدُ عَلَى المُؤمِنينَ إذ نُقِلوا عَن دارِ النَّكَدِ إلى نَعيمِ الأبَدِ و أعظَمُ ثُبورٍ يرِدُ علَى الكافِرينَ إذ نُقِلوا عَن جَنّتِهِم إلى نارٍ لاتَبيدُ و لاتَنفَدُ.(1)

مرگ، بزرگ ترين شادى است كه به مؤمنان مى رسد؛ زيرا از سراى رنج و بدبختى به سوى نعمت جاويدان منتقل مى شوند، و بزرگ ترين هلاكتى است كه بر كافران وارد مى شود؛ چراكه از بهشتشان [در دنياى پُر ناز و نعمت] به سوى آتشى برده مى شوند كه از ميان نمى رود و به پايان نمى رسد.

2. مرگ؛ چون گلى خوش بو

مرگ را همچون گلى خوش بو و خوش ترين رايحه دانستن، نگاهى ويژه به ماهيت مرگ است. تغيير نگاه به مرگ مى تواند ما را به چنين برداشتى برساند. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود:

المَوتُ رَيحانَةُ المُؤمنِ.(2)

مرگ، دسته گل خوش بوى مؤمن است.

مرگ براى راست كرداران، رايحه اى آرام بخش، شفادهنده و تنيدگى زداست و براى بدكاران رنج آور و دردناك است. براى فردى كه به زندگى خود اميد دارد، انديشيدن به جنبۀ مثبت مرگ و در نظر قرار دادن پيامدهاى مناسب آن و تلاش براى رسيدن به چنين جايگاهى، راهى كارآمدتر براى غلبه بر هراس است تا آنكه بخواهد از هم اكنون، خود را در زمرۀ بدكاران بداند و با پيش بينى هاى منفى و نادرست راه بازگشت را بر خود ببندد؛

ص: 310


1- . معانى الأخبار، ص 288، ح 3.
2- . الجعفريات، ص 201.

زيرا در اين صورت به هراس خود از مرگ دامن زده است. امام صادق (عليه السلام) در پاسخ به سؤال از ماهيّت مرگ فرمود:

لِلمُؤمنِ كَأطيَبِ رِيحٍ يشُمُّهُ فَيَنعَسُ لِطيبِهِ و ينقَطِعُ التَّعَبُ وَ الألَمُ كُلُّهُ عَنهُ و لِلكافِرِ كَلَسعِ الأفاعىِ و لَدغِ العَقارِبِ و أشَدَّ.(1)

مرگ براى مؤمن مانند خوش ترين بويى است كه مى بويد و از بوى خوش آن خوابش مى برد و رنج و درد به كلى از او برطرف مى شود و براى كافر همچون گزش مارها و نيش عقرب هاست و [بلكه] دردناك تر.

3. مرگ؛ آخرين درد

دنيايى كه ما در آن زندگى مى كنيم قرين درد و رنج است. اين، وضعيتِ زندگى ما انسان ها در اين دنياست و خداوند متعال در قرآن كريم بدان اشاره فرموده است:

لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ فِى كَبَدٍ(2).

هر آينه انسان را در رنج آفريديم.

رنج و مشقّت از هر سو و در همه شئون زندگى بر انسان احاطه دارد و انسان هيچ نعمتى را به دست نمى آورد مگر آن كه آميخته با ناملايماتى است كه عيش او را برهم مى زند. اين وضعيت براى فرد باايمان تا هنگامى كه مرگ را در آغوش كشد نيز وجود دارد و او با رسيدن به آخرين مرحلۀ زندگى، خود را از درد و رنج رهايى مى بخشد. امام كاظم (عليه السلام) وقتى نزد مردى رفت كه در سكرات مرگ فرو رفته بود، فرمود:

المَوتُ هُوَ المَصْفاةُ يصَفِّى المُؤمِنينَ مِن ذُنوبِهِم فَيَكُونُ آخِرُ ألَمٍ يصيبُهُم كَفّارَةَ آخِرِ وِزرٍ بَقِىَ عَلَيهِم و يصَفِّى الكافِرينَ مِن حَسَناتِهِم فيَكونُ آخِرَ لَذّةٍ أو راحَةٍ تَلحَقُهُم و هُو آخِرُ ثَوابِ حَسَنَةٍ تَكونُ لَهُم.(3)

ص: 311


1- . عيون أخبار الرِّضا (عليه السلام)، ج 1، ص 274، ح 9.
2- . بلد: 4.
3- . معانى الأخبار، ص 289، ح 6.

مرگ صافى اى است كه مؤمنان را از گناهانشان صاف مى كند و آخرين دردى است كه به كفّارۀ آخرين گناهى كه در وجودشان است به آنها مى رسد و كافران را نيز از حسناتشان صاف مى سازد و آخرين خوشى يا آسايشى است كه به عنوان آخرين پاداش حسنه اى كه دارند، به ايشان مى رسد.

4. مرگ؛ تغيير

مرگ يك تغيير است؛ تغييرى كه براى برخى آسان تر از درآوردن لباسى چركين و پوشيدن لباسى فاخر، زيبا و خوش بوست و براى برخى ديگر، مانند به تن كردن لباسى كثيف و چرك آلود به جاى لباسى زيبا و آراسته است. اين تغيير نتيجۀ آن چيزى است كه فرد در دنياى خويش انجام داده و پيش فرستاده است. امام زين العابدين (عليه السلام) در پاسخ به اين پرسش كه «مرگ چيست؟» فرمود:

لِلمُؤمِنِ كَنَزعِ ثِيابٍ وَسِخَةٍ قَمِلَةٍ و فَكِّ قُيودٍ و أغلالٍ ثَقيلَةٍ وَ الاِستِبدالِ بأفخَرِ الثِّيابِ و أطيَبِها رَوائِحَ و أوطَأَ المَراكِبِ و آنَسِ المَنازِلِ؛ و لِلكافِرِ كَخَلعِ ثِيابٍ فاخِرَةٍ و النَّقلِ عَن مَنازِلَ أنيسَةٍ وَ الاِستِبدالِ بأوسَخِ الثِّيابِ و أخشَنِها و أوحَشِ المَنازِلِ و أعظَمِ العَذابِ.(1)

براى مؤمن چون بركندن جامه هايى چركين و شپشى از تن است و از هم گسستن كُند و زنجيرهاى گرانبار و جايگزين كردن فاخرترين و خوش بوترين جامه ها و راهوارترين مركب ها و امن ترين منزل ها و براى كافر به منزلۀ بركندن جامه هايى فاخر از تن و منتقل شدن از منزل هايى امن و جايگزين كردن آنها به كثيف ترين و خشن ترين جامه ها و وحشتناك ترين خانه ها و بزرگ ترين عذاب است.

ج - پذيرش مرگ

بسيارى از ما نمى توانيم حقيقت مرگ را بپذيريم و در هر جا كه ممكن باشد، هرچه را يادآور مرگ است انكار كرده، از آن كناره مى گيريم و از همه مهم تر، مى كوشيم تا مرگ را

ص: 312


1- . همان، ح 4.

به تأخير اندازيم. به نظر مى رسد موميايى كردن اجساد در ميان برخى اقوام، نوعى «مرگ ناپذيرى» بوده است. حتمى بودن مرگ و گريزناپذير بودن آن بارها در قرآن كريم يادآورى و در آموزه هاى روايىِ فراوانى به آن اشاره شده است. تأكيد بيشتر اين آموزه ها بر آن است كه مرگ را با تمام وجود بپذيريم و براى اين مرحله از زندگى و مراحل بعدى كه بى شك رخ خواهند داد آمادگى لازم را داشته باشيم. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

المَوتَ، المَوتَ! ألا و لابُدَّ مِن المَوتِ، جاءَ المَوتُ بِما فيهِ، جاءَ بالرَّوحِ و الرّاحَةِ و الكَرَّةِ المُبارَكةِ إلى جَنَّةٍ عالِيَةٍ لأهلِ دارِ الخُلودِ، الّذينَ كانَ لَها سَعيُهُم و فيها رَغبَتُهُم. و جاءَ المَوتُ بما فيهِ بالشِّقوَةِ و النَّدامَةِ و بِالكَرَّةِ الخاسِرَةِ إلى نارٍ حاميَةٍ لأهلِ دارِ الغُرورِ؛ الّذينَ كانَ لَها سَعيُهُم و فيها رَغبَتُهُم.(1)

مرگ را [در نظر آوريد]، مرگ را! بدانيد كه از مرگ گريزى نيست. مرگ آنچه دارد با خود مى آورد: خوشى و آسايش و رستاخيزى خجسته به سوى بهشتى برين براى اهل سراى جاودانى مى آورد؛ همانان كه براى آن سرا، كار مى كردند و بِدان رغبت مى ورزيدند و بدبختى و پشيمانى و رستاخيزى زيانبار به سوى آتشى سوزان براى طالبانِ سراىِ فريب مى آورد؛ همانان كه براى اين سرا مى كوشيدند و بِدان رغبت مى ورزيدند.

امام صادق (عليه السلام) دربارۀ آيۀ: (قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ)(2) (بگو: آن مرگى كه از آن مى گريزيد، قطعاً به سر وقت شما مى آيد)، مى فرمايد:

تَعُدُّ السِّنينَ، ثُمّ تَعُدُّ الشُّهورَ، ثُمّ تَعُدُّ الأيّامَ، ثُمّ تَعُدُّ السّاعاتِ، ثُمّ تَعُدُّ النّفَسَ (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ(3) .(4)

سال ها را مى شمرى، بعد ماه ها را مى شمرى، بعد روزها را مى شمرى، سپس ساعت ها را مى شمرى و آن گاه نَفَس ها را مى شمرى «پس، چون اجلشان فرا رسد، نه [مى توانند] ساعت آن را پس اندازند و نه پيش».4.

ص: 313


1- . الكافى، ج 3، ص 257، ح 27؛ بحار الأنوار، ج 71، ص 266، ح 13.
2- . جمعه: 8.
3- . اعراف: 34.
4- . الكافى، ج 3، ص 262، ح 44.

مرگ با اين ويژگى ها هر روز از روز قبل به ما نزديك تر مى شود و ما چاره اى جز اين نداريم كه مرگ را واقعيت زندگى خود بدانيم. امام على (عليه السلام) در بيانى زيبا به اين نكته اشاره مى فرمايد:

لَو أنَّ أحَداً يجِدُ إلَى البَقاءِ سُلَّماً، أو لِدَفعِ المَوتِ سَبيلاً، لَكانَ ذلِكَ سُلَيمانُ بنُ داوُدَ (عليه السلام)؛ الَّذى سُخِّرَ لَهُ مُلكُ الجِنِّ وَ الإِنسِ مَعَ النُّبُوِّةِ و عَظيمِ الزُّلفَةِ، فَلَمَّا استَوفى طُعمَتَهُ وَ استَكمَلَ مُدَّتَهُ، رَمَتهُ قِسِىُّ الفَناءِ بِنِبالِ المَوتِ و أصبَحَتِ الدِّيارُ مِنهُ خالِيَةً و المَساكِنُ مُعَطَّلَةً و وَرِثَها قَومٌ آخَرونَ.(1)

اگر كسى براى ماندگارى [در اين دنيا] راهى مى يافت يا براى دور كردن مرگ چاره اى مى جست، هر آينه آن كس سليمان بن داوود (عليه السلام) بود كه پادشاهى بر جن و انس، به همراه مقام نبوّت و آن منزلت بزرگ به او داده شده بود؛ امّا او نيز چون روزى اش را به تمامى دريافت كرد و پيمانۀ عمرش به سر آمد، تيرهاى مرگ از كمان هاى نابودى او را نشانه رفتند و خانه ها از او خالى شدند و كاشانه ها بى صاحب مانْدند و گروهى ديگر آنها را به ارث بردند.

د - مرگ، تهديدكنندۀ توهّم تسلّط

يكى از كاركردهاى اصلى دين «احساس تسلّط» است(2) مفهوم تسلّط، امرى ذهنى است و نبودن احساس تسلّط ممكن است به ترديد و درماندگى بينجامد،(3) اما برخى در دنياى خويش بيش از آنكه احساس تسلّط داشته باشند «توهّم تسلّط» دارند و گمان مى كنند كه هميشه زنده خواهند ماند و بر همه چيز مسلّط و بر زمان و مكان چيره خواهند شد. به همين علّت اين افراد، با آنكه شاهد از دست دادن عزيزترين افراد و نزديك ترين كسان خويش اند، باز هم همان راهى را مى روند كه از پيش مى رفته اند و گويا فقط مرگ است كه به توهّم تسلّط و استيلاى آنان پايان مى دهد. امام على (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:

ص: 314


1- . نهج البلاغة، خطبۀ 182؛ بحار الأنوار، ج 34، ص 126، ح 953.
2- . روان شناسى دين: بر اساس رويكرد تجربى، ص 288.
3- . همان، ص 25.

ما رَأيتُ إيماناً مَعَ يقينٍ أشبَهَ مِنهُ بشَكٍّ عَلى هذَا الإنسانِ؛ إنّهُ كُلَّ يومٍ يوَدِّعُ إلَى القُبورِ و يشَيِّعُ و إلى غُرورِ الدُّنيا يرجِعُ و عَنِ الشَّهوَةِ و الذُّنوبِ لايُقلِعُ، فلَو لَم يكُن لِابنِ آدمَ المِسكينِ ذَنبٌ يتَوَكَّفُهُ و لا حِسابٌ يقِفُ عَلَيهِ إلاّ مَوتٌ يبَدِّدُ شَملَهُ و يفَرِّقُ جَمعَهُ و يوتِمُ وُلدَهُ، لَكانَ ينبَغى لَهُ أن يحاذِرَ ما هُوَ فيهِ بِأشَدِّ النَّصَبِ وَ التّعَبِ.(1)

هيچ ايمانِ توأم با يقينى نديدم كه براى اين انسان به شك شبيه تر باشد؛ او هر روز مردگان را به سوى گورستان توديع و تشييع مى كند و با اين حال، باز به دنياى فريبنده روى مى آورد و از شهوت و گناهان دست نمى كشد. اگر اين بينوا فرزند آدم را نه گناهى بود كه مرتكب شود و نه حساب و كتابى در كارش بود به جز همين مرگ كه اجتماع او را پراكنده و جمعش را متفرّق و فرزندانش را يتيم مى سازد، بى گمان سزاوار بود كه از اين دنياى پُر رنج و خستگى حذر كند.

ما مرگ را بزرگ ترين خطر براى حس تسلّط خود به شمار مى آوريم. مرگ دشمن نهايى حسّ تسلّط شخصى ما يا به تعبيرى توهم تسلّط است(2). اينكه ما براى اين دنيا آفريده نشده ايم و دنيا گذرگاه است، براى رفتن است نه ماندن و براى مردن است نه زيستن، همه گوياى آن است كه بايد از پندار تسلّط و خيال سلطه بر اوضاع زمانه خارج شد و واقعيّت مرگ را دريافت. امام على (عليه السلام) در سفارش خويش به امام حسن (عليه السلام) مى فرمايد:

اعلَمْ يا بُنَى! أنَّكَ إنّما خُلِقتَ لِلآخِرَةِ لا لِلدُّنيا و لِلفَناءِ لا لِلبَقاءِ و لِلمَوتِ لا لِلحَياةِ و أنَّكَ فى قُلعَةٍ و دارِ بُلغَةٍ و طَريقٍ إلَى الآخِرَةِ و أنّكَ طَريدُ المَوتِ الّذى لايَنجو مِنهُ هارِبُهُ و لايَفوتُهُ طالِبُهُ و لابُدَّ أنّهُ مُدرِكُهُ، فكُن مِنهُ عَلى حَذَرٍ أن يدرِكَكَ و أنتَ عَلى حالٍ سَيئةٍ، قَد كُنتَ تُحَدِّثُ نَفسَكَ مِنها بِالتَّوبَةِ فَيَحولُ بَينَكَ و بَينَ ذلِكَ، فإذا أنتَ قَد أهلَكتَ نَفسَكَ.(3)1.

ص: 315


1- . بحار الأنوار، ج 6، ص 137، ح 40.
2- . روان شناسى دين: بر اساس رويكرد تجربى، ص 287.
3- . نهج البلاغة، نامه 31.

بدان اى فرزندم! كه تو در حقيقت براى آخرت آفريده شده اى نه براى دنيا، براى رفتن نه براى ماندن، براى مردن نه براى زيستن. تو در منزلگاهى كوچ كردنى و در سرايى ناپايدار و عاريتى و در راه آخرت هستى. تو فرارى و تعقيب شدۀ مرگ هستى؛ مرگى كه نه گريزنده اش را از چنگ آن رهايى است و نه جوينده اش از دست او به در رود، بلكه ناگزير به او مى رسد. پس بترس از اينكه مرگ، تو را به هنگامى در رسد كه در حال گناهى باشى كه خودت را به توبه از آن وعده مى دادى و او نگذارد توبه كنى و آن گاه است كه خود را به هلاك در افكنده اى.

سودمندى احساس تسلّط نكتۀ چندان پوشيده اى نيست؛ چراكه فرد از اين طريق كاركرد فردى و اجتماعى خويش را بهبود مى بخشد و حتّى القاى برخوردارى از چنين احساسى نيز به انسان ها كمك مى كند. اما به نظر مى رسد خيالپردازى هاى دور از واقعيّت كه توهّم تسلّط و كنترل را به وجود مى آورد مى تواند فرد را از واقع بينى و زندگى عاقلانه دور سازد.

ه -- مرگ و ارضاى نياز جاودانگى

انديشۀ نابودى مطلق براى بيشتر مردم هولناك است؛ از اين رو، نياز به اينكه خود را متقاعد كنيم كه زندگى هرگز به پايان نمى رسد، در همۀ عرصه ها به شدت وجود دارد. ليفتون از نياز عام بشر به ارتباط مستمر با زندگى و عبور از مرگ سخن مى گويد. او با استفاده از تعبير «جاودانگى نمادين»، پنج راه را براى رسيدن به اين هدف مطرح مى كند: جاودانگى زيستى، جاودانگى مذهبى، جاودانگى خلّاق، جاودانگى طبيعت و جاودانگى عارفانه. گوكمن و فانتازيا دريافتند كه شكل مذهبى جاودانگى قوى ترين حالت در افراد مؤمن است(1).

زندگى پس از مرگ مى تواند به صورت نمادين به نياز جاودانگى انسان پاسخ دهد و گذرگاه زندگى پسين، مرگ خواهد بود. در اين صورت ديگر مرگ، فنا و نيستى نبوده و يك نوع تغيير و دگرگونى شمرده خواهد شد. امام حسين (عليه السلام) به ياران خويش دربارۀ مرگ فرمود:

ص: 316


1- . روان شناسى دين: بر اساس رويكرد تجربى، ص 290.

فَمَا المَوتُ إلّا قَنطَرَةٌ تَعبُرُ بِكُم عَنِ البُؤسِ وَ الضَّرّاءِ إلَى الجِنانِ الواسِعَةِ وَ النَّعيمِ الدّائِمَةِ، فَأَيكُم يكرَهُ أن ينتَقِلَ مِن سِجنٍ إلى قَصرٍ؟ وما هُوَ لِأَعدائِكُم إلّا كَمَن ينتَقِلُ مِن قَصرٍ إلى سِجنٍ و عَذابٍ. إنَّ أبى حَدَّثَنى عَن رَسولِ اللّهِ (صلى الله عليه وآله): أنَّ الدُّنيا سِجنُ المُؤمِنِ و جَنَّةُ الكافِرِ و المَوتُ جِسرُ هؤُلاءِ إلى جَنّاتِهِم و جِسرُ هؤُلاءِ إلى جَحيمِهِم، ما كَذَبتُ ولا كُذِبتُ.(1)

مرگ جز پلى نيست كه شما را از سختى و ناخوشى به بهشت بيكران و نعمتِ جاويدان عبور مى دهد. كدامتان خوش ندارد كه از زندان به كاخ، منتقل شود؟ و همين مرگ، براى دشمنانتان، مانند انتقال از كاخ به زندان و شكنجه شدن است. پدرم از پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) برايم نقل كرد: دنيا، زندانِ مؤمن و بوستانِ كافر است و مرگ، پل مؤمنان به بهشتشان و پل كافران به دوزخشان است. نه دروغ گفتم و نه به من دروغ گفته شده است.

و - مواجهۀ فكرى با مرگ

در برابر هجمۀ فكرى و دل مشغولى هاى ذهنى دربارۀ مرگ چه بايد كرد: گريز يا ستيز؟ اين مسئله اى است كه بسيارى با آن مواجه اند. اينكه بخواهيم از موضوع مرگ فرار كنيم يا تا سرحد وسواس فكرى مزمن با آن درگير شويم، كار را بيش از پيش بر ما سخت خواهد كرد و مسئله حلّ ناشده باقى خواهد ماند؛ اما اگر دقيقاً با همان چيزى كه از آن هراس داريم مواجه شويم، به مرگ فكر كنيم و ياد مرگ را زنده نگه داريم، واقعيت مرگ بيشتر بر ما روشن مى شود و تشويش هاى ذهنى ما تعديل خواهند شد و اين راهكار به تنظيم رفتار خواهد انجاميد. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:

أفضَلُ الزُّهدِ فِى الدُّنيا ذِكرُ المَوتِ و أفضَلُ العِبادَةِ ذِكرُ المَوتِ و أفضَلُ التَّفكُّرِ ذِكرُ المَوتِ، فمَن أثقَلَهُ ذِكرُ المَوتِ وَجَدَ قَبرَهُ رَوضَةً مِن رِياضِ الجَنّةِ.(2)

برترين بى رغبتى به دنيا، ياد مرگ است. برترين عبادت، ياد مرگ است و

ص: 317


1- . معانى الأخبار، ص 288، ح 3؛ بحار الأنوار، ج 44، ص 297، ح 2.
2- . جامع الأخبار، ص 473، ح 1334.

برترين انديشيدن، ياد مرگ است. پس هر كه ياد مرگ وجودش را پر كند، مزار خود را باغى از باغ هاى بهشت بيابد.

ياد مرگ ما را بيش از گذشته واقع بين مى كند و هراس كاذبى را كه در بارۀ مرگ وجود دارد از ميان مى برد. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

ذِكرُ المَوتِ يميتُ الشَّهَواتِ فِى النَّفسِ و يقلَعُ مَنابِتَ الغَفلَةِ و يقَوِّى القَلبَ بِمَواعِدِ اللّهِ و يرِقُّ الطَّبعَ و يكسِرُ أعلامَ الهَوى و يطفِئُ نارَ الحِرصِ و يحَقِّرُ الدُّنيا.(1)

ياد مرگ، خواهش هاى نفس را مى ميراند و رويشگاه هاى غفلت را ريشه كن مى سازد و دل را با وعده هاى خدا نيرو مى بخشد و طبع را نازك مى سازد و پرچم هاى هوس را درهم مى شكند و آتش آزمندى را خاموش مى سازد و دنيا را در نظر كوچك مى كند.

ز - باورها و اعتقادات مذهبى

يكى از كاركردهاى اصلى عقايد مذهبى كاهش ترس افراد از مرگ است(2) هرگاه التزام مذهبى افزايش يابد، اضطراب مرگ رو به كاهش مى نهد. عقيده به زندگى پس از مرگ، به مراتب بيشتر از ديندارىِ با كاهش اضطراب مرگ، رابطۀ منفى دارد(3). عدّه اى ديگر تأييد مى كنند اعتقاد به زندگى پس از مرگ، محور مقاومت در برابر اندوه مرگ و افسردگى ناشى از آن است(4). در بررسى تقريباً 1200 مسلمان ايرانى معلوم شد اضطراب مرگ و افسردگى در ميان جنگ ديدگان و جنگ زدگانى كه كمتر از همه مذهبى بودند، بيشتر بود. و دين ظاهراً نقش ضربه گير را داشت؛ زيرا عقيده به زندگى پس از مرگ را تقويت مى كرد. آدمى در مراحل رشد، به ويژه سالمندى، با اين مسئله مواجه مى شود كه زندگى اساساً چه معنايى دارد؟ اين يكى از بنيادى ترين هدف هاى دين است. دين به مرگ معنا مى دهد.

ص: 318


1- . بحار الأنوار، ج 6، ص 133، ح 32.
2- . روان شناسى دين: بر اساس رويكرد تجربى، ص 298.
3- . همان، ص 299.
4- . همان، ص 299.

مرگ امرى ناشناخته و نيازمند تبيين است. ما ابهام را به سختى تحمل مى كنيم. سؤال هايى داريم و دين پاسخ هاى لازم را به ما مى دهد. ايمان ظاهراً سالمندان را در برابر انديشۀ مرگ زودهنگام محفوظ نگه مى دارد؛ اين كار حمايت كننده و سودمند نه تنها از طريق تضمين زندگى پس از مرگ، بلكه با ايجاد ارزش و احترام براى شخص در همين دنيا صورت مى گيرد. كونيك معتقد است دين در برابر اضطراب مرگ، نقشى ضربه گير دارد؛ زيرا فرد را اميدوار مى كند كه مرگ فرجام نهائى زندگى نيست.(1)

ح - حفظ روابط و مسئوليت ها

برخى بر اين باورند كه افراد با ورود به دورۀ سالمندى، آرام آرام خود را آمادۀ مرگ مى كنند. بر پايۀ اين ديدگاه كه به «نظريۀ گسستن» معروف است، افراد وقتى پير مى شوند با كناره جويى تدريجى از دلبستگى هاى دنيوى، خود را به سوى مرگ سوق مى دهند. در مواردى كه اين كناره جويى روى مى دهد، معمولاً مشكلاتى در سلامت فرد وجود دارد. در سال هاى اخير، افزايش مراكزى كه در آنها برنامه هاى ورزشى و انواع كلاس هاى تقويت فكر و حافظه برگزار مى شود، به نحوى روز افزون مانع كناره گيرى افراد مسن شده است. به علاوه، سالمندان اغلب در نهادهاى مذهبى به فعاليت مى پردازند. جنبۀ سازنده اين رفتار كاملاً روشن است: سالمندانى كه مذهبى اند، در مجموع اضطراب و نگرانى كمترى دربارۀ مردن نشان مى دهند(2).

جبران و جانهادن مشغوليت هاى مذهبى به جاى مسئوليت هاى از دست رفتۀ اجتماعى از جمله امورى هستند كه به اثبات اثربخشى و كارآمدى فرد كمك مى كنند. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

بَقِيةُ عُمرِ المُؤمِنِ لا قيمَةَ لَها؛ يدرِكُ بِها ما قَد فاتَ و يحيى ما ماتَ.(3)

ص: 319


1- . همان، ص 301.
2- . همان، ص 310.
3- . الدعوات، ص 122.

باقى ماندۀ عمر مؤمن قيمت ناپذير است؛ با آن گذشته را جبران مى كند و آنچه را مُرده (و از دست داده)، زنده مى گرداند.

آن حضرت باقى ماندۀ عمر انسان را گران بهاترين چيز براى مؤمن مى داند:

لَيسَ شَىءٌ أعَزَّ مِنَ الكِبريتِ الأحمَرِ إلّا ما بَقِىَ مِن عُمرِ المُؤمِنِ.(1)

چيزى گران بهاتر از گوگرد سرخ نيست، مگر باقى ماندۀ عمر مؤمن.

ط - غرقه سازى

در شيوۀ غرقه سازى به جاى آنكه فرد كم كم و به صورت منظّم با موقعيّت هراسناك خو بگيرد، به يكباره در موقعيّت ترس و هراس قرار مى گيرد. امام على (عليه السلام) براى غلبه بر هراس ها و ترس هاى غير موجّه و نامعقول، ما را به شيوۀ غرقه سازى و مواجهه با اتّفاق و رخدادى كه از آن هراس وجود دارد، رهنمون مى سازد؛ چراكه در صورت گريز و اجتناب، مشكلات بيشترى را براى فرد به بار مى آورد. آن حضرت مى فرمايد:

إذا هِبْتَ أمْراً فقَعْ فيهِ، فإنّ شِدَّةَ تَوقّيهِ أعْظَمُ مِمّا تَخافُ مِنهُ.(2)

هر گاه از كارى ترسيدى خود را در آن بينداز؛ زيرا خوددارى بسيار از آن كار، بزرگ تر (و زيانبارتر) از چيزى است كه از آن مى ترسى.

مواجهه با موقعيّت هاى هراسناك موجب عادى شدن آن خواهد شد. دربارۀ هراس از مرگ مى توان از شيوۀ «غرقه سازى تجسمى» استفاده كرد. در اين شيوه درمانگر يا فرد ديگرى كه نقش او را بازى مى كند، موقعيّتى را كه فرد از آن هراس دارد، ترسيم مى كند و از او مى خواهد تا به دقت بيان كند كه اين صحنه ها در عالم واقع چگونه اند. مواجه شدن با محرك تهديدكننده، آن هم در حالى كه او در موقعيّت امنى قرار دارد، وى را شرطى خواهد كرد تا بدون هراس و اضطرابِ بيش از حد، با موضوع هراس خود روبه رو شود(3).

ص: 320


1- . تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 158.
2- . نهج البلاغه، ص 501، حكمت 175.
3- . آسيب شناسى روانى، ج 1، ص 280.

حساسيت زدايى از موقعيّت اضطراب زا، چه به صورت منظم و تدريجى و چه يكباره و غرقه اى، به چيره شدن بر مشكل خواهد انجاميد؛ چراكه مواجه شدن با آنچه از آن مى ترسيم به كاهش افكار و رفتارهاى هراسى منجر مى شود. امام على (عليه السلام) مى فرمايد:

إذا خِفتَ صُعوبَةَ أمرٍ فَاصعُب لَهُ، يذِلَّ لَكَ و خادِعِ الزَّمانَ عَن أحداثِهِ تَهُن عَلَيكَ.(1)

هرگاه از سختى كارى ترسيدى، استوار باش تا رامت شود و در برابر حوادث روزگار چاره انديشى كن، تا بر تو آسان شوند.

ى - الگوبردارى

يكى از شيوه هايى كه براى درمان مشكلات هراسى به كار گرفته مى شود، «الگوبردارى» است. در اين روش درمانگر يا فرد ديگرى كه دچار مشكل هراس نيست و رفتار بهنجارى دارد، به عنوان الگو، با موقعيّت هاى هراس آور مواجه مى شود، تا به وى نشان دهد ترس وى بى معنا و نامتناسب است. انتظار آن است كه افراد پس از چندين بار الگوبردارى از رفتار بهنجار به تدريج بتوانند بر هراس خود غلبه كنند.

اين شيوه الگوبردارى گاه به صورت مستقيم، همانند آنچه پيش از اين بيان شد انجام مى گيرد و گاه نيز فردِ دچار هراس، با مطالعه و بررسى زندگى انسان هاى بهنجار و واكنش آنان به موقعيّتى كه او نسبت به آن موقعيّت دچار هراس است، به شيوۀ غير مستقيم، رفتار غير هراسى را جانشين رفتار هراسى مى كند. در اين بخش مى توان با الگوبردارى از اولياى دين در واكنش به موضوع مرگ، ماهيّت آن، تفسير ايشان از مرگ و نحوۀ مواجهه با فقدان عزيزان خويش به الگوبردارى صحيح پرداخت. براى نمونه، مى توان به سخنان امام حسين (عليه السلام) دربارۀ مرگ اشاره كرد كه آن حضرت مرگ را با تشبيهى زيبا به گردن بندى كه بر گردن دختران است، آن را حتمى مى داند و خود نيز با نفسى مطمئن به استقبال مرگ مى شتابد. آن حضرت مى فرمايد:

ص: 321


1- . غرر الحكم و درر الكلم، ص 288، ح 4108.

خُطَّ المَوتُ عَلى وُلدِ آدَمَ مَخَطَّ القِلادَةِ عَلى جيدِ الفَتاةِ و ما أولَهَنى إلى أسلافِى؛ اشتِياقَ يعقوبَ إلى يوسُفَ.(1)

مرگ بر فرزندان آدم، چونان گردنبند بر گردن دختركان، نقش بسته است، چقدر شيفتۀ [ديدار] گذشتگان خود هستم؛ چونان اشتياق يعقوب به يوسف.

رفتار معصومان (عليهم السلام) در موقعيّت مرگ خود، الگوى مناسبى براى واقع بينى بيشتر و غلبه بر رفتارهاى هراسى است.(2)

ك - مواجهه

نوع ديگرى از شيوه هاى غلبه بر هراس، مواجه شدن با موقعيّت هراس است. دربارۀ هراس از مرگ، اگرچه امكان مواجهۀ واقعى وجود ندارد، مى توان مواجهه را از طريق موقعيّت هاى مرتبط با موضوع مرگ، همانند مراسم تشييع و دفن و نيز به صورت تصويرسازى ذهنى انجام داد. سپس برداشت ها و تفسيرهايى را كه در پس اين رويارويى شكل مى گيرند و تحريف هاى شناختى را كه در در دل اين برداشت ها وجود دارند شناسايى و بررسى كرد. شركت در مراسم و آيين هاى دفن ما را به موقعيّت واقعى مان نزديك تر مى كند. يكى از پيامدهاى مثبتى كه شركت در اين گونه آيين ها دارد همين نكته است. امام صادق (عليه السلام) به صاحبان عزا سفارش مى كنند ديگران را از مرگ متوفّى باخبر سازند:

ينبَغى لأولياءِ المَيِّتِ أن يؤْذِنوا إخوانَ المَيِّتِ بمَوتهِ، فيَشهَدونَ جَنازَتَهُ و يصَلُّونَ علَيهِ، فَيَكسِبُ لَهُمُ الأجرَ و يكسِبُ لِمَيِّتهِ الاِستِغفارَ.(3)

شايسته است صاحبان عزا برادران دينى ميّت را از مرگ او با خبر سازند، تا در تشييع جنازه او حاضر شوند و بر او نماز گزارند و بدين ترتيب، هم براى آنان اجرى حاصل شود و هم براى ميّت استغفار كنند.

ص: 322


1- . كشف الغمّة، ج 2، ص 241؛ الملهوف، ص 126؛ نثر الدرّ، ج 1، ص 333.
2- . براى نمونه، رك: ميزان الحكمه، ج 12، ص 5657، باب مرگ.
3- . علل الشرائع، ص 301، ح 1.

شركت در اين مراسم افزون بر آنكه ياد ميعادگاه را زنده مى كند و پاداش به ارمغان مى آورد، شخص را با واقعيت نيز آگاه مى سازد. انسان بيش از آنكه از مرگ دچار هراس شود، بايد از كردۀ خويش و آنچه پيش فرستاده است بيمناك باشد و آن را با دقت بيشترى ارزيابى كند و درصدد جبران برآيد.

ل - تن آرامى

آموزش تن آرامى يكى از فنون رفتارى است كه در درمان هراس ها به كار گرفته مى شود. در اين روش، فرد ياد مى گيرد تا عضلات خويش را به تناوب منقبض و رها سازد و از اين طريق بر نشانگان جسمانىِ هراس غلبه كند. تن آرامى مى تواند به شيوۀ تنظيم تنفس همراه شود و بدين وسيله تمركز ذهنى نيز هدف قرار گيرد. روش هاى متعددى در زمينۀ تن آرامى وجود دارند كه از مجال اين كتاب خارج اند و لازم است خوانندگان عزيز از كتاب هاى مناسب استفاده كنند.(1)

ص: 323


1- . براى مطالعه بيشتر در اين زمينه رجوع كنيد به: شيوه هاى درمانگرى اضطراب و تنيدگى، مسعود جان بزرگى.

ص: 324

مهارت نيايش

ماهيّت نيايش

دعا و نيايش مغز عبادت است(1) و به موقعيّت و مكان خاصّى وابسته نيست؛ چنان كه براى هر حاجتى حتّى درخواست ساده ترين نيازها سودمند است.(2) همچنين نيايش رايج ترين و محبوب ترين شكل عملى دين ورزى است. شايد نيايش بدين علّت محبوبيّت فراگيرى دارد كه ارتباطى بى واسطه را فراهم مى سازد(3) و در پيشگاه خدا محبوب ترين عمل به شمار مى آيد.(4) افزون بر اين، به افراد كمك مى كند تا بر مشكلات خود چيره شوند.(5) نيايش امرى است كه به آسانى رخ مى دهد و سودمندى روانى فراوانى دارد.(6)

ص: 325


1- . پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله): الدُّعاءُ مُخُّ العِبادَة؛ دعا مغز عبادت است (بحار الأنوار، ج 93، ص 300، ح 37).
2- . پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله): سَلُوا اللّهَ (عزوجل) ما بدا لَكُم مِن حوائجِكُم حتّى شِسعَ النَّعلِ؛ فإنّهُ إنْ لَم ييسِّرْهُ لَم يتَيسَّرْ؛ براى هر حاجتى كه داريد، حتّى اگر بند كفش باشد، دست خواهش به سوى خداوند (عزوجل) دراز كنيد؛ زيرا تا او آن را آسان نگرداند آسان [برآورده] نشود (بحار الأنوار، ج 93، ص 295، ح 23).
3- . (ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ؛ بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را) (غافر: 60).
4- . الإمام عليّ (عليه السلام): أحَبُّ الأعمالِ إلى اللّهِ (عزوجل) فِى الأرضِ الدُّعاءُ (الكافى، ج 2، ص 467، ح 8).
5- . عن الإمام الصّادق عن أبيه (عليهما السلام): قالَ رسولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله): ألاَ أدُلُّكُم عَلى سِلاحٍ ينجِيكُم مِن عدوكم و يدِرُّ أرزاقَكُم؟ قالوا: بَلى. قالَ: تَدعُونَ رَبَّكُم بِاللَّيلِ و النَّهارِ، فَإنّ الدُّعاءُ سِلاحَ المؤمنين. (فلاح السلائل: ص 72 ح 5، مكارم الأخلاق، ج 2، ص 8، ح 1980).
6- . امام صادق (عليه السلام): أكثِرْ مِن الدُّعاءِ، فإنّهُ مفتاحُ كلِّ رحمةٍ، و نجاحُ كلِّ حاجةٍ، و لا ينالُ ما عِندَ اللّهِ إلّا بالدُّعاءِ، و ليسَ بابٌ يكثُرُ قَرعُهُ إلّا يوشِكُ أنْ يفتَحَ لِصاحِبِهِ؛ بسيار دعا كن؛ زيرا دعا كليد هر رحمتى است و مايۀ روا شدن هر حاجتى و آنچه نزد خداست جز با دعا به دست نمى آيد. هيچ درى نيست كه بسيار كوبيده شود، مگر آنكه به زودى به روى كوبندۀ در باز گردد (بحار الأنوار، ج 93، ص 295، ح 23).

از نگاه آموزه هاى دينى، دعا و نيايش فقط صحنۀ خواندن نيست، بلكه عرصۀ شناختن نيز هست و در اين كشاكش، ارتباطى دوسويه پديد مى آيد، نه گفت وگويى يك سويه.

فعاليت هاى مذهبى، به ويژه نيايش، معمولاً ابزارهاى سازگارى مثبت به شمار مى آيند كه هم براى حلّ مشكلات به كار مى روند و هم رشد شخصى را تسهيل مى سازند(1). اما برخى روان شناسان، آيين هاى مذهبى، از جمله نيايش را وسيله اى براى مهار كردن هيجان ها مى دانند(2). شمارى ديگر آن را سازوكارى مؤثّر براى رويارويى با مشكلات مى دانند كه در آن نيايش ممكن است يگانه راه عملى مواجهه با بسيارى از مصيبت ها، نظير مرگ يكى از عزيزان، باشد.(3)

انواع نيايش

روان شناسان دين، نيايش را به چهار تا نُه گونه تقسيم كرده اند(4). مشخّص ترين انواع نيايش عبارت اند از: حاجت مندانه،(5) آيين گرايانه،(6) مراقبه اى،(7) اعترافى،(8) شكرگزارانه،(9) شفاعت آميز،(10) اصلاح نفس(11) و عادتى(12).

مردم در نيايش هاى خود گزينشگرند و در شرايط مختلف ممكن است از انواع گوناگون استفاده كنند. براى مثال، بيمارانى كه پس از تشخيص ابتدايى سرطان، بيش از

ص: 326


1- . روان شناسى دين: بر اساس رويكرد تجربى، ص 675.
2- . همان، ص 676.
3- . همان، ص 675.
4- . لد و اسپيلكا، 2002 به نقل از همان، ص 676.
5- . petitionary.
6- . ritualistic.
7- . meditational.
8- . confessional.
9- . intercessory.
10- . thankgiving.
11- . habitual.
12- . همان، ص 675.

پنج سال زنده مانده اند، احتمال دارد بر نيايش شكرگزارانه تأكيد كنند(1). نيايش هاى حاجت مندانه - كه مى گويند قديمى ترين و رايج ترين نيايش هايند - براى مواجهه با ناكامى و خطر به كار مى روند، حال آنكه نيايش هاى متفكّرانه (تلاش براى ارتباط عميق با خداى خويش) به ظاهر به انسجام درونى «خود» كمك مى كنند(2). نيايش هاى مراقبه اى - كه به ارتباط انسان با خدا توجّه دارند - در ظاهر خشم را كاهش مى دهند، از اضطراب كم مى كنند و بر آسودگى مى افزايند.(3) معلوم شده است كه نيايش هاى تأمّل آميز هم با كاستن رنج و برخى گله و شكايت ها، به روان درمانى كمك مى كنند.(4) بر عكس، برخى معتقدند نيايش هاى مكانيكى و آيينى ممكن است با بهزيستى رابطۀ منفى داشته باشند.(5)

محتواى نيايش

عبادت كنندگان از سر نيازمندى با خداى خود راز و نياز مى كنند. نياز آنان ممكن است متعالى، روانى يا برآمده از مشكلات شخصى باشد. نيايشگران ارتباط خود را با خداوند متعال در قالب گفت وگويى يك سويه يا دوسويه تعميق مى بخشند. نتيجۀ نيايش، در هر زمان (گاه و بيگاه)، مكان (خانه، مسجد يا غير آن) و به هر شيوه (تنها، يا با ديگران، با صداى آهسته يا بلند) كه باشد، مايۀ آسايش و برطرف شدن هر گونه درد(6) است.

در ادامه، به بررسى آنچه شايسته است پيش از نيايش، هنگام آن و پس از نيايش صورت پذيرد، پرداخته مى شود و صرفاً به آموزه هايى وارد شده در اين ابواب اشاره خواهد شد.

ص: 327


1- . همان، ص 676.
2- . همان، ص 676.
3- . همان، ص 675.
4- . همان.
5- . همان، ص 677.
6- . امام صادق (عليه السلام): عَلَيكَ بِالدُّعاءِ، فإنَّ فيهِ شِفاءً مِن كُلِّ داءٍ، بر تو باد دعا كردن كه آن شفاى هر دردى است (مكارم الأخلاق: ج 2 ص 12 ح 2008).

آداب نيايش

الف - آداب پيش از نيايش

پيش از آنكه نيايش آغاز شود شايسته است نيايشگر كارهايى را از جمله: وضو گرفتن، رو به قبله بودن و دو ركعت نماز گزاردن انجام دهد، كه به بيان آنها مى پردازيم.

شايسته است پيش از نيايش نيايشگر وضو بگيرد و خود را مهياى دعا و نيايش سازد و آنگاه حاجت خود را از خداوند متعال بخواهد. امام حسن (عليه السلام) در اين باره مى فرمود:

يابنَ آدَمَ! مَن مِثلُكَ و قَد خَلّى رَبُّكَ بَينَهُ و بَينَكَ، مَتى شِئتَ أن تَدخُلَ إلَيهِ تَوَضَّأتَ و قُمتَ بَينَ يدَيهِ و لَم يجعَل بَينَكَ و بَينَهُ حِجاباً و لا بَوّاباً، تَشكو إلَيهِ هُمومَكَ و فاقَتَكَ و تَطلُبُ مِنهُ حَوائِجَكَ و تَستَعينُهُ عَلى امورِكَ.(1)

اى پسر آدم! كيست چون تو؟ پروردگارت فاصله ميان خود و تو را برداشته است تا هرگاه خواستى به حضورش برسى وضو سازى و در برابرش بايستى بى آنكه ميان تو و خود، هيچ حاجب و دربانى قرار دهد و از گرفتارى ها و نيازت به او شِكوه كنى و نيازهايت را از او بخواهى و در كارهايت از او كمك بجويى.

لازم است انسان پس از وضو ساختن روى به سوى معبود خويش آورد و در چنين حالتى به نيايش بپردازد. اين روش را در سيرۀ پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) نيز مى توان يافت. در حديثى آمده است:

إنَّ النَّبِىَّ (صلى الله عليه وآله) كانَ إذا جاءَ مَكاناً فى دارِ يعلَى استَقبَلَ القِبلَةَ و دَعا.

پيامبر (صلى الله عليه وآله) هر گاه به مكانى در خانۀ يعلى مى آمد، رو به قبله مى شد و دعا مى كرد.(2)

ص: 328


1- . إرشاد القلوب، ص 77.
2- . سنن النسائى، ج 5، ص 213؛ مسند ابن حنبل، ج 5، ص 575، ح 16587، و ج 9، ص 58، ح 23236؛ سنن أبى داوود، ج 2، ص 209، ح 2007؛ هر چند به استقبال قبله به عنوان ادب قبل از دعا در روايات تصريحى نشده است، ولى ضمن روايات فراوانى بدان اشاره شده است: الكافى، ج 2، ص 480، ح 3 و ص 481، ح 5 و ج 4، ص 70، ح 1؛ مصباح المتهجد، ص 329؛ مسند ابن حنبل، ج 9، ص 457، ح 25070؛ صحيح البخارى، ج 2، ص 6223، ح 1665 و....

سرانجام آنكه نيايشگر دو ركعت نماز مى گزارد، سپس حاجت خود را از خداوند متعال مى خواهد. امام صادق (عليه السلام) فرمود:

إذا كانَت لَكَ حاجَةٌ فَتَوَضَّأ و صَلِّ رَكعَتَينِ، ثُمَّ احمَدِ اللّهَ و أثنِ عَلَيهِ و اذكُر مِن آلائِهِ، ثُمَّ ادعُ تُجَب.(1)

هر گاه حاجتى داشتى وضو بساز و دو ركعت نماز بگزار، سپس حمد و ثناى خدا به جاى آر و نعمت هايش را ياد آور شو، آنگاه، دعا كن تا دعايت اجابت شود.

ب - آداب آغاز نيايش

هنگام شروع نيايش، ذكر نام خدا، ستايش و ثناى الهى، اعتراف به گناهان، درود فرستادن بر پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) و توسل جستن به معصومان (عليهم السلام) از جمله كارهايى هستند است كه در آموزه هاى دينى به آنها سفارش هاى فراوانى شده كه در اين مجال به آنها اشاره مى كنيم.

در آغاز نيايش، شايسته ترين عمل، « ذكر و گفتن نام خداوند متعال » است و چنين دعا و نيايشى از درگاه الهى رد نخواهد شد. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود:

لا يرَدُّ دُعاءٌ أوَّلُهُ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ».(2)

دعايى كه با بسم اللّه الرحمن الرحيم آغاز شود، رد نمى شود.

پس از آنكه در طليعۀ نيايش نام خدا بر زبان جارى شد، «حمد و ثناى پروردگار»، مى تواند رسيدن به خواسته را استوار سازد و چون چنين نباشد دعا كردن ناقص خواهد ماند. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود:

«إنَّ كُلَّ دُعاءٍ لا يكونُ قَبلَهُ تَمجيدٌ فَهُوَ أبتَرُ، إنَّمَا التَّمجيدُ ثُمَّ الدُّعاءُ». قُلتُ:

ص: 329


1- . الكافى، ج 3، ص 479، ح 9 امام صادق (عليه السلام): مَن تَوَضَّأَ فَأَحسَنَ الوُضوءَ و صَلّى رَكعَتَينِ فَأَتَمَّ رُكوعَهُما و سُجودَهُما، ثُمَّ جَلَسَ فَأَثنى عَلَى اللّهِ (عزوجل) و صَلّى عَلى رَسولِ اللّهِ (صلى الله عليه وآله)، ثُمَّ سَأَلَ اللّهَ حاجَتَهُ فَقَد طَلَبَ الخَيرَ فى مَظانِّهِ و مَن طَلَبَ الخَيرَ فى مَظانِّهِ لَم يخِب؛ هر كس وضو سازد و نيكو وضو سازد و دو ركعت، نماز بگزارد و ركوع و سجود آنها را كامل به جاى آورد، سپس بنشيند و خداوند (عزوجل) را ثنا گويد و بر پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله)، درود بفرستد و آنگاه، حاجتش را از خداوند بخواهد، خير را در جايگاهش جُسته است و هر كس خير را در جايگاهش بجويد، ناكام نمى شود.
2- . تنبيه الخواطر، ج 1، ص 32؛ الدعوات، ص 52، ح 131؛ بحار الأنوار، ج 93، ص 313، ح 17.

ما أدنى ما يجزِئُ مِنَ التَّمجيدِ؟ قالَ (صلى الله عليه وآله): «قُل: اللّهُمَّ أنتَ الأَوَّلُ فَلَيسَ قَبلَكَ شَىءٌ و أنتَ الآخِرُ فَلَيسَ بَعدَكَ شَىءٌ و أنتَ الظّاهِرُ فَلَيسَ فَوقَكَ شَىءٌ و أنتَ الباطِنُ فَلَيسَ دونَكَ شَىءٌ و أنتَ العَزيزُ الحَكيمُ».(1)

«هر دعايى كه پيش از آن تمجيدى نباشد [در خواستى] ناقص است. نخست تمجيد [خداوند] و سپس دعا!» [راوى گويد:] گفتم: كمترين حدّ تمجيد كه كفايت مى كند، چيست؟ فرمود: «بگو: پروردگارا! تو آغازى و پيش از تو چيزى نيست. تو پايانى و پس از تو چيزى نيست. تو پيدايى و پيداتر از تو چيزى نيست و تو نهانى و نهان تر از تو چيزى نيست. تو عزيز حكيمى».

امام صادق (عليه السلام) پس از حمد و ثناى الهى، «اعتراف و اقرار به گناه» در پيشگاه حضرت حق را گام ديگرى پيش از مسألت و دعا كردن مى داند. آن حضرت مى فرمايد:

إنَّما هِى المِدحَةُ، ثُمَّ الثَّناءُ، ثُمَّ الإِقرارُ بِالذَّنبِ، ثُمَّ المَسأَلَةُ؛ إنَّهُ وَ اللّهِ ما خَرَجَ عَبدٌ مِن ذَنبٍ إلّا بِالإِقرارِ.(2)

مرحله نخست، دعا ستايش، سپس، ثنا گفتن، آن گاه، اعتراف كردن به گناه و پس از اينها درخواست كردن است؛ زيرا به خدا سوگند، هيچ بنده اى از گناهى بيرون نشد، مگر با اعتراف [به آن].

«درود فرستادن بر حضرت محمد (صلى الله عليه وآله)»؛ آخرين فرستادۀ الهى و خاندان گرامى اش نيز يكى ديگر از آداب شايسته در آغاز دعاست. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:3.

ص: 330


1- . مكارم الأخلاق، ج 2، ص 80، ح 2206؛ الكافى، ج 2، ص 504، ح 6؛ بحار الأنوار، ج 93، ص 317، ح 21؛ امام صادق (عليه السلام): إذا أرَدتَ أن تَدعُوَ فَمَجِّدِ اللّهَ (عزوجل) و احمَدهُ و سَبِّحهُ و هَلِّلهُ و أثنِ عَلَيهِ و صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ النَّبِىِّ و آلِهِ، ثُمَّ سَل تُعطَ؛ هر گاه خواستى دعا كنى، نخست خداوند (عزوجل) را ستايش كن و به پاكى و يگانگى اش بستاى و ثناى او بگو و بر محمدِ پيامبر و خاندان او درود فرست. سپس، درخواست كن تا به تو عطا شود. (الكافى، ج 2، ص 485، ح 5؛ مكارم الأخلاق، ج 2، ص 16، ح 2030؛ بحار الأنوار، ج 93، ص 315، ح 21).
2- . الكافى، ج 2، ص 484، ح 3؛ عدّة الداعى، ص 148؛ فلاح السائل، ص 90، ح 23؛ بحار الأنوار، ج 93، ص 318، ح 23.

لايزالُ الدُّعاءُ مَحجوباً حَتّى يصَلّىَ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ.(1)

دعا پيوسته اجابت نشده مى ماند، تا آن گاه كه بر محمد و خاندان محمد درود فرستاده شود.

آخرين مرحله و گام نهايى در آغاز نيايش، «توسل جستن به پيامبرخدا و خاندانش صلوات الله عليهم» است. داوود رقّى از حالات امام صادق (عليه السلام) نقل مى كند:

إنّى كُنتُ أسمَعُ أبا عَبدِ اللّهِ (عليه السلام) أكثَرَ ما يلِحُّ بِهِ فِى الدُّعاءِ عَلَى اللّهِ بِحَقِّ الخَمسَةِ، يعنى رَسولَ اللّهِ (صلى الله عليه وآله) و أميرَ المُؤمِنينَ و فاطِمَةَ و الحَسَنَ و الحُسَينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم.(2)

بارها از امام صادق (عليه السلام) مى شنيدم كه در هنگام دعا، خدا را به حقّ پنج تن، يعنى پيامبر خدا، امير مؤمنان، فاطمه، حسن و حسين - كه درودهاى خدا بر آنان باد - بسيار سوگند مى داد.

ج - آداب هنگام نيايش

پاسخ اين پرسش را كه هنگام نيايش چگونه بايد بود تا بهترين حالت هاى معنوى حاصل آيد، مى توان از مجموعه اى از آموزه هاى دينى برداشت كرد. از جملۀ اين حالات و آداب مى توان به خاكسارى و فروتنى در پيشگاه حضرت حق، حالت گريه و انابه به خود گرفتن، خواندن دعا در نهان و با صداى آهسته، بلند كردن دست ها هنگام دعا، براى همه دعا كردن، بسيار خواستن از خداوند، قاطعيت و پافشارى در دعا و سجده كردن هنگام دعا، اشاره كرد.

ص: 331


1- . الكافى، ج 2، ص 491، ح 1؛ مكارم الأخلاق، ج 2، ص 18، ح 2035؛ الأمالى، طوسى، ص 662، ح 1379؛ الدعوات، ص 31، ح 67؛ بحارالأنوار، ج 93، ص 312، ح 16؛ امام صادق (عليه السلام): كُلُّ دُعاءٍ يدعَى اللّهُ (عزوجل) بِهِ مَحجوبٌ عَنِ السَّماءِ حَتّى يصَلّى عَلى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ؛ هر دعايى كه به درگاه خداوند (عزوجل) شود، پيوسته از [ورود به] آسمان ممنوع است، مگر آنكه بر محمد و خاندان محمد، درود فرستاده شود. (الكافى، ج 2، ص 493، ح 10؛ المقنع، ص 297؛ ثواب الأعمال، ص 186، ح 3؛ مكارم الأخلاق، ج 2، ص 88، ح 2238؛ روضة الواعظين، ص 360؛ بحار الأنوار، ج 93، ص 311، ح 11).
2- . الكافى، ج 2، ص 580، ح 11.

«خاكسارى و فروتنى» در پيشگاه حضرت حق از جملۀ آداب شايسته هنگام دعاست. محمد بن مسلم از ياران امام باقر (عليه السلام) مى گويد كه از آن حضرت دربارۀ اين سخن خداوند (عزوجل) پرسيدم كه:

(فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُونَ. (1)

در برابر پروردگارشان خاكسارى و خوارى نكردند).

آن حضرت در تفسير اين آيه فرمود:

الاِستِكانَةُ هِى الخُضوعُ و التَّضَرُّعُ رَفعُ اليدَينِ و التَّضَرُّعُ بِهِما.(2)

خاكسارى، همان فروتنى است و خوارى نمودن، بلند كردن دو دست و زارى كردن با آنهاست.

«حالت گريه و انابه داشتن»، نيز از ديگر آدابى است كه در هنگام دعا بدان سفارش شده است. در چنين وضعيتى آدمى رقت قلب را حس مى كند و خود را به لحاظ احساسى به معبود خويش نزديك تر مى يابد. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

إذَا اقشَعَرَّ جِلدُكَ و دَمَعَت عَيناكَ، فَدونَكَ دونَكَ، فَقَد قُصِدَ قَصدُكَ.(3)».

ص: 332


1- . مؤمنون: 76.
2- . الكافى، ج 2، ص 481، ح 6 و ص 480، ح 2؛ بحار الأنوار، ج 85، ص 204، ح 21؛ الكافى عن على بن عيسى رفعه، قال: إنَّ موسى ناجاهُ اللّهُ تَبارَكَ و تَعالى فَقالَ لَهُ فى مُناجاتِهِ:... يا موسى، ألقِ كَفَّيكَ ذُلاًّ بَينَ يدَى، كَفِعلِ العَبدِ المُستَصرِخِ إلى سَيِّدِهِ؛ فَإِنَّكَ إذا فَعَلتَ ذلِكَ رُحِمتَ و أنَا أكرَمُ القادِرينَ. يا مُوسى، سَلنى مِن فَضلى و رَحمَتى فَإِنَّهُما بِيدى لا يملِكُهُما أحَدٌ غَيرى و انظُر حينَ تَسأَلُنى، كَيفَ رَغبَتُكَ فيما عِندى؟... و ادعُ دُعاءَ الطّامِعِ الرّاغِبِ فيما عِندى، النّادِمِ عَلى ما قَدَّمَت يداهُ. الكافى، ج 8، ص 46، ح 8 و ص 49؛ عدّة الداعى، ص 182؛ تحف العقول، ص 496؛ بحار الأنوار، ج 13، ص 337، ح 13؛ الكافى به نقل از على بن عيسى، كه سند حديث را به معصوم (عليه السلام) مى رساند: خداوند تبارك و تعالى با موسى (عليه السلام) به نجوا پرداخت و در مناجاتش به او فرمود: «... اى موسى! دو دستت را به خوارى در برابر من بگشاى، آن گونه كه عبد هنگام يارى خواستن از مولايش چنين مى كند؛ كه اگر چنان كنى، مورد رحمت قرار مى گيرى و من كريم ترين توانايانم اى موسى! از فضل و رحمتم از من درخواست كن؛ زيرا كه اين دو، در دست من است و جز من، كسى مالك آنها نيست. هنگامى كه از من درخواست مى كنى، بنگر كه رغبتت به آنچه نزد من است، چگونه است؟... و مانند كسى كه به آنچه نزد من [از ثواب و پاداش] است، طمع دارد و راغب است و از كرده هايش پشيمان است دعا كن.
3- . الكافى، ج 2، ص 478، ح 8؛ الخصال، ص 81، ح 6؛ عدّة الداعى، ص 154؛ مكارم الأخلاق، ج 2، ص 14، ح 2021؛ بحار الأنوار، ج 93، ص 345، ح 9؛ الكافى عن إسحاق بن عمّار: قُلتُ لابى عَبدِ اللّهِ (عليه السلام): أكونُ أدعو فَأَشتَهِى البُكاءَ و لا يجيئُنى و رُبَّما ذَكَرتُ بَعضَ مَن ماتَ مِن أهلى فَأَرِقُّ و أبكى، فَهَل يجوزُ ذلِكَ؟ فَقالَ: نَعَم، فَتَذَكَّرهُم، فَإِذا رَقَقتَ فَابكِ و ادعُ رَبَّكَ تَبارَكَ و تَعالى. الكافى، ج 2، ص 483، ح 7؛ عدّة الداعى، ص 160؛ بحار الأنوار، ج 93، ص 334، ح 25؛ الكافى به نقل از اسحاق بن عمّار: به امام صادق (عليه السلام) گفتم: دعا مى كنم و ميل دارم گريه كنم، امّا گريه ام نمى آيد. گاه به ياد يكى از كسانم كه مُرده است، مى افتم و دلم مى سوزد و مى گِريم. آيا اين، جايز است؟ فرمود: «آرى. آنها را به ياد آور و دچار رقّت قلب كه شدى، گريه كن و به درگاه پروردگارت تبارك و تعالى، دعا كن. إرشاد القلوب عن عائشة: قامَ رَسولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله) يصَلّى و يقرَأُ القُرآنَ و يبكى، ثُمَّ يجلِسُ يقرَأُ و يدعو و يبكى، ثُمَّ جَلَسَ يقرَأُ و يدعو و يبكى، حَتّى إذا فَرَغَ اضطَجَعَ و هُوَ يقرَأُ و يبكى حَتّى بَلَّتِ الدُّموعُ خَدَّيهِ و لِحيتَهُ. قُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، ألَيسَ اللّهُ قَد غَفَرَ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ و ما تَأَخَّرَ؟ فَقالَ: بَلى، أفَلا أكونُ عَبداً شَكوراً؟ إرشاد القلوب، ص 91. ارشاد القلوب به نقل از عايشه: پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) به نماز ايستاد و قرآن خواند و گريست. سپس نشست و قرآن خواند و دعا كرد و گريست. باز نشست و قرآن خواند و دعا كرد و گريست و چون تمام كرد و به بستر رفت، باز قرآن خواند و گريست؛ چندان كه گونه ها و محاسنش از اشك، تَر شد. گفتم: اى پيامبر خدا! مگر نه اين است كه خداوند گناهان گذشته و آيندۀ تو را آمرزيده است؟ فرمود: «آرى؛ اما آيا بنده اى سپاسگزار نباشم؟».

هر زمان كه پوستِ بدنت لرزيدن گرفت و چشمانت گريان شد، آن لحظه را درياب؛ درياب كه به تو توجّه شده است.

حال كه مى خواهيم نيايش را آغاز كنيم اين سؤال مطرح مى شود كه «نيايش به كدام شيوه مقبول تر است؛ پنهانى يا آشكارا؟!» خداوند متعال در سورۀ اعراف به اين پرسش پاسخ مى دهد و «نيايش نهانى» را از ديگر آداب نيايش مى داند.

(ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ. (1)

پروردگارتان را به زارى و نهانى بخوانيد؛ زيرا كه او از حد گذرندگان را دوست نمى دارد).

حضرت لقمان (عليه السلام) با تقسيم اعمال عبادى به سه دسته و مشخص كردن اينكه هريك از اين اعمال در چه موقعيّتى خوانده شود، دعا و نيايش را مخصوص موقعيّت تنهايى مى داند. امام صادق (عليه السلام) نقل مى كند كه لقمان (عليه السلام) به فرزندش گفت:

عَلَيكَ بِقِراءَةِ كِتابِ اللّهِ (عزوجل) ما دُمتَ راكِباً و عَلَيكَ بِالتَّسبيحِ ما دُمتَ عامِلاً و عَلَيكَ بِالدُّعاءِ ما دُمتَ خالِياً.(2)

وقتى بر مَركب خويش سوارى، كتاب خدا را بخوان، وقتى سرگرم كار هستى، تسبيح بگو و هر گاه تنها بودى، به دعا مشغول شو.8.

ص: 333


1- . اعراف: 55.
2- . الكافى، ج 8، ص 349، ح 547؛ كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 298، ح 2505؛ المحاسن، ج 2، ص 126، ح 1348؛ بحار الأنوار، ج 13، ص 423، ح 18.

از ديگر آداب هنگام نيايش، «نيايش آهسته» است. خداوند متعال در قرآن كريم پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) را به اين شيوۀ نيايش، توصيه مى كند:

(وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلِينَ. (1)

و پروردگارت را هر صبح و شام، در دل خود، به زارى و ترس، بى آنكه صدايت را بلند كنى، ياد كن و از غافلان مباش).

«بلند كردن دست ها»، ادب ديگرى هنگام نيايش است كه از سيرۀ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) است. در حديثى از امام حسين (عليه السلام) آمده است: بلند كردن دست ها همچون نيازمندى كه براى گرفتن غذا دستش را دراز مى كند، سيرۀ پيامبر (صلى الله عليه وآله) هنگام دعا است:

كانَ رَسولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله) يرفَعُ يدَيهِ إذَا ابتَهَلَ ودَعا، كَما يستَطعِمُ المِسكينُ.(2)

پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) هرگاه درخواست و دعايى مى كرد، دستانش را همچون مستمندى كه غذا مى طلبد، دراز مى كرد.

آن حضرت، بلند كردن دست ها هنگام دعا را به ديگران نيز سفارش مى كرد؛ از جمله به امام على (عليه السلام) فرمود:

عَلَيكَ بِرَفعِ يدَيكَ إلى رَبِّكَ، وكَثرَةِ تَقَلُّبِها.(3)

دست هايت را به سوى پروردگارت بلند كن و آنها را بسيار پشت و رو بگردان.

«پافشارى و قاطعيت» در دعا و نيايش، نيز از جملۀ آداب نيايش است، خواه دعا مستجاب شود يا نشود. از امام صادق (عليه السلام) نقل است كه پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود:

رَحِمَ اللّهُ عَبدا طَلَبَ مِنَ اللّهِ (عزوجل) حاجَةً فَأَلَحَّ فِى الدُّعاءِ، استُجيبَ لَهُ أو لَم يستَجَب لَهُ و تَلا هذِهِ الآيةَ: (وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى أَلاّ أَكُونَ بِدُعاءِ2.

ص: 334


1- . اعراف: 205.
2- . مكارم الأخلاق، ج 2، ص 8، ح 1981؛ عدّة الداعى، ص 182؛ تنبيه الخواطر، ج 2، ص 74؛ الدعوات، ص 22، ح 24؛ الأمالى، الطوسى، ص 585، ح 1211؛ بحار الأنوار، ج 93، ص 294، ح 23.
3- . المحاسن، ج 1، ص 82، ح 48، الزهد، حسين بن سعيد: ص 22، ح 47؛ بحار الأنوار، ج 85، ص 201، ح 12.

رَبِّي شَقِيًّا (1) .(2)

خداوند، رحمت كند بنده اى را كه از خداوند (عزوجل) حاجتى بخواهد و در دعايش پافشارى ورزد، خواه دعايش مستجاب شود، خواه نشود و اين آيه را تلاوت كرد: پروردگارم را مى خوانم، اميدوارم كه در خواندن پروردگارم محروم نباشم.

پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) قاطعيت در دعا را يك اصل مى داند و از ما مى خواهد تا آن را در نيايش خود به كار گيريم. آن حضرت مى فرمايد:

إذا دَعا أحَدُكُم فَليعزِم فِى الدُّعاءِ و لا يقُل: اللّهُمَّ إن شِئتَ فَأَعطِنى؛ فَإِنَّ اللّهَ لا مُستَكرِهَ لَهُ.(3)

هر گاه يكى از شما دعا كرد، در آن قاطع باشد و نگويد: خدايا! اگر مى خواهى، بده؛ چراكه خداوند واداركننده اى ندارد.

«براى همه دعا كردن» توصيۀ ديگرى از پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) دربارۀ با دعا و نيايش است. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود:

إذا دَعا أحَدُكُم فَليعُمَّ؛ فَإِنَّهُ أوجَبُ لِلدُّعاءِ.(4)

هرگاه يكى از شما دعا كرد، براى همه دعا كند؛ زيرا اين، دعا را به اجابت نزديك تر مى سازد.

«بسيار خواستن از خداوند»، از جملۀ نكاتى است كه در موضوع نيايش بر آن تأكيد شده است. با توجّه به جايگاهى كه خداوند متعال نسبت به بندگان خويش دارد، انسان مجاب مى شود تا بسيار خواهد و اندك را رها كند. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:6.

ص: 335


1- . مريم: 48.
2- . الكافى، ج 2، ص 475، ح 6؛ مكارم الأخلاق، ج 2، ص 13، ح 2013؛ عدّة الداعى، ص 188؛ عوالى اللآلى، ج 4، ص 20، ح 55؛ بحار الأنوار، ج 93، ص 370، ح 8.
3- . صحيح مسلم، ج 4، ص 2063، ح 7؛ صحيح البخارى، ج 5، ص 2334، ح 5979؛ مسند ابن حنبل، ج 4، ص 202، ح 11980؛ كنزالعمّال، ج 2، ص 72، ح 3179.
4- . الكافى، ج 2، ص 487، ح 1؛ ثواب الأعمال، ص 194، ح 5؛ عدّة الداعى، ص 144؛ الدعوات، ص 26، ح 40؛ بحار الأنوار، ج 93، ص 386، ح 16.

إذا سَأَلَ أحَدُكُم فَليكثِر؛ فَإِنَّهُ يسأَلُ رَبَّهُ.(1)

هرگاه يكى از شما (از خدا چيزى) مى خواهد، بسيار بخواهد؛ چرا كه از پروردگار خويش درخواست مى كند.

و آخرين نكته دربارۀ آداب دعا و نيايش آن است كه نيايشگر خود را در وضعيت «سجده كردن هنگام دعا» قرار دهد؛ زيرا نزديك ترين حالت عبد به خدا، زمانى است كه سر به سجده نهاده باشد. عبداللّه بن هلال مى گويد به امام صادق (عليه السلام) از پراكنده شدن اموالمان و بلايى كه بر سرمان آمده بود، شِكوه كردم. آن حضرت فرمود:

عَلَيكَ بِالدُّعاءِ و أنتَ ساجِدٌ؛ فَإِنَّ أقرَبَ ما يكونُ العَبدُ إلَى اللّهِ و هُوَ ساجِدٌ.(2)

زمانى كه در سجده اى، دعا كن؛ زيرا نزديك ترين حالت بنده به خداوند هنگام سجده كردن است.

د - آداب پايان دادن به نيايش

هنگامى كه نيايش به پايان رسيد و نيايشگر قصد داشت دعاى خود را خاتمه بخشد بر آدابى همچون آمين گفتن، ماشاءالله و لاحول و لا قوة الا بالله گفتن و كشيدن دست ها به صورت تأكيد شده است كه به آموزه هاى روايى آنها اشاره مى شود.

«آمين گفتن»، يكى از آداب پايان دادن به دعاست. به واسطۀ گفتن آن، دعاى نيايش كنندگان به اجابت مى رسد. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله)، آمين گويى هارون و فرشتگان الهى را مايۀ استجابت دعاى آنان به درگاه خدا دانست و فرمود:

دَعا موسى و أمَّنَ هارونُ (عليهما السلام) و أمَّنَتِ المَلائِكَةُ، فَقالَ اللّهُ تَبارَكَ و تَعالى: (قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُما فَاسْتَقِيما) (3) .(4)

ص: 336


1- . صحيح ابن حبّان، ج 3، ص 172، ح 889؛ المعجم الأوسط، ج 2، ص 301، ح 2040؛ كنزالعمّال، ج 2، ص 72، ح 3177؛ نثر الدرّ، ج 1، ص 206.
2- . الكافى، ج 3، ص 324، ح 11، مستطرفات السرائر، ص 98، ح 20.
3- . يونس: 89.
4- . الكافى، ج 2، ص 510، ح 8؛ الجعفريات، ص 76؛ النوادر، راوندى، ص 137، ح 181؛ بحار الأنوار، ج 100، ص 15، ح 35. رسول اللّه (صلى الله عليه وآله): إذا دَعا أحَدُكُم فَليؤَمِّن عَلى دُعائِهِ؛ الفردوس، ج 1، ص 316، ح 1250؛ كنزالعمّال، ج 2، ص 72، ح 3180. پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله): هر گاه يكى از شما دعا كرد، آن را به «آمين» ختم كند.

موسى (عليه السلام) دعا كرد و هارون (عليه السلام) و فرشتگان، آمين گفتند. پس خداوند تبارك و تعالى فرمود: (دعاى شما دو تن اجابت شد. پس استقامت كنيد).

افزون بر آمين گفتن، گفتن ذكر «ما شاءَ اللّهُ، لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلّا بِاللّه» نيز سفارش شده است و خداوند تضمين كرده تا نياز دعاكننده را بر آورد. امام صادق (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:

إذا دَعَا الرَّجُلُ فَقالَ بَعدَما دَعا: ما شاءَ اللّهُ، لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللّهِ، قالَ اللّهُ (عزوجل): استَبسَلَ عَبدى و استَسلَمَ لِأَمرِى، اقضوا حاجَتَهُ.(1)

هر گاه آدمى دعا كند و بعد از دعا بگويد: «ما شاء اللّه، لا حولَ و لا قوّةَ إلّا باللّه؛ (هر آنچه خدا بخواهد. هيچ توش و توانى نيست، مگر به و اسطه خداوند)، خداى (عزوجل) مى فرمايد: «بنده ام در نهايتِ فروتنى تسليم فرمان من شد. حاجتش را برآوريد».

«دست كشيدن به صورت»، آخرين مرحله از آداب پايان دادن به دعاست. امام صادق (عليه السلام) در اين باره مى فرمايد:

ما أبرَزَ عَبدٌ يدَهُ إلَى اللّهِ العَزيزِ الجَبّارِ، إلَّا استَحيا اللّهُ (عزوجل) أن يرُدَّها صِفراً حَتّى يجعَلَ فيها مِن فَضلِ رَحمَتِهِ ما يشاءُ، فَإِذا دَعا أحَدُكُم فَلا يرُدَّ يدَهُ حَتّى يمسَحَ عَلى وجهِهِ و رَأسِهِ.(2)د.

ص: 337


1- . الكافى، ج 2، ص 521، ح 1؛ عدّة الداعى، ص 197. امام صادق (عليه السلام): ما مِن رَجُلٍ، دَعا فَخَتَمَ بِقَولِ: ما شاءَ اللّهُ، لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ، إلّا اجيبَت حاجَتُهُ؛ ثواب الأعمال، ص 24، ح 1؛ الأمالى صدوق، ص 266، ح 287؛ روضة الواعظين، ص 357؛ بحار الأنوار، ج 93، ص 308، ح 6. امام صادق (عليه السلام): هر كس دعا كند و در پايان بگويد: «ما شاء اللّه، لا حول و لا قوّة إلّا باللّه»، بى ترديد حاجتش برآورده مى شود.
2- . الكافى، ج 2، ص 471، ح 2؛ فلاح السائل، ص 78، ح 15؛ كتاب من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 325، ح 953 عن الإمام الباقر (عليه السلام)؛ مكارم الأخلاق، ج 2، ص 9، ح 1988؛ عدّة الداعى، ص 196؛ بحار الأنوار، ج 93، ص 365، ح 12؛ سنن الترمذى: كانَ رَسولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله) إذا رَفَعَ يدَيهِ فِى الدُّعاءِ، لَم يحُطَّهُما حَتّى يمسَحَ بِهِما وَجهَهُ؛ سنن الترمذى، ج 5، ص 464، ح 3386؛ مسند ابن حنبل، ج 6، ص 278، ح 17965؛ المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 719، ح 1967؛ مسند البزّار، ج 1، ص 243، ح 129؛ معجم السفر، ص 212، ح 680؛ كنز العمّال، ج 2، ص 614، ح 4888؛ سنن الترمذى: پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) هرگاه دستانش را به دعا برمى داشت، آنها را پايين نمى آورد مگر آنكه بر صورتش مى كشيد.

هيچ بنده اى دستش را به درگاه خداى عزيز جبّار دراز نكرد، مگر آنكه خداوند (عزوجل) حيا كند كه آن را خالى برگردانَد مگر اينكه از فزونىِ رحمت خويش، هر اندازه كه بخواهد، در آن بنهد. بنابراين، هرگاه يكى از شما دعا كرد، پيش از آنكه دستش را بيندازد، آن را به سر و روى خود بكشد.

ه -- آداب پس از نيايش

هنگامى كه نيايش با آداب و شرايط آن به انجام رسيد و به موضع اجابت نزديك شد، شايسته ترين كار آن است كه آدمى سپاس خدا به جاى آورد و از اينكه خداوند دعاى او را به اجابت رسانده قدردان و سپاس گزار باشد؛ چنان كه ابراهيم (عليه السلام) پس از اجابت دعايش در پيشگاه حضرت حق گفت:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى وَهَبَ لِى عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ و إِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّى لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ.(1)

سپاس خداوندى را كه با وجود سالخوردگى، به من اسماعيل و اسحاق را هديه داد. راستى كه پروردگارِ من شنوندۀ دعاست.

پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) نيز ما را به چنين عملى ترغيب و تشويق مى كند و مى فرمايد:

إذا سَأَلَ أحَدُكُم رَبَّهُ مَسأَلَةً فَتَعَرَّفَ الاِستِجابَةَ، فَليَقُل: الحَمدُ لِلّهِ الَّذى بِعِزَّتِهِ و جَلالِهِ تَتِمُّ الصّالِحاتُ و مَن أبطَأَ عَنهُ مِن ذلِكَ شَىءٌ فَليَقُل: الحَمدُ لِلّهِ عَلى كُلِّ حالٍ.(2)

هرگاه يكى از شما از پروردگارش خواهشى كرد و اجابت ديد، بگويد: «سپاس خداوندى را كه با عزّت و جلالش كارهاى نيك انجام مى گيرند» و هر كس در اجابت دعايش تأخيرى ديد، بگويد: «در همه حال خداوند را سپاس».

ص: 338


1- . إبراهيم: 39.
2- . راجع: الأسماء والصفات، ج 1، ص 342، ح 274؛ الدعوات الكبير، ج 2، ص 86، ح 324؛ كنز العمّال، ج 2، ص 72، ح 3182 و مكارم الأخلاق، ج 2، ص 158، ح 2390.

فهرست آيات

بقره

آيه --- شماره --- صفحه

(وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعين) --- 45---220

(خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ) --- 63---21

(صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِينَ) --- 69---123

آل عمران

(فبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك...) --- 159---71، 73، 260

نساء

(وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ) --- 19---255

(وَ خُلِقَ َ الْإِنْسانُ ضَعِيفًا) --- 28---233

(الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ...) --- 34---216

انعام

(فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَىءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا...) --- 44---121

اعراف

(فإذا جاءَ أجَلُهُمْ لا يسْتَأخِرونَ ساعَةً و لا يسْتَقدِمونَ) --- 34---313

(ادْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا و خُفْيةً إِنَّهُ لاَ يحِبُّ الْمُعْتَدِينَ) --- 55---333

(وَاذْكُر رَّبَّكَ فِى نَفْسِكَ تَضَرُّعًا و خِيفَةً و دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ...) --- 205---334

ص: 339

انفال

(أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا) --- 4---221

توبه

(وَ يذْهِبْ غَيظَ قُلُوبِهِمْ و َيتُوبُ اللّهُ عَلَى مَن يشَاء وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ) --- 15---200

(قُلْ لَنْ يصِيبَنَا إِلّا مَا كَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ) --- 51---280

(وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يؤْذُونَ النَّبِى وَ يقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيرٍ لَكُمْ...) --- 61---53

يونس

(هُوَ الَّذى يسَيِّرُكُمْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذا كُنْتُمْ فِى الْفُلْكِ وَ جَرَينَ بِهِمْ...) --- 22---125

(قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيرٌ مِمَّا يجْمَعُونَ) --- 58---108، 128

(قَدْ أُجِيبَت دَّعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيمَا) --- 89---336

يوسف

(وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ) --- 24---143، 144

(تَاللَّهِ لَقَدْ ءَ اثَرَكَ اللَّهُ عَلَينَا وَإِن كُنَّا لَخَاطِئينَ) --- 91---84

(قَالَ لاَ تَثْرِيبَ عَلَيكُمُ الْيوْمَ يغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّ حِمِينَ) --- 92---84

(قالُواْ يأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا كُنَّا خَطِئينَ) --- 97---83

(قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّى) --- 98---83

ابراهيم

(الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى وَهَبَ لِى عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّى لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ) --- 39---338

حجر

(لا تَمُدَّنَّ عَينَيكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيهِمْ وَ اخْفِضْ...) --- 88---237

نحل

(فإذا جاءَ أجَلُهُمْ لا يسْتَأخِرونَ ساعَةً و لا يسْتَقدِمونَ) --- 61---313

(يخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرابٌ مُخْتَلِفٌ الوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلِّناسِ) --- 69---117

(وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ فِى الرّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضّلُواْ بِرَادّى رِزْقِهِمْ...) --- 71---229

ص: 340

اسراء

(قُلْ كُلٌّ يعْمَلُ على شاكِلَتِهِ) --- 84---63

مريم

(وَأَدْعُواْ رَبِّى عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّى شَقِياً) --- 48---335

طه

(وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيهَا) --- 132---220

انبياء

(وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيهِ فَنادى فِى الظُّلُماتِ...) --- 87---168

مؤمنون

(فَمَا اسْتَكَانُواْ لِرَبِّهِمْ و مَا يتَضَرَّعُونَ) --- 76---332

نور

(قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يغُضُّواْ مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ يحْفَظُواْ فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ...) --- 30---95، 150

(وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ... وَ لا يبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ...) --- 31---150، 152،

153، 155

(فَإذَا دَخَلْتُم بُيوتَا فَسَلِّمُوا عَلَى أنْفُسِكُم تَحِيَّةً مِن عِندِاللّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً) --- 61---44

قصص

(وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوَى ءَ اتَينَهُ حُكْمًا وَ عِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ) --- 14---98

(فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشى عَلَى اسْتِحْياء) --- 25---156

(إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيهِمْ وَ آتَيناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ...) --- 76---121

(و لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنيا) --- 77---20، 89

احزاب

(فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا) --- 32---157

(وَ قَرْنَ فى بُيوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَةِ الْأُولى) --- 33---145

(يا أَيُّهَا النَّبِىُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يدْنِينَ عَلَيهِنَّ مِنْ...) --- 59---151

ص: 341

فاطر

(أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُم مَّا يتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ) --- 37---80

غافر

(أُدْعُونى أَسْتَجِبْ لَكُمْ) --- 60---325

(فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ...) --- 83---126

فصلت

(وَ لاتَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيئَةُ ادْفَعْ بِالَّتى هِى أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذى...) --- 34---45، 204

حجرات

(يا أَيها الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ...) --- 12---30

حديد

(فَطَالَ عَلَيهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ) --- 17---83

جمعه

(قُلْ إنّ المَوتَ الّذى تَفِرّونَ مِنهُ فإنّهُ مُلاقِيكُم) --- 8---313

قلم

(فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لاتَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ) --- 48---168

بلد

(لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ فِى كَبَدٍ) --- 4---311

ص: 342

فهرست روايات

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)

إنَّ مِن أخلاقِ المُؤمِنِ... يخالِطُ النّاسَ كَى يعلَمَ و يناطِقُ النّاسَ كَى يفهَمَ 27

المُؤمِنُ حَرامٌ كُلُّهُ؛ عِرضُهُ و مالُهُ و دَمُهُ 28

رَأسُ العَقلِ بَعدَ الإِيمانِ بِاللّهِ مُداراةُ النّاسِ فى غَيرِ تَركِ حَقٍّ 29

مُداراةُ النّاسِ نِصفُ الإيمانِ و الرِّفقُ بِهِم نِصفُ العَيشِ 29

إيّاكُم وَ الظَّنَّ، فإنَّ الظّنَّ أكْذَبُ الحَديثِ و لاتَحَسَّسوا و لاتَجَسَّسوا 30

إيّاكُم وَ الظَّنَّ؛ فإنَّ الظَّنَّ أكذَبُ الكَذِبِ 30

إِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِكُمْ فَالْقَوْهُمْ بِطَلَاقَةِ الْوَجْهِ وَ حُسْنِ الْبِشْرِ 32، 261

يا عَلِى! أَحْسِنْ خُلُقَكَ مَعَ أَهْلِكَ وَ جِيرَانِكَ وَ مَنْ تُعَاشِرُ وَ تُصَاحِبُ مِنَ النَّاسِ تُكْتَبْ... 32، 257

خِيارُكُمْ أحاسِنُكُمْ أخْلاَقاً، الّذِينَ يألَفُونَ وَ يؤلَفُونَ 33، 258

مَن اعْطِىَ أربَعَ خِصالٍ فِى الدُّنيا فَقدْ اعْطِىَ خَيرَ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ و فازَ بحَظِّهِ مِنهُما... 33

إنّما تفسيرُ حُسنِ الخُلقِ ما أصابَ الدُّنيا يرْضى، و إنْ لَم يصِبْهُ لَم يسْخَطْ 34، 259

حُسنُ الخُلُقِ هُو أنْ لا تَغْضَبَ انِ استَطَعتَ 34، 259

ثَلاثٌ يصفينَ وُدَّ المَرءِ لِأَخيهِ المُسلِمِ؛ يلقاهُ بِالبِشرِ إذا لَقِيَهُ و يوَسِّعُ لَهُ فِى المَجلِسِ إذا جَلَسَ... 41

لا تُحَقِّرَنَّ مِنَ المَعروفِ شَيئاً و لَو أن تَلقى أخاكَ بِوَجهٍ طَلِقٍ 41

القَ أخاكَ بِوَجهٍ مُنبَسِطٍ 42

البادِئُ بِالسَّلامِ بَرِىءٌ مِنَ الكِبرِ 43

ص: 343

أفشِ السَّلامَ يكثُر خَيرُ بَيتِكَ 44

إذَا التَقَيتُمْ فَتَلاقَوا بِالتَّسليمِ وَ التَّصافُحِ و إذا تَفَرَّقتُم فَتَفَرَّقُوا بِالاِستِغفارِ 45، 52

تَصافَحُوا؛ فَإنَّ التَّصافُحَ يذهِبُ السَّخيمَةَ 46

تَصافَحُوا؛ فَإنَّهُ يذهَبُ بِالغِلِّ 46

إذا أحَبَّ أحَدُكُم أخاهُ فَليُعلِمهُ؛ فَإِنَّهُ أصلَحُ لِذاتِ البَينِ 52

مِن أخلاقِ المُؤمِنِ حُسنُ الحَديثِ إذا حَدَّثَ وحُسنُ الاِستِماعِ إذا حُدِّثَ... 53، 56، 273

مِنَ المُروءَةِ أن ينصِتَ الأخُ لِأخيهِ إذا حَدَّثَهُ 54

مَن عَرَضَ لأِخيهِ المُسلِمِ (المُتَكَلِّمِ) فى حَديثِهِ فَكَأنَّما خَدَشَ وَجهَهُ 54

اذَا هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ؛ فَإِنْ يكُ رُشْداً فَامْضِهِ، وَ إِنْ يكُ غَياً فَانْتَهِ عَنْهُ 62

خُذِ الأَمرَ بِالتَّدبِيرِ، فَإِن رَأَيتَ فِى عَاقِبَتِهِ خَيراً فَامضِ، وَ إِن خِفتَ غَيّاً فَأمسِك 67

فإنّى اوصِيكَ إذا أنتَ هَمَمتَ بأمرٍ فتَدَبَّرْ عاقِبَتَهُ، فإن يكُ رُشداً فأمضِهْ، وإن يكُ غَيّاً فانْتَهِ عَنهُ 68

إذا بَلَغَكُم عَن رَجُلٍ حُسنُ حالٍ فَانظُروا فى حُسنِ عَقلِهِ، فَإِنَّما يجازى بِعَقلِهِ 69

مَنْ نَظَرَ فِى الْعَوَاقِبِ سَلِمَ فِى النَّوَائِبِ 70

مُشَاوَرَةُ ذَوِى الرَّأْىِ وَ اتِّبَاعُهُم 71

اعقِلْها و تَوَكَّلْ 73

اوصيكُم بِالشُّبّانِ خَيراً فَإِنَّهُم أرَقُّ أفئِدَةً، إنَّ اللّهَ بَعَثَنى بَشيراً ونَذيراً فَحالَفَنِى الشُّبّانُ وخالَفَنِى الشُّيوخُ... 83

مَن تَعَلَّمَ فى شَبابِهِ كانَ بِمَنزِلَةِ الوَشمِ فِى الحَجَرِ و مَن تَعَلَّمَ و هُوَ كَبيرٌ كانَ بِمَنزِلَةِ الكِتابِ عَلى وَجهِ الماءِ 91

المَرءُ عَلى دينِ خَليلِهِ، فَليَنظُر أحَدُكُم مَن يخالِلُ 92

يا مَعشَرَ شَبابِ قُرَيشٍ، احفَظوا فُروجَكُم، ألا مَن حَفِظَ فَرجَهُ فَلَهُ الجَنَّةُ 94

النِّكاحُ سُنَّتى، فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتى فَلَيسَ مِنّى 95

تَزَوَّجُوا وَ زَوِّجُوا، أَلَا فَمِنْ حَظِّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِنْفَاقُ قِيمَةِ أَيمَةٍ... 95

مَا بُنِىَ بِنَاءٌ فِى الْإِسْلَامِ أَحَبُّ إِلَى اللّهِ تَعَالى مِنَ التَّزْوِيجِ 95

ما مِن شابٍ تَزَوَّجَ فى حَداثَةِ سِنِّهِ إلّا عَجَّ شَيطانُهُ يا وَيلَهُ، يا وَيلَهُ! عَصَمَ مِنّى ثُلُثَى دينِهِ. فَليتَّقِ اللّهَ... 95

تُفْتَحُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ بِالرَّحْمَةِ فِى أَرْبَعِ مَوَاضِعَ... وَ عِنْدَ النِّكَاحِ 96

ص: 344

لَرَكْعَتَانِ يصَلِّيهِما مُتَزَوِّجٌ أَفْضَلُ مِنْ رَجُلٍ عَزَبٍ يقُومُ لَيلَهُ وَ يصُومُ نَهَارَه 96

يا شابُّ تَزَوَّج و إياكَ وَ الزِّنا؛ فَإِنَّهُ ينزِعُ الإِيمانَ مِن قَلبِكَ 96

يا مَعشَرَ الشَّبابِ عَلَيكُم بِالباهِ 96

إنَّ اللّهَ تَعالى يباهى بِالشّابِّ العابِدِ المَلائِكَةَ، يقولُ انظُروا إلى عَبدى! تَرَكَ شَهوَتَهُ مِن أجلى 98

إنَّ اللّهَ تَعالى يحِبُّ الشّابَّ الَّذى يفنى شَبابَهُ فى طاعَةِ اللّهِ تَعالى 98

فَضلُ الشّابِّ العابِدِ الَّذى تَعَبَّدَ فى صِباهُ عَلَى الشَّيخِ الَّذى تَعَبَّدَ بَعدَ ما كَبُرَت سِنُّهُ كَفَضلِ... 98

مَن أحسَنَ عِبادَةَ اللّهِ فى شَبيبَتِهِ، لَقّاهُ اللّهُ الحِكمَةَ عِندَ شَيبَتِهِ... 98

إنّ هذا الدينَ لَمَتينٌ، فأوغِل فيهِ برِفقٍ، و لاتُبَغِّض إلى نَفسِكَ عِبادةَ اللّهِ... 99

يا أباذَرٍّ، ما مِن شابٍّ يدَعُ لِلّهِ الدُّنيا و لَهوَها و أهرَمَ شَبابَهُ فى طاعَةِ اللّهِ إلَّا أعطاهُ اللّهُ أجرَ اثنَينِ... 99

التَّوبَةُ حَسَنٌ و لكِن فِى الشَّبابِ أحسَنُ 100

ما مِن شَىءٍ أحَبَّ إلَى اللّهِ تَعالى مِن شابٍّ تائِبٍ، و ما مِن شَىءٍ أبغَضَ إلَى اللّهِ تَعالى مِن شَيخٍ... 100

إنَّ اللّهَ تَعالى يحِبُّ الشّابَّ التّائِبَ 101

ثَلَاثٌ فَرَحَاتٌ لِلْمُؤْمِنِ فِى الدُّنْيا؛ لِقَاءُ الْإِخْوَانِ وَ تَفْطِيرُ الصَّائِمِ وَ التَّهَجُّدُ مِنْ آخِرِ اللَّيل 110

أَحَبُّ اللَّهوِ الَى اللّهِ تعالى إجراءُ الخَيلِ و الرَّمىِ 113

لَايُطَوِّلَنَّ أَحَدُكُمْ شَارِبَهُ فَإِنَّ الشَّيطَانَ يتَّخِذُهُ مَخْبَأً يسْتَتِرُ بِهِ 115

مَن قَبَّلَ وَلَدَهُ كَتَبَ اللّهُ (عزوجل) لَهُ حَسَنَةً، و مَن فَرَّحَهُ فَرَّحَهُ اللّهُ يومَ القِيامَةِ 126

إنَّ اللّهَ تَباركَ و تَعالى عَلَى الإناثِ أرأفُ مِنهُ عَلَى الذُّكورِ، و ما مِن رَجُلٍ يدخِلُ فَرحَةً عَلَى امرأةٍ... 127

مَنْ دَخَلَ السُّوقَ فَاشْتَرَى تُحْفَةً فَحَمَلَهَا إِلَى عِيالِهِ كَانَ كَحَامِلِ صَدَقَةٍ إِلَى قَوْمٍ مَحَاوِيجَ وَ لْيَبْدَأْ... 127

إنَّ فِى الجَنَّةِ داراً يقالُ لَها دارُ الفَرَحِ، لايَدخُلُها إلّا مَن فَرَّحَ يتامَى المُؤمنينَ 127

اللَّهُمَّ! نَوِّرْ بِكِتَابِكَ بَصَرِى وَ اشْرَحْ بِهِ صَدْرِى وَ فَرِّحْ بِهِ قَلْبِى 129

يا عَلِى! ثَلَاثٌ فَرَحَاتٌ لِلْمُؤْمِنِ فِى الدُّنْيا؛ لُقِىُّ الْإِخْوَانِ وَ الْإِفْطَارُ مِنَ الصِّيامِ وَ التَّهَجُّدُ مِنْ آخِرِ اللَّيلِ 129

إلهى! إلهى! إلهى! أسئَلُكَ راغِباً وَ أقصَدُكَ سائِلاً واقِفاً بَينَ يدَيكَ مُتَضَرِّعاً إلَيكَ؛ إن أقنَطَتنى... 131

لَيسَ لِلنِّسَاءِ مِنْ سَرَوَاتِ الطَّرِيقِ شَىءٌ وَ لَكِنَّهَا تَمْشِى فِى جَانِبِ الْحَائِطِ وَ الطَّرِيقِ 146

كُلُّ ابنِ آدَمَ لَهُ حَظُّهُ مِنَ الزِّنَا؛ فَزِنِا العَينَينِ النَّظَرُ، وَ زِنَا اليَدَينِ البَطشُ، وَ زِنَا الرِّجلَينِ المَشِى... 149

ص: 345

اللّهُمَّ اغفِر لِلمُستَروِلاتِ... يا أيُّهَا النّاسُ! اتَّخِذُوا السَّراويلاتِ؛ فَإِنَّها مِن أستَرِ ثِيابِكُم؛ وحَصِّنوا... 152

هَلَاكُ نِسَاءِ أُمَّتِى فِى الْأَحْمَرَينِ الذَّهَبِ وَ الثِّيابِ الرِّقَاق 154

أيُّمَا امرَأةٍ استَعطَرَتْ فَمَرَّت عَلى قَومٍ لِيَجِدُوا مِن رِيحِها فَهى زَانِيةٌ 160

لايَخلُوَنَّ رَجُلٌ بِامرَأَةٍ فَإِنَّ ثالِثَهُمَا الشَّيطانُ 161

يا موسى! لاتَخلُ بِامرَأَةٍ و لاتَخلُ بِكَ، فِإِنَّهُ لايَخلو رَجُلٌ بِامرَأَةٍ و لاتَخلو بِهِ إلّا كُنتُ صاحِبَهُ... 161

الْغَضَبُ يفْسِدُ الْإِيمَانَ كَمَا يفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ 165، 176

لاتَغضَب فَإنَّ الغَضَبَ مَفسَدَةٌ 165

أن موسى قال يا رب! أخبرنى بأكرم خلقك عليك. فقال الذى يسرع فى هواى إسراع النسر إلى هواه... 166

أَحْزَمُ النَّاسِ أَكْظَمُهُمْ لِلْغَيظ 174

إذا غَضِبْتَ فَاجلِس 178

الغَضَبُ مِنَ الشَّيطانِ فَاذا وَجَدَ احَدُكم قائِماً فَليَجْلِسْ و إنْ وَجَدَهُ جالِساً فَليَضْطَجِعْ 178

يا على! لا تَغضَبْ، فإذا غَضِبتَ فَاقعُدْ و تَفَكَّرْ فى قُدرَةِ الرَّبِّ علَى العِبادِ و حِلمِهِ عَنهُم... 178، 211

إذا غَضِبَ أَحَدُكم وَهُوَ قائمٌ فَليجْلِسْ فَإنْ ذَهَبَ عَنهُ الغَضَبُ و إلا فَليَضْطَجِعْ 179

إِذَا غَضِبَ أَحَدُكُمْ فَلْيتَوَضَّأْ 180

إِذَا غَضِبَ أَحَدُكُمْ فَلْيتَوَضَّأْ وَ لْيغْتَسِلْ فَإِنَّ الْغَضَبَ مِنَ النَّارِ 180، 197، 201

إِذَا غَضِبْتَ فَاسْكُتْ 182

رَأيتُ لَيلَةَ أُسرِىَ بِى قُصُوراً مُستَوِيَةً مُشْرِفَةً عَلَى الجَنَّة. فقُلتُ يا جِبريلُ! لِمَن هذا؟ فَقال لِلكاظِمينَ... 183

مَا مِنْ جُرْعَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنْ جُرْعَةِ غَيظٍ كَظَمَهَا رَجُل 184

الْحِلْمُ يغْلِبُ الْغَضَبَ وَ الرَّحْمَةُ تَغْلِبُ السُّخْط 187، 205

الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ؛ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى الطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِيه 189

إنَّمَا العِلمُ بِالتَّعَلُّمِ، وإنَّمَا الحِلمُ بِالتَّحَلُّمِ؛ مَن يتَحَرَّ الخَيرَ يعطَهُ، ومَن يتَّقِ الشَّرَّ يوقَهُ 188

إنّى أمزَحُ و لا أقولُ إلاّ حَقّاً 193

كُلُوا بِسْمِ اللَّهِ نِعْمَ الطَّعَامُ الزَّبِيبُ؛ يشُدُّ الْعَصَبَ وَ يذْهَبُ بِالْوَصَبِ وَ يطْفِئُ الْغَضَبَ 195

مَنْ سَرَّهُ أَنْ يقِلَّ غَيظُهُ فَلْيأْكُلْ لَحْمَ الدُّرَّاجِ 196

ص: 346

مَنِ اشْتَكَى فُؤَادَهُ وَ كَثُرَ غَمُّهُ فَلْيأْكُلْ لَحْمَ الدُّرَّاجِ 197

قَالَ جَبْرَئِيلُ إِنَّهُ مَنْ شَرِبَ مِنْ ذَلِكَ الْمَاءِ [اى الماء النيسان] ثُمَّ كَانَ بِهِ جَمِيعُ الْأَوْجَاعِ الَّتِى... 198

أَنَّ الْغَضَبَ مِنَ الشَّيطَانِ وَ أَنَّ الشَّيطَانَ خُلِقَ مِنَ النَّارِ وَ إِنَّمَا يطْفِئُ النَّارَ الْمَاءُ فَإِذَا غَضِبَ... 201

مَنْ جَمَعَ الْقُرْآنَ فَنَوْلُهُ لَايجْهَلُ مَعَ مَنْ يجْهَلُ عَلَيهِ وَ لَايغْضَبُ فِيمَنْ يغْضَبُ عَلَيهِ... 201

الهَدِيةُ تُورِثُ المَوَدَّة، و تَجدُرُ الاُخُوَّةَ، و تُذهِبُ الضَّغينَةَ، تَهادُوا تَحابُّوا 209

تَهادَوا؛ فإنَّ الهَدِيةَ تَسِلُّ السَّخائمَ، و تُجلى ضَغائنَ العَداوَةِ وَ الاحقادِ 209

مَن لَم يأنَف مِن ثَلاثٍ فَهُوَ مُؤمِنٌ حَقّاً؛ خِدمَةِ العِيالِ، وَالجُلوسِ مَعَ الفُقَراءِ، وَالأَكلِ مَعَ خادِمِهِ... 221

يؤتى بِالرَّجُلِ مِن امَّتى يومَ القِيامَةِ وما لَهُ مِن حَسَنَةٍ تُرجى لَهُ الجَنَّةُ، فَيقولُ الرَّبُّ تَعالى أدخِلوهُ... 224

إنَّ خَيرَ نِسائِكُمُ الوَلودُ الوَدود... الْعَزِيزَةَ فِى أَهْلِهَا، الذَّلِيلَةَ مَعَ بَعْلِهَا 224، 242، 243

أخبَرَنى أخى جَبرَئيلُ - و لَم يزَل يوصينى بِالنِّساءِ حَتّى ظَنَنتُ ألّا يحِلَّ لِزَوجِها أن يقولَ لَها... 225

لِلرَّجُلِ عَلَى المَرأَةِ أن تَلزَمَ بَيتَهُ، وتَوَدَّدَهُ وتُحِبَّهُ وتُشفِقَهُ 225

إذا نَظَرَ العَبدُ إلى وَجهِ زَوجِهِ ونَظَرَت إلَيهِ، نَظَرَ اللّهُ إلَيهِما نَظَرَ رَحمَةٍ، فَإِذا أخَذَ بِكَفِّها وأخَذَت... 226

حُبُّ الأَولادِ سِترٌ مِنَ النّارِ وَ الأَكلُ مَعَهُم بَراءَةٌ مِنَ النّارِ و كَرامَتُهُم جَوازٌ عَلَى الصِّراطِ 226

الجُلوسُ ساعَةً عِندَ العِيالِ أحَبُّ إلَىّ مِنَ الاعتِكافِ فى مَسجِدى هذا 227

جُلوسُ المَرءِ عِندَ عِيالِهِ أحَبُّ إلَى اللّهِ تَعالى مِنِ اعتِكافٍ فى مَسجدى هذا 227

فَارجِع إلى أهلِكَ فَإِنَّهُ مِنكَ عَلَيهِم صَدَقَةٌ 227

إذا أكَلَ المُؤمِنُ مَعَ أولادِهِ كُتِبَ لَهُ بِكُلِّ لُقمَةٍ ثَوابُ عِتقِ رَقَبَةٍ و رُفِع لَهُ مَدينَةٌ و أعطاهُ اللّهُ كِتابَهُ بِيمينِهِ 228

إنَّ اللّهَ يحِبُّ المُؤمِنَ ويحِبُّ أهلَهُ ووُلدَهُ، وأحَبُّ شَىءٍ إلَى اللّهِ تَعالى أن يرَى الرَّجُلَ مَعَ امرَأَتِهِ... 228

أيما مُؤمِنٍ يحِبُّ الأَكلَ مَعَ الأَولادِ، ناداهُ مَلَكٌ مِن تَحتِ العَرشِ يا عَبدَ اللّهِ! استَأنِفِ العَمَلَ... 228

ألا أُنَبِّئُكُم بِخَمسٍ مَن كُنَّ فيهِ فَلَيسَ بِمُتَكَبِّرٍ؛ اعتِقالِ الشّاةِ، و لُبسِ الصّوفِ، و مُجالَسَةِ الفُقَراءِ... 229

المُؤمِنُ يأكُلُ بِشَهوَةِ أهلِهِ، وَالمُنافِقُ يأكُلُ أهلُهُ بِشَهوَتِهِ 229

لا يقوَى عَلَى تَركِ الجِماعِ 233

لَا تُطَوِّلْنَ صَلَاتَكُنَّ لِتَمْنَعْنَ أَزْوَاجَكُنَّ 234

لَعَنَ الله المُسَوِّفَاتِ. فَقيلَ يا نبى الله! وَ مَا المُسَوِّفاتُ؟ قَالَ الَّتى يدعُوهَا زَوجُهَا إِلَى فِرَاشِها فَتَقُولُ... 234

ص: 347

انْظُرُوا إِلَى مَنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ لَاتَنْظُرُوا إِلَى مَنْ فَوْقَكُمْ فَإِنَّهُ أَجْدَرُ أَنْ تَزدَروا نِعْمَةَ اللَّه 237

مَنْ رَمَى بِنَظَرِهِ إِلَى مَا فِى يدِ غَيرِهِ كَثُرَ هَمُّهُ وَ لَمْ يشْفَ غَيظُه 237

مَنْ لَمْ يتَعَزَّ بِعَزَاءِ اللَّهِ تَقَطَّعَتْ نَفَسُهُ عَلَى الدُّنْيا حَسَرَاتٍ، وَ مَنْ رَمَى بِنَظَرِهِ إِلَى مَا فِى يدِ غَيرِهِ كَثُرَ... 237

إِذَا نَظَرَ أَحَدُكُمْ إِلَى مَنْ فَضَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيهِ فِى الْمَالِ وَ الْخَلْقِ فَلْينْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْهُ 239

مَن نَظَرَ فى دينِهِ إلى مَن هُوَ فَوقَهُ فَاقتَدى بِهِ، ونَظَرَ فى دُنياهُ إلى مَن هُوَ دونَهُ فَحَمِدَ اللّهَ عَلى ما... 240

شِرَارُ نِسَائِكُمُ... الذَّلِيلَةُ فِى قَوْمِهَا الْعَزِيزَةُ فِى نَفْسِهَا 242

إذا جامَعَ أحَدُكُم أهلَهُ فَليصدُقها، ثُمَّ إذا قَضى حاجَتَهُ قَبل أن تَقضِى حاجَتَها فَلايعجَلها... 250

ثَلاثَةٌ مِنَ الجَفاءِ؛... وأن يكونَ بَينَ الرَّجُلِ وأهلِهِ وِقاعٌ مِن غَيرِ أن يرسِلَ رَسولاً؛ المِزاحَ وَالقُبَلَ... 250

الْخَلْقُ عِيالُ اللَّهِ فَأَحَبُ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ مَنْ أَحسَنَ إِلَى عِيالَهِ 256

أَقْرَبُكُمْ مِنِّى مَجْلِساً يوْمَ الْقِيامَةِ أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً وَ خَيرُكُمْ خَيرُكُمْ لِأَهْلِه 257

إنَّ مَكارِمِ أخلاقِ النَّبِيينَ و الصّديقينَ و الشُّهَداءِ و الصّالِحينَ، البَشاشَةَ إذا تَزاوَرُوا و المُصافَحَةَ... 261

حَقُّ الْمَرْأَةِ عَلَى زَوْجِهَا أَنْ يسُدَّ جَوْعَتَهَا وَ أَنْ يسْتُرَ عَوْرَتَهَا وَ لَا يقَبِّحَ لَهَا وَجْهاً فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ... 261

إِذَا أَرَدْتُ أَنْ أَجْمَعَ لِلْمُسْلِمِ خَيرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ جَعَلْتُ لَهُ قَلْباً خَاشِعاً وَ لِسَاناً ذَاكِراً... 262

إِنَّ مِنَ الْقِسْمِ الْمُصْلِحِ لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ يكُونَ لَهُ الْمَرْأَةُ إِذَا نَظَرَ إِلَيهَا سَرَّتْهُ 262

مَا اسْتَفَادَ امْرُؤٌ مُسْلِمٌ فَائِدَةً بَعْدَ الْإِسْلَامِ أَفْضَلَ مِنْ زَوْجَةٍ مُسْلِمَةٍ تَسُرُّهُ إِذَا نَظَرَ إِلَيهَا وَ تُطِيعُهُ إِذَا أَمَرَهَا... 262

الزَّوجَةُ المُؤاتيةُ عُونُ الرَّجُلِ عَلى دِينِهِ 265

إذا أرادَ اللّهُ بِأَهلِ بَيتٍ خَيراً فَقَّهَهُم فِى الدّينِ، ورَزَقَهُمُ الرِّفقَ فى مَعايشِهِم، وَالقَصدَ فى شَأنِهِم... 266

إذا أرادَ اللّهُ (عزوجل) بِأَهلِ بَيتٍ خَيراً، رَزَقَهُمُ الرِّفقَ فِى المَعيشَةِ، وحُسنَ الخُلُقِ 266

يا عائِشَةُ! ارفُقى، فَإِنَّ اللّهَ إذا أرادَ بِأَهلِ بَيتٍ خَيرا دَلَّهُم عَلى بابِ الرِّفقِ 266

ألا اخبِرُكُم بِخِيارِكُم؟ مَن لانَ مَنكِبُهُ، و حَسُنَ خُلُقُهُ، و أكرَمَ زَوجَتَهُ إذا قَدَرَ 267

مَنِ اتَّخَذَ زَوجَةً فَليكرِمها 267

خَيرُكُم خَيرُكُم لِأَهلِهِ، و أنا خَيرُكُم لِأَهلى. ما أكرَمَ النِّساءَ إلّا كَريمٌ، و ما أهانَهُنَّ إلّا لَئيمٌ 268

أفضَلُ أهلِ الجَنازةِ أكثرهم فيهِ ذِكراً و مَن لَم يجلس حَتّى تُوضع 291

سِر سَنتينِ بِرَّ والِديكَ، سِر سَنةً صِل رَحمكَ، سِر مِيلاً عُد مَريضاً، سِر مِيلينِ شَيِّع جَنازةً 291

ص: 348

لَو تَعلَمونَ ما ذُخِرَ لَكُم ما حَزِنتُم عَلى ما زُوِىَ عَنكُم 295

المَوتَ المَوتَ! ألا و لابُدَّ مِنَ المَوتِ، جاءَ المَوتُ بِما فيهِ... 298، 313

مُستَريحٌ و مُستَراحٌ مِنهُ؛ العَبدُ المؤمنُ يستَريحُ مِن نَصَبِ الدُّنيا و أذاها إلى رحمَةِ اللّهِ تَعالى... 300

مَن زَهِدَ فِى الدُّنيا هانَت عَلَيهِ المُصيباتُ 303

المَوتُ رَيحانَةُ المُؤمنِ 310

أنَّ الدُّنيا سِجنُ المُؤمِنِ و جَنَّةُ الكافِرِ و المَوتُ جِسرُ هؤُلاءِ إلى جَنّاتِهِم و جِسرُ هؤُلاءِ إلى... 317

أفضَلُ الزُّهدِ فِى الدُّنيا ذِكرُ المَوتِ و أفضَلُ العِبادَةِ ذِكرُ المَوتِ و أفضَلُ التَّفكُّرِ ذِكرُ المَوتِ... 317

ألاَ أدُلُّكُم عَلى سِلاحٍ ينجِيكُم مِن عدوكم و يدِرُّ أرزاقَكُم؟ قالوا بَلى. قالَ تَدعُونَ رَبَّكُم بِاللَّيلِ... 325

الدُّعاءُ مُخُّ العِبادَة 325

سَلُوا اللّهَ (عزوجل) ما بدا لَكُم مِن حوائجِكُم حتّى شِسعَ النَّعلِ؛ فإنّهُ إنْ لَم ييسِّرْهُ لَم يتَيسَّرْ 325

إنَّ كُلَّ دُعاءٍ لا يكونُ قَبلَهُ تَمجيدٌ فَهُوَ أبتَرُ، إنَّمَا التَّمجيدُ ثُمَّ الدُّعاءُ... 329

لا يرَدُّ دُعاءٌ أوَّلُهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 329

رَحِمَ اللّهُ عَبدا طَلَبَ مِنَ اللّهِ (عزوجل) حاجَةً فَأَلَحَّ فِى الدُّعاءِ، استُجيبَ لَهُ أو لَم يستَجَب لَهُ... 334

عَلَيكَ بِرَفعِ يدَيكَ إلى رَبِّكَ، وكَثرَةِ تَقَلُّبِها 334

إذا دَعا أحَدُكُم فَليعزِم فِى الدُّعاءِ و لا يقُل اللّهُمَّ إن شِئتَ فَأَعطِنى؛ فَإِنَّ اللّهَ لا مُستَكرِهَ لَهُ 335

إذا دَعا أحَدُكُم فَليعُمَّ؛ فَإِنَّهُ أوجَبُ لِلدُّعاءِ 335

إذا دَعا أحَدُكُم فَليؤَمِّن عَلى دُعائِهِ 336

إذا سَأَلَ أحَدُكُم فَليكثِر؛ فَإِنَّهُ يسأَلُ رَبَّهُ 336

دَعا موسى و أمَّنَ هارونُ 8 و أمَّنَتِ المَلائِكَةُ، فَقالَ اللّهُ تَبارَكَ و تَعالى قَدْ أُجِيبَت دَّعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيمَا 336

إذا سَأَلَ أحَدُكُم رَبَّهُ مَسأَلَةً فَتَعَرَّفَ الاِستِجابَةَ، فَليَقُل الحَمدُ لِلّهِ الَّذى بِعِزَّتِهِ و جَلالِهِ تَتِمُّ الصّالِحاتُ... 338

امام على (عليه السلام)

لا تَنسَ صِحَّتَكَ وَ قُوَّتَكَ وَ فَراغَكَ وَ شَبابَكَ وَ نَشاطَكَ، أن تَطلُبَ بِهَا الآخِرَةَ 20

خَوافِى الأخلاقِ تَكشِفُها المُعاشَرَةُ 27

ص: 349

نِعْمَ الْخَليقَةُ إِسْتِعْمالُ الرِّفْقِ 29

لَيسَ الحَكيمُ مَن لَم يدارِ مَن لايَجِدُ بُدّاً مِن مُداراتِهِ 30

إذَا استَولَى الصَّلاحُ عَلَى الزَّمانِ و أهلِهِ ثُمّ أساءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَم تَظهَرْ مِنهُ حَوبَةٌ فَقَد ظَلَمَ... 31

ضَعْ أمرَ أخيكَ عَلى أحسَنِهِ حَتّى يأتِيكَ مِنهُ ما يغلِبُكَ و لاتَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَت مِن أخيكَ سُوءاً... 31

حُسْنُ الْخُلُقِ فِى ثَلَاثٍ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ طَلَبُ الْحَلَالِ وَ التَّوَسُّعُ عَلَى الْعِيال 34، 258، 259

كونوا فِى النّاسِ كالنَّحلَةِ فِى الطَّيرِ؛ لَيسَ شَىءٌ مِنَ الطَّيرِ إلاّ و هُوَ يستَخِفُّها... 37

إذا لَقِيتُم إخوانَكُم فَتَصافَحُوا و أظهِرُوا لَهُمُ البَشاشَةَ وَ البِشرَ؛ تَتَفَرَّقُوا و ما عَلَيكُم مِنَ الأوزارِ قَد ذَهَبَ 42، 46

لِكُلِّ داخِلٍ دَهْشَةٌ، فَابدَؤوا بِالسَّلامِ 43

لِلسَّلامُ سَبعونَ حَسَنةً، تِسعَةٌ و سِتُّونَ لِلمُبتَدِئِ و واحِدَةٌ لِلرّادِّ 44

صافِحْ عَدُوَّكَ و إن كَرِهَ؛ فَإنَّهُ مِمّا أمَرَ اللّهُ (عزوجل) بِهِ عِبادَهُ... 45

قُبلَةُ الوَلَدِ رَحمَةٌ و قُبلَةُ المَرأةِ شَهوَةٌ و قُبلَةُ الوالِدَينِ عِبادَةٌ و قُبلَةُ الرجُلِ أخاهُ دِينٌ 49

إنَّ المَوَدَّةَ يعَبِّرُ مِنهَا اللِّسانُ و عَنِ المَحَبَّةِ العَينانِ 50

العَينُ بَريدُ القَلبِ 50

العُيونُ طَلائعُ القُلوبِ 50

النِّيةُ أساسُ العَمَلِ 63

فتَداوَ مِن داءِ الفَترَةِ فى قَلبِكَ بِعَزيمَةٍ، و مِن كَرَى الغَفلَةِ فى ناظِرِكَ بِيَقَظَةٍ 64

قَدرُ الرَّجُلِ عَلى قَدرِ هِمَّتِهِ 64

لاتَجتَمِعُ عَزيمَةٌ و وَليمَةٌ، ما أنقَضَ النَّومَ لِعَزائمِ اليَومِ، و أمحَى الظُّلَمَ لِتَذاكيرِ الهِمَمِ 64

اتَّقِ العَوَاقِبَ عَالِماً بِأَنَّ لِلأَعمَالِ جَزَاءً وَ أَجراً، وَ احذَر تَبِعَاتِ الأُمُورِ بِتَقدِيمِ الحَزمِ فِيهَا 65

وَ حَزْماً فِى لِينٍ 65

مَن خَالَفَ الحَزمَ هَلَكَ 66

رَوِّ تَحْزِمْ، فإذَا اسْتَوْضَحْتَ فَاجْزِمْ 66

رَوِّ قَبلَ العَمَلِ تَنجُ مِنَ الزَّلَلِ 67

التَّدْبِيرُ قَبْلَ الْعَمَلِ يؤْمِنُكَ مِنَ النَّدَمِ 67

ص: 350

لَا عَقْلَ كَالتَّدْبِيرِ 67

إذا قَدَّمتَ الفِكرَ فى جَميعِ أفعالِكَ حَسُنَت عَواقِبُكَ فى كُلِّ أمرٍ 69

أصلُ السَّلامَةِ مِن الزَّلَلِ، الفِكرُ قَبلَ الفِعلِ، و الرَّوِيَّةُ قَبلَ الكَلامِ 69

إِذَا هَمَمتَ بِأَمرٍ فَاجتَنِب ذَمِيمَ العَوَاقِبِ فِيهِ 70

بِالنَّظَرِ فِى العَوَاقِبِ تُؤمَنُ المَعَاطِبِ 70

شاوِر قَبلَ أن تَعزِمَ و فَكِّر قَبلَ أن تُقدِمَ 71

لَايستَغنِى العَاقِلُ عَنِ المُشَاوَرَةِ 71

مَنِ استَبَدَّ برأيهِ هَلَكَ، ومَن شاوَرَ الرِّجالَ شارَكَها فى عُقُولِها 72

لَا نَدِمَ مَنِ اسْتَشَارَ 72

لايزالُ العَقلُ وَ الحُمقُ يتَغالَبانِ عَلَى الرَّجُلِ إلى ثَمانِى عَشرَةَ سَنَةً فَإِذا بَلَغَها غَلَبَ عَلَيهِ أكثَرُهُما فيهِ 81

أربَعَةُ أشياءَ لا يعرِفُ قَدرَها إلَّا أربَعَةٌ؛ الشَّبابُ لايَعرفُ قَدرَهُ إلَّا الشُّيوخُ... 81

شَيئانِ لايعرِفُ فَضلَهُما إلّا مَن فَقَدَهُمَا؛ الشَّبابُ و العافِيةُ 82

مَن عَرَفَ نَفسَهُ عَرَفَ رَبَّهُ 89

مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَدِ انتَهى إلى غايةِ كُلِّ مَعرِفَةٍ وعِلمٍ 89

لاتَنسَ صِحَّتَكَ و قُوَّتَكَ وَ فَراغَكَ و شَبابَكَ و نَشاطَكَ أن تَطلُبَ بِهَا الآخِرَةَ 89

ما أقرَبَ الدُّنيا مِنَ الذَّهابِ وَ الشَّيبَ مِنَ الشَّبابِ 90

مُرُوا الأَحداثَ بِالمِراءِ وَ الجِدالِ و الكُهولَ بِالفِكرِ و الشُّيوخَ بِالصَّمتِ 91

الحازِمُ مَن تَخَيَّرَ لِخُلَّتِهِ؛ فَإِنَّ المَرءَ يوزَنُ بِخَليلِهِ 92

خَليلُ المَرءِ دَليلٌ عَلى عَقلِهِ 93

لِلأَخِلّاءِ نَدامَةٌ إلَّا المُتَّقينَ 93

العَفافُ يصونُ النَّفسَ ويُنَزِّهُها عَنِ الدَّنايا 94

العِفَّةُ رَأسُ كُلِّ خَيرٍ 94

إنَّما قَلبُ الحَدَثِ كَالأَرضِ الخاليَةِ ما القِى فيها مِن شَىءٍ قَبِلَتهُ فَبادَرتُكَ بِالأَدَبِ قَبلَ أن يقسُوَ... 97

وأجمَعتُ عَلَيهِ مِن أدَبِكَ أن يكونَ ذلِكَ و أنتَ مُقبِلُ العُمُرِ و مُقتَبَلُ الدَّهرِ، ذو نِيَّةٍ سَليمَةٍ و نَفسٍ صافِيةً 97

ص: 351

إنَّهَا [الدُّنيا] حُلوَةٌ خُضرَةٌ... لاتَدومُ حَبرَتُها و لاتُؤمَنُ فُجعَتَها 107

ظَفِرَ بِفَرْحَةِ الْبُشْرَى مَنْ أَعْرَضَ عَنْ زَخَارِفِ الدُّنْيا 108

لاتَندِمَنَّ عَلى عَفوٍ و لاتَبهَجَنَّ بِعُقوبَةٍ 109

الرُّكُوبُ نُشْرَةٌ 113

النُّورَةُ نُشْرَةٌ وَ طَهُورٌ لِلْجَسَدِ 115

الْعَسَلُ نُشْرَةٌ 117

من شبع عوقب فى الحال ثلاث عقوبات؛ يلقى الغطاء على قلبه، و النعاس على عينه... 117

عَلَيكُمْ بِالْهَرِيسَةِ فَإِنَّهَا تُنْشِطُ لِلْعِبَادَةِ أَرْبَعِينَ يوْماً وَ هِى مِنَ الْمَائِدَةِ الَّتِى أُنْزِلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّه 118

مَا مِنْ شَجَرَةِ حَرْمَلٍ إِلَّا وَ مَعَهَا مَلَائِكَةٌ يحْرُسُونَهَا حَتَّى تَصِلَ إِلَى مَنْ وَصَلَتْ... 118

يا عَلِى! ثَلَاثٌ فَرَحَاتٌ لِلْمُؤْمِنِ فِى الدُّنْيا؛ لُقِىُّ الْإِخْوَانِ وَ الْإِفْطَارُ مِنَ الصِّيامِ وَ التَّهَجُّدُ مِنْ آخِرِ اللَّيلِ 119

النَّظَرُ إِلَى الْخُضْرَةِ نُشْرَة 123

يبِيتُ حَذِراً وَ يصْبِحُ فَرِحاً حَذِراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَة 128

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اخْتَارَ لَنَا شِيعَةً ينْصُرُونَنَا وَ يفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا... 130

اللَّهُمَّ! إِنِّى أَسْأَلُكَ أَىَّ عَمَلٍ كَانَ أَحَبَّ إِلَيكَ وَ أَقْرَبَ لَدَيكَ... 131

إِنَّ أَبْصَارَ هَذِهِ الْفُحُولِ طَوَامِحُ وَ إِنَّ ذَلِكَ سَبَبُ هِبَابِهَا 150

إِنَّ خَمْسَةَ أَشْياءَ تَقَعُ بِخَمْسَةِ أَشْياءَ وَ لَابُدَّ لِتِلْكَ الْخَمْسَةِ مِنَ النَّارِ... 158

اسْتَأْذَنَ أَعْمَى عَلَى فَاطِمَةَ فَحَجَبَتْهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ لَهَا لِمَحَجَبْتِيهِ وَ هُوَ لَايَراكِ؟ فَقَالَتْ إِنْ لَمْ... 160

فى بيان الطبَائِع الْأَرْبَعَةَ؛ الرِّيحَ وَ الدَّمَ وَ الْمِرَّةَ وَ الْبَلْغَمَ.... فَلَزِمَهُ مِنْ نَاحِيةِ الرِّيحِ حُبُّ النِّسَاءِ... 164

لايَنبَغِى أن يعَدَّ عاقلاً مَن يغلِبُهُ الغَضَبُ و الشَّهوَةُ 165

الغَضَبُ يثيرُ كَوامِنَ الحِقدِ 165

إِنَّكُمْ إِنْ أَطَعْتُمْ سَوْرَةَ الْغَضَبِ أَوْرَدَتْكُمْ نِهَايةَ الْعَطَبِ 165

أوَّلُ الغَضَبِ جُنونٌ، و آخِرُهُ نَدَمٌ 165

مَنْ خَشُنَتْ عَرِيكَتُهُ أَقْفَرَتْ حَاشِيَتُهُ 165، 176

شِدَّةُ الْغَضَبِ تُغَيرُ الْمَنْطِقَ وَ تَقْطَعُ مَادَّةَ الْحُجَّةِ وَ تُفَرِّقُ الْفَهْمَ 165، 176

ص: 352

مَنْ غَضِبَ عَلَى مَنْ لَايقْدِرُ عَلَى ضَرِّهِ طَالَ حُزْنُهُ وَ عَذَّبَ نَفْسَه 165، 176

مَن كَثُرَ تَغَضُّبُهُ مُلَّ 165، 176

وَ احْذَرِ الغَضَبَ مِمَّنْ يحْمِلُكَ عَلَيْهِ فَإِنَّهُ مُمِيتٌ لِلْخَوَاطِرَ مَانِعٌ مِنَ التَّثَبُّتِ وَ احذَر مِن تُبغِضُهُ... 165، 176

كانَ النَّبىُ لايَغضَبُ لِلدُنيا، فإذا أغضَبَهُ الحَقُّ لَم يعْرِفْهُ أحَدٌ و لم يقُمْ لِغَضَبِهِ شَىء حَتّى ينْتَصِرَ لَهُ... 167

يا أَبَا ذَرٍّ! إِنَّكَ إِنَّمَا غَضِبْتَ لِلَّهِ (عزوجل) فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ... 168

الثَّامِنَةُ؛ يابْنَ آدَمَ أَتَغْضَبُ عَلَىَّ مِنْ أَجْلِ نَفْسِكَ وَ لاتَغْضَبُ عَلَى نَفْسِكَ لِأَجْلِى؟ 169

ردُّ الغَضَبِ بِالحِلْمِ ثَمَرةُ العِلْمِ 170

امْلِكْ حَمِيةَ أَنْفِكَ وَ سَوْرَةَ حَدِّكَ وَ سَطْوَةَ يدِكَ وَ غَرْبَ لِسَانِكَ وَ احْتَرِسْ مِنْ كُلِّ ذَلِكَ بِكَفِّ... 171، 211

كَمْ مِنْ غِيظٍ تجرّع مَخافةَ ما هُوَ أشَدٌّ منه 174

لَايعْرَفُ الرَّأْى إِلَّا عِنْدَ الْغَضَب 174

لايقُومُ عِزُّ الغَضَبِ بِذُلِّ الاعتِذارِ 174

طُوبى لِمَن كَظُمَ غِيظَهُ و لَم يطلِقهُ و عَصى أمرَ نَفسِهِ فَلَم يهلِكهُ 175، 184

إِنَّ الْمُجَاهِدَ نَفْسَهُ وَ الْمُغَالِبَ غَضَبَهُ وَ الْمُحَافِظَ عَلَى طَاعَةِ رَبِّهِ يرْفَعُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ ثَوَابَ الصَّائِمِ... 175

الغَضَبِ جُنُونٌ وَ آخِرُهُ نَدَمٌ 176

لَا ينْبَغِى أَنْ يعُدَّ عَاقِلاً مَنْ يغْلِبُهُ الغَضَبُ وَ الشَّهْوَةُ 176

لاتُسرِعَنَّ إلَى الغَضَبِ فيتَسَلَّطَ عَلَيكَ بِالعادَةِ 181

مِن طَبائعِ الجُهّالِ التَّسَرُّعُ إلَى الغَضَبِ فى كُلِّ حالٍ 181

داوُوا الغَضَبَ بالصَّمتِ 182

الحلم عشيره 186

بالحلم عن السفيه تكثر الانصار عليه 186

ضَادّوا الغَضَبَ بِالحِلمِ تَحْمِدُوا عَواقِبَكُم فِى كلِّ امرٍ 187

جِهادُ الغَضَبِ بِالحِلمِ بُرهانُ النُّبلِ 187

إن لَم تَكُن حَليما فَتَحلَّم؛ فَإنّه قَلَّ مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ إلّا أوشَكَ أن يكوَن مِنهُم 188

لا حِلمَ كالتَّغافُلِ 189

ص: 353

غَضَبُ الجاهِلِ فى قَولِهِ، و غَضَبُ العاقِلِ فى فِعلِهِ 203

لِنْ لِمَنْ غَالظَكَ تَظْفَرْ بِطَلِبَتِكَ 203

إِذَا غَضِبَ الكَريمُ فَأَلِن لَهُ الكَلامَ و إذَا غَضِبَ اللَّئِيمُ فَخُذْ لَهُ العَصا 204

لِنْ لِمَنْ غَالَظَكَ فَإِنَّهُ يوشِكُ أَنْ يلِينَ لَك 204

لاتُلاجّ الغَضبانَ فَإِنَّكَ تُقْلِقُهُ بِاللَّجاجِ وَ لاترُدُّهُ إلَى الصَّوابِ 205

الصَّفْحُ أَنْ يعْفُوَ الرَّجُلُ عَمّا يجْنى عَلَيهِ و يحْلُمُ عَمّا يغيظُهُ 207

مَتَى أَشْفى غَيْظِى إذَا غَضِبْتُ أَ حِينَ أعْجِزُ عَنِ الإنتِقامِ فَيُقالُ لِى لَوْ صَبَرْتَ أَمْ حِينَ أقْدِرُ... 208

مَا اسْتُعْطِفَ السُّلْطَانُ وَ لَا اسْتُسِلَّ سَخِيمَةُ الْغَضْبَانِ وَ لَا اسْتُمِيلَ الْمَهْجُورُ وَ لَا اسْتُنْجِحَتْ... 209

فَوَ اللَّهِ مَا أَغْضَبْتُهَا وَ لَا أَكْرَهْتُهَا عَلَى أَمْرٍ حَتَّى قَبَضَهَا اللَّهُ (عزوجل) وَ لَا أَغْضَبَتْنِى وَ لَا عَصَتْ... 218، 256

إنَّها كانَت عِندى فَاستَقَت بِالقِربَةِ حَتّى أثَّرَ فى صَدرِها، وطَحَنَت بِالرَّحا حَتّى مَجَلَت يداها... 220

يجِبُ عَلَيكَ أن تُشفِقَ عَلى وَلَدِكَ أكثَرَ مِن إشفاقِهِ عَلَيكَ 226

خَلَقَ اللهُ الشَّهْوَةَ عَشَرَةَ أَجْزَاءٍ، فَجَعَلَ تِسْعَةَ أَجْزَاءٍ فِى النِّسَاءِ وَ جُزْءاً وَاحِداً فِى الرِّجَالِ... 235

أَكْثِرْ أَنْ تَنْظُرَ إِلَى مَنْ فُضِّلْتَ عَلَيهِ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ أَبْوَابِ الشُّكْر 238

أطيبُ العَيشِ القَناعَةُ 254

القَناعَةُ أهنَأُ عَيشٍ 254

أنعَمُ النّاسِ عَيشاً مَن مَنَحَهُ اللّهُ سُبحانَهُ القَناعَةَ، و أصلَحَ لَهُ زَوجَهُ 254

إنَّ أهنَأَ النّاسِ عَيشاً، مَن كانَ بِما قَسَمَ اللّهُ لَهُ راضِياً 255

لا مالَ أذهَبُ لِلفاقَةِ مِنَ الرِّضا بِالقوتِ، و مَنِ اقتَصَرَ عَلى بُلغَةِ الكَفافِ فَقَدِ انتَظَمَ الرّاحَةَ، و تَبَوَّأَ... 255

مَن رَضِى بِالقَضاءِ طابَ عَيشُهُ 255

بِحُسنِ الأَخلاقِ يطيبُ العَيشُ 257

الْأُنْسُ فِى ثَلَاثٍ؛ فِى الزَّوْجَةِ الْمُوَافِقَةِ وَ الْوَلَدِ الْبَارِّ وَ الصَّدِيقِ الْمُصَافِى 265

شَرُّ الزَّوجاتِ مَن لا تواتى 266

سَلامَةُ العَيشِ فِى المُداراةِ 267

إِنَّ المَرأَةَ رَيحانَةٌ ولَيسَت بِقَهرَمانَةٍ فَدارِها عَلى كلِّ حالٍ واحسِنِ الصُّحبَةَ لَها لِيَصفُوَ عَيشُكَ 267

ص: 354

أَوَّلُ الْعِلْمِ الصَّمْتُ وَ الثَّانِى الِاسْتِمَاعُ وَ الثَّالِثُ نَشْرُهُ وَ الرَّابِعُ الْعَمَلُ بِهِ 271

إِذَا جَلَسْتَ إِلَى عَالِمٍ فَكُنْ عَلَى أَنْ تَسْمَعَ أَحْرَصَ مِنْكَ عَلَى أَنْ تَقُولَ وَ تَعَلَّمْ حُسْنَ الِاسْتِمَاعِ كَمَا... 272

ما ظَفِرَ مَن ظَفِرَ بالإثمِ و الغالِبُ بِالشَّرِّ مَغلوبٌ 278

مَن غَلَبَت عَلَيهِ الغَفلَةُ ماتَ قَلبُهُ 278

لا تُغالِبْ مَن يسْتَظهِرُ بِالحَقِّ؛ فإنَّ مُغالِبَ الحَقِّ مَغلوبٌ 279

إن كانَت - و أعوذُ بِاللّهِ - فيكُم هَزيمَةٌ فَتَداعَوا، وَ اذكُرُوا اللّهَ و ما تَوعَّدَ بِهِ مَن فَرَّ مِنَ الزَّحفِ... 283

ثَلاثٌ يهدُدنَ القُوىَّ؛ فَقدُ الأَحِبَّةِ وَ الفَقرُ فِى الغُربَةِ و دَوامُ الشِّدَّةِ 290

الفَقدُ المُمرِضُ فَقدُ الأَحبابِ 293

الدَّهرُ يومانِ؛ يومٌ لَكَ و يومٌ عَلَيكَ؛ فإذا كانَ لَكَ، فَلا تَبطَرْ و إذا كانَ عَلَيكَ فَاصبِر 294

إِنَّ فِى اللّهِ خَلَفاً مِنْ كُلِّ ذَاهِبٍ وَعَزَاءً مِنْ كُلِّ مُصِيبَةٍ وَدَرَكاً مِنْ كُلِّ مَا فَاتَ... 296

يا أشعَثُ! إن تَحزَن عَلَى ابنِكَ فَقَدِ استَحَقَّت ذَلِكَ مِنكَ الرَّحِمُ، و إن تَصبِر فَفِى اللّهِ... 296

المِحنَةُ إذا تَلَقَّيتَ بِالرِّضا وَالصَّبرِ كانَت نِعمَةً دائِمَةً 297

لَو أنَّ أحَداً يجِدُ إلَى البَقاءِ سُلَّماً، أو لِدَفعِ المَوتِ سَبيلاً، لَكانَ ذلِكَ سُلَيمانُ بنُ داوُدَ... 314

ما رَأيتُ إيماناً مَعَ يقينٍ أشبَهَ مِنهُ بشَكٍّ عَلى هذَا الإنسانِ... 315

اعلَمْ يا بُنَى! أنَّكَ إنّما خُلِقتَ لِلآخِرَةِ لا لِلدُّنيا و لِلفَناءِ لا لِلبَقاءِ و لِلمَوتِ لا لِلحَياةِ... 315

بَقِيةُ عُمرِ المُؤمِنِ لا قيمَةَ لَها؛ يدرِكُ بِها ما قَد فاتَ و يحيى ما ماتَ 319

لَيسَ شَىءٌ أعَزَّ مِنَ الكِبريتِ الأحمَرِ إلّا ما بَقِىَ مِن عُمرِ المُؤمِنِ 320

إذا هِبْتَ أمْراً فقَعْ فيهِ، فإنّ شِدَّةَ تَوقّيهِ أعْظَمُ مِمّا تَخافُ مِنهُ 320

إذا خِفتَ صُعوبَةَ أمرٍ فَاصعُب لَهُ، يذِلَّ لَكَ و خادِعِ الزَّمانَ عَن أحداثِهِ تَهُن عَلَيكَ 321

أحَبُّ الأعمالِ إلى اللّهِ (عزوجل) فِى الأرضِ الدُّعاءُ 325

امام حسن (عليه السلام)

و لايتَكَلَّمُ إلّا فيما رَجا ثَوابَهُ إذا تَكَلَّمَ أطرَقَ جُلَساؤُهُ كَأَنَّما عَلى رُؤوسِهِمُ الطَّيرُ... 56، 274

كَانَ النَّبِى يغْضَبُ لِرَبِّهِ وَ لَا يغْضَبُ لِنَفْسِهِ 167

ص: 355

إِنَّما الْحِلْمُ كَظْمُ الْغَيظِ وَ مِلْكُ النَّفْسِ 186، 263

أعظَمُ سُرورٍ يرِدُ عَلَى المُؤمِنينَ إذ نُقِلوا عَن دارِ النَّكَدِ إلى نَعيمِ الأبَدِ... 310

يابنَ آدَمَ! مَن مِثلُكَ و قَد خَلّى رَبُّكَ بَينَهُ و بَينَكَ، مَتى شِئتَ أن تَدخُلَ إلَيهِ تَوَضَّأتَ و قُمتَ بَينَ... 328

امام حسين (عليه السلام)

السَّلامُ قَبلَ الكَلامِ 43

فَمَا المَوتُ إلّا قَنطَرَةٌ تَعبُرُ بِكُم عَنِ البُؤسِ وَ الضَّرّاءِ إلَى الجِنانِ الواسِعَةِ وَ النَّعيمِ الدّائِمَةِ... 317

خُطَّ المَوتُ عَلى وُلدِ آدَمَ مَخَطَّ القِلادَةِ عَلى جيدِ الفَتاةِ و ما أولَهَنى إلى أسلافِى؛ اشتِياقَ... 322

كانَ رَسولُ اللّهِ يرفَعُ يدَيهِ إذَا ابتَهَلَ ودَعا، كَما يستَطعِمُ المِسكينُ 334

امام سجاد (عليه السلام)

اعلَم يا بُنَىَّ! أنَّ صَلاحَ شَأنِ الدُّنيا بِحَذافيرِها فى كَلِمَتَينِ... 35

إِنِّى إِنَّمَا جَلَسْتُ هذِهِ الْجِلْسَةَ لِلْمَلَالَةِ و الرَّبُّ لَايَمَلُّ و لَاتَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لَا نَوْمٌ 51

قامَتِ امرَأَةُ العَزيزِ إلَى الصَّنَمِ فَأَلقَت عَلَيهِ ثَوباً، فَقالَ لَها يوسُفُ ما هذا؟... 144

لِلمُؤمِنِ كَنَزعِ ثِيابٍ وَسِخَةٍ قَمِلَةٍ و فَكِّ قُيودٍ و أغلالٍ ثَقيلَةٍ وَ الاِستِبدالِ بأفخَرِ الثِّيابِ... 312

امام باقر (عليه السلام)

شيعَتُنا... إن لَقِى مُؤمِنًا أكرَمَهُ 28

تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فى وَجهِ أخِيهِ حَسَنةٌ 43

إنَّ المؤمِنَ إذا صافَحَ المؤمِنَ تَفَرَّقا مِن غَيرِ ذَنبٍ 46

إذا صافَحَ الرَّجُلُ صاحِبَهُ فَالَّذى يلزَمُ التَّصافُحَ أعظَمُ أجراً مِنَ الَّذى يدَعُ... 47

لَو اتيتُ بِشابٍّ مِن شَبابِ الشّيعَةِ لايتَفَقَّهُ فِى الدّينِ لَأَدَّبتُهُ 90

كانَ أبى زَينُ العابِدينَ إذا نَظَرَ إلَى الشَّبابِ الَّذينَ يطلُبونَ العِلمَ أدناهُم إلَيهِ و قالَ مَرحَباً بِكُم أنتُم... 91

يا بُنَىَّ! دُونَ مَا أَرَاكَ تَصْنَعُ؛ فَإِنَّ اللّهَ (عزوجل) إِذَا أَحَبَّ عَبْداً رَضِىَ عَنْهُ بِالْيَسيرِ 99

مُلَاقَاةُ الْإِخْوَانِ نُشْرَةٌ وَ تَلْقِيحٌ لِلْعَقْلِ وَ إِنْ كَانَ نَزْراً قَلِيلاً 110

ص: 356

مَنْ لَبِسَ نَعْلًا صَفْرَاءَ لَمْيزَلْ ينْظُرُ فِى سُرُورٍ مَا دَامَتْ عَلَيهِ... 123

مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ هُوَ يصِيبُ حَظّاً مِنَ الزِّنَى فَزِنَى الْعَينَينِ النَّظَرُ وَ زِنَى الْفَمِ الْقُبْلَةُ وَ زِنَى... 149

و لاتَخلُوَنَّ بِامرَأَةٍ غَيرِ مَحرَمٍ فَإِنّى لَستُ أجعَلُ بَينَكُما رَسولاً غَيرى 161

إِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا غَضِبَ احْمَرَّتْ عَينَاهُ وَ انْتَفَخَتْ أَوْدَاجُهُ وَ دَخَلَ الشَّيطَانُ فِيهِ 164

أَيمَا رَجُلٍ غَضِبَ وَ هُوَ قَائِمٌ فَلْيجْلِسْ فَإِنَّهُ سَيذْهَبُ عَنْهُ رِجْزُ الشَّيطَانِ وَ إِنْ كَانَ جَالِساً فَلْيقُم 178

فَإِذَا خَافَ أَحَدُكُمْ ذَلِكَ [الغضب] مِنْ نَفْسِهِ فَلْيلْزَمِ الْأَرْضَ فَإِنَّ رِجْزَ الشَّيطَانِ لَيذْهَبُ عَنْهُ عِنْدَ ذَلِكَ 179

إنّ اللّهَ يحِبُّ المُداعِبَ فى الجَماعةِ بلا رَفَثٍ 193

ثَلاثٌ لايزيدُ اللّهُ بِهِنَّ المَرءَ المُسلِمَ إلاّ عِزّا؛ الصَّفحُ عَمَّن ظَلَمَهُ، و إعطاءُ مَن حَرَمَهُ، و الصِّلَةُ لِمَن قَطَعَهُ 207

مَنِ اتَّخَذَ امْرَأَةً فَلْيكْرِمْهَا 243

مَن تَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ لايُغلَبُ و مَنِ اعتَصمَ باللّهِ لايُهزَمُ 280

إِنَّا لَنُحِبُّ أَنْ نُعَافَى فِيمَنْ نُحِبُّ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ سَلَّمْنَا فِيمَا أَحَبَّ 298

الاِستِكانَةُ هِى الخُضوعُ و التَّضَرُّعُ رَفعُ اليدَينِ و التَّضَرُّعُ بِهِما 332

إذا رَفَعَ يدَيهِ فِى الدُّعاءِ، لَم يحُطَّهُما حَتّى يمسَحَ بِهِما وَجهَهُ 337

امام صادق (عليه السلام)

اتَّقُوا اللّهَ و كُونوا إخوَةً بَرَرَةً، مُتَحابّينَ فِى اللّهِ مُتَواصِلينَ مُتَراحِمينَ، تَزاوَروا و تَلاقَوا و تَذاكَروا... 26

إِنَّهُ لَابُدَّ لَكُمْ مِنَ النَّاسِ؛ إِنَّ أَحَداً لَايَسْتَغْنِى عَنِ النَّاسِ حَياتَهُ وَ النَّاسُ لَابُدَّ لِبَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ 26

تَواصَلوا و تَبارُّوا و تَراحَموا و كونوا إخْوَةً بَرَرَةً كَما أمرَكُمُ اللّهُ (عزوجل) 26

مَنْ رَوَى عَلَى أَخِيهِ رِوَايةً يرِيدُ بِهَا شَينَهُ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ أَوْقَفَهُ اللَّهُ فِى طِينَةِ خَبَالٍ حَتَّى يبْتَعِدَ مِمَّا قَال 28

تُلِينُ جَانِبَكَ وَ تُطِيبُ كَلَامَكَ وَ تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَن 34، 258، 259

فَإِنَّ الْمُدَاعَبَةَ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ إِنَّكَ لَتُدْخِلُ بِهَا السُّرُورَ عَلَى أَخِيكَ وَ لَقَدْ كَانَ... 34، 193، 258

صَلاحُ حالِ التَّعايُشِ و التَّعاشُرِ مِلْ ءُ مِكيالٍ؛ ثُلُثاهُ فِطنَةٌ و ثُلثُهُ تَغافُلٌ 35

وَ اعلَم أنَّ خَلاصَكَ و نَجاتَكَ مِن حَقنِ الدِّماءِ و كَفِّ الأَذى عَن أولياءِ اللّهِ و الرِّفقِ بِالرَّعِيةِ و التَّأَنّى... 37

مَن تَبَسَّم فى وَجهِ أخيهِ كانَت لَهُ حَسَنةٌ 43

ص: 357

لِلْمُسْلِمِ عَلَى أَخِيهِ الْمُسْلِمِ مِنَ الْحَقِّ أَنْ يسَلِّمَ عَلَيهِ إِذَا لَقِيهُ 44

إنَّ مِن تَمامِ التَّحِيَّةِ لِلمُقيمِ المُصافَحَةَ و تَمامُ التَّسليمِ عَلَى المُسافِرِ المُعانَقَةُ 45، 47

ما صافَحَ رَسولُ اللّه رَجُلاً قَطُّ فَنَزَعَ يدَهُ حَتّى يكونَ هُو الَّذى ينزِعُ يدَهُ مِنهُ 46

إنَّ المُؤمِنَينَ إذَا اعتَنَقا غَمَرَتهُما الرَّحمَةُ... 48

أيَّما مُؤمِنٍ خَرَجَ إلى أخيهِ يزورُهُ عارِفاً بِحَقِّهِ كَتَبَ اللّهُ لَهُ بِكُلِّ خُطوَةٍ حَسَنَةً و مُحِيَت عَنهُ سَيِّئَةٌ... 48

إِنَّ لَكُمْ لَنُوراً تُعْرَفُونَ بِهِ فِى الدُّنْيا، حَتّى أَنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا لَقِىَ أَخَاهُ، قَبَّلَهُ فِى مَوْضِعِ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ 49

النِّيَّةُ أفضَلُ مِنَ العَمَلِ، ألا و إنَّ النِّيَّةَ هِىَ العَمَلُ... 63

ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَوِيَت علَيهِ النِّيَّةُ 63

تَوبيخٌ لاِبنِ ثَمانى عَشرَةَ سَنَةً 80

عَلَيكَ بِالأَحداثِ فَإِنَّهُم أسرَعُ إلى كُلِّ خَيرٍ 84

لأَنَّ قَلبَ الشّابِّ أرَقُّ مِن قَلبِ الشَّيخِ... 84

لَو اتيتُ بِشابٍّ مِن شَبابِ الشّيعَةِ لايتَفَقَّهُ فِى الدّينِ لَأَدَّبتُهُ 90

لَستُ احِبُّ أن أرَى الشَّبابَ مِنكُم إلّا غادِياً فى حالَينِ؛ إمّا عالِماً أو مُتَعَلِّماً... 90

إنَّ أحَبَّ الخَلائِقِ إلَى اللّهِ تَعالى شابٌّ حَدَثُ السِّنِّ فى صورَةٍ حَسَنَةٍ، جَعَلَ شَبابَهُ و جَمالَهُ فى... 98

اللَّهُمَ! مَا كَانَ فِى قَلْبِى مِنْ شَكٍ أَوْ رِيبَةٍ أَوْ جُحُودٍ أَوْ قُنُوطٍ أَوْ فَرَحٍ أَوْ... فَأَسْأَلُكَ يا رَبِّ أَنْ تُبَدِّلَنِى... 109

النُّشْرَةُ فِى عَشَرَةِ أَشْياءَ الْمَشْى... وَ الِارْتِمَاسِ فِى الْمَاءِ... وَ الْأَكْلِ وَ الشُّرْبِ... 111، 113، 114، 116، 124

نُشْرَةٌ وَ هُوَ مِنَ السُّنَّةِ 115

لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ؛ فَرْحَةٌ عِنْدَ إِفْطَارِهِ وَ فَرْحَةٌ عِنْدَ لِقَاءِ رَبِّهِ 118، 129

ثَلَاثَةُ أَشْياءَ يحْتَاجُ النَّاسُ طُرّاً إِلَيهَا؛ الْأَمْنُ وَ الْعَدْلُ وَ الْخِصْبُ 120

وَ اعْلَمْ يا مُفَضَّلُ، أَنَّ رَأْسَ مَعَاشِ الْإِنْسَانِ وَ حَياتِهِ الْخُبْزُ وَ الْمَاء 120

مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ هُوَ يصِيبُ حَظّاً مِنَ الزِّنَى فَزِنَى الْعَينَينِ النَّظَرُ وَ زِنَى الْفَمِ الْقُبْلَةُ وَ زِنَى الْيدَينِ... 149

لَايَصْلُحُ لِلْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ أَنْ تَلْبَسَ مِنَ الْخُمُرِ وَ الدُّرُوعِ مَا لَايُوَارِى شَيئاً 154

حَدِيثُ النِّسَاءِ مِنْ مَصَائِدِ الشَّيطَانِ 157

كَانَ رَسُولُ اللَّهِ يسَلِّمُ عَلَى النِّسَاءِ وَ يرْدُدْنَ عَلَيهِ وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يسَلِّمُ عَلَى النِّسَاءِ وَ كَانَ... 159

ص: 358

الرَّحْمَةُ وَ ضِدَّهَا الْغَضَب 164

إِذَا غَضِبْنَا تَغَيرَتْ طَبَائِعُنَا وَ تَرْتَعِدُ أَحْياناً مَفَاصِلُنَا وَ حَالَتْ أَلْوَانُنَا ثُمَّ نَجِىءُ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ... 164

الْغَضَبُ مِفْتَاحُ كُلِّ شَرٍّ 165

الْغَضَبُ مَمْحَقَةٌ لِقَلْبِ الْحَكِيمِ وَ قَالَ مَنْ لَمْ يمْلِكْ غَضَبَهُ لَمْ يمْلِكْ عَقْلَهُ 165، 176

مَنْ كَظَمَ غَيظاً وَ هُوَ يقْدِرُ عَلَى أَنْ ينْفِذَهُ، دَعَاهُ اللَّهُ تَعَالَى يوْمَ الْقِيامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْخَلَائِقِ حَتَّى... 175

كفى بالحلم ناصرا 186

إذا لَم تَكُن حَليما فَتَحلَّم 188

نِعْمَ الْجُرْعَةُ الْغَيظُ لِمَنْ صَبَرَ عَلَيهَا فَإِنَّ عَظِيمَ الْأَجْرِ لَمِنْ عَظِيمِ الْبَلَاءِ وَ مَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً إِلَّا ابْتَلَاهُمْ 190

ما مِن مؤمنٍ إلاّ و فيهِ دُعابَةٌ. قلتُ و ما الدُّعابَةُ؟ قالَ المِزاحُ 193

إِذَا وَجَدَ أَحَدُكُمْ غَمّاً أَوْ كَرْباً لَايدْرِى مَا سَبَبُهُ فَلْيأْكُلْ لَحْمَ الدُّرَّاجِ فَإِنَّهُ يسَكِّنُ عَنْهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى 197

لَوْ قَالَ أَحَدُكُمْ إِذَا غَضِبَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيطَانِ الرَّجِيمِ ذَهَبَ عَنْهُ غَضَبُه 199

كَانَ رَسُولُ اللَّهِ يتَعَوَّذُ فِى كُلِّ يوْمٍ مِنْ سِتٍّ؛ مِنَ الشَّكِّ وَ الشِّرْكِ وَ الْحَمِيةِ وَ الْغَضَبِ وَ الْبَغْى... 199

اللَّهُمَّ! أَذْهِبْ عَنِّى غَيظَ قَلْبِى وَ اغْفِرْ لِى ذَنْبِى وَ أَجِرْنِى مِنْ مَضَلَّاتِ الْفِتَنِ أَسْأَلُكَ رِضَاكَ وَ أَعُوذُ... 200

اللَّهُمَّ! اغْفِرْ ذُنُوبِى وَ أَذْهِبْ غَيظَ قَلْبِى وَ أَجِرْنِى مِنَ الشَّيطَانِ الرَّجِيمِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ... 200

أَيمَا رَجُلٍ غَضِبَ عَلَى ذِى رَحِمَ فَلْيدْنُ مِنْهُ فَلْيمَسَّهُ فَإِنَّ الرَّحِمَ إِذَا مُسَّتْ سَكَنَتْ 210

كانَ أميرُ المُؤمِنينَ - صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ - يحتَطِبُ ويَستَقى ويَكنِسُ، وكانَت فاطِمَةُ تَطحَنُ... 222

يا مُعاذُ!... إسْعَ عَلى عِيالِكَ، وإيّاكَ أن يكونَ هُمُ السُّعاةَ عَلَيكَ 223

لا تَكسَل عَن مَعيشَتِكَ فَتَكونَ كَلّاً عَلى غَيرِكَ أو قالَ عَلى أهلِكَ 223

إنَّ اللّهَ لَيرحَمُ العَبدَ لِشِدَّةِ حُبِّهِ لِوَلَدِهِ 226

لايجوزُ لِلرَّجُلِ أن يخُصَّ نَفسَهُ بِشَىءٍ مِنَ المَأكولِ دونَ عِيالِهِ 230

إِنَّ النِّسَاءَ أُعْطِينَ بُضْعَ اثْنَى عَشَرَ وَ صَبْرَ اثْنَى عَشَرَ 234

فُضِّلَتِ الْمَرْأَةُ عَلَى الرَّجُلِ بِتِسْعَةٍ وَ تِسْعِينَ مِنَ اللَّذَّةِ، وَ لَكِنَّ الله أَلْقَى عَلَيهِنَّ الْحَياءَ 234

إِنَّ اللهَ جَعَلَ لِلْمَرْأَةِ صَبْرَ عَشَرَةِ رِجَالٍ، فَإِذَا هَاجَتْ كَانَتْ لَهَا قُوَّةُ شَهْوَةِ عَشَرَةِ رِجَالٍ 234

إِياكُمْ أَنْ تَمُدُّوا أَطْرَافَكُمْ إِلَى مَا فِى أَيدِى أَبْنَاءِ الدُّنْيا فَمَنْ مَدَّ طَرْفَهُ إِلَى ذَلِكَ طَالَ حُزْنُهُ وَ لَمْ... 237

ص: 359

يا حُمْرَانُ! انْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ دُونَكَ فِى الْمَقْدُرَةِ وَ لَاتَنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقَكَ فِى الْمَقْدُرَةِ... 238

انْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ دُونَكَ فَتَكُونَ لِأَنْعُمِ اللَّهِ شَاكِراً وَ لِمَزِيدِهِ مُسْتَوْجِباً وَ لِجُودِهِ سَاكِباً 239

مَا حَقُّ الْمَرْأَةِ عَلَى زَوْجِهَا؟ قَالَ يسُدُّ جَوْعَتَهَا وَ يسْتُرُ عَوْرَتَهَا وَ لَايقَبِّحُ لَهَا وَجْهاً، فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ... 253

دِرهَمٌ ينفِقُهُ الرَّجُلُ عَلَى العِيالِ أحَبُّ إلَىَّ مِن ألفِ دينارٍ ينفِقُهُ فى سَبيلِ اللّهِ 254

إِنَّ الْمَرْءَ يحْتَاجُ فِى مَنْزِلِهِ وَ عِيالِهِ إِلَى ثَلَاثِ خِلَالٍ يتَكَلَّفُهَا وَ إِنْ لَمْ يكُنْ فِى طَبْعِهِ ذَلِكَ مُعَاشَرَةٌ... 255

حُرِمَ الْحَرِيصُ خَصْلَتَينِ وَ لَزِمَتْهُ خَصْلَتَانِ حُرِمَ الْقَنَاعَةَ فَافْتَقَدَ الرَّاحَةَ وَ حُرِمَ الرِّضَا فَافْتَقَدَ الْيقِين 255

لَا غِنَى بِالزَّوْجِ عَنْ ثَلَاثَةِ أَشْياءَ فِيمَا بَينَهُ وَ بَينَ زَوْجَتِهِ وَ هِى الْمُوَافَقَةُ لِيجْتَلِبَ بِهَا مُوَافَقَتَهَا... 264

ثَلَاثَةٌ مِنَ السَّعَادَةِ؛ الزَّوْجَةُ الْمُؤَاتِيَةُ وَ الْأَوْلَادُ الْبَارُّونَ وَ الرَّجُلُ يرْزَقُ مَعِيشَتَهُ بِبَلَدِهِ يغْدُو إِلَى... 265

خَمْسُ خِصَالٍ مَنْ فَقَدَ وَاحِدَةً مِنْهُنَّ لَمْ يزَلْ نَاقِصَ الْعَيشِ زَائِلَ الْعَقْلِ مَشْغُولَ الْقَلْبِ... 265

ثَلَاثَةٌ يسْتَدَلُّ بِهَا عَلَى إِصَابَةِ الرَّأْى، حُسْنُ اللِّقَاءِ وَ حُسْنُ الِاسْتِمَاعِ وَ حُسْنُ الْجَوَابِ 271

النّاسُ على أربَعَةِ أصنافٍ؛ جاهِلٌ مُتَردّى مُعانِقٌ لِهَواهُ، و عابِدٌ مُتَقَوّى كُلَّمَا ازدادَ عِبادَةً ازدادَ كِبراً... 279

إنَّ قَوماً فيما مَضى قالوا لِنَبِىٍّ لَهُم ادعُ لَنا رَبَّكَ يرفَعُ عَنَّا المَوتَ. فَدَعا لَهُم فَرَفَعَ اللّهُ عَنهُمُ المَوتَ... 289

ينبَغى لأولياءِ المَيِّتِ أن يؤْذِنوا إخوانَ المَيِّتِ بمَوتهِ، فيَشهَدونَ جَنازَتَهُ و يصَلُّونَ علَيهِ... 291، 322

لَو يعلَمُ المُؤمِنُ مَا لَهُ مِنَ الأَجرِ فِى المَصائِبِ، لَتَمَنَّى أنَّهُ قُرِضَ بِالمَقاريضِ 295

إنَّ اللّهَ (عزوجل) أنعَمَ عَلى قَومٍ فَلَم يشكُروا فَصارَت عَلَيهِم وَبالاً، وَ ابتَلى قَوماً بِالمَصائِبِ فَصَبَروا... 297

إذا اصِبتَ بمُصيبَةٍ فَاذكُرْ مُصابَكَ بِرَسولِ اللّهِ؛ فَإنَّ الناسَ لَم يصابُوا بِمِثلِهِ أبداً، وَلَن يصابُوا بِمِثلِهِ أبداً 299

مَن خافَ عَلى نَفسِهِ مِن وَجدٍ بِمُصيبَةٍ فَليُفِض مِن دُموعِهِ؛ فَإِنَّهُ يسكُنُ عَنهُ 299

إذا أصابَكَ مِن هذا شَىءٌ فَأَفِض مِن دُموعِكَ؛ فَإِنَّهُ يسكُنُ عَنكَ 300

الأَكلُ عِندَ أهلِ المُصيبَةِ مِن عَمَلِ أهلِ الجاهِلِيَّةِ و السُّنَّةُ البَعثُ إلَيهِم بِالطَّعامِ... 302

ينْبَغِى لِجِيرَانِ صَاحِبِ الْمُصِيبَةِ أَنْ يطْعِمُوا الطَّعَامَ عَنْهُ ثَلَاثَةَ أَيّامٍ 302

لِلمُؤمنِ كَأطيَبِ رِيحٍ يشُمُّهُ فَيَنعَسُ لِطيبِهِ و ينقَطِعُ التَّعَبُ وَ الألَمُ كُلُّهُ عَنهُ و لِلكافِرِ كَلَسعِ الأفاعىِ... 311

تَعُدُّ السِّنينَ، ثُمّ تَعُدُّ الشُّهورَ، ثُمّ تَعُدُّ الأيّامَ، ثُمّ تَعُدُّ السّاعاتِ، ثُمّ تَعُدُّ النّفَسَ... 313

ذِكرُ المَوتِ يميتُ الشَّهَواتِ فِى النَّفسِ و يقلَعُ مَنابِتَ الغَفلَةِ و يقَوِّى القَلبَ بِمَواعِدِ اللّهِ... 318

أكثِرْ مِن الدُّعاءِ، فإنّهُ مفتاحُ كلِّ رحمةٍ، و نجاحُ كلِّ حاجةٍ، و لا ينالُ ما عِندَ اللّهِ إلّا بالدُّعاءِ... 325

ص: 360

عَلَيكَ بِالدُّعاءِ، فإنَّ فيهِ شِفاءً مِن كُلِّ داءٍ 327

إذا كانَت لَكَ حاجَةٌ فَتَوَضَّأ و صَلِّ رَكعَتَينِ، ثُمَّ احمَدِ اللّهَ و أثنِ عَلَيهِ و اذكُر مِن آلائِهِ، ثُمَّ ادعُ تُجَب 329

مَن تَوَضَّأَ فَأَحسَنَ الوُضوءَ و صَلّى رَكعَتَينِ فَأَتَمَّ رُكوعَهُما و سُجودَهُما، ثُمَّ جَلَسَ فَأَثنى عَلَى... 329

إذا أرَدتَ أن تَدعُوَ فَمَجِّدِ اللّهَ (عزوجل) و احمَدهُ و سَبِّحهُ و هَلِّلهُ و أثنِ عَلَيهِ و صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ النَّبِىِّ... 330

إنَّما هِى المِدحَةُ، ثُمَّ الثَّناءُ، ثُمَّ الإِقرارُ بِالذَّنبِ، ثُمَّ المَسأَلَةُ؛ إنَّهُ وَ اللّهِ ما خَرَجَ عَبدٌ مِن ذَنبٍ إلّا بِالإِقرارِ 330

كُلُّ دُعاءٍ يدعَى اللّهُ (عزوجل) بِهِ مَحجوبٌ عَنِ السَّماءِ حَتّى يصَلّى عَلى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ 331

لايزالُ الدُّعاءُ مَحجوباً حَتّى يصَلّىَ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ 331

إذَا اقشَعَرَّ جِلدُكَ و دَمَعَت عَيناكَ، فَدونَكَ دونَكَ، فَقَد قُصِدَ قَصدُكَ 332

عَلَيكَ بِالدُّعاءِ و أنتَ ساجِدٌ؛ فَإِنَّ أقرَبَ ما يكونُ العَبدُ إلَى اللّهِ و هُوَ ساجِدٌ 336

إذا دَعَا الرَّجُلُ فَقالَ بَعدَما دَعا ما شاءَ اللّهُ، لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللّهِ، قالَ اللّهُ (عزوجل) استَبسَلَ عَبدى... 337

ما أبرَزَ عَبدٌ يدَهُ إلَى اللّهِ العَزيزِ الجَبّارِ، إلَّا استَحيا اللّهُ (عزوجل) أن يرُدَّها صِفراً حَتّى يجعَلَ فيها مِن... 337

ما مِن رَجُلٍ، دَعا فَخَتَمَ بِقَولِ ما شاءَ اللّهُ، لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ، إلّا اجيبَت حاجَتُهُ 337

امام كاظم (عليه السلام)

اجْتَهِدُوا فِى أَنْ يكُونَ زَمَانُكُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ؛ سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اللَّهِ وَ سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ... 27، 246

مَنْ قَبَّلَ لِلرَّحِمِ ذَا قَرَابَةٍ، فَلَيسَ عَلَيهِ شَىءٌ وَ قُبْلَةُ الْأَخِ عَلَى الْخَدِّ وَ قُبْلَةُ الْأمَامِ بَينَ عَينَيهِ 49

مَنِ اسْتَشَارَ لَمْيعْدَمْ عِنْدَ الصَّوَابِ مَادِحاً، وَ عِنْدَ الْخَطَإِ عَاذِراً 72

إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً فِى الْأَرْضِ يسْعَوْنَ فِى حَوَائِجِ النَّاسِ... 111

شَعْرُ الْجَسَدِ إِذَا طَالَ قَطَعَ مَاءَ الصُّلْبِ وَ أَرْخَى الْمَفَاصِلَ وَ وَرَّثَ الضَّعْفَ وَ السِّلِّ 115

لَو أنَّ النّاسَ قَصَدُوا فِى الطُّعَمِ لَاَعتَدَلَتْ ابدانَهُم 117

مَا بَأْسٌ بِالْمَاءِ وَ هُوَ يدِيرُ الطَّعَامَ فِى الْمَعِدَةِ وَ يسَكِّنُ الْغَضَبَ وَ يزِيدُ فِى اللُّبِّ وَ يطْفِئُ الْمِرَارَ 197

المَوتُ هُوَ المَصْفاةُ يصَفِّى المُؤمِنينَ مِن ذُنوبِهِم فَيَكُونُ آخِرُ ألَمٍ يصيبُهُم كَفّارَةَ آخِرِ وِزرٍ بَقِىَ عَلَيهِم... 311

امام رضا (عليه السلام)

يا ابْنَ شَبِيبٍ! إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِى الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا... 130

ص: 361

امام جواد (عليه السلام)

لأنّهُم جَهِلوهُ فكَرِهوهُ و لَو عَرَفوهُ و كانوا مِن أولياءِ اللّهِ (عزوجل) لأحَبُّوهُ و لَعلِموا أنَّ الآخِرَةَ خَيرٌ لَهُم... 307

امام هادى (عليه السلام)

يا عَبدَاللَّهِ! تَخافُ مِنَ المَوتِ لِأَنَّكَ لاتَعرِفُهُ... 308

امام حسن عسكرى (عليه السلام)

لم يعرف راحه القلب من لم يجرعه الحلم غصص الغيظ 186

داوود (عليه السلام)

إذا غَضِبتَ فَأَلْصِقْ نَفْسَكَ بِالارضِ وَ تَحَوَّلْ مِن مَكانِكَ 180

سليمان (عليه السلام)

لا تَحكُموا عَلى رَجُلٍ بِشَىءٍ حَتّى تَنظُروا إلى مَن يصاحِبُ؛ فَإِنَّما يعرَفُ الرَّجُلُ بِأَشكالِهِ و أقرانِهِ... 92

كُلُّ العَيشِ جَرَّبناهُ؛ لَينِهِ وشَديدِهِ، فَوَجَدناهُ يكفى مِنهُ أدناهُ 254

لقمان (عليه السلام)

يا بُنَىَّ! صاحِبْ مِئةً و لاتُعادِ واحِداً... 33

يا بُنَىَّ! لَاتُكَالِبِ النَّاسَ فَيَمْقَتُوكَ وَ لَاتَكُنْ مَهِيناً فَيُذِلُّوكَ... 36

يا بُنَى! النِّسَاءُ أَرْبَعَةٌ؛ ثِنْتَانِ صَالِحَتَانِ وَ ثِنْتَانِ مَلْعُونَتَانِ؛ فَأَمَّا إِحْدَى الصَّالِحَتَينِ فَهِى الشَّرِيفَةُ فِى... 241

اقنع بقسم اللّه لك يصف عيشك 254

عَلَيكَ بِقِراءَةِ كِتابِ اللّهِ (عزوجل) ما دُمتَ راكِباً و عَلَيكَ بِالتَّسبيحِ ما دُمتَ عامِلاً و عَلَيكَ بِالدُّعاءِ ما... 333

عيسى (عليه السلام)

ماينتَظَرُ بِالزَّرعِ إذا أدرَكَ إلّا أن يحصَدَ 90

كَم مِن زَرعٍ لَم يدرِكِ الحَصادَ 90

إِنَّ مُوسَى كَلِيمَ اللَّهِ أَمَرَكُمْ أَنْ لَاتَحْلِفُوا بِاللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَاذِبِينَ وَ أَنَا آمُرُكُمْ أَنْ لَاتَحْلِفُوا بِاللَّهِ... 156

ص: 362

موسى (عليه السلام)

امْشِى مِنْ خَلْفِى فَإِنْ ضَلَلْتُ فَأَرْشِدِينِى إِلَى الطَّرِيقِ فَإِنَّا قَوْمٌ لَانَنْظُرُ فِى أَدْبَارِ النِّسَاءِ 148

يا رَبِّ مَنْ أَهْلُكَ الَّذِينَ تُظِلُّهُمْ فِى ظِلِّ عَرْشِكَ يوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّكَ... 166

حديث قدسى

الشّابُّ المُؤمِنُ بِقَدَرِى، الرّاضى بِكِتابِى، القانِعُ بِرِزقِى، التّارِكُ لِشَهوَتِهِ مِن أجلى، هُوَ عِندى... 98

يا عِيسَى! افْرَحْ بِالْحَسَنَةِ فَإِنَّهَا لِى رِضًا 108، 129

يا مُوسَى! لَا تَفْرَحْ بِكَثْرَةِ الْمَالِ وَ لَاتَدَعْ ذِكْرِى عَلَى كُلِّ حَالٍ فَإِنَّ كَثْرَةَ الْمَالِ تُنْسِى الذُّنُوبَ وَ إِنَّ... 121

يا موسى، ألقِ كَفَّيكَ ذُلاًّ بَينَ يدَى، كَفِعلِ العَبدِ المُستَصرِخِ إلى سَيِّدِهِ؛ فَإِنَّكَ إذا فَعَلتَ ذلِكَ... 332

ص: 363

ص: 364

فهرست موضوعى

احترام متقابل 267

احساس تسلّط 314

ارتباط

اصول~ 28

جايگاه~ 26

سبك هاى~ 36، 37، 38

مهارت هاى~ 40، 41، 42، 43، 45، 47، 49، 50، 51، 52، 53، 56

هدف از~ 27

ارزيابى

اوج لذت جنسى 248

آب نيسان 198

بازى نقش 187، 188

برانگيختگى 248

بردبارى 262

برهان پروردگار 144

به عهده گرفتن نقش 252

پاسخ

پيام تو 206

پيام من 206

تبرُّج 153

تخصيص نقش 251

تخليه هيجانى 190، 191

تدبّر 68

ص: 365

تدبير 66

تصميم گيرى

پيش شرطهاى~ عقلانى 62، 64، 65، 70، 73

تعريف~ 59، 60

سبك هاى~ 60، 61

تفكّر 69

تلقين سود و زيان 176

توهّم تسلّط 314

جاودانگى نمادين 316

حزم 65، 66

حسن خلق

حد~ 257

مصاديق~ 258

معناى~ 257، 259

خشم

باورهاى~ سالم 166

پيامدهاى~ 165

تعريف~ 163

راهكارهاى مقابله با~ 169، 170، 173، 177، 179، 180، 181، 182، 183، 184، 185، 186، 190، 192، 194، 195، 196، 197، 198، 200، 201، 210، 211

راهكارهاى مقابله با~ ديگران 202، 203، 204، 205، 206، 208، 210

خوش رويى 260

داغديدگى 290

دورانديشى 71

دورۀ ترديد 85

دورۀ خيالى 85

دورۀ واقع گرايى 85

راهبردهاى حلّ تعارض هاى زناشويى 231، 232، 236، 241، 244، 246، 247، 251، 252، 255

سازگارى 264

سرمايه گذارى همدلانه 224

سوگ

مراحل~ 292، 293

معناى~ 290

نشانه هاى عاطفى~ 300

سوگوارى 291

عاقبت انديشى 70

غرقه سازى تجسمى 320

فرونشينى 248

ص: 366

كاردانى 86، 87

كاركرد ضرورى خانواده 252

مديريّت ارتباط 144

مُسوِّفات 233

مقابلۀ دينى

مقايسه

مهارت

اصول~ خويشتن دارى جنسى 144، 148

پيامدهاى نداشتن~ خويشتن دارى جنسى 137، 138، 139، 140، 141

راهبردهاى~ گوش دادن 272

راهبردهاى كلى~ حلّ مسئله 245

راهكارهاى~ مقابله با هراس از مرگ 307، 309، 312، 314، 316، 317، 318، 319، 320، 321، 322، 323

مراحل~ حلّ مسئله 76، 77، 177، 246

ص: 367

مراحل~ مقابله با فقدان 293، 294، 295، 296، 297، 299، 300، 301، 303

منابع~ شادى 109، 112، 114، 116، 119، 122، 124، 125، 126، 128

مهارت هاى زندگى

تعريف~ 20

هدف از~ 20، 21

ميل 248

نرم خويى 260

نظريۀ گسستن 319

نيايش

انواع~ 326

آداب~ 328، 329، 330، 331، 332، 334، 335، 336، 337، 338

ماهيّت~ 325

محتواى~ 327

وقفه 180

ويژگى هاى خانوادۀ كارآمد 218، 219، 221، 223، 224، 226، 229، 230

همدلى

اجزاى~ 269

گام هاى آموزش~ 270

معناى~ 268

هنر صحبت كردن 273

ص: 368

فهرست اشخاص

ابكاسيس 93

ابن ابى شيبه 222، 223

ابن ابى الحديد 139

ابن حنبل 221

ابن سعد 138

ابن مكتوم 151

ابن بابويه قمى، محمدبن على (شيخ صدوق) 20، 67، 89، 337

ابو درداء 42

ابوبكر 154

ابوجعفر احول 84

ابوحمزۀ ثمالى 51، 243

ابوطيفور 197

ابوهند 195

اپستاين 244، 245

احدى 290

اسپيلكا، برنارد 326، 327

استرنبرگ 87، 231

اسحاق بن عمّار 21، 333

اسماء 154، 155

اسماء بنت عميس 302

اسماعيل بن عبد الخالق 84

اشعث 296

اليس 212

اليس، آلبرت 284

اليسون 128

امّ سلمه 151

انس 227، 254

اوشى 122

آبرامسون، گاربر 281، 282

ص: 369

آرگايل، مايكل 128

بارمستر 93

برك 82، 85، 87، 88، 93، 290، 291

بك، آرون 286

بونگ 285

بيورك 326

پترسون 268، 282

پسنديده، عباس 134

پولوما 327

پيتمن 219

تاپر 113

تالويك 232

تاوريس، كارول 190

توماس 268

جابر بن عبدالله انصارى 242، 243

جان بزرگى، مسعود 185، 323

جعفر بن ابى طالب 302

حسين بن سعيد 266، 334

حمران بن اعين 238

خديجه 93

خويلد 93

داوود رقّى 331

دلانگيس 326

دن دراك 327

دولنسكى 82

دونكن 326

ديكسون 87

دينر 112، 122

ديويد 326

راس، اليزابت كوبلر 306

راوندى 52، 91، 266، 291، 336

ريو، جان مارشال 164

زليخا 143

زيگلر 326

سليگمن 105، 112، 130، 282

سوپر 85

سيمانتون 327

سيمونتون 87

شبيب 130

شجاعى، محمدصادق 62

شرمن، دوريس 82

شهاب بن عبد ربّه 253

صدوق نك ابن بابويه قمى، محمدبن على (شيخ صدوق)

طباطبايى، سيدمحمدحسين 74

طوسى نك طوسى، محمدبن حسن (شيخ طوسى)

طوسى، محمدبن حسن (شيخ طوسى) 72، 90، 92، 94، 99، 110، 299، 331، 334

ص: 370

عايشه 222، 333

عبد الرزاق 220

عبدالعظيم 51

عبدالله بن ابى يعفور 295

عبدالله بن عمر 234

عبداللّه بن هلال 336

فارابى، ابونصر 110

فانتازيا 316

فرانكل 192

فرويد 190

فلدمن 87

فولكمن، لازاروس 326

فيشمن 215

فينى 327

كارلسون، باكاستا 327

كانتور 214

كانستنتين 230

كلينكه، كريس ال. 248

كمپل 119

كونيك، گئورگ 326

كوهن 326

كينگ 119

كيومرثى، محمدرضا 164، 169

گاتفردسون 85

گراجك 231

گرون 326

گلادينگ، ساموئل 215، 219، 268

گلدنبرگ 214، 215، 231

گلوپ 327

گوكمن 316

گونزالز 88

گيليگان، كارول 85

لابووى ويف 88

لارسون 327

لازاروس 212

لاسكين، فردريك 207

لد، ميلمو 326، 327

لر 214

لنسفورد 82

لوبارت 87

لوچر 123

لور، هامبرگر 285

ليفتون 316

ماتياس 268

ماركوويتز، بنسون 82

مارگولين 232

مالونى 327

محمد بن حنفيه 255

ص: 371

محمد بن مسلم 332

محمّدى رى شهرى، محمد 250

مسعدة بن صدقه 223

معاذ 223

معمّربن خلاّد 193

مفضّل 120

مكالخ 327

منصور صيقل 299

ميمونه 151

مينوچين، سالوادور 214، 215، 217

ناپا 119

نجاشى 37

نورى، ناهيد 185

نيوگارتن 80

ورقة بن نوفل 93

ونيستن 232

ويلز، ويس 268

هارپر 284

هارتاپ 93

هشام 202

هند بن ابى هالۀ تميمى 57، 274

يانسن، دهارت 327

يونس بن يعقوب 298

يونس شيبانى 34، 193، 258

ص: 372

فهرست منابع و مآخذ

1 قرآن كريم

2. الاحتجاج، أبو منصور أحمد بن على طبرسى، قم: اسوه، 1413 ق.

3. احساس و ادراك، محمود ايروانى و محمدكريم خداپناهى، تهران: سمت، 1371.

4. إحياء علوم الدين، محمّد بن محمّد غزالى، بيروت: دار الهادى، 1412 ق.

5. الاختصاص، محمّد بن نعمان بغدادى (شيخ مفيد)، بيروت: دار المفيد، 1414 ق.

6. اخلاق پژوهشى حديثى، عباس پسنديده، تهران: سمت، 1388.

7. اخلاق در قرآن، محمدتقى مصباح يزدى، تحقيق و نگارش محمدحسين اسكندرى، قم: مؤسّسۀ آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1376.

8. الاخوان، ابوبكر عبدالله بن محمد ابن ابى الدنيا، قاهره: دارالاعتصام، 1398 ق.

9. ارتباط بين ناكارآمدى شناختى و قابليت هاى مدارا در بيماران مبتلا به اسكيزوفرنيا، ماندانا صادقى، تازه هاى علوم شناختى، زمستان 1382، شمارۀ 20.

10. إرشاد القلوب، أبومحمّد حسن بن أبى الحسن ديلمى، بيروت: مؤسسة الأعلمى، 1398 ق.

11. الإرشاد فى معرفة حجج اللَّه على العباد، محمّد بن نعمان بغدادى (شيخ مفيد)، قم، مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)، 1413 ق.

12. از حال بد به حال خوب، ديويد برنز، ترجمۀ مهدى قراچه داغى، تهران: آسيم، 1386.

13. اساس البلاغه، محمود بن عمر الزمخشرى، قاهره: احياء معاجم العربيه، 1372 ق.

ص: 373

14. اساس روان شناختى تفاوت زن و مرد، مسعود جان بزرگى، (منتشر نشده)، قم: دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، 1387.

15. اسد الغابه، على بن محمّد الجزرى ابن اثير، بيروت: دار المعرفه، 1418 ق.

16. اسلام و جامعه شناسى خانواده، حسين بستان، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1383.

17. الأسماء والصفات، أحمد بن حسين بن على بيهقى، جدّه: مكتبة السوادى، 1413 ق.

18. الاصابه، ابن حجر عسقلانى، بيروت: دارالكتب العلميه، 1415 ق.

19. اصول مديريّت، على رضائيان، تهران: دانشگاه تهران، 1371.

20. اصول و مبانى بهداشت روانى، مصطفى حمديه و شهريار شهيدى، تهران: سمت، 1381

21. اعلام الدين، حسن بن محمد ديلمى، قم: آل البيت (عليهم السلام)، 1408 ق.

22. إقبال الأعمال، سيّد على بن موسى موسوى (سيد ابن طاووس)، تهران: دار الكتب الإسلامية، 1367 ق.

23. الگوى اسلامى شادكامى با رويكرد روانشناسى مثبت گرا، عباس پسنديده، قم، دارالحديث، 1392.

24. الگوى ساختار قدرت در خانواده بر اساس منابع اسلامى و مقايسه آن با الگوى ساخت نگر در روانشناسى، جواد تركاشوند، پايان نامه كارشناسى ارشد، قم: موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1393.

25. الأمالى، محمّد بن حسن طوسى (شيخ طوسى)، قم: دار الثقافة، 1414 ق.

26. الأمالى، محمّد بن على بن بابويه القمّى (شيخ صدوق)، قم: مؤسّسة البعثه، 1417 ق.

27. الأمالى، محمّد بن نعمان بغدادى (شيخ مفيد)، قم: مؤسسة نشر اسلامى، 1404 ق.

28. انگيزش و شخصيت، آبراهام مزلو، ترجمۀ احمد رضوانى، مشهد: آستان قدس رضوى، 1367.

29. انگيزش و هيجان، جان مارشال ريو، ترجمۀ يحيى سيّدمحمّدى، تهران: ويرايش، 1376.

ص: 374

30. انگيزش و هيجان، رابرت فرانكن، ترجمۀ حسن شمس اسفندآباد و همكاران، تهران: نشرنى، 1384.

31. انگيزش و هيجان، محمّدكريم خداپناهى، تهران: سمت، 1379.

32. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، رضا پاك نژاد، تهران، اخلاق، 1394.

33. اهداف تعليم و تربيت از ديدگاه اسلام؛ درآمدى بر تعليم و تربيت اسلامى، عليرضا اعرافى و همكاران، تهران، سمت، 1376.

34. اهل البيت فى الكتاب و السنة، محمد محمدى رى شهرى، قم: دارالحديث، 1375.

35. اين نقش ها واقعى است، سيد مهدى خطيب، قم: مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1390.

36. آسيب شناسى روانى، ريچارد پى. هالجين و سوزان كراس ويتبورن، ترجمۀ يحيى سيّدمحمّدى، تهران: روان، 1391.

37. آموزش اخلاق، رفتار اجتماعى و قانون پذيرى به كودكان، مسعود جان بزرگى و همكاران، تهران: ارجمند، 1387.

38. بحار الانوار، محمّد باقر مجلسى، تهران: مكتبة الاسلامية، 1388 ق.

39. بررسى اثربخشى روان درمانى كوتاه مدت آموزش خودمهارگرى با و بدون جهت گيرى مذهبى بر مهار اضطراب و تنيدگى، مسعود جان بزرگى، تهران: دانشگاه تربيت مدرس، 1378.

40. بررسى مبانى عقلانيّت در تصميم گيرى، محمّد شيخ زاده و رجبعلى شيخ زاده، انديشۀ مديريّت راهبردى، بهار 1386، ش 1.

41. بررسى و تحليل روايات مكارم الاخلاق، حمزه عبدى، قم: موسسه علمى فرهنگى دارالحديث، 1394.

42. البلد الامين و الدرع الحصين، كفعمى، ابراهيم بن على عاملى، بيروت: الاعلمى للمطبوعات، 1418 ق.

43. بهداشت روانى، سعيد شاملو، تهران: رشد، 1380.

ص: 375

44. پايان راه؛ پيرامون مرگ و مردن، اليزابت كوبلر - راس، ترجمۀ على اصغر بهرامى، تهران: رشد، 1379.

45. تاج العروس من جواهر القاموس، سيّدمحمّدمرتضى حسينى زَبيدى، بيروت: دار الفكر، 1414 ق.

46. تاريخ بغداد، احمد بن على خطيب بغدادى، بيروت: دار الكتب العلميه، 1417 ق.

47. التاريخ الكبير، محمّد بن إسماعيل بخارى، بيروت: دار الفكر، 1407 ق.

48. تاريخ مدينه دمشق، على بن حسن بن هبة اللَّه (ابن عساكر دمشقى) بيروت: دار الفكر، 1415 ق.

49. تحف العقول، حسن بن على ابن شعبه حرانى، قم: مؤسّسة نشر اسلامى، 1404 ق.

50. تحكيم خانواده از نگاه قرآن و حديث، محمد محمدى رى شهرى، قم: دار الحديث، 1388.

51. تربيت جنسى، مبانى، اصول و روش ها از منظر قرآن و حديث، على نقى فقيهى، قم: دار الحديث، 1388.

52. ترتيب مقاييس اللّغة، ابى الحسين احمد ابن فارس، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1387.

53. تصنيف غرر الحكم ودر الكلم، عبد الواحد بن محمد آمدى، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1366.

54. الترغيب و الترهيب، اسماعيل بن محمد جوزى اصفهانى، قاهره: دارالحديث، 1414 ق.

55. التعريفات، على بن محمّد جرجانى، بيروت: دار الكتب العربى، 1416 ق.

56. تفسير العياشى، محمّد بن مسعود سمرقندى (عياشى) تهران: مكتبة العلميه، 1380 ق.

57. تفسير القمى، على بن إبراهيم قمى، قم: مؤسسة دار الكتاب، 1404 ق.

58. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1389.

59. تنبيه الخواطر، مسعود بن عيسى ورام، بيروت: مؤسّسة الاعلمى، 1376 ق.

ص: 376

60. تنبيه الغافلين، نصر بن محمّد سمرقندى، بيروت: دار ابن كثير، 1413 ق.

61. التواضع والخمول، عبد اللّه بن محمّد بن أبى الدنيا، بيروت: دار الكتب العلمية، 1409 ق.

62. توانمندسازى همسران، ديويد اچ. اولسون، و امى كى. السون، ترجمۀ كامران جعفرى نژاد، و منصوره اردشيرزاده، تهران: سازمان بهزيستى كشور، 1383.

63. التوحيد، محمّد بن على ابن بابويه قمى (شيخ صدوق)، قم: مؤسسة نشر اسلامى، 1398 ق.

64. توحيد مفضّل، مفضّل بن عمر، تهران: باقر بيدهندى، 1379.

65. توكّل به خدا: راهى به سوى حرمت خود و سلامت روان، محمّد صادق شجاعى، قم، مؤسّسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، 1383.

66. تهذيب الأحكام، محمّد بن حسن طوسى، تهران: دار الكتب الإسلامية، 1364.

67. تهذيب الكمال فى أسماء الرجال، يونس بن عبد الرحمان، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1409 ق.

68. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، محمّد بن على بن بابويه قمى (شيخ صدوق)، قم، صدوق، 1391 ق.

69. جامع الأحاديث، جعفر بن أحمد قمّى (ابن رازى)، مشهد: آستان قدس رضوى، 1413 ق.

70. جامع الأخبار، محمّد بن محمّد شعيرى سبزوارى، قم: مؤسّسة آل البيت عليهم السلام، 1414 ق.

71. الجامع الصغير فى أحاديث البشير النذير، عبد الرحمان ابن أبى بكر سيوطى، بيروت: دار الفكر، 1401 ق.

72. جامع بيان العلم و فضله، يوسف بن عبداللّه بن محمّد، بيروت، دار الكتب العلمية، 1398 ق.

ص: 377

73. الجعفريات (الاشعثيات)، حسين بن محمّد ابن اشعث كوفى، تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1376 ق.

74. جوامع الجامع، فضل بن حسن طبرسى، تهران: دانشگاه تهران، 1377.

75. چگونه خشم خود را مهار كنيم، ويندى درايدن، ترجمۀ فرحناز مرادى، تهران: همشهرى، 1380.

76. چيستى حسن خلق و چگونگى تأثير آن بر روابط اجتماعى، عباس پسنديده، مجله علوم حديث، دوره 17، شماره 66، زمستان 1391.

77. حكمت نامه پيامبر اعظم، محمد محمدى رى شهرى، قم: دارالحديث، 1394.

78. حلية الأبرار فى أحوال محمّد وآله الأطهارعليهم السلام، سيد هاشم بن سليمان بحرانى، قم: مؤسسة معارف اسلاميه، 1413 ق.

79. حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، أحمد بن عبد اللَّه اصفهانى (أبو نعيم)، بيروت: دار الكتاب العربى، 1387 ق.

80. خانواده و خانواده درمانى، سالوادور مينوچين، ترجمۀ باقرثنايى، تهران: اميركبير، 1373.

81. خانواده درمانى ارزيابى و درمان خانواده ها، رويكرد مك مستر، كريستين اى. ريان و همكاران، ترجمۀ محسن دهقانى و مريم عباسى، تهران، رشد، 1390.

82. خانواده درمانى، ايرنه گلدنبرگ و هربرت گلدنبرگ، ترجمۀ حميدرضا حسين شاهى و همكاران، تهران: روان، 1386.

83. خانواده درمانى، گلادينگ، ساموئل، ترجمۀ فرشاد بهارى و همكاران، تهران: تزكيه، 1386.

84. الخصال، محمّد بن على بن بابويه قمى (شيخ صدوق)، قم: مؤسسة نشر اسلامى، 1362.

85. خصائص الأئمّة عليهم السلام (خصائص أميرالمؤمنين عليه السلام)، سيد رضى، مشهد: مجمع البحوث الإسلاميّه، 1406 ق.

ص: 378

86. خلاصه روان پزشكى، هارولد كاپلان و بنيامين سادوك، ترجمۀ نصرت الله پورافكارى، تهران: شهرآب، 1379.

87. دانشنامه احاديث پزشكى، محمد محمدى رى شهرى، قم: دارالحديث، 1383.

88. الدرّة الباهرة من الأصداف الطاهرة، أبى عبداللّه محمّد بن مكى عاملى (شهيد اوّل)، مشهد: آستان قدس رضوى، 1365.

89. الدّر المنثور، عبد الرحمن بن أبى بكر سيوطى، بيروت: دار الفكر، 1414 ق.

90. الدر النظيم فى مناقب الائمه اللهاميم، يوسف ابن حاتم شامى، قم: جامعه مدرسين، 1385.

91. درآمدى بر پيشگيرى از گرايش به خودكشى در منابع اسلامى، سيدمهدى خطيب، تهران: سازمان بهزيستى، 1389.

92. درآمدى بر روان شناسى تنظيم رفتار با رويكرد اسلامى، محمّدصادق شجاعى، قم: دار الحديث، 1388.

93. الدعاء، سليمان بن أحمد طبرانى، بيروت: دار الكتب العلمية، 1413 ق.

94. دعائم الإسلام، نعمان ابن تميمى مغربى، قاهره: دار المعارف، 1389 ق.

95. الدعوات الكبير، أحمد بن حسين بيهقى، كويت: مركز المحظوطات و التراث والوثائق، 1409 ق.

96. الدعوات، سعيد بن هبة الله قطب راوندى، قم: مدرسة امام مهدى (عليه السلام)، 1407 ق.

97. دلائل النبوّة، ابو نعيم احمد بن عبداللّه اصفهانى، بيروت: 1406 ق.

98. ديدگاه هاى روان شناختى حضرت آيت الله مصباح يزدى، محمّدصادق شجاعى، قم: مؤسّسۀ آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1386.

99. راز خوشبختى، اولريش پرامان، ترجمة كتايون تجلى، تهران، پيدايش، 1381.

100. راهنماى تشخيصى و آمارى اختلال هاى روانى، انجمن روان پزشكى آمريكا، ترجمۀ هاماياك آواديس يانس و همكاران، تهران: سخن، 1381.

101. ربيع الأبرار و نصوص الأخبار، محمود بن عمر زمخشرى، قم: منشورات شريف رضى، 1410 ق.

ص: 379

102. رسالت اخلاق در تكامل انسان، سيد مجتبى موسوى لارى، قم: دفتر تبليغات اسلامى، 1376.

103. رشد انسان، فيليپ رايس، ترجمۀ مهشيد فروغان، تهران: ارجمند، 1387.

104. رضايت از زندگى، عباس پسنديده، قم: دار الحديث، 1384.

105. رضايت زناشويى، عباس پسنديده، قم، دارالحديث، 1391.

106. روان شناسى اهمالكارى، آلبرت اليس و ويليام جيمزنال، ترجمۀ محمدعلى فرجاد، تهران: رشد، 1387.

107. روان شناسى رنگ ها، ماكس لوچر، ترجمه منيرو روانى پور، تهران: فتحى، 1368.

108. روانشناسى اجتماعى با نگرش به منابع اسلامى، مسعود آذربايجانى و همكاران، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1382.

109. روان شناسى اجتماعى، لوك بدار و همكاران، ترجمۀ حمزه گنجى، تهران: ساوالان، 1380.

110. روان شناسى اجتماعى، هدايت الله ستوده، آواى تهران: نور، 1378.

111. روان شناسى تبليغات، محمد كاويانى، قم: پژوهشكدة حوزه و دانشگاه، 1387.

112. روان شناسى تندرستى، رابرت جى آندروبام گچل و ديويد اس گرانتس، ترجمة غلامرضا خوى نژاد،، مشهد: به نشر، 1377.

113. روان شناسى درد، رابرت جى. گچل، و دنيس سى ترك، ترجمۀ محمدعلى اصغرى مقدّم و همكاران، تهران: رشد، 1381.

114. روانشناسى دين: بر اساس رويكرد تجربى، برنارد اسپيلكا و همكاران ترجمة محمد دهقانى، تهران: رشد، 1390.

115. روانشناسى رشد و تحول انسان، ديان اى. پاپاليا و همكاران، ترجمۀ داوود عرب قهستانى و همكاران، تهران، رشد، 1992.

116. روان شناسى رشد، حسن احدى و فرهاد جمهرى، تهران: پرديس، 1384.

117. روانشناسى رشد، لورا برك، ترجمة يحيى سيدمحمدى، تهران: ارسباران، 1392.

ص: 380

118. روان شناسى روابط انسانى (مهارت هاى مردمى)، رابرت بولتون، ترجمۀ حميدرضا سهرابى، رشد، 1393.

119. روان شناسى ژنتيك: تحول روانى از تولّد تا پيرى، محمود منصور، تهران: سمت، 1382.

120. روان شناسى ژنتيك، محمود منصور و پريرخ دادستان، تهران: رشد، 1381.

121. روان شناسى سلامت، ادوارد پ. سارافينو، ترجمۀ الهه ميرزايى و همكاران، تهران: رشد 1379.

122. روان شناسى سلامت، ام. رابين ديماتئو، ترجمۀ محمد كاويانى و همكاران، تهران: سمت، 1378.

123. روان شناسى سلامت، آنتونى جى كرتيس، ترجمۀ على فتحى آشتيانى و هادى عظيمى آشتيانى، تهران: بعثت 1385.

124. روان شناسى شادى، مايكل آرگايل، ترجمة مهرداد كلانترى و همكاران، اصفهان: جهاد دانشگاهى، 1382.

125. روانشناسى فيزيولوژيكى، جيمز كالات، ترجمه يحيى سيدمحمدى، تهران: روان، 1392.

126. روان شناسى مثبت: علم شادمانى و نيرومندى انسان، آلان كار، ترجمۀ حسن پاشاشريفى و همكاران، تهران: سخن، 1385.

127. روان شناسى مرضى تحولى؛ از كودكى تا بزرگسالى، پريرخ دادستان، تهران: سمت، 1383.

128. روان شناسى نابهنجارى: آسيب شناسى روانى، ديويد ال. روزنهان، و مارتين سليگمن، ترجمۀ يحيى سيد محمدى، تهران: ساوالان، 1384.

129. روش فهم حديث، عبد الهادى مسعودى، تهران: سمت، 1384.

130. روضة الواعظين، محمّد بن حسن فتّال نيشابورى، بيروت: مؤسسة الأعلمى، 1406 ق.

ص: 381

131. زمينه روان شناسى هيلگارد، ريتا ال اتكينسون و همكاران، ترجمۀ محمّدنقى براهنى و همكاران، تهران: رشد، 1384.

132. الزهد، عبد اللّه ابن مبارك، بيروت: دار الكتب العلميّة، 1386 ق.

133. الزهد، أحمد بن محمّد بن حنبل شيبانى (ابن حنبل)، بيروت: دار الكتب العلمية، 1403 ق.

134. الزهد، حسين بن سعيد كوفى اهوازى، قم: حسينيان، 1402 ق.

135. ساخت مقياس خودمهارگرى بر اساس منابع اسلامى، حميد رفيعى هنر، پايان نامه كارشناسى ارشد، قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره).

136. سبك ها و مهارت هاى ارتباطى، نيما قربانى، تهران: تبلور، 1384.

137. سخت رويى؛ ساختار وجودى شخصيت، نيما قربانى، فصل نامه پژوهش هاى روان شناختى، دوره 3، شماره 3 و 4، 1374.

138. سنن ابن ماجة، أبو عبداللّه محمّد بن يزيد بن ماجة قزوينى، بيروت: دارإحياء التراث، 1395 ق.

139. سنن أبى داوود، سليمان بن أشعث سجستانى أزدى، بيروت: دارالفكر، 1410 ق.

140. سنن الترمذى (الجامع الصحيح)؛ أبو عيسى محمّد بن عيسى ترمذى، بيروت: دارالفكر، 1403 ق.

141. سنن الكبرى (سنن نسايى)، احمد بن شُعيب نسايى، بيروت: دار الكتب العلمية، 1411 ق.

142. سير أعلام النبلاء، شمس الدين الذهبى، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1413 ق.

143. شباب قريش، عبد المتعال الصَّعيدى، قاهره: الطبعة الاُول، 1368 ق.

144. شخصيت: نظريه و پژوهش، لارنس پِروين و اليور جان، ترجمه محمدجعفر جوادى و پروين كديور، تهران، آييژ، 1385.

145. شرح صحيح مسلم؛ النووى، يحيى بن شرف النَوَوى، بيروت: دارالكتاب العربى، 1407 ق.

ص: 382

146. شرح نهج البلاغه، عبدالحميد بن هبة اللّه (ابن أبى الحديد)، قاهره: دار احياء الكتب العربيّه، 1387 ق.

147. شُعب الإيمان، أحمد بن حسين بيهقى، بيروت: دار الكتب العلمية، 1410 ق.

148. الشمائل المحمّديه، محمّد بن عيسى ترمذى، دمشق: دار الضيحاء، بيروت: دار الترمذى، 1421 ق.

149. شناخت درمان گرى گروهى، مايكل فرى، ترجمۀ مسعود جان بزرگى، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1388.

150. شناخت درمانى مبانى و فراتر از آن، جوديت بك، ترجمۀ لادن فتى و فرهاد فريدحسينى، تهران: دانژه، 1392.

151. شيوه هاى تغيير رفتار، ميلتن برگر، ترجمۀ على فتحى آشتيانى و هادى عظيمى، تهران: سمت، 1378.

152. شيوه هاى درمان گرى اضطراب و تنيدگى، مسعود جان بزرگى و ناهيد نورى، تهران: سمت، 1382.

153. الصحاح (تاج اللغه و صحاح العربيه)، اسماعيل الجوهرى، بيروت: دارالكتب للملايين، 1407 ق.

154. صحيح ابن حبّان، بترتيب ابن بلبان، على بن بلبان فارسى، بيروت: مؤسسة الرساله، 1414 ق.

155. صحيح بخارى، محمّد بن إسماعيل بخارى، بيروت: دار ابن كثير، 1410 ق.

156. صحيح مسلم، مسلم بن حجّاج قشيرى نيشابورى، قاهره: دار الحديث، 1412 ق.

157. صحيفة الإمام الرضا عليه السلام، على ابن موسى الرضا عليه السلام، قم: مؤسسة امام مهدى (عج)، 1408 ق.

158. الصحيفة السجّاديه، على بن الحسين (عليه السلام)، مشهد: مجمع البحوث الاسلاميّه، 1413 ق.

159. طبّ الأئمّه، أبو عتاب عبداللّه بن سابور زيّات، قم: شريف رضى، 1411 ق.

ص: 383

160. طبّ النبى، جعفر بن محمّد مستغفرى، نجف: الحيدرية، اوّل، 1385 ق.

161. الطبقات الكبرى، محمد ابن سعد، بيروت: داراحياء التراث العربى، 1417 ق.

162. طراحى الگوى تنظيم رغبت بر اساس آموزه زهد اسلامى و تاثير آن بر كاهش اضطراب در مقايسه با درمان شناختى رفتارى، حمزه عبدى، پايان نامه دكترى، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1394.

163. عدّة الداعى، احمد بن محمّد ابن فهد حلى، قم: دارالكتب الاسلاميه، 1407 ق.

164. علل الشرايع، محمّد بن على بن بابويه قمّى (شيخ صدوق)، بيروت: دارإحياء التراث، 1408 ق.

165. عوالى اللآلى، محمّد بن زين الدين ابن أبى جمهور، قم: سيدالشهداء، 1403 ق.

166. العين، خليل بن احمد فراهيدى، تهران: سازمان حج و اوقاف و امور خيريه، 1384.

167. عيون اخبار الرضا، محمّد بن على ابن بابويه، تهران: نشر جهان، 1378 ق.

168. عيون الحكم والمواعظ، على بن محمّد ليثى واسطى، قم: دار الحديث، 1376.

169. غرر الحكم، عبدالواحد بن محمّد آمدى، تهران: دانشگاه تهران، 1373.

170. غلبه بر خشم، رنوا پيورى فوى، ترجمه مهدى قرچه داغى، تهران: اوحدى، 1379.

171. الفردوس بمأثور الخطاب، شيرويه بن شهردار ديلمى هَمَدانى، بيروت: دار الكتب العلميّة، 1406 ق.

172. الفردوس، شيرويه بن شهردار ديلمى همدانى، بيروت: دار الكتب العلميه، 1406 ق.

173. الفروق اللغويه، حسن بن عبداللّه عسكرى، قم: مؤسسة النشر الاسلامى، چ اوّل، 1412 ق.

174. فرهنگ رائد الطلاب، جبران مسعود، تهران: يادواره كتاب، 1383.

175. فرهنگ معين، محمد معين، تهران: آدانا، 1384.

176. الفضائل، أبو الفضل سديد الدين شاذان بن جبرئيل قمّى، النجف: مطبعة الحيدريّة، 1338 ق.

177. فلاح السائل، على بن موسى حلى (سيد بن طاووس)، قم: مكتب الإعلام الإسلامى، 1419 ق.

ص: 384

178. قرب الإسناد، عبداللّه بن جعفر حميرى قمّى، قم: مؤسّسة آل البيت عليهم السلام، 1413 ق.

179. قصص الأنبياء، سعيد بن عبد اللَّه (قطب راوندى)، مشهد: آستان قدس رضوى، 1409 ق.

180. الكافى، محمد بن يعقوب كلينى، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1388 ق.

181. كتاب من لايحضره الفقيه، محمّد بن على بن بابويه قمّى (شيخ صدوق)، قم: مؤسّسة نشر اسلامى، 1404 ق.

182. كشف الريبة عن احكام الغيبة، زين الدين على عاملى (شهيد الثانى)، تهران: المكتبة المرتضوية، 1406 ق.

183. كشف الغمّة فى معرفة الأئمّة، على بن عيسى اربلى، بيروت: دار الكتاب، 1401 ق.

184. كشف اليقين فى فضائل أمير المؤمنين عليه السلام، حسن بن يوسف حلّى (علّامه حلى)، قم: مجمع إحياء الثقافة الإسلامية، 1411 ق.

185. كفاية الأثر فى النصّ على الأئمّة الإثنى عشر، على بن محمّد خزّاز قمّى، قم: بيدار، 1401 ق.

186. كفاية الاصول، محمد كاظم آخوند خراسانى، تهران: اسلاميه، 1379.

187. كنز العمال، على بن حسام الدين متقى هندى، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1409 ق.

188. كنز الفوائد، محمّد بن على كراجكى طرابلسى، قم: دار الذخائر، 1410 ق.

189. گزارش آسيب هاى اجتماعى سال هاى 1380-1382، سازمان ملى جوانان، بى جا، 1381.

190. لسان العرب، محمدبن مكرم ابن منظور، بيروت: دارصادر، 1410 ق.

191. لغت نامه دهخدا، على اكبر دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1377.

192. مبانى فهم حديث، عبد الهادى مسعودى، قم: بى جا، 1385.

193. المجازات النبوية، محمّد بن حسين موسوى (سيد رضى)، قم: دارالحديث، 1382.

194. مجمع البحرين، فخرالدين بن محمد طريحى، تهران: مؤسسة البعثة، 1414 ق.

ص: 385

195. مجمع البيان فى تفسير القرآن، فضل بن حسن طبرسى، بيروت: مؤسّسة الاعلمى، 1415 ق.

196. مجمع الزوائد، على بن أبى بكر هيثمى، بيروت: دار الفكر، 1412 ق.

197. مجموعه آثار شهيد مطهرى، مرتضى مطهرى، تهران: صدرا، 1419 ق.

198. المحاسن، احمد بن محمّد بن خالد برقى، قم: دار الكتب الاسلاميه، 1371.

199. المحجّة البيضاء فى تهذيب الإحياء، محمّدمحسن بن شاه مرتضى (فيض كاشانى)، قم: مؤسسة نشر اسلامى، 1415 ق.

200. مديريت استرس، برايان لوك سى وارد، ترجمۀ مهدى قراچه داغى، تهران: پيكان، 1381.

201. مديريت عصبانيت براى خانواده ها، گرى مكى و استيون ميبل، ترجمۀ مهرداد فيروزبخت، تهران: ويرايش، 1387.

202. مستدرك الوسائل، حسين بن محمدتقى نورى، قم: مؤسسة آل البيت، 1408 ق.

203. المستدرك على الصحيحين، محمّد بن عبد اللَّه حاكم نيشابورى، بيروت: دار الكتب العلمية، 1411 ق.

204. مستطرفات السرائر، ابن إدريس الحلّى، قم: مؤسسة النشر الإسلامى، 1411 ق.

205. مسكّن الفؤاد، زين الدين بن على جبعى عاملى (شهيد ثانى) قم: مؤسسة آل البيت، 1412 ق.

206. مسند ابن حنبل، احمد بن محمّد شيبانى (ابن حنبل)، بيروت: دارالفكر، 1414 ق.

207. مسند أبى يعلى، على بن مثنّى موصلى، جدّه: دار القبله، 1408 ق.

208. مسند البزّار (البحر الزخّار)، أحمد بن عمرو بزّار، بيروت: مؤسسة علوم القرآن، 1409 ق.

209. مسند زيد، زيد بن على بن الحسين عليهما السلام، بيروت: منشورات دار مكتبة الحياة، 1966 م.

ص: 386

210. مسندالشهاب، محمد بن سلامه قضاعى، تحقيق حمدى عبدالمجيدالسلفى، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1405 ق.

211. مشاوره سوگ، رضا ارزاقى، تهران: سازمان بهزيستى كشور، 1378.

212. مشاوره سوگ، فيل ريچ، ترجمۀ بدرى سادات بهرامى، تهران: دانژه، 1388.

213. مشاوره و درمان سوگ، ويليام جى. وردن، ترجمۀ مهرداد فيروزبخت و خشايار بيگى، تهران: ابجد، 1374.

214. مشكاة الانوار فى غرر الاخبار، على بن حسن طبرسى، قم: دارالحديث، 1418 ق.

215. مصادقة الإخوان، محمّد بن على بن بابويه قمّى (شيخ صدوق) (م 381 ق)، مدرسة امام مهدى (عج)، 1410 ق.

216. مصباح المتهجد، محمد بن الحسن طوسى، بيروت: فقه الشيعه، چ اوّل، 1411 ق.

217. مصباح المنير، احمدبن محمد فيومى، قم: مؤسسة دار الهجره، 1414 ق.

218. المصنّف، ابن أبى شيبة كوفى، بيروت: دارالفكر، 1409 ق.

219. المصنّف، أبو بكر عبد الرزّاق بن همّام صنعانى، بيروت: منشورات المجلس العلمى، 1390 ق.

220. مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول، بيروت: مؤسسة ام القرى، 1420 ق.

221. معانى الأخبار، محمّد بن على ابن بابويه قمّى (شيخ صدوق)، قم: مؤسسة نشر اسلامى، 1361.

222. المعجم الأوسط، أبو القاسم سليمان بن أحمد لخمى طبرانى، قاهره: دار الحرمين، 1415 ق.

223. معجم السفر، أحمد بن محمّد اصفهانى، بيروت: دارالفكر، 1414 ق.

224. المعجم الكبير، سليمان بن أحمد لخمى طبرانى، بيروت: دار إحياء التراث العربى، 1404 ق.

225. معجم مقاييس اللغه، احمد بن فارس، قم: مكتبة الاعلمى الاعلام الاسلامى، 1404 ق.

ص: 387

226. معرفى اجمالى يك صد طرح تحقيقاتى، پايان نامه و مقاله مرتبط با طب و دين، مجله پژوهش و حوزه، قم، معاونت پژوهشى مركز مديريت حوزه علميه قم، شماره 17 و 18، صص 218-236، 1383.

227. المغنى عن حمل الأسفار، عبد الرحيم عراقى، رياض: مكتبة دار طبرية، 1415 ق.

228. مفردات الفاظ القرآن، حسين بن محمّد راغب اصفهانى، دمشق: دارالقلم، 1412 ق.

229. المقنع، محمّد بن على ابن بابويه قمّى (شيخ صدوق)، قم: مؤسّسة امام هادى عليه السلام، 1415 ق.

230. مكارم الأخلاق، فضل بن حسن طبرسى، قم: مؤسسة نشر اسلامى، 1414 ق.

231. الملهوف على قتلى الطفوف، على بن موسى حسينى حلّى (سيد ابن طاووس)، تهران: دار الاُسوه، 1414 ق.

232. منابع مالى اهل بيت، نوراللّه عليدوست خراسانى، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1379.

233. مناقب آل أبى طالب، محمّد بن على مازندرانى (ابن شهر آشوب)، نجف: مكتبة الحيدرية، 1376 ق.

234. المناقب، موفّق بن أحمد مكى خوارزمى، قم: مؤسسة نشر اسلامى، 1414 ق.

235. المنتخب من مسند عبد بن حُميد، أبو محمّد عبد بن حميد، قاهره: مكتبة السنّة، 1408 ق.

236. منتهى الأرب فى لغة العرب، عبدالكريم صفي پورى، تهران: سنائى و أمير كبير، 1377.

237. المواعظ العدديه، محمد بن حسن حسينى عاملى، قم: طليعه نور، 1384.

238. الموطّأ، مالك بن أنس، بيروت: دار إحياء التراث العربى، 1406 ق.

239. مهار خشم (بررسى روانشناختى خشم و مهار آن از ديدگاه اسلام)، محمدرضا كيومرثى، قم: موسسه علمى فرهنگى دارالحديث، 1391.

240. مهارت هاى اجتماعى در ارتباطات ميان فردى، اون هارجى و همكاران، ترجمۀ خشايار بيگى و مهرداد فيروزبخت، تهران: انتشارات رشد، 1377.

ص: 388

241. مهارت هاى زندگى، كريس. ال كلينكه، تهران: اسپند هنر، 1380.

242. مهارت هاى زندگى، فرهاد طارميان، مازيار ماهجويى و طاهر فتحى، تهران: تربيت، 1378.

243. مهج الدعوات و منهج العبادات، على بن موسى حلّى (سيد بن طاووس)، قم: دارالذخائر، 1411 ق.

244. مهندسى رفتار ارتباطى بين شخصى و درون شخصى، نيما قربانى، تهران: سينه سرخ، 1380.

245. ميزان الحكمه، محمد محمدى رى شهرى، ترجمة حميدرضا شيخى، قم، دارالحديث، 1377.

246. الميزان فى تفسير القرآن، سيد محمدحسين طباطبايى، قم، جامعه مدرسين، 1417 ق.

247. نثر الدرّ، منصور بن حسين آبى، قاهره: مركز تحقيق التراث، 1981 م.

248. نزهة الناظر، يحيى بن سعيد حلى، نجف: الآداب، 1386 ق.

249. نظريّه هاى شخصيّت، چارلز كارور، ترجمۀ احمد رضوانى، مشهد: آستان قدس رضوى، معاونت فرهنگى، 1375.

250. نظريه هاى شخصيّت، دوان شولتز، ترجمۀ يوسف كريمى و همكاران، تهران: ارسباران، 1383.

251. النوادر، سيّد فضل اللّه بن على حسنى راوندى، قم: دار الحديث، 1377.

252. نورالثقلين، عبد على بن جمعه عروسى حويزى، قم: اسماعيليان، 1412 ق.

253. النهاية فى غريب الحديث والأثر، ابن مبارك جَزَرى (ابن الأثير) (م 606 ق)، قم: إسماعيليان، 1367.

254. نهج البلاغه، محمّد بن الحسين شريف الرضى، قم: هجرت، 1414 ق.

255. نهج الذكر، محمد محمدى رى شهرى، قم، مؤسسه فرهنگى دار الحديث، 1386.

256. وسائل الشيعه، محمّد بن حسن حرّ عاملى، قم: مؤسّسة آل البيت، 1414 ق.

ص: 389

257. وقتى خشم باعث آسيب به روابط زناشويى مى شود، كيم پليج و ماتيو مك كى، ترجمۀ الهام آرام نيا، و شمس الدين حسينى، تهران: درسا، 1382.

258. هنر رضايت از زندگى، عباس پسنديده، قم: دار الحديث، 1390.

259.Authentic Happiness، Martin Seligman، New York: Free Press ، 2002.

260. Family therapy; Concepts Process Practice، Alan Carr، New York: john Wiley Sons ، 2006.

261. Forneris T، Danish SJ، Scott DL. Setting goals، solving problems and seeking social support. Pubmed adolescence ، 42 ;2007 )165(: 103-114

262. From trust on intimacy: A new inventory for examining eriksons stages of psychosocial development، Doreen A. Rosenthal، Ross M. Gurney and Susan M. Moore، Journal of Youth and Adolescence، Vol. 10، Number 6 ، 1981.

263. Handbook of personality: theory and research، Oliver P. John، Richard W. Robins، Lawrence A. Pervin، New York: Guilford press ، 2008.

264. Handbook of positive psychology; Gratitude and the Science of Positive Psychology، Robert A. Emmons Charles M. Shelton، New York: oxford ، 2002.

265. Jeffrey P. Competency coping and contributory life skills. Journal of Agricultural Education. Pennsylvania University ، 68-74 :2002

266. Life lessons، Elisabeth Kubler-Ross David Kessler، New York: Scribner ، 2000.

267. Life Lessons: Two Experts on Death and Dying Teach Us About the Mysteries of Life and Living، Elisabeth Kubler-Ross David Kessler، Scribner ، 2001.

268. Life skills education for children and adolescents in schools، World Health Organization، Geneva، World Health Organization ، 1994.

269. Partners in Life Skills Training: Conclusions from a United Nations Inter-Agency Meeting، Geneva، World Health Organization ، 1999.

ص: 390

270. Positive Psychology: Theory، Research and Applications، Kate Hefferon Ilona Boniwell، London: Open University Press ، 2011.

271. Religious orientation، religious coping and happiness among UK adults، Christopher Alan Lewis، John Maltby، Liz Day، Personality and Individual Differences، Volume 38، Issue 5، April 2005، Pages 1193-1202.

272. Self-determination theory and basic need satisfaction: Understanding human development in positive psychology، E. L. Deci ، M. Vansteenkiste، Ricerche di Psichologia ، 27، 17-34.

273. The Handbook of Self-Determination Research، Edward L. Deci، Richard M. Ryan، ed. University of Rochester Press ، 2002.

274. The psychology of happiness، Michael Argyle، London and New York: Routledge ، 2001.

275. The Religious Dimension of Coping: Advances in Theory، Research، and Practice، Kenneth I. Pargament، Gene G. Ano، and Amy B. Wachholtz In Handbook of The Psychology of Religion and Spirituality، Raymond F. Paloutzian، Crystal L. Park، New York، The Guilford Press ، 2013.

276. Turner NE، Macdonald J، Somerset M. Life skills، Mathematical reasoning and critical thinking: A curriculum for the prevention of problem gambling، Journal of Gambling Studies، New York 2008; 24 (3).

277. Understanding Life Skills، Madhu، Singh، Hamburg، UNESCO، 1999.

ص: 391

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109