غدير در آينه قرآن و روايات

مشخصات مقاله

غدير در آينه قرآن و روايات

کلید واژه اصلی :

اصطلاحنامه علوم قرآنی

اعلام و شخصیت ها :

غدیر

نویسنده:

معارف, مجید (استاد تمام گروه علوم قران وحدیث، دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران), 1332ش. شیراز-

خیراندیش دیجیتالی : جناب آقای سید علی بحرینی به نیابت از مرحومه حاجیه خانم کسایی _گروه هم پیمانان موعود غدیر.

مقدمه

از شواهد قطعي بر امامت امير مؤمنان علي(عليه السلام) كه در قرآن و روايات بر آن تأكيد شده است، حادثه غديرخم مي باشد. در اين باره آياتي در سوره مائده وجود دارد كه به عقيده مفسران شيعه و نيز بسياري از مفسّران اهل سنّت تطبيقي جز با ولايت و امامت علي(عليه السلام) ندارد. همچنين در تفسير اين آيات رواياتي در كتب حديث و تفسير شيعه و سنّي وارد شده كه خلافت بلافصل علي(عليه السلام) را قطعي و مسلّم مي كند; به گونه اي كه براي حقيقت طلبان ترديدي در اولويّت علي(عليه السلام) نسبت به ديگران در تصدّي مقام خلافت باقي نمي گذارد. در اين كتاب بر آنيم كه با تكيه بر شواهد قرآني و روايي به بررسي حادثه غديرخم پرداخته و امامت علي(عليه السلام) را از اين منظر مبرهن سازيم.زمينه هاي تاريخي حادثه غدير

زمينه هاي تاريخي حادثه غدير

با حلول ماه ذي القعده سال دهم هجري، رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) تصميم خود را جهت زيارت خانه خدا و اداي فريضه حج با مسلمانان در ميان نهاد. اين خبر به سرعت در شهر مدينه و اطراف آن منتشر گرديد و علاوه بر آن به گوش مسلمانان ديگر كه در نقاط مختلف عربستان زندگي مي كردند رسيد، به طوري كه در اندك زمان هزاران نفر براي برگزاري فريضه حج در كنار رسول خدا(صلي الله عليه وآله) حاضر شدند.

در بيست

ص: 1

و پنجم ذي القعده كاروان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) با شمار زيادي از مسلمانان كه مورخان تعداد آن ها را تا صد هزار نفر و يا اندكي بيشتر ذكر كرده اند، از مدينه به قصد مكه خارج گرديد. اين عده غير از كساني بودند كه از نقاط ديگر عربستان از جمله ساكنان مكه و آبادي هاي اطراف آن به حج گزاران ملحق شدند.

شيخ مفيد در كتاب الارشاد آورده است:

پس از برخورد رسول خدا(صلي الله عليه وآله) با مسيحيان نجران و جريان مباهله، حجة الوداع به وقوع پيوست. اندكي قبل از اين پيشامد، پيامبر(صلي الله عليه وآله) علي(عليه السلام) را به يمن فرستاد تا خمس گنجينه ها و معادن را از اهالي آنجا بگيرد و آنچه را كه مسيحيان نجران - از حلّه و پول متعهد شده بودند، دريافت كند. حضرت علي(عليه السلام) به محل مأموريت خود عزيمت كرد. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به كس ديگري غير از علي(عليه السلام) در اين كار اعتماد نكرد و در ميان مردم هيچكس را شايسته اين كار نديد. حضرتش علي(عليه السلام) را به عنوان نايب خود به اين سفر گسيل داشت، زيرا درباره انجام مأموريتي كه بر عهده اش گذاشته بود، آسوده خاطر بود. در همين ايام رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آهنگ حج نمود و پس از آن كه جمعيت زيادي از مدينه و اطراف آن با پيامبر(صلي الله عليه وآله)همراه شدند، آن حضرت در بيست و پنجم ذي القعده از مدينه خارج گرديد. همزمان با آن رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نامه اي به علي(عليه السلام) كه در يمن به سر مي برد ارسال كرد و در آن به آن

ص: 2

حضرت سفارش كرد كه از يمن به مكه آيد، اما در مورد نوع حج خود و چگونگي نيت آن مطلبي براي علي(عليه السلام) ننوشت. (1)

به هر حال، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در جمع مسلمانان به سوي مكه به راه افتاد و حضرت علي(عليه السلام) نيز با سپاهي كه همراهش بودند، از يمن به سمت مكه حركت نمود. حضرتش با نزديك شدن به مكه، سپاه را به شخصي سپرد و خود جهت ديدار پيامبر(صلي الله عليه وآله)به سرعت روانه گشت به طوري كه موفق شد قبل از ورود به مكه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را ملاقات كند و درباره سفر خود و حلّه ها و هدايايي كه آورده بود گزارشي تقديم نمايد. رسول خدا(صلي الله عليه وآله)ضمن اظهار خرسندي از ديدار علي(عليه السلام) از او سؤال كرد كه: اي علي، به چه نيتي احرام بستي؟ علي(عليه السلام) در پاسخ گفت: اي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) شما براي من ننوشته بودي كه خود به چه نيتي احرام خواهي بست، من به نيت شما آگاه نبودم، از اين رو به هنگام احرام و تلبيه نيتم را به نيّت شما پيوند زدم و گفتم: بار خدايا، من به همان نيّتي احرام مي بندم كه رسول تو بسته است و سي و چهار شتر نيز براي قرباني با خود آورده ام. رسول خدا(صلي الله عليه وآله)فرمود: الله اكبر! من شصت و شش شتر براي قرباني آورده ام. تو در حج و مناسك و انجام قرباني با من شريك هستي. اكنون بر احرام خود باش و به سوي لشكر باز گرد و آنان را سريعاً بياور تا در مكه

ص: 3


1- جهت اطلاع از اين خطبه بنگريد به السيرة النبويه معروف به سيره ابن هشام، ج4، ص250

به هم ملحق گرديم.

رسول خدا(صلي الله عليه وآله) جهت انجام مناسك حج چند روزي در مكه به سر برد. آن حضرت در روز عرفه - و به روايتي در روز عيد - خطبه اي در جمع مسلمانان ايراد فرمود كه در آن همگان را به رعايت تقواي الهي، تعهد به ارزش هاي اخلاقي و مراعات حقوق يكديگر سفارش نمود(1). پس از آن رسول گرامي(صلي الله عليه وآله) تصميم گرفت كه مكه را به قصد مدينه ترك گويد. فرمان حركت صادر گرديد و بار ديگر خيل عظيم مردم به همراهي پيامبر خود مكه را به قصد مدينه پشت سر گذاشتند. هنگامي كه اين كاروان عظيم به نزديك جُحفه رسيد، امين وحي الهي در نقطه اي به نام غديرخم فرود آمد و اين آيه را به رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نازل كرد كه:

(يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ). (1)

يعني: اي پيامبر! آنچه را از سوي پروردگارت نازل شده است، به مردم برسان. و اگر چنين نكني، رسالت او را انجام نداده اي. و خداوند تو را از (خطرهاي احتمالي) مردم حفظ مي كند. و خداوند جمعيت كافران را هدايت نخواهد كرد.

با نزول اين آيه پيامبر(صلي الله عليه وآله)دستور داد كه كاروان از حركت باز ماند و با اين فرمان، مسلمانان كساني را كه در پيشاپيش قافله در حركت بودند، به بازگشت دعوت كردند و كساني كه در عقب بودند نيز به تدريج، به ديگران پيوستند. هنگام ظهر فرا رسيده بود و هوا به شدت گرم

ص: 4


1- سوره مائده : 67

بود; به طوري كه مردم قسمتي از عباي خود را بر سر و قسمتي ديگر را به زير پا افكندند. وقت نماز فرا رسيد و پيامبر(صلي الله عليه وآله) به آنان اطلاع داد كه همه بايد براي شنيدن پيام تازه اي آماده شوند. در اينجا مسلمانان منبري از جهاز شتران ترتيب دادند و رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بر بالاي آن قرار گرفت و خطبه تاريخي خود را به شرحي كه خواهد آمد، ايراد فرمود(1).

خطبه پيامبر(صلي الله عليه وآله) در غدير خم

علامه اميني در كتاب «الغدير» با استفاده از مدارك معتبر، خطبه پيامبر(صلي الله عليه وآله) را در غديرخم چنين گزارش كرده است:

حمد و ثنا مخصوص خداست. از او ياري مي طلبيم. و به او ايمان داريم. و بر او توكل مي كنيم و از بدي ها و اعمال نارواي خود به او پناه مي بريم. گمراهان را جز او راهنمايي نيست. و هر كس را كه هدايت كرد، گمراه كننده اي براي او نخواهد بود. گواهي مي دهم كه معبودي جز او نيست و محمد(صلي الله عليه وآله) بنده و پيامبر اوست.

هان اي مردم! نزديك است كه دعوت حق را لبّيك گويم و از ميان شما بروم. من مسؤولم و شما نيز مسؤوليد، اينك انديشه و گفتار شما درباره من چيست؟ در اين هنگام مردم گفتند: گواهي مي دهيم كه تو رسالت خود را انجام دادي و براي ما كوشش نمودي. خداوند تو را پاداش نيك دهد...

رسول خدا(صلي الله عليه وآله) پس از اندكي فرمود: همانا من در انتقال به سراي ديگر بر شما سبقت خواهم گرفت، اما دو چيز گرانمايه در ميان شما مي گذارم.

ص: 5


1- ارشاد شيخ مفيد، ج1، ص158 - 165، با اندكي تلخيص. و نيز بنگريد به: اعلام الوري، ج1، صص259 - 263 ; سيرة المصطفي، ص693: مبحث غديرخم.

بينديشيد كه با اين دو چيز چگونه رفتار مي نماييد.

در اينجا يك نفر از ميان جمعيت گفت: يا رسول الله، منظور از آن دو چيز گرانبها و ارجمند چيست؟ رسول اسلام(صلي الله عليه وآله)فرمود: يكي كتاب خدا كه بزرگتر است و وسيله ارتباط شما با خداوند است و آن ديگر كه كوچكتر است، عترت و اهل بيت من است. و خداوند به من خبر داده است كه اين دو از هم جدا نمي شوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند. هان اي مردم! از آن دو پيشي نگيريد و از پيروي از هر دو كوتاهي نكنيد كه هلاك خواهيد شد. در اين هنگام پيامبر(صلي الله عليه وآله) دست علي(عليه السلام) را گرفت و بالا برد به طوري كه زير بغل هر دو نمايان گرديد. پيامبر(صلي الله عليه وآله) مسلمانان را به اين صورت مورد خطاب قرار داد كه:

«ايّهاالنّاس! من اولي النّاس بالمؤمنين من انفسهم؟»

يعني: اي مردم چه كسي از مردم به مؤمنان از خود آن ها سزاوارتر است؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. پيامبر(صلي الله عليه وآله)فرمود: همانا خداوند مولاي من و من مولاي مؤمنان هستم و من بر آنان از خودشان سزاوارترم. سپس فرمود:

«من كنت مولاه فهذا علي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله...».

يعني: هر كس كه من مولاي اويم، علي مولاي اوست. خداوندا، دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار. محبوب بدار آن كس را كه او را محبوب دارد و مبغوض دار آن كس كه او را مبغوض دارد. يارانش را ياري

ص: 6

كن و واگذارندگان او را واگذار. و او را معيار و ميزان حق قرار ده.

سپس فرمود:

«الا فليبلّغ الشاهد الغائب».

يعني: آگاه باشيد حاضران بايستي اين امر را به غايبان برسانند.

هنوز جمعيت پراكنده نشده بودند كه بار ديگر جبرئيل نازل گشت و اين آيه را بر پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرود آورد كه:

(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الاِْسْلاَمَ دِيناً). (1)

امروز آيين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما برايتان پسنديدم.

پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) با نزول اين آيه فرمود: الله اكبر بر اكمال دين و اتمام نعمت و خشنودي خدا به رسالت من و ولايت علي بعد از من.

در اين هنگام مردم نزديك شدند و به علي(عليه السلام) به جهت اين مقام و منزلت تهنيت گفتند. از جمله كساني كه قبل از ديگران به علي(عليه السلام) تبريك گفتند ابوبكر و عمر بودند كه گفتند: به تو باد اي پسر ابوطالب كه مولاي ما و مولاي هر مرد و زن مؤمني گشتي!

سپس حسّان بن ثابت از پيامبر(صلي الله عليه وآله) اجازه خواست كه در اين باره شعري بگويد. پيامبر(صلي الله عليه وآله)به او اجازه فرمود و او اشعاري سرود كه ترجمه قسمتي از آن به شرح زير است:

- پيامبر(صلي الله عليه وآله) به آنان در روز غدير ندا داد. و چه سزاست نداي پيامبر(صلي الله عليه وآله) را شنيدن.

- فرمود: مولاي شما و پيامبر شما چه كسي است؟ و آن ها بدون چشم پوشي و اغماض گفتند كه:

- خداي تو مولاي ماست

ص: 7


1- مائده: 3.

و تو پيامبر مايي. و ما از پذيرش ولايت تو سرپيچي نخواهيم كرد.

- پيامبر(صلي الله عليه وآله) به علي گفت: برخيز; زيرا من تو را بعد از خودم امام و رهبر انتخاب كرده ام.

- و سپس فرمود: هر كس كه من مولا و رهبر اويم، اين مرد مولا و رهبر اوست، شما هم از سر صدق و راستي از او پيروي كنيد.

- در اين هنگام پيامبر(صلي الله عليه وآله) عرض كرد: بار خدايا، دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار...

پس از آن كه حسّان بن ثابت شعر خود را سرود، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) جمله معروف خود را درباره حسّان به زبان آورد كه: «تا وقتي كه با زبان خود ما را ياري مي كني روح القدس مويّد تو است»(1).

پس از پايان مراسم تعيين جانشين در سرزمين غديرخم، مسلمانان برخاستند و هر گروه و دسته اي به جانب مقصدي روانه گشت. پيامبر(صلي الله عليه وآله) و عده زيادي كه از مدينه به همراه آن حضرت آمده بودند نيز راه مدينه را در پيش گرفتند به طوري كه هنوز سال دهم به پايان نرسيده بود وارد مدينه شدند. و چندي بعد رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به بستر بيماري افتاد كه به رحلت آن سرور انجاميد، در صورتي كه اندكي قبل از آن تكليف جانشين و رهبريِ پس از خود را تعيين كرده بود.

بررسي هايي درباره حادثه غديرخم

1 - جايگاه واقعه غدير در منابع اسلامي

آنچه در ماجراي غديرخم قابل توجه است، نزول دو آيه از قرآن كريم درباره اين حادثه بزرگ است. اين آيات، آيه 67 از سوره مائده معروف به «آيه تبليغ» و آيه سوم از همين

ص: 8


1- براي اطلاع بيشتر از خطبه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در روز غدير و تفصيل ماجرا بنگريد به: الغدير، ج1، صص31 - 34، با ترجمه فارسي سيرة المصطفي، ص693، نقل از منابع مختلف اهل سنت، ارشاد شيخ مفيد، ج1، ص165، فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، صص512 - 518

سوره معروف به «آيه اكمال» است. با توجه به اين دو آيه، بحث غدير وارد حوزه تفسير شده و توجيهات مختلفي را از سوي مفسران شيعه و سنّي به وجود آورده است. علاوه بر آن، واقعه غدير عرصه منابع حديثي، تاريخي، كلامي و حتي ادبي را در نورديده و جايگاه وسيعي را در اين منابع به خود اختصاص داده است. مطابق تحقيقات علامه اميني، 110 نفر در طبقه اصحاب پيامبر(صلي الله عليه وآله)و 84 نفر در طبقه تابعين - كه شاگردان صحابه بوده اند - به نقل اين واقعه پرداخته اند. و علاوه بر آن 360 تن از دانشمندان اسلامي در قرن هاي مختلف واقعه غدير را به شكل مفصل يا مختصر در كتاب هاي خود آورده اند. (1)

طبقه ديگري كه به اين رويداد تاريخي توجه كرده اند، شعرا و نويسندگان بوده اند كه در هر عصر و زمان با الهام از اين واقعه، زيباترين قطعه هاي ادبي و قصايد خود را سروده و آن ها را به ارمغان تاريخ گذاشته اند. از اين جهت مي توان گفت: كمتر واقعه تاريخي در جهان بسان رويداد «غدير» مورد توجه طبقات مختلف از محدّث و مفسّر و از متكلّم و فيلسوف، از خطيب و شاعر و از مورخ و سيره نويس قرار گرفته و اين اندازه به آن عنايت شده است. چنان كه گذشت يكي از علل ابديت و جاوداني بودن اين حديث، نزول دو آيه از آيات قرآن پيرامون اين واقعه است. و تا روزي كه قرآن ابدي و جاوداني است، واقعه غدير نيز ابدي بوده و از خاطره ها محو نخواهد شد(2).

دليل ديگر در زنده بودن اين

ص: 9


1- بنگريد به: الغدير، ج1، صص40 - 240
2- فرازهايي از تاريخ اسلام، ص514

حادثه تاريخي، بزرگداشت سالروز اين واقعه به عنوان يكي از اعياد اسلامي در بين مسلمانان است. بسياري از دانشمندان اسلامي از جمله ابن خلكان در «وفيات الاعيان» و ابوريحان بيروني در «آثار الباقيه» عيد غدير را از جمله عيدهايي بر شمرده اند كه همه مسلمانان بر پا مي داشتند و جشن مي گرفتند.

علاوه بر كساني كه در منابع حديثي، تفسيري، تاريخي و كلامي به بحث درباره واقعه غدير پرداخته اند، تعداد 26 نفر از دانشمندان اسلامي كتب مستقلي در اين باره تأليف كرده اند كه نام آن ها و خصوصيات آثارشان در جلد نخست كتاب الغدير آمده است. اما بدون ترديد جامع ترين اثري كه درباره واقعه غديرخم تأليف شده، كتاب «الغدير» است كه به قلم محقق بزرگ شيعه آيت الله عبدالحسين اميني نگارش يافته است; به طوري كه مطالعه اين كتاب و تأمّل در مباحث گوناگون آن حجت را بر هر خواننده اي در موضوع ولايت و جانشيني علي(عليه السلام) تمام مي كند.

2 - بازتاب واقعه غدير در تفاسير قرآن

الف - تفاسير شيعه

مفسّران شيعه در ذيل تفسير آيات «تبليغ» و «اكمال دين» اين دو آيه را با امامت علي(عليه السلام) منطبق دانسته و در اين خصوص مباحث متنوّعي را درج كرده اند. در اين مباحث هم به رواياتي كه از ناحيه پيامبر(صلي الله عليه وآله) و امامان مذهب وارد شده، استناده شده است و هم به شيوه كلامي استدلال هايي در اثبات امامت علي(عليه السلام) آورده شده است، به طوري كه ارتباط هر دو آيه با امامت علي(عليه السلام) مبرهن مي شود. (1)

به عنوان مثال در تفسير عيّاشي كه از قديمي ترين تفاسير شيعه بوده و رنگ روايي دارد چندين روايت در ارتباط

ص: 10


1- فرازهايي از تاريخ اسلام: ص515

آيات تبليغ و اكمال دين با ولايت و رهبري علي(عليه السلام) نقل شده است. از جمله در يكي از اين روايات از قول ابن عباس و جابربن عبدالله انصاري آمده است كه: «خداوند به پيامبر فرمان داده بود كه علي(عليه السلام) را به جانشيني خود منصوب سازد و مردم را از ولايت او باخبر سازد، اما پيامبر(صلي الله عليه وآله) نگران بود كه مردم بگويند او از پسر عموي خود حمايت كرده و در نتيجه سر به طغيان گذارند; تا آن كه خداوند آيه: (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ...)» را نازل ساخت و پس از آن پيامبر(صلي الله عليه وآله) در روز غدير خم ولايت علي(عليه السلام)را اعلام فرمود»(1).

مفسر بزرگ اسلام مرحوم طبرسي پس از نقل همين روايت در تفسير مجمع البيان مي نويسد: «اين روايت را به همين شكل ابوالقاسم حسكاني در كتاب «شواهد التنزيل» ذكر كرده است. و علاوه بر آن ثعلبي در تفسير خود اين حديث را با سندي كه به ابن عباس مي رسد، آورده است»(2).

طبرسي سپس مي افزايد: «روايات وارده درباره حديث غدير از امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) در حدّ شهرت (وتواتر) است و حاصل اين روايات آن كه: رسول خدا(صلي الله عليه وآله)نگران بود كه اعلام جانشيني علي(عليه السلام) براي عده اي از اصحاب امري سنگين و غير قابل تحمل باشد; تا آن كه خداوند اين آيه (آيه تبليغ) را نازل ساخت و در آن رسول خود را ترغيب و دلگرم ساخت كه به اين كار اقدام كند. بنابراين مفهوم آيه چنين مي شود كه:

ص: 11


1- تفسير عياشي، ج1، ص360
2- مجمع البيان، ج3، ص344

اگر تبليغ آنچه را بر تو نازل شده ترك كني و آن را پنهان بداري، گويي - از جهت مستحق عقوبت و مجازات شدن - چيزي از پيام هاي پروردگارت را نرسانده باشي»(1).

پس از آن كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) رسالت خود را در معرفي علي(عليه السلام) به جانشيني خود به پايان برد آيه: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دِيناً)(2) نازل گرديد. عيّاشي در ذيل همين آيه روايتي از امام باقر(عليه السلام) نقل كرده است كه در آن به زراره فرمود: «آخرين فريضه و امر واجبي كه خداوند نازل كرد ولايت علي بن ابي طالب(عليه السلام) بود. و سپس اين آيه نازل گشت كه: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ).

و بعد از اين موضوع خداوند فريضه اي نازل نكرد تا آن كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از دنيا برفت»(3).

طبرسي نيز به نقل از منابع اهل سنت همين مطلب را از قول ابوسعيد خُدري نقل كرده و به دنبال آن افزوده است كه با نزول آيه اكمال، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود:

«الله اكبر علي اكمال الدين و اتمام النعمة و رضا الرّب برسالتي و ولاية علي بن ابي طالب من بعدي»(4).

نكات مهم و قابل توجه در تفسير آيه تبليغ

به عقيده مفسران شيعه(5) در آيه تبليغ نكات مهمي وجود دارد كه ارتباط اين آيه را با موضوع جانشيني علي(عليه السلام) قطعي و مسلم مي كند. برخي از آن ها عبارتند از:

1 - در آيه تبليغ به مسأله مهمي اشاره شده است كه اگر پيامبر(صلي الله عليه وآله) آن را به گوش مردم نرساند، رسالت پروردگار را ابلاغ نكرده است.

ص: 12


1- مجمع البيان: ج3، ص344
2- مائده: 3
3- تفسير عياشي، ج1، ص321
4- مجمع البيان، ج3، ص246
5- براي اطلاع بيشتر از اين نكات بنگريد به: تفسير الميزان، ج5، صص67 - 85 ; پيام قرآن، ج9، ص190، بررسي شخصيت اهل بيت در قرآن، ص131

و به عبارت ديگر اين مسأله چيزي معادل اصل نبوت و رسالت پيامبر(صلي الله عليه وآله) بوده است كه در صورت عدم ابلاغ آن اصل رسالت ناقص مي شده است. چرا كه مي فرمايد: (وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ).

يعني: اگر اين كار را نكني رسالت او را ادا نكرده اي.

2 - اين مسأله چيزي از قبيل نماز، روزه، حج و ساير عبادات اسلامي و يا اعتقادات ديني مثل توحيد و معاد نبوده است. زيرا آيه تبليغ در سوره مائده قرار دارد و سوره مائده در شمار آخرين سوره هايي است كه بر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نازل گرديد و حتي طبق برخي از رواياتي كه در تفاسير شيعه و سنّي آمده است، آخرين سوره اي است كه بر پيامبر(صلي الله عليه وآله) نازل شد(1) و تا اين تاريخ تمام احكام عبادي و مسائل حلال و حرام نازل شده و به مردم ابلاغ گرديده بود.

3 - مسأله مورد نظر در آيه تبليغ، مسأله اي خطير بوده است; به گونه اي كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در ابلاغ آن واهمه داشت و نگراني ها و ملاحظاتي را مدّ نظر قرار داده بود. لذا خداوند با پيام: (...وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ)، حمايت خود را از پيامبر(صلي الله عليه وآله) اعلام نمود و در ابلاغ آن مسأله از سوي حضرتش دستور قطعي داد.

4 - كساني كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نگران مخالفت و احتمالا شورش آن ها بوده است، مشركان قريش نبوده اند. چرا كه در اين زمان، پيامبر(صلي الله عليه وآله) بر جزيرة العرب سيطره داشت و با برچيده شدن بت

ص: 13


1- از جمله بنگريد به تفسير تبيان شيخ طوسي، ج1، ص413 ; تفسير ابن كثير، ج2، ص3

پرستي در سال هشتم هجري، ديگر اثري از نفوذ و قدرت مشركان بر جاي نمانده بود. و نيز آنان مخالفان پيامبر(صلي الله عليه وآله) از اهل كتاب نبوده اند. چرا كه در پايان عمر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) اهل كتاب نيز قدرت و نفوذي در عربستان نداشتند; به خصوص كه يهوديان در نبردهاي مختلف خود با مسلمانان قلع و قمع شدند و نفوذ آن ها از عربستان برچيده شد(1).

بنابراين مصداق «ناس» در عبارت قرآني: (وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ)، كساني جز منافقان درون جامعه اسلامي نبوده اند كه با حسّاسيت فراوان تحوّلات اجتماعي را دنبال كرده و نگران رهبري جامعه اسلامي پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه وآله) بوده اند و پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله)در معرفي علي(عليه السلام) به جانشيني خود، از مخالفت گروه ديگري غير از آنان واهمه نداشته است.

5 - با توجه به نكات فوق روشن مي شود كه تنها مسأله مهم كه ابلاغ آن تا آن زمان به صورت همگاني و علني صورت نگرفته بود، مسأله رهبري امت اسلامي پس از رحلت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) و معرفي مصداق آن يعني علي(عليه السلام)بوده است. و از آنجا كه امامت و رهبري، اصلي در طول نبوت و رسالت به شمار مي رود، خداي متعال به رسول خود(صلي الله عليه وآله)اخطار نمود كه:

(وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ).

و پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) با مقدمه هاي مناسبي كه در حديث غدير وجود دارد - مثل: «ايّها النّاس من اولي الناس بالمؤمنين من انفسهم - به انجام رسالت الهي خود مبادرت ورزيد.

6 - و آخرين

ص: 14


1- در اين باره بحث بيشتري از نظر خواهد گذشت.

نكته آن كه: به تناسب آيه تبليغ كه در آن خداوند مي فرمايد: (وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ...). پس از آن كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) علي(عليه السلام) را به جانشيني خود معرفي نمود، آيه: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دِيناً). نازل گرديد كه نشان مي دهد پيامبر(صلي الله عليه وآله) بدون واهمه به ابلاغ اوامر الهي اقدام نمود و در نتيجه مسأله كمال دين و تمام شدن نعتمهاي الهي به مسلمانان در همان حيات پيامبر(صلي الله عليه وآله) تحقق يافت.

ب - تفاسير اهل سنّت

مفسّران اهل سنّت در تفسير آيه تبليغ بر دو مطلب بيشتر تأكيد كرده اند كه عبارتند از:

1 - آيه تبليغ در مكه و در ابتداي دعوت پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله)نازل گرديد و هدف از نزول آن، ترغيب رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به ابلاغ آيات و احكام الهي به مشركان بوده است. و با توجه به سيطره كفار و مشركان در مكه، خداوند به رسول خود(صلي الله عليه وآله) وعده دادكه او را از شرّ دشمنانش حفظ كند.

2 - آيه تبليغ در مدينه نازل شده و با نزول آن رسول گرامي(صلي الله عليه وآله) موظف گرديد كه حقايق اسلام را بدون واهمه به اهل كتاب ابلاغ كند. خداي متعال نيز وعده فرمود كه پيامبر خود را از كيد يهود و نصارا حفظ نمايد.

قابل ذكر است كه علاوه بر اين دو نظر، احتمالات ديگري نيز در تفاسير اهل سنت آمده است كه اكثر آن ها بر نزول آيه تبليغ در مدينه دلالت مي كند. به عنوان مثال فخر رازي در تفسير آيه

ص: 15

تبليغ ده احتمال را ذكر كرده و از جمله در احتمال دهم مي نويسد: «اين آيه در فضيلت علي بن ابي طالب(عليه السلام) نازل گرديد و پس از نزول آن، پيامبر(صلي الله عليه وآله)دست علي را گرفت و فرمود:

«من كنت مولاه فهذا علي مولاه. اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه».

در اينجا بود كه عمر با علي(عليه السلام) ملاقات كرد و گفت: اي پسر ابوطالب! اين مقام گواراي تو باد كه مولاي من و مولاي هر مرد و زن مؤمني شدي». فخر رازي سپس ادامه داده است: «اين مطلب از ابن عباس، بَراءبن عازب و محمدبن علي امام باقر(عليه السلام) روايت شده است(1).

فخر رازي پس از آن نظر انتخابي خود را به اين صورت ذكر كرده است: «روايات و نظرات در باب آيه تبليغ گرچه فراوان است.

اما اولي آن است كه بگوئيم خداوند پيامبر(صلي الله عليه وآله) خود را از مكر يهود و نصارا در امان نگه داشت و به او فرمان داد تا بدون واهمه به تبليغ حقايق ديني بپردازد. دليل اين نظر آن است كه آيات قبل و بعد از آيه تبليغ درباره اهل كتاب است و بعيد است كه اين آيه از نظر موضوع از آيات قبل و بعد از خود منقطع و بيگانه باشد»(2).

از مفسران ديگر كه درباره آيه تبليغ سخن رانده است، شيخ محمد عبده در تفسير المنار است. او برخلاف فخر رازي معتقد است كه آيه تبليغ در مكه نازل گشت و هدف از نزول آن ابلاغ فرامين و احكام الهي به مشركان بوده است. سخن صاحب تفسير المنار چنين شروع مي شود: «آنچه به ظاهر

ص: 16


1- تفسير مفاتيح الغيب، ج12، ص50
2- تفسير مفاتيح الغيب، ج12، ص50

از آيه تبليغ به ذهن متبادر مي شود آن كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)در اوايل دعوت خود مأمور گرديد كه اسلام را در بين عموم مردم تبليغ كند; چنان كه مفسران، خصوصاً در تفاسير روايي به اين مطلب تصريح كرده اند. اگر اين فرض صحيح نباشد، احتمال دارد مراد از آيه، ابلاغ حقايق اسلام به اهل كتاب باشد; اهل كتابي كه در آيات بعد سخن از آنان رفته است. گويي كه خداوند فرموده است: «بلّغ ما انزل اليك في شأن اهل الكتاب». (1)

قابل توجه است كه شيخ محمد عبده نيز - همانند فخر رازي - در تفسير خود به طرح ماجراي غديرخم پرداخته و اين جريان را به عنوان يك واقعه تاريخي تأييد مي كند، اما در عين حال تلاش كرده است كه اولاً: رابطه آيه تبليغ را با ماجراي غديرخم مورد انكار قرار دهد. و ثانياً: در حديث: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» مولي را به معني دوست و ياور تفسير كند(2).

و چنان كه مي دانيم اين عقيده، ديدگاه اكثر علماي اهل سنت است كه بدون آن كه به نفي ماجراي غدير خم بپردازند، عملا تلاش مي كنند كه ارتباط واقعه غدير را با امامت و رهبري علي(عليه السلام) انكار كرده و آن را در حدّ سفارش پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) به دوستي با علي(عليه السلام) تنزّل دهند.

شيخ مفيد در كتاب الارشاد آورده است:

پس از برخورد رسول خدا(صلي الله عليه وآله) با مسيحيان نجران و جريان مباهله، حجة الوداع به وقوع پيوست. اندكي قبل از اين پيشامد، پيامبر(صلي الله عليه وآله) علي(عليه السلام) را به يمن فرستاد تا خمس گنجينه ها و معادن را از اهالي آنجا بگيرد

ص: 17


1- تفسير المنار، ج6، ص467
2- تفسير المنار، ج6، ص465

و آنچه را كه مسيحيان نجران - از حلّه و پول متعهد شده بودند، دريافت كند. حضرت علي(عليه السلام) به محل مأموريت خود عزيمت كرد. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به كس ديگري غير از علي(عليه السلام) در اين كار اعتماد نكرد و در ميان مردم هيچكس را شايسته اين كار نديد. حضرتش علي(عليه السلام) را به عنوان نايب خود به اين سفر گسيل داشت، زيرا درباره انجام مأموريتي كه بر عهده اش گذاشته بود، آسوده خاطر بود. در همين ايام رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آهنگ حج نمود و پس از آن كه جمعيت زيادي از مدينه و اطراف آن با پيامبر(صلي الله عليه وآله)همراه شدند، آن حضرت در بيست و پنجم ذي القعده از مدينه خارج گرديد. همزمان با آن رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نامه اي به علي(عليه السلام) كه در يمن به سر مي برد ارسال كرد و در آن به آن حضرت سفارش كرد كه از يمن به مكه آيد، اما در مورد نوع حج خود و چگونگي نيت آن مطلبي براي علي(عليه السلام) ننوشت.

به هر حال، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در جمع مسلمانان به سوي مكه به راه افتاد و حضرت علي(عليه السلام) نيز با سپاهي كه همراهش بودند، از يمن به سمت مكه حركت نمود. حضرتش با نزديك شدن به مكه، سپاه را به شخصي سپرد و خود جهت ديدار پيامبر(صلي الله عليه وآله)به سرعت روانه گشت به طوري كه موفق شد قبل از ورود به مكه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را ملاقات كند و درباره سفر خود و حلّه ها و هدايايي كه آورده

ص: 18

بود گزارشي تقديم نمايد. رسول خدا(صلي الله عليه وآله)ضمن اظهار خرسندي از ديدار علي(عليه السلام) از او سؤال كرد كه: اي علي، به چه نيتي احرام بستي؟ علي(عليه السلام) در پاسخ گفت: اي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) شما براي من ننوشته بودي كه خود به چه نيتي احرام خواهي بست، من به نيت شما آگاه نبودم، از اين رو به هنگام احرام و تلبيه نيتم را به نيّت شما پيوند زدم و گفتم: بار خدايا، من به همان نيّتي احرام مي بندم كه رسول تو بسته است و سي و چهار شتر نيز براي قرباني با خود آورده ام. رسول خدا(صلي الله عليه وآله)فرمود: الله اكبر! من شصت و شش شتر براي قرباني آورده ام. تو در حج و مناسك و انجام قرباني با من شريك هستي. اكنون بر احرام خود باش و به سوي لشكر باز گرد و آنان را سريعاً بياور تا در مكه به هم ملحق گرديم.(1)

رسول خدا(صلي الله عليه وآله) جهت انجام مناسك حج چند روزي در مكه به سر برد. آن حضرت در روز عرفه - و به روايتي در روز عيد - خطبه اي در جمع مسلمانان ايراد فرمود كه در آن همگان را به رعايت تقواي الهي، تعهد به ارزش هاي اخلاقي و مراعات حقوق يكديگر سفارش نمود(1). پس از آن رسول گرامي(صلي الله عليه وآله) تصميم گرفت كه مكه را به قصد مدينه ترك گويد. فرمان حركت صادر گرديد و بار ديگر خيل عظيم مردم به همراهي پيامبر خود مكه را به قصد مدينه پشت سر گذاشتند. هنگامي كه اين كاروان عظيم به نزديك جُحفه رسيد، امين

ص: 19


1- جهت اطلاع از اين خطبه بنگريد به السيرة النبويه معروف به سيره ابن هشام، ج4، ص250

وحي الهي در نقطه اي به نام غديرخم فرود آمد و اين آيه را به رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نازل كرد كه:

(يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ). (1)

يعني: اي پيامبر! آنچه را از سوي پروردگارت نازل شده است، به مردم برسان. و اگر چنين نكني، رسالت او را انجام نداده اي. و خداوند تو را از (خطرهاي احتمالي) مردم حفظ مي كند. و خداوند جمعيت كافران را هدايت نخواهد كرد.

با نزول اين آيه پيامبر(صلي الله عليه وآله)دستور داد كه كاروان از حركت باز ماند و با اين فرمان، مسلمانان كساني را كه در پيشاپيش قافله در حركت بودند، به بازگشت دعوت كردند و كساني كه در عقب بودند نيز به تدريج، به ديگران پيوستند. هنگام ظهر فرا رسيده بود و هوا به شدت گرم بود; به طوري كه مردم قسمتي از عباي خود را بر سر و قسمتي ديگر را به زير پا افكندند. وقت نماز فرا رسيد و پيامبر(صلي الله عليه وآله) به آنان اطلاع داد كه همه بايد براي شنيدن پيام تازه اي آماده شوند. در اينجا مسلمانان منبري از جهاز شتران ترتيب دادند و رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بر بالاي آن قرار گرفت و خطبه تاريخي خود را به شرحي كه خواهد آمد، ايراد فرمود(2).

خطبه پيامبر(صلي الله عليه وآله) در غدير خم

علامه اميني در كتاب «الغدير» با استفاده از مدارك معتبر، خطبه پيامبر(صلي الله عليه وآله) را در غديرخم چنين گزارش كرده است:

حمد و ثنا مخصوص خداست. از او

ص: 20


1- سوره مائده : 67
2- ارشاد شيخ مفيد، ج1، ص158 - 165، با اندكي تلخيص. و نيز بنگريد به: اعلام الوري، ج1، صص259 - 263 ; سيرة المصطفي، ص693: مبحث غديرخم.

ياري مي طلبيم. و به او ايمان داريم. و بر او توكل مي كنيم و از بدي ها و اعمال نارواي خود به او پناه مي بريم. گمراهان را جز او راهنمايي نيست. و هر كس را كه هدايت كرد، گمراه كننده اي براي او نخواهد بود. گواهي مي دهم كه معبودي جز او نيست و محمد(صلي الله عليه وآله) بنده و پيامبر اوست.

هان اي مردم! نزديك است كه دعوت حق را لبّيك گويم و از ميان شما بروم. من مسؤولم و شما نيز مسؤوليد، اينك انديشه و گفتار شما درباره من چيست؟ در اين هنگام مردم گفتند: گواهي مي دهيم كه تو رسالت خود را انجام دادي و براي ما كوشش نمودي. خداوند تو را پاداش نيك دهد...

رسول خدا(صلي الله عليه وآله) پس از اندكي فرمود: همانا من در انتقال به سراي ديگر بر شما سبقت خواهم گرفت، اما دو چيز گرانمايه در ميان شما مي گذارم. بينديشيد كه با اين دو چيز چگونه رفتار مي نماييد.

در اينجا يك نفر از ميان جمعيت گفت: يا رسول الله، منظور از آن دو چيز گرانبها و ارجمند چيست؟ رسول اسلام(صلي الله عليه وآله)فرمود: يكي كتاب خدا كه بزرگتر است و وسيله ارتباط شما با خداوند است و آن ديگر كه كوچكتر است، عترت و اهل بيت من است. و خداوند به من خبر داده است كه اين دو از هم جدا نمي شوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند. هان اي مردم! از آن دو پيشي نگيريد و از پيروي از هر دو كوتاهي نكنيد كه هلاك خواهيد شد. در اين

ص: 21

هنگام پيامبر(صلي الله عليه وآله) دست علي(عليه السلام) را گرفت و بالا برد به طوري كه زير بغل هر دو نمايان گرديد. پيامبر(صلي الله عليه وآله) مسلمانان را به اين صورت مورد خطاب قرار داد كه:

«ايّهاالنّاس! من اولي النّاس بالمؤمنين من انفسهم؟»

يعني: اي مردم چه كسي از مردم به مؤمنان از خود آن ها سزاوارتر است؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. پيامبر(صلي الله عليه وآله)فرمود: همانا خداوند مولاي من و من مولاي مؤمنان هستم و من بر آنان از خودشان سزاوارترم. سپس فرمود:

«من كنت مولاه فهذا علي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله...».

يعني: هر كس كه من مولاي اويم، علي مولاي اوست. خداوندا، دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار. محبوب بدار آن كس را كه او را محبوب دارد و مبغوض دار آن كس كه او را مبغوض دارد. يارانش را ياري كن و واگذارندگان او را واگذار. و او را معيار و ميزان حق قرار ده.

سپس فرمود:

«الا فليبلّغ الشاهد الغائب».

يعني: آگاه باشيد حاضران بايستي اين امر را به غايبان برسانند.

هنوز جمعيت پراكنده نشده بودند كه بار ديگر جبرئيل نازل گشت و اين آيه را بر پيامبر(صلي الله عليه وآله) فرود آورد كه:

(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الاِْسْلاَمَ دِيناً).(1)

امروز آيين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما برايتان پسنديدم.

پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) با نزول اين آيه فرمود: الله اكبر بر اكمال دين و اتمام نعمت

ص: 22


1- مائده: 3.

و خشنودي خدا به رسالت من و ولايت علي بعد از من.

در اين هنگام مردم نزديك شدند و به علي(عليه السلام) به جهت اين مقام و منزلت تهنيت گفتند. از جمله كساني كه قبل از ديگران به علي(عليه السلام) تبريك گفتند ابوبكر و عمر بودند كه گفتند: به تو باد اي پسر ابوطالب كه مولاي ما و مولاي هر مرد و زن مؤمني گشتي!

سپس حسّان بن ثابت از پيامبر(صلي الله عليه وآله) اجازه خواست كه در اين باره شعري بگويد. پيامبر(صلي الله عليه وآله)به او اجازه فرمود و او اشعاري سرود كه ترجمه قسمتي از آن به شرح زير است:

- پيامبر(صلي الله عليه وآله) به آنان در روز غدير ندا داد. و چه سزاست نداي پيامبر(صلي الله عليه وآله) را شنيدن.

- فرمود: مولاي شما و پيامبر شما چه كسي است؟ و آن ها بدون چشم پوشي و اغماض گفتند كه:

- خداي تو مولاي ماست و تو پيامبر مايي. و ما از پذيرش ولايت تو سرپيچي نخواهيم كرد.

- پيامبر(صلي الله عليه وآله) به علي گفت: برخيز; زيرا من تو را بعد از خودم امام و رهبر انتخاب كرده ام.

- و سپس فرمود: هر كس كه من مولا و رهبر اويم، اين مرد مولا و رهبر اوست، شما هم از سر صدق و راستي از او پيروي كنيد.

- در اين هنگام پيامبر(صلي الله عليه وآله) عرض كرد: بار خدايا، دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار...

پس از آن كه حسّان بن ثابت شعر خود را سرود، رسول خدا(صلي الله عليه وآله) جمله معروف

ص: 23

خود را درباره حسّان به زبان آورد كه: «تا وقتي كه با زبان خود ما را ياري مي كني روح القدس مويّد تو است»(1).

پس از پايان مراسم تعيين جانشين در سرزمين غديرخم، مسلمانان برخاستند و هر گروه و دسته اي به جانب مقصدي روانه گشت. پيامبر(صلي الله عليه وآله) و عده زيادي كه از مدينه به همراه آن حضرت آمده بودند نيز راه مدينه را در پيش گرفتند به طوري كه هنوز سال دهم به پايان نرسيده بود وارد مدينه شدند. و چندي بعد رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به بستر بيماري افتاد كه به رحلت آن سرور انجاميد، در صورتي كه اندكي قبل از آن تكليف جانشين و رهبريِ پس از خود را تعيين كرده بود.

منابع و مآخذ

1 - قرآن مجيد

2 - الارشاد، محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد)

3 - اعلام الوري، فضل بن حسن طبرسي

4 - البيان في تفسيرالقرآن، آية الله ابوالقاسم خويي

5 - بررسي شخصيت اهل بيت در قرآن، ولي الله نقي پورفر

6 - پيام قرآن (تفسير نمونه موضوعي)، ناصر مكارم و جمعي از نويسندگان

7 - پژوهشي در نظم قرآن، عبدالهادي فقهي زاده

8 - تاريخ قرآن، دكتر محمود راميار

9 - تفسير عياشي، محمد بن مسعود عياشي

10 - تفسير تبيان، محمد بن حسن طوسي

11 - تفسير مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسي

12 - تفسير معالم التنزيل، حسين بن مسعود فرّاء بغوي

13 - تفسير الجواهر الحسان، عبدالرحمن ثعالبي

14 - تفسير غرائب القرآن، نظام الدين نيشابوري

15 - تفسير مفاتيح الغيب، فخر رازي

16 - تفسير القرآن العظيم، ابن كثير دمشقي

17 -تفسير البحر المحيط، ابوحيان توحيدي

ص: 24


1- براي اطلاع بيشتر از خطبه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در روز غدير و تفصيل ماجرا بنگريد به: الغدير، ج1، صص31 - 34، با ترجمه فارسي سيرة المصطفي، ص693، نقل از منابع مختلف اهل سنت، ارشاد شيخ مفيد، ج1، ص165، فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، صص512 - 518

18 - تفسير نورالثقلين، عبد علي حويزي

19 - تفسير فتح القدير، محمد علي شوكاني

20 - تفسير الميزان، علامه سيد محمد حسين طباطبائي

21 - تفسير المنار، شيخ محمد عبده - سيد محمد رشيد رضا

22 - تفسير الكاشف، دكتر سيد محمدباقر حجتي - عبدالكريم، بي آزار شيرازي

23 - سيرة المصطفي، هاشم معروف حسني

24 - سيره ابن هشام (السيرة النبويه)، محمد بن هشام

25 - سنن ترمذي، محمدبن عيسي ترمذي

26 - سنن دارمي، عبدالله بن عبدالرحمن

27 - صحيح مسلم، محمد بن مسلم بن حجاج

28 - الغدير في الكتاب و...، عبدالحسين اميني

29 - فرازهايي از تاريخ اسلام، جعفر سبحاني

30 - القرآن الكريم و روايات المدرستين، سيد مرتضي عسكري

31 - الكافي (اصول)، محمدبن يعقوب كليني

32 - معاني القرآن، محمدباقربهبودي

خود را بيازماييد1 - رابطه آيه تبليغ و غدير را شرح دهيد.

2 - آيه اكمال را با ترجمه فارسي آن بنويسيد.

3 - زمان نزول آيه اكمال را بيان كرده، پيام آن را شرح دهيد.

4 - در حديث غدير چه موضوعاتي مطرح شده است، فهرستوار بيان فرماييد.

5 - كلمه «مولي» در خطبه غدير - با توجه به معاني متعدد آن در زبان عرب - را تحليل فرماييد.

صاحب محتوی:

پرسمان دانشجویی

متکلمان و سایر شخصیت ها :

مجید معارف

ص: 25

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109