امام رضا علیه السلام الگوی زندگی

مشخصات کتاب

امام رضا علیه السلام الگوی زندگی

سرشناسه: احمدی. حبيب الله. 1336

عنوان و نام پدید آور: امام رضا علیه السلام الگوی زندگی/حبیب الله احمدی

مشخصات نشر: قم. فاطیما. 1388

مشخصات ظاهری: 316 ص

شابک : 9789642623021

وضعیت فهرست نویسی : فيپا

موضوع : علی بن موسی علیه السلام امام هشتم. 153 ؟ - 203 ق

رده بندی کنگره: 47/الف 3/الف 8/ 1388

رده بندی دیویی: 297/957

شماره کتابشناسی ملی : 3232171

امام رضا علیه السلام الگوی زندگی

نویسنده: حبیب الله احمدی

ناشر: انتشارات فاطيما

نوبت چاپ: اول

شمارگان: 2000

تاريخ انتشار: 1388

ISBN: 978-964-2623-02-1

مرکز پخش: قم - تلفکس: 2932660+0251

Email: Fatimapublisher@yahoo.com

کلیه حقوق برای ناشرمحفوظ می باشد

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

امام رضا علیه السلام

الگوی زندگی

حبيب الله احمدی

ص: 3

سخنی با امام رضا علیه السلام

سلام بر تو فرزند فاطمه علیهاالسلام که آرامش و لنگرگاه مشرق زمین می باشی؛ تو که با هجرت تاریخی خویش از غرب به سمت شرق طلوع نموده و شروق بی غروب پدیدار ساختی. فروغی همانند خورشید که نه خورشید بلکه هزاران خورشید در کف تو نهاده شده است.

سلام بر تو که «رضا» لقب یافتی زیرا که اندیشه و رفتارت پسندیده ی خدا و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفت. تو که عالم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر هر پنهان و آشکار آگاهی، همان عالم آل محمد که صادق آل محمد علیه السلام آرزوی دیدار تو را نمود. امام مهربان، که هماره و هر لحظه چشمان عاشقان را نوازش می کنی و دلها را آرامش می بخشی و حاجت ها را روا می سازی. امام رؤوف که با دم مسیحایی بیماران را شفا می بخشی که مسیح نیز کرامتش از کرامت توست. امام رؤوف که تو سرچشمه کوثر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می باشی زیرا که از دامن کوثر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فاطمه علیهاالسلام پدیدار شده ای، امام مظلوم که بر مظلومیت تو فرشتگان آسمان و زمين گریستند. امام صبور که با پایداری ستمگران عباسی را رسوا ساختی و نقاب نفاق را از چهره کریه مستکبران افکندی. امام فرزانگان و راست قامتان که قد برافراشتن برابر ستمگران را به همگان آموختی.

سلام بر پاره تن نجمه خاتون که از مغرب زمین (افریقا) دامن گسترده و خورشید ولایت و عالم تاب را بر دامن نهاد. تو پاره تن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هستی که در مشرق زمین آرمیدهای تو پاره تن علی صلی الله علیه و آله و سلم و فاطمه هستی که این گونه بوی فاطمه علیهاالسلام می دهی. تو دلبند موسی کاظمی علیه السلام که در حق تو فرمود پدرت فدای تو باد. تو که همنام امیر المؤمنين «علی علیه السلام» می باشی، امام غریب که دور از خویشان و جواد خود در دیار غربت چهره خورشید سبزینه را در پردهء خاک مشرق زمین به نقاب کشیدی. امام غریب که تنها از ستم زهر سوختی و بر اندیشه جهانیان پرتو انداختی تو که پناهگاه آهوان صحرا، ماهیان دریا و پرندگان هوا می باشی. اینک ما را چه در دسترس است که به پیشگاه تو تقدیم نماییم، شاید تنها یک جمله اظهار محبت و علاقه، همین و بس که به پیشگاه عرشی تو تقدیم شود و بهانه گردد تا به فضل و کرم تو امیدوار شویم.

سلام بر روح عرشی تو و سلام بر بارگاه ملکوتی تو و سلام بر رهروان سوی تو و سلام بر زائران کوی تو سلام بر پویندگان راه تو سلام بر فرشتگان حرم تو سلام بر کبوتران حرم تو سلام بر شیعیان و پیروان تو، هم آنان که به سوی مزار تو پر می گشایند و برای آشنا شدن با اندیشه و رفتار تو کتاب «امام رضا علیه السلام الگوی زندگی» را برمی گزینند.

نویسنده

ص: 4

فهرست مطالب

پیشگفتار...11

تحلیل سیره عترت...11

چهره های دوسویه...12

چرا سیره نگاری؟...13

ویژگیهای این نوشتار...16

بخش اول: سیری در زندگی امام رضا علیه السلام...19

خورشید ولایت...19

تبار...21

تربیت...25

برخی از آداب بعد از زایمان...27

نام و نشان...28

القاب...29

رضا...30

مأمون و لقب «رضا»...31

همسران و فرزندان...33

شهادت امام رضا علیه السلام...36

سبب شهادت امام رضا علیه السلام...37

پیش گویی ها...38

حرکت از مدینه...40

تاریخ نگاری بی چراغ!...44

ویژگی های قاتل امام رضا علیه السلام...45.

ص: 5

اقدام های بعد از شهادت...47

دفن امام علیه السلام...51

زیارت امام رضا علیه السلام...52

بخش دوم: برخی فضایل امام رضا علیه السلام...63

اعتراف ها...63

عالم آل محمد صلی الله علیه و اله و سلم...68

زهد...72

پرستش و عبادت...73

قرآن نردبان ترقی...75

امام مهربان...77

امام غریب...79

انفاق...81

تواضع...83

روزه داری...85

پیراهن بابرکت...86

امام ملک، امام ملکوت...89

ضامن آهو...92

سخاوت...94

ادب و آداب...97

بخش سوم: امام رضا علیه السلام و آموزه های عرشی...101

کاسه داغتر از آش!...101

پی آمد فراموشی خدا...104

زهد فروشی!...107

سه ایستگاه خطر...111

خطر غرور...112

چهار گروه رستگار...113

ارزش نسب و تبار...115

ص: 6

ادعای سیادت...118

رنگ لباس...120

لباس مشکی...124

لباس سبز شعار سادات؟!...127

انسان های برتر...129

روان کاوی...131

فرهنگ آفرینان....132

یاران اهل بیت علیهم السلام...134

ستایش اهل بيت علیهم السلام...138

منصب امامت...145

گزینش امام...146

امامت منصب الهی...147

مردم و رهبری...150

سلطه...151

مردم سالاری...152

امام رضا علیه السلام و منصب امامت...155

شایستگی ها...157

مسئولیت های امام...161

رابطه امام و امت...165

حسین علیه السلام، شهید همیشه جاوید...166

اسرار حج...169

حج آغازی دیگر...170

غسل احرام...171

اسرار احرام...172

طواف کعبه...172

چرا کعبه قبله قرار گرفته است؟...173

اسرار عمره...174

اسرار زیارت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم...175

بخش چهارم: امام رضا علیه السلام و جریان های اجتماعی...177

ص: 7

ویژگی های دوران امام رضا علیه السلام...177

دوران خاموش!...179

فرصتی دیگر!...182

گذری بر تاریخ هارون...184

دوران سلطه...186

تاریخ امین...188

علی بن عیسی، فضل بن ربیع...189

مأمون...190

پی آمد عزل مأمون...191

تصميم مأمون...192

عمروعاص مأمون!...193

نبرد امین با مأمون...195

طاهر بن حسین...200

پی آمدهای سقوط بغداد...204

زمینه های تبعید امام رضا علیه السلام...206

الف: آشفتگی اجتماعی...207

ب: موقعیت اجتماعی امام رضا علیه السلام...212

قيام ها...217

ابوالفرج اصفهانی و علویون...219

محمد بن جعفر...223

قيام ابن طباطبا...225

هدف قیام ابن طباطبا...227

ابو السرايا...229

دست آورد قیام ابن طباطبا....230

فرجام ابو السرايا...132

مأمون و خطر تشكل همسوی اهل بیت علیهم السلام...237

مأمون را بهتر بشناسیم...238

احضار امام رضا علیه السلام...241

حرکت امام رضا علیه السلام...244

ص: 8

امام رضا علیه السلام چگونه حرکت کرد؟...245

مسیر عبور امام رضا علیه السلام...248

سفر پر ماجرا...251

نیشابور...254

امام رضا علیه السلام در مرو...258

هشام بن ابراهیم کیست؟...259

واگذاری خلافت!...261

تحميل ولایت عهدی!...264

مجلس بیعت...265

اعلان ولایت عهدی...267

اهداف مأمون...296

عهدنامه...276

تأمین اهداف...279

عباسیان و ولایت عهدی...280

شکوه عترت...282

دامن عترت...284

باران کرامت...284

نماز عید...288

آسیب پذیری تشکل همسو!...290

مناظره ها...293

همایش ادیان...294

توطئه فضل...299

حمام سرخس!...299

خطر امام رضا علیه السلام بر حکومت مأمون...307

تصمیم نهایی...308

خطر نفاق !...309

نگاهی بر آنچه گذشت...311

گزیده منابع...313

ص: 9

ص: 10

پیشگفتار

تحليل سيره عترت

عترت همتای قرآن است که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، به عنوان یادگار از خویش به جا نهاده است. همان گونه که قرآن در هر زمان نیاز به تفسیر و تحليل جديد و صحیح و به روز دارد تا از این سفره گسترده با نعمت های رنگارنگ الهی همگان بهره مند شوند. اندیشه و رفتار عترت نیز همانند قرآن نیاز به تحقیق و تحلیل در هر زمان دارد؛ تا فضایل و برتری های عترت هماره مستند و مبرهن و شفاف گردد تا جامعه بتواند آنان را الگوی خویش برگزیند.

از این رو ابعاد زندگی عترت باید در سطوح مختلف، کودکان و نوجوانان و میانسالان و بزرگسالان مورد نگر قرار گیرد، تا همگان به فراخور سطح دانش و درک خویش از این خرمن فضایل بهره گیرند. بدون آگاهی از اندیشه و رفتار عترت الگوپذیری دیگران از آنان ممکن نخواهد بود. بدین خاطر باید ویژگی های عترت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به صورت عمیق پژوهش شود، و به صورت روان و رسا

ص: 11

در فکر و دسترس همگان قرار گیرد، تا زمینه پیشوایی و رهبری عترت فراهم گردد. در این صورت است که راه پیروی از آنان برای دیگران هموار می گردد.

چهره های دوسویه

اهل بیت علیهم السلام که انسان هایی ملکوتی اند، همانند پیامبران افرادی دوسویه می باشند؛ هم بشرند و هم ملکوتی. به همین خاطر می توانند اسوه باشند. اگر پیامبر فرشته بود، قابل الگو پذیری نبود، وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكَتْ لَجَعَلْناهُ بِشْراً وَ لَبِسْنَا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ (1) «اگر پیامبر را از فرشتگان برمی گزیدیم می بایست آن را انسان قرار می دادیم و بر اندام آنان (پیامبران) همان لباس هایی که مردم می پوشند می پوشاندیم».

پیامبر الگوی انسان ها باید از سنخ خود انسان باشد، قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرُ مِثْلُكُمْ. «من همانند شما بشر هستم.» این یک سوی پیامبر. سوی دیگر پیامبر ملکوتی بودن وی است. اگر ملکوتی نباشد توان راهبری نخواهد داشت. اگر همانند دیگر در گل نشسته باشد توان حرکت نه برای خود و نه برای دیگران نخواهد داشت. بدین سان چهره دیگر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را آیه معرفی می کند: يُوحى إِلَى (2) من بشر هستم. ليكن نه همانند دیگران بلکه بشری آن سویی و ملکوتی، آن هم تا آن حد از ملکوتی که شایسته ارتباط با خدا و گرفتن پیام وحی را دارم.

بدین سان در اسوه بودن، پیامبر باید در حد بشری هم پای دیگران باشد. باید از فطرت و طبیعت بشری همسان دیگر انسان ها باشد. و

ص: 12


1- انعام، 9
2- کهف، 110.

باید چهره ملکوتی داشته باشد تا توان حرکت کردن و حرکت دادن را داشته باشد.

شاخص های عترت نیز چهره های دوسویه باید باشند هم چهره بشری و از میان خود انسان باشند و هم چيره ملكوتی و آن سویی که بتوانند راهبری نمایند. به همین خاطر در معرفی عترت نیز باید از افراط و تفریط ها دوری گزید. نه آنان برتر از نژاد و تبار انسانند که الگو قرار نگیرند و نه در ملکوتی بودن، موجودی فراتر از الگوگیری بوده که غلو در حق آنان روا باشد. و نه انسان معمولی اند، بلکه انسان هایی با یک چهره بشری و خاکی و چهره دیگر ملکوتی و پاکی. این راه اعتدال و به دور از افراط و تفریط است؛ انسانی پاک که الگوی دیگری است، يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً ً(1)

چرا سیره نگاری؟

ابعاد سیره و زندگی عترت هنوز به راستی مورد تحقیق و تحلیل قرار نگرفته است. بسیاری از موضوعات شخصی و اجتماعی زندگی عترت نامعلوم ها و چراهایی را در ذهن ها بر می انگیزد. و این در حالی است که دشمنان اهل بیت علیهم السلام هماره در صدد شبهه افکنی در مورد فضایل، زندگی نامه و نیز موضع گیری های اجتماعی آنان بوده اند. اینان برخی از منابع و مصادر تحقیق را در این راستا محو و نابود ساخته اند. و بخشی دیگر را به لحاظ توانمندی اجتماعی و سیاسی که داشته اند اجازه انتشار آنها را نداده اند. افزون بر این که بسیاری را نیز در حد توانشان تحریف نموده اند.

ص: 13


1- احزاب، 23

در عین حال بحمدالله منابع و مصادر فراوانی در دسترس علاقه مندان و محققان قرار دارد. بدین خاطر میدان تحقیق در این راستا بس وسیع می باشد. و محققان ژرف نگر را همتمی بایست تا در سیره برترین شاخص ها بیش از پیش جولان دهند. و احياناً بازگشایی برخی گره های کور را فراهم سازند. تا منابع و مصادر را روشن ساخته و برداشت های صحیح از آنان نموده و کژراهگی های تحریف را سامان دهی نموده و مجعولات و ساختگی ها را رسوا ساخته و شبهه افکنی ها را پاسخ دهند.

از جانب دیگر سیره شاخص های عترت به علت تفاوت زمان های گوناگون بسیار متفاوت است. امامان معصوم در حدود دو قرن و نیمی که در میان مردم زیستند، با حکومت ها و جریان های اجتماعی متفاوتی درگیر بودند. نیز خود هماره جریان ساز و فرصت ساز بوده اند و خود هماره در نقش های گوناگون و متفاوت.-همانند ستیز آشکار با جریان ها و اقتدارهای سیاسی، مسالمت و مصالحه و پذیرش منصب های مهمی همانند ولایت عهدی ستمگران- پیش رفته اند.

سیره و موضع گیری آنان را بسیار متفاوت و چه بسا متضاد جلوه گر می نماید. به همین خاطر بایسته تحقیق و تحلیل می باشد که از این موضع گیری ها تحقيق صحیح و ژرف شکل گیرد موضع گیری ها ساماندهی گردد که این تفاوت ها چگونه و بر چه اساس است؟ چرا یکی در برابر ستمگران اموی شمشیر آهیخته و دیگری در ظاهر بدون فریاد است، پیمان مصالحه امضا می نماید. و چرا یکی در قعر زندان های مخوف جان میسپارد و آن دیگری در

ص: 14

آغوش دربار ستم عباسیان قرار می گیرد و حتی منصب ولایت عهدی را پذیرا می شود؟

این نوع پرسمان ها در موضع گیری های اجتماعی و سیاسی امامان به چشم می خورد افزون بر این در زندگی فردی آنان از این نوع چرایی ها فراوان وجود دارد. چرا یکی زهر می نوشد و چرا آن دیگری همسران متعدد انتخاب می نماید؟

ممکن است امروز قلم های تحقیق با دیروز متفاوت باشند این تفاوت در دو جهت بسیار شفاف و آشکار است. امروز آن گونه فشارهای سیاسی و اجتماعی از جانب جریان های اجتماعی وجود ندارد. زیرا در اثر توان مندی تشکل همسوی عترت و اهل بیت علیهم السلام هیچ گونه خطر و فشاری که از جانب درون دینی و نه برون دینی وجود ندارد.

و نیز امروز دسترسی به منابع تحقیق به صورت میراث مکتوب و چه به صورت نرم افزاری بسیار سهل و آسان گشته است. اگر مطالعه منابع در سابق به سختی دسترس حاصل می شد و به زحمت فراوان و صرف وقت زیاد موضوعی بررسی می شد. اکنون به لحاظ انتشار منابع میراث مکتوب و نیز اوج نهضت و جنبش نرم افزاری دسترسی به منابع بسیار آسان می نماید.

و این در حالی است که شبهه افکنی در پیرامون زندگی عترت و نیز موضع گیری های اجتماعی آنان به مراتب و به تناسب رشد ابزار رسانه ای و سامانه های ارتباطات به مراتب از سابق بیشتر شده است. امروز یک شبهه افکن با تولید یک شبهه در کوتاه ترین مدت می تواند از طریق رسانه ها شبهه خود را به گوش همه جهانیان برساند.

ص: 15

وجود این دو تفاوت امروز با دیروز و نیز فراهم شدن میدان وسیع شبهه افکنی از جانب دیگر مسئولیت محققان و قلم به دستان را فزونی می بخشد که باید در این راستا همت بیشتر نموده و با دسترسی به منابع و مصادر فراوان تحقیق های ژرف و روان تری و تحلیل های واقع گرا در این راستا قلم بزنند و گره های کور و نامعلوم ها را شفاف سازند.

شاید امروز همانند دیروز عذر پذیرفته نباشد که بسیاری از چراها در زندگی شخصی عترت و نیز اجتماعی آنان بدون پاسخ بماند. پژوهشگران امروز، در این راستا مسئولیت بزرگ تری بر دوش دارند که در این مسیر قدم های بلند و استوار برداشته تا ارائه زندگی شفاف از تمام ابعاد زندگی عترت فراهم گردد. امروز جامعه تشیع باید هم در حوزه میراث مکتوب - کتاب و مجله و ... - و هم در حوزه فرهنگ و هنر و هم در حوزه نرم افزاری به ساماندهی دست یازی کند تا هیچ گونه نقطه مبهم و سؤال بی پاسخی باقی نماند و زندگی عترت شفاف در مقابل دیدگاه همگان ترسیم شود، تا امکان الگو گیری برای همگان فراهم گردد. به نظر می رسد در این مسیر هنوز راه طولانی در پیش است.

ویژگی های این نوشتار

این نوشتار قدمی بس کوچک در این مسیر بسیار طولانی می تواند باشد. در این نوشتار به سیره و زندگی شخص علی بن موسی علیه السلام پرداخته شده است. زندگی و جریان های اجتماعی زمان حضرت در حد توان مورد تحقیق و تحلیل قرار گرفته است. در این تحقیق شفاف

ص: 16

خواهد شد که پذیرش ولایت عهدی از جانب امام رضا علیه السلام در دربار مأمون نه به خاطر رویکرد مثبت مأمون به عترت است؛ زیرا که مأمون در سیاست و ستم به عترت، دست کم از معاویه ندارد و چه بسا در برخی موارد سیاست های مأمون در زمان خودش منحصر به فرد و از سیاست های معاویه نیز ممتاز باشد. به همین خاطر عداوت مأمون با عترت که از وی عفریتی مستکبر ساخته است، اگر بیشتر نباشد، هیچ گاه کمتر از معاویه نیست. این موضع گیری متفاوت از جانب علی بن موسی علیه السلام در راستای تفاوت سیاست ها و جریان های اجتماعی عباسیان و مأمون می باشد. در این نوشتار این تفاوت ها مورد نگر قرار گرفته است و موضع گیری های علی بن موسی علیه السلام در برابر جریان های اجتماعی در حد توان مورد تحقیق و بازنگری قرار گرفته است.

این نوشتار همانند نوشتارهای پیشین نگارنده، در چهار بخش تنظیم شده است. بخش اول زندگی نامه، بخش دوم برخی فضایل حضرت و در بخش سوم برخی آموزه های عرشی حضرت مورد نگر قرار گرفته است. عمده کتاب در بخش چهارم به بررسی جریان های اجتماعی زمان حضرت و موضع گیری های ایشان و رهبری تشکل همسوی اهل بیت علیهم السلام پرداخته شده است. از این رو رواست که عزیزان خواننده با دقت کافی به ویژه بخش چهارم را مورد نگر قرار داده و نویسنده را از عنایت و منت نقد خویش محروم نسازند.

ص: 17

ص: 18

بخش اول سیری : در زندگی امام رضا علیه السلام

خورشید ولایت

دیدگاه های تاریخ نویسان و محدثان در مورد ولادت علی بن موسی علیه السلام بسیار متفاوت می باشد. این تفاوت هم به روز ولادت و هم به سال ولادت امام همام مربوط می شود. برخی از دیدگاه ها را مورد توجه قرار می دهیم.

دیدگاه معروف بین بسیاری از نویسندگان تاریخ در مورد ولادت حضرت، یازدهم ماه ذو القعدة سال 148 هجری می باشد.(1) نظر دیگر یازدهم ذو القعدة ليکن سال ولادت را 153 می نگارد.(2)

برخی نیز تنها سال 153 هجری را به عنوان سال ولادت نام می برند و به روز ولادت اشاره نمی کنند.(3) برخی دیگر یازدهم با هفدهم ربيع

ص: 19


1- كافي، باب مولد ابي الحسن الرضا عليه السلام، الارشاد، ج 2، ص 247، بدون مطرح ساختن روز ولادت، مصباح کفعمی، ص 692 تاج المواليد، ص 48، نور الابصار، ج 2، ص 117، الدروس الشرعية، ج 2، ص 14، تاریخ بغداد، ج19، ص 135، روضة الواعظين، ص 236، الكامل، ج5 ص 504، تحفة الأزهار، ج 3، ص 399، منتهى الآمال، ج 2، ص 455
2- اعلام الوری، ص 315، کشف الغمه،ج 3، ص 59
3- مروج الذهب، ج 3، ص 441، دلائل الامامة، ص 172.

الاول سال 153 را نام می برند و با یازدهم ذوالحجه در سال 101 را می نگارند.(1)

با وجود این تفاوت ها در نقل یک رویداد تنها می توان به دیدگاه مشهور، یعنی یازدهم ذو القعدة سال 168 هجری اطمینان حاصل کرد. با توجه به این که سال 203 هجری، تاریخ شهادت حضرت رضا علیه السلام است، مدت عمر حضرت پنجاه و پنج سال می باشد. همچنین با نظر به این که سال شهادت موسی بن جعفر 183 هجری است، مدت امامت حضرت رضا علیه السلام بیست سال می باشد.

در این روز فرزندی پاک و مطهر و مختون(ختنه شده) در دامن موسی کاظم علیه السلام لبخند زده است، انَّ ابْنِي هَذَا وُلِدَ مَخْتُوناً طَاهِراً مُطَهَّراً (2).

خورشید ولایت از افق عترت در این سال طلوع نموده و جهانی فراتر از عرش برین را نورافشانی می نماید. تابش نورانیت علی بن موسی علیه السلام فراتر از جهان تشیع و تسنن، بلکه فراگیر جامعه بشریت است. على الرضا علیه السلام اندیشه تابناک عترت است که معارف کوثر از آن هماره سرازیر است و هماره شهد بر کام تشنه کامان می چکامد. در این هنگام غنچه دیگری از گل های باغ مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم بر دامن پاک فاطمه علیهاالسلام شکفته شده است. در این روز لبخند دیگری بر لب های نازک و نازنین فاطمه علیهاالسلام نشسته است. فاطمه علیهاالسلام خرسند از این هدیه آسمانی بر لبان خویش تبسم دارد. آری در این روز فرزندی از تبار

ص: 20


1- عيون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 18، 19 و 28، اعلام الوری، ص 46، نقل دیدگاه دیگران، مطالب السؤول، ص 128، کشف الغمة، ج 3، ص 59 نقل دیدگاه دیگران، بحار، ج49، ص 304، تاریخ گزیده، ص 206، جلاء العيون، ص 544 اعيان الشيعة، ج 2، ص 12
2- كمال الدين، ص 433

علوی قدم به عرصه وجود می نهد که با اندیشه و پایداری خویش پرده های نفاق را از چهره کریه عباسیان به زیر می افکند. رضا علیه السلام میوه بهشتی اصلاب شامخه و ارحام مطهره است. رضا علیه السلام شهد شیرین بر کام همگان می چشاند که رضا علیه السلام از دامن پاک فاطمه علیهاالسلام است، همان دامنی که فرزندانش افتخار بشر در هر زمان می باشند.

تبار

زندگی نامه على الرضا علیه السلام شفاف و بر همگان آشکار است. پدر، از فرزندان علی و فاطمه علیهماالسلام و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می باشد. موسی کاظم علیه السلام برترین انسان جامعه بشری که در فضایل و اخلاق پسندیده انسانی سرآمد همگان و در اندیشه و رفتار، معصوم از خطا و گناه، الگو و اسوه همگان است. پدر، فردی که به اعتراف دوست و دشمن بی نیاز از ستایش و معرفی می باشد.

حمیده مادر امام کاظم علیه السلام کنیزی را به نام «تكتم» خریداری نمود. شب هنگام در خواب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمودند این کنیز را به فرزندت موسی ببخش که از وی فرزندی به دنیا خواهد آمد که بهترین روی زمین خواهد بود. آنگاه حمیده تکتم یعنی «نجمه» را به فرزندش موسی علیه السلام هدیه نمود. بعد از این که علی بن موسی علیه السلام به دنیا آمد، نجمه را «طاهره» نامیدند. ایشان زنی از مغرب زمین، پاک، مطهر، خداشناس و خداپرست، هماره با یاد و نام خدا زندگی می نمود. هنگام شیر خوارگی رضا علیه السلام از توان وی کاسته شد. به همین دلیل پیشنهاد نمود برای نوزاد دایه بگیرند تا در شیر دادن به کودک کمک کند تا وی از عبادات روزمره خویش باز نماند. وی از جانب

ص: 21

تبار به طایفه ماریه قبطيه از مصر آن زمان و سودان فعلی می باشد.(1) این زن مکنی به «ام البنين » است. غیر از طاهره نام های دیگری مانند: آروی، نجمه، تكتم، سکن، مرسيه، سمان، سکینه، نوبيه (منطقه ای از سودان)(2)، خیزران، صقر، شقراء از نام های این بانو می باشد.(3)

هنگامی که به بازار برده فروشان برای خرید این کنیز رفتند، صاحبش آن کنیز را نمی فروخت و می گفت بیمار است، ليکن با اصرار موسی کاظم علیه السلام مالک به قیمت بالا حاضر به فروش شد. هنگامی که امام موسی علیه السلام وی را برای مادرش حمیده خریداری نمود، مالک کنیز گفت زنی از اهل کتاب به من گفت این کنیز فرد عادی نیست. از نسل وی فرزندی به دنیا خواهد آمد که بهترین روی زمین خواهد بود. سزاوار است ایشان در نزد بهترین های روی زمین باشد. هنگامی که وی را خریداری نمودند، دوشیزه و باکره بود.(4) به دنیا آمدن چنین فرزندی از صلب موسی کاظم علیه السلام در روایات مطرح بوده است. امام صادق علیه السلام به فرزندش موسی علیه السلام فرموده بودند که عالم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم در صلب توست، کاش من وی را می دیدم.(5) این زن از

ص: 22


1- عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 26، جلاء العيون، ص 542 منتهی الآمال، ج 2، ص 457
2- معجم البلدان، ج8، ص405، واژه نوب، لسان العرب، ج 4، ص4045، واژه نوب.
3- كافي باب مولد ابي الحسن الرضا علیه السلام، اعلام الوری، ص 213، کشف الغمة، ج 3، صص 52 و 75، فصول المهمة، ج 2، ص 970، مطالب السؤول، ج 2، ص 128، تاریخ بغداد، ج19، ص 135، مناقب، ج 4، ص 396 عيون، ج 1، ص 30، سير أعلام النبلاء، ج 9، ص 387 دلائل الامامة، ص 74، تاريخ الأئمة علیهم السلام، ص 25 (مجموعه نفیسه) جلاء العيون، ص 542، بحار، ج 49، ص 7، عمدة الطالب، ص 242، الارشاد، ج 2، ص 247 تحفة الأزهار، ج 2، ص 399، منتهى الآمال، ج 2، ص 247، روضة الواعظین، ص 235، اعیان الشیعه، ج 2، ص 13
4- کافی، باب مولد ابي الحسن الرضا علیه السلام، عیون، ج 1، ص 2 و 26، الارشاد، ج 2، ص 255، دلائل الامامة، ص 172، بشارة المصطفی، ص 334، مناقب، ج 4، ص 392.
5- کشف الغمة، ج 3، ص 107، اعیان الشیعه، ج 2، ص 12 و 13، اعلام الهدایه، ج 10، ص 19.

لحاظ عقل و دین و بزرگواری، برترین زن زمان خویش بود.(1) موسی بن جعفر علیه السلام درباره وی می گوید، أَنْ تَكْتُمَ جَارِيَةً مَا رَأَيْتُ قَطُّ أَفْضَلُ مِنْهَا، «تكتم کنیزی است از همه کنیزان برتر.» امام موسی علیه السلام به یزید بن سلیط می فرماید: سلام مرا به او برسان.(2)

مادر زمین و زمینه پرورش کودک شایسته است. در آثار دینی از این زمین پاک به «ارحام مطهره» یاد شده است. نقش مادر در سعادت و پرورش کودک و بذری که در آن کاشته می شود، این گونه بیان شده است که، السَّعِيدُ مَنْ سَعْدُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ(3) «خوشبختی هر کس در رحم مادرش پایه ریزی می شود».

مادر على الرضا علیه السلام فردی است که هماره مشغول عبادت خداوند است. حتی هنگام شیر خوارگی رضا علیه السلام از عبادت و اذکار خویش باز نماند.(4) تکتم می گوید هنگامی که این کودک را حامله بودم، احساس سنگینی نمی کردم. در وقت خواب صدای تسبیح (سبحان الله) و تهلیل (لا اله الا الله) و تحمید( الحمد لله) از رحم خویش می شنیدم و به هراس می افتادم؛ هنگامی که بیدار می شدم، چیزی نمی شنیدم.(5)

هنگامی که این کودک به صورت ختنه شده متولد شد (تمام امامان معصوم این گونه متولد می شوند(6)) دست ها را بر زمین نهاد و صورت را به طرف آسمان بلند کرد در حالی که لب های وی حرکت

ص: 23


1- عيون، ج 1، ص 24، اعلام الوری، ص 113و 314
2- علام الوری ص 314 و 319
3- عيون، ج 1، ص 25
4- همان، ص 24
5- همان، ص 29.
6- كمال الدين و تمام النعمة، ص 398

می نمود؛ مانند این که سخن می گوید. هنگامی که علی بن موسی علیه السلام به دنیا آمد، موسی بن جعفر علیه السلام به خاطر این هدیه الهی به من تبریک گفت، هَنِيئاً لَكَ يَا نَجَمْتَ كَرَامَةَ رَبِّكَ . تكتم ادامه می دهد کودک را در پارچه سفید پیچیدم به دامن پدرش نهادم. موسی علیه السلام در گوش راست وی اذان و در گوش چپش اقامه خواند. آنگاه آب فرات طلبید و کام کودک را با آب فرات گشود و کودک را به من برگرداند. فرمود این کودک «بقية الله » در روی زمین می باشد،(1) یعنی حجت خدا بر مردم روی زمین.

آری این گونه دامن ها، شایسته پرورش فردی چون «رضا علیه السلام» می باشند. این گونه رحم های پاک مهد پرورش فرزانگانی معصوم و مطهر می شوند. این گونه اندیشه های تابناک و پاک که هماره یاد و نام خدا زندگی و شؤون آنان را فرا گرفته است، مهد پرورش بقية الله الاعظم، محور نظام هستی، الگو و اسوه و حجت بر خلق خدا می شوند. هر زمینی مهد رویش هر درخت تنومند و با ثبات نمی تواند باشد، ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طبية كَشَجَرَةٍ طبية أَصْلُها ثابِتُ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ (2) «خدا مثال می زند کلمه طيبه همانند درخت طيبه پاک است که ریشه های آن استوار و شاخه های آن به سوی آسمان پر کشیده و هماره میوه می دهد.» رضا علیه السلام باید بر چنین دامنی لبخند زند. رضا علیه السلام باید در دامن چنین اندیشه نورانی و پاکی پرورش یابد تا شایستگی رهبری و بقية الله الاعظم بودن، برای وی فراهم شود.

ص: 24


1- عيون، ج 1، ص 30
2- ابراهيم، 25

تربیت

مربی نقش مهمی در تربیت و رشد کودک دارد. مربی آشنا به اصول و نظام تربیتی، زمینه تربیت افراد برجسته و شایسته را فراهم می سازد. پدر و مادر اولین کسانی هستند که کودک به دامن آنان قدم می نهد. نیز بیشترین زمان رشدیابی و تربیت پذیری کودک، همراه پدر و مادر است. به همین خاطر نقش اول در تربیت فرزند به عهده پدر و مادر می باشد. از این رو هر مقدار این دو مربی به اصول تربیتی بیشتر آشنا باشند و هر مقدار در پای بندی به اصول رفتاری بهتر خودسازی نموده باشند، نقش بیشتری را در تربیت فرزند ایفا خواهند نمود. اینک على الرضا علیه السلام در دامن دو فرد فرزانه تربیت می یابد. یکی مادر که فردی شایسته، پاک و مطهر و صاحب اندیشه مطهر است که یاد خدا بر دل و نام خدا بر لب وی لبخند می زند. پدر سر آمد و الگوی همگان است. پدر از تبار رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در بیت وحی رشد و تعالی یافته و کوثر معارف توحیدی و تربیتی است. پدر از رفتاری پاک و منزه از لکه تاریکی در زندگی خویش، بهره مند است. پدر معصوم از هر گناه و مصون از هر خطا و اشتباه است.

از جانب سوم، پدر که نقش مهم در تربیت فرزندان دارد، از میان فرزندان، بیشترین توجه را به علی بن موسی علیه السلام دارد. موسی بن جعفر علیه السلام فرزندان فرزانه فراوان تربیت نموده است. فرزندان مبارز و متعهد و با ایمانش در سرتاسر جهان اسلام، نقش پایداری و مبارزه با ستم را به عهده دارند. شرح کوتاهی از زندگی آنان در کتاب «امام

ص: 25

كاظم علیه السلام الگوی زندگی» آورده شد.(1) ليكن امام همام به تربیت «علی» توجه ویژه دارد، وی را بر همگان مقدم می دارد. با انس با ایشان در پرورش روحیات علی بیشترین تلاش را دارد. به این حدیث توجه نمایید تا روشن شود که موسی کاظم علیه السلام، تا چه مقدار متفاوت با دیگر فرزندانش با على الرضا علیه السلام برخورد می کند.

مفضل بن عمر می گوید، وارد بر موسی بن جعفر علیه السلام شدم در حالی که «علی» فرزندش بر دامن پدر قرار داشت؛ وی را می بوسید و زبان وی را می مکید. و کودک را بر دوش می نهاد و بر سینه می چسباند. می فرمود پدر و مادرم فدای تو باد، چقدر خوش بو هستی و چقدر از اندام و خلق و خوی پاک بهره مندی و چقدر با کرامت و با فضیلت هستی، وَ هُوَ يُقَبِّلُهُ وَ يَمَصُّ لِسَانَهُ وَ يَضَعُهُ عَلَى عَاتِقِهِ وَ يضه اليه وَ يَقُولُ بابی أَنْتَ وَ أُمِّي مَا أَطْيَبَ رِيحَكَ وَ أَطْهَرَ خُلُقَكَ وَ أَبْيَنَ فَضْلَكَ . به حضرت عرض کردم می بینم در دل من محبتی متفاوت نسبت به این کودک وجود دارد؛ همانند محبتی که به تو دارم. آنگاه حضرت در پاسخ من گفت ای مفضل جایگاه ایشان نسبت به من مانند جایگاه من نسبت به پدرم می باشد، یا مُفَضَّلِ هُوَ منی بِمَنْزِلَتِي مِنْ أَبِي علیه السَّلَامُ (2) این رفتار متفاوت امام کاظم علیه السلام با فرزندش «علی» است. این رفتار یاد آور رفتار رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با دخترش فاطمه علیهاالسلام می باشد که وی را می بویید و می بوسید و می فرمود بوی بهشت از فاطمه علیهاالسلام استشمام می کنم.(3) این رفتار یعنی

ص: 26


1- امام کاظم علیه السلام الگوی زندگی، ص 28
2- عيون، ج 1، ص 40
3- علل الشرایع، ج 1، ص 217.

شایستگی های این کودک با دیگران متفاوت است. این کودک شایستگی امامت و ولایت مردم را دارد. این کودک عادی نیست، هدیه خداست و شایسته است که موسی کاظم علیه السلام در حق او بگوید پدر و مادرم فدای تو باد. همان گونه که رسول الله صی الله علیه و آله و سلم در مورد فاطمه علیهاالسلام فرمود، فِدَاكَ أَبُوكَ (1)، «پدرت فدای تو».

آری علی بن موسی علیه السلام در دامن این گونه مهتران رشد می کند و این گونه از عنایت ها و توجه های ویژه پدر و مادر مهربان بهره مند است تا فرزانه دیگری از تبار اهل بیت رشد یابد و پرچم توحید بر فرازد و در برابر ستم و ستمگران قد برافرازد.

برخی از آداب بعد از زایمان

از زبان مبارک علی بن موسی علیه السلام آدابی بعد از ولادت مطرح شده است که برای بهره وری از رهنمون های نورانی حضرت به برخی از آنها اشاره می شود.

1- از سفارش های حضرت این است که می فرماید بعد از ولادت، کودک را شستشو داده و چربی های بدن وی را برطرف سازند، اغْسِلُوا صِبْيَانَكُمْ مِنَ الْغَمَرِ. «غمر» همان چربی های زایمان است.(2)

2- نیز می فرماید: در گوش راست نوزاد اذان و در گوش چپش اقامه بخوانند، اِذا وُلِدَ مَوْلُودُ فَأَذِّنْ فِي أُذُنِهِ الْيَمَنِيِّ فأَقِمْ فِي أُذُنِهِ الْیُسْرَی(3)

ص: 27


1- بحار، ج 43، ص 117.
2- عيون، ج 2، ص 69
3- بحار، ج 109، ص 116

3- نوزاد را در روز هفتم ولادت ختنه نمایید، اخْتِنُوا أَوْلَادَكُمْ يَوْمَ السَّابِعِ(1)

4- روز هفتم سر نوزاد را بتراشید و به مقدار وزن موهای آن طلا یا نقره صدقه بدهید.(2)

5- روز هفتم برای فرزند عقیقه نمایید.(3) (عقیقه قربانی کردن گوسفند و پختن گوشت آن و مهمانی دادن می باشد. عقیقه آداب خاصی دارد.)

6-آنگاه از زبان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند بهترین غذا برای نوزاد، شیر مادرش می باشد. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ لَيْسَ لِلصَّبِيِّ لَبَنُ خَيْرُ مِنْ لَبَنِ أُمِّهِ .(4) و اگر خواستید دایه برای فرزند فراهم کنید، زن کم عقل و معیوب را انتخاب نکنید، لَا تَسْتَرْضِعُوا الْحَمْقَاءَ وَ لَا الْعَمْشَاءَ .

7- آنگاه می فرماید روز هفتم نام نیک برای نوزاد انتخاب کنید. در خانه ای که نام محمد و علی و حسن و حسین باشد، فقر راه پیدا نمی کند.(5)

نام و نشان

نام گذاری علی بن موسی علیه السلام همانند سایر امامان از جانب خدا و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می باشد. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم پیشاپیش در مورد نام امام هشتم

ص: 28


1- مسند امام رضا علیه السلام، ج 2، ص 278
2- همان، تحف العقول، ص 421
3- تحف العقول، ص 421
4- مسند امام رضا علیه السلام، ج 2، ص 278
5- بحار، ج101، ص 131، تحف العقول، ص 421.

این گونه اظهار می دارد: الاَئِمة مِنْ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلَىَّ وَ رَابِعُهُمْ عَلَىَّ وَ ثامِنُهُمْ عَلَى(1) «امامان بعد از من دوازده نفرند اولین، چهارمین و هشتمین آنان «على» نام دارند.» امام صادق علیه السلام می فرماید علی بن موسی علیه السلام عالم آل محمد... همنام امیر المؤمنین علیه السلام است، فانه سَمَّى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السَّلَامُ (2) نام على برگرفته از صفت نیکوی خدا، على اعلى است. علی یعنی بلندمرتبه و عالی مقام، على یعنی برترین در نام و نشان، علی یعنی برترین در آشکار و پنهان، على یعنی برترین در ارزش ها و فضایل انسانی.

القاب

برخی القاب متعدد و زیبای علی بن موسی علیه السلام عبارتند از: رضا «پسندیده»، صابر (پایدار)، وفي (وفادار)، فاضل (صاحب برتری)، رضی (مورد پسند)، صدیق (راست گوی)، قرة عين المؤمنين (نور چشم مؤمنان)، غيظ الملحدين (مورد خشم ملحدان)، نور الهدى (نور هدایت)(3)، مكيدة الملحدين (مورد مکر ملحدان)، كفو الملک (شایسته رهبری)، بقية الله (حجت خدا بر روی زمین)، رب السرير (صاحب فرمانروایی)، رقاب التدبير (مصلح)، زکی (پاک)، ولی (امام و پیشوا)، رئوف (مهربان) و غریب. معروف ترین لقب ها «رضا» است، یعنی راضی به آنچه خدا راضی است. راضی به آنچه خدا می پسندد.

ص: 29


1- جامع الاخبار، ص 62، اعلام الهداية، ج 10، ص 56
2- کشف الغمة، ج 3، ص 107.
3- عيون، ج 1، ص 22 و 30، دلائل الامامة، ص 172، مناقب، ج 4، ص 396، علل الشرایع، ج 1، ص 277 فصول المهمة، ج 2، ص 971، اعلام الوری، ص 314، سبائك الذهب، ص 334، کشف الغمه، ج 3، ص 52 نور الابصار، ج 2، ص 117، جلاء العيون، ص 542.

کنیه معروف حضرت «ابوالحسن»، و دیگری «ابومحمد» است. ابوالحسن کنیه پنج امام همام می باشد. امير المؤمنین، امام سجاد، امام کاظم، امام رضا و امام هادی علیهم السلام(1). کنیه به اعتبار فرزند پسر و نوعاً پسر بزرگ می باشد. از کنیه ابوالحسن حضرت که معروف ترین می باشد، این نکته به دست می آید که حضرت فرزند دیگری غیر از محمد بن على یعنی جواد الائمه علیه السلام به نام حسن داشته است، توضیح بیشتر در این رابطه خواهد آمد.(2)

رضا

لقب زیبای «رضا» بر قامت رسای علی بن موسی علیه السلام از جانب خداوند سبحان منظور شده است. ابو نصر بزنطی روایت می کند که از ابو جعفر جواد الائمه علیه السلام پرسید برخی بر این پندارند که لقب رضا را مأمون به پدرت علی بن موسی علیه السلام عنوان نمود. چون به ولایت عهدی وی راضی شده بود. امام جواد علیه السلام فرمود دروغ می گویند و گناه می کنند؛ خداوند سبحان ایشان را رضا نامید. چون خداوند در آسمان ها از وی راضی است و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام: بر روی زمین از ایشان راضی هستند، رضا نامیدند. آنگاه هنگامی که علت این لقب زیبا را بیان کرد، بزنطی سؤال دوم را مطرح می سازد که مگر خدا از دیگر امامان راضی نیست، پس چرا از میان همه على بن موسی علیه السلام ملقب به رضا است. حضرت جواب دادند آری خدا از همه راضی است، ولی چون موافق و مخالف از علی بن موسی علیه السلام

ص: 30


1- دلائل الامامة، ص 180 و منابع یادشده در پاورقی قبلی
2- عنوان فرزندان

راضی بودند به این لقب معروف شده است. وَ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ لَا حَدُّ مِنْ آبَائِهِ علیه السَّلَامُ فَلِذَلِكَ سُمِیَ مِنْ بَيْنِهِمْ الرِّضَا عَلیه السَّلَامُ .(1)

طبرسی نیز در علت این نام گذاری می گوید، وَ أَنَّمَا سُمِّيَ الرِّضَا لانه رَضِيَ اللَّهِ فِي سَمَائِهِ وَ رِضَى لِرَسُولِهِ وَ الائمة علیهم السَّلَامُ بَعْدَهُ فِي أَرْضِهِ وَ قِيلَ لانه رَضی بِهِ الْمُخَالِفُ وَ الْمُؤَالِفُ (2) هر دو سبب در روایت عيون و علل آمده است؛ که حضرت مورد پسند خدا و پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام می باشد. دیگر این که موافق و مخالف به آن راضی شده اند.

در هر صورت این لقب زیبا و زیبنده حضرت از جانب خداست؛ همان گونه که نام علی برای حضرت از جانب خداست. برهمین اساس امام موسی بن جعفر علیه السلام حضرت را به این لقب نامیدند و تأكيد می فرمودند فرزندم را به این لقب بخوانید، ادْعُوا وَلَدِى الرِّضَا (3) پیش از آن که موضوع ولایت عهدی حضرت در زمان مأمون مطرح شود، لقب «رضا» بر سر زبان ها بود.

مأمون و لقب «رضا»

مأمون یک فرد فرصت طلب و فرصت ساز بود. سیاست های مأمون همانند سیاست هایحیله گرانه معاویه می باشد. وی بعد از تحميل سمت ولایت عهدی بر علی بن موسی الرضا علیه السلام این موضوع را مطرح می سازد که اکنون که علی بن موسی علیه السلام بر پذیرش این منصب راضی شده، لقب «رضا» را مأمون برای ایشان انتخاب کرده و از همگان

ص: 31


1- عيون، ج 1، ص 22، علل الشرایع، ج 1، ص 277، کشف الغمة، ج 3، ص 85
2- اعلام الوری، ص 314
3- کشف الغمة، ج 3، ص 85

می خواهد تا حضرت را به این لقب فراخوانند. این نکته بسیاری از مردم را نیز باور آمده و عده بسیاری از تاریخ نگارانی که از حقایق تاریخی اهل بیت علیهم السلام بی خبرند، نیز باورشان شده است. آنان در نوشته هایشان مطرح می سازند که مأمون این لقب را برای حضرت برگزید. این موضوع آن گونه وارونه جلوه گر می شود که در زمان جواد الائمه علیه السلام به عنوان یک سؤال روز مطرح می شود که بزنطی در محضر امام جواد علیه السلام موضوع را طرح کرده و توضیح می خواهد.(1)

طبری می نویسد، وَ سَمَّاهُ الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم، «علی بن موسی علیه السلام را مأمون رضا نامید.» ابن اثیر می نویسد، وَ لَقَبُهُ الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم، «وی را مأمون به رضا ملقب نمود.» ابن جوزی می گوید، وَ سَمَّاهُ الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم، «مأمون وی را رضا لقب داد.» ابن صباغ می گوید، و سماه الرضا، «مأمون وی را رضا نامید».(2)

مأمون که ولایت عهدی را به زور بر امام رضا علیه السلام تحمیل می کند، برای این که به اهداف خویش نزدیک شود، دستور می دهد که حضرت را رضا بنامند و وانمود می کند که این لقب را ایشان برگزیده است تا بر مردم جلوه گر شود که حضرت با رضایت خاطر این منصب را پذیرفته است. ليكن همان گونه که روشن شد، رضا پیشاپیش لقب حضرت بوده و مأمون تنها برای فرصت طلبی، این موضوع را مطرح می سازد.

ص: 32


1- عيون، ج 1، ص 22
2- طبری، ج 7، ص 459، الكامل، ج5 ص 484، تذکرة الخواص، ص 440، فصول المهمة، ج 2، ص 1010.

همسران و فرزندان

در تاریخ امام رضا علیه السلام دو همسر برای حضرت نام برده شده است؛ یکی کنیز پاک دامن همانند مادر حضرت از طایفه ماریه قبطیه که به نام «سبیکه» که مادر جواد الائمه علیه السلام است و در آن تردیدی وجود ندارد (البته ممکن است حضرت بیش از یک کنیز داشته باشد). دیگری ازدواج تحمیلی است که مأمون تدارک دید. برای تقرب به اهل بیت علیهم السلام دختر خود ام حبیب یا ام حبیبه را به عقد حضرت در آورد. همان گونه که دختر دیگر خویش (ام الفضل) را برای رسیدن به اهداف شوم خویش، به عقد فرزند علی بن موسی علیه السلام جوادالائمه علیه السلام در آورد. این دو ازدواج هر دو تحمیلی و هر دو در راستای سیاست های حکومت داری مأمون شکل می گیرند. و هر دو در ظاهر در راستای تقرب به اهل بیت و به دست آوردن جایگاه اجتماعی می باشند.

بسیاری از محققان بر این باورند که تنها فرزند حضرت محمد بن علی، جواد الائمه علیه السلام می باشد که در اواخر عمر، به حضرت هدیه شده است. حتی برخی از واقفی ها مانند حسین بن قياما برای بهانه تراشی این پندار را مطرح می سازد که حضرت چون فرزند ندارد امام نمی تواند باشد، زیرا امام عقیم و بدون نسل نیست.(1) ولادت محمد بن على علیه السلام این پندار را زدوده و حضرت فقط جواد الائمه علیه السلام را به یادگار نهاد.(2) به همین جهت کنیه حضرت را «ابومحمد» می دانند.(3)

ص: 33


1- عيون، ج 2، ص 226
2- الارشاد، ج 2، ص 271، اعیان الشیعه، ج 2، ص 13، مناقب، ج 4، ص 397، دلائل الامامة، ص 180، اعلام الوری، ص 341، عمدة الطالب، ص 241، تحفة الأزهار، ج 3، ص 421
3- دلائل الامامة، ص 180، اعیان الشیعه، ج 2، ص 13

در مقابل دیدگاه دیگر این است که حضرت بیش از یک فرزند داشته است. برای علی بن موسی علیه السلام پنج پسر و یک دختر و یا سه و یا دو فرزند نام می برند. ابن خشاب فرزندان حضرت را این گونه نام می برد، محمد علیه السلام، محمد الحسن، جعفر، ابراهیم، حسن، عایشه(1) اربلی نیز می گوید فرزندان وی شش نفرند، پنج پسر: محمد، قانع، حسن، جعفر، ابراهیم، (حسن و حسین)، و یک دختر به نام عایشه(2). این جوزی فرزندان را همین شش تن نام می برد(3). شیراوی نیز همین پنج پسر و یک دختر را نام می برد. (4)ابن صباغ نیز همین شش تا را از ابن خشاب نقل می نماید.(5) خطیب بغدادی(6)، ذهبی(7)، شبلنجی(8)، محمد شافعی (9)و ابن حجر نیز همین تعداد را نام می برند.(10)

در میان نویسندگان شیعه مرحوم مفید در بیان فضایل جواد الائمه علیه السلام می گوید: وی بر دیگر برادران خود برتری داشت، الْفَضَلَة عَلَى جَمَاعَةٍ أُخُوَّتُهُ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ.(11) «بر تمام برادران خانواده اش برتری

ص: 34


1- بحار، ج48، ص 320، بحار، ج49، ص 233، کشف الغمة، ج 3، ص 58
2- کشف الغمة، ج 3، ص 58
3- تذکرة الخواص، ص 447
4- الاتحاف بحب الاشراف، ص 168.
5- فصول المهمة، ج 2، ص 1031.
6- تاریخ بغداد، ج19، ص 149.
7- سير أعلام النبلاء، ج 9، ص 393
8- نور الابصار، ج 2، ص 117.
9- مطالب السؤول، ج 2، ص 137.
10- صواعق المحرقه، ص 205
11- الارشاد، ج 2، ص 247

داشت (اگر منظور از «اخوة» برادران باشد.)» کفعمی فرزندان حضرت را سه نفر ذکر می کند.(1) و نیز بحار از کتاب «عدد» برای حضرت دو فرزند به نام های محمد و موسی بیان می نماید.(2) تاریخ الائمه هم همین دو تن را عنوان می نماید.(3) بزنطی از حضرت می پرسند شما دو پسر به یادگار داری، کدام یک بعد از شما امام می باشند.(4) تاریخ گزیده نیز امام زاده حسین را که در قزوین مدفون است، فرزند امام رضا علیه السلام می داند.(5) محدث قمی از عیون نقل می کند دختری به نام «فاطمه» از حضرت یاد می شود.(6) خود ایشان نیز می گوید حضرت را دختری به نام «فاطمه» بوده است که با محمد بن جعفر بن قاسم بن اسحاق بن عبد الله بن جعفر بن ابی طالب ازدواج نموده است.(7)

بر اساس این منابع گرچه بسیاری از محققان دیدگاه اول را پذیرفته اند، ليكن دیدگاه دوم نیز دور از تحقیق نیست؛ زیرا ممکن است حضرت از همسر کنیزش «سبیکه» فرزندان متعدد داشته باشد که بعد از امام جواد علیه السلام متولد شده اند و یا حضرت کنیز دیگری غیر از سییکه داشته که فرزندان دیگر از آنان بوده اند. در تعبیر کفعمی هم آمده همسر حضرت غير از «کنیزها» ام حبیب بوده است.(8) کنیه

ص: 35


1- مصباح کفعمی، ص 692
2- بحار، ج 49، ص 222.
3- مجموعه نفیسه، ص 21.
4- منتهی الآمال، ج 2، ص 548
5- تاریخ گزیده، ص 206.
6- منتهى الآمال، ج 2، ص 548
7- همان، ص 549
8- مصباح کفعمی، ص 549

متداول حضرت، «ابوالحسن»، نشانه دیگری بر وجود فرزندان بیشتری برای حضرت می باشد.

در هر صورت اگر فرزندان دیگری برای امام رضا علیه السلام بوده همه آنها از کنیزان بودند. از دختر مأمون ام حبیبه فرزندی نصیب حضرت نشده است. البته کنیه داشتن به عنوان ابالحسن علیه السلام بر اساس دیدگاه اول به لحاظ مفهوم واژگانی می تواند باشد که در بین عرب رسم است که بدون داشتن پسر یا حتی پیش از ازدواج شخص، کنیه ای مورد پسند برای وی در نظر می گیرند، وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ هُوَ الْعَالِمُ .

شهادت امام رضا علیه السلام

در مورد زمان شهادت امام رضا علیه السلام، همانند تاریخ ولادتش تفاوت دیدگاه فراوان است. در بین دیدگاه های گوناگون معروف ترین این است که شهادت علی بن موسی علیه السلام در آخر ماه صفر سال 203 هجری رخ داده است. حال اگر ماه صفر 29 روز باشد روز بیست و نهم و اگر 30 روز باشد روز سی ام صفر هر سال، سالروز شهادت حضرت خواهد بود. منابع مستندی این دیدگاه را پذیرفته اند.(1)

برخی شهادت حضرت را هفدهم صفر نگاشته اند.(2) برخی نیز بیست و هفتم صفر را عنوان نموده اند.(3) و برخی تنها ماه صفر را نام

ص: 36


1- اعلام الوری، ص 314، سبائك الذهب، ص 334، الکامل، ج 5، ص 504 الاتحاق بجب الاشراف، ص168 تاریخ بغداد، ج19، ص 142، وفیات الاعیان، ج 3، ص 270، شماره 422، فصول المهمة، ج 2، ص 1023، أعيان الشيعة، ج 2، ص 12
2- مصباح کفعمی، ص692
3- شرح الاخبار، ج 3، ص 343.

برده اند و روز شهادت را مشخص ننموده اند.(1) برخی دیگر از نویسندگان شهادت امام رضا علیه السلام را 22 رمضان سال 203 می نگارند(2). برخی 21 رمضان سال (3)، و برخی فقط ماه رمضان را عنوان می نمایند.(4) و نیز برخی شهادت حضرت را هفتم شوال ثبت می کنند(5) و حتی در ماه ذو القعده یا ذو الحجه نیز شهادت حضرت مطرح شده است.(6)

سبب شهادت امام رضا علیه السلام

هدف پنهان مأمون از احضار امام رضا علیه السلام از مدینه به مرو یک موضوع مهم اجتماعی و با هدف قتل امام می باشد. این موضوع به صورت مستند در آثار روایی و تاریخی معتبر، شفاف می باشد. گرچه دشمنان عترت این موضوع را پنهان داشته تا در انگیزه های تبعید امام و سبب رحلت امام انحراف پدید آورند. در این مسیر آن مقدار تلاش واژگون انجام داده اند که بسیاری از نویسندگان اهل سنت را نیز به تردید افکنده و یا بر این باور غلط مستقر ساخته اند که هدف مأمون تقرب و احترام به عترت بوده که حضرت را به مرو فرا خواند. نیز تکریم از عترت و آل علی سبب گشت تا مأمون منصب ولایت عهدی را به علی بن موسی علیه السلام بسپارد. علی بن موسی علیه السلام به مرگ طبیعی دار دنیا را وداع نموده است! لیکن تمام این تلاش ها،

ص: 37


1- اصول کافی، باب مولد أبي الحسن الرضا علیه السلام. الارشاد، ج 2، ص 247، دروس، ج 2، ص 14
2- سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص393
3- عيون، ج 1، ص28، ج 2، ص 247.
4- روضة الواعظين، ح 236
5- تاریخ گزیده، ص 256
6- وفیات الاعیان، ج 3، ص 270

شیطانی و هدف آن سرپوش نهادن بر انگیزه های اصلی فراخوانی امام است، گرچه در این راستا موفق نشده اند.

تحميل ولایت عهدی امام رضا علیه السلام و اهداف آن و نیز اقدام به قتل حضرت در بخش چهارم نوشتار به صورت گسترده و مستند آورده شده است. ليكن آن چه به این بخش ارتباط دارد مستندسازی این نکته است که هدف اصلی مأمون از این اقدام، به شهادت رساندن امام رضا علیه السلام بوده است که با انواع دسیسه ها این هدف پنهان شده است. برای مستند ساختن این نکته به شواهد روایی و تاریخی اشاره می نماییم.

پیش گویی ها

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از حوادث مهم بعد از خودش بارها پیشاپیش خبر داده است. یکی از روی دادهای مهم، شهادت علی بن موسی علیه السلام است. در این باره می فرماید: سَتُدْفَنُ بَضْعَةُ مِنِّي بِأرضِ خُرَاسَانَ مَا زَارَهَا مکروب الَّا نَفَّسَ اللَّهُ كُرْبَتَهُ وَ لَا مُذْنِبُ الَّا غَفَرَ اللَّهُ ذُنُوبَهُ (1)، «به زودی پاره تن من در سرزمین خراسان به خاک سپرده می شود. هیچ گرفتاری وی را زیارت نمی کند جز این که گرفتاری اش برطرف می گردد. و هیچ گنهکاری وی را زیارت نمی کند، مگر این که گناهش آمرزیده می شود.» امير المؤمنين علیه السلام، سَتَقْتُلُ رَجُلُ مِنْ وُلْدِي بِأرضِ خُرَاسَانَ بِالسَّمِّ ظُلْماً اسْمُهُ اسمی وَ اسْمُ ابیه اسْمُ این عِمْرَانَ ( موسی علیه السَّلَامُ ) أَلَا فَمَنْ زَارَهُ فِي غُرْبَتِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ ... (2). «به زودی مردی از فرزندان من در سرزمین خراسان به

ص: 38


1- عيون، ج 2، ص 288، امالى صدوق، ص 63 مجلس 15، ح 6 .
2- عيون، ج 2، ص 289

واسطه سم کشته خواهد شد، که نام وی هم نام من است و نام پدرش نام این عمران (موسی علیه السلام) می باشد. هر کس وی را در غربت زیارت کند گناهانش آمرزیده می شود.» أَمَامَ صَادِقُ علیه السَّلَامُ يَقْتُلَهُ عفریت مُسْتَكْبِرٍ يُدْفَنَ فِي الْمَدِينَةِ الَّتِي بَنَاهَا الْعَبْدِ الصَّالِحِ إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِی(1) «وی را فردی که عفريت و مستکبر است (مأمون) خواهد کشت و در شهری که بنده شایسته خدا (ذو القرنين) بنا کرده دفن خواهد شد.» أَمَامَ صَادِقُ علیه السَّلَامُ يَخْرُجُ رَجُلُ مِنْ وَلَدِى اسْمُهُ اسْمُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السَّلَامُ الَىَّ ارْضَ طُوسَ وَ هی بِخُرَاسَانَ يُقْتَلُ فِيهَا بِالسَّمِّ فَيُدْفَنُ فِيهَا غَرِيباً (2). «فردی از فرزندانم که هم نام امیر المؤمنین علیه السلام است به سرزمین طوس در خراسان می رود. در آنجا کشته می شود و غریبانه دفن می گردد.» موسی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السَّلَامُ إِنَّ ابْنِي عَلَى مَقْتُولُ بِالسَّمِّ ظُلْماً وَ مَدْفُونُ إِلَى جَنْبِ هَارونَ بِطُوسَ ، مَنْ زَارَهُ كَمَنْ زَارَ رَسُولَ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ »(3) ، «فرزندم علی با سم کشته می شود و در کنار هاورن در طوس به خاک سپرده می شود. هر کس او را زیارت کند مثل این است که رسول الله را زیارت کرده باشد».

امام رضا علیه السلام خود بارها این موضوع را گوشزد می نمود که من به واسطه مأمون به قتل می رسم. مأمون برای عوام فریبی گاهی فضایل عترت و علی بن موسی علیه السلام را مطرح می ساخت! امام به محمد بن على بن محمد الجهم می فرماید، این کارهای مأمون تو را فریب ندهد، وی به زودی مرا حیله گری خواهد نمود و خدای سبحان انتقام مرا از وی خواهد گرفت، یَابْنُ الْجَهْمِ لَا يَغُرَّنَّكَ مَا سَمِعْتُهُ مِنْهُ فإِنَّه سَيَغتالَني وَ اللَّهُ تَعَالَى يَنْتَقِمُ

ص: 39


1- اصول کافی باب ما جاء في الاثناعشر و.... ، ح 3
2- عيون، ج 2، ص 286
3- عيون، ج 2، ص 291

لِى مِنْهُ (1). راوی این حدیث، این واقعیت را با این که به قول صدوق (قدس سره) محب علی بن موسی علیه السلام هم نیست، بیان می کند.(2) این روایت به صورت شفاف قاتل امام را مأمون معرفی می نماید. نیز امام رضا علیه السلام می فرماید: إِنِّي سَأُقْتَلُ بِالسَّمِّ مَسْمُوماً وَ أُقْبَرُ الَىَّ جَنْبِ هارُونَ (3)، «من به زودی مسموم کشته می شوم و در کنار هارون به خاک سپرده می شوم.» أَنِّي اخْرُجْ مِنَ الدُّنْيَا قَبْلَكَ مَقْتُولًا بِالسَّمِّ مَظْلُوماً تَبْكِي عَلَى مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ وَ مَلَائِكَةُ الْأَرْضِ (4). به مأمون خطاب می کند «من پیش از تو با سم کشته می شوم، فرشتگان آسمان و زمین بر من گریه می کنند».

حرکت از مدينه

هنگامی که مأمون حضرت را از مدینه فرا خواند، امام عذر آورده و راضی به خروج از مدینه نمی شود، لیکن مأمون به زور متوسل می شود. آنگاه امام این حقیقت را آشکار می سازد و به همگان اعلام می دارد. با قبر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وداع می کند و با صدای بلند گریه می نماید و بر همگان اعلام می دارد که این سفر بازگشت ندارد.

حسن وشا از حضرت روایت می کند هنگامی که حضرت خواست از مدينه خارج شود، اهل بیت خویش را گرد آورد و به آنها فرمود بلند گریه نمایند. آنگاه مقدار دوازده هزار دینار در بین آنان تقسیم نموده و فرمود من دیگر به خانواده باز نخواهم گشت، أَنِّي لَا

ص: 40


1- عيون، ج 1، ص 282.
2- همان
3- عيون، ج 2، ص 248
4- روضة الواعظین، ص 223.

ارْجِعْ الَىَّ عِيَالِي أَبَداً(1) هنگامی که مأموران مأمون برای بردن حضرت آمده بودند، علی بن موسی علیه السلام مکرر وارد حرم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می شود و مکرر با حضرت وداع می کندو با صدای بلند ناله و گریه می نماید. وقتی از وی علت پرسیده می شود، در پاسخ می فرماید من از کنار جدم می روم، من در غربت خواهم مرد و کنار هارون به خاک سپرده می شوم، فَإِنِّي أَخْرُجُ مِنْ جِوَارِِ جَدِّي صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ أَمُوتُ فِي غُرْبَةُ وَ أُدْفَنُ فِي جَنْبِ هارُونَ .(2) و نیز حضرت می فرماید سخنان مأمون شما را فریب ندهد مرا غير از وی کسی به قتل نمی رساند، لَا تَغْتَرُّوا مِنْهُ بِقَوْلِهِ فَمَا يَقْتُلُنِي وَ اللَّهُ غَيْرَهُ .(3) در این روایت به طور مشخص مأمون قاتل معرفی می شود. نیز از امام رضا علیه السلام این گونه روایت است، مَا مِنَّا الَّا مَقْتُولُ شَهِيدُ ، قِيلَ لَهُ فَمَنْ يَقْتُلُكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَالَ شَرُّ خَلْقِ اللَّهِ فِي زَمَانِ يَقْتُلُنِي بِالسَّمِّ .(4) «ما اهل بیت علیهم السلام مقتول و شهید هستیم. از حضرت می پرسند قاتل تو کیست، در جواب می فرماید بدترین مردم مرا با زهر خواهد کشت».

شواهد روایایی بر این نکته اسف انگیز شهادت می دهند که مأمون چون از راه های دیگر نتوانست به اهداف خویش برسد و موقعیت اجتماعی امام رضا علیه السلام خطر بزرگی بر تاج و تخت وی بود، با زور و با فراهم ساختن زمینه، امام همام را مجبور به نوشیدن زهر نمود. به طوری که نگهبانان جلاد را در صحنه حاضر نمود که اگر امام از نوشیدن زهر باز می ایستاد به طرزی فجیع دیگری کشته می شد.

ص: 41


1- اعلام الوری، ص 324، مناقب، ج 4، ص 369
2- عيون، ج 2، ص 234
3- عيون، ج 2، ص 199
4- امالى صدوق، ص 63 مجلس 15، حدیث 8

صدوق چندین نقل در این باره دارد که یکی از آنها این است که هنگامی که مأمون به دست خودش خوشه انگور مسموم را به حضرت داد، حضرت فرمود مرا از خوردن این معاف بدار، مأمون گفت هیچ راهی جز خوردن این وجود ندارد... ، فَقَالَ فَكُلْ مِنْهُ فَقَالَ لَهُ تُعْطِيَنِي مِنْهُ ، فَقَالَ لَا بُدَّ مِنْ ذَلِكَ .(1)

در روایت دیگر سخن از آب انار مسموم است که عبدالله بن بشیر غلام مأمون با دست های مسموم آن را فشرده بود و مأمون با دست خودش بر حضرت نوشاند، ثُمَّ سَقَاهُ الْمَأْمُونُ الرِّضَا علیه السَّلَامُ بِيَدِهِ فَكَانَ ذَلِكَ سَبَبٍ وَ فَاتَهُ .(2) در مورد دیگر آمده که انگور و آب انار را مسموم و هر دو را به امام همام نوشاند، ثُمَّ قَالَ لِبَعْضِ غلمائه يوتي بِعِنَبٍ وَ رُمَّانُ.(3) این شواهد هیچ تردیدی باقی نمی گذارد که قاتل امام به صورت مستقیم شخص مأمون می باشد.

افزون بر این ها، موارد فراوان تاریخی گواهی می دهند که امام رضا علیه السلام به دست مأمون مسموم و به شهادت رسید. در مقاتل می نگارند مأمون به عبدالله بن بشیر دستور داد ناخن های خود را کوتاه نکند؛ آنگاه بعد از مدتی دستور داد با تمر هندی مسموم آغشته نماید، آنگاه با آن دستان انار بفشارد، آنگاه مأمون با دست خودش آب انار را به علی بن موسی الرضا علیه السلام نوشاند.(4) دلائل الامامه می نگارد

ص: 42


1- عيون، ج 2، ص 272، اعلام الوری، ص 339، مناقب، ج 4، ص 404
2- الارشاد، ج 2، ص 270، مناقب، ج 4، ص 402، روضة الواعظين، ص 232
3- عيون، ج 2، ص 277.
4- مقاتل الطالبيين، ص 457

مأمون دسیسه کرد و حیله به کار برد و حضرت را کشت، ثُمَّ غَدَرَ بِهِ وَ فَكِّرْ فِي قَتْلِهِ فَقَتَلَهُ .(1)

در علل الشرایع علت تصمیم مأمون بر کشتن امام رضا علیه السلام موقعیت اجتماعی حضرت بیان می شود. موقعیت امام باعث نکوهش و ذلت مأمون شده بود، فَحَمَلَهُ ذَلِكَ عَلَى مَا فَعَلَهُ مِنِ سَمِّهِ .(2) همچنین کفعمی علت شهادت را مسمومیت عنوان می نماید.(3) ابن صباغ نيز سبب شهادت حضرت را مسمومیت به واسطه انگور یا انار می داند.(4) مؤلف تحفة الازهار نیز می نویسد: وَ سَقَاهُ الْمَأْمُونُ الرِّضَا بِيَدِهِ (5)، «مأمون به دست خود سم را به حضرت نوشاند.» در اعيان الشيعه می نگارد: الاشهر بَینَنا انْهَ مَضَى شَهِيداً بِسْمِ الْمَأْمُونِ (6)، «معروف تر در نزد شیعه این است که حضرت با زهر مأمون به شهادت رسید».

این گونه اسانید و شواهد که برخی از آنها عنوان شد، سند قطعی بر مسمومیت امام رضا علیه السلام توسط مأمون می باشد. این واقعیت در آثار تاریخ به خصوص آثار روایایی شیعه شفاف می باشد. پیروان اهل بیت علیه السلام از منابع غنی و زلال عترت در رسیدن به حقایق بهره مند هستند. به این باور صحیح به راحتی دسترسی فراهم می کنند. هم روایاتی که سخن از به شهادت رسیدن امام رضا علیه السلام در زبان

ص: 43


1- دلائل الامامة، ص 174
2- علل الشرایع، ج 1، ص 280
3- مصباح کفعمی، ص 692
4- فصول المهمة، ج 2، ص 1021.
5- تحفة الأزهار، ج 3، ص 420
6- اعيان الشيعة، ج 2، ص 30

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و امامان علیهم السلام وجود دارد، و هم شواهد روایی و تاریخی معتبر فراوان هر گونه غبار را می زدایند. با شواهد یاد شده این نکته شفاف است که سلاله پاک فاطمه علیهاالسلام به دست بدترین فرد زمان خویش «مأمون» که عفریت مستکبری بیش نبود، با سم مسموم و به شهادت می رسد.

تاریخ نگاری بی چراغ!

تاریخ نگاری یک کار دقیق و در عین حال سخت و طاقت فرسا است. فرد تاریخ نگار باید هم هوشمند و زیرک باشد و هم باید فردی به دور از تعصب های عقیدتی و ملی باشد تا بتواند وقایع را آن گونه که اتفاق افتاده است، دستیابی نموده و بنگارد. اگر تاریخ نگار از هوشمندی لازم برخوردار نباشد، انواع پوشش ها و پرده ها که دستان آلوده بر روی وقایع می نهند، تاریخ نویس را از رسیدن به حقایق تاریخی باز می دارد. همچنین اگر تاریخ نگار تعصب عقیدتی یا قومی یا حزبی داشته باشد، بر اساس حب و بغض وقایع را می نگارد، حب الشيء يعمي و يصم. حب و بغض عامل درونی است. پوشش هایی را بر وقایع به رنگ عقیده یا ملیت تاریخ نویس می آمیزد.

با توجه به این دو محور مهم در تاریخ نگاری اینکه این نکته قابل ارزیابی است که چگونه بسیاری از تاریخ نگاران و بلکه برخی از محققان و پژوهشگران تاریخی حقایق بر آنها پنهان می شود!. به همین خاطر مشاهده می شود آن دسته از تاریخ نگاران که از آثار اهل بیت علیهم السلام دور بودند بسیاری از حقایق به ویژه در مورد سیره و رویدادهای اهل بیت علیهم السلام از چشم آنان پنهان شده است. نویسنده به

ص: 44

دلیل ساده لوحی، و یا خوش بینی به رفتارهای ظاهری و عوام فریب حاکمان و یا بر اثر تعصبات مذهبی و عقیدتی به حقایق تاریخی دسترسی پیدا نکرده اند. آنگاه نویسندگان بعدی نیز در اثر اعتماد بی جا به پیشینیان راه غلط آنان را پیموده اند.

در نگارش تاریخ زندگی و جریان های اجتماعی امام رضاعلیه السلام نیز متأسفانه بسیاری دچار این گره کور شده اند. توان بازگشایی آن را فراهم نساخته اند. بسیاری از نویسندگان به ویژه تاریخ نگاران اهل سنت علت رحلت علی بن موسی علیه السلام را مرگ طبیعی یا انگور خوردن مطرح می سازند.! با این که مسموم شدن حضرت توسط خلیفه عباسی بسیار شفاف و روشن است، ليکن فریب کاریهای مأمون از بیرون و احياناً تعصب ها از درون دو عامل اشتباه و خطای نویسندگانی چون طبری، مسعودی، یعقوبی، و ابن اثیر، ذهبی، ابن خلکان، خطیب بغدادی و ابن حجر شده است.(1) از این رو شگفت انگیز نیست که برخی افراد ساده را نیز این پندارها باور آمده است.

ویژگی های قاتل امام رضا علیه السلام

امام رضا علیه السلام یکی از شاخص های عترت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم که برترین های جامعه بشری هستند، می باشد. خاستگاه دشمنی با عترت خبث طینت و دفن نمودن ندای فطرت انسانی است. هر شخص تبهکاری در آن حد از خباثت و پستی نیست که شاخص های عترت را به قتل رساند؛ بلکه خباثتی بی نهایت در این راستا لازم است. به

ص: 45


1- طبری، ج 7، ص 470، مروج الذهب، ج 3، ص 441، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 1408(يعقوبي علت رحلت را سه روز بیماری می نویسد!)، الكامل، ج 5، ص 504، سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص393، وفیات الاعیان، ج 3، ص 270، تاریخ بغداد، ج19، ص 142، صواعق المحرقه، ص 204

همین خاطر مشاهده می شود که رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم همان گونه که مقام و منزلت عترت را معرفی نمود، دشمنان عترت و قاتلان عترت را نیز این گونه معرفی نمود که قاتل امير المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام که برترین های عترت است، فردی از پست ترین افراد است. فردی که به پستی و تباهی وی یافت نمی شود، أَشْقَى الْأَوَّلِينَ وَ الآخِرين.(1) این ویژگی مهم قاتل عترت است که باید پست ترین باشد. حال تفاوتی ندارد شاخص عترت فردی چون علی ابی طالب علیه السلام که برترین عترت است باشد یا علی بن موسی الرضا علیه السلام.

در مورد ویژگی قاتل امام رضا علیه السلام دو تعبیر دیگر نیز در روایات به چشم می خورد. امام رضا علیه السلام در معرفی دشمنان عترت می فرماید: أَعْدَائِنَا یا سُلَيْمَانُ يُحِبُّونَ الْمُسْكِرَ لَا نَهِمُ خُلِقُوا مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ.(2) دشمنان ما شرابخواری را دوست دارند زیرا خمیر مایه خلقت آنان از آتش خالص است.» یعنی همان خمیر مایه خلقت شیطان می باشد، وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نَارٍ .(3) «جن را از آتش خالص آفریدیم.» انسان با طبیعت پاک تمایل به خباثتی مانند شراب نخواهد داشت. و نیز می فرماید: بدترین انسان ها مرا می کشد، شَرُّ خَلْقِ اللَّهِ فِي زَمَانِ يَقْتُلُنِي .(4)

امام صادق علیه السلام نیز در معرفی قاتل امام رضا علیه السلام می فرماید: یَقْتُلُهُ عِفْرِیتٌ مُسْتَکْبِرٌ(5)، قاتل علی بن موسی علیه السلام را فردی که عفریت و مستکبر یعنی

ص: 46


1- امالی، صدوق، ص 95، مجلس 20 حدیث 4.
2- فروع کافی، ج 6، ص 246، بحار، ج 49، ص 103.
3- الرحمن، 15.
4- عيون، ج 2، ص 287، امالى صدوق، ص63، مجلس 15 حديث 8
5- اصول کافی، باب ما جاء في اثنا عشر، حدیث سوم

گردن فراز است می کشد. عفریت نام شیطان است. استکبار هم یعنی فردی که در برابر حق گردن فراز و گردن کش است. این نیز از صفات شیطان است، أَبِي وَ اسْتَكْبَرَ (1) «شیطان از سجده بر آدم استکبار ورزید و امتناع کرده».

امام صادق علیه السلام و یا امام رضا علیه السلام نمی خواهند بفرمایند قاتل امام رضا علیه السلام (مأمون) از جنس شیطان می باشد. این که معلوم است که مأمون فرزند تبهکار هارون مستكبر و عفریت دیگر است. تبارش از نسل انسان است نه از تبار شیطان، صورت و ساختار آفرینش قاتلرا بازگو نمی کند؛ بلکه سیرت و باطن آن را افشا می نماید که قاتل حضرت در نهان و سیرت فردی شیطان صفت است. و پستی و تباهی آن هم معمولی نیست، در نهایت پستی و تباهی است! آری هر پلیدی تا بی نهایت پست و پلید نباشد، دستش به خون عترت آغشته نمی شود. بنابراین ویژگی قاتل عترت و امام رضا علیه السلام اشقى الأشقيا (یعنی پست ترین) بودن، شارب خمر بودن، طینت شیطانی داشتن است. مأمون با ابن ملجم چه تفاوتی دارد؟!

اقدام های بعد از شهادت

به شهادت رساندن علی بن موسی علیه السلام یک حادثه بسیار بزرگ زمان حکومت داری مأمون است. مأمون بر این پندار است که با این جنایت، بزرگترین چالش را در برابر حکومت خویش از سر راه برداشته است. از جانب دیگر اگر خبر قتل علی بن موسی علیه السلام منتشر شود و جمعیت انبوه تشکل همسوی اهل بیت علیهم السلام از این رویداد

ص: 47


1- بقره، 34.

با اطلاع شود، به یقین مشکل بسیار بزرگی برای مأمون شکل خواهد گرفت. اینک مأمون با زیرکی خاصی باید به گونه ای موضوع را مدیریت و ساماندهی کند تا بتواند اوضاع را کاملاً کنترل نموده و از مرگ علی بن موسی علیه السلام به سود خویش بهره برداری نماید.

مأمون برای کنترل اوضاع بعد از شهادت حضرت اقداماتی را انجام می دهد. این اقدامات در دو جهت سمت و سو می گیرند. یکی این که مرگ علی بن موسی علیه السلام یک مرگ عادی مطرح شود. دیگر این که مأمون خود را متأثر از این حادثه تلخ جلوه گر ساخته و خود را محب اهل بیت علیهم السلام و علی بن موسی علیه السلام در میان مردم قلمداد نماید. با توجه به این که جنازه مبارک حضرت در اختیار مأمون است و هر گونه تصمیم گیری در مورد تجهیز حضرت آزاد است اقدام هایی را انجام می دهد.

1- در مرحله نخست اعلان ارتحال حضرت را برای کنترل اوضاع دو یا سه روز به تأخیر می اندازد.(1)

2- مأمون دستور می دهد «أبا صلت» را که از یاران علی بن موسی علیه السلام بوده و از نزدیک جریان امور و مسمومیت حضرت را می دانست به مدت یک سال زندانی کنند.(2)

3- آنگاه مأمون دستور می دهد پزشکان جنازه را معاینه نمایند و شهادت دهند که رحلت حضرت به مرگ طبیعی بوده و هیچ گونه آثار شکنجه و خفگی و آسیب در آن مشاهده نمی شود، قَدْ خَرَجَ مِنْ

ص: 48


1- الارشاد، ج 2، ص 271، روضة الواعظین، ص 239
2- عيون، ج 2، ص 274، اعلام الوری، ص 340

عِنْدِ الْمَأْمُونِ بِإِحْضَارِ الْأَطِبَّاءِ وَ الْمُتَرَفِّقِينَ.(1) این همان اقدامی است که هارون در مورد شهادت و قتل موسی بن جعفر علیه السلام انجام داد. هارون بعد از شهادت حضرت عده ای را گواه گرفت که هیچ گونه آثار مسمومیت و خفگی و ... در بدن امام مشاهده نمی شود.(2) این اقدام که امروزه «پزشکی قانونی» نامیده می شود، برای مأمون بسیار مهم است. البته پزشکان به خوبی می توانند تشخیص دهند که مرگ حضرت به واسطه سم است. لیكن آیا پزشکان چنین جرأتی به خود می دهند و یا اینکه خود آنان از پزشکان دربارند که هم رأي و هم خط مأمون هستند! در این صورت چنین اقدامی از آنان ساخته نیست. امکان تشخیص هم در صورتی است که مأمون آثار مسمومیت را از جنازه محو نکرده باشد. چنین حیله هایی از فردی مانند مأمون به خوبی ساخته است.

4۔ نیز مأمون عده ای از سران و افراد برجسته حتی از بین علویان چون محمد بن جعفر را دستور می دهد تا جنازه را مشاهده نمایند و شهادت دهند که هیچگونه آثار آسیب بر جنازه مشاهده نمی شود.(3) این اقدام های مدبرانه مأمون در جهت عادی جلوه دادن مرگ علی بن موسی علیه السلام می باشد. البته مأمون به این مقدار اکتفا نمی کند، کارها و اقدامات فریب کارانه دیگری نیز انجام می دهد.

5- مأمون بعد از اعلام مرگ علی بن موسی علیه السلام سخت خود را مضطرب و گریان جلوه گر می سازد؛ بر سر و صورت می زند و گریه

ص: 49


1- عيون، ج 2، ص 277
2- اعلام، ج 10، ص 68
3- الارشاد، ج 2، ص 271، اعلام الوری، ص 341

و ناله می نماید! گریبان چاک می دهد(1)؛ اشک ها را از گونه ها جاری می سازد(2)؛ همانند یک شیعه که امام خویش را از دست داده باشد(3)! وَ أَظْهَرَ الْمَأْمُونِ عَلَيْهِ جُزْءً شَدِيداً.(4)

6- مأمون برای فریب مردم چند روزی در انظار عمومی غذا نمی خورد و تمارض می کرد که مسموم شده است.(5)

7- مأمون تصمیم می گیرد که تجهیز جنازه (غسل و کفن) را خود به عهده گیرد، أَنَا أَغْسِلَهُ بِيَدِي.(6) انگیزه ای که می توان با این اقدام بیان نمود، یکی این که خود را علاقه مند به علی بن موسی علیه السلام نشان دهد که کارهای تجهیز را به عهده می گیرد! دیگر این که اگر آثار مسمومیت بر بدن مبارک باقی مانده کسی از آن با خبر نشود.

این اقدام ها باعث می شود که موضوع رحلت کاملاً بر مردم مشتبه شود به طوری که همان گونه که اشاره شد تاریخ نگاران محقق نیز به اشتباه افتاده و رحلت علی بن موسی علیه السلام را مرگ عادی بنگارند؛ ليكن عترت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم پرده نفاق را کنار زده و مستکبران عفریت را رسوا نموده و شهادت و مسمومیت حضرت را آشکار ساختند.

ص: 50


1- مناقب، ج 4، ص405
2- عيون، ج 2، ص 269
3- سبائك الذهب، ص 377
4- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 408، الارشاد، ج 2، ص 271.
5- کشف الغمة. ج 3، ص 72.
6- مناقب، ج 4، ص 402.

دفن امام علیه السلام

بعد از این که این اقدامات انجام می گیرد مأمون با دستیاران نزدیک خود تجهیز امام را انجام می دهند. بعد از غسل و کفن دستور می دهد پشت سر قبر هارون الرشید که در خانه حمید بن قحطبه در سناباد به خاک سپرده بود، قبری حفر کنند که قبر پدرش مقابل قبله یعنی روبروی حضرت قرار گیرد. اما مأمون به این اقدام موفق نمی شود! حفاری از هیچ قسمتی میسر نمی شود. تنها مقابل و جلوی قبر هارون از طرف قبله حفاری ممکن می شود.(1)

بر اساس باور شیعه امام را جز امام تجهیز نمی کند، یعنی غسل و کفن امام به عهده امام بعد از خودش است.(2) در فاصله رحلت و پیش از دفن امام تجهیز جنازه توسط جواد الائمه علیه السلام انجام می گیرد. جواد الائمه علیه السلام با امداد غیبی از مدینه حاضر می شود. اباصلت هم حضرت را مشاهده می کند. در مرحله نخست می پرسد چگونه از درهای بسته وارد شده اید. امام به وی می گوید، قدرتی که مرا از مدینه تا بدینجا آورده است، توان گشودن درهای بسته را بر روی من دارد. جواد الائمه علیه السلام با کمک اباصلت امام را غسل داده و کفن می کنند آنگاه در بسترش قرار می دهند، به گونه ای که برای مأمون و دستیارانش این امر پنهان می ماند.(3) آنگاه مأمون و همراهانش امام را شبانه به خاک می سپارند.(4)

ص: 51


1- اعلام الوری، ص 340، مناقب، ج 4، ص405، الارشاد، ج 3، ص 271
2- اصول کافی، کتاب الحجة، باب أن الأمام لایغسله الا امام
3- اعلام الوری، ص 340، روضة الواعظين، ص 231
4- عيون، ج 2، ص 268 و 270، دلائل الامامة، ص 176، و منابع قبلی

زیارت امام رضا علیه السلام

در مورد زیارت علی بن موسی علیه السلام در روایات بسیار تأكيد شده است. شاید بعد از امام حسین علیه السلام در مورد هیچ یک از امامان به این مقدار تأکید و تحریص در روایات مشاهده نشود. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، سَتُدْفَنُ بَضْعَةُ مِنِّي بارض خُرَاسَانَ مَا زَارَهَا مَكْرُوبُ الَّا نَفَّسَ اللَّهُ كُرْبَتَهُ وَ لَا مُذْنِبُ الَّا غَفَرَ اللَّهُ ذُنُوبَهُ .(1) قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لْتُدْفَنْ بَضْعَةُ مِنِّي بارض خُرَاسَانَ لَا يَزُورُهَا مُؤْمِنُ الَّا أَوْجَبَ اللَّهُ عزوجل لَهُ الْجَنَّةَ وَ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ.(2) «به زودی پاره تن من در سرزمین خراسان به خاک سپرده می شود هیچ مؤمنی او را زیارت نمی کند مگر این که خدای عزوجل بهشت را نصیب او می کند و بدنش را بر آتش حرام می سازد.» اميرالمؤمنين علیه السلام سَيُقْتَلُ رَجُلُ مِنْ وُلْدِي بِاَرض خُرَاسَانَ بِالسَّمِّ ظُلْماً اسْمُهُ اسمی وَ اسْمُ ابیه اسْمُ ابْنِ عِمْرَانَ موسی علیه السَّلَامُ أَلَا مَنْ زَارَهُ فِي غُرْبَتِهِ غَفَرَ اللَّهُ تَعَالَى ذُنُوبَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْهَا وَ مَا تَأَخَّرَ وَ لَوْ كَانَتْ مِثْلَ عَدَدِ النُّجُومِ وَ قَطْرِ الامطار وَ وَرَقِ الْأَشْجَارِ.(3)

أَمَامَ صَادِقُ علیه السَّلَامُ يَخْرُجُ رَجُلُ مِنْ وُلْدِ ابْنِي مُوسَى اسْمُهُ اسْمُ امیرالمؤمنين علیه السلا إِلَى ارْضَ طُوسَ وَ هِيَ بِخُرَاسَانَ يُقْتَلُ فِيهَا بِالسَّمِّ فَيُدْفَنُ فِيهَا غَرِيباً مَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ عزوجل أَجْرَ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَاتَلَ(4) «از فرزندان پسرم موسی علیه السلام، مردی به سرزمین طوس در خراسان می رود که با سم کشته

ص: 52


1- عيون، ج 2، ص 288، وسائل، ج 10، ص435
2- امالى صدوق، ص 63 مجلس پانزدهم، حدیث ششم، عیون ج 2، ص 286، وسائل ج10، ص436.
3- عيون، ج 2، ص 289، وسائل، ج 10، ص435.
4- عيون، ج 2، ص 286، وسائل، ج 10، ص 434

می شود و غریبانه دفن می گردد. هر کس با آگاهی از حق او، زیارتش کند خدای عزوجل جزای انفاق پیش از پیروزی در جنگ را به وی عطا می کند.» این حدیث اشاره دارد به آیه مبارکه که در بیان فضیلت جهاد است، لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً (1)، « آنان که در راه جهاد پیش از پیروزی انفاق می کنند با آنان که بعد از پیروزی انفاق می کنند یکسان نیستند پاداش گروه اول بیشتر است.» أَمَامَ صَادِقُ علیه السَّلَامُ ، مَنْ زَارَهُ فِي غُرْبَتِهِ وَ هُوَ يَعْلَمُ انْهَ أَمَامَ بَعْدَ أَبِيهِ ... كَانَ کمن زَارَ رَسُولَ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ (2)، «کسی که وی را در غربتش زیارت کند و بداند که بعد از پدرش امام است مانند این است که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را زیارت کرده باشد.» زيد شحام، قُلْتُ لِأَبِي عبدالله علیه السَّلَامُ مَا لِمَنْ زَارَ وَاحِداً مِنْكُمْ قَالَ كَمَنْ زَارَ رَسُولَ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ (3). «زيد شحام از امام صادق علیه السلام می پرسد کسی که یکی از شما را زیارت کند چه پاداشی دارد، حضرت در پاسخ می فرماید، پاداش زیارت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم» أَمَامَ صَادِقُ علیه السَّلَامُ يُدْفَنَ فِي الْمَدِينَةِ الَّتِي بَنَاهَا الْعَبْدِ الصَّالِحُ ... لَا يُؤْمِنَ عُبِدَ بِهِ الَّا جُعِلْتُ الْجَنَّةِ مَثْوَاهُ وَ يُشَفِّعَهُ مِنْ سَبْعِينَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ.(4) «در شهری که بنده شایسته خدا آن را بنا کرده (ذو القرنین)(5) فردی به خاک سپرده می شود که هر کس به وی ایمان آورد، جایگاهش بهشت خواهد بود و هفتاد نفر از اهل بیت وی را شفاعت خواهد نمود».

ص: 53


1- حدید، 10
2- وسائل، ج 10، ص 434
3- عيون، ج 2، ص 293
4- اصول کافی، باب ما جاء في الاثنا عشر، حدیث سوم
5- از این حدیث فهمیده می شود به احتمال قوی ذو القرنین یکی از پادشاهان ایران (كوروش) بوده و سد آن درآسیای میانه در برابر مغولها ساخته شده بود.

أَمَامَ صَادِقُ علیه السَّلَامُ يُقْتَلُ حَفَدَتِي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ.....مَنْ زَارَهُ اِليها عَارِفاً بِحَقِّهِ أَخَذْتُهُ بِيَدِهِ يَوْمَ الْقِيمَةِ فَأَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةِ وَ انَّ كَانَ مِنْ أَهْلِ الْكَبَائِرِ(1). «نوه من در سرزمین خراسان کشته می شود، هر کس وی را زیارت کند، در حالی که حق او را خوب می شناسد، من دست او را گرفته وارد بهشت خواهم نمود؛ گرچه مرتکب گناه کبیره شده باشد.» يُقْتَلُ لِهَذَا (موسی) وَلَدٌ بِطُوسَ لَا يَزُورُهُ مِنْ شِيعَتِنَا إِلَّا الْأَنْدَرُ فَالْأَنْدَرُ.(2) امام صادق علیه السلام، «فرزندی از ایشان (موسی) در طوس کشته خواهد شد، عده ای اندک از شیعیان وی را زیارت خواهند کرد.» (شاید منظور اوایل دفن امام رضا علیه السلام باشد.) موسی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السَّلَامُ مَنْ زَارَ قَبْرَ وَلَدِى عَلَى، كَانَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى سَبْعُونَ حَجَّةً مَبْرُورَةً قُلْتُ سَبْعُونَ حَجَّةً قَالَ نَعَمْ سَبْعُونَ أَلْفِ حَجَّةٍ .. الَّا انَّ أَعْلَاهُمْ دَرَجَةً وَ أَقْرَبَهُمْ حَيْوَةَ زُوَّارِ قَبْرِ وَلَدِى عَلَى ... مَنْ زَارَهُ أَوْ بَاتَ عِنْدَهُ لَيْلَةً كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ تَعَالَى فِي عَرْشِهِ.(3) «هرکس قبر فرزندم علی را زیارت کند، هفتاد حج قبول ثواب دارد. راوی تعجب می کند و می پرسد هفتاد حج؟ امام جواب می دهد هفتاد هزار حج. مقرب ترین افراد که برترین درجات را دارند، زائران قبر فرزندم على می باشند. کسی که وی را زیارت کرده و یک شب در کنار آن بماند، مانند این است که خدا را در عرش زیارت کرده است.» این حدیث به طور دیگری هم نقل شده و سه مرحله ثواب بیان نموده است؛ هفتاد حج، هفتصد حج و هفتصد هزار حج(4)

ص: 54


1- وسائل، ج10، ص 442.
2- عيون، ج 2، ص 290
3- عيون، ج 2، ص 291، وسائل، ج 10، ص443.
4- کامل الزیارات، 512

در حدیث دیگر نیز این گونه آمده است: عَنِ الرِّضَا علیه السَّلَامُ أَبْلِغْ شِيعَتِى انَّ زیارتی تَعْدِلُ عندالله أَلْفَ حَجَّةٍ قَالَ قُلْتُ لَا بِي جَعْفَرٍ أَلْفَ حَجَّةٍ . قَالَ أَيِ وَ اللَّهِ والف أَلْفِ حَجَّةٍ لِمَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ(1). امام رضا «به شیعیان من ابلاغ کنید که زیارت من پاداش هزار حج را دارد. وی تعجب می کند و می پرسد هزار حج! امام جواب می دهد اگر به مقام منزلت من آگاه باشد، یک میلیون حج.» موسی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السَّلَامُ انَّ ابْنِي عَلَى مَقْتُولُ بِالظُّلْمِ وَ مَدْفُونُ إِلَى جَنْبِ هَارُونَ بِطُوسَ مَنْ زَارَهُ كَمَنْ زَارَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم(2). «فرزندم على با ظلم و ستم کشته می شود در کنار هارون در طوس به خاک سپرده می شود هر کس او را زیارت کند، مانند آن است که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را زیارت کرده باشد.» علی بْنِ موسی علیه السَّلَامُ لَا تُشَدُّ الرِّحَالُ الَىَّ شي مِنَ الْقُبُورِ الَّا إِلَى قُبُورِنَا... فَمَنْ شَدَّ رَحْلَهُ الَىَّ زِيَارَتِي اسْتُجِيبَ دُعَاؤُهُ وَ غفرله ذُنُوبِهِ(3). موسی بن جعفر علیه السلام: «بار سفر به جز برای زیارت قبور ما (عترت) بسته نمی شود. هر کس به زیارت من بیاید، دعایش مستجاب و گناهش بخشیده می شود.» انَّ ابْنِي هَذَا يَمُوتُ فِي ارْضَ غُرْبَةٍ فَمَنْ زَارَهُ مُسَلِّماً لَا مُرْهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ كَشُهَدَآءِ بَدْرٍ.(4) «موسی بن جعفر علیه السلام: فرزندم ایشان، در سرزمین غربت می میرد، هر کس که مطيع وی باشد و آشنا به مقام وی، او را زیارت کند مقامش در نزد خدا همانند شهدای جنگ بدر خواهد بود».

ص: 55


1- کامل الزیارات، ص 510
2- عيون، ج 2، ص 291، وسائل، ج 10، ص 438
3- عيون، ج 2، ص 285، وسائل، ج 10، ص 441
4- کامل الزیارات، ص 507

مَنْ زَارَنِي عَلَى بُعْدِ داری أَتَيْتُهُ يَوْمَ الْقِيمَةُ فِي ثَلَاثِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا اذا تَطَايَرَتِ الْكُتُبُ يَمِيناً وَ شِمَالًا وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمِيزَانِ.(1) امام رضا علیه السلام: «هر کس از راه دور به زیارت من بیاید، در سه جا به فریاد وی خواهم رسید و از هول و هراس ها نجاتش خواهم داد، هنگامی که پرونده های اعمال به دست افراد می رسد، هنگام عبور از پل صراط و هنگام میزان و سنجش اعمال.» انَّ بِخُرَاسَانَ لَبُقْعَةً يَأْتِي عَلَيْهَا زَمَانُ تَصِيرُ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِكَةِ وَ... هِيَ وَ اللَّهِ رَوْضَةُ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ مَنْ زَارَنِي فِي تِلْكَ الْبُقْعَةِ كَانَ کمن زَارَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ تَعَالَى ثَوَابَ أَلْفِ حَجَّةٍ مَبْرُورَةٍ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ مَقْبُولَةٍ كُنْتُ أَنَا وَ آبَائِي شِفَائِهِ يَوْمَ الْقِيمَةِ.(2) امام رضا علیه السلام می فرماید: «در خراسان بقعه ای است که در یک زمان محل رفت و آمد فرشتگان می شود. آنجا باغی از باغ های بهشت است، هر کس مرا در آن بقعه زیارت کند مثل این است که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را زیارت کرده است. برای وی هزار حج و هزار عمره منظور می شود. من و پدرانم شفيع وی خواهیم بود در روز قیامت».

محل و مرقد امام رضا صلی الله علیه و آله و سلم محل آمد و شد فرشتگان است، مَوْضِعُ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِكَةِ فَلَا يَزَالُ فَوْجُ يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ فَوْجُ يَصْعَدُ الَىَّ يَوْمَ الْقِيمَةِ .(3) «همان گونه که محل قبر و روضه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم باغی از باغ های بهشت است، و بین رکن و مقام باغی از باغ های بهشت است.» مَا بَيْنَ قبری وَ

ص: 56


1- وسائل، ج 10، ص 433، کامل الزیارات، ص506
2- همان، ص 286، امالى صدوق، ص 63، مجلس 15، حدیث هفتم وسائل ج10، ص445.
3- عيون، ج 2، ص 287

مِنبَري رَوضَةٌ مِن رِياضِ الْجَنَّةِ(1). مَا بَيْنَ اَلرُّكْنِ وَ اَلْمَقَامِ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ اَلْجَنَّةِ.(2) زیارت حضرت همانند زیارت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و ما بین رکن حجر الاسود و مقام ابراهيم علیه السلام می باشد. أَلَا مَنْ زَارَنِي فِي غُرْبَتِي كَتَبَ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ أَجْرُ مأة أَلْفِ شَهِيدٍ و مأة أَلْفَ صِدِّيقٍ وَ مأة أَلْفِ حَجٍّ وَ مُعْتَمِرٍ ومأة أَلْفِ مُجَاهِدٍ وَ حُشِرَ فِي زُمْرَتِنَا وَ جُعِلَ فِي دَرَجَاتِ الْعُلى ، فِي الْجَنَّةِ رَفِيقَنَا (3)، «هر کسی مرا در غربتم زیارت کند خداوند تعالی پاداش صد هزار شهید و صد هزار صديق و صد هزار حاجی و عمره گزار و صد هزار مجاهد برایش منظور می کند و همراه ما محشور خواهد شد. در درجات بالای بهشت همراه ما خواهد بود».

أَنَا الْمَدْفُونُ فِي أَرْضِكُمْ...أَلَا فَمَنْ زَارَنِي فَاِنا وَ آبائی شُفَعَاؤُهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ(4). «من در سرزمین شما (خطاب به یک خراسانی) دفن می شوم هر کس مرا زیارت کند من و پدرانم در روز قیامت شفیع او خواهیم بود.» مَا زَارَنِي أَحَدُ مِنْ اولیائی عَارِفاً بِحَقى الَّا تَشَفَّعْتُ لَهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ(5). «هیچ کس از شیعیان من با شناخت صحیح مرا زیارت نمی کند، مگر این که روز قیامت از او شفاعت می کنم.» فَأَنْتُمْ شِيعَتُنَا حَقّاً وَ سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ يَوْمٌ تَزُورُونِي فِيهِ تُرْبَتِي بِطُوسَ أَلَا فَمَنْ زَارَنِي وَ هُوَ عَلَى غُسْلٍ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَيَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّه.(6) «(خطاب به برخی شیعیان) شما به درستی شیعه ما هستید و به زودی

ص: 57


1- وسائل، ج 10، ص 270
2- همان، ج 1، ص 94، باب بطلان العبادة بدون ولاية
3- روضة الواعظين، ص 233.
4- عيون، ج 2، ص 288، امالى صدوق، ص 64 مجلس 15، ح 10
5- عيون، ج 2، ص 289
6- همان، ص 291

زمانی می آید مرا در سرزمین طوس زیارت خواهید نمود. هر کس مرا با غسل زیارت کند همانند روز تولدش از گناه پاک می شود.» إِنِّي سَأُقْتَلُ بِالسَّمِّ مَظْلُوماً فَمَنْ زَارَنِي عَارِفاً بِحَقى غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ(1). امام رضا علیه السلام: «من به زودی مظلومانه توسط سم کشته خواهم شد، هر کس مرا در حالی که به مقام من آشنا باشد (شاید منظور مقام عصمت و امامت باشد) زیارت کند، خدا گناهان قبل و بعد از زیارت وی را می بخشد».

عَبْدُ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ اَلْهَرَوِيِّ انْهَ دَخَلَ الْقُبَّةَ الَّتِي فِيهَا هَارُونَ فِي دَارِ حُمَيْدِ بْنِ قحطبة ثُمَّ قَالَ هَذِهِ تُرْبَتِي وَ فِيهَا أُدْفَنُ هَذَا الْمَكَانَ مُخْتَلَفَ شِيعَتِي وَ أَهْلِ مَحَبَّتِي وَ اللَّهِ لَا يَزُورُنِي مِنْهُمْ زائرولا يُسَلِّمُ عَلَيَّ مِنْهُمْ مُسَلِّمٌ إِلاَّ وَجَبَ لَهُ غُفْرَانُ اَللَّهِ(2). «اباصلت می گوید همراه امام رضا علیه السلام به بقعه ای که هارون دفن بود وارد شدیم (منزل حمید بن قحطبه)؛ حضرت فرمود اینجا تربت من است، من در این مکان دفن خواهم شد. اینجا محل رفت و آمد فرشتگان و محبان و شیعیان من است. آگاه باش هیچ کس مرا زیارت نمی کند و به من سلام نمی دهد مگر این که بخشش وی بر خدا لازم شود.» جَوَادُ الائمه علیه السَّلَامُ انَّ بَیْنَ جَبَلَىْ طُوسَ قَبْضَةً قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّةِ مَنْ دَخَلَهَا كَانَ آمِناً، يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ مِنَ اَلنَّارِ.(3) امام جواد علیه السلام: «در بین دو کوه طوس و قطعه ای از قطعه های بهشت است. هر کس آنجا وارد شود، روز قیامت از آتش در امان است».

ص: 58


1- همان، ص 292، وسائل، ج 10، ص 427
2- وسائل، ج 10، ص 439
3- همان، ص 286

مَا زَارَ أَبِي أَحَدُ فَأَصَابَهُ أَذًى مِنْ مَطَرٍ أَوْ بَرْدٍ أَوْ حَرِّ الَّا حَرَّمَ اللَّهُ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ .(1) امام جواد علیه السلام: «هر کس در مسیر زیارت پدرم اذیت شود، در اثر باران یا گرمی هوا، خدا جسدش را به آتش حرام می سازد.» ضَمِنْتُ لِمَنْ زَارَ أَبِي علیه السَّلَامُ بِطُوسَ عَارِفاً بِحَقِّهِ الْجَنَّةَ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى.(2) امام جواد علیه السلام «هر کس در طوس پدرم را زیارت کند و شناخت کامل به مقام وی داشه باشد، من بهشت را برای وی ضمانت می کنم.» ضَمِنْتُ لِمَنْ زَارَ أَبِي علیه السَّلَامُ بِطُوسَ عَارِفاً بِحَقِّهِ الْجَنَّةَ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى.(3) امام جواد علیه السلام: «پاداش کسی که به زیارت رضا علیه السلام برود، بهشت است». مَا تَقُولُ لِمَنْ زَارَ وَالِدُكَ علیه اسلام بِخُرَاسَانَ قَالَ الْجَنَّةُ وَ اللَّهِ الْجَنَّةُ وَ اللَّهِ (4) امام جواد علیه السلام: «پاداش زیارت پدرت چیست، به خدا سوگند بهشت.» مَا لِمَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِيكَ بِطُوسَ فَقَالَ مَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِي غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ .(5) امام جواد علیه السلام: «هرکس قبر پدرم را در طوس زیارت کند، گناهان قبل از زیارت و بعد از آن بخشیده خواهد شد.» من زَارَ قَبْرَ أَبِي بِطُوسَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ فاذا كَانَ يَوْمَ الْقِيمَةِ نُصِبَ لَهُ مِنْبَرُ بِحِذَاءِ مِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ حَتَّى يَفْرَغَ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ حِسَابِ الْعِبَادِ.(6) امام جواد علیه السلام «هرکس قبر پدرم را در طوس زیارت کند، گناهان قبل و بعدش بخشیده می شود و در روز قیامت منبری برای او در مقابل منبر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قرار

ص: 59


1- وسائل، ج 10، ص 439
2- همان، ص 287.وسائل، ج 10، ص437
3- وسائل، ج 10، ص 440
4- همان، ص 288 و 437
5- وسائل، ج 10، ص 440
6- همان، ص 290، وسائل ج10، ص 432.

می دهند تا خدا از حسابرسی مردم فارغ شود.» مَنْ زَارَ أَبِي علیه السَّلَامُ فَلَهُ الْجَنَّةُ(1) «هر کس پدرم را زیارت کند، بهشت نصیبش می شود».

زِيَارَةُ الرِّضَا علیه السَّلَامُ أَفْضَلُ أَمْ زیاره أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامُ زیاره أَبِي أَفْضَلُ وَ ذَلِكَ انَّ أَبَا عبدالله يَزُورُهُ كُلُّ النَّاسِ وَ أَبِي علیه السَّلَامُ لَا يَزُورُهُ الَّا الْخَوَاصُّ مِنَ الشِّيعَةِ.(2) «از امام جواد علیه السلام پرسیدند زیارت پدرت (رضا) افضل است یا زیارت امام حسین علیه السلام، در جواب فرمود زیارت پدرم زیرا امام حسين علیه السلام را همه زیارت می کنند اما به زیارت پدرم تنها عده خاصی از شیعیان می روند.» شاید علت غربت همان زمان غربت قبر امام رضا علیه السلام منظور باشد. عَبْدُ الْعَظِيمِ حسنی تَحَیَّرْتُ بَيْنَ زِيَارَةِ قَبْرِ ابی عبدالله وَ بَيْنَ زِيَارَةِ قَبْرِ أَبِيكَ فَمَا تَرَى قَالَ زُوَّارِ أَبِی عَبْدِ الله كَثِيرُونَ وَ زُوَّارُ أَبِي قَلِيلُونَ(3) عبد العظيم حسنی (وی از اصحاب امام جواد علیه السلام است و در شهر ری مدفون می باشد) می گوید: «من بین زیارت امام رضا علیه السلام و امام حسین علیه السلام متحیر مانده بودم، از امام جواد علیه السلام پرسیدم حضرت در پاسخ فرمودند زائران امام حسین علیه السلام زیادند اما زائران پدرم اندک می باشند».

مَنْ كَانَتْ لَهُ إِلَى الْجَنَّةِ حَاجَةُ فَلْيَزُرْ قَبْرَ جَدِّي الرِّضَا علیه السَّلَامُ بِطُوسَ وَانٍ مَوْضِعِ قَبْرِهِ لَبُقْعَةُ مِنْ بِقَاعِ الْجَنَّةِ لَا يَزُورُهَا مُؤْمِنُ الَّا أَعْتَقَهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ وَ أَحَلَّهُ الَىَّ دَارَ الْقَرَارِ.(4) امام هادی علیه السلام: «هر کس دوست دارد بهشت برود، به زیارت جدم رضا در طوس برود. مکان قبر وی بقعه ایاز بهشت است هیچ

ص: 60


1- وسائل، ج10، ص 433 و 442، کامل الزیارات، ص 510.
2- وسائل، ج 10، ص 292
3- وسائل، ج 10، ص 442
4- همان، ص 292

مؤمنی او را زیارت نمی کند مگر این که خدا از آتش آزادش می سازد و در دار القرار (بهشت) جای دهد.» عبد العظيم حسنی علیه السلام از أَمَامَ هادی علیه السَّلَامُ ، أَهْلُ قُمَّ وَ أَهْلُ آبه مَغْفُورُ لَهُمْ لِزِيَارَتِهِمْ لِجَدِّي علی بن مُوسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ بِطُوسَ أَلَا مَنْ زَارَهُ فَاصابَهُ بِهِ فِي طَرِيقِهِ قَطْرَةُ مِنَ السَّمَاءِ حَرَّمَ اللَّهُ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ(1). امام هادی علیه السلام: «اهل قم و اهل آبه (روستایی از قم) به خاطر این که به زیارت جدم علی بن موسی علیه السلام در طوس می روند، بخشیده شده اند. هر کس در راه زیارت جدم قطره بارانی بر بدنش اصابت کند، خداوند جسدش را بر آتش حرام می سازد».

این پاداش وافر برای زیارت «رضا» به خاطر ترغیب شیعیان به زیارت است که رحمت خدا واسع است. زیارت عترت زمینه ریزش رحمت واسعه الهی را فراهم می سازد. بر این اساس اگر پاداش زیارت پاداش شهید یا حج و یا عمره عنوان شده است، تمام اینها بر اساس موازین است. نکته دیگر این که این پاداش عظیم برای زائر علی بن موسی علیه السلام در صورتی است که زائر دو شرط مهم را فراهم کرده باشد. نخست شیعه حضرت باشد؛ دیگری این که به مقام و منزلت عترت آگاه باشد. گرچه اصل پاداش زیارت برای همه مسلمانان مقرر می باشد.

ص: 61


1- همان، ص 291، وسائل، ج 10، ص 438.

ص: 62

بخش دوم : برخی فضایل امام رضا علیه السلام

اعترافها

فضائل و برتری های عترت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به گونه ای درخشان و خیره کننده است که دشمنان را نیز وادار به اعتراف می نماید. ارزش های انسانی عترت را به عنوان افرادی شاخص و الگوی اندیشه و رفتار پدیدار ساخته است، چرا که ایشان در باورهای توحیدی و رفتارهای عینی در جامعه سر آمد می باشند.

مأمون دشمن خونی امام رضا علیه السلام است. کینه توزی وی نسبت به اهل بیت علیهم السلام تا آن حد است که از وی در زبان اهل بیت علیهم السلام به عنوان «عفریت مستکبر» یاد شده است.(1) مأمون فضایل بی کران علی بن موسی علیه السلام را برنمی تابید. علی بن موسی علیه السلام با موقعیت اجتماعی ممتازش خطر اصلی بر تاج و تخت مأمون به شمار می رفت. لیکن فضایل علی بن موسی علیه السلام آن گونه برجسته است که حتی مأمون را

ص: 63


1- اصول کافی، باب ما جاء في اثنا عشر، تسلیت سوم

توان انکار و کتمان آنها نمی باشد. وی بارها در طول زمامداری ننگینش به فضایل حضرت اعتراف می نماید! به چند نمونه از اعتراف های مأمون توجه نمایید! مَا أَعْلَمُ أَحَدُ أَفْضَلَ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ،(1) «من شخصی داناتر و برتر از ایشان سراغ ندارم.» مَا رَأَيْتُ عَلَى ظَهْرِهَا أَبْيَنُ فَضْلًا وَ لَا أَطْهُرُ عِفَّةً (2) «من بر روی زمین شخصی که فضایلش آشکارتر و پاکتر از ایشان باشد، ندیدم.» هؤُلاءِ عِلْمِهِمْ مَنْ عَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ،(3) «اینان (عترت) دانششان از دانش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است».

مأمون خطاب به ابن ابی ضحاک: هَذَا خَيْرُ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمَهُمْ وَ أَعْبَدُهُمْ فَلَا تُخْبِرْ أَحَداً بِمَا شَاهَدْتُهُ مِنْهُ،(4) «ابن ضحاک این فرد برترین روی زمین است، داناترین و عابد ترین ایشان است، آنچه از ایشان مشاهده نمودی به کسی باز مگو.» مأمون: إِنَّ ابْنَ أَخِيكَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ النُّبُوَّةِ الَّذِينَ قَالَ فِيهِمْ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و سلم الَّا أَنْ أَبْرَارُ عترتی أَحْلَمُ النَّاسِ صِغَاراً وَ أَعْلَمُ النَّاسِ كِبَاراًً، «مأمون به محمد جعفر عموی امام رضا علیه السلام می گوید پسر برادرت از اهل بیت نبوت است که درباره آن پیامبر فرمودند: نیکوترین عترت من، بردبارترین در هنگام کوچکی و داناترین در هنگام بزرگی.» آنان را آموزش ندهید زیرا آنان از همه آگاهترند، فَلَا تُعَلِّمُوهُمْ فَاِنَهُم أَعْلَمُ مِنْكُمْ .(5) مأمون: هَذَا أَعْلَمُ هَاشِمِیٍّ،(6) «ایشان داناترین هاشمیان می باشد».

ص: 64


1- الارشاد، ج 2، ص 261، تاریخ بغداد، ج 3، ص 140.
2- اعلام الهداية، ج10، ص20.
3- مناقب، ج 4، ص 380.
4- عبون، ج2، ص197
5- الاحتجاج، ص 432
6- عيون، ج 1، ص 168

ذهبی از نویسندگان بنام و در عین حال متعصب اهل سنت می گوید: كَانَ عَلَى الرِّضَى كَبِيرُ الشَّأْنِ أَهْلًا لِلْخِلَافَةِ،(1) «على الرضا بزرگوار و شایسته خلافت است.» شبراوي: كَانَ كَرِيماً جَلِيلًا مَهاباً موقَراً. كَرَامَاتِهِ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ تَحصر صَاحِبُ وُضُوءٍ وَ صَلَاةِ لَيْلَةِ كُلَّهُ. وَ كَانَ أَبُوهُ موسی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السَّلَامُ يُحِبُّهُ حُبّاً شَدِيداً،(2) «وی فردی کریم، جلیل القدر، با هیبت و با وقار است؛ فضایلش به شمارش نمی آید. هماره با وضو و هماره در شب مشغول نماز است، پدرش موسی بن جعفر علیه السلام خیلی ایشان را دوست می داشت.» ابن حجر، وَ هُوَ أَنْبِئْهُمْ ذَكَراً وَ أَجَلُهُمْ قَدْراً (3)، «پرآوازه ترین و بلندمرتبه ترین آنان ایشان است.» و نیز می گوید: كَانَ الرِّضَا مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ وَ الْفَضْلُ مَعَ شَرَفُ النَّسَبِ(4). «رضا از اهل دانش و برتری و تبار با شرافت می باشد.» عمرو بن عبيد: هَلَكَ . . . مِنْ نَازَعَكُمْ فِي الْفَضْلِ وَ الْعِلْمِ،(5) «نابود است آن کسی که در فضیلت و علم با شما رقابت کند.» سویدی می گوید: كَانَتْ أَخْلَاقِهِ عَلَيْهِ وَ صِفَاتِهِ سَنية (6)، «فضایل و اخلاق وی برترین وصفات وی بلندمرتبه است».

محمد بن طلحه شافعی: نَمی ایمانه وَ عَلَا شَأْنَهُ وَ ارْتَفَعَ مَكَانَهُ وَ اتَّسَعَ امكانه وَ كَثُرَ أَعْوَانِهِ وَ ظَهَرَ بُرْهَانُهُ (7). «ایمانش رشد یافته و مقامش بلند مرتبه و جایگاهش بلند، هوادارانش فراوان و برهان و دلیلش بر همگان

ص: 65


1- سیراعلام النبلاء، ج 9، ص 392
2- الاتخاف يحب الاشراف، ص155 و ص156
3- الصواعق المحقا سي 204.
4- تهذيب التهذیب، ج 7، ص 389؟، اعلام الهداية، ج 10، ص 21
5- عیون، ج 1، ص 259
6- سبائك الذهب، ص 334.
7- مطالب السؤول، ج 2، ص 128

آشکار.» ابن صباغ می آورد: مناقب علی بن موسی الرضا علیه السلام من أجل المناقب، «مناقب علی بن موسی علیه السلام از روشن ترین و شفاف ترین مناقب می باشد.» امتداد فضایل وی همانند سربازان سپاه ردیف یکدیگرند و شگفتی های اوصاف وی از عجایب است. آقایی و بزرگی وی بر قله شرف و بزرگواری قرار دارد. برای علاقه مندان همانند «ستاره سعد» طالع در حال فروز است؛ برای بدخواهان وی همانند «ستاره نحس» غروب کننده است. شرف تبار وی معروف، از چراغ پر فروغ روشن تر و پرفروغتر از خورشید در وسط روز. اخلاق و علامت ها و سیره و رفتارش و دلائل و براهین وی، تو را از رقابت با وی پرهیز می دارد. آن گونه که از پدران ارث برده، برای فرزندان به ارث نهاده است. نسل و تبار از بالا بهپایین و از پایین به بالا همانند دندانه های یک شانه ردیف و همترازند.

وی ادامه می دهد آسمان اهل بیت آسمانی متعالی است که در درهای آن امامانی همانند مروارید کنار هم قرار گرفته اند. آخرین آنان با اولینشان برابری می کنند. به مرتبه ای از بزرگی رسیده اند که کوچک و بزرگ از رسیدن به آنان ناتوانند. دشمنان انسان هماره کوشیدند مقام و منزلت آنان را پایین آورند؛ لیکن خدای متعال درجات آنها را هماره بالا برد. دشمنان هماره تلاش کردند جمع آنان را بپاشند؛ ليكن خدای سبحان هماره آنان را عزت و وحدت بخشید. چه بسیاری از حقوق آنان را که نادیده انگاشتند؛ حقوقی که خداوند سبحان هیچگاه به تضييع آنها رضایت نداده است.(1) سخنان ابن صباغ

ص: 66


1- فصول المهمة، ج 2، ص 1023.

یک نویسنده اهل سنت در مورد اهل بيت علیهم السلام و امام رضا علیه السلام بسیار زیبا، گویا و رسا می باشد. چون اندکی طولانی بوده به ترجمه آن بسنده شد.

شافعی: الامام الْجَلِيلُ الْمُعَظِّمُ سُلالَةِ السَّادَةِ الْأَكَارِمِ علی بْنِ موسی أَحَدُ الائمة اثْنَيْ عَشَرَ (1). علی بن موسی پیشوایی بزرگوار و جلیل القدر از نسل سادات گرامی، یکی از امامان دوازده گانه شیعه می باشد.» ابی الحدید معتزلی می گوید: المُرَشَّح لِلْخِلَافَةِ كَانَ أَعْلَمُ النَّاسِ وَ أَسَخِيُّ النَّاسِ وَ أَكْرَمُ النَّاسِ أَخْلَاقاً (2)، «کاندیدای جانشینی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است، داناترین سخی ترین و گرامی ترین از میان همگان است.» ابراهيم بن عباس، وَ لأ رَأَيْتُ أَعْلَمَ مِنْهُ ، «فردی داناتر از وی ندیدم.»(3) عبد الله بن مطرف: مَا قَوْلِى فِي طينية عُجِنَتْ بِمَاءِ الرِّسَالَةِ عَزَبَتْ بِمَاءِ الْوَحْيِ هَلْ يُنْفَخَ فِيهَا إِلَّا مِسْكُ الْهُدَى وَ عَنْبَرِ التُّقَى.(4) «من چه بگویم در مورد خمیر مایه ای که با آب نبوت خمیر شده و با آب خوشگوار وحی سیراب گشته، آیا جز مشک هدایت و عنبر تقوا در آن دمیده شده است؟!» اباصلت: مَا رَأَيْتُ أَعْلَمُ مَنْ علی بْنِ موسی الرِّضَا علیه السَّلَامُ،(5) «فردی داناتر از علی بن موسی علیه السلام ندیدم.» ابن عنبه: در میان فرزندان ابوطالب در زمان خودش همانند نداشت(6).

ص: 67


1- مرآة الجنان، ج 2، ص 10، اعلام الهداية، ج 10، ص 21.
2- شرح نهج البلاغه، ج 15، ص290، ذيل نامه 28 هنگام برشمردن افتخارات بنی هاشم.
3- اعلام الوری، ص 326
4- عيون، ج 1، ص 155. بحار، ج49، ص235
5- اعلام الوری، ص 326، کشف الغمة، ج 3، ص 106، اعلام الهداية، ج 10، ص 20
6- عمدة الطالب، ص 241.

شیخ مفید: امام بعد از موسی بن جعفر علیه السلام، علی بن موسی علیه السلام است، زیرا بر تمام برادرانش در علم و حلم و پاکی برتری داشت و شیعه و سنی بر این حقیقت معترفند.(1) دعبل بعد از رحلت حضرت:

وَ لَقَدْ رَحْلِ ابْنِ موسی بِالمَعالي***وَ سَارَ بِسَيْرِهِ الْعِلْمِ الشَريف

و تَابَعَهُ الْهَدْيِ وَالِدَيْنِ طُرّاً***كَمَا يَتْبَعُ الْإِلْفُ الْأَلِيفُ(2)

فرزند موسی به همراه مناقب و دانش و شرف رحلت نمود و پرچم هدایت و دین همراه وی رخت بربست؛ همانند دوست صمیمی همراه هم.» ابو نواس:

قُلْتُ لَا اهْتَدَى لِمَدْحِ أَمَامَ***كَانَ جِبْرِيلُ خَادِماً لاَبیه(3)

«من توان ستایش امامی که جبرئیل خادم پدرش می باشد را ندارم».

عالم آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم

از برجسته ترین فضایل عترت علم و آگاهی آنان به حقایق هستی می باشد. آگاهی آنان در ابعاد گوناگون می باشد، مانند علم به حقایق نظام هستی، علم به آغاز و انجام هستی یعنی توحید و معاد، آگاهی دقیق و صحیح از آداب و احکام و معارف دینی، آگاهی صحیح و عمیق از روابط اجتماعی و سنت های اجتماعی جامعه، آگاهی و دانش از جریان های اجتماعی، آگاهی و دانش از آفرینش بشر و نیز مطالبات فطری و طبیعی انسان، آگاهی صحیح از خطرهایی که انسان را تهدید می نماید و ... از همه مهم تر آگاهی صحیح از مقصد و راهی

ص: 68


1- الارشاد، ج 2، ص 247.
2- دیوان دعبل، ص 133
3- کشف الغمة، ج 3، ص 107.

است که انسان را به مقصد می رساند و زاد و توشه ای که در پیمودن راه نیاز انسان است.

این محور از فضایل، برترین فضیلت انسان می باشد که برتری انسان بر فرشتگان پاک، نیز در همین محور است. زیرا بر تری انسان بر فرشتگان به خاطر پاکی و زهد و تقدس نبوده است. خود فرشتگان هنگامی که از خدا این سؤال را مطرح ساختند که چرا و چگونه تصمیم بر آفرینش انسان داری، ما به ستایش و تحمید و تقدس تو می پردازیم، نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ (1)، خدای سبحان در پاسخ سؤال فرشتگان نفرمود انسان در زهد و تقدس بر شما برتری دارد؛ بلکه ارزش محوری انسان را مطرح ساخت و آن دانش و آگاهی انسانی می باشد، وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا.(2) آنگاه خدای سبحان برای این که پاسخ شفاف به سؤال فرشتگان داده باشد، آنان را در محور اصلی ارزش ها آزمود و فرمود اگر تردید دارید شما نیز از حقایق هستی خبر دهید، أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ. «اگر در ادعای برتری صادق هستید از حقایق خبر دهید.» این گونه فرشتگان به عجز و ناتوانی خویش معترف شدند و جواب سؤال را به خوبی دریافتند، قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ، «فرشتگان گفتند تو خدای منزه هستی، آگاهی ما همان مقدار است که تو به ما آموخته ای و تو داناترین و با حکمت ترین می باشی.» سپس به آدم خطاب شد که ارزش والای انسان را به نمایش گذارد تا جواب این گونه سؤال ها از

ص: 69


1- بقره، 31
2- بقره، 31

آغاز تا انجام باشد، قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ، «ای آدم آنان را از حقایق با خبر ساز» . پس از آن خدا بر این برتری انسان به خود بالید و بر رخ فرشتگان کشید که، فَلَمَّا أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمَ أَقُلْ لَكُمْ أَنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ.(1) «هنگامی که آدم آنان را از حقایق با خبر ساخت خدا فرمود آیا من نگفتم که من به پنهان آسمان ها و زمین آگاه هستم».

دانش و آگاهی محور اصلی فضیلت و برتری آفرینش است که موجودات جن و انس و فرشتگان بر یکدیگر در رقابت بودند. انسان ظرفیتش در این رقابت از همگان برتر و وسیع تر بود و بر همگان در این مسابقه برتری یافت.

اینک عترت در همین محور برترین بر همگان است؛ شاخص های عترت حتی برتر از آدم یاعلیه السلام در دانش و آگاهی جلوه گرند. به دلیل همین فضیلت محوری، علی بن موسی علیه السلام به عنوان «عالم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم» عنوان می گیرد. امام صادق علیه السلام آرزو می کند زنده بماند و این عالم فرزانه را ببیند. خطاب به موسی علیه السلام فرزندش فرمود: انَّ عَالِمُ آلِ مُحَمَّدٍ لَفِي صُلْبَكَ وليتنى أَدْرَكْتَهُ .(2) «عالم آل محمد در صلب تو است، کاش من او را می دیدم.» عالم آل محمد بودن یعنی علم و دانش اولین و آخرین در اختیار رضا علیه السلام قرار دارد. عترت و امام رضا علیه السلام نه تنها به حقایق هستی، بلکه حتی از اعمال و رفتار پیروان خویش آگاه می باشند، وَ اللَّهُ لَتُعْرَضُ عَلَى فِي كُلِّ يَوْمٍ أَعْمالَهُمْ(3)، «اعمال شیعیان هر روز بر

ص: 70


1- همان 32
2- اعلام الوری، ص 227، اعلام الهداية، ج10، ص19
3- بصائر الدرجات، ص 561، ص 562، القطرة، ج 2، ص 443.

من عرضه می شود.» امام رضا علیه السلام، الْأَعْمَالَ تُعْرَضُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَبْرَارَهَا وَ فُجَّارَهَا (1) «اعمال خوب و بد بر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عرضه می شوند.» یوم الْخَمِيسِ هُوَ يَوْمَ تُعْرَضُ فِيهِ الْأَعْمَالُ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى الائِمِة. قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ.(2) «اعمال خوب و بدش بر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عرضه می شوند. روز پنج شنبه روزی است که اعمال بر خدا و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام عرضه می شوند که قرآن هم فرمود عمل کنید به زودی خدا و رسول و مؤمنان رفتار شما را خواهند دید.» إخبار از غیبت امام رضا علیه السلام و خبر از مرگ افراد مانند اخبار از مرگ اسحاق بن جعفر، خبر از کشته شدن محمد امین به دست مأمون، خبر از کشته شدن هرثمه و نیز خبر از شهادت و دفن شدن خویش در کنار هارون(3) و دهها مورد دیگر از همین راستا می باشد.

بدین صورت دیگر برای شیعیان تعجبی ندارد که حضرت از کودکی و یا نوجوانی به همه اسرار و احکام الهی آگاه باشند. برای افرادی چون خطیب بغدادی، ابن جوزی و ابن حجر شگفت انگیز است که امام در جوانی در مسجد النبی در روضه نبوی شریف بنشیند و فتوا دهد، وَ كَانَ يُفْتِي فِي الْمَسْجِدِ وَ هَذَا ابْنُ نَيِّفٍ وَ عِشْرِينَ سَنَةً، عَلِىُّ بْنُ موسی علیه السَّلَامُ يَقْعُدُ فِي الرَّوْضَةِ وَ هُوَ شَابُّ ملتَهف فَيَسْأَلُهُ النَّاسِ وَ مَشَايِخُ الْعُلَمَاءِ.(4) علمایی برجسته می آمدند و در محضر حضرت سؤال می کردند و جواب می گرفتند.

ص: 71


1- بصائر الدرجات، ص 554
2- بصائر الدرجات، ص 558.
3- اعلام الوری، ص 322
4- تاریخ بغداد، ج19، ص135، ص138، تذکرة الخواص، ص 440، تهذيب التهذیب، ج 7، ص 287

زهد و پارسایی و وابسته نبودن به دنیا، محور دوم تعالی انسان است. دانش و زهد به منزله دو بال برای پرواز و عروج انسان به مراحل و مراتب والا می باشد. آسیب در هر کدام از دو بال سرعت پرواز را کند می کند. زهد و بی اعتنایی به دنیا انسان را وارسته و خطرها را از انسان دور می سازد؛ زیرا که بیشترین خطر از جانب گرایش های دنیایی، انسان را تهدید می نماید. اگر کسی از این خطر رهیده باشد از خطرها رهیده است.

معیار زاهد بودن را قرآن در دو جمله بیان می کند: لِكَيْ لَا تَأْسَوْا عَلَى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ،(1) «انسان زاهد و پارسا آن است که به از دست رفتن دنيا تأسف بار نشود و به دست آمدن آن مسرور نگردد.» زهد و تقوا یعنی وابسته نبودن به زخارف و متاع دنیا. یعنی از دنیا به مقدار ضرورت اكتفا نمودن؛ البته این غیر زهد نمایی و ریاکاری است که برخی زهد پیشه می کنند؛ یعنی زهد نمایی برای رسیدن به دنیا را برمی گزیند. خود حضرت در مورد زهد فروشی فرمود: مَا زَهِدْتُ لِلدُّنْيَا فِي الدُّنْيَا.(2) «من به دنیا به خاطر دنیا بی رغبت نشدم.» زهد در زندگی حضرت این گونه جلوه گر است، كَانَ جُلُوسُ الرِّضَا علیه السَّلَامَ فِي الصَّيْفِ عَلَى الْحَصِيرَ وَ فِي الشِّتَاءِ عَلَى مِسْحٍ. «در تابستان بر روی حصیر و زمستان بر روی پوستین می نشست ». لباس غلیظ و زمخت می پوشید؛ هنگامی که برای ورود به اجتماع آماده می شد لباس زینت می پوشید

ص: 72


1- جدید، 33.
2- روضة الواعظین، ص 224

و خود را آراسته می ساخت، لُبْسُهُ الْغَلِيظَ مِنَ الثِّيَابِ حَتَّى اذا بَرَزَ النَّاسُ تزین لَهُمْ (1) امامان چون از خطر دنیاطلبی رهیده اند، اندیشه شفاف و رفتار استوار آنان بدون هیچ گونه خطرو دغدغه بر پیروان رهنمون می باشد.

پرستش و عبادت

پرستش خدای یکتا و عبودیت در برابر عظمت حق باری تعالی رشد و بالندگی بنده را بدنبال دارد. پرستش خدا انگیزه اصلی آفرینش انسان است؛ زیرا که راه منحصر در بالندگی انسان پرستش است. پرستش و عبودیت حرکت در مسیر تکاملی انسان است. هر مقدار سرعت در طی این مسیر بی پایان بیشتر باشد تقرب به بارگاه الهی فزون تر خواهد بود. پرستش همان عشق به بندگی است. همانند موتور، سرعت رونده بر آن وابسته است. حرکت باید با آگاهی، عبودیت و پرستش همراه باشد. بدون آگاهی و دیدن، پیمودن راه کورکورانه خواهد بود. و دیدن و نرفتن نیز رونده را به مقصد نمی رساند که در جا ایستادن است. تنها دیدن و رفتن انسان را به مقصد می رساند. از این رو مشاهده می شود انبیا و امامان از همگان سرعت بیشتری در پیمودن این راه دارند. عشق و علاقه آنان به پرستش خدا از همگان برتر است.

اینک نگاهی به سیره و رفتار علی بن موسی علیه السلام نمایید که چگونه همانند سایر امامان به عبودیت عشق می ورزد. چگونه عمر کوتاه و بابرکت خویش را صرف عبادت و بندگی می نماید؟ امام رضا علیه السلام که هماره بر عبادت مشغول است به عبودیت خویش برابر خدا افتخار

ص: 73


1- عيون، ج 2، ص 192 اعلام الوری، ص 326.

می کند، بِالْعُبُودِيَّةِ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَفْتَخِرُ .(1) وی همه روزه مشغول عبادت و ذکر نام و یاد خداست. وی اکثر شب ها تا به صبح بیدار است و شب زنده داری می نماید، یُحْیِی أَکْثَرَ لَيَالِيهِ مِنْ أَوَّلِهَا إِلَى آخِرِهَا وَ كَانَ قَلِيلَ النَّوْمِ بِاللَّيْلِ كَثِيرَ السَّحَرِ.(2) هنگامی که صبح می شد و نماز صبح را اول وقت می خواند به سجده می افتاد و تا بالا آمدن خورشید در سجده به سر می برد، كَانَ اذا صَلَّى الْغَدَاةَ يُصَلِّيَ فِي أَوَّلِ وَقْتٍ ثُمَّ يَسْجُدُ...حَتَّى تَرْتَفِعُ الشَّمْسِ.(3) علی بن موسی علیه السلام در بسیاری از مواقع در شبانه روز هزار رکعت نماز به جا می آورد! رُبَما يُصَلَّى فِي يَوْمِهِ وَ لیله أَلْفَ رَكْعَةٍ .(4) هماره با طهارت وضو و در نماز بودند، كَانَ صَاحِبُ وُضُوءٍ وَ صلوة لَيْلَةَ كُلَّهُ .(5) در تمام اوقات شبانه روز به ذکر خدا مشغول بود.

از رجاء بن ابی ضحاک بشنوید؛ وی که ملازم و مراقب امام در سفر مدینه تا مرو بود، می گوید: پرهیز کار تر و خداترس تر از علی بن موسی علیه السلام ندیدم، هماره به ذکر و یاد خدا مشغول بود. در مسیر راه هر جا منزل می نمود ده روز قصد اقامت می کرد و روزها روزه می گرفت. اول مغرب نماز مغرب را می خواند، آنگاه به ذکر خدا مشغول می شد، سپس افطار می کرد. پس از آن نماز عشا را می خواند. بعد از تعقیب زیاد آنگاه به استراحت می پرداخت. ثلث آخر شب بیدار می شد و هماره نماز و ذکر می گفت تا اذان صبح، سپس نماز

ص: 74


1- روضة الواقظين، ص 223.
2- عيون، ج 2، ص 193، فصول المهمة، ج2، ص 998.
3- همان
4- عيون، ج 2، ص197.
5- الاتحاف بحب الاشراف، ص155

صبح را می خواند. بعد از نماز صبح در سجاده خود می نشست تا طلوع آفتاب ذکر می گفت. پس از آن به سجده می افتد تا آفتاب بالا می آمد. سپس به امور مردم می پرداخت. جمعیت زیادی برای مسائل دینی و اعتقادی به حضرت رجوع می کردند. وی با آنها به گفتگو می پرداخت تا زوال ظهر. آنگاه تجدید وضو می نمود و نماز ظهر را با مستحبات و اذکارش می خواند تا هنگام نماز عصر می رسید. نماز عصر را که می خواند در سجاده می نشست و ذکر می گفت.(1)

این سیره عبودیت و بندگی عالم آل محمد علیهم السلام است. این رفتار پرستش علی بن موسیعلیه السلام اسوه و الگوی پیروانش است که در پیمودن راه بالندگی چگونه باید سرعت بگیرند و راه بی پایان تکامل را پیش روند.

قرآن نردبان ترقی

انس با قرآن و تلاوت و تدبر در آیات آن بیشترین تأثیر گذاری در تعلیم و تزکیه امت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم داشته است. هیچ کتابی به مقدار قرآن در ساختن انسان ها مؤثر نبوده است. از هنگام نزول قرآن سخن روز و کتاب روز سخن قرآن بوده است. قرآن در ابعاد گوناگون قرائت و درک و فهم از عرصه های اعتقادی، اخلاقی و رفتاری، بیشترین اثر را در میان مسلمانان ایفا نموده است. مسلمانان از هنگام نزول قرآن تاکنون بیشترین اهتمام را به شؤون قرآن داشته اند و قرآن نیز بیشترین تأثیر را بر عقاید و اخلاق آنان نهاده است.

ص: 75


1- عيون، ج 2، ص 194.

قرآن برنامه تهذیب و پاکی انسان هاست، قرآن اندیشه زلال توحیدی است، دو بال بالندگی انسان می باشد. عترت در معرفی قرآن می فرماید برای دستیازی به مراحل بالای انسانی، وسیله ترقی و نردبان بالا رفتن، قرآن است. امام صادقعلیه السلام می فرماید درجات بهشت به تعداد آیات قرآن است، به قاری قرآن گفته می شود بخوان و بالا برو، اقْرَأْ وَ ارْقَ (1). بدین خاطر است که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و نیز امامان معصوم به تلاوت و فهم و درک قرآن اهتمام داشتند و هماره کتاب خدا را تلاوت و در آن می اندیشیدند.

در سیره علی بن موسی علیه السلام آمده است که هر سه روز یک دوره قرآن را ختم و در آیات آن اندیشه و تفکر می نمودند، وَ كَانَ يَخْتِمُ فِي كُلِّ ثَلَاثٍ أَيَّامٍ وَ يَقُولُ لَوْ أَرَدْتُ انَّ اخْتِمْ فِي أَقَلَّ مِنْ ثَلَاثٍ لَخَتَمْتُ وَ لَكِنْ مَا مَرَرْتُ بِأَيَّةٍ قَطُّ الَّا فَكَّرْتَ فِيهَا.(2) «در هر سه روز قرآن را ختم می نمود. فرمود کمتر از سه روز نیز می توانم ختم كنم، لیکن می خواهم با اندیشه و تفكر قرائت کنم.» قرائت قرآن تنها روخوانی نبوده بلکه با اندیشه و تفکر همراه بوده است.

هنگامی که پیراهن خویش را به دعبل هدیه نمود (داستان آن در همین بخش عنوان شده است) به او فرمود همراه این پیراهن هزار بار قرآن را ختم نموده ام، حَتَمْتُ فِيهِ أَلْفُ حَتَمْتُ.(3) ایشان از ارزش ها و تبرک پیراهن ختم قرآن در حالی که آن پیراهن به تن بوده است یاد می نماید.

ص: 76


1- وسائل، ج 4، ص 842 البرهان في تفسير القرآن، ج 3، ص 156.
2- روضة الواعظین، ص 229
3- امالی طوسی، جزء 13، ص 539 ح اول، بحار، ج 49، ص238، اعلام الوری، ص 326.

امام مهربان

از ویژگی های رهبران دینی به ویژه انبیا و امامان عطوفت و مهربانی آنان است. آنان مظهر مهر و رأفت خدایی در میان مردم هستند. خدای سبحان از میان انسان ها بندگانی مهربان و نرم خوی را برای رهبری برمی گزیند. زیرا خاستگاه خشونت و پرخاش گری، خواهش های نفسانی و ابزار آن شیطان است که انبیا و امامان از خطرهای شیطان رهیده اند.

خدای سبحان، مهربان ترین انسان را به عنوان آخرین پیامبر و فرستاده خویش برگزیده است. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مظهر نرمش و رأفت الهی در میان مردم است. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رحمت و رأفت فراگیر الهی است، وَ ما أَرْسَلْناكَ الَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ(1) «ما تو را به سوی مردم نفرستادیم مگر این که رحمت همگان باشی.» سبب موفقیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم که مردم دور وی گرد آمدند، وی را به عنوان الگوی خویش پذیرفتند؛ رأفت و مهربانی وی عنوان می نماید، وَ بِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ فَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ .(2) «به سبب رحمت الهی با مردم نرم خو شدی که اگر خشن، درشتخو بودی از دور تو پراکنده می شدند.» رمز موفقیت رسول خاتم مهربانی وی است. بدین خاطر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم پرچم دار رأفت و پیام رسان دانش و فضیلت است. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر شمشیر نیست. البته شمشیر نیز برای وجین و هرس نمودن علف های هرزه بر باغبان باغستان بشریت ضروری است تا گل های زیبا و درخت های پر ثمر به بار نشینند.

ص: 77


1- انبیاء، 107
2- آل عمران، 159.

جانشینان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از جمله علی بن موسی علیه السلام نیز مظهر مهربانی و عطوفت می باشند. آنان نیز همانند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با مردم با مهربانی رفتار می نمودند. امام رضا علیه السلام مظهر رأفت و مهربانی است و به همین خاطر یکی از القاب زیبای حضرت «رئوف» بودن ایشان است. در زیارت نامه حضرت از زبان جواد الائمه علیه السلام فرزند برومندش این گونه آمده است، السَّلَامُ عَلَى الامام الرؤف.(1) امام جواد علیه السلام پدرش را با این صفت زیبا می ستاید، امام رئوف امام مهربان.

توجه کنید، ابو محمد غفاری می گوید بدهی بزرگی بر دوشم سنگینی می نمود که قادر به پرداخت آن نبودم؛ حضور امام رضا علیه السلام در منزلشان شرفیاب شدم پیش از آنکه خواسته خویش را مطرح سازم حضرت خبر دادند ما از نیاز تو با خبریم. دین تو را پرداخت خواهیم نمود. هنگام افطار شد. افطاری آوردند. همگی افطار نمودیم. بعد از افطار حضرت فرمود منزل ما استراحت می کنی یا به منزل خویش بر می گردی، گفتم اگرنیازم برطرف شود به منزل خویش بر می گردم. امام مشتی دینار به من هدیه نمودند. آن دینارها مقداری بودند که افزون بر ادای دین، زندگی خانواده ام را تأمین نمود، سِتَّةُ وَ عِشْرُونَ لِقَضَاءِ دِينِكَ وَ عِشْرُونَ لِنَفَقَةِ عِيَالَكَ .(2) «بیست و شش دینار برای ادای دین و بیست دینار برای هزینه های زندگی».

این جلوه مهربانی امام رضا علیه السلام است. اینک علاقه مندان و زائران حضرت که به زیارت وی مشرف می شوند، به یقین بدانند که امام تا

ص: 78


1- بحار، ج 99، ص 55
2- عيون، ج 2، ص 236

چه حد مهربان و رئوف است و تأمین نیازهای آنان را برآورده می نماید. در حاجات مشروع آنان تا چه مقدار امام همان واسطه خواهد بود. وقتی باور داشته باشد که حضرت عنایت می کند به يقين حاجاتش بر آورده خواهد شد.

امام غریب

از صفات و القاب امام رضا علیه السلام «غريب» بودن حضرت است. غربت به تنهایی از فضایل به حساب نمی آید؛ ليكن غربت حکایت از مظلومیت حضرت و نیز حکایت از پایداری ایشان در برابر ناملایمات و سختی های تحمیلی از جانب دشمن دارد. بدین خاطر غربت فضیلت بشمار می رود. به همین سبب در آثار روایی از این لقب زیاد یاد شده است. موسی بن جعفر علیه السلام و خود امام رضا علیه السلام هماره از غربت حضرت سخن رانده اند. امام کاظم علیه السلام می فرماید: فرزندم على در غربت رحلت خواهد نمود،انَّ ابْنِي هَذَا يَمُوتُ فِي غُرْبَةُ.(1) امام رضا علیه السلام می فرماید: أَنَا مَقْتُولُ وَ مَسْمُومُ وَ مَدْفُونُ بارض غُرْبَةُ .(2) «من مسموم و شهید شده و در غربت مدفون می شوم.» و می فرماید: من در غربت خواهم مرد، وَ أَمُوتُ فِي غُرْبَةُ ،(3) و نیز می فرماید: مَنْ زَارَنِي فِي غُربَتی وَجَبَتْ لَهُ زیارَتی يَوْمَ الْقِيمَةِ.(4) «هر کس مرا در غربت زیارت کند در روز قیامت به بازدیدش می روم». الَّا إِلَى مَقْتُولُ بِالسَّمِّ ظُلْماً وَ مَدْفُونُ فِي مَوْضِعِ غُرْبَةٍ،(5) و

ص: 79


1- کامل الزیارات، ص 507
2- ينابيع المودة، ص 442، عیون، ج 2، ص 294
3- عيون، ج 2، ص 234
4- همان، ص 248
5- همان، ص 285.

أُدْفَنُ فِي ارْضَ غُرْبَةٍ إِلَى جَنْبِ هَارُونَ،(1) «من با سم ستم مسموم و در غربت در کنار هارون مدفون خواهم شد.» این پیش گویی ها سخن از یک حادثه تلخ دارند که اوج مظلومیت و پایداری حضرت را بیان می کند. امام از وطن خویش مظلومانه تبعید و به دور از خانواده و عزیزانش تنها جان می سپارد و غریبانه در سرزمین غربت به خاک سپرده می شود.

روایاتی که آورده شد بر این مطلب تأكيد و اصرار دارند که امام رضا علیه السلام غریب است یا در غربت رحلت می کند. شاید توضیح این نکته بجا باشد که منظور از غربت چیست و در چه زمانی امام رضا علیه السلام غریب است؟ آیا امام رضا علیه السلام برای همیشه غریب است؟

از مطالعه روایات دو نکته به دست می آید. یکی این که منظور از غربت، هنگام شهادت حضرت است که حادثه شهادت حضرت دور از وطن و دور از اقربای حضرت اتفاق افتاده است. غربت به این معنا همیشگی است. اکنون نیز امام رضا علیه السلام غریب است. غربت به این معنا از بین رفتنی هم نیست. نمی توان این غربت را زدود؛ زیرا پدیده ای است که در آن شرایط خاص اتفاق افتاده است . هیچ گونه تغییر در آن راه ندارد. اکنون هم گفته می شود امام رضا علیه السلام در حالتی که غریب بود شهید شد و با حالت غریبانه تجهیز و دفن شد. روایاتی مانند مَنْ زَارَنِي فِي غُربَتی، همیشه مصداق خواهد داشت. هر کس در هر زمان امام رضا علیه السلام را زیارت کند، فردی را زیارت کرده که غریبانه رحلت نموده است.

ص: 80


1- مناقب، ج 4، ص 392

معنای دیگر غربت این است که منظور غربت بعد از شهادت باشد. یعنی مزار حضرت زائر نداشته باشد. بعد از شهادت کسی قبر حضرت را زیارت نمی کند. غربت به این معنا در اوایل زمان بعد از شهادت در دوران عباسیان می باشد. آن زمانی که افراد کمتری قبر حضرت را زیارت می کردند. البته غربت به این معنا قابل تغییر است. در زمانی که به فرموده امام رضا علیه السلام مزار حضرت محل زیارت و آمد و رفت فرشتگان و شیعیان انبوه حضرت می شود، مانند زمان ما که در طول سال میلیونها زائر مزار ایشان را زیارت می کنند، دیگر غربت به معنای دوم مصداق ندارد. حدیث امام جواد علیه السلام هم شاید به این معنا توجه دارد که می فرماید پدرم غریب است و زیارت امام رضا علیه السلام را به خاطر غریب بودن حضرت برتر از زیارت امام حسین علیه السلام عنوان می نماید. زیرا مزار حسین علیه السلام همواره مورد زیارت گروه ها بوده است. حدیث امام جواد علیه السلام در این گونه زمان ها مصداق ندارد؛ در زمان های بعد از رحلت که مزار حضرت زائر نداشته، مصداق دارد. بر این اساس از حدیث امام جواد علیه السلام برتری زیارت امام رضا علیه السلام بر زیارت امام حسین علیه السلام به دست نمی آید!

انفاق

انفاق مال در راه خدا از محورهای ترکیه و وارستگی انسان به شمار می آید. انسان وارسته به مال خویش، آنگونه وابسته نخواهد بود که نتواند در راه خدا انفاق نماید؛ بلکه مال را امانتی از جانب خدا و خویش را امانت دار خدا می داند. بر اساس همین باور است که خیلی آسان و روان اموال خویش را در راه خدا انفاق می نماید. به همین

ص: 81

خاطر یکی از صفات برجسته انسان مؤمن، انفاق شمرده می شود، الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِالَيل وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً .(1) «انسان های مؤمن، اموال خویش را شب و روز آشکار و پنهان اتفاق می نمایند».

گاهی انفاق نمودن آشکارا نیکوست. آنجا که باعث تشویق دیگران شده و انفاق کننده دچار ریاکاری نشود؛ گاهی پنهانی نیکوست؛ در مواردی که گیرنده شخص حقیقی باشد و دست گیرنده در صورت آشکار بودن انفاق، شرمنده شود. در این صورت نیکوست که انسان پنهانی انفاق نماید تا عزت و کرامت گیرنده به خاطر نان شبش آسیب نبیند.

انفاق مال در راه خدا سیره و روش انبیا و امامان معصوم می باشد. امیر مؤمنان على علیه السلام گوی سبقت از دیگران را ربوده است و الگوی حتی امامان دیگر می باشد. امام علی بن موسی علیه السلام نیز همانند اجدادش به انفاق پنهانی می پرداخت، وَ كَانَ كَثِيرَ الْمَعْرُوفِ وَ الصَّدَقَةِ فِي السِّرِّ واكثر ذَلِكَ مِنْهُ فِي اللَّيَالِي الْمُظْلِمَةِ.(2) «بیشتر انفاق های حضرت پنهانی و در تاریکی شب بوده است.» امام رضا علیه السلام هزار بنده در راه خدا خریداری و آزاد می سازد، أَعْتَقَ أَلْفَ مَمْلُوكُ.(3) امام در طوس در روز عرفه، تمام آنچه را داشت، در راه خدا انفاق نمود.(4)

ص: 82


1- بقره، 274
2- عیون، ج 2، ص 198، مناقب، ج 4، ص 389، فصول المهمة، ج 2، ص 999.
3- الاتحاف بحب الاشراف، ص155
4- مناقب، ج 4، ص 390

تواضع

فروتنی در برابر انسان ها در روابط اجتماعی افزون بر این که نشان خودساختی و پاکی درونی فرد متواضع است، باعث ایجاد تعامل و جذب طرف مقابل و در نهایت تسخیر قلوب دیگران می گردد.

دین که به روابط اجتماعی اهتمام می ورزد، اساس و پایه روابط بنیادی افراد با یکدیگر را تواضع در برابر همدیگر می داند. خودبینی، خودبزرگ بینی، خودستایی، خودبرتربینی و ... تمام این ویژگی ها ناشی از خوی استکباری و شیطانی هر فرد است. شیطان نیز به خاطر خوی استکباری خویش در برابر فضایل فروتنی نکرد، أَبِي وَ اسْتَكْبَرَ.(1) خوی استکباری وی باعث نخوت و تکبر و خودمحوری و خودستایی شد که أَنَا خَيْرُ مِنْهُ خِلقَتَنی مِنْ نَارٍ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ(2) را پیش کشید. «من از آدم برترم زیرا مرا از آتش آفریده ای ولی آدم را از گل آفریده ای».

در روابط اجتماعی حتی در رابطه امام و امت نیز اصل محوری فروتنی است که رهبر باید نسبت به پیروان خویش فروتن و متواضع باشد، تا بتواند مردم و امت را به سوی استقرار ارزش ها فراخواند. به همین خاطر قرآن به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم که پیامبر رأفت و مهربانی است، دستور فروتنی به پیروانش را صادر می نماید، وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.(3) «بال های مهربانی را زیر پای پیروانت بگستر».

ص: 83


1- بقره، 34
2- اعراف، 12.
3- شعراء، 215.

تواضع بنیان و اساس در روابط با دیگران است. امامان به عنوان رهبران جامعه برترین در فضایل انسانی و شایستگی ها می باشند. ليكن برجستگی ها و برتری های عترت، آنان را از تواضع در برابر دیگران باز نمی دارد. اینک این ارزش والای انسانی را در اندیشه و رفتار زیبای علی به موسی علیه السلام به تماشا می نشینیم.

در اندیشه؛ أَمَامَ رِضًا علیه السَّلَامَ وَ بِالتَّوَاضُعِ فِي الدُّنْيَا أَرَجَوْا الرِّفْعَةَ عندالله.(1) «با فروتنی امید بلند مرتبگی و عزت در نزد خدا دارم». اما در رفتار، امام رضا علیه السلام به صورت ناشناس وارد حمام عمومی می شود. طبق رسم میان مردم که در شستشو یکدیگر را کمک می نمودند، فردی از حضرت می خواهد تا در شستشو - به قول معروف «دلاکی» - وی را کمک کند. وی نمی داند امام کیست. امام رضا علیه السلام بدون اکراه پذیرفته، شروع به شستشوی طرف می کند. در این هنگام فرد دیگری وارد می شود که امام رضا علیه السلام را می شناخته، با دیدن این منظره متعجب شده فریاد برمی آورد که وای بر تو آیا می دانی این شخص کیست که تو را شستشو می دهد. این علی بن موسی علیه السلام است! فرد یاد شده با آگاهی از شخصیت حضرت به دست و پای حضرت می افتد و نگران و هراسان از حضرت عذرخواهی می نماید. ليكن امام رضا علیه السلام موضوع را بسیار عادی جلوه داده در حالی که به محبت با وی سخن می گفت به کار خویش ادامه می دهد.(2) این اقدام و رفتار حضرت گواهی می دهد که تواضع حضرت تا چه مقدار است و چگونه حضرت در زندگی از رفتار بی آلایش و ساده همانند عموم مردم برخوردار

ص: 84


1- روضة الواعظین، ص 223
2- مناقب، ج 4، ص 391، نور الابصار، ص 138.

است. وقتی به حمام می رود با این که شخصیت والای اجتماعی و از موقعیت ممتاز منحصر به فرد بهره ور است، بدون همراه رفت و آمد می کند؛ بدون همراه وارد بر حمام می شود. حضرت از افراد عادی جامعه متمایز و مشخص نیست. حضرت بدون منت درخواست آن فرد را می پذیرد و هنگامی که شخص متوجه شخصیت حضرت می شود عذرخواهی می نماید. حضرت بدون منت و بدون آنکه موضوع را بزرگ نمایی کند مسئله را بسیار عادی جلوه داده و کار خویش را ادامه می دهد. آن اندیشه عرشی این هم رفتار نورانی امام رضا علیه السلام.

روزه داری

از وسیله های سازندگی انسان و مخالفت با خواسته های نفسانی روزه داری است. روزه داری در تسلط انسان بر نفس اماره نقش محوری ایفا می نماید. به خاطر نقش مهم روزه در پاکی افراد و جامعه یکی از سنت ها و احکام سابقه دار در میان امت های گذشته و ادیان آسمانی روزه داری بوده است. قرآن به پیشینه آن این گونه اشاره می کند، یا اَیُها الَّذِينَ آمَنُوا کُتِب عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ،(1) «روزه به شما همانند دیگر ملت های پیش مقرر شده است تا شاید با روزه داری به تقوا و پرهیز کاری روی آورید».

انبیا و امامان از این روش در ساختن خویش بیشترین بهره را بردند. امام رضا علیه السلام فردی بود که بسیار روزه می گرفت و سه روز، روزه در ماه را هیچ گاه ترک نمی نمود. می فرمود سه روز روزه در ماه

ص: 85


1- بقره، 180

معادل روزه همه روزهاست. وَ كَانَ كَثِيرَ الصِّيَامِ فَلَا يَفُوتُهُ صِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الشَّهْرِ وَ يَقُولُ ذَلِكَ صَوْمُ الدَّهْرِ .(1) آن مقدار به روزه اهمیت می داد که هنگام عزیمت از مدینه به مرو در بین راه هر جا منزل می گزید قصد اقامت ده روز می نمود و روزه می گرفت.(2) در مورد روزه ماه رمضان و فضیلت ماه رمضان حديث مفصلی از علی بن موسی علیه السلام آمده است. (خطبه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از زبان حضرت نقل شده است.)

قَدْ اقْبَلْ اليكم شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ شَهْرُ هُوَ عندالله أَفْضَلُ الشُّهُورِ ... هُوَ شَهْرُ دُعِيتُمْ فِيهِ الَىَّ ضِيَافَةِ اللَّهِ أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحُ نَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَةُ وَ عَمَلُكُمْ فِيهِ مَقْبُولُ وَ دُعَاؤُكُمْ فِيهِ مُسْتَجَابُ وَ... .(3) «ماه خدا به سوی شما با برکت و رحمت و بخشش روی آورده است. این ماه برترین ماه ها نزد خداست. در این ماه به مهمانی خدا دعوت شدید. نفس هایتان در این ماه تسبیح خدا و حتی خوابتان عبادت است. اعمال شما مقبول خدا و دعاهای شما مستجاب است.» دعای نورانی سحرهای ماه رمضان نیز از زبان مبارک و نورانی امام رضا علیه السلام وارد شده است که فرمود: امام باقر علیه السلام در سحرها این دعا را می خواندند، اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ بَهائِكَ...(4)

پیراهن بابرکت

دعبل خزاعی شاعر معروف اهل بیت علیهم السلام قصیده معروف «مدارس آیات» را در محضر امام رضا علیه السلام در مرو خواند. امام رضا علیه السلام طبق نقل

ص: 86


1- عيون، ج 2، ص 198، مناقب، ج 4، ص 389، فصول المهمة، ج 2، ص 998
2- عيون ، ج 2، ص 194
3- وسائل، ج 7، ص 227، امالی صدوق، ص 95، مجلس 20، حدیث 4.
4- اقبال الأعمال، ص345

ابوالفرج هنگام خواندن قصیده به شدت گریه کرد و سه مرتبه بیهوش شد.(1) امام رضا علیه السلام بعد از ستایش دعبل که شرح آن خواهد آمد، کیسه ای که در آن صد دینار رضوی (روایت دیگر ششصد دینار) وجود داشت به دعبل داد. هنگامی که دینارها را به دعبل دادند. دعبل از گرفتن آنها امتناع ورزید. وی گفت من به طمع درهم و دینار شعر نگفتم. دینارها را رد کرد. دعبل از خادم حضرت خواست تا به حضرت عرض کند به جای دینارها یکی از لباس های حضرت را به عنوان تبرک به وی بدهد. امام پیراهنی را که در آن هزار بار قرآن را ختم کرده بود به همراه کیسه دینار به وی عطا نمود و فرمود دینارها را نیز بگیر که روزی به آنها نیازمند خواهی شد. دعبل هدایای علی بن موسی علیه السلام را گرفت و راهی وطن خویش عراق و کوفه شد. در بین راه در نزدیکی نیشابور راهزنان قافله ای را که دعبل همراه آنان بود مورد غارت قرار دادند، کتف های آنان را بسته و اموال آنان را به سرقت بردند. دزدها که شیعه نیز بودند در هنگام تقسیم اموال شعر دعبل را زمزمه نمودند. دعبل پرسید این قصیده از کیست؟ گفتند از دعبل خزاعی. گفت من همان دعبل هستم. دعبل را به نزد رئیس دزدان که بالای تپه ای در حال نماز بود بردند وی از دعبل خواست تمام قصیده را بخواند وقتی دعبل قصیده را خواند، وی و همراهانش را آزاد و اموال مسروقه را به آنان باز گرداندند. دعبل به همراه قافله راه خویش را ادامه دادند.

ص: 87


1- الأغاني، ج 20، ص 313

دعبل به قم رسید؛ مردم قم که از قصیده وی با خبر شده بودند از وی خواستند تا قصیده خود را بخواند. وی در مسجد جامع قم در حضور انبوه جمعیت قصیده «مدارس آیات» را قرائت نمود. مردم قم با خبر شدند که امام رضا علیه السلام پیراهنی را به عنوان تبرک به دعبل هدیه داده است. از وی خواستند پیراهن را به آنان به ده هزار درهم بفروشد. دعبل به خاطر تبر کی بودن پیراهن راضی به فروش آن نشد. قمی ها راضی شدند بخشی از پیراهن را به آنان بفروشد. ليکن دعبل از هیچ مقدار آن پیراهن صرف نظر نکرد. به راه خود به سمت عراق ادامه داد. بعد از خروج از قم در بین راه مورد هجوم جوانان قمی قرار گرفت که پیراهن تبر کی را به زور از دعبل گرفتند!(1) دعبل برای بازپس گیری پیراهن به نزد ریش سفیدان قم بر می گردد. ليكن قمی ها راضی به پس دادن آن نمی شوند. در نهایت دعبل به قسمتی از آن پیراهن راضی شد، به سمت کوفه حرکت کرد. هنگامی که به کوفه رسید تمام خانه و زندگی اش به غارت رفته بود و هیچ چیزی در خانه نداشت. در این هنگام به یاد سخن امام رضا علیه السلام افتاد که فرموده بود این کیسه دینارها را بپذیر. دعبل با دینارهای هدیه ای امام رضا علیه السلام دوباره زندگی خویش را سامان بخشید.

دعبل کنیزی داشت که چشمان وی آسیب دیده بود به طوری که چشم راست آن اصلاً دید نداشت و از آن نا امید شده بودند. آنان چشم چپ وی را مداوا می نمودند. هنگامی که قسمتی از پیراهن را به

ص: 88


1- طبق نقل أبو الفرج دعبل به آنها گفت پیراهن غصبی برای شما فایده ای نمی بخشد. آنگاه آنان سی هزار درهم دادند و با رضایت دعبل قسمتی از پیراهن را گرفتند، الاغانی، ج20، ص 314

چشمان کنیز کشیدند، هر دو چشم وی بهبود یافت به طوری که هیچ گونه آثار بیماری در آنها مشاهده نمی شد.(1)

امام ملک، امام ملکوت

ظرفیت انسان در رشد و تعالی راهی بی پایان در پیش دارد. در پیمودن راه فضیلت و برتری ها هیچ گونه محدودیت وجود ندارد. انسان در این مسیر تا آن حد حق پیشرفت دارد که مظهر اسمای الهی قرار گیرد. همانند خدای سبحان تصرف در نظام هستی و ایجاد دگرگونی نماید. زنده کردن مرده ها و شفا دادن بیماران و هر نوع تصرف دیگر مظهر اراده الهی قرار گرفتن است. کرامات و امور خارق العاده ای که از بندگان خاص خدا پدید می آید در همین راستا می باشد. بندگان مخلص خدا راه عبودیت و پاکی را پیش می گیرند و خداوند مهربان به آنان عنایت می کند. آنان به اذن الهی کارهای خارج از محدوده عادت زندگی روزمره را پدیدار می سازند. از گذشته و از آینده خبر دادن، به زبان های گوناگون و زبان موجودات بدون یادگیری سخن گفتن، بیماران را شفا دادن و حتی مرده ها را زنده کردن و درخت خشک را سبز نمودن و همانند اینها، کراماتی است که بر آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم آسان ترین اعمال به شمار می رود.

امام رضا علیه السلام با مخاطبان خویش به زبان مادری آنان سخن می گفت؛ زبان فارسی، رومی، كَانَ الرِّضَا علیه السَّلَامُ يُكَلِّمُ النَّاسَ بِلُغاتِهم وَ كَانَ وَ اللَّهِ

ص: 89


1- كمال الدين و تمام النعمة، ص 249، عيون، ج 2، ص 296، دلائل الامامة، ص 180، فصول المهمة، ج 2، ص 996 اعلام الوری، ص 329، کشف الغمة، ج 3، ص 69 الفطرة، ج 1، ص 385، رجال کشی، ص 426، الأغاني، ج30، 69.

أَفْصَحَ النَّاسِ وَ أَعْلِمْهُمْ بِكُلِّ لِسَانُ وَ لُغَةٍ.(1) امام رضا علیه السلام زبان پرندگان و حیوانات را می فهمید وبا آنان سخن می گفت. گنجشکی از خطر ماری نسبت به جوجه هایش به امام پناه برد، امام از شعبان بن جعفر پرسید می فهمی چه می گوید. وی گفت خیر، آنگاه امام فرمود از خطر مار به ما پناه آورده است. سپس حضرت خطر مار را از لانه وی دفع نمود.(2) در هنگام عزیمت به طوس در بیابان در «ده سرخ» (قدمگاه فعلی) آب برای وضو یافت نمی شد. امام با دست خود زمین را حفر کرد، آب جوشش گرفت؛ خود و همراهانش وضو گرفتند، تَوَضَّأَ بِهِ هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ .(3) در هنگام ورود به نیشابور وارد بر چشمه ای شدند که آب کم داشت، از آب آن غسل کردند و کنار آن نماز خواندند، آب آن فراوان شد. این چشمه تا زمان صدوق جاری بوده و معروف به چشمه «کهلان» بوده است.(4)

در نیشابور در محلی که حضرت وارد شدند، درخت گردو بر زمین غرس نمودند. این درخت که هر سال حاصل فراوان می داده است از میوه های آن بیماران و افراد نابینا شفا می یافتند. فردی به نام «حمدان» شاخه های آن را می برد، نابینا می شود. آنگاه پسرش ابو عمرو درخت را می برد. تمام اموالش از دستش می رود. پسران ابو عمرو ریشه درخت را بیرون می آورند، هر دو همان سال می میرند.(5)

ص: 90


1- عيون، ج 2، ص 251
2- مناقب، ج 4، ص 362
3- عيون، ج 2، ص 147، مجموعه نفیسه، ص 224.
4- همان، ص 145.
5- عيون، ج 2، ص 141، مناقب، ج 4، ص 373.

ابراهيم بن موسی می گوید با اصرار از علی بن موسی علیه السلام چیزی مطالبه نمودم. در هنگام عزیمت به سوی والی مدینه زیر سایه درختان اتراق نمودند. تنها من همراه حضرت بودم اندکی زمین را گود کرد طلاها آشکار شدند. به من فرمودند از این ها بهره ببر و این موضوع را پنهان دار.(1) در داستان پیراهن نیز آمده بود که هنگامی که قطعه ای از پیراهن حضرت را دعبل بر چشمان کنیز کشید هر دو چشم کنیز بینا شدند.(2)

هنگام ورود حضرت به دربار مأمون خادمانی گماشته بودند که پرده ها را هنگام ورود حضرت کنار می زدند. روزی برای شرمنده کردن حضرت دستور دادند این کار را انجام ندهند. آن روز هنگام رسیدن حضرت به در ورودی به امر خدا باد وزیدن گرفت و همانند هر روز پرده ها را کنار زد و حضرت عبور کردند. بعد از عبور حضرت باد آرام گرفت. این کار هنگام خروج حضرت نیز از سمت دیگر تکرار شد، ثُمَّ عِنْدَ خُرُوجِهِ جَاءَتِ الرِّيحُ أَيْضاً مِنَ الْجَانِبِ اَلْآخَرِ.(3)

بعد از ولایت عهدی تحمیلی مأمون به علی بن موسی علیه السلام بارش باران کم شد و خشکسالی منطقه را فرا گرفت. مأمون و درباریان بر علی بن موسی علیه السلام خورده گرفتند و طعنه زدند که به خاطر ولایت عهدي على الرضا علیه السلام باران قطع شده است. مأمون برای آزمون و احياناً شرمنده ساختن حضرت از وی خواست که نماز «استسقاء» یعنی طلب باران بخواند. امام رضا علیه السلام که به استجابت دعای خویش در

ص: 91


1- الارشاد، ج 2، ص 258، اعلام الوری، ص 325
2- كمال الدين، ص 350، کشف الغمه، ج 3، ص 113
3- فصول المهمة، ج 2، ص 974

درگاه خدا ایمان داشت، خواسته مأمون را پذیرفت. با نماز باران خواندن حضرت کرامتی پدیدار شد و فراوان بارید. این کرامت بزرگ در پیش چشمان انبوهی از جمعیت مسلمانان تحقق یافت و علی بن موسی علیه السلام آبرومند و رو سفید شد. (توضیح بیشتر این موضوع در بخش چهارم تحت عنوان «باران کرامت» آمده است. از این نوع کرامات در طول زندگی امام رضا علیه السلام فراوان رخ داده است که به نمونه هایی از آن بسنده شد.

ضامن آهو

داستان معروفی بر سر زبان هاست که در صحرا هنگامی که صیادی آهویی را شکار نموده بود آهو به امام رضا علیه السلام پناه آورد و اظهار نمود که بچه های وی گرسنه اند، از حضرت خواست ضمانت او را بنماید تا بچه های خود را سیر نموده برگردد! امام رضا علیه السلام ضمانت می نماید. آن آهو بعد از شیر نوشاندن به بچه هایش برمی گردد! این کرامت باعث ایمان صیاد و صرف نظر نمودن از صید آهو می شود. این داستان در هیچ مأخذ معتبری یافت نمی شود. در عین حال سه داستان دیگر در همین رابطه وجود دارد.

الف: داستانی که صدوق از حاکم رازی نقل می کند: در هنگام جوانی، هماره زائران رضا علیه السلام را اذیت می نمودم؛ تا اینکه روزی به شکار رفته بودم وقتی فَهد شکاری را به سوی آهو تحریک کردم آهو به کنار حرم امام رضا علیه السلام پناه برد و فهد شکاری به هیچ وجه به وی متعرض نشد. هنگامی که از دیوار حرم فاصله می گرفت وی را تعقیب می نمود و هنگامی که به دیوار پناه می برد بر می گشت تا آهو

ص: 92

وارد صحن شد. من در پی آن شدم، آثاری از جای پا و فضولات وی را دیدم لیکن دیگر آهویی را نیافتم.(1)

مشابه این داستان در مورد قبر امیر المؤمنين علیه السلام است که هارون الرشید هنگام بازگشت از حج وقتی بازها و سگ های شکاری را به سوی آهوان تحریک می نمود، آهوان بر قبه ای در بالای تپه پناه می بردند و حیوانات شکاری متعرض آنها نمی شدند؛ هنگامی که از تپه جستجو می نماید به هارون خبر می دهند که قبر امیر المؤمنين علی علیه السلام آنجا است.(2)

ب: داستان دوم را مناقب نقل می کند، هنگامی که علی بن موسی علیه السلام در نیشابور بودند به حمام رفتند و نام آن را «گرمابه رضا»، «حوض كاهلان»، «آب رضا علیه السلام» گذاشتند. آنگاه آهویی از دست صیاد در حضور مردم به آنجا پناه می برد و از آسيب محفوظ می ماند.

الَّذِي لاذت بِهِ الظب***یة وَ الْقَوْمُ جُلُوسٍ

مَنْ أَبُوهُ مُرْتَضَى***يَزْكُو وَ يَعْلُو وَ یَرُوسُ(3)

«کسی که آهو به او پناه آورد، در حالی که مردم نشسته بودند، کسی که پدرش مرتضی، با پاکی رشد می کند و بالا و پیش می رود».

ج: داستان سومی نیز در منابع آمده است؛ این که: عده ای از زیدیه مانند عبدالله بن شبرمه، تمیم بن یعقوب که منکر امامت حضرت بودند در صحرا همراه حضرت می شوند. گله آهویی را مشاهده می نمایند. امام رضا علیه السلام از میان آهوان آهویی را اشاره می کند. آهو در

ص: 93


1- عيون، ج 2، ص 318
2- الارشاد، ج 1، ص25.
3- مناقب، ج 4، ص 377

کنار امام قرار می گیرد. حضرت وی را نوازش می کند. آنگاه به وی می گوید به جمع گله خویش باز گرد، آهو هم به گله بر می گردد. این کرامت امام باعث شیعه اثنا عشری شدن آن جمع زیدی می شود.(1)

هر چهار داستان می توانند صحیح باشند. و این ها نیز نوعی تبلور کرامات اهل بیت علیهم السلام است که با حیوانات سخن می گویند. حیوانات نیز همانند انسان ها به مقام و منزلت امامان آگاه هستند و هنگام خطر به آنها پناه می برند و امامان نیز آنان را پناه می دهند و از خطرها می رهانند.

سخاوت

گرم و گشاده دستی از سجایای بارز عترت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می باشد. عترت به خاطر باور راسخ به لطف بی پایان خدا و جانشینی، در انفاق و بخشش سرآمد هستند، مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِيَّةِ .(2) عترت شاخص های الگوی رفتاری هستند که مظهر بارز صفات حسنای الهی می باشند. اگر آنان کرم و سخاوت نداشته باشند از چه کسی انتظار سخاوت است؟!

فردی که ادعای دوستی اهل بیت علیهم السلام را می نمود به خدمت امام رضا علیه السلام رسید. وی اظهار داشت در سفر حج زاد توشه ام تمام شده مرا تأمین نما. مقداری که به من عطا کردی در وطن خویش به نیت تو صدقه خواهم داد. امام همام در حال گفتگو با یارانش بود، سخن

ص: 94


1- بحار، ج49، ص 53
2- وسائل، ج 6، ص 280، باب استحباب الصدقه باليل، ح5

خود را ادامه داد تا جمع یاران متفرق شدند. امام وارد خانه شد در خانه را بست از بالای در در حالی که صورت خود را پوشانده بود کیسه ای را به آن مرد خراسانی داد. و فرمود بگیر، اینها دویست دینار می باشد. در سفر خویش هزینه كن صدقه هم نمی خواهد به نیت من بدهی. آن شخص با خوشحالی دینارها را گرفت و خداحافظی کرد. سلیمان جعفری ازامام پرسید چرا صورت خود را پوشاندی، امام فرمود خواستم گرد ذلت درخواست کردن، به چهره طرف ننشیند، که رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمود کسی که پنهانی احسان کند و صدقه پردازد معادل هفتاد حج حسنه را دارد.(1)

این رفتار پیام دیگری دارد و آن این که امام نپذیرفت طرف به جای احسان حضرت به نیت حضرت صدقه بدهد، معلوم می شود احسان برتر از صدقه است. نیز این رفتار می آموزد که در هنگام انفاق و احسان به دیگران انفاق بگونه ای باید باشد که کرامت دست گیرنده را آسیب نرساند.

حضرت هنگامی که می خواست به فقرا اطعام کند سینی را ابتدا از بهترین طعام سفره پر نموده به مساکین می داد.(2) فقيری از حضرت درخواست کمک کرد و گفت به مقدار کرم خویش به من عطا نما؛ امام فرمود این در توان من نیست. وی که اشتباه سخن خویش را متوجه شده بود، درخواست کرد به مقدار کرم من به من عطا فرما. امام به غلامش دستور داد دویست دینار به وی دادند.(3) امام مهمانان

ص: 95


1- فروع کافی، ج 4، ص 24، مناقب ، ج 4، ص 390، اعلام الهداية، ج 10، ص 29
2- فروع کافی، ج 4، ص 52 محاسن برقی، ص 392، بحار، ج49، ص97، وسائل، ج ع ص 330
3- مناقب، ج 4، ص 390.

خویش را سخاوت مندانه پذیرایی می نمود و اجازه کار کردن را به مهمانان نمی داد. هنگامی که مهمانی خواست چراغ روشنایی را آماده کند، حضرت خود اقدام نموده و فرمود ما خاندان اجازه کار به مهمان خویش نمی دهیم، أَنَّا قَوْمُ لَا نَسْتَخْدِمُ أَضْيَافَنَا.(1)

هنگامی که در طوس به سر می برد تمام آنچه داشت در روز عرفه در راه خدا انفاق نمود. فضل بن سهل گفت خود را بیچاره کردی، انَّ هَذَا لَمَغْرَمُ. امام در پاسخ وی فرمود انفاق در راه خدا را خسارت مپندار، این غنیمت است نه خسارت، بَلْ هُوَ الْمَغْنَمُ لَا تَعُدَّنَّ مَغْرَماً مَا ابْتَغَيْتُ بِهِ أَجْراً وَ کرماً.(2) عبدالله بن صلت از فردی بلخی نقل می کند هنگام سفر حضرت به سوی خراسان وقتی سفره پهن نمودند تمام افراد و بردگان حضرت از هر رنگ و نژاد در کنار سفره قرار گرفتند. این فرد گفت اگر موافق باشید برای اینان سفره جداگانه پهن کنید. امام همام پاسخ دادند هرگز! خدای همه یکی است، و همه ما از یک پدر و مادریم و پاداش افراد هم به اعمال آنان است.(3)

این دیدگاه انسانی و یکسان عترت به بندگان خدا می باشد. عترت سخاوتمندانه با همگان بر سر یک سفره می نشیند. همه را در نزد خدا یکسان می بیند. سفید و سیاه، مولا و بنده عرب و عجم. البته ارزش و پاداش کار انسان به نیت و شایستگی اعمالش وابسته است. این همان تبلور بخشیدن به دیدگاه قرآن است، إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ

ص: 96


1- کافی، ج 4، ص 23، بحار، ج 49، ص 101
2- مناقب، ج 4، ص 390، اعلام الهدایه، ج10، ص28
3- کافی، ج 4، ص 33، بحار ج 49، ص101.

أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَ تَقِيكُمْ.(1) «ما شما را از مرد و زن آفریدیم شما را ملت های گوناگون و قبیله های گوناگون قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، گرامی ترین شما در نزد خدا با تقواترین شماست».

ادب و آداب

انسان در زندگی اجتماعی نیازمند به آراسته شدن به زیبایی های آداب و محورهای ادب است. انسان تربیت یافته، خود را ملزم به رعایت آداب می داند. در مقابل، انسان های ناهنجار هماره حرمت شکن بوده و از رعایت ادب و مزین شدن به آداب دوری می گزینند.

رعایت و تعهد به ادب و آداب بستگی به مؤدب هر انسانی دارد. تا مؤدب تا چه حد آداب را ملزم نموده باشد. بدین خاطر مؤدب انسان های والا چون انبیا و به ویژه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، خدای سبحان است که وی را به زیباترین ادب و آداب مزین ساخته است، فَانِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَبَهُ فَأَحْسَنَ أَدَبُهُ .(2) «خدای سبحان، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را زیبا ادب نمود»

این مهم در مورد امامان نیز مطرح است. آنان نیز مودب به ادب الهی و مؤدب آنان نیز خدای سبحان است. زیرا امیر المؤمنين علیه السلام فرمود: إِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا .(3) «ما دست پرورده خداییم و مردم دست پرورده ما.» هنگامی که مؤدب خدا قرار گرفت به طور

ص: 97


1- حجرات، 13
2- اصول کافی، باب التفويض إلى رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، ح 4.
3- نهج البلاغه، نامه 28، ص 292

مستقیم فرد از عنایات و رهنمون خدای سبحان بهره مند خواهد بود. از این رو مشاهده می شود امامان به برترین مراحل آداب مزین هستند و به ویژه معاشرت های اجتماعی به ریزترین مقررات، حساس و خود را ملزم به رعایت می بینند. برخی محورهایی که امامان در تمام عمرشان آنها را رعایت نمودند واقعا قابل توجه و الگوگیری همگان است.

امامان از اعتقاد راسخ و عمیق بهره مند هستند؛ باور حق، آنها را ملزم به ادب و رعایت اخلاق نموده است. به چند نمونه توجه کنید:

امام رضا علیه السلام در طول عمر به کسی ستم ننمود! هیچگاه از کسی بدگویی ننمود! هیچگاه در محاوره و سخن گفتن سخن دیگری را قطع نکرد! هیچگاه در حضور دیگران پای خود را دراز ننمود! هیچگاه در حضور دیگران بر چیزی تکیه ننمود! هیچگاه به قهقهه نخندید! (ضحک حضرت همانند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به تبسم بوده است). هیچگاه در حضور دیگران آب دهان خویش را نیفکند! هیچگاه نیازمندی را محروم برنگرداند! هیچگاه زیردستان و غلامان خویش را دشنام نداد! وی همراه غلامان و زیر دستان بر سر سفره می نشست! وی کم خواب بود؛ بیشتر شب ها را شب زنده دار بود! وی کم می خورد و آرام غذا می خورد. روزه زیاد می گرفت سه روز روزه در هر ماه را ترک نمی کرد!(1)

اخلاق و آدابی که امام همام رعایت می نماید الگوی بر همگان است که در معاشرت های اجتماعی، پیروان اهل بیت علیهم السلام چگونه رفتاری را باید در پیش گیرند. تا چه مرحله از خود سازی برسند تا

ص: 98


1- عيون، ج 2، ص197 و ص 198، مناقب ج 4، ص 389و ص 390 اعلام الوری، ص 326

بتوانند آداب و اخلاق دینی را تا این حد رعایت نمایند. زهی افتخار بزرگی که جامعه اسلامی به ویژه جامعه تشیع چنین الگوهای رفتاری را در پیش رو دارد. چنین شاخص هایی را در زندگی الگوی خویش قرار می دهد. این موارد بخش کوچکی از فضایل و مناقب بی شمار رضای آل محمد، علی بن موسی علیه السلام می باشد. باشد که از اخلاق و رفتار حضرت الگو پذیریم.

ص: 99

ص: 100

بخش سوم : امام رضا علیه السلام و آموزه های عرشی

اشاره

تمام باورها، اخلاق و رفتار امامان معصوم برای دیگران به ویژه پیروانشان الگو می باشد. در عین حال در اندیشه و رفتار امامان معصوم برجستگی هایی مشاهده می شود که آن محورها بیش از سایر موارد مورد توجه می تواند باشد. در این بخش از نوشتار برخی از اندیشه های قدسی و رفتارهای عرشی علی بن موسی عیه السلام را به نظاره می نشینیم. به امید آن که اندیشه ها و رفتارهای قدسی تابناک حضرت، بر اندیشه و رفتارمان پرتو افکنی نماید.

کاسه داغ تر از آش!

از مسئولیت های مهم رهبران دینی به ویژه انبیا و امامان اصلاح کژراهگی های دینی است. گاهی برخی از افراد به لحاظ پندارهای بی اساس، کج اندیشی خویش را به نام دین مطرح می سازند؛ در حالی که تبيين دین به عهده رهبران معصوم، مانند پیامبر و امام می باشد. رهبران دینی باید راه و روش دینی را برای دیگران شفاف نموده تا از

ص: 101

تفسیر به رأی جلوگیری شود. زیرا کج اندیشی و تفسیر به رأی از دین کژراهگی و در عین حال یک امر متداول می باشد.

برخی از افراد در این مسیر غلط آن مقدار پیش می روند که حتی دستور پیامبر و امام را نیز نمی پذیرند و فهم و درک خویش را بر همگان مقدم می پندارند. اینان در دین داری از پیامبر پیشی می گیرند! در بیان و تفسیر دین، رأی خود را از امام معصوم نیز برتر می بینند! عنوان «کاسه داغ تر از آش» در رابطه با این گونه افراد مناسب است. قرآن در این باره می فرماید: یا اَیُها الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ (1)، «انسان های مؤمن، از خدا و پیامبر جلوتر نروید.» تبیین دین به عهده خدا و پیامبر است. کسی نباید در تفسیر دین بر پیامبر پیشی بگیرد.

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم روزه در سفر را عبادت دینی نمی داند و آن را بر خلاف دین عنوان می کند. ليكن در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عده ای پیدا می شدند با این که حضرت در سفر روزه را افطار می نمود، آنان روزه می گرفتند. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم این گروه کاسه داغ تر از آش را گناه کار می نامد، سَمَّى رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَوْماً صَامُوا حِينَ أَفْطَرَ وَ قَصَّرَ عُصَاةً .(2) «رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عده ای را که هنگام افطار نمودن و شکسته نماز خواندن حضرت، روزه گرفتند، گناهکار نامید». امام صادق علیه السلام در ستیز با این گروه کج اندیش می فرماید: چنین کسی اگر در این حالت بمیرد من بر جنازه آن نماز نمی خوانم، لَوْ أَنَّ رَجُلًا مَاتَ صَائِماً فِي السَّفَرِ مَا

ص: 102


1- حجرات، 1.
2- وسائل، ج 7، ص 124

صَلَّيْتُ عَلَيْهِ.(1) «اگر مردی در حال روزه در سفر بمیرد، من بر آن نماز نمی گزارم.» آیا این شخص از دایره اسلام خارج شده است؟ اگر چنین هم نباشد این شخص آن مقدار نکوهش دارد که حضرت این گونه از وی بیزار است!

اینک امام رضا علیه السلام در مورد دیگری در اصلاح همین کج راهگی می فرماید: لَا يَجُوزُ أَنْ يُصَلِّيَ التَّطَوُّعُ فِي جَمَاعَةٍ لِأَنَّ ذَلِكَ بِدْعَةُ،(2) «نماز مستحبی را نمی توان به جماعت خواند، زیرا این کار بدعت است. گرچه نماز جماعت بی شمار اجر و پاداش دارد؛ لیکن نماز باید طبق دستور دین به جماعت خوانده شود. نماز مستحبی را دین اجازه جماعت نمی دهد.حال اگر کسی توجه نکرد و نماز مستحبی را به جماعت خواند، این نماز نه تنها ثواب ندارد، بلکه بدعت خواهد بود و هر بدعتی به فرمایش امام صادق علیه السلام ضلالت و گمراهی است و هر گمراهی عاقبتش آتش است، كُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةُ وَ كُلُّ ضَلَالَةٍ فِي النَّارِ.(3) این گونه رفتار نه تنها عبادت نیست و لو نماز باشد، بلکه ضلالت و گمراهی است. این نوع رفتار نه تنها پاداش بهشت ندارد، بلکه پی آمد آن آتش و جهنم است. این موضع گیری امامان معصوم، هم درون مذهبی است که شامل شیعه می شود و هم برون مذهبی که اگر دیگران بخواهند نماز مستحبی مانند «صلوة تراويح(4)» را به جماعت بخوانند را فرا

ص: 103


1- همان
2- وسائل، ج 7، ص 122.
3- عيون، ج 1، ص 131
4- صلاة تراویح، نمازهای مستحبی شب های ماه رمضان است که در میان اهل سنت بعد از نماز عشاء به جماعت برپا می شود. در طول ماه رمضان هزار رکعت و هر شب هم يك جزء قرآن در آن نمازها خوانده می شود. اما در فقه شیعه همين هزار رکعت در شب های ماه رمضان مستحب است که در سه شب قدر سیصد رکعت و در بقیه شبها هفتصد رکعت، ولی به صورت قرادا خوانده می شود

می گیرد. متأسفانه جامعه اسلامی دچار چنین بدعت آشکاری شده است. به جماعت خواندن نماز تراویح تشريع نشده است، با این حال به جماعت خوانده می شود و یکی از با فضیلت ترین نمازها در ماه مبارک رمضان نزد اهل سنت به شمار می آید! پیروان رسول الله صلی لله علیه و آله و سلم در انجام عبادات باید طبق دستور رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم رفتار کنند و بدعت گذاری ننمایند. امام رضا علیه السلام نیز می فرماید: هنگامی که حضرت نماز نافله رمضان را شروع کرد، مردم پشت سر حضرت صف کشیدند تا به جماعت بخوانند، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم برگشت به طرف آنان فرمود نماز مستحبی را نمی توان با جماعت خواند، لَا جَمَاعَةَ فِي نَافِلَةٍ .(1)

پی آمد فراموشی خدا

فراموشی خدا دو پی آمد به دنبال دارد. یکی خود فراموشی، دیگری خدا فراموشی؛ یعنی هر کس خدا را فراموش کرد خود را نیز فراموش می کند. زیرا «خود» فطری انسان، خدا آگاه است. فراموشی خدا یعنی فراموشی خود فطری انسان خود فطری یعنی انسان خود را مرتبط با خدا می داند. خود را مخلوق و خدا را خالق می بیند. خود را مرزوق و خدا را رازق و خود را فقیر و خدا را غنی می یابد. نتیجه خدا آگاهی، خود آگاهی است. اگر انسان خود را به طور صحیح بشناسد، خود را بریده و مستقل از خدا نمی پندارد. آنگاه که خود را این گونه شناخت، خدا را نیز خواهد شناخت. اما خدا فراموشی باعث

ص: 104


1- اقبال الاعمال، ص 263.

می شود انسان خویش را یعنی خود فطری خویش را که خدا آگاه بود، فراموش نماید. انسانی که خدا را فراموش کرد خود را نیز فراموش می کند. یعنی فراموش می کند که بنده فقیر و وابسته به ذات غنی خدای لایزال است.(1)

آنگاه در این شرایط خود را مستقل می پندارد. خود را عزیز و توانمند می پندارد . درکنمی کند که هر چه دارد از خداست، وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ (2)، «هر نعمتی نصیب شما می شود، از جانب خداست.» این پندار غلط سبب می شود که به خود طبیعی گرایش پیدا کند. هم و غمش خود طبیعی خویش باشد، قَدْ اهتهم أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ .(3) «همت آنان خویشتن خویش است، گمان ناحق در مورد خداوند دارند.» قرآن این حقیقت را این گونه بیان می کند: وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ.(4) «همانند آنان نباشید که خدا را فراموش کردند که در نتیجه خود را فراموش نمودند».

پی آمد دوم فراموشی خدا آن است که خدا نیز وی را فراموش می کند. یعنی وی را از الطاف خاص خویش بهره مند نمی سازد. معنای فراموش نمودن خدا این است، نه آن معنای معروف و متداول. زیرا فراموشی به آن معنای متداول در مورد خدا صحیح نیست، وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا .(5) «خدا هیچ گاه فراموش کار نیست.» خدا آنها را فراموش

ص: 105


1- الميزان، ج19، ص219.
2- نحل، 53
3- آل عمران، 154.
4- حشر، 19
5- مريم، 64

می کند یعنی از بهره های ویژه، آنان را محروم می سازد. این حقیقت را آیات دیگر شفاف می سازند، مانند: نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ.(1) «خدا را فراموش کردند، خدا نیز آنان را فراموش کرد.» این که خدا آنها را فراموش می کند، عقوبت و مجازات است. علت آن این است که آنان خدا را فراموش نموده اند. همچنین فراموش نمودن آیات و نشانه های الهی باعث می شود خدا آنها را فراموش نماید. آن کسی که در دنیا چشمان خویش را بسته و آیات و نشانه های الهی را نمی بیند، روز قیامت کور محشور می شود. هنگامی که اعتراض می کند چرا مرا کور محشور نمودی، من بینا بودم، لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً ، خداوند در پاسخ وی می گوید: كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى؛(2) «علت کور محشور شدنت این است که آیات و نشانه های ما را نادیده گرفتی و فراموش کردی، بدین خاطر امروز فراموش می شوی».

این مقدمه بدین خاطر آورده شد تا سخن علی بن موسی علیه السلام را معنا نموده باشیم. از امام رضا علیه السلام در مورد آیه نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ سؤال شد. حضرت فرمودند خدا فراموش کار نیست. منظور از این بیان محروم شدن از نعمت های الهی است. همان گونه که خدا فرمود، ما امروز آنان را فراموش می کنیم، زیرا آنان روز قیامت یعنی روز لقا، خدای خویش را فراموش نموده بودند، فَالْيَوْمَ نَنْسَاهُمْ كَمَا نَسُوا لِقَاءَ يَوْمِهِمْ(3). یعنی فراموش کردن روز قیامت باعث می شود خدا نیز آنان را در

ص: 106


1- توبه، 67
2- طه، 126.
3- الاحتجاج ، ص411

قیامت فراموش کند. نظر لطف به آنان ننماید. در نتیجه اینان از نعمت های خاص خدا محروم می گردند. این سخن امام، روان کاوی درونی انسان است و بازگشت دادن انسان به فطرت خدا آگاه انسان می باشد که این نکته ظریف و مهم در چند جمله کوتاه سخن امام بیان شده است.

زهد فروشی!

یکی از دام ها و خطرهایی که در کمین انسان است، ریاکاری می باشد. شیطان آن گونه قوی است که با پوشش های دینی ایمان انسان را از کف انسان می رباید. تسویل و تزیین یکی از دام های خطرناک شیطان است. این دام بر سر راه همگان گسترده شده است. به خصوص انسان مؤمن که اندیشه و رفتارش را منطبق با دین ارزیابی می نماید، همواره در معرض این خطر است. زیرا شیطان به کمک ابزار خواهش های نفسانی در رفتار انسان نفوذ می نماید، الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ،(1) «شیطان کار زشت را برای آنان زیبا جلوه داد.» و زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ،(2) «شیطان کارهای زشت آنان را زیبا جلوه ساخت.» اینان همان هایی هستند که به گمان خود کار خوب انجام می دهند، درحالی که اعمال آنها هیچ پاداشی در پی ندارد، الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي اَلْحَياةِ اَلدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً .(3) «آنان که تلاش هایشان در زندگی دنیا تباه شده است، ليکن بر این پندارند که کار زیبایی انجام

ص: 107


1- حمر، 25
2- نحل، 24
3- کهف، 104.

می دهند!» اینک آموزه عرشی را از عترت آل رسول و عالم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم علی بن موسی علیه السلام می آموزیم

عده ای دنیا طلب، زهد فروشی می کنند تا دنیا به کف آورند. خود را زاهد می نمایانند تا توجه دیگران را به خود معطوف دارند. اینان بر این پندارند که کار نیک انجام می دهند و زاهد و بی علاقه به ظواهر دنیا هستند؛ ليكن غافلند از این که کار زشت آنان را شیطان زیبا جلوه داده است. به نام زهد، زهد فروشی می کنند و دنیا طلب می نمایند. صوفی مسلک بهانه جویی چون «سفیان ثوری» امام رضا علیه السلام را با لباس خز (ابریشم ناخالص) دید. بهانه یافت که به حضرت اعتراض کند! نصيحت گونه بر حضرت عرض کرد، فرزند پیامبر اگر لباس کم بهاتر می پوشید شایسته تر بود، يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم لَوْ لَبِسْتَ ثَوْباً أَدْنَى مِنْ هذا! امام وقتی که فرصت طلبی وی را مشاهده کرد به وی فرمود دست خود را جلو بیار، دست وی را به لباس زیرین خویش برد وی احساس کرد حضرت زیر آن لباس ها، لباس خشن پوشیده است. امام در اصلاح کژاندیشی سفیان فرمود: سفيان، این لباس خشن برای خداست؛ این لباس رو برای خلق خدا، فَقَالَ یا سُفْيَانَ الْخَزِّ لِلْخَلْقِ وَ الْمَسْحِ لِلْحَقِّ .(1) درست آنگونه که سفيان واژگون می اندیشید. لباس زهد را برای خلق می پوشند تا زهد فروشی کنند، زیر آن لباس ها، لباس نرم و نازنین می پوشند.

زهد امام رضا علیه السلام برای خداست، نه برای فریب خلق، وَ لُبْسِهِ غَلِيظُ مِنَ الثِّيَابِ حَتَّى اذا بَرَزَ النَّاسُ تَزَيَّنَ لَهُمْ .(2) «لباس خشن می پوشید و هنگامی

ص: 108


1- مناقب، ج 4، ص 390
2- فصول المهمة، ج 2، ص 999.

که می خواست در میان عموم ظاهر شود خود را می آراست.» همین صوفی مآب های دور از خدا آمدند به امام نصیحت کنند که بر امام و پیشوا روا نیست لباس های فاخر و قیمتی بپوشد. امامت در شأن کسی است که خشن بپوشد، وَ الامامة يَحْتَاجُ إِلَى مَنْ يَأْكُلُ الْخَشَبِ وَ يَلْبَسُ الْخَشِنَ وَ يَرْكَبُ الْحِمَارِ.(1) «امامت در شأن کسی است که نان بی خورشت بخورد و لباس خشن بپوشد و به جای اسب، الاغ سوار شود.» امام هنگامی که فرصت طلبی صوفی را مشاهده کرد، فرمود: این گونه نیست، اولاً یوسف پیامبر وزیر حاكم مصر و خود، عزیز مصر شد؛ برترین لباس ها را می پوشید که لباس هایش مزین به طلا بودند. و بر بهترین تخت ها تکیه می کرد و حکمرانی می نمود.خدا خوردنی و پوشیدنی را بر رهبران حرام ننموده است، انَّ اللَّهَ لَمْ يُحَرِّمْ مَلْبُوساً وَ لَا مَطْعَماً ، قُلْ مَنْ حَرَّمَ اللَّهِ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ .(2)

وانگهی این انتظارها (لباس خشن پوشیدن و غذای بی خورشت خوردن، مرکب پست سوار شدن) انتظارهای مراحل بعدی از رهبران است. حاکم و رهبر می تواند همانند دیگران از بهترین لباس ها و مسکن ها و مرکب ها بهره مند باشد. آنچه برای رهبری مهم است، حاکمیت قسط و عدل است؛ یعنی عدالت محوری مهم است و نیز وفای به وعده ها برای رهبری مهم است. رهبر و حاکم باید عادل و عدالت محور باشد، مدیریت جامعه و رهبر باید به وعده های خود وفادار باشد، وانما يُرَادُ مِنَ الامام قِسْطِهِ وَ عَدْلِهِ اذا قَالَ صَدَقَ، اِذا حَكَمُ عَدْلٍ، اِذا

ص: 109


1- همان، ص 1004
2- همان، اعراف، 32.

وَعَدَ أَنْجَزَ(1)، «مدیر و رهبر، عدالتش مهم است، گفتارش صادقانه باشد، وقتی داوری می کند عادلانه باشد و هنگامی که وعده می دهد، وفادار باشد».

این نکته از آن جهت آموزنده است که اولاً نعمت های خدا بر حاکم و رهبری جامعه ممنوع نیست. گرچه به فرمایش علی علیه السلام بهتر است رهبر خود را همتراز پایین ترین سطح مردم قرار دهد(2)؛ آنچه از حاکمیت مهم است ، عدالت و ظلم ستیزی است؛ آنچه مهم است این که در جامعه اجحاف نباشد. رهبری باید قسط و عدل را گسترش دهد و مانع ستم ها شود. همچنین زهد از دنیا با زهد فروشی تفاوت دارد. آنچه صوفی مسلک گرفتار آن است، زهد فروشی است. آن رفتاری که علی بن موسی علیه السلام در پیش گرفته است، زهد واقعی است، نه زهد از دنیا برای دنیا

هنگامی که به حضرت پیشنهاد ولایت عهدی می شود امام نمی پذیرد. مأمون پلید همین اتهام را متوجه حضرت کرد که: می خواهی خود را زاهد بنمایی از ولایت عهدی دوری می گزینی! امام در پاسخ وی فرمود، مَا زَهِدْتُ فِي الدُّنْيَا لِلدُّنْيَا، «برای دنیا زهد پیشه ننمودم.»(3) این رهنمون قدسی و آموزه عرشی علی بن موسی علیه السلام است که با رفتار شفافش، کژاندیشی ها را اصلاح می نماید و این گونه زهد فروشان را رسوا می سازد.

ص: 110


1- فصول المهمة، 2، ص 1004
2- اصول کافی، کتاب الحجة، باب سيرة الامام في نفسه في المطعم و الملبس، حدیث سوم
3- عيون، ج 2، ص 152، روضة الواعظين، ص 224

سه ایستگاه خطر

شناخت انسان و آگاهی از مقصد و راهی که انسان را به مقصد می رساند و خطرهایی که برسر راه کمین نموده اند، از آگاهی های آسمانی است که انسان های عرشی از آنها با خبرند. خطرها و خصوصیات زندگی پس از مرگ بر انسان پوشیده است. تنها انسان متصل به وحی الهی از زندگی پس از مرگ، از خوبی ها و خوشحالی ها و هول و هراس ها با خبرند. علی بن موسی علیه السلام یکی از آگاه ترين به امور غیبی و جهان آخرت است. وی در زندگی انسان سه ایستگاه خطر را این گونه معرفی می نماید. در سه مورد خطرها انسان را هراسناک می سازند. یکی هنگام ولادت، دیگری هنگام مرگ و سوم هنگام مبعوث شدن. این سه هنگام پر خطر ترین برای انسان می باشند، إِنَّ أَوْحَشُ مَا يَكُونُ هَذَا الْخُلُقِ فِي ثَلَاثَةِ مَوَاطِنَ ، يَوْمَ يُولَدُ وَ يُخْرِجُ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ فَيَرَى الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يُعَايِنُ الْآخِرَةِ بِأَهْلِهَا وَ يَوْمَ يُبْعَثُ فیری احکاما لَمْ يَرَهَا فِي دَارِ الدُّنْيَا .(1) «سه هنگام وحشتناک ترین برای انسان است. هنگامی که از مادر متولد می شود، هنگامی از این دنیا می رود و چیزهایی را می بیند که در دنیا ندیده بود و هنگامی که مبعوث می شود و حوادثی را مشاهده می کند که در دنیا ندیده بود. آنگاه راه چاره بیان می کند که انسان های مؤمن و پاکی از این خطرها به دور هستند. یعنی این خطرها انسان مؤمن و پاک را تهدید نمی کند. فردی چون یحیی زکریا علیه السلام و چون عیسی بن مریم علیه السلام که پاک و منزه از هر آلودگی زیسته اند، از این خطرها در هراس نیستند، وَ قَدْ سَلَّمَ اللَّهِ عزوجل

ص: 111


1- کشف الغمة، ج 3، ص 82

عَلَى يَحْيَى فِي هَذِهِ الثَّلَاثَةِ الْمَوَاطِنِ وَ آمِنْ رَوْعَتَهُ فَقَالَ وَ سَلامُ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا.(1) «سلام بر یحیی هنگامی که متولد شد و هنگامی که می میرد و هنگامی که مبعوث می شود. در مورد عیسی بن مریم نیز فرمود، السَّلَامُ عَلَى يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا.(2) «سلام بر من روزی که متولد شدم و روزی که می میرم و روزی که زنده مبعوث می شوم».

این رهنمود عرشی برای همگان است که انسان مؤمن و پاک نباید از مرگ بترسد؛ نباید از قیامت هراس داشته باشد. زیرا مرگ وسیله انتقال انسان مؤمن به زندگی برتر است. قیامت و یوم حشر روز پاداش و پر نشاط برای انسان مؤمن است. انتقال به زندگی برتر و بهره مند شدن از نعمت های فراتر چرا نگرانی داشته باشد؟ چرا انسان از این انتقال هول و هراس داشته باشد؟!

خطر غرور

بزنطی (احمد بن محمد) از یاران خاص امام رضا علیه السلام می باشد. وی فردی است مورد اعتماد و روایات فراوانی از امام رضا علیه السلام از زبان ایشان نقل شده است و مورد پذیرش فقهای شیعه می باشد. یکی از ملاقات های وی با امام رضا علیه السلام در مدینه تا دیر وقت به طول می انجامد. ملاقات تا دم غروب طول می کشد. وی از امام اجازه می خواهد به منزل خویش برگردد. امام چون دیر وقت بوده از وی می خواهد در منزل ایشان استراحت کند، وی نیز می پذیرد. امام

ص: 112


1- مریم، 15
2- مریم، 33

رضا علیه السلام به یکی از کنیز های خویش می فرماید بستر استراحت وی را در اتاقی آماده سازد. هنگامی که وی در بستر استراحت در منزل امام رضا علیه السلام قرار می گیرد با خود حديث نفس می کند که چه مقام و عظمتی دارم که شب در خانه ولی الله استراحت می کنم! من کجا و منزل امام کجا.. مَنْ مِثْلِي فِي بَيْتِ وَلِىُّ اللَّهِ وَ عَلَى مِهَادِهِ. در همین هنگام امام که از نیات و ما فی الضمیر وی باخبر بود، ندا سر می دهد، احمد بن محمد، امير المؤمنين على علیه السلام هنگامی که صعصعة بن صوحان بیمار شده بود به عیادت وی رفت. به وی فرمود صعصه، عیادت مرا مورد فخر خویش قرار ندهی، به رخ دوستان خویش نکشی که علی به عیادت من آمده است. تواضع و فروتنی را هیچگاه فراموش نکنی، تَوَاضَعْ لِلَّهِ يَرْفَعْكَ اللَّهُ (1)؛ «برای خدا تواضع کن خدا منزلت تو را بالا می برد.» این آموزه عرشی، وابستگی به افراد برجسته جامعه را هماره دام خطر می داند. انسان در اثر وابستگی دچار غرور می شود و خود بزرگ بین می گردد؛ بر خود می بالد که وابسته به فلان مقام و فلان دربار و دفتر است. این غرور باعث می شود انسان ارزش ها و معيارها را فراموش کرده و به وابستگی ها افتخار کند که علی بن موسی علیه السلام این خطر را هشدار می دهد.

چهار گروه رستگار

شفاعت یکی از مقام های انبیا و امامان و شهدا و فرشتگان و قرآن و صلحا و عالمان دینی و برخی دیگر می باشد. شفاعت این افراد به

ص: 113


1- رجال کشی، ص588

اذن الله انجام می گیرد، مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ الَّا باذنه.(1) «کیست که در نزد خدا کسی را بدون اذن خدا شفاعت کند؟!» شفاعت برای افراد یکی از سه نتیجه را در پی خواهد داشت. یا باعث بخشش گناه است و یا اگر گناه ندارد باعث ترفيع درجات و پاداش افزون می گردد و یا باعث تخفیف در کیفر است. شفاعت انبیا و امامان شامل افرادی می شود که زمینه شفاعت را در این دنیا فراهم کرده باشند.

اینک علی بن موسی علیه السلام خبر می دهد که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در روز قیامت چهار گروه را شفاعت خواهد نمود، أَرْبَعَةُ أَنَا شَفِيعُ لَهُمْ الْمُكْرِمُ لِذُرِّيَّتِي مِنْ بَعْدِى، القاضی هُمْ حَوَائِجِهِمْ وَ السَّاعِي لَهُمْ فِي أُمُورِهِمْ عِنْدَ اضْطِرَارِهِمْ إِلَيْهِ وَ الْمُحِبُّ لَهُمْ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ .(2) این چهار گروه عبارتند از:

1- کسانی که بعد از من، ذریه و تبار مرا (سادات) گرامی بدارند.

2- کسانی که حاجات آنان را روا کنند و گره از کار آنان بگشایند.

3- کسانی که تلاش می کنند در هنگام سختی ها مشكل آنان را بگشایند.

4- آنان که با قلب و زبان ذریه مرا دوست دارند.

اینها به ظاهر چهار گروهند اما در واقع یک گروهند و آن کسانی هستند که ذریه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را گرامی بدارند و گره گشای مشکلات آنان باشند و به مشکلات اجتماعی و زندگی آنان رسیدگی کنند و نسبت به ذریه حضرت علاقه مند باشند. آنگاه نتیجه شفاعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم این است که کسی را که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شفاعت کند وارد

ص: 114


1- بقره، 255
2- عیون، ج 1، ص 230 کشف الغمة، ج 3 ص 81

بهشت می شود، مَنْ أَتَانِي زَائِراً وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِي وَ مَنْ وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِي دَخَلَ الْجَنَّةَ.(1)

اعتبار نسب و تبار

زید بن موسی علیه السلام معروف به «زید النار» برادر علی بن موسی علیه السلام است. وی به خاطر انتساب به ذريه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم که از تبار رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و فاطمه علیهاالسلام می باشد، دست به برخی ناهنجاری ها می زند. وی در زمان امام رضا علیه السلام و زمان ابو سرایا که داستان آن در بخش چهارم آمده است، حاکم بصره و اطراف آن شد. غرور نَسَب، زید را فرا گرفت و اقدام هایی که شایسته ذریه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و تبار موسی بن جعفر علیه السلام نبود، انجام داد! وی عده ای از عباسیان را به قتل رساند و خانه های آنان را آتش زد. به همین خاطر ملقب به «زید النار» شد.

زید را دستگیر کردند به حضور مأمون آوردند. مأمون از وی پرسید چرا خانه های بنی امیه را رها کرده خانه های بنی عم خود، بنی عباس را می سوزانی! زید پاسخ داد اشتباه شده است، اگر فرصت دیگری پیدا کنم از خانه های بنی امیه شروع خواهم کرد! مأمون در عین حال که از پاسخ وی خنديد(2) بغض و کینه شدید از زید در دل داشت. زید را به ظاهر به علی بن موسی علیه السلام بخشید؛ ليكن طبق شواهد وی را در فرصتی مناسب مسموم نموده و از پای در آورد.(3)

در هر صورت هنگامی که زید در حضور امام رضا علیه السلام قرار گرفت امام به وی فرمود با این رفتاری که تو در پیش گرفتی هیچ برادری و

ص: 115


1- وسائل، ج 10، ص 261
2- عيون، ج 2، ص 258
3- عمدة الطالب، ص 270، عیون، ج 2، ص 259

خویشاوندی بین من و شما نیست، فَإذا عَصَیْتَ فَلَا إخآءَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ.(1) امام رضا علیه السلام به وی فرمود تا زمانی که از خدا پیروی می کنی برادر من هستی، أَنْتَ أَخِي مَا أَطَعْتَ اللَّهَ(2)، امام رضا علیه السلام آنگونه از زید بیزاری جست که تا آخر عمر هیچ گاه با وی سخن نگفت، وَ حَلَفَ أَنْ لَا يُكَلِّمُهُ أَبَداً مَا عَاشَ.(3) «سوگند یاد کرد تا زنده است با وی سخن نگوید».

این رهنمود عرشی امام است که افراد به انتساب ها و نسب ها نباید مغرور شوند. ملاک ارزیابی افراد اندیشه و رفتار خود آنان می باشد؛ نه انتساب و تبار آنان. خدای سبحان نیز بر اساس عقیده و رفتار انسان ها آنان را پاداش داده یا مجازات می کند. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به خویشاوندان خویش، فرزندان عبدالمطلب فرمود، ائْتُونِي بِأَعْمَالِکُم لَا باحِسَابُهُمْ(4) «اعمال و رفتار شما ملاک ارزیابی و محاسبه است نه حسب و نسب شما.» امام رضا علیه السلام به زید النار می آموزد که اگر در حدیث شنیده ای که آتش بر ذریه فاطمه علیه السلام حرام است، إِنَّ فَاطِمَةَ أَحْصَنَتْ فَرْجَها حَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّيَّتِهَا عَلَى النَّارِ(5)، منظور از ذریه همه نسل فاطمه علیهاالسلام نیست؛ منظور افراد خاصی چون امامان معصوم می باشد. سوء برداشت از این نوع احادیث نباید باعث غرور، آنگاه سبب عصیان و گناه کاری ذریه شود.

آنگاه امام رضا علیه السلام نکته دیگری را مورد توجه قرار می دهد که افراد وابسته به برخی مقام ها و تبارها دو نوع شخصیت دارند؛

ص: 116


1- عيون، ج 2، ص 258، مناقب، ج 4، ص 391
2- عيون، ج 2، ص 259
3- همان، ص 258
4- همان، ص 260
5- همان، ص 259

شخصیت حقیقی، شخصیت حقوقی. شخصیت حقیقی آنان همان باورها و رفتارهای شخصی آنان است که بر اساس آنها ارزیابی می شوند. اما شخصیت حقوقی آنان وابستگی آنان می باشد. رفتار آنان به آن گروه یا خاندان، چه بسا آبرو بدهد و چه بسا آسیب رساند.

این موضوع همان محوری است که قرآن بر آن تأکید می کند. در مورد همسران پیامبر شخصیت حقوقی آنان را آشکارا مطرح می سازد که شما همانند سایر زنان نیستید، يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ ۚ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ.(1) «ای زنان پیامبر شما همانند دیگر زنان نیستید اگر تقوا پیشه نمایید.» چه تفاوتی میان زنان پیامبر با دیگران وجود دارد؟ تفاوت این است: مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ.(2) «هر کدام از شما «زنان پیامبر» برای خدا قنوت و خضوع کنید و کار شایسته انجام دهید دو پاداش دریافت می کنید.» و نیز تفاوت دیگر، اگر کسی از شما به تباهی و کار زشت مبتلا شود، استحقاق دو کیفر را دارد، مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ.(3) دو پاداش و دو کیفر به خاطر چیست؟ به خاطر شخصیت حقیقی و حقوقی آنان است. چون وابسته به «بیت وحی» هستند، اعمال و رفتار آنان از دو جنبه حقیقی و حقوقی ارزیابی می شود. این موضوع اختصاص به زنان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ندارد؛ دیگر وابستگان نیز این گونه خواهند بود. اصولاً هر کس در هر موقعیتی که شخصیت حقوقی دارد این گونه است. این همان معیار است که در زبان عترت نیز تبیین شده است، لِمُحْسِنِنَا

ص: 117


1- أحزاب، 32
2- احزاب، 31.
3- أحزاب، 30

حَسَنَتَانِ وَلِمُسِیئِنَا ذَنْبَانِ.(1) «برای افراد نیکو کار ما دو پاداش و برای تبهکار ما نیز دو گناه و دو کیفر است.» امام رضا علیه السلام از زبان امام سجاد علیه السلام همین حقیقت را شفاف می سازد. ولِمُحْسِنِنَا كَفُلَانٍ مِنَ الْأَجْرِ وَلِمُسِیئِنَا ضِعْفَانِ مِنَ الْعَذَابِ.(2) «برای نیکو کار ما دو پاداش و برای تبهکار ما نیز دو کیفر منظور می شود».

ادعای سیادت

سادات یعنی از نسل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و فاطمی علیه السلام بودن که از افتخارات بزرگ هر کس می باشد. برای اثبات سیادت افراد راه های مشروع و صحیح وجود دارد. یک راه این است که نسل و تبار وی نسل اندر نسل به این نسبت معروف بوده و کسی هم ادعای آنان را مردود ندانسته است. شواهد تاریخی و نسب شناسی نیز گواهی دهند که فلان فامیل از ذریه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و سادات می باشند. راه دوم اثبات نسب و سیادت از طریق «شجره نامه» است که افراد نسب شناس یعنی «نسّابه» اتصال شخص یا طایفه ای را به ذریه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بپذیرد. اما این راه، اثباتش بسیار مشکل است. زیرا باید فرد نسّابه باشد و طوایف و تیره و تبارها را به خوبی بشناسد تا بتواند سیادت یا عدم سیادت کسی را گواهی دهد.

اگر هیچ کدام از این دو راه وجود نداشت، یعنی نه تبار و طایفه در طول تاریخ زندگی مدعی سیادت بوده اند و نه افراد نسابه اتصال نسب کسی را به ذریه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تأیید می نمایند، در این صورت

ص: 118


1- قرب الاسناد، ص357
2- عيون، ج 2، ص 257

ادعای سیادت برای افراد امری گزاف و بی پایه خواهد بود. کسی نمی تواند با ادعای پوچ و بی پایه مانند خواب دیدن خودش یا خواب دیدن افراد دیگر درباره اش یا هر گونه وسیله بی اساس دیگری ادعای سیادت نماید. نمی توان با افکندن یک قطعه شال سبز به گردن وروز غدیر در خانه را باز نهادن، ادعای سیادت نمود! کسی که تمام خانواده اش نسل اندر نسل ادعای سیادت ندارد و هیچ نسب شناس هم سیادت آنان را تأیید نمی کند؛ با افکندن یک شال سبز به گردن نمی تواند ادعای سیادت نماید. این ادعا گزاف و بی اساس و ناشی از ساده لوحی و یا فرصت طلبی و خودخواهی افراد است. گاهی مشاهده می شود در یک خانواده پدر و مادر و برادران و خواهران و نسل و تبار هیچ کدام ادعای سیادت ندارند، اما یک خانم یا یک آقا از میان خانواده، با افکندن شال سبز و با عید گرفتن روز عید غدیر مدعی سیادت می شود! این نوع ادعاهای گزاف کسر شأن شيعه است. باید مراقب افراد فرصت طلب بود. شیعیان اهل بیت علیهم السلام نیز باید مراقب چنین افراد باشند.

در زمان امام رضا علیه السلام زنی به نام «زینب» ادعا نمود که از تبار سادات و ذریه فاطمه علیها السلام و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است. خبر به امام رضا علیه السلام رسید. امام رضا علیه السلام از ادعای بی اساس وی با خبر شد. فرمود وی را برای آزمون به داخل برکه و قفس درندگان افکنند که اگر سادات باشد و در ادعای خویش صادق باشد درندگان به وی آسیب نخواهند رساند و اگر به دروغ خود را منتسب به ذریه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می پندارد، دریدن وی توسط درندگان مجازات وی خواهد بود. هنگامی که وی

ص: 119

را نزدیک برکه آوردند وی نخست از امام که مدعی نسب و نسل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است، خواست وارد برکه شود. حضرت داخل برکه شدند حیوانات درنده نه تنها به حضرت آسیب نرساندند بلکه گرد حضرت آمدند و حضرت آنها را نوازش نمود. آنگاه هنگامی که وی را به درون قفس افکندند درندگان، آن زن پلید را دریدند.(1)

این برخورد برای جلوگیری از ادعاهای گزاف و بی اساس است تا کسی بی جهت ادعای سیادت نکند که باعث اختلاط انساب و مخدوش شدن حیثیت و آبروی سادات و ذریه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم گردد. شیعیان نیز باید با هوشیاری این گونه ادعاهای پوچ و بی اساس را رسوا سازند. از افراد خودخواه و فرصت طلب فرصت چنین ادعاهایی را بگیرند؛ آنگونه که امام رضا علیه السلام فرد مدعی را رسوا ساخت.

رنگ لباس

حال که سخن از لباس و شال سبز به میان آمد این نکته نیز شایسته تحقیق است که منشأ پوشیدن لباس سبز و یا افکندن شال سبز بر گردن و یا کلاه سبز بر سر گذاشتن به عنوان نشانه سادات، چیست؟ این رسوم و آداب از کجا سرچشمه گرفته است؟ آیا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یا یکی از ائمه علیهم السلام لباس یا عمامه سبز داشتند؟ و آیا آثار روایی از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یا دیگر امامان در مورد ذریه حضرت توصیه به پوشیدن لباس سبز نموده است؟ آیا اصولا رنگ لباس از نظر دینی حکم

ص: 120


1- کشف الغمة، ج 3، ص 53، مروج الذهب، ج 4، ص 84 مناقب ، ج 4، ص 84، مطالب السؤول، ص 130، فرائد السمطین، ج 2، ص208. ابن حجر این داستان را به زمان متوکل عباسی نسبت می دهد که اشتباه می باشد. زیرا امام رضا علیه السلام در زمان متوکل نبودند صواعق المحر ص 205.

خاصی دارد. یعنی دین در مورد لباس افراد نیز رأی و نظر دارد، یا این که آن را به آداب و رسوم مليتها واگذار نموده است. هر قومی به سلیقه و پسند خودش نوع و رنگ لباس و ویژگی های آن را انتخاب می نماید. در خلال این تحقیق، ارتباط این عنوان به موضوع نوشتار نیز بهتر روشن خواهد شد.

در این که رنگ ها از لحاظ زیبایی با هم متفاوتند تردیدی نیست. به طور طبیعی برخی رنگ ها از جاذبه و زیبایی خاص برخوردارند. این تفاوت یا به لحاظ نوع رنگهاست یا به لحاظ تفاوت طبع انسان هاست. هر کس به رنگ خاصی تمایل دارد. از رنگ خاصی خوشش می آید. در عین حال می توان گفت برخی رنگ ها به طور طبیعی زیبایی دارند که همگان آن رنگ را دوست دارند؛ مانند رنگ «سفید». نیز به طور طبیعی برخی رنگها زیبایی ندارند؛ مانند رنگ «مشکی». نوع انسان ها در شرایط عادی مشکی را خوش ندارند. در عین حال همین رنگ نیز در یک ظرفیت های ویژه و نیز آمیختگی هایی که بادیگر رنگ ها پیدا می کند، دارای زیبایی ویژه می شود.

در مورد رنگ سبز، درباره لباس بهشتیان قرآن این گونه می فرماید: عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ خُضْرُ (1). «بر اندام بهشتیان لباس حریر نازک و سبز می باشد.» نیز در مورد مبلمان ها و تخت و صندلی های بهشتیان می فرماید: مُتَّكِئِينَ عَلى رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِیٍّ حَسَّانَ .(2) «بهشتیان بر تخت هایی تکیه زده اند که با زیباترین پارچه های سبز رنگ و

ص: 121


1- انسان، 41
2- الرحمن، 76

چیزهایی که چشم آنها را ندیده، پوشانده شده اند.» در این که رنگ سبز زیباست و یکی از رنگ های پر جاذبه و دلنشین است، تردیدی نیست. از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هم این گونه روایت شده که لباس سبز حضرت را شگفت زده می نمود، كَانَ يُعْجِبُهُ الثِّيَابِ الْخُضْرِ وَ كَانَ أَكْثَرَ ثِيَابِهِ الْبَيَاضِ.(1) «لباس های سبز حضرت را شگفت زده می نمود، لیكن بیشتر لباس های رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم سفید بوده است»

در مورد رنگ لباس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم این گونه روایت است: وَ كَانَ أَكْثَرَ ثِيَابِهِ الْبَيَاضِ(2). «بیشتر لباس های رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم سفید بوده اند.» حضرت تأکید بر پوشیدن لباس سفید دارند، قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم أُلْبِسُوا الْبَيَاضِ فانه أَطْيَبُ وَ أَطْهَرُ وَ کفنوا فِيهِ مَوْتَاكُمْ (3) «لباس سفید بپوشید زیرا لباس سفید دلنشین تر و پاکتر است و مرده های خویش را هم با پارچه سفید کفن کنید.» در این حدیث دو ویژگی برجسته برای لباس سفید بیان شده است؛ یکی اطيب، یعنی دل نشین بودن. رنگ سفید با خواسته های فطری انسان مناسب تر است. انسان به صورت فطری به رنگ سفید تمایل دارد. دیگر این که پاک تر از دیگر لباس هاست. این ویژگی ممکن است بدین خاطر باشد که لباس سفید آنقدر پاک و تمیز است که کوچکترین آلودگی را فوراً شفاف می سازد. هیچ گونه آلودگی را بر نمی تابد. به تعبیر فارسی «چرک تاب» نیست. با اندک آلودگی در گوشه ای از آن فریاد تطهير بر می آورد. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لباس سفید

ص: 122


1- المحجة البيضاء، ج 4، ص 140، سنن النبي صلی الله علیه و آله و سلم. ص 172.
2- همان
3- فروع کافی، ج 6، ص445

را زیباترین معرفی می نماید، لَيْسَ مِنْ ثیابکم أَحْسَنَ مِنَ الْبَيَاضِ(1) «لباس زیباتر از سفید وجود ندارد.» حتی در روایت لباس سفید به عنوان لباس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام عنوان شده است، قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ الْبَسُوا ثِيَابَ الْقُطْنِ فَاِنَها لِبَاسُ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ هُوَ لِبَاسُنَا .(2) «پارچه پنبه ای بپوشید که هم لباس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و هم لباس ما اهل بیت علیهم السلام می باشد.» پنبه به طور طبیعی سفید رنگ است.

در مورد امام صادق علیه السلام آمده است هنگامی که امام در شهر «هاشمية»(3) بنی عباس به نزد منصور وارد شد، لباس سفید به تن داشت که منصور خطاب به حضرت گفت لباس پیامبران را پوشیده ای.(4) حتى امام رضا علیه السلام هنگام حاضر شدن در مراسم نماز عید با پیراهن و عمامه سفید که دو طرف آن بر سینه حضرت آویخته شده بود حاضر شدند، وَ تَعَمَّمَ بِعِمَامَةٍ بَيْضَاءَ مِنْ قُطْنٍ.(5) برای رنگ سفید در این روایت دو ویژگی برجسته (اطیب و اطهر بودن) بیان شده است. می توان گفت لباس سفید، لباس صلح و دوستی و پیام همدلی و محبت است. لباسی است که با فطرت انسان همخوانی دارد. اسلام نیز بر آن تأکید دارد. در عرف دنیای امروز و هر روز هم پذیرفته شده است که لباس سفید لباس دوستی انسانها در برخورد با یکدیگر می باشد.

ص: 123


1- مکارم الاخلاق، ص 104
2- همان، ص 446.
3- بنی عباس چون در کوفه مرکز علویون و تشکل همسوی اهل بیت علیهم السلام جایگاهی نداشتند، در نزدیک کوفه شهری به نام «هاشمیه» بتا کردند. آن را پایتخت قرار دادند. آنگاه در آنجا هم ماندگار نشدند چون فاصله اش با کوفه کم بود. شهر دیگری به دست منصور دوانیقی به نام «بغداد» بنا نهادند و پایتخت خویش قرار دادند
4- کافی، ج 6 ص 446
5- اصول کافی، ج 1، ص 408، باب مولد ابي الحسن الرضا علیه السلام، ح 7، مطالب السؤول، ص 134.

در برخورد اول انسان ها دو چیز پیام رسانی می کند، یکی لباس و دیگری سخن. اسلام در هر دو مورد پیام صلح و دوستی را انتخاب کرده است. لباس که بیش از هر چیز دیگر پیام رسانی می کند می تواند پیام آن صلح، یا خشونت باشد. اسلام لباس سفید که پیام آن صلح می باشد را انتخاب نموده است. دیگری کلام و سخن که دین بر افشای سلام تأکید می کند. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید در برخورد اول افشای سلام از آداب است، أَفْشُوا السَّلَامَ بَيْنَكُمْ .(1) این دو (لباس سفید و سلام) در برخورد اول مسلمان با یکدیگر پیام محبت و صلح است. پیام لباس سفید نسبت به افراد غیر مسلمان هم پیام زندگی مسالمت آمیز است.

لباس مشکی

در مورد لباس مشکی این گونه روایت آمده است که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اکراه داشتند لباس مشکی بپوشند مگر در سه مورد: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ يُكْرَهُ السَّوَادُ الَّا فِي ثَلَاثٍ، الْخُفُّ وَ الْعِمَامَةِ وَ الْكِسَاءِ .(2) «حضرت به غير از سه مورد کفش، عمامه و عبا، لباس سیاه را اکراه داشتند.» انْهَ كَانَ لَهُ عِمَامَةُ سَوْدَاءَ .(3) «حضرت، عمامه مشکی داشتند. در روایت دیگر، وَ لَقَدْ كَانَ لَهُ کَساء اسْوَدَّ،(4) «حضرت عبای مشکی داشتند.» و نیز آمده: وَ دَخَلَ يَوْمَ الْفَتْحِ وَ عَلَيْهِ عِمَامَةُ سَوْدَاءُ،(5) «روز فتح مکه در حالی که

ص: 124


1- کنز العمال، ج 15، ص893، ج35، ص413
2- کافی، ج 4، ص 449
3- سنن، ص 176
4- همان، ص 172
5- همان، ص 184.

عمامه مشکی داشت، وارد مکه شد.» أميرَالمُؤمِنينَ علیه السَّلَامُ لَا تَلْبَسُوا السَّوَادَ فانه لِبَاسُ فِرْعَوْنَُ.(1) «لباس مشکی نپوشید زیرا آن لباس فرعون است.» در مورد على علیه السلام آمده: رَأَيْتُ عَلَى عَلَىًُّ عِمَامَةُ سَوْدَاءَ .(2) «علی را با عمامه مشکی دیدم.» أَمَامَ صَادِقُ علیه السَّلَامُ لَا تَلْبَسُوا لِبَاسَ أَعْدَائِي،(3) «لباس دشمنان مرا(مشکی) نپوشید.» امام صادق علیه السلام در مورد لباس نمازگزار می فرماید: لَا تُصَلِّ فِيهَا فَاِنَها لِبَاسُ أَهْلِ النَّارِ،(4) «با کلاه مشکی نماز نخوان زیرا لباس اهل آتش است.» أَمَامَ صَادِقُ علیه السَّلَامُ مِنَ السُّنَّةِ الْخُفِّ الْأَسْوَدِ وَ النَّعْلِ الصَّفْرَاءِ،(5) «کفش مشکی و نعلین زرد، سنت است».

در فقه نیز فقها می فرمایند در حال نماز لباس مشکی پوشیدن حتی بر زنان مکروه است، در عروه می فرماید أَحَدُهَا الثَّوْبِ الْأَسْوَدَ حَتَّى لِلنِّسَاءِ،(6) رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در مورد عباسیان فرمود آنان «مسوده» با پرچم ها و لباس های سیاه خواهند بود و حکومت را در دست خواهند گرفت، إذا سَکَنَ بَنوکَ السَّوادَ وَ لَبِسُوا السَّوَادِ وَ كَانَ شِيعَتِهِمْ أَهْلِ خُرَاسَانَ لَمْ يَزَلِ الْأَمْرِ فِيهِمْ .(7) خطاب به عمویش عباس فرمود: «هنگامی که فرزندان تو در عراق ساکن شوند و لباس سیاه بپوشند و خراسانیان از آنان حمایت کنند حکومت داری خواهند کرد.» به همین خاطر عباسیان «مُسوِّده» یعنی «سیاه پوشان» نامیده شدند. لباس سیاه پوشیدن یا پرچم سیاه برافراشتن

ص: 125


1- وسائل، ج 3، باب 19، ابواب لباس مصلی، ح 5 ص 278.
2- طبقات کبری، ج3، ص18.
3- همان، حدیث 8
4- همان، باب 20، حدیث 3
5- همان، ص 183.
6- عروة الوثقی، فصل مكروهات لباس نمازگزار.
7- تاریخ الخلفاء، ص20.

عباسیان نه فضیلت است و نه سنت؛ بلکه بر خلاف سنت نیز است. پیش گویی رسول الله سخن از یک واقعیت اجتماعی است. بیان فضیلت یا حقانیت حکومت عباسیان نیست. در هر صورت به لباس مشکی نه تنها سفارش و تأكید نشده است، بلکه این گونه روایات نیز درباره آن رسیده است

بر این اساس می توان گفت آنچه بر آن تأکید شده و به عنوان لباس انبیا و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و حتی لباس رسمی و همیشگی امامان معصوم علیهم السلام و اهل بیت علیهم السلام مطرح است، لباس سفید است. سیره و سنت مسلمانان نیز که می خواهند بر اساس سنت دینی خویش لباس بپوشند، لباس سفید است؛ مانند مراسم عروسی و لباس عروس، روزهای اعیاد دینی، مانند عید فطر و عید قربان و عید غدیر؛ نیز پوشیدن احرام در حج و عمره و نیز کفن نمودن مرده ها. همچنین لباس پرستاران در مراکز بهداشت و بیمارستان ها و لباس آشپزها، در همه این موارد حساس، لباس سفید را انتخاب می کنند.

در شواهد تاریخی و سیره نگاری و از همه مهمتر در روایات، دلیلی مشاهده نمی شود که لباس سبز یا لباس سیاه، سیره و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یا امامان معصوم علیهم السلام ، باشد. نیز دلیلی یافت نمی شود که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یا ائمه اطهار علیهم السلام عمامه سبز بر سر نهاده باشند یا شال سبز بر گردن افکنده باشند، یا بر کمر بسته باشند. لباس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و امامان بیشتر سفید بوده است. پوشیدن لباس سفید سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام بوده است. عمامه حضرت و نیز امامان هم مشکی بوده است. امام رضا علیه السلام هم در مراسم رسمی نماز عید هم عمامه سفید بر سر نهادند؛ نه عمامه مشکی و نه عمامه سبز. در نتیجه نمی توان گفت

ص: 126

لباس سبز و یا شال سبز شعار و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و یا اهل بیت علیهم السلام بوده است. این که برخی می نگارند که رنگ سبز برای لباس علویان بوده است ادعایی بی دلیل است. بر این اساس هنگامی که سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در لباس رنگ سفید بوده، حتی بر اموات نیز رنگ سفید را توصیه را می نماید، هیچ دلیلی بر عدول از این سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و سیره امامان و مسلمانان وجود ندارد.

لباس سبز شعار سادات؟!

اما این که چگونه لباس و یا شال یا کلاه سبز نشانه سادات قرار گرفته و خاستگاه این سنت از کجاست را می توان در دربار مأمون جستجو نمود. بیشتر منابع این نکته را یاد آوری نموده اند که هنگامی که مأمون ولایت عهدی را به امام رضا علیه السلام تحمیل نمود، مراسم بسیار باشکوهی را در پایتخت خویش «مرو» با حضور سران و شخصیت های کشوری و لشکری، خارجی و داخلی بر پا نمود. برای اظهار شادمانی چون لباس سیاه مناسب نبود، مأمون دستور داد همگان لباس سبز بپوشند. خود مأمون لباس سیاه که لباس و شعار عباسیان بود را بیرون آورد و لباس سبز پوشید. دستور داد تمام درباریان، عباسیان و علویان و ... همگی لباس سبز بپوشند. دور کلاها را شال و نوار سبز بپیچند و پرچم های سبز به جای پرچم های سیاه بر افراشته کنند، اقبيتَهُم وَ قَلاَنِسِهِمْ وَإِعْلَامُهُمْ.(1) «قباها، کلاه ها و پرچم ها را سبز انتخاب کردند.» یعنی به عنوان شادمانی ولایت عهدی علی بن موسی علیه السلام و علویان،

ص: 127


1- طبری، ج7، ص 459، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص409، مروج الذهب، ج 3، ص 441، تذکرة الخواص، ص 444 تاریخ الخلفاء، ص 365، الكامل، ج 5، ص 484

لباس سبز انتخاب شده است. آنگاه به عنوان شعار علویان باقی مانده است. البته دستور مأمون گرچه فراگیر بود، ليكن بسیاری از این دستور سرپیچی نمودند. به خصوص عباسیان در بغداد نپذیرفتند که لباس سیاه را کنار گذارده و به جای آن لباس سبز بپوشند. اسماعيل بن جعفر عباسی عامل عباسیان در بصره نیز مخالفت نمود.(1) همان گونه که با ولایت عهدی امام رضا علیه السلام نیز مخالفت نمودند. عباسیان می گفتند این اقدام مأمون باعث می شود حکومت داری از عباسیان به علویان انتقال یابد. حتی جهشیاری که در کتاب تحقیقی خود که بسیاری از نکات ریز و حساس را نگاشته است می نویسد: علت تمرد عباسیان از پوشیدن لباس سبز این بود که آنان لباس سبز را آرم و نشانه لباس درباریان کسری و ایرانیان می دانستند و آن را یکی از سنت های ایرانیان مجوس به شمار می آوردند. و علت مطرح شدن آن را در دربار مأمون هم پیشنهاد فضل بن سهل وزیر اعظم مأمون می دانستند. فضل چون ایرانی و سابقاً مجوسی بوده این رسم و آداب را در دربار مأمون رواج داد. جهشیاری می نگارد شعار و لباس علویان لباس سفید بوده است نه لباس سبز و نه لباس سیاه و مخالفت علویان با لباس سبز بدین خاطر بوده است که لباس رسمی و جزو آداب سنن دینی آنان نبوده و این مخالفت عباسیان نیز جنبه سیاسی داشته است. چون لباس و شعار عباسیان لباس سیاه بوده است.(2)

این نکته همانند رفتارهای دیگر فضل در دربار عباسی می تواند باشد. وی که خویش را وزیر اعظم می پنداشت، هنگام ورود به دربار

ص: 128


1- يعقوبي، ج 2، ص 409
2- کتاب الوزراء و الكتاب، ص203

با تشریفات کسرایی وارد می شد. مأمون هم در سال 204 بعد از شهادت امام رضا علیه السلام هنگامی که وارد بغداد شد، تنها هشت روز لباس سبز به تن داشت. عباسیان وی را وادار کردند لباس سبز را کنار و همان لباس سیاه را بپوشد.(1) آنگاه با این که مأمون این دستور را لغو می کند، لیكن این رسم به طور کامل ریشه کن نشده و پوشیدن لباس سبز به عنوان نشان سادات در بلاد شرق همانند خراسان باقی می ماند. تاکنون نیز این سنت باقی مانده است.

بنابراین برای لباس سبز و شال و کلاه سبز به عنوان شعار سادات در منابع دلیلی یافت نمی شود. به نظر می رسد منشأ آن اقدام سیاسی مأمون باشد. البته رنگ سبز رنگی شاد و دل پذیر است. سادات ذراری رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نیز در انتخاب رنگ و فرم لباس آزادند. منظور از این تحقیق هم بازشناسی منشأ این رسم بود. وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ هُوَ الْعَالِمُ.

انسان های برتر

ایمان و باور یک حقیقت درونی است که آثار و پی آمدهای آن در رفتار و خلق و خوی انسان آشکار می گردد. باور و عقیده انسان منشأ و خاستگاه رفتار و خلق وی می باشد. به همین خاطر قرآن رفتار انسان را از باور انسان تفکیک نمی کند، بلکه باور هماره رفتار را در پی خواهد داشت. الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ تعبير رایج قرآن کریم است که عمل صالح به دنبال ایمان و باور شایسته و صالح می باشد؛ نمی شود باور صحیح و پایدار باشد، لیکن عمل صالح و رفتار شایسته

ص: 129


1- طبری، ج 7، ص 475، یعقوبی، ج 2، ص 409

در پی نداشته باشد. اگر کسی فکر می کند مؤمن است لیکن ایمان در رفتارش تأثیر گذار نیست، باید در وجود ایمان خویش تردید کند که چنین شخصی اصولاً باور و عقیده در جانش مستقر نشده است.

علی بن موسی علیه السلام در یک رهنمود عرشی اثر گذاری ایمان بر رفتار انسان را در چهار محور این گونه بیان می نماید، سُئِلَ عَنْ خِیَارِ اَلْعِبَادِ فَقَالَ اَلَّذِینَ إِذَا أَحْسَنُوا اِسْتَبْشَرُوا وَ إِذَا أَسَاءُوا اِسْتَغْفَرُوا وَ إِذَا أُعْطُوا شَکَرُوا وَ إِذَا اُبْتُلُوا صَبَرُوا وَ إِذَا غَضِبُوا عَفَوْا.(1) از نام و نشان انسان های برتر سؤال شده است، امام همام چهار نشانه برای آنان بیان می فرماید، «هنگامی که به آنان نیکی می شود خوشحال می شوند و اگر کار زشت انجام دهند پشیمان شده و استغفار می نمایند. اگر نعمتی به آنها عطا شود سپاسگزار خواهند بود. اگر به سختی ها و بلاها گرفتار شوند صبر و پایداری پیشه گیرند. هنگامی که غضبناک و عصبانی می شوند گذشت می کنند.» این چهار نشانه، نشان صفای نفس و ایمان برتر این گونه افراد است. تا شخصی از ایمان برتر بهره مند باشد و در ساختن خویش بر خواهش های نفسانی مسلط نشده باشد، این نشانه ها در وی مستقر نمی شوند. نمی تواند در برابر نعمت ها خوشحال و سپاسگزار، از کارهای ناهنجار خویش نادم و پشیمان و عذرخواه، در برابر سختی ها پایدار و در هنگام غضب با گذشت باشد. این نشانه ها در انسان برجسته و برخوردار از خود ساختگی مستقر می شوند. انسانی که ایمان مستقر و پایدار، توانسته در رفتار و خلق و خوی وی نقش ایفا نماید، این گونه نشانه ها را در جان خویش مستقر می سازد.

ص: 130


1- تحف العقول، ص 445

روان کاوی

مربیان متعهد جامعه در نقش تربیتی خویش معیارهای روان کاوی و روان شناختی را ملزم به رعایت می دانند؛ تأثیر گذاری مربی بر دیگران منوط به رعایت این ضوابط است. یکی از این محورها در کلام علی بن موسی علیه السلام شفاف مشاهده می شود. این محور بازشناسی حالات مخاطب است. زیرا شخص در هر شرایطی تربیت پذیر نیست. علی بن موسی الرضا علیه السلام حالات انسان را به دو قسم تقسیم می نماید. یکی حالت شادابی که در آن فرصت انسان به کمال و نقش پذیری آمادگی دارد؛ دیگری حالت روی بر تابیدن و ادبار نفس که حالت خستگی و بی نشاطی است.

به طور طبیعی در این دو حالت نقش مربی بسیار متفاوت است. در فرض اول در صورت طرح یک موضوع تربیتی مخاطب آمادگی دارد و پذیرا خواهد بود. ليكن در فرض دوم چون شخص آمادگی ندارد طرح موضوعات تربیتی نیز باعث هدر رفتن و لوث شدن آن معیارها خواهد شد. تربیت همانند بذر پاشیدن است. بذر پاشیدن در زمین مستعد و آماده، باعث باروری و رشد و نمو بذر شده و به بار می نشیند. و اگر بذر ولو سالم و قابل رشد در یک زمین غیر مستعد پاشیده شود، نه تنها رشد و نمو حاصل نخواهد شد، بلکه خود بذر نیز تباه شده از بین می رود. علی بن موسی علیه السلام می فرماید: إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً وَ نَشَاطاً وَ فُتُوراً وَ اتْرُكُوهَا عِنْدَ أَدْبارِها.(1) «قلب ها آمادگی و نشاط دارند و به ارزش ها و بازیابی کمالات اقبال می نمایند. نیز جان ها

ص: 131


1- بحار، ج 1، ص 353.

پژمردگی و روی بر تابیدن دارند، در هنگام روی گردانی روح و جان، آن ها را به حال خودش رها سازید.» در این هنگام تلاش نشود نکات آموزشی و تربیتی را به مخاطبان خویش تحمیل نمایید که نقش آن بسیار کاسته شده یا از بین می رود. در هنگام نشاط و آمادگی مخاطبان به آنان موضوعات و ارزش های تربیتی را با آنان مطرح سازید.

رعایت این محور برای معلمان و مربیان و نیز پدر و مادران نقش مهمی در تربیت فرزندان و نوجوانان خواهد داشت. در هر شرایط روحی نباید انتظار تربیت پذیری آنان بود، بلکه باید شرایط روحی مخاطبان را در نظر بگیرند. در فرصت های با نشاط و مناسب مسائل آموزشی و تربیتی را با آنان مطرح سازند. در هنگامی که کودک و یا نوجوان و یا دانش آموز خسته و بی طراوت است، در فرصت هایی که ذهن مخاطب به یک موضوع مهم دیگر متمرکز شده به فرض موضوعی را با دقت مطالعه می نماید و یا آمادگی برای امتحان های درسی فراهم می کند، نیز در هنگام خستگی و نیز لحظات گرم و سرد شبانه روزی که نشاط و تمرکز را از مخاطب گرفته است، طرح معیارهای تربیتی به هدر دادن آن معیارها و نکات می باشد.

فرهنگ آفرینان

یکی از روش های الگوپذیری امامان علیه السلام، تمجید و ستایش از فرهنگ آفرینان جامعه می باشد. امامان هماره افراد با فرهنگ و هنر آفرین را مورد تشویق و ستایش قرار می دادند. کسانی که در راه اعتلای فرهنگ جامعه قدمی بر می دارند، شعری می سرایند، هنری

ص: 132

پدیدار می سازند و خلاصه اقدامی که به بارور شدن فرهنگ جامعه می انجامد شکل می دهند، مورد ستایش امامان می باشند.

شعر یکی از با نفوذترین و مؤثرترین هنرها در جامعه می باشد. شعرایی که در زمان های گوناگون در مدح اهل بیت علیهم السلام و بیان ارزش ها و سجایای آنان سخن می گفتند، مورد ستایش بوده اند. افرادی چون حسان، کمیت اسدی، سید حمیری، دعبل خزاعی از جانب اهل بیت علیهم السلام مورد تشویق قرار گرفته اند. «دعبل» یکی از شعرای به نام اهل بیت علیهم السلام در زمان امام رضا علیه السلام است. وی از اهالی کوفه و از شیعیان مخلص و از یاران اهل بیت علیهم السلام است که به قول خودش پنجاه سال چوبه دار خویش را به دوش می کشید، أَنِّي لَا حَمْلَ خَشِيَ عَلَى كَتِفِيَ خَمْسِينَ عَاماً.(1) قصیده های زیبا و پر محتوای وی آنگونه شرق و غرب را فرا می گرفت که حتی راهزنان جامعه با شعرهای وی آشنا بودند؛ هنگامی که قافله دعبل مورد تعرض راهزنان قرار گرفت، آنان در هنگام تقسیم اموال، شعر دعبل را زمزمه می نمودند.(2)

دعبل قصیده بزرگ و بلند مرتبه ای در شأن امام رضا علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام سرود. این قصیده معروف به قصیده «تاییه» است. ابوالفرج اعتراف می کند که قصیده دعبل از زیباترین قصیده ها در مدح اهل بیت علیهم السلام می باشد، مَنْ أَحْسَنَ الشَّعْرِ وفاخِر المَدائِح المقُولةَ فِي أهلُ الْبَیت عَلَیهِم السَّلَامُ .(3). این قصیده در دیوان دعبل مشتمل بر 117 بیت است.(4) امام رضا علیه السلام در

ص: 133


1- فصول المهمة، ج 2، ص 972، الآغانى، ج 20، ص 295.
2- كمال الدين، ص 249، عبون، ج 2، ص 296.
3- دیوان دعبل، ص8، الأغاني، ج 20، ص294
4- دیوان دعبل، ص 65.

مورد این فرهنگ آفرینی از لحاظ معنوی ستایش نمود و فرمود که این معانی را روح القدس بر زبان تو جاری ساخته است. پاداش این گونه افراد ایمنی از عذاب روز قیامت است. نیز پاداش اخروی نصیب اینان خواهد شد که هفت برابر دنیا وسعت دارد، یعنی ثواب بی پایان. همچنین هزینه راه دعبل را نیز تأمین نمود و پیراهن بابرکت خود را به وی هدیه نمود. این سیره اهل بیت علیهم السلام در ستایش از فرهنگ آفرینان می باشد.

یاران اهل بیت علیهم السلام

در نوشتارهایی که تاکنون در مورد سیره نگاری عترت از این جانب منتشر شده، هماره سخن از تشکل همسوی اهل بیت در میان بوده است. در نوشتار علی بن موسی علیه السلام نیز به بررسی و تحلیل این تشکل و جریان بزرگ اجتماعی در بخش چهارم پرداخته شده است. بی تردید افراد شایسته و وارسته ای هستند که همراه اهل بیت علیهم السلام می شوند و این گونه تشکلی را پدید می آورند. هر کسی که مدعی پیروی از اهل بیت است، این گونه نیست که از یاران اهل بیت به شمار آید؛ بلکه شایستگی هایی لازم است؛ باید فراهم شود تا فرد از یاران اهل بیت علیهم السلام به شمار آید. در این بخش برخی از این شایستگی ها را از زبان علی بن موسی علیه السلام بررسی می کنیم و نمونه هایی از یاران اهل بیت علیهم السلام را در راستای سیره حضرت یادآوری می نماییم تا اندیشه و رفتار آنان در روح و روان همگی تأثیر گذار باشد که تشیع و تشکل همسوی اهل بیت علیهم السلام همیشه پایدار گردد.

ص: 134

امام رضا علیه السلام در مورد شیعیان می فرماید: شیعیان ما نماز را بپا می دارند، زکات مالشان را می پردازند، ماه رمضان روزه می گیرند، حج واجب خویش را انجام می دهند و اهل بیت پیامبر را دوست می دارند و از دشمنان آنان بیزارند. شیعیان ما اهل پرهیز کاری و تقوا هستند؛ شیعیان ما اهل ایمان و ورع می باشند. آنگاه اگر کسی شیعه اهل بیت از شد،مشمول ستایش امام رضا علیه السلام می شود که فرمود: هر کس شیعه ما را دوست بدارد، ما را دوست داشته و هر کس با آنها دشمنی کند با ما دشمنی کرده است. شیعیان ما با نور خدا نگاه می کنند. آنان از نعمت های خاص خدا بهره مند هستند. بیماری و رنج آنها رنج ماست. اندوه آنان اندوه ماست . شادی آنان شادی ماست. هیچ کدام از شیعیان ما از قلمرو چشم ما دور نیستند، وَ لَا یَغِیبُ عَنَّا أَحَدٌ مِنْ شِیعَتِنَا(1). این ها برخی از ویژگی های شیعه از زبان علی بن موسی علیه السلام می باشد. اینک نمونه هایی از شیعیان علی بن موسی علیه السلام:

دعبل خزاعی را یکی از این نمونه ها می توان نام برد. وی در مدح و ستایش عترت قدمی بزرگ برداشته است و در معرفی عترت به واسطه هنری که داشت توفيق خوبی فراهم ساخته است. دعبل شاعر و هنرمند توانایی است. شعرهای پر محتوا و روان وی بر سر زبان ها جاری بود. کار دعبل جرأت و شجاعت بالایی را می طلبد که فرد اگر هنر شعر و فهم و درک معارف عمیق را هم داشته باشد، باید فردی مقاوم و شجاع باشد تا بتواند در ستایش عترت شعر بگوید. زیرا دشمنان اهل بیت علیهم السلام با این گونه افراد برخورد سخت و خشنی داشتند. زبان ها را از کام بیرون می کشیدند. میثم تمارها را در بالای چوبه دار

ص: 135


1- بحار، ج 5، ص 167، شجرة طوبی، ص 5

زبانشان را به خاطر وفاداری و مدح علی علیه السلام بیرون کشیدند. متوکل عباسی دستور داد زبان ابن سکّیت را به خاطر مدح حسن و حسین علیهماالسلام و فاطمه زهرا علیهماالسلام از حلقومش بیرون کشیدند! نمونه هایی این گونه در تاریخ تشیع فراوان به چشم می خورد.

اینک دعبل با خوف و خطرهایی که وجود دارد این گونه در مدح عترت و علی بن موسی علیه السلام شعری می گوید. دعبل فردی شجاع و جانباز در راه اهل بیت علیهم السلام است. وی می داند ستایش اهل بیت علیهم السلام چه پی آمدی ممکن است داشته باشد. با این حال این چنین در مورد على بن موسی علیه السلام زبان به ستایش می گشاید. همان گونه که اشاره شد وی در این راستا این گونه اظهار می دارد: من چوبه دار خویش را پنجاه سال است که به دوش می کشم، أَنِّي لأحمَل خَشَبِیٌّ عَلَی کَتِفِیَ خَمْسِينَ عَاماً (1). این گونه فردی یار اهل بیت علیهم السلام می تواند باشد. این گونه فردی یاور امام رضا علیه السلام می باشد. دعبل در سال 246 در اثر مسمومیت در سن 98 سالگی درگذشت.(2)

محمد بن ابی غیر از اصحاب و یاران امام رضا علیه السلام می باشد. فردی معتمد و سرشناس در زمان خودش است. در زمان هارون وی را دستگیر نمودند و به نخل بستند و تازیانه زدند تا نام شیعیان را در عراق ببرد. ولی وی تازیانه ها را تحمل می کند. اما نام کسی را نمی برد.(3) ابن ابی عمیر را هفده سال زندان می کنند. تمام زندگی و نیز کتاب هایش در این مدت از بین می رود. وی فرد متمولی نیز بوده است.

ص: 136


1- فصول المهمة، ج 2، ص 972.
2- دیوان دعبل ص 30
3- رجال کشی، ص 591

محمد، ده هزار درهم از فردی طلب داشته است. بعد از آزادی از زندان شخص بدهکار خانه اش را فروخته ده هزار درهم را به نزد وی می آورد. این ابی عمیر می پرسد این پول را چگونه تهیه کردی آیا گنجی به تو رسیده است، یا از کسی ارث برده ای. وی چیزی نمی گوید. محمد می گوید تا نگویی چگونه تهیه کرده ای نمی پذیرم. شخص بدهکار می گوید خانه ام را فروختم تا بعد از مدت طولانی بدهکاری ام را بپردازم. محمد ابن ابی عمیر می گوید من اینک به یک در هم این پول نیازمندم. اما یک درهم آن را نخواهم پذیرفت. زیرا دستور دین ما این است که کسی نباید خانه اش را به خاطر بدهی اش بفروشد.(1)

عبد السلام هروی معروف به «اباصلت» از یاران و از اصحاب خاص امام رضا علیه السلام است. وی فردی مورد اعتماد و شیعه مخلص اهل بیت علیهم السلام است. تنها جرمش در نزد اهل سنت ، شیعه بودنش می باشد.(2) جرم دیگرش این است که وی در محبت اهل بیت علیهم السلام افراط داشته است. وی همان شخصی است که در تجهیز و غسل و کفن نمودن علی بن موسی علیه السلام حاضر و ناظر بوده است. مأمون به خاطر اطلاعاتی که از جریان مسمومیت و شهادت امام رضا علیه السلام وی را یک سال زندانی می کند. در زندان به اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله و سلم متوسل می شود. کرامت جوادالائمه علیه السلام وی را از زندان آزاد می کند. نگهبانان زندان هم می دیده اند. ولی مثل این که توجه نداشته باشند هیچ گونه اقدامی نمی کنند.(3)

ص: 137


1- همان اختصاص، ص 86
2- اعلام الوری، رجال کشی، ص 615 ص16، معجم الرجال، ج 11، ص18، شماره 6515
3- اعلام الوری، ص 340

علی بن عبیدالله از نوادگان امیر المؤمنین علیه السلام در مدینه است. می گوید خیلی دوست داشتم خدمت امام رضا علیه السلام برسم. ليکن از ابهت حضرت جرأت نمی کردم تا روزی حضرت بیمار شدند. یکی از دوستان گفت اگر می خواهی به ملاقات آقا نایل شوی، اکنون وقتش فرا رسیده است. با هم به ملاقات امام رفتیم. آنگاه روزی علی بن عبيد الله بیمار می شوند، علی بن موسی علیه السلام به دیدار و ملاقات وی می آید. حضرت در کنار اتاق نشسته از وى تفقد می کند. همسر ایشان به نام «ام سلمه» جای نشستن امام را از پشت پرده نشان می کند. هنگامی که حضرت بیرون می روند، ام سلمه آمده جای امام رضا علیه السلام را می بوسد و خود را متبرک می کند. خبر این حادثه را به امام رضا علیه السلام می دهند. حضرت در حق این خانواده می فرماید: علی بن عبیدالله و همسرش و فرزندش از اهل بهشت هستند، زیرا که دوستدار اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم یعنی علی و فاطمه اند که خداوند در معرفی ایشان فرمود همانند دیگران نیستند، أَنَّ وُلْدَ عَلِیٍّ مِنْ فَاطِمَهَ علیه السَّلَامُ اذا عَرَفَهُمْ اللَّهَ لَمْ يَكُونُوا كَالنَّاسِ.(1) اینها نمونه هایی از یاران و علاقه مندان علی بن موسی علیه السلام می باشند که ازصمیم قلب به حضرت عشق می ورزند و در اندیشه و رفتار تلاش دارند همانند حضرت باشند.

ستایش اهل بیت علیه السلام

ستایش اهل بیت علیهم السلام در واقع ستایش از ارزش های الهی و انسانی است. ستایش عترت یکی از بسترهای توسعه فرهنگ و رشد و تعالی جامعه است. اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تبلور ارزش های اعتقادی و

ص: 138


1- رجال کشی، ص593، ص 594

اخلاقی و رفتاری می باشند. اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الگوهای اندیشه و رفتار توحیدی و انسانی در جامعه قرار دارند. به خاطر همین ارزش های محوری است که قرآن از اهل بیت علیهم السلام ستایش می کند، أَنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراًً،(1) «خدا اراده کرده تا هر گونه پلیدی و آلودگی را از دامن اهل بیت پاک گرداند و آنان را پاک و مطهر قرار دهد.» این ستایش قرآن از عترت، مقام عصمت اهل بیت علیهم السلام را رهنمون است. به همین خاطر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شأن عترت را همتای شأن قرآن معرفی نموده و همه پیروان خویش را به ارزش های قرآن و عترت فرا می خواند، أَنِّي تَارِكُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي...لَنْ يَفْتَرِقَا أَبَداً حَتَّى يَرِدَا عَلَى الْحَوْضِ.(2)«من دو یادگار گران بها در نزد شما می گذارم؛ یکی کتاب خدا، دیگری عترت من. این دو از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.» از این رو اهل بیت چون تمثل ارزش های الهی هستند در کنار قرآن قرار گرفته اند. آن ستایش بزرگ قرآن از عترت است که آنها را الگوی پاکی معرفی می نماید. این هم ستایش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از عترت اهل بیت علیهم السلام است که آنان را همتای قرآن معرفی می نماید.

بر این اساس اولین ستایش عترت از جانب قرآن و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است. دیگران هم اگر از عترت ستایش کنند در همین راستا خواهد بود. به همین خاطر مشاهده می شود عترت خود، در ستایش و معرفی خویش تلاش می کند. عترت در معرفی فاطمه علیهاالسلام که ریشه و اساس عترت است، تلاش می نمایند. عترت از فرهنگ آفرینان، شعرا و ادبا

ص: 139


1- أحزاب 33
2- عيون، ج 2، ص 68

که در مدح و معرفی عترت قدم بر می دارند، ستایش می نماید. على بن موسی علیه السلام، مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً يُحْيِي فِيهِ أَمْرُنَا لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ. «هر کس در مجلسی بنشیند که در آن نام ما و یاد ما زنده می شود روزی که قلب ها می میرند قلبش نمی میرد.» می فرماید: مِن تَذَكَّرَ مُصَابَنَا فبكي وَ أَبْكِي لَمْ تَبْكِ عَيْنُهُ يَوْمَ تَبْكِي الْعُيُونُ.(1) «کسی که مصائب ما را یاد آور شود و گریه کند و دیگران را به گریه آورد، روزی که چشم ها گریان خواهند شد، گریان نمی شود.» نیز می فرماید: رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْیَا أَمْرَنَا يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا النَّاسَ فَانِ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلاَمِنَا لَا اتَّبَعُونَا (2). «خدا رحمت کند کسی را که امر ما را زنده کند. یعنی دانش ما را یاد گیرد و به دیگران بیاموزد. اگر مردم به خوبی های کلام ما راهنمایی شوند پیرو ما خواهند شد.» نَحْنُ أَهْلُ اَلْبَیْتِ لاَ یُقَاسُ بِنَا أَحَدٌ فِینَا نَزَلَ اَلْقُرْآنُ وَ فِینَا مَعْدِنُ اَلرِّسَالَهِ.(3) «هیچ کسی را با ما اهل بیت علیه السلام نمی توان مقایسه کرد. قرآن در مورد ما نازل شده است و مخزن رسالت و نبوت ما هستیم».

امام رضا علیه السلام در ستایشگران اهل بیت علیهم السلام، مانند دعبل فرمود: مَا قَالَ فِینَا مُؤْمِنٌ شِعْراً یَمْدَحُنَا بِهِ إِلاَّ بَنَی اَللَّهُ تَعَالَی لَهُ مَدِینَهً فِی اَلْجَنَّهِ أَوْسَعَ مِنَ اَلدُّنْیَا سَبْعَ مَرَّاتٍ. «هیچ شاعری بیت شعری در حق ما نمی گوید الا این که خدای تعالی در بهشت شهری برای وی بنا می کند که هفت برابر بزرگتر از دنیا است.» نیز فرمود، آمَنَکَ اللّهُ یَوْمَ الْفَزَعِ،(4) «خدا تو را از هول و هراس های روز قیامت در امان دارد.» نیز فرمود: نَطَقَ رُوحُ اَلْقُدُسِ عَلَی

ص: 140


1- عيون، ج 1، ص 264.
2- همان، ص 275
3- عيون، ج 2، ص 71
4- دیوان دعبل، مناقب، ج 4، ص 366

لِسَانِکَ بِهَذَیْنِ اَلْبَیْتَیْنِ. «روح القدس یعنی فرشته این شعرها را بر زبان تو جاری ساخته است».

نگاهی به نمونه هایی از شعر شعرای اهل بیت علیهم السلام در ستایش عترت خالی از لطف نیست. حسان بن ثابت در مورد غدیر و معرفی علی بن ابی طالب علیه السلام به عنوان امام و پیشوای مسلمانان این گونه می گوید:

يُنادِيهِمْ يَوْمِ الْغَدِيرِ نَبِيُّهُمْ***بِخُمٍّ وَ أَسْمَعَ الرَّسُولِ مُنادياً

و قَالَ لَهُ قُمْ يَا عَلِىُّ فاننی***رَضیتُکَ مِنْ بَعْدی أَمَاماً وهادياً

فَمَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا وَلِيُّهُ***فَكُونُوا لَهُ اتِّبَاعِ صَدَقَ موالياً

هُنَاکَ دَعَا اللَّهُمَّ وَالِ وَلِيُّهُ***وَ کُنْ لِلَّذِي عاداً عَلِيّاً مُعَادِياً(1)

«پیامبرشان در غدیر خم ندا می دهد، هم اکنون نیز صدای او را در هنگام فراخوانی می شنوم. به على خطاب می نماید، برخیز من می پسندم که تو بعد از من رهبر و راهنمای آنان باشی. هر آن کس که من او را رهبرم، بعد از من علی رهبر اوست. از او صادقانه و به نیکی پیروی نمایید. در آنجا پیامبر دعا نمود که خدایا هر کس على را دوست دارد، با وی دوست باش و هر کس على را دشمنی کند، او را دشمن بدار».

حمیری

لَا فَرْضَ الَّا فَرَضَ عَقَدَ الولا***فِي أَوَّلِ الدَّهْرِ وَ فِي الْآخِرَةِ

لِأَهْلِ بَیْتِ الْمُصْطَفَى أَنَّهُمْ***صَفْوَةَ حِزْبَ اللَّهِ ذِي الْمَغْفِرَهِ

أَعْطَاهُمُ الْفَضْلَ عَلَى غَيْرِهِمْ*** بِسُودَدٍ الْبُرْهَانِ وَ الْمَقْدُرَةِ

فَهُم وُلَاةِ الْأَمْرُ عَلَى خَلْقِهِ***حُکّامُهُ الْمَاضُونَ فِي أدهرة (2)

ص: 141


1- الغدیر، ج 2، ص 36
2- مناقب، ج 4، ص 372

«از آغاز تا انجام هیچ چیزی به جز ولایت اهل بیت مصطفی علیهم السلام وجود ندارد. آن اهل بیتی که بخشنده ترین حزب الله می باشد، همانانی که خدای سبحان بر دیگران برتری داده است. و آنان را در منطق و برهان توانمند ساخته است. همانانی که صاحبان اختیار و حاکمان مردم در گذشته و همیشه تاریخ هستند»

دعبل:

فَكَيْفَ وَ مِنْ أَيْنَ يُطَالَبُ زُلْفَةً***إِلَى اللَّهِ بَعْدَ الصَّوْمِ وَ اَلصَّلَوَاتُ

سِوَى الْحُبِّ أَبْنَاءِ النَّبِيِّ وَ رَهْطُهُ***وَ بُغْضِ بَنِي الزَّرْقَاءِ وَ العَبَلاتُ

و هِنْدُ وَ مَا أَدَّتْ سَمَّيْتَ وَ ابْنَهَا***أُولُوا الْكُفْرُ عَلَی الْإسْلَامِ وَالفَجَراتِ(1)

«چگونه و از کجا به خدا می توان تقرب جست بعد از روزه و نماز جز به محبت فرزندان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیتش و دشمنی نسبت به فرزندان بنی مروان و تبارش و نیز بیزاری جستن از هند و سمیه و فرزندش (هند مادر معاویه و سمیه مادر عبیدالله بن زیاد می باشند) همانان که مسلمان و کافرند و آلوده به فجور و منکرات می باشند».

مَدَارِسُ آیَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلَاوَةٍ***وَ مَنْزِلُ وَحْیٍ مُقْفَرُ الْعَرَصاتِ

لآِلِ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ بِالخَیفِ مِنْ مِنِّي***وَ بِالرُّكْنِ وَ التَّعْرِيفِ وَ الْجَمَرَاتِ

«مدارس آیات خدا خالی از تلاوت شده است. وحی تبدیل به عرصه خالی و بی روح شده است.» هنگامی که دعبل این بیت را راجع به موسی بن جعفر علیه السلام خواند:

و قَبْرٌ بِبَغْدادَ لِنَفْسٍ زَکِیَّهٍ***تَضَمَّنَهَا الرَّحْمَنُ فِی الْغُرُفاتِ

ص: 142


1- دیوان دعبل، ص 58

«و قبری در بغداد از جان پاک موسی بن جعفر علیه السلام که خدای سبحان او را در غرفه های بهشت جا داده است ، امام رضا علیه السلام از او پرسید، آیا دو بیت دیگر نمی خواهی اضافه کنی؟ دعبل عرض کرد چرا. آنگاه امام فرمود:

وَ قَبْرَ بِطُوسَ يالَها مِنْ مُصِيبَةٍ***أَلَحَّتِ عَلَى الْأَحْشَاءِ بِالزَّفَرَات

«وقبری که در طوس، وای که چه مصیبتی، شعله ور شده بر درون آن شخص از زهر سوزان.» آنگاه دعبل پرسید. منظور از این قبر در طوس کیست، امام فرمود منظور قبر من است!(1) سپس هنگامی که دعبل به این بیت رسید:

خُروجُ إمامٍ لامَحالَةَ خارِجٌ***يَقومُ عَلى اِسْمَ اَللَّهِ والبَرَكاتِ

يُمَيِّزُ فينا كُلَّ حَقٍّ و باطِلٍ***وَ يُجْزَى النَّعْمَاءِ وَ النَّقِماتِ

«قیام امامی که حتماً تحقق خواهد یافت، همان قیامی که به نام خدا و برکت الهی شکل خواهد گرفت و حق و باطل به خوبی از هم جدا خواهند شد. نیکوکاران، پاداش و تبهکاران، مجازات خواهند شد.» حضرت در حق وی فرمود: یَا خُزَاعِيُّ نَطَقَ رُوحُ اَلْقُدُسِ عَلَی لِسَانِکَ بِهَذَیْنِ اَلْبَیْتَیْنِ،(2) «فرشته این دو بیت را بر زبان تو جاری ساخته است».

ابونواس، شاعر معروف، شأن علی بن موسی علیه السلام را برتر از آن می دانست که در مورد آن ستایش کند. وی روزی وارد بر هارون شد. امام رضا علیه السلام در نزد هارون بود. به ابونواس اعتراض شده بود که چرا در حق رضا علیه السلام شعری نمی گویی! وی در حضور هارون این گونه شعر انشاد نمود:

ص: 143


1- مناقب، ج 4، ص 367
2- همان، ص 367 دیوان، ص 61

قِيلَ لِي أَنْتَ أُوَحِّدُ النَّاسِ طُرّاً***فِي عُلُومِ الوَری وَ شِعْرَی البَدِیَّةُ

فَعَلَامَ تَرَکْتَ مَدْحَ ابْنِ مُوسَى***وَ الْخِصَالِ الَّتِي تَجْمَعَنَّ فيه

قُلْتُ لا اَهْتَدی لِمَدْحِ اِمامٍ***انَّ كَانَ جِبْرِیلُ خَادِماً لِأَبِیه

«به من گفته شد تو که فردی مردم شناس هستی و شعر رسا و روان می گویی چرا درباره فرزند موسی شعری نمی گویی. در صورتی که خصال شایسته در وی گرد آمده است. من در جواب گفتم من چگونه ستایش کنم کسی را که جبرئیل خادم پدرش بوده است»!

اینها نمونه هایی از ترغیب علی بن موسی علیه السلام در مورد فرهنگ آفرینان می باشد. امام تلاش فراوان داشت تا فقه و فرهنگ جامعه را بارور سازد و جامعه را نسبت به خطرهاو انحراف ها و گروه های منحرف مانند غلات و ... هشدار دهد. از فرهنگ آفرینان جامعه تجلیل می نماید و نسبت به تربیت افراد فقيه و آشنا به معارف دینی اهتمام می ورزد. به پرسش های اعتقادی پاسخ می دهد. هر روز در مسجد النبی که مشرف می شد سؤال های فراوان فقهی و اعتقادی را پاسخ می داد. منزل امام در مدینه محل تجمع علاقه مندان و شاگردان حضرت بود. محمد بن عیسی یقطینی می گوید امام رضا علیه السلام به هجده هزار سؤال من پاسخ دادند.(1)

امام رضا علیه السلام در فقه و فرهنگ نقشی همانند نقش امام صادق علیه السلام ایفا نمود که مجدد مذهب تشيع عنوان گرفت.(2) فقه و فرهنگ بخشی از میراث عترت و امام رضا علیه السلام می باشد. دایر نمودن حوزه های علمی و

ص: 144


1- مناقب، ج 4، ص 380، بحار، ج 49، ص 99
2- وسائل، ج 20، ص 71

دینی و پرورش شاگردان فرزانه در رشته های گوناگون نیز بخشی دیگر از میراث فرهنگی امام رضا علیه السلام می باشد. تصحيح اعتقادات و پالایش اندیشه شفاف تشیع از خرافات و مبارزه با غلات و دیگر کج اندیشان بخشی دیگر از میراث علی بن موسی علیه السلام می باشد که دیگر فرصت بررسی و تحلیل آنها فراهم نیست، زیرا حجم نوشتار فراتر از حد مورد نظر خواهد شد.

منصب امامت

موضوع رهبری جامعه و جانشینی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از موضوعات مهم در میان مسلمانان می باشد. می توان گفت یکی از موضوعاتی که سخن روز بوده و هست موضوع رهبری است. در زمان مأمون و امام رضا علیه السلام نیز این موضوع هماره مطرح بوده و خود مأمون به بهانه های گوناگون این موضوع را در مناظره ها مطرح می ساخت و از ابعاد گوناگون با اهدافی خاص آن را پی گیری می نمود. شاید به همین خاطر است که مشاهده می شود در زمان امام رضا علیه السلام این موضوع در سخنان امام به طور مرتب مطرح است. ابعاد گوناگون آن از جانب امام رضا علیه السلام تبیین شده است. مانند شکل گیری امامت، شرایط امام، مسئولیت های امام، سیره زندگی و اوصاف امام. در برخی موارد 491 حدیث از علی بن موسی علیه السلام در مورد امامت در دسترس است(1) که ابعاد گوناگون موضوع مورد نگر قرار گرفته است.(2) علی بن موسی علیه السلام آموزه های عرشی در این باره دارند.

ص: 145


1- مسند امام رضا، ج 1، ص 88 تا 255.
2- الاحتجاج ، ص 439.

از جانب دیگر اصل موضوع امامت و جانشینی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم صرف نظر از احادیث علی بن موسی الرضا علیه السلام موضوع مهم اجتماعی بوده است و می طلبد گفتگو و بحث در محورهای کلی آن انجام گیرد. از این رو به برخی محورهای این موضوع مهم می پردازیم.

گزینش امام

اولین و یکی از محورهای مهم موضوع امامت این است که چگونه و در چه شرایطی فردی امام مردم به شمار می آید؟ به تعبیر دیگر، بِمَا ذَا تَنْعَقِدُ الْإِمَامَةُ؟ مشروعیت امامت و جانشینی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به چه چیز است؟ دیدگاه هایی که در میان اندیشمندان مذاهب اسلامی مطرح است متفاوت می باشند که به سه دیدگاه عمده اشاره می شود.

1- انتصاب؛ منصب امامت منصب الهی و شرایط امام بسیار شرایط مهمی است. علم و آگاهی و عصمت از جمله آنهاست. این منصب از جانب خدای سبحان به اشخاص واگذار می شود. امام را خداوند سبحان به دست رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تعیین می نماید. این دیدگاه همان «استخلاف» یا نصب است. نصب نیز دو بعد دارد. یکی نصب از جانب خدا به دست رسول الله صلى الله عليه وسلم دیگری نصب امام و حاکم فعلی نسبت به جانشینی بعد از خودش. این نظام را می توان «نظام ولایی» نامید.

2- انتخاب؛ گزینش امام یک امر اجتماعی مهم همانند سایر امور اجتماعی است که مردم در انجام آن یا به طور مستقیم یا غیر مستقیم از طریق برگزیدگان خود نقش ایفا می نمایند. به این دیدگاه «انتخاب» گفته می شود. این روش به دو شیوه مطرح است. یکی

ص: 146

انتخاب توسط شورا مانند انتخاب خلیفه اول توسط شورای سقیفه بنی ساعده، دیگری انتخاب افراد اهل حل و عقد که مدعی هستند در مورد خلافت خلیفه سوم شکل گرفته است. البته این دو شیوه تفاوت جوهری و مهم با هم ندارند.

3- استيلا؛ دیدگاه سومی نیز برخی از اهل سنت را پسند آمده این که امامت و رهبری از راه سلطه و قهر و غلبه نیز شکل می گیرد. به طوری که اگر کسی با قهر و شمشیر بر جامعه مسلط شد و حکومت را به دست آورد، امام و ولی امر خواهد بود و پیروی از آن بر تمام افراد جامعه لازم می شود. از این دیدگاه به «استيلا» یاد می کنند. این تئوری امروز به شکل دیگری نیز مطرح می شود که ساماندهی و مشروعیت حاکمیت را از راه قدرت، دانش و مشروعیت تحلیل می نمایند که به صورت علیت یعنی قدرت و سلطه، دانش فراهم می سازد و دانش و قدرت مشروعیت می آورد.

برای ارزیابی دیدگاه صحیح به تحقیق و تحلیل هر سه دیدگاه به صورت موجز می پردازیم تا در کنار آن آموزه های عرشی و اهتمام علی بن موسی الرضا علیه السلام به موضوع امامت و رهبری نیز قدری بررسی و تحلیل شده باشد.

امامت منصب الهی

الف: دیدگاه صحیح که شیعه آن را پذیرفته این است که امامت و رهبری بر اساس یک نظام ولایی و نصب است. امامت فرد به واسطه نصب و تعیین از جانب خدای سبحان است. از دیدگاه شیعه امامت منصب بسیار مهم الهی است و در ردیف شؤون اجتماعی عادی

ص: 147

نیست که به انتخاب مردم شکل بگیرد. مسئولیت امام هدایت و رهنمون جامعه به اهداف متعالی الهی است. مسئولیت امام فراهم آوردن بسترهای رشد و تعالی جامعه است. این مهم با گزینش مردم تحقق نمی یابد. باید شرایط و ظرفیت های فوق انتخاب و گزینش مردم شکل گیرد تا به اهداف امامت نزدیک شود. احراز شرایطی چون علم و آگاهی و عصمت تنها راه گزینش آن از جانب خدای سبحان است که از واجدین شرایط منصب امامت آگاهی دارد. خدا افراد شایسته این مقام را به خوبی تشخیص می دهد. خداوند نیز این کار را به دست رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم انجام داده است.

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در طول دوران رسالتش بارها این موضوع مهم را به مردم گوشزد نمود و در نهایت در مراسم «حجة الوداع» که از آخرین حج باشکوه بازمی گشت و جمعیتی بیش از صد هزار نفر وی را همراهی می نمودند، در مکانی به نام «غدیر خم» در حضور انبوه جمعیت مسلمانان از هر گروه و ملیت و حزب، مهاجرین و انصار، جانشین خود را به صورت آشکار و شفاف مطرح ساخت و علی بن ابی طالب علیه السلام را به عنوان خلیفه و جانشین خویش معرفی نمود. و مردم حاضر در مراسم هم به خاطر این منصب به علی بن ابی طالب علیه السلام تبریک گفتند و با وی پیمان امامت بستند. شکوه و عظمت غدير خم آن مقدار است که هیچ انسان و نویسنده منصف را توان انکار آن نیست.

آنگاه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم همانطور که اشاره شده به این مقدار بسنده ننموده بلکه در موقعیت های گوناگون نه یک نفر جانشین بلکه دوازده نفر را با اسم و نام و نشان به صورت متناوب به عنوان جانشین

ص: 148

معرفی نمود که این دوازده نفر همان دوازده امامی هستند که شیعه بر امامت آنها معتقد می باشد. سپس در زمان غیبت دوازدهمین فرد امامان یعنی حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) موضوع رهبری با حفظ ساختار اصلی به شیوه دیگری رغم می خورد. از منظر این دیدگاه در زمان غیبت امامت به صورت نصب عام از جانب عترت شکل می گیرد؛ یعنی تعیین امامت دوازده نفر به صورت نصب خاص از جانب خدا و با معرفی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می باشد. اما در زمان غیبت تعیین رهبری به عنوان جانشین امام معصوم به صورت نصب عام شکل گرفته است که از بین افراد واجدین شرایط رهبری و جانشینی امام معصوم فردی به عنوان «ولی فقیه» رهبری را به عهده می گیرد. در این مورد نیز گزینش از جانب خدای سبحان است. گرچه ساختار به صورت نصب عام است، ليكن مشروعیت حاکمیت فقیه جامع الشرایط نیز در زمان غیبت به نصب است نه به انتخاب و گزینش مردم. این توضیح ساختار کلی رهبری و امامت از دیدگاه اول است. این نکته نیز روشن شد که منظور از نصب شیوه نخست است یعنی نصب از جانب خدا، نه از جانب مردم. توضيح جزئیات و شرایط جانشینان ولی فقیه البته دور از اهداف این نوشتار است.

اینک پیش از این که دیدگاه و سخنان علی بن موسی علیه السلام را مطرح کنیم به صورت خلاصه به دو دیدگاه دیگر می پردازیم، آنگاه سخنان عرشی امام هشتم را در مورد منصب امامت، شرایط امام و مسئولیت های آن مورد نگر قرار خواهیم داد.

ص: 149

مردم و رهبری

دیدگاه دوم که برگزیده نوع اهل سنت می باشد این که خلافت و رهبری جامعه و جانشینی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از امور اجتماعی است که ارتباط به خدا و دین ندارد! بلکه از شؤون اجتماعی است که گزینش آن به عهده خود مردم می باشد. همانند تنظیم مقررات راهنمایی و رانندگی و شهرداری و دیگر شؤون اجتماعی که خود مردم به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در آن نقش ایفا می کنند.

این دیدگاه بر این باور است که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در حالی رحلت نمود که جانشین تعیین ننموده بود. خود مردم آن هم نه همه مردم بلکه عده ای از عقلا و صاحبان منصب و نفوذ در «سقیفه بنی ساعده» دور هم جمع شدند و با شور و مشاوره موضع جانشینی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را حل کردند. حال چرا این افراد فقط از مهاجرین بودند، چرا نقش انصار نادیده انگاشته شده و چرا در میان مهاجرین هم سران با نفوذ همه حضور نداشتند، تنها چند نفری از مهاجرین به مشاوره پرداختند و نتیجه گرفتند، چرا تصمیم آنان برای عموم مردم تعهد آور است و چرا مردم و حتی بزرگان علم و تقوا را به زور وادار به بیعت و اطاعت از این تصمیم نمودند و اصولاً انتخاب این افراد بر اساس چه معیارهایی شکل گرفت، افراد منتخب چه ویژگی هایی داشتند، سؤالاتی است که شورای بنی ساعده و مدافعان آن باید پاسخگوی آنها باشند. نیز آن افرادی که این دیدگاه را پذیرفته اند باید پاسخ این سؤال ها را فراهم آورند.

ص: 150

در هر صورت پاسخ این سؤال ها که خیلی هم آسان نیست، به عهده هواداران این دیدگاه می باشد. به خصوص در زمانی که زمان شکل گیری نظام دموکراسی است و حکومت مردم سالاری در میدان سیاست بیش از همه جولان می دهد، پاسخ این نوع چون و چراها را باید دست و پا کنند.

سلطه

دیدگاه سومی نیز در کتاب ها و تحلیل های اهل سنت به چشم می خورد که می توان راه سوم شکل گیری خلافت و رهبری به شمار رود و آن این که اگر راه دوم طی نشد و خبرگان و منتخبان مردم کسی را به عنوان رهبر گزینش ننمودند، اما فردی به قهر و غلبه توانست حاکمیت و مدیریت جامعه را به کف آورد، در این صورت نیز پیروی از وی به عنوان ولی امر بر همگان لازم است. گرچه آن شخص شرایط مورد نظر حتی اهل سنت را نداشته باشد. لیکن این فرد چون سلطه یافته است، اطاعت از آن لازم است. از منظر فقهی اهل سنت سرپیچی از دستورات چنین ولی امری روا نخواهد بود.

در این فرصت تنها به تحلیل و توضيح دیدگاه ها بسنده شد. حتی مستند سازی آنها مورد نظر نیست؛ زیرا بسط سخن فرصت بسیار می طلبد. در عین حال یک مقایسه بین این دیدگاه ها و دیدگاه رایج و متداول امروز جهان سیاست که از آن به عنوان «دموکراسی» و «مردم سالاری» یاد می شود ناگزیر می باشد.

ص: 151

مردم سالاری

در جامعه امروز نظام جدیدی پدیدار شده است که از آن به دموکراسی» و یا «مردم سالاری» یاد می شود. در تئوری نظام دموکراسی رهبران جامعه را خود مردم به صورت رأی مستقیم یا غیر مستقیم از طریق پارلمانها گزینش می نمایند؛ یعنی انتخاب رهبر و مدیر اجرایی جامعه یا با رأی تک تک افراد جامعه شکل می گیرد و یا مردم نمایندگانی انتخاب می کنند، آنگاه نمایندگان رهبر و مدیر اجرایی را برمی گزینند. این نوع نظام در تئوری و فرضيه البته نظام مردم سالاری است. در واقع مشارکت مستقیم مردم در سرنوشت و انتخاب مدیر و رهبر دلخواه خویش می باشد. از لحاظ فرضیه بسیار روش جذاب و پر آب و رنگی است و روش متداول جامعه امروزه نیز همین است. با گرایش به این نوع نظام، نظام های پادشاهی و ملوک الطوایفی و مشابه آنها رخت بربستند و جای خود را به نظام دموکراسی دادند. ليكن در عمل و عینیت، هیچگاه یک نظام دموکراسی ایده آل شکل نگرفته است. اگر اتفاق هم افتاده باشد بسیار اندک بوده است. در عین حال نظام دموکراسی آیا همان نظامی است که در شورای بنی ساعده اتفاق افتاد و یا مشابهتی با روش سوم یعنی استیلا دارد؟ یا این که هیچ گونه همخوانی بین این ها وجود ندارد؟

مسلماً می توان گفت هیچ کدام از این دو روش (شورا و استيلا) هیچ مشابهتی با نظام دموکراسی ندارند؛ زیرا در شورای بنی ساعده نه نمایندگان همه مهاجرین بودند و نه نمایندگان انصار حضور داشتند. بلکه تصمیم و سرنوشت با تصمیم افراد اندکی رغم خورد و اجرایی

ص: 152

شد. بر این اساس نه نظام دموکراسی رأی مستقیم مردم بود و نه رأى نمایندگان و اهل حل و عقد. هم چنین نظام دموکراسی هیچ شباهتی با نظام استیلا و قهر و غلبه ندارد. و اصولاً نظام دموکراسی با سلطه و قهر و غلبه در چالش است. زیرا سمت و سوی نظام سلطه همان پادشاهی است نه دموکراسی، بر این اساس این دو روش با نظام دموکراسی همخوانی ندارند و فاصله این دو با دموکراسی بین مشرق و مغرب است.

اما در مقایسه نظام دموکراسی و مردم سالاری با «نظام ولایی» می توان گفت که نظام مردم سالاری که اگر به طور صحیح شکل گیرد، و پذیرش از جانب مردم مطرح شود، مطالبات مردم در آن نظام شکل می گیرد. حکومت مردم بر مردم یعنی دموکراسی واقعاً تحقق می یابد. این نوع نظام، امتیازات نظام دموکراسی را دارد و از کاستی های دموکراسی نیز فاصله خواهد داشت. در عین حال نظام ولایی تفاوت جوهری با شیوه دموکراسی دارد. ليكن نمی توان گفت دموکراسی بر نظام ولایی و گزینش از جانب خداوند سبحان برتری دارد؛ زیرا در نظام ولایی گزینش از جانب خداست و انتخاب خدا هم بر اساس شایستگی های افراد است و افراد باید در حد بالایی از شایستگی مانند علم و عصمت باشند تا برگزیده ی خدا قرار گیرند.

به دیگر سخن انگیزه و اهداف مدیریت سیاسی و رهبری در مطالبات اجتماعی و اقتصادی مردم خلاصه نمی شود که از توان یک نظام و فرایند بشری تأمین شود. اهداف حکومت داری در عمارة البلاد یعنی عمران و آبادگری و صنعت و تکنولوژی و دانش روز و فراهم آوردن رفاه و آسایش و نان شب مردم یعنی تلاش و سازندگی

ص: 153

خلاصه نمی شود تا یک سیستم برگزیده بشر توان بر آوردن آنها را داشته باشد. این موارد جزو اهداف هستند، نادیده انگاشته نشده اند اما تمام اهداف نیستند.

در نظام ولایی انگیزه ها فراتر از این مسائل می باشند. برترین آنها بعد معنوی و ساختن انسان ها و جامعه والای بشری و گسترش و استقرار عدالت در ابعاد گوناگون است. هدف انسان سازی است که با یک حکومت دموکراسی و تأمین رفاه و تأمین مطالبات اجتماعی مردم مانند امنیت، بهداشت، مسکن، کار و تلاش برآورده نمی شود. انگیزه های حکومت داری فراتر از این موارد است که با فرایند نصب و گزینش الهی راه دیگری نمی تواند در آن نقش ایفا نماید. بدین خاطر نظام ولایی نظام شایسته سالاری و ارزش سالاری است. بر اساس ارزش های الهی و انسانی پایه نهاده شده است. به همین سبب با نظام دموکراسی هم بسیار متفاوت بوده و در عین حال برتر می باشد. زیرا شایسته سالاری که بر اساس نظام ارزشی است هماره برترین خواهد بود. در انتخاب مردم چه بسا خواهش ها و مطالبات نفسانی در آن نقش ایفا می نماید. اما در نظام ولایی هیچ گونه اشتباه و خطا راه ندارد. بدین اساس می توان گفت برترین نظام حکومتی، نظام ولایی است که تمام ویژگی های دموکراسی را در بردارد و از کاستی های نظام دموکراسی نیز فاصله دارد. افزون بر آن که انتخاب بر اساس شایسته سالاری است که با امنیت کامل رهبری جامعه را به سوی اهداف الهی و انسانی پیش می برد.

بنابراین نظام ولایی از لحاظ شکل گیری و پیاده شدن کاملا وابسته به مردم است. تا مردم نخواهند چنین نظام ولایی در جامعه

ص: 154

شکل نمی گیرد. آثار دینی و تاریخی هم که سخن از بیعت، رویکرد، اقبال و ادبار مردم دارند، به ویژه سخنان امير المؤمنین علیه السلام، در راستای پذیرش و شکل گیری نظام ولایی است.

نظام ولایی مشروعیت خود را نه از قدرت می گیرد و نه از دانش، بلکه مشروعیت آن بر اساس نصب و انتخاب خداست که طبق شایستگی های افراد گزینشمی شوند. اما مقبوليت و شكل گرفتن چنین نظامی کاملاً وابسته به اقبال و رویکرد مردم است. اگر مردم از رهبری پشتیبانی نکنند و اگر مردم رهبری رهبران معصوم و نظایر معصوم را نپذیرند، نظام ولایی که برترین هم است، هیچ گاه شكل نمی گیرد ولو رهبر و سکان دارش فردی همانند امير المؤمنين علیه السلام باشد. بدین صورت در نظام ولایی اگر مردم در گزینش و مشروعیت نقش نداشته باشند در مقبولیت و پذیرش نقش اول از آن مردم است. بدون پذیرش مردم هیچ گونه نظامی ولایی نه به صورت رهبری امام معصوم و نه به صورت رهبری ولی فقیه در هیچ جای دنیا به دست هیچ توان مندی شکل نمی گیرد.

با این تحلیل کوتاه اینک باز می گردیم به سخنان علی بن موسی الرضا علیه السلام در راستای نظام سیاسی و این که در سخنان امام همام کدام روش پذیرفته شده است.

امام رضا علیه السلام و منصب امامت

در مجلس مناظره ای که مأمون با حضور انبوه دانشمندان و فقها و بزرگان جامعه و شرکت علی بن موسی علیه السلام شکل داد (از نوع همان مجالسی که مأمون بارها برای آزمون و چه بسا مغلوب و منکوب

ص: 155

نمودن علی بن موسی علیه السلام شکل می داد) علی بن موسی علیه السلام را به چالش می طلبند. مأمون در این مجلس اولین سؤالی که مطرح می سازد همین سؤال است که امامت و رهبری جامعه چگونه شکل می گیرد. وی می پرسد، یَابنَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ بِأَيِّ شَيْ تَصِحُّ الامامة لِمُدَّعِيهَا، «برای مدعی امامت، امامت و رهبری چگونه ثابت می شود؟» امام در پاسخ مأمون در یک جلسه رسمی با شرکت انبوه سران و دانشمندان پاسخ می دهد، بِالنَّصْبِ والدَّلِیلِ.(1) امامت با نصب و دلیل و معجزه شکل می گیرد؛ امام را باید خدا منصوب کند. آنگاه مدعی امامت اگر مردم وی را نمی پذیرند، می تواند برای امام بودنش از جانب خدا، دلیل و معجزه اقامه کند تا مردم به امامت وی معتقد شوند.

آنگاه مأمون سؤال های فراوان دیگری مطرح می سازد. وی می پرسد این نص در مورد کیست، امام جواب می دهد در مورد علی علیه السلام و فرزندانش حسن و حسین، آنگاه فرزندان حسین علیه السلام. سپس سؤال از رجعت و تناسخ و موضوعات دیگر مطرح می شود که امام همه را روشن و شفاف پاسخ می دهد. فعلاً رویکرد سخن بر محور همان سؤال اول است که شکل گیری امامت به واسطه چیست. امام در پاسخ این سؤال محوری می گوید، به نص است؛ نه انتخاب مستقیم مردم و نه انتخاب غیر مستقیم مردم. انتخاب شورای اهل حل و عقد نیز، اعتباری ندارد. نیز سلطه و قهر و غلبه هم پایگاه دینی در شکل گیری و مشروعیت امامت و رهبری نمی تواند داشته باشد. تنها نصب است که از جانب خدای سبحان بر اساس شایستگی فرد انجام

ص: 156


1- عيون، ج 2، ص 216

می گیرد. منظور از نصب، شیوه اول یعنی انتخاب خدا می باشد. نه این که خلیفه برای خویش جانشین انتخاب نماید. امام رضا علیه السلام در حضور انبوه جمعیت که افراد برجسته جامعه و سران با نفوذ حکومتی حتی در حضور شخص مأمون که خود را خليفه مشروع مسلمانان می پندارد، این دیدگاه را شفاف مطرح می سازد.

پر واضح است با اظهار نظر امام مشروعیت خلافت امثال مأمون به طور جدی به چالش کشیده می شود. زیرا خلافت عباسیان و همانند آنان که از طریق نصب شکل نگرفته، بلکه از طریق سلطه وغصب فراهم شده زیر سؤال می رود. امام هم این موضوع مهم را در آن همایش مهم و رسمی ابراز و بدون واهمه و بدون ابهام بلکه به صورت شفاف مطرح می سازد.

شایستگی ها

منصب امامت از منظر دیدگاه اول بسیار بالا و والا می باشد. زیرا اهداف و مسئولیت های بزرگی را عهده دار است که از گزینش و انتخاب مردم ساخته نیست. منزلتی که جانشین رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم دارد، بسی والا است. دیدگاه اول که منطبق بر دیدگاه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و عترت می باشد مقام و منزلتی برای امام میداند که هیچ گاه این منصب نصیب افراد پاک ولی معمولی جامعه نخواهد شد، تا چه رسد به افراد تبهکار.

برخی دیدگاه ها مقام و منزلت رهبری و جانشینی را تا آن مقدار تنزل داده اند که خلافت به افراد مطرود و ملعونی (به زبان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم) امثال مروان حکم ها و معاویه ها نیز برسد! رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم

ص: 157

در این باره می فرماید: لا تَبْكُوا عَلَى الدِّينِ اذا وَلِيُّهُ أَهْلِهِ لَكِنْ ابْكُوا عَلَى الدِّينِ اذا اوليه غَيْرِ أَهْلِهِ(1) «بر دین آنگاه که افراد شایسته آن را سرپرستی می کنند گریان نباشید، آنگاه بر دین گریه کنید که افراد ناشایست سرپرستی کنند.» مانند مروان بن حکم و معاوية بن ابوسفیان.

رسول الله صلي الله عليه و آله و حکم بن عاص را به همراه خانواده (از جمله پسرش مروان) به طائف تبعید نمود. مروان تا زمانی که رسول الله صلي الله عليه و آله زنده بود نتوانست به مدینه برگردد و اصلا رسول الله صلي الله عليه و آله را ندید.(2) خلیفه سوم عثمان»، پدر و پسر را به مدینه باز گرداند. معاویه نیز بر زبان رسول الله صلي الله عليه و آله لعن شده بود، اللَّهُمَّ الْعَنِ الْقَائِدَ وَ السَّائِقَ وَ الرَّاكِبَ ، راکب ابوسفیان، قائد معاویه و سائق برادرش .(3) خلافت و رهبری را آن مقدار تنزل دادند تا به فردی چون مروان و یا معاویه هم برسد. با این گونه زمینه سازی، طبیعی است فردی چون یزید که قاتل ذريه پاک و معصوم رسول الله صلي الله عليه و آله مانند حسین بن علی عليهما السلام دانسته است نیز خلیفه قلمداد شود. هارون و مأمون نیز که قاتل اهل بیت عليهم السلام هستند و با دشمنی با اهل بیت عليهم السلام و اهداف خویش را پیش برده اند خليفة الرسول صلي الله عليه و آله قلمداد شوند!

ليكن از منظر دیدگاه اول علی بن موسی عليه السلام منصب امامت و جانشینی را بسیار منصب والایی می بیند. این منصب شایستگی های برتری می طلبد تا فرد به مقام امامت بار یابد. اینک این شایستگی ها را در کلام امام می نگریم.

ص: 158


1- کنزل العمال، ج6 ص 88.
2- استیعاب، ج 3، ص 444، شماره 2399، اسدالغابة، ج 5 ص 152، شماره 4841.
3- وقعة صفين، ص 230، الغدير، ج 10، ص 139.

علی بن موسی عليه السلام در اهمیت امامت این گونه سخن می گوید: إِنَّ الامامة أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ .(1) «امامت از منزلت بالا و شأن بزرگ و مقام برتر بهره مند است. امامت فراتر و فاصله دار تر از آن است که اندیشه بشری به آن دسترسی داشته باشد.» امامت را که خدای سبحان به ابراهیم عليه السلام و آل ابراهیم عنایت کرد، به خاطر شایستگی های آنان بود، فَصَارَتْ فِي ذُرِّيَّتِهِ الاصفياء الَّذِينَ آتَاهُمُ اللَّهُ الْعِلْمَ والايمان ، علم و ایمان دو شایستگی مهم امام است. منظور از علم، آگاهی دقیق به معارف و احکام و شؤون دینی بدون هیچ گونه ابهام و شک می باشد. و نیز آگاهی و دانش لدنی و علم غیب است. منظور از ایمان مرحله بالایی است که همخوانی با «عصمت» دارد، یعنی دوری از تمام گناهان در طول مدت عمر است، وَ الْعَالِمُ عَالِمُ لايجهل ، وَدَاعُ لَا يَنْكُلُ ، مَعْدِنُ الْقُدْسِ وَ الطَّهَارَةِ وَ النُّسُكِ وَ الزَّهَادَةِ وَ الْعِلْمِ والعياد (2). «علمی که جهل در آن راه ندارد و مسئول خستگی ناپذیر معدن و مخزن قدس و طهارت و زهد و تقوی ».

للامام عَلَامَاتُ يَكُونُ اعْلَمْ النَّاسِ وَ احْكُمْ النَّاسِ وَ أَتْقَى النَّاسِ وَ أَحْلَمَ النَّاسِ وَ أَشْجَعَ النَّاسِ وأسخي النَّاسِ وَ أَعْبَدَ النَّاسِ . «نشانه های امام این که داناترین دقیق ترین در داوری و با تقواترین مردم باید باشد. بردبارترین شجاع ترین، گشاده دست ترین و عابد ترین فرد باید باشد.» امام به آن مرحله از ایمان باید برسد که «عصمت» نامیده می شود، وَ هُوَ مَعْصُومُ مؤید مُوَفَّقُ مُسَدَّدُ مِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ . «امام باید معصوم از هر گناه

ص: 159


1- اصول کافی، کتاب الحجة، باب نادر جامع في فضل الامام و صفاته حديث اول، عیون، ج 1، ص 196.
2- همان، ص 198

باشد مؤید به موفق از جانب خدا باشد و مصون از هر خطا و لغزش باشد.» این دیدگاه علی بن موسی الرضا عليه السلام است، الامام الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ الْمُبَرَّأُ مِنَ الْعُيُوبِ . «امام از هر گناهی باید پاک باشد، از هر عیب و نقص تنفر آمیز باید مبرا باشد».

امامت و ولایت از منظر رضای آل رسول الله صلي الله عليه و آله یک شأن معمولی نیست که هر کسی به آن دستیازد؛ امام خلیفه الله است. امام جانشین رسول الله صلي الله عليه و آله است. جانشینی رسول الله صلي الله عليه و آله یعنی وارث رسول الله صلي الله عليه و آله بودن، باید فردی همتراز حضرت باشد تا جانشین وی قرار گیرد، انَّ الامامة خِلَافَةُ اللَّهِ عزوجل وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ وَ مَقَامُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مِيرَاثُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عليهم السلام»(1).«امام خلیفه الله و جانشین خدا و رسول الله صلي الله عليه و آله است. امام جانشین امیر المؤمنين على عليه السلام است. امام وارث حسن و حسین است.» باید شایستگی هایی همانند آنان که علم و عصمت است داشته باشد. شایستگی های افراد خاص که فراخوانده رسول الله صلي الله عليه و آله و و نسل بتول باید باشند، مَخْصُوصُ بِدَعْوَةِ الرَّسُولِ وَ هُوَ نَسْلُ الْبَتُولِ . . فالنسب مِنْ قُرَيْشٍ وَ الذِّرْوَةِ مِنْ هَاشِمٍ وَ الْعِتْرَةِ مِنَ آلِ رَسُولِ (2). «رسول الله صلي الله عليه و آله آنان را نامیده باشد از نسل زهرای بتول از قریش و هاشم و از عترت آل رسول الله صلي الله عليه و آله باشد».

در این سخنان سه شایستگی محوری به چشم می خورد، علم لدنی و آگاهی عمیق به معارف و احکام الهی، تقوا و طهارت در حد عصمت از گناه و مصونیت از خطا، تبار و از نسل قریش و فاطمه عليها السلام و رسول الله صلي الله عليه و آله بودن. این گونه شایستگی ها را کسی جز خدای سبحان

ص: 160


1- همان، ص 199 و 197 و 196، تحف العقول، ص 438، عیون، ص 192.
2- همان، ص 199

که عالم به پنهان هاست احراز نمی کند. بدین خاطر است که علی بن موسی عليه السلام علت بارها فریاد بر می آورد که اندیشه های مردم کوتاه تر از رسیدن به این مرحله از انتخاب است، فَكَيْفَ لَهُمْ بِاخْتِيَارِ الْأَمَامَ.(1)«با این شایستگی ها چگونه مردم توان گزینش خواهند داشت؟ » فَمَنْ ذَا الَّذِي يَبْلُغُ مَعْرِفَةَ الْأَمَامَ وَ يُمْكِنُهُ اختیار هیهات هَيْهَاتَ ضَلَّتِ الْعُقُولُ وَ تَاهَتِ الْحُلُومُ وَ حَارَتِ الْأَلْبَابُ وَ حَسْرَةً الْعُيُونُ وَ تَصَاغَرَتِ الْعُظَمَاءُ وَ تَحَيَّرَتِ الْحُكَمَاءُ عَنْ وَصْفِ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِهِ .(2) «کدام فردی است که توان شناخت چنین شایستگی را دارد. هرگز، عقل ها گمراه، اندیشه ها سرگردان، فکرها حیران و چشم ها خسته و بزرگ ها کوچک و حکما سرگردان می شوند از این که امام و ویژگی های آن را شناسایی نمایند.» نیز می فرماید: فاين الِاخْتِيَارُ مِنْ هَذَا وَ أَيْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا وَ أَيْنَ يُوجَدُ مِثْلُ هَذَا ،(3) «انتخاب مردم و اندیشه های مردم چگونه به این نوع شناخت راه پیدا می کند؟! و این گونه برگزیدن رهبر کجا یافت می شود؟!» بر اساس این شرایط که از این سخنان به دست می آید تنها راه گزینش رهبر و امام باید از جانب خدای سبحان باشد. زیرا غير خدا نمی تواند واجدین شرایط را تشخیص دهد.

مسئولیت های امام

اینک که با مقام و منصب امامت و شرایط و شایستگی های امام قدری آشنا شدیم وبرخی از سخنان علی بن موسی عليه السلام را مورد نگر

ص: 161


1- همان، ص 198.
2- همان، ص 197.
3- همان، ص 198.

قرار دادیم، مناسب است که مسئولیت های امام و نیز نقش مهمی که امام در جامعه نسبت به پیش برد اهداف جامعه و استقرار دین الهی به عهده دارد را از زبان علی بن موسی عليه السلام بررسی نماییم. زیرا سخنان امام آن گونه روشن و جامع است که هیچ چیز را فروگذار ننموده است. جامعه دینی به ویژه تشیع را کفایت می نماید.

امام رضا عليه السلام مسئولیت های امام را استقرار دین الهی و برپا نمودن فروعات دینی مانند بپا داشتن نماز، جهاد با دشمنان خدا و دین، اقامه حدود الهی و ارشاد مردم، عنوان می کند. عمران و آبادگری بلاد و فراهم آوردن عزت، استقلال، دفاع از کیان امت اسلامی از مسئولیت های دیگر امام می باشد، انَّ الامامة زِمَامُ الدین وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَلَاحُ الدُّنْيَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ ، أَنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِي وَ فَرْعُهُ السامی ، بالامامة تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةَ وَ الصِّيَامَ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِيرُ الْفَيْ ءِ وَ الصَّدَقَاتِ وامضاء الْحُدُودِ والاحكام وَ مَنْعُ الثُّغُورِ والاطراف . «امامت رهبری دین، و نظام و تشکل مسلمانان و اصلاح امور دنیایی و عزت مؤمنان است. امامت اساس اسلام بالنده و شاخه های اسلام رشد کننده است. استقرار نماز، زکات، روزه، حج و جهاد بواسطه امام است. بهره گیری از اموال عمومی و منابع طبیعی و جمع و هزینه نمودن صدقات و اجرای حدود و احکام بواسطه امام است. دفاع از استقلال و مرزها و کیان امت اسلامی به عهده امام است».

وَ الامام يُحِلُّ حَلَالَ اللَّهِ وَ يُحَرِّمُ حَرَامَ اللَّهِ وَ يُقِيمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ يَذُبُّ عَنْ دِينِ اللَّهِ وَ يَدْعُو إِلَى سَبِيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ الْحُجَّةِ الْبَالِغَةِ . «مسئولیت امام حلال نمودن حلال خدا و حرام نمودن حرام خدا و اقامه حدود و

ص: 162

دفاع از این حد است. امام با تدبیر و اندیشه و نیز نصیحت نیکو و برهان و دلیل مردم را به سوی خدا فرا می خواند.»الامام الْمَاءُ الْعَذْبُ عَلَى الظَّمَاءِ . الامام السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَيْثُ الْهَاطِلُ . «امام، آب گوارا برای سیراب نمودن تشنه کامان است و ابر باران زایی مفید برای رشد و نمو جامعه است.»الامام أَمِينَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ خلیفته فِي بِلَادِهِ . «امام امین خدا بر روی زمین و حجت خدا بر بندگانش و جانشین خدا در زمین می باشد.»نِظَامُ الدِّينِ وَ عتر الْمُسْلِمِينَ وَ غَيْظُ الْمُنَافِقِينَ وَ بَوَارُ الْكَافِرِينَ .(1)«نظم و اجرای دین، عزت و استقلال مسلمانان و نابودی منافقین و کفار به دست توانمند امام انجام می گیرد».

همچنین علی بن موسی عليه السلام در حدیث سلسلة الذهب، امامت را به عنوان شرط حصانت و صیانت توحید مطرح نمود، ولایت علی بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حصنی أَمِنَ مِنْ عَذَابِي (2). این گونه است که شرط حصن بودن و امنیت بخشیدن توحید و لااله الاالله را امامت عنوان می نماید، لااله الاالله حِصْنِي وَ مَنْ دَخَلَ حصنی أَمِنَ مِنْ عَذَابِي بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا (3). در سخن امام، امامت شرط توحيد قرار گرفته است؛ یعنی امام است که توحید و خداشناسی را در جامعه مستقر می سازد.

البته برخی از این قسمت ها سخنان امام در راستای امامت است. از این سخنان آشکار است که علی بن موسی عليه السلام استقرار دینی الهی در ابعاد گوناگون اعتقادی و برپا نمودن فروعات، مانند به پاداشتن نماز و

ص: 163


1- عيون، 197.
2- عيون، ج 2، ص 146.
3- عيون، ج 2، ص 145، معاني الأخبار، ص 371، توحید، صدوق، ص25۔

حج را مرهون تلاش های امام میداند. علی بن موسی عليه السلام فراخوانی مردم به دین الهی و استقرار اخلاق و رفتارهای شایسته مردم را به نقش امام مربوط می داند. اقامه حدود و پاک سازی جامعه از لوث آلودگی و آلاینده ها و مبارزه با مفاسد اقتصادی، اخلاقی و اجتماعی به دست امام شکل می گیرد. با توانمندی امام امنیت اجتماعی، اخلاقی و اقتصادی و... مستقر می شود. علی بن موسی عليه السلام عظمت و عزت و استقلال جامعه را مرهون تلاش و نقش امام می داند. دفاع از کیان امت اسلامی و نیز آباد گری اقتصادی و عمران بلاد و پیشبرد جامعه در اهداف صنعت و تکنولوژی و سایر ابعاد دانش ها به محوریت امام شکل می گیرد. و خلاصه سعادت و سیادت جامعه و حفظ کرامت انسانی به نقش امام جامعه مرتبط است. اگر امام واجد شرایط با شایستگی و فرزانگی، مدیریت و مسئولیت رهبری را عهده گیرد، راه تحقق این گونه اهداف هموار می گردد و بستر سازی در جهت شکل گیری انگیزه ها و رشد فراهم می شود. در غیر این صورت این ارزش ها نه به دست افراد ضعیف و نه با مسئولیت افراد بی کفایت، امکان شکل گیری نخواهند یافت. مسئولیت امام را از دیدگاه علی بن موسی عليه السلام تا این گونه می توان خلاصه نمود: احیاء العباد و عمارة البلاد. «آبادگری و زنده نمودن جامعه»

با این تحلیل علت نصب امام از جانب خدا و علت شایستگی هایی که در امام باید احراز شود به خوبی روشن می شود. زیرا که انگیزه ها و اهداف امامت بسی بالا و والاست که بدون شایستگی های یاد شده و بدون گزینش از جانب خدای سبحان راه رسیدن به آن اهداف هموار نمی باشد. نیز این نکته شفاف می شود که رسیدن به این اهداف

ص: 164

در یک نظام دموکراسی و همانند آن که برخاسته از اندیشه های بشری است، هر چند به بهترین شیوه و در حد بالای از دموکراسی هم شکل گیرد توان تأمین این اهداف را نمی تواند داشته باشد. آنگاه این توانمندی ها، هنگامی که از نظام دموکراسی همانند نظام های امروزی متداول ساخته نباشد به طور حتم از یک تصمیم گیری مقطعی شورای چند نفری و یا از مدیریت سلطه و خواهش های نفسانی هیچگاه برآورده نخواهد بود.

با این تحلیل می توان ادعا کرد که نظام ولایی در ساختار و شیوه اجرا برترین نظام هاست که ویژگی های نظام سیاسی دموکراسی و مردم سالاری را در بر دارد و در عین حال از کاستی ها و آسیب های آن نیز در امان می باشد. می توان گفت نظام ولایی به شکل امامت در جامعه تشیع، در زمان حضور امام و به شكل ولایت نایبان عام با شایستگی های تقوا، پاکی، علم، دانش و فرزانگی و رعایت ارزش های الهی و انسانی، کارآمدترین نظام می تواند باشد. مردم نیز می توانند در حمایت و پذیرش آن بهترین و بیشترین نقش اجتماعی را ایفا نمایند.

رابطه امام و امت

در راستای پیروان اهل بیت عليهم السلام از عترت نکته ای بس مهم به صورت شفاف مطرح است. و آن این که این رابطه تنها یک رابطه فیزیکی خشک نیست. بلکه رابطه ای قلبی و روحی است. رابطه از اعماق جان هاست. همانند این که همگی یک حقیقت به هم پیوسته می باشند. رابطه پیروان با رهبری از اعماق جانهاست. شادی ها و

ص: 165

غمها مشترک می باشند. شادی و اندوه امام، شادی و اندوه شیعیان امام است. شادی و اندوه شیعیان نیز شادی و اندوه امام خواهد بود، يَحزنون لِحُزْنِنَا وَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا (1)وَ لَا اغْتَمَّ الَّا اغتمنا لغمه وَ لَا فَرِحَ الَّا فَرِحْنَا لِفَرَحِهِ(2) امام و امت یک روح در کالبدهای فراوان می باشند. این مهم یعنی تعامل رهبری با امت؛ یعنی امام از درد رنجهای امت بی تفاوت نیست. امت نیز نسبت به رهبر وفادار است.

اصولا جامعه دینی جامعه تلاش و تعامل است. جامعه همبستگی و یگانگی است. رهبری و مردم یک تشکل منسجم و به سوی یک مقصد روان می باشند. با محور قرار گرفتن این معیار تعامل و همدلی، رهبری هیچ گاه بی یاور و تنها نمی ماند. رهبر نیز نسبت به امور پیروان هیچ گاه بی تفاوت نخواهد بود. این گونه یاران اهل بیت عليهم السلام با عترت صمیمی اند و ترابط و تعامل دارند. ساختار نظام مدیریتی دین بر اساس امامت و امت است. مسئولیت پذیری رهبری و نیز وفاداری امت تعامل بین راهبر و رهرو به نیکوترین شیوه جلوه گر می سازد.

حسین عليه السلام، شهید همیشه جاوید

از آموزه های عرشی عترت در راستای نهضت حسین عليه السلام، جاودانه نمودن نهضت و راه حسین عليه السلام می باشد. امامان هماره راه و نام حسین عليه السلام را زنده کردند و هماره از آرمان های آن سخن گفتند. بزرگداشت روز شهادت حسین، «عاشورا» و طرح مظلومیت فرزند فاطمه عليها السلام را از تلاش های علی بن موسی عليه السلام می باشد. امام رضا عليه السلام به

ص: 166


1- شجرة طوبى، ص 6، عیون، ج 1، ص 269.
2- بحار، ج ، ص ، شجرة طوبی، ص 5 .

همگان می آموزد که حسین، شهید همیشه جاوید را هیچ گاه نباید فراموش نمود.

امام رضا عليه السلام در مورد شهادت حسین عليه السلام می فرماید: ماه محرم از ماه های حرام است که حتی در عهد جاهليت حرمت آن محفوظ بوده و مردم در این ماه جنگ نمی کردند. ليكن حزب عثمانیه و امویان حرمت این ماه را شکستند و فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله را شهید کردند و اهل بیت عليهم السلام وی را به اسارت بردند، لَقَدْ قُتِلُوا فِي هَذَا الشَّهْرِ ذُرِّيَّتِهِ وَ سَبَوْا نِسَاؤُهُ وَ انتهبوا ثَقَلَهُ فَلَا غُفْرَانُ هُمْ أَبَداً . (1)«ذريه رسول الله صلي الله عليه و آله را کشتند! اهل بیت عليهم السلام حضرت را اسیر کردند! اموال آنان را غارت بردند، اینان هیچ گاه بخشیده نمی شوند».

آنگاه برای مصیبت امام حسین عليه السلام مرثیه می خواند. به ریان بن شبیب می فرماید، یا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ عَلِىُّ بْنُ ابی طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ فانه ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ .(2)«اگر خواستی گریه کنی بر مظلومیت حسین عليه السلام گریه کن که همانند گوسفند سر بریده شد!» سپس می آموزد که اگر خواستی در درجات بهشت همراه ما باشی در اندوه ما اندوهناک و در سرور ما شادمان باش، فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا . پس از آن اضافه می کند هر کس ما را دوست بدارد و ولایت ما را پذیرفته باشد، با ما محشور خواهد شد. حتی اگر کسی نسبت به سنگی محبت داشته باشد، با آن محشور می شود، فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً لحشرةالله عزوجل مَعَهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ . (3)

ص: 167


1- عيون، ج 1، ص 268 .
2- وسائل، ج 10، ص 393.
3- عيون، ج 1، ص 269.

در بزرگداشت روز عاشورا، علی بن موسی عليه السلام این گونه رهنمود می دهد که هر کس در این روز از کار و کسبش دست بردارد، خدا حاجات دنیا و آخرتش را روا خواهد نمود. هر کس در این روز اندوهناک باشد، روز قیامت خوشحال خواهد بود. آنگاه در مخالفت بر امویان و همراهان آنان که روز عاشورا را روز بر کت و روز شادی پنداشتند و به کودکان خود عیدی می دادند، می فرماید: هر کس روز عاشورا را روز بر کت بداند، و چیزی در این روز انباشته کند (کار و کسب کند)، در روز قیامت با یزید و عبيد الله بن زیاد و عمر بن سعد محشور می شود، مَنْ سُمِّيَ يَوْمَ عاشورا يَوْمَ بَرَكَةٍ وَ ادَّخَرَ لِمَنْزِلِهِ شَيْئاً لَمْ يُبَارَكْ لَهُ فَيَا ادَّخَرَ وَ حشِرَ يَوْمَ القيمه مَعَ يَزِيدَ وَ عبيدالله بْنِ زیاد وَ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ .(1).

این بزرگداشت نام، یاد و راه حسین عليه السلام است. روز عاشورا باید تعطیل عمومی و عزای عمومی باشد. این گونه سخنان علی بن موسی عليه السلام است که در اعماق جان پیروان و شیعیان نفوذ نموده است. عاشورا را تعطیل عمومی و به عزاداری می پردازند. شیعیان روز عاشورا کار و کسب را کنار می نهند؛ حتی از با ارزش ترین متاع دنیا چشم پوشی می کنند. کشاورزان شیعه در فصل تابستان که آب قنات و سایر آب های کشاورزی را روز عاشورا رها می سازند، در حالی که حتی قطره ای از آن غنیمت است. اجازه نمی دهند یک قطره آن به داخل باغ و زمین کشاورزی برسد.

این گونه احادیث هشداری است بر پیروان یزید، دشمن اهل بیت عليهم السلام است که روز عاشورا لباس قرمز می پوشند. بر دستان خود حنا.

ص: 168


1- همان، ص 268.

می گذارند و اظهار شادمانی می نمایند. اینان پیروان قاتلان فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله و فاطمه عليها السلام هستند که خیر و برکت در این دنیا از زندگی شان رخت بر می بندد. عذاب آخرتی نیز در پیش روی آنان است. امام رضا عليه السلام روزه ی روز عاشورا را به عنوان روزه ابن مرجانه می نامد، صوم ابن مرجانه.(1) همان موضع گیری که امام صادق عليه السلام در این مورد می فرماید، آل امیه این روز را روزه شکر می گیرند و فرزندان خویش را خوشحال می کنند، يَصُومُونَ شکراً وَ يُفَرِّحُونَ أَوْلَادُهُمْ .(2)

اسرار حج

حج از مناسک دیرینه است. پیشینه حج همزمان با زندگی بشر است. آثار دینی گواهی میدهند که آدم عليه السلام اولین حج گزار می باشد. آن زمان کعبه بنیان نهاده شده است، انَّ آدَمَ هُوَ الَّذِي بَنِي الْبَيْتِ ... وَ أَوَّلُ مَنْ حَجَّ . (3)و تاکنون هماره مناسک حج به تفاوت شرایع انجام می گرفته است.

حج از مناسکی است که در عبادات و نسک دینی همانند ندارد. مناسک حج نقش مهم در پاکی و زدودن زنگارها دارد. حج پالایشی از آلودگی ها برای حج گزار است. اسرار و معارف حج بر نوع انسان ها پوشیده است. تنها انسان های آن سویی از اسرار حج آگاه می باشند. آنان نیز تنها بخشی از پرده ها و حجاب ها را کنار زده اند تا

ص: 169


1- وسائل، ج 7، ص 340.
2- همان، ص 341.
3- الفقیه، ج 2، ص 152.

گوشه ای از اسرار مناسک آشکار شود. اکنون تنها برای پرداختن به بخشی از سخنان علی بن موسی عليه السلام مجال فراهم است. |

حج آغازی دیگر

علی بن موسی عليه السلام حکمت حج را تولدی دیگر برای حج گزار و آغازی نوین در زندگی معرفی می نماید. مستأنفاً لما يستقبل، «حج گزار زندگی را دوباره آغاز می کند.» حج برای حراست گوهر گرانبهای جان از فساد و تباهی است، و حظر الأنفس عن الفساد. حج وفاده و مهمانی ویژه خداست، انَّ عِلَّةُ الْحَجِّ الْوِفَادَةُ الَىَّ اللَّهُ تَعَالَى حج پاکی از تمام گناهان گذشته است، وَ الْخُرُوجِ مِنْ كُلِّ مَا اقْتَرَفَ ، حج را اظهار خضوع در برابر قادر متعال و اظهار ناتوانی و هیچ بودن در برابر عزیز بی همتا بیان می کند، وَ الْخُضُوعِ والإستكانه وَ الذُّلِّ . فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله و حج را تجلی بیم و امید در پیشگاه خدا می داند، وَ الرَّقَبَةِ وَ الرَّهْبَةُ الَىَّ اللَّهِ سُبْحَانَهُ . حج را دوری از ذلت ها و پستی ها اعلان می دارد، تَرَكَ قَسَاوَةَ الْقَلْبِ وَ خساسة الْأَنْفُسِ . حج تجلی ذکر خدا و یاد خدا، امید و از درگاه رحمت قطع نشدن است، نِسْيَانُ الذَّكَرِ وَ انْقِطَاعِ الرَّجَاءِ وَ الْأَمَلِ . حج را یاد آور حقوق بین خود و خدا و خلق خدا می داند، و تَجديد الحُقوق. در حج ثروت ها هزینه می گردد، بدن ها در این سفر پرخطر و پرفراز و نشیب خسته می شوند. از لذت های ناپایدار دنیا چشم پوشی می شود تا بار یافتن به قرب الهی فراهم شود، فِيهِ مِنَ اسْتِخْرَاجِ الاموال وَ تَعَبٍ الابدان ، وَ حَظَرَهَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ اللَّذَّاتِ وَ التَّقَرُّبِ فِي عِبَادَةِ اللَّهِ

افزون بر پاداش های آخرتی، حج در دنیا نیز برای حج گزاران خیر و برکت می آورد. تاجرها، کاسب ها، مرکب دارها و انواع نیروهای

ص: 170

خدماتی و فقرا از مشرق و مغرب عالم از آن بهره مند می شوند، وَ مَنْفَعَةُ مَنْ فِي الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مَنْ يَحُجُّ فَمَنْ لَا يَحُجَّ مِنْ تَاجِرٍ وَ جاسب وَ بایع وَ مشتری وَ کاسب وَ مِسْكِينٍ . . . . لَهُمُ الِاجْتِمَاعَ فِيهَا .(1). همان که قرآن فرمود: لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ .(2)

آنگاه از حضرت می پرسد چرا حج یک بار واجب شده است. حضرت در پاسخ می فرماید:خدا کارهای واجب را به گونه مقرر ساخته که همه اقشار مردم حتی ناتوان ترین آنان از آن بهره ببرند. حج را بر عموم مردم که توان یک بار رفتن را دارند، واجب نموده است. گرچه توانگران بیش از یک بار نیز موفق می شوند، ثُمَّ رَغَّبَ أَهْلَ الْقُوَّةِ عَلَى قَدْرِ طَاقَتِهِمْ . (3)آنگاه از برخی اسرار مناسک نیز پرده برمی دارد که حج از احرام و بلکه مقدمات احرام همانند غسل آغاز می شود.

غسل احرام

در مورد غسل احرام، که تمام بدن شستشو می گردد می فرماید: به مانند جنابت که همه بدن را متأثر می سازد احرام نیز هم بدن رادر بر می گیرد. غسل احرام انجام می گیرد تا تمام بدن آماده محرم شدن شود. لَانَ الْجَنَابَةِ خَارِجُ مِنْ كُلِّ الْجَسَدَ . از امام صادق عليه السلام درباره غسل احرام این گونه نقل است که آب غسل آب توبه برای شستشوی گناهان است، ثُمَّ اغْسِلْ بِمَاءِ التَّوْبَةِ الْخَالِصَةِ ذُنُوبَكَ (4)

ص: 171


1- علل الرشرایع، ج 2، ص 108.
2- حج،28
3- علل الشرایع، ج 2، ص 108، عیون، ج 2، ص 97 .
4- وسائل، ج 1، ص 466، باب 2 أبواب الجنابة.

اسرار احرام

در مورد علت احرام که آداب و تشریفات ورود به حرم امن الهی است، می فرماید: علت احرام بستنی توجه کامل به خدای سبحان و خشوع در برابر خدا، بیدار شدن از غفلت و ترک آنچه انسان را از یاد و نام خدا باز می دارد، می باشد، أَنَّما يَأْمُرُوا بالاحرام ليخشوا فَبُلْ دُخُولِهِمْ حَرَمَ اللَّهِ وَ أَمْنَهُ . وَ لِئَلَّا يَلْهُوا وَ يَشْتَغِلُوا بشي مِنْ أُمُورِ الدُّنْيَا وَ زِينَتِهَا وَ لَذَّاتِهَا . احرام برای این است که نگاه ها به سمت و سوی خدا تیز شود و به مقصد و مقصودها که خداست توجه شود، يَكُونُوا حادين فِيمَا هُمْ قاصدین نَحْوَهُ احرام برای این است که تمام وجود متوجه مقصد خدای سبحان باشد، مُقْبِلِينَ عَلَيْهِ بِكُلِّيَّتِهِمْ.(1) احرام بستن يعنی توجه کامل به خدای خویش و بریدن از تمام وابستگی های دنیایی. احرام بستن یعنی دوری گزیدن از هر کار بیهوده و گناه. امام صادق عليه السلام در این باره می فرماید: أَلَيْسَ كِسْوَةَ الصِّدْقِ وَ الصَّفَاءُ وَ الْخُضُوعِ وَ الْخُشُوعِ وَ أَحْرِمْ عَنْ كُلِّ شَيْ ءٍ يَمْنَعُكَ عَنْ ذَكَرَا اللَّهُ (2)«صدق و پاکی و صفا یعنی لباس خضوع و خشوع در برابر خدای سبحان بپوش و از هر چیزی که تو را از یاد خدا باز می دارد، دوری کن. »

طواف کعبه

آنگاه سر این که حج گزار دور کعبه طواف می کند این گونه می فرماید: هنگامی که فرشتگان در مورد آدم از خدا سؤال می نمودند

ص: 172


1- وسائل الشیعه، ج 9، ص 3، ابواب الاحرام باب 1، ح 4.
2- بحار، ج 96، ص 124.

چرا می خواهی موجودی خون آشام بیافرینی، به اشتباه خویش آگاه شدند و به عرش الهی پناه بردند. و در آنجا در پیشگاه الهی از خطای خویش استغفار نمودند. خدای سبحان خواست به محاذات عرش الهی در روی زمین معبدی باشد. بدین جهت در آسمان چهارم محاذي عرش، خانه ای قرار داد که «ضراح» نامیده می شود و نیز به محاذی آن درآسمان اول خانه ای قرار داد که «بیت المعمور» نامیده می شود. آنگاه در روی زمین به محاذی بیت المعمور که محاذي عرش الهی است «کعبه» را قرار داد تا همان گونه که فرشتگان به عرش الهی پناه بردند و استغفار نمودند، بندگان خدا هم بر روی زمین به دور کعبه طواف کنند و استغفار نمایند. اولین آنها آدم عليه السلام طواف داد، و خدا هم توبه وی را پذیرفت. أَمَرَ آدَمَ فَطَافَ بِهِ فَتَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ . آنگاه این سنت در فرزندان آدم تا قیامت تداوم یافته است، وَ جری ذَلِكَ فِي وُلْدِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيمَةِ .(1)

چرا کعبه قبله قرار گرفته است؟

در مورد کعبه می فرماید: کعبه در وسط کره زمین قرار گرفته است. زمین از زیر کعبه بیرون آمده است، «دحو الارض» كعبه اولین خانه ای است که بر روی زمین ساخته شده است. تا این که از هر سمت زمین به سوی کعبه روی آورند و به طرف کعبه نماز گزارند، عِلَّةُ وَضْعِ الْبَيْتِ وَسَطِ الارض انْهَ الْمَوْضِعُ الَّذِي مِنْ تَحْتِهِ رَحُبَتْ الارض وَ هِيَ

ص: 173


1- علل الشرایع، ج 2، ص 110.

أَوَّلُ بُقْعَةٍ وُضِعَتْ فِي الارض لانها الْوَسَطِ لِيَكُونَ الْفَرْضُ لَا هَلِ الْمَشْرِقِ وَ الْغَرْبِ فِي ذَلِكَ سَوَاءُ . (1)

اسرار عمره

علی بن موسی عليه السلام می فرماید از عمره تا عمره بعدی تمام گناهان عمره گزار، بخشیده می شود، الْعُمْرَةُ إِلَى الْعُمْرَةِ كَفَّارَةُ مَا بَيْنَهُمَا .(2) حج و عمره پاکی از پستی ها و رذیلت هاست. تمام گذشته های عمره گزار با انجام عمره پاک و زنگارزدایی می شود. پاک و نورانی از کدورت و آلودگی می گردد. از دیدگاه آثار دینی حج یک پالایش از هر آلودگی است. چون هنگام تشرف از همگان حلالیت می طلبد، حقوق بین خود و خلق پاک می گردد. و چون گناهان بخشیده می شود، تمام حقوق بین بنده و خدا پاک می گردد. انسانی که به انجام حج می پردازد، تمام کدورت ها و زنگارهای گذشته اش پاک می شود. تمام حقوق بین خلق خدا و خدا با حج گزاردن پاک می شود. روح چنین انسانی شفاف و زلال است. جان چنین فردی آیینه تمام صفات حق باری است. انوار الهی در دل وی تابش می نماید. و وی را آماده برای صعود به مراحل بالا می نماید.

حج سکوی معراج حج گزار است که از آن سکو به سوی ملکوت پرواز می نماید. در این سکو حج گزار یک پای خویش را بر روی خواهش های نفسانی می نهد؛ پای دیگر بر آن سوی هستی می گذارد. این سکوی پرش شاید از فرصت های دیگر زندگی در

ص: 174


1- علل الشرایع، ج 2، ص 99، عیون، ج 2، ص 97.
2- الفقيه، ج 2، ص 142.

انجام عبادت ها و نسک دیگر فراهم شود. ليكن در حج یک حقیقت حتمی است که با انجام مناسک به يقين بر روی این سکو قرار می گیرد.

حضور در مشاهد مشرفه موسم حج فرصتی منحصر به فرد است که شناخت یعنی دیدن و رفتن را نصیب حج گزار می کند. جای جای مناسک شعور و معرفت و عرفان و شناخت است. جای جای مناسک حرکت است و تلاش به سوی رسیدن به مقصد. مناسک حج توأم با تلاش و حرکت است؛ حرکت از وطن خویش به سوی میقات، از میقات به حرم، طواف کعبه، سعی صفا و مروه و هروله نمودن، حرکت به مشاعر عرفات، از این صحرا به آن صحرا مانند مشعر و منا. همه و همه تلاش و حرکت برای رسیدن به مقصد. این صعود با انجام حج و با نیت پاک مناسک انجام می گیرد. حج گزار باید در بقیه عمر مراقب باشد تا از این صعود فرود نیاید و سقوط نکند.

اسرار زیارت رسول الله صلي الله عليه و آله

آنگاه علی بن موسی عليه السلام علت زیارت رسول الله صلي الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام را در مدينه بیان می نماید. زیرا بعد از حج، رواست حج گزار به زیارت حضرت و امامان مدفون در بقیع و ام الائمه، فاطمه زهرا سلام الله عليها تشرف حاصل کند، امام باقرعليه السلام اذا حَجَّ أَحَدُكُمْ فَلْيَخْتِمْ حَجَّةً بِزِيَارَتِنَا لَانَ ذَلِكَ مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ . (1) علی بن موسی عليه السلام می فرماید زیارت رسول الله صلي الله عليه و آله زیارت خداست. زیرا خدا مقام رسول الله صلي الله عليه و آله را در عالی ترین مرتبه درجات بهشت قرار دارد. دَرَجَةُ النَّبِيِّ صلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي الْجَنَّةِ أَرْفَعُ الدَّرَجَاتِ . هر کس

ص: 175


1- علل الشرایع، ج 2، ص 169.

رسول الله صلي الله عليه و آله را زیارت کند، خدا را در برترین درجات زیارت کرده است. مَنْ زَارَنِي فِي حَيَاتِي أَوْ بَعْدَ مَوْتَى فَقَدْ زَارَ اللَّهُ (1) هر کس رسول الله صلي الله عليه و آله را در بهشت در آن درجه بالا زیارت کند، زیارت خدا را نموده است. فَمَنْ زَارَهُ الَىَّ دَرَجَتِهِ فِي الْجَنَّةِ مِنْ مَنْزِلِهِ فَقَدْ زَارَ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى.(2) علی بن موسی عليه السلام انَّ لِكُلِّ أَمَامَ عَهْداً فِي عُنُقِ أَوْلِيَائِهِ وَ شیعته وَ أَنَّ مِنْ تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ وَ حُسْنِ الْأَدَاءِ زِيَارَةَ قُبُورِهِمْ . (3)

حج پیوند عمیق با امامت است. حج تعهد در برابر مسئولیت پیروی از امامت و رهبری دینی می باشد. اگر این پیوند نباشد، حج ناقص و بی فایده است. امام باقر عليه السلام، تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الامام .(4)

ص: 176


1- وسائل، ج 10، ص 255.
2- توحید صدوق، ص 117.
3- علل الشرایع، ج 2، ص 169.
4- همان

بخش چهارم : امام رضا عليه السلام و جریان های اجتماعی

ویژگی های دوران امام رضا عليه السلام

دوران ائمه اطهارعليهم السلام ویژگی های مخصوص به خود را دارند. تا کنون در نوشتارهای پیشین برخی از آنها به تناسب دوران هر امام بررسی شده است. دوران امام رضا عليه السلام نیز دارای ویژگی های منحصر به فرد و برخی از آنها ممتاز از دیگر دوران ها می باشد.

موضع گیری امام رضا عليه السلام در برابر عباسیان را نمی توان با سایر دورانها مقایسه نمود. زیرا موضع گیری امامان به وزان موضع گیری های جریان های اجتماعی چالشگر عترت می باشد. در زمان امام رضا عليه السلام گرچه ماهیت سیاست عباسیان و جریان اجتماعی بزرگ به رغم اهل بیت عليهم السلام با دوران پیش از آن تفاوت نکرده است، استراتژی یکی است. برخوردها و موضع گیری همان عداوت و دشمنی و چالشگری است؛ ليكن تاکتیک متفاوت است. موضع گیری ظاهری و عوام فریبانه عباسیان دوران امام با دوران پیش از آن به ویژه زمان موسی بن جعفر عليه السلام کاملا متفاوت است.

ص: 177

موضع گیری هارون با مأمون در برابر عترت از نظر ماهیت هیچ تفاوتی ندارد. هر دو به شهادت رساندن دو امام همام، موسی بن جعفر علیه السلام و علی بن موسی عليه السلام منتهی می شود. لیکن روش متفاوت در این دو زمان وجود دارد. یکی با چالشگری و تبعید و زندان و شکنجه شاخص عترت را به قتل می رساند؛ دیگری با ولایت عهدی و تظاهر به همراهی عترت، امام رضا عليه السلام را به شهادت می رساند. یکی امام همام موسی بن جعفر عليه السلام را در گوشه زندان زیر غل و زنجیر به شهادت می رساند؛ دیگری علی بن موسی عليه السلام را ولیعهد خویش قرار می دهد، آنگاه در دربار تشریفاتی، به زور سم به شهادت می رساند! آیا این دو سیاست ماهيتا یکسان و در ظاهر متفاوت نیستند؟ آیا موضع گیری شاخص های عترت در برابر این دو نوع سیاست می تواند یکسان باشد ؟! از این رو بررسی جریان های اجتماعی زمان امام رضا عليه السلام با سایر امامان عصر عباسيان مانند امام موسی بن جعفر عليه السلام بسیار متفاوت است. باید برای بدست آوردن موضع گیری های امام رضا عليه السلام در برابر عباسیان و جریان های اجتماعی زمان امام رضا عليه السلام ، جریان های چالشگر عترت را پژوهش نمود. زیرا در زمان امام رضا عليه السلام خطر به شکل دیگری جریان اجتماعی و تشکل همسوی عترت را تهدید می نماید. این جریان نه همانند شمشیرهای آهيخته امویان در برابر عترت است و نه همانند حیله و تزویرهای چالشگری های منصورها و هارون ها می باشد. این خطر در پوشش دیگری به عنوان اظهار محبت به عترت و حتی پیش کش نمودن خلافت و در نهایت تحميل ولایت عهدی به عترت می باشد. این شگرد عباسیان که به دست مأمون اجرا می شود به شکلی دیگر عترت و تشکل همسوی عترت را تهدید می نماید.

ص: 178

عترت آل البيت عليهم السلام، باید با هوشمندی کامل تشکل همسوی اهل بيت عليهم السلام را از تیررس این کمین و این بحران ها عبور دهد.

رویدادها و جریان های اجتماعی متفاوت دوران امام رضا عليه السلام را به دو بخش می توان تقسیم نمود؛ دوران امام رضا عليه السلام در زمان هارون و دوران امام رضا عليه السلام در زمان بسیار حساس و حادثه ساز مأمون. در این فرصت نخست دوره اول را به صورت فشرده مورد نگر قرار داده آنگاه به بررسی دوره دوم در حد توان خواهیم پرداخت.

دوران خاموش!

مدت امامت امام رضا عليه السلام را به دو دهه متمایز می توان تقسیم نمود. بعد از شهادت امام موسی عليه السلام در سال 183 منصب امامت به علی بن موسی عليه السلام منتقل می شود و تا سال 203 (سال شهادت حضرت)، به مدت بیست سال تداوم می یابد. این مدت دقیقا به دو دهه و دوره تقسیم می شود. از سال 183 تا سال 193 (سال مرگ هارون) یک دوره است. از سال 193 تا 203 نیز دوره دوم منصب امامت حضرت می باشد. در دوره اول هنوز هارون به مسند خلافت است. لیکن برخورد هارون با علی بن موسی عليه السلام با برخوردش با موسی بن جعفرعليه السلام متفاوت است. هارون به علت وحشتی که از پی آمدهای قتل موسی بن جعفر عليه السلام پدید آمده بود، در عین حال که فعالیت های جانشین موسی بن جعفر عليه السلام را زیر نظر داشت، از تعرض و ایجاد محدودیت و یا تبعید و زندان نمودن و یا از قتل علی بن موسی عليه السلام صرف نظر می کند.

هارون نخست به این پندار بود که با قتل و به شهادت رساندن موسی بن جعفر عليه السلام آن چالش های بزرگی که از سوی عترت و تشكل

ص: 179

همسوی آنان تاج و تخت وی را تهدید می نمود،در امان خواهد بود. لیکن قتل موسی بن جعفر عليه السلام درست عکس این پندار را نتیجه داد. موقعیت تشکل همسوی عترت اوج گرفت و با تشییع باشکوهی که از موسی بن جعفر عليه السلام انجام گرفت، نگرها به سمت و سوی عترت بیشتر متوجه شد. این موقعیت هارون را به وحشت انداخت. هارون آن گونه تحت فشار جو قرار می گیرد که حتی بعد از رحلت موسی بن جعفر عليه السلام به دلیل جو حاکم، از قتل حضرت اظهار تبری می کند و این جنایت بزرگ را متوجه سندی بن شاهک می نماید.(1) این اظهارها نه به خاطر پشیمانی از جنایت است، بلکه به خاطر خطری است که اکنون وی را تهدید می کند. همانند اظهار پشیمانی یزید از قتل حسین بن على عليه السلام که برای فرار از پی آمدهای قتل حسین بن على عليه السلام جنایت را به عبیدالله بن زیاد منتسب می نمود. یزید از کشتن حسين عل پشیمان نبود. جنایت به رغم عترت سیره امویان است. یزید به لحاظ جوی که علیه وی پدید آمده بود، برای منحرف ساختن نظرها از قاتل اصلی امام حسین عليه السلام، قتل را به عاملان مباشر نسبت می داد، قَدْ كُنْتُ أَرْضَى مِنْ طَاعَتِكُمْ بِدُونِ قُتِلَ الْحُسَيْنُ ، لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ سُمِّيتُ (2). «من به کمتر از کشته شدن حسین راضی بودم، خدا لعنت کند فرزند سمیه را (عبيد الله بن زیاد)». به هر صورت هارون همین شیوه را در پیش گرفته است و قتل امام همام، موسی بن جعفر عليه السلام را به سندی بن شاهک عامل مباشر نسبت می دهد و در جواب عمویش سلیمان بن ابی جعفر که هارون را در قتل امام کاظم عليه السلام ، سخت نکوهش می نمود، می نگارد: سندی به دستور

ص: 180


1- عيون، ج10، ص 93 .
2- طبری، ج 4، ص 654.

ما موسی بن جعفر را به قتل رسانده است، والله ما فعل سندی بن شاهك العنه الله تعالى مافعله عن أمرنا(1)

به خاطر وحشت از پی آمدهای قتل عترت هنگامی که برمکیان پست العین مانند خالد بن یحیی پیشنهاد قتل علی بن موسی عليه السلام را به هارون می دهند، هارون آشفته شده به شدت این پیشنهاد را رد می کند. (2)این موضع گیری نه به خاطر پشیمان شدن از قتل موسی کاظم عليه السلام است و نه علاقه مندی هارون به علی بن موسی عليه السلام است؛ بلکه تنها احساس خطری است که از این جنایت ها حاکمیت عباسیان را تهدید می نماید. به همین خاطر هارون نه تنها علی بن موسی عليه السلام جانشین موسی بن جعفر عليه السلام را که آشکارا مدعی جانشینی است (3)به قتل نمی رساند، بلکه وی را در مدینه به مدت ده سال آزاد می گذارد. امام رضا عليه السلام را تبعید یا زندانی هم نمی کند. این فرصت ده ساله فرصت بزرگی برای علی بن موسی عليه السلام است تا در جهت تلاش های فرهنگی و تربیت افراد عالم و آشنا به فقه و فرهنگ شیعه قدمی بزرگ بردارد.

امام رضا عليه السلام از این فرصت کمال بهره وری را می نماید و در ظرف همین فرصت، نام و نشان و موقعیت اجتماعی حضرت بسیار اوج

ص: 181


1- عيون، ج 1، ص 93.
2- فصول المهمة، ج 2، ص 975، الاتحاف بحب الاشراف، ص157، اعلام الهدایه، ج 10، ص 69.
3- بعد از شهادت موسی بن جعفر عليه السلام برخی ودیعه های امام در نزد ام احمد، مادر احمد بن موسی عليه السلام بود. هنگامی که خبر شهادت امام در مدینه منتشر شد عده زیادی به خانه احمد بن موسی علت مراجعه نمودند و می خواستند با وی به عنوان امام بعدی بیعت کنند که احمد بن موسی عليه السلام به همراه جمعیت به در خانه امام رضا عليه السلام مراجعه نمود و همگان با حضرت به عنوان امام بعدی به صورت آشکار بیعت نمودند. بحار، ج48ص308.

می گیرد. این دوره از یک جهت یعنی از سوی عباسیان دوره خاموشی نسبت به عترت است.

فرصتی دیگر!

این دوره از جانب امام رضا عليه السلام فرصتی برای تلاش های فرهنگی و اجتماعی، دوره شکوفایی و باروری تشیع و تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام به شمار می آید. امام رضا عليه السلام از این دوران رضایت نسبی دارد، درباره این دوران این گونه اظهار نظر می نماید، وَ لَقَدْ كُنْتُ بِالْمَدِينَةِ وَ كِتَابِي يَنْفُذُ فِي الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَقَدْ كُنْتُ ارْكَبْ حِمَارِي وَ أُمٍّ سِكَكِ المدينه وَ مَا بِهَا أَعَزُّ مِنِّي وَ مَا كَانَ بِهَا أَحَدُ يسئلني حَاجَةً يُمْكِنُنِي قَضَائِهَا لَهُ الَّا وَ قَضَيْتُهَا لَهُ .(1)«من هنگامی که در مدينه بودم سخنم در شرق و غرب نفوذ داشت. من مرکب خودم را سوار می شدم و در کوچه و خیابان های مدینه راه می رفتم. کسی عزیز تر از من در مدینه وجود نداشت. هر نیازمندی که به من مراجعه می نمود من در حد توانم نیاز وی را برطرف می ساختم.» امام همام در این گفتگو با مأمون سخن می گوید. مأمون با طرح دسیسه ولایت عهدی، سخت امام را در دربار خویش محدود ساخته است. امام به وی می فرماید من ولایت عهدی را به این شرط پذیرفتم که در کارهای اجرایی نقشی ایفا نکنم و عزل و نصبی نداشته باشم. آنگاه سخن از دوران مدینه یعنی پیش از ولایت عهدی را به میان می آورد و چهار ویژگی مهم برای آن دوران بیان می کند.

نخست این که سخن من در آن زمان در شرق و غرب کشور اسلامی منتشر می شد که دلیل بر موقعیت بالای فرهنگی و اجتماعی

ص: 182


1- روضه کافي، ص 151.

حضرت است. دوم اینکه من در مدینه در زندگی شخصی خود آزاد و آرام بودم. مرکب خودم را سوار می شدم و در کوچه و خیابانهای مدینه به اراده خودم راه می رفتم. یعنی در زندگی شخصی خود آزاد و رها از قید و بندهای حکومتی بودم. سوم این که در حد توان به مسائل اجتماعی می پرداختم و نیازهای مراجعه کنندگان را بر طرف می ساختم. چهارم؛ حضرت به موقعیت خود اشاره می کند که در مدینه محترم ترین و عزیز ترین نزد مردم من بودم.

این تحلیل دوران اول امامت امام رضا عليه السلام از زبان خود حضرت می باشد که دوران شکوفایی فقهی و فرهنگی و دایر نمودن حوزه های فقهی و فرهنگی و تربیت شاگردان برجسته در زمینه های گوناگون اعتقادی و فقهی و... می باشد. این برهه فرصتی دیگر برای علی بن موسی عليه السلام است که افزون بر شکوفایی فقهی و فرهنگی، زمینه یک حرکت بزرگ اجتماعی برای تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام ، یعنی حرکت و قیام «ابن طباطبا»فراهم می گردد. این دوران اگر از جانب هارون دوران خاموشی باشد، از جانب امام رضا عليه السلام دوران بسیار مغتنمی است. فرصتی است که امام از آن مجال در جهت فقه و فرهنگ و متحد و منسجم ساختن تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام كمال بهره وری را می نماید.

امام در این فرصت در تربیت شاگردان برجسته بهره می برد. ده ها آثار و حدیث در این فرصت از امام همام صادر و ضبط شده به نسل های بعدی منتقل می گردد. این فرصت تربیت ده ها شاگرد که همه از اصحاب فقه و روایات حضرت هستند، می باشد. شاگردان

ص: 183

حضرت نزدیک به چهارصد نفر می رسند.(1) میراث علمی امام رضا عليه السلام در این فرصت تحول عقیدتی و فقهی به شمار می آید. حدود پانصد روایت در موضوع امامت و رهبری و تعداد 437 حدیث در فقه و 612 روایت در موضوعات اخلاقی، تفسیری، اجتماعی و طب، در مجموع 2023 روایت از وی در دسترس است.(2)در این فرصت حضرت موفق به تربیت فقهای برجسته ای چون يونس بن عبد الرحمن، صفوان بن یحیی، حسن بن محبوب، عثمان بن علی، محمد بن ابی عمیر و ... می شود. این افراد ممتاز، ده ها روایت و کتاب از خود به یادگار نهادند و نقش محوری در بارور کردن فقه و فرهنگ شیعه داشتند. در این فرصت امام همام به تفسیر صحیح قرآن می پردازد و دهها مورد از تفسیر به رأی ها و برداشت های غلط را از قرآن بر ملا می سازد. به خاطر همین نقش محوری حضرت است که ابن اثیر از علی بن موسی عليه السلام به خاطر این دوران به عنوان مجدد فرهنگ تشیع یاد می کند.(3)

گذری بر تاریخ هارون

هارون در سال 170 به مسند خلافت تکیه می زند در سال 183 موسی بن جعفر عليه السلام را به شهادت می رساند و در سال 187 برمکی ها را که از آنها به وحشت افتاده بود، ریشه کن می کند.(4) برخی از آنها را مانند فضل بن يحيی در سال 193 در اثر شکنجه در زندان کشت(5)

ص: 184


1- در مسند امام رضا عليه السلام، 367 نفر و در رجال شيخ طوسی ص 366، 315 نفر نام می برند.
2- مسند امام رضا عليه السلام، ج 1، ص 88 تا 255، اعلام الهداية، ج 10، ص 237 و 245.
3- وسائل الشیعه، ج 20، ص 71.
4- کتاب الوزراء و الكتاب، ص 150 تا ص 161، حضارة الاسلام في دار السلام، ص 280 .
5- طبری، ج 7، ص 275، کتاب الوزراء و الكتاب، ص 169.

هارون از برمکیان آن قدر به وحشت افتاده بود که امنیت غذا خوردن نداشت، هماره از مسموم بودن غذا در هراس بود.(1) مرکز خلافت هارون بغداد است. ليكن وی برای ستیز با شورش رافع، فرزند خود محمد امین را که از همسرش زبیده بود، جانشین خود قرار داده برای جنگ با رافع بن ليث عازم خراسان می شود. وی به رافع دسترسی حاصل نمی کند. لیکن بشیر بن لیث را دستگیر به نزد هارون (در هنگامی که در اثر بیماری در بستر مرگ بود) می آورند. هارون دستور می دهد وی را قطعه قطعه کنند و خود هارون در جمادى الثانيه سال 193 در سناباد طوس بعد از 23 سال حکومت داری می میرد.(2)

در این هنگام عبدالله مأمون پسر دیگر هارون که از کنیزی به نام «مراجل»بود روزگار را در مرو می گذرانده است.(3) در سال 190 فضل بن سهل که زرتشتی بود به دست مأمون مسلمان می شود.(4) نیز هارون علی بن عیسی بن ماهان را از استانداری خراسان عزل و به جای وی هرثمه را به عنوان والی منصوب می کند.(5) هارون وصیت نموده بود اولین جانشینان وی محمد امین آنگاه عبدالله مأمون و سپس قاسم فرزند دیگرش باشد.(6) حال فرزندان هارون بر سر خلافت و جانشینی پدر چگونه با هم به ستیز بر می خیزند، در دوره دوم امامت امام رضا عليه السلام شرح آن خواهد آمد. این گونه هارون مقر حکومتش بغداد ولی قبرش در سناباد یعنی طوس قرار می گیرد. یادآوری این

ص: 185


1- حضارة الاسلام في دار السلام، ص 271، ص 275.
2- طبری، ج 7، ص 276.
3- همان
4- همان، ص 295
5- همان، ص 276
6- همان

نکات برای بررسی جریان های اجتماعی زمان علی بن موسی عليه السلام التقا بایسته می نمود.

به دیگر سخن جریان اجتماعی مهم و بزرگی که با عترت و تشکل همسوی عترت به چالش برخاسته، اکنون این گونه موضع گیری در برابر عترت و شاخص متبلور آن علی بن موسی عليه السلام دارد. اکنون جریان اجتماعی عباسیان را اندیشه و سیره هارون رهبری می کند. هارون در تلاش وافر است که میدان حکومت داری خویش یعنی عباسیان را توسعه دهد. وی تلاش مستمر در حفظ و حراست و تداوم این جریان اجتماعی دارد تا اقتدار سیاسی از کف آنها نهاده نشود. به همین خاطر برای بررسی این جریان اجتماعی ناگزیر از بررسی تاریخ رهبران آنان مانند هارون و بعد از وی امین و بعد از امین، مأمون می باشیم که حاکمان عباسی در حراست این جریان بزرگ اجتماعی وحدت نظر دارند؛ گرچه شیوه های آنان بسیار متفاوت می باشد.

دوران سلطه

دوره دوم زمان امامت علی بن موسی عليه السلام را دوره اوج قدرت و تفرعن مأمون شکل می دهد. این دوره از سال 193 آغاز و در سال 203 به انجام می رسد. در این دوره حوادث و رویدادهایی بس مهم رخ داده است. در این دوره دو جریان مهم اجتماعی در جامعه و در میان امت اسلامی در جریان است. یکی جریان اجتماعی به رهبری و راهبری عباسیان که در رأس هرم آن مأمون قرار دارد. دیگری جریان اجتماعی بزرگی است که توسط تشکل همسوی عترت تداوم یافته و رهبری و شکوفا نمودن آن در اختیار علی بن موسی عليه السلام قرار دارد.

ص: 186

رهبری هر دو جریان در تلاش هستند که از توانمندی های اجتماعی بهره گرفته و به استقرار و توسعه جریان اجتماعی مورد نظر دست یابند. مأمون در تلاش است که حاکمیت عباسیان که یک جریان بزرگ اجتماعی آن را پدید آورده است را توسعه داده و حراست کند. امام رضا عليه السلام نیز در تلاش است که جریان اجتماعی و تشکل همسوی عترت را انسجام بخشیده و از بحران ها عبور داده و پایدار سازد. در این میان رخدادهای مهم در هر دو جریان تأثیر گذارند. نیز موقعیت های اجتماعی افراد به ویژه رهبری هر دو جریان مهم و اساسی می باشد. همچنین قیامها و تلاش های سیاسی و اجتماعی برخی از افراد با نفوذ در هر دو جریان تأثیر شگرف دارد. به همین خاطر برای بررسی دو جریان اجتماعی بایدهم رویدادهای مهم و هم موقعیت های اجتماعی افراد با نفوذ و تأثیر گذار بررسی شود.

این دوره یک دهه ای، به دو برهه تقسیم می شود که تقریبا نیمی از آن را زمان چالش و درگیری دو برادر «محمد امین»و «عبدالله مأمون» شکل می دهد؛ تیمی دیگر آن بعد از قتل امین توسط مأمون و اقتدار و یکه تازی وی که از نوعی یکپارچگی و یکدستی بهره مند است را شامل می شود. برهه دوم اوج اقتدار مأمون را تشکیل می دهد. تحولات مهم اجتماعی نیز در این برهه رخ داده است. از این رو ناگزیر از تحقیق و بررسی دو مرحله یاد شده می باشیم. نخست باید با رویدادها و تلاش ها و روش های هر دو مرحله آشنا شویم تا نقش و تلاش های اجتماعی علی بن موسی عليه السلام بر همگان آشکار گردد. برای تحلیل رویدادها، جهت گیری ها و جریان های اجتماعی این دوره از تاریخ محمد امین آغاز می کنیم.

ص: 187

تاریخ امین

محمد امین فرزند هارون است. از مادری به نام «زبیده»که نوه منصور دوانیقی از زنان سرشناس و با نفوذ بنی عباس در دربار هارون می باشد، به دنیاآمده است. مراسم عروسی هارون با وی و هزینه های آن و هزینه های مراسم تولد محمد امین در کتاب «امام کاظم الگوی زندگی»بررسی شده است.(1)

هارون پیش بینی های لازم را برای بعد از خودش انجام داد. محمد امین را جانشین اول، عبدالله مأمون را جانشین دوم و قاسم را جانشین سوم قرار داده بود. در جانشینی امین مادرش زبيده نقش اول را ایفا نموده بود. هارون نمی توانست به راحتی از پیشنهادهای زبیده سرباز زند؛ با اصرار زبیده امین را در خردسالگی جانشین خود انتخاب نمود.

هارون در سناباد در سال 193 در حالی در گذشت که محمد امین در بغداد به سر می برد و مامون نیز به دستور وی والي مرو و خراسان بود. طبق وصیت هارون محمد در بغداد خود را خلیفه اعلام می کند. مأمون دور اندیش نیز به استانداری خود در خراسان مشغول می شود.(2)

هر دو برادر در گام اول بر وصیت پدر پای بند می باشند. هم امین ضمن خلافت و حکومت داری، استانداری مأمون را بر می تابد، هم مأمون طبق وصیت پدر با وجود امین چشم داشتی به حکومت داری ندارد.(3) اگر روند حکومت داری این دو برادر طبق وصیت هارون پیش می رفت شاید حوادثی که رخ داد، پدید نمی آمدند. لیکن

ص: 188


1- امام کاظم عليه السلام با الگوی زندگی، ص 162.
2- تاریخ الخلفاء، ص 348، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 378 مروج الذهب، ج 3، ص 389.
3- طبری، ج 7، ص 304، الكامل، ج 5، ص 401.

مشاوران و پیرامونیان حکومت داران در موفقیت و یا سقوط آنان نقش مهم ایفا می کنند. به ویژه نسبت به حاکمانی که اعتماد به نفسشان ضعیف باشد. اینک باید دید که مشاوران امین و نیز مشاوران مأمون چه نقشی را بازی نمودند؟!

علی بن عیسی، فضل بن ربيع

«علی بن عیسی بن ماهان» و «فضل بن ربيع»، دو وزیر مشاور امین هستند که سخنان آنان برای امین معتبر و حجت به شمار می آید. این دو در آغازین روزهای حکومتداری امین به وسوسه نمودن وی همت گماردند. این دو احساسات ریاست طلبی امین را خوب شناخته بودند. در مرحله نخست بر امین دیکته کردند که استانداری مأمون خطر بزرگی برای حکومت داری تو می باشد. از آن مهم تر ولایت عهدی مأمون است که خلافت تو را تهدید می کند. تو ناگزیر باید مأمون را بر کنار ساخته، فرد دیگری به حاکمیت خطه خراسان بگماری. نیز جانشینی مأمون را بعد از خود نباید تحمل کنی؛ باید وی را از جانشینی خود عزل و فرزند خود را جانشین خود عنوان نمایی!

این وسوسه ها در مرحله نخست برای امین سنگینی می نمود. زیرا از یک جهت برخلاف وصیت پدر است و نوعی پیمان شکنی (که یکی از زشت ترین رفتارها در حکومت داری محسوب می شد) می باشد؛ از جانب دیگر از پی آمدهای چنین اقدامی نگران بود. لیکن وسوسه های شیاطین انس، اثر خود را نهاد و امین در سال 194 برادرش مأمون را از استانداری و نیز جانشینی خود عزل کرده و فرزندش «موسی» را جانشین خود عنوان نمود. وی دستور داد در

ص: 189

خطبه های نماز جمعه و مجامع عمومی و منابر، موسی را به عنوان جانشین امین مطرح سازند.(1)

مأمون

عبدالله مأمون فرزند دیگر هارون است. مأمون از مادری به نام «مراجل»بوده که کنیز و به قولی ایرانی و نیز به قولی زشت ترین کنیز دربار هارون بوده است.(2) مأمون در ربیع الاول سال 170 متولد می شود. کنیه مأمون هم به خاطر فرزندش عباس «ابو العباس»می باشد. مأمون بعد از نبرد با برادرش امین به حاکمیت عموم جهان اسلام دستیاری می نماید. وی به مدت حدود بیست و دو سال خلافت نمود.

مأمون اقتدار عباسیان را به اوج رساند. وی زمامدار جریان اجتماعی بزرگ عباسیان در زمان خودش می باشد. وی طرح و نقشه ها و مدیریت سیاسی نوینی در برخورد با چالشگران طراحی و اجرا می کند. سیاست های مأمون به گونه ای است که در عین حال که متأثر از درباریان خویش است در موقعیت های مناسب تصمیم های مهمی اتخاذ مینماید. مأمون از زیر کی خاصی بهره مند است. به گونه ای که حیله های فضل با این که خیلی کار آزموده بود، در سرنگون و سر به نیست نمودن مأمون به ثمر نمی نشیند! فضل یکی از بزرگترین چالشگران مأمون، با حیله خود مأمون به قتل می رسد.

همچنین مأمون در مهار جریان بزرگ اجتماعی تشکل همسوی عترت به رهبری امام رضا عليه السلام مدبرانه عمل می کند. این حساسیت در

ص: 190


1- طبری، ج 7، ص 314، الكامل، ج 5، ص 401 و 457، کتاب الوزراء والكتاب، صص 179 و 180 و 188، طبری ج7، ص 420.
2- حياة الحيوان، ج1، ص98.

نهایت به شهادت امام رضا عليه السلام می انجامد و عده زیادی از علویان نیز در زمان مأمون به شهادت می رسند. به هر حال مأمون نیز بعد از حدود 22 سال حکومت داری، در سال 218، پانزده سال بعد از شهادت امام رضا عليه السلام در روم می میرد و در «اطرسوس» به خاک سپرده می شود و شانزده پسر از خود بر جای می نهد.(1)

پی آمد عزل مأمون

هنگامی که مأمون خبر عزل خودش را دریافت نمود، به لحاظ دوراندیشی که داشت خطرهای تصمیم برادر را پیش بینی می نمود. بدین خاطر در مرحله نخست این تصمیم رانادیده انگاشت و برادر خویش امین را به وفاداری به پیمان و وصیت پدر فراخواند. (2)امین نیز از پی آمدهای تصمیم خود در هراس بود و تمایل داشت که از تصمیم خویش باز گشت نماید و روال عادی حکومت داری خویش را تداوم دهد. ليكن وسوسه های مشاوران یاد شده نگذاشت امین تدبیر صحیح را به کار ببرد. وی را وادار ساختند که بر تصمیم قبلی خود پافشاری نماید. این موضع گیری حکایت از ضعف اراده امین دارد.

امین فردی ضعیف و در عین حال سبک سر و بی تدبیر بود. وی در همان آغاز حکومت داری به لهو و لعب و بازی و عیاشی پرداخت. وی در اولین فرصت دستور داد پارک بازی بسازند. باغ وحشی از حيوانات فراهم کنند. خود را سرگرم این گونه امور بچه گانه و لهو و

ص: 191


1- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 429، الکامل، ج 5ص 579.
2- طبری، ج 7، ص328.

خوشگذرانی و شراب خواری نمود. وی آن گونه سبک سر بود که آشکارا تجاهر به فسق و شرابخواری می نمود. وی اموال بیت المال مسلمانان را حیف و میل، اسراف و تبذیر و بذل و بخشش فراوان می نمود. (1)از چنین فردی دور از انتظار نیست که تحت تأثير القائات شیطانی مشاوران قرار گیرد. محمد امین که در سال 193 در بغداد به حکومت می رسد در درگیری هایی که بین وی و برادرش مأمون رخ می دهد در نهایت در سال 198 بعد از حدود پنج سال حکومت داری و درگیری به قتل می رسد.(2) درگیری طولانی با برادرش مأمون و کشته شدن امین بزرگ ترین پی آمد عزل مأمون می باشد.

تصميم مأمون

مأمون بعد از دریافت نامه عزل خود سه گزینه برجسته در پیش رو داشت؛ نخست این که برادرش را به عمل به وصیت پدر فراخواند که این گزینه نتیجه نداد. دیگر این که به فرمان برادر گردن نهاده از ولایت و استانداری خراسان کناره گیری کند. این گزینه مورد پسند وی و بسیاری از اطرافیانش نبود. سوم اینکه در برابر تصمیم برادر مقاومت کند و تمام توان خویش را برای ستیز با برادر به کار گیرد. از میان این سه گزینه، گزینه سوم انتخاب شد، در عین حال که بسیاری از مشاوران وی با گزینه سوم موافق نبودند؛ زیرا از پی آمدهای آن در هراس بودند. ليكن در اثر وسوسه های شیطان بزرگی که در کنار مأمون قرار داشت یعنی «فضل بن سهل»مأمون گزینه سوم را برمی گزیند و تصمیم به ستیز با برادرش امین می گیرد.

ص: 192


1- طبری، ج 7، ص 420و 424، الکامل، ج 5، ص 457.
2- همان، اس 411.

فضل بن سهل نقش مهمی در جریان های اجتماعی دوران امام رضا عليه السلام ایفا می کند. وی خشت اول سیاست های شیطانی خویش را محکم و استوار می گذارد. در گوش مأمون سخن از عِده و عُده می نماید و تجهیزات توانمندی های مأمون را مطرح می سازد؛ چشم انداز عاقبت پیروزی این تصمیم را تحلیل و ترسیم نموده و مأمون را به این تصمیم وادار می سازد.(1)

عمروعاص مأمون!

فضل بن سهل که در حاکمیت و استقرار حکومت مأمون نقش اول را ایفا می نماید، فردی مجوسی است که در سال 190 سه سال پیش از مرگ هارون، به دست مأمون مسلمان می شود.(2) وی در ظاهر اسلام را انتخاب می کند. فضل نقش مهمی در استقرار سیاست های مأمون ایفا می نماید. وی بغض و کینه اهل بیت عليهم السلام و امام رضا عليه السلام را نیز به سینه دارد. فضل در عین حال که در میان مسلمانان و دربار عباسیان به سر می برد، رسوبات باورهای غلط خویش را که از مجوس و درباریان ایران داشت، از کف ننهاده بود. به همین خاطر رسوبات غلط و خطرناک وی همواره پایه و اساس سیاست های مأمون را شکل می دهد.

نقشی که فضل در دربار مأمون ایفا می نماید، همانند نقشی است که عمروعاص در دربار معاویه ایفا نمود. با این تفاوت که زیر کی عمرو بیش از فضل بود. عمرو عاص سر خودرا قربانی سیاست های

ص: 193


1- طبری، ج 7، 328.
2- عيون، ج 2، ص 176، طبری، ج 7، ص 259.

معاویه ننمود. لیکن سیاست های فصل سرش را در حمام سرخس بر سینه اش نهاد.

فضل بن سهل آن گونه در روح مأمون نفوذ نموده بود که بیشتر تصمیم های محوری و کلان وی با مشاوره و در نهایت به پیشنهاد فضل سامان دهی می شد. اولین تصمیم مهم بر مبنای رأي فضل همین تصمیم برخورد خونین با برادرش امین می باشد. فضل رفته رفته تمام اختیارات دربار مأمون را عهده دار می شود. از جانب دیگر فضل سیاست مدار مقتدری است؛ به طرزی زیرکانه در دربار امین در بغداد نیز نفوذ نموده و جاسوسی گماشته و هنگامی که می خواهد اطراف امین را از رجال سیاسی مانند علی بن عیسی و یا فضل بن ربیع خالی کند، جاسوس های فضل در دربار امین، امین را قانع می سازند که برای جنگ با مأمون افرادی چون علی بن عیسی فرماندهی جنگ را به عهده گیرد؛ زیرا فضل خوب می داند که سفره جنگ برای بلعیدن سران و فرماندهان و رجال سیاسی فرصت بسیار مناسبی است. با مشورت جاسوسان فضل بن سهل، امین، علی بن عیسی و فضل بن ربیع را به جنگ با مأمون اعزام می کند. با پهن شدن سفره جنگ على بن عیسی به دست سپاه طاهر بلعیده می شود. (1)

بزرگترین مشاور نظامی و بزرگترین وزیر اجرایی مأمون، فضل بن سهل می باشد.به همین خاطر لقب «ذو الرياستین» از جانب مأمون به وی اعطا می شود. یعنی بزرگترین مقام کشوری و لشکری شایسته وی می گردد.(2) با پیشنهاد فضل بن سهل مأمون آماده ستیز با امین می گردد.

ص: 194


1- الكامل، ج5 ص47 و 415.
2- طبری، ج 7، ص 273.

از سوی دیگر با مشاوره و پیشنهاد فضل بن ربیع و علی بن عیسی بن ماهان، امین نیز آماده نبرد با برادر می شود. هر دو، سپاه خویش را برای نبرد با یکدیگر بسیج می نمایند. فضل که به بزرگترین مقام کشوری و لشکری دست یافته است، به این مقدار بسنده نمی کند. وی چشم به تمام ریاست و خلافت دوخته است. وی می خواهد از مأمون پلی برای عبور و رسیدن به خلافت بسازد و ریاست عمومی کل جهان اسلام را تصاحب کند که در موقع مناسب مأمون این فرصت را از وی گرفته و وی را در رسیدن به هدف اصلی ناکام می گذارد.

نبرد امین با مأمون

امین برای ستیز با برادرش مأمون، سپاهی به تعداد پنجاه هزار یا چهل هزار نیرو به فرماندهی علی بن عیسی بن ماهان بسیج می نماید. علی بن عیسی آن زمان از جانب امین حاکم منطقه همدان و اصفهان بود.(1) از جانب دیگر مأمون نیز سپاهی به تعداد چهار هزار نفر به فرماندهی «طاهر بن حسین» معروف به «ذوالیمینین»(2)، که آن زمان حاكم منطقه «ری» از جانب مأمون بود، اعزام می دارد. این دو سپاه به ظاهر نابرابر، درمنطقه همدان درگیر می شوند. سپاه امین به عده و عده خویش مغرور بود. ليكن شکست سختی متحمل می شود و فرمانده آن یعنی علی بن عیسی نیز کشته می شود.(3) مأمون پس از پیروزی بر

ص: 195


1- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 347. مروج الذهب، ج3، ص 389، الکامل، ج 5، ص315؛ تاریخ الخلفاء ص 355.
2- علت این لقب را این چنین می گویند که چون با دو دست شمشیر به دست می گرفته و می جنگیده «ذواليمينين»نام گرفته است. مروج الذهب، ج3، ص390.
3- اما فضل بن ربیع فرمانده دیگر لشکر امین، به بصره فرار می کند. وی را بعدها دستگیر و به نزد مأمون می آورند. مأمون وی را می بخشد. وی در سال 208 می میرد. الكامل، ج 5، ص 535.

على بن عيسى فضل بن سهل را مورد تشویق قرار می دهد و خود را خلیفه جهان اسلام عنوان می کند.(1)

امین هنگامی که خبر شکست سپاه خویش را دریافت می کند، سپاه بیست هزار نفری دیگری را به فرماندهی عبد الرحمن بن جبله برای نبرد با طاهر به منطقه همدان اعزام می دارد.(2) سپاه بیست هزار نفری عبد الرحمن بن جبله نیز از سپاه طاهر شکست خورده و فرماندهان از طاهر طلب امان می کنند. ابن جبله از امان گرفتن سوء استفاده می کند و در وقت مناسب بر نیروهای طاهر حمله ور می شود. لیکن در این حمله به قتل می رسد.طاهر بن حسین پس از کشتن این جبله به سوی بغداد پیش می رود و نیروهای خود را در نزدیکی بغداد یعنی مقر حکومت امین مستقر می سازد. (3)در این نبرد دو فرمانده بلند پایه مأمون یعنی طاهر بن حسین و هرثمة بن اعین سپاه را فرماندهی می کنند. طاهر از جانب غرب و هرثمه از جانب شرق محاصره بغداد را در سال 1997 تنگ تر می نمایند. این دو فرمانده به ویژه طاهر از تمام توان مندی خویش بهره می برند. تأسیسات زیربنایی، مراکز اقتصادی، بازارها و تجارت خانه ها و مناطق مسکونی بغداد با پرتاب مواد آتش زا توسط منجنیق ها آسیب جدی می بیند و با کشتار و آتش سوزی اوضاع بغداد به شدت آشفته می گردد.(4)

محمد امین به خاطر سبک سری و بی تدبیری در همین هنگام آشفته بغداد هم از لهو و لعب و بی بند و باری و شرابخواری فاصله

ص: 196


1- طبری، ج 7، ص345.
2- طبری، ج 7، ص 316 و 317 و 336 و 337.
3- طبری، ج 7، ص 339.
4- مروج الذهب، ج 3، ص 410.

نمی گیرد! بی خیال از اوضاع آشفته پایتخت به کارهای زشت خود مشغول می باشد! آوازه خوان ها و خنیاگران بساط عیش برای وی می گسترانند.(1) محاصره بغداد پانزده ماه به طول می انجامد. محمد بن زبیده آنگاه به خود می آید که خطر تا بیخ گوش وی نزدیک می شود.با احساس خطر در این هنگام که دیگر هیچ گونه توان مقابله را ندارد در اندیشه پناهندگی و یا فرار از مهلکه می افتد. وی در صدد است اگر بتواند به همراه مادرش زبیده از بغداد به شهر منصور یا به شام آن زمان فرار کند (2)و یا پناهنده شود. گزینه ای که محمد بن زبیده در این شرایط سخت بحرانی بر می گزیند این است که به هرثمه پناهنده شود. زیرا هرثمه به درخواست امین چراغ سبز نشان می دهد. بدین خاطر وی تصمیم می گیرد شبانه به همراه مادرش توسط قایق از دجله عبور کرده به سپاه هرثمه بپیوندد. ليكن طاهر بن حسین که فردی زیرک است، توسط جاسوس های خویش از قصد فرار شبانه امین با خبر می شود؛ نیرو اعزام نموده و قایق امین را به درون دجله واژگون می سازد. هرثمه وی را نجات داده به همراه مادرش به داخل قصر باز می گرداند.(3)

تلاش های امین و همکاری های هرثمه به نجات امین نتیجه نمی دهد. در نهایت نیروهای طاهر وارد قصر امین شده و وی را تنها در اتاق خلافت و فرماندهی محاصره می کنند. امین بدون هیچ وسیله دفاعی به گونه ای تنها می ماند که حتی بالش های اتاق را برای دفاع از

ص: 197


1- طبری، ج 7، ص 427.
2- مروج الذهب، ج3، ص 404، الكامل، ج 5،ص445، طبری، ج 7، ص393.
3- الكامل، ج 5 ص 450.

خود پرتاب می نمود. نیروهای طاهر وی را دستگیر و سرش را از پشت گردن بریده و جدا می سازند. سر بریده اش را برای طاهر بن حسین می فرستند. وی نیز سرش را به همراه مادر و دو فرزندش موسی و عبدالله به نزد مأمون می فرستد.(1) آری محمد بن هارون این گونه سرش را در راه خواهش های نفسانی خویش به باد می دهد. امین بعد از حدود پنج سال خلافت در بغداد، در ماه صفر 198 در سن 28 سالگی به قتل می رسد.(2)

اینک عبدالله مأمون در مرو به سر می برد که طاهر بن حسین به حکومت برادرش در بغداد خاتمه داده، سرش را برای مأمون می آورد. در اثر رشادتها و خوش خدمتی های امثال طاهر حکومت مأمون استقرار می یابد و بر تمام جهان اسلام آن زمان گستره پیدا می کند. به طور طبیعی این خوش خدمتی باید استحقاق پاداش بزرگی را در پی داشته باشد. طاهر که نقش مباشر و مستقیم را در ریشه کن کردن امین داشته، بیشترین استحقاق پاداش را دارد. مأمون برای جبران خوش خدمتی های وی ولایت بغداد و عراق را در اختیار طاهر قرار می دهد. از طرفی چون تدبیرهای فضل بن سهل در این پیروزی ها مؤثر بوده، فضل بن سهل و نیز برادرش حسن بن سهل نیز مورد تشویق ملوکانه قرار می گیرند. لیکن فضل کسی نیست که به این تشویق ها مانند حکومت گرگان و فارس و ... قانع باشد؛ فضل چشم طمع به حکومت و خلافت کل جهان اسلام دارد و از هر فرصتی جهت رسیدن به این آرزو بهره می برد.

ص: 198


1- مروج الذهب، ج 3، ص412، الکامل، ج 5، ص 451، 459.
2- طبری، ج 7، ص401 و 411.

فضل با همه خوش خدمتی های طاهر در گوش مأمون وسوسه می کند تا وی بر عزل طاهر از ولایت مداری بغداد قانع شده و به جای آن برادرش، حسن بن سهل را برگزیند. این اقدام در اثر سیاست های فضل انجام می گیرد. مأمون به بهانه هایی که فضل در تراشیدن آنها بسیار خبره و مجرب بود، طاهر را از اقتدار بغداد و اطراف آن برکنار می سازد.(1) این اقدام فضل قدم بزرگی در جهت رسیدن به اهدافش می باشد. زیرا از یک سو با نفوذترین فرد در مرو و دربار مأمون خود فضل است؛ از جانب دیگر با تسخیر بغداد و گماشتن برادرش حسن بن سهل به حکومت داری بغداد و تمام عراق و نیز اهواز و حجاز و یمن، فرصت خوبی برای فضل پدیدار می شود.(2) واگذار نمودن تمام اختیارات این خطه مهم و حساس به حسن بن فضل(3) که مرکز مهم و مقر حکومتی عباسیان است و از مرو نیز مهم تر به شمار می آید، بزرگترین مقر حکومتی را در اختیار فضل قرار می دهد. فضل با این شرایط در یک قدمی پیروزی است؛ اگر موفق شود در یک توطئه سر مأمون را به زیر آب ببرد، همان گونه که سر امین را زیر خاک برد، خلافت را در سرتاسر جهان اسلام تسخیر نموده است!

ليكن آیا چنین فرصتی برای فضل پیش خواهد آمد؟ آیا فضل فرصت پیدا می کند آخرین پله پیروزی را بالا رفته و در سکوی پیروزی قرار گیرد؟ حوادث بعد از قتل امین چه اوضاعی را پیش

ص: 199


1- طبری، ج 7، ص 476.
2- الكامل، ج 5 ص 460.
3- طبری، ج 7، ص 437 الكامل، ج 5، ص 460.

خواهد آورد؟ نقش امام رضا عليه السلام در این سیاست ها چگونه است؟ هرثمه کارش به کجا می انجامد؟ طاهر کجا و چگونه قربانی می شود؟ حساس ترین حوادث و رویدادها و جریان های اجتماعی مهم زمان حکومت داری مأمون، این زمان است که در این قسمت سرنوشت طاهر و هرثمه را اندکی توضیح داده آنگاه به بررسی این جریان ها خواهیم پرداخت.

طاهر بن حسین

طاهر بن حسین با همه خوش خدمتی هایش مبغوض مأمون قرار می گیرد و نه تنها از حکومت بغداد عزل می شود، بلکه به عنوان قاتل برادر مأمون محکوم می گردد و لابد مأمون هم توان دیدن قاتل برادر را ندارد. اگر تصمیم مأمون به زنده بودن طاهر باشد طاهر باید در جایی دور از چشم مأمون زندگی کند. با وسوسه های فضل طاهر از استانداری بغداد برکنار می شود و هنگامی که در سال 205 مأمون وارد بغداد شد طاهر را به خراسان اعزام (تبعید) نمود.(1) طاهر که فردی زیرک و نیز فردی آشنا به شیوه های حکومت داری و فنون نظامی و فردی با تجربه و با معلومات در این زمینه بود، در نامه ای شیوه حکومت داری را (که یک منشور حکومت داری به شمار می آید) برای مأمون می نگارد و اصول حکومت داری را در آن نامه که بیش از ده صفحه است گوشزد می کند. مأمون را این منشور پسند می آید. منشور را به صورت بخش نامه به استانداری ها ابلاغ می نماید.(2)

ص: 200


1- طبری، ج 7، ص 476.
2- الكامل، ج 5 ص517.

در هر صورت طاهر به ظاهر زنده می ماند و در جمادی الاولی سال 206 یا 207 می میرد.(1) نقل دیگر این که طاهر نیز به دست مأمون به قتل می رسد.(2)زیرا مأمون نه به خاطر قاتل برادر بودن، بلکه از هر فردی که نسبت به تاج و تخت خود احساس خطر می نمود، امان سلب می نمود. اینگونه پرونده پر ماجرای طاهر خاتمه می یابد. فردی که بیشترین نقش و بیشترین خوش خدمتی را در جهت تثبیت حکومت مأمون ایفا نمود، این گونه بدعاقبت از دنیا می رود. این عاقبت حکومت داری و سیاست بازی دنیا بوده و خواهد بود. عاقبت قتل و جنایت برای دنیای دیگران بهتر از این نمی تواند باشد!

هرثمه

این دوره حکومت مأمون که مقر آن را «مرو» شکل می دهد از بغداد و رویدادهای آن فاصله زیادی دارد. فضل بن سهل سیاست مداری است که توانسته حقایق بغداد را از چشم و گوش مأمون پوشیده نگه دارد. مأمون در جریان واقعیات بغداد نیست. مأمون از حوادث بغداد آن گونه، آن مقدار و آن زمانی آگاه می شود که فضل بخواهد. از جانب دیگر هرثمه نیز یکی از فرماندهان سپاه مأمون در نبرد با برادرش امین می باشد. باید بعد از پیروزی بر بغداد، مورد ستایش مأمون قرار گیرد. لیکن سیاست های فضل آن گونه جریان ها را ساماندهی نموده است که نه تنها هرثمه بلکه طاهر بن حسین نیز که نقش اصلی در پیروزی بغداد داشت، مورد ستایش قرار نمی گیرند، بلکه هر دو محکوم می گردند...

ص: 201


1- طبری، ج 7، ص 490، الکامل، ج 5 ص 530.
2- کتاب الوزراء و الكتاب، ص 311.

از سویی حضور طاهر و هرثمه در بغداد ایشان را از اوضاع عباسیان در بغداد، از مقدار رضایت مردم از حاکمان عباسی، از آشفتگی های حکومتی و شورش ها و عزل و نصب ها کاملا باخبر می سازد. هرثمه خوب می داند اخباری که به مأمون از بغداد می رسد، تنها از کانال فضل است. مأمون به دور از واقعیات در مورد بغداد تصمیم می گیرد. در همین هنگام قيام «ابن طباطبا»و «ابوالسرايا»در منطقه کوفه مطرح می شود که شرح آن خواهد آمد.

هرثمه در حوادث بغداد دو اتهام بر سینه دارد؛ یکی اتهام همکاری با امین (پناهندگی دادن به امین)، دیگری اتهام همکاری با ابوسرايا بر ضد مأمون. فضل از این دو اتهام بیشترین بهره برداری را نموده و سخت مأمون را به هرثمه بدبین می کند. تا آنجا که مأمون هرثمه را به مرو احضار می نماید.(1) هرثمه نیز که از وقایع بغداد کاملا آگاه است، صرف نظر از احضار مأمون تصمیم می گیرد به دربار مأمون برگشته و مأمون را در جریان امور قرار دهد. وی می خواهد مأمون را از سیاست های فضل بر حذر دارد. زیرا هرثمه این گونه پیش بینی می نمود که اگر سیاست های فضل صورت اجرایی پیدا نموده و پیش رود، طولی نخواهد کشید که خلافت از دست مأمون خواهد رفت. آنگاه فضل خود را در جایگاه مأمون خواهد یافت. از جانبی فضل را نیز خوشایند نیست که هرثمه در بغداد و اطراف آن مانند کوفه و حجاز موقعیت فراهم کند. چون با سیاست های آینده فضل ناسازگاری دارد. شاید در صدد است که همان گونه طاهر بن

ص: 202


1- طبری، ج 7، ص436.

حسین را از حکومت بغداد دور ساخت، هرثمه را نیز دور سازد. ليكن پس از احضارمأمون تصمیمی که هرثمه در این فرصت می گیرد، فضل را از انجام این گونه اقدام ها راحت می کند. زیرا هرثمه برای خیر خواهی و اطلاع رسانی به مأمون و اجابت احضار مأمون، خود سرش را در طبق نهاده پیش کش سیاست های فضل می نماید!

هرثمه از بغداد روانه مرو و دربار مأمون می شود. هرثمه برای آن که بی خبر وارد نشود و فضل نتواند ورود وی را کتمان کند، با زدن طبل و دهل وارد دربار مأمون می شود. ليکن هرثمه نمی داند که با پای خویش به مسلخ آمده است! هرثمه بی خبر از بدبینی های مأمون هنگامی که وادار دربار می شود و اجازه سخن گفتن می خواهد، همراهان وی را خلع سلاح نموده و بین وی و همراهانش جدایی افکنده و حتی فرصت یک جمله سخن گفتن از او سلب می نمایند. هرثمه را مستقیم روانه زندان نموده، سخت مورد ضرب و شتم قرار می دهند. به طوری که بعد از هشت روز یا کمتر در زندان جان می سپارد.(1)

دستور قتل هرثمه به دسیسه فضل است و فضل با این که سیاست پنهان کاری داشت، دستش در مورد به مسلخ کشاندن هرثمه رو می شود؛ چنان که مثل طبری می نگارد: إن الفضل دس إلى هرثمة من قتله.(2) «فضل کشتن هرثمه را دسیسه نمود.» با کشته شدن هرثمه یکی دیگر از موانع اهداف فضل از میان برداشته می شود. منطقه بغداد و عراق از وجود حریفانی چون طاهر و هرثمه و... پاک می گردد. مأمون

ص: 203


1- طبری، ج 7، ص 449، کتاب الوزراء والكتاب، ص 206، الكامل، ج 5 ص 475. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 404.
2- طبری، ج 7، ص467.

حکومتش را به ظاهر مستقر می یابد و فضل بن سهل نیز به اهداف خویش نزدیکتر می گردد. (1)

پی آمدهای سقوط بغداد

اینک سبک سری امین در پذیرش پیشنهادهای مشاوران، حکومت پنج ساله وی را پایان داد. مأمون یک مانع بزرگ را در جهت گسترش حکومت داری اش از سر راه برداشته و حاکمیت وی به سرتاسر جهان اسلام گسترش یافته است. همه زیر بیعت وی و به نام وی خطبه میخوانند.(2) بعد از کشته شدن امین، مأمون در صدد است به پایتخت اصلی عباسیان، بغداد برگردد. بسیاری از موانع برداشته شده است و تا اندازه ای راه هموار گشته است. در عین حال در راه استقرار و توسعه حکومت مأمون چالش های بزرگ دیگری هنوز به چشم می خورد. باید دید مأمون با آن چالش ها چگونه برخورد خواهد نمود. نیز پی آمد کشتن برادر چه خواهد بود. دو موضوع مهم دیگر نیز وجود دارد؛ یکی موضع گیری های علی بن موسی عليه السلام در رابطه با مأمون و دیگری وجود فضل بن سهل است که همانند مار خوش خط و خال در آستین مأمون نفوذ کرده و رشد می کند و هر روز خطر وی برای مأمون بیشتر می گردد.

ص: 204


1- این حوادث در مورد هرثمه مربوط به سال 198 الى سال 200 می باشد که مانند طبری و دیگران می نگارند.در منابع دیگر مانند عيون مرحوم صدوق سخن از هرثه ای است که (ایشان نیز هرثمه بن اعين عنوان شده) که در هنگامی شهادت امام رضا عليه السلام در سال 203 امام به وی وصیت نموده و اظهار می دارد که آیا نمی دانی امام را جز امام معصوم دیگر غسل نمی دهد و کفن نمی کند؟ منظور از این هرثمه ای نمی تواند هرثمه باشد که در سال 200 از بغداد به مرو آمده و در زندان مأمون کشته شد، عیون، ج 2، ص 275، مطالب السؤول، ص 135، دلائل الامامة، ص 175، بحار ج 49، ص297.
2- یعقوبی، ج 2، ص 396.

در مدت حدود پنج سال که مأمون درگیر مسائل امین بود، هیچ گونه خطری از جانب فضل احساس نمی کرد. زیرا فضل کاملا سیاست های خود را پنهان سازی می نمود و نیز مأمون به خاطر درگیری که با برادرش داشت از تلاش ها و موضع گیری های امام رضا عليه السلام نیز صرف نظر نموده بود. اکنون از امامت امام رضا عليه السلام پانزده سال می گذرد و پنج سال آن همزمان با حاکیمت مأمون است. در این پنج سال امام همانند زمان هارون از تعرض های مهم سیاست های عباسیان نسبت در امان است.

بعد از سقوط بغداد و برتری مأمون، فرصتی برای مأمون فراهم شد تا در مورد حکومت داری و مخالفان خود بازنگری نماید. در این مدت 5 سال (از سال 198 تا سال 203) از یک سو اوج گسترش حاکمیت مأمون است و از سوی دیگر رویدادها و جریان های بزرگ اجتماعی در حال شکل گرفتن و تداوم هستند. یکی جریان بزرگ اجتماعی عباسیان است که از مرو تا بغداد را فراگرفته و اکنون سیطره خود را گسترش داده است. دیگری جریان خطرناک و پنهانی است که در دربار مأمون در حال رشد است و رهبری آن را فضل عهده دار است. اوضاع سیاسی بسیار به سود فضل چرخش کرده، چرا که در دربار مأمون فضل به مقام ذوالریاستین رسیده و برادرش حسن بن سهل هم حاکم بغداد شده است. اوضاع برای حاکمیت فضل بن سهل بسیار مساعد و هموار است.

سومین جریان بزرگ و پرخطر دیگر اجتماعی تشکل همسوی عترت به رهبری علی بن موسی عليه السلام می باشد. رهبری این جریان در

ص: 205

مدینه به سر می برند و از فرصت پانزده ساله حداکثر بهره را در جهت بارور نمودن فقه و فرهنگ و انسجام تشکل همسوی خود برده است. مدينة الرسول صلي الله عليه و آله یک مرکز ثقافت و فرهنگ تشيع و محل پرورش فقها و شاگردان برجسته شده است. و از همه مهم تر شکل گیری قیام های علویون سرتاسر عراق را فرا گرفته است. در این فرصت باید بررسی نمود که مأمون چه موضع گیری هایی در قبال این دو جریان اخیر (یعنی علی بن موسی عليه السلام وفضل) خواهد داشت. از جانب دیگر امام رضا عليه السلام در قبال حرکت ها و اقدام های مأمون چگونه موضع گیری خواهد نمود. از این رو گرچه یکی از پی آمدهای مهم سقوط بغداد حاکمیت مطلقه مأمون بر جهان اسلام و یکدست شدن حاکمیت مرکزی عباسیان می باشد؛ ليكن از یک سو برادر کشی احساسات خویشاوندی عباسیان را که عمدتا در بغداد به سر می برند، برانگیخته است، از سوی دیگر حکومت داری عباسیان با چالش های جدی چون خطر تشكل همسوی اهل بیت عليهم السلام و قیامهای علویون روبرو شده است. از جانب سوم خطر پنهان فضل اکنون در جلوی روی مأمون قرار دارد. بعد از سقوط بغداد مأمون در این راستا باید چاره اندیشی نماید.

زمینه های تبعید امام رضا عليه السلام

اشاره

یکی از رودادهای مهم این برهه فراخوانی امام رضا عليه السلام و موضوع ولایت عهدی حضرت می باشد. پیش از آنکه به موضوع فراخوانی علی بن موسی عليه السلام بپردازیم این نکته حائز اهمیت است که زمینه های این فراخوانی چه چیزی می تواند باشد؟ چرا مأمون دست به چنین اقدام مهمی می زند؟ و علی بن موسی عليه السلام را از مدینه به مرو فرا می خواند؟!

ص: 206

مسلم انگیزه مأمون محبت به عترت و دلجویی از عترت آل رسول صلي الله عليه و آله نیست. بلکه هدف اصلی مأمون شوم و پنهان است. وی می خواهد با فراخوانی علی بن موسی عليه السلام اولا فعالیت های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی حضرت را محدود و کنترل کند؛ دوما می خواهد با تصمیم های خطرناکی که دارد، مانند پیش کش نمودن خلافت و یا ولایت عهدی دامن عترت را به دنیاطلبی متهم سازد. سوم اینکه می خواهد قيام های علویون را کنترل و خاموش سازد و بر اوضاع اجتماعی سیطره کامل فراهم آورد. از این رو مناسب است زمینه های این فراخوانی حضرت بررسی شود تا آشکار گردد که چه زمینه هایی باعث این اقدام مأمون شده است. این زمینه ها را در سه محور می توان جستجو نمود

1- اوضاع اجتماعی زمان مأمون.

2- موقعیت اجتماعی امام رضا عليه السلام .

3- قیامهای علویون. سخن را از محور اول یعنی اوضاع اجتماعی زمان مأمون آغاز می کنیم.

الف:آشفتگی اجتماعی

حاکمان عباسی گرچه آواز بلندی در حکومت داری دارند، ولی ساختار حکومت داری آنان به لحاظ بی تدبیری و پیروی از خواهش های نفسانی، ساختار یک حکومت مردمی و مستقر و کار آمد نمی باشد. آنان نتوانستند معیارهای یک حکومت پایدار و مردمی را مستقر سازند. معیارهای مهم یک نظام سیاسی مردمی کار آمد عبارتند از:

ص: 207

استقرار امنیت اجتماعی که جان و مال و ناموس مردم در امان باشند. فراهم آوردن بسترهای آزادی اجتماعی و نهادینه کردن آن که مردم در ارائه دیدگاه ها و طرح مطالبات عقیدتی و فرهنگی و اجتماعی خود آزاد باشند. مردم در امور اجتماعی و نهادهای سیاسی حق مشارکت و انتخاب داشته باشند. هم چنین ساماندهی اقتصادی به گونه ای که مردم به حداقل و حد نصاب معیشت زندگی و شغل آبرومند و زندگی بالای خط فقر دسترسی فراهم سازند. محور چهارم نیز رشد اندیشه ها و فرهنگ ها و دانش در زمینه های گوناگون و حفظ بهداشت و فراهم آوردن درمان متناسب با نیاز مردم، از شاخص های مهم یک نظام موفق و پایدار و مردمی می باشد. یک ساختار سیاسی در صورتی مردمی و کار آمد خواهد بود که در تمام این عرصه های چهار گانه حد نصاب لازم را فراهم آورده باشد.

آیا حاکمان عباسی پیش از دوران امام رضا عليه السلام و نیز در زمان امامت امام رضا عليه السلام این معیارها را فراهم ساخته بودند؟ در پاسخ این سؤال باید گفت هرگز! شرح دوران پیش از علی بن موسی عليه السلام در نوشتارهای پیشین نگارنده آمده است. در دوران امام رضا عليه السلام نیز به لحاظ بی کفایتی حاکمان و به لحاظ پیروی از خواهش های نفسانی هیچ کدام از این معیارها تحقق نیافته است. با مطالعه ای حتی گذرا از اوضاع اجتماعی، به راحتی می توان این نکته را مشاهده کرد.

در زمان امین و مأمون نه آزادی اجتماعی بود و نه امنیت وجود داشت و نه ساختار اقتصادی مردم ساماندهی شده بود و نه از لحاظ فرهنگی، تمدن فرهنگی شایسته یک جامعه دینی و اسلامی فراهم

ص: 208

آمده بود. البته وجود دار الحكمه مأمون و دیگر عباسیان قابل انکار نیست که بغداد از یک جانب مهد علوم و فنون و محل اجتماع متفکران و ترجمه کتاب های یونان و غیر یونان شده بود. ليكن آیا معیار آزادی اجتماعی و شکوفایی فرهنگی تنها همین موضوعات است؟ اگر در یک جامعه ای صدها کتاب فلسفی و علمی ترجمه و تحقیق شود و صدها استاد و حلقه تدریس علوم و فنون گوناگون شکل بگیرد، صدها انسان دانشمند تربیت شوند، اما جامعه به فساد و تباهی روی آورد، نا امنی، فقر و فلاکت در اعماق زندگی مردم ریشه دواند و همانند موریانه هستی آنان را تهدید کند، بهداشت و درمان تباه باشد، آزادی ابراز عقیده و تبادل آراء نباشد، مردم در سرنوشت خود مشارکت نداشته باشند، آیا این نوع جامعه را می توان جامعه متمدن و رشيد قلمداد نمود؟! برخی محورهای اوضاع اجتماعی آن زمان را مورد بررسی قرار میدهیم.

1- در زمان مأمون از یک سو آزادی عقیده و انتخاب دین و ترویج ادیان برقرار می باشد. مسیحیان، یهودیان پیروان دیگر ادیان در آزادی کاملند. زیرا از جانب آنان هیچ خطری تاج و تخت مأمون را تهدید نمی کند. نیز عباسیان از لحاظ عقیدتی مروج مذاهب اربعه و دیگر مذاهب اهل سنت بوده اند. محاکم قضایی را به فقه اهل سنت سپرده بودند. با اینکه خود را بنی عم عترت می خواندند خود را به عترت آل رسول صلي الله عليه و آله منسوب می نمودند؛ از فقه اهل بیت عليهم السلام در ساختار حکومتی خبری نبود.

در زمان مأمون ترجمه کتاب های فلسفی و اعتقادی از غرب و یونان رواج پیدا کرده و در بغداد در دارالحکمه پا می گیرد و تبادل

ص: 209

آراء و میزگردها دایر می شود. کتابخانه های بی نظیری دایر می گردند. لیکن این در حالی بود که همین مأمون امام رضا عليه السلام را در راستای فقه و فرهنگ آن گونه در کاخ محصور ساخته بود که شیعه امکان ارتباط با امام خویش را به راحتی نداشت. معترضان را اجازه سخن نمی دهند. هنگامی که خطيب بنی عباس لب به اعتراض می گشاید، وی را تازیانه زده و هنگامی که فردی به نام احمد بن عیسی به این رفتار اعتراض می کند، معترض را آن مقدار تازیانه می زنند تا جان می سپارد.(1) آزادی اجتماعی این گونه است؟!

2- در زمان مأمون همانند زمان هارون فساد و تباهی و اسراف و تبذیر دربار عباسی را فرا گرفته است. آوازه خوان ها مجالس لهو را گرم و پررونق نمودند. شراب و تباهی دربار عباسیان، امین و ... را فرا گرفته است. کنیزهای خوش خط و خال هزاران دینار خرید و فروش می شوند. حرمسراها مملو از صدها کنیز خنیاگر است! آوردن آمار و ارقام از حوصله این نوشتار بیرون است و برخی را در کتاب «امام کاظم عليه السلام الگوی زندگی»اشاره نموده ایم و مشتاقان را برای آشنایی بیشتر به کتاب «الآغانی» ابوالفرج در این زمینه ارجاع می دهیم.

3- در زمان مأمون با همه بوق كرناها و آوازه بلند عباسیان و نیز نبرد و ستیز برون مرزی با بلاد کفری مانند روم، ناامنی و چپاول و بی بند و باری در درون کشور اسلامی بیداد می کند. بغداد که افتخار عباسیان است، در سال 201 زمان حکومت داری حسن بن فضل آن

ص: 210


1- اعلام الهداية، ج 10، ص 82 و 83.

گونه نا امن است که راهزنان و غارتگران زنان و فرزندان مردم را می ربایند! از جانب حکومت هیچ اقدامی در راستای تأمین امنیت صورت نمی گیرد. کار به جایی می رسد که مردم خودشان ستاد تأمین تشکیل می دهند و برای استقرار امنیت اقدام می نمایند. (1)

4- از لحاظ معیشت و اقتصاد در حالی که دربار و وابستگان در عیش و نوش غوطه ورند، وضع عموم مردم در تنگناست. به طوری که قادر به فراهم آوردن حداقل نیازهای خودنیستند. ابوالفرج در این باره می نگارد: هنگامی که ابو السرايا در منطقه کوفه قیام نموده بود، در مسیر راه کوفه به زنی برخورد می کند که در کنار راه منتظر است از بار کسانی که خرما حمل می کنند دانه ای بیافتد و آن دانه ها را برداشته، در درون کیسه ای که داخل آن اوراث چهارپایان را گرد آورده، قرار دهد. از وی می پرسد داری چه کار می کنی؟ وی می گوید بیوه زنی هستم که تعدادی دختر یتیم دارم، برای امرار معاش آنان از این راه اقدام می کنم. ابوالسرايا گریه می کند؛ آنگاه می گوید همین بی عدالتی ها مرا وادار به قیام علیه حاکمان عباسی نموده است، أَنْتَ واشباهك تخرجوني غَداً حَتَّى تسفك دمی . (2) این گونه تبعیض و بی عدالتی در جامعه حاکم است!

این گونه آشفتگی اجتماعی و اقتصادی مشخص است که حکومت و حاکمان را به چالش می کشد و با یک حرکت اجتماعی حکومت از پای در می آید. در چنین شرایطی گروه های چالشگر و مخالف نظام، همانند تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام بزرگترین خطر به

ص: 211


1- طبری، ج 7، ص 456، الكامل، ج 5 ص 482.
2- مقاتل الطالبيين، ص 426.

شمار خواهند آمد. در چنین شرایط آشفتگی و بی عدالتی، رهبری منسجم چون علی بن موسی عليه السلام خطری بزرگ بر پایداری چنین حکومتی خواهد بود.

ب:موقعیت اجتماعی امام رضا عليه السلام

از جانب دیگر شاخص های عترت آل رسول صلي الله عليه و آله به لحاظ ارزش های الهی و انسانی که در آنها مستقر می باشد، در اعماق جانها نفوذ دارند. عترت آل رسول صلي الله عليه و آله به لحاظ مناقب و فضایل بی بدیلی که از آن بهره مند می باشند، در دلهای همگان جای گرفته اند. محبت اهل بیت عليهم السلام تنها در دل پیروان و شیعیان ایشان که آنان را به عنوان امام و پیشوا برگزیده اند بسنده نمی شود، بلکه بسیار فراتر از شیعه بوده و در میان مسلمانان جایگاه خاص خود را دارد. حتی فراتر از جهان اسلام عترت هماره در نزد همگان از جایگاه ممتاز بهره مندبوده است. محبت به اهل بیت عليهم السلام اختصاص به هیچ فرقه ای از فرق مسلمان و غیر مسلمان ندارد. همه مسلمانان همان گونه که به رسول الله صلي الله عليه و آله عشق می ورزند، به عترت رسول الله صلي الله عليه و آله او نیز علاقه مند می باشند؛ دیگر ملیتها نیز همین طور. به همین خاطر شاخص های عترت در هر زمان تنها تشكل همسوی اهل بیت عليهم السلام را رهبری نمی کنند، بلکه جریان اجتماعی فراتر از شیعه را نیز در بر می گیرد. گرچه در مورد شیعیان از انسجام و توانمندی بیشتری بهره مند می باشد. این دوران امام رضا عليه السلام است و رهبری تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام به عهده حضرت می باشد. باید بررسی شود که امام همام از چه موقعیت ممتازی بهره مند است که عباسیان را به وحشت افکنده است؟

ص: 212

بررسی موقعیت اجتماعی امام بسیار وسیع می باشد. می توان آن را به دو قسم تقسیم نمود. یکی بعد از احضار و فراخوانی امام که موقعیت های بسیار مهمی پدیدار شد، همانند حرکت امام از مدینه، استقبال های بی نظیر در مسیر حرکت امام از مدینه تا مرو، مراسم نماز باران خواندن حضرت، تصمیم حضرت جهت شرکت در نماز عید به درخواست مأمون، مناظره های امام با علما و دانشمندان ادیان و پراکنده کردن هواداران فضل بعد از قتل فضل از اطراف دار الخلافه مأمون که تاج و تخت مأمون را تهدید می نمودند.

برخی از آنها به پیش از حرکت امام از مدینه مرتبط می باشند. در این مجال منظور بررسی موقعیت قسم دوم است که زمینه فراخوانی حضرت را موجب شده است. اما شرح موارد بعد از حرکت امام و پذیرش ولایت عهدی به عنوان های بعدی واگذار می شود.

پس از شهادت امام کاظم عليه السلام موضوع جانشینی حضرت از مهم ترین موضوعات تشکل همسو و شیعه می باشد. به لحاظ حساسیت حاکمان عباسی به این موضوع وخوف و خطرهایی که از جانب آنان متوجه امامان معصوم بود، جانشینی حضرت نباید رسمی و آشکارا مطرح می شد تا جان امام از خطر مصون بماند. لیکن امام رضا عليه السلام بدون توجه به این خطرها جانشینی خویش را به صورت آشکار در مدینه مطرح می سازد. هنگامی که محمد بن سنان به حضرت عرض می کند چگونه در حالی که از شمشیر هارون خون می چکد، جانشینی خود را آشکار می سازی، امام در پاسخ وی می فرماید: اگر توطئه های ابوجهل توانست یک مو از سر رسول الله صلي الله عليه و آله کم کند(!) توطئه های هارون نیز خواهد توانست به من آسیب برساند، انَّكَ قَد

ص: 213

شَهَرْتَ نَفْسَكَ بِهَذَا الْأَمْرِ وَ جَلَسْتَ مَجْلِسَ أَبِيكَ وَ سَيْفُ هَارُونَ يُقَطِّرُ مِنَ الدَّمِ ، فَقَالَ جراني عَلَى هَذَا مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صُلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ انَّ اخُذَ أَبُو جَهْلٍ مِنْ رأسی شَعْرَةً فَاشْهَدُوا أَنِّي لَسْتُ بِنَبِيٍّ وَ أَنَا أَقُولُ لَكُمْ انَّ اخُذَ هَارُونَ مِنْ رأسی شَعْرَةً فَاشْهَدُوا أَنِّي لَسْتُ بامام . (1).«تو آشکارا خود را جانشین پدر معرفی می نمایی. این در شرایطی است که از شمشیرها خون می چکد. علت این اقدام این است که رسول الله صلي الله عليه و آله فرمودند اگر ابو جهل توانست یک مو از سر من کم کند شما شهادت دهید که من پیامبر نیستم. اکنون هم اگر هارون یک مو از سر من کم کرد شما شهادت دهید که من امام نيستم»

این مورد افزون بر این که به جرأت و شجاعت امام همام گواهی می دهد، موقعیت بالای اجتماعی حضرت را نیز گواه است که در جایگاه پدر می نشیند و آشکارا تشكل همسوی اهل بیت عليهم السلام با امام در ارتباط قرار می گیرد. امام همام از موقعیت اجتماعی خویش در زمان اقامتش در مدينه خطاب به مأمون این گونه سخن می گوید: سخن و نامه من در شرق وغرب جهان اسلام نفوذ دارد، وَ لَقَدْ كُنْتُ فِي المدينه كِتَابِي يَنْفُذُ فِي الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ .(2) معلوم می شود نفوذ کلام امام تا کجاست و امام نه فقط در میان شیعیان، بلکه در میان عموم جامعه اسلامی نفوذ کلام دارد.

هنگام عزیمت از مدينه حضرت دست جواد الائمه عليه السلام را گرفته به داخل حرم رسول الله صلي الله عليه و آله می برد. دست حضرت را در کنار قبر قرار داده در حق وی دعا می کند. آنگاه می فرماید: به تمام و کلا و پیروان

ص: 214


1- كافي، ج8 (روضه) ص 257.
2- همان، ص 151.

خویش دستور می دهم که بعد از من از ایشان پیروی نمایند... ، وَ أُمِرْتُ جُمَيْعٍ وَ کلائی وحشمی لَهُ بِالسَّمْعِ الطَّاعَةِ .(1) معلوم می شود خدم و حشم و و کلا حضرت بسیار بوده اند که به همگان سفارش می نماید از امام جواد عليه السلام پیروی نمایند.

غفاری از اصحاب امام رضا عليه السلام می گوید: فردی از آل ابی رافع از من طلب داشت که توان پرداخت آن را نداشتم؛ در حضور مردم مطرح ساخت و من برای چاره اندیشی به خدمت امام رضا عليه السلام مراجعه نمودم. حضرت هنگام مغرب در ماه رمضان نماز مغرب را در مسجد النبی خواندند. اطراف حضرت را مردم حلقه زده بودند و از وی سؤال می کردند، قَدْ طَلَعَ عَلَىَّ وَ حَوْلَهُ النَّاسُ وَقَدْ قَعَدَ لَهُ السُّؤَالِ . بعد از پاسخ گویی به منزل مراجعت نمودند و نیاز مرا نیز برطرف ساختند.(2) مراجعت امام به مسجد و حلقه زدن مردم اطراف ایشان، نشان از موقعیت اجتماعی حضرت می باشد. مشابه همین داستان را حبيب بناجی نقل می کند که هنگامی که حضرت را در مدینه مشاهده می نماید که روانه مسجدالنبی صلي الله عليه و آله می باشد، مردم شتابان به سوی حضرت در حرکتند، ورأيت الناس يسعون اليه.(3) این مورد نیز دلالت دارد که هنگامی که حضرت در میان مردم ظاهر می شده است، عموم مردم به سوی حضرت روی می آوردند تا با حضرت گفتگو نمایند.

ابن صباغ از موقعیت اجتماعی امام رضا عليه السلام این گونه یاد می کند: سومین امامی کهبه نام «علی»می باشد، علی بن موسی عليه السلام است که

ص: 215


1- دلائل الامامة، ص 173.
2- کافی، ج 1، باب مولد ابي الحسن الرضا علیه السلام حدیث 4.
3- عيون، ج 2، ص 227.

ایمانش رشد نموده و شأن و مقامش بالا رفته و یاران و هوادارانش فراوان شده اند. نمی ایمانه وَ عَلَا شَأْنَهُ وَ ارْتَفَعَ مَكَانَهُ وَ كَثُرَ أَعْوَانُهُ (1) ایشان نیز سخن از هواداران فراوان امام دارد. همچنین حوزه فقه و فرهنگ امام رضا عليه السلام در مدینه که دهها شاگرد و فقیه نام آور مانند محمد بن ابی عمير ويونس ابن عبد الرحمن پرورش داد، از موقعیت بزرگ حضرت حکایت دارد.

هنگام عزیمت حضرت از مدینه به مرو در اهواز وقتی توقف می کنند، نظر مردم متوجه امام رضا عليه السلام می شود. رجاء ابن ابی ضحاک که مأمور آوردن امام عليه السلام بود، اجازه توقف بیشتر نداده دستور حرکت می دهد و این گونه اظهار می دارد، فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ لَانَ أَقَامَ بَعْدَ هَذَا ليمدن اليه الرِّقابِ فَارْتَحَلَ بِهِ (2).«اگر بیش از این بماند نظرها به سوی وی متوجه می شود».

مأمون از موقعیت اجتماعی امام و تشکل همسوی حضرت آن گونه وحشت داشت که به مأموران خویش دستور می دهد امام رضا عليه السلام را از شهرهایی که شیعه نشینند مانند کوفه و قم حرکت ندهند، كَتَبَ اليه الْمَأْمُونِ لَا تَأْخُذْ عَلَى طَرِيقِ الكوفه وَ قُمَّ . (3) فضل نیز به این موقعیت اعتراف می کند. هنگامی که امام به مأمون پیشنهاد می کند از مرو به بغداد برگردد، فضل می گوید عموم علویان و مردم عراق بر عليه تو می باشند، بَنُو أَبِيكَ تعادون لَكَ وَ جَمِيعُ أَهْلِ الْعِرَاقِ وَ أَهْلِ بیت وَ أَهْلِ الْعَرَبِ (4)

ص: 216


1- فصول المهمة، ج 2، ص 966.
2- بحار، ج49، ص118.
3- کافي، باب مولد ابي الحسن علیه السلام حدیث 7، عيون، ج 2، ص 161.
4- عيون، ج 2،ص 171.

فضل می خواهد مأمون را از بازگشت به بغداد منصرف کند. البته فضل به خاطر مطامع خودش این موضع را می گیرد. چون در بغداد زمینه را برای بدست گیری حکومت فراهم ساخته است. لیکن این نکته را که بهانه قرار می دهد که همه عراق و علویون بر علیه مأمون می باشند، سخنی است صحيح. زیرا در عراق علويون و مردم به جانب علی بن موسی عليه السلام بودند.

این موارد اندکی از شواهد موجود است که نشان بر موقعیت والای علی بن موسی عليه السلام در میان مردم می باشد. حضرت در میان شیعه و سنی به عنوان فردی برجسته از ذرارة رسول الله صلي الله عليه و آله و فردی با فضیلت و بی بدیل مطرح است. سخن حضرت به فرموده خودش در شرق و غرب عالم نفوذ دارد. این موقعیتی است که مأمون عباسی را به وحشت انداخته است؛ وی باید درباره آن چاره اندیشی نماید. طبیعی است که مأمون از این موقعیت اجتماعی و فرهنگی و معنوی امام رضا عليه السلام در وحشت باشد و حضرت را در تلاش های اجتماعی زیر نظر بگیرد و محدود سازد. نمونه های دیگر از این موارد تحت عنوان «شکوه عترت»خواهد آمد. بر این اساس می توان گفت یکی از زمینه های فراخوانی امام رضا عليه السلام به مرو، موقعیت بزرگ اجتماعی حضرت است. مأمون می خواهد با این فراخوانی موقعیت امام را کاهش دهد!

ج: قيامها

در زمان امام رضا عليه السلام همانند زمان دیگر امامان، یاران امام از تبار عترت و برخی از سایر تبارها با مشاوره و تأیید امامان به رغم ستم

ص: 217

حاکمان ستمگر اموی و عباسی قیام نمودند. اینان حرکت ها و امواج بزرگی را پدیدار ساختند. برخی از این جریان ها به طور مستقیم مورد تأیید امامان معصوم بوده است؛ مانندقیام زید بن علی بن الحسین عليه السلام و یحیی بن زید در زمان امام صادق عليه السلام، و مانند قيام حسین شهید فخ در زمان امام کاظم عليه السلام. برخی دیگر از این حرکت ها اگر چه به طور کامل مورد تأیید عترت نبودند، اما برخی از دست آوردهای آن مورد ستایش امامان بوده است؛ مانند قیام مختار. زیرا قیام وی با مشاوره و رهبری امام سجاد انجام نگرفت. مورد تأیید امام سجاد عليه السلام هم نبود. حتى امام سجاد عليه السلام نمایندگان وی را به حضور نپذیرفت، لیكن از دست آوردهای قیام مختار یعنی انتقام خون شهدای کربلا و حسین بن علی عليه السلام و کشتن قاتلان آنان، ستایش کرد. امام سجاد عليه السلام به خاطر این دست آورد در حق مختار دعا نمود. (1)

قیام های متعددی در زمان عباسیان از جانب هواداران عترت به خصوص علویان رخ داده است. بسیاری از آنها در آسیب رساندن به نظام ستم امویان و نیز عباسیان بسیار مهم بوده اند. قیام های علویان با فراز و نشیب ها و خرد و کلان هایی که داشته اند هم در زمان امویان و هم عباسیان همگان یک جریان اجتماعی می باشند؛ زیرا نوع آنها در هدف با هم مشترک بوده اند. این جریان اجتماعی قابل تحقیق و بررسی عمیق می باشد و نویسندگان زیرک و فرزانه می طلبد تا در پیرامون این جریان ها تحقیق نموده و از منظره ای گوناگون این قیام ها را بررسی نمایند. چرا که هیچ خاندان و تباری به مقدار عترت در راه استقرار دین الهی فداکاری ننموده و با ستمگران به ستیز

ص: 218


1- امام سجاد بان الگوی زندگی، ص 258 و 259.

برنخواسته اند. حاکمان جور اموی و عباسی بیش از همه از خاندان عترت در هراس بودند. گرچه برخی از این حرکت ها بی فرجام نیز بوده است.

ابوالفرج اصفهانی و علویون

بسیاری از نویسندگان تحقیقات خوبی را در این راستا انجام داده اند. شاید مهم ترین تحقیق و منبع در این راستا را بتوان تحقیق ارزشمند ابوالفرج اصفهانی نام برد. این مورخ و محقق گرانقدر آثار بزرگی در علم و ادب تاریخ از خود به یادگار نهاده است. از جمله کتاب «الآغانی»وی است که هیچ محققی از آن بی نیاز نیست. در این راستا نیز کتاب ارزشمند و گران سنگی را به یادگار نهاده است. وی در این کتاب روش و سلیقه بدیع و بی نظیری ابتکار نموده است. وی در کتاب مهم «مقاتل الطالبيين»تحقیقات خویش را از موضوع قیام و ستیز علویان از فرزندان ابوطالب شروع کرده و تا عصر خودش یعنی اوایل قرن چهارم ادامه داده است. وی زندگی و خصوصیات قیام ها و نهضتها و اهداف و رهبران نهضت ها را از جانب فرزندان ابوطالب که در این راه قدم نهاده اند، یعنی جعفر طیار علیه السلام و نیز عقیل و فرزندان آنها شرح داده است. زندگی راد مردانی که در این راه قیام علیه ستم و برای عدالت خواهی سر خود را در طبق نهاده اند و در این راه تقدیم نمودند، بررسی نموده است.

ابوالفرج یعنی علی بن الحسين بن محمد بن احمد بن الهيثم بن عبدالرحمن بن مروان بن عبدالله بن مروان بن محمد مروان بن حکم

ص: 219

بن عاص بن أمية بن عبد شمس بن عبد مناف(1) ، از تبار مروان حکم است، مروانی ولی شیعه است! شیعه بودن ابوالفرج از مقدمه و محتوای کتابش به خوبی آشکار است، و از مصادیق يخرج الحي من الميت است. ابن اثیر در این باره می گوید، و كان ابوالفرج شيعية وهذا من العجيب، ابن جوزی می گوید، انه كان متشعياً.(2)

ابوالفرج بیش از دویست مورد از زندگی و فرجام فرزندان ابوطالب را که عمدتا در راه آرمان خویش سر خود را داده اند تحقیق نموده است. بیشتر آنان از تبار على عليه السلام یعنی علویون می باشند. تعداد 36 نفر افراد پژوهش شده در زمان امویان قرار دارند. و تعداد 166 نفر آنان مربوط به دوران عباسیان می باشد. مجموع آنها 202 نفرند. اکثر قیام هاو حرکت های علویون دوران حضور ائمه عليهم السلام تا سال 260 و نیز بعد از آن زمان تا سال 313، سال نگارش کتاب(3) را در بر دارد. همان گونه که قرآن کریم دو جریان اجتماعی حق و باطل، انبیا و چالشگران انبیا را از آغاز تاریخ زندگی تا زمان نزول قرآن ترسیم نموده است، ابوالفرج نیز در این کتاب دو جریان اجتماعی چالشگر را تحقیق و تحلیل نموده است. یکی جریان اجتماعی حق به رهبری عترت و یاران اهل بيت عليهم السلام، دیگری جریان اجتماعی چالشگر عترت به رهبری امویان. آنگاه عباسیان را مورد تحقیق قرار داده است. در هر صورت قیام های علویان که در زمان امام رضا عليه السلام رخ داده و یکی از زمینه سازی های فراخوانی امام رضا عليه السلام به مرو توسط مأمون می باشد را در این فرصت مورد بررسی قرار می دهیم.

ص: 220


1- مقاتل الطالبيين، ص5.
2- اعیان الشیعه، ج 8، ص198.
3- مقاتل الطالبين، ص 24.

مأمون با فراخوانی امام رضا عليه السلام به دربار خویش و پیشنهاد ولایت عهدی می خواهد از علویان دلجویی کند و شورش ها و قیام های آنان را خاموش نماید. زیرا قیام علويون تحت اشراف على بن موسی عليه السلام خطر جدی بر حکومت مأمون می باشد.

اولین قیام علويون بر علیه عباسیان را در زمان امام رضا عليه السلام، قیام اسحاق بن الحسن بن زید بن الحسن بن علی بن ابی طالب عليه السلام تشکیل می دهد. وی را در زمان هارون دستگیر و زندانی می کنند و در زندان جان می سپارد.(1) این یک مورد که در زمان هارون اتفاق افتاده است اما در زمان حاکمیت امین و درگیری وی با مأمون اتفاق مهمی در این رابطه به چشم نمی خورد. اما در ایام مأمون تعداد زیادی از علويون برغم ستم دستگاه حکومتی عباسیان قيام نمودند و به دست حاکمان عباسی کشته شدند. عده ای از اینان به فراخوانی و همزمان با قیام این طباطبا و ابوالسرایا می باشند. برخی در عراق و برخی دیگر در یمن و برخی در مکه و مدینه.

یکی از آنان محمد بن محمد بن زید بن علی بن الحسن بن علی بن ابی طالب عليه السلام می باشد. که مادرش هم از همین تبار است؛ یعنی فاطمه بنت علی بن جعفر بن اسحاق بن علی بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب. قیام وی نیز در هنگام قیام ابوالسرايا شكل گرفته است.(2) حسن بن سهل هنگامی که محمد را دستگیر می کند به نزد مأمون می فرستد. مأمون در ظاهر از وی دلجویی می کند آنگاه بعد از چهل روز وی را با سم به قتل می رساند.(3) دیگری قیام حسن بن الحسين بن

ص: 221


1- مقاتل الطالبيين، ص 418.
2- مقاتل الطالبيين، ص 422.
3- همان، ص 449

زید بن علی بن الحسين بن ابی طالب عليه السلام همراه سپاه ابوالسرایا می باشد. وی در درگیری با سپاه هرثمه در کنار پل کوفه کشته می شود. (1)هم چنین قیام حسن بن اسحاق بن علی بن الحسين بن علی بن ابی طالب همراه ابوالسرايا بوده است. وی نیز در کوفه به دست سپاه مأمون کشته می شود.(2) نیز قیام محمد بن الحسين بن الحسن بن علی بن الحسين بن علی بن ابی طالب. وی در هنگام قیام ابوالسرایا در یمن قیام می کند و کشته می شود.(3) همچنین علی بن عبد الله بن محمد بن عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب هنگام قيام ابوالسرایا در کوفه، در یمن قیام کرده و کشته می شود.(4)

افزون بر این ها ابراهیم بن موسی بن جعفر عليه السلام در یمن همان زمانی که ابوالسرايا قيام نموده بود، قیام می کند.(5) ابراهیم یمن را تسخیر می کند و اسحاق بن موسی عامل مأمون به مکه فرار می کند و کشتار فراوانی نیز رخ می دهد.(6) این مورد را دیگران عنوان می نمایند اما ابوالفرج آن را از قلم انداخته است. نیز زید بن موسی عليه السلام معروف به «زيد النار» که در بصره قیام می کند و خانه های عباسیان را آتش می زند، دستگیر و به نزد مأمون می آورند. مأمون وی را به خاطر على بن موسی عليه السلام می بخشد، آنگاه مسموم ساخته از پای در می آورد.(7)

ص: 222


1- همان، ص 422.
2- همان، ص 423.
3- همان
4- همان، ص 423، مروج الذهب، ج3، ص439.
5- طبری، ج 7، ص 443، يعقوبي، ج 2، ص 402 و 410، الکامل، ج 5، ص 471.
6- الكامل، ج 5 ص 471.
7- يعقوبي، ج 2، ص 403، عمدة الطالب، ص 270.

محمدبن جعفر

مورد دیگر از قیام های علویون قيام محمد بن جعفر بن محمد عليه السلام می باشد. وی فرزند امام صادق عليه السلام است. ليکن حرکتی که انجام می دهد و روشی که بعد از قیام در پیش می گیرد، همراه و هم هدف عترت نمی باشد. خواهش های نفسانی وی را فریب می دهد. امام رضا عليه السلام نیز قیام وی را تأیید نمی نماید.

وی در مدینه ابتدا به دور از مسائل سیاسی زندگی می نمود. هنگامی که نامه ای از جانب عباسیان به دست وی می رسد که در آن به ساحت مقدس فاطمه عليها السلام اهانت شده بود، وی را آشفته کرده بر علیه حاکمان عباسی قیام به راه می اندازد. هنگامی که در مدینه قیام می کند لقب «امیر المؤمنین» به وی می دهند(1). وی در آغاز قیام مردم را به سوی محمد بن ابراهیم ابن طباطبا فرا می خواند. بعد از درگذشت ابن طباطبا به سوی خویش فرا می خواند.(2) محمد بن جعفر به مکه عزیمت نموده در آنجا ادعای امامت و مهدویت می نماید.(3) در هر صورت اقدام وی بدون رضایت امام رضا عليه السلام بوده و حتی امام عليه السلام وی را از این اقدام باز می دارد، ولی توجه نمی کند.(4) امام رضا عليه السلام از وی اظهار بیزاری می کند و می فرماید من عهد کردم در زیر یک سقف با وی همراه نشوم، لايظلنی وَ ایاه سَقْفُ بیت .(5) در پی اقدام وی «جلودی»

ص: 223


1- مقاتل الطالبيين، ص 438.
2- مروج الذهب، ج3، ص439.
3- شرح الاخبار، ج 3، ص 336.
4- مقاتل الطالبيين، ص 438.
5- عيون، ج 2، ص 220.

فرمانده سپاه مأمون در مدینه جنایات فراوان انجام می دهد و حتی به خاندان علويان تعرض می نماید و به منزل امام رضا عليه السلام نیز بی احترامی مي كند(1)

محمد بن جعفر هنگامی که دستگیر می شود از رفتار خویش اظهار پشیمانی می کند و می گوید من نمی دانستم مأمون زنده است. من فکر می کردم مأمون از دنیا رفته است، قيام کردم! اکنون که زنده می باشد، به بیعت وی وفادار هستم!(2) هنگامی که محمد بن جعفر را دستگیر و به نزد مأمون می فرستند. با این اظهارات، وی یکی از مقربان دربار مأمون قرار می گیرد. هنگامی که می میرد مأمون بر وی نماز می خواند و امام رضا عليه السلام را وادار به شرکت در تشییع جنازه می کند. امام عليه السلام با کراهت و تأخیر در تشییع جنازه شرکت می کند.(3) مؤلف معجم الرجال (رضوان الله عليه) در مورد وی مینگارد ایمان وی برای ما ثابت نشده است تا چه رسد وثاقت وی.(4)

بر این اساس این که برخی نویسندگان می نگارند در صحت روایت نوفلی در مورد محمد بن جعفر که مقاتل الطالبيين نقل می کند مورد تردید است،(5) سخنی به دور از تحقیق است؛ زیرا روایت توفلی که مقاتل نقل می کند در نکوهش محمد بن جعفر است و با وضع و حال موضع گیری های محمد بن جعفر هماهنگ است.(6) در هر

ص: 224


1- همان، ص 172.
2- طبری، ج 7، ص447، الکامل، ج 5 ص 473.
3- معجم الرجال، ج 16، ص90، شماره 3067.
4- همان، ص 175، شماره 10410.
5- حیات فکری امامان شیعه، ص 226
6- .مقاتل الطالبین، ص 440.

صورت این حرکت محمد بن جعفر بسیار نافرجام و مورد نکوهش امام رضا عليه السلام واقع شده است. دست آوردی هم به دنبال نداشت. بلکه باعث ناهنجاری و پی آمدهای ناشایسته نیز شده است. علت نافرجامی آن بی حساب بودن حرکت محمد بن جعفر است که در قیام خویش مدبرانه عمل نکرده و در راه هدف خویش هم مقاوم نبوده است. با احساس کوچکترین خطر، تسلیم عباسیان شده و آنان را ستایش می نماید و تا آخر هم در کنار مأمون می ماند.

قیام ابن طباطبا

درگیری های دو برادر، امین و مأمون که چندین سال طول کشید به کشته شدن امین خاتمه یافت. در این مدت که در اوایل حکومت داری مأمون رخ داد، اوضاع حکومتی آشفته بود. این آشفتگی فرصتی مغتنم برای ستیز علویان برغم حاکمان عباسی شده بود. بعد از کشته شدن امین گرچه با پیشنهاد فضل بن سهل برادرش، حسن بن فضل را حاکم بغداد و به طور کلی عراق و فارس و مداین و حجاز قرار داد، ولی حسن بن فضل نه از توانمندی سیاسی کافی بهره مند بود و نه موقعیت نظامی برتری داشت که بتواند قيامها و حرکت های اجتماعی را مهار نماید.

در زمان حاکمیت حسن بن فضل اوضاع بغداد آشفته بود. امنیت اجتماعی نبود. زندگی توده مردم ساماندهی نشده بود. ستم و بی عدالتی همه جا را فرا گرفته بود. به همین خاطر زمینه برای یک حرکت اجتماعی از سوی علويون عليه عباسیان فراهم شده بود. افراد مؤمن و فرزانه را می طلبید تا از این فرصت بهره وری نماید.

ص: 225

این نکته گوشزد شد که همیشه ظرفیت های اجتماعی آن گونه فراهم نیست که شاخص های عترت مانند علی بن موسی عليه السلام شخصاً به رغم عباسیان قیام نماید. این نکته بدین معنا نیست که زمینه برای دیگر یاران برجسته و متدین عترت هم فراهم نباشد، بلکه چه بسا زمینه برای دیگران مانند زید بن علی عليه السلام، مانند حسین شهید فخ فراهم باشد. اینک اوضاع اجتماعی به گونه ای است که در زمان امام رضا عليه السلام این زمینه برای علویون مانند ابن طباطبا فراهم شده است. ابن طباطبا با آگاهی کامل و با نیتی پاک و با تأیید عترت یک حرکت بزرگ اجتماعی را علیه مأمون پدید می آورد. نسب ابن طباطبا عبارت است از: محمد بن ابراهيم بن اسماعيل بن طباطبا بن ابراهيم بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب عليه السلام (1).

اولین انگیزه در وی به تحریک نصر بن شبیب پدید می آید. نصر بن شبیب هنگامی که از جزیره (بین دو شط بزرگ فرات و دجله که منطقه عراق می باشد، جزیره نامیده می شده است(2) ) به مدینه می آید، علویون را بر علیه مأمون تحریک می نماید. از میان آنان ابن طباطبا آماده قیام می شود. ولی نصر با این که خود پیشنهاد دهنده بود، وی را یاری نمی کند.(3) ابن طباطبا بعد از ناامیدی از یاری نصر در سال 199 خود عزم راسخ بر نبرد علیه حاکمان عباسی می گیرد. وی نخست به کربلا رفته قبر امام حسین بن على عليه السلام را زیارت می کند. (4)این اقدام ابن

ص: 226


1- مقاتل الطالبيين، ص 424.
2- معجم البلدان، ج 3، ص 54.
3- مقاتل الطالبيين، ص 425.
4- پیشین، ص427، الكامل، ج هه ص 464.

طباطبا همانند کار شهید فخ است که ابتدا بر سر مزار سالار شهیدان حاضر می شود و پیمان وفاداری می بندد. شعار خود را خون خواهی امام حسین عليه السلام عنوان می نماید، غدا خارج طالب بثاره، طرح این شعار (خونخواهی حسین عليه السلام) در زمان عباسیان گواه روشنی است بر این که علویان، عباسیان را هم خط امویان می دانند؛ چرا که امام حسین عليه السلام را امویان به شهادت رسانده بودند. خون خواهی وی از عباسیان مطالبه مي شود!

آنگاه ابن طباطبا از اهداف خود سخن می گوید. قيام به دستور خدا و برای احیای دین خدا، امر به معروف و نهی از منکر و فراخوانی به کتاب و سنت و رضای از آل محمد صلي الله عليه و آله می باشد، أَقَامَََة دین اللَّهِ وَ الذَّبِّ عَنْ دِينِهِ وَ النَّصْرِ لِأَهْلِ بَيْتِهِ وَ الْقِيَامِ بامرالله . وَ الدعا إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَسْنَةِ نَبِيِّهِ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ .(1) این اتفاق در کوفه می افتد و مردم کوفه در محلی به نام «قصر الضريتين»همانند ملخ دور وی اجتماع نموده و با وی بیعت می نمایند.

هدف قيام ابن طباطبا

در مورد تأیید قیام ابن طباطبا، زید بن علی بن الحسين عليه السلام می گوید: در کنار قصر الضريتين در دهم جمادی الاولی سال 199 مردم با مردی از ما بیعت می کنند که خدا و فرشتگان به آن مباهات می نمایند. نیز جابر جعفی از امام باقر عليه السلام روایت می کند که مردی از اهل بیت عليهم السلام در جمادی الاولی سال 199 بر مردم خطبه می خواند که

ص: 227


1- مقاتل الطالبين، صص 427 و 428.

خدا و فرشتگان بر آن مباهات می نماید، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ، مُحَمَّدُ بْنُ عَلِىٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ يَخْطُبُ عَلَى اعوادكم يَا أَهْلَ الكوفه سَنَةِ تِسْعٍ وَ تِسْعِينَ وَ مأة فِي جُمَادَى الْأُولَى رَجُلُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ يُبَاهِي اللَّهُ بِهِ الْمَلَائِكَةُ .(1)

این شواهد گواه روشن بر تأیید قیام ابن طباطبا می باشد و نیز اهداف وی را از این قیام به خوبی روشن می سازد. هدف وی امر به معروف و نهی از منکر و استقرار دین الهی می باشد. قیام وی همانند قیام زید بن علی بن الحسين عليه السلام المال و حسین شهید فخ است. همان گونه که علی بن موسی عليه السلام از قیام زید تجلیل می نماید و آن را قیام در راه خدا می داند، قیام ابن طباطبا نیز همان گونه است. امام رضا عليه السلام در حضور مأمون می فرماید حرکت زید بن موسی (برادر امام رضا عليه السلام) را با قیام زید بن على عليه السلام نباید مقایسه نمود؛ زیرا زید بن علی عليه السلام از علمای آل محمد بود. غضبش برای خدا بود. با دشمن خدا جهاد کرد و در راه خدا کشته شد، لاتفس أَخِي زَيْداً إِلَى زَيْدِ بْنِ عَلِىٍّ فانه مِنْ عُلَمَاءِ آلِ مُحَمَّدٍ غَضِبَ اللَّهُ عزوجل فَجَاهِدْ أَعْدَاؤُهُ حَتَّى قُتِلَ فِي سَبِيلِهِ .(2)

این سخن تحلیل دو حرکت اجتماعی است؛ یکی نکوهش رفتار زید بن موسی در بصره که وی گرچه به دنیال قیام ابن طباطبا حرکت کرد و بصره را گرفت، ولی رفتارهای ناشایست وی پرده از اهداف وی برداشت که برای خدا نبوده است. لیکن قیام زید بن علی کاملا در راستای اهداف الهی و همگام با عترت رسول الله صلي الله عليه و آله بوده است. قیام ابن طباطبا نیز همین گونه است؛ مورد تأیید علی بن

ص: 228


1- همان، صص428 و 429.
2- عيون، ج 1، ص 225.

موسی عليه السلام خلقت است. گرچه علی بن موسی عليه السلام به لحاظ شرایط حاد زمان مأمون به طور صریح قيام ابن طباطبا را نمی توانست تأیید کند.

ابو السرايا

قیام ابن طباطبا با حرکت و قیام «ابوالسرايا»پیوند می خورد. ابوالسرایا یعنی سری بن منصور احمد بن ربيعة بن ذهل بن شیبان، در سال 198 به رغم مأمون قیام می کند. شعار وی فراخوانی به سوی آل محمد عليه السلام بوده است. وی در عراق با ابن طباطبا برخورد می نماید و با هم پیمان بسته بر علیه مأمون متحد می شوند. (1)بعد از اتحاد این دو، جمعیت بزرگی از آنان حمایت می کنند؛ به گونه ای که عراق را تسخیر می نمایند. ابوالسرایا نیز رهبری ابن طباطبا را می پذیرد و مردم را به سوی وی فرا می خواند(2). به همین خاطر مکه و مدینه را نیز تسخیر می نمایند و ابوالسرايا، «ابن افطس» را امیر الحاج قرار داده حج می گزارد و پرده کعبه را با متن جدید تعویض می نماید.(3) زید بن موسی بن جعفر عليه السلام معروف به زید النار در بصره حاکم می شود (4)و محمد بن سليمان بن الحسن بن الحسن بن علی را حاکم مدینه قرار می دهند.(5) این حاکمیت به مدت ده ماه در عراق تداوم می یابد. (6)

ابوالسرایا بعد از این که عراق را تسخیر می نماید و نام ابن طباطبا بالا می گیرد وی را تحمل نمی کند و اقدام های ناشایستی را مرتکب

ص: 229


1- مقاتل الطالبین، ص 426، طبری، ج 7 ص 443 یعقوبی، ج 2، ص 398 ..
2- شرح الاخبار، ج 3، ص 334.
3- طبری، ج 7، ص 443. الكامل، ج5، ص467.
4- طبری ،ج 7، ص 442، يعقوبی، ج 2، ص 398.
5- مروج الذهب، ج 3، ص 440.
6- طبری، ج 7، ص 442.

می شود که ابن طباطبا وی را به خاطر رفتار ناشایسته اش نکوهش می نماید.(1) ابو السرايا حتى متهم به قتل ابن طباطبا می شود که وی را مسموم ساخته و به قتل می رساند.(2) بعد از رحلت ابن طباطبا، ابوالسرايا بر وی نماز خوانده او را به خاک می سپارد.(3)

پس از رحلت این طباطبا رهبری نهضت به دست ابوالسرایا می افتد وی مردم را به سوی محمد بن محمد بن زید بن علی بن الحسين بن علی بن ابی طالب فرا می خواند.(4) ليكن در واقع خود را رهبر نهضت می داند و هنگامی که از محمد بن سلیمان در مدینه که حاکم آنان بود می خواهد تا نظر موافق امام رضا عليه السلام را جلب نماید، امام به وی توجهی نمی کند.(5) سبب این بی اعتنایی را باید در رفتار ابوالسرايا جستجو نمود؛ زیرا همان گونه که توضیح داده شد، قیام ابن طباطبا مورد تأیید عترت بود. لیکن ابوالسرایا نتوانست وی را تحمل کند و راه خود را از ابن طباطبا جدا کرد، گرچه در قتل ابن طباطبا هم دست نداشته باشد.

دست آورد قیام ابن طباطبا

از ویژگی های قیام ابن طباطبا حمایت بزرگی است که از جانب تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام از قیام ایشان شده است. ابن طباطبا با زیر کی خاص و شناخت صحیح از جامعه آن زمان محل قیام خود را

ص: 230


1- مقاتل الطالبيين، ص 434.
2- طبری، ج7، ص437.
3- مقاتل الطالبيين، ص 436، الكامل، ج 5 ص 466 .
4- طبری، ج 7، ص 437.
5- عيون، ج 2، ص 124.

کوفه، مرکز علویان و عاصمه امير المؤمنین علی عليه السلام انتخاب می کند.

همچنین شعار خود را خونخواهی سالار شهیدان حسین بن علی عليه السلام عنوان نمود. وی دارای ویژگی ها و آگاهی و نفوذ و معنویت بود.

نهضت وی نیز مورد حمایت تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام و عترت آل رسول صلي الله عليه و آله قرار گرفته بود. این ویژگی ها سبب شدند حمایت از وی گسترده شود و بعد از پیوند با ابوالسرایا یک نهضت فراگیر پدید آید که بتواند تمام عراق (به غیر بغداد) و بخش عظیمی از حجاز مانند مکه و مدینه را تسخیر نماید.

یکی از علت های پیروزی وی همان انتخاب کوفه به عنوان مرکز قيام بود. زیرا کوفه مرکز تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام و وفادار ترین نیروهای اهل بیت عليهم السلام ، هماره از این منطقه بوده است. علت آن هم نفس های گرم و رحمانی امیر المؤمنين عليه السلام بود که این جریان اجتماعی را در کوفه پدیدار ساخت. به گونه ای که بعد از علی عليه السلام سالها و قرنها پایدار مانده و نهضت های فراوان را ساماندهی نمود. مانند نهضت توابین، قیام مختار، نهضت بزرگ زید بن علی الحسین و نیز قیام های علویون که در زمان امام صادق عليه السلام پدید آمد. این قیام ها نوعا مرکز حرکت خود را کوفه انتخاب می نمودند. زیرا زمینه حمایت در کوفه بیش از همه بلاد اسلامی بوده است. در مورد کوفه حرف و سخن فراوان است که فعلا مجال آنها نیست. در هر صورت ابن طباطبا نیز با زیرکی و هوشمندی مرکز قیام خویش را کوفه برگزید و نهضت وی هم به ثمر نشست و باعث تسخیر بخش اعظم بلاد عراق و حجاز و فارس گردید.

تلاش های ابوالسرایا نیز در این راستا مؤثر بود. اگر اتحاد و همدلی این دو (ابن طباطبا و ابوالسرايا) تداوم پیدا می کرد و اگر

ص: 231

مرگ ابن طباطبا و یا مسموم نمودن وی توسط ابوالسرایا پیش نمی آمد، این نهضت به تسخیر بغداد می انجامید و حاکم مأمون در بغداد یعنی حسن بن سهل که در واقع نماینده و فرمانبردار فضل بن سهل بود، توان مقاومت نمی توانست داشته باشد. با این حال قيام این طباطبا منطقه بزرگی را از سیطره حکومت عباسیان بیرون آورد. اگر چه به تسخیر بغداد موفق نشد. این قیام همانند قیام زید شهید و حسین شهید فخ آسیب سختی بر پیکره حکومت عباسیان متوجه ساخت.

قیام ابن طباطبا قیامهای دیگری را در پی داشت. بسیاری از علویون هنگامی که شکوه قیام ابن طباطبا را مشاهده کردند، دست به اقدام علیه عباسیان زدند. همانند قيام ابن افطس در مکه، ابراهيم بن موسی عليه السلام در یمن، اسماعیل بن موسی عليه السلام در فارس، زید بن موسی عليه السلام در اهواز و بصره، محمد بن سلیمان در مداین و محمد بن جعفر در مدینه و ... همگی شاخه های قیام ابن طباطبا به شمار می آیند. گرچه برخی از آنها از آرمان های این طباطبا فاصله گرفتند و در نهایت تسلیم حکومت مأمون شدند. ليكن مجموع این سلسله قيام ها وحشت بزرگی بر اندام حکومت مأمون افکندند. در درگیری این قیام ها دهها هزار نفر بلکه صدها هزار نفر به خصوص در قیام ابن طباطبا و ابوالسرايا از دو طرف کشته می شوند.

فرجام ابوالسرايا

بعد از درگذشت ابن طباطبا، ابوالسرايا عزم تسخیر بغداد را می نماید.(1) حسن بن فضل برای مقابله با وی ابتدا سپاهی را به

ص: 232


1- طبری، ج 17 تا 438.

فرماندهی زهير بن مسیب برای تسخیر کوفه و مقابله با ابوسرايا اعزام می دارد. این سپاه به مردم کوفه پیام می دهد که زنان و دختران خویش را برای سپاه حسن بن سهل آراسته نمایید، یا اهل کوفه زینوا نساء كم واخواتكم ويناتكم للفجور.(1) بی حیایی تا آنجا که رسما سخن از تباهی و فجور می گویند!

در کوفه افرادی چون حسن بن هذيل از یاران شهید فخ حضور داشتند که مردم را به پایداری فرا می خواندند. ایشان سپاه زهیر بن مسیب را سخت شکست داده زهیر به بغداد فرار می کند. آنگاه حسن بن سهل، عبدوس بن عبد الصمد را با هزار سواره و سه هزار پیاده برای تسخیر کوفه بسیج می کند، این سپاه نیز شکست می خورد. شخص عبدوس نیز به دست ابوالسرایا کشته می شود. (2)

سپس حسن بن فضل برای مقابه با ابوالسرایا از هرثمه که در آن هنگام عازم مرو بود استمداد می طلبد. هرثمه در عین حال که از حسن بن سهل رنجیده بود، به ندای ایشان پاسخ می دهد. از بین راه بر می گردد.(3) سپاه هرثمه به کوفه اعزام می شود. در حمله اول از ابوالسرايا شکست می خورد و هرثمه به بغداد باز می گردد.(4) حسن بن سهل دوباره هرثمه را با سپاه سی هزار نفری برای مقابله با ابوالسرايا اعزام می دارد.(5) با آمدن این سپاه به کوفه و درگیری بین دو سپاه، ابو السرايا شکست خورده و کوفه به دست هرثمه تسخیر می شود.

ص: 233


1- مقاتل الطالبيين، ص 431.
2- همان، ص 433.
3- الكامل، ج 5، ص 467.
4- یعقوبی، ج 2، ص 400 .
5- مقاتل الطالبيين، ص 437.

ابوالسرايا به سمت بصره و اهواز فرار می کند. در منطقه شوش به دست «کندغوش»عامل مأمون در آن منطقه دستگیر و به نزد حسن بن سهل به بغداد فرستاده می شود. حسن بن سهل هم ابوالسرايا را کشته به دو نیم تقسیم می کند؛ نیمی از جسد را به یک طرف دروازه ورودی و نیم دیگر را به طرف دیگر دروازه می آویزد. محمد بن محمد بن زید بن موسی عليه السلام را که بعد از ابن طباطبا، ابوالسرايا مردم را به نام وی فرا می خواند، زنده نگه می دارد.(1) این گونه قیام ابن طباطبا و ابو السرايا به پایان می رسد. این عاقبت ابو السرايا به سبب آن ناسپاسی وی از ابن طباطبا می تواند باشد.

در هر صورت این قیام ها از یک سو ضربه اساسی را به حکومت مأمون متوجه ساخت. از جانب دیگر آزمون بزرگی بر موقعیت اجتماعی جریان بزرگ اجتماعی تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام بود، به ویژه در منطقه عراق. این موقعیت در حقیقت موقعیت اجتماعی عترت و شخص علی بن موسی عليه السلام می باشد که این گونه حرکت بزرگی را در مقابله با حاکمان عباسی پدیدار ساخته است. طبیعی است که مأمون از این موقعیت به وحشت بیفتد و در اندیشه چاره بر آید. بر این اساس گر چه آشفتگی اوضاع سیاسی بعد از درگیری دو برادر امین و مأمون می تواند یکی از عوامل زمینه ساز فراخوانی علی بن موسی عليه السلام باشد و گرچه موقعیت اجتماعی عترت و على بن موسی عليه السلام از عوامل فراخوانی را تشکیل می دهد، اما مهم ترین عامل فراخوانی امام رضا عليه السلام رهبری نمودن این قیام از جانب ایشان می باشد که به عنوان یک جریان بزرگ اجتماعی در کشور پهناور

ص: 234


1- مقاتل الطالبيين، ص449، يعقوبی، ج 2، صص398و 400.

اسلامی رخ داده است که مهم ترین آنها قيام ابن طباطبا می باشد. این حرکت ها زیر پوشش موقعیت بزرگ اجتماعی علی بن موسی عليه السلام شکل می گیرد.

محمد بن عبد الله بن الحسن بن علی بن علی بن الحسين بن علی بن ابی طالب عليه السلام معروف به «ابن افطس»، همان گونه که گذشت از جانب ابن طباطبا و ابوالسرايا حاکم مکه منصوب شده و امیر الحاج قرار گرفت. وی بعد از درگذشت ابن طباطبا اعلان استقلال نموده و زیر پرچم ابو السرايا نرفت و با محمد بن جعفر همدستی نمود.(1) در نهایت در بصره به دست مأموران مأمون سم مهلک نوشید و در جا از پای در آمد. (2) قيام این افطس را نیز نمی توان یک قیام مستقل مطرح ساخت، بلکه در دامنه قیام ابن طباطبا می باشد که تا مکه کشیده شد.

تاکنون عمده حرکت ها و قیام هایی که از جانب علویون در برابر مأمون رخ داده بررسی شد. البته منظور در این قسمت، یادآوری قیام هایی بود که پیش از فراخوانی علی بن موسی عليه السلام رخ داده اند و زمینه فراخوانی حضرت را به مرو موجب شدند. اما چون سخن از قیام های علویون در زمان مأمون است مناسب می باشد، به منظور تکمیل تحقیق قیام های علویون، چند مورد دیگر را که بعد از شهادت علی بن موسی عليه السلام رخ داده است مورد بررسی قرار دهیم.

یکی از این قیام ها، قيام حمدويه بن علی بن عیسی است که بعد از قیام ابراهیم بن موسی در یمن در سال 2015 رخ داده است. وی بعد

ص: 235


1- الكامل، ج ا ص 472.
2- مقاتل الطالبيين، ص 461.

از این که هوادارانش کشته شدند، لباس زنانه پوشیده در حال فرار دستگیر می شود.آنگاه بعد از دستگیری توسط عیسی بن زید جلودی امان داده می شود. (1)

در سال 207 نیز عبدالرحمن بن احمد علوی به خاطر ستم ها و اجحاف های مأمون و مالش در یمن قیام می نماید. شعار خود را «الرضا من آل محمد صلي الله عليه و آله» عنوان می کند. مأمون سپاه بزرگی را به فرماندهی دینار بن عبدالله برای مقابله با وی بسیج می کند. وی امان می خواهد؛ به وی امان می دهند. عبد الرحمن را به نزد مأمون اعزام می کنند. اما مأمون وی را به حضور نمی پذیرد و دستور می دهد که وادارش کنند لباس مشکی که شعار عباسیان بوده را بپوشد. مأمون از آن زمان به بعد هیچ علوی را به حضور نمی پذیرد.(2)

عبدالله بن جعفر بن ابراهیم بن جعفر بن الحسن بن علی بن ابی طالب عليه السلام نیز در منطقه فارس در زمان مأمون قیام می کند که عده ای از خوارج وی را در میان راه به قتل می رسانند.(3)

قیام های دیگر از غیر علویون مانند خود عباسیان در بغداد، یا دیگران در زمان مأمون رخ می دهد. مانند قيام بابک خرمی و قيام وثب بن عایشه یعنی ابراهیم بن محمد بن عبد الوهاب معروف به «ابن عایشه» که اولین عباسی بود که بر علیه مأمون شورید و اولین عباسی هم بود که به دست مأمون عباسی به قتل رسید و به دار آویخته شد.(4)

ص: 236


1- یعقوبی، ج 2، ص 411.
2- طبری، ج 7، ص 489، ص 490 الكامل، ج 5 ص 530.
3- مقاتل الطالبيين، ص 453.
4- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 415، مروج الذهب، ج3، ص448، الکامل، ج5 ص 541.

این حرکت های اجتماعی که بیشتر آنها از جانب علویون رخ داده است، همگی به هم پیوسته اند. چه آنها که در زمان قيام ابن طباطبا در یمن و جاهای دیگر رخ داد و چه سایر موارد. همگی یک جریان بزرگ اجتماعی را تشکیل می دهند و خاستگاه همه آنها (قیامهای علویون) عترت و موقعیت اجتماعی علی بن موسی عليه السلام می باشد. این حرکت های اجتماعی باعث می شود تا مأمون از موقعیت امام رضا عليه السلام به وحشت افتاده برای کنترل فعالیت های اجتماعی حضرت و کنترل توانمندی تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام ، که تاج و تخت وی را تهدید می نماید، چاره اندیشی کند.مأمون چون فردی زیرک و سیاستمدار است در اندیشه می شود تا برای تأمین این اهداف علی بن موسی عليه السلام را از منطقه حجاز و عراق که پایگاه این حرکت ها می باشد، دور کند و به سمت مرکز حکومت خویش «مرو» فراخواند. اکنون که زمینه های این اقدام مهم مأمون بررسی شد، در قسمت بعدی می توان انگیزه های مأمون را از این اقدام مهم جستجو نمود. همچنین هوشمندی و توانمندی های علی بن موسی عليه السلام را در مقابله با ترفندهای مأمون بررسی و تحلیل نمود.

مأمون و خطر تشكل همسوی اهل بیت عليهم السلام

اینک بعد از سقوط بغداد اوضاع سیاسی حکومت داری مأمون به گونه ای است که دو مقر تصمیم گیری مهم مدیریت جهان اسلام را عهده دار است؛ یکی مرو مرکز فرماندهی و حکمرانی که شخص مأمون عهده دار آن است و نوع تصمیم های مهم با مشاوره فضل بن سهل سامان می گیرد. دیگری بغداد که عراق، اهواز، فارس، حجاز و

ص: 237

یمن را پوشش می دهد و اختیارات آن به حسن بن سهل واگذار شده است. مدیریت پنهان این مرکز به عهده فضل برادرش می باشد. از سوی دیگر اوضاع امنیتی، اجتماعی و نیز اقتصادی آشفته می باشد. اما ساماندهی آنها برای مأمون اولویت ندارد. فعلا سخن در تدبیر و سیاست مداری مأمون در رابطه با علی بن موسی عليه السلام می باشد. مأمون بعد از فراغت از غائله برادرش اکنون برخورد با علی بن موسی عليه السلام را در اولویت قرار داده است. اکنون مهم ترین موضوع سیاسی و اجتماعی موضوع برخورد با علی بن موسی عليه السلام و در واقع تشكل همسو و همراه وی می باشد. علت این موضوع موقعیت بالای اجتماعی علی بن موسی عليه السلام و توانمندی این جریان بزرگ اجتماعی است که تسخیر بغداد را نوید می داد. از این رو مأمون در صدد است با این تشکل و با رهبری آن یعنی علی بن موسی عليه السلام به نوعی برخورد کند تا توانمندی آن را کنترل نموده و تلاش های آنان را زیر نظر بگیرد. ليكن شیوه ای که مأمون در پیش می گیرد با تمام موضع گیری امویان و عباسیان بعد از خودش در راستای عترت، روشی تازه و نو است که به سابقه دارد و نه لاحقه. موضع گیری و ترفند مأمون نه همانند خشونت آشکار امویان است و نه مانند خشونتهای پدرش هارون که پیش از وی با عترت رسول الله صلي الله عليه و آله شکل داده اند؛ بلکه یک شیوه دیگری است.

مأمون را بهتر بشناسیم

برخی از نویسندگان با اعتماد به برخی شواهد مأمون را فردی شیعه عنوان می نمایند. برخی از این شواهد این گونه است:

ص: 238

1- مأمون على بن ابی طالب عليه السلام را برتر از دیگران می داند.

2- مأمون ولایت عهدی خویش را به علی بن موسی عليه السلام واگذار می نماید.

3- مأمون دختر خود «ام حبیب»را به عقد امام رضا عليه السلام در می آورد.

4- دختر دیگر خود «ام الفضل»را به عقد جوادالائمه درمی آورد.

5. مأمون ازدواج موقت را صحیح می داند.

6- نیز معتقد به مخلوق بودن قرآن است که اعتقاد صحیح شیعه می باشد.(1) و ...

آیا این نوع موارد دلیل بر شیعه بودن فردی مانند مأمون می باشد؟ اگر کسی از اهداف پنهان مأمون از این اقدام ها بی خبر باشد، ممکن است باورش آید که این موارد گواه بر شیعه بودن وی می باشد. ليكن هنگامی که اهداف پنهان مأمون، از این ترفندها آشکار شود از نیات پلید وی آگاهی فراهم شود، آنگاه نه تنها در شیعه نبودن وی تردیدی باقی نمی ماند، بلکه اصولا ایمان وی مورد تردید قرار می گیرد؛ تا چه رسد به شیعه بودنش!

اگر در مورد هشام بن ابراهيم تردید روا باشد که در روایت از ایشان با عنوان زندیق یاد شده است، در مؤمن نبودن فردی همانند مأمون نه تنها تردید بلکه باور حاصل می شودکه وی مؤمن نبوده است. زیرا این مقدار کینه توزی با اهل بیت عليهم السلام چگونه با ایمان فرد سازگار است؟! بغض و کینه عترت در سینه مأمون نسبت به اهل

ص: 239


1- اعیان الشیعه، ج 2، ص 15 و 16.

بیت عليهم السلام از بغض و کینه معاویه نسبت به على و اولاد على عليه السلام کمتر نیست. گرچه روش ها به صورت کاملا متفاوت چرخش می نماید. اگر سیاست های معاویه در قبال علی بن ابی طالب عليه السلام زبانزد است و از معاویه فردی جهانی در جهان سیاست ساخته است، روش و سیاست های مأمون نیز کمتر از آن نیست. بلکه برخی روش های مأمون از معاویه نیز شگفت انگیز تر است. از این رو مأمون یک سیاست مدار بسیار زیرکی است که نظیر و نمونه کمتری می توان برای وی یافت.

هدف اصلی مأمون در برخورد با شاخص های عترت مانند امام رضا عليه السلام و تشكل اجتماعی همراه وی، کنترل این توانمندی است که از سوی ایشان خطر جدی بر تاج و تخت مأمون عباسی متوجه است. بر این اساس مأمون با مشاهده قیام های مهمی که از سوی تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام و ساماندهی شده اند، در این باره چاره اندیشی می نماید. وی می داند خاستگاه فکری و حمایتی این خطرها على بن موسی عليه السلام می باشد.

انتخاب گزینه مأمون نه همانند جنگ و ستیزهای معاویه در صفین با فرزندش یزید در میدان کربلا می باشد، و نه مشابه زندان و تبعیدهای رسمی پدرش هارون؛ بلکه یک گزینه جدید و نو است و آن احضار علی بن موسی عليه السلام (که در رأس هرم این تشکل قرار دارد) به دربار و پیشنهاد خلافت؛ و در صورت رد کردن، پیشنهاد نمودن ولایت عهدی به ایشان می باشد. گزینه مأمون همان خشونت یزید و هارون است. ولی خشونتی پنهان با پوشش خلافت و ولایت عهدی.

ص: 240

این گزینه تا آن زمان سابقه نداشت و بعد از زمان مأمون در عهد طولانی عباسیان نیز لاحقه ندارد. گزینه مأمون به خیال خامش، درباری کردن عترت است. وی می خواهد عترت را به دربار فرا خواند و به موقعیت اجتماعی عترت آسیب برساند. بدین خاطر برای اجرای این گزینه مأمون دستور به احضار علی بن موسی عليه السلام صادر می کند و علی بن موسی عليه السلام را از مدينة الرسول صلي الله عليه و آله که وطنش می باشد به سوی مرو پایتخت کنونی خودش فرامی خواند. این اقدام مأمون از برجسته ترین تصمیم های وی به شمار می رود.

احضار امام رضا عليه السلام

اکنون که زمینه های فراخوانی علی بن موسی عليه السلام بررسی شد، به موضوع فراخوانی، اهداف و نیز پی آمدهای آن می پردازیم.

احضار و فراخوانی امام رضا عليه السلام در مرحله اول با نامه نگاری شکل می گیرد. مأمون می خواهد اوضاع را کاملا عادی جلوه دهد. به عنوان علاقه مندی به عترت و دلجویی نمودن از شخص شاخص عترت چون علی بن موسی عليه السلام وی را به دربار خویش دعوت می نماید. مأمون انگیزه های اصلی خود را از این اقدام کاملا پنهان می سازد. بدین خاطر نامه های متعدد در جهت دعوت امام رضا عليه السلام می نگارد. امام رضا عليه السلام هم به نامه های مأمون توجهی نمی کند و دعوت را نمی پذیرد؛ زیرا امام از نیات شوم و پنهان مأمون کاملا آگاه بود. از این رو نامه نگاری ادامه می یابد تا وقتی که از شکل دعوت و فراخوانی عبور نموده به حد اجبار می رسد. مأمون در نهایت در نامه خویش به گونه ای مطرح می سازد که امام رضا عليه السلام را چاره ای جز

ص: 241

پذیرش این دعوت و یا به تعبیر بهتر گزینه ای غیر از پذیرفتن اجباری باقی نمی گذارد.

مرحوم کلینی در این راستا این گونه مینگارد: لما انقضى الأمر المخلوع واستوى الامر للمأمون کتب الى الرضا يستقدمه إلى خراسان فاعتل عليه ابوالحسن عليه السلام بعلل فلم يزل مأمون يكاتبه في ذلك حتى علم انه لا محيص له وانه لا يكف عنه.(1)«در هنگامی که کار مخلوع (امین) تمام شد و حکومت مأمون یک دست شد، مأمون به امام رضا عليه السلام نامه نگاشت و از وی خواست تا به خراسان بیاید. لیکن امام رضا عليه السلام تعلل می نمود و و عذر آورد. تا آنجا نامه نگاری ادامه یافت که امام ملاحظه کرد هیچ چاره ای به جز پذیرش خواسته مأمون نیست. زیرا وی دست بردار نخواهد بود».

امام رضا عليه السلام با اجبار دعوت مأمون را می پذیرد و حاضر می شود که از مدینه به سوی مرو سفر کند. این پذیرش در شرایطی است که فرزند برومندش جوادالائمه در این هنگام هفت سال دارد، فخرج عليه السلام ولابي جعفر سبع سنين.(2) اینک علی بن موسی عليه السلام باید از مدینه به سوی مرو حرکت کند. امام رضا عليه السلام در آستانه یک سفر پرماجرا و سرنوشت ساز و غیر قابل بازگشت قرار دارد. اهداف اصلی مأمون از این اقدام بسیار مهم، زیرکانه و پنهان است. امام رضا عليه السلام نیز باید به گونه ای این دعوت را بپذیرد و به گونه ای حرکت کند و در موردتصمیم های مأمون طوری موضع گیری نماید که مأمون را در رسیدن

ص: 242


1- كافي، باب مولد ابي الحسن الرضا عليه السلام حديث 7
2- همان

به اهدافش ناکام سازد. گرچه امام و همراهانش باید آسیب های جدی را نیز تحمل کنند.

این سفر بی بازگشت است و شهادت مظلومانه و غریبانه علی بن موسی عليه السلام را در پی خواهد داشت. رویدادهای آن بسیار مهم و منحصر به فرد است. این بخش از زندگی و امامت امام رضا عليه السلام حساس ترین و پرماجراترین دوران امامت حضرت می باشد. به نحوی که حتی در تاریخ امامان معصوم نمونه ندارد. این بخش از زندگی و اقدام های امام رضا عليه السلام تداوم یک جریان بزرگ اجتماعی تشکل همسوی عترت در برابر جریان بزرگ دیگر اجتماعی عباسیان است. دو رقیب سرسخت در این میدان رقابت قدم نهاده و رقابت بسیار جدی می باشد. یکی مأمون که سردمدار جریان اجتماعی عباسیان می باشد، دیگری علی بن موسی عليه السلام که رهبری جریان اجتماعی تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام را عهده دار است و باید این تشکل را از خطرهای مأمون رهانیده و از بحران های توفان زای سیاسی و اجتماعی عبور دهد؛ تشکل را منسجم و متحد سازد. تشکل همسویی که از فرصت بهره برده و خیزش بزرگی به سمت بغداد داشته و در آستانه تسخیر بغداد قرار گرفته است. رقابت بسیار تنگاتنگ و جدی است و تدبير مأمون امام را از مقر اصلی اش که در آن از نوعی آزادی بهره مند بود، جدا می کند. اکنون که امام رضا عليه السلام با یک سياست و شیوه جدیدی روبرو شده است، باید از فرصت هایی که پدیدار می شوند کمال بهره را برده و اهداف خویش را پیاده نماید.

ص: 243

حرکت امام رضا عليه السلام

مأمون هنگامی که تصمیم بر احضار علی بن موسی عليه السلام گرفت، گروهی را مأمور آوردن امام عليه السلام ساخت. دیدگاه ها در مورد مسئولیت این گروه در منابع متفاوت است. برخی مانند مفید در ارشاد، «جلودی»را به عنوان مسئول این گروه معرفی می نماید(1)، بسیاری از منابع «رجاء بن ابی ضحاک» را مأمور آوردن حضرت عنوان می نمایند.(2)

منظور از جلودی عیسی بن یزید است که فردی خشن و بی فرهنگ و غلام دست به سینه مأمون می باشد. وی هماره یکی از فرماندهان نظامی مأمون بود. هنگامی که محمد بن ابی طالب قيام نمود (منظور محمد بن جعفر است)، دستور داد بر خانه های آل ابی طالب حمله کنند و زنان آنان را عریان سازند؛ وكان أغار ذلك في دور آل ابي طالب وقت خروج محمد بن ابي طالب وعری نسائهم. (3)

اما رجاء ابن ابی ضحاک از بستگان یعنی عموی فضل بن سهل می باشد.(4) وی فردی معتدل و مدیر است و بعید نیست که انتخاب وی به واسطه فضل بن سهل باشد که می خواهد از اخبار ریز این اقدام مأمون با خبر باشد. در بیشتر منابع سخن از همراهی رجاء بن ابی ضحاک با امام رضا عليه السلام در طول مسیر است. البته این دو نوع منابع با هم تنافی ندارند. زیرا ممکن است هر دو نفر مأمور بوده باشند و یا

ص: 244


1- الارشاد، ج 2، ص 259، روضة الواعظين، ص 224.
2- عيون، ج 2، ص194، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 402، الكامل، ج 5، ص 478.
3- مناقب، ج 4، ص 375، مقاتل الطالبيين، صص438 و 454.
4- أعيان الشيعة، ج 2، ص 17، الرضا عليه السلام و المأمون و ولاية الأمر، ص128.

ابتدا مأمور جلودی بوده، آنگاه رجاء بن ابی ضحاک نیز به ایشان پیوسته است. برخی منابع می نگارند جلودی از مدینه تا فارس امام را آورد، آنگاه رجاء بن ابی ضحاک در فارس به کاروان ملحق شده و مسئولیت کاروان را تحویل می گیرد، وحملوا على طريق الاهواز وصاروا إلى فارس فلقيهم رجاء بن الضحاك و تسلمهم الجلودی.(1) در هر صورت مأموران آوردن علی بن موسی عليه السلام از افراد مطمئن دربار مأمون و نیز فضل وزیر اعظم می باشند. آنان دستورهای خاصی هم دارند که باید به اجرا در آورند. از جمله مأمون مسیر عبور را از پیش تعیین نموده است که از کدام راه و از کدامین شهرها باید عبور کنند تا مسافت بسیار طولانی مدینه تا مرو را طی کنند. در این فرصت چگونگی حرکت امام رضا عليه السلام و تدبیری که حضرت در این راستا اندیشید و مسیر عبور کاروان حضرت را بررسی می کنیم.

امام رضا عليه السلام چگونه حرکت کرد؟

مأمون از این اقدام اهدافی سیاسی را دنبال می کند. وی می خواهد خود را محب عترت آل رسول صلي الله عليه و آله جلوه دهد. با فراخوانی امام رضا عليه السلام به دربار خویش و پیشنهاد خلافت یا ولایت عهدی به علی بن موسی عليه السلام ، حضرت را متهم به دنیاطلبی و همگامی با خلفای جور و ستم قلمداد نموده و چهره پاک و شفاف عترت را مخدوش سازد! ليكن فرزند فاطمه عليها السلام زیرک تر از آن است که مأمون بتواند خود را در زیر عبای وی پنهان ساخته و سیاست های خود را پیش ببرد! علی بن موسی عليه السلام هوشمندتر از آن است که پل عبور مأمون در رسیدن به

ص: 245


1- شرح الأخبار، ج 3، ص 339.

اهداف شومش قرار گیرد. امام همام سیاست های پنهان مأمون را در هر فرصت به نوعی رسوا می سازد و مردم را از اهداف شوم وی آگاه می نماید.

اینک مأموران حلقه به گوش مأمون به مدینه آمده اند. در ظاهر می خواهند این گونه جلوه دهند که این فراخوانی به خاطر احترام به خاندان رسول الله صلي الله عليه و آله شکل می گیرد و مأمون به خاطر محبت به اهل بیت عليهم السلام ، امام رضا عليه السلام را فراخوانده است. از جانب دیگر مأمون می خواهد جلوه گر سازد که پذیرش دعوت از جانب امام رضا عليه السلام کاملا عادی و با رضایت خاطر انجام می گیرد و فرزند فاطمه عليها السلام با اختیار و رضایت خود می خواهد به دربار ستم عباسیان قدم نهد! زهی خیال باطل! امام رضا عليه السلام در همان قدم اول چهره پنهان و پلید مأمون را رو کرده و وی را رسوا می سازد؛ اما چگونه؟!

در سالی که مأمون امام رضا عليه السلام را فراخواند ( یعنی سال 201 یا 200) موضع گیری های امام رضا عليه السلام متفاوت می باشد. امام در آن سال هنگامی که به همراه جواد الائمه عليه السلام به حج مشرف می شود با خانه خدا برای همیشه وداع می کند. حج و طوافی انجام می دهد که انگار دیگر بازگشتی به مکه ندارد. این امر به صورت پنهانی هم نیست که با نیت طواف وداع، برای همیشه با کعبه وداع کند، بلکه باران و همراهان حضرت از این موضوع با خبر می شوند. جواد الائمه آن گونه از این اقدام اندوهناک می شود که در حجر اسماعیل نشسته از جای خود حرکت نمی کند. حتی وقتی اصحاب امام، وی را ندا می دهند، حرکت نمی کند. خود امام مراجعه می کند. محمد بن على عليه السلام به پدر عرض می کند چگونه حرکت کنم در حالی که تو با

ص: 246

کعبه برای همیشه وداع می کنی، كَيْفَ أَقُومُ وَقَدْ وَدَّعْتَ الْبَيْتِ وداعا لَا تَرْجِعُ اليه . آنگاه امام با نوازش و محبت میوه دلش را راضی می کند تا از جایش بلند شود، فَقَالَ لَهُ قُمْ يَا حَبِيبِي فَقَامَ مَعَهُ . (1)این اقدام برای یاران و همراهان امام غیر منتظره است. بر همگان شفاف می شود که در آن سال حوادثی در پیش است.

امام رضا عليه السلام برای آشکار ساختن نیات پلید عباسیان در فراخوانی حضرت از مدينه، دواقدام مهم انجام می دهد. نخست این که مکرر به زیارت قبر رسول الله صلي الله عليه و آله مشرف می شود و در کنار قبر حضرت با صدای بلند گریه می کند و با قبر حضرت وداع می نماید. هنگامی که سؤال از سبب گریه بلند حضرت می شود، در پاسخ می گوید، مرا از کنار قبر جدم اخراج می کنند و من در غربت خواهم مرد و در کنار هارون دفن خواهم شد، فاني أُخْرِجَ مِنْ جِوَارِ جَدْيُ وَ أَمُوتُ فِي غَرَبَتْ وَ أُدْفَنُ فِي جَنْبِ هارُونَ (2)

دیگر این که به اهل بیت عليهم السلام خویش و دیگران نیز اعلام می دارد که این سفر بازگشتی ندارد؛ از آنان می خواهد برای وی با صدای بلند گریه کنند. این دو اقدام حضرت باعث می شود که نه تنها اهل بیت حضرت برای وی گریه کنند، بلکه مدینه از این اقدام با خبر شود و یکپارچه به گریه در آید،فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ لِيُوَدِّعَ رَسُولُ اللَّهِ صلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَوَدِّعْهُ مِرَاراً كُلُّ ذَلِكَ يَرْجِعُ إِلَى الْقَبْرِ وَ يَعْلُو صَوْتَهُ بِالْبُكَاءِ وَ النحيب .(3) «مرتب و مکرر

ص: 247


1- کشف الغمة، ج 3، ص 148.
2- عيون، ج 2، ص 234.
3- همان

به مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله می رفت و وداع می کرد و با صدای بلند گریه و ناله می نمود.» قَالَ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ أَنِّي حَيْثُ أَرادُوا الْخُرُوجَ بِي مِنْ المدينه جمعَت عِيَالِي فامرتهم انَّ يبكوا عَلَى حَتَّى أَسْمَعَ أَمَّا أَنِّي لَا ارْجِعْ إِلَى عِيَالِي ابْدَأْ (1)«هنگامی که خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند خانواده ام را دور هم گرد آوردم و به آنان دستور دادم که بلند بر من گریه کنند تا صدای آنان را بشنوم و به آنان گفتم که این سفر بازگشتی ندارد. »

مأموران مأمون از این اقدام های فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله نمی توانند مانع شوند. رجاء ابن ابی ضحاک نمی تواند به امام رضا عليه السلام بگوید که با قبر رسول الله صلي الله عليه و آله و یا با اهل بیت عليهم السلام و فرزندت وداع نکن و یا بر آنها سفارش نکن که بلند گریه کنند. زیرا در ظاهر می خواهندحضرت را احترام کنند. امام با این فرصت سازی نیات شوم مأمون را رسوا می سازد که مأمون از این اقدام هدف بزرگ و شومی را دنبال می نماید. امام به این سفر رضایت ندارند. رسوایی از این بدتر می شود؟!

این چگونگی حرکت امام رضا عليه السلام از مدينه که در همان قدم اول، حضرت چالشگری را با اهداف مأمون آغاز نموده و نمی گذارد مأمون اهداف شوم و پنهان خود را دنبال کند.

مسیر عبور امام رضا عليه السلام

در مورد مسیر عبور امام رضا عليه السلام از مدینه تا مرو اتفاق نظر و نیز اختلاف دیدگاه وجود دارد. بخشی از مسیر مورد وفاق آثار تاریخی می باشد و آن بخش اول و قسمت پایانی مسیر است. بخش اول مسیر

ص: 248


1- همان، ص 235، دلائل الامامة. ص 173.

از مدینه به عراق، جنوب عراق بصره، از بصره کوتاه ترین مسیر به ایران، خرمشهر، آنگاه اهواز است. مسیر پایانی هم نیشابور، ده سرخ، سناباد، سرخس و پایان آن مرو می باشد.

اما مورد اختلاف از اهواز به نیشابور است که حرکت کاروان حضرت از چه مسیری بوده است؟ دو دیدگاه غیر قابل هماهنگ در این رابطه وجود دارد؛ یکی عبور از جنوب ایران یعنی از اهواز به رامهرمز، ارجان، بهبهان، یاسوج، اقلید، ابرکوه، تفت و شیرکوه، صحرای طبس، بردستان (سردسیر) کوه سرخ و نیشابور؛ دیگری از مرکز ایران، راه میانبر از اهواز به لرستان، همدان، قم، سمنان و نیشابور می باشد.

محققان کتابخانه ای و نیز میدانی هر کدام تلاش می کنند یکی از این دو مسیر را مستند سازند. البته این دو مسیر قابل هماهنگی نیستند. زیرا اگر امام رضا عليه السلام از طبس عبور کرده باشد هیچگاه از مرکز ایران وقم عبور نکرده است. اگر هم راه مرکزی را در پیش گرفته باشد، به طور طبیعی از راه جنوب و طبس عبور نکرده است. در تحقیقات میدانی آثاری را اشاره می کنند که مسیر عبور حضرت را اثبات کنند. مانند کاروان سراها، اماکن ومساجدی که گفته می شود حضرت در آن اماکن اسکان یافته یا نماز خوانده (مانند مسجد و مدرسه رضویه قم) و نیز دیگر شهرها. هر کدام از محققان اصرار بر دیدگاه خودشان دارند. فرصت تحقیق کافی در این موضوع فراهم نیست، که تحقیق میدانی انجام گیرد تا یکی از این دو دیدگاه را مستند شود. نتیجه مهمی هم بر آن مترتب نمی باشد. زیرا راه تحقیقی که به يقين برساند خیلی هموار نیست.

ص: 249

ليكن این نکته را یاد آوری می توان نمود که انتخاب مسیر به عهده امام رضا عليه السلام نبوده است تا از هر کجا خواست، عبور کند. همان گونه که اصل سفر به اختیار حضرت نبود. بلکه انتخاب مسیر با مأمون است که دستور لازم را به مأموران خود داده بود. مأمون نمی خواهد عظمت و موقعیت اجتماعی حضرت در این سفر شكوفا شود. نمی خواهد تشکل همسوی عترت از این فرصت بهره برداری نماید. به طور طبیعی مسیر را طوری انتخاب خواهد نمود که با اهدافش هماهنگ باشد.

مأمون مناطق خطر را در طول مسیر همانند عراق و ایران خوب می شناسد و به طور طبیعی کاروان امام را از شهرهای پرخطر عبور نخواهد داد. خطر مهم چیست؟ خطر مهم تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام و یاران و شیعیان عترت و امام رضا عليه السلام می باشد. در آن زمان در عراق و ایران در مرکز مهم و پایگاه شیعه وجود داشت؛ یکی کوفه در عراق و دیگری قم در ایران. البته کوفه از همه مهم تر بوده است. زیرا کوفه عاصمه امير المؤمنین عليه السلام بوده و هنوز ندا و خطبه های علی عليه السلام و نفس های علی عليه السلام در فضای آن طنین انداز بود. هنوز غیرت علوی در آنجا شکوفا بود و موارد زیاد از خیزش ها و قیام ها از کوفه شکل می گرفت. اگر امام رضا عليه السلام به کوفه قدم نهد استقبال و حمایت ها از وی کمتر از زید بن على عليه السلام و یا دیگر علویون مجاهد نخواهد بود. بدین خاطر دستور مأمون این است که کاروان امام رضا عليه السلام را از کوفه و قم حرکت ندهند و این نکته را تصریح نموده بود، فكتب اليه المأمون

ص: 250

لا تأخذ على طريق الكوفه و قم.(1) مأموران حلقه به گوش نیز جرأت سرپیچی از این دستور را هیچگاه نخواهند داشت.

بر اساس این نکته، مسیر عبور دوم را که مرکز ایران و قم بیان می کند، شديداً تضعیف می شود. مگر کسی دلیل و شاهد قطعی بر آن داشته باشد که چنین چیزی تاکنون یافت نشده است. در هر صورت مسیر عبور کاروان امام رضا عليه السلام برای مأمون بسیار مهم است. مأمون رویدادهای این سفر را کاملا زیر نظر دارد تا اتفاقی که با اهداف وی ناسازگار است رخ ندهد.

سفر پر ماجرا

عموم مردم به ویژه شیعه و تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام با آگاهی از مقام و منزلت عترت از هر فرصتی در جهت بهره وری سود می برند. از این رو در این سفر طولانی، کاروان امام باید از برخی شهرها و روستاها عبور کند. زیرا گرچه مأمون دستور داده است از مسیرهای از پیش تعیین شده که کمتر به منزلت عترت آگاهی دارند عبور کند، و در صورت امکان از بیابان هایی که کمتر به شهر و روستا گذر می افتد و بیراهه باشد عبور نمایند، ولی در هر صورت مجبورند از برخی شهرها و منطقه های مسکونی عبور نمایند.

عبور امام رضا عليه السلام از منطقه مسکونی، شور و شعفی پدیدار می ساخت و مردم هنگامی که از حضور حضرت با خبر می شدند چه شیعه و چه سنی برای دیدار فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله می شتافتند. از فرصت بهره می گرفتند و حرف و حدیث های امام را به گوش جان و در سینه

ص: 251


1- كافي، باب مولد ابي الحسن بیان حدیث7 ، عيون، ج 2، ص 161.

تاریخ ثبت می نمودند. از فضایل امام بهره برده، از غذا، بدن و لباس امام تبرک می جستند. از مسجدی که امام در آن نماز می خواند، حمام و گرمابه ای که حضرت استحمام می نمود تبرک می گرفتند. این اماکن در ذهن تاریخ ماندگار می شدند. بیماران فراوان از برکت امام رضا عليه السلام شفا می یافتند. کرامات فراوان در طور مسیر از امام رضا عليه السلام پدید می آمد. موقعیت امام آن گونه با شکوه بود که به محض توقف کاروان، مردم به استقبال و بدرقه حضرت می شتافتند. مأموران هم مراقب بودند که توقف امام در شهرها طولانی نشود. زیرا از پی آمدهای آن نگران بودند. در اهواز هنگامی که کاروان امام اقامت نمود، رجاء بن ابی ضحاک دستور حرکت می دهد. می گوید تا عموم مردم متوجه حضور امام نشده اند کاروان امام را حرکت دهید، فَقَالَ لاصحابه لَانَ أَقَامَ بَعْدَ هَذَا ليمدن اليه الرِّقابِ فَارَ تَحِلُّ بِهِ . (1)

البته علی بن موسی عليه السلام نیز از این فرصت ها بیشترین بهره وری را می نمود. هر شهر و منطقه ای و مسجد و بیتی با حضور و حرف و حدیث امام متبرک می شد. موقعیت اجتماعی و منزلت معنوی عترت در طول مسیر بیش از هر زمان بر عموم مردم آشکار شد. درست برخلاف خواست مأمون عباسی؛ زیرا که عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد

این سفر یک سفر عادی نیست. یک اقدام بی سابقه است که از سوی مأمون شکل گرفته است. در حقیقت سفری برغم میل علی بن موسی عليه السلام انجام می گیرد. اگر از این سفر تعبيربه دستگیری و اسارت

ص: 252


1- بحار ج 49، ص118.

محترمانه امام رضا عليه السلام شود، گزاف نخواهد بود. در خاندان عترت دو کاروان اسیر شدند. یک کاروان اسرا از کربلا تا شام که علی بن الحسین مسئول و همراه اسرا است، دیگری کاروان اسیرانی است که مسیری طولانی تر از کاروان قبلی، از مدینه تا مرو را با همراهی علی بن موسی عليه السلام طی می کنند؛ با این تفاوت که علی بن الحسين آشکارا زیر غل و زنجیر است، اما علی بن موسی عليه السلام این گونه نیست.

از جانب دیگر علی بن موسی عليه السلام در این سفر پرماجرا هماره به عبادت و تهجد مشغول است.از رجاء ابن ابی ضحاک بشنوید، وی که ملازم و مراقب امام در این سفر است می گوید: پرهیز کارتر از علی بن موسی عليه السلام ندیدم و خداترس تر از ایشان ندیدم، هماره به ذکر و یاد خدا مشغول بود. در مسیر راه هر جا منزل می نمود ده روز قصد اقامت می کرد و روزها روزه می گرفت. اول مغرب، نماز مغرب را می خواند، آنگاه به ذکر خدا مشغول می شد، سپس افطار می کرد. آنگاه نماز عشاء را می خواند بعد از تعقیبات زیاد آنگاه به استراحت می پرداخت. ثلث آخر شب بیدار میشد و هماره نماز و ذکر می گفت تا اذان صبح، سپس نماز صبح را می خواند. بعد از نماز صبح در سجاده خود می نشست تا طلوع آفتاب ذکر می گفت. پس از آن به سجده می افتد تا آفتاب بالا می آمد. سپس به امور مردم می پرداخت. جمعیت زیادی برای مسائل دینی و اعتقادی به حضرت رجوع می کردند. وی با آنها به گفتگو می پرداخت تا زوال ظهر. آنگاه تجدید وضوء می نمود و نماز ظهر را با مستحبات و اذکارش

ص: 253

می خواند تا هنگام نماز عصر می رسید. نماز عصر را که می خواند در سجاده می نشست و ذکر می گفت. (1)

رجاء ابن ابی ضحاک حدود سه صفحه در مورد عیادت حضرت در مسیر راه توضیح می دهد و می گوید هنگامی که به مرو رسیدیم، مأمون مرا خواست و از اخبار راه پرسید. هنگامی که عبادت و حالات حضرت را گزارش دادم گفت: هَذَا خَيْرُ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمَهُمْ وَ أَعْبَدُهُمْ فَلَا تُخْبِرْ أَحَداً بِمَا شَاهَدْتُهُ مِنْهُ (2) . «وی برترین، داناترین و عابد ترین روی زمین است. آنچه از ایشان دیده ای برای کسی بازگو مکن!» آری مأمون عباسی نمی تواند تحمل کند فضائل و مناقب فرزند فاطمه عليها السلام در میان مردم مطرح شود، با اینکه خودش به فضایل اعتراف می نماید. اینها برخی از ماجراهای این سفر است تا کاروان حضرت به شهر نیشابور می رسد.

نیشابور

نیشابور از شهرهای سابقه دار ایران و یکی از مراکز علم و ادب به شمار می رود.دانشمندانی از اهل سنت چون خیام، عطار و حاکم از این خطه اند. اکثر جمعیت نیشابور را در زمان امام رضا عليه السلام اهل سنت تشکیل می داده اند و به همین خاطر مأمون اجازه داده بود کاروان امام رضا عليه السلام از این شهر عبور نمایند. در عین حال تعدادی شیعه که در اعتقاد خویش متعصب و محکم بودند نیز در این شهر حضور داشتند. از برخی آثار این نکته آشکار است که شیعیان نیشابور افرادی متعهد

ص: 254


1- عيون، ج 2، ص 194.
2- همان، ص197.

و در اعتقاد خود پایدار و با یکدیگر صمیمی و متحد بودند. پیش از اینکه امام رضا عليه السلام به این شهر قدم نهد، شیعیان نیشابور دارای هویت و نام و نشان بودند. این داستان گویای موقعیت شیعه در آن زمان می باشد. در زمان موسی بن جعفر عليه السلام تعدادی از شیعیان هم پیمان، شخصی به نام محمد بن علی را انتخاب نموده مبلغ سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم (به عنوان خمس) به وی می دهند تا به خدمت امام موسی بن جعفر عليه السلام در مدینه برساند، فدفعوا اليه ثلاثين الف دينار وخمسين الف درهم.(1) این داستان مفصل و بسیار آموزنده است که فرصت نقل آن نیست. همین قسمت روایت، تعداد شیعه و هماهنگی آنها را به خوبی گواهی میدهد.

هنگام ورود امام رضا عليه السلام به نیشابور استقبال و نیز بدرقه شایانی از حضرت می شود. در مدت اقامت حضرت در نیشابور حوادث ماندگاری رخ می دهد. امام رضا عليه السلام در نیشابور از چشمه ای که اندک آبی داشت، وضو گرفتند، آب آن جوشان و فراوان شد. در کنار چشمه حوضی بوده است که آب چشمه در آن جمع می شده، حضرت در آن حوض غسل می کنند. این چشمه و حوض به «چشمه کھلان»معروف شده و مردم از آن وضو گرفته و از آب آن می نوشیدند و متبرک می شدند. این چشمه تا زمان صدوق باقی بوده است، يقصدها الناس إلى يومنا هذا. حتى تا زمان ابن شهر آشوب نیز باقی مانده بود!(2)

ص: 255


1- مناقب، ج 4، ص315.
2- عيون، ج 2، ص 145، مناقب، ج 4، ص 372.

در نیشابور امام رضا عليه السلام برای شستشو به حمامی می رود که به «گرمابه رضاعليه السلام »معروف می شود و مردم به آن حمام رفته و متبرک می شده اند. (1)نیز مسجدی که حضرت در آنجا نماز می گذارد. (2)حتی محلی که حضرت آن را می پسندد و اقامت می گزیند به نام محل «پسند»نامیده می شود.(3)

مهم ترین رخداد نیشابور هنگام اقامت علی بن موسی عليه السلام در آن شهر، صدور حدیث «سلسلة الذهب» از حضرت می باشد. هنگام خروج حضرت از نیشابور تعداد زیادی از اصحاب حدیث، قلم به دست اطراف حضرت جمع می شوند. تعداد قلم دان های آنها را تا بیست و چهار هزار مینگارند(4)؛ اما نویسندگان شاید بیش از این تعداد بوده اند. (5) مردم نیشابور از امام رضا عليه السلام می خواهند حدیثی از خود یادگار نهد. علی بن موسی عليه السلام تا مرکب خود را متوقف کرده، سر مبارک را از کجاوہ بیرون می آورد و می فرماید: از پدرم موسی او نیز از پدرش جعفر و جعفر از پدرش محمد و محمد از پدرش علی و على از پدرش حسین و حسین از امير المؤمنین و علی از رسول الله صلي الله عليه و آله و رسول الله صلي الله عليه و آله از جبرئیل و جبرئیل از خدا که خدای سبحان می فرماید: لااله الَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حصنى أَمِنَ مِنْ عَذَابِي . «خدایی جز خدای یکتا نیست این کلمه توحید دژ محکم من است هر کس درون

ص: 256


1- همان
2- همان، مناقب، ج 4، ص 377.
3- منتهی الآمال، ج 2، ص 504.
4- کشف الغمة، ج 3، ص 97، منتهی الآمال، ج 2، ص 503.
5- ابن حجر تعداد نویسندگان را بیست هزار نفر مینگارد، صواعق المحرقه، ص 205.

این دژ در آید از عذاب من در امان خواهد بود.» آنگاه قافله امام اندکی حرکت کرده دوباره می ایستد، حضرت ندا می دهد و اضافه می کند: بِشُروطِها وَأنَا مِن شروطها.(1) «اما با شرایط کلمه توحيد که من یکی از شرایط هستم».

مرحوم صدوق در توضیح این بخش می فرماید: منظور از این که می فرماید من از شروط توحید و این حصن هستم، یعنی اعتقاد به امامت حضرت. (2)به این نکته در نقل دیگر تصریح شده است. در نقل مرحوم شیخ طوسی ذیل روایت این گونه است: وقتی مردم از حضرت توضیح خواستند که منظور از اخلاص در شهادت چیست، (مخلصا بها) حضرت فرمود: منظور این است که از خدا و پیامبر خدا پیروی کنید و ولایت اهل بیت عليهم السلام را بپذیرید، قالُوا وَ مَا اخلاص الشَّهَادَةِ اللَّهِ قَالَ طَاعَةُ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ وَلَايَةِ أَهْلِ بَيْتِهِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ (3)

این حدیث، «سلسلة الذهب»نامیده شده است؛ زیرا راویان آن را همگی معصومین تشکیل می دهند. امامان از رسول الله صلي الله عليه و آله و حضرت از جبرئیل و جبرئیل از خدا. این حدیث دلیل روشن به اهمیت ولایت اهل بیت رسول الله صلي الله عليه و آله و امامت امامان معصوم عليهم السلام ، می باشد؛ زیرا در آن لحظه حساس که هزاران قلم به دست یادداشت می نمایند و به آیندگان خواهند رساند، علی بن موسی عليه السلام موضوع بس مهمی را به

ص: 257


1- عيون، ج 2، ص 145 معاني الأخبار، ص 371، توحید صدوق، ص 25، امالی طوسی، ص 850 مجلس يوم الجمعه حدیث 9. بحار، ج49، ص 123.
2- توحید صدوق، ص25.
3- امالی طوسی، ص 850 مجلس 25، يوم الجمعةحديث 9.

همگان گوشزد می نماید و آن امامت و رهبری اهل بیت رسول الله صلي الله عليه و آله ، می باشد.

همچنین دلیلی بر هوشمندی و موقعیت شناسی علی بن موسی عليه السلام است. درست بر خلاف اهداف مأمون که می خواهد در این سفر اهل بیت عليهم السلام را تحقیر کند و از موقعیت اجتماعی عترت بکاهد. امام رضا عليه السلام این گونه فرصت سازی می نماید و این گونه از فرصت بهره برده در میان جمعیت انبوه موقعیت عترت را مطرح می سازد و خلافت و حکومت داری عباسیان را مخدوش نموده و نامشروع بودن حاکمیت مأمون را آشکار می نماید؟

امام رضا عليه السلام در مرو

کاروان امام با همه حوادث تلخ و شیرین که در بین راه رخ می دهد به مرو پایتخت مأمون می رسد. مأمون اکنون امام را به دربار خویش فرا می خواند. اقامتگاه امام کنار کاخ شخصی مأمون است. به طوری که یک در از اقامت گاه امام به داخل تالار و سالن دربار باز می شود.(1) اکنون فرصتی فراهم آمده است که مأمون اهداف خود را پی گیری نماید. مأمون می تواند به راحتی تلاش های امام را کنترل و محدود نماید. در عین حال به این مقدار هم بسنده نکرده و منزل امام را در کنار منزل خود قرار می دهد تا رفت و آمدهای امام در درون کاخ را کاملا زیر نظر داشته باشد. مأمون و فضل بن سهل هر دو در جهت کنترل تلاش های امام هم رأی هستند، سخت نیازمندند تا از ریز ترین تصمیم های حضرت با خبر باشند. به همین خاطر بعد از

ص: 258


1- عيون، ج 2، ص 165.

استقبال ظاهری و باشکوهی که از امام انجام می گیرد و بعد از گزینش منزل در کنار دربار مأمون و بعد از شنیدن گزارش سفر از همراهان و مأمورانی مانند ابن ضحاک، این دو سیاست مدار شیطانی برای رسیدن به اهداف شوم حتی در اندرونی امام نیز جاسوسی چون هشام بن ابراهیم می گمارند!

هشام بن ابراهیم کیست؟

گرچه خانواده امام رضا عليه السلام در این سفر همراه امام نمی باشد، اما عده ای از علویون مانند محمد بن جعفر عموی امام، اسماعیل بن موسی عليه السلام برادر امام و علی بن الحسن بن زید، همراه امام هستند. حال اینان آیا با رضایت خاطر امام را همراهی می کنند یا همراه شدنشان به دستور مأمون است که به احترام های ظاهری امام بیفزاید موضوع دیگری است.

در این سفر فرد دیگری نیز همراه امام می باشد که به یقین به دستور پنهان مأمون است و آن «هشام بن ابراهيم الراشدي الهمدانی»است. وی در مدینه نیز همراه امام بود و از افراد خاص و نزدیک امام به شمار می رفت. وی حتی توانسته بود موقعیت خوبی در نزد امام به دست آورد؛ در مدینه به امور مالی امام رسیدگی می نمود.(1) هشام در ظاهر فردی مورد اعتماد امام به شمار می رفت و اکنون هم آداب و رفتار ظاهری خویش را کاملا حفظ کرده و خود را علاقه مند حضرت قلمداد می نماید. ولی متأسفانه فریب دو سیاستمدار شیطانی مأمون و فضل را خورده و جاسوس آنان قرار می گیرد. از

ص: 259


1- بحار، ج49، ص139.

طرفی آن گونه با امام صمیمی است که در اندرونی امام راه دارد. هشام هرگونه رفتار و تصمیم ها و رفت و آمدهای امام را به مأمون و فضل گزارش می دهد، وَ كَانَ لَا يَتَكَلَّمُ الرِّضَا فِي دَارِهِ بِشَيْ ءِ الَّا أَوْرَدَهُ هِشَامِ عَلَى الْمَأْمُونِ وَ ذی الرياستين .(1)«هیچ سخنی امام نمی گفت مگر این که هشام آن را به مأمون و فضل می رساند».

افزون بر این مأمون هشام را به عنوان معلم فرزندش «عباس»برمی گزیند (2)که این امر باعث بالا رفتن موقعیت هشام در نزد مأمون می گردد. به خاطر معلم قرار گرفتن هشام، مأمون به وی لقب «هشام عباسی»می دهد. افزایش موقعیت هشام از جانبی فضل را نیز سخت نگران می سازد. از جانب دیگر هشام آن مقدار خود را در نزد مأمون مقرب ساخت که مأمون وی را دربان امام رضا عليه السلام قرار داد؛ هر کس می خواست به حضور امام برسد، باید با هشام هماهنگی می نمود. اما هشام شیعیان را به حضور امام راه نمی داد.(3)

در هر صورت هشام در اوایل شیعه و از اصحاب خاص امام عليه السلام بوده است؛ ولی در پایان فردی پست و لعین و بی دین می شود که در روایات از وی به «زندیق» تعبیر می شود، فقال كَذِبَ الزَنديق. (4) حتی وی دروغ به امام رضا عليه السلام نسبت می دهد که حضرت «غنا»و موسیقی را حلال می داند!(5) وی آن گونه فریب دنیا را می خورد که در طرح

ص: 260


1- عيون، ج 2، ص 165.
2- همان
3- عيون، ج 2، ص 165.
4- عيون، ج 2، ص 165 4. رجال کشی، ص 501 شماره حدیث 958، معجم الرجال، ج 20، ص 291.
5- همان

توطئه علیه علی بن موسی عليه السلام همدست مأمون و فضل می گردد. آنگاه همدست فضل بر علیه مأمون توطئه می چیند. چنین فرد پست و خود فروخته ای را دربان امام و در اندرون امام جاسوس می گمارند! به هر حال رفت و آمدهای امام و ملاقات های حضرت سخت زیر نظر دربار حکومتی مأمون است. محدودیت های شدیدی برای امام پدید آورده اند، به گونه ای که به حضور امام رسیدن بسیار سخت می باشد. امام در این باره می فرماید: فَانِ الدُّخُولِ إِلَى صَعْبٍ وَ هُوَ لماضيقوا عَلَى فِي ذَلِكَ .(1)«به حضور من آمدن به خاطر تنگنایی که ایجاد کرده اند سخت است».

اینک امام همام با این محدودیت ها باید با سیاست های مأمون ستیز کند. تمام فرصت هایی که در مدینه برای امام فراهم بود از حضرت گرفته شده است. امام را با احترام در درون دربار محصور و محبوس ساخته اند. در عین حال امام از تلاش باز نمی ایستد. بلکه هوشمند و سترگ در برابر توطئه های مأمون به ستیز بر می خیزد و مأمون را در رسیدن به اهداف شوم ناکام می سازد.

واگذاری خلافت!

با استقرار امام رضا عليه السلام در کنار مأمون این فرصت برای اجرای توطئه های بعدی مأمون فراهم شده است. مأمون بعد از گذشت چند روزی از حضور امام و دریافت نمودن گزارش سفر، اقدام لازم را در جهت اجرای بزرگ ترین ترفند آغاز می نماید. مأمون نخست با مشاوران خویش مانند فضل در مورد موضوع مهم یعنی واگذاری

ص: 261


1- عيون، ج 2، ص 229، حدیث 18.

خلافت به امام رضا عليه السلام مشورت می نماید. مشاوران با این رأی موافق نیستند، ولی چون می بینند مأمون براین موضوع مصمم است، مخالفت نمی کنند.(1) آنگاه مأمون به همراه فضل به حضور امام رسیده موضوع را مطرح می کند. مأمون خود را عموزاده حضرت عنوان نموده و اظهار می دارد که برای احترام به عترت رسول الله صلي الله عليه و آله حضرت را فراخوانده است! اینک برای این که احسان خویش را تکمیل نموده باشد، خلافت و حکومت داری را که برای هر لحظه آن جگر مأمون لک می زند، پیش کش امام رضا عليه السلام می نماید. وی اظهار میدارد،یابن رَسُولُ اللَّهِ صلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَدْ عَرَفْتُ فَضْلَكَ وَ عَلِمْتُ زُهْدَكَ وَ وَرَعَكَ وَ عِبَادَتَكَ وَ أَرَاكَ أَحَقَّ بِالْخِلَافَةِ مِنًى . «من فضيلت و دانش و زهد و تقوی و عبودیت تو را شناختم. به خاطر این فضایل تو را شایسته تر از خود برای خلافت میدانم.» امام در پاسخ وی فرمود: من به بندگی خدا افتخار می کنم، با زهد از دنیا امید نجات و امید رسیدن به سعادت و مراتب برتر را دارم، بالعبودية لله عزوجل افتخر(2). آنگاه مأمون ادامه می دهد به خاطر این فضایل، من خود را از خلافت عزل و خلافت را به تو واگذار نموده و با تو بیعت می کنم، أَنِّي قَدْ رَأَيْتُ أَنْ أَعْزِلَ نَفْسِي عَنِ الْخِلَافَةِ وَ أَجْعَلَهَا لَكَ وَ أُبَايِعَكَ (3)

مأمون با همه ذکاوتی که دارد از پی آمدهای این پیشنهاد بی خبر است. وی نمی داند در مورد این پیشنهاد چه جوابی خواهد شنید. وی

ص: 262


1- علل الشرایع، ج 1، ص 277، عيون ج 2، ص 151، امالى صدوق، ص 68 حدیث 3، مجلس 16 فصول المهمة ج 2، ص 1005.
2- همان
3- همان

امیدوار بود که علی بن موسی عليه السلام با این پیشنهاد موافقت کند. آنگاه مأمون اهداف خویش را برای تخریب حضرت پیاده کند. مأمون در این پیشنهاد صادقانه نیست. زیرا وی برای هر لحظه خلافت و حکومت داری، خود را به آب و آتش می زند. دهها جنایت مرتکب می شود و حتی برادر کشی می کند؟ چگونه می تواند در واگذاری خلافت صداقت داشته باشد؟! ليكن انتظار پاسخ این گونه هم ندارد. وی نمی داند که فرزند فاطمه عليها السلام پاسخی خواهد داد که رنگ رخسار مأمون دگرگون خواهد شد! علی بن موسی عليه السلام در پاسخ مأمون می فرماید: این خلافت اگر حق تو است و خدا به تو واگذار کرده است، حق واگذاری آن را به دیگری نداری، نمی توانی آن را به من واگذار کنی و اگر حق تو نیست، چیزی که حق تو نیست چگونه می خواهی به دیگری واگذار کنی!! انَّ كَانَتْ هَذِهِ الْخِلَافَةُ لَكَ وَ اللَّهُ جَعَلَهَا لَكَ ، فَلَا يَجُوزُ لَكَ أَنْ تَخْلَعَ لِبَاساً أَلْبَسَكَ اللَّهُ وَ تَجْعَلَهُ لِغَيْرِكَ وَانٍ كَانَتِ الْخِلَافَةُ لَيْسَتْ لَكَ فَلَا يَجُوزَانِ تَجْعَلَ لِيَ مَا لَيْسَ لَكَ .

با این جواب مأمون در بن بست قرار گرفت و نتوانست گفتگو را ادامه دهد. از اهرم زور بهره برده به امام گفت باید بپذیری، یا ابن رسول الله صلي الله عليه و آله لابد لك من قبول هذا الأمر. امام فرمود: من هیچ گاه با رضایت این موضوع را نخواهم پذیرفت، لَسْتُ أَفْعَلُ ذَلِكَ طَائِعاً أَبَداً .(1) در آن جلسه مأمون موفق به تحميل خلافت نمی شود و چند روزی به صورت پنهانی آمد و رفت بین مأمون و امام انجام می گیرد. ولی نتیجه ای نمی دهد و امام حاضر به پذیرش خلافت نمی شود.

ص: 263


1- همان

تحميل ولایت عهدی!

مأمون هنگامی که از پذیرش خلافت از جانب علی بن موسی عليه السلام نا امید شد، پیشنهاد خود را به ولایت عهدی تغییر داد. به امام در همان جلسات پنهانی پیشنهاد نمود که باید ولایت عهدی من را بپذیری و بعد از من تو جانشین من باشی. امام رضا عليه السلام در مرحله نخست پاسخی داد که بتواند از این پیشنهاد نیز شانه خالی کند. به مأمون گفت عمر من کوتاه تر از عمر توست. مرا پیش از تو مظلومانه مسموم نموده و خواهند کشت. به گونه ای که فرشتگان آسمان و زمین بر من گریه خواهند کرد. مأمون از این سخن امام گریه کرد! شروع کرد رجز خوانی که تا من زنده هستم چه کسی جرأت کشتن تو را خواهد داشت. امام در پاسخ وی گفت من می توانم بگویم چه کسی مرا خواهد کشت و تاکنون هم سخن دروغ از دهان من خارج نشده است، لیکن مصلحت نیست که «از پرده برون افتد راز»(1)

مأمون اگر در پیشنهاد ولایت عهدی صداقت داشت و فضایل امام را پذیرفته بود که از غیب خبر می دهد، باید می پذیرفت که کسی که پیش از وی از دنیا می رود نمی تواند ولیعهدش باشد. اما مأمون در این پیشنهاد هم صادق نیست. وی اهداف شومی را دنبال می کند. به همین خاطر امام را تهدید کرد و وادار نمود تا ولایت عهدی را بپذیرد. به امام اظهار داشت، سوگند به خدا باید ولایت عهدی را بپذیری و الا تو را خواهم کشت، فبالله اقسم لئن قبلت ولاية العهد وإلا أجبرتك على ذلك فان فعلت وإلا ضربت عنقك. امام چون اکراه شد، به صورت مشروط

ص: 264


1- همان

ولایت عهدی را پذیرفت. شرط مهمی که امام مطرح ساخت این که ولیعهد بدون اختیار باشد؛ در عزل و نصب ها و تصمیم گیری های حکومتی هیچ گونه دخالتی نداشته باشد، أَنَا اقْبَلْ ذَلِكَ عَلَى إِنِّي لَا أَوْلَى أَحَداً وَ لَا اعْزِلْ أَحَداً وَ لَا انْقَضَّ رَسْماً وَ لَا سُنَّةً واكون فِي الْأَمْرِ مِنْ بَعِيدٍ مُشِيراً (1). این پیشنهاد را مأمون نیز می پذیرد. در جلسه پنهانی توافق می شود که امام رضا عليه السلام با این شرط وليعهد مأمون باشد. (2)البته امام همین موضوع را در مورد خلافت نپذیرفت. زیرا امکان نداشت این شرط در مورد خلافت اجرایی شود. کسی خلافت را بپذیردولی در امور حکومتی دخالت نکند! لیکن در مورد ولایت عهدی ممکن بود که به صورت مشروط بپذیرد.

در هر صورت مأمون از این که امام رضا عليه السلام خلافت را بپذیرد نا امید شد و از خواسته خود به ولایت عهدي تنزل نمود تا با پذیرش آن از سوی علی بن موسی عليه السلام بتواند حداقل به بخشی از اهداف خودش برسد. امام رضا عليه السلام نیز وقتی اکراه می شود ولایت عهدی را با این شرط مهم می پذیرد تا مأمون نتواند از این موضوع در جهت اهداف خودش بهره برداری نماید.

مجلس بیعت

بعد از این که مأمون توانست در مجلس خصوصی و پنهانی امام را وادار به پذیرش ولایت عهدی نماید، دستور داد در روز پنج شنبه پنجم رمضان سال 201 مجلس بزرگ و باشکوهی که وزرا، سران

ص: 265


1- عيون، ج 2، ص 152، امالى صدوق، ص 70، علل الشرایع، ج 1، ص 278.
2- روضة الواعظين، ص225.

حکومتی، عباسیان، علویان و نیز جمعی دیگر حضور دارند، تشکیل شود. در این مجلس موضوع ولایت عهدی امام رضا عليه السلام به صورت رسمی مطرح شود و حاضران لشکری و کشوری و ... با حضرت بیعت نمایند.(1)

آنگاه مجلس باشکوه آراسته شد.در آن مجلس تنها هزاران نفر از عباسیان شرکت دارند ( یافعی و ابن خلکان تعداد عباسیان را سی و سه هزار نفر می نویسند. (2)) در جایگاه این مجلس دو عدد پشتی مخصوص گذاشته شد؛ یکی برای مأمون دیگری برای علی بن موسی عليه السلام. مأمون در جایگاه خودش، علی بن موسی عليه السلام الرضا نیز در جایگاه خودش قرار می گیرند. نخست مأمون به پسرش عباس دستور می دهد به عنوان اولین فرد با امام رضا عليه السلام به عنوان ولیعهد بیعت کند. آنگاه خود مأمون بیعت می کند. سپس محمد بن جعفر از علویان را دستور می دهد بیعت کند. پس از آن یک علوی و یک عباسی به نوبت می آیند با حضرت بیعت می کنند و جایزه های ویژه دریافت می کنند تا آنجا که جوایز تمام می شود.(3) سپس دستور می دهد خطبا و شعرا در فضایل علی بن موسی عليه السلام و موضوع ولایت عهدی وی سخن بگویند. مأمون به امام رضا عليه السلام دستور می دهد خطبه بخواند. امام رضا عليه السلام جملات کوتاهی که حمد و ثنای خدای سبحان باشد، ایراد می کند. حضرت ادامه می دهد ما اهل بیت عليهم السلام حقوقی به عهده شما مردم داریم و شما نیز حقوقی به عهده ما دارید، هنگامی که شما حق

ص: 266


1- اعلام الوری، ص 340، مناقب، ج 4، ص 397 .
2- مرآة الجنان، ج 2، ص 10، وفیات الاعیان، ج 3، ص 269.
3- عيون، ج 2، ص 158.

ما را ادا کنید ما نیز باید حق شما را ادا نماییم، وَجَبَتْ عَلَيْنَا الْحَقِّ لَكُمْ .(1) این مجلس با شکوه در دربار مأمون با حضور وزرا و افرادی مانند فضل و برادرش حسن و ... برگزار شده، تمام مقامات، علویان و عباسیان با امام رضا عليه السلام بیعت می کنند.

اکنون مأمون توانسته است امام رضا عليه السلام را وادار کند ولایت عهدی را بپذیرد. توانسته است مجلس بزرگ و باشکوهی تشکیل دهد و مراسم بیعت را برگذار نماید. توانسته است امام رضا عليه السلام را وادار کند خطبه ای و لو کوتاه بخواند و پذیرش ولایت عهدی را در حضور جمع مطرح سازد. آنگاه برای این که این موضوع مهم همگانی شود و تمام جهان اسلام از آن با خبر شوند اقدام های مهم بعدی را انجام می دهد که به برخی از آنها اشاره می شود.

اعلان ولایت عهدی

1- مأمون دستور می دهد تمام خطبا و سخن گویانش بر بالای منابر موضوع را مطرح کنند و فضایل علی بن موسی عليه السلام را بر زبان جاری سازند. مأمون به تمام ائمه جمعه دستور می دهد در روز جمعه خطبه به نام وی و ولیعهدش علی بن موسی عليه السلام بخوانند.

2- مأمون دستور می دهد نام مبارک امام رضا عليه السلام به عنوان ولیعهد در سکه های رایج کشورضرب نموده و منتشر سازند. در آن زمان این دو اقدام در عمومی کردن موضوع ولایت عهدی بسیار رسا و گویا بودند.

ص: 267


1- روضة الواعظین، ص226.

3- مأمون افزون بر برگزاری آن مجلس باشکوه بیعت و اعطا جوایز فراوان، دستور می دهد یک سال رزق و روزی رایگان بین مردم توزیع نمایند.

4- مأمون اقدام مهم دیگری انجام می دهد. برغم رضایت امام رضا دخترش «ام حبیب»را به عقد حضرت در می آورد.

5- مأمون دستور می دهد دختر دیگرش «ام الفضل»را نیز به عقد جواد الائمه عليه السلام فرزند امام رضا عليه السلام در آوردند.

6- مأمون دستور می دهد همگی لباس سیاه که شعار عباسیان بود، از تن بیرون آورند و به عنوان روز جشن و سرور، لباس و قبای سبز پوشیده و کلاه و عمامه سبز بر سر نهند.

7- هم چنین مأمون ابراهيم بن موسی برادر امام رضا عليه السلام را به عنوان امير الحاج در آن سال انتخاب می کند.(1)

هدف از این اقدام ها، عمومی کردن موضع ولایت عهدی امام رضا عليه السلام است که به جهان اسلام اعلان شود که ولایت عهدی با رضایت خاطر على بن موسی عليه السلام پذیرفته شده و این شکوه و جلال و این مجالس جشن و خطابه و خطبه های جمعه و ضرب سکه هم به نام ایشان به همین خاطر انجام می گیرد!

البته از دو مورد ازدواج، هدف دیگری نیز دنبال می شده است که با ازدواج ام حبیب و در کنار امام رضا عليه السلام قرار گرفتن دختر مأمون، جاسوس دیگری در اندرونی منزل امام گماشته شود تا سری ترین اطلاعات را به مأمون برساند. ازدواج ام الفضل هم که به مسموم نمودن و شهادت جواد الائمه عليه السلام منجر می شود.

ص: 268


1- روضة الواعظين، ص 126، ارشاد، ج 2، ص 262. مروج الذهب، ج 3، ص 441. طبری، ج 7، ص 469.

اهداف مأمون

اهداف مأمون را در واگذاری ولایت عهدی در دو بخش می توان بررسی نمود؛ یكی اهداف آشکار، دیگری اهداف پنهان. اهداف آشکار مأمون از پیشنهاد ولایت عهدی را این گونه می توان برشمرد.

1- در سخنان مأمون آمده بود که من علویان را برتر و شایسته تر برای مقام خلافت می دانم و شایسته ترین فرد در میان علویان علی بن موسی عليه السلام می باشد.

2- من به خاطر این که صله رحم انجام داده باشم، از بنی عم خودم دلجویی می نمایم. ولایت عهدی را به آنان واگذار نمودم.

3- این اقدام برای جبران بخشی از الطاف امير المؤمنين على عليه السلام می باشد که وی در زمان زمامداری اش، عباسیان را مانند عبدالله بن عباس، عبیدالله بن عباس و معبد و قثم بن عباس را استانداران بصره، یمن، مکه و بحرین قرار داد.

4- این کار به خاطر این بوده است که در عمل به عهدی که با خدا بسته بودم وفا کنم. زیرا عهد بسته بودم که اگر بر برادرم امین پیروز شدم، به شکرانه این پیروزی علویان را دلجویی نمایم! (1)

این گونه اهداف که در گفتار مأمون به چشم می خورد و اهداف عمومی و آشکار را شکل می دهد، نه تنها عموم مردم بلکه خواص و حتی برخی نویسندگان را فریب داده است. آنان باور کرده اند که اهداف مأمون از پیشنهاد ولایت عهدی، اظهار محبت به علویان و

ص: 269


1- مقاتل الطالبيين. ص 454، ارشاد، ج 2، ص 261، اعلام الوری، ص 332، تذکرة الخواص، ص445، ينابيع المودة، ص 544 مناقب ج 4، ص 397، فصول المهمة، ج 2، ص 1005، تاریخ الخلفاء ، ص 366.

ذوي القربی می باشد. این قبیل مسائل حتی باعث مشتبه شدن امور بر برخی نویسندگان شیعه نیز شده که مأمون را شیعه می پندارند. همچنین نویسندگانی چون سبط ابن جوزی، یعقوبی، ابن اثیر، طبری، ابن صباغ و حتی مثل جهشیاری باور نموده اند که مأمون همین اهداف را دنبال می کرده است. این خوش باوران به ستایش و زیر کی مأمون نیز پرداخته اند. جهشیاری می گوید: مأمون آن مقدار سیاستمدار بود که رضا عليه السلام را کشت، بر او گریه کرد. فضل بن سهل را کشت، بر او گریه کرد. طاهر را کشت و فرزندان طاهر را منصب داد.امین برادرش را کشت و به عهده فضل و طاهر بن حسین گذاشت.(1)

البته این نوع زیرکی و سیاستمداری مأمون درست است. مأمون در سیاست کمتر از معاویه نیست. اما این که در واگذاری ولایت عهدی این اهداف را دنبال می نموده خوش باورانه است که یک نویسنده آن را بپذیرد. چرا که اهداف مهم مأمون پنهان و این مسائل پوششی بر آن اهداف بوده است.

این اهداف آشکار تنها باعث خوش باوری برخی نویسندگان نشده است، بلکه عموم مردم نیز که از این موضوع با خبر می شدند و اهداف آشکار را می شنیدند، بر همین پندار بودند. به همین خاطر عموم جامعه این موضوع را پذیرفتند. همچنین بر برخی علویان این نکته باور آمد و با علی بن موسی عليه السلام به عنوان ولیعهد از صمیم قلب بیعت نمودند.

این نکته حتى عباسیان را نیز باور شد. عباسیان باور کردند که علی بن موسی عليه السلام ولیعهد مأمون قرار گرفت و با مرگ مأمون خلافت

ص: 270


1- كتاب الوزراء و الكتاب، ص 311.

از تبار عباسیان به علویان منتقل خواهد شد. به خاطر همین پندار بود که عباسیان در بغداد بر علیه مأمون جبهه گرفتند و حتی مأمون را به خاطر این اقدامش از خلافت خلع کردند تا خلافت و حکومت داری در تبار آنان ماندگار باشد. زیرا که از اهداف پنهان مأمون با خبر نبودند.

موارد یاد شده پوششی برای اهداف پنهان مأمون می باشند. هیچ کدام از اینها انگیزه مأمون را شکل نمی دهند. مأمون هیچ گونه صداقتی در این اقدام ها ندارد. مأمون اگر صداقت داشت، در پنهان و جلسه خصوصی علی بن موسی عليه السلام را تهدید به قتل نمی نمود تا حضرت حاضر شود در انظار عموم ولایت عهدی را بپذیرد. مأمون اگر صداقت داشت هنگامی که علی بن موسی عليه السلام فرمودند من پیش از تو رحلت خواهم کرد و ولیعهد تو نمی توانم باشم، می پذیرفت و حضرت را با اکراه وادار به پذیرش ولایت عهدی نمی نمود. بدین خاطر اهداف اصلی مأمون پنهان است و این مسائل پوششی بر آن اهداف می باشند. مأمون با این مسائل می خواهد خود را محب و علاقه مند به عترت قلمداد کند. اما اهداف مهم پنهانی و اصلی مأمون را این گونه می توان برشمرد.

1- همان انگیزه هایی که زمینه فراخوانی علی بن موسی عليه السلام را سبب شده بود انگیزه های پنهانی وی را شکل می دهد. مأمون از موقعیت اجتماعی علی بن موسی عليه السلام به وحشت افتاده بود و چون نمی توانست در حجاز این موقعیت را مهار کند، ولایت عهدی امام را بهانه قرار می دهد تا در دربار حکومتی فعالیت های اجتماعی حضرت را محدود و کنترل کند. تمام رفت و آمدها را محدود نمود و حتی هشام بن

ص: 271

ابراهیم از جانب مأمون دربان امام قرار گرفت تا شیعیان به حضور امام راه نیابند. بین رهبری و تشکل همسو جدایی افکند. امام رضا عليه السلام از این اقدام بسیار نگران شد و مأمون را نفرین نمود که بین رهبری و پیروانش جدایی افکند، ... وَ انْتَقِمْ لِي مِمَّنْ ظَلَمَنِي وَ اسْتَخَفَّ بِي وَ طَرْدِ الشِّيعَةِ عَنْ بَابِي وَ أَذِقْهُ مَرَارَةُ الذُّلِّ .(1)«خدایا از کسی که بر من ستم کرد، مرا تحقیر نمود و پیروان مرا از در خانه من دور ساخت، انتقام بگیر و تلخی ذلت را بر وی بچشان».

2- موقعیت و حمایت امام عليه السلام ، قیام های علویون را در عراق و حجاز و یمن و فارس به دنبال داشت. به گونه ای که نتیجه قيام این طباطبا تسخیر بخش اعظم عراق و نیز مکه و مدینه و نیز یمن و فارس شد. این موضوع خطر جدی بر حاکمان عباسی بود و اگر اندک فرصت دیگری فراهم می شد، بغداد و آنگاه مرو هم از دست عباسیان بیرون می رفت! مأمون از این خطر این گونه اظهار نگرانی می کند که اگر علی بن موسی عليه السلام را رها سازیم کار را به جایی خواهد رساند. که دیگر توان کنترل آن را نخواهیم داشت، لَوْ تَرَكْنَا عَلَى هَذِهِ الْحَالَةِ . يَأْتِي عَلَيْنَا مِنْهُ مَالًا نُطِيقُهُ .(2) مأمون با پیشنهاد ولایت عهدی، رهبر این حرکت ها را که در واقع امام رضا عليه السلام بود از امت و از علویون بريد و ارتباط امام را با انقلابیون قطع کرد و در واقع قيامها را ولو به طور موقت کنترل نمود. مأمون می خواهد با این اقدام از این آشفتگی بزرگ و بحران سیاسی خود را نجات دهد. مأمون در عهدنامه ولایت عهدی به این

ص: 272


1- عيون، ج 2، ص 185.
2- همان، ص 181.

نکته اشاره می کند که این ولایت عهدی حکومت را در مقابله طغيان گران کمک می کند و حسن بن سهل را به خاطر مقابله با قیام ها در عراق مورد ستایش قرار می دهد، بِمَا بَذَلَ مِنْ نَفْسِي فِي جِهَادِ الْعُتَاةِ وَ فَتَحَ الْعِرَاقِ مَرَّتَيْنِ . (1)

3- هدف مهم دیگری که مأمون از واگذاری ولایت عهدی دنبال می نمود، مشروعیت بخشیدن به حکومت و خلافت عباسیان و شخص مأمون بود. مأمون می خواست با پذیرش ولایت عهدی از سوی علی بن موسی عليه السلام مهر تأیید از سوی عترت بر خلافت خویش بزند. می خواست به مردم به خصوص علویان گوشزد کند که خلافتش مشروع و مورد تأیید عترت است و همه باید با وی بیعت کنند و همه باید از دستورات حکومتی مأمون پیروی نمایند. اقدام علیه خلافت و چالشگری علیه مأمون اقدامی غير مشروع می باشد. هنگامی که فرد شاخصی چون علی بن موسی عليه السلام ولایت عهدی یک نظام را می پذیرد، یعنی نظام از دیدگاه وی مشروع و مورد پسند است؛ یعنی باید مأمون را در خلافت و حکومت داری یاری رساند و هیچ گونه اقدامی عليه وی انجام نداد. آیا این هدف کمی است؟ مأمون می خواهد على بن موسی عليه السلام مردم را به سوی عباسیان سوق دهد نه به سمت علویان، يَدْعُوا النَّاسِ إِلَى نَفْسِهِ لِيَكُونَ دُعَاؤُهُ الينا .(2) كَانَ هَذَا الرَّجُلِ مُسْتَتِراً عَنَّا يَدْعُوَ لِنَفْسِهِ فاردنا انَّ نجعله وليعهدنا لِيَكُونَ دُعَاؤُهُ لَنَا وَ ليعترف بِالْمِلْكِ وَ الخلاقة لَنَا . ..(3)«هدف ما این بود که مردم را به سمت ما فرا خواند، این شخص از ما

ص: 273


1- عيون، ج 2، ص 169.
2- دلائل الامامة، ص 194.
3- عيون، ج 2، ص 181.

دور و پنهان بود، وی را ولیعهد قرار دادیم تا مردم را به سوی ما فرا خواند و خلافت و حکومت ما را تأیید نماید.»تمام اهداف پنهانی را نیز از سخنان خود مأمون می توان بدست آورد.

4- مأمون می خواهد تا با این اقدام در مرحله اول علویون چالشگر، آنگاه دیگر شورشگران را منکوب سازد و یک امنیت عمومی در سرتاسر جهان حکمرانی خویش مستقر سازد. مأمون می خواهد ناامنی ها و آشفتگی های سیاسی را که سرتاسر کشور را فرا گرفته و به خصوص بغداد پایتخت عباسیان را تهدید می کند، ساماندهی کند و با استقرار امنیت اجتماعی و کنترل شورش ها، اقتدار خویش را بر همه جهان اسلامی مستقر سازد. مأمون در پاسخ اعتراض عباسیان به این اقدام می گوید ما عباسیان با علویان همدست بودیم. از زمان حکومت داری عباسیان عداوت بین ما آمد و کشتاری که ما از علویان انجام دادیم بیش از امویان بود. من ولایت عهدی و بیعت با علی بن موسی عليه السلام را برای حفظ خون های شما و برقراری آرامش انجام دادم وانا أَرَدْتَ الْبَيْعَةَ لعلی بْنِ موسي الرِّضَا أَرَادَتْ أَنْ يَكُونَ الحاقن لدمائكم باستدامة الْمَوَدَّةَ بَيْتِنَا .(1) این سخن اعتراف به این حقیقت است که ولایت عهدی امام رضا عليه السلام ، انقلاب ها علیه حکومت عباسیان از سوی علویان را پایان می دهد.

5- مأمون می خواهد با پذیرش ولیعهدی از جانب عترت دامن پاک و معصوم عترت را لکه دار کند(!) که عترت تا زمانی که دنیا به آنها روی نیاورده نسبت به آن زاهد هستند. اگر دنیا به آنها روی آورد آنان نیز دنیا طلب بوده و به سمت و سوی ریاست تمایل پیدا

ص: 274


1- ينابيع المودة، ص 544.

می کنند. مأمون می خواهد این افتخار بزرگ را از سینه فرزندان على عليه السلام بگیرد که آنان نیز دنیا طلب و فرصت ساز برای حکومت داری می باشند. زهد آنها به خاطر دوری دنیا از آنان است. امام در گفتگو با مأمون پرده از هدف شوم برداشته می فرماید: تو با این کار می خواهی وانمود کنی که تا کنون دنیا از علی بن موسی عليه السلام روی گردان بوده، اکنون که دنیا به وی روی آورده، وی آن را در آغوش می گیرد، تُرِيدُ بِذَلِكَ أَنْ يَقُولَ النَّاسُ انَّ علی بْنِ موسی عَلَيْهِ السَّلَامُ لَمْ يَزْهَدْ فِي الدُّنْيَا بَلْ زَهِدَتِ الدُّنْيَا فِيهِ الَّا تَرَوْنَ كَيْفَ قَبِلَ وِلَايَةَ عَهْدِهِ طَمَعاً فِي الْخِلَافَةِ (1)

این سخن به طور صریح پرده از نیات پلید و پنهانی مأمون بر می دارد و مأمون را در این اقدام مهم رسوا می سازد. این هدف پنهان برای افراد زیر کی مثل اباصلت آشکار می شود. نیز اباصلت روایت می کند منظور از واگذاری ولایت عهدی دنیا طلب جلوه دادن اهل بیت عليهم السلام بوده است، جَعَلَ لَهُ وِلَايَةِ الْعَهْدِ لَيَرَى النَّاسُ أَنَّهُ رَاغِبُ فِي الدُّنْيَا فَيَسْقُطُ مَحَلِّهِ مِنْ نُفُوسِهِمْ . (2)

می توان گفت این پنج محور اهداف پنهان و انگیزه های اصلی مأمون را شکل می دهند که با زیرکی و هوشمندی کامل و با بهره وری از اهرم تزویر و زور می خواهد به این اهداف برسد. مأمون یک سیاست مدار منحصر به فرد است که این اقدام بزرگ را که سابقه نداشت، انجام می دهد تا بتواند تاج و تخت خویش را حراست نماید. وی می خواهد چهره تابناک عترت را مخدوش سازد و

ص: 275


1- عيون، ج 2، ص 152.
2- همان

موقعیت حکومت داری و خلافت را نه برای خودش بلکه برای تبار عباسیان برای همیشه تثبیت کند؛ نه این که حکومت داری از عباسیان به علویان انتقال یابد.

مأمون خوب می داند که امام رضا عليه السلام به وی گوشزد نمود که قاتل امام رضا عليه السلام خواهد بود. وی خوب می داند که فرصت حکومت داری به امام رضا عليه السلام نخواهد رسید و امام را مظلومانه به شهادت خواهد رساند. اینها همه بهانه و پوشش گذاشتن بر اهداف پنهان است. می خواهد خود را زیر عبای فرزند فاطمه عليها السلام پنهان سازد و اهداف شوم را دنبال کند. اما آیا فرزند سترگ علی عليه السلام این فرصت را به مأمون می دهد؟ یا اینکه در فرصت کوتاهی که (حدود سه سال) در مرو در دربار حکومت اقامت دارد، نقشه های مأمون را آشکار خواهد ساخت و اهداف پنهان، وی را رسوا خواهد نمود. پاسخ این سؤال در عنوان های بعدی نوشتار آمده است. پیش از پرداختن به پاسخ این سؤال متن عهدنامه ولایت عهدی مأمون را بررسی می کنیم.

عهدنامه

با انتخاب علی بن موسی عليه السلام به ولایت عهدی این موضوع سخن روز جامعه اسلامی قرار گرفت. در خطابه ها و خطبه ها و سخن عموم مردم در محافل و مجالس و کوچه و بازار ولایت عهدی امام مطرح شد. تمام مقامات لشکری و کشوری برای تثبیت موضوع با امام رضا عليه السلام بیعت نمودند. ولی مأمون به این مقدار هم بسنده نکرد. وی برای تثبیت موضوع دستور داد عهدنامه ای نوشته شود که افزون بر شاهدان، علی بن موسی عليه السلام آن را امضا کند تا هیچ گونه ابهام یا انکار

ص: 276

یا بهانه ای در این رابطه نباشد. در این عهدنامه بندهای مهمی آورده شد. اهداف مأمون هم از این پیشنهاد در عهدنامه اش آشکار است که به برخی از آنها اشاره می شود.

1- بعد از نام خدا و تاریخ و تشریفات آن، می آورد ما با این اقدام بخشی از حقوق بنی هاشم را ادا کردیم.

2- ما با این اقدام در تبلیغ دین و برقراری امنیت و پیروزی بردشمن خویش توانمند شدیم.

3- ما با این کار بر طغیان گران به ویژه در عراق مسلط شدیم.

4- در این عهدنامه با بردن نام فضل بن سهل از وی قدردانی شده است. همچنین از برادرش حسن بن فضل به خاطر نبرد با طغیان گران عراق وفتح عراق در دو نوبت، تقدیر انجام گرفته است. (منظور از دو نوبت ممکن است نوبت مقابله با ابو سرایا باشد و نوبت دوم فراری دادن ابراهیم بن مهدی عباسی).

5- در این عهدنامه بیعت سران حکومتی با علی بن موسی عليه السلام آورده شده است و افرادی چون فضل بن سهل، یحیی بن اکثم، عبدالله بن طاهر، حماد بن ابی حنیفه و... نام برده شده اند.

آنگاه عهدنامه را به نزد علی بن موسی عليه السلام می آورند تا رسما از حضرت اقرار و امضا بگیرند. امام رضا عليه السلام نیز در چند جمله کوتاه نظر خود را ابراز می دارد و می نگارد که من به محتوای آن تا زمانی که زنده هستم ملتزم خواهم بود، قد الزم علی بن موسی عليه السلام الرضا نفسه لجميع ما في هذا الكتاب.(1) واضح است که تمام این اقدام ها از سوی علی بن

ص: 277


1- عيون، ج 2، ص 170، حدیث 23، تذکرة الخوام، ص441.

موسی عليه السلام به اکراه شکل می گیرد و حضرت نیز به گونه ای برخورد می کند تا از جانب وی تأییدی به خلافت مأمون و جنایت ها و ستم های وی تلقی نشود.

به لحاظ اهمیت عهدنامه در نزد مأمون آن را در خطبه های نماز جمعه قرائت می نمودند و در مکه و مدینه منتشر می ساختند و در کنار کعبه بر مردم می خواندند. با این اقدام علی بن موسی عليه السلام در انظار عمومی ولایت عهدی را قبول کرده و امضا هم نموده است. در تمام کشور پهناور اسلامی سخن از پذیرش ولایت عهدی علی بن موسی عليه السلام است و عموم مردم و بسیاری از خواص را نیز این موضوع باور آمده است.

اکنون مأمون موقعیت اجتماعی حضرت را کنترل نموده وحضرت را از هواداران و یارانش جدا کرده و خلاصه خطرهای علویون در عراق و... را کنترل می نماید. مأمون با خیال راحت به تحکیم و توسعه حکومت خویش در کنار ولایت عهدی علی بن موسی عليه السلام می پردازد. اکنون علی بن موسی عليه السلام در درون مشت مأمون قرار دارد؛ البته نه به عنوان زندانی همانند موسی بن جعفر عليه السلام در زندان هارون، بلکه به عنوان ولیعهد در دربار تشریفاتی مأمون.

مأمون بر این باور است که عباسیان و علویان موضوع ولایت عهدی را پذیرفته اند. دیگر از جانب آنان، خطری تاج و تخت وی را تهدید نخواهد نمود. لیکن آیا این چنین شد؟ آیا علی بن موسی عليه السلام از موقعیت اجتماعی افتاد؟ آیا علی بن موسی عليه السلام از تلاش های خویش علیه مأمون باز ایستاد؟ آیا خود عباسیان شورش نکردند؟ آیا علویان دیگر بر عليه عباسیان قیام نکردند؟ آیا علی بن موسی عليه السلام

ص: 278

موضوع را به یاران و اصحاب و علویان منتقل نکرد و مأمون اهداف شوم خود را دنبال نمود؟ جواب این سوال ها را می توان در ادامه نوشتار مطالعه نمود.

تأمین اهداف

می توان گفت از پنج محور اهداف مهم و پنهانی مأمون دو هدف برای وی تأمین شد. یعنی با احضار امام به مرو مأمون توانست بین رهبری و تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام جدایی افکند و امام رضا عليه السلام نان را از مرکز حرکت و خیزش عليه عباسیان یعنی عراق و حجاز دور سازد. و قیام هایی مانند قيام ابن طباطبا که می رفت بغداد و آنگاه مرو را تسخیر نماید را کنترل نماید. آن خطر مهمی که بسیار به تاج و تخت مأمون نزدیک شده بود، با این اقدام دفع می شود. و به همین خاطر امام رضا عليه السلام مأمون را در رسیدن به هدف نفرین می کند و می فرماید وی بین من و شیعیانم جدایی افکند، وَ انْتَقِمْ لِي مِمَّنْ ظَلَمَنِي وَ اسْتَخَفَّ بِي وَ طِرة الشِّيعَةِ عَنْ بِابِي. (1) فرمودند به خاطر محدودیت های ایجاد شده ارتباط با من بسیار سخت است، فَانِ الدُّخُولِ الَىَّ صَعْبٍ وَ هُوَ لِمَا ضَيَّقُوا عَلَى فِي ذَلِكَ .(2) مأمون نیز در رسیدن به این بخش از اهداف، در عهدنامه تصریح نمود که ما قیام های عراق و حجاز را کنترل کردیم و از نقش حسن بن سهل در راستای کنترل قیام ها در متن عهدنامه تقدیر نمود.اما مأمون در رسیدن به سایر اهداف پنهانی مانند کاستن موقعیت اجتماعیامام، مشروع جلوه دادن خلافت عباسیان، متهم ساختن

ص: 279


1- عيون، ج 2، ص 185.
2- همان، ص 229.

عترت به دنیاطلبی، کنترل شورش های عباسیان و... ناکام ماند. زیرا موقعیت عترت و امام رضا عليه السلام هماره اوج گرفت. امام رضا عليه السلام خلافت را نپذیرفت و آن گونه مأمون را رسوا ساخت که اگر خلافت حق توست حق واگذاری نداری و اگر حق تو نیست، چیزی که حق تو نیست چگونه می خواهی به دیگری واگذار نمایی! امام رضا عليه السلام وانمود ساخت که ولایت عهدی با اکراه انجام گرفته است. بدین خاطر هیچ گونه تأییدی بر مشروعیت خلافت عباسیان نیست. امام رضا عليه السلام به صورت رسمی ولایت عهدی مشروط را پذیرفت که در عزل و نصب ها دخالت نداشته باشد. هیچ گونه اختیارات ولایت عهدی را نپذیرفت که دامن عترت به دنیاطلبی متهم نشود. از سوی دیگر شورش های عباسیان و دیگر افراد و حتی علویون هم بعد از گذشت برهه ای از زمان تداوم می یابد.

عباسیان و ولایت عهدی

مأمون گرچه با سیاست و نیز بهره وری از زور توانست در ظاهر به واسطه ولایت عهدی علی بن موسی عليه السلام از همگان حتی از علویان و عباسیان بیعت بگیرد، اما این اقدام قیام های علویان را در مدت کوتاه متوقف نمود، ولی بعد از برهه ای دوباره تداوم یافتند (در قسمت قیام ها توضیح آن آمد). عباسیان هم چون از اهداف پنهان مأمون باخبر نبودند، از این اقدام مأمون سخت نگران شدند. آنان از این جهت آشفته شدند که این اقدام مأمون سبب انتقال حکومت داری از عباسیان به علویان شود. بدین خاطر عباسیان در بغداد به محض شنیدن خبر ولایت عهدی علی بن موسی الرضا عليه السلام در همان سال 201

ص: 280

بر علیه مأمون جبهه گرفتند. از این که مأمون، قاسم (مؤتمن) برادرش را خلع نموده (1)به جای آن علی بن موسی عليه السلام را ولیعهد قرار داده ابراز ناخوشنودی نمودند. برای اینکه خلافت در تبار آنان تداوم یابد عباسیان در بغداد به سراغ فرزندان مهدی عباسی یعنی منصور و ابراهیم رفتند و با آنان علیه مأمون بیعت نمودند.

عباسیان نخست به سراغ منصور بن المهدی رفته و خواستند با وی بیعت کنند. منصور شجاعت این که با مأمون به چالش برخیزد را نداشت. وی گفت با من بیعت کنید ولی به عنوان نماینده مأمون. آنگاه اگر مأمون خواست می پذیرد، نخواست شخص دیگری را به حاکمیت بغداد نصب می کند. سبب این اقدام را دو چیز بیان کردند؛ نخست این که ولایت عهدی علی بن موسی عليه السلام را نمی پذیرند، دیگر این که زیر بار حاکمیت حسن بن سهل که وی را مجوسی و فرزند مجوس عنوان می نمودند، نمی روند، لَا نَرْضَى بِالْمَجُوسِ ابْنِ الْمَجُوسِ الْحَسَنِ بْنِ سَهْلٍ وَ نَرُدَّهُ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَى خُرَاسَانَ.(2)«ما به حکومت مجوس و فرزند مجوس (حسن بن سهل) رضایت نمی دهیم و وی را به خراسان برمی گردانیم.»

همچنین عباسیان در این سال به سمت ابراهيم بن المهدی فرزند دیگر مهدی عباسی رفتند و با وی بیعت کردند. و مأمون را به خاطر ولایت عهدی علی بن موسی عليه السلام از خلافت بر کنار نمودند. ابراهیم هم پذیرفت و این بیعت باعث شد که حسن بن سهل از بغداد بگریزد و بغداد به مدت دو سال به دست عباسیان اداره شود. ابراهیم تا سال

ص: 281


1- تاریخ الخلفاء، ص365.
2- طبری ، ج 7، ص 454، الكامل، ج 5، ص 482 ، تذکرة الخواص، ص 443، تارخ الخلفاء، ص 365 ص 346.

204 که سال بازگشت مأمون به بغداد می باشد، حاکم بغداد بود. مأمون وقتی خواست به بغداد وارد شود ابتدا حسن بن سهل را برای ستیز با ابراهیم اعزام نمود. بعد از این که حسن بن سهل ابراهیم را شکست داد، مأمون به بغداد بازگشت. (1)این شورش عباسیان در بغداد واکنشی اجتماعی بود که بر علیه مأمون شکل گرفت و از پی آمدهای موضوع ولایت عهدی علی بن موسی عليه السلام ساخته بود.

شکوه عترت

مأمون برای کاستن موقعیت اجتماعی علی بن موسی عليه السلام (یکی از اهداف مأمون) وی را به مرو فرا می خواند. آیا آن گونه شد که مأمون می خواست؟ آیا از موقعیت اجتماعی امام رضا عليه السلام کاسته شد؟ در پاسخ این سؤال هم باید گفت هرگز! مأمون کوچکتر از آن است که به این آرزو برسد. اگر خطر على بن موسی عليه السلام و تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام را با ولایت عهدی چاره ساز بود نباید راه دیگری چون به قتل رساندن علی بن موسی عليه السلام را انتخاب می کرد.

حاکمیت مأمون نیز یک پارچه نشد؛ چرا که عباسیان والی مأمون، حسن بن سهل را از بغداد بیرون کردند و بغداد چندین سال از دست مأمون بیرون رفت. شورش ها را نتوانست مهار کند. زیرا شورش ها از گوشه و کنار مملکت همانند شورش علویان هماره تداوم یافت. نمونه های آن را بعد از شهادت امام رضا عليه السلام می توان جستجو نمود.

در هر صورت مأمون نتوانست از موقعیت اجتماعی امام رضا عليه السلام بکاهد. عظمت و شکوه عترت با آمدن حضرت به مرو بالا گرفت و

ص: 282


1- تذكرة الخواص، ص 444.

علی بن موسی عليه السلام محبوب ترین و با نفوذترین فرد جامعه، رهبری تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام را ادامه داد. امام رضا عليه السلام با اخلاق و رفتارش همه را به سوی خود جذب کرد. حتی زنان دربار و وزرا مانند فضل، شیفته اخلاق و ارزش های انسانی حضرت شدند و از شیعیان خاص حضرت قرار گرفتند. موقعیت اجتماعی حضرت هر روز بیشتر و فضائل و مناقب حضرت زبانزد همگان می شد. مأمون برای دنبال کردن اهداف شوم خویش و برای شکستن شوکت و عظمت حضرت کارهایی انجام می دهد که نوعا بر ضرروی و به سوی اوج گرفتن عزت و شکوه امام رضا عليه السلام منتهی می شود.

دو خطر داخلی هنوز تاج و تخت مأمون را تهدید می نماید؛ یکی موقعیت اجتماعی علی بن موسی عليه السلام است که هر روز به شکوه آن افزوده می شود. دیگری خطر پنهان فضل بن سهل است که مأمون از آن بی خبر است! اینک امام رضا عليه السلام در دربار مأمون به سر می برد. مأمون از تلاش های اجتماعی وی خیالش راحت است. اما موقعیت اجتماعی حضرت هماره به سوی اوج خود در حرکت است که مأمون را هر روز بیش از پیش نگران می سازد. فضل نیز با فرصت سازی در کمین، آماده ایستاده تا با یک فرصت، کار را نهایی کرده و خود بر اریکه خلافت تکیه زند.

در این قسمت نخست برخی موارد شکوفایی موقعیت علی بن موسی عليه السلام را بررسی نموده آنگاه به سراغ خطر دوم که در بیخ گوش مأمون قرار دارد و وی از آن بی خبر است، خواهیم رفت. پیش از بررسی نمونه هایی از شکوه عترت، ناکامی دیگری از مأمون را مورد توجه قرار می دهیم.

ص: 283

دامن عترت

در مورد هدف اتهام دنیاطلبی زدن به عترت، این نکته اهمیت دارد که علی بن موسی عليه السلام از این اتهام در همان قدم اول دفاع کرد و مأمون را نا امید ساخت. زیرا امام اولا خلافت را حتی با اجبار هم نپذیرفت. البته مأمون هم اصرار به پذیرش آن نکرد. اما مأمون پذیرش ولایت عهدی را اجبار کرد و اکراه نمود و حتی زندگی امام را تهدید کرد که اگر نپذیرد امام را خواهد کشت! امام مصلحت اندیشی نمود ولایت عهدی را با یک شرط مهم با اکراه پذیرفت. مأمون نیز ناچار شد آن شرط را بپذیرد که امام در امور اجرایی و عزل و نصبها (تا مأمون زنده است) هیچ گونه دخالتی نکند. بعد از مأمون هم که علی بن موسی عليه السلام زنده نخواهد بود. این شرط یعنی عترت دامنش پاک تر از این اتهام هاست. مقام و منصب هیچگاه عترت را فریب نمی دهد. ولایت عهدی که امام پذیرفته منصب نیست و هیچ گونه حاکمیت و ریاستی برای امام به ارمغان نیاورده است. مردم هم به خوبی این وضعیت را مشاهده می کنند. این زیر کی امام مأمون را در رسیدن به این هدف ناکام می سازد. اینک نمونه هایی از شکوه عترت را مورد نگر قرار می دهیم.

باران کرامت

مأمون برای آزمودن علی بن موسی عليه السلام و برای این که حضرت را در بین عموم شرمنده سازد، اقدام های مهم دیگری انجام می دهد. به این خوش باوری است که از حیثیت امام کاسته شود و امام را در بین عموم کوچک نماید.

ص: 284

یکی از این اقدام ها این است که چون خشک سالی همه جا را فرا گرفته بود و مردم، دام ها و طیور و کشت و زرع، از بی آبی رنج می بردند، امام را به مراسم نماز باران فرا می خواند و از امام می خواهد نماز باران بخواند. چند ماهی بود هیچ نشان و آثاری از باران و ابرهای باران زا نبود. آنان مطمئن بودند که با نماز باران خواندن بارانی نخواهد بارید.وانگهی دستگاه تبلیغاتی مأمون خشکسالی را به على بن موسی عليه السلام نسبت می داد که چون حضرت ولیعهد شده است خدا مردم را از نعمت باران محروم ساخته است. در هر صورت مأمون یک خطر را می آزماید و از علی بن موسی عليه السلام می خواهد برای رفع این مشکل نماز باران بخواند. وی به امام رضا عليه السلام پیشنهاد نمود روز جمعه نماز باران بخواند. ولی حضرت فرمود من روز دوشنبه نماز خواهم خواند. حضرت علت این تغییر را این چنین فرمودند که رسول الله صلي الله عليه و آله را در عالم رؤیا به همراه على عليه السلام به من فرمودند روز دوشنبه نماز باران بخوان، خدا دعای تو را مستجاب خواهد نمود.

روز دوشنبه فرا رسید، حضرت آماده شدند. برای نماز از شهر به سمت صحرا حرکت کردند. جمعیت انبوهی حضرت را همراهی کردند. در صحرا زیر آسمان خدا حضرت نماز خواندند و دعا کردند و به خدا عرض کردند: خدایا تو به اهل بیت عليهم السلام پیامبرت آبرو داده ای و مردم به ما متوسل شده اند. امید فضل تو را دارند. باران رحمت پر سود بدون ضرر بر آنان نازل فرما، فَاسِقِهِمْ سُقْيَا نَافِعاً عاماغير رايث وَ لَا ضَائِرٍ . نماز و دعا از سوی حضرت انجام گرفت. هنوز امام بر بالای منبر بودند که بلافاصله بعد از دعای امام رضا عليه السلام اوضاع جوی تغییر کرد! ابرها در آسمان ظاهر شدند. رعد و برق و غرش آسمان شروع

ص: 285

شد. اولین توده ابرها که بر سر جمعیت نزدیک شد، مردم با سرعت به طرف خانه و پناه گاه ها در حرکت شدند. امام که بر بالای منبر قرار داشت به مردم فرمود عجله نکنید این توده ابرها بر سرزمین شما مأموریت ندارند. مأموریت آنان برای فلان قوم می باشد. آنگاه توده دوم ابرها پدیدار شدند باز جمعیت بر این باور شدند که این ابرها خواهند بارید. امام فرمود این ابرها نیز برای شما مأموریت ندارند، برای ملت دیگری مأمور هستند. تا اینکه ده گروه از ابرها آمدند و عبور کردند. هنگامی که یازدهمین گروه ابرها پدیدار شدند، علی بن موسی عليه السلام فرمودند این ابرها برای شما مأموریت دارند، به خانه ها و پناه گاه های خود نزدیک شوید. این ابرها تا شما به خانه ها نرسیده اید نخواهند بارید. هنگامی که مردم به پناهگاه های خود رسیدند ابرها شروع به بارش فراوان نمودند. زمین سیراب شد، حوضها و گودالها پر از آب شدند؟

از کرامت فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله مردم انگشت به دهان شدند. این نوعی اعجاز از فرزند فاطمه عليها السلام مثل است که در مشرق زمین ظاهر می شود. مردم بانگ مبارک باد سر دادند؛ گوارا باد این کرامت بر فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله ، هَنِيئاً لِوُلْدِ رَسُولُ اللَّهِ صلِّيَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ کرامات اللَّهِ عزوجل (1). این گونه موقعیت اجتماعی علی بن موسی عليه السلام اوج می گیرد و محبت حضرت در دل همگان (شیعه و سنی) می نشیند. زیرا همگان با چشم خود کرامت حضرت را می بینند. مأمون با کدام توان می خواهد موقعیت اجتماعی عترت را بشکند. مگر در برابر قدرت خدا که یدالله فوق ایدیهم، قدرتی دیگر وجود دارد؟!

ص: 286


1- عيون، ج 2، ص 180، دلائل الامامة، ص 192.

آنگاه درباریان حسود و دشمن اهل بیت عليهم السلام و مشاوران مأمون به حضور مأمون رفتند و به وی گفتند موقعیت علی بن موسی عليه السلام بالا گرفته است و خلافت تو را تهدید می کند؛ این کاری که تو انجام دادی در تاریخ هیچ خليفه ای سابقه نداشت. تو با این اقدام خلافت را از تبارعباسیان به علویان انتقال خواهی داد. تو با این اقدام بر عليه خود قدم برداشتی، آنان کرامت حضرت را به سحر و جادو نسبت دادند. همان گونه که انواع این اتهام ها را به پیامبران و رسول الله صلي الله عليه و آله متوجه می ساختند، لَقَدْ أَعَنْتَ عَلَى نَفْسِكَ وَ أَهْلِكَ جِئْتُ بِهَذَا السَّاحِرِ . (1)

مأمون که خود از اوضاع پدید آمده سخت آشفته بود، از اقدام خود نسبت به ولایت عهدی اظهار پشیمانی می کند و می گوید ما می خواستیم ایشان به جای دعوت مردم به سمت عترت، مردم را به سمت ما فرا خواند. ما می دانستیم که اگر علی بن موسی عليه السلام را به حال خود رها سازیم، آن گونه اوضاعی پیش خواهد آمد که ما دیگر توان کنترل آن را نخواهیم داشت، وَ يَأْتِي عَلَيْنَا مِنْهُ مَا لَا تُطِيقُهُ .(2) ما در این موضوع هم اشتباه کردیم. باید برای چاره جویی آن اندیشه کنیم، باید کاری کنیم، وانمود سازیم که ایشان شایستگی ولایت عهدی را ندارد، فاذ قد فعلنا به ما فعلناه و اخطأنا في أمره.. وَ لَكِنَّ نَحْتَاجُ انَّ نَضَعُ مِنْهُ قَلِيلًا حَتَّى نصوره عِنْدَ الرَّعَايَا مَنْ لَا يَسْتَحِقُّ لِهَذَا الْأَمْرِ (3) این اعترافها در ضمن اینکه بر شکوه و عزت علی بن موسی عليه السلام (که به اوج خود رسیده) دلالت دارد، اهداف پنهان مأمون را از ولایت عهدی آشکار می نماید.

ص: 287


1- عيون، ج 2، ص 181.
2- همان
3- همان

نماز عید

آزمون دیگری که به دست مأمون شکل گرفت و باعث شکوفایی فضایل و موقعیت اجتماعی علی بن موسی عليه السلام شد، درخواست دیگر مأمون بود. مأمون درخواست کرد تا نماز عید فطر را علی بن موسی عليه السلام برگزار کند تا شاید بتواند حضرت را در شؤون حکومتی دخالت دهد. چون برگزاری نمازهای باشکوه عید فطر و عید قربان و نیز نماز جمعه جنبه حکومتی هم دارند. امام رضا عليه السلام در ابتدا عذر می آورد که من شرط کردم ولیعهدی باشم که درامور حکومتی دخالت نکنم. مأمون که از عاقبت کارش بی خبر بود اصرار کرد و گفت ما می خواهیم مردم فضایل تو را مشاهده کنند. امام فرمودند یا مرا معذور بدارید و یا اگر قرار است نماز عید را من برگزار کنم، آن گونه که رسول الله صلي الله عليه و آله انجام داد برگزار می کنم. مأمون موافقت کرد. دستور داد لشکریان و مقامات حکومتی در اقامتگاه حضرت اجتماع کنند. مردم وقتی با خبر شدند، جمعیت انبوهی دور اقامتگاه حضرت اجتماع نموده و منتظر حرکت حضرت شدند.

صبح روز عید امام غسل کردند و زیباترین لباس های خویش را پوشیدند و خویش را عطرآگین نمودند. عمامه سفید از پنبه بر سر نهادند. دو طرف عمامه را از دو طرف گردن آویختند. عصا به دست گرفتند. هنگام طلوع آفتاب با پای برهنه در حالی که ساق پا دیده می شد از اقامتگاه بیرون آمدند. جمعیت مشتاق در کنار منزل منتظر بودند. مردم باخبر شده بودند. کنار خیابان ها و کوچه ها و حتی پشت بام های مسیر امام از جمعیت پر شده بود. امام در کنار اقامتگاه به جمعیت فرمودند آنچه من انجام می دهم شما نیز انجام دهید. حضرت

ص: 288

شروع کردند تکبیر بگویند مردم نیز پشت سر حضرت تکبیر گویان حرکت کردند. لشکریان که با لباس های خاص نظامی آمده بودند با مشاهده این وضعیت، از مرکب ها پیاده شدند و چکمه ها و پوتین های خود را کناری افکنده همراه مردم و علی بن موسی عليه السلام پابرهنه حرکت کردند. امام چند قدم می رفت، آنگاه می ایستاد تكبير می گفت. مردم نیز به دنبال امام تکبیر می گفتند. امام جمعیت را تكبير گویان و لااله الاالله گویان به سمت عیدگاه حرکت دادند. در شهر غلغله ای بپا شد. گریه و ضجه مردم بلند شد. مردم از عظمت معنوی فرزند فاطمه عليها السلام آن گونه متأثر شده بودند که توان کنترل احساسات و گریه های خویش را نداشتند. عظمتی پدید آمد که شاید در تاریخ اسلام تا آن زمان نمونه نداشت!

مأمون به همراه وزیران و مشاوران خویش همانند فضل بن سهل نظاره گر اوضاع بودند. مأمون خود پیشنهاده نموده است. خود اصرار کرده که نماز عید را علی بن موسی عليه السلام برگزار کند. آیا با دیدن این شکوه تحمل خواهد نمود که علی بن موسی عليه السلام به عیدگاه برسد و نماز بخواند و خطبه های نماز را ایراد کند؟! اگر فرزند فاطمه عليها السلام از لب بردارد چه خواهد گفت؟ خطبه های فرزند خطابه و فرزند سخن علی بن ابی طالب عليه السلام چه خواهد بود و چه خطری برای تاج و تخت مأمون پدید خواهد آورد؟ مأمون سیاستمدار بود و بسیاری از اقدام هایی که علیه حکومتش بود را به ظاهر تحمل می کرد. فضل شیطان صفت در گوش مأمون وسوسه کرد اگر علی بن موسی عليه السلام با این اوضاع به عیدگاه برسد و مراسم را برگزار کند خطر بر حکومت حتمی است. باید چاره ای اندیشید؛ ليكن چاره چیست؟ در هنگام برگزاری مراسم با این انبوه جمیعت چه باید کرد؟ مأمون بین دو

ص: 289

راهی قرار دارد. اگر مراسم را به هم بزند و علی بن موسی عليه السلام را برگرداند، رسوایی همگانی را در پی دارد. اگر تحمل کند و مراسم برگزار شود، اکنون که حضرت خطبه نخوانده اوضاع این گونه منقلب شده است. اگر حضرت لب به سخن گشاید چه خواهد شد. مأمون خطر راه دوم را بیشتر پیش بینی می کند. راه اول یعنی رسوایی را بر می گزیند. وسوسه های فضل اثر خود را نهاده و مأمون تصمیم می گیرد علی بن موسی عليه السلام را از وسط راه برگرداند. پیکی فرستاد به خدمت حضرت و از ایشان می خواهد که برگردد و گفت شما به زحمت افتاده ای ما بیش از این راضی به زحمت شما نیستیم، اجازه دهید مراسم را همان کسی که سال های پیش برگزار می کرد، برگزار کند. آنگاه امام همام وضعیت خود را عادی کرده از وسط راه بر می گردد و مأمون نماز عید را برگزار نمود، و رجع على بن موسی عليه السلام إلى بيته و ركب المأمون فصلي بالناس(1)

فرزند عباس این گونه از موقعیت امام در وحشت است و با این که حضرت را در دربار خویش حبس نموده و به خیال خویش بال و پرش را قیچی کرده شکوه و عظمت حضرت شکوفا می شود و این گونه جلوه تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام ، نمایان می گردد!

آسیب پذیری تشکل همسو

در این راستا نکته ای بس مهم هشدار می دهد. تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام است که یک جریان بزرگ اجتماعی را پدیدار ساخته است و از

ص: 290


1- كافي، ج 1، باب مولد ابي الحسن الرضا عليه السلام حديث 17 کشف الغمة، ج 3، ص 69 اعلام الوری، ص 334، فصول المهمة، ج 2، ص 1019.

زمان حیات رسول الله صلي الله عليه و آله پدیدار گشته و از بحران های پرخطر عبور کرده است، در پایگاه علوی کوفه شکوفا شده است. از علی عليه السلام بهترین حمایت ها را نموده و از حسن مجتبی عليه السلام در آغاز امامت به خوبی حمایت نموده و با حسین بن علی عليه السلام همراه شده است. انقلاب هایی مانند انقلاب زید بن علی و حسین شهید فخ و ابن طباطبا را پدید آورده است و ده ها مورد فراز و برجستگی از خود بیادگار نهاده است.

اما چگونه است که این تشکل آسیب می پذیرد؟ در مواردی در اوج عزت مغلوب توطئه ها می گردد. در مثل صفین، حکمیت و حکم را بر على عليه السلام تحمیل می کند. در مثل ساباط حسن مجتبی عليه السلام را تنها می گذارد. در مثل کوفه حسین بن على عليه السلام بی یاور و مظلوم می ماند و تشکل از اطراف رهبری، همانند مور و ملخ پراکنده می شوند. در توطئه مروانیان علیه زید بن علی، زید شهید بالای دار آویخته می شود. حسين شهيد فخ مظلومانه به دست هادی عباسی مقتول بالصبر می گردد. و اینک علی بن موسی عليه السلام با این شکوه و عظمتی که پدید آورده است، تنها به منزل بر می گردد. این تشکل همراه هیچ گونه عکس العملی نشان نمی دهد. خلاصه این تشکل با همه پیروزی هایش، از چه سمت و سویی آسیب های جدی متوجه آن می شود؟! این مهم را می توان در دو عامل جستجو نمود.

الف: نداشتن هوشمندی لازم؛ تشکل همسو باید از آگاهی صحیح و بالا برخوردار باشند. توطئه شناس باشند؛ خطوط اجتماعی و جریان های اجتماعی هر جامعه را به خوبی بشناسند. نقطه های آسیب پذیر را شناسایی نموده و در آن نقطه ها دفاع کنند. مهم ترین

ص: 291

آنها جدایی افکندن بین تشکل و رهبر تشکل می باشد. با جدایی افکندن بین رهبری و امت توطئه ها به راحتی زمینه اجرایی پیدا می کنند.

ب: نکته مهم دیگر جاخالی کردن تشکل است که در فرصت های مناسب در اثر اهتمام ندادن به موضوع، در اثر سهل انگاری از آرمان های خود حمایت نمی کنند! تشکل همسو باید از همت همام برخوردار باشد. در فرصت های خطير، خطر را بشناسد. آنگاه با جرأت تمام به آغوش خطر برود تا بتواند توطئه ها را مهار کند. اگر این دو معیار مراقبت می شد، در صفین معاویه به دست مالک به قتل می رسید و ریشه قاسطین خشکانده می شد. اگر این چنین بود مسلم در کوفه شهید نمی شد و حسین بن على عليه السلام با رسیدن به کوفه زمام امور را به عهده می گرفت. اکنون هم با ترفند فضل بن سهل و مأمون، امام رضا عليه السلام تنها به منزل بر نمی گشت. اگر تشکل همسو هوشمندانه حمایت می نمود و میدان را خالی نمی گذاشت، این نوع حوادث پدید نمی آمدند. به همین خاطر هر گاه این دو ویژگی در تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام شکل گرفته، حرکت ها و انقلاب ها علیه ستم و ستمگران سامان یافته، نتیجه اصلی را ببار آورده است. نمونه بارز آن انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (رضوان الله عليه) می باشد که چون رهبر هوشمندانه و سترگ عمل نمود. از جانب دیگر هوشمندی و توانمندی و سترگي رهبری به تنهایی کفایت نمی کند امت و تشکل همراه رهبر نیز باید این دو ویژگی را دارا باشند. هم هوشمندی در برابر توطئه ها و هم توانمندی در میدان عمل تا بتواند در برابر توطئه ها قد برافرازد. با حفظ این دو ویژگی جریان اجتماعی

ص: 292

تشکل همسو به اهداف اصلی خویش نزدیک و ستم و ستمگران را از اریکه قدرت به زیر می افکند. نظام مقتدری بر اساس عدالت و مردم سالاری و استقرار ارزش های دینی مستقر می سازد. در برابر قدرت های جهانی دنیا سترگ و سرافراز مقاومت می کند.

مناظره ها

دیگر آزمون هایی که از سوی مأمون شکل گرفت، برپایی مجالس و نیز همایش های علمی و مناظره هایی بود که با شرکت دانشمندان معاصر خودش شکل می گرفت. هدف مأمون از ترتیب این گونه مجالس مغلوب ساختن علی بن موسی عليه السلام در برابر دیگر دانشمندان و عموم مردم بود. مأمون از هر زمینه ای در جهت شکستن شکوه و موقعیت اجتماعی علی بن موسی عليه السلام بهره می برد. توطئه های مأمون گرچه رنگارنگ است و شیوه ها متفاوت می باشند - گاهی به صورت نماز باران و روزی به صورت نماز عید و گاهی به صورت شرکت در همایش شکل می گیرند - ليكن هدف همه آنها یک چیز است. مأمون می خواهد اکنون که فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله را در دربار خویش زندانی نموده است، به هر شیوه ممکن شو کت و عظمت وی را بشکند و حضرت را در نزد عموم کوچک جلوه دهد. هدف مأمون هم از فراخوانی امام همین است که موقعیت اجتماعی حضرت را تنزل دهد.

اینک در مرکز حکومت خویش هماره در اندیشه توطئه است تا به این هدف برسد. در مدت اقامت حدود سه ساله علی بن موسی عليه السلام ، فرصت گفتگوهای علمی و نیز پاسخ به سؤال های گوناگون اعتقادی

ص: 293

و احکام دینی بسیار فراهم شد. امام پاسخ همگان را به بیانی رسا و مستند و مبرهن بیان می داشتند. همگان از دانش فراگیر حضرت در شگفت می شدند که از هر موضوعی سخن به میان می آمد و از هر چیزی سؤال می شد، پاسخ آن در نزد علی بن موسی عليه السلام آماده بود. در این فرصت یک نمونه از موارد فراوان این مناظره ها و گفتگوها را مورد نگر قرار می دهیم تا ضمن بهره گیری از دانش فراگیر فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله چیرگی وی نیز بر سایرین روشن شود. البته نمونه برگزیده از میان موارد فراوان نمونه برتر است که تنها یک گفتگوی چند نفری یا پاسخ به یک یا دو سؤال معمولی نیست؛ بلکه یک گفتمان همگانی و در واقع یک همایش بزرگ ادیان می باشد.

همایش ادیان

مأمون برای امتحان دانش امام رضا عليه السلام به وزیر اعظم خویش فضل دستور می دهد سران و دانشمندان همه ادیان مسیحی، یهودی، زرتشتی، صائبی و متکلمان بزرگ مسلمان که با اهل بیت عليهم السلام در چالش می باشند را فرا خوانده و مجلس و همایش بزرگی را تشکیل دهد تا بین علی بن موسی عليه السلام و دانشمندان ادیان، در حضور همگان مناظره ای انجام پذیرد.وزیر مشاور مأمون، امر مأمون را صمیمانه اطاعت کرد و از اطراف و اکناف سران و دانشمندان بزرگ زمان را فراخواند. مجلس بسیار باشکوهی دایر می شود. هدف مأمون از این همایش و همانند آن نیز همان طور که گفته شد، مغلوب ساختن امام رضا عليه السلام در پیش دانشمندان و عموم مردم و کاستن موقعیت اجتماعی حضرت می باشد. این نکته به خوبی از رفتار و گفتار مأمون و از گفتار شخص علی بن موسی عليه السلام آشکار است.

ص: 294

هنگامی که مأمون از سلیمان بن مروزی دانشمند و متکلم مسلمان و بزرگ آن زمان می خواهد با امام به مناظره بنشیند، سلیمان که فردی قوی در کلام و اعتقادات بود، به مأمون گفت من دوست ندارم فردی از بنی هاشم در مباحثه با من مغلوب و تحقیر شود. مأمون در جواب وی گفت: منظور من همین است، من می خواهم وی مغلوب شما گردد، وليس مرادی الا أن تقطعه عن حجة واحدة فقط، سلیمان نیز پذیرفت و گفت حال که منظور این است مجلس مناظره را ترتیب دهید، اجمع بيني و بينه.(1). نیز هنگامی که سران ادیان دعوت شدند و به همایش آمدند به علی بن موسی عليه السلام خبر دادند که مجلس آماده است. اگر مایل هستید شما نیز شرکت نمایید. حسن بن محمد نوفلی که از یاران امام بود می گوید، در نزد امام بودم که یاسر خادم آمد و از حضرت خواست که در مراسم همایش شرکت کند. حضرت به وی فرمود اکنون خواهم آمد. بعد از این که یاسر خادم رفت حضرت رو کرد به من و پرسید تو از عراق هستی و مردم عراق زیرک می باشند. انگیزه مأمون از این همایش چیست؟ وی گفت می خواهد تو را امتحان کند و چه خوب است که شرکت نکنی! حضرت تبسمی زد؛ آنگاه پرسید آیا می ترسی مرا مغلوب سازند. هرگز! آنگاه که با پیروان هر دینی به کتاب و مرام آنان احتجاج کنم، مأمون پشیمان خواهد شد که چه اشتباهی کرده است.(2) وانگهی این مناظره ها و همایش ها تنها هنگامی که علی بن موسی عليه السلام به مرو آمدند، تشکیل می شد. پیش از آن و پس از شهادت حضرت، خبری از این

ص: 295


1- الاحتجاج ، ص 401.
2- همان، مس 416، توحید صدوق، ص 419.

موضوعات نبود. لذا معلوم می شود که مأمون اهداف خاصی را دنبال می نمود.

در هر صورت در این همایش بزرگ افرادی چون «جاثلیق» عالم بزرگی مسیحیان، «رأس الجالوت» پیشوای بزرگ یهودیان، «هربز اکبر» پیشوای زرتشتیان، «نسطاس» عالم بزرگ دیگر مسیحیان از بلاد روم، سران صابئی (گروهی از مسیحیان) و بزرگان دیگری از دانشمندان حضور داشتند. همه آماده شده اند تا با فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله در حضور مأمون و مقامات کشوری و سران لشکری و انبوه جمعیت مناظره نمایند و وی را مغلوب ساخته و جایزه شاهانه دریافت نمایند. معلوم است پیروزی هر طرف افتخار بزرگی برای آنان است، همان گونه که شکست هر کدام موجب سقوط خواهد بود.

مجلس آراسته شد. امام رضا عليه السلام وضو گرفتند، آنگاه در همایش بزرگ شرکت نمودند. بعد از حضور امام، مأمون رو به جاثلیق کرد و گفت با علی بن موسی عليه السلام مذاکره کن. جاثلیق گفت من چگونه با کسی که باورهای او را قبول ندارم مذاکره کنم! امام رو به جاثلیق کرد و فرمود: اگر با باورهای کتاب آسمانی خودت مذاکره کنم، حق را می پذیری. جاثلیق گفت من کتاب آسمانی خود انجيل را نمی توانم انکار کنم. سپس جاثلیق از امام پرسید نظر تو در مورد نبوت عیسی عليه السلام و کتابش انجیل چیست. امام در جواب فرمودند: من به نبوت عیسی و کتابش که امتش را به نبوت محمد صلي الله عليه و آله بشارت داده است ایمان دارم و به نبوت عیسی عليه السلام و کتابش که چنین بشارتی نداده است، کافرم. جاثلیق گفت: دو شاهد از غیر پیروان محمد بیاور که بر این مدعی شهادت دهند.(که عیسی به نبوت محمد بشارت داده

ص: 296

است.) امام از انصاف وی ستایش کرد و از وی پرسید نظرت در مورد «يوحنا»چیست. وی گفت از بهترین افراد نزد مسیح است. آنگاه امام به آن بخش از انجيل يوحنا اشاره کرد که از زبان مسیح نقل می کند که من به پیامبری به نام «محمد عربی»شما را بشارت می دهم. سپس امام فرمود اگر ما کسی را گواه بیاوریم که انجيل را بخواند که به آمدن پیامبری به نام محمد و اهل بیتش گواهی میدهد، خواهی پذیرفت. جاثلیق گفت: آری. امام رو کرد به نسطاس، عالم دیگر مسیحی از وی خواست سفر سوم انجيل را بخواند و نیز از رأس الجالوت عالم یهودی پرسید آیا با انجیل آشنایی داری؟ وی نیز گفت: آری. امام فرمود سفر سوم را نگاه کن تا وی بخواند. هنگامی که در قرائت سفر سوم به نام محمد رسیدند، حضرت به جاثلیق رو کرد و وی را به حق مسیح و مادرش مريم سوگند داد آیا من از انجيل شما باخبرم. وی گفت آری. پس از آن امام همان بخش را که در مورد رسول الله صلي الله عليه و آله و اهل بیت بود، قرائت کرد و از جاثلیق پرسید آیا اقرار می کنی. وی گفت آری آنچه در انجیل آمده است من اقرار می کنم!

علی بن موسی عليه السلام با طرح این مسئله به موضوع بشارت عيسی عليه السلام به نبوت رسول الله صلي الله عليه و آله در قرآن اشاره می نماید، اذ قَالَ عِيسَى بْنِ مَرْيَمَ يا بَنِي اسرائيل إِلَى رَسُولِ اليكم مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرِيَةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ احْمَدِ .(1) «به یاد آور زمانی که عیسی بن مریم به بنی اسرائیل گفت من پیامبر خدا به سوی شما هستم به توراتی که در دست من

ص: 297


1- صف،6

است، تصدیق می کنم، به پیامبری که بعد از من خواهد آمد و نام آن «احمد»است بشارت می دهم.»نام مبارک رسول الله صلي الله عليه و آله در انجیل با نام «فارقيلطا» مطرح بوده است. (1)سپس جاثلیق سؤال از حواریون عیسی عليه السلام نمود. حضرت فرمودند دوازده نفر بودند که برترین آنها «لوقا»بود و سؤال و جواب های دیگر نیز انجام گرفت.

پس از آن حضرت برای اینکه باورهای غلط و خرافی مسیحیان را در مورد عیسی از آنان بگیرد، به جاثلیق فرمود: تنها ایرادی که به پیامبر شما عیسی وارد است این که او نماز کم می خواند و کم روزه می گرفت! جاثلیق از چنین سخنی آشفته شد و در آگاهی حضرت نسبت به عیسی تردید کرد و گفت این چه حرفی است! مسیح هماره روزها روزه می گرفت و هیچ شبی را تا صبح به استراحت نپرداخت. هماره به عبادت مشغول بود. امام از وی پرسید عیسی نماز را برای چه کسی می خواند و برای چه کسی روزه می گرفت! یعنی کسی که شما می گویید از مقام خدایی و الوهیت برخوردار است نماز و روزه برای چه کسی انجام می دهد؟! جاثلیق از جواب باز ماند!!

آنگاه امام سؤال دیگری را مطرح ساخت و از وی پرسید تو انکار می کنی که مسیح مرده ها را باذن الله زنده می کرد. جاثليق ناچار شد بگوید: آری؛ زیرا کسی که مرده زنده کند خدا خواهد بود. امام در نقض باور غلط وی فرمود: «حزقیل»پیامبر نیز همانند مسیح مرده زنده می کرد و نیز «يسع»نیز کار مسیح را انجام می داد؛ به روی آب راه می رفت. اما هیچ کدام از پیروان آنان بر این باور نیستند که آنان خدا

ص: 298


1- توحید صدوق، ص 425.

هستند، قَالَ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ فَانِ الْيَسَعِ قَدْ صَنَعَ مِثْلَ مَا صُنِعَ عیسی عَلَيْهِ السَّلَامُ مَشَى عَلَى الْمَاءِ وَ أُحْيِي الْمَوْتَى وَ أَبْرَأَ الْأَكْمَهَ والابرص فَلِمَ لَا تَتَّخِذْهُ أَمَتَهُ رِبًا (1)

این مناظره با فردی چون جاثلیق که شاید بزرگترین دانشمند شرکت کننده در همایش است و به همین خاطر مناظره با وی آغاز می شود، وی را درمانده نموده و سخت مبهوت دانش فرزند فاطمه عليها السلام می سازد. البته مناظره با رأس الجالوت عالم یهودیان و نیز هربز عالم بزرگ زرتشتیان و دیگر دانشمندان و صاحبان مذاهب به همین شیوه ادامه یافت. در حضور سران در مجلسی با آن شکوه و عظمت همگی مغلوب على بن موسی عليه السلام شدند و فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله با تمام آنها با کتابها و باورهای خودشان گفتگو نمود و تمام استدلالهای پوچ آنان را از آنان گرفت. برای پرهیز از طولانی شدن، از آوردن آنها پرهیز شده است. آن مجلس باشکوه با پیروزی کامل علی بن موسی عليه السلام نه بر یکی از علما بلکه بر تمام دانشمندان و مدعیان معروف آن زمان پایان یافت. مأمون و فضل بن سهل مات و مبهوت و پشیمان از کرده خویش سرافکنده شدند و اوج و عظمت فرزند فاطمه بیش از پیش بر همگان آشکار شد.

توطئه فضل

مأمون تاکنون هر ترفندی به کار برد تا موقعیت اجتماعی علی بن موسی عليه السلام را کاهش دهد، نتوانست. بلکه اقدام های وی باعث شکوفا شدن موقعیت اجتماعی و باعث مطرح شدن بیشتر فضایل حضرت شد. آن خطری که از این موقعیت حکومت مأمون را تهدید می کرد،

ص: 299


1- الاحتجاج، ص418، توحید صدوق، تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 313.

کاسته نشد؛ بلکه خطر فزونی نیز یافت. آیا مأمون در اندیشه چاره دیگری نیست؟ چگونه می خواهد با این خطر روز افزون مقابله نماید؟ پیش از پرداختن به پاسخ این سؤال ها به خطر دیگر یعنی توطئه فضل بن سهل می پردازیم.

فضل بن سهل فرد سیاس و دورویی است که در صدد است با فرصت سازی خود را جایگزین مأمون کند. فضل سیاست های خود را به طور شامل با سالوس و زیرکی بر مأمون تحمیل می کند و اعتماد مأمون را به طور کامل به دست می آورد. وی با از بین بردن حریف ها و چالشگران و سران حکومتی چون امین، هرثمه، طاهر و علی بن عیسی زمینه را برای هدف خویش هموار نموده و با نصب برادرش حسن به حاکمیت بغداد زمینه را هم در دربار و هم در عراق فراهم آورده است. وی منتظر یک فرصت است تا کار مأمون را ساخته و خود به اقتدار کامل سیاسی برسد. آیا چنین فرصتی برای فضل پیش خواهد آمد و یا در آخرین فرصت قربانی سیاست های پنهان خویش خواهد شد؟

فضل سال های متمادی در کنار مأمون آن گونه تصمیمات خود را پنهان ساخته است که مأمون کوچک ترین سوء ظنی به وی حاصل نکرده است. ليكن مثل این است که صبر فضل پایان یافته است. می خواهد نقشه های پنهان خود را رو کرده و کار را نهایی نماید.

چون توطئه بسیار مهم است و فضل نیاز به پشتیبانی اجتماعی دارد، برای رسیدن به این هدف هشام بن ابراهیم زندیق و جاسوس را هم رأی خویش ساخته است. فضل از سیاست های پنهان مأمون در رابطه با علی بن موسی عليه السلام به خوبی با خبر است و می داند که مأمون

ص: 300

دشمن خونی علی بن موسی عليه السلام می باشد. نیز به موقعیت اجتماعی حضرت به خوبی اشراف دارد. وی برای این که از یک حمایت بزرگ اجتماعی در اجرای توطئه خود برخوردار باشد، به همراه هشام بن ابراهیم به حضور علی بن موسی عليه السلام رسیده و توطئه خود را در مورد مأمون مطرح می سازد. فضل می خواهد حمایت علی بن موسی عليه السلام را به دست آورد!

فضل آغاز سخن می کند و به حضرت عرض می کند که پنهانی به خدمت رسیدن ما، بدین خاطر است که مطلب مهمی را با شما در میان گذاریم. من می دانم خلافت و حاکمیت حق شماست. آنچه بر زبان جاری می شود همان است که در دل داریم. من متعهد می شوم که با کشتن مأمون خلافت را به شما باز گردانم و تمام همسران من مطلقه و کنیزان من آزاد و سی نوبت حج با پای پیاده بر عهده من، اگر این کار را انجام ندهم. امام که از توطئه با خبر شده بود، نه تنها با آنها همراهی نکرد، بلکه آنان را لعن و نفرین نموده و از نزد خود بیرون کرد. این افراد پست هنگامی که با این برخورد امام مواجه شدند (که انتظار آن را نداشتند) بعد از بیرون شدن از نزد امام، پیش از این که خبر را دیگران به مأمون برسانند، خودشان به حضور مأمون رفتند و به وی گفتند ما برای آزمون علی بن موسی عليه السلام این اقدام را انجام دادیم تا از باطن و نیت وی نسبت به شما با خبر شویم. ایشان نیز این گونه برخورد کردند.

هنگامی که آنان از نزد مأمون رفتند مأمون به حضور امام رسید و با امام گفتگو کرد و باور کرد که امام در گفتارش صادقانه است. اکنون مأمون شصتش خبردار شده و از نزدیکترین فرد خود یعنی

ص: 301

فضل احساس خطر می کند. به امام هم سفارش می کند که از اینان بر جان خود بر حذر باشد، وأمره أن يحفظ نفسه منهما.(1)مثل این که مأمون اکنون از خطری که سالهای متمادی در بیخ گوشش بوده و از آن بی خبر بوده آگاهی می یابد. مأمون مار خوش خط و خالی را در آستین خود پرورش داده است. اکنون شراره آن افعی آشکار شده است. مأمون در صدد چاره اندیشی بر می آید. لیکن فضل فرد با نفوذی در میان لشکریان و کشوریان است. برخورد با وی خیلی آسان نیست.

مأمون با زیرکی کامل از این توطئه عبور می کند. در ظاهر سخن فضل را (که ما برای امتحان علی بن موسی عليه السلام این اقدام را کردیم) می پذیرد و آن را نادیده می انگارد؛ شتر دیدی ندیدی! لیکن تصمیم اصلی مأمون حادثه «حمام سرخس» است که موجب اصلی آن، این اقدام خطرناک فضل می تواند باشد.

حمام سرخس!

مأمون اینک از سیاست های پنهان فضل باخبر می شود. مأمون متوجه می شود که فضل از مرو تا بغداد در موقعیت های حساس سیاسی مهره چینی نموده است و منتظر یک فرصت است تا نقشه خود را نهایی کند. وی احساس می کند که اخبار بغداد برایش واژگون بوده و مرکز اصلی خطر در بغداد در حال شکل گیری است. به همین خاطر سریع تصمیم می گیرد تا از مرو به بغداد برگردد. مأمون اکنون برای چاره اندیشی در دفع این خطر به تدبیری شیطانی می پردازد.

ص: 302


1- عيون، ج 2، ص 178.

مأمون سیاستمداری است که حتی بسیاری از سیاست هایش در زمان معاویه هم سابقه ندارد. وی برای قطع نمودن سر این افعی خطرناک چنان تدبیری می اندیشد که به دست خود خانواده فضل و شخص فضل، توطئه اجرا می شود.

اکنون مأمون به خاطر شورش های عباسیان در بغداد حاکمیت بغداد را از دست داده است. بغداد در اختیار ابراهیم عباسی و دیگر عباسیان قرار دارد. به خاطر شکل گیری خطر فضل در بغداد و آشفتگی بغداد مأمون مصمم است به پایتخت پر آوازه عباسیان باز گردد. ليكن باید پیش از رسیدن به بغداد خطر این افعی را که برادرش حسن هم اکنون در عراق (در واسط(1) ) به سر می برد، چاره ای اندیشد. مأمون برای دفع این خطر کوتاه ترین و کم هزینه ترین راه را بر می گزیند. ترفندی که به بهترین شکل اجرا می شود.

وی در هنگام حرکت از مرو به سوی بغداد، دسیسه می کند که حسن بن سهل به برادرش فضل نامه نگاری کند و وی را از یک خطر هشدار دهد. حسن بن سهل به برادرش می نگارد من در آثار و اوضاع فلکی و ستارگان این گونه آگاهی یافته ام که تو به زودی حرارت آتش و آهن را خواهی چشید. پیشنهاد می کنم به همراه مأمون و علی بن موسی عليه السلام به حمام رفته و حجامت کنید و خون بر بدن جاری سازید تا نحوست آن از بین برود. از جانب دیگر مأمون به دربار خویش دستور حرکت به سوی بغداد را صادر می کند. همه درباریان به جز فضل که در خانه خود نشسته عزم حرکت می کنند. مأمون از وی پرسان می شود که چرا آماده سفر نمی شوی. وی بهانه می آورد

ص: 303


1- طبری، ج 7، ص 468.

که من به خاطر دخالت داشتن در کشتن برادرت امین و نیز ولایت عهدی علی بن موسی الرضا عليه السلام در نزد عباسیان وجهه خوبی ندارم. اجازه دهید من در خراسان جانشین تو باشم! ظاهرا فضل نقشه های خود را با همراهی شدن مأمون اجرایی نمی بیند. می خواهد با ماندن در خراسان کودتایی علیه مأمون اندیشه نموده و بغداد را هم فتح نماید. در هر صورت مأمون نمی پذیرد و وعده های جدید به فضل می دهد و فضل را وادار به همراه شدن در این سفر می نماید.

کاروان از مرو حرکت کرده چندین منزل طی می کند. نامه حسن بن سهل در سرخس به فضل می رسد. فضل هنگامی که نامه را می خواند موضوع را با مأمون در میان می گذارد. مأمون هم از علی بن موسی عليه السلام می خواهد که در روز موعود به همراه مأمون و فضل برای حجامت به حمام بروند. اما امام رضا عليه السلام نمی پذیرد که به حمام برود. دوباره مأمون از وی می خواهد، باز امام رضا عليه السلام نمی پذیرد و به مأمون هم هشدار می دهد به حمام داخل نشود. به مأمون می فرماید به فضل هم بگوید که به حمام داخل نشود. حضرت می فرماید رسول الله صلي الله عليه و آله در عالم رؤیا به من فرموده داخل حمام نشوم. مأمون که متوجه زیر کی امام رضا عليه السلام می شود، می گوید سرور من راست می گوید، رسول الله صلي الله عليه و آله نیز راست می گوید. من نیز داخل حمام نخواهم شد. امام فضل خودش می داند!

آنگاه در روز موعود در بین راه در شهر سرخس، فضل بی خبر از توطئه مأمون برای رفع نحوست پیش گویی منجمان برادرش وارد حمام سرخس می شود. چهار نفر جلادهای مأمون که گویند یکی از آنها پسر خاله فضل هم بوده است به نام های غالب مسعودی،

ص: 304

قسطنطین رومی، فج دیلمی و موفق صقلبني (1)وارد حمام شده سر فضل را روی سینه اش می نهند. این گونه فضل قربانی سیاست های شیطانی و پنهانی خود می گردد و امت اسلامی از شر سیاست های آن راحت می شود.(2)

آنگاه مأمون نیرو اعزام نموده قاتلان فضل را دستگیر نموده به حضور مأمون می آورند. از آنها سؤال می کند چرا به چنین کاری دست زدید. آنها می گویند دستور خودت بوده است. مأمون توجه نمی کند. آنان را به تهمت زدن متهم می سازد و دستور قتل آنها را صادر می کند. سپس سر آنها را به نزد حسن بن سهل برادر فضل می فرستد، وامر بهم فقتلوا وبعث برؤسهم الى الحسن بن سهل الى واسط (3)توطئه بسیار جالب، اجرایی و پنهانی است. مأمون این گونه سر افعی در آستین را می برد و تمام فرصت ها را از فضل می گیرد.

سیاست بی پدر و مادر است! خویشاوندی نمی شناسد. هیچ بعید نیست مأمون با برادر فضل، حسن بن سهل در نوشتن آن نامه تبانی نموده باشد. زیرا بعد از کشتن فضل، حسن بیش از پیش مقرب درگاه مأمون قرار می گیرد. در هنگامی که مأمون به عراق رسید حسن بن فضل با سپاهی وارد بغداد شده و بغداد را فتح می نماید. آنگاه مأمون وارد میشود. نیز مأمون خلیفه به نام عباسی از دختر حسن بن سهل «بوران»خواستگاری نمود و با بوران عروسی کرد؛ آن هم مراسم

ص: 305


1- طبری، ج 7، ص468.
2- کافی، باب مولد ابي الحسن علی بن موسی عليه السلام حدیث 8عيون ، ج 2، ص 173، باب 40 حدیث 25، الارشاد، ج 2، ص 266، روضة الواعظین، ص228، طبری، ج 7، صص 467 و 468. مروج الذهب، ج 3، ص 441.
3- طبری، ج 7، ص 468، مروج الذهب، ج 3 ص 441.

عروسی بی نظیری همانند مراسم عروسی زبیده با هارون که بی حد و حصر در آن مراسم اسراف و تبذیر نمودند. پنجاه میلیون درهم هزینه مراسم عروسی مأمون با بوران را پدر عروس، یعنی حسن بن سهل به عهده گرفت .(1) مأمون بعد از مراسم برای جبران این هزینه مالیات مناطق اهواز و فارس را به مدت یک سال برای حسن بن سهل منظور کرد. (2)چه افتخاری برای حسن به سهل برتر از اینکه مأمون داماد وی شود!

مأمون بعد از دریافت خبر کشته شدن فضل سراسیمه وارد بر امام رضا عليه السلام می شود، مرگ فضل را به حضرت تسلیت می گوید! اظهار می دارد فضل توجه نکرده و به حمام رفته و به دست افراد مسلح به قتل رسیده است. با انتشار خبر قتل فضل، توطئه مأمون آشکار می گردد. هواداران فضل دور اقامتگاه مأمون را محاصره نموده و چون می دانستند توطئه مأمون است، قصد قتل مأمون و آتش زدن دربار وی را می نمایند. مأمون از علی بن موسی عليه السلام کمک می طلبد. از حضرت خواهش می کند جمعیت را آرام و پراکنده سازد. امام رضا عليه السلام نیز برای دفع غائله از منزل بیرون آمده جمعیت را دعوت به آرامش نموده و از آنان می خواهد که پراکنده شوند. جمعیت هم بلافاصله پراکنده می شود.(3)

اینک مأمون خطر فضل بن سهل را در ماه شعبان سال 202 از خود دور ساخت. (4)احتمال این که توطئه حمام سرخس برای علی بن

ص: 306


1- یعقوبی، ج 2، ص416؛ طبری، ج 7، ص 469، ص 501 مروج الذهب، ج 2، ص 443، الكامل، ج 5، ص 500.
2- مروج الذهب، ج 3، ص 443، یعقوبی، ج 2، ص 416.
3- کافي، باب مولد ابي الحسن عليه السلام حديث 8عيون، ج 2، ص 173، الارشاد، ج 2، ص 266.
4- طبری، ج 7، ص 466، مروج الذهب، ج 3، ص 441.

موسی عليه السلام نیز تدارک دیده شده باشد دور از انتظار نیست. این توطئه بر علیه امام رضا عليه السلام با کمترین هزینه انجام می شد و شاید مأمون می توانست اتهام قتل حضرت را از خود دور سازد. ليكن هوشمندی کامل علی بن موسی عليه السلام این فرصت را از مأمون گرفت.

خطر امام رضا عليه السلام بر حکومت مأمون

اکنون خیال مأمون از جانب فضل آرام و راحت گشته است. ليكن خطر بزرگ دیگری که هماره وی را نگران ساخته است، خطر علی بن موسی عليه السلام و تشکل همسوی وی می باشد. مأمون نتوانست از موقعیت حضرت بکاهد. موقعیت حضرت با اقدام های مأمون روز افزون شد. حتی برای پراکنده کردن هواداران فضل بن سهل، مأمون از موقعیت و نفوذ کلام علی بن موسی عليه السلام استمداد نمود. هیچ تدبیری در کاهش موقعیت وی نتیجه نداده است. توجه مردم به خصوص شیعه به سوی حضرت جذب شده است، ان الرضا لما قدم من خراسان توجهت اليه الشيعة من الأطراف.(1) علی بن موسی عليه السلام در تحلیل این موضوع این گونه ابرازمی کند: دشمنان ما (بنی امیه) هشتاد سال ما را (علی و اولاد على را) لعن کردند و فضایل ما را پنهان نمودند و اموال فراوان هزینه کردند. بر ما دروغ بستند. اما خدا خواست که نام ما بلند آوازه شود و فضایل ما در میان مردم آشکار شود، وَ اللَّهُ تَعَالَى يَأْبَى لَنَا الَّا انَّ يَعْلَى ذَكَرْنَا وَ يُبَيِّنُ فَضَّلَنَا . (2) اینک تلاش های مأمون هم در جهت عکس منزوی ساختن حضرت به بار نشسته است. آوازه عترت هر روز

ص: 307


1- بحار، ج49، ص 72.
2- عيون، ج 2، ص 175.

رساتر شده است. مأمون از این موقعیت در هراس است. چه چاره ای خواهد اندیشید؟

تصمیم نهایی

مأمون به همراه علی بن موسی عليه السلام از سرخس به سمت بغداد در حرکت می باشد. این سفر طولانی است و مسافت بین دو منطقه به سرعت طی نمی شود. در هر شهر و جای مناسب روزها چه بسا ماه ها اتراق می نمایند. مأمون با توطئه در سرخس فضل را از پای در آورد و اینک تا بغداد فاصله زیادی دارد. اما مثل این که برای مقابله با خطر علی بن موسی عليه السلام پیش از رسیدن به بغداد چاره می اندیشد. گزینه هایی که تا کنون در مورد علی بن موسی عليه السلام انتخاب می نمود هیچکدام اهداف وی را کامل تأمین ننمودند. مثل اینکه تنها یک گزینه باقی مانده است و آن به شهادت رساندن علی بن موسی عليه السلام است.

به همین خاطر مأمون تصمیم می گیرد در همان خطه خراسان این نیت شوم خویش را اجرایی نماید. این عفریت مستکبر که بغض و کینه عترت در سینه اش موج می زد، دیگر تحمل فضائل و مناقب فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله را ندارد. امام نیز در برابر تمام توطئه های آن با تدبیر و هوشمندی و با سترگی تمام مقابله نموده و مأمون را در رسیدن به اهداف شومش ناکام ساخته است. بدین خاطر تدبیری اندیشید و نقشه کشید امام همام را به اکراه وادار به نوشیدن زهر نمود. آنگاه همان گونه نفاق وی اقتضا می کرد، به عزای علی بن موسی عليه السلام می نشیند. حتی خودش تجهیز حضرت را به عهده گرفت. در ظاهر از

ص: 308

خوردن و آشامیدن در چندین روز باز می ایستد؛ گریبان چاک می کند. (1)

فرزند هارون با تظاهر به دین داری به ستیز با دین و مظاهر دینی برخاسته است. البته از جانب این افراد و این نوع سیاست که به نام دین به جنگ دین برمی خیزند باید هراسان شد که خطر اینان برای دین بیش از خطر کفار و مشرکین خواهد بود. این خطر را زبان رسول الله صلي الله عليه و آله هشدار داده است.

خطر نفاق!

نفاق یعنی دو چهرگی یا بی چهرگی؛ در ظاهر متدین و در واقع دشمن دین بودن است. نفاق خطر بزرگی برای دین است. قرآن در مورد منافق به رسول الله صلي الله عليه و آله هشدار می دهد، هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ .(2)«دشمنان واقعی منافقان هستند؛ از اینان بر حذر باش.» خطر آنگاه فزونی می یابد که این گونه افراد خود را متولی دین و والی مسلمانان قلمداد کنند که در این زمان باید برای دین نگران و گریان شد. از زبان رسول الله صلي الله عليه و آله این گونه آمده است که: لا تَبْكُوا عَلَى الدِّينِ اذا وَلِيُّهُ أَهْلَهُ وَ لَكِنْ ابْكُوا عَلَيْهِ اذا وَلِيُّهُ غَيْرِ أَهْلِهِ .(3)«آن زمانی که افراد با صلاحیت متولی دین قرار می گیرند بر دین گریان نباشید. بر دین آن زمانی گریان باشید که نا اهلها متولی دین قرار گیرند».

اینک مأمون خود را خلیفه رسول الله صلي الله عليه و آله و متولی دین عنوان می کند. این همه جنایت را در پوشش جانشینی رسول الله صلي الله عليه و آله مرتکب

ص: 309


1- مناقب، ج 4، صص 403و 405.
2- منافقون، 4.
3- کنز العمال، ج 6، ص 88.

می شود. حتی فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله را با دسیسه به اکراه مسموم می سازد و بر جنازه آن نماز می خواند و به خاک می سپارد. همین مأمون فضل را به قتل می رساند. انتخاب این گزینه (قتل اما رضا عليه السلام) از جانب مأمون این نکته را بیشتر شفاف می سازد که هدف مأمون از احضار و فراخوانی علی بن موسی عليه السلام دلجویی از عترت نبوده است. هدف مأمون از واگذاری ولایت عهدی انتقال حکومت به على بن موسی عليه السلام نبوده است. زیرا اگر این گونه بود باید به تعهد خود وفادار می شد. نباید به قتل امام همام اقدام می کرد. اقدام به قتل این نکته را آشکار می سازد که هدف اصلی مأمون از فراخوانی امام به مرو و واگذاری ولایت عهدی، همان اهداف پنهان بوده است که بررسی شد. اما نکته مهم این است که نه ترفندهای مأمون و نه حتی به شهادت رساندن علی بن موسی عليه السلام هیچ کدام نتوانست تلاش های تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام را کنترل نماید. امام رضا عليه السلام با همه تلخیها و سختی هایی که متحمل شد، اهداف خویش را دنبال نمود و دین خدا را در جامعه جاری ساخت و تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام را منسجم و شکوفا ساخت و از بحران ها عبور داد. مأمون مستکبر را در رسیدن به اهداف شومش ناکام ساخت.

در هر صورت مأمون چند ماه بعد، در آخر ماه صفر سال 203، علی بن موسی عليه السلام را به شهادت می رساند. در سال 206 با عبور از این دو خطر بزرگ وارد بغداد مرکز خلافت عباسیان می شود.(1) و بعد از پانزده سال ادامه حکومت داری در بغداد، در ماه رجب سال 218 در روم به هلاکت می رسد و در «طرسوس»به خاک سپرده می شود.(2) در

ص: 310


1- طبری، ج 7 ص 474، یعقوبی، ج 2، ص 409، الکامل، ج5 ص510.
2- مروج الذهب، ج 3، ص 458، یعقوبی، ج 2، ص 429.

مدت حکومت داری مأمون در بغداد حوادث و رخدادها فراوان است. انقلاب و شورش ها رخ می دهد. از جانبی بغداد مرکز فرهنگ و تضارب آراء میان دانشمندان می گردد. فلسفه یونانیان ترجمه می شوند و «بيت الحكمة»مأمون آوازه پیدا می کند که شرح آنها از موضوع این نوشتار بیرون می باشد.

نگاهی بر آنچه گذشت

در بخش چهارم نوشتار رویدادها و جریان های اجتماعی دوران امام رضا عليه السلام بررسی و تحلیل شد. در جریان مهم اجتماعی که از اهتمام ویژه برخوردار بودند بیشتر مورد نگر قرار گرفتند؛ یکی جریان اجتماعی عباسیان که رهبری آن را هارون و در اوج اقتدار حکومت عباسیان مأمون به عهده داشت، مأمون نتوانست این جریان را از آسیب های اجتماعی و خطرهای مهمی مانند خطر تشكل همسوی اهل بیت عليهم السلام مصون نگه دارد. وی ترفندهایی به کار برد تا از موقعیت اجتماعی علی بن موسی عليه السلام بکاهد، ليكن بر این هدف موفق نشد. دیگر اهداف پنهان مأمون نیز همراه وی به زیر خاک رفتند!

جریان بزرگ اجتماعی دیگر، جریان عترت و اهل بیت رسول الله صلي الله عليه و آله و تشکل همسوی اهل بیت بود که رهبری آن به عهده علی بن موسی عليه السلام نهاده شده بود. این جریان در زمان مأمون با ترفندهای تازه روبرو شد. اما علی بن موسی عليه السلام با هوشمندی کامل تمام توطئه ها را کنترل و تمام نقشه ها را نقش بر آب نمود. مأمون نتوانست با پنهان سازی خود زیر عبای فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله به اهداف شوم خود

ص: 311

برسد. زیرا امام رضا عليه السلام پرده از اهداف پنهان وی برداشت و وی را در رسیدن به اهداف ناکام ساخت.

امام رضا عليه السلام با زیرکی و هوشمندی و با مقاومت و تحمل تلخیها تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام را از بحران ها عبور داد و دو یادگار رسول الله صلي الله عليه و آله یعنی قرآن و عترت را در جامعه مسلمانان شكوفا ساخت. حتی تصمیم نهایی مأمون هم که به شهادت امام منتهی شد بر این جریان آسیب جدی وارد نساخت. بلکه ارزش های دینی بیش از پیش رونق یافتند. اعتبار و عزت عترت شکوفا شد. قدوم مبارک امام رضا عليه السلام در مشرق زمین سبب خیر و برکت فراوان شد. خطه خراسان همگی به اهل بیت عليهم السلام روی آوردند و اکثریت جمعیت آنان از شیعیان و پیروان امام رضا عليه السلام و عترت شدند. تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام قوت گرفت. در فرصت های مناسب شكوفا شد و به بار نشست که نمونه بارز آن زمان کنونی یعنی استقرار نظام اسلامی در جامعه تشیع ایران اسلامی می باشد که در طول زمان غیبت حضرت ولی عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) سابقه نداشته است. مزار امام رضا عليه السلام افزون بر مختلف الملائکه بودن که هزاران فرشته به آن مكان آمد و شد می کنند محل زیارت و رفت آمد میلیونها شیعه و سنی و دیگر افراد با فضیلت شده است.این تبلور و شکوفایی تشکل همسوی اهل بیت عليهم السلام می باشد که در بخش چهارم به اندازه کافی بررسی و تحلیل شد.

و من الله التوفيق

ص: 312

گزیده منابع

الاتحاف بحب الاشراف محمد بن عامر شبراوى دار الكتب الاسلامی

الاحتجاج طبرسی انتشارات اسوة

الاختصاص محمد بن نعمان (شیخ مفيد) انتشارات اسلامي

اختیار معرفة الرجال (رجال کشی) شیخ طوسی دانشگاه مشهد

الارشاد الاستيعاب في معرفة الأصحاب قرطبی دارالمكتب العلميه

اسد الغابة في معرفة الصحابة عز الدين أبو الحسين (ابن اثیر) دارالاحياء التراث العربي

اعلام الهداية مجمع العالمى اهل البيت عليهم السلام مجمع العالمي اهل البيت عليهم السلام

اعلام الوری باعلام الهدی ابوالفضل بن حسن طبرسی دارالتعارف

اعیان الشيعة سید محسن امین دارالتعارف بيرون

الآعاني ابوالفرج اصفهانی دارالاحياء التراث العربي

اقبال الأعمال سید بن طاووس موسسة الاعلمي

امالى صدوق محمد بن علی بن الحسين بن بابویه انتشارات كتابچي

امالی طوسی شیخ طوسی دارالكتب الاسلامية

امام سجاد عليه السلام الگوی زندگی حبیب الله احمدی انتشارات فاطيما

امام کاظم عليه السلام الگوی زندگی حبیب الله احمدی انتشارات فاطيما

بحار الانوار محمد باقر مجلسی دارالاحياء التراث العربي

بشارة المصطفى محمد بن أبي قاسم طبری انتشارات اسلامي

بصائر الدرجات محمد حسن صفارانتشارات ذوي القربي

تاج المواليد فضل بن حسن طوسی بصيرتي

ص: 313

تاريخ الائمة ابن ثلج بغدادی مجموعه نفيسه مكتبة المرعشية

تاريخ الامم و الملوك (تاریخ طبری،)محمد بن جریر طبری موسسة الاعلمي

تاریخ الخلفاء جلال الدين عبد الرحمن سیوطی درالجيل

تاریخ بغداد خطیب بغدادی دارالكتب العلمية

تاریخ گزیده حمد الله مستوفي دنياي كتاب

تاریخ یعقوبی أحمد بن يعقوب (ابن واضح) موسسة الاعلمي

تحف العقول حسن بن شعبه حرانی انتشارات اسلامي

تحفة الأزهار و زلال الأنهار ضامن بن رشد قمی آيينه ميراث

تذكرة الخواص سبط ابن جوزی مكتبة نينوا

تهذيب التهذيب احمد بن حجر عسقلانی دارالصادر بيروت

توحید صدوق محمد بن على بن الحسين بن بابویه انتشارات اسلامي

جلاء العيون محمد باقر مجلسی انتشارات علميه

حضارة الاسلام في دار السلام جمیل نخله مدور چاپ بولاق مصر

حياة الحيوان كمال الدين دمیری موسسة الاعلمي

حیات فکری امامان شیعه رسول جعفریان مركز جهاني علوم اسلامي

دروس الشرعية محمد بن مکی (شهید اول) انتشارات اسلامي

دلائل الامامة محمد بن جریر رستم طبری موسسة الاعلمي

دیوان دعبل الخزاعی على بن دعبل خزاعی موسسة النور

رجال طوسی محمد بن حسن (شیخ طوسی) دارالمكتب الاسلامية

الرضا عليه السلام و المأمون حسين أمين دارالحديدبيروت

روضة الكافي محمد بن یعقوب کلینی دارالكتب الاسلامية

روضة الواعظين فتال نیشابوری انتشارات اسلامي

سبائك الذهب محمد بن امین بغدادی (سویدی) مكتبة العلمية

سنن النبي صلي الله عليه و آله محمد حسین طباطبایی انتشارات همگرا

سير أعلام النبلاء ذهبي موسسة الرسالة

شجرة طوبی محمد مهدی حائری موسسة الاعلمي

شرح الاخبار في فضائل ائمة الاطهار قاضی نعمان انتشارات اسلامي

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید دارالاحياء التراث العربي

صواعق المحرقه ابن حجر عسقلاني مكتبة القاهرة

ص: 314

طبقات الكبرى محمد بن سعد دار الأحياء التراث العربي

علل الشرایع محمد بن علی بن الحسين بن بابویه مؤسسة الأعلمی

عمدة الطالب جمال الدين (ابن عنبه)مكتبة المرعشية

عیون اخبار الرضا عليه السلام محمد بن علی بن الحسين بن بابویه (صدوق) مؤسسة الأعلمی

الغدير عبد الحسين احمد امینی دار الكتاب العربي

فرائد السمطين جويني مؤسسة محمودی بیروت

فصول المهمة نور الدين بن صباغ دار الحديث

قرب الاسناد عبد الله بن جعفر حمیری مؤسسة آل البيت عليهم السلام

القطرة سید احمد مستنبط دار المرتضی

كافي ؛ اصول و فروع محمد بن یعقوب کلینی دار الكتب الاسلامية

کامل الزیارات جعفر بن محمد قولویه نشر الفقاهة

الكامل في التاريخ عز الدين بن أبي الحسن (ابن اثیر) دار الكتاب العربي

کتاب الوزراء و الكتاب محمد بن عبدوس جهشیاری دار الفكر و الحديث

کشف الغمة ابوالفتح الاربلی دار الأضواء

كمال الدين محمد بن بن علی بن الحسين بن بابویه مؤسسة الأعلمی

کنز العمال متقی هندی مؤسسة الرسالة

مجوعه نفيسه شهاب الدین مرعشی مكتبة المرعشية

المحجة البيضاء فیض کاشانی مؤسسة الأعلمی

مرآة الجنان سليمان بن یافعی دار الكتب العلمية

مروج الذهب حسین بن علی مسعودی دار الهجرة

مسند امام رضا عليه السلام عزیز الله عطاردی مكتبة الصدوق

مصباح کفعمی تقي الدين ابراهيم مؤسسة الأعلمی

مطالب السؤول محمد بن طلحة قریشی مؤسسة أم القرى

معاني الأخبار محمد بن علی بن الحسين بن بابویه انتشارات اسلامی

معجم البلدان یاقوت حموی دار الأحياء التراث العربي

معجم الرجال الحديث سید ابوالقاسم الموسوی الخویی

مقاتل الطالبيين ابوالفرج اصفهانی مؤسسة الأعلمی

مکارم الاخلاق رضی الدین حسن بن فضل طبرسی انتشارات شریف مرتضی

من لا يحضره الفقية محمد بن علی بن الحسين بابویه دار الكتب الاسلامية

ص: 315

مناقب آل ابی طالب محمد بن على بن شهر آشوب انتشارات ذوي القربي

منتهى الآمال شیخ عباس قمی انتشارات هجرت

الميزان في تفسير القرآن محمد حسین طباطبایی مؤسسة اسماعیلیان

نهج البلاغه ترجمه دکتر جعفر شهیدی انتشارات علمی و فرهنگی

نور الابصار مؤمن بن حسين مؤمن شبلنجی انتشارات ذوي القربي

نور الثقلين عبد على بن جمعة العروسي الحویزی انتشارات اسماعیلیان

وسائل الشيعة شیخ حر عاملی دار الأحياء التراث العربي

وفیات الاعیان ابن خلکان در الصادر

وقعة صفين نصر بن مزاحم منقری مكتبة المرعشية

ينابيع المودة قندوزی مؤسسة الأعلمی

ص: 316

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109