پاسخ به شبهه وهابیت پیرامون طعام نذری

مشخصات کتاب

پاسخ به شبهه وهابیت پیرامون طعام نذری

به قلم:قاسم رجبیان

سرشناسه:رجبیان، قاسم، 1364 -

عنوان و نام پديدآور:پاسخ به شبهه وهابیت پیرامون طعام نذری/ به قلم قاسم رجبیان.

مشخصات نشر : قم : عصر رهایی، 1394.

مشخصات ظاهری : 104 ص.؛ISBN 978_600_766_42_1

شابک : 978_600_766_42_1

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع : شیعه -- دفاعیه ها و ردیه ها

نذر -- جنبه های مذهبی -- اسلام

وهابیت -- دفاعیه ها و ردیه ها

رده بندی کنگره : BP212/5/ر3پ2 1394

رده بندی دیویی : 297/417

شماره کتابشناسی ملی : 4096005

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فاپا

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

پاسخ به شبهه وهابيّت پيرامون طعام نذرى

نويسنده: قاسم رجبيان

ص: 2

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ

صُلِّيَ اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ واله أَجْمَعِينَ

سِيما الامام مُبَينٌالْحُجَّةِ الْقَائِمِ المهدی عَجَّلَ اللَّهُ تعالی فَرْجَهُ

ص: 3

اهداء

چون خداى تعالى توفيق داده و اين كتاب را در مدت بيست روزى كه در كشور عراق بودم، نوشته ام و مخصوصاً شروع كتاب در شهر مقدس كربلاء در جوار حضرت سيدالشهداء و اصحاب و ياران با وفايشان عليهم السلام بود، لذا اين اثر را تقديم مى كنم به اصحاب و ياران با وفاى آن حضرت، و از آن بزرگ مردان تاريخ، شفاعت و سعادت در دنيا و آخرت مسألت مى نمايم.

آمين يا رب العالمين.

ص: 4

تقدير و تشكر

قبل از شروع كتاب لازم مى دانم از استاد عزيزم "حفظه الله تعالى" به پاس اين كه سالها عمر با بركت خويش را فراتر از جلسات درس و به طور خصوصى، بدون هيچ چشم داشتى به حقير اختصاص داده و مهربان و دلسوزتر از پدر و مادر شبانه روز مشغول تعليم و تربيت حقير بودند و من را با علوم و همچنين دأب و رويه اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام آشنا نمودند تقدير و تشكر كنم و از خداى تعالى طول عمر با عزت و با بركت براى ايشان خواستارم.

ص: 5

مقدمه

همواره در طول تاريخ، علماء و بزرگان شيعه به تبعيت و پيروى از ائمّه اطهار عليهم السلام شيعيان را به خوددارى و پرهيز از هر گونه عمل و يا سخنى كه باعث فتنه انگيزى و اختلاف مابين فرق مختلف اسلامى مى شود توصيه كرده و مى كنند، شيعيان نيز كه هميشه همه سعى و تلاششان بر اين بوده و هست كه در صراط مستقيم اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام كه همان اسلام حقيقى و تنها راه راستى است كه وجود شريف پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ما معرّفى فرموده حركت كنند، عملاً لبيك گفته و همواره در طول تاريخ متفكّرين و عقلاء شيعه هيچ گاه عامل تفرقه و فتنه نبوده و نمى شوند.

در اين بين جديداً فرقه اى تازه تأسيس به نام وهّابيت، كه وقتى به پيشينه آنها از جهات تاريخى نگاه مى كنيم اصل و ريشه آنها به قوم يهود بر مى گردد، سعى كرده اند از اين مسأله كمال سوء استفاده را بكنند و هر چه علماء و بزرگان شيعه عملاً و لساناً سعى بر كم كردن اختلافات و درگيرى ها مابين فرق مختلف اسلامى دارند اين فرقه فتنه گر تازه

ص: 6

تأسيس، تمام فرق اسلامى مخصوصاً شيعه و سنّى را عليه هم تحريك كرده و مخصوصاً با القائات بى پايه و اساسى كه بعضاً وارد مى كنند عوام و بى سوادهاى اهل سنّت را گاهاً تحت تأثير خود قرار مى دهند.

در اين سفر كه من جهت زيارت عتبات عاليات ائمّه عراق عليهم السلام به اين كشور مشرّف شده ام، وقتى در سايت هاى اينترنتى وهّابيون رجوع كردم متوجّه شدم بعضى شبهه هاى بى پايه و اساسى در مورد بعضى از اعمال شيعيان وارد كرده اند كه البته هر شخصى كه حتّى تحصيلات كمى داشته باشد متوجّه مى شود كه اين گونه صحبت كردن ها يا نشأت گرفته از جهل و نادانى هست؛ يعنى آنها حتّى از كتب و منابع اهل سنّت بى خبرند و يا اگر اين گونه نباشد مشخّص است كه آنها فقط از روى عناد و دشمنى، اين مسائلى كه هيچ ارزش علمى ندارد را بيان مى كنند، شاعر در اين باره گويد:

نفس اگر ميل حكومت كند***حتّى با عقل خصومت كند

لذا چون در اين سفر جهت تقرّب به خداى تعالى، با زيارت و وسيله قرار دادن خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام آمده ام و مشغله ام نسبتاً كمتر از ديگر مواقع بود با خود تصميم گرفتم تا آنجا كه وقتم ايجاب كند يكىاز اين خزعبلات را بيان و جواب بدهم، باشد كه مردم مسلمان متوجّه جهل و بى سوادى و يا عناد و دشمنى اين فرقه تازه تأسيس بشوند و بدانند وهّابيت در عين اين كه زياد حرف مى زنند امّا اگر با حسن ظنّ

ص: 7

بنگريم خيلى بى اطّلاع و بى سواد و اگر بدون حسن ظنّ نگاه كنيم افرادى عنود و متعصّب هستند.

البتّه چون در سفر هستم طبيعتاً دسترسى ام به منابع و كتب كمتر خواهد بود، ولى به يارى خدا سعى مى كنم مطالب را تا آنجا كه در توانم بوده و ممكن باشد جامع و كامل و با استناد به مطالب مورد تأييد شيعه و سنّى بنويسم.

الحمدللّه و شكرلله كه خداى تعالى توفيق داد تا اين كتاب را در كشور عراق و در جوار ائمّه مدفون در اين كشور بنويسم.

قاسم رجبيان

21 محرم الحرام 1437

كربلاء معلى

ص: 8

شبهه وهابيت؛ استفاده از طعام نذرى حرام است!

اشاره

يكى از شبهاتى كه وهابيت مطرح كرده و با آن به عقايد و اعمال و عبادات مردم مسلمان پيرو على بن ابى طالب عليهماالسلام متعرّض شده، مسأله نذوراتى است كه شيعيان انجام مى دهند.

وهابيت قائل است اگر كسى نذرى را براى غير اللّه قرار داد يا اين كه هم براى اللّه و هم براى غير اللّه قرار بدهد، بدون ترديد مرتكب شرك در عبادت شده؛ زيرا كسى غير از اللّه را شريك نذر كرده است.

بنابراين نذورى كه براى امامان يا اهل بيت عليهم السلام صورت مى گيرد شرك است و جايز نيست كه مسلمانان از آن نذور استفاده كنند و اذعان دارند و نوشته اند: متأسّفانه بسيارى از شيعيان امروزه در مراسمات مختلف خود اقدام به پخش نذرى مى كنند كه براى امامان خود نذر كرده اند، لذا استفاده از آن نذرى ها نه تنها جايز نبوده بلكه مسلمان موحّد بايستى به نشانه برائت از آن، از استعمال نذور پرهيز كند.

مردم مسلمان مواظب باشيد حرام است هر نذرى كه براى غير اللّه باشد؛

ص: 9

چرا كه اللّه متعال مى فرمايد: «إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيرِْ اللّه».(1)

يعنى: جز اين نيست كه خدا بر شما گوشت مرده و خون و گوشت خوك و آنچه از حيوانات حلال گوشت كه در وقت ذبح اسم غير خدا بر آنها برده مى شود، حرام كرده است.

ابن تيميه مى نويسد:

«قال علمائنا لا يجوز أن يُنذر لقبر و لا للمجاورين عند القبر شيئاً من الأشياء، لا من درهم و لا من زيت، و لا من شمع، و لا من حيوان و لا غير ذلك، كلّه نذر معصية، و قد ثبت فى الصحيح: من نذر أن يطيع اللّه فليطعه، و من نذر أن يعصى اللّه فلا يعصه»؛(2)

يعنى: علماى ما گفته اند: جايز نيست كه براى قبر و يا كسانى كه در كنار آن هستند چيزى اعم از پول و روغن و شمع و حيوان و غير آن نذر شود؛ تمامى اين ها نذر و معصيت خدا است؛ و در روايت صحيح آمده است: هركس نذر كرده كه خدا را اطاعت كند، پس بايد او را اطاعت كند و هركس كه نذر كرده خدا را عصيان كند، پس نبايد سرپيچى از فرمان خدا بكند.

ص: 10


1- - سوره: بقره، آيه: 173
2- - (رسالة زيارة القبور صفحه: 27) و (مجموع الفتاوى ابن تيميه جلد: 27 صفحه: 77).

قصيمى در اين باره مى نويسد:

«إنها من شعائر الشيعة الناشئة عن غلوّهم فى أئمتهم و تأليههم لعلى و ولده»؛(1)

يعنى: اين كار از خصوصيّات شيعه است كه منشأ آن غلوّ ايشان در مورد ائمّه شان و خدا دانستن على و اولاد اوست.

شهرستانى از وى نقل مى كند:

"و إذا كان الطلب من الموتى (و لو كانوا أنبياء) ممنوعاً خشية الشرك، فالنذر للقبور، أو لسكّان القبور نذر حرام باطل يشبه النذر للأوثان و من اعتقد أنَّ فى النذر للقبور نفعاً أو أجراً فهو ضال جاهل"؛(2)

يعنى: وقتى كه از مردگان چيزى طلب شود (حتّى اگر از انبياء باشند) به خاطر ترس از شرك ممنوع است، پس نذر براى قبور يا براى كسانى كه در كنار آنها هستند نيز نذر حرام و باطل است و شبيه نذر براى بت هاست؛ و هركس اعتقاد داشته باشد كه نذر براى قبور فايده يا ثوابىدارد، گمراه و جاهل است.

ص: 11


1- - الصراع بين الاسلام و الوثنية جلد: 1 صفحه: 54.
2- - الملل والنحل: صفحه: 291.

مذمّت تفسير به رأى آيات قرآن در منابع روايى اهل سنّت

در مورد استنادى كه در بالا براى مشرك خواندن شيعه به آيه 173 سوره بقره داده بودند؛

اولاً: بيان اين مسأله و استناد به اين آيه خود نشان از بى سوادى اين جماعت دارد، چرا كه اين استناد تفسير به رأى است و تفسير به رأى طبق منابع روايى معتبر و صحيح شيعه و سنّى حرام است و ما در اين جا نظريات بعضى از دانشمندان و بزرگان فرق مختلف اسلامى پيرامون تفسير به رأى را خواهيم آورد:

محمّد بن جرير طبرى كه اهل سنّت او را ابوالمفسّرين و امام المورّخين مى خوانند پس از نقل روايت مشهور نبوى "من قال فى القرآن برايه فليتبوأ مقعده من النار" و نيز روايت "من قال فى القرآن بغير علم فليتبوأ مقعده من النار" در تحليل مفهوم تفسير به رأى چنين آورده است:

اين روايات شاهد مدّعاى ماست كه تفسير و اظهار رأى در آن دسته از آيات قرآن كه آگاهى از آنها بدون وجود بيان صريح پيامبرصلى الله عليه و آله يا نصب دلالت از سوى ايشان امكان ندارد جايز نيست، و هر كس در اين دسته از

ص: 12

آيات طبق رأى خود اظهار نظر كند، حتّى اگر مطابق واقع باشد، به خاطر كار ناصوابش خطا كار است؛ زيرا مطابقت رأى او با واقع مطابقت از روى يقين نيست، بلكه مطابقت از سوى حدس و گمان است، و هر كس درباره دين خداوند با ظنّ اظهار نظر كند، از روى عدم علم بر خداوند اظهار رأى كرده است، كارى كه خداوند آن را در قرآن بر بندگانش حرام نموده، آنجا كه مى فرمايد: "قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون".(1)

يعنى: بگو: پروردگار من تنها اعمال زشت چه آشكار باشد و چه پنهان و گناه و تجاوز به ناحقّ را و اين كه چيزى را كه خدا دليلى براى آن نازل نكرده شريك خدا قرار دهيد و درباره خدا مطلبى را كه نمى دانيد بگوييد، حرام كرده است.(2)

ابوبكر محمّد بن قاسم انبارى؛ اديب، لغت شناس، مفسّر و عالم به علم قرائات، معروف به ابن انبارى بر اين باور بوده كه منظور از روايت ابنعباس در سنن ترمذى، جلد: 4، صفحه: 268؛ كسى است كه درباره قرآن چيزى بگويد كه مى داند حق غير از آن است و نيز مراد از "رأى" را در

ص: 13


1- - (جامع البيان فى تأويل اى القرآن، جلد: 1، صفحه: 58 الى 60) و (التأويل، صفحه: 94).
2- - سوره: اعراف، آيه: 33.

روايت جندب در سنن ترمذى، جلد: 4، صفحه: 268؛ "آراء شخصى" دانسته است، بنابراين كسى كه درباره آيات قرآن نظرى مطابق ميل خود بدهد، بدون آن كه آن را از ائمّه پيشين گرفته باشد، حتّى اگر به نتيجه درستى برسد، به خطا رفته است.(1)

بغدادى مى نويسد: علماء معتقدند نهى از اظهار نظر از روى رأى در قرآن در حق كسى وارد شده كه قرآن را طبق مقصود نفسانى خود تفسير كرده و از هواى نفس خود پيروى كند. اين امر مى تواند از روى علم باشد، مانند: باطنيه و خوارج كه قرآن را براى تثبيت بدعتشان تفسير مى كنند. گاه نيز مى تواند از روى جهل باشد.

به گفته ابن عطيه اندلسى كه فقيه و مفسّر اهل سنّت است: كسى كه بدون توجّه به نظر دانشمندان و به كارگيرى قواعد علمى نظير نحو و لغت و اصول، قرآن را تفسير كند، آن را به رأى خود تفسير كرده است.(2)

علاوه بر نظر دانشمندان و بزرگان اهل سنّت، رواياتى نيز در منابعمعتبرشان به طرق مختلف از رسول خدا

صلى الله عليه و آله آمده كه تفسير به رأى را حرام و ممنوع دانسته است:

اوّل: كسى كه به رأى خود يا به آنچه علم و آگاهى ندارد در قرآن سخن

ص: 14


1- - تفسير قرطبى جلد: 1، صفحه: 32.
2- - المحرر الوجيز، جلد: 1، صفحه: 41 الى 42.

گويد در آتش منزل گزيند،(1) يا در بعضى روايات ديگر آمده جايگاه خود را در آتش قرار دهد.(2)

دوّم: هر فرد با وضو كه قرآن را به رأى خود تفسير كند، وضويش را اعاده نمايد.(3)

سوّم: كسى كه در كتاب خدا به رأى خود سخنى بگويد حتّى اگر به نتيجه درستى هم برسد، خطاكار است.(4)

ص: 15


1- - جامع البيان، جلد:1، صفحه:54.
2- - مسند احمد، جلد: 1، صفحه: 233 و 269 و 323 و 327.
3- - كنزالعمال، جلد:2، صفحه: 621.
4- - (سنن الترمذى، جلد: 4، صفحه: 268 الى 269) و (كنزالعمال جلد: 2 صفحه: 16).

مذمّت تفسير به رأى آيات قرآن در منابع روايى شيعه

اوّل: شيخ صدوق در روايتى صحيحه به سند خود از امام رضا عليه السلام به نقل از پدرانشان از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه خداوند مى فرمايد: هر كس كلام مرا به رأى خود تفسير كند به من ايمان نياورده است.(1)

دوّم: از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده: هركس قرآن را به رأى خود تفسير كند به خداوند دروغ بسته است.(2)

سوّم: طبق بعضى روايات بيشترين نگرانى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله معنا كردن نابجاى قرآن است.(3)

چهارم: على بن ابى طالب عليهماالسلام در پاسخ شخصى كه مدّعى وجود تناقض در قرآن بود؛ او را از تفسير قرآن به رأى خود برحذر داشت و فرمود: چه بسا آيه اى در ظاهر به كلام بشرى شباهت داشته باشد؛ ولى معنا و مقصود آن به كلام بشر شباهت نداشته باشد.(4)

پنجم: بنا به نقلى، امام صادق عليه السلام فرمودند: اهل بصره در نامه اى به امام حسين عليه السلام معناى صمد را خواستند و امام در پاسخ با استناد به حديثى

ص: 16


1- - التوحيد، صفحه: 68.
2- - (وسائل الشيعه، جلد: 27، صفحه:190) و (بحارالانوار، جلد: 36، صفحه: 227).
3- - بحار الانوار، جلد: 92، صفحه: 112.
4- - التوحيد، صفحه: 264 الى 265.

از رسول خدا صلى الله عليه و آله آنان را از جدال بدون علم و آگاهى درباره قرآن برحذر داشتند.(1)

ششم: قتادة بن دعامه به محضر امام باقرعليه السلام وارد شد، امام عليه السلام فرمود: اى قتاده! به من گزارش شده كه تو قرآن را تفسير مى كنى!؟؟

عرض كرد: آرى.

حضرت در ضمن سخنان خود فرمود: واى بر تو! اگر قرآن را از پيش خود تفسير نموده اى كه خود و ديگران را هلاك كرده اى.(2)

هفتم: از امام صادق عليه السلام نقل شده: هر كس قرآن را به رأى خود تفسير كند حتّى اگر به نتيجه درستى نيز برسد مأجور نيست.(3)

هشتم: امام صادق عليه السلام در روايتى ديگر، تفسير به رأى آيات كتاب خدا را كفر مى شمارند.(4)

نهم: از امام رضا عليه السلام نيز نقل شده: آن حضرت، على بن محمّد بن الجهم را از تأويل كتاب خدا با رأى خود برحذر داشت، چرا كه تأويل آن را جزخدا و راسخان در علم نمى دانند.(5)

ص: 17


1- - التوحيد، صفحه:90 الى 91.
2- - الكافى، جلد: 8، صفحه: 311.
3- - تفسير عياشى، جلد: 1، صفحه: 17.
4- - (وسائل الشيعه، جلد: 27، صفحه: 60) و (بحارالانوار، جلد: 89، صفحه: 111).
5- - (وسائل الشيعه، جلد: 27، صفحه: 187) و (عيون اخبار الرضا عليه السلام جلد: 2، صفحه:171).

پاسخ شيعه و سنّى به شبهه وهابيت

حال كه ممنوعيت تفسير به رأى آيات كلام اللّه مجيد را از نظر شيعه و سنّى دانستيم، با اين مقدمّه عرض مى كنم آنچه مفسّرين شيعه و سنّى در توضيح و تفسير اين آيه آورده اند اين است: مراد از "مَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيرِْ اللَّهِ" حيوانى است كه موقع ذبح؛ نام خدا روى آن برده نشود، ابن ابى الحاتم در تفسير اين آيه مى نويسد: منظور آن حيواناتى است كه در هنگام ذبح غير نام خدا بر آنها برده مى شود.

"قال ابن كثير فى الآية المذكورة فى السؤل من سورة البقرة:

ما أهل به لغير اللّه و هو ما ذبح على غير اسمه تعالى من الأنصاب و الأنداد و الأزلام و نحو ذلك مما كانت الجاهلية ينحرون له(1)"

يعنى ابن كثير در پاسخ به سوالى در مورد آيه مذكوره گفته است:

ما اهل به لغير اللّه آن چيزى است كه در حال ذبح اسم غير خدا از بت ها وسنگ ها و امثال اين ها كه در زمان جاهليت براى آنها قربانى مى شد برده شود.

ص: 18


1- - تفسير القرآن العظيم جلد: 1 صفحه: 283.

حدثنا عصام بن رواد، ثنا آدم، ثنا أبو جعفر، عن الربيع عن أبى العالية: وما أُهِلَّ بِه لِغَيْرِ اللَّه يقول: ما ذكر عليه غير اسم اللَّه. وروى عن الربيع نحو ذلك.

الوجه الثانى:

حدثنا أبى، ثنا أبوحذيفة، ثنا شبل، عن ابن أبى نجيح، عن مجاهد:

و ما أُهِلَّ بِه لِغَيْرِ اللَّه قال: ما ذبح لغير اللَّه. و روى عن الحسن، و قتادة، و الضحاك و الزهرى، نحو ذلك.

يعنى: از ابى العاليه در تفسير آيه "ما اهل به لغير اللّه" نقل شده كه منظور حيوانى است كه در حين ذبح نام غير خدا بر آن برده شود و از ربيع هم مانند همين حرف نقل شده.

معناى دوم:

مجاهد در تفسير آيه مى گويد مقصود آن حيوانى است كه براى غير خدا ذبح شده باشد و از حسن و قتادة و ضحاك و زهرى هم مثل همين كلام بيان شده.

البتّه در مذهب شيعه در بين علماء و بزرگان درباره اين مسأله هيچ اختلاف نظرى وجود ندارد و همه متّفقند كه براى حلّيّت ذبح، آوردن نام خدا ضرورى و واجب است و مراجع عظيم الشأن تقليد در رساله هاى عمليه خويش يكى از شرايط حلّيّت ذبح را بردن نام خداى تعالى دانسته

ص: 19

اند، اين در حالى است كه بزرگان اهل سنّت بعضاً آوردن نام خدا را شرط حلّيّت نمى دانند، مثلاً: علماء و بزرگان شافعى مذهب مى گويند: تسمّى (بردن نام خدا هنگام ذبح)، شرط در حلال بودن خوردن ذبيحه نيست، بلكه اگر نام غير خدا را بياورند، حرام مى شود.(1)

عبدالرحمن بن محمد الجزيرى در الفقه على المذاهب الاربعه و مذهب اهل البيت نويسد: الشافعية قالوا التسمية ليست شرطا فى حل أكل الذبيحة، فلو ترك التسمية عمدا حلت الذبيحة، و لكن ترك التسمية مكروه، أما الذبيحة التى يحرم أكلها فهى التى ذكر اسم غير اللّه عليها، وهى التى كانت تذبح للأصنام.(2)

يعنى: شافعى مذهب ها مى گويند: تسميه شرط در حلّيت خوردن ذبيحه نمى باشد، پس اگر عمداً ترك شود ذبيحه حلال مى باشد و لكن مكروه است، امّا ذبيحه اى حرام مى شود كه نام غير خدا بر آن برده شود.

ص: 20


1- - الفقه على المذاهب الاربعة، جلد: 1، صفحه: 400.
2- - الفقه على المذاهب الاربعه جلد: 1صفحه: 970.

شبهه وهابيت بر قربانى كردن براى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله واهل بيت عليهم السلام

از شبهاتى كه وهّابيّت در مورد بحث نذر و قربانى مطرح كرده و القاء مى كند، شبهه حرام بودن قربانى براى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و اهل بيت عصمت

و طهارت

عليهم السلام است؛ آنها به اين بهانه كه اين قربانى ها براى غير خداست و با نسبت دادن تهمت و دروغ به شيعيان، كه آنها در هنگام ذبح به جاى نام خدا، نام امام حسين عليه السلام را مى برند، ديدگاه افراد سست عقيده و جاهل به اين مسأله را نسبت به شيعيان مخدوش مى كنند.

آنها به دروغ و تهمت مى گويند: شيعيان هنگام ذبح حيوانات، براى طعام نذرى، گويند: "باسم اللّه و اسم الحسين" و يا كلماتى از اين قبيل مى گويند؛ و اين دروغ را بهانه براى نجاست قربانى شيعيان در عزادارى ها و حرمت خوردن از گوشت آن قرار داده اند.

البتّه همانگونه كه اظهر من الشمس است و هر كس بخواهد مى تواند برود و از نزديك، محسوس و يا غير محسوس تحقيق و مشاهده كند، شيعيان هيچ گاه چنين نگفته و نمى گويند، امّا اهل سنّت گاهى چنين مى كنند و علماء و بزرگانشان در كتب خود در اين زمينه آورده اند: اگر كسى هنگام ذبح علاوه بر نام خدا، نام كس ديگرى ببرد و چنين بگويد،

ص: 21

بلامانع هست، كه ذيلاً به آن نظرات اشاره مى شود:

"و على هذا فإذا قال الذابح باسم اللّه و اسم محمد و أراد أذبح باسم اللّه و أتبرك باسم محمد فينبغى أن لا يحرم"؛(1)

يعنى: بنابراين اگر قصاب بگويد: بسم اللّه و اسم محمّد و مقصود او آن باشد كه به اسم خدا ذبح مى كنم و اسم رسول خدا را براى تبرّك مى آورم، سزاوار است كه حرام نباشد.

در ادامه نوشته است:

و قول من قال لا يجوز ذلك يمكن أن يحمل على أن اللفظة مكروهة لأن المكروه يصح نفى الجواز و الإباحة المطلقة عنه؛(2)

يعنى: بنابراين اگر قصاب بگويد: بسم اللّه و اسم محمّد صلى الله عليه و آله و مقصودش اين باشد كه به اسم خدا ذبح مى كنم و اسم رسول خدا صلى الله عليه و آله را براى تبرّك مى آورم، سزاوار است كه حرام نباشد و اگر كسى بگويد: اين كار جايز نيست، ممكن است آن را به اين حمل كنيم كه گفتن اين لفظ مكروهاست؛ زيرا در مورد مكروه نيز مى توان گفت كه جايز نيست و مقصود آن باشد كه مباح نيست.

"قال الرافعى فإن أراد أذبح بسم اللّه و أتبرك باسم محمد صلى الله عليه و آله فينبغى أن

ص: 22


1- - المجموع للنووى جلد: 8 صفحه: 302.
2- - روضة الطالبين لنووى جلد: 3 صفحه: 206.

لا يحرم و يحمل إطلاق من نفى الجواز عنه على أنه مكروه لأن المكروه يصح نفى الجواز عنه"؛(1)

يعنى: رافعى گفته است: اگر مقصود آن باشد كه با اسم خدا قربانى مى كنم و با اسم رسول خدا

صلى الله عليه و آله تبرّك مى جويم، سزاوار است كه حرام نباشد و كلام كسى كه گفته اين كار جايز نيست نيز حمل بر كراهت مى شود، زيرا در مورد مكروه مى توان گفت كه جايز نيست و مقصود آن باشد كه مباح نيست.

ص: 23


1- - فتح الوهاب جلد: 2 صفحه: 322.

معناى نذر

قبل از هر چيزى ابتداء بايد معناى نذر را معين كنيم، معنى نذر آن است كه انسان خود را متعهّد به انجام كار يا پرداخت چيزى معيّن، در صورت تحقّق هدف و برآورده شدن مقصود و حاجت خويش بكند و بگويد: "براى خدا بر گردن من است كه اگر چنين شد فلان كار را انجام دهم" اين عمل همان نذر شرعى است كه علماء و بزرگان در كتب و رسائل خود به آن اشاره فرموده اند.

ص: 24

سابقه نذر و قربانى

مسأله نذر از احكام تأسيسى اسلام نيست بلكه همواره در ساير اديان و حتّى در دوران قبل از اسلام ميان مردم متداول بود كه براى نمونه مى توان به ماجراى نذر مادر حضرت مريم عليهاالسلام كه در قرآن به آن اشاره شده و جريان نذر حضرت عبدالمطلب عليه السلام در مورد ذبح فرزندش كه در متون شيعه و سنّى از آن ياد شده اشاره كرد.

اما با ظهور دين مقدّس اسلام اين مسأله نيز مورد تأييد اسلام قرار گرفت و احكام و قوانينى مشخّص براى نذر جعل فرمود و بعضى از انحرافاتى كه در طول تاريخ در اين مسأله توسّط جهّال وارد شده بود را از بين برد.

ص: 25

احكام نذر در تشيع

در اكثر كتب فقهى شيعيان، فصلى به نام "باب نذر" وجود دارد و تمام رساله هاى مراجع عظيم الشأن تقليد و فتاواى آنها بر اين اصل استوار است كه نذر، نوعى عبادت است و مانند بقيه عبادات بايد براى خداى تعالى و با قصد قربت باشد، و دو شرط "نيّت قربه الى اللّه" و "صيغه نذر "را لازمه آن دانسته اند. و اگر يكى از اين دو شرط نباشد، نذر باطل بوده و محقّق نمى شود و اين دو شرط مكمّل يكديگرند. نيّت نذر مانند بقيه عبادات بايد براى خدا و رضايت و تقرّب به او باشد.

به طور كلّى نذر داراى سه ركن اساسى است.

اوّل: نيت نذر.

دوّم: صيغه نذر.

سوّم: متعلّق نذر.

به اعتقاد شيعه براى اداى نذر، اگر نيّت براى غير خدا باشد، حتّى به نيّت پيامبران الهى و ائمّه اطهار عليهم السلام باطل كننده نذر خواهد بود.

شرط بعدى صيغه نذر مى باشد؛ بدين معنا كه نذر كننده بايد در موقع نذر

ص: 26

صيغه بخواند و چنانچه نام خدا در آن صيغه نباشد صيغه نذر جارى نمى شود. مثلاً كسى كه روزه نذر مى كند بايد بگويد: "براى خدا روزه مى گيرم(1)" يا مثلاً كسى كه مى خواهد طعام نذرى بدهد بايد بگويد "براى تقرّب به خدا و به محبّت امام حسين عليه السلام طعام نذرى مى دهم".

لذا در دين مقدّس اسلام حقيقى يعنى مذهب تشيع، هم نيّت نذر و هم صيغه نذر، هر دو تأكيد بر انجام نذر براى خداى تعالى دارند و بايد براى رضايت و تقرّب به خدا باشد.

و اما مُتَعَلَّق نذر يعنى عملى كه ناذر (شخص نذر كننده) مى خواهد آن را براى خدا در صورت برآورده شدن حاجتش انجام دهد، بايد داراى شرايطى باشد.

اوّل: متعلّق نذر بايد فعل واجب يا مستحب و يا لااقل مباحى باشد كه رجحان داشته باشد و در صورتى كه متعلّق نذر معصيت يا فعل مكروه و يا مباحى باشد كه متساوى الطرفين باشد نذر باطل است.

دوّم: متعلّق نذر بايد فعلى باشد كه در توان ناذر باشد؛ يعنى اگر ناذر كارى كه عاجز از انجام آن است را نذر كند هيچ گونه تكليف شرعى برذمّه او بار نمى شود.

سوّم: متعلّق نذر بايد چيزى باشد كه در تملّك ناذر باشد؛ يعنى ناذر

ص: 27


1- - المقنعه كتاب نذر صفحه: 561.

اجازه ندارد مثلاً نذر كند: اگر پدرم شفا يافت براى خدا نيمى از اموالش را صدقه مى دهم.

تمام اين مسائل مورد اتّفاق علماء و دانشمندان شيعه و سنّى مى باشد و مرحوم شهيد ثانى در الروضه البهيه فى شرح اللمعة الدمشقيه به آن اشاره نموده است.(1)

همچنين اهل سنّت نيز اين مطالب را قبول داشته و در كتب خود به آنها اشاره نموده اند.

ابن تيميه در مجموعه فتاواى خود در جلد: 22 صفحه: 200 آورده:

النَّاذِرُ لَيْسَ عَلَيْهِ أَنْ يُوقِفَ إلَّا مَا كَانَ طَاعَةً لِلَّهِ كَمَا قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ }مَنْ نَذَرَ أَنْ يُطِيعَ اللَّهَ فَلْيُطِعْهُ وَ مَنْ نَذَرَ أَنْ يَعْصِيَ اللَّهَ فَلَا يَعْصِهِ {وَ لِهَذَا لَوْ نَذَرَ حَرَاماً أَوْ مَكْرُوهاً أَوْ مُبَاحاً مُسْتَوِيَ الطَّرَفَيْنِ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِ الْوَفَاءُ بِهِ.

يعنى: ناذر نمى تواند كارى را نذر كند مگر آن كه در آن كار اطاعت خدا باشد همانطور كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: كسى كه كارى كه اطاعتالهى در آن است را نذر كند بايد نذرش را ادا كند و كسى كه كارى كه معصيت الهى در آن است را نذر كند نبايد آن فعل را مرتكب شود.

به همين دليل اگر كسى فعل حرام يا مكروه يا مباحى كه متساوى الطرفين

ص: 28


1- - الروضه البهيه فى شرح اللمعة الدمشقيه صفحه: 232.

باشد را نذر كند وفاى به آن نذر بر او واجب نمى باشد.

حال با اين توضيح وقتى كسى بخواهد نذر كند، اگر صيغه نذر نخواند، اين نذر محقّق نخواهد شد. يعنى چنين نذرى شرعى نبوده و عمل به آن، واجب نيست، بنابراين براى اين كه نذر، شرعى بوده و محقّق بشود بايد بگويد: من براى رضاى خدا و تقرّب به او، فلان چيز را نذر مى كنم.تمام فقهاى شيعه شرط تحقّق نذر را استعمال كلمه "اللّه" در صيغه نذر مى دانند، مرحوم محمد حسن نجفى صاحب جواهر درباره نذر مى فرمايند:

"يجب فى صيغته التى هى سبب الالتزام أن يقول: للّه علىَّ بمعنى عدم انعقاد النذر لو جعل الالتزام لغير اللّه من نبي مرسل أو ملك مقرب"؛(1)

يعنى: واجب است در صيغه نذر كه سبب ملتزم شدن به انجام آن مى شود گفته شود: "براى خدا بر گردن من است" به اين معنى كه اگر براى غير خدا، مانند پيامبرى يا ملك مقربى نذر كند، صحيح نمى باشد.امّا نذر كننده در مصرف نذر خود مختار است، مثلاً مى تواند نذر كند: گوسفندى را براى خدا در حرم فلان امام يا امامزاده قربانى كند، يا حتّى مى تواند پول يا گوسفند يا هر چيز ديگرى را براى خدا نذر كرده و آن را به شخص خاصّى از علماء، بزرگان، سادات، افراد مؤن و متّقى بدهد و

ص: 29


1- - جواهر الكلام جلد: 35 صفحه: 172.

يا مى تواند آن را به فقرا داده، يا جمعى را با آن اطعام كند و يا به هيئات و عزاداران بدهد.

پس وقتى شيعيان مثلاً در ماه محرم براى حضرت سيدالشهداء عليه السلام نذر كرده و اطعام مى دهند؛ در واقع به اين معناست كه براى خدا نذر مى كنند و به خاطر محبّتى كه به ذريه رسول اللّه صلى الله عليه و آله دارند، در ايامى كه متعلّق به هر كدام از آل اللّه هست به مردم مسلمان اطعام مى دهند؛ باشد كه ثواب اين صدقه و اطعام و نذرى كه دارند، به لطف و محبّت به ائمّه معصومين عليهم السلام مضاعف شود.

در نذر براى غير از ائمّه اطهارعليهم السلام (مثلاً براى اموات) هدف شان در واقع نذر براى خداى تعالى است كه ثواب آن نذر را به صاحب قبر اهداء مى كنند، مثلاً: معمولاً شيعيان براى اموات شان در شب هاى جمعه طعامى درست كرده و به ديگران مى دهند كه اين كار را لِلّه (براى خدا) انجام داده و ثوابش را به روح اموات خود هديه مى كنند، بلكه باقيات الصّالحاتى باشد و باعث نجات آن عزيز از دست رفته شان گردد، و يااگر آن ميت فرد پاكى بوده، سبب ارتقاء و علوّ درجه ايشان در عالم بعد شود.

لذا مشخّص شد كه مقصود از طعام نذرى، تقرّب به اموات و به علّت نذر براى آنها نيست؛ بلكه براى خدا و هدف تقرّب به سوى خداى تعالى است.

ص: 30

جواز صدقه دادن از طرف اموات در نظر اهل سنّت

معلوم شد كه شيعيان تنها نذر را براى خداى تعالى و تقرّب جستن به او انجام مى دهند و منظورشان از بردن نام اموات در نذر، فرستادن ثواب آن نذر براى وى است، بزرگان اهل سنّت نيز چنين عملى را نه تنها نهى نكرده، بلكه ستوده و علّت نذر و صدقاتى كه مردم مسلمان براى اموات خويش مى دهند را بيان كرده اند؛ به عنوان مثال:

شيخ سلامه عزامى شافعى مى گويد:

"من استخبر حال من يفعل ذلك من المسلمين وجدهم لا يقصدونبذبائحهم و نذورهم للأموات إلاّ الصدقة عنهم و جعل ثوابها لهم.

و قد علموا ان اجماع أهل السنّة منعقد على أن صدقة الأحياء نافعة للأموات واصلة إليهم، و الأحاديث فى ذلك صحيحة مشهورة:

منها ما صحَّ عن سعد، انه سأل النبى صلى الله عليه و آله قال: يا نبى اللّه ان اُمّى افتلتت(أى ماتت) و أعَلْمُ أنها لو عاشت لتصدقت أفإن تصدَّقتُ عنها أينفعها ذلك؟ قال: نعم . فسأل النبيِّ: أيُّ الصدقة أنفع يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله؟ قال:

ص: 31

الماء، فحفر بئراً و قال: هذه لاُمّ سعد"؛(1)

يعنى: هر كس كه در احوال مسلمانانى كه اين كار را انجام مى دهند، مطالعه كند متوجّه خواهد شد كه ايشان از نذر و قربانى خويش براى اموات، غير از صدقه دادن براى ايشان و فرستادن ثوابش براى آنها قصد ديگرى ندارند.

و قطعاً بدان كه اجماع اهل سنّت بر اين مطلب است كه صدقه افراد زنده براى اموات و گذشتگان سود داشته و به ايشان خواهد رسيد؛ و روايات در اين زمينه بسيار مشهور هستند؛ روايتى از سعد رسيده كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤل كرد و عرضه داشت: مادر من از دنيا رفته و مى دانم اگر زنده مى ماند صدقه مى داد؛ آيا اگر از جانب او صدقه بدهم به او سودىمى رسد؟ آن حضرت پاسخ دادند: آرى.

پس سؤل كرد: اى رسول خدا! كدام صدقه فايده اش بيشتر است؟

حضرت فرمودند: آب، پس چاهى حفر كرده و گفت: ثواب استفاده از آب اين چاه براى مادر سعد است.

وى در ادامه مى گويد:

"اللام فى هذه لاُم سعد هى اللام الداخلة على الجهة التى وجّهتْ إليه الصدقة لا على المعبود، المتقرّب إليه، و هى كذلك فى كلام المسلمين،

ص: 32


1- - فرقان القرآن: صفحه: 133.

فهم سعديون لا وثنيون، و هى كاللام فى قوله تعالى: انّما الصدقات للفقراء"؛(1)

يعنى: حرف "لام" در عبارت "لِاُمِ سعد" (يعنى براى مادر سعد) لامى است كه جهت و علّت را معيّن مى كند؛ يعنى در واقع همان جهتى كه صدقه را براى آن قرار داده است؛ نه اين كه براى تعيين معبودى كه به سوى او تقرّب جسته مى شود. در كلام مردم مسلمان نيز همين طور است؛ ايشان خدا را مى پرستند و بت پرست نيستند و اين "لام" مانند"لام" در كلام خداوند است كه فرموده است: بدرستى كه صدقات براى فقراء است.

روايات اهل سنّت از رسول خدا

صلى الله عليه و آله نيز دلالت بر صحّت نذر دارد:

ثابت بن ضحاك از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده:

"أنّ رجلا سأله أنّه نذر أن يذبح ببوانه، فأتى رسول اللّه، فأخبره فقال صلى الله عليه و آله هل كان فيها وثنٌ من أوثان الجاهلية يُعبد؟

قالوا: لا.

قال: هل كان فيها عيد من أعيادهم؟

قالوا: لا.قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله أَوفِ بنذرك، فانه لا وفاء لنذر فى معصية

ص: 33


1- - سوره: توبه، آيه: 60.

اللّه، و لا فيما لا يملك ابن آدم"؛(1)

يعنى: شخصى نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده و سؤل كرد: نذر كرده كه در بوانه،(2) قربانى دهد.

حضرت سؤل فرمودند: آيا در آنجا بتى از بت هاى جاهليّت پرستيده مى شده؟

عرض كرد: خير.

حضرت فرمودند: آيا آنجا محلّ مراسمى خاص از رسوم جاهليّت بوده است؟

عرض كرد: خير.

حضرت فرمودند: به نذرت وفا كن، به درستى كه در راه معصيت خدا و همچنين در مسائلى كه انسان قادر به انجام آن نمى باشد وفا به نذر لازم نيست.

اين روايت از نظر بزرگان اهل سنّت روايت صحيحى است و يحيى بن شرف النووى در ذيل اين روايت مى گويد: "رواه أبو داوود بإسناد صحيح على شرط البخارى و مسلم"؛(3)

ص: 34


1- - سنن أبى داود جلد: 3 صفحه: 238 حديث: 3313 باب ما يؤر به من الوفاء بالنذر.
2- - روستايى بعد از ينبع نزديك ساحل دريا معجم البلدان جلد: 1 صفحه: 505.
3- - المجموع شرح المهذب جلد: 8 صفحه: 358.

يعنى: ابو داوود اين روايت را با سند صحيح طبق شروط بخارى و مسلم آورده است.

ميمونه از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده:

"حدثنا على بن عبدالعزيز ثنا أبونعيم ثنا عبد اللّه بن عبدالرحمن يعنى بن كعب الطائفى عن يزيد بن مقسم عن ميمونة بنت الحارث أنها كانت رديف أبيها فسمعت أباها يسأل النبى صلى الله عليه و آله قال إنى نذرت لأنحرن ببوانة فقال هل بها وثن أو طاغية تعبد قال لا قال أوف بنذرك"؛(1)

يعنى: از ميمونه روايت شده كه در پشت سر پدر خويش نشسته بود؛پس از پدرش شنيد كه از رسول خدا

صلى الله عليه و آله سؤل كرد: من نذر كرده ام در بوانه قربانى كنم؛ پس حضرت فرمودند: آيا در آنجا بت يا شيطانى پرستش مى شده؟

عرض كرد: خير؛ پس حضرت فرمودند: به نذرت وفا كن.

همچنين

"أن أباها قال للنبى صلى الله عليه و آله انى نذرتُ أن أذبح خمسين شاة على بوانه، فقال: هناك شى ء من هذه النُصُب؟

فقال: لا.

قال صلى الله عليه و آله فأوفِ بنذرك، فذبح تسعاً و أربعين و بقيت واحدة، فجعل يعد

ص: 35


1- - المعجم الكبير جلد: 19 صفحه: 189.

و خلفها و يقول: اللهمّ أوفِ بنذرى حتى أمسكها فذبحها"؛(1)

يعنى: پدر او به رسول خداصلى الله عليه و آله گفت: من نذر كرده ام پنجاه گوسفند در بوانه قربانى كنم؛ حضرت فرمودند: آيا در آنجا چيزى از بت ها نصب شده؟

عرض كرد: خير.

حضرت فرمودند: پس به نذرت وفا نما؛ پس 49 گوسفند را قربانىنموده و يكى باقى ماند؛ پس به دنبال آن گوسفند به راه افتاده و مى گفت: خدايا به نذر خود وفا مى نمايم تا اين كه گوسفند را گرفته و قربانى نمود. ممكن است اين روايت با روايت ثابت بن ضحاك يكى باشد، البتّه در بعضى روايات با آن اختلاف دارد.

بنابراين ثابت كرديم كه ادعاى ابن تيميه در مورد نذر كردن شيعيان بى پايه و اساس است؛ چرا كه اگر منظور ايشان از حرمت نذر براى قبر اين باشد كه شيعه براى خدا نذر نمى كند و براى صاحب قبر نذر مى كند؛ كه ثابت نموديم از نظر شيعه يك چنين نذرى باطل است، و اگر احياناً منظورش اين باشد كه نذر كردن در مكان قبر ايراد دارد و براى قبر موضوعيت قائل باشد؛ كه اين هم ادّعاى بى دليلى است؛ چرا كه ادلّه حجيت و صحت نذر تمام مذاهب اسلامى آن را مقيد به مكان

ص: 36


1- - معجم البلدان جلد: 1 صفحه: 505 ذيل كلمه بوانة.

خاصّى ننموده و لسان ادلّه چه در منابع شيعى و چه در منابع سنّى داراى اطلاق است، ضمن اين كه رواياتى كه آورديم به صراحت بيان مى كند كه رسول خدا نذر كردن در اماكن خاص را، به شرط نبودن بتها يا اعياد و سنن جاهلى، كاملاً مجاز مى داند، مطلب بعد: بوانه كه در روايات آمده نام مكان خوش آب و هوايى است كه حتّى به يكى از بهشت هاى چهارگانه دنيا لقب گرفته كه يا در سرزمين هاى فارس بوده،(1) و ياروستايى بعد از ينبع بعد از ساحل دريا بوده است.(2)

ص: 37


1- - تاج العروس جلد: 18صفحه: 73.
2- - معجم البلدان جلد: 1 صفحه: 505.

نظريّه علماء اهل سنّت در جواز نذر براى اموات

اشاره

نظر سبكى قاضى القضاة و شيخ الاسلام:

"الكعبة و الحجرة الشريفة قد علم حالهما الأول بالنص للحديث الوارد الذى قدمناه و الثانية بالإلحاق به و بالقطع بعظمتهما.

و فى كثير من البلاد غيرهما أماكن ينذر لهما و يهدى إليها و قد يسأل عن حكمها و يقع النظر فى أنها هل تلحق بهذين المكانين و إن لم تبلغ مرتبتهما أو لا و قد ذكر الرافعى عن صاحب التهذيب و غيره أنه لو نذر أن يتصدق بكذا على أهل بلد عينه يجب أن يتصدق به عليهم قال و من هذا القبيل ما ينذر بعثه إلى القبر المعروف بجرجان فإن ما يجتمع منه على ما يحكى يقسم على جماعة معلومين و هذا محمول على أن العرف اقتضى ذلك فنزل النذر عليه و لا شك أنه إذا كان عرف حمل عليه و إن لم يكن عرف فيظهر أن يجرى فيه خلاف وجهين أحدهما لا يصح النذر لأنه لم يشهد له الشرع بخلاف الكعبة و الحجرة الشريفة و الثانى يصح إذا كان مشهورا بالخير و على هذا ينبغى أن يصرف فى مصالحه الخاصةبه و لا يتعداها و اللّه أعلم،

ص: 38

و الأقرب عندى بطلان النذر لما سوى الكعبة و الحجرة الشريفة و المساجد الثلاثة لعدم شهادة الشرع لها و إن من خرج من ماله عن شى ء لها و اقتضى العرف صرفه فى جهة من جهاتها صرف إليها واختصت به واللّه تعالى أعلم انتهى"؛(1)

يعنى: كعبه و حجره شريفه حكمشان مشخّص گرديد؛ حكم كعبه با روايتى كه گذشت و حكم حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله به سبب يكى بودن حكم آن با كعبه و به سبب علم به عظمت هر دو.

در بسيارى شهرها اماكنى است كه براى آنها نذر مى شود و هدايايى براى آنها فرستاده مى شود، و گاهى عدّه اى در مورد حكم آنها سؤل مى كنند و در اين مورد فكر مى كنند كه آيا آنها در حكم به كعبه و حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله ملحق مى گردند (اگر چه در رتبه به مقام آنها نمى رسند) يا خير؟ رافعى از صاحب تهذيب و غير او نقل كرده كه اگر نذر كند كه مقدارى براى اهل شهر خاصّى صدقه بدهد بايد بر اهل همان شهر صدقه دهد، و گفته: از همين قبيل است آنچه نذر مى شود كه به قبرى معروف در گرگان فرستاده شود. پس به درستى آنچه نزد او جمع مى گردد (طبقآنچه نقل شده) بر عدّه معيّنى تقسيم مى گردد. اين عمل بر اين باب حمل مى شود كه عرف چنين اقتضايى داشته، به همين جهت نذر

ص: 39


1- - فتاوى السبكى جلد: 1 صفحه: 284.

(صدقه) را بر ايشان حمل مى گردانند، و شكّى نيست كه اگر اين معنى از جهت عرف درست باشد بايد نذر را بر همين جهت حمل نمود. امّا اگر عرف چنين نگويد، در آن دو نظر است؛

اوّل: نذر درست نيست، زيرا شرع اين مطلب را تأييد نكرده است؛ به خلاف نذر براى كعبه و حجره شريفه.

دوّم: اگر آن شخص معروف به نيكى باشد صحيح است؛ و طبق اين نظر بايد نذر را در مصالح خاصّ به آن شخص مصرف نموده و در غير آن خرج نگردد.

و نزد من بطلان نذر در غير كعبه و قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله و مساجد سه گانه (مسجد الحرام و مسجد النبى و مسجد الاقصى) بهتر است؛ زيرا در شرع دليلى براى صحت آن نيامده، و اگر مقدارى از مال خويش را براى آنها فرستاد (نذر كرد) و عرف مى گفت كه آن را در جهت خاصّى كه به آن مربوط است مصرف كنند، در همان راه خرج مى شود و به همان اختصاص پيدا مى كند.

همانگونه كه ملاحظه فرموديد ايشان صحّت نذر براى قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله را جزو مسلّمات دانسته و در مورد قبر سايرين مى گويد: اگر در عرف جهت مصرف خاصّى داشته باشد اين نذر صحيح است.

ايشان از مشهورترين علماى اهل سنّت بوده به طورى كه سيوطى در مورد او مى نويسد:

ص: 40

"الإمام الفقيه المحدث الحافظ المفسر الأصولى النحوى اللغوى الأديب المجتهد... شيخ الإسلام إمام العصر... و ليس بعد الذهبى و المزى أحفظ منه"؛(1)

يعنى: امام و فقيه و محدّث و حافظ (حافظ بيش از 100000 روايت) و مفسّر و اصولى و نحوى و لغوى و اديب و مجتهد ... شيخ الاسلام و پيشواى زمان خويش؛ بعد از ذهبى و مزى كسى مانند او در حفظ روايات نبود.

نظر شيخ داوود بن السيّد سليمان نقشبندى خالدى بغدادى:

وى در ابتدا مى گويد:

"إنَّ المسألة تدور مدار نيّات الناذرين و إنّما الأعمال بالنيّات، فإن كان قصد الناذر، الميّت نفسه و التقرّب إليه بذلك، لم يجز قولا واحداً، و إن كان قصده وجه اللّه تعالى، و انتفاع الأحياء بوجه من الوجوه، و ثوابهلذلك المنذور له الميت، سواء عيِّن وجهاً من وجوه الانتفاع أو أطلق القول فيه. و يكون هناك ما يطَّرد الصرف فيه فى عرف الناس من مصالح القبر أو أهل بلده أو مجاوريه أو الفقراء عامة أو أقرباء الميت أو نحو ذلك، ففى هذه الصورة يجب الوفاء بالنذور.

و حكى القول بذلك عن الأذرعى، و الزركشى، و ابن حجر الهيثمى

ص: 41


1- - طبقات الحفاظ جلد1 صفحه: 525.

المكى، و الرّملى الشافعى، و القبانى البصرى، و الرافعى، و النووى، و علاء الدين الحنفى، و خير الدين الرملى الحنفى، و الشيخ محمد الغزى، و الشيخ قاسم الحنفى".(1)

يعنى: مسأله دائر مدار نيّت نذر كننده است، زيرا ملاك كارها نيّت آنهاست؛ پس اگر قصد نذر كننده خود ميت و تقرّب جستن به سوى او به وسيله اين نذر باشد، قطعاً اين كار جايز نيست.

ولى اگر قصد او تقرّب به خداى تعالى باشد و اين كه افراد زنده به نوعى از اين نذر بهره برده و ثوابش به آن مرده برسد، چه دليل خاصّى براى مصرف بيان كند و يا چنين نكند امّا در عرف روشى باشد كه براى آن خرج كنند؛ مانند مصلحت قبر، يا اهل آن شهر، يا نزديكان آن قبر، يا فقراء و يا بستگان ميّت، در اين صورت واجب است كه به نذر وفاء كنند.و همين كلام را از اذرعى و زركشى و ابن حجر هيثمى مكى و رملى شافعى و قبانى بصرى و رافعى و نووى و علاءالدين حنفى و خير الدين رملى حنفى و شيخ محمد غزى و شيخ قاسم حنفى نقل كرده است.

او بعد از اين مقدمّه و نقل روايت ابى داوود مى افزايد:

"و أما استدلال الخوارج بهذا الحديث على عدم جواز النذر فى أماكن الأنبياء و الصالحين زاعمين أنَّ الأنبياء و الصالحين أوثان "و العياذ بالله"

ص: 42


1- - (صلح الاخوان: صفحه: 102) و (الغدير جلد: 5 صفحه:181 باب النذور لأهل القبور).

و أعيادٌ من أعياد الجاهلية، فهو من ضلالهم و خرافاتهم و تجاسرهم على أنبياء اللّه و أوليائه حتى سمّوهم أوثاناً.

و هذا غاية التحقير لهم خصوصاً الأنبياء فإنَّ من انتقصهم و لو بالكناية يكفِّر و لا تُقبل توبته فى بعض الأقوال. و هؤاء المخذولون بجهلهم، يسمّون التوسّل بهم عبادة، و يسمّونهم أوثاناً، فلا عبرة بجهالة هؤاء و ضلالاتهم، واللّه أعلم"؛(1)

يعنى: امّا استدلال كردن خوارج به اين روايت براى عدم جواز نذر، در مكان هايى كه در آن انبياء و صالحين دفن هستند "العياذ بالله" به اين گمان كه انبياء و صالحين مانند بت و يا رسومات جاهليّت هستند، اين از گمراهى و خرافات و جرأت پيدا كردن ايشان بر انبياء و اولياست كه ايشان را بت مى نامند.

و اين نهايت كوچك شمردن مقام انبياء الهى است؛ پس به درستى كه هر كس مقام ايشان را حتّى با كنايه كوچك شمارد، كافر شده و طبق بعضى نظرها توبه اش قبول نخواهد شد. و كسانى كه به خاطر گمراهى خويش در بيچارگى افتاده اند، توسّل به انبياء را پرستش ايشان ناميده و ايشان را بت به حساب مى آورند!!! پس نبايد جهالت ايشان و گمراهيشان را مهم دانست.

ص: 43


1- - صلح الاخوان صفحه: 109.

رافعى از بزرگان و علماى اهل سنّت:

نظر ايشان و آنچه از صاحب تهذيب و غير او نقل مى كند در بالا ضمن سخنان سبكى آمد كه ابن حجر نيز در كتاب خويش اين مطلب را از وى نقل مى نمايد:

"أنه لو نذر أن يتصدق بكذا على أهل بلد عينه يجب أن يتصدق به عليهم قال و من هذا القبيل ما ينذر بعثه إلى القبر المعروف بجرجان فإن ما يجتمع منه على ما يحكى يقسم على جماعة معلومين و هذا محمول علىأن العرف اقتضى ذلك فنزل النذر عليه و لا شك أنه إذا كان عرف حمل عليه و إن لم يكن عرف فيظهر أن يجرى فيه خلاف وجهين أحدهما لا يصح النذر لأنه لم يشهد له الشرع بخلاف الكعبة و الحجرة الشريفة و الثانى يصح إذا كان مشهورا بالخير و على هذا ينبغى أن يصرف فى مصالحه الخاصة به و لا يتعداها و اللّه أعلم"؛(1)

يعنى: اگر نذر كند كه مقدارى براى اهل شهر خاصّى صدقه بدهد بايد بر اهل همان شهر صدقه دهد. و گفته: از همين قبيل است آنچه نذر مى شود

ص: 44


1- - الفتاوى الفقهية الكبرى جلد: 4 صفحه: 286 باب الاضحية.

كه به قبرى معروف در گرگان فرستاده شود. پس به درستى آنچه نزد او جمع مى گردد (طبق آنچه نقل شده) بر عدّه معيّنى تقسيم مى گردد. و اين عمل بر اين باب حمل مى گردد كه عرف چنين اقتضايى داشته، به همين جهت نذر (صدقه) را بر ايشان حمل مى گردانند، و شكّى نيست كه اگر اين معنى از جهت عرف درست باشد، بايد نذر را بر همين جهت حمل نمود. امّا اگر عرف چنين نگويد، در آن دو نظر است؛

اوّل: نذر درست نيست، زيرا شرع اين مطلب را تأييد نكرده؛ بخلاف نذر براى كعبه و حجره شريفه.

دوّم: اگر آن شخص معروف به نيكى باشد صحيح است؛ و طبق اين نظربايد نذر را در مصالح خاصّ به آن شخص مصرف نموده و در غير آن خرج نگردد.

نظر شيخ سلامة قضاعى عزامى شافعى مصرى :

"و اغترّ بكلامه "أى ابن تيمية" بعض من تأخّر عنه من العلماء، ممّن ابتلى بصحبته أو صحبة تلاميذه، و هو منه تلبيس فى الدين و صرف إلى معنى لا يريده مسلم من المسلمين. و من خبر حال من فعل ذلك من المسلمين، وجدهم لايقصدون بذبائحهم و نذورهم للميتين من الأنبياء و الأولياء إلاّ الصدقة عنهم و جعل ثوابها إليهم، و قد علموا أن إجماع أهل السنّة منعقد على أنَّ صدقة الأحياء نافعة للأموات واصلة إليهم، و

ص: 45

الأحاديث فى ذلك صحيحة مشهورة.(1)

يعنى: به خاطر سخنان ابن تيميه، عدّه اى از علماى بعد از او گمراه شده اند؛ از كسانى كه يا با او مصاحبت داشته و يا با شاگردان او همراه شده اند.

اين كار او سبب اشتباه در امر دين شده و آن را (نذر) به معنايى تفسير كرده اند كه هيچ يك از مسلمانان چنين كارى انجام نمى دهند، و هر كس مسلمانانى را كه چنين كارى انجام مى دهند مورد امتحان قرار دهدمشاهده مى كند كه ايشان از اين قربانى ها و نذر براى انبياء و اولياء خدا جز صدقه از طرف ايشان و قرار دادن ثواب آن براى آنها قصد ديگرى ندارند. همه مى دانند كه اجماع علماء اهل سنّت اين است كه صدقه افراد زنده براى اموات فايده داشته و به ايشان مى رسد و روايات در اين باب مشهور است.

بنابراين طبق نظر ايشان معلوم شد نذر با قربانى و غير آن براى انبياء و اولياء خدا امرى مشروع و جايز است كه جزء سيره همه مسلمانان بوده و اختصاص به مذهب خاصّى ندارد.

ص: 46


1- - فرقان القرآن صفحه: 133.

نذر و قربانى كردن در طول تاريخ اسلام

در طول تاريخ اسلام نذر كردن قربانى و حتّى غير از قربانى، براى انبياء عظام و اولياء الهى امرى شايع و مرسوم بين مردم مسلمان بوده و اختصاص به گروه و مذهب خاصّى نداشته؛ نذر كننده نذرش براى خدا و تقرّب به او بوده و قربانى را به نام خدا ذبح كند.

داوود افندى النقشبندى الخالدى مى گويد:

بمعنى أن الثواب لهم و المذبوح منذور لوجه اللّه كقول الناس: ذبحت لميتىّ بمعنى تصدقتُ عنه و كقول القائل: ذبحت للضيف بمعنى انه كان السبب فى حصول الذبح؛(1)

يعنى: به اين معنى كه پاداش (قربانى و نذر) و ثوابش به ايشان (اموات) مى رسد و آنچه قربانى شده با قصد قربت به خدا نذر شده است؛ مانند اين كه مردم مى گويند: براى مرده ام قربانى كردم؛ يعنى از طرف او اينقربانى را صدقه دادم. و يا اين كه مى گويند: براى ميهمان قربانى كردم؛ به اين معنا كه او سبب انجام اين قربانى بوده است (امّا در هنگام ذبح نام

ص: 47


1- - صلح الاخوان صفحه: 109.

خدا برده مى شود).

اهل سنّت نيز خود، اهل نذر و زيارت قبور بزرگان بوده و الآن نيز غير از وهّابيت ديگر فرق اهل سنّت نيز، هم بزرگان خود و هم بعضاً ائمّه و بزرگان شيعه را زيارت مى كنند كه سه مورد براى اثبات اين مطلب از كتب اهل سنّت به عنوان شاهد مطلب مى آوريم:

قبر البستى:

أحمد بن جعفر خزرجى أبو العبّاس البستى كه در مراكش ساكن شد و در آنجا در سال 601 هجرى قمرى از دنيا رفت.

"قبره مزار مزاحم عليه مجرّب الإجابة، زرته مراراً لاتحصى، و جربتُ بركته مرّة، و قال ابن الخطيب السلمانى: و يبلغ وارد ذلك المزار فى اليوم الواحد ثمانمائة مثقال ذهب عين، و ربّما وصل بعض الأيام ألف دينار، و تُصرف كلّها فى ذوى الحاجات المحتفين به من أهالى تلك الديار"؛(1)

يعنى: قبر او محلّ زيارت و بسيار شلوغ و نيز محلّ استجابت دعاست.او را چندين بار زيارت كرده ام و بركت او را نيز امتحان نموده ام؛ ابن خطيب سلمانى مى گويد: پولى كه براى اين مزار در هر روز (از طرف مردم) داده مى شود، هشتصد مثقال طلاى خالص است كه گاهى به هزار

ص: 48


1- - نيل الابتهاج جلد: 2 صفحه: 62.

دينار نيز مى رسد؛ و تمام آن خرج نيازمندانى مى شود كه از اهالى آن منطقه در كنار اين حرم گرد آمده اند.

در ادامه مى گويد:

"و إلى الآن ما زال الحال على ما كان عليه فى روضته من ازدحام الخلق عليها، و قضاء حوائجهم، و قد زرته ما يزيد على خمسمائة مرّة وبت هناك ما ينيف على ثلاثين ليلة، و شاهدت بركته فى الاُمور"؛

يعنى: و تا كنون وضعيت اين حرم همان گونه است كه جمعيّت زيادى از مردم در كنار اين حرم گرد آمده و حاجات ايشان برآورده مى شود؛ من آنجا را بيش از 500 مرتبه زيارت كردم و بيش از سى شب را در آنجا به صبح رساندم و از بركت او موارد بسيارى مشاهده كرده ام .

"شيخ أحمد بن على بدوى المتوفى 675 هجرى دفن طندتا،

و جعلوا على قبره مقاماً و اشتهرت كراماته، و كثرت النذور إليه"؛(1)يعنى: او در سال 675 در طندتا از دنيا رفت، (2) و قبر او را محلّ عبادت قرار دادند و كرامت هاى او مشهور شده و براى او بسيار نذر مى كنند.

ص: 49


1- - (المواهب اللدنية جلد: 5 صفحه: 346) و (شذرات الذهب جلد: 5 صفحه: 346).
2- - در اصل طنبذة است كه در نزديكى بهنسا در مصر يا در افريقا قرار دارد يا شايد مقصود شهر طنطا از شهرهاى معروف مصر باشدمعجم البلدان جلد: 4 صفحه: 42.

قبر عبيد اللّه بن محمّد بن عمر:

او از نسل على بن حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام است. خطيب بغدادى مى گويد:

"باب البردان فيها جماعة من أهل الفضل و عند المصلّى المرسوم بصلاة العيد قبر كان يُعرف بقبر النذور و يقال: ان المدفون فيه رجلٌ من ولد على بن أبى طالب عليهماالسلام يتبرّك الناس بزيارته، و يقصده ذو الحاجة منهم لقضاء حاجته.

حدّثنى القاضى أبو القاسم التنوخى قال: حدّثنى أبى، قال كنت جالساً بحضرة عضد الدولة (صاحب العراق ابن السلطان حسن بن بويه الديلمى، و نحن مخيمون بالقرب من مصلّى الأعياد فى الجانب الشرقى من مدينة السلام نريد الخروج معه إلى همدان فى أوّل يوم نزل المعسكر، فوقع طرفه على البناء الذى على قبر النذور.

فقال لى: ما هذا البناء؟

فقلت: هذا مشهد النذور، و لم أقل قبره، لعلمى بطيرته من دون هذا و استحسن اللفظة، قال: قد علمتُ أنه قبر النذور و إنّما أردتُ شرح أمره. فقلت: هذا يقال إنّه قبر عبيداللّه بن محمّد بن عمر بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب، و يقال: إنّه قبر عبيداللّه بن محمّد بن عمر بن على بن أبى طالب و ان بعض الخلفاء أراد قتله خفيةً فجعلت له هناك زبية و سيِّر عليها، و هو لا يعلم فوقع فيها وهيل عليه التراب حيّاً، و انّما

ص: 50

شهر بقبر النذور لأنّه ما يكاد يُنذر له نذرٌ إلاّ صحَّ و بلَغ الناذر ما يريد. و لزمه الوفاء بالنذور، و أنا أحدُ مَن نذر له مراراً لا اُحصيها كثرة نذوراً على اُمور متعذرة فبلغتها و لزمنى النذر فوفيت به. فلم يتقبل "عضد الدولة" هذا القول و تكلّم بما دل على ان هذا انما يقع منه اليسير اتفاقاً فيتسوق العوام بأضعافه و يُسيِّرون الأحاديث فيه. فأمسكتُ فلما كان بعد أيام يسيرة و نحن معسكرون فى موضعنا استدعانى فى غدوة يوم و قال: اركب معى إلى مشهد النذور. فركبت و ركب فى نفر من حاشيته إلى أن جئت به إلى الموضع فدخله و زار القبر و صلّى عنده ركعتين سجد بعدهما سجدة، أطال فيها المناجاة بما لم يسمعه أحد، ثم ركبنا معه إلى خيمة و أقمنا أيّاماً ثمَّ رحل و رحلنا معه يريد همدان فبلغناها، و أقمنا فيها معه شهوراً فلما كان بعد ذلك، استدعانى، و قال لى ألستَ تذكر ما حدّثتنى به فى أمر مشهد النذور ببغداد؟

فقلت: بلى. فقال: انى خاطبتك فى معناه بدون ما كان فى نفسى اعتماداً لاحسان عشرتك. و الذى كان فى نفسى فى الحقيقة أنَّ جميع ما يقال فيه كذب.

فلما كان بعد ذلك بمُدَيدَة، طرقنى أمرٌ خشيتُ أن يقع و يتمّ و أعملتُ فكرى فى الاحتيال لزواله و لو بجميع ما فى بيوت أموالى و سائر عساكرى، فلم أجد لذلك فيه مذهباً، فذكرت ما أخبرتنى به فى النذور لمقبرة النذور، فقلت: لِمَ لا اُجرّب ذلك؟ فنذرت: إن كفانى اللّه تعالى

ص: 51

ذلك الأمر أن أحمل لصندوق هذا المشهد عشرة آلاف درهم صحاحاً، فلما كان اليوم جاءتنى الأخبار بكفايتى ذلك الأمر، فتقدّمت إلى أبى القاسم "كاتبه" أن يكتب إلى أبى الريان، و كان خليفته ببغداد يحملها إلى المشهد، ثم التفت إلى "عبدالعزيز" و كان حاضراً فقال له عبدالعزيز: قد كتبتُ بذلك و نفذ الكتاب"؛(1)

يعنى: در دروازه بردان عدّه اى از بزرگان مدفون هستند و در محلّ مرسوم براى نماز عيد، قبرى است كه به آن "قبر نذور" مى گويند. گفته مى شود كسى كه در آنجا دفن است از نسل على بن ابى طالب عليهماالسلام است كه

مردم با زيارت او كسب تبرّك مى كنند و حاجت مندان او را براى رواشدن حاجات زيارت مى نمايند.

قاضى ابو القاسم تنوخى به من خبر داد كه پدرش به او گفته: در بصره در حضور عضد الدوله (پادشاه عراق و فرزند سلطان حسن بن بويه ديلمى) بودم و خيمه ما در نزديكى محلّ نماز عيد در سمت شرقى شهر سلام بود، مى خواستيم با او در اوّلين روزى كه لشكر به همدان وارد مى شود به آنجا برويم. پس نگاه او به ساختمانى كه در آن "قبر نذور" است افتاد و به من گفت: اين بنا چيست؟

به او گفتم: اينجا مشهد نذور است؛ و نامى از قبر نبردم؛ زيرا مى دانستم او لفظ قبر را شوم مى داند. او نيز از كلام من خشنود شده و گفت:

ص: 52


1- - تاريخ بغداد جلد: 1 صفحه: 123.

مى دانستم كه اينجا قبر نذور است امّا مى خواهم براى من ماجراى او را شرح دهى.

پس به او گفتم: گفته مى شود اينجا قبر عبيد اللّه بن محمّد بن عمر بن على بن حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام است؛ و بعضى نيز مى گويند: قبر عبداللّه بن محمّد بن عمر بن على بن ابى طالب عليهم السلام است كه بعضى از پادشاهان مى خواستند او را مخفيانه به قتل برسانند؛ پس براى او در اين جا چاله اى حفر كردند و در حالى كه وى با خبر نبود او را از روى آن عبور دادند؛ پس در چاله افتاده و زنده زنده بر روى او خاك ريختند، و به اين جهت به "قبر نذور" مشهور گشته، زيرا هيچ نذرى براى او صورت نمى گيرد مگر اين كه به اجابت رسيده و نذر كننده به خواسته اش خواهد رسيد؛ من خود يكى از كسانى هستم كه چندين بار براى او در كارهاى بسيار دشوار نذر كرده ام، و نذرم نيز اداء شد و به آن وفا نمودم. امّا عضد الدولة كلام من را قبول ننمود و چنان سخن گفت، كه معلوم كند اين كار به ندرت و به صورت اتّفاقى صورت مى گيرد امّا عوام آن را چندين برابر كرده و در اين زمينه سخن ها گفته اند؛ من نيز به او چيزى نگفتم؛ بعد از چند روز كه ما در لشكرگاه بوديم من را خواست و گفت: با من سوار شو تا به مشهد نذور برويم. من سوار شدم و عدّه اى نيز از همراهان او سوار شدند؛ پس وارد مزار شده و آن را زيارت كرده و دو ركعت نماز در كنار آن خواند و بعد از آن سجده كرده و در سجده مشغول مناجات شد و به

ص: 53

حدّى مناجات كرد كه كسى نشنيده است. سپس سوار شديم و به خيمه بازگشتيم و چند روز ديگر نيز در آنجا مانديم. سپس او عزم سفر كرده ما نيز به همراه او به سمت همدان به راه افتاديم.

بعد از رسيدن به همدان چند ماهى را در آنجا بوديم كه من را خواسته و گفت: آيا به ياد مى آورى در مورد مشهد نذور بغداد به من چه گفتى؟پاسخ دادم: آرى؛ گفت: من در مورد مشهد نذور با تو "به خاطر آن كه همراه و همسفر خوبى براى من بودى" چيزى گفتم كه با آنچه در دل من بود فرق مى كرد؛ من در دل خود گمان داشتم كه تمام آنچه در مورد آنجاگفته مى شود دروغ است؛ مدّت زمانى كه از اين قضيه گذشت مشكلى براى من پيش آمد كه ترسيدم اين مشكل من را پاگير كرده و نيرومند شود، پس خواستم آن را با همه اموال و نيروى نظامى خويش حل كنم امّا هر چه كردم نشد؛ آنچه در مورد مشهد نذور به من گفته بودى به يادم آمد؛ پس گفتم: چرا اين راه را امتحان نكنم؛ لذا نذر كردم اگر خداوند اين مشكل را از سر راه من بردارد، ده هزار درهم براى ضريح اين حرم بفرستم و امروز به من خبر رسيد كه خداوند مشكل من را حل كرده؛ پس به نزد ابو القاسم "نويسنده نامه هاى او" رفتم تا به ابو ريان؛ جانشين او در بغداد نامه بنويسد كه مبلغ نذر را به اين مشهد بفرستد. (كاتب) به عبدالعزيز رو نمود و گفت: آيا چنين نامه اى بنويسد؟ عبد العزيز به او گفت: من چنين دستورى داده ام و او نامه را اجرا كرد.

ص: 54

حكايت مكر زن يهودى

در زمان صدر اسلام زنى يهودى بود كه با مسلمانان رابطه خوبى نداشت و منزلش در همسايگى يكى از اصحاب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بود.

آن صحابى فرد بزرگوار و داراى عفّت نفس بود و شغلش خاركنى و هيزم شكنى بود، او هر بامداد راهى صحرا مى شد و با تيشه اى كه داشت هيزم ها را جدا مى ساخت، آنگاه بر دوش مى گرفت و به دروازه شهر آمده و مى فروخت، و از اين راه امرار معاش مى كرد.

زن شرور يهودى شبى حلوايى درست كرده و آن را زهرآلود كرد و صبح هنگام بر سر راه مرد خاركن آمد و حلواى سمّى را به آن صحابى داد و گفت: حلواى نذرى است. مرد خاركن نيز آن ظرف حلوا را گرفت و با خود برده و در صحرا كار خود را شروع كرد تا آن كه روز به نيمه آمد.

وضو ساخت و خواست به نماز بايستد كه سوارى خسته از راه رسيد، او را به حلوا تعارف كرد و مرد سواركار نيز اندكى از آن خورد و ناگاه لرزيد و از پس افتاد و مُرد.

آن صحابى ارجمند به تكاپو افتاد، چند نفرى از دور ديد و آنها را صدا

ص: 55

كرد، آنها نيز آمدند و صحابى ايشان را از مردن آن سواره خبر داد، او را نمى شناختند، لذا شتابان جنازه را به شهر آوردند و كنار مسجد مدينه جنازه اش را بر خاك نهادند، هر كسى مى آمد و جسد را مى ديد، او را نمى شناخت. جبرئيل فرود آمده و به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عرض كرد: اين،

فرزند همان زنى است كه در همسايگى يكى از اصحاب شماست، و نشانى را داد. درست نشانى همان زنى بود كه حلوا را زهرآلود كرده و به آن صحابى داده بود.(1)

ص: 56


1- - عبرت هاى روزگار صفحه: 245.

حكايت فرزند ناصبى

زن و شوهرى ناصبى و دشمن اهل بيت عليهم السلام در بحرين زندگىمى كردند كه حدود ده سال از ازدواجشان مى گذشت، امّا بچه دار نمى شدند، يك شب آن زن و شوهر براى خدا نذر كردند كه اگر خداى تعالى فرزندى به آنها عنايت كند، وقتى نوزده ساله شد، او را مسلّح كنند تا در راه كربلاء به غارت اموال زوّار امام حسين عليه السلام و كشتن آنهابپردازد.

آنها صاحب فرزند پسرى شدند. وقتى آن پسر به سن نوزده سالگى رسيد، پدر و مادرش جريان را به او گفتند، او نيز كه خود در خانواده اى ناصبى تربيت شده و ناصبى شده بود، قبول كرد. لذا او را مسلّح نموده و راهى مسير كربلاء كردند. او به راه كربلاء رفت و براى انجام مقصودش در گودالى پنهان شد. گاهى از آن گودال سر را بالا مى آورد تا ببيند آيا جمع زوّارى به كربلاء مى روند تا او از آن گودال بيرون بيايد و پس از كشتن آنها، اموالشان را ببرد يا خير.

روز اوّل بعد از كمى انتظار خسته شد و درون همان گودال به خواب سنگينى فرو رفت. در خواب ديد كه قيامت برپا شده و افرادى آمدند و

ص: 57

مچ او را گرفته و گفتند: به دادگاه بيا، زيرا تو قاتل و دزدى و در قيامت راه فرارى هم براى كسى نيست.

وقتى او را به دادگاه مى برند، مى گويند: اين فرد محاكمه ندارد؛ پرونده اش را باز نكنيد و او را خجالت ندهيد. او هنوز كسى را نكشته، هر چند نيّت آن را داشته، و مالى را هم نبرده، هر چند نيّت آن را داشته. او اهل نجات است؛ چون عدّه اى از زائران امام حسين عليه السلام هنگامى كه اوخواب بود از كنارش عبور نمودند و گرد و غبارشان بر روى لباس هاى اين فرد ريخت و او اكنون بوى حسين عليه السلام را مى دهد، لذا او نبايد به جهنّم برود.

در اين هنگام ناگهان از خواب بيدار مى شود و اسلحه اش را دور انداخته و شمشير و خنجرش را پرت مى كند و با پاى پياده به طرف كربلاء مى دود و به زيارت حرم امام حسين عليه السلام مى رود. آنچه در تاريخ آمده ايشان مستبصر شده و بعداً جزء علماء بزرگ شيعه قرار گرفته است.(1)

ص: 58


1- - الغدير جلد: 6.

شبهه ديگر وهابيت؛ نذر معصيت الهى!

اشاره

ايراد ديگرى كه از ناحيه وهابيت متوجّه طعام نذرى شده اين است كه ايشان اين كار را از مصاديق معصيت الهى مى دانند و با اين ادّعا مى خواهند اصل نذر را باطل بشمارند.

ابن تيميه در مجموعه فتاواى خود در جلد: 24 صفحه: 321 مى نويسد:

أَمَّا التَّمَسُّحُ بِالْقَبْرِ أَوْ الصَّلَاةُ عِنْدَهُ أَوْ قَصْدُهُ لِأَجْلِ الدُّعَاءِ عِنْدَهُ مُعْتَقِداً أَنَّ

الدُّعَاءَ هُنَاكَ أَفْضَلُ مِن الدُّعَاءِ فِى غَيْرِهِ أَوْ النَّذْرُ لَهُ وَ نَحْوُ ذَلِكَ فَلَيْسَ هَذَا مِنْ دِينِ الْمُسْلِمِينَ بَلْ هُوَ مِمَّا أُحْدِثَ مِن البِدَعِ الْقَبِيحَةِ الَّتِى هِيَ مِنْ شُعَبِ الشِّرْكِ وَ اَللَّهُ أَعْلَمُ وَ أَحْكَم.

يعنى: كشيدن دست بر روى قبور يا نماز خواندن در آنجا يا رفتن به آنجا به قصد دعا كردن با اين اعتقاد كه دعا كردن در آنجا افضل از دعا در جاى ديگر است يا نذر كردن براى آنها و امثال اين اعمال جزء دين مسلمانان نيست و از جمله بدعت هاى قبيحى است كه مصداق شرك است و علم و حكم در دست خداست.

ابن تيميّه در مدّعاى خود غذاى نذرى را كه در اطراف قبور انبياء و اهل بيت عليهم السلام و صالحين پخش مى شود را اولاً؛ از مصاديق بدعت دانسته وثانياً؛ آن را نشانه و دليل مشرك بودن ناذر مى داند.

ص: 59

پاسخ ما:

اگر كسى كارى كه جزء دين نبوده را وارد دين كند بدعت گفته مى شود، يعنى: اگر كارى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را به عنوان يك امر دينى نفرموده و انجام نداده يا تقرير نكرده است، كسى مستقلّاً به عنوان يك عبادت قرار دهد بدعت نام دارد.

با اين بيان روشن مى شود غذاى نذرى كه گاهى در اطراف قبور اهل بيت پيامبر

صلى الله عليه و آله پخش مى شود بدعت نمى باشد، چون اولاً: اين نذور براى خداست و با توضيحات قبلى معلوم شد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نذرى كه براى خدا باشد را اجازه فرمودند.

ثانياً: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نذر و انجام آن را مقيد به مكان خاصّى نفرموده؛ و همچنين صحت آن را مشروط به نبودن در مكان خاصى نكرده اند مگر يكى دو مورد كه قبور جزء آن موارد نبود.

ثالثاً: خود پيامبر جواز اداى نذرى كه مقيد به مكان خاص بود را داد، پس اين گونه نذور مورد تأييد رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده و كارى كه مورد تأييدايشان باشد بدعت به حساب نمى آيد.

ص: 60

امّا در مورد شرك؛ مشرك، اسم فاعل از ريشه "شرك" است كه در لغت به معنى مخلوط شدن مالكيت و سهم و نصيب مى باشد،(1) و در اصطلاح قرآنى مشرك به شخصى اطلاق مى گردد كه براى شخصى يا شيئى وجودى مستقل و مؤر، در عرض خداى تعالى قائل باشد و در اعمال خود سهم و نصيبى براى غير خدا قائل شود.(2) بنابراين مشرك كسى است كه قائل به خدايان متعدّد باشد و يا غير از خداوند يكتا مؤر ديگرى را در عالم معتقد باشد.

پخش طعام نذرى هر چند در كنار قبور اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله باشد هيچ ربطى به شرك به خدا ندارد، بله، اگر عقيده ناذر بر اين باشد كه اهل بيت عليهم السلام مستقل از خداوند داراى قدرت هستند و اين نذر او در اين مكان باعث مى شود كه اهل بيت عليهم السلام مستقل از خدا براى او كارى كنند اين عمل و عقيده مصداق شرك خواهد بود و حال اين كه هيچ شيعه اى، حتّى بى سواد ترين شيعيان، هيچ گاه چنين باور و عقيده اى ندارند كه نستجير باللّه اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام خدا هستند و يا در كنارخداى تعالى قدرتى دارند، بلكه آنها معتقدند كه اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام نماينده خدا، دست خدا و زبان خدا و آيينه تمام نماى صفات فعل خدا هستند و به عنوان توسّل و وسيله قرار دادن آن

ص: 61


1- - لسان العرب، جلد: 10، صفحه: 449.
2- - التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، جلد: 6، صفحه: 50.

بزرگواران، به آنها رجوع مى كنند.

لذا اقدام به پخت و پخش و خوردن طعام نذرى هر چند در اطراف قبور اهل بيت پيامبرصلى الله عليه و آله باشد بدعت و شرك و معصيت الهى محسوب نمى شود، تا در نتيجه نذر كردنش باطل باشد.

از طرفى همانطور كه بيان شد متعلّق نذر مى تواند حتّى فعل مباحى باشد كه انجامش رجحان دارد، چه رسد به اطعام مسلمين و وليمه دادن كه از اعمال مستحبه مؤّده است، پس اين فعل مسلّماً مى تواند متعلّق قرار بگيرد.

علاوه بر همه ثواب و فضيلتى كه براى طعام نذرى وجود دارد، اين عمل خود نوعى وليمه دادن است كه در دين مقدّس اسلام براى وليمه دادن ثواب بسيار و اجر فراوانى وارد شده است.

ص: 62

اهمّيت وليمه دادن در اسلام

طعام مصدر باب افعال و به معناى غذا دادن است، (1) به هر چيز خوردنى طعام گفته شود،(2) واژه طعم و مشتقّات آن 48 مرتبه در قرآن كريم ذكر شده كه 16 مرتبه آن از باب اِفعال است؛ همچنين واژه طَعام در 5 مورد از جمله در آيه: و لا يحُضُّ عَلى طَعامِ المِسكين؛ به معناى اطعام دانسته شده است.(3)

در قرآن در بعضى آيات از اطعام كنندگان ستايش و از كسانى كه اطعام نمى كنند يا ديگران را به اطعام تشويق نمى كنند، نكوهش شده و يكى از اسماء و صفات خداى تعالى مُطعِم مى باشد.

اطعام نمودن يكى از مصاديق انفاق و احسان و محبّت و نوع دوستى است، دين مقدّس اسلام براى حفظ حرمت انسان ها و ايجاد تعادل اقتصادى در جامعه، ثروتمندان و مرفّهين را تشويق نموده كه بخشى ازاموال خود را براى تأمين هزينه زندگى و رفع گرسنگى نيازمندان

ص: 63


1- - لسان العرب، جلد: 8، صفحه:166.
2- - (لسان العرب، جلد: 8، صفحه: 164) و (مفردات راغب، صفحه: 519).
3- - (مجمع البيان، جلد: 10، صفحه: 834) و (فتح القدير، جلد: 5، صفحه: 285) و (تفسير قرطبى، جلد: 18، صفحه: 177).

اختصاص دهند: "و فى اَمولِهِم حَقٌّ لِلسّائِلِ و المَحروم".(1)

يعنى: و در اموالشان حقّى براى سؤل كننده و محروم بود.

خداى تعالى در قرآن كريم بى توجّهى به اطعام نيازمندان را از آثار و علائم كفر شمرده و فرموده "اِنَّهُ كانَ لا يؤِنُ بِاللّهِ العَظيم و لا يحُضُّ عَلى طَعامِ المِسكين".(2)

يعنى: قطعاً او به خداى عظيم ايمان نمى آورد. و مردم را بر اطعام مساكين تشويق كرد.

آنچه از آيات قرآن به دست مى آيد اطعام نمودن ديگران، سيره انبياء و اولياء الهى بوده است.

خداى تعالى در قرآن از جريان پذيرايى حضرت ابراهيم عليه السلام از

ميهمانان خود سخن به ميان آورده كه مؤّد صفت ميهمان نوازى اين پيامبر بزرگ خداست، آنچه در وصف اين پيامبر عظيم الشأن آمده اين است كه وى هميشه هنگام تناول غذا به دنبال ميهمان مى گشت تا او را با خود شريك كند، لذا آن حضرت را "ابوالضيفان" يعنى پدر ميهمانان ملقّب كرده بودند.(3)

همچنين آيه 53 سوره احزاب بيانگر جود و خصلت اطعام دادن در

ص: 64


1- - سوره: ذاريات آيه: 19.
2- - سوره الحاقه آيه: 34 الى33.
3- - سبل الهدى، جلد: 1، صفحه: 306.

پيامبراكرم صلى الله عليه و آله است كه مى فرمايد: "اِذا دُعيتُم فَادخُلوا فَاِذا طَعِمتُم فَانتَشِروا"،

يعنى: زمانى كه دعوت شديد، پس داخل شويد و وقتى كه غذا خورديد، پراكنده گرديد.

اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام نيز در اطعام به ديگران الگو بودند، آيات 8 الى 22 سوره انسان به تأييد شيعه و سنّى در شأن حضرت على بن ابى طالب و فاطمه زهراء و فرزندانشان امام حسن و امام حسين عليهم السلام نازل گرديده است.(1)

همچنين در آيات 14 الى 18 سوره بلد، اطعام طعام را از اوصاف اصحاب يمين شمرده و فرموده: اَو اِطعمٌ فى يوم ذى مَسغَبَه * اُولئِكَ اَصحبُ المَيمَنَه.

يعنى: يا اطعامى در روز گرسنگى است ... اينها اصحاب يمين اند.

آنچه در آيات قرآن و روايات نبوى در مورد مشخّصات طعام دادن آمده اين است.

اولاً: اين كار فقط براى رضاى خدا و تقرّب به او باشد.

ثانياً: از طعام خوب و مرغوب استفاده شود.

ص: 65


1- - (كشف الاسرار، جلد: 10، صفحه: 319 الى 321) و (البرهان، جلد: 5، صفحه: 546 الى 547) و (روح المعانى، جلد: 29، صفحه:270).

ثالثاً: نيازمندان و فقراء در اولويت باشند.

كه هر سه مورد فوق الذّكر در طعام نذرى وجود دارد و مردم مسلمان هيچ هدفى غير از تقرّب به خداى تعالى از دادن طعام نذرى ندارند و همانگونه كه همه مردم مسلمان شاهد هستند تمام كسانى كه طعام نذرى مى دهند طعام را از بهترين و مرغوب ترين نوع غذا درست مى كنند و هميشه بهترين و مرغوب ترين برنج و گوشت و حبوبات را جهت طعام نذرى تهيه كرده و در هنگام پخش هميشه فقراء و نيازمندان جامعه اولويت خاصّى دارند و هر كجا طعام نذرى باشد همه مردم شاهد هستند كه فقراء و اغنياء در كنار هم و در يك صف مى باشند و مراسم هايى كه مربوط به اهل بيت پيامبر اسلام عليهم السلام هست هيچ گاه هيچ تمايزى بين افراد گذاشته نمى شود و همان گونه كه عيان است تحصيل كرده و بى سواد، عالم و جاهل، ثروتمند و فقير و خلاصه تمام طبقات جامعه همه با هم و در كنار هم مشغول خدمت به اهل بيت پيامبرشان عليهم السلام مى شوند.

حتّى به كرّات ديده شده افراد متكبّر زمانى كه در مراسم هاى نذرى و يا عزادارى و يا حرم هاى اهل بيت عليهم السلام حاضر مى شوند با تواضع تمام با ديگران برخورد مى كنند.

مردم مسلمان وقتى در مراسم هايى كه مربوط به اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله هست حاضر مى شوند نسبت به يكديگر محبّت عجيبى پيدا كرده و

ص: 66

يكديگر را اكرام و احترام مى كنند، در آغوش مى گيرند، مى بوسند، كه همه اينها به لطف و بركت اهل بيت پيامبر معظّم اسلام صلى الله عليه و آله مى باشد.

از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده: كسى كه ميهمانى ندهد، هيچ خيرى در او نيست.(1)

و همچنين از ايشان روايت شده: زمانى كه خداى تعالى خير قومى را بخواهد، به سمت ايشان هديه مى فرستد.

عرض كردند: چه هديه اى؟

فرمودند: ميهمان؛ با روزى خود مى آيد، و باعث بخشيده شدن گناهان اهل آن خانه مى شود.(2)

و فرمودند: هر خانه اى كه ميهمان داخل آن نمى شود ملائكه نيز به آنجا نمى روند.(3)

حضرت ابراهيم عليه السلام هنگامى كه مى خواستند غذايى بخورند به قدر يك ميل يا دو ميل راه مى رفتند،(4) تا كسى را بيابند و با او غذا بخورند. لذا ايشان را "ابوالضيفان" يعنى: "پدر ميهمان ها" مى ناميدند.(5)

ص: 67


1- - الترغيب و الترهيب، جلد: 3، صفحه: 374.
2- - بحار الانوار، جلد: 75، صفحه: 461.
3- - بحار الانوار، جلد: 75، صفحه: 461.
4- - يك ميل برابر است با 1482 متر..
5- - (محجة البيضاء، جلد: 3، صفحه: 32) و (احياء العلوم، جلد: 2، صفحه: 12) و (صحيح بخارى جلد: 8 صفحه: 65).

همچنين در روايات وارد شده: هر كه برادر مؤن خود را اطعام كرده تا او را سير كند، و آب دهد تا او را سيراب كند، خدا او را هفت خندق از آتش جهنّم دور مى كند، كه بين هر خندقى مسافت پانصد سال راه باشد.(1)

در روايتى ديگر وارد شده: هر كس مؤنى را اطعام كند تا سير شود، هيچ كس از مخلوقات خدا قدر ثواب آن را نمى داند، نه ملك مقرّب و نه نبىّ مرسل، مگر خداوند عزّ و جلّ.(2)

صحيح بخارى از عبداللّه بن عمر روايت كرده: شخصى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرسيد: اسلام چه كسى بهتر است؟

آن حضرت فرمودند: اسلام كسى كه به ديگران طعام بخوراند و به آشنا و غريبه سلام كند.(3)

همچنين مستحب است انسان اقوام و همسايگان خود را دعوت كند، در حديثى چنين آمده: شتاب در هر كارى از شيطان است مگر در پنج چيز كه شتاب در آنها شيوه پيغمبر خداست؛ غذا آوردن براى ميهمان، برداشتن ميّت (دفن)، شوهر دادن دختر باكره، اداء نمودن قرض، توبه از

ص: 68


1- - (محجة البيضاء، جلد: 3، صفحه: 26) و (احياء العلوم، جلد: 2، صفحه: 9).
2- - كافى، جلد: 2، صفحه: 201.
3- - وسائل الشيعة؛ جلد: 24؛ صفحه: 288.

گناه.(1)

از ائمّه اطهار عليهم السلام روايت شده: يكى از سعادت هاى مرد در دنيا اين است كه خانه وسيعى داشته باشد وقتى اين نعمت بزرگ نصيب كسى شد، مستحب است وليمه بدهد و مؤنان را به طعام دعوت كند.

حضرت اميرالمومنين عليه السلام وقتى خانه علاء بن زياد را وسيع و بزرگ ديد به او فرمود:

اگر بخواهى با اين خانه بزرگ توشه براى آخرت ذخيره كنى در اين خانهميهمانى ده، صله رحم بجاى آور و حقوق آن را در مصارفش بپرداز در اين صورت به وسيله اين خانه به آخرت دست يافته اى.(2)

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: هيچ ميهمانى بر قومى وارد نمى شود مگر آن كه روزيش در كنار اوست.(3)

همچنين فرمودند: هر كس به خدا و آخرت ايمان دارد بايد ميهمان خود را گرامى دارد.(4)

همچنين فرمودند: امّت من مادامى كه به يكديگر محبّت ورزند و امانت را اداء كنند و از حرام الهى اجتناب ورزند و ميهمان فرا خوانند و نماز بر

ص: 69


1- - احياء العلوم، جلد: 2، صفحه: 15.
2- - نهج البلاغه خطبه 209.
3- - وسائل الشيعة جلد: 24 صفحه: 316.
4- - وسائل الشيعة ؛ جلد: 24؛ صفحه: 318.

پا دارند و زكات بدهند؛ در خير خواهند بود و چون اين كارها را نكنند به قحطى و خشك سالى گرفتار شوند.(1)

هر كه سه نفر مسلمان را طعام دهد خداوند او را از سه بهشت در ملكوت آسمان اطعام خواهد كرد. فردوس و بهشت عدن و درخت طوبى كه در بهشت عدن روئيده و خداوند به دست لطف خود آن را كاشته.(2)

امام صادق عليه السلام فرمود: هر كه مؤنى را سير كند بهشت بر او واجب است.(3)

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند، اطعام در راه خدا را دوست دارد و كسى را كه در راه خدا اطعام مى كند دوست دارد و ورود بركت در خانه وى از فرو رفتن كارد در كوهان شتر سريع تر است.(4)

همچنين فرمود: بهترين شما كسى است كه اطعام كند،(5) و فرمود: هر كه برادر مؤمن خود را طعام دهد تا سير شود و آب دهد تا سيراب شود خداوند او را به اندازه هفت خندق، كه فاصله هر دو خندق، پانصد سال

ص: 70


1- - وسائل الشيعة؛ جلد: 24؛ صفحه: 318.
2- - المحاسن؛ جلد: 2؛ صفحه: 393.
3- - الكافى؛ جلد: 2؛ صفحه: 200.
4- - مكارم الأخلاق؛ صفحه: 135.
5- - الخصال؛ جلد: 1؛ صفحه: 91.

راه باشد، از جهنّم دور كند.

حتّى اين وليمه دادن آن قدر مهم است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ديگر ائمّه اطهارعليهم السلام دائماً مردم مسلمان را توصيه مى كردند كه هر زمان دعوت به وليمه شدند آن دعوت را قبول كنند،(1) حتّى اگر روزه مستحبى باشند امر فرموده اند كه روزه خود را افطار كنند و آن افطار ثوابش خيلى بيشتر از آن روزه است.(2)

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: حاضر و غايب امّت خود را سفارش مى كنم كه دعوت مسلمان را بپذيرند اگر چه به قدر پنج ميل راه باشد، و روزه مستحبى نبايد مانع از اجابت دعوت شود، بلكه به ميهمانى برود و اگر ميزبان به خوردن چيزى خوشحال شود افطار كند و ثواب اين افطار بيش از روزه خواهد بود.

حضرت صادق عليه السلام فرمودند: هر كه روزه مستحبى دارد و بر برادر مؤن خود وارد شود و او را از روزه خود آگاه نكند و روزه بگشايد، خدا ثواب يك سال روزه براى او خواهد نوشت.(3)

دين مقدّس اسلام درباره آداب سور و اطعام دادن، و اين كه به چه كسانى و چگونه، اطعام كنيم دستورات به خصوصى دارد، در روايات اسلامى،

ص: 71


1- - بحار الأنوار؛ جلد: 72؛ صفحه: 447.
2- - النوادر للراوندى؛ صفحه: 35.
3- - علل الشرائع؛ جلد: 2؛ صفحه: 387.

حتّى فصلى به عنوانِ "باب اِقراء الضيف و اكرامه(1)" وجود دارد كه به تكريم و گرامى داشتن و احترام و پذيرايى از ميهمان سفارش مى كند.لذا يكى از سنّت هاى پسنديده اسلامى، اطعام نمودن برادران دينى است. امام باقرعليه السلام مى فرمايند: "إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يحِبُّ إِهْرَاقَ الدِّمَاءِ وَ إِطْعَامَ الطَّعَامِ"؛(2)

يعنى: خداوند ريختن خون (قربانى كردن) و طعام دادن را دوست دارد. وليمه به ميهمانى هايى گفته مى شود كه حداقل ده نفر در آن شركت داشته باشند،(3)بنابراين وليمه دادن در شرع مقدّس، سنّت و مستحب بوده و به بهانه هاى مختلف مردم مسلمان را تشويق به دادن وليمه كرده است؛ مانند: وقتى فرزند به دنيا مى آيد، وقتى كسى ازدواج مى كند، وقتى از سفرهاى زيارتى برمى گردند و امثالهم.

از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: هر كس مسجدى ساخت، گوسفند چاقى را ذبح كند و از گوشت آن به محرومان بينوا اطعام كند و از خداوند بخواهد كه شرّ سركشانِ جنّ و انس و شيطان ها را از او دور كند.(4)

امام هفتم حضرت موسى بن جعفرعليه السلام براى تولّد يكى از فرزندانش

ص: 72


1- - بحارالانوار جلد: 72 صفحه: 458.
2- - كافى جلد: 4، صفحه: 51،
3- - معجم المصطلحات و الألفاظ الفقهية، جلد: 3، صفحه: 504.
4- - وسايل الشيعه جلد: 16 صفحه: 454.

وليمه و اطعام داد و به مدّت سه روز در مسجدها و كوچه ها، در ظرف هايى به مردم فالوده داده مى شد. برخى پشت سر، اين كار را بر آن حضرت عيب گرفتند. آن حضرت وقتى شنيد، در پاسخ آن عيبجويى ها، به سنّت انبياء و روش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله استناد نمودند.(1)

حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمايند: يكى از حقوق مؤن بر برادر مؤنش اين است كه دعوت او را اجابت كند.(2)

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايند: اگر شخصى برادر دينى اش را به غذايى دعوت كند و او نپذيرد، در حقّ او ظلم كرده است.(3)

امام صادق عليه السلام فرمودند: از جمله چيزهايى كه سبب آمرزش گناهان خواهد شد، اطعام كردن مسلمان گرسنه است.(4)

خداى تعالى در حديث قدسى مى فرمايد: اى فرزند آدم! مالى كه در دست تو است، مال من است و تو هم بنده من هستى و ميهمانى كه براى تو مى رسد، فرستاده من است. اگر مال مرا از فرستاده ام منع كنى، به بهشت من اميد نداشته باش و توقّع نداشته باش تو را به بهشت ببرم.

ص: 73


1- - وسايل الشيعه جلد: 16 صفحه: 452.
2- - المحاسن جلد: 2، صفحه: 179.
3- - قرب الاسناد، صفحه: 160.
4- - جوامع الحكايات، صفحه: 305.

حكاياتى در مورد وليمه و اطعام طعام

1- پرداخت اجرت ميهمان شدن!

انبياء الهى نيز به اطعام طعام و وليمه دادن بسيار اهمّيت مى دادند، به عنوان مثال: حضرت ابراهيم عليه السلام هيچ گاه بدون ميهمان غذا نمى خورد و لب به غذا نمى زد. روزى ميهمان براى آن حضرت نرسيد و او گرسنه بود، از خانه خويش براى جستجوى ميهمان بيرون آمد، ديد در صحرا جماعتى در حال سفرند، حضرت ابراهيم عليه السلام خود را به آنها كه جماعتى پانزده نفره بودند رساند و آنها را به ميهمانى دعوت نمود.

آن جماعت عرض كردند: ما كارگرهاى بيچاره اى هستيم و هر كدام از ما اهل و عيال زيادى داريم. اگر خود ميهمان شويم، اهل و عيال ما گرسنه هستند.

حضرت ابراهيم عليه السلام فرمودند: اجرت شما را نيز خواهم داد، و بالأخره آنها را راضى كرد و به خانه آورد و ميهمان نمود.

وقتى كارگران در ضيافت شركت كرده و اجرت هم گرفتند، با خود

ص: 74

گفتند: حقيقتاً دين ابراهيم بر حق است؛ زيرا ميهمان مى كند و اجرت هم مى پردازد، لذا همان وقت نزد حضرت ابراهيم عليه السلام ايمان آورده و به سوى خانواده خويش برگشتند.(1)

2- تجارت سود آور

روزى جمعى همراه با امام حسن و امام حسين عليهماالسلام با زاد و توشه اى اندك به حج مى رفتند، در ميان راه گرسنه و تشنه شدند، ناگاه از دور خيمه كهنه اى را ديدند، به آنجا رفتند، پيرزنى در آنجا نشسته بود، به او سلام كردند.

زن باديه نشين فوراً آنها را اكرام كرد و شير گوسفندى را كه داشت فورى دوشيد و نزد ميهمانان آورد و گفت: اين شير را بنوشيد و گوسفند را ذبح كرده و طعام سازيد.

ميهمانان چنان كردند و بعد از غذا به پيرزن گفتند: ما از طايفه قريشيم. وقتى بازگرديم، بايد نزد ما بيايى تا پاداش احسان تو را بدهيم. اين را گفتند و حركت كردند. شب كه شد، شوهر زن از صحرا آمد و گوسفند رانديد.

زن ماجرا را به او گفت. مرد خشمگين شد و گفت: در دنيا يك گوسفند

ص: 75


1- - آثار و اشعار شيخ بهايى، صفحه: 157.

داشتيم كه آن را به قومى دادى كه ايشان را نمى شناختى!

زن گفت: اگر ايشان را مى شناختم، بازرگان بودم، نه ميزبان، ميزبان آن كسى است كه طعام به كسى دهد كه او را نمى شناسد.

بعد از مدّتى، آن زن و شوهر دچار محنت فقر شدند، روزى به مدينه رفتند. پير زن داخل كوچه اى شد، امام حسين عليه السلام كنار در منزل ايستاده بود، آن پيرزن را شناخت و به او فرمود: اى زن! آيا مرا مى شناسى؟

پير زن عرض كرد: خير.

حضرت فرمود: من همان كسى هستم كه آن روز ما را به شير و گوسفند خويش ميهمان كردى. امام به او هزار گوسفند و هزار درهم بخشيد و او را نزد امام حسن عليه السلام برد. امام مجتبى عليه السلام از او پرسيد: برادرم به تو چقدر كمك كرد؟

عرض كرد: هزار گوسفند و هزار درهم.

امام حسن عليه السلام نيز دو هزار گوسفند و دو هزار درهم را به زن بخشيد و او را نزد عبداللّه بن جعفر فرستاد.

او از زن پرسيد: ايشان به تو چقدر دادند؟گفت: هر يك اين مقدار گوسفند و درهم.

عبداللّه دو هزار گوسفند و دو هزار درهم به او داد و فرمود: اگر از اوّل نزد من مى آمدى، تو را مستغنى مى كردم.

ص: 76

آن زن و شوهر به خاطر يك گوسفند كه در دنيا داشتند و آن را براى ميهمانان خود ذبح كردند، با پنج هزار گوسفند و پنج هزار درهم بازگشتند.(1)

3- عادت مَلِك كرمان

آورده اند كه مَلِكى در كرمان بود، در غايت كرم و مروّت. عادت او چنين بود كه اگر فرد غريبى به آن شهر مى آمد، سه روز آن فرد را ميهمان خود مى ساخت و از او پذيرايى كرد.

روزى لشكر عضدالدوله به كرمان حمله كرد و آن ملك طاقت مقاومت با ايشان را نداشت. لذا در دژى رفت و هر روز صبح بيرون مى آمد و جنگ سختى با آنها مى كرد و عده اى را مى كشت، اما شب كه مى شد، مقدار زيادى غذا و ميوه براى آنها مى فرستاد؛ به اندازه اى كه تمام لشكر دشمن، سير مى خوردند.

عضدالدوله از اين كار تعجّب كرد و يك نفر را پيش او فرستاد و پرسيد: اين چه كارى است كه تو مى كنى؟ روز آنها را مى كشى و شب به آنها غذا و امكانات مى دهى؟!

مَلك در جواب گفت: جنگ كردن، اظهار مردى است و نان دادن، اظهار

ص: 77


1- - جوامع الحكايات، صفحه: 213.

جوانمردى. ايشان اگر چه دشمن من هستند، امّا در اين ولايت غريبند و چون غريب باشند، ميهمان ما هستند و از جوانمردى نيست كه ميهمان را بى غذا گذاشت.

عضدالدوله با خود گفت: جنگ كردن با كسى كه چنين بامروّت و جوانمرد است، اشتباه است. لذا از اطراف دژ برخاست و آن ملك به خاطر ميهمان دارى نيكو، از شرّ دشمن خلاصى يافت.(1)

ص: 78


1- - جوامع الحكايات صفحه: 214.

شبهه ديگر وهابيت؛ ذبيحه شيعيان ميته مى باشد!

اشاره

ايراد ديگرى كه از ناحيه وهابيت به خوردن طعام نذرى وارد شده اين است كه چون شيعيان مشرك و خارج از دين هستند ذبيحه ايشان ميته به حساب مى آيد و لذا خوردن آن جايز نيست.

فتواى عجيب احمد بن عبد الرزاق الدويش

احمد بن عبدالرزّاق الدويش در كتاب فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الافتاء در پاسخ به سؤلى كه در اين باره از او پرسيده اند چنين آورده:

حكم أكل ذبائح من يدعون الحسن و الحسين و عليا عند الشدائد

فتوى رقم 1661:

سؤل: إن السائل و جماعة معه فى الحدود الشمالية مجاورون للمراكز العراقية، و هناك جماعة على مذهب الجعفرية و منهم من امتنع عن أكل ذبائحهم، و منهم من أكل، و نقول: هل يحل لنا أن نأكل منها، علما بأنهميدعون عليا و الحسن و الحسين و سائر ساداتهم فى الشدة و الرخاء؟

ص: 79

جواب: إذا كان الأمر كما ذكر السائل من أن الجماعة الذين لديه من الجعفرية يدعون عليا و الحسن و الحسين و سادتهم فهم مشركون مرتدون عن الإسلام و العياذ بالله، لا يحل الأكل من ذبائحهم؛ لأنها ميتة و لو ذكروا عليها اسم اللّه.

و بالله التوفيق. و صلى اللّه على نبينا محمد، و آله و صحبه و سلم. (فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الافتاء ج2 ص 264)

يعنى: حكم خوردن ذبيحه كسانى كه نام حسن و حسين و على را در گرفتارى ها مى آورند.

سؤال: كسانى كه در مرزهاى شمالى در مجاورت مراكز عراقى هايى كه مذهب جعفرى دارند زندگى مى كنند بعضى هايشان از خوردن ذبيحه عراقى ها امتناع مى كنند و بعضى ديگر مى خورند، حال مى پرسيم كه آيا خوردن ذبيحه ايشان بر ما حلال است؛ در حالى كه علم داريم آنها نام حسن و حسين و على و ساير بزرگانشان را در وقت آسانى و سختى به زبان مى آورند؟

جواب: اگر مسأله آن طور كه سائل بيان كرد باشد كه عدّه اى از جعفرى ها در نزديكى آنها هستند كه على و حسن و حسين و بزرگانشان رامى خوانند، آنها مشرك هستند و مرتد، و پناه مى برم به خدا، و خوردن ذبيحه آنها حرام است به خاطر اين كه ميته مى باشد، هر چند نام خدا را بر آن برده باشند.

ص: 80

پاسخ ما:

البته بر كسى پوشيده نيست كه اين گونه سخن گفتن نشان دهنده شدّت تنفّر و تعصّب و كينه جاهلانه نسبت به شيعيان مظلوم على بن ابى طالب عليهماالسلام بوده و بيان كننده نهايت شقاوت و قساوت اين طايفه است.

امّا در پاسخ به اين ادّعا كه برگشت به همان ايراد قبلى وهّابيّت دارد؛ يعنى اين فرقه تازه تأسيس مى خواهند به هر طريقى كه شده شيعيان را مشرك معرّفى كنند، با اين تفاوت كه در اينجا دليل ايشان بر شرك، توسّلات شيعيان به اهل بيت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است عرض مى كنم: علماء و دانشمندان شيعه در طول تاريخ به اين شبهات پيش پا افتاده و مضحك در كتب مختلف مفصّلاً پاسخ داده اند كه اينجا مجال براى بيان آن مطالب نيست، امّا به طور اختصار: مسأله توسّل و استفاده كردن از وسايل دستور قرآن كريم است؛ آنجا كه مى فرمايد: "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَوَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ"؛(1)

يعنى: اى كسانى كه ايمان آورده ايد تقواى الهى را پيشه كنيد و براى تقرّب به او وسيله اى بجوييد.

ص: 81


1- - سوره مائده آيه: 35.

ظاهر آيه به وضوح بيان كننده اين مطلب مى باشد كه خواست خداى تعالى بر اين است كه انسان ها براى تقرّب به او از وسيله استفاده كنند و اطلاق آيه در برگيرنده تمام وسايل و واسطه هاست كه به تبع شامل انبياء و ائمّه و اولياءالهى عليهم السلام مى شود.

جواز توسل در منابع اهل سنت

در منابع اهل سنّت نيز رواياتى دال بر اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسيله تقرّب به خدا است وجود دارد:

حافظ ابوعبداللّه محمّد بن اسماعيل بن ابراهيم بن مغيرة بخارى جعفى در صحيح خود مى نويسد:

حدثنا على بن عياش قال حدثنا شعيب بن أبى حمزة عن محمد بن المنكدر عن جابر بن عبد اللّه ان رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم قالمن قال حين يسمع النداء اللهم رب هذه الدعوة التامة و الصلاة القائمة آت محمدا الوسيلة و الفضيلة و ابعثه مقاما محمودا الذى وعدته حلت شفاعتى له يوم القيامه.(1)

يعنى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس در وقت شنيدن اذان بگويد: اى خدايى كه پروردگار اين دعوت كامل و اين نماز قائم هستى، به

ص: 82


1- - صحيح بخارى جلد: 1 صفحه: 152.

محمّد صلى الله عليه و آله وساطت و فضيلت عطا كن و او را به مقام محمود كه به او وعده داده اى مبعوث بگردان، شفاعت من در روز قيامت به او مى رسد.

در اين حديث به صراحت وسيله و واسطه بودن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ثابت مى شود.

ابن اثير محدّث، رجالى، مفسّر و فقيه شافعى مذهب در معناى وسيله مى گويد:

وسل فى حديث الأذان "اللهم آت محمدا الوسيلة" هى فى الأصل: ما يتوصل به إلى الشئ و يتقرب به، و جمعها وسائل.(1)

يعنى: "وسل" كه در حديث اذان (اللهم آت محمدا الوسيله) آمده در اصلبه معناى هر چيزى است كه توسّط آن به چيز ديگرى وصل و تقرّب پيدا مى شود، و جمعش وسائل است.

عبدرى قيروانى، از بزرگان مالكيه قائل است:

كسى كه به زيارت حضرت رسول صلى الله عليه و آله برود و به ساحت او متوسّل و پناهنده شود و حاجت بخواهد، مأيوس نخواهد شد؛ چرا كه آن حضرت، شافع مشفع است و توسّل به او موجب ريزش و آمرزش

ص: 83


1- - النهايه فى غريب الحديث و الاثر جلد: 5 صفحه: 185.

گناهان مى شود هر كس درآستان آن حضرت بايستد و به او متوسّل شود خداوند را بخشنده و مهربان خواهد يافت.(1)

قال القسطلانى فى "المواهب اللدنية" و ينبغى للزائر له صلى اللّه عليه و سلم أن يكثر من الدعاء و التضرع و الاستغاثة و التشفع و التوسل به صلى اللّه عليه و سلم فجدير بمن استشفع به أن يشفعه اللّه فيه. قال: و إن الاستغاثة هى طلب الغوث فالمستغيث بطلب من المستغاث به إغاثته أن يحصل له الغوث، فلا فرق بين أن يعبر بلفظ الاستغاثة. أو التوسل. أو التشفع .أو التوجه. أو التجوه. لأنهما من الجاه و الوجاهة و معناهما علو القدر و المنزلة ، و قد يتوسل بصاحب الجاه إلى من هو أعلى منه

يعنى: قسطلانى در كتاب المواهب اللدنيه گفته است:

زائر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، سزاوار است كه دعا و تضرّع و استغاثه و تشفّع و توسّل بسيار داشته باشد. استغاثه، طلب يارى و پناهجويى است. فرقى نمى كند كه به لفظ استغاثه باشد، يا توسّل، يا تشفّع و توجّه. توجّه هم به معناى آن است كه انسان در پى يك موجّه و آبرومند و صاحب جاه و منزلت برود و توسّل جويد تا به مقام بالاترى دسترسى پيدا كند.(2)

مضافاً مسأله توسّل از مسائلى است كه همواره بين اصحاب و حتّى انبياء گذشته متداول بوده كه براى نمونه به توسّل عمر بن خطّاب به عبّاس

ص: 84


1- - المدخل جلد: 1 صفحه: 258.
2- - الغدير جلد: 5 صفحه: 144.

عموى پيامبر صلى الله عليه و آله براى طلب باران اشاره مى كنم.

حدثنى أبى عبد اللّه بن المثنى عن ثمامة بن عبد اللّه بن أنس عن أنس أن عمر بن الخطاب كان إذا قحطوا استسقى بالعباس بن عبدالمطلب فقال اللهم إنا كنا نتوسل إليك بنبينا صلى اللّه عليه و سلم فتسقينا و إنا نتوسل إليك بعم نبينا فاسقنا؛(1)

يعنى: در زمان قحطى، عمر بن الخطّاب از عبّاس بن عبدالمطلب خواست تا براى بارييدن باران دعا كند و گفت: خداوندا! ما بوسيلهرسول خدا صلى الله عليه و آله به تو متوسّل شديم و تو بارانت را بر ما فرستادى و اينك به واسطه عموى پيامبرمان به تو متوسّل مى شويم، پس بارانت را بر ما نازل فرما.

همچنين جريان توبه برادران حضرت يوسف عليه السلام كه نزد پدر آمده و از ايشان خواستند كه از خدا براى آنها طلب عفو و بخشش كند؛ كه قرآن از قول آنها مى فرمايد: "قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا كُنّا خاطِئينَ" يعنى: گفتند: اى پدر! براى ما از خداوند طلب بخشش كن كه قطعاً ما از خطاكاران هستيم.

و قطعا اگر توسل كار اشتباهى بود با توجه به اين كه حضرت يعقوب عليه السلام پيامبر خدا است مى بايست ايشان را از اين كار نهى مى

ص: 85


1- - صحيح بخارى جلد: 2 صفحه: 16.

فرمودند و حال اين كه نه تنها نهى نفرمود بلكه براى آنها از خداوند طلب مغفرت نيز نمود.

مخالفان توسّل معتقدند وسيله در آيه شريفه فقط تقرّب به خدا توسط عبادات و اطاعت الهى است.

مؤّف كتاب التفسير الحديث مى گويد:

و المجمع عليه عند ائمة التأويل و المفسرين بدون خلاف على ما يقوله ابن كثير أن معنى الكلمة فى الآية هو القربة إلى اللَّه تعالى بالطاعة والعمل الصالح الذى يرضيه؛(1)

يعنى: بزرگان تأويل و تفسير، به اتّفاق و بدون خلاف معتقدند كه معنى كلمه "وسيله" در آيه؛ تقرّب به خدا به وسيله اطاعت و عمل صالحى كه مورد رضايت خداست مى باشد.

اين ادّعا علاوه بر اين كه تفسير به رأى محسوب مى شود، در واقع تخصيص بدون دليل است؛ يعنى هيچ دليل شرعى يا عقلى وجود ندارد كه اين ادّعا، يعنى انحصار وسيله بودن در عبادات را ثابت كند، بر فرض محال كه اين مطلب نيز صحيح باشد، محبّت به اهل بيت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه توسّل يكى از مصاديق و مظاهر آن است به استناد آيه: "قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ

ص: 86


1- - التفسير الحديث جلد: 9 صفحه: 114.

عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى(1)" از فرائض الهى و عبادات است، لذا توسّل به اهل بيت پيامبر مكرّم اسلام صلى الله عليه و آله هيچ گونه ايراد و اشكالى شرعى و عقلى و اعتقادى ندارد، بلكه از مسائلى است كه مورد رضاى خداى تعالى است.

همچنين وهابيت معتقد است توسّل به انبياء و اولياء الهى فقط در زمان حيات آنها صحيح مى باشد كه اين ادّعا نيز مردود است؛ چرا كه به صريحآيات قرآن كسانى كه در راه خدا كشته مى شوند زنده هستند: "وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ" يعنى: گمان نكنيد كسانى كه در راه خدا كشته شده اند مرده اند بلكه زنده هستند و نزد پروردگار خود روزى مى خورند.

لذا بنا به فرموده قرآن؛ انبياء و اولياء الهى زنده هستند و ما را مى بينند و كلام ما را نيز مى شنوند و ما مى توانيم براى تقرّب به خدا از ايشان استفاده كنيم، و اين مسأله را نه فقط علماء و دانشمندان شيعه بلكه اكثريت علماء و دانشمندان اهل سنّت قبول داشته كه در زير به برخى از آنها مختصراً اشاره خواهم نمود و متأسّفانه فقط فرقه تازه تأسيس وهّابيّت است كه بر خلاف آيات قرآن و روايات نبوى و عقل و اجماع تمام فرق اسلامى نظر داده و عمل مى كنند.

ص: 87


1- - سوره شورى آيه 23.

محمد زاهد بن حسن الحلمى الكوثرى كه از علماى بزرگ اهل سنّت مى باشد و قبر وى در مصر نزديك قبر شافعى است، در كتاب خود به نام "محق التقول فى مسالة التوسل "در اين باره چنين مى نويسد:

ابتداء در مقدّمه اين كتاب مى نويسد:

من مى بينم كه حشويه فقط به خاطر زيارت قبور و وسيله قرار دادن و توسّل به افراد پاك و آبرومند در نزد خداى تعالى بسيارى از امّت اسلامىرا آن چنان تكفير كرده، كه گويى آنان بت پرست باشند. پس من جواب آنان را بر اساس نظرات ائمّه دين در بحث توسّل دادم، چرا كه آنان خوب مى توانند فرق بين توحيد و شرك و عبادت بت بگذارند...

سپس در فصل اوّل كتاب در مورد توسّل مى نويسد:

قصد پاسخ دادن نداشتم، زيرا پاسخ هاى زياد و متقنى به اين بحث داده شده و كسى كه اين ادّعا را كرده هدفى غير از حلال شمردن خون و مال مردم مسلمان نداشته است.

وى در ادامه با استناد به آيه شريفه: "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ" وسيله را در آيه عام گرفته و تصريح مى كند كه توسّل به اعمال و اشخاص را شامل شود.

وى همچنين به عدم فناء روح اشاره كرده و ثابت مى كند هنگام توسّل نيز فرد مرده مانند زنده بوده و در توسّل فرقى بين مرده و زنده در اين جهت وجود ندارد.

ص: 88

ايشان كتابش بحث شموليّت عموم اين آيه را نظر شخصى نمى داند و مى گويد: شمول اين آيه تنها يك رأى و نظر نيست؛ بلكه از عمل عمر بن خطّاب در توسّل به عبّاس عموى پيامبر چنان چه ابن عبدالبر در كتاب الاستيعاب نقل كرده است برداشت مى شود. همچنين تصريح مى كند كهبسيارى از ائمّه حديث اين روايت را تائيد كرده و آن را صحيحه مى دانند.

در ادامه به نمونه هايى از تاريخ اشاره مى كند؛ به حديث مالك الدار نيز اشاره كرده و مى نويسد: بلال بن حارث براى طلب باران نزد قبر پيامبر آمد و از آن حضرت درخواست كرد، و تصريح مى كند كه اين حديث چنانچه ابن أبى شيبة نقل كرده است، سندش صحيح است.

همچنين اشاره مى كند كه توسّل شافعى به ابوحنيفه نيز در كتب تاريخ و حديث با سند معتبر و صحيح نقل شده. ايشان بالأخره بعد از بيان ادلّه، مى گويد: آيا همه اين موارد بنده قبور بوده اند؟

و در ادامه اين بحث را از جهت عقل چنين ادامه مى دهد:

پس افرادى مانند علّامه فخر رازى و علّامه سعدالدين تفتازانى و علّامه سيّد شريف جرجانى و غير آنان از ائمّه اصول دين، هنگامى كه مشكلاتى برايشان پيش مى آمد، براى پناهگاه خود تصريح كرده اند كه توسّل به انبياء و صالحين در حال حيات يا بعد از حيات شان جايز است و كدام فرد ضعيفى مى تواند آنان را به عبادت قبور نسبت دهد و دعوت

ص: 89

به شرك بداند؟

وى در ابتداى فصل دوّم كتابش با استناد به آيه: "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوااللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ" اشاره مى كند كه توسّل به ذوات و اعمال امرى مطلوب و شرعى است چرا كه عموميّت وسيله شامل هر دو مى شود و مجدداً به حديث توسّل عمر بن خطّاب استناد مى كند.

ايشان ضمن بيان آيه: "وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا "مى نويسد: اگر اين آيه تخصيص به قبل از فوت زده شود و گفته شود شامل قبل از فوت و در زمان حيات است؛ تخصيصى بدون دليل و از روى هواى نفس است زيرا اطلاقى كه اهل فن بر آن اجماع دارند در اين آيه وجود دارد چرا كه تقيد زدن آيه نيازى به دليل داشته كه در اينجا دليلى يافت نمى شود.

همچنين براى اثبات توسّل به احاديثى چون: توسّل عمر به عبّاس بن عبدالمطلب، قضيه توسّل حضرت ابوطالب عليه السلام كه اشعارش را ابن عمرنيز زمزمه مى كرد، همچنين اشاره به حديث مالك الدار و منابعى كه آن را نقل كرده اند، همچنين حديث عثمان بن حنيف و تصريح به صحيح بودن آن توسط متأخّرين و متقدّمين و همچنين قضيه عثمان بن حنيف و تعليم دعا به شخص سائل، همچنين روايت فاطمه بنت اسد عليهاالسلام و روايت توسل حضرت آدم عليه السلام را نيز با تصحيحات علماى اهل سنّت ذكر كرده و به اثبات توسّل پرداخته و ثابت مى كند كه براى توسّل كردن

ص: 90

هيچ فرقى بين زنده و مرده وجود ندارد.

و بالأخره در فصل سوّم كه بسيار مختصر است، بحثى پيرامون استغاثه و استمداد مى آورد و با استنناد به حديثى از صحيح بخارى قائل است كه حديث مطرح شده دال بر استغاثه و استمداد است و مباحثى مختصر پيرامون استغاثه مطرح مى كند. و در پايان در خاتمه كتاب از مباحث خود نتيجه گيرى مى كند و مى نويسد:

با توجّه به اين احاديث و آثارى كه ذكر گرديد، روشن شد كسى كه توسّل به انبياء و صالحين را چه در حالت حيات و چه بعد از ممات انكار مى كند، كوچك ترين دليلى ندارد و اگر مسلمانان را به شرك نسبت دهد، ضرر اين حرف به خودش بر مى گردد.

ابوبكر بن مقرى مى گويد:

گرسنگى بر من و طبرانى و ابوالشيخ غلبه كرد در حالى كه ما كنار قبر پيامبر بوديم، وقتى شب فرا رسيد به كنار قبر آن حضرت رفتم و گفتم:

يا رسول اللَّه الجوع...

يعنى: اى رسول خدا گرسنه هستم.

چيزى نگذشت كه درب مسجد كوبيده شد، مردى علوى با دو جوان وارد شدند، در حالى كه در دست هر كدام زنبيلى پر از خوردنى و نوشيدنى بود.

ص: 91

وقتى كه از خوردن غذا فارغ شديم آن مرد علوى گفت: رسول خدا را در خواب ديدم، به من امر فرمود كه براى شما غذا بياورم.(1)

على بن احمد سمهودى از علماء شافعى مذهب از حافظ ابوعبداللَّه محمد بن موسى بن النعمان با سندى منتهى به على بن ابى طالب عليهماالسلام نقل مى كند كه سه روز از دفن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گذشته بود كه

عربى از خارج مدينه آمد، خاك قبر پيامبر را بر سر پاشيد و گفت:

"يا رَسُولَ اللَّهِ قُلْتَ فَسَمِعْنا قُولَكَ وَ وَعَيْتَ عنِ اللَّه سبحانَهُ ما وَعَيْنا عَنْك، وَ كانَ فيما اَنْزَلَ عَلَيْكَ «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً» وَ قدْ ظَلَمْتُ وَ جِئْتُكَ تَسْتَغْفِرْ لى...(2)"

يعنى: اى رسول خدا، تو گفتى و ما گفتار تو را شنيديم، از خدا اخذ كردى، آنچه ما از تو اخذ نموديم، از چيزهايى كه بر تو نازل شده است، اين آيه است: «هرگاه آنان بر نفس خويش ستم كردند، نزد تو بيايند و از خدا طلب آمرزش كنند، تو نيز درباره آنان طلب آمرزش نمايى، خدا را آمرزنده مى يابند» قطعا من بر نفس خويش ستم كرده و پيش تو آمده ام،برايم طلب آمرزش بنما و...».

ابن جلاّد مى گويد:

ص: 92


1- - وفاء الوفاء جلد: 2 صفحه: 1380.
2- - وفاء الوفاء جلد: 2، صفحه: 1361.

زمانى كه وارد مدينه شدم از جهت مالى در نهايت فقر بودم. نزديك قبر رسول خدا، رفته و عرض كردم: اى پيامبر خدا، ميهمان تو هستم. وقتى خواب بر من مستولى گشت، در خواب پيامبر را ديدم كه نانى به دستم داد.(1)

محمد بن منكدر مى گويد:

مردى هشتاد دينار نزد پدرم به عنوان امانت سپرد و به او گفت: اگر به آن احتياج پيدا كردى استفاده از آن تا زمان تحويل بلامانع هست، سپس از پدرم جدا شد. اتفاقاً گرانى پيش آمد و پدرم آن مبلغ را خرج كرد، بالاخره بعد از مدتى صاحب پول آمد و مطالبه پول خود را كرد. پدرم به او گفت: فردا مراجعه كند و شب را به مسجد رفت، در حالى كه به قبر و منبر پيامبر اشاره مى كرد، و تا نزديك صبح در حال استغاثه بود، در همين هنگام در تاريكى مسجد مردى پديدار شد و گفت: اى ابا محمد بگير، و كيسه اى به پدرم داد كه در آن هشتاد دينار بود.(2)

دمياطى نيز مى نويسد:

ثم بعد زيارة الشيخين يذهب للسلام على السيدة فاطمة رضى اللّه عنها فى بيتها الذى داخل المقصورة للقول بأنها مدفونة هناك، و الراجح أنها فى البقيع فيقول: السلام عليك يا بنت المصطفى ... و يتوسل بها إلى

ص: 93


1- - وفاء الوفاء جلد: 2 صفحه: 1361.
2- - وفاء الوفاء جلد: 2 صفحه: 1380.

أبيهاصلى الله عليه و آله ثم يرجع إلى موقفه الأول قبالة وجهه الشريف، فيقول: الحمد لله رب العالمين. اللهم صل على سيدنا محمد، و على آل سيدنا محمد. السلام عليك يا سيدى يا رسول اللّه. إن اللّه تعالى أنزل عليك كتابا صادقا، قال فيه: "و لو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤك فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرسول لوجدوا اللّه توابا رحيما" و قد جئتك مستغفرا من ذنبى مستشفعا بك إلى ربى.(1)

يعنى: بعد از زيارت ابوبكر و عمر براى سلام به خانم فاطمه زهراء عليهاالسلام به بيت وى كه در داخل ضريح است مى روى چون بنا بر قولى در آنجا مدفون است، ولى قول برتر آن است كه در بقيع دفن است. پس مى گويى: سلام بر تو اى دختر رسول برگزيده!... پس به وسيله وى بر پدرش توسّل مى جويى، سپس به همان جاى اوّل روبروى صورت شريف بازگشته و مى گويى: الحمد لله رب العالمين، خدايا! بر سرور مامحمّد و بر آل وى درود فرست. سلام بر تو اى رسول خدا! به درستى كه خداوند بر تو كتاب خود را نازل كرد كه در آن گفت: كه اگر ايشان وقتى به خودشان ظلم كردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب عفوّ كنند و رسول خدا هم براى ايشان طلب عفوّ و بخشش كند قطعاً خدا را توبه پذير و بخشنده خواهند يافت. پس من به نزد تو آمده ام در حالى كه از گناهانم طلب عفوّ و بخشش نموده و از تو طلب شفاعت نزد خداوند

ص: 94


1- - إعانة الطالبين على حل الفاظ فتح المعين جلد: 2 صفحه: 357.

مى كنم.

عبد اللّه بن احمد بن قدامه مى نويسد:

ثم تأتى القبر فتولى ظهرك القبلة و تستقبل وسطه و تقول السلام عليك أيها النبى و رحمة اللّه و بركاته... اللهم انك قلت و قولك الحق "ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرسول لوجدوا اللّه توابا رحيما" و قد اتيتك مستغفرا من ذنوبى، مستشفعا بك إلى ربى... ثم يتقدم قليلا و يقول السلام عليك يا أبابكر.(1)

يعنى: سپس به نزد قبر رفته پس پشت خود را به سمت قبله و به سمت قبر مى كنى و گويى: سلام و رحمت خدا و بركات او بر تو اى پيامبر، ... خداوندا! تو گفته اى و كلامت درست است كه اگر ايشان وقتى بهخودشان ظلم كردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب عفوّ و بخشش كنند و رسول خدا هم براى ايشان طلب عفوّ و بخشش كند، قطعاً خدا را توبه پذير و بخشنده خواهند يافت. به درستى كه من نزد تو آمده ام در حالى كه از گناهانم طلب عفوّ و بخشش مى كنم و از تو مى خواهم كه نزد خداى تعالى شفيع من باشى،... سپس كمى جلوتر رفته و مى گويى: سلام بر تو اى ابو بكر،... .

نووى از علماى شافعى در بحث زيارت رسول خدا صلى الله عليه و آله مى نويسد:

ص: 95


1- - المغنى جلد: 3 صفحه: 590 الى 591.

ثم يرجع إلى موقفه الأول قبالة وجه رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم و يتوسل به فى حق نفسه و يستشفع به إلى ربه سبحانه و تعالى و من أحسن ما يقول ما حكاه الماوردى و القاضى أبوالطيب و سائر أصحابنا عن العتبى مستحسنين له قال (كنت جالسا عند قبر رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم فجاء أعرابى فقال السلام عليك يا رسول اللّه سمعت اللّه يقول (و لو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرسول لوجدوا اللّه توابا رحيما) و قد جئتك مستغفرا من ذنبى مستشفعا بك إلى ربى ثم أنشأ يقول: يا خير من دفنت بالقاع أعظمه فطاب من طيبهن القاع والاكم نفسى الفداء لقبر أنت ساكنه فيه العفاف و فيه الجود و الكرم.

ثم انصرف فحملتنى عيناى فرأيت النبى صلى اللّه عليه و سلم فى النوم فقال يا عتبى الحق الاعرابى فبشره بان اللّه تعالى قد غفر له).(1)

يعنى: سپس به جايگاه اوليّه در مقابل صورت رسول خدا صلى الله عليه و آله باز گشته وبه وى توسّل كند در حق خودش و از او نزد خدا طلب شفاعت نمايد.از بهترين كلمات آن است كه ماوردى و قاضى ابوالطيب و ديگر اصحاب ما از عتبى نقل كرده و آن را نيكو شمرده اند كه گفت: نزد قبر رسول خداصلى الله عليه و آله بودم كه بيابانگردى آمد و گفت: سلام بر تو اى رسول

ص: 96


1- - المجموع شرح المهذب جلد: 8 صفحه: 274.

خدا! از خداوند شنيدم: اگر ايشان وقتى به خودشان ظلم كردند نزد تو آيند، پس از خداوند طلب عفو كنند و رسول خدا هم براى ايشان طلب عفو كند، قطعاً خداوند را توبه پذير و بخشنده خواهند يافت. من نزد تو آمدم و از گناه خود طلب بخشش كرده و تو را شفيع نزد پروردگارم قرار مى دهم. سپس اين شعر را خواند:

اى بهترين كسى كه در بهترين جايگاه دفن شده است كه از بوى خوش آنجا همه جا بوى خوش گرفته است.

جانم فداى قبرى كه تو ساكن آن هستى كه در آن اسوه كامل در عفّت و جود و كرم مدفون است.

سپس بازگشت، پس چشمانم سنگين شده، در خواب رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله را ديدم كه فرمودند: اى عتبى! سراغ اعرابى برو و به او بشارت بده كه خداوند گناهان او را آمرزيد.

نورالدين، على بن ابراهيم حلبى، در كتاب انسان العيون فى سيرة الامين المأمون، مشهور به السيره الحلبية مى نويسد:

و من ثم قال الإمام السبكى حياة الأنبياء و الشهداء كحياتهم فى الدنيا.(1)

يعنى: به همين دليل امام سبكى گفته است: حيات انبياء الهى و شهداء

ص: 97


1- - السيرة الحلبية جلد: 2 صفحه: 432.

مانند زندگيشان در دنياست.

ابوالفضل شهاب الدين احمد بن على بن محمد الكنانى العسقلانى معروف به اِبن حَجَر عَسقلانى در فتح البارى فى شرح البخارى مى نويسد:

أحدها أن الأنبياء أفضل من الشهداء و الشهداء أحياء عند ربهم فكذلك الأنبياء.(1)

يعنى: يكى از مطالبى كه در مورد زندگى انبياء بعد از مرگ گفته شده ايناست كه انبياء برتر از شهداء هستند و شهداء نزد پروردگارشان زنده اند، بنابراين انبياء نيز همين طورند.

نعمان خيرالدين بن محمود بن عبد اللّه بن محمد آلوسى درباره حيات انبياء الهى نويسد:

أما حياة الأنبياء عليهم الصلاة و السلام الحياة البرزخية التى هى فوق حياة الشهداء الذين قال اللّه تعالى فيهم "بَل أحيَاءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقُونَ" فأمر ثابت بالأحاديث الصحيحة.(2)

يعنى: حيات انبياء الهى عليهم السلام حياتى است برزخى و برتر و بالاتر از حيات شهداست كه خداى تعالى در مورد آنها فرموده: ايشان زنده اند و

ص: 98


1- - فتح البارى جلد: 6 صفحه: 487.
2- - الآيات البينات فى عدم سماع الأموات جلد: 1 صفحه: 39.

نزد پرورگارشان روزى مى خورند. پس اين امر مطلبى ثابت شده با روايات صحيح است.

همچنين در صحيح مسلم روايتى نقل شده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در شب معراج حضرت موسى را ديدم كه در قبرش نماز مى خواند:

حَدَّثَنَا هَدَّابُ بْنُ خَالِدٍ وَ شَيْبَانُ بْنُ فَرُّوخَ قَالَا حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ ثَابِتٍ الْبُنَانِيِّ وَ سُلَيْمَانَ التَّيْمِيِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ قَالَ أَتَيْتُ وَ فِى رِوَايَةِ هَدَّابٍ مَرَرْتُ عَلَى مُوسَى لَيْلَةَأُسْرِيَ بِي عِنْدَ الْكَثِيبِ الْأَحْمَرِ وَ هُوَ قَائِمٌ يُصَلِّى فِى قَبْرِهِ.(1)

يعنى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: شبى كه من را به آسمان بردند، كنار جايى كه خاك سرخ زيادى جمع شده بود بر حضرت موسى گذشتم و او ايستاده بود و در قبرش نماز مى خواند.

ص: 99


1- - صحيح مسلم جلد: 4 صفحه: 1845 كتاب الفضائل باب من فضائل موسى عليه السلام.

مسأله نذر در اديان مختلف

نذورات در بين مسلمانان در ايام مختلفى وجود دارد كه ماه محرّم از ايامى است كه نذرهاى زيادى در آن اداء مى شود؛ آئين نذرى دادن به عزاداران امام حسين عليه السلام سنّتى ديرينه و پسنديده در ميان اكثر مسلمانان است كه در بين شيعيان رواج بيشترى دارد و شب و روز تاسوعا و عاشورا همچنين شب و روز نوزدهم و بيست و يكم ماه مبارك رمضان به اوج خود مى رسد.

اطعام طعام و نذرى دادن در طول تاريخ سيره مردم مسلمان مخصوصاً شيعيان بوده و در عين اين كه اصل اين عمل مربوط به شيعيان على بن ابى طالب عليهماالسلام هست، امّا تاريخ شاهد است كه هر سال در ايام محرّم و صفر عدّه زيادى از مردم سنّى مذهب و برخى از ارامنه و زرتشتيان و حتّى مسيحيان، به علّت ارادت ويژه اى كه به ساحت مقدّس حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السلام و حضرت اباالفضل العباس عليه السلام دارند، از قند و چاى گرفته تا گوسفند و برنج و حتّى مقادير زيادى پول و طلاى زن وبچّه خويش نذر مى كنند و در راه خدا و محبّت به امام حسين عليه السلام جهت مصرف نمودن در طعام نذرى به دست شيعيان مى سپارند و حاجت

ص: 100

خود را مى گيرند و من در كتاب اباالفضل العباس عليه السلام به نمونه هايى از اين نذرها كه اهل سنّت و ارامنه و مسيحيان دارند و با شيعيان همكارى مى كنند، در جلد دوّم اين كتاب آورده ام.

مردم در هر دين و مذهبى كه هستند با تهيه طعام نذرى و خوردن آن در واقع به كسى كه نذر به نام و محبّت اوست احترام مى گذارند و چون ائمّه اطهارعليهم السلام نزد خداى تعالى محترم اند و آبرو دارند، لذا مردم در هر دين و مذهبى كه هستند (غير از وهّابيت) آنها را بين خود و خدا واسطه قرار داده و بدين صورت موجب مى شود كه خداى تعالى نيز به آنها توجّه بيشترى كند.

شفاء گرفتن به وسيله خوردن چاى روضه امام حسين عليه السلام

علماء و بزرگان هميشه خوردن غذاى نذرى را متبرّك و باعث شفاء از امراض مختلف در صورت اراده خداى تعالى مى دانند.

روزى در محضر استاد عزيزم حفظه اللّه تعالى بودم و عدّه اى ميهمان ايشان بودند، اتفاقاً شب جمعه بود و استاد عزيزم دأب و رويه شان ايناست كه هر شب جمعه مجلس روضه اى ترتيب مى دهند؛ حتّى اگر در مسجد و حسينه نباشند در منزل خود روضه خوانى دعوت كرده و براى ايشان و اهل بيت محترم شان و ديگر دوستانى كه در محضرش باشند مجلس روضه كوچكى تشكيل مى دهند.

ص: 101

آن شب بعد از روضه از ميهمان ها پذيرايى كردند، يكى از اهل مجلس چاى نخورد، حضرت استاد حفظه اللّه تعالى از ايشان پرسيدند: چرا چاى ننوشيدى؟

او عرض كرد: معده ام مشكل دارد، براى همين چاى نمى خورم.

استاد عزيزم فرمودند: چاى روضه امام حسين عليه السلام بر هر دردى شفاست، شما به نيت شفا بخور تا معده ات خوب شود، ايشان نيز اطاعت امر كرد و چاى برداشت و نوشيد و الحمداللّه همان گونه كه حضرت استاد فرمودند به بركت چاى روضه امام حسين عليه السلام معده ايشان خوب شد و من خود شاهد اين جريان هستم.

و آخر الكلام

امام حسين عليه السلام مى فرمايند: همانا خداوند ما را برگزيد و گروهى را براى ما برگزيد تا يارى مان كنند و به سبب شادى ما شاد باشند و به خاطرحزن ما اندوهگين باشند و اموال و جان هايشان را در راه ما بذل كنند. آنان از ما و به سوى ما هستند.(1)

ص: 102


1- - بحار الأنوار؛ جلد: 44؛ صفحه: 287.

فهرست

موضوع صفحه

مقدمه... 6

شبهه وهابيت؛ استفاده از طعام نذرى حرام است!... 9

مذمّت تفسير به رأى آيات قرآن در منابع روايى اهل سنّت... 12

مذمّت تفسير به رأى آيات قرآن در منابع روايى شيعه... 16

پاسخ شيعه و سنّى به شبهه وهابيت... 18

شبهه وهابيت بر قربانى كردن براى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله واهل بيت عليهم السلام... 21

معناى نذر... 24

سابقه نذر و قربانى... 25

احكام نذر در تشيع... 26

جواز صدقه دادن از طرف اموات در نظر اهل سنّت... 31

نظريّه علماء اهل سنّت در جواز نذر براى اموات... 38

ص: 103

رافعى از بزرگان و علماى اهل سنّت:... 44

نذر و قربانى كردن در طول تاريخ اسلام... 47

حكايت مكر زن يهودى... 55

حكايت فرزند ناصبى... 57

شبهه ديگر وهابيت؛ نذر معصيت الهى!... 59

پاسخ ما:... 60

اهمّيت وليمه دادن در اسلام... 63

حكاياتى در مورد وليمه و اطعام طعام... 74

شبهه ديگر وهابيت؛ ذبيحه شيعيان ميته مى باشد!... 79

فتواى عجيب احمد بن عبد الرزاق الدويش... 79

پاسخ ما:... 81

جواز توسل در منابع اهل سنت... 82

مسأله نذر در اديان مختلف... 100

شفاء گرفتن به وسيله خوردن چاى روضه امام حسين عليه السلام... 101

و آخر الكلام...102

فهرست...103

ص: 104

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109