پژوهشی علمی درباره احادیث مهدویت

مشخصات کتاب

عنوان و نام پدیدآور:پژوهشی علمی درباره احادیث مهدویت / تالیف سید ثامرهاشم حبيب العميدى؛ ترجمه

محمود توکلی؛ ويراستار عبدالحسين طالعی

مشخصات نشر: تهران: مؤسسه فرهنگی نبأ، 1400.

مشخصات ظاهری :118ص

شایک :978-600- 264-131-1 :

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتاب حاضر ترجمه مقاله ای با نام «تطبيق المعايير العلميه لنقد الحديث على ما اختلف وتعارض من احاديث المهدي بكتب الفريقين»است.

یادداشت:کتابنامه: ص 109.

موضوع: مهدویت -- أحاديث -- نقد و تفسیر

موضوع :Mahdism -- Hadiths --Criticism and interpretation شناسه شناسه افزوده :توکلی، محمود، 1339-، مترجم

شناسه افزوده : طالعی، عبدالحسین، 1340 -، ويراستار

رده بندی کنگره: BP 224 /4

رده بندی دیویی:462/297

شماره کتابشناسی ملی : 7946579

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فیپا

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

تطبيق المعايير العلمية النقد الحديث على ما اختلف وتعارض

من أحاديث المهدي بكتب الفريقين

السيد ثامر هاشم حبيب العميدي

بسم الله الرحمن الرحيم

والصلاة والسلام على نبينا محمد، وعلى آله الطيبين ، وصحبه المخلصين ومن اتبعهم بإحسان إلى يوم الدين .

وبعد:

فإن من دواعي كتابة هذا البحث هو التطاول على الحقائق الإسلامية الثابتة ببعض الكتيبات النقدية في الحديث الشريف ،لأسماء نكرة طفحت على الساحة الثقافية فجأة ،مع خلوها من أبسط المعايير العلمية لنقد الحديث ،إذ لم تتصف بشيء منها البتة ،حتى عادت تلك الكتيبات عقبة أداء من عقبات التواصل الوحدوي على صعيد المجتمع المسلم ، بل وأشبه ما تكون بمحاولة جادة للقضاء على أي وسيلة من شأنها أن تقب بين وجهات نظر المسلمين ، وتلم شعثهم ، وترأب صدعهم !

وذلك لابتذال المعايير العلمية في النقد ابتذالا واضحة خصوصا عند من

ص: 3

پژوهشی علمی درباره احادیث مهدويت

تأليف: سید ثامرهاشم حبيب العميدی

ترجمه: محمود توکلی

ویراستار: دکتر عبدالحسین طالعی

ص: 4

فهرست مطالب

سخن مترجم ...7

فصل اول: تواتر احادیث مهدویت ...9

فصل دوم: بررسی احادیث درباره نسب امام مهدی عجل الله فرجه الشریف...27

فصل سوم: آیا مهدی علیه السلام از خاندان عباس است...35

1- حدیث پرچمهای سیاه ...38

نقد و بررسی این حدیث ...39

2- حدیث برافراشته شدن پرچمهای سیاه در ایلیاء ...41

نقد و بررسی این حدیث ...39

3- حديث «مهدی از نسل عمویم عباس است»...42

4- حديث ام فضل...46

نقد و بررسی این حدیث ...46

5- حديث عبدالله بن عباس ...47

نقد و بررسی این حديث...48

6- حدیث دیگری از ابن عباس...49

نقد و بررسی حدیث ...49

ص: 5

فصل چهارم: بررسی احادیثی که در مورد نام پدرامام مهدی علیه السلام است ...53

حديث اول...59

حدیث دوم ...59

حديث سوم ...60

فصل پنجم: بررسی حدیث امام مهدی علیه السلام ازنسل امام حسن علیه السلام است ...69

فصل ششم: بررسی حدیث «مهدی همان عیسی بن مریم علیه السلام است» ...77

فصل هفتم: بررسی احادیث درباره مدت حکومت امام مهدی علیه السلام...85

بررسی بعضی از اختلاف های جزیی درباره مهدی علیه السلام...90

فصل هشتم: سخن پایانی...95

پیوست: سخنی کوتاه در باب شیوه های بررسی احادیث...101

فهرست منابع...109

ص: 6

سخن مترجم

یکی از حقایق مسلم و مورد اتفاق کلیه ادیان و شرايع الهی و حتی آئینهای بشری، مسأله اعتقاد به منجی آخرالزمان است. این باور در میراث فرهنگ اسلامی با همه متفرعات آن، خصوصا شیعه پررنگ تر بوده و جزئیات آن در میراث مکتوب فرقه ناجیه به صورت دقیق تری نمودار شده و به ما رسیده است.

این اعتقاد در فرهنگ شیعی، در موضوع بسیار مهمی به نام مهدویت متبلور

می گردد، که بحث از پیشینه تاریخی و روایی آن محققان و اندیشمندان زیادی را به خود مشغول داشته و موجب شده تا پژوهشگران شیعی و بعضا اهل سنت به موضوع تعیین مصداق در این حوزه ورود پیدا نمایند. این مسأله موجب شده تا در راستای مطالعات صورت گرفته در این مجال، و ورود به جزئیات بحث، موضوع مهدویت نوعیه و شخصیه سهم قابل توجهی از این تحقیقات را به خودش اختصاص دهد. لذا این موضوع در تاریخ تشیع و حتی تستن همواره مورد بحث و جدل بوده و هر کدام از این دو عقیده در این مدت از باورمندان و نیز منکرانی برخوردار بوده باشد.

ازآنجا که این اعتقاد در تاریخ شیعه و سنی و حتی فرق مختلف منسوب به هردو نحله، همواره در کش و قوس تعیین مصداق به سر می برده است، هرگروه و فرقه ای سعی داشته تا از این نمد کلاهی برای خود دست و پا کند و از این رهگذر، اصل اعتقاد را مصادره به مطلوب نماید، تا بدین ترتیب بتواند آن را به

ص: 7

سمت و سوی جهت گیری مبانی اعتقادی خویش هدایت نماید.

لذا در همین راستا، هر گروهی و خصوصا رهروان مکتب خلافت، کوشیده اند احادیث مربوطه را تأویل نموده و یا آن را به وادی ڈش و تحریف بکشانند؛ تا درنهایت بتوانند مهره دلخواه خویش را از این سبد بیرون آورند. بدیهی است که در چنین وضعی، بازار احادیث جعلی از رونق برخوردار شده و بعضا به این حوزه نیز راه پیدا نماید و پژوهشگران متعهد را بر آن داشته تا به شکلی عالمانه و محققانه به روشنگری و تبیین حقایق بپردازند.

ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست ***عرض خود می بری و زحمت ما می داری

دراین میان استاد فرهیخته، «سید ثامر هاشم حبيب العمیدی»از کسانی است که به منظورروشنگری اذهان مشتاقان، درکنار تألیفات ارزشمند خویش، در این وادی نیز دست به تألیف زده و مقاله ای با عنوان «تطبيق المعايير العلمية لنقد الحديث على ما اختلف و تعارض من احاديث المهدي بكتب الفريقين»تألیف نمود. این مقاله درشماره سوم و چهارم فصلنامه وزین تراثنا»وابسته به مؤسسه آل البيت عالي لإحياء التراث، به تاریخ «رجب»و «ذوالحجة»سال 1416 قمری منتشر شده است. بنده سالها قبل آن را به پیشنهاد دوست ارجمندم جناب آقای دکتر طالعی ترجمه نمودم، ولی به دلایلی موفق به چاپ و انتشار آن نشدم، تا اینکه پس از گذشت سالیانی چند پس از بازنگری و زحمات زیادی که این دوست عزیز در استخراج منابع روایی مستندات متقبل شدند، اکنون آماده شده و به زیور طبع آراسته گشت تا به خوانندگان و پژوهندگان حوزه مهدویت تقدیم گردد. باشد که همواره در سایه سار عنایات خاصه ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، آنی و کمتر از آنی مقهور دشمن شماره یک آن امام همام، شیطان لعین نگردیم.

ششم شوال سال 1442 - محمود توکلی

ص: 8

فصل اول: تواتر احادیث مهدویت

ص: 9

ص: 10

یکی از واقعیاتی که در طول قرون و اعصار، از شهرتی گسترده بین همه ی مسلمانان برخوردار بوده، آن است که سرانجام درآخرالزمان مردی از اهل بیت ظهورمی کند که دین را تأیید می کند و عدالت را آشکار می سازد، اسلام را در همه ی جهان رواج میدهد و نام او امام مهدی علیه السلام است.

ابن خلدون (م.808 ه) برای مناقشه در احادیث مهدی علیه السلام و تضعیف آنهاکوشیده، ولی در جای خویش اشاره خواهیم نمود که او نیز به صحت بعضی از آنها تصریح کرده و به این حقیقت اعتراف نموده است.

حقیقت آن است که تواتر احادیث مهدویت و قطعیت صدور آنها بمثابه چراغی روشن فرا راه مسلمانان در این زمینه است. من بر اساس یک پژوهش مستقل بدین حقیقت دست یافته ام. تعداد زیادی از بزرگان حقاظ، این احادیث را با استناد به شمار زیادی از صحابه روایت کرده اند. اینک جهت آگاهی خواننده محترم، بهتر است اشاره ای سریع به این موارد بشود.

دانشوران زیر، احادیث مربوط به امام مهدی علیه السلام را روایت کرده اند: ابن سعد (م.230 ه)

ابن ابی شیبه (م.235 ه)

احمد حنبل (م.241 ه)

ص: 11

ابوبکراسکافی (م.260 ه)

ابن ماجه (م. 273 ه)

ابوداود (م. 275 ه)

ابن قتیبه دینوری (م. 276)

ترمذی (م.279)

بزاز (م.292 ه)

ابویعلی الموصلی (م. 307 ه)

طبری (م.310 ه)

عقیلی (م. 322 ه)

نعیم بن حماد (م.328 هم)

ابن حبان البستي (ت: 354 ه)

مقدسی (م. 355 ه) طبرانی

(م.360ه) آبری

(م. 363ه)

دار قطنی (م.385 ه)

خظابی (م.388 ه)

حاکم نیشابوری (م.405 ه)

ابونعیم اصفهانی (م.430 ه)

ابوعمرودانی (م.444 هم)

بیهقی (م. 458 ه)

خطیب بغدادی (م. 463 ه)

ابن عبدالبر مالکی (م. 463 ه)

ص: 12

دیلمی (م.509 ه) بغوی

(م.510 یا 516ه)

قاضی عیاض (م.544 ه)

خوارزمی حنفی (م.568ه)

ابن عساکر(م.571ه)

ابن جوزی (م. 597ه)

ابن جزری (م. 606ه)

ابن عربی (م.638 ه)

محمد بن طلحہ شافعی (م.652 ه)

علامه سبط ابن جوزی (م. 654 ه)

ابن ابی الحدید معتزلی حنفی (م.655 ه)

منذری (م. 656 ه)

گنجی شافعی (م.658 ه)

قرطبی مالکی (م.671 ها)

ابن خلکان (م.681 ه)

محب الدین طبری (م.694 ه)

ابن تیمیه (م.728 ه)

جوینی شافعی (م.730 ه)

علاء الدين بن بلبان (م.239 ه)

ولى الدين تبریزی (م. بعد از 741 ه)

مری (م. 742 ه)

ذهبی (م.748 ه)

ص: 13

سراج الدين ابن الوردی (م.749 ه)

زرندی حنفی (م.750 ه)

ابن قیم جوزيه (م.751 ه)

ابن کثیر (م.744 ه)

سعدالدين تفتازانی (م.793 ه)

نورالدین هیثمی (م. 807 ه).

اینان پیشوایان حقاظ تا عصر ابن خلدون (م. 808 ه) اند. اما ابن خلدون پس از پرداختن به تعداد بسیار کمی از احادیث مربوط به امام مهدی علیه السلام، به بررسی و نقد آنها پرداخته و آنها را ضعیف شمرده، و در عین حال به صحت اندکی از آنها نیز تصریح دارد؛ این حافظان را یاد کردیم تا دانسته شود که هیچ کدام از پیشینیان باوی موافق نبوده اند. بلکه بعد از او هم فقط گروه اندکی با او همداستان شده اند، کسانی که خود را به رنگ فرهنگخاورشناسانه در آورده اند.(1)

محدثان یاد شده احادیث امام مهدویت را به بسیاری از صحابه و تابعین

اسناد داده اند. اینک بعضی از آنان را بر حسب تاریخ وفاتشان خواهیم آورد.

فاطمه زهرا علیه السلام دختر رسول خداصلی الله علیه وآله (م.11 ه)

معاذ بن جبل (م.18 ه)

قتادہ بن نعمان (م.23 ه)

عمربن خطاب (م.23 ه)

ابوذر غفاری (م. 23 ه)

عبدالرحمان بن عوف (م. 32 ه)

ص: 14


1- دیدگاه این افراد را در کتابمان به نام «دفاع عن الكافي»نقد و بررسی کرده ایم.

عبدالله بن مسعود (م.32 ه)

عباس بن عبدالمطلب (م.32 ه)

کعب الاحبار (م.32 ه)

عثمان بن عفان (م.35 ه)

سلمان فارسی (م. 36 ه)

طلحة بن عبدالله (ت: 36 ه)

عمار بن یاسر(م. 37 ه)

امام علی علیه السلام (م.40 ه)

تمیم داری (م.40 ه)

زید بن ثابت (م.45 ه)

حفصه دخترعمربن خطاب (م.45 ه)

امام حسن علیه السلام (م.50 ه)

عبدالرحمان بن سمرة م. 50 ه)

مجمع بن جاريه (م. حدود: 50 ه)

عمران بن حصین (م.52 ه)

ابو ایوب انصاری (م.52 ه)

عایشه دخترابی بکر (م.58 ه)

ابوهریره (م.59 ه)

امام حسین علیه السلام (م.61 ه)

ام سلمه (م. 62 ه)

عبدالله بن عمربن خطاب (م.65 ها)

عبدالله بن عمرو بن عاص (م.65 ه )

ص: 15

عبدالله بن عباس (م.68 ه)

زید بن ارقم (م.68 ه)

عوف بن مالک (م. 73 ه)

ابوسعید خدری (م.74 ه)

جابر بن سمرة (م.74 ه)

جابر بن عبدالله انصاری (م.78 ه)

عبدالله بن جعفر طیار(م.80 ه)

ابوامامه باهلی (م.81 ه)

بشربن منذر بن جارود (م. 83 ه) نیز گفته شده است: جد او، جارود بن عمرو

(م.20 ه)

عبدالله بن حارث بن جزء زبیدی (م. 86ه)

سهل بن سعد ساعدی (م.91 هم)

انس بن مالک (م.930 ه)

ابوطفیل (م. 100 ه)

شهر بن حوشب (م.100 ه)

و دیگرانی که من به تاریخ وفاتشان دست نیافته ام مانند:

ام حبیبه

ابوجحاف

ابی سلمی چوپان شتر رسول خدا صلی الله علیه وآله

ابولیلی

ابو وائل

حذيفة بن أسيد

ص: 16

حذيفة بن يمان

حارث بن ربیع ابی قتاده

زربن عبدالله

زرارة بن عبدالله

عبدالله بن ابی اوفی

علاء

علقمه بن عبدالله

على هلالی

قرة بن ایاس

دراینجا مناسب است به حدیث یکی از صحابهی یاد شده توجه کنیم که احادیث مهدویت بدانان اسناد داده شده است، تا طرق نقل آن، طبقه ای از طبقات راویان و کثرت حقاظی که این حدیث را روایت نموده اند روشن شود. و آن، حدیثی از ابوسعید خدری است. بقیه احادیث صحابه را با آن قیاس کن که ابوالفيض غماری با تفصیل جالبی متعرض آنها شده است.

اکنون به متن آنچه او در مورد حديث مذکور بیان داشته است، توجه کنید.

ابوفيض غماری گويد:

«حدیثی از ابوسعید خدری که در طریق آن ابونظرة ، از ابی صدیق ناجی و

حسن بن يزيد سعدی یاد شده اند».

طريق ابن نظرة را ابو داود و حاکم هر دو به روایت عمران القظان از او نقل کرده اند. مسلم نیزدرصحیح خویش از روایت سعید بن زید و داود بن ابی هند هر دو از وی روایت کرده اند. لیکن در صحیح مسلم، این حدیث با توصیف آورده شده است نه به اسم، که خواهد آمد.

ص: 17

طريق ابوصديق ناجی از ابوسعید است که عبدالرزاق و حاکم از معاوية بن قرة

نقل کرده اند. واحمد و ترمذي وابن ماجه و حاکم نیز به روایت زید عمی از وی روایت کرده اند. نیزاحمد و حاکم از روایت عوف بن ابی جمیله اعرابی، از او نقل کرده اند.

حاکم از روایت سلیمان بن عبید از او نقل کرده است.

واحمد و حاکم ازروایت مطربن طهمان وابوهارون عبدی هردو ازوی

نقل کرده اند.

احمد نیز از روایت مطر بن طهمان به تنهایی روایت می کند.

احمد، از روایت علاء بن بشیر مزنی از او و نیز از روایت مطرف از او نقل

کرده اند.طريق حسن بن یزید را طبرانی درمعجم اوسط از روایت ابو واصل عبد بن حمید از ابوصديق الناجی از او نقل کرده اند و آن نیز از روایت مزید در اسناد متصل نقل شده است».(1)

وقتی بدین شیوه به احادیث دیگر صحابه بنگریم، برایمان روشن می گردد که هیچ شبهه و اشکالی در تواتر احادیث مهدویت نزد اهل سنت وجود ندارد و بسیاری از بزرگانشان بدین موضوع تصریح کرده اند، همچنان که خواهد آمد.

اما درخصوص شیعه،همه میدانند که ایمان به ظهورامام مهدی علی

اصلی از اصول اعتقادی شیعه است و مسائل اعتقادی صحیح بدون تواتر ثابت نمی شود. به همین دلیل، اطالهی کلام در نقل احادیث مهدویت از طريق شيعه به همراه بیان طرق آن احادیث - که به پیامبر و اهل بیتش صلوات الله عليهم و

ص: 18


1- ابراز الوهم المكنون، 438.

صحابۂ جلیل القدر آنها می رسد. در حقیقت توضیح واضحات است.

البته موضوع بحث، در حقیقت، نقد و تحلیل تعارضات و اختلافات موجود در احادیث مهدویت نزد فریقین است. ولی مقدمه این بحث، همراه با بیان نظر علمای حدیث و منتقدان و حقاظ مهم اهل سنت دراین رساله و آشکار کردن موضع گیری آنها در برابر این احادیث، یک جوعمومی اسلامی به این بحث می بخشد و آن را از هر چارچوب خاص مذهبی دور می سازد.

اهل تستن به صحت احادیث مهدى علیه السلام تصریح کرده و بسیاری از آنها به تواتراین احادیث عقیده دارند. فقهای مذاهب اربعه فتوا داده اند که منکراین احادیث باید تأدیب شود و در صورت توبه نکردن، تا حد توبه و بازگشت به حق تنبیه گردد، بلکه شرعا چنین کسی را مهدورالدم می دانند. زیرا به تعبیر آنان، چنین کسی سنت مظهر را آن چنان حقیر شمرده که این بحث، توان پرداختن به آن را ندارد. به همین جهت، به بعضی از کسانی که صحت احادیث مهدی علیه السلام یا تواتر آنها را آشکارا و صریح گفته اند، به طورگذرا، اشاره خواهیم کرد و در این بیان، به اسم و کتاب وی و تعیین محل تصريح اکتفا میکنیم :

ترمذی (م. 297 ه)(1)

عقیلی (م. 322 ه)(2)

بربهاری (م. 329 ه)(3)

محمد بن حسین آبری (م.362 هم) به نقل تذکره ی قرطبی(4)

ص: 19


1- . سنن ترمذی 505/4- 506 ح 2230 -2233
2- الضعفاء الكبير253/3 ح 1257
3- الاحتجاج بالأثرعلى من انكرالمهدي المنتظر، ص 28
4- التذكرة، ص 701، که سخن از تواتر احادیث مهدویت را از آبری نقل کرده و پسندیده است .

حاکم نیشابوری (م.405ه)(1)

بیهقی (م.458 ها) به نقل از ابن قیم (2)

تعوی (م. 510 هيا 516 ه)(3)

ابن اثیر (م. 606ه)(4)

قرطبی مالکی (م.671ه)(5)

ابن منظور (م.711ه)(6)

ابن تیمیه (م. 728ه)(7)

مری (م.7420ه)(8)

ذهبی (م.748ه)(9)

ابن قیم (م.751ه)(10)

ابن کثیر (م. 774ه)(11)

تفتازانی (م. 793 هم)(12)

ص: 20


1- . مستدرک حاکم 429/4 ، 450، 457، 464، 465، 502، 553، 554 ، 554، 557، 558.
2- المنار المنيف / 130 ح 225 و نیز بنگرید: الاعتقاد بیهقی / 127
3- مصابيح الستة، ص 488 ح 4699، ص 492 493 ح 4210 تا 4213، 4215
4- النهاية في غريب الحديث 290/1 ، 172/2 و 325 و 326، 33/4، 254/5
5- التذكرة، ص 701 و 704
6- لسان العرب 59/15ماده ی «هدی»
7- منهاج السنة 211/4
8- تهذيب الكمال 146/25 - 149 شماره 5181 در شرح حال محمد بن خالد الجندي
9- تلخيص المستدرک 553/4 و 558
10- المنار المنيف، ص 130- 133 ح 326 و 327 و 329 و 33...135
11- النهاية في الفتن و الملاحم 55/1 و 56
12- شرح المقاصد 312/5 ، شرح عقائد النسفی 169

نورالدین هیثمی (م. 807 ه)(1)

ابن خلدون (م.808ه) که خود به صحت بعضی از احادیث مهدي عليه السلام

اعتراف کرده است.(2)

تیری شافعی (م. 833ه)(3)

احمد بن ابی بکر بوصیری (م.840 ه)(4)

ابن حجر عسقلانی (م. 852ه)(5)

شمس الدین سخاوی (م. 902 ه)(6)

سیوطی (م.911ه)(7)

شعرانی (م. 973ه)(8)

ابن حجرهیتمی (م.974ه)(9)

متقی هندی (م.975ه) او در کتاب خویش البرهان، چهار فتوی از فقهای مذاهب اربعه در قرن دهم را آورده، در خصوص فردی که منکر ظهور مهدي عليه السلام در آخرالزمان باشد و احادیث وارده در این باره را دروغ شمارد. (10)

ص: 21


1- مجمع الزوائد313/7- 313
2- تاریخ ابن خلدون 564/1 و 565 و 568، فصل 52
3- اسمي المنفب في تهذيب اسنى المطالب 163 - 168
4- مصباح الزجاجة في زوائد ابن ماجة 263/3 شماره 1442
5- 5. تهذيب التهذيب 125/9 شماره 201 در شرح حال محمد بن خالد جندی، فتح الباری 385/6
6- . همچنان که در«نظم المتناثر من الحديث المتواتر»نوشته ی کتانی ص226 شماره 289 قول به تواتر احادیث مهدی علیه السلام نقل شده است.
7- الجامع الصغیر 672/2 ح 9241، 9244، 8245، 438/2 ح 7489؛ بلبيسی درعطر الوردی ص45 از بعضی کتابهایش نقل کرده که قائل به تواتر احادیث مهدویت است .
8- الیواقیت والجواهر143/2
9- الصواعق المحرقة ص 162 - 167
10- البرهان في علامات مهدی آخرالزمان ص 177 - 183

شیخ مرعي بن يوسف حنبلی (م. 1033 ه)(1)

برزنجی (م. 1103ه)(2)

زرقانی مالکی (م. 1122ه)(3)

شیخ محمد بن قاسم بن محمد جسوس مالکی (م. 1182ه)(4)

ابوعلاء عراقی (م.1183 ه)(5)

سفارینی حنبلی (م.1188 ه)(6)

زبیدی حنفی (م. 1205 ه)(7)

شیخ صبان (م. 1206 ه)(8)

سویدی (م. 1246ه)(9)

شوکانی زیدی (م.1250 ه)(10)

شبلنجی (م. 1291ه)(11)

احمد زینی دحلان مفتی شافعیان (م. 1304 ه) (12)

ص: 22


1- به الامام المهدی علیه السلام عند اهل السنة 23/2 مراجعه شود.
2- الاشاعة لاشراط الساعة 87 که او نیز از قائلين به تواتر است.
3- همان گونه که درابراز الوهم المکنون 434 آمده است .
4- چنان که در نظم المتناثر ص 226 ح 289 آمده است.
5- همان سان که در نظم المتناثر ص 226 ح 289 آمده است .
6- بنگريد: الامام المهدي علیه السلام عند اهل السنة 2/20
7- تاج العروس 408/10 -409 ماده ی «هدی»
8- اسعاف الراغبين ص 145 و 147 و 152 که به تواتر احادیث مهدویت تصریح نموده است.
9- سبائك الذهب ص 344
10- همچنان که در الاذاعة ص 125 و 126 آورده است و او از قائلين به تواتر احادیث امام مهدی عالی است .
11- نورالابصار ص 187 و 187 که او از قالین به تواتر است.
12- الفتوحات الاسلامية 21/2 که او از قالین به تواتر است.

قنوجی بخاری (م. 1307 ه)(1)

شهاب الدین حلوانی مصری شافعی (م.1308ه)(2)

بلبيسی شافعی (متوفی ابتدای قرن چهاردهم)(3)

آلوسی حنفی، ابوالبرکات (م. 1317 ه)(4)

ابوطیب آبادی (م.1329ه )(5)

کتانی مالكی (م. 1353 ه) که قول به تواتر احادیث مهدی علت را از جمعیاز

حفاظ آورده است.(6)

مبارکپوری (م. 1353 ه )(7)

شیخ منصور علی ناصف (م. بعد از سال 1371 ه)(8)

شیخ محمد خضر حسين مصری (م. 1377 ه)(9)

ابوالفيض غماری شافعی (م. 1380 ه) که تواتر احادیث مربوط به مهدی علیه السلام را با واضحترین دلائل و قویترین آنها اثبات کرده است.(10)

ص: 23


1- بنگرید: الاذاعة 122 و 114 و 128 که او نیز به تواتر احادیث امام مهدی علیه السلام تصریح نموده و تواترآن را از پیشوایان حفاظ نقل کرده کرده است.
2- القطر الشهدی فی اوصاف المهدی ص 68
3- العطر الوردي ص 44 و 45
4- غالية المواعظ ص 76 - 77
5- عون المعبود شرح سنن ابی داود 361/11
6- نظم المتناثر ص 225 - 228 ح 289
7- تحفة الأحوذي، ضمن شرح حديث شماره 2331 سنن ترمذی، باب آنچه در مورد مهدی علیه السلام آمده است.
8- التاج الجامع للأصول 341/5
9- 9. نظرة في احاديث المهدی، مقاله ای که مجله التمدن الاسلامی در سال 1370 ه از شیخ مذکور انتشار داده است. ص 831
10- ابراز الوهم المکنون ص 443 ، المهدي المنتظ... - 8 هردو از ابی الفيض

شیخ محمد بن عزيز مانع (م. 1385 ه)(1)

شیخ محمد فؤاد عبدالباقی (م. 1388 ه)(2)

بعلاوه دهها دانشمند معاصر نیز که آگاهی وسیعی در زمینه علوم حدیث، روایت و درایت دارند، احادیث مربوط به مهدی را صحیح و معتبر می دانند، همچون :

مودودی در البيانات، ص 166

البانی در مقاله ای پیرامون مهدی علیه السلام ص 644 که در مجله التمدن الاسلامی سال 1371 ه شماره 22 منتشر شده است.

شیخ صفاء الدین در مجله «التربية الاسلامية»(چاپ عراق) سال 14 شماره

7 ص 30

شیخ عبدالمحسن العباد در گفتار خود در مورد مهدى علیه السلام ،ص 644 منتشر شده درمجله «الجامعة الاسلامية»چاپ مدینه سال 1388 ه.. البته وی مقاله ی دیگری دارد در رد بر کسی که احادیث صحیح وارد شده درمورد مهدی عابر را تکذیب می کند که در همان مجله سال 1400 منتشرشده است.

شیخ تویجری در کتاب خویش «الاحتجاج بالاثر»که درباره آن سخن گفته

شد. او بر مقاله یاد شده شیخ عبدالمحسن العباد تعليقاتی دارد.

اهل سنت با شیعه ی امامیه در خصوص صحت و تواتر احادیث مهدویت

ص: 24


1- چنان که در الاحتجاج بالاثر 299 آمده است.
2- چنان که در گفتارشیخ عباد به نام عقیده اهل السنة والأثر في المهدي المنتظرآمده است. این مقاله در شماره 46«مجلة الجامعة الاسلامية»چاپ مدینه در سال 1400 منتشر شده است.

اتفاق نظر دارند. آنها تردید ندارند که این موعود در زبان احادیث ، همنام پیامبر و لقبش مهدی است.

همه دانشوران یاد شده بر این امر شهادت داده اند و تصریح احادیث بدین

موضوع از طریق فريقين را گواه آن دانسته اند.

پس اختلاف یا تعارضی که در مورد آن احادیث ادعا می شود چیست که به بهانه ی آن، عقیده مهدویت را اسطوره ای فکری و خرافی پنداشته اند؟ آیا تعارض و اختلاف بین آن احادیث، تعارض و اختلافی حقیقی است که به هیچ وجه نمی توان این اختلاف را به طوری از بین برد، و به سقوط و بی اعتباری آن حدیث ها می انجامد، یا این که بعضی موارد آنها ابتدایی است ودر موارد دیگر هیچ اصلی ندارد؟

ملاکی که در شناخت تعارض در اختلاف حاصل در احادیث مهدی علیه السلام

می توان بدان رجوع کرد، چیست؟

آیا ادعای صحت آن احادیث و تواترشان با ادعای اختلاف و تعارض بین

آنها قابل جمع است؟

اینها پرسش های جدی است که برای جوابشان احادیث مهدویت در چند گروه تقسیم می شود، تا سیربحث در موارد اختلاف و اتفاق، وضع شذوذ یا ضعف ، آشکار گردد، به گونه ای که نتوان آن را معارض یا مخالف با حدیثی که در نظر علمای فریقین، صحيح و ثابت باشد، به شمار آورد.

ص: 25

ص: 26

فصل دوم: بررسی احادیث درباره نسب امام مهدی عجل الله فرجه الشریف

ص: 27

ص: 28

احادیث وارده در کتب فریقین، اختلافاتی آشکار در مورد نسب امام مهدی عليه السلام دارند. لیکن این اختلاف با ملاحظه تقیید و اطلاقی که از آن برخوردارند، به معنی عدم اتفاق بين آنها نیست. ما در باب تعارض دو خبری که اسانید آن دو، از هر شائبه و عیبی در امان است و با احادیث دیگر معادل است و در آنها تصریح شده که مهدی از فرزندان امام حسین علیه السلام است، وجوه معین در اختیار داریم. به این ترتیب می توان میان این اخبار مختلف جمع کرد.

از احادیثی که بیانگرنسب امام مهدی علیه السلام هستند، چنین برمی آید که شاخصه این احادیث، از نظر صحت منحصر است در این که او قرشی، هاشمی، علوی و حسینی است. با توجه به فروع دیگر بحث، این احادیث از هر تناقض وتعارض واختلاف قابل توجهی بدور هستند.

بعضی از این احادیث مهدی را از قریش معرفی می کند. بعضی دیگر آن حضرت را از بنی هاشم دانسته و بعضی وی را از نسل عبدالمطلب می داند.

بین این سه دسته ، هیچگونه اختلاف و تعارضی وجود ندارد. زیرا فرزندان عبدالمطلب همان بنی هاشم اند، و بنی هاشم از قبیله قریش اند، و هرکدام از فرزندان عبدالمطلب می تواند خود را هاشمی قرشی بداند.

ص: 29

نسبت هاشمیون و حتی دیگران به قبيله قریش می رسد، و بنی هاشم خوداز شمار زیادی برخوردارند. بنابراین اگر مهدى علیه السلام را از فرزندان عبدالمطلب بدانیم، اطلاقی که پیش از این بوده، مقید می شود. و بنابراتفاق فضلاء، مطلق برمقید حمل می گردد. بنابراین نتیجه می گیریم که او از فرزندان عبدالمطلب است.

بعضی از احادیث او را از فرزندان ابوطالب و بعضی دیگر وی را از فرزندان عباس می دانند. به حسب ظاهر این دو دسته از احادیث درتعارض واختلافند، مگر اینکه - برفرض مسلم دانستن صحت احادیث هر دو گروه گفته شود که مهدی علیه السلام از نسل عباس و پدرش از نسل ابی طالب است. بدین ترتیب، تعارض و اختلاف از بین می رود. اما ان شاء الله به شکلی مفصل خواهیم آورد که همه احادیثی که می گویند مهدی علیه السلام از فرزندان عباس است، یا ضعیف هستند و یا جعلی، به طوریکه نیازی به جمع بین احادیث نخواهد بود. زیرا این کار، جمع بین احادیث ضعیف و جعلی از یک سوی، و احادیث صحبح وثابت از سوی دیگر است. بنابراین آنچه در این گروه از احادیث ، بلامعارض باقی می ماند، این است که مهدی علیه السلام از فرزندان ابوطالب است.

گروه دیگری از احادیث، تصریح می کند که مهدی از آل محمد صلی الله علیه وآله است. گروهی دیگر از اخبار، او را از اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله ، و احادیث دیگر، او را از عترت پیامبرصلی الله علیه وآله معرفی می کند.

کمترین تعارض واختلافی در این سه دسنه از احادیث، یافت نمی شود. زیرا

به تصریح بزرگان لغت، معنای آل و عترت، همان اهل است.

ابن منظور گوید: آل الله وآل رسول خدا، اولیای او هستند، اصل کلمه آل، اهل بوده است، سپس حرف هاء به همزه تبدیل شده است و در تقدیر چنین

ص: 30

شده است: «أأل»آنگاه چون دو همزه بدنبال هم قرار گرفته است، دومی را به الف تبدیل کرده اند.(1)

در همان کتاب، با استناد به حدیث «إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتی اهل بیتی»تصریح کرده که عترت، همان اهل بیت است. آنگاه گوید: پیامبر، عترت را همان اهل بیت دانسته است.

می دانیم که علی امیرالمؤمنین علیه السلام ،بنابر اتفاق، از اهل بیت است. و«حدیث کسا»که در نظر تمام محدثان مشهور است، این موضوع را تأیید کرده است. دراین حدیث آمده است: «اللهم هؤلاء أهل بيتي».از این روایت برای ما به روشنی آشکار می گردد که چگونه رسول بزرگوارصلی الله علیه وآله جهت تشخیص نسب مهدی علیه السلام ، نقاط را بر روی حروف قرار داد، دسته جدیدی از احادیث نیز که براساس آنها مهدی، از نسل علی علیه السلام است - بدان تصریح دارند.

امیرالمؤمنین علیه السلام از طریق حضرت زهراء علیهما السلام ، خود پدر هردو سبط این امت است، یعنی نسب امام حسن و امام حسین علیهما السلام به وسیله حضرت زهراء علیهما السلام به امیرالمؤمنین علیه السلام باز می گردد؛ چنان که نسب پسران دیگر آن حضرت از طریق همسران دیگر امیرالمؤمنین علت نیز به آن حضرت باز می گردد. بنابراین به منظور تمایز دقیق، گروه دیگری از احادیث صادر شده تا همگی روشن کنند که مهدي موعود آخرالزمان، فقط از نسل فاطمه زهرا علیهما السلام است

احادیثی که وجود آن حضرت را از نسل فاطمه زهرا علیهما السلام معرفی می کنند، بی تردید، همه احادیث یاد شده پیشین را مقید کرده و تمام آن احاديث قبلی براین تقييد حمل می شود.(2)

ص: 31


1- لسان العرب، 253/1 ماده «اهل»
2- في انتظار امام /17.

تمامی این گروه ازاحادیث ، دراین حدیث جمع شده است که قتاده گوید: به سعید بن مسیب گفتم: آیا مهدی حقیقت دارد ؟ گفت: بله. گفتم: از نسل کیست؟ گفت: از قریش است. گفتم: از کدام تیرۂ قریش؟ گفت: از بنی هاشم. گفتم: از کدام تیره بنی هاشم ؟ گفت: ازبنی عبدالمطلب . گفتم: از کدام گروه بنی عبدالمطلب ؟ گفت: از فرزندان فاطمه.(1)

ابن منادی نیز این حدیث را از سعید بن مسیب نقل کرده و سندش را با اختلاف

اندکی به نقل از ام سلمه به رسول خدا صلی الله علیه وآله می رساند.(2)

در فتن زکریا - بنابر آنچه در ملاحم ابن طاووس آمده است - سن این حديث

را به ابن مسیب می رساند.(3)

کتاب عقد الدرر به نقل از ابن منادی آن را روایت می کند. سپس گوید: آن را امام ابوالحسن احمد بن جعفر منادی وامام ابو عبدالله نعیم بن حماد روایت کرده اند.(4)

افرادی دیگر نیز این حدیث را روایت کرده اند.(5)

حدیث: «مهدی حق است و او از فرزندان فاطمه است»در 84 منبع از منابع مهم فریقین به ثبت رسیده ، که منابع اهل سنت به تنهایی در این خصوص، به 56 مورد می رسد، و بقیه موارد از منابع شیعه امامیه است، چنان که به تفصیل

ص: 32


1-
2- - الفتن ابن حماد /101، به نقل ازمعجم احاديث المهدي علیه السلام 154/1 شماره 81.
3- الملاحم ابن طاووس /164 باب 19
4- عقد الدرر/23 باب 1.
5- رجوع شود به الحاوی للفتاوی 74/2 نوشته سیوطی، البرهان في علامات مهدی آخرالزمان علیه السلام /95، شماره 20 باب 2 نوشته متقی هندی

در معجم احادیث المهدی علیه السلام آمده است.(1)

آنچه توجه نگارنده را به خود جلب کرده، این است که چهار تن از علمای اهل سنت، این حدیث شریف را روایت کرده و به صراحت به وجود این حديث در صحیح مسلم اشاره کرده اند. اینان عبارتند از:

ابن حجرهیتمی (م. 974 ه) در: الصواعق المحرقة باب 11 ص 163.

متقی هندی (م. 975 ه) در: کنز العمال 264/14 ح 38662.

شیخ محمد بن علی صبان (م. 1206 ه) در: اسعاف الراغبين ص 145.

شیخ حسن عدوی حمزاوی مالکی (م. 1303 ه) در مشارق الانوار، ص 112.

مایه تأسف شدید این است که در سه چاپ صحیح مسلم، این حدیث را نیافتم.

دراینجا مناسب است نام بعضی از کسانی را بیاورم که به صحت این حديث

صراحت دارند:

1- بغوی در مصابيح الستة، این حدیث را در زمره احادیث حسن می شمارد.(2)

2- بی مالکی درتذکره به نقل از حاکم نیشابوری، سیوطی درالحاوی

للفتاوى (3)و الجامع الصغیر(4) ین حدیث را صحیح می دانند.

3- ابن حجرهیتمی در الصواعق المحرقة (5) فصل اول از باب 11 ، بدان احتجاج کرده و آن را صحیح می شمرد.

ص: 33


1- معجم احادیث المهدی علیه السلام 136/1 ، شماره 74..
2- مصابیح السنة /492 شماره 4211
3- الحاوی للفتاوی85/2، التذكرة /701
4- الجامع الصغیر672/2 ، شماره 9241 .
5- الصواعق المحرقه /162 و 165 و 166

4- برزنجی در«الاشاعة»صراحت قائل به تواتر این حدیث است و گوید:

احادیث وجود مهدی و خروج وی در آخرالزمان و اینکه او از عترت رسول

خدا صلی الله علیه وآله، و از نسل فاطمه علیهما السلام است، به حد تواتر رسیده است».(1)

5- شیخ احمد زینی دحلان مفتی شافعی از جمله کسانی است که صحت این حدیث را به قطع و یقین بیان می دارد، و می گوید: «ظهور او و اینکه او از نسل فاطمه است، قطعی است».(2)

6- شيخ صبان مواردی از امتیازات اختصاصی اهل بیت عالی را بیان کرده

و گوید:

«در خصوص خروج مهدی آخرالزمان، مسلم وأبوداود ونسائي وابن ماجه و بیهقی و دیگران روایت کرده اند که پیامبر فرمود: مهدی، ازاهل بیت من، از نسل فاطمه است».(3)

نتیجه مورد اتفاق سنی و شیعه امامیه تا اینجا این است که امام مهدی علیه السلام از نسل فاطمه زهرا علیهما السلام است. بنابراین باید با تأكيد بر روی این نتیجه مهم، مدتی آن را رها کنیم و مجددا بدان بازگردیم تا گرفتارمناقشه بعضی از گروهها در مورد دیگر احادیث مهدویت بنحوی که خواهید دید. نشویم.

ص: 34


1- الاشاعة في اشراط الساعة /87.
2- الفتوحات الاسلامية 211/2
3- اسعاف الراغبين / 45.

فصل سوم: آیا مهدی علیه السلام از خاندان عباس است

اشاره

ص: 35

ص: 36

مجموعه ای از احادیث، نسب امام مهدی علیه السلام را به عباس عموی پیامبر صلی الله علیه وآله می رساند. ما متعرض تمام آن احادیث که در کتاب های اهل سنت وارد شده است، خواهیم شد. دراین میان مشخص می شود که آنها در حدی نیستند که حقیقتا بتوانند با احادیثی معارضه کنند که مهدی علیه السلام را از فرزندان فاطمه زهرا علیهما السلام و از نسل امام حسین علیه السلام می دانند.

به تصریح علمای محدث اهل سنت، به این گروه احادیث نمی توان اعتماد کرد، زیرا نتیجه این اعتماد، مردود دانستن احادیث صحیحه در مقابل حجتی است که آنها در تعارض با این احادیث ارائه می کنند. لذا این احادیث را ضعیف دانسته و بعضی از راویانش را درکتب رجال خویش، متهم به دروغ نموده اند.

البته بعضی دانشوران صحت بعضی از آنها را ادعا کرده اند، اما نمی توان آن را با احادیث صحیح ثابت دیگر در تعارض دانست، زیرا شرط تعارض، تساوی بین دو شیء متعارض درهمه شؤون است و نمی توان به شرط صحت اکتفا کرد.

گاهی خبری به طریق معتبر روایت می گردد، اما قرائن خارجیه گواهی میدهند که این حدیث با واقعیت مخالفت دارد.نیز گاهی خبردیگری از طریق واحدیا دو طریق روایت می گردد. اما خبری که با آن تعارض دارد، ازدهها طريق روایت می شود. در اینجا تعارض این دو خبر، بر فرض وثاقت راویانش اعتبار ندارد،

ص: 37

زیرا شهرت خبرو کثرت راویانش و تعدد طرق آن، از مرجحات یک حدیث بر حدیث دیگری است؛ یعنی یک حدیث فقط از جهت صحت نقل با حديث دیگر مساوی است. بنابراین تعارض در چنین موردی ، تعارض از جهت صحت نقل است نه دیگر موارد، یعنی نمی توان این دو حدیث را از جهت شهرت و تعدد طرق و دیگر مرجات، متعارض دانست.

اگرتعارض مورد ادعا، بين حديث صحيح و ثابت مورد اتفاق با حدیثی ضعیف یا جعلی روی دهد، چه باید کرد؟ آیا نباید در این میان حدیث جعلی بهگونه ای تأویل گردد تا با حديث صحيح هماهنگ شود؟ خواهیم دید احادیثی که نسب امام مهدی علیه السلام را به عباس بن عبدالمطلب می رسانند، هرگز در سطح احادیث دیگری که آن حضرت را از نسل فاطمه علیهما السلام می دانند، قرار ندارد و حتی ازنظر ثبوت نیز بدان سطح نمی رسند.

این احادیث عبارتند از:

1-حدیث پرچمهای سیاه:

اشاره

احمد در مسند خویش، از وکیع، از شریک، از علی بن یزید، از ابوقلابه، از ثوبان نقل کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:

«هرگاه پرچمهای سیاه را دیدید که از جانب خراسان می آیند، بدان روی آورید، اگرچه با خزیدن بر روی برف باشد، زیرا خلیفه خدا مهدی ع در میان آنها قرار دارد».(1)

بلخی با اندک اختلافی در کتاب خود(2) وابن ماجه در سنن، از طریق دیگری این حدیث را روایت کرده اند.(3)

ص: 38


1- مسند احمد77/5
2- البدء و التاریخ 174/2 ، فصل هفتم.
3- سنن ابن ماجة 2/ 1336، شماره 4082 حديث اول از باب خروج المهدی.

نقد و بررسی این حدیث

الف) این حدیث - برخلاف پندار برخی که مهدی موعود را همان مهدی عباسی می دانند - دلالت ندارد بر آن که مهدی علیه السلام به عنوان خلیفه الله ، از نسل عباس باشد. این پندار به دلیل سخن رفتن از پرچمهای سیاه است، زیرا پرچمهای بنی عباس که از سمت خراسان آمده بودند، سیاه بودند. بعلاوه بر فرض آن که حدیث را صحیح بدانیم، هیچ دلیلی بر انحصار پرچمهای سیاه به پرچمهای بنی عباس وجود ندارد.

ب) اگر حدیث را صحیح بدانیم، باز هم هیچ دلالتی در آن وجود ندارد که خليفة الله مهدی علیه السلام همان مهدی عباسی (م.169 ه) باشد، زیرا که او در آخر الزمان نبود، از ثروت چشم نپوشید، بین رکن و مقام با او بیعت نشد، دجال را نکشت، عیسای پیامبرعلیه السلام به کمک به او برای کشتن دجال فرود نیامد، و درنهایت وی کمترین علامت از علامات ظهور مهدی علیه السلام را که مورد اتفاق فریقین است، آشکار نکرد.(1).

ص: 39


1- در این خصوص به دو مورد از صحیح بخاری رجوع شود: یکی 205/4 ، کتاب الانبیاء، باب آنچه در مورد بنی اسرائیل گفته شده است ، دیگر75/9 ، کتاب الفتن باب ذكر دجال. آنگاه با شروح صحیح بخاری که در زیر می آید، مقایسه شود: یکم. فتح الباری، ابن حجر عسقلانی383/6 -385. دوم. ارشاد الساری بشرح صحيح البخاری - قسطلانی -419/5. سوم. عمدة القاری شرح صحیح البخاری - عینی - 39/16 - 40 از مجلد هشتم . چهارم. فیض الباری علی صحیح البخاری - کشمیری دیوبندی - 44/4 - 47. پنجم. حاشية البدر السارى الى فیض الباری - محمد بدر - 44/4 -47. همچنین رجوع شود به: صحیح مسلم 136/1 شماره 244 و 245 و 137/1 شماره 246 باب نزول عیسی بن مریم حاكم بشريعة نبينا؛ صحیح مسلم بشرح النووي 189/2 همان باب، 18 /16 از کتاب الفتن وأشراط الساعة، 23/18 و 58 و 78 از کتاب سابق و همینطور38/18 و 39. آنگاه مقایسه شود با: مسند احمد 3/ 80، مصنف ابن ابی شیبة196/15 شماره 19485 و 19486، المستدرک 454/4 ، الحاوی للفتاوی 59/2 و 62 و 63 و 64، المصنف عبدالرزاق 371/11 شماره 20770 از باب المهدی. هم چنین بنگرید به: مستدرک الحاكم 520/4 ، تلخیص المستدرک ذهبی، کنز العمال 272/14 . شماره 38698، مسند احمد 37/3 ، سنن الترمذی 506/4 ، شماره 2232، مجمع الزوائد 313/7 و کتاب نگارنده بنام دفاع عن الكافی 243/1 -275. آنگاه به علم اليقين خواهی دانست که آنچه بخاری و مسلم در این دو جا روایت کرده اند، فقط در مورد امام مهدی علیه السلام و بلکه از علائم متفق عليها در خصوص ظهور شريفش است، هرچند به اسم و لقب وی تصریح نکرده باشند.

ج) مهدی عباسی از سال 158 هجری تا 169 هجری خلافت کرد و به سال 169 هجری درگذشت. این موضوع دليل قاطعی است که او مهدی موعودی نیست که درآخرالزمان می آید نیست.

نکته قابل توجه دیگر در اینجا این است که مهدی عباسی 11 سال خلافت کرد، درحالی که ما حتی یک روایت - هرچند جعلی - در هیچ کدام از کتابهای فریقین نیافتیم که مدت حکومت مهدی منتظرعلیه السلام را به این مقدار، معین کرده باشند، با آن که احادیث در مورد مدت خلافت آن حضرت با هم اختلاف دارند وبدان اشاره خواهد شد.

د) عصر مهدی عباسی شاهد دخالت بسیار زشت زنان در مسائل حکومتی بود، به طوری که طبری دخالت خیزران همسر مهدی عباسی را در امور دولتی او آورده است. او بر تمامی مسائل حکومتی در زمان فرزندش هادی (169 - 170 ه) تسلط داشت.(1)بدین ترتیب چگونه می توان چنین کسی را خلیفه خدا در زمین نام نهاد؟

ه) ابن قیم در المنار المنيف روایت احمد را، به علی بن زید نسبت داده و ضعیف دانسته است و می گوید: «على بن زید کسی است که مسلم تابعی بودن وی را روایت کرده، ولی او را ضعیف می داند. او احادیث منکری دارد که بدانها

ص: 40


1- بنگرید به کتاب نگارنده: الشيخ الكليني البغدادي و كتابه الكافی ص 42، که اسنادی دراین مورد آورده است.

منحصربه فرد بوده و بدانچه او منفرد است، نمی توان احتجاج کرد»..(1)

حديث ابن ماجه را نیز به دلیل یزید بن ابی زیاد، ضعیف دانسته و در این

مورد گفته است:

دراین روایت ابن ماجه و روایت قبل از آن، هیچ دلیلی وجود ندارد که آن مهدی که از بنی عباس به خلافت رسید، همان مهد... باشد که در آخرالزمان

خروج می کند...».(2)

2-حدیث برافراشته شدن پرچمهای سیاه در ایلیاء:

اشاره

ترمذی در سنن با سند خویش، از ابوهریره نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: پرچمهای سیاه از خراسان بیرون می آید، و چیزی مانع آنها نمی شود، تا اینکه در ایلیاء برافراشته می شوند.(3)

نقد و بررسی این حدیث

سخن در مورد این حدیث ، همچون سخن در مورد حديث پیشین است، یعنی

حدیث هیچ صراحتی ندارد بر اینکه مهدی علیه السلام از نسل ابن عباس باشد. ابن کثیر پس از نقل این روایت به آن پاسخ داده و گفته است:

«این حدیث، غریب است. این پرچمهای سیاه، آن پرچمهایی نیست که ابومسلم خراسانی بدانها مشتهر بوده و با آنها دولت بنی امیه را در سال 132 ساقط کرد؛ بلکه پرچمهای سیاه دیگری به همراه مهدی می آیند».ابن کثیر سخن را ادامه می دهد تا اینکه گوید:

«مقصود این است که: همچنان که متن حدیث دلالت دارد، اصل خروج

ص: 41


1- المنار المنيف /137 ذیل حدیث 338
2- المنار المنيف / 138 ذیل حدیث 339
3- سنن ترمذی 531/4 ، شماره 2269.

مهدي ممدوح که به وجود او در آخر الزمان وعده داده اند، از مشرق زمین است و در کنار خانه خدا با او بیعت می شود. و من رسالة مستقلی را به مهدی علی اختصاص داده ام. ولله الحمد».(1)

پیامد نقل احادیث مهدویت از جانب عباسیان - همانطوری که خواهیم فهمید - آثاری منفی در ارزیابی بعضی از احادیث مهدویت خصوصا همین حدیث دارد. این حدیث را فریقین بطرق متفاوت توسط فريقين روایت کرده اند و حاکم بعضی از طرقش را بر اساس شرط بخاری و مسلم صحیح دانسته است .(2)

و البته تضعيف بعضی از طرق حديث به معنای رد تمامی طرق آن و حکم بر

جعلی بودن آنها نیست.

بعید نیست، اینکه بنی عباس لباس سیاه را شعار خویش قرار دادند، بدین هدف که احادیث صحیحه ای را توجیه گرادعای خویش در مورد مهدی عباسی قرار دهند. احادیثی که در خصوص مقدمۂ حکومت امام مهدی علیه السلام ، از پرچمداران پرچمهای سیاه که مردمی از شرق زمین اند، سخن می گوید. و گرنه بخاطر فراوانی طرق این حدیث در نزد فریقین، عقیده به ضعف احادیث پرچمها بسیار سخت است.

3-حديث «مهدی از نسل عمویم عباس است».

این حدیث را سه نفر از راویان صدر اسلام یعنی کعب الاحبار، عثمان بن عفان وعبدالله بن عمر روایت کرده اند. حدیث کعب الاحبار را، ابن حماد از ولید از شیخ از یزید بن ولید خزاعی از کعب روایت کرده اند که در آن آمده است:

«مهدی از نسل عباس است».(3)

ص: 42


1- النهاية في الفتن و الملاحم 55/1
2- مستدرک الحاکم 502/4
3- الملاحم والفتن /103

حديث عثمان را، محب الدین طبری درذخائرالعقبی به نقل ازابوالقاسم سهمی از عثمان روایت کرده است که گفت:

از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که فرمود: مهدی از نسل عمویم عباس است».(1)

حديث ابن عمر را، ابن وردی در خريدة العجائب به صورت مرسل ازابن عمرروایت کرده است. حدیث مرفوع نیست و متن آن چنین است:مردی از نسل عباس خروج می کند».(2)

درمورد این سه حدیث باید گفت:

حديث اول، هیچ حجتی ندارد، زیرا در سندش به طور مبهم، از«شيخ» روایت کرده است. همگان اتفاق دارند که سند آن منقطع است، زیرا سندش شامل لفظی مبهم است که اصطلاحا منقطع نامیده می شود.(3) البته آن را مجهول نیز می نامند، زیرا شیخ فردی است که موثق نیست، مورد حرج و یا تعدیل قرار نگرفته است، بلکه اساسا شناخته شده نیست. مثل اینکه در سند حديث بگویند: از مردی یا از شیخ یا از کسی که آن را روایت کرده، نقل شده است.(4) وحكم حدیث مجهول یا منقطع، همچون حديث مرسل است.

درکتاب «الرواشح السماوية»گوید: در حدیث مرسل، واسطه سند مبهم است مانند عن رجل. (5)و حجیت حدیث مرسل در فریقین به اثبات نرسیده است. از این قسم فقط می توان احتجاج شافعی به احادیث مرسل سعيد بن مسیب را استثنا کرد. البته بعضی علمای شیعه امامیه براساس عرف دانشوران

ص: 43


1- ذخائر العقبی / 206.
2- خريدة العجائب و فريدة الغرائب /199.
3- مقدمة ابن الصلاح و محاسن الاصطلاح /144.
4- معرفة علوم الحديث / 27
5- الرواشح السماوية /171.

علوم حدیث، احادیث مرسل ابن ابی عمیر را نیز به عنوان استثنا می پذیرند.

اما حديث ابن حماد، در شمار احادیث مرسل ابن مسيب وابن ابی عمیر نیست. بنابراین قاطعانه می توان گفت: تا زمانی که حدیث صحیحی آن را تأیید نکند، از درجه اعتبارساقط است و هیچ جایگاهی ندارد. بعلاوه، روایت ابن حماد به کعب نمی رسد، همچنان که خودکعب در مورد وی سخن زشتی دارد که از زبان شخص ابن عمر صادر شده است.(1)

در مورد روایت سوم (حديث ابن عمر) گوییم: این حدیث، همچون حديث اول، موقوف و مرسل است، به علاوه آنکه در خصوص مهدی صراحت ندارد و تنها اشاره دارد به اینکه: مردی از نسل عباس خروج خواهد کرد که او فقط همان سفاح است نه مهدی، مهم آنست که دلالتی در موضوع مورد بحث ما ندارد.

درمورد حديث دوم (حديث عثمان علماء اهل سنت به طور اجماع آن را

مردود دانسته اند. تفصیل سخن آن است که:

1- سیوطی در الجامع الصغير به نقل از دارقطنی این حدیث را در زمرۂ احادیث مفرد در«الأفراد»آورده و حدیث ضعیفی دانسته است.(2)

2- مئاوی در شرح این حدیث گوید: «این حدیث را دارقطنی در«الافراد» روایت کرده و گوید: ابن جوزی گوید: ازجمله رجال این حدیث، محمد بن ولید است که به گفته ابن عدي، جعل حدیث می کرده و احادیث را به یکدیگر پیوند می داد. و حدیث میدزدید و اسناد و متون احادیث را جابجا می کرد. ابن ابی معشر او

ص: 44


1- بنگرید به تفسیر طبری 145/22 . که تكذيب ابن عمر نسبت به روایات تفسیری کعب الاحبار را بصراحت آورده واو را یهودی می داند و در مورد او می گوید: یهودیت در قلب هر کس فرود آید، به زودی از آن بیرون نمی آید.
2- الجامع الصغیر 672/2 شماره 9242.

را دروغگو می دانسته است. سمهودی گفته است که جملات قبل و بعد این عبارت ، صحیحتراز خود آن هستند. ولی دراین حديث محمد بن ولید جزء رجال آن است، که بسیار حديث جعل میکرد. با اینکه اگر حدیث صحیح باشد، حمل بر مهدی سومین خلیفه عباسی می گردد.(1)

3- سیوطی در«الحاوی للفتاوی»به نقل از دارقطنی در الافراد و تاریخ دمشق ابن عساکر آن را آورده، سپس گفته است: «دارقطنی این حدیث را غریب می داند. است و آن را فقط محمد بن ولید مولی بنی هاشم ( یعنی بنی عباس ] روایت کرده است.(2)

4- ابن حجرهیتمی در«الصواعق المحرقة»حديث را روایت کرده و ازذهبی میکند که: «فقط محمد بن ولید مولی بنی هاشم که جعل حدیث میکرد، این روایت را آورده است. 35- صبان در اسعاف الراغبين به نقل از ابن عدی این روایت را نقل کرده و گوید: «در سند وی افرادی جاعل وجود دارند که آن احادیث را نشنیده اند؟(3)».

6- استاد فضلی از البانی آورده است که در مورد ابن ولید گوید: «او متهم به کذب است. ابن عدی گفت: او جعل حدیث میکرد. ابو عروبة گفته که او دروغگواست. متاوی در«الفيض»به نقل از ابن جوزی به جهت دروغگو بودن، حدیث او را ضعیف دانسته است. بدین ترتیب اشتباه سیوطی که این حدیث را در الجامع الصغیر آورده، روشن می شود.».(4)

ص: 45


1- فيض القدیر شرح الجامع الصغیر 278/6 شماره 9242.
2- الحاوی للفتاوی 85/2
3- اسعاف الراغبين /151.
4- في انتظار الامام /37

7 - ابوفيض غماری شافعی در «ابراز الوهم المكنون»بعد از آنکه این حديث را از دارقطنی آورده است، گوید: «این حدیث، غریب و منکر است».وجه جمع آن با احادیث دیگر آن است که مهدی، از مادری عباسی و پدری حسنی باشد، در حالی که اساسأ حدیث قابل اعتنا نیست، زیرا حديث صحيح نیست.(1)

4- حدیث ام فضل

اشاره

حدیثی است که خطیب بغدادی در تاریخ بغداد و ابن عساکر در تاریخ دمشق با سندهای خویش، از احمد بن راشد هلالی، از حنظله از طاووس از ابن عباس از ام فضل دخترحارث هلالیه از سعید بن خثیم از پیامبرصلی الله علیه وآله روایت کرده اند. در این حديث طولانی چنین آمده است:

«....ای عباس، هرگاه سال 135 فرارسد، این سال متعلق به توو

فرزندان تواست که از جمله آنها سفاح، منصور و مهدی است».(2)

نقد و بررسی این حدیث

دراین حدیث چند نکته - از سند و متن آن - باید مورد بررسی قرار گیرند:

1- ذهبی در مورد سند حدیث گوید: «درسند آن، احمد بن راشد هلالی از سعید بن خثيم وجود دارد که خبر باطلی در مورد بنی عباس از روایت خيثم از حنظله آورده .... درادامه در مورد احمد بن راشد گوید: «او کسی است که براساس جهل خود حدیث را ساخته است».(3)

2- در متن حديث ایراد بسیار رسوا کننده ای وجود دارد که جهل جاعل آن را نسبت به تاریخ می رساند. شاید همین نکته علت اصلی سخن ذهبی باشد که

ص: 46


1- ابراز الوهم المكنون من كلام ابن خلدون /563.
2- تاريخ بغداد 63/1 ، تاریخ دمشق 178/4.
3- میزان الاعتدال97/1

گوید: «حدیث را به جهل خود ساخته است».اشکال مهم آن است که به اتفاق همه مورخان، حکومت عباسیان، از سال 132 آغاز شد نه سال 135 که در متن حديث بدان اشاره شده است.

3.حتی اگر قائل به صحت حديث شویم، هیچ دلالتی در این حدیث وجود ندارد مبنی بر آنکه مهدی موعود آخرالزمان را براساس متن حدیث از نسل عباس بدانیم. بلکه نهایت آنچه از حدیث استنباط می شود، خبردادن از آینده ای است که در آن افرادی از نسل عباس برمقدرات جامعه مسلط می شوند، وبه ترتیب عبارتند از سفاح، منصور و مهدی عباسی: (م. 169 ه).

4- از نشانه های جعلی بودن حدیث، آن است که پیامبرصلی الله علیه وآله خطاب به عباس فرماید: «توعموی منی و برادر تنی پدرم، و بهترین فردی از خانواده من که پس از خودم بر جای می گذارم »

مؤلف گوید:

گمان نمیکنم هیچ مسلمان منصفی سخن پیامبرصلی الله علیه وآله را خوانده باشد که در صحاح و مسانید و دیگر کتب حدیث فریقین در حق على علیه السلام آمده و فرموده:مقام تو برای من همچون هارون در برابر موسی است جز اینکه پس از من پیامبری نخواهد بود»؛، آنگاه پس از آن جسارت به خرج دهد و بدان گونه که در حديث احمد بن راشد هلالی آمده، عباس رضی الله تعالی عنه را بر علی علیه السلام برتر بداند، حدیثی که کتب حدیث از آن روی گردانند.

5- حديث عبدالله بن عباس:

اشاره

این حدیث همچون حدیث ام فضل است و در آن از ابن عباس نقل می شود

که پیامبرصلی الله علیه وآله درمورد عمویش عباس فرمود:

«این عمویم، پدر چهل خلیفه است. بخشنده ترین فرد قریش و زیباترین آنها

ص: 47

است. سقاح و منصورو مهدی از نسل اویند. ای عمو، این امررا خدا با من آغاز کرد و با مردی از نسل تو، به پایان خواهد برد».

نقد و بررسی این حدیث:

1- سیوطی این حدیث را درکتاب «اللالی المصنوعة في الأحاديث الموضوعة »آورده و گوید: «این حدیث جعلی است و غلابی متهم به جعل آن است.(1)

2- ابن کثیردرالبداية والنهاية»این حدیث را آورده و گوید: «این حدیث نیز

موقوف است و بیهقی از طریق اعمش از ضحاک سند حدیث را به ابن عباس می رساند که گفته است: «سقاح و منصور و مهدی از ما هستند».این نحوه بیان سند، ضعیف است و براساس آنچه صحت دارد، ضحاک از ابن عباس چیزی نشینده است. لذا این حدیث، منقطع است. والله العالم.(2)

3- حاکم، از طریقی که در سندش اسماعیل بن ابراهیم مهاجر وجود دارد،

حدیث را از پدرش نقل کرده است.(3)ابوالفيض غماری شافعی از ذهبی نقل میکند که اسماعیل، به اجماع محدثان ضعیف است، ولی پدرش این گونه نیست.؟(4)

مؤلف گوید:

حکم سیوطی درست است و متن حديث آن گواه است، زیرا خلفای بنی عباس چهل تن نبودند. هرکس به کتاب «تاریخ الخلفا»ی سیوطی رجوع کند، میداند که تعدادشان در عراق 37 تن بود و در مصر پانزده نفر. ضمن

ص: 48


1- . اللالی المصنوعة في الأحاديث الموضوعة 434/1 -435
2- البداية والنهاية / 246/6
3- مستدرک الحاکم 514/4
4- ابراز الوهم المکنون /543.

این که عباس بخشنده ترین فرد قریش نبود، بلکه بخشنده ترین آنها پس از پیامبرشان صلی الله علیه وآله، کسی است که قرآن کریم به سخاوت وی گواهی میدهد، کسی که شب را به صبح رسانید در حالی که سه شب، خود و خانواده اش با زبان روزه به خاطر رضای خداوند، با شکم گرسنه سپری کردند.

6-حدیث دیگری از ابن عباس:

اشاره

خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، با سند خویش از ابن عباس روایت کرده که

پیامبرصلی الله علیه وآله به عمویش عباس فرمود:

«خداوند اسلام را با من شروع کرد و آن را با فرزندی از نسل تو، به پایان خواهد برد.و او کسی است که پیشاپیش عیسی بن مریم قرار دارد».(1)

نقد و بررسی حدیث

1- ذهبی این حدیث را ضعیف شمرده و در مورد آن گوید: «آن را محمد بن مخلد عطار روایت کرده و او آفت این حدیث است. شگفت اینکه خطیب، آن را در تاریخ خویش آورده، ولی وی را ضعیف ندانسته و گویی به خاطر حفظ

حرمتش درمورد او سکوت کرده است».(2)

2- محب الدين طبری در ذخائر العقبی آن را یک بار از عبدالله بن عباس و

بار دیگر از ابوهریره با اختلافی نسبت به روایت خطیب، با سند خویش روایت کرده است و هردو حديث مرسل هستند.(3) پیشتردیدگاه فریقین در مورد حديث مرسل بیان شد.

ص: 49


1- تاريخ بغداد323/3 . خطیب آن را از طریق دیگری با سند خودش از عمار بن یاسر نقل کرده است که در هر دو طريق، محمد بن مخلد عطار وجود دارد.
2- میزان الاعتدال 89/1 شماره 328
3- ذخائر العقبی / 206.

3- قنوجی در«الاذاعة»، سه حدیث درهمین زمینه، از عماروابوهریره و ابن عباس روایت کرده و سپس گفتار شوکانی را آورده که گوید:

می توان بین این سه حدیث و دیگر احادیث گذشته جمع کرد، به این گونه که مهدی، از جهت مادرش از نسل عباس است. اگر این گونه جمع ممکن باشد، ما هم جمع میکنیم، و گرنه احادیثی که او را از نسل پیامبر صلی الله علیه وآله می دانند، ترجیح دارند.(1)

مؤلف گوید:

چنین جمعی بین احادیث صحیح نیست. شوکانی از واقعیت پنهانی موجود در احادیثی که مهدی علیه السلام را از نسل عباس می داند. از جمله این سه حدیث - غفلت ورزیده است. این احادیث، عباس عموی پیامبرصلی الله علیه وآله را بر دیگر افراد امت برتری می بخشد، و چنین تفضیلی ادامه همان کوششی است که به توسط آن می خواهند ارکان خلافت عباسی را استوار دارند. به همین جهتمی بینیم که ابوالفیض غماری شافعی با قدرت، چنین جمع بندی را مردود می شمارد.(2)

علاوه براین، شیخ مفید به سند خویش از«سيف بن عميرة»نقل کرده که گوید:

نزد ابوجعفر منصور بودم. به من گفت: ای «سيف بن عميرة»! به يقين منادی ای خواهد بود که از آسمان به نام مردی از نسل ابی طالب ندا کند. گفتم: فدایت گردم، ای امیرالمؤمنین! آیا این کلام را به عنوان حديث برایم روایت میکنی؟ گفت: بله، قسم به آن کسی که جانم در دست اوست، با گوش خودم آن را شنیدم. گفتم: ای امیرالمؤمنین! من تاکنون این حدیث را نشنیده ام. گفت:

ص: 50


1- الاذاعة لما كان وما يكون بين يدي الساعة /135.
2- ابراز الوهم المكنون /563.

ای سیف! این حدیث حقیقت دارد، و ما اول کسی هستیم که آن را اجابت می کنیم، زیرا به نام مردی که پسر عموی ما است، ندا می کند. گفتم: آیا او از نسل فاطمه است ؟ گفت: بله ای سیف، آن را از محمد بن علی امام باقرعلیه السلام] شنیدم. اگر آن را از ابو جعفر محمد بن على نشنیده بودم که برایم بیان کند، هرچند همه اهل زمین آن را برایم می گفتند، از آنها قبول نمی کردم، اما گوینده، محمد بن علی است.(1)

حدیثی که اغلب محدثان آن را روایت کرده اند، حدیث بالا را تأیید میکند. و آن حديث این است: «مهدی حق است و از نسل فاطمه علیهما السلام است».این حدیث در بیش از هشتاد منبع حدیثی مهم فریقین مکرر آمده است. در بعضی از این منابع، به تواتر آن تصریح شده و به دلیل قدرت ثبوت حدیث که بدان اشاره شد، هیچ معارضی ندارد. بعلاوه دربعضی روایات نیز به وجود آن در صحیح مسلم تصریح کرده اند.

4- درلوائح الانوار سفارینی حنبلی تحت عنوان: «احادیثی که می گویند

مهدی از نسل عباس است»گوید:

روایات زیاد و اخبار فراوانی می گویند که او از نسل فاطمه بتول دختر پیامبررسول صلی الله علیه وآله است. در بعضی احادیث آمده که او از نسل عباس است، ولی حدیث اول صحیحتراست، زیرا احادیثی که مهدی را از نسل فاطمه علیهما السلام می داند، به طرق بیشتر و صحیحتری روایت شده است. بعلاوه بعضی از حافظان و پیشوایان بزرگ گویند: آنقدرحدیث «مهدی از نسل رسول خدا صلی الله علیه وآله است»، متواتر است که عدول از آن و توجه به حدیث دیگر جایز نیست».(2)

ص: 51


1- الارشاد 370/2 -371 في باب ذکر علامات القائم علیه السلام.
2- لوائج الانوار البهية، بنقل از الامام المهدي عليه السلام عند اهل السنة 10/2 که عبارت اللوائح در آن نقش بسته است.

به همین جهت، می بینیم شیخ البانی سخن محمد رشید رضا صاحب المنار را -که احادیث وارده در مورد امام مهدی علیه السلام را به علت تعارض، معلل می داند - مردود شمرده و گوید: «این ایرادی است که جواب دارد. زیرا شرط تعارض، تساوی در قوت و ثبوت است. اما طرح تعارض بين حديث قوی و ضعیف، از مواردی است که عاقل منصف آن را جایز نمی داند. و تعارضی که توهم شده، از همین گونه است».(1)

ص: 52


1- حول المهدی / 646.

فصل چهارم: بررسی احادیثی که در مورد نام

اشاره

ص: 53

ص: 54

تشخیص نام پدر مهدی علیه السلام در کتب حدیث ، از موارد اختلافی مهمی به شمار می آید که در این بحث باید شفاف گردد، خصوصا که منکران اعتقاد به صحت احادیث مهدی علیه السلام ، در انکار خویش بسیار سخن گفته اند. اهمیت توجه به این موضوع، از آنجا ناشی می شود که متون شیعه و سنی در خصوص احادیث وارده در این زمینه، براسم معینی اتفاق ندارند. بعلاوه دانشمندان اسلام نیز که قائل به تواتر احادیث مهدی علیه السلام هستند، به خاطر اختلاف مواردی که در بیان نام پدرش وجود دارد، بر روی اسم کامل مهدي علیه السلام اتفاق نظر ندارند.

بعضی از روایات به حديث: «او همنام من و پدرش همنام پدر من است» استناد می کنند، آنگاه میگویند که نام پدر مهدی علیه السلام - همچون نام پدر پیامبرصلی الله علیه وآله - عبدالله است. در این مورد به تفصیل سخن خواهد آمد.

اما گروه دیگر از روایات، سخن بالا را رد کرده و می گویند: نام پدرش حسن است و آن را به امام حسن عسکری فرزند امام على الهادي عليها تطبيق می دهند. این قول، مبنای اعتقاد همه شیعیان اماميه اثنی عشریه قرار گرفته است و گروهی از علمای اهل سنت نیز با آن موافقند، چنان که در جای خویش بدان اشاره خواهد شد.

نکته مهم در اینجا اصل اعتقاد فريقين به ظهور امام مهدی علیه السلام در آخرالزمان

ص: 55

است، با این عنایت قطعی که چنین اختلافی نمی تواند انکار یک مسلمان را نسبت به بشارت قطعی پیامبر صلی الله علیه وآله در خصوص اصل ظهور توجیه کند. زیرا این اختلاف، از نوع اختلاف درباره جزئیات یک امر ثابت و قطعی است. قدر مشترک بین همه احادیث درباره مهدی علیه السلام - با وجود اختلاف های جزئی که دارند به آن است که سرانجام او باید در آخرالزمان ظهور کند. اما در تعیین مصداق، بدون شک اگر اختلافی درنسب، اوصاف، علامات ظهور، مدت حکومت و نام پدرش وجود داشته باشد، این اختلاف از ناحیه پیامبرصلی الله علیه وآله ایجاد نشده است. نوع این اختلاف همچون اختلاف مسلمانان در امور غیرقابل انکاری است که بر آنها اجماع دارند و منکر آنها بالاتفاق کافر است، هرچند درجزئیات قضایا با هم اختلاف داشته باشند.

البته حق مطلب آن است که اختلاف مسلمانان دربعضی ازجزئیات مسائل اعتقادی و احکام، همزمان با اتفاقشان برروی اصول آنها، ایجاب می کند که انسان عاقل به اختلافات جزئی توجهی نکند و در صدد حل آنها برآید. زیرا تفرقه ، آنها را خوار و ذلیل کرده و از یکدیگر دور می گرداند، در حالی که همداستانی بدانها عت و کرامت می بخشد.

ازهمین رهگذر باید دانست که نباید هیچ نوع تعصبی بر فضای بحث یا مناظره و مناقشه در بعضی از این جزئیات همچون جزئیات - قضایایی که اصلشان مورد اتفاق است - حاکم باشد، بلکه باید در جوی آکنده از برادري اسلامی و با روحیه ای علمی، این تفاصیل و مناقشات، مورد فهم و تحلیل آرام علمی قرار گیرد. یعنی تنها کسی اصل موضوع را انکار می کند که دوست دارد طرف دیگر در غموض و پیچیدگی باقی بماند. فهم این مهم، بدون شک همان حکمتی است که به کسب آن، از هر طریقی که باشد، امر شده ایم؛ و حکمت حقیقتا گمشده مومن است.

ص: 56

به همین جهت، این بحث محملی خواهد بود برای بیان حقیقت این اختلاف در نام پدر مهدی علیه السلام، که آیا عبدالله است یا حسن؟ ما باید درجه اعتبار هرکدام از این احادیث و میزان ثبوت و قدرت معارضه اش را با دیگر

احادیث ببینیم.

ابتدا با اسم «عبدالله»شروع میکنیم و می گوییم:

چند حدیث با الفاظ مختلف و معنای واحد در تطبیق نام پدرمهدی علیه السلام وجود دارد، که گویند: نامش همچون نام پدر پیامبرصلی الله علیه وآله ، عبدالله است. بهتر است قبل از بیان و بررسی آن احادیث به چند مسأله اشاره کنیم:

1- بعضی از این احادیث را شیعه و سنی در کتاب های خویش روایت

کرده اند.

البته اعتقاد شیعه امامیه برخلاف این موضوع است، زیرا چنین احادیثی با اصول مذهب آنها مخالفت دارد؛ ولی نقل آنها از کتب اهل تسنن، بزرگترین دلیل بر امانتداری محدثان شیعه در نقلهای بدون تحريف خویش –اعم از زیادت یا نقصان - است. این نشانه فضیلت تشیع است که پیروان خویش رابر اساس صداقت و امانت تربیت کرده است.

2 - شیعه این احادیث را در حالی از کتب اهل سنت روایت کرده که در خصوص نقل از این کتب تصریح کرده، ولی آنها حتی یک حدیث از طرق شیعه روایت نکرده اند.

3- در تاریخ اسلامی ما، دو شخصیت برجسته وجود دارند که برای آنها

ادعای مهدویت شده است:

ص: 57

الف) محمد بن عبدالله بن حسن مثنی که در زمان منصور عباسی (136 - 158ه) قیام کرد و قیام وی منجر به قتلش در سال 145 شد. وی از نسل امام حسن علیه السلام بود. لذا از جهت نسب حسنی بود.

ب) محمد بن عبدالله منصور خلیفه عباسی ملقب به مهدی (158 - 169 ه). وی از نسل عباس عموی پیامبر بود. لذا از جهت نسب عباسی بود.

4- درباره احادیثی که مهدی علیه السلام را از نسل عباس می دانند، در ضمن بحث از احادیث پرچمها، به تمرکز عباسیان براین احادیث اشاره کردیم. همچنین دراین باب به اهتمام بنی الحسن در جهت رواج این فکر که مهدی موعود ع از نسل امام حسن علیه السلام است، نیز خواهیم پرداخت.

5- بدون شک، چه عباسیان و چه حسنیها ادعای انطباق احادیث مهدي علیه السلام بر شخص مورد نظر خویش دارند و تلاش آنها درایجاد چنین فکریواشاعه آن و انتشارش بین مردم در جهت اهداف و منافع فراوانی که دارند، بر کسی پوشیده نیست. چه بسا رسیدن بدان اهداف، بجز از این راهی که آرزوی گمشده هر مومن است، امکان پذیر نباشد. خصوصا که این دو شخصیت، از نفوذ و موقعیت اجتماعی - سیاسی برخوردار بودند؛ محمد بن عبدالله حسن رهبر قیام است و مهدی عباسی خلیفه و طبعا هرکدام نیاز به کمک و مساعدت دارد تا امنیت روانی خویش را در جامعه تأمین کند.

6- طبق ادله مشترک فریقین که در اختیار داریم، خواهیم دید احادیثی که اسم پدر مهدی علیه السلام را «عبدالله»گفته اند، به احتمال بسیار قوی، جعلی هستند. وبرفرض صحت آنها، بناچار باید آن را به گونه ای تأویل کرد که با اسم دیگر سازگار باشد، همان گونه که محدثان شیعه و سنی نیز به این مطلب تصریح کرده اند.

ص: 58

پس از بیان این امور، به احادیثی که دست یافته ایم، می پردازیم:

حدیث اول:

«لآ تذهب آلدنيا حتى يبعث الله رجلا من أهل بيتي يواطئ اسمه اسمي واسم

أبيه اسم أبي...».

دنیا به پایان نمی رسد مگر آنکه خداوند مردی از اهل بیت من را برانگیزد که

همنام من و پدرش همنام پدر من است.

مهمترین راویان این حدیث، ابن ابی شیبه، طبرانی و حاکم هستند که همگی از طریق عاصم بن ابی نجود، از زر بن حبيش، از عبدالله بن مسعود، از پیامبرصلی الله علیه وآله روایت کرده اند.(1)

ازمحدثان شیعه، علامه مجلسی در بحارالانوار، از اربلی آورده که اربلی از

کتاب اربعین ابونعیم اصفهانی نقل کرده است.(2)

حديث دوم:

«لا تقوم الساعة حتى يملک رجل من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی واسم

أبيه اسم أبي »

قیامت برپا نخواهد شد، تا مردی ازاهل بیت من بر مردم حکومت کند که

همنام من و پدرش، همنام پدر من است.

این حدیث را ابوعمرو دانی و خطیب بغدادی از طریق عاصم بن ابی نجود از

ص: 59


1- المصنف198/5ح 19493؛ المعجم الكبير: 10 /163 ح 10213 و 10 / 166 ح 10222؛ المستدرک على الصحيحين: 442/4
2- 2. بحارالانوار:82/51 ح 21؛ کشف الغمة : 261/3 نقل از اربعین ابونعیم اصفهانی

ابن مسعود روایت کرده اند. (1)ولی شیعه آن را روایت نکرده است.

حدیث سوم:

«المهدئ یواطئ اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي»

مهدی همنام من است و پدرش همنام پدر من است.

مهمترین راویان اهل سنت که این حدیث را روایت کرده اند، خطیب بغدادی و ابن حجراند. آنها حديث را از طریق عاصم آورده اند که او سندش را به ابن مسعود می رساند. و از میان شیعه، ابن طاووس به نقل از ابن حماد آن را روایت کرده است.

ابونعیم، طبرانی، ابن ابی حاتم وابن حماد همگی در سند خطیب برای این

حدیث به عنوان راوی قرار دارند.

این احادیث سه گانه، مهمترین احادیثی هستند که در این زمینه روایت شده اند. عالمانی که آنها را روایت کرده اند، اساس و مبنای علمای متأخر شده اند و دیگران، از آنها نقل کرده اند. بسیار کم اتفاق افتاده است که بعضی از آنها به طریقی این مضمون را روایت کرده باشند که سندش به عاصم بن ابی نجود نرسد. یعنی همانطوری که بزرگان تصریح کرده اند. او در این مقام، خود از موارد عمده به شمارمی آید.

بررسی احادیث «پدرش همنام من است»:

آنچه در سه حدیث گذشته دیده می شود، آن است که این احادیث در نظر اکثر حافظان و محدثان از معروفیت برخوردار نیستند، یعنی اکثر آنها فقط بر1

ص: 60


1- سنن ابی عمرو دانی/94-95 [ به واسطه معجم احادیث الامام المهدي علي نقل شد]؛ تاریخ بغداد 370/1

عبارت «او همنام من است»صراحت دارند، بدون افزودن عبارت «پدرش همنام پدر من است».به طور مثال، احمد بن حنبل حدیث اول را در چند جای مسند خویش، بدون افزودگی مذکور روایت کرده است.(1)

ترمذی نیز بدون زیادت آن را روایت کرده است و گوید: «در همین باب، از علی و ابی سعید وام سلمه و ابوهریره نیز روایت شده و این حدیث حسن و صحیح است .(2)

طبرانی حدیث اول را با بیش از ده طريق و بدون این زیادت روایت کرده است. بنگرید به شماره های: 10214، 10215، 217 10 تا 10221، 10223 تا 10227، 10229، 10230. دیگران همچون ابن ابی شیبه و حاکم و محدثان بزرگ نیز این چنین عمل کرده اند.

یکی ازنکاتی که بروضوح مطلب می افزاید، این صراحت است که بیشتر حافظان حدیث، حدیث اول را بدون عبارت «پدرش همنام پدرمن است» آورده اند.

مقسی شافعی حدیث را از ابوداوود نقل کرده و پس از آن گوید: «گروهی ازپیشوایان حدیث ، ازجمله امام ابوعیسی ترمذی در جامع خویش، امام ابوداود درسنن خویش، حافظ ابوبکر بیهقی و شیخ ابوعمرو دانی همگی در کتابهایشان این حدیث را همین گونه روایت کرده اند».(3)یعنی فقط عبارت «او همنام من است»را، بدون زیادت عبارت «پدرش همنام پدرم است».

امکان ندارد این بزرگان از حفاظ حديث به وجود این زیادتی که از طریق عاصم بن ابی نجود روایت شده، آگاهی نداشته باشند. آنها این احادیث را از

ص: 61


1- مسند احمد: 376/1 و 377 و 430 و 448.
2- سنن ترمذی: 505/4 ح 2230
3- عقد الدرر، ص 27 باب 2

طریق خود عاصم، اما بدون این زیادت، روایت کرده اند، پس به صحت این زیادت در حدیث عقیده ندارند، زیرا در غیر این صورت، از روایت نمودن آن اعراض نمی کردند. بعلاوہ کسی از این راویان متهم نشده است به این که این زیادت را از حدیث به طور عمدی انداخته باشد، خصوصا که این زیادت در نقض ادعای طرف درگیر در موضوع نام پدر مهدی علیه السلام ،اهمیت دارد.

از اینجا روشن می گردد که عبارت «پدرش همنام پدر من است»را یکی از راویانی افزوده است که از عاصم روایت کرده اند، تا این فکر را رواج دهند که مهدی همان محمد بن عبدالله بن حسن یا پسر منصور خلیفه عباسی است.

مؤید این مطلب، آن است که در مورد محمد بن عبدالله بن حسن آمده است که در زبان او لکنت وجود دارد».بنابراین ما خود می یابیم کسی را که به زبان ابوهریره حدیثی جعل میکند؛ جعلی که علیه خویشتن گواهی میدهد که به علائم صداقت نیازمند است. در این حديث می خوانیم: «نام مهدی، محمد بن عبدالله بوده و در زبانش لکنت وجود دارد»(1)

بعلاوه بعضی از محدثان اهل سنت، از جمله آبری (م. 363 ه)، - براساسآنچه درالبيان گنجی شافعی آمده است - زیادت «پدرش همنام پدرم است»را رد کرده اند. گنجی از کتاب مناقب شافعی نوشته ابوالحسن آبری روایت کرده و گوید: «وی این حدیث را بیان کرده و فردی به نام زائده در روایت او، این عبارت را افزوده است: «اگر از دنیا بجز یک روز باقی نماند، خداوند آن روز را آنچنان طولانی می کند تا مردی را از من - یا از اهل بیت من - را که همنام من و پدرش همنام پدر من است، برانگیزد. او زمین را از قسط و عدل پر می کند، همانطور که از ظلم و جور پر شده باشد»(2)

ص: 62


1- در معجم احادیث الامام المهدی ال ار مقاتل الطالبيين ص 163 - 164 نقل شده است
2- البيان في اخبار صاحب الزمان ، ص 482

دیدیم که سه حديث گذشته، همگی نقل عاصم بن ابی نجود از زربن بيش از عبدالله بن مسعود می باشند.بنابراین ایرادی ندارد که آنچه حافظ ابونعیم، از طرق این حدیث جمع نموده به عاصم منتهی شود و فقط عبارت «او همنام من است»مورد اتفاق باشد. به طوری که حتی در طریق یکی از آنها - بنابر آنچه گنجی شافعی در کتاب البيان بدان تصریح نموده - عبارت «پدرش همنام پدر من است»نیامده است.

دوست داریم قبل از نقل سخنش، اشاره ی سریعی داشته باشیم به زیادتی که باردرمسند»خود،و طبرانی دردو کتاب «المعجم الكبير»و«المعجمالاوسط»از طريق داوود بن محبربن قحذم از پدرش روایت کرده است، همانطوری که درمجمع الزوائد نوشته هیثمی آمده است. این طریق با طريق عاصم اختلاف دارد، لیکن به خاطر وجود داوود و پدرش در سند آن ضعیف است، چنانکه هیثمی به این حقیقت تصریح می کند.(1)

بنابراین آنچه در اینجا اهمیت دارد، حديث عاصم است که گنجی شافعی

در مورد آن گويد:

حافظ ابونعیم طرق این حدیث را از بسیاری از احادیث که در مناقب مهدی علت وارد شده ، گرد آورده است. همه این روایات را، به نقل از عاصم بن ابی نجود، از زر، از عبدالله بن مسعود، از پیامبر صلی الله علیه وآله آورده است».او سپس به معرفی کسانی می پردازد که حديث را فقط به لفظ «او همنام من است»بدون زیادت پدرش همنام پدرم است»، از عاصم روایت کرده اند. تعداد آنها را به بیش از سی راوی می رساند که عبارتند از:

1- سفيان بن عيينة، به چند طریق از عاصم .

ص: 63


1- مجمع الزوائد 314/7 باب ما جاء في المهدی

2- فطر بن خليفة، به چند طریق از عاصم .

3- اعمش، به چند طریق از عاصم

4- ابواسحاق سلیمان بن فيروز شیبانی، به چند طریق از عاصم

5- حفص بن عمر

6- سفیان ثوری، به چند طریق از عاصم

7- شعبة، به چند طریق از عاصم.

8- واسط بن حارث.

9- یزید بن معاوية ابوشيبة، به دو طریق از عاصم

10- سليمان بن حزم، به چند طریق از عاصم.

11- جعفراحمروقيس بن ربيع وسليمان بن حزم که همگی دریک سند

روایت کرده اند.

12- سلام بن منذر

13- ابو شهاب محمد بن ابراهیم کتانی، به چند طریق از عاصم.

14- عمر بن عبید طنافسی، به چند طریق از عاصم.

15- ابوبکر بن عياش، به چند طریق ازعاصم.

16- ابوجحاف داود بن ابی عوف، به چند طریق از عاصم.

17- عثمان بن شبرمة ، به چند طریق از عاصم.

18- عبدالملک بن ابی عتبة.

19- محمد بن عیاش از عمرو عامری، به چند طریق از عاصم. او مسندی را آورده است و در آن گوید: ابوغشان از قیس برای مانقل کرده ولی نسبش را ذکر نمی کند.

20- عمرو بن قیس ملائی

ص: 64

21 - عمار بن زريق

22- عبدالله بن حکیم بن جبیر اسدی

23- عمربن عبدالله بن بشیر

24- ابواحوص

25- سعد بن حسن خواهرزاده ثعلبة.

26- معاذ بن هشام، که گوید: ابن ابی عاصم برای من نقل کرد.

27 - يوسف بن يونس

28- غالب بن عثمان

29- حمزة زيات

30 - شیبان

31- حكم بن هشام

سپس گوید:

افرادی غیر از عاصم آن را از زیر روایت کرده، از جمله عمرو بن حرة از زر روایت کرده است، همه آنها به این لفظ که: «او همنام من است». فقط در روایتی که از عبيد الله بن موسی از زائدة از عاصم روایت می کند، آمده که «پدرش همنام پدر من است».

انسان خردمند شکی ندارد که این افزودگی هیچ اعتباری ندارد، هرچند این

آقایان خلاف آن را معتقد باشند والله العالم.(1)

بعضی از صاحبنظران از فریقین کوشیده اند تا این افزودگی را به فرض صحت صدور، تأویل کنند. ولی گنجی شافعی متعرض بعضی از تأويل های

ص: 65


1- البيان في اخبار صاحب الزمان، ص 483 - 485

آنها دراین جا شده و اینگونه به آنها پاسخ می دهد: «با این حرکت ، برای تأويل این روایت، به زحمت افتاده اند. فصل الخطاب سخن در این مورد، نقل امام احمد است که آن را متقن دانسته، که در چند جای مسند با این لفظ آورده است که: «او همنام من است».(1)

از اینجا روشن می گردد:

1- حدیث «پدرش همنام پدر من است»در محاسبات فن درایه، نمی تواند با احادیثی که نام پدر مهدی علیه السلام را حسن میداند و به ده ها طريق از فریقین روایت شده است، در تعارض باشد.

2- بعلاوه این حدیث با حديث «او همنام من است»که ازعلی علیه السلام و ابی سعید وحذیفه و سلمان وابوهریره و ابن عمرو ام سلمه و دیگران روایت شده ، موافق است.(2)

3- لفظ اهل بیت در حدیث ، اززمان امام امیرالمومنین علی علیه السلام ابن ابیطالب تا امام حسن عسکری علیه السلام براین بزرگواران تطبیق دارد.

4- مضافا اینکه 128 دانشمند و محدث و مورخ اهل سنت تأیید کرده اند که امام مهدی از نسل امام حسن عسکری علیهما السلام است؛ بزرگانی که ما درباره آنها واسامی شان و گفتارهایشان به تفصیل سخن گفته و آنها را به ترتیب قرون، از

ص: 66


1- البيان في اخبار صاحب الزمان، ص 483؛ مطالب السؤول ص 293
2- مسند احمد 276/1 و 277؛ سنن ترمذی5/4 50 ح 2230 و 2231؛سنن ابی داوود 4282/4 ؛ المعجم الكبير164/10 ح 10218 و 10219، 10 / 165 ح 220 10؛ 10/16...10229 و 230 10؛ ذکر اخباراصبهان 129/1؛ مسند ابی یعلی موصلی 367/2 ح 1128؛ صحیح ابن حبان 291/8 ح6786 و 6787؛ البدء والتاريخ 80/2 ؛ تذكرة الخواص /363؛ المنارالمنيف ص 148 ح 329 فصل 50؛ القول المختصر 37/7 باب 1؛ فرائد السمطین325/2 ح 575؛منهاج السنة 211/4؛ ينابيع المودة ص 492.

ابتدای قرن چهارم تا پایان قرن چهاردهم هجری مرتب کرده ایم.(1)

بر این مبنا، حدیث «پدرش همنام پدرم است»برفرض صحت، موجب ثبوت حدیث دیگری نمی شود که مجبور باشیم آن را دور اندازیم یا تأويل کنیم. در خصوص اینکه مهدی علیه السلام از نسل حسن یا حسین علیه السلام است، در آینده سخن خواهیم گفت. ودرآنجا خواهیم دید که بین این حدیث و حديث یادشده پیشین، رابطه محکم و استواری در خصوص بیان نام صحیح پدرامام مهدی علیه السلام وجود دارد.

ص: 67


1- دفاع عن الكافى 569/1- 592

ص: 68

فصل پنجم: بررسی حدیث امام مهدی علیه السلام از نسل امام حسن علیه السلام است

ص: 69

ص: 70

پوشیده نیست که این حدیث، نتیجه مورد اتفاق بين مسلمانان را تأئید می کند؛ یعنی امر ظهور مهدی موعود علیه السلام در آخرالزمان و اینکه او از نسل فاطمه علیهما السلام است که در ابتدای بحث از آن سخن گفتیم. چنین نتیجه ای، اطلاقی را که در آن نتیجه وجود دارد، مقید می سازد. زیرا هرکس همچون امام زين العابدین علیه السلام فرزند بلاواسطه امام حسین علیه السلام باشد، یا مانند ائمه اطهارعلیهم السلام با یک یا چند نسل به آن حضرت برسد، بی تردید، همگی از فرزندان فاطمه عليهاالسلام محسوب می شوند.

بنابراین، این حدیث، نتیجه را مقید نموده و بدون هیچ اختلاف و تعارضی آن را تأیید می کند. تعارض آشکار فقط جایی پدیدار می گردد که بگوییم احادیثی که مهدی علیه السلام را از نسل امام حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام میداند، مؤیدهمان نتیجه است و برآن قید می زند. لذا این عنوان را جهت بیان دو موضوع برگزیدیم:

اول: واقعیت این حدیث ، که بعضی بدان تمسک می جویند تا بدان وسیله

کسانی را که مهدی را از نسل امام حسین علیهما السلام می دانند، رد کنند.

دوم: حقیقت تعارض آشکار در آن، زیرا که این تعارض برای بعضی از جاهلان،بهانه ای جهت انکار اصل قضیه شده است.

ص: 71

بنابراین می گوییم:

ابو داوود در سنن خویش گوید: «از هارون بن مغیره ازعمر بن ابی قیس، از شعیب بن خالد، که ابواسحاق برای ما نقل کرد:علی علیه السلام - در حالی که به فرزندش حسن مینگریست - فرمود: این پسرم حسن سرور است، همان طوری که پیامبرصلی الله علیه وآله او را چنین نامیده است. مردی هم نام پیامبر شما، از نسل او خروج خواهد کرد که در اخلاق نه در شکل و قیافه شبیه اوست. سپس قصه او را بیان کرد و این عبارت را فرمود: زمین را از عدل پر می کند»(1)

عين لفظ حدیث چنین است:

این حدیث بر فرض صحت، بر این موضوع صراحت دارد که مهدی موعود،از نسل امام حسن مجتبی علیه السلام است. طبعا با حدیثی که در کتب اهل سنت به دهها طريق روایت شده و آن حضرت را از نسل امام حسین علیه السلام می داند، تعارض دارد.(2)

بنابراین با توجه به چنین حدیثی، باید حديث ابوداوود، مورد بررسی و دقت علمی و محتوایی مفصل قرار گیرد تا به روشنی مشخص گردد که آیا این حدیث

ص: 72


1- سنن ابی داوود 4/ 108 ح 4290 باب المهدی
2- بنگرید: المنارالمنيف ص 148 ح 329 فصل 50 به نقل از «المعجم الاوسط »طبرانی؛ عقد الدرر ص 24 باب 1 به نقل از اربعین ابونعیم اصفهانی؛ ذخائر العقبى ص 136 (که با حديث المهدي من ولد الحسین»تمام احادیث مطلق قبلی را تقیید کرده) ؛ فرائد السمطين: 325/2 ح 575 باب 61؛ القول المختصر 37/7 باب 1: فرائد فوائد الفک... باب 1؛ السيرة الحلبية 193/1 ؛ مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی حنفی 196/1 ؛ ينابيع المودة ص 224 باب 56 و 492؛ کشف الغمة259/3 ؛ کشف الیقین ص 117؛ اثباة الهداة 617/3 ح 174 باب 32؛ حلية الأبرار 2 /107 ح 54 باب 41؛ غاية المرام ص 694ح 17 باب 141؛ منتخب الاثرص 154 ح 40 باب 1. در این باب احادیث فراوانی ازاهل تستن آمده است به این مضمون که امام مهدی علیه السلام از فرزندان امام حسین علیه السلام است و پدرش امام حسن عسکری علیه السلام است.

حقیقتا با حدیث دیگر در تعارض است یا نه؟ نخستین موضوع که باید مورد توجه قرار گیرد، این است که:

1- جزابوداوود، هیچ کدام از محدثان قبل یا بعد از او، این حدیث را روایت نکرده است. کسانی که پس از ابوداوود آمده اند، این حدیث را از او روایت کرده اند.

2- در آنچه از ابوداوود، درخصوص این حدیث نقل شده، اختلاف نظر وجود دارد. جزری شافعی (م 8330 ه) در کتاب «اسمى المناقب»، روایاتی آورده که مهدی را از نسل امام حسن علیه السلام می داند، آنگاه می گوید:

«بر اساس خبری که از امیرالمومنین علی علیه السلام به ما داده شده، صحيح ترآن است که او از نسل حسین بن على علیه السلام است. استاد ما، دانشوربزرگ علم الحديث، عمربن حسن رقی، از ابوالحسن بخاری، ازعمر بن محمد دارقزی ، از ابوبدر کرخی، از ابوبکر خطیب، از ابوعمرهاشمی، از ابوعلی لؤلؤي، ازابوداوود حافظ، از هارون بن مغیره ، ازعمربن ابی قیس، از شعیب بن خالد، از ابی اسحاق نقل کرده که گفت:

على علیه السلام در حالی که به فرزندش حسین علیه السلام می نگریست. فرمود: این پسرم سرور است، چنانکه پیامبرصلی الله علیه وآله او را چنین نامید. و مردی از نسل او خروج خواهد کرد که همنام پیامبرتان است. در اخلاق شبيه او است، لیکن در شکل و قیافه شبیه او نیست. سپس قصه ی پرکردن زمین را از عدل، بیان فرمود.

ابوداوود در سنن خویش، با همین لفظ روایت را آورده و سخن دیگری در باره

آن نگفته است.(1)

مقبرسی در عقد الدرر، حديث ابوداوود را از سنن وی نقل کرده که در آن آمده است: «علی به فرزندش حسين - نه حسن - علیهم السلام نگریست، » چنان که در سخن سید صدرالدین صدر نیز خواهد آمد.

ص: 73


1- اسمي المنقب في تهذيب اسنى المطالب، ص 165-168 ح 61.

3- حدیث، منقطع است و حدیث منقطع قابل احتجاج نیست. زیرا آن را

ابواسحاق سبیعی از علی علیه السلام روایت کرده است. کسی که شنیدن حتی یک روایت از امیرالمؤمنین علی علیه السلام درمورد او ثابت نشده است. چرا که بنا بر گفته منذری در شرح حديث ابوداوود، او فقط یک بارعلى علیه السلام را دیده است.(1)

بنابر قول ابن حجر، سبیعی دو سال پیش از پایان خلافت عثمانمتولد شد. به همین دلیل هنگام شهادت امیرالمومنین علیه السلام درسال چهلم هجری، هفت ساله بوده است.(2)

4- علاوه بر انقطاع حدیث، ابوداوود آن را از شخص مجهولی که نامش را نبرده، روایت می کند، زیرا می گوید: «از هارون برایم نقل شد»، سپس حدیث را ادامه می دهد. همین یک مورد برای ابطال حدیث کافی است. سید صدرالدین صدر، این حدیث را بررسی کرده و آن را به شش دلیل رد می کند. او می گوید: «براساس قواعد مقرره در اصول فقه، به دلایل زیر نمی توان به این روایت ابوداوود استناد کرد:

اول: اختلاف نقل از ابوداوود. در عقد الدرر، آن را از ابوداوود درسنن خویش نقل کرده که درآن آمده است: علی به فرزندش حسین الیانا نگریست...تا آخرحديث .

دوم: بنابر گفته عقد الدرر، گروهی از حقاظ مانند ترمذی، نسائی، و بیهقی عین این رویداد را نقل کرده و درآن چنین آورده اند: علی به فرزندش حسین نگریست.

سوم: احتمال تصحیف در کتابت لفظ حسین و حسن وجود دارد؛ یعنی وقوع

ص: 74


1- 1. مختصر سنن ابی داوود 162/6 ح 4121
2- تهذيب التهذيب 56/8ح 100

اشتباه در آن - خصوصا وقتی خط کوفی باشد. بسیارمحتمل است.

چهارم: این موضوع با آنچه نزد علمای اهل سنت مشهور است و بعضی از

آنها بدان تصریح کرده اند، مخالفت دارد.

پنجم: این حدیث با اخبار زیادی که سند صحیح ترودلالت واضح تری

دارند، در تعارض است.

ششم: احتمال جعل این حدیث و اینکه پروریده درهم و دینار باشد، بسیار

زیاد است. جاعل بدین ترتیب می خواسته خود را به محمد بن عبدالله معروف به نفس زکیه نزدیک سازد.(1)

مؤلف گوید:

با وجود مضمون حدیث، به صحت حدیث معتقد شویم، این باور تعارض این حدیث را با احادیث گروه دیگر مرتفع می سازد؛ احادیثی که مهدی موعود را از فرزندان امام حسین علیه السلام می داند. این دو حدیث با هم تعارض ندارند، زیرا احادیثی که مهدی را از نسل حسین علیه السلام می داند، در حقیقت این معنی را در بردارد که او از فرزندان حسن علیه السلام نیز می باشد.

توضیح این که:

جمع بین این دو حدیث به این شیوه امکان پذیر است که بگوییم : مهدی موعود همان فرزند امام حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفرصادق بن محمد باقر بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام است. براساس این نسب نامه ، مهدی موعود حقیقتا ازنسل امام حسن و امام حسین علیهم السلام است، زیرا مادر امام محمد باقر همسر امام علی بن الحسین

ص: 75


1- المهدی ص 59

یعنی فاطمه دختر امام حسن علیهم السلام است. بنابراین امام باقر علیه السلام از ناحیه پدر، حسینی و از ناحیه مادر، حسنی است. بدین روی، نخستین میوه مبارکه از علویان و دنباله این شجره طیبه است که مهدی این امت علیه السلام شاخه تروتازہ آن است ...

درقرآن می فرماید: «ووهبنا له إسحاق ويعقوب کلاهدينا ونوحا هدينا من قبل ومن ذریته داؤود وسليمان وأيوب ویوسف وموسي وهارون وكذلک نجزي المخسنين وزكريا ويحيى وعيسى وإلياس كل من الصالحين »(1)طبق این آیه شریفه، عیسی از جهت مادر یعنی مریم به نسل انبیاء علیهم السلام ملحق شده است. به همین ترتیب نسل امام باقر از جهت مادر به امام حسن علیهما السلام می رسد، چنان که نسل حضرت زهرای بتول علیهما السلام به رسول خدا صلی الله علیه وآله ملحق می شود.

شاعر چه خوب گفته است:

نسب كأن عليه من شمس الضح... نورا ومن فلق الصباح عمودا

«نسبی که گویی نوری از خورشید تابان و عمودی ازسپیده صبح برآن می تابد».

ص: 76


1- انعام /84 - 85

فصل ششم: بررسی حدیث «مهدی همان

ص: 77

ص: 78

این حدیث «مهدی جان عیسی بن مریم ایا استاین حدیث، مستمسک داعیان خاورشناسی برای نفی ظهورمهدی این امت قرار گرفته است، که پیامبرصلی الله علیه وآله به وی بشارت داده است. بعضی می پندارند که این خبر با احادیث صحیح تعارض دارد، درحالی که از هر نظر با آنها معادل است، ولی آنها هنگام داوری، چاره را تنها در اسقاط حدیث میدانند.

اکنون به بیان حقیقت این حدیث و تعامل با آن طبق معیارهای برخاسته از نقد محکم دانشمندان مسلمان می پردازیم. ولی پیش از آن، تأکید می کنیم که راوی خبریعنی ابن ماجه درسنن خویش، همان کسی است که این حديث را روایت کرده است: که «مهدی علیه السلام حقیقت دارد و از نسل فاطمه علیهما السلام است».(1)همان حدیثی که در سطور پیشین، به طور اجمال در خصوص منابع فراوان اسلامی آن و قائلان به صحت و تواتر آن اشاره شد.

البته ابن ماجه به سند خویش از انس روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:«تنها بر دشواری این دین افزوده می شود، دنیا روز به روز روی به ادبار می نهد. مردم بیش از پیش بخیل می شوند. قیامت فقط عليه بدترین مردم برپا می گردد و مهدی فقط عیسی بن مریم است».(2)

ص: 79


1- سنن ابن ماجه 1368/2 ح 4086
2- سنن ابن ماجه1340/2 ح 4039

محدثانی از اهل سنت که این حدیث را روایت کرده اند، آن را ضعیف دانسته اند. به نقل کتاب «المنارالمنيف»ازابن قیم در مورد این حدیث پرسیدند:

چگونه می توان بین حدیث «مهدی همان عیسی بن مریم است»با احادیث

مهدی وخروجش جمع کرد؟ وجه جمع در آنها چیست؟ و آیا در مورد مهدی عال حدیثی وجود دارد یا نه؟

او پاسخ داد:

حديث «مهدی همان عیسی بن مریم است»را ابن ماجه در سنن خویش از یونس بن عبدالاعلی از شافعی از محمد بن خالد جندی از ابان بن صالح از حسن از انس بن مالک از پیامبرصلی الله علیه وآله روایت کرده، و حدیثی است که تنها محمد بن خالد نقل کرده است.

ابوالحسین محمد بن حسین آبری در کتاب مناقب الشافعی گوید: این محمد

بن خالد نزد منطقیون از اهل علم و نقل، شناخته شده نیست.

بیهقی گوید: تنها محمد بن خالد آن را نقل کرده است.

حاکم ابو عبدالله گوید.او مجهول است و راویان دراسناد دادن به وی اختلاف دارند. این روایت را، وی از ابان بن ابی عیاش، از حسن بطور مرسل از پیامبرصلی الله علیه وآله روایت کرده است. او گفته است: حديث باز می گردد به روایت محمد بن خالد که مجهول است، و از ابان بن ابی عیاش که متروک است ، از حسن از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده است. در نتیجه این حدیث منقطع است.

اما احادیثی که مشعربر خروج مهدى علیه السلام است، صحیح ترین سندها را

دارند.(1)

ص: 80


1- المنار المنیف ص 130 ح 325

حاکم نیز این حدیث را در«المستدرک علی الصحیحین»روایت کرده و وانگذارده است. بلکه تصریح می کند که آن را به خاطر اعجابش نسبت بدان در مستدرک خویش آورده است، نه به خاطر احتجاج عليه بخاری و مسلم.(1) او میدانسته که حديث مذکور را به طریق دیگری نیز از ابوامامه ، به همان صورتی که در سنن ابن ماجه بیان شده، روایت کرده است. اما عبارت «مهدی فقط عیسی بن مریم است»در آن وجود ندارد. حاکم در مورد آن گوید: این حديث صحيح الاسناد است، هرچند بخاری و مسلم آن را روایت نکرده اند.(2)

این موضوع درباره طبرانی در المعجم الكبير نیز به همین گونه است. او این حديث را با سند خودش از ابوامامه روایت کرده است و عبارت گذشته درآن وجود ندارد.(3)

وقتی افرادی مجهول و متروک در سند ابن ماجه وجود داشته باشد و حدیث وی منقطع باشد، مشخص می گردد که منشأ این زیادت، از حديث ابن ماجه است. از شرح حال رجال حدیث برمی آید که منشأ این زیادت، همان محمدبن خالد جندی است، همان کسی که بنابر شرح حال وی که در«تهذيب التهذيب»آمده - عادت بر جعل چنین اضافاتی داشته است. به عنوان نمونه در یکی از احادیثی که روایت می کند، عبارت «ومسجد الجند»را نیز می افزاید. آن حديث این است:

«تعمل الرحال إلى اربعة مساجد؛ المسجد الحرام, ومسجدی, والمسجد

الأقصى و مسجد الجنډ»

ص: 81


1- مستدرک حاکم 441/4
2- مستدرک حاکم 440/4
3- المعجم الكبير214/8 ح 7757

بارهای سفر را به سوی چهار مسجد باید بست: مسجد الحرام، مسجد من،

مسجد الاقصى ومسجد الجند»

ابن حجر در تهذیب، ضمن بیان این حديث بدين موضوع اشاره می کند و از کسانی مانند بیهقی، حاکم، ابوعمرو، ابوالفتح ازدی و دیگران،(1) نام می برد.

ذهبی در مورد او در میزان الاعتدال گوید: «ازدی درباره او گوید: این حدیث منگر است. و ابوعبدالله حاکم او را مجهول می داند. به نظرمن (ذهبی)، حدیث مهدی فقط عیسی بن مریم است»، روایت منگری است که ابن ماجه آن را

روایت کرده است.(2)

قرطبی گوید: «سخن وی که گفته: «مهدی فقط عیسی است»با احادیث این باب تعارض دارد. آنگاه اقوال کسانی را که درباره تضعیف محمد بن خالد جندی گفته اند، نقل کرده و می گوید: احادیثی که از ناحیه پیامبرو الان در مورد خروج مهدی علیه السلام بیان شده و تصریح می کند که از عترت او و از نسل فاطمه است، استوارو صحیح تراز حدیث مذکور است. لذا این حديث مبنا است نه حديث دیگر.(3)

ابن حجر صاحب الصواعق المحرقه در مورد حديث ابن ماجه گوید:

«بیهقی، محمد بن خالد را متفرد بدین حدیث برشمرده است. حاکم او را مجهول می داند و گوید: در مورد اسناد به وی، اختلاف وجود دارد. نسائی تصریح می کند که حديث وی منگر است. دیگر حفاظ با قاطیعت قائل به این معنا شده اند که سند احاديث قبل از این حديث - با این مضمون که

ص: 82


1- تهذيب التهذيب 2024/125/9
2- میزان الاعتدال 535/3 ح 7479
3- التذكرة710/2

مهدی از نسل فاطمه علیهما السلام است - صحيح تراست.(1)

ابونعیم نیز، حديث ابن ماجه را غریب می داند و در مورد آن گوید: «ما آن را

فقط از حديث شافعی نوشته ایم».(2)

ابوالفيض غماری شافعی حدیث ابن ماجه را بررسی کرده و با بیانی در

نهایت نیکویی و متانت به هشت وجه بطلانش را نشان داده است.(3)

نکته جالب در رد حديث ابن ماجه که به سند خویش از شافعی از محمد بن خالد جندی روایت کرده، این است که ابن کثیر می گوید: «یکی از پیروان شافعی امام شافعی را در خواب دیده است که می گوید: يونس بن عبدالاعلى به من دروغ بسته است و این حديث من نیست».(4)

ص: 83


1- الصواعق المحرقة، ص 164
2- حلية الأولياء 61/9
3- ابراز الوهم المكنون من كلام ابن خلدون، ص 538
4- النهاية في الفتن و الملاحم، ص 32

ص: 84

فصل هفتم: بررسی احادیث درباره مدت

اشاره

ص: 85

ص: 86

احادیث وارده در مورد دوران حکومت امام مهدی علیه السلام پس از ظهورش، با هم اختلاف دارند. با نگاه به این اختلاف، درمی یابیم که اختلافی جزئی در فروع مربوط به موضوع امام مهدی علیه السلام و جزئیات آنها وجود دارد، بطوری که این اختلافات تأثیری براصل این قضیه ندارد. بعلاوه به راحتی می توان بین مدلولات آن احادیث - برفرض صحیح بودن همگی شان - جمع کرد. به همین دلیل متعرض بررسی سند آن احادیث نخواهیم شد، بلکه بطور مختصر به دلالت آنها اکتفا میکنیم و می گوییم:

احادیث وارده در مورد مدت حکومت امام مهدی علیه السلام پس از ظهورش چند نوع است. به طوری که مدت حکومتش را پنج سال، هفت سال، نوزده سال، بیست سال وچهل سال ذکر کرده اند. این اختلاف را می توان با توجه به تفاوت حکومت امام مهدی علیه السلام در دولت کریمه آن حضرت، از حیث قوت و ظهور تفسیر کرد؛ زیرا طبیعت حکومت آدمی در این دنیا۔ اعم از حاکم، پیامبر، امام، خلیفه یا پادشاه - بگونه ای است که ازدرجه یکسانی از قوت برخوردار نیست. وتاريخ جهانی و اسلامی پر از شواهدی است که دلالت بر صدق این حقیقت می کند.

اگر ما به زبان احادیث شریف نبوی باز گردیم که صحت و بلکه تواترشان

ص: 87

نزد خبرگان از فریقین مورد اعتراف است ،این عبارت را به طور صریح می بینیم:

«زمین را ازقسط و عدل پر می کند، پس ازآنکه از ظلم و جورپرشده باشد»..

بعلاوه در بسیاری از احادیث تصریح شده که دین محمد صلی الله علیه وآله یعنی دین اسلام، تنها دین موجود در حکومت امام مهدی علیه السلام خواهد بود و در دولت کریمه وی هیچ مشرکی بر روی زمین باقی نخواهد ماند.

قرآن کریم در تأیید این احادیث آیاتی دارد؛ آنجا که خداوند عزوجل در قرآن شریفش گواهی داده که دین حق را برهمه ادیان پیروز می گرداند، هرچند مشرکان را خوش نیاید. و این گواهی در چند آیه از قرآن آمده(1) و شهادت خداوند برهمه چیز کفایت میکند. بنابراین با توجه به اینکه ظهور موعود خدای تعالی، تاکنون محقق نشده، پس هر مؤمنی که به کتاب خدا و سنت رسولش ایمان دارد، باید به صدق حقیقتی گردن نهد که بطور قطع در آخرالزمان روی می دهد. حقیقتی که سنت مطهره باتوجه به صحت نقل آن از جانب فريقين، بدان خبرداده است.

بنابراین حکومت امام مهدی علیه السلام برگروهی از مردم یا قسمتی از کره زمین نیست. بلکه او برهمه اهل زمین - اعم از سیاه و سفید ۔ حکم می راند. سر فرود آوردن همه جهان در برابر قدرت او - با همه انحرافات و دشمنی هایی که نسبت به اسلام و مسلمین در آن وجود دارد کمتر از یک شب تا صبح، بدون هیچ مقاومت ملموسی به انجام می رسد؛ هرچند این مقاومت ممکن است از ناحیه مسلمانان، آمیخته با نیرنگ باشد و یا اینکه رنگ کفر و الحاد به خود بگیرد. هرکس به احادیث صحیحین (بخاری و مسلم) و شروح آنها نیک بنگرد، به علم اليقين خواهد دانست که منظور از دجال، همان انحراف داخلی اسلامی و خارجی جهانی است ، انحرافی که بزرگ مردی از این امت به

ص: 88


1- توبه / 33، فتح / 28، صف 97.

کمک عیسی بن مریم علیه السلام آن را از بن بر خواهد کند.(1) چنین کسی به اعتراف پنج تن از شارحان صحیح بخاری ، نمی تواند غیر از مهدی باشد؛ همچنانکه اندکی قبل اشاره کردیم.

ازهمین جا روشن می شود که جمع بین احادیث مختلف در مورد مدت حکومت امام مهدی علیه السلام آسان است. یعنی احادیث چهل سال، به اعتبار تمام حکومت حضرتش همراه با تمام مقاومتها و سرکشی ها است. اما احادیث پنج یا هفت سال، به اعتبار نهایت ظهور و قدرت و سیطره کامل بر تمام جهان است. احادیث بیست سال نیز، به اعتبار امروسط است.

بدین ترتیب، تناقض واختلاف بین این احادیث به فرض صحت تمام آنها برطرف می شود. وگرنه مسلم است که بدون این جمع، نوبت به ساقط نمودن برخی از این احادیث نمی رسد، زیرا برفرض صحت تمام آنها، مرجحاتی بین این احادیث وجود ندارد.

طرق برخی از این احادیث، مشهور نیست.

برخی دیگر، به دلیل بعضی از راویان آن تضعیف شده است .

بعضی نیز، میان راویان و محدثان شهرت دارد و برخلاف احادیث دیگر مانند احادیث هفت سال در اغلب کتب حدیث آمده است. همان سان که بنابر نقل شیخ صبان و دیگران از ابن حجر هیتمی او به این احادیث تصریح کرده است.(2)

ص: 89


1- بنگرید: صحیح بخاری 205/4کتاب الانبیاء، باب ما ذكر عن بنی اسرائیل؛204/4 باب نزول عیسی عل؛ 75/9 کتاب الفتن، باب ذکر الدجال. مقایسه شود با شروح آن؛ فتح الباری 385-383/6 ، ارشاد الساری 419/5 ؛ عمدة القاری 39/16 - 40 از جلد 8؛ الفیض الباری 47-44/4 ؛ حاشية البدر الساری 44/4- 47 (که در حاشيه الفيض الباری چاپ شده)؛ نیز: صحیح مسلم 135/1 -137 رقم 242 تا 247؛ صحیح مسلم شرح النووی
2- اسعاف الراغبين ص 153؛ نیز بنگرید: هامش الصواعق المحرقة، ص 167

بررسی بعضی از اختلاف های جزیی در باره مهدی علیه السلام

بعضی از اختلافات درنقلهای کتابهای حدیثی شیعه امامیه هست، که

برای اتمام فوائد این تحقیق، بد نیست به آنها اشاره شود، تا وجود اختلاف وتعارض آنها در روایات شیعه امامیه ، بهانه ای برای رد مطلب حديث قطعی صحیح ثابت نزد دیگر مسلمانان قرار نگیرد. برخی از این موارد چنین است:

احادیث وارد در کتابهای شیعه، درنامگذاری مادرامام مهدی علیه السلام اختلاف دارد. و چندین اسم را نام برده اند. سه نام مشهورترین آنها است که به ترتیب شهرت چنین است:

1- نرجس 2 - صقيل 3- سوسن

این اختلاف، خصوصا به دلیل همراهی با روایات گوناگون مربوط به تعیین زمان میلاد حضرتش، سبب شده تا بعضی از مسلمانان، اصل ولادت امام مهدی علیه السلام را انکار کنند. بعلاوه بر اساس حدیثی، جعفر فرزند امام هادی علیه السلام شهادت داد که برادرش امام عسکری علیه السلام بدون فرزند از دنیا رفته است. بعضی از افراد نادان ، این روایت را در کنار موارد اختلاف مربوط به تعیین زمان غیبت که در احادیث اندکی آمده است، قرار داده و سپس پنداشته اند که کتابهای شیعه بر یک مطلب واحد، اتفاق و هماهنگی ندارند.

این مطلب اهمیت برای گفتگو دارد،لذا پرداختن به این اموردر چنین

تحقیقی ضرورت دارد، چنانکه در صفحات گذشته بیان گردید.

به هر حال، درکمال اختصار میگوییم:

اختلافاتی همچون تعیین اسم مادر گرامی امام مهدی علیه السلام، زمان ولادت، شهادت جعفربر وجود نداشتن این بزرگوار، یا اختلاف در مورد زمان غیبت؛ همه اختلافاتی جنبی است که نه تنها نفی ولادت را نتیجه نمیدهد؛ بلکه اتفاقا، این

ص: 90

اختلافات را می توان در برابر دستاویزهای بعضی از خاورشناسان که وجود مهدی را نفی می کنند، دلیل بر قطعيت مسأله ظهور حضرتش در آخرالزمان دانست؛ امری که بعضی از آنها آن را در زمره اساطیر و خرافات مسلمانان می پندارند. چرا که این موضوع، از نوع اختلافی است که در تعیین ویژگی های یک پدیده ایجاد می شود، نه اختلافی که حاصل از نفي وجود اصل آن باشد.

1- اما اختلافی که در اثر تعيين اسم مادر حاصل می شود، عقلا و شرعا نمی تواند سبب نفي وجود امام مهدی علیه السلام گردد. زیرا چنین اختلافی راجع به دیگران نیز در کتب شیعه وجود دارد، به طوری که شخص عاقل نمی تواند با وجود اختلاف، اصل موضوع را انکار کند. به عنوان مثال، بی تردید امام کاظم عل ، پسر امام جعفر صادق علیه السلام است. ولی احادیث در مورد نام مادرش بین حمیده و نباته اختلاف دارند. هیچکس نمی تواند به خاطر این اختلاف ساده، اصل تولد امام موسی کاظم علیه السلام را منکر شود.

آنچه دراین میان به طور معمول جهت رفع تعارض و اختلاف بین احادیث امکان پذیر است و باید بدان عمل کرد، این است که قول مشهورتر را بپذیریم و قول شاد را واگذاریم. مثلا درمثال فوق، قول مشهورتر در کتب حدیثی شیعی نام مادر امام کاظم علیه السلام ، را حمیده می داند. به همین ترتیب،شهرت فراگیر در احادیث شیعه آن است که نام مادر امام مهدی عال ، نرجس است و قبول قول مشهور در مقابل شاد، کاری است که فریقین همگی بدون اختلاف بدان عمل می کنند.

2- اما در مورد اختلاف حاصل در خصوص تعیین زمان ولادت ، باید گفت: این اختلاف نمی تواند به عنوان دلیلی جهت نفی اصل تولد آن بزرگوار قرار گیرد. زیرا تاریخ ولادت بیشتر پیشوایان مسلمین و بزرگان اسلام، محل اختلاف

ص: 91

است. آیا می توان در اصل ولادتشان تردید کرد یا وجود آنان را ساختگی دانست؟ آیا مورخان در مورد زمان ولادت پیامبر بزرگوارمان صلی الله علیه وآله دچار اختلاف نشده اند؟ مگر احادیث در مورد زمان ولادت فاطمه زهرا علیهما السلام در اکثر کتب حدیثی و تاریخی دچار اختلاف نیستند؟ بعضی از مورخان عمرایشان را تا 38 سال رسانده اند، در حالی که بعضی از آنها به نصف این عدد معتقدند. زمان ولادت امیرالمومنین علیه السلام در احادیث به همین شکل مورد اختلاف است، و احادیث بین روز سیزدهم رجب و بیست و سوم آن نیز اختلاف دارند. در مورد امام حسن علیه السلام نیز قول مشهور در ولادت ایشان، روز سه شنبه نیمه ماه مبارک رمضان سال دوم هجری در مدینه است، اما برخی آن را در سال سوم هجری می دانند.

در مورد امام حسین علیه السلام نیز وضع این چنین است. طبق بعضی از احادیث، آن بزرگوار در آخر ماه ربیع الاول سال سوم هجری در مدینه متولد شده است و روز پنجشنبه سیزدهم ماه رمضان را نیز گفته اند، اما شیخ آن را در پنجم شعبان سال چهارم می داند.(1)

از اینجا روشن می گردد که چنین اختلافی در مورد زمان تولد اصحاب کساء علیه السلام وجود دارد. همان سان که درمورد زمان ولادت پیامبرمان محمد صلی الله علیه وآله نیز چنین است. آیا هیچ عاقلی حکم می کند که اختلاف در مورد زمان تولد، دلیلی بر نفي وقوع آن باشد؟

بنابراین قول مشهور در مورد امام مهدی علیه السلام در کتب حدیثی آن است که آن حضرت در پانزدهم شعبان سال 255 هجری متولد شده است و این روایت قابل اعتماد است. نه تنها شیعه، بلکه اکثر مورخان اهل سنت نیز بدین روایت اعتماد

ص: 92


1- الايقاد في وفیات النبی و الزهراء و الائمة المعصومین عالی، ص 25، 51، 59، 199، 206، 218؛ المحبرص 8.

دارند، چنان که در کتاب خویش «دفاع عن الكافی»به تفصیل توضیح داده ایم.(1)

3- درمورد حديث شهادت دادن جعفر، که روایات شیعه حکایت ازبطلان آن می کند، ما این حدیث را مفصلا بررسی کردیم و بطلان گفتار جعفر را از نگاه سایر علمای اهل سنت که به ولادت امام مهدی ع تصریح کرده اند نشان دادیم . اسامی تصریح کنندگان آنها نسبت به ولادت مهدی عالی را به ترتیب قرون آورده ایم. زمان آن تصريحات، چنان به یکدیگر متصل است که همزمانی صاحب تصريح بعدی را نسبت به صاحب تصريح گذشته مشکل دارنمی بینیم. این موضوع، از ابتدای عصرغیبت صغری تا زمان ما را در برمی گیرد. به اسامی 128 نفر از دانشمندان آنها که نام برده ام، مراجعه شود .(2)

4- در مورد اختلاف در خصوص زمان غیبت در لسان احادیث، مشهور آن است که این امر در سال 260 هجری پس از وفات امام حسن عسکری ع اتفاق افتاده، و هیچ قول دیگری هرچند سند آن صحیح باشد، قابل اعتبار نیست . زیرا چنین حدیثی نمی تواند با احادیث زیادی که مؤید به تصريحات علمای اسلام است ، برابری کند.(3)

البته ما به خاطر اختصار و برای رفع تعارض در اختلاف بین آن احادیث، بطور خاص متعرض آن احادیث در کتب شیعه نشدیم و همانطور که توضیح دادیم، مبنا را قول مشهور قرار دادیم.

ص: 93


1- دفاع عن الكافي 526/1 -592
2- همان منبع
3- بنگرید: الكامل 274/7 حوادث سال 160؛ تذکرة الخواص ص 360؛ ينابيع المودة 141/3 باب 87؛ الیواقیت والجواهر143/2 ؛ مطالب السؤول 79/2 باب 12؛ البيان ص 521 باب 25؛ الأئمة الاثنا عشر ص 117 و 118، الصواعق المحرقة ص 207 چاپ اول، ص 24 چاپ دوم، ص 313 و 314 و منابع دیگر

ص: 94

فصل هشتم: سخن پایانی

ص: 95

ص: 96

بدین ترتیب، بررسی اختلاف و تعارض وارد شده درخصوص احادیث مهدی علیه السلام در کتب حدیث فریقین را، که خبرگان ارزیابی حدیث در پرتو معیارهای علمی ومعمول به هنگام رفع اختلاف اخبار و تعارضاتشان بدان عمل می کنند، به پایان بردیم.

درخلال عرضه این احادیث و بررسی آنها، دیدیم که تعارض درآنها

به معنی تنافی بین دو دلیل به شکل تدافع یکدیگر نیست. یعنی به شکلی نیست که در یکی از آنها بر چیزی ترغیب کرده باشد و در دیگری حرمت آن را بیان کند. این اخبار، با یکدیگر چنان تناقضی ندارند که درحدیثی دستور به انجام کاری و در دیگری نهی از انجام همان کار باشد، یعنی حدیث متأخر، ناسخ حديث قبل از خودش محسوب گردد.

همچنین مشخص شد که قطعا این نوع تعارض نمی تواند به دلیل وجود دلیل قطعی یعنی احادیث متواتر پیامبرو اهل بیت علیه السلام درمسأله امام مهدی ال نیز پدید آید.زیرا پی آمیز حصول چنین تعارضی، تنافی درسخن پیامبرصلی الله علیه وآله خواهد بود، که ممکن نیست.

اما تعارضی که در این خصوص پدید آمده، خواه ثابت باشد یا ابتدائی۔

ص: 97

ارتباطی با اصل مسأله ندارد و فقط به فروع بحث ارتباط پیدا می کند. البته

حديث «مهدی فقط عیسی بن مریم است»که پیشتر در مورد آن سخن گفتیم، از این موضوع مستثنی است. همچنین به وضوح مشخص شد که به سادگیمی توان اختلاف و تعارض بعضی از فروع این مسأله را با ارجاع این احادیث، مثل ارجاع مفهوم عام به مفهوم خاص و مطلق به مقید، و به یک معنی جمع بين مدلولات آنها، از بین برد. بنابراین اختلاف و تعارضی در کار نیست.

دیدیم که شرط تعارض در بسیاری از آن احادیث که در مظان تعارض با ایک حدیث صحیح ثابت قرار دارند، بطور کامل وجود ندارد، بلکه باید به جای تعارض تعبیر«تعادل»را به کار برد. مانند تعادل آنها در شهرت و عدالت راویان و مانند آن ها؛ به طوری که در همگی آن احادیث، نمی توانیم یک حدیث را بیابیم که با موارد ثابت وجود امام مهدی علیه السلام وظهورش در آخرالزمان در همه موارد در تعادل بوده و دانشمندان، از ترجیح یکی از آنها بر دیگری به خاطر فقدان صفات مرحله یکی از آنها بطور کامل ناتوان باشند.

با مقایسه آن اخبار با حدیث صحیح ثابتی که صحت و تواترآن در نزد بزرگان فریقین روشن است، دیدیم که صفت حاکم بین آنها عدم تساوی آن هاست.

همه خبرگان وقتی دو خبر صحیح را متعارض یاغیر متساوی دارای اختلاف ببینند، با رعایت اصل توجه به بعضی از مسائل مرتبط با سند حديث ويا متن، یکی را بر دیگری ترجیح می دهند.

دیدیم که تعارضات در احادیث، از هر طرف که باشد، از روی جهالت

ص: 98

فصل هشتم: سخن پایانیمطرح شده اند و از نظر ما مرجح آن است که احادیث امام مهدی علیه السلام در سلامت از کمترین اختلاف یا تعارض است. بعلاوه به اعتراف علمای درایه و رجال اهل سنت، احادیث معارض، نیز جعلی هستند.

از خدای عزوجل می خواهیم که ما را از یاوران امام مهدی علیه السلام قرار دهد، و این پژوهش مخلصا لوجه الله باشد؛ به امید آنکه بتواند سهمی هرچند اندک در ایجاد فهم اسلامی صحيح مشترک در برابر اختلاف و تعارض اخبار در میراث فرهنگی اسلامی داشته باشد.

خدای تعالی را در آغاز و انجام کارها سپاس میگوییم و بر پیامبر بزرگوار،

محمد و خاندان پاک نهاد حضرتش درود و سلام می فرستیم.

ص: 99

ص: 100

پیوست: سخنی کوتاه در باب شیوه های بررسی احادیث

ص: 101

ص: 102

بسم الله الرحمن الرحيم

درود و سلام بر پیامبرمان محمد و خاندان پاکش و صحابهی راستین ایشان،

ونیز آنان که نیکومنشانه تا روز قیامت پیرو آنان هستند.

یکی از انگیزه های دست یازیدن به چنین بحثی، اطلاع یافتن از رویکرد نسبت به حقایق اسلامی ثابتی است که در بعضی جزوات در زمینه نقد حدیث شریف توسط افراد مطرح شده، و به یکباره در محیطی فرهنگی پدیدار گشته اند. این درحالی است که از ساده ترین معیارهای علمی نقد حدیث بی بهره اند؛ تا آنجا که خود، گردنهای سخت و صعب العبور از گردنه هایپیوند یگانگی واتحاد در سطح جامعه ی اسلامی شده اند. آری؛ نشر این گونه جزوات بیشتر به یک تلاش جدی برای نابودی عواملی شباهت دارد که در نظر دارد بین دیدگاه های مسلمين، اتفاق و وحدت پدید آورد، آشفتگی شان را سرو سامان دهد و شکاف بین آنان را ترمیم کند.

البته این حرکت، برای آن است که معیارهای علمی نقد - خصوصا در نزد کسانی که خود را نماینده ی فرهنگ وارداتی می دانند. به ابتذال کشیده نشود. فرهنگی که همواره نا امیدی و پوچی مدام را القا می کند و در عین حال، خود به شناخت پایه ها و قواعد علمی ثابت و آمیخته با نقد، خصوصا در علم الحديث»

ص: 103

نیاز جدی دارد تا در برابر شروط پذیرش آن فرهنگ، سرتعظیم فرود آورد. در این خصوص نیز عذری متوجه او نیست، زیرا مسأله نقد حدیث مسأله ای نسبی نیست تا با اختلاف مردم و تفاوتهای فرهنگی آنها دچار دگرگونی شود. از همین رهگذراست که «سنت مطهره خود اقدام به تنظیم بعضی قواعد عمومی نقد نموده است، قواعدی که می توان آنها را در برخورد با اشتباه به کار گرفت.

پیامبر بزرگوار صلی الله علیه وآله و مکارم اخلاق را به ما آموخته است. او که پدر و مادرم فدایش باد تند خوو سنگدل نبوده است؛ زیرا درغیر این صورت از اطرافش پراکنده می شدند. او، به شهادت آسمانی دربرخورد با تفکر جاهلی، اخلاق بزرگوارانه خویش را بروز می داد. اینک امتی که با پیروی ازسیرهی هدایت آمیز او، توانست برخورد مناسبی با اشتباه نشان دهد، بر انجام این حقیقت نیز قادر خواهد بود. امتی که در اندک مدتی توانست آن چنان فریاد تمدن را برآورد که ریشه هایش تا اقصی نقاط زمین را پوشش دهد،

آن چه دل آدمی را به درد می آورد، این است که جامعه ی ما توان برخورد صحیح با اشتباه را از دست داده است. لذا کم کم به سوی جاهلیتی دیگر باز گشته است، جاهلیتی که به مقدار زیادی روح دوری گزیدن از قرآن کریم وستت مظهر بر آن حاکم است.

امروزه احتیاج فراوان به گفتگویی صادقانه و نقدی سازنده و بازگشتی سریع

به کتاب و سنت داریم؟

از سویی شناخت میراث حدیثی مان اعم از اهل سنت و شیعه برای ما اهمیت بسیاری دارد، چراکه درنگاه یک غیر مسلمان، همه ی آنها از جمله مواريث اسلام به شمار می روند.

از سوی دیگر، ما به کیفیت رشد مهارتهای علمی و تواناییهای مشابه و به

ص: 104

کارگیری آنها درجهت خدمت به آن میراث احتیاج داریم. ما نیازمند نقدی هستیم که در آن، منتقد روابط خویش را با دیگران، از زاویه ای شفاف وگویا چنان نیکوگرداند که در این روابط ، اهداف نقد تحقق یابد؛ البته با رعایت آراستگی به ادب اسلام و کنار انداختن تصورات اشتباه و اجتناب ازسوء ظن و پایمال نمودن دیگران، که نمادهای اخلاق اسلامی است.

همچنین باید توجه داشت که ایجاد تغییر مطلوب بدانچه که بهترین است،با نقد دور از واقعیت و نسنجیده ای که هدفش شکست دادن یکی ازطرفهای درگیرو پیروزی طرف دیگر است ، امکان نمی پذیرد.

بدون شک چنین نقدی، تنها از شناختی ناقص یا قصور ذهنی در عدم تشخیص برمی خیزد، میان مسائل ثابت جدل ناپذیر از یک سو، و مسائلی که تردید پذیری آنها در همه موارد یا بعضی از محتویاتشان قطعی است. وطبیعی است که نقدی چنین، نه تنها هیچ شکاف علمی را پر نمی کند، بلکه در ایجاد یا گسترش آن سهیم است. شکافی که تکیه گاهش روشی آمیخته با نقد است که از عکس آن فقط قابش و ازشخص آن فقط اسمش قابل رؤیت است. هرچند، گاهی از روی حسن نیت، انجام می شود.

البته روشی آمیخته با نقد، آن هم از نوعی دیگرقطعا نمی تواند این چنین باشد. این روشی که هر آنچه را نزد دیگری است، اگرچه در نهایت قدرت باشد فرو می ریزد و آن را به شکل دلخواه خویش از هم می پراکند و به شکلی آمیخته با تمسخر می کوشد تا با قلم خویش آن را از هم بدرد. قلمی که به وسیله ی آن، چنان به سقوط در درجه ای پست از دشنامها خو گرفته است که ازجودشنامی که در آن نفس میکشد، احساس لذت میکند.

لذا دیده می شود که به عناوین نقد به دلائلی که اکنون به صواب نزدیکتر

ص: 105

است، ظاهری آراسته و برجسته می بخشد، و این کار را آن گونه انجام می دهد که عقدهی هدفگیری نام آن عناوین را بروز می دهد. این سبک همزمان و بطور آشکار به نقدی توأم با استبداد اصالت می دهد که در انحصار موضوعات مربوط به فرهنگ شخصی است. این شیوه به توازن روحی نیاز دارد تا برافراد ویژه نقد این میراث انبوه با آموزشی القائی و خشک برتری جوید، وغالبا منجر به تسلط تصوراتی بی حاصل و برداشتهای اشتباه در نقد دیگران می گردد. البته در این میان، از حسادت ناقدی که چه در زمینه حديث شريف و چه در دیگر زمینه ها از معیارهای نقد علمی بی بهره است، نباید غافل ماند.

اینها همه به خاطر جهات دیگری است که درتلاش وی جهت اعلان حالت بسیج عمومی برای برخورد با طرف دیگر توسط ذهنیتی تشویقی و ایستا نمودار است، همچنان که امروزه در پانوشتهای آمیخته با نقد نوشته ها با مقدمه هایی با عنوان «بیدار باش»می بینیم.

تهدید مستقیم نیز چنین است. اگرکلام بخواهد از مفاد اخلاقی دور باشد، باید گفت نقد علمي موضوعي هدفدار، دردرجه ی بالایی از بی تجربگی و پراکندگی قرار می گیرد. زیرا آگاهان را بدون هیچ تأمل مطلوبی در چارچوبی از جهل و نادانی جای می دهد.

من تردیدی ندارم که طرف دیگر این بدنمایی نمی تواند پاسخ درخوری در مقابل بدیها داشته باشد. بعلاوه اینکه او همواره از دعوت به مبارزه ای مستمر بیزار است. و این همانی است که بر نیازمبرم طبیعی ما نسبت به بازگشت به منابع ناب اسلام همراه با ضرورت تشخیص این فرهنگهای منحرف، تأكید می کند. فرهنگهایی که همچون میکرب سرطانی، وقتی در عضوی محیط رشد خویش را بیابد، چاره ای جز ریشه کنی آن وجود ندارد.

ص: 106

چگونه چنین نباشد، در حالی که هدف آشکار چنین فرهنگی، تشکیک در بعضی از مسلمات و حتميات دینی - به بهانه ی اختلافات و تعارضات - است. مسأله اعتقاد به ظهور امام مهدی (علیه السلام) در آخرالزمان ،پیشاپیش این مسلمات و حتميات دینی قرار دارد.

البته این مسأله در معرض نقدی قرار گرفته که بهره ای از معیارهای علمی نقد حدیث ندارد. بعضی از این نقدها متأثراز سبک خاورشناسان در برخورد با مسائل اسلامی است که دنباله رو افرادی چون گلدزهر، فلوتن، ولهاوزن و دیگران، بوده اند. آنها که امام مهدی را امری خرافی و اسطوره ای بیش نمی دانند!؟

اینان توجه نکرده اند به آنکه امام مهدی علیه السلام که به زعم آنها اسطوره است - در فرهنگ اسلامی گسترش یافته و تار و پود خویش را در همه ی اعصار اسلامی گسترانیده و ایمان بدان در همه نسلها رواج یافته است، لذا از درون، اسلام خویش را زخمی کرده اند. این تلقي ناصواب ، عقل را از دانشمندان بزرگ مسلمان ربوده و برای نسلهای بعدی آنان نیز تاریخی آمیخته با اعتقاداتی تقلبی ساخته است؛که البته این واقعه ی مهمترو بلای بزرگتری است!

با پیش فرض آنان، در تاریخ مسلمانان، اسطوره ای وجود دارد که همه بر

صحت آن اجماع دارند؟

همچنین، به عقیده و اعتراف خاورشناسان، تاریخ امتی را سراغ ندارد که اسطوره تاریخش را ساخته باشد؛ چه رسد به امت محمدصلی الله علیه وآله که به اقرارخاورشناسان، در زمره ی پیشرفته ترین امت های جهان است. در اینجا باید به نقش قرآن کریم وستت مطهر در زمینه تهذیب نفوس مسلمانان و مبارزه با بدعتها و خرافات و اسطوره ها توجه داشت، افسانه هایی که قبل از این رسالت جاویدان آسمانی برجامعه حاکم بوده است.

ص: 107

لذا همین جا و ازرهگذر توجه به مشکلات فرهنگی مهم که ارتباط تنگاتنگی با واقعیت نقد دارند، این بحث طرح شده است تا سهمی هر چند اندک در خصوص نیاز به نقد علمی سازنده و روشنگر و تحول در آن داشته باشد. بدان امید که به فهم مشترک اسلامی منجر شود و روزنه های تشکیک در خصوص یکی از مهمترین مسائل اسلامی - یعنی مسأله ظهور امام مهدی علیه السلام در آخرالزمان را بر اساس روایات سئت مظهر نبوی ببندد.(1)

بحث با اثبات تواتر احادیث پیرامون امام مهدی علیه السلام آغاز شد. ضمن آن، از رجالی که این احادیث بدانان مستند شده است و از دانشمندانی که صځت این احادیث را تأیید کرده یا به تواتر آن اقرار نموده اند، به صورت موجزو با رعایت اختصار، سخن به میان آمد. از همین رو تأکید می کنم، احادیث مختلف و متعارض که در این زمینه بدانها دست یافته ام، در پرتو دیدگاه های مقبول اهل فن از فریقین، محتاج نقد و بررسی است.

از بزرگان علماء و اساتید بزرگ و پژوهشگران فاضل، به خاطر لغزشها و اشتباهات وضعفهایی که می بینند، عذر می خواهم و می خواهم مرا ببخشند که خداوند به آمرزش خلائق سزاوارتر است.

ثامرهاشم حبيب العمیدی

28 محرم الحرام 1416 ه قم

ص: 108


1- در این سطور، از کتاب «مقدمة في علم التفاوض الاجتماعي والسياسي»بهره گرفته ام. (نوشته: دکتر حسن محمد وجيه، چاپ کویت: سلسله عالم المعرفة، رقم 190، سال 1415). در این کتاب، نمونه هایی پیشرفته از آداب مناظره می یابیم که می تواند در جهت نقد صحیح به کار گرفته شود.

فهرست منابع

1- القرآن الكريم.

2- الأئمة الاثنا عشر: شمس الدين محمد بن طولون (م. 953ه)، تحقيق د. صلاح الدين المنجد، منشورات الرضي - قم

3- إبراز الوهم المكنون من كلام ابن خلدون: أبو الفيض غماري شافعي مغربي (م.138 ه)، مطبعة الترقي دمشق / 1347ه

4- إثبات الهداة: شیخ محمد بن حسن حرعاملی (م.1104 ه)، المطبعة العلمية، قم .

5- الاحتجاج بالأثر على من أنكر المهدي المنتظر: شیخ محمود بن عبد الله ابن

حمود تویجري، ط 2، مکتبة دار العليان الحديثة - بريدة، الرياض 1406ه

6- الإذاعة لما كان وما يكون بين يدي الساعة: سید محمد صدیق حسن قنوجي

بخاري (م. 1307 ه)، مطبعة المدني، المؤسسة السعودية، مصر / 1379 ه.

7- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد: شیخ مفید (م. 5413)، تحقيق

مؤسسه آل البيت عوا لإحياء التراث، ط1، چاپخانه مهر، قم/1431ه

8- إرشاد الساري لشرح صحيح البخاري: قسطلاني (م. 923ه)، دار إحياء التراث العربي، بیروت.

9- إسعاف الراغبين: صبان (م. 1206 ه)، دار الفكر، بیروت، (چاپ شده در حاشیه نور الأبصار شبلنجي).

10 - أسمى المناقب في تهذيب أسنى المطالب في مناقب الإمام أمير المؤمنین

علي بن أبي طالب: جزري شافعي (م. 833ه)، تحقیق شیخ محمد باقر محمودي، 1403 ه/1983م.

ص: 109

11 - الإشاعة لأشراط الساعة : برزنجي (م. 1103 ه)، ط1، مسؤول چاپ ، عبد الحميد أحمد حنفي، مصر.

12- الاعتقاد على مذهب السلف: البيهقي (م.5458)، ط 2، دار الكتب العلمية ، بیروت، 1406 ه/1986 م.

13- الإمام المهدي عند أهل السنة: شیخ مهدي فقيه إيماني، ط 2، دارالتعارف، بیروت /1402ه.

14- الإيقاد في وفيات النبي والزهراء والأئمة أجمعين: محمد علي شاه (م./1334ه)، تحقيق محمدجواد رضوي، ط1، چاپخانه أمير، قم /1411ه

15- بحارالأنوار: مجلسي (م.1111 ه)، ط1، دار إحياء التراث العربي، بیروت /1403ه

16- البداية والنهاية: ابن کثیر (م. 774ه)، دار الفکر، بیروت /1402ه.

17- البدء والتاريخ: بلخي (م. 322 یا 340 ه)، پاریس/1899م.

18- البرهان في علامات مهدي آخرالزمان: متقي هندي (م. 975ه)، تحقیق على أكبر غفاري، چاپخانه خیام، قم/1389.

19- التاج الجامع للأصول في أحاديث الرسول: منصور علي ناصف (م. بعد سنة 1371هاط 4، دار إحياء التراث العربي، بیروت / 1406ه

20- تاج العروس من جواهر القاموس: زبیدي حنفي (م. 463 ه)، چاپخانه السلفية، مدينة منورة

21- تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م. 808ه)، دار الكتاب اللبناني، والدارالأفريقية العربية.

22- تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي: مباركفوري (م.1353 ه)، دار الفكر، بيروت.

23- تذکرة الخواص: سبط بن جوزي (م.654) ط 2، انتشارات چاپخانه جدید نینوی، تهران.

24 - التذكرة في أحوال الموتى وأمور الآخرة: قرطبي مالكي (م.5671)، دار الكتب العلمية، بيروت، 1405 ه/ 1985م.

ص: 110

25 - تفسير الطبري (جامع البيان في تأويل آي القرآن): طبري (م.310 هم)، ط 2، دارالمعرفة، بیروت، 1392 ه/ 1972م، (برگردان با افست از چاپ بولاق). 26- تلخيص المستدرك: ذهبي (م.1748)، دار الفکر، بیروت، 1398 ه/ 1978م، درحاشیه چاپ شده المستدرك على الصحيحين، حاکم نیشابوري.

27- تهذيب التهذيب: ابن حجر عسقلاني (م. 852ه)، ط1، دار الفكر، بیروت / 1404ه.

28- تهذيب الكمال في أسماء الرجال: جمال الدين مري (م.5742)، تحقيق د. بشير عواد، ط1، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1413 ه/1992م.

29 - الجامع الصغير في أحاديث البشير النذير: سيوطي (م.911ه)، ط1، دار الفكر،بیروت، 1401 ه/1981م.

30- حاشية البدر الساري إلى فیض الباری: محمد بدر، دار المعرفة، بیروت. 31- الحاوی للفتاوي: سيوطي (م.911ه)، دار الكتب العلمية، بيروت،1403ه/ 1983م.

32 - حلية الأبرار: سیدهاشم بحراني (م. 1107 یا 1100 ه)، مؤسسة الأعلمي، بیروت، 1413 ه.

33 - حلية الأولياء: أبونعیم اصفهاني (م.1430)، ط5، دار الكتاب العربي، بیروت / 1407ه.

34 - حول المهدي: مقاله شيخ ناصر الدين ألباني، چاپ شده در مجله التمدن الإسلامي، سال 22- دمشق، ذي القعدة 1371ه

35- خریدة العجائب وفريدة الغرائب: ابن وردي (م.5749)، المكتبة الشعبية ، بيروت.

36- دفاع عن الكافي: ثامرهاشم حبيب العميدي ، ط1، نشر مركز الغدير للدراسات الإسلامية، قم، 1415 ه/ 1995م.

37 - ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي: محب الدين طبري (م 694 ه)، نشر مكتبة القدسي، قاهرة، 1356 ه

ص: 111

38 - ذكر أخبار أصبهان: أبونعیم اصفهاني (م.1430)، چاپخانه بريل، لايدن / هلند، 1931م.

39 - الرواشح السماوية: محقق داماد (م.1041 ه)، انتشارات کتابخانه آية الله مرعشی، قم، 1405ه.

.4- سبائك الذهب: سويدي (م. 1246 ه)، دار الكتب العلمية، بيروت /1406ه 41 - سنن الترمذي، أو الجامع الصحيح:ترمذي (م. 297 ه)، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، دار إحياء التراث العربي، بیروت، 1377

42 - سنن أبي داود: أبو داود سجستاني (م. 275 ه)، تحقیق و تعليق محمد محيي الدين عبد الحميد، نشر دار إحياء السنة النبوية.

43 - السنن الوارده في الفتن: أبو عمرو داني (م.444ه). خطی، نقل شده از آن به وسیله (معجم أحاديث الإمام المهدي »که می آید.

44 - سنن ابن ماجة: ابن ماجه قزویني (م. 275 ه)، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي دار إحياء الكتب العربية، مطبعة عيسى البابي الحلبي وشرکایش، مصر. 45 - السيرة الحلبية: ابن برهان الدين شافعي (م.1044 ه)، نشر المكتبة الإسلامية، بيروت.

46- شرح العقائد النسفية: تفتازاني (م. 5793): شرکت صحافية عثمانية، چاپخانه سي جنبرلي طاش جوارنده /1326ه

47 - شرح المقاصد: تفتازاني (م.7930ه)، تحقيق د. عبد الرحمن عمارة، ط1، منشورات شریف رضي، قم، 1409 ه/1989م.

48 - الشيخ الكليني البغدادي وكتابه الكافي- الفروع: ثامرهاشم حبيب العميدي، ط1، چاپخانه مکتب الإعلام الإسلامي، قم، 1414ه

49 - صحيح البخاري: محمد بن إسماعيل بخاري (م. 256 ها، دار إحياء التراث العربي، بيروت .

50 ۔ صحیح مسلم: مسلم بن حجاج نیشابوري (م.261 ه)، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقي، ط 2، دار الفكر - بيروت، 1398 ه/ 1978م.

ص: 112

51- صحيح مسلم بشرح النووي: نووي شافعي (م. 676ه)، دار الكتاب العربي، بیروت، 1407 ه.

52 - الصواعق المحرقة في الرد على أهل البدع والزندقة: ابن حجرهيتمي (م. 974ه)، ط1، قاهرة، 1385ه/ 1965م.

53 - الضعفاء الكبير: عقيلي (م. 322 ه)، تحقيق د. عبد المعطي أمين قلعه چی، ط1، دار الكتب العلمية، بيروت، 1404 ه/ 1984م.

54 - المطر الوردي شرح القطر الشهدي (شرح لمنظومة القطر الشهدي في اوصاف المهدی): بلبيسي شافعي از دانشمندان اوایل قرن چهاردهم، مطبعة بولاق، مصر، 1308 ه).

55- عقد الدرر في أخبار المنتظر: يوسف بن يحيی شافعي (از دانشمندان قرن هفتم) ، مكتبة عالم الفكر، قاهرة

56- عقيدة أهل السنة والأثر في المهدي المنتظر: گفتگوی شیخ عبد المحسن بن حمد العباد عضو هيئة تدریس در دانشگاه اسلامي در مدينة منورة، منتشر شده در مجله دانشگاه، شماره 3، سال اول ذي القعدة 1388 ه

57- عمدة القاري في شرح صحيح البخاري: عيني (م.855 ه)، دار الفكر 1399 ه.

58- عون المعبود شرح سنن أبي داود: آبادي (م. 1329 ه)، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، المكتبة السلفية، السعودية.

59- غالية المواعظ ومصباح المتعظ وقبس الواعظ: خير الدين أبو البركات نعمان بن محمود آلوسي (م. 1317ه)، دار المعرفة، بیروت.

60- غاية المراموحجة الخصام: سید هاشم بحراني (م. 1107 یا 1109 ه) هيئة نشرالمعارف الإسلامية، إيران.

61- فتح الباري بشرح صحيح البخاري: ابن حجر عسقلاني (م.852ه)، دار إحياء التراث العربي، بيروت.

62 - الفتن: أبوعبد الله نعیم بن حماد مروزي (م. 228 ه) خطی، نقل شده از این کتاب با واسطه (معجم أحاديث الإمام المهدي»که می آید.

ص: 113

63- الفتوحات الإسلامية : أحمد زینی دحلان الشافعي (م.1304 ه)، طا، مصر، 1323 ه.

64- فرائد السمطين: جویني شافعي (م.730ه)، تحقیق شیخ محمد باقر محمودي ، ط1 ، مؤسسة المحمودي للطباعة والنشر، بيروت، 1405 ه/ 1980م.

65- فرائد فوائد الفكرفي الإمام المهدي المنتظر: شیخ مرعي بن یوسف کرمي (م. 1033ه)، نقل شده از این کتاب با واسطه (معجم أحاديث الإمام المهدي) که می آید.

66- في انتظار الإمام: د. عبد الهادي فضلي، ط1، چاپخانه مهر، قم /1979م. 67- فیض الباري على صحيح البخاری: کشمیری دیوبندی (م.1352)، دار المعرفة، بیروت.

68- فيض القدير شرح الجامع الصغیر از سيوطي: عبد الرؤوف مناوي شافعي (م.1031 ه)، ط 2، دار الفکر، بیروت، 1391 ه/ 1972م.

69 - القطر الشهدي في أوصاف المهدي: حلواني شافعي (م.1308ه)، چاپخانهالمعاهد، مصر، 1345 (ملحق به کتاب فتح رب الأرباب).

70 - القول المختصر في علامات المهدي المنتظر: ابن حجر عسقلاني (م. 97 ه)، نسخه عکس برداری شده از نسخه مكتبة الإمام أمير المؤمنين العامة در نجف اشرف، نقل شده از این کتاب با واسطه (معجم أحاديث الإمام المهدي) که

می آید.

71 - الكامل في التاريخ: ابن الأثير (م.630ه)، دار صادر، بیروت / 1399ه 72- کشف الغمة في معرفة الأئمة: اربلی، تبریز، 1380 ه.

73- کشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين: علامة حلي (م. 1726)، دار الكتب التجارية ، نجف اشرف.

74- کنز العمال: متقي هندي (م. 975 هم)، طه، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1405ه

75 - اللآلئ المصنوعة في الأحاديث الموضوعة: سيوطي (م.911ه) ، دار المعرفة ،بیروت، 1403 ه

ص: 114

76- لسان العرب : ابن منظور (م.711ه)، ط 1، دار إحياء التراث العربي، بیروت،1408ه.

77 - لوائح الأنوار البهية وسواطع الأسرار الأثرية لشرح الدرة المضية في عقدة الفرقة المرضية: سفاريني حنبلي (م.1188 ه)، مطبعة المنار، مصر، 1324 ه.

78- مجمع الزوائد ومنبع الفوائد: نور الدين هيثمي (م. 5807)، ط 3، دار الكتاب العربی، بیروت، 1407ه.

79 - المحبر: أبو جعفر محمد بن حبيب (م.5245)، منشورات دار الآفاق الجديدة ، بيروت.

80- مختصر سنن أبي داود: منذري (م. 656ه)، تحقيق أحمد شاكر ومحمد حامد الفقي، دار المعرفة، بیروت.

81 - المستدرك على الصحيحين: حاکم نیشابوري (م. 405 ه)، دار الفکر، بیروت،1398 ه

82- مسند الإمام أحمد بن حنبل: (م.5240)، دار الفکر، بیروت.

83- مسند أبي يعلى الموصلي: أحمد بن علي بن مثنی تمیمي (م. 307 ه)، تحقيق حسین سلیم، ط1، دار المأمون للتراث ، دمشق- بيروت، 1404/ه 1984م.

84- مصابيح السنة: بغوي (م. 510 یا 516 ه)، دار المعرفة ، بيروت / 1407ه.

85- مصباح الزجاجة في زوائد ابن ماجة: بوصيري (م.840 ه) تحقيق موسى محمد علي، ود. عزت علي عطية، ط1، دار التوفيق النموذجية، 1405 ه/ 1985م.

86- المصنف: ابن أبي شيبة (م.235 ه)، تحقيق عامر الأعظمي، سلسلة مطبوعات الدار السلفية، بومباي، هند.

87 - المصنف: أبوبكر عبد الرزاق صنعاني (م.211 ه)، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمي، منشورات المجلس العلمي.

88- مطالب السؤول عن مناقب آل الرسول: ابن طلحة شافعي (م. 0652) منشورات دار الكتب التجارية، نجف اشرف.

ص: 115

89- معجم أحاديث الإمام المهدي: تأليف هيأت علمي در مؤسسه معارف اسلامي، زیر نظر شیخ علی کوراني، نشر مؤسسه معارف اسلامي، ط1، چاپخانه بهمن، قم، 1411ه

90 - المعجم الكبير: طبراني (م.360 ه)، تحقيق حمدي عبد المجيد السلفي، نشر مكتبة ابن تيمية، قاهرة - دار إحياء التراث العربي.

91- معرفة علوم الحديث: حاکم نیشابوري (م.405 ه)، ط 2، دار الكتب العلمية، بیروت، 1397 ه/ 1977م.

92- مقتل الحسين علي : خوارزمي حنفي (م. 568ه)، تحقیق شیخ محمد سماوي، انتشارات کتابخانه مفيد، قم (برگردان با افست از چاپ نجف اشرف سال 1367 ه)

93 - مقدمة ابن الصلاح ومحاسن الاصطلاح: تحقیق د. عائشة عبدالرحمن، همسراستاذ أمين خولي، معروف به (بنت الشاطئ)، مطبعة دار الكتب المصرية، 1974م.

94 - الملاحم والفتن في ظهور الغائب المنتظر: سید ابن طاووس (م.664ه)، منشورات مؤسسة الأعلمي، بيروت.

95 - الملاحم والفتن: ابن منادي. خطی- نقل شده از این کتاب با واسطه (معجم أحاديث الإمام المهدي) گذشته

96 - المنار المنيف في الصحيح والضيف: ابن قیم جوزية (م.751ه)، تحقیق أحمد عبد الشافي، دار الكتب العلمية، بيروت، 1408ه/ 1988م.

97- منتخب الأثر في الإمام الثاني عشر: لطف الله صافي، کتابخانه صدر، تهران.

98- منهاج السنة النبوية: ابن تيمية حراني (م.728ه)، دار الكتب العلمية بيروت.

99 - المهدي: صدر الدین صدر، چاپخانه (عالی)، تهران.

100 - میزان الاعتدال: ذهبي (م.1748)، تحقیق علي محمد بجاوي ، دار الفكر،

بیروت، 1382 ه/1963م.

ص: 116

101 - نظرة في أحاديث المهدي: مقاله شیخ محمد خضر حسين المصري (م. 1377 ه) منتشر شده در مجله منشور في مجلة تمدن اسلامي دمشق، 1370 ه/ 1950م.

102 - نظم المتناثر من الحديث المتواتر: أبو عبد الله محمد بن جعفرکتانی (م. 1345 ه)، ط 3، دار الكتب السلفية ، سلسلة (من هدي الحديث النبوي) شماره 1، مصر.

103 - النهاية في غريب الحديث: ابن اثیر جزري (م. 606ه)، تحقيق محمود محمد طناحي، نشر المكتبة الإسلامية، قاهرة، 1383ه.

104 - النهاية في الفتن والملاحم: ابن کثیر (م.774ه)، تحقيق محمد أحمد عبد العزيز، المكتب الثقافي، قاهرة (تاریخ مقدمة التحقيق /1980 م).

105 - نور الأبصار في مناقب آل النبي الأطهار: شبلنجي (م.1291ه)، دار الفكر، بیروت .

106 - ينابيع المودة: قندوزي حنفي (م. 1270ه)، مؤسسة الأعلمي المطبوعات، بیروت (چاپ برگردان با افست از چاپ استانبول)

107 - الیواقیت والجواهرفي بیان عقائد الأكابر: عبد الوهاب شعراني (م. 1973)، مطبعة مصطفی بابي حلبي و پسران در مصر، 1378 ه/ 1959م

ص: 117

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109