توضیح مناسبت های ایام غدیر در ماه ذیحجه

مشخصات کتاب

توضیح مناسبت های ایام غدیر در ماه ذیحجه

ویژه مبلغین

ستاد احیای غدیر

موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان

خیراندیش دیجیتالی : جناب آقای سید علی بحرینی به نیابت از مرحومه حاجیه خانم کسایی _گروه هم پیمانان موعود غدیر.

ص: 1

1. نهم ماه : سدّالابواب

معرفی سدالابواب

اشاره

یکی از وقایعی که در روز نهم ذی الحجه اتفاق افتاده و برگ زرینی از فضایل امیر المؤمنین علیه السلام را رقم زده، «سد الابواب» است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «إنّ اللّه تعالی أمَرَهُم بِسَدِّ الأبواب و استثنا منهم رسوله و أنتم نفس رسول اللّه»

ماجرای سدّ الابواب از فضائلی است که به صورت قطعی و متواتر از شیعه و سنّی نقل شده است.

مرحوم مجلسی وقوع آن را در نهم ذی الحجّه دانسته است.

در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وقتی که مسجد النبی ساخته شد عده ای از اصحاب و بنی هاشم خانه ی خود را به گونه ای ساختند که یک درب آن به مسجد باز می شد تا بتوانند سریع تر به مسجد بیایند و گاهی هم بدون طهارت وارد می شدند تا این که در این روز از طرف خداوند دستور آمد همه درهایی که به مسجد باز بود مسدود شود جز خانه های پیامبر صلی الله علیه و آله و امیر المؤمنین علیه السلام. وقتی مردم علت را از حضرت سؤال کردند، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «من از نزد خودم چنین کاری نکردم، بلکه دستور الهی را اطاعت کردم».

درخواست اصحاب

بعضی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله اصرار کردند که پنجره ای یا روزنه دیدی به مسجد داشته باشند، ولی پیامبر صلی الله علیه و آله اجازه نداده و فرمودند: «قسم به آن که جانم به دست اوست من شما را خارج

ص: 1

نکردم و او را وارد ننمودم، بلکه خداوند او را وارد و شما را خارج نمود».

سپس فرمودند: «اگر اهل آسمان و زمین بغض علی را داشته باشند خداوند آنان را هلاک می نماید، مقام علی عظیم است. اگر حب علی در نامه اعمال کسی باشد افزون می شود و اگر بغض علی در نامه اعمال کسی باشد بر حسناتش ترجیح پیدا می کند و او را هلاک می کند».

سخن منافقین

مؤمنین به این کار پیامبر صلی الله علیه و آله که از طرف خداوند بود ایمان آوردند و قبول نمودند ولی منافقین خشمگین شدند و قبول نکرده گفتند: «آیا نمی بینید محمد همیشه پسر عمویش را بر کرامت ها اختصاص می دهد و ما را از آنها محروم می دارد. به خدا قسم، اگر در حال حیاتش از او پیروی نماییم حتما بعد از وفاتش مخالفت خواهیم کرد».

این مسئله را تمامی مسلمانان شاهد بودند و دیدند که چگونه حضرت علی علیه السلام بر دیگر صحابه حتی کسانی که مسن تر بودند یا اشخاصی که با پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت خویشاوندی داشتند برتری یافت.

- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درادامه سدّ الابواب فرمودند که این ماجرا شبیه ماجرای موسی و هارون است که موسی مأمور شد مسجدی بسازد که هیچ کس در آن بیتوته نکند مگر هارون و ذرّیّه ی هارون، پس حضرت هارون هر ویژگی که دارد حضرت علی علیه السلام هم آن را دارند.

- علامه مجلسی رحمه الله می فرماید: این واقعه برای نشان دادن شایستگی های امیرالمؤمنین علیه السلام برای خلافت بعد از پیامبر صلی

ص: 2

الله علیه و آله است. چون حتی حمزه سیدالشّهداء را با آن سنّ بالا و مرتبه عظیم از این امتیاز محروم کردند.

- نافع گوید از پسر عمر پرسیدند بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله چه کسی از همه ی مردم بهتر است؟ او گفت کسی که جایز است برای او هر چه جایز است برای پیامبر، و حرام است برای او هر چه حرام است برای پیامبر. نافع پرسید او کیست؟ پسر عمر گفت: او علی است! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «لک فی المسجد ما لی و علیک ما علیّ، أنت وارثی و وصیّی» یعنی ای علی! هرچه برای من جایز است در این مسجد برای تو هم جایز است، و هر حرمتی من در این مسجد دارم تو نیز داری، و تو وارث من و وصی من هستی.

- امیرالمؤمنین علیه السلام در قضیه ی شورا، جریان «سد الابواب» را از فضائل خود مطرح کردند.

تواتر حدیث سد الابواب

مرحوم ابن شهر آشوب از علمای بزرگ شیعه در مورد حدیث سد الابواب می گوید: «این حدیث را حدود سی نفر از اصحاب نقل کرده اند مانند: زید بن ارقم، سعد بن ابی وقاص، ابو سعید خدری، ام سلمه، ابو رافع، ابو طفیل و... .

حدیث سد ابواب را خاصه و عامه ذکر کرده اند. برخی از اسناد آن عبارت است از:

کتب خاصه

مناقب امیر المؤمنین علیه السلام وسائل الشیعة ج2 ص210.

(کوفی) ج 1 ص 471. دعائم الاسلام ج 1 ص 17.شرح الاخبار ج 2 ص 203. امالی (شیخ طوسی) ص 599.

مناقب آل ابی طالب ج 2 ص 36.

ص: 3

العمدة ص 14. بحار الانوار ج 39 ص 28 - 48.

تفسیر امام عسکری علیه السلام ص 17 - 18. صراط المستقیم ج 1 ص 232.

کتب عامه

المجموع (نووی) ج 2 ص 160. فتح الباری ج 7 ص 12. شرح نهج البلاغه (ابن ابی

الحدید) ج 9 ص 173. فیض القدیر ج 1 ص 120. تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 122.

بیان داستانی سدالابواب

چرا در خانه های ما را بسته ای؟

لیوان چای را برمیی دارم و روی مبلی می نشینم، کاروان ما، تازه به هتل رسیده است و همه می خواهند زودتر به اتاق های خود بروند. باید صبر کنم تا آسانسورها خلوت شود. سرم کمی درد می کند، پرواز ما ده ساعت تأخیر داشت، خیلی خسته ام. چای سرد می شود، دیگر وقت نوشیدن آن است! بلند می شوم، چمدان خود را برمی دارم، باید به اتاق شماره 908 بروم. اینجا طبقه نهم است. وارد اتاق می شوم. سریع آماده غسل زیارت می شوم، می خواهم به زیارت پیامبر مهربانی ها بروم. از هتل بیرون می آیم، ساعت یازده صبح است، به سوی حرم پیامبر می شتابم، آن طور که به من گفته اند وقتی به انتهای این خیابان برسم، دیگر می توانم گنبد سبز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را ببینم، این اوّلین باری است که من به مدینه آمده ام، نمی دانم چگونه خدارا شکر کنم. دست خود را به سینه می گیرم و به پیامبر سلام می دهم: السّلامُ علیکَ یا رَسوُل اللّه!

اشک شوق در چشمان من می نشیند... وارد مسجد می شوم، می خواهم به سمت ضریح پیامبر بروم، وقتی روبروی ضریح قرار می

ص: 4

گیرم سرجای خود می ایستم، دست به سینه می گیرم تا سلام بدهم. یک نفر با لباس نظامی آنجا ایستاده است، مواظب است تا کسی به ضریح نزدیک نشود. جوانی که چفیه قرمز بر سر انداخته است درست روبروی من ایستاده است، اشاره می کند که حرکت کنم، گویا توقّفِ زیاد در اینجا ممنوع است.

به سمت «روضه پیامبر» حرکت می کنم، «روضه» به معنای گلستان است، پیامبر فرموده است که بین منبر و خانه ام، گلستان بهشت است. نماز خواندن در آن مکان ثواب زیادی دارد و هر مسلمانی که به مدینه می آید دوست دارد در آن جا حتما نماز بخواند و با خدای خویش راز و نیاز کند. شنیده ام هر کجای مسجد که رنگ فرش آن سبز باشد، آنجا روضه پیامبر است.[1] به روضه پیامبر می رسم، این جا خیلی شلوغ است، باید صبر کنم تا جایی پیدا شود. نگاهم به گوشه سمت راست می افتد، جای خالی است، به آن سو می روم و شروع به خواندن نماز می کنم.

بعد از نماز با خود فکر می کنم، من کجا نشسته ام. به تاریخ سفر می کنم، به سال های دور می روم... تقریباً به سال نهم هجری.

* * *

یکی به این سو می آید و می گوید: ای معاذ! پیامبر با تو کار دارد. مَعاذ از جا برمی خیزد و به سوی محراب می رود، من هم همراه او می روم. او به پیامبر سلام می کند، جواب می شنود و در حضور پیامبر می نشیند. پیامبر رو به معاذ می کند و می فرماید:

-- ای

ص: 5

مَعاذ! امروز جبرئیل نازل شد و از طرف خدا دستور مهمّی برای من آورد.

-- چه دستوری؟

-- خدا از من خواسته است تا از مردم بخواهم درهایی را که به این مسجد باز کرده اند، مسدود کنند.

-- یعنی همه باید درهایی را که از طرف خانه هایشان به مسجد باز می شود، برداشته و جای آن را دیوار بکشند؟

-- بله. این دستور خداست.

-- اکنون از تو می خواهم تا نزد عمویم عبّاس بروی و سلام مرا به او برسانی و پیامم را به او بدهی.

-- چشم.

* * *

مَعاذ از مسجد بیرون می رود، من هم همراه او می روم. خودم را به او می رسانم. همین طور که راه می رویم من از او چند سؤل می کنم، قلم و کاغذ در دست من است، حرف های او را تند تند می نویسم. او با دقّت به سوال های من پاسخ می دهد:

چند سال قبل پیامبر از مکّه به این شهر آمد. او دستور داد تا در وسط شهر مسجد ساخته شود. پس از اتمام کار، او در کنار مسجد اتاق هایی را بنا نمود. علی علیه السلام هم در آنجا، اتاقی برای خود ساخت. بقیّه کسانی که همراه پیامبر از مکّه به مدینه هجرت کرده بودند در اطراف مسجد برای خود خانه هایی ساختند. آنان برای خانه های خود دو در قرار دادند، دری که به کوچه باز می شد و دری که به سوی مسجد باز می شد. در واقع همه خانه هایی که دور تا دور مسجد ساخته شده اند، دو در دارند، اکنون

ص: 6

خدا به پیامبر دستور داده تا درهایی که از طرف خانه ها به مسجد باز می شود بسته شود، مردم باید برای آمدن به مسجد ابتدا داخل کوچه شوند و بعد از عبور از کوچه به درِ اصلی مسجد برسند و از آنجا وارد شوند.[2]

* * *

نگاه کن مَعاذ در جستجوی عبّاس، عموی پیامبر است. او را در بازار مدینه می یابد، سلام می کند و چنین می گوید:

-- پیامبر مرا فرستاده است تا از تو بخواهم درِ خانه خود را که به مسجد بازکرده ای، مسدود کنی.

-- چشم. من دستور پیامبر را انجام می دهم.

-- خدا به شما جزای خیر بدهد. عبّاس به سوی خانه حرکت می کند، او می خواهد اوّلین کسی باشد که این دستور پیامبر را انجام می دهد. سریع دست به کار می شود، از جوانان می خواهد تا کمکش کنند، بعد از ساعتی در خانه خود را مسدود می کند.[3]

خبر به همه می رسد، همه باید درهای خانه های خود را مسدود کنند. وقتی عبّاس، عموی پیامبر در خانه خود را مسدود کرده است، بقیّه هم باید این دستور را انجام دهند. درها یکی بعد از دیگری مسدود می شود. نگاه کن، این عمر بن خطّاب است که نزد پیامبر می آید، رو به پیامبر می کند و می گوید:

-- ای پیامبر! من دوست دارم وقتی تو در محراب قرار می گیری، به تو نگاه کنم،به من اجازه بده دریچه ای کوچک از خانه من به سوی مسجد باز باشد.

-- اجازه چنین کاری را ندارم.

-- پس اجازه بده سوراخی به

ص: 7

اندازه چشم خود به سوی مسجد باز کنم تا بتوانم شما را در حال نماز ببینم.

-- نه.

-- اجازه بده به سوراخی به اندازه سر سوزن از خانه من به سوی مسجد باز باشد.

-- خدا اجازه چنین کاری را نداده است.[4]

* * *

خانه علی علیه السلام هم دری به سوی مسجد دارد، فاطمه و علی علیهما السلام در این خانه زندگی می کنند، آیا این دستور پیامبر، شاملِ این خانه هم خواهد شد؟

آیا علی علیه السلام هم باید در خانه خود را که به داخل مسجد باز می شود، مسدود کند؟ به هر حال علی علیه السلام آماده است که دستور پیامبر را انجام بدهد، گویا علی علیه السلام امروز در مدینه نیست، چه کسی بیش از او مشتاق اطاعت از دستور پیامبر است؟

آنجا را نگاه کن! فاطمه علیها السلام دست حسن و حسین علیهماالسلام را گرفته است و از همان دری که به سمت مسجد باز می شود به مسجد آمده است، فاطمه علیهاالسلام حسن وحسین علیهماالسلام را کنار خود می نشاند.

لحظاتی می گذرد، پیامبر نگاهش به فاطمه می افتد، به سوی او می آید و به فاطمه سلام می کند و می گوید:

-- دخترم! فاطمه جانم! چرا اینجا نشسته ای؟

-- منتظر دستور شما هستم، شنیده ام که شما از همه خواسته اید تا در خانه های خود را که به سوی مسجد باز می شود، مسدود کنند.

-- فاطمه جان! خدا به من اجازه داده است که در خانه ام به سوی مسجد باز باشد، در خانه شما هرگز مسدود نخواهد شد، زیرا شما از

ص: 8

من هستید.[5]

لبخند بر چهره فاطمه می نشیند، خوشحال می شود، این افتخاری است که خدا برای فاطمه و علی علیهما السلام قرار داده است.[6]

* * *

چند روز می گذرد، همه یاران پیامبر درهای خانه ها را مسدود می کنند، در میان یاران پیامبر، فقط خانه علی علیه السلام است که درِ آن به سوی مسجد باز است.

نگاه کن این عبّاس، عموی پیامبر است که با عدّه ای از خویشان خود نزد پیامبر نشسته است، او اشک در چشم دارد و با چشمانی گریان رو به پیامبر می کند و می گوید:

-- ای پیامبر! چرا میان ما و علی علیه السلام فرق می گذاری؟

-- منظور تو از این سخن چیست؟

-- من عموی تو هستم و به من دستور دادی تا دری را که از خانه ام به سوی مسجد باز می شود، ببندم، امّا در خانه علی به سوی مسجد هنوز باز است.

-- عمو جان! من به دستور خدای خود عمل نموده ام. جبرئیل از طرف خدا برایم پیام آورده است و از من خواسته است تا این فضیلت را برای علی علیه السلام قراربدهم. آیا می دانی چرا خدا این دستور را به من داده است؟

-- نه.

-- حتما به یاد داری شبی که من می خواستم از مکّه به سوی مدینه هجرت کنم. آن شب کافران، خانه مرا محاصره کرده و تصمیم گرفته بودند تا با طلوع آفتاب باشمشیرهاشان حمله کنند و مرا به قتل برسانند. آن شب، علی علیه السلام در بستر من خوابید و همه خطرها را به جان خرید، اگر این فداکاری علی علیه السلام نبود، من امروز

ص: 9

اینجا نبودم! خدا می خواهد جان فشانی علی علیه السلام را این گونه پاداش بدهد.

-- آری. آن شب را به یاد دارم، علی علیه السلام با این کار خود خدمت بزرگی به اسلام نمود.

-- عموجان! تو از این که درِ خانه علی به سوی مسجد باز است، تعجّب کرده ای، امّا تو خبر نداری که مقام و جایگاه علی علیه السلام نزد خدا بسیار بالاتر از این می باشد. اگر کسی علی را دشمن بدارد، خدا او را به عذاب گرفتار خواهد کرد و اگر کسی علی را دوست بدارد، این محبّت باعث نجاتش خواهد شد.

-- من به آنچه خدا فرمان داده است راضی هستم.[7]

* * *

منافقان گروهی از مسلمانان هستند که در مدینه زندگی می کنند، به ظاهر مسلمان شده اند، امّا به سخنان پیامبر ایمان واقعی ندارند، آنان کنار هم جمع شده اند و با یکدیگر سخن می گویند:

-- دیدید که محمّد چه کرد، او دستور داد تا ما درِ خانه های خود را که به سمت مسجد باز می شد ببندیم، امّا در خانه داماد خود را باز گذاشت.

-- فکر می کنم محمّد گمراه شده است!!

-- آری، او شیفته علی شده است، میان علی و بقیّه فرق می گذارد.

-- نمی دانم علی با ما چه فرقی دارد، علی جوانی است که تجربه زیادی هم ندارد، ولی محمّد او را خیلی دوست دارد.

پیامبر در خانه خود است که جبرئیل نزد او می آید و سخن منافقان را برای او می گوید و سپس آیات اوّل سوره نجم را برای او می خواند.

* * *

پیامبر

ص: 10

صبر می کند تا موقع نماز فرا رسد و مردم برای نماز به مسجد بیایند، بعداز خواندن نماز به بالای منبر رفته و چنین سخن می گویند:

چرا بعضی از شما به علی حسادت می ورزید؟ بدانید که من به خواسته خود چنین کاری را نکرده ام.

این دستور خدا بود که جبرئیل آن را برایم آورد، خدا فرمان داده تا درخانه هایتان را که به سمت مسجد باز می شد، مسدود کنید و بدانید باز خدا از من خواسته تا در خانه علی به سوی مسجد باز باشد.

علی برادر من است و خدا این امتیاز را به او داده است.[8]

ای مردم! بدانید که خدا این آیات را بر من نازل کرده است، گوش فرا دهید، این سخن خداست:

«وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَی » «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَ مَا غَوَی » «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی » «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی ».[9]

سوگند به ستاره هنگامی که غروب می کند که محمّد هرگز گمراه نشده است و راه را گم نکرده است، او هرگز از روی هوس سخن نمی گوید، آن چه او می گوید، چیزی جز وحی آسمانی نیست.[10]

مردم با شنیدن این سخنان به فکر فرو می روند، آن ها می فهمند که پیامبر هرگز بر اساس خواست خود سخنی نمی گوید، او فرستاده خداست و از هر خطا و لغزشی به دور است.[11]

* * *

این افتخار برای علی علیه السلام باقی می ماند و دری که از خانه علی علیه السلام به مسجد باز می شد به حال خود ماند. سال های سال گذشت... مردم از آن در

ص: 11

به خانه علی علیه السلام می رفتند و در آنجا نماز می خواندند.

سال شصت و پنج هجری فرا می رسد و عبدالملک بن مروان به حکومت می رسد، او که بغض علی علیه السلام را به دل داشت، تصمیم گرفت تا این نشانه را از بین ببرد، برای همین به بهانه توسعه مسجد پیامبر اقدام به خراب کردن دیوار خانه علی علیه السلام می کند تا با این کار بتواند این فضیلت علی علیه السلام را از یادها ببرد، امّا او نمی دانست که هرگز نمی توان حقیقت را پنهان نمود.[12]

* * *

خوب نگاه کن من کجا نشسته ام!

من در روضه پیامبر هستم، وقتی که رو به قبله بنشینی و ضریح پیامبر سمت چپ تو باشد، باید به دنبال «ستون حَرَس» بگردی، «حَرَس» به معنای «نگهبانی دادن» است، این جا همان جایی است که علی علیه السلام می ایستاد و برای پیامبر نگهبانی می داد تا خطری از سوی دشمنان، جانِ پیامبر را تهدید نکند.

وقتی این ستون را پیدا کردی، حدود چهار متر از این ستون به عقب تر که قرار بگیری، این جا همان جایی است که در خانه علی علیه السلام به سوی مسجد باز می شده است.

مستندات

1 . قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: ما بین منبری و بیتی روضة من ریاض الجنّة: الکافی ج 4 ص 553، کامل الزیارات ص 51، تهذیب الأحکام ج 6 ص 7، وسائل الشیعة

ج 5 ص 280، مستدرک الوسائل ج 10 ص 195، المزار لابن المشهدی ص 76، مسند احمد ج 2 ص 397، صحیح مسلم ج

ص: 12

4 ص 123، مجمع الزوائد ج 4 ص 9.

2 . وقد تداخلت الروایات بعضها فی بعض، أنّه لمّا قدم المهاجرون إلی المدینة بنوا حوالی مسجده بیوتاً فیها أبواب شارعة فی المسجد، ونام بعضهم فیالمسجد... : مناقب آل أبی طالب ج 7 ص 36، بحار الأنوار ج 39 ص 27، نهج الإیمان لابن جبر ص 435.

3 . عن أمیر المؤنین علیه السلام قال: إنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله لمّا بنی مسجده بالمدینة وأشرع بابه وأشرع المهاجرون والأنصار أبوابهم، أراد اللّه عزّ وجلّ إبانة محمّد و آله الأفضلین بالفضیلة، فنزل جبرئیل علیه السلام عن اللّه بأن سدّوا الأبواب عن مسجد رسول اللّه صلی الله علیه و آله قبل أن ینزل بکم العذاب، فأوّل من بعث إلیه رسول اللّه یأمره بسدّ الأبواب... : بحار الأنوار ج 39 ص 23؛ فیما بین الرضا علیه السلاممن فضائل العترة الطاهرة قال: فأمّا الرابعة فإخراجه الناس من مسجده ما خلا العترة، حتّی تکلّم الناس فی ذلک، وتکلّم العبّاس فقال: یا رسول اللّه، ترکت علیّاً وأخرجتنا! فقال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: ما أنا ترکته و أخرجتکم، ولکنّ اللّه ترکه وأخرجکم... : الأمالی للصدوق ص 618، عیون أخبار الرضا ج 2 ص 210، تحف العقول ص 430، بحار الأنوار ج 35 ص 224 و ج 39 ص 20، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 314.

4 . ثمّ إنّ عمر بن الخطّاب جاء فقال: إنّی أُحبّ النظر إلیک یا رسول اللّه إذا مررت إلی مصلاّک، فأذنْ لی فی خوخة أنظر إلیک منها! فقال: قد أبی اللّه ذلک، فقال:

فمقدار ما أضع علیه وجهی، قال: قد أبی اللّه

ص: 13

ذلک، قال فمقدار ما أضع علیه عینی، فقال: قد أبی اللّه ذلک، ولو قلتَ: قدر طرف إبرة لم آذن لک، والذی نفسی بیده ما أنا أخرجتکم ولا أدخلتهم: بحار الأنوار ج 39 ص 23؛ فقال عمر: دع لی خوخة أطّلع منها إلی المسجد، فقال: لا ولا بقدر إصبعة، فقال أبو بکر: دع لی کوّة أنظر إلیها، فقال: ولا رأس إبرة... : مناقب آل أبی طالب ج 2 ص 38، بحار الأنوار ج 39 ص 29، نهج الإیمان لابن جبر ص 443.

5 . فمرّ بهم رسول اللّه صلی الله علیه و آله، فقال لها: ما بالکِ قاعدة؟ فقالت: أنتظر أمر رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله بسدّ الأبواب، فقال صلی الله علیه و آله: إنّ اللّه تعالی أمرهم بسدّ الأبواب واستثنی منهم رسوله، وأنتم نفس رسول اللّه... : بحار الأنوار ج 39 ص 23.

6 . للاطّلاع أکثر راجع: المجموع ج 2 ص 161، روضة الطالبین ج 5 ص 352، تفسیر ابن کثیر ج 1 ص 513، تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 140، سبل الهدی والرشاد ج 10 ص 423، ینابیع المودّة ج 1 ص 257، أُسد الغابة ج 3 ص 214، الإصابة ج 4 ص 467، السیرة الحلبیة ج 3 ص 416.

7 . لمّا أمر العبّاس بسدّ الأبواب وأذن لعلی علیه السلام بترک بابه، جاء العبّاس وغیره من آل محمّد صلی الله علیه و آله، فقالوا: یا رسول اللّه، ما بال علیّ یدخل ویخرج؟ فقال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: ذلک إلی اللّه، فسلّموا له حکمه، هذا جبرئیل جاءنی عن اللّه عزّ وجلّ بذلک... : بحار الأنوار ج

ص: 14

39 ص 25؛ فخرج العبّاس یبکی وقال: یا رسول اللّه، أخرجت عمّک وأسکنت ابن عمّک؟! فقال: ما أخرجتکَ ولا أسکنته، ولکنّ اللّه أسکنه: مناقب آل أبی طالب ج 2 ص 37، بحار الأنوار ج 39 ص 28، نهج الإیمان ص 443.

8 . وفی روایة أبی رافع أنّه صلی الله علیه و آله صعد المنبر، وقال: إنّ رجالاً یجدون فی أنفسهم أن سکن علیّ فی المسجد وخرجوا، واللّه ما فعلت إلاّ عن أمر ربّی، إنّ اللّه تعالیأوحی إلی موسی أن یسکن مسجده فلا یدخل جنب غیره وغیر أخیه هارون وذرّیته، واعلموا رحمکم اللّه أنّ علیّاً منّی بمنزلة هارون من موسی، إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی، ولو کان کان علیّاً... : مناقب آل أبی طالب ج 2 ص 40، بحار الأنوار ج 39 ص 30، نهج الإیمان ص 444.

9 . سوره نجم، آیه 4-1

10 . عن بریدة الأسلمی: یا أیّها الناس، ما أنا سددتها وما أنا فتحتها، بل اللّه عزّ وجلّ سدّها. ثمّ قرأ: «وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَی»، إلی قوله: «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی» : مناقب آل أبی طالب ج 2 ص 37، بحار الأنوار ج 39 ص 27، نهج الإیمان ص 444.

11 . أبو سعید الخدری: قال النبی صلی الله علیه و آله: یا علی، لا یحلّ لأحدٍ أن یجنب فی هذا المسجد غیری و غیرک. وفی روایة: یا علی، لا یحلّ لأحدٍ من هذه الأُمّة غیری وغیرک. وفی روایة: ولا یحلّ أن یدخل مسجدی جنب غیری وغیره وغیر ذرّیته، فمن شاء فهنا - وأشار بیده نحو الشام - فقال المنافقون: لقد ضلّ وغوی فی أمر ختنه!

ص: 15

فنزل: «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَ مَا غَوَی» : مناقب آل أبی طالب ج 2 ص 40، بحار الأنوار ج 39 ص 30، نهج الإیمان ص 445.

12 . کان فی آخر عمر النبی صلی الله علیه و آله، والأوّل أصحّ و أشهر، و بقی علی کونه، فلم یزل علیّ وولده فی بیته إلی أیّام عبد الملک بن مروان، فعرف الخبر، فحسد القوم علی ذلک واغتاظ، وأمر بهدم الدار، وتظاهر أنّه یرید أن یُزاد فی المسجد... : مناقب آل أبی طالب ج 2 ص 38، بحار الأنوار ج 39 ص 29.

بیان دانش آموزی سدالابواب

همه درها بسته شد به جز...

پس از هجرت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه و ساخت مسجد در مدینه، بعضی از اصحاب خانه ی خود را در کنار مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ساختند. این خانه ها و خانه ی حمزه و عباس عموهای پیامبر و بعضی اصحاب یک در به کوچه و یک در به مسجد داشت.

خانه ی حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها نزدیک خانه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دیوار به دیوار مسجد بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از معاذ خواست که به اصحاب بگوید: همه درب خانه هایشان به مسجد را ببندند، جز علی علیه السلام. برخی از اصحاب اعتراض کردند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به منبر رفته و فرمودند:

می بینم برای بعضی ها سخت و سنگین است که در خانه ی علی علیه السلام به مسجد باز مانده است!؛ به خدا سوگند من این کار را به دستور پروردگارم انجام دادم.

خداوند از حضرت موسی

ص: 16

علیه السلام خواست که عبادتگاهی بسازد و فرمود جز او و برادرش هارون کسی حق زندگی کردن درعبادت گاه را ندارد... بدانید که جایگاه علی علیه السلام برای من مانند هارون است به موسی. جز این که قرار نیست پس از من پیامبری باشد؛ ( اگر قرار بود پیامبری باشد،کسی جز علی علیه السلام نبود).

نکته ها

1- در این حادثه،خداوند فرقی بین خانه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خانه ی حضرت علی علیه السلام نگذاشت؛ یعنی شبیه ترین فرد به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت علی علیه السلام است.

2- حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حتی حضرت حمزه با آن همه فضیلت را از این فرمان معاف نکرد. این برای نشان دادن برتری و شایستگی ویژه ی حضرت علی علیه السلام بود. با آن که امیرالمؤمنین علیه السلام جوان بودند و حضرت حمزه سن و سالی داشت.

3- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: مقام حضرت علی علیه السلام مانند مقام هارون علیه السلام است که جانشین موسی علیه السلام شد. پس جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کسی جز حضرت علی علیه السلام نیست.

4- کسی که آن قدر پاک و مطهر است که درون خانه ی خدا متولد می شود؛ باز بودن درب خانه اش به مسجد تأکید دوباره ای بر عظمت او نزد خداوند است.

5- همه ی درها به سوی خانه ی خدا بسته است، جز در خانه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام؛ این جریان برای این بود که همه بفهمند، پس از پیامبر صلی الله علیه و

ص: 17

آله و سلم، تنها راه به سوی خدا، راه حضرت علی علیه السلام و فرزندان ایشان است.

2. دهم ماه : ابلاغ سوره برائت

بیان مختصر

در سال نهم هجری در ایام حج آیات ابتدایی سوره توبه نازل شد در پیامبر صلی الله علیه و آله بنا بر پیشنهاد اصحاب، ابوبکر را مأمور به ابلاغ آن نمودند و بعد از مدتی وحی نازل شد « لا یؤدی عنک إلا أنت أو رجل منک» یعنی این عمل را غیر خودت و یا مردی که از توست نباید انجام دهد. پس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، امیرالمؤمنین علیه السلام را فرستادند و ایشان آیات را از ابوبکر گرفتند و خودشان در روز دهم ذی الحجه روز حج اکبر آن را ابلاغ کردند. «و دخلت سنة تسع فی شهر ذی الحجة الحرام من مهاجرة رسول الله ص نزلت هؤلاء الآیات ... فلما کان یوم الحج الأکبر و فرغ الناس من رمی جمرة الکبری قام أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام) عند الجمرة فادی فی الناس

فاجتمعوا إلیه فقرأ علیهم الصحیفة بهؤلاء الآیات براءة من الله و رسوله».

بیان تفصیلی

اشاره

یک سال پس از فتح مکه در ذی حجة سال نهم هجری آیات ابتدائی سوره ی برائت نازل شد و مشرکین را بین دو امر مخیّر کرد، یا اسلام بیاورند و یا از مکه خارج شوند. امّا این پیام توحیدی و تطهیر مکه را چه کسی ابلاغ کند؟

برخی پیشنهاد دادند، ابوبکر برای رساندن این آیات به مکه برود، چون در جنگ ها هیچ مشرکی از او زخمی برنداشته بود و مشرکان مکه از او کینه ای نداشتند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و

ص: 18

سلم ابوبکر را فراخواند و آیات اول سوره برائت را به او سپرد و فرمان داد تا آن آیات را برای مردم شرکت کننده در مراسم حج قرائت کند،

ولی جبرئیل به خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید و عرض کرد:

«یا محمد! إنّه لا یؤدّی عنک إلاّ أنت أو رجل منک».

ای محمد! این کار را باید یا خود شما یا کسی که از شما و همانند شما است انجام دهد و از دیگری پذیرفته نیست.

بلافاصله رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم علی علیه السلام را برای اعلام برائت به سوی مکّه اعزام کرد و ابوبکر را از این مأموریت عزل نمود. ابوبکر گفت : آیا چیزی در باره من نازل شده؟

علی علیه السلام فرمودند: رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است که آیات برائت را به من واگذار

کنی، چون اعلام برائت کار تو نیست.حضرت علی علیه السلام آن آیات را گرفت و در موسم حج شرکت کرد و با شجاعت و صلابت در میان مشرکین ایستاد و چندین بار و در روزهای متوالی آن آیات را قرائت کرد.(1) این جریان در روز دهم ماه ذی الحجه اتفاق افتاد و بنا به نقلی امیرالمؤمنین علیه السلام در روزهای 11 و 12 و 13 ذی الحجه نیز سوره برائت را در جمع مشرکین و کفار قرائت نمودند.

حکایت اعلام برائت از لسان امیرالمؤمنین علیه السلام

حضرت علی علیه السلام جریان ابلاغ آیات سوره برائت را چنین نقل فرمودند:

هنگامی که به مکه آمدم تا آیات سوره برائت را بر مشرکین بخوانم هیچ کسی در مکه نبود مگر آن که دوست داشت

ص: 19


1- خصال، ج2، ص369.

مرا تکه تکه کند و هر تکه ای از بدن مرا بر سر کوهی بگذارد اگرچه در این راه جان و مال و خاندانش را نابود کند. پس از آن که رسالت را ابلاغ نمودم، همگی با تهدید پاسخ مرا دادند و زن ومرد آنان به من اظهار دشمنی و کینه توزی کردند اما من با پایداری پاسخ آنان را دادم...(1)

نکات و استدلال به ابلاغ آیات برائت در حقانیت امیرالمؤمنین علیه السلام اعزام و عزل ابوبکر بسیار هوشمندانه، هدفمند و به منظور روشن شدن عدم صلاحیت او برای مسلمین بود.

اعزام امیرالمؤمنین علیه السلام به دستور خداوند متعال و در جهت زمینه سازی برای امامت آینده جامعه اسلامی بوده است.

در این ماجرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام یک حقیقت واحد معرفی می شوند «إنّه لا یؤدّی عنک إلاّ أنت أو رجل منک» و این همان تفسیر «أنفسنا و أنفسکم» در آیه مباهله است.

یکی از مقامات حضرت هارون شراکت در رسالت است «و أشرکه فی أمری» و ابلاغ سوره برائت نیز به نوعی شرکت در رسالت است «أنت منّی بمنزلة هارون من موسی».

کسی که صلاحیت ابلاغ جزئی از رسالت را ندارد (ابوبکر)، به طریق اولی صلاحیت جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را نیز نخواهد داشت.

با توجه به شجاعت امیرالمؤمنین علیه السلام در ابلاغ سوره برائت آن هم در مرکز تجمع کفار و منافقین، افضلیت ایشان بر سایر انبیاء الهی ثابت می شود.

آیات برائت از مشرکین را کسی باید ابلاغ کند که خودش از همه انواع شرک مبرا باشد.

ص: 20


1- خصال شیخ صدوق، ج2، ص 128.

کسی که از هر نوع شرکی مبرا است و لایق ابلاغ آیات برائت از مشرکین است حتماً معصوم است.

بیان داستانی

مانند پیامبر

جمعیت آن قدر ساکت شده بود که می شد صدای قلبشان را شنید.قلب ها تند تند می زد.ته دل خیلی ها خالی شده بود.بعضی ها درگوشی با هم پچ پچ می کردند که محمد می خواهد با این دستور ما را به کشتن دهد.

فرمان سنگینی بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده بود.خداوند مشرکان مکه را تهدید کرده بود که یا مسلمان شوند و یا از مکه بیرون بروند.یک نفر می بایست این خبر را برای مشرکان مکه ببرد.صحبت این بود که چه کسی این کار خطرناک را انجام دهد.بین چند نفر زمزمه شد که فلانی برای این کار مناسب است، چون او هنوز هم با مشرکان دوست است و در جنگ ها شمشیری نمی زند.

قرار شد همین فرد برای رساندن پیام به مکه برود.هنوز از مدینه دور نشده بود که جبرئیل پیام دیگری آورد.این کار را یا باید خودت انجام دهی یا یک نفر از خودت.پیامبر فورا از علی علیه السلام خواستند تا سریع خود را به او برساند و پیام را خودش به اهل مکه برساند.

حضرت علی علیه السلام سریعا خود را به قاصد رساند و سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به او فرمود.قاصد که انگار خیلی ترسیده بود،گفت:آیا درباره ی من چیزی نازل شده؟قاصد این را گفت و با ناراحتی به سمت مدینه برگشت.

حضرت علی علیه السلام پس از چند روز خود را به مکه رساند و مردم را کنار خانه ی خدا جمع کرد.در نگاه

ص: 21

مردم خشم موج می زد.بعضی ها دوست داشتند تا جرأت جنگیدن با این جوان را داشتند و او را تکه تکه می کردند.این کینه ها و عصبانیت ها نتوانست دلهره ای در دل امیرالمؤمنین علیه السلام ایجاد کند؛محکم و شمرده سخن می گفت و پیام خداوند را موبه مو برایشان می خواند.

پس از چند روز امیرالمؤمنین علیه السلام راه مدینه را در پیش گرفت.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم؛ مشتاقانه انتظار برگشتن علی عله السلام را می کشید.رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از این که علی علیه السلام را سالم می دید،خیلی خوشحال شد.خدا را شکر کرد و علی علیه السلام را در آغوش کشید.

بیان دانش آموزی

پیامی تند و تیز

یک سال از پیروزی مسلمانان بر مشرکان لجوج مکه می گذشت.مشرکان مکه تا پیش از این بارها با مسلمانان جنگیده بودند.جبرئیل علیه السلام بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد و سوره برائت را برای حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم آورد.نام این سوره را برائت گذاشتند،چون اعلام برائت، یعنی بیزاری خدا و پیامبر از مشرکان بود.پیام الهی این بود که مشرکان مکه باید بین این دو راه یکی را برگزینند؛یا مسلمان شوند و یا از مکه خارج شوند.خداوند دستور کشتن مشرکان را پس از یک مهلت4ماهه داده بود.غیر از علی علیه السلام هیچ کس حاضر به رساندن این پیامِ تند به مشرکان نبود.اما این کار برای علی علیه السلام خیلی خطرناک بود،چون همه ی مشرکان با اودشمنی داشتند.اما یک نفر از اصحاب بود که مشرکان مکه با او خوب بودند؛چون در هیچ جنگی به مشرکان صدمه نزده بود و با

ص: 22

مشرکان دوست بود.اصحاب پیشنهاد دادند او برای این کار برود تا خطری برایش نباشد.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را فراخواند و پیام را به او داد.مرد هنوز خیلی از مدینه دور نشده بود که جبرئیل نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت:ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! تنها باید خودت یا کسی از تو و مثل خودت این پیام را به مشرکان برساند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علی علیه السلام را مأمور رساندن این پیام کرد. علی علیه السلام سریعا خود را به آن مرد رساند و فرمود:پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است که این کار تو نیست و رساندن این آیات را به من سپرده است.علی علیه السلام به سوی مکه به راه افتاد.علی علیه السلام در حالی وارد مکه شد که مشرکان مکه به شدت از مسلمانان عصبانی بودند.علی علیه السلام فرمود:مشرکان اگر می توانستند،دلشان می خواست مرا قطعه قطعه کنند و هر تکه ای از مرا بر کوهی بگذارند.همه مرا تهدید به مرگ می کردند.

علی علیه السلام با شجاعت تمام در میان مشرکان ایستاد و دستور خداوند را برایشان خواند.ایشان روزی چند بار در جمع مشرکان حاضر می شد و آیات سوره ی برائت را می خواند.امیرالمؤمنین علیه السلام پس از انجام فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه بازگشت.رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از این که حضرت علی علیه السلام سالم برگشته بود،خیلی خوشحال شد.

اما این انتخاب الهی علی

ص: 23

علیه السلام برای این مأموریت مهم ،بر خیلی ها ناگوار آمده بود.

نکات:

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در صحنه های مختلف،درپی این بودند که مردم بفهمند امامت و رهبری شایستگی می خواهد.مثلا برای فتح خیبر فرماندهی سپاه را به افراد مختلف سپرد و همه ناکام برگشتند. سپس پرچم فرماندهی را به علی علیه السلام دادند و ایشان قلعه را فتح کردند.این زمینه چینی های حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم برای نشان دادن شایستگی های بی نظیر علی علیه السلام بود.رساندن سوره ی برائت کسی را می خواست که جز خدا از کسی نترسد.

فرستاده شدن امیرالمؤمنین علیه السلام پس از سخن جبرئیل نشان می دهد که در میان اصحاب تنها علی علیه السلام شایسته ی رساندن پیام بود. هم برکنار شدن نفر اول به امر خدا بود و هم انتخاب حضرت علی علیه السلام.

کسی که حتی شایستگی رساندن یک پیام از رسالت های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ندارد،شایستگی رهبری دین و مردم را هم نخواهد داشت.

کسی می تواند بیزاری خدا از مشرکان را اعلام کند که خودش ذره ای شرک نداشته باشد.کسی که با مشرکان دوست نباشد.کسی که پاک و معصوم باشد.پس حضرت علی علیه السلام معصوم است و ذره ای ناپاکی ندارد.

آیات و روایات

آیات ابلاغ سوره برائت

بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکینَ (1)

فَسیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکافِرینَ (2)

وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَری ءٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ

ص: 24

تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذینَ کَفَرُوا بِعَذابٍ أَلیمٍ (3)

إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ (4)

فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَخَلُّوا سَبیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (5)

وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ (6)

کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ (7)

یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ (64)

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّما کُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ (65)

روایات

تفسیر نور الثقلین ؛ ج 2 ؛ ص177

7- فی تفسیر العیاشی عن داود بن سرحان عن ابی عبد الله علیه السلام قال: کان الفتح فی سنة ثمان و برائة فی سنة تسع، و حجة الوداع فی سنة عشر.

8- عن ابن العباس عن أحدهما علیهما السلام قال: الأنفال و سورة برائة واحدة.

9- فی کتاب الخصال عن الحارث بن ثعلبة قال: قلت لسعد: أشهدت شیئا من مناقب علی علیه السلام؟ قال: نعم شهدت له أربع مناقب، و الخامسة شهدتها لان یکون لی منهن واحدة أحب الی من حمر النعم بعث رسول الله صلی الله علیه و آله أبا

ص: 25

بکر ببرائة ثم أرسل علیا علیه السلام فأخذها منه، فرجع أبو بکر فقال: یا رسول الله أنزل فی شی ء؟

قال: لا الا انه لا یبلغ عنی الا رجل منی.

10- و فی احتجاج علی علیه السلام یوم الشوری علی الناس قال: نشدتکم بالله هل فیکم أحد امر الله عز و جل رسوله أن یبعث ببرائة فبعث بها مع أبی بکر فأتاه جبرئیل فقال: یا محمد انه لا یؤدی عنک الا أنت أو رجل منک، فبعثنی رسول الله صلی الله علیه و آله فأخذتها من ابی بکر فمضیت فأدیتها عن رسول الله صلی الله علیه و آله فأثبت الله علی لسان رسول الله انی منه، غیری؟ قالوا: لا.

11- و فی مناقب أمیر المؤمنین علیه السلام و تعدادها قال علیه السلام: و اما الخمسون فان رسول الله صلی الله علیه و آله بعث ببرائة مع ابی بکر فلما مضی أتی جبرئیل علیه السلام فقال: یا محمد لا یؤدی عنک الا أنت أو رجل منک فوجهنی علی ناقته العضباء، فلحقته بذی الحلیفة فأخذتها منه فخصنی الله بذلک.

تثاقل اصحاب

12- عن جابر الجعفی عن ابی جعفر عن أمیر المؤمنین علیه السلام و قد سأله رأس- الیهود کم: تمتحن الأوصیاء فی حیوة الأنبیاء و بعد وفاتهم؟ قال: یا أخا الیهود ان الله تعالی امتحننی فی حیوة نبینا صلی الله علیه و آله فی سبعة مواطن، فوجدنی فیها من غیر تزکیة لنفسی بنعمة الله له مطیعا قال: فیم و فیم یا أمیر المؤمنین قال: اما أولیهن الی ان قال: و اما السابعة یا أخا الیهود: فان رسول الله صلی الله علیه و آله لما توجه لفتح مکة أحب ان یعذر إلیهم

ص: 26

و یدعوهم الی الله آخرا کما دعاهم أولا، فکتب إلیهم کتابا یحذرهم فیه و ینذرهم عذاب ربهم، و یعدهم الصفح و ینذرهم و نسخ لهم فی آخره سورة برائة لتقرأ علیهم، ثم عرض علی جمیع أصحابه المضی به إلیهم. فکل منهم یری التثاقل فیه، فلما رأی ذلک ندب منهم رجلا فوجهه فیه. فأتاه جبرئیل علیه السلام فقال: یا محمد انه لا یؤدی عنک ذلک الا أنت أو رجل منک، فأنبأنی رسول الله صلی الله علیه و آله بذلک و وجهنی بکتابه و رسالته الی أهل مکة، فأتیت مکة و أهلها من قد عرفتم لیس منهم أحد الا و لو قدر أن یضع علی کل جبل منی اربا لفعل، و لو ان یبذل فی ذلک نفسه و ماله و أهله و ولده فبلغتهم رسالة النبی صلی الله علیه و آله و قرأت علیهم کتابه، فکل تلقانی بالتهدید و الوعید و یبدی البغضاء و یظهر لی الشحناء من رجالهم و نسائهم، فکان منی فی ذلک ما قد رأیتم، ثم التفت الی أصحابه فقال: ألیس کذلک؟ فقالوا: بلی یا أمیر المؤمنین.

آیا درباره من چیزی نازل شده؟

13- فی کتاب علل الشرائع باسناده الی جمیع بن عمر قال: صلیت فی المسجد الجامع فرأیت ابن عمر جالسا فجلست الیه فقلت: حدثنی عن علی علیه السلام، قال: بعث رسول الله صلی الله علیه و آله أبا بکر ببرائة، فلما أتی بها ذا الخلیفة اتبعه علی علیه السلام فأخذها منه قال ابو بکر: یا علی ما لی أنزل فی شی ء؟ قال: لا و لکن رسول الله قال: لا یؤدی عنی الا انا أو رجل من أهل بیتی، قال: فرجع الی رسول الله صلی الله علیه و آله

ص: 27

فقال: یا رسول الله أنزل فی شی ء؟ قال: لا و لکن لا یؤدی عنی الا انا أو رجل من أهل بیتی. قال کثیر: قلت لجمیع: استشهد علی ابن عمر بهذا؟

قال: نعم ثلثا.

مفاد نامه

14- و باسناده الی ابن عباس ان رسول الله صلی الله علیه و آله بعث أبا بکر ببرائة ثم اتبعه علی علیه السلام فأخذها منه، فقال ابو بکر: یا رسول الله خیف فی شی ء؟ قال: لا، الا انه لا یؤدی عنی الا أنا أو علی و کان الذی بعث به علی علیه السلام لا یدخل الجنة الا نفس فی مؤمن مسلمة و لا یحج بعد هذا العام مشرک و لا یطوف بالبیت عریان، و من کان بینه و بین رسول الله صلی الله علیه و آله عهد فهو الی مدته.

پس از یک شبانه روز رفتن ابوبکر

15- و باسناده الی الحارث بن مالک قال: خرجت الی مکة فلقیت سعد بن مالک فقلت له: هل سمعت لعلی علیه السلام منقبة؟ قال: قد شهدت له أربعة لئن تکون لی إحدیهن أحب الی من الدنیا أعمر فیها عمر نوح، احدیها ان رسول الله صلی الله علیه و آله بعث أبا بکر ببرائة الی مشرکی قریش فسار بها یوما و لیلة، ثم قال لعلی علیه السلام: اتبع أبا بکر فبلغها و رد أبا بکر، فقال: یا رسول الله انزل فی شی ء؟ قال: لا الا انه لا یبلغ عنی الا انا أو رجل منی.

16- و باسناده الی أنس بن مالک ان النبی صلی الله علیه و آله بعث ببرائة الی أهل مکة مع أبی بکر فبعث علیا علیه السلام و قال: لا یبلغها الا رجل من أهل بیتی.

امر پیامبر بر سوار شدن بر مرکب خاص پیامبر صلی الله علیه و آله

17- فی تفسیر العیاشی

ص: 28

عن حریز عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن رسول الله صلی الله علیه و آله بعث أبا بکر مع برائة الی الموسم لیقرأها علی الناس فنزل جبرئیل علیه السلام فقال: لا یبلغ عنک الا علی علیه السلام، فدعا رسول الله صلی الله علیه و آله علیا فأمره أن یرکب ناقته العضباء و امره ان یلحق أبا بکر فیأخذ منه برائة و یقرأه علی الناس بمکة، فقال أبو بکر:

أ سخطة؟ فقال لا الا انه انزل علیه ان لا یبلغ الا رجل منک، فلما قدم علی علیه السلام مکة

روز ورود به مکه یوم النحر

کان یوم النحر بعد الظهر و هو الیوم الحج الأکبر، قام ثم قال: انی [رسول] رسول الله إلیکم فقرأها علیهم برائة مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ عشرین من ذی الحجة و المحرم و صفر و شهر ربیع- الاول، و عشرین من شهر ربیع الاخر، و قال: لا یطوف بالبیت عریان و لا عریانة و لا مشرک الا من کان له عهد عند رسول الله صلی الله علیه و آله فمدته الی هذه الاربعة الأشهر

18- و فی خبر محمد بن مسلم فقال: یا علی هل نزل فی شی ء منذ فارقت رسول الله صلی الله علیه و آله؟ قال: لا و لکن أبی الله أن یبلغ عن محمد الا رجل منه فوافی الموسم فبلغ عن الله و عن رسوله بعرفة و المزدلفة و یوم النحر عند الجمار و فی أیام التشریق کلها ینادی: «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ» و لا یطوفن بالبیت عریان.

19- عن زرارة قال:

ص: 29

سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول: لا و الله ما بعث رسول الله صلی الله علیه و آله أبا بکر ببرائة أهو کان یبعث بها معه ثم یأخذها منه؟ و لکنه استعمله علی الموسم، و بعث بها علیا بعد ما فصل ابو بکر عن الموسم، فقال صلی الله علیه و آله لعلی علیه السلام حین بعثه: انه لا یؤدی عنی الا أنا و أنت .

20- فی تفسیر علی بن إبراهیم «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»

قال: حدثنی ابی عن محمد بن الفضیل عن ابی الصباح الکنانی عن ابی عبد الله علیه السلام قال: نزلت هذه الآیة بعد ما رجع رسول الله صلی الله علیه و آله من غزوة تبوک فی سنة تسع من الهجرة، قال: و کان رسول الله لما فتح مکة لم یمنع المشرکین الحج فی تلک السنة و کان سنة من العرب فی الحج انه من دخل مکة و طاف بالبیت فی ثیابه لم یحل له إمساکها، و کانوا یتصدقون بها و لا یلبسونها بعد الطواف. فکان من وافی مکة یستعیر ثوبا و یطوف فیه ثم یرده، و من لم یجد عاریة اکتری ثیابا، و من لم یجد عاریة و لا کری و لم یکن له الا ثوب واحد طاف بالبیت عریانا فجاءت امرأة من العرب وسیمة جمیلة و طلبت عاریة و کری فلم تجده، فقالوا لها: ان طفت فی ثیابک احتجت ان تتصدقی بها، فقالت: و کیف أتصدق و لیس لی غیرها؟ فطافت بالبیت عریانة، و أشرف لها الناس فوضعت احدی یدیها علی قبلها و الاخری علی دبرها و قالت:

الیوم یبدو بعضه أو کله ***

ص: 30

فما بدا منه فلا أحله

فلما فرغت من الطواف خطبها جماعة فقالت: ان لی زوجا.

پیمان های جداگانه حضرت با اشخاص

و کانت سیرة رسول الله صلی الله علیه و آله قبل نزول سورة برائة ان لا یقاتل الا من قاتله و لا یحارب الا من حاربه و أراده و قد کان نزل علیه فی ذلک من الله عز و جل: «فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا» و کان رسول الله صلی الله علیه و آله لا یقاتل أحدا قد تنحی عنه و اعتزله حتی نزلت علیه سورة برائة و امره بقتل المشرکین من اعتزله و من لم یعتزله، الا الذین قد کان عاهدهم رسول الله صلی الله علیه و آله یوم فتح مکة الی مدة، منهم صفوان بن امیة و سهیل بن عمرو، فقال الله عز و جل: «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ ثم یقتلون حیث ما وجدوا، فهذه أشهر السیاحة عشرین من ذی الحجة الحرام و المحرم و صفر و ربیع الاول و عشرین من ربیع الآخر، فلما نزلت الآیات من أول برائة دفعها رسول الله صلی الله علیه و آله الی أبی بکر و أمره أن یخرج الی مکة

محل قرائت در منی در یوم النحر

و یقرأها علی الناس بمنی یوم النحر فلما خرج أبو بکر نزل جبرئیل علی رسول الله صلی الله علیه و آله فقال: یا محمد لا یؤدی عنک الا رجل منک، فبعث رسول الله صلی الله علیه و آله أمیر المؤمنین علیه السلام فی طلبه فلحقه

روحا منطقه رسیدن حضرت به ابوبکر

بالروحا فأخذ منه الآیات فرجع أبو بکر الی رسول الله

ص: 31

صلی الله علیه و آله فقال: یا رسول الله أنزل فی شی ء؟ فقال: لا ان الله أمرنی ان لا یؤدی عنی الا أنا أو رجل منی.

فی عزل الرسول صلی الله علیه و آله أبا بکر بأمر الله

التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری علیه السلام ؛ ص558

330 ثُمَّ بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِعَشْرِ آیَاتٍ مِنْ سُورَةِ «بَرَاءَةَ» مَعَ أَبِی بَکْرِ بْنِ أَبِی قُحَافَةَ، وَ فِیهَا ذِکْرُ نَبْذِ الْعُهُودِ إِلَی الْکَافِرِینَ، وَ تَحْرِیمِ قُرْبِ مَکَّةَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ.

فَأَمَرَ أَبَا بَکْرِ بْنَ أَبِی قُحَافَةَ عَلَی الْحَجِّ، لِیَحُجَّ بِمَنْ ضَمَّهُ الْمَوْسِمُ وَ یَقْرَأَ عَلَیْهِمُ الْآیَاتِ، فَلَمَّا صَدَرَ عَنْهُ أَبُو بَکْرٍ جَاءَهُ الْمُطَوَّقُ بِالنُّورِ جَبْرَئِیلُ ع فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ إِنَّ الْعَلِیَّ الْأَعْلَی یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ- وَ یَقُولُ: یَا مُحَمَّدُ إِنَّهُ لَا یُؤَدِّی عَنْکَ إِلَّا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْکَ، فَابْعَثْ عَلِیّاً ع لِیَتَنَاوَلَ الْآیَاتِ، فَیَکُونَ هُوَ الَّذِی یَنْبِذُ الْعُهُودَ وَ یَقْرَأُ الْآیَاتِ.

یَا مُحَمَّدُ مَا أَمَرَکَ رَبُّکَ بِدَفْعِهَا إِلَی عَلِیٍّ ع وَ نَزْعِهَا مِنْ أَبِی بَکْرٍ سَهْواً وَ لَا شَکّاً- وَ لَا اسْتِدْرَاکاً عَلَی نَفْسِهِ غَلَطاً- وَ لَکِنْ أَرَادَ أَنْ یُبَیِّنَ لِضُعَفَاءِ الْمُسْلِمِینَ أَنَّ الْمَقَامَ الَّذِی یَقُومُهُ أَخُوکَ عَلِیٌّ علیه السلام لَنْ یَقُومَهُ غَیْرُهُ سِوَاکَ یَا مُحَمَّدُ وَ إِنْ جَلَّتْ فِی عُیُونِ هَؤُلَاءِ الضُّعَفَاءِ مِنْ أُمَّتِکَ مَرْتَبَتُهُ- وَ شَرُفَتْ عِنْدَهُمْ مَنْزِلَتُهُ.

متن مشکوک پیرامون تسلای ابوبکر

فَلَمَّا انْتَزَعَ عَلِیٌّ علیه السلام الْآیَاتِ مِنْ یَدِهِ، لَقِیَ أَبُو بَکْرٍ بَعْدَ ذَلِکَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ: بِأَبِی [أَنْتَ] وَ أُمِّی (یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْتَ أَمَرْتَ عَلِیّاً أَنْ أَخَذَ هَذِهِ الْآیَاتِ مِنْ یَدَیِ) فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: لَا، وَ لَکِنَّ الْعَلِیَّ الْعَظِیمَ أَمَرَنِی- أَنْ لَا یَنُوبَ عَنِّی إِلَّا مَنْ هُوَ مِنِّی، وَ أَمَّا أَنْتَ فَقَدْ عَوَّضَکَ اللَّهُ

ص: 32

بِمَا قَدْ حَمَّلَکَ مِنْ آیَاتِهِ- وَ کَلَّفَکَ مِنْ طَاعَاتِهِ الدَّرَجَاتِ الرَّفِیعَةِ وَ الْمَرَاتِبِ الشَّرِیفَةِ- أَمَا إِنَّکَ إِنْ دُمْتَ عَلَی مُوَالاتِنَا، وَ وَافَیْتَنَا فِی عَرَصَاتِ الْقِیَامَةِ- وَفِیّاً بِمَا أَخَذْنَا بِهِ عَلَیْکَ [مِنَ] الْعُهُودِ وَ الْمَوَاثِیقِ- فَأَنْتَ مِنْ خِیَارِ شِیعَتِنَا وَ کِرَامِ أَهْلِ مَوَدَّتِنَا. فَسُرِّیَ بِذَلِکَ عَنْ أَبِی بَکْرٍ.

خداوند با نور خود حضرت را پوشاند تا کسی جرأت قصد سوء نکند

قَالَ: فَمَضَی عَلِیٌّ علیه السلام لِأَمْرِ اللَّهِ، وَ نَبَذَ الْعُهُودَ إِلَی أَعْدَاءِ اللَّهِ، وَ أَیِسَ الْمُشْرِکُونَ مِنَ الدُّخُولِ بَعْدَ عَامِهِمْ ذَلِکَ إِلَی حَرَمِ اللَّهِ وَ کَانُوا عَدَداً کَثِیراً وَ جَمّاً غَفِیراً، غَشَّاهُ اللَّهُ نُورَهُ، وَ کَسَاهُ فِیهِمْ هبة [هَیْبَةً] وَ جَلَالًا، لَمْ یَجْسُرُوا مَعَهَا عَلَی إِظْهَارِ خِلَافٍ وَ لَا قَصْدٍ بِسُوءٍ. قَالَ: فَذَلِکَ قَوْلُهُ: وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ.

وَ هِیَ مَسَاجِدُ خِیَارِ الْمُؤْمِنِینَ بِمَکَّةَ لِمَا مَنَعُوهُمْ مِنَ التَّعَبُّدِ فِیهَا- بِأَنْ أَلْجَئُوا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی الْخُرُوجِ عَنْ مَکَّةَ وَ سَعی فِی خَرابِها خَرَابِ تِلْکَ الْمَسَاجِدِ لِئَلَّا تُعْمَرَ بِطَاعَةِ اللَّهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلَّا خائِفِینَ أَنْ یَدْخُلُوا بِقَاعَ تِلْکَ الْمَسَاجِدِ فِی الْحَرَمِ إِلَّا خَائِفِینَ مِنْ عَدْلِهِ وَ حُکْمِهِ النَّافِذِ عَلَیْهِمْ- أَنْ یَدْخُلُوهَا کَافِرِینَ- بِسُیُوفِهِ وَ سِیَاطِهِ لَهُمْ لِهَؤُلَاءِ الْمُشْرِکِینَ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ هُوَ طَرْدُهُ إِیَّاهُمْ عَنِ الْحَرَمِ، وَ مَنْعُهُمْ أَنْ یَعُودُوا إِلَیْهِ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ ..

پس از تبوک

تفسیر فرات الکوفی ؛ ص160

- فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الْعَبَّاسِ الْبَجَلِیُّ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ [فِی] قَوْلِهِ [تَعَالَی] بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ یَقُولُ بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ مِنَ الْعَهْدِ إِلَی الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ غَیْرَ

ص: 33

أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ [قَالَ فَلَمَّا] کَانَ بَیْنَ النَّبِیِّ وَ بَیْنَ الْمُشْرِکِینَ وَلْثٌ مِنْ عُقُودٍ فَأَمَرَ اللَّهُ رَسُولَهُ أَنْ یَنْبِذَ إِلَی کُلِّ ذِی عَهْدٍ عَهْدَهُمْ إِلَّا مَنْ أَقَامَ الصَّلَاةَ وَ آتَی الزَّکَاةَ فَلَمَّا کَانَتْ غَزْوَةُ تَبُوکَ وَ دَخَلَتْ سَنَةُ تِسْعٍ فِی شَهْرِ ذِی الْحِجَّةِ الْحَرَامِ مِنْ مُهَاجَرَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نَزَلَتْ هَؤُلَاءِ الْآیَاتُ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حِینَ فَتَحَ مَکَّةَ لَمْ یُؤْمَرْ [یَؤُمَ] أَنْ یَمْنَعَ الْمُشْرِکِینَ أَنْ یَحُجُّوا وَ کَانَ الْمُشْرِکُونَ یَحُجُّونَ مَعَ الْمُسْلِمِینَ فَتَرَکَهُمْ [فنزل فنزلهم] عَلَی حَجِّهِمُ [حجة] الْأَوَّلِ فِی الْجَاهِلِیَّةِ وَ عَلَی أُمُورِهِمُ الَّتِی کَانُوا عَلَیْهَا فِی طَوَافِهِمْ بِالْبَیْتِ عُرَاةً وَ تَحْرِیمِهِمُ الشُّهُورَ الْحَرَامَ وَ الْقَلَائِدَ وَ وُقُوفِهِمْ بِالْمُزْدَلِفَةِ فَأَرَادَ الْحَجَّ فَکَرِهَ أَنْ یَسْمَعَ تَلْبِیَةَ الْعَرَبِ لِغَیْرِ اللَّهِ وَ الطَّوَافَ بِالْبَیْتِ عُرَاةً فَبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله [النَّبِیُ] أَبَا بَکْرٍ إِلَی الْمَوْسِمِ وَ بَعَثَ مَعَهُ بِهَؤُلَاءِ الْآیَاتِ مِنْ بَرَاءَةَ وَ أَمَرَهُ أَنْ یَقْرَأَهَا عَلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ وَ أَمَرَهُ أَنْ یَرْفَعَ الخمس [الْحُمْسَ] مِنْ قُرَیْشٍ وَ کِنَانَةَ وَ خُزَاعَةَ إِلَی عَرَفَاتٍ فَسَارَ أَبُو بَکْرٍ

محل رسیدن به ابوبکر ذی الحلیفه

حَتَّی نَزَلَ بِذِی [ذا] الْحُلَیْفَةِ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُعلیه السلام عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ إِنَّهُ لَنْ یُؤَدِّیَ عَنِّی [عن] غَیْرُکَ أَوْ رَجُلٌ مِنْکَ یَعْنِی عَلِیّاً علیه السلام [عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ] فَبَعَثَ [النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله] عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام [عَلِیّاً علیه السلام] فِی أَثَرِ أَبِی بَکْرٍ لِیَدْفَعَ إِلَیْهِ هَؤُلَاءِ الْآیَاتِ مِنْ بَرَاءَةَ وَ أَمَرَهُ أَنْ یُنَادِیَ بِهِنَ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ وَ هُوَ یَوْمُ النَّحْرِ وَ أَنْ یُبْرِئَ ذِمَّةَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ مِنْ کُلِّ [أَهْلِ] عَهْدٍ وَ حَمَلَهُ

ص: 34

عَلَی نَاقَتِهِ الْقُصْوَی [الْعَضْبَاءِ] فَسَارَ [أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ] 1 عَلِیُّ [بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع] عَلَی نَاقَةِ الرَّسُولِ [رَسُولِ اللَّهِ] فَأَدْرَکَهُ بِذِی الْحُلَیْفَةِ فَلَمَّا رَآهُ أَبُو بَکْرٍ قَالَ أَمِیرٌ أَوْ مَأْمُورٌ فَقَالَ عَلِیٌّ [ع] بَعَثَنِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله [النَّبِیُ] لِتَدْفَعَ إِلَیَّ بَرَاءَةَ قَالَ فَدَفَعَهَا إِلَیْهِ وَ انْصَرَفَ أَبُو بَکْرٍ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِی نَزَعْتَ مِنِّی بَرَاءَةَ أَ نَزَلَ فِیَّ شَیْ ءٌ فَقَالَ [النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله] إِنَّ جَبْرَئِیلَ نَزَلَ عَلَیَّ فَأَخْبَرَنِی أَنَّ اللَّهَ یَأْمُرُنِی أَنَّهُ لَنْ یُؤَدِّیَ [عَنِّی] غَیْرِی أَوْ رَجُلٌ مِنِّی وَ أَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ وَ النَّاسُ مِنْ شَجَرٍ [شَجَرَاتٍ شَجَرَةٍ] شَتَّی أَ مَا تَرْضَی یَا أَبَا بَکْرٍ أَنَّکَ صَاحِبِی فِی الْغَارِ قَالَ بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ [قَالَ لَمَّا فَلَمَّا] کَانَ یَوْمُ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ وَ فَرَغَ النَّاسُ مِنْ رَمْیِ جَمْرَةِ الْکُبْرَی قَامَ [أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ] عَلِیُّ [بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام] عِنْدَ الْجَمْرَةِ

بندهای نامه

فَنَادَی فِی النَّاسِ فَاجْتَمَعُوا إِلَیْهِ فَقَرَأَ عَلَیْهِمُ الصَّحِیفَةَ بِهَؤُلَاءِ الْآیَاتِ بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ إِلَی قَوْلِهِ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ ثُمَّ نَادَی أَلَا لَا یَطُوفَنَّ [یَطُوفُ] بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ وَ لَا یَحُجَّنَّ مُشْرِکٌ بَعْدَ عَامِهِ هَذَا وَ إِنَّ لِکُلِّ [ذِی] عَهْدٍ عَهْدَهُ إِلَی [مُدَّتِهِ الْمَدِینَةِ] وَ إِنَّ اللَّهَ لَا یُدْخِلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کَانَ مُسْلِماً وَ إِنَّ أَجَلَکُمْ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ إِلَی أَنْ تَبْلُغُوا بُلْدَانَکُمْ فَهُوَ قَوْلُهُ فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ أَذِنَ النَّاسَ کُلَّهُمْ بِالْقِتَالِ إِنْ [لَمْ] یُؤْمِنُوا فَهُوَ قَوْلُهُ وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ [یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ] قَالَ إِلَی أَهْلِ [الْعَهْدِ] خُزَاعَةَ وَ بَنِی مُدْلِجٍ وَ مَنْ کَانَ

ص: 35

لَهُ عَهْدٌ غَیْرِهِمْ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ قَالَ فَأَذَّنَ [فَالْأَذَانُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ] عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع النِّدَاءَ الَّذِی نَادَی بِهِ قَالَ فَلَمَّا قَالَ فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ قَالُوا وَ عَلَی مَا تُسَیِّرُنَا [تسرنا] أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ فَقَدْ بَرِئْنَا مِنْکَ وَ مِنِ ابْنِ عَمِّکَ إِنْ شِئْتَ الْآنَ [إِلَّا] الطَّعْنَ وَ الضَّرْبَ ثُمَّ اسْتَثْنَی اللَّهُ مِنْهُمْ فَقَالَ إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَقَالَ الْعَهْدُ مَنْ کَانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّبِیِّ [ص] وَلْثٌ مِنْ عُقُودٍ عَلَی الْمُوَادَعَةِ [المرادعة المردعة] مِنْ خُزَاعَةَ وَ أَمَّا قَوْلُهُ فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ قَالَ هَذَا لِمَنْ کَانَ لَهُ عَهْدٌ وَ لِمَنْ خَرَجَ عَهْدُهُ فِی أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ لِکَیْ یَتَفَرَّقُوا عَنْ مَکَّةَ وَ تِجَارَتِهَا فَیَبْلُغُوا إِلَی أَهْلِهِمْ [أَهْلِیهِمْ] ثُمَّ إِنْ لَقِیَهُمْ بَعْدَ ذَلِکَ قَتَلُوهُمْ وَ الْأَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ فِیهَا دِمَاءَهُمْ عِشْرُونَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ [الْحَرَامِ] وَ الْمُحَرَّمُ وَ صَفَرٌ وَ [شَهْرُ] رَبِیعٍ الْأَوَّلِ وَ عَشْرٌ مِنْ رَبِیعٍ الْآخَرِ فَهَذِهِ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ الْمُسَیَّحَاتُ [المضیحات] مِنْ یَوْمِ قِرَاءَةِ الصَّحِیفَةِ الَّتِی قَرَأَهَا [أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ] عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ [ع قَالُوا] ثُمَّ قَالَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکافِرِینَ یَا نَبِیَّ اللَّهِ قَالَ فَیُظْهِرُ نَبِیَّهُ ع قَالَ ثُمَّ اسْتَثْنَی فَنَسَخَ مِنْهَا فَقَالَ إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ هَؤُلَاءِ بَنُو ضَمْرَةَ وَ بَنُو مُدْلِجٍ حَیَّانِ مِنْ بَنِی کِنَانَةَ کَانُوا حُلَفَاءَ النَّبِیِّ [ص] فِی غَزْوَةِ بَنِی الْعَشِیرَةِ مِنْ بَطْنِ تُبَّعٍ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً یَقُولُ لَمْ یَنْقُضُوا عَهْدَهُمْ بِغَدْرٍ وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً قَالَ لَمْ یُظَاهِرُوا عَدُوَّکُمْ عَلَیْکُمْ فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ یَقُولُ أَجَلِهِمُ الَّذِی شَرَطْتُمْ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ قَالَ الَّذِینَ یَتَّقُونَ اللَّهَ فِیمَا حَرَّمَ عَلَیْهِمْ وَ یُوفُونَ بِالْعَهْدِ

ص: 36

قَالَ فَلَمْ یُعَاهِدِ النَّبِیُّ ص بَعْدَ هَؤُلَاءِ الْآیَاتِ أَحَداً قَالَ قَالَ ثُمَّ نُسِخَ ذَلِکَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ قَالَ هَذِهِ الَّذِی ذَکَرْنَا مُنْذُ یَوْمَ قَرَأَ عَلِیُّ [بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع] الصَّحِیفَةَ یَقُولُ [قَالَ] فَإِذَا مَضَتِ الْأَرْبَعَةُ الْأَشْهُرِ قَاتِلُوا الَّذِینَ انْقَضَی عَهْدُهُمْ فِی الْحِلِّ وَ الْحَرَامِ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ إِلَی آخِرِ الْآیَةِ [قَالَ] ثُمَّ اسْتَثْنَی فَنَسَخَ مِنْهُمْ فَقَالَ وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ قَالَ مَنْ بَعَثَ إِلَیْکَ مِنْ أَهْلِ الشِّرْکِ یَسْأَلُکَ لِتُؤْمِنَهُ حَتَّی یَلْقَاکَ فَیَسْمَعَ مَا تَقُولُ وَ یَسْمَعَ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَهُوَ آمِنٌ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ وَ هُوَ کَلَامُکَ بِالْقُرْآنِ فَآمِنْهُ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ یَقُولُ حَتَّی یَبْلُغَ مَأْمَنَهُ مِنْ بِلَادِهِ ثُمَّ قَالَ کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلَی آخِرِ الْآیَةِ فَقَالَ هُمَا بَطْنَانِ بَنُو ضَمْرَةَ وَ بَنُو مُدْلِجٍ فَأَنْزَلَ اللَّهُ هَذَا فِیهِمْ حِینَ غَدَرُوا ثُمَّ قَالَ [تَعَالَی] کَیْفَ وَ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لا یَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً إِلَی ثَلَاثِ آیَاتٍ قَالَ هُمْ قُرَیْشٌ نَکَثُوا عَهْدَ النَّبِیِّ [ص] یَوْمَ الْحُدَیْبِیَةِ وَ کَانُوا رُءُوسَ الْعَرَبِ فِی کُفْرِهِمْ ثُمَّ قَالَ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ.

أبو بکر لیس من رسول اللّه صلی الله علیه و آله

المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام ؛ ص311

فادّعو الإمامة لرجل: قد عبد الأوثان، و أشرک باللّه أکثر عمره، و جاء فی تفسیر هذه الآیة: أنّهم عابدوا الأوثان، و فعل النّبی ص دلیل حیث بعث إلی مکّة، لیقرأ علیهم سورة البرائة، فلمّا خرج من المدینة، أمسک الجلیل تعالی حتّی إنصرف عنه، و تسامعت القبائل بخبره، و إستعظم الکلّ أمره للعلّة الّتی ذکرناها من قبل؛ ثمّ هبط جبرئیل علی النّبی صلی الله

ص: 37

علیه و آله یعلمه: أنّه لا یؤدّی عنک إلّا أنت أو رجل منک، فبعث علیّا علیه السلام فی أثره و أمره أن یتناول منه السّورة و یقرأها علی أهل مکّة، و أقرّه علی الحجّ لعلّة نحن نشرحها من بعد إن شاء اللّه.

و کان علیّ ع المؤدّی عن ذمّة رسول اللّه صلی الله علیه و آله، و أبو بکر المعزول بأمر اللّه عن أداء هذه الذّمة الواحدة، فضلا عن سائر ذممه، فقد علم أهل القبلة أنّ هنا أمرا قد نفی اللّه عنه أبا بکر، و لیس هو فیه من رسول اللّه صلی الله علیه و آله، و لا رسول للّه فیه منه و أمرا قد بیّنه لعلیّ علیه السلام فهو فیه من رسول اللّه صلی الله علیه و آله فلیجعلوا ما شاءوا من دین أو نسب فلابدّ لهذه المنیّة أن یکون الرّجل لیس من رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی نفسه، فلا یؤدّی عن ذمّة الرّسول صلی الله علیه و آله إلّا من هو من أهله، أو أن لا یکون من لیس من أهل ملّته، فإنّ جماعة إحتجّت أنّه من أهل ملّتک، فأنکرها ذلک علیهم، فأوردوا حججا لم یقدروا علی دفعها، فأمسکنا عن مراجعتهم مخافة أن یوردوا علینا ما لا قبل لنا به، و نحن نذکر ما ذکروه؛ 115- قالوا: قال اللّه تعالی حکایة عن إبراهیم علیه السلام: وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی ، قالوا: کیف یکون من إبراهیم من عبد الأصنام أربعین سنة، و قَدْ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَوْمَ قَالَ لَهُ جَبْرَئِیلُ فِی مَبِیتِ عَلِیٍّ علیه

ص: 38

السلام عَلَی الْفِرَاشِ: یَا مُحَمَّدُ هَذِهِ الْمُوَاسَاةُ قَالَ لَهُ: یَا جَبْرَئِیلُ إِنَّهُ مِنِّی، وَ أَنَا مِنْهُ، فَقَالَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام: وَ أَنَا مِنْکُمَا

از زبان خود حضرت

وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی هَامَتِهِ فَهَزَمَ اللَّهُ قُرَیْشاً وَ الْعَرَبَ بِذَلِکَ وَ بِمَا کَانَ مِنِّی فِیهِمْ مِنَ النِّکَایَةِ ثُمَّ الْتَفَتَ علیه السلام إِلَی أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَ لَیْسَ کَذَلِکَ قَالُوا بَلَی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ علیه السلام وَ أَمَّا السَّادِسَةُ یَا أَخَا الْیَهُودِ فَإِنَّا وَرَدْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَدِینَةَ أَصْحَابِکَ خَیْبَرَ عَلَی رِجَالٍ مِنَ الْیَهُودِ وَ فُرْسَانِهَا مِنْ قُرَیْشٍ وَ غَیْرِهَا فَتَلَقَّوْنَا بِأَمْثَالِ الْجِبَالِ مِنَ الْخَیْلِ وَ الرِّجَالِ وَ السِّلَاحِ وَ هُمْ فِی أَمْنَعِ دَارٍ وَ أَکْثَرِ عَدَدٍ کُلٌّ یُنَادِی وَ یَدْعُو وَ یُبَادِرُ إِلَی الْقِتَالِ فَلَمْ یَبْرُزْ إِلَیْهِمْ مِنْ أَصْحَابِی أَحَدٌ إِلَّا قَتَلُوهُ حَتَّی إِذَا احْمَرَّتِ الْحَدَقُ وَ دُعِیتُ إِلَی النِّزَالِ وَ أَهَمَّتْ کُلُّ امْرِئٍ نَفْسَهُ وَ الْتَفَتَ بَعْضُ أَصْحَابِی إِلَی بَعْضٍ وَ کُلٌّ یَقُولُ یَا أَبَا الْحَسَنِ انْهَضْ فَأَنْهَضَنِی رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَی دَارِهِمْ فَلَمْ یَبْرُزْ إِلَیَّ مِنْهُمْ أَحَدٌ إِلَّا قَتَلْتُهُ وَ لَا یَثْبُتُ لِی فَارِسٌ إِلَّا طَحَنْتُهُ ثُمَّ شَدَدْتُ عَلَیْهِمْ شِدَّةَ اللَّیْثِ عَلَی فَرِیسَتِهِ حَتَّی أَدْخَلْتُهُمْ جَوْفَ مَدِینَتِهِمْ مُسَدِّداً عَلَیْهِمْ فَاقْتَلَعْتُ بَابَ حِصْنِهِمْ بِیَدِی حَتَّی دَخَلْتُ عَلَیْهِمْ مَدِینَتَهُمْ وَحْدِی أَقْتُلُ مَنْ یَظْهَرُ فِیهَا مِنْ رِجَالِهَا وَ أَسْبِی مَنْ أَجِدُ مِنْ نِسَائِهَا حَتَّی أَفْتَتِحَهَا [افْتَتَحْتُهَا] وَحْدِی وَ لَمْ یَکُنْ لِی فِیهَا مُعَاوِنٌ إِلَّا اللَّهَ وَحْدَهُ ثُمَّ الْتَفَتَ علیه السلام إِلَی أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَ لَیْسَ کَذَلِکَ قَالُوا بَلَی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ علیه السلام وَ أَمَّا السَّابِعَةُ یَا أَخَا الْیَهُودِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا تَوَجَّهَ لِفَتْحِ مَکَّةَ أَحَبَّ أَنْ یُعْذِرَ إِلَیْهِمْ

ص: 39

وَ یَدْعُوَهُمْ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آخِراً کَمَا دَعَاهُمْ أَوَّلًا فَکَتَبَ إِلَیْهِمْ کِتَاباً یُحَذِّرُهُمْ فِیهِ وَ یُنْذِرُهُمْ عَذَابَ اللَّهِ وَ یَعِدُهُمُ الصَّفْحَ وَ یُمَنِّیهِمْ مَغْفِرَةَ رَبِّهِمْ وَ نَسَخَ لَهُمْ فِی آخِرِهِ سُورَةَ بَرَاءَةَ لِیَقْرَأَهَا عَلَیْهِمْ ثُمَّ عَرَضَ عَلَی جَمِیعِ أَصْحَابِهِ الْمُضِیَّ بِهِ فَکُلُّهُمْ یَرَی التَّثَاقُلَ فِیهِ فَلَمَّا رَأَی ذَلِکَ نَدَبَ مِنْهُمْ رَجُلًا فَوَجَّهَهُ بِهِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ لَا یُؤَدِّی عَنْکَ إِلَّا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْکَ فَأَنْبَأَنِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِذَلِکَ وَ وَجَّهَنِی بِکِتَابِهِ وَ رِسَالَتِهِ إِلَی أَهْلِ مَکَّةَ فَأَتَیْتُ مَکَّةَ وَ أَهْلُهَا مَنْ قَدْ عَرَفْتُمْ لَیْسَ مِنْهُمْ أَحَدٌ إِلَّا وَ لَوْ قَدَرَ أَنْ یَضَعَ عَلَی کُلِّ جَبَلٍ مِنِّی إِرْباً لَفَعَلَ وَ لَوْ أَنْ یَبْذُلَ فِی ذَلِکَ نَفْسَهُ وَ أَهْلَهُ وَ وُلْدَهُ وَ مَالَهُ فَبَلَّغْتُهُمْ رِسَالَةَ النَّبِیِّ ص وَ قَرَأْتُ عَلَیْهِمْ کِتَابَهُ فَکُلُّهُمْ یَلْقَانِی بِالتَّهَدُّدِ وَ الْوَعِیدِ وَ یُبْدِی لِیَ الْبَغْضَاءَ وَ یُظْهِرُ الشَّحْنَاءَ مِنْ رِجَالِهِمْ وَ نِسَائِهِمْ فَکَانَ مِنِّی فِی ذَلِکَ مَا قَدْ رَأَیْتُمْ ثُمَ الْتَفَتَ إِلَی أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَ لَیْسَ کَذَلِکَ قَالُوا بَلَی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ علیه السلام یَا أَخَا الْیَهُودِ هَذِهِ الْمَوَاطِنُ الَّتِی امْتَحَنَنِی فِیهِ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ مَعَ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله فَوَجَدَنِی فِیهَا کُلِّهَا بِمَنِّهِ مُطِیعاً لَیْسَ لِأَحَدٍ فِیهَا مِثْلُ الَّذِی لِی وَ لَوْ شِئْتُ لَوَصَفْتُ ذَلِکَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَهَی عَنِ التَّزْکِیَةِ فَقَالُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صَدَقْتَ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَعْطَاکَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْفَضِیلَةَ بِالْقَرَابَةِ مِنْ نَبِیِّنَا صلی الله علیه و آله وَ أَسْعَدَکَ بِأَنْ جَعَلَکَ أَخَاهُ تَنْزِلُ مِنْهُ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی وَ فَضَّلَکَ بِالْمَوَاقِفِ الَّتِی بَاشَرْتَهَا وَ الْأَهْوَالِ الَّتِی رَکِبْتَهَا وَ ذَخَرَ

ص: 40

لَکَ الَّذِی ذَکَرْتَ وَ أَکْثَرَ مِنْهُ مِمَّا لَمْ تَذْکُرْهُ وَ مِمَّا لَیْسَ لِأَحَدٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ مِثْلُهُ یَقُولُ ذَلِکَ مَنْ شَهِدَکَ مِنَّا مَعَ نَبِیِّنَا صلی الله علیه و آله وَ مَنْ شَهِدَکَ بَعْدَهُ فَأَخْبِرْنَا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا امْتَحَنَکَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ بَعْدَ نَبِیِّنَا صلی الله علیه و آله فَاحْتَمَلْتَهُ وَ صَبَرْتَ فَلَوْ شِئْنَا أَنْ نَصِفَ ذَلِکَ لَوَصَفْنَاه عِلْماً مِنَّا بِهِ وَ ظُهُوراً مِنَّا عَلَیْهِ إِلَّا أَنَّا نُحِبُّ أَنْ نَسْمَعَ مِنْکَ ذَلِکَ کَمَا سَمِعْنَا مِنْکَ مَا امْتَحَنَکَ اللَّهُ بِهِ فِی حَیَاتِهِ فَأَطَعْتَهُ فِیهِ فَقَالَ ع یَا أَخَا الْیَهُودِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ امْتَحَنَنِی بَعْدَ وَفَاةِ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله فِی سَبْعَةِ مَوَاطِنَ فَوَجَدَنِی فِیهِنَّ مِنْ غَیْرِ تَزْکِیَةٍ لِنَفْسِی بِمَنِّهِ وَ نِعْمَتِهِ صَبُوراً وَ أَمَّا أَوَّلُهُنَّ یَا أَخَا الْیَهُودِ فَإِنَّهُ لَمْ یَکُنْ لِی خَاصَّةً دُونَ الْمُسْلِمِینَ عَامَّةً أَحَدٌ آنَسُ بِهِ أَوْ أَعْتَمِدُ عَلَیْهِ أَوْ أَسْتَنِیمُ إِلَیْهِ أَوْ أَتَقَرَّبُ بِهِ غَیْرُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله هُوَ رَبَّانِی صَغِیراً وَ بَوَّأَنِی کَبِیراً وَ کَفَانِی الْعَیْلَةَ وَ جَبَرَنِی مِنَ الْیُتْمِ وَ أَغْنَانِی عَنِ الطَّلَبِ وَ وَقَانِیَ الْمَکْسَبَ وَ عَالَ لِیَ النَّفْسَ وَ الْوَلَدَ وَ الْأَهْلَ هَذَا فِی تَصَارِیفِ أَمْرِ الدُّنْیَا مَعَ مَا خَصَّنِی بِهِ مِنَ الدَّرَجَاتِ الَّتِی قَادَتْنِی إِلَی مَعَالِی الْحَقِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَنَزَلَ بِی مِنْ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا لَمْ أَکُنْ أَظُنُّ الْجِبَالَ لَوْ حَمَلَتْهُ عَنْوَةً کَانَتْ تَنْهَضُ بِهِ فَرَأَیْتُ النَّاسَ مِنْ....

3. دهم ماه : بیان حدیث ثقلین

بیان مختصر

حدیث ثقلین

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مکرّر در مکان ها و زمان های مختلف با بیان گوناگون، حدیث ثقلین را مطرح نمودند یکی از مهم ترین آن ها در سفر

ص: 41

حج و در روز عید قربان و هم چنین روز عید غدیر سال دهم هجرت یعنی سالِ حجة البلاغ است و بسیاری از اصحاب آن را نقل کرده اند.

این حدیث شریف به اندازه ای راوی و سند دارد که به هیچ وجه قابل انکار نیست! همه مسلمین این حدیث را نقل کرده اند.

از جمله پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در"مسجد خیف" در ضمن خطبه ای حدیث ثقلین را مطرح فرمودند. همچنین در مِنا نیز این حدیث توسط آن حضرت تکرار شده است.

در یک سند متن حدیث این گونه است:

یا أیّها النّاسُ إِنِّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ، ما إِن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا أبداً؛ کِتابَ اللّهِ وعِترَتی أهلَ بَیتی؛ فَإِنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتَّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوض (فَلا تُقَدِّموهما فَتهلکُوا)؛ ای مردم من از بین شما خواهم رفت و برای شما دو گوهر گران بها باقی خواهم گذاشت که اگر به آن دو چنگ بزنید و آن ها را رها نکنید، هرگز گمراه نخواهید شد، یکی قرآن و دیگری عترت من، یعنی اهل بیت من است. بدانید که آن دو، تا قیامت از هم جدا نخواهند شد تا در کنار حوض کوثر مرا ملاقات کنند (پس بر آن ها سبقت نگیرید که هلاک خواهید شد ).

نکات حدیث ثقلین

1. همان گونه که تبعیت از قرآن واجب است، تمسّک به اهل بیت علیهم السلام و تبعیت از آن بزرگواران واجب است.

2. شعار «حَسْبُنا کتابُ اللّه» خلاف سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سبب گمراهی می شود، چون که قرآن بدون اهل بیت علیهم السلام ؛ قرآن منهای قرآن است.

3. جدا شدن از اهل بیت علیهم السلام همان جدا شدن از قرآن و موجب ضلالت

ص: 42

است، حتی اگر یک لحظه باشد، و تمسّک به آن ها موجب هدایت است.

4. تا زمانی که قرآن میان مردم هست، امام معصوم نیز در بین مردم هست. پس اینک حدیث ثقلین دلالتِ روشنی بر وجود و حضور امام زمان عج در عصر حاضر دارد.

5. همان گونه که قرآن از خطا و اشتباه و باطل مصون است و باید کاملاً از او تبعیّت کرد، اهل بیت علیهم السلام هم معصوم اند و باید کاملاً از آن ها تبعیّت کرد.

6.حدیث ثقلین دلالت بر اعلمیّت و افضلیّت اهل بیت علیهم السلام نسبت به دیگران دارد.... و صدها نکته دیگر.

بیان تفصیلی

اشاره

حدیث ثقلین دلیلی بسیار گویا و با مفهوم بر عصمت، افضلیت و هم طراز بودن اهل بیت علیهم السلام با قرآن است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به طور مکرّر در مکان های متفاوت به بیان گوناگون، این حدیث را مطرح نمودند و بسیاری از اصحاب آن را نقل کردند و از متواترت قطعی الصدور می باشد. از آن جمله در 12 ذی الحجه در مسجد خیف در خطبه ای مطرح فرمودند. و همچنین امام باقر علیه السلام فرمودند: در منا این حدیث تکرار شده است. متن حدیث این گونه است: «یا أیّها النّاس إنّی تارک فیکم الثّقلین ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا أبدا، کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی فإنّهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض، (فلا تقدموهما فتهلکوا)»(1) یعنی ای مردم من از بین شما رحلت خواهم کرد و برای شما دو گوهر گران بها باقی خواهم گذاشت که اگر به آن دو چنگ بزنید و آن را رها نکنید هرگز گمراه نخواهید شد، یکی قرآن است و دیگر عترت من، اهل بیت من

ص: 43


1- بصائر الدرجات: ج 1 ص 413.

و بدانید که آن دو تا قیامت از هم جدا نخواهند شد تا در کنار حوض کوثر مرا ملاقات کنند (پس بر آنها سبقت نگیرید که هلاک خواهید شد).

نکات و استدلال به حدیث ثقلین برای اثبات حقانیت عقاید شیعه

1- همان گونه که تبعیت از قرآن واجب است، تمسّک به اهل بیت علیهم السلام و تبعیت از آن بزرگواران واجب است.

2- شعار «حسبنا کتاب اللّه» خلاف سخن پیامبر و تقدیر الهی است و سبب گمراهی می شود، چون که قرآن بدون اهل بیت علیهم السلام؛ قرآن منهای قرآن است.

3- کلمه ی ثقلین نشان از جایگاه بسیار عظیم اهل بیت علیهم السلام دارد.

4- جدا شدن از اهل بیت علیهم السلام موجب ضلالت است حتی اگر یک لحظه باشد، و تمسّک به آنها موجب هدایت است.

5- تا زمانی که قرآن میان مردم هست امام معصوم نیز در بین مردم هست، چون که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «لن یفترقا» و چون مطلق است هم افتراق باطنی و ظاهری را شامل می شود. پس حدیث ثقلین دلالت روشن بر وجود و حضور امام زمان علیه السلام در هر عصری دارد، حتی اگر خلافت ظاهری را نپذیرند.

6- همان گونه که قرآن از خطا و اشتباه مصون است و باید کاملا از او تبعیّت کرد اهل بیت علیهم السلام هم معصوم اند و باید کاملا از آنها تبعیّت کرد.

7- همان گونه که احادیث ساختگی با ملاک قرآن شناخته می شود، اصحاب منافق و ظاهر الصلاح نیز با ملاک اهل بیت علیهم السلام شناخته می شوند.

8- حدیث ثقلین دلالت بر اعلمیّت و افضلیّت اهل بیت علیهم السلام نسبت به دیگران و اعلمیّت و افضلیّت قرآن نسبت به کتب دیگر است. یعنی همان گونه که قرآن

ص: 44

اعلم و افضل از کتب دیگر است اهل بیت علیهم السلام هم اعلم و افضل از دیگران هستند.

9- همان گونه که نباید از قرآن جلو افتاد و یا رأی خود را بر آن تحمیل کرد، از اهل بیت علیهم السلام هم نه سبقت باید گرفت و نه جدا افتاد. «فلا تقدّموهما فتهلکوا»(1): مقدم بر آنها نشوید که هلاک می شوید.

10- قرآن جدا کننده ی حقّ از باطل است، و اهل بیت علیهم السلام نیز میزان شناخت مؤمن از منافق و حق از باطل هستند.

11- پیامبر صلی الله علیه و آله به طور مطلق دستور تبعیّت از اهل بیت علیهم السلام را دادند، و این سخن دلیل بر عصمت اهل بیت علیهم السلام است، چرا که تبعیّت از خطا کار مخالف امر الهی است، و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امر به مخالفت با خدا نمی کند.

12- همان گونه که هیچ کس را یارای برابری با قرآن نیست، یارای برابری با اهل بیت علیهم السلام نیست.

13- به تأخیر انداختن خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله یعنی جدا داشتن قرآن از امیرالمؤمنین علیه السلام و این مخالفت با ملاکات قطعی قرآن در شناخت امام است و این امری است نشدنی.

15- همان طور که قرآن ظاهر و باطن دارد، اهل بیت علیهم السلام نیز ظاهر و باطن دارند، اگرکسی خلافت ظاهری آنان را نپذیرفت، خلافت باطنی (ولایت کلیه) آنان پابرجاست.

بیان داستانی

سلام بر دو یادگار پیامبر

روز عید قربان است، دیروز در صحرای «عرفات» بودم، دیشب هم در سرزمین «مشعر» ماندم، امروز صبح به اینجا رسیده ام. اینجا سرزمین «مِنا» است،جایی که آرزوهای بزرگ انسان برآورده می شود.

خسته ام،

ص: 45


1- اثبات الهدی: ج 2 ص 320.

صبح زود برای سنگ زدن به جَمَره یا همان شیطان بزرگ رفتم و هفت سنگ بر آن زدم. باید در این شلوغی راه خود را پیدا کنم، در جستجوی قربانگاه هستم، به من گفته اند که باید این مسیر را تا انتها بروم، در پای آن کوه قربانگاه است.

لباس احرام به تن دارم، وقتی گوسفند خود را قربانی کنم، باید موی سر خود را بتراشم، آن وقت حاجی می شوم.

به گمانم آن ساختمان قربانگاه است، چه جمعیّتی آنجا جمع شده است، وارد قربانگاه می شوم، چند نفر از دوستان آنجا منتظرم هستند، سلام می کنم، با هم به سوی محلّ نگهداری گوسفندان می رویم. گوسفندان را انتخاب می کنیم، کتاب دعای خود را باز می کنم و شروع به خواندن دعا می کنم:

بار خدایا! به نام تو و یاد تو می خواهم گوسفندی را قربانی کنم، می خواهم به آیین و سنّت پیامبر تو عمل کنم!

بار خدایا! تو وعده کرده ای که هر کس با اخلاص در این سرزمین قربانی کند، گناهان او را می بخشی، از تو می خواهم تا شیرینی عفو خود را به من بچشانی.

لحظه ای به فکر فرو می روم، به یاد می آورم چه رمز و رازی در این عمل است، به یاد ابراهیم علیه السلام می افتم...

* * *

سالیان سال است که ابراهیم علیه السلام در حسرت داشتن فرزند است و بارها از خدا خواسته تا به او پسری بدهد. سرانجام خدا دعای او را مستجاب می کند و ابراهیم نام پسر خود را اسماعیل می گذارد. سال ها می گذرد، اسماعیل

ص: 46

بزرگ می شود، اکنون موقع امتحان بزرگ ابراهیم علیه السلام است. گوش کن ابراهیم علیه السلام با پسرش چنین سخن می گوید: «ما باید به قربانگاه برویم».

اسماعیل در جواب پدر می گوید: «ای پدر! آنچه خدا به تو فرمان داده است انجام بده».

آنان به قربانگاه می رسند. پدر، پسر را روی زمین به سمت قبله می خواباند، اکنون پسر چنین می گوید: «روی مرا بپوشان و دست و پایم را ببند».او می خواست تا مبادا پدر نگاهش به نگاه او بیفتد و در انجام امر خدا ذرّه ای تردید نماید.

همه فرشتگان ایستاده اند و این منظره را تماشا می کنند، ابراهیم علیه السلام «بسم اللّه» می گوید و کارد را بر گلوی پسر می کشد؛ امّا کارد نمی برد، دوباره کارد را می کشد، زیر گلوی اسماعیل سرخ می شود. ابراهیم علیه السلام کارد را محکم تر فشار می دهد؛ امّا باز هم کارد نمی برد، او کارد را بر سنگی می زند و سنگ می شکند. صدایی در آسمان طنین می اندازد که ای ابراهیم تو از این امتحان سربلند بیرون آمدی. جبرئیل می آید، گوسفندی به همراه دارد، آن را به ابراهیم علیه السلام می دهد تا قربانی کند.

و این گونه است که روز دهم ذی الحجّه، عید قربان می شود، روزی که حاجیان به سرزمین «مِنا» می آیند و گوسفند قربانی می کنند.

من باید فکر کنم و بدانم که اسماعیلِ من چیست؟ ریاست، شهرت، ثروت، آبرو، عزّت و... آیا آماده ام تا همه این ها را در راه دوست قربانی کنم؟

* * *

اگر آن روز اسماعیل علیه

ص: 47

السلام قربانی می شد، از او هیچ نسلی باقی نمی ماند، پیامبر و حضرت علی علیه مالسلام و همه امامان ما از نسل اسماعیل علیهم السلام می باشند، آری، اگر او در آن روز قربانی می شد، دیگر پیامبر و اهل بیت علیهم السلام به دنیا نمی آمدند.

عید قربان عید بزرگی است، روزی که همه مسلمانان جشنی بزرگ می گیرند و خدا را شکر می کنند.

* * *

هنوز من در سرزمین «مِنا» هستم، بعد از قربانی کردن، سر خود را تراشیده ام و از لباس احرام بیرون آمده ام، شب یازدهم ذی الحجّه نیز در این سرزمین ماندم، روز یازدهم به سه شیطان بزرگ سنگ زدم. اکنون ساعت 10 صبح روز دوازدهم است، می خواهم به سوی شیاطین بروم و آخرین سنگ های خود را بزنم. پس از آن می توانم به شهر مکّه باز گردم، با انجام این کار دیگر اعمال سرزمین «مِنا» تمام می شود.

تو نگاهی به من می کنی و می خواهی برای تو از راز این کار بگویم، دوست داری بدانی که چرا باید به این سه شیطان سنگ زد.

باید بار دیگر از ابراهیم علیه السلام برایت سخن بگویم، خدا به ابراهیم علیه السلام دستور داد تا اسماعیل علیه السلام را به این سرزمین بیاورد و در راه او قربانی کند . وقتی ابراهیم علیه السلام همراه اسماعیل به این سرزمین آمد ، شیطان سر راهشان آمد و او را این گونه وسوسه کرد : «تو چقدر بی رحمی ! آیا می خواهی با دست خود فرزندت را سر ببری ؟» .

جبرئیل به کمک ابراهیم علیه

ص: 48

السلام آمد و دستور داد که شیطان را با سنگ بزند . ابراهیم علیه السلام سنگی برداشت و به سوی شیطان پرتاب کرد .

او با زبان دل این گونه با شیطان سخن می گفت : «تو می خواهی مرا وسوسه کنی تا دستور خدای خویش را انجام ندهم ! من ، خود ، فرزند و هر چه دارم را فدای خدا می کنم» .

از آن روز است که حاجی به همان جایی سنگ می زند که ابراهیم علیه السلام به شیطان سنگ زده است .

شیطان در آن مکان به زمین فرو رفت و ابراهیم علیه السلام به راه خود ادامه داد، بار دیگر شیطان آمد و ابراهیم به او سنگ زد، بار سوم هم شیطان آمد و ابراهیم علیه السلام بازهم به او سنگ زد.

اکنون همان مکانی که شیطان به دل زمین فرو رفت، جایگاهی شده است برای سنگ زدن به شیطان! آری، حاجی با این کار خود ، به تمام وسوسه های شیطان ، سنگ می زند.

* * *

در سرزمین منا، مسجدی بزرگ وجود دارد که به نام مسجد «خیف» مشهور است. شنیده ام که در این مسجد هزار پیامبر نماز خوانده اند، چقدر خوب است که من هم به این مسجد بروم.

سمت راست جمرات، پای آن کوه را نگاه کن! مسجد خیف آنجاست. به سوی مسجد می روم، جمعیّت موج می زند، هر چه به مسجد نزدیک تر می شوم، ازدحام جمعیّت بیشتر می شود، به زحمت وارد مسجد می شوم، به دنبال جایی می گردم تا بتوانم دو رکعت نماز بخوانم، پس از مدّتی، یک

ص: 49

جای خالی پیدا می کنم، به نماز می ایستم، بعد از نماز سر به سجده می گذارم و شکر خدا را به جا می آورم. اکنون با خود فکر می کنم، دوست دارم بدانم من کجا نشسته ام. به تاریخ سفر می کنم، به سال های دور می روم... به سال دهم هجری.

* * *

در این سال پیامبر به سفر حج آمده است، او روز دهم (روز عید قربان) در اینجا قربانی کرده است، شب یازدهم و شب دوازدهم در این سرزمین مانده است، اکنون که روز دوازدهم ذی الحجّه است، او به محلِ مسجد «خیف» آمده است. کسی در میان مردم اعلام می کند : «ای مردم ! همگی کنار مسجد خیف جمع شوید پیامبر می خواهد برای ما سخن بگوید» .

جمعیّت زیادی جمع شده است، پیامبر می گوید : «ای مردم ! من به زودی به دیدار خدای خود خواهم رفت ، بدانید که من دو چیز گران بها در میان شما به یادگار می گذارم ، آن دو چیز گرانبها ، قرآن و عترت می باشند ، خداوند خبر داده است که قرآن و عترت من ، هرگز از هم جدا نمی شوند تا در روز قیامت کنار حوض کوثر به من ملحق شوند ».

این پیام مهمّی بود که پیامبر در این مکان مقدّس به گوشِ همه مردم رساند ، امروز دیگر همه می دانند که عترت و خاندان پیامبر ، خیلی عزیز و محترم هستند ، قرآن و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام، یادگارهای پیامبر هستند . امروز همه می فهمند که خاندان

ص: 50

پیامبر چه جایگاه ویژه ای دارند.

آری، از این سخن استفاده می شود که خاندان پیامبر شایستگی رهبری جامعه اسلامی را دارند، زیرا پیامبر در این سخن خود، اهل بیت علیهم السلام و قرآن را دو امانت بزرگ خود معرفی نمود و همان گونه که قرآن باعث هدایت انسان ها می شود، پیروی از اهل بیت علیهم السلام هم زمینه رستگاری و نجات را فراهم می کند. همان طور که هیچ باطلی در قرآن راه ندارد، هیچ باطلی هم در اهل بیت علیهم السلام راه ندارد و این همان معنای «عصمت» است، آری، خاندان پیامبر از هرگونه خطایی به دور هستند.

بیان دانش آموزی

اشاره

دهم ذی حجه است. سال ها از ماجرای حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام می گذرد.این جا اطراف مکه است و آن آقایی که مسلمانان را جمع کرده است و برایشان سخن می گوید،حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خبر از روزهای اندک باقی مانده ی عمرش می دهد.غبار غم بر صورت ها می نشیند.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خبر دیگری هم دارند.این که می خواهد دو چیز گران مایه را پیش مردم باقی بگذارند. دو چیز که برای مسلمانان از هر ارثی بهتر و پرسودتر است؛ثقلین.

کسی می پرسد:ثقلین چیست؟پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: قرآن و اهل بیت من.خدای مهربان و آگاه به من خبر داده است که این دو تا قیامت از هم جدا نمی شوند تا آن که در کنار حوض بر من وارد شوند.

پیامبر دو انگشت سبابه ی چپ و راستشان را کنار هم گذاشت و فرمود: مانند این دو؛ نه

ص: 51

مانند انگشت سبابه و انگشت میانه! که یکی بر دیگری برتری داشته باشد.همهمه ای به پا می شود.دسته ا ی از منافقان بلند می شوند.بعضی هایشان «الله اکبر» می گویند.چند نفری هم کف و سوت زنان سعی می کنند جلسه ی سخنرانی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را برهم می زنند تا صدای ایشان به مردم نرسد.اما آنهایی که نزدیک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشسته اند،سخنان ایشان را می شنوند:«جانشینان من دوازده نفرند که همگی آنان از بنی هاشم هستند».

صحبت های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هنوز تمام نشده است که چند نفر از اصحاب کنار هم جمع می شوند و پچ پچ کنان می گویند: محمد می خواهد امامت را در اهل بیت خودش قرار دهد.

چهار نفری به سوی کعبه به راه می افتند و وارد خانه ی خدا می شوند و با هم پیمان می بندند.قول و قرارهایشان را روی برگه ای می نویسند و آن را به ابوعبیده می سپرند. متن نامه شان این است:«محمد چه خدا او را بمیراند و چه بکشد،هرگز اجازه نمی دهیم که امامت در اهل بیت او باشد».آنها تصمیمشان را گرفته اند و ذره ای از آن کوتاه نمی آیند.

نکات

1- پس از سال ها پیامبری حضرت ابراهیم علیه السلام و پس از آن امتحان های سنگین و دشوار خداوند مدال امامت را به ایشان داد؛ این یعنی مقام امامت از مقام پیامبری بالاتر است. (باید بدانیم که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم) هم پیامبر بود و هم امام).

2- فداکاری حضرت علی علیه السلام در شب هجرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه ،

ص: 52

مانند سربلندی اسماعیل علیه السلام در پذیرش فرمان پدرشان حضرت ابراهیم علیه السلام است.

3- به فرموده ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تنها راه نجات از گمراهی متصل شدن و کمک گرفتن از قرآن و اهل بیت علیهم السلام است.آنان که به گمان خود قرآن را گرفتند و اهل بیت علیهم السلام را رها کردند، مطمئنا از گمراهی نجات نمی یابند.

4-عده ای از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با سخنان پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم مخالفت می کردند و علیه ایشان نقشه می کشیدند.

بررسی حدیث ثقلین

اشاره

حدیث ثقلین از احادیث متواتری است که تعداد زیادی از صحابه آن را نقل کرده اند. توجه و دقت در مضمون این حدیث نکات مهمی همچون: عصمت اهل بیت علیهم السّلام تا روز قیامت، بقای امامت و حضور اهل بیت علیهم السّلام تا روز قیامت، جدا نشدن قرآن و اهل بیت علیهم السّلام از همدیگر، لزوم رجوع به اهل بیت علیهم السلام را به اثبات می رساند.

در این متن می خوانید:

تحریف در متن حدیث ثقلین

چون پیغمبر صلّی الله علیه و آله و همراهان به جحفه رسیدند، حضرت دستور داد زیر درختی را جارو کردند و در آنجا برای مردم خطبه خواند و فرمود:

ایّها النّاس؛ انِّی کائن لکم فرطاً، و قد ترکت فیکم ما ان اخذتم به لم تضلّوا ابداً، کتاب الله و سنّه نبیّه.(1)

ای مردم؛ من وسیله اجر و پاداش برای شما بودم و هستم. در میان شما چیزی گذاشته ام که تا هنگامی که به آن تمسک جویید، هرگز پس از من گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و سنّت پیغمبر او.

اگر

ص: 53


1- 1.. سبل الهدی و الرشاد، 5/36؛ در پاورقی از : صحیح بخاری، 4/12؛ صحیح مسلم، 2/861؛ الموطّأ، شرح سیوطی، 2/208؛ سیره ابن هشام، 4/603؛ فیض القدیر، 3/340؛ المستدرک علی الصحیحین، 1/93؛ تنبیه الغافلین، 43؛ میزان الاعتدال، 2/302؛ الکامل فی التاریخ، 4/69؛ الضعفاء، عقیلی، 2/251؛ علل الشرایع، 1/9؛ کمال الدین، 235؛ بحار الانوار، 23/132؛ کنز العمّال، 1/173 – 187؛ الجامع الصغیر، 1/505 – 506؛ السنن الکبری، بیهقی، 10/114؛ الجامع الاخلاق الرواه، 1/166؛ سنن الدار قطنی، 4/160؛ العهود المحمّدیه، 635؛ طبقات المحدثین باصبهان، 4/68؛ تاریخ الامم، و الملوک، 2/403؛ ذکر اخبار اصبهان، 1/103؛ العبر و دیوان المبتدأ و الخبر، 2/2/59٫

این حدیث همان حدیث مشهور و معروف ثقلین باشد که گروهی از مردمان را دچار تنگنا کرده و در نتیجه از جادّه انصاف و اعتدال بیرون رفته اند؛ باید متن تحریف شده یا نصی دیگر و مشابه آن باشد. امّا آنان خیال کرده اند که همان است تا بلکه حق را باطل و باطل را تأیید کنند.

تاملی در متن فوق

توضیح مطلب نیازمند قدری تفصیل است امّا چنین فرصتی برای ما فراهم نیست. در عین حال به طور خلاصه چند نکته را بیان می کنیم:

الف) ثَقَل یا ثِقل

ظاهراً ثَقَلین (به فتح ثاء و قاف) درست است. ابن حجر هیثمی گوید:

رسول خدا صلّی الله علیه و آله قرآن و عترت خود را ثَقَلین نامید؛ زیرا ثَقَل، هر چیز نفیس و خطیری است که باید حفظ و صیانت شود. این دو نیز چنان است؛ زیرا هر یک، معدن علوم دینیه و اسرار و حکم علیه و احکام شرعیه است. از این رو، رسول خدا صلّی الله علیه و آله مسلمانان را تشویق کرده تا به آنان اقتدا نموده بدان تمسک جویند.

برخی گفته اند: آن دو ثِقلین نامیده شده اند؛ زیرا وجوب رعایت آن دو، کار سنگینی است.(1)

شریف رضی معتقد است:

نامیدن کتاب و عترت به ثقلین، واحد آن، ثقل است و آن متاع مسافر باشد که هر گاه کوچ کند، با خود ببرد و هر گاه فرود آید، در کنار خویش نهد. بنابراین رسول خدا صلّی الله علیه و آله کتاب و عترت را در جای دو رفیق خود در سفر و همراهان خویش در حضر قرار داده است و آن دو را به منزله متاعی نامیده که پس از وفاتش بر

ص: 54


1- 2.. الصواعق المحرقه، 226- 227٫

جای می گذارد.(1)

ب) نص صحیح و صریح حدیث ثقلین

نمی توان به این روایت اعتماد کرد و آن را حدیث معروف و مشهور ثقلین دانست. روایت مورد اعتماد برجستگان علم و روایت، متنی از حدیث ثقلین است که با سندهای صحیح روایت شده و متون نزدیک به هم دارد. از جمله متنی است که در صحیح مسلم آمده است. به موجب این روایت رسول خدا صلّی الله علیه و آله در غدیرخم فرمود:

یوشک أن یأتی رسول ربی فاجیب و أنا تارک فیکم الثقلین: أولهما کتاب اللّه فیه الهدی و النور، فخذوا بکتاب اللّه و استمسکوا به.فحث علی کتاب اللّه و رغب فیه. ثم قال: و أهل بیتی. أذکّرکم اللَّه فی أهل بیتی، أذکرکم اللّه فی أهل بیتی…(2)

نزدیک است که فرستاده پروردگارم بیاید و من دعوت او را بپذیرم. همانا من دو چیز گران بها در میان شما باقی می گذارم: نخستین آن دو، کتاب خداوند (قرآن) است که در آن هدایت و نور است. کتاب خدا را بگیرید و به آن تمسّک جویید- پیامبر صلّی الله علیه و آله مسلمانان را به کتاب خداوند تشویق و ترغیب کرد- سپس گفت: و اهل بیت من (خاندان من). خداوند را درباره اهل بیتم به یاد شما می آورم، خداوند را درباره اهل بیتم به یاد شما می آورم.

متون دیگری نزدیک به همین متن روایت شده است. برای دیدن آن می توانید به منابع مذکور در پاورقی مراجعه کنید.

ج) صحابه راوی حدیث ثقلین

سخاوی بیان کرده که حدیث ثقلین را شماری از اصحاب روایت کرده اند. آنان عبارتند از:

ابوسعید خدری؛

زید بن ارقم؛

جابر بن عبدالله انصاری؛

حذیفه بن اسید غفاری؛

خزیمه بن ثابت؛

سهل بن سعد؛

ضمیره؛

عامر بن ابی لیلی؛

عبدالرحمن

ص: 55


1- 3.. المجازات النبویه، 218٫
2- 4.. صحیح مسلم، 7/123؛ تیسیر الوصول، 1/16؛ النهایه فی غریب الحدیث، 3/177؛ الصواعق، المحرقه، 226- 227؛ الجامع الصحیح، 5/621 – 622؛ الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، 114 – 122؛ مسند احمد، 3/17 – 26، 59؛ 4/366- 371؛ 5/182 – 190؛ المستدرک علی الصحیحین، 3/109 – 110، 148، 533؛ تلخیص المستدرک، ذهبی، 3/148؛ الدر المنثور، 2/60؛ المعجم الکبیر، 3/63 -66؛ 5/186- 187؛ نوادر الاصول، 68؛ کنز العمّال، 1/48؛ تهذیب الکمال، 10/51؛ تحفه الاشراف، 2/278؛ مشکاه المصابیح، 3/258؛ سنن الدارمی، 2/310؛ السنه، ابن ابی عاصم، 629 -630؛ السنن الکبری، بیهقی، 2/148؛ مصابیح السنه، 2/205؛ البدایه و النهایه، 5/206- 209؛ 7/9؛ کشف الاستار، 3/538؛ مجمع الزوائد، 9/156؛ 163؛ ترجمه الامام امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) من تاریخ دمشق، 1/45؛ سیره حلبی، 3/308؛ نظم درر السمطین، 231 – 232؛ المنهاج فی شرح صحیح مسلم، 15/180؛ فیض القدیر، 3/14؛ شرح المواهب اللدنیه، 7/5-8؛ المرقاه فی شرح المشکاه، 5/600؛ نیسم الریاض، 3/410؛ اشعمه اللمعات فی شرح المشکاه، 4/677؛ ذخائر العقبی، 16؛ غرایب القرآن، 1/347؛ الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، 24؛ خصائص امیر المؤمنین، نسائی، 30؛ کفایه الطالب، 11، 130؛ الطبقات الکبری، 2/194؛ اسد الغابه، 2/12؛ 3/147؛ حلیه الاولیاء، 1/355؛ تذکره الخواص، 332؛ السراج المنیر فی شرح الجامع الصغیر، 1/321؛ شرح الشفاء، قاری، 3/410؛ منتخب کنز العمّال، 1/96- 101؛ 2/390؛ 5/95؛ التفسیر الکبیر، 3/18؛ تفسیر نیشابوری، 1/349؛ تفسیر خازن، 1/257؛ 4/21؛ 94؛ تفسیر القرآن العظیم، 3/485؛ 4/113؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، 6/130؛ فضائل الصحابه، 22؛ تحفه الاشراف، 11/255-263؛ السنن الکبری، بیهقی، 7/30؛ 10/114؛ مسند ابن الجعد، 397؛ منتخب مسند عبد بن حمید، 114؛ السنن الکبری، نسائی، 5/51؛ مسند ابویعلی، 2/297- 303؛ مسند ابن خزیمه، 4/63؛ المعجم الصغیر، 1/131- 135؛ المعجم الاوسط، 3/374؛ 4/33؛ الغدیر، 1/30؛ 176؛ 3/297؛ 10/278؛ فدک فی التاریخ، 98؛ مستدرک سفینه البحار، 1/508؛ 3/86؛ امان الامه من الاختلاف، 126- 135؛ نهج السعاده، 3/96؛ 8/417؛ مسند الامام الرضا (علیه السّلام)، 1/106- 108؛ درر الاخبار، 40؛ تفسیر ابوحمزه ثمالی، 5؛ تفسیر عیاشی، 1/5؛ تفسیر قمی، 1/173؛ 2/345؛ التبیان، 9/474؛ مجمع البیان، 7/267؛ 9/340؛ کشف الیقین، 188، 426؛ سبل الهدی و الرشاد، 11/6؛ 12/232،396؛ جوامع الجامع، 1/411؛ التفسیر الصافی، 1/21؛ 2/69؛ المیزان، 1/12؛ 3/86؛ 16/319؛ 17/45؛ الکنی و الالقاب، 1/262؛ شواهد التنزیل، 2/42؛ اختیار معرفه الرجال، 1/85؛ 2/484-485؛ الدرجات الرفیعه، 451؛ الضعفاء، عقیلی، 2/250؛ 4/362؛ الکامل فی التاریخ، 6/67؛ تاریخ مدینه دمشق، 19/258؛ 41/19؛ 54/92؛ سیر اعلام النبلاء، 4/365؛ کشف الغمّه، 2/172؛ مجموعه الرسائل، 1/56؛ 189؛2/47-51؛ ر. ک: بصائر الدرجات، 433-434؛ دعائم الاسلام، 1/28؛ عیون اخبار الرضا (علیه السّلام)، 1/34، 68؛ الخصال، 66؛ امالی، صدوق، 500؛ کمال الدین، 64، 278، 235- 240؛ معانی الخبار، 90؛ شرح اصول کافی، 1/34؛ 5/166؛ وسائل الشیعه، 1/2؛ 18/19؛ مستدرک الوسائل، 3/355؛ 7/255؛ 11/374؛ کتاب سلیم بن قیس، 201؛ الهدایه الکبری، 18؛ شرح الاخبار، 1/99؛ 2/379؛ 502؛ 3/12؛ مائه منقبه، 161؛ الارشاد، 1/233؛ امالی، مفید، 135؛ امالی، طوسی، 162، 255، 548؛ الاحتجاج، 1/191؛

بن عوف؛

عبدالله بن عبّاس؛

عبدالله بن عمر؛

عدی بن حاتم؛

عقبه بن عامر؛

علی علیه السّلام،

ابوذر غفاری؛

ابورافع قبطی؛

ابوشریح خزاعی؛

ابوقدامه انصاری؛

ابوهریره؛

ابوالهیثم یتهان؛

امّ سلّمه؛

امّ هانی بنت ابوطالب؛

و شماری از مردان قریش.(1)

میر حامد حسین هندی اسامی زیر را بر آنان افزوده است:

حسن بن علی علیه السّلام؛

سلّمان فارسی؛

حذیفه بن یمان؛

زید بن ثابت؛

عبدالله بن حنطب؛

جبیر بن مطعم؛

براء بن عازب؛

انس بن مالک؛

طلحه بن عبدالله؛

عمرو بن العاص؛

سعد بن ابی وقّاص؛

سهل بن سعد؛

ابوایوب انصاری؛

فاطمه زهرا سلام الله علیها؛

ابولیلی انصاری.(2)

د) حدیث ثقلین، حدیث متواتر

راویان تصریح کرده اند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله این سخن را در چند جا بیان فرموده است. از جمله در: عرفات در حجه الوداع، در مدینه در بستر بیماری، در غدیر خم به هنگام بازگشت از حجه الوداع و نیز پس از بازگشت از طایف.(3)

علاوه بر این تصریح کرده اند که این حدیث را بیش از سی نفر از صحابه روایت کرده اند.(4) دیدیم که نزدیک به چهل نفر از صحابی حدیث ثقلین را روایت کرده اند.

ابن حجر هیثمی، روایتی را که از هشت نفر صحابی نقل شده باشد، متواتر می داند.(5) حال چگونه است حدیثی که سی و هشت نفر از صحابه آن را روایت کرده باشند؟!

ه) هماهنگی سنّت و عترت

روشن است که حدیث: «کتاب الله و عترتی» متواتر است امّا حدیث: «کتاب الله و سنّتی» چنین نیست. حال اگر با هم تعارض داشته باشند، بدیهی است که حدیث متواتر مقدم باشد.

علاوه بر این، هیچ گونه منافاتی بین دو حدیث مذکور وجود ندارد بلکه دو حدیث مستقل و جداگانه اند که هیچ یک به دیگری

ص: 56


1- 5..حدیث الثقلین، وشنوی، 13؛ به نقل از: الاستجلاب، شمس الدین سخاوی.
2- 6.. همان، 14؛ به نقل از: عبقات الانوار.
3- 7.. الصواعق المحرقه، 148- 149٫
4- 8.. بنگیرید: الجامع الصحیح، 2/220- 221؛ الصواعق المحرقه، 148 -149٫
5- 9.. الصواعق المحرقه، 21٫

آسیب نمی رساند. اگر بپذیریم که این دو با هم ارتباط دارند، در این صورت هم به همدیگر زیان نمی زنند. بدین صورت که یکی توضیح دیگری باشد یا آن دیگری را مقید سازد. یعنی: سنّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله که حضرت مسلمانان را بدان سفارش می کند، همان است که عترت آن را نقل می کند و همین است که از گمراهی باز می دارد؛ زیرا عترت از خطا، سهو و نسیان و از هر گونه نقص، عیب و اختلاف مصون و معصوم است.

امّا سنّتی که امثال ابوهریره، سمره بن جندب، کعب الاحبار، عمرو بن العاص و همتایان آنها نقل می کنند، قابل اعتماد نیست و چه بسا مورد تحریف و تغییر قرار گرفته باشد.

بنابراین، دو حدیث مذکور بر حجت و طریق اثبات آن دلالت دارند.

و) اسرار حدیث ثقلین

1 . حدیث ثقلین بر عصمت عترت علیهم السّلام دلالت دارد؛ زیرا رسول خدا صلّی الله علیه و آله آن را همتای قرآن قرار داد و فرمود تمسّک به آن دو از ضلالت و گمراهی باز می دارد. اگر آنان مرتکب سهو، خطا و نیسان می شدند یا دروغ می گفتند- پناه بر خدا- یا چنین احتمالی درباره شان می رفت، هرگز تمسّک به آنها موجب امن از ضلالت نبود.

2 . این حدیث تأکید دارد که عصمت اهل بیت علیهم السّلام تا زمانی که در حوض کوثر بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله وارد شوند، ثابت و مستمر است. این دلالت دارد که تا دنیا باقی است در منصب هدایت امت قرار دارند.

3 . این منصب جز به بقای امامت و حضور اهل بیت علیهم السّلام نیست. بنابراین باید یکی

ص: 57

از ارشاد های نمایان در زنده بودن امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تا کسب وراثت زمین باشد.

ابن حجر هیثمی می گوید:

احادیث حثّ بر تمسّک به اهل بیت علیهم السّلام اشاره دارد که تا روز قیامت، زمین از وجود فرد شایسته ی به تمسّک از میان آنان خالی نخواهد بود. همچنان که کتاب عزیز خداوند نیز همین گونه است.

سمهودی حنفی نیز می گوید:

از این خبر فهمیده می شود که در هر زمان فردی از اهل بیت و عترت طاهرین وجود دارد که شایسته ی تمسّک است.(1)

علّامه وشنوی هم سخنی در توضیح همین معنی دارد.(2)

4 . اگر اهل بیت علیهم السّلام جایز الخطا بودند، قطعاً از قرآن جدا می شدند. در حالی که حدیث ثقلین می گویند: هرگز از آن جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله وارد شوند.

5 . این تعبیر که قرآن و عترت هرگز از هم جدا نخواهند شد، بیانگر آن است که قرآن همراه عترت و تصدیق گر آن است نه همراه دیگران و در مقابل خاندان پیغمبر صلّی الله علیه و آله، هرگز چنین نخواهد بود و متضمن هیچ نکته ای در مخالفت با اقوال و افعال اینان نیست… همچنان که آنان هم هرگز از قرآن جدا نمی شوند.

این بدان معنی است که قرآن و سنّت نیازمند حافظ و مبینی است که آن دو را شرح کند و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را بیان نماید، مشکلات را توضیح دهد و تحریف باطل گرایان را از هر دو دور سازد.

6 . اگر مراجعه به کتاب و سنّت بدون مراجعه به عترت، امت را

ص: 58


1- 10.. حدیث الثقلین، وشنوی، 22٫
2- 11.. همان، 19 به بعد.

از ضلالت حفظ می کرد، پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله، مردم با هم اختلاف نمی کردند و به ده ها گروه و فرقه تقسیم نمی شدند.

اگر مراجعه به کتاب و سنّت بدون عترت کافی بود، این سخن خدای متعال بی معنی بود که فرمود:

فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون.(1)

پس اگر نمی دانید، از اهل یادآوری (و پژوهندگان کتاب های آسمانی) جویا شوید.

ز) عترت کیست؟

روشن است که منظور از عترت، همه نزدیکان و خویشاوندان رسول خدا صلّی الله علیه و آله نیست؛ بلکه منظور کسانی است که حضرت در متون مختلف حدیث ثقلین بیان فرموده است: و عترتی اهل بیتی.

در جای دیگری اثبات کرده ایم که «اهل بیت» مذکور در آیه تطهیر، اهل بیت نبوت است و حدیث کساء، ائمّه اثنی عشر و غیره دلالت دارد که آنان، علی، فاطمه، حسن، حسین و نه امام از فرزندان حسین علیهم السّلام می باشند.(2)

منبع

اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلی الله علیه وآله، ج 5، علامه سید جعفر مرتضی عاملی

پیوند مهدوی

امام معصوم علیه السلام ادامه ی ثقلین است

حدیث ثقلین مورد قبول شیعه و اهل سنت است.طبق حدیث ثقلین قرآن و اهل بیت علیهم السلام تا قیامت از هم جدا نمی شوند.

اگر قرآن معجزه ی جاویدان تا قیامت است پس همواره امامی از اهل بیت علیهم السلام هم تا قیامت همراه قرآن است.

حدیث ثقلین وجود امام زمان علیه السلام را ثابت می کند.

4. دهم ماه : عید قربان

بیان مختصر

عید قربان

عید قربان از اعیاد مهم مسلمانان است در این روز حضرت ابراهیم علیه السلام مأمور به ذبح فرزندش حضرت اسماعیل شد او برای انجام امر خدا فرزندش را به قربانگاه برد و آماده ذبح اوگردید

ص: 59


1- 12.. نحل: 43٫
2- 13.. ر. ک: اهل البیت (علیهم السّلام) فی آیه التطهیر؛ و ترجمه آن: اهل بیت (علیهم السّلام) در آیه تطهیر، 15-35٫

اما هرچه کوشش کرد چاقو گلوی اسماعیل علیه السلام را نبرید ، وحی آمد «قد صدقت الرؤیا» یعنی امتحانت را با موفقیت و سرافرازی انجام دادی ؛ آنگاه خداوند گوسفندی را برای قربانی بجای اسماعیل فرستاد و این چنین سنت حسنه قربانی درعیدقربان مقرر شد .

سال ها بعد حضرت ابوطالب علیه السلام به شکرانه ولادت مولود کعبه در این روز تعداد زیادی گاو و گوسفند و شتر قربانی کرد و به مردم اعلان کرد که پس از طواف بیت الله برای خوردن ولیمه فرزندش علی علیه السلام حاضر شوند.

تجلی نور خداوند بر حضرت موسی علیه السلام

عید قربان روزی است که حضرت موسی علیه السلام در آن روز به درخواست قومش از خدا خواست تا بر او تجلی کند « قالَ ربِّ أرنی اَنظُرُ اِلیکَ قالَ لَن تَرانی» یعنی خداایا اجازه بده تو را ببینم! خداوند فرمود تو هرگز مرا نخواهی دید به آن کوه نگاه کن اگر طاقت تجلی من را داشت و باقی ماند تو هم خواهی توانست . پس کوه با تجلی نور خدا از بین رفت و حضرت موسی بی هوش شد و خداوند دوباره او را هوشیار کرد و حضرت موسی علیه السلام گفت «سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِین» یعنی خدایا تو پاک و منزّهی و من از این درخواست عذر خواهی می کنم و به تو ایمان دارم.

اعطای الواح به حضرت موسی علیه السلام

حضرت موسی علیه السلام برادرش هارون را به جای خود منصوب کرد و مدت سی شب به کوه طور رفت آنجا که وعده مناجات با خدا داشت پس از آن خدای متعال فرمود ده شب دیگر بمان وقتی وعده به پایان رسید یعنی روز دهم

ص: 60

ذی الحجه ؛ خداوند لوح هایی برایش فرستاد که در آنها تورات نوشته شده بود. حضرت موسی علیه السلام آن ها را به دست گرفت و به نزد قومش آمد اما با کمال تعجب دید که امّتش در غیاب او حضرت هارون را رها کرده اند و پیرو سامری و گوساله پرست شده¬اند.

و چقدر این قصه شباهت دارد به بی وفایی و عهدشکنی مردمی که پس از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را تنها گذاشته و دنبال دیگران رفتند!!؟ اتّفاقا حضرت علی علیه السلام وقتی شمشیر بر سرش گرفتند و از او خواستند با دیگری بیعت کند رو کرد به جانب قبر پیامبر اکرم و گفت «یابنَ اُمَّ اِنَّ القَومَ إستَضعَفونی وَ کادَوا یقتلوننی» (آیه 150 اعراف) یعنی ای پسر مادرم! (ای برادر) این مردم مرا تنها گذاشته اند و نزدیک است مرا بکشند!

دقیقا همان سختی که حضرت هارون علیه السلام در جواب حضرت موسی علیه السلام گفت آنگاه که از او پرسید چرا گذاشتی این ها گوساله پرست شوند !

مستندات

امالی طوسی ص 709 (هلموا علی ولیمه ابنی علی... )

سوره اعراف آیه 143

سوره اعراف آیه 142

الامامه و السیایه ج1/19 الی 20

بیان تفصیلی

عید قربان

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سال دهم هجری همراه اهل بیت خود و صد و بیست هزار نفر وارد مکه معظمه شدند تا آخرین حج خود را به جا آورده و حج ابراهیمی را به مردم بیاموزند.

روز دهم ذی الحجه عید قربان است که حاجیان باید به منی بیایند و سه عمل زیر را انجام دهند:

1. رمی جمره

ص: 61

عقبه 2. قربانی 3. حلق یا تقصیر

عید قربان آن سال برای مسلمانان روز بزرگی بود، چرا که در منی قربانی کردند و یاد خلیل اللّه و پسرش اسماعیل علیه السلام را زنده ساختند و این سنت ابراهیمی را برای همیشه احیاء کردند.

پس از ورود به منی، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مرحله به مرحله مناسک را بیان کرده و سپس به صورت عملی انجام می دادند.

روز عید قربان در منی آیه 281 سوره بقره بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد:

«و اتقوا یوما ترجعون فیه الی اللّه ثم توفی کل نفس ما کسبت و هم لا یظلمون»: «بترسید از روزی که در آن به سوی خدا بازمی گردید، سپس هر کسی به آن چه کسب کرده سزا داده می شود و مورد ظلم قرار نمی گیرند».

رمی جمره عقبه

پس از استقرار مردم در خیمه های خود در منی اولین عمل رمی جمره عقبه بود. قبل از شروع به رمی جمره کبری یا عقبه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بین جمرات توقف کرده و خطاب به مردم فرمودند:

امروز چه روزی است؟ گفتند: روز عید قربان. فرمودند: اینجا کدام شهر است؟ گفتند: شهر حرام. پرسیدند: چه ماهی است؟ گفتند: ماه حرام . فرمودند: این روز حج اکبر است. خون شما و اموالتان و آبرویتان برای یکدیگر حرام و محترم است مانند حرمت این شهر در این ماه در این روز، تا روزی که خدا را ملاقات کنید و از اعمالتان سؤال کند . سپس فرمودند: آیا ابلاغ نمودم؟ گفتند: آری. حضرت این جمله را

ص: 62

تکرار کردند: «اللهم اشهد»: «خدایا شاهد باش». در این حال حضرت انگشت سبابه را رو به آسمان برده و سپس با آن به طرف مردم اشاره کردند و فرمودند: مبادا بعد از من به کفر باز گردید و گردن یکدیگر را بزنید.

قربانی

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان بعد از رمی جمره عقبه برای عمل بعدی یعنی قربانی به قربانگاه رفتند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای آمادگی مردم فرمودند: امروز روز جاری کردن و صدا بلند کردن است. جاری کردن خون قربانی هایی که بر زمین جاری می کنید. هر کس نیتش صادق باشد اولین قطره خون قربانی کفاره هر گناهی خواهد بود، و صدای بلند همان دعا است، به درگاه خدا با صدای بلند دعا کنیم. قسم به آن که جان محمد به دست اوست احدی از این مکان باز نمی گردد مگر این که آمرزیده شده به جز صاحب گناه کبیره ای که بر آن اصرار دارد و هرگز به فکر ترک آن نیست .

تقصیر

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از قربانی موی سر خود را تراشیدند. کسی که سر آن حضرت را می تراشید معمر بن عبد اللّه بود که مسئول جهاز شتر حضرت بود. در آن حال اصحاب اطراف آن حضرت حلقه زده بودند و هر یک منتظر بود که رشته ای از موی حضرت را برای تبرک بردارد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابتدا به معمر دستور دادند موهای سمت راست سر را بتراشد. سپس ابوطلحه انصاری را صدا زد و موهای سمت راست را

ص: 63

به او سپرد بعد از آن دستور تراشیدن موهای سمت چپ سر را دادند و آنها را نیز به ابو طلحه دادند. پس از تراشیدن کامل موی سر مبارک آنها را بین اصحاب تقسیم کردند. اینک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان از احرام خارج شدند و به مکه رفتند تا در آنجا طواف و سعی انجام دهند.

عید سعید قربان

روز دهم ذی الحجه عید قربان یکی از چهار عید مهم اسلامی «غدیر، فطر، جمعه و قربان» است که برای شرافت یافتن و عید بودن آن جهات مختلفی ذکر شده است مانند:

1. ولیمه ولادت امیرالمؤمنین علیه السلام

امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: ... حضرت ابوطالب علیه السلام پس از ولادت فرزند عزیزشان علی علیه السلام ولیمه ای عظیم برپا نمودند که شامل 300 شتر و 1000 گاو و گوسفند بود. حضرت ابوطالب علیه السلام پس از تهیه این ولیمه فرمود: ای مردم! هرکس می خواهد از طعام فرزندم علی علیه السلام استفاده کند هفت بار خانه خدا را طواف کند سپس به فرزندم علی سلام کند و وارد شود که خدای عزوجل علی را شرافت داده است. کار بزرگ ابوطالب باعث شد که بعد از آن یوم نحر «عید قربان» شرافت پیدا کند.

2. آمادگی حضرت آدم علیه السلام جهت لقاء

جبرئیل به حضرت آدم علیه السلام امر نمود تا در ادامه اعمال حج موی سر خود را کوتاه نماید و آماده ملاقات (و دریافت انوار پنج تن آل عبا علیهم السلام) شود.

3. حضرت ابراهیم علیه السلام و قربانی جایگزین

حضرت ابراهیم در نظر داشت فرزندش اسماعیل را طبق

ص: 64

فرمان الهی قربانی کند اما خداوند او را معاف نمود. در این حال حضرت ابراهیم علیه السلام محزون شد و گفت: خدایا می خواستم با حزن و اندوه و اشک و آه به واسطه قربانی فرزندم به تو تقرب جویم و از آن محروم شدم . خداوند متعال جبرئیل را فرستاد تا مصائب فرزند خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم ، حضرت ابا عبداللّه الحسین را برای ابراهیم علیهم السلام بخواند.

جبرئیل مصائب کربلا را خواند و ابراهیم علیه السلام اشک ریخت. خداوند فرمود: ای ابراهیم این حزن و اندوه و اشک تو بر امام حسین علیه السلام جایگزین ذبح فرزندت اسماعیل شد و به تقرب و کمالات نائل شدی! و این همان معنای ذبح عظیم است.

4. تجلّی نور خداوند بر موسی علیه السلام

پس از مناجات چهل شبانه روزی حضرت موسی علیه السلام در کوه طور، خداوند متعال در روز عید قربان با نور خود بر او تجلی نمود و الواح تورات به ایشان اعطاء شد.

5. صدور حدیث شریف ثقلین

روز عید قربان در مسجد خیف منا و در جریان حجة البلاغ حدیث شریف ثقلین توسط رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قرائت شد.

حدیث شریف ثقلین که در مواقع مختلف از جمله عید سعید قربان از لسان شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قرائت شده نشان از لزوم حضور دائمی امام در کنار قرآن به عنوان مفسر و مترجم آن دارد.

مستندات

1. مطالب آخرین حج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برگرفته از کتاب «گزراش حجة الوداع» تألیف: محمد

ص: 65

باقر انصاری است.

2 . طبقات ابن سعد ج 2 ص 185.

3 . سنن ابن ماجه ج 2 ص 1016. مستدرک حاکم ج 2 ص 331. سنن الکبری (بیهقی) ج 3

ص 215 و ج 5 ص 140. مصنف ابن ابی شیبة ج 4 ص 339. کنزالعمال ج 5 ص 291 - 297. طبقات الکبری ج 2 ص 183. عمدة القاری ج 10 ص 82.

4. دعائم الاسلام ج 1 ص 184. بحار الانوار ج 96 ص 301.

5 .امالی طوسی، ص 709

6 . با توجه به جا به جایی ایام حج در زمان جاهلیت که خداوند متعال در قرآن بدان اشاره نموده است: «انما النسی ء زیادة فی الکفر»«توبه:37»، این احتمال وجود دارد که ایام حج سال ولادت امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به ماه رجب منتقل شده باشد.

7 . تفسیر قمی ج1 ص45

8 . الکافی ؛ ج4 ؛ ص549

9. الخصال ؛ ج1 ؛ ص58

10 . تفسیر صافی، ج3، ص317

بیان داستانی

عید قربان

روز عید قربان است، دیروز در صحرای «عرفات» بودم، دیشب هم در سرزمین «مشعر» ماندم، امروز صبح به اینجا رسیده ام. اینجا سرزمین «مِنا» است،جایی که آرزوهای بزرگ انسان برآورده می شود.

خسته ام، صبح زود برای سنگ زدن به جَمَره یا همان شیطان بزرگ رفتم و هفت سنگ بر آن زدم. باید در این شلوغی راه خود را پیدا کنم، در جستجوی قربانگاه هستم، به من گفته اند که باید این مسیر را تا انتها بروم، در پای آن کوه قربانگاه است.

لباس احرام به تن دارم، وقتی گوسفند خود را قربانی کنم، باید موی سر خود را بتراشم، آن وقت حاجی می شوم.

ص: 66

ه گمانم آن ساختمان قربانگاه است، چه جمعیّتی آنجا جمع شده است، وارد قربانگاه می شوم، چند نفر از دوستان آنجا منتظرم هستند، سلام می کنم، با هم به سوی محلّ نگهداری گوسفندان می رویم. گوسفندان را انتخاب می کنیم، کتاب دعای خود را باز می کنم و شروع به خواندن دعا می کنم:

بار خدایا! به نام تو و یاد تو می خواهم گوسفندی را قربانی کنم، می خواهم به آیین و سنّت پیامبر تو عمل کنم!

بار خدایا! تو وعده کرده ای که هر کس با اخلاص در این سرزمین قربانی کند، گناهان او را می بخشی، از تو می خواهم تا شیرینی عفو خود را به من بچشانی.

لحظه ای به فکر فرو می روم، به یاد می آورم چه رمز و رازی در این عمل است، به یاد ابراهیم علیه السلام می افتم...

* * *

سالیان سال است که ابراهیم علیه السلام در حسرت داشتن فرزند است و بارها از خدا خواسته تا به او پسری بدهد. سرانجام خدا دعای او را مستجاب می کند و ابراهیم نام پسر خود را اسماعیل می گذارد. سال ها می گذرد، اسماعیل بزرگ می شود، اکنون موقع امتحان بزرگ ابراهیم علیه السلام است. گوش کن ابراهیم علیه السلام با پسرش چنین سخن می گوید: «ما باید به قربانگاه برویم».

اسماعیل در جواب پدر می گوید: «ای پدر! آنچه خدا به تو فرمان داده است انجام بده».

آنان به قربانگاه می رسند. پدر، پسر را روی زمین به سمت قبله می خواباند، اکنون پسر چنین می گوید: «روی مرا بپوشان و دست و پایم را ببند».او می خواست تا مبادا پدر نگاهش به نگاه او بیفتد و در انجام امر خدا ذرّه ای تردید نماید.

همه فرشتگان ایستاده اند و این منظره را تماشا می کنند، ابراهیم

ص: 67

علیه السلام «بسم اللّه» می گوید و کارد را بر گلوی پسر می کشد؛ امّا کارد نمی برد، دوباره کارد را می کشد، زیر گلوی اسماعیل سرخ می شود. ابراهیم علیه السلام کارد را محکم تر فشار می دهد؛ امّا

باز هم کارد نمی برد، او کارد را بر سنگی می زند و سنگ می شکند. صدایی در آسمان طنین می اندازد که ای ابراهیم تو از این امتحان سربلند بیرون آمدی. جبرئیل می آید، گوسفندی به همراه دارد، آن را به ابراهیم علیه السلام می دهد تا قربانی کند.

و این گونه است که روز دهم ذی الحجّه، عید قربان می شود، روزی که حاجیان به سرزمین «مِنا» می آیند و گوسفند قربانی می کنند.

من باید فکر کنم و بدانم که اسماعیلِ من چیست؟ ریاست، شهرت، ثروت، آبرو، عزّت و... آیا آماده ام تا همه این ها را در راه دوست قربانی کنم؟

* * *

اگر آن روز اسماعیل علیه السلام قربانی می شد، از او هیچ نسلی باقی نمی ماند، پیامبر و حضرت علی علیه السلام و همه امامان ما از نسل اسماعیل علیه السلام می باشند، آری، اگر او در آن روز قربانی می شد، دیگر پیامبر و اهل بیت علیهم السلام به دنیا نمی آمدند.

عید قربان عید بزرگی است، روزی که همه مسلمانان جشنی بزرگ می گیرند و خدا را شکر می کنند.

* * *

هنوز من در سرزمین «مِنا» هستم، بعد از قربانی کردن، سر خود را تراشیده ام و از لباس احرام بیرون آمده ام، شب یازدهم ذی الحجّه نیز در این سرزمین ماندم، روز یازدهم به سه شیطان بزرگ سنگ زدم. اکنون ساعت 10 صبح روز دوازدهم است، می خواهم به سوی شیاطین بروم و آخرین سنگ های خود را بزنم. پس از آن می توانم به شهر مکّه باز گردم، با انجام این کار دیگر

ص: 68

اعمال سرزمین «مِنا» تمام

می شود.

تو نگاهی به من می کنی و می خواهی برای تو از راز این کار بگویم، دوست داری بدانی که چرا باید به این سه شیطان سنگ زد.

باید بار دیگر از ابراهیم علیه السلام برایت سخن بگویم، خدا به ابراهیم علیه السلام دستور داد تا اسماعیل علیه السلام را به این سرزمین بیاورد و در راه او قربانی کند . وقتی ابراهیم علیه السلام همراه اسماعیل به این سرزمین آمد ، شیطان سر راهشان آمد و او را این گونه وسوسه کرد : «تو چقدر بی رحمی ! آیا می خواهی با دست خود فرزندت را سر ببری ؟» .

جبرئیل به کمک ابراهیم علیه السلام آمد و دستور داد که شیطان را با سنگ بزند . ابراهیم علیه السلام سنگی برداشت و به سوی شیطان پرتاب کرد .

او با زبان دل این گونه با شیطان سخن می گفت : «تو می خواهی مرا وسوسه کنی تا دستور خدای خویش را انجام ندهم ! من ، خود ، فرزند و هر چه دارم را فدای خدا می کنم» .

از آن روز است که حاجی به همان جایی سنگ می زند که ابراهیم علیه السلام به شیطان سنگ زده است .

شیطان در آن مکان به زمین فرو رفت و ابراهیم علیه السلام به راه خود ادامه داد، باردیگر شیطان آمد و ابراهیم به او سنگ زد، بار سوم هم شیطان آمد و ابراهیم علیه السلام بازهم به او سنگ زد. اکنون همان مکانی که شیطان به دل زمین فرو رفت، جایگاهی شده است برای سنگ زدن به شیطان! آری، حاجی با این کار خود ، به تمام وسوسه های شیطان ، سنگ می زند .

* * *

در

ص: 69

سرزمین منا، مسجدی بزرگ وجود دارد که به نام مسجد «خیف» مشهور است. شنیده ام که در این مسجد هزار پیامبر نماز خوانده اند، چقدر خوب است که من هم در این مسجد بروم.

سمت راست جمرات، پای آن کوه را نگاه کن! مسجد خیف آنجاست. به سوی مسجد می روم، جمعیّت موج می زند، هر چه به مسجد نزدیک تر می شوم، ازدحام جمعیّت بیشتر می شود، به زحمت وارد مسجد می شوم، به دنبال جایی می گردم تا بتوانم دو رکعت نماز بخوانم، پس از مدّتی، یک جای خالی پیدا می کنم، به نماز می ایستم، بعد از نماز سر به سجده می گذارم و شکر خدا را به جا می آورم. اکنون با خود فکر می کنم، دوست دارم بدانم من کجا نشسته ام. به تاریخ سفر می کنم، به سال های دور می روم... به سال دهم هجری.

* * *

در این سال پیامبر به سفر حج آمده است، او روز دهم (روز عید قربان) در اینجا قربانی کرده است، شب یازدهم و شب دوازدهم در این سرزمین مانده است، اکنون که روز دوازدهم ذی الحجّه است، او به محلِ مسجد «خیف» آمده است. کسی در میان مردم اعلام می کند : «ای مردم ! همگی کنار مسجد خیف جمع شوید پیامبر می خواهد برای ما سخن بگوید» .

جمعیّت زیادی جمع شده است، پیامبر می گوید : «ای مردم ! من به زودی به دیدار خدای خود خواهم رفت ، بدانید که من دو چیز گرانبها در میان شما به یادگار می گذارم ، آن دو چیز گرانبها ، قرآن و عترت می باشند ، خداوند خبر داده است که قرآن و عترت من ، هرگز از هم جدا نمی شوند تا در روز

ص: 70

قیامت کنار حوض کوثر به من ملحق شوند ».

این پیام مهمّی بود که پیامبر در این مکان مقدّس به گوشِ همه مردم رساند ، امروز دیگر همه می دانند که عترت و خاندان پیامبر ، خیلی عزیز و محترم هستند ، قرآن و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام، یادگارهای پیامبر هستند . امروز همه می فهمند که خاندان پیامبر چه جایگاه ویژه ای دارند.

آری، از این سخن استفاده می شود که خاندان پیامبر شایستگی رهبری جامعه اسلامی را دارند، زیرا پیامبر در این سخن خود، اهل بیت علیهم السلام و قرآن را دو امانت بزرگ خود معرفی نمود و همانگونه که قرآن باعث هدایت انسان ها می شود، پیروی از اهل بیت علیهم السلام هم زمینه رستگاری و نجات را فراهم می کند. همان طور که هیچ باطلی در قرآن راه ندارد، هیچ باطلی هم در اهل بیت علیهم السلام راه ندارد و این همان معنای «عصمت» است، آری، خاندان پیامبر از هرگونه خطایی به دور هستند.

بیان دانش آموزی

پرده ی اول

سال ها از آزمون سنگین حضرت ابراهیم علیه السلام گذشته است.چه فرمانی دشوارتر از قربانی فرزندی مانند اسماعیل.با آن که ابراهیم علیه السلام تصمیم خود را گرفته است و اسماعیل را از فرمان خدا آگاه کرده؛ باز هم انگار شیطان دست بردار نیست و می خواهد او را از تصمیمش پشیمان کند.حضرت ابراهیم علیه السلام تصمیم می گیرد،فرمان خداوند را به دور از چشمان هاجر، مادر اسماعیل انجام دهد تا مبادا بی تابی های هاجر،او را از این مأموریت بزرگ منصرف کند.پدر و پسر دست در دست هم از شهر خارج می شوند. ابراهیم قدم هایش را محکم برمی دارد تا دل نلرزد و دستان سست نشود.در هر

ص: 71

پیچ کوه شیطان به صورتی ظاهر می شود و او را از کشتن فرزند باز می دارد.ابراهیم علیه السلام هربار سنگی را برمی دارد و شیطان را نشانه می گیرد.با هر زحمتی که هست خود را به جای خلوت وآرامی می رسانند.اسماعیل علیه السلام از پدر می خواهد تا چشمانش را ببندد تا مبادا نگاهش در نگاه پدر گیر کند و آزمون پدر را سخت تر از پیش کند.

بسم الله می گوید و چاقو را برمی دارد،اما چاقو هم با او سر ناسازگاری دارد.انگار نمی خواهد ابراهیم علیه السلام کارش را تمام کند.چاقو گردن را نمی برد.چندین بار آن را تیز می کند، اما فایده ای ندارد. شانه های ابراهیم علیه السلام بیش از این توان این بار سنگین را ندارد. هر جور که هست ابراهیم علیه السلام چاقو را محکم تر از پیش برمی دارد و ان را روی گردن نقره ای رنگ اسماعیل می گذارد و محکم تر از پیش می کشد.ندایی ابراهیم علیه السلام را به خود می آورد. ای ابراهیم! آن چه در رؤیا به تو وحی کردیم را انجام دادی. ما تو را امام مردم قرار می دهیم.

ابراهیم تازه به علت این آزمون دشوار پی می برد.خدا را شکر می کند و اسماعیل را به آغوش می کشد.

پرده ی دوم

قرن ها از امتحان دشوار حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام می گذرد. روزی که اسماعیل فرمان الهی را می پذیرد و خویش را به دست پدر می سپرد تا پدر دستور ذبحش را اجرا کند.

این جا مکه است و این بار داستان جور دیگری تکرار می شود.پس از درگذشت حضرت ابوطالب علیه السلام فشار مشرکان بر مسلمانان افزایش یافته است.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مقدمه ی مهاجرت مسلمانان به مدینه

ص: 72

را فراهم می کند.شب اول ربیع الاول سال سیزدهم هجری مشرکان نقشه کشیده اند، دسته جمعی به خانه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هجوم برند و ایشان را به قتل برسانند.رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که از این توطئه با خبر شده است،موضوع را با حضرت علی علیه السلام در میان می گذارد.قرار می شود حضرت علی علیه السلام به جای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در بستر ایشان بخوابد تا دشمن گمان کند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در خانه ی خویش خوابیده است و از سوی دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سوی مدینه هجرت کند.حضرت علی علیه السلام مانند اسماعیل علیه السلام مشتاقانه درخواست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را می پذیرد و با فداکاری تمام آماده ی شهادت می شود. مشرکان نقشه ی خود را عملی می کنند،اما با تعجب علی علیه السلام را در بستر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می بینند.

خدا بر این فداکاری آفرین می گوید:« و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می فروشد، و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است». (بقره،207)

پیوند مهدوی

اشاره

از کارهای مستحب در روز عید قربان، خواندن دعای ندبه است. وقتی جای خالی امام را در نماز عید می بینیم و بر فراق اماممان ندبه و گریه می کنیم.

حضرت ابراهیم علیه السلام، فرزندش را به قربانگاه آورد. ماهم در این روز به امام عرضه می داریم که عزیزترین دارایی هایم، یعنی جان خود را فدای تو می کنم.

آیات و روایات

المناقب (للعلوی) / الکتاب العتیق ؛ ص50

فلمّا رای أبو طالب،

ص: 73

قال: یا فاطمة، دعیه فإنّه آیة من آیات اللّه الکبری، قال: فلمّا کان من الغد دخل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله علی فاطمة فلمّا رآه ضحک فی وجهه و سار إلیه فأخذه رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فقالت فاطمة: و ربّ الکعبة و لأجل ذلک سمّی یوم عرفه یعنی أمیر المؤمنین عرف رسول اللّه، ثمّ قال رسول اللّه: و الذی نفسی بیده لقد ابتدأنی بالصحف الذی أنزلها اللّه علی آدم علیه السّلام و أقام بها شیث ابنه و تلاها من أوّل حرف إلی آخره حتّی لو حضر شیث لأقرّ بأنّه أحفظ لها منه ثمّ قرأ توراة موسی علیه السّلام حتّی لو حضر موسی بن عمران لأقرّ بأنّه أحفظ لها منه ثمّ إنجیل عیسی علیه السّلام حتّی لو حضر عیسی بن مریم لأقرّ بأنّه أحفظ منه ثمّ قرأ القرآن الذی أنزل اللّه عزّ و جلّ علیّ ثمّ خاطبنی و خاطبته کما یخاطب الأنبیاء علیهم السّلام.

فلمّا کان الیوم الثالث و کان العاشر من ذی الحجّة نادی أبو طالب نداء جامعا و قال: یا معشر الناس، هلمّوا إلی ولیمة ابنی علیّ علیه السّلام، قال: و نحر ثلاث مائة من الإبل و الفرس و البقر و ثلاث آلاف رأس من الغنم و اتّخذ ولیمة عظیمة و قال: أیّها الناس من أراد منکم أن یتناول من طعام علیّ علیه السّلام تفعلوا ذلک و جرت هذه السنّة فی یوم الأضحی فلکلام فاطمة عرفت یوم الترویة و یوم عرفه و لفعل أبی طالب عرف یوم النحر .

الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج4 ؛ ص549

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ زِیَادٍ الْقَنْدِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ

ص: 74

ذَرِیحٍ الْمُحَارِبِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی فِی کِتَابِهِ بِأَمْرٍ فَأُحِبُّ أَنْ أَعْمَلَهُ قَالَ وَ مَا ذَاکَ قُلْتُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ قَالَ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ لِقَاءُ الْإِمَامِ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ تِلْکَ الْمَنَاسِکُ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سِنَانٍ فَأَتَیْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ قَالَ أَخْذُ الشَّارِبِ وَ قَصُّ الْأَظْفَارِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ ذَرِیحَ الْمُحَارِبِیِّ حَدَّثَنِی عَنْکَ بِأَنَّکَ قُلْتَ لَهُ- لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ لِقَاءُ الْإِمَامِ- وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ تِلْکَ الْمَنَاسِکُ فَقَالَ صَدَقَ ذَرِیحٌ وَ صَدَقْتَ إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَاهِراً وَ بَاطِناً وَ مَنْ یَحْتَمِلُ مَا یَحْتَمِلُ ذَرِیحٌ . الخصال ؛ ج1 ؛ ص58 حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّیْسَابُورِیُّ الْعَطَّارُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ النَّیْسَابُورِیُّ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع یَقُولُ لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِبْرَاهِیمَ ع أَنْ یَذْبَحَ مَکَانَ ابْنِهِ إِسْمَاعِیلَ الْکَبْشَ الَّذِی أَنْزَلَهُ عَلَیْهِ تَمَنَّی إِبْرَاهِیمُ ع أَنْ یَکُونَ قَدْ ذَبَحَ ابْنَهُ إِسْمَاعِیلَ بِیَدِهِ وَ أَنَّهُ لَمْ یُؤْمَرْ بِذَبْحِ الْکَبْشِ مَکَانَهُ لِیَرْجِعَ إِلَی قَلْبِهِ مَا یَرْجِعُ إِلَی قَلْبِ الْوَالِدِ الَّذِی یَذْبَحُ أَعَزَّ وُلْدِهِ عَلَیْهِ بِیَدِهِ فَیَسْتَحِقَّ بِذَلِکَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ الثَّوَابِ عَلَی الْمَصَائِبِ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یَا إِبْرَاهِیمُ مَنْ أَحَبُّ خَلْقِی إِلَیْکَ فَقَالَ یَا رَبِّ مَا خَلَقْتَ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ حَبِیبِکَ مُحَمَّدٍ ص فَأَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَیْهِ أَ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَمْ نَفْسُکَ قَالَ بَلْ هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ نَفْسِی قَالَ فَوُلْدُهُ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَمْ وُلْدُکَ قَالَ بَلْ

ص: 75

وُلْدُهُ قَالَ فَذَبْحُ وُلْدِهِ ظُلْماً عَلَی أَیْدِی أَعْدَائِهِ أَوْجَعُ لِقَلْبِکَ أَوْ ذَبْحُ وُلْدِکَ بِیَدِکَ فِی طَاعَتِی قَالَ یَا رَبِّ بَلْ ذَبْحُ وُلْدِهِ ظُلْماً عَلَی أَیْدِی أَعْدَائِهِ أَوْجَعُ لِقَلْبِی قَالَ یَا إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ طَائِفَةً تَزْعُمُ أَنَّهَا مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ سَتَقْتُلُ الْحُسَیْنَ ابْنَهُ مِنْ بَعْدِهِ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ وَ یَسْتَوْجِبُونَ بِذَلِکَ سَخَطِی فَجَزِعَ إِبْرَاهِیمُ ع لِذَلِکَ وَ تَوَجَّعَ قَلْبُهُ وَ أَقْبَلَ یَبْکِی فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یَا إِبْرَاهِیمُ قَدْ فَدَیْتُ جَزَعَکَ عَلَی ابْنِکَ إِسْمَاعِیلَ لَوْ ذَبَحْتَهُ بِیَدِکَ بِجَزَعِکَ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ قَتْلِهِ وَ أَوْجَبْتُ لَکَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ الثَّوَابِ عَلَی الْمَصَائِبِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ

شباهت حضرت علی علیه السلام به حضرت اسماعیل در لیلة المبیت در زیارت غدیریه

فَلَمَّا آلَ الْأَمْرُ إِلَیْکَ أَجْرَیْتَهُمْ عَلَی مَا أَجْرَیَا رَغْبَةً عَنْهُمَا[1] بِمَا عِنْدَ اللَّهِ لَکَ، فَأَشْبَهَتْ مِحْنَتُکَ بِهِمَا مِحَنَ الْأَنْبِیَاءِ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ عِنْدَ الْوَحْدَةِ وَ عَدَمِ الْأَنْصَارِ، وَ أَشْبَهْتَ فِی الْبَیَاتِ عَلَی الْفِرَاشِ الذَّبِیحَ عَلَیْهِ السَّلَامُ، إِذْ أَجَبْتَ کَمَا أَجَابَ، وَ أَطَعْتَ کَمَا أَطَاعَ إِسْمَاعِیلُ صَابِراً مُحْتَسِباً، إِذْ قَالَ لَهُ:

«یا بنی إنی أری فی المنام أنی أذبحک فانظر ما ذا تری قال یا أبت افعل ما تؤمر ستجدنی إن شاء الله من الصابرین»[2] وَ کَذَلِکَ أَنْتَ لَمَّا أَبَاتَکَ النَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکُمَا، وَ أَمَرَکَ أَنْ تَضْطَجِعَ فِی مَرْقَدِهِ، وَاقِیاً لَهُ بِنَفْسِکَ، أَسْرَعْتَ إِلَی إِجَابَتِهِ مُطِیعاً، وَ لِنَفْسِکَ عَلَی الْقَتْلِ مُوَطِّناً، فَشَکَرَ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَتَکَ، وَ أَبَانَ عَنْ جَمِیلِ فِعْلِکَ بِقَوْلِهِ جَلَّ ذِکْرُهُ: «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله»

المزار الکبیر، ص279

5. دوازدهم ماه : سپردن ودایع الهی به امیرالمومنین علیه السلام

بیان مختصر

سپردن امانت ها به حضرت علی علیه السلام

هر یک از پیامبران الهی که وفات خود را نزدیک می دیدند، به فرمان خدا امانت های الهی را به وصیّ خود منتقل می نمودند

ص: 76

و آن ها را تحویل حجت بعد از خود می دادنذ. و این خود از علائم و نشانه های قطعیِ وصایت و خلافت کسی بود که امانت ها به او سپرده می شد. از طرف خدای متعال أمر آمد : اِنَّ الله تَعالی یأمُرکَ أن تُعَلِّمَهُ جَمیعَ ما عَلَّمَکَ وَ تَستَحفِظَهُ جَمیعَ ما حَفَّظَکَ وَاستَودَعَکَ فَإنَّهُ الأمین المُؤتَمَن،یامُحَمَّد إنّی أختَرتُکَ مِن عبادی نَبیّاً وَاختَرتُهُ لَکَ وَصیّاً...» یعنی خدای متعال فرمان داده تو را که به علی علیه السلام بیآموزی همۀ آنچه را که خدا به تو آموخته است. ای محمّد ! من از میان بندگانم تو را به عنوان پیامبر انتخاب کردم و او را برای وصایت و جانشینی تو انتخاب نمودم...

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز بعد از مراسم حج در آخرین روزی که در مکّه بودند (13 یا 14 ذی الحجه) به امر خدا تمام میراث پیامبران گذشته را به امیرالمؤمنین علیه السلام تحویل دادند. این میراث ها بعد از امیرالمؤمنین علیه السلام به امام حسن علیه السلام و سپس به امام حسین علیه السلام و امامانِ بعد از ایشان یکی پس از دیگری منتقل شد. و اکنون نزد امام زمان - عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف - است.

میراث پیامبران علیهم السلام مواردی مانند پیراهن حضرت یوسف علیه السلام، عصای حضرت موسی علیه السلام، انگشتر حضرت سلیمان علیه السلام و... است، اما از همه مهم تر علوم و اسرار وحکمت هایی بود که از طرف خدای متعال به آنان داده شده بود. هم چنین اسم اعظم و آثار و دانش پیامبران گذشته و چیز هایی که از محدوده ی عقل و دانش ما

ص: 77

، خارج است ! پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله در این ایّام همه ی آنها را تحویل امیرالمؤمنین علی علیه السلام دادند!

انتخاب وصیّ و کسی که امانت های الهی و میراث انبیاء به او سپرده می شود، یعنی تعیین انبیاء و اوصیاء به دست پیامبران نیست، بلکه با وحی و اراده ی الهی و انتصاب خداوند است. بدین وسیله ادامه راه برای مردم روشن می شود و پیشوای بعدی خود را می شناسند. هر جای قرآن سخن از امام و خلیفه است ، خدای متعال می فرماید : خودم قرار می دهم ، خودم انتخاب می کنم !

و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امر خدا علم و حکمت الهی وامانت ها را تنها به امیر مؤمنان علیه السلام منتقل کرده اند و شخص دیگری در آن زمان نمی تواند چنین ادعائی داشته باشد! و علی علیه السلام باب علم رسول خدا صلی الله علیه وآله شد؛ چنان که فرمودند: «من شهر علمم وعلی درِ آن شهر است! هرکس می خواهد به علوم من دسترسی پیدا کند، باید از راه علی وارد شود .» او در آخرین لحظات خود علی علیه السلام را برای چندمین بار وصیّ خود قرار داده و لوازم شخصی خویش را نیز در حضور جمعی از مُهاجر و انصار به آن حضرت تحویل داد و فرمود : آن ها را بگیر که بعد از این کسی با تو برای این چیز ها نزاع نکند و مدتی در گوش علی علیه السلام نجوا کرد پس از آن علی علیه السلام فرمود : پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هزار باب علم برایم

ص: 78

گشود که از هر بابی هزار باب دیگر گشوده شد .

این کار در فرصت های مختلف انجام شده و در مراسم حجّ و روز های 13 یا 14 ذی الحجة به طور ویژه وبرای انتقال میراث های ویژه و خاصّ انجام گرفته است!

مستندات

بحارالأنوار ج28 ص96

اصول کافی جلد3/ ص605

علل الشرایع ج1/ص168

اصول کافی ج2/ص30

بیان تفصیلی

سپردن ودایع

روز دوازدهم ذی الحجة سال حجة الوداع وقایع زیادی را در خود گنجانده.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هنوز در مکه هستند. جبرئیل نازل شد و از طرف خداوند دستور آورد: «إنّ اللّه َ تعالی یَأمُرُکَ اَن تُعَلِّمَهُ جَمِیعَ ما عَلَّمَکَ وَ تَسْتَحْفِظَهُ جَمِیعَ ما حَفَّظکَ و اسْتَودَعَکَ فَاِنَّهُ الأمِینُ المُؤتَمَنُ»

روزگارت کامل شده است، من زمین را بدون عالمی که اطاعت من و ولایتم با او شناخته شود و حجت بعد از پیامبرم باشد رها نخواهم ساخت. آنچه نزد تو از علم و میراث علوم انبیای قبل و اسلحه و تابوت (صندوق) و آنچه از نشانه های پیامبران نزد توست را به وصی و خلیفه بعد از خود تسلیم نما.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امیر المؤمنین علی علیه السلام را فراخواند و در جلسه ای خصوصی ودایع الهی مانند اسم اعظم و علم و حکمت و کتب انبیاء و سایر یادگارهای آنان را به ایشان سپرد و گفته های جبرئیل را به آن حضرت ابلاغ فرمود.

این ودایع بعد از امیر المؤمنین علیه السلام به امامان دیگر سپرده شد تا امروز که نزد امام زمان بقیة اللّه الاعظم علیه السلام است. ، و این خود از علائم و نشانه های قطعی

ص: 79

وصایت و خلافت کسی است که ودایع به او سپرده شده است.

میراث پیامبران علیهم السلام مواردی مانند پیراهن حضرت یوسف علیه السلام، عصای حضرت موسی علیه السلام، انگشتر حضرت سلیمان علیه السلام و اسلحه و صندوق (تابوت:میراث بنی اسرائیل از حضرت موسی) و از همه مهم تر علم و حکمت الهی، اسم اعظم و آثار و دانش پیامبران است که به طور کامل تحویل امیرالمؤمنین علیه السلام شد.

سلمان فارسی می گوید: روزی امیرالمؤمنین علیه السلام در گوش من کلمه ای را تلفّظ فرمودند که تمام علوم گذشته و آینده و علم بلایا و منایا به من منتقل شد به وجد وسرور آمدم و عرض کردم: بیش از این بفرمایید. فرمودند: همین مقدار بس است.

این نمونه ای از انتقال علوم الهی است.

هریک از میراث پیامبران دارای آثار خاصی است، به عنوان مثال پیراهن حضرت یوسف که در زمان ظهور امام زمان علیه السلام به تن مبارک ایشان است همان پیراهنی است که حضرت ابراهیم علیه السلام با آن داخل آتش شده نسوخت، و هر کس بپوشد اندازه ی او نیست مگر حجّت زمان .

عصای حضرت موسی چوبی است که همیشه تر و تازه است و هر دستوری را که حجّت حق به او بدهد انجام می دهد و اگر با آن سخنی بگوید جواب می دهد. وقتی امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه آن را به زمین می زند هر چه در مقابلش باشد می بلعد.

اسم اعظم آن اسمی است که تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن، از فاصله ی هزار منزلی به نزد سلیمان حاضر می کند

ص: 80

و....

منابع جهت پژوهش

1 - بصائر الدرجات، ص309.

2 - کمال الدین: ص142.

3 - الغیبة، شیخ طوسی: ص266.

4 - بحار الانوار: ج26، ص219

5 . بحار الانوار ج 28 ص 96. عوالم العلوم ج 15 / 3 ص 176.

بیان داستانی

اشاره

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به سوی شهر مکّه حرکت می کند، او همه اعمال حج را انجام داده است، مردم حجّ ابراهیمی را از او فراگرفته اند، پیامبر خوشحال است که توانسته است به وظیفه خود عمل کند، او آخرین دین خدا را برای مردم بیان کرد و فقط یک قسمت مهم این دین باقی مانده است و آن ولایت علی علیه السلام می باشد، پیامبر منتظر فرمان خداوند است، منتظر فرمان بزرگ خدا درباره ولایت علی علیه السلام. پیامبر شب سیزدهم را در مکّه می ماند، روز سیزدهم فرا می رسد، در این روز جبرئیل نزد پیامبر می آید و از او می خواهد تا علم و میراث پیامبران را که نزد اوست به علی علیه السلام تحویل دهد. پیامبر علی علیه السلام را فرا می خواند و این امانت های آسمانی را به او تحویل می دهد. این امانت ها نشانه های پیامبران بزرگ است که باید نزد علی علیه السلام باشد، علی علیه السلام هم وظیفه دارد آن ها را در هنگام شهادت خود، به امام حسن علیه السلام تحویل دهد. این امانت ها سرانجام به دست مهدی علیه السلام خواهد رسید.

سخن از امانت های آسمانی به میان آمد که نشانه امامت و ولایت است. پیامبر امانت های آسمانی را در روز سیزدهم ذی الحجّه سال دهم هجری به علی علیه السلام

ص: 81

تحویل داد و اکنون همه آن ها نزد امام زمان علیه السلام است. در این جا به دو مورد از آنها اشاره می کنم تا با میراث پیامبران بیشتر آشنا شوی:

پیراهن یوسف علیه السلام.

امام زمان علیه السلام در مکّه ظهور خواهد نمود، او پیراهن یوسف علیه السلام را به تن خواهد کرد، امّا چرا؟ زیرا پیراهن یوسف علیه السلام، یک لباس معمولی نیست.

پیراهن یوسف علیه السلام در اصل از ابراهیم علیه السلام بود. هنگامی که نمرود می خواست ابراهیم علیه السلام را به جرم خداپرستی در آتش اندازد، جبرئیل به زمین آمد تا بزرگ پرچمدار توحید را یاری کند. او همراه خود لباسی از بهشت آورد. با این لباس، ابراهیم علیه السلام در آتش نسوخت. پس از ابراهیم علیه السلام، این لباس به فرزندان او به ارث رسید تا این که لباس یوسف علیه السلام شد و عامل روشنی چشمان یعقوب!

این لباس نسل به نسل گشت تا پیامبر اسلام و بعد از او امامان معصوم علیهم السلام، یکی بعد از دیگری به ارث بردند.

خداوند این پیراهن را برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نگه داشته است، آتش نمرود بزرگ ترین آتش آن روزگار بود، یک بیابان آتش که شعله های آن به آسمان می رسید، نمرود با امکاناتی که در اختیار داشت آتشی به آن بزرگی برپا کرد و ابراهیم علیه السلام را میان آن آتش انداخت؛ امّا خدا، پیامبر خود را با آن پیراهن یاری کرد و در روز ظهور همان پیراهن در تن امام زمان علیه السلام خواهد بود.

عصای موسی علیه السلام

وقتی امام زمان علیه السلام ظهور کند در دست او عصای موسی

ص: 82

علیه السلام خواهد بود. با این که چوب این عصا هزاران سال پیش، از درخت بریده شده است؛ امّا تر و تازه خواهد بود. گویا به تازگی آن را، از درخت بریده اند.

در زمان حضرت موسی علیه السلام، بشر در سحر و جادو پیشرفت زیادی کرده بود و به اصطلاح، فن آوری بشرِ آن روز، سحر و جادو بود؛ امّا وقتی موسی علیه السلام عصای خود را به زمین زد، ناگهان آن عصا به اژدهایی تبدیل شد که همه آن سحر و جادوها را در یک چشم به هم زدن بلعید.

در روز ظهور هم بشر هر چه پیشرفت کرده و هر فن آوری جدیدی داشته باشد باید بداند که امام زمان علیه السلام با همین عصا به مقابله با دشمنان خواهد رفت. این عصا، یک عصای معمولی نیست، بلکه هر دستوری را که امام به آن بدهد، انجام می دهد. و آن چه که دشمنان به دست خود ساخته اند توسط این عصا بلعیده می شود.

آیا می دانی وقتی امام زمان علیه السلام آن عصا را بر زمین بزند، آن عصا تبدیل به چه چیزی می شود؟ امام باقر علیه السلام فرمود: «وقتی قائم ما، عصای خود را به زمین بزند، آن عصا هر چه را که مقابلش باشد، می بلعد».

به راستی که خداوند چه حکمت های زیبایی دارد که این چنین با عصای موسی علیه السلام، آخرین ولیّ خود را یاری می کند.

مستندات

. «إنّ القائم إذا خرج یکون علیه قمیص یوسف... »: کمال الدین ص 143، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 464.

. الإمام الصادق علیه السلام: «إنّ إبراهیم

ص: 83

لمّا أُوقدت النار ، أتاه جبرئیل بثوبٍ من ثیاب الجنّة، فألبسه إیّاه ، فلم یضرّه معه حرٌّ ولا برد»: بصائر الدرجات ص 209،

الکافی ج 1 ص 232.

. الإمام الصادق علیه السلام: «وکلّ نبیّ ورث علماً أو غیره ، فقد انتهی إلی محمّد وآله»: علل الشرائع ج 1 ص 53، کمال الدین ص 142.

. «وإنّ القائم إذا خرج یکون علیه قمیص یوسف ومعه عصا موسی»: کمال الدین ص 143، الغیبة للطوسی ص 266، بحار الأنوار ج 52 ص 12.

. الإمام الباقر علیه السلام: «وهی خضراء کهیئتها حین انتُزعت من شجرتها... »: بصائر الدرجات ص 203، الإمامة والتبصرة ص 116.

. الإمام الباقر علیه السلام: «وتصنع ما تؤمر»: الاختصاص ص 270، بحار الأنوار ج 26 ص 219؛ الإمام الباقر علیه السلام: «وإنّها لتنطق إذا استُنطقت...»: الکافی ج 1 ص

231، الاختصاص ص 270، بحار الأنوار ج 26 ص 219.

. «وَأَوْحَیْنَآ إِلَی مُوسَی أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ»: الأعراف، 117.

. الإمام الباقر علیه السلام: «... یفتح له شعبتان، إحداهما فی الأرض والأُخری فی السقف ... تلقف ما یأفکون بلسانها ...» : بصائر الدرجات ص 203، الإمامةوالتبصرة ص 116، بحار الأنوار ج 52 ص 318.

. الإمام الباقر علیه السلام: «... أُعدّت لقائمنا، یصنع بها ما کان یصنع موسی... »: بصائر الدرجات ص 203، الإمامة والتبصرة ص 116، بحار الأنوار ج 52 ص 318.

بیان دانش آموزی

یادگار انبیاء در دستان امیرالمؤمنین علیه السلام

نزد حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم امانت هایی است از پیامبران سابق؛ یادگارهای آدم و نوح، پیراهن ابراهیم علیه السلام، عصای موسی علیه السلام، انگشتر سلیمان نبی علیه السلام. این یادگارها از هر پیامبر به

ص: 84

پیامبر بعدی می رسید.

آخرین روزی است که پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم در مکه است. فرشته ی وحی بر او نازل می شود و می گوید: خدای عزوجل فرموده است: پیامبری نفرستادم، مگر آن که در پایان عمرش جانشین او را به مردم معرفی کند تا راهِ او را زنده نگه دارد. ای محمد! بازگشت تو به سوی خدا و بهشت اوست. خداوند امر کرده است تا علی بن أبی طالب علیهما السلام را منصوب کنی و همه ی علوم و یادگار انبیاء را به او بسپری. من تو را به پیامبری برگزیدم و او را به جانشینی تو انتخاب کردم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با حضرت علی علیه السلام خلوت می کند و علوم و یادگارهای انبیاء را به او می سپرد.

نکات

1-همان گونه که انتقال یادگارهای پیامبران به یک مؤمن، نشانه ی پیامبری او بود؛انتقال این یادگارها به حضرت علی علیه السلام نشانه ی جانشینی ایشان است.

2-انتخاب جانشین به دست پیامبران نیست؛این انتخاب تنها به دست خدا است.

3-در انتخاب الهی،شایستگی ها مهم است؛نه سن و سال.

4-این علوم و یادگارها اکنون در دست امام زمان علیه السلام است.

پیوند مهدوی

یادگار انبیاء نزد امام زمان علیه السلام

علم حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به جانشین او رسید تا امام، عالم ترین مردم باشد و پاسخگوی هر مشکل و مسأله ای. هم درد را بشناسد و هم درمان را. این علوم و یادگار انبیای سابق از امامی به امام دیگر منتقل می شد. همه ی این علوم و امانت ها اکنون در دست امام زمان علیه السلام است. امام علیه السلام هنگام ظهور پیراهن ابراهیم علیه السلام بر تن دارد و عصای موسی علیه السلام در

ص: 85

دست. به امر خدا عصا زبان باز می کند و از برحق بودن حضرت مهدی علیه السلام می گوید. معجزه های امام شک را از دل ها می برد.

روایات

إرشاد القلوب إلی الصواب (للدیلمی) ؛ ج 2 ؛ ص329

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَا جَبْرَائِیلُ وَ مَا هَذِهِ الْفِتْنَةُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ إِنِّی مَا أَرْسَلْتُ نَبِیّاً قَبْلَکَ إِلَّا أَمَرْتُهُ عِنْدَ انْقِضَاءِ أَجَلِهِ أَنْ یَسْتَخْلِفَ عَلَی أُمَّتِهِ مِنْ بَعْدِهِ مَنْ یَقُومُ مَقَامَهُ وَ یُحْیِی لَهُمْ سُنَّتَهُ وَ أَحْکَامَهُ فَالْمُطِیعُونَ لِلَّهِ فِیمَا یَأْمُرُهُمْ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم الصَّادِقُونَ وَ الْمُخَالِفُونَ عَلَی أَمْرِهِ هُمُ الْکَاذِبُونَ وَ قَدْ دَنَا یَا مُحَمَّدُ مَصِیرُکَ إِلَی رَبِّکَ وَ جَنَّتِهِ وَ هُوَ یَأْمُرُکَ أَنْ تَنْصِبَ لِأُمَّتِکَ مِنْ بَعْدِکَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام وَ تَعْهَدَ إِلَیْهِ فَهُوَ الْخَلِیفَةُ الْقَائِمُ بِرَعِیَّتِکَ وَ أُمَّتِکَ إِنْ أَطَاعُوهُ أَسْلَمُوا وَ إِنْ عَصَوْهُ کَفَرُوا وَ سَیَفْعَلُونَ ذَلِکَ وَ هِیَ الْفِتْنَةُ الَّتِی تَلَوْتَ الْآیَ فِیهَا وَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَأْمُرُکَ أَنْ تُعَلِّمَهُ جَمِیعَ مَا عَلَّمَکَ وَ تَسْتَحْفِظَهُ جَمِیعَ مَا اسْتَحْفَظَکَ وَ اسْتَوْدَعَکَ فَإِنَّهُ الْأَمِینُ الْمُؤْتَمَنُ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی اخْتَرْتُکَ مِنْ عِبَادِی نَبِیّاً وَ اخْتَرْتُهُ لَکَ وَصِیّاً قَالَ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم عَلِیّاً ع فَخَلَا بِهِ یَوْمَهُ ذَلِکَ وَ لَیْلَتَهُ وَ اسْتَوْدَعَهُ الْعِلْمَ وَ الْحِکْمَةَ الَّتِی آتَاهُ اللَّهُ إِیَّاهَا وَ عَرَّفَهُ مَا قَالَ جَبْرَائِیلُ وَ کَانَ ذَلِکَ فِی یَوْمِ عَائِشَةَ بِنْتِ أَبِی بَکْرٍ فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدْ طَالَ اسْتِخْلَاؤُکَ بِعَلِیٍّ مُنْذُ الْیَوْمِ قَالَ فَأَعْرَضَ عَنْهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَقَالَتْ لِمَ تُعْرِضُ عَنِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ بِأَمْرٍ لَعَلَّهُ یَکُونُ

ص: 86

لِی صَلَاحاً لِمَنْ أَسْعَدَهُ اللَّهُ بِقَبُولِهِ وَ الْإِیمَانِ بِهِ وَ قَدْ أُمِرْتُ بِدُعَاءِ النَّاسِ جَمِیعاً إِلَیْهِ وَ سَتَعْلَمِینَ ذَلِکَ إِذَا أَنَا قُمْتُ بِهِ فِی النَّاسِ قَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ لَا تُخْبِرُ بِهِ الْآنَ لِأَتَقَدَّمَ بِالْعَمَلِ بِهِ وَ لِآخُذَ بِمَا فِیهِ الصَّلَاحُ قَالَ سَأُخْبِرُکِ بِهِ فَاحْفَظِیهِ إِلَی أَنْ أُؤْمَرَ بِالْقِیَامِ بِهِ فِی النَّاسِ جَمِیعاً فَإِنَّکِ إِنْ حَفِظْتِیهِ حَفِظَکِ اللَّهُ فِی الْعَاجِلَةِ وَ الْآجِلَةِ جَمِیعاً وَ کَانَ لَکِ الْفَضِیلَةُ بِسَبْقِهِ وَ الْمُسَارَعَةِ إِلَی الْإِیمَانِ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ لَوْ أَضَعْتِیهِ وَ تَرَکْتِ رِعَایَةَ مَا أُلْقِی إِلَیْکِ مِنْهُ کَفَرْتِ بِرَبِّکِ وَ حَبِطَ أَجْرُکِ وَ بَرِئَتْ مِنْکِ ذِمَّةُ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ کُنْتِ مِنَ الْخَاسِرِینَ وَ لَمْ یَضُرَّ اللَّهَ ذَلِکَ وَ لَا رَسُولَهُ فَضَمِنَتْ لَهُ حِفْظَهُ وَ الْإِیمَانَ بِهِ وَ رِعَایَتَهُ فَقَالَ صلی الله علیه و آله و سلم إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَخْبَرَنِی أَنَّ عُمُرِی قَدِ انْقَضَی وَ أَمَرَنِی أَنْ أَنْصِبَ عَلِیّاً لِلنَّاسِ عَلَماً وَ أَجْعَلَهُ فِیهِمْ إِمَاماً وَ أَسْتَخْلِفَهُ کَمَا اسْتَخْلَفَ الْأَنْبِیَاءُ مِنْ قَبْلِی أَوْصِیَاءَهُمْ وَ أَنَا صَائِرٌ إِلَی رَبِّی وَ آخِذٌ فِیهِ بِأَمْرِهِ فَلْیَکُنْ هَذَا الْأَمْرُ مِنْکِ تَحْتَ سُوَیْدَاءِ قَلْبِکِ إِلَی أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ بِالْقِیَامِ بِهِ فَضَمِنَتْ لَهُ ذَلِکَ وَ لَقَدْ أَطْلَعَ اللَّهُ نَبِیَّهُ عَلَی مَا یَکُونُ مِنْهَا فِیهِ وَ مِنْ صَاحِبَتِهَا حَفْصَةَ وَ أَبَوَیْهِمَا فَلَمْ تَلْبَثْ أَنْ أَخْبَرَتْ حَفْصَةَ وَ أَخْبَرَتْ کُلُّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا أَبَاهَا فَاجْتَمَعَا فَأَرْسَلَا إِلَی جَمَاعَةِ الطُّلَقَاءِ وَ الْمُنَافِقِینَ فَخَبَّرَاهُمْ بِالْأَمْرِ فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ قَالُوا إِنَّ مُحَمَّداً یُرِیدُ أَنْ یَجْعَلَ هَذَا الْأَمْرَ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ کَسُنَّةِ کِسْرَی وَ قَیْصَرَ إِلَی آخِرِ الدَّهْرِ وَ لَا وَ اللَّهِ مَا لَکُمْ فِی الْحَیَاةِ مِنْ حَظٍّ إِنْ أَفْضَی هَذَا الْأَمْرُ إِلَی عَلِیِّ بْنِ

ص: 87

أَبِی طَالِبٍ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَامَلَکُمْ عَلَی ظَاهِرِکُمْ وَ أَنَّ عَلِیّاً یُعَامِلُکُمْ عَلَی مَا یَجِدُ فِی نَفْسِهِ مِنْکُمْ فَأَحْسِنُوا النَّظَرَ لِأَنْفُسِکُمْ فِی ذَلِکَ وَ قَدِّمُوا آرَاءَکُمْ فِیهِ.

الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام ؛ ص214

اعْلَمْ یَرْحَمُکَ اللَّهُ أَنَّ الْحَجَّ فَرِیضَةٌ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ اللَّازِمَةُ مِنْهُ الْوَاجِبَةُ عَلَی مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ قَدْ وَجَبَ فِی طُولِ الْعُمُرِ مَرَّةً وَاحِدَةً وَ وَعَدَ عَلَیْهَا مِنَ الثَّوَابِ الْجَنَّةَ وَ الْعَفْوَ مِنَ الذُّنُوبِ وَ سَمَّی تَارِکَهُ کَافِراً وَ تَوَعَّدَ عَلَی تَارِکِهِ بِالنَّارِ فَنَعُوذُ بِاللَّهِ وَ رُوِیَ أَنَّ مُنَادِیاً یُنَادِی بِالْحَاجِّ إِذَا قَضَوْا مَنَاسِکَهُمْ قَدْ غُفِرَ لَکُمْ مَا مَضَی فَاسْتَأْنِفُوا الْعَمَلَ .

کمال الدین و تمام النعمة ؛ ج 1 ؛ ص143

فَرُوِیَ أَنَّ الْقَائِمَ علیه السلام إِذَا خَرَجَ یَکُونُ عَلَیْهِ قَمِیصُ یُوسُفَ وَ مَعَهُ عَصَا مُوسَی وَ خَاتَمُ سُلَیْمَانَ علیهما السلام.

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم ؛ ج 1 ؛ ص189

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ السَّرَّاجِ عَنْ بِشْرِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ أَ تَدْرِی مَا کَانَ قَمِیصُ یُوسُفَ قَالَ قُلْتُ لَا قَالَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَمَّا أُوقِدَ لَهُ النَّارُ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ بِثَوْبٍ مِنْ ثِیَابِ الْجَنَّةِ فَأَلْبَسَهُ إِیَّاهُ فَلَمْ یَضُرَّهُ مَعَهُ حَرٌّ وَ لَا بَرْدٌ فَلَمَّا حَضَرَ إِبْرَاهِیمَ الْوَفَاةُ جَعَلَهُ فِی تَمِیمَتِهِ وَ عَلَّقَهَا عَلَی إِسْحَاقَ وَ عَلَّقَهَا إِسْحَاقُ عَلَی یَعْقُوبَ فَلَمَّا وُلِدَ یُوسُفُ عَلَّقَهَا عَلَیْهِ وَ کَانَ فِی عَضُدِهِ حَتَّی کَانَ مِنْ أَمْرِهِ مَا کَانَ فَلَمَّا أَخْرَجَ یُوسُفُ بِمِصْرَ الْقَمِیصَ مِنَ التَّمِیمَةِ وَجَدَ یَعْقُوبُ رِیحَهُ فَهُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ فَهُوَ ذَلِکَ الْقَمِیصُ الَّذِی أُنْزِلَ بِهِ مِنَ الْجَنَّةِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَإِلَی مَنْ صَارَ ذَلِکَ الْقَمِیصُ فَقَالَ إِلَی أَهْلِهِ ثُمَّ قَالَ کُلُّ نَبِیٍّ وَرَّثَ عِلْمَهُ أَوْ غَیْرَهُ فَقَدِ انْتَهَی إِلَی مُحَمَّدٍ

ص: 88

صلی الله علیه و آله و سلم وَ أَهْلِ بَیْتِهِ.

الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج 1 ؛ ص231

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مَنِیعِ بْنِ الْحَجَّاجِ الْبَصْرِیِّ عَنْ مُجَاشِعٍ عَنْ مُعَلًّی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَیْضِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: کَانَتْ عَصَا مُوسَی لآِدَمَ علیه السلام فَصَارَتْ إِلَی شُعَیْبٍ ثُمَّ صَارَتْ إِلَی مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ وَ إِنَّهَا لَعِنْدَنَا وَ إِنَّ عَهْدِی بِهَا آنِفاً وَ هِیَ خَضْرَاءُ کَهَیْئَتِهَا حِینَ انْتُزِعَتْ مِنْ شَجَرَتِهَا وَ إِنَّهَا لَتَنْطِقُ إِذَا اسْتُنْطِقَتْ أُعِدَّتْ لِقَائِمِنَا ع یَصْنَعُ بِهَا مَا کَانَ یَصْنَعُ مُوسَی وَ إِنَّهَا لَتَرُوعُ وَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ * وَ تَصْنَعُ مَا تُؤْمَرُ بِهِ إِنَّهَا حَیْثُ أَقْبَلَتْ- تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ* یُفْتَحُ لَهَا شُعْبَتَانِ إِحْدَاهُمَا فِی الْأَرْضِ وَ الْأُخْرَی فِی السَّقْفِ وَ بَیْنَهُمَا أَرْبَعُونَ ذِرَاعاً تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ بِلِسَانِهَا.

سفینة البحار ؛ ج 6 ؛ ص285

عن أبی جعفر علیه السّلام قال: کانت عصا موسی علیه السّلام لآدم علیه السّلام فصارت الی شعیب علیه السّلام ثمّ صارت الی موسی بن عمران علیهما السّلام و انّها لعندنا و انّ عهدی بها آنفا و هی خضراء کهیئتها حین انتزعت من شجرتها و انّها لتنطق اذا استنطقت أعدّت لقائمنا علیه السّلام یصنع بها ما کان یصنع موسی علیه السّلام بها و انّها لتروع و تلقف ما یأفکون .

الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج 1 ؛ ص231

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مَنِیعِ بْنِ الْحَجَّاجِ الْبَصْرِیِّ عَنْ مُجَاشِعٍ عَنْ مُعَلًّی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَیْضِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: کَانَتْ عَصَا مُوسَی لآِدَمَ ع فَصَارَتْ إِلَی شُعَیْبٍ ثُمَّ صَارَتْ إِلَی مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ وَ إِنَّهَا لَعِنْدَنَا وَ إِنَّ عَهْدِی بِهَا آنِفاً وَ هِیَ خَضْرَاءُ کَهَیْئَتِهَا حِینَ انْتُزِعَتْ مِنْ شَجَرَتِهَا وَ إِنَّهَا

ص: 89

لَتَنْطِقُ إِذَا اسْتُنْطِقَتْ أُعِدَّتْ لِقَائِمِنَا علیه السلام یَصْنَعُ بِهَا مَا کَانَ یَصْنَعُ مُوسَی وَ إِنَّهَا لَتَرُوعُ وَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ * وَ تَصْنَعُ مَا تُؤْمَرُ بِهِ إِنَّهَا حَیْثُ أَقْبَلَتْ- تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ* یُفْتَحُ لَهَا شُعْبَتَانِ إِحْدَاهُمَا فِی الْأَرْضِ وَ الْأُخْرَی فِی السَّقْفِ وَ بَیْنَهُمَا أَرْبَعُونَ ذِرَاعاً تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ بِلِسَانِهَا.

أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَی عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ الْبَغْدَادِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ أَلْوَاحُ مُوسَی علیه السلام عِنْدَنَا وَ عَصَا مُوسَی عِنْدَنَا وَ نَحْنُ وَرَثَةُ النَّبِیِّینَ.

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُوسَی بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُرَاسَانِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِنَّ الْقَائِمَ إِذَا قَامَ بِمَکَّةَ- وَ أَرَادَ أَنْ یَتَوَجَّهَ إِلَی الْکُوفَةِ نَادَی مُنَادِیهِ أَلَا لَا یَحْمِلْ أَحَدٌ مِنْکُمْ طَعَاماً وَ لَا شَرَاباً وَ یَحْمِلُ حَجَرَ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ وَ هُوَ وِقْرُ بَعِیرٍ فَلَا یَنْزِلُ مَنْزِلًا إِلَّا انْبَعَثَ عَیْنٌ مِنْهُ فَمَنْ کَانَ جَائِعاً شَبِعَ وَ مَنْ کَانَ ظَامِئاً رَوِیَ فَهُوَ زَادُهُمْ حَتَّی یَنْزِلُوا النَّجَفَ مِنْ ظَهْرِ الْکُوفَةِ.

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُوسَی بْنِ سَعْدَانَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَسَدِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: خَرَجَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ذَاتَ لَیْلَةٍ بَعْدَ عَتَمَةٍ وَ هُوَ یَقُولُ هَمْهَمَةً هَمْهَمَةً وَ لَیْلَةً مُظْلِمَةً خَرَجَ عَلَیْکُمُ الْإِمَامُ عَلَیْهِ قَمِیصُ آدَمَ وَ فِی یَدِهِ خَاتَمُ سُلَیْمَانَ وَ عَصَا مُوسَی علیه السلام .

مستندات

دیلمی، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلی الصواب (للدیلمی) - قم، چاپ: اول،

ص: 90

1412ق.

( 1)- ورد مؤداه فی ثواب الأعمال: 71/ 6، و المحاسن: 64/ 115.

منسوب به علی بن موسی، امام هشتم علیه السلام، الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا علیه السلام - مشهد، چاپ: اول، 1406 ق.

ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة - تهران، چاپ: دوم، 1395ق.

( 4)- ریح و لا برد و لا حر، کذا فی البحار.

( 1)- عوذة تعلق علی صغار الإنسان مخافة العین ( أقرب الموارد).

( 2)- الآیة ( 94) یوسف.

صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّی الله علیهم - ایران ؛ قم، چاپ: دوم، 1404 ق.

( 1) لتروع أی لتخوف، تلقف أی تلقم.

( 2) فی بعض النسخ[ شفتان].

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیة) - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

( 4) ق: 5/ 32/ 228، ج: 13/ 45.

ق: 13/ 38/ 182، ج: 52/ 318.

قمی، عباس، سفینة البحار - قم، چاپ: اول، 1414 ق.

( 1) لتروع أی لتخوف، تلقف أی تلقم.

( 2) فی بعض النسخ[ شفتان].

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیة) - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

( 3) العتمة محرکة الثلث الأول من اللیل بعد غیبوبة الشفق و الهمهمة: الکلام الخفی ( فی)

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیة) - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

6. دوازدهم ماه : عقد برادری پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام

بیان مختصر

مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار به نقل از شیخ طوسی می گوید : روز دوازدهم ذیحجه روزی است که حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله با حضرت علی علیه السلام عقد اخوت بست

الثانی عشر منه اخی رسول

ص: 91

الله علیا (1)

و در روز دوازدهم ذی الحجه رسول خدا صلی الله علیه و آله با علی علیه السلام پیمان اخوت بست.

برقرار کردن عقد اخوت یا پیمان برادری، یکی از اعمال مستحب در عید غدیر است.

یکی از اعمالی که جزء مستحبات در روز عید غدیر برابر با هجدهم ذی الحجه عنوان شده و روایت های زیادی درباره آن عنوان شده، برقرار کردن صیغه عقد اخوت است. عقد اخوت یا پیمان برادری سابقه طولانی در میان ادیان الهی دارد. درواقع روز هجدهم ذی الحجه که شیعیان، آن را با عنوان عید غدیر می شناسند، همان روزی است که آتش برای حضرت ابراهیم علیه السلام سرد و گلستان شد، روزی است که حضرت موسی علیه السلام حضرت یوشع بن نون را به عنوان وصی خود برگزید، روزی است که حضرت عیسی علیه السلام یکی از حواریون به نام شمعون الصفا را وصی خود معرفی کرد و روزی است که حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام به عنوان امام و ولی مردم از سوی پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله معرفی شدند.

آن طور که در منابع معتبر و مستند اسلامی عنوان شده، مناسب است که عقد اخوت در میان برادران و دوستان مؤمن خوانده شود. در کتاب مستدرک الوسائل نحوه اجرای عقد اخوت به این صورت عنوان شده است:

ابتدا دست خود را بر روی دست راست برادر مؤمن خود قرار بده و بگو: «وَاخَیْتُکَ فِی اللَّهِ وَ صَافَیْتُکَ فِی اللَّهِ وَ صَافَحْتُکَ فِی اللَّهِ وَ عَاهَدْتُ اللَّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ وَ کُتُبَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ الْأَئِمَّةَ الْمَعْصُومِینَ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ عَلَی أَنِّی إِنْ کُنْتُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ الشَّفَاعَةِ

ص: 92


1- بحارالانوار ج 95 ص 188

وَ أُذِنَ لِی بِأَنْ أَدْخُلَ الْجَنَّةَ لاَ أَدْخُلُهَا إِلاَّ وَ أَنْتَ مَعِی ؛ با تو برادر شدم در راه خدا و صفا کردم با تو در راه خدا و دست دادم با تو در راه خدا و عهد کردم با خدا و فرشتگانش و کتاب هایش و رسولانش و پیمبرانش و امامان معصوم علیهم السلام بر اینکه اگر من از اهل بهشت و مشمول شفاعت بوده باشم و رخصت یافتم که داخل جنت و بهشت شوم داخل آن نروم مگر اینکه تو با من باشی.»

سپس برادر مؤمن بگوید: «قَبِلْتُ ؛ پذیرفتم.»

سپس بگوید: «أَسْقَطْتُ عَنْکَ جَمِیعَ حُقُوقِ الْأُخُوَّةِ مَا خَلاَ الشَّفَاعَةَ وَ الدُّعَاءَ وَ الزِّیَارَةَ؛ ساقط کردم از تو جمیع حقوق برادری را غیر از شفاعت و دعاء و زیارت.»

بیان تفصیلی

در یوم الدار

اخوت نخستین بار در یوم الدار مطرح شد. پیامبر پس از آن که سه بار خویشان خود را به پذیرفتن دعوتش فراخواند و در هر سه بار، تنها حضرت علی علیه السلام اعلام آمادگی کرد، فرمود: «این جوان، برادر و وصی و جانشین من میان شماست؛ به سخنان او گوش دهید و از او پیروی کنید.»(1) و بدین ترتیب، در آغاز دعوت آشکار پیامبر، حضرت علی - نخستین ایمان آورنده به اسلام - به برادری پیامبر برگزیده شد.

پیش از هجرت

بین تاریخ نویسان مشهور است که پیامبر چندی پیش از هجرت به مدینه، بین مهاجران عقد اخوت بست. در بحارالانوار آمده است: «شخصی نزد ابن عمر آمد و از علی علیه السلام سؤال کرد. ابن عمر گفت: این خانه رسول خدا و این خانه علی است و اگر می خواهی، از او برایت بگویم. گفت: آری. ابن عمر گفت: پیامبر میان مهاجران

ص: 93


1- 1. تاریخ طبری، ج 2، صص 3 - 62 برگرفته از: جعفر سبحانی، فرازهایی از تاریخ اسلام، ص102.

عقد اخوت بست تا این که فقط علی ماند. پس علی به پیامبر عرض کرد: ای رسول خدا، میان مهاجران عقد اخوت بستی. پس برادر من کیست؟ پیامبر فرمود: آیا راضی نیستی که برادر من در دنیا و آخرت باشی؟ علی علیه السلام فرمود: آری. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: پس تو برادر من در دنیا و آخرت هستی».(1)

پس از هجرت

چند ماه پس از هجرت مسلمانان به مدینه، پیامبر بین مهاجران و انصار عقد اخوت بست. این واقعه که دارای تواتر تاریخی و روایی است، با عبارت هایی با اختلاف کم نقل شده است که در این جا برخی از آنها را می آوریم.

از ابن عباس نقل شده است: «هنگامی که پیامبر بین مهاجران و انصار عقد اخوت بست؛ میان ابوبکر و عمر، عثمان و عبدالرحمن بن عوف و... برادری برقرار کرد، ولی علی بن ابی طالب علیه السلام را با کسی برادر نکرد. سپس علی علیه السلام با ناراحتی از نزد پیامبر بیرون رفت و در جایی دست ها را زیر سر گذاشت و روی زمین خوابید؛ در حالی که باد می وزید و گرد و غبار بر چهره ایشان می ریخت. پیامبر صلی الله علیه و آله در جست وجوی او برآمد و وی را در آن حالت بر روی زمین دید. پس با سر انگشت پا به او زد و فرمود: برخیز ای علی، همانا تو شایسته ای که پدر خاک (ابوتراب) باشی. آیا ناراحت شدی که بین مهاجران و انصار عقد اخوت بستم و تو را برادر هیچ یک از آنان قرار ندادم؟ آیا راضی نیستی که مقام و منزلت تو به من، مانند مقام و منزلت هارون به

ص: 94


1- 1. الشافی، سید مرتضی و نیز السیرة الحلبیه، ج 2، ص 292، برگرفته از: بحارالانوار، ج 38، ص 333.

برادرش موسی علیه السلام باشد؟ با این تفاوت که پیامبری بعد از من نخواهد آمد. هر کس تو را دوست داشته باشد، اَمن و ایمان او را در بر خواهد گرفت و کسی که بر تو خشم گیرد، خداوند او را به مرگ جاهلی می میراند».(1)

 در نقل دیگری آمده است: «حضرت علی علیه السلام از این مسئله بسیار غمگین شد و عرض کرد: ای رسول خدا، پدر و مادرم به فدایت! چرا بین من و شخصی برادری برقرار نساختی؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: یا علی، به خدا سوگند تو را برای خودم نگه داشتم. آیا راضی نیستی که برادر من باشی و من هم برادر تو باشم؟ تو وصی و وزیر و جانشین من در امتم هستی. تو دِین مرا می پردازی و وعده های مرا ادا می کنی و غسل مرا به عهده می گیری و غیر از تو کسی این کار را انجام نمی دهد. تو نزد من به منزله هارون نسبت به موسی هستی؛ جز این که پس از من پیامبری نیست. پس علی علیه السلام با این سخنان خوشحال شد».(2)

در روایت دیگری نیز چنین آمده است: «علی علیه السلام عرض کرد: ای رسول خدا، بین اصحابت اخوت بستی و مرا رها کردی. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: تو برادر من هستی. آیا راضی نیستی که خوانده شوی، هنگامی که من خوانده می شوم و پوشانده شوی، هنگامی که من پوشانده می شوم و وارد بهشت شوی، هنگامی که من وارد بهشت می شوم؟ علی علیه السلام فرمود: بله یا رسول اللّه».(3)

همچنین ترمذی و سمعانی و نطنزی از بزرگان اهل سنت نیز این واقعه را روایت کرده اند.(4)

از زیدبن ابی اَوفی و

ص: 95


1- 1. علی بن محمد، ابن صبّاغ، الفصول المهمّة، ص 22.
2- 2. بحارالانوار، ج 38، ص 334.
3- 3. تاریخ البلاذری، برگرفته از: بحارالانوار.
4- 1. بحارالانوار، ج 38، ص 336.

زیدبن اَرقم نیز (با اندک اختلافی در لفظ) نقل شده است که: «بر پیغمبر خدا در مسجدش وارد شدم. حضرت فرمود: فلان بن فلان کجاست؟ و به همین ترتیب یکایک اصحاب خود را نظر می کرد و از حال آنهایی که نبودند جویا می شد و شخصی را به دنبال آنان می فرستاد تا همه در نزد آن حضرت جمع شدند. سپس حمد و ثنای خدا را به جا آورد و بین آنها عقد اخوت برقرار کرد. حضرت علی علیه السلام عرض کرد: ای رسول خدا، من وقتی دیدم آنچه با اصحابت انجام دادی و بین آنها برادری نهادی و با من چنین نکردی، نزدیک بود جان از قالب من برون آید و کمر من خرد شود. اگر این از جهت ملالتی است که از من پیدا کرده ای، پس بخشش و بزرگواری از تو و برای توست. پیامبر فرمود: سوگند به آن خدایی که مرا به حق برگزید، من عقد برادری تو را به تأخیر نینداختم؛ مگر برای این که تو را برای خودم خواستم. منزلت تو به من، همانند منزلت هارون به موسی است؛ با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد بود و تو برادر و وارث من هستی. حضرت علی علیه السلام فرمود: چه چیز از شما به ارث می برم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آنچه را انبیای پیش از من برای اوصیای خود به ارث می گذاشتند. علی علیه السلام عرض کرد: پیامبران قبل از شما چه چیز به ارث می گذاشتند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: کتاب خدا و سنت پیامبر خدا. تو در بهشت با من، در قصر من و

ص: 96

با دخترم فاطمه هستی. تو برادر و رفیق من هستی. سپس پیامبر این آیه را خواند: «و إخوانا علی سُرُرٍ متقابلین؛ بهشتیان برادرانه بر تخت هایی روبه روی یکدیگر نشسته اند». (حجر: 47)(1)

احمد بن حنبل در مسند خود آورده است که: «پیامبر صلی الله علیه و آله بین مردم برادری قرار داد و علی علیه السلام را واگذاشت تا این که کسی از اصحاب نماند. علی علیه السلام عرض کرد: ای رسول خدا، بین مردم عقد اخوت بستی و مرا واگذاشتی؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: گمان می کنی برای چه کسی تو را نگاه داشتم؟ من تو را برای خودم واگذاشتم. تو برادر من هستی و من برادر تو هستم. اگر کسی بر تو افتخار کند و فخر بفروشد، بگو من بنده خدا و برادر رسول خدا هستم. این اخوت را بعد از تو هیچ کس ادعا نمی کند، مگر دروغ گو».

در بحارالانوار به نقل از تاریخ البلاذری و السلامی و... آمده است: «هنگامی که آیه «انما المؤمنون اخوة» نازل شد، پیامبر بین افرادی که نظیر و شبیه یکدیگر بودند عقد اخوت بست: بین ابوبکر و عمر و... ، تا این که بین همه اصحاب براساس منزلت هایشان برادری برقرار کرد. سپس به حضرت علی علیه السلام فرمود: ای علی، تو برادر من و من برادر تو هستم».(2)

تواتر تاریخی برادری پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام

واقعه مؤاخات جزو متواترات تاریخ اسلام است. به جز منابع شیعه، پنجاه منبع از اهل سنت - بنا بر گردآوری علامه امینی در کتاب ارزشمند الغدیر - این واقعه را بیان کرده اند:

1. الجامع الصحیح، ترمذی، محمدبن عیسی، ج 2، ص 213

2. الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ابن عبدالبرّ، یوسف بن عبداللّه، ج

ص: 97


1- 1. هاشم حسینی بحرانی، غایة المرام، صص 480 و 481، ح پانزدهم و هجدهم.
2- 2. ابی جعفر محمّد بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، دارالاضواء، 1405، ج 1، ص 366. برگرفته از: بحارالانوار، ج 38، صص 335 و 336.

2، ص 460

3. تیسیر الوصول الی جامع الاصول من حدیث الرسول، ابن اثیر، مبارک بن محمد، ج 3، ص 271

4. الریاض النصرة فی مناقب العشرة، محب الدین الطبری، ج 2، صص 155، 163، 167، 168، 181، 201، 209، 226 و 249

5. الفصول المهمّة، ابن صبّاغ، علی بن محمد، صص 22 - 29

 6. السیرة النبویّة، ابن سید الناس، ج 1، صص 201-203

7. البدایة والنهایة (تاریخ ابن کثیر)، ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، ج 3، ص 226 و ج 7، صص 335-359

8. أسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن ابی طالب، ابن جزری، محمدبن محمد، ص 9

9. الامامة و السیاسة (تاریخ الخلفاء)، ابن قتیبة، عبداللّه بن مسلم، ص 114

10. الاصابةِ فی تمییز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، ج 2، ص 507

11. شرح المواهب، زرقانی، محمد بن عبدالباقی، ج 1، ص 373

12. السیرة الحلبیّة، علی بن برهان الدین الحلبی، ج 1، صص 23، 101 و ج 2، ص 101

13. السیرة النبویة، احمد زینی الدحلان، ج 1، ص 325

14. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، علی بن حسن، ج 6، ص201

15. کنزالعمّال، علاءالدین المتقی بن حسام الدین الهندی، ج 6، صص 154، 155، 161، 390، 394، 396، 398، 399، 402 و 404

16. الفتاوی الحدیثیة، ابن حجر هیثمی، احمدبن محمد، ص 42

17. مسند الامام احمد بن حنبل، ج 1، ص 230

18. المحاسن و المساوی، بیهقی، ابراهیم بن محمد، ج 1، صص 31 - 35

19. مجمع الزواید و منبع الفواید، هیثمی، علی بن ابی بکر، ج 9، صص 111، 121، 122، 131 و 134

20. المناقب، خوارزمی، محمد بن موفق،

ص: 98

صص 67، 83، 95، 234، 238 و 245

21. فیض القدیر فیما یتعلق بحدیث الغدیر، کنتوری، حامد حسین بن محمد علی، ج 4، ص 355

22. حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ابونعیم، احمدبن عبداللّه، ج1، ص 67

 23. شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه، ج 1، ص 369 و ج 2، صص 61، 449 و 451 و ج 3، صص 39، 257 و 293

24. فرائد السمطین، جوینی، ابراهیم بن محمد، باب 20، 24، 30، 44، 49، 50 و 57

25. نزهة المجالس و منتخب النفائس، صفوری، عبدالرحمن بن عبدالسلام، ج 2، صص 223 - 241

26. ذخایر العُقبی فی مناقب ذوی القُربی، صص 90، 91، 92 و 100

27. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، احمدبن علی، ج 11، ص112

28. سنن ابن ماجه، ج 1، ص 57

29. عقد الفرید، شهاب الدین احمدبن محمد، ج 2، ص 275

30. تاریخ طبری، طبری، محمدبن جریر، ج 2، ص 312

31. مروج الذهب، مسعودی، علی بن حسین، ج 2، ص 59

32. تذکرة خواص الاُمة، ابوالمظفر سبط بن الجوزی، صص 13، 14، 15 و 17

33. کفایة الطالب، صدرالحفّاظ الکنجی الشافعی، صص 77، 82، 83، 84 و 95

34. المواقف، مزالی، محمدبن موسی، ج 3، ص 276

35. الامتاع، مقریزی، ص 340

36. تاریخ ابن هشام، ج 2، ص 123

37. الامام علی بن ابی طالب، استاد محمدرضا، ص 21

38. الامام علی بن ابی طالب، استاد عبدالفتاح عبدالمقصود، ص73

39. مطالب السئول، محمدبن طلحه شافعی، صص 18 و 19

40. مشکاة المصابیح، محمد بن عبداللّه خطیب تبریزی، ج 5، ص 569

41. الصواعق، احمد بن حجرالهیتمی،

ص: 99

صص 73، 75، 84 و 107

42. الطبقات الکبری، عبدالوهاب بن احمد الشعرانی، ج 2، ص55.

 43. شمس الاخبار، علی بن حمید القرشی، صص 32 - 35

44. مصباح الظلام، محمدرضا بن طبسی نجفی، ج 2، ص 56

45. خصائص علی بن ابی طالب، احمد بن شعیب النسائی، صص 3 - 18

46. مصابیح البغوی، ج 2، ص 199

47. مستدرک الحاکم، ج 3، صص 14 - 126

48. کفایة الشنقیطی، صص 24، 34، 35 و 44

49. تاریخ الحطیب، ج 12، ص 268 و ج 7، ص 387

50. تاریخ القرمانی، ج 1، ص 216(1)

منکران این واقعه

با توجه به تواتر روایات باب اخوت، چه از سوی شیعه و چه از سوی اهل سنت، جایی برای شک یا انکار در برادری پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام باقی نمی ماند. با این همه، افرادی همچون ابن تیمیّه(2) (از بنیان گذاران فرقه وهابیت) و ابن کثیر(3) و ابن حزم(4) که ناصبی هستند و در مخالفت با فضایل حضرت علی علیه السلام تعصّب دارند، این قضیه را انکار کرده اند. دلیلی که آنها برای انکار خود می آورند، این است که اخوت بین مهاجران و انصار برای ایجاد رفق و مهربانی و نیز الفت بین قلب ها بود؛ زیرا آنها بیگانه از یکدیگر و پرورش یافته دو محیط متفاوت بودند، ولی در این میان، جایگاه پیامبر که خود یکی از مهاجران است، با بقیه فرق دارد. او نمی تواند فقط با یکی از مسلمانان برادر باشد، بلکه باید به طور یکسان با همه مسلمانان، چه مهاجر و چه انصار، رابطه دوستی و برادرانه داشته باشد. از سوی دیگر، عقد اخوت برای از

ص: 100


1- 1. عبدالحسین الامینی النجفی، الغدیر، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1372، ج 3، صص 112 - 125.
2- 2. منهاج السنّة النبویّة، ج 4، ص 96.
3- 3. البدایة و النهایة، ج 3، ص 278.
4- 4. برگرفته از: الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 4، ص 333.

بین بردن فاصله مهاجران و انصار و نیز کمک مالی و روحی به مهاجران بود. بنابراین، برادری بین دو مهاجر (پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام ) معنایی ندارد.

در جواب باید گفت:

1. این گونه استدلال ها، اجتهاد در برابر نص است؛ یعنی وقتی با تواتر روایی و تاریخی، صحت این حادثه مسلّم شد، دیگر جایی برای خدشه کردن و دلیل آوردن بر خلاف آن نیست.

2. این افراد از حکمت مؤاخات غفلت کرده اند؛ زیرا این اقدام برای کمک به مهاجران بود و برخی از مهاجران نسبت به دیگران از نظر مال و قبیله قوی تر بودند. بنابراین، کمک و یاری آنان به دیگری امکان داشت. افزون بر آن که اُنس و الفت میان خود مهاجران نیز مطلوب بود؛ زیرا خود آنان نیز از گروه ها و سطح های مختلف بودند.

3. این پیوند برادری، براساس حق و مساوات بود و میان خود مهاجران نیز باید مساوات برقرار باشد.

4. بنابر نقل هایی با سند معتبر، پیامبر بین زبیر و ابن مسعود و نیز حمزه بن عبدالمطلب و زیدبن حارثه و دیگران عقد اخوت بست که همگی از مهاجران بودند. بنابراین، اخوت بین پیامبر و حضرت علی عجیب و نپذیرفتنی نیست.

خود ابن کثیر پس از بیان این خدشه، برای توجیه می گوید: «مگر این که بگوییم از آن جا که پیامبر، علی علیه السلام را از دوران کودکی اش سرپرستی می کرد، ازاین رو، در مسئله اخوت او را به دیگران وانگذارد و خودش کمک به او را به عهده گرفت».

اما این توجیه را نمی توان پذیرفت؛ زیرا حضرت علی علیه السلام در آن زمان به مرحله ای رسیده بود که می توانست با

ص: 101

کار و تلاش، زندگی خود را تأمین کند و نیازمند حمایت و سرپرستی دیگران نبود. حق این است که هدف پیامبر از بستن عقد برادری با حضرت علی علیه السلام ، بیان جایگاه و منزلت والای او بود؛ زیرا پیامبر بین هر دو شخصی که شبیه و نظیر یکدیگر بودند، عقد برادری می بست تا موجب همکاری و الفت بیشتر شود.

چرا علی علیه السلام ؟

اشاره

پس از اثبات تاریخی - روایی برادری پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام ، این پرسش مطرح می شود که چرا پیامبر فرد دیگری جز علی علیه السلام را برای این کار انتخاب نکرد؟ چرا در همه مواردی که پیامبر صلی الله علیه و آله بین مسلمانان عقد اخوت بست، علی علیه السلام را برادر خود قرار داد، در حالی که پس از هجرت به مدینه، جز چند مورد استثنا برای هر مهاجر برادری از انصار تعیین کرد و پیامبر و حضرت علی هر دو از مهاجران بودند.

شاید نخست به نظر برسد که این انتخاب به خاطر محبت فردی و خانوادگی بوده است؛ زیرا حضرت علی، پسر عموی پیامبر بود و افزون بر آن، از زمان کودکی در خانه پیامبر پرورش یافته بود؛ زیرا در آن زمان به علت خشکسالی، وضع مالی ابوطالب مساعد نبود و ازاین رو، پیامبر صلی الله علیه و آله - که ثروت خدیجه را در اختیار داشت - و عباس عموی او - که مردی ثروتمند بود، - سرپرستی علی و جعفر را به عهده گرفتند.

بنابراین، طبیعی است که بین پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام انس و الفتی عمیق

ص: 102

و استوار باشد. به همین دلیل، پیامبر تنها او را به برادری خویش برگزیند.

اما این گمان درست نیست؛ زیرا در این صورت، حمزه عموی پیامبر که از حامیان او به شمار می رفت، برای این کار اولی بود. همچنین فداکاری ها و جانفشانی های علی علیه السلام در راه اسلام و پیامبر نیز نمی تواند علت خوبی برای این انتخاب باشد؛ زیرا نخست این که دیگرانی هم بودند که در این راه فداکاری های بسیار کرده و آزار و اذیت های فراوانی متحمّل شده بودند. دوم این که، در یوم الدار که پیامبر صلی الله علیه و آله برای نخستین بار برادری خود و علی علیه السلام را اعلام کرد، هنوز اسلام مطرح نشده و موقعیتی پیش نیامده بود تا علی علیه السلام در راه اسلام فداکاری کرده باشد.

ازاین رو، باید در پی دلایل دیگری بود که در زیر، سه مورد را بیان می کنیم:

1. پیوند آسمانی

انتخاب علی علیه السلام یک اقدام شخصی از سوی پیامبر نبود، بلکه امری بود که از سوی خداوند معین و مقدر شده بود. در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است:

«در روز قیامت از اعماق عرش به من ندا می رسد؛ ای محمد، بهترین پدر، پدر تو، ابراهیم است و بهترین برادر، برادر تو علی بن ابی طالب».(1) نیز فرموده اند: «اولین کسی که علی علیه السلام را به برادری گرفت، اسرافیل بود و سپس جبرائیل».(2)

«در لیلة المبیت(3)، هنگامی که علی علیه السلام در بستر پیامبر خوابید، خداوند به جبرئیل و میکائیل وحی کرد: من بین شما برادری برقرار ساختم و عمر یکی از شما را طولانی تر از دیگری قرار دادم. کدام یک از شما حیات دیگری را بر خود مقدّم

ص: 103


1- 1. بحارالانوار، ج 38، ص 337، به نقل از فضایل العشرة.
2- 2. همان، ص 335.
3- 3. شبی که مشرکان مکه به خانه پیامبر ریختند تا ایشان را به قتل برسانند، ولی خداوند پیامبر را از این نقشه آگاه کرد. در آن شب، پیامبر مخفیانه به مدینه هجرت کرد و حضرت علی علیه السلام در جای ایشان خوابید.

می دارد؟ پس هر دوی آنها حیات را برگزیدند [و حاضر به گذشت و فداکاری نشدند] خداوند متعال به آن دو وحی کرد: کاش مانند علی بن ابی طالب بودید. بین او و محمد برادری قرار دادم و او در بستر محمد خوابید تا خود را فدای او کند و حیات او را بر خود مقدم کند. به زمین فرود آیید و او را از دشمنانش محافظت کنید. در این هنگام، آیه «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ؛ و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می فروشد» (بقره: 207) نازل شد».(1)

2. بیان عظمت و شایستگی جانشینی حضرت علی علیه السلام

حضرت علی علیه السلام ، دومین شخصیت جهان اسلام پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است. عظمت و فضیلت ایشان تا اندازه ای است که نمی توان آن را در قالب تنگ الفاظ گنجاند و بشر نمی تواند از راه های معمولی به جایگاه واقعی او پی ببرد. ازاین رو، پیامبر صلی الله علیه و آله در موقعیت ها و پیش آمدهای گوناگون می کوشید این چهره ممتاز را معرفی کند. یکی از اهداف پیامبر صلی الله علیه و آله از اخوت با آن حضرت تبیین فضایل و جایگاه بلند ایشان بود.

سید مرتضی علم الهُدی در الشافی می گوید: «نصی که از پیامبر رسیده بر دو گونه است: «برخی با لفظ و آشکارا بر امامت دلالت می کند و برخی دیگر - چه قول باشد چه فعل - با نوعی از ترتیب و ترسّل بر این امر دلالت دارد... و چه بسا دلالت افعال قوی تر از دلالت اقوال باشد؛ زیرا در قول، مجاز راه دارد، ولی در فعل این گونه نیست... و اخوت پیامبر

ص: 104


1- 1. الغدیر، ج 2، ص 48 برگرفته از: نزهة المجالس و منتخب النفائس، الصفوری، ج 2، ص 209.

صلی الله علیه و آله با حضرت علی علیه السلام از جمله این افعال است که بر نهایت فضل آن حضرت و اختصاص داشتن ایشان به آنها دلالت می کند...» دلیل بر این مطلب که این برادری، نشانه فضیلت و عظمت است - نه این که از روی کمک و مساوات انجام شده باشد - روایاتی است از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام که با افتخار مباهات فرموده است: «من بنده خدا و برادر رسول او هستم و پس از من کسی این ادّعا را نمی کند؛ مگر دروغ گو»(1) اگر این اخوت فضیلتی بزرگ نبود، آن حضرت به آن افتخار نمی کرد و دشمنان او نیز وجود این فخر در آن حضرت را انکار نمی کردند.

گواه دیگر بر این که این مؤاخات وسیله ای برای امامت و سببی برای استحقاق این مقام است، این که آن حضرت در روز شورا،(2) هنگامی که فضایل و مناقب خود و دلایل استحقاق امامت را برمی شمرد، فرمود: «آیا در میان شما کسی غیر از من هست که پیامبر بین او و خودش عقد برادری بسته باشد؟»(3)

3. تنها همپایه پیامبر صلی الله علیه و آله

پیامبر صلی الله علیه و آله در بستن عقد اخوت بین مسلمانان، جنبه های روحی و توافق فکری و اندازه انس و رفاقت و همچنین درجات نفسی را به طور کامل مراعات کرد و میان افرادی که از جهاتی همسان یکدیگر بودند، برادری برقرار کرد. این نکته با بررسی شرح حال افرادی که بین آنها عقد اخوت بسته شده بود تأیید می شود. برای نمونه، می توان به برادری بین ابوذر با مقداد، ابوبکر با عمر و معاویّه بن ابی سفیان با حباب بن یزید المجاشعی اشاره کرد. این کار افزون بر آن که پیوند بین برادران را محکم تر

ص: 105


1- 1. ابن عبدالبرّ، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج 3، ص 35.
2- 2. منظور شورایی است که خلیفه دوم هنگام مرگ خود تشکیل داد تا خلیفه پس از او را از بین خود تعیین کنند. اعضای این شورا عبارت بودند از: 1. حضرت علی علیه السلام 2. زبیر 3. طلحه 4. عثمان بن عفان 5. عبدالرحمن بن عوف 6. سعدبن معاذ.
3- 3. القندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة، ص 143.

می کرد، در تحقق اهداف پیامبر نیز تأثیر به سزایی داشت.

برادر پیامبر نیز باید فردی هم سطح و همپایه ایشان و در ایمان و ویژگی های اخلاقی و صفات انسانی نزدیک ترین شخص به ایشان باشد. این فرد کسی نیست جز حضرت علی علیه السلام که از کودکی زیر نظر پیامبر تربیت شد و نخستین کسی بود که به او ایمان آورد و در همه مراحل بعثت همراه و یاور ایشان بود. بنابراین، جز حضرت علی علیه السلام شخص دیگری شایستگی این مقام، یعنی برادری پیامبر را نداشت.

 

پیوند مهدوی

قال الرضا علیه السلام:

«اَلْاِمَامُ اَلْاَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْاَخُ الشَّقِیقُ»

امام مونسی دلسوز، پدری مهربان و برادری همدل است.(مسند الامام الرضا علیه السلام / ج 1/ ص 69)

یا صاحب الزمان

آقا ! پدرم ! برادرم ! مولایم ! *** هر روز به شوق دیدنت می آییم

امروز تو را حلقه به گوشم که شود *** لبریز صدای روشنت فردایم

7. سیزدهم ماه : اعلان همگانی لقب امیرالمومنین علیه السلام

بیان مختصر

اعلان همگانی لقب امیرالمؤمنین

سیزدهم ذی الحجه و آخرین روزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در شهر مکه از اعمال حج فارغ شده و عازم مدینه بودند. خداوند برای مؤمنین امیر و فرمانده کل معین کرد و جبرئیل علیه السلام نازل شد و به حضرت علی علیه السلام این گونه سلام کرد: «السَّلامُ عَلیکَ یا اَمیرالمؤمنین؛ سلام بر تو ای فرمانده تمام اهل ایمان!»

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: این جبرئیل است که از سوی خداوند خبر وفا کردن به آنچه به من وعده داده شده بود را برای من آورده است.

آن گاه پیامبراکرم صلی الله علیه وآله به اصحاب امر فرمودند که به حضرت علی علیه

ص: 106

السلام با عنوان امیرالمؤمنین سلام کنند. سپس به صورت یک امر همگانی و تکلیف شرعی در مراسم حج سال دهم اعلام شد و مردم قبل از بیعتِ روز غدیر متوجّه شدند که حضرت علی علیه السلام از طرف خداوند به عنوان امیرالمومنین و پیشوای اهل ایمان انتخاب شده است.

نکات این حدیث

1. این لقب از ویژگی های حضرت علی علیه السلام است. و حتّی امامان معصوم علیهم السلام از این که کسی آن ها را امیرالمؤمنین خطاب کند نهی کرده و می فرمودند: «این لقب از طرف خدا و رسول خدا به حضرت علی علیه السلام اختصاص داده شده است.»

2. اسم و لقب هایی که از طرف خدای متعال تعیین و انتخاب شده، از روی حکمت است؛ خداوند عادل و حکیم است و در همه خلقت، فقط حضرت علی علیه السلام را شایسته این لقب دانسته است.

3. این امر الهی به تنهایی کافی است برای همه ی اهل ایمان که تا قیامت پیشوای به حقّ خود را بشناسد.

4. امیر مؤمنان علیه السلام، امیر تمام بندگان صالح از اولین وآخرین و جن و انس و ملک می باشد. و همه اهل ایمان به داشتن چنین فرمانروا و پیشوایی افتخار می کنند. و به ولایت و امارت و پیشوایی او اعتراف دارند و پیوسته در اذان و اقامه می گویند: «أَشْهَدُ أنَّ أمیرالمؤمنینَ عَلیّاً وَلیُّ الله.»

5. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وقتی مولود کعبه را در آغوش گرفت و او هم آیات اوّلیّه ی سوره مؤمنون را تلاوت کرد پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند:«اَنتَ واللهِ أمیرُهُم تَمیرُهُم مِن عُلومِک فَیَمتارونَ. وَاَنتَ وَاللهِ دَلیلُهُم وَبِکَ یَهتَدونَ» یعنی

ص: 107

به خدا قسم تویی امیر تمام اهل ایمان تو آن هارا با علومت رسیدگی و فرماندهی می کنی و آن ها از تو تغذیه و بهره مند می شوند و به خدا قسم ، تویی دلیل و راهنمای آنان و به واسطه ی تو آنها هدایت می شوند یعنی سابقه ی این لقب برای حضرت علی علیه السلام بسیار زیاد است.

6. در کلام دیگری پیامبراکرم صلی الله علیه وآله فرمودند:«لَویَعلَمُ النّاسُ مَتی سُمّیَ علی علیه السلام اَمیرُالمُؤمِنین مااَنکَروا فَضلَهُ» یعنی اگر مردم می دانستند چه زمانی علی علیه السلام امیرالمؤمنین نامیده شده منکر برتری او نمی شدند!«سُمّیَ اَمیرُالمُؤمِنین وآدمُ بین الرّوحِ والجَسَد...» یعنی او امیرالمؤمنین نامیده شد آن زمانی که هنوز آفرینش حضرت آدم علیه السلام کامل نشده بود .

مستندات

مناقب آل ابوطالب ج3/54

امالی طوسی 708

نهج الحق وکشف الصدق191

بیان تفصیلی

اعلان همگانی لقب

در سیزده ذی الحجة خداوند برای مؤمنین امیر و امام انتخاب نمود و جبرئیل نازل شد و به حضرت علی علیه السلام این گونه سلام کرد: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» .

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: این جبرئیل است که از سوی خداوند تحقّق آنچه به من وعده داده شده بود را آورده است.

حضرت علی علیه السلام امیر فرشتگان و حتی جبرئیل است، زیرا فرشتگان مؤمن هستند و افضل فرشتگان جبرئیل است، و جبرئیل با تواضع به حضرت علی علیه السلام خطاب می کند: «السلام علیک یا أمیرالمؤمنین» و فرمودند: «یا علی أنت أمیر من فی الّسماء و أمیر من فی الأرض و أمیر من مضی و أمیر من بقی.

به دنبال آن پیامبر صلی الله علیه و آله به

ص: 108

بزرگان اصحاب دستور داد تا نزد علی علیه السلام بروند و به ایشان این چنین سلام کنند: «السلام علیک یا امیر المؤمنین» . بزرگان اصحاب آمدند و همان گونه سلام کردند. فقط عمر و ابوبکر به عنوان اعتراض به پیامبر صلی الله علیه و آله گفتند: آیا این حقی از طرف خدا و رسولش است؟ حضرت غضبناک شده فرمود: حقی از طرف خدا و رسولش است، خداوند این دستور را به من داده است.

البته اطلاق امیرالمؤمنین برای حضرت علی علیه السلام در خاندان رسالت معمول بود، زیرا در حدیث کساء هم حضرت زهرا علیهاالسلام با لفظ امیرالمؤمنین به ایشان سلام می کنند و از ایشان استقبال می کنند، ولی به صورت یک امر همگانی و تکلیف شرعی در حجة البلاغ نازل شد و مردم قبل از بیعت روز غدیر متوجّه شدند که حضرت علی علیه السلام از طرف خداوند به عنوان امیر و پیشوا انتخاب شده است.

لقب اختصاصی

این لقب از ویژگی های حضرت علی علیه السلام است. دیگر امامان معصوم علیهم السلام از این که کسی آنها را امیرالمؤمنین خطاب کند نهی کرده و می فرمودند: «این لقب شخصی و مختص حضرت علی علیه السلام است» و حتی در بعضی روایات آمده است: اگر به کسی غیر از حضرت علی علیه السلام امیرالمؤمنین بگویند و او شاد شود و یا بپذیرد قطعا آن فرد مرتکب منافی عفّت شده است و این پذیرش و شادی او دلیل بر فسق و فحشای او است.

شخصی نزد امام صادق علیه السلام آمد و به ایشان گفت: سلام بر تو ای امیرالمؤمنین. حضرت با شنیدن این کلام ایستاد

ص: 109

و با ناراحتی فرمودند: ساکت باش، این لقب جز برای علی بن ابی طالب علیهماالسلام جایز نیست که خداوند او را به این لقب نامیده است... .

احتجاج بر خلیفه اول

ابو داود گوید: هنگامی که مردم با ابوبکر بیعت کردند بریده نزد عمران بن حصین آمد و به او گفت: گمان می کنم مردم کلام پیامبر صلی الله علیه و آله را فراموش کرده اند هنگامی که در جایی بودیم و پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد هر کس بر او وارد می شود و سلام می دهد بر علی بن ابی طالب نیز به عنوان «امیر المؤمنین» سلام دهد، و در آن روز عمر اعتراض کرد که: این امری از خداوند است یا پیامبرش؟ حضرت جواب داد: امری است از طرف خداوند و پیامبرش هر دو.

عمران گفت: بله، من هم آن را به یاد می آورم. بریده گفت: بیا نزد ابوبکر رویم و سؤال کنیم که بعد از این عمل پیامبر صلی الله علیه و آله آیا به او خبر دیگری رسیده است؟!

آن دو نزد ابوبکر آمدند و مسئله را با او مطرح کردند. او نیز گفت: من هم این واقعه را به یاد می آورم. بریده جواب داد: پس جایز نیست برای هیچ یک از مسلمانان که امیر شود بر امیر المؤمنین علی، بعد از این که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را امیرالمؤمنین نامید!! و اگر خبری بعد از این مطلب به تو رسیده بیان کن؟!

ابوبکر جواب داد: نه به خدا قسم، بعد از آن چیزی به من نرسیده است، لکن مسلمانان نظری داشتند و من از

ص: 110

نظر آنها تبعیت کردم. بریده گفت: به خدا قسم، این مطلب به دست تو و مسلمانان نیست که بر خلاف رسول اللّه صلی الله علیه و آله کاری را انجام دهید!... .

این گونه ابوبکر که غاصبانه بر مسند خلافت نشسته بود در مقابل استدلال یکی از اصحاب به امیر المؤمنین بودن حضرت علی علیه السلام، متحیّر و بی جواب ماند.

تمام افرادی که در تاریخ به آنها امیرالمؤمنین، اطلاق شده است و آنها از این لفظ پرهیز نکرده اند، فسق و فحشای خود را اثبات نموده اند.

القاب الهی از روی حکمت انتخاب می شود و خداوند عادل است و به همه ی جهان از اول خلقت تا آخر خلقت نظر کرد و بین همه ی بندگان فقط حضرت علی علیه السلام را شایسته ی لقب امیرالمؤمنین یافت، پس امیرمؤمنان امیر تمام بندگان صالح می باشد. و نیز فرمودند: «أنت أمیر من قبلک و أمیر من بعدک». برخی اسانید ملقب شدن حضرت علی علیه السلام به امیر المؤمنین عبارت است از:

************************************************************************

مستندات

روضة الواعظین ص 94. احتجاج ج 1 ص 76. الیقین ص 26. صراط المستقیم ج 1

ص 302. الغدیر ج 1 ص 215. کافی ج 1 ص 292. ارشاد ج 1 ص 176. امالی شیخ

صدوق ص 436. المسترشد ص 584. بحار الانوار ج 28 ص 91. تفسیر امام

عسکری علیه السلام ص 112. تفسیر قمی ج 1 ص 301. نور الثقلین ج 1 ص 654.

- مناقب آل ابی طالب: ج 3 ، ص 54.

- رسالة العلویه، مرحوم کراجکی، ص 47.

- وسائل الشیعه: ج 14 ص 600.

. وسائل الشیعة

ص: 111

ج 14 ص 600.

. الیقین ص 272. بحار الانوار ج 37 ص 309.

بیان داستانی

اعلان همگانی لقب امیرالمؤمنین

روز سیزدهم ذی الحجّه است، هنوز پیامبر در مکّه است، فردا که فرا برسد، پیامبر به سوی مدینه حرکت خواهد کرد.

نگاه کن، علی علیه السلام به سوی پیامبر می آید و با او سخن می گوید:

- ای رسول خدا! من صدایی را شنیدم، گویا کسی با من سخن می گفت، امّا کسی را ندیدم!

-- علی جان! این جبرئیل است که به تو سلام کرده است. او آمده است تا وعده خدا را به انجام برساند. او تو را «امیر مؤمنان» خطاب نموده است.

اکنون پیامبر به یاران خود دستور می دهد تا نزد علی علیه السلام بروند و به او این گونه سلام کنند: «سلام بر تو ای امیر مؤمنان».

در این میان عُمر و ابوبکر زبان به اعتراض می گشایند و می گویند: «آیا این دستور از طرف خداست؟».

پیامبر در جواب آنان می گوید: «آری، خدا به من این دستور را داده است».

یاران پیامبر به این سخن پیامبر عمل می کنند و نزد علی علیه السلام می روند و به او این گونه سلام می کنند: «سلام بر تو ای امیرمؤمنان».

آری، همه می فهمند که علی علیه السلام آقای آنان است. این سلام، مقدّمه ای است برای برنامه ای مهم تر!

«امیر» در زبان عربی، به معنای رهبر است، «امیرالمؤمنین» یعنی رهبر و پیشوای همه اهل ایمان! این لقبی است که خدا فقط به علی علیه السلام داده است و هیچ کس (نه قبل از او و نه بعد از او) شایستگی این لقب

ص: 112

را ندارد.

اکنون هر کس این لقب را بشنود، می فهمد که علی علیه السلام بعد از پیامبر، شایستگی خلافت و جانشینی پیامبر را دارد.

مستندات

. لمّا نزل قدید قال لعلی: یا علی، إنّی سألت ربّی أن یوالی بینی وبینک... وسألت ربّی أن یجعلک وصیّی ففعل: الکافی ج 8 ص 378، الأمالی للمفید ص 279،

مناقب آل أبی طالب ج 2 ص 166، بحار الأنوار ج 36 ص 100؛ وسلّم جبرئیل علی علی بإمرة المؤنین، فقال علی علیه السلام: یا رسول اللّه، أسمع الکلام ولا أحسّ الرؤة، فقال: یا علی، هذا جبرئیل أتانی من قِبل ربّی بتصدیق ما وعدنی... فلما کان من الغد خرج رسول اللّه علیه السلام بجماعة اصحابه فحمد اللّه...: الأمالی للصدوق ص 436، بحار الأنوار ج 37 ص 111، تفسیر نور الثقلین ج 1 ص 654.

بیان دانش آموزی

امیرالمؤمنین نامی از آسمان برای حضرت علی علیه السلام

پس از آن که مردم حضرت علی علیه السلام را تنها گذاشتند و با فرد دیگری بیعت کردند، بُرَیده به منزل یکی از دوستانش رفت و گفت: دیدی چگونه مردم سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را کنار گذاشتند؛گویی آن را فراموش کرده اند.

جریان چه بوده که این گونه بُرَیده را شگفت زده کرده است؟

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با جمعی از مسلمانان نشسته بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رو به اصحاب کردند و یکی یکی از آنان خواستند که جلو بیاید و به حضرت علی علیه السلام این گونه سلام بدهند: «السلام علیک یا أمیرالمؤمنین» ؛تا یک جور بیعت با علی علیه السلام باشد ،یعنی قبولِ جانشینیِ علی علیه السلام.

از نفر اول خواستند جلو بیاید،او با اکراه بلند شد و

ص: 113

جلو آمد. رو به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کرد و با بی ادبی گفت: محمد! این سخن تو است یا از طرف خدا است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: این دستور از طرف خداوند و رسول او است. مرد سرش را مغرورانه چرخاند و جوری که انگار به جایی نگاه نمی کند گفت:«السلام علیک یا امیرالمؤمنین».

نفر دوم سریع بلند شد و جلو آمد و با لحن بدی رو به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت: این حرف خودت است یا حرف خدا؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: این سخن خدا و رسولش است. نفر دوم هم با لحنی که نشانِ ناراحتی اش بود، گفت:«السلام علیک یا امیرالمؤمنین».

نفر سوم مقداد بود، برخاست و بدون آن که اعتراضی کند رو به علی علیه السلام کرد و با احترام گفت: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین».

پس از مقداد،سلمان و ابوذر و حُذَیفه که از یاران خوب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند برخاستند و با ادبِ تمام به حضرت علی علیه السلام سلام دادند. «السلام علیک یا امیرالمؤمنین».

کم کم اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آماده ی رفتن شدند. شنیدم دو نفری که اعتراض کرده بودند،به هم می گفتند:هرگز تسلیم علی نخواهیم شد.

هنوز طولی نکشیده بود که این آیه بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد: «عهد و پیمان محکمتان را نشکنید؛ زیرا خدا را شاهد و سرپرست خود کردید و او از کارهایتان آگاه است.» (سوره نحل،آیه ی91).

نکته ها

1. در شب معراج که پیامبر صلی الله

ص: 114

علیه و آله و سلم به آسمان ها سفر کردند، همه ی پیامبران سابق به او مژده دادند که جانشین تو علی بن أبی طالب است . او امیرالمؤمنین است و شهادت دادند که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبرشان و امیرالمؤمنین علیه السلام امام شان است.

2. در بین اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عده ای منافق و دورو بودند، به ظاهر فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را اجرا می کردند و پس از آن می گفتند:هرگز تسلیم او نخواهیم شد. پس همه ی اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خوب نیستند.

3. ایمان کسانی بالاتر است که سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دین را به خوبی و بدون هیچ اعتراضی اجرا کنند.

4. سلام پیامبران سابق و فرشتگان بر حضرت علی علیه السلام با نام «امیرالمؤمنین» به این معنا است که علی علیه السلام،امیر همه ی مؤمنان حتی پیامبران سابق و فرشتگان است.

5. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بارها به تبلیغ این نام امیرالمؤمنین علیه السلام پرداختند؛در بیان اتفاقات شب معراج،در جریان غذای بهشتی،در غدیر خم و ... .

6. این نام مخصوص حضرت علی علیه السلام است.کسانی که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به دروغ خود را امیرالمؤمنین خواندند، گمراهند.

پیوند مهدوی

السلام علیک یا بقیة الله

پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عده ای نگذاشتند تا امیرالمؤمنین علیه السلام به حکومت برسد. آنان سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را زیر پا گذاشتند و حق علی علیه السلام را به زور گرفتند. پیامبر صلی

ص: 115

الله علیه و آله و سلم در خطبه ی غدیر فرمودند: کسی که حق های پایمال شده ی ما را می گیرد،مهدی علیه السلام است.

به فرموده ی اهل بیت علیهم السلام لقب امیرالمؤمنین تنها و تنها برای حضرت علی علیه السلام است و اجازه ی استفاده از آن را حتی برای امام زمان علیه السلام نداریم و به جای این لقب به امام زمان علیه السلام با عنوان«بقیة الله» سلام می دهیم،

اعلان همگانی لقب امیرالمؤمنین علیه السلام: آیات و روایات

بسم الله الرحمن الرحیم

بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج37، ص: 291

4- ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْفَحَّامُ عَنْ عَمِّهِ عَمْرِو بْنِ یَحْیَی عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عُبْدُوسٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَهَارٍ عَنْ عِیسَی بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مُخَوَّلِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ الزُّبَیْرِ عَنْ أَبِی دَاوُدَ السَّبِیعِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ حُصَیْبٍ أَخِی بُرَیْدَةَ بْنِ حُصَیْبٍ قَالَ: بَیْنَا أَنَا وَ أَخِی بُرَیْدَةُ عِنْدَ النَّبِیِّ ص إِذْ دَخَلَ أَبُو بَکْرٍ فَسَلَّمَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهُ انْطَلِقْ فَسَلِّمْ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ أَمْرِ رَسُولِهِ قَالَ نَعَمْ ثُمَّ دَخَلَ عُمَرُ فَسَلَّمَ فَقَالَ انْطَلِقْ فَسَلِّمْ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ ص عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ أَمْرِ رَسُولِهِ قَالَ نَعَمْ . حُصَیْبٍ أَخِی بُرَیْدَةَ بْنِ حُصَیْبٍ قَالَ: بَیْنَا أَنَا وَ أَخِی بُرَیْدَةُ عِنْدَ النَّبِیِّ ص إِذْ دَخَلَ أَبُو بَکْرٍ فَسَلَّمَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهُ انْطَلِقْ فَسَلِّمْ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ أَمْرِ رَسُولِهِ قَالَ نَعَمْ ثُمَّ دَخَلَ عُمَرُ فَسَلَّمَ فَقَالَ

ص: 116

انْطَلِقْ فَسَلِّمْ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ ص عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ أَمْرِ رَسُولِهِ قَالَ نَعَمْ .

- ما، الأمالی للشیخ الطوسی ابْنُ الصَّلْتِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکِ بْنِ الْأَبْرَدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَیْلِ بْنِ غَزْوَانَ عَنْ غَالِبٍ الْجُهَنِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ ثُمَّ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی السَّمَاءِ ثُمَّ إِلَی سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی أُوقِفْتُ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ لَبَّیْکَ رَبِّی وَ سَعْدَیْکَ قَالَ قَدْ بَلَوْتَ خَلْقِی فَأَیَّهُمْ وَجَدْتَ أَطْوَعَ لَکَ قَالَ قُلْتُ رَبِّ عَلِیّاً قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ فَهَلِ اتَّخَذْتَ لِنَفْسِکَ خَلِیفَةً یُؤَدِّی عَنْکَ وَ یُعَلِّمُ عِبَادِی مِنْ کِتَابِی مَا لَا یَعْلَمُونَ قَالَ قُلْتُ اخْتَرْ لِی فَإِنَّ خِیَرَتَکَ خَیْرٌ لِی قَالَ قَدِ اخْتَرْتُ لَکَ عَلِیّاً فَاتَّخِذْهُ لِنَفْسِکَ خَلِیفَةً وَ وَصِیّاً وَ نَحَلْتُهُ عِلْمِی وَ حِلْمِی وَ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً لَمْ یَنَلْهَا أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا أَحَدٌ بَعْدَهُ یَا مُحَمَّدُ عَلِیٌّ رَایَةُ الْهُدَی وَ إِمَامُ مَنْ أَطَاعَنِی وَ نُورُ أَوْلِیَائِی وَ هُوَ الْکَلِمَةُ الَّتِی أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِینَ مَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِی فَبَشِّرْهُ بِذَلِکَ یَا مُحَمَّدُ فَقَالَ النَّبِیُّ ص رَبِّ فَقَدْ بَشَّرْتُهُ فَقَالَ عَلِیٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ فِی قَبْضَتِهِ إِنْ یُعَذِّبْنِی فَبِذُنُوبِی لَمْ یَظْلِمْنِی شَیْئاً وَ إنْ یُتِمَّ لِی مَا وَعَدَنِی فَاللَّهُ أَوْلَی بِی فَقَالَ اللَّهُمَّ اجْلُ قَلْبَهُ وَ اجْعَلْ رَبِیعَهُ الْإِیمَانَ بِکَ قَالَ قَدْ فَعَلْتُ ذَلِکَ بِهِ یَا مُحَمَّدُ غَیْرَ أَنِّی مُخْتَصُّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الْبَلَاءِ لَمْ أَخْتَصَّ بِهِ

ص: 117

أَحَداً مِنْ أَوْلِیَائِی قَالَ قُلْتُ رَبِّ أَخِی وَ صَاحِبِی قَالَ إِنَّهُ قَدْ سَبَقَ فِی عِلْمِی أَنَّهُ مُبْتَلًی وَ مُبْتَلًی بِهِ وَ لَوْ لَا عَلِیٌّ لَمْ یُعْرَفْ وَلَاءُ أَوْلِیَائِی وَ لَا أَوْلِیَاءُ رُسُلِی

بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج37 ؛ ص292 - ج، الإحتجاج قَالَ سُلَیْمُ بْنُ قَیْسٍ جَلَسْتُ إِلَی سَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ وَ أَبِی ذَرٍّ فَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ فَجَلَسَ إِلَیْهِمْ مُسْتَرْشِداً فَقَالَ لَهُ سَلْمَانُ عَلَیْکَ بِکِتَابِ اللَّهِ فَالْزَمْهُ وَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَإِنَّهُ مَعَ الْکِتَابِ لَا یُفَارِقُهُ فَإِنَّا نَشْهَدُ أَنَّا سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ صیَقُولُ إِنَّ عَلِیّاً یَدُورُ مَعَ الْحَقِّ حَیْثُ دَارَ وَ إِنَّ عَلِیّاً هُوَ الصِّدِّیقُ وَ الْفَارُوقُ یُفَرِّقُ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ قَالَ فَمَا بَالُ النَّاسِ یُسَمُّونَ أَبَا بَکْرٍ الصِّدِّیقَ وَ عُمَرَ الْفَارُوقَ قَالَ نَحَلَهُمَا النَّاسُ اسْمَ غَیْرِهِمَا کَمَا نَحَلُوهُمَا خِلَافَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِمْرَةَ الْمُؤْمِنِینَ لَقَدْ أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَمَرَهُمَا مَعَنَا فَسَلَّمْنَا جَمِیعاً عَلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ .

- مع، معانی الأخبار ع، علل الشرائع الْمُظَفَّرُ الْعَلَوِیُّ عَنِ ابْنِ الْعَیَّاشِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَبْرَئِیلَ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ خُرَّزَادَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی بْنِ الْفُرَاتِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ لِمَ سُمِّیَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ لِأَنَّهُ یَمِیرُهُمُ الْعِلْمَ أَ مَا سَمِعْتَ کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ نَمِیرُ أَهْلَنا .

- ع، علل الشرائع الدَّقَّاقُ وَ ابْنُ عِصَامٍ مَعاً عَنِ الْکُلَیْنِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الْعَلَاءِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْفَزَارِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنِ الثُّمَالِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ

ص: 118

أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْبَاقِرَ ع یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ سُمِّیَ عَلِیٌّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ هُوَ اسْمٌ مَا سُمِّیَ بِهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا یَحِلُّ لِأَحَدٍ بَعْدَهُ قَالَ لِأَنَّهُ مِیرَةُ الْعِلْمِ یُمْتَارُ مِنْهُ وَ لَا یُمْتَارُ مِنْ أَحَدٍ غَیْرِهِ قَالَ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَلِمَ سُمِّیَ سَیْفُهُ ذَا الْفَقَارِ فَقَالَ ع لِأَنَّهُ مَا ضَرَبَ بِهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِ اللَّهِ إِلَّا أَفْقَرَهُ مِنْ هَذِهِ الدُّنْیَا مِنْ أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ وَ أَفْقَرَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْجَنَّةِ قَالَ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَلَسْتُمْ کُلُّکُمْ قَائِمِینَ بِالْحَقِّ قَالَ بَلَی قُلْتُ فَلِمَ سُمِّیَ الْقَائِمُ قَائِماً قَالَ لَمَّا قُتِلَ جَدِّیَ الْحُسَیْنُ ع ضَجَّتِ الْمَلَائِکَةُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ وَ قَالُوا إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا أَ تَغْفُلُ عَمَّنْ قَتَلَ صَفْوَتَکَ وَ ابْنَ صَفْوَتِکَ وَ خِیَرَتَکَ مِنْ خَلْقِکَ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِمْ قَرُّوا مَلَائِکَتِی فَوَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأَنْتَقِمَنَّ مِنْهُمْ وَ لَوْ بَعْدَ حِینٍ ثُمَّ کَشَفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ ع لِلْمَلَائِکَةِ فَسُرَّتِ الْمَلَائِکَةُ بِذَلِکَ فَإِذَا أَحَدُهُمْ قَائِمٌ یُصَلِّی فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ الْقَائِمِ أَنْتَقِمُ مِنْهُمْ .

- لی، الأمالی للصدوق ابْنُ سَعِیدٍ الْهَاشِمِیُّ عَنْ فُرَاتٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ ظُهَیْرٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَبْدِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَاحِدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ رَبِیعَةَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ عَنْ طَاوُسٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ هُوَ عَلَی الْمِنْبَرِ یَقُولُ وَ قَدْ بَلَغَهُ عَنْ أُنَاسٍ مِنْ قُرَیْشٍ إِنْکَارُ تَسْمِیَتِهِ لِعَلِیٍّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَنِی إِلَیْکُمْ رَسُولًا وَ أَمَرَنِی أَنْ أَسْتَخْلِفَ عَلَیْکُمْ عَلِیّاً

ص: 119

أَمِیراً أَلَا فَمَنْ کُنْتُ نَبِیَّهُ فَإِنَّ عَلِیّاً أَمِیرُهُ تَأْمِیرٌ أَمَّرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْکُمْ وَ أَمَرَنِی أَنْ أُعْلِمَکُمْ ذَلِکَ لِتَسْمَعُوا لَهُ وَ تُطِیعُوا إِذَا أَمَرَکُمْ بِأَمْرٍ تَأْتَمِرُونَ وَ إِذَا نَهَاکُمْ عَنْ أَمْرٍ تَنْتَهُونَ أَلَا فَلَا یَأْتَمِرَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ عَلَی عَلِیٍّ ع فِی حَیَاتِی وَ لَا بَعْدَ وَفَاتِی فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَمَّرَهُ عَلَیْکُمْ وَ سَمَّاهُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَمْ یُسَمِّ أَحَداً مِنْ قَبْلِهِ بِهَذَا الِاسْمِ وَ قَدْ أَبْلَغْتُکُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ فِی عَلِیٍّ فَمَنْ أَطَاعَنِی فِیهِ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَانِی فِیهِ فَقَدْ عَصَی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا حُجَّةَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ وَ کَانَ مَصِیرُهُ إِلَی النَّارِ وَ إِلَی مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِیها . علیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَأَخَذَ النَّاسُ بَرّاً وَ بَحْراً فَمَا جَاءَتِ الْجُمُعَةُ حَتَّی مَاتَ حُذَیْفَةُ .

- شف، کشف الیقین أَحْمَدُ بْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ عَنْ یَحْیَی بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ تَلِیدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِی الْجَحَّافِ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ ثَعْلَبَةَ اللَّیْثِیِّ قَالَ: مَرِضَ أَبُو ذَرٍّ مَرَضاً شَدِیداً حَتَّی أَشْرَفَ عَلَی الْمَوْتِ فَأَوْصَی إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَقِیلَ لَهُ لَوْ أَوْصَیْتَ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ کَانَ أَجْمَلَ لِوَصِیَّتِکَ مِنْ عَلِیٍّ ع فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ أَوْصَیْتُ وَ اللَّهِ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً حَقّاً وَ إِنَّهُ لَرِبِّیُّ الْأَرْضِ الَّذِی یَسْکُنُ إِلَیْهَا وَ تَسْکُنُ إِلَیْهِ وَ لَوْ قَدْ فَارَقْتُمُوهُ لَأَنْکَرْتُمُ الْأَرْضَ وَ أَنْکَرَتْکُمْ .

- ف، کشف الیقین الثَّقَفِیُّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ صَبَّاحٍ الْمُزَنِیِّ عَنْ جَابِرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ

ص: 120

اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَارِثٍ عَنْ عَلِیٍّ ع أَنَّهُ دَخَلَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ وَ عِنْدَهُ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ فَجَلَسَ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ عَائِشَةَ فَقَالَتْ مَا وَجَدْتَ لِاسْتِکَ مَجْلِساً غَیْرَ فَخِذِی أَوْ فَخِذِ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَهْلًا لَا تُؤْذِینِی فِی أَخِی فَإِنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ أَمِیرُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ- یَوْمَ الْقِیَامَةِ یُقْعِدُهُ اللَّهُ عَلَی الصِّرَاطِ فَیُدْخِلُ أَوْلِیَاءَهُ الْجَنَّةَ وَ أَعْدَاءَهُ النَّارَ .

- شف، کشف الیقین إِبْرَاهِیمُ الثَّقَفِیُّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ صَبِیحٍ عَنْ زِیَادِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ أَبِی دَاوُدَ عَنْ بُرَیْدَةَ الْأَسْلَمِیِّ قَالَ: کُنَّا إِذَا سَافَرْنَا مَعَ النَّبِیِّ ص کَانَ عَلِیٌّ صَاحِبَ مَتَاعِهِ یَضُمُّهُ إِلَیْهِ فَإِذَا نَزَلْنَا یَتَعَاهَدُ مَتَاعَهُ فَإِنْ رَأَی شَیْئاً یَرُمُّهُ رمة [رَمَّهُ] وَ إِنْ کَانَتْ نَعْلٌ خَصَفَهَا فَنَزَلْنَا مَنْزِلًا فَأَقْبَلَ عَلِیٌّ ع یَخْصِفُ نَعْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَدَخَلَ أَبُو بَکْرٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اذْهَبْ فَسَلِّمْ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنْتَ حَیٌّ قَالَ وَ أَنَا حَیٌّ قَالَ وَ مَنْ ذَلِکَ قَالَ خَاصِفُ النَّعْلِ ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ اذْهَبْ فَسَلِّمْ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ بُرَیْدَةُ وَ کُنْتُ أَنَا فِیمَنْ دَخَلَ مَعَهُمْ فَأَمَرَنِی أَنْ أُسَلِّمَ عَلَی عَلِیٍّ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ کَمَا سَلَّمُوا.

- ... عَنْ عِیسَی بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَرَاسَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ع لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَتَی سُمِّیَ عَلِیٌّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا أَنْکَرُوا وَلَایَتَهُ قُلْتُ رَحِمَکَ اللَّهُ مَتَی سُمِّیَ عَلِیٌّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ کَانَ رَبُّکَ عَزَّ وَ جَلَّ حَیْثُ أَخَذَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِی وَ

ص: 121

عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤمنین

بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج37 ؛ ص307 - شف، کشف الیقین مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ سَهْلِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الدَّیْرِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ هِشَامٍ عَنْ مُعَمَّرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ طَاوُسٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کُنَّا جُلُوساً مَعَ النَّبِیِّ ص إِذْ دَخَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ فَقَالَ عَلِیٌّ ع وَ أَنْتَ حَیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ وَ أَنَا حَیٌّ یَا عَلِیُّ مَرَرْتَ بِنَا أَمْسِ یَوْمِنَا وَ أَنَا وَ جَبْرَئِیلُ فِی حَدِیثٍ وَ لَمْ تُسَلِّمْ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ ع مَا بَالُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ مَرَّ بِنَا وَ لَمْ یُسَلِّمْ أَمَّا وَ اللَّهِ لَوْ سَلَّمَ لَسُرِرْنَا وَ رَدَدْنَا عَلَیْهِ فَقَالَ عَلِیٌّ ع یَا رَسُولَ اللَّهُ رَأَیْتُکَ وَ دِحْیَةَ اسْتَخْلَیْتُمَا فِی حَدِیثٍ فَکَرِهْتُ أَنْ أَقْطَعَ عَلَیْکُمَا فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ص إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ دِحْیَةَ وَ إِنَّمَا کَانَ جَبْرَئِیلَ ع فَقُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ کَیْفَ سَمَّیْتَهُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ کَانَ اللَّهُ أَوْحَی إِلَیَّ فِی غَزْوَةِ بَدْرٍ أَنِ اهْبِطْ عَلَی مُحَمَّدٍ فَأْمُرْهُ أَنْ یَأْمُرَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ أَنْ یَجُولَ بَیْنَ الصَّفَّیْنِ فَسَمَّاهُ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فِی السَّمَاءِ فَأَنْتَ یَا عَلِیُّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فِی السَّمَاءِ فَأَنْتَ یَا عَلِیُّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فِی الْأَرْضِ لَا یَتَقَدَّمُکَ بَعْدِی إِلَّا کَافِرٌ وَ لَا یَتَخَلَّفُ عَنْکَ بَعْدِی إِلَّا کَافِرٌ وَ إِنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ یُسَمُّونَکَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ .

شف، کشف الیقین مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ

ص: 122

بْنِ حَدِیدٍ وَ ابْنِ بَزِیعٍ مَعاً عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنْ زَیْدِ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ وَ هُوَ یَقُولُ لَمَّا سَلَّمُوا عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَبِی بَکْرٍ قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ قَالَ نَعَمْ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ ثُمَّ قَالَ لِعُمَرَ قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ قَالَ نَعَمْ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ ثُمَّ قَالَ یَا مِقْدَادُ قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَلَمْ یَقُلْ شَیْئاً ثُمَّ قَامَ فَسَلَّمَ ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا سَلْمَانُ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَامَ فَسَلَّمَ ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا أَبَا ذَرٍّ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَلَمْ یَقُلْ شَیْئاً ثُمَّ قَامَ فَسَلَّمَ ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا حُذَیْفَةُ فَقَامَ وَ لَمْ یَقُلْ شَیْئاً وَ سَلَّمَ ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا ابْنَ مَسْعُودٍ فَقَامَ فَسَلَّمَ ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا عَمَّارُ فَقَامَ عَمَّارٌ وَ سَلَّمَ ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا بُرَیْدَةُ الْأَسْلَمِیُّ فَقَامَ فَسَلَّمَ حَتَّی إِذَا خَرَجَا وَ هُمَا یَقُولَانِ لَا نُسَلِّمُ لَهُ مَا قَالَ أَبَداً فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ .

-شف، کشف الیقین مِنْ کِتَابِ الْمَعْرِفَةِ تَأْلِیفِ عَبَّادِ بْنِ یَعْقُوبَ الرَّوَاجِنِیِّ عَنِ السَّرِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ السُّلَمِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ خرور [حَزَوَّرٍ] قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ الْعَلَاءُ بْنُ هِلَالٍ الْخَفَّافُ عَلَی أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ حِینَ قَدِمَ مِنْ خُرَاسَانَ فَجَرَی الْحَدِیثُ فَقُلْتُ أَبَا إِسْحَاقَ أُحَدِّثُکَ بِحَدِیثٍ حَدَّثَنِیهِ أَخُوکَ أَبُو دَاوُدَ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ الْخُزَاعِیِّ وَ بُرَیْدَةَ بْنِ حُصَیْبٍ الْأَسْلَمِیِّ قَالَ

ص: 123

نَعَمْ فَقُلْتُ حَدَّثَنِی أَبُو دَاوُدَ أَنَّ بُرَیْدَةَ أَتَی عِمْرَانَ بْنَ حُصَیْنٍ یَدْخُلُ عَلَیْهِ فِی مَنْزِلِهِ حِینَ بَایَعَ النَّاسُ أَبَا بَکْرٍ فَقَالَ یَا عِمْرَانُ تَرَی الْقَوْمَ نَسُوا مَا سَمِعُوا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی حَائِطِ بَنِی فُلَانٍ أَهْلِ بَیْتٍ مِنَ الْأَنْصَارِ فَجَعَلَ لَا یَدْخُلُ عَلَیْهِ أَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ فَیُسَلِّمُ عَلَیْهِ إِلَّا رَدَّ ص ثُمَّ قَالَ لَهُ سَلِّمْ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَلَمْ یَرُدَّ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ إِلَّا عُمَرُ فَإِنَّهُ قَالَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ أَوْ مِنْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَلْ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ قَالَ عِمْرَانُ بَلَی قَدْ أَذْکُرُ ذَا فَقَالَ بُرَیْدَةُ فَانْطَلِقْ بِنَا إِلَی أَبِی بَکْرٍ فَنَسْأَلَهُ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ فَإِنْ کَانَ عِنْدَهُ عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص عَهِدَهُ إِلَیْهِ بَعْدَ هَذَا الْأَمْرِ أَوْ أَمْرٌ أَمَرَ بِهِ فَإِنَّهُ لَا یُخْبِرُنَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص بِکَذِبٍ وَ لَا یَکْذِبُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص فَانْطَلَقْنَا فَدَخَلْنَا عَلَی أَبِی بَکْرٍ فَذَکَّرْنَا ذَلِکَ الْیَوْمَ وَ قُلْنَا لَهُ فَلَمْ یَدْخُلْ أَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ فَسَلَّمَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَّا قَالَ لَهُ سَلِّمْ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ وَ کُنْتَ أَنْتَ مِمَّنْ سَلَّمَ عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَدْ أَذْکُرُ ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ بُرَیْدَةُ لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ أَنْ یَتَأَمَّرَ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ع بَعْدَ أَنْ سَمَّاهُ رَسُولُ اللَّهِ ص بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنْ کَانَ عِنْدَکَ عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ عَهِدَهُ إِلَیْکَ أَوْ أَمْرٌ أَمَرَکَ بِهِ بَعْدَ هَذَا فَأَنْتَ عِنْدَنَا مُصَدَّقٌ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ لَا وَ اللَّهِ مَا عِنْدِی عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ لَا أَمْرٌ أَمَرَنِی بِهِ وَ لَکِنَّ الْمُسْلِمِینَ رَأَوْا رَأْیاً فَتَابَعْتُهُمْ بِهِ عَلَی رَأْیِهِمْ فَقَالَ

ص: 124

لَهُ بُرَیْدَةُ وَ اللَّهِ مَا ذَلِکَ لَکَ وَ لَا لِلْمُسْلِمِینَ خِلَافُ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ أُرْسِلُ لَکُمْ إِلَی عُمَرَ فَجَاءَهُ فَقَالَ لَهُ أَبُو بَکْرٍ إِنَّ هَذَیْنِ سَأَلَانِی عَنْ أَمْرٍ قَدْ شَهِدْتُهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ کَلَامَهُمَا فَقَالَ عُمَرُ قَدْ سَمِعْتُ ذَلِکَ وَ لَکِنْ عِنْدِیَ الْمَخْرَجُ مِنْ ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ بُرَیْدَةُ عِنْدَکَ قَالَ عِنْدِی قَالَ فَمَا هُوَ قَالَ لَا یَجْتَمِعُ النُّبُوَّةُ وَ الْمُلْکُ فِی أَهْلِ بَیْتٍ وَاحِدٍ قَالَ فَاغْتَنَمَهَا بُرَیْدَةُ وَ کَانَ رَجُلًا مُفَهَّماً جَرِیّاً عَلَی الْکَلَامِ فَقَالَ یَا عُمَرُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَبَی ذَلِکَ عَلَیْکَ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ فِی کِتَابِهِ یَقُولُ أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً فَقَدْ جَمَعَ اللَّهُ لَهُمُ النُّبُوَّةَ وَ الْمُلْکَ قَالَ فَغَضِبَ عُمَرُ حَتَّی رَأَیْتُ عَیْنَیْهِ یُوقَدَانِ ثُمَّ قَالَ مَا جِئْتُمَا إِلَّا لِتُفَرِّقَا جَمَاعَةَ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ تُشَتِّتَا أَمْرَهَا فَمَا زِلْنَا نَعْرِفُ مِنْهُ الْغَضَبَ حَتَّی هَلَکَ .

منابع

( 1) أمالی الشیخ: 181 و 182.

مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

( 2) أمالی الشیخ: 181 و 182.

( 3) فی المصدر: فقال لی یا محمد.

( 4) أی اعطیته. و فی المصدر: فانی نحلته.

( 5) فی المصدر: لم یعرف حزبی و لا أولیائی.

مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

( 6) فی المصدر: و أبی ذر و المقداد.

( 7) فی المصدر: فانه مع القرآن.

( 8) فی المصدر: فأنا أشهد.

( 9) فی المصدر: فما بال القوم.

ص: 125

( 10) نحل القول: أضاف إلیه قولا قاله غیره: و ادعاه لنفسه.

( 11) الاحتجاج: 83.

مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

( 12) بضم الخاء المعجمة و تشدید الراء المهملة. جامع الرواة 1: 196.

( 13) معانی الأخبار: 63. علل الشرائع: 65. و الآیة فی سورة یوسف: 65.

مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

( 14) النحیب: رفع الصوت بالبکاء.

( 15) علل الشرائع: 64.

( 16) أمالی الصدوق: 244 و 245 و الآیة فی سورة النساء: 14.

مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

( 17) المصدر نفسه: 15.

( 18) المصدر نفسه: 16.

مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

( 19) و قائد الغر المحجلین خ ل.

( 20) المصدر: نفسه: 39.

مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

( 21) تعاهد الشیء: تحفظ به و تفقده.

( 22) رم البناء أو الامر: أصلحه. رم السهم بعیبه: نظر إلیه و عالجه حتّی سواه. أی إن کان رأی شیئا یحتاج إلی الرم و الإصلاح رمه و أصلحه.

( 23) خصف النعل: أطبق علیها مثلها و خرزها بالمخصف.

مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403

ص: 126

ق.

( 24) فی المصدر: و أمیر المؤمنین فی الأرض.

( 25) المصدر نفسه: 58 و 59.

مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

( 26) فی المصدر و ( ت): من اللّه و من رسوله یا رسول اللّه.

( 27) فی المصدر: حتی إذا خرج الرجلان.

( 28) المصدر نفسه: 82. و الآیة فی سورة النحل: 91.

مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

( 29) فی المصدر: فدخل علیه.

( 30) فی المصدر: فتابعتهم علی رأیهم، فقال له بریدة: لا و اللّه اه.

( 31) الصحیح کما فی المصدر« مفوها» أی بلیغ الکلام.

.

8. چهاردهم ماه : اعطای فدک به حضرت زهرا علیها السلام

بیان مختصر

اعطای فدک

روز14ذی الحجّه سال هفتم هجری، پس از جنگ خیبر، سرزمین وسیع و سرسبز فدک تنها به وسیله پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام فتح شد. و چون رزمندگان در فتح آن دخالت نداشتند، بر اساس آیه قرآن غنیمت ویژه به شمار می آید و ملکِ شخص پیامبر صلی الله علیه و آله می شود. آنجا که می فرماید:

ما أَفَاء اللّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی ...؛ آن چه خدا (از اموال و زمین های) آن آبادی ها به پیامبرش باز گرداند، به خدا و پیامبر و اهل بیت او اختصاص دارد!

پس از فتح خیبر خداوند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وحی فرستاد و فرمود: «وَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ؛ حق نزدیکانت را بده !»

پیامبراکرم صلی الله علیه وآله سؤال کردند: ذی القربی کیست و حقش چیست ؟ جبرئیل از خداوند پرسید و

ص: 127

جواب آورد که ذی القربی فاطمه سلام الله علیها است و حقش فدک است، و باید فدک را به حضرت فاطمه سلام الله علیها تقدیم کنید!

از طرفی پیامبراکرم صلی الله علیه وآله مهریه حضرت خدیجه سلام الله علیها را در ذمّه خود می دیدند و با بخشیدن باغ فدک به حضرت زهرا سلام الله علیها ، در حقیقت حق مادر و دختر را یک جا ادا نمودند. و برای این که بعداً از طرف مردم و دیگران بهانه گیری نشود، برای سرزمین فدک قباله ای نوشتند و حضرت امیرالمؤمنین و حضرت امام حسن و امام حسین علیهم السلام و ام ایمن را به عنوان شاهد آن قرار داده و آن را به حضرت زهرا سلام الله علیها تحویل دادند. و برای این که مردم کاملاً متوجّه شوند، مدیریت آن را به ایشان واگذار کردند.

حضرت زهرا سلام الله علیها نیز کارگران و نیروهای خود را در آن جا فعال کردند و هر ساله با درآمد آن علاوه بر زندگی خود به همسران رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز رسیدگی می کردند و فقرای مدینه را هم از آن بهره مند می ساختند. این امر در بین مسلمین و خصوصاً اهل مدینه مسئله ای بسیار روشن، عادی و پذیرفته شده بود. امّا حسودان برای این که مبادا به هوای برکات فدک مردم به خانه ی حضرت زهرا سلام الله علیها روی بیآورند پس از پیامبراکرم صلی الله علیه وآله با طرح یک حدیث جعلی و دروغ فدک را از دست آن حضرت گرفتند و به عنوان بیت المال به نفع خود مصادره کردند!!

خداوند متعال در این آیه

ص: 128

حضرت زهرا سلام الله علیها را به عنوان ذوی القربای پیامبر صلی الله علیه وآله یاد کرده است و در آیه دیگر اجر رسالت را مودّت و محبت ورزیدن به ایشان قرار داده است:

قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ؛ بگو: «در ازای آن [رسالت] پاداشی از شما نمی خواهم، مگر دوستی نسبت به نزدیکان من.»

پس اگر کسی به حضرت فاطمه سلام الله علیها و اهل بیت پیامبر علیهم السلام محبّت نکند، اجر رسالت را ادا نکرده است.

مستندات

1. سورۀ اسراءآیه26 و روم38

2. سورۀ شوری آیۀ23

3. سورۀ شوری آیۀ23

بیان تفصیلی

فدک یادگار فاطمی علیهاالسلام

یکی از وقایعی که در چهاردهم ذی الحجه سال هفتم هجری اتفاق افتاده اعطای فدک توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت زهرا علیهاالسلام است.

فدک در دستان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

در سال هفتم هجری پس از فتح قلعه خیبر جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد و از جانب خداوند دستور فتح فدک را آورد. در این دستور آمده بود که فتح فقط توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امیر المؤمنین علیه السلام انجام شود و مسلمانان در آن شرکت نکنند.

ایشان اسلحه و اسب برداشتند و در تاریکی شب از لشکر جدا شده از خیبر حرکت کردند تا به سرزمین فدک رسیدند و کنار قلعه آمدند. مردم فدک که پیگیر اخبار فتح خیبر بودند و روز قبل خبر فتح آن قلعه عظیم را دریافته بودند از وحشت به قلعه پناه برده و درهای آن را محکم بستند.

هجوم غافل گیرانه...

هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امیر

ص: 129

المؤمنین به پای قلعه رسیدند تصمیم گرفتند مخفیانه از دیوار قلعه بالا روند و بر فراز آن با صدای بلند اذان گویند. در این صورت اهالی قلعه خود را در محاصره می بینند و به سادگی می توان آن را در تصرف آورد.

امیر المؤمنین علیه السلام بر کتف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفت و سپس حضرت برخاست و او را با خود بلند کرد، و با معجزه الهی امیر المؤمنین علیه السلام از دیوار قلعه بالا رفت. آنگاه بر فراز دیوار قرار گرفت و رو به اهل قلعه اذان گفت و صدای تکبیر بلند نمود.

مردم قلعه فدک که گمان کردند سربازان مسلمان بر فراز قلعه هستند برای فرار به سمت درب قلعه آمدند و آن را باز کرده خارج شدند.

امیر المؤمنین علیه السلام فورا از دیوار قلعه پایین آمد و با پیامبر علیه السلام که بیرون قلعه منتظر بود در مقابل آنان قرار گرفتند و با آنان درگیر شدند و هیجده نفر از بزرگان آنان به دست امیر المؤمنین علیه السلام به قتل رسیدند و بقیه تسلیم شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنان و فرزندانشان را اسیر نمود و غنائم را همراه آنها به مدینه آورد.

مصالحه اموال

یهودیان فدک از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درخواست کردند خودشان را آزاد کند و اموالشان را به تناسب نصف با آنان مصالحه کند. حضرت این پیشنهاد را قبول نمود و امیر المؤمنین علیه السلام را فرستاد و با ضمانت حفظ خونشان با آنان مصالحه کرد و قرار بر این شد که هر کس از اهل فدک مسلمان

ص: 130

شود خمس اموال او را بگیرند و هر کس بر دین خود باقی بماند همه اموالش را بگیرند.

این درباره جان و اموال شخصی آنان بود، و سرزمین فدک به عنوان ملک شخصی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درآمد و قرار شد سالیانه یکصد و بیست هزار دینار طلا به عنوان درآمد فدک ارسال نمایند.

فدک ملک شخصی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

طبق آیه 6 سوره مبارکه حشر: «و ما أفاء اللّه علی رسوله منهم فما أوجفتم علیه من خیل و لا رکاب و لکن اللّه یسلط رسله علی من یشاء و اللّه علی کل شی ء قدیر»: «و آنچه را خدا از آنان به رسم غنیمت عاید پیامبر خود گردانید (و شما برای به دست آوردن آن) اسب یا شتری نتاختید، ولی خدا فرستادگانش را به هر که خواهد چیره می گرداند و خدا بر هر کاری تواناست»، سرزمین هایی که مسلمانان در فتح آن دخالتی نداشته اند ملک شخصی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است و مسلمانان در آن هیچ حقی ندارند. لذا سرزمین فدک ملک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شد و دیگران از آن بی نصیب بودند.

اعطای فدک به حضرت فاطمه علیهاالسلام

پس از فتح فدک جبرئیل نازل شد و آیه 26 سوره مبارکه اسراء را آورد: «و آت ذا القربی حقه»:«حق خویشان را به آنان بده».

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از جبرئیل پرسید: منظور چه کسانی هستند و این حق کدام است؟ جبرئیل از طرف خداوند عرضه داشت: «فدک را به فاطمه عطا کن».

با صدور این فرمان الهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حضرت زهرا علیهاالسلام

ص: 131

را فراخواند و فرمود:

«خداوند فدک را برای پدرت فتح نمود. به دلیل این که لشکر اسلام در آن دخالتی نداشت مخصوص من است و هر تصمیمی بخواهم در مورد آن می گیرم. دستور خداوند نیز مبنی بر اعطای آن به تو نازل شده است. از سوی دیگر مهریه مادرت خدیجه علیهاالسلام بر عهده پدرت مانده است، و اکنون پدرت در قبال مهریه مادرت و به دستور خداوند فدک را به تو عطا می کند. آن را برای خود و فرزندانت بردار و مالک آن باش».

حضرت زهرا علیهاالسلام عرضه داشت: تا شما زنده هستید نمی خواهم در آن تصرفی داشته باشم، شما بر جان و مال من صاحب اختیارید.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: ترس آن دارم که نا اهلان تصرف نکردن تو در زمان حیاتم را بهانه ای قرار دهند و بعد از من آن را از تو منع کنند. فاطمه زهرا علیهاالسلام عرض کرد: آن گونه که صلاح می دانید عمل کنید.

سند فدک

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امیر المؤمنین علیه السلام را فراخواند و به ایشان فرمود: «سند فدک را به عنوان بخشوده و اعطایی پیامبر بنویس و ثبت کن». امیر المؤمنین علیه السلام آن را نوشت و به حضرت زهرا علیهاالسلام تحویل داده شد. ام ایمن هم که آنجا حاضر بود همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شهادت داد.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مردم را در منزل حضرت زهرا علیهاالسلام جمع نمود و به آنان خبر داد که فدک ملک فاطمه علیهاالسلام است. در همان مجلس

ص: 132

درآمد فدک بین مردم تقسیم شد و مردم تصرف حضرت زهرا علیهاالسلام در فدک را دیدند.

تقسیم درآمد فدک

پس از آن صدیقه طاهره علیهاالسلام هر ساله درآمد فدک را که از هفتاد هزار سکه طلا تا صد و بیست هزار سکه نقل شده بین مستمندان تقسیم می کرد. این شیوه تا هنگام رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ادامه داشت ، و چشمان بسیاری در انتظار رسیدن درآمد فدک بود تا زندگی آنها با عطای فاطمی علیهاالسلام رونق گیرد.

غصب فدک

اما پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مأموران ابوبکر به دستور او فدک را گرفتند و نماینده حضرت زهرا علیهاالسلام را از آنجا اخراج کردند و ملک آن حضرت را به تصرف خود درآوردند، و درآمد آن را به طور کامل برای مخارج حکومت غاصبانه خود صرف کردند .

وقتی که فاطمه زهرا علیهاالسلام به این عمل ننگین اعتراض نمود آنان نه سند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را قبول کردند و نه شهادت شاهدان را و حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام را از حق قطعی خود منع کردند.

پرونده اعتقادی فدک

با بررسی کامل ماجرای فدک می توان به این نکته پی برد که فدک تنها یک نخلستان نبود که از حضرت زهرا علیهاالسلام غصب شد، بلکه حرمت صدیقه طاهره علیهاالسلام بود که شکسته شد و نشانی از خلافت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود که به تاراج رفت.

آنان که فدک را غصب کردند می دانستند که اگر فدک در دستان اهل بیت علیهم السلام باشد یادآور فتحی بی نظیر به دستان پیامبر صلی

ص: 133

الله علیه و آله و سلم و امیر المؤمنین علیه السلام است که مسلمانان در آن بهره ای نداشتند، و این مطلب شاهد صدقی بر اولویت امیر المؤمنین علیه السلام نسبت به خلافت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم بود.

هم چنین با درآمد بسیار زیاد فدک که به حضرت فاطمه علیهاالسلام می رسید و میان فقرا تقسیم می شد قلوب مردم معطوفِ این خانواده بود. به همین سبب غاصبین خلافت، فدک را گرفتند تا اهل بیت علیهم السلام را هر چه بیشتر محدود کنند و مردم را از درب خانه آنها دور سازند.

و به همین خاطر است که حضرت فاطمه علیهاالسلام در مقابل غصب فدک ساکت ننشست و آن مظهر حیای الهی مجبور شد به مسجد بیاید و خطبه بخواند تا برای همیشه در تاریخ بماند و جنایت غاصبین را آشکار سازد.

لذا باید در اعتقاداتمان پرونده ای به نام «فدک» باز کنیم و در آن مظلومیت حضرت زهرا علیهاالسلام و امیر المؤمنین علیه السلام را ثبت کنیم تا هیچ گاه آن را از یاد نبریم.

مستندات

برخی اسانید فتح فدک در کتب فریقین عبارت است از:

کتب خاصه

اعلام الوری ج 1 ص 209. کافی ج 1 ص 538. امالی (صدوق) ص 619. الخرائج

والجرائح ج 1 ص 113. مناقب آل ابی طالب ج 1 ص 123. تفسیر عیاشی ج 2

ص 287. کشف المحجة ص 124. نور الثقلین ج 3 ص 153 - 156، ج 5 ص 277.

بحار الانوار ج 21 ص 22، ج 29 ص110.

کتب عامه

امتاع الاسماع ج 1 ص 325. تفسیر ثعلبی ج

ص: 134

9 ص 52. تاریخ طبری ج 2 ص 303.

الکامل فی التاریخ ج 2 ص 221. تاریخ الاسلام ج 2 ص 422. سیرة النبویة (ابن هشام)

ج 3 ص 800 . سنن ابی داود ج 2 ص 37. مجمع الزوائد ج 7 ص 49. مسند ابی یعلی

ج 2 ص 334. شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید) ج 16 ص 210 - 215.

بیان داستانی

مادر مهربان تو کجاست؟

وقتی به مدینه می روم، گاهی اوقات نماز خود را جایی می خوانم که قبلاً محلّه بنی هاشم بوده است، کسانی که قبل از سی سال پیش به مدینه آمده اند، این محلّه را با چشم خود دیده اند، متأسّفانه امروزه این محلّه خراب شده است و هیچ اثری از آن نمانده است.

وقتی به مدینه می آیی با این آدرسی که می دهم می توانی محلّه بنی هاشم را پیدا کنی. مسجد پیامبر چندین در دارد، وقتی از دری که به در بقیع مشهور است، خارج شوی، می توانی قبرستان بقیع را در دوردست خود ببینی، محلّه بنی هاشم در فاصله بین درِ مسجد (که به نام درِ بقیع است) تا قبرستان بقیع می باشد. این جا خانه امام حسن علیه السلام، خانه امام حسین علیه السلام، خانه زینب علیهاالسلام و ... قرار داشته است.

اینجا خاطرات زیادی دارد.

امروز هم اینجا نشسته ام تا نماز ظهر را بخوانم، نگاهی به آسمان می کنم، قطرات باران بر صورتم می بارد، گویا باران بهاری در راه است. صدای رعد و برق هم به گوش می رسد. صدای اذان می آید.

نماز که تمام می شود به فکر فرو می روم، دوست دارم بدانم کجا نشسته ام.

ص: 135

باید از خاطرات این مکان باخبر شوم، باید به تاریخ سفر کنم. به سال هفتم هجری بروم.

* * *

اینجا خانه اُمّ اَیمن است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معمولاً برای دیدن اُمّ اَیمن به اینجا می آید، وقتی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله اُمّ اَیمن را می بیند او را «مادر» خطاب می کند واحوال پرسی می کند و با او سخن می گوید. راستی چرا پیامبر اُمّ اَیمن را «مادر» خطاب می کند؟ پیامبر که به دنیا آمد برای او دایه ای گرفتند. حلیمه سعدیّه دو سال از پیامبر نگهداری کرد. سپس پیامبر نزد مادرش آمنه آمد. اُمّ اَیمن به آمنه کمک می کرد. بعد از مدّتی که آمنه از دنیا رفت، عبد المطّلب، پیامبر را به خانه خود برد. اُمّ اَیمن هم به خانه او رفت و در حقِّ پیامبر مادری می کرد.

هنگامی که رسول خدا به پیامبری مبعوث شد، اُمّ اَیمن جزء اوّلین زنانی بود که به او ایمان آورد.

جالب است که پیامبر اکرم در سخن خود اُمّ اَیمن را اهل بهشت معرّفی کرده است.

نگاه من به درِ خانه اُمّ اَیمن دوخته شده است، اُمّ اَیمن از خانه خارج می شود، به او سلام کرده و می گویم:

-- شما این وقت روز کجا می روید؟

-- می خواهم به خانه علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام بروم. دلم برای دیدن حسن و حسین علیهماالسلام تنگ شده است. او را همراهی می کنم. اُمّ اَیمن به سوی خانه علی علیه السلام می رود. خانه ای کوچک که همه خوبی های بزرگ دنیا را در

ص: 136

آن می توانی ببینی. علی علیه السلام در خانه را باز می کند و به اُمّ اَیمن خوش آمد می گوید.

اُمّ اَیمن وارد می شود، به حسن و حسین علیهماالسلام سلام می کند. این ها عزیزان دل پیامبر هستند. فاطمه علیهاالسلام هم به استقبال او می آید.

اُمّ اَیمن کنار فاطمه علیهاالسلام می نشیند و با هم مشغول گفتگو می شوند. صدای در خانه به گوش می رسد. علی علیه السلام در خانه را باز می کند. نگاه کن! پیامبر برای دیدن عزیزانش آمده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حسن و حسین علیهماالسلام را در آغوش می گیرد، آن ها را می بوسد و می بوید.

پیامبر وارد اتاق می شود، اُمّ اَیمن به احترام پیامبر از جا برمی خیزد. دیدار اُمّ اَیمن، پیامبر را به یاد مادرش آمنه می اندازد.از این رو از دیدن او بسیار خوشحال می شود.

چه منظره زیبایی! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کنار گل های خودش آرام گرفته است. اهل این خانه تنها دل خوشی او در این دنیا هستند. پیامبر آن ها را می بیند و لبخند می زند . ناگهان ، عطری در فضا می پیچد، نسیمی می وزد. جبرئیل نازل می شود و آیه 26 سوره «إسراء» را بر پیامبر می خواند: « وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ ». ای پیامبر ، حقِّ خویشان خودت را ادا کن !

آیه تازه ای نازل شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به فکر فرو می رود. خداوند فرمانی تازه داده است. به راستی منظور خدا از این فرمان چیست ؟

-- ای جبرئیل برایم

ص: 137

بگو که حقّ چه کسی را باید بدهم ؟

- ای حبیب من ، اجازه بده نزد خداوند بروم و جواب را بگیرم و برگردم . لحظاتی سکوت همه جا را فرا می گیرد. پیامبر منتظر است.

* * *

دوباره بوی بهار در فضا می پیچد و نسیم می وزد. جبرئیل باز گشته است:

-- ای جبرئیل ، چه خبر ؟

-- خداوند دستور داده است که تو فدک را به فاطمه علیهاالسلام بدهی ، فدک از این لحظه به بعد مالِ فاطمه علیهاالسلام است . آری، درست شنیدی خدا سرزمین فدک را به فاطمه علیهاالسلام بخشیده است. این فرمان خداست.

چرا اشک در چشم پیامبر نشسته است؟ این اشک شوق است؟ نه، اشک فراق است. هر وقت که پیامبر به یاد یار سفر کرده اش، خدیجه علیهاالسلام می افتد، غمی جانکاه، سراسر وجودش را فرا می گیرد.

پیامبر به یاد روزی می افتد که تصمیم گرفت به خواستگاری خدیجه علیهاالسلام برود. دست پیامبر از مالِ دنیا خالی بود؛ امّا خدیجه علیهاالسلام، ثروتمندترین زن آن روزگار بود.

عموی خدیجه علیهاالسلام که با این ازدواج مخالف بود در مجلس خواستگاری مهریه خدیجه علیهاالسلام را بیش از هزار سکّه تعیین کرد. او می دانست که پیامبر از عهده این مهریه سنگین بر نمی آید.

ابوطالب لبخندی زد و گفت: «قبول است». همه تعجّب کردند و با خود گفتند: «محمّد این همه پول را از کجا خواهد آورد».

پیامبر همه مهریه را پرداخت کرد. آیا شما می دانید چگونه؟

خود خدیجه علیهاالسلام این پول را به پیامبر داده بود تا به عنوان مهریه پرداخت کند!

وقتی ابوجهل

ص: 138

این را شنید، گفت: «همیشه داماد برای عروس مهریه می دهد، امروز عروس برای داماد مهریه داده است».

پیامبر از همان زمان آرزو داشت تا روزی مهریه خدیجه علیهاالسلام را جبران کند.

درست است که خدیجه علیهاالسلام پول زیادی به پیامبر بخشیده بود؛ امّا من فکر می کنم او همیشه خود را وامدار خدیجه علیهاالسلام می دید و به این پول به چشم قرض نگاه می کرد و دوست داشت زمانی این پول را به خدیجه علیهاالسلام بازگرداند.

سال ها از این ازدواج گذشت و در شرایط سختی که بر مسلمانان می گذشت، خدیجه علیهاالسلام تمام ثروت خود را در راه اسلام خرج کرد. تقدیر چنین بود که خدیجه علیهاالسلام پیامبر را تنها بگذارد و پیش خدا برود؛ امّا یاد خدیجه علیهاالسلام هرگز از خاطر پیامبر نرفت. خداوند بعد از فتح خیبر، فدک را به پیامبر داد. اکنون فرصت خوبی است تا بزرگواری خدیجه علیهاالسلام را جبران کند.

افسوس که امروز خدیجه علیهاالسلام نیست؛ امّا دختر او که هست. فاطمه علیهاالسلام تنها یادگار خدیجه علیهاالسلام است. او وارث خدیجه علیهاالسلام است و بعد ازمرگ مادر از او ارث می برد. پس پیامبر می تواند مهریه خدیجه علیهاالسلام را به فاطمه علیهاالسلام بدهد.

امروز آیه قرآن نازل شد. آیا موافقی یک بار دیگر این آیه را بخوانیم؟ خدا به پیامبر دستور داد: « وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ »، ای پیامبر ، حقّ فاطمه را ادا کن ! پیامبر باید حقّ فاطمه علیهاالسلام را بدهد.

هرگز فراموش نکن! فدک حقّ فاطمه علیهاالسلام است، چون او دختر خدیجه علیهاالسلام است و پیامبر برای همیشه وامدار خدیجه علیهاالسلام

ص: 139

است.

* * *

-- فاطمه جان! خداوند دستور داده تا فدک را به تو بدهم. من وامدار مادرت خدیجه بودم. مهریه اش را نپرداخته ام. اکنون که مادرت نیست تا فدک را به او دهم، پس فدک را به تو می بخشم. باید نماینده ای به فدک بفرستی و آنجا را در اختیار بگیری.

-- پدر جان! تا شما زنده هستید من در فدک هیچ تصرّفی نمی کنم.

-- نه، باید همه بفهمند، فدک از آنِ توست. می ترسم که اگر فدک را تصرّف نکنی بعد از مرگ من فدک را به تو ندهند.

-- چشم. چون شما می گویی، این کار را می کنم.

اکنون پیامبراکرم صلی الله علیه و آله از علی علیه السلام می خواهد تا وسایل نوشتن را آماده کند. پیامبر می خواهد سندی برای فدکِ فاطمه علیهاالسلام بر روی «اَدیم» نوشته شود. حتماً می گویی «ادیم» چیست؟ وقتی پوست گوسفند دباغی شد آن را برای نوشتن آماده می کنند. عرب ها به آن «ادیم» می گویند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می خواهد این نوشته به راحتی پاره نشود و از بین نرود.

علی علیه السلام بعد از لحظاتی با یک «ادیم» و قلم و دوات برمی گردد. پیامبر به او می گوید: «می خواهم فاطمه برای فدک سند مکتوب داشته باشد. بنویس که پیامبر فدک را به فاطمه داد».

علی علیه السلام مشغول نوشتن می شود. بعد از آن که سند آماده می شود باید دو نفر به عنوان شاهد نامشان آورده شود.

پپامبر اکرم صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام می گوید نام خودت را

ص: 140

به عنوان شاهد اوّل بنویس. بعد رو به اُمّ اَیمن می کند. اُمّ اَیمن را همه می شناسند، همه می دانند که پیامبر او را اهلِ بهشت، معرّفی کرده است.

اکنون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام می گوید: «نام اُمّ اَیمن را به عنوان شاهد بنویس». این گونه است که نام او در سند فدک نوشته می شود.

از میان همه فقط اُمّ اَیمن لیاقت داشت شاهد نزول آیه بخشش فدک باشد. نام او باید کنار نام علی علیه السلام تا همیشه در تاریخ به عنوان شاهد فدک بدرخشد.

این چه رازی است که تا نام فدک زنده است نام اُمّ اَیمن زنده است؟

پیامبر او را می شناسد و می داند که او در هر شرایطی از حقّ فاطمه علیهاالسلام دفاع خواهد کرد. این گونه است که نام فدک و اُمّ اَیمن تا ابد به هم گره خوردند و هر دو با هم جاودانه شدند.

* * *

فدک ! تو چه می دانی که فدک چیست ! فدک ، سرزمینی آباد و حاصل خیز است ، این سرزمین ، چشمه های آب فراوان و نخلستان های زیادی دارد ، فاصله آن تا مدینه حدود دویست و هفتاد کیلومتر است . ماجرای فدک این چنین است: یهودیانِ قلعه خیبر دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند تا به مدینه حمله کنند ، امّا پیامبر از تصمیم آن ها باخبر شد و با سپاه بزرگی

به سوی خیبر حرکت کرد . قلعه خیبر به محاصره نیروهای اسلام در آمد . سپاه اسلام به سوی قلعه نزدیک شد ، امّا برق

ص: 141

شمشیر «مَرحَب» ، پهلوان یهود ، همه را فراری داد . سپاه اسلام مجبور به عقب نشینی شد و سرانجام پیامبر تصمیم گرفت تا علی علیه السلام را به جنگ پهلوان یهود بفرستد .

صدای علی علیه السلام در فضای میدان طنین افکند: «من آن کسی هستم که مادرم مرا حیدر نام نهاد» . جنگ سختی میان این دو پهلوان در گرفت و سرانجام «مَرحَب» به قتل رسید . علی علیه السلام به قلعه حمله کرد و آن را فتح کرد . خیبر منطقه آبادی بود ، نخل های خرما و زمین های سرسبزی داشت و پیامبر همه غنیمت های این سرزمین را در میان رزمندگان اسلام تقسیم کرد . در نزدیکی های خیبر ، گروهی دیگر از یهودیان ، در فدک زندگی می کردند . آن ها نیز با یهودیانِ خیبر هم دست شده بودند ، پیامبر منتظر بود تا سپاه اسلام استراحت کنند و از خستگی بیرون بیایند و با روحیّه بهتری به جنگ با یهودیان فدک بروند . در این میان پیرمردی که فرستاده مردم فدک بود به سوی اردوگاه اسلام آمد و سراغ پیامبر را گرفت ، یارانِ پیامبر، او را نزد آن حضرت بردند .

او پیام مهمّی را برای پیامبر آورده بود . به پیامبر گفت: «ای محمّد ، مردمِ فدک مرا فرستاده اند تا من از طرف آن ها با شما پیمان صلح را امضاء کنم ، آن ها حاضرند نیمی از سرزمین خود، فدک را به شما ببخشند تا شما از حمله به آن ها صرف نظر کنی» .

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله لحظاتی فکر کرد و لبخندی بر

ص: 142

لب های او نشست ، او با این پیشنهاد موافقت کرد .

پیمان صلح نوشته شد ، سپاهیان اسلام همه خوشحال شدند ، دیگر از جنگ و لشکرکشی خبری نبود ، آری ، سرزمین فدک بدون هیچ گونه جنگ و لشکرکشی تسلیم شد . در این میان جبرئیل فرود آمد و آیه ششم سوره «حشر» نازل شد:

«وَ مَآ أَفَآءَ اللّه عَلَی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَآ أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لاَ رِکَابٍ»، آن غنائمی که در به دست آوردن آن ، لشکر کشی نکرده اید، از آنِ پیامبر است. خدا فدک را به پیامبر بخشید ، فدک ، مالِ پیامبر شد . این حکم قرآن بود و هیچ کس با آن مخالف نبود و همه با دل و جان ، حکم خدا را پذیرفتند .

این هدیه خداوند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود به پاس همه زحماتی که در راه او متحمّل شده بود. پیامبر شخصی را در فدک به عنوان کارگزار خود قرار داد و به سوی مدینه بازگشت .

امروز هم خدا فدک را به فاطمه علیهاالسلام بخشید و پیامبر می خواهد همه مردم را از این ماجرا باخبر کند.

* * *

اللّه اکبر! اللّه اکبر!

این صدای اذان بلال است که به گوش می رسد. همه برای رفتن به مسجد آماده می شوند. پیامبر به مسجد می آید و در محراب می ایستد. صف ها بسته شده و نماز آغاز می شود.

بعد از نماز پیامبر از جا برمی خیزد و از مردم می خواهد تا متفرّق نشوند. او امروز با مردم کار دارد. پیامبر رو به مردم

ص: 143

می کند و از آن ها می خواهد تا همراه او به بیرون مسجد بیایند.

پیامبر حرکت می کند و همه پشت سر او می روند. مردم تعجّب کرده اند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می خواهد مردم را کجا ببرد؟ پیامبر می آید و کنار درِ خانه فاطمه علیهاالسلام می ایستد. مردم همه هجوم می آورند. کوچه پر از جمعیّت است. راه بند آمده است. اکنون پیامبر رو به مردم می کند و با صدای بلند می گوید: «ای مردم! بدانید که من فدک را به دخترم فاطمه علیهاالسلام بخشیدم! فدک مالِ دخترم فاطمه علیهاالسلام است».

در میان جمعیّت، فقیران مدینه هم هستند. آن هابسیار خوشحال می شوند زیرا به زودی روزگار فقر و نداریشان برای همیشه پایان می یابد. آن ها فاطمه علیهاالسلام را خوب می شناسند. فاطمه علیهاالسلام کسی است که وقتی در خانه فقط یک قرص نان داشت، آن را به فقیری داد و خود و بچّه هایش گرسنه ماندند. آن ها خوب می دانند که فاطمه علیهاالسلام فراموششان نخواهد کرد.

این آرزوی فاطمه علیهاالسلام بود که هرگز در مدینه فقیری نباشد. مگر از فاطمه علیهاالسلام غیر از این هم می شود انتظار داشت؟ او دختر خدیجه علیهاالسلام است ، همان بانویی که تمام ثروت خود را در راه پیامبر خرج کرد و او را با تمام وجود یاری نمود .

امروز دیگر هیچ کس به اندازه فاطمه علیهاالسلام ثروتمند نیست. افسوس که عدّه ای خیال می کنند که فاطمه علیهاالسلام در همه مراحل زندگی خود فقیر بود. آن ها می گویند: فاطمه علیهاالسلام در همه زندگیش، محتاج نان شب خود بود !

فاطمه

ص: 144

علیهاالسلام را باید از نو شناخت.

فاطمه علیهاالسلام کسی است که سالیانه هفتاد هزار دینار سرخ درآمد دارد.

آیا می دانی این مقدار یعنی چقدر پول ؟

بیش از سیصد کیلو طلای سرخ !

حالا حساب کن ، هر مثقال طلا (پنج گرم) چقدر قیمت دارد ، آن را ضرب در شصت هزار کن! این فقط درآمد یک سال فدک است. اصلِ سرمایه او خیلی بیش از این حرف هاست .

* * *

فصل برداشت خرما که فرا می رسد، فاطمه علیهاالسلام کارگزاری را به فدک می فرستد. فاطمه علیهاالسلام به نماینده خود دستور می دهد تا با مردم فدک با عدالت و انصاف برخورد کند، مبادا حقّ آن ها ضایع شود.

مدّتی می گذرد، خبر می رسد که نماینده فاطمه علیهاالسلام با درآمد فدک به مدینه می آید. هفتاد هزار سکّه طلا!

فاطمه علیهاالسلام با هفتاد هزار سکّه طلا چه خواهد کرد؟

نگاه کن! همه فقیران مدینه به درِ خانه فاطمه علیهاالسلام آمده اند. پیامبر هم اینجاست. گویا فاطمه علیهاالسلام می خواهد این سکّه ها با دستان مبارک پیامبر میان فقیران تقسیم شود.

پیامبر رو به فقیران می کند و می گوید: «این سکّه ها از آنِ فاطمه علیهاالسلام است»، بعد آن سکّه ها را میان همه تقسیم می کند.

نگاه کن! به دست هر فقیری که نگاه می کنی سکّه های طلا را می بینی! همه خوشحال هستند و برای فاطمه علیهاالسلام دعا می کنند. خدا فاطمه علیهاالسلام را پاینده دارد. تا فاطمه علیهاالسلام هست دیگر از فقر و گرسنگی خبری نیست!

فاطمه علیهاالسلام به هر کدام از آن ها به اندازه خرجیِ یک سال

ص: 145

داده است. آن ها تا یک سال بی نیازند! حتماً می خواهی بدانی از آن هفتاد هزار سکّه طلا چقدر برای خود فاطمه علیهاالسلام باقی مانده است؟

فاطمه علیهاالسلام از آن همه پول برای خود به اندازه غذای یک سال برداشته است. نه یک سکّه کمتر نه یک سکّه بیشتر!

آیا باور می کنی؟ سهمی که فاطمه علیهاالسلام برای خود برداشته کمتر از سهم هر کدام از فقیران مدینه است.

فاطمه علیهاالسلام به هر فقیر مدینه علاوه بر هزینه تهیّه غذای یک سال، هزینه لباس و دیگر وسایل زندگی را داده است؛ امّا برای خودش فقط به اندازه غذای یک سال برداشته است. او جود و کرم را از مادرش به ارث برده است.

آری، فاطمه علیهاالسلام، دخترِ خدیجه علیهاالسلام است.

مستندات

. وکان صلی الله علیه و آله یقول: أُمّ أیمن أُمّی بعد أُمّی: الجامع الصغیر ج 1 ص 247، کنز العمّال ج 12 ص 146، تاریخ مدینة دمشقج 8ص 51، أُسد الغابة ج 5 ص

567، تهذیب الکمال ج 35 ص 329، الإصابة ج 8 ص 368، تهذیب الکمالج 12 ص 408،الوافی بالوفیات ج 10 ص 74، البدایة والنهایة ج 5 ص 347، إمتاع الأسماع ج 6 ص 340، السیرة الحلبیة ج 1 ص 172، شرح مسلم للنووی ج 16 ص 9؛ کان رسول اللّه صلی الله علیه و آله یقول لأُمّ أیمن: یا أُمّه: المستدرک للحاکم ج 4 ص 63،الطبقات الکبری ج 8 ص 223، سیر أعلام النبلاء ج 2 ص 224.

. فرجعت به أُمّ أیمن إلی مکّة، وکانت تحضنه، وورث رسول اللّه من أُمّه أُمّ أیمن... : الطبقات الکبری ج 1 ص116، إمتاع

ص: 146

الأسماع ج 4 ص 95، سبل الهدی

والرشاد ج 2 ص 121، بحار الأنوار ج 15 ص 116.

. مَن سرّه أن یتزوّج امرأة من أهل الجنّة فلیتزوّج أُمّ أیمن: الجامع الصغیر ج 2 ص 608، کنز العمّال ج 12 ص 145، 146، الطبقات الکبری ج 8 ص 224،

تاریخ مدینة دمشق ج 4 ص 303، سیر أعلام النبلاء ج 2 ص 224، الإصابة ج 8 ص359، أعیان الشیعة ج 3 ص 555، ینابیع المودّة ج 2 ص 101؛ فقال: لا أشهدُ یا أبا بکر حتّی احتجّ علیک بماقال رسول اللّه ، أنشدک باللّه ألست تعلم أنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله قال: إنّ أُمّ أیمن امرأة من أهل الجنّة ؟ فقال: بلی... : الاحتجاج ج 1 ص 122 ، بحار الأنوار ج 29 ص 128 ، تفسیر القمّی ج 2 ص 155 ، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص186 ، وراجع الروایات الواردة عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله بهذا اللفظ: مَن سرّه أن یتزوّج امرأة من أهل الجنّة فلیتزوّج أُمّ أیمن... : الطبقات الکبری ج 8 ص 224 ، تاریخ مدینة دمشق ج 4 ص 302 ، سیر أعلام النبلاء ج 2 ص224 ، الإصابة ج 8 ص 359 ؛ إنّ أُمّ أیمن امرأة من أهل الجنّة: الخرائج والجرائح ج 1 ص 113 ، وراجع : الکافیج2 ص 405 ، الاختصاص ص 183.

. وکان إذا نظر إلیها قال: هذه بقیّة بیتی: الطبقات الکبری ج 8 ص 224، سیر أعلام النبلاء ج 2 ص 224، الإصابة ج 8 ص359، المنتخب من ذیل المذیل

ص 107، البدایة والنهایة ج 5 ص

ص: 147

347، إمتاع الأسماع ج 6 ص 340، الاحتجاج ج 1 ص 98،المستدرک للحاکم ج 4 ص 63.

. إنّ اللّه تبارک وتعالی لمّا فتح علی نبیّه فدک وما والاها... فأنزل اللّه علی نبیّه «وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ»،فلم یدرِ رسول اللّه مَن هم ؟... : الکافی ج 1 ص 543 ،

بحار الأنوار ج 48 ص 156 ، جامع أحادیث الشیعة ج 8 ص606 ، التفسیر الصافی ج 3 ص 186 .

. بأنّی کنت یوماً فی منزل فاطمة علیهاالسلام ورسول اللّه صلی الله علیه و آله جالس، فنزل جبرئیل وقال: یا محمّد... : الموسوعه الکبری عن فاطمة الزهراء ج 12 ص 85 ؛وراجع شواهد التنزیل للحسکانی ج 1 ص 441 ، الدرّ المنثور ج 4 ص 177 ، تفسیر الآلوسی ج 15 ص 62 ، وراجع: مجمع الزوائد ج 7 ص 49 ، مسند أبی یعلی ج 2 ص 334 ؛ وراجع کنزالعمّالج 3 ص 767.

. راجع: الکافی ج 1 ص 543، الأمالی للصدوق ص 619، عیون أخبار الرضا ج 2 ص 211، تحف العقول ص 430، تهذیب الأحکام ج 4 ص 148،

المسترشد ص 501، الاحتجاج ج 1 ص 121، سعد السعود ص 101، بحار الأنوارج 21 ص 23 و ج 25 ص 225 و ج 29 ص 105، 107، 113، 119 و ج 48 ص 157 و ج 93 ص 1999، 212، تفسیرالعیاشی ج 2 ص 287، تفسیر القمّی ج 2 ص 18، 255، تفسیر فرات الکوفی ص 236، تفسیر مجمع البیان ج 6 ص 243، التفسیر الصافی ج 3 ص 186، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 186، بشارة المصطفی ص

ص: 148

353، أعلام الوری ج 1 ص 209، قصص الأنبیاء ص 345،الشافی فی الإمامة ج 4 ص 90، موتمر کشف الغمّة ج 2 ص 105، جامع أحادیث الشیعة ج 8 ص 606، مجمع الزوائد ج 7 ص49،مسند أبی یعلی ج 2 ص 334، شرح نهج البلاغة ج 16 ص 268، کنز العمّال ج 3 ص 767، شواهدالتنزیل ج 1 ص 442، تفسیر ابن کثیر ج 3 ص 39، الدرّالمنثور ج 4 ص 177، لباب النقول ص 136، فتح القدیرللشوکانی ج 3 ص 224،الکامل لابن عدی ج 5 ص 190، میزان الاعتدال ج 3 ص135.

. ذکر النبی صلی الله علیه و آله خدیجة یوماً... فبکی: کشف الغمّة ج 2 ص 131، بحار الأنوار ج 16 ص 9.

. قم إلی عمومتک وقل لهم یخطبونی لک من أبی، ولا تخف من کثرة المهر فهو عندی، وأنا أقوم لک بالهدایا والمصانعات، فسرّ... : بحار الأنوار ج 16 ص 69.

. اشهدوا علیها بقبولها محمّداً وضمانها المهر فی مالها: الکافی ج 5 ص 375، بحار الأنوار ج 16 ص 14، جامع أحادیث الشیعة ج 20 ص 113.

. قم إلی عمومتک وقل لهم یخطبونی لک من أبی، ولا تخف من کثرة المهر فهو عندی، وأنا أقوم لک بالهدایا والمصانعات فسر..: بحار الأنوار ج 16 ص 69.

. اعطِ فاطمة فدکاً وهی من میراثها من أُمّها: مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 123، بحار الأنوار ج 29 ص 118.

. یا بُنیّة، إنّ اللّه قد أفاء علی أبیکِ بفدکَ واختصّه بها، فهی له خاصّة دون المسلمین، أفعل بها ما أشاء... :بحار الأنوار ج 17 ص 378 و ج 29 ص 116.

. لست

ص: 149

أحدث فیها حدثاً وأنت حیّ، أنت أولی بی من نفسی ومالی لک، فقال: أکره أن یجعلوها علیکِ سُبَّةً فیمنعوکِ إیّاها من بعدی، فقالت: انفذ فیها أمرک:

مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 123، بحار الأنوار ج 29ص 118.

. وکتب کتاب النحلة علیّ علیه السلام فی أدیم، وشهد علیه السلام ذلک وأُمّ أیمن ومولیً لرسول اللّه: مستدرک سفینة البحار ج 8ص 152.

. فجاءت بأُمّ أیمن و علیّ علیه السلام، فقال أبو بکر: یا أُمّ أیمن، إنّک سمعتِ من رسول اللّه یقول فی فاطمة... .:الاختصاصص 183 .

. فدک: قریة بالحجاز بینها و بین المدینة یومان... وفیها عین فوّارة ونخیل کثیرة... : معجم البلدان ج 4 ص 238.

. فقال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : لأعطینّ الرایة غداً رجلاً لیس بفرّار، یحبّه اللّه ورسوله... : الخصال ص 555 ، شرح الأخبارج 2 ص 192 ، الإرشاد ج 1 ص 64 ،

الاحتجاج ج 2 ص 64 ، بحار الأنوار ج 21 ص 3 ، الغدیر ج 3 ص 22 ، مسند أحمد ج 4 ص 52 ، صحیح البخاری ج 4 ص 207 ، صحیح مسلم ج 5 ص 195 ، فضائل الصحابةللنسائی ص 16 ، فتح الباری ج 6ص 90 ، عمدة القاری ج 14 ص 213 ، المعجم الکبیر ج 7 ص 36 ، کنزالعمّال ج 10 ص 467 ، التاریخ الکبیر للبخاری ج 2 ص 115 ، تاریخ بغداد ج 8 ص 5 ، السیرة النبویّة لابن کثیر ج 3 ص353.

. فقال علیّ علیه السلام: أنا الذی سمّتنی أُمّی حیدرة... وضرب رأس مرحب فقتله... : نیل الأوطار ج 8 ص 87 ،

ص: 150

روضه الواعظین ص 130 ، مقاتل الطالبیّین ص 14 ،

شرح الأخبار للقاضی النعمان ص 149 ، الإرشاد ج 1 ص 127 ، الأمالی للطوسی ص 4 ، الخرائج والجرائح ج 1 ص 218 ، مناقب آل أبی طالب ج 2 ص 305 ، بحار الأنوار ج 21 ص 4 و 9 و 15 و 18 ، مسند أحمد ج 4 ص 52 ، صحیح مسلم ج 5 ص 195 ، المستدرک للحاکم ج 3 ص 39 ، فتح الباری ج 7 ص 376 ، صحیح ابن حبّان ج 15 ص 382 ، المعجم الکبیر ج 7 ص 18 ، الاستیعاب ج 2 ص 787 ، شرح نهج البلاغة ج 19 ص 127 ، کنز العمّال ج 10 ص 467 ، تفسیر الثعلبی ج 9 ص 50 ، تفسیر البغوی ج 4 ص 195 ، تفسیر الآلوسی ج 1 ص 312 ، الطبقات الکبری ج 2 ص 112 ،تاریخ دمشق ج 42 ص 16 ، تاریخ الطبری ج 2 ص 301 ، الکامل فی التاریخ 2 ص 220 ، تاریخ الإسلام للذهبی ج 2 ص409 ، البدایة والنهایة ج 4 ص 213 ، المناقب للخوارزمی ص 37 ، کشف الغمّة ج 1 ص 214 ، ینابیع المودّة ج 1 ص155.

. إنّ النبی صلی الله علیه و آله أسهم یوم خیبر للفارس ثلاثة أسهم، وللفرس سهمان، وللراجل سهم: سنن ابن ماجة ج 2 ص 952 ، وراجع: تاریخ الطبری ج 2 ص 306 ،

البدایة والنهایة ج 4 ص 230 ، السیرة النبویّة لابن هشام ج 3 ص 810 ، عیون الأثر ج 2 ص 144.

. فلمّا

ص: 151

سمع أهل فدک قصّتهم بعثوا محیصة بن مسعود إلی النبیّ یسألونه أن یسترهم بأثواب... : مناقب آل أبیطالب ج 1 ص 167 ، بحار الأنوار ج 21 ص 25 ؛

وراجع إمتاع الأسماع ج 1 ص 325 ؛ السقیفه وفدک ص 99 ، عون المعبود ج 8 ص 175 ، الاستذکار لابن عبد البرّ ج 8 ص 246 ، فتوح البلدان ج 1 ص 36 ، کتاب الموطّأج 2 ص 893.

. فقال جبرئیل: یا محمّد، انظر إلی ما خصّک اللّه به وأعطاکه دون الناس... : نور الثقلین ج 5 ص 277 ؛ کتاب المحبرص 121 ، إعلام الوری ج 1 ص 209 ،

بحار الأنوار ج 21 ص 23.

. فجمع الناس إلی منزلها وأخبرهم أنّ هذا المال لفاطمة علیهاالسلام: مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 123، بحارالأنوار ج 29 ص 118.

. فأنزل اللّه فیهم هذه الآیة: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا»: تفسیر فرات الکوفی ص 528، وراجع: تفسیر القمّی ج 2 ص 398، بحار

الأنوار ج 30 ص 253، أُسد الغابة ج 5 ص530، البدایة والنهایة ج 5 ص 351، المناقب للخوارزمی ص 272، السیرة النبویة لابن کثیر ج 4 ص 649، ینابیع المودّة ج 1 ص 279، تفسیرالثعلبی ج 10 ص 98، تفسیر السمعانی ج 6 ص 116، تفسیر القرطبی ج 19 ص 130، الدرّ المنثور ج 6 ص 299.

. وقد وهب جدّک محمّد صلی الله علیه و آله أُمّک فاطمة علیهاالسلام فدکاً والعوالی من جملة مواهبه، وکان دَخْلها فی روایه الشیخ عبد اللّه بن حمّاد الأنصاری أربعة وعشرون ألف دینار فی کلّ سنة، وفی روایة غیره سبعون

ص: 152

ألف دینار: کشف المحجّة ص 123 ، بیت الأحزان ص 179.

. فجمع أُناس إلی منزلها... ففرقّه فیهم وکان کلّ سنة کذلک وتأخذ منه قوتها: مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 123، بحار الأنوار ج 29 ص 118.

بیان دانش آموزی

اعطای فدک

مرد سراسیمه وارد شد و به نزد خلیفه رفت. غریبه ها را بیرون کرد و با عصبانیت گفت: اگر دیر بجنبیم علی با مال فراوانی که فاطمه از فدک دارد ، مدینه را بر ضد ما بسیج می کند.

خلیفه صحبت هایش را تأیید کرد و از او راه چاره خواست.

مرد گفت: باید «فدک»را از زهرا گرفت. این کار را به من بسپار.

فدک باغ وسیعی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از نزول آیه ی«وآت ذی القربی حقه» حق نزدیکانت رابه ایشان بده به فاطمه سلام الله علیها داده بود و فاطمه سلام الله علیها هر سال فقرای مدینه را در در آمد باغ فدک شریک می کرد.

حکومت برای آن که اهل بیت علیهم السلام را زیر فشار بگذارد، تصمیم گرفت نقشه ی قدیمی مشرکان علیه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را به اجرا بگذارد؛ و آن محاصره اقتصادی بود؛ یعنی در سختی انداختن همه ی آن هایی که هنوز به عهد خود با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام وفا دارند. و گرفتن فدک یعنی گرفتن حق دوستان علی علیه السلام.

...

یک روز کسی خواهد آمد و حق را به صاحب آن باز می گرداند.

آیات و روایات

آیات

(17) الإسراء : 26 وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیراً

(30) الروم :

ص: 153

38 فَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذینَ یُریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون

روایات

تفسیر القمی ؛ ج 2 ؛ ص18

و قوله وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ یعنی قرابة رسول الله ص و أنزلت فی فاطمة ع فجعل لها فدک و المسکین من ولد فاطمة و ابن السبیل من آل محمد و ولد فاطمة وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً أی لا تنفق المال فی غیر طاعة الله

الغارات (ط - القدیمة) ؛ ج 1 ؛ ص63

لما نزل قوله تعالی «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» دعا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلم فاطمة فأعطاها فدک (میزان الاعتدال 3/ 135 تهذیب التهذیب 7/ 343).

تفسیر فرات الکوفی ؛ ص153

و أخرجه السیوطی فی الدّر المنثور فی ذیل الآیة 23/ الشوری قال: و أخرج ابن جریر عن أبی الدیلم قال: لما جی ء بعلی بن الحسین رضی اللّه عنه أسیرا فأقیم علی درج دمشق قام رجل من أهل الشام فقال: الحمد للّه الذی قتلکم و استأصلکم. فقال له علیّ بن الحسین رضی اللّه عنه: أ قرأت القرآن؟

قال: نعم. قال: أ قرأت آل حم!. لا قال: أ ما قرأت (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی) قال:

فانکم لأنتم هم؟ قال: نعم. و فی ذیل الآیة 26/ الاسراء: و أخرج ابن جریر عن علیّ بن الحسین رضی اللّه عنه انه قال لرجل من أهل الشام: أ قرأت القرآن؟ قال: نعم. قال: أ فما قرأت فی بنی إسرائیل (وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ) قال: و انکم للقرابة الذی أمر اللّه أن یؤتی حقه؟ قال: نعم. و فی

ص: 154

تفسیر العیّاشیّ عن المنهال بن عمرو عن علیّ بن الحسین ( علیه السلام ) قال: قال: لیتامانا و مساکیننا و أبناء سبیلنا.

تفسیر فرات الکوفی ؛ ص239

فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْأَحْمَسِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی مَرْیَمَ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ ع یَقُولُ لَمَّا نَزَلَتْ [هَذِهِ] الْآیَةُ وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ أَعْطَی رَسُولُ اللَّهِ ص فَاطِمَةَ فَدَکَ فَقَالَ أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ رَسُولُ اللَّهِ [ص] أَعْطَاهَا قَالَ فَغَضِبَ جَعْفَرٌ [ع] ثُمَّ قَالَ اللَّهُ أَعْطَاهَا.

- فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرٌ مُعَنْعَناً

عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ قَالَ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَاطِمَةَ فَأَعْطَاهَا فَدَکَ.

عیون أخبار الرضا علیه السلام ؛ ج 1 ؛ ص228

1- حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ شَاذَوَیْهِ الْمُؤَدِّبُ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الرَّیَّانِ بْنِ الصَّلْتِ

عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص: 229

قَالَ: حَضَرَ الرِّضَا ع مَجْلِسَ الْمَأْمُونِ بِمَرْوَ وَ قَدِ اجْتَمَعَ فِی مَجْلِسِهِ جَمَاعَةٌ مِنْ عُلَمَاءِ أَهْلِ الْعِرَاقِ وَ خُرَاسَانَ فَقَالَ الْمَأْمُونُ أَخْبِرُونِی عَنْ مَعْنَی هَذِهِ الْآیَةِ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَقَالَتِ الْعُلَمَاءُ أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ الْأُمَّةَ کُلَّهَا فَقَالَ الْمَأْمُونُ مَا تَقُولُ یَا أَبَا الْحَسَنِ فَقَالَ الرِّضَا ع لَا أَقُولُ کَمَا قَالُوا وَ لَکِنِّی أَقُولُ أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ الْعِتْرَةَ الطَّاهِرَةَ فَقَالَ الْمَأْمُونُ وَ کَیْفَ عَنَی الْعِتْرَةَ مِنْ دُونِ الْأُمَّةِ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع إِنَّهُ لَوْ أَرَادَ الْأُمَّةَ لَکَانَتْ أَجْمَعُهَا فِی الْجَنَّةِ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ

ص: 155

بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ ثُمَّ جَمَعَهُمْ کُلَّهُمْ فِی الْجَنَّةِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ الْآیَةَ فَصَارَتِ الْوِرَاثَةُ لِلْعِتْرَةِ الطَّاهِرَةِ لَا لِغَیْرِهِمْ فَقَالَ الْمَأْمُونُ مَنِ الْعِتْرَةُ الطَّاهِرَةُ فَقَالَ الرِّضَا ع الَّذِینَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً وَ هُمُ الَّذِینَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی أَلَا وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونَ فِیهِمَا أَیُّهَا النَّاسُ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُمْ قَالَتِ الْعُلَمَاءُ أَخْبِرْنَا یَا أَبَا الْحَسَنِ عَنِ الْعِتْرَةِ أَ هُمُ الْآلُ أَمْ غَیْرُ الْآلِ فَقَالَ الرِّضَا ع هُمُ الْآلُ فَقَالَتِ الْعُلَمَاءُ فَهَذَا رَسُولُ اللَّهِ ص یُؤْثَرُ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ أُمَّتِی آلِی وَ هَؤُلَاءِ أَصْحَابُهُ یَقُولُونَ بِالْخَبَرِ الْمُسْتَفَاضِ الَّذِی لَا یُمْکِنُ دَفْعُهُ آلُ مُحَمَّدٍ أُمَّتُهُ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع أَخْبِرُونِی فَهَلْ تَحْرُمُ الصَّدَقَةُ عَلَی الْآلِ فَقَالُوا نَعَمْ قَالَ فَتَحْرُمُ عَلَی الْأُمَّةِ قَالُوا لَا قَالَ هَذَا فَرْقٌ بَیْنَ الْآلِ وَ الْأُمَّةِ وَیْحَکُمْ أَیْنَ یُذْهَبُ بِکُمْ أَ ضَرَبْتُمْ عَنِ الذِّکْرِ صَفْحاً أَمْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ وَقَعَتِ الْوِرَاثَةُ وَ الطَّهَارَةُ عَلَی الْمُصْطَفَیْنَ الْمُهْتَدِینَ دُونَ سَائِرِهِمْ قَالُوا وَ مِنْ أَیْنَ یَا أَبَا الْحَسَنِ فَقَالَ مِنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِیمَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ فَصَارَتْ وِرَاثَةُ النُّبُوَّةِ وَ الْکِتَابِ لِلْمُهْتَدِینَ دُونَ الْفَاسِقِینَ أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ نُوحاً حِینَ سَأَلَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ

ص: 156

أَحْکَمُ الْحاکِمِینَ وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَعَدَهُ أَنْ یُنْجِیَهُ وَ أَهْلَهُ فَقَالَ رَبُّهُ عَزَّ وَ جَلَ یا نُوحُ ... إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ فَقَالَ الْمَأْمُونُ هَلْ فَضَّلَ اللَّهُ الْعِتْرَةَ عَلَی سَائِرِ النَّاسِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَانَ فَضْلَ الْعِتْرَةِ عَلَی سَائِرِ النَّاسِ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ فَقَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ وَ أَیْنَ ذَلِکَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً ثُمَّ رَدَّ الْمُخَاطَبَةَ فِی أَثَرِ هَذِهِ إِلَی سَائِرِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ یَعْنِی الَّذِی قَرَنَهُمْ بِالْکِتَابِ وَ الْحِکْمَةِ وَ حَسَدُوا عَلَیْهِمَا فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً یَعْنِی الطَّاعَةَ لِلْمُصْطَفَیْنَ الطَّاهِرِینَ فَالْمُلْکُ هَاهُنَا هُوَ الطَّاعَةُ لَهُمْ فَقَالَتِ الْعُلَمَاءُ فَأَخْبِرْنَا هَلْ فَسَّرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الِاصْطِفَاءَ فِی الْکِتَابِ فَقَالَ الرِّضَا ع فَسَّرَ الِاصْطِفَاءَ فِی الظَّاهِرِ سِوَی الْبَاطِنِ فِی اثْنَیْ عَشَرَ مَوْطِناً وَ مَوْضِعاً فَأَوَّلُ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ وَ رَهْطَکَ الْمُخْلَصِینَ هَکَذَا فِی قِرَاءَةِ أُبَیِّ بْنِ کَعْبٍ وَ هِیَ ثَابِتَةٌ فِی مُصْحَفِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ وَ

ص: 157

هَذِهِ مَنْزِلَةٌ رَفِیعَةٌ وَ فَضْلٌ عَظِیمٌ وَ شَرَفٌ عَالٍ حِینَ عَنَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ الْآلَ فَذَکَرَهُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص فَهَذِهِ وَاحِدَةٌ وَ الْآیَةُ الثَّانِیَةُ فِی الِاصْطِفَاءِ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً وَ هَذَا الْفَضْلُ الَّذِی لَا یَجْهَلُهُ أَحَدٌ إِلَّا مُعَانِدٌ ضَالُ لِأَنَّهُ فَضْلٌ بَعْدَ طَهَارَةٍ تُنْتَظَرُ فَهَذِهِ الثَّانِیَةُ وَ أَمَّا الثَّالِثَةُ فَحِینَ مَیَّزَ اللَّهُ الطَّاهِرِینَ مِنْ خَلْقِهِ فَأَمَرَ نَبِیَّهُ بِالْمُبَاهَلَةِ بِهِمْ فِی آیَةِ الِابْتِهَالِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ یَا مُحَمَّدُ فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ فَبَرَزَ النَّبِیُّ ص عَلِیّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ فَاطِمَةَ ص وَ قَرَنَ أَنْفُسَهُمْ بِنَفْسِهِ فَهَلْ تَدْرُونَ مَا مَعْنَی قَوْلِهِ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ قَالَتِ الْعُلَمَاءُ عَنَی بِهِ نَفْسَهُ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع لَقَدْ غَلِطْتُمْ إِنَّمَا عَنَی بِهَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع وَ مِمَّا یَدُلُّ عَلَی ذَلِکَ قَوْلُ النَّبِیِّ ص حِینَ قَالَ لَیَنْتَهِیَنَّ بَنُو وَلِیعَةَ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إِلَیْهِمْ رَجُلًا کَنَفْسِی یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع وَ عَنَی بِالْأَبْنَاءِ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ع وَ عَنَی بِالنِّسَاءِ فَاطِمَةَ ع فَهَذِهِ خُصُوصِیَّةٌ لَا یَتَقَدَّمُهُمْ فِیهَا أَحَدٌ وَ فَضْلٌ لَا یَلْحَقُهُمْ فِیهِ بَشَرٌ وَ شَرَفٌ لَا یَسْبِقُهُمْ إِلَیْهِ خَلْقٌ إِذْ جَعَلَ نَفْسَ عَلِیٍّ ع کَنَفْسِهِ فَهَذِهِ الثَّالِثَةُ وَ أَمَّا الرَّابِعَةُ فَإِخْرَاجُهُ ص النَّاسَ مِنْ مَسْجِدِهِ مَا خَلَا الْعِتْرَةَ حَتَّی تَکَلَّمَ النَّاسُ فِی ذَلِکَ وَ تَکَلَّمَ الْعَبَّاسُ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ تَرَکْتَ عَلِیّاً وَ أَخْرَجْتَنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا أَنَا تَرَکْتُهُ وَ أَخْرَجْتُکُمْ وَ لَکِنَّ

ص: 158

اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ تَرَکَهُ وَ أَخْرَجَکُمْ وَ فِی هَذَا تِبْیَانُ قَوْلِهِ ص لِعَلِیٍّ ع أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی قَالَتِ الْعُلَمَاءُ وَ أَیْنَ هَذَا مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ أُوجِدُکُمْ فِی ذَلِکَ قُرْآناً وَ أَقْرَؤُهُ عَلَیْکُمْ قَالُوا هَاتِ قَالَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی وَ أَخِیهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِکُما بِمِصْرَ بُیُوتاً وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً فَفِی هَذِهِ الْآیَةِ مَنْزِلَةُ هَارُونَ مِنْ مُوسَی وَ فِیهَا أَیْضاً مَنْزِلَةُ عَلِیٍّ ع مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَعَ هَذَا دَلِیلٌ وَاضِحٌ فِی قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص حِینَ قَالَ أَلَا إِنَّ هَذَا الْمَسْجِدَ لَا یَحِلُّ لِجُنُبٍ إِلَّا لِمُحَمَّدٍ ص وَ آلِهِ قَالَتِ الْعُلَمَاءُ یَا أَبَا الْحَسَنِ هَذَا الشَّرْحُ وَ هَذَا الْبَیَانُ لَا یُوجَدُ إِلَّا عِنْدَکُمْ مَعَاشِرَ أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ وَ مَنْ یُنْکِرُ لَنَا ذَلِکَ وَ رَسُولُ اللَّهِ یَقُولُ أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْمَدِینَةَ فَلْیَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا فَفِیمَا أَوْضَحْنَا وَ شَرَحْنَا مِنَ الْفَضْلِ وَ الشَّرَفِ وَ التَّقْدِمَةِ وَ الِاصْطِفَاءِ وَ الطَّهَارَةِ مَا لَا یُنْکِرُهُ إِلَّا مُعَانِدُو اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْحَمْدُ عَلَی ذَلِکَ فَهَذِهِ الرَّابِعَةُ وَ الْآیَةُ الْخَامِسَةُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ خُصُوصِیَةٌ خَصَّهُمُ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ بِهَا وَ اصْطَفَاهُمْ عَلَی الْأُمَّةِ فَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ ادْعُوا إِلَیَّ فَاطِمَةَ فَدُعِیَتْ لَهُ فَقَالَ یَا فَاطِمَةُ قَالَتْ لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ هَذِهِ فَدَکُ مِمَّا هِیَ لَمْ یُوجَفْ عَلَیْهِ بِالْخَیْلِ وَ لا رِکابٍ وَ هِیَ لِی خَاصَّةً دُونَ الْمُسْلِمِینَ وَ قَدْ جَعَلْتُهَا لَکِ لِمَا أَمَرَنِیَ اللَّهُ تَعَالَی بِهِ فَخُذِیهَا لَکِ وَ لِوُلْدِکِ فَهَذِهِ الْخَامِسَةُ وَ الْآیَةُ السَّادِسَةُ قَوْلُ

ص: 159

اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ هَذِهِ خُصُوصِیَةٌ لِلنَّبِیِّ ص إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ خُصُوصِیَّةٌ لِلْآلِ دُونَ غَیْرِهِمْ وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَکَی فِی ذِکْرِ نُوحٍ فِی کِتَابِهِ یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مالًا إِنْ أَجرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ

المقنعة ؛ ص288

رَوَی السَّیَّارِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ: لَمَّا وَرَدَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی ع عَلَی الْمَهْدِیِّ وَجَدَهُ یَرُدُّ الْمَظَالِمَ فَقَالَ لَهُ مَا بَالُ مَظْلِمَتِنَا لَا تُرَدُّ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ لَهُ وَ مَا هِیَ یَا أَبَا الْحَسَنِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی لَمَّا فَتَحَ عَلَی نَبِیِّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَدَکَ وَ مَا وَالاهَا وَ لَمْ یُوجَفْ عَلَیْهَا بِ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی عَلَی نَبِیِّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ فَلَمْ یَدْرِ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ هُمْ فَرَاجَعَ فِی ذَلِکَ جَبْرَئِیلَ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَسَأَلَ اللَّهَ تَعَالَی عَنْ ذَلِکَ فَأَوْحَی إِلَیْهِ أَنِ ادْفَعْ فَدَکَ إِلَی فَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا فَدَعَاهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ لَهَا یَا فَاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَنِی أَنْ أَدْفَعَ إِلَیْکَ فَدَکَ فَقَالَتْ قَدْ قَبِلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْکَ فَلَمْ یَزَلْ وُکَلَاؤُهَا فِیهَا حَیَاةَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَلَمَّا وُلِّیَ أَبُو بَکْرٍ أَخْرَجَ عَنْهَا وُکَلَاءَهَا فَأَتَتْهُ فَسَأَلَتْهُ أَنْ یَرُدَّهَا عَلَیْهَا فَقَالَ لَهَا ایتِینِی بِأَسْوَدَ أَوْ أَحْمَرَ یَشْهَدُ لَکِ بِذَلِکِ فَجَاءَتْ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ وَ أُمِ أَیْمَنَ فَشَهِدُوا لَهَا فَکَتَبَ لَهَا بِتَرْکِ التَّعَرُّضِ لَهَا فَخَرَجَتْ وَ

ص: 160

الْکِتَابُ مَعَهَا فَلَقِیَهَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ لَهَا مَا هَذَا مَعَکِ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ فَقَالَتْ کِتَابٌ کَتَبَهُ لِیَ ابْنُ أَبِی قُحَافَةَ قَالَ أَرِینِیهِ فَأَبَتْ فَانْتَزَعَهُ مِنْ یَدِهَا وَ نَظَرَ فِیهِ وَ تَفَلَ فِیهِ وَ مَحَاهُ وَ خَرَقَهُ وَ قَالَ هَذَا لِأَنَّ أَبَاکِ لَمْ یُوجِفْ عَلَیْهَا بِ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ تَرَکَهَا وَ مَضَی فَقَالَ الْمَهْدِیِ حُدَّهَا لِی فَحَدَّهَا فَقَالَ هَذَا کَثِیرٌ وَ أَنْظُرُ فِیهِ .

وَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ الْأَنْفَالُ هُوَ النَّفَلُ وَ فِی سُورَةِ الْأَنْفَالِ جَدْعُ الْأَنْفِ .

وَ قَالَ: وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْأَنْفَالِ فَقَالَ کُلُّ أَرْضٍ خَرِبَةٍ أَوْ شَیْ ءٌ کَانَ یَکُونُ لِلْمُلُوکِ وَ بُطُونُ الْأَوْدِیَةِ وَ رُءُوسُ الْجِبَالِ وَ مَا لَمْ یُوجَفْ عَلَیْهِ بِ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ فَکُلُّ ذَلِکَ لِلْإِمَامِ خَالِصاً .

فقه القرآن ؛ ج 1 ؛ ص247

رُوِیَ أَنَّهُ لَمَّا نَزَلَ قَوْلُهُ تَعَالَی ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ الْآیَةَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِجَبْرَئِیلَ لِمَنْ هَذَا الْفَیْ ءُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ قَوْلَهُ وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ فَاسْتَدْعَی النَّبِیُّ ص فَاطِمَةَ ع فَأَعْطَاهَا فَدَکاً وَ سَلَّمَهَا إِلَیْهَا فَکَانَ وُکَلَاؤُهَا فِیهَا طُولَ حَیَاةِ النَّبِیِّ مِنْ عِنْدِ نُزُولِهَا فَلَمَّا مَضَی رَسُولُ اللَّهِ أَخَذَهَا أَبُو بَکْرٍ وَ لَمْ یَقْبَلْ بَیِّنَتَهَا وَ لَا سَمِعَ دَعْوَاهَا فَطَالَبَتْ بِالْمِیرَاثِ لِأَنَّ مَنْ لَهُ حَقٌّ إِذَا مُنِعَ مِنْ وَجْهٍ جَازَ لَهُ أَنْ یَتَوَصَّلَ إِلَیْهِ بِوَجْهٍ آخَرَ فَقَالَ لَهَا سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَةٌ فَمَنَعَهَا الْمِیرَاثَ بِهَذَا الْکَلَامِ.

و هذا مشهور.

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب) ؛ ج 1

ص: 161

؛ ص142

نَزَلَ النَّبِیُّ ع عَلَی فَدَکٍ یُحَارِبُهُمْ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ وَ مَا یَأْمَنُکُمْ أَنْ تَکُونُوا آمِنِینَ فِی هَذَا الْحِصْنِ وَ أَمْضِی إِلَی حُصُونِکُمْ فَأَفْتَحُهَا فَقَالُوا إِنَّهَا مُقَفَّلَةٌ وَ عَلَیْهَا مَا یَمْنَعُ عَنْهَا وَ مَفَاتِیحُهَا عِنْدَنَا فَقَالَ ع إِنَّ مَفَاتِیحَهَا دُفِعَتْ إِلَیَّ ثُمَّ أَخْرَجَهَا وَ أَرَاهَا الْقَوْمَ فَاتَّهَمُوا دَیَّانَهُمْ أَنَّهُ صَبَأَ إِلَی دِینِ مُحَمَّدٍ وَ دَفَعَ الْمَفَاتِیحَ إِلَیْهِ فَحَلَفَ إِنَّ الْمَفَاتِیحَ عِنْدَهُ وَ إِنَّهَا فِی سَفَطٍ فِی صُنْدُوقٍ فِی بَیْتٍ مُقَفَّلٍ عَلَیْهِ فَلَمَّا فَتَّشَ عَنْهَا فَفُقِدَتْ فَقَالَ الدَّیَّانُ لَقَدْ أَحْرَزْتُهَا وَ قَرَأْتُ عَلَیْهَا مِنَ التَّوْرَاةِ وَ خَشِیتُ مِنْ سِحْرِهِ وَ أَعْلَمُ الْآنَ أَنَّهُ لَیْسَ بِسَاحِرٍ وَ إِنَّ أَمْرَهُ لَعَظِیمٌ فَرَجَعُوا إِلَی النَّبِیِّ ع وَ قَالُوا مَنْ أَعْطَاکَهَا قَالَ أَعْطَانِی الَّذِی أَعْطَی مُوسَی الْأَلْوَاحَ جَبْرَئِیلُ فَتَشَهَّدَ الدَّیَّانُ ثُمَّ فَتَحُوا الْبَابَ وَ خَرَجُوا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ وَ أَسْلَمَ مِنْهُمْ فَأَقَرَّهُمْ فِی بُیُوتِهِمْ وَ أَخَذَ مِنْهُمْ أَخْمَاسَهُمْ فَنَزَلَ وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ قَالَ وَ مَا هُوَ قَالَ أَعْطِ فَاطِمَةَ فَدَکاً وَ هِیَ مِنْ مِیرَاثِهَا مِنْ أُمِّهَا خَدِیجَةَ وَ مِنْ أُخْتِهَا هِنْدٍ بِنْتِ أَبِی هَالَةَ فَحَمَلَ إِلَیْهَا النَّبِیُّ ع مَا أَخَذَ مِنْهُ وَ أَخْبَرَهَا بِالْآیَةِ فَقَالَتْ لَسْتُ أُحْدِثُ فِیهَا حَدَثاً وَ أَنْتَ حَیٌّ أَنْتَ أَوْلَی بِی مِنْ نَفْسِی وَ مَالِی لَکَ فَقَالَ أَکْرَهُ أَنْ یَجْعَلُوهَا عَلَیْکَ سُبَّةً فَیَمْنَعُوکَ إِیَّاهَا مِنْ بَعْدِی فَقَالَتْ أَنْفِذْ فِیهَا أَمْرَکَ فَجَمَعَ النَّاسَ إِلَی مَنْزِلِهَا وَ أَخْبَرَهُمْ أَنَّ هَذَا الْمَالَ لِفَاطِمَةَ فَفَرَّقَهُ فِیهِمْ وَ کَانَ کُلَّ سَنَةٍ کَذَلِکَ وَ یَأْخُذُ مِنْهُ قُوتَهَا فَلَمَّا دَنَا وَفَاتُهُ دَفَعَهُ إِلَیْهَا.

الخرائج و الجرائح ؛ ج 1 ؛ ص112

أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص خَرَجَ فِی غَزَاةٍ فَلَمَّا انْصَرَفَ رَاجِعاً نَزَلَ فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ

ص: 162

فَبَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص یَطْعَمُ وَ النَّاسُ مَعَهُ إِذْ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ ع فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ قُمْ فَارْکَبْ فَقَامَ النَّبِیُّ ص فَرَکِبَ وَ جَبْرَئِیلُ مَعَهُ فَطُوِیَتْ لَهُ الْأَرْضُ کَطَیِّ الثَّوْبِ حَتَّی انْتَهَی إِلَی فَدَکَ فَلَمَّا سَمِعَ أَهْلُ فَدَکَ وَقْعَ الْخَیْلِ ظَنُّوا أَنَّ عَدُوَّهُمْ قَدْ جَاءَهُمْ فَغَلَّقُوا أَبْوَابَ الْمَدِینَةِ وَ دَفَعُوا الْمَفَاتِیحَ إِلَی عَجُوزٍ لَهُمْ فِی بَیْتٍ لَهُمْ خَارِجَ الْمَدِینَةِ وَ لَحِقُوا بِرُءُوسِ الْجِبَالِ فَأَتَی جَبْرَئِیلُ الْعَجُوزَ حَتَّی أَخَذَ الْمَفَاتِیحَ ثُمَّ فَتَحَ أَبْوَابَ الْمَدِینَةِ وَ دَارَ النَّبِیُّ ص فِی بُیُوتِهَا وَ قُرَاهَا فَقَالَ جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ هَذَا مَا خَصَّکَ اللَّهُ بِهِ وَ أَعْطَاکَ دُونَ النَّاسِ وَ هُوَ قَوْلُهُ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ ذَلِکَ فِی قَوْلِهِ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ لَمْ یَغْزُوا الْمُسْلِمُونَ وَ لَمْ یَطَئُوهَا وَ لَکِنَّ اللَّهَ أَفَاءَهَا عَلَی رَسُولِهِ وَ طَوَّفَ بِهِ جَبْرَئِیلُ فِی دُورِهَا وَ حِیطَانِهَا وَ غَلَّقَ الْبَابَ وَ دَفَعَ الْمَفَاتِیحَ إِلَیْهِ فَجَعَلَهَا رَسُولُ اللَّهِ فِی غِلَافِ سَیْفِهِ وَ هُوَ مُعَلَّقٌ بِالرَّحْلِ ثُمَّ رَکِبَ وَ طُوِیَتْ لَهُ الْأَرْضُ کَطَیِّ الثَّوْبِ فَأَتَاهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هُمْ عَلَی مَجَالِسِهِمْ لَمْ یَتَفَرَّقُوا وَ لَمْ یَبْرَحُوا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلنَّاسِ قَدِ انْتَهَیْتُ إِلَی فَدَکَ وَ إِنِّی قَدْ أَفَاءَهَا اللَّهُ عَلَیَّ فَغَمَزَ الْمُنَافِقُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص هَذِهِ مَفَاتِیحُ فَدَکَ ثُمَّ أَخْرَجَهَا مِنْ غِلَافِ سَیْفِهِ ثُمَّ رَکِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ رَکِبَ مَعَهُ النَّاسُ فَلَمَّا دَخَلَ عَلَی فَاطِمَةَ ع فَقَالَ یَا بُنَیَّةِ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَفَاءَ عَلَی أَبِیکِ بِفَدَکَ وَ اخْتَصَّهُ بِهَا فَهِیَ لِی خَاصَّةً دُونَ الْمُسْلِمِینَ أَفْعَلُ بِهَا مَا

ص: 163

أَشَاءُ وَ إِنَّهُ قَدْ کَانَ لِأُمِّکِ خَدِیجَةَ عَلَی أَبِیکِ مَهْرٌ وَ إِنَّ أَبَاکِ قَدْ جَعَلَهَا لَکِ بِذَلِکِ وَ نَحَلْتُکِهَا تَکُونُ لَکِ وَ لِوُلْدِکِ بَعْدَکِ قَالَ فَدَعَا بِأَدِیمٍ عُکَاظِیٍ وَ دَعَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ اکْتُبْ لِفَاطِمَةَ بِفَدَکَ نِحْلَةً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ شَهِدَ عَلَی ذَلِکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ مَوْلًی لِرَسُولِ اللَّهِ وَ أُمُّ أَیْمَنَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ أُمَّ أَیْمَنَ امْرَأَةٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ جَاءَ أَهْلُ فَدَکَ إِلَی النَّبِیِّ ص فَقَاطَعَهُمْ عَلَی أَرْبَعَةٍ وَ عِشْرِینَ أَلْفَ دِینَارٍ فِی کُلِّ سَنَةٍ .

الإختصاص ؛ النص ؛ ص183

أَبُو مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ جَلَسَ أَبُو بَکْرٍ مَجْلِسَهُ بَعَثَ إِلَی وَکِیلِ فَاطِمَةَ ص فَأَخْرَجَهُ مِنْ فَدَکَ فَأَتَتْهُ فَاطِمَةُ ع فَقَالَتْ یَا أَبَا بَکْرٍ ادَّعَیْتَ أَنَّکَ خَلِیفَةُ أَبِی وَ جَلَسْتَ مَجْلِسَهُ وَ أَنَّکَ بَعَثْتَ إِلَی وَکِیلِی فَأَخْرَجْتَهُ مِنْ فَدَکَ وَ قَدْ تَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص صَدَّقَ بِهَا عَلَیَّ وَ أَنَّ لِی بِذَلِکَ شُهُوداً فَقَالَ لَهَا إِنَّ النَّبِیَّ ص لَا یُورَثُ فَرَجَعَتْ إِلَی عَلِیٍّ ع فَأَخْبَرَتْهُ فَقَالَ ارْجِعِی إِلَیْهِ وَ قُولِی لَهُ زَعَمْتَ أَنَّ النَّبِیَّ ص لَا یُورَثُ وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ وَ وَرِثَ یَحْیَی زَکَرِیَّا وَ کَیْفَ لَا أَرِثُ أَنَا أَبِی فَقَالَ عُمَرُ أَنْتِ مُعَلَّمَةٌ قَالَتْ وَ إِنْ کُنْتُ مُعَلَّمَةً فَإِنَّمَا عَلَّمَنِی ابْنُ عَمِّی وَ بَعْلِی فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ فَإِنَّ عَائِشَةَ تَشْهَدُ وَ عُمَرُ أَنَّهُمَا سَمِعَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ هُوَ یَقُولُ إِنَّ النَّبِیَّ لَا یُورَثُ فَقَالَتْ هَذَا أَوَّلُ شَهَادَةِ زُورٍ شَهِدَا بِهَا فِی الْإِسْلَامِ ثُمَّ قَالَتْ فَإِنَّ فَدَکَ إِنَّمَا هِیَ صَدَّقَ بِهَا عَلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ ص

ص: 164

وَ لِی بِذَلِکَ بَیِّنَةٌ فَقَالَ لَهَا هَلُمِّی بِبَیِّنَتِکِ قَالَ فَجَاءَتْ بِأُمِّ أَیْمَنَ وَ عَلِیٍّ ع فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ یَا أُمَّ أَیْمَنَ إِنَّکِ سَمِعْتِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص یَقُولُ فِی فَاطِمَةَ فَقَالا سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ إِنَّ فَاطِمَةَ سَیِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ثُمَّ قَالَتْ أُمُّ أَیْمَنَ فَمَنْ کَانَتْ سَیِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ تَدَّعِی مَا لَیْسَ لَهَا وَ أَنَا امْرَأَةٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ مَا کُنْتُ لِأَشْهَدَ إِلَّا بِمَا سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ عُمَرُ دَعِینَا یَا أُمَّ أَیْمَنَ مِنْ هَذِهِ الْقِصَصِ بِأَیِّ شَیْ ءٍ تَشْهَدَانِ فَقَالَتْ کُنْتُ جَالِسَةً فِی بَیْتِ فَاطِمَةَ ع وَ رَسُولُ اللَّهِ ص جَالِسٌ حَتَّی نَزَلَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ قُمْ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَمَرَنِی أَنْ أَخُطَّ لَکَ فَدَکاً بِجَنَاحِی فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَعَ جَبْرَئِیلَ ع فَمَا لَبِثْتُ أَنْ رَجَعَ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ ع یَا أَبَتِ أَیْنَ ذَهَبْتَ فَقَالَ خَطَّ جَبْرَئِیلُ ع لِی فَدَکاً بِجَنَاحِهِ وَ حَدَّ لِی حُدُودَهَا فَقَالَتْ یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ الْعَیْلَةَ وَ الْحَاجَةَ مِنْ بَعْدِکَ فَصَدِّقْ بِهَا عَلَیَّ فَقَالَ هِیَ صَدَقةٌ عَلَیْکِ فَقَبَضْتُهَا قَالَتْ نَعَمْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا أُمَّ أَیْمَنَ اشْهَدِی وَ یَا عَلِیُّ اشْهَدْ فَقَالَ عُمَرُ أَنْتِ امْرَأَةٌ وَ لَا نُجِیزُ شَهَادَةَ امْرَأَةٍ وَحْدَهَا وَ أَمَّا عَلِیٌّ فَیَجُرُّ إِلَی نَفْسِهِ قَالَ فَقَامَتْ مُغْضَبَةً وَ قَالَتْ اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا ظَلَمَا ابْنَةَ مُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ حَقَّهَا فَاشْدُدْ وَطْأَتَکَ عَلَیْهِمَا ثُمَّ خَرَجَتْ وَ حَمَلَهَا عَلِیٌّ عَلَی أَتَانٍ عَلَیْهِ کِسَاءٌ لَهُ خَمْلٌ فَدَارَ بِهَا أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فِی بُیُوتِ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ع مَعَهَا وَ هِیَ تَقُولُ یَا مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ انْصُرُوا اللَّهَ فَإِنِّی ابْنَةُ نَبِیِّکُمْ وَ قَدْ بَایَعْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ ص یَوْمَ بَایَعْتُمُوهُ أَنْ

ص: 165

تَمْنَعُوهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ مِمَّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ أَنْفُسَکُمْ وَ ذَرَارِیَّکُمْ فَفُوا لِرَسُولِ اللَّهِ ص بِبَیْعَتِکُمْ قَالَ فَمَا أَعَانَهَا أَحَدٌ وَ لَا أَجَابَهَا وَ لَا نَصَرَهَا قَالَ فَانْتَهَتْ إِلَی مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ فَقَالَتْ یَا مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ إِنِّی قَدْ جِئْتُکَ مُسْتَنْصِرَةً وَ قَدْ بَایَعْتَ رَسُولَ اللَّهِ ص عَلَی أَنْ تَنْصُرْهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ وَ تَمْنَعَهُ مِمَّا تَمْنَعُ مِنْهُ نَفْسَکَ وَ ذُرِّیَّتَکَ وَ إِنَّ أَبَا بَکْرٍ قَدْ غَصَبَنِی عَلَیَّ فَدَکَ وَ أَخْرَجَ وَکِیلِی مِنْهَا قَالَ فَمَعِی غَیْرِی قَالَتْ لَا مَا أَجَابَنِی أَحَدٌ قَالَ فَأَیْنَ أَبْلُغُ أَنَا مِنْ نُصْرَتِکَ قَالَ فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ دَخَلَ ابْنُهُ فَقَالَ مَا جَاءَ بِابْنَةِ مُحَمَّدٍ إِلَیْکَ قَالَ جَاءَتْ تَطْلُبُ نُصْرَتِی عَلَی أَبِی بَکْرٍ فَإِنَّهُ أَخَذَ مِنْهَا فَدَکاً قَالَ فَمَا أَجَبْتَهَا بِهِ قَالَ قُلْتُ وَ مَا یَبْلُغُ مِنْ نُصْرَتِی أَنَا وَحْدِی قَالَ فَأَبَیْتَ أَنْ تَنْصُرَهَا قَالَ نَعَمْ قَالَ فَأَیَّ شَیْ ءٍ قَالَتْ لَکَ قَالَ قَالَتْ لِی وَ اللَّهِ لَأُنَازِعَنَّکَ الْفَصِیحَ مِنْ رَأْسِی حَتَّی أَرِدَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ فَقَالَ أَنَا وَ اللَّهِ لَأُنَازِعَنَّکَ الْفَصِیحَ مِنْ رَأْسِی حَتَّی أَرِدَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص إِذْ لَمْ تُجِبْ ابْنَةَ مُحَمَّدٍ ص قَالَ وَ خَرَجَتْ فَاطِمَةُ ع مِنْ عِنْدِهِ وَ هِیَ تَقُولُ وَ اللَّهِ لَا أُکَلِّمُکَ کَلِمَةً حَتَّی اجْتَمَعَ أَنَا وَ أَنْتَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ انْصَرَفَتْ فَقَالَ عَلِیٌّ ع لَهَا ائْتِی أَبَا بَکْرٍ وَحْدَهُ فَإِنَّهُ أَرَقُّ مِنَ الْآخَرِ وَ قُولِی لَهُ ادَّعَیْتَ مَجْلِسَ أَبِی وَ أَنَّکَ خَلِیفَتُهُ وَ جَلَسْتَ مَجْلِسَهُ وَ لَوْ کَانَتْ فَدَکُ لَکَ ثُمَّ اسْتَوْهَبْتُهَا مِنْکَ لَوَجَبَ رَدُّهَا عَلَیَّ فَلَمَّا أَتَتْهُ وَ قَالَتْ لَهُ ذَلِکَ قَالَ صَدَقْتِ قَالَ فَدَعَا بِکِتَابٍ فَکَتَبَهُ لَهَا بِرَدِّ فَدَکَ فَقَالَ فَخَرَجَتْ وَ الْکِتَابُ مَعَهَا فَلَقِیَهَا عُمَرُ فَقَالَ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ

ص: 166

مَا هَذَا الْکِتَابُ الَّذِی مَعَکَ فَقَالَتْ کِتَابٌ کَتَبَ لِی أَبُو بَکْرٍ بِرَدِّ فَدَکَ فَقَالَ هَلُمِّیهِ إِلَیَّ فَأَبَتْ أَنْ تَدْفَعَهُ إِلَیْهِ فَرَفَسَهَا بِرِجْلِهِ وَ کَانَتْ حَامِلَةً بِابْنٍ اسْمُهُ الْمُحَسِّنُ فَأَسْقَطَتِ الْمُحَسِّنَ مِنْ بَطْنِهَا ثُمَّ لَطَمَهَا فَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی قُرْطٍ فِی أُذُنِهَا حِینَ نُقِفَتْ ثُمَّ أَخَذَ الْکِتَابَ فَخَرَقَهُ فَمَضَتْ وَ مَکَثَتْ خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ یَوْماً مَرِیضَةً مِمَّا ضَرَبَهَا عُمَرُ ثُمَّ قُبِضَتْ فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ دَعَتْ عَلِیّاً ص فَقَالَتْ إِمَّا تَضْمَنُ وَ إِلَّا أَوْصَیْتُ إِلَی ابْنِ الزُّبَیْرِ فَقَالَ عَلِیٌّ ع أَنَا أَضْمَنُ وَصِیَّتَکِ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ قَالَتْ سَأَلْتُکَ بِحَقِّ رَسُولِ اللَّهِ ص إِذَا أَنَا مِتُّ أَلَّا یَشْهَدَانِی وَ لَا یُصَلِّیَا عَلَیَّ قَالَ فَلَکِ ذَلِکِ فَلَمَّا قُبِضَتْ ع دَفَنَهَا لَیْلًا فِی بَیْتِهَا وَ أَصْبَحَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یُرِیدُونَ حُضُورَ جِنَازَتِهَا وَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ کَذَلِکَ فَخَرَجَ إِلَیْهِمَا عَلِیٌّ ع فَقَالا لَهُ مَا فَعَلْتَ بِابْنَةِ مُحَمَّدٍ أَخَذْتَ فِی جَهَازِهَا یَا أَبَا الْحَسَنِ فَقَالَ عَلِیٌّ ع قَدْ وَ اللَّهِ دَفَنْتُهَا قَالا فَمَا حَمَلَکَ عَلَی أَنْ دَفَنْتَهَا وَ لَمْ تُعْلِمْنَا بِمَوْتِهَا قَالَ هِیَ أَمَرَتْنِی فَقَالَ عُمَرُ وَ اللَّهِ لَقَدْ هَمَمْتُ بِنَبْشِهَا وَ الصَّلَاةِ عَلَیْهَا فَقَالَ عَلِیٌّ ع أَمَا وَ اللَّهِ مَا دَامَ قَلْبِی بَیْنَ جَوَانِحِی وَ ذُو الْفَقَارِ فِی یَدِی إِنَّکَ لَا تَصِلُ إِلَی نَبْشِهَا فَأَنْتَ أَعْلَمُ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ اذْهَبْ فَإِنَّهُ أَحَقُّ بِهَا مِنَّا وَ انْصَرَفَ النَّاسُ.

الخرائج و الجرائح ؛ ج 1 ؛ ص112

أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص خَرَجَ فِی غَزَاةٍ فَلَمَّا انْصَرَفَ رَاجِعاً نَزَلَ فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ فَبَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص یَطْعَمُ وَ النَّاسُ مَعَهُ إِذْ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ ع فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ قُمْ فَارْکَبْ فَقَامَ النَّبِیُّ ص فَرَکِبَ وَ جَبْرَئِیلُ مَعَهُ فَطُوِیَتْ لَهُ الْأَرْضُ

ص: 167

کَطَیِّ الثَّوْبِ حَتَّی انْتَهَی إِلَی فَدَکَ فَلَمَّا سَمِعَ أَهْلُ فَدَکَ وَقْعَ الْخَیْلِ ظَنُّوا أَنَّ عَدُوَّهُمْ قَدْ جَاءَهُمْ فَغَلَّقُوا أَبْوَابَ الْمَدِینَةِ وَ دَفَعُوا الْمَفَاتِیحَ إِلَی عَجُوزٍ لَهُمْ فِی بَیْتٍ لَهُمْ خَارِجَ الْمَدِینَةِ وَ لَحِقُوا بِرُءُوسِ الْجِبَالِ فَأَتَی جَبْرَئِیلُ الْعَجُوزَ حَتَّی أَخَذَ الْمَفَاتِیحَ ثُمَّ فَتَحَ أَبْوَابَ الْمَدِینَةِ وَ دَارَ النَّبِیُّ ص فِی بُیُوتِهَا وَ قُرَاهَا فَقَالَ جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ هَذَا مَا خَصَّکَ اللَّهُ بِهِ وَ أَعْطَاکَ دُونَ النَّاسِ وَ هُوَ قَوْلُهُ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ ذَلِکَ فِی قَوْلِهِ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ لَمْ یَغْزُوا الْمُسْلِمُونَ وَ لَمْ یَطَئُوهَا وَ لَکِنَّ اللَّهَ أَفَاءَهَا عَلَی رَسُولِهِ وَ طَوَّفَ بِهِ جَبْرَئِیلُ فِی دُورِهَا وَ حِیطَانِهَا وَ غَلَّقَ الْبَابَ وَ دَفَعَ الْمَفَاتِیحَ إِلَیْهِ فَجَعَلَهَا رَسُولُ اللَّهِ فِی غِلَافِ سَیْفِهِ وَ هُوَ مُعَلَّقٌ بِالرَّحْلِ ثُمَّ رَکِبَ وَ طُوِیَتْ لَهُ الْأَرْضُ کَطَیِّ الثَّوْبِ فَأَتَاهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هُمْ عَلَی مَجَالِسِهِمْ لَمْ یَتَفَرَّقُوا وَ لَمْ یَبْرَحُوا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلنَّاسِ قَدِ انْتَهَیْتُ إِلَی فَدَکَ وَ إِنِّی قَدْ أَفَاءَهَا اللَّهُ عَلَیَّ فَغَمَزَ الْمُنَافِقُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص هَذِهِ مَفَاتِیحُ فَدَکَ ثُمَّ أَخْرَجَهَا مِنْ غِلَافِ سَیْفِهِ ثُمَّ رَکِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ رَکِبَ مَعَهُ النَّاسُ فَلَمَّا دَخَلَ عَلَی فَاطِمَةَ ع فَقَالَ یَا بُنَیَّةِ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَفَاءَ عَلَی أَبِیکِ بِفَدَکَ وَ اخْتَصَّهُ بِهَا فَهِیَ لِی خَاصَّةً دُونَ الْمُسْلِمِینَ أَفْعَلُ بِهَا مَا أَشَاءُ وَ إِنَّهُ قَدْ کَانَ لِأُمِّکِ خَدِیجَةَ عَلَی أَبِیکِ مَهْرٌ وَ إِنَّ أَبَاکِ قَدْ جَعَلَهَا لَکِ بِذَلِکِ وَ نَحَلْتُکِهَا تَکُونُ لَکِ وَ لِوُلْدِکِ بَعْدَکِ قَالَ فَدَعَا بِأَدِیمٍ

ص: 168

عُکَاظِیٍ وَ دَعَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ اکْتُبْ لِفَاطِمَةَ بِفَدَکَ نِحْلَةً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ شَهِدَ عَلَی ذَلِکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ مَوْلًی لِرَسُولِ اللَّهِ وَ أُمُّ أَیْمَنَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ أُمَّ أَیْمَنَ امْرَأَةٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ جَاءَ أَهْلُ فَدَکَ إِلَی النَّبِیِّ ص فَقَاطَعَهُمْ عَلَی أَرْبَعَةٍ وَ عِشْرِینَ أَلْفَ دِینَارٍ فِی کُلِّ سَنَةٍ .

9. پانزدهم ماه : میلاد امام هادی علیه السلام

بیان مختصر

میلاد امام هادی علیه السلام

شیخ مفید و شیخ طوسی و شیخ کلینی رحمة الله علیهم هرسه میلاد امام هادی علیه السلام را در نیمه ی ماه ذی الحجه سال 212 دانسته اند.

امام هادی علیه السلام با انشاء زیارت جامعه کبیره و زیارت غدیریه امیرالمومنین علی علیه السلام منشور اعتقادی شیعه را با جامع ترین و فصیح ترین کلام بیان فرمودند.

زیارت جامعه کبیره با بیان حدود 400 ویژگی و صفت از صفات امامان معصوم علیهم السلام یک دوره امام شناسی،و در زیارت غدیریه با بیانی شیوا و با استناد بر حدود 40 آیه قرآنی یک دوره امیرالمؤمنین شناسی را مطرح نموده است. در این دو زیارت، مهم ترین پایه های اعتقادی شیعه نسبت به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله مطرح شده است.

فرازهایی اعتقادی از زیارت جامعه کبیره

در این زیارت آمده است که صلوات بر اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله و پذیرش ولایت آن ها باعث پاکی جان ها و نیکویی فطرت می شود.

وَ جَعَل صَلَواتَنا عَلَیْکُم وَ ما خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ طیباً لِخَلْقِنَا وَ طَهارَةً لأِنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنا وَ کفَّارَةً لِذُنُوبِنا؛ و خداوند، درودهای ما بر شما و نیز ولایت ویژه ی شما بر ما را سبب پاکیِ سرشت و اصلاح اخلاق و پاکیزگی جان و پاک سازی و

ص: 169

رشد وکمال ما و جبرانِ گناهانمان قرار داده است.

در فراز دیگری مخالف اهل بیت را کافر و محارب با آن ها را مشرک شمرده است:

مَنْ جَحَدَکُمْ کَافِرٌ وَ مَنْ حَارَبَکُمْ مُشْرِک؛ و هرکس شما را انکار کند، کافر است و کسی که با شما بجنگد، [در حقیقت،] به خدا شرک ورزیده است.

در فراز دیگر اهل بیت علیهم السلام حقّ محض معرّفی شده اند؛ چنان که می فرماید:

وَ الحَقُّ مَعَکُم وَ فیکُم وَ مِنْکُم وَ إلَیْکُم وَ أنْتُم أهْلُهُ وَ مَعْدِنَه؛ و حق، با شما و در وجود شماست و از شما، نشأت گرفته و به سوی شما، باز می گردد و شما، اهل حق و معدن آن هستید!!

در فراز دیگر، روح و نور و طینت اهل بیت علیهم السلام را یکی معرّفی کرده است.

وَ أنّ أرْواحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طینَتَکُمْ واحِدَة؛ و بی گمان، ارواحتان و نورتان و سرشتِ شما، یکی است.

خداوند به اهل بیت علیهم السلام مقامی عطا کرده که به احدی از اهل عالم نداده است و هیچ کس با آن ها قابل مقایسه نیست. در این مورد فرموده:

آتاکُمُ اللَّهُ ما لَمْ یُؤتِ أحَدَاً مِنَ الْعالَمین؛ خدا، آنچه را به شما داده، به هیچ یک از جهانیان نداده است.

و می فرماید: شرط پذیریش عبادات پذیرش ولایت اهل بیت علیهم السلام است.

بمُوالاتِکُمْ تُقْبَلُ الطَّاعَةُ الْمُفْتَرَضَة؛ به ولایت شما، طاعت های واجبه ، پذیرفته می شود.

وجود مبارک امام هادی علیه السلام با انشاء زیارت جامعه کبیره و زیارت غدیریه، متن جامع و کاملی از اعتقادات حقّه شیعه را بیان فرمودند. در این زیارت ها اهل بیت علیهم السلام به عنوان بندگان خاص الهی، دارای فضائل

ص: 170

بی شماری هستند، به گونه ای که هرکس خدا را اراده کند، باید از راه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله برود. و اگر بخواهد خدا را عبادت کند، شرطش ولایت ایشان است. و دوستی ایشان دوستی خدا و دشمنی ایشان دشمنی خداست.

و امّا زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام که در روز غدیر خوانده می شود، نیز انشاء حضرت امام هادی علیه السلام است و فضائل بسیار مهمی از آن حضرت را ذکر کرده است. لازم است که محبان و شیعیان به آن مراجعه کنند.

اگر بتوانیم پیوسته به مقامات حضرات اهل بیت حتّی در حدّ ترجمه ی زیارت جامعه توجّه داشته باشیم قطعا سعادت بزرگی نصیب ما شده است و هم چنین اگر در حدّ ترجمه زیارت غدیریه به مقامات وحقانیت امیرالمؤمنین علیه السلام توجّه داشته باشیم از هجوم شبهات بی اساس مخالفین در امان خواهیم بود و ولایت ایشان در قلب ما تقویت می شود!

بیان تفصیلی

اشاره

یکی از وقایع پانزدهم ذی الحجه تولد امام دهم شیعیان علی بن محمد هادی علیه السلام در سال 212 هجری است.

آشنایی با امام هادی علیه السلام

اسم مبارک ایشان «علی»، و نام پدرش «جواد الائمه علیه السلام»، و نام مادرش «سمانه مغربیه» است. کنیه شریفشان ابو الحسن ثالث بوده و از القابشان: هادی، نجیب، نقی، امین، مؤتمن، طیب، عالم، فقیه و ابن الرضا است.

برخی کرامات آن حضرت

1. ابو هاشم جعفری گوید: من داخل مدینه بودم هنگامی که بُغا (یکی از فرماندهان لشکر) در ایام «واثق» در جستجوی اعراب بیرون رفت و از مدینه گذشت. امام هادی علیه السلام فرمودند: برویم ببینیم این فرمانده ترک چگونه لشکرآرایی کرده است. بیرون رفتیم و منتظر ماندیم تا لشکر او از

ص: 171

مقابل ما بگذرد.

هنگام عبورِ لشکر مردی ترک از کنار ما گذشت. امام هادی علیه السلام با او به زبان ترکی سخنی گفتند. آن مرد از اسب پیاده شد و سُم اسب حضرت را بوسید.

(پس از مشاهده این منظره) مرد ترک را قسم دادم و گفتم: این شخص به تو چه گفت؟ جواب داد: او پیامبر است؟ گفتم: نه، پیامبر نیست. گفت: مرا به اسمی صدا زد که ایام کودکی در سرزمین ترک بر من گذارده بودند و تا این ساعت کسی از آن اطلاع نداشت .

2. جماعتی از اهالی اصفهان که از جمله آنها ابو العباس احمد بن نصر و ابو جعفر محمد بن علویه بودند گفتند: در اصفهان مردی به نام «عبد الرحمن» شیعه بود. از او پرسیدند: چه چیز باعث شد که قائل به امامت علی النقی ( علیه السلام) شدی؟ جواب داد: چیزی دیدم که سبب این اعتقاد شد، و آن چنین بود که: من مردی فقیر ولی با جرأت و سخن گو بودم. یک سال اهالی اصفهان مرا با گروهی دیگر برای شکایت نزد متوکل بردند.

روزی جلوی درب قصر متوکل ایستاده بودیم که دستور رسید علی بن محمد بن رضا علیهم السلام را حاضر کنند. از بعضی حاضرین پرسیدم: این شخصی که دستور رسیده احضارش کنند کیست؟ جواب داد: این مردی علوی است که شیعیان قائل به امامت او هستند. سپس گفت: شاید متوکل او را خواسته تا به قتلش رساند.

با خود گفتم: از اینجا نمی روم تا ببینم این شخص کیست. ناگاه مشاهده نمودم سوار بر اسب می آید و مردم در طرف راست و چپ

ص: 172

راه دو صف تشکیل داده اند و او را تماشا می کنند. هنگامی که ایشان را دیدم محبتش در قلبم قرار گرفت و در دل دعایش می کردم تا خداوند شرّ متوکل را از او بر طرف کند.

او به همان حال می آمد و چشم به یال اسبش داشت و چپ و راست را نگاه نمی کرد و من دائما او را دعا می کردم.

هنگامی که مقابل من رسید صورت مبارکش را به سمت من نموده و فرمودند: خداوند دعایت را اجابت نمود، و عمرت را طولانی کرد، و مال و فرزندانت را زیاد نمود. از هیبت او بر خود لرزیدم و میان دوستانم روی زمین افتادم. آنها از من پرسیدند: چه شده است؟ گفتم: خیر است، و به آنها چیزی نگفتم.

پس از مدتی به اصفهان برگشتیم و خداوند به برکت دعای ایشان باب خیر و رحمت را بر من گشود و ثروتمند شدم به طوری که اکنون در خانه ام یک میلیون درهم دارم به جز اموال دیگر، هم چنین خداوند به من ده پسر عنایت فرمود، و الآن عمرم هفتاد و چند سال است و قائل به امامت این شخصی هستم که از دل من آگاه بود و خداوند دعایش را در مورد من اجابت فرمود .

حکمت ها و پندهای حضرت علیه السلام

بعضی از کلمات حکمت آمیز و پندهای امام هادی علیه السلام جملات زیر است:

هر که از خود راضی باشد، خشمگینان از او زیاد شود.

بی نیازی کمی آرزو، و خشنودی به مقدار کفاف است.

مصیبت برای شکیبا یکی، و برای بی تاب دو تا است.

حسد نابود کننده کارهای نیک است، و

ص: 173

روزگار دشمنی می آورد، و خود پسندی از طلب علم باز می دارد و موجب کوچک شمردن دیگران و نادانی می شود، و خسیس بودن زشت ترین اخلاق است، و طمع خوی بدی است. مسخره کردن لطیفه گویی کم خردان و کار نادانان است، و نافرمانی از پدر و مادر موجب تنگدستی و خواری است.

بیاد آر پیکر بی جان خود میان خانواده ات را که هیچ طبیبی نمی تواند مرگ را از تو دفع کند، و هیچ دوستی نمی تواند برایت سودمند باشد.

دو میراث گران بهای حضرت هادی علیه السلام: زیارت جامعه کبیره وزیارت غدیریه

امام هادی علیه السلام با انشاء زیارت جامعه ی کبیره و زیارت غدیریه منشور اعتقادی شیعه را با فصیح ترین بیان انشاء فرمودند.

زیارت جامعه کبیره

زیارت جامعه کبیره با بیان حدود 400 ویژگی و صفات امامان معصوم علیهم السلام یک دوره امام شناسی و زیارت غدیریه با بیانی شیوا و با استناد بر حدود 40 آیه قرآنی یک دوره امیرالمؤمنین شناسی را مطرح نموده است، در این دو زیارت مهم ترین استدلال های اعتقادی شیعه مطرح شده است.

در این زیارت می خوانیم:

«فالراغب عنکم مارق و اللازم لکم لاحق و المقصر فی حقکم زاهق و الحق معکم و فیکم و منکم والیکم و أنتم أهله و معدنه و میرث النبوة عندکم...»:« هر کس از طریق شما روی گرداند از دین الهی خارج شده و هر که ملازم امر شما بود ملحق شده، و هر کس در حق شما تقصیر کند هلاک شده است. و حق با شما و در خاندان شما و از شما و به سوی شماست. و شما اهل حق

ص: 174

و معدن آن هستید و میراث نبوت نزد شما است» .

زیارت غدیریه

زیارت امیر المؤمنین علیه السلام در روز غدیر نیز یکی دیگر از یادگارهای امام هادی علیه السلام است. در این زیارت خطاب به امیر المؤمنین علیه السلام عرض می کنیم:

«أشهد أنک أمیر المؤمنین الحق الذی نطق بولایتک التنزیل و أخذ لک العهد علی الأمّة بذلک الرسول...» : «شهادت می دهم که تو امیرالمؤمنین همان حقی هستی که ولایتت در قرآن آمده است و بر این مطلب رسول اللّه از امت عهد و میثاق گرفته است...» .

آیات قرآن در زیارت غدیر

عید غدیر

ما سابق شنیده بودیم می گفتند: نماز بی ولایت قبول نیست. معلوم می شود نبوت بی ولایت هم قبول نیست. چون خدا به پیغمبرش می گوید: اگر علی (علیه السلام) را معرفی نکنی نابودی! نه نماز بی ولایت، رسالت بی ولایت هم، نباید عقیده داشته باشیم...

آیات قرآن در زیارت غدیر

نکته بسیار جالب در زیارت روز غدیر این است که در این زیارت تقریباً 23 آیه قرآن بیان شده است. این خودش یک پیامی دیگر برای ما دارد. که حرف هایتان قرآنی باشد.

یک زیارتی برای امیر المۆمنین در روز غدیر است از امام نقل شده که این زیارت را می شود هرروز خواند. در هر زمانی هم می شود خواند. لازم نیست در مقابل قبر باشیم. در هر زمان، در هر مکان، این زیارت قابل خواندن است.

آیات قرآن در زیارت روز غدیر

نکته بسیار جالب در زیارت روز غدیر این است که در این زیارت تقریباً 23 آیه قرآن بیان شده است. این خودش یک پیامی دیگر برای ما دارد. که حرف هایتان قرآنی باشد.

زینب کبری علیهاالسلام در شام سخنرانی کرد، سخنرانی اش از قرآن موج می زند. فاطمه زهرا

ص: 175

(سلام الله علیها) وقتی دید حق شوهرش را ندادند یک سخنرانی کرد، سخنرانی اش از قرآن موج می زند.

اگر قرار است در جایی سخنرانی داشته باشیم ، روی منبر صحبت کنیم، بیشتر حرف هایمان باید از قرآن باشد. آیه اش این است.

«لِتُبَیِّنَ لِلنَّاس» (نحل/44)

«لِتُبَیِّنَ لِلنَّاس»

یعنی برای مردم بیان کن. چه چیزی را؟ «ما نُزِّل» آنچه را که نازل شده برای مردم بگو.

این خیلی جالب است که در این زیارتنامه بیست و چند تا آیه ی قرآن است. حالا زیارتنامه را با هم بخوانیم.

امام، صراط مستقیم دین

«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا دِینَ اللَّهِ الْقَوِیم»

علی جان سلام بر تو، دین قویم تو هستی. دین قویم همان قرآن است

«ذلِکَ دینُ الْقَیِّمَةِ» (بینه/5)

«وَ صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِیم»

امام صادق (علیه السلام) فرمود: صراط مستقیم صراط علی بن ابی طالب (علیه السلام) است.

«السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبَأُ الْعَظِیمُ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُون».

«نباء» خبر بزرگ تو هستی.

«السلام علیک یا أَمِیرُ الْمُۆْمِنِینَ الْحَقُّ الَّذِی نَطَقَ بِوَلَایَتِکَ التَّنْزِیل»

یا علی تو کسی هستی که خدا تعریفت را می کند. چه گفته؟ گفته:

«إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُۆْمِنِین أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُم»

خدا مشتری است. خدا جان را می خرد. مال را به بهشت می خرد. تو جانت را به خدا فروختی. مالت را به خدا فروختی.

در قرآن فرموده:

«وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِه» (حج/78)

اگر جهاد می کنید، حق جهاد. در زیارت داریم که «جاهدت فی الله حق جهاده»

علی جان تو سیمای قرآنی، وجود تو قرآن مجسّم است.

امام در میادین جنگ و جهاد

«السلام علیک یا ابالحسن یا امیرالمۆمنین»

در زیارتنامه می گوید، قرآن درباره ی تو گفت:

«فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَی الْقاعِدین» (نساء/95)

مجاهدین بر قاعدین فضیلت دارند. فاتح خیبر تو بودی. هیچ یک از اصحاب پیغمبر

ص: 176

به اندازه امیرالمۆمنین در جبهه نبود.

«فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَی الْقاعِدین أَجْراً عَظیماً».

حضرت امیر (علیه السلام) رد می شد دو نفر به هم افتخار می کردند. او می گفت: کلیددار کعبه من هستم. او می گفت: مسئول آبرسانی به حجاج من هستم. حضرت فرمود: والله من کلیددار نیستم، مسئول آب دادن هم نیستم. اما من قبل از شما دو تا به پیغمبر ایمان آوردم. سابقه ی ایمانی من بیش از شماست. خیلی به آنها برخورد. چون آنها یک خرده ریش سفید بودند، حضرت علی (علیه السلام) هم جوان بود. رفتند گفتند: یا رسول الله! چنین شده است. آیه نازل شد،

«أَجَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاج» (توبه/19)

«سِقایَةَ الْحاج»، «سقایه» یعنی سقایی است. آب دادن، «أَجَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» کلید داری کعبه و آب دادن به حاجی ها را شما کنار ایمان گذاشتید؟ ایمان کجا و آنها کجا؟ مقایسه نکنید. قابل مقایسه نیست.

یک کسی به شما بگوید: من هم شما را دوست دارم، هم کشمش را. خوب این فحش به شما است. «أَجَعَلْتُمْ سِقایَةَ» چه چیزی را کنار چه چیز می گذارید؟

ولایت، تداوم بخش رسالت

علی که بود؟

وزن امیرالمۆمنین (علیه السلام) در قرآن هم وزن توحید و نبوت است. خدا در قرآن در سه جا به پیغمبر اولتیماتوم می دهد. می گوید: پیغمبر

«لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُک» (زمر/65)

مشرک شوی، عملت نابود است.

اگر به قرآن یک کلمه اضافه کنی،

«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاویلِ» (حاقه/44)

اگر به قرآن کلمه ای اضافه کنی، این رگ را که رگ گردن است قطع می کنم.

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِل» (مائده/67)

علی (علیه السلام)را معرفی کن، علی (علیه السلام) را معرفی نکنی 23 سال زحمت تو

ص: 177

نابود است. خیلی مهم است. ولایت خیلی مهم است. اگر از توحید بیرون بروی، «لَیَحْبَطَنَّ» عملت نابود است. از قرآن بیرون بروی، نابودی. علی (علیه السلام)را معرفی نکنی، نابود هستی.

«وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ»

اگر نگویی نابود هستی.

ما سابق شنیده بودیم می گفتند: نماز بی ولایت قبول نیست. معلوم می شود نبوت بی ولایت هم قبول نیست. چون خدا به پیغمبرش می گوید: اگر علی (علیه السلام) را معرفی نکنی نابودی! نه نماز بی ولایت، رسالت بی ولایت هم، نباید عقیده داشته باشیم.

رعایت حقوق بشر، حتی با قاتل و اسیر

تمام حقوق دانان بشر، تمام حقوق دان ها دکترهای حقوق کره ی زمین جمع شوند، بگوییم: این حق است. امیرالمۆمنین (علیه السلام) سرش شکافته است. لیوان شیر برایش آوردند، فرمود: نصف این شیر را به ابن ملجم بدهید. گفتند: آقا قاتل است. گفت: بله! قاتل است، به جزایش می رسد. اما فعلاً که اسیر است باید او هم مثل من شیر بخورد. نصف لیوان شیر. این حقوق بشر است.

درود بر اسلام!

اسلام حقوق بشر را می گوید. می گوید: اگر می خواهی نماز جمعه بروی، از شب جمعه بیست ساعت قبلش پیاز نخور. ممکن است بوی پیاز در دهانت باشد، فردا ظهر یک کسی کنارت بنشیند از بوی پیاز دهان تو ناراحت شود. این را می گویند: حقوق بشر.

آیه ای در قرآن، می گوید:

«لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم» (مائده/54)

مردانی هستند که از ملامت ها، که در سایت ها آمده، در اینترنت آمده، ماهواره ها آمده، مجله ها، روزنامه ها، بولتن های محرمانه، هرچه می خواهد باشد، باشد. تکان نمی خورند.

نقل شد که دکتر بهشتی (ره) به امام فرمود: طرفداران بنی صدر به من جسارت می کنند. امام فرمود: چه صدایی می آید؟ بهشتی گوش داد، دید مردم پشت دیوار می گویند: روح منی خمینی، بت شکنی خمینی! امام فرمود:

ص: 178

آقای بهشتی، مردم کره ی زمین پشت این دیوار به من درود بفرستند، یا به من نفرین کنند، در من اثری ندارد. شما اگر در دستت طلا است، همه ی کره ی زمین بگویند: سفال است، سفال است. آرامش داری.

«أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28)

کسی که راهش درست است هرچه می خواهند دیگران بگویند، بگویند. با متلک از کارش دست برنمی دارد.

وقتی در کار خدا خشن است

در یکی از جبهه ها آمدند گفتند: یا رسول الله! این علی همه چیزش خوب است. یک خرده خشک است. خشک است. مثلاً حالا یک کسی رفته یک غنایمی، یک شمشیری، انگشتری، چیزی غنایم گرفته. اصرار می کند که نه پس بده. پس بده. یک خرده خشن است. می دانید چه گفت؟ فرمود: علی خشن است. «لَخَشِنٌ» بله، امیرالمۆمنین (علیه السلام) خشن است. لکن

«فِی ذَاتِ اللَّهِ» (بحارالانوار/ج41/ص116)

در کار خدا خشن است. یعنی با کسی معامله نمی کند.

مصداق کامل حزب الله

یک آیه داریم

«فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» (مائده/56)

این جمله ی هم در زیارت امیرالمۆمنین (علیه السلام) است. می خواهد بگوید تو جزء حزب الله هستی. البته حزب الله را قرآن گفته چه کسانی هستند.

بی خود کسی به خودش حزب الله نگوید. آخر گاهی وقت ها برمی دارند یک شب نامه فحش می دهند به هرکس دلشان بخواهد. امضا می کنند حزب الله! حزب الله فحش می دهد؟ تو اگر حزب اللهی هستی چرا فحش می دهی؟

کسی به ظاهر نمی دانم ریش و اینها حزب اللهی نمی شود. البته ریش یک کمالی است، تراشیدنش هم حرام است. اما فقط ریش هم نیست. هم ریش و هم ریشه! حزب الله را در زیارتنامه ی امیرالمۆمنین (علیه السلام) می گوید: تو هستی.

پیروز امتحان های الهی

«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّه» (انسان/8)

در قرآن تعریف ابراهیم را می کند. ابراهیم

ص: 179

خیلی امتحانات سختی داشت. می دانید بزرگترین امتحان ابراهیم چه بود؟ تقریباً صد سال بچه دار نمی شد، خیلی دعا کرد بچه دار شود. حالا هم که بچه دار شد، خدا به او گفت: این بچه را در بیابان های مکه بگذار و برو. یک بچه ی کودک با یک مادر جوان در بیابان داغ، بعد هم حالا بزرگ که شد، ده، سیزده ساله شد گفت: ابراهیم بچه ات را بکش. که قرآن می گوید: خیلی امتحان سختی است. خیلی امتحانش سخت است. آدم صد سال در انتظار بچه باشد، حالا که ده، سیزده سالش است، می گوید: چاقو را بگذار و با دست خودت بکش.

در زیارتنامه حضرت امیر آمده،

«یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُۆْمَرُ» (صافات/102)

وقتی پدرش حضرت ابراهیم گفت:

«إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُک» (صافات/102)

اسماعیل جان، من مأمور شدم تو را ذبح کنم. فرمود: «یا أَبَتِ» بابا جان! «افْعَلْ» انجام بده، «ما تُۆْمَرُ» امر خداست، انجام بده. بعد می گوید: علی جان، تو هم وقتی گفتند: جای پیغمبر بخواب، خوابیدی! همینطور که اسماعیل خوابید، تو هم خوابیدی. اسماعیل آماده شد ذبح شود، تو هم آماده شدی کشته شوی. بزرگ ترین امتحان ابراهیم یک شب حضرت علی (علیه السلام) بود. بزرگترین امتحان حضرت ابراهیم کشتن بچه اش بود. این یکی از کارهای حضرت علی (علیه السلام) بود.

ابن ابی الحدید از علمای اهل سنت است. می گوید: آیه

«مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّه» (بقره/207)

آیه ای است که حضرت علی (علیه السلام) جای پیغمبر خوابید. تمام مفسرین آیه را مربوط به حضرت علی (علیه السلام) دانستند و جز کافر یا دیوانه این را انکار نمی کند. یعنی اگر کسی این را قبول نکند، یا کافر است یا دیوانه.

ص: 180

بن ابی الحدید سنی این را می گوید.

وقتی خدا به موسی (علیه السلام) گفت که

«وَ اجْعَل لیّ ِ وَزِیرًا مِّنْ أَهْلیِ، هَارُونَ أَخِی» (طه/29 و30)

خدا به موسی گفت: نزد فرعون برو. گفت: هارون بیاید، دو تایی برویم. حدیث داریم که

«أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی» (بحارالانوار/ج5/ص69)

همینطور که هارون برای موسی بازو بود، یا علی تو هم برای پیغمبر بازو هستی.

یکی از آیات قرآن این است که موسی (علیه السلام) وقتی برگشت دید مردم سراغ گوساله رفتند. چون بنا بود سی روز بماند، سی روزش چهل روز شد، یک هنرمند مجسمه ساز به نام سامری طلاها را گرفت، یک گوساله ی طلایی ساخت، طوری هم ساخت مثل سوت هایی که در زمین ورزش می زنند، هوا که وارد می شد صدا می کرد. گفت:

«هذا إِلهُکُم» (طه/88)

خدای شما همین است. مردم هم از خداپرستی سراغ گوساله رفتند. موسی (علیه السلام) برگشت .گفتند:

«لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی» (طه/91)

ما دست از این گوساله برنمی داریم تا موسی برگردد. بعد می گوید:

«وَ کَذَلِکَ أَنْتَ لَمَّا رُفِعَتِ الْمَصَاحِفُ» (بحارالانوار/ج97/ص367)

علی جان تو هم همینطور.

وقتی قرآ ن ها را در صفین سر نیزه کردند، مردم گفتند: نه ما دست از قرآن برنمی داریم. همینطور که موسی (علیه السلام) را رها کردند، رفتند سراغ گوساله، همینطور در جنگ صفین امام علی (علیه السلام) را رها کردند، چشمشان به نیزه ها بود. هرچه حضرت علی (علیه السلام) گفت: من قرآن واقعی هستم. قرآن ناطق من هستم. گفتند: نه قرآن سر نیزه!

«رُفِعَتِ الْمَصَاحِفُ»

چند نکته ی اعتقادی در زیارت جامعه

1 - اهل بیت علیهم السلام بنده و مطیع خداوند هستند. وَعِبادِهِ الْمُکْرَمینَ، الْمُطیعُونَ للّه ِِ، لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ

ص: 181

بِاَمْرِهِ یَعْمَلُونَ.

2 - آنها معصومند «عَصَمَکُمُ اللّه ُ مِن الزَّلَل وَ طَهَّرَکُم مِن الدَّنَس »

3 - معرفت ایشان معرفت خداست. «مَحآلِّ مَعْرِفَةِ اللّه ِ ؛ مَن أرادَ اللّه بَدءَ بِکُم»

4 - دشمنی با ایشان دشمنی با خداست «مَنْ عاداکُم فَقد عادَی اللّه»

5 - پذیرش ولایت ایشان، پذیرش ولایت خداست «مَن والاکم فَقَد والی اللّه»

6 - صلوات بر ایشان و پذیرش ولایت آنها باعث پاکی نفوس و نیکویی فطرت می شود «جَعَلَ صَلواتَنا عَلَیْکُم وَ ما خَصّنا بِه مِن وَلایتکُم طیبا لخلقنا وطهارة لأنفسِنا»

7 - مخالف شان، کافر و محارب با آنها مشرک است «مَن جَحدکم کافر ومن حارَبکم مُشرک»

8 - مردم به وسیله ی اهل بیت علیهم السلام امتحان می شوند «وَالْبابُ المُبتَلی بِهِ النّاس»

9 - قبل از آمدن به سوی مردم آنان به عرش الهی محیط بودند. «خَلَقکم اللّه أنوارا فَجَعَلکُم بعَرشِه مُحدقین»

10 - آنان حقّ محض هستند. وَالحقّ معکم وفیکم وَ مِنْکُم و اِلَیکُم»

11 - روح و نور و طینت آنها یکی است «أنّ أرْواحَکُم وَ نُورَکُم وطینتکم وَاحدَة»

12 - خداوند به آنها مقامی عطا کرده که به احدی از اهل عالم نداده است و هیچ کس با آنها قابل مقایسه نیست «آتاکُم اللّه ما لَم یُؤتِ أحَدا مِنَ الْعالَمین».

13 - شرط پذیریش عبادات پذیرش ولایت آنهاست. «بموالاتِکم تُقبَل الطاعة المُفْتَرَضة»

14 - همه چیز در عالم از اهل بیت علیهم السلام شروع می شود و به آنها ختم می شود «بکم فتح اللّه و بکم یختم»

15 - بندگی و وصول الی اللّه فقط از طریق اهل بیت علیهم السلام صورت می گیرد «من

ص: 182

اراد اللّه بدء بکم و من وحّده قبل عنکم» مورد14 و 15 وجوب توسل به ایشان را نشان می دهد*

16 - باز گشت خلق به سوی آنهاست و حساب مخلوقات با آنان است، «ایاب الخلق الیکم و حسابهم علیکم» با توجه به آیه ی قرآن «إنّ إلینا إیابهم، ثم إنّ علیناحسابهم» «سوره غاشیه 25 و 26» که نفرموده «إنّ الیّ...» و جمع آورده که نکته ی زیارت جامعه روشن می شود).

چند نکته اعتقادی در زیارت غدیریّه

1 - امیرالمؤمنین علیه السلام سفیر خدا در بین مخلوقات است. «وَ سَفیره فی خَلقه»

2 - همه چیز به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ختم می شود و هم چنین از ایشان منتشر می شود «الخاتم لِما سَبَق وَ الفاتِح لمَا اسْتُقْبِل» و امیرالمؤمنین علیه اسلام جان پیامبر صلی الله علیه و آله است.

3 - امیرمؤمنان صراط مستقیم خداست. «أشْهَدُ أنَک الْمَعنیُ بِقول الْعَزیز الرَّحیم «وأنَّ هذا صِراطی مُستَقیما»» (سوره انعام: 153)

4 - اوّلین کسی که به خدا ایمان آورد و نماز خواند حضرت علی علیه السلام بود. «أنتَ اوّل مَنْ آمَنَ بِاللّه وَ صَلّی له»

5 - عالم به تفسیر و تنزیل قرآن است «أنت المخصوص بعلم التنزیل و حکم التأویل و نصل الرسول»

6 - نور امیرالمؤمنین علیه السلام خاموش شدنی نیست. «نُورک لا یُطفأ»

7 - خداوند امر نموده که مؤمنین از ایشان تبعیت کنند و ایشان را یاری نمایند «وقد أمر اللّه تعالی باتباعک و ندب المؤمنین إلی نصرک»

8 - خداوندا لعنت کن قاتلین امیرالمؤمنین علیه السلام و ظلم کنندگان به ایشان و پیروان و انصار آنان را. «اللهمَّ العن قَتَلَة أمیرالمؤمِنین وَ

ص: 183

مَن ظَلمَه وأشیاعهم وأنصارهم»

9 - دشمن امیرالمؤمنین دشمن خداست و منکر رسول خداصلی الله علیه و آله است «و عدوّک عدوّ اللّه و جاحد لرسول اللّه»

10 - خداوند مداح امیرالمؤمنین است: «وفی مدح اللّه تعالی غنی عن مدح المادحین و تفریط الواصفین»

مستندات

1. کافی، ج1، ص497.

2. مناقب آل ابیطالب، ج3، ص505.

3. مفاتیح الجنان ص889.

4. بحار الانوار: ج99، ص128.

5 . بحار الانوار ج 50 ص 114.

6 . الخرائج و الجرائح ج 2 ص 674. ثاقب فی المناقب ص 539.

7 . الخرائج و الجرائح ج 1 ص 392. مدینة المعاجز ج 7 ص 464.

8 . بحار الانوار ج 75 ص 368. نزهة الناظر و تنبیه الخاطر ص 138.

9 . بحار الانوار ج 99 ص 129.

10 . مزار مشهدی ص 265. بحار الانوار ج 97 ص 360.

زیارت غدیریه و زیارت جامعه کبیره هر دو در مفاتیح الجنان آمده است.

بیان دانش آموزی

هادی راه

امام هادی علیه السلام در دوره ای زندگی می کردند که متوکل عباسی، شیعیان را زیر فشار قرار داده بود. کسانی که به دیدار امام هادی علیه السلام می آمدند از آزار و شکنجه مأموران در امان نبودند. در حالی که همه دوست داشتند امام خود را زیارت کنند، به خاطر همین مشکلات، عده کمی می توانستند به دیدار امام بیایند. به همین دلیل از سخنان امام هادی علیه السلام، مقدار کمی به ما رسیده است. حسرت دیدار امام هادی علیه السلام بر دل بسیاری از شیعیان مانده بود.

حتما تجربه کرده ای، وقتی به زیارت حرم امام رضا علیه السلام می روی و روبروی گنبد زیبایش

ص: 184

می ایستی و با امام درد و دل می کنی، آن قدر سبک می شوی که دوست داری مثل کبوترهای حرم پرواز کنی .

در حدیث داریم که زیارت دوستی و مودت را می رویاند. در زیارت با امام پیمان می بندی و دلت را به ضریحش گره می زنی.

حال هر چه بهتر امام را بشناسی ، بهتر زیارت می کنی. امام هادی علیه السلام با آموزش زیارت به شیعیان ، آن ها را با امامت آشنا کرد.

نام یکی از این زیارت نامه ها ، زیارت جامعه کبیره است. نام آن را «جامعه» گذاشتند، چون برای زیارت همه امامان خوانده می شود. اگر آن را بخوانی و به ترجمه آن نگاه کنی، نگاهت به زیارت امام آن قدر زیبا می شود که دوست نداری از این گفتگوی شیرین با امام دست برداری و می گویی چه زیبا و شیرین است نام شما بردن....

پیوند مهدوی

او صدایم را می شنود

* از متن زیارت هایی که به ما رسیده است؛ شیوه ی سخن گفتن با امام علیه السلام را می آموزیم.

امام صدای ما را می شنود؛ تک تک ما را می بیند و می شناسد؛ با او سخن بگوییم. با زبان مادری خود صدایش بزنیم و با او درد و دل کنیم. او ما را فراموش نکرده و به فکر ماست؛ ما هم به یادش باشیم.

امامت در خردسالی

*15 ذی الحجه مصادف است با میلاد امام هادی علیه السلام است. آن حضرت در صن 8 سالگی به امامت رسیده اند. ما معتقد هستیم که امام مهدی علیه السلام در سن 5 سالگی به امامت رسیده اند. این امامت در سن خردسالی قبل از امام مهدی

ص: 185

علیه السلام در تفکر و تاریخ شیعه نمونه داشته است اول امام جواد علیه السلام در سن 7 سالگی و امام هادی علیه السلام در سن 8 سالگی به امامت رسیده اند شیعه به رشدی رسید که ایمان داشت امامت به انتخاب الهی است و خداوند می تواند علم و شرائط امامت را در کودکی پنج ساله قرار دهد.

همه برکات به واسطه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است

* در این زیارت می خوانیم بکم فتح الله و بکم یختم، عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم. معنایش اینست که شما اهل بیت علیهم السلام واسطه ی فیض هستید تمام خیرات و برکات به یمن و برکت شما به ما می رسد پس این مطالب را وقتی می خوانیم توجه داشته باشیم که در میان اهل بیت علیهم السلام تنها کسی که امروز واسطه ی فیض است آقا بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف است. تنها کسی که مرا خیلی دوست دارد در جهان هستی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.

روایات

اشاره

1. - مع، «1» معانی الأخبار ع، علل الشرائع سَمِعْتُ مَشَایِخَنَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ یَقُولُونَ إِنَّ الْمَحَلَّةَ الَّتِی یَسْکُنُهَا الْإِمَامَانِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ع بِسُرَّ مَنْ رَأَی کَانَتْ تُسَمَّی عَسْکَرَ «2» فَلِذَلِکَ قِیلَ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا الْعَسْکَرِیُّ «3».

2- قب، المناقب لابن شهرآشوب اسْمُهُ عَلِیٌّ وَ کُنْیَتُهُ أَبُو الْحَسَنِ لَا غَیْرُهُمَا وَ أَلْقَابُهُ النَّجِیبُ الْمُرْتَضَی الْهَادِی النَّقِیُّ الْعَالِمُ الْفَقِیهُ الْأَمِینُ الْمُؤْتَمَنُ الطَّیِّبُ الْمُتَوَکِّلُ الْعَسْکَرِیُّ وَ یُقَالُ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ الثَّالِثُ وَ الْفَقِیهُ الْعَسْکَرِیُ

وَ کَانَ أَطْیَبَ النَّاسِ مُهْجَةً وَ أَصْدَقَهُمْ لَهْجَةً وَ أَمْلَحَهُمْ مِنْ قَرِیبٍ وَ أَکْمَلَهُمْ مِنْ بَعِیدٍ إِذَا صَمَتَ عَلَیْهِ هَیْبَةُ الْوَقَارِ وَ إِذَا تَکَلَّمَ سِیمَاءُ

ص: 186

الْبَهَاءِ وَ هُوَ مِنْ بَیْتِ الرِّسَالَةِ وَ الْإِمَامَةِ وَ مَقَرِّ الْوَصِیَّةِ وَ الْخِلَافَةِ شُعْبَةٌ مِنْ دَوْحَةِ النُّبُوَّةِ مُنْتَضَاةٌ مُرْتَضَاةٌ وَ ثَمَرَةٌ مِنْ شَجَرَةِ الرِّسَالَةِ مُجْتَنَاةٌ مُجْتَبَاةٌ وُلِدَ بِصَرْیَا مِنَ الْمَدِینَةِ النِّصْفَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ سَنَةَ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ وَ مِائَتَیْنِ.

ابْنُ عَیَّاشٍ یَوْمَ الثَّلَاثَاءِ الْخَامِسَ مِنْ رَجَبٍ سَنَةَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ وَ قُبِضَ بِسُرَّ مَنْ رَأَی الثَّالِثَ مِنْ رَجَبٍ سَنَةَ أَرْبَعٍ وَ خَمْسِینَ وَ مِائَتَیْنِ وَ قِیلَ یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ ثَلَاثَ لَیَالٍ بَقِینَ مِنْ جُمَادَی الْآخِرَةِ نِصْفَ النَّهَارِ وَ لَیْسَ عِنْدَهُ إِلَّا ابْنُهُ أَبُو مُحَمَّدٍ ع وَ لَهُ یَوْمَئِذٍ أَرْبَعُونَ سَنَةً وَ قِیلَ أَحَدٌ وَ أَرْبَعُونَ وَ سَبْعَةُ أَشْهُرٍ أُمُّهُ أُمُّ وَلَدٍ یُقَالُ لَهَا سُمَانَةُ الْمَغْرِبِیَّةُ وَ یُقَالُ إِنَّ أُمَّهُ الْمَعْرُوفَةَ بِالسَّیِّدَةِ أُمُّ الْفَضْلِ فَأَقَامَ مَعَ أَبِیهِ سِتَّ سِنِینَ وَ خَمْسَةَ أَشْهُرٍ وَ بَعْدَهُ مُدَّةَ إِمَامَتِهِ ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِینَ سَنَةً وَ یُقَالُ وَ تِسْعَةَ أَشْهُرٍ وَ مُدَّةُ مُقَامِهِ بِسُرَّ مَنْ رَأَی عِشْرِینَ سَنَةً وَ تُوُفِّیَ فِیهَا وَ قَبْرُهُ فِی دَارِهِ وَ کَانَ فِی سِنِی إِمَامَتِهِ بَقِیَّةُ مُلْکِ الْمُعْتَصِمِ ثُمَّ الْوَاثِقِ وَ الْمُتَوَکِّلِ وَ الْمُنْتَصِرِ وَ الْمُسْتَعِینِ وَ الْمُعْتَزِّ وَ فِی آخِرِ مُلْکِ الْمُعْتَمِدِ اسْتُشْهِدَ مَسْمُوماً وَ قَالَ ابْنُ بَابَوَیْهِ وَ سَمَّهُ الْمُعْتَمِدُ «1».

3- کشف، کشف الغمة قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ طَلْحَةَ أَمَّا مَوْلِدُهُ ع فَفِی رَجَبٍ سَنَةَ مِائَتَیْنِ وَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ لِلْهِجْرَةِ وَ أُمُّهُ أُمُّ وَلَدٍ اسْمُهَا سُمَانَةُ الْمَغْرِبِیَّةُ وَ قِیلَ غَیْرُ ذَلِکَ وَ أَمَّا اسْمُهُ فَعَلِیٌّ وَ أَمَّا أَلْقَابُهُ فَالنَّاصِحُ وَ الْمُتَوَکِّلُ وَ الْمِفْتَاحُ وَ النَّقِیُّ وَ الْمُرْتَضَی وَ أَشْهَرُهَا الْمُتَوَکِّلُ وَ کَانَ یُخْفِی ذَلِکَ وَ یَأْمُرُ أَصْحَابَهُ أَنْ یُعْرِضُوا عَنْهُ لِأَنَّهُ کَانَ لَقَبَ الْخَلِیفَةِ یَوْمَئِذٍ «2»

وَ مَاتَ فِی جُمَادَی الْآخِرَةِ لِخَمْسِ لَیَالٍ بَقِینَ مِنْهُ مِنْ

ص: 187

سَنَةِ أَرْبَعٍ وَ خَمْسِینَ وَ مِائَتَیْنِ فِی خِلَافَةِ الْمُعْتَزِّ فَیَکُونُ عُمُرُهُ أَرْبَعِینَ سَنَةً غَیْرَ أَیَّامٍ کَانَ مُقَامُهُ مَعَ أَبِیهِ سِتَّ سِنِینَ وَ خَمْسَةَ أَشْهُرٍ وَ بَقِیَ بَعْدَ وَفَاةِ أَبِیهِ ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِینَ سَنَةً وَ شُهُوراً وَ قَبْرُهُ بِسُرَّ مَنْ رَأَی «1».

وَ قَالَ الْحَافِظُ عَبْدُ الْعَزِیزِ مَوْلِدُهُ سَنَةَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ وَ مِائَتَیْنِ وَ مَاتَ سَنَةَ أَرْبَعٍ وَ خَمْسِینَ وَ مِائَتَیْنِ فَکَانَ عُمُرُهُ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَبْرُهُ بِسُرَّ مَنْ رَأَی دُفِنَ بِهَا فِی زَمَنِ الْمُنْتَصِرِ یُلَقَّبُ بِالْهَادِی أُمُّهُ سُمَانَةُ وَ یُقَالُ إِنَّهُ وُلِدَ بِالْمَدِینَةِ النِّصْفَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ سَنَةَ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ وَ مِائَتَیْنِ وَ قُبِضَ بِسُرَّ مَنْ رَأَی فِی رَجَبٍ سَنَةَ أَرْبَعٍ وَ خَمْسِینَ وَ مِائَتَیْنِ وَ لَهُ یَوْمَئِذٍ إِحْدَی وَ أَرْبَعُونَ سَنَةً وَ سِتَّةُ أَشْهُرٍ وَ قَبْرُهُ بِسُرَّ مَنْ رَأَی فِی دَارِهِ «2».

وَ قَالَ ابْنُ الْخَشَّابِ وُلِدَ أَبُو الْحَسَنِ الْعَسْکَرِیُّ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ فِی رَجَبٍ سَنَةَ مِائَتَیْنِ وَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ کَانَ مُقَامُهُ مَعَ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ سِتَّ سِنِینَ وَ خَمْسَةَ أَشْهُرٍ وَ مَضَی فِی یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ لِخَمْسِ لَیَالٍ بَقِینَ مِنْ جُمَادَی الْآخِرَةِ سَنَةَ مِائَتَیْنِ وَ أَرْبَعٍ وَ خَمْسِینَ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ أَقَامَ بَعْدَ أَبِیهِ ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِینَ سَنَةً وَ سَبْعَةَ أَشْهُرٍ إِلَّا أَیَّاماً قَبْرُهُ بِسُرَّ مَنْ رَأَی أُمُّهُ سُمَانَةُ وَ یُقَالُ لَهَا مُنْفَرِشَةُ الْمَغْرِبِیَّةُ لَقَبُهُ النَّاصِحُ وَ الْمُرْتَضَی وَ النَّقِیُّ وَ الْمُتَوَکِّلُ یُکَنَّی بِأَبِی الْحَسَنِ «3».

4- عم، إعلام الوری وُلِدَ ع بِصَرْیَا مِنَ الْمَدِینَةِ «4» لِلنِّصْفِ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ سَنَةَ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ وَ مِائَتَیْنِ وَ فِی رِوَایَةِ ابْنِ عَیَّاشٍ یَوْمَ الثَّلَاثَاءِ الْخَامِسَ مِنْ رَجَبٍ وَ أُمُّهُ أُمُّ وَلَدٍ یُقَالُ لَهَا سُمَانَةُ وَ لَقَبُهُ النَّقِیُّ وَ الْقَائِمُ وَ الْفَقِیهُ وَ الْأَمِینُ

ص: 188

وَ الطَّیِّبُ وَ یُقَالُ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ الثَّالِثُ «1».

5- وَ قَالَ الشَّیْخُ فِی الْمِصْبَاحِ، رُوِیَ أَنَّ یَوْمَ السَّابِعِ وَ الْعِشْرِینَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ وُلِدَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیُّ ع وَ قَالَ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ قَالَ ابْنُ عَیَّاشٍ خَرَجَ إِلَی أَهْلِی عَلَی یَدِ الشَّیْخِ الْکَبِیرِ أَبِی الْقَاسِمِ هَذَا الدُّعَاءُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِالْمَوْلُودَیْنِ فِی رَجَبٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الثَّانِی وَ ابْنِهِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُنْتَجَبِ إِلَی آخِرِ الدُّعَاءِ ثُمَّ قَالَ وَ ذَکَرَ ابْنُ عَیَّاشٍ أَنَّهُ کَانَ مَوْلِدُ أَبِی الْحَسَنِ الثَّالِثِ یَوْمَ الثَّانِی مِنْ رَجَبٍ وَ ذَکَرَ أَیْضاً أَنَّهُ کَانَ یَوْمَ الْخَامِسِ وَ قَالَ وَ رَوَی إِبْرَاهِیمُ بْنُ الْهَاشِمِ الْقُمِّیُّ قَالَ وُلِدَ أَبُو الْحَسَنِ الْعَسْکَرِیُّ ع یَوْمَ الثَّلَاثَاءِ لِثَلَاثَ عَشْرَةَ لَیْلَةً مَضَتْ مِنْ رَجَبٍ سَنَةَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ وَ مِائَتَیْنِ.

6- کا، الکافی وُلِدَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ لِلنِّصْفِ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ سَنَةَ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ وَ مِائَتَیْنِ وَ رُوِیَ أَنَّهُ ع وُلِدَ فِی رَجَبٍ سَنَةَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ وَ مِائَتَیْنِ «2» وَ أُمُّهُ أُمُّ وَلَدٍ یُقَالُ لَهَا سُمَانَةُ «3».

7- ضه، روضة الواعظین کَانَ مَوْلِدُهُ ع یَوْمَ الثَّلَاثَاءِ لِلنِّصْفِ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ سَنَةَ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ وَ مِائَتَیْنِ.

8- الْفُصُولُ الْمُهِمَّةُ، صِفَتُهُ أَسْمَرُ اللَّوْنِ نَقْشُ خَاتَمِهِ اللَّهُ رَبِّی وَ هُوَ عِصْمَتِی مِنْ خَلْقِهِ.

9- کف، المصباح للکفعمی وُلِدَ ع یَوْمَ الْجُمُعَةِ ثَانِیَ رَجَبٍ وَ قِیلَ خَامِسَهُ سَنَةَ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ وَ مِائَتَیْنِ فِی أَیَّامِ الْمَأْمُونِ أُمُّهُ سُمَانَةُ نَقْشُ خَاتَمِهِ حِفْظُ الْعُهُودِ مِنْ أَخْلَاقِ الْمَعْبُودِ کَانَتْ لَهُ سُرِّیَّةٌ لَا غَیْرُ وَ کَانَ لَهُ خَمْسَةُ أَوْلَادٍ وَ تُوُفِّیَ یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ ثَالِثَ رَجَبٍ سَنَةَ أَرْبَعٍ وَ خَمْسِینَ وَ مِائَتَیْنِ سَمَّهُ الْمُعْتَزُّ وَ بَابُهُ عُثْمَانُ بْنُ سَعِیدٍ.

10. هفدهم ماه : نزول آیه ابلاغ

بیان مختصر

نازل شدنِ آیه تبلیغ

یکی از آیاتی که در مراسم

ص: 189

حج سال دهم هجری برای انتصاب حضرت علی علیه السلام به امامت بر پیامبر صلی الله علیه وآله نازل شد «آیه تبلیغ» است.

آیه تبلیغ سه فراز مهم دارد که بنا بر آنچه که حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: هر فرازی از آن در یک روز نازل شده است.

روز شانزدهم ذی الحجه این فراز نازل شد:

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ؛ ای فرستاده خدا آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده به مردم برسان.

روز هفدهم ذی الحجه فراز بعد اضافه شد:

وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ؛ و اگر نرسانی رسالت پروردگارت را نرسانده ای.

روز هجدهم ذی الحجه فراز بعدی نیز اضافه شد:

وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ؛ نگران مباش که خدا تو را از شر بعضی از مردم (شرور) حفظ می کند!

مطابق آماری که مورخین داده اند حداکثر 120 هزار نفر از مسلمانان، رسول خدا صلی الله علیه وآله را در آخرین حج همراهی نمودند. بعد از پایان مراسم حج، روز شانزدهم ذی الحجه سال دهم هجری، جبرئیل بر رسول خدا صلی الله علیه وآله نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله! خداوند تبارک و تعالی سلام می رساند و می فرماید: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ »؛ یعنی ای رسول ما، آن چه را که در مورد نصب امیرالمؤمنین علی علیه السلام به تو فرمان دادیم ابلاغ کن!»

رسول خدا صلی الله علیه وآله به جبرئیل فرمودند: ای جبرئیل، این مردم تازه به دین اسلام گرویده اند و من بیم آن دارم که با اعلان عمومیِ جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام مردم دچار تزلزل در ایمان شوند

ص: 190

و فرمان مرا اطاعت نکنند.

جبرئیل بازگشت و در روز هفدهم مجدّداً فرازی دیگر از آیه تبلیغ را از جانب خداوند متعال قرائت کرد: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ؛ ای رسول ! آنچه را که به تو فرمان دادیم ابلاغ کن که اگر چنین نکنی رسالت خدا را به سرانجام نرسانده ای.»

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: ای جبرئیل، من اصحاب خود را می شناسم و بیم آن دارم که با من به مخالفت برخیزند (و از دین خدا خارج شوند). جبرئیل بازگشت و در روز هجدهم ذی الحجّه که کاروان رسول خدا صلی الله علیه و آله به وادی غدیر خم رسیده بودند، خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیده و باقیمانده آیه تبلیغ را آورد و وعده الهی مبنی بر حفظ و نگهداری رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام و محافظت از دین اسلام را نازل نمود.

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ.

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله فراز آخر آیه تبلیغ را شنیدند، فرمان دادند همگان بایستند و جمع شوند آن گاه فرمودند: به خدا سوگند، از این مکان حرکت نخواهم کرد، مگر آن که مأموریت خدای خویش را انجام دهم ...

شأن نزول

مرحوم علامه امینی در کتاب شریف «الغدیر» شأن نزول آیه تبلیغ و آیات دیگر مربوط به غدیر را از کتاب های متعدّد تفسیری اهل سنّت و خطابۀ رسول خدا صلی الله علیه

ص: 191

و آله را که در روز غدیر ایراد فرمودند از 110 نفر از صحابه، 84 نفر از تابعین (افرادی که اصحاب پیامبر را دیده اند) و 356 نفر از راویان اهل سنت در طول چهارده قرن بیان نموده که جای هیچ گونه شک و تردید در شأن نزول آیه تبلیغ که همان جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام است باقی نمی گذارد.

علّامه امینی می فرماید: سندها و راویان واقعه غدیر از حد شمارش بیرون است. همه مفسرین شیعه و تعداد زیادی از مفسرین اهل سنت شأن نزول آیه را واقعه غدیر خم می دانند.

و چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ضمن خطبه غدیرشان فرمودند: «فَلْیُبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَة؛ حاضران باید به غائبان و پدران به فرزندان نسل به نسل تا روز قیامت این مطلب را برسانند.»

تبلیغ پیام غدیر را بر همگان واجب کردند. و همه را موظّف نمودند که پیام غدیر را برسانند.

از طرفی این واقعه ده ها هزار راویِ حاضر و شاهد در مجلس داشت دیدند و شنیدند و بازگو کردند!

در نتیجه راویان این واقعه ی بزرگ به قول علّامه امینی از حدّ شمارش بیرون است. و کتاب های زیادی فقط برای نقل اسناد این واقعه تألیف شده است!

مستندات

بحار الأنوار ج37 ص165.

بیان تفصیلی

نزول آیه تبلیغ

روز هجدهم ذی الحجه کاروان هم چنان به مسیر خود به سمت غدیر خم ادامه می داد . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در راه امیر المؤمنین علیه السلام را فرا خوانده و از نزول آیه 67 سوره مائده خبر داده و فرمودند:

خداوند آیه «یا أیها الرسول بلّغ

ص: 192

ما أنزل الیک من ربّک» را نازل کرد، یعنی درباره ولایت تو یا علی ؛ هم چنین «و ان لم تفعل فما بلغت رسالته» یعنی اگر آنچه درباره ولایت تو دستور داده شده ام را انجام ندهم عمل من باطل می شود، و هر کس بدون ولایت تو خدا را ملاقات کند عملش باطل می شود.

یکی از ده ها آیه ای که در ایام غدیر خم و در جهت انتصاب حضرت علی علیه السلام به امامت نازل شد «آیه تبلیغ» است.

آیه تبلیغ سه فراز مهم دارد که بنا برآن چه که حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: هر فرازی از آن در یک روز نازل شده است.

روز شانزدهم ذی الحجه: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»

روز هفدهم ذی الحجه: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»

روز هجدهم ذی الحجه: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّه ُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»

شأن نزول آیه تبلیغ

ده ها هزار نفر از مسلمانان، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در آخرین حج مشایعت نمودند. در پایان مراسم حج، روز شانزدهم ذی الحجه سال دهم هجری جبرئیل بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد و عرض کرد: یا رسول اللّه! خداوند تبارک و تعالی سلام می رساند و می فرماید: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» ای رسول ما آن چه را که در مورد نصب امیرالمؤمنین علیه السلام به تو فرمان دادیم ابلاغ کن!

رسول

ص: 193

خدا صلی الله علیه و آله و سلم به جبرئیل فرمودند: ای جبرئیل! این مردم تازه به دین اسلام گرویده اند و من بیم آن دارم که با اعلام جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام دچار تزلزل در ایمان شوند و فرمان مرا اطاعت نکنند. جبرئیل بازگشت و در روز هفدهم ذی حجّه مجدّدا فرازی دیگر از آیه تبلیغ را از جانب خداوند متعال نازل نمود:

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» ای رسول ما آن چه را که به تو فرمان دادیم ابلاغ کن که اگر چنین نکنی رسالت خود را به سرانجام نرسانده ای.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: ای جبرئیل! من اصحاب خود را می شناسم و بیم آن دارم که با من به مخالفت برخیزند. جبرئیل بازگشت و در روز هجدهم ذی حجّه که کاروان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به وادی غدیر خم رسیده بودند، خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسیده و ما بقی آیه تبلیغ را آورده و وعده الهی مبنی بر حفظ و نگهداری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام و محافظت از دین اسلام را نازل نمود.

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّه ُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فراز آخر آیه تبلیغ را شنیدند فرمان دادند همگان بایستند و جمع شوند آن گاه فرمودند: به خدا سوگند از

ص: 194

این مکان حرکت نخواهم کرد، مگر آن که مأموریت خدای خویش را انجام دهم...

- مرحوم علامه امینی رحمه الله در کتاب شریف «الغدیر» شأن نزول آیه تبلیغ و خطابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز غدیر را از 110 نفر از صحابه، 84 نفر از تابعین و 356 نفر از راویان اهل سنت در طول چهارده قرن بیان نموده که جای هیچ گونه شک و تردید در شأن نزول آیه تبلیغ که همان جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است باقی نمی گذارد.

مستندات

1 . تفسیر برهان ج 2 ص 229 - 231.

2 . سوره مائده: 67.

3. سوره مائده، 67.

4 . سوره مائده، آیه67.

5 . بحار الأنوار؛ ج37 ؛ ص165.

بیان داستانی

مانند پیامبر

جمعیت آن قدر ساکت شده بود که می شد صدای قلبشان را شنید.قلب ها تند تند می زد.ته دل خیلی ها خالی شده بود.بعضی ها درگوشی با هم پچ پچ می کردند که محمد می خواهد با این دستور ما را به کشتن دهد.

فرمان سنگینی بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده بود.خداوند مشرکان مکه را تهدید کرده بود که یا مسلمان شوند و یا از مکه بیرون بروند.یک نفر می بایست این خبر را برای مشرکان مکه ببرد.صحبت این بود که چه کسی این کار خطرناک را انجام دهد.بین چند نفر زمزمه شد که فلانی برای این کار مناسب است، چون او هنوز هم با مشرکان دوست است و در جنگ ها شمشیری نمی زند.

قرار شد همین فرد برای رساندن پیام به مکه برود.هنوز

ص: 195

از مدینه دور نشده بود که جبرئیل پیام دیگری آورد.این کار را یا باید خودت انجام دهی یا یک نفر از خودت.پیامبر فورا از علی علیه السلام خواستند تا سریع خود را به او برساند و پیام را خودش به اهل مکه برساند.

حضرت علی علیه السلام سریعا خود را به قاصد رساند و سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به او فرمود.قاصد که انگار خیلی ترسیده بود،گفت:آیا درباره ی من چیزی نازل شده؟قاصد این را گفت و با ناراحتی به سمت مدینه برگشت.

حضرت علی علیه السلام پس از چند روز خود را به مکه رساند و مردم را کنار خانه ی خدا جمع کرد.در نگاه مردم خشم موج می زد.بعضی ها دوست داشتند تا جرأت جنگیدن با این جوان را داشتند و او را تکه تکه می کردند.این کینه ها و عصبانیت ها نتوانست دلهره ای در دل امیرالمؤمنین علیه السلام ایجاد کند؛محکم و شمرده سخن می گفت و پیام خداوند را موبه مو برایشان می خواند.

پس از چند روز امیرالمؤمنین علیه السلام راه مدینه را در پیش گرفت.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم؛ مشتاقانه انتظار برگشتن علی عله السلام را می کشید.رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از این که علی علیه السلام را سالم می دید،خیلی خوشحال شد.خدا را شکر کرد و علی علیه السلام را در آغوش کشید.

پیوند مهدوی

اشاره

رسالت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بدون تبلیغ ولایت ناتمام بود.رسالت های مادر زندگی بدون تبلیغ ولایت، بدون تبلیغ امام زمان علیه السلام ناقص وابتر خواهد بود.باید نهراسید وقدم در راه تبلیغ حضرت نهاد.

روایات

روایات

تفسیر القمی ؛ ج 1

ص: 196

؛ ص171

و قوله یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ قال نزلت هذه الآیة فی علی وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ- وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ

قَالَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی مُنْصَرَفِ رَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ حِجَّةِ الْوَدَاعِ وَ حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ ص حِجَّةَ الْوَدَاعِ لِتَمَامِ عَشْرِ حِجَجٍ مِنْ مَقْدَمِهِ الْمَدِینَةَ فَکَانَ مِنْ قَوْلِهِ بِمِنًی أَنْ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ:

«أَیُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِی وَ اعْقِلُوهُ عَنِّی فَإِنِّی لَا أَدْرِی لَعَلِّی لَا أَلْقَاکُمْ بَعْدَ عَامِی هَذَا، ثُمَّ قَالَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَیُّ یَوْمٍ أَعْظَمُ حُرْمَةً قَالَ النَّاسُ هَذَا الْیَوْمُ، قَالَ فَأَیُّ شَهْرٍ قَالَ النَّاسُ هَذَا، قَالَ وَ أَیُّ بَلَدٍ أَعْظَمُ حُرْمَةً قَالُوا بَلَدُنَا هَذَا، قَالَ فَإِنَّ دِمَاءَکُمْ وَ أَمْوَالَکُمْ وَ أَعْرَاضَکُمْ عَلَیْکُمْ حَرَامٌ- کَحُرْمَةِ یَوْمِکُمْ هَذَا فِی شَهْرِکُمْ هَذَا- فِی بَلَدِکُمْ هَذَا إِلَی یَوْمِ تَلْقَوْنَ رَبَّکُمْ- فَیَسْأَلُکُمْ عَنْ أَعْمَالِکُمْ، أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ أَیُّهَا النَّاسُ قَالُوا نَعَمْ، قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ، ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ کُلُّ مَأْثُرَةٍ أَوْ بِدْعَةٍ کَانَتْ فِی الْجَاهِلِیَّةِ أَوْ دَمٍ أَوْ مَالٍ فَهُوَ تَحْتَ قَدَمَیَّ هَاتَیْنِ، لَیْسَ أَحَدٌ أَکْرَمَ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِالتَّقْوَی، أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ قَالُوا نَعَمْ، قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ، ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ کُلُّ رِبًا کَانَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ، وَ أَوَّلُ مَوْضُوعٍ مِنْهُ رِبَا الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ،

أَلَا وَ کُلُّ دَمٍ کَانَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ، وَ أَوَّلُ مَوْضُوعٍ دَمُ رَبِیعَةَ، أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ قَالُوا نَعَمْ، قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ، ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ یَئِسَ أَنْ یُعْبَدَ بِأَرْضِکُمْ هَذِهِ- وَ لَکِنَّهُ رَاضٍ بِمَا تَحْتَقِرُونَ مِنْ أَعْمَالِکُمْ، أَلَا وَ إِنَّهُ إِذَا أُطِیعَ فَقَدْ عُبِدَ، أَلَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ الْمُسْلِمَ أَخُو الْمُسْلِمِ

ص: 197

حَقّاً، لَا یَحِلُّ لِامْرِئٍ مُسْلِمٍ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ وَ مَالُهُ- إِلَّا مَا أَعْطَاهُ بِطِیبَةِ نَفْسٍ مِنْهُ، وَ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ- حَتَّی یَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ- فَإِذَا قَالُوهَا فَقَدْ عَصَمُوا مِنِّی دِمَاءَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّهَا وَ حِسَابُهُمْ عَلَی اللَّهِ، أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ أَیُّهَا النَّاسُ قَالُوا نَعَمْ، قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ، ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ احْفَظُوا قَوْلِی تَنْتَفِعُوا بِهِ بَعْدِی- وَ افْهَمُوهُ تَنْعَشُوا- أَلَا لَا تَرْجِعُوا بَعْدِی کُفَّاراً- یَضْرِبُ بَعْضُکُمْ رِقَابَ بَعْضٍ بِالسَّیْفِ عَلَی الدُّنْیَا، فَإِنْ فَعَلْتُمْ ذَلِکَ وَ لَتَفْعَلُنَّ- لَتَجِدُونِی فِی کَتِیبَةٍ بَیْنَ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ أَضْرِبُ وُجُوهَکُمْ بِالسَّیْفِ، ثُمَّ الْتَفَتَ عَنْ یَمِینِهِ فَسَکَتَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ- إِنْ شَاءَ اللَّهُ أَوْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ، ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ إِنِّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ أَمْرَیْنِ- إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِی اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ- أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ، أَلَا فَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِمَا فَقَدْ نَجَا- وَ مَنْ خَالَفَهُمَا فَقَدْ هَلَکَ- أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ قَالُوا نَعَمْ، قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ، ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ إِنَّهُ سَیَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ مِنْکُمْ رِجَالٌ فَیُدْفَعُونَ عَنِّی، فَأَقُولُ رَبِّ أَصْحَابِی، فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّهُمْ أَحْدَثُوا بَعْدَکَ وَ غَیَّرُوا سُنَّتَکَ- فَأَقُولُ سُحْقاً سُحْقاً .

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیهم ؛ ج 1 ؛ ص515

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ النُّعْمَانِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْ ءٍ حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ قَالَ هِیَ الْوَلَایَةُ

وَ هُوَ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ

ص: 198

إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ قَالَ هِیَ الْوَلَایَةُ.

تفسیر فرات الکوفی ؛ ص123

- فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ [مُحَمَّدٍ] مُعَنْعَناً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ قَالَ: کُنْتُ جَالِساً مَعَ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی مَسْجِدِ

الرَّسُولِ ص وَ [ابْنُ] عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ جَالِسٌ فِی صَحْنِ الْمَسْجِدِ قَالَ [فَقُلْتُ] جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا [ابْنُ] الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قَالَ لَا وَ لَکِنَّهُ صَاحِبُکُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع نَزَلَ فِیهِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَی آخِرِ الْآیَةِ وَ نَزَلَ فِیهِ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ [إِلَی آخِرِ الْآیَةِ] فَأَخَذَ [رَسُولُ اللَّهِ ص] بِیَدِ [یَدَ] عَلِیِّ [بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع] یَوْمَ غَدِیرِ [خُمٍ] وَ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ.

تفسیر العیاشی ؛ ج 1 ؛ ص328

140 عن المفضل بن صالح عن بعض أصحابه عن أحدهما قال إنه لما نزلت هذه الآیة «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا» شق ذلک علی النبی ص و خشی أن یکذبه قریش، فأنزل الله «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» الآیة- فقام بذلک یوم غدیر خم .

المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام ؛ ص465

156 فَلَمَّا قَضَی حَجَّهُ، وَ صَارَ بِغَدِیرِ خُمٍّ، وَ ذَلِکَ یَوْمَ الثَّامِنَ عَشَرَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ، أَمَرَهُ اللَّهُ، عَزَّ وَ جَلَّ بِإِظْهَارِ أَمْرِ عَلِیٍّ ع فَکَأَنَّهُ أَمْسَکَ لِمَا عَرَفَ مِنْ کَرَاهَةِ النَّاسِ لِذَلِکَ إِشْفَاقاً عَلَی الدِّینِ وَ خَوْفاً مِنِ ارْتِدَادِ الْقَوْمِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ

ص: 199

یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ .

فَمَا أَمْهَلَ أَنْ یَدْخُلَ الْمَدِینَةَ، وَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهَا مِیلَانِ، وَ لَا انْتَظَرَ بِهِ وَقْتَ الصَّلَاةِ، وَ قَدْ قَرُبَ وَقْتُهَا! فَإِنَّهُمْ خَرَجُوا وَ الرَّمْضَاءُ تَحْتَ أَرْجُلِهِمْ، وَ لَیْسَ ذَلِکَ إِلَّا لِأَمْرٍ عَجِیبٍ! فَنَادَی: الصَّلَاةَ جَامِعَةً فِی غَیْرِ وَقْتِ صَلَاةٍ فَخَرَجَ النَّاسُ عَلَی طَبَقَاتِهِمْ: الْحُرِّ وَ الْعَبْدِ، وَ الْقُرَشِیِّ وَ الْعَرَبِیِّ، وَ قَدْ کَانَ الدِّینُ قَدْ کَمُلَتْ شَرَائِعُهُ غَیْرَ الْإِمَامَةِ وَ الْوَلَایَةِ، فَأَکْمَلَهَا عَزَّ وَ جَلَّ بِعَلِیٍّ، قَالُوا: فَخَرَجْنَا وَ الرَّمْضَاءُ تَحْتَ أَرْجُلِنَا، فَخَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ ( صلی الله علیه و آله ) بِمَا قَدْ ذَکَرْنَاهُ.

الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج 1 ؛ ص289

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ وَ بُکَیْرِ بْنِ أَعْیَنَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ وَ أَبِی الْجَارُودِ جَمِیعاً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ فَرَضَ وَلَایَةَ أُولِی الْأَمْرِ فَلَمْ یَدْرُوا مَا هِیَ فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص أَنْ یُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَایَةَ کَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّکَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِکَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَخَوَّفَ أَنْ یَرْتَدُّوا عَنْ دِینِهِمْ وَ أَنْ یُکَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ رَاجَعَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ- یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ فَقَامَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ ع یَوْمَ غَدِیرِ

ص: 200

خُمٍّ فَنَادَی الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ یُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ قَالَ عُمَرُ بْنُ أُذَیْنَةَ قَالُوا جَمِیعاً غَیْرَ أَبِی الْجَارُودِ وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ کَانَتِ الْفَرِیضَةُ تَنْزِلُ بَعْدَ الْفَرِیضَةِ الْأُخْرَی وَ کَانَتِ الْوَلَایَةُ آخِرَ الْفَرَائِضِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی (5) قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا أُنْزِلُ عَلَیْکُمْ بَعْدَ هَذِهِ فَرِیضَةً قَدْ أَکْمَلْتُ لَکُمُ الْفَرَائِضَ.

الأمالی ( للصدوق) ص354

حَدَّثَنَا أَبِی رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَایَةَ بْنِ رِبْعِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ لَمَّا أُسْرِیَ بِهِ إِلَی السَّمَاءِ انْتَهَی بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَی نَهَرٍ یُقَالُ لَهُ النُّورُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ فَلَمَّا انْتَهَی بِهِ إِلَی ذَلِکَ النَّهَرِ قَالَ لَهُ جَبْرَئِیلُ ع یَا مُحَمَّدُ اعْبُرْ عَلَی بَرَکَةِ اللَّهِ فَقَدْ نَوَّرَ اللَّهُ لَکَ بَصَرَکَ وَ مَدَّ لَکَ أَمَامَکَ فَإِنَّ هَذَا النَّهَرَ لَمْ یَعْبُرْهُ أَحَدٌ لَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ غَیْرَ أَنَّ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ اغْتِمَاسَةً فِیهِ ثُمَّ أَخْرُجُ مِنْهُ فَأَنْقُضُ أَجْنِحَتِی فَلَیْسَ مِنْ قَطْرَةٍ تَقْطُرُ مِنْ أَجْنِحَتِی إِلَّا خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مِنْهَا مَلَکاً مُقَرَّباً لَهُ عِشْرُونَ أَلْفَ وَجْهٍ وَ أَرْبَعُونَ أَلْفَ لِسَانٍ کُلُّ لِسَانٍ یَلْفَظُ بِلُغَةٍ لَا یَفْقَهُهَا اللِّسَانُ الْآخَرُ فَعَبَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَتَّی انْتَهَی إِلَی الْحُجُبِ وَ الْحُجُبُ خَمْسُمِائَةِ حِجَابٍ مِنَ الْحِجَابِ إِلَی الْحِجَابِ مَسِیرَةُ خَمْسِمِائَةِ عَامٍ ثُمَّ قَالَ تَقَدَّمْ یَا مُحَمَّدُ فَقَالَ لَهُ یَا جَبْرَئِیلُ وَ لِمَ

ص: 201

لَا تَکُونُ مَعِی قَالَ لَیْسَ لِی أَنْ أَجُوزَ هَذَا الْمَکَانَ فَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَتَقَدَّمَ حَتَّی سَمِعَ مَا قَالَ الرَّبُّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَنَا الْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ شَقَقْتُ اسْمَکَ مِنِ اسْمِی فَمَنْ وَصَلَکَ وَصَلْتُهُ وَ مَنْ قَطَعَکَ بَتَکْتُهُ انْزِلْ إِلَی عِبَادِی فَأَخْبِرْهُمْ بِکَرَامَتِی إِیَّاکَ وَ أَنِّی لَمْ أَبْعَثْ نَبِیّاً إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَزِیراً وَ أَنَّکَ رَسُولِی وَ أَنَّ عَلِیّاً وَزِیرُکَ فَهَبَطَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَکَرِهَ أَنْ یُحَدِّثَ النَّاسَ بِشَیْ ءٍ- اکَرَاهِیَةَ أَنْ یَتَّهِمُوهُ لِأَنَّهُمْ کَانُوا حَدِیثِی عَهْدٍ بِالْجَاهِلِیَّةِ حَتَّی مَضَی لِذَلِکَ سِتَّةُ أَیَّامٍ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی- فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحی إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ فَاحْتَمَلَ رَسُولُ اللَّهِ ذَلِکَ حَتَّی کَانَ یَوْمُ الثَّامِنِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَلَیْهِ- یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص تَهْدِیدٌ بَعْدَ وَعِیدٍ لَأَمْضِیَنَّ أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَنْ یَتَّهِمُونِی وَ یُکَذِّبُونِی فَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیَّ مِنْ أَنْ یُعَاقِبَنِی الْعُقُوبَةَ الْمُوجِعَةَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ قَالَ وَ سَلَّمَ جَبْرَئِیلُ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ عَلِیٌّ ع یَا رَسُولَ اللَّهِ أَسْمَعُ الْکَلَامَ وَ لَا أَحُسُّ الرُّؤْیَةَ فَقَالَ یَا عَلِیُّ هَذَا جَبْرَئِیلُ أَتَانِی مِنْ قِبَلِ رَبِّی بِتَصْدِیقِ مَا وَعَدَنِی ثُمَّ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ع رَجُلًا فَرَجُلًا مِنْ أَصْحَابِهِ حَتَّی سَلَّمُوا عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ قَالَ یَا بِلَالُ نَادِ فِی النَّاسِ أَنْ لَا یَبْقَی غَداً أَحَدٌ إِلَّا عَلِیلٌ إِلَّا خَرَجَ إِلَی غَدِیرِ خُمٍّ فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِجَمَاعَةِ أَصْحَابِهِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی

ص: 202

أَرْسَلَنِی عَلَیْکُمْ بِرِسَالَةٍ وَ إِنِّی ضِقْتُ بِهَا ذَرْعاً مَخَافَةَ أَنْ تَتَّهِمُونِی وَ تُکَذِّبُونِی حَتَّی أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیَّ وَعِیداً بَعْدَ وَعِیدٍ فَکَانَ تَکْذِیبُکُمْ إِیَّایَ أَیْسَرَ عَلَیَّ مِنْ عُقُوبَةِ اللَّهِ إِیَّایَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَسْرَی بِی وَ أَسْمَعَنِی وَ قَالَ یَا مُحَمَّدُ أَنَا الْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ شَقَقْتُ اسْمَکَ مِنِ اسْمِی فَمَنْ وَصَلَکَ وَصَلْتُهُ وَ مَنْ قَطَعَکَ بَتَکْتُهُ انْزِلْ إِلَی عِبَادِی فَأَخْبِرْهُمْ بِکَرَامَتِی إِیَّاکَ وَ أَنِّی لَمْ أَبْعَثْ نَبِیّاً إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَزِیراً وَ أَنَّکَ رَسُولِی وَ أَنَّ عَلِیّاً وَزِیرُکَ ثُمَّ أَخَذَ ص بِیَدَیْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَرَفَعَهُمَا حَتَّی نَظَرَ النَّاسُ إِلَی بَیَاضِ إِبْطَیْهِمَا وَ لَمْ یُرَ قَبْلَ ذَلِکَ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَوْلَایَ وَ أَنَا مَوْلَی الْمُؤْمِنِینَ فَمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ فَقَالَ الشُّکَّاکُ وَ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ زَیْغٌ نَبْرَأُ إِلَی اللَّهِ مِنْ مَقَالَتِهِ لَیْسَ بِحَتْمٍ وَ لَا نَرْضَی أَنْ یَکُونَ عَلِیٌّ وَزِیرَهُ هَذِهِ مِنْهُ عَصَبِیَّةٌ فَقَالَ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ وَ اللَّهِ مَا بَرِحْنَا الْعَرْصَةَ حَتَّی نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ- الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً فَکَرَّرَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَلِکَ ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَ إِنَّ کَمَالَ الدِّینِ وَ تَمَامَ النِّعْمَةِ وَ رِضَی الرَّبِّ بِإِرْسَالِی إِلَیْکُمْ بِالْوَلَایَةِ بَعْدِی لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ الصَّلَاةُ وَ عَلَیْهِ السَّلَامُ.

عیون أخبار الرضا علیه السلام ؛ ج 2 ؛ ص130

حَدَّثَنَا الْحَاکِمُ أَبُو عَلِیٍّ الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ الْبَیْهَقِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الصَّوْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی سَهْلُ بْنُ الْقَاسِمِ النُّوشْجَانِیُّ

ص: 203

قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِلرِّضَا ع یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّهُ یُرْوَی عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَیْرِ أَنَّهُ قَالَ تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هُوَ فِی تَقِیَّةٍ فَقَالَ أَمَّا بَعْدَ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ فَإِنَّهُ أَزَالَ کُلَّ تَقِیَّةٍ بِضَمَانِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَیَّنَ أَمْرَ اللَّهِ تَعَالَی وَ لَکِنَّ قُرَیْشاً فَعَلَتْ مَا اشْتَهَتْ بَعْدَهُ وَ أَمَّا قَبْلَ نُزُولِ هَذِهِ الْآیَةِ فَلَعَلَّهُ.

الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد ؛ ج 1 ؛ ص175

وَ کَانَ سَبَبُ نُزُولِهِ فِی هَذَا الْمَکَانِ نُزُولَ الْقُرْآنِ عَلَیْهِ بِنَصْبِهِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع خَلِیفَةً فِی الْأُمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ وَ قَدْ کَانَ تَقَدَّمَ الْوَحْیُ إِلَیْهِ فِی ذَلِکَ مِنْ غَیْرِ تَوْقِیتٍ لَهُ فَأَخَّرَهُ لِحُضُورِ وَقْتٍ یَأْمَنُ فِیهِ الِاخْتِلَافُ مِنْهُمْ عَلَیْهِ وَ عَلِمَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَنَّهُ إِنْ تَجَاوَزَ غَدِیرَ خُمٍّ انْفَصَلَ عَنْهُ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ إِلَی بِلَادِهِمْ وَ أَمَاکِنِهِمْ وَ بَوَادِیهِمْ فَأَرَادَ اللَّهُ تَعَالَی أَنْ یَجْمَعَهُمْ لِسَمَاعِ النَّصِّ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع تَأْکِیداً لِلْحُجَّةِ عَلَیْهِمْ فِیهِ فَأَنْزَلَ جَلَّتْ عَظَمَتُهُ عَلَیْهِ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ یَعْنِی فِی اسْتِخْلَافِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ النَّصِّ بِالْإِمَامَةِ عَلَیْهِ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ فَأَکَّدَ بِهِ الْفَرْضَ عَلَیْهِ بِذَلِکَ وَ خَوَّفَهُ مِنْ تَأْخِیرِ الْأَمْرِ فِیهِ وَ ضَمِنَ لَهُ الْعِصْمَةَ وَ مَنْعَ النَّاسِ مِنْهُ.

فَنَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَکَانَ الَّذِی ذَکَرْنَاهُ لِمَا وَصَفْنَاهُ مِنَ الْأَمْرِ لَهُ بِذَلِکَ وَ شَرَحْنَاهُ وَ نَزَلَ الْمُسْلِمُونَ حَوْلَهُ وَ کَانَ یَوْماً قَائِظاً شَدِیدَ الْحَرِّ فَأَمَرَ ع بِدَوْحَاتٍ هُنَاکَ فَقُمَّ مَا تَحْتَهَا

ص: 204

وَ أَمَرَ بِجَمْعِ الرِّحَالِ فِی ذَلِکَ الْمَکَانِ وَ وَضْعِ بَعْضِهَا عَلَی بَعْضٍ ثُمَّ أَمَرَ مُنَادِیَهُ فَنَادَی فِی النَّاسِ بِالصَّلَاةِ فَاجْتَمَعُوا مِنْ رِحَالِهِمْ إِلَیْهِ وَ إِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَیَلُفُّ رِدَاءَهُ عَلَی قَدَمَیْهِ مِنْ شِدَّةِ الرَّمْضَاءِ فَلَمَّا اجْتَمَعُوا صَعِدَ ع عَلَی تِلْکَ الرِّحَالِ حَتَّی صَارَ فِی ذِرْوَتِهَا وَ دَعَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فَرَقِیَ مَعَهُ حَتَّی قَامَ عَنْ یَمِینِهِ ثُمَّ خَطَبَ لِلنَّاسِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ وَعَظَ فَأَبْلَغَ فِی الْمَوْعِظَةِ وَ نَعَی إِلَی الْأُمَّةِ نَفْسَهُ فَقَالَ ع إِنِّی قَدْ دُعِیتُ وَ یُوشِکُ أَنْ أُجِیبَ وَ قَدْ حَانَ مِنِّی خُفُوفٌ مِنْ بَیْنِ أَظْهُرِکُمْ وَ إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمْ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ ثُمَّ نَادَی بِأَعْلَی صَوْتِهِ أَ لَسْتُ أَوْلَی بِکُمْ مِنْکُمْ بِأَنْفُسِکُمْ فَقَالُوا اللَّهُمَّ بَلَی فَقَالَ لَهُمْ عَلَی النَّسَقِ وَ قَدْ أَخَذَ بِضَبْعَیْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَرَفَعَهُمَا حَتَّی رُئِیَ بَیَاضُ إِبْطَیْهِمَا وَ قَالَ فَمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.

مائة منقبة من مناقب أمیر المؤمنین و الأئمة ؛ ص89

حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ النَّحْوِیُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْقَزْوِینِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ دَاوُدَ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحٍ قَالَ حَدَّثَنِی الْعَبَّاسُ بْنُ الرَّبِیعِ قَالَ حَدَّثَنِی عِصْمَةُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو مَعْشَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو هُرَیْرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ السَّابِعَةِ سَمِعْتُ نِدَاءً مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ أَنَّ عَلِیّاً آیَةُ الْهُدَی (وَ وَصِیُّ حَبِیبِی فَبَلِّغْ) فَلَمَّا (نَزَلْتُ مِنَ السَّمَاءِ نَسِیتُ) ذَلِکَ

ص: 205

فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ الْآیَةَ .

( 1). وَ فِی لَفْظِ صَحِیحِ الْبُخَارِیِّ: إِنَّ أُنَاساً مِنْ أَصْحَابِی یُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ فَأَقُولُ أَصْحَابِی أَصْحَابِی! فَیُقَالُ إِنَّهُمْ لَمْ یَزَالُوا مُرْتَدِّینَ عَلَی أَعْقَابِهِمْ مُنْذُ فَارَقْتَهُمْ، وَ فِی لَفْظِ صَحِیحِ مُسْلِمٍ: أَقُولُ إِنَّهُمْ مِنِّی فَیُقَالُ إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا عَمِلُوا بَعْدَکَ، فَأَقُولُ سُحْقاً سُحْقاً لِمَنْ بَدَّلَ بَعْدِی، قَالَ النَّوَوِیُّ فِی ذَیْلِ هَذِهِ الْأَحَادِیثِ ( أَیْ أَحَادِیثِ الْحَوْضِ): قَالَ الْقَاضِی عِیَاضٌ أَحَادِیثُ الْحَوْضِ صَحِیحَةٌ وَ الْإِیمَانُ بِهِ فَرْضٌ وَ التَّصْدِیقُ بِهِ مِنَ الْإِیمَانِ، مُتَوَاتِرُ النَّقْلِ رَوَاهُ خَلَائِقُ مِنَ الصَّحَابَةِ

مستندات

رَاجِعْ صَحِیحَ الْبُخَارِیِّ ج 2 145- 159 وَ ج 3 79 وَ ج 4 87 ( بَابَ الْحَوْضِ) وَ صَحِیحَ مُسْلِمٍ ج 2 249- 252. ج. ز.

قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی - قم، چاپ: سوم، 1404ق.

( 2)- الآیة 5، 6، 7، 8، 9، اللیل.

( 1)- الآیة ( 67) المائدة.

صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّی الله علیهم - ایران ؛ قم، چاپ: دوم، 1404 ق.

( 134). أخرجه ابن المغازلی فی المناقب ح 358، و أخرجه القرطبیّ و الثعلبی فی التفسیر و سیعیده المصنّف من طریق الحبری فی ح 2 من الآیة 67 من هذه السورة و فی ح 241 من سورة هود. و أورده المجلسی فی البحار 37/ 171.

و أمّا ما یرتبط بهذه الآیة و شأن نزولها فقد قال ابن شهرآشوب: اجتمعت الأمة أن هذه الآیة نزلت فی أمیر المؤمنین لما تصدق بخاتمه و هو راکع ... ذکره الثعلبی و الماوردی و القشیری و

ص: 206

القزوینیّ و النیشابوری و الفلکی و الطوسیّ و الطبرسیّ و أبو مسلم الأصفهانیّ فی تفاسیرهم عن ... ( جماعة) و الحاکم فی المعرفة ... و الواحدی فی أسباب النزول و السمعانی فی الفضائل ... و الطبرانی ... و البیهقیّ فی النیف و الفتال فی التنویر و الروضة ... و النطنزی فی الخصائص.

و قد أخرجها محمّد بن العباس الحجام من تسعین طریقا بأسانید متصلة کلها أو جلّها من رجال العامّة علی ما نقله السیّد ابن طاوس فی سعد السعود. و انظر البحار ج 35 ص 183- 206.

کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی - تهران، چاپ: اول، 1410 ق.

( 2)- البحار ج 9: 35. البرهان ج 1: 483. إثبات الهداة ج 3: 542.

عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی - تهران، چاپ: اول، 1380 ق.

( 1).- سورة المائدة: 67.

طبری آملی کبیر، محمد بن جریر بن رستم، المسترشد فی إمامة علیّ بن أبی طالب علیه السلام - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1415 ق.

( 3) المائدة: 67.

( 4) الصلاة جامعة منصوب علی الاغراء، ای الزموا الصلاة و احضروها حالکونها جامعة للناس.

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیة) - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

ابن بابویه، محمد بن علی، الأمالی ( للصدوق) - تهران، چاپ: ششم، 1376ش.

( 3). المائدة. الآیة 67. قال العلّامة الحلّیّ: نقل الجمهور انها نزلت فی بیان فضل علیّ علیه السلام یوم الغدیر، فأخذ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله بید علیّ علیه السلام و قال: ایها الناس أ لست أولی منکم بانفسکم؟ قالوا: بلی یا رسول اللّه، قال: من کنت مولاه فهذا علی

ص: 207

مولاه الخ. هذا الحدیث الشریف من المتواترات بین الفریقین و قد صرّح بتواتره حفظة الاخبار.

ابن بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه السلام - تهران، چاپ: اول، 1378ق.

( 1، 2) المائدة 5: 67.

( 1، 2) المائدة 5: 67.

( 1) یقال خف القوم خفوفا: أی قلّوا، و هی کنایة منه صلّی اللّه علیه و آله عن ارتحاله من الدنیا. انظر« الصحاح- خفف- 4: 1353».

( 2) أبدا: لیس فی« ش» و« ح» و أثبتناها من« م» و هذا الموضع منها بخط متأخر عن زمن نسخها.

( 3) فی« م» زیادة: أیها الناس. و هذا القطعة من النسخة: بخط متأخر عن زمن نسخها.

( 4) الضّبع: بسکون الباء، وسط العضد، و قیل: هو ما تحت الإبط.« النهایة- ضبع- 3: 73.

مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد - قم، چاپ: اول، 1413 ق.

( 7) هو محمّد بن جعفر بن محمّد أبو الحسن بن النجّار التمیمی الکوفیّ النحوی، من مشایخ الشیخ المفید و أبو القاسم علیّ بن محمّد الخزاز القمّیّ کان ثقة، من مجودی القرآن، عالم بالعربیة، له اشتغال بالتاریخ، معمر، له مصنّفات کثیرة.

ولد سنة 303 أو 311، و توفّی سنة 402، و کانت ولادته و وفاته فی الکوفة.

ترجم له فی ارشاد الادیب: 6/ 467، أعلام القرن الرابع: 254 و ص 257، الاعلام للزرکلی: 6/ 298، بغیة الوعاة: 28؛ جامع الرواة: 2/ 86، رجال النجاشیّ: 308 شذرات الذهب: 3/ 164، غایة النهایة: 2/ 111، النابس فی القرن الخامس: 157.

( 1) فی فرائد السمطین و شواهد التنزیل و غایة المرام ص 207: رایة.

( 2) فی

ص: 208

نسخة« ب»: و حبیب من یؤمن بی بلغ فی[ فی الفرائد و غایة المرام: ذلک] علیا.

و فی مصباح الأنوار: و حبیب من یؤمن بی فبلغه ذلک عنی.

( 3) فی نسخة« ب» و غایة المرام: نزل من السماء نسی.

و فی المطبوع و غایة المرام ص 334: نزل عن السماء نسی.

( 4) المائدة: 67.

و أضاف فی مصباح الأنوار: فأخذ بید أمیر المؤمنین و نادی: من کنت مولاه فعلیّ مولاه اللّهمّ و ال من والاه، و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله.

( 5) عنه غایة المرام: 207 ح 13 و ص 334 ح 5، و مدینة المعاجز: 160 ح 445.

و أخرجه فی مصباح الأنوار: 49 ( مخطوط) بالاسناد عن ابن شاذان، عن المقبری عن أبی هریرة.

و رواه الحسکانی فی شواهد التنزیل: 1/ 187 ح 242 بإسناده الی أبی عصمة نوح بن أبی مریم، عن إسماعیل، عن أبی معشر، عن سعید المقبری، عن أبی هریرة.

و الحموینی فی فرائد السمطین: 1/ 158 بإسناده الی عاصم بن عبد اللّه، عن إسماعیل ابن زیاد عن أبی معشر، عن المقبری، عن أبی هریرة.

ابن شاذان، محمد بن احمد، مائة منقبة من مناقب أمیر المؤمنین و الأئمة - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1407ق.

11. هفدهم ماه : نزول آیه محبت

بیان مختصر

نازل شدن آیه محبّت

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در روز هفدهم ماه ذی الحجّه سال دهم هجری، هنگام بازگشت از مراسم حج، در وادی «قُدَید»، به فاصله یک روز تا سرزمین غدیر، بعد از نماز ظهر، با صدای بلند این گونه دعا کردند:

اللّهُمَ هَب لِعَلِیٍ المَوَدَّةَ فی صُدورِ المُؤمِنینَ، وَالهَیبَةَ وَالعَظَمَةَ فی صُدورِ المُنافِقینَ؛ پروردگارا! برای علی علیه السلام

ص: 209

در دل مؤمنان محبّتی و در دل منافقان، هیبت و عظمتی قرار ده!

بعد به حضرت علی علیه السلام فرمودند: دعا کن. ایشان عرض کردند: چه دعایی کنم؟ فرمودند: بگو: خدایا برای من نزد خودت عهد و پیمانی، و در قلب مؤمنین برایم محبّتی قرار ده!

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام هم سه مرتبه دعا کردند و فرمودند: خدایا، مودّت مرا در قلوب مردان و زنان مؤمن ثابت بدار و پیامبر آمین گفتند. آن گاه این آیه نازل شد:

«إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا؛ آنان که ایمان آوردند و کردارشان شایسته است، خدای رحمان به زودی محبتشان را در دل ها قرار می دهد.» (سورۀ مریم آیۀ 96)

و بدین گونه در اثر دعای امیرالمؤمنین و پیامبراکرم - صلوات الله علیهما - خداوند تکویناً در دل مؤمنین محبّت حضرت علی علیه السلام را قرار داد!

نکات آیه محبّت

1. محبّت حضرت علی علیه السلام در دل های مؤمنین امری الهی است. به همین خاطر به سادگی از بین نمی رود.

2. دوست داشتن حضرت علی علیه السلام و در کنار آن دوستی با دشمنان آن حضرت ممکن نیست؛ چون فرمودند:

لَنْ یُحِبَّنَا مَنْ یُحِبُّ مُبْغِضَنَا إِنَّ ذَلِکَ لَا یَجْتَمِعُ فِی قَلْبٍ وَاحِد؛ هرگز ما را دوست نمی دارد کسی که دشمن ما را دوست داشته باشد. چنین چیزی در یک قلب جمع نخواهد شد .

3. در این آیه شریفه خداوند می فرماید: مودّت و محبت علی علیه السلام را در قلب مؤمنین قرار داده ام. از طرفی آن حضرت را امیر مؤمنان معرفی کرده است. پس کسی که محبّت آن حضرت را ندارد، از جمع مؤمنین بیرون است.

4. پیامبر اکرم صلی

ص: 210

الله علیه وآله محبّت به حضرت علی علیه السلام را علامت طیب ولادت قرار دادند و فرمودند:

«یا عَلِیُّ، لا یُحِبُّکَ إلّا مَن طابَت وِلادَتُه؛و لایُبغضُک اِلّامَن خَبُثَت ولادَثَهُ ولایُوالِکَ اِلّا مُؤمِن ولایُعادیکَ اِلّاکافِر ای علی، تو را دوست نمی دارد، مگر آن که نَسَبش پاک باشد. و با تو کینه نورزد مگر آن که نسبش پلید باشد و باتو دوستی نکند مگر مؤمن و با تو دشمنی نکند مگر کافر!»

5. واین حدیث نبویّ که فرمودند: «یاعَلی لایُحِبکَ اِلّا مُؤمِن وَلایُبغِضُکَ اِلّامُنافِق» یاعلی تو را دوست ندارد مگر مؤمن و با تو کینه نورزد مگر منافق.» در تمام کتاب های مهمّ شیعه و سنی آمده است!

6. در آیه شریفه 7 سوره حجرات فرموده:«...ولکنّ اللهَ حبَّب إلیکُمُ الإیمانَ و زَیَّنَهُ فی قُلوبِکُم وکَرَّه إلَیکُم الکَفر والفُسُوقَ وَالعِصیانَ یعنی خداوند ایمان را محبوب شما قرار داد وآن را در دل هایتان زینت بخشید و کفر و فسوق و عصیان را منفور شما ساخت» . روایات زیادی می فرمایند مُراد از ایمان در این آیه ی شریفه امیرالمؤمنین علی علیه السلام است ومُراد از کفر فسوق و عصیانُ دشمنان آن حضرتند!

بیان تفصیلی

نزول آیه محبت

مسلمانان و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در سال حجة الوداع هنگام بازگشت از مکه روز هفدهم ذی الحجه به وادی «قُدید» رسیدند که تا غدیر خم حدود یک روز فاصله داشت. با فرارسیدن هنگام نماز همگی نماز جماعت را به امامت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم خواندند.

حضرت بعد از نماز صدای خود را بلند کرد و طوری که همه بشنوند فرمودند: «اللهم هب لعلی المودة فی

ص: 211

صدور المؤمنین و الهیبة والعظمة فی صدور المنافقین»: «خدایا، به علی محبت در سینه مؤمنین و هیبت و عظمت در سینه منافقین عنایت فرما».

سپس حضرت علی علیه السلام را فراخواند و در حضور مردم فرمودند:

یا علی، دستان خویش را به سوی آسمان بلند کرده و دعا کن تا من آمین بگویم. یا علی بگو: «خدایا، برای من نزد خود عهد و پیمانی قرار ده، و برای من در پیشگاه خود دوستی و مودت قرار ده، و برای من در قلب مؤمنین محبتی قرار ده».

امیرالمؤمنین علیه السلام دعای حضرت را تکرار کرده و ایشان آمین گفتند. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: یا علی، هر دعایی برای خود دوست داری بنما تا آمین بگویم. امیرالمؤمنین علیه السلام هم سه بار این دعا را تکرار کردند: «خدایا، مودت و محبت مرا تا روز قیامت در قلوب مردان و زنان مؤمن پایدار و ثابت فرما». و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمین گفتند.

بعد از این دعا آیات 96 و 97 سوره مبارکه مریم بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد:

«ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودّا فانما یسرناه بلسانک لتبشر به المتّقین و تنذر به قوما لدّا» : «کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام می دهند به زودی خداوند برای آنان مودت قرار می دهد، ما آن را بر زبان تو آسان نمودیم تا متقین را بشارت دهی و قومی که در خصومت شدید هستند بترسانی».

نزول این آیات نشان گر استجابت دعای پیامبر صلی الله علیه

ص: 212

و آله و سلم و امیر المؤمنین علیه السلام بود. پس از آن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: یا علی، خداوند آیه ای از کتابش درباره تو نازل کرده و برای تو در قلب هر مؤمنی محبت قرار داده است.

در ادامه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خدا را شکر نموده فرمودند: «شکر خدایی را که قلوب مؤمنین را با محبت، مشتاق تو قرار داد. هیچ مؤمنی را نمی بینی مگر آن که در قلب او محبت علی علیه السلام است».

واکنش منافقین

این دعاها در مقابل مسلمانان موقعیتی عظیم و شگفت آور برای امیر المؤمنین علیه السلام پدید آورد، لذا منافقین آرام ننشستند و سخنانی گفتند که قلب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را آزرد، ولی خداوند با نزول آیات 12 الی 24 سوره مبارکه هود پیامبرش را دلگرم ساخت.

محبّت حضرت علی علیه السلام در قلوب مؤمنین امری الهی است به همین خاطر با مشکلات خارج نمی شود. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

اگر با مشت به دماغ مؤمن بزنم که مرا دوست نداشته باشد نمی تواند و اگر همه ی دنیا را به منافق بدهم که مرا دوست بدارد دوست نخواهد داشت.

دوست داشتن حضرت علی علیه السلام و در کنار آن دوستی با دشمنان حضرت علی علیه السلام ممکن نیست. چون که فرمودند: «لن یحبّنا من یحبّ عدوّنا» .

و در ذیل آیه شریفه «ما جَعَلَ اللّه ُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ» خداوند در یک سینه دو قلب قرار نداد. امام علیه السلام فرموده اند: این امکان ندارد که با یک قلب ما

ص: 213

را دوست بدارد و با یک قلب دشمن ما را، هرگز امکان ندارد.

در این آیه خداوند مودّت را در قلب مؤمن قرار داد و حضرت علی علیه السلام را امیرمؤمنان قرار داد؛ پس کسی که محبّت آن حضرت را ندارد از دایره مؤمنین بیرون است (مشرک، کافر و یا فاسق است).

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم محبّت به حضرت علی علیه السلام را علامت پاکی ولادت قرار دادند. لا یحبّک الاّ من طابت ولادته .

در حدیث کسا آمده که خلقت آسمان و زمین و... فقط به خاطر محبّت اهل بیت علیهم السلام بوده است «ما خلقت سماء مبنیة ولا أرضا مدحیّة... ولا فلکا یدور ولا فُلکا یسری إلاّ فی محبّة هولاء الخمسة». هر کس علی علیه السلام را و اهل بیت علیهم السلام را دوست بدارد، خدا را دوست داشته است. من أحبّکم فقد أحبّ اللّه.

محبّت به امیرمؤمنان علیه السلام آن قدر عظیم و والاست که نیاز به دعای خاص پدرانه ی پیامبر و امیرمؤمنان دارد. «اللهّم هب لعلی المودّة» و نیز فرمودند: «أنا وعلیّ أبوا هذه الأمّة» و پدران امّت دلسوزترین افراد برای امّت بودند.

منابع جهت پژوهش

1. بحار الانوار: ج35، ص254.

2. تفسر عیّاشی: ج2، ص142.

3. تفسیر نور الثقلین: ج2، ص343.

4 . تفسیر ثعلبی، ج6، ص233.

5 . شواهد التنزیل: ج1، ص64.

6 . بحار الانوار ج 35 ص 353 - 358. نور الثقلین ج 2 ص 343. تفسیر عیاشی ج 2 ص 142.

تفسیر برهان ج 3 ص 86. عوالم العلوم ج 15 / 3 ص 31 - 51.

7 . بحار الانوار ج 35

ص: 214

ص 353 - 358. تفسیر عیاشی ج 2 ص 142. تفسیر صافی ج 2 ص 435.

عوالم العلوم ج 15 / ص 31 - 51.

8. بحارالانوار: ج 27 ص 83.

9. سوره احزاب : 4.

10. محاسن برقی: ج 1 ص 138.

11. عوالم العلوم: ج 11 ص 933.

12. من لایحضره الفقیه: ج 2 ص 613.

13. کمال الدین: ج 1 ص 261.

بیان دانش آموزی

محبتی آسمانی

روز هفدهم ذی حجه است. حاجیان پس از تمام شدن مراسم حج به سمت شهرهایشان در حرکتند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بار سنگینی را بر دوش خود احساس می کند. مأموریتی که خداوند بر دوش او گذاشته اعلام رسمی و همگانی جانشینی حضرت علی علیه السلام است که دستور بسیار مهمی است خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از توطئه های منافقان نگران است. در همین چند روز حج، بارها مخالفت های منافقان را با حضرت علی علیه السلام دیده است. مسلمانانِ امروز همان مشرکانی هستند که تا چند وقت پیش، روبه روی سپاه اسلام می ایستادند و در این جنگ ها حضرت علی علیه السلام مبارز بی مانند سپاه اسلام بوده است. آن ها کینه ی عجیبی از علی علیه السلام به دل دارند. باید کاری کرد.

نزدیک اذان ظهر کاروان به قُدَید می رسد. صف های نماز مرتب می شود. نماز ظهر را می خوانند؛ پس از نماز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رو به مسلمانان می کند و دعا می کند: «خدایا محبت علی علیه السلام را در دل اهل ایمان قرار بده و هیبت و ترسِ از او را

ص: 215

در دلِ منافقان بگذار». سپس رو به علی علیه السلام می کند و می فرماید: یا علی!دستانت را به آسمان بلند کن و این گونه دعا کن:خدایا دوستی و محبت مرا تا قیامت در دل مؤمنان بگذار.

آیات96 و 97 سوره ی مریم نازل می شود.دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت علی علیه السلام قبول شده است.

آیه این است: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا. (کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، به زودی خدای رحمان محبتشان را در دل مؤمنان می گذارد).

اما این محبت را خدا فقط در دل با ایمان ها قرار داد و نه منافقان. محبتی که با سختی ها هم از دل مؤمن بیرون نمی رود.

نکته ها

1. محبت و دوستی حضرت علی علیه السلام گنجی است که خدا در دل هایمان گذاشته است؛ کاش قدرش را بدانیم.

2. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام فرمود: خدا و رسولش و اهل ایمان تا قیامت از تو راضی هستند؛ محبت حضرت علی علیه السلام با سخت ترین مشکلات هم از دل مؤمن بیرون نمی رود.

3. محبت حضرت علی علیه السلام نشانه ی ایمان است، کسی که ایشان را دوست ندارد،ایمان هم ندارد.

4. امکان ندارد خداوند در دل یک نفر هم دوستی حضرت علی علیه السلام را بگذارد و هم دوستی دشمن حضرت علی علیه السلام را.

پیوند مهدوی

مزدی نمی خواهم مگر...

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، در برابر همه ی زحمات خود هیچ اجر و مزدی نخواستند؛ تنها یک چیز از مسلمانان خواستند و آن مودت و دوستیِ اهل بیت شان بود؛ دوستی و پیروی خاندانی که مانند چراغی است برای رفتن

ص: 216

در راهِ خدا؛ پس این مزد هم به نفعِ خود مردم بود.

راه نزدیک شدن به امام زمان علیه السلام، این است که دوستی و محبت مان را برای امام زمان خالص کنیم و بگوییم: «مودَّتی خالصة لکم» (زیارت آل یس) (دوستی و محبت من به شما خالص و بی پیرایه است).

محبتی که خداوند در دل انسان ها از امام زمان علیه السلام می گذارد؛ خیلی ها را مشتاق او خواهد ساخت.

مهربان ترین قلب هستی

در ماه ذی الحجه آیه ی محبت نازل شده است و ما هم از این آیه یاد می گیریم که مؤمنین نسبت به هم دیگر چه قدر محبت دارند. الان در عالم مهربان ترین قلبی که در یک سینه می تپد متعلق به امام عصر علیه السلام است. می دانید امام زمان علیه السلام چقدر ما را دوست داشته و دارد موقعی که طفل سه ساله بودند در خانه ی امام حسن عسکری علیه السلام از خادم خانه سؤال می کنند که آیا مرا می شناسی خادم خانه جواب می دهد: انت مولای و ابن مولای. شما مولای من هستی و پسر مولای من هستی. حضرت می گویند جور دیگری من را نمی شناسی؟ می گوید نه حضرت وقتی خودشان را معرفی می کنند با این جملات« انا خاتم الاوصیاء» بعد از من هیچ کسی به عنوان وصی نمی آید « و بی یدفع الله البلاء ان شیعتی و اهلی»و خداوند به وسیله ی من بلا را از شیعیان دفع می کند.

حضرت می فرمایند «یدفع الله» دفع می کند خدا. یعنی فرق است بین دفع و رفع. یعنی بلا گاهی می آید و کسی آن را بر می دارد.

ص: 217

حضرت نمی فرمایند «یرفع الله» می فرماید: «یدفع الله» یعنی چقدر ما باید دچار بلا می شدیم. چقدر گرفتاری. چقدر بی آبرویی. چقدر خطر نمی دانیم اما حضرت مهدی آقای ما امام زمان علیه السلام آن ها را دفع کرده اند.

روایات

آیه وُدّ

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا. سوره مریم،آیه ی96.

روایات

تفسیر القمی ؛ ج 2 ؛ ص56

فَإِنَّهُ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام کَانَ سَبَبُ نُزُولِ هَذِهِ الْآیَةِ- أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کَانَ جَالِساً بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ قُلْ یَا عَلِیُّ «اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وُدّاً- فَأَنْزَلَ اللَّهُ: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ- سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا

الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج 1 ؛ ص431

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا قَالَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله دَعَا قُرَیْشاً إِلَی وَلَایَتِنَا فَنَفَرُوا وَ أَنْکَرُوا فَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قُرَیْشٍ لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ أَقَرُّوا لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا تَعْیِیراً مِنْهُمْ فَقَالَ اللَّهُ رَدّاً عَلَیْهِمْ وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ مِنَ الْأُمَمِ السَّالِفَةِ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْیاً قُلْتُ قَوْلُهُ مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا قَالَ کُلُّهُمْ کَانُوا فِی الضَّلَالَةِ لَا یُؤْمِنُونَ بِوَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ لَا بِوَلَایَتِنَا فَکَانُوا ضَالِّینَ مُضِلِّینَ فَیَمُدُّ

ص: 218

لَهُمْ فِی ضَلَالَتِهِمْ وَ طُغْیَانِهِمْ حَتَّی یَمُوتُوا فَیُصَیِّرُهُمُ اللَّهُ شَرّاً مَکَاناً وَ أَضْعَفَ جُنْداً قُلْتُ قَوْلُهُ حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً قَالَ أَمَّا قَوْلُهُ حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ فَهُوَ خُرُوجُ الْقَائِمِ وَ هُوَ السَّاعَةُ فَسَیَعْلَمُونَ ذَلِکَ الْیَوْمَ وَ مَا نَزَلَ بِهِمْ مِنَ اللَّهِ عَلَی یَدَیْ قَائِمِهِ فَذَلِکَ قَوْلُهُ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً یَعْنِی عِنْدَ الْقَائِمِ وَ أَضْعَفُ جُنْداً قُلْتُ قَوْلُهُ- وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدیً قَالَ یَزِیدُهُمْ ذَلِکَ الْیَوْمَ هُدًی عَلَی هُدًی بِاتِّبَاعِهِمُ الْقَائِمَ حَیْثُ لَا یَجْحَدُونَهُ وَ لَا یُنْکِرُونَهُ قُلْتُ قَوْلُهُ لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً قَالَ إِلَّا مَنْ دَانَ اللَّهَ بِوَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ فَهُوَ الْعَهْدُ عِنْدَ اللَّهِ قُلْتُ قَوْلُهُ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا قَالَ وَلَایَةُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ هِیَ الْوُدُّ الَّذِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَی قُلْتُ- فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا قَالَ إِنَّمَا یَسَّرَهُ اللَّهُ عَلَی لِسَانِهِ حِینَ أَقَامَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَلَماً فَبَشَّرَ بِهِ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنْذَرَ بِهِ الْکَافِرِینَ وَ هُمُ الَّذِینَ ذَکَرَهُمُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ لُدًّا أَیْ کُفَّاراً قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ- لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ قَالَ لِتُنْذِرَ الْقَوْمَ الَّذِینَ أَنْتَ فِیهِمْ کَمَا أُنْذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ وَ عَنْ وَعِیدِهِ- لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَکْثَرِهِمْ مِمَّنْ لَا یُقِرُّونَ بِوَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ بِإِمَامَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَوْصِیَاءِ مِنْ بَعْدِهِ فَلَمَّا لَمْ یُقِرُّوا کَانَتْ عُقُوبَتُهُمْ مَا ذَکَرَ اللَّهُ إِنَّا جَعَلْنا فِی

ص: 219

أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ ثُمَّ قَالَ- وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ عُقُوبَةً مِنْهُ لَهُمْ حَیْثُ أَنْکَرُوا وَلَایَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ هَذَا فِی الدُّنْیَا وَ فِی الْآخِرَةِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ مُقْمَحُونَ ثُمَّ قَالَ یَا مُحَمَّدُ وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ وَ مَنْ بَعْدَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ یَعْنِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ یَا مُحَمَّدُ- بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ .

إنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله لمّا نزل قدید قال لعلی علیه السلام: یا علی، إنّی سألت ربّی أن یوالی بینی وبینک ففعل، وسألت ربّی أن یواخی بینی وبینک ففعل... فأنزل اللّه سبحانه وتعالی: «فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَی إِلَیْکَ وَ ضَآئِقٌ بِهِ صَدْرُکَ ... »: الکافی ج 8 ص 378، تفسیر العیّاشی ج 2 ص 141، تفسیر نور الثقلین ج 7 ص 342؛

فأنزل اللّه علیه: «فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَی إِلَیْکَ»، إلی آخر الآیة، قال: ودعا رسول اللّه علیه وآله السلام لأمیر المؤنین فی آخر صلاته رافعاً بها صوته یُسمع الناس، یقول: اللّهمّ هب لعلی المودّة فی صدور المؤمنین، والهیبة والعظمة فی صدور المنافقین، فأنزل اللّه: «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَ-نُ وُدًّا * فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَ تُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً»

مستندات

تفسیر العیّاشی ج 2 ص 142، بحار الأنوار ج 35 ص 354، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 343.

قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی - قم، چاپ:

ص: 220

سوم، 1404ق.

الآیات فی أواخر سورة مریم.

الآیات فی سورة یس 6 الی 10

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیة) - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

12. هجدهم ماه : عیدالله الاکبر غدیر

بیان مختصر

حماسه جاوید غدیر

پس از اتمام اعمال مناسک حج فرمان الهی برای نصب جانشین بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل می شود. جبرئیل پی در پی فرود می آید و رسول خدا صلی الله علیه و آله مأمور معرفی حضرت علی علیه السلام به عنوان خلیفه بلا فصل و جانشین خود می شود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مردم را در کنار برکۀ غدیر فرا می خوانند. سلمان و مقداد و ابوذر و عمّار محیط را آماده می کنند. منبری آماده شده و پیامبر صلی الله علیه و آله پس از اقامۀ نماز خطبه مفصّل غدیر را ایراد می فرمایند؛ که همۀ آن را علماءِ شیعه و بخش های مهمی از آن را کتاب های معتبر اهل سنّت آورده اند؛ در این خطبه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به آیات زیادی از قرآن که در شأن حضرت علی علیه السلام و امامان بعد از او نازل شده تصریح فرمودند، مطالب این خطبه مجموعه ای از امتیازات و ویژگی ها و شایستگی های اهل بیت علیهم السلام است که آن حضرت طی بیست و سه سال در فرصت های مختلف آن ها را بیان فرموده بودند و همۀ فراز های این خطبه ده ها سند در کتاب های شیعه و سنّی دارند هرچند همۀ خطبه را یکجا نقل نکرده باشند . این خطبه و ماجرا های قبل و بعد از آن را علّامه امینی جزء خبر هایی میداند که اسناد و

ص: 221

راویان و مدارکش قابل شمارش نیست! و صد ها شاعر را نام می برد و سروده های آنان را عنوان می کند که کل این ماجرا را به صورت شعر و متون ادبیِ زیبا در آورده اند!

آنگاه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در بین خطبه از مردم بر ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام اقرار می گیرند و سپس یک به یک اهل بیت تا امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف را معرفی می کنند و در مدت سه روز مردم را وادار می کند تا با حضرت علی علیه السلام به عنوان امیرالمؤمنین بیعت کنند. حتی زنان، با گذاشتن دست خود در داخل طشتِ آبی که دست مبارک حضرت علی علیه السلام هم در سوی دیگر آن قرار دارد بیعت می کنند. و به آن حضرت به عنوان امیرالمؤمنین سلام داده تبریک می گویند!

نکات روایت غدیر

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در غدیر چهار مرتبه به چهار سمت با صدای بلند فرمودند: آیا من بر شما ولایت ندارم؟ آیا من صاحب اختیار شما نیستم؟ (اشاره به آیۀ شریفه «اَلنَّبیُ اَولی بِالمُؤمِنینَ مِن أنفُسِهِم ») همگان گفتند: آری تو بر ما ولایت داری. آن گاه فرمودند:

مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاه؛ هرکس من از طرف خدا مولای او هستم، این علی مولای اوست.

و چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مولای جن و انس و ملائکه هستند، امیرالمؤمنین علیه السلام هم مولای همه هستند. در نتیجه پذیرش ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام پذیرش ولایت خداست. و خداوند در قرآن فرموده است:

وَ ما کانَ لِمُؤمِنٍ وَ لا مُؤمِنَةٍ إِذا قَضَی اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أن یکونَ

ص: 222

لهم الخیرةُ مِن أمرِهم؛ وقتی خدا و رسولش حکمی صادر کردند، دیگر هیچ مرد و زن با ایمانی اختیار ندارند که در آن مورد حکم دیگری انتخاب نمایند.

بنابراین، وقتی خدا و رسولش، حضرت علی علیه السلام را به عنوان ولی و خلیفه معین کرده اند، دیگر مردم در این زمینه اختیاری ندارند و اگر نپذیرند در گمراهی آشکار قرار گرفته اند.

در سورۀ مائده در پایان آیات 44 و 45 و 47 می فرماید : «وَ مَن لَم یَحکُم بِما اَنزَلَ اللهُ فَاُولئِکَ هُمُ الکافِرونَ"44" وَ مَن لَم یَحکُم بِما اَنزَلَ الله فَاُولئِکَ هُمُ الظَّالِمونَ"45" وَ مَن لَم یَحکُم بِما اَنزَلَ الله فَاُولئِکَ هُمُ الفاسِقونَ "47" یعنی هر کس حکم نکند به آنچه خدا نازل فرموده،کافر است ظالم است و فاسق!!

پیوسته در طول تاریخ امیرالمؤمنین وأئمه طاهرین علیهم السلام به حدیث و واقعۀ غدیر استناد می کردند و آن را شاهد بر حقانیّت خود می آوردند و حضرت زهرا سلام الله علیها وقتی از او در مورد ولایت علی علیه السلام پرسیدند با تعجّب فرمود : آیا غدیر خم را فراموش کرده اید؟ «وا عَجَبا أنَسیتُم یَومَ غدیرِ خُمٍّ»

و این که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر به همه امر فرمودند با امیرالمؤمنین علی علیه السلام بیعت کنند و او را با لفظ امیرالمؤمنین خطاب کنند، دلیل آن است که کلمۀ مولا در این حدیث به معنای امیر و سرپرست است . در الغدیر نشانه های زیادی از مجموعۀ این واقعه و سخنان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نقل فرموده که همگی دلالت این حدیث و واقعه را بر

ص: 223

ولایت علی علیه السلام و امامان بعد از او را میرسانند. علّامه امینی رحمة الله علیه با مطالعۀ ده هزار جلد کتاب از کتاب های شیعه و سنّی ، و نوشتن 20 جلد الغدیر که 9 جلد آن هنوز چاپ نشده است ، با استناد به آیات قرآن و روایات فراوان و شواهد تاریخی موردِ اعتماد و صد ها شاهد دیگر ثابت کرده اند که واقعه و حدیث غدیر به طور قطع و روشن بر امامت ، وصایت ، ولایت و خلافت بلافصل علی علیه السلام و امامتِ امامان پس از او دلالت کامل دارد و جای هیچ عذر و بهانه ای برای احدی نیست ! امیرالمؤمنین می فرماید: وَ لا عَلِمتُ أنَّ رَسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله تَرَکَ یَومَ غَدیرِ خُمٍ لِأحَدٍ حُجَّةً وَ لا لِقائِلٍ مَقالاً...یعنی گمان ندارم که رسول خدا صلی الله علیه و آله روز غدیر خم برای کسی حجّتی باقی گذاشته باشد و یا برای گوینده ای جای سخنی ...!

غدیر و اکمال دین

یکی دیگر از آیاتی که در جریان نصب امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان خلیفه بلا فصل رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد، «آیه اکمال» است. در سوره مبارکه مائده آیه 3 می فرماید:

«الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاِسْلامَ دِینا؛ امروز کافران از (شکستن) دین شما نا امید شده اند بنابراین، از آنان مترسید و از من بترسید. امروز دینتان را برای شما کامل، و نعمتم را برای شما تمام کردم، و اسلام را برایتان دین پسندیده قرار دادم.

پس از

ص: 224

موفقیت رسول خدا صلی الله علیه و آله در اعلان و نصب رسمی ولایت و جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام و بیعت عمومی با ایشان، آیه اکمال توسط جبرئیل نازل شد. دراین هنگام بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

اللّه اکبر! اللّهُ أَکْبَرُ ! عَلَی اِکْمَالِ الدِّینِ وَ اِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَی الرَّبِّ بِرِسَالَتِی وَ وَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ بَعْدِی؛ خدا بزرگ تر از آن است که وصف شود. (همان خدای بزرگی)که دین خود را کامل ساخت و نعمت خویش را بر ما تمام کرد و به رسالت من و ولایت علی بن ابی طالب پس از من راضی و خشنود گردید.

این آیه شریفه به اعتراف همه مفَسّرین شیعه و جمع قابل توجّهی از مفسّرین اهل سنّت در واقعه غدیر خم نازل شده و پس از ابلاغ ولایت حضرت علی علیه السلام و یازده فرزندش توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ابلاغ گردید؛ طبیعی است که تنها با روشن شدن امر ولایت و امامت برای همیشه دشمنان از این که بتوانند دین اسلام را از بین ببرند نا امید شوند و دین کامل گردد، و نعمت بر امّت تمام شود.

یعنی بزرگ ترین نعمت به شما داده شد و اینک آن دین پسندیده خدا به نقطه اوج خود رسیده و از خطر تحریف برای همیشه بیمه شده است.

مفهوم و معنای این آیه با هیچ روز دیگری از روزهای رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مطابقت ندارد، مگر با روز غدیر. علّامه امینی در کتاب شریف «الغدیر»،جلد 1، صفحه 214، بیش از سی سند از کتاب

ص: 225

های تفسیر و حدیث اهل سنت برای این مطلب ذکر کرده است که آنان نیز نقل کرده و پذیرفته اند؛ این آیه شریفه در واقعه غدیر خم و پس از خطبه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شده است.

لازم به ذکر است که تعداد زیادی از آیات مهمّ قرآن در مورد ولایت امیرالمومنین علیه السلام و فرزندان ایشان نازل و تفسیر شده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ضمن خطبه ی غدیرش به مقداری از آنها استناد فرموده اند .

بیعت گرفتن از مردم برای استمرار امامت از غدیر تا ظهور

با انتصاب الهی امیرالمؤمنین علی علیه السلام در روز 18 ذی الحجه به امامت، رسول خدا صلی الله علیه و آله خطبه ای مفصل ایراد نموده و استمرار خط امامت از غدیر تا ظهور را ترسیم نموده و خواستار بیعت، تبعیت و پیروی عموم مسلمین از این صراط مستقیم شدند و ضمن ایراد خطبه فرمودند:

مَعَاشِرَ النَّاسِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ بَایِعُواعَلِیّاً أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الْأَئِمَّةَ علیهم السلام کَلِمَةً طَیِّبَةً بَاقِیَةً...؛ ای مردم! از خدا بترسید و با تقوا باشید و با علی علیه السلام به عنوان امیرالمؤمنین و امام حسن و حسین و دیگر ائمه اطهار علیهم السلام که کلام پاک و پایدار خدایند بیعت کنید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله با معرفی شخصیت بی نظیر علی بن ابی طالب علیه السلام به عنوان خلیفه بلا فصل و جانشین حقیقی خاتم الانبیاء از یک سو و نشان دادن خط سیر امامت تا افق مهدویت با معرفی خاتم الاوصیاء - عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - از دیگر سو خط امامت را از ابتدا

ص: 226

تا انتها ترسیم نمودند.

فرمود: ای مردم! من پیامبر خدا و علی وصی من است. بدانید و آگاه باشید! آخرین امام از خاندان ما همان «قائم مهدی» است. او یاور دین خداست. او انتقام گیرنده از ستمکاران است. او گشاینده دژهای استوار و ویرانگر قلعه های مستحکم است. او نابودگر تمام مشرکین است. او منتقم خون های به ناحق ریخته شده اولیای خداست. او پشتیبان دین خداست. او کشتیبان اقیانوس بی پایان علوم و معارف است. او نمایانگر هر شخصیت ارجمند است. او برگزیده خداست. او وارث همه دانش هاست و احاطه به همه آن ها دارد. او خبر دهنده از خدای عزوجل و مراتب ایمان به اوست.

ای مردم! جمعیت شما بیش از آن است که بتوانید به یکباره و با یک دست با من بیعت کنید و پیمان ببندید. اما خدای عزّوجلّ به من فرمان داده تا از زبان شما اقرار بگیرم و با زبان خود بیعت کنید به آنچه که در مورد علی علیه السلام و کسانی که بعد از او خواهند آمد، آن امامانی که از نسل من و او هستند و من شما را آگاه ساخته بودم که فرزندان من از نسل او هستند و از شما در مورد آنان پیمان گرفتم.

پس همگی به یک صدا بگویید: شنیدیم آنچه را که از جانب خدای خود و پروردگار ما در باره ولایت و امامت علی علیه السلام و امامانی که از نسل او هستند ابلاغ نمودی و به آن راضی و خشنود هستیم و در برابر آن فرمانبرداریم.

اکنون با دل و جان و زبان و دستمان با تو بر قبولی ولایت بیعت

ص: 227

می کنیم و با تو پیمان می بندیم که با این اعتقاد زندگی کنیم و با آن بمیریم . پس از خطبه ، سه روز مردم به تدریج آمدند و با پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام بیعت نمودند.

حدیث منزلت

داستان حضرت موسی و هارون علیهما السلام در قرآن کریم مکرّر به صورت گسترده بیان شده است و زوایای مختلف این داستان را خداوند متعال بیان کرده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خود و حضرت علی علیه السلام را تشبیه کرده به حضرت هارون و موسی علیهماالسلام که به حدیث منزلت معروف است.

از جمله این شباهت ها جایگاه حضرت هارون علیه السلام نسبت به حضرت موسی علیه السلام است.

یکی از مناسبت هایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آن حدیث منزلت را بیان فرمودند، هنگامی بود که لشکر اسلام از مدینه به سمت تبوک حرکت می کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود ، در مدینه قرار داد.

در این هنگام منافقین شروع به شایعه پراکنی کردند که پیامبر صلی الله علیه و آله چون علی علیه السلام را دوست نداشته و با خود به تبوک نبرده است!

حضرت علی علیه السلام خود را به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله رساند و عرضه داشت منافقان این گونه شایعه کرده اند !؟ پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:«ألاتَرضی أن تَکونَ مِنّی بِمَنزِلَةِ هارُونَ مِن موسی إلّاأنَّهُ لَیسَ بَعدی نَبیّ :ای علی، تو برای من مانند هارون برای موسی هستی. یعنی تو برادر و وزیر و

ص: 228

شریک من هستی و در مدینه به جای من باید کار مرا انجام دهی تا از این سفر برگردم!»

همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله درروز غدیر خم، در خطبه غدیر، این حدیث را تکرار نموده و این گونه فرمودند:

إنَّ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام أخی، ووَصِیّی، وخَلیفَتی، وَالإِمامُ مِن بَعدی، الَّذی مَحَلُّهُ مِنّی مَحَلُ هارونَ مِن موسی، إلّا أنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدی، وهُوَ وَلِیُّکُم بَعدَ اللّهِ ورَسولِه؛ علی بن ابی طالب، برادر و وصی و جانشین من و [نیز] امام پس از من است؛ کسی است که جایگاهش نزد من، همچون جایگاه هارون برای موسی علیه السلام است، جز آن که پیامبری پس از من نیست (یعنی او فقط سِمَت نبوّت ندارد). امّا او صاحب اختیار و سرپرست شما پس از خدا و پیامبر خدا خواهد بود.

نکات

حضرت موسی علیه السلام هارون علیه السلام را به عنوان برادر و جانشین و وزیر خود در امر رسالت معرفی کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز از روز اوّل ابلاغِ رسالت خود حضرت علی علیه السلام را به جانشینی و وزارت معرفی فرمودند که«یابَنی عَبدِالمُطَّلِب هذا أخی وَ وارِثِی وَ وَصیّی وَ وَزیری وَ خَلیفَتی فیکُم بَعدی...» یعنی ای فرزندان عبدالمطلّب همه بدانید این علی برادر و وارث و وصیّ و وزیر و خلیفه ی پس از من است در بین شما .

همانطور که برادری و وزارت حضرت هارون علیه السلام به درخواست و دعای حضرت موسی علیه السلام از طرف خدای متعال انجام گرفت در مورد علی علیه السلام هم مطلب از همین قرار است که به دعای پیامبراکرم صلی

ص: 229

الله علیه و آله و به امر خدا انجام گرفته است! و در موارد زیادی او را برادر خویش در دنیا وآخرت خواندند و پیوسته می فرمودند : «یاعلی أنت أخی فِی الدُنیا وَ الآخِرَة» . علی جان تو در دنیا و آخرت برادر منی!

آداب مهم روز عید غدیرخم

یکی ازسنت هایی که باید در عید غدیر احیا شود، نماز عید غدیر است. شایسته است همان گونه که مؤمنین نماز عید فطر و قربان را به جا می آورند، نماز عید غدیر را اقامه کنند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در عید غدیرخم ابتدا نماز خواندند و سپس به پا خواسته خطبه ای ایراد فرمودند.

علما و مراجع گذشته شیعه مانند: شیخ مفید، شیخ طوسی، علامه حلی، محقق کرکی، شهید ثانی، مقدس اردبیلی، حاج آقا رضا همدانی و... و عده ای از مراجع فعلی آن نماز را به عنوان یک سنت ارزشمند نبوی نام برده اند و عده زیادی حکم به استحباب آن به صورت جماعت (رجاء) داده اند.

نماز عید غدیر دورکعت است و پیش از ظهر اقامه می شود؛ به این صورت که در رکعت اول بعد از حمد سوره قدر و در رکعت دوم بعد از حمد سوره توحید خوانده می شود و بعد از سلام نماز به سجده می رویم و صد مرتبه «شُکراً لله» می گوییم. بعد از آن سر از سجده برداشته می گوییم : «أللهُمّ اِنی اَسئلکَ بِأنَّ لَکَ الحَمدُ وَحدکَ لا شریکَ لَکَ وَ أنَکَ واحدٌ اَحدٌ صمدٌ لَم یَلد وَلم یولد وَلم یکن له کفواً احَد». و باز به سجده رفته و صد مرتبه «الحمدُ لِله» و صد مرتبه

ص: 230

«شکراً لِله» می گوییم.

در ثواب این نماز آمده است: کسی که این نماز را بخواند، مانند کسی است که در غدیر خم با پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بیعت کرده، و ولایت علی علیه السلام را پذیرفته باشد، و در درجه صادقین خواهد بود... .

بقیه آداب روز عید غدیر به طور خلاصه عبارت اند از: روزه گرفتن که برابر با صد حج و عمره است و امام صادق علیه السلام فرمود: روزۀ روز غدیر معادل شصت ماه روزه داری است . غسل کردن، عقد برادری خواندن با برادران دینی و رفتن به زیارت آن ها ، لباس نو پوشیدن، هدیه دادن، به چهره دیگران لبخند زدن، تبریک گفتن و بسیار صلوات فرستادن، و از همه مهم تر زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام از دور ونزدیک، و گفتن جمله «الحَمدُ للّهِ الَّذی جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسِّکینَ بِوِلایَةِ أمیرِ المُؤمِنینَ وَالأَئِمَّةِ علیهم السلام» در هنگام دید و بازدید دوستان اهل بیت با یکدیگر.

و یکی دیگر از مهم ترین سنت هایی که لازم است روز عید غدیر احیا شود، سنت اطعام و افطار روز غدیر است. در روایات آمده است: هرکس یک نفر را در این روز اطعام کند، مانند آن است که تمام انبیآء و اولیآء را اطعام نموده و صدها هزار نفر را پذیرایی کرده است. قطعا بر پایی مجالس غدیر و رعایت این آداب و دستورات مصداق کامل احیاء امر ولایت است. امام صادق علیه السلام در حق کسانی که این امور را توجّه دارند دست هایشان را بلند کرده و دعا نمودمد : «رَحِمَ الله مَن اَحیا اَمرَنا. یعنی خدا رحمت کند هرکه امر

ص: 231

ما را زنده کند»

با چنین کارهایی که خود اهل بیت علیهم السلام دستور داده اند می توان بخشی از مظلومیت غدیر و صاحب غدیر را جبران کرد.

بیان تفصیلی

غدیر رمز ماندگار ولایت

پس از اتمام اعمال مناسک حج رسول خدا صلی الله علیه و آله در حجه البلاغ، فرمان الهی در نصب جانشین آن حضرت نازل می شود. جبرئیل پی در پی فرود می آید و رسول خدا صلی الله علیه و آله را مأمور معرفی حضرت علی علیه السلام به عنوان خلیفه بلا فصل و جانشین خود می کند، اما رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

سألت جبرئیل أن یستعفی لی عن تبلیغ ذلک إلیکم، أیّها النّاس لعلمی بقلّة المتّقین و کثرة المنافقین. ای جبرئیل مرا از بیان این حقیقت معاف دار که می دانم افراد با تقوا بسیار کم و منافقان بسیار زیاد هستند.

اما با فرمان مؤکّد، همراه با تحذیر الهی مواجه می شود. در راه بازگشت از مکه به مدینه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم و مسلمانان صبح روز دوشنبه هجدهم ذی الحجه نماز صبح را در راه خواندند و کاروان حرکت خود را ادامه داد تا در دنباله راه به غدیر خم که فقط ساعاتی راه تا آنجا مانده بود برسند.

موقعیت جغرافیایی غدیر خم

«غدیر خم» برکه و آبگیری بود که بین راه مکه و مدینه قرار داشت. غدیر به معنای برکه و خُم نام آن است. آنجا مکان سابقه داری بود که به خاطر وجود آب و پنج درخت کهنسال به عنوان استراحتگاه مسافران در نظر گرفته می شد. درختان آن از نوع «سمر» بودند که به فارسی «کُنار» گفته می شود و شبیه درخت

ص: 232

چنار است . این مکان در راه بازگشت از مکه یک منزل قبل از تقاطع چند جاده در جحفه و محل متفرق شدن جمعیت قرار داشت. با توجه به این که در مسیر حضرت تا مکه قبایل بین راه کم کم ملحق شدند تا آن جمعیت عظیم پدید آمد، لذا باید قبل از متفرق شدن مردم برنامه انجام می شد، و غدیر خم مکان بسیار مناسبی برای این منظور بود.

توطئه ای از منافقین

ادامه راه با سرعت بیشتری طی می شد اما منافقین در فکر نقشه های شوم خود به سر می بردند، زیرا متوجه شده بودند که قرار است در غدیر اتفاق مهمی بیفتد. برخی از منافقین جلوتر از قافله حرکت کردند و از غدیر گذشته و تا نزدیکی های جحفه پیش رفتند!!

آنها با این کارشان می خواستند عده ای از مسلمانان را به دنبال خود روانه کنند تا عملاً برنامه غدیر انجام نشود.

پیامبر صلی الله علیه و آله که از این کارشان مطلع بود - وقتی به غدیر رسیدند عده ای را فرستاد تا آنها را بازگردانند، و این گونه یکی دیگر از توطئه های منافقین نافرجام ماند.

نمای غدیر... از دور

اینک نمای چند درخت کهسنال و برکه «خم» از دور پیدا بود. این سرزمین به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خوش آمد می گوید و حضرت نیز آن را مقدس می داند، زیرا از آنجا ندای ولایت بر تارک زمان نقش بست تا به گوش جهانیان تا آخر دنیا برسد.

برنامه های قبل از خطبه

با رسیدن به غدیر خم پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «اینجا شتر مرا بخوابانید که از این مکان حرکت نخواهم کرد تا رسالت پروردگار را ابلاغ نمایم».

ص: 233

پس افرادی را مأمور کرد تا از پراکندگی کاروان جلوگیری کنند. آنهایی که جلوتر رفته اند را بازگردانند و آنهایی که هنوز نرسیده اند را راهنمایی کنند. همچنین دستور داد کسی زیر پنج درخت کهنسال نرود. ایشان مقداد و سلمان و ابوذر و عمار را فراخواند و به آنان دستور داد که زیر درختان و محوطه اطراف آن را برای انجام مراسم آماده کنند. آنان خارهای زیر درختان را کندند و سنگ های درشت را جمع کردند و آنجا را جارو زده آب پاشیدند. شاخه های اضافی درختان را هم بُریدند تا کسی را اذیت نکند.

سپس در فاصله بین دو درخت روی شاخه ها پارچه ای افکندند تا سایبانی باشد و زیر آن منبری را تدارک دیدند که رو به مردم نمازگزار و پشت به قبله بود. آنها ابتدا سنگ های درشت را روی هم چیدند و بعد از آن به وسیله رو اندازهای شتران و سایر مرکب ها منبر را کامل کردند و پارچه زیبایی از بالا تا پایین آن کشیدند. منبر طوری بود که نسبت به دو طرف جمعیت در وسط قرارداشت و همه هنگام سخنرانی حضرت را می دیدند. با فرا رسیدن هنگام نماز ظهر منادی حضرت ندای عمومی داد و مردم وضو گرفتند و آماده شدند تا نماز را به امامت آخرین رسول الهی بخوانند.

پس از نماز همه منتظر سخنرانی پیامبر صلی الله علیه و آله بودند. ابتدا چند نفر که صدای بلندتری داشتند مأمور شدند کلام حضرت را برای افراد دورتر تکرار کنند تا همه سخنان حضرت را بشنوند. هم چنین دو نفر شاخه های اطراف منبر را

ص: 234

که قابل بریدن نبود با دست نگه داشتند تا جایگاه بهتر دیده شود.

پیامبر صلی الله علیه و آله برخاسته به سمت منبر رفتند و در آخرین نقطه آن ایستادند، سپس امیر المؤمنین علیه السلام را فراخواند تا از منبر بالا بیاید. امیرالمؤمنین علیه السلام یک پله پایین تر از پیامبر صلی الله علیه و آله و احتراما کمی مایل به ایشان ایستاد.

اقدامی دیگر از منافقین

در آن لحظات حساس، منافقین هنوز در فکر توطئه های خود بودند. آنها در اقدامی جدی عده ای از هواداران خود را مأمور کردند تا نزدیک منبر بنشینند و وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله می خواهند سخنرانی را شروع کنند از بین جمعیت برخیزند و پراکنده شوند تا عملاً مجلس را برهم زنند و برنامه ادامه پیدا نکند.

این نقشه شوم در آغازین لحظات استقرار پیامبر صلی الله علیه و آله و امیر المؤمنین علیه السلام بر منبر عملی شد. رسول اللّه صلی الله علیه و آله ابتدا صبورانه به آنها نگریست و منتظر ماند تا خودشان از عمل زشتشان دست بردارند. اما وقتی جدی بودن توطئه را احساس کرد به امیر المؤمنین علیه السلام دستور دادند تا از منبر پایین رود و از تفرقه مردم جلوگیری کند و همه را مقابل منبر جمع نموده مجلس را منظم نماید. پس از منظم شدن جمعیت امیر المؤمنین علیه السلام دوباره به جایگاه خود بازگشت.

خطابه جهانی غدیر

اکنون پیامبر الهی و وصیش بر فراز منبر و سیل عظیم جمعیت در مقابل آنان منتظر بودند تا لب های مبارک رسول اللّه صلی الله علیه و آله باز شود و صدای دلنشینش طنین انداز شده و مهم

ص: 235

ترین سخنرانی خود را به انجام رساند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این گونه آغاز نمود:

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الحمد للّه الذی علا فی توحده و دنا فی تفرده و جل فی سلطانه و عظم فی أرکانه و أحاط بکل شی ء علما و هو فی مکانه...»:

«به نام خداوند بخشنده بخشایشگر، حمد و سپاس خدایی را که در یگانگی خود بلند مرتبه، و در تنهایی و فرد بودنش نزدیک است. در قدرت و سلطه خود با جلالت و در ارکان خود عظیم است. به همه چیز احاطه علمی دارد، و او در جای خود است...».

و بعد از کلماتی زیبا در ستایش و توصیف رب العالمین فرمودند :

خداوند به من چنین وحی کرده است: «بسم اللّه الرحمن الرحیم یا أیها الرسول بلغ ما أنزل الیک من ربک...»: «ای پیامبر، ابلاغ کن آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده - درباره علی یعنی خلافت علی بن ابی طالب علیهماالسلام - و اگر انجام ندهی رسالت او را به انجام نرسانده ای، و خداوند تو را از شر مردم حفظ می کند».

ای مردم، من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل کرد کوتاهی نکرده ام و سبب نزول این آیه را برای شما بیان می کنم: جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام پروردگارم که او سلام است مرا مأمور کرد که در این اجتماع مردم بپا خیزم و بر هر سفید و سیاهی اعلام کنم که: علی بن ابی طالب برادر من و وصی من و جانشین من بر امتم و امام بعد از من

ص: 236

است. نسبت او به من همانند هارون به موسی است جز این که پیامبری بعد از من نیست. و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش است.

سپس با بیان بعضی فضائل امیر المؤمنین علیه السلام و هم چنین نکوهش منافقین بیان داشت:

ای مردم، این مطالب را درباره او بدانید و بفهمید، و بدانید که خداوند او را برای شما صاحب اختیار و امامی قرار داده که اطاعتش را واجب نموده است بر مهاجرین و انصار و بر تابعین، و بر روستایی و شهری، بر عجمی و عربی، و بر آزاد و بنده، و بر بزرگ و کوچک، و بر سفید و سیاه، بر هر یکتاپرستی حکم او اجرا شونده و کلامش مورد عمل و امر او نافذ است. هر کس با او مخالفت کند ملعون است، و هر کس تابع او باشد و او را تصدیق نماید مورد رحمت الهی است.

پیامبر صلی الله علیه و آله سخن خود را با اشاره به برخی فضائل امیر المؤمنین علیه السلام و افضلیت ایشان ادامه داد و سپس بازوی امیر المؤمنین علیه السلام را گرفته و ایشان را بلند کردند تا حدی که پای آن حضرت موازی زانوی پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و آن گاه فرمودند:

ای مردم، چه کسی بر شما از خودتان صاحب اختیارتر است؟ گفتند: خدا و رسولش. فرمودند:

«ألا و من کنت مولاه فهذا علی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره واخذل من خذله»:

بدانید که هر کس من صاحب اختیار اویم این علی صاحب اختیار اوست . خدایا،

ص: 237

دوست بدار هر کس او را دوست دارد، و دشمن بدار هر کس او را دشمن دارد، و یاور باش هر کس او را یاری کند، و خوار کن هر کس او را خوار کند.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله با بیان مطالبی در مورد مسئله امامت و تأکید بر آن سخنی گفتند که جز اندکی بقیه آن را نفهمیدند و آن اشاره به اصحاب صحیفه ملعونه بود، حضرت فرمودند: «ای مردم، بعد از من رؤسایی خواهند آمد که به آتش دعوت می کنند و روز قیامت کمک نمی شوند. ای مردم، خداوند و من از آنان بیزار هستیم. ای مردم، آنان و یارانشان و تابعینشان و پیروانشان در پایین ترین درجه آتش اند و چه بد است جای متکبران. بدانید که آنان «اصحاب صحیفه» هستند، پس هر یک از شما در صحیفه خود نظر کند».

در ادامه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله با اشاره به امامان دوازده گانه از ذریه خود افزودند:

ای مردم، بدانید که من پیامبرم و علی امام و وصی بعد از من است، و امامان بعد از او فرزندانش هستند. بدانید که من پدر آنانم و آنها از صلب او به وجود می آیند. هم چنین حضرت با اشاره به آخرین امام یعنی مهدی موعود حضرت بقیة اللّه الاعظم علیه السلام فرمودند: بدانید که آخرین امامان مهدی قائم از ماست. اوست غالب بر ادیان، اوست انتقام گیرنده از ظالمین، اوست فاتح قلعه ها و منهدم کننده آنها، اوست غالب بر هر قبیله ای از اهل شرک و هدایت کننده آنان، بدانید که اوست انتقام گیرنده همه خون های

ص: 238

اولیای خدا، اوست یاری دهنده دین خدا. بدانید که اوست استفاده کننده از دریایی عمیق. اوست که هر صاحب فضیلتی را به اندازه فضلش و هر صاحب جهالتی را به اندازه جهلش علامت نهد...».

فرمان بیعت

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله لزوم بیعت را مطرح نموده فرمودند:

بدانید که من بعد از پایان خطابه ام شما را به دست دادن با خودم به عنوان بیعت با او و اقرار به او، و سپس به دست دادن با او فرا می خوانم. بدانید که من با خدا بیعت کرده ام و علی با من بیعت کرده است، و من از جانب خداوند برای او از شما بیعت می گیرم.

خطابه پیامبر صلی الله علیه و آله با بیان مسائلی از حلال و حرام شرعی ادامه یافت و در پایان حضرت دوباره بر مسئله بیعت تأکید کردند. ایشان جملاتی را خوانده و از همگان خواستند تا آن را تکرار کنند تا بیعت عملی باشد. سپس مردم را موظف کردند تا به حضرت علی علیه السلام با عنوان «امیر المؤمنین» سلام کنند و خداوند را بر هدایتش شکر گویند. در مدّت سه روز مردم با حضرت علی علیه السلام با عنوان امیرالمؤمنین بیعت می کنند. حتی زنان، با گذاشتن دست خود در داخل طشت آبی که دست مبارک حضرت علی علیه السلام هم در سوی دیگر آن قرار دارد بیعت می کنند.

این گونه بزرگ ترین خطابه پیامبر صلی الله علیه و آله از فراز غدیر پایان یافت و برای بیعت فرصتی سه روزه در نظر گرفته شد تا در غدیر خم بمانند و این کار را انجام

ص: 239

دهند .

روایت های سه گانه غدیر

طبق تحقیق کتاب «اسرار غدیر» خطابه غدیر بنابر سه روایت جمع آوری شده است:

روایت اول از امام محمد باقر علیه السلام است که با اسناد معتبر در سه کتاب «روضة الواعظین» ابن فتال نیشابوری، «الاحتجاج» شیخ طبرسی و «الیقین» سید بن طاوس نقل شده است.

روایت دوم از زید بن ارقم است که با اسناد متصل در سه کتاب «العدد القویه» حلی، «التحصین» سید بن طاوس و «صراط المستقیم» بیاضی آمده است.

روایت سوم از حذیفة بن الیمان است که با اسناد متصل در کتاب «اقبال» سید بن طاوس به نقل از کتاب «النشر و الطی» آمده است.

شیخ حر عاملی در کتاب «اثبات الهداة» و علامه مجلسی در کتاب «بحار الانوار» و سید بحرانی در کتاب «کشف المهم» و سایر علمای متأخر خطبه غدیر را از مدارک مذکور نقل کرده اند.

منابع و مستندات

1. تفسیر عیّاشی، ج2، ص98.

2. تفسیر فرات: ص516.

3. بحار الانورا: ج37، ص152.

4. بصائر الدرجات، ص97.

5 . سنن ابن ماجه: ج1، ص45.

6. مسند احمد: ج1، ص84.

7. احتجاج طبرسی: ج 1 ص59.

8 . بحار الانوار ج 21 ص 387، ج 37 ص 151. عوالم العلوم ج 15 / 3 ص 50 ، 60.

9 . روضة الواعظین ص 89.

10 . احتجاج ج 1 ص 66.

11 . الیقین ص 343 باب 127.

12 . العدد القویه ص 169.

13 . التحصین ص 578 باب 29.

14 . صراط المستقیم ج 1 ص 301.

15 . اقبال ج 1 ص 454 و 456 چاپ قدیم.

16. اثبات الهداة ج 3 ص 119.

17 . بحار

ص: 240

الانوار ج 37 ص 151.

18 . کشف المهم ص 190.

بیان داستانی

در جستجوی الماس هستی هستم

گذرنامه خود را تحویل مأمور فرودگاه «جدّه» می دهم، مهر خروج از عربستان را به روی گذرنامه می زند و نیم ساعت بعد وارد هواپیما می شوم، کمربند ایمنی خود را می بندم و دعای سفر را می خوانم.

هواپیما حرکت می کند و به سمت باند پرواز می رود، موتور هواپیما روشن می شود و هواپیما سرعت می گیرد، دیگر وقت آن است که هواپیما از زمین بلند شود که صدای هولناکی به گوش می رسد، هواپیما از باند منحرف می شود...

همه ترسیده اند، از زیر هواپیما آتشی بلند شده است، بعد از لحظاتی، هواپیما متوقّف می شود، ماشین های آتش نشانی به سوی هواپیما می آیند، آتش را خاموش می کنند.

از هواپیما پیاده می شویم و به سالن انتظار می رویم. حالا معلوم می شود که از چه خطر بزرگی جان سالم به در برده ایم، موقعی که هواپیما می خواسته از زمین بلند شود چرخ آن آتش گرفته است. این حادثه فقط چند ثانیه دیرتر اتّفاق می افتاد، هواپیما دیگر قابل کنترل نبود و معلوم نبود چه پیش می آمد!

گذرنامه خود را تحویل مأمور سعودی می دهیم بار دیگر مهر ورود به عربستان به آن می زنند. بعد سوار اتوبوس شده و به سوی هتل حرکت می کنیم. موقع شام در رستوران همه درباره فروشگاه های جدّه سخن می گویند، گویا ما فردا عصر به سمت تهران پرواز خواهیم کرد، همه در حال برنامه ریزی برای فردای خود هستند، عدّه ای می خواهند به ساحل دریا بروند، عدّه ای هم هوس فروشگاه های جدّه کرده اند.

به اتاق خود می روم. روی تخت دراز می کشم و به فکر فرو می روم، فکری به ذهنم می رسد، باید از این فرصت پیش آمده استفاده کنم.

من نقشه ای در سر دارم

صبح

ص: 241

زود از هتل بیرون می آیم، ماشینی دربست می گیرم. به سوی منطقه «جحفه» - شش کیلومتری غدیر خُمّ - حرکت می کنم، جایی که در ایّام حج، حاجیان در آنجا لباس احرام بر تن می کنند و به سوی مکّه می روند. از «جدّه» تا «جحفه» حدود 130 کیلومتر راه در پیش دارم. وقتی به جحفه می رسم، می بینم که چقدر آنجا خلوت است! در اینجا مسجدی است، وارد مسجد می شوم، دو رکعت نماز می خوانم، سپس سوار ماشین می شوم و به جستجوی منطقه غدیر می پردازم، ساعتی می گذرد... اینجا بیابانی است و من در دل این بیابان پیش می روم، من کجا آمده ام، در جستجوی چه هستم؟ اینجا چه می خواهم؟

من به تاریخ سفر می کنم، به روز هجدهم ماه ذی الحجّه سال دهم هجری، به گذشته های دور می روم...

* * *

صبح روز یکشنبه، هجدهم ذی الحجّه فرا می رسد، صدای « اللّه اکبر » به گوش می رسد . مردم همه در صف های منظم پشت سر رسول خدا به نماز می ایستند.

بعد از نماز ، این کاروان بزرگ ، آماده حرکت می شود تا به راه خود در این بیابان ادامه بدهد . آفتاب بالا می آید و صدای زنگ شترها سکوت صحرا را می شکند ، کاروان 120 هزار نفری در دل بیابان پیش می رود.

انتظار در چهره پیامبر موج می زند ، به راستی کی وعده بزرگ خدا فرا خواهد رسید ؟ پیامبر منتظر امر مهمّی است. ساعتی می گذرد ، ما حدود شش کیلومتر از جُحفه دور شده ایم ، آفتاب بر ما می تابد و تشنگی بر من غلبه می کند.

خدای من ! چه بِرکه زیبایی ! چه آب باصفایی ! کنار برکه می روم و از آب زلال

ص: 242

آن سیراب می شوم و شکر خدا را به جا می آورم.

اینجا غدیر خُمّ است. «بِرکه زلال »، امّا اینجا سرزمین حجاز است و همه عرب زبانند ، پس باید این اسم را به عربی ترجمه کنم ، «برکه زلال» را به عربی «غدیر خُمّ» می گویند.

کاروان باید به حرکت خود ادامه دهد . کاش فرصتی بود تا کمی اینجا می ماندم و صفا می کردم ! نمی توانم از آبیِ این آب، چشم برگیرم!

عدّه ای مشک ها را پر از آب می کنند و به کاروان ملحق می شوند . پیامبر در حالی که بر شتر خود سوار است به برکه می رسد.

صدایی به گوش پیامبر می رسد

«یَ-أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ...»

ای پیامبر ! آنچه بر تو نازل کرده ایم برای مردم بگو که اگر این کار را نکنی، وظیفه خود را انجام نداده ای و خداوند تو را از فتنه ها حفظ

می کند . وعده خدا فرا می رسد ، خدا می خواهد کنار این برکه ، مردم را با ولایت آشنا همان گونه که آب این برکه ، تشنگان کویر را جانی تازه می بخشد ، ولایت علی علیه السلام هم تشنگان مسیر کمال را جانی دیگر خواهد بخشید.

مردم از آیه مهمّی که بر پیامبر نازل شده است خبر ندارند . صدای پیامبر سکوت صحرا را می شکند : «شتر مرا بخوابانید ! به خدا قسم ، تا دستور خدای خویش را انجام ندهم از این سرزمین نمی روم. »

شتر پیامبر را به زمین می خوابانند و پیامبر از شتر پیاده می شود . چهره پیامبر از خوشحالی می درخشد ، هیچ کس پیامبر را تا به حال این قدر خوشحال ندیده است.

مردم ، همه در تعجّبند ، نمی دانند چرا پیامبر دستور

ص: 243

توقّف داده است . باید صبر کنیم تا همه مردم به اینجا برسند، اوّل کاروان چند کیلومتر جلوتر از ما می باشد ، خیلی ها هم هنوز از ما عقب ترند ، فکر می کنم که طول این کاروان چندین کیلومتر بشود.

پیامبر دستور می دهد تا چند سوار نزد او بروند ، به آن ها دستور می دهد تا به همه کسانی که جلوتر رفته اند خبر بدهند که برگردند . هم چنین پیامبر عدّه ای را می فرستد تا به آن هایی هم که عقب هستند خبر بدهند که زودتر خود را به اینجا برسانند ، همه باید کنار این غدیر جمع شوند.

* * *

آفتاب بر سر و صورت من می تابد ، خوب است زیر درختانِ کنار برکه بروم . چه درختان سرسبز و بلندی ! این ها درخت مُغیلان است ، درختی بسیار بلند و خار دار که کنار برکه های این صحرا روییده است.

. این درختان با شاخه ها و برگ های انبوه خود ، سایبان خوبی برای مسافران هستند

فضای سایه این درختان پر از بوته های خار شده است و ما نمی توانیم زیر سایه آن استراحت کنیم . شاخه های این درختان هم بلند شده و بعضی از آن ها به زمین رسیده است.

پیامبر هم به سوی این درختان می آید ، او نگاهی به این درختان می کند و به فکر فرو می رود . آنگاه چهار نفر از یاران خود را صدا می زند . سلمان ، مقداد ، ابوذر ، عمّار . پیامبر از آن ها می خواهد تا بوته های خار زیر این درختان را از زمین در آوردندو شاخه های اضافی را قطع کنند . آن ها فورا مشغول می شوند ، ابتدا بوته های خار را از ریشه در

ص: 244

می آورند، خارها به دست آن ها فرو می رود ، امّا دردی احساس نمی کنند ، زیرا با عشقی مقدّس کارمی کنند . بعد از لحظاتی ، زیر درختان از بوته های خار خالی می شود ، امّا هنوز خارهای زیادی، روی زمین است و ممکن است به پای کسی برود.

پیامبر دستور می دهد تا زیر این درختان جارو شود ، و مقداری آب در آنجا پاشیده شود . گوش کن ، این سخن پیامبر است : «اکنون بروید و سنگ های بزرگ بیابان را جمع کنید و در آنجا منبری آماده کنید.»

معلوم می شود که این سخنرانی بسیار مهم است که پیامبر دستور داده اینجا این قدر تمیز و مرتّب شود . سنگ ها از بیابان جمع می شود و در زیر یکی از درختان ، روی هم قرار می گیرد.

پیامبر دستور می دهد تا جهاز و رواندازهای شتران را جمع کنیم و بر روی سنگ ها قرار دهیم زیرا هنوز ارتفاع منبر آن طور که باید بلند نشده است.

. . . سرانجام منبری به ارتفاع یک انسان درست می کنیم ، یک پارچه زیبا بر روی آن می کشیم تا این منبر زیبا و دلنشین باشد ، خوب است پارچه ای هم پشت منبر نصب کنیم تا مانع تابیدن آفتاب باشد.

اذان ظهر نزدیک است ، پیامبر دستور می دهد همه مردم در نماز شرکت کنند.

مردم از آب زلال برکه ، وضو می گیرند و صف های نماز را تشکیل می دهند ، آن هایی که زودتر آمده اند در سایه درختان قرار می گیرند ، معلوم است که این جمعیّت 120 هزار نفری در زیر سایه این درختان جای نمی گیرند.

کسانی که دیرتر آمده اند در زیر آفتاب قرار می گیرند ، زمین خیلی داغ است

ص: 245

، آن ها مجبورند عبای خود را زیر پاهایشان پهن کنند.

* * *

همه مسلمانان در صف های منظّم ایستاده اند و منتظرند تا با پیامبر نماز بخوانند . آن ها می دانند که پیامبر بعد از نماز می خواهد برایشان سخنرانی مهمّی کند.

در این میان به پیامبر خبر می رسد که عدّه ای از مردم از جمعیّت فاصله گرفته اند و در این اجتماع بزرگ شرکت نکرده اند.

خدایا ! مگر آن ها سخن پیامبر را نشنیده اند که همه باید برای نماز جمع شوند ؟

آری ، فرستادگان پیامبر بارها و بارها در میان جمعیّت اعلام کرده اند که همه باید در نماز شرکت کنند.

آن ها از بزرگان قریش هستند ، چرا آن ها از مسلمانان جدا شده اند ؟ فکر می کنم که آن ها فهمیده اند پیامبر امروز چه هدفی دارد ، برای همین می خواهند بهانه ای برای فردای خود داشته باشند.

چه بهانه ای بهتر از این که بگویند ما سخنان پیامبر را در روز غدیر نشنیدیم ؟

پیامبر علی علیه السلام را به حضور می طلبد و به او می گوید : «علی جان ! به سوی آنان برو و آنها را به اینجا بیاور» . علی علیه السلام حرکت می کند و به سمت آن ها می رود . بعد از لحظاتی . . . همه آن ها نزد پیامبر هستند.

اکنون دیگر همه مسلمانان جمع شده اند و آماده خواندن نماز هستند . پیامبر سجّاده خویش را کنار منبر می گستراند و آماده نماز می شود.

اللّه اکبر ! این صدای اذان است که به گوش می رسد.

چه منظره زیبایی!

یک بِرکه آب ، درختان با شکوه و شکوه نماز جماعت!

اینجا غدیر خُمّ است ، ظهر روز هجدهم ماه ذی الحجّه ، سال دهم هجری.

* * *

نماز

ص: 246

ظهر غدیر به پایان می رسد ، پیامبر از جای خود برمی خیزد ، از چند نفر می خواهد که سخنان او را با صدای بلند تکرار کنند تا همه ، سخنان او را بشنوند

پیامبر بالای منبر می رود و رو به مردم می ایستد ، همه ، منتظر شنیدن سخنان پیامبر هستند

او ابتدا از مردم سؤل می کند :«ای مردم ! آیا صدای مرا می شنوید ؟ من پیامبر شما هستم»

وقتی مطمئن می شود که همه مردم به سخنانش گوش می کنند ، سخنان خود را آغاز می کند

ابتدا خدا را به یگانگی یاد می کند:

بِسْمِ اللّه الرَّحْمَ-نِ الرَّحِیمِ

ستایش خدایی که یکتاست و شریکی ندارد ، خدایی که به همه چیز آگاهی دارد ، آفریننده آسمان ها و زمین است .

من به یگانگی او شهادت می دهم و به بندگی او اعتراف می کنم .

ای مردم ! خدا آیه ای را به من نازل کرده است ، گوش کنید ، این سخن خدا می باشد : «یَ-أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ ... »«ای پیامبر ! آنچه را که به تو نازل کرده ایم به مردم بگو و اگر این کار را نکنی وظیفه خود را انجام نداده ای و خداوند تو را از فتنه ها حفظ می کند ». مردم ! می خواهم علّتِ نازل شدن این آیه را برای شما بگویم : جبرئیل بر من نازل شده و از طرف خدا دستور مهمّی را به من داده است . ای مردم ! من به زودی به دیدار خدا خواهم شتافت و از میان شما خواهم رفت ، اکنون از شما می پرسم من چگونه پیامبری برای شما بودم ؟

اشک از چشمان همه ما جاری می شود

ص: 247

، آخر چگونه باور کنیم که پیامبر به زودی از میان ما خواهد رفت ؟

پیامبر سکوت کرده و منتظر جواب است ، مردم ، همه با صدای بلند جواب می دهند : «ما شهادت می دهیم که دلسوز ما بودی و پیامبر خوبی برای ما بودی ، خداوند به تو بهترین پاداش ها را بدهد !» .

اکنون پیامبر علی علیه السلام را صدا می زند ، و از او می خواهد به بالای منبر بیاید ، علی علیه السلام از منبر بالا می رود و طرف راست پیامبر می ایستد . پیامبر رو به جمعیّت می کند و می گوید : «ای مردم ! من قرآن و عترت خود را به عنوان دو یادگار ارزشمند در میان شما باقی می گذارم .

می خواهم بدانم شما بعد از من با این دو یادگار ، چگونه رفتار خواهید کرد ».

من یک سؤل به ذهنم می رسد : چرا قبل از این سخن ، پیامبر علی علیه السلام را کنار خود فرا خواند ؟

شاید پیامبر می خواست که عترت خود را به مردم نشان دهد ، او می خواست به مردم بگوید که علی علیه السلام ، محور عترت اوست ! عترت پیامبر کسانی هستند که در خانه علی علیه السلام هستند ، علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام عزیزان پیامبر می باشند.

عدّه ای در فکر هستند تا عایشه ، دختر ابوبکر را که همسر پیامبر است به عنوان عترت پیامبر معرّفی کنند !!

آن ها قصد دارند تا با تبلیغات وسیع ، عایشه را کنار قرآن قرار دهند !

امّا امروز پیامبر ، علی علیه السلام را کنار خود آورد تا عترت خود را به همه نشان بدهد امروز دیگر برای همه

ص: 248

روشن شد که منظور پیامبر از عترت خود (که مقامی مانند قرآن دارند) چه کسانی است .

آری، پیامبر در عید غدیر هم به حدیث «ثقلین» تاکید ویژه ای می نمایند. سخن پیامبر ادامه می یابد : «ای مردم ! در رفتار خود با عترت من ، خدا را فراموش نکنید ، مبادا حقّ آن ها را از بین ببرید !» . خوب گوش کن ! پیامبر این جمله را سه بار تکرار می کند .

* * *

پیامبر و علی علیه السلام بر بالای منبر ایستاده اند و همه چشم ها به آن ها خیره شده است . صدای پیامبر بار دیگر سکوت را می شکند : «ای مردم ! چه کسی بر شما ولایت دارد ؟»

پیامبر ، منتظر پاسخ مردم است ، همه فریاد می زنند : «خدا و پیامبر او» .

برای بار دوم پیامبر سؤل می کند : «چه کسی بر شما ولایت دارد ؟» .

مردم دوباره می گویند : «خدا و پیامبر او» .

و بار سوم هم پیامبر همان سؤل را می کند و مردم همین جواب را می دهند .

همه مسلمانان ، اطاعت از خدا و پیامبر را بر خود واجب می دانند ، هیچ کس در ولایت خدا و پیامبر شک ندارد .

پیامبر دست علی علیه السلام را در دست می گیرد ، و تا آنجا که می تواند دست او را بالا می آورد و با صدای بلند می گوید : «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلیٌّ مَوْلاهُ؛ هر کس من مولای او هستم این علی، مولای اوست ».

سپس پیامبر چنین دعا می کند: «خدایا ! هر کس علی را دوست دارد تو او را دوست بدار ویاری کن ، و هر کس با

ص: 249

علی دشمنی کند با او دشمن باش و او را ذلیل کن ».

پیامبر این سخن خود را سه بار تکرار می کند . پیامبر می خواهد همه مردم ، علی علیه السلام را ببینند ، برای همین ، بازویِ علی علیه السلام را با مهربانی می گیرد و او را بلند می کند .

اکنون علی علیه السلام یک سر و گردن از پیامبر بالاتر قرار گرفته است .

پیامبر علی علیه السلام را این گونه بلند کرده است تا همه مردم ، امام خود را به خوبی ببینند .

صدای پیامبر به گوش می رسد : «ای مردم ! این علی است که برادر و جانشین من است ، او امیرمؤمنان است و به همه علوم من آگاه است ».

و بعد از آن پیامبر می گوید : «ای مردم آیا شنیدید ؟» . همه صدا می زنند : «آری ، ای رسول خدا !» .

پیامبر بار دیگر می گوید : «آیا شنیدید ؟» . بار دیگر مردم جواب می دهند : «آری، ای رسول خدا !» .

اکنون پیامبر رو به آسمان می کند و می گوید : «خدایا ! تو شاهد باش که من وظیفه خود را انجام دادم ، من سخن تو را برای این مردم گفتم» .

و بعد از آن می گوید : «ای جبرئیل ! تو هم شاهد باش» .

در این میان ، مردی از میان جمعیّت سؤال می کند : «ای رسول خدا ! منظور شما از این که علی ، مولای ماست ، چیست ؟» .

پیامبر با روی باز جواب او را می دهد و می گوید : «هر کس من پیامبر او هستم این علی امیر اوست» .

علی علیه السلام امیر

ص: 250

و آقای همه مسلمانان است .

با این سخنِ پیامبر ، دیگر برای هیچ کس شکّی نمانده است .

پیامبر بار دیگر مردم را مورد خطاب قرار می دهد :

ای مردم ! هر دانشی که خدا به من داده بود به علی آموختم ، بدانید فقط او می تواند شما را به سوی رستگاری رهنمون کند ، از شما می خواهم با او مخالفت نکنید و از قبول ولایت او ، سرپیچی نکنید .

آیا می دانید علی ، اوّلین کسی بود که به من ایمان آورد ؟ آیا آن روز را به یاد می آورید که فقط من و علی ، به خدای یگانه ایمان داشتیم و هیچ کس همراه ما نبود ؟

علی کسی است که بارها و بارها در مقابل دشمنان ، جان خویش را به خطر انداخته است، علی ، پیش من از همه، عزیزتر است، او یاری کننده دین خدا و هدایت کننده شماست .

بدانید که عترت و خاندان هر پیامبری از نسلِ خود او بوده است ، امّا عترت و خاندان من از نسلِ علی می باشد .

راه مستقیم را به شما نشان می دهم ، بدانید که علی و فرزندان او ، راه مستقیم هستند .

مردم ! خداوند می فرماید : «فَ-ٔامِنُوا بِاللّه ِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنزَلْنَا » «به خدا و پیامبر و نوری که نازل شده است ، ایمان بیاورید ».

اکنون بدانید آن نوری که شما باید به آن ایمان بیاورید ، علی و فرزندان او می باشد .

ای مردم ! فضائل علی بیش از آن است که بتوانم برای شما بگویم ، آن قدر بگویم که هر کس از او

ص: 251

اطاعت کند به رستگاری بزرگی رسیده است .

من پیامبر خدا هستم و علی جانشین من و فرزندان او ، امامانِ شما هستند و آخرینِ آن ها، مهدی است.

مهدی همان کسی است که یاری کننده دین خدا می باشد و پیامبران قبل از من به او بشارت داده اند، او از جانب خدا انتخاب شده است و وارث همه علم ها و دانش ها می باشد، او ولیّ خدا در روی زمین می باشد.

ای مردم ، سخنان مرا به کسانی که در شهر و دیار خود هستند ، برسانید .

پیامبر می خواهد این سخنان او به گوش همه مردم برسد.

آری، این همان خطبه غدیر است که تاریخ را مبهوتِ عظمت خود کرده است.

خطبه غدیر، فریادِ بلندِ ولایت است .

بعد از لحظاتی . . .صدای اللّه اکبرِ پیامبر در غدیر می پیچد .

خدایا چه خبر شده است ؟

گویا جبرئیل آمده و آیه جدیدی را آورده است :

«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الاْءِسْلامَ دِینًا».

«امروز دین را بر شما کامل کرده و نعمت خود را تمام نمودم و به این راضی شدم که اسلام ، دین شما باشد ».

پیامبر این آیه را برای مردم می خواند ، همه مردم می فهمند که اسلام با ولایتِ علی علیه السلام کامل می شود .

اسلام بدون ولایت ، دین ناقصی است که هرگز نمی تواند انسان را به کمال برساند .

* * *

سخن پیامبر ادامه پیدا می کند: «ای مردم! علی جانشین من است، او امام بعد از من است، علی برای من، همچون هارون علیه السلام است برای موسی علیه السلام».

به راستی پیامبر در این سخن می خواهد به چه چیزی اشاره کند؟

باید خاطره ای

ص: 252

از سال نهم هجری را در اینجا بازگو کنم. وقتی پیامبر همراه با لشکر اسلام از مدینه به سوی تبوک حرکت کرد، از علی علیه السلام خواست تا در مدینه بماند و در لشکر اسلام شرکت نکند. آری، پیامبر نگران کارشکنی منافقان بود و برای همین علی علیه السلام را در مدینه باقی گذارد تا نقشه های منافقان نقش بر آب شود.

وقتی پیامبر از مدینه بیرون رفت، منافقانی که در مدینه مانده بودند، شایعه ای را بر سر زبان ها انداختند؛ آنها گفتند: «پیامبر دوست نداشت علی علیه السلام همراه او باشد و برای همین علی علیه السلام را همراه خود نبرد».

این سخن به گوش علی علیه السلام رسید، او از مدینه بیرون آمد تا خود را به پیامبر برساند، هنوز پیامبر از مدینه زیاد دور نشده بود.

وقتی علی علیه السلام به پیامبر رسید ماجرا را برای آن حضرت تعریف کرد. پیامبر به علی علیه السلام گفت: «ای علی! به مدینه بازگرد که برای حفظ مدینه، هیچ کس مثل تو شایستگی این کار را ندارد».

سپس پیامبر رو به علی علیه السلام کرد و گفت:

یا علیّ أنتَ منّی بِمَنزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسی...

ای علی! مقام و منزلت تو در پیش من، مانند مقام و منزلت هارون علیه السلام در نزد موسی علیه السلام است، همان طور که هارون علیه السلام، جانشین (بدون واسطه) موسی علیه السلام بود، تو نیز بعد از من جانشین من هستی با این تفاوت که بعد از من دیگر پیامبری نخواهد

بود.

این حدیثِ پیامبر به «حدیث منزلت» مشهور شد، چون پیامبر از منزلت و جایگاه و مقام علی علیه السلام سخن به میان آورد.

حتماً می دانی که هارون علیه السلام، برادرِ حضرت موسی علیه السلام

ص: 253

و جانشین و وصیّ او بود. این سخن پیامبر دلیل روشنی است که علی علیه السلام بعد از پیامبر جانشین اوست.

اکنون که پیامبر در سرزمین «غدیر» از حدیث «منزلت» یاد می کند. بار دیگر به مردم می گوید که مقام و منزلت علی علیه السلام نزد من، مانند مقام و منزلت هارون علیه السلام نزد موسی علیه السلام است.

پیامبر می خواهد همه بدانند که مقام علی علیه السلام در نزد او چگونه است.

* * *

پیامبر هنوز بالای منبر است ، او نگاهی به مردم می کند و می گوید : «ای مردم ! اکنون وقت آن فرا رسیده که به من تبریک بگویید ، زیرا خداوند ولایت و امامت را به عترت من داده است ، از شما می خواهم تا با علی بیعت کنید و به او با لقب امیرِمؤمنان سلام کنید ، خدا مرا مأمور کرده است تا از شما برای ولایت علی و امامانی که بعد از او می آیند و از نسل او هستند، اقرار بگیرم».

همه مردم به چهره پیامبر چشم دوخته اند، آن ها می دانند که پیامبر منتظر شنیدن جواب آن ها می باشد، برای همین آن ها یک صدا جواب می دهند: «ما سخن تو را شنیدیم و به امامت و ولایت علی و فرزندان او اقرار می کنیم».

اکنون پیامبر و علی علیه السلام از منبر پایین می آیند .

پیامبر می خواهد مراسم بیعت با علی علیه السلام به صورت رسمی باشد برای همین دستور می دهد تا زیر سایه درختان ، خیمه ای بر پا کنند .

آیا می دانی این خیمه برای چیست ؟

این خیمه سبز ولایت است !

پیامبر از علی علیه السلام می خواهد تا در این خیمه بنشیند و مردم برای بیعت نزد او بروند .

علی علیه السلام وارد خیمه

ص: 254

می شود ، خیمه ولایت چه حال و هوایی دارد !

پیامبر وارد خیمه ولایت می شود ، کنار علی علیه السلام می ایستد ، گویا پیامبر کار مهمّی با او دارد .

در میان عرب، رسم بر این است که وقتی می خواهند ریاست شخصی را بر قومی اعلام کنند بر سر او عمامه می بندند .

پیامبر هم عمامه مخصوص خود را به عنوان تاج افتخار بر سر علی علیه السلام می بندد ، نام این عمامه ، سحاب است .

سیمای مولا، زیباتر شده است . تاج ولایت که بر سر اوست بر جلال او افزوده است .

پیامبر از خیمه بیرون می آید ، تا لحظاتی دیگر ، مراسم بیعت با علی علیه السلام شروع می شود .

در این میان ، گروهی از بزرگان قریش به سوی پیامبر می آیند و می گویند : «ای رسول خدا ! تو می دانی که این مردم تازه مسلمان شده اند ، آن ها هنوز رسم و رسوم دوران جاهلیّت را فراموش نکرده اند ، آن ها هرگز به امامت پسر عمویت ، علی ، راضی نخواهند شد ، برای همین ما از تو می خواهیم تا شخص دیگری را برای رهبری انتخاب کنی» .

پیامبر رو به آن ها می کند و می گوید : «ولایت و رهبری علی به انتخاب من نبوده است که اکنون بتوانم از این تصمیم برگردم ، این دستوری است که خدا به من داده است» .

بزرگان قریش این سخن را که می شنوند به فکر فرو می روند .

در این هنگام ، یکی از آن ها رو به پیامبر می کند و می گوید : «ای پیامبر ! اگر می ترسی مخالفت خدا را بکنی و علی را بر کنار کنی ،

ص: 255

یکی از بزرگان قریش را در رهبری با علی شریک کن» .

پیامبر نمی پذیرد ، امر امامت و ولایت به دست خداست ، اگر خدا می خواست برای علی در امر امامت شریکی قرار می داد .

این مردم نمی دانند که ولایت و امامت ، چیزی بالاتر از یک حکومت ظاهری است ، ولایت ، مقام خدایی است که فقط خدا آن را به هر کس که بخواهد می دهد . بزرگان قریش با ناامیدی خیمه پیامبر را ترک می کنند .

مردم آماده شده اند تا مراسم بیعت را انجام دهند ، سلمان ، مقداد ، ابوذر و عمّار را نگاه کن ، آن ها در اوّل صف ایستاده اند .

همه دوستان امامت ، امروز خوشحال هستند ، به راستی که امروز روز عید است .

مردم خود را برای بیعت با علی علیه السلام آماده می کنند ، در این میان ، چشم من به دو نفر می افتد .

آن ها وقتی با پیامبر روبرو می شوند سؤل می کنند : «آیا دستور خدا این است که ما باید با علی بیعت کنیم یا این خواسته خود توست ؟» .

پیامبر در پاسخ می گوید : «این دستور خداست» .

بعد از شنیدن این سخن ، آن دو نیز خود را برای بیعت آماده می کنند .

یک صف طولانی در اینجا هست ، مردم می خواهند با مولا و آقای خودشان بیعت کنند .

دو نفر در اوّل صف ایستاده اند ، تا من می روم اسم آن ها را سؤل کنم ، آن ها وارد خیمه ولایت می شوند .

صدای آن ها به گوشم می رسد : «سلام بر تو ای امیر مؤمنان» .

آن ها با علی علیه السلام بیعت می کنند و

ص: 256

با صدای بلند می گویند : «خوشا به حال تو ای علی ! به راستی که تو ، مولای ما و مولای همه مردم شدی ». آیا آن دو نفر را می شناسید ؟

باید صبر کنیم تا آن ها از خیمه بیرون بیایند .

-- ببخشید ، آیا می شود شما خودتان را معرّفی کنید ؟

-- چطور شما ما را نمی شناسید ؟ ! من ، عُمَر بن خطّاب هستم ، این هم ابو بکر است، ما اوّلین کسانی هستیم که با علی علیه السلام بیعت کرده ایم .

خیلی ها دلشان می خواست که آن ها اوّلین نفر باشند ، ولی ما ، گوی سبقت را از همه ربودیم !

امّا من فکر می کنم اصلاً مهم نیست اوّلین نفری باشی که بیعت می کنی ! مهم این است که اوّلین نفری نباشی که بیعت خود را می شکنی !! اگر بتوانی به پیمان خود وفادار بمانی ، هنر کرده ای !

* * *

همه پیامبران وقتی می خواستند جانشین خود را معرّفی کنند در روز هجدهم ماه ذی الحجّه این کار را انجام می دادند . امروز روزی است که دین خدا کامل شده است ، آیا ما نباید شاد باشیم ؟

به راستی که عید واقعی امروز است ، هیچ روزی به بزرگی امروز نمی رسد .

آنجا را نگاه کن ! چرا اینان خاک بر سر خود می ریزند ؟ اینان که هستند ؟ امروز که روز سرور و شادی است ، چرا این چنین می کنند ؟

این ها همه ، شیاطین زمین هستند که وقتی فهمیده اند که پیامبر ، علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود معرّفی کرده است از شدّت ناراحتی خاک بر سر می ریزند ،

ص: 257

امروز برای آن ها روز غصّه است .

آن ها نزد رئیس خود ، ابلیس، جمع می شوند ، ابلیس به آن ها نگاه می کند و می گوید : «چه شده است ؟ چرا خاک بر سر خود می ریزید ؟» .

آن ها جواب می دهند : «مگر ندیدی که محمّد ، ولایت علی را اعلام کرد و همه مردم با علی بیعت می کنند؟» .

ابلیس خنده ای می کند ومی گوید : «ناراحت نباشید ، در میان این جمعیّت عدّه ای هستند که قول داده اند به بیعت امروز خود وفادار نمانند» .

شیطان برای این که حکومت عدالت محور علی علیه السلام برپا نشود همه سعی و تلاش خود را خواهد نمود .

یک نفر با سرعت از جمعیّت دور می شود ، حدس می زنم او نمی خواهد با علی علیه السلام بیعت کند . بعد از لحظاتی او را می بینم که به سوی خیمه پیامبر می آید .

چه شد ، چرا او برگشت ؟

وقتی او با پیامبر روبرو می شود چنین می گوید : « من داشتم از اینجا می رفتم تا با علی بیعت نکنم ، ناگهان به سواری زیبا و بسیار خوشبو برخوردم، او به من گفت که هر کس از بیعت غدیر، امتناع کند یا کافر است یا منافق ؛ برای همین بود که بازگشتم تا با علی بیعت کنم ».

پیامبر لبخندی می زند و می گوید : «آیا آن سوار را شناختی ؟ او جبرئیل بود که تو را به بیعت با علی علیه السلام تشویق کرد» .

خداوند در مقابل دسیسه های شیطان ، فرشتگان را می فرستد تا مردم را به راه راست هدایت کنند .

اکنون نوبت زنان است که با علی علیه السلام بیعت کنند، همسران پیامبر

ص: 258

هم آماده بیعت با علی علیه السلام می شوند. .

به دستور پیامبر ظرف آبی را می آورند و پرده ای بر روی آن می زنند .

زنان در آن سوی پرده دست خود را در آن آب می نهند و علی علیه السلام هم در سوی دیگر پرده دست خود را در آب می گذارد و به این روش آن ها هم با امام خود بیعت می کنند .

* * *

حَسّان ، شاعر توانمند عرب به سوی پیامبر می آید . وقتی او روبروی پیامبر قرار می گیرد چنین می گوید : «ای رسول خدا ! آیا اجازه می دهی شعری را که امروز در مدح علی علیه السلام سروده ام بخوانم ؟» . پیامبر لبخندی می زند و به او اجازه می دهد .

حَسّان سینه ای صاف می کند و با صدای بلند شروع به خواندن می کند :

یُنادیهِم یَومَ الغَدیرِ نَبیُّهُم

بِخُمٍّ وَاَکْرَمَ بِالنَّبیِّ مُنادِیا

یَقُولُ : فَمَن مَولاکُم وَوَلیُّکُم ؟

فَقالُوا وَلَم یَبدوا هُناکَ التَّعادِی

إلهَکَ مَولانا وَأَنتَ وَلیُّنا

وَلَن تَجِدَنْ مِنّا لَکَ عاصِفَقالَ لَهُ : قُم یا علیُّ فَإنَّنی

رَضیتُکَ مِنْ بَعْدی إماما وَهادِی

پیامبر در روز غدیر با امّت خویش سخن گفت و تو می دانی هیچ سخنگویی گرامی تر از پیامبر نیست ، او از امّت خود پرسید : «مولایِ شما کیست ؟» .

همه مردم در پاسخ گفتند : «خدا و شما ، مولای ما هستید و ما همه ، گوش به فرمان تو هستیم» ، پس پیامبر رو به علی علیه السلام کرد و فرمود : «ای علی ! از جای خود برخیز که من تو را امام و جانشین بعد از خود قرار داده ام» .

شعر حسّان تمام می شود ، پیامبر نگاهی می کند و

ص: 259

می گوید : «ای حسّان ، تا زمانی که با شعر خود ما را یاری کنی از جانب فرشتگان یاری خواهی شد» .

به راستی که هنر می تواند حقیقت را ماندگار کند و تا قیامت، شعر حسّان از یادها فراموش نخواهد شد ، کاش من و تو هم با زبان عربی آشنایی بیشتری داشتیم و می توانستیم زیبایی این اشعار را بهتر درک کنیم .

این شعر آن قدر در کام عرب ها، زیبا و دلنشین است که دیگر ممکن نیست از ذهن ها پاک شود ، این شعر در طول تاریخ مانند خورشیدی در آسمان ولایت خواهد درخشید و روشنی بخش راه آزادگان خواهد بود .

* * *

آیا می دانی منظور پیامبر از کلمه «مولا» چه بود ؟

در زبان عربی کلمه مولا ، دو معنا دارد :

الف . صاحبِ ولایت .

ب . دوست .

ممکن است یک نفر با توجّه به معنای دومِ کلمه مولا ، از سخن پیامبر چنین برداشتی کند : «هر کس که من دوست او هستم ، علی هم دوست اوست» .

و روشن است که با این معنا ، دیگر ولایت علی علیه السلام اثبات نمی شود ، به زودی دشمنان علی علیه السلام ، سعی خواهند کرد در معنای سخن پیامبر ، این اشکال را وارد کنند .

من در سخن پیامبر فکر می کنم ، آری، یک ساعت فکر کردن، بهتر از هفتاد سال عبادت است .

به چند سؤل مهم رسیده ام :

چرا پیامبر دستور داد تا آن همه جمعیّت در آن هوای گرم توقّف کنند ؟

چرا پیامبر همه آن هایی را که جلوتر رفته بودند، باز گرداند ؟

برای چه پیامبر از همه مسلمانان خواست تا با علی علیه السلام بیعت

ص: 260

کنند ؟

چرا امروز آیه قرآن نازل شد که خدا ، دین اسلام را کامل کرد ؟

برای چه خداوند به پیامبر قول داد که او را از فتنه ها حفظ می کند ؟

چرا پیامبر دستور داد تا مردم علی علیه السلام را امیر مؤمنان خطاب کنند؟

آیا در اعلام «دوستی با علی علیه السلام» ، احتمال خطر و فتنه ای می رفت که خدا به پیامبر وعده داد که ما تو را از فتنه ها حفظ می کنیم ؟

آیا می شود اعلامِ دوستی با علی علیه السلام ، این قدر مهم باشد که اگر پیامبر این کار را انجام ندهد وظیفه پیامبری خود را انجام نداده باشد ؟! آیا اعلام دوستی با علی علیه السلام نیاز به آن داشت که پیامبر مردم را در غدیر جمع کند ؟!

فقط در اعلام ولایت و رهبری علی علیه السلام بود که احتمال فتنه دشمنان می رفت و خدا پیامبر را از این فتنه ها حفظ فرمود .

این ولایت علی علیه السلام است که دین را کامل کرد !

فقط ولایت و رهبری علی علیه السلام است که با بیعت کردن سازگاری دارد .

موافقی کارهای پیامبر را با هم مرور کنیم ؟

پیامبر دستور داد زیر درختان را جارو بزنند ، آب بپاشند ، منبری درست کنند ،همه مردم جمع شوند ، در نماز شرکت کنند و بعد از سخنرانی ، همه مردان و زنان با علی علیه السلام بیعت کنند .

این کارهای پیامبر فقط با معنای صاحبِ ولایت سازگاری دارد .

منظور پیامبر این بود : «هر کس من بر او ولایت دارم ، علی هم بر او ولایت دارد» .

ای کسی که می گویی منظور پیامبر در غدیر فقط

ص: 261

اعلام دوستی با علی علیه السلامبود ، گوش کن : من حرفی ندارم که سخن تو را بپذیرم ، امّا در این صورت دیگر ، پیامبر انسان کاملی نخواهد بود.

آیندگان زمانی که متوجّه شوند که پیامبر در هوای داغ و سوزان ، 120 هزار نفر را ساعت ها معطّل کرده برای این که بگوید من پسر عموی خودم را دوست دارم، انصاف بدهید، آیا آن ها نخواهند گفت آن پیامبر دیگر چگونه انسانی بود ؟

همه این مردم می دانند که پیامبر علی علیه السلام را خیلی دوست دارد ، دیگر چه نیازی بود که این مراسم باشکوه برگزار شود ؟

عشق و دوستی پیامبر به علی علیه السلام ، حرف تازه ای نیست ! از روز اوّل ، پیامبر عاشق او بوده است ، این که دیگراین همه مراسم نمی خواهد.

پس چرا می خواهی سخن پیامبر در غدیر را به گونه ای معنا کنی که از پیامبر تصویر انسانی غیر کامل ساخته شود ؟

باید سخن پیامبر را به گونه ای معنا کنی که با عقل و هوش و سیاست پیامبر مطابق باشد .

پیامبر این مراسم باشکوه را برگزار کرد تا مسأله مهمّ رهبری جامعه را بیان کند .

به راستی چه مسأله ای مهمّ تر از رهبری جامعه وجود دارد ؟

فقط با این معناست که همه دنیا از عقل و درایت پیامبر متعجّب می شوند .

پیامبر ما به دستور خدا در بهترین زمان و مکان ، امّت خویش را جمع کرد و جانشین خود را به آن ها معرّفی نمود .

* * *

گروهی از مردم هنوز منتظرند تا نوبتشان فرا برسد، آن ها هم می خواهند با علی علیه السلام بیعت کنند. دیدن این صحنه برای پیامبر

ص: 262

بسیار لذّت بخش است . او بعد از بیعت هر گروه ، رو به آسمان می کند و می گوید : «ستایش خدایی که من و خاندان مرا بر همه برتری بخشید» .

او از این که برای بیعت با علی علیه السلام چنین مراسم باشکوهی برگزار شده است ، شادمان است .

اکنون دیگر جامعه اسلامی رهبر و امام دارد و اگر مرگ پیامبر فرا برسد جامعه ، مسیر کمال و سعادت خود را ادامه خواهد داد .

سر و صدایی می شنوم . چه خبر شده است ؟ جوانی با چند نفر از اینجا دور می شود ، چقدر با غرور و تکبّر راه می رود ! این جوان کیست ؟ چه می گوید ؟ چرا این قدر عصبانی است ؟

او فریاد برمی آورد : «محمّد دروغ گفته است ! ما هرگز ولایت علی را قبول نمی کنیم !» .

او کیست که چنین گستاخانه سخن می گوید ؟ از اطرافیان خود پرس وجو می کنم ، او معاویه است .

جای تعجّب نیست ، سال ها پدر او پرچمدار لشکر کفر بوده است . او پسر همان کسی است که برای کشتن پیامبر به مدینه لشکرکشی کرده بود. معاویه دشمنی با حقّ و حقیقت را از پدر به ارث برده است . نه تنها با علی علیه السلام بیعت نمی کند بلکه آشکارا مخالفت خود را اعلام می دارد . او به سوی خاندان و فامیل خود، بنی اُمیّه می رود .

عدّه ای از مسلمانان نزد پیامبر می روند، آنان در حضور پیامبر می نشینند، سکوت همه جا را فرا گرفته و نگاه پیامبر به گوشه ای خیره مانده است ، هیچ کس سخن نمی گوید .

بعد از لحظاتی . . .پیامبر سکوت را

ص: 263

می شکند و آیه هایی که همین الآن جبرئیل آورده است را می خواند :

«فَلا صَدَّقَ و لاصَلّی... وَ ل-کِنْ کذَّبَ و تَولّی ... » ، «وای بر آن کسی که حق را قبول نکرد و آن را دروغ شمرد و با تکبّر به سوی خویشانش رفت ، پس وای بر او !».

همه با خود می گویند: این آیه ها به چه مناسبت نازل شده است ؟

آن ها خبر ندارند که معاویه ، از پذیرش ولایت علی علیه السلام سرباز زده و با تکبّر به سوی خاندان خود رفته است .

جبرئیل ، همه اخبار را برای پیامبر آورده و با نازل شدنِ این آیه ها ، آبروی معاویه پیش مردم می رود .

پیامبر ابتدا تصمیم می گیرد تا معاویه را مجازات کند ، امّا از این کار منصرف می شود .

شاید تو بگویی : پیامبر باید او را به سزای عمل خود برساند ، امّا بدان که امروز ، حنای معاویه رنگی ندارد .

او دشمنی خود را با پیامبر آشکار کرد و دیگر مردم او را شناختند و فریب او را نمی خورند . مردم او و پدرش (ابوسفیان) را به خوبی می شناسند ، آن ها از قدیم دشمنان پیامبر بوده اند ، دست آن ها آلوده به خون حمزه علیه السلام، عموی پیامبر است !

می توان نگرانی را در چهره پیامبر حس کرد، او نگران پیرمردهایی است که سنّ و سالی از آن ها گذشته است ، آن ها به ظاهر ریش خود را در راه اسلام سفید کرده اند و مردم آن ها را به عنوان یار پیامبر می شناسند و همه جا خود را همراه و یار پیامبر نشان داده اند!! آن ها با علی علیه السلام بیعت کردند و

ص: 264

اتّفاقا ، اوّلین کسانی بودند که این کار را کردند ، آنان امروز بیعت کرده اند ، امّا به فکر فتنه ای بزرگ هستند ،

آن ها می خواهند با نام اسلام ، کمر ولایت را بشکنند .

* * *

کم کم خورشید به افق نزدیک می شود ، هنوز بسیاری از مردم بیعت نکرده اند . به من خبر می رسد که پیامبر می خواهد دو روز دیگر در غدیر بماند تا همه بتوانند با امام خود بیعت کنند .

مراسم بیعت فعلاً متوقّف می شود و اذان مغرب گفته می شود ، نماز برپا می شود و بعد از نماز هر کسی به خیمه خود می رود .

امشب ، این بیابان میزبان 120 هزار نفر است ، زیر نور ماه تا چشم کار می کند خیمه می بینی .

ساعتی می گذرد و من در خیمه خود هستم ، امّا نمی دانم چرا خواب به چشمم نمی آید . خوب است بلند شوم و دوری بزنم . کنار برکه می روم ، تصویر زیبای ماه در آب افتاده است ، نسیم آرامی می وزد .

بلند می شوم که به خیمه خود بروم تا استراحت کنم .

در مسیر راه ، صدایی به گوشم می رسد ؟ گویا چند نفر در خیمه ای با هم سخن می گویند :

-- محمّد دیوانه شده است !

-- آیا می بینید که چگونه عشق علی ، محمّد را دیوانه کرد !

-- او آرزو دارد که بعد از او ، علی به حکومت برسد ، امّا به خدا قسم ، ما نمی گذاریم که چنین بشود .

خدای من ! چه می شنوم ؟

اینان چه کسانی هستند که این چنین به پیامبر خدا جسارت می کنند ؟

نکند نقشه ای در

ص: 265

سر داشته باشند ؟ نکند بخواهند فتنه ای برپا کنند ؟

امّا خداوند خودش به پیامبر قول داده است که او را از فتنه ها حفظ کند .

در این هنگام یک نفر وارد خیمه آن ها می شود و با ناراحتی می گوید : «هنوز رسول خدا در میان ماست و شما این چنین سخن می گویید ؟ به خدا قسم ، فردا صبح همه سخنان شما را به پیامبر خواهم گفت» .

نگاه کن ! مردی که از خیمه آن ها بیرون می آید حُذیفه یکی از یاران باوفای پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد .

ظاهرا ، خیمه او در همسایگی خیمه این سه نفر بوده و سخنان این ها را شنیده است .

در تاریکی شب ، این سه نفر به دنبال حُذیفه می دوند :

-- ای حُذیفه ! ما همسایگان تو هستیم . تو را به حقِّ همسایگی قسم می دهیم، راز ما را فاش نکن .

-- اینجا جایِ حقِّ همسایگی نیست ، اگر گفته هایتان را از پیامبر پنهان کنم وظیفه خود را نسبت به پیامبر انجام نداده ام .

این کار خدا بود که این سه نفر حواسشان پرت شود و آن قدر بلند حرف بزنند که صدای آن ها به گوش حُذیفه برسد .

خدا به پیامبر وعده داده بود که او را از فتنه ها حفظ می کند .

* * *

مردم برای خواندن نماز صف می بندند ، نماز صبح برپا می شود . خورشید روز دوم غدیر طلوع می کند و همه جا را روشن می کند .

من در اطراف خیمه پیامبر پرسه می زنم ، منتظرم تا حُذیفه را پیدا کنم ، می دانم او به خیمه پیامبر خواهد آمد .

حُذیفه به این

ص: 266

سو می آید ، داخل خیمه می شود ، خوب است من هم همراه او بروم .

-- ای پیامبر ! دیشب ، صدای چند نفر را شنیدم که ظاهرا می خواهند توطئه ای بکنند .

-- ای حُذیفه ! آیا آن ها را می شناسی ؟

-- آری .

-- سریع برو و آن ها را به اینجا بیاور .

حُذیفه برمی خیزد و آن سه نفر را با خود می آورد .

آن ها وارد خیمه پیامبر می شوند ، علی علیه السلام را می بینند که شمشیرش را در دست دارد .

پیامبر رو به آن ها می کند و می گوید : «شما دیشب با یکدیگر چه می گفتید ؟» .

همه آن ها می گویند : «به خدا قسم ، ما اصلاً با هم سخنی نگفته ایم ، هر کس از ما چیزی برای شما گفته، دروغگوست» .

این سه نفر قسم دروغ می خورند و پیامبر آن ها را به حال خود رها می کند و آن ها به خیمه های خود می روند .

اکنون دیگر آن ها شناسایی شده اند و با دیدن برق شمشیر علی علیه السلام ترس تمام وجودشان را فرا گرفته است .

پیامبر دستور می دهد تا بقیّه مردم با علی علیه السلام بیعت کنند ، کسانی که روز قبل موفّق به بیعت نشدند به سوی خیمه ولایت می آیند و بیعت می کنند .پیامبر می خواهد همه مردم با امام بیعت کنند تا برای هیچ کس بهانه ای باقی نماند .

بیان دانش آموزی

عید غدیر

هوا خیلی گرم است.کاروانیان پس از اعمال سنگین حج در راه شهرهایشان هستند؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در روزهای قبل به مناسبت های مختلف شایستگی های علی علیه السلام را برای مسلمانان بیان کرده اند. مسلمانانی که در بین آن ها تازه مسلمانان

ص: 267

زیادی به چشم می خورد. منافقان بو برده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در پیِ اعلام همگانیِ جانشینی حضرت علی علیه السلام است. برای پراکنده کردن جمعیت از دور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قبیله های مختلف را سریع تر حرکت می دهند تا به بهانه ی دلتنگی خانواده ها از کاروان حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم جلو بیفتند. حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم دستور توقف کاروان را در کنار برکه ای می دهند. حاجی ها خود را به آب می رسانند تا قدری خود را خنک کنند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمان می دهند تا کاروان های جلو افتاده را بازگردانند و منتظر می شوند تا کاروان های عقب مانده برسند. مگر چه خبر است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حتی به کاروان های رفته دستور برگشت داده است؟ این سؤال نقل مجلس خیلی ها شده است. مگر حج تمام نشد؛ پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چرا همه را این جا جمع کرده است؟

سلمان و ابوذر، عمار و حُذَیفه زودتر خود را به غدیر رسانده اند تا فضا را برای برنامه ای بزرگ آماده کنند. جایی را برای برنامه انتخاب کرده اند که از اطراف به خوبی دیده می شود. با سنگ ها و باربند شتران سکویی درست می کنند. سنگ ها و خارها را از میان دست و پای کاروانیان برمی دارند. خورشید خود را بالای بالا کشیده است؛ نزدیک اذان ظهر است.

ص: 268

از آب برکه وضو می گیرند، صف های نماز را مرتب می کنند. چه جمعیتی! و چه نمازی! پس از نماز، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بالای منبر سنگی می رود. اول باید مطمئن شود که صدا به همه می رسد.

- آیا صدای مرا می شنوید؟و جمعیت یک صدا پاسخ می دهد:بله؛ای رسول خدا!

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از رسیدن صدا به همه مطمئن می شوند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخنان خود را با نام خدا آغاز می کند و پس از حمد و ستایش خداوند می فرماید:....خداوند به من وحی کرده است که پیامش را به شما برسانم و اگر این کار را انجام ندهم عذابش بر من نازل می شود...و او ضمانت کرده است که مرا از خطرها حفظ می کند.

خداوند وحی فرموده است که: ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن چه پروردگارت به تو رسانده است را به مردم برسان و إلا رسالتت را انجام نداده ای. ای مردم! من در تبلیغ آن چه خدا بر من نازل کرده است کوتاهی نکردم. من سبب نزول آیه را برایتان می گویم. جبرئیل سه بار بر من فرود آمد و سلام پروردگار را به من رساند که در اینجا بایستم و به همگان بگویم که علی بن أبی طالب برادر و جانشین من و امام پس از من است. جایگاه او مشابه جایگاه هارون برای موسی است؛ جز آن که پیامبری پس از من نیست؛ پس از خدا و پیامبر، او سرپرست شما است.

همه ی صحرا

ص: 269

انگار گوش شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این گونه ادامه می دهند: خدا در این باره فرموده است: تنها و تنها سرپرست شما خدا و پیامبرش است و مؤمنانی که نماز به پا می دارند و در حال رکوع صدقه می دهند و علی بن أبی طالب نماز را برپاداشت و صدقه داد؛ در حالی که در رکوع بود. او همیشه رضای خدا را می طلبد.

صحبت ها ادامه می یابد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در ادامه می فرماید: از جبرئیل خواستم که مرا از رساندن این پیام معاف کند؛ زیرا می دانم که منافقان بسیار و مؤمنان کم تعدادند. منافقان همان کسانی اند که قرآن درباره شان می گوید: آن ها سخنانی می گویند که در دل به آن ایمان ندارند... .

جمعیت در چند جای سخنرانی سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تأیید می کند.

سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به گونه ای است که همه گرمای هوا را فراموش کرده اند. گویی تمام کوه و دشت در حال گوش دادن به سخنان پیامبرند؛ حتی باد هم نمی وزد تا مبادا سکوت جلسه شکسته شود.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند از من راضی نمی شود،مگر دستورش را به شما برسانم.

ای مردم بدانید!خداوند او (علی علیه السلام) را سرپرست و امام شما قرار داده است. و پیروی از او واجب است. خداوند مخالف او را لعنت می کند و پیروان او را می آمرزد.

پس از من علی علیه السلام سرپرست

ص: 270

و امام شما است و پس از او امامت در فرزندان او است... .

پس از آن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از علم و شجاعت و ایمان ایشان گفت و این که او نخستین مسلمان است، فرمود: بترسید از این که با او مخالفت کنید و در آتشی بیفتید که هیزمش سنگ ها و انسان ها هستند.

نزول آیه اکمال

جبرئیل آیه ای آورده است: الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا. (امروز دینتان را برای شما کامل کردم و نعمتم را برایتان تمام و کامل کردم و راضی شدم که اسلام دینتان باشد).

خدایا! با دوست او دوست باش و بادشمن او دشمن. خدایا! تو فرمودی که امامت پس از من برای حضرت علی علیه السلام است؛ خدایا! وقتی او را برگزیدی و من آن را برای مردم بیان کردم فرمودی که امروز دین بندگانت را کامل کردی و نعمتت را بر ایشان تمام نمودی و راضی شدی که اسلام دین شان باشد...

ای مردم!

بیایید و به من تبریک بگویید و با علی علیه السلام بیعت کنید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عمامه ی خود را بر سر حضرت علی علیه السلام گذاشت و جمعیت یک به یک برای بیعت صف کشیدند. بیعت این جمعیت چقدر طول خواهد کشید!

برای بیعت زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم طشت آبی فراهم می شود . زنان از پشت پرده ای دست خود را در طشت می گذارند و این سوی پرده هم امیرالمؤمنین علیه السلام دست خود را در آب

ص: 271

می گذارد.

هنوز بیعت تمام نشده است که منافقان در گوش یکدیگر شروع به پچ پچ می کنند.گویا باز نقشه ای دارند!

نکته ها

1. منتظر نگاه داشتن آن جمعیت زیاد زیر آفتاب داغ، برای رسیدن کاروان های جلو افتاده و بازمانده نشان دهنده ی سخنان بسیار مهم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با مردم است.

2 . خبردادن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از نزدیک بودن زمان رحلتشان،بیان مأموریت مهم الهی، بیان مقام برادری و جانشینی ایشان، بیان دوباره ی حدیث ثقلین،حدیث منزلت،آیه ی ولایت (بخشش انگشتری)، لعنت مخالفان حضرت علی علیه السلام، امامت او و فرزندانش تا قیامت و...همه در خطبه ی غدیر آمده است؛ هر کدام به تنهایی برای اثبات جانشینی علی علیه السلام کافی است.

3 . پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در چندین جای خطبه ی خود از جانشینی حضرت علی علیه السلام سخن گفته اند.این سخنان منحصر به عبارت «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» نیست تا دشمنان دین بخواهند با تحریف معنای مولی،آن را دوستی معنی کنند.

4 . حتی یک فرد معمولی نیز مردم را آن هم پس از مراسم دشوار حج و زیر آفتاب داغ سه روز معطل نمی کند تا بگوید من و علی با هم رفیق هستیم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای بیان جانشینی حضرت علی علیه السلام و بیعت مردم این برنامه را اجرا فرمود.

5 . پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عده ی زیادی از مسلمانان را که تازه از حج آمده اند، منافق می داند؛ پس بسیاری

ص: 272

از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برخلاف ظاهرشان،انسان هایی منافق بودند.

6 . معرفی همگانی حضرت علی علیه السلام آن قدر مهم بود که با انجام ندادن آن تمام زحمات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هدر می رفت.

7 . معرفی حضرت علی علیه السلام به جانشینی در فرازهای فراوانی از خطبه به چشم می خورد که ما تنها برخی از فرازهایش را آوردیم.

8 . پیروی نکردن از حضرت علی علیه السلام انسان را اهل آتش جهنم می کند.

9 . این حرف خنده داری است که بعضی ها می گویند: مولا یعنی دوست! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای اعلام دوستی کاروانیان را سه روز معطل نمی کند.

10 . بیشتر جمعیت غدیر را منافقان تشکیل می دادند. در روز غدیر ده ها هزار نفر با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیعت کردند اما تنها عده ی کمی به پیمانشان وفادار ماندند.

11 . خداوند پس از اعلام جانشینی علی علیه السلام دین را کامل و پسندیده دانسته است؛ خداوند از دینِ کسانی که جانشینی علی علیه السلام را قبول نکردند،راضی نیست

پیوند مهدوی

نکند ما هم او را تنها گذاریم!

نمی دانم چرا عده ای امامشان را دیدند و نشناختندش؛ نکند ما هم که ادعای انتظار مهدی علیه السلام را داریم، روزی او را تنها بگذاریم. اکنون زمان آماده شدن ما است؛ اکنون نیز می توان ایشان را یاری داد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در چند جای سخنان خود درباره ی امام زمان علیه السلام صحبت کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله

ص: 273

و سلم فرمودند:

او حق خدا و ما را از دشمنان می گیرد؛ او بر همه ی دین ها پیروز می گردد. او از ظالمان انتقام می گیرد. او قلعه هایشان را فتح می کند و دین را یاری می دهد. او وارث هر علمی است. پس از او حجتی نیست و کسی بر او پیروز نخواهدشد. حق تنها نزد او است.

در خطبه ی غدیر فقط و فقط پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی امام علی علیه السلام مطلب بیان نفرموده اند بلکه امامان بعد از او تا وجود نازنین آقا بقیه الله عجل الله تعالی فرجه الشریف را معرفی کرده اند در این خطبه ی غدیر سه فرازش برای امام مهدی علیه السلام است. در این سه فراز 25 نکته درباره ی امام مهدی علیه السلام در خطبه ی غدیر آمده است پس در روز غدیر غافل نباشیم از امام زمان علیه السلام.

پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بیش از هزار سال پیش وقتی دارند خطبه را بیان می کنند درباره ی امام زمان علیه السلام هم دارند صحبت می کنند. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فقط در خطبه ی غدیر درباره ی امام مهدی علیه السلام صحبت نکردند، بلکه ما از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بیش از پانصد حدیث درباره ی وجود نازنین آقا بقیه الله علیه السلام داریم. یعنی امروز که روز غدیر است اگر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خواسته باشند برای خودشان جانشینی را معرفی کنند کسی جز امام مهدی علیه السلام

ص: 274

را انتخاب نمی کنند. پس ما در خطبه ی غدیر و روز غدیر به یاد امام زمان علیه السلام باشیم.

امام مهدی علیه السلام وارث این ولایت است صاحب این ولایت است. یعنی اگر کسی امام مهدی علیه السلام را نپذیرد، دینش کامل نیست نعمت ها بر او کامل نشده است خدا از فکر و اعتقادات او راضی نیست. مهدویت اکمال دین است اتمام نعمت است و رضایت پروردگار با این دین و فکر و عقیده ای است که مهدویت در آن نهفته است.

آیات و روایات

عید غدیر

روضة الواعظین و بصیرة المتعظین (ط - القدیمة) ؛ ج 1 ؛ ص89

رُوِیَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع قَالَ: حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنَ الْمَدِینَةِ وَ قَدْ بَلَّغَ جَمِیعَ الشَّرَائِعِ قَوْمَهُ مَا خَلَا الْحَجَّ وَ الْوَلَایَةَ فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ ع فَقَالَ لَهُ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ إِنِّی لَمْ أَقْبِضْ نَبِیّاً مِنْ أَنْبِیَائِی وَ رُسُلِی إِلَّا بَعْدَ إِکْمَالِ دِینِی وَ تَکْثِیرِ حُجَّتِی وَ قَدْ بَقِیَ عَلَیْکَ مِنْ ذَلِکَ فَرِیضَتَانِ مِمَّا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ أَنْ تُبَلِّغَهُمَا قَوْمَکَ فَرِیضَةُ الْحَجِّ وَ فَرِیضَةُ الْوَلَایَةِ وَ الْخَلِیفَةِ مِنْ بَعْدِکَ فَإِنِّی لَمْ أُخْلِ أَرْضِی مِنْ حُجَّةٍ وَ لَمْ أُخْلِها أَبَداً وَ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکَ أَنْ تُبَلِّغَ قَوْمَکَ الْحَجَّ تَحُجُّ وَ یَحُجُّ مَعَکَ کُلُّ مَنِ اسْتَطَاعَ السَّبِیلَ مِنْ أَهْلِ الْحَضَرِ وَ أَهْلِ الْأَطْرَافِ وَ الْأَعْرَابِ وَ تُعَلِّمَهُمْ مِنْ حَجِّهِمْ مِثْلَ مَا عَلَّمْتَهُمْ مِنْ صَلَاتِهِمْ وَ زَکَاتِهِمْ وَ صِیَامِهِمْ وَ تُوقِفَهُمْ مِنْ ذَلِکَ عَلَی مِثَالِ الَّذِی أَوْقَفْتَهُمْ عَلَیْهِ مِنْ جَمِیعِ مَا بَلَّغْتَهُمْ مِنَ الشَّرَائِعِ فَنَادَی رَسُولُ اللَّهِ ص فِی النَّاسِ أَلَا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ یُرِیدُ الْحَجَّ وَ أَنْ یُعَلِّمَکُمْ مِنْ ذَلِکَ مِثْلَ الَّذِی

ص: 275

عَلَّمَکُمْ مِنْ شَرَائِعِ دِینِکُمْ وَ یُوقِفَکُمْ مِنْ ذَلِکَ عَلَی مَا أَوْقَفَکُمْ عَلَیْهِ وَ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ خَرَجَ مَعَهُ النَّاسُ وَ أَصْغَوْا إِلَیْهِ لِیَنْظُرُوا مَا یَصْنَعُ فَیَصْنَعُوا مِثْلَهُ فَحَجَّ بِهِمْ فَبَلَّغَ مَنْ حَجَّ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ الْأَطْرَافِ وَ الْأَعْرَابِ سَبْعِینَ أَلْفَ إِنْسَانٍ أَوْ یَزِیدُونَ عَلَی نَحْوِ عَدَدِ أَصْحَابِ مُوسَی ع السَّبْعِینَ الْأَلْفَ الَّذِینَ أَخَذَ عَلَیْهِمْ بَیْعَةَ هَارُونَ ع فَاتَّصَلَتِ التَّلْبِیَةُ مَا بَیْنَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ فَلَمَّا وَقَفَ الْمَوْقِفَ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ ع فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ إِنَّهُ قَدْ دَنَا أَجَلُکَ وَ مُدَّتُکَ وَ إِنِّی أَسْتَقْدِمُکَ عَلَی مَا لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِیصَ عَنْهُ فَاعْهَدْ عَهْدَکَ وَ تَقَدَّمْ وَصِیَّتَکَ وَ اعْمِدْ إِلَی مَا عِنْدَکَ مِنَ الْعِلْمِ وَ مِیرَاثِ عُلُومِ الْأَنْبِیَاءِ مِنْ قَبْلِکَ وَ السِّلَاحِ وَ التَّابُوتِ وَ جَمِیعِ مَا عِنْدَکَ مِنْ آیَاتِ الْأَنْبِیَاءِ فَسَلِّمْهَا إِلَی وَصِیِّکَ وَ خَلِیفَتِکَ مِنْ بَعْدِکَ حُجَّتِیَ الْبَالِغَةِ عَلَی خَلْقِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَأَقِمْهُ لِلنَّاسِ وَ خُذْ عَهْدَهُ وَ مِیثَاقَهُ وَ بَیْعَتَهُ وَ ذَکِّرْهُمْ مَا أَخَذْتَ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْعَتِی وَ مِیثَاقِیَ الَّذِی وَاثَقْتَهُمْ بِهِ وَ عَهْدِیَ الَّذِی عَهِدْتَ إِلَیْهِمْ مِنْ وَلَایَةِ وَلِیِّی وَ مَوْلَاهُمْ وَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَإِنِّی لَمْ أَقْبِضْ نَبِیّاً مِنْ أَنْبِیَائِی إِلَّا بَعْدَ إِکْمَالِ دِینِی وَ إِتْمَامِ نِعْمَتِی بِوَلَایَةِ أَوْلِیَائِی وَ مُعَادَاةِ أَعْدَائِی وَ ذَلِکَ تَمَامُ کَمَالِ تَوْحِیدِی وَ دِینِی وَ إِتْمَامُ نِعْمَتِی عَلَی خَلْقِی بِاتِّبَاعِ وَلِیِّی وَ طَاعَتِهِ وَ إِنِّی لَا أَتْرُکُ أَرْضِی بِغَیْرِ قَیِّمٍ لِیَکُونَ حُجَّةً عَلَی خَلْقِی فَ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً عَلِیٌّ وَلِیِّی وَ

ص: 276

مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ عَلِیٌّ عَبْدِی وَ وَصِیُّ نَبِیِّی وَ الْخَلِیفَةُ مِنْ بَعْدِهِ وَ حُجَّتِیَ الْبَالِغَةُ عَلَی خَلْقِی مَقْرُونٌ طَاعَتُهُ مَعَ طَاعَةِ مُحَمَّدٍ نَبِیِّی وَ مَقْرُونٌ طَاعَةُ مُحَمَّدٍ بِطَاعَتِی مَنْ أَطَاعَهُ فَقَدْ أَطَاعَنِی وَ مَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَانِی جَعَلْتُهُ عَلَماً بَیْنِی وَ بَیْنَ خَلْقِی فَمَنْ عَرَفَهُ کَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْکَرَهُ کَانَ کَافِراً وَ مَنْ أَشْرَکَ بِبَیْعَتِهِ کَانَ مُشْرِکاً وَ مَنْ لَقِیَنِی بِوَلَایَتِهِ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ لَقِیَنِی بِعَدَاوَتِهِ دَخَلَ النَّارَ فَأَقِمْ یَا مُحَمَّدُ عَلِیّاً عَلَماً وَ خُذْ عَلَیْهِمُ الْبَیْعَةَ وَ خُذْ عَهْدِی وَ مِیثَاقِی بِالَّذِی وَاثَقْتَهُمْ عَلَیْهِ فَإِنِّی قَابِضُکَ إِلَیَّ وَ مُسْتَقْدِمُکَ فَخَشِیَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَوْمَهُ وَ أَهْلَ النِّفَاقِ وَ الشِّقَاقِ أَنْ یَتَفَرَّقُوا وَ یَرْجِعُوا جَاهِلِیَّةً لِمَا عَرَفَ مِنْ عَدَاوَتِهِمْ وَ مَا یُبَطِّنُوَن عَلَیْهِ أَنْفُسَهُمْ لِعَلِیٍّ ع مِنَ الْبَغْضَاءِ وَ سَأَلَ جَبْرَئِیلَ ع أَنْ یَسْأَلَ رَبَّهُ الْعِصْمَةَ مِنَ النَّاسِ وَ انْتَظَرَ أَنْ یَأْتِیَهُ جَبْرَئِیلُ بِالْعِصْمَةِ مِنَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأُخِّرَ ذَلِکَ إِلَی أَنْ بَلَغَ مَسْجِدَ الْخَیْفِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ ع فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ فَأَمَرَهُ أَنْ یَعْهَدَ عَهْدَهُ وَ یُقِیمَ عَلِیّاً لِلنَّاسِ وَ لَمْ یَأْتِهِ الْعِصْمَةُ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی بِالَّذِی أَرَادَ حَتَّی أَتَی کُرَاعَ الْغَمِیمِ بَیْنَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ وَ أَمَرَهُ بِالَّذِی أَمَرَ بِهِ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَأْتِهِ بِالْعِصْمَةِ فَقَالَ یَا جَبْرَئِیلُ إِنِّی لَأَخْشَی قَوْمِی أَنْ یُکَذِّبُونِی وَ لَا یَقْبَلُوا قَوْلِی فِی عَلِیٍّ فَرَحَلَ فَلَمَّا بَلَغَ غَدِیرَ خُمٍّ قَبْلَ الْجُحْفَةِ بِثَلَاثَةِ أَمْیَالٍ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ ع عَلَی خَمْسِ سَاعَاتٍ مَضَتْ مِنَ النَّهَارِ بِالزَّجْرِ وَ الِانْتِهَار وَ الْعِصْمَةِ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ

ص: 277

مِنْ رَبِّکَ فِی عَلِیٍ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ فَکَانَ أَوَّلُهُمْ بَلَغَ قُرْبَ الْجُحْفَةِ فَأَمَرَهُ أَنْ یَرُدَّ مَنْ تَقَدَّمَ مِنْهُمْ وَ حَبَسَ مَنْ تَأَخَّرَ مِنْهُمْ فِی ذَلِکَ الْمَکَانِ لِیُقِیمَ عَلِیّاً لِلنَّاسِ وَ یُبَلِّغَهُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی عَلِیٍّ ع وَ أَخْبَرَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَدْ عَصَمَهُ مِنَ النَّاسِ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص عِنْدَ مَا جَاءَتْهُ الْعِصْمَةُ مُنَادِیاً فَنَادَی فِی النَّاسِ بِ الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ تَنَحَّی عَنْ یَمِینِ الطَّرِیقِ إِلَی جَنْبِ مَسْجِدِ الْغَدِیرِ أَمَرَهُ بِذَلِکَ جَبْرَئِیلُ ع عَنِ اللَّهِ تَعَالَی وَ فِی الْمَوْضِعِ سَلَمَات

تفسیر القمی ؛ ج 1 ؛ ص171

و قوله یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ قال نزلت هذه الآیة فی علی وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ

وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ

قَالَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی مُنْصَرَفِ رَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ حِجَّةِ الْوَدَاعِ وَ حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ ص حِجَّةَ الْوَدَاعِ لِتَمَامِ عَشْرِ حِجَجٍ مِنْ مَقْدَمِهِ الْمَدِینَةَ فَکَانَ مِنْ قَوْلِهِ بِمِنًی أَنْ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ:

«أَیُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِی وَ اعْقِلُوهُ عَنِّی فَإِنِّی لَا أَدْرِی لَعَلِّی لَا أَلْقَاکُمْ بَعْدَ عَامِی هَذَا، ثُمَّ قَالَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَیُّ یَوْمٍ أَعْظَمُ حُرْمَةً قَالَ النَّاسُ هَذَا الْیَوْمُ، قَالَ فَأَیُّ شَهْرٍ قَالَ النَّاسُ هَذَا، قَالَ وَ أَیُّ بَلَدٍ أَعْظَمُ حُرْمَةً قَالُوا بَلَدُنَا هَذَا، قَالَ فَإِنَّ دِمَاءَکُمْ وَ أَمْوَالَکُمْ وَ أَعْرَاضَکُمْ عَلَیْکُمْ حَرَامٌ- کَحُرْمَةِ یَوْمِکُمْ هَذَا فِی شَهْرِکُمْ هَذَا- فِی بَلَدِکُمْ هَذَا إِلَی یَوْمِ تَلْقَوْنَ رَبَّکُمْ- فَیَسْأَلُکُمْ عَنْ أَعْمَالِکُمْ، أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ أَیُّهَا النَّاسُ قَالُوا نَعَمْ، قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ، ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ کُلُّ مَأْثُرَةٍ أَوْ بِدْعَةٍ کَانَتْ فِی الْجَاهِلِیَّةِ أَوْ

ص: 278

دَمٍ أَوْ مَالٍ فَهُوَ تَحْتَ قَدَمَیَّ هَاتَیْنِ، لَیْسَ أَحَدٌ أَکْرَمَ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِالتَّقْوَی، أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ قَالُوا نَعَمْ، قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ، ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ کُلُّ رِبًا کَانَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ، وَ أَوَّلُ مَوْضُوعٍ مِنْهُ رِبَا الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ،

أَلَا وَ کُلُّ دَمٍ کَانَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ، وَ أَوَّلُ مَوْضُوعٍ دَمُ رَبِیعَةَ، أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ قَالُوا نَعَمْ، قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ، ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ یَئِسَ أَنْ یُعْبَدَ بِأَرْضِکُمْ هَذِهِ- وَ لَکِنَّهُ رَاضٍ بِمَا تَحْتَقِرُونَ مِنْ أَعْمَالِکُمْ، أَلَا وَ إِنَّهُ إِذَا أُطِیعَ فَقَدْ عُبِدَ، أَلَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ الْمُسْلِمَ أَخُو الْمُسْلِمِ حَقّاً، لَا یَحِلُّ لِامْرِئٍ مُسْلِمٍ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ وَ مَالُهُ- إِلَّا مَا أَعْطَاهُ بِطِیبَةِ نَفْسٍ مِنْهُ، وَ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ- حَتَّی یَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ- فَإِذَا قَالُوهَا فَقَدْ عَصَمُوا مِنِّی دِمَاءَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّهَا وَ حِسَابُهُمْ عَلَی اللَّهِ، أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ أَیُّهَا النَّاسُ قَالُوا نَعَمْ، قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ، ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ احْفَظُوا قَوْلِی تَنْتَفِعُوا بِهِ بَعْدِی- وَ افْهَمُوهُ تَنْعَشُوا- أَلَا لَا تَرْجِعُوا بَعْدِی کُفَّاراً- یَضْرِبُ بَعْضُکُمْ رِقَابَ بَعْضٍ بِالسَّیْفِ عَلَی الدُّنْیَا، فَإِنْ فَعَلْتُمْ ذَلِکَ وَ لَتَفْعَلُنَّ- لَتَجِدُونِی فِی کَتِیبَةٍ بَیْنَ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ أَضْرِبُ وُجُوهَکُمْ بِالسَّیْفِ، ثُمَّ الْتَفَتَ عَنْ یَمِینِهِ فَسَکَتَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ- إِنْ شَاءَ اللَّهُ أَوْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ، ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ إِنِّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ أَمْرَیْنِ- إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِی اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ- أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ، أَلَا فَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِمَا فَقَدْ نَجَا- وَ مَنْ خَالَفَهُمَا فَقَدْ هَلَکَ- أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ قَالُوا نَعَمْ، قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ،

ص: 279

ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ إِنَّهُ سَیَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ مِنْکُمْ رِجَالٌ فَیُدْفَعُونَ عَنِّی، فَأَقُولُ رَبِّ أَصْحَابِی، فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّهُمْ أَحْدَثُوا بَعْدَکَ وَ غَیَّرُوا سُنَّتَکَ- فَأَقُولُ سُحْقاً سُحْقاً .

فَلَمَّا کَانَ آخِرُ یَوْمٍ مِنْ أَیَّامِ التَّشْرِیقِ أَنْزَلَ: اللَّهُ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی- ثُمَّ نَادَی الصَّلَاةَ جَامِعَةً فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ فَاجْتَمَعَ النَّاسُ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ- ثُمَّ قَالَ نَصَرَ اللَّهُ امْرَأً، سَمِعَ مَقَالَتِی- فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا، فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیْرُ فَقِیهٍ، وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَی مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ، ثَلَاثٌ لَا یُغِلُّ عَلَیْهِنَّ- قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ أخلص [إِخْلَاصُ] الْعَمَلِ لِلَّهِ، وَ النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ وَ لزم [لُزُومُ] جَمَاعَتِهِمْ- فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِیطَةٌ مِنْ وَرَائِهِمْ، الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ تَتَکَافَأُ دِمَاؤُهُمْ، یَسْعَی بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ وَ هُمْ یَدٌ عَلَی مَنْ سِوَاهُمْ.

أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ، قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الثَّقَلَانِ قَالَ کِتَابُ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلُ بَیْتِی، فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِی اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ- أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ کَإِصْبَعَیَّ هَاتَیْنِ، وَ جَمَعَ بَیْنَ سَبَّابَتَیْهِ وَ لَا أَقُولُ کَهَاتَیْنِ- وَ جَمَعَ سَبَّابَتِهِ وَ الْوُسْطَی، فَتَفْضُلَ هَذِهِ عَلَی هَذِهِ، فَاجْتَمَعَ قَوْمٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ قَالُوا- یُرِیدُ مُحَمَّدٌ أَنْ یَجْعَلَ الْإِمَامَةَ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ فَخَرَجَ أَرْبَعَةُ نَفَرٍ مِنْهُمْ إِلَی مَکَّةَ وَ دَخَلُوا الْکَعْبَةَ وَ تَعَاهَدُوا وَ تَعَاقَدُوا وَ کَتَبُوا فِیمَا بَیْنَهُمْ کِتَاباً- إِنْ مَاتَ مُحَمَّدٌ أَوْ قُتِلَ أَنْ لَا یَرُدُّوا هَذَا الْأَمْرَ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ أَبَداً- فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ فِی ذَلِکَ «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلی- وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ » فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ

ص: 280

مَکَّةَ یُرِیدُ الْمَدِینَةَ حَتَّی نَزَلَ مَنْزِلًا یُقَالُ لَهُ غَدِیرُ خُمٍّ، وَ قَدْ عَلَّمَ النَّاسَ مَنَاسِکَهُمْ- وَ أَوْعَزَ إِلَیْهِمْ وَصِیَّتَهُ- إِذْ نَزَلَتْ عَلَیْهِ هَذِهِ الْآیَةُ «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ- وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ- وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ بَعْدَ أَنْ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ- ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ هَلْ تَعْلَمُونَ مَنْ وَلِیُّکُمْ فَقَالُوا نَعَمْ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، ثُمَّ قَالَ أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّی أَوْلَی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ قَالُوا بَلَی، قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَأَعَادَ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ ثَلَاثاً- کُلَّ ذَلِکَ یَقُولُ مِثْلَ قَوْلِهِ الْأَوَّلِ- وَ یَقُولُ النَّاسُ کَذَلِکَ وَ یَقُولُ اللَّهُمَّ اشْهَدْ، ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَرَفَعَهَا حَتَّی بَدَا لِلنَّاسِ بَیَاضُ إِبْطَیْهِمَا ثُمَّ قَالَ «أَلَا مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ- اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ- وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ- وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ- ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ فَقَالَ- اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا مِنَ الشَّاهِدِینَ» فَاسْتَفْهَمَهُ عُمَرُ فَقَامَ مِنْ بَیْنِ أَصْحَابِهِ- فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص نَعَمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ، یُقْعِدُهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی الصِّرَاطِ فَیُدْخِلُ أَوْلِیَاءَهُ الْجَنَّةَ وَ أَعْدَاءَهُ النَّارَ،

فَقَالَ أَصْحَابُهُ الَّذِینَ ارْتَدُّوا بَعْدَهُ- قَدْ قَالَ مُحَمَّدٌ فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ مَا قَالَ- وَ قَالَ هَاهُنَا مَا قَالَ- وَ إِنْ رَجَعَ إِلَی الْمَدِینَةِ یَأْخُذُنَا بِالْبَیْعَةِ لَهُ فَاجْتَمَعُوا أَرْبَعَةَ عَشَرَ نَفَراً- وَ تَآمَرُوا عَلَی قَتْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَعَدُوا فِی الْعَقَبَةِ، وَ هِیَ عَقَبَةُ هَرْشَی [أَرْشَی] بَیْنَ الْجُحْفَةِ وَ الْأَبْوَاءِ، فَقَعَدُوا

ص: 281

سَبْعَةٌ عَنْ یَمِینِ الْعَقَبَةِ وَ سَبْعَةٌ عَنْ یَسَارِهَا لِیَنْفِرُوا نَاقَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَلَمَّا جَنَّ اللَّیْلُ- تَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ الْعَسْکَرَ- فَأَقْبَلَ یَنْعُسُ عَلَی نَاقَتِهِ، فَلَمَّا دَنَا مِنَ الْعَقَبَةِ نَادَاهُ جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ فُلَاناً وَ فُلَاناً [وَ فُلَاناً] قَدْ قَعَدُوا لَکَ، فَنَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ مَنْ هَذَا خَلْفِی- فَقَالَ حُذَیْفَةُ الْیَمَانِیُّ أَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ، قَالَ سَمِعْتَ مَا سَمِعْتُ قَالَ بَلَی قَالَ فَاکْتُمْ، ثُمَّ دَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْهُمْ فَنَادَاهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ، فَلَمَّا سَمِعُوا نِدَاءَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَرُّوا وَ دَخَلُوا فِی غُمَارِ النَّاسِ- وَ قَدْ کَانُوا عَقَلُوا رَوَاحِلَهُمْ فَتَرَکُوهَا- وَ لَحِقَ النَّاسُ بِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ طَلَبُوهُمْ- وَ انْتَهَی رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَی رَوَاحِلِهِمْ فَعَرَفَهُمْ، فَلَمَّا نَزَلَ قَالَ مَا بَالُ أَقْوَامٍ تَحَالَفُوا فِی الْکَعْبَةِ إِنْ مَاتَ مُحَمَّدٌ أَوْ قُتِلَ- أَلَّا یَرُدُّوا هَذَا الْأَمْرَ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ أَبَداً، فَجَاءُوا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ ص فَحَلَفُوا أَنَّهُمْ لَمْ یَقُولُوا مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً- وَ لَمْ یُرِیدُوهُ وَ لَمْ یَکْتُمُوا شَیْئاً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص، فَأَنْزَلَ اللَّهُ «یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا» أَنْ لَا یَرُدُّوا هَذَا الْأَمْرَ فِی أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص «وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ- وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا» مِنْ قَتْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص «وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ- فَإِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْراً لَهُمْ- وَ إِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِیماً- فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ- وَ ما لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ » فَرَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَی الْمَدِینَةِ وَ بَقِیَ بِهَا محرم [الْمُحَرَّمَ] وَ النِّصْفَ مِنْ صَفَرٍ لَا یَشْتَکِی شَیْئاً- ثُمَّ ابْتَدَأَ بِهِ الْوَجَعُ الَّذِی

ص: 282

تُوُفِّیَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ ص

تفسیر فرات الکوفی ؛ ص130

عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی وَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ قَالَ فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَدَ [بِیَدِ] عَلِیِّ [بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فِی یَوْمِ غَدِیرِ خُمٍ] ثُمَّ [وَ] رَفَعَهَا وَ قَالَ اللَّهُمَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ [وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ].

الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج 1 ؛ ص420

42- الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ وَ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ قَالَ نَزَلَتْ فِی فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ آمَنُوا بِالنَّبِیِّ ص فِی أَوَّلِ الْأَمْرِ وَ کَفَرُوا حَیْثُ عُرِضَتْ عَلَیْهِمُ الْوَلَایَةُ حِینَ قَالَ النَّبِیُّ ص مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ ثُمَّ آمَنُوا بِالْبَیْعَةِ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع ثُمَّ کَفَرُوا حَیْثُ مَضَی رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَمْ یَقِرُّوا بِالْبَیْعَةِ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً بِأَخْذِهِمْ مَنْ بَایَعَهُ بِالْبَیْعَةِ لَهُمْ فَهَؤُلَاءِ لَمْ یَبْقَ فِیهِمْ مِنَ الْإِیمَانِ شَیْ ءٌ.

الأمالی ( للصدوق) ؛ النص ؛ ص122

1- حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الْفَقِیهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَی بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ السَّعْدَآبَادِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ

ص: 283

سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: خَطَبَنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ قُدَّامَ مِنْبَرِکُمْ هَذَا أَرْبَعَةُ رَهْطٍ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ ص مِنْهُمْ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ وَ الْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ الْأَنْصَارِیُّ وَ الْأَشْعَثُ بْنُ قَیْسٍ الْکِنْدِیُّ وَ خَالِدُ بْنُ یَزِیدَ الْبَجَلِیُّ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ عَلَی أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ فَقَالَ یَا أَنَسُ إِنْ کُنْتَ سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص یَقُولُ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ [فَهَذَا عَلِیٌ] مَوْلَاهُ ثُمَّ لَمْ تَشْهَدْ لِیَ الْیَوْمَ بِالْوَلَایَةِ فَلَا أَمَاتَکَ اللَّهُ حَتَّی یَبْتَلِیَکَ بِبَرَصٍ لَا تُغَطِّیهِ الْعِمَامَةُ وَ أَمَّا أَنْتَ یَا أَشْعَثُ فَإِنْ کُنْتَ سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ هُوَ یَقُولُ مَنَ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ ثُمَّ لَمْ تَشْهَدْ لِیَ الْیَوْمَ بِالْوَلَایَةِ فَلَا أَمَاتَکَ اللَّهُ حَتَّی یَذْهَبَ بِکَرِیمَتَیْکَ وَ أَمَّا أَنْتَ یَا خَالِدَ بْنَ یَزِیدَ إِنْ کُنْتَ سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ ثُمَّ لَمْ تَشْهَدْ لِیَ الْیَوْمَ بِالْوَلَایَةِ فَلَا أَمَاتَکَ اللَّهُ إِلَّا مِیتَةً جَاهِلِیَّةً وَ أَمَّا أَنْتَ یَا بَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ إِنْ کُنْتَ سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ ثُمَّ لَمْ تَشْهَدْ لِیَ الْیَوْمَ بِالْوَلَایَةِ فَلَا أَمَاتَکَ اللَّهُ إِلَّا حَیْثُ هَاجَرْتَ مِنْهُ قَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیُّ وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ وَ قَدِ ابْتُلِیَ بِبَرَصٍ یُغَطِّیهِ بِالْعِمَامَةِ فَمَا تَسْتُرُهُ وَ لَقَدْ رَأَیْتُ الْأَشْعَثَ بْنَ قَیْسٍ وَ

ص: 284

قَدْ ذَهَبَتْ کَرِیمَتَاهُ وَ هُوَ یَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ دُعَاءَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیَّ بِالْعَمَی فِی الدُّنْیَا وَ لَمْ یَدْعُ عَلَیَّ بِالْعَذَابِ فِی الْآخِرَةِ فَأُعَذَّبَ فَأَمَّا خَالِدُ بْنُ یَزِیدَ فَإِنَّهُ مَاتَ فَأَرَادَ أَهْلُهُ أَنْ یَدْفِنُوهُ وَ حُفِرَ لَهُ فِی مَنْزِلِهِ فَدُفِنَ فَسَمِعَتْ بِذَلِکَ کِنْدَةُ فَجَاءَتْ بِالْخَیْلِ وَ الْإِبِلِ فَعَقَرَتْهَا عَلَی بَابِ مَنْزِلِهِ فَمَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً وَ أَمَّا الْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ فَإِنَّهُ وَلَّاهُ مُعَاوِیَةُ الْیَمَنَ فَمَاتَ بِهَا وَ مِنْهَا کَانَ هَاجَرَ.

2- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْحَافِظُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَسَنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ خَلَفٍ قَالَ حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ عَامِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا زَافِرُ بْنُ سُلَیْمَانَ عَنْ شَرِیکٍ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ قَالَ: قُلْتُ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع مَا مَعْنَی قَوْلِ النَّبِیِّ ص مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ قَالَ أَخْبَرَهُمْ أَنَّهُ الْإِمَامُ بَعْدَهُ.

3- حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سَلَمَةَ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَتَّادُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِیدِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سُئِلَ زَیْدُ بْنُ عَلِیٍّ ع عَنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ قَالَ نَصَبَهُ عَلَماً لِیُعْلَمَ بِهِ حِزْبُ اللَّهِ عِنْدَ الْفُرْقَةِ.

منابع

و کان فی حجّة الوداع بعرفة یوم الجمعة: المغنی لابن قُدَامة ج 2 ص 194، وراجع: تفسیر مجمع البیان ج 3 ص 273، جامع البیان ج 6 ص 105، عمدة

القاری ج 18 ص 199، سنن الترمذی ج 4 ص 316، وأنت خبیر بأنّه بناءً علی هذا یکون یوم الغدیر الثامن عشر ذی الحجّة یوم الأحد، کما أُشیر إلیه فی هامش الغدیر ج 1 ص

ص: 285

42.

. کان معه من الصحابة ومن الأعراب وممّن یسکن حول مکّة والمدینة مئة وعشرون ألفاً...: العدد القویّة ص 183، بحار الأنوار ج 37 ص 150.

. غدیر خمّ علی ثلاثة أمیال من الجُحفَة: الغدیر ج 4 ص 302، عمدة القاری ج 2 ص 218، الفصول المهمّة لابن الصبّاغ ج 1 ص 245، تاج العروس ج 16

ص 225.

. خمّ: موضع غدیر خمّ، من خممت البیت أی کنسته، فکأنّها سُمّیت بذلک لنقائها... وقیل: هو علی ثلاثة أمیال من الجُحفَة: معجم البلدان ج 2 ص 389.

. أتاه جبرئیل علی خمس ساعات مضت من النهار... : الاحتجاج ج 1 ص 70، الیقین ص 346، بحار الأنوار ج 37 ص 203.

. مائده: 67.

. نزل رسول اللّه صلی الله علیه و آله من حجّة الوداع، نزل علیه جبرئیل فقال: «یَ-أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ ... »:الکافی ج 1 ص 295، شرح الأخبار ج 2 ص 347،

الخرائج والجرائح ج 2 ص 488، مناقب آل أبی طالب ج 2 ص224، تفسیرفرات ص 124، الإرشاد ج 1 ص 175، الاحتجاج ج 1 ص 70، کشف الغمّة ج 1 ص 318، سعد السعودص70، المزار للشهید الأوّل ص 76، تفسیر الثعلبی ج 4 ص 92، المناقب للخوارزمی ص 7، بحار الأنوارج 21 ص386، و ج 37 ص 115، فتح القدیر ج 2 ص 60، الملل والنحل ج 1 ص 163، شواهد التنزیل ج 2 ص 391، ینابیع المودّة ج 2 ص 249.

. أنیخوا ناقتی، فو اللّه ما أبرح من هذا المکان حتّی أبلّغ رسالة ربّی... : بحار الأنوار ج 37 ص 166.

. فأمره أن یردّ مَن تقدّم منهم ویحبس من

ص: 286

تأخّر عنهم: روضة الواعظین ص 90، الیقین ص 345، تفسیر الصافی ج 2 ص 55، تفسیر نور الثقلین ج 1 ص

654، بحار الأنوار ج 37 ص 204.

. «مغیلان»: نام درختی است خاردار، شبیه به درخت اقاقیا که به عربی به آن سَمَر گویند. به لغتنامه دهخدا مراجعه کنید.

. نزل رسول اللّه صلی الله علیه و آله بین مکّة والمدینة عند سَمُرَات خمس دوحاتٍ عظام... : تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص216، الغدیر ج 1 ص 31؛ فأمر رسول اللّه فقُمَّت السَّمُرَات... : تفسیر العیّاشی ج 1 ص 332.

. نزل رسول اللّه صلی الله علیه و آله بین مکّة والمدینة عند سَمُرات خمس دوحاتٍ عظام... : تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص216، الغدیر ج 1 ص 31؛ فأمر رسول اللّه فقُمَّت السَّمُرَات... : تفسیر العیّاشی ج 1 ص 332؛ فدعی المقداد وسلمان وأبا ذر وعمّار... أن یعمدوا إلی أصل الشجرتین فیقمّوا ما تحتها فکسحوه: إقبال الأعمال ج 2 ص 245، بحارالأنوار ج 37 ص 131.

. وأمر بما تحت الشجر من شوکٍ فقُمّ: بحار الأنوار ج 37 ص 179؛ فکنس أُناس ما تحت السَّمُرَات: تاریخ مدینه دمشق ج 42 ص 216.

. فأمر رسول اللّه صلی الله علیه و آله أن یُقَمَّ ما تحتهنّ ویُنصب له من الأحجار کهیئة المنبر... : روضة الواعظین ص 912، بحار الأنوار ج 37 ص 204؛ وأمرهم أن یضعوا الحجارة بعضها علی بعض کقامة رسول اللّه صلی الله علیه و آله: إقبال الأعمال ج 2 ص 245.

. أمر أن یؤی بأحلاس دوابّنا وأقتاب إبلنا وحقائبنا، فوضعنا بعضها علی بعض، ثمّ ألقینا علیها ثوباً:تفسیر العیّاشی ج 2 ص 98، بحار الأنوار ج 37 ص 152؛

وأمر أن یُنصب له منبر من أقتاب الإبل: بحار

ص: 287

الأنوار ج37 ص 166.

. وظُلِّلَ لرسول اللّه صلی الله علیه و آله بثوبٍ علی شجرةٍ من الشمس: مسند أحمد ج 4 ص 372، بحار الأنوار ج 37 ص 187.

. لمّا کان یوم غدیر خمّ أمر رسول اللّه صلی الله علیه و آله منادیاً فنادی: «الصلاة جامعة»: الأمالی للصدوق ص 67، روضة الواعظینص 103، بحار الأنوار ج 37 ص 112؛

أمر رسول اللّه بالدوحات فی غدیر خمّ فقُمن، ثمّ نودی:«الصلاة جامعة»: قرب الإسناد ص 57، التحصین ص 578، نهج الإیمان لابن جبر ص 91؛ وانتهی إلینا رسول اللّه صلی الله علیه و آله فنادی: «الصلاة جامعة»: إقبال الأعمال ج 2 ص 245؛ فنزلنا بغدیر خمّ، فنودی فینا: «الصلاة جامعة»: العمدة لابن البطریق ص 92، ذخائر العقبی ص 76، المراجعات ص 263، بحار الأنوار ج 37 ص 149.

13. هجدهم ماه : نزول آیه اکمال

بیان مختصر

آیه اکمال

یکی دیگر از ده ها آیه ای که در جریان نصب الهی امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان خلیفه بلافصل رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد «آیه اکمال» است.

«الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْن الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاِسْلامَ دِینا»

امروز کافران از شکست دین شما نا امید شده اند بنابراین از آنان مترسید و از من بترسید. امروز دینتان را برای شما کامل، و نعمتم را بر شما تمام کردم، واسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم.

شأن نزول آیه اکمال

پس از موفقیت رسول خدا صلی الله علیه و آله در اعلان و نصب رسمی ولایت و جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام و بیعت عمومی با ایشان، آیه اکمال توسط جبرئیل نازل شد. در این هنگام بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

اللّه اکبر! اللّه

ص: 288

أَکْبَرُ ! عَلَی اِکْمَالِ الدِّینِ وَ اِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَی الرَّبِّ بِرِسَالَتِی وَ وَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ بَعْدِی.

خدا بزرگ تر از آن است که توصیف شود همان خدای بزرگی که دین خود را کامل ساخت و نعمت خویش را بر ما تمام کرد و از رسالت من و ولایت علی بن ابی طالب پس از من راضی و خشنود شد.

کمال دین به مسئله امامت است و دین اسلام، بدون امام منصوب از جانب خداوند متعال دینی ناقص خواهد بود که مورد تأیید الهی نخواهد بود «الیوم أکملت لکم دینکم».

در میان تمامی نعمات الهی، برترین و تمام ترین نعمت، امام صالح است و بالاتر از آن، نعمت دیگری وجود ندارد «أتممت علیکم نعمتی».

دین مورد رضا و پسند خدای منان، اسلام همراه با امامت است و اسلام و مسلمانی منهای امامت نه تنها مورد پسند و رضایت الهی نخواهد بود، بلکه مورد خشم و غضب خدا خواهد بود «و رضیت لکم الاسلام دینا».

افراد با ایمانی چون سلمان و ابوذر یا عمار و مقداد که قبل از غدیر، ولایت امیرالمؤمنین را پذیرفته بودند نیز پس از بیعت در غدیر ایمانشان کامل شد. چرا که در غدیرخم، بیعت برای 12 امام گرفته شد و دین کامل گشت.

بیان تفصیلی

اشاره

از جمله آیاتی که دلالت بر امامت و ولایت حضرت علی علیه السلام دارد و می تواند پشتوانه بسیار محکمی برای حدیث «غدیر» در افاده معنای ولایت و امامت باشد، آیه معروف به «اکمال» است. خداوند متعال می فرماید: « أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً»؛(1) «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را

ص: 289


1- 80. سوره مائده، آیه 3.

بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین شما پذیرفتم.»

در ذیل آیه، روایات بسیاری از فریقین وارد شده که آیه در شأن امیر المؤمنین علیه السلام وارد شده است. اینک به بحث و بررسی درباره آن می پردازیم.

توضیح

با مراجعه به مصادر حدیثی اهل سنّت، به وجود روایاتی «صحیح السند» در رابطه با نزول آیه در شأن امام علی علیه السلام پی می بریم، اینک به بررسی برخی از این روایات می پردازیم:

1 - روایت ابی نعیم اصفهانی

روایت ابی نعیم اصفهانی

ابو نعیم از محمّد بن احمد بن علی بن مخلّد، از محمّد بن عثمان بن ابو شیبه، از یحیی حمانی، از قیس بن ربیع، از ابو هارون عبدی، از ابو سعید خدری نقل می کند که: پیامبرصلی الله علیه وآله مردم را در روز غدیرخم به علیّ علیه السلام دعوت نمود. و امر کرد که هر چه خار و خاشاک زیر درخت بود بکنند. و این واقعه در روز پنجشنبه بود. علیّ علیه السلام را صدا زد، آن گاه بازوهای او را گرفت و هر دو را بلند نمود، به حدّی که مردم سفیدی زیر بغل های رسول خداصلی الله علیه وآله را مشاهده کردند. مردم متفرّق نشدند تا این که این آیه نازل شد: « أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» پس رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: اللَّه اکبر بر کامل کردن دین و تمام نمودن نعمت، و رضایت پروردگار به رسالت من و به ولایت علیّ بعد از من. آن گاه فرمود: هر که من مولای اویم پس علیّ مولای اوست، بار خدایا هر کس ولایت او را پذیرفت او را دوست بدار و هر که با او دشمنی نمود او

ص: 290

را دشمن دار. و هر کس او را یاری کرد یاری کن و هر کس او را خار کرد خارش نما... .(1)

بررسی سند

- محمد بن احمد بن علی بن مخلّد معروف به ابن محرّم؛ وی از بزرگان شاگردان ابن جریر طبری و ملازمین او است، که دار قطنی و ابو بکر برقانی او را معتبر دانسته اند، و ذهبی از او به امام تعبیر کرده است.(2) و اگر برخی او را تضعیف کرده اند به جهت نقل احادیث مناقب اهل بیت علیهم السلام است.

- محمّد بن عثمان بن ابی شیبه، ذهبی او را به امام حافظ تعبیر کرده، و صالح جزره او را توثیق نموده است. و ابن عدی می گوید: من از او حدیث منکری ندیده ام تا آن را نقل کنم.(3)

- یحیی حمانی؛ او از رجال مسلم در صحیح اوست. و نیز از مشایخ ابی حاتم و مطیّن و امثال این دو از بزرگان اهل سنّت به حساب می آیند. و عده ای از یحیی بن معین نقل کرده اند که او را صدوق و ثقه معرفی نموده است. و نیز گروهی دیگر از علمای اهل جرح و تعدیل (رجال) او را توثیق نموده اند. و هر کس درباره او سخنی ناشایست گفته به جهت حسد او بوده است. گفته اند که او عثمان را دوست نداشته و درباره معاویه می گفته که او بر غیر ملت اسلام بوده است.(4)

- قیس بن ربیع؛ او از رجال ابی داوود و ترمذی و ابن ماجه به حساب می آید. و ابن حجر او را صدوق دانسته است.(5)

- ابو هارون عبدی؛ وی همان عمارة بن جوین است، او از مشاهیر تابعین بوده و از رجال بخاری در «خلق افعال العباد»، و

ص: 291


1- 81. خصائص الوحی المبین، ص 61 و 62، به نقل از کتاب مانزل علیّ من القرآن از ابی نعیم اصفهانی.
2- 82. سیر اعلام النبلاء، ج 16، ص 61؛ تاریخ بغداد ج 1، ص 331؛ شذرات الذهب، ج 3، ص 26.
3- 83. تاریخ بغداد، ج 3، ص 43.
4- 84. تهذیب التهذیب، ج 11، ص 213-218.
5- 85. تقریب التهذیب، ج 2، ص 128.

ترمذی و ابن ماجه و از شیوخ ثوری و حمّادین و دیگران از بزرگان اهل سنّت بوده است. گرچه برخی به جهت تشیّع بر او خرده گرفته اند،(1) ولی نمی توانند او را ردّ کنند؛ زیرا حدیث او در کتب بخاری و دو کتاب از صحاح اهل سنّت وارد شده است. و دیگر این که در جای خود به اثبات رسیده که تشیّع با وجود صداقت وی مضرّ به حدیث او نیست.(2)

2 - روایت خطیب بغدادی

روایت خطیب بغدادی

خطیب بغدادی از عبد اللَّه بن علیّ بن محمّد بن بشران، از علی بن عمر حافظ، از ابو نصر حبشون بن موسی بن ایّوب خلّال، از علی بن سعید رملی، از ضمرة بن ربیعه قرشی، از ابن شوذب، از مطر ورّاق، از شهر بن حوشب، از ابو هریره نقل کرده که گفت: هر کس در روز هجدهم ذی حجّه روزه بگیرد، ثواب شصت ماه روزه بر او نوشته خواهد شد. و آن روز، روز غدیر خم است، زمانی که پیامبرصلی الله علیه وآله دست علی بن ابی طالب علیه السلام را گرفت و فرمود: آیا من ولیّ مؤمنین نیستم؟ گفتند: آری، ای رسول خدا! فرمود: هر که من مولای اویم پس علیّ مولای اوست. عمر بن خطاب گفت: مبارک باد، مبارک باد ای پسر ابی طالب! تو مولای من و مولای هر مسلمان شدی. آن گاه خداوند این آیه را نازل کرد: « أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ...» ...(3).

بررسی سند

- ابن بشران (م 415)؛ خطیب بغدادی او را صدوق، ثقه، ثبت و ... معرفی کرده است. و ذهبی نیز او را عدل دانسته است.(4)

- علی بن حافظ؛ وی دارقطنی است (م 388) که علمای رجال او را بسیار تمجید کرده اند.(5)

- ابو

ص: 292


1- 86. تهذیب التهذیب، ج 7، ص 361 و 362.
2- 87. ر.ک: مقدمه فتح الباری.
3- 88. تاریخ بغداد، ج 8، ص 290.
4- 89. سیر اعلام النبلاء، ج 17، ص 311.
5- 90. تاریخ بغداد، ج 12، ص 34؛ سیر اعلام النبلاء، ج 16، ص 449.

نصر حبشون؛ ذهبی او را صدوق دانسته و خطیب بغدادی نیز او را توثیق کرده و درباره او قول مخالفی ذکر نکرده است.

- علیّ بن سعید رملی؛ ذهبی تصریح به وثاقت او کرده و می گوید: تا به حال کسی را ندیدم که درباره او مذمّتی بگوید.(1)

- ضمرة بن ربیعه (م 202)؛ او از رجال بخاری در کتاب «الادب المفرد» و چهار صحیح دیگر از صحاح اهل سنّت است. عبد اللَّه بن احمد از پدرش نقل کرده که او صالح الحدیث و از ثقات به حساب می آید. عثمان بن سعید دارمی، از یحیی بن معین و نسائی توثیق او را نقل کرده، و ابو حاتم او را صالح، و محمّد بن سعد او را ثقه مأمون خیّر دانسته و گفته که افضل از او وجود ندارد.(2)

- عبد اللَّه بن شوذب (م 156)؛ او از رجال ابی داوود و ترمذی و نسائی و ابن ماجه است. ذهبی می گوید: جماعتی او را توثیق کرده اند،(3) و ابن حجر او را صدوق عابد معرفی نموده است.(4) و از سفیان نقل کرده که ابن شوذب از ثقات مشایخ ما به حساب می آید. و ابن معین و ابن عمار و نسائی نیز او را ثقه معرفی کرده است. و ابن جبّان نیز او را در جمله ثقات به حساب آورده است.(5)

- مطر ورّاق (م 129)؛ او از رجال بخاری و رجال مسلم و چهار نفر دیگر از صاحبان صحاح است.(6)

- شهر بن حوشب (م 112)؛ او از رجال بخاری درکتاب «الادب المفرد» و مسلم و چهار نفر دیگر از صاحبان صحاح به حساب می آید و همین معنا در توثیق او نزد اهل سنّت کافی است.(7)

3 - روایت ابن عساکر

روایت ابن عساکر

ابن عساکر

ص: 293


1- 91. میزان الاعتدال، ج 4، ص 125.
2- 92. تهذیب الکمال، ج 13، ص 319 و 320.
3- 93. الکاشف، ج 1، ص 356.
4- 94. تقریب التهذیب، ج 1، ص 423.
5- 95. تهذیب التهذیب، ج 5، ص 255 - 261.
6- 96. تهذیب الکمال، ج 28، ص 551؛ تقریب التهذیب، ج 2، ص 252.
7- 97. تهذیب الکمال، ج 12، ص 578؛ تقریب التهذیب، ج 1، ص 355.

به طرق مختلف این مضمون را نقل کرده است.

به یک سند از خطیب بغدادی نقل کرده که قبلاً ذکر شد.

در سندی دیگر از ابو بکر بن مزرفی، از حسین بن مهتدی، از عمر بن احمد، از احمد بن عبد اللَّه بن احمد، از علی بن سعید رقّی، از ضمره، از ابن شوذب، از مطر ورّاق، از شهر بن حوشب از ابی هریره، همان مضمون قبل را نقل کرده است.(1)

بررسی سند

- ابو بکر بن مزرفی (م 527)؛ ابن جوزی می گوید: «من از او حدیث شنیدم، مردی ثبت، عالم و حسن العقیده بود.»(2) و ذهبی نیز او را ثقه و متقن دانسته است.(3)

- ابو الحسین بن مهتدی، (م 465)؛ خطیب بغدادی او را ثقه، و سمعانی او را ثقه حجّت معرفی کرده اند.(4)

- عمر بن احمد؛ او که همان ابن شاهین است (م 385)، خطیب بغدادی و ابن ماکولا او را ثقه امین، و دارقطنی و ابو الولید باجی و ازهری او را ثقه، و ذهبی او را شیخ صدوق حافظ معرفی کرده است.(5)

- احمد بن عبداللَّه بن احمد؛ وی ابن النیری سابق است.

بقیه رجال سند نیز قبلاً مورد بررسی قرار گرفت.

4 - طریق دیگر از ابن عساکر

طریق دیگر از ابن عساکر

ابن عساکر هم چنین از ابو القاسم سمرقندی، از ابو الحسین بن نقور، از محمّد بن عبداللَّه بن حسین دقّاق، از احمد بن عبداللَّه بن احمد بن عباس بن سالم بن مهران، معروف به ابن النیری، از سعید رقّی، از ضمره، از ابن شوذب، از مطر ورّاق از شهر بن حوشب از ابی هریره همین مضمون را نقل کرده است.(6)

بررسی سند

- ابو القاسم بن سمرقندی (م 536)؛ ابن عساکر و سلفی او را ثقه، و ذهبی او

ص: 294


1- 98. ترجمه امیرالمؤمنین 7 از تاریخ دمشق، رقم 575 و 578 و 585.
2- 99. المنتظم، ج 17، ص 281.
3- 100. سیر اعلام النبلاء، ج 18، ص 241.
4- 101. سیر اعلام النبلاء، ج 18، ص 241.
5- 102. سیر اعلام النبلاء، ج 16، ص 431.
6- 103. ترجمه امیر المؤمنین علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ح 575 و 578 و 585.

را شیخ امام معرفی کرده است.(1)

- ابو الحسین بن نقور (م 470)؛ خطیب او را صدوق، و ابن خیرون او را ثقه، و ذهبی او را شیخ جلیل صدوق، معرفی کرده است.(2)

به بقیه رجال حدیث قبلاً اشاره شد.

جماعت بسیاری از علمای اهل سنّت، روایت نزول آیه در روز هجدهم ذی حجّه در سرزمین غدیر خم را در کتاب های خود نقل کرده اند. اینک به اسامی برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1 - حافظ ابو جعفر محمّد بن جریر طبری (م 310).(3)

2 - حافظ ابن مردویه اصفهانی (م 410).(4)(5)

3 - حافظ ابی نعیم اصفهانی.(6)

4 - حافظ ابو بکر خطیب بغدادی (م 463).(7)

5 - حافظ ابو سعید سجستانی (م 477).(8)

6 - ابو الحسن بن مغازلی شافعی (م 483).(9)

7 - حافظ ابو القاسم حسکانی.(10)

8 - حافظ ابو القاسم بن عساکر دمشقی شافعی (م 571).(11)

9 - خطیب خوارزمی (م 568).(12)

10 - سبط بن جوزی.(13)

11 - شیخ الاسلام حمّوئی.(14)

12 - عماد الدین ابن کثیر دمشقی شافعی.(15)

13 - جلال الدین سیوطی شافعی.(16)

14 - میرزا محمّد بدخشی.(17)

و دیگران.

راویان نزول آیه در روز غدیر خم

آراء در شأن نزول آیه

در رابطه با شأن نزول آیه، سه رأی عمده مطرح است:

1 - اشاره به دوران عظمت اسلام

فخر رازی احتمال می دهد که کلمه «الیوم» در این آیه در معنای حقیقی خود به کار نرفته است، بلکه معنای مجازی دارد، بدین معنا

که «یوم» در این جا به معنای «دوران» و «یک برهه از زمان» است، نه یک قطعه کوتاه از زمان.

طبق این نظریه، آیه نظر به روز خاص و حادثه ویژه ای ندارد، بلکه از شروع و آغاز دوران عظمت اسلام و فرا رسیدن دوران یأس و ناامیدی کفار خبر می دهد.

پاسخ

اوّلاً: معنای مجازی و غیر حقیقی نیاز به قرینه روشنی دارد که فخر رازی برای این معنای مجازی، قرینه ای ارائه نمی دهد.

ثانیاً: اگر این

ص: 295


1- 104. سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 28.
2- 105. سیر اعلام النبلاء، ج 18، ص 372.
3- 106. کتاب الولایة.
4- 107. تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 14؛ درّ المنثور، ج 3،ص 19؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 12، ص 237؛ الاتقان، ج 1، ص 53.
5- 108.
6- 109. ما نزل من القرآن فی علیّ علیه السلام، ص 56.
7- 110. تاریخ بغداد، ج 8، ص 290.
8- 111. کتاب الولایة.
9- 112. مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 18، ح 24.
10- 113. شواهد التنزیل، ج 1، ص 201، ح 211.
11- 114. ترجمه امیر المؤمنین علیه السلام از تاریخ دمشق، ح 575 و 578 و 585.
12- 115. المناقب، ص 135، ح 152.
13- 116. تذکرة الخواص، ص 30.
14- 117. فرائد السمطین، ج 1، ص 72، ح 39.
15- 118. البدایة والنهایة، ج 5، ص 232.
16- 119. در المنثور، ج 3، ص 19 ؛ الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 53.
17- 120. مفتاح النجاة، باب 3، فصل 11، ص 34.

تفسیر صحیح بود، نزول این آیه بنابر این معنا سزاوارتر بود که در فتح مکه باشد.

ثالثاً: با روایاتی که دلالت بر نزول آیه در هجدهم ذی حجّه دارد، سازگار نیست.

2 - نزول آیه در روز عرفه

فخر رازی احتمال دیگری می دهد که بگوییم آیه در روز عرفه بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده و کلمه «یوم» نیز در معنای حقیقی آن به کار رفته است، که همان روز خاص و معیّنی باشد؛ یعنی روز هشتم ماه ذی حجّه در آخرین سفر حج پیامبرصلی الله علیه وآله که سال دهم هجرت بوده است.

بخاری به سند خود از عمر بن خطاب نقل کرده که مردی از یهود به او گفت: ای امیر المؤمنین! آیه ای در کتاب شما است که اگر بر ما جماعت یهود نازل شده بود آن روز را عید می گرفتیم. عمر گفت: کدامین آیه؟ او گفت: « أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً». عمر گفت: ما آن روز و مکانی را که این آیه بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد می دانیم، آن روز، روز عرفه و روز جمعه بود.(1)

پاسخ

اوّلاً: تمام روایات این چنینی از حیث سند ضعیف است؛ زیرا از پنج نفر از صحابه نقل شده است، که دو نفر از آن ها عمر بن خطاب و معاویه اند، و از آنجا که در قول به نزول آیه در روز نهم ذی حجّه، نه روز هجدهم ذی حجّه در غدیر خم طرف حساب هستند؛ زیرا هر دو غاصب خلافت امیر المؤمنین علیه السلام بوده اند، لذا قولشان مورد قبول نخواهد بود.

این روایت از طریق سمرة بن جندب و ابن عباس و امام علی علیه السلام

ص: 296


1- 121. صحیح بخاری، ج 1، ص 16.

نیز نقل شده است، ولی در روایت سَمُره، عمر بن موسی بن وجیه قرار دارد که ضعیف است و لذا اصل روایت را هیثمی ردّ کرده است.(1) و در سند روایت منسوب به ابن عباس، عمّار مولی بنی هاشم قرار دارد که بخاری در صدد تضعیف او برآمده است...(2) در روایت منسوب به امام علی علیه السلام نیز احمد بن کامل واقع شده که دارقطنی او را سهل انگار در نقل حدیث معرفی کرده است.(3)

ثانیاً: فخر رازی می گوید: «مورخان و محدّثان اتفاق نظر دارند که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله پس از نزول این آیه شریفه، بیش از 81 یا 82 روز عمر نکرده....»(4)

و از طرفی دیگر اهل سنّت معتقدند که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله در روز دوازدهم ربیع الأوّل به دنیا آمده است(5) و اتفاقاً در روز دهم ربیع الأوّل نیز رحلت نموده اند. حال با کمی تأمّل پی می بریم که این مدت زمان تنها با مبدئیّت هجدهم ذی حجّه سازگاری دارد نه روز عرفه؛ یعنی نهم ذی حجّه.

ثالثاً: ممکن است که این دو قول را بر فرض صحّت، این گونه با هم جمع کنیم که آیه دو بار بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده است.

رابعاً: ممکن است این دو قول را به این نحو جمع کنیم که آیه در روز نهم ذی حجّه بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده، ولی در روز هجدهم پیامبرصلی الله علیه وآله آن را تلاوت کرده است؛ زیرا پیامبرصلی الله علیه وآله از جانب خداوند مأمور به ابلاغ به ولایت امیر المؤمنین علیه السلام در حجة الوداع بوده است.

خامساً: ممکن است که مقصود از اکمال دین در آن روز، کامل

ص: 297


1- 122. مجمع الزوائد، ج 7، ص 13.
2- 123. تهذیب التهذیب، ج 7، ص 404.
3- 124. لسان المیزان، ج 1، ص 249.
4- 125. تفسیر فخر رازی، ج 11، ص 139.
5- 126. الکامل، ج 2، ص 9 حوادث سال 11ه.ق؛ الامتاع، مقریزی، ص 548؛ البدایة والنهایة، ج 6، ص 365، حوادث سال 11 ه.ق؛ سیره حلبی، ج 3، ص 353.

شدن کلّ اسلام با تبیین حجّ و ابلاغ ولایت امیر المؤمنین علیه السلام باشد؛ زیرا مطابق برخی از روایات جبرئیل بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد و از جانب خداوند به او فرمود: تو همه چیز را بیان کردی جز دو وظیفه را که باید عملی کنی، یکی حجّ و دیگر ولایت را...(1).

علامه طباطبایی رحمه الله می فرماید: «جایز است که بگوییم: خداوند سبحان قسمت بیشتر سوره را که در آن آیه «اکمال» و امر ولایت است در روز عرفه نازل کرده است، ولی پیامبرصلی الله علیه وآله ابلاغ و بیان ولایت را به روز غدیر خم در هجدهم ذی حجّه موکول کرد، گرچه آن را در روز عرفه هم تلاوت کرده بود. و این که در برخی از روایات آمده که نزول آیه در روز غدیر است، بعید به نظر نمی رسد که مراد تلاوت حضرت همراه با تبلیغ امر ولایت باشد که در آن روز انجام گرفته است. بنابر این توجیه، بین روایات تنافی وجود ندارد.(2)

3 - نزول آیه در روز غدیر خم

نظر شیعه امامی و بسیاری از علمای اهل سنّت آن است که آیه «اکمال» در روز هجدهم ذی حجّه، در سرزمین غدیر خم بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده است، که به برخی از روایات «صحیح السند» اشاره می کنیم.

کلینی رحمه الله به سندش از امام باقرعلیه السلام در حدیثی نقل کرده که فرمود: «وکانت الفریضة تنزل بعد الفریضة الأولی، وکانت الولایة آخرالفرائض، فانزل اللَّه « أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی ...»؛(3) «فریضه به ترتیب یکی پس از دیگری نازل می شد و ولایت آخرین فریضه ها بود، سپس خداوند - عزّ وجلّ - این آیه را نازل فرمود: « أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ...»

ص: 298


1- 127. ر.ک: تفسیر صافی، ذیل آیه اکمال.
2- 128. المیزان، ج 6، ص 196 و 197.
3- 129. اصول کافی، ج 1، ص 289.

....»

این نظریه با مضمون و محتوای آیه شریفه نیز سازگار است؛ زیرا:

اوّلاً: دشمنان اسلام پس از ناکامی در تمام توطئه ها، تنها به یک چیز دل بسته بودند و آن این که پیامبرصلی الله علیه وآله از دنیا برود و پس از ارتحال آن حضرت بتوانند به آرزوی خود برسند و ضربه نهایی را بر اسلام وارد سازند. اما وقتی دیدند که آن حضرت در روز هجدهم ذی حجّه سال دهم هجرت در بین عموم مردم شخصی بی نظیر را به جانشینی خود انتخاب کرد، آرزوهای خویش را بر باد رفته دیدند.

ثانیاً: با انتخاب امیرالمؤمنین علیه السلام به ولایت و امامت، نبوّت به سیر تکاملی خود ادامه داد و با آن، دین خود را تمام و کامل کرد.

ثالثاً: نعمت های خداوند با نصب امامت و رهبریِ پس از پیامبرصلی الله علیه وآله تکمیل شد.

رابعاً: بدون شک اسلام بدون امامت و رهبری پس از پیامبرصلی الله علیه وآله یک دین فراگیر و جهانی نخواهد شد.

استعمالات واژه «الیوم»

«یوم» در چهار معنا استعمال شده است:

1 - مدّت زمانی که از طلوع فجر آغاز و به غروب خورشید ختم می شود. بنابر این معنا «یوم» مترادف «نهار» است و به معنای روز در مقابل شب به کار می رود. مانند: « إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَیَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ»؛(1) «روز شنبه ماهی هایشان روی آب می آمدند، و روز غیر شنبه به سوی آنان نمی آمدند.»

و نیز می خوانیم: « فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیّامٍ أُخَر»؛(2) «هر کس از شما که در ماه رمضان بیمار یا در سفر باشد، پس روزهای دیگری را روزه بگیرد.»

2 -

ص: 299


1- 130. سوره اعراف، آیه 163.
2- 131. سوره بقره، آیه 184.

مجموع شبانه روز؛ چنان که برمجموع نمازهایی که در یک شبانه روز خوانده می شود، نمازهای یومیه می گویند.

3 - عصر، روزگار و برهه ای از زمان؛ مانند آیه: « تِلْکَ الْأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاسِ»؛(1) «ما این روزهای ظفر و شکست را به نوبت میان مردم می گردانیم.»

حضرت امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: «الدهر یومان: یوم لک ویوم علیک»؛(2) «زمانه دو روز است: یک روز به نفع تو است و یک روز به ضرر تو.»

4 - مرحله؛ چنان که درباره خلقت آسمان و زمین فرمود: « الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّامٍ»؛(3) «خدایی که آسمان و زمین را

در شش مرحله خلق کرد.» و نیز فرمود: « خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ»؛(4) «زمین را در دو مرحله خلق کرد.»

5 - قیامت؛ بیشترین استعمال واژه یوم در قرآن کریم مربوط به روز قیامت است. سرّ این که از قیامت به «یوم» تعبیر می شود آن است که مرحله دیگری از نظام هستی و مرحله پایانی آن است.

الف و لام در «الیوم» برای عهد است و اشاره به روز معیّن و مشخصّی دارد که نزد گوینده و شنونده معلوم است. بنابر این واژه «الیوم» به معنای امروز در مقابل دیروز و فردا قرار دارد.

حقّ آن است که آیه، به برهه ای از روزگار اشاره دارد که آغاز آن قطعه زمانی، روز نزول این آیه بوده است. از این رو اختصاصی به دوازده ساعت یا بیست و چهار ساعت ظرف نزول آیه ندارد.

«الیوم» دوم در آیه که به منظور اهمّیت دادن به آن روز بزرگ تکرار شده است نیز به همین معناست.

طمع کافران

مراد از «کافران» در جمله « أَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ

ص: 300


1- 132. سوره آل عمران، آیه 140.
2- 133. نهج البلاغه، حکمت 396.
3- 134. سوره اعراف، آیه 54؛ سوره حدید، آیه 4.
4- 135. سوره فصّلت، آیه 9.

دِینِکُمْ» تنها مشرکان مکّه یا حجاز نیستند، بلکه به علت مطلق بودنش، شامل مشرکان، بت پرستان، یهودیان و مسیحیان و ... نیز می شود.

تلاش کافران به امید نفوذ در دین با انگیزه نابودی آن از برخی آیات قرآن کریم استفاده می شود. خدای سبحان اهداف کافران را در محورهای زیر تشریح کرده است:

1 - ابتدا تلاش می کردند تا چراغ دین را به طور کلّی خاموش کنند و این نهال نو پا را از ریشه بیرون آورند: « یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَیَأْبَی اللَّهُ إِلّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ»؛(1) «آنان اراده دائمی دارند که نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند. در حالی که خدا می خواهد نورش را تمام و کامل کند هر چند که کافران را خوش نیاید.»

2 - چون دیدند که موفّق به ریشه کن ساختن دین و خاموش کردن چراغ آن نشدند، تلاش کردند تا مسلمانان را از دین و آیینشان برگردانند: « لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا»؛(2) «مشرکان، پیوسته با شما می جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آیینتان برگردانند.»

این تلاش فرهنگی و نظامی اختصاص به مشرکان ندارد، بلکه اهل کتاب نیز در چنین تلاش و کوششی بودند: « وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفّاراً حَسَداً»؛(3) «بسیاری از اهل کتاب دوست دارند شما را بعد از ایمان آوردنتان به کفر برگردانند.»

3 - بعد از بی ثمر ماندن کوشش هایشان در دو مرحله قبل، تلاش کردند تا با پیشنهادِ گرویدن به آیین یهود و نصاری، در حقیقت دین بدلی بسازند و حسّ دین گرایی آنان را این گونه اقناع کنند. از این

ص: 301


1- 136. سوره توبه، آیه 32.
2- 137. سوره بقره، آیه 217.
3- 138. سوره بقره، آیه 109.

رو به مردم عوام می گفتند: « لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری ؛(1) «کسی داخل بهشت نمی شود جز آن که یهودی یا نصرانی باشد.» یا آنجا که می فرماید: « کُونُوا هُوداً أَوْ نَصاری تَهْتَدُوا»(2) «یهودی یا نصرانی باشید تا هدایت شوید.»

سران کفر نیز در مقام توصیه به استقامت و پایداری می گفتند: برای حفظ خدایانتان و عبادت آن ها، صبر و استقامت به خرج دهید: « أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلی آلِهَتِکُمْ»؛(3) «بروید و بر خدایانتان استقامت و پایداری بورزید.»

4 - بعد از آن که همه نقشه های پیشین آنان بر باد رفت، به فکر دیگری افتاده و خود را به آن دل خوش کردند و آن این که محمّدصلی الله علیه وآله فرزند پسری ندارد تا جانشین او و ادامه دهنده راهش باشد. و نیز کسی را به طور علنی به جانشینی خود نصب نکرده است، لذا نقشه ها را برای بعد از وفات رسول اکرم صلی الله علیه وآله ریختند و به آن دل خوش کرده بودند که در روز غدیر خم رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله حضرت علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود معرفی کرده و در میان جماعت بسیاری بر این سمت نصب نمود. این جا بود که کافران و منافقان از این نقشه خود نیز مأیوس شدند، و لذا خداوند متعال این آیه را نازل کرد: « أَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً»؛(4) «امروز کافران از [زوال ]آیین شما مأیوس شدند، بنابر این از آن ها نترسید، و از [مخالفت من بترسید! امروز، دین شما را کامل کردم، و نعمت خود را بر

ص: 302


1- 139. سوره بقره، آیه 111.
2- 140. سوره بقره، آیه 135.
3- 141. سوره ص، آیه 6.
4- 142. سوره مائده، آیه 3.

شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان آیین [جاویدان شما پذیرفتم.»

مقصود از اکمال دین

در این که مقصود از «اکمال دین» در آیه مورد بحث چیست، سه نظریه مطرح شده است:

1 - منظور از «دین»، قوانین و احکام شرع است؛ یعنی در آن روز قوانین اسلام کامل شد، و پس از آن دیگر در اسلام خلأ قانونی وجود ندارد.

پاسخ

اگر مقصود از اکمال دین، اکمال تشریعی بود، باید بعد از نزول آیه حکمی بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل نمی گشت، با این که مطابق روایات بسیار آیه کلاله و آیه ربا و برخی دیگر از احکام بعد از آن روز بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد.

طبری از براء بن عازب نقل می کند که آخرین آیه ای که بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد آیه: « یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ»(1) است.

ابو حیان اندلسی می گوید: «بعد از این آیه - آیه اکمال - آیات بسیاری؛ از قبیل آیات ربا و آیات کلاله و دیگر آیات بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد.»

2 - برخی معتقدند که منظور از دین در آیه «اکمال»، حجّ است؛ یعنی در آن روز خاص و با شکوه، خداوند حجّ شما را کامل کرد.

پاسخ

اوّلاً: حجّ جزء شریعت اسلامی است نه دین، و حمل دین بر شریعت که جزئی از آن، حجّ است خلاف ظاهر به نظر می رسد.

ثانیاً: این توجیه با ظاهر کلمه «الیوم» سازگاری ندارد؛ زیرا مقصود از «الیوم» ظرف زمان حاضر و همان زمان نزول و ابلاغ آیه می باشد. باید مشاهده کرد که در آن روز چه اتفاقی افتاده که به سبب آن، دین کامل شده است. می دانیم

ص: 303


1- 143. سوره نساء، آیه 176.

که در آن روز جز ابلاغ ولایت امیر المؤمنین علیه السلام واقعه دیگری نبوده است.

3 - مقصود از «اکمال دین» کامل شدن ارکان آن به توسط ولایت و امامت امیر المؤمنین است؛ زیرا با ادامه نبوّت از کانال امامت است که دین به قله کمال خود خواهد رسید.

ویژگی های روز غدیر در آیه

مطابق آیه سوم از سوره مائده، شش ویژگی برای روز غدیر خم؛ یعنی هجدهم ذی حجّه که واقعه غدیر و نصب امامت حضرت امیرعلیه السلام در آن روز اتفاق افتاده، وجود دارد:

1 - امید تمام دشمنان را که برای نابودی اسلام دندان طمع تیز کرده بودند، به یأس مبدّل کرد: « أَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا».

2 - افزون بر تبدیل شدن امیدشان به یأس، آن چنان زمینه فعالیّت آن ها را خنثی کرد که ترس مسلمانان را از آنان بی جهت دانست: « فَلا تَخْشَوْهُمْ».

3 - امکان داشت که مسلمانان با پشت پا زدن و نادیده گرفتن آن نعمت بزرگ، کفران نعمت کنند و زمینه غضب الهی و بازگشت سلطه کفّار را فراهم و امید تازه ای در آنان ایجاد کنند، از این رو برای پیشگیری از این مسأله فرمود: « وَاخْشَوْنِ».

4 - پیشرفتی کیفی (کمال) در دین الهی ایجاد کرد و مایه تکامل آن گردید: « أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ».

5 - پیشرفتی کمّی (تمامیّت) در نعمت مطلق الهی (ولایت) ایجاد کرد، و آن را به مراحل پایانی و اتمام رساند: « وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی .

6 - در مرحله ابلاغ نیز خدا راضی شد تا اسلامِ با ولایت، دین ابدی مردم گردد: « وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً».

بنابراین، آن روز آغاز برهه ای جدید در

ص: 304

تاریخ اسلام شد.

کیفیت نزول آیه

برخی از علمای شیعه به اقتضای ظاهر روایات، احتمال داده اند که این بخش از آیه جدا از بقیه بخش ها نازل شده و هنگام جمع آوری قرآن در اینجا قرار داده شده است، در حالی که غالب یا همه مفسّران اهل سنّت می گویند: مجموع این آیه با هم نازل شده و قسمت های گوناگون آن، مضمون مشترک دارد. از این رو لازم است هر دو احتمال به طور جداگانه مورد بحث و گفتگو قرار گیرد:

1 - علمای شیعه می گویند: تعدّد یا وحدت آیات به تنهایی نمی تواند دلیل تعدد یا وحدت نزول باشد؛ یعنی همان گونه که دو آیه بودن، نشان تعدّد نزول نیست، یک آیه بودن نیز دلیل وحدت نزول تمام بخش های آن نمی تواند باشد. مثلاً در آیه تطهیر که در سوره احزاب آمده، نشان می دهد که این آیه، مستقل از قبل و بعد خودش است، چنان که مضمون و محتوای آن شهادت می دهد که مخاطبی غیر از مخاطب قبل و بعد از خود دارد. شأن نزولی که علمای اهل سنّت نیز نقل کرده اند نشان می دهد این فقره از آیه در واقعه ای خاص نازل شده است.

در آیه محلّ بحث نیز مطلب از همین قرار است؛ زیرا هنگام بیان حکم خون، مردار، گوشت خوک و ... می فرماید: « أَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ...».

همان طور که می دانیم معلوم شدن حکم خون و امثال آن موجب یأس دشمن و تکمیل دین نمی شود. شاهدش آن است که این احکام، قبلاً در دو سوره مکّی - انعام، آیه 145 و نحل، آیه 115 - ونیز در آیه 173 از سوره بقره، که اولین سوره مدنی است،

ص: 305

نازل شده بود ولی عنوان یأس کفار و تکمیل دین در آن ها مطرح نیست، در حالی که اگر نزول و ابلاغ این احکام دارای چنین خاصیّتی باشد باید در آن سوره ها نیز « أَلْیَوْمَ یَئِسَ» ذکر می شد.

بدین ترتیب « أَلْیَوْمَ...» نمی تواند اشاره به روز نزول حکم خون، مردار، و ... باشد، بلکه باید اشاره به روزی باشد که در آن، حادثه مهمّ دیگری واقع شده است. از این جهت شیعه اعتقاد دارد آیه « أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ...» اشاره به روزی دارد که نبیّ اکرم صلی الله علیه وآله آیه «تبلیغ» را عملی نمود. آن جا که خداوند می فرماید: « یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» ؛ (1) «ای پیامبر! آنچه که از سوی پروردگارت به تو نازل شد به مردم ابلاغ کن . » امری که اگر امتثال نمی شد زحمات بیست و سه ساله آن حضرت به هدر می رفت و رسالت الهی ابلاغ نمی گردید.

نتیجه این که یا باید بگوییم : این دو بخش، جدای از قبل و بعد خود نازل شده، لیکن هنگام جمع آوری قرآن به دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله یا به دستور کسانی که بعد از آن حضرت به جمع آوری قرآن پرداختند - طبق مبانی مختلف در تدوین قرآن - در این جا قرار گرفته است. یا این که بگوییم: این دو جمله همراه قبل و بعد خود نازل شده، لیکن به روز نزول آیه، از آن جهت که ظرف نزول برخی احکام فقهی است اشاره ندارد، بلکه جمله معترضه ای است که بین این جملات قرار گرفته است.

مؤیّد این مدّعا آن است که اگر این دو جمله را حذف

ص: 306


1- 144. سوره مائده، آیه 67.

کنیم بقیه آیه، تامّ و کامل خواهد بود و خللی در معنای آن وارد نمی شود. چنان که حذف آیه تطهیر خللی در معنای بقیه آیه ایجاد نمی کند، بلکه معنا روشن تر و ترجمه و تفسیر راحت تر خواهد شد.

2 - احتمال دیگر این که این جمله همراه بقیه قسمت های آیه نازل شده و جدای از آن ها نیست، چنان که مفسّران عامه بر این باورند.

با این احتمال نیز می توان گفت: «الیوم» اشاره به روز نزول احکام مذکور در آیه است؛ زیرا وحدت نزول، نقشی در این جهت ندارد. همان گونه که صدر آیه 29 سوره یوسف با خطاب به حضرت یوسف علیه السلام می فرماید: « یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا»؛ «ای یوسف! از این حادثه صرف نظر کن.» و در ذیل آن خطاب به همسر عزیز مصر آمده است: « وَاسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ»؛ «و تو ای زن! از گناه خویش استغفار کن.» با آن که مجموع این ها یک آیه بیشتر نیست و نامی از همسر عزیز مصر به میان نیامده است. کسی ادعا نکرده که هر دو بخش آیه خطاب به یک نفر است. بنابر این، گرچه در محاورات و گفتگوهای عرفی، از وحدت سیاق به عنوان یک اصل و قاعده ای عقلایی نام می برند و بدان توجّه و عنایت دارند؛ لیکن نمی توان گفت: یک قاعده کلّی و عمومی است و همیشه می تواند دلیل یا مؤیّد باشد، به ویژه اگر قرینه داخلی یا خارجی بر خلاف آن وجود داشته باشد.

برخی می گویند: در ابتدای آیه سوم سوره مائده، سخن از گوشت های حرام است و در انتهای آن، سخن از اضطرار و ضرورت و حکم آن است و در وسط آن دو، آیه «اکمال» آمده

ص: 307

است، اگر مقصود از آیه اکمال مسأله ولایت و امامت و جانشینی پیامبرصلی الله علیه وآله است چه تناسبی با صدر و ذیل آیه دارد؟

پاسخ

آیات قرآن به صورت یک کتاب کلاسیک تنظیم نشده است، بلکه به همان شکلی که نازل می گشت به دستور پیامبرصلی الله علیه وآله ثبت می شد. بنابر این ممکن است صدر آیه مورد بحث به خاطر سؤالاتی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در مورد گوشت های حرام شده، قبل از واقعه غدیر نازل شده باشد، و بعد از مدّتی واقعه غدیر پیش آمده و آیه مورد بحث نازل گشته و نویسندگان وحی، آن را به دنبال حکم گوشت های حرام ثبت کرده اند. سپس مسأله اضطرار یا مصداقی از مصادیق آن رخ داده و حکم آن نازل شده و ذیل آیه را که حاوی حکم اضطرار است به دنبال قسمت وسط آیه ثبت کرده باشند. بنابر این، با توجه به نکته فوق، لازم نیست آیات تناسب خاصّی با هم داشته باشند.

بیان داستانی

پیامبر و علی علیه السلام بر بالای منبر ایستاده اند

و همه چشم ها به آن ها خیره شده است . صدای پیامبر بار دیگر سکوت را می شکند : «ای مردم ! چه کسی بر شما ولایت دارد ؟»

پیامبر ، منتظر پاسخ مردم است ، همه فریاد می زنند : «خدا و پیامبر او» .

برای بار دوم پیامبر سؤل می کند : «چه کسی بر شما ولایت دارد ؟» .

مردم دوباره می گویند : «خدا و پیامبر او» .

و بار سوم هم پیامبر همان سؤل را می کند و مردم همین جواب را می دهند .

همه مسلمانان ، اطاعت از خدا و پیامبر را بر خود واجب می دانند ، هیچ کس در ولایت خدا

ص: 308

و پیامبر شک ندارد .

پیامبر دست علی علیه السلام را در دست می گیرد ، و تا آنجا که می تواند دست او را بالا می آورد و با صدای بلند می گوید : «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلیٌّ مَوْلاهُ؛ هر کس من مولای او هستم این علی، مولای اوست ».

سپس پیامبر چنین دعا می کند: «خدایا ! هر کس علی را دوست دارد تو او را دوست بدار ویاری کن ، و هر کس با علی دشمنی کند با او دشمن باش و او را ذلیل کن ».

پیامبر این سخن خود را سه بار تکرار می کند . پیامبر می خواهد همه مردم ، علی علیه السلام را ببینند ، برای همین ، بازویِ علی علیه السلام را با مهربانی می گیرد و او را بلند می کند .

اکنون علی علیه السلام یک سر و گردن از پیامبر بالاتر قرار گرفته است .

پیامبر علی علیه السلام را این گونه بلند کرده است تا همه مردم ، امام خود را به خوبی ببینند .

صدای پیامبر به گوش می رسد : «ای مردم ! این علی است که برادر و جانشین من است ، او امیرمؤنان است و به همه علوم من آگاه است ».

و بعد از آن پیامبر می گوید : «ای مردم آیا شنیدید ؟» . همه صدا می زنند : «آری ، ای رسول خدا !» .

پیامبر بار دیگر می گوید : «آیا شنیدید ؟» . بار دیگر مردم جواب می دهند : «آری، ای رسول خدا !» .

اکنون پیامبر رو به آسمان می کند و می گوید : «خدایا ! تو شاهد باش که من وظیفه خود را انجام دادم ، من سخن تو را

ص: 309

برای این مردم گفتم» .

و بعد از آن می گوید : «ای جبرئیل ! تو هم شاهد باش» .

در این میان ، مردی از میان جمعیّت سؤال می کند : «ای رسول خدا ! منظور شما از این که علی ، مولای ماست ، چیست ؟» .

پیامبر با روی باز جواب او را می دهد و می گوید : «هر کس من پیامبر او هستم این علی امیر اوست» .

علی علیه السلام امیر و آقای همه مسلمانان است .

با این سخنِ پیامبر ، دیگر برای هیچ کس شکّی نمانده است .

پیامبر بار دیگر مردم را مورد خطاب قرار می دهد :

ای مردم ! هر دانشی که خدا به من داده بود به علی آموختم ، بدانید فقط او می تواند شما را به سوی رستگاری رهنمون کند ، از شما می خواهم با او مخالفت نکنید و از قبول ولایت او ، سرپیچی نکنید .

آیا می دانید علی ، اوّلین کسی بود که به من ایمان آورد ؟ آیا آن روز را به یاد می آورید که فقط من و علی ، به خدای یگانه ایمان داشتیم و هیچ کس همراه ما نبود ؟

علی کسی است که بارها و بارها در مقابل دشمنان ، جان خویش را به خطر انداخته است، علی ، پیش من از همه، عزیزتر است، او یاری کننده دین خدا و هدایت کننده شماست .

بدانید که عترت و خاندان هر پیامبری از نسلِ خود او بوده است ، امّا عترت و خاندان من از نسلِ علی می باشد .

راه مستقیم را به شما نشان می دهم ، بدانید که علی و فرزندان

ص: 310

او ، راه مستقیم هستند .

مردم ! خداوند می فرماید : «فَ-ٔامِنُوا بِاللّه ِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنزَلْنَا » «به خدا و پیامبر و نوری که نازل شده است ، ایمان بیاورید ».

اکنون بدانید آن نوری که شما باید به آن ایمان بیاورید ، علی و فرزندان او می باشد .

ای مردم ! فضائل علی بیش از آن است که بتوانم برای شما بگویم ، آن قدر بگویم که هر کس از او اطاعت کند به رستگاری بزرگی رسیده است .

من پیامبر خدا هستم و علی جانشین من و فرزندان او ، امامانِ شما هستند و آخرینِ آن ها، مهدی است.

مهدی همان کسی است که یاری کننده دین خدا می باشد و پیامبران قبل از من به او بشارت داده اند، او از جانب خدا انتخاب شده است و وارث همه علم ها و دانش ها می باشد، او ولیّ خدا در روی زمین می باشد.

ای مردم ، سخنان مرا به کسانی که در شهر و دیار خود هستند ، برسانید .

پیامبر می خواهد این سخنان او به گوش همه مردم برسد.

آری، این همان خطبه غدیر است که تاریخ را مبهوتِ عظمت خود کرده است.

خطبه غدیر، فریادِ بلندِ ولایت است .

بعد از لحظاتی . . .صدای اللّه اکبرِ پیامبر در غدیر می پیچد .

خدایا چه خبر شده است ؟

گویا جبرئیل آمده و آیه جدیدی را آورده است :

«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الاْءِسْلامَ دِینًا».

«امروز دین را بر شما کامل کرده و نعمت خود را تمام نمودم و به این راضی شدم که اسلام ، دین شما باشد ».

ص: 311

یامبر این آیه را برای مردم می خواند ، همه مردم می فهمند که اسلام با ولایتِ علی علیه السلام کامل می شود .

اسلام بدون ولایت ، دین ناقصی است که هرگز نمی تواند انسان را به کمال برساند .

بیان دانش آموزی

اشاره

گویی تمام کوه و دشت در حال گوش دادن به سخنان پیامبرند؛حتی باد هم نمی وزد تا مبادا سکوت جلسه شکسته شود.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

خداوند از من راضی نمی شود،مگر دستورش را به شما برسانم.

ای مردم بدانید!خداوند او (علی علیه السلام) را سرپرست و امام شما قرار داده است.

و پیروی از او واجب است.

خداوند مخالف او را لعنت می کند و پیروان او را می آمرزد.

پس از من علی علیه السلام سرپرست و امام شما است و پس از او امامت در فرزندان او است... .

پس از آن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از علم و شجاعت و ایمان ایشان گفت و این که او نخستین مسلمان است، فرمود: بترسید از این که با او مخالفت کنید و در آتشی بیفتید که هیزمش سنگ ها و انسان ها هستند.

جبرئیل آیه ای آورده است:

الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا.

(امروز دینتان را برای شما کامل کردم و نعمتم را برایتان تمام و کامل کردم و راضی شدم که اسلام دینتان باشد).

خدایا! با دوست او دوست باش و بادشمن او دشمن.خدایا! تو فرمودی که امامت پس از من برای حضرت علی علیه السلام است؛خدایا! پس از برگزیدن او... فرمودی که امروز دین بندگانت را کامل کردی و نعمتت را برایشان تمام نمودی و راضی شدی که اسلام دین شان باشد....

ص: 312

ی مردم!بیایید و به من تبریک بگویید و با علی علیه السلام بیعت کنید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عمامه ی خود را بر سر حضرت علی علیه السلام گذاشت و جمعیت یک به یک برای بیعت صف کشیدند.بیعت این جمعیت چقدر طول خواهد کشید!

برای بیعت زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم طشت آبی فراهم می شود . زنان از پشت پرده ای دست خود را در طشت می گذارند و این سوی پرده هم امیرالمؤمنین علیه السلام دست خود را در آب می گذارد.

هنوز بیعت تمام نشده است که منافقان در گوش یکدیگر شروع به پچ پچ می کنند.گویا باز نقشه ای دارند!

نکات:

1-معرفی همگانی حضرت علی علیه السلام آن قدر مهم بود که با انجام ندادن آن تمام زحمات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هدر می رفت.

2-معرفی حضرت علی علیه السلام به جانشینی در فرازهای فراوانی از خطبه به چشم می خورد که ما تنها برخی از فرازهایش را آوردیم.

3-پیروی نکردن از حضرت علی علیه السلام انسان را اهل آتش جهنم می کند.

4-این حرف خنده داری است که بعضی ها می گویند:مولا یعنی دوست! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای اعلام دوستی کاروانیان را سه روز معطل نمی کند.

5- بیشتر جمعیت غدیر را منافقان تشکیل می دادند.در روز غدیر ده ها هزار نفر با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیعت کردند اما تنها عده ی کمی به پیمانشان وفادار ماندند.

6- خداوند پس از اعلام جانشینی علی علیه السلام دین را کامل و پسندیده دانسته است؛خداوند از دینِ کسانی که جانشینی علی علیه السلام را قبول نکردند،راضی نیست.

پیوند مهدوی

اشاره

تا به حال خیلی شنیده ایم

ص: 313

که خداوند در غدیر فرمود:

( الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دینا)

امروز دینتان را کامل کردم و نعمتم را تمام

اما این وعده در دوران ظهور محقق می شود؛ روزی که همه ی دنیا بر سر سفره ی دین الهی می نشینند و نعمت الهی بر بندگان تمام.

به همین علت است که شیخ صدوق نام کتابش را که درباره امام زمان است« کمال الدین و تمام النعمة» گذاشته است.

آیات و روایات

آیات

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطیحَةُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (سوره مائده آیه 3 )

الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً

روایات

کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 1، ص: 176

فی الحدیث 25 فی تفسیر قوله تعالی «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» هکذا: «قال سلمان الفارسیّ: یا رسول اللّه، بیّنهم لنا. فقال: علیّ أخی و وزیری و وصیّی و وارثی و خلیفتی فی أمّتی و ولیّ کلّ مؤمن بعدی و أحد عشر إماما من ولده، الحسن و الحسین ثمّ التسعة من ولد الحسین واحدا بعد واحد».

الحدیث الحادی عشر [1]

أَبَانٌ عَنْ سُلَیْمٍ قَالَ رَأَیْتُ عَلِیّاً ع فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی خِلَافَةِ عُثْمَانَ و.... ثُمَّ أَمَرَ فَنُودِی بِ الصَّلَاةَ جَامِعَةً

ص: 314

ثُمَّ خَطَبَ فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَوْلَایَ وَ أَنَا مَوْلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنَا أَوْلَی بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ قُمْ یَا عَلِیُّ فَقُمْتُ فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ هَذَا مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ فَقَامَ سَلْمَانُ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَلَاءٌ کَمَا ذَا فَقَالَ وَلَاءٌ کَوَلَایَتِی مَنْ کُنْتُ أَوْلَی بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِیٌّ أَوْلَی بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی ذِکْرُهُ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً فَکَبَّرَ النَّبِیُّ ص وَ قَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ تَمَامُ نُبُوَّتِی وَ تَمَامُ دِینِ اللَّهِ وَلَایَةُ عَلِیٍّ بَعْدِی فَقَامَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ فَقَالا یَا رَسُولَ اللَّهِ هَذِهِ الْآیَاتُ خَاصَّةٌ فِی عَلِیٍّ قَالَ بَلَی فِیهِ وَ فِی أَوْصِیَائِی إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَة....

الحدیث التاسع و الثلاثون [1] أَبَانُ بْنُ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ یَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص دَعَا النَّاسَ بِغَدِیرِ خُمٍّ فَأَمَرَ بِمَا کَانَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ مِنَ الشَّوْکِ فَقُمَّ وَ کَانَ ذَلِکَ یَوْمَ الْخَمِیسِ ثُمَّ دَعَا النَّاسَ إِلَیْهِ وَ أَخَذَ بِضَبْعِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَرَفَعَهَا حَتَّی نَظَرْتُ إِلَی بَیَاضِ إِبْطِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ قَالَ أَبُو سَعِیدٍ فَلَمْ یَنْزِلْ [عَنِ الْمِنْبَرِ] حَتَّی نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ- الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّهُ أَکْبَرُ عَلَی إِکْمَالِ الدِّینِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَی الرَّبِّ بِرِسَالَتِی وَ بِوِلَایَةِ عَلِیٍّ مِنْ بَعْدِی فَقَالَ حَسَّانُ بْنُ

ص: 315

ثَابِتٍ یَا رَسُولَ اللَّهِ ائْذَنْ لِی لِأَقُولَ فِی عَلِیٍّ ع أَبْیَاتاً فَقَالَ ص قُلْ عَلَی بَرَکَةِ اللَّهِ فَقَالَ حَسَّانُ یَا مَشِیخَةَ قُرَیْشٍ اسْمَعُوا قَوْلِی بِشَهَادَةٍ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ [ثُمَّ أَنْشَأَ یَقُولُ]

أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ النَّبِیَ مُحَمَّداً *** لَدَی دَوْحِ خُمٍّ حِینَ قَامَ مُنَادِیاً

وَ قَدْ جَاءَ [جَاءَهُ] جِبْرِیلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ *** بِأَنَّکَ مَعْصُومٌ فَلَا تَکُ وَانِیا

..

الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 199

- أَبُو مُحَمَّدٍ الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاءِ رَحِمَهُ اللَّهُ رَفَعَهُ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: کُنَّا مَعَ الرِّضَا ع بِمَرْوَ فَاجْتَمَعْنَا فِی الْجَامِعِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ فِی بَدْءِ مَقْدَمِنَا فَأَدَارُوا أَمْرَ الْإِمَامَةِ وَ ذَکَرُوا کَثْرَةَ اخْتِلَافِ النَّاسِ فِیهَا فَدَخَلْتُ عَلَی سَیِّدِی ع فَأَعْلَمْتُهُ خَوْضَ النَّاسِ فِیهِ فَتَبَسَّمَ ع ثُمَّ قَالَ یَا عَبْدَ الْعَزِیزِ جَهِلَ الْقَوْمُ وَ خُدِعُوا عَنْ آرَائِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَقْبِضْ نَبِیَّهُ ص حَتَّی أَکْمَلَ لَهُ الدِّینَ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنَ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْ ءٍ بَیَّنَ فِیهِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ الْحُدُودَ وَ الْأَحْکَامَ وَ جَمِیعَ مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ النَّاسُ کَمَلًا فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ- ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ ءٍ وَ أَنْزَلَ فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَ هِیَ آخِرُ عُمُرِهِ ص الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً وَ أَمْرُ الْإِمَامَةِ مِنْ تَمَامِ الدِّینِ وَ لَمْ یَمْضِ ص حَتَّی بَیَّنَ لِأُمَّتِهِ مَعَالِمَ دِینِهِمْ وَ أَوْضَحَ لَهُمْ سَبِیلَهُمْ وَ تَرَکَهُمْ عَلَی قَصْدِ سَبِیلِ الْحَقِّ وَ أَقَامَ لَهُمْ عَلِیّاً ع عَلَماً وَ إِمَاماً و...

خُطْبَةٌ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ هِیَ خُطْبَةُ الْوَسِیلَةِ

- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عُکَایَةَ التَّمِیمِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ النَّضْرِ الْفِهْرِیِّ

ص: 316

عَنْ أَبِی عَمْرٍو الْأَوْزَاعِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام.... فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَی حَجَّةِ الْوَدَاعِ ثُمَّ صَارَ إِلَی غَدِیرِ خُمٍّ فَأَمَرَ فَأُصْلِحَ لَهُ شِبْهُ الْمِنْبَرِ ثُمَّ عَلَاهُ وَ أَخَذَ بِعَضُدِی حَتَّی رُئِیَ بَیَاضُ إِبْطَیْهِ رَافِعاً صَوْتَهُ قَائِلًا فِی مَحْفِلِهِ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ فَکَانَتْ عَلَی وَلَایَتِی وَلَایَةُ اللَّهِ وَ عَلَی عَدَاوَتِی عَدَاوَةُ اللَّهِ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ- الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً فَکَانَتْ وَلَایَتِی کَمَالَ الدِّینِ وَ رِضَا الرَّبِّ جَلَّ ذِکْرُهُ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی اخْتِصَاصاً لِی وَ تَکَرُّماً نَحَلَنِیهِ وَ إِعْظَاماً وَ تَفْصِیلًا مِنْ رَسُولِ اللَّه....

الأمالی ( للصدوق)، ص: 2

حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ السَّکُونِیُّ فِی مَنْزِلِهِ بِالْکُوفَةِ قَالَ حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرِ بْنُ السَّرِیِّ وَ أَبُو نَصْرِ بْنُ مُوسَی بْنِ أَیُّوبَ الْخَلَّالُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنَا ضَمْرَةُ بْنُ شَوْذَبٍ عَنْ مَطَرٍ عَنْ شَهْرِ بْنِ حَوْشَبٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: مَنْ صَامَ یَوْمَ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ صِیَامَ سِتِّینَ شَهْراً وَ هُوَ یَوْمُ غَدِیرِ خُمٍّ لَمَّا أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِیَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع وَ قَالَ أَ لَسْتُ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ قَالُوا نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ بَخْ بَخْ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُسْلِمٍ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ ...

الأمالی (للطوسی)

ص: 317

، ص: 518

أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْفَضْلُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ الشَّعْرَانِیُّ بِجُرْجَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ مُحَمَّدٍ أَبُو مُوسَی الْمُجَاشِعِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ). قَالَ الْمُجَاشِعِیُّ: وَ حَدَّثْنَاهُ الرِّضَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَی، عَنْ أَبِیهِ مُوسَی، عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، وَ قَالا جَمِیعاً عَنْ آبَائِهِمَا، عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) یَقُولُ: بَنِی الْإِسْلَامُ عَلَی خَمْسِ خِصَالٍ: عَلَی الشَّهَادَتَیْنِ وَ الْقَرِینَتَیْنِ. قِیلَ لَهُ: أَمَّا الشَّهَادَتَانِ فَقَدْ عَرَفْنَاهُمَا، فَمَا الْقَرِینَتَانِ قَالَ: الصَّلَاةُ وَ الزَّکَاةُ، فَإِنَّهُ لَا یُقْبَلُ أَحَدُهُمَا إِلَّا بِالْأُخْرَی، وَ الصِّیَامُ، وَ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا، وَ خُتِمَ ذَلِکَ بِالْوَلَایَةِ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ): «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً»

کشف الغمة فی معرفة الأئمة (ط - القدیمة)، ج 1، ص: 292

وَ رَوَی الْخَطِیبُ فَخْرُ خُوَارِزْمَ أَیْضاً حَدِیثَ غَدِیرِ خُمٍ وَ کَوْنَهُ ص أَخَذَ بِضَبْعِهِ حَتَّی نَظَرَ النَّاسُ إِلَی بَیَاضِ إِبْطِهِ ثُمَّ لَمْ یَفْتَرِقَا حَتَّی نَزَلَ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ الْآیَةَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اللَّهُ أَکْبَرُ عَلَی إِکْمَالِ الدِّینِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَا الرَّبِّ بِرِسَالَتِی وَ الْوَلَایَةِ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.

تفسیر الصافی، ج 2، ص: 52

...و رواه فی المجمع عن الثّعلبیّ و الحسکانی و غیرهما من العامّة و فی الکافی عن الباقر علیه السّلام فی حدیث ثمّ نزلت الولایة و انّما أتاه

ص: 318

ذلک یوم الجمعة بعرفة انزل اللَّه تعالی الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی و کان کمال الدّین بولایة علیّ بن أبی طالب صلوات اللَّه و سلامه علیه...

بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 7، ص: 236

فر، تفسیر فرات بن إبراهیم عُبَیْدُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ رَفَعَهُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: بَیْنَا نَحْنُ مَعَ النَّبِیِّ ص بِعَرَفَاتٍ إِذْ قَالَ أَ فِیکُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قُلْنَا بَلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَرَّبَهُ مِنْهُ وَ ضَرَبَ یَدَهُ عَلَی مَنْکِبِهِ ثُمَّ قَالَ طُوبَی لَکَ یَا عَلِیُّ نَزَلَتْ عَلَیَّ آیَةٌ ذَکَرَنِی وَ إِیَّاکَ فِیهَا سَوَاءً فَقَالَ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً

هَذَا جَبْرَئِیلُ یُخْبِرُنِی عَنِ اللَّهِ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ جِئْتَ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ رُکْبَاناً عَلَی نُوقٍ مِنْ نُورِ الْبَرْقِ یُطِیرُهُمْ فِی أَرْجَاءِ الْهَوَاءِ یُنَادُونَ فِی عَرْصَةِ الْقِیَامَةِ نَحْنُ الْعَلَوِیُّونَ فَیَأْتِیهِمُ النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ أَنْتُمُ الْمُقَرَّبُونَ الَّذِینَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ.

14. هجدهم ماه : بیان حدیث منزلت

بیان مختصر

یکی از افتخارات حضرت علی علیه السلام این است که در تمام نبردها ملازم پیامبر صلی الله علیه و آله و پرچمدار وی بود، جز در غزوه ی تبوک که به فرمان پیامبر در مدینه باقی ماند. زیرا پیامبر به خوبی آگاه بود که منافقان تصمیم گرفته اند پس از خروج آن حضرت از مدینه شورش کنند. از این رو، به حضرت علی علیه السلام فرمود: تو سرپرست اهل بیت و خویشاوندان من و گروه مهاجر هستی و برای این کار جز من و تو کسی شایستگی ندارد.

اقامت امیر مؤمنان علیه السلام نقشه ی منافقان را نقش بر آب کرد. لذا به فکر افتادند نقشه ی دیگری طرح

ص: 319

کنند تا حضرت علی علیه السلام نیز مدینه را ترک گوید. از این رو شایع کردند که روابط پیامبر و حضرت علی به تیرگی گراییده است و حضرت علی به جهت دوری راه و شدت گرما از جهاد در راه خدا سرباز زده است.

هنوز پیامبر صلی الله علیه و آله چندان از مدینه دور نشده بود که این شایعه در مدینه انتشار یافت. امام علیه السلام برای پاسخ به تهمت آنان به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و جریان را با آن حضرت در میان نهاد. پیامبر صلی الله علیه و آله با ذکر جمله ی تاریخی خود که سعد وقاص آرزو داشت ای کاش درباره ی او گفته می شد آن حضرت را تسلی داد و فرمود:

«اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی؟»

آیا راضی نیستی که نسبت به من، همچون هارون نسبت به موسی باشی؟ جز اینکه پس از من پیامبری نیست.

این حدیث که در اصطلاح دانشمندان به آن «حدیث المنزله» می گویند تمام مناصبی که هارون داشت برای حضرت علی علیه السلام ثابت کرده جز نبوت که باب آن برای ابد بسته شده است.

بیان تفصیلی

حدیث منزلت

یکی از احادیث مهمی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در طول عمر شریفش چندین بار و به مناسبت های گوناگون بیان فرمودند، «حدیث منزلت» است که در کتب حدیثی فریقین آمده است.

در خطابه غدیر نیز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به این مطلب تصریح فرموده آنجا که می فرماید :

«جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف

ص: 320

خداوند مرا مأمور کرد که در این محل اجتماع بپا خیزم و بر هر سفید و سیاهی اعلام کنم که علی بن ابی طالب برادر من و وصی من و جانشین من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند نسبت هارون به موسی است جز این که پیامبری بعد از من نیست...».

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در این حدیث شریف، امیر المؤمنین علیه السلام را نسبت به خودش همانند هارون نسبت به موسی بیان می فرماید. یعنی همان گونه که هارون نسبت به موسی بود، علی بن ابی طالب علیهم السلام نسبت به من است. طبق آیات شریفه قرآن کریم هارون خلیفه و وزیر حضرت موسی علیه السلام بوده، و هم چنین نبی نیز بوده است.

قرآن کریم می فرماید: «ووهبنا له من رحمتنا أخاه هارون نبیا»: «به رحمت خویش برادرش هارون پیامبر را به او بخشیدیم».

«واجعل لی وزیرا من أهلی هارون أخی»: «وزیری از خویشانم برایم قرار ده، هارون برادرم را».

«و قال موسی لاخیه هارون اخلفنی فی قومی» : «موسی به برادرش هارون گفت: در میان قوم من جانشین باش».

در این حدیث تمامی نسبت هایی که بین آن دو بوده تثبیت می شود جز این که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نبی نیست و نبوت به رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ختم می شود. پس حضرت علی علیه السلام خلیفه بلا فصل و وزیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که این حدیث دلالت صریح بر آن دارد. لذا

ص: 321

بنابر حدیث منزلت تمامی کسانی که عقیده ای جز این که امیر المؤمنین علیه السلام خلیفه بلافصل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است دارند عقیده شان باطل است و در ضلالت و گمراهی هستند.

اهمیت حدیث منزلت

همان طور که گفته شد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در طول زندگانی شریفشان چندین بار مضمون حدیث منزلت را بیان کردند که این حاکی از اهمیت بسیار زیاد آن نزد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم بوده است، مسلمانان هم بارها این مطلب را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدند. امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در بعضی از احادیث مناشده به حدیث منزلت استدلال کرده اند. امامان معصوم علیهم السلام و اصحابشان نیز در مواردی به این حدیث تمسک جسته اند که همه این ها نشان دهنده اهمیت آن است.

تأکید بر حدیث منزلت

یکی دیگراز مناسبت هایی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آن حدیث منزلت را بیان فرمودند هنگامی بود که لشکر اسلام از مدینه به سمت تبوک حرکت می کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حضرت علی علیه السلام را به عنوان جانشین در مدینه قرار داد و منافقین شروع به شایعه پراکنی کردند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، علی علیه السلام را دوست نداشته و با خود نبرده است. حضرت علی علیه السلام خود را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رساند و این شایعه منافقین را برای ایشان مطرح نمودند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: ای علی،

ص: 322

تو برای من مانند هارون برای موسی هستی. و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در کلامی فرمودند: فإنّه منّی وأنا منه وهو منّی بمنزلة هارون من موسی الاّ أنّه لا نبیّ بعدی.

و در خطبه ی غدیر نیز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این حدیث را تکرار نموده و این گونه فرمودند: إنّ علیّ بن أبی طالب أخی و وصیّی وامام من بعدی الّذی محلّه منّی محلّ هارون من موسی الاّ أنّه لا نبیّ بعدی و هو ولیّکم من بعد اللّه و رسوله. به درستی که حضرت علی علیه السلام برادر و وصی و جانشین من است او بعد از من امام شماست و جایگاه او نسبت به من مانند جایگاه هارون نسبت به موسی است ولی بعد از من پیامبری نخواهد آمد و بعد از خدا و رسول خدا او مولای شماست.

شباهت های حضرت علی علیه السلام و حضرت هارون علیه السلام

1. امکان انکار آن از سوی مخالفان؛ با غیبت چهل روزه ی حضرت موسی مردم مرتد شدند و گوساله پرست شدند و بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم «ارتدّ النّاس الاّ ثلاثة».

2 . نص بر خلافت «وَ قالَ مُوسی ِلأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی» حضرت موسی به جانشینی برادرش حضرت هارون تصریح کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم در غدیر فرمودند: «من کنتُ مولاه فهذا علیّ مولاه».

3 . حضرت هارون وزیر حضرت موسی است «وَ اجْعَلْ لی وَزیرًا مِنْ أَهْلی * هارُونَ أَخی» حضرت علی علیه السلام نیز مقام وزارت را دارند. وزیر به کسی گفته می شود که در نبود امیر تمام مسؤلیت

ص: 323

های او را متّصدی شود.

4 . هارون برادر موسی است «هارُونَ أَخی» و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم در روزی که پیمان برادری بین اصحاب ذا می بستند بین خود و حضرت علی علیه السلام عقد برادری برقرار کردند وفرمودند: «یا علیّ أنت أخی فی الدنیا والآخرة».

5 . در این روایت تمام منزلت های پیامبر برای حضرت علی علیه السلام اثبات شده است؛ الا نبوت. بنا بر این همان گونه که پیامبر معصوم می باشند، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام هم مقام عصمت دارند. (مانند عصمت حضرت موسی و هارون علیهما السلام)

6 . در ابتدا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إنّه منّی وأنا منه» و این تفسیر همان عبارت «انفسنا» در آیه مباهله است که آنها دو وجود مقدس و یک گوهر هستند عبارت «إنّه منّی وأنا منه» همان «أنا و علی من شجرة واحدة» می باشد.

7 . همان گونه که هارون فرمود: «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنی» «این قوم مرا به استضعاف کشاندن و نزدیک بود مرا بکشند» حضرت علی علیه السلام نیز بعد از جریان سقیفه همین آیه را درباره خود قرائت فرمودند.

8 . همان گونه که حضرت هارون برای حفظ دین نوپای حضرت موسی علیه السلام مجبور شد در برابر گوساله پرستی بنی اسرائیل شمشیر نکشد و فرمود: «إِنّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی إِسْرائیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلی» حضرت علی علیه السلام هم برای جلوگیری از اختلاف در امت نوپای اسلام مجبور شد قیام نکند.

9 . همان گونه که حضرت هارون می فرمود: «فَاتَّبِعُونی وَ أَطیعُوا

ص: 324

أَمْری» حضرت علی علیه السلام نیز به هنگام غصب خلافت به مردم می فرمودند: «از من اطاعت کنید و یاری ام کنید و حتی حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین علیهم السلام را به در خانه ی مهاجر و انصار برده و یاری می طلبیدند.

10 . همان گونه که حضرت موسی به هارون فرمود: «وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ» وقتی در شورای شش نفره با حضرت علی علیه السلام شرط کردند که طبق دستور خدا و سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و روش دو خلیفه قبلی حکومت کن. آن حضرت فرمودند: طبق روش خدا و سنت پیامبر و اجتهاد خودم عمل می کنم و بیعت مفسدین را نپذیرفتند.

11 . همان گونه که مردم در زمان هارون به گوساله ی سامری امتحان شدند در روایت وارد شده است: «إنّه سامریّ هذه الاُمّة وإنّ صاحبه عجلها».

12 . بر کسانی که حضرت هارون را رها کرده و گوساله پرستی را پذیرفتند، غضب خداوند واقع شد و ذلّت در حیات دنیا را پذیرفتند. «إِنَّ الَّذینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» کسانی هم که حضرت علی علیه السلام را رها کردند همان سرنوشت را خواهند داشت.

13 . حضرت هارون سه پسر داشت شَبَر شُبَیْر شُبّر، حضرت علی علیه السلام هم سه فرزند داشت: حسن و حسین و محسن علیهم السلام.

14 . هم چنان که با وجود هارون، پیروی از سامری حتی اگر هم بتواند کار خارق العاده ای انجام دهد، بیرون رفتن از توحید است، با وجود حضرت علی علیه

ص: 325

السلام نیز پیروی از دیگران بیرون رفتن از توحید است.

15 . کلمه «وَ أَشْرِکْهُ فی أَمْری» نشان می دهد که هارون شریک در رسالت است و حدیث منزلت می رساند که امیرمؤمنان علیه السلام شریک رسالت پیامبر می باشد.

روایان حدیث منزلت

برخی از راویان حدیث منزلت عبارتند از:

امیر المؤمنین علیه السلام، عبد اللّه بن عباس، جابر بن عبد اللّه انصاری، عبد اللّه بن مسعود، سعد بن ابی وقاص، عمر بن الخطاب، ابو سعید خدری، براء بن عازب، جابر بن سمرة، أبو هریره، مالک بن حویرث، زید بن ارقم، أبو رافع، حذیفة بن اسید، انس بن مالک، عبد اللّه بن أوفی، ابو ایوب انصاری، عقیل بن ابی طالب، ام سلمه و... .

برخی اسانید حدیث منزلت که در کتب فریقین آمده است عبارتند از:

کتب خاصه

محاسن (برقی) ج 1 ص 159. کافی (شیخ کلینی) ج 8 ص 107. دعائم الاسلام ج 1 ص 16. امالی (شیخ صدوق) ص 156. تحف العقول ص 430. کتاب سلیم ص 135. دلائل الامامة ص 19.

کتب عامه

مسند احمد ج 1 ص 170 و 179. صحیح بخاری ج 4 ص 208. صحیح مسلم ج 7 ص 120 و 121. سنن ابن ماجه ج 1 ص 43 - 45. سنن ترمذی ج 5 ص 302. فضائل الصحابه (نسائی) ص 13 - 14. مستدرک (حاکم) ج 2 ص 337. سنن الکبری ج 9 ص 40. مجمع الزوائد ج 9 ص 109. فتح الباری ج 7 ص 60.

مستندات

1. کافی: ج1 ص293.

2 . المستدرک علی الصحیحین: ج3، ص14.

3 . بحار الانوار: ج4، ص165.

4 . المستدرک للحاکم: ج3، ص133.

5 . احتجاج: ج1، ص73.

6 . سوره مریم: 53.

7 . سوره

ص: 326

طه: 29.

8 . سوره اعراف: 142.

9 . صراط المستقیم ج 2 ص 158، ج 3 ص 78.

10 . کافی: ج8، ص108.

11 . تفسیر عیّاشی: ج1، ص332.

12 . احتجاج طبرسی: ج 2 ص 62، خطبه غدیر.

13 . بحار الانوار: ج64، ص165.

14 . سوره اعراف: 142.

15 . سوره طه: 30.

16 . کشف الغمّه فی معرفة الائمه: ج 1 ص 384.

17 . کافی 5: ج 1 ص 270.

18 . عیون اخبار الرضا: ج 2 ص 63.

19 . سوره اعراف: 150.

20 . سوره طه : 14.

21 . سوره طه : 90.

22 . سوره اعراف : 142.

23 . احتجاج طبرسی: ج 1 ص 172.

24 . سوره اعراف: 152.

25 . سوره طه : 32.

بیان داستانی

آخرین غزوه پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله ) در منطقه تبوک به وقوع پیوست. مثلث شرک، نفاق و یهود تلاش می کرد با طراحی نقشه ای پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) را به همراه سپاهیانش از مدینه خارج سازد تا منافقان مدینه در خلأ حضور پیامبر کودتا کنند و حاکمی از جانب خود منصوب کنند و پایتخت حکومت اسلام را به دست گیرند.

به همین دلیل پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) حضرت امیرالمومنین ( علیه السلام ) را به عنوان جانشین خود در مدینه باقی گذاشتند. پذیرش این ماجرا برای منافقان بسیار سخت بود، لذا زبان به طعن حضرت امیرالمومنین گشودند و گفتند: «اینکه رسول خدا علی را به جای خود در مدینه گذارده، نه به خاطر دوستی و گرامی داشتن و

ص: 327

بزرگواری او بوده است، بلکه از روی بی مهری با او نخواسته است علی را همراه خود ببرد.»

این در حالی بود که هدف پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) از سپردن مدینه به حضرت امیرالمومنین این بود که راه نفوذ دشمنان و منافقان را به مدینه ببندد. این مسئله آن قدر دارای اهمیت بود که این تنها غزوه ای بود که حضرت علی ( علیه السلام ) در کنار پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله ) حضور نداشت.

برای خنثی کردن جوّسازی منافقان، حضرت امیرالمومنین ( علیه السلام ) سلاح خویش را برداشتند و در ناحیه جرف به پیامبر ملحق شدند و سخنان منافقان را برای پیامبر بیان نمودند. پیامبر خدا به حضرت امیرالمومنین فرمودند: «ارْجِعْ یَا أَخِی إِلَی مَکَانِکَ فَإِنَّ الْمَدِینَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا بِی أَوْ بِکَ فَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ دَارِ هِجْرَتِی وَ قَوْمِی أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی؛ برادر من به جای خود بازگرد زیرا مدینه اصلاح نپذیرد جز به بودن من یا تو، پس تو جانشین من در میان خاندانم و محل هجرت من و عشیره ام هستی، آیا خوشنود نیستی که تو نسبت به من همانند هارون باشی نسبت به موسی جز اینکه پیغمبری پس از من نیست».

یکی از احادیثی که شیعه امامیّه در موضوع خلافت بلافصل حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) به آن تمسّک جسته و استدلال کرده اند، همین حدیث منزلت است که در غزوه تبوک از ناحیه مقام نبوّت صادر شده است و محدّثان و مؤرّخان اسلامی از تمام فرق بر

ص: 328

نقل آن اجماع و اتّفاق دارند؛ چنانکه ابن عبدالبرّ این روایت را از درست ترین و استوارترین روایات دانسته است. حاکم نیشابوری هم طریق حدیث را صحیح دانسته و حافظ ذهبی نیز در تلخیص المستدرک بر صحت آن تأکید کرده است. ابن ابی الحدید هم آن را مورد اتفاق جمیع فرق اسلامی معرفی کرده است.

حتی مخالفان و معاندان امام علی نیز نتوانسته اند این حدیث را رد کنند و ناگزیر به پذیرش آن شده و گاه، ناخواسته، آن را نقل کرده اند. بنا به نقل خطیب بغدادی، ولید بن عبدالملک اموی هم اصل این حدیث را پذیرفته و در تحریفی آشکار، لفظ «هارون» را به «قارون» تبدیل کرده بوده است. مأمون عباسی نیز به هنگام احتجاج با فقها، به این حدیث استناد کرده است. بنابه نقل خطیب بغدادی، عمر با استناد به حدیث منزلت، فردی را که به علی ( علیه السلام ) دشنام می داد منافق خواند. معاویه هم حدیث منزلت را انکار نکرد و وقتی از سعد بن ابی وقاص پرسید: چرا علی را دشنام نمی دهی؟ سعد پاسخ گفت: به سبب سه فضیلتی که رسول خدا برای علی ذکر کرده است. آنگاه سعد به نقل این سه فضیلت پرداخت که نخستین آن حدیث منزلت بود. معاویه نیز از واداشتن سعد به دشنام گویی علی ( علیه السلام ) دست برداشت.

زید بن ارقم نیز از جمله اصحابی است که این حدیث را نقل کرده و در گزارش خود این مطلب را نیز افزوده است که وقتی رسول خدا حضرت علی را به جای خود در مدینه گماشت، گروهی تصور کردند که پیامبر ( صلی الله علیه و

ص: 329

آله ) از علی ( علیه السلام ) ناراحت است. وقتی این سخن به گوش حضرت علی رسید، آن را نزد پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) باز گفت و رسول خدا در پاسخ، حدیث منزلت را بیان فرمود.

شاید علت تشبیه امیرالمومنین ( علیه السلام ) به هارون به این جهت باشد که جناب هارون در نبود حضرت موسی خلیفه شد و مردم فریب سامری را خورده و گوساله پرست شدند و کسی به یاری هارون آن گونه که باید نشتافت و هارون در میان قوم به ناچار مصلحت را در صبر کردن دید. حدیث منزلت همه این وقایع را برای امام علی ( علیه السلام ) بیان می کند.

بیان دانش آموزی

جایگاهی مانند هارون برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

سپاه مسلمانان آماده ی رفتن به نبرد تبوک بود. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود در مدینه گذاشتند. سپاه آرام آرام از شهر خارج می شد. اشک در چشمان علی علیه السلام حلقه زده بود. این نخستین باری بود که حضرت علی علیه السلام به همراه سپاه نمی رفت.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از تصمیم منافقان آگاه بود. آن ها قصد داشتند که از نبود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام سوء استفاده کنند و مدینه را به آشوب بکشند. برای همین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با جانشین ساختن حضرت علی علیه السلام توطئه ی آن ها را نقش بر آب کرده بود. منافقان که از این کار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بسیار خشمگین بودند، شروع به شایعه پراکنی کردند

ص: 330

که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حضرت علی علیه السلام را دوست نداشته و او را همراه خود نبرده است.

هنوز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از شهر دور نشده بودند که حضرت علی علیه السلام خود را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رساند و موضوع را به رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم گفت. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: ای علی! تو برای من مانند هارون برای موسی هستی. جز آن که قرار نیست پس از من پیامبری باشد.

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به مناسبت های مختلف بارها این سخن را فرمودند که جایگاه علی علیه السلام برای من مانند هارون است برای موسی علیه السلام؛ یعنی که او جانشین من است. جز آن که پیامبری پس از من نیست.

نکته ها

1. هارون برادر موسی علیه السلام بود؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت علی علیه السلام را بارها برادر خود خوانده بود.

2. هارون پیامبر خدا بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: علی علیه السلام مانند هارون است؛ اما قرار نیست بعد از من پیامبری باشد. یعنی اگر قرار بود بعد از حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم پیامبری باشد؛ آن فرد حضرت علی علیه السلام بود.

3. علی علیه السلام مانند هارون معصوم است؛ یعنی هیچ اشتباهی ندارند.

4. بنی اسرائیل با پیروی نکردن از حضرت هارون علیه السلام گمراه شدند و از دین خدا خارج شدند؛ پیروی نکردن از حضرت علی علیه

ص: 331

السلام انسان را گمراه و بی دین می کند.

5. حضرت موسی علیه السلام از خدا خواست که هارون علیه السلام را در رسالتش شریک گرداند، خدا هم این خواسته ی او را پذیرفت. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم به دستور الهی، حضرت علی علیه السلام را شریک و وزیر و جانشین خود معرفی کرد.

پیوند مهدوی

به منزله ی هارون

به دلیل پیروی نکردن از حضرت علی علیه السلام انحرافی بزرگ در دین ایجاد شد؛ دشمنان علی علیه السلام نگذاشتند مردم زیبایی های دین خدا را ببینند. این جایگاه بلند امیرالمؤمنین علیه السلام را همه ی امامان دارند. امام زمان علیه السلام در عصر ظهور زیبایی دین خدا را به انسان ها نشان خواهند داد. امام زمان علیه السلام هم مانند امیرالمؤمنین علیه السلام جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امام و معصوم است. در روز ظهور رسوایی سامری های دوران برای همه روشن خواهد شد.

آیات و روایات

آیات

الأعراف 142 : وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسی لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدین

طه 31 الی 34: وَ اجْعَلْ لی وَزیراً مِنْ أَهْلی هارُونَ أَخی اشْدُدْ بِهِ أَزْری وَ أَشْرِکْهُ فی أَمْری (32) کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثیراً وَ نَذْکُرَکَ کَثیراً

الأعراف 150 : وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونی مِنْ بَعْدی أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَ أَلْقَی الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمین

الأعراف 152 : إِنَّ الَّذینَ

ص: 332

اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرین

روایات

تفسیر فرات الکوفی ؛ ص248

حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُوسَی [قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ ثَابِتٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ شُعْبَةَ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنِ الْحَکَمِ] عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: أَخَذَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم یَدِی وَ یَدَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَعَلا بِنَا إِلَی ثَبِیرٍ ثُمَّ صَلَّی رَکَعَاتٍ ثُمَّ رَفَعَ یَدَیْهِ إِلَی السَّمَاءِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ سَأَلَکَ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ نَبِیُّکَ أَسْأَلُکَ أَنْ تَشْرَحَ لِی صَدْرِی وَ تُیَسِّرَ لِی أَمْرِی وَ تُحَلِّلَ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی لِیَفْقَهُوا قَوْلِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ أَخِی. اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی قَالَ فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ [رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ] سَمِعْتُ مُنَادِیاً یُنَادِی یَا أَحْمَدُ قَد أُوتِیتَ مَا سَأَلْتَ قَالَ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم لِعَلِیٍّ یَا أَبَا الْحَسَنِ ارْفَعْ یَدَکَ إِلَی السَّمَاءِ فَادْعُ رَبَّکَ وَ اسْأَلْهُ [وَ سَلْ] یُعْطِکَ فَرَفَعَ [عَلِیٌ] یَدَهُ إِلَی السَّمَاءِ وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی عِنْدَکَ عَهْداً وَ اجْعَلْ لِی عِنْدَکَ وُدًّا فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِلَی آخِرِ الْآیَةِ فَتَلَاهَا النَّبِیُّ عَلَی أَصْحَابِهِ فَتَعَجَّبُوا مِنْ ذَلِکَ عَجَباً شَدِیداً فَقَالَ النَّبِیُّ ص بِمَا تَعْجَبُونَ إِنَّ الْقُرْآنَ أَرْبَعَةُ أَرْبَاعٍ فَرُبُعٌ فِینَا أَهْلَ الْبَیْتِ خَاصَّةً وَ رُبُعٌ فِی أَعْدَائِنَا وَ رُبُعٌ حَلَالٌ وَ حَرَامٌ وَ رُبُعٌ فَرَائِضُ وَ أَحْکَامٌ وَ إِنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ فِی عَلِیٍّ کَرَائِمَ الْقُرْآنِ.

عیون أخبار الرضا علیه السلام ؛ ج 2 ؛ ص194

أَ تَرْوِی قَوْلَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله

ص: 333

و سلم لِعَلِیٍّ علیه السلام أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی قُلْتُ نَعَمْ قَالَ أَ مَا تَعْلَمُ أَنَّ هَارُونَ أَخُو مُوسَی لِأَبِیهِ وَ أُمِّهِ قُلْتُ بَلَی قَالَ فَعَلِیٌّ علیه السلام کَذَلِکَ قُلْتُ لَا قَالَ وَ هَارُونُ نَبِیٌّ وَ لَیْسَ عَلِیٌّ کَذَلِکَ فَمَا الْمُنْزَلَةُ الثَّالِثَةُ إِلَّا الْخِلَافَةَ وَ هَذَا کَمَا قَالَ الْمُنَافِقُونَ إِنَّهُ اسْتَخْلَفَهُ اسْتِثْقَالًا لَهُ فَأَرَادَ أَنْ یُطَیِّبَ بِنَفْسِهِ وَ هَذَا کَمَا حَکَی اللَّهُ تَعَالَی عَنْ مُوسَی علیه السلام حَیْثُ یَقُولُ لِهَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ فَقُلْتُ إِنَّ مُوسَی خَلَّفَ هَارُونَ فِی قَوْمِهِ وَ هُوَ حَیٌّ ثُمَّ مَضَی إِلَی مِیقَاتِ رَبِّهِ تَعَالَی وَ إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم خَلَّفَ عَلِیّاً علیه السلام حِینَ خَرَجَ إِلَی غَزَاتِهِ فَقَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ مُوسَی حِینَ خَلَّفَ هَارُونَ أَ کَانَ مَعَهُ حَیْثُ مَضَی إِلَی مِیقَاتِ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَدٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ قَالَ أَ وَ لَیْسَ قَدِ اسْتَخْلَفَهُ عَلَی جَمِیعِهِمْ قُلْتُ بَلَی قَالَ فَکَذَلِکَ عَلِیٌّ علیه السلام خَلَّفَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم حِینَ خَرَجَ إِلَی غَزَاتِهِ فِی الضُّعَفَاءِ وَ النِّسَاءِ وَ الصِّبْیَانِ إِذَا کَانَ أَکْثَرُ قَوْمِهِ مَعَهُ وَ إِنْ کَانَ قَدْ جَعَلَهُ خَلِیفَةً عَلَی جَمِیعِهِمْ وَ الدَّلِیلُ عَلَی أَنَّهُ جَعَلَهُ خَلِیفَةً عَلَیْهِمْ فِی حَیَاتِهِ إِذَا غَابَ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله و سلم عَلِیٌّ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَ هُوَ وَزِیرُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم أَیْضاً بِهَذَا الْقَوْلِ لِأَنَّ مُوسَی علیه السلام قَدْ دَعَا اللَّهَ تَعَالَی وَ قَالَ فِیمَا دَعَا وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ

ص: 334

أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی فَإِذَا کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام مِنْهُ صلی الله علیه و آله و سلم بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی فَهُوَ وَزِیرُهُ کَمَا کَانَ هَارُونُ وَزِیرَ مُوسَی وَ هُوَ خَلِیفَتُهُ کَمَا کَانَ هَارُونُ خَلِیفَةَ مُوسَی علیه السلام ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَی أَصْحَابِ النَّظَرِ وَ الْکَلَامِ فَقَالَ أَسْأَلُکُمْ أَوْ تَسْأَلُونِّی فَقَالُوا بَلْ نَسْأَلُکَ قَالَ قُولُوا فَقَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ أَ لَیْسَتْ إِمَامَةُ عَلِیٍّ علیه السلام مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ نُقِلَ ذَلِکَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم مِنْ نَقْلِ الْفَرْضِ مِثْلَ الظُّهْرُ أَرْبَعُ رَکَعَاتٍ وَ فِی مِائَتَیْ دِرْهَمٍ خَمْسَةُ دَرَاهِمَ وَ الْحَجُّ إِلَی مَکَّةَ فَقَالَ بَلَی قَالَ فَمَا بَالُهُمْ لَمْ یَخْتَلِفُوا فِی جَمِیعِ الْفَرْضِ وَ اخْتَلَفُوا فِی خِلَافَةِ عَلِیٍّ ع وَحْدَهَا قَالَ الْمَأْمُونُ لِأَنَّ جَمِیعَ الْفَرْضِ لَا یَقَعُ فِیهِ مِنَ التَّنَافُسِ وَ الرَّغْبَةِ مَا یَقَعُ فِی الْخِلَافَةِ فَقَالَ آخَرُ مَا أَنْکَرْتَ أَنْ یَکُونَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم أَمَرَهُمْ بِاخْتِیَارِ رَجُلٍ مِنْهُمْ یَقُومُ مَقَامَهُ رَأْفَةً بِهِمْ وَ رِقَّةً عَلَیْهِمْ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَسْتَخْلِفَ هُوَ بِنَفْسِهِ فَیُعْصَی خَلِیفَتُهُ فَیَنْزِلَ بِهِمُ الْعَذَابُ فَقَالَ أَنْکَرْتُ ذَلِکَ مِنْ قِبَلِ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَرْأَفُ بِخَلْقِهِ مِنَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم وَ قَدْ بَعَثَ نَبِیَّهُ ص إِلَیْهِمْ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّ فِیهِمْ عاص [عَاصِیاً] وَ مطیع [مُطِیعاً] فَلَمْ یَمْنَعْهُ تَعَالَی ذَلِکَ مِنْ إِرْسَالِهِ وَ عِلَّةٌ أُخْرَی وَ لَوْ أَمَرَهُمْ بِاخْتِیَارِ رَجُلٍ مِنْهُمْ کَانَ لَا یَخْلُو مِنْ أَنْ یَأْمُرَهُمْ کُلَّهُمْ أَوْ بَعْضَهُمْ فَلَوْ أَمَرَ الْکُلَّ مَنْ کَانَ الْمُخْتَارُ وَ لَوْ أَمَرَ بَعْضَنَا دُونَ بَعْضٍ کَانَ لَا یَخْلُو مِنْ أَنْ یَکُونَ عَلَی هَذَا الْبَعْضِ عَلَامَةٌ فَإِنْ قُلْتَ الْفُقَهَاءُ فَلَا بُدَّ مِنْ

ص: 335

تَحْدِیدِ الْفَقِیهِ وَ سِمَتِهِ قَالَ آخَرُ فَقَدْ رُوِیَ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ مَا رَآهُ الْمُسْلِمُونَ حَسَناً فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَی حَسَنٌ وَ مَا رَأَوْهُ قَبِیحاً فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ قَبِیحٌ فَقَالَ هَذَا الْقَوْلُ لَا بُدَّ مِنْ أَنْ یَکُونَ یُرِیدُ کُلَّ الْمُؤْمِنِینَ أَوِ الْبَعْضَ فَإِنْ أَرَادَ الْکُلَّ فَهَذَا مَفْقُودٌ لِأَنَّ الْکُلَّ لَا یُمْکِنُ اجْتِمَاعُهُمْ وَ إِنْ کَانَ الْبَعْضَ فَقَدْ رَوَی کُلٌّ فِی صَاحِبِهِ حُسْناً مِثْلُ رِوَایَةِ الشِّیعَةِ فِی عَلِیٍّ وَ رِوَایَةِ الْحَشْوِیَّةِ فِی غَیْرِهِ فَمَتَی یَثْبُتُ مَا تُرِیدُونَ مِنَ الْإِمَامَةِ قَالَ آخَرُ فَیَجُوزُ أَنْ تَزْعُمَ أَنَّ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم أَخْطَئُوا قَالَ کَیْفَ نَزْعُمُ أَنَّهُمْ أَخْطَئُوا وَ اجْتَمَعُوا عَلَی ضَلَالَةٍ وَ هُمْ لَمْ یَعْلَمُوا فَرْضاً وَ لَا سُنَّةً لِأَنَّکَ تَزْعُمُ أَنَّ الْإِمَامَةَ لَا فَرْضٌ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی وَ لَا سُنَّةٌ مِنَ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله و سلم فَکَیْفَ یَکُونُ فِیمَا لَیْسَ عِنْدَکَ بِفَرْضٍ وَ لَا سُنَّةٍ خَطَأٌ قَالَ آخَرُ إِنْ کُنْتَ تَدَّعِی لِعَلِیٍّ علیه السلام مِنَ الْإِمَامَةِ دُونَ غَیْرِهِ فَهَاتِ بَیِّنَتَکَ عَلَی مَا تَدَّعِی فَقَالَ مَا أَنَا بِمُدَّعٍ وَ لَکِنِّی مُقِرٌّ وَ لَا بَیِّنَةَ عَلَی مُقِرٍّ وَ الْمُدَّعِی مَنْ یَزْعُمُ أَنَّ إِلَیْهِ التَّوْلِیَةَ وَ الْعَزْلَ وَ أَنَّ إِلَیْهِ الِاخْتِیَارَ وَ الْبَیِّنَةَ لَا تَعْرَی مِنْ أَنْ تَکُونَ مِنْ شُرَکَائِهِ فَهُمْ خُصَمَاءُ أَوْ تَکُونَ مِنْ غَیْرِهِمْ وَ الْغَیْرُ مَعْدُومٌ فَکَیْفَ یُؤْتَی بِالْبَیِّنَةِ عَلَی هَذَا قَالَ آخَرُ فَمَا کَانَ الْوَاجِبُ عَلَی عَلِیٍّ ع بَعْدَ مُضِیِّ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ مَا فَعَلَهُ قَالَ أَ فَمَا وَجَبَ عَلَیْهِ أَنْ یُعْلِمَ النَّاسَ أَنَّهُ إِمَامٌ فَقَالَ إِنَّ الْإِمَامَةَ لَا تَکُونُ بِفِعْلٍ مِنْهُ فِی نَفْسِهِ وَ

ص: 336

لَا بِفِعْلٍ مِنَ النَّاسِ فِیهِ مِنِ اخْتِیَارٍ أَوْ تَفْضِیلٍ أَوْ غَیْرِ ذَلِکَ وَ إنها [إِنَّمَا] یَکُونُ بِفِعْلٍ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی فِیهِ کَمَا قَالَ لِإِبْرَاهِیمَ علیه السلام إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً

علل الشرائع ؛ ج 1 ؛ ص67

سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ طَیْفُورٍ الدَّامِغَانِیَّ الْوَاعِظَ یَقُولُ فِی قَوْلِ مُوسَی علیه السلام وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی قَالَ یَقُولُ إِنِّی أَسْتَحْیِی أَنْ أُکَلِّمَ بِلِسَانِی الَّذِی کَلَّمْتُکَ بِهِ غَیْرَکَ فَیَمْنَعَنِی حَیَائِی مِنْکَ عَنْ مُحَاوَرَةِ غَیْرِکَ فَصَارَتْ هَذِهِ الْحَالُ عُقْدَةً عَلَی لِسَانِی فَاحْلُلْهَا بِفَضْلِکَ وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی مَعْنَاهُ أَنَّهُ سَأَلَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَأْذَنَ لَهُ فِی أَنْ یُعَبِّرَ عَنْهُ هَارُونُ فَلَا یَحْتَاجُ أَنْ یُکَلِّمَ فِرْعَوْنَ بِلِسَانٍ کَلَّمَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ.

کتاب سلیم بن قیس الهلالی ؛ ج 2 ؛ ص568

إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ اخْتَارَ اللَّهُ لَنَا الْآخِرَةَ عَلَی الدُّنْیَا ثُمَّ نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم إِلَی فَاطِمَةَ وَ إِلَی بَعْلِهَا وَ إِلَی ابْنَیْهَا فَقَالَ یَا سَلْمَانُ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنِّی حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ أَمَا إِنَّهُمْ مَعِی فِی الْجَنَّةِ ثُمَّ أَقْبَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم عَلَی عَلِیٍّ ع فَقَالَ یَا عَلِیُ إِنَّکَ سَتَلْقَی [بَعْدِی] مِنْ قُرَیْشٍ شِدَّةً مِنْ تَظَاهُرِهِمْ عَلَیْکَ وَ ظُلْمِهِمْ لَکَ فَإِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً [عَلَیْهِمْ] فَجَاهِدْهُمْ وَ قَاتِلْ مَنْ خَالَفَکَ بِمَنْ وَافَقَکَ فَإِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَاصْبِرْ وَ کُفَّ یَدَکَ وَ لَا تُلْقِ بِیَدِکَ إِلَی التَّهْلُکَةِ فَإِنَّکَ [مِنِّی] بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی وَ لَکَ بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ إِنَّهُ قَالَ لِأَخِیهِ مُوسَی إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی

الخصال، ج 1، ص: 211

ص: 337

َالَ حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ حُمَیْدِ بْنِ کَاسِبٍ قَالَ حَدَّثَنَا سُفْیَانُ بْنُ عُیَیْنَةَ عَنْ أَبِی نَجِیحٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ رَبِیعَةَ الْجُرَشِیِ أَنَّهُ ذَکَرَ عَلِیّاً علیه السلام عِنْدَ مُعَاوِیَةَ وَ عِنْدَهُ سَعْدُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ فَقَالَ لَهُ سَعْدٌ تَذْکُرُ عَلِیّاً أَمَا إِنَّ لَهُ مَنَاقِبَ أَرْبَعَ [أَرْبَعاً] لَأَنْ تَکُونَ لِی وَاحِدَةٌ مِنْهَا أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ کَذَا وَ کَذَا وَ ذَکَرَ حُمْرَ النَّعَمِ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله و سلم لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ غَداً وَ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله و سلم أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلِهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی وَ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله و سلم مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ وَ نَسِیَ سَعْدٌ الرَّابِعَةَ.

روضة الواعظین و بصیرة المتعظین (ط - القدیمة) ؛ ج 1 ؛ ص92

مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا قَصَّرْتُ عَنْ تَبْلِیغِ مَا أَنْزَلَهُ وَ أَنَا مُبَیِّنٌ سَبَبَ هَذِهِ الْآیَةِ إِنَّ جَبْرَئِیلَ علیه السلام هَبَطَ إِلَیَّ مِرَاراً ثَلَاثاً یَأْمُرُنِی عَنِ السَّلَامِ رَبِّی وَ هُوَ السَّلَامُ أَنْ أَقُومَ فِی هَذَا الْمَشْهَدِ وَ أُعْلِمَ کُلَّ أَبْیَضَ وَ أَحْمَرَ وَ أَسْوَدَ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی وَ الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِی الَّذِی مَحَلُّهُ مِنِّی مَحَلُّ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَلِیُّکُمْ بَعْدَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَلَیّ بِذَلِکَ آیَةَ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ الَّذِی أَقَامَ الصَّلَاةَ وَ آتَی الزَّکَاةَ وَ هُوَ رَاکِعٌ یُرِیدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کُلِّ حَالٍ وَ سَأَلْتُ جَبْرَئِیلَ علیه السلام أَنْ یَسْتَعْفِیَ لِی مِنْ تَبْلِیغِ ذَلِکَ إِلَیْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ لِعِلْمِی بِقِلَّةِ الْمُتَّقِینَ وَ

ص: 338

کَثْرَةِ الْمُنَافِقِینَ وَ إِدْغَالِ الْآثِمِینَ وَ خَتَلِ الْمُسْتَهْزِءِینَ

15. هجدهم ماه : آغاز حکومت ظاهری امیرالمومنین علیه السلام

بیان مختصر

خلافت ظاهری حضرت علی علیه السلام

عثمان در سوم ماه محرم سال 24 هجری از طریق شورایی که خلیفه دوم اعضای آن را برگزیده بود به خلافت انتخاب شد و در هجدهم ماه ذی الحجّه سال 35 پس از دوازده سال حکومت به دست انقلابیون مصر و عراق و گروهی از مهاجرین و انصار کشته شد.

بیان تفصیلی

شروع خلافت ظاهری حضرت پس از 25 سال

برنامه ای پس از خطبه

اولین عملی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بعد از خطابه انجام دادند این بود که عمامه خود به نام «سحاب» یعنی «ابر رحمت» را در حالی که هنوز بر منبر بود با دست مبارک خود بر سر امیر المؤمنین علیه السلام بست و دو سر آن را از پشت و جلو بر دوش حضرت قرار داده فرمودند: «عمامه ملائکه این گونه است، عمامه تاج عرب است».

اکنون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با آرامش و شادی خاصی از منبر فرود آمده و مسلمانان به ایشان تبریک گفتند.

حضرت در ادامه مراسم بیعت دستور داد دو خیمه جداگانه زیر درختان آماده شود که در یکی رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم و در دیگری امیر المؤمنین علیه السلام بنشینند.

مسلمانان ابتدا وارد خیمه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شده به عنوان قبول و اقرار ولایت و امامت دست بیعت دهند و سپس به خیمه امیر المؤمنین علیه السلام روند و سه کار انجام دهند: اول این که بیعت کنند، دوم این که «السلام علیک یا أمیر المؤمنین» گویند، و سوم این که به حضرت این مقام عظیم

ص: 339

را تبریک گویند.

اولین افراد مؤمنی که بیعت کردند مقداد و سلمان و ابوذر بودند. عده ای از منافقین هم آمدند و بیعت کردند.

عمر بعد از بیعت دست بر کتف امیر المؤمنین علیه السلام گذاشت و گفت: بخ بخ لک یابن ابی طالب أصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مومنة: گوارایت باد ای پسر ابو طالب، خوشا به حالت ای پسر ابو طالب، مولای من و هر مرد و زن مؤمنی شدی.

منافقین وقتی از خیمه دور می شدند شعله های کینه در وجودشان مشتعل شد و با این که بیعت کرده بودند گفتند: هرگز تسلیم او نخواهیم شد. برنامه بیعت بعد از خطبه تا غروب ادامه یافت و پس از ادای نماز تا پاسی از شب طول کشید و ادامه آن به روز بعد موکول شد.

امروز که روزی سرنوشت ساز برای مسلمانان بود به پایان رسید، و آن هایی که بیعت نکرده بودند منتظر فردا ماندند.

ادامه بیعت

صبح روز نوزدهم ذی الحجه پس از نماز بیعت ادامه یافت. مسلمانان کنار دو خیمه صف کشیدند و ابتدا با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست بیعت دادند و سپس به خیمه امیر المؤمنین علیه السلام رفته دست بیعت می دادند و «السلام علیک یا أمیر المؤمنین» می گفتند و با تبریک و تهنیت بیرون می آمدند .

شعر غدیر

در این روز واقعه ای رخ داد که بر زیبایی غدیر افزود . «حسان بن ثابت» شاعر عرب زبان که بالبداهه شعر می سرود در غدیر حضور داشت. این مراسم عظیم و شگفت به او شور خاصی داده بود، تا آنجا که ده

ص: 340

بیت شعر در مورد غدیر سرود. او شعرش را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آورد تا برای خواندن آن اجازه بگیرد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او اجازه داد و شعرش را در اجتماع عظیم مردم خواند و نشاطی دو چندان به جمعیت بخشید، و به عنوان یک سند تاریخی از غدیر ثبت شد و به یادگار ماند.

سخن منافقین

امروز نیز مراسم تا پاسی از شب ادامه یافت و بعد از آن مسلمانان برای استراحت به خیمه هایشان رفتند تا فردا بقیه افراد بیعت کنند. منافقین در این شب در اجتماعات چند نفری کنار یکدیگر جمع شدند و کلماتی کفرآمیز بر زبان راندند. و تا آنجا پیش رفتند که عده ای از آنها با اشاره به سوسماری که در حال گذشتن از کنار خیمه بود گفتند: «ای کاش، محمد این سوسمار را به جای علی امیر ما قرار می داد»!!

ابوذر سخن آنان را شنید و برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرد. حضرت سراغ آنان فرستاد. وقتی حاضر شدند خبر ابوذر را برایشان بازگو کرد. آنان با بی شرمی تمام انکار کرده و قسم خوردند که نگفته اند. اما از طرف خداوند آیه 74 سوره توبه در رد آنان آمد:

«یحلفون باللّه ما قالوا و لقد قالوا کلمة الکفر بعد اسلامهم»: «به خدا قسم یاد می کنند که نگفته اند در حالی که سخن کفر را بعد از اسلامشان بر زبان آورده اند».

سپس حضرت فرمودند: آسمان سایه نینداخته و زمین بر خود حمل نکرده راستگوتر از ابوذر را، و جبرئیل برایم خبر

ص: 341

آورده که روز قیامت قومی را می آورند که امام آنان سوسمار است! مواظب باشید که شما نباشید.

غصب غدیر

این منافقین که بارها دل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را با تخلف از فرامینش آزرده بودند بعد از رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم نیز آرام ننشستند و تمامی زحمات او را بر باد دادند.

غاصبین غدیر بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هنوز حضرت را دفن نکرده در «سقیفه بنی ساعده» جمع شدند و یکی از خودشان را به عنوان خلیفه برگزیدند و صاحب غدیر را از منصب الهی او منع کردند .

آنها به همین اکتفا نکردند و با بی شرمی بر درب خانه امیر المؤمنین علیه السلام ریختند و آن را به آتش کشیدند، و همسر او دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را کتک زدند و محسن شش ماهه اش را شهید کردند.

آنان خیلی زود غدیر و سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را فراموش کردند، و بیعتی که با حضرت علی علیه السلام کرده بودند را شکستند.

صاحب غدیر بر مسند خلافت

بالأخره همین مردم روسیاه پس از 25سال از جور خلفای غاصب به تنگ آمدند و پس از 25 سال خانه نشینی حضرت علی علیه السلام با کشته شدن عثمان در روز غدیر 18 ذی الحجه بر گِرد خانه امیر المؤمنین علیه السلام جمع شدند و به اصرار فراوان از او خواستند تا خلافت را بر عهده گیرد.(درد آور این است که پس از 25 سال به عنوان خلیفه ایشان را پذیرا شدند نه امام!!)

صاحب غدیر

ص: 342

با دلی شکسته و قلبی رنجور از آن مردم فرمودند: «سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود و یاران حجت را بر من تمام نمی کردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته رهایش می ساختم، و آخر خلافت را به کاسه اول آن سیراب می کردم آنگاه می دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله ای بی ارزش تر است».

مستندات

1 . تهذیب الاحکام: ج3، ص143.

2 . العدد القویة: ص166.

3 . مصباح کفعمی: ج2، ص661.

4 . بحار الانوار: ج31 ص493.

5 . تاریخ الخلفاء: ص162.

6 . مستدرک حاکم: ج3، ص196.

7 . الغدیر ج 1 ص 291. عوالم العلوم 15 / 3 ص 199 - 201. کنز العمال ج 15 ص 483. تاج

العروس ج 8 ص 410.

8 . کتاب سلیم ص 356. مسار الشیعه ص 20. کنز الفوائد ص 232. تاریخ بغداد ج 8 ص 284.

تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 233. البدایة و النهایة ج 7 ص 386.

9 . مناقب آل ابی طالب ج 2 ص 242. بحار الانوار ج 37 ص 163. عوالم العلوم ج 15 / 3

ص 163.

10 . نهج البلاغه ص 49.

خلافت ظاهری حضرت علی علیه السلام و پایان حکومت عثمان

اشاره

پس از گذراندن دوران حکومت خلیفه اول و دوم و سوم، حضرت علی علیه السلام به خلافت و زمامداری برگزیده شدند و در این دوره با حوادث و فراز و نشیب های

ص: 343

زیادی روبهرو گردیدند.

قبل از هر چیز باید به این نکته توجه کنیم که چرا بعد از آن سه نفر مردم به آن حضرت رو آوردند و به زمامداری او رضایت دادند.

واقع مطلب آن است که پس از درگذشت پیامبر أکرم صلی الله علیه و آله هواداران حضرت علی علیه السلام در اقلیّت بودند ولی بعد از گذشت یک ربع قرن از آغاز خلافت، افکار عمومی متوجّه حضرت شد به گونهای که بعد از کشته شدن عثمان، همه مردم با شور خاصّی به سوی آن حضرت آمده و با اصرار فراوان خواهان بیعت با او شدند مهمترین علّت رو آوردن مردم به حضرت علی علیه السلام را باید در کمبودها و ناسازگاریهای حکومت خلیفه سوم جستجو کرد. کار به جایی رسید که انقلابیون مصری و عراقی بر او شوریدند و او را کشتند.

البته ریشه اصلی قیام بر ضدّ خلیفه سوم همان علاقه و ارادت خاص عثمان به خاندان اموی بود وی که خود شاخهای از این شجره بود در راه تکریم و ارزش دادن به این خاندان پلید علاوه بر زیر پا گذاشتن کتاب و سنّت، از سیره ی دو خلیفه پیشین نیز گام فراتر نهاد.

او به داشتن چنین روحیه و گرایشی کاملاً معروف بود، هنگامی که خلیفه ی دوم اعضای شورا را برای بعد از خودش تعیین کرد در انتقاد از عثمان چنین گفت:

گویا میبینم که قریش تو را به زعامت برگزیدهاند و سرانجام «بنیامیّه» و «بنی أبی معیط» را بر مردم مسلّط کرده و بیتالمال را مخصوص آنها قرار دادهای در آن موقع گروههای خشمگین از عرب بر تو میشورند و

ص: 344

تو را در خانهات میکشند.(1)

بنیامیّه که از روحیه عثمان آگاه بودند پس از گزینش او از طریق شورا، دور او را گرفتند و چیزی نگذشت که مناصب و مقامات اسلامی میان آنان تقسیم شد و جرأت آنان به جایی رسید که أبوسفیان به قبرستان اُحُد رفت و قبر حمزه عموی پیامبر صلی الله علیه و آله را که در نبرد با أبوسفیان در جنگ اُحُد کشته شده بود زیر لگد گرفت و گفت:

أبویعلی برخیز که آنچه بر سر آن میجنگیدیم به دست ما افتاد.

در نخستین روزهای خلافت عثمان، اعضای خانواده بنیامیّه دور هم گرد آمدند و أبوسفیان رو به آنان کرده گفت:

اکنون که خلافت پس از قبیلههای «ثیم» و «عدی» به دست شما افتاده است مواظب باشید که از خاندان شما خلع نگردد و آن را همچون گوی دست به دست بگردانید که هدف از خلافت جز حکومت و زمامداری نیست و بهشت و دوزخ وجود ندارد.(2)

روشن است که انتشار این سخن لطمه ی جبرانناپذیری بر حیثیّت خلیفه وارد میساخت، حاضران از افشای این رویداد خودداری کردند اما حقیقت سرانجام خود را نشان داد.

شایسته این بود که خلیفه أبوسفیان را ادب کند و حدّ الهی درباره مرتدّ شدن او را در حق او جاری سازد ولی متأسّفانه نه تنها چنین نکرد بلکه بارها أبوسفیان را مورد لطف خود قرار داد و غنائم بسیاری به او بخشید.

علل شورش

عثمان در سوم ماه محرم سال 24 هجری از طریق شورایی که خلیفه دوم اعضای آن را برگزیده بود به خلافت انتخاب شد و در هجدهم ماه ذی الحجّه سال 35 پس از دوازده سال حکومت به دست

ص: 345


1- 1.. شرح نهجالبلاغه، إبن أبی الحدید ج 1 ص 187
2- 2.. الإستیعاب، ج 2 ص 690

انقلابیون مصر و عراق و گروهی از مهاجرین و انصار کشته شد.

مورّخان علل سقوط عثمان و انقلاب گروهی از مسلمانان را در آثار خود بیان کردهاند هر چند برخی از مورّخان به احترام مقام خلافت از بازگو کردن مشروح این علل خودداری نمودند ولی بالأخره عوامل زیر را میتوان زیربنای انقلاب و شورش گروههای خشمگین مسلمان دانست:

1. تعطیل حدود الهی

2. تقسیم بیتالمال در میان بنیامیّه

3. تأسیس حکومت اموی و نصب افراد غیرشایسته به مناصب اسلامی

4. آزار و ضرب و جرح گروهی از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله که از خلیفه و اطرافیان او انتقاد میکردند.

5. تبعید تعدادی از صحابه که خلیفه حضور آنان را مزاحم افکار و آمال و برنامههای خود میدید.

عامل اول: تعطیل حدود الهی

ولید بن عتبه برادر مادری خلیفه که از سوی او به استانداری کوفه منصوب شد، وی مردی بود که قرآن مجید او را در دو مورد به فسق و تمرّد از احکام الهی یاد کرده است.

آیه 6 از حجرات، و آیه 18 از سوره سجده به اتفاق مفسّرین در مورد او نازل شده و خداوند در این دو آیه رسماً و به طور صریح و علنی او را فاسق معرّفی کرده.

در آیه اول میفرماید:

یا أیُّها الَّذینَ آمَنوا إنْ جائَکُم فاسِقٌ بِنَبَأ فَتَبَیَّنُوا

« ای مؤمنان اگر فاسقی برای شما خبر آورد تحقیق کنید.»

و این در موردی بود که ولید خبری نادرست از مرتدّ شدن یکی از قبایل برای رسول خدا صلی الله علیه و آله آورد و در آیه دوم میفرماید:

أ فَمَن کانَ مُؤمِناً کَمَن

ص: 346

کانَ فاسِقاً لا یَستَوونَ

«آیا کسی که مؤمن است مانند کسی است که فاسق است؟»

و در این آیه او در برابر حضرت علی علیه السلام قرار گرفته و به عنوان فاسق معرّفی شده، جالب است که حسّان بن ثابت پس از نزول این آیه شعری چنین سرود:

«أنزَلَ اللهُ فِی الکِتابِ العَزیزِ فی علیٍ وَ فِی الوَلیدِ قُرآنا

فَتَبَیَّنوا الوَلیدَ إذ ذاکَ فِسقاً وَ علی مُتَبَوَء صَدَقَ ایمانا»

«خداوند در قرآن در مورد علی علیه السلام و ولید آیهای نازل کرده، تحقیق کنید که منظور از فاسق در این آیه ولید و منظور از مؤمن، علی علیه السلام است.»(1)

امّا خلیفه گذشته ی او را نادیده گرفت و استانداری منطقه بزرگی از مملکت اسلامی را به او واگذار کرد. این حاکم نالایق در حالی که سخت مست بود نماز صبح را با مردم چهار رکعت برگزار کرد (چون معمولاً استانداران امام جماعت بودند) و محراب را آلوده ساخت شدّت مستی او به اندازهای بود که انگشترش را از دست وی در آوردند و او متوجّه نشد.

مردم کوفه به عنوان شکایت راهی مدینه شدند و حادثه را به خلیفه گزارش دادند متأسّفانه خلیفه نه تنها به گزارش آنها ترتیب اثر نداد بلکه آنان را تهدید کرده گفت: آیا شما دیدید که برادر من شراب بخورد؟ آنان گفتند ما شراب خوردن او را ندیدیم ولی او را در حال مستی مشاهده کردیم و انگشتر وی را از دست وی درآوردیم او متوجّه نشد.

خبر این گفتگو به حضرت علی علیه السلام و عایشه گزارش شد، عایشه که دل پر خونی از عثمان داشت گفت: عثمان احکام الهی را

ص: 347


1- 3.. شرح نهجالبلاغه إبن أبی الحدید، ج 2 ص 103

تعطیل و گواهان را تهدید کرده است.

أمیرمؤمنان علیه السلام با عثمان ملاقات کرد و گفته خلیفه دوم در روز عاشورا درباره ی وی یادآور شده و فرمود: فرزندان امیّه را بر مردم مسلّط مکن، باید ولید را از حکومت عزل کنی و حدّ الهی را در حق او جاری سازی.

طلحه و زبیر نیز از انتصاب ولید انتقاد کردند و از خلیفه خواستند او را تازیانه بزند.

خلیفه در زیر فشار افکار عمومی، سعید بن العاص را که او نیز شاخهای از شجره ی خبیثه ی بنیامیّه بود به استانداری کوفه نصب کرد وی وقتی وارد کوفه شد، محراب و منبر و دارالإماره را شست و شو داد و ولید را روانه ی مدینه ساخت. عزل ولید در آرام ساختن افکار عمومی کافی نبود خلیفه باید حدّ الهی را که درباره ی شرابخوار تعیین شده است در حق برادر خود اجرا میکرد عثمان به جهت علاقهای که به او داشت لباس فاخری بر تن او پوشانید و او را در اتاقی نشاند تا فردی از مسلمانان حدّ خدا را درباره ی او اجرا کند. افرادی که مایل بودند او را حدّ بزنند از طریق ولید تهدید میشدند، سرانجام امام علی علیه السلام تازیانه را به دست گرفت و بیمهابا بر او حدّ زد و به تهدید و نارواگوئی او اعتنا نکرد.(1)

عامل دوم: بذل و بخششهای بیحساب به بنیامیّه

هر چند تاریخ نتوانسته است همه آنها را به دقّت ضبط کند و حتی طبری کراراً تصریح میکند که:

«من به جهت عدم تحمّل اغلب مردم، از نوشتن برخی از انتقادها و اشکالات که از جانب مسلمانان بر خلیفه شده است خودداری میکنم.»(2)

ولی همان مواردی که تاریخ ضبط کرده است میتواند روشنگر رفتار عثمان درباره ی بیتالمال مسلمین باشد از جمله دهکده ی

ص: 348


1- 4.. مسند أحمد ج 1 ص142، سنن بیهقی ج 8 ص 318، أسد الغابة ج 5 ص91، کامل إبن أثیر ج 3 ص42
2- 5.. تاریخ طبری ج 5 صفحات 108 و 113 و 232

فدک را که مدّتها میان دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و خلیفه ی اول بر سر آن کشمکش بود به مروان بن حکم بخشید و این ملک دست به دست در میان فرزندان مروان میگشت تا سرانجام عمر بن عبدالعزیز آن را به فرزندان فاطمه علیها السلام برگردانید.

بسیاری از مورّخان در این مورد به خلیفه خرده گرفتهاند و همگی به یک عبارت گفتهاند:

«از ایرادهایی که بر او گرفتهاند این است که وی فدک را که صدقه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله بود به مروان تملیک کرد.»(1)

در سال 27 هجری که ارتش اسلام از آفریقا با غنیمتهای فراوانی که دو و نیم میلیون دینار برآورده میشد بازگشت یک پنجم آن را که خمس است و در قرآن در سوره مبارکه انفال آیه 41، شش مصرف برای آن بیان شده است دربست و بدون هیچ دلیلی به دامادش مروان بخشید و همین باعث شد که افکار عمومی بر ضد او تحریک شود و برخی از شعرا در انتقاد از او چنین سرودند:

«وَ أعطَیتَ مَروانَ خَمسَ العَبا ظُلماً لَهُم وَ جَمَیت الحِمی.»(2)

«خمس را که مخصوص بندگان خداست به ناروا به مروان بخشیدی و از فامیل خود حمایت کردی.»

عامل سوم: تأسیس حکومت اموی

سومین عامل شورش مسلمانان بر ضدّ عثمان، تسلّط ظالمانه امویان بر مراکز حسّاس اسلامی بود، تسلّطی که پیر و جوان نمیشناخت و خشک و تر را میسوزاند.

جالب است که خلیفه دوم وقتی شورای شش نفره را تشکیل داد، برای هر کدام از آنها (غیر از حضرت علی علیه السلام ) نقطه ضعفی را بیان کرد از جمله نسبت به عثمان

ص: 349


1- 6.. إبن قتیبه دینوری، معارف ص 84
2- 7.. سنن بیهقی ج 6 ص 324

گفت: اگر عثمان زمام خلافت را به دست بگیرد فرزندان «أبی معیط» را بر مردم مسلّط میسازد و اگر چنین کند او را میکشند.(1)

و میبینیم وقتی عثمان ولید بن عتبه را به استانداری کوفه گماشت أمیرمؤمنان علیه السلام و طلحه و زبیر به گفتار عمر استناد جسته و به عثمان گفتند:

مگر عمر به تو سفارش نکرد که آل بنی معیط و بنیامیّه را بر گرده مردم مسلّط نکنی؟(2)

ولی کار به آنجا رسید که بنیامیّه دیدند أبوموسی أشعری یمنی استاندار کوفه است و بر آنها سنگین بود به همین جهت در مجلس محرمانه، که همگی حاضران مجلس از بنیامیّه بودند، شبل بن خالد رو به آنان کرد و گفت چرا سرزمینی به این وسعت را به أبوموسی واگذار کردید؟ خلیفه پرسید چه کسی را در نظر دارید؟ شبل اشاره به عبدالله بن عامر کرد که در آن روز بیش از شانزده سال نداشت.(3)

این طرز تفکّر باعث شد که سعید بن عاص اموی استاندار کوفه بر بالای منبر میگفت عراق، چراگاه جوانان قریش است.

و خود خلیفه هم با افتخار بر این کار اصرار داشت و میگفت:

اگر کلیدهای بهشت در اختیار من بود، من آن را به بنیامیّه میدادم تا آخرین فرد آنان وارد بهشت شود.(4)

مواردی که خلیفه سوم در حکومت بر مسلمانان، افراد غیر بنیامیّه را برمیداشت و از بنیامیّه به جای آنان میگماشت بسیار است و نشانگر این است که عثمان پیوسته در صدد تأسیس یک حکومت اموی بوده است.

عامل چهارم: ضرب و شتم یاران پیامبر صلی الله علیه و آله

یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمان عثمان امنیت نداشتند و

ص: 350


1- 8.. أنساب بلاذری ج 5 ص 16
2- 9.. أنساب بلاذری ج 5 ص 16
3- 10.. تاریخ طبری، کامل إبن أثیر، أنساب بلاذری
4- 11.. مسند أحمد حنبل ج 1 ص 62

به وسیله خود او یا گماشتههای او مورد هتک قرار میگرفتند و ما در این مورد به ذکر دو نمونه اکتفا میکنیم.

1. عبدالله بن مسعود

عبدالله بن مسعود صحابی بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله در تاریخ اسلام مقامی بس بلند و ارجمند دارد او نخستین کسی است که حاضر شد به قیمت جان خود قرآن را در مسجدالحرام در کنار انجمن قریش با صدای بلند تلاوت کند و کلام خدا را به سمع کودکان قریش برساند، در نیمروزی که سران قریش در محفل خود گرد آمده بودند، ناگهان عبدالله در برابر «مقام ابراهیم» ایستاد و با صدای بلند آیاتی از سوره ی «الرّحمن» را تلاوت کرد، قریش به یکدیگر گفتند: «إبن اُمّ عبد» چه میگوید؟ یکی گفت قرآنی را که بر محمّد نازل شده میخواند در این هنگام همگی برخاستند و با ضرب و شتم عبدالله و نواختن سیلی به چهره او صدای او را خاموش کردند. عبدالله با صورت کتک خورده به سوی یاران خود برگشت، گفتند ما به این جهت نسبت به تو نگران بودیم عبدالله در پاسخ گفت دشمنان خدا هیچگاه مثل امروز در نظر من حقیر و خوار نبودند و ادامه داد اگر مایل باشید فردا نیز این عمل را تکرار میکنم. گفتند همین مقدار که آنان آنچه را خوش نداشتند شنیدند کافی است.(1)

فضائل عبدالله بن مسعود بیش از این است که ذکر شد، ولی با چنین صحابی مؤمن و خدمتگزاری، به جرم اینکه تن به خواستههای نامشروع استاندار کوفه و ولید بن عتبه نداد.

وقتی ولید بن عتبه (برادر رضاعی عثمان)، استاندار کوفه شد، خواستار در اختیار گرفتن بیتالمال

ص: 351


1- 12.. سیره إبن هشام، ج 1 ص 337

شد که کلیددار آن عبدالله بن مسعود بود عبدالله از تسلیم آن خودداری کرد ولید جریان را به عثمان گزارش داد عثمان نامهای به عبدالله بن مسعود نوشت و او را توبیخ نمود و به مدینه فراخواند.

عبدالله کلیدها را به سمت ولید پرت کرد و راهی مدینه شد وقتی وارد مدینه شد که عثمان در مسجد مدینه مشغول سخن گفتن بود، بلاذری مینویسد: وقتی که چشم عثمان به عبدالله بن مسعود افتاد رو به مردم کرد و گفت، مردم هماکنون حیوان ریز بدبوئی بر شما وارد شد، جانداری که روی غذای خود راه میرود و قی میکند و آن را آلوده میسازد.

عبدالله در پاسخ گفت من چنین نیستم من صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله و رزمنده ی روز بدر و بیعت کننده در «بیعت الرضوان» هستم، در این هنگام عایشه از حجره ی خود فریاد زد، عثمان چرا از صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله چنین یاد میکنی؟ بالأخره کشمکش آغاز شد به امر خلیفه عبدالله را از مسجد بیرون کردند (حجوم) عزرم عثمان او را بلند کرد و محکم به زمین کوبید به طوری که دندههای او شکست، حضرت علی علیه السلام نیز به عثمان اعتراض کرده و عبدالله را به خانه خود برد، ولی عثمان به او اجازه خروج از مدینه را نداد و او در مدینه ماند تا در سال 32 هجری سه سال پیش از قتل عثمان از دنیا رفت.(1)

عبدالله در آخر عمر به عمار یا به روایتی به زبیر وصیت کرد که اجازه ندهند عثمان بر بدن او نماز گزارد لذا شبانه بر او نمازگزارده و به خاکش

ص: 352


1- 13.. حلیة الاولیاء، ج 1 ص 138

سپردند. عبدالله بن مسعود از قاریان بزرگ قرآن بشمار میرفت و حضرت أمیرالمؤمنین علیه السلام درباره او فرمودند:

«عَلِمَ القُرآنَ وَ عَلِمَ السُّنَۀ ثُمَّ انتَهی و کَفی بِه علماً.»

«یعنی قرآن و سنّت را آموخت و به پایان برد و برای او همین کفایت میکند.»(1)

2. عمار یاسر

عمار یاسر نیز مورد ضرب و شتم خلیفه قرار گرفت، علّت آزار او این بود که خلیفه برخی از زیورآلات بیتالمال را به اهل بیت خود اختصاص داد و چون مردم اعتراض کردند، به منبر رفت و گفت: ما از بیتالمال آنچه را نیاز داریم برمیداریم و بینی گروهی که معترض باشند به خاک میمالیم حضرت علی علیه السلام فرمودند تو از این کار بازداشته میشوی. عمار گفت: خدا را گواه میگیرم که من نخستین کسی خواهم بود که بینی او به خاک مالیده شود. در این حال عثمان پرخاش کرد و گفت: شکم گنده بر من جرأت میورزی؟ او را بگیرید، او را گرفتند و به قدری زدند که از حال رفت. دوستان عمار او را به خانه امّ سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله بردند وقتی به حال آمد گفت سپاس خدا را که این نخستین بار نیست که مورد آزار قرار گرفتم، عایشه خبردار شد، مو و لباس و کفش پیامبر صلی الله علیه و آله را بیرون آورد و گفت: هنوز مو و کفش و لباس پیامبر کهنه نشده است که شما سنّت او را ضایع ساختید عثمان خشمگین شده ولی چیزی نگفت.

إبن قتیبه در کتاب «الإمامة و السّیاسة» سرگذشت کتک زدن عمار را به صورت دیگری نقل میکند که خلاصهاش چنین

ص: 353


1- 14.. تاریخ إبن کثیر ج 7 ص 163

است:

گروهی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله دورهم جمع شده و نامهای به خلیفه نوشتند و در آن تخلفات او را چنین برشمردند:

1. خلیفه در مواردی با سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و شیخین مخالفت نموده است.

2. خمس غنائم آفریقا را که خدا و رسول و بستگان او و یتیمان و مساکین درآن حق دارند یکجا به مروان بخشیده است.

3. برای همسر خود «نائله» و دختران خود در مدینه هفت خانه ساخته است.

4. مروان از بیتالمال قصرهایی در مدینه ساخته است.

5. کارهای اساسی به امویان سپرده شده و زمام امور مسلمانان به دست جوانانی بیتجربه افتاده است که هرگز رسول خدا صلی الله علیه و آله را درک نکردهاند.

6. استاندار کوفه، ولید بن عتبه در حالت مستی نماز صبح را چهار رکعت خوانده و سپس رو به مأمومین کرده و گفته است اگر مایل باشید بیشتر بخوانیم.

7. عثمان حدّ شرابخواری بر ولید جاری نکرده است.

8. مهاجر و انصار را رها کرده و با آنها مشورت نمیکند.

9. همچون سلاطین، در اطراف مدینه زمینهایی را قرق کرده است.

10. به افرادی که هرگز زمان پیامبر صلی الله علیه و آله را درک نکردهاند و نه سابقه شرکت در جهادی را دارند و نه هماکنون از دین دفاع میکنند اموال بسیاری بخشیده و اراضی وسیعی را به نام آنان کرده است. و...

این نامه به وسیله یک گروه ده نفری نوشته شد ولی از ترس عاقبت بد آن، نامه را امضا نکردند و آن را به عمار دادند تا به دست عثمان برساند. او

ص: 354

به خانه عثمان آمد و در حالی که مروان و گروهی از بنیامیّه دور او را گرفته بودند نامه را به خلیفه تسلیم کرد، خلیفه پس از خواندن نامه از اسامی نویسندگان آن آگاه شد، ولی دید که هیچکدام از ترس به خانه او نیامدهاند از این جهت رو به عمار کرد و گفت جرأت تو بر من زیاد شده است مروان رو به خلیفه کرد و گفت این غلام سیاه مردم را بر تو جری ساخته است اگر او را بکشی انتقام خود و دیگران را نیز گرفتهای، عثمان گفت او را بزنید. او را به قدری زدند که دچار فتق شد و از حال رفت، سپس به همان حالت او را از خانه بیرون انداختند، امّسلمه همسر پیامبر از وضع او آگاه شد و او را به خانه خود برد، قبیله بنی مغیره که عمار با آنان همپیمان بود، سخت از جریان ناراحت شدند وقتی خلیفه برای نماز ظهر به مسجد آمد، هشام بن ولید رو به عثمان کرد و گفت: اگر عمار بر اثر این ضربهها بمیرد فردی از دودمان بنیامیّه را میکشم عثمان در پاسخ گفت تو قدرت این کار را نداری آنگاه با حضرت علی علیه السلام روبرو شدند و مذاکره تندی میان آن دو صورت گرفت.

عامل پنجم: تبعید شخصیّتها

گروهی از صحابه و یاران پیامبر صلی الله علیه و آله را که معروف به تقوی و پاکی بودند خلیفه از مدینه به شام و بعد از مدینه به ربذه تبعید کرد. این بخش از تاریخ اسلام از دردناکترین فصول آن است که مطالعه ی آن خواننده را به وجود

ص: 355

یک استبداد سیاه در دستگاه خلافت هدایت میکند و ما در این بخش به مواردی از آن اجمالاً اشاره میکنیم و چون خوانندگان محترم معمولاً با سرگذشت تبعید أبوذر صحابی بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله به شام و زجر و مشقّتی که در آن دیار از سوی معاویه و یارانش دید و سرانجام بازگرداندن به مدینه و از مدینه به بیابان خشک و بیآب و علف ربذه و بالأخره مردنش در آن بیابان آگاه هستند، از نقل جزئیات آن خودداری میکنیم و به بیان سرگذشت دیگر تبعیدیان خلافت عثمان میپردازیم.

تبعید مالک أشتر و یاران

همانطوری که قبلاً گفتیم خلیفه در برابر فشار افکار عمومی، استاندار کوفه (ولید بن عتبه) را از کار برکنار کرد و سعید بن عاص اموی را بر اداره امور استان کوفه گمارد و به او دستور داد که با قاریان و افراد سرشناس کاملاً مدارا کند به همین جهت استاندار جدید با مالک أشتر و دوستان او، همچون زید و صعصعه فرزندان صوهان نشستها و گفتگوهایی داشت و در نتیجه استاندار کوفه مالک و همفکران او را با سیرهی خلیفه مخالف تشخیص داد و در این مورد به طور محرمانه با خلیفه مکاتبه کرد و در نامه خود یادآور شد که با وجود مالک و یاران او که قاریان کوفه هستند نمیتواند انجام وظیفه کند، خلیفه در پاسخ او نوشت که این گروه را به شام تبعید کند و در ضمن به مالک أشتر نیز نامهای نوشت و در آن یادآوری کرد که تو مسائلی را در دل و مغز خود میپرورانی که اگر اظهار کنی ریختن خون تو حلال میشود و

ص: 356

هرگز فکر نمیکنم با مشاهده ی این نامه دست از کار خود برداری مگر اینکه بلای کوبندهای به تو برسد که پس از آن حیاتی برای تو نیست، هرگاه نامه ی من به تو رسید فوراً راه شام را در پیش گیر.

وقتی نامه خلیفه به استاندار کوفه رسید یک گروه ده نفری را که از صالحان و افراد خوشنام کوفه بودند به شام تبعید کرد که در میان آنان علاوه بر مالک أشتر، زید و صعصعه فرزندان صوحان و کمیل بن زیاد نخعی و حارث عبدالله حمدانی و... به چشم میخوردند.

از قضا وجود این گروه قاریان و سخنوران توانا و شجاع و با تقوا عرصه را بر معاویه استاندار شام نیز تنگ کرد و نزدیک بود که افکار عمومی بر ضدّ دستگاه خلافت و نماینده او در شام برآشوبد، بدین جهت معاویه نامهای به این مضمون به خلیفه نوشت:

تو گروهی را به شام تبعید کردهای که شهر و دیار ما را فاسد و آن را به جوش و خروش درآوردهاند و من هرگز مطمئن نیستم که شام به سرنوشت کوفه دچار نشود و سلامت فکر و استقامت اندیشه شامیان در خطر تشویش و اضطراب قرار نگیرد، نامه معاویه خلیفه را از سرانجام کار بیمناک ساخت. پس در پاسخ او نوشت که آنان را به «حمص» محل دور افتادهای در استان شام تبعید کند.(1)

کسانی که به جرم ناسازگاری با کارگزاران خلیفه سوم از استانی به استان دیگر تبعید میشدند گناهی جز حق گوئی و انتقاد از انحصارطلبی دستگاه خلافت نداشتند، آنان خواهان عمل خلیفه به سیره رسول اکرم صلی الله علیه و آله بودند.

یکی دیگر

ص: 357


1- 15.. تاریخ طبری ج 3 صفحات 360 تا 372

از تبعیدیان کعب بن عبده نامهای با امضاء خود به خلیفه سوم مینویسد و در آن از کارهای زشت استاندار کوفه سخت شکایت میکند و نامه را به أبو ربیعه میسپارد وقتی نامهرسان نامه را به دست عثمان میدهد فوراً بازخواست میشود.

عثمان اسامی همه همفکران کعب را که به طور دسته جمعی (ولی بدون امضا) نامه را نوشته و به أبو ربیعه داده بودند، از او جویا میشود ولی او از افشای اسامی آنها خودداری میکند خلیفه تصمیم بر تأدیب نامهرسان میگیرد، ولی حضرت علی علیه السلام او را از این کار بازمیدارد، سپس عثمان به استاندار خود سعید بن العاص در کوفه دستور میدهد کعب را بیست تازیانه بزند و او را به ری تبعید کند.(1)

عبدالرحمن بن حنبل حمجی، صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله از مدینه به خیبر تبعید شد و جرم او این بود که از عمل خلیفه، آنگاه که خمس غنائم آفریقا را به مروان بخشید انتقاد کرد و در ضمن اشعاری چنین گفت:

«وَ اَعطَیتَ مَروانَ خُمسَ الغَنیمۀ آثَر تَدُ وَ حَمَیتَ الحِمی.»

«یک پنجم غنائم (آفریقا) را به مروان دادی و او را بر دیگران مقدّم داشتی و از خویشاوند خود حمایت کردی.»

این مرد تا روزی که عثمان زنده بود در خیبر به حال تبعید به سر میبرد.(2)

جریان محاکمه و قتل عثمان

واکنش عوامل پنجگانه

عوامل پنجگانه یاد شده سبب شد که موج اعتراض از اطراف و اکناف کشور اسلامی بلند شود و خلیفه و کلیه کارگزاران خلافت را زیر سؤال ببرد و همه آنان را به بیعدالتی متهم سازد.

از این جهت، صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله

ص: 358


1- 16.. تاریخ طبری ج 3 صفحات360 تا 372
2- 17.. تاریخ یعقوبی، ج 2 ص 150

و مسلمانان در گوشه و کنار پیوسته از خلیفه درخواست میکردند که وضع خود را تغییر دهد و الّا از خلافت برکنار خواهد شد.

اینک با اسامی برخی از معترضان و بخشی از سخنان آنان آشنا شویم.

1. أمیر مؤمنان علی علیه السلام ، سخنان بسیاری درباره ی اعمال عثمان دارد چه پیش از قتل او و چه پس از قتل او امام علیه السلام در دومین روز از خلافت خود در ضمن یک سخنرانی فرمود:

«ألا إنَّ کُلَّ قَطیعَۀٍ أقتَعَها عٌثمان وَ کُلَّ مالٍ أعطاهُ مِن مالِ الله فَهُوَ مَردوُدٌ فی بَیتِ المالِ.»(1)

«هر زمینی که عثمان آن را به دیگری واگذار کرده و هر مالی از مال خدا که به کسی داده است باید به بیتالمال بازگردانیده شود.»

در خطبه ی شقشقیه میفرماید:

«إلی أن قامَ ثالِثُ القَومِ نافِجاً حِضْنَیهِ، بَینَ نِثیلِهِ وَ مُعتَلَفِهِ، وَ قامَ مَعَهُ بَنوا أبیهِ یَخضَمونَ مالَ الله خِضمةَ الإبِلِ نَبتَۀَ الرَّبیع.»(2)

«این دوخت و آن برید تا سومی به مقصود رسید و همچون چارپا بتاخت و خود را در کشتزار مسلمانان انداخت و پیاپی دو پهلو را آکنده کرد و تهی ساخت، خویشاوندانش با او ایستادند و بیتالمال را خوردند و بر باد دادند چون شتری که بر گیاه بهاری بچرد.»

2. عایشه همسر رسول اکرم صلی الله علیه و آله که بیش از دیگران اعمال عثمان را تخطئه میکرد، وقتی عمار مورد ضرب و شتم عثمان قرار گرفت و عایشه از جریان آگاه شد جامه و کفش پیامبر صلی الله علیه و آله را بیرون آورد و گفت مردم هنوز لباس و کفش پیامبر فرسوده نشده است اما شما سنّت او را فراموش

ص: 359


1- 18.. نهجالبلاغه عبده خطبه 14
2- 19.. نهجالبلاغه، خطبه 3

کردید.

در روزهایی که مصریان و گروهی از صحابه خانه عثمان را محاصره کرده بودند، عایشه مدینه را به قصد زیارت خانه ی خدا ترک گفت.

در این هنگام مروان بن حکم و زید بن ثابت و عبدالرحمان عتاب از او درخواست کردند که از مسافرت منصرف شود زیرا وجود او در مدینه شاید بتواند بلا را از خلیفه دور کند، عایشه نه تنها آنان را ردّ کرد بلکه گفت دوست دارم که ای کاش بر پای تو و پای دو دوستت که او را یاری میکنی سنگی بود و هر دو را به دریا میافکندم و یا او را در کیسهای مینهادم و رنج حمل او را میکشیدم و به دریا میافکندم.(1)

سخنان عایشه درباره عثمان بیش از آن است که در اینجا تمام نقل شود همین قدر بس که تا روزی که از قتل خلیفه و بیعت با علی علیه السلام آگاه نبود پیوسته از عثمان انتقاد میکرد. اما وقتی از اعمال حج فارغ شد و آهنگ مدینه کرد و در نیمه ی راه در محلّی به نام «مصرف» از قتل خلیفه و بیعت مردم با علی علیه السلام آگاه شد فوراً تغییر موضع داد و گفت ای کاش آسمان بر سر من فرود میآمد این جمله را گفت و درخواست کرد که مرا به سوی مکّه برگردانید زیرا به خدا سوگند عثمان مظلوم کشته شد و من انتقام او را میگیرم.

در این هنگام، کسی که قتل عثمان را به او گزارش کرده بود به خود جرأت داد و گفت تو نخستین کسی هستی که سخن خود را عوض کردی تو در گذشته میگفتی باید این

ص: 360


1- 20.. أنساب الأشراف ج 5 ص 48

«نعثل» یعنی عثمان (او را تشبیه به نعثل میکردند، نعثل مردی بود یهودی از مصر که ریش درازی داشت و برخی گفتهاند نعثل یعنی پیرمرد خرفت)(1)، را بکشند که به آیین خدا کفر ورزیده است حالا چگونه میگوئی که او مظلوم کشده شده است؟

عایشه گفت آنها که او را کشتهاند پس از توبه کردن او، او را کشتهاند و سخن دوم من بهتر از سخن نخستین من است. وقتی وارد مکّه شد به سوی مسجد رفت و در حجر اسماعیل پردهای آویخت و در آنجا سُکنی گزید مردم دور او را گرفتند و او میگفت عثمان بیگناه کشته شده است و من انتقال او را میگیرم.(2)

3. عبدالرحمن بن عوف یکی دیگر از متعرضان به عثمان است، او شخصیّتی است که پیروزی عثمان در شورای شش نفره مرهون ابتکار و نیرنگ او بود.

وقتی عثمان تعهد خود را مبنی بر عمل به سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و روش شیخین زیر پا نهاد مردم به عبدالرحمن اعتراض کردند و گفتند همه این انحرافها کار توست او در پاسخ میگفت من فکر نمیکردم کار به اینجا منتهی شود، بر من که با او سخن نگویم و از آن روز عبدالرحمن تا آخرین لحظه ی حیات خود با او سخن نگفت حتی وقتی عثمان در دوران بیماری عبدالرحمن از او عیادت کرد او از خلیفه چهره برتافت و حاضر به سخن گفتن با او نشد.(3)

در این میان طلحه و زبیر بیش از همه از او انتقاد میکردند، به هر حال سخن در این موضوع بسیار است و باید برای کسب اطلاع بیشتر به کتب تاریخی مراجعه شود.

سرانجام مخالفت

ص: 361


1- 21.. سفینة البحار به نقل از نهایه
2- 22.. تاریخ طبری ج 3 ص 477
3- 23.. أنساب الأشراف ، ج 5 ص 48

صحابه و مسلمانان دیگر نقاط کشور اسلامی کار را به محاصره خانه عثمان کشانید.

محاصره ی خانه عثمان

عوامل پنج گانه شورش کار خود را کرد و بیتوجهی خلیفه به نقایص و اشکالات حوزه ی خلافت خود سبب شد که از مراکز اسلامی آن روز مانند کوفه و بصره و مصر، گروهی به عنوان امر به معروف و نهی از منکر رهسپار مدینه شدند، تا با همفکران مدنی خود چارهای برای توبه و بازگشت خلیفه به اسلام واقعی یا کنارهگیری از خلافت بیندیشند بلاذری در «أنساب الأشراف» مینویسد:

در سال 34 هجری اشخاص مخالف سیره خلیفه از سه شهر کوفه و بصره و مصر در مسجدالحرام دورهم گرد آمدند و درباره کارهای عثمان به گفتگو پرداختند و تصمیم گرفتند که به عنوان شاهد و گواه بر اعمال ناشایست خلیفه به شهرهای خود بازگردند و با کسانی که با آنها در این مورد همفکرند به گفتگو بپردازند و در سال آینده در همان ایام در مدینه با هم ملاقات کنند و درباره خلیفه تصمیم بگیرند، اگر او از کارهای خود بازگشت رهایش سازند و در غیر این صورت وی رااز کار برکنار کنند.

از این رو در سال بعد (سال 35 هجری) مالک أشتر در رأس یک گروه هزار نفری از کوفه، حکیم بن جبله عبدی در رأس یک گروه صد و پنجاه نفری از بصره، کنانه ی بن بشر سکّوفی و عمرو بدیل خزاعی در رأس چهارصد نفر یا بیشتر از مصر وارد مدینه شدند و گروه عظیمی از مهاجرین و انصار که با روش خلیفه سخت مخالف بودند به آنان پیوستند.(1)

مسعودی مینویسد:

چون عبدالله بن مسعود و عمار یاسر و محمّد

ص: 362


1- 24.. الغدیر ج 9 ص 168

بن أبی بکر مورد بیمهری خلیفه قرار گرفته بودند، قبیله ی «بنی زُهَر» به پشتیبانی عبدالله و «بنی محزوم» به حمایت از عمار و «تَیم» به خاطر محمّد بن أبی بکر و نیز دیگرانی غیر از این سه گروه به شورشیان پیوستند و خانه خلیفه را محاصره کردند، هیأت مصری نامهای به خلیفه نوشت که مضمون آن چنین است:

امّا بعد خداوند وضع هیچ قومی را دگرگون نمیسازد مگر اینکه خود آنان در خود تغییری دهند، خدا را، خدا را، سپس خدا را که بهره خود را از آخرت فراموش مکن به خدا سوگند ما برای خدا خشم میکنیم و برای خدا خشنود میشویم ما هرگز شمشیرهای خود را از دوش هایمان به زمین نمیگذاریم تا توبه ی صریحی نسبت به اعمالت به ما برسد این گفتار و کار ماست.(1)

تعهد خلیفه در برابر شورشیان

محاصره خانه سبب شد که خلیفه کار را جدی بگیرد و در شکستن حصار تلاش کند. ولی از عمق شورش آگاه نبود و افراد خوشنام جامعه را از بدنامان آن به خوبی تشخیص نمیداد، او گمان میکرد که با وساطت مغیرة بن شعبه و یا عمر و عاص غائله ختم میشود، از این رو آن دو را برای خاموش کردن آتش به بیرون خانه فرستاد وقتی انقلابیون با این چهرههای منفور روبرو شدند بر ضدّ آنان شعار دادند به «مغیرة» گفتند ای فاسق فاجر برو، برو و به عمر و عاص گفتند ای دشمن خدا برگرد که تو فرد امینی نیستی در این هنگام فرزند عمر خلیفه را متوجّه موقعیّت علی علیه السلام ساخت و گفت که فقط او میتواند این شورش را بخواباند از این رو

ص: 363


1- 25.. مروج الذهب ج 3 ص 88

خلیفه ازآن حضرت درخواست کرد که این گروه را به کتاب خدا و سنّّت پیامبر صلی الله علیه و آله دعوت کند و امام پذیرفت که این کار را انجام دهد به شرط آنکه خلیفه بر آنچه حضرت علی علیه السلام از طرف او تضمین میسپارد عمل کند، علی علیه السلام تصمیم گرفت که از طرف او ضمانت کند که خلیفه به کتاب خدا و سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله عمل نماید. شورشیان نیز با طیبخاطر تضمین حضرت علی علیه السلام را پذیرفتند و آنگاه به همراه آن حضرت بر عثمان وارد شدند و او را سخت نکوهش کردند او نیز توافق آنان را پذیرفت و قرار شد که در این مورد تعهد کتبی بدهد پس تعهدنامهای به شرح زیر نوشت:

این نامهایست از بنده خدا عثمان أمیرمؤمنان به کسانی که بر او ایراد و انتقاد کردهاند، خلیفه تعهد میسپارد که به کتاب خدا و سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله عمل کند و محرومان را مورد عطا قرار دهد، به خائفان امنیت بخشد، تبعیدیان را به وطن بازگرداند، ارتش اسلام را در سرزمین دشمن متوقف نسازد، ....

علی بن أبیطالب حامی مؤمنان و مسلمانان است و بر عثمان است که به این تعهد عمل کند.

گروهی مانند زبیر، طلحه، سعد وقاص، عبدالله بن عمر، زید بن ثابت، سهل بن حنیف، أبوأیوب ... به عنوان شهود ذیل ورقه را امضاء کردند نامه در ذیقعده سال 35 هجری نوشته شد و هر یک از گروهها نامهای به همین مضمون دریافت کرد و راه شهر خود را در پیش گرفت و محاصره خانه خلیفه

ص: 364

درهم شکست و رفت و آمد به آن کاملاً آزاد شد.(1)

پس از متفرّق شدن شورشیان، حضرت علی علیه السلام بار دیگر با خلیفه ملاقات کرد و به او فرمود: لازم است با مردم سخن بگویی تا آنان سخنان تو را بشنوند و بر تو شهادت دهند،زیرا امواج انقلاب بلاد اسلامی را فرا گرفته است و بعید نیست بار دیگر هیأتهایی از شهرهای دیگر به مدینه سرازیر شوند و دیگر بار از من بخواهی که با آنان سخن بگویم خلیفه که از صدق و صفای حضرت علی علیه السلام کاملاً آگاه بود از خانه بیرون آمد و از کارهای نامطلوب خود ابراز ندامت کرد.

ولی متأسّفانه کسانی چون مروان، عقل و درایت او را ربوده بر اثر فشار آنان، پس از تفرّق مصریان عمل ناشایستی مرتکب شد و آن اینکه تلاش کرد ملاقاتهای خود را با مصریان به صورتی دیگر منعکس نماید و چنین وانمود کند که چون از مدینه گزارشهایی به مصر رسیده بود آنان برای تحقیق به اینجا آمده بودند و چون دریافتند که گزارشها بیاساس است به دیار خود بازگشتند.

وقتی این سخن از خلیفه شنیده شد موج اعتراض از طرف مخالفان بلند شد همگی بر سر او فریاد کشیدند که: از خدا بترس، توبه کن، فشار اعتراض به اندازهای بود که خلیفه بار دیگر سخن خود را پس گرفت و رو به قبله دستها را بلند کرد و گفت پروردگارا من نخستین کسی هستم که به سوی تو بازمیگردم.(2)

صدور دستور اعدام انقلابیون

نزدیک بود غائله مصریان پایان پذیرد، آنان مدینه را به عزم مصر ترک گفته بودند، اما در میان راه در محلّی به نام «ایله»

ص: 365


1- 26.. أنساب الأشراف، ج 5 ص62
2- 27.. تاریخ طبری ج 3 ص 385

غلام عثمان را دیدند که به راه مصر میرود، آنان احتمال دادند که وی حامل نامهای از خلیفه به استاندار مصر (عبدالله بن أبی سرح) باشد از این رو به تفتیش اثاث او پرداختند و در میان ظرف آب او، لولهای از قلع یافتند که نامهای در آن قرار داشت، مضمون نامه خطاب به والی مصر این بود که هر وقت «عمرو بن بدیل» وارد مصر شد گردن او را بزند و دستهای کنانه و عروه و أبی عدیس را قطع کند و بگذارد به خون خود آغشته شوند و آنگاه آنان را به دار بیاویزد. مصریان از نیمه راه به مدینه بازگشتند و با حضرت علی علیه السلام ملاقات کردند و نامه را به او ارائه دادند علی علیه السلام با نامه وارد خانه ی عثمان شد و آن را به او نشان داد، عثمان سوگند یاد کرد که خط، خط نویسنده ی او مهر، مهر اوست ولی او از آن بیخبر است، ظاهر امر به گونهای بود که نشان میداد خلیفه از نامه آگاه نبوده و این کار از اطرافیان او مانند مروان بن حکم بوده است، به ویژه که مهر خلیفه نزد «حمران بن أبان» بود که پس از انتقال وی به بصره، مهر در نزد مروان حفاظت میشد.(1)

هیئت مصری خانه خلیفه را مجدّداً محاصره کردند و از او خواستار ملاقات شدند و چون او را دیدند پرسیدند: آیا این نامه را تو نوشتهای؟ عثمان به خدا سوگند یاد کرد که از آن بیاطلاع است، نماینده ی هیئت گفت اگر چنین نامهای بدون اطلاع تو نوشته شده است، تو شایستگی خلافت و تصدّی امور مسلمانان را

ص: 366


1- 28.. مروجالذهب، ج 2 ص 344

نداری، پس هر چه زودتر از خلافت کنارهگیری کن، خلیفه گفت لباسی را که خدا بر تن من کرده است، هرگز بیرون نمیآورم، جرأت مصریان بنیامیّه را ناراحت کرد، امّا به جای اینکه علل واقعی را مطرح کنند ناجوانمردانه این حرکت مصریان را به حضرت علی علیه السلام نسبت دادند و او را عامل جسارت به مقام خلافت دانستند، امام علیه السلام نهیبی بر آنان زد و فرمود: من مقدّمات بازگشت مصریان را فراهم آوردم ولی دیگر کاری از دست من برنمیآید. آنگاه فرمود:

«أللّهمَ إنّی اُبَرِّئُ مِمّا یَقولونَ وَ مِن دَمِه وَ إن حَدَثَ بِهِ حَدَثٌ»

«یعنی خدایا من از گفتار آنان و از ریختن خون خلیفه بیزاری میجویم و اگر اتفاقی رخ دهد من کوچکترین مسئولیّتی در آن ندارم.»

قرائن نشان میداد که نامه به خط یا دستور مروان نوشته شده است، از این رو مصریان اصرار ورزیدند که عثمان مروان را تسلیم آنان کند، ولی خلیفه از تسلیم این عامل فساد خودداری کرد، لذا حلقه ی محاصره ی خانه خلیفه از طرف شورشیان تنگتر شد و از ورود آب به آنجا به شدّت جلوگیری میکردند. خلیفه از اطرافیان خود خواست که هر چه زودتر به علی علیه السلام خبر دهند که مقداری آب به دارالخلافة برساند امام علیه السلام به کمک بنیهاشم سه مشک پر از آب روانه خانه خلیفه کرد، در رسانیدن آب میان بنیهاشم و محاصرهکنندگان درگیری رخ داد که در نتیجه آن بعضی از بنیهاشم مجروح شدند ولی سرانجام آب را به درون خانه رسانیدند.

نامه پراکنی خلیفه در روزهای محاصره

عثمان در ایام محاصره نامهای به معاویه نوشت و در آن یادآور شد که اهل مدینه

ص: 367

کافر شدهاند و بیعت را شکستهاند و از او خواست که هر چه زودتر مردانی جنگنده را به مدینه اعزام کند، ولی معاویه به نامه عثمان ترتیب اثر نداد و گفت که با یاران پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفت نمیکند، خلیفه نامههایی نیز برای یزید بن أسد بجلّی در شام و عبدالله بن عامر در بصره فرستاد و نامهای هم به حاضران در موسم حج، که سرپرستی آن در آن سال با إبن عباس بود نوشت، ولی هیچیک از نامهها مؤثر نیفتاد برخی به کمک خلیفه شتافتند، ولی پیش از رسیدن به مدینه از قتل او آگاه شدند.

و بالأخره سوء تدبیر مروان، به قتل عثمان سرعت بخشید

شاید محاصرهکنندگان تصمیم قتل عثمان را نداشتند، و ابتداءً نظرشان این بود که با سخت گرفتن و جلوگیری از ورود آب و نان بتوانند او را وادار به تسلیم کنند، ولی تدبیر نادرست مروان شرایط را داغ کرد مروان به مبارزه برخاست و یک نفر از شورشیان را به نام «عروه لیثی» با شمشیر خود از پای درآورد، و این امر سبب شد که هجوم به داخل خانه آغاز گردد، در این هجوم دستهجمعی سه نفر از طرفداران خلیفه به نامهای «عبدالله بن وهب» «عبداله عوف» و «عبدالله بن عبدالرحمان» کشته شدند، مهاجمان از خانه ی عمرو بن حزن انصاری به دارالخلافة راه یافتند و به حیات خلیفه خاتمه دادند.

در داخل خانه غلام عثمان به نام «ناقل» به وسیله مالک أشتر و عمرو بن عبید از پای درآمد، شدّت هجوم به گونهای بود که بنیامیّه که محافظان جان خلیفه و کارگزاران خلافت بودند همه پا به فرار گزارده و «امّ حبیبه» همسر رسول خدا (دختر

ص: 368

أبوسفیان) آنان را در خانه خود مخفی کرد.

قتل خلیفه به دست محمّد بن أبیبکر و کنانة بن بشر تحبیبی و سودان بن حمران مرادی و عمرو بن حَمِق و عمیر بن صابی انجام گرفت، به هنگام قتل خلیفه، همسر او «نائله» خود را برروی بدن نیمه جان شوهر انداخت و در نتیجه دو انگشت او قطع شد و مانع از قطع سر عثمان گردید، ولی ضربات مهاجمان کار او را ساخت و پس از دقایقی، جسد بیروح او در گوشه ی خانهاش افتاد.

بیان داستانی

آغاز حکومت

در سال 35 هجری، عثمان خلیفه سوم در مدینه کشته شد و مردم با حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام به عنوان خلیفه ی پیامبر بیعت کردند.

در واقع، روز غدیر خمّ، روز آغاز خلافت ظاهری آن حضرت هم می باشد. در روز 18 ذی الحجّه سال 35 هجری، عثمان خلیفه سوم کشته شد و مردم باامیرمؤمنان علیه السلام بیعت کردند.

آری، روز هیجدهم ذی الحجّه سال دهم، روزی بود که پیامبر علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود معرفی کرد، امّا مردم بعد از وفات پیامبر ابوبکر را به عنوان خلیفه انتخاب نمودند، بعد از ابوبکر، عُمَر روی کار آمد و بعد از او، عثمان خلیفه سوم شد.

از حماسه ی غدیر 25 سال گذشت و مردم در سال 35 هجری، در روز 18 ذی الحجّه بعد از کشته شدن عثمان با حضرت علی علیه السلام بیعت نمودند و زمام امور خود را به دست با کفایت آن حضرت سپردند.

بیان دانش آموزی

آغاز حکومت ظاهری پس از 25 سال

از آن روز شومی که اصحاب سقیفه به تمام سفارش های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پشت پا زدند و به تمام عهدهایی که بسته بودند کافر

ص: 369

شدند؛سال ها می گذشت. به فرموده ی امیرالمؤمنین علیه السلام ابوبکر در حالی خود را خلیفه نامید که می دانست تنها علی علیه السلام شایسته ی خلافت است. صبر کردم در حالی که گویا خاری در چشم و استخوانی در گلو دارم. 25 سال بود که مردم چوب سستی شان در یاری حضرت را می خوردند. از معنویت و برادری و صفایی که در دوران پیامبر دهان همه را شیرین کرده بود،جز خاطراتی باقی نمانده بود. دیگر از نمازهای باصفای آن روزها خبری نبود. برخی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دور هم می نشستند و از فساد و دزدی هایی که در دستگاه خلافت می دیدند می گفتند.

خلیفه ی سوم کشته شده بود؛ اما انگار کسی ناراحت نبود.

عده ی زیادی دور و بر خانه ی امیرالمؤمنین علیه السلام را گرفته بودند. همهمه ی عجیبی بلند شده بود. فشار جمعیت به حدی بود که عبای امیرالمؤمنین علیه السلام زیر دست و پا پاره شد؛ از نوع صحبت ها معلوم بود که بیشترشان دنبال کسی بودند که به دنیایشان سر و سامانی دهد و دست دزدان بیت المال را قطع کند. نیامده بودند که با امام به عنوان امام دنیا و آخرت بیعت کنند. خیلی ها فقط به عنوان یک حاکم علی علیه السلام را می خواستند. خود آن حضرت فرمودند که اگر حضور حاضران و اصرار یاران نبود و اگر خداوند از عالمان بیعت نمی گرفت که در برابر شکم پرستی ظالمان و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند؛ این مسئولیت را نمی پذیرفتم؛ زیرا دنیای شما نزد من بسیار بی ارزش است.

نکته ها

1 . جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تنها شایسته ی کسی است که داناترین

ص: 370

مردم به راه صحیح دین و شجاع ترین شان در دفاع از حق باشد و کسی به این شایستگی ها آگاه نیست جز خدای متعال.

2 . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بارها مردم را از انتخاب خداوند برای جانشینی خود آگاه کرده بود.

3 . زمانی که مردم به یاری جانشین الهی برنخاستند؛ خود گرفتار حاکمان ظالمی شدند که آن ها را از راه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم منحرف کردند.

4 . امیرالمؤمنین علیه السلام به انتخاب الهی امام است؛ چه مردم بپذیرند؛ چه نپذیرند؛ چه یاری شان کنند و چه یاری شان نکنند.

5 . امیرالمؤمنین علیه السلام پس از 25 سال خانه نشینی حکومت را به دست گرفت. حضور مردم تا حدی زمینه ی عملی شدن حکومت را فراهم تر کرد.

6 . با امام باید به عنوان امام بیعت کرد و بر سر این پیمان ماند؛ بیعت به عنوان یک حاکم کافی نیست.

7 . نافرمانی های بعدی مردم از امیرالمؤمنین علیه السلام به خاطر ترس و دنیادوستی بود.

پیوند مهدوی

آغاز حکومت عدل

این که چرا امام زمان علیه السلام، این انتخاب الهی برای نجات انسان ظهور نمی کنند نمی دانیم. ما از حکمت حقیقی خدا برای غیبت خبری نداریم. برای آن که تحمل بیشتری داشته باشیم چند علت آن را به ما گفته اند. یکی از آن ها این است: زمانی حضرت ظهور می کنند که مجبور به بیعت با خلیفه ی ظالمی نباشند تا خودشان و همه ی انسان های با ایمان مجبور به تحمل حکومت های ظالم نباشند و آزادانه در زمین زندگی کنند.

حکومت عدل مهدوی روزی برپا می شود و حکومت ظالمان پایان می یابد . حکومت اهل بیت علیهم السلام تا قیامت

ص: 371

ادامه خواهد یافت؛ طوری که عمر گذشته ی زمین در برابر آن چیزی به شمار نمی آید.

لیلة القدر خیر من الف شهر

روایات

آغاز حکومت ظاهری

وقعة الجمل ؛ ص65

قال جدّی حسن المؤلف (طاب ثراه) : و فی یوم السبت ثامن عشر من ذی الحجة سنة 35 من الهجرة بایعت الناس أمیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام من المهاجرین و الانصار و قوم من قریش و غیرهم، فمنهم من أظهر الوفاق و هو مصر علی النفاق.

فأمر علیه السّلام کاتبه عبد اللّه بن رافع بتقسیم ما فی بیت المال علی المهاجرین لکل رجل ثلاثة دنانیر، ثم علی الانصار مثل ذلک، ثم من حضر من الناس کلهم الاحمر و الاسود فیما صنع به مثل ذلک.

فقال سهیل بن حنیف الانصاری: یا أمیر المؤمنین، هذا غلامی بالامس فاعتقته الیوم .

فقال علیه السّلام: نعطیه کما نعطیک، فأعطاه ثلاثة دنانیر و لم یفضل احدا علی احد.

و قد تخلف یومئذ عن المبایعة له عبد اللّه بن الزبیر، و جماعة من قریش، و طلحة بن عبد اللّه، و الزبیر بن العوام، و عبد اللّه بن عمر، و سعید بن العاص، و مروان بن الحکم، و سعد بن ابی وقاص، و محمد بن مسلمة، و حسان بن ثابت، و اسامة بن زید، و غیرهم من قریش.

فصعد علیه السّلام المنبر، و حمد اللّه و أثنی علیه و صلّی علی النبی صلّی اللّه علیه و اله و سلّم، ثم قال علیه السّلام :

«أیّها الناس، إنّکم بایعتمونی علی ما بویع علیه غیری من کان قبلی، و إنّما الخیار الی الناس قبل أن یبایعوا فإذا بایعوا فلا خیار لهم، و إنّ علی الامام الاستقامة

ص: 372

و علی الرّعیّة الاطاعة و التسلیم، و هذه بیعة عامة، فمن رغب عنه رغب عن دین الاسلام و اتبع غیر سبیل الهدی ، و لم تکن بیعتکم لی فلتة و لیس أمری و أمرکم واحدا، ألا و إنّی أریدکم للّه عزّ و جلّ و أنتم تریدوننی لأنفسکم، و ایم اللّه، لأنصحنّ للخصوم، و لأنصفنّ للمظلوم ، و قد بلغنی عن (عبد اللّه و سعد و مروان و محمد و حسان و اسامة) امور کرهتها، و الحقّ بینی و بینهم».

قال: فجلسوا جمیعا، و تحدثوا نجیا، ثم جاء الیه الولید بن عقبة بن ابی معیط و قال: یا أبا الحسن، إنّک قد وترتنا جمیعا! اما انا فقتلت ابی یوم بدر صبرا، و خذلت اخی یوم الدار.

و اما سعید فقتلت اباه یوم بدر فی الحرب و کان ثور قریش.

و اما مروان فسخفت أباه عند عثمان اذ ضمه الیه .

و نحن نبایعک الیوم علی ان تضع عنّا ما قد صنعنا، و ان تقتل قتلة عثمان، فإنّا ان خفناک ترکناک و التحقنا عنک الی غیرک.

فقال علیه السّلام: «اما وتری فالحق وترکم، و أما وضعی عنکم [ما اصبتم فلیس علی] انه مالی ان اضع حق اللّه عنکم و لا عن غیرکم، و ما قتلة عثمان فلو لزمنی قتلهم لقتلتهم بالامس، و لکن لکم علیّ ان خفتمونی ان أؤ منکم و ان خفتکم ان أسیّرکم ... فمضی الولید الی أصحابه و اخبرهم فتفرقوا علی أظهار العداوة [و أشاعة الخلاف] ، و کتبوا الی معاویة بن ابی سفیان بالشام یستنهضونه فی طلب دم عثمان، و أو عدوه بالقیام معه و ان یکونوا له اعوانا و انصارا، فأجابهم الی

ص: 373

ذلک الا انه المؤثور علیهم.

مستندات

منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئی) ؛ ج 14 ؛ ص373

فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی أری تراثی نهبا، لکان کافیا فی الطعن و الازراء المنافی للمدح و الثناء فضلا من المطاعن و المذامّ الواردة عنه علیه السّلام فی مقامات اخر فی حقّ الأوّل کالثانی المتجاوزة عن حدّ الاحصاء و طور الاستقصاء.

16. هجدهم ماه : نصب جانشینان پیامبران

بیان مختصر

عید غدیر، در روایات به عنوان «عید الله الاکبر»، یعنی بزرگ ترین عید خدا معرفی شده است. و احادیث زیادی حاکی از آن است که تمام انبیا علیهم السلام در هجدهم ذی الحجه وصیّ خود را معرفی می کردند و از طرف خدای متعال مأمور بودند تا آن روز را عید بگیرند. بنابراین، عید غدیر فقط عید مسلمانان نیست، بلکه عید تمام پیروان ادیان آسمانی است و همه باید این روز را جشن بگیرند و آن را گرامی بدارند. همه ی انبیآء به جانشینان خود دستور می دادند که هجده ذی الحجّه را عید گرفته وبه احترامش روزه بگیرند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: عید غدیر بالاترین عیدهای امت من است.

امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند هیچ پیامبری را نفرستاده، مگر این که این روز را عید گرفته و حرمت آن را نگه داشته است.

امام رضا علیه السلام فرمودند: روز غدیر روز عید اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله است. هرکس این روز را عید بگیرد، خداوند مالش را زیاد می کند.

در این روز حضرت موسی علیه السلام، هارون علیه السلام را به عنوان شریک در رسالت برگزید.

در این روز حضرت عیسی علیه السلام جانشینی حضرت شمعون را اعلام کرد.

در

ص: 374

این روز حضرت موسی علیه السلام، یوشع بن نون را به عنوان وصیّ خود تعیین نمود.

در این روز حضرت سلیمان علیه السلام، عاصف بن برخیا را وصیّ خود قرار داد.

در این روز حضرت آدم علیه السلام خدا را به پنج نور مقدس قسم داد و توبه اش پذیرفته شد .

در این روز آتش بر حضرت ابراهیم علیه السلام سرد شد و نمرودیان شکست خوردند.

در این روز حضرت موسی علیه السلام بر جادوگران فرعون پیروز شد.

پیامبر صلی الله علیه و آله در این روز در میان اصحاب خود عقد برادری اجرا نمود و علی علیه السلام را برادر خویش قرار داد .

کشتی حضرت نوح علیه السلام در این روز بر کوه جودی استقرار یافت

بیان تفصیلی

عید ادیان

در روایات، عید غدیر به عنوان «عید اللّه الاکبر» یعنی بزرگ ترین عید خدا معرفی شده است. و در روایات هست که تمام انبیاء علیهم السلام در 18 ذی الحجه وصی خود را معرفی می کردند و انتخاب این تاریخ یک امر الهی است. پس عید غدیر فقط یک عید اسلامی نیست بلکه یک عید جهانی و عید ادیان است و همه باید آن را جشن بگیرند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: عید غدیر بالاترین عیدهای امت من است .

امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد مگر این که این روز را عید گرفته و حرمت آن را نگه داشته است.

امام رضا علیه السلام فرمودند: روز غدیر روز عید اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله است هر کس این روز را عید بگیرد خداوند مالش را زیاد

ص: 375

کند.

در این روز حضرت موسی، هارون را به عنوان شریک در رسالت برگزید.

در این روز حضرت عیسی علیه السلام جانشینی حضرت شمعون علیه السلام را اعلام کرد.

در این روز حضرت موسی علیه السلام ، یوشع بن نون علیه السلام را به عنوان وصی خود تعیین نمود.

در این روز حضرت سلیمان علیه السلام، عاصف بن برخیا را وصی خود قرار داد.

در این روز توبه ی حضرت آدم علیه السلام پذیرفته شد و در این روز آتش بر حضرت ابراهیم علیه السلام سرد شد و در این روز حضرت موسی بر سحره ی فرعون پیروز شد.

و پیامبر در این روز در میان اصحاب خود عقد اخوت بست.

مستندات

تهذیب الاحکام: ج 3 ص 143.

تهذیب الاحکام: ج3، ص143.

عوالم: ج15، ص208.

وسائل الشیعه: ج10، ص446.

مصادر الشیعه: ص41.

بیان داستانی

چند روزی از کشته شدن هابیل می گذشت.حضرت آدم علیه السلام در عزای هابیل می سوخت.داغ فرزند از سویی و نگرانی روزهای پس از خودش از سوی دیگر آرام و قرار را از او گرفته بود.یعنی چه می شود؟پیامبر پس از من که خواهد بود؟پس از چهل روز خداوند به او مژده ی تولد فرزندی را داد که قرار بود جانشین وی شود.حضرت شیث علیه السلام.روزهای آخر عمر حضرت آدم رسیده بود.به فرمان الهی فرزندانش را جمع کرد و فرمود:

خدا به من خبر داده است که من رفتنی هستم و دستور داده که به بهترین فرزندم وصیت کنم.خدا او را برگزیده است؛ پس گوش به فرمان او باشید که او جانشین من است.شیث علیه السلام به انتخاب خدا،

ص: 376

علم و مقام پدر به شیث علیه السلام رسیده بود.

قابیل که آتش پرست شده بود،دست از آزار شیث و پیروانش برنمی داشت.قابیل تهدید کرده بود که شیث را هم مانند هابیل خواهدکشت.شیث و پیروانش از خداپرستی دست برنداشتند.آن ها در روز غدیر در خانه ی شیث علیه السلام جمع می شدند و خدا را به خاطر داشتن پیامبری چون او شکر می کردند.خداپرستان دوست داشتند تا بدانند جانشین شیث چه کسی خواهد بود؟شیث علیه السلام فرزندش ریسان علیه السلام را فراخواند.یادگارهای پدرش آدم علیه السلام را به او سپرد و او را از پیام خداوند باخبر ساخت. خداوند ریسان علیه السلام را به جانشینی او انتخاب کرده بود.

همه ی پیامبران پس از ریسان علیه السلام مأمور بودند تا قبل از این که چشم از این دنیا فروبندند، مردم را از انتخابی که خدا برای این مقام کرده بود باخبر سازند.

سال ها می آمد و می رفت.هر پیامبری که در می گذشت،مأمور بود جانشین الهی را پیش از مرگ معرفی کند و علم و یادگارهای پیامبران را به او دهد.جانشینی که تنها به انتخاب خدا بود و هیچ کس حتی پیامبران حقّ انتخابش را نداشتند.

پیامبران تمام تلاش خود را به کار می بستند تا مردم را با خوبی ها آشنا کنند.

بعضی مانند موسی علیه السلام و عیسی علیه السلام اولوالعزم بودند و برخی نه.بعضی پیامبر ملیون ها نفر بودند و برخی تنها پیامبر چند نفر.خداوند به بعضی مانند داوود علیه السلام در کودکی این مقام را بخشید و به بعضی در بزرگسالی

اما آن چه که در همه ی پیامبران یکسان

ص: 377

بود، انتخاب جانشین آنها توسط خداوند در روزی مانند غدیر بود.

زمان می گذشت و به رسیدن پیامبر آخر،نزدیک می شد؛ پیامبری که مژده ی آمدنش در کتاب های آسمانی آمده بود.

بیان دانش آموزی

اشاره

چند روزی از کشته شدن هابیل می گذشت.حضرت آدم علیه السلام در عزای هابیل می سوخت.داغ فرزند از سویی و نگرانی روزهای پس از خودش از سوی دیگر آرام و قرار را از او گرفته بود.یعنی چه می شود؟پیامبر پس از من که خواهد بود؟پس از چهل روز خداوند به او مژده ی تولد فرزندی را داد که قرار بود جانشین وی شود.حضرت شیث علیه السلام.روزهای آخر عمر حضرت آدم رسیده بود.به فرمان الهی فرزندانش را جمع کرد و فرمود:

خدا به من خبر داده است که من رفتنی هستم و دستور داده که به بهترین فرزندم وصیت کنم.خدا او را برگزیده است؛ پس گوش به فرمان او باشید که او جانشین من است. به انتخاب خدا، علم و مقام پدر به شیث علیه السلام رسیده بود.

قابیل که آتش پرست شده بود،دست از آزار شیث و پیروانش برنمی داشت.قابیل تهدید کرده بود که شیث را هم مانند هابیل خواهدکشت.شیث و پیروانش از خداپرستی دست برنداشتند.آن ها در روز غدیر در خانه ی شیث علیه السلام جمع می شدند و خدا را به خاطر داشتن پیامبری چون او شکر می کردند.خداپرستان دوست داشتند تا بدانند جانشین شیث چه کسی خواهد بود؟شیث علیه السلام فرزندش ریسان علیه السلام را فراخواند.یادگارهای پدرش آدم علیه السلام را به او سپرد و او را از پیام خداوند باخبر ساخت. خداوند ریسان علیه السلام را به جانشینی او انتخاب کرده بود.

همه ی پیامبران پس از ریسان علیه السلام مأمور

ص: 378

بودند تا قبل از این که چشم از این دنیا فروبندند، مردم را از انتخابی که خدا برای این مقام کرده بود باخبر سازند.

سال ها می آمد و می رفت.هر پیامبری که در می گذشت،مأمور بود جانشین الهی را پیش از مرگ معرفی کند و علم و یادگارهای پیامبران را به او دهد.جانشینی که تنها به انتخاب خدا بود و هیچ کس حتی پیامبران حقّ انتخابش را نداشتند.

پیامبران تمام تلاش خود را به کار می بستند تا مردم را با خوبی ها آشنا کنند.

بعضی مانند موسی علیه السلام و عیسی علیه السلام اولوالعزم بودند و برخی نه.بعضی پیامبر ملیون ها نفر بودند و برخی تنها پیامبر چند نفر.خداوند به بعضی مانند داوود علیه السلام در کودکی این مقام را بخشید و به بعضی در بزرگسالی.

اما آن چه که در همه ی پیامبران یکسان بود، انتخاب جانشین آنها توسط خداوند در روزی مانند غدیر بود.

زمان می گذشت و به رسیدن پیامبر آخر،نزدیک می شد؛ پیامبری که مژده ی آمدنش در کتاب های آسمانی آمده بود.

نکات

1-هیچ گاه زمین خالی از پیامبران یا جانشینان پیامبران نبوده است.

2-انتخاب جانشین پیامبری فقط و فقط به دست خداوند است و حتی هیچ پیامبری حق انتخاب جانشین خود را نداشته است.

3-وقتی پیامبران حق انتخاب جانشین خود را ندارند؛پس مردم هم چنین حقی نخواهند داشت.انتخاب این مقام مهم تنها به دست خداوند است.او که از همه چیز و همه کس آگاه تر است.

4-پیامبران انتخاب الهی جانشین شان را در روزی مانند غدیر به اطلاع پیروانشان می رساندند.هرسال چنین روزی را جشن می گرفتند و خدا را به خاطر انتخاب پیامبرشان شکر می کردند.پس غدیر عید همه ی دین ها

ص: 379

بوده است.

5-پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مانند همه ی پیامبران دیگر در غدیرخم مردم را از برگزیده ی الهی پس از خود باخبر ساختند.

6- کسانی که پس از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و انتخاب خدا را کنار گذاشتند و به خیال خود در سقیفه جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را انتخاب کردند، برخلاف روش همه ی پیامبران و همه ی دین های الهی قدم برداشتند.

پیوند مهدوی

اگر انتخاب مهدی علیه السلام به دست ما نیست پس چرا...؟

همه ی مسلمانان قبول دارند که روزی فرزندی از فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها قیام خواهد کرد و جهان را از ظلم و ستم نجات خواهد داد. همه ی آن ها قبول دارند که «مهدی» را خدا برگزیده است و نمی توان مثلا با مشورت و انتخابات یک «مهدی» برای نجات جهان انتخاب کرد. جا دارد از آن ها بپرسیم وقتی امام آخر را نمی شود انتخاب کرد و فقط و فقط این کار به دست خداوند است؛ چطور بعضی ها به خود اجازه دادند که انتخاب خدا را کنار گذارند و خلیفه اول را با مشورت چند نفر انتخاب کنند؟!

در 18 ذی الحجه وقتی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم، امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان ولی معرفی فرمودند مرد و زن آمدند بیعت کردند حتی می گویند: تشت آبی را گذاشتند و امیرالمؤمنین علیه السلام دست داخل تشت گذاشتند وزن ها هم می آمدند دست داخل تشت می کردند و به عنوان ولی با امام علی علیه السلام بیعت می کردند. پس هر گاه ولی خدا برای

ص: 380

مردم معرفی شد مردم وظیفه دارند با او بیعت بکنند ما در زمان غدیر که نبودیم غدیر که می آید باید با وارث غدیر بیعت بکنیم. در غدیر امسال اگر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خواسته باشند یک جانشین برای خودشان معرفی کنند جز امام مهدی علیه السلام کسی را انتخاب نمی کنند. خوب امام مهدی علیه السلام که به عنوان جانشین پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است، در سال 260.

ما مراسم تجدید عهد و پیمان با حضرت داریم که در دعای عهد هم داریم (اللهم انی اجدد) تجدید می کند آن عهد و پیمان را چه جوری (عهدا و و عقدا و بیعة له فی عنقی) ما ها باید با امام مهدی علیه السلام در روز غدیر تجدید عهد و پیمان داشته باشیم.

در 18 ذی الحجه همه آمدند با امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام بیعت کردند، اما متاسفانه بعد از غدیر بیعت های خودشان را شکستند و وفادار نبودند ما از عید غدیر یاد می گیریم که اگر با ولی خدا عهد و پیمان بستیم نسبت به آن عهد و پیمان و میثاقمان وفا دار باشیم (یاایها الذین آمنوا اوفو بالعقود) این عهد و پیمانی که ما با حضرت بستیم چه قدر نسبت به آن وفا دار هستیم ما چه عهد و پیمان هایی داریم!؟ دعای عهد را خواندیم آن مفاد عهد و پیمان های ما آمده در بقیه دعا ها هم آمده است؛ ما با حضرت عهد و پیمان بستیم که « نفسی، مالی، اولادی و جمیع ما خولنی ربی بین یدیک» یعنی ما با امام

ص: 381

زمان علیه السلام بیعت کردیم پیمان بستیم که آقا! جانمان را حاضریم در راه شما بدهیم ما می گوییم :هر چه را که خدا به من و شما داده است، مثلا صدا داده، قلم داده، توانمندی های دیگر داده است ما حاضر باشیم این ها را در راه ولی خدا صرف و خرج کنیم این عهد و پیمان ما با ولی زمان مان آقا بقیه الله عجل الله تعالی فرجه الشریف است.

روایات

الأمالی( للصدوق)، النص، ص: 124

4- أَخْبَرَنِی عَلِیُّ بْنُ حَاتِمٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ [سَعِیدٍ] الْهَمْدَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمُحَمَّدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا کَثِیرُ بْنُ عَیَّاشٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الْآیَةَ قَالَ إِنَّ رَهْطاً مِنَ الْیَهُودِ أَسْلَمُوا مِنْهُمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ وَ أَسَدٌ وَ ثَعْلَبَةُ وَ ابْنُ یَامِینَ وَ ابْنُ صُورِیَا فَأَتَوُا النَّبِیَّ ص فَقَالُوا یَا نَبِیَّ اللَّهِ إِنَّ مُوسَی ع أَوْصَی إِلَی یُوشَعَ بْنِ نُونٍ فَمَنْ وَصِیُّکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ وَلِیُّنَا بَعْدَکَ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قُومُوا فَقَامُوا فَأَتَوُا الْمَسْجِدَ فَإِذَا سَائِلٌ خَارِجٌ فَقَالَ یَا سَائِلُ أَ مَا أَعْطَاکَ أَحَدٌ شَیْئاً قَالَ نَعَمْ هَذَا الْخَاتَمَ قَالَ مَنْ أَعْطَاکَهُ قَالَ أَعْطَانِیهِ ذَلِکَ الرَّجُلُ الَّذِی یُصَلِّی قَالَ عَلَی أَیِّ حَالٍ أَعْطَاکَ قَالَ کَانَ رَاکِعاً فَکَبَّرَ النَّبِیُّ ص وَ کَبَّرَ أَهْلُ الْمَسْجِدِ فَقَالَ النَّبِیُّ ص عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَاوسائل الشیعة ؛ ج 10 ؛ ص445

13805- 12- عَلِیُّ بْنُ

ص: 382

مُوسَی بْنِ طَاوُسٍ فِی کِتَابِ الْإِقْبَالِ قَالَ رَوَی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الطِّرَازِیُّ فِی کِتَابِهِ بِإِسْنَادِهِ الْمُتَّصِلِ إِلَی الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ثُمَّ ذَکَرَ حَدِیثاً فِی فَضْلِ یَوْمِ الْغَدِیرِ- إِلَی أَنْ قَالَ الْمُفَضَّلُ سَیِّدِی تَأْمُرُنِی بِصِیَامِهِ قَالَ إِی وَ اللَّهِ إِی وَ اللَّهِ إِی وَ اللَّهِ إِنَّهُ الْیَوْمُ الَّذِی تَابَ اللَّهُ فِیهِ عَلَی آدَمَ ع- فَصَامَ شُکْراً لِلَّهِ تَعَالَی ذَلِکَ

وسائل الشیعة، ج 10، ص: 446

الْیَوْمَ وَ إِنَّهُ الْیَوْمُ الَّذِی نَجَّی اللَّهُ تَعَالَی فِیهِ إِبْرَاهِیمَ ع مِنَ النَّارِ فَصَامَ شُکْراً لِلَّهِ تَعَالَی عَلَی ذَلِکَ وَ إِنَّهُ الْیَوْمُ الَّذِی أَقَامَ مُوسَی هَارُونَ ع عَلَماً فَصَامَ شُکْراً لِلَّهِ تَعَالَی ذَلِکَ الْیَوْمَ وَ إِنَّهُ الْیَوْمُ الَّذِی أَظْهَرَ عِیسَی وَصِیَّهُ شَمْعُونَ الصَّفَا- فَصَامَ شُکْراً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ الْیَوْمَ وَ إِنَّهُ الْیَوْمُ الَّذِی أَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِیّاً ع- لِلنَّاسِ عَلَماً وَ أَبَانَ فِیهِ فَضْلَهُ وَ وَصِیَّتَهُ فَصَامَ شُکْراً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ الْیَوْمَ وَ إِنَّهُ لَیَوْمُ صِیَامٍ وَ قِیَامٍ وَ إِطْعَامٍ وَ صِلَةِ الْإِخْوَانِ وَ فِیهِ مَرْضَاةُ الرَّحْمَنِ وَ مَرْغَمَةُ الشَّیْطَانِ.

بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج 95 ؛ ص194

و قال قدس سره فی سوانح الیوم الثامن عشر من الشهر إنه قصة غدیر خم کانت فی الیوم الثامن عشر من ذی الحجة و هو یوم عید الغدیر و فیه نصب رسول الله ص علیا بالخلافة و فی الثامن عشر من ذی الحجة أیضا من سنة خمس و ثلاثین من الهجرة قتل عثمان بن عفان بن الحکم بن أبی العاص بن عبد شمس بن عبد مناف بن قصی الأموی و هو أول خلفاء بنی أمیة و فی هذا الیوم بعینه بایع

ص: 383

الناس أمیر المؤمنین ع- صلوات الله علیه بعد عثمان و رجع الأمر إلیه فی الظاهر و الباطن و اتفقت الکافة علیه طوعا بالاختیار و فی هذا الیوم فلج موسی علی السحرة و أخزی الله عز و جل فرعون و جنوده من أهل الکفر و الضلال و فیه نجی الله تعالی إبراهیم ع من النار و جعلها بردا و سلاما کما نطق به القرآن و فیه نصب موسی بن عمران ع وصیه یوشع بن نون و نطق بفضله علی رءوس الأشهاد و فیه أظهر عیسی وصیه شمعون الصفا و فیه أشهد سلیمان بن داود ع سائر رعیته علی استخلاف آصف وصیه و دل علی فضله بالآیات و البینات و هو یوم کثیر البرکات

علی بن ابیطالِبٍ وَلِیُّکُمْ بَعْدِی قَالُوا رَضِینَا بِاللَّهِ رَبّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِیناً وَ بِمُحَمَّدٍ نَبِیّاً وَ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَلِیّاً فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ فَرُوِیَ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنَّهُ قَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ تَصَدَّقْتُ بِأَرْبَعِینَ خَاتَماً وَ أَنَا رَاکِعٌ لِیَنْزِلَ فِیَّ مَا نَزَلَ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَمَا نَزَلَ.

17. نوزدهم ماه : ازدواج امیرالمومنین و حضرت زهرا علیهما السلام

بیان مختصر

آغاز زندگی مشترک امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهما السلام

مطابق ازدواج برخی روایات روز عقد حضرت صدیقه طاهره و امیرالمومنین علیه السلام در اول ذی الحجه بوده و آغاز زندگی مشترک این دو گوهر هستی روز 19 ذی الحجه بوده است. هرکس به خواستگاری حضرت زهرا سلام الله علیها می رفت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمودند: «أمرها علی الله» أمر ازدواج حضرت زهرا به دست خداست.(1) این خبر همه جا منتشر گردید در سال دوم هجری ناگهان مردم متوجه شدند که پیامبر

ص: 384


1- بحار الانوار: ج 43، ص 145.

اکرم صلی الله علیه و آله حضرت زهرا علیها السلام را به همسری علی علیه السلام در آورده است؛ پرسیدند یا رسول الله شما می فرمودید أمر ازدواج او به دست خداست ؟! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند آری، وحی آمد که «زَوِّج النُّورَ بِالنُّورِ»(نور را به زوجیت نور درآور) یعنی امر شدم تا، زهرا علیها السلام را به همسری علی علیه السلام در آورم.(1)

بیان تفصیلی

ازدواج امیرالمومنین و حضرت فاطمه زهراء علیهما السلام

مقدمه

ازدواج حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و حضرت علی (علیه السلام) از مهم ترین اتفاقات تاریخ شیعه است، زیرا سلسله امامان شیعه ثمره این ازدواج هستند. مطابق با احادیث، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به وحی الهی، حضرت فاطمه را به ازدواج علی علیه السلام در آورد.

در مورد تاریخ این ازدواج چندین نظر وجود دارد که در تقویم رسمی ایران از این بین، روز یکم ذی الحجه به عنوان تاریخ این ازدواج تعیین شده است.

تاریخ ازدواج

درباه تاریخ ازدواج امام علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) اتفاق چندانی میان مورخان و سیره نگاران نیست. تاریخ هایی که گاه بیان گر زمان صیغه خواندن می باشد و گاه بیانگر زمان عروسی و رفتن حضرت زهرا(سلام الله علیها) به خانه امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. این تاریخ ها عبارت اند از:

1. روز اول ذی حجه عقد فاطمه (علیها السلام) و روز سه شنبه ششم همان ماه، ازدواج حضرت بوده است.(2)

2. در ماه شوال پس از بازگشت حضرت علی (علیه السلام) از جنگ بدر بوده است.(3)

3. بنابر روایت امام صادق (علیه السلام): عقد علی و فاطمه (علیها السلام) در ماه رمضان، و

ص: 385


1- همان: ص 123.
2- 1.. ابن شهرآشوب، المناقب، ج 3، ص 357، قم، 1379 ق
3- 2.. شیخ طوسی، الأمالی، ص 43، دار الثقافة، قم، 1414ق.

ازدواج آنها در ذی حجّه سال دوم هجری بوده است.(1)

4. زفاف فاطمه در شب پنج شنبه، بیست و یکم ماه محرم سال سوم هجرت بوده است...(2)

5. برخی بر این عقیده اند که: عقد حضرت فاطمه (علیها السلام) در اواخر ماه صفر و ازدواج در ماه ذی حجه بوده است.(3)

6. عده ای نیز گفته اند که عقد در ماه ربیع الأول بوده و در همان ماه ازدواج صورت پذیرفته است.(4)

7. ابن سعد روایت کرده است که ازدواج فاطمه (علیها السلام) با علی (علیه السلام) پنج ماه پس از ورود پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به مدینه در ماه رجب صورت پذیرفت و پس از بازگشت از بدر او را به خانه علی (علیه السلام) فرستاد.(5)

سن ازدواج

علمای شیعه در تعیین سن حضرت فاطمه به هنگام ازدواج از چهارده سال بیشتر نگفته اند.(6)اکثر عالمان شیعه معتقدند که، سن حضرت در زمان ازدواج، 9 یا 10 یا حداکثر 11 سال بوده است.(7)همچنین سن امیر مؤمنان (علیه السلام) 21 سال و 5 ماه بوده است.(8)

خواستگاران حضرت زهرا علیهاالسلام

ص: 1


1- 3.. إربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، ج 1، ص 364، مکتبة بنی هاشم، تبریز، 1381ق
2- 4.. سید بن طاوس، إقبال ص 584، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1367 ش
3- 5.. مجلسی، بحار الأنوار، ج 19، ص 192-193، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق
4- 6.. مجلسی، بحار الأنوار، ج 19، ص 192-193، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق
5- 7.. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 18، دار الکتب العلمیة، ط الأولی، 1410/1990.
6- 8.. امین، سید محسن ، أعیان الشیعة، ج 1، ص 313، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1406 ق
7- 9.. انصاری، اسماعیل،الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء،ج 4،ص21، دلیل ما، قم، 1428ق
8- 10.. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب ، ج 4، ص 1893، بیروت، دار الجیل، ط الأولی، 1412/1992.

آنچه مسلّم است،این است که حضرت زهرا(سلام الله علیها)خواهان بسیار داشته اند. زیرا از طرفی پدر ایشان چه قبل و چه بعد از بعثت از مردان شریف و بزرگ عرب و قریش بوده اند و از طرف دیگر شخصیت خود حضرت زهرا(سلام الله علیها) شخصیتی بسیار والا و بزرگ بود.

پیش از حضرت علی علیه السلام افرادی مانند ابوبکر و عمر آمادگی خود را برای ازدواج با دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اعلام کرده بودند و هر دو از پیامبر یک پاسخ شنیده بودند و

ص: 386

آن این که درباره ازدواج زهرا منتظر وحی الهی است.(1)

ابن شهر آشوب در از دیگر خواستگاران حضرت اسم می برد.او می نویسد: عبدالرحمان بن عوف و عثمان بن عفان که هر دو از ثروتمندان بزرگ بودند برای خواستگاری، خدمت رسول خدا رسیدند. عبدالرحمان عرض کرد یا رسول الله! اگر فاطمه(علیهاالسلام) را به من تزویج کنی، حاضرم یکصد شتر سیاه آبی چشم که بارهایشان پارچههای کتان اعلای مصری باشد و ده هزار دینار، مهریهاش کنم.عثمان نیز اظهار داشت: یا رسول الله من هم به همین مهر حاضرم و بر عبدالرحمان برتری دارم زیرا زودتر مسلمان شدهام. پیغمبر از سخن آنان سخت خشمناک شد و برای آن که بفهماند به مال آنها علاقه ندارد و داستان ازدواج، داستان خرید و فروش و مبادلهی ثروت نیست، مشتی سنگ ریزه برگرفت و به جانب عبدالرحمان پاشید و فرمود: تو خیال میکنی من بندهی پول و ثروتم و بوسیلهی ثروت خودت بر من فخر و مباهات می کنی و می خواهی بوسیله پول ازدواج را بر من تحمیل کنی؟(2)

در جایی دیگر آمده است :دختر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) خواستگارانی داشت؛ امّا پدرش از میان همه پسر عموهای خود، علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) را برای شوهری او برگزید و به دخترشان فرمودند:«تو را به کسی به زنی می دهم که از همه نیکو خوی تر و در مسلمانی پیش قدم تر است.»(3)

خواستگاری حضرت علی (علیه السلام)
اشاره

در روایات شیعه و سنی آمده است که عمر و ابوبکر که از ازدواج با حضرت زهرا نومید شده بودند، امیرالمومنین را گفتند: تو به خواستگاری او برو!(4)

در جایی دیگر روایت شده اصحاب و

ص: 387


1- 11.. ابن سعد، طبقات، ج 8، ص 11،در سنن نسائی آمده است:پیغمبر(صلی الله علیه و آله) در پاسخ آنان گفت: «فاطمه خردسال است» و چون علی(علیه السلام) او را از وی خواستگاری کرد، پذیرفت.(نسائی، سنن، ج 6، ص 62؛ فاطم-ه الزّهراء، ص 25، ج 2)،الصواعق المحرّقه، ص 162 و رجوع به انساب الاشراف، ص 402 شود،بحار، ص 92 و نک: فصل «گزیده ای از شعرای عربی ».
2- 12.. مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص 345/ تذکرة الخواص، ص 306.
3- 13.. نسائی، سنن، ج 2، ص 31.
4- 14.. الریاض النضر، ج 2، ص 182؛ الغدیر، ج 3، ص 20

انصار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با سعد معاذ رئیس قبیله اوس به گفتگو پرداختند و آگاهانه دریافتند که جز حضرت علی علیه السلام کسی شایستگی ازدواج با حضرت زهرا علیهاالسلام را ندارد و نظر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز به غیر او نیست.

از این رو دسته جمعی در پی حضرت علی علیه السلام رفتند و سرانجام او را در باغ یکی از انصار یافتند که با شتر خود مشغول آبیاری نخل ها بود. آنان روی به علی کردند و گفتند: اشراف قریش از دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواستگاری کرده اند و پیامبر در پاسخ آنان گفته است که کار زهرا منوط به اذن خداست و ما امیدواریم که اگر تو (با سوابق درخشان و فضایلی که داری) از فاطمه خواستگاری کنی پاسخ موافق بشنوی و اگر دارایی تو اندک باشد ما حاضریم تو را یاری کنیم.(1)

چگونگی خواستگاری حضرت علی علیه السلام

ص: 2


1- 15.. علامه محمد باقر مجلسی (ره) ،ترجمه جلد 43 بحارالنوار 43 ، 441

ضحاک بن مزاحم نقل می کند،از حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام شنیدم که در مورد مراسم خواستگاری از حضرت زهرا(علیها السلام) می فرمود: موقعی که من نزد پیامبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم رفتم و آن بزرگوار مرا دید خندید و فرمود: یا اباالحسن! آیا برای حاجتی که داری نزد من آمدی؟ من قرابت و سبقت در اسلام و یاری کردن خود را از آن حضرت و جهادهایی که در راه خدا کرده بودم، برای آن حضرت شرح دادم. پیغمبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود: یا علی راست می گویی، مقام تو بالاتر از این است

ص: 388

که تذکّر دادی، گفتم: یا رسول الله فاطمه ی زهراء را برایم تزویج نما. فرمود: یا علی! قبل از تو چند نفر از مردان، این تقاضا را داشتند، ولی هر گاه من به فاطمه می گفتم اظهار بی میلی می کرد، شما چند لحظه ای صبر کن تا من نزد او بروم و برگردم.(1)

پیامبرخدا،نزد فاطمه علیها السلام رفت. فاطمه علیها السلام از جا برخاست و ردای پدر را گرفت و کفش هایش را درآورد و آبْ دست برایش آورد و دست و پای او را شُست و سپس نشست . پس پیامبر خدا به او فرمود: «ای فاطمه!» . پاسخ داد: بلی ، چه می خواهی ، ای پیامبر خدا؟ فرمود : «علی بن ابی طالب ، کسی است که خویشاوندی و فضیلت و اسلامش را می شناسی و من از خدا خواسته ام که تو را به ازدواج بهترینِ آفریدگانش و محبوب ترینِ آنان در نزدش درآورد و علی از تو خواستگاری کرده است . چه نظری داری؟» . فاطمه علیها السلام ساکت ماند و صورتش را برنگردانْد و پیامبر خدا ، کراهتی در چهره اش ندید . پس برخاست ، در حالی که می گفت: «اللّه اکبر! سکوت او [نشانه]رضایت اوست». پس جبرئیل علیه السلام نزدش آمد و گفت: ای محمّد! او را به ازدواج علی بن ابی طالب درآور که خداوند ، این دو را برای هم پسندیده است .(2)

حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) روایت می کنند: پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه به من فرمود: یا علی! گروهی از مردان قریش راجع به فاطمه ی زهراء سلام

ص: 389


1- 16.. الأمالی للطوسی : ص 39 ح 44 ، بشارة المصطفی : ص 261
2- 17.. الأمالی للطوسی : ص 39 ح 44 ، بشارة المصطفی : ص 261

الله علیها مرا مورد عتاب قرار دادند و گفتند: ما خواستگار فاطمه بودیم و تو نپذیرفتی، اکنون او را به علی بن ابیطالب دادی.

من گفتم: به خدا قسم، من فاطمه را از شما رد نکردم و او را تزویج ننمودم، بلکه خدا خواستگاری شما را نپذیرفت و فاطمه را برای علی تزویج کرد؛ زیرا جبرئیل بر من نازل شد و گفت،خدای تعالی می فرماید:اگر من علی را خلق نمی کردم از حضرت آدم به بعد شوهری که شایسته ی فاطمه باشد در روی زمین نبود.(1)

از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده است که خطاب به علی علیه السلام فرمود: «لولاک یا علی لما کان لفاطمه کفو علی وجه الارض(2): یا علی اگر تو نبودی، فاطمه را بر روی زمین کفوی نبود».

علامه حسن زاده آملی در شرح این روایت گفته اند: نکاح بر کفائت است- که باید مرد و زن کفو هم باشند- و مرد غیر معصوم را بر زنی که صاحب عصمت است راهی نیست. (3)

مهریه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
دارایی امیرالمؤمنین (علیه السلام)

ص: 3


1- 18.. علامه محمدباقر مجلسی،ترجمه جلد 43 بحارالنوار،ص 288
2- 19.. بحارالانوار ج 43/ 107
3- 20.. حسن زاده آملی؛ حسن، شرح فص حکمة عصمتیة فی کلمة فاطمیة، ص178

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) پس ازکسب اجازه از حضرت زهرا (علیها السلام) به نزد امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) آمدند و با لبی خندان گفتند: یا علی! آیا برای عروسی چیزی داری؟ پاسخ داد: یا رسول الله پدر و مادرم قربانت، شما از وضع من کاملاً اطلاع دارید. تمام ثروت من عبارت است از یک شمشیر، یک زره و یک شتر. فرمود: تو مرد جنگ و جهادی و بدون شمشیر نمی توانی در راه خدا جهاد کنی، شمشیر از لوازم و احتیاجات ضروری تو است. شتر نیز از

ص: 390

ضروریات زندگی تو محسوب می شود، باید به وسیله آن آبکشی کنی و امور اقتصادی خود و خانواده ات را تأمین کنی و برای اهل و عیالت کسب روزی نمایی و در مسافرت بارت را بر آن حمل کنی، تنها چیزی که می توانی از آن صرف نظر کنی همان زره است. منهم به تو سخت نمی گیرم و به همان زره اکتفا می نمایم.(1)

مهریه حضرت زهرا (علیها السلام)

در روایات دو نوع مهریه برای حضرت زهرا (علیها السلام) مشخص شده است:

* مهریه عادی یا به تعبیری مهریه ی زمینی که همه زنان مسلمان دارند و دو نوع روایت در این مورد نقل می شود:

1. مهریه ی حضرت فاطمه زره ای بود از نوع بسیار محکم که آن را زره شمشیرشکن می گویند و آن از پوست دبّاغی نشده ی قوچ و یا پوست بُز ساخته می شود و ارزش این زره چهارصد و به نقلی پانصد درهم بوده است.(2)

2. مهریه حضرت زهرا(علیها السلام) طبق روایات اسلامی پانصد درهم بوده است.(3)

البته این دو روایت قابل جمع هستند و می توان گفت در حقیقت مهر حضرت فاطمه(علیها السلام) همان زره حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بود که آن را به پانصد درهم فروختند.

* مهریه آسمانی :رسول الله(صلی الله علیه و آله) فرمودند:مهریه ی فاطمه سلام الله علیها در آسمان یک پنجم زمین تعیین شده، پس کسی که با بغض فاطمه و فرزندانش، تا قیامت روی زمین راه برود حرام است.(4) در روایتی دیگر از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت شده که فرمود مهریه ی فاطمه ی اطهر یک پنجم دنیا، یک سوّم بهشت، چهار

ص: 391


1- 21.. زندگانی حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) ( ترجمه جلد 43 بحارالانوار )، ص 409
2- 22.. زندگانی حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) ( ترجمه جلد 43 بحارالانوار )، ص358
3- 23.. قاضی نورالله تستری، احقاق الحق، ج 8، ص 351.
4- 24.. زندگانی حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) ( ترجمه جلد 43 بحارالانوار )، ص 358

نهر که عبارتند از:نهر فرات،نیل در مصر،نهروان و نهر بلخ.(1)

امیر مومنان به دستور پیامبر زره را فروخت و پول آن را به آن بزرگوار تقدیم داشت و پیامبر آن پول را به سه بخش تقسیم کرده، بخشی از آن را برای خریدن وسایل زندگی به عنوان جهیزیه، و بخش دیگر آن را برای تهیه عطریات عروسی قرار داد و سومین بخش آن را نزد «ام سلمه» سپرد تا به هنگام فرارسیدن شب عروسی آن را به امیر مومنان باز گرداند تا بتواند از میهمانان خویش پذیرایی کند.(2)

خواندن خطبه عقد در مسجد

پیغمبر صلی الله علیه وآله به امیرالمؤمنین فرمودند: یا علی تو زودتر به مسجد برو و من نیز از عقب تو می آیم، تا در حضور مردم مراسم عقد را برگزار کنیم و خطبه بخوانیم.

ص: 4


1- 25.. زندگانی حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) ( ترجمه جلد 43 بحارالانوار )، ص 358
2- 26.. محمد کاظم قزوینی ، فاطمه زهرا سلام الله علیها از ولادت تا شهادت ، ص 189

علی (علیه السلام) مسرور و خوشحال به جانب مسجد حرکت نمود. ابوبکر و عمر را در بین راه ملاقات کرد، آنها از جریان کار جویا شدند، گفت: رسول خدا دخترش را به من تزویج کرد، هم اکنون پیامبر در راه است تا در حضور جمعیت، مراسم عقد و خطبه خوانی را انجام دهد.

پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در حالی که صورتش از سرور و شادمانی می درخشید به مسجد تشریف برد، و به بلال حبشی فرمودند: مهاجر و انصار را در مسجد جمع کن.

هنگامی که مردم جمع شدند، بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای فرمود: ای مردم آگاه باشید که جبرئیل بر من نازل شد و از جانب خدا پیام آورد که مراسم عقد ازدواج علی و فاطمه علیها السلام در

ص: 392

عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده و دستور داده که در زمین نیز آن مراسم را انجام دهم، و شما را بر آن گواه بگیرم. علی علیه السلام را خواست و فرمود یا علی پروردگار مرا امر فرموده که فاطمه را برای تو عقد کنم به پانصد مثقال نقره آیا راضی هستی؟ عرض کرد: یا رسول اللَّه راضی هستم همه حضار مبارک باد گفتند سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به منبر رفت خطبه عقد را ایراد فرمود.

پس از آن علی علیه السلام برخاست خطبه ای ایراد کرد و فرمود: ای مردم! رسول خدا فاطمه را به عقد من در آورد و زره ام را از بابت مهر قبول کرد. از آن حضرت بپرسید و گواه باشید.

مسلمانان به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) عرض کردند: یا رسول الله! فاطمه را با علی کابین بسته ای؟

رسول خدا پاسخ داد: آری. پس تمام حضار دست به دعا برداشته گفتند: خدا این ازدواج را بر شما مبارک گرداند و در میانتان دوستی و محبت افکند.

در پایان مجلس، رسول خدا به زنان خود امر فرمود تا به خوشحالی این جشن شادمانی کنند و بساط سرور بگسترند.

دعای پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حق عروس و داماد

علی علیه السّلام می گوید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دخترش را به ازدواج من درآورد و آنگاه نزد من آمده دستم را گرفته و فرمود: با یاد و نام خدا برخیز و بگو: «علی برکة اللَّه، و ما شاء اللَّه، و لا قوّة إلّا باللَّه، و توکّلت علی اللَّه»- یعنی: بر سفره برکت خدا می نشینم، و راضی

ص: 393

می شوم بر آنچه او بخواهد، همانا قدرت و قوّتی نیست مگر از جانب خدا، پس به او توکّل می کنم و یاری می طلبم.

سپس مرا کنار فاطمه نشانید و گفت: خداوندا! اینان محبوبترین مردم در نزد من می باشند، پس آنان را دوست بدار، و خیر و برکت به ذریه آنها عطا کن، و آنان را از هر آسیبی حافظ باش، من آنها و نسلشان را از شرّ شیطان فریبکار به تو می سپارم.(1)

جهزیه حضرت زهرا(علیها السلام)
خرید جهزیه با مهریه حضرت زهرا (علیها السلام)

ص: 5


1- 27.. زندگانی حضرت زهرا سلام الله علیها (ترجمه و تحقیق از جلد 43 بحار الانوار)، روحانی علی آبادی، ص 417

امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به من فرمود: برخیز و زره خود را بفروش! برخاستم و زره را فروختم و پول آن را گرفته نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آوردم و آنها را در مقابل او نهادم؛ آن حضرت از من نپرسید که آن پولها چه مقدار است و من نیز چیزی در این باره به آن حضرت نگفتم، سپس بلال را صدا کرد و مشتی از آن پولها را به وی داد و گفت: این پولها را بگیر و با آنها برای فاطمه (علیهاالسلام) عطر خریداری کن!

و بعد از او ابوبکر و عمار بن یاسر را احضار نمود و دو مشت از آن پولها را به او داده و گفت: با این پولها، برای فاطمه (علیهاالسلام) لباس و اثاثیه ی منزل خریداری کن. و آنگاه عمار یاسر و گروه آنها وارد بازار شدند و هر چیزی را که لازم می دانستند در نظر گرفتند و آن را خریداری می نمودند.(1)

صورت جهزیه حضرت زهرا (علیها السلام)

از صورت جهیزیه حضرت زهرا سلام الله علیها می توان به وضع

ص: 394


1- 28.. علامه محمد باقر مجلسی ،زندگانی حضرت زهرا(علیها السلام)( ترجمه جلد 43 بحار) ، ص 361

زندگی بانوی بزرگوار اسلام به خوبی پی برد. فرستادگان پیامبر صلی الله علیه و آله از بازار بازگشت و آن چه باری حضرت زهرا سلام الله علیها تهیه کرده بودند به قرار زیر بود:

1. یک پیراهن به قیمت هفت درهم

2. روبنده ای به قیمت چهار درهم، شاید منظور از «خمار» روسری، مقنعه یا چادر باشد.

3. یک قطیفه ی مشکی خیبری

4. تختی که وسط آن را با لیف خرما بافته بودند.

5. دو عدد تشک با روکشی از کتان مصری که یکی از آنها با لیف خرما و دیگری با پشم گوسفند پر شده بود.

6. چهار بالش- یا متکا، یا پشتی- با رویه ای از پوست حیوانات طائف که درون آنها از علف

7. پرده ای از جنس پشم

8. حصیری بافت یمن

9. یک آسیای دستی

10. طشت مسی

11. مشک آبی از جنس پوست

12. ظرف مخصوص شیر- که از جنس چوب می تراشیدند.

13. ظرفی برای آبخوری

14. آفتابه ای قیراندود

15. سبویی سبز رنگ- که در آن روغن، آرد یا چیزهایی دیگر نگهداری می کردند.

16. دو کوزه ی کوچک سفالی

هنگامی که که خرید آنها کامل شد، مقداری از اثاثیه را ابوبکر و باقی را سایر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حمل کرده به خانه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

ص: 6

بردند.هنگامی که لوازم خریداری شده به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشان داده شد، پیامبر

ص: 395

آنها را زیر و رو کرده و گفت: خدا اینها را برای اهل بیت مبارک کند.(1)

خانه امیرالمؤمینن (علیه السلام)
اشاره

خانه حضرت علی (علیه السلام) در کنار مسجد، خانه ساده ای داشت که مجموع آن از یک اتاق خشت و گلی ، که در کف آن اتاق ، ماسه نرم ریخته شده بود خلاصه می شد. آن اتاق با پوست گوسفند، فرش شده بود و یک عدد متکا که لایه آن از لیف خرما بود، در آن دیده می شد.

این خانه برای شب زفاف مناسب نبود، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم ) به علی (علیه السلام) فرمود: در همین نزدیکی ، خانه ای را فراهم کن (اجاره کن ) تا همسرت را به تو تحویل دهم .

حضرت علی (علیه السلام) عرص کرد: در این نزدیکی جز منزل حارثة بن نعمان منزلی نیست.پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: خانه های حارثه را برای مهاجران بی خانه گرفته ایم ، و اکنون شرم می کنیم که باز از او تقاضای منزل کنیم!

حارثه این سخن را شنید و به محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) آمد و متواضعانه عرض کرد: من و اموالم به خدا و رسولش تعلق دارد. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) برای او دعا کرد، به این ترتیب خانه حارثه آماده شد و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) عروسی به آن جا رفت .

پس از مدتی حضرت علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) به خانه قبلی علی (علیه السلام) باز گشتند، و فرزندان زهرا (سلام

ص: 396


1- 29.. همان ، 361

الله علیها) در همان خانه ساده چشم به جهان گشودند و بزرگ شدند. این خانه در کنار مسجد النبی بود که محل آن اکنون به نام خانه زهرا (سلام الله علیها) معروف است.(1)

آماده سازی خانه برای زندگی

از عایشه و ام سلمه روایت شده است که هر دو گفتند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) ما را فرمود که فاطمه (سلام الله علیها) را آماده کنیم تا بر علی (علیه السلام) داخل شود. ما به سرای آن دو رفته و با خاک نرم بیابان آن را فرش کردیم . آن گاه دو متکا را از لیف خرما پر کرده ، با دستمان لی فها را از هم جدا نمودیم . سپس به آنان غذایی از خرما و کشمش و آبی گوارا بدادیم . و تیرکی از چوپ را در نزدیکی سرایشان برافراشتیم تا لباسها و مشک آب را بر آن بیاویزند. ما ازدواجی بهتر از ازدواج فاطمه (سلام الله علیها) ندیدیم(2)

مراسم عروسی
وساطت زنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله)

امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند:به مدت یک ماه با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نماز می خواندم و بدون اینکه درباره ی فاطمه علیهاالسلام چیزی به آن حضرت بگویم به

ص: 7


1- 30.. ریاحین الشریعه ، ج 1، ص 92.
2- 31.. چهل حدیث در فضایل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم )، ص 50.

منزل خود بازمی گشتم.(1)ولی گاهی که خلوت می شد می فرمود: یا علی چه همسر نیکو و زیبائی نصیبت شد؟ بهترین زنان عالم را تزویج تو کردم.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند:روزی زنان پیامبر به من گفتند: آیا می خواهی که ما از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بخواهیم تا فاطمه را به خانه ات بیاورد و شما زندگی مشترکتان را شروع

ص: 397


1- 32.. علامه محمد باقر مجلسی ،زندگانی حضرت زهرا(علیها السلام)( ترجمه جلد 43 بحار) ، ص 361

کنید؟ گفتم: بله. وقتی آنها نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفتند ام ایمن گفت: ای رسول خدا! اگر خدیجه علیهاالسلام زنده بود چشمانش در اشتیاق دیدار ازدواج حضرت فاطمه علیهاالسلام روشن می شد، همانا علی علیه السلام دوست دارد که فاطمه را به خانه اش ببرد، پس چشم آنها را به دیدار یکدیگر روشن نما تا چشمهای ما نیز روشن شود.

رسول خدا فرمود: چرا علی همسر خود را از من مطالبه نمی کند و شما را واسطه کرده است، در حالی که ما از خود او انتظار این کار را داشتیم. علی علیه السلام گفت: من گفتم: ای رسول خدا! من از شما خجالت کشیدم و حیا مانع از این امر می شد. (1)

آماده سازی مقدمات عروسی

پیامبر در این حال خطاب به همسران خود فرمود: کدام یک از شما حاضر(به کمک)هستید؟ ام سلمه گفت: من ام سلمه و این زینب و این فلان کس و فلان کس. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: یکی از حجره های خانه را برای دخترم فاطمه و پسر عمویم علی آماده کنید. ام سلمه گفت: ای رسول خدا! کدام حجره را؟ پیامبر فرمود: حجره ی خودت را، و سپس به زنان خویش دستور داد تا فاطمه علیهاالسلام را زینت کنند و لوازم عروسی او را فراهم نمایند.

ام سلمه گوید: به فاطمه گفتم: آیا عطری برای خودت ذخیره نموده ای؟ گفت: آری. و یک شیشه عطر آورد و مقداری از آن را در میان دست من ریخت، چنان بویی از آن برخاست که تا آن زمان استشمام نکرده بودم!(2)

بخشیدن پیراهن عروس

پیامبر

ص: 398


1- 33.. همان ، 363
2- 34.. همان ، 363

خدا برای شب عروسی فاطمه علیهاالسلام پیراهنی آماده ساخت و ایشان پیراهن دیگری نیز داشت که پوشیده و اصلاح شده بود. شب عروسی او بود که بی نوایی در خانه ی پیامبر آمد و از ایشان لباس طلبید. حضرت فاطمه سلام الله علیها برخاست و نخست پیراهن اصلاح شده ی خویش را در بسته ای نهاد تا در راه خدا به او انفاق کند اما ناگهان آیه ی شریفه ی قرآن را به خاطر آورد که:

«لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون.»

«شما به اوج نیکی و نیکوکاری نخواهید رسید مگر آنکه از آنچه دوست می دارید در راه خدا انفاق نمایید.»

لذا «فاطمه(علیها السلام)» بازگشت و پیراهن عروسی خویش را از تن درآورد و به آن زن بینوا انفاق کرد و خود همان جامه ی عادی خویش را پوشید.هنگامی که خواستند عروس گرانمایه را به خانه ی امیر مومنان ببرند، فرشته ی وحی فرود آمد و پس از سلام بر پیامبر گفت: ای پیامبر خدا! پروردگارت درود نثارت می کند و به من دستور داده است که سلام و درودی گرم نثار «فاطمه»

ص: 8

نمایم و به همراه من ارمغانی از لباسهای بهشت نیز که از دیبای سبز تهیه شده است برای او فرستاده است.(1)

ولیمه عروسی

امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من گفت: ای علی! غذای فراوانی برای عروسی و خانواده ات تدارک کن. و سپس فرمود: گوشت و نان را من می دهم، خرما و روغن به عهده ی تو. من خرما و روغن فراهم کردم و نزد

ص: 399


1- 35.. محمد کاظم قزوینی ، فاطمه زهرا سلام الله علیها از ولادت تا شهادت ، ص 199-200

پیامبر بردم، آن حضرت آستینهای لباسش را بالا زد و خرما را تمیز کرده در روغن ریخت و غذایی درست کرد که آن را «حیس» می گفتند، و گوسفند فربهی ذبح کرد، و نان فراوانی تدارک نمود، سپس به من گفت: هر کس را که دوست داری دعوت کن.(1)

امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: پس وارد مسجد شدم و دیدم که مسجد پر از صحابه ی پیامبر است، حیا کردم که در میان آن جمع عده ای را دعوت کنم و عده ای را دعوت ننمایم، پس بر یک بلندی قرار گرفتم و خطاب به همه گفتم: همه ی شما را به صرف ولیمه ی عروسی فاطمه (علیهاالسلام) دعوت می کنم. آنان پذیرفتند و گروه گروه به طرف خانه ی پیامبر حرکت کردند و من از کثرت جمعیت و قلت غذا خجالت می کشیدم، وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از آنچه که در ذهن من می گذشت مطلع گردید، گفت: ای علی! من دعا می کنم که خدا به غذای شما برکت بدهد. علی علیه السلام گفت: آن جمعیت که تعداد آنها بیش از چهار هزار نفر بود همگی از غذا و آبی که فراهم کرده بودیم خوردند و نوشیدند و و سیر شدند ولی از غذا چیزی کم نشد.(2)

سپس پیامبر دستور داد تا کاسه هایی را پر از غذا کردند و آنها را برای زنان خویش فرستاد و کاسه ای نیز پر از غذا کرد و فرمود: این کاسه نیز برای علی و فاطمه بماند.(3)

کاروان مشایعت کننده حضرت فاطمه سلام الله علیها

شب که فرا رسید پیامبر صلی الله علیه و آله به سلمان

ص: 400


1- 36.. همان، 364
2- 37.. همان ، 364 و 365
3- 38.. همان ، 365

فرمود: بغله شهبایم را بیاور و پس از آماده شدن، پیامبر صلی الله علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را بر مرکب خود سوار کرده تا به خانه علی ببرد. پس سلمان افسار مرکب را در دست گرفته و رسول خدا صلی الله علیه و آله در پشت سر او قرار گرته بود، هم چنان که به راه خود ادامه می دادند ناگهان از پشت سر، سر و صدایی به گوشش رسید، نگاه کرد دید جبرئیل و میکائیل و اسرافیل هستند که به همراه گروهی از فرشتگان به زمین فرود آمده اند.پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای جبرئیل! برای چه نازل شده اید؟در پاسخ گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده ایم تا فاطمه علیهاالسلام را به خانه علی ببریم، پس جبرئیل تکبیر گفت و میکائیل نیز تکبیر گفت و اسرافیل چنین کرد و سایر فرشتگان به دنبال این سه فرشته تکبیر سر دادند و به دنبال آنها پیامبر صلی الله علیه و آله تکبیر گفته و در آخر سلمان فارسی آوای تکبیر را سر داد و از آنها پس در مراسم عروسی و بردن عروس به خانه شوهر تکبیر گفتن سنت شد.(1)

جابرگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و حمزه، عقیل و جعفر و سایر اهل بیت نیز در پشت سر فاطمه علیهاالسلام در حالی که شمشیرهای خود را کشیده بودند، به راه افتادند و زنان پیامبر

ص: 9


1- 39.. فاطمه علیها السلام الگوی حیات زیبا، محمد جواد مروجی طبسی، به نقل از کشف الغمه، ج 1، ص 368.

صلی الله علیه و آله به همراه دیگر زنان در پیشاپیش کاروان شادی حرکت کرده و ام سلمه و حفصه و معاذه مادر سعد سروده ای می خواندند و

ص: 401

در سایر زنان با تکرار مصراع اول شادی خود را اظهار می کردند و سپس تکبیر سر می دادند تا این که داخل خانه علی شدند.(1)

نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله به دختران عبدالمطلب و زنان مهاجرین و انصار دستور داد تا به همراه فاطمه علیهاالسلام بوده و شادی کنان رجز بخوانند و تکبیر بگویند و سخنی که مورد رضای خدا نیست بر زبان جاری نسازند.(2)

توصیه های رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به حضرت علی (علیه السلام) و حضرت زهرا (علیها السلام)

هنگامی که کاروان عروس به خانه رسید، پیامبر، امیر مومنان را فراخواند و پس از آمدن او دخت سرفرازش را خواست و دستش را گرفت و در دست علی علیه السلام نهاد و فرمود: «علی جان! خداوند دخت پیامبر را به تو مبارک سازد.»

و افزود:یا علی! هذه «فاطمه» ودیعتی عندک! یا علی! نعم الزوجه «فاطمه»! و یا «فاطمه»! نعم البعل علی!!

علی جان! این فاطمه است و امانت من نزد توست!فاطمه شایسته ترین همسر برای توست.

و آنگاه فرمود: ای «فاطمه» علی شایسته ترین شوهر است. و دستهای مقدس را بسوی آسمان گشود و نیایشگرانه زمزمه کرد که:

بار خدایا! نیکی ها و برکات خویش را بر این دو فرود فرست، و در فرزندان و نسل پاکشان برکت قرار ده!

بار خدایا! این دو تن محبوب ترین انسانها نزد من هستند، پس تو نیز آنان را دوست بدار و از سوی خویش حافظ و نگهبان بر آنان بگمار. بار خدایا! من این دو تن را با نسل پاکشان، از شیطان رانده شده و شرور و وسوسه های آن، به تو پناه می دهم.

آنگاه آبی خواست و جرعه ای از آن را

ص: 402


1- 40.. فاطمه علیها السلام الگوی حیات زیبا، محمد جواد مروجی طبسی، به نقل از بحار الأنوار، ج 43، ص 115.
2- 41.. فاطمه علیها السلام الگوی حیات زیبا، محمد جواد مروجی طبسی

به سبک خاصی متبرک ساخت و از آن قطراتی بر سر و سینه و میان شانه های دخت گرانقدر و داماد ارجمندش افشاند.

و دستور داد بانوان، عروس و داماد را در سرای جدیدشان به خدا سپارند و بروند.

عبادت در شب زفاف

در شب ازدواج امام علی (علیه السلام) فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را نگران و گریان دید، فرمود: چرا ناراحتی ؟ پاسخ داد: در پیرامون حال و رفتار خویش فکر کردم ، به یاد پایان عمر خویش و منزلگاه دیگر به نام قبر افتادم که امروز از خانه پدر به خانه شما منتقل شدم و روزی دیگر از این جا به طرف قبر و قیامت خواهم رفت ، در این آغازین لحظه های زندگی ، تو را به خدا سوگند می دهم که بیا تا به نماز بایستیم تا باهم در این شب خدا را عبادت کنیم (1)

ثمره این ازدواج

ص: 10


1- 42.. نهج الحیاة ، فرهنگ سخنان فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، ص 35.

ثمره این ازدواج مبارک درخت گهربار امامت است . از این ازدواج مبارک این دو عزیز، چهار فرزند والاگُهر دیده به جهان گشودند، که به ترتیب سن عبارتند از: امام حسن مجتبی علیه السلام، امام حسین علیه السلام، زینب کبری سلام الله علیها، ام کلثوم سلام الله علیها و البته حضرت محسن علیه السلام نیز پیش از تولد بر اثر ضربات دشمنان اسلام در رحم مادرش به شهادت رسید.(1)

منابع

* جعفر سبحانی، فروغ ولایت.

* فاطمه زهرا سلام الله علیها از ولادت تا شهادت ، قزوینی محمد کاظم،ترجمه و نگارش علی کرمی فریدنی،نشر مرتضی 1384،چاپ پنجم

* زندگانی حضرت زهرا سلام الله علیها (ترجمه ی جلد 43 بحارالأنوار)، محمد باقر مجلسی ، ترجمه سیّد محمّد قائم فرد

ص: 403


1- 43.. الارشاد (شیخ مفید)، ص 342.

، عطر عترت 1389

* زندگانی حضرت زهرا سلام الله علیها (ترجمه و تحقیق از جلد 43 بحار الانوار)، روحانی علی آبادی، محمد، مهام، تهران ،1377ش

* 360 داستان از فضایل مصائب و کرامات فاطمه زهرا (علیها السلام)،عباس عزیزی

* ارشاد، شیخ مفید، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، انتشارات اسلامیة، تهران،1380 ش

* فاطمه علیها السلام الگوی حیات زیبا، محمد جواد مروجی طبسی

ص: 11

بیان داستانی

بهترین برای بهترین؛ نور برای نور

فاطمه علیه السلام ، فرشته ای می مانَد، که هم پدر از او بوی بهشت را می شنود و هم فرشتگان آسمان دنیا را با نور او روشن می بینند. او تمام وجودش نور است.

دختر پیامبر خدا پیامبر صلی الله علیه و آله و خدیجه سلام الله علیها خیلی ها طمع ازدواج با او را دارند.

بعضی ها برای رسیدن به قدرت و بعضی ها به طمع رسیدن به ریاست و خلافت.

پیامبر صلی الله علیه و آله دست رد بر سینه ی همه زده است گویا هیچ کس شایسته ی همسری زهرا را ندارد.

چقدر این روزها شبیه روزهایی است که بزرگان حجاز به خواستگاری خدیجه سلام الله علیها می آمدند و او همه را رد می کرد.

گویا پیامبر پیامبر صلی الله علیه و آله منتظر آمدن شخص خاصی است؛

درب خانه به صدا در می آید؛

گویی نوری به خواستگاری نور آمده است

علی علیه السلام است که به خواستگاری زهرا علیها السلام آمده است

فاطمه علیها السلام سکوت می کند.

پیامبر پیامبر صلی الله علیه و آله خیلی خوب، سخن این سکوت پرحیا را می داند.

...

نوزدهم ذی حجه است. بساط عروسی فراهم شده است.

چه عروسی باشکوهی. ازدواج نور با نور

اما، چقدر جای

ص: 404

خدیجه علیها السلام خالی است...

بیان دانش آموزی

شرح ماجرای ازدواج علی(ع) و فاطمه(س) از زبان امام رضا(ع)

حضرت رضا(ع) فرمود: پدرم از پدرش جعفر بن محمد و آن حضرت از پدر خود از جد بزرگوار خویش(ع) نقل فرمود که:حضرت علی(ع) فرمود: تصمیم به ازدواج گرفتم، ولی جرئت نمی کردم، این مطلب را به حضرت رسول(ص) عرض کنم و مدتی این موضوع شب و روز در فکرم بود تا اینکه روزی بر حضرت رسول(ص) وارد شدم و آن حضرت فرمودند: ای علی!

عرض کردم: بفرمایید ای رسول خدا! فرمود: آیا میل و رغبتی به ازدواج داری؟ عرض کردم: رسول خدا خود داناتر است و گمان بردم حضرت یکی از زنان قریش را به عقد من درآورند و من از اینکه فرصت ازدواج با فاطمه را از دست دهم، نگران بودم و متوجه نشدم که چه شد که حضرت مرا صدا زدند و در خانه ام سلمه به خدمتشان رسیدم. وقتی به من نگاه کردند، چهره شان درخشید، تبسمی فرموده به گونه ای که سفیدی دندان هایشان را که می درخشید دیدم، حضرت به من فرمودند: ای علی! مژده چراکه خداوند مسئله ازدواج تو را که فکر مرا مشغول کرده بود، خود به عهده گرفت.

گفتم: قضیه چیست یا رسول الله؟ حضرت فرمودند: جبرئیل با سنبل و قرنفل بهشتی نزد من آمد و آن ها را به من داد، من آن دو را گرفتم و بوییدم و گفتم: ای جبرئیل! این سنبل و قرنفل را به چه مناسبت آورده ای؟ او گفت: خداوند تبارک وتعالی ملائکه ساکن بهشت و نیز سایر ساکنین آن را امر فرموده که تمام بهشت ها را با تمام درخت ها و رودخانه ها و میوه ها و قصرهایش آذین بندند و به بادهای بهشتی دستور داده تا با بوی

ص: 405

انواع عطر بوزند و حورالعین را به خواندن سوره های طه، طس، شوری و سوره هایی که با طسم شروع می شود امر فرمود و به یک منادی دستور داد که چنین جار بزند:ای ملائکه من و ای ساکنین بهشت من! شاهد باشید که فاطمه دختر محمد را به عقد علی بن ابی طالب درآوردم و به این کار راضی و خشنودم، این دو از یکدیگرند. سپس خداوند تبارک وتعالی به ملکی از ملائکه بهشت به نام راحیل – که در بلاغت هیچ یک از ملائکه به پای او نمی رسند- امر فرمود که خطبه بخواند، او نیز خطبه ای خواند که اهل آسمان و زمین چنین خطبه ای نیاورده بودند، سپس به یک منادی دستور داد تا چنین جار بزند: ای ملائکه من و ای ساکنین بهشت من به علی بن ابی طالب حبیب محمد و فاطمه دختر محمد تبریک بگویید، چه اینکه من برای آنان خیروبرکت قراردادم. راحیل گفت: برکت تو بر آن دو بیشتر ازآنچه ما در بهشت و منزلت برای آنان مشاهده کردیم نیست؟

خداوند فرمود: ای راحیل! ازجمله برکت من بر آن دو این است که آنان را بر محبت خودم، باهم همراه می کنم و حجت خود بر مردم قرارشان می دهم و قسم به عزت و جلالم که از آن دو، نسل و فرزندانی به وجود خواهم آورد که در زمین گنجینه داران و معادن حکمت خود قرارشان خواهم داد، بعد از پیامبران، آنان را حجت بر مردم قرار می دهم. پس مژده بده ای علی که من نیز، همچون خدای رحمان، دخترم فاطمه را به ازدواج تو درآوردم و آنچه را که خداوند برای او پسندید، من نیز پسندیدم. حال دست همسر

ص: 406

خود را بگیر که تو از من نسبت به او سزاوارتری، جبرئیل به من خبر داد که بهشت و اهل آن، مشتاق شما دو نفرند و اگر خداوند تبارک وتعالی نمی خواست از نسل شما حجتی بر خلق برگزیند، خواسته بهشت و اهل بهشت را در مورد شما دو نفر اجابت می فرمود، پس تو چه خوب برادر و چه خوب داماد و چه خوب همدمی هستی و رضایت خدا برای تو کافی است و از رضایت هر کس دیگر بهتر است.

حضرت علی(ع) گفت: «رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ اَلَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَ»؛ پروردگارا مرا بر آن دار که شکر نعمتی که به من دادی، به جای آرم، حضرت رسول(ص) نیز آمین گفتند.

پیوند مهدوی

وقتی دو دریا به هم می رسند؛ (مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیان) دُر و مرجان پدید می آید ( یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجان)

و «کوثر» این خیر کثیر تعبیر می شود

و پر برکت ترین نسل عالَم روزی علی و فاطمه می شود.

خدا امامت را تا قیامت در این خانواده قرار داده است.

«مهدی» یازدهمین خورشیدی است که در آسمان این خانه طلوع کرده است.

ظهور دوران آشکار شدن معنای کوثر است.

کاش خانواده های ما هم، تربیتگر یاورانی برای ظهور باشد.

آیات و روایات

سوره هایی در مورد ازدواج حضرت فاطمه زهرا (س)

در قرآن آیه ای وجود ندارد که به صورت مستقیم به ازدواج امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) اشاره کرده باشد. ولی آیاتی وجود دارد که به گونه ای مرتبط و مناسب با این رویداد است. آیه انتهایی سوره کوثر، دشمن پیامبر(ص) را مقطوع النسل می داند و عنوان می کند که خدا به پیامبر اکرم(ص) خیر کثیر عطا کرده است و می دانیم که با ازدواج امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) بود که

ص: 407

نسل حضرت پیامبر(ص) ادامه پیداکرده و گسترش می یابد. در آیه ای از سوره رحمن چنین آمده: «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ… یخَرُجُ مِنهْمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَان»؛ دو دریا را روان کرد تا با یکدیگر تماس پیدا کردند… از آن دو مروارید و مرجان بیرون می آید. در تفسیر این دو آیه، در روایات آمده که منظور از دو دریا حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) و منظور از مروارید، امام حسن(ع) و مرجان، امام حسین(ع) است.

روایات

تفسیر القمی ؛ ج 2 ؛ ص344

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ سَعِیدٍ الْقَطَّانِ [الْعَطَّارِ] قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ قَالَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ بَحْرَانِ عَمِیقَانِ لَا یَبْغِی أَحَدُهُمَا عَلَی صَاحِبِهِ یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع

، و قال علی بن إبراهیم فی قوله: مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ أمیر المؤمنین و فاطمة ع یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ الحسن و الحسین ع

بیان علامه مجلسی

بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج 97 ؛ ص202

و یوم تزویجها بأمیر المؤمنین ع و هو نصف رجب أو أول ذی الحجة أو السادس منه و لیلة زفافها و هی تسع عشرة من ذی الحجة أو الحادیة و العشرون من المحرم و کذا سائر الأیام التی ظهر لها فیها کرامة و فضیلة کیوم المباهلة و قد مر و یوم نزول هل أتی و هو الخامس و العشرون من ذی الحجة و غیرهما مما یطول ذکرها و قد مرت فی أبواب تاریخها.

18. بیستم ماه : معجزه غدیر (عذاب منکر غدیر)

بیان مختصر

آمدن عذاب الهی بر منکر غدیر

پس

ص: 408

از مراسم بیعت گرفتن از مردم برای امیرالمؤمنین علیه السلام در غدیرخم باز هم پیامبر صلی الله علیه و آله فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را بیان می فرمودند تا این که بعضی از منافقین بر آشفته شدند. و در این میان حارث بن نعمان فهری با پیامبر درشتی کرد و گفت: وقتی تو رسول الله باشی و علی جانشین تو و فاطمه دخترت بهترین زنان عالم و حسن و حسین سید جوانان اهل قریش، پس برای قریش چیزی باقی نگذاشته ای!

پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: این کار را خدا کرده نه من. حارث گفت: آیا کار امروز هم از طرف خدا بود، یا از طرف خودت؟

پیامبر صلی الله علیه وآله قسم خوردند و فرمودند: همه این ها از طرف خداست. حارث سخنان کفرآمیزی گفت و پیامبرصلی الله علیه وآله او را به تقوا و توبه دعوت کردند، امّا حارث سر را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا، اگر محمّد راست می گوید، سنگی بر ما ببار و اگر دروغ می گوید، عذابی بر او نازل کن!

پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: یا توبه کن، یا از پیش ما برو. گفت: راه سوّمی هم هست و آن این که در امر خلافت برای قریش نصیبی قرار بدهی.

پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: این کار دست من نیست. حارث هم گفت: توبه نمی کنم، ولی از حضور تو می روم! حارث برخاست و رفت. وقتی از پیامبر صلی الله علیه وآله دور شد، پرنده ای در آسمان ظاهر شد و سنگ ریزه ای بر سر او رها کرد که سرش را

ص: 409

سوراخ و از انتهای بدنش خارج شد و ابر سیاهی در آسمان برقی زد و بدن او را سوزاند آنگاه این آیه نازل شد:

سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلکافرین لَیس لَه دافعٌ مِن الله ذِی المَعارج ؛ درخواست کننده ای درخواست عذاب کرد. آن عذاب برای کافرین است و برطرف کننده ای ندارد و از طرف خدایی است که صاحب آسمان هاست!

این جریان به روشنی بیان می کند که امامت امری انتصابی و از طرف خداست؛ مردم و حتی وجود مقدّس پیامبر صلی الله علیه وآله در آن نقشی ندارند. قرآن می فرماید:

ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛ آنچه پیامبر (از طرف خدا) برایتان آورد قبول کنید و از آنچه نهی می کند بپرهیزید.

هم چنین می فرماید:

وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی.

یعنی پیامبراکرم صلی الله علیه وآله از روی هوای نفسش چیزی نمی گوید. هرچه بگوید از طرف خداست و بر او وحی شده است. یعنی همه گفتار وکِردار واحوالات آن حضرت تحت امر خداست و او پیام آوری صادق و امین است و خود نیز تسلیم امر خداست! و اُمّت باید تسلیم او باشند.

بیان تفصیلی

عذاب الهی بر دشمن غدیر

روز بیستم ذی الحجه نیز مراسم بیعت ادامه یافت تا این که تمامی مسلمانان توانستند بیعت کنند. برای بانوان نیز فرصتی مناسب تعیین شد که در خیمه بیعت حضور یابند. برای این کار تشت بزرگی از آب آوردند و در وسط آن پرده ای زدند به طوری که آن را به دو قسمت تقسیم کرده و آن سوی پرده دیده نمی شد.

آنگاه امیر المؤمنین علیه السلام در

ص: 410

یک سوی پرده نشست و دست مبارک را داخل آب گذاشته و زنان نیز در سوی دیگر پرده با قرار دادن دست خود در آب بیعت می کردند و با گفتن «السلام علیک یا أمیر المؤمنین» و تبریک و تهنیت بیرون می رفتند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به بیعت همسران خود با امیر المؤمنین علیه السلام تاکید داشتند. بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز در این بیعت حاضر شدند. منافقین که تا به حال تمامی نقشه هایشان نافرجام مانده بود از اعمال زشتشان دست بر نداشتند و به دنبال توطئه های جدید بودند. آنها این بار از راه شبهه اندازی وارد شدند و سعی کردند در مفاهیم خطابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تشکیک کنند. مثلا در منظور حضرت از جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» تشکیک کردند، یا این که گفتند با علی دیگران هم در خلافت شریک باشند . ولی تمامی این نقشه ها با تیز بینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امداد الهی ناکام ماند.

سند غدیر

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که شبهات آنان را دیده بودند عکس العملی قاطع را لازم دانستند. لذا دستور داد تمامی مسلمانان جمع شوند. سپس دوات و کاغذ طلب کرد و امر نمود آن چه می گوید و مردم اقرار می کنند به صورت مکتوب درآید و آن را ثبت کنند تا سندی ماندگار از غدیر باشد و جای هیچ گونه شبهه ای نماند. در آن نوشته بر مولی و صاحب اختیار بودن امیر المؤمنین علیه السلام تأکید شد و اقرار

ص: 411

تمامی مسلمانان حاضر نیز ثبت شد.

عذاب الهی بر دشمن غدیر

عصر این روز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همراه اصحاب خود و عده ای از منافقین که حارث فهری نیز در بینشان بود، نشسته بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که در طول این سه روز در هر فرصتی به بازگویی مناقب و فضائل امیر المؤمنین صلی الله علیه و آله و سلم می پرداخت، در این حال خطاب به امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند:

در تو شباهتی به عیسی بن مریم وجود دارد. اگر این گونه نبود که گروه هایی از امت درباره تو کلامی بگویند که مسیحیان برای عیسی گفتند، درباره تو کلامی می گفتم که از کنار هر گروه از مردم که عبور می کردی خاک پای تو را برداشته و به آن تبرک می جستند.

منافقین با شنیدن این کلام برآشفتند و هر کدام کلامی توهین آمیز گفتند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پاسخشان را دادند.

در این میان حارث فهری برخاست و با زبانی تند و جسورانه به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت: «وقتی قرار شد تو رسول اللّه باشی و علی جانشین تو باشد و فاطمه دخترت سیده زنان عالم و حسن و حسین سید جوانان اهل بهشت باشند، پس برای قریش چیزی باقی نگذاشته ای». پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: این مقامات را من تعیین نکردم بلکه دستور خداوند است.

حارث دوباره گفت: ای محمد، ما را دعوت کردی که «لا اله الا اللّه» را قبول کنیم و ما هم پذیرفتیم. سپس از ما خواستی که پیامبریت را پذیرا باشیم

ص: 412

و پذیرفتیم در حالی که قلبمان رضایت نمی داد!! بعد دستور نماز، روزه، حج،خمس و زکات آوردی و ما انجام دادیم. به همه اینها اکتفا نکردی تا این که امروز پسر عمویت را منصوب نمودی و گفتی: من کنت مولاه فهذا علی مولاه. آیا واقعا همه اینها از طرف خدا بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: همه از طرف خدا به من وحی می شود. حارث دوباره گفت: تو را به خدایی که جز او خدایی نیست آیا حتما از طرف خداست و از نزد خودت نیست؟! حضرت فرمودند: به خدایی که جز او خدایی نیست همه اینها از طرف خداست نه از پیش خودم - و این را سه بار تکرار فرمودند.

حارث دوباره سخنان کفر آمیزش را بر زبان راند. در این حال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: ای حارث، از خدا بترس و از آن چه درباره دشمنی علی بن ابی طالب بر زبان آوردی توبه کن. حارث سر به سوی آسمان بلند کرده گفت: «خدایا، اگر محمد در آن چه می گوید صادق و راستگوست سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذابی نازل کن که انتقامی در اولین ما و نشانه ای بر آیندگان باشد، و اگر آن چه محمد می گوید دروغ است عذابی بر او نازل کن».

در این هنگام آیاتی بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد که یکی از آنها آیه شریفه 34 سوره انفال بود: «و ما کان اللّه لیعذبهم و أنت فیهم و ما کان اللّه معذبهم و هم یستغفرون»: «خدا آنان

ص: 413

را عذاب نمی کند در حالی که تو در میانشان باشی، و خدا آنان را عذاب نمی کند در حالی که استغفار کنند». طبق این آیه شریفه با حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عذاب نازل نمی شد، لذا حضرت به او فرمودند: ای حارث، توبه کن یا از پیش ما برو! حارث گفت: ای محمد، راه دیگر این است که برای قریش هم نصیبی در این امر قرار دهی. حضرت فرمودند: این مسئله در اختیار من نیست بلکه مربوط به خداوند تبارک و تعالی است.

حارث گفت: اگر این گونه است اعلام می کنم که قلبم توبه را نمی پذیرد، ولی از حضور تو می روم. سپس برخاست و به سمت شترش رفت و سوار شده حرکت کرد.

معجزه غدیر

در اینجا غدیر وارد مباهله ای شگفت شده و لازم بود دست الهی معجزه ای یادگار بنماید که برای همه منافقین در طول تاریخ درسی دندان شکن باشد.

همه مسلمانان می دیدند که حارث در حال دور شدن است، ناگهان صحنه ای مشاهده کردند که یاد ابرهه و اصحاب فیل را در ذهن ها زنده کرد. پرنده ای در آسمان ظاهر شد که در منقارش سنگریزه ای اندازه عدس بود و آن را بر سر حارث رها کرد. آن سنگریزه از سر او وارد شده و طول بدنش را درنوردید و از انتهای بدنش خارج شد. سپس ابر سیاهی پدیدار گشت و رعد و برقی زد و صاعقه ای به وجود آورد که بر بدن حارث خورد و او را سوزانید.

در این هنگام جبرئیل نازل شد و آیات قرآنی این معجزه غدیر

ص: 414

را با خود آورد: «سأل سائل بعذاب واقع. للکافرین لیس له دافع. من اللّه ذی المعارج» :«طلب کرد درخواست کننده ای عذاب واقع را، برای کافران که قدرت دفع آن را ندارند، و این از طرف خداوند بود».

این گونه مراسم بیعت سه روزه پایان پذیرفت و برای همیشه در ذهن مسلمانان نقش بست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور حرکت شبانه را صادر فرمود و کاروان همان شب حرکت کرد.

قصه غدیر به قدری مهم بود که برای عدّه ای نیاز به معجزه ای بزرگ داشت و این معجزه مانند معجزه ی سپاه ابرهه واقع شد و دهان به دهان در بین مردم منتشر گشت.

منابع و مستندات

1 - بحار الانوار: ج37، ص166.

2 - اقبال الاعمال: ج2، ص251.

3 - مناقب آل ابی طالب: ج2، ص241.

4 - تفسیر ثعلبی: ج10، ص35 .

5 - شواهد التنزیل: ج2، ص381.

بیان داستانی

معجزۀ غدیر

چند روز می گذرد... روز بیستم و یکم ماه ذی الحجّه فرا می رسد، بیشتر مردم با علی علیه السلام بیعت کرده اند و عدّه کمی باقی مانده اند .

فکر می کنم که امروز تا ظهر مراسم بیعت تمام شود و ما به سوی مدینه حرکت کنیم .

آنجا را نگاه کن ! مردی سراسیمه به سوی پیامبر می آید . اسم او حارث فَهری است ، او نزد پیامبر می ایستد و چنین می گوید : «ای محمّد ! به ما گفتی که به یگانگی خدا و پیامبری تو ایمان بیاوریم ، ما هم پذیرفتیم ، سپس گفتی که نماز بخوانیم و حج به جا آوریم ، باز هم پذیرفتیم ،

ص: 415

امّا اکنون پسر عموی خود را بر ما امیر کردی ، بگو بدانم آیا تو این کار را از جانب خود انجام دادی یا این که خدا این دستور را داده است ؟» .

پیامبر نگاهی به او می کند و می گوید : «آن چه من گفتم دستور خدا بوده و من از خود سخنی نمی گویم» .

حارث تا این سخن را می شنود سر خود را به سوی آسمان می گیرد و می گوید : «خدایا ! اگر محمّد راست می گوید و ولایت علی از آسمان آمده است ، پس عذابی بفرست و مرا نابود کن» !

حارث سه بار این جمله را می گوید و از پیامبر روی برمی گرداند .

از سخن این مرد تعجّب می کنم ، آخر نادانی و جهالت تا چه اندازه ؟!

پیامبر نگاهی به او می کند و بعد از او می خواهد تا از آن چه بر زبان جاری کرده است توبه کند .

حارث می گوید : «من از سخنی که گفته ام پشیمان نیستم و توبه نمی کنم» .

او در دلش می خندد و می گوید : «پس چرا عذاب نازل نشد ؟ شما که خود را برحق می دانستید ، پس کو آن عذابی که من طلب کردم!» .

او تصوّر می کند که پیروز این میدان است ، زیرا عذابی نازل نشد .

من هم در فکر فرو رفته ام ، راستش را بخواهید کمی گیج شده ام .

مگر علی علیه السلام بر حق نیست ، پس چرا خدا با فرستادن عذابی ، آبروی حارث را نمی

ص: 416

برد ؟ !

اگر عذاب نازل نشود مردم فکر می کنند که همه سخنان پیامبر دروغ است .

خدایا ! هر چه زودتر کاری بکن !

امّا هر چه صبر می کنم عذابی نازل نمی شود. چرا؟

پیامبر نگاهی به او می کند و می گوید : «اکنون که توبه نمی کنی از پیش ما برو» .

حارث می گوید : «باشد من از پیش شما می روم» .

او با خوشحالی سوار بر شتر خود می شود و از پیش ما می رود ، سالم و سرحال !

یکی از یاران پیامبر، وقتی می بیند که من خیلی گیج شده ام نزد من می آید و می گوید :

-- چه شده است ؟

-- چرا خدا عذابی نازل نکرد تا آبروی آن مرد را ببرد ؟ من برای خوانندگان خود چه بنویسم ؟ آیا درست است بنویسم که حارث صحیح و سالم از پیش پیامبر رفت ؟

-- آری ، تو باید واقعیّت را بنویسی !

-- یعنی می گویی که او راست می گفت ؟ ! این چه حرفی است که تو می زنی ؟ !

-- مثل این که تو از قانون خدا اطّلاع نداری !

-- کدام قانون ؟

-- مگر قرآن را نخوانده ای؟ آنجا که خدا می گوید : «ای پیامبر ! تا زمانی که تو در میان این مردم هستی من عذاب نازل نمی کنم» .

پیامبر ما، پیامبر مهربانی است ، اینجا سرزمین غدیر است ، سرزمینی مقدّس !

چگونه خدا در این سرزمین مقدّس و در حضور پیامبر عذاب نازل کند ؟ !

-- خیلی

ص: 417

ممنونم ، من این آیه را فراموش کرده بودم .

-- خوب ، حالا زود به دنبال حارث برو ، وقتی او از سرزمین غدیر دور شود عذاب نازل خواهد شد .

من تا این سخن را می شنوم ، دفتر و قلم خود را جمع می کنم و به دنبال حارث می دوم .

آیا می دانید حارث از کدام طرف رفت ؟ یکی می گوید : «از آن طرف» . من به آن سمت می دوم تا به او برسم . در دل این بیابان به دنبال یک شتر سوار می گردم . کیلومترها از غدیر دور می شوم ، هنوز او را پیدا نکرده ام . خدایا آن مرد کجا رفته است ؟ باید همین طور برای طلب حقیقت بدوم ! شتر سواری از دور پیداست .

نزدیک و نزدیک تر می شوم ، خودش است ، این حارث است . دیگر از سرزمین غدیر خیلی دور شده ام ، دیگر درختان غدیر را هم نمی بینم .

حارث سوار بر شتر خود در دل بیابان به سوی خانه اش می رود .

او خیال می کند که پیروز میدان است و گاهی نیشخندی به من می زند .

و من هیچ نمی گویم .

ناگهان صدای گنجشکی به گوشم می رسد .

ای گنجشک ! در وسط این بیابان چه می کنی ؟ نه این که گنجشک نیست ، ابابیل است !

آیا سوره فیل را خوانده ای ؟ وقتی ابرهه برای خراب کردن کعبه آمده بود خدا این پرندگان کوچک را (که نامشان ابابیل است) فرستاد ، بر منقار هر کدام

ص: 418

از آن ها سنگی بود که بر سر سپاه ابرهه زدند و همه آن ها را نابود کردند .

این پرنده کوچک هم بر منقار خود سنگی دارد ، او می آید و درست بالای سر حارث پرواز می کند .

او منقار خود را باز می کند و سنگ را بر سر او می اندازد . وقتی سنگ بر سر حارث می خورد سر او را می سوزاند و در آن فرو می رود و او روی زمین می افتد و می میرد .

ای حارث ! تو عذاب خدا را برای خود طلب کردی ، این هم عذاب خدا ! شنیده بودم که چوب خدا صدا ندارد !

باید سریع برگردم تا ماجرا را برای بقیّه مردم باز گویم . در میان راه عدّه ای از مردم را می بینم ، آن ها سراغ حارث را از من می گیرند ، مکانی که حارث به عذاب خدا گرفتار شده است را به آن ها نشان می دهم ، مردم به آن سو می روند .

من به سوی غدیر می آیم ، می خواهم خبر کشته شدن حارث را بدهم ، امّا می بینم که مردم خبر دارند .

تعجّب می کنم ، به یکی می گویم :

-- شما که این جا بودید چگونه باخبر شده اید ؟

-- خداوند دو آیه را بر پیامبر نازل کرده است !!!

-- آیا می شود این آیه ها را برای من بخوانی ؟

-- آری ! گوش کن :

«سَأَلَ سَآئِلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ»«لِّلْکَ-فِرِینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ » .

مردی عذاب را برای خود طلب کرد ، عذابی که

ص: 419

بر کافران نازل می شود و هیچ کس نمی تواند آن را برطرف گرداند .

از این به بعد، هر وقت این دو آیه را می خوانم، این حادثه را به یاد می آورم.

* * *

خبر نازل شدن عذاب بر حارث به گوش همه مردم می رسد ، آن ها به سخنان پیامبر یقین بیشتری پیدا کرده اند . امیدوارم که این خبر برای منافقان که در میان این مردم هستند درس عبرتی باشد .

پیامبر نگاه به مردم می کند ، می بیند که هلاک شدنِ حارث ، زمینه خوبی در مردم ایجاد کرده است .

خیلی به جا است که پیامبر برای مردم سخنرانی کند .

الآن باید از فرصت پیش آمده استفاده کرد ، پیامبر دستور می دهد تا همه مردم پای منبر جمع شوند .

او بالای منبر رو به مردم می گوید : «ای مردم ! خوشا به حال کسی که ولایت علی را قبول کند و وای بر کسی که با علی دشمنی کند ، علی و شیعیان او در روز قیامت به سوی بهشت خواهند رفت و در آن روز ، هیچ ترس و واهمه ای نخواهند داشت . خداوند از آن ها راضی خواهد بود و آن ها غرق رحمت و مهربانی خدایند. شیعیان علی به سعادت ابدی خواهند رسید و در بهشت منزل خواهند کرد و فرشتگان بر آنان سلام خواهند نمود ».

مراسم غدیر با این سخنان پیامبر به پایان می آید ، آخرین سخنان پیامبر در غدیر، وعده بهشت برای شیعیان علی علیه السلام است .

هر کسی که به ولایت علی علیه السلام وفادار

ص: 420

بماند و او را دوست بدارد، بهشت منزلگاه او خواهد بود .

مراسم غدیر رو به پایان است ، مردم می خواهند به خانه و کاشانه خود بازگردند . آن ها نزد پیامبر می آیند و اجازه می خواهند تا حرکت خود را آغاز کنند .

پیامبر به آن ها اجازه می دهد ، آنها آماده حرکت می شوند، خیمه ها جمع می شود .

اهل مکّه و یمن برای خداحافظی می آیند، آنها با پیامبر وداع می کنند و به سوی شهر خود می روند . سپس آنانی که منزلشان در مسیر عراق و مصر است با پیامبر خدا حافظی کرده و حرکت می کنند . پیامبر هم همراه با مردم مدینه به سوی مدینه رهسپار می شود.

مستندات

1 . فلمّا کان بعد ثلاثة وجلس النبیّ صلی الله علیه و آله مجلسه، أتاه رجل... : بحار الأنوار ج 37 ص 166.

2 . أخذ رسول اللّه بعضد علی بن أبی طالب یوم غدیر خمّ ثمّ قال: مَن کنت مولاه، فقام إلیه أعرابی... فهذا عن اللّه أم عنک؟!... : شواهد التنزیل ج 2 ص 385؛ لمّا بلغ بغدیر خمّ وشاع ذلک فی البلاد، أتی الحارث بن النعمان الفهری... : مناقب آل أبی طالب ج 2 ص 241، إقبال الأعمال ج 2 ص 251، الطرائف ص 153.

3 . إمّا أن تتوب وإمّا أن ترحل عنّا، قال: إنّ قلبی لا یطاوعنی إلی التوبة... : مناقب آل أبی طالب ج 2 ص 167، نهج الإیمان ص 488.

4 . أنفال: 33.

5 . فرکب راحلته، فلمّا أصحر أنزل اللّه علیه طیراً من السماء فی منقاره حصاة: مناقب آل أبی طالب

ص: 421

ج 2 ص 167، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 445، بحار

الأنوار ج 15 ص 2 138.

6 . معارج: 1 - 2.

7 . وأنزل اللّه تعالی علی رسوله: «سَأَلَ سَآئِلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ»... : مناقب آل أبی طالب 2 ص 166، الغدیر ج 1 ص 241، 243.

8 . طوبی لمن والاه، والویل لمن عاداه، کأنّی أنظر إلی علیّ وشیعته یوم القیامة یُزفّون علی نوق... : بحار الأنوار ج 37 ص 167.

بیان دانش آموزی

معجزۀ غدیر

آفتاب مثل همیشه داغ و سوزان بود؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از جانشین خود سخن می گفت. این حرف ها برای منافقان جمع خیلی گران تمام می شد. هر جمله ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیشتر از آفتاب داغی بر دل هایشان می گذاشت. دندان ها را بر هم می فشردند و بغضشان را مخفی می کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود: علی مولا و رهبر هر کسی است که من مولا و رهبرش بوده ام. این سخنان به حارث رسید. او نمی توانست مثل خیلی های دیگر بغضش را پنهان کند. جلو آمد و با صدای نخراشیده اش گفت:

ای محمد، تو ما را به گفتن لا اله الا الله دعوت کردی، پذیرفتیم. سپس خواستی که تو را فرستاده ی خداوند بدانیم؛ دانستیم. سپس گفتی نماز بخوانیم؛ خواندیم. روزه بگیرید. سپس گفتی به حج برویم. حج رفتیم. حالا پسرعموی جوانت را علم کرده ای و می گویی او مولای ماست. این سخن از طرف توست یا از جانب خدا؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

ص: 422

پاسخ داد: از جانب خداست. حارث سه بار سؤالش را تکرار کرد و همان پاسخ را شنید. با عصبانیت تمام از جای خود بلند شد و گفت: خدایا اگر این گفته حق است، سنگی از آسمان بر ما بباران تا عذاب ما باشد و نشانه ای برای دیگران و اگر محمد دروغ می گوید،عذابت را بر او نازل کن. حارث افسار شترش را کشید و سوارش شد. هنوز خیلی دور نشده بود که دعایش مستجاب شد! سنگی از آسمان بر سرش خورد و او را هلاک کرد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رو به دوستان حارث کرده و فرمود: پیش رفیقتان بروید به آنچه خواسته بود، رسید.

نکته ها:

1 . پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سه بارتأکید کردند که انتخاب جانشین به دست من نیست و تنها به انتخاب خداوند است. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حق انتخاب جانشین خود را ندارد، تکلیف سایر مردم روشن است.

2 . آن هایی که در سقیفه جمع شدند و خلیفه ای را برای دیگران تراشیدند، خلاف فرموده ی خداوند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عمل کردند.

3 . تا زمانی که حارث از نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دور نشده بود؛ عذاب نازل نشد. اما وقتی که گفت قلب من نمی خواهد که توبه کند و از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فاصله گرفت؛ عذاب الهی بر او نازل شد. از پیامبر رحمت دور نشویم.

4 . پس از عذاب حارث این آیه یک بار

ص: 423

دیگر نازل شد.( سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ). کسی تقاضای عذاب کرد؛عذابی که کافران راه فراری از آن ندارند.

5 . در تاریخ چند بار دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر سر جانشینی ایشان بی ادبی کردند و تقاضای عذاب کردند. یک بار یک عرب گستاخ، یک بار یکی از منافقان با دوازده تن از یارانش و هر بار این آیه و عذاب نازل شد.

6 . قرآن کریم دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام را کافر خوانده است.

7 . این اتفاقات منافق بودن بعضی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نشان می دهد. پس این گونه نیست که اهل سنت گمان می کنند که همه ی اصحاب پیامبر عادل هستند.

8 . این اتفاق یکی از معجزه های غدیر است تا کسی برای گمراهی اش عذری نداشته باشد.

آیه

( سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ).

کسی تقاضای عذاب کرد؛عذابی که کافران راه فراری از آن ندارند.

پیوند مهدوی

معجزۀ غدیر

عذاب کافران امیرالمؤمنین علیه السلام پیش از ظهور

این آیه یک بار دیگر پیش از قیام امام زمان علیه السلام خودش را نشان می دهد و آن آتشی است که ظاهرا در عراق به راه می افتد و بسیاری از دشمنان ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را از بین می برد.

در زمان ظهور بسیاری از مردم پس از دیدن امام مهربانی حضرت مهدی علیه السلام و نشانه هایشان به او ایمان می آورند؛ تنها دشمنان لجوجی می مانند که آرامش را از زمین گرفته اند یک بار دیگر جهانیان

ص: 424

نابودی دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام را به چشم خود می بینند.

روایات

تفسیر فرات الکوفی ؛ ص503 قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْکُوفِیُّ [قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مُصْعَبٍ الْبَجَلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عُمَارَةَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمُهْتَدِی قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَعْشَرَ الْمَدَنِیُّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ أَبِی سَعِیدٍ الْمَقْبُرِیِ] عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: طُرِحَتِ الْأَقْتَابُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ قَالَ فَعَلَا عَلَیْهَا فَحَمِدَ اللَّهَ [تَعَالَی] وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ أَخَذَ بِعَضُدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَاسْتَلَّهَا فَرَفَعَهَا ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ [فَهَذَا عَلِیٌّ فَهَذَا] مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ فَقَامَ إِلَیْهِ أَعْرَابِیٌّ مِنْ أَوْسَطِ النَّاسِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ دَعَوْتَنَا أَنْ نَشْهَدَ أَنْ لَا إِلَهَإِلَّا اللَّهُ فَشَهِدْنَا وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ فَصَدَّقْنَا وَ أَمَرْتَنَا بِالصَّلَاةِ فَصَلَّیْنَا وَ بِالصِّیَامِ فَصُمْنَا وَ بِالْجِهَادِ فَجَاهَدْنَا وَ بِالزَّکَاةِ فَأَدَّیْنَا قَالَ وَ لَمْ یَقْنَعْکَ [تنفعک تقنعک] إِلَّا [إلی] أَنْ أَخَذْتَ بِیَدِ هَذَا الْغُلَامِ عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَادِ فَقُلْتَ اللَّهُمَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ [فَعَلِیٌ] مَوْلَاهُ [اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ] فَهَذَا عَنِ اللَّهِ أَمْ عَنْکَ قَالَ هَذَا عَنِ اللَّهِ لَا عَنِّی [ثُمَ] قَالَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهَذَا عَنِ اللَّهِ لَا عَنْکَ قَالَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهَذَا عَنِ اللَّهِ لَا عَنِّی ثُمَّ قَالَ ثَالِثَةً اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهَذَا عَنْ رَبِّکَ لَا عَنْکَ قَالَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهَذَا عَنْ رَبِّی لَا عَنِّی قَالَ فَقَامَ الْأَعْرَابِیُّ مُسْرِعاً إِلَی بَعِیرِهِ وَ هُوَ

ص: 425

یَقُولُ اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ قَالَ فَمَا اسْتَتَمَّ الْأَعْرَابِیُّ الْکَلِمَاتِ حَتَّی نَزَلَتْ عَلَیْهِ نَارٌ مِنَ السَّمَاءِ فَأَحْرَقَتْهُ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ فِی عَقِبِ ذَلِکَ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ. لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِجِ. قَالَ [فُرَاتٌ] حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بِشْرَوَیْهِ الْقَطَّانُ مُعَنْعَناً عَنِ الْأَوْزَاعِیِّ عَنْ صَعْصَعَةَ بْنِ صُوحَانَ وَ الْأَحْنَفُ بْنُ قَیْسٍ قَالا جَمِیعاً سَمِعْنَا [عَنِ] ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: کُنْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِذْ دَخَلَ عَلَیْنَا عَمْرُو بْنُ الْحَارِثِ الْفِهْرِیُّ قَالَ یَا أَحْمَدُ أَمَرْتَنَا بِالصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ أَ فَمِنْکَ [کَانَ] هَذَا أَمْ مِنْ رَبِّکَ یَا مُحَمَّدُ قَالَ الْفَرِیضَةُ مِنْ رَبِّی وَ أَدَاءُ الرِّسَالَةِ مِنِّی حَتَّی أَقُولَ مَا أَدَّیْتُ إِلَیْکُمْ إِلَّا مَا أَمَرَنِی رَبِّی [قَالَ] فَأَمَرْتَنَا بِحُبِّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ زَعَمْتَ أَنَّهُ مِنْکَ کَهَارُونَ مِنْ مُوسَی وَ شِیعَتُهُ عَلَی نُوقٍ غُرٍّ مُحَجَّلَةٍ یَرْفُلُونَ فِی عَرْصَةِ الْقِیَامَةِ حَتَّی یَأْتِیَ الْکَوْثَرَ فَیَشْرَبَ وَ یَسْقِیَ [صح] هَذِهِ الْأُمَّةَ وَ یَکُونَ زُمْرَةً فِی عَرْصَةِ الْقِیَامَةِ أَ بِهَذَا الْحُبِّ سَبَقَ مِنَ السَّمَاءِ أَمْ کَانَ مِنْکَ یَا مُحَمَّدُ قَالَ بَلَی سَبَقَ مِنَ السَّمَاءِ ثُمَّ کَانَ مِنِّی لَقَدْ خَلَقَنَا اللَّهُ نُوراً تَحْتَ الْعَرْشِ فَقَالَ عَمْرُو بْنُ الْحَارِثِ الْآنَ عَلِمْتُ أَنَّکَ سَاحِرُ کَذَّابٌ یَا مُحَمَّدُ أَ لَسْتُمَا مِنْ وُلْدِ آدَمَ قَالَ بَلَی وَ لَکِنْ خَلَقَنَا [خَلَقَنِی] اللَّهُنُوراً تَحْتَ الْعَرْشِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ اللَّهُ آدَمَ بِاثْنَیْ عَشَرَ أَلْفَ سَنَةٍ فَلَمَّا أَنْ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ أَلْقَی النُّورَ فِی صُلْبِ آدَمَ فَأَقْبَلَ یَنْتَقِلُ ذَلِکَ النُّورُ مِنْ صُلْبٍ إِلَی صُلْبٍ حَتَّی تَفَرَّقْنَا فِی صُلْبِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ أَبِی طَالِبٍ فَخَلَقَنَا رَبِّی مِنْ ذَلِکَ النُّورِ

ص: 426

لَکِنَّهُ [لَکِنْ] لَا نَبِیَّ بَعْدِی قَالَ فَوَثَبَ عَمْرُو بْنُ الْحَارِثِ الْفِهْرِیُّ مَعَ اثْنَیْ عَشَرَ رَجُلًا مِنَ الْکُفَّارِ وَ هُمْ یَنْفُضُونَ أَرْدِیَتَهُمْ فَیَقُولُونَ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مُحَمَّدٌ صَادِقاً فِی مَقَالَتِهِ فَارْمِ عَمْراً وَ أَصْحَابَهُ بِشُوَاظٍ مِنْ نَارٍ

قَالَ فَرُمِیَ عَمْرٌو وَ أَصْحَابُهُ بِصَاعِقَةٍ مِنَ السَّمَاءِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ هَذِهِ الْآیَةَ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِجِ فَالسَّائِلُ عَمْرٌو وَ أَصْحَابُهُ. - [فُرَاتٌ] قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ ظَبْیَانَ مُعَنْعَناً عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخَارِفِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ سُفْیَانَ بْنَ عُیَیْنَةَ عَنْ سَأَلَ سائِلٌ فِیمَنْ نَزَلَتْ قَالَ یَا ابْنَ أَخِی سَأَلْتَنِی عَنْ شَیْءٍ مَا سَأَلَنِی عَنْهُ أَحَدٌ [خَلْقٌ] قَبْلَکَ لَقَدْ سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع عَنْ مِثْلِ الَّذِی سَأَلْتَنِی عَنْهُ فَقَالَ أَخْبَرَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ لَمَّا کَانَ یَوْمُ غَدِیرِ خُمٍّ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص خَطِیباً فَأَوْجَزَ فِی خُطْبَتِهِ ثُمَّ دَعَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَخَذَ بِضَبْعِهِ ثُمَّ رَفَعَ [أَخَذَ] بِیَدِهِ حَتَّی رُئِیَ بَیَاضُ إِبْطَیْهِمَا [إِبْطَیْهِ] وَ قَالَ أَ لَمْ أُبَلِّغْکُمُ الرِّسَالَةَ أَ لَمْ أَنْصَحْ لَکُمْ قَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ فَفَشَتْ فِی النَّاسِ فَبَلَغَ ذَلِکَ الْحَارِثَ بْنَ النُّعْمَانِ الْفِهْرِیَّ فَرَحَلَ رَاحِلَتَهُ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَیْهَا وَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذْ ذَاکَ بِمَکَّةَ حَتَّی انْتَهَی إِلَی الْأَبْطَحِ فَأَنَاخَ نَاقَتَهُ ثُمَّ عَقَلَهَا ثُمَّ جَاءَ إِلَی النَّبِیِّ [ص] فَسَلَّمَ فَرَدَّ عَلَیْهِ النَّبِیُّ [ص] فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّکَ دَعَوْتَنَا أَنْ نَقُولَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَقُلْنَا ثُمَّ دَعَوْتَنَا أَنْ نَقُولَ إِنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ فَقُلْنَا وَ فِی الْقَلْبِ

ص: 427

مَا فِیهِ ثُمَّ قُلْتَ صَلُّوا فَصَلَّیْنَا ثُمَّ قُلْتَ صُومُوا فَصُمْنَا فَأَظْمَأْنَا نَهَارَنَا وَ أَتْعَبْنَا أَبْدَانَنَا ثُمَّ قُلْتَ حُجُّوا فَحَجَجْنَا ثُمَّ قُلْتَ إِذَا رُزِقَ أَحَدُکُمْ مِائَتَیْ دِرْهَمٍ فَلْیَتَصَدَّقْ بِخُمُسِهِ [فِی] کُلِّ سَنَةٍ فَفَعَلْنَا ثُمَّ إِنَّکَ أَقَمْتَ ابْنَ عَمِّکَ فَجَعَلْتَهُ عَلَماً وَ قُلْتَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ أَ فَعَنْکَ أَمْ عَنِ اللَّهِ قَالَ بَلْ عَنِ اللَّهِ قَالَ فَقَالَهَا ثَلَاثاً قَالَ فَنَهَضَ وَ إِنَّهُ لَمُغْضَبٌ وَ إِنَّهُ لَیَقُولُ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مَا قَالَ مُحَمَّدٌ حَقّاً فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ تَکُونُ نَقِمَةً فِی أَوَّلِنَا وَ آیَةً فِی آخِرِنَا وَ إِنْ کَانَ مَا قَالَ مُحَمَّدٌ کَذِباً فَأَنْزِلْ بِهِ نَقِمَتَکَ ثُمَّ أَثَارَ نَاقَتَهُ فَحَلَّ عِقَالَهَا ثُمَّ اسْتَوَی عَلَیْهَا فَلَمَّا خَرَجَ مِنَ الْأَبْطَحِ رَمَاهُ اللَّهُ [تَعَالَی] بِحَجَرٍ مِنَ السَّمَاءِ فَسَقَطَ عَلَی رَأْسِهِ وَ خَرَجَ مِنْ دُبُرِهِ وَ سَقَطَ مَیِّتاً فَأَنْزَلَ [وَ أَنْزَلَ] اللَّهُ فِیهِ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِجِ. [فُرَاتٌ] قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ بْنُ یَحْیَی بْنِ عُبَیْدِ بْنِ الْقَاسِمِ الْقَزْوِینِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ قَالَ: صَلَّی بِنَا النَّبِیُّ ص صَلَاةَ الْفَجْرِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیْنَا بِوَجْهِهِ الْکَرِیمِ الْحَسَنِ وَ أَثْنَی عَلَی اللَّهِ [تَبَارَکَ وَ] تَعَالَی فَقَالَ أَخْرُجُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَمَامِی وَ بِیَدِهِ لِوَاءُ الْحَمْدِ وَ هُوَ یَوْمَئِذٍ مِنْ شُقَّتَیْنِ شُقَّةٍ مِنَ السُّنْدُسِ وَ شُقَّةٍ مِنَ الْإِسْتَبْرَقِ فَوَثَبَ إِلَیْهِ رَجُلٌ أَعْرَابِیٌّ مِنْ أَهْلِ نَجْدٍ مِنْ وُلْدِ جَعْفَرِ بْنِ کِلَابِ بْنِ رَبِیعَةَ فَقَالَ قَدْ أَرْسَلُونِی إِلَیْکَ لِأَسْأَلَکَ فَقَالَ قُلْ یَا أَخَا الْبَادِیَةِ قَالَ مَا تَقُولُ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ

ص: 428

فَقَدْ کَثُرَ الِاخْتِلَافُ فِیهِ فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص ضَاحِکاً فَقَالَ یَا أَعْرَابِیٌّ وَ لِمَ کَثُرَ [یکثر] الِاخْتِلَافُ فِیهِ عَلِیٌّ مِنِّی کَرَأْسِی مِنْ بَدَنِی وَ زِرِّی مِنْ قَمِیصِی فَوَثَبَ الْأَعْرَابِیُّ مُغْضَباً ثُمَّ قَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی أَشَدُّ مِنْ عَلِیٍّ بَطْشاً فَهَلْ یَسْتَطِیعُ عَلِیٌّ أَنْ یَحْمِلَ لِوَاءَ الْحَمْدِ فَقَالَ النَّبِیُّ ص مَهْلًا یَا أَعْرَابِیٌّ فَقَدْ أُعْطِیَ عَلِیٌّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ خِصَالًا شَتَّی حُسْنَ یُوسُفَ وَ زُهْدَ یَحْیَی وَ صَبْرَ أَیُّوبَ وَ طُولَ آدَمَ وَ قُوَّةَجَبْرَئِیلَ [ع] وَ بِیَدِهِ لِوَاءُ الْحَمْدِ وَ کُلُّ الْخَلَائِقِ تَحْتَ اللِّوَاءِ یَحُفُّ بِهِ الْأَئِمَّةُ وَ الْمُؤَذِّنُونَ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ الْأَذَانِ وَ هُمُ الَّذِینَ لَا یَتَبَدَّدُوَن فِی قُبُورِهِمْ فَوَثَبَ الْأَعْرَابِیُّ مُغْضَباً وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنْ یَکُنْ مَا قَالَ مُحَمَّدٌ فِیهِ حَقّاً فَأَنْزِلْ عَلَیَّ حَجَراً فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ [فِیهِ] سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِجِ. الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج1 ؛ ص422 عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی- سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ. لِلْکافِرینَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ ثُمَّ قَالَ هَکَذَا وَ اللَّهِ نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِیلُ ع عَلَی مُحَمَّدٍ ص.

الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج8 ؛ ص57 عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاتَ یَوْمٍ جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ فِیکَ شَبَهاً مِنْ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ فِیکَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِی مَا قَالَتِ النَّصَارَی فِی عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ

ص: 429

لَقُلْتُ فِیکَ قَوْلًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ النَّاسِ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ یَلْتَمِسُونَ بِذَلِکَ الْبَرَکَةَ قَالَ فَغَضِبَ الْأَعْرَابِیَّانِ وَ الْمُغِیرَةُ بْنُ شُعْبَةَ وَ عِدَّةٌ مِنْ قُرَیْشٍ مَعَهُمْ فَقَالُوا مَا رَضِیَ أَنْ یَضْرِبَ لِابْنِ عَمِّهِ مَثَلًا إِلَّا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ ص فَقَالَ- وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِی إِسْرائِیلَ وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْکُمْ یَعْنِی مِنْ بَنِی هَاشِمٍ- مَلائِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ قَالَ فَغَضِبَ الْحَارِثُ بْنُ عَمْرٍو الْفِهْرِیُّ فَقَالَ اللَّهُمَ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ أَنَّ بَنِی هَاشِمٍ یَتَوَارَثُونَ هِرَقْلًا بَعْدَ هِرَقْلٍ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ مَقَالَةَ الْحَارِثِ وَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ- وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ ثُمَّ قَالَ لَهُ یَا ابْنَ عَمْرٍو إِمَّا تُبْتَ وَ إِمَّا رَحَلْتَ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ بَلْ تَجْعَلُ لِسَائِرِ قُرَیْشٍ شَیْئاً مِمَّا فِی یَدَیْکَ فَقَدْ ذَهَبَتْ بَنُو هَاشِمٍ بِمَکْرُمَةِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ص لَیْسَ ذَلِکَ إِلَیَّ ذَلِکَ إِلَی اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ قَلْبِی مَا یُتَابِعُنِی عَلَی التَّوْبَةِ وَ لَکِنْ أَرْحَلُ عَنْکَ فَدَعَا بِرَاحِلَتِهِ فَرَکِبَهَا فَلَمَّا صَارَ بِظَهْرِ الْمَدِینَةِ أَتَتْهُ جَنْدَلَةٌ فَرَضَخَتْ هَامَتَهُ ثُمَّ أَتَی الْوَحْیُ إِلَی النَّبِیِّ ص فَقَالَ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِجِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّا لَا نَقْرَؤُهَا هَکَذَا فَقَالَ هَکَذَا وَ اللَّهِ نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِیلُ

ص: 430

عَلَی مُحَمَّدٍ ص وَ هَکَذَا هُوَ وَ اللَّهِ مُثْبَتٌ فِی مُصْحَفِ فَاطِمَةَ ع فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِمَنْ حَوْلَهُ مِنَ الْمُنَافِقِینَ انْطَلِقُوا إِلَی صَاحِبِکُمْ فَقَدْ أَتَاهُ مَا اسْتَفْتَحَ بِهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ تفسیر القمی ؛ ج2 ؛ ص385 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ قَالَ سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ ع عَنْ مَعْنَی هَذَا، فَقَالَ: نَارٌ تَخْرُجُ مِنَ الْمَغْرِبِ وَ مَلَکٌ یَسُوقُهَا مِنْ خَلْفِهَا حَتَّی تَأْتِیَ دَارَ بَنِی سَعْدِ بْنِ هَمَّامٍ عِنْدَ مَسْجِدِهِمْ- فَلَا تَدَعُ دَاراً لِبَنِی أُمَیَّةَ إِلَّا أَحْرَقَتْهَا وَ أَهْلَهَا- وَ لَا تَدَعُ دَاراً فِیهَا وَتْرٌ لِآلِ مُحَمَّدٍ إِلَّا أَحْرَقَتْهَا، وَ ذَلِکَ الْمَهْدِیُّ ع، وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ- لَمَّا اصْطَفَّتِ الْخَیْلَانِ یَوْمَ بَدْرٍ رَفَعَ أَبُو جَهْلٍ یَدَهُ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنَّهُ قَطَعَنَا الرَّحِمَ- وَ آتَانَا بِمَا لَا نَعْرِفُهُ فَاجِئْهُ بِالْعَذَابِ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِع

الغیبة للنعمانی ؛ النص ؛ ص272 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَی سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ قَالَ تَأْوِیلُهَا فِیمَا یَأْتِی عَذَابٌ یَقَعُ فِی الثُّوَیَّةِ یَعْنِی نَاراً حَتَّی یَنْتَهِیَ إِلَی الْکُنَاسَةِ کُنَاسَةِ بَنِی أَسَدٍ حَتَّی تَمُرَّ بِثَقِیفٍ لَا تَدَعُ وَتْراً لآِلِ مُحَمَّدٍ إِلَّا أَحْرَقَتْهُ وَ ذَلِکَ قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ ع.

الغیبة للنعمانی ؛ النص ؛ ص272 حَدَّثَنَا أَبُو سُلَیْمَانَ أَحْمَدُ بْنُ هَوْذَةَ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ إِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِیُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع

ص: 431

کَیْفَ تَقْرَءُونَ هَذِهِ السُّورَةَ قُلْتُ وَ أَیَّةُ سُورَةٍ قَالَ سُورَةُ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ فَقَالَ لَیْسَ هُوَ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ إِنَّمَا هُوَ سَالَ سَیْلٌ وَ هِیَ نَارٌ تَقَعُ فِی الثُّوَیَّةِ ثُمَّ تَمْضِی إِلَی کُنَاسَةِ بَنِی أَسَدٍ ثُمَّ تَمْضِی إِلَیثَقِیفٍ فَلَا تَدَعُ وَتْراً لآِلِ مُحَمَّدٍ إِلَّا أَحْرَقَتْهُ.

.

19. بیستم ماه : روز بیعت بانوان

بیعت خانم ها با حضرت علی علیه السلام در غدیر خم

اشاره

شواهد موجود در کتب تاریخی گویای این حقیقت است که پیامبر اکرم(ص) از آغاز رسالت با رویکرد عمده زنان به آیین توحیدی روبرو شد. اولین پذیرنده اسلام (خدیجه)، (1) اولین شهیده (سمیه) (2) و بانوانی که از سابقین و مهاجران شمرده می شدند (3) نمونه روشنی از مشارکت زنان در عرصه های اجتماعی را به نمایش می گذارند.

داستان غدیر آن چنان حساس بود که پیامبر صلی الله علیه وآله از تمامی حاضران در آن جلسه، حتی زنان، بیعت گرفت. همچنین دستور داد تا زنان نیز به آن حضرت تبریک و تهنیت بگویند و در اجرای این دستور، به همسران خویش تأکید کرد.(4).

حضور زنان در حجة الوداع بارزترین و ماندگارترین نوع شرکت در صحنه های اجتماعی است.

به دستور پیامبر صلی الله علیه وآله، خیمه ای برای امیرالمؤمنین ساختیند؛ تا مردم راحت تر برای بیعت بیایند. مردها اول بیعت کردند و برای بیعت زنان، پرده ای زدند و ظرفی بزرگ آوردند و پر از آب کردند و امام علیه السلام از آن سوی پرده، دست در ظرف نهاد و زنان از سویی دیگر دست در آب فرو می بردند و این گونه، تسلیم بودن در برابر امر خدا و رسول را بیان می کردند.

سه روز طول کشید؛ تا همه بیعت کردند. آن روز امیرالمؤمنین علیه السلام عمامه رسول خدا

ص: 432


1- 1.- در باره اسلام خدیجه این سخن امیرمؤمنان به تنهایی کافی است که فرمود: «لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول الله و خدیجه و انا ثالثهما» نهج البلاغه خطبه 192 (قاصعه).
2- 2.- کانت سمیه ام عمار بن یاسر و ابوه یاسر ممن عذب فی الله تعالی فصبرا و ارادتهما قریش علی ان رجعا عن الاسلام الی الکفر فابیا فضرب ابوجهل سمیة بحربة فی قبلها فماتت… اعیان الشیعه، ج 7 ، ص 319.
3- 3.- ریاحین الشریعة، ج 2، ص 305.
4- 4.-سنن الترمذی، ج 5، ص591

صلی الله علیه وآله که «سحاب» نام داشت را بر سر داشت. می گفتند: پیامبر صلی الله علیه وآله بعد از خطبه، عمامه را به آن شکل بر سر او بسته بود و یک طرف آن را بر دوش علی بن ابی طالب انداخته بود و گفته بود: عمامه، تاج عرب است و مرا در جنگ بدر و حنین، فرشتگانی یاری کردند که عمامه شان به این شکل بود.(1)

مفهوم بیعت

بیعت از ماده بیع (ب - ی - ع) و به معنای عهد و پیمان و پذیرش ریاست و حکومت کسی است.2 بیع به معنای خرید و فروش بین بایع و مشتری است بیعت نیز معامله ای است که بین بیعت کننده و بیعت شونده واقع می شود.

بیعت در اصطلاح

بیعت در اصطلاح عبارت است از تعهدی که شخص یا اشخاصی به منظور اطاعت یا وفاداری نسبت به شخص یا اشخاص دیگر می پذیرند و، در مقابل، شخص یا اشخاص بیعت شونده نیز وظیفه ای را بر عهده می گیرند.

کارکرد بیعت در عصر جاهلی

بیعت دارای دو نوع کارکرد است:

1- تأکیدی به معنای پذیرش ریاست و حکومت و اعلام تعهد و وفاداری نسبت به شخص یا اشخاص.

2- انشایی به معنای اعطای حاکمیت و ریاست (انتخاب رییس یا حاکم).

بیعت یکی از سنت های مهم و، شاید بتوان گفت، مهم ترین سنت و قانون عصر جاهلی و وسیله ی انعقاد و امضای دیگر سنن بود که به دوران اسلامی نیز منتقل شد و مورد تأیید دین اسلام هم قرار گرفت.

اشکال مختلف بیعت

بیعت دارای اشکال مختلفی بود؛ مانند:

1. بیعت از طریق دست دادن و کلام (هر دو با هم)؛

ص: 433


1- 5.-مجله پرسمان ویژه نامه امیر راز ، بخوان حسّان! به برکت خداوند ، نویسنده : رقیه ندیری

غالباً بیعت به این شکل بود و هرگاه لفظ بیعت مطلق آورده شود همین شکل به ذهن متبادر می شود.

2. بیعت با کلام

3. بیعت مکاتبه ای؛ همانند بیعت نجاشی با پیامبرصلی الله علیه وآله.

بیعت پیامبر با زنان

. بیعت النساء: بیعت النساء به معنای بیعت با زنان است.

پیامبرصلی الله علیه وآله در موارد مهم از زنان نیز بیعت می گرفتند که مواردی از آن به ثبت رسیده است.

از مهم ترین و معروف ترین آنها بیعت عقبه ی اول و بیعت پس از فتح مکه است که عنوان بیعت النساء نیز بر این دو اطلاق شده است. برخی بیعت عقبه ی اول و برخی بیعت پس از فتح مکه را بیعت النساء نامیده اند، ولی به دو دلیل به نظر می رسد که بیعت النساء همان بیعت پیامبرصلی الله علیه وآله با زنان پس از فتح مکه است: نخست آن که آیه ی قرآن در مورد دستور خداوند به بیعت با زنان و مواد بیعت، پس از فتح مکه نازل شده است (1)و دیگر این که مورخان مهمی مانند طبری، ابن هشام و سلف او ابن اسحاق، در مورد بیعت عقبه ی اول گفته اند که بیعت عقبه ی اول بر مواد بیعت النساء انجام گرفت (2)و این خود دلیل است بر این که آن بیعت، بیعت النساء نبود بلکه بیعت النساء مورد دیگری بود که مواد آن مانند مواد بیعت عقبه ی اول بود؛ بنابر این همان بیعت با زنان پس از فتح مکه بیعت النساء بوده است.

پس از فتح مکه و شکستن بت ها پیامبرصلی الله علیه وآله با مردم تازه مسلمان بیعت کردند.

ص: 434


1- 6.-(لَقَدْ رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یبَایعُونَک تَحْتَ الشَّجَرَةِ)، فتح: 18. .
2- 7.-طبرسی، همان، ج 9، ص 413، الماوردی البصری، النکت و العیون (تفسیر الماوردی)، ج 5، ص 524.

ابتدا با مردان بیعت کردند که به گفته ی طبری این بیعت بر اسلام بود؛(1) سپس رسول خداصلی الله علیه وآله زنان را نیز برای بیعت فراخواندند و با آنها بیعت کردند. البته مواد و شکل بیعت با زنان متفاوت از مردان بود. مواد و مضمون آن طبق آیه ی 12 سوره ی ممتحنه عبارت اند از: 1. به خدا شرک نورزند؛ 2. دزدی نکنند؛ 3. زنا نکنند؛ 4. اولاد خود را نکشند؛ 5. به شوهران خود خیانت نکنند؛ 6. در هیچ معروفی نا فرمانی پیامبرصلی الله علیه وآله را نکنند.

در مورد شکل بیعت نیز اقوال مختلفی نقل شده است. برخی گفته اند: پیامبرصلی الله علیه وآله با پیچیدن پارچه به دست خود با زنان بیعت کردند.(2)

عده ای دیگر گفته اند که بیعت پیامبرصلی الله علیه وآله با زنان کلامی بوده است. از عایشه نقل شده است که پیامبرصلی الله علیه وآله با آیه ی شریفه (یا أَیهَا النَّبِی إِذَا جَاءَک الْمُؤْمِنَاتُ یبَایعْنَک عَلَی أَنْ لَا یشْرِکنَ بِاللَّهِ شَیئاً وَلَا یسْرِقْنَ وَلَا یزْنِینَ وَلَا یقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا یأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یفْتَرِینَهُ بَینَ أَیدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا یعْصِینَک فِی مَعْرُوفٍ فَبَایعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (3)با زنان بیعت کردند و هرگز دست رسول خدا، دست زن نامحرمی را لمس نکرد.(4)

اقوال دیگری نیز در این باره نقل شده اما قول مشهور این است که پیامبرصلی الله علیه وآله دستور دادند ظرف آبی نزد آن حضرت آوردند و ایشان دست خود را در آن فرو بردند و بیرون آوردند، سپس به زنان دستور دادند که دست خود را در آن ظرف بگذارند و، بعد از این، مواد بیعت را به

ص: 435


1- 8.-طبری، همان، ج 2، ص 355؛ قال ابن اسحاق کانت الاولی علی بیعة النساء…….ابن هشام، همان، ص 161.
2- 9.- طبری، همان، ج 3، ص 62.
3- 10.-ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 3 و 4.
4- 11.-ممتحنه: 12. .

آنان ابلاغ فرمودند و پس از قبول شرایط از طرف آنها، فرمودند «بروید که با شما بیعت کردم».(1)

در این جا نیز مواد بیعت در آیه ی شریفه به خوبی بیان شده و صحبتی از امر حکومت و اعطای حاکمیت و ریاست نیست.

بیعت غدیر: یکی از وقایع انکارناپذیری که وقوع آن به تواتر ثابت شده، واقعه ی غدیر خم است.

زنان راوی غدیر

اشاره

شواهد موجود در کتب تاریخی گویای این حقیقت است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از آغاز رسالت با رویکرد عمده زنان به آیین توحیدی روبرو شد. اولین پذیرنده اسلام (خدیجه)، اولین شهیده (سمیه)(2)و بانوانی که از سابقین و مهاجران (3)شمرده می شدند (4)نمونه روشنی از مشارکت زنان در عرصه های اجتماعی را به نمایش می گذارند. حضور زنان در حجة الوداع بارزترین و ماندگارترین نوع شرکت در صحنه های اجتماعی است. اخبار فراوانی که به وسیله راویان زن از این مراسم عظیم نقل شده، گویای تلاش گسترده زنان در پاسداری از این میراث مقدس است. دستاوردهای بانوان در عرصه اخبار غدیر به دو گروه عمده تقسیم می شود:

زنان صحابی

حضرت زهرا (س]

ام سلمه

اسماء بنت عمیس

ام هانی بنت ابی طالب (سلام الله علیهما)

عایشه دختر ابی بکر

فاطمه دختر حمزة بن عبدالمطلب

همسر زید بن ارقم

زنان تابعین

همسر زید بن عایشه بنت سعد

دارمیه حجونیه کنانیه

حسنیه

عمیرة بنت سعد بن مالک

ام المجتبی علویه

فاطمه بنت علی بن ابی طالب(علیه السلام)

اخبار زنان صحابی:

در سال دهم هجری، با اعلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، مؤمنان بسیاری از شهرهای مختلف به سوی مدینه روان شده، در حومه شهر مسکن گزیدند و به انتظار موسم حج نشستند؛ حجی

ص: 436


1- 12.-البخاری الجعفی، صحیح البخاری، ج 6، ص 72.
2- 1. در باره اسلام خدیجه این سخن امیرمؤمنان به تنهایی کافی است که فرمود: «لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول الله و خدیجه و انا ثالثهما» نهج البلاغه خطبه 192 (قاصعه).
3- 2.کانت سمیه ام عمار بن یاسر و ابوه یاسر ممن عذب فی الله تعالی فصبرا و ارادتهما قریش علی ان رجعا عن الاسلام الی الکفر فابیا فضرب ابوجهل سمیة بحربة فی قبلها فماتت... اعیان الشیعه، ج 7 ، ص 319.
4- 3.ریاحین الشریعة، ج 2، ص 305.

که بعدها به حجة الوداع، حجة الاسلام، حجة البلاغ، حجة الکمال، حجة التمام شهرت یافت. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روز شنبه، پنج یا شش روز قبل از آغاز ذی الحجة، از مدینه حرکت کرد. در این سفر همه زنان و اهل بیت پیامبر با وی همراه بودند. (1)گروهی از این بانوان حدیث غدیر را نقل کرده اند که نام و روایت شان چنین است:

حضرت زهرا (س)

حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) یگانه یادگار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که همچون دیگر اهل بیت (علیهم السلام) بارها به یادآوری واقعه غدیر پرداخت. نگاهی به سخنان آن بزرگوار جایگاه وی در عرصه اخبار غدیر را آشکار می سازد:

گروهی از انصار، برای توجیه خطای خویش، به ایشان گفتند: اگر مطالب شما را قبل از بیعت با دیگران می شنیدیم، با غیر علی بیعت نمی کردیم. حضرت فرمود:

آیا پدرم در روز غدیر برای کسی جای عذر باقی گذاشت؟ (2)و نیز در جواب محمود بن لبید که پرسیده بود: آیا از سخنان پیامبر دلیلی بر امامت علی دارید؟

فرمود: شگفتا، آیا روز غدیر را فراموش کردید؟!

محمود بن لبید گفت: آن روز چنان بود؛ ولی از آنچه به شخص شما اشاره شده، بگویید.

حضرت فرمود: خدا را شاهد می گیرم، شنیدم [پیامبر] فرمود: علی بهترین کسی است که در میان شما جانشین خود قرار می دهم. علی (علیه السلام) امام و جانشین بعد از من است و دو فرزندم حسن و حسین و نه تن از فرزندان حسین امامان نیک ان اند. اگر از آنان اطاعت کنید، شما را هدایت خواهند کرد و اگر با آنان مخالفت ورزید، تا قیامت اختلاف در میان شما حاکم خواهد بود. (3)

روایتی با

ص: 437


1- 4. الغدیر ج 1، ص 9.
2- 5. خصال صدوق، ج 1، ص 173; عوالم، ج 11، ص 467. «هل ترک ابی یوم غدیر خم لاخذ عذرا» تاکید مورخان بر این که اهل بیت پیامبر(ص) از جمله حاضرین در غدیر بودند مبین این مطلب است که حضرت فاطمه زهرا(س) نیز در بین آنان حضور داشته است. زیرا مورخان حضور زنان پیامبر را به طور مستقل بیان کرده و گفته اند که امهات مؤمنین همراه پیامبر بودند بنابراین از طرفی فاطمه زهرا (علیها السلام) دارای چنان شخصیت برتری است که در صورت عدم حضور وی در غدیر باید بتوان روایاتی دال بر آن یافت که ظاهرا وجود ندارد از این روی می توان گفت که ایشان نیز در بین جمع حاجیان در حجة الوداع حضور داشته است.
3- 6. بحارالانوار، ج 36، ص 353 و 354; اسمی المناقب، ص 32; نهج الحیاة، ص 38.

سند بسیار دقیق و مشهور بیان می دارد که دختر بزرگوار پیامبر، حدیث غدیر را چنین بیان فرمود:

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «من کنت ولیه فعلی ولیه و من کنت امامه فعلی امامه.» (1)

رسول خدا (ص) فرمود: هر که من سرپرست اویم، علی سرپرست اوست و هر که من امام او هستم، علی امام اوست.

احتجاجی از فاطمه زهرا (علیهاالسلام) به وسیله چند تن از زنان به این صورت روایت شده است:

قالت: انسیتم قول رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یوم غدیر خم، من کنت مولاه فعلی مولاه و قوله: انت منی بمنزلة هارون من موسی علیهماالسلام. (2)

آیا سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر خم را فراموش کرده اید که فرمود: هر که من مولای او هستم، علی مولای اوست و آیا سخنش را فراموش کرده اید که فرمود: تو نسبت به من، مانند هارون نسبت به موسی هستی.

حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) عمر خویش را در راه اثبات ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) به انصار و مهاجرین صرف نمود و سرانجام نیز در همین راه به شهادت رسید و سیده شهیدان ولایت نام گرفت.

ام سلمه

حضور زنان پیامبر، از جمله ام سلمه (3)در مراسم غدیر، در کتب مختلف مورد تاکید قرار گرفته است. (4)صاحب روضة الصفا می گوید:

«چون حضرت رسول خدا (ص) در غدیر خم حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» را در شأن امیرمؤمنان فرمود، سپس از منبر فرود آمد و در خیمه خاص خود نشست و فرمود که امیرمؤمنان در خیمه دیگر بنشیند، بعد از آن طبقات خلائق را فرمود تا به خیمه

ص: 438


1- 7. احقاق الحق، ج 2، ص 460. در فیض الغدیر، ص 391 به نقل از ینابیع الموده حدیث را چنین نقل کرده است «قالت: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) من کنت ولیه فعلی ولیه و امامه».
2- 8. الغدیر، ج 1، ص 197; «من کنت مولاه فعلی مولاه» احقاق الحق، ج 6، ص 282; ارجح المطالب، ص 571 و 448. صاحب فیض الغدیر توضیحی بر احتجاج حضرت فاطمه دارد (فیض الغدیر، ص 390).
3- 9. ام سلمه دختر ابی امیه بن المغیرة مخزومی است مادرش عاتکه دختر عبدالمطلب است او دختر عمه پیامبر و همسر وی بود و در سال 65 هجری وفات یافت. (اعلام خصال صدوق، ص 301)
4- 10. معارج النبوة، ج 2، ص 318.

علی (علیه السلام) رفتند و زبان به تهنیت علی (علیه السلام) گشادند. چون مردم از این امر فارغ شدند، امهات مؤمنین به فرموده آن حضرت نزد علی رفتند و او را تهنیت دادند». (1)

ام سلمه یکی از دو زن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که حدیث غدیر را روایت کرده است. او ماجرای غدیر را چنین باز می گوید:

اخذ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بید علی بغدیر خم فرفعها حتی راینا بیاض ابطیه فقال «من کنت مولاه فعلی مولاه» ثم قال «ایها الناس انی مخلف فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض».(2)

در غدیر خم رسول خدا (ص) دست علی (صلی الله علیه و آله و سلم) را بالا برد تا آنجا که سفیدی زیر بغلش را دیدیم، آنگاه فرمود: هر که من مولای او هستم، پس علی مولای اوست. بعد فرمود: ای مردم، من دو چیز گرانبها در میان شما بر جای می گذارم، کتاب خدا و عترتم. این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا وقتی در حوض به من برگردند.

ام سلمه از معدود کسانی است که بعد از وفات نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خط ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) باقی ماند. او به فرزنش چنین وصیت کرد. «یا بنی الزمه فلا و الله ما رایت بعد نبیک صلی الله علیه و آله اماما غیره»; پسرکم، همراهش [علی] باش. به خدا قسم، بعد از پیامبرت امامی غیر او ندیدم. (3)ام سلمه روایات دیگری نیز، درباره امیرمؤمنان (علیه السلام)، از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

ص: 439


1- 11. فیض الغدیر، ص 388 -389.
2- 12. الغدیر، ، ج 1، ص 17 و 18; ملحقات احقاق الحق، ص 53; معجم رجال الحدیث، ج 23، ص 177.
3- 13. اعلام النساء، ص 651; بصائر الدرجات، ص 183، ح 4.

نقل کرده است.(1)

اسماء بنت عمیس

او به دلیل تقرب به اهل بیت روایات فراوانی نقل کرده است. تنها حدود شصت روایت از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد که بسیاری از آنها در منزلت امیرمؤمنان (علیه السلام) است. (2)اسماء از سابقین در اسلام است و از جمله افرادی است که قبل از آنکه مردم در خانه ارقم ایمان بیاورند، به همراه همسرش جعفر به خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و اسلام اختیار نمود و به همراه جعفر به حبشه مهاجرت کرد. بعد از شهادت جعفر طیار به عقد ابوبکر در آمد و از وی صاحب (محمد) شد در آن زمان که همسر خلیفه دوم بود، توطئه قتل وصی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را با هوشیاری و ایثار تمام خنثی نمود. وی همواره از محبان و ملازمان فاطمه زهرا (علیها السلام) بود. او بعد از شهادت حضرت فاطمه (علیها السلام) از جمله زنان علی (علیه السلام) شد. فرزندش محمد را چنان تربیت کرد که از مریدان و مخلصان امیرمؤمنان شد. زمانی که در حجة الوداع شرکت جست، همسر ابوبکر بود. و محمد بن ابی بکر نیز در مسیر حجة الوداع متولد شد. ابن عقده در کتاب ولایت، حدیث غدیر را از او روایت کرده است.(3)اسماء همچنین از راویان حدیث ردالشمس (4)به شمار می رود.

ام هانی بنت ابی طالب (سلام الله علیهما)

او فاخته نام دارد (5)و خواهر امیرمؤمنان (ع) است. ام هانی از راویان(6)و اصحاب (7)پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. پیامبر ضمن حدیثی او را «یکی از بهترین مردم» خواند. (8)این بانوی گرانقدر احادیثی چون ثقلین(9)و غدیر را از پیامبر اکرم (ص) روایت کرده است. او در باره واقعه

ص: 440


1- 14.مانند «من سب علیا فقد سبنی و من سبنی فقد سب الله تعالی» (المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 121) و «قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کانی دعیت فاجیب و انی تارک فیکم الثقلین احدهما اکبر من الاخر کتاب الله عز و جل حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی فانظروا کیف تخلفونی فیهما». اعلام النساء، ص 634 نقل از امالی شیخ طوسی، ج 2، ص 92; کشف الغمه، ج 2، ص 32، ارجح المطالب، ص 338، از طریق ابن عقده.
2- 15.اعیان الشیعه، ج 3، ص 408; جامع الرواة، ج 2، ص 455; خلاف طوسی، ج 1، ص 5.
3- 16. الغدیر، ج 1، ص 17.
4- 17.امالی مفید، ص 55 و56; ارشاد مفید، ص 163 و 164.
5- 18. اعیان الشیعه، ج 3، ص 488.
6- 19. رجال برقی، ص 60.
7- 20.رجال شیخ طوسی، ص 33.
8- 21. تنقیح المقال، ج 3، ص 73; معجم رجال الحدیث، ج 23، ص 881.
9- 22. اعلام النساء، ص 488; ارجح المطالب، ص 337.

غدیر می گوید:

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از حج بازگشت تا در غدیر خم فرود آمد، سپس برخاست و در گرمای سوزان چنین گفت: «ای مردم هر که من مولای او هستم، پس علی مولای اوست. خدایا، هر که او را دوست دارد، دوست بدار و هر که با او دشمنی کند، دشمن بدار؛ هر که او را زبون سازد، زبون گردان و هر که او را یاری کند، یاری کن».(1)

عایشه دختر ابی بکر

او در شمار زنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)(2)و حاضران در حجة الوداع جای داشت. در کتب مختلف اهل سنت روایت غدیر از وی نقل شده است. ابن عقده در «حدیث ولایت» روایت او را نیز ذکر می کند. (3)

بررسی موضع گیری های وی و تطبیق آن با عملکرد ام سلمه، همسر دیگر پیامبر گرامی که در تاریخ از خود بر جای نهاده و تحقیق در انگیزه ها، تعیین جهت گیری ها و موقعیت های آن دو می تواند برای بانوانی که امروز در مقابل امواج سهمگین و بنیان کن سیاست بازی تبلیغات رنگارنگ و هدفدار و شعارهای برخاسته از مطامع نفسانی و دنیوی دنیاداران قرار دارند، نمونه هایی تجربه شده و تاریخی و الگویی عملی و آکنده از راهکارهای مذهبی و سیاسی باشد.

فاطمه دختر حمزة بن عبدالمطلب

او از صحابه مشهور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و ابن عقده و منصور رازی حدیث غدیر را از وی نقل کرده اند. (4)

همسر زید بن ارقم

از جمله کسانی که حدیث غدیر را روایت کرده اند، زید بن ارقم و نیز همسر وی می باشد. علامه طباطبایی ضمن نام بردن از گروه کثیری که روایت (من کنت مولاه فعلی مولاه) را نقل

ص: 441


1- 23. «رجع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) من حجة حتی نزل بغدیر خم ثم قام خطیبا بالهاجرة فقال: ایها الناس [من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و اخذل من خذله و انصر من نصره] ینابیع المودة، ص 40; اعلام النساء، ص 489. روایت غدیری فاخته را در الغدیر، ج 1، ص 18 و احقاق الحق، ج 2، ص 463 ببینید.
2- 24. عایشه در سال 57 در مدینه درگذشت و در بقیع دفن شد. (اعلام خصال صدوق، ص 315)
3- 25. الغدیر، ج 1، ص 48; احقاق الحق، ج 2، ص 460.
4- 26. الغدیر، ج 1، ص 58. منصور بن حسین آبی معروف به ابوسعد صاحب کتاب نثرالدرر متوفی قرن پنجم کتابی به نام حدیث الغدیر نوشته و بنا به گفته مناقب ابن شهرآشوب این کتاب راویان حدیث غدیر را بر حسب حروف الفبا برشمرده است. «غدیر در آینه کتاب، ص 79»

کرده اند، به ایشان نیز اشاره می کند.(1)

ب. روایات زنان تابعی و ...

در میان روایات غدیر روایتی با ده سند به چشم می خورد که همه راویانش زن هستند. نام این بانوان چنین است:

الشیخة ام محمد زینب ابنة احمد بن عبدالرحیم المقدسیه.

فاطمه دختر امام موسی بن جعفر(علیه السلام)

زینب دختر امام موسی بن جعفر(علیه السلام)

ام کلثوم دختر امام موسی بن جعفر(علیه السلام)

فاطمه دختر جعفر بن محمد الصادق(علیه السلام)

فاطمه دختر محمد بن علی(علیه السلام)

فاطمه دختر علی بن الحسین(علیه السلام)

فاطمه دختر حسین بن علی(علیه السلام)

سکینه دختر حسین بن علی(علیه السلام)

ام کلثوم دختر فاطمه زهرا(علیها السلام)

این گروه از فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نقل کرده اند که حضرت فرمود:

«انسیتم قول رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) یوم غدیر خم، من کنت مولاه فعلی مولاه و قوله انت منی بمنزلة هارون من موسی علیهما السلام.»(2)

آیا سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر را فراموش کردید، که فرمود: هر که من مولای او هستم علی مولای اوست. و [آیا] گفتارش را [فراموش کردید که فرمود]: [ای علی،] جایگاه تو در برابر من مانند جایگاه هارون در برابر موسی است.

عایشه بنت سعد

عایشه بیشتر روایت هایش را از پدرش سعد(3)بن ابی وقاص نقل می کند و نزد ابن حجر از راویان موثق به شمار می رود. (4)او روایت غدیر را، از زبان پدرش چنین بازگو می کند:

«کنا مع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بطریق مکة و هو متوجه الیها (کذا فی النسخ و الصحیح و هو: متوجه الی المدینه) فلما بلغ غدیر خم وقف للناس ثم رد من تبعه و لحقه

ص: 442


1- 27.المیزان فی تفسیر القرآن، ص 59.
2- 28. روایت فوق را حافظ بزرگ ابوموسی مدینی در کتاب خود آورده است. او می گوید: این حدیث سلسله دار است. زیرا هر یک از فاطمه ها از عمه خود روایت کرده اند و این روایت پنج خواهر برادر است که هر یک از دیگری نقل کرده اند. رک: اسنی المطالب فی مناقب علی بن ابی طالب»، شمس الدین ابوالخیر الجزری، ص 32; احقاق الحق، ج 21، ص 26 و27; بحارالانوار، ج 36، ص 353; عوالم، ج 11، ص 444; اثبات الهدی، ج 2، ص 553 و ج 3، ص 127; اعلام النساء المؤمنات، ص 578 و مسند فاطمه معصومه(سلام الله علیها)، سید علی رضا سید کباری، ص 56 (چاپ نشده).
3- 29. ابواسحاق سعد بن ابی وقاص در سال 54 - 58 و عایشه بنت سعد در سال 117 وفات یافتند. نسایی روایت وی را نقل کرده است. به خصائص نسایی، ص 3 مراجعه شود.
4- 30.- التقریب، ابن حجر، ص 473.

من تخلف فلما اجتمع الناس الیه قال: ایها الناس من ولیکم؟ قالوا: الله و رسوله ثلاثا. ثم اخذ بید علی فاقامه ثم قال «من کان الله و رسوله ولیه فهذا ولیه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه». (1)

با رسول خدا در راه مکه بودیم و او به سوی مکه توجه داشت. (در نسخه های صحیح می خوانیم که به مدینه توجه داشت.) وقتی به غدیر خم رسید، ایستاد; آنان که جلو بودند بازگشتند و آنان که عقب مانده بودند، رسیدند. مردم پیرامونش گردآمدند و حضرت فرمود:

ای مردم، سرپرست شما کیست؟ حاضران سه بار گفتند: خدا و پیامبرش. آنگاه دست علی را بلند کرد و فرمود: هر که خدا و رسول او سرپرستش هستند، این سرپرست اوست. خدایا، هر که او را دوست دارد، دوست بدار و آن که با او دشمنی می ورزد، دشمن بدار.

عایشه بنت سعد حدیث دیگری نیز از پدرش روایت کرده، که ولایت علی (علیه السلام) را آشکار می سازد:

«سمعت ابی یقول: سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یوم الجحفه فاخذ بید علی فخطب فحمد الله و اثنی علیه ثم قال: ایها الناس انی ولیکم قالوا صدقت یا رسول الله ثم اخذ بید علی فرفعها فقال: هذا ولیی و یؤدی عنی دینی و انا موالی من والاه و معادی من عاداه.» (2)

شنیدم پدرم گفت که، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز جحفه دست علی (علیه السلام) را گرفت، سپس خطبه خواند، خدای را سپاس گفت، ستایش کرد و فرمود: ای مردم، من ولی شما هستم. گفتند: راست گفتی، ای رسول خدا (صلی

ص: 443


1- 31. الغدیر، ج 1، ص 38- 41; خصائص نسائی، ص 18 و 25. عایشه بنت سعد احادیث دیگری راجع به فضایل امیرمؤمنان دارد; به اسنی المطالب، ص 52 و ملحقات احقاق الحق، ص 189 و 190 رجوع کنید.
2- 32.- الغدیر، ج 1، ص 38 - 41.

الله علیه و آله و سلم). سپس دست علی را گرفت و بالا برد و فرمود: این جانشین من است و دین مرا ادا می کند. من دوست دار کسی هستم که او را دوست بدارد و دشمن کسی هستم که با او دشمنی ورزد.

دارمیه حجونیه کنانیه

او از شیعیان معروف و بسیار مشهور حضرت امیرمؤمنان بوده به نحوی که آوازه اش تا بدان حد پیچیده بود که معاویه موقع ورود به مکه از وی سراغ گرفت این موضوع خود به خوبی می تواند نمایانگر فعالیت های مؤثر و ارزنده این بانوی شیعه و محب اهل بیت باشد (ما تنها به آن بخش از سخنان وی که مربوط به غدیر می شود می پردازیم) (1)آنچه از گفتگوی او و معاویه بر جای مانده است را زمخشری در کتاب «ربیع الابرار» چنین باز می گوید:

سالی معاویه به حج رفت و از زنی که به نام دارمیه حجونیه، که سیاه چهره و تنومند بود، سراغ گرفت وقتی او را نزد معاویه آوردند، پرسید: ای دختر حام، چگونه ای؟

گفت: خوبم، حام نیستم، از قبیله بنی کنانم.

گفت: راست گفتی، آیا می دانی چرا تو را فرا خواندم؟

- سبحان الله! من غیب نمی دانم.

- خواستم بپرسم چرا علی را دوست داری و با من دشمنی می ورزی؟

- آیا از پاسخ معافم می داری؟

- نه.

- حال که نمی پذیری می گویم; من علی را به خاطر عدالتش و تقسیم یکسانش دوست داشتم و با تو دشمنی می ورزم چون با آن که برای حکومت از تو سزاوارتر بود، جنگیدی و در پی چیزی برآمدی

ص: 444


1- 33.دارمیه حجونیه از زنان فاضل، خردمند و فصیح بود. او استدلالی قوی داشت و در خط ولایت استوار بود. روایت او را ابن عبدربه در عقد الفرید از سهل بن ابی سهل تمیمی از پدرش نقل کرده است.(عقد الفرید، ج 1، ص 352; بلاغات النساء، ص 72)

که برای تو نیست. با علی دوستی ورزیدم به خاطر ولایتی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، در روز غدیر خم در مقابل چشم تو، برای او اقرار گرفت، به خاطر آنکه به بیچارگان محبت می ورزید و دینداران را بزرگ می داشت و .... (1)

حسنیه

او در خانه امام صادق (علیه السلام) پرورش یافته بود و از شاگردان مکتب وی شمرده می شد. (2)حسنیه، با استعداد سرشارش، در مناظرات مختلف، که توسط هارون الرشید ترتیب داده می شد، شرکت جسته و از مقام ولایت دفاع می کرد. در یکی از این مناظره ها از فردی، که ابراهیم خوانده می شد، پرسید: آیا در هیچ جای تفاسیر شما آمده است که در حجة الوداع رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به امر پروردگار، در غدیر خم، فرود آمده، این آیه را: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه ...» با بیمناکی برای مردم تلاوت کرد و سپس آیه «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس» نازل شد و [آیا در تفاسیر شما آمده است که پس از نزول «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس» پیامبر خدا دست علی بن ابی طالب را گرفت، بر منبری، که از جهاز شتر ساخته بودند، برآمد و گفت: من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و العن من ظلمه. آنگاه، این آیه نازل شد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ»

ابراهیم سر به زیر افکند، حسنیه علماء را مخاطب ساخت

ص: 445


1- 34. متن کامل مباحثه دارمیه حجونیه را در کتب ذیل بخوانید: بلاغات النساء، ص 72; العقد الفرید، ج 1، ص 162; صبح الاعشی، ج 1، ص 259; الغدیر، ج 1، ص 209; اعلام النساء المؤمنات، ص 333; اعیان الشیعه، ج 6، ص 364.
2- 35.ریاض العلماء، ج 5، ص 704. او فاضل، عالم، مدقق و آگاه به اخبار و آثار بود.

و آنان را به جان هارون سوگند داد. حاضران که خود را در مقابل هارون الرشید می دیدند، لب به تایید گشودند. ابو یوسف گفت: بیشتر صحابه و مفسران تصریح کرده اند که این آیه در باره علی بن ابی طالب نازل شده است و حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه نیز مشهود است.

حسنیه پرسید در باره «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون» چه می گویید؟ ابو یوسف گفت: به اجماع امت در باره علی بن ابی طالب است.

آنگاه حسنیه با شگفتی پرسید: ... احکام و نصوص الهی را وا می نهید و بیعت روز غدیر را نادیده می گیرید؟! (1)

عمیرة بنت سعد بن مالک

او نیز از تابعین شمرده می شود. عمیره، اهل مدینه و خواهر سهل ام رفاعه ابن مبشر بود. او از راویان حدیث غدیر است و در سلسله سند حدیث «مناشده» امیرمؤمنان(ع) قرار دارد.

ام المجتبی علویه

او حدیث غدیر را از عدی بن ثابت نقل کرده است و ابن عساکر در تاریخ خود از حدیث وی یاد می کند.(2)

فاطمه بنت علی بن ابی طالب(علیه السلام)

او دختر علی بن ابی طالب (علیه السلام)است و مادرش ام ولد است. برقی در رجال خود وی را از راویان امام حسن (علیه السلام) می داند (3)و در تهذیب الاحکام از راویان امیرمؤمنان (علیه السلام)، ابی حنیفه، اسماء بنت عمیس(4)شمرده شده است. حدیث منزلت (5)و ردالشمس(6)از جمله روایات اوست. وی حدیث غدیر را از ام سلمه نقل نموده است. (7)

«اشهد الله تعالی لقد سمعته یقول: علی خیر من اخلفه فیکم و هو الامام و الخلیفة بعدی و سبطای و تسعة من صلب ائمة ابرار لئن اتبعتموهم وجدتموهم هادین مهدیین و

ص: 446


1- 36. این متن در حلیة المتقین، بخش مناظرات حسنیه، ذکر شده است. در باره موضوع مناظره حسنیه اختلاف است. سید محسن امین در اعیان الشیعه، ذیل کلمه «حسنیه» می گوید: این [مناظره] از اختراعات ابوالفتوح رازی است. مرحوم خوانساری در روضات الجنات این مناظره را ذکر کرده است و شیخ آقابزرگ در ذریعه می نویسد: الحسنیه: رسالة فی الامامة تنسب الی مؤلفها و هو بعض الجواری من بنات الشیعة فیها مناظراتها مع علماء المخالفین فی عصر هارون الرشید. (الذریعه، ج 7، ص 200، رقم 89; نقل از اعلام النساء، ص 300 تا 301). برای تحقیق بیشتر در باره شخصیت حسنیه به تنقیح المقال، ج 3، ص 247; ریاض العلماء، ج 5، ص 407; روضات الجنات، ج 1، ص 153; الذریعة، ج 7، ص 200 و ج 4، ص 97 و ج 25، ص 296 و ج 5، ص 105 و 145 و 161; من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 75. معجم رجال الحدیث، ج 23، ص 187 رجوع کنید. خلاصه ای از مطالب کتب فوق در اعلام النساء ص 300 تا 302 آمده است.
2- 37. الغدیر، ج 1، ص 70.
3- 38.پیام غدیر، عذرا انصاری، ایشان روایت را از تاریخ دمشق، باب تاریخی علی بن ابی طالب (علیه السلام) ص 51 نقل نموده اند.
4- 39. رجال برقی، ص 60; معجم رجال الحدیث، ج 23، ص 197، رقم 15659.
5- 40. تهذیب التهذیب، ج 12، ص 470.
6- 41.اعیان الشیعة، ج 8، ص 39 - ملحقات احقاق الحق ; ص 262
7- 42.- همان، ص 54.

لئن خالفتموهم لیکون الاختلاف فیکم الی یوم القیمة».

بیان مختصر

پس از پایان خطبه غدیر، مردم به سوی پیامبر و امیرالمؤمنین صلوات الله علیهما و آلهما هجوم آورند، و با ایشان به عنوان بیعت دست می دادند، و هم به پیامبر و هم به امیرالمؤمنین علیهما السلام تبریک و تهنیت می گفتند، و پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم هم می فرمودند: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَی جَمِیعِ الْعَالَمِین.عبارت تاریخ چنین است: پس از اتمام خطبه، صدای مردم بلند شد که: آری، شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت می کنیم. بعد به سوی پیامبر و امیرالمومنین صلوات الله علیهما و آلهما ازدحام کردند و برای بیعت سبقت می گرفتند و با ایشان دست بیعت می دادند.

برای آنکه رسمیت مسئله محکم تر شود، وآن جمعیت انبوه بتوانند مراسم بیعت را به طور منظم و برنامه ریزی شده ای انجام دهند، پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دستور دادند تا دو خیمه برپا شود. یکی را مخصوص خودشان قرار دادند تا در آن جلوس نمایند، و امر کردند تا مردم جمع شوند.

پس از آن مردم دسته دسته در خیمه پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم حضور می یافتند و با آن حضرت بیعت نموده و به او تبریک و تهنیت می گفتند. سپس در خیمه مخصوص امیرالمومنین علیه السلام حاضر می شدند و به عنوان امام و خلیفه بعد از پیامبرشان با او بیعت می کردند و به عنوان امیرالمومنین بر او سلام می کردند، و این مقام والا را به

ص: 447

آن حضرت تبریک و تهنیت می گفتند.نکته قابل توجهی که در هیچیک از پیروزی های پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم - چه در جنگها و چه سایر مناسبتها و حتی فتح مکه - سراغ نداریم، این است که حضرت در روز غدیر مکرر می فرمود:

به من تهنیت بگویید، زیرا خداوند مرا به نبوت و اهل بیتم را به امامت اختصاص داده است .و این نشانه فتح بزرگ و در هم شکستن کامل سنگرهای کفر و نفاق است.

برنامه بیعت و تهنیت تا سه روز ادامه داشت، و این مدت را حضرت در غدیر اقامت داشتند.

بیعت زنان چگونه بود؟

پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دستور دادند تا ظرف آبی آوردند، و پرده ای زدند که نیمی از ظرف آب در یک سوی پرده و نیم دیگر آن در سوی دیگر قرار بگیرد، تا زنان با قرار دادن دست خود در یک سوی آب، و قرار دادن امیرالمومنین علیه السلام دستشان را در سوی دیگر با حضرت بیعت کنند؛ به این صورت بیعت زنان هم انجام گرفت.

همچنین دستور دادند تا زنان هم به حضرتش تبریک و تهنیت بگویند، و این دستور را درباره همسران خویش مؤکد داشتند.

یادآور می شود که بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا علیها السلام از حاضرین در غدیر بودند. همچنین کلیه همسران پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در آن مراسم حضور داشتند.

عمامه امامت

پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در این مراسم عمامه خود را که سحاب نام داشت، به عنوان تاج افتخار امامت بر سر امیرالمومنین

ص: 448

علیه السلام قرار دادند و انتهای عمامه را بر دوش آن حضرت آویزان نمودند.

خود امیرالمومنین در این باره چنین فرموده اند:

پیامبر در روز غدیرخم عمامه ای بر سرم بستند و یک طرفش را بر دوشم آویختند و فرمودند: خداوند در روز بدر و حنین، مرا بوسیله ملائکه ای که چنین عمامه ای به سر داشتند یاری نمود.

20. بیستم ماه: میلاد امام کاظم علیه السلام

بیان مختصر

زمان دقیق میلاد امام کاظم علیه السلام

عده زیادی از مورخین و محدثین ولادت با سعادت امام موسی بن جعفر علیهما السلام را در دهۀ آخر ذی الحجه می دانند نه هفتم صفر! و سال هاست در هفتم صفر( که برخی آن را میلاد می گیرند) حوزه های علمیه مجلس سوگواری برای امام حسن مجتبی علیه السلام برگزار می کنند و آن روز را روز شهادت می دانند حتی حرم مطهر امام موسی بن جعفر علیه السلام به همین عنوان سیاه پوش می شود. علاوه براین ماه صفر ماه سوگواری های پی در پی اهل بیت علیهم السلام و ایام اسارت اهل و عیال امام حسین علیه السلام است و فرصت مناسبی برای شادی نیست تا ما ولادت آن حضرت را هفتم صفر بگیریم.

ابوبصیر می گوید : با امام صادق علیه السلام از سفر حج بر می گشتیم ، در بین راه در منزلی به نام «ابواء» امام صادق علیه السلام خبر ولادت فرزندشان امام موسی بن جعفر علیهما السلام را اعلان کرده و اظهار خوشحالی زیادی نمودند.

روی این حساب در سال های اخیر صدا و سیما ، تقویم ها ، و مؤسسات فرهنگیِ کشور هماهنگ شده و ولادت آن حضرت را بیستم ماه ذی الحجّه ثبت کرده اند.

ان شاء

ص: 449

الله ما هم با برپایی مجالس جشن و سرور در شب ولادت آن حضرت از هدایای مادی و معنوی آن بزرگوار بهره مند شویم و با مهرورزی و ارادت به ایشان مشمول دعاهای خیر آن حضرت باشیم؛ و هفتم صفر را مطابق عدّه ای از روایات و قول جمعی از مُوَرّخین سال روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام بدانیم و انجام وظیفه کنیم.

با سرمایه محبت می توان این قطره ها را به دریای بی کران آن عباد صالح خدا ملحق کرد. «قطره چون واصل به دریا می شود، دریا شود.»

بیان تفصیلی

ولادت با سعادت امام کاظم علیه السلام

طبق قول محمد بن جریر طبری شیعی در دلائل الامامه امام موسی کاظم علیه السلام در ماه ذی الحجه سال 127 هجری متولد شده اند.

اما میلاد امام کاظم علیه السلام، طبق نظر شیخ کلینی رحمه الله و مرحوم صفار در کتاب بصائر الدرجات، و مرحوم برقی در کتاب محاسن، بعد از ایام حج اعلام شده.

ابوبصیر چنین می گوید: با امام صادق علیه السلام حج را به جا آوردیم. هنگام برگشت به مدینه در «ابواء» خبر میلاد امام کاظم علیه السلام به ما رسید. پس میلاد امام کاظم علیه السلام در دهه ی سوم ذی الحجه بوده است (فاصله مکه تا مدینه حدود ده روز طی می شود و ابواء هم تقریبا وسط آن قرار دارد و اگر امام صادق علیه السلام روز پانزدهم از مکه خارج شده باشند، میلاد امام کاظم علیه السلام در دهه ی آخر ذی الحجه واقع خواهد شد.)

و نیکوست که در دهه سرور آل محمد علیهم السلام روزی هم به یاد این امام معصوم علیه السلام

ص: 450

باشیم و شادی ولادت او بر سرور ما بیفزاید.

آشنایی با حضرت موسی بن جعفر علیهم السلام

اسم شریف حضرت «موسی» و کنیه مشهورش «ابو الحسن» و «ابو ابراهیم»، و القاب مشهورش: کاظم، صابر، صالح و امین است. نام پدرش «امام جعفر صادق علیه السلام» و نام مادرش «حمیده» است.

برخی کرامات امام کاظم علیه السلام

1. ابن شهر آشوب روایت کرده است که: شیعیان نیشابور، محمد علی نیشابوری را انتخاب کردند و سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم و دو هزار جامه پارچه ای به او دادند که برای امام زمانشان ببرد. و شطیطه که پیرزن مؤمنه ای بود یک درهم و مقداری پارچه که چهار درهم ارزش داشت آورد و گفت: «ان اللّه لایستحیی من الحق»: «خدا از حق حیا و شرم ندارد»، یعنی این خمس من است اگر چه کم است ولی از حق حیا نباید کرد.

هم چنین مردم سؤالاتی نوشته بودند و بر برگه ها مهر زده بودند تا کسی نتواند آن را باز کند و گفتند: این برگه ها را به امام بده و فردایش برو تحویل بگیر، اگر دیدی مُهرها شکسته نشده و جواب ها نوشته شده، بدان که او حقیقتا امام است و مال ها را به او بده.

آن شخص به مدینه رفت و ابتدا نزد عبد اللّه افطح رفت و او را امتحان کرد فهمید که امام نیست، لذا بیرون آمد در حالی که می گفت: «ربّ اهدنی الی سواء الصراط»: «خدایا، مرا به راه راست هدایت کن». در همین اثنا که بین راه ایستاده بود ناگاه پسری را دید که می گوید: بیا نزد شخصی که می خواستی، و او را نزد موسی بن جعفر علیه السلام

ص: 451

برد.

آن شخص می گوید: حضرت وقتی مرا دید فرمودند: چرا نا امید می شوی، به سوی من بیا که حجة اللّه و ولی خدا هستم. سپس فرمود: تمامی مسائلی که در برگه ها بود را جواب دادم و از آن مال ها فقط یک درهم شطیطه و پارچه او را بیاور. هنگامی که آن را آوردم فرمودند: «ان اللّه لایستحیی من الحق»، به شطیطه سلام برسان و این کیسه پول را به او بده که چهل درهم است و به او بگو: کفنی از کفن های خودم را هم برای او هدیه فرستادم که پنبه اش از قریه فاطمه زهرا علیه السلام است و خواهرم آن را بافته است. هم چنین به شطیطه بگو: از وقتی که تو نزد او می روی نوزده روز بیشتر زنده نیست، شانزده درهم از پول ها را خرج خودش کند و بقیه را برای کفن و دفن نگه دارد، و من برای نماز خواندن بر او حاضر خواهم شد؛ و هنگامی که تو مرا دیدی کتمان کن، زیرا برای تو بهتر است. و این مال ها را به صاحبانش برگردان که آنها را قبول نمی کنم.

آن شخص می گوید: چند عدد از نامه ها را باز کردم، دیدم بدون این که مهرش شکسته شده باشد جواب داده شده است. به خراسان بازگشتم و با تعجب دیدم آن افرادی که مال داده بودند فطحی مذهب شده اند و برای همین بود که حضرت مال آنها را قبول نکرد. و همان طور که حضرت فرموده بود شطیطه بعد از نوزده روز از دنیا رفت و حضرت به اعجاز الهی

ص: 452

با طی الارض برای نماز او تشریف آورده و سپس بازگشتند.

معجزه خلق شیر

از علی بن یقطین روایت شده که: هارون الرشید مرد ساحری را طلب کرد که به وسیله او موسی بن جعفر علیهمالسلام را اذیت کند.

روزی حضرت را میهمان کرد و در حالی که آن مرد ساحر حضور داشت سفره غذا آوردند. هنگامی که خادم آن حضرت خواست نان از سفره بردارد به وسیله سحر آن مرد نان پرید و او نتوانست نان بردارد و این صحنه چند بار تکرار شد.

هارون و اطرافیان از دیدن این منظره خوشحال شدند و صدایشان به خنده بلند شد. ناگهان امام کاظم علیه السلام سر مبارک را بالا آورد و به نقاشی شیری که روی یکی از پرده های اطاق بود اشاره کرده فرمودند: ای شیر خدا، بگیر دشمن خدا را. فورا آن عکس شیر به شیر واقعی تبدیل شد و به سمت آن مرد ساحر آمد و او را بلعید و دوباره به پرده برگشت. هارون و اطرافیانش از دیدن این منظره غش کردند. هنگامی که به هوش آمدند هارون از حضرت درخواست کرد آن نقاشی مرد را برگرداند. حضرت فرمود: اگر عصای موسی علیه السلام آن چه را از ریسمان ها و عصاهای ساحران بلعیده بود برگردانید این صورت شیر نیز آن مرد را بر می گرداند.

سخن گفتن در گهواره

یعقوب سراج می گوید: بر امام صادق علیه السلام وارد شدم در حالی که با نوزادی(امام کاظم علیه السلام) سخن می گفت. پس از قدری به من فرمودند: ای یعقوب، این فرزند من است و امام بعد از من، نزد او برو و به او سلام کن. من

ص: 453

جلو رفتم و به آن نوزاد سلام کردم. آن نوزاد لب به سخن گشوده پس از جواب سلام فرمودند: برو و اسم دخترت را که دیروز نام گذاری کردی عوض کن، که خداوند از این اسم خشمگین است. یعقوب می گوید: روز قبل دختری برای من متولد شده بود و من نام او را حمیراء گذاشته بودم. سپس امام صادق علیه السلام فرمودند: برو و امر او را انجام بده، من هم رفتم و نام دخترم را عوض کردم.

حد فدک

روزی مهدی عبّاسی به امام کاظم علیه السلام گفت: محدوده ی فدک را مشخص کن تا به شما برگردانم. امام علیه السلام فرمودند: یک طرف کوه احد و یک طرف تا مصر یک طرف عدن و یک طرف تا سمرقند و از آفریقا تا خزر «حدّ منها جبل احد و حدّ منها عرش مصر و حدّ منها سیف البحر و حدّ منها دومة الجندل». مهدی عبّاسی گفت: این بسیار زیاد است. شاید مراد این است که فدک یعنی قلمرو مسلمین، فدک یعنی ولایت، فدک یعنی حکومت.

کرایه شتران

روزی صفوان جمال بر امام کاظم علیه السلام وارد شد، امام به او فرمودند: کارهای تو زیباست، غیر از یک کار. صفوان پرسید: کدام کار؟ حضرت علیه السلام فرمودند: این که شترهایت را به هارون کرایه داده ای. او گفت: شترها را برای تفریح نمی خواست بلکه می خواست به مکّه برود، و خودم هم با او نمی روم که کمک کنم. امام علیه السلام فرمودند: آیا دوست داری که آنها زنده بمانند، تا وقت برگشت کرایه ی تو را بدهند؟ گفتم: بله. امام علیه السلام فرمودند: «فمن أحبّ بقاءهم

ص: 454

فهو منهم ومن کان منهم فهو وَرَد النار» یعنی اگر کسی طاغوت را بخواهد ولو یک لحظه، جزء آنهاست و داخل جهنّم خواهد شد. صفوان می گوید: رفتم و تمام شترهایم را فروختم تا به طاغوت کمکی نکرده باشم.

حکمت ها و پندهای حضرت علیه السلام

امام موسی بن جعفر علیه السلام نزد قبری حاضر بود فرمودند: چیزی که این آخر اوست سزاوار است که به آن میل و رغبتی نشود، و چیزی که این اول اوست (یعنی آخرت) سزاوار است که از آخر آن ترسیده شود.

شدت و سختی جور را کسی می داند که حکم به جور در حق او شده باشد.

بپرهیز از این که مال خود را در اطاعت خدا خرج نکنی، زیرا که مثل آن را در معصیت خدا خرج خواهی کرد. کسی که دو روزش (روز گذشته و امروزش) مساوی باشد مغبون است، و کسی که روز دومش بدتر از روز اول باشد ملعون است، و کسی که زیادی در نفس خود نمی یابد در نقصان است، و کسی که رو به نقصان است مرگ برای او بهتر از زندگانی است.

منابع و مستندات

1 - بحار الانوار: ج3، ص48.

2 - بصائر الدرجات: ص460.

3 - محاسن: ج2، ص314.

4 - رجال کشی: ج ص740.

5 - ارشاد مفید: ج2، ص219.

6 - مناقب آل ابی طالب: ج3، ص407.

بیان داستانی

آن لباس قیمتی را می خواهم

امام کاظم علیه السلام در دهه آخر ذی الحجّه سال 128 هجری در «اَبْواء» (بین مکّه و مدینه) به دنیا آمدند، و بعد از شهادت پدر بزرگوارش در سال 148 رهبری شیعیان را به عهده گرفتند و در سال 183 مظلومانه به شهادت رسیدند.

آن حضرت همواره مورد ظلم

ص: 455

و ستم حکومت عبّاسی بودند و مدّت زیادی در زندان های هارون، خلیفه عبّاسی زندانی بودند. در اینجا به ذکر چند نکته از زندگی آن حضرت می پردازیم:

امام صادق علیه السلام از سفر حج باز می گردد، او در وسط راه مکّه به مدینه در منطقه ای به نام «ابواء» منزل کرده است. عدّه ای از یاران آن حضرت همراه او هستند، آنان در خیمه امام مهمان هستند.

امام برای آنان صبحانه می آورد، همه سر سفره می نشینند تا همراه امام صبحانه میل کنند، در این هنگام زنی به در خیمه می آید و امام را صدا می زند، آن زن به امام می گوید: من از طرف همسر شما آمده ام، او شما را می طلبد.

امام از جا برمی خیزد و همراه آن زن می رود. مدّتی می گذرد، امام به خمیه باز می گردد، رو به یاران خود می کند و می گوید: «خدا به من پسری عنایت کرد که از همه مردم رویِ زمین بهتر است».

امام صادق علیه السلام نام فرزند خود را موسی علیه السلام می گذارد و وقتی به مدینه می رسد به شکرانه ولادت فرزندش، سه روز مهمانی می گیرد و به مردم غذا می دهد.

معرفی امام

اسم من یعقوب است، امروز می خواهم با امام صادق علیه السلام دیداری داشته باشم. وارد خانه امام می شوم، سلام می کنم، جواب می شنوم، سپس رو به روی امام با کمال ادب می نشینم.

امام صادق علیه السلام با نوزاد خود سخن می گوید، من صبر می کنم، سپس امام رو به من می کند و می

ص: 456

گوید: «ای یعقوب! این فرزند من است، او امام بعد از من است. نزد او بیا و به او سلام کن».

من جلو می روم، سلام می کنم، او لب به سخن می گشاید و جواب سلام مرا می دهد و می فرماید: «این چه نامی بود که بر روی دختر خود نهاده ای؟ خدا این نام را دشمن می دارد، برو نام دخترت را عوض کن!».

اکنون امام صادق علیه السلام به من نگاهی می کند و می فرماید: «ای یعقوب! به سخن فرزندم گوش کن، نام دخترت را تغییر بده».

من سرم را پایین می گیرم، راستش را بخواهید از امام خجالت می کشم، چرا باید چنین اسمی را بر روی دختر خود بگذارم، همان جا نام دیگری برای دختر خود انتخاب نمودم.

آن روز بود که من فهمیدم امام حتّی در کودکی از خیلی چیزها با خبر است، علم و دانش امام مانند انسان های عادی نیست، خداوند به آنان علم خویش را عطا کرده است و فرقی بین کودکی و بزرگی آنان نیست.

برخورد ابوحنیفه با امام

اسم من ابوحنیفه است، از رهبران اهل سنّت هستم و طرفداران زیادی دارم. امروز به مسجد می روم تا نماز بخوانم، نگاهم به نوجوانی می افتد که در مسجد نماز می خواند.

چند نفر از جلوی او رد می شوند، مانع رفت و آمد آنان نمی شود و به نماز خود ادامه می دهد. من تعجّب می کنم، این نوجوان کیست که از احکام نماز بی خبر است، مگر او نمی داند که هنگام نماز نباید اجازه بدهد کسی از جلویش رد بشود.

به من می گویند او

ص: 457

پسر امام صادق علیه السلام است، بر تعجّب من افزوده می شود، خوب است این بار که با امام صادق علیه السلام روبرو شدم ماجرا را به او بگویم.

روز بعد نزد امام صادق علیه السلام می روم و به او می گویم:

-- من دیدم که پسرت نماز می خواند و مردم از مقابلش رفت و آمد می کردند و او مانع آن ها نمی شد.

-- اکنون پسرم را صدا می زنم اینجا بیاید و تو سؤال خود را از او بپرسی.

لحظاتی می گذرد، اکنون آن نوجوان در مقابل من ایستاده است، من سؤال خود را می پرسم. او رو به پدرش می کند و می گوید: «ای پدر! من برای خدایی نماز می خوانم که از همه کس به من نزدیک تر است، خدای من از خود من هم به من نزدیک است، خدا در قرآن می گوید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»، ما از رگ گردن به شما نزدیک تر هستیم».

وقتی سخن او به اینجا می رسد، امام صادق علیه السلام به سوی پسرش می رود و به نشانه محبّت او را در آغوش می گیرد و می گوید: جانم به فدایت! من آن روز فهمیدم که موقع نماز هیچ فاصله ای بین خدا و بنده اش نیست.

فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

یک روز هارون خلیفه عبّاسی به امام کاظم علیه السلام رو کرد و گفت:

چرا شما خاندان، خود را پسران پیامبر می دانید در حالی که فرزندان دختر پیامبر هستید؟

امام:ای هارون! اگر اکنون پیامبر زنده می شد و از دختر تو خواستگاری می کرد، آیا تو به او جواب

ص: 458

مثبت می دادی؟

هارون: بله. در این صورت من به افتخار بزرگی رسیده ام.

امام: امّا در فرض بالا نه پیامبر از دختر من خواستگاری می کند و نه من دخترم را به عقد او در می آورم.

هارون: برای چه؟

امام: زیرا پیامبر جدّ دختر من است و این ازدواج حرام است. ما خاندان از نسل پیامبر هستیم.

هارون: بعد از وفات پیامبر از او پسری باقی نماند، شما همه فرزندان فاطمه، دختر پیامبر هستید، نسل هر انسان از پسر ادامه می یابد، شما در واقع پسران دختر پیامبر می باشید و نباید خود را پسر پیامبر بدانید.

امام:ای هارون! آیا این آیه از قرآن را خوانده ای؟

هارون:کدام آیه؟

امام: سوره انعام، آیه 84، آنجا که خدا می فرماید: «وَمِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ...»، خدا در این آیه می فرماید داوود و سلیمان از فرزندان ابراهیم هستند.

هارون:خوب.

امام:در آیه بعد خدا چنین می فرماید: «وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَی وَعِیسَی...». خدا زکریا و یحیی و عیسی از فرزندان ابراهیم هستند.

-- ای هارون! بگو بدانم، پدر عیسی که بود؟

هارون: چه حرف ها می زنی. معلوم است، خداوند عیسی را از مریم و بدون پدر آفرید.

امام: خوب. اگر عیسی پدر ندارد، پس از طرف مادرش به ابراهیم می رسد، یعنی مادر او مریم، با چند واسطه به حضرت ابراهیم می رسد، پس معلوم می شود قرآن، عیسی را که فرزند دخترِ ابراهیم است، فرزند ابراهیم می داند، البته مریم، با چندین واسطه، دختر ابراهیم می شود. اکنون می خواهم بپرسم، چگونه می شود که عیسی، فرزند ابراهیم است، امّا ما فرزندان پیامبر نباشیم؟

-- آیا برای

ص: 459

تو دلیل دیگری هم بیاورم؟

هارون: آری.

امام: خدا در آیه 61 آل عمران در جریان مباهله می فرماید: «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَآءَنَاوَأَبْنَآءَکُمْ...»، آن روز پیامبر فقط علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را همراه خود برای مباهله با مسیحیان نجران برد، منظور از «پسران ما» در آیه، حسن وحسین علیهماالسلام می باشند، خداوند آنان را پسران پیامبر معرّفی کرده است.

مبهوت شدن خلیفه عباسی از کلام امام کاظم علیه السلام

نام یکی از خلفای عبّاسی، مهدی بود. مهدی عبّاسی می دانست که امام کاظم علیه السلام و شیعیان، او را زمامداری ستمگر می دانند و هرگز او را به عنوان خلیفه پیامبر قبول ندارند. مهدی عبّاسی صلاح دید که فدک را که در زمان حکومت ابوبکر غصب شده بود به امام کاظم علیه السلام برگرداند تا شاید از شدّت مخالفت امام و شیعیان با حکومت خود جلوگیری کند.

برای همین یک روز مهدی عبّاسی به امام کاظم علیه السلام گفت:

من آماده ام تا فدک را به شما برگردانم.

امام:فقط در صورتی فدک را از تو می پذیرم که همه آن را به من بازگردانی.

مهدی عباسی:حدّ و مرزهای فدک را بگو تا آن را تحویل دهم.

امام:اگر مرزهای واقعی آن را بگویم، هرگز آن را به من تحویل نخواهی داد.

مهدی عباسی: تو مزر فدک را باید بگویی.

امام: از عدن تا سمرقند، از آفریقا تا دریای خزر است.

مهدی عباسی:با این ترتیب برای ما چیزی باقی نمی ماند.

امام: ای مهدی عبّاسی! می دانستم که تو هرگز حق را نخواهی پذیرفت.

آری، امام کاظم علیه السلام آن روز پیام مهمّی را به مهدی عبّاسی منتقل کرد، مرز فدک،

ص: 460

مجموع قلمرو حکومت اسلامی بود، ابوبکر فدک را از فاطمه علیه السلام گرفت و غصب فدک در واقع جلوه ای از غصب حقّ حاکمیّت این خاندان بود، اگر قرار باشد آنان به حقّ خود برسند، باید همه قلمروی جهان اسلام در اختیار آنان قرار داده شود.

حکایت علی بن یقطین

من یکی از شیعیان امام کاظم علیه السلام هستم. نام من، علی بن یَقطین است، با اجازه امام به عنوان یکی از وزیران هارون عبّاسی مشغول خدمت هستم، امام از من خواسته است تا به صورت محرمانه به شیعیان کمک کنم و تا آنجا که می توانم گره از کار آنان باز کنم.

یکی از روزها، هارون عبّاسی لباس بسیار قیمتی را به من هدیه داد، من نیز آن لباس را برای امام کاظم علیه السلام فرستادم.

بعد از مدّتی نامه ای از امام کاظم علیه السلام به دستم رسید، این نامه از مدینه به بغداد فرستاده شده بود. نامه را باز کردم. دیدم که امام در آن نوشته است: «تو الآن به این لباس نیاز داری». من بسیار تعجّب کردم که چرا امام هدیه مرا پس فرستاده است، چند لحظه بعد، فرستاده هارون نزد من آمد و از من خواست سریع نزد هارون بروم. وقتی نزد او رفتم دیدم که او بسیار غضبناک است. به من رو کرد و گفت:

-- با آن لباس قیمتی که به تو دادم چه کردی؟

-- آن لباس در خانه من است.

-- هر چه زودتر آن را به اینجا بیاور.

-- چشم.

به یکی از خدمتکاران خود گفتم که به خانه ام برود و لباس را به اینجا بیاورد. لحظاتی گذشت

ص: 461

و آن خدمتکار بازگشت. لباس را از او گرفتم و تحویل هارون عبّاسی دادم، اینجا بود که خشم هارون فروکش کرد و گفت: «ای علی بن یقطین! من هرگز سخن بدخواهان تو را قبول نخواهم کرد. بیا این لباس پیش تو باشد».

آن روز فهمیدم که ماجرا چه بوده است، وقتی من آن لباس قیمتی را برای امام کاظم علیه السلام فرستاده بودم، یک نفر از ماجرا باخبر شده بود و به گوش هارون رسانده بود، اگر امام کاظم علیه السلام آن لباس را بر نمی گرداند حتما هارون مرا به قتل می رساند.

سخنان گهربار

در اینجا به گوشه ای از سخنان آن حضرت اشاره می کنم:

خدا بارها و بارها در قرآن، اهل عقل و فهم را مژده و بشارت داده است.

وقتی دیدی که مردم سعی می کنند با انجام اعمال نیکو به خدا نزدیک شوند، تو تلاش کن با عقل خود به خدا نزدیک شوی تا از همه آنان جلوتر باشی.

هر کس می خواهد به بی نیازی برسد و دینش از آسیب ها سالم بماند باید از خدا بخواهد که عقل او را کامل کند، زیرا کسی که از نعمت عقل بهره داشته باشد، به آنچه زندگی او را کفاف دهد قناعت می کند و هر کس اهل قناعت باشد، بی نیاز خواهد بود، انسان عاقل می داند که اگر به آن چه زندگی او را کفاف می دهد قناعت نکند، هرگز روی بی نیازی را نخواهد دید.

عقل انسان کامل نمی شود مگر این که در او چند ویژگی باشد، از بدی ها به دور باشد، از او امید کار خیر

ص: 462

برود، در راه خدا انفاق کند، از سخن گفتن زائد خودداری کند، هرگز از طلب علم و دانش خسته نشود، فروتنی و تواضع داشته باشد، کار نیک دیگران را زیاد ببیند و کار نیک خود را کوچک به حساب آورد، همه را بهتر از خود بداند و خود را از همه کمتر ببیند.

بیان دانش آموزی

یا باب الحوائج

سفر حج به پایان رسیده است و امام صادق علیه السلام به همراه خانواده به سمت مدینه در حرکت است.منزلگاههای بین مکه و مدینه هر کدام یادآور اتفاقی است.اینجا که کاروان ایستاده، ابواء است؛ یک منزل پس از غدیر، مزار آمنه،مادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم.

یکی دو روز پیش این کاروان از منطقه ای به نام غدیر گذشت.همان جایی که یک قرن پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دستان امیرالمؤمنین علیه السلام را بالا برد و جانشینی او را اعلام کرد و یکایک امامان بعدی را تا حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه نام برد.خیلی گذشته اما هنوز غدیر زنده است و با وجود تلاش فراوان دشمنان غدیر،امام صادق علیه السلام از غدیر می گوید و شاگردان فراوانش با عطر و بوی غدیری استادشان خوش بو می شوند.امام زیر سایه ای به استراحت نشسته است.خانمی به سوی امام می آید و با رنگ و رویی پریده خبری دارد!آقا حمیده مرا فرستاده تا بگویم تولد فرزندتان نزدیک است.امام دست به دعا برمی دارد و برای حمیده و فرزندش دعا می کند.وارث دیگری از غدیر تا چند لحظه ی بعد به دنیا می آید.امام به سمت خیمه ی حمیده روانه می شود.از صدای صلوات ها معلوم است که بچه به دنیا آمده است.امام خیلی

ص: 463

خوشحال است.وارد خیمه می شود و با نگاه پرمهرش از حمیده تشکر می کند.حمیده از نگاه کودک به آسمان و زمزمه های هنگام تولدش می گوید. امام تبسم کنان به سخنان او گوش می دهد.مرحبا ای حمیده! نوزاد تو بهترین است!

امام حمیده را خیلی دوست دارد.می گوید حمیده پاک و منزه است از هر آلودگی.حمیده یکی از بهترین شاگردان امام صادق علیه السلام شده است و بسیاری از زنهای مدینه پرسشهای خود را از او می پرسند.به به!چه مادری و چه نوزادی! امام نام فرزندشان را موسی می گذارد.وقتی کاروان امام به مدینه می رسد،امام به شکرانه ی تولد این کودک،سه روز مردم مدینه را مهمان می کند.چه فرزند بابرکتی!

نکات

امام موسی کاظم علیه السلام در ماه ذی حجه سال128 متولد شدند.

به امام هفتم علیه السلام،صالح و کاظم نیز می گفتند.کاظم به معنای کسی است که «خشم خود را فرو می برد».

هارون الرشید امام کاظم علیه السلام را زندانی کرد و پس از چند سال ایشان را مسموم و شهید کرد.

حرم امام موسی کاظم علیه السلام در شهر کاظمین نزدیک بغداد قرار دارد.

پیوند مهدوی

یکی از آیاتی که امام موسی ابن جعفر علیه السلام ما را به صورت ویژه به آن توجه داده است آیه ی 20 سوره لقمان است. آن جا که خداوند متعال می فرماید:

و أسبغ علیکم نعمه ظاهرة و باطنة* خداوند نعمت های ظاهری و باطنی را برای ما فرو ریخته است.

امام موسی ابن جعفر علیهم السلام می فرمایند: نعمت ظاهر امام ظاهر و نعمت باطن امام غایب است.

یکی از نعمت هایی که خداوند به ما داده و ما به برکت میلاد امام کاظم علیه السلام این

ص: 464

را می فهمیم این است که امام غایب یکی از آن برکات خداوند تبارک و تعالی است.

روایات

میلاد امام کاظم علیه السلام

دلائل الإمامة (ط - الحدیثة) ؛ ص303

قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الثَّانِی (عَلَیْهِ السَّلَامُ): وُلِدَ بِالْأَبْوَاءِ، بَیْنَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ، فِی شَهْرِ ذِی الْحِجَّةِ سَنَةَ مِائَةٍ وَ سَبْعَةٍ وَ عِشْرِینَ مِنَ الْهِجْرَةِ .

رَوَی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْمُخْتَارِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) فِی السَّنَةِ الَّتِی وُلِدَ فِیهَا مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ بِالْأَبْوَاءِ، فَبَیْنَا نَحْنُ نَأْکُلُ مَعَهُ إِذْ أَتَاهُ الرَّسُولُ: إِنَّ حَمِیدَةَ قَدْ أَخَذَهَا الطَّلْقُ: فَقَامَ فَرِحاً مَسْرُوراً وَ مَضَی، فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ عَادَ إِلَیْنَا حَاسِراً عَنْ ذِرَاعَیْهِ، ضَاحِکاً مُسْتَبْشِراً، فَقُلْنَا: أَضْحَکُ اللَّهُ سِنَّکَ، وَ أَقَرَّ عَیْنَکَ، مَا صَنَعَتْ حَمِیدَةُ؟

فَقَالَ: وَهَبَ اللَّهُ لِی غُلَاماً، وَ هُوَ خَیْرُ أَهْلِ زَمَانِهِ، وَ لَقَدْ خَبَّرَتْنِی أُمُّهُ عَنْهُ بِمَا کُنْتُ أَعْلَمُ بِهِ مِنْهَا.

فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، وَ مَا الَّذِی خَبَّرَتْکَ بِهِ عَنْهُ؟

فَقَالَ: ذَکَرَتْ أَنَّهُ لَمَّا خَرَجَ مِنْ أَحْشَائِهَا وَقَعَ إِلَی الْأَرْضِ رَافِعاً رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ، قَدِ اتَّقَی الْأَرْضَ بِیَدِهِ، یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ؛ فَقُلْتُ لَهَا: إِنَّ ذَلِکَ أَمَارَةُ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَمَارَةُ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ.

فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، وَ مَا الْأَمَارَةُ؟ فَقَالَ: الْعَلَامَةُ.

یَا أَبَا بَصِیرٍ، إِنَّهُ لَمَّا کَانَ فِی اللَّیْلَةِ الَّتِی عَلِقَ فِیهَا أَتَانِی آتٍ بِکَأْسٍ فِیهِ شَرْبَةٌ مِنَ الْمَاءِ، أَبْیَضَ مِنَ اللَّبَنِ، وَ أَحْلَی مِنَ الْعَسَلِ وَ أَشَدَّ ، وَ أَبْرَدَ مِنَ الثَّلْجِ، فَسَقَانِیهِ فَشَرِبْتُهُ، وَ أَمَرَنِی بِالْجِمَاعِ، فَفَعَلْتُ فَرِحاً مَسْرُوراً، وَ کَذَلِکَ یَفْعَلُ بِکُلِّ وَاحِدٍ مِنَّا؛ فَهُوَ وَ اللَّهِ صَاحِبُکُمْ.

إِنَّ نُطْفَةَ الْإِمَامِ حِینَ تَکُونُ فِی الرَّحِمِ

ص: 465

أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ لَیْلَةً نُصِبَ لَهَا عَمُودٌ مِنْ نُورٍ فِی بَطْنِ أُمِّهِ، یَنْظُرُ بِهِ مَدَّ بَصَرِهِ، فَإِذَا تَمَّتْ لَهُ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ أَتَاهُ مَلَکٌ یُقَالُ لَهُ (الْخَیْرُ) فَکَتَبَ عَلَی عَضُدِهِ الْأَیْمَنِ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلًا الْآیَةِ. فَإِذَا وَضَعَتْهُ أُمُّهُ اتَّقَی الْأَرْضَ بِیَدِهِ، رَافِعاً رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ، وَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ.

وَ یُنَادِی مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ الْعَرْشِ، مِنَ الْأُفُقِ الْأَعْلَی بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ: یَا فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ، یَقُولُ الْجَلِیلُ: أَبْشِرْ فَإِنَّکَ صَفْوَتِی، وَ خِیَرَتِی مِنْ خَلْقِی، وَ مَوْضِعُ سِرِّی، وَ عَیْبَةُ عِلْمِی، لَکَ وَ لِمَنْ تَوَلَّاکَ أُوجِبُ رَحْمَتِی وَ أُسْکِنُهُ جَنَّتِی، وَ أُحَلِّلُهُ جِوَارِی، ثُمَّ وَ عِزَّتِی، لَأُصْلِیَنَّ مَنْ عَادَاکَ نَارِی وَ أَشَدَّ عَذَابِی، وَ إِنْ أَوْسَعْتُ عَلَیْهِ فِی دُنْیَاهُ.

فَإِذَا انْقَطَعَ الْمُنَادِی أَجَابَهُ الْإِمَامُ: شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ . فَإِذَا قَالَهَا أَعْطَاهُ اللَّهُ عِلْمَ الْأَوَّلِینَ وَ عِلْمَ الْآخِرِینَ، وَ اسْتَوْجَبَ الزِّیَادَةَ مِنَ الْجَلِیلِ لَیْلَةَ الْقَدْرِ.

فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، أَ لَیْسَ الرُّوحُ هُوَ جَبْرَئِیلَ؟

فَقَالَ: جَبْرَئِیلُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ، وَ الرُّوحُ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْهُ، وَ هُوَ مَعَ الْإِمَامِ حَیْثُ کَانَ .

21. بیست و یکم ماه : حدیث بساط

بیان تفصیلی

حدیث بساط (غمام)

بنا بر آن چه که مرحوم کفعمی رحمه الله و علامه مجلسی رحمه الله نقل نموده اند، حدیث بساط (سفر امیرالمؤمنین علیه السلام با قالیچه پرنده به غار اصحاب کهف) در روز بیست و یکم و یا بیست و هفتم ماه ذی الحجه اتفاق افتاده است و حکایت آن بنابرنقل مرحوم مقدس اردبیلی رحمه الله از این قرار است:ابی جعده می گوید در بصره بودم که به مجلس انس بن مالک خدمت کار رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شدم.

ص: 466

در این هنگام مردی برخاسته و گفت: ای انس! ای کسی که مصاحب رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده ای این بیماری برص که در تو مشاهده می کنیم از چیست و حال آن که از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که مؤمنان به برص و جذام مبتلا نمی شوند؟!

انس سر خود را پایین انداخته و اشک در چشمانش جاری شد و گفت: دعای بنده صالح در حق من مستجاب شده است.! مردم جریان را سؤال نمودند اما انس از بیان آن شرم داشت، و هنگامی که با اصرار مردم مواجه شد، جریان حدیث بساط را نقل نموده و گفت: روزی قالیچه ای برای رسول خدا صلی الله علیه و آله هدیه آوردند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مرا خواسته و فرمودند: آن ده نفر را (ابوبکر، عمر، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف و...» حاضر کن! وقتی آنان آمدند، رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلامفرمودند: این ده نفر را بر این فرش سوار کن و آنان را به زیارت اصحاب کهف برده و بازگردید. پس به من فرمودند: ای انس! تو نیز با آنان برو و هر چه می بینی پس از بازگشت برای من نقل کن. هنگامی که همگی بر آن فرش سوار شدند امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به باد فرمودند: یا ریح احملینا و سیروا علی برکة اللّه. ای باد ما را حرکت بده و به واسطه برکت خدا روان ساز! «باد فرش را برداشته و به آسمان برد و از مکان های مختلف ما را حرکت می داد تا آن که به فرمان امیرالمؤمنین علیه السلام بر زمین نشست. آن گاه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: آیا می

دانید این چه سرزمینی است؟! گفتیم: خدا

ص: 467

و رسول و وصی او بهتر می دانند.

حضرت فرمودند: این سرزمین اصحاب کهف است برخیزید تا نزد آنان رفته و بر آنان سلام کنیم. وقتی به غار اصحاب کهف وارد شدیم ابتدا ابوبکر سپس عمر و پس از آن مابقی صحابی به اصحاب کهف سلام کردند و گفتند: السلام علیکم یا اصحاب الکهف والرقیم! سپس من پیش رفته و گفتم: السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته أنا أنس خادم رسول خدا صلی الله علیه و آلهیا اصحاب الکهف! اما هیچ یک از ما جوابی نشنیدیم. پس از آن امیرالمؤمنین علیه السلامبرخواسته و فرمودند: السلام علیکم یا اصحاب الکهف والرقیم الذین کانوا من آیاتنا عجبا! ناگهان همه اصحاب کهف با هم گفتند: و علیک السلام یا وصی رسول اللّه و رحمة اللّه و برکاته!.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: ای اصحاب کهف چرا جواب سلام دیگران را ندادید؟! آنان گفتند: ای خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله ما گروهی هستیم که به خدا ایمان آورده و خداوند نیز هدایت خود را بر ما افزوده است و ما اجازه نداریم که جواب سلام کسی را بدهیم مگر آن که آن شخص پیامبر یا وصی پیامبر باشد و جواب سلام تو را دادیم چرا که تو وصی و جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله و خاتم انبیاء و سیدالوصیین هستی. امیرالمؤمنین علیه السلام به ما فرمودند: آیا شنیدید ای اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله؟ همگی گفتند: آری یا امیرالمؤمنین! سپس فرمودند: همگی بر قالیچه سوار شوید تا بازگردیم. صبح به مدینه رسیدیم و نماز را پشت سر رسول خدا صلی الله علیه و آله خواندیم و به تعقیبات مشغول شدیم. در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله به من رو کرده و فرمودند: ای

ص: 468

انس! آیا تو خود می گویی یا من بگویم آن چه را دیدی و شنیدی؟! گفتم یا رسول خدا صلی الله علیه و آله سخن شما شیرین تر است. آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله تمام آن چه را که اتفاق افتاده بود از ابتدا تا انتها بیان نموده و فرمودند: ای انس! هرگاه پسر عمویم علی علیه السلام از تو گواهی طلبید بر آن چه اتفاق افتاده است آیا گواهی خواهی داد؟ گفتم آری ای پیامبر خدا!

در روایت جابر بن عبداللّه انصاری و سلمان فارسی آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از آن که از تمام مسافران قالیچه بر این معجزه اقرار و اعتراف گرفتند فرمودند: من مأموریت دارم که از شما بیعت بگیرم که با علی بن ابیطالب علیهماالسلام بیعت نموده و از او اطاعت کنید که بر این مطلب این آیه نازل شده است «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوااللّه َ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم» ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا و رسول و صاحبان امر اطاعت کنید.

انس می گوید: پس از ارتحال رسول خدا صلی الله علیه و آله و غصب خلافت، روزی امیرالمؤمنین علیه السلام در جمع کثیری به من فرمودند: ای انس! حکایت روز بساط را نقل کن! اما من گفتم: یا علی! من پیر شده ام و همه چیز را فراموش کرده ام.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: اگر کتمان شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله را نموده و در بیان حدیث بساط کوتاهی نمایی حق تعالی سفیدی برص را بر روی تو و آتش در درون تو و کوری را در چشم تو پدید آورد که آن را نتوانی پنهان کنی و من از آن

مجلس

ص: 469

برنخواستم مگر آن که به آن سه مرض گرفتار شدم و انس به همان حال بود تا از دنیا رفت.

سند حدیث بساط

حدیث بساط از احادیث معتبری است که علمای فراوانی در کتب خود آن را از طرق مختلف نقل فرموده اند.

روایت انس بن مالک در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آلهو با عنوان بساط «فرش» و روایت سلمان فارسی در زمان امیرالمؤمنین علیه السلامبا عنوان غمام «ابر» نقل شده است و با توجه به اختلاف متن، ممکن است این حکایت دو مرتبه و در دو زمان جداگانه و با دو کیفیت اتفاق افتاده باشد. در کتب مربوط به فضائل و مناقب امیرالمؤمنین علیه السلامروز واقعه این ماجرا «21 یا 27 ذی الحجه» را «یوم البساط» نامیده اند.

نکات و استدلال به حدیث بساط در اثبات حقانیت شیعه

1. رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمان های مختلف و به شیوه های مختلف وصایت و جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام را برای افراد مختلف حتی منافقان بازگو نموده و به نوعی اتمام حجت می نمودند که حدیث بساط یکی از صدها مورد آن است.

2. طبق نقل جابر آیه اطاعت در خلال حکایت بساط نازل یا بر آن تأکید شده است.

3. اصحاب کهف با صراحت دلیل پاسخ دادن به سلام امیرالمؤمنین علیه السلام را وصایت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان نمودند.

4. با وجود آن همه دلائل و معجزات روشن بر وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام باز هم دنیا طلبی برخی به ظاهر اصحاب باعث کتمان حقیقت و مخفی نمودن فضائل و حقانیت امیرالمؤمنین علیه السلام شد.

5. کسانی که حقانیت امیرالمؤمنین علیه السلام و ولایت و وصایت ایشان را منکر می شوند در دنیا به بلاهای مختلفی دچار می شوند و در آخرت نیز به انواع عذاب دچار خواهند

ص: 470

شد.

6. اصحاب کهف بر طریق حق و اهل بهشت بودند و اعتقاد آنان به وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام از شیعه بودن ایشان حکایت می کند. بنابراین شیعه برحق و اهل بهشت است.

7. با توجه به آن که اصحاب کهف جواب سلام هیچ یک از اصحاب را به جز امیرالمؤمنین علیه السلام ندادند و علت آن را هم بیان نمودند، بنابراین تنها وصی و جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام است نه دیگراصحاب.

8. نزول آیه «اولی الامر» در جریان حدیث بساط ثابت نمود که اولی الامر تنها امیرالمؤمنین علیه السلام است و هیچ یک از اصحاب اولی الامر نبوده و نیستند و کسانی که خود را اولی الامر نامیدند خلاف آیه قرآن عمل نمودند.

9. اطاعت از اولی الامر، اطاعت از خدا و رسول اوست و این امر نشان دهنده عصمت مطلق و بی نظیر آنان است که اگر معصوم نباشند دستور خداوند به اطاعت مطلق از آنان لغو می شود، چرا که اطاعت مطلق از غیر معصوم جایز نیست. همانند کسانی که دائما به خطاها و اشتباهات خود اعتراف می نمودند «لولا علی لهلک عمر».

10. در جریان حدیث بساط و غدیر خم و زمان ها و مکان های متعدد رسول خدا صلی الله علیه و آله از اصحاب برای امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت گرفتند، بنابراین کسانی که نقض عهد نموده و پیمان شکستند طبق آیات قرآن مشمول عذاب الهی می شوند.

بیان داستانی

اشاره

جابر می گوید من و سلمان با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد بودیم.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سلمان فرمود:ای سلمان برو و به مولایت علی علیه السلام بگو به مسجد بیاید

ص: 471

که کار مهمی پیش آمده است.سلمان برای دعوت از حضرت علی علیه السلام به منزل ایشان رفت.وقتی به مسجد آمدند،رسول خدا برخاست و با علی علیه السلام به صحبت نشست.نمی دانستیم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام چه می گوید،فقط می دیدیم که مروارید عرق پیشانی ایشان را گرفته است و مدام لا اله إلا الله می گویند.رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از من خواست که دنبال ابوبکر و عمر و عبدالرحمن بروم.سریع برخاستم و آن ها را با خود به مسجد آوردم.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از سلمان خواست به منزلشان برود و فرش خیبری را بیاورد.سلمان فرش را آورد و در مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پهن کرد.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ابوبکر و عمر و عبدالرحمن فرمود:در سه گوشه ی فرش بنشینید.به سلمان هم سخنی فرمود و از او خواست در گوشه ی چهارم بنشیند.به حضرت علی علیه السلام هم فرمود:در وسط فرش بنشین و آن چه به تو آموختم بگو؛که اگر به کوه فرمان دهی به حرکت می افتد.علی علیه السلام ذکری زیر لب گفت.به یکباره فرش تکانی خورد و بلند شد.سلمان می گوید هنوز چیزی نگذشته بود که خود را بالای کوهی دیدیم و بر لبه ی غار کهف.به سه نفری که در سه گوشه نشسته بودند گفتم:رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند به در غار برویم و اصحاب کهف را صدا بزنیم.نفر اول برخاست و با صدایی بلند آنان را صدا زد؛اما جوابی نیامد.نفر دوم هم جوابی نگرفت.سومی تا آن جا که می توانست فریاد زد؛اما باز هم پاسخی نیامد.من هم

ص: 472

با صدایی بلند آنان را صدا زدم و جوابی نگرفتم.سپس به حضرت علی علیه السلام عرض کردم:شما بلند شو و آنان را صدا بزن.امیرالمؤمنین علیه السلام برخاست و با صدایی آرام آنان را صدا زد.ناگهان سنگِ درِ غار کنار رفت.به داخل غار نگاه کردیم؛نور شدیدی چشمانمان را زد.آن سه تن پرسیدند که این ها کیستند؟گفتم این غاری است که خداوند در قرآن از آن گفته و این ها همان مؤمنان(اصحاب کهف) هستند.امیرالمؤمنین علیه السلام دوباره به آن ها سلام کرد؛همگی شان پاسخ دادند:سلام و رحمت و برکات خدا بر تو و بر محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خاتم پیامبران.ما تنها اجازه داریم،به جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سلام دهیم.سلام ما را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برسانید و بگویید که ما به پیامبری ایشان و جانشینی شما شهادت می دهیم و این که شما مولا و صاحب ما هستی.تا این صحنه را دیدیم؛همگی سر مولا را بوسیدیم و با ایشان بیعت کردیم و به روی فرش بازگشتیم.دوباره حضرت کلماتی فرمود و فرش از زمین بلند شد.هنوز زمانی نگذشته بود که خود را جلوی در مسجد یافتیم. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به سمت ما آمدند وپرسیدند چه دیدید؟همه گفتند:ما هم به آن چه اصحاب کهف شهادت دادند،شهادت می دهیم و ایمان داریم.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خدا را شکر کرد و فرمود:مبادا بعدا بگویید ما را جادو کردند.اگر به این پیمانتان وفادار باشید،هدایت می یابید و إلا به اختلاف می افتید.سپس فرمود: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ (ای اهل ایمان!از

ص: 473

خدا و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و صاحبان امر،یعنی علی علیه السلام اطاعت کنید).

هرکس آن چه را دیده است مخفی کند،به دوران کافری خویش برگشته است.

بیان دانش آموزی

اشاره

جابر می گوید من و سلمان با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد بودیم.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سلمان فرمود:ای سلمان برو و به مولایت علی علیه السلام بگو به مسجد بیاید که کار مهمی پیش آمده است.سلمان برای دعوت از حضرت علی علیه السلام به منزل ایشان رفت.وقتی به مسجد آمدند،رسول خدا برخاست و با علی علیه السلام به صحبت نشست.نمی دانستیم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام چه می گوید،فقط می دیدیم که مروارید عرق پیشانی ایشان را گرفته است و مدام لا اله إلا الله می گویند.رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از من خواست که دنبال ابوبکر و عمر و عبدالرحمن بروم.سریع برخاستم و آن ها را با خود به مسجد آوردم.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از سلمان خواست به منزلشان برود و فرش خیبری را بیاورد.سلمان فرش را آورد و در مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پهن کرد.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ابوبکر و عمر و عبدالرحمن فرمود:در سه گوشه ی فرش بنشینید.به سلمان هم سخنی فرمود و از او خواست در گوشه ی چهارم بنشیند.به حضرت علی علیه السلام هم فرمود:در وسط فرش بنشین و آن چه به تو آموختم بگو؛که اگر به کوه فرمان دهی به حرکت می افتد.علی علیه السلام ذکری زیر لب گفت.به یکباره فرش تکانی خورد و بلند شد.سلمان

ص: 474

می گوید هنوز چیزی نگذشته بود که خود را بالای کوهی دیدیم و بر لبه ی غار کهف.به سه نفری که در سه گوشه نشسته بودند گفتم:رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند به در غار برویم و اصحاب کهف را صدا بزنیم.نفر اول برخاست و با صدایی بلند آنان را صدا زد؛اما جوابی نیامد.نفر دوم هم جوابی نگرفت.سومی تا آن جا که می توانست فریاد زد؛اما باز هم پاسخی نیامد.من هم با صدایی بلند آنان را صدا زدم و جوابی نگرفتم.سپس به حضرت علی علیه السلام عرض کردم:شما بلند شو و آنان را صدا بزن.امیرالمؤمنین علیه السلام برخاست و با صدایی آرام آنان را صدا زد.ناگهان سنگِ درِ غار کنار رفت.به داخل غار نگاه کردیم؛نور شدیدی چشمانمان را زد.آن سه تن پرسیدند که این ها کیستند؟گفتم این غاری است که خداوند در قرآن از آن گفته و این ها همان مؤمنان(اصحاب کهف) هستند.امیرالمؤمنین علیه السلام دوباره به آن ها سلام کرد؛همگی شان پاسخ دادند:سلام و رحمت و برکات خدا بر تو و بر محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خاتم پیامبران.ما تنها اجازه داریم،به جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سلام دهیم.سلام ما را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برسانید و بگویید که ما به پیامبری ایشان و جانشینی شما شهادت می دهیم و این که شما مولا و صاحب ما هستی.تا این صحنه را دیدیم؛همگی سر مولا را بوسیدیم و با ایشان بیعت کردیم و به روی فرش بازگشتیم.دوباره حضرت کلماتی فرمود و فرش از زمین بلند شد.هنوز زمانی نگذشته بود که خود را جلوی در مسجد یافتیم. رسول خدا صلی الله

ص: 475

علیه و آله و سلم به سمت ما آمدند وپرسیدند چه دیدید؟همه گفتند:ما هم به آن چه اصحاب کهف شهادت دادند،شهادت می دهیم و ایمان داریم.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خدا را شکر کرد و فرمود:مبادا بعدا بگویید ما را جادو کردند.اگر به این پیمانتان وفادار باشید،هدایت می یابید و إلا به اختلاف می افتید.سپس فرمود: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ (ای اهل ایمان!از خدا و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و صاحبان امر،یعنی علی علیه السلام اطاعت کنید).

هرکس آن چه را دیده است مخفی کند،به دوران کافری خویش برگشته است.

نکات

1-اصحاب کهف تنها اجازه ی صحبت با وصی و جانشین رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم داشتند و فقط با حضرت علی علیه السلام سخن گفتند؛یعنی از آن جمع تنها امیرالمؤمنین علیه السلام جانشین آن حضرت هستند.

2-خداوند به امام توانایی هایی داده است که دیگران از آن بهره ای ندارند.

3-برخی حتی با دیدن معجزات آشکار هم مسیر هدایت را نپیمودند،برای هدایت شدن،آگاهی کافی نیست؛ایمان قلبی و عمل لازم است.

4-منافقان وقتی دیدند،در برابر این معجزه ی آشکار بهانه ای ندارند؛به روش مشرکان مکه آن را سحر و جادو معرفی کردند و پیامبراعظم صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت علی علیه السلام را جادوگر خواندند.

5-در این جریان،آیه ی «اولی الأمر»نازل شد؛یعنی سرپرست و امام مؤمنان پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حضرت علی علیه السلام است. «أولی الأمر»به معنی کسانی است که «حق فرمان دادن» دارند.

6- ندانستن های انسان بیشتر از دانسته هاست.نیاز به کسی داریم که انسان را،دنیای او

ص: 476

را و هدف از آفرینش او را بداند و راه بلد باشد.هر راه بلدی به هم سفران خود سفارش هایی دارد.این طرف نرو! دره است! نزدیک ترین راه و امن ترین راه از این سمت است! و سفارش های دیگر.راهنمایی های امام بیان واجب و حرام های خداست.

پیوند مهدوی

امام من!

در زمان غیبت، سفارش های امامان در احادیث راه را نشان می دهد.هر قدر دوستی و ارتباطمان با امام زمان علیه السلام بیشتر باشد،راه برایمان روشن تر خواهد شد.

***

در دوران ظهور اصحاب کهف دگرباره زنده می شوند و به یاری حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه می آیند.

امام صادق، علیه السلام فرمود: هنگامی که یاران قائم را بر می شمرند،اصحاب کهف را نیز از جمله یاران خاص آن حضرت معرفی می کنند: «اصحاب الکهف سبعة نفر مکسلمینا و اصحابه »

روایات

حدیث بساط

الأصول الستة عشر (ط - دار الشبستری) ؛ النص ؛ ص128

ابراهیم بن علی المحمدی عن ابیه عن عبد اللّه بن موسی عن ابیه عن جده جعفر بن محمد عن محمد بن علی عن جابر بن عبد اللّه الانصاری قال: خرج علینا رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم ذات یوم و نحن فی مسجده فقال من هیهنا فقلت انا یا رسول اللّه و سلمان الفارسی فقال یا سلمان ادع لی مولاک علی بن ابیطالب علیه السلام فقد جائتنی فیه عزیمة من رب العالمین قال جابر فذهب سلمان فاستخرج علیا من منزله فلمادنی من رسول اللّه خلا به فاطال مناجاته کل ذلک لیسر الیه رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم سرا خفیا عنا و وجه رسول اللّه یقطر عرقا کنظم الدر

ص: 477

یتهلل حسنا ثم قال له لما انصرف من مناجاته قد سمعت و وعیت فاحفظ یا علی ثم قال یا جابر ادع لی عمر و ابا بکر قال جابر فذهبت الیهما فدعوتهما فلما حضراه قال یا جابر ادع لی عبد الرحمن بن عوف قال جابر فدعوته فلما اتاه قال یا سلمان اذهب الی بیت ام سلمة فاتنی بالبساط الخیبری قال جابر فما لبثنا ان جائنا سلمان بالبساط فامره ان یبسط ثم امر القوم فجلس کل واحد منهم علی رکن من ارکانه و کانوا ثلاثه ثم خلا رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم بسلمان فاطال مناجاته فاسر الیه سرا خفیا ثم امره ان یجلس علی الرکن الرابع من البساط ثم قال له النبی صلی الله علیه و آله و سلم یا علی اجلس متوسطا و قل ما امرتک به فانک لو قلته علی الجبال لسرت او قلته علی الارض لتقطعت من وراءک و لطویت کل من بین یدیک و لو کلمت به الموتی لاجابوک باذن اللّه بل اللّه و القوة باللّه فقال له بعض القوم یا رسول اللّه هذا لعلی خاصة قال نعم فاعرفوا ذلک له قال جابر فلما اخذ کل واحد مجلسه اختلج البساط فلم اره الا ما بین السماء و الارض فلما رجع سلمان و لقیته خبرنی انهم ساروا بین السماء و الارض لا یدرون ا شرقا ام غربا حتی انقض بهم البساط علی کهف عظیم علیه باب من حجر واحد.

قال سلمان فقمت بالذی امرنی به رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم قال جابر فقلت لسلمان و ما الذی کان امرک به رسول اللّه صلی الله علیه و

ص: 478

آله و سلم قال امرنی اذا استقر البساط مکانه علی الارض و صرنا عند الکهف ان امر ابا بکر بالسلام علی اهل ذلک الکهف و علی الجمیع فامرته فسلم علیهم باعلی صوته فلم یردوا علیه شیئا ثم سلم اخری فلم یجب فشهد اصحابه علی ذلک و شهدت علیه ثم امرت عمر فسلم علیهم باعلی صوته فلم یردوا علیه شیئا ثم سلم اخری فلم یجب فشهد اصحابه علی ذلک و شهدت علیه ثم امرت عبد الرحمن بن عوف فسلم علیهم فلم یجب فشهد اصحابه علی ذلک و شهدت علیه ثم قمت انا فاسمعت الحجارة و الاودیة صوتی فلم اجب فقلت لعلی فداک ابی و امی انت بمنزلة رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم حتی نرجع و لک السمع و الطاعة و قد امرنی ان امرک بالسلام علی اهل هذا الکهف اخر القوم و ذلک لما یرید اللّه لک و بک من شرف الدرجات فقام علی علیه السلام فسلم بصوت خفی فانفتح الباب فسمعنا له صریرا شدیدا و نظرنا الی داخل الغار یتوقد نارا فملئنا رعبا و ولی القوم فرارا فقلت لهم مکانکم حتی نسمع ما یقال فانه لا باس علیکم فرجعوا فاعاد علی علیه السلام فقال السلام علیکم ایها الفتیة الذین آمَنُوا بِرَبِّهِمْ فقالوا و علیک السلام یا علی و رحمة اللّه و برکاته و علی من ارسلک بابائنا و امهاتنا انت یا وصی محمد صلی الله علیه و آله و سلم خاتم النبیین و قائد المرسلین و نذیر العالمین و بشیر المؤمنین اقرئه منی السلم و رحمة اللّه یا امام المتقین قد شهدنا لابن عمک بالنبوة و لک بالولایة و الامامة و

ص: 479

السلم علی محمد یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا قال ثم اعاد علی علیه السلام فقال السلام علیک ایها الفتیة الذین آمَنُوا بِرَبِّهِمْ فزادهم هدی فقالوا و علیک السلام و رحمة اللّه و برکاته یا مولانا و امامنا الحمد للّه الذی ادانا ولایتک و اخذ میثاقنا بذلک لک و زادنا ایمانا و تثبیتا علی التقوی قد سمع من بحضرتک ان الولایة لک دونهم وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ قال سلمان فلما سمعوا ذلک اقبلوا علی علی علیه السلام و قالوا قد شهدنا و سمعنا فاشفع لنا الی نبینا ص لیرضی عنا برضاک عنا ثم تکلم علی علیه السلام بما امره رسول اللّه ص ما درینا اشرقا او غربا حتی نزلنا کالطیر الذی یهوی من مکان بعید و اذا نحن علی باب المسجد فخرج الینا رسول اللّه ص فقال کیف رایتم فقال القوم نشهد کما شهد اهل الکهف و نومن کما امنوا فقال ص ان تفعلوا تهتدوا وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ* فان لم تفعلوا تختلفوا فمن وفی وفی اللّه له و من نکص فعلی عقبیه ینقلب افبعد المعرفة و الحجة و الذی نفسی بیده لقد امرت ان امرکم ببیعته و طاعته فبایعوه و اطیعوه فقد نزل الوحی بذلک علی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ

قال جابر فبایعناه فقال رسول اللّه ص ان استقمتم علی الطریقة لعلی فی ولایتنا استقیتم ماءً غَدَقاً و اکلتم من فوق رؤسکم و من تحت ارجلکم و ان لم تستقیموا اختلفت کلمتکم و شمت بکم عدوکم و لتتبعن بنی اسرائیل شیئا شیئا لو دخلوا حجر ظب

ص: 480

لتبعتموهم فیه و طوبی لمن تمسک بولایة علی علیه السلام من بعدی حتی یموت و یلقانی و انا عنه راض قال جابر و کان ذهابهم و مجیئهم من زوال الشمس الی وقت العصر (الغروب خ- د)..

الهدایة الکبری ؛ ص111

وَ عَنْهُ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) قَالَ: دَخَلَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لَکَ تُفَضِّلُ عَلِیّاً عَلَیْنَا فِی کُلِّ الْأَفْعَالِ وَ الْأَشْیَاءِ وَ لَا یری [تَرَی] لَنَا مَعَهُ فَضْلًا قَالَ لَهُمْ: مَا أَنَا فَضَّلْتُهُ بَلِ اللَّهُ فَضَّلَهُ، فَقَالُوا: وَ مَا الدَّلِیلُ عَلَی ذَلِکَ؟ فَقَالَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): إِذَا لَمْ تَقْبَلُوا مِنِّی فَلَیْسَ شَیْ ءٌ عِنْدَکُمْ أَصْدَقُ مِنْ أَهْلِ الْکَهْفِ حَتَّی تُسَلِّمُوا عَلَیْهِمْ وَ أَنَا أَحْمِلُکُمْ وَ عَلِیّاً وَ أَجْعَلُ سلمانا [سَلْمَانَ] شَاهِداً عَلَیْکُمْ فَمَنْ أَحْیَی اللَّهُ أَصْحَابَ الْکَهْفِ لَهُ وَ أَجَابُوهُ کَانَ الْأَفْضَلَ.

قَالُوا رَضِینَا یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ أَنْ یُبْسَطَ بِسَاطاً لَهُ، وَ دَعَا بِعَلِیٍّ فَأَجْلَسَهُ فِی الْبِسَاطِ وَ أَجْلَسَ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ قرن [قَرْناً] قَالَ سَلْمَانُ:

وَ أَجْلَسَنِی الْقَرْنَةَ الرَّابِعَةَ وَ قَالَ: یَا رِیحُ احْمِلِیهِمْ إِلَی أَصْحَابِ الْکَهْفِ وَ رُدِّیهِمْ إِلَیَّ فَدَخَلَتِ الرِّیحُ وَ سَارَتْ بِنَا فَإِذَا نَحْنُ فِی کَهْفٍ عَظِیمٍ فَحَطَّتْ عَلَیْهِ.

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یَا سَلْمَانُ هَذَا الْکَهْفُ وَ الرَّقِیمُ فَقُلْ لِلْقَوْمِ:

یَتَقَدَّمُونَ أَوْ أَتَقَدَّمُ؟ فَقَالُوا: نَحْنُ نَتَقَدَّمُ فَقَامَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ صَلَّی وَ دَعَا وَ قَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَصْحَابَ الْکَهْفِ فَلَمْ یُجِبْهُمْ أَحَدٌ، فَقَامَ بَعْدَهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَّی رَکْعَتَیْنِ وَ دَعَا بِدَعَوَاتٍ خَفِیَّاتٍ فَصَاحَ الْکَهْفُ وَ صَاحَ الْقَوْمُ مِنْ دَاخِلِهِ بِالتَّلْبِیَةِ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ

ص: 481

(عَلَیْهِ السَّلَامُ): السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَیُّهَا الْفِتْیَةُ الَّذِینَ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زَادَهُمْ هُدًی.

فَقَالُوا: وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ وَ وَصِیَّهُ، لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ الْعَهْدَ عَلَیْنَا بَعْدَ إِیمَانِنَا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ مُحَمَّدٍ، وَ لَکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ بِالْوَلَایَةِ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ، قَالَ فَسَقَطَ الْقَوْمُ لِوُجُوهِهِمْ وَ قَالُوا یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ رُدَّنَا، فَقُلْتُ: وَ مَا ذَلِکَ إِلَیَّ، فَقَالُوا: یَا أَبَا الْحَسَنِ رُدَّنَا فَقَالَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ):

یَا رِیحُ رُدِّیهِمْ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَحَمَلَتْنَا فَإِذَا نَحْنُ بَیْنَ یَدَیْهِ، فَقَصَّ عَلَیْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ الْقِصَّةَ کَمَا جَرَتْ فَقَالَ: حَبِیبِی جِبْرِیلُ أَخْبَرَنِی أَنَّ عَلِیّاً فَضَّلَهُ اللَّهُ عَلَیْکُمْ..

عیون المعجزات ؛ ص14

(حدیث البساط و اصحاب الکهف)

و حدثنی ابو علی یرفعه الی الصادق علیه السلام عن ابیه عن آبائه علیهم السلام قال جری بحضرة السید محمد صلی الله علیه و آله و سلم ذکر سلیمان بن داود علیه السلام و البساط و حدیث اصحاب الکهف و انهم موتی او غیر موتی فقال صلی الله علیه و آله و سلم من احب منکم ان ینظر باب الکهف و یسلم علیهم فقال ابو بکر و عمر و عثمان نحن یا رسول اللّه فصاح صلی الله علیه و آله و سلم یا درجان بن مالک و اذا بشاب قد دخل بثیاب عطرة فقال له النبی صلی الله علیه و آله و سلم ائتنا ببساط سلیمان علیه السلام فذهب و وافی بعد لحظة و معه بساط طوله اربعون فی اربعین من الشعر الابیض فالقاه فی صحن المسجد و غاب فقال النبیصلی الله علیه و آله و سلم لبلال و ثومان مولییه اخرجا هذا البساط الی باب المسجد و

ص: 482

ابسطاه ففعلا ذلک و قام صلی الله علیه و آله و سلم و قال لأبی بکر و عمر و عثمان و امیر المؤمنین علیه السلام و سلمان قوموا و لیقعد کل واحد منکم علی طرف من البساط و لیقعد امیر المؤمنین صلی الله علیه و آله و سلم فی وسطه ففعلوا و نادی یا منشیة و اذا بریح دخلت تحت البساط فرفعته حتی وضعته بباب الکهف الذی فیه اصحاب الکهف فقال امیر المؤمنین (ع) لابی بکر تقدم و سلم علیهم فانک شیخ قریش فقال یا علی ما اقول فقال علیه السلام قل السلام علیکم ایتها الفتیة الذین آمنوا بربهم السلام علیکم یا نجباء اللّه فی ارضه فتقدم ابو بکر الی باب الکهف و هو مسدود فنادی بما قال له امیر المؤمنین علیه السلام ثلاث مرات فلم یجبه احد فجاء و جلس فقال یا امیر المؤمنین ما أجابونی فقال امیرالمؤمنین علیه السلام قم یا عمر ثم قل کما قاله صاحبک فقام و قال مثل قوله ثلاث مرات فلم یحب احد مقالته فجاء و جلس قال امیر المؤمنین لعثمان قم أنت و قل مثل قولهما فقام و قال فلم یکلمه احد فجاء و جلس فقال امیر المؤمنین علیه السلام لسلمان تقدم أنت و سلم علیهم فقام و تقدم فقال مثل مقالة الثلاثة و اذا بقائل یقول من داخل الکهف أنت عبد امتحن اللّه قلبک بالایمان و أنت من خیر و الی خیر و لکنا امرنا ان لا نرد الا علی الأنبیاء و الاوصیاء فجاء و جلس فقام امیر المؤمنین علیه السلام و قال السلام علیکم یا نجباء اللّه فی ارضه الوافین بعهده نعم الفتیة انتم و اذا

ص: 483

باصوات جماعة و علیک السلام یا امیر المؤمنین و سید المسلمین و امام المتقین و قائد الغر المحجلین فاز و اللّه من والاک و خاب من عاداک فقال امیر المؤمنین علیه السلام لم لا تجیبون اصحابی فقالوا یا امیر المؤمنین انا نحن احیاء محجوبون عن الکلام و لا نجیب الأنبیاء او وصی نبی و علیک السلام و علی الاوصیاء من بعدک حتی یظهر حق اللّه علی ایدیهم ثم سکتوا و امر امیر المؤمنین علیه السلام المنشیة فحملت البساط ثم ردته الی المدینة و هم علیه کما کانوا و اخبروا رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم بما جری قال اللّه تعالی (اذ اوی الفتیة الی الکهف فقالوا ربنا آتنا من لدنک رحمة و هیئ لنا من امرنا رشدا).

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب) ؛ ج 2 ؛ ص337

کِتَابِ ابْنِ بَابَوَیْهِ وَ أَبِی الْقَاسِمِ الْبُسْتِیِّ وَ الْقَاضِی أَبُو عَمْرِو بْنُ أَحْمَدَ عَنْ جَابِرٍ وَ أَنَسٍ أَنَّ جَمَاعَةً تَنَقَّصُوا عَلِیّاً عِنْدَ عُمَرَ فَقَالَ سَلْمَانُ أَ وَ مَا تَذْکُرُ یَا عُمَرُ الْیَوْمَ الَّذِی کُنْتَ فِیهِ وَ أَبُو بَکْرٍ وَ أَنَا وَ أَبُو ذَرٍّ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ بَسَطَ لَنَا شَمْلَهُ وَ أَجْلَسَ کُلَّ وَاحِدٍ مِنَّا عَلَی طَرَفٍ وَ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ وَ أَجْلَسَهُ فِی وَسَطِهَا ثُمَّ قَالَ قُمْ یَا أَبَا بَکْرٍ وَ سَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِالْإِمَامَةِ وَ خِلَافَةِ الْمُسْلِمِینَ وَ هَکَذَا کُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُ سَلِّمْ عَلَی هَذَا النُّورِ یَعْنِی الشَّمْسَ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع أَیَّتُهَا الْآیَةُ الْمُشْرِقَةُ السَّلَامُ عَلَیْکِ فَأَجَابَتِ الْقُرْصَةُ وَ ارْتَعَدَتْ وَ قَالَتْ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ اللَّهُمَّ

ص: 484

إِنَّکَ أَعْطَیْتَ لِأَخِی سُلَیْمَانَ صَفِیِّکَ مُلْکاً وَ رِیحاً غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَ رَوَاحُهَا شَهْرٌ اللَّهُمَّ أَرْسِلْ تِلْکَ لِتَحْمِلَهُمْ إِلَی أَصْحَابِ الْکَهْفِ- وَ أَمَرَنَا أَنْ نُسَلِّمَ عَلَی أَصْحَابِ الْکَهْفِ فَقَالَ عَلِیٌّ یَا رِیحُ احْمِلِینَا فَإِذَا نَحْنُ فِی الْهَوَاءِ فَسِرْنَا مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ قَالَ یَا رِیحُ ضَعِینَا فَوَضَعَتْنا عِنْدَ الْکَهْفِ فَقَامَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا وَ سَلَّمَ فَلَمْ یُرَدُّوا الْجَوَابَ

فَقَامَ عَلِیٌ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْکَهْفِ فَسَمِعْنَا وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا وَصِیَّ مُحَمَّدٍ إِنَّا قَوْمٌ مَحْبُوسُونَ هَاهُنَا مِنْ زَمَنِ دَقْیَانُوسَ فَقَالَ لَهُمْ لِمَ لَا تَرُدُّوا سَلَامَ الْقَوْمِ فَقَالُوا نَحْنُ فِتْیَةٌ لَا نَرُدُّ إِلَّا عَلَی نَبِیٍّ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ وَ أَنْتَ وَصِیُّ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ وَ خَلِیفَةُ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ثُمَّ قَالَ خُذُوا مَجَالِسَکُمْ فَأَخَذْنَا مَجَالِسَنَا ثُمَّ قَالَ یَا رِیحٌ احْمِلِینَا فَإِذَا نَحْنُ فِی الْهَوَاءِ فَسِرْنَا مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ قَالَ یَا رِیحُ ضَعِینَا ثُمَّ رَکَضَ بِرِجْلِهِ الْأَرْضَ فَنَبَعَتْ عَیْنُ مَاءٍ فَتَوَضَّأَ وَ تَوَضَّأَنَا ثُمَّ قَالَ سَتُدْرِکُونَ الصَّلَاةَ مَعَ النَّبِیِّ أَوْ بَعْضَهَا ثُمَّ قَالَ یَا رِیحُ احْمِلِینَا ثُمَّ قَالَ ضَعِینَا فَوَضَعَتْنَا فَإِذَا نَحْنُ فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَدْ صَلَّی مِنَ الْغَدَاةِ رَکْعَةً فَقَالَ أَنَسٌ فَاْسَتْشَهَدَنِی عَلِیٌّ وَ هُوَ عَلَی مِنْبَرِ الْکُوفَةِ فَدَاهَنْتُ فَقَالَ إِنْ کُنْتَ کَتَمْتَهَا مُدَاهَنَةً بَعْدَ وَصِیَّةِ رَسُولِ اللَّهِ إِیَّاکَ فَرَمَاکَ اللَّهُ بِبَیَاضٍ فِی جِسْمِکَ وَ لَظَی فِی جَوْفِکَ وَ عَمًی فِی عَیْنَیْکَ فَمَا بَرِحْتُ حَتَّی بَرِصْتُ وَ عَمِیتُ فَکَانَ أَنَسٌ لَا یُطِیقُ الصِّیَامَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ لَا غَیْرِهِ.

الفضائل (لابن شاذان القمی) ؛ ص164

وَ بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ إِلَی سَالِمِ بْنِ أَبِی جَعْدَةَ أَنَّهُ قَالَ: حَضَرْتُ مَجْلِسَ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ بِالْبَصْرَةِ وَ هُوَ یُحَدِّثُ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ فَقَالَ یَا صَاحِبَ رَسُولِ اللَّهِ مَا

ص: 485

هَذِهِ النَّمْشَةُ الَّتِی أَرَاهَا بِکَ فَإِنِّی حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم أَنَّهُ قَالَ الْبَرَصُ وَ الْجُذَامُ لَا یَبْلُو اللَّهُ تَعَالَی بِهِ مُؤْمِناً قَالَ فَعِنْدَ ذَلِکَ أَطْرَقَ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ إِلَی الْأَرْضِ وَ عَیْنَاهُ تَذْرِفَانِ بِالدَّمْعِ ثُمَّ قَالَ دَعْوَةُ الْعَبْدِ الصَّالِحِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع نَفَذَتْ فِیَّ فَعِنْدَ ذَلِکَ قَامَ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِ وَ قَصَدُوهُ وَ قَالُوا یَا أَنَسُ حَدِّثْنَا مَا کَانَ السَّبَبُ فَقَالَ لَهُمْ الْهُوا مِنْ هَذَا فَقَالُوا لَا بُدَّ أَنْ تُخْبِرَنَا بِذَلِکَ فَقَالَ اجْلِسُوا مَوَاضِعَکُمْ وَ اسْمَعُوا مِنِّی حَدِیثاً کَانَ هُوَ السَّبَبَ لِدَعْوَةِ عَلِیٍّ ع اعْلَمُوا أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم کَانَ قَدْ أُهْدِیَ إِلَیْهِ بِسَاطُ شَعْرٍ مِنْ قَرْیَةِ کَذَا وَ کَذَا مِنْ قُرَی الْمَشْرِقِ یُقَالُ لَهَا هِنْدِفُ فَأَرْسَلَنِی رَسُولُ اللَّهِ إِلَی أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ وَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَیْرِ وَ سَعْدٍ وَ سَعِیدٍ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ الزُّهْرِیِّ فَأَتَیْتُهُ بِهِمْ وَ عِنْدَهُ أَخُوهُ وَ ابْنُ عَمِّهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَقَالَ لِی یَا أَنَسُ ابْسُطِ الْبِسَاطَ وَ اجْلِسْ حَتَّی تُخْبِرَنِی بِمَا یَکُونُ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ قُلْ یَا رِیحُ احْمِلِینَا

قَالَ فَقَالَ الْإِمَامُ عَلِیٌ ع یَا رِیحُ احْمِلِینَا فَإِذَا نَحْنُ فِی الْهَوَاءِ فَقَالَ سِیرُوا عَلَی بَرَکَةِ اللَّهِ قَالَ فَسِرْنَا مَا شَاءَ اللَّهُ تَعَالَی ثُمَّ قَالَ یَا رِیحُ ضَعِینَا فَوَضَعَتْنَا فَقَالَ أَ تَدْرُونَ أَیْنَ أَنْتُمْ فَقُلْنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ وَلِیُّهُ أَعْلَمُ فَقَالَ هَؤُلَاءِ أَصْحَابُ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ الَّذِینَ کَانُوا مِنْ آیَاتِ اللَّهِ عَجَباً قُومُوا بِنَا یَا أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّی نُسَلِّمَ عَلَیْهِمْ فَعِنْدَ ذَلِکَ قَامَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ قَالا السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ الْکَهْفِ وَ

ص: 486

الرَّقِیمِ فَلَمْ یُجِبْهُمَا أَحَدٌ قَالَ فَقَامَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَیْرُ فَقَالا السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ قَالَ فَلَمْ یُجِبْهُمَا أَحَدٌ قَالَ أَنَسٌ فَقُمْتُ أَنَا وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ وَ قُلْتُ أَنَا أَنَسٌ خَادِمُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ یَا أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ فَلَمْ یُجِبْنَا أَحَدٌ قَالَ فَعِنْدَ ذَلِکَ قَامَ الْإِمَامُ علیه السلام وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَصْحَابِ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ الَّذِینَ کَانُوا مِنْ آیَاتِ اللَّهِ عَجَباً فَقَالُوا وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا وَصِیَّ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ فَقَالَ یَا أَصْحَابَ الْکَهْفِ لِمَ لَا رَدَدْتُمْ عَلَی أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالُوا بِأَجْمَعِهِمْ یَا خَلِیفَةَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّنَا فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زَادَهُمْ اللَّهُ هُدًی وَ لَیْسَ مَعَنَا إِذْنٌ أَنْ نَرُدَّ السَّلَامَ إِلَّا إِلَی نَبِیٍّ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ فَأَنْتَ وَصِیُّ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ وَ أَنْتَ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ ثُمَّ قَالَ أَ سَمِعْتُمْ یَا أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ قَالُوا نَعَمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ فَخُذُوا مَوَاضِعَکُمْ وَ اقْعُدُوا فِی مَجَالِسِکُمْ قَالَ فَقَعَدْنَا فِی مَجَالِسِنَا ثُمَّ قَالَ یَا رِیحُ احْمِلِینَا فَحَمَلَتْنَا فَسِرْنَا مَا شَاءَ اللَّهُ إِلَی أَنْ غَرَبَتِ الشَّمْسُ ثُمَّ قَالَ یَا رِیحُ ضَعِینَا فَإِذَا نَحْنُ فِی رَوْضَةٍ کَالزَّعْفَرَانِ لَیْسَ بِهَا حَسِیسٌ وَ لَا أَنِیسٌ نَبَاتُهَا الْقَیْصُومُ وَ الشِّیحُ وَ لَیْسَ فِیهَا مَاءٌ فَقُلْنَا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ دَنَتِ الصَّلَاةُ وَ لَیْسَ عِنْدَنَا مَاءٌ نَتَوَضَّأُ بِهِ فَقَامَ وَ جَاءَ إِلَی مَوْضِعٍ مِنْ تِلْکَ الْأَرْضِ فَرَفَسَهُ بِرِجْلِهِ فَنَبَعَتْ عَیْنُ مَاءٍ عَذْبٍ فَقَالَ دُونَکُمْ وَ مَا طَلَبْتُمْ وَ لَوْ لَا طَلِبَتُکُمْ لَجَاءَ جَبْرَئِیلُ ع بِمَاءٍ مِنَ الْجَنَّةِ قَالَ فَتَوَضَّأْنَا بِهِ وَ صَلَّیْنَا وَ وَقَفَ یُصَلِّی ع إِلَی

ص: 487

أَنِ انْتَصَفَ اللَّیْلُ ثُمَّ قَالَ خُذُوا مَوَاضِعَکُمْ سَتُدْرِکُونَ الصَّلَاةَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم أَوْ بَعْضَهَا ثُمَّ قَالَ یَا رِیحُ احْمِلِینَا فَإِذَا نَحْنُ فِی الْهَوَاءِ ثُمَّ سِرْنَا مَا شَاءَ اللَّهُ فَإِذَا نَحْنُ بِمَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ قَدْ صَلَّی صَلَاةَ الْغَدَاةِ رَکْعَةً وَاحِدَةً فَقَضَیْنَا مَا کَانَ قَدْ سَبَقَنَا بِهَا رَسُولُ اللَّهِ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیْنَا وَ قَالَ لِی یَا أَنَسُ تُحَدِّثُنِی أَمْ أَنَا أُحَدِّثُکَ بِمَا وَقَعَ مِنَ الْمُشَاهَدَةِ الَّتِی شَاهَدْتَهَا أَنْتَ قُلْتُ بَلْ مِنْ فِیکَ أَحْلَی یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَابْتَدَأَنَا الْحَدِیثَ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَی آخِرِهِ کَأَنَّهُ کَانَ مَعَنَا قَالَ یَا أَنَسُ تَشْهَدُ لِابْنِ عَمِّی بِهَا إِذَا اسْتَشْهَدَکَ بِهَا قُلْتُ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَلَمَّا وُلِّیَ أَبُو بَکْرٍ الْخِلَافَةَ أَتَی عَلِیٌّ علیه السلام إِلَیَّ وَ کُنْتُ حَاضِراً عِنْدَ أَبِی بَکْرٍ وَ النَّاسُ حَوْلَهُ فَقَالَ یَا أَنَسُ أَ لَسْتَ تَشْهَدُ لِی بِفَضِیلَةِ الْبِسَاطِ و یَوْمَ الْجُبِّ فَقُلْتُ لَهُ یَا عَلِیُّ قَدْ نَسِیتُ لِکِبَرِی فَعِنْدَهَا قَالَ لِی یَا أَنَسُ إِنْ کُنْتَ کَتَمْتَهُ مُدَاهَنَةً بَعْدَ وَصِیَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم لَکَ فَرَمَاکَ اللَّهُ بِبَیَاضٍ فِی وَجْهِکَ وَ لَظًی فِی جَوْفِکَ وَ عَمًی فِی عَیْنَیْکَ فَمَا قُمْتُ مِنْ مَقَامِی حَتَّی بَرِصْتُ وَ عَمِیتُ وَ أَنَا الْآنَ لَا أَقْدِرُ عَلَی الصِّیَامِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ لَا غَیْرِهِ لِأَنَّ الزَّادَ لَا یَبْقَی فِی جَوْفِی وَ لَمْ یَزَلْ عَلَی ذَلِکَ حَتَّی مَاتَ بِالْبَصْرَةِ.

عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار ؛ النص ؛ ص431

ذَکَرَ الثَّعْلَبِیُ فِی تَفْسِیرِ قَوْلِهِ تَعَالَی- إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ وَ ذَکَرَ حَدِیثَ الْبِسَاطِ وَ مَسِیرَهُمْ إِلَی الْکَهْفِ وَ یَقَظَتَهُمْ

ص: 488

ثُمَّ قَالَ بِالْإِسْنَادِ الْمُقَدَّمِ قَالَ وَ أَخَذُوا مَضَاجِعَهُمْ فَصَارُوا إِلَی رَقْدَتِهِمْ إِلَی آخِرِ الزَّمَانِ عِنْدَ خُرُوجِ الْمَهْدِیِّ علیه السلام فَقَالَ إِنَّ الْمَهْدِیَّ علیه السلام یُسَلِّمُ عَلَیْهِمْ فَیُحْیِیهِمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ ثُمَّ یَرْجِعُونَ إِلَی رَقْدَتِهِمْ وَ لَا یَقُومُونَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ .

.

22. بیست و یکم ماه : نزول آیه اولی الامر

بیان مختصر

آیۀ اولی الأمر

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از همه زمینه های مساعد برای معرفی حضرت علی علیه السلام استفاده می کردند تا حجت برای همگان تمام باشد . در گزارش حدیث بساط وارد شده است که پس از بازگشت امیرالمومنین علیه السلام و بعضی اصحاب از سفر آسمانی به سوی اصحاب کهف آیه ی اولوالامر نازل شد و این اتفاق در روز 21 ذی الحجه الحرام بوده است خداوند در این آیه می فرمایند:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً

ای اهل ایمان! از خدا اطاعت کنید و [نیز] از پیامبر و صاحبان امر خودتان [که امامان از اهل بیت اند و مانند پیامبر دارای مقام عصمت می باشند] اطاعت کنید. و اگر درباره چیزی نزاع داشتید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید آن را [برای فیصله یافتنش] به خدا و پیامبر ارجاع دهید ، این [ارجاع دادن] برای شما بهتر و از نظر عاقبت نیکوتر است.

در این آیه خداوند اطاعت پیامبر و اولوالامر را در ردیف اطاعت خودش قرار داده است و اطاعت اولوالامر را برابر اطاعت رسول و خدا قرار داده است و چون این اطاعت، اطاعت مطلق است لازم

ص: 489

است که اولوالامر مانند رسول خدا معصوم باشد و اولو الامر فقط شامل دوازده امام از اهل بیت پیامبر صلوات الله علیهم اجمعین می شود. که عصمت، علم، طهارت و کمالات عالیه ایشان نزد همگان ثابت است.

نکات آیه اولوالامر:

1 . در ادامه آیه اولوالامر می فرماید: در صورتی که بین شما اختلافی ایجاد شد اگر ایمان به خدا و روز قیامت دارید آن را به خدا و رسول خدا ارجاع دهید . مهم ترین مسئله اختلافی بحث خلافت و امامتِ پس از پیامبر است و در این مسئله باید حتما به خدا ورسولش مراجعه شود و اگر مراجعه شود جز حقانیت اهل بیت علیهم السلام چیز دیگری به دست نخواهد آمد.

2 . از امام صادق علیه السلام سوال شد مراد از اولوالامر چه کسانی هستند ؟ آیا هر صاحب علم و مقامی را شامل می شود؟ امام صادق علیه السلام فرمودند خیر بلکه مخصوص ما اهل بیت است.

3 . مصادیق اولوالامر را امام رضا علیه السلام مشخص فرموده اند، از امیرالمومنین سپس امام حسن و امام حسین علیهم السلام تا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف.

بیان تفصیلی

آیه «اولی الامر» در شأن چه کسانی نازل شده است؟

آیه «از خداوند، پیامبرش و کسانی که دارای قدرت هستند، فرمان ببرید» در مورد چه اشخاصی نازل شده است؟

"یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً".(1)

ترجمه:

"ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را، و هر گاه در چیزی نزاع کردید آن

ص: 490


1- 1. نساء، 59.

را به خدا و پیامبر ارجاع دهید اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید، این برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است".

تفسیر

این آیه و چند آیه بعد، در باره یکی از مهم ترین مسائل اسلامی؛ یعنی مسئله رهبری بحث می کند و مراجع واقعی مسلمانان را در مسائل مختلف دینی و اجتماعی مشخص می سازد.

نخست به مردم با ایمان دستور می دهد که از خداوند اطاعت کنند، بدیهی است برای یک فرد با ایمان همه اطاعت ها باید به اطاعت پروردگار منتهی شود و هر گونه رهبری باید از ذات پاک او سرچشمه گیرد، و طبق فرمان او باشد؛ زیرا حاکم و مالک تکوینی جهان هستی او است، و هر گونه حاکمیت و مالکیت باید به فرمان او باشد.

در مرحله بعد، فرمان به پیروی از پیامبر (ص) می دهد، پیامبری که معصوم است و هرگز از روی هوا و هوس، سخن نمی گوید، پیامبری که نماینده خدا در میان مردم است و سخن او سخن خدا است، و این منصب و موقعیت را خداوند به او داده است. بنابراین، اطاعت از خداوند، مقتضای خالقیت و حاکمیت ذات او است،(1) ولی اطاعت از پیامبر (ص) مولود فرمان پروردگار است و به تعبیر دیگر خداوند واجب الاطاعة بالذات است، و پیامبر (ص) واجب الاطاعة بالغیر و شاید تکرار "اطیعوا" در آیه اشاره به همین موضوع یعنی تفاوت دو اطاعت دارد.

مرحله سوم فرمان به اطاعت از اولوا الامر می دهد که از متن جامعه اسلامی برخاسته و حافظ دین و دنیای مردم است.

قبل از پرداختن به اقوال پیرامون اولی الامر باید گفت: آنها "ر طایفه ای که باشند،

ص: 491


1- 2. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 3، ص، 435،- 440، ناشر، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1374 ش.

بهره ای از وحی ندارند، و کار آنان تنها صادر نمودن آرایی است که به نظرشان صحیح می رسد، و اطاعت آنان در آن آراء و اقوالشان بر مردم واجب است، همان طور که اطاعت رسول در آرا و اقوالش بر مردم واجب بود. (1)

اولوا الامر چه کسانی هستند؟

در باره این که منظور از اولوا الامر چیست، در میان مفسران مسلمان نظریات گوناگون وجود دارد. در این جا به صوررت خلاصه به بیان این دیدگاه ها می پردازیم:

1. جمعی از مفسران اهل تسنن معتقدند که منظور از "اولوا الامر" زمام داران و حکام اند. در هر زمان و در هر محیط. و هیچ گونه استثنایی برای آن قائل نشده اند. نتیجه این نظریه آن است که مسلمانان موظف اند از هر حکومتی به هر شکل پیروی کنند، حتی اگر حکومت مغول باشد.

2. بعضی دیگر از مفسران؛ مانند نویسنده تفسیر المنار، تفسیر فی ظلال القرآن و ... معتقدند که منظور از اولوا الامر نمایندگان عموم طبقات، حکام و زمام داران و علما و صاحب منصبان در تمام شئون زندگی مردم هستند، اما نه به طور مطلق و بدون قید و شرط ،بلکه اطاعت آنها مشروط به این است که بر خلاف احکام و مقررات اسلام نبوده باشد.

3. به عقیده بعضی دیگر منظور از "اولی الامر" زمام داران معنوی و فکری یعنی دانشمندان و عالمان هستند، دانشمندانی که عادل باشند و به محتویات کتاب و سنت آگاهی کامل داشته باشند.

4. بعضی از مفسران اهل تسنن معتقدند که منظور از این کلمه منحصرا خلفای چهارگانه نخستین اند، و غیر آنها را شامل نمی شود. بنابراین در اعصار دیگر اولی الامر وجود

ص: 492


1- 3. طباطبایی، محمد حسین، ترجمه المیزان، ج 4، ص 618.

خارجی نخواهد داشت.

5. گروه دیگر از مفسران، اولوا الامر را به معنای صحابه و یاران پیامبر (ص) می دانند.

6. احتمال دیگری که در تفسیر اولوا الامر گفته شده این است که منظور فرماندهان لشکر اسلام اند.

7. همه مفسران شیعه در این زمینه اتفاق نظر دارند که منظور از "اولوا الامر"، امامان معصوم هستند که رهبری مادی و معنوی جامعه اسلامی، در تمام شئون زندگی از طرف خداوند و پیامبر (ص) به آنها سپرده شده است، و غیر آنها را شامل نمی شود. البته کسانی که از طرف آنها به مقامی منصوب شوند و پستی را در جامعه اسلامی به عهده گیرند، با شروط معینی اطاعت آنها لازم است، این اطاعت نه به خاطر این است که آنان اولوا الامرند، بلکه به این جهت که آنان نمایندگان اولوا الامر هستند.

اکنون به طور فشرده به بررسی تفاسیر فوق می پردازیم:

بدون تردید تفسیر اول به هیچ وجه با مفهوم آیه و روح تعلیمات اسلام سازگار نیست و ممکن نیست که پیروی از هر حکومتی بدون قید و شرط در ردیف اطاعت خدا و پیامبر (ص) باشد.

تفسیر دوم و تفسیر سوم نیز با اطلاق آیه سازگار نیست، زیرا پیروی از حکام و زمام داران و علما و

دانشمندان، شرائطی دارد؛ از جمله این که گفتار آنها بر خلاف کتاب و سنت نباشد، بنابراین، اگر آنها از حق منحرف شوند، اطاعت آنها لازم نیست، در صورتی که آیه اطاعت اولوا الامر را به طور مطلق، لازم شمرده است.

تفسیر چهارم مفهومش این است که امروز مصداقی برای اولوا الامر در میان مسلمانان وجود نداشته باشد. به علاوه هیچ گونه دلیلی برای این تخصیص در دست

ص: 493

نیست. علاوه بر این که اشکال تفسیر سوم نیز در این جا جاری است.

تفسیر پنجم و ششم نیز همین اشکال را دارد؛ یعنی هیچ گونه دلیلی بر این تخصیص در دست نیست و اگر به هر علتی از حق منحرف شوند، اطاعت آنها لازم نیست، در صورتی که آیه اطاعت اولوا الامر را به طور مطلق، همانند اطاعت پیامبر (ص)، لازم شمرده است.

در نتیجه تنها تفسیری که از اشکالات گذشته سالم می ماند تفسیر هفتم یعنی تفسیر اولوا الامر به رهبران و امامان معصوم است؛ زیرا این تفسیر با اطلاق وجوب اطاعت که از آیه فوق استفاده می شود کاملا سازگار است؛ چون مقام "عصمت" امام، او را از هر گونه خطا و اشتباه و گناه حفظ می کند. به این ترتیب فرمان او همانند فرمان پیامبر (ص) بدون هیچ گونه قید و شرطی واجب الاطاعه است، و سزاوار است که در ردیف اطاعت او قرار گیرد و حتی بدون تکرار "اطیعوا" عطف بر" رسول" شود.

شایان توجه است که بعضی از دانشمندان معروف اهل تسنن از جمله مفسر معروف فخر رازی در آغاز سخنش در ذیل این آیه، به این حقیقت اعتراف کرده، می گوید:

" کسی که خدا اطاعت او را به طور قطع و بدون چون و چرا لازم بشمرد حتما باید معصوم باشد؛ زیرا اگر معصوم از خطا نباشد به هنگامی که مرتکب اشتباهی می شود خداوند اطاعت او را لازم شمرده، و پیروی از او را در انجام خطا لازم دانسته، و این خود یک نوع تضاد در حکم الاهی ایجاد می کند؛ زیرا از یک طرف انجام آن عمل ممنوع است، و از

ص: 494

طرف دیگر پیروی از "اولوا الامر" لازم است، و این موجب اجتماع " امر و نهی" می شود.

بنابراین، از یک طرف می بینیم خداوند اطاعت فرمان اولوا الامر را بدون هیچ قید و شرط لازم دانسته و از طرف دیگر اگر اولوا الامر معصوم از خطا نباشند چنین فرمانی صحیح نیست. از این مقدمه چنین استفاده می کنیم که اولوا الامر که در آیه فوق به آنها اشاره شده حتما باید معصوم بوده باشند.

فخر رازی سپس چنین نتیجه می گیرد که معصوم مجموع این امت است، و این خود دلیلی است بر این که اجماع و اتفاق امت حجت و قابل قبول است".(1)

همان طور که می بینیم فخر رازی دلالت آیه را بر این که اولوا الامر باید افراد معصومی باشند پذیرفته است، منتها از آن جا که آشنایی به مکتب اهل بیت (ع) و امامان و رهبران این مکتب نداشته این احتمال را که اولوا الامر اشخاص معینی از امت بوده باشند نادیده گرفته است، و ناچار شده که اولوا الامر را به معنای مجموع امت (یا نمایندگان عموم طبقات مسلمانان) تفسیر کند، در حالی که این احتمال قابل قبول نیست؛ زیرا اولوا الامر باید رهبر جامعه اسلامی باشد و حکومت اسلامی و حل و فصل مشکلات مسلمانان به وسیله او انجام شود.نیز می دانیم حکومت دست جمعی عموم و حتی نمایندگان آنها به صورت اتفاق آرا عملا امکان پذیر نیست؛ زیرا در مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اخلاقی و اقتصادی که مسلمانان با آن روبرو هستند، به دست آوردن اتفاق آرای همه امت یا نمایندگان آنها غالبا ممکن نیست، و پیروی از اکثریت

ص: 495


1- 4. فخر رازی، تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب)، ج 10، 113، دار احیاء التراث العربی ، سال 1357".

نیز پیروی از اولوا الامر محسوب نمی شود. بنابراین، لازمه سخن فخر رازی و کسانی از دانشمندان معاصر که عقیده او را تعقیب کرده اند، این می شود که عملا اطاعت از اولوا الامر تعطیل گردد، و یا به صورت یک موضوع بسیار نادر و استثنایی درآید.

از مجموع بیانات فوق نتیجه می گیریم که آیه شریفه تنها رهبری پیشوایان معصوم که جمعی از امت را تشکیل می دهند اثبات می کند.

سؤال و جواب

سؤال: اگر منظور از اولوا الامر امامان و رهبران معصوم است؟ پس چرا در ذیل آیه که مسئله تنازع و اختلاف مسلمانان را بیان می کند می گوید: " اگر ایمان به پروردگار و روز بازپسین دارید، اگر در چیزی اختلاف کردید آن را به خدا و پیامبر (ص) ارجاع دهید این برای شما بهتر و پایان و عاقبتش نیکوتر است".

جواب: این بدان جهت بود که روی سخن در این آیه به مؤمنان است، همان هایی که در اول آیه که می فرمود: "یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ..."، مورد خطاب بودند. پس بدون شک معلوم می شود منظور از نزاع هم، نزاع همین مؤمنان (غیر اولی الأمر) است.(1) تصور ندارد که مؤمنان با شخص ولی امر- با این که اطاعت او بر آنان واجب است - نزاع کنند. به ناچار باید منظور نزاعی باشد که بین خود مؤمنان اتفاق می افتد. نیز تصور ندارد که نزاعشان در مسئله رأی باشد؛ چون فرض این است که ولی امر و صاحب رأی در بین آنان است، پس اگر نزاعی رخ می دهد در حکم حوادث و قضایایی است که پیش می آید. آیات بعدی هم که مراجعان به حکم طاغوت را نکوهش می

کند؛ کسانی که حکم خدا

ص: 496


1- 5. طبا طبائی، المیزان،ج 4، ص 619، ترجمه، موسوی همدانی، ناشر، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ 5، 1374.

و رسول او را گردن نمی نهند، قرینه بر این معنا است، و این حکم باید به احکام دین برگشت کند. احکامی که در قرآن و سنت بیان شده، و قرآن و سنت برای کسی که حکم را از آن دو بفهمد دو حجت قطعی است. وقتی ولی امر می گوید: کتاب و سنت چنین حکم می کنند، قول او نیز حجتی است قطعی؛ چرا که فرض این است که آیه شریفه، ولی امر را مفترض الطاعة دانسته، و در وجوب اطاعت از او هیچ قید و شرطی نیاورده، پس گفتار اولی الامر نیز بالآخره به کتاب و سنت برگشت می کند.

از این جا روشن می شود که این اولی الامر- حال هر کسانی که باید باشند- حق ندارند حکمی جدید غیر حکم خدا و رسول را وضع کنند. نیز نمی توانند حکمی از احکام ثابت در کتاب و سنت را نسخ نمایند، و گرنه باید می فرمود در هر عصری موارد نزاع را به ولی امر آن عصر ارجاع دهید، و دیگر معنا نداشت بفرماید موارد نزاع را به کتاب و سنت ارجاع دهید، یا بفرماید به خدا و رسول ارجاع دهید، در حالی که آیه شریفه - : "یچ مرد مؤمن و زن مؤمنه ای را نمی رسد که وقتی خدا و رسول او، امری را مورد حکم قرار دهند، باز هم آنان خود را در آن امر مختار بدانند، و کسی که خدا و رسولش را نافرمانی کند به ضلالتی آشکار گمراه شده است".(1) - حکم می کند به این که غیر از خدا و رسول هیچ کس حق جعل حکم ندارد.

به حکم این آیه شریفه تشریع عبارت است از: قضای

ص: 497


1- 6. احزاب، 36.

خدا، و اما قضای رسول، یا همان قضای اللَّه است، و یا اعم از آن است. اما آن چه اولی الامر وظیفه دارند این است که رأی خود را در مواردی که ولایتشان در آن نافذ است ارائه دهند، و یا به بیان دیگر در قضایا و موضوعات عمومی و کلی حکم خدا و رسول را کشف کنند.

سخن کوتاه این که از آن جا که اولی الامر اختیاری در تشریع شرایع و یا نسخ آن ندارند، و تنها امتیازی که با سایرین دارند، این است که حکم خدا و رسول یعنی کتاب و سنت به آنان سپرده شده، از این رو خدای تعالی در آیه مورد بحث که سخن در رد حکم دارد، نام آنان را نبرد، تنها فرمود: "فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ ...". از این جا می فهمیم که خدای تعالی یک اطاعت دارد و رسول و اولی الامر هم یک اطاعت دارند، و به همین جهت بود که فرمود: "أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ".(1)

اطلاق امر به اطاعت از رسول (ص) و اولی الامر و دلالت بر عصمت

همان طور که از فخر رازی نقل کردیم بدون تردید این اطاعت که در آیه: "أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ ..." آمده، اطاعتی است مطلق، و به هیچ قید و شرطی مقید و مشروط نشده، و این خود دلیل است بر این که رسول امر به چیزی و نهی از چیزی نمی کند، که مخالف با حکم خدا در آن چیز باشد، و گرنه واجب کردن خدا اطاعت خودش و اطاعت رسول را تناقضی از ناحیه خدای تعالی می شد، و موافقت تمامی اوامر

ص: 498


1- 7. ترجمه المیزان، ج 4، ص، 621 و 621.

و نواهی رسول با اوامر و نواهی خدای تعالی جز با عصمت رسول تصور ندارد، و محقق نمی شود این سخن عینا در مورد اولی الامر نیز جریان می یابد.(1)

بیان داستانی

شأن نزول

محمد بن یعقوب کلینی از علی بن ابراهیم و او بعد از هفت واسطه از ابوبصیر نقل نماید: که گوید از امام صادق علیه السلام راجع به این آیه سؤال کردم، فرمود: درباره علی بن ابی طالب و حسن و حسین علیهم السلام نازل شده، سپس گوید: من گفتم یابن رسول اللّه، مردم می گویند: در این آیه اسمی از اینان برده نشده است. امام فرمود: به مردم بگو وقتی که آیات نماز بر پیامبر نازل شد. تعداد رکعات نمازهای پنج گانه تعیین نشده بود، لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله خود، تعداد رکعات را بیان فرمود و نیز موقعی که آیه زکات نازل گردید تعیین مقدار زکات در اشیاء هم گفته نشده بود. بلکه پیامبر مثلاً خود درباره زکات درهم از قرار هر چهل درهم یک درهم بیان فرمود و نیز هنگامی که آیه حج نازل شد مقدار تعیین طواف به هفت مرتبه از تفسیر و تبیین رسول خدا بوده است.

هکذا درباره این آیه هم پیامبر اسلام درباره امام علی علیه السلام فرمود: (من کنت مولاه فعلیّ مولاه؛ هر کسی که من مولای او هستم بعد از من علی مولای اوست) و نیز فرمود: (اوصیکم بکتاب اللّه و اهل بیتی؛ ای مردم شما را به کتاب خدا و اهل بیت خود سفارش می نمایم).

و نیز در روایت دیگری ابوبصیر شبیه این حدیث را از امام باقر علیه السلام هم روایت نموده است و همچنین سلیم بن قیس الهلالی گوید:

ص: 499


1- 8. همان، 621

که از امام علی مرتضی علیه السلام شنیدم که می فرمود: آیه ای از قرآن نبود مگر این که پیامبر آن را بر من قرائت می فرمود و آن را برای من املاء می کرد و من آن را به خط خود می نوشتم و تمامی تفسیر و تأویل و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آیات را به من یاد می داد و از خداوند نیز می خواست که حقایق قرآن و فهم و حفظ آن از برای من باشد ولذا من هیچیک از مطالب خدا را از یاد نبردم و فراموش نکردم و گاه پیامبر اسلام دست خود را بر سینه من می نهاد و از برای من دعا می کرد که خداوند دل مرا به نور علم و حکمت خود روشن گرداند و به من فرمود یا علی خداوند به من خبر داده که دعای مرا درباره تو و جانشینان بعد از تو مستجاب گرداند. گفتم: یا رسول الله آنان چه کسانی اند؟ فرمود: امامان بعد از تو که اوصیاء من هستند و در حوض کوثر به من وارد می شوند سپس این آیه را قرائت فرمود.(1)

و نیز در تفاسیر خاصه، چنین آمده که این آیه درباره امیرالمومنین علی علیه السلام نازل شد هنگامی که پیامبر او را در مدینه به جای خود گمارده بود. علی گفت: یا رسول الله مرا در مدینه به جهت زنان و کودکان گذاشتی؟

فرمود: یا علی آیا خشنود نمی شوی که برای من به منزلة هارون نسبت به موسی باشی؟ موقعی که موسی به هارون گفته بود، (اخلفنی فی قومی و اصلح؛ جانشین من باش در میان قوم من و کارها را اصلاح کن) و

ص: 500


1- البرهان فی تفسیر القرآن.

خداوند درباره تو فرماید: «وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ».(1)

مفسرین عامه گویند: این آیه درباره سریّه ای که به فرماندهی خالد بن ولید بود نازل گردید و عمار یاسر هم جزء لشکر و افراد آن سریّه بود. وقتی که به دشمن رسیدند، همه فرار کردند و یک نفر از آن ها مانده بود و فرار نکرد و بدست عمار یاسر مسلمان گردید و عمار به او امان داده بود. وقتی که مسلمین به دشمنان مزبور دست یافتند، آنان را غارت کردند و از زمره آن ها این مرد مسلمان را نیز غارت کردند.

عمار که به آن مرد امان داده بود، به خالد گفت: او را رها کند زیرا به وی امان داده است. خالد از او گوش نکرد و گفت: فرماندهی لشکر با من است و تو نمی بایستی به او امان داده باشی. موضوع آن ها به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، پیامبر ضمن تأیید امان دادن عمار به او توصیه فرمود که دستور فرمانده لشکر را نباید از نظر دور بدارد، سپس این آیة نازل گردید.(2)

و نیز موضوع نزول آیه از ابن عباس به طریق دیگری درباره عبدالله بن حذافة هم نقل شده است،(3) شیخ بزرگوار از امامین باقر و صادق علیهماالسلام روایت کند که مراد از اولی الامر در آیه شریفه ائمه از آل محمد علیهم السلام می باشند که خداوند اطاعت از آنان را واجب شمرده، همچنانی که اطاعت از خدا و رسول او را واجب گردانیده است.(4)

بیان دانش آموزی

نکته ها و اشاره ها

1.تعبیر «اطاعت کنید.» در آیه تکرار شده است؛ یک بار برای اطاعت از خدا و یک بار برای اطاعت از پیامبر و رهبران. شاید این تکرار برای آن

ص: 501


1- تفاسیر مجاهد و برهان.
2- تفاسیر جامع البیان و کشف الاسرار از عامه.
3- صحیح بخاری.
4- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه، ص 212.

است که اطاعت خدا اصلی است، ولی اطاعت پیامبر به خاطر فرمان خداست.

یعنی اطاعت آنها در ظاهر یکسان، اما در واقع دو نوع است.

2.تعبیر «اطاعت کنید.» در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله که معصوم و نماینده خداست، و رهبران الهی، یک بار به کار رفته است؛ یعنی اطاعت بی قید و شرطی که از پیامبر صلی الله علیه و آله لازم است، از رهبران الهی نیز لازم است، پس روشن می شود که رهبران الهی که در آیه بدانها اشاره شده، باید مثل پیامبر صلی الله علیه و آله دارای مقام عصمت باشند و خطا نکنند و اطاعت از آنان به صورت بی قید و شرط مطلوب باشد.

3.در مورد واژه «صاحبان امر»، مفسران شیعه و اهل سنت نظرهای متفاوتی ارایه کرده اند. برخی از مفسران اهل سنت گفته اند که مقصود از صاحبان امر این افرادند: زمام داران و حاکمان، چه ستمگر و چه عادل، زمام داران و صاحب منصبانی که دستوری خلاف احکام اسلامی ندهند، دانشمندان عادل که از محتوای کتاب و سنت آگاهی دارند، خلفای چهارگانه، صحابه و یاران پیامبر، فرماندهان لشگر و اجماع امت. مفسران شیعه بر آن اند که مقصود از «صاحبان امر» در آیه فوق افراد معصوم هستند؛ چرا که، همان طور که گذشت، اطاعت آنها، مثل اطاعت پیامبر صلی الله علیه و آله، بی قید و شرط واجب است؛ پس آیه ی فوق فقط شامل امامان معصوم علیهم السلام می شود. این مطلب در بسیاری از روایات نیز آمده است که برخی از آنها را عالمان اهل سنت نیز حکایت کرده اند. علاوه بر

ص: 502

این که افراد و گروه هایی که مفسران اهل سنت نام بردند، اولًا، معصوم نیستند، پس آیه شامل آنها نمی شود. و ثانیاً، آیه صاحبان امر را به صورت مطلق و بی قید و شرط آورده است و این تفسیرها با اطلاق آیه ناسازگار است.

4.برخی از مفسران اهل سنت گفته اند و روایاتی نیز حکایت کرده اند که آیه ی فوق در مورد امام علی علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام نازل شده است. و در روایات متعدد شیعه نیز حکایت شده که مقصود از «اولو الامر»، همان امامان شیعه هستند و نام تک تک آنها برده شده است.

5.«صاحبان امر» فقط رهبران معصوم جامعه ی اسلامی، یعنی امامان علیهم السلام هستند، اما اگر کسانی از طرف امامان معصوم علیهم السلام به مقامی منصوب شوند، با شرایطی اطاعت از آنها لازم است و دستورات آنها، با واسطه، به دستور معصوم، پیامبر صلی الله علیه و آله و خدا منتهی می شود. البته این تعیین و نصب می تواند به صورت مستقیم انجام شده باشد، مثل نایبان خاص امام عصر علیه السلام؛ و یا از طریق نصب عام باشد، که فقها و ولایت فقیه با شرایطی خاص، نایب حجة بن الحسن علیه السلام هستند و در زمان غیبت، مردم را رهبری می کنند، که نمونه ی کامل آن در عصر ما، امام خمینی قدس سره بود.

6.مقصود از واژه «امر» در «صاحبان امر» چیزهایی است که مربوط به دین یا دنیای مؤمنان است.

7.صدر آیه فوق دستور به اطاعت مطلق از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و صاحبان امر می دهد

ص: 503

و ذیل آن دستور می دهد که مسلمانان اختلافات را نزد خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله ببرند. از این تفاوت تعبیر روشن می شود که اولًا، اختلافات مربوط به احکام کلی نزد خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله برده می شود که تشریع آن با خدا و پیامبر است، و گر نه در مسائل مربوط به جزئیات حکومت و جامعه، همه ی مسلمانان موظف به اطاعت از خدا و پیامبر و رهبران الهی هستند. و ثانیاً، مرجع اختلافات «کتاب و سنت» یعنی سخن خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله است و امامان نیز مُجری و مبین کتاب و سنّت هستند؛ همان گونه که بارها بیان کرده اند؛ از این رو لازم نبود که عبارت اولی الأمر در ذیل آیه تکرار شود.

8.آیه فوق فصل الخطابی برای جامعه ی مسلمانان تعیین می کند که در هنگام اختلافات، حکم خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله، یعنی قانون الهی، سخن آخر است و همه باید از آن اطاعت کنند و در عصر حاضر نیز اگر مسلمانان، قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله را مرجع حل اختلافات خود بدانند، به اهل بیت علیهم السلام رو می آورند و مشکلات آنان زودتر حل می شود و این برای آنان بهتر و خوش فرجام تر و نشانه ی ایمان آنهاست.

9.اگر نظام مدیریتی جامعه اسلامی رعایت شود و مردم سخن خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله(قرآن و سنت) را داور نهایی خود بدانند، اختلافات جامعه کم تر و به زودی برطرف می شود؛ و جامعه اسلامی سعادتمند

ص: 504

می گردد.

پیوند مهدوی

آیه «اولی الامر» چگونه بر وجود امام زمان علیه السلام دلالت دارد؟

پاسخ

خداوند متعال می فرماید: {أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ}؛ (نساء، آیه 59.) «خدا و رسول و صاحبان امری را که از میان خود شماست اطاعت کنید.» از آیه فوق به خوبی استفاده می شود که در هر عصر و زمانی باید امام معصومی در قید حیات باشد تا او را اطاعت نماییم، اطاعتی که همانند اطاعت خداوند است.

مقصود از «اولی الامر» در آیه فوق، همان صاحبان شأن و امر و نهی است، کسانی که امور مردم در اختیار آنان است و آنان غیر از معصومین کسانی دیگر نیستند، زیرا آیه دلالت بر وجوب اطاعت به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی دارد، و این مستلزم عصمت آنان است، وگرنه منجرّ به تناقض می شود، به جهت آنکه اطاعت خدا و رسول بدون هیچ قید و شرطی واجب است، حال اگر اولی الامر معصوم نباشند و در برخی از موارد اشتباه یا سهو و نسیان داشته باشند و در عین حال اطاعت آنها به طور مطلق واجب باشد، مستلزم تناقض در وجوب اطاعت است. نتیجه اینکه مقصود از «اولی الامر» در آیه، معصومین است که در هر زمان باید فردی از آنها باشد تا اطاعت گردد، و در این زمان کسی جز امام زمان علیه السلام نیست.

از جمله روایات متواتری که انطباق آیه فوق را بر اهل بیت علیهم السلام تأیید می کند، حدیث معروف «ثقلین» است؛ زیرا پیامبرصلی الله علیه وآله در آن حدیث امر به اطاعت از کتاب و عترت و اهل بیت معصوم خود کرده که همان «اولوا الامر» در آیه فوق هستند، و

ص: 505

در آن نیز امر به اطاعت مطلق کرده است. و نیز آیه شریفه {إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ (رعد، آیه 7.)}، و احادیث «دوازده خلیفه» نیز بر این برداشت از آیه فوق دلالت دارد. به همین جهت است که برخی از علمای اهل سنّت نیز قائل به نزول آیه فوق در شأن اهل بیت علیهم السلام شده اند از قبیل:

1 - ابن حیان اندلسی. (البحر المحیط، ج 3، ص 278.)

2 - نیشابوری. (حاشیه جامع البیان طبری، ج 5، ص 208.)

3 - محمد صالح کشفی ترمذی. (المناقب المرتضوی، ص 56.)

4 - قندوزی حنفی. (ینابیع الموده، ص 134.)

5 - حموینی شافعی. (فرائد السمطین، ج 1، ص 314.)

6 - حاکم حسکانی. (شواهد التنزیل، ج 3، ص 1200.) حاکم حسکانی به سندش از مجاهد در تفسیر آیه فوق نقل کرده که این آیه در شأن امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شد هنگامی که پیامبرصلی الله علیه وآله او را جانشین خود در مدینه قرار داد.

آیات و روایات

آیات

آیه 59 - سوره نساء

آیه یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً [59]

ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر [خدا] و پیشوایان [معصوم] خود را. و هرگاه در امری نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر باز گردانید [و از آن ها داوری بطلبید] اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این [کار برای شما] بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.

ص: 506

ی کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر [خدا] و پیشوایان [معصوم] خود را

روایات

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ عِیسَی بْنِ السَّرِیِّ أَبِی الْیَسَعِ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) أَخْبِرْنِی بِدَعَائِمِ الْإِسْلَامِ الَّتِی لَایَسَعُ أَحَداً التَّقْصِیرُ عَنْ مَعْرِفَهًِْ شَیْءٍ مِنْهَا الَّذِی مَنْ قَصَّرَ عَنْ مَعْرِفَهًِْ شَیْءٍ مِنْهَا فَسَدَ دِینُهُ وَ لَمْ یَقْبَلِ {اللَّهُ} مِنْهُ عَمَلَهُ وَ مَنْ عَرَفَهَا وَ عَمِلَ بِهَا صَلَحَ لَهُ دِینُهُ وَ قَبِلَ مِنْهُ عَمَلَهُ وَ لَمْ یَضِقْ بِهِ مِمَّا هُوَ فِیهِ لِجَهْلِ شَیْءٍ مِنَ الْأُمُورِ جَهْلُهُ فَقَالَ شَهَادَهًُْ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ الْإِیمَانُ بِأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ حَقٌّ فِی الْأَمْوَالِ الزَّکَاهًُْ وَ الْوَلَایَهًُْ الَّتِی أَمَرَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهَا وَلَایَهًُْ آلِ مُحَمَّدٍ (قَالَ فَقُلْتُ لَهُ هَلْ فِی الْوَلَایَهًِْ شَیْءٌ دُونَ شَیْءٍ فَضْلٌ یُعْرَفُ لِمَنْ أَخَذَ بِهِ قَالَ نَعَمْ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) مَنْ مَاتَ وَ لَا یَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَهًًْ جَاهِلِیَّهًًْ.

امام صادق (علیه السلام)- عیسی بن سریّ ابی یسع گوید: به امام صادق (علیه السلام) گفتم: «ارکان اسلام را که خداوند متعال، دین پسندیده ی خود را براساس آن ها بنیان نهاده و هیچ انسانی قادر به قصور و کوتاهی در شناخت آن ها نیست، چیست؟ ارکانی که هرکه در معرفت آن ها کوتاهی کند، دینش فاسد و اعمالش پذیرفته نمی شود و هرکس به آنها عمل نماید، دینش اصلاح شده و اعمالش پذیرفته می شود و اگر چیزی را نداند، جهل او نسبت به آن شیء، ضرری برایش نخواهد داشت»؟ فرمود: «بله، شهادت

ص: 507

به اینکه خدایی جز خدای یگانه نیست! ایمان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، اعتراف به آنچه از نزد خدا آمده و پرداختِ حقّ اموال که همان زکات باشد و پذیرش ولایتی که خداوند به آن فرمان داده است؛ یعنی ولایت خاندان محمّد (». گفتم: «آیا در امر ولایت برتری غیر از این مطلب هست که در نظر گرفته شود»؟ فرمود: «بله، خداوند می فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ و رسول خدا (صلی الله علیه و آله)فرمود: «هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیّت مرده است»».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص240 الکافی، ج2، ص19/ الکافی، ج2، ص21/ بحارالأنوار، ج65، ص337/ البرهان/ رجال الکشی، ص424/ البرهان/ فرات الکوفی، ص109

1 -2

(نساء/ 59)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: ... قال (صلی الله علیه و آله) فِی علیٍّ (علیه السلام) وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَدْ أُمِرْتُ أَنْ آمُرَکُمْ بِبَیْعَتِهِ وَ طَاعَتِهِ فَبَایِعُوهُ وَ أَطِیعُوهُ فَقَدْ نَزَلَ الْوَحْیُ بِذَلِکَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قَالَ جَابِرٌ فَبَایَعْنَاهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِنِ اسْتَقَمْتُمْ عَلَی الطَّرِیقَهًِْ لِعَلِیٍّ (علیه السلام) فِی وَلَایَتِهِ أُسْقِیتُمْ مَاءً غَدَقاً وَ أَکَلْتُمْ مِنْ فَوْقِ رُءُوسِکُمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ وَ إِنْ لَمْ تَسْتَقِیمُوا اخْتَلَفَتْ کَلِمَتُکُمْ وَ شَمِتَ بِکُمْ عَدُوُّکُمْ وَ لَتَتَّبِعُنَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ شَیْئاً شَیْئاً لَوْ دَخَلُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَتَبِعْتُمُوهُمْ فِیهِ وَ طُوبَی لِمَنْ تَمَسَّکَ بِوَلَایَهًِْ عَلِیٍّ (علیه السلام) مِنْ بَعْدِی حَتَّی یَمُوتَ وَ بَلَغَنِی وَ أَنَا عَنْهُ رَاض.

پیامبر (صلی الله علیه

ص: 508

و آله)- جابر انصاری گوید: ... پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد علی (علیه السلام) فرمود: «قسم به آنکه که جانم به دست اوست، من مأمور شدم که به شما فرمان دهم تا با او بیعت کنید و اطاعتش کنید، پس با او بیعت کنید و از او فرمان ببرید که در این مورد وحی نازل شده: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ». جابر گفت: با او بیعت کردیم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اگر بر روش علی (علیه السلام) در ولایت او، استوار بمانید، به شما آب گوارا بنوشانیم، و نعمت [خدا را] از بالا و زیر پای خود دریافت خواهید کرد، و اگر بر آن استوار نشوید اتّحادتان به هم می خورد و دشمن شاد می شوید. [و بر اثر فتنه ی یهود] موبه مو پیرو بنی اسرائیل می شوید، حتّی اگر به سوراخ سوسماری رفته باشند، شما هم به دنبالشان به آنجا می روید [و ذلیل می شوید]. خوشا بر کسی که پس از من بر ولایت علی (علیه السلام) استوار بماند تا بمیرد و به من ملحق شود که [دراین صورت] من از او خشنودم».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص240 بحارالأنوار، ج57، ص125/ سعدالسعود، ص115/ الیقین، ص379

1 -3

(نساء/ 59)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- لَیْسَ فِی جَنَّهًِْ عَدْنٍ مَنْزِلٌ أَشْرَفَ وَ لَا أَفْضَلَ وَ لَا أَقْرَبَ إِلَی عَرْشِ رَبِّی مِنْ مَنْزِلِی وَ مَعِی ثَلَاثَهًَْ عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی (أَوَّلُهُمْ أَخِی عَلِیٌّ (علیه السلام) وَ ابْنَتِی فَاطِمَهًُْ (سلام الله علیها) وَ ابْنَایَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ (علیها السلام) وَ تِسْعَهًٌْ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ (علیه السلام) الَّذِینَ

ص: 509

أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً هُدَاهًٌْ مُهْتَدُونَ أَنَا الْمُبَلِّغُ عَنِ اللَّهِ وَ هُمُ الْمُبَلِّغُونَ عَنِّی وَ هُمْ حُجَجُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ شُهَدَاؤُهُ فِی أَرْضِهِ وَ خُزَّانُهُ عَلَی عِلْمِهِ وَ مَعَادِنُ حِکَمِهِ مَنْ أَطَاعَهُمْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَاهُمْ فَقَدْعَصَی اللَّهَ لَا تَبْقَی الْأَرْضُ طَرْفَهًَْ عَیْنٍ إِلَّا بِبَقَائِهِمْ وَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا بِهِمْ یُخْبِرُونَ الْأُمَّهًَْ بِأَمْرِ دِینِهِمْ حَلَالِهِمْ وَ حَرَامِهِمْ یَدُلُّونَهُمْ عَلَی رِضَی رَبِّهِمْ وَ یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ سَخَطِهِ بِأَمْرٍ وَاحِدٍ وَ نَهْیٍ وَاحِدٍ لَیْسَ فِیهِمْ اخْتِلَافٌ وَ لَا فُرْقَهًٌْ وَ لَا تَنَازُعٌ یَأْخُذُ آخِرُهُمْ عَنْ أَوَّلِهِمْ إِمْلَائِی وَ خَطَّ أَخِی عَلِیٍّ بِیَدِهِ یَتَوَارَثُونَهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهًِْ أَهْلُ الْأَرْضِ کُلُّهُمْ فِی غَمْرَهًٍْ وَ غَفْلَهًٍْ وَ تِیهَهًٍْ وَ حَیْرَهًٍْ غَیْرَهُمْ وَ غَیْرَ شِیعَتِهِمْ وَ أَوْلِیَائِهِمْ لَا یَحْتَاجُونَ إِلَی أَحَدٍ مِنَ الْأُمَّهًِْ فِی شَیْءٍ مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ وَ الْأُمَّهًُْ تَحْتَاجُ إِلَیْهِمْ هُمُ الَّذِینَ عَنَی اللَّهُ فِی کِتَابِهِ وَ قَرَنَ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِهِ وَ طَاعَهًِْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ.

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- در بهشت عدن، منزلی با شرافت تر و بالاتر و نزدیکتر به عرش پروردگارم از منزل من نیست، و ما در آنجا چهارده نفریم. من و برادرم علی (علیه السلام) که بهترین آن ها و محبوب ترینشان نزد من است، و فاطمه (سلام الله علیها) که او سیّده ی زنان اهل بهشت است، و حسن و حسین (علیها السلام) و نه امام از فرزندان حسین (علیه السلام) هستند. ما در آنجا چهارده نفریم در یک منزل که خداوند بدی ها را از ما برده و ما را پاک گردانیده است. همه هدایت کننده و هدایت شده ایم. پیامبر

ص: 510

(صلی الله علیه و آله) در ادامه ی کلامش فرمود: «من از جانب خدا، تبلیغ کننده هستم، و آنان از جانب من و خدای عزّوجلّ، ابلاغ کننده هستند. آنان حجّت های خداوند تبارک وتعالی بر خلقش و شاهدان او در زمینش و خزانه داران علمش و معادن حکمت های او هستند. هرکس از آنان اطاعت کند خدا را اطاعت کرده و هرکس از آنان سرپیچی کند از خدا سرپیچی کرده است. زمین به قدر یک چشم برهم زدن جز با بقای آنان نمی ماند، و جز با آنان اصلاح نمی شود. آنان امّت را از امر دینشان و حلال و حرامشان خبر می دهند، و آنان را با امر و نهی یکسان [و بدون تغییر] به رضایت پروردگارشان راهنمایی می کنند و آنان را از سخط او نهی می کنند، و در بین آنان اختلاف و تفرقه و نزاعی نیست. آخرین آنان از اوّلین آنان، املای من و دست خط برادرم علی (علیه السلام) را تحویل می گیرد و تا روز قیامت از یکدیگر به ارث می برند. همه ی اهل زمین در جهل و غفلت و سرگردانی و حیرت اند به جز آنان و شیعیان و دوستانشان. آنان در چیزی از امر دینشان به احدی از امّت احتیاج ندارند، ولی امّت به آنان احتیاج دارند. آنان هستند که خداوند در کتابش آنان را قصد کرده و اطاعت آنان را به اطاعت خود و رسولش (صلی الله علیه و آله) مقرون ساخته و فرموده است: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص240 بحارالأنوار، ج33، ص267

1 -4

(نساء/ 59)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- وَ قَدْ قَرَنَهُ الْجَلِیلُ بِاسْمِهِ وَ شَرِکَهُ فِی عَطَائِهِ

ص: 511

وَ أَوْجَبَ لِمَنْ أَطَاعَهُ جَزَاءَ طَاعَتِهِ إِذْ یَقُولُ وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ (صلی الله علیه و آله) مِنْ فَضْلِهِ وَ قَالَ یَحْکِی قَوْلَ مَنْ تَرَکَ طَاعَتَهُ وَ هُوَ یُعَذِّبُهُ بَیْنَ أَطْبَاقِ نِیرَانِهَا وَ سَرَابِیلِ قَطِرَانِهَا یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا أَمْ کَیْفَ یُوصَفُ بِکُنْهِهِ مَنْ قَرَنَ الْجَلِیلُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَهًِْ رَسُولِهِ (صلی الله علیه و آله) حَیْثُ قَالَ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ وَ قَالَ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ (صلی الله علیه و آله) وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ وَ قَالَ إِنَّ اللهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ قَالَ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون.

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- خداوند عزیز نام او را همراه نام خویش قرار داده و آن جناب را شریک در عطای خویش فرموده و به کسی که از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) اطاعت کند همان پاداشی را وعده داده که از خودش اطاعت نماید؛ چنانکه در این دو آیه به هر دو مطلب تصریح فرموده است: عیب جوییشان از آن روست که خدا و پیامبرش از غنایم بی نیازشان کردند. (توبه/74). و در این آیه سخن کسی را که ترک اطاعت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را نموده بیان می کند موقعی که میان آتش جهنّم در سوزوگداز است ای کاش خدا را اطاعت کرده بودیم و رسول را اطاعت کرده بودیم. (احزاب/66). چگونه می توان کنه کسی را که خداوند اطاعت و فرمانبرداری او را در این آیه: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ و در آیه: وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی

ص: 512

الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ و نیز در آیه: إِنَّ اللهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها و در آیه: خود نمی دانید از اهل کتاب بپرسید. (انبیاء/7). قرین اطاعت و فرمانبرداری از پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار داده توصیف کرد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص242 بحارالأنوار، ج50، ص177/کشف الغمهًْ، ج2، ص386

1 -5

(نساء/ 59)

الصّادق (علیه السلام)- قَالَ عَزَّوَجَلَّ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ وَ قَالَ عَزَّوَجَلَّ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ فَرَدَّ الْأَمْرَ أَمْرَ النَّاسِ إِلَی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمُ الَّذِینَ أَمَرَ بِطَاعَتِهِمْ وَ بِالرَّدِّ إِلَیْهِمْ.

امام صادق (علیه السلام)- خداوند فرمود: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ و فرموده است: وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الله و الی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ؛ پس خواستگاه هر کار که کار مردم باشد به اولی الأمر آن ها واگذار شده که دستور اطاعت و مراجعه به آن ها [در این آیه] داده شده است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص242 الکافی، ج1، ص295/ وسایل الشیعهًْ، ج27، ص66

1 -6

(نساء/ 59)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- قَالَ (علیه السلام) وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِلْعِلْمِ أَهْلًا وَ فَرَضَ عَلَی الْعِبَادِ طَاعَتَهُمْ بِقَوْلِهِ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ وَ بِقَوْلِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ.

امام علی (علیه السلام)- خداوند برای علم، عدّه ای را اهل آن قرار داده و بر بندگان خود واجب کرده که از آن ها اطاعت نمایند و

ص: 513

فرموده است: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ، و نیز فرمود: وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الله و الی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص242 وسایل الشیعهًْ، ج7، ص74/بحارالأنوار، ج65، ص264

1 -7

(نساء/ 59)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللهِ آمَنَّا بِاللهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ یَعْنِی بِأَنَّهُمْ مُسْلِمُونَ لِأَهْلِ الْفَضْلِ فَضْلَهُمْ وَ لَا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَمَا أَجَابَهُ مِنْهُمْ إِلَّا الْحَوَارِیُّونَ وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِلْعِلْمِ أَهْلًا وَ فَرَضَ عَلَی الْعِبَادِ طَاعَتَهُمْ بِقَوْلِهِ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ.

امام علی (علیه السلام)- حواریان گفتند: ما یاران خداییم. به خدا ایمان آوردیم. شهادت ده که ما تسلیم هستیم. (آل عمران/52). مطلوب حضرت عیسی (علیه السلام) این بود که بفهمد که کدامیک از حواریون، برتری اهل فضل را پذیرفته و در برابر آنان تسلیم اند و از فرمان پروردگار برنمی گردند، و فقط حواریّون جواب مثبت دادند، و خداوند در این آیه برای علم اهلی را برگزید و طاعت ایشان را بر همه واجب فرمود: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص242 الاحتجاج، ج1، ص248

1 -8

(نساء/ 59)

الباقر (علیه السلام)- عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ (علیه السلام) عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْبَاقِرِ (علیه السلام) قَالَ أَوْصَی النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) إِلَی عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ (ثُمَّ قَالَ فِی قَوْلِ اللَّهِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قَالَ الْأَئِمَّهًُْ (مِنْ وُلْدِ عَلِیٍّ (علیه السلام) وَ فَاطِمَهًَْ (سلام الله علیها) إِلَی

ص: 514

أَنْ تَقُومَ السَّاعَهًْ.

امام باقر (علیه السلام)- امام عسکری (علیه السلام) از پدرانش روایت می کند: امام باقر (علیه السلام) فرمود: «پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به علی و حسن و حسین (وصیّت کرد سپس درباره ی این آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعواْ اللهَ وَأَطِیعواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ. فرمود: «مراد از اولی الأمر، امامان از نسل علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) تا قیامت هستند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص244 بحارالأنوار، ج23، ص286/ عیون أخبارالرضا (ج2، ص131/ کمال الدین، ج1، ص222/ البرهان

1 -9

(نساء/ 59)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ عَبْدِ الْغَفَّارِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (علیه السلام) عن عَنْ أُولِی الْأَمْرِ فِی هَذِهِ الْآیَهًِْ فَقَالَ کَانَ وَ اللَّهِ عَلِیٌ (علیه السلام) مِنْهُم.

امام صادق (علیه السلام)- عبدالغفّاربن قاسم گوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: «اولی الأمر در این آیه کیست»؟ فرمود: «به خدا سوگند علی (علیه السلام) از آن هاست».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص244 کشف الغمهًْ، ج1، ص323/ کشف الیقین، ص396/ بحارالأنوار، ج36، ص189

1 -10

(نساء/ 59)

ابن عبّاس (رحمة الله علیه)- فِی قَوْلِهِ تَعَالَی أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قَالَ هُمْ أُمَرَاءُ السَّرَایَا وَ عَلِیٌ (علیه السلام) أَوَّلُهُم.

ابن عبّاس (رحمة الله علیه)- در تفسیر این آیه: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ می گوید: «منظور فرماندهان سریه ها (جنگ هایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در آنان شرکت نمی کردند و جانشینی به جای خود می فرستادند) هستند و علی (علیه السلام) نخستین ایشان است».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص244 روضهًْ الواعظین، ج1، ص106/ فرات الکوفی، ص108

1 -11

ص: 515

نساء/ 59)

علی بن إبراهیم (رحمة الله علیه)- ثُمَّ فَرَضَ عَلَی النَّاسِ طَاعَتَهُمْ فَقَالَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ یَعْنِی أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام).

علیّ بن ابراهیم (رحمة الله علیه)- خداوند در این آیه اطاعت ائمّه (را بر مردم واجب نموده و می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ یعنی اطاعت از امیرالمؤمنین (علیه السلام)».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص244 بحارالأنوار، ج23، ص285/ القمی، ج1، ص141

1 -12

(نساء/ 59)

الکاظم (علیه السلام)- عَن عَمروِ بنِ سَعِیدٍ قال: سَأَلْتُ أَبَاالْحَسَنِ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِهِ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) وَ الْأَوْصِیَاءُ مِنْ بَعْدِهِ.

امام کاظم (علیه السلام)- عمروبن سعید گوید: از امام کاظم (علیه السلام) درباره ی آیه: أَطِیعواْ اللهَ وَأَطِیعواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ سؤال کردم. فرمود: «منظور، علیّ بن ابی طالب و اوصیاء (بعد از آن حضرت می باشند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص244 بحارالأنوار، ج23، ص293/ البرهان/ العیاشی، ج1، ص253

1 -13

(نساء/ 59)

الباقر (علیه السلام)- عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاجَعْفَرٍ (علیه السلام) عَنْ هَذِهِ الْآیَهًِْ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قَالَ الْأَوْصِیَاءَ.

امام باقر (علیه السلام)- جابر جعفی گوید: از امام باقر (علیه السلام) درباره ی این آیه: أَطِیعواْ اللهَ وَأَطِیعواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ پرسیدم، فرمود: «منظور از اولی الأمر، اوصیاء (هستند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص244 بحارالأنوار، ج23، ص300/ العیاشی، ج1، ص249/ البرهان

1 -14

(نساء/ 59)

الباقر (علیه السلام)- ثُمَّ قَالَ لِلنَّاسِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا فَجَمَعَ الْمُؤْمِنِینَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهًِْ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا

ص: 516

الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ إِیَّانَا عَنَی خَاصَّهًًْ.

امام باقر (علیه السلام)- خداوند به مردم می فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا منظور تمام مؤمنین تا قیامت است. أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ منظور از اولی الأمر، فقط ما هستیم.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص244 بحار الأنوار، ج23، ص289/ بحرالعرفان، ج4، ص253

1 -15

(نساء/ 59)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- وَ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَاطِمَهًَْ (سلام الله علیها) فَنَحَلَهَا فَدَکَ وَ أَقَامَنِی لِلنَّاسِ عَلَماً وَ إِمَاماً، وَ عَقَدَ لِی وَ عَهِدَ إِلَیَّ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ.

امام علی (علیه السلام)- رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فاطمه (سلام الله علیها) را طلبید و فدک را به او عطا فرمود و به من نیز امامت و رهبری امّت را داد و از من پیمان گرفت. سپس خداوند این آیه را نازل فرمود: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص244 بحار الأنوار، ج29، ص563/ العددالقویهًْ، ص195

1 -16

(نساء/ 59)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- وَ عَنْهُ (صلی الله علیه و آله) أَنَّهُ قَالَ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قَالَ هُمُ الْأَئِمَّهًُْ (مِنَّا وَ طَاعَتُهُمْ مَفْرُوضَهًٌْ.

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- در کلام خدا که فرمود: أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ منظور از از اولی الأمر امامانی از

ص: 517

ماست و اطاعت از آنان واجب است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص244 دعایم الإسلام، ج1، ص25

1 -17

(نساء/ 59)

الباقر (علیه السلام)- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَجْلَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) فِی قَوْلِهِ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قَالَ هِیَ فِی عَلِیٍّ (علیه السلام) وَ فِی الْأَئِمَّهًِْ (جَعَلَهُمُ اللَّهُ مَوَاضِعَ الْأَنْبِیَاءِ (غَیْرَ أَنَّهُمْ لَا یُحِلُّونَ شَیْئاً وَ لَا یُحَرِّمُونَه.

امام باقر (علیه السلام)- عبدالله بن عجلان نقل می کند: امام (علیه السلام) درباره ی آیه: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فرمود: «این آیه درباره ی علی و ائمّه (نازل شده است و خداوند ایشان را در مقام پیامبران (قرار داده است؛ با این تفاوت که چیزی را حلال یا حرام نمی کنند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص246 بحارالأنوار، ج23، ص293/ العیاشی، ج1، ص252/ البرهان

1 -18

(نساء/ 59)

الصّادق (علیه السلام)- عَن عُبَیْدِ بْنِ کَثِیرٍ مُعَنْعَناً عَنِ الْحُسَیْن أَنَّه سَأَلَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قَالَ أُولِی الْفِقْهِ وَ الْعِلْمِ قُلْنَا أَ خَاصٌّ أَمْ عَامٌّ قَالَ بَلْ خَاصٌّ لَنَا.

امام صادق (علیه السلام)- عبیدبن کثیر از حسین نقل می کند: از امام صادق (علیه السلام) درباره ی این آی: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ سؤال شد. فرمود: «منظور صاحبان فقه و علم است». گفتیم: «اطلاق آن عمومی است یا مخصوص یک عدّه است». فرمود: «اختصاص به ما اهل بیت دارد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص246 وسایل الشیعهًْ، ج27، ص76/ بحارالأنوار، ج23، ص298/ فرات الکوفی، ص108

1 -19

(نساء/ 59)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- وَ أَمَّا مَا تَأْوِیلُهُ مَعَ تَنْزِیلِهِ فَمِثْلُ

ص: 518

... قَوْلُهُ تَعَالَی أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَلَمْ یَسْتَغْنِ النَّاسُ فِی هَذَا الْمَعْنَی بِالتَّنْزِیلِ دُونَ التَّفْسِیرِ کَمَا اسْتَغْنَوْا بِالْآیَاتِ الْمُتَقَدِّمَهًِْ الَّتِی ذُکِرَتْ فِی آیَاتِ مَا تَأْوِیلُهُ فِی تَنْزِیلِهِ اللَّاتِی ذَکَرْنَاهَا فِی الْآیَاتِ الْمُتَقَدِّمَهًِْ إِلَّا حِینَ بَیَّنَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أَنَّ الْوُلَاهًَْ لِلْأَمْرِ الَّذِی فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ مِنْ عِتْرَتِهِ الْمَنْصُوصِ عَلَیْهِم.

امام علی (علیه السلام)- امام (علیه السلام) [در خطبه ای که در مورد انواع آیات قرآن می فرمود] فرمود: «آیاتی که نزول آن ها همراه با تأویل آن ها است که معنا پیدا می کنند... مثل آیه: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ است که در این مورد به صرف همین آیات نازل شده و بدون تأویل آن، مردم به معنای آن پی نمی برند و این آیه مثل آیاتی که پیش از این ذکر کرده ایم نیست که آن ها تأویلشان در تنزیلشان نهفته بود [و لفظ آیات گویای معنای آن ها بود] به خاطر همین متن آیات برای فهم معنای آن توسّط مردم کافی بود. امّا این آیه زمانی قابل فهم است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن را تبیین کند که منظور از اولی الأمر کسانی هستند که خدا اطاعت آنان را به صورت مکتوب در کتاب خود واجب کرده و آن ها خاندان پیامبرند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص246 بحارالأنوار، ج90، ص77/ القمی، ج1، ص13

1 -20

(نساء/ 59)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- یَا عَلِیُّ (علیه السلام) مَنْ بَرِئَ مِنْ وَلَایَتِکَ فَقَدْ بَرِئَ مِنْ وَلَایَتِی وَ مَنْ بَرِئَ مِنْ وَلَایَتِی فَقَدْ بَرِئَ مِنْ وَلَایَهًِْ اللَّهِ یَا عَلِیُّ (علیه السلام) طَاعَتُکَ طَاعَتِی وَ طَاعَتِی طَاعَهًُْ اللَّهِ

ص: 519

فَمَنْ أَطَاعَکَ أَطَاعَنِی وَ مَنْ أَطَاعَنِی فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ لَحُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ أَعَزُّ مِنَ الْجَوْهَرِ وَ مِنَ الْیَاقُوتِ الْأَحْمَرِ وَ مِنَ الزُّمُرُّدِ وَ قَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ مُحِبِّینَا أَهْلَ الْبَیْتِ (فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَا یَزِیدُ فِیهِمْ رَجُلٌ وَ لَا یَنْقُصُ مِنْهُمْ رَجُلٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهًِْ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَهُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام).

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ای علی (علیه السلام) هرکس از ولایت تو سرپیچی کند از ولایت من سر پیچیده و هرکس از ولایت من سرپیچی کند، از ولایت خدا سرپیچیده است. ای علی (علیه السلام) اطاعت تو اطاعت من و اطاعت من اطاعت خداست پس هرکس از تو اطاعت کند از من اطاعت کرده و هرکس از من اطاعت کند از خدا اطاعت کرده و قسم به آن خدایی که مرا به عنوان رسول (صلی الله علیه و آله) برحقّ خود مبعوث کرده، دوستی ما اهل بیت با ارزش تر از جواهر و یاقوت سرخ و زمرّد است و خدا عهدوپیمان محبّت نسبت به ما اهل بیت را در امّ الکتاب [و در عالم زر] گرفته و ثبت کرده و دیگر تا روز قیامت نه کسی به آن گروه (دوستداران ما) اضافه می شود و نه کسی کم می شود و این همان کلام خداست که فرمود: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ که منظور از اولی الأمر، علی (علیه السلام) است».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص246 بحارالأنوار، ج36، ص136/

ص: 520

فرات الکوفی، ص109

آیه 59 - سوره نساء

آیه یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً [59]

ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر [خدا] و پیشوایان [معصوم] خود را. و هرگاه در امری نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر باز گردانید [و از آن ها داوری بطلبید] اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این [کار برای شما] بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.

ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر [خدا] و پیشوایان [معصوم] خود را

-21

(نساء/ 59)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً (علیه السلام) یَقُولُ وَ أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ مَا أَدْنَی مَا یَکُونُ بِهِ الْعَبْدُ مُؤْمِناً وَ أَدْنَی مَا یَکُونُ بِهِ الْعَبْدُ کَافِراً وَ أَدْنَی مَا یَکُونُ بِهِ الْعَبْدُ ضَالًّا فَقَالَ لَهُ قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ الْجَوَاب أَمَّا أَدْنَی مَا یَکُونُ بِهِ الْعَبْدُ مُؤْمِناً أَنْ یُعَرِّفَهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی نَفْسَهُ فَیُقِرَّ لَهُ بِالطَّاعَهًِْ وَ یُعَرِّفَهُ نَبِیَّهُ (صلی الله علیه و آله) فَیُقِرَّ لَهُ بِالطَّاعَهًِْ وَ یُعَرِّفَهُ إِمَامَهَ وَ حُجَّتَهُ فِی أَرْضِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَی خَلْقِهِ فَیُقِرَّ لَهُ بِالطَّاعَهًِْ قُلْتُ لَهُ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) وَ إِنْ جَهِلَ جَمِیعَ الْأَشْیَاءِ إِلَّا مَا وَصَفْتَ قَالَ نَعَمْ إِذَا أُمِرَ أَطَاعَ وَ إِذَا نُهِیَ انْتَهَی وَ أَدْنَی مَا یَکُونُ بِهِ الْعَبْدُ کَافِراً مَنْ زَعَمَ أَنَّ شَیْئاً نَهَی اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ اللَّهَ أَمَرَ بِهِ وَ نَصَبَهُ دِیناً یَتَوَلَّی عَلَیْهِ وَ

ص: 521

یَزْعُمُ أَنَّهُ یَعْبُدُ الَّذِی أَمَرَهُ بِهِ وَ إِنَّمَا یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ وَ أَدْنَی مَا یَکُونُ بِهِ الْعَبْدُ ضَالًّا أَنْ لَا یَعْرِفَ حُجَّهًَْ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ شَاهِدَهُ عَلَی عِبَادِهِ الَّذِی أَمَرَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِطَاعَتِهِ وَ فَرَضَ وَلَایَتَهُ قُلْتُ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) صِفْهُمْ لِی فَقَالَ الَّذِینَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِنَفْسِهِ وَ نَبِیِّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قُلْتُ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ أَوْضِحْ لِی فَقَالَ الَّذِینَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فِی آخِرِ خُطْبَتِهِ یَوْمَ قَبَضَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَیْهِ إِنِّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ أَمْرَیْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی (فَإِنَّ اللَّطِیفَ الْخَبِیرَ قَدْ عَهِدَ إِلَیَّ أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض.

امام علی (علیه السلام)- سلیم بن قیس گوید: شنیدم امام علی (علیه السلام) می فرمود: «کمترین سطحی که بنده در آن مؤمن نامیده می شود این است که خداوند بلند مرتبه خود را به او معرّفی کند و بنده به اطاعت از او اقرار کند، و پیامبرش را به او معرّفی کند و به اطاعت از آن حضرت اقرار کند، و امام و حجّتش در زمین و شاهد خود بر خلق را به او معرّفی کند و بنده به اطاعت از آن حضرت اقرار کند». گفتم: «ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! اگر به همه چیز، غیر از آنچه که شما توصیف فرمودید، جهل داشته باشد، باز حکم، همین است»؟! فرمود: «آری، اگر به چیزی امر شود، باید دستور را اطاعت کند و اگر از کاری یا چیزی نهی شود، باید

ص: 522

آن نهی را بپذیرد. امّا کمترین حدّی که بنده در آن کافر می شود، آن است که چیزی مورد نهی الهی باشد، امّا بنده ی خدا به گمان اینکه خداوند به آن امر کرده است، به آن پایبند بماند و علاوه بر آن، آن را دین خود قرار داده و ادّعا کند که آنچه را که به او امر شده، عبادت می کند. درحالی که در واقع، شیطان را عبادت کرده است، و کمترین سطحی که در آن بنده، گمراه می باشد، این است که حُجّت خدا و شاهد او بر بندگانش و کسی که خداوند ولایتش را بر مردم واجب و مردم را به اطاعت از او امر کرده است نشناسد؛ می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعواْ اللهَ وَأَطِیعواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ». گفتم: «ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! فدایت شوم، برای من توضیح دهید». حضرت فرمود: «منظور کسانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در آخرین خطبه و روز وفاتش فرمود: «من برای شما دو چیز باقی گذاشتم، اگر به آن ها چنگ بزنید، هیچ گاه پس از من گمراه نخواهید شد؛ کتاب خداوند بزرگ و عترت (خانواده) و اهل بیت خودم. خداوند لطیف و بسیار آگاه با من پیمان بسته است که این دو، تا زمانی که بر حوض [بهشت] وارد شوند از یکدیگر جدا نمی گردند»».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص246 الکافی، ج2، ص414/ البرهان/ بحارالأنوار، ج66، ص16/ معانی الأخبار، ص394/ کتاب سلیم بن قیس، ص616

1 -22

(نساء/ 59)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَال: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَقَالَ نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ

ص: 523

الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ (فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ یُسَمِّ عَلِیّاً (علیه السلام) وَ أَهْلَ بَیْتِهِ (فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ قَالَ فَقَالَ قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) نَزَلَتْ عَلَیْهِ الصَّلَاهًُْ وَ لَمْ یُسَمِّ اللَّهُ لَهُمْ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتَّی کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ عَلَیْهِ الزَّکَاهًُْ وَ لَمْ یُسَمِّ لَهُمْ مِنْ کُلِّ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّی کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ یَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّی کَانَ رَسُولُ اللَّه (صلی الله علیه و آله) هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ وَ نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ (فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فِی عَلِیٍّ (علیه السلام) مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ (علیه السلام) مَوْلَاهُ وَ قَالَ (صلی الله علیه و آله) أُوصِیکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَیْتِی فَإِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَنْ لَا یُفَرِّقَ بَیْنَهُمَا حَتَّی یُورِدَهُمَا عَلَیَّ الْحَوْضَ.

امام صادق (علیه السلام)- ابوبصیر گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره ی آیه: أَطِیعواْ اللهَ وَأَطِیعواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ سؤال کردم، فرمود: «در حقّ علیّ بن ابی طالب (علیه السلام) و حسن و حسین (علیها السلام) نازل شده است». به ایشان عرض کردم: «مردم می گویند: پس چرا خداوند از علی و اهل بیت (او در کتابش نام نمی برد»؟ حضرت فرمود: «در پاسخ به آن ها بگویید: نماز هم بر رسول (صلی الله علیه و آله) نازل شد بدون آنکه سه رکعتی یا چهار رکعتی آن معلوم

ص: 524

شود. تا اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، خود آن را برای مردم تفسیر نمود. زکات بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شد بی آنکه ذکر شود که از هر چهل درهم، یک درهم، کنار گذاشته شود تا اینکه باز رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن را تفسیر کرد، و حج نازل شد، امّا نفرمود هفت بار طواف کنید و این رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود که آن را برای مردم، تشریح کرد. و آیه: أَطِیعواْ اللهَ وَ أَطِیعواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ در حقّ علی و حسن و حسین (نازل شد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حقّ علی (علیه السلام) فرمود: «بدانید که هرکس من مولای او هستم، علی (علیه السلام) هم مولای اوست». و فرمود: «شما را سفارش می کنم به کتاب خدا و اهل بیت خودم؛ چون که من از خداوند بزرگ تقاضا کردم تا روزی که بر حوض بهشت وارد می شوند، بین آن ها جدایی نیفکند و او تقاضایم را اجابت نمود».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص248 الکافی، ج1، ص286/ البرهان/ بحارالأنوار، ج35، ص210/ العیاشی، ج1، ص249/ فرات الکوفی، ص110/ شواهدالتنزیل، ج1، ص191

1 -23

(نساء/ 59)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی مَسْرُوقٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ إِنَّا نُکَلِّمُ النَّاسَ فَنَحْتَجُّ عَلَیْهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَیَقُولُونَ نَزَلَتْ فِی أُمَرَاءِ السَّرَایَا فَنَحْتَجُّ عَلَیْهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ ... فَیَقُولُونَ نَزَلَتْ فِی الْمُؤْمِنِینَ فَنَحْتَجُّ عَلَیْهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی فَیَقُولُونَ نَزَلَتْ فِی

ص: 525

قُرْبَی الْمُسْلِمِینَ قَالَ فَلَمْ أَدَعْ شَیْئاً مِمَّا حَضَرَنِی ذِکْرُهُ مِنْ هَذَا وَ شِبْهِهِ إِلَّا ذَکَرْتُهُ لَهُ فَقَالَ لِی إِذَا کَانَ ذَلِکَ فَادْعُهُمْ إِلَی الْمُبَاهَلَهًْ.

امام صادق (علیه السلام)- ابومسروق گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: ما با مردم سخن می گوییم و آیه: أَطِیعواْ اللهَ وَ أَطِیعواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ را به عنوان دلیل، ارائه می دهیم، آن ها در جواب می گویند: «این آیه در حقّ فرماندهان گروه های جنگی نازل شده است». آیه: جز این نیست که ولیّ شما خداست و رسول او و مؤمنانی که نماز می خوانند و هم چنان که در رکوعند انفاق می کنند. (مائده/55). را به عنوان حجّت ارائه می کنیم، می گویند: «در حقّ مؤمنان نازل شده است». آیه ِ: بگو: بر این رسالت مزدی از شما، جز دوست داشتن خویشاوندان، نمی خواهم. (شوری/23). را پیش می آوریم، پاسخ می دهند که مراد، خویشاوندان مسلمانان هستند». گفت: «هر آنچه از این دست مطلب و شبیه آن را به یاد داشتم، مطرح کردم». به من فرمود: «اگر این چنین است که می گویی، پس آن ها را به مباهله دعوت کن».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص248 بحارالأنوار، ج92، ص349/ البرهان/ عدهًْ الداعی، ص214

1 -24

(نساء/ 59)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- فَرَضَ عَلَی الْأُمَّهًِْ طَاعَهًَْ وُلَاهًِْ أَمْرِهِ الْقُوَّامِ لِدِینِهِ کَمَا فَرَضَ عَلَیْهِمْ طَاعَهًَْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم ثُمَّ بَیَّنَ مَحَلَّ وُلَاهًِْ أَمْرِهِ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ بِتَأْوِیلِ کِتَابِهِ فَقَالَ عَزَّوَجَلَّ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ عَجْزَ کُلِّ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ عَنْ مَعْرِفَهًِْ تَأْوِیلِ کِتَابِهِ غَیْرِهِمْ لِأَنَّهُمْ هُمُ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ

ص: 526

الْمَأْمُونُونَ عَلَی تَأْوِیلِ التَّنْزِیلِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ ...

امام علی (علیه السلام)- خداوند اطاعت اولی الأمر که نگهبانان دین او هستند را بر مردم واجب کرد، همان گونه که اطاعت رسول (صلی الله علیه و آله) را واجب کرده بود، و گفت: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم. بعد از آن، جایگاه اولی الأمر را که از اهل علم هستند بیان کرد و مقام آن ها را روشن ساخت، و در کتاب خود فرمود: وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الله و الی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ؛ از اینجا معلوم است که مردم از تأویل کتاب عاجز می باشند و فقط صاحبان امر می توانند آن را استنباط کنند، زیرا آن ها راسخ در علم هستند، و محلّ اطمینان در تأویل قرآن می باشند و در قرآن فرمود: وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص250 بحارالأنوار، ج90، ص55

1 -25

(نساء/ 59)

الباقر (علیه السلام)- عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ (علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ قَالَ هُمُ الْأَئِمَّهًُْ (مِنْ أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) جَعَلَهُمُ اللَّهُ أَهْلَ الْعِلْمِ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ ثُمَّ أَوْجَبَ طَاعَتَهُمْ فَقَالَ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ.

امام باقر (علیه السلام)- امام (علیه السلام) در مورد آیه: وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الله و الی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ؛ فرمود: «آنان امامان از اهل

ص: 527

بیت پیامبرند که خدا آن ها را اهل علم خواند که علم را استنباط و درک می کنند. پس اطاعت آنان را واجب کرده و فرموده است: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص250 دعایم الإسلام، ج1، ص24

1 -26

(نساء/ 59)

الباقر (علیه السلام)- عَن جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ أبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قَالَ فَأُولِی الْأَمْرِ فِی هَذِهِ الْآیَهًِْ هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ (.

امام باقر (علیه السلام)- جعفربن محمّد فزاری نقل می کند: از امام باقر (علیه السلام) در مورد آیه: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ سؤال شد. فرمود: «منظور از اولی الأمر در این آیه، خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) هستند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص250 بحارالأنوار، ج23، ص298/ فرات الکوفی، ص108/ البرهان

1 -27

(نساء/ 59)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- ... کَتَبَ إِلَی مُعَاوِیَهًَْ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ علی بن أبی طالب (علیه السلام) إِلَی مُعَاوِیَهًْ ... وَ اعْلَمْ أَنَّهُنَّ حُجَّهًٌْ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ عَلَی مَنْ خَالَفَنَا وَ نَازَعَنَا وَ فَارَقَنَا وَ بَغَی عَلَیْنَا وَ الْمُسْتَعَانُ اللَّهُ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ وَ کَانَ جُمْلَهًُْ تَبْلِیغِهِ رِسَالَهًَْ رَبِّهِ فِیمَا أَمَرَهُ وَ شَرَعَ وَ فَرَضَ وَ قَسَمَ جُمْلَهًُْ الدِّینِ یَقُولُ اللَّهُ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ هِیَ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ لَیْسَتْ لَکُم.

امام علی (علیه السلام)- امام علی (علیه السلام) نامه ای [در جواب] به معاویه نوشت که چنین بود: «از بنده ی خدا و امیرمؤمنان علیّ بن ابی طالب (علیه السلام) به معاویه... بدان که آن ها [آنهایی که معاویه در نامه ی خود

ص: 528

به آن ها اشاره کرده] خود دلیل و حجّتی آشکار است که صدق گفتار ما را بر مخالفان و دشمنان و دوری کنندگان از ما و ستمگران بر ما آشکار می کند و خدا کمک کار ما است. بر او توکّل کردم و توکّل کنندگان بر او توکّل کنند. (یوسف/67). و بدان که همه ی آنچه که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مردم ابلاغ کرد، امر و دستور خدایش بود که امر و شریعت و واجباتی بود که خدا فرستاده بود و [و اطاعت در] دین را به این شکل تقسیم کرد و فرمود: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ که اولی الأمر مربوط به ما اهل بیت (است نه شما».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص250 بحارالأنوار، ج33، ص133/ الغارات، ج1، ص115

1 -28

(نساء/ 59)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ الْأَصْفَهَانِی ... دَخَلَ عَلَیْهِ الْحَسَنُ بْنُ صَالِحِ بْنِ حَیٍّ فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ (علیه السلام) مَا تَقُولُ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ مَنْ أُولُو الْأَمْرِ الَّذِینَ أَمَرَ اللهُ بِطَاعَتِهِمْ قَالَ الْعُلَمَاءُ فَلَمَّا خَرَجُوا قَالَ الْحَسَنُ مَا صَنَعْنَا شَیْئاً إِلَّا سَأَلْنَاهُ مِنْ هَؤُلَاءِ الْعُلَمَاءِ فَرَجَعُوا إِلَیْهِ فَسَأَلُوهُ فَقَالَ الْأَئِمَّهًُْ (مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ.

امام صادق (علیه السلام)- ابوقاسم اصفهانی نقل می کند:... حسن بن صالح بن حی داخل شد و پرسید: «ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مورد آیه ی أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ چه می فرمایی؟ اولی الامر چه کسانی هستند که خدا ما را امر به طاعت آنان کرده»؟ فرمود: «منظور علما هستند، وقتی که آن جمعیّت که نزد امام بودند خارج شدند حسن بن صالح به آنان گفت ما

ص: 529

هیچ کاری نمی کردیم و چیزی نمی ساختیم مگر اینکه از این علما (اهل بیت () می پرسیدیم، پس برگشتند و از امام (علیه السلام) مجدّداً سؤال کردند و امام (علیه السلام) فرمود: «(منظور از علما) ائمه (هستند که از ما اهل بیت اند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص250 بحارالأنوار، ج47، ص29 / دعایم الإسلام، ج1، ص24/ المناقب، ج4، ص249/ البرهان

1 -29

(نساء/ 59)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) قَالَ إِنَ اللَّهَ جَلَ اسْمُهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی کُلِ إِمَامٍ عَهْدَهُ وَ مَا یَعْمَلُ بِهِ وَ عَلَیْهِ خَاتَمٌ فَیَفُضُّهُ وَ یَعْمَلُ بِمَا فِیهِ وَ إِنَّ فِی هذا یَا مَعْشَرَ الشِّیعَهًِْ لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِینَ وَ بَیَاناً لِلْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ أَرَادَ اللَّهُ تَعَالَی بِهِ الْخَیْرَ جَعَلَهُ مِنَ الْمُصَدِّقِینَ الْمُسَلِّمِینَ لِلْأَئِمَّهًِْ (الْهَادِینَ بِمَا مَنَحَهُمُ اللَّهُ تَعَالَی مِنْ کَرَامَتِهِ وَ خَصَّهُمْ بِهِ مِنْ خِیَرَتِهِ وَ حَبَاهُمْ بِهِ مِنْ خِلَافَتِهِ عَلَی جَمِیعِ بَرِیَّتِهِ دُونَ غَیْرِهِمْ مِنْ خَلْقِهِ إِذْ جَعَلَ طَاعَتَهُمْ طَاعَتَهُ بِقَوْلِهِ عَزَّوَجَلَّ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ وَ قَوْلِهِ مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ فَنَدَبَ الرَّسُولُ (صلی الله علیه و آله) الْخَلْقَ إِلَی الْأَئِمَّهًِْ (مِنْ ذُرِّیَّتِهِ الَّذِینَ أَمَرَهُمُ اللَّهُ تَعَالَی بِطَاعَتِهِمْ.

امام صادق (علیه السلام)- عبدالرّحمن نقل می کند: امام صادق (علیه السلام) فرمود: خداوند فرمان هر امامی و وظیفه ای که باید انجام دهد را از آسمان فرو می فرستد و بر آن مهری نهاده است. پس امام (علیه السلام) آن مهر را بر می دارد و بر آنچه در آن است رفتار می کند. ای گروه شیعه! این هشدار است برای افرادی که خدا را می پرستند و بیان روشنگری است برای مؤمنان

ص: 530

و هرکس که خدای تعالی درباره ی او اراده ی خیر می فرماید او را از افرادی قرار می دهد که امامان راهبر را تصدیق نماید و تسلیم آنان گردد که خدای تعالی از کرامت خویش به آنان عطا فرموده و آنان را از میان برگزیدگان خویش به کرامت، مخصوص فرموده و خلافت الهی بر همه ی خلق را فقط به آنان عطا فرموده نه به دیگر مخلوقاتش؛ زیرا فرمانبرداری از آنان را فرمانبرداری از خود دانسته که فرموده است: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ و فرموده است: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیز مردم را به امامانی که از ذرّیّه ی او بودند دعوت کرد امامانی که خداوند به فرمانبرداری از آنان امر فرموده بود».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص252 الغیبهًْ للنعمانی، ص54

1 -30

(نساء/ 59)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِأَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) أَخْبِرْنِی بِأَفْضَلِ مَنْقَبَهًٍْ لَکَ قَالَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ قَالَ وَ مَا أَنْزَلَ فِیکَ قَالَ أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْه قَالَ أَنَا الشَّاهِدُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ قَوْلُهُ وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفی بِاللهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ إِیَّایَ عَنَی بِمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ فَلَمْ یَدَعْ شَیْئاً أَنْزَلَهُ اللَّهُ فِیهِ إِلَّا ذَکَرَهُ مِثْلَ قَوْلِهِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ وَ قَوْلِهِ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم.

امام علی (علیه السلام)- سلیم بن قیس گوید:

ص: 531

مردی از علی بن ابی طالب (علیه السلام) سؤالی پرسید درحالیکه من هم میشنیدم و گفت: «مرا از والاترین فضیلت خود آگاه کن». حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «آنچه خدواند در قرآن نازل کرد». مرد گفت: «در قرآن چه چیزی درباره ی تو نازل کرده است»؟ فرمود: آیا آن کس که از جانب پروردگار خویش دلیلی روشن دارد و زبانش بدان گویاست. (هود/17). من آن شاهد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می باشم، که در این آیه می فرماید: کافران می گویند که تو پیامبر نیستی. بگو: خدا و هرکس که از کتاب آگاهی داشته باشد، به شهادت میان من و شما کافی است. (رعد/43). منظور از کسی که علم کتاب نزد اوست من می باشم»، و آن حضرت تمام آیاتی که درباره اش نازل شده بود را ذکر نمود، مانند آیه: جز این نیست که ولیّ شما خداست و رسول او و مؤمنانی که نماز می خوانند و همچنان که در رکوعند انفاق می کنند. (مائده/55). و آیه: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص252 بحارالأنوار، ج40، ص1

1 -31

(نساء/ 59)

أمیرالمومنین (علیه السلام)- عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِ أَنَّهُ قَالَ: رَأَیْتُ عَلِیّاً (علیه السلام) فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فِی خِلَافَهًِْ عُثْمَانَ وَ جَمَاعَهًٌْ یَتَحَدَّثُون ... قَالَ (علیه السلام): قَالَ فَأَنْشُدُکُمْ بِاللَّهِ، أَتَعْلَمُونَ حَیْثُ نَزَلَتْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ، وَ حَیْثُ نَزَلَتْ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ، وَ حَیْثُ نَزَلْتَ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللهِ وَ لا

ص: 532

رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً. قَالَ النَّاسُ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أَخَاصَّهًٌْ فِی بَعْضِ الْمُؤْمِنِینَ أَمْ عَامَّهًٌْ بِجَمِیعِهِمْ فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ نَبِیَّهُ (صلی الله علیه و آله) أَنْ یُعْلِمَهُمْ وُلَاهًَْ أَمْرِهِمْ وَ أَنْ یُفَسِّرَ لَهُمْ مِنَ الْوَلَایَهًِْ مَا فَسَّرَ لَهُمْ مِنْ صَلَاتِهِمْ وَ زَکَاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ حَجِّهِمْ، فَنَصَبَنِی لِلنَّاسِ بِغَدِیرِ خُمٍّ.

امام علی (علیه السلام)- سلیم بن قیس گوید: ابان از سلیم نقل می کند که گفت: در زمان حکومت عثمان، در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله)، علی (علیه السلام) را با جماعتی دیدم که با یکدیگر گفتگو می کردند و فقه و علم را مذاکره می کردند. ... علی (علیه السلام) فرمود: «شما را به خدا قسم می دهم، آیا [غیر از این است که] می دانید که وقتی این آیات نازل شد: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ و آیه: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ (مائده/55). و آیه: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً (توبه/16). نازل شد مردم گفتند: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، آیا این آیات درباره ی بعضی از مؤمنین است یا نسبت به همه ی آنان عمومیّت دارد»؟ خداوند عزّوجلّ به پیامبرش (صلی الله علیه و آله) دستور داد تا والیان امرشان را به آنان بشناساند و ولایت را مانند نماز و زکات و روزه و حجّشان برایشان تفسیر کند. لذا مرا در غدیر خم برای مردم منصوب نمود».

تفسیر اهل

ص: 533

بیت علیهم السلام ج3، ص252 بحارالأنوار، ج31، ص410/ التحصین لابن طاوس ص:ص632/ کتاب سلیم بن قیس، ص643/ کمال الدین، ج1، ص275/ الاحتجاج، ج1، ص147

1 -32

(نساء/ 59)

الباقر (علیه السلام)- عَنْ بُرَیْدٍ الْعِجْلِیِّ قَال: سَأَلْتُ أَبَاجَعْفَرٍ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَکَانَ جَوَابُهُ أَ َمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدی مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلًا یَقُولُونَ لِأَئِمَّهًِْ (الضَّلَالَهًِْ وَ الدُّعَاهًِْ إِلَی النَّارِ هؤُلاءِ أَهْدی مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (سَبِیلًا أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ یَعْنِی الْإِمَامَهًَْ وَ الْخِلَافَهًَْ فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً نَحْنُ النَّاسُ الَّذِینَ عَنَی اللَّهُ وَ النَّقِیرُ النُّقْطَهًُْ الَّتِی فِی وَسَطِ النَّوَاهًِْ أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ نَحْنُ النَّاسُ الْمَحْسُودُونَ عَلَی مَا آتَانَا اللَّهُ مِنَ الْإِمَامَهًِْ دُونَ خَلْقِ اللَّهِ أَجْمَعِینَ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً یَقُولُ جَعَلْنَا مِنْهُمُ الرُّسُلَ وَ الْأَنْبِیَاءَ وَ الْأَئِمَّهًَْ (فَکَیْفَ یُقِرُّونَ بِهِ فِی آلِ إِبْرَاهِیمَ (علیه السلام) وَ یُنْکِرُونَهُ فِی آلِ مُحَمَّدٍ (فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللهَ کانَ عَزِیزاً حَکِیماً.

امام باقر (علیه السلام)- برید عجلی گوید: از امام باقر (علیه السلام) تفسیر کلام خدای عزّوجلّ: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ را پرسیدم، جوابش این بود: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ

ص: 534

بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدی مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلًا؛ این مردم درباره ی پیشوایان ضلالت و دلالان دوزخ می گویند که در راه هدایت، پیشواتر از خاندان محمّد (صلی الله علیه و آله) هستند، أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ المُلْکِ؛ مقصود امامت و خلافت است. فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً؛ منظور خدا از مردم در این آیه ما هستیم. و نَقِیراً نقطه ای است که میان هسته ی خرما است. أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ ما مردمی هستیم که نسبت به آن مقام امامتی که خدا به ما داده و به همه ی مردم دیگر نداده، به ما حسد می برند. فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً خداوند می فرماید: از خاندان ابراهیم (علیه السلام) [طبق این آیه] رسولان و پیغمبران و امامان (مقرّر نمودیم، چطور از خاندان ابراهیم (علیه السلام) به این حقیقت اعتراف دارند و در خاندان محمّد (صلی الله علیه و آله) منکر آنند؟ فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعِیراً إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللهَ کانَ عَزِیزاً حَکِیما».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص254 الکافی، ج1، ص205/ دعایم الإسلام، ج1، ص20/ إرشادالقلوب، ج2، ص297/ تأویل الآیات الظاهرهًْ، ص136

1 -33

(نساء/ 59)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیّاً (علیه السلام) یَقُولُ مَا نَزَلَتْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) آیَهًٌْ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا أَقْرَأَنِیهَا وَ أَمْلَاهَا عَلَیَّ فَکَتَبْتُهَا بِخَطِّی وَ

ص: 535

عَلَّمَنِی تَأْوِیلَهَا وَ تَفْسِیرَهَا وَ نَاسِخَهَا وَ مَنْسُوخَهَا وَ مُحْکَمَهَا وَ مُتَشَابِهَهَا وَ دَعَا اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَنْ یُعَلِّمَنِی فَهْمَهَا وَ حِفْظَهَا فَمَا نَسِیتُ آیَهًًْ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ لَا عِلْماً أَمْلَاهُ عَلَیَّ فَکَتَبْتُهُ وَ مَا تَرَکَ شَیْئاً عَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْ حَلَالٍ وَ لَا حَرَامٍ وَ لَا أَمْرٍ وَ لَا نَهْیٍ وَ مَا کَانَ أَوْ یَکُونُ مِنْ طَاعَهًٍْ أَوْ مَعْصِیَهًٍْ إِلَّا عَلَّمَنِیهِ وَ حَفِظْتُهُ فَلَمْ أَنْسَ مِنْهُ حَرْفاً وَاحِداً ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی صَدْرِی وَ دَعَا اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِأَنْ یَمْلَأَ قَلْبِی عِلْماً وَ فَهْماً وَ حِکْمَهًًْ وَ نُوراً وَ لَمْ أَنْسَ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً وَ لَمْ یَفُتْنِی مِنْ ذَلِکَ شَیْءٌ لَمْ أَکْتُبْهُ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أَ تَتَخَوَّفُ عَلَیَّ النِّسْیَانَ فِیمَا بَعْدُ فَقَالَ (علیه السلام) لَسْتُ أَتَخَوَّفُ عَلَیْکَ نِسْیَاناً وَ لَاجَهْلًا وَ قَدْ أَخْبَرَنِی رَبِّی عَزَّوَجَلَّ أَنَّهُ قَدِ اسْتَجَابَ لِی فِیکَ وَ فِی شُرَکَائِکَ الَّذِینَ یَکُونُونَ مِنْ بَعْدِکَ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ مَنْ شُرَکَائِی مِنْ بَعْدِی قَالَ الَّذِینَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِنَفْسِهِ وَ بِی فَقَالَ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ... فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ مَنْ هُمْ فَقَالَ الْأَوْصِیَاءُ مِنِّی إِلَی أَنْ یَرِدُوا عَلَیَّ الْحَوْضَ کُلُّهُمْ هَادٍ مُهْتَدٍ لَا یَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ هُمْ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَهُمْ لَا یُفَارِقُهُمْ وَ لَا یُفَارِقُونَهُ فَبِهِمْ تُنْصَرُ أُمَّتِی وَ بِهِمْ یُمْطَرُونَ وَ بِهِمْ یُدْفَعُ عَنْهُمُ الْبَلَاءُ وَ بِهِمْ یُسْتَجَابُ دُعَاؤُهُمْ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) سَمِّهِمْ لِی فَقَالَ ابْنِی هَذَا وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی رَأْسِ الْحَسَنِ (علیه السلام) ثُمَّ

ص: 536

ابْنِی هَذَا وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی رَأْسِ الْحُسَیْنِ (علیه السلام) ثُمَّ ابْنٌ لَهُ یُقَالُ لَهُ عَلِیٌّ (علیه السلام) سَیُولَدُ فِی حَیَاتِکَ فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ ثُمَّ تَکْمِلَهًُْ اثْنَیْ عَشَرَ إِمَاماً فَقُلْتُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَسَمِّهِمْ لِی فَسَمَّاهُمْ رَجُلًا رَجُلًا.

امام علی (علیه السلام)- سلیم بن قیس گوید: از علی (علیه السلام) شنیدم که فرمود: «هیچ آیه ای از قرآن بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل نشد، مگر اینکه آن را بر من خوانده و املاء فرمودند و من با خط خود آن را نوشته ام و تأویل و تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه آن را به من آموخت و از خداوند خواست که فهم و حفظ آن را به من بیاموزد و از زمانی که چنین دعایی برایم فرمود، من هیچ آیه ای از آیات قرآن و هیچ دانشی که آن را بر من املا فرموده و من آن را نوشتم، فراموش نکردم و ایشان نیز هیچ حلال و حرام و امر به طاعت و نهی از معصیتی را فرو نگذاشته، مگر اینکه آن را به من آموخته و من حفظ کرده و حرفی از آن را فراموش نکرده ام. سپس دستش را بر سینه ام گذاشته و برایم از خداوند خواستند که قلبم را سرشار از علم و فهم و حکمت و نور کند و پس از آن چیزی را فراموش نکرده و آنچه را که ننوشته بودم، از دست ندادم. عرض کردم: «ای رسول خد (صلی الله علیه و آله)! آیا می ترسی که پس از این فراموش کنم»؟ فرمود: «نه، من هیچ ترسی ندارم که تو دچار فراموشی و عدم دانایی شوی، چرا که خداوند مرا آگاه کرد

ص: 537

که دعایم را در حقّ تو و شریکان و یاران بعد از تو اجابت کرده است». عرض کردم: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! شریکان بعد از من چه کسانی هستند»؟ فرمود: «کسانی که خداوند نام آن ها را در کنار نام خود و نام من قرار داده و سپس فرمود: «أَطِیعواْ اللهَ وَأَطِیعواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ یعنی امامان (». عرض کردم: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! منظور از ائمّه چه کسانی اند»؟ فرمود: «اوصیای من که تمام آن ها تا آن زمان که در کنار حوض بر من وارد شوند، هدایت کننده و هدایت شده اند و رفتار کسانی که آن ها را خوار و تحقیر می کنند، ضرری به ایشان نمی رساند. اوصیاء (با قرآنند و قرآن همراه آن ها. قرآن آن ها را تنها نمی گذارد و آن ها نیز قرآن را رها نمی کنند. تنها به واسطه ی ایشان (اوصیاء)، امّت من یاری شده و باران رحمت الهی بر آنان می بارد و تنها به خاطر وجود آنهاست که عذاب از امّت من دور و دعایشان مستجاب می شود». عرض کردم: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! نام آن ها را بگو»! فرمود: «این پسرم و دستش را بر سر حسن (علیه السلام) قرار داد، و این پسرم و دستش را بر سر حسین (علیه السلام) گذاشت و سپس پسر او که علی نام دارد و در زمان حیات تو متولّد می شود؛ سلام مرا به او برسان. و بعد از او بقیّه دوازده امام (از نسل علیّ بن حسین (علیه السلام) است». عرض کردم: «پدر و مادرم فدای شما، نام آن ها را بگو. سپس نام تک تک آن ها را گفت».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام

ص: 538

ج3، ص254 بحارالأنوار، ج89، ص98/ الصراط المستقیم، ج2، ص127/ کمال الدین، ج1، ص284/ کتاب سلیم بن قیس، ص624/ البرهان/ العیاشی، ج1، ص253/ الغیبهًْ للنعمانی، ص80/ البرهان/ شواهدالتنزیل، ج1، ص189

1 -34

(نساء/ 59)

الرّسول (صلی الله علیه و آله)- جَابِرَ بْنَ عَبْدِاللَّهِ یَقُولُ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَی نَبِیِّهِ (صلی الله علیه و آله) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) عَرَفْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ (صلی الله علیه و آله) فَمَنْ أُولُوالْأَمْرِ الَّذِینَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِکَ قَالَ هُمْ خُلَفَائِی یَا جَابِرُ وَ أَئِمَّهًُْ (الْمُسْلِمِینَ بَعْدِی أَوَّلُهُمْ علی بن أبی طالب (علیه السلام) ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ (الْمَعْرُوفُ فِی التَّوْرَاهًِْ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِکُهُ یَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِیتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ (ثُمَّ سَمِیِّی وَ کَنِیِّی حُجَّهًُْ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ بَقِیَّتُهُ فِی عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (علیه السلام) ذَاکَ الَّذِی یَفْتَحُ اللَّهُ تَعَالَی ذِکْرُهُ عَلَی یَدَیْهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا ذَاکَ الَّذِی یَغِیبُ عَنْ شِیعَتِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ غَیْبَهًًْ لَا یَثْبُتُ فِیهَا عَلَی الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ إِلَّا مَنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَان.

پیامبر (صلی الله علیه و آله)- جابربن عبدالله انصاری می گوید: هنگامی که خداوند آیه: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعواْ اللهَ وَ أَطِیعواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ را بر پیامبرش محمّد (صلی الله علیه و آله) نازل کرد. گفتم: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! ما خدا و پیامبرش (صلی الله علیه و آله) را شناختیم، پس اولوالامری که خداوند اطاعت از آن ها را به اطاعت از شما پیوند داده است،

ص: 539

چه کسانی هستند»؟ حضرت فرمود: «ای جابر! آن ها خلیفه و جانشین من و بعد از من امامان (مسلمانان هستند. اوّل علیّ بن ابی طالب (علیه السلام)، سپس حسن، بعد از او حسین، بعد علیّ بن حسین، محمّدبن علی (که در تورات به باقر معروف است؛ تو او را خواهی دید، پس وقتی او را ملاقات کردی، سلام مرا به او برسان. پس از او صادق، جعفربن محمّد و بعد از او موسی بن جعفر، علیّ بن موسی، محمّدبن علی، علیّ بن محمّد، حسن بن علی (و سپس امامی که هم نام و هم کینه من است، حجّت خدا در زمین و بقیّه ی او در میان بندگانش است، فرزند حسن بن علی (علیه السلام)، او کسی است که خداوند، ذکر و یاد خود را پس از گشودن شرق و غرب به دست این امام (علیه السلام)، در زمین گسترش می دهد. او کسی است که از دید پیروان و دوستدارانش مخفی می شود، به طوری که جز کسی که خداوند، ایمان قلبی او را آزموده باشد، نمیتواند که بر اظهار امامتش ثابت قدم بماند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص256 بحارالأنوار، ج36، ص249/ کمال الدین، ج1، ص253/ العددالقویهًْ، ص85/ المناقب، ج1، ص282/ إعلام الوری، ص397/ کشف الغمهًْ، ج2، ص509/ تأویل الآیات الظاهرهًْ، ص141/ البرهان/ قصص الأنبیاءللراوندی، ص360/ کفایهًْ الأثر، ص53/ عوالی اللآلی، ج4، ص89/ الصراط المستقیم، ج2، ص143

1 -35

(نساء/ 59)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ حُکَیْمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): جُعِلْتُ فِدَاکَ أَخْبِرْنِی مَنْ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِهِمْ؟ فَقَالَ لِی أُولَئِکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرٌ أَنَا (فَاحْمَدُوا اللَّهَ الَّذِی عَرَّفَکُمُ أَئِمَّتَکُمْ وَ قَادَتَکُمْ حِینَ جَحَدَهُمُ النَّاسُ.

ص: 540

مام صادق (علیه السلام)- حکیم گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: فدایت شوم! برایم بازگو، اولوالأمری که خداوند به اطاعت و پیروی از آن ها فرمان داده، چه کسانی هستند»؟ فرمود: «آن ها، علیّ بن ابی طالب، حسن و حسین و علیّ بن حسین و محمّدبن علی و جعفر (یعنی خودم هستم. پس خدای را سپاس کنید که امامان و راهبران شما را برایتان معرّفی کرد، درحالی که مردم آن ها را نمی شناخته و انکار می کرند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص256 بحار الأنوار، ج23، ص293/ البرهان

1 -36

(نساء/ 59)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) یَقُولُ إِنَّکُمْ أَخَذْتُمْ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ جَذْوِهِ یَعْنِی مِنْ أَصْلِهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ وَ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا لَا مِنْ قَوْلِ فُلَانٍ وَ لَا مِنْ قَوْلِ فُلَانٍ.

امام صادق (علیه السلام)- عمران حلبی گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که درباره ی این آیه: أَطِیعواْ اللهَ وَ أَطِیعواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فرمود: «شما این امر [امامت] را از اصل خود آیه ی قرآن و از کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که می فرماید: «اگر به آن تمسّک جویید گمراه نخواهید شد» گرفته اید، نه از سخن فلانی یا فلانی.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص258 بحارالأنوار، ج23، ص293/ العیاشی، ج1، ص251/ البرهان

1 -37

(نساء/ 59)

الحسن (علیه السلام)- عَنْ هِشَامِ بْنِ حَسَّانَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَامُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ (علیه السلام) یَخْطُبُ النَّاسَ بَعْدَ الْبَیْعَهًِْ لَهُ بِالْأَمْرِ فَقَالَ نَحْنُ حِزْبُ اللَّهِ الْغَالِبُونَ وَ عِتْرَهًُْ رَسُولِهِ (صلی الله علیه و آله) الْأَقْرَبُونَ

ص: 541

وَ أَهْلُ بَیْتِهِ الطَّیِّبُونَ الطَّاهِرُونَ وَ أَحَدُ الثَّقَلَیْنِ الذین {اللَّذَیْنِ} خَلَّفَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فِی أُمَّتِهِ وَ التَّالِی کِتَابَ اللَّهِ فِیهِ تَفْصِیلُ کُلِّ شَیْءٍ لایَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لامِنْ خَلْفِهِ فَالْمُعَوَّلُ عَلَیْنَا فِی تَفْسِیرِهِ لَا نَتَظَنَّی تَأْوِیلَهُ بَلْ نَتَیَقَّنُ حَقَائِقَهُ فَأَطِیعُونَا فَإِنَّ طَاعَتَنَا مَفْرُوضَهًٌْ إِذْ کَانَتْ بِطَاعَهًِْ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ رَسُولِهِ (صلی الله علیه و آله) مَقْرُونَهًًْ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللهِ وَ الرَّسُولِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُم.

امام حسن (علیه السلام)- هشام بن حسّان گوید: شنیدم که امام حسن (علیه السلام)، پس از بیعت مردم در میان آنان خطبه ای خواند و فرمود: «ما حزب غالب خدا و خاندان مقرّب رسول خدا و اهل بیت پاک و مطهر آن حضرت و یکی از ثقلینی هستیم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در میان امّتش به جای گذاشته و دیگری کتاب خداست که تفصیل هر چیزی در آن آمده است و باطل به هیچ وجه در آن راه ندارد. (فصلت/42). ما اساس و تکیه گاه تفسیر قرآن هستیم، لذا در تأویل آن شکیّ نداشته، بلکه حقایق آن را به یقین خبر داریم. پس از ما اطاعت کنید، چرا که اطاعت از ما واجب است، زیرا مقرون به طاعت خدا و رسول (صلی الله علیه و آله) اوست؛ خداوند فرموده است: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعواْ اللهَ وَأَطِیعواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللهِ وَالرَّسُولِ و وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی

ص: 542

الرَّسُولِ وَ إِلَی أُوْلِی الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص258 بحارالأنوار، ج43، ص359/ وسایل الشیعهًْ، ج27، ص195/ الاحتجاج، ج1، ص252/ العددالقویهًْ، ص34/ الأمالی للطوسی، ج121/ البرهان

1 -38

(نساء/ 59)

المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الرَّازِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی الشَّیْخُ الْمَوْثُوقُ بِهِ بِمَدِینَهًِْ السَّلَامِ قَالَ تَشَاجَرَ ابْنُ أَبِی غَانِمٍ الْقَزْوِینِیُّ وَ جَمَاعَهًٌْ مِنَ الشِّیعَهًِْ فِی الْخَلَفِ فَذَکَرَ ابْنُ أَبِی غَانِمٍ أَنَّ أَبَامُحَمَّدٍ (علیه السلام) مَضَی وَ لَا خَلَفَ لَهُ ثُمَّ إِنَّهُمْ کَتَبُوا فِی ذَلِکَ کِتَاباً ... فَوَرَدَ جَوَابُ کِتَابِهِمْ بِخَطِّهِ عَلَیْهِ وَ عَلَی آبَائِهِ السَّلَامُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ... إِنَّهُ أُنْهِیَ إِلَیَّ ارْتِیَابُ جَمَاعَهًٍْ مِنْکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَا دَخَلَهُمْ مِنَ الشَّکِّ وَ الْحَیْرَهًِْ فِی وُلَاهًِْ أَمْرِهِمْ فَغَمَّنَا ذَلِکَ لَکُمْ لَا لَنَا وَ سَأَوْنَا فِیکُمْ لَا فِینَا لِأَنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَلَا فَاقَهًَْ بِنَا إِلَی غَیْرِهِ وَ الْحَقُّ مَعَنَا فَلَنْ یُوحِشَنَا مَنْ قَعَدَ عَنَّا وَ نَحْنُ صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ الْخَلْقُ بَعْدَ صَنَائِعِنَا یَا هَؤُلَاءِ مَا لَکُمْ فِی الرَّیْبِ تَتَرَدَّدُونَ وَ فِی الْحَیْرَهًِْ تَنْعَکِسُونَ أَوَ مَا سَمِعْتُمُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ أَوَ مَا عَلِمْتُمْ مَا جَاءَتْ بِهِ الْآثَارُ مِمَّا یَکُونُ وَ یَحْدُثُ فِی أَئِمَّتِکُمْ (عَلَی الْمَاضِینَ وَ الْبَاقِینَ مِنْهُمْ أَ وَ مَا رَأَیْتُمْ کَیْفَ جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ مَعَاقِلَ تَأْوُونَ إِلَیْهَا.

امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)- ابن ابی غانم قزوینی و جماعتی از شیعیان درباره ی فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) گفتگو نمودند. ابن ابی غانم عقیده داشت که امام عسکری (علیه السلام) رحلت فرمود و اولادی نداشت. سپس آن ها نامه ای در این خصوص نوشتند ... جواب نامه

ص: 543

آن ها به خط آن حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، بدین مضمون صادر گشت: بسم اللَّه الرحمن الرحیم ... خبر تردیدی که گروهی از شما در امر دین نموده اید و شک و تحیری که درباره صاحبان امر خود به دل آن ها راه یافته است، به من رسید. ما از این موضوع به خاطر شما غمگین شدیم، نه به خاطر خودمان و درباره شما ناراحت شدیم، نه درباره خودمان، زیرا خدا با ماست و جز به خدا به هیچ کس نیازی نداریم و حق با ماست. بنابراین کسی که از اطاعت ما سرباز می زند، ما را به وحشت نمی اندازد. ما اثر صنع خداییم و مردم به طفیل وجود ما، موجود گشته اند. ای مردم چرا دچار تردید گشته و در حال تحیّر، مطلب را بر خود مشتبه می سازید؟ آیا نشنیده اید که خدا می فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ. نمی دانید در اخبار رسیده است که حوادثی برای ائمّه (گذشته و آینده شما روی می دهد؟ و آیا ندیده اید که خداوند از زمان حضرت آدم (علیه السلام) تا زمان امام حسن عسکری (علیه السلام) سنگرهایی برای شما قرار داده که به آن ها پناه برید.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص258 بحارالأنوار، ج53، ص178/ الاحتجاج، ج2، ص466/ منتخب الأنوارالمضییهًْ، ص118/ الغیبهًْ للطوسی، ص285/ کمال الدین، ج2، ص486

1 -39

(نساء/ 59)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا (علیه السلام) عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: یَوْمُ غَدِیرِ خُمٍّ یَوْمٌ شَرِیفٌ عَظِیمٌ أَخَذَ اللَّهُ الْمِیثَاقَ لِأَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) أَمَرَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) أَنْ یَنْصِبَهُ لِلنَّاسِ عَلَماً وَ شَرَحَ الْحَالَ

ص: 544

وَ قَالَ مَا هَذَا لَفْظُهُ ثُمَّ هَبَطَ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله) إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکَ أَنْ تُعْلِمَ أُمَّتَکَ وَلَایَهًَْ مَنْ فَرَضْتُ طَاعَتَهُ وَ مَنْ یَقُومُ بِأَمْرِهِمْ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَکَّدَ ذَلِکَ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَقَالَ أَیْ رَبِّ وَ مَنْ وَلِیُّ أَمْرِهِمْ بَعْدِی فَقَالَ مَنْ هُوَ لَمْ یُشْرِکْ بِی طَرْفَهًَْ عَیْنٍ وَ لَمْ یَعْبُدْ وَثَناً وَ لَا أَقْسَمَ بِزَلَمٍ علی بن أبی طالب أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) وَ إِمَامُهُمْ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ.

امام صادق (علیه السلام)- امام رضا (علیه السلام) از پدرانش روایت نمود که امام صادق (علیه السلام) فرمود: «روز غدیرخم، روز شریف و بزرگی است که خداوند عهد و پیمان امامت را برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) [از مردم] گرفت و پیامبر (صلی الله علیه و آله) را امر کرد که او را مانند راهنما و پرچمی برای مردم تعیین و معرفی کند و [در ادامه امام (علیه السلام)] واقعه را شرح داد و آنچه بود گفت. و سپس فرمود: «جبرئیل (علیه السلام) نازل شد و گفت: ای محمّد (صلی الله علیه و آله) خداوند تو را امر کرده که ولایت کسی را که اطاعتش را واجب کرده ام به مردم گوشزد کنی و به آنان یاد دهی. همان کسی که بعد از تو عهده دار کار تو و تبلیغ دین تو می شود، و خداوند این مطلب را در کتاب خود با تاکید بیان کرده: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ و پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «خداوندا! ولی امر آنان (مردم) پس از من کیست»؟ خداوند فرمود: «کسی که حتّی به اندازه ی یک چشم به هم زدن برای

ص: 545

من شریک قائل نشد و هرگز بتی را نپرستید و قمار نکرد (درعرب رسم بوده که با انداختن چوبه های نیزه، گوشت دام را بین خود به صورت بخت آزمایی تقسیم می کردند و قمار می کردند) و او علی (علیه السلام) است که امیرمؤمنان (علیه السلام) و امام مردم و آقا و سرور مسلمانان است».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص260 بحارالأنوار، ج37، ص324/ الیقین، ص372

1 -40

(نساء/ 59)

المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مَهْزِیَارَ أَنَّهُ وَرَدَ الْعِرَاقَ شَاکّاً مُرْتَاداً فَخَرَجَ إِلَیْهِ قُلْ لِلْمَهْزِیَارِیِّ قَدْ فَهِمْنَا مَا حَکَیْتَهُ عَنْ مَوَالِینَا بِنَاحِیَتِکُم فَقُلْ لَهُمْ أَمَا سَمِعْتُمُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ هَلْ أَمَرَ إِلَّا بِمَا هُوَ کَائِنٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهًِْ أَوَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ جَعَلَ لَهُمْ مَعَاقِلَ یَأْوُونَ إِلَیْهَا وَ أَعْلَاماً یَهْتَدُونَ بِهَا مِنْ لَدُنْ آدَمَ (علیه السلام) إِلَی أَنْ ظَهَرَ الْمَاضِی صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ کُلَّمَا غَابَ عَلَمٌ بَدَا عَلَمٌ وَ إِذَا أَفَلَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ فَلَمَّا قَبَضَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَیْهِ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ قَطَعَ السَّبَبَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ کَلَّا مَا کَانَ ذَلِک وَ لَا یَکُونُ حَتَّی تَقُومَ السَّاعَهًُْ وَ یَظْهَرُ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ کارِهُون.

امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)- محمدبن ابراهیم بن مهزیار در حال شک و تردید وارد عراق شد؛ این توقیع برایش صادر شد: «به مهزیار بگو ما آنچه را که از دوستان ما در ناحیه شما برای ما گفتی فهمیدیم. به آنان بگو: آیا این آیه را نخوانده اید که خدای عزّوجلّ می فرماید: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ

ص: 546

مِنْکُمْ؟ آیا این آیه جز به چیزی که تا قیام باقی خواهد بود امر نموده است؟ آیا ندیده اید که خداوند متعال از زمان آدم تا زمان امام عسکری (علیه السلام)، برای خلق ملجأ و پناه قرار داده تا به آن پناه برند و نشانه هایی قرار داده که که با آن هدایت شوند؟ و هر زمانی که نشانه ای پنهان شد، نشانه و حجّت دیگری آشکار می شد و وقتی ستاره ای غروب می کرد، ستاره دیگری طالع می شد؟ وقتی خدا حضرت عسکری (علیه السلام) را قبض روح فرمود، پنداشتید که خدا سبب بین خود و خلقش را قطع نموده است! هرگز چنین نیست و چنین نخواهد بود، تا قیامت به پا شود و امر خدا در حال کراهت بی دینان آشکار شود».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص260 بحارالأنوار، ج53، ص185/ دلایل الإمامهًْ، ص287/ الخرایج والجرایح، ج3، ص

الرّضا (علیه السلام)- فَجَعَلَ لِنَفْسِهِ مَعَهُمَا {مِنْهَا} سَهْماً وَ لِرَسُولِهِ (صلی الله علیه و آله) سَهْماً فَمَا رَضِیَهُ لِنَفْسِهِ وَ لِرَسُولِهِ (صلی الله علیه و آله) رَضِیَهُ لَهُمْ وَ کَذَلِکَ الْفَیْءُ مَا رَضِیَهُ مِنْهُ لِنَفْسِهِ وَ لِنَبِیِّهِ (صلی الله علیه و آله) رَضِیَهُ لِذِی الْقُرْبَی کَمَا أَجْرَاهُمْ فِی الْغَنِیمَهًِْ فَبَدَأَ بِنَفْسِهِ جَلَّ جَلَالُهُ ثُمَّ بِرَسُولِهِ (صلی الله علیه و آله) ثُمَّ بِهِمْ وَ قَرَنَ سَهْمَهُمْ بِسَهْمِ اللَّهِ وَ سَهْمِ رَسُولِهِ (صلی الله علیه و آله) وَ کَذَلِکَ فِی الطَّاعَهًِْ قَالَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَبَدَأَ بِنَفْسِهِ ثُمَّ بِرَسُولِهِ (صلی الله علیه و آله) ثُمَّ بِأَهْلِ بَیْتِهِ (.

امام رضا (علیه السلام)- حق تعالی برای خود سهمی و برای پیامبر سهمی قرار

ص: 547

داده و آنچه برای خود و رسول خود پسندیده برای ذی القربی پسندیده است و همچنین در فیء، هرچه برای خود و پیامبرش پسندیده برای آنها نیز پسندیده است؛ چنانچه در آیه ی غنیمت که به همین نوع جریان یافته و ابتدا به نفس خود فرمود، پس از آن به رسول خود، پس از آن به ذی القربی و سهم خویشان و ذی القربی را به سهم خود و رسول خود مقترن فرموده و همچنین در آیه شریفه طاعت نیز چنین کرده است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ پس در این آیه ابتدا نفس خود را فرموده و پس از آن رسول خود و بعد از آن اهل بیت پیامبر را ذکر کرده است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص260 بحارالأنوار، ج93، ص196/ عیون أخبارالرضا (ج1، ص237/ الأمالی للصدوق، ص531/ بشارهًْ المصطفی، ص234/ تحف العقول، ص434

1 -42

(نساء/ 59)

الباقر (علیه السلام)- عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لِأَیِّ شَیْءٍ یُحْتَاجُ إِلَی النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) وَ الْإِمَامِ فَقَالَ لِبَقَاءِ الْعَالَمِ عَلَی صَلَاحِهِ ... قَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلُ بَیْتِی (أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ فَإِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ أَتَی أَهْلَ السَّمَاءِ مَا یَکْرَهُونَ وَ إِذَا ذَهَبَ أَهْلُ بَیْتِی أَتَی أَهْلَ الْأَرْضِ مَا یَکْرَهُونَ یَعْنِی بِأَهْلِ بَیْتِهِ الْأَئِمَّهًَْ (الَّذِینَ قَرَنَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِهِ فَقَالَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ وَ هُمُ الْمَعْصُومُونَ الْمُطَهَّرُونَ الَّذِینَ لَایُذْنِبُونَ وَ لَا یَعْصُونَ وَ هُمُ الْمُؤَیَّدُونَ الْمُوَفَّقُونَ الْمُسَدَّدُونَ بِهِمْ یَرْزُقُ اللَّهُ عِبَادَهُ.

امام

ص: 548

باقر (علیه السلام)- جابر گوید: از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم: «چرا مردم احتیاج به پیامبر و امام دارند»؟ فرمود: «به جهت اینکه دنیا در دایره ی صلاح [و درستی] باقی بماند». پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ستارگان سبب آرامش و آسایش اهل آسمان هستند و اهل بیت (من سبب آسایش اهل زمین اند. وقتی ستارگان از میان بروند اهل آسمان دچار ناراحتی می شوند وقتی اهل بیت (من نیز از میان بروند اهل زمین دچار ناراحتی خواهند شد». منظور پیامبر (صلی الله علیه و آله) از اهل بیت، ائمّه (هستند که اطاعت از آن ها را قرین و همراه اطاعت خود قرار داده و در این آیه فرموده است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ آن ها پیشوایان معصومی هستند که گناه و معصیت از ایشان سر نمی زند و مؤیّد و موفّق و مورد پشتیبانی خدا هستند. به برکت آن ها خدا به بندگان روزی می دهد».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص260 بحارالأنوار، ج19، ص23/ علل الشرایع، ج1، ص123/ البرهان/ کتاب سلیم بن قیس، ص884

1 -43

(نساء/ 59)

الصّادق (علیه السلام)- عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) الْأَوْصِیَاءُ طَاعَتُهُمْ مُفْتَرَضَهًٌْ قَالَ نَعَمْ هُمُ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم.

امام صادق (علیه السلام)- حسین بن ابی علاء گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «اوصیایی که اطاعتشان واجب است، چه کسانی هستند»؟ فرمود: «آن ها کسانی هستند که خداوند درباره ی ایشان می فرماید: أَطِیعواْ اللهَ وَأَطِیعواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص262 الکافی، ج1، ص189/ بحارالأنوار، ج23، ص300/ الاختصاص، ص277/

ص: 549

البرهان

1 -44

(نساء/ 59)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی مَرْیَمَ قَال: سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ کَانَتْ طَاعَهًُْ عَلِیٍّ (علیه السلام) مُفْتَرَضَهًًْ قَالَ کَانَتْ طَاعَهًُْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) خَاصَّهًًْ مُفْتَرَضَهًًْ لِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ وَ کَانَتْ طَاعَهًُْ علی بن أبی طالب (علیه السلام) طَاعَهًَْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله).

امام صادق (علیه السلام)- ابومریم گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره ی این آیه: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ پرسیدم. فرمود: «اطاعت از علی (علیه السلام) واجب است». گفتم: «تنها اطاعت از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) واجب بود بنا به آیه: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ». فرمود: «اطاعت علیّ بن ابی طالب (علیه السلام) همان اطاعت از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص262 بحارالأنوار، ج23، ص299/ بناءالمقالهًْ الفاطمیهًْ، ص263/ فرات الکوفی، ص108

1 -45

(نساء/ 59)

الرّضا (علیه السلام)- عَنِ الرَّیَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ: حَضَرَ الرِّضَا (علیه السلام) مَجْلِسَ الْمَأْمُونِ بِمَرْوَ وَ قَدِ اجْتَمَعَ فِی مَجْلِسِهِ جَمَاعَهًٌْ مِنْ عُلَمَاءِ الْعِرَاقِ وَ خُرَاسَان ... فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ (علیه السلام) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَانَ فَضْلَ الْعِتْرَهًِْ عَلَی سَائِرِ النَّاسِ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ فَقَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ أَیْنَ ذَلِکَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ قَالَ لَهُ الرِّضَا (علیه السلام) فِی قَوْلِهِ عَزَّوَجَلَّ ... وَ قَالَ عَزَّوَجَلَّ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً ثُمَّ رَدَّ الْمُخَاطَبَهًَْ فِی أَثَرِ هَذَا

ص: 550

إِلَی سَائِرِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ یَعْنِی الَّذِینَ قَرَنَهُمْ بِالْکِتَابِ وَ الْحِکْمَهًِْ وَ حُسِدُوا عَلَیْهِمَا فَقَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً یَعْنِی الطَّاعَهًَْ لِلْمُصْطَفَیْنَ الطَّاهِرِینَ فَالْمُلْکُ هَاهُنَا هُوَ الطَّاعَهًُْ لَهُم.

امام رضا (علیه السلام)- رَیّان بن صَلت نقل می کند: امام رضا (علیه السلام) در مرو در مجلس مأمون حاضر شد. گروهی از علمای عراق و خراسان در آنجا جمع بودند ... امام رضا (علیه السلام) فرمود: «... حق تعالی در موضع دیگر می فرماید: «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً؛ پس از این آیه ی شریفه به فاصله ی چند آیه حق تعالی به سایر مؤمنان خطاب می فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِمنکم که منظور از اولی الأمر، کسانی هستند که همطراز کتاب خدا [در حدیث ثقلین] و همنشین حکمت هستند و [به همین سبب] مورد حسد واقع شده اند. پس این کلام خدا که می فرماید: أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً؛ یعنی اطاعت محمّد و آل محمّد (بر مردم لازم است که آن ها برگزیدگان و طاهران هستند و مراد از مُلْکاً، اطاعت ایشان است».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص262 بحارالأنوار، ج25، ص220/ الأمالی للصدوق، ص522/ تحف العقول، ص425/ عیون أخبارالرضا (ج1، ص228/ بشارهًْ المصطفی، ص229

1 -46

(نساء/ 59)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ بَشِیرٍ الدَّهَّانِ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ

ص: 551

(علیه السلام) قَالَ: ... ثُمَّ قَالَ إِنَّ هَذِهِ الْمُرْجِئَهًَْ وَ هَذِهِ الْقَدَرِیَّهًَْ وَ هَذِهِ الْخَوَارِجَ لَیْسَ مِنْهُمْ أَحَدٌ إِلَّا یَرَی أَنَّهُ عَلَی الْحَقِّ وَ إِنَّکُمْ إِنَّمَا أَجَبْتُمُونَا فِی اللَّهِ ثُمَّ تَلَا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ. وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا. وَ مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ. إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللهُ.

امام صادق (علیه السلام)- بشیر دهّان نقل می کند: امام صادق (علیه السلام) فرمود: [گروه ها و فرقه های منحرف] مرجئه و قدریّه و خوارج هرکدام ادّعا می کنند که حق با ما است. امّا شما به خاطر خداوند و رضای او به ما متوجّه شدید و سخنان ما را باور کردید و بعد آیه: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ. و آیه: هر چه پیامبر به شما داد بستانید، و از هر چه شما را منع کرد اجتناب کنید. (حشر/7). و مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ. و آیه: اگر خدا را دوست می دارید از من پیروی کنید تا او نیز شما را دوست بدارد. (آل عمران/31) تلاوت کرد.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص262 مستدرک الوسایل، ج14، ص218/ بحارالأنوار، ج94، ص27/ بحارالأنوار، ج27، ص94/ العیاشی، ج1، ص167/ المحاسن، ج1، ص156

1 -47

(نساء/ 59)

الباقر (علیه السلام)- دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، رُوِّینَا عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ (علیه السلام) أَنَّ سَائِلًا سَأَلَهُ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ إِلَی أَنْ قَالَ فَقَوْلُهُ وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ قَالَ إِیَّانَا عَنَی فَنَحْنُ أَهْلُ الذِّکْرِ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُون.

امام باقر (علیه السلام)- در دعائم الاسلام روایت شده است: شخصی

ص: 552

از امام صادق (علیه السلام) درمورد آیه: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ و آیه: و این مایه یادآوری [و عظمت] تو و قوم تو است و بزودی سؤال خواهید. (زخرف/44). پرسید. امام (علیه السلام) فرمود: «مقصود از أُولِی الْأَمْرِ فقط ما هستیم و ما أَهْلَ الذِّکْر هستیم و ما همان مَسْئُولُون هستیم. [که در قرآن به آن اشاره شده است].

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص264 مستدرک الوسایل، ج17، ص271

1 -48

(نساء/ 59)

الباقر (علیه السلام)- عَنْ أَبِی جَمِیلَهًَْ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَحَدِهِمَا (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) قَالَ إِنَّ اللَّهَ أَوْحَی إِلَیَّ أَنْ أُحِبَّ أَرْبَعَهًًْ عَلِیّاً (علیه السلام) وَ أَبَاذَرٍّ (رحمة الله علیه) وَ سَلْمَانَ (رحمة الله علیه) وَ الْمِقْدَادَ فَقُلْتُ أَلَا فَمَا کَانَ مِنْ کَثْرَهًِْ النَّاسِ أَ مَا کَانَ أَحَدٌ یَعْرِفُ هَذَا الْأَمْرَ فَقَالَ بَلَی ثَلَاثَهًٌْ قُلْتُ هَذِهِ الْآیَاتُ الَّتِی أُنْزِلَتْ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ قَوْلُهُ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ أَمَا کَانَ أَحَدٌ یَسْأَلُ فِیمَ نَزَلَتْ فَقَالَ مِنْ ثَمَّ أَتَاهُمْ لَمْ یَکُونُوا یَسْأَلُونَ.

امام باقر (علیه السلام)- ابوجمیله از یکی از یارانمان نقل می کند: امام باقر (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت کرد و فرمود: «خداوند به من وحی فرمود که چهار فرد را دوست بدارم علی (علیه السلام) و ابوذر (رحمة الله علیه) و سلمان (رحمة الله علیه) و مقداد (رحمة الله علیه)». از امام (علیه السلام) پرسیدم: «در بین این جمعیّت انبوه مردم، هیچ کس نیست که این مطلب را شنیده باشد [و به آن شهادت دهد]»؟ فرمود: «آری، سه

ص: 553

نفر هستند». گفتم: «کسی نپرسید این آیات که می فرماید: جز این نیست که ولیّ شما خداست و رسول او. (مائده/55). و أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ در مورد چه کسی نازل شده است»؟ فرمود: «[نادانی آنان] از همین جا ناشی می شود که اهل پرسش نیستند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص264 بحارالأنوار، ج22، ص333/ العیاشی، ج1، ص328

1 -49

(نساء/ 59)

الرّضا (علیه السلام)- عَنْ أَبَانٍ أَنَّهُ دَخَلَ عَلَی أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) قَالَ فَسَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَقَالَ ذَلِکَ علی بن أبی طالب (علیه السلام) ثُمَّ سَکَتَ فَلَمَّا طَالَ سُکُوتُهُ قُلْتُ ثُمَّ مَنْ قَالَ ثُمَّ الْحَسَنُ (علیه السلام) ثُمَّ سَکَتَ فَلَمَّا طَالَ سُکُوتُهُ قُلْتُ ثُمَّ مَنْ قَالَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) قُلْتُ ثُمَّ مَنْ قَالَ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (علیه السلام) وَ سَکَتَ فَلَمْ یَزَلْ یَسْکُتُ عَنْ کُلِّ وَاحِدٍ حَتَّی أُعِیدَ الْمَسْأَلَهًَْ فَیَقُولُ حَتَّی سَمَّاهُمْ إِلَی آخِرِهِمْ (علیه السلام).

امام رضا (علیه السلام)- ابان نقل می کند: روزی خدمت امام رضا (علیه السلام) رسیدم و از آن حضرت درباره ی آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعواْ اللهَ وَأَطِیعواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ پرسیدم. فرمود: «مراد از ولی امر علیّ بن ابی طالب (علیه السلام) است و سپس سکوت کرد». زمانی که سکوت آن حضرت به طول انجامید. عرض کردم: «سپس چه کسی»؟ فرمود: «سپس حسن (علیه السلام)»، و بعد سکوت کرد، و زمانی که سکوتشان طولانی شد، عرض کردم: «و سپس چه کسی»؟ فرمود: «سپس حسین (علیه السلام)». گفتم: «و بعد از آن چه کسی»؟ فرمود: «علیّ بن حسین (علیه السلام)»، و سکوت کرد. و همچنان به نام هریک که می رسید، سکوت می کرد

ص: 554

تا اینکه من پرسش را تکرار می کردم و ایشان پاسخ می دادند تا اینکه نام همه را تا آخرین نفر گفت.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص264 بحارالأنوار، ج23، ص292/ العیاشی، ج1، ص251/ البرهان

1 -50

(نساء/ 59)

الصّادق (علیه السلام)- عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَال: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) أَعْرِضُ عَلَیْکَ دِینِیَ الَّذِی أَدِینُ اللَّهَ بِهِ قَالَ هَاتِهِ قُلْتُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ أُقِرُّ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ قَالَ ثُمَّ وَصَفْتُ لَهُ الْأَئِمَّهًَْ (حَتَّی انْتَهَیْتُ إِلَی أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قُلْتُ وَ أَقُولُ فِیکَ مَا أَقُولُ فِیهِمْ فَقَالَ أَنْهَاکَ أَنْ تَذْهَبَ بِاسْمِی فِی النَّاسِ قَالَ أَبَانٌ قَالَ ابْنُ أَبِی یَعْفُورٍ قُلْتُ لَهُ مَعَ الْکَلَامِ الْأَوَّلِ وَ أَزْعُمُ أَنَّهُمْ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ فِی الْقُرْآنِ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَقَالَ أَبُوعَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) وَ الْآیَهًَْ الْأُخْرَی فَاقْرَأْ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَیَّ آیَهًٍْ قَالَ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ.

امام صادق (علیه السلام)- ابن ابی یعفور می گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «دینی که با آن خدا را اطاعت می کنم به شما عرضه کنم»؟ فرمود: «بگو»! گفتم: «گواهی می دهم که جز خدای یگانه خدایی نیست و شهادت می دهم که محمّد (صلی الله علیه و آله) فرستاده ی خداوند است و به آنچه از طرف خدا آورده است، اقرار می کنم». پس ائمّه (را وصف کردم تا اقرار به امامت حضرت باقر (علیه السلام) را نیز بیان کردم، سپس گفتم: «در مورد شما هم آنچه را در مورد ائمّه

ص: 555

(گذشته بیان کردم، معتقدم». سپس امام (علیه السلام) فرمود: «تو را از اینکه اسم مرا در بین مردم به زبان بیاوری نهی می کنم]زیرا مورد آزار حکومت واقع می شوی[». ابان می گوید: ابن ابی یعفور گفت: «همراه کلام اوّل خودم این را هم بیان کردم که اعتقادم این است که ایشان کسانی هستند که خداوند در قرآن در موردشان فرموده است: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ». امام (علیه السلام) فرمود: «آیه ی دیگری را هم]در این مورد[قرائت کن». گفتم: «فدایت شوم کدام آیه را می فرمایید»؟ حضرت فرمود: «جز این نیست که ولیّ شما خداست و رسول او و مؤمنانی که نماز می خوانند و هم چنان که در رکوعند انفاق می کنند. (مائده/55)».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص264 بحارالأنوار، ج35، ص187/ العیاشی، ج1، ص327

1 -51

(نساء/ 59)

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِیِّ قَال: قَالَ لِی أَبُوعَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) إِنَّهُ مَنْ عَرَفَ دِینَهُ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ زَالَتِ الْجِبَالُ قَبْلَ أَنْ یَزُولَ وَ مَنْ دَخَلَ فِی أَمْرٍ بِجَهْلٍ خَرَجَ مِنْهُ بِجَهْلٍ قُلْتُ وَ مَا هُوَ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ قَالَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ وَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ.

امام صادق (علیه السلام)- محمّد حلبی گوید: امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: «هرکس دین خود را از کتاب خداوند بگیرد از کوه های استوار پابرجاتر است و هرکه با نادانی در کاری وارد شود به نادانی خارج می شود». گفتم: «این مطلب در کدام آیه ی قرآن است». فرمود:

ص: 556

«این آیه: هرچه پیامبر به شما داد بستانید، و از هرچه شما را منع کرد اجتناب کنید. (حشر/7) و آیه: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ؛ و این آیه: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص266 بحارالأنوار، ج23، ص102/ بشارهًْ المصطفی، ص129

1 -52

(نساء/ 59)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولَ (صلی الله علیه و آله) بِالرِّسَالَهًِْ وَ أُولِی الْأَمْرِ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ الْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ.

امام علی (علیه السلام)- امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «خدا را به واسطه ی خدا بشناسید و پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به واسطه ی رسالتش و امام را به واسطه ی کار نیک و عدل و احسانش بشناسید».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص266 الکافی، ج1، ص85

امر

2 -1

(نساء/ 59)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- الْإحْتِجَاجُ، فِی بَابِ رَدِّ مُتَشَابِهِ الْقُرآنِ إلَی تَأوِیلِهِ: ... قَالَ السَّائِلُ مَنْ هَؤُلَاءِ الْحُجَجُ قَالَ هُمْ رَسُولُ اللَّهِ وَ مَنْ حَلَّ مَحَلَّهُ مِنْ أَصْفِیَاءِ اللَّه ... وَ هُمْ وُلَاهًُْ الْأَمْرِ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ فِیهِمْ أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ... قَالَ السَّائِلُ مَا ذَلِکَ الْأَمْرُ قَالَ عَلِیٌ (علیه السلام) الَّذِی تَنَزَّلُ بِهِ الْمَلَائِکَهًُْ فِی اللَّیْلَهًِْ الَّتِی یُفَرَّقُ فِیهَا کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ مِنْ خَلْقٍ وَ رِزْقٍ وَ أَجَلٍ وَ عَمَلٍ وَ حَیَاهًٍْ وَ مَوْتٍ وَ عِلْمِ غَیْبِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْمُعْجِزَاتِ الَّتِی لَا تَنْبَغِی إِلَّا لِلَّهِ وَ أَصْفِیَائِهِ وَ السَّفَرَهًِْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ وَ هُمْ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِی قَالَ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْه اللهِ هُمْ بَقِیَّهًُْ اللَّهِ یَعْنِی الْمَهْدِیَّ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) الَّذِی یَأْتِی

ص: 557

عِنْدَ انْقِضَاءِ هَذِهِ النَّظِرَهًِْ فَیَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا.

امام علی (علیه السلام)- فردی پرسید: «منظور از أُولِی الْأَمْرِ در این آیه: أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ چیست»؟ امام علی (علیه السلام) فرمود: «همان چیزی است که ملائکه آن را در شبی که در آن هر امری براساس حکمت الهی، تدبیر و جدا می گردد، به سمت زمین نازل می کنند، که شامل اموری می شود مثل مخلوقات و رزق و اجل و عمل و زندگی و مرگ و علم غیب های مربوط به آسمان ها و زمین و معجزاتی که جز از خدا و برگزیدگان او و سفیرانش صادر نمی تواند بشود، سفیرانی که واسطه ی بین او و مخلوقات او هستند و آنان وجه اللهِ هستند که فرمود: پس به هرجای که رو کنید، همان جا رو به خداست. (بقره/115) آنان بقیّهًْ الله هستند و مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از آنان است که در انتهای این دوره می آید و زمین را از عدل و داد آکنده می کند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص266 بحار الأنوار، ج90، ص118

و چون در امری اختلاف کردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید به خدا و پیامبر رجوع کنید

3 -1

(نساء/ 59)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) فِی التَّحْکِیمِ إِنَّا لَمْ نُحَکِّمِ الرِّجَالَ وَ إِنَّمَا حَکَّمْنَا الْقُرْآنَ وَ هَذَا الْقُرْآنُ إِنَّمَا هُوَ خَطٌّ مَسْطُورٌ بَیْنَ الدَّفَّتَیْنِ لَایَنْطِقُ بِلِسَانٍ وَ لَابُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَانٍ وَ إِنَّمَا یَنْطِقُ عَنْهُ الرِّجَالُ وَ لَمَّا دَعَانَا الْقَوْمُ إِلَی أَنْ نُحَکِّمَ بَیْنَنَا الْقُرْآنَ لَمْ نَکُنِ الْفَرِیقَ الْمُتَوَلِّی عَنْ کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَی وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ

ص: 558

فَرُدُّوهُ إِلَی اللهِ وَ الرَّسُولِ فَرَدُّهُ إِلَی اللهِ أَنْ نَحْکُمَ بِکِتَابِهِ وَ رَدُّهُ إِلَی الرَّسُولِ (صلی الله علیه و آله) أَنْ نَأْخُذَ بِسُنَّتِهِ فَإِذَا حُکِمَ بِالصِّدْقِ فِی کِتَابِ اللَّهِ فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ بِهِ وَ إِنْ حُکِمَ بِسُنَّهًِْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ وَ أَوْلَاهُمْ بِه.

امام علی (علیه السلام)- حضرت علی (علیه السلام) در مسأله ی حکمین فرمود: «ما در خصوص رفع اختلاف و پایان جنگ؛ اشخاصی را حَکَم قرار نداده ایم، بلکه تنها قرآن را به حکمیّت انتخاب کردیم، و چون قرآن در میان ما خطوطی پوشیده در جلد است، با زبان سخن نمی گوید و نیازمند به ترجمان است و تنها انسان ها می توانند از آن سخن بگویند، وقتی آن قوم ما را دعوت کردند که قرآن میانمان حاکم باشد ما گروهی نبودیم که به کتاب خدای سبحان پشت کرده باشیم درحالی که خدای بزرگ فرموده: فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِر ارجاع دادن اختلاف به خدا این است که کتابش را حاکم قرار دهیم و ارجاع اختلافات به پیامبرش (صلی الله علیه و آله) به این است که به سنّتش متمسّک گردیم، هرگاه به راستی کتاب خدا به داوری طلبیده شود، ما سزاوارترین مردم به آن هستیم».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص266 بحارالأنوار، ج33، ص370/ البرهان/ البرهان/ أعلام الدین، ص103/ شرح نهج البلاغهًْ، ج8، ص103/ نهج البلاغهًْ، ص182/ الاحتجاج، ج1، ص185

3 -2

(نساء/ 59)

أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- فقه القرآن: کَانَ عَلِیٌّ (علیه السلام) یَقُولُ لِأَهْلِ الْعِرَاقِ حِینَ قَالُوا لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) قَدْ أَنْصَفَکَ {معاویهًُْ} حِینَ دَعَاکَ إِلَی مَا

ص: 559

فِی الْکِتَابِ فَإِنْ لَمْ تُجِبْهُ إِلَی ذَلِکَ شَدَدْنَا مَعَ الْعَدُوِّ عَلَیْکَ فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللهِ وَ الرَّسُولِ فَقَالَ عَلِیٌّ (علیه السلام) کَلِمَهًُْ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ اصْبِرُوا عَلَی ابْنِ هِنْدٍ سَاعَهًًْ یَفْتَحِ اللَّهُ لَکُمْ.

امام علی (علیه السلام)- [درجنگ صفین وقتی که معاویه قرآن ها را بر سرنیزه کرد اصحاب نادان حضرت و خوارج آینده و] اهل عراق به حضرت علی (علیه السلام) می گفتند: «ای امیرمؤمنان (علیه السلام) معاویه با تو به انصاف و حق برخورد می کند وقتی که تو را در این نزاع و جنگ به کتاب خدا و رجوع به آن دعوت کرده [و قرآن سر نیزه نموده تا حکم بینمان باشد] و اگر او را اجابت نکنی [و این حکمیّت را نپذیری] ما با آن ها همراه شده و بر تو فشار می آوریم، فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللهِ وَ الرَّسُولِ، امام (علیه السلام) در جواب این سخنان دائماً می فرمود: «این کلمات، کلمات درست و به حقّی هستند که از آن ها منظور و هدف باطلی اراده شده، اگر یک ساعت دیگر در مقابل معاویه بایستید، پیروز جنگ خواهید بود».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص268 فقه القرآن، ج1، ص375

3 -3

(نساء/ 59)

أمیرالمومنین (علیه السلام)- فَالرَّدُّ إِلَی اللَّهِ الْأَخْذُ بِمُحْکَمِ کِتَابِهِ وَ الرَّدُّ إِلَی الرَّسُولِ (صلی الله علیه و آله) الْأَخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَهًِْ غَیْرِ الْمُتَفَرِّقَهًِْ وَ نَحْنُ أَهْلُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) الَّذِینَ نَسْتَنْبِطُ الْمُحْکَمَ مِنْ کِتَابِهِ وَ نُمَیِّزُ الْمُتَشَابِهَ مِنْهُ وَ نَعْرِفُ النَّاسِخَ مِمَّا نَسَخَ اللَّهُ وَ وَضَعَ إِصْرَهُ فَسِرْ فِی عَدُوِّکَ بِمِثْلِ مَا شَاهَدْتَ مِنَّا فِی مِثْلِهِمْ مِنَ الْأَعْدَاءِ

ص: 560

وَ وَاتِرْ إِلَیْنَا الْکُتُبَ بِالْإِخْبَارِ بِکُلِّ حَدَثٍ یَأْتِکَ مِنَّا أَمْرٌ عَامٌّ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعان.

امام علی (علیه السلام)- برگرداندن امر، به خدا، همام گرفتن متن دستورات روشن کتاب [و عمل به آن] است و برگرداندن امر به رسول، گرفتن سنّت فراگیر رسول خداست که پراکندگی ندارد و ما آل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کسانی هستیم که استنباط محکمات قرآن را می کنیم و میان آیات محکم و متشابه آن فرق می گذاریم [و متوجّه می شویم] و آیات ناسخ از آیاتی که خدا نسخ فرموده و تکلیف را از آن برداشته می شناسیم. با دشمنت آنچنان رفتار کن که ما با دشمنانمان رفتار می کنیم. نامه ای شامل گزارش اخباری که از طرف ما به صورت یک فرمان همگانی صادر می شود را برای من بفرست و خداوند یاری کننده است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج3، ص268 بحارالأنوار، ج74، ص250/ مستدرک الوسایل، ج13، ص164/ نهج البلاغهًْ، ص433/ وسایل الشیعهًْ، ج9، ص120/ شرح نهج البلاغهًْ، ج17، ص51/ تحف العقول، ص134

آیه أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُریدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیداً [60]

آیا ندیدی کسانی را که گمان می کنند به آنچه [از کتاب های آسمانی که] بر تو و پیش از تو نازل شده، ایمان آورده اند، در حالی که می خواهند برای داوری نزد طاغوت و حکّام باطل بروند؟! با اینکه به آن ها دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند. امّا شیطان می خواهد آنان را در گمراهی دوری بیفکند.

23. بیست و دوم ماه : حفظ پیامبر از توطئه ترور هرشی

بیان مختصر

توطئۀ هرشی

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سه روز پس از

ص: 561

غدیر، یعنی شب بیست و دوم ذی الحجّه به سمت مدینه حرکت کردند. منافقین که آمدن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به مدینه برای خود خطرناک می دانستند و می ترسیدند که مبادا آن حضرت پیام غدیر را در مدینه بازگو کند و راه را بر آنان ببندد، تصمیم گرفتند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را قبل از رسیدن به مدینه به قتل برسانند تا به خیال خود امامت و خلافت را از مسیرخود منحرف سازند.

به همین علت در کوه های «هرشی»، بین راه مکه و مدینه پنهان شده و در مسیری که باید شتر پیامبر صلی الله علیه وآله از آنجا عبور می کرد و دارای پرتگاهی بود قرار گرفتند تا در فرصت مناسب نقشه شوم خود را با رم دادن مرکب پیامبر صلی الله علیه و آله و یا حمله به آن حضرت پیاده کنند.

جبرئیل علیه السلام نازل شد و به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: چهارده نفر در گردنه هرشی کمین کرده اند تا شتر شما را رم بدهند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عدّه ای از نزدیکان را خبر کرده و تدابیر امنیتی را اعمال نمودند.

یکی از یاران مهار شترِ حضرت را در دست گرفته و به پیش می رفت. هنگامی که به گردنه های کوه هرشی رسیدند، منافقین سعی کردند با پرتاب سنگ ها و ابزارهای خود شتر پیامبر صلی الله علیه وآله را رم بدهند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نهیب زدند و فرمودند: آرام باش بر تو چیزی نیست. از این رو مرکب آرام گرفت وبه راه

ص: 562

خود ادامه داد.

آنگاه عمّار و حذیفه شمشیرهای خود را کشیده، به دنبال آنان رفتند و منافقین با مشاهده این شرائط پا به فرار گذاشتند امّا در آسمان رعد و برقی زده شد و چهره ی آن ها معلوم گشت و توسط همراهان حضرت شناسایی شدند و حضرت نیز همۀ آنها رادیدند و شناختند .

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد مدینه شد و به نماز ایستاد منافقین آمدند و در صف های نماز جای گرفتند حضرت پس از نماز رو به نمازگزاران فرمودند: به خدا قسم شما را می شناسم و می توانم از بین جمعیّت شما را بیرون کشیده گردن بزنم! امّا می ترسم آیندگان بر من عیب بگیرند که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وقتی کارش سر و سامان پیدا کرد اطرافیان خود را گردن زد!! در نتیجه منافقین رسوا و توطئه آن ها خنثی گردید.

از آن پس اصحاب حُذیفه را منافق شناس می دانستند، امّا پیامبراکرم صلی الله علیه و آله حُذیفه را از بردن نام و افشای منافقین منع کرده بودند.

بیان تفصیلی

نقشه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در کوه هرشی

روز بیست و یکم ذی الحجه تمامی مسلمانان به دیار خود رهسپار بودند. آنان پس از مراسم عظیم حج، مراسم شگفت غدیر را نظاره کرده و منتظر بودند تا به اقوام خود برسند و برایشان بازگو کنند.

اما هنوز منافقین از توطئه های خود باز ننشسته و این بار تا به آنجا پیش رفتند که تصمیم قتل رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم را گرفتند.

آنها برای این منظور قله کوه «هَرشی» را برگزیدند، زیرا این کوه گردنه ها و پرتگاه های خطرناکی داشت. آنان می خواستند حضرت را در یکی

ص: 563

از پرتگاه های کوه به پایین پرتاب کنند و یا با شمشیر حمله کرده، ایشان را به قتل رسانند.

کاروان تا نزدیک غروب امروز به حرکت ادامه داد و به کوه «هرشی» رسید. در آنجا پس از استراحتی کوتاه دوباره شبانه حرکت می کرد.

منافقین در گروه چهارده نفری خود پیشاپیش قافله حرکت کرده و در محل موعود - سر بالایی قله هرشی - در ظلمت شب پشت صخره ها پنهان شده به کمین نشستند. آنها ظرف های استوانه ای بزرگی پر از سنگ و ریگ و شن را نیز همراه خود برده بودند تا برای رماندن شتر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم استفاده کنند.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم همراه حذیفه و عمار با شتری تندرو به سمت قله هرشی حرکت کردند. هنگامی که به نزدیکی قله رسیدند جبرئیل نازل شد و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را از نقشه قتل آگاه ساخت. ایشان نیز به حذیفه و عمار خبر داد و دستور داد تا با شمشیرهای خود آماده باشند. وقتی به قله کوه رسیدند منافقین ابتدا ظرف های پر از شن و سنگ را غلطاندند. ناگهان صدای مهیبی بلند شد و نزدیک بود شتر حضرت رَم کند، ولی پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم فریاد زد: «آرام بگیر که برای تو اتفاقی نمی افتد». او نیز به قدرت الهی با عربی فصیح کلامی گفت و آرام

گرفت. پس از آن، منافقین که در این مرحله شکست خورده بودند به طرف شتر حمله کردند. این بار حذیفه و عمار با شمشیرهای کشیده حمله کردند و با آنان درگیر شدند.

منافقین که گویا در یک لحظه نقشه خود را خنثی شده دیدند فرار را بر قرار ترجیح دادند و پشت سنگ ها پنهان شدند.

شناخت منافقین

ص: 564

ذیفه از حضرت پرسید: اینان چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: منافقین در دنیا و آخرت. سپس پرسش و پاسخ هایی بین حذیفه و حضرت صورت گرفت. در پایان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای اینکه شبهه ای از شناسایی آن افراد باقی نماند اشاره ای نموده و نوری تابید و فضا را مانند روز روشن نمود. حذیفه و عمار تمامی آن چهارده نفر را دیدند و شناختند. گرچه امیرالمؤمنین علیه السلام خود محور شناخت حق و باطل می باشند، ولی چون حذیفه منافق شناس شد، پس باید دید که بعد از سقیفه حذیفه طرف دار کیست امیرمؤمنان یا خلیفه اول؟ بارها خلیفه ی دوم در ایام حکومتش از حذیفه سؤال می کرد: آیا من در بین آن چهارده نفر بودم؟ حذیفه می گفت: اگر بوده ای که خود بهتر می دانی و اگر نبوده ای باز خود بهتر می دانی.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مأمور بود با آنها درگیر نشود، زیرا در آن شرایط حساس فتنه ای دیگر به پا می شد و مراسم غدیر را خدشه دار می کرد، به همین دلیل از کنار آنها صبورانه گذشت.

این کاری که منافقین در کوه هرشی انجام دادند قبلاً نظیر آن را هنگام بازگشت از غزوه تبوک انجام داده بودند که به ماجرای «عقبه» معروف است.

در آنجا نیز چهارده نفر بودند و قصد قتل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را داشتند که حذیفه اسامی تمامی آنها را می داند. مشروح این جریان در راه بازگشت از تبوک را علامه مجلسی در بحار الانوار ج 21 ص 186 - 252 ذکر کرده است که اسامی آن چهارده نفر نیز آورده شده است. جالب است بدانیم که این جریان در کتب عامه هم ذکر شده که برخی از اسانید آن عبارت

ص: 565

است از:

مجمع الزوائد ج 1 ص 110. مسند احمد ج 5 ص 390 - 391 و 453. معجم الاوسط

(طبرانی) ج 4 ص 146.

منابع

1 - عوالم العلوم: ج15، ص3.

2 - تفسیر قمی: ج1، ص175.

3 - بحار الانوار: ج7، ص209

4 - ارشاد القلوب: ج2، ص330.

5 - مسند احمد: ج5، ص390.

6 - مجمع الزوائد: ج1، ص110

7-.معجم الاوسط (طبرانی) ج 4 ص

بیان داستانی

توطئۀ هرشی نقشه قتل پیامبر

شب بیست و دوم ماه ذی الحجّه است، پاسی از شب گذشته است. کاروان مدینه در دل بیابان به پیش می رود ، هوا کم کم تاریک می شود ، اذان مغرب نزدیک است ، ما در دل بیابان ، توقّف کوتاهی برای خواندن نماز خواهیم داشت .

نماز مغرب ، سریع خوانده می شود و کاروان حرکت می کند ، باید خود را به منزل بعدی برسانیم ، در وسط بیابان که نمی شود منزل کرد !

هوا خیلی تاریک است ، ستارگان آسمان جلوه نمایی می کنند ، نسیم خنکی از کویر می وزد .

راستش را بخواهید خواب در چشمانم آمده است ، با خود می گویم : کاش الآن در رختخواب راحت خوابیده بودم !

به یکی از همسفران خود ، نگاه می کنم و می پرسم :

-- حاجی ! آیا می دانی تا منزل بعدی چقدر راه داریم ؟

-- منزل گاه بعدی « اَبوا » است ، از غدیر خُمّ تا آنجا حدود بیست کیلومتر است ، ما از سر شب تا الآن، تقریبا پنج کیلومتر آمده ایم ، با این حساب پانزده کیلومتر دیگر باید برویم .

-- راه زیادی در پیش داریم، امّا همه این راه را به عشق مولایم می روم. تلاش می کنم

ص: 566

تا خود را به پیامبر برسانم .

نگاه کن ! در این تاریکی شب ، چهره پیامبر می درخشد ، در کنار او حُذیفه را می بینم .

به او سلام می کنم و او با محبّت جواب مرا می دهد . ما آرام آرام به مسیر خود ادامه می دهیم .بعد از لحظاتی سیاهی هایی به چشمم می آید :

-- حُذیفه ! این سیاهی ها چیست ؟

-- این ها کوه هایی هستند که ما باید از آن ها عبور کنیم .

-- عبور از کوه در دل شب که خیلی سخت است ، آیا نمی شود از راه دیگر رفت ؟

-- نه ، راه مدینه از دل این کوه ها می گذرد .

ما وارد این منطقه کوهستانی می شویم و در میان درّه ای به راه خود ادامه می دهیم . هر چه جلوتر می رویم ، راه عبور باریک تر و تنگ تر می شود . به گردنه ای می رسیم که عبور از آن بسیار سخت است ، اینجا جادّه ، تنگ می شود ، همه باید در یک ستون قرار گیرند و عبور کنند .

شتر پیامبر اوّلین شتری است که از گردنه عبور می کند ، پشت سر او ، حُذیفه و عمّار هستند .

خدای من ! چه گردنه خطرناکی !

-- حُذیفه ! نام این گردنه چیست ؟

-- اینجا « عَقَبه هَرشی » است ، همه مسافران مدینه باید از این مسیر بروند .

پیامبر بر روی شتر خود سوار است ، ما مقداری از بقیّه جلو افتاده ایم .

در این وقت شب ، سکوت همه جا را گرفته است ، در دل شب ، فقط پرتگاهی هولناک به چشم من می آید .

باید خیلی مواظب باشیم !

ص: 567

اگر ذرّه ای غفلت کنیم به درون درّه می افتیم ، آن وقت، دیگر کارمان تمام است .

ناگهان صدایی به گوش پیامبر می رسد . این جبرئیل است که با پیامبر سخن می گوید : «ای محمّد ! عدّه ای از منافقان در

بالای همین کوه کمین کرده اند و تصمیم به کشتن تو گرفته اند» .

خداوند پیامبر را از خطر بزرگ نجات می دهد . جبرئیل ، پیامبر را از راز بزرگی آگاه می کند ، رازی که هیچ کس از آن خبر ندارد .

عدّه ای از منافقان تصمیم شومی گرفته اند . آن ها وقتی دیدند پیامبر آن مراسم با شکوه را در غدیر خُمّ برگزار کرد و از همه مردم برای علی علیه السلام بیعت گرفت ، جلسه ای تشکیل دادند و تصمیم گرفتند تا پیامبر را ترور کنند .

وقتی که آن ها خبر دار شدند که پیامبر در شب از « عَقَبه هَرشی » عبور می کند در دل شب خود را به بالای این کوه رساندند .

آن ها چهارده نفر هستند و می خواهند با نزدیک شدن شتر پیامبر ، سنگ پرتاب کنند .

آن وقت است که شتر پیامبر از این مسیر باریک خارج خواهد شد و در دل این درّه عمیق سقوط خواهد کرد و با سقوط شتر ، پیامبر کشته خواهد شد . این نقشه آن هاست و آن ها منتظرند تا لحظاتی دیگر نقشه خود را اجرا کنند .

اگر یادت باشد خدا به پیامبر قول داده است که او را از فتنه ها حفظ می کند . برای همین است که خدا جبرئیل را می فرستد تا او به پیامبر خبر بدهد . جبرئیل نام آن منافقان را برای پیامبر می گوید و پیامبر با

ص: 568

صدای بلند آن ها را صدا می زند .

صدای پیامبر در دل کوه می پیچد ، منافقان با شنیدن صدای پیامبر می ترسند .

عمّار و حُذیفه ، شمشیر خود را از غلاف می کشند و از کوه بالا می روند ، منافقان که می بینند راز آن ها آشکار شده است ، فرار می کنند .

خدا را شکر که صدمه ای به پیامبر نرسید ! حُذیفه، نفس نفس زنان می آید و به پیامبر خبر می دهد که منافقان فرار کرده اند .

اکنون حُذیفه منافقان را شناخته است ، امّا پیامبر از او می خواهد که هیچ گاه نام آن ها را فاش نکند .

آری، پیامبر ما، جلوه مهربانی خداوند است ، نمی خواهد نام دشمنان خود را فاش سازد !

این منافقانی که امشب نقشه ترور پیامبر را داشتند کسانی هستند که سال هاست مسلمان شده اند ، امّا آن ها امروز برای رسیدن به ریاست و حکومت ، حاضر هستند هر کاری بکنند .

آن ها می دانند که علی علیه السلام ، همه خوبی ها را در خود جمع کرده است و فقط او شایستگی رهبری را دارد ، امّا عشق به ریاست ، لحظه ای آن ها را رها نمی کند و آرام نمی گذارد .

بیان دانش آموزی

اشاره

پس از با خبر شدن منافقان از جلسه ی مخفیانه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام، جلسه ای می گذارند.چهارده نفر شده اند.یک نفر جلسه را شروع می کند .دندان هایش را به هم می فشرد و می گوید: محمد می خواهد حکومت را به اهل بیتش بسپرد.اگر حکومت را به علی بسپرد،دیگر هیچ لذتی از دنیا نمی برید.بروید و یک فکری برای خود کنید.هر یک نظری می دهد.آخر سر به این نتیجه می رسند، شتر پیامبر صلی الله علیه و

ص: 569

آله و سلم را در گردنه های کوه هرشی رَم دهند و این گونه ایشان را ترور کنند.یک بار دیگر هم این کار را در تبوک انجام دادند،اما خدا جانِ پیامبرش را نجات داده بود.جلسه به پایان می رسد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سمت مدینه راه می افتد.سرعت کاروان را زیاد کرده تا هر چه زودتر خود را به مدینه برساند و امر خدا را عملی کند و علی علیه السلام را به جانشینی منصوب کند.شب چهارمی است که کاروان در راه است.جبرئیل نازل می شود: ای رسول پیام خدا را ابلاغ کن! پیامبر می گوید: مگر نمی بینی به سرعت در راه مدینه ام تا به مدینه برسم و خبر ولایت علی علیه السلام را به همه برسانم.جبرئیل می گوید:خدا فرمان داده همین فردا این کار را انجام دهی.فردا کاروان به غدیر می رسد.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مأموریت مهم خود را اعلام می کند و از همه بیعت می گیرد.

اما منافقان دست بردار نیستند.وقتی کاروان نیمه های شب به هرشی می رسد.تصمیم خود را عملی می کنند.هر چهارده نفرشان سبد های حصیری را پر از سنگ و شن می کنند و پشت صخره ها مخفی می شوند.سنگ ها را به سمت پایین رها می کنند.شتر می ترسد و شروع به دست و پا زدن می کند.نزدیک است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به دره بیندازد.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شتر می گوید»آرام باش!به تو صدمه ای نمی رسد.شتر آرام می گیرد.منافقان که می بینند به هدفشان نرسیده اند به سمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حمله ور می شوند.چهره هایشان را پوشانده اند.حذیفه

ص: 570

و عمار با آنها درگیر می شوند.چاره ای نمی بینند.عقب نشینی می کنند.حذیفه می پرسد:ای رسول خدا! این ها که هستند وچه می خواهند؟پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:این ها منافق اند.حذیفه می پرسد:نمی خواهید عده ای را بفرستید تا سرشان را بیاورند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پاسخ می دهد:خداوند دستور داده تا رهایشان سازم.حذیفه می خواهد بداند اینها چه کسانی بودند.می پرسد: از انصار بودند یا مهاجران؟پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نام تک تک آنها را می برد؛اما انگار حذیفه خیلی تعجب کرده.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به بالای گردنه اشاره می کند؛برقی می تابد و همه جا را روشن می کند.حذیفه همه را می شناسد.

نکات

1-پس از اطلاع منافقان از تصمیم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقشه کشیدند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در کوههای هرشی ترور کنند.

2-منافق یعنی کسی که خود را مسلمان معرفی می کند،اما در واقع کافر و دشمن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.

3-وجود منافقان و آیات فراوان قرآن درباره ی آنها نشان می دهد،حتی در بین اصحاب پیامبر هم افراد خائن وجود داشته است.

4-نام این14نفر در کتاب های تاریخی آمده است: ابوموسی أشعری، طلحه،عمر و عاص و چند نفر دیگر.

پیوند مهدوی

امامِ حق

در زمان همه ی پیامبران انسان های منافق و دورو بوده اند. آنها راست و دروغ؛ حق و باطل را با هم مخلوط می کنند تا فکر خود را درست نشان دهند. ظهور امام زمان علیه السلام،زمان مرگ نفاق و دورویی است.برای تشخیص حق از باطل باید رابطه ی خود را با امام حق قوی کنیم.

24. بیست و چهارم ماه : عید بزرگ مباهله

بیان مختصر

اشاره

یکی از اعیاد مهمّ

ص: 571

تاریخ اسلام عید بزرگ مباهله است. در این عید بزرگ، خدای متعال مهم ترین آیه ای که در مورد فضیلت اهل بیت علیهم السلام است را نازل فرمود که به آیه مباهله معروف است.

جریان مباهله این گونه بود که در سال نهم هجری، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به امر خداوند، مردم نجران را به اسلام دعوت کردند و آنان را مخیَّر نمودند که یا مسلمان شوند، یا مالیات بدهند.

کشیشان و بزرگان مسیحی نجران با یکدیگر مشورت کردند و هشتاد و هشت نفر از نخبگان خود را برای تحقیق به مدینه فرستادند. آنان می گفتند: عیسی پسر خداست؛ چون پدر ندارد.

خداوند وحی فرستاد که حضرت آدم علیه السلام نه پدر داشت و نه مادر؛ (پس چرا او را فرزند خدا نمی دانید؟!) بحث های زیادی بین آن ها واقع شد و نجرانیان در همه این مباحث شکست خوردند. در آخر پیشنهاد دادند که بیایید مباهله کنیم. یعنی ما به شما و شما به ما نفرین کنید تا هرکس باطل است، به عذاب الهی گرفتار و رسوا شود!

در این هنگام آیه مباهله نازل شد و این پیشنهاد پذیرفته شد و یک روز برای مباهله معین گردید. قرآن در این باره می فرماید:

فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبینَ؛ پس هرکس با تو در باره خدا و دین خدا بحث کند، بعد از آن که از طرف خدا برای تو علم حاصل شده، به آن ها بگو: بیایید ما فرزندانمان را

ص: 572

و شما هم فرزندانتان را، ما زن هایمان و شما هم زن هایتان را، ما خودمان را و شما هم خودتان را دعوت کنید و سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم!

روز مباهله، یعنی بیست و چهارم ذی الحجه، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله با امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین علیهم السلام برای مباهله حاضر شدند و نجرانیان که با جمعیت زیادی آمده بودند متوجه شدند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آن قدر به حقّانیّت خویش اطمینان دارد که بهترین و نزدیک ترین عزیزان خود را برای مباهله آورده است!

از طرفی چهره های نورانی آن وجود مقدس و اهل بیتش را که مشاهده کردند، به خود لرزیدند؛ و آثار عذاب الهی را مشاهده کردند و ترسیدند و از مباهله منصرف شدند ، عدّه ای از آنان نیز مسلمان شده و بقیه به دادن جِزیه و مالیات راضی شدند و این پیروزی بزرگ مسلمانان بر مسیحیان زبان زد خاص و عام گردید .

در این آیه به اعتراف مفسِّران شیعه و سنی، خداوند امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را فرزندان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم معرفی کرده و امیرالمؤمنین علیه السلام را نَفْس نفیس و جان پاک و شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم معرفی فرموده است. و این یکی از بزرگ ترین فضیلت های امیرالمومنین علی علیه السلام است . یعنی تمام فضائل پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به جز سِمَت نبوّت برای حضرت علی علیه السلام نیز ثابت است ! چنانکه خود آن حضرت مکرر به

ص: 573

این مطلب تصریح فرموده اند!

بیان تفصیلی

اشاره

یکی از وقایع بسیار مهمی که در روز بیست و چهارم ذی الحجه اتفاق افتاده مباهله پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با مسیحیان نجران است که فضیلتی عظیم برای امیر المؤمنین علیه السلام در آن رقم خورد.

نامه پیامبر صلی الله علیه و آله

در سال نهم هجری پیامبر صلی الله علیه و آله به دستور خداوند نامه ای برای مردم نجران نوشت و آنان را به اسلام دعوت کرد. ایشان در نامه خود آنها را بین سه امر مخیر نمود: اول اینکه مسلمان شوند، دوم اینکه جزیه دهند و بر دین خود باقی باشند، و اگر این دو را قبول نکردند آماده جنگ باشند.

نجرانیان همراه علمایشان در کلیسای اعظم جمع شدند تا در مورد نامه پیامبر صلی الله علیه و آله مشورت کنند. پس از چند روز بحث و تبادل نظر، همچنین خواندن کتاب «جامعه» و صحیفه حضرت شیث علیه السلام و کتب انبیاء قبل در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله تصمیم بر این شد که یک گروه 88 نفری شامل بزرگان درجه اول و رؤسای دینی و اجتماعی را به مدینه بفرستند تا تحقیق بیشتری نمایند و گزارش را برای مردم بیاورند.

نجرانیان در مدینه

این گروه از نجرانیان به مدینه آمدند و پس از تحقیقاتی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفتند تا با ایشان گفتگو کنند. آنها در بحث و گفتگو از هر بابی وارد شدند جوابی دندان شکن و قاطع از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدند و مبهوت ماندند.

در یکی از سؤال هایشان پرسیدند: آیا مخلوقی سراغ داری که مانند عیسی بدون پدر به دنیا آمده باشد و مادرش هرگز همسری اختیار نکرده باشد؟

پیامبر صلی الله علیه و آله به وحی الهی در جوابی زیبا خلقت پدر تمام انسان ها یعنی حضرت آدم علیه السلام را مطرح

ص: 574

کرده و فرمود: آدم از نظر خلقت عجیب تر از اوست. او نه پدر و نه مادر دارد.

نجرانیان که همه طور شکست خورده و حیران مانده بودند وارد آخرین مرحله شدند و گفتند: بیا مباهله کنیم تا آشکار شود کدامیک از ما به حق سزاوارتر است و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

نزول آیه مباهله

در این حال پیک وحی آیه 61 سوره مبارکه آل عمران را آورد:

«فَمَن حاجّک فیه مِن بعد ما جاءک مِن العلمِ فقُل تعالوا نَدعُ أبنائنا و أبنائکم و نسائنا و نسائکم و أنفُسَنا و أنفسکم ثمّ نَبتَهل فَنجعل لعنة اللّه علی الکاذبین»:

«اگر کسی با تو مجادله کند بعد از علمی که نزد تو آمده، بگو بیایید تا پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و نفس ما و نفس شما را فراخوانیم. آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».

لذا قرار شد روز دیگر یعنی 24 ذی الحجه مباهله کنند.

پیامبر صلی الله علیه و آله صبحگاهان بر درِ خانه امیر المؤمنین علیه السلام آمده و ایشان را طلب کرد. سپس در حالی که امیر المؤمنین علیه السلام در سمت راست حضرت قرار داشت و دست او در دست پیامبر صلی الله علیه و آله بود، و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نیز در سمت چپ پیامبر صلی الله علیه و آله قرار داشتند، و حضرت زهرا علیهاالسلام پشت سر پیامبر صلی الله علیه و آله بود به سوی محل تعیین شده برای مباهله رفتند.

با این کارِ پیامبر صلی الله علیه و آله «أنفسنا» در آیه شریفه به امیر المؤمنین علیه السلام تفسیر شد و به عنوان فضیلتی بی نظیر در قرآن برای ایشان باقی ماند.

حاضر به مباهله نشدند!!!

مسیحیان نجران که این منظره را دیدند

ص: 575

و شمایل پیامبر صلی الله علیه و آله و عترتش علیهم السلام را در کتب انبیاء خوانده بودند برای مباهله سست شدند. یکی از علمایشان گفت: اگر با او مباهله کنیم مو و ناخنی از ما روی زمین نخواهد ماند مگر آنکه نابود می شود.

سپس از مباهله کردن عذر آوردند و پرداخت جزیه را قبول کردند.

نفسِ اشرف خلائق

در آیه شریفه مباهله یکی از مقامات عظیم امیر المؤمنین علیه السلام پرده برداری شده که همگان را در شگفتی فرو برده است. امیر المؤمنین علیه السلام نفس اشرف خلائق و خاتم پیامبران معرفی شده است، و خداوند این مطلب را در کتاب آسمانی خود ثبت نموده است.

با کمی دقت در این آیه شریفه می توان دریافت که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برترین خلائق حضرت علی علیه السلام است، زیرا وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اشرف و برترین خلائق است نفس او نیز باید اشرف و افضل باشد که در رتبه بعد از او قرار می گیرد، و به این مطلب روایت امام رضا علیه السلام - که خواهد آمد - اشاره کرده است.

همچنین بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کسی جز امیر المؤمنین علیه السلام لیاقت جانشینی او را ندارد، زیرا تا وقتی نفس او هست دیگران را مجالی نیست.

امیر المؤمنین علیه السلام و بیان مباهله

عده ای به امیر المؤمنین علیه السلام عرض کردند: ای امیر المؤمنین، برترین مناقبت کدام است؟ حضرت فرمود: برترین مناقبم خدادادی است و من درباه آنها اقدامی نکرده ام. گفتند: آنها کدام است؟ حضرت چند نمونه از فضائلش را بیان نموده و در ادامه ماجرای مباهله را برای آنان تعریف کرد.

مباهله بزرگ ترین فضیلت قرآنی امیر المؤمنین

روزی مأمون به امام رضا علیه السلام عرض کرد: بزرگ ترین فضیلت علی بن ابی طالب را که قرآن بر آن دلالت دارد بیان کن.

حضرت

ص: 576

در جواب او فرمود: آن آیه مباهله است، زیرا خداوند می فرماید: «فَمَن حاجّک فیه مِن بعد ما جاءک مِن العلمِ فقُل تعالوا نَدعُ أبنائنا و أبنائکم و نسائنا و نسائکم و أنفُسَنا و أنفسکم ثمّ نَبتَهل فَنجعل لعنة اللّه

علی الکاذبین» :«اگر کسی با تو مجادله کند بعد از علمی که نزد تو آمده، بگو بیایید تا پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و نفس ما و نفس شما را فراخوانیم. آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حسن و حسین علیهماالسلام را فراخواند که به حکم قرآن پسران او حساب شدند، و فاطمه علیهاالسلام را فراخواند که آن حضرت مصداق زنانِ مذکور در آیه حساب شد. سپس علی بن ابی طالب علیه السلام را فراخواند که به حکم خداوند نفس پیامبر صلی الله علیه و آله قرار داده شد.

این مطلب هم ثابت است که هیچ یک از مخلوقات خدای تعالی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بالاتر و افضل نیست. بنابراین به حکم خداوند باید کسی از نفس رسول اللّه صلی الله علیه و آله نیز بالاتر نباشد.

مأمون دوباره پرسید: شاید منظور از «انفسنا» خود حضرت باشد یعنی نفس حقیقی او اراده شده باشد.

امام رضا علیه السلام فرمود: این صحیح نیست، زیرا دعوت کننده همیشه دیگری را فرا می خواند و معنی ندارد که خودش را فراخواند. در مباهله نیز می بینیم که پیامبر صلی الله علیه و آله فقط یک نفر مرد را فراخوانده و آن علی بن ابی طالب علیه السلام است. لذا ثابت شد که علی علیه السلام نفس پیامبر صلی الله علیه و آله است که خداوند در کتابش فرموده، و حکم خود

ص: 577

به نفس بودن حضرت علی علیه السلام نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله را در کتابش ثبت کرده است.

در این روایت بسیار زیبا علی بن موسی الرضا علیه السلام عقلاً و با استناد به قرآن کریم افضلیت امیر المؤمنین علیه السلام از تمامی خلائق را بعد از رسول اللّه صلی الله علیه و آله اثبات نمود که اولویت بر خلافت نیز از ضمن آن استفاده می شود.

ماجرای مباهله بزرگ ترین فضیلت امیر المؤمنین علیه السلام است که قرآن بر آن دلالت دارد. این واقعه را اکثر مورخین فریقین در کتب خود ذکر کرده اند.

بعضی از اسانید مباهله عبارت است از:

کتب خاصه

احتجاج (شیخ طبرسی) ج 2 ص 165. امالی (شیخ طوسی) ص 564. امالی (شیخ صدوق) ص 618. کشف الغمة ج 1 ص 232 - 234. شرح الاخبار ج 2 ص 133. تفسیر امام عسکری علیه السلام ص 660. نور الثقلین ج 2 ص 319. مناقب آل ابی طالب ج 3 ص 143.

کتب عامه

سنن ترمذی ج 4 ص 293. اُسد الغابه ج 4 ص 256. البدایة و النهایة ج 2 ص 83 و ج 5 ص 54. فتح الباری ج 8 ص 74. مجمع الزوائد ج 8 ص 238. معجم الاوسط (طبرانی) ج 4 ص 176. تفسیر قرطبی ج 4 ص 103 - 104.

بیان داستانی

روح و جان من کجاست؟

با دقّت نگاه به تابلوی مسجد می کنم، می بینم روی آن نوشته است: «مسجد الاجابة». تعجّب می کنم، آیا این نوشته درست است یا آنچه من شنیده ام. باید پرس و جو کنم.

داخل مسجد می شوم، جوانی را که چفیه قرمز بر سر دارد می بینم، جلو می روم از او می پرسم:

-- اسم این مسجد چیست؟

-- اینجا «مسجد الإجابة» است.

-- چرا این

ص: 578

مسجد را به این نام می خوانند؟

-- در تاریخ آمده یک روز پیامبر سه حاجت مهم داشت و برای دعا کردن به اینجا آمد و دعای او مستجاب شد. برای همین این مسجد را به این نام خوانده اند.

-- در زمان پیامبر اینجا مسجد بود؟

-- خیر. اینجا زمینی خارج از شهر بود، بعدا مسلمانان در اینجا مسجدی بنا کردند.

معلوم شد که اینجا بیابان بوده است، سؤال مهمّی در ذهنم نقش می بندد، مگر پیامبر بارها نگفته اند که برای دعا کردن به مسجد بروید، پس چرا خودش برای دعا کردن به مسجد نرفته است؟ مگر او نگفته بود که بین منبر و خانه من، باغی از باغ های بهشت است، چرا او آنجا را رها کرد و برای دعا کردن به بیابان آمده است؟

باید بیشتر تحقیق کنم، باید سؤال کنم.

* * *

آیا می دانی مباهله به چه معنا می باشد؟

دو نفر که بر سر موضوعی اختلاف دارند و به نتیجه ای نمی رسند، آن ها تصمیم می گیرند که در حقّ یکدیگر نفرین کنند و از خدا بخواهند هر یک از آنان که دروغگوست، با عذاب خدا از بین برود، در زبان عربی به این کار، مباهله می گویند.

اینجا مسجد «مباهله» است، پیامبر در سال نهم هجری در اینجا با مسیحیان قرار مباهله گذاشتند، مباهله باید در بیرون از شهر واقع شود، زیرا قرار است برکسی که دروغ می گوید، عذاب نازل شود، برای همین باید مباهله در بیرون از شهر انجام گیرد تا به مردم آسیب نرسد، بعدا مسلمانان در این مکان مسجدی ساختند تا یادآور جریان مباهله پیامبر با مسیحیان باشد.

چرا این وهّابی ها نام این مسجد را تغییر داده اند؟ آیا آن ها می خواهند کاری

ص: 579

کنند که این واقعه از یادها برود؟

آنانی که نام این مسجد را تغییر دادند باید بدانند که مباهله در یک مسجد خلاصه نمی شود، مباهله، یک حقیقت جاوید است، مباهله، سند محکم حقانیّت شیعه است!

بی جهت نیست که وقتی به کلمات امام علی علیه السلام مراجعه می کنیم می بینیم آن حضرت در ده مورد برای دفاع از حق خود به واقعه مباهله اشاره کرده است، امام رضا علیه السلام نیز وقتی با مأمون عبّاسی سخن می گفت، سه بار به واقعه مباهله اشاره کرده است.

من باید مباهله را بهتر و بیشتر بشناسم، باید به تاریخ سفر کنم، به سال نهم هجری بروم...

* * *

بیشتر قبیله های عرب مسلمان شده اند، شهر مکّه هم فتح شده است، اکنون پیامبر دستور می دهد تا نامه ای به مسیحیان منطقه نجران نوشته شود. نجران، منطقه ای خوش آب و هواست که در جنوب غربی مدینه - در نزدیکی «یمن» - واقع شده است. در آنجا مسیحیان زندگی می کنند. در این نامه پیامبر آنان را به اسلام دعوت می کند.

وقتی نامه پیامبر به دست مسیحیان می رسد، بزرگان آنان دور هم جمع می شوند تا درباره این نامه با هم مشورت کنند. سرانجام تصمیم می گیرند تا چهل نفر را به مدینه بفرستند تا آن ها با پیامبر دیدار کنند.

مسیحیان در مدینه به مسجد پیامبر رفتند، هدیه هایی را تقدیم پیامبر نمودند، پیامبر به آنان سه روز فرصت داد تا به راحتی بتوانند درباره دین اسلام تحقیق کنند و با آیین اسلام آشنا شوند. آنان نشانه های آخرین پیامبر خدا را در کتاب انجیل خوانده بودند و اگر به ندای فطرت خود گوش می دادند می توانستند حقّانیت پیامبر را تشخیص دهند.

ص: 580

ر این مدّت آنان در مسجد پیامبر ناقوس زدند و به انجام مراسم خود پرداختند. بعد از سه روز پیامبر آنان را به حضور طلبید تا سخن آنان را بشنود. اسقف که بزرگ مسیحیان بود رو به پیامبر کرد و گفت:

-- ای محمّد! موسی علیه السلام پیامبر خدا بود، نام پدر او چه بود؟

-- عمران.

-- پدرِ یوسف علیه السلام که بود؟

-- یعقوب علیه السلام.

-- پدر تو کیست؟

-- عبد اللّه.

-- پدر عیسی علیه السلام کیست؟

پیامبر در جواب سکوت کرد. اینجا بود که جبرئیل نازل شد و آیه 59 سوره آل عمران را بر پیامبر نازل کرد.

پیامبر رو به اسقف کرد و آیه قرآن را برای آنان خواند:

«إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّه کَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ...» عیسی علیه السلام مانند آدم علیه السلاماست که خدا او را از خاک آفرید.

آری، خدا عیسی علیه السلام را بدون آن که پدر داشته باشد آفرید، امّا این دلیل نمی شود که مسیحیان بگویند عیسی علیه السلام، خداست، زیرا آدم هم بدون پدر آفریده شده است، آدم و عیسی علیهماالسلام هر دو آفریده خداوند هستند.

اسقف رو به پیامبر کرد و گفت: «تو می گویی عیسی از خاک آفریده شده است. چنین چیزی هرگز در کتب آسمانی نیامده است».

سپس با صدای بلند گفت: «عیسی همان خداست».

پیامبر در جواب او سکوت کرد، او منتظر وحی خدا بود، بعد از لحظاتی جبرئیل نازل شد و آیه مباهله رابرای پیامبر آورد. پیامبر آن آیه را برای مسیحیان خواند:

...فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَکُمْ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللّه عَلَی الْکَ-ذِبِینَ .

به آنان بگو بیایید با یکدیگر

ص: 581

مباهله کنیم، ما پسران، زنان و نفْس های خود را می آوریم، شما هم پسران، زنان و اَنْفس خود را بیاورید و آنگاه مباهله کنیم و بگوییم که لعنت خدا بر کسی باشد که دروغ می گوید.

اسقف وقتی این آیه را شنید گفت:

-- سخن تو از روی انصاف است. ما با تو مباهله می کنیم تا هر کس که دین او باطل است، عذاب بر او نازل شود. ای محمّد! وعده ما کی؟

-- فردا، صبح زود.

* * *

شب مسیحیان دور هم جمع شده اند و درباره فردا با یکدیگر سخن می گویند، یکی از آنان رو به بقیّه می کند و می گوید:

-- اگر فردا محمّد با یاران و لشکریانش آمد، بدانید که او بر باطل است و پیامبر خدا نیست.

-- چطور مگر؟

-- اگر او همه یارانش را با خود بیاورد، در واقع این گونه می خواهد ما را بترساند و مانند پادشاهان عمل کند، ما در این صورت با او مباهله خواهیم کرد. فقط در یک صورت ما نباید با او مباهله کنیم.

-- در چه صورتی؟

-- اگر محمّد با خاندان خودش برای مباهله بیاید.

-- برای چه؟

-- کسی که خانواده خود را برای مباهله می آورد، به حقّانیت خود یقین دارد و او همان پیامبری است که در انجیل به آمدن او وعده داده شده است. ما باید از نفرین او بترسیم.

-- آری، اگر محمد صلی الله علیه و آله پیامبر خدا باشد، نفرین او اثر می کند و عذاب بر ما نازل خواهد شد.

-- درست است، ما داستان مباهله پیامبران را شنیده ایم، همه می دانیم اگر پیامبری برای مباهله دست به سوی آسمان گیرد، خدا دعای او

ص: 582

را مستجاب می کند و دشمن او نابود خواهد شد.

* * *

نزدیک طلوع آفتاب است، همه منتظر هستند ببینند پیامبر چه کسانی را همراه خود برای مباهله خواهد برد، خدا به پیامبر دستور داده پسران، زنان و نفْس های خود را برای مباهله با مسیحیان ببرد.

همه نگاه می کنند، پیامبر به سوی خانه علی علیه السلام می رود، وارد خانه می شود، بعد از لحظاتی، پیامبر از در خانه بیرون می آید در حالی که دست حسن علیه السلام را در دست گرفته و حسین علیه السلام را در آغوش خود گرفته است، بعد از آن فاطمه و علی علیهماالسلام می آیند. پنج تن به سوی وعده گاه حرکت می کنند.

مردم هم همراه آنان می آیند، وقتی پیامبر به آنجا می رسد با عبای سیاه خود، سایبانی درست می کند.

اکنون پیامبر آنجا زیر آن سایه بان می نشیند، حسن علیه السلام را طرف راست خود، حسین علیه السلام را سمت چپ خود می نشاند، از علی علیه السلام می خواهد جلو او بنشیند و فاطمه علیهاالسلام هم پشت سر پدر می نشیند. اکنون پیامبر آیه تطهیر را می خواند.

آیا تو می دانی آیه تطهیر کدام است؟

«إِنّمَا یُرِیدُ اللّه لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا ».

خداوند اراده کرده که خاندان پیامبر را از هر پلیدی پاک نماید و آنان را پاکیزه گرداند .

دوست خوبم! من باید درباره این آیه برای تو سخن بگویم، اندکی صبر کن تا ماجرای مباهله را تمام کنم، سپس درباره آیه تطهیر برایت بیان خواهم کرد.

سپس پیامبر رو به علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام می کند و می گوید: «عزیزانم! هر وقت من بر این مسیحیان نفرین کردم، شما آمین بگویید».

پیامبر دو دست خود را بالای سرش می برد در حالیکه انگشتان دست

ص: 583

خود را به یکدیگر گره زده است.

او آماده است تا مراسم مباهله را آغاز کند. مسیحیان همه به اینجا آمده اند، آن ها این منظره را نگاه می کنند، بزرگان آنها جلو می آیند و می گویند:

-- ای محمّد! اینان چه کسانی هستند که همراه خود به برای مباهله آورده ای؟

-- امروز بهترین بندگان خدا را به اینجا آورده ام، خدا هیچ کس را به اندازه اینان دوست ندارد.

-- ای محمّد! چرا یاران خود را نیاوردی؟ چرا لشکر خود را نیاوردی؟ چرا زن و یک مرد و دو بچّه را آورده ای؟

-- خدا به من چنین دستور داده است. من با این چهار نفر با شما مباهله می کنم. اینان اهل و خاندان من هستند.

اکنون همه می فهمند که اهل پیامبر چه کسانی هستند.

رنگ از چهره مسیحیان می پرد، یکی از آنان می گوید: «به خدا قسم اگر امروز محمّد بر ما نفرین کند، همه ما نابود خواهیم شد».

آنان نزد پیامبر می آیند و روی زمین می نشینند و چنین می گویند: «ای محمد! ما از مباهله کردن پشیمان شده ایم، ما می خواهیم با تو پیمان صلح ببندیم».

پیامبر سخن آنان را قبول می کند و تصمیم بر آن می شود که پیمان نامه صلح نوشته می شود، قرار می شود آنان بر دین خود باقی بمانند ولی حکومت پیامبر خود را بپذیرند و سالیانه دو هزار حُلّه (که نوعی پارچه بسیار قیمتی است) پرداخت کنند.

* * *

اکنون پیامبر به سوی مسجد می رود، وارد مسجد می شود، جبرئیل بر او نازل می شود و به او چنین می گوید: «ای محمّد! خدا به تو سلام می رساند و می گوید: موسی از من خواست تا بر قارون عذاب نازل کنم و من

ص: 584

این کار را کردم، به عزّت و جلالم سوگند، اگر امروز با علی، فاطمه، حسن و حسین بر مسیحیان نفرین می کردی، عذاب سختی را بر آنان نازل می کردم».

پیامبر دستان خود را به سوی آسمان می گیرد و سه مرتبه شکر خدا را به جا می آورد و سپس به سجده می رود.

* * *

روز مباهله، مانند آفتابی است که در روز بیست و چهارم ذی الحجّه طلوع کرد و برای همیشه روشنی بخش حقّ و حقیقت است.

درست است که آن روز مباهله ای انجام نشد، امّا یک اعتقاد بلند به یادگار ماند که صاحبان آن اهل بیت پیامبر بودند.

بیا یک بار دیگر ترجمه آیه مباهله را با هم بخوانیم: «به آنان بگو بیایید با یکدیگر مباهله کنیم، ما پسران، زنان و نفْس های خود را می آوریم، شما هم پسران و زنان و نفْس های خود را بیاورید و آنگاه مباهله کنیم و بگوییم که لعنت خدا بر کسی باشد که دروغ می گوید».

خدا از پیامبر خواست تا سه گروه را همراه خود ببرد:

اول: گروه پسران.

دوم: گروه زنان.

سوم: گروه اَنْفُس (نفْس ها)

این یک حقیقت قطعی است که پیامبر آن روز فقط علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را برای مباهله برد. در کتب اهل سنّت این مطلب بارها و بارها ذکر شده است و آن ها نمی توانند این حقیقت را انکار کنند.

پیامبر باید این مباهله را انجام دهد، یعنی خدا از پیامبر می خواهد تا با مسیحیان این گونه سخن گوید و آنان را به مباهله دعوت کند، پیامبر به آنان می گوید بیایید این گونه مباهله کنیم، هر کدام از ما این سه گروه را همراه خود بیاوریم و مباهله کنیم.

پس معلوم می شود که پیامبر جزء این سه گروه نیست، زیرا خود پیامبر

ص: 585

کسی است که قرار است مباهله را انجام دهد، پیامبر باید «پسران»، «زنان» و «نفوس» را همراه خود به مباهله ببرد، پس این سه گروه غیر از پیامبر می باشند.

اکنون باید آیه را با این 3 گروه تطبیق دهیم:

* اول: گروه پسران:

پیامبر، حسن و حسین علیهماالسلام را همراه خود برد. پس معلوم می شود که حسن و حسین علیهماالسلام، پسران پیامبر هستند. این که ما عادت داریم حسن و حسین علیهماالسلام را پسران پیامبر می نامیم، دلیل قرآنی دارد، آری، تو وقتی در زیارت عاشورا می گویی: «السَّلاَمُ عَلَیکَ یَابنَ رَسُولِ اللّه ِ: سلام بر تو ای پسر رسول خدا» باید بدانی که سخن تو، یک مفهوم قرآنی است و قرآن آن را تأیید می کند.

* دوم: گروه زنان:

پیامبر از گروه زنان، فقط فاطمه علیهاالسلام را همراه خود برد و این نشانه برتری مقام فاطمه علیهاالسلام نسبت به همه زنان است.

* سوم: گروه اَنْفُس (نفْس ها)

این قسمت کلیدی ترین قسمت آیه است: أَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ برای بیان معنی این قسمت باید مقدّمه ای ذکر کنم:

وقتی نگاه به آسمان می کنی و می گویی: «آن ماه است»، منظور تو مشخّص است، تو ماه آسمان را دیده ای و به آن اشاره می کنی، امّا گاهی به زیبارویی اشاره می کنی و می گویی: «او ماه است»، در اینجا تو از «مجاز» استفاده کرده ای، یعنی کلمه «ماه» را در معنای غیر حقیقی آن به کار برده ای، تو می خواستی زیبایی آن شخص را بیان کنی برای همین از واژه «ماه» استفاده کرده ای.

خدا از پیامبر می خواهد که جان و روح خود را برای مباهله ببرد، این یک مجازی است که خدا استفاده کرده است.

در زبان

ص: 586

فارسی وقتی ما کسی را خیلی دوست داریم به او می گوییم: «روح منی! جان منی».

معلوم است که کلمه «روح» در اینجا یک مجاز است. در واقع ما می خواهیم بگوییم ما آن فرد را خیلی دوست داریم، او پیش ما خیلی عزیز است. خدا از پیامبر می خواهد تا «نفْس خود» را برای مباهله ببرد. اگر بخواهیم کلمه «نفْس» را به فارسی ترجمه کنیم، باید واژه «روح و جان» را استفاده کنیم.

به راستی پیامبر چه کسی را مانند روح و جان خودش می دانست؟ پیامبر علی علیه السلام را بسیار دوست می داشت و او را همچون جان خود می دانست. وقتی او را به سوی طائف فرستاد به مردم آنجا چنین نوشت: «من کسی را که مانند نفْس و جان من است به سوی شما می فرستم».

آری، آیه مباهله ثابت می کند که علی علیه السلام، همچون روح و جان پیامبر است.

* * *

من هنوز در مدینه هستم، به یاد روزی می افتم که پیامبر از دنیا رفت و مردم با ابوبکر بیعت کردند، ابوبکر دستور داد تا علی علیه السلام را برای بیعت به مسجد بیاورند. آن روز علی علیه السلام برای حفظ اسلام باید صبر می کرد، حکومتی که روی کار آمده بود، عطش ریاست داشت و برای حفظ این ریاست ظلم های زیادی نمود.عدّه ای اطراف ابوبکر با شمشیر ایستاده بودند ، عُمَربن خطّاب شمشیر خود را بالای سر علی علیه السلام گرفته بود .

عُمَر رو به علی علیه السلام کرد و گفت: «ای علی ! با ابوبکر بیعت کن که اگر این کار را نکنی گردنت را می زنم، تو چاره ای نداری ، باید با او بیعت کنی» .

علی علیه السلام در جواب چنین

ص: 587

گفت:

ای ابوبکر ، من با تو بیعت نمی کنم ، این تو هستی که باید با من بیعت کنی .

تو مردم را به دلیل خویشاوندی خود با پیامبر به بیعتِ خود فرا خوانده ای ، اکنون ، من هم به همان دلیل تو را به بیعت با خود فرا می خوانم ! تو خود می دانی من به پیامبر از همه شما نزدیک ترم .

ابوبکر به فکر فرو رفت، او جوابی نداشت، اگر قرار است مقام خلافت به خویشاوندی با پیامبر باشد که علی علیه السلام از همه به پیامبر نزدیک تر است ، او پسر عموی پیامبر است و تنها کسی است که پیامبر با او پیمان برادری بسته است .

این صدای علی علیه السلام است که سکوت مسجد را شکسته است:

ای ابوبکر! تو را به خدا قسم می دهم که راست سخن بگویی، بگو بدانم روزی که پیامبر برای مباهله مسیحیان می رفت، چه کسی را همراه خود برد؟ آیا مرا و همسر و پسرانم را همراه خود برد یا تو و همسر و پسرانت را؟

ابوبکر چاره نداشت جز این که راست بگوید، او در جواب گفت: «ای علی! آن روز پیامبر تو و همسر و پسرانت را برای مباهله برد».

همه مردم به فکر فرو رفتند، آن ها به یاد آوردند که به حکم قرآن، علی، همانند جان و روح پیامبر است.

درست است که ریسمان به دست های علی علیه السلام بسته بودند و شمشیر بالای سر او نگه داشته بودند، امّا علی علیه السلام این گونه از حقّ خود دفاع کرد.

او پیام بزرگ خود را به تاریخ داد، این صدای علی علیه السلام بود که تاریخ هرگز آن را فراموش

ص: 588

نخواهد کرد و برای همیشه حقّانیت شیعه را ثابت می کند .

* * *

در روز مباهله وقتی پیامبر علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را در کنار هم دید، آیه تطهیر را خواند.

بیان دانش آموزی

اشاره

مسیحیان نجران حاضر به پذیرش دعوت پیامبر اسلام نبودند.چند روزی بود که در فکر بودن تا چگونه با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان که روز به روز قوی تر می شدند مبارزه کنند.تصمیم گرفتند به مدینه بیایند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را امتحان کنند و شکست دهند. با غرور و پرادعا به مدینه آمدند. ابتدا نزد یهودیان مدینه رفتند و گفتند این مرد شما را شکست داده است؛فردا صبح بیایید تا او را بیازماییم و شکستش دهیم.

آن شب عاقب و دوستانش تا صبح قدم می زدند و به نبرد فردا فکر می کردند.به این که چه بپرسند. کم کم داشت صبح می شد.خورشید خودش را از بین کوه ها بالا می کشید تا هرچه زودتر به صحنه های این نبرد برسد.پس از نماز صبح بزرگان مسیحی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمدند.

اسقف نجران از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسید:پدر موسی علیه السلام که بود؟پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پاسخ دادند:عمران.پدر یوسف که بود؟پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:یعقوب علیه السلام.اسقف پرسید:پدر شما کیست؟فرمود: عبدالله بن عبدالمطلب.اسقف که خود را برای پیروزی آماده کرده بود،پرسید:پدر عیسی کیست؟پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: عیسی علیه السلام مانند آدم علیه السلام است که خداوند او

ص: 589

را از خاک آفرید.اسقف که خیال می کرد عیسی علیه السلام فرزند خداست،برآشفته شد و با پرخاش گفت:در تورات و انجیل این گونه نیامده است!پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که غرور اسقف را می دید؛منتظر فرمان الهی بود.وحی نازل شد که به آن ها بگو تا مباهله کنند.یعنی بیاییند و مانند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از خداوند بخواهند تا دروغ گو را عذاب کند.تا راستگو و دروغ گو شناخته شود.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنان را به این نبرد دعوت کرد. نبردی واقعی و تن به تن.پسران در مقابل پسران و زنان در مقابل زنان. مسیحیان هم بزرگان خود را انتخاب کرده بودند.عاقب، قیس و اسقف نجران.عاقب منتظر بود ببیند که پیامبر کدام یک از یارانش را می آورد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بهترین افرادش را برای این نبرد آورده بود.اما این جمع با آن چه که عاقب انتظارش را داشت خیلی فرق می کرد.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عزیزترین کسانش را به این جنگ آورده بود.جنگی که شکست در آن یعنی مرگ و نابودی.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با آرامش کامل امیرالمؤمنین علیه السلام را در سمت راست خود نشاند و حضرت زهرا سلام الله علیها را در پشت سر خویش و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را که هنوز سن و سالی نداشتند در جلوی خود .پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رو به بزرگان نجران کرد و فرمود:بیایید تا مباهله کنیم و از خداوند لعنت و

ص: 590

عذابش را برای دروغگویان بخواهیم.سپس رو به آسمان کرد و فرمود:خدایا این علی علیه السلام نفس و خود من و هم سنگ خودم است.سپس با اشاره به دخترشان حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود:این بهترین زنان جهان و این دو فرزندانم و نوه هایم هستند.من با هرکه اینان بجنگند خواهم جنگید و با هر که اینان دوست باشند،دوست خواهم بود تا خداوند به این وسیله راست گویان را از دروغ گویان جدا سازد.

یکی از بزرگان مسیحیان تا این صحنه را دید گفت:مبادا با این ها مباهله کنید که اگر پیامبر باشد،زنده نخواهید ماند.مسیحیان رو به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کردند و درخواست کردند که آنان را ببخشند.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پذیرفتند و فرمودند: اگر این ها مباهله می کردند،خانواده و مالی برایشان نمی ماند و هلاک می شدند.

نکات

1-پیامبر حضرت علی علیه السلام را عین خود معرفی فرمود.او به مانند جان و نفس من است.

2- پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امیرالمؤمنین،حضرت فاطمه ،امام حسن و امام حسین علیهم السلام را برای مباهله آورد؛یعنی شایسه ترین افراد و نزدیک ترین مسلمانان به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، این چند نفر بودند.

3-در سخت ترین و خطرناک ترین صحنه ها این اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند که حاضر بودند.

پیوند مهدوی

نمازی به امامت حضرت مهدی علیه السلام

مسیحیان در مباهله تسلیم شدند؛اما حق را نپذیرفتند و پیمان بستند بر ضد مسلمانان اقدامی نکنند تا جانشان در امان باشد.در زمان ظهور امام زمان علیه السلام، حضرت عیسی علیه السلام که ایشان هم مانند حضرت

ص: 591

مهدی علیه السلام در غیبتی به سر می برند،باز خواهند گشت.حضرت عیسی بن مریم علیهماالسلام در نماز پشت سر امام علیه السلام می ایستد و این گونه بسیاری از مسیحیان به امام زمان علیه السلام می گروند و از سختی ها و بلاها به دامان پرمهر امام علیه السلام پناه می آورند و مسلمان می شوند.شمشیر محبت امام دل های جهانیان را درو خواهد کرد و آنان را شیفته ی خود خواهد ساخت.

آیات و روایات

آیات

(3) آل عمران : 61 فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبین

روایات

تفسیر القمی ؛ ج 1 ؛ ص104

فَإِنَّهُ حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ نَصَارَی نَجْرَانَ لَمَّا وَفَدُوا عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص وَ کَانَ سَیِّدُهُمْ الْأَهْتَمَ وَ الْعَاقِبَ وَ السَّیِّدَ وَ حَضَرَتْ صَلَاتُهُمْ فَأَقْبَلُوا یَضْرِبُونَ بِالنَّاقُوسِ وَ صَلَّوْا، فَقَالَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص هَذَا فِی مَسْجِدِکَ- فَقَالَ دَعُوهُمْ فَلَمَّا فَرَغُوا دَنَوْا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالُوا إِلَی مَا تَدْعُونَ، فَقَالَ إِلَی شَهَادَةِ «أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ- وَ أَنَّ عِیسَی عَبْدٌ مَخْلُوقٌ یَأْکُلُ وَ یَشْرَبُ وَ یُحْدِثُ» قَالُوا فَمَنْ أَبُوهُ فَنَزَلَ الْوَحْیُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ قُلْ لَهُمْ مَا تَقُولُونَ فِی آدَمَ ع أَ کَانَ عَبْداً مَخْلُوقاً یَأْکُلُ وَ یَشْرَبُ وَ یَنْکِحُ- فَسَأَلَهُمُ النَّبِیُّ ص فَقَالُوا نَعَمْ، فَقَالَ فَمَنْ أَبُوهُ فَبُهِتُوا فَبَقُوا سَاکِتِینَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ الْآیَةَ وَ أَمَّا قَوْلُهُ فَمَنْ

ص: 592

حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ إِلَی قَوْلِهِ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَبَاهِلُونِی فَإِنْ کُنْتُ صَادِقاً أُنْزِلَتِ اللَّعْنَةُ عَلَیْکُمْ- وَ إِنْ کُنْتُ کَاذِباً نَزَلَتْ عَلَیَّ، فَقَالُوا أَنْصَفْتَ فَتَوَاعَدُوا لِلْمُبَاهَلَةِ، فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَی مَنَازِلِهِمْ- قَالَ رُؤَسَاؤُهُمْ السَّیِّدُ وَ الْعَاقِبُ وَ الْأَهْتَمُ إِنْ بَاهَلَنَا بِقَوْمِهِ بَاهَلْنَاهُ، فَإِنَّهُ لَیْسَ بِنَبِیٍّ- وَ إِنْ بَاهَلَنَا بِأَهْلِ بَیْتِهِ خَاصَّةً فَلَا نُبَاهِلُهُ- فَإِنَّهُ لَا یُقْدِمُ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ إِلَّا وَ هُوَ صَادِقٌ، فَلَمَّا أَصْبَحُوا جَاءُوا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَعَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ص، فَقَالَ النَّصَارَی مَنْ هَؤُلَاءِ- فَقِیلَ لَهُمْ هَذَا ابْنُ عَمِّهِ وَ وَصِیُّهُ- وَ خَتَنُهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ هَذِهِ بِنْتُهُ فَاطِمَةُ وَ هَذَانِ ابْنَاهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع، فَعَرَفُوا وَ قَالُوا لِرَسُولِ اللَّهِ ص نُعْطِیکَ الرِّضَی فَاعْفُنَا مِنَ الْمُبَاهَلَةِ، فَصَالَحَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَی الْجِزْیَةِ وَ انْصَرَفُوا. و قوله یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ ثم قال ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ أی أنتم یا هؤلاء حاجَجْتُمْ فِیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ یعنی بما فی التوراة و الإنجیل فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ یعنی بما فی صحف إبراهیم وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ثم قال ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثم وصف الله عز و جل من أولی الناس بإبراهیم یحتج به، فقال إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ- وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِین

تفسیر العیاشی ؛ ج 1 ؛ ص176

55- عن محمد بن

ص: 593

سعید الأزدی عن موسی بن محمد بن الرضا عن أخیه أبی الحسن ع أنه قال فی هذه الآیة «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ- وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ- ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ» و لو قال: تعالوا نبتهل- فنجعل لعنة الله علیکم لم یکونوا یجیبون للمباهلة، و قد علم أن نبیه مؤد عنه رسالاته، و ما هو من الکاذبین .

56- عن أبی جعفر الأحول قال: قال أبو عبد الله ع ما تقول قریش فی الخمس قال: قلت: تزعم أنه لها- قال: ما أنصفونا و الله لو کان مباهلة لیباهلن بنا، و لئن کان مبارزة لیبارزن بنا ثم نکون و هم علی سواء .

57- عن الأحول عن أبی عبد الله ع قال قلت له شیئا مما أنکر به الناس، فقال: قل لهم: إن قریشا قالوا: نحن أولو القربی الذین هم لهم الغنیمة فقل لهم کان رسول الله ص لم یدع للبراز یوم بدر غیر أهل بیته، و عند المباهلة جاء بعلی و الحسن و الحسین و فاطمة ع، أ فیکون لهم المر و لهم الحلو .

58- عن المنذر قال: حدثنا علی ع قال لما نزلت هذه الآیة «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ» الآیة- قال: أخذ بید علی و فاطمة و ابنیهما ع فقال رجل من النصاری [الیهود] لا تفعلوا- فتصیبکم عنت فلم یدعوه .

59- عن عامر بن سعد قال قال معاویة لأبی: ما یمنعک أن تسب أبا تراب قال: لثلاث رویتهن عن النبی ص لما نزلت آیة المباهلة «تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ» الآیة- أخذ رسول الله ص بید علی و فاطمة و الحسن و

ص: 594

الحسین ع قال:

هؤلاء أهلی .

الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج 8 ؛ ص317

501- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِیفٍ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ [لِی] أَبُو جَعْفَرٍ ع یَا أَبَا الْجَارُودِ مَا یَقُولُونَ لَکُمْ فِی الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ع قُلْتُ یُنْکِرُونَ عَلَیْنَا أَنَّهُمَا ابْنَا رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ فَأَیَّ شَیْ ءٍ احْتَجَجْتُمْ عَلَیْهِمْ قُلْتُ احْتَجَجْنَا عَلَیْهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ ع- وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی فَجَعَلَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ مِنْ ذُرِّیَّةِ نُوحٍ ع قَالَ فَأَیَّ شَیْ ءٍ قَالُوا لَکُمْ قُلْتُ قَالُوا قَدْ یَکُونُ وَلَدُ الِابْنَةِ مِنَ الْوَلَدِ وَ لَا یَکُونُ مِنَ الصُّلْبِ قَالَ فَأَیَّ شَیْ ءٍ احْتَجَجْتُمْ عَلَیْهِمْ قُلْتُ احْتَجَجْنَا عَلَیْهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی لِرَسُولِهِ ص- فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ

قَالَ فَأَیَّ شَیْ ءٍ قَالُوا قُلْتُ قَالُوا قَدْ یَکُونُ فِی کَلَامِ الْعَرَبِ أَبْنَاءُ رَجُلٍ وَ آخَرُ یَقُولُ أَبْنَاؤُنَا قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع یَا أَبَا الْجَارُودِ لَأُعْطِیَنَّکَهَا مِنْ کِتَابِ اللَّهِ جَلَّ وَ تَعَالَی أَنَّهُمَا مِنْ صُلْبِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَا یَرُدُّهَا إِلَّا الْکَافِرُ قُلْتُ وَ أَیْنَ ذَلِکَ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ مِنْ حَیْثُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی- حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ الْآیَةَ إِلَی أَنِ انْتَهَی إِلَی قَوْلِهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی- وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ فَسَلْهُمْ یَا أَبَا الْجَارُودِ هَلْ کَانَ یَحِلُّ لِرَسُولِ اللَّهِ ص نِکَاحُ حَلِیلَتَیْهِمَا فَإِنْ قَالُوا نَعَمْ کَذَبُوا وَ فَجَرُوا وَ

ص: 595

إِنْ قَالُوا لَا فَهُمَا ابْنَاهُ لِصُلْبِهِ.

ولقد جاءکم بالفصل من أمر صاحبکم، واللّه ما باهل قوم نبیّاً قطّ فعاش کبیرهم ولا نبت صغیرهم، ولئن فعلتم لتهلکنّ: مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 143،

بحار الأنوار ج 21 ص 281 و ج 35 ص 258؛

فقال القوم بعضهم لبعض: حتّی ننظر بمن یباهلنا غداً؟ بکثرة أتباعه من أوباش الناس، أم بأهله من أهل الصفوة والطهارة؟ فإنّهم وشیج الأنبیاء وموضع بهلهم... : الاختصاص ص 114، سعد السعود ص 93،

بحار الأنوار ج 21 ص 354.

روی أنّه علیه السلام لمّا أورد الدلائل علی نصاری نجران، ثمّ إنّهم أصرّوا علی جهلهم، فقال علیه السلام: إنّ اللّه أمرنی إن لم تقبلوا الحجّة أن أباهلکم... وروی

أنّه علیه السلام لمّا خرج فی المرط الأسود، فجاء الحسن رضی اللّه عنه فأدخله، ثمّ جاء الحسین رضی اللّه عنه فأدخله، ثمّ فاطمة ثمّ علی رضی اللّه عنهما، ثمّ قال: «إِنّمَا یُرِیدُ اللّه لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا». واعلم أنّ هذه الروایة کالمتّفق علی صحّتها بین أهل التفسیر والحدیث

تفسیر فخر الرازی ج 8 ص 85.

إذا أنا دعوت فأمّنوا، فقال أسقف نجران: یا معشر النصاری! إنّی لأری وجوهاً لو شاء اللّه أن یزیل جبلاً من مکانه لأزاله بها، فلا تباهلوا فتهلکوا فلم یبق علی وجه الأرض نصرانی إلی یوم القیامة

مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 143، بحار الأنوار ج 21 ص 281 و ج 35 ص 258.

إنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله أتاه حبران من أحبار النصاری من أهل نجران، فتکلّما فی أمر عیسی... فأخذ بید علی والحسن والحسین وفاطمة، ثمّ خرج ورفع کفّه إلی السماء وفرّج بین

ص: 596

أصابعه، ودعاهم إلی المباهلة... وکذلک المباهلة یشبک یده فی یده یرفعهما إلی السماء. فلما رآه الحبران قال أحدهما لصاحبه: واللّه لئن کان نبیّاً لنهلکنّ، وإن کان غیر نبیّ کفانا قومه. فکفّا وانصرفا: تفسیر العیّاشی ج 1 ص 176، بحار الأنوار ج 21 ص 342، تفسیر نور الثقلین ج 1 ص 348.

صبیح معنعناً عن شهر بن حوشب، قال: قدم علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله عبد المسیح بن أبقی ومعه العاقب وقیس أخوه، ومعه حارث بن عبد المسیح وهو غلام، ومعه أربعون حبراً، فقال: یا محمّد، کیف تقول فی المسیح؟ فواللّه إنّا لننکر ما تقول، قال: فأوحی اللّه تعالی إلیه: «إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللَّهِ کَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ»، فقال إجلالاً له ممّا یقول: بل هو اللّه... : تفسیر فرات الکوفی ص 89، بحار الأنوار ج 21 ص 89.

. فقال الأسقف: یا أبا القاسم، موسی من أبوه؟ قال: عمران، قال: فیوسف من أبوه؟ قال: یعقوب، قال: فأنت من أبوک؟ قال: أبی عبد اللّه بن عبد المطّلب، قال: فعیسی من أبوه؟ فأعرض النبی صلی الله علیه و آله عنهم، فنزل: «إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللَّهِ...»، فتلاها رسول اللّه فغشی علیه، فلمّا أفاق قال: أتزعم أنّ اللّه أوحی إلیک أنّ عیسی خُلق من تراب؟ ما نجد هذا فیما أُوحی إلیک، ولا نجده فیما أُوحی إلینا، ولا یجده هؤلاء الیهود فیما أُوحی إلیهم، فنزل: «فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ...»، قالوا: أنصفتنا یا أبا القاسم، فمتی نباهلک؟ فقال: بالغداة إنشاء اللّه. وانصرف النصاری، فقال السیّد لأبی الحارث: ما تصنعون بمباهلته؟ إن کان کاذباً ما نصنع بمباهلته شیئاً، وإن کان صادقاً لنهلکنّ، فقال الأسقف: إن

ص: 597

غدا فجاء بولده وأهل بیته فاحذروا مباهلته، وإن غدا بأصحابه فلیس بشیء... : مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 143، بحار الأنوار ج 21 ص 344، تفسیر أبی حمزة الثمالی ص 123.

. عن سعد بن أبی وقّاص قال: لمّا نزلت هذه الآیة: «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَکُمْ»، دعا رسول اللّه علیّاً وفاطمة وحسناً وحسیناً، فقال: اللّهمّ هؤاء أهلی:

صحیح مسلم ج 7 ص 120، سنن الترمذی ج 4 ص 293، فتح الباری ج 7 ص 10، تحفة الأحوذی ج 8 ص 278، نظم درر السمطین ص 108، زاد المسیر ج 1 ص 339، الدرّ المنثور ج 2 ص 39، فتح القدیر ج 1 ص 348، تفسیر الآلوسی ج 3 ص 190، أُسد الغابة ج 4 ص 26، الإصابة ج 4 ص 468، البدایة والنهایة لابن کثیر ج 7 ص 376، ینابیع المودّة ج 2 ص 120، مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 142، بحار الأنوار ج 21 ص 343.

. فأقبلا إلیه فقالا: بمن تباهلنا یا أبا القاسم؟ قال: بخیر أهل الأرض وأکرمهم علی اللّه عزّ وجلّ، بهؤاء. وأشار لهما إلی علیّ وفاطمة والحسن والحسین صلوات

اللّه علیهم، قالا: فما نراک جئت لمباهلتنا بالکبر ولا من الکثر ولا أهل الشارة ممّن نری ممّن آمن بک واتّبعک، وما نری ها هنا معک إلاّ هذا الشاب والمرأة والصبیین، أفبهؤاء تباهلنا؟! قال: نعم، أولم أخبرکم بذلک آنفاً؟ نعم، بهؤاء أُمرت والذی بعثنی بالحقّ أن أباهلکم، فاصفارت حینئذٍ ألوانهما... ویحکم لا تفعلوا، اذکروا ما عثرتم علیه فی الجامعة من صفته، فواللّه إنّکم لتعلمون حقّ العلم أنّه لصادق... : إقبال الأعمال ج 2 ص 345، بحار الأنوار

ص: 598

ج 21 ص 321.

. یا محمّد، إنّ اللّه عزّ وجلّ یُقرئک السلام ویقول لک: إنّ عبدی موسی علیه السلام باهل عدوّه قارون بأخیه هارون وبنیه، فخسفت بقارون وأهله وماله وبمن آزره من قومه، وبعزّتی أقسم وبجلالی یا أحمد، لو باهلت بک وبمن تحت الکساء من أهلک أهل الأرض والخلائق جمیعاً، لتقطّعت السماء کسفاً والجبال زبراً، ولساخت الأرض فلم تستقرّ أبداً إلاّ أن أشاء ذلک. فسجد النبی صلی الله علیه و آله ووضع علی الأرض وجهه، ثمّ رفع یدیه حتّی تبیّن للناس عفرة إبطیه، فقال: شکراً للمنعم، شکراً للمنعم... : إقبال الأعمال ج 2 ص 348، بحار الأنوار ج 21 ص 324، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 142.

قال: فأنشدک باللّه، أبی برز رسول اللّه وبأهلی ووولدی فی مباهلة المشرکین؟ أم بک وبأهلک وولدک؟ قال: بل بکم: الاحتجاج ج 1 ص 163.

25. بیست و چهارم ماه : نزول آیه ولایت (خاتم بخشی)

بیان مختصر

خاتم بخشی امیرالمؤمنین علیه السلام

روز 24 ذی الحجه قبل از سال هفتم هجرت، عبدالله بن سلام با تعدادی از اقوامش که همگی قبلاً یهودی بودند و به تازگی مسلمان شده بودند، خدمت پیامبراکرم صلی الله علیه وآله رسیدند. عبدالله به پیامبر صلی الله علیه وآله گفت: ای پیامبر، حضرت موسی علیه السلام وقتی می خواست از دنیا برود، یوشع بن نون را وصیّ خود قرار داد. شما نیز وصیّ و جانشین و امام بعد از خودتان را برای ما معرفی فرمایید.

در این هنگام جبرئیل علیه السلام نازل شد و این آیه را خدمت رسول خدا عرضه داشت:

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ؛ صاحب اختیار و سرپرست شما(مؤمنین) فقط خدا و رسول خدا و آن مؤمنانی هستند که نماز را

ص: 599

به پا می دارند و در حال رکوع انفاق می کنند!

پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: همه به پا خیزید تا به سمت مسجد حرکت کنیم. وقتی به مسجد رسیدند، دیدند فقیری از مسجد خارج می شود. پیامبر صلی الله علیه وآله پرسیدند: آیا در مسجد کسی به تو چیزی داد؟ فقیر گفت: بلی، این انگشتر را یکی از مؤمنین به من داد!

حضرت سؤال کردند: چه کسی آن را به تو داد؟ عرض کرد: آن مردی که در حال نماز خواندن است . حضرت سؤال کردند: در چه حالتی بود که انگشتر را به تو داد؟ او جواب داد: در حالت رکوع بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تکبیر گفتند و با تکبیر ایشان اهل مسجد تکبیرگفتند. بعد فرمودند: «عَلیُّ بْنُ أبی طالبٍ وَلِیُّکُمْ بَعْدی؛» «علی بن ابی طالب پس از من سرپرست و صاحب اختیار شماست .» و در حدیث ولایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «عَلیّ مِنّی وَ أنَامِن عَلی وَ هُوَ وَلیّکُم بَعدی یعنی علی از من است و من از علی او بعد از من صاحب اختیار شماست .

نکته ها

1. در این آیه خداوند با کلمه «إنّما» ولایت و سرپرستی خلق را در خودش و رسولش و امیرالمؤمنین علیه السلام منحصر کرده است.

2. ولایت خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیه السلام در این آیه در یک ردیف قرار گرفته است. یعنی ولایت حضرت علی علیه السلام همان ولایت خدا و ولایت رسول خداست.

3. این آیه نیز خود دلیلی بر عصمت امیر مؤمنان علیه السلام است؛ زیرا ولایتِ

ص: 600

مطلقه و سرپرستی همۀ امّت را برای ایشان اثبات می کند؛ و تنها از کسی که معصوم است می توان به طور کامل مانندِ پیروی کردن از خدای متعال پیروی کرد.

4. کلمه «انّما» می رساند که انتخاب و نصب سرپرست امت از طرف خداست و انحصاری و انتصابی است و بدون امر خدا هیچ کس بر دیگری ولایتی ندارد. چرا که می فرماید: این است و جز این نیست که سرپرست شما مؤمنین فقط خدا و رسول خدا و آن مؤمنی است که در حال رکوع زکات داده است!

5. شیعه و سنی شأن نزول این آیه را در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام ذکر نموده ا ند . بنابراین، این آیه شریفه نیز دلیل دیگری بر افضلیّت، عصمت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به دیگران است.

بیان تفصیلی

خاتم بخشی و نزول آیه ولایت

یکی از فضائل امیر المؤمنین علیه السلام که در روز بیست و چهارم ذی الحجه اتفاق افتاده و دوست و دشمن به آن اعتراف کرده اند بخشش انگشتر در نماز و نزول آیه ولایت در مورد ایشان است .

عدّه ای از یهودیان، مانندعبداللّه بن سلام و أسد و ثعلبه و ابن یامین و ابن صوریا هنگامی که مسلمان شدند نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: حضرت موسی علیه السلام وقتی می خواست از دنیا برود «یوشع بن نون» را وصیّ خود قرار داد، وصیّ و جانشین و امام ما بعد از شما کیست؟ در همین حال فرشته وحی این آیه شریفه را بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل نمود:

«اِنّما وَلیّکم اللّه ورسولُه والّذین آمنوا الّذین یُقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهُم راکعون» .

«ولیّ شما تنها خدا و پیامبر و آن مؤمنانی هستند که

ص: 601

نماز به پا داشته و به فقیران در حال رکوع زکات می دهند».

حضرت فرمودند: «دنبال من بیایید» و همگی به مسجد رفتند.

بخشش انگشتر در نماز

وقتی به مسجد رسیدند فقیری در حال خارج شدن بود. پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمودند: آیا کسی به تو چیزی داد؟ گفت: بله، این انگشتری گرانبها را شخصی به من داد. فرمود: او که بود؟ گفت: این مردی که نماز می خواند. پیامبر صلی الله علیه و آله دوباره سؤال نمود: در چه حالتی بود که این را به تو داد؟ گفت: در حال رکوع بود. پس پیامبر صلی الله علیه و آله با صدای بلند «اللّه اکبر» گفت و بقیه افراد نیز این کار را انجام دادند.

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «جانشین بعد از من علی بن ابی طالب است». آنها گفتند: ما به پروردگاری خداوند یگانه و پیامبری محمّد و امامت علی بن ابی طالب راضی شدیم.

نکته ها

1. وقتی مصداق زکات در حال رکوع با تصریح پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روشن شد، بعد از آن هر کس دیگری در حال رکوع صدقه بدهد مصداق آیه نخواهد بود، چنانکه عمر بن خطاب می گوید: چندین انگشتر در حال رکوع دادم شاید آیه ای درباره من نازل شود ولی نشد.

2. سخن دیگر آن که همه مورخین شیعه و سنی معتقدند که این آیه درباره علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شده است و هیچ اختلافی در این باره وجود ندارد.

3. در این آیه خداوند با کلمه «إنّما» ولایت را منحصر کرد در سرپرستی خودش و رسولش و امیرالمؤمنین علیه السلام، پس با وجود اینان هیچ کس ولایتی ندارد.

4. امام صادق علیه السلام فرموند: وقتی ما در رکوع هستیم خداوند ملکی می فرستد تا ما به او عطا کنیم

ص: 602

و مصداق این آیه قرار بگیریم، و کلمه «الّذین» که جمع است اشعار به آینده دارد.

5. در خطبه غدیر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به عنوان تذکر سابقه ولایت همین آیه را مطرح فرمود.

6. خاتم بخشی امیر المؤمنین علیه السلام و نزول آیه ولایت از مواردی است که فریقین بر آن اتفاق دارند و اکثر مورخین آن را ذکر کرده اند. ذیلاً به برخی از اسانید آن اشاره می شود:

مستندات

کتب خاصه

شرح الاخبار ج 2 ص 349. مناقب آل ابی طالب ج 2 ص 208. امالی (صدوق) ص

186. کشف الغمة ج 1 ص 306. بحار الانوار ج 35 ص 183. روضة الواعظین ص

102. مجمع البیان ج 3 ص 362. نور الثقلین ج 1 ص 647. مستدرک الوسائل ج 7

ص 257.

کتب عامه

کنز العمال ج 13 ص 108. البدایة و النهایة ج 7 ص 395. مجمع الزوائد ج 7 ص 17.

معجم الاوسط (طبرانی) ج 6 ص 218. تاریخ مدینة دمشق ج 42 ص 357. تفسیر ابن

کثیر ج 2 ص 74. در المنثور ج 2 ص 293. تفسیر آلوسی ج 6 ص 167. تخریج

الاحادیث (زیلعی) ج 1 ص 409. شواهد التنزیل ج 1 ص 212. زاد المسیر (ابن

جوزی) ج 2 ص 292

بیان داستانی

خاتم بخشی

تو رو به من می کنی و می گویی:

-- هر وقت به مسجد پیامبر می روم، آنجا خیلی شلوغ است، در این چند روز نتوانستم در قسمت «روضه پیامبر» نماز بخوانم.

-- باید موقع ظهر به آنجا بروی، بعد از نماز ظهر آنجا کمی خلوت می شود زیرا بیشتر مردم برای صرف ناهار به محلّ اقامت خود می روند.

قرار می شود که امروز ظهر

ص: 603

به مسجد برویم، بعد از نماز جماعت، دقایقی صبر می کنیم، سیل جمعیّت از مسجد خارج می شود، حالا فرصت خوبی است که به قسمت «روضه پیامبر» برویم، تو خوب می دانی که تا سال هفتم هجری مسجد پیامبر فقط همان محدوده «روضه پیامبر» بوده است، بعداً مسجد توسعه داده شده است.

برایت گفته ام که در مسجد پیامبر، هر جا که قالی آن به رنگ سبز است، آنجا همان «روضه پیامبر» است، پیامبر فرموده که بین منبر و خانه من، باغی از باغ های بهشت است. ما اکنون وارد باغ بهشتی می شویم. خوشحال می شوی، می توانی جایی برای خواندن نماز پیدا کنی. تو مشغول خواندن نماز می شوی و من به فکر فرو می روم، به راستی من کجا آمده ام، اینجایی که نشسته ام، چه خاطره ای دارد؟ دوست دارم به تاریخ سفر کنم، به قبل از سال هفتم هجری...

* * *

چند نفر وارد مسجد می شوند، آنان در جستجوی پیامبر هستند، همه با تعجّب به آنان نگاه می کنند، آخر این یهودیان چرا به مسجد آمده اند؟ معلوم می شود که این چند نفر از یهودیان «بنی قریظه» هستند که به تازگی مسلمان شده اند، آنان می خواهند با پیامبر دیدار داشته باشند. من وقتی می فهمم که آنان از دین یهود دست برداشته و اسلام را انتخاب کرده اند، بسیار خوشحال می شوم، نزد یکی از آنان می روم و نام او را می پرسم. او خود را «عبداللّه بن سلام» معرّفی می کند. او به من می گوید از وقتی که مسلمان شده است همه اقوام و فامیلش او را طرد کرده اند و با ذلّت و خواری با او برخورد می کنند.

یکی از مسلمانان به عبداللّه بن سلام می گوید که پیامبر به منزل خود رفته

ص: 604

است و برای دیدن پیامبر باید به خانه آن حضرت بروید. عبداللّه بن سلام و دوستانش به سمت در مسجد می روند تا خارج شوند، من نیز همراه آنان می روم.

* * *

اینجا خانه پیامبر است. عبداللّه بن سلام و دوستانش با کمال ادب و احترام نزد پیامبر نشسته اند، پیامبر لبخندی بر لب دارد و از آنان به گرمی پذیرایی می کند.

عبداللّه بن سلام با تاریخ پیامبران به خوبی آشناست و می داند خداوند برای پیامبران، وصی و جانشین قرار داده است، جانشین موسی علیه السلام، یوشع بود.

عبداللّه بن سلام رو به پیامبر می کند و می گوید: ای پیامبر خدا! برای ما جانشین خود را معرّفی کن!

در این هنگام جبرئیل بر پیامبر نازل می شود و آیه ای را بر او نازل می کند. پیامبر رو به آنان می کند و می گوید : «همین الآن ، جبرئیل نزد من آمد و این آیه را بر من نازل کرد:

«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّه وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ ؛ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکوةَ وَهُمْ رَ اکِعُونَ»، بدانید که فقط خدا و پیامبر و کسانی که در رکوع نماز صدقه می دهند ، بر شما ولایت دارند .

همه به فکر فرو می روند ، به راستی منظور خدا از کسی که در رکوع صدقه می دهد کیست ؟ او کیست که مانند خدا و رسول خدا بر همه ولایت دارد ؟ من هیچ کس را نمی شناسم که در رکوع ، صدقه داده باشد .پیامبر رو به یارانش می کند و می گوید : «برخیزید ! برخیزید ! باید به مسجد برویم و کسی را که این آیه درباره او نازل شده است، پیدا کنیم» . همه به سوی مسجد می روند، مسجد پر از جمعیّت است و عدّه ای مشغول

ص: 605

نماز هستند. چگونه بفهمیم چه کسی در میان این همه جمعیّت ، صدقه داده است ؟

خوب است که ما به دنبال یک فقیر بگردیم و از او سؤل کنیم ، این طوری بهتر می توانیم گمشده خود را پیدا کنیم . یک مرد عرب می خواهد از درِ مسجد بیرون برود ، نگاه کن ، چهره او زرداست ، حتما خیلی گرسنه است .

نزد فقیر می رویم ، این فقیر چقدر خوشحال است ! مثل این که تمام دنیا را به او داده اند .

پیامبر به او نگاهی می کند و می پرسد : «ای مرد عرب ! از کجا می آیی ؟ چرا این قدر خوشحالی ؟» .

مرد عرب با دست ، گوشه مسجد را نشان می دهد و می گوید : «از پیش آن جوان می آیم ، او به من این انگشتر قیمتی را داد» .

صدای اللّه اکبرِ پیامبر در مسجد طنین می اندازد . همه از این فقیر می خواهند تا بیشتر توضیح دهد .

مرد عرب می گوید : «ساعتی قبل ، وارد مسجد شدم و از مردم درخواست کمک کردم ، امّا هیچ کس به من کمک نکرد ، من در مسجد دور می زدم و طلب کمک می کردم ، در این میان ، نگاهم به جوانی افتاد که در رکوع بود ، او با دست اشاره کرد تا من به سوی او بروم ، من هم پیش او رفتم و او انگشتر خود را به من داد» .

همه مردم ، اللّه اکبر می گویند و به سوی آن جوان می روند . آن جوان ، هنوز در حال خواندن نماز است . پیامبر تا او را می بیند اشک در چشمانش حلقه

ص: 606

می زند ! به راستی این کیست که دیدنش این گونه اشک شوق بر چشمان پیامبر جاری کرده است ؟

او علی علیه السلام است که به حکم قرآن ، از امروز بر همه مسلمانان ، ولایت دارد .

پیامبر رو به مردم می کند و می گوید: «علی بعد از من ولیّ و امام شماست».

* * *

این خبر در شهر می پیچد که خدا آیه ای را درباره علی علیه السلام نازل کرده است ،آن هایی که محبّت علی علیه السلام در سینه دارند خوشحال می شوند ، به راستی چه آقا و مولایی بهتر از علی علیه السلام !

اکنون حسّان بن ثابت جلو می آید و در وصف علی علیه السلام این شعر را می سراید:

أَبَا حَسَنٍ تَفدِیکَ نَفسِی وَ مُهجَتِی

وَ کُلُّ بَطِی ءٍ فِی الهُدَی وَ مُسَارِعٍ...

فَأَنتَ الَّذِی أَعطَیتَ إِذ کُنتَ رَاکِعاً

فَدَتکَ نُفُوسُ القَومِ یَا خَیرَ رَاکِعٍ

ای علی! ای جان من و همه مسلمانان فدای تو...تو آن کسی هستی که در حال رکوع صدقه دادی و انگشتر خود را به فقیر دادی و خدا هم ولایت و رهبری تو را در قرآن نازل کرد.

آفرین بر تو ای حسان! این شعر تو هرگز از یاد و خاطره ها فراموش نخواهد شد.

* * *

در میان مردم گروهی هستند که کینه علی علیه السلام را به سینه دارند ، این خبر آن ها را بسیار ناراحت می کند .

برای همین جلسه ای تشکیل می دهند و با یکدیگر درباره این موضوع گفتگو می کنند .

آیا می خواهی سخن آن ها را بشنوی ؟

گوش کن : «ما هرگز ولایت علی را نمی پذیریم ، آخر چگونه می شود یک جوان بر ما که پنجاه سال از او بزرگ تر

ص: 607

هستیم حکومت کند ؟ علی خیلی جوان است ، او برای رهبری شایسته نیست» .

معلوم می شود که هنوز این مردم به سنّت های جاهلیّت ایمان دارند .

عرب ها که همیشه رهبران خود را با ریش های سفید دیده اند نمی توانند رهبریِ یک جوان را قبول کنند . درست است که او همه خوبی ها و کمال ها را دارد ، امّا برای این مردم هیچ چیز مانند یک مشت ریشِ سفید نمی شود ، برای آن ها ارزش ریشِ سفید از همه فضایل برتر است !!

البته بعضی از این مردم ، فکر می کنند که خلیفه باید خیلی جدّی باشد و همیشه اخمو باشد تا همه از او بترسند ، امّا علی علیه السلام همیشه لبخند به لب دارد و برای همین به درد خلافت نمی خورد .

آنان در گوشه ای از مسجد، دور هم جمع می شوند، یکی از آنان می گوید:

-- به نظر شما چه باید بکنیم؟

-- اگر ما ولایت علی علیه السلام را نپذیریم به قرآن کفر ورزیده ایم، اگر هم به این آیه ایمان بیاوریم، باید این ذلّت و خواری را تحمّل کنیم و ولایت علی علیه السلام را قبول کنیم.

-- ما می دانیم که محمد صلی الله علیه و آله راست می گوید و این آیه از طرف خدا نازل شده است، ما ولایت محمّد را پذیرفته ایم، امّا هرگز از علی علیه السلام پیروی نمی کنیم.

* * *

بار دیگر جبرئیل بر پیامبر نازل می شود و این آیه را برای او می خواند:

«یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّه ثُمَّ یُنکِرُونَهَا وَ أَکْثَرُهُمُ الْکَافِرُونَ ».

آنان نعمت خدا را می شناسند، امّا باز آن را انکار می کنند و بیشترشان کافر هستند. آری، ولایت علی علیه السلام یکی از بزرگ ترین نعمت هایی است که

ص: 608

خداوند به این مردم عنایت کرده است، افسوس که این مردم به فکر سنّت های روزگار جاهلیّت هستند و این گونه خود را از این نعمت آسمانی بی بهره می کنند.

* * *

عمربن خطّاب دوستان خود را دور خود جمع می کند، آن ها نقشه ای در سر دارند، آن ها می خواهند به مسجد بروند و در حال رکوع به فقرا صدقه بدهند تا خداوند آیه ای را هم درباره آن ها نازل کند !

آن ها با خود فکر می کنند که اگر آیه ای درباره آن ها نازل شود چقدر خوب می شود ، آن وقت ، آن ها هم بر مردم ولایت خواهند داشت .

پول های خود را روی هم می ریزند ، این یک سرمایه گذاری مشترک است ، هرکس باید سهم خود را بدهد . با این پول می توان چهل انگشتر قیمتی خرید .

خبر می رسد که در مسجد بازار صدقه دادن ، خیلی داغ شده است ! چند نفر کنار در مسجد ایستاده اند ، یکی از آن ها هم در داخل مسجد مشغول نماز است ، وقتی یک فقیر وارد مسجد می شود ، دور او حلقه می زنند و از او می خواهند تا نزد عمربن خطّاب برود که نماز می خواند و یک انگشتر قیمتی بگیرد .

فقیر هم که از ماجرا، بی خبر است خوشحال می شود و به آن طرف می رود . با نزدیک شدن فقیر ، یکی به آن نمازگزار علامت می دهد و او به رکوع می رود و در رکوع به آن فقیر انگشتری قیمتی داده می شود !

چهل فقیر، صاحب انگشتر شدند، امّا آیه ای نازل نمی شود. انگشترهایی که این گروه از دست دادند، خیلی قیمتی تر از انگشتر علی علیه السلام

بودند ، امّا انگشتر علی علیه السلام چیزی داشت

ص: 609

که همه این چهل انگشتر نداشت و آن اخلاص صاحبِ انگشتر بود !

مهم این است که تو کاری را با اخلاص انجام دهی، این اخلاص است که به یک کار ارزش می دهد.

بیان دانش آموزی

بخشش انگشتری

خیلی وقت نبود که عبدالله بن سلام مسلمان شده بود. او و چند نفر از دوستانش تا همین چند ماه پیش یهودی بودند. خیلی دوست داشت دین اسلام را خوب بشناسد.از عالمان یهود شنیده بود که همه ی پیامبران جانشین خود را به مردم معرفی می کردند؛جانشینی که خدا او را به این مقام برمی گزید. مثلا حضرت موسی علیه السلام،از طرف خدا، یوشع نبی علیه السلام را به جانشینی خود معرفی کرد. از وقتی که مسلمان شده ،سؤالی ذهن عبدالله را مشغول کرده بود.می خواست بداند جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کیست؟ واقعا بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چه می شود؟

عبدالله نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت تا پاسخ سؤالش را بگیرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم لبخندی زده و فرمودند: همین الان جبرئیل برای من آیه ای آورد؛خداوند فرموده است:

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ. وَ مَنْ یَتَوَلَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا- فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون.

تنها و تنها سرپرست شما خدا و پیامبرش و کسانی هستند که در حال رکوع نماز صدقه می دهند و هر کس خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل ایمان(امامان)رادوست داشته باشد و پیروی کند؛قطعا این گروه

ص: 610

خدایی(بر دیگران)پیروز خواهند شد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رو به عبدالله و دوستانش کرد و فرمودند: عبدالله! رهبر و سرپرست تو خدا و پیامبرش و مؤمنانی هستند که تو را در برابر دشمنانت یاری می کنند. نشانه ی آنان این است: نماز می خوانند و در حال رکوع صدقه می دهند.

هرکه از خدا و پیامبرش و این مؤمنان پیروی کند، و با دوستان آن ها دوستی و با دشمنان شان دشمنی کند و در سختی ها به خدا و ایشان روی بیاورد،خدا و اهل ایمان او را یاری می کنند.

عبدالله خیلی دوست داشت تا هرچه زودتر آنان را بشناسد. چه کسی ما را بر دشمنانمان پیروز خواهد کرد؟باید می دید چه کسی در رکوع نمازش صدقه داده است؟

چشم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مرد نیازمندی افتاد که با خوشحالی از مسجد خارج می شد. از برق چشمانش معلوم بود که کمک خوبی گرفته است.پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:کسی به تو کمک کرده؟مرد پاسخ داد:بله،واردمسجد شدم و کمک خواستم،اما کسی به من کمک نکرد؛مگر آن جوان و با دست اشاره به آقایی کرد.آن جوان در رکوع نمازش این انگشتری را به من داد و با خوشحالی انگشتر را به یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشان داد.

نگاه عبدالله به همان سو دوخته شده بود.نمی دانست چه بگوید.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:الله اکبر؛او سرپرست شما است؛ پس از من مولای شما علی بن أبی طالب است.

آرامش عجیبی تمام وجود عبدالله را گرفته بود.او

ص: 611

آقای خودش را شناخته بود.بَه، چه خوب آقایی!

نکته ها

1-خداوند در این آیه، می فرماید: تنها و تنها سرپرست شما خدا است و پیامبر و مؤمنانی که در رکوع نمازشان صدقه می دهند.مردم وقتی این آیه را شنیدند فهمیدند که هرکسی نمی تواند جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد و وقتی وارد مسجد شدند،به چشم خود دیدند که آیه از رهبری چه کسی خبر داده است.

2-سلمان از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسید که آیا این آیه درباره ی همه ی مؤمنان است یا فقط درباره ی بعضی از آنان؟پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:فقط درباره ی برخی از آن ها که علی علیه السلام برترین آن ها است.کسی جز خدا حق انتخاب امام را ندارد.

3-چند نفر از منافقان که این سخنان را شنیدند؛دور هم جمع شدند و گفتند: می دانیم محمد صلی الله علیه و آله و سلم راست می گوید؛اما نه از او اطاعت می کنیم و نه از علی علیه السلام .آیه ای نازل شد.آیه ی83سوره نحل:(نعمت خدا را می شناسند و او را نمی پذیرند و بیشترشان کافرند).قرآن دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام را کافر می داند.

4-از آیه83سوره نحل مشخص می شود؛امام بزرگترین نعمت الهی است.

5-منافقان چهل انگشتری خریدند و در نماز صدقه دادند تا شایدآیه ای برای آن ها هم نازل شود و آن ها هم به این مقام برسند؛این آیه نازل شد: و لا صدق و لا صلی (نه صدقه داد و نه نماز خواند).

پیوند مهدوی

تنها رفیق؛تنها صاحب من!

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: دوستی با

ص: 612

حضرت علی علیه السلام از همه ی دوستی ها بهتر است؛ الان هم باید بدانیم: دوستی با امام زمان علیه السلام، از هر رفاقتی بهتر است. در زیارت نامه های مهدوی به حضرت عرض می کنیم که جز او برای خود ولی و سرپرستی نمی شناسیم.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به عبدالله مژده داد که اهل ایمان با کمک و رهبری حضرت علی علیه السلام پیروز خواهند شد.

دین خدا به دستِ امام زمان علیه السلام بر همه ی دشمنان غلبه خواهد کرد و به پیروزی نهایی خواهد رسید . پس یارش باشیم.

آیات و روایات

آیات

(5) المائدة : 55 إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون

روایات

کتاب سلیم بن قیس الهلالی ؛ ج2 ؛ ص758 قَالَ أَنْشُدُکُمُ اللَّهَ فِی قَوْلِ اللَّهِ - یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ وَ قَوْلِهِ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ثُمَّ قَالَ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً فَقَالَ النَّاسُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ خَاصٌّ لِبَعْضِ الْمُؤْمِنِینَ أَمْ عَامٌّ لِجَمِیعِهِمْ فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ أَنْ یُعْلِمَهُمْ [فِیمَنْ نَزَلَتِ الْآیَاتُ] وَ أَنْ یُفَسِّرَ لَهُمْ مِنَ الْوَلَایَةِ مَا فَسَّرَ لَهُمْ مِنْ صَلَاتِهِمْ وَ صِیَامِهِمْ وَ زَکَاتِهِمْ وَ حَجِّهِمْ فَنَصَبَنِی بِغَدِیرِ خُمٍّ وَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ أَرْسَلَنِی بِرِسَالَةٍ ضَاقَ بِهَا صَدْرِی وَ ظَنَنْتُ أَنَّ النَّاسَ مکذبونی [مُکَذِّبُویَ] فَأَوْعَدَنِی لَأُبَلِّغَنَّهَا أَوْ یُعَذِّبَنِی قُمْ یَا عَلِیُّ ثُمَّ نَادَی بِالصَّلَاةَ جَامِعَةً فَصَلَّی بِهِمُ الظُّهْرَ ثُمَّ

ص: 613

قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ مَوْلَایَ وَ أَنَا مَوْلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوْلَی بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ [أَلَا] مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ فَقَامَ إِلَیْهِ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَلَاؤُهُ کَمَا ذَا فَقَالَ [وَلَاؤُهُ کَوَلَایَتِی] مَنْ کُنْتُ أَوْلَی بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِیٌّ أَوْلَی بِهِ مِنْ نَفْسِه...

التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری علیه السلام ؛ ص460 [قِصَّةُ إِسْلَامِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ:]

301 قَالَ الْإِمَامُ ع: قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ زَیْنُ الْعَابِدِینَ ع وَ ذَلِکَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص (لَمَّا آمَنَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ بَعْدَ مَسَائِلِهِ الَّتِی سَأَلَهَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ جَوَابِهِ) إِیَّاهُ عَنْهَا- قَالَ لَهُ: یَا مُحَمَّدُ بَقِیَتْ وَاحِدَةٌ، وَ هِیَ الْمَسْأَلَةُ الْکُبْرَی وَ الْغَرَضُ الْأَقْصَی:

مَنِ الَّذِی یَخْلُفُکَ بَعْدَکَ، وَ یَقْضِی دُیُونَکَ، وَ یُنْجِزُ عِدَاتِکَ، وَ یُؤَدِّی أَمَانَاتِکَ وَ یُوضِحُ عَنْ آیَاتِکَ وَ بَیِّنَاتِکَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:

أُولَئِکَ أَصْحَابِی قُعُودٌ، فَامْضِ إِلَیْهِمْ فَسَیَدُلُّکَ النُّورُ السَّاطِعُ- فِی دَائِرَةِ غُرَّةِ وَلِیِّ عَهْدِی وَ صَفْحَةِ خَدَّیْهِ، وَ سَیَنْطِقُ طُومَارُکَ بِأَنَّهُ هُوَ الْوَصِیُّ، وَ سَتَشْهَدُ جَوَارِحُکَ بِذَلِکَ فَصَارَ عَبْدُ اللَّهِ إِلَی الْقَوْمِ- فَرَأَی عَلِیّاً ع یَسْطَعُ مِنْ وَجْهِهِ نُورٌ- یَبْهَرُ نُورَ الشَّمْسِ وَ نَطَقَ طُومَارُهُ وَ أَعْضَاءُ بَدَنِهِ کُلٌّ یَقُولُ: یَا ابْنَ سَلَامٍ هَذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع الْمَالِئُ جِنَانَ اللَّهِ بِمُحِبِّیهِ، وَ نِیرَانَهُ بِشَانِئِیهِ، الْبَاثُّ دِینَ اللَّهِ فِی أَقْطَارِ الْأَرْضِ وَ آفَاقِهَا، وَ النَّافِی لِلْکُفْرِ عَنْ نَوَاحِیهَا وَ أَرْجَائِهَا.

فَتَمَسَّکْ بِوَلَایَتِهِ تَکُنْ سَعِیداً، وَ اثْبُتْ عَلَی التَّسْلِیمِ لَهُ تَکُنْ رَشِیداً.

فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ: [یَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا وَصِیُّکَ الَّذِی وُعِدَ فِی التَّوْرَاةِ] أَشْهَدُ

ص: 614

لتفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص: 461

أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ الْمُصْطَفَی، وَ أَمِینُهُ الْمُرْتَضَی، وَ أَمِیرُهُ عَلَی جَمِیعِ الْوَرَی، وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أَخُوهُ وَ صَفِیُّهُ، وَ وَصِیُّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِهِ الْمُنْجِزُ لِعِدَاتِهِ، الْمُؤَدِّی لِأَمَانَاتِهِ، الْمُوضِحُ لِآیَاتِهِ وَ بَیِّنَاتِهِ- وَ الدَّافِعُ لِلْأَبَاطِیلِ بِدَلَائِلِهِ وَ مُعْجِزَاتِهِ، وَ أَشْهَدُ أَنَّکُمَا اللَّذَانِ بَشَّرَ بِکُمَا مُوسَی وَ مَنْ قَبْلَهُ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ وَ دَلَّ عَلَیْکُمَا الْمُخْتَارُونَ مِنَ الْأَصْفِیَاءِ.

ثُمَّ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص: قَدْ تَمَّتِ الْحُجَجُ، وَ انْزَاحَتِ الْعِلَلُ، وَ انْقَطَعَتِ الْمَعَاذِیرُ فَلَا عُذْرَ لِی إِنْ تَأَخَّرْتُ عَنْکَ، وَ لَا خَیْرَ فِیَّ إِنْ تَرَکْتُ التَّعَصُّبَ لَکَ.

ثُمَّ قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ الْیَهُودَ قَوْمٌ بُهْتٌ وَ إِنَّهُمْ إِنْ سَمِعُوا بِإِسْلَامِی (وَقَعُوا فِیَّ) فَاخْبَأْنِی عِنْدَکَ [فَاطْلُبْهُمْ- فَإِذَا جَاءُوکَ فَاسْأَلْهُمْ عَنْ حَالِی وَ رُتْبَتِی بَیْنَهُمْ- لِتَسْمَعَ قَوْلَهُمْ فِی قَبْلِ أَنْ یَعْلَمُوا بِإِسْلَامِی، وَ بَعْدَهُ لِتَعْلَمَ أَحْوَالَهُمْ.

فَخَبَأَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی بَیْتِهِ، ثُمَّ دَعَا قَوْماً مِنَ الْیَهُودِ، فَحَضَرُوهُ- وَ عَرَضَ عَلَیْهِمْ أَمْرَهُ فَأَبَوْا، فَقَالَ [رَسُولُ اللَّهِ ص]: بِمَنْ تَرْضَوْنَ حَکَماً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ قَالُوا: بِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ. قَالَ: وَ أَیُّ رَجُلٍ هُوَ قَالُوا: رَئِیسُنَا وَ ابْنُ رَئِیسِنَا وَ سَیِّدُنَا وَ ابْنُ سَیِّدِنَا، وَ عَالِمُنَا وَ ابْنُ عَالِمِنَا، وَ وَرِعُنَا وَ ابْنُ وَرِعِنَا، وَ زَاهِدُنَا وَ ابْنُ زَاهِدِنَا.

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: أَ رَأَیْتُمْ إِنْ آمَنَ بِی أَ تُؤْمِنُونَ قَالُوا: قَدْ أَعَاذَهُ اللَّهُ مِنْ ذَلِکَ ثُمَّ أَعَادَهَا فَأَعَادُوهَا، فَقَالَ: اخْرُجْ عَلَیْهِمْ یَا عَبْدَ اللَّهِ [بْنَ سَلَامٍ] وَ أَظْهِرْ مَا قَدْ أَظْهَرَهُ

التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص: 462

اللَّهُ لَکَ مِنْ أَمْرِ مُحَمَّدٍ.

فَخَرَجَ

ص: 615

عَلَیْهِمْ وَ هُوَ یَقُولُ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، وَ [أَشْهَدُ] أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ- الْمَذْکُورُ فِی التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الزَّبُورِ وَ صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَ سَائِرِ کُتُبِ اللَّهِ، الْمَدْلُولُ فِیهَا عَلَیْهِ وَ عَلَی أَخِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع.

فَلَمَّا سَمِعُوهُ یَقُولُ ذَلِکَ قَالُوا: یَا مُحَمَّدُ، سَفِیهُنَا وَ ابْنُ سَفِیهِنَا، وَ شَرُّنَا وَ ابْنُ شَرِّنَا وَ فَاسْقُنَا وَ ابْنُ فَاسِقِنَا، وَ جَاهِلُنَا وَ ابْنُ جَاهِلِنَا، کَانَ غَائِباً عَنَّا، فَکَرِهْنَا أَنْ نَغْتَابَهُ.

فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ: فَهَذَا الَّذِی کُنْتُ أَخَافُهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ.

ثُمَّ إِنَّ عَبْدَ اللَّهِ حَسُنَ إِسْلَامُهُ- وَ لَحِقَهُ الْقَصْدُ الشَّدِیدُ مِنْ جِیرَانِهِ مِنَ الْیَهُودِ، وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی حَمَارَّةِ الْقَیْظِ فِی مَسْجِدِهِ یَوْماً- إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ.

وَ [قَدْ] کَانَ بِلَالٌ أَذَّنَ لِلصَّلَاةِ- وَ النَّاسُ بَیْنَ قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ وَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ، فَنَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَی وَجْهِ عَبْدِ اللَّهِ فَرَآهُ مُتَغَیِّراً، وَ إِلَی عَیْنَیْهِ دَامِعَتَیْنِ، فَقَالَ: مَا لَکَ یَا عَبْدَ اللَّهِ.

فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَصَدَتْنِی الْیَهُودُ، وَ أَسَاءَتْ جِوَارِی- وَ کُلُّ مَاعُونٍ لِی اسْتَعَارُوهُ مِنِّی کَسَرُوهُ وَ أَتْلَفُوهُ، وَ مَا اسْتَعَرْتُ مِنْهُمْ مَنَعُونِیهِ، ثُمَّ زَادَ أَمْرُهُمْ بَعْدَ هَذَا، فَقَدِ اجْتَمَعُوا وَ تَوَاطَئُوا- وَ تَحَالَفُوا عَلَی أَنْ لَا یُجَالِسَنِی أَحَدٌ مِنْهُمْ، وَ لَا یُبَایِعَنِی وَ لَا یُشَاوِرَنِی وَ لَا یُکَلِّمَنِی وَ لَا یُخَالِطَنِی، وَ قَدْ تَقَدَّمُوا بِذَلِکَ إِلَی مَنْ فِی مَنْزِلِی، فَلَیْسَ یُکَلِّمُنِی أَهْلِی وَ کُلُّ جِیرَانِنَا یَهُودُ، وَ قَدِ اسْتَوْحَشْتُ مِنْهُمْ، فَلَیْسَ لِی [مَنْ] أَنِسُ بِهِمْ، وَ الْمَسَافَةُ مَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَ مَسْجِدِکَ هَذَا وَ مَنْزِلِکَ بَعِیدَةٌ، فَلَیْسَ یُمْکِنُنِی فِی کُلِّ وَقْتٍ یَلْحَقُنِی ضِیقُ صَدْرٍ مِنْهُمْ- أَنْ أَقْصِدَ مَسْجِدَکَ

ص: 616

أَوْ مَنْزِلَکَ.

فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ ص غَشِیَهُ مَا کَانَ یَغْشَاهُ- عِنْدَ نُزُولِ الْوَحْیِ عَلَیْهِ مِنْ تَعْظِیمِ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَی، ثُمَّ سُرِّیَ عَنْهُ وَ قَدْ أَنْزَلَ عَلَیْهِ:

التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص: 463 إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا- الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ، وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا- فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ .

قَالَ: یَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ سَلَامٍ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ نَاصِرُکُمُ اللَّهُ عَلَی الْیَهُودِ الْقَاصِدِینَ بِالسُّوءِ لَکَ وَ رَسُولُهُ [إِنَّمَا] وَلِیُّکَ وَ نَاصِرُکَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ- صِفَتُهُمْ أَنَّهُمْ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ أَیْ وَ هُمْ فِی رُکُوعِهِمْ.

ثُمَّ قَالَ: یَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ سَلَامٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَتَوَلَّاهُمْ، وَ وَالَی أَوْلِیَاءَهُمْ، وَ عَادَی أَعْدَاءَهُمْ، وَ لَجَأَ عِنْدَ الْمُهِمَّاتِ إِلَی اللَّهِ ثُمَّ إِلَیْهِمْ فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ جُنْدَهُ هُمُ الْغالِبُونَ لِلْیَهُودِ وَ سَائِرِ الْکَافِرِینَ، أَیْ فَلَا یُهِمَّنَّکَ یَا ابْنِ سَلَامٍ، فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی [هُوَ نَاصِرُکَ] وَ هَؤُلَاءِ أَنْصَارُکَ، وَ هُوَ کَافِیکَ شُرُورَ أَعْدَائِکَ وَ ذَائِدٌ عَنْکَ مَکَایِدَهُمْ.

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: یَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ سَلَامٍ أَبْشِرْ، فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَکَ أَوْلِیَاءَ خَیْراً مِنْهُمْ:

اللَّهُ، وَ رَسُولُهُ، وَ الَّذِینَ آمَنُوا- الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ، وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ، وَ هُمْ راکِعُونَ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ: [یَا رَسُولَ اللَّهِ] مَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ آمَنُوا فَنَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَی سَائِلٍ، فَقَالَ: هَلْ أَعْطَاکَ أَحَدٌ شَیْئاً الْآنَ قَالَ: نَعَمْ ذَلِکَ الْمُصَلِّی، أَشَارَ إِلَیَّ بِإِصْبَعِهِ: أَنْ خُذِ الْخَاتَمَ.

فَأَخَذْتُهُ فَنَظَرْتُ إِلَیْهِ وَ إِلَی الْخَاتَمِ، فَإِذَا هُوَ خَاتَمُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ

ص: 617

ع.

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: اللَّهُ أَکْبَرُ، هَذَا وَلِیُّکُمْ [بَعْدِی] وَ أَوْلَی النَّاسِ بِالنَّاسِ بَعْدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع .

قَالَ: ثُمَّ لَمْ یَلْبَثْ عَبْدُ اللَّهِ إِلَّا یَسِیراً حَتَّی مَرِضَ بَعْضُ جِیرَانِهِ، وَ افْتَقَرَ وَ بَاعَ دَارَهُ، فَلَمْ یَجِدْ لَهَا مُشْتَرِیاً غَیْرَ عَبْدِ اللَّهِ، وَ أُسِرَ آخَرُ مِنْ جِیرَانِهِ فَأُلْجِئَ إِلَی بَیْعِ دَارِهِ، فَلَمْ یَجِدْ [لَهَا] مُشْتَرِیاً غَیْرَ عَبْدِ اللَّهِ، ثُمَّ لَمْ یَبْقَ مِنْ جِیرَانِهِ مِنَ الْیَهُودِ أَحَدٌ إِلَّا دَهَتْهُ دَاهِیَةٌ، وَ احْتَاجَ- مِنْ أَجْلِهَا- إِلَی بَیْعِ دَارِهِ، فَمَلَکَ عَبْدُ اللَّهَ تِلْکَ الْمَحَلَّةَ، وَ قَلَعَ اللَّهُ شَأْفَةَ الْیَهُودِ، وَ حَوَّلَ عَبْدُ اللَّهِ إِلَی تِلْکَ الدُّورِ- قَوْماً مِنْ خِیَارِ الْمُهَاجِرِینَ، وَ کَانُوا لَهُ أُنَّاساً وَ جُلَّاساً، وَ رَدَّ اللَّهُ کَیْدَ الْیَهُودِ فِی نُحُورِهِمْ، وَ طَیَّبَ اللَّهُ عَیْشَ عَبْدِ اللَّهِ بِإِیمَانِهِ بِرَسُولِ اللَّهِ وَ مُوَالاتِهِ لِعَلِیٍّ وَلِیِّ اللَّهِ، ع ..

تفسیر فرات الکوفی ؛ ص124 - فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ [الْحَسَنِ] بْنِ [أَبِی] الْخَطَّابِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ طَرِیفٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ ع جُلُوساً صَفَّیْنِ وَ هُوَ عَلَی السَّرِیرِ وَ قَدْ دَرَّ عَلَیْنَا بِالْحَدِیثِ [و] فِینَا مِنَ السُّرُورِ وَ قُرَّةِ الْعَیْنِ مَا شَاءَ اللَّهُ فَکَأَنَّا فِی الْجَنَّةِ فَبَیْنَا نَحْنُ کَذَلِکَ إِذاً بِالْآذِنِ [بِالْأَذَانِ] فَقَالَ سَلَّامٌ الْجُعْفِیُّ بِالْبَابِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ائْذَنْ لَهُ فَدَخَلَنَا غَمٌّ وَ هَمٌّ وَ مَشَقَّةٌ کَرَاهِیَةَ أَنْ یَکُفَّ عَنَّا مَا کُنَّا فِیهِ فَدَخَلَ وَ سَلَّمَ عَلَیْهِ فَرَدَّ أَبُو جَعْفَرٍ ثُمَّ قَالَ سَلَّامٌ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ حَدَّثَنِی عَنْکَ خَیْثَمَةُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ

ص: 618

آمَنُوا أَنَّ الْآیَةَ نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ صَدَقَ خَیْثَمَةُ.

- فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ یُصَلِّی ذَاتَ یَوْمٍ فِی مَسْجِدٍ فَمَرَّ بِهِ مِسْکِینٌ [فَقِیرٌ] فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص هَلْ تُصُدِّقَ عَلَیْکَ بِشَیْءٍ قَالَ نَعَمْ مَرَرْتُ بِرَجُلٍ رَاکِعٍ فَأَعْطَانِی خَاتَمَهُ وَ أَشَارَ [فَأَشَارَ] بِیَدِهِ فَإِذَا هُوَ عَلِیُّ [بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع] فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ وَلِیُّکُمْ [مِنْ] بَعْدِی.

137- فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی الْحُسَیْنُ [بْنُ سَعِیدٍ] مُعَنْعَناً عَنْ جَعْفَرٍ ع إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا نَزَلَ [نَزَلَتْ] فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع.

138- فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبَّادِ الْخَثْعَمِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَی آخِرِ الْآیَةِ قَالَ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع.

- فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ [مُعَنْعَناً] عَنِ الْمِنْهَالِ قَالَ: سَأَلْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ [المحسن] وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ مُحَمَّدٍ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا قَالَ [فِی] عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع.

- فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْأَحْمَسِیُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی هَاشِمٍ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ قَالَ: أَقْبَلَ سَائِلٌ فَسَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ هَلْ سَأَلْتَ أَحَداً مِنْ أَصْحَابِی قَالَ لَا قَالَ فَأْتِ الْمَسْجِدَ فَاسْأَلْهُمْ ثُمَّ عُدْ إِلَیَّ فَأَخْبِرْنِی فَأَتَی الْمَسْجِدَ فَلَمْ یُعْطِهِ أَحَدٌ شَیْئاً قَالَ فَمَرَّ بِعَلِیٍّ وَ هُوَ رَاکِعٌ فَنَاوَلَهُ یَدَهُ

ص: 619

فَأَخَذَ خَاتَمَهُ ثُمَّ رَجَعَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ ص [فَأَخْبَرَهُ] فَقَالَ هَلْ تَعْرِفُ هَذَا الرَّجُلَ قَالَ لَا فَأَرْسَلَ مَعَهُ فَإِذَا هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ وَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا.

إ 141- فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ بَزِیعٍ مُعَنْعَناً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ [الْحَنَفِیَّةِ] أَبِی هَاشِمٍ قَالَ: أَقْبَلَ سَائِلٌ فَسَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ص [فَقَالَ لَهُ هَلْ سَأَلْتَ أَحَداً مِنْ أَصْحَابِی قَالَ لَا قَالَ فَأْتِ الْمَسْجِدَ فَاسْأَلْهُمْ وَ عُدْ إِلَیَّ فَأَخْبِرْنِی فَأَتَی الْمَسْجِدَ] فَلَمْ یُعْطَ شَیْئاً فَمَرَّ بِعَلِیٍّ ع وَ هُوَ رَاکِعٌ قَالَ فَقَالَ بِیَدِهِ فَأَخَذَ خَاتَمَهُ ثُمَّ رَجَعَ إِلَی النَّبِیِّ ص فَأَخْبَرَهُ قَالَ فَقَالَ [هَلْ] تَعْرِفُ الرَّجُلَ قَالَ لَا فَأَرْسَلَ مَعَهُ فَإِذَا هُوَ عَلِیٌّ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَی راکِعُونَ.

- فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ [بْنُ الْحَکَمِ الْحِبَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا حَسَنُ بْنُ حُسَیْنٍ قَالَ حَدَّثَنَا حِبَّانُ عَنِ الْکَلْبِیِّ عَنْ أَبِی صَالِحٍ] عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ [رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ] فِی قَوْلِهِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ [بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع] خَاصَّةً.

- فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی عُبَیْدُ بْنُ کَثِیرٍ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فِی قَوْلِهِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَی قَوْلِهِ وَ هُمْ راکِعُونَ قَالَ [فَقَالَ] أَتَی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ وَ رَهْطٌ مَعَهُ مِنْ [مُسْلِمِی] أَهْلِ الْکِتَابِ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ ص عِنْدَ الظُّهْرِ فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ بُیُوتُنَا قَاصِیَةٌ وَ لَا مُتَحَدَّثَ [لَنَا] دُونَ هَذَا الْمَسْجِدِ وَ إِنَّ قَوْمَنَا [قَوْماً] لَمَّا أَنْ رَأَوْنَا قَدْ صَدَّقْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ

ص: 620

تَرَکْنَا دِیْنَهُمْ أَظْهَرُوا لَنَا الْعَدَاوَةَ وَ أَقْسَمُوا أَنْ لَا یُخَالِطُونَا وَ لَا یُجَالِسُونَا وَ لَا یُکَلِّمُونَا فَشَقَّ عَلَیْنَا فَبَیْنَا هُمْ یَشْکُونَ إِلَی النَّبِیِّ ص إِذْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَتَلَا عَلَیْهِمْ فَقَالُوا رَضِینَا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ أَذَّنَ بِلَالٌ بِالصَّلَاةِ وَ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَی الْمَسْجِدِ وَ النَّاسُ یُصَلُّونَ بَیْنَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَاعِدٍ وَ إِذَا مِسْکِینٌ یَسْأَلُ [فَسَأَلَ] فَدَعَاهُ النَّبِیُّ ص فَقَالَ هَلْ أَعْطَاکَ أَحَدٌ شَیْئاً قَالَ نَعَمْ قَالَ مَا ذَا قَالَ خَاتَمَ [من] فِضَّةٍ قَالَ مَنْ أَعْطَاکَ قَالَ ذَاکَ الرَّجُلُ الْقَائِمُ فَإِذَا هُوَ عَلِیُّ [بْنُ أَبِی طَالِبٍ] قَالَ أَنَّی أَعْطَاکَ قَالَ أَعْطَانِیهِ وَ هُوَ رَاکِعٌ فَزَعَمُوا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ [النَّبِیَ] ص کَبَّرَ عِنْدَ ذَلِکَ یَقُولُ وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ الْآیَةَ. - فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو عَلِیٍّ أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ الْحَضْرَمِیُّ مُعَنْعَناً عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَی آخِرِ الْآیَةِ جَاءَ النَّبِیُّ ص إِلَی الْمَسْجِدِ فَإِذَا سَائِلٌ فَدَعَاهُ قَالَ مَنْ أَعْطَاکَ مِنْ [فِی] هَذَا الْمَسْجِدِ قَالَ مَا أَعْطَانِی إِلَّا هَذَا الرَّاکِعُ وَ السَّاجِدُ یَعْنِی عَلِیّاً فَقَالَ النَّبِیُّ ص الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَهَا فِیَّ وَ فِی أَهْلِ بَیْتِی قَالَ وَ کَانَ فِی خَاتَمِ عَلِیٍّ الَّذِی أَعْطَاهُ السَّائِلَ سُبْحَانَ مَنْ فَخْرِی بِأَنِّی لَهُ عَبْدٌ. - فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ أَ

حْمَدَ مُعَنْعَناً عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ عَلَی نَبِیِّ اللَّهِ وَ هُوَ فِی بَیْتِهِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَی قَوْلِهِ وَ هُمْ راکِعُونَ [فَ] خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ ثُمَّ نَادَی سَائِلٌ [سَائِلًا] فَسَأَلَ

ص: 621

فَقَالَ لَهُ أَعْطَاکَ أَحَدٌ شَیْئاً قَالَ لَا إِلَّا ذَاکَ [أخاک] الرَّاکِعُ أَعْطَانِی خَاتَمَهُ یَعْنِی عَلِیّاً [عَلَیْنَا].

- فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی زَیْدُ بْنُ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ زِیَادٍ الْقَصَّارُ مُعَنْعَناً عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ مَنْ أَحَبَّ اللَّهَ أَحَبَّ النَّبِیَّ وَ مَنْ أَحَبَّ النَّبِیَّ أَحَبَّنَا وَ مَنْ أَحَبَّنَا أَحَبَّ شِیعَتَنَا فَإِنَّ النَّبِیَّ [فالنبی] ص وَ نَحْنُ وَ شِیعَتَنَا مِنْ طِینَةٍ وَاحِدَةٍ وَ نَحْنُ فِی الْجَنَّةِ لَا نُبْغِضُ مَنْ یُحِبُّنَا [أَحَبَّنَا] وَ لَا نُحِبُّ مَنْ أَبْغَضَنَا اقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَی آخِرِ الْآیَةِ قَالَ الحادث [الْحَارِثُ] صَدَقَ وَ اللَّهِ [الله] مَا نَزَلَتْ إِلَّا فِیهِ.

147- فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی بْنِ زَکَرِیَّا الدِّهْقَانُ مُعَنْعَناً عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ یَقْرَأُ سُورَةَ الْمَائِدَةِ فَقَالَ اکْتُبْ فَکَتَبْتُ حَتَّی انْتَهَیْتُ إِلَی هَذِهِ الْآیَةِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ أَتَی [أَنَ] رَسُولَ اللَّهِ ص یَخْفِقُ بِرَأْسِهِ کَأَنَّهُ نَائِمٌ وَ هُوَ یُمْلِی [عَلَیَ] بِلِسَانِهِ حَتَّی فَرَغَ مِنْ آخَرِ السُّورَةِ [سُورَةِ الْمَائِدَةِ] ثُمَّ انْتَبَهَ فَقَالَ لِی اکْتُبْ فَأَمْلَی عَلَیَّ مِنَ الْمَوْضِعِ الَّذِی خَفَقَ عِنْدَهَا فَقُلْتُ أَ لَمْ تُمْلِ عَلَیَّ حَتَّی خَتَمْتَهَا فَقَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ ذَلِکَ الَّذِی أَمْلَی عَلَیْکَ جَبْرَئِیلُ [ع ثُمَّ قَالَ عَلِیٌّ ع] فَأَمْلَی عَلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ ص سِتِّینَ آیَةً وَ أَمْلَی عَلَیَّ جَبْرَئِیلُ أَرْبَعاً وَ سِتِّینَ آیَةً.

وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون تفسیر العیاشی ؛ ج1 ؛ ص327 138 عن ابن أبی یعفور قال قلت لأبی عبد الله ع أعرض علیک

ص: 622

دینی الذی أدین الله به، قال: هاته، قلت أشهد أن لا إله إلا الله- و أشهد أن محمدا ص رسول الله، و أقر بما جاء به من عند الله، قال: ثم وصفت له الأئمة حتی انتهیت إلی أبی جعفر، قلت و أقر بک ما أقول فیهم، فقال: أنهاک أن تذهب باسمی فی الناس، قال أبان: قال ابن أبی یعفور «: قلت له مع الکلام الأول: و أزعم أنهم الذین قال الله فی القرآن «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» فقال أبو عبد الله و الآیة الأخری فاقرأ- قال: قلت له: جعلت فداک أی آیة قال: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا- الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» قال: فقال: رحمک الله، قال: قلت: تقول رحمک الله علی هذا الأمر قال: فقال: رحمک الله علی هذا الأمر . -عن أبی حمزة عن أبی جعفر ع قال بینا رسول الله ع جالس فی بیته- و عنده نفر من الیهود أو قال: خمسة من الیهود، فیهم عبد الله بن سلام، فنزلت هذه الآیة: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا- الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ- وَ هُمْ راکِعُونَ» [بهذا الفتی] فترکهم رسول الله ص فی منزله و خرج إلی المسجد، فإذا بسائل قال له رسول الله ص: أ صدق علیک أحد بشیء قال: نعم هو ذاک المصلی فإذا هو علی ع . الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج1 ؛ ص187 - أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ قَالَ: ذَکَرْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَوْلَنَا فِی الْأَوْصِیَاءِ إِنَّ طَاعَتَهُمْ مُفْتَرَضَةٌ قَالَ فَقَالَ نَعَمْ

ص: 623

هُمُ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ وَ هُمُ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا . الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج1 ؛ ص288 - الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَاشِمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا قَالَ إِنَّم

َا یَعْنِی أَوْلَی بِکُمْ أَیْ أَحَقُّ بِکُمْ وَ بِأُمُورِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ أَمْوَالِکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا یَعْنِی عَلِیّاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ ع إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ وَصَفَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی صَلَاةِ الظُّهْرِ وَ قَدْ صَلَّی رَکْعَتَیْنِ وَ هُوَ رَاکِعٌ وَ عَلَیْهِ حُلَّةٌ قِیمَتُهَا أَلْفُ دِینَارٍ وَ کَانَ النَّبِیُّ ص کَسَاهُ إِیَّاهَا وَ کَانَ النَّجَاشِیُّ أَهْدَاهَا لَهُ فَجَاءَ سَائِلٌ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ وَ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ تَصَدَّقْ عَلَی مِسْکِینٍ فَطَرَحَ الْحُلَّةَ إِلَیْهِ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَیْهِ أَنِ احْمِلْهَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ هَذِهِ الْآیَةَ وَ صَیَّرَ نِعْمَةَ أَوْلَادِهِ بِنِعْمَتِهِ فَکُلُّ مَنْ بَلَغَ مِنْ أَوْلَادِهِ مَبْلَغَ الْإِمَامَةِ یَکُونُ بِهَذِهِ الصِّفَةِ مِثْلَهُ فَیَتَصَدَّقُونَ وَ هُمْ راکِعُونَ وَ السَّائِلُ الَّذِی سَأَلَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ الَّذِینَ یَسْأَلُونَ الْأَئِمَّةَ مِنْ أَوْلَادِهِ یَکُونُونَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ. - عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ وَ بُکَیْرِ بْنِ أَعْیَنَ

ص: 624

وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ وَ أَبِی الْجَارُودِ جَمِیعاً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ- إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ فَرَضَ وَلَایَةَ أُولِی الْأَمْرِ فَلَمْ یَدْرُوا مَا هِیَ فَأَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص أَنْ یُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَایَةَ کَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّکَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِکَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَخَوَّفَ أَنْ یَرْتَدُّوا عَنْ دِینِهِمْ وَ أَنْ یُکَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ رَاجَعَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ- یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ فَقَامَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ ع یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ فَنَادَی الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ یُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ قَالَ عُمَرُ بْنُ أُذَیْنَةَ قَالُوا جَمِیعاً غَیْرَ أَبِی الْجَارُودِ وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ کَانَتِ الْفَرِیضَةُ تَنْزِلُ بَعْدَ الْفَرِیضَةِ الْأُخْرَی وَ کَانَتِ الْوَلَایَةُ آخِرَ الْفَرَائِضِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی (5) قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا أُنْزِلُ عَلَیْکُمْ بَعْدَ هَذِهِ فَرِیضَةً قَدْ أَکْمَلْتُ لَکُمُ الْفَرَائِضَ. ( 1)« ج»: فانشدکم اللّه أ لستم تعلمون أنّ اللّه أنزل فی کتابه ...

مستندات

( 2) سورة النساء: الآیة 59.

( 3) سورة المائدة: الآیة 55.

( 4) سورة التوبة: الآیة 16.

( 4)« ج»: فقال الناس لرسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: أ هذا خاصّ لبعض المؤمنین أم

ص: 625

هو عامّ لجمیع المؤمنین.

( 5) الزیادة من« ج».

( 6)« ج»: أن یفسّر لهم لمن الموالاة کما فسّر لهم أمر صلاتهم و صومهم.

( 7)« ج»: أرسل إلیّ.

( 8) فی« ج» هکذا:« ... و ظننت أنّ النّاس مکذّبی، فأمرنی بتبلیغها و أنزل فی ذلک قرآنا فقال:\i یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»\E فنصبنی ثمّ نادی با علی صوته بعد ما أمر بالصلاة جامعة فهجر بهم الظهر.

( 9)« ج»: و أنا أولی بالمؤمنین.

( 10) الزیادة من« ج».

( 11) الزیادة من« الف».

هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1405ق.

( 12). و هو من یهود بنی قینقاع، کان حبرهم و أعلمهم، و کان اسمه الحصین، فلمّا أسلم سمّاه الرّسول صلّی اللّه علیه و آله« عبد اللّه».

انظر سیرة ابن هشام: 2- 162 و 163 و مواضع أخر منه.

( 13). زاد بعدها فی« أ، ط»: ذلک الآیات الدّالّات علی نبوّة محمّد صلّی اللّه علیه و آله و ولایة علیّ علیه السّلام کثیرة أحدها قوله تعالی«\i إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ\E ... ال

آیة إلی قوله تعالی\i فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ\E» المائدة: 55، 56.

( 14).« إذا عارض و تحدّی عبد اللّه بن صوریا و أتی صلّی اللّه علیه و آله بجوابه» خ ل.

( 15).« فستری» خ ل.

( 16).« الدّامغ» ب. دمغ الحقّ الباطل: محقه و أبطله.

( 17).« بدلالاته» أ.

( 18). أی کذب و افتراء.

( 19).« لأنکروا بمرتبتی فی علم التّوراة و

ص: 626

بتعظیمهم بی و سندیّة قولی عندهم» أ.

( 20).« یسمعوا» أ.

( 21).« أ ترضون» ب.

( 22).« یشاربنی» أ.« یشارینی» ق، البحار.

( 23). أی زال عنه ما کان یجده.

( 24). المائدة: 55- 56.

( 25). استظهرها فی« ق».

( 26).« و رسوله محمّد» ص، ط.

( 27). قال الطّبرسیّ فی مجمع البیان: 3- 210: و فی روایة عطا، قال عبد اللّه بن سلام: یا رسول اللّه أنا رأیت علیّا تصدّق بخاتمه و هو راکع، فنحن نتولّاه.

أقول: ذکر المحدّثون و الرّواة أحداث هذه القصّة فی العدید من الکتب و بألفاظ مختلفة و أسانید متعدّدة و تناقلته الخاصّة و العامّة، منها:

فرات فی تفسیره: 39، الخوارزمیّ فی مناقبه: 186، عنه کشف الغمّة: 1- 301 و الحسکانیّ فی شواهد التّنزیل: 1- 185، بشارة المصطفی: 266، مصباح الأنوار:

8( مخطوط)، و تجد تفصیل ذلک فی إحقاق الحقّ: 2- 399- 406، و ج 3- 502- 511 فراجع.

( 28).« یکن» ص، ق، و البحار.

( 29).« شاکة» أ.« شانئیه» ب، ط. الشّأفة: الأصل أو العداوة. و الشاکة: الحدّة.

( 30). عنه البحار: 9- 326 ضمن ح 16، و مدینة المعاجز: 73 ح 185( قطعة).

حسن بن علی، امام یازدهم علیه السلام، التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری علیه السلام - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1409 ق.

( 31). هذه الروایة کانت بالأصل ح 5 من سورة البقرة. و أوردها المجلسیّ فی البحار 35/ 197.

محمّد بن الحسین أبو جعفر الزیات الهمدانی وثقه النجاشیّ و الشیخ توفّی سنة 262.

أحمد بن محمّد بن أبی نصر البزنطی ثقة أیضا توفّی سنة 221.

ثعلبة من وجوه الأصحاب علی

ص: 627

حدّ تعبیر النجاشیّ.

سلیمان بن طریف عده الشیخ من أصحاب الصادق علیه السلام. و محمّد بن مسلم أشهر من ان یذکر.

و سلام من أصحا کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی - تهران، چاپ: اول، 1410 ق.

( 32). و فی أ، ب: حدّثنا الحسین معنعنا و بمقتضی ترتیب الکتاب فی حدّثنا و فی سبقه بحسین بن الحکم أن یکون هنا أیضا ابن الحکم و لکنه فی ر( حدّثنی) مع التصریح باسم أبیه و إضافة إلی ذلک فالروایة غیر موجودة فی تفسیره لذا رجحنا الثانیة.

( 33). المنهال وثقه ابن معین و النسائی و العجلیّ و الدارقطنی و ابن حبان. انظر التهذیب. و علیّ بن الحسین هو زین العابدین علی الظاهر، و عبد اللّه بن محمّد بن علیّ بن أبی طالب أبو هاشم ابن محمّد ابن الحنفیة امام الکیسانیة و عنه انتقلت البیعة إلی بنی العباس حیث أوصی إلی محمّد بن علیّ بن عبد اللّه بن عبّاس و صرف شیعته إلیه و دفع إلیه کتبه و مات عنده قال ابن سعد: کان ثقة قلیل الحدیث و قال النسائی:

ثقة. توفّی سنة 99. تهذیب التهذیب، تنقیح المقال.

( 34) و

( 35) و أخرجه الحبری فی تفسیره عن الحمانی عن موسی بن مطیر عن المنهال عن عبد اللّه بن محمّد ...( بصورة مختصرة)، و رواه عن الحبری الحسکانی فی الشواهد بسنده إلیه.

و أخرجه الحاکم الحسکانی فی شواهد التنزیل بطرق ثلاث إلّا أن فیه عن المنهال عن محمّد بن الحنفیة.

و أخرجه القاضی أبو جعفر الکوفیّ المعاصر لفرات فی المناقب ح 103: عن عبید اللّه بن محمّد عن محمّد بن زکریا عن قیس بن حفص

ص: 628

و أحمد بن محمّد بن یزید عن حسن بن حسن! عن أبی مریم عن المنهال ...

( مثله تقریبا).

و الحدیث 141 کان فیه سقط أکملناه من المتقدمة و قد سقط بأکمله مع ح 22 و 23 و أحادیث أخر- من نسخة( ر) و ما یتبعها.

ب السجّاد و الباقر و الصادق علیهم السلام.

( 36). و هو الحدیث الثالث من سورة المائدة من تفسیر الحبری و قد سقط سند الحدیث و صدره من( ر) و رواه عن الحبری الحسکانی فی الشواهد. و فی الدّر المنثور: أخرج عبد الرزاق و عبد بن حمید و ابن جریر و أبو الشیخ و ابن مردویه عن ابن عبّاس فی قوله\i( إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ ...)\E قال: نزلت فی علیّ بن أبی طالب.

و أخرجه الحسکانی رحمه اللّه فی الشواهد بأسانید.

( 37). و أخرجه الطبریّ فی الدلائل عن المعافی أبی الفرج عن محمّد بن القاسم بن زکریا عن القاسم بن هشام عن حسن بن حسین عن معاذ عن عطاء عن سعید عن ابن عبّاس. کتاب الیقین الباب 66.

و أخرجه الحموینی فی فرائد السمطین ح 150 و 152 و الحسکانی فی الشواهد بأسانید و الخوارزمی فی- المناقب الفصل 17، و أخرجه ابن مردویه من طریق الکلبی عن أبی صالح عن ابن عبّاس کما فی الدّر المنثور، و أخرجه ابن الشجری فی أمالیه بسند إلی السدی فی أواخر الحدیث السادس، و أبو جعفر الکوفیّ فی المناقب عن عبد الرحمن بن أحمد الهمدانی عن إبراهیم بن الحسن عن آدم بن أبی إیاس عن حبان( بما یقرب من فرات لکن یبتدئ المتن من قوله: و خرج رسول اللّه) و

أخرجه الکوفیّ أیضا

ص: 629

فی نهایة الجزء الأول عن غیر واحد عن عبد اللّه بن محمّد بن إبراهیم الکشوری عن عبد ربّه بن عبد اللّه العبدی عن أیّوب بن سلیمان الحبطی عن السدی ... ان رهطا من مسلمی أهل الکتاب منهم عبد اللّه بن سلام و أسد و أسید لما أمرهم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم أن یقطعوا مودة الیهود و النصاری فقطعوا فقالت بنو قریظة و النضیر: فما بالنا نواد أهل دین محمّد و قد تبرءوا من دیننا و مودتنا و الذی نحلف به لا یکلم رجل منا رجلا دخل فی دین محمّد و لا نناکحهم و لا نتابعهم و لا نجالسهم و لا ندخل علیهم و لا نأذن لهم فی بیوتنا، ففعلوا فبلغ ذلک عبد اللّه بن سلام و أصحابه فأتوا رسول اللّه عند الظهر ...

( و الباقی إلی قوله( فزعموا) واحد لکن مع تفصیل أکثر و بدل( فزعموا) الی آخره:) فقال رسول اللّه( ص) عند ذلک\i( إِنَّما وَلِیُّکُمُ ...\E\i راکِعُونَ)\E إلی آخر الآیة.

س 4 فی( ر): فقالوا رسول اللّه. و فی أ: فقال و رسول. و کتب فوق الواو: یا( خ ل). و المثبت من ب.

( 38). و فی نسخة أ: الذی جعلها فی سر أهل بیتی.

( 39). أخرجه أبو نعیم عن الطبرانی و ابن حبان کما فی الخصائص لابن بطریق، و أخرجه أبو الشیخ و ابن مردویه و ابن عساکر کما فی الدّر المنثور و أخرجه الحسکانی فی الشواهد و الحاکم فی المعرفة و الطبرانی علی ما حکاه ابن کثیر و الخوارزمی و ابن عساکر.

( 40). سیأتی فی ح 4 من سورة الحشر و ح 2

ص: 630

من سورة الجمعة روایة فرات عن( زید بن حمزة) فقط دون إضافة و إلحاق فلعل الصواب: حدّثنی أو عن محمّد بن علیّ بن زیاد القصار( القطان). المترجم فی تاریخ بغداد.

(41 )- ای یحرّکه و هو ناعس.

کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی - تهران، چاپ: اول، 1410 ق.

( 42)- و فی بعض النسخ« و أقول فیک».

( 43)- البحار ج 9: 35. البرهان ج 1: 483.

( 44)- الوسائل ج 2 أبواب الصدقة باب 51. البحار ج 9: 35. البرهان ج 1: 483. و نقله المحدث الحر العاملی فی کتاب إثبات الهداة ج 3: 542 عن هذا الکتاب مختصرا أیضا.

عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی - تهران، چاپ: اول، 1380 ق.

( 45) المائدة: 61 و روی السیوطی فی تفسیره الدّر المنثور أخبارا کثیرة فی نزول الآیة فی علیّ علیه السلام و أمّا إطلاق لفظ الجمع علی الواحد تعظیما فهو شائع ذائع فی اللغة و العرف( آت)

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیة) - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

( 46) قال الثعلبی فی تفسیر هذه الآیة:« قال السدی و عتبة بن أبی حکیم و غالب بن عبد اللّه: انما عنی بهذه الآیة علیّ بن أبی طالب علیه السلام لانه مر به سائل و هو راکع فی المسجد و أعطاه خاتمه. و مثله قال الزمخشریّ فی الکشّاف.

اصول الکافی- 18-

( 47) أی جعل نعمة أولاده ملصقة بنعمته فأتی بصیغة الجمع.

( 48) فی بعض النسخ[ بهذه الصفة].

( 49) المائدة: 67.

( 50) الصلاة جامعة منصوب علی الاغراء، ای الزموا الصلاة و احضروها حالکونها جامعة للناس.

کلینی، محمد

ص: 631

بن یعقوب، الکافی (ط - الإسلامیة) - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

26. بیست و چهارم ماه : نزول آیه تطهیر و حدیث کساء

بیان مختصر

حدیث کساء

ماجرای حدیث کساء به طور متفاوت و در چندین مکان تکرار شده است. یک مورد آن بعد از جریان مباهله، یعنی همان سال نهم هجری، اواخر ماه ذی الحجه است که پیامبر و اهل بیت علیهم السلام در زیر جامه ای قرار گرفتند و آیه تطهیر نازل شد.

مرتبه دیگر در خانه حضرت زهرا علیهاسلام تکرار شد که حضرت زهرا علیهاسلام می فرمایند: روزی پدرم بر من وارد شده و فرمودند: «احساس ضعف می کنم. جامه ای برایم بیاور.» آوردم و ایشان خود را پوشاند، درحالی که صورتشان می درخشید.

اندکی که گذشت فرزندم حسن علیه السلام آمد و سؤال کرد: بوی خوشی به مشامم می رسد. گفتم: بله، بوی جدّ توست. او رفت و به پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم سلام کرد و کنار ایشان زیر کساء قرار گرفت. سپس فرزندم حسین علیه السلام آمد و به همان ترتیب او نیز کنار جدّ خود قرار گرفت.

سپس امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند و ایشان نیز به زیر کساء رفت. من نیز اجازه گرفته و کنار آن ها زیر کسآء نشستم. آن گاه پیامبر دو طرف کساء را گرفته و به سمت آسمان اشاره کرده و فرمودند: «خدایا، این ها اهل بیت من هستند، گوشت و خون آن ها گوشت و خون من است و...»

خداوند فرمود: ای ملائکه، من هستی را نیافریدم، مگر به خاطر محبت این پنج نفر. جبرئیل پرسید: آن ها چه کسانی هستند؟ خداوند فرمود: «هُمْ فاطِمةُ وَ اَبوها و بَعلُها و بَنوها؛ فاطمه است و پدر فاطمه، فاطمه است و شوهر فاطمه، فاطمه است و پسران فاطمه».

جبرئیل از خدا و رسول خدا

ص: 632

اجازه گرفت و با افتخار وارد کسآء شد و گفت: خداوند می فرماید:

إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا؛ خدا اراده قطعی فرموده که شما اهل بیت از هر گونه آلودگی و نقصی به طور کامل پاک و مطهر باشید.

و فرمودند: هرکس این داستان را در محفلی بیان کند، خداوند رحمت و غفران خود را نازل می کند. و اگر اندوهگینی در آنجا باشد، اندوه او را برطرف می کند و حاجات او را برآورده می سازد.

سندهای این حدیث، سندهای معتبری است که در جای خود به آن پرداخته شده است و علمای شیعه و سنی بر آن ها اعتماد کرده و پیوسته این حدیث را به گونه های مختلف نقل کرده اند و یاد آوری این حدیث را وسیله نزول رحمت الهی می دانند.

مرحوم آیت الله بهاالدینی و مرحوم آیت الله بهجت پیوسته به قرائت این حدیث سفارش می فرمودند.

نزول آیه تطهیر

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم مکرّر و به مناسبت های مختلف آیه تطهیر را برای مردم قرائت کرده اند. مفسِّرین ، نزول این آیه را در بیست و چهارم ذی الحجه دانسته اند. این آیه سند بسیار مهمّی در بیان عصمت و عظمت اهل بیت علیهم السلام است.

خداوند در بخشی از آیه 33 سوره احزاب می فرماید:

إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا؛ خداوند اراده قطعی فرموده که شما اهل بیت از هرگونه آلودگی و نقصی به طور کامل پاک و مطهَر باشید.

یعنی شما اهل بیت به اراده و خواست قطعی خدا در عالی¬ترین درجه کمال و طهارت قرار داده شده اید.

*نکات آیه: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:

یَا عَلِیُ هَذِهِ

ص: 633

الْآیَةُ نَزَلَتْ فِیکَ وَ فِی سِبْطَیَّ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِک؛ ای علی، این آیه در باره تو و دو نوه من حسن وحسین و پیشوایانِ از فرزندان تو نازل شده است.

لفظ «یُرید» و «لِیُذهب» و «یُطِهرکم» همه صیغه مضارع اند و دلالت بر استمرار و دوام این اراده و این إذهاب و این طهارت از جانب خداوند دارند.

کلمه «یطهرکم » بر طهارتی مطلق دلالت می کند که از حد فکرهای ما بیرون است. یعنی نهائی ترین درجه ی پاکی و طهارت!

این آیه دلالت کاملی بر افضلیت اهل بیت علیهم السلام نسبت به دیگران دارد. عصمتی که از این آیه اثبات می شود، فوق عصمت دیگر أنبیآء و أولیآست؛ زیرا معنایش طهارت کامل از هر گونه آلودگی و نقصی است. یعنی اهل بیت علیهم السلام در عالی ترین حدّ کلام و طهارت و عصمت قرار داده شده اند ! و مظهر عصمت و عظمت حضرت حق می باشند!

این آیه همچنین دلیل بر عصمت مطلق و علم بی کران و افضلیت ایشان بر ما سِوَی الله است و خداوند این کرامت را با علم خود و حکمت بی انتهایش فقط به چهارده معصوم علیهم السلام عنایت کرده است و در این زمینه هیچ کس با آن ها شریک نیست؛ نه ملک مقرب و نه نبی مرسل و نه بنده مؤمنی.

برای آن که این آیه شریفه را کسی به نفع دیگران تفسیر و مصادره نکند، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم دست کم شش یا نُه ماه هر روز صبح قبل از نماز صبح مقابل در خانه حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا علیهاسلام می ایستاد و دستانش را به دو

ص: 634

طرف در خانه قرار می داد و آیه تطهیر را قرائت می کرد و می فرمود: «الصَّلاة رَحِمَکُم الله » (یعنی آمادۀ برپایی نماز شوید ای خاندان عصمت و طهارت!) تا همه بدانند این آیه شریفه در حق اهل این خانه نازل شده است.

بیان تفصیلی

اشاره

یکی از آیاتی که دلالت بر طهارت و عصمت اهل بیت علیهم السلام دارد آیه تطهیر است که در ضمن حدیث کساء نازل شده است.

«إِنَّما یُریدُ اللّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا»

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مکرّرا و به مناسبت های مختلف آیه ی تطیهر را برای مردم قرائت کرده اند، نزول این آیه را در 24 ذی الحجه دانسته اند. این آیه منبع جوشان معارف اهل بیت علیهم السلام است. خداوند این آیه را در بین آیاتی در قرآن قرار داده است تا استفاده ی از آن بیشتر شود.

خداوند در قسمتی از آیه 33 سوره احزاب می فرماید: «إِنَّما یُریدُ اللّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا»

در این آیه کلمه «انّما» دلالت در حصر در اراده می دهد نوع خاصّی از اراده و آن هم فقط برای افراد خاصی (اهل بیت) می باشد، خداوند اراده کرد که همه ی بشریت پاک باشند و پاک از دنیا بروند که به آن اراده ی تشریعی می گویم اما در مورد طهارت اهل بیت علیهم السلام می رساند اراده ی غیر تشریعی و از نوع اراده ی تکوینی است و این که می فرماید: «یرید اللّه» یعنی خداوند اراده کرده است و این طهارت اعطائی است نه اکتسابی. و امام رضا علیه السلام هم می فرماید: «من غیر اکتساب» ؛ یعنی ما آن را کسب نکردیم خداوند به ما هبه کرد.

نکته ی دیگر آن که «لیذهب» یعنی خداوند دفع کرد نه رفع

ص: 635

و اهل بیت علیهم السلام هیچ گاه متلبس به رجس نبودند و از اول پاک بودند و «الف و لام » الرجس چه جنس باشد و چه استغراق تمام رجس را شامل می شود و وقتی تمام رجس دفع شود عصمت مطلق حاصل است.

کلمه اهل البیت چون منصوب به اختصاص است می رساند که این حکم فقط در مورد اهل بیت علیهم السلام است و دیگران را شامل نمی شود و در روایات آمده است مراد از اهل بیت علیهم السلام چهارده معصومند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

یا علیّ هذه الآیة نزلت فیک وفی سبطی و الائمّة من ولدک.

و لفظ «یرید» و «لیذهب» و «یطهرکم» همه صیغه ی مضارع اند و دلالت بر استمرار و دوام این اراده و این اذهاب و این طهارت از جانب خداوند می کند کلمه ی «یطهرکم» دلیل بر طهارتی بالاتر از اذهاب رجس و کلمه ی تطهیرا،

طهارتی مطلق را دلالت می کند که از حدّ فکرها بیرون است. (اصل آن است که هر کلمه تأسیس معنا می کند مگر بر خلاف آن دلیل داشته باشم.)

آیه ی تطهیر دلیل بر عصمت مطلق و علم بی کران و افضلیت بر ما سوی اللّه دارد و خداوند این کرامت را با علم الهی خود و حکمت بی انتهایش فقط به چهارده معصوم علیهم السلام عنایت کرده و در این زمینه هیچ کس با آنها قابل مقایسه نیست نه ملک مقرب و نه نبی مرسل و نه بنده مؤمن، اختصاصات اهل بیت علیهم السلام دلیل بر این نیست که آنها بشر نیستند، بلکه بشری هستند که این صفات را نیز دارند.

حدیث کساء

ماجرای حدیث کساء این گونه اتفاق افتاد که رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم، امیر المؤمنین علیه السلام، امام حسن و امام حسین

ص: 636

علیهماالسلام وارد خانه فاطمه زهرا علیهاالسلام شدند و همگی همراه صدیقه طاهره علیهاالسلام در زیر کسایی یمانی که متعلق به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود جمع شدند.

وقتی که این اجتماع پنج نفری کامل شد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با دست اشاره به آسمان نمود و کسانی که در زیر کساء بودند را به عنوان اهل بیت خود معرفی کرد و کلماتی فرمود که در ضمن آنها خبر از طهارت ایشان بود.

ام سلمه که در آنجا حضور داشت از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در خواست کرد که همراه آنها به زیر کساء رود ولی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اجازه نداده فرمود: «تو بانوی خوبی هستی، اما اجازه ورود به کساء را نداری».

نزول آیه تطهیر

سپس خداوند جبرئیل را با آیه تطهیر نازل نمود. جبرئیل نزد رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم آمده این آیه شریفه را آورد: «انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا» : « خداوند اراده فرموده که هر پلیدی را از شما اهل بیت دور گرداند و شما را پاک و پاکیزه گرداند».

طبق اعتراف فریقین و دلالت حدیث کساء اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم همان کسانی هستند که در زیر کساء بودند و کس دیگری نمی تواند جزو آنها باشد چنانچه ام سلمه - که زن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است - خواست جزو آنها باشد ولی حضرت اجازه نفرمود.

تطهیر مطلق

نکته دیگر در آیه تطهیر کلمه «الرجس» است که الف و لام در آن دلالت بر جمع دارد. بنابراین معنا اینگونه می شود که تمامی رجس ها و پلیدی ها به طور مطلق از اهل بیت علیهم السلام دور شده است. یعنی همه پلیدی، عیب هاو نقص های ظاهری، باطنی، ذاتی و... از ایشان نفی شده است. و

ص: 637

تأکید «یطهرکم تطهیرا» مؤید این مطلب است.

حدیث کساء از احادیث مشهور بین فریقین است که اکثر مورخین آن را نقل کرده اند. رازی از علمای اهل سنت در مورد آن می گوید: اهل تفسیر و حدیث بر صحت آن متفق هستند.

بعضی اسانید حدیث کساء

عبارت است از:

کتب خاصه

کافی (شیخ کلینی) ج 1 ص 287. الطرائف (سید بن طاوس) ص 116. وافی ج 2 ص

270. بحار الانوار ج 35 ص 211. الغدیر ج 6 ص 170. تفسیر برهان ج 2 ص 106.

جامع احادیث الشیعة ج 1 ص 187. نور الثقلین ج 1 ص 503. عوالم العلوم ج 11 / 2

ص 927.

کتب عامه

مسند احمد ج 1 ص 331. معجم الکبیر (طبرانی) ج 12 ص 77. فتح الباری ج 7

ص 104. فتح القدیر (شوکانی) ج 4 ص 279. مستدرک (حاکم) ج 2 ص 416. تفسیر

ابن کثیر ج 3 ص 493. تفسیر آلوسی ج 22 ص 14. در المنثور ج 5 ص 198. تحفة

الاحوذی ج 9 ص 48. امتاع الاسماع ج 5 ص 385. تفسیر ثعلبی ج 8 ص 40.

بیان داستانی

اشاره

در روز مباهله وقتی پیامبر علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را در کنار هم دید، آیه تطهیر را خواند.

اکنون نوبت آن است تا درباره آیه تطهیر سخن بگویم.

در جستجوی خانه فاطمه علیهاالسلام هستم، آیا می توانم نشانه ای از آن پیدا کنم؟ شنیده ام خانه فاطمه علیهاالسلام داخل ضریح پیامبر است، چقدر خوب بود می توانستم محدوده آن خانه را بشناسم.

سؤل می کنم، از گمشده خویش می پرسم، به من می گویند که اگر از «درِ جبرئیل» وارد مسجد پیامبر شوم، می توانم درِ ضریح

ص: 638

پیامبر را ببینم. دری از جنس فولاد که قفلی بر آن زده اند. حدود دو متر بعد از این در، درِ خانه فاطمه است.

از در جبرئیل وارد مسجد پیامبر می شوم، نگاهم به ضریح می افتد، جلو می روم، کنار درِ ضریح می نشینم و به فکر فرو می روم، اینجا اکنون جزء مسجد شده است، امّا در زمان پیامبر اینجا قسمتی از کوچه بوده است. به راستی من کجا آمده ام؟ باید به تاریخ سفر کنم، به سال پنجم هجری...

* * *

در خانه باز می شود، فاطمه علیهاالسلام در حالی که ظرف غذایی را در دست دارد از در خانه خارج می شود و به سوی خانه پدر می رود، (این غذا از آب و آرد و روغن تهیّه شده است و با خرما شیرین شده است).

فاطمه علیهاالسلام در خانه پدر را می زند، اُمّ سَلمه در را باز می کند، او همسر پیامبر است. به فاطمه علیهاالسلام خوش آمد می گوید، اُمّ سَلمه به فاطمه علیهاالسلام علاقه زیادی دارد. اکنون فاطمه علیهاالسلام نزد پدر می رود، او به پدر سلام می کند، پدر جواب سلام او را به گرمی می دهد و به احترام فاطمه علیهاالسلام از جا برمی خیزد و او را می بوسد، گویا همه دنیا را به این پدر داده اند، فاطمه علیهاالسلام به دیدار پدر آمده است!!

فاطمه علیهاالسلام می گوید:

-- پدر جان! برای شما غذایی آماده کرده ام.

-- دخترم فاطمه! از تو ممنونم. چرا این گونه برای من زحمت می کشی.

-- من کاری نکردم پدر جان!

-- فاطمه جانم! پس علی و حسن و حسین کجا هستند؟

-- آن ها در خانه هستند.

-- برو و آن ها را همراه خود به اینجا بیاور تا این غذا را با

ص: 639

هم بخوریم.

-- چشم پدر جان!

اکنون فاطمه اجازه می گیرد و به خانه برمی گردد.

* * *

ای پیامبر! چگونه است که تو فاطمه ات را می بوسی؟

فاطمه من مرا یاد سیب بهشت می اندازد. شبی که به آسمان ها سفر کردم، سفر معراج! هفت آسمان را پشت سر گذاشته بودم و در بهشت مهمان بودم.

آن شب، بوی خوشی به مشامم رسید. نگاهی به اطراف خود کردم و پرسیدم: این بوی خوش از چیست که تمام بهشت را فرا گرفته و بر عطر بهشت، غلبه کرده است؟

مدهوش آن بو شده بودم. از جبرئیل سؤل کردم: این عطر خوش چیست؟ جبرئیل گفت: این بوی سیب است ! سیصد هزار سال پیش، خدا سیبی را با دست خود آفرید. ای محمّد ! سیصد هزار سال است که این سؤل برای ما بدون جواب مانده است که خداوند این سیب را برای چه آفریده است؟

همه می خواستند به راز خلقت این سیب پی ببرند.

ناگهان دسته ای از فرشتگان نزد من آمدند. آنان همراه خود همان سیب را آورده بودند. آن ها به من گفتند: ای محمّد ! خدایت سلام می رساند و این سیب را برای شما فرستاده است.

آری، من آن شب مهمان خدا بودم و خدا می دانست از مهمان خود چگونه پذیرایی کند. آن شب فرشتگان به راز خلقت سیب پی نبردند، آنان باید صبر می کردند تا من آن سیب را بخورم و بعد از آن، فاطمه، پا به عرصه گیتی گذارد، آن وقت، رازِ خلقت این سیب برای همه معلوم می شود.

آری، فاطمه بوی بهشت می دهد، من هر وقت مشتاق بهشت می شوم، فاطمه ام را می بوسم.

* * *

ص: 640

حظاتی بعد، فاطمه علیهاالسلام در حالی که دست حسن و حسین علیهماالسلام را گرفته است وارد خانه پیامبر می شود، علی علیه السلام نیز پشت سر آن ها می آید، آن ها وارد خانه پیامبر می شوند و به پیامبر سلام می کنند و جواب می شنوند، پیامبر با دیدن آن ها بسیار خوشحال می شود، او حسن و حسین علیهماالسلام را در آغوش می گیرد و آنان را می بوسد. فکر کنم امروز اُمّ سَلمه روزه باشد، او مشغول خواندن نماز است، پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام سر سفره می نشینند و از آن غذا میل می کنند.

بعد از آن، پیامبر اُمّ سَلمه را صدا می زند و به او می گوید: من می خواهم لحظاتی با عزیزان خود تنها باشم، لطفاً کسی را به خانه راه نده!

بعد از لحظاتی، همان طور که پیامبر نشسته است، حسن علیه السلام را روی زانوی راست و حسین علیه السلام را روی زانوی چپ خود می نشاند و هر دو را می بوسد.

او سپس از علی علیه السلام می خواهد تا در سمت چپ او بنشیند، پیامبر دست چپ خود را روی شانه علی علیه السلام می گذارد. سپس پیامبراز فاطمه علیهاالسلام می خواهد تا در سمت راست او بنشیند، فاطمه علیهاالسلام می آید و کنار پیامبر می نشیند، پیامبر دست راست خود را روی شانه فاطمه اش

می گذارد و فاطمه اش را می بوسد.

اکنون پیامبر عبای سیاه رنگ خود را برمی دارد و آن را بر روی همه می اندازد، سپس دست خود را رو به آسمان می گیرد و می گوید:

بار خدایا! علی، جانشین من است، همسر او فاطمه دختر من است، حسن و حسین پسران من هستند، هر کس آنان را دوست بدارد، مرا دوست داشته است، هر کس با آنان دشمنی

ص: 641

کند با من دشمنی نموده است.

بار خدایا! هر پیامبری خاندانی داشته است که بعد از مرگ او یادگار او بوده اند، علی و فاطمه و حسن و حسین:، خاندان من هستند، اینان یادگاران من می باشند، اهل بیت من می باشند، گوشت و خون آن ها از من است، از تو می خواهم همه پلیدی ها را از آنان دور کنی و آنان را پاک گردانی.

دستان پیامبر به سوی آسمان است، او منتظر آن است که خدا دعای او را مستجاب گرداند، او دو بار دیگر دعای خود را تکرار می کند.

لحظاتی می گذرد، جبرئیل نازل می شود و آیه 33 سوره احزاب را برای پیامبر می خواند: «إِنّمَا یُرِیدُ اللّه لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا ». خداوند اراده کرده که خاندان پیامبر را از هر پلیدی پاک نماید و آنان را پاکیزه گرداند .

لبخند بر چهره پیامبر می نشیند، او این آیه را سه بار با صدای بلند می خواند. پیامبر بسیار خوشحال است که خدا دعای او را مستجاب نمود.

اُمّ سَلمه که بر آستانه در ایستاده است نزدیک می آید و به پیامبر می گوید:

-- ای پیامبر! آیا من هم از «اهل بیت» هستم؟

-- ای اُمّ سَلمه! تو همسر من هستی و سرانجامِ تو خیر و خوبی است!

اُمّ سَلمه آرزو داشت که پیامبر او را از «اهل بیت» می خواند، امّا مقام اهل بیت، مقامی بس والاست، به حکم قرآن این خاندان معصوم هستند از هر گناه و زشتی به دور هستند.

* * *

اکنون دیگر وقت آن است که مردم مدینه با این آیه آشنا شوند، آن ها باید اهل بیت علیهم السلام را بشناسد، پیامبر می داند که این مردم حافظه ضعیفی دارند و

ص: 642

ممکن است خیلی چیزها را فراموش کنند، برای همین او هر روز موقع اذان صبح به درِ خانه فاطمه می آید، در را می زند و می گوید: السَّلاَمُ عَلَیکُم یَا أَهلَ بَیتِ النُّبُوَّةِ!

سلام بر شما ای خاندان پیامبر! رحمت خدا بر شما! وقت نماز فرا رسیده است. «إِنّمَا یُرِیدُ اللّه لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا ».

سپس بار دیگر در خانه را محکم تر می زند و چنین می گوید: أَنَا سِلمٌ لِمَن سَالَمتُم وَ حَربٌ لِمَن حَارَبتُم.

من با دوست شما دوست هستم، با دشمن شما دشمن هستم.

سپس صدای اهل این خانه به گوش می رسد که جواب سلام پیامبر را می دهد.

پیامبر هر روز این کار را انجام می دهد تا مردم بدانند که اهل بیت علیهم السلام چه کسانی هستند. پیامبر می خواهد همه با حقیقت آشنا شوند و بدانند که این آیه درباره علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نازل شده است و آنان به حکم قرآن معصوم هستند

و از هر گناه و پلیدی به دور هستند.

* * *

وقتی قرآن را می خوانم می بینم که قبل و بعد از این آیه درباره همسران پیامبر سخن به میان آمده است، این سؤال در ذهنم نقش می بندد که آیا می شود منظور از «اهل بیت» زنان پیامبر باشند؟

وقتی قبل و بعد این آیه درباره زنان پیامبر سخن به میان آمده است، پس منظور از «اهل بیت» هم همان زنان پیامبر می باشند!

باید برای این سؤال جوابی پیدا کنم. با دقّت قرآن را می خوانم، به نکته ای می رسم:

در زبان فارسی وقتی گروه مردان یا زنان را خطاب قرار می دهیم، از کلمه «شما» استفاده می کنیم، امّا در زبان

ص: 643

عربی برای خطاب باید دقّت کنیم، اگر گروهی که می خواهیم آنان را خطاب قرار دهیم، گروه مردان باشند، باید از ضمیر «کُم» استفاده کنیم.

اگر گروه خطاب، زنان باشند، از ضمیر «کنَّ» استفاده می کنیم.

در قرآن بارها درباره زنان پیامبر سخن به میان آمده است و در همه آن موارد از ضمیر «کُنَّ» استفاده شده است، برای مثال در سوره احزاب آیه 33 می خوانیم: «وَ قَرْنَ فی بیوتکُنَّ».

در این آیه خداوند می گوید: «یطهّرکُم»، این به گروهی از مردان اشاره دارد، از نظر دستور زبان عربی هرگز نمی شود که منظور از «کُم» در اینجا گروه زنان باشند، اگر منظور خدا زنان پیامبر بود، حتماً می فرمود: «یطهّرکن».

چگونه ممکن است قرآنی که در اوج فصاحت و بلاغت است این اشتباه دستوری را انجام داده باشد؟

پس منظور از «یُطهّرکُم» در این آیه گروهی از مردان می باشد، اکنون باید از اهل سنّت این سؤال را بنماییم، آنها باید جواب این سؤال را بدهند.

طبق نقل های متعدّد تاریخی منظور از این «کُم»، علی و حسن و حسین علیهم السلام می باشند، آری، اکثریّت این گروه مرد هستند و فاطمه علیهاالسلام هم به عنوان یکی از افراد همراه این گروه مردان مطرح است، امّا اگر این آیه را درباره زنان پیامبر باشد، نتیجه این می شود که قرآن قواعد زبان عربی را مراعات نکرده است و در قرآن اشتباه وجود داشته باشد.

نکته دیگر این که روش و سبک قرآن با کتاب های معمولی فرق می کند، قرآن برای خود سبک خاصّی دارد که ما باید به آن توجّه کنیم، برای مثال همین سوره «احزاب» را با هم بررسی می کنیم:

الف. خدا در این سوره

ص: 644

در آیات 29 تا 33 همسران پیامبر را مورد خطاب قرار می دهد و به پیامبر می گوید که به آنان چنین بگوید: «ای زنان پیامبر! اگر شما زندگی دنیا و زینت های آن را می خواهید، بیایید تا من مهریه شما را بدهم...».

ب. بعد در آیات 34 تا 56 مؤمنان را خطاب قرار می دهد و درباره مسائل مختلفی سخن به میان می آورد.

ج. در آیه 57 بار دیگر سخن از زنان پیامبر به میان می آید، خدا به پیامبر می گوید: «ای پیامبر! به همسران خود بگو....».

به هر حال، قرآن برای خود سبک خاصّی در بیان موضوعات دارد که ما باید به آن توجّه نماییم، ضمن آن که اُمّ سَلمه که همسر پیامبر است و خود شاهد نزول این آیه بوده است، هرگز این سخن را نگفته است که این آیه درباره مقام و جایگاه من می باشد، بلکه او در موارد مختلف این ماجرا را نقل کرده است و بارها گفته است که این آیه در مقام علی و حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام نازل شده است.

بیان دانش آموزی

حدیث کِساء

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خیلی نگران مسلمانان بود.

پس از این همه سختی که برای هدایت آن ها کشیده بود؛

پس از آن همه خون دلی که خورده بود؛

هنوز مشکلاتِ زیادی وجود داشت.

آدم های دوروی زیادی بین مسلمان ها بودند که پلیدی شان را در زیرچهره ی مسلمانی پنهان کرده بودند.

این دوروها همیشه به فکر گمراه نمودن مسلمانان بودند.

شاید این نگرانی ها بود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به خانه ی دخترش فاطمه سلام الله علیها کشاند.

حضرت فاطمه سلام الله علیها تعریف می کنند که روزی پیامبر صلی الله علیه و آله

ص: 645

و سلم به خانه ی ما آمد.چهره اش مانند ماه می درخشید.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از نگرانی هایش گفت و از من خواست تا پارچه ی بهشتی شان را بیاورم. نام این پارچه کِساء بود؛

و سپس به اتاقی رفت و مشغول دعا شد.

درِ خانه به صدا در آمد،امام حسن علیه السلام بود، سلام کرد.گفتم: سلام نور چشمم،عزیز دلم.حسن علیه السلام که انگار متوجه بوی عطری در خانه شده بود، پرسید، مادر جان، بوی عطر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می آید، آیا پدربزرگم به خانه مان آمده است؟ گفتم:بله پسرم،پدربزرگت در زیر کِسای بهشتی است.امام حسن علیه السلام به سمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت و گفت: سلام پدربزرگ. سلام رسول خدا. اجازه می دهید من هم پیش شما بیایم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سلام فرزندم، بفرما. امام حسن علیه السلام به زیر کِساء رفت و پیش پدربزرگ نشست.

هنوز چندلحظه ای نگذشته بود که حسین علیه السلام وارد منزل شد و پس از سلام پرسید: مادرجان.بوی عطر خوبی می آید،آیا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمده است؟ امام حسین علیه السلام هم به سمت کِساء رفت و گفت: سلام پدربزرگ، سلام ای برگزیده ی خدا. اجازه می دهید من هم پیش شما بیایم؟

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بله فرزندم، بفرما.

در این هنگام بود که امیرالمؤمنین علیه السلام وارد منزل شد و فرمود: سلام ای دختر پیامبر.بوی عطر پیامبر می دهی، برادرم در منزل ماست؟گفتم: بله. او و پسرانت زیر کِساء هستند. امیرالمؤمنین علیه السلام به سمت کِساء رفت و گفت: سلام رسول خدا. اجازه می دهید من هم پیش شما

ص: 646

بیایم؟پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سلام ای برادرم ای جانشین من.

.پس از امیرالمؤمنین علیه السلام من هم به سمت کِساء رفتم و گفتم: سلام پدرجان، سلام رسول خدا.می گذارید من هم نزد شما بیایم؟پیامبر صلی الله فرمود: سلام دخترم. سلام پاره ی وجودم. بفرما. من هم وارد کِساء شدم.

هر پنج نفر زیر کِساء جمع شده بودند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست راستش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا. اینان اهل بیت من و نزدیکان من هستند.هرچه آنان را آزار دهد مرا می آزرد و هر چه آنان را غمگین سازد مرا ناراحت و غمگین می کند. من با هرکسی که دشمن آن هاست دشمنم و با هرکسی که آنان را دوست دارد،دوستم.خدایا به من و اهل بیتم لطف کن و رحمت و برکتت را بر ما بفرس و هرگونه آلودگی و ناپاکی را از آنان دور ساز و آنان را پاکِ پاک کن.

فرشته ها محو تماشای این صحنه ها بودند. خداوند به آن ها فرمود: ای فرشتگان من! ای اهالی آسمان ها ! آسمان و زمین و خورشید و ماه را فقط و فقط به خاطر دوستی این پنج نفر آفریدم. فرشته ها خیلی تعجب کرده بودند. از خداوند پرسیدند: که این ها چه کسانی اند؟خداوند فرمود: آنان اهل خانه ی پیامبر هستند،فاطمه و پدرش و همسرش و پسرانش.

جبرئیل خیلی دوست داشت برای چند لحظه هم که شده پیش اهل بیت باشد تا شاید او هم به برکت آن ها پاک شود. از خدا اجازه گرفت و به نزد ما آمد و سلام کرد و گفت: خداوند سلام رسانده است و فرموده:که زمین و آسمان و خورشید و ماه را فقط به خاطر دوستی

ص: 647

شما آفریده است. اجازه ی ورود به من می دهید؟پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بله.ای امین وحی.

جبرئیل به نزدِ ما آمد و گفت: خداوند فرموده است: که هرگونه آلودگی و ناپاکی را از شما اهل بیت دور کرده است و شما را پاکِ پاک ساخته است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رو به امیرالمؤمنین علیه السلام کرد و فرمود: به همان خدایی که مرا به پیامبری برگزید، سوگند می خورم که: هر جمعی از شیعیان و دوستان ما داستان امروزمان را تعریف کنند، خدا غم و غصه شان را برطرف می کند و دعایشان را برآورده می سازد و فرشته ها برایشان دعا می کنند.

امیرالمؤمنین علیه السلام رو به پدرم کرد و گفت:به خدای کعبه سوگند، ما و شیعیان مان خوشبخت و رستگار شدیم.

دیگر نگرانی ای در چهره ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دیده نمی شد.

آیه ی پاکی

آیه ی 33سوره ی احزاب را حفظ کنیم،آیه ای که درباره ی پاکی اهل بیت علیهم السلام از هر اشتباه و گناه است.

إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً

خداوند خواسته است که از شما اهل بیت هرگونه آلودگی و گناه را دور کند و شما را پاکِ پاک سازد.

چند نکته

1-پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای آینده ی مسلمانان خیلی نگران بود.ند

2-پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای حل نگرانی اش به منزل حضرت فاطمه سلام الله علیها رفتند.

3-این پنج نفر زیر کِساء بهشتی جمع شدند.

4-اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با جملات نیکو و زیبا همدیگر را صدا می زدند: نور چشمم،

پدر جان، پاره ی وجودم، دختر رسول خدا و... .

5-پیامبر صلی الله

ص: 648

علیه و آله و سلم با دشمنان حضرت علی علیه السلام دشمن است.

6-خداوند دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را قبول کرد و فرمود که اهل بیت علیهم السلام از هر آلودگی و گناه پاکِ پاک هستند.

7-پاک بودن اهل بیت علیهم السلام از هر گناه و ناپاکی یعنی آن ها معصوم هستند و هیچ اشتباهی ندارند.

8-پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای نجات مسلمانان از گمراهی اهل بیتش را به آن ها معرفی کرد.راهِ خوشبختی پیروی از کسانی است که هیچ اشتباهی ندارند و پاکِ پاک هستند.

9-حضرت فاطمه سلام الله علیها این داستان را تعریف کرده است، یعنی ایشان سخن خدا را می شنید و جبرئیل را هم می دید.

10-این داستان بهترین داستانِ جهان است.چون هرجا که دوستان اهل بیت علیهم السلام جمع شوند و این داستان تعریف شود، فرشته ها برایشان دعا می کنند و خدا نگرانی آنان را برطرف می سازد.

پیوند مهدوی

بهترین فرصت دعا برای فرج

جبرئیل فرشته ی وحی خداوند اجازه گرفت و به جمع اهل بیت علیهم السلام رفت تا او هم پاک و مطهر شود. ما هم باید مانند او به درِ خانه ی امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها برویم تا ما را هم پاک و مطهر کنند.

در هر جایی که حدیث کساء خوانده می شود، فرشتگان جمع می شوند و برایشان دعا می کنند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم فرمودند: خدا حاجت آن جمع را برآورده می کند.

و ای کاش این فرصت ناب را برای دعا از دست ندهیم.

دعا برای آمدنِ امام مهربان مان.

آیات و روایات

آیات

... إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ

ص: 649

یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً (33)

روایات

بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 10، ص: 139

5- ما، الأمالی للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ قَیْسٍ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ: لَمَّا أَجْمَعَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام عَلَی صُلْحِ مُعَاوِیَةَ خَرَجَ حَتَّی لَقِیَه.... وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً فَلَمَّا نَزَلَتْ آیَةُ التَّطْهِیرِ جَمَعَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَا وَ أَخِی وَ أُمِّی وَ أَبِی فَجَلَّلَنَا وَ نَفْسَهُ فِی کِسَاءٍ لِأُمِّ سَلَمَةَ خَیْبَرِیٍّ وَ ذَلِکَ فِی حُجْرَتِهَا وَ فِی یَوْمِهَا فَقَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ هَؤُلَاءِ أَهْلِی وَ عِتْرَتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا أَدْخُلُ مَعَهُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص یَرْحَمُکِ اللَّهُ أَنْتِ عَلَی خَیْرٍ وَ إِلَی خَیْرٍ وَ مَا أَرْضَانِی عَنْکِ وَ لَکِنَّهَا خَاصَّةٌ لِی وَ لَهُمْ ثُمَّ مَکَثَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَعْدَ ذَلِکَ بَقِیَّةَ عُمُرِهِ حَتَّی قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ یَأْتِینَا فِی کُلِّ یَوْمٍ عِنْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَیَقُولُ الصَّلَاةَ یَرْحَمُکُمُ اللَّهُ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً و....

سفینة البحار، ج 1، ص: 417

- و عن عائشة انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم خرج و علیه مرط مرحّل من شعر أسود، فجاء الحسن فأدخله ثمّ جاء الحسین فأدخله ثمّ فاطمة ثمّ علیّ ثمّ قال: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً

تفسیر نور الثقلین، ج 4،

ص: 650

ص: 270

- فی تفسیر علی بن إبراهیم و فی روایة أبی الجارود عن أبی جعفر علیه السلام فی قوله عز و جل إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً قال: نزلت هذه الآیة فی رسول الله و علی بن أبی طالب و فاطمة و الحسن و الحسین صلوات الله علیهم، و ذلک فی بیت أم سلمة زوج النبی فدعا رسول الله صلی الله علیه و آله علیا (أمیر المؤمنین خ ل) و فاطمة و الحسن و الحسین صلوات الله علیهم ثم ألبسهم کساء له خیبریا و دخل معهم فیه، ثم قال: اللهم هؤلاء أهل بیتی وعدتنی فیهم ما وعدتنی، اللهم اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا، فقالت أم سلمة: و انا معهم یا رسول الله؟ قال:أبشری یا أم سلمة فانک الی خیر.

- فی عیون الاخبار فی باب ذکر مجلس الرضا علیه السلام مع المأمون فی الفرق بین العترة و الامة حدیث طویل و فیه فقال المأمون: من العترة الطاهرة؟

فقال الرضا علیه السلام: الذین وصفهم الله تعالی فی کتابه فقال تعالی: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» و هم الذین قال رسول الله صلی الله علیه و آله: انی مخلف فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی أهل بیتی، الا و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تحلفونی فیهما، ایها الناس لا تعلموهم فإنهم أعلم منکم.

و فیه فی باب السبب الذی من أجله قبل الرضا علیه السلام ولایة العهد من المأمون و وجدت فی بعض الکتب نسخة کتاب الحبا و الشرط من الرضا علیه السلام الی العمال فی شأن الفضل بن

ص: 651

سهل و أخیه و لم أرو ذلک عن أحد، أما بعد فالحمد لله البدی ء البدیع الی أن قال: الحمد لله الذی أورث أهل بیته مواریث النبوة و استودعهم العلم و الحکمة، و جعلهم معدن الامامة و الخلافة، و أوجب ولایتهم و شرف منزلتهم فامر رسوله بمسألة أمته مودتهم، إذ یقول: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی» و ما وصفهم به من إذهابه الرجس عنهم و تطهیره إیاهم فی قوله: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً».

- فی کتاب الخصال فی احتجاج علی علیه السلام علی أبی بکر قال: فأنشدک بالله ألی و لأهلی و ولدی آیة التطهیر من الرجس أم لک و لأهل بیتک؟ قال: بل لک و لأهل-

بیتک، قال: فأنشدک بالله انا صاحب دعوة رسول الله صلی الله علیه و آله و أهلی و ولدی یوم الکساء اللهم هؤلاء أهلی إلیک لا الی النار أم أنت؟ قال: بل أنت و أهل بیتک.

- فیه أیضا فی احتجاجه علیه السلام علی الناس یوم الشوری قال: أنشدکم الله هل فیکم أحد أنزل الله فیه آیة التطهیر علی رسوله صلی الله علیه و آله «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» فأخذ رسول الله صلی الله علیه و آله کساء خیبریا فضمنی فیه و فاطمة و الحسن و الحسین، ثم قال: یا رب هؤلاء أهل بیتی فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا غیری؟ قالوا: اللهم لا.

- و فیه أیضا فی مناقب أمیر المؤمنین علیه السلام و تعدادها قال علیه السلام: و أما السبعون فان رسول الله صلی الله علیه و آله نام و

ص: 652

نومنی و زوجتی فاطمة و إبنی الحسن و الحسین و ألقی علینا عباء قطوانیة فانزل الله تعالی فینا «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» فقال جبرئیل علیه السلام: انا منکم یا محمد فکان سادسنا جبرئیل.

- فی کتاب کمال الدین و تمام النعمة باسناده الی سلیم بن قیس الهلالی عن أمیر المؤمنین علیه السلام انه قال فی أثناء کلام له فی جمع من المهاجرین و الأنصار فی المسجد أیام خلافة عثمان: ایها الناس أ تعلمون ان الله عز و جل أنزل فی کتابه «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» فجمعنی و فاطمة و إبنی حسنا و حسینا و ألقی علینا کساه و قال: اللهم ان هؤلاء أهل بیتی و لحمتی یؤلمنی ما یولمهم، و یحرجنی ما یحرجهم، فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا فقالت أم سلمة: و انا یا رسول الله؟

فقال: أنت- أو انک- علی خیر، انما أنزلت فی و فی أخی و ابنتی و فی تسعة من ولد إبنی الحسین خاصة لیس معنا فیها أحد غیرنا؟ فقالوا کلهم: نشهد ان أم سلمة حدثنا بذلک، فسألنا رسول الله صلی الله علیه و آله فحدثنا کما حدثتنا أم سلمة رضی الله عنها.

- فی کتاب علل الشرائع باسناده الی ابن أبی عمیر عمن ذکره عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لما منع أبو بکر فاطمة علیها السلام فدکا و أخرج وکیلها جاء أمیر المؤمنین علیه السلام: الی المسجد و ابو بکر جالس و حوله المهاجرون و الأنصار فقال:یا با بکر لم منعت فاطمة ما جعله رسول الله صلی الله علیه و آله لها و

ص: 653

وکیلها فیه منذ سنین الی قوله: فقال أمیر المؤمنین علیه السلام لأبی بکر: یا با بکر تقرأ القرآن؟ قال: بلی، قال: فأخبرنی عن قول الله عز و جل: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» فینا أو فی غیرنا نزلت؟ قال: فیکم، قال: فأخبرنی لو أن شاهدین مسلمین شهدا علی فاطمة علیها السلام بفاحشة ما کنت صانعا؟ قال: کنت أقیم علیها الحد کما أقیم علی نساء المسلمین، قال: کنت اذن عند الله من الکافرین، قال: و لم؟ قال: لأنک کنت ترد شهادة الله و تقبل شهادة غیره، لان الله عز و جل قد شهد لها بالطهارة فاذا رددت شهادة الله و قبلت شهادة غیره کنت عند الله من الکافرین، قال: فبکی الناس و تفرقوا و دمدموا (1)و الحدیث طویل أخذنا منه موضع الحاجة.

- و باسناده الی عبد الرحمن بن کثیر قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام ما عنی الله عز و جل بقوله تعالی: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؟ قال: نزلت هذه الآیة فی النبی و أمیر المؤمنین و الحسن و الحسین و فاطمة علیهم السلام، فلما قبض الله عز و جل نبیه صلی الله علیه و آله کان أمیر المؤمنین ثم الحسن ثم الحسین علیهم السلام، ثم وقع تأویل هذه الآیة: «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ» و کان علی بن الحسین علیهما السلام، ثم جرت فی الائمة من ولده الأوصیاء علیهم السلام فطاعتهم طاعة الله و معصیتهم معصیة الله عز و جل.

- فی أصول الکافی عدة من أصحابنا عن احمد بن محمد بن عیسی عن ابن فضال عن

ص: 654


1- دمدم فلان علی فلان: کلمه مغضبا.

المفضل بن صالح عن محمد بن علی الحلبی عن أبی عبد الله علیه السلام فی قوله:

«إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» یعنی الائمة علیهم السلام من ولایتهم من دخل فیها دخل فی بیت النبی صلی الله علیه و آله.

- علی بن إبراهیم عن محمد ب عیسی عن یونس و علی بن محمد بن سهل بن زیاد أبی سعید عن محمد بن عیسی عن یونس عن ابن مسکان عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام و ذکر حدیثا طویلا یقول فیه علیه السلام حاکیا عن رسول الله صلی الله علیه و آله و قال: أوصیکم بکتاب الله و أهل بیتی فانی سألت الله عز و جل أن لا یفرق بینهما حتی یوردهما علی الحوض فأعطانی ذلک، و قال: لا تعلموهم فإنهم أعلم منکم، و قال: انهم لن یخرجوکم من باب هدی و لن یدخلوکم فی باب ضلالة، فلو سکت رسول الله صلی الله علیه و آله و لم یبین من أهل بیته لادعاها آل فلان و آل فلان، و لکن الله عز و جل أنزله فی کتابه لنبیه «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» فکان علی و الحسن و الحسین و فاطمة علیهم السلام، فأدخلهم رسول الله صلی الله علیه و آله تحت الکساء فی بیت أم سلمة، ثم قال: اللهم ان لکل نبی أهلا و ثقلا و هؤلاء أهل بیتی و ثقلی، فقالت أم سلمة: أ لست من أهلک؟ فقال: انک الی خیر و لکن هؤلاء أهلی و ثقلی، و فی آخر الحدیث و قال:الرجس هو الشک و الله لا

ص: 655

نشک فی ربنا أبدا.

- و باسناده عن أبی سعید الخدری عن النبی صلی الله علیه و آله قال: نزلت هذه الآیة فی خمسة فی و فی علی و حسن و حسین و فاطمة.

- و أخبرنا السید أبو الحمد قال: حدثنا الحاکم أبو القاسم الحسکانی قال:

حدثونا عن أبی بکر السبیعی قال: حدثنا أبو عروة الحرانی قال: حدثنی ابن مصغی قال: حدثنا عبد الرحیم بن واقد عن أیوب بن سیار عن محمد بن المنکدر عن جابر قال: نزلت هذه الآیة علی النبی صلی الله علیه و آله و لیس فی البیت الا فاطمة و الحسن و الحسین و علی:

«إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ» فقال النبی صلی الله علیه و آله: اللهم هؤلاء أهلی.

البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص: 442

8583/ - (الکافی 1: 350/ 54.)

محمد بن یعقوب: عن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن عیسی، عن ابن فضال، عن المفضل بن صالح، عن محمد بن علی الحلبی، عن أبی عبد الله (علیه السلام): «و قوله: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً یعنی الأئمة (علیهم السلام)، و ولایتهم، من دخل فیها دخل فی بیت النبی (صلی الله علیه و آله)».

27. بیست و پنجم ماه : نزول سوره هل أتی

بیان مخصر

اشاره

در سال ششم هجری، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام بیمار می شوند. پیامبر صلی الله علیه وآله با جمعی از اصحاب از امام حسن و امام حسین علیه السلام عیادت می کنند و به امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: اگر برای فرزندانت نذری کنی، خداوند آن ها را شفا خواهد داد.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: سه روز برای شفای آن ها روزه خواهم گرفت.

ص: 656

حضرت زهرا علیهاسلام نیز همان نذر را نیّت کردند. امام حسن و امام حسین علیهالسلام و فضّۀ خادمه نیز گفتند: ما هم سه روز، روزه خواهیم گرفت. چیزی نگذشت که خداوند آنان را شفا داد و آن ها شروع به روزه گرفتن کردند.

حضرت علی علیه السلام از یکی از همسایگان مقداری جو قرض گرفتند و حضرت زهرا علیهاسلام با دست خود یک سوم آن جوها را آرد کردند. و آردها را خمیر کرده و پنج قرص نان پخته و برای افطار در سفره قرار دادند.

هنگام افطارمسکینی در خانه را زد و تقاضای کمک کرد. آنان یکی پس از دیگری نان های خود را به مسکین دادند و تنها با آب افطار کردند.

روز دوّم حضرت زهرا علیهاسلام یک سوم دیگر از آردها را خمیر کرده و نان پختند. هنگام افطار یتیمی به درِ خانه ایشان آمد و تقاضای کمک کرد. حضرات نان ها را به یتیم دادند و خود با آب افطار کردند.

روز سوّم نیز همان اتّفاقات افتاد و هنگام افطار اسیری آمد و همان تقاضا را کرد و آنان تنها غذای خود یعنی همان نان ها را به او دادند وباز با آب افطار نمودند!

حضرت علی علیه السلام همراه با امام حسن و امام حسین علیه السلام پس از آن سه روز در حالی که آنان از گرسنگی می لرزیدند، روز 25 ذی الحجّه بود که خدمت پیامبر صلی الله علیه وآله رسیدند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: برای من سخت است که شما را به این حالت ببینم. آنگاه پیامبر با آنان همراه شده به خانه ایشان رفتند و دیدند

ص: 657

حضرت زهرا علیهاسلام که چشمانش از گرسنگی فرو رفته بود در محراب عبادت ایستاده است!

پیامبر صلی الله علیه وآله ایشان را مورد محبت قرار دادند. آن گاه جبرئیل نازل شد و به پیامبر اکرم از طرف خدا با داشتن چنین خاندانی تبریک گفت؛ و آیات سوره «دهر» (که نام دیگر آن سوره «انسان» و نام سوّمش سوره «هل أتی» است) را تقدیم پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نمود و برایش قرائت کرد و آنگاه ظرفی پُر از غذای بهشتی از آسمان برای ایشان آورده شد و آن ها میل کردند! علّامه امینی در الغدیر این حدیث را به قول 34 نفر از علمای معروف اهل سنّت مستند فرموده است!

خدای متعال در این سوره از اهلبیت علیهم السلام بسیار تجلیل و تعریف نموده و از آنان با عنوان ابرار، یعنی خوبان خدا و عباد الله، یعنی بندگان خالص خدا یاد کرده است و مخالفینِ ایشان را کافر نامیده و از کارِ با اخلاص و پر زحمت ایشان بسیار تمجید نموده و همه نعمت های بهشتی و مقامات رفیع آن را به اهل بیت علیهم السلام وعده داده است.

همۀ مفسِّرین شیعه و جمع زیادی از مفسِّرین اهل سنّت معترف اند که هجده آیۀ این سوره مبارکه بلکه بیشتر آیات آن در مدینه و دربارۀ این واقعه و در حق اهل بیت علیهم السلام نازل شده است .

بیان تفصیلی

اشاره

یکی از وقایعی که در روز بیست و پنجم ذی الحجه اتفاق افتاده و فضیلتی عظیم را برای اهل بیت علیهم السلام رقم زده است نزول سوره انسان است.

بیماری حسنین علیهماالسلام

در سال ششم هجری، امام حسن و

ص: 658

امام حسین علیهماالسلام بیمار می شوند. پیامبر صلی الله علیه و آله از امام حسن و امام حسین علیهماالسلام عیادت می کنند و به امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند اگر در مورد فرزندانت نذری کنی خداوند آنها را شفاء خواهد داد.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: سه روز به شکرانه ی شفای آنها روزه خواهیم گرفت. حضرت زهرا علیهاالسلام نیز همان نذر را نیت کردند. امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام نیز که کودک بودند، گفتند: ما هم سه روز، روزه خواهیم گرفت. خداوند آنان را شفا داد و آنها از روز بعد، شروع به روزه گرفتن کردند.

افطار... فقط با آب !

روز اول که روزه گرفتند امیر المؤمنین علیه السلام دید در خانه غذایی برای افطار ندارند، لذا نزد یکی از همسایه هایشان به نام «شمعون» - که یهودی بود و شغل پشم ریسی داشت - رفت و به او گفت: «مقداری پشم به ما بده تا همسرم فاطمه آنها را بِریسد و در عوض آن جو به ما بده». او نیز قبول کرد.

امیر المؤمنین علیه السلام پشم ها را نزد حضرت فاطمه علیهاالسلام آورد، ایشان نیز خوشحال شده و یک سوم از پشم ها را ریسیدند و سپس مقداری از جوها را برداشته و آرد نمود و پنج عدد نان پخت، برای هر نفر یک عدد نان .

هنگام غروب امیر المؤمنین علیه السلام نماز مغرب را به جماعت در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله خواند و به منزل آمد. سفره افطار پهن بود، همگی دور آن نشستند.

امیر المؤمنین علیه السلام همین که خواست اولین لقمه را بردارد و میل کند شخص مسکینی درب خانه شان را زد و گفت: «ای اهل بیت محمّد، سلام بر شما، منمسکینی از مسکین های

ص: 659

مسلمانان هستم و گرسنه ام، از آنچه خود می خورید به من هم بدهید تا خداوند به شما از غذاهای بهشتی عوض دهد».

امیرالمؤمنین علیه السلام هنگامی که صدای او را شنید لقمه اش را زمین گذارده و با خواندن اشعاری از همسرش فاطمه علیهاالسلام خواست تا غذاها را به مسکین دهد. ایشان نیز قبول نموده و تمامی نان هایی که در سفره بود را به او دادند، و همگی آن شب را با آب خالی افطار نموده و با همان وضع فردا را روزه گرفتند.

روز دوم فاطمه زهرا علیهاالسلام ثلث دیگر پشم ها را ریسیدند و سپس مقداری دیگر از جوها را برداشته و آرد کردند، و همانند روز گذشته پنج عدد نان پختند. امیر المؤمنین علیه السلام هنگامی که نماز مغرب را خواند به منزل آمد و همگی

دور سفره افطار جمع شدند، و هنگامی که خواستند اولین لقمه را میل کنند،یتیمی درب خانه را زد و گفت: «ای اهل بیت محمّد، سلام بر شما، من یتیمی از یتیم های مسلمانان هستم و گرسنه ام، از غذاهای خود به من بدهید تا خداوند

از غذاهای بهشتی به شما عوض دهد». ایشان نیز مانند شب گذشته تمامی نان ها را به او دادند و آن شب را نیز با آب خالی افطار نموده، و فردا را با همان حالت روزه گرفتند.

روز سوّم حضرت زهرا علیهاالسلام بقیّه پشم ها را ریسیدند و سپس جوهای باقی مانده را آرد نموده و نان پختند و مانند دو شب گذشته دور سفره افطار جمع شدند. هنگامی که خواستند اولین لقمه را بخورند، اسیری از اُسرای مشرکان

درب را زد و درخواست غذا نمود. آنها نیز مانند دو

ص: 660

شب گذشته تمامی غذایشان را به او دادند.

نزول سوره هل أتی

فردا صبح امیر المؤمنین علیه السلام با فرزندانشان امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند در حالی که آن دو فرزند از شدّت گرسنگی می لرزیدند.

پیامبر صلی الله علیه و آله بسیار ناراحت شد و با هم به خانه امیر المؤمنین علیه السلام آمدند و دیدند حضرت فاطمه علیهاالسلام در محراب عبادتشان هستند ولی از شدّت گرسنگی شکم مبارکشان به پشتشان چسبیده و چشمانشان در سر فرو رفته است. در این هنگام امین وحی جبرئیل علیه السلام نازل شد و سوره «هل أتی» را در وصف ایشان

آورد و این فضیلت برای همیشه در قرآن ثبت شد:

(و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و أسیرا. انما نطعمکم لوجه اللّه لا نرید منکم جزاء و لا شکورا. انا نخاف من

ربنا یوما عبوسا قمطریرا. فوقاهم اللّه شر ذلک الیوم و لقاهم نضرة و سرورا. و جزاهم بما صبروا جنة و حریرا. متکئین فیها علی الارائک لا یرون فیها شمسا و لا زمهریرا)

در راه دوستی خدا به فقیر و یتیم و اسیر طعام می دهند. آنها می گویند: فقط برای رضای خدا به شما

غذا می دهیم و هیچ پاداش و تشکری از شما نمی خواهیم. ما از قهر پروردگار خویش می ترسیم در روزی که از رنج و سختی آن، رخسار خلق درهم و غمگین است. خدا نیز آنان را از شر و فتنه آن روز محفوظ داشت و به ایشان روی خندان و دل شادان عطا نمود، و در پاداش صبرشان باغ بهشت و لباس حریر بهشتی به آنان عنایت کرد. در آنجا بر تخت ها تکیه می زنند و نه آفتابی سوزان و نه

ص: 661

سرمای زمهریر می بینند.

برخی اسانید

برخی اسانید نزول سوره هل أتی در شأن امیر المؤمنین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام عبارت است از:

امالی (صدوق) 329 - 330. مناقب آل ابی طالب ج 3 ص 147 - 149. تفسیر قمی

ج 2 ص 398 - 399. مجمع البیان ج 10 ص 210. نور الثقلین ج 5 ص 470. الخرائج و

الجرائح ج 2 ص 539. کشف الغمة ج 1 ص 169. تفسیر فرات ص 526. اقبال الاعمال

ج 2 ص 376. العمدة (ابن بطریق) ص 348. مناقب خوارزمی ص 271.

بیان داستانی

این خانه، خانه ناامیدی نیست

این توفیقی است که خدا به من داده که تا به حال بیست سفر به مدینه رفته ام، همه این سفرها با عنوان خدمتگزاری حاجیان بوده است و من نمی دانم چگونه شکر خدا را به جا آورم.

هر سفر که به مدینه می روم، سعی می کنم ساعتی را در یکی از نخلستان های آنجا سپری کنم. قدم گذاشتن در نخلستان ها حسّ عجیبی دارد، شاید علّت آن، این است که نخلستان، مرا به گذشته های دور می برد، شهر مدینه که پر از هتل و ساختمان شده است، برای همین وقتی قدم در نخلستان می گذارم، گویی به صدها سال قبل باز می گردم و به جستجوی گمشده خویش می پردازم.

امشب هم به نخلستان آمده ام، در گوشه ای خلوت کرده ام، ماه در آسمان است، هوا صاف است، نسیم خنکی می وزد، من کنار نخلی در تاریکی نشسته ام.

حسّی عجیب به سراغم می آید، کامپیوترهمراه (لپ تاپ) را روشن می کنم و شروع به نوشتن می کنم، به راستی من کجا هستم؟ اینجا چه می کنم؟ باید به تاریخ سفر کنم، به سال ششم هجری...

* * *

صدایی به گوشم می رسد،

ص: 662

یکی دارد آیات قرآن را می خواند، این صدا از کجاست؟ صدای آب هم می آید. از جا برمی خیزم، جلو می روم، یکی در اینجا از چاه آب می کشد، درختان خرما را آبیاری می کند. سطل آب را داخل چاه می اندازد و آن را بالا می کشد و آب را پای نخل ها می ریزد.

او علی علیه السلام است که در دلِ شب این گونه کار می کند، سال ششم هجری است، وضع اقتصادی مسلمانان خوب نیست، امسال باران کم آمده است و خشکسالی است، علی علیه السلام هم که از مال دنیا بهره زیادی ندارد، او به اینجا آمده است تا این نخلستان را آبیاری کند و در مقابل مقداری جو به عنوان مزد خود بگیرد.

علی علیه السلام امشب تا صبح این نخلستان را آبیاری می کند، او خدا را شکر می کند که خدا حسن و حسین علیهماالسلام را شفا داد و دیگر وقت آن است که او به نذر خود وفا کند. چند روز پیش حسن و حسین علیهماالسلام بیمار شدند، علی علیه السلام نذر کرد که اگر خدا فرزندانش را شفا دهد، روزه بگیرد، شکر خدا حسن و حسین علیهماالسلام خوب شدند، او فردا می خواهد روزه بگیرد، فاطمه هم فردا را روزه می گیرد، در خانه علی علیه السلام، خدمتکاری به نام «فضّه» زندگی می کند، او هم تصمیم گرفته است فردا روزه بگیرد.

علی علیه السلام با قدرت هر چه تمام تر از این چاه آب می کشد و درختان را آبیاری می کند، صبح که فرا برسد، صاحب نخلستان به اینجا خواهد آمد، او وقتی ببیند که علی علیه السلام همه نخلستان را از آب سیراب کرده است، مزد او را خواهد داد. علی علیه السلام خوشحال است که غروب فردا بر

ص: 663

سر سفره آنان غذایی خواهد بود.

* * *

ساعتی است که آفتاب طلوع کرده است، اکنون علی علیه السلام با دست پر به خانه می رود، در دست او مقداری جو است، فکر می کنم با این قدار جو می توان پنج قرص نان پخت.

وقتی او به خانه می رسد، فاطمه علیهاالسلام به استقبال علی علیه السلام می آید، وقتی علی علیه السلام نگاهی به فاطمه علیهاالسلام می کند، همه خستگی او برطرف می شود.

ساعتی بعد فاطمه علیهاالسلام کنار آسیاب دستی می نشیند و مشغول آسیاب کردن می شود تا با تهیّه آرد بتواند نان بپزد.

* * *

نزدیک اذان مغرب است، علی علیه السلام به مسجد رفته است، بلال، اذان مغرب را می گوید، همه پشت سر پیامبر نماز می خوانند. علی علیه السلام بعد از نماز به خانه می آید، فاطمه علیهاالسلام سفره افطار را پهن کرده است، همه اهل خانه (علی، فاطمه، حسن، حسین، فضّه) گرد سفره می نشینند.

به سفره علی علیه السلام نگاه می کنم، یک ظرف آب و پنج قرص نان!!

همه منتظرند تا علی علیه السلام دست به سفره ببرد، علی علیه السلام دست دراز می کند تا نان را بردارد که ناگهان صدایی به گوش می رسد: «سلام بر شما ای خاندان پیامبر! من فقیری مسلمان هستم، از غذای خود به من بدهید که من گرسنه ام».

علی علیه السلام نگاهی به فاطمه علیهاالسلام می کند، از فاطمه اش اجازه می گیرد، فاطمه علیهاالسلام لبخند رضایت می زند، حسن و حسین علیهماالسلام و فضّه هم با لبخندی رضایت خود را اعلام می کنند، علی علیه السلام نان ها را برمی دارد و به سوی در خانه می رود و نان ها را به فقیر می دهد.

اهل این خانه با آب خالی افطار می کنند، آنان امشب گرسنه می مانند.

* *

ص: 664

*

فردا شب بار دیگر همه سر سفره نشسته اند، علی علیه السلام امروز مقداری جو به خانه آورده است و فاطمه علیهاالسلام آن را آسیاب کرده و با آن نان پخته است. به سفره فاطمه علیهاالسلام نگاه کن باز یک ظرف آب و پنج قرص نان!

علی علیه السلام بسم اللّه می گوید و دست می برد تا نان را بردارد که ناگهان صدایی به گوش می رسد: «سلام بر شما ای خاندان پیامبر! من یتیم هستم، پدرم در راه اسلام شهید شده است. به من غذایی بدهید».

بار دیگر علی علیه السلام به همه نگاه می کند، همه لبخند رضایتی بر لب دارند، علی علیه السلام نان ها را برمی دارد و به در خانه می رود و به آن یتیم می دهد. امشب نیز اهل این خانه با آب خالی افطار می کنند.

* * *

شب سوم است، همه سر سفره نشسته اند، علی علیه السلام امروز نیز مقداری جو به خانه آورده است و فاطمه با آن نان پخته است. همه سر سفره نشسته اند که صدایی به گوش می رسد: «سلام بر شما ای خاندان پیامبر! من اسیر هستم! گرسنه ام، از غذای خود به من بدهید».

در خانه دیگر هیچ چیزی یافت نمی شود، اهل این خانه از صبح تاکنون هیچ نخورده اند، این که به در خانه آمده است، اسیری است که بت پرست است، به راستی علی علیه السلام چه خواهد کرد؟

اهل این خانه هرگز کسی را ناامید از در خانه خود بازنمی گردانند، آن ها همگی کریمند.

علی علیه السلام نان ها را در دست می گیرد آن را به اسیر می دهد و به داخل خانه برمی گردد. امشب نیز اهل این خانه گرسنه می مانند.

* * *

امشب علی علیه السلام سر خود را پایین

ص: 665

می گیرد، کاش چیز دیگری در این خانه یافت می شد، تنها چیزی که در این خانه پیدا می شود، سفره خالی است.

به خدا هیچ کس نمی تواند بزرگی این خانه کوچک را به تصویر بکشد. فرشتگان مات و مبهوت این صحنه اند، آن ها می دانند که هرگز دیگر شاهد چنین منظره ای نخواهند بود. این اوج ایثار است. اوج مردانگی است. غذای خود و خانواده ات را به بت پرست بدهی، زیرا او به تو پناه آورده است، این اوج انسانیّت است! آری، فرشتگان اکنون می فهمند که چرا خداوند از آنان خواست که به آدم سجده کنند. آن ها امشب به سجده خود افتخار می کنند!

درست است که در این خانه غذایی یافت نمی شود؛ امّا فاطمه علیهاالسلام با لبخندش برای علی علیه السلام بهشتی ساخته است. بهشتی که علی علیه السلام آن را با بهشت خدا هم عوض نمی کند. فاطمه علیهاالسلام بهشت علی علیه السلام است.

* * *

صبح روز بیست و پنجم ذی الحجّه فرا می رسد، صدای در خانه می آید، پیامبر به دیدار اهل این خانه آمده است، فاطمه نماز می خواند، پیامبر با یک نگاه همه چیز را می فهمد، اثر گرسنگی را در آنان می یابد. نگاهی به آسمان می کند و دعا می کند.

جبرئیل نزد پیامبر می آید و به او می گوید: ای محمّد! خدا در مقام خاندان تو، این سوره (سوره هل أتی یا سوره انسان) را نازل کرده است:

بِسْمِ اللّه الرَّحْمَ-نِ الرَّحِیمِ هَلْ أَتَی عَلَی الاْءِنسَ-نِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْ-ٔا مَّذْکُورًا ...إِنَّ الْأَبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِن کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا...وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا ....

آیا زمانی طولانی بر انسان نگذشت که او هیچ چیزی نبود و از او

ص: 666

هیچ یاد و نشانی به میان نبود؟

ما انسان را آفریدیم و او را بینا و شنوا قرار دادیم و راه سعادت و گمراهی را به او نشان دادیم. ما برای کسانی که کفر ورزند عذابی دردناک آماده کرده ایم.

در روز قیامت، مؤنان از آب گوارا سیراب خواهند شد که با عطر خوشی آمیخته است، فقط آنان از آن چشمه می نوشند، آنان کسانی هستند که به نذر خود وفا می کنند و از روز قیامت در هراس هستند و غذای خود را به فقیر و یتیم و اسیر می دهند در حالی که خودشان به آن نیازمند هستند، آنان این کار را به خاطر خدا انجام می دهند و هرگز انتظار پاداش و سپاس از دیگران ندارند... و خدا هم به آنان بهشت خویش را ارزانی می دارد...

لبخندی بر چهره پیامبر می نشیند و چنین می گوید: «خدا به شما نعمتی داده است که هرگز تمامی ندارد، بر شما مبارک باد این مقامی که خدا به شما داده است، خوشا به حال شما که خدا از شما راضی است و شما را به عنوان بندگان برگزیده خود انتخاب نمود. خوشا به حال کسی که با شما باشد زیرا خدا به شما مقام شفاعت را داد».

اکنون موقع آن است که دعای پیامبر مستجاب شود، فرشتگان از آسمان کاسه غذایی را می آورند، کاسه بزرگی که به اندازه پنج نفر غذا در آن است. بوی غذای بهشتی همه جا می پیچد، گویا این غذا آب گوشت است و گوشت زیادی در آن یافت می شود، همه سر سفره می نشینند و از آن غذا می خورند و سیر می شوند.

پیامبر، خدا را شکر می کند که همانگونه که مریم

ص: 667

علیهاالسلام در دنیا از غذای بهشتی میل کرد، خاندان او هم از غذای بهشت میل می کنند.

* * *

به راستی آن کاسه بهشتی کجاست؟

آن کاسه اکنون نزد امام زمان علیه السلام است، وقتی او ظهور کند، آن کاسه را آشکار می کند و با آن غذا میل خواهد کرد.

بیان دانش آموزی

غذایی از بهشت برای خانواده ای بهشتی

حضرت زهرا سلام الله علیها از این که فرزندانش امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را در بستر بیماری می دید،خیلی ناراحت بود. همه نگران بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و چند نفر از اهالی مدینه به عیادت امام حسن و امام حسین علیهما السلام آمدند.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت علی علیه السلام پیشنهاد داد برای شفای بچه ها روزه بگیرند.قرار شد اگر حال بچه ها خوب شد،سه روز روزه بگیرند.خدا نذر امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام را قبول کرد.حال امام حسن و امام حسین علیهما السلام خوب شده بود.حالا وقت آن بود که به قرارشان عمل کنند.

روز اولی بود که بچه ها هم همراه پدر و مادرشان روزه می گرفتند؛فضه،خادم خانه هم همراه آن ها روزه گرفت.برای افطار حضرت علی علیه السلام از یکی همسایه ها مقداری جو گرفت و قرار شد دربرابر آن حضرت زهرا سلام الله علیها مقداری پشم برای آن همسایه نخ کند.

حضرت زهرا سلام الله علیها مقداری از جوها را آرد کرد و چند تا نان برای افطاری پخت.

بعد از نماز همه دور سفره ی افطار نشستند؛سفره بسیار ساده بود.چند تا نان تازه و یک ظرف آب.هنوز دست به نان ها نبرده بودند که در به صدا در

ص: 668

آمد.صدایی از پشت در به گوش می رسید؛اهل بیت رسول خدا! مسکینی هستم؛به من کمک کنید.

نگاه همه به نان ها افتاد.نان ها را جمع می کنند و برای مسکین می برند.

روز دوم موقع افطار باز در به صدا درمی آید.این بار یتیمی بود که در را می کوبید و کمک می خواست.ظاهرا روزه داران باید شب دوم هم با آب افطار کنند.

روز سوم در حالی روزه می گیرند که دو روز اهل خانه غذایی جز آب نخورده بودند.در خانه ی علی علیه السلام باز به صدا درمی آید.صدا،صدای اسیری است که از اهل خانه غذا می خواست.قرار نیست کسی از در این خانه ناامید برگردد.شب سوم هم نان ها را جمع می کنند.چشمان اسیر گرسنه ازخوشحالی برق می زند.اهل خانه شب سوم هم گرسنه می خوابند... .

صبح می شود؛در خانه چیزی برای خوردن نیست.کسی در را به آرامی می کوبد.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به دیدار اهل خانه آمده است.علی علیه السلام از این که چیزی برای پذیرایی نیست،ناراحت است.بچه ها تا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را می بینند،به سوی پدربزرگ می دوند.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با مهربانی آن ها را به آغوش می گیرد.از رنگ و روی امام حسن و امام حسین علیهما السلام معلوم است که خیلی گرسنه اند.اشک از چشمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سرازیرمی شود.حضرت زهرا سلام الله علیها به عبادت ایستاده است.ظاهرا از خدا می خواهد تا شرمنده ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشوند.

جبرئیل از آسمان

ص: 669

نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می آید و سوره ی «انسان» را می خواند.او برای اهل خانه ظرف غذایی از بهشت آورده است.

جبرئیل لبخند را مهمان لبان حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام می کند.

نکات

ازخودگذشتگی و بخشش، اخلاق همیشگی اهل بیت علیهم السلام است.آن ها کسی را ناامید برنمی گردانند.

2-در سوره«انسان» خداوند از بهشتی بودن حضرت زهرا سلام الله علیها و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خبر داده است؛پس اهل بیت علیهم السلام در پیروی از امامشان اشتباه نکرده اند؛باید دید حضرت زهرا سلام الله علیها پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چه کسی را امام می دانستند؟علی علیه السلام یا دیگران را؟

3-فضه برای سلامتی امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از23تا25ذی حجه سه روز روزه گرفت.چه خوب است ما هم برای سلامتی امام زمان مان این روزها روزه بگیریم.

4-کمک اهل بیت علیهم السلام به دیگران تنها برای خشنودی خدا است و بی منت.خداوند دستور به همراهی با کسانی داده است که همواره برای رضای خدا قدم برمی دارند.

برخی اسانید نزول سوره هل أتی در شأن امیر المؤمنین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام

عبارت است از:

امالی (صدوق) 329 - 330. مناقب آل ابی طالب ج 3 ص 147 - 149. تفسیر قمی

ج 2 ص 398 - 399. مجمع البیان ج 10 ص 210. نور الثقلین ج 5 ص 470. الخرائج و

الجرائح ج 2 ص 539. کشف الغمة ج 1 ص 169. تفسیر فرات ص 526. اقبال الاعمال

ج 2

ص: 670

ص 376. العمدة (ابن بطریق) ص 348. مناقب خوارزمی ص 271.

پیوند مهدوی

بچه یتیم های امام زمان علیه السلام

اگر یک روز آب شهر قطع شود،مردم سرگردان و نگران در پی آب می روند تا مشکل قطعی آب حل شود.اگر وسیله ای گم کنیم،مدت ها برای یافتنش می گردیم.اما سالها است که اماممان غائب است و به فکر ظهورش نیستیم.اگر با خود خلوت کنیم،می بینیم: ما هم شبیه آن نیازمند هستیم.ما تشنه هستیم؛تشنه ی امام.

چون دست نوازشگرش را بر سرمان حس نمی کنیم و امام، این پدر مهربان مان را نمی بینیم،یتیم هستیم و محتاج نگاهِ پدر.خود را که در بندِ گناه می بینیم،می فهمیم اسیر شیطان شده ایم و سخت محتاج یک نفر که آزادمان کند.

بیایید برویم در خانه ی امام زمان مان را بکوبیم و بگوییم:مسکینیم و یتیم و اسیر. او کسی را ناامید برنمی گرداند.

آیات و روایات

آیات

سوره ی انسان(هل اتی)

وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً (8)

إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً (9)

إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَریراً (10)

فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً (11)

وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَریراً (12)

مُتَّکِئینَ فیها عَلَی الْأَرائِکِ لا یَرَوْنَ فیها شَمْساً وَ لا زَمْهَریراً (13)

روایات

تفسیر قمی ج 2 ص 398 - 399.

قَوْلُهُ وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً

فَإِنَّهُ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ کَانَ عِنْدَ فَاطِمَةَ علیها سلام شَعِیرٌ فَجَعَلُوهُ عَصِیدَةً، فَلَمَّا أَنْضَجُوهَا وَ وَضَعُوهَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ جَاءَ مِسْکِینٌ، فَقَالَ الْمِسْکِینُ رَحِمَکُمُ اللَّهُ- أَطْعِمُونَا مِمَّا رَزَقَکُمُ

ص: 671

اللَّهُ، فَقَامَ عَلِیٌّ علیه السلام فَأَعْطَاهُ ثُلُثَهَا، فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ یَتِیمٌ فَقَالَ الْیَتِیمُ رَحِمَکُمُ اللَّهُ- أَطْعِمُونَا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ، فَقَامَ عَلِیٌّ علیه السلام فَأَعْطَاهُ ثُلُثَهَا الثَّانِیَ، فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ أَسِیرٌ فَقَالَ الْأَسِیرُ یَرْحَمْکُمُ اللَّهُ- أَطْعِمُونَا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ- فَقَامَ عَلِیٌ علیه السلام فَأَعْطَاهُ الثُّلُثَ الْبَاقِیَ، وَ مَا ذَاقُوهَا- فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِمْ هَذِهِ الْآیَةَ إِلَی قَوْلِهِ وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً فِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ هِیَ جَارِیَةٌ فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ فَعَلَ مِثْلَ ذَلِکَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَل

ص: 672

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109