پیشوایان صدیقین امام حسین علیه السلام تجلی حقیقت

مشخصات کتاب

سرشناسه:مدرسی، سیدمحمدتقی، 1945 - م.

عنوان قراردادی:الامام الحسین(ع) قدوه الصدیقین. فارسی.

عنوان و نام پديدآور:پیشوایان صدیقین امام حسین علیه السلام تجلی حقیقت/ محمدتقی مدرسی؛ مترجم انتصار شوشتری زاده.

مشخصات نشر:تهران: محبان الحسین(ع)، 1381.

مشخصات ظاهری:247 ص.

شابک:6500 ریال : 964-7373-27-9 ؛ 12500 ریال: چاپ سوم 9789647373279 :

يادداشت:چاپ سوم: 1386.

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع:حسین بن علی (ع)، امام سوم، 4 - 61ق.

موضوع:واقعه کربلا، 61ق.

شناسه افزوده:شوشتری زاده، انتصار، 1357-، مترجم

رده بندی کنگره:BP41/4/م 38الف 77041 1381

رده بندی دیویی:297/953

شماره کتابشناسی ملی:م 81-2766

ص: 1

اشاره

پیشوایان صدیقین امام حسین علیه السلام تجلی حقیقت

محمد تقی مدرسی

مترجم انتصار شوشتری زاده.

ص: 2

فهرست مطالب

ص: 3

فهرست مطالب

ص: 4

فهرست مطالب

ص: 5

فهرست مطالب

ص: 6

فهرست مطالب

ص: 7

ص: 8

سخن ناشر

خواننده گرامی:

یکی از بزرگترین آرزوهای شیطان آشتی دادن میان حق و باطل است، که در این صورت حق پایمال می شود.

امام حسین علیه السلام با به وجود آوردن حماسه شگفت انگیز عاشورا این آرزو را تا قیامت در دل شیطان به ارمغان گذاشت و معیار حق و باطل را در آن روز بیادماندنی مشخص نمود.

ترنم انقلاب پر برکت حسینی است که آتش عشق را در دل دوست داران مخلص اهل بیت نبوت شعله ور می سازد.

علی رغم گذشت بیش از چهارده قرن از نهضت امام حسین علیه السلام باز هم حقایق فراوانی وجود دارد که ناگزیر باید آنها را از دل این نهضت خارج سازیم.

کتاب (امام حسين علیه السلام تجلى حقيقت) که حاصل سخنرانی های فقیه عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مدرسی (حفظه الله) میباشد، گزیده ای از این حقایق را برای اذهان

ص: 9

پرسشگر خوانندگان ارجمند به تصویر می کشد. کتاب حاضر برای اولین بار در سال 1381 در فاصله کمتر از شش ماه در دو نوبت چاپ شد، و چاپ سوم آن با یک وقفه چند ساله که ناشی از تحولات سیاسی عراق بود در بهار 1389 زینت بخش پیشخوان کتابفروشی ها میگردد.

انتشارات محبان الحسين عليه السلام

ص: 10

پيشگفتار

سخن گفتن پيرامون امام حسين عليه السلام دلها را فرا مى گيرد، نفسها را به سوى خود مى كشاند، آزادگان را شيفته مى سازد و مؤمنين را جذب مى نمايد... چرا؟

زيرا او حسين است، و تو چه دانى كه حسين كيست...

اوست دارنده فضيلتها، اخلاق نيكو، رتبه ها و درجاتى كه هر انسانى آرزو دارد تنها يكى از آنها را دارا باشد تا او را در شرف و سربلندى، بزرگوارى و عزّت بسنده باشد.

بنابراين هرگاه به سويى از روش و منش مبارك وى مى نگرى، كرامات و بزرگواريهاى او چنان در برابر ديدگانت مى درخشند كه در تشخيص برترينها و نيكوترينهاى آنها سرگردان مى گردى.

بدين سان او را - گذشته از بلند آوازى او در شرف و نسب - چون قلّۀ بلندى در دانش، عبادت، بخشش، از خودگذشتگى، شجاعت و رهبرى مى يابى.

اوست سراسر خير و نيكى و سرشار از بركت.

لكن در زندگى اين امام محورى وجود دارد كه نمى توان از آن چشم پوشى نمود و آن كربلاست؛ آنجايى كه گرد آورنده فضيلتهاى

ص: 11

اين امام و چكيده نشانه هاى شخصيّت وى مى باشد.

بنابراين بدون شناخت كربلا نمى توان امام حسين عليه السلام را به درستى شناخت.

همانا كربلا حماسۀ اهل بيت نبوّت است، در ستيز با سركشان ونبرد با گمراهى... به راستى آن، جدا سازنده حق و باطل است...

كربلا سنجه اى است در تمييز ايمان از شرك و نفاق...

از اين رو سخن گفتن پيرامون امام حسين عليه السلام - از هر سمت و سو كه باشد - ناگزير بايد با كربلا پيوند داده شود. به همين خاطر كربلا صورتى است برجسته از زندگانى امام حسين عليه السلام و درى است گشاده، كه مردم از آن وارد فضا و حال امام حسين عليه السلام مى گردند.

در گذر تاريخ، انسانهاى فراوانى را مى يابيم كه بر آستانه راه امام حسين عليه السلام ايستاده اند و مى خواهند به گونه اى به او نزديك شوند تا از شراب معرفت او بنوشند، و دانش وى را فرا بگيرند، و اخلاق او را بياموزند و به دنبال نشانه هايش روانه گردند...

هيچ جاى شگفتى در آن وجود ندارد، زيرا امام حسين عليه السلام افسانه يا اسطوره اى تاريخى نمى باشد بلكه، او راه روشنى است كه رودى را در دل امّت جارى ساخته، كه هرگز و على رغم وجود سلطۀ طاغوتيان بر آن، مسدود نمى گردد.

تاكنون كه بيش از هزار و سيصد سال از شهادت او مى گذرد، هرگز پيروانش او را از ياد نبرده اند و هميشه فرياد مى زنند كه: به خدا، هرگز حسين را فراموش نخواهيم كرد!

پس، ياد او سخنى است كه هرگز از آن خسته نمى گرديم، و فضيلتهايش آموزه هايى هستند كه هميشه بدان نيازمنديم وسخنانش

ص: 12

مدرسه اى است كه هرگز نمى توان آن را ترك نمود.

از اين رو، انديشمندان و فرهيختگان مبادرت به نگارش هزاران كتاب درباره شخصيّت امام حسين عليه السلام در تمامى ابعاد آن نموده اند؛ همچنين قريحۀ شاعران هرگز از سرودن قصيده ها و اشعار در رثا و مدح اين امام باز نمى ايستند.

اين گزافه نيست كه بگوييم، آنچه در طول تاريخ در مورد اين امام به زبانهاى گوناگون نگاشته شده است، نسبت به ديگر شخصيّتها كم نظير مى باشد، اگر نگوييم كه از همۀ آنها پيشى گرفته است. و اين به دليل آن است كه امام حسين عليه السلام همان جان بخش شريعت، روشنى ساز فضيلت، حجّت خدا بر خلق و دروازه نجات امّت است. او تكيه گاه انديشه خردمندان و خاستگاه ايمان مؤمنان مى باشد.

ما هم اكنون در آستانه اين امام ايستاده ايم تا جرعه نوش شناخت و معرفت شخصيّت او باشيم و با استفاده از آن، درس زندگى را بياموزيم.

بنابراين ما مبادرت به گردآورى مجموعه اى از سخنان حضرت آيت اللّه سيّد محمّدتقى مدرسى دراين باره نموديم و آنها را در قالب اين كتاب ارائه مى دهيم.

پس اين كتاب را به هركه جوياى حقيقت و خواهان فضيلت است تقديم مى نماييم. به اميد پذيرش آن از سوى خداوند متعال!

بخش فرهنگى

دفتر آيت اللّه سيّد محمّدتقى مدرسى

تهران 2 / ربيع الاوّل / 1422 ه. ق

ص: 13

ص: 14

اين حسين كيست

؟

1 - ابوالعباس روايت كرده است كه: نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بودم، بر پاى چپ خود، فرزندش ابراهيم و بر پاى راست خويش، حسين بن على را نشانده بود. پيامبر لحظه اى ابراهيم را مى بوسيد و لحظه اى ديگر حسين را. دراين هنگام جبرئيل كه حامل وحى بود، از سوى خداوند متعال نازل گشت. هنگاميكه جبرئيل رفت، پيامبر فرمود:

«جبرئيل از سوى پروردگارم آمد و فرمود: اى محمّد، پروردگارت به تو درود فرستاده و مى فرمايد: اين دو را باهم برايت نگهدارى نمى كنم. پس يكى را فداى ديگرى كن.» آنگاه پيامبر به ابراهيم نگاه كرد و گريه نمود. سپس فرمود:

«هرگاه ابراهيم بميرد، كسى جز من بر او اندوهگين نمى گردد. حال اينكه مادر حسين، فاطمه و پدرش على، پسر عمويم مى باشد كه از خون و گوشت من است؛ و اگر حسين فوت نمايد، دخترم و پسر عمويم و من بر او اندوهگين مى گرديم؛ و من اندوه خويش را بر اندوه ايشان ايثار مى نمايم. اى جبرئيل، جان ابراهيم گرفته شود. ابراهيم را فداى

ص: 15

حسين نمودم.» پس از سه روز ابراهيم درگذشت. بنابراين هرگاه حسين به سويش مى آمد، او را مى بوسيد و در آغوش مى كشيد و لبانش را تر مى نمود؛ و مى فرمود:

«قربان كسى بروم كه پسرم را فدايش نمودم.»(1)

2 - سلمان فارسى اينگونه روايت نموده است كه: بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شدم در حاليكه حسين بن على را بر پايش نشانده بود و لبانش را مى بوسيد و مى فرمود:

«تو آقا و فرزند آقايى، تو امام و فرزند امام و برادر امام هستى، تو پدر ائمه و حجّت خدا و فرزند حجّتهاى او، و پدر نُه حجّت از صلب خود كه نهمين آنها قائم است، مى باشى.»(2)

3 - از جابر بن عبداللّه اينگونه نقل شده است كه فرمود: هركه دوست دارد به مردى از اهل بهشت بنگرد، پس به حسين بن على بنگرد. زيرا شنيده ام كه رسول اكرم مى فرمايد:

«هركه دوست دارد به سرور جوانان اهل بهشت بنگرد، پس به او بنگرد.»(3)

4 - از على (بن مره) عامرى اينگونه روايت شده است كه او روزى همراه پيامبر به يك مهمانى دعوت شده بود. در آنجا پيامبر اكرم، در برابر ديدگان مردم مى خواست حسين را كه با كودكان بازى مى كرد،

ص: 16


1- - حياة الإمام الحسين بن عليّ عليهما السلام، باقرشريف القرشي، ج 1، ص 95، از تاريخ بغداد، ج 2، ص 204.
2- - همان، ج 1، ص 95، از المراجعات ص 228.
3- - ذخائر العقبى، محبّ الدين طبرى، ص 129-130.

بگيرد. امّا پسر كوچولو از وى فرار مى نمود. بالاخره پيامبر خنده كنان وى را گرفت. سپس دستى را بر پس گردن او نهاد و دستى ديگر را به زير چانه، سپس لبان حسين را بوسيد. آنگاه فرمود:

«حسين از من است و من از حسين؛ هركه او را دوست بدارد، خداوند او را دوست مى دارد؛ حسين سبطى است از اسباط.»(1)

5 - حذيفه چنين از پيامبر اكرم نقل مى نمايد كه، رسول خدا مى فرمود:

«اگر از جهان تنها يك روز باقى بماند، خدا آن را طولانى مى گرداند تا مردى از فرزندانم را كه هم نام من است، برانگيزد.» سپس سلمان گفت: اى رسول خدا، از كدام فرزندانت؟ پيامبر فرمود:

«اين فرزندم.» آنگاه با دستش به شانه حسين بن على زد. (2)

ص: 17


1- - فرائد السمطين، جوينى، ج 2، ص 131.
2- - ذخائر العقبى، محبّ الدين طبرى، ص 136-137.

ص: 18

ص: 19

ص: 20

بخش اوّل: همگام با امام حسين عليه السلام

امام حسين عليه السلام نشانه راه يكتاپرستى

اشاره

اين پرچمهاى غم و اندوه است كه بر گوشه گوشه سرزمين ولايت برافراشته شده است؛ و ترنم انقلاب پر بركت حسينى است كه آتش عشق و شيفتگى را در دل دوستداران مخلص اهل بيت نبوّت شعله ور مى سازد.

على رغم گذشت بيش از 14 قرن از نهضت امام شهيد، بازهم حقايق فراوانى وجود دارند كه ناگزير بايد آنها را از دل اين نهضت خارج سازيم. اكنون گزيده اى از اين حقايق را براى شما بيان مى نماييم:

1 - امام حسين عليه السلام آموزگار دين مبين اسلام

آيا هيچ مى دانى چرا بنى اميّه - همچون ديگر طاغوتيان زمان - انسانها را از آموختن حقيقت شرك و مسؤوليّت انسان در برابر انحراف و فساد يا كفر و گمراهى بازداشتند؟ چنانكه در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است كه:

«إِنَّ بَنِي امَيَّةَ أَطْلَقُوا لِلنّاسِ تَعْلِيمَ الإيمانِ وَلَمْ يُطْلِقُوا تَعْلِيمَ الشِّرْكِ؛

ص: 21

لِكَي إذا حَمَلَوهُمْ عَلَيْهِ لَمْ يَعْرِفُوهُ»(1).

«همانا بنى اميّه اجازه آموختن ايمان را به مردم مى دادند، ولى نگذاشتند مردم شرك را بياموزند تا اگر آنها را وادار به شرك ورزيدن نمودند، مردم شرك را نشناسند.»

و چرا هيچكس به جز اميرالمؤمنين على بن ابيطالب عليه السلام به اذن خداوند متعال، سورۀ برائت - كه سبب دور نمودن نهائى مشركان از جزيرة العرب گشت - را در روز حجّ بزرگ و پس از فتح مكّه، به سوى مشركين حمل ننمود؟ كه صدالبتّه اين امر از عظيم ترين فضيلتهاى وى بود.

و چرا در عبارت «لا اله الّا اللّه» شهادت دادن به توحيد، با كلمۀ نفى آغاز مى گردد. و چرا هر روز بر ما واجب است كه آن را چندين مرتبه آشكارا بانگ زنيم كه: «أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلهَ إِلَّا اللّه»؟

براى يافتن پاسخ، ناگزير بايد اين حقيقت پيش رو را بيان نماييم:

همانا لغزشگاه خطرناك بشريت، كه همۀ تلاش شيطان اين است كه انسان را در آن بيفكند، همان آروزى آشتى دادن ميان حق و باطل، ميان خداوند متعال و شريكان غير از او، مى باشد. كافران گمان مى كنند كه مى توانند بندگان خدا را، به جاى خداوند، اولياء خويش قرار دهند؛ ولى اينان نمى دانند كه اين امر اساساً به معناى لغو ايمان به خداوند مى باشد.

خداوند متعال مى فرمايد:

ص: 22


1- - كافى، ج 2، ص 415.

أَفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَن يَتَّخِذُوا عِبَادِي مِن دُونِي أَوْلِيَاءَ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ نُزُلاً (1) .

«آيا كافران پنداشته اند كه بندگان مرا به ناحق به جاى من به دوستى بگيرند، بايد بدانند كه ما جهنّم را چون منزلگاهى براى كافران آماده كرده ايم.»

همانا توحيد و نفى خدا واره هايى كه مردم آنان را شريك خداوند متعال قرار داده بودند، محور نبرد بزرگ ميان رسالتها و امّتهاى گمراه بود. هيچيك از دشمنان پيامبران، ربوبيت پروردگار متعال را نفى نمى كردند، امّا بر وجود خدايان ديگر در كنار خداوند متعال اصرار مى ورزيدند. لكن هنگاميكه پيامبران اين امر را نپذيرفتند و از آن تبرى جستند، نبرد بزرگ به وقوع پيوست كه در نتيجۀ آن، پيامبران خدا، به يارى او پيروز گشتند و مشركان شكست خوردند؛ حال اينكه از آنها جز نامهايى كه شايسته نفرين هستند، به جاى نمانده است.

رسالتى كه خداوند متعال بر دوش حضرت نوح عليه السلام نهاد، دراين عبارت خلاصه مى گرديد:

أَن لَاتَعْبُدُوا إِلَّا اللّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ (2) .

«كه جز خداوند را مپرستيد، كه من بر شما از عذاب روزى سهمگين مى ترسم.»

همچنين خلاصۀ رسالت خدا، كه آن را بر دوش حضرت هود

ص: 23


1- - سورۀ كهف، آيۀ 102.
2- - سورۀ هود، آيۀ 26.

نهاد، اينچنين بود:

وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَا لَكُم مِن إِلهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ (1) .

«و به سوى قوم عاد برادرشان هود را فرستاديم. گفت: اى قومِ من، خداوند را كه خدايى جز او نداريد، بپرستيد؛ شما جز قومى افترا زن نيستيد.»

و همين نيز، رسالت حضرت صالح عليه السلام بود:

وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَا لَكُم مِن إِلهٍ غَيْرُهُ... (2) .

«و به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم. گفت: اى قومِ من، خداوند را كه خدايى جز او نداريد بپرستيد.»

همچنين رسالت ابراهيم بت شكن:

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَاماً آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (3) .

«و چنين بود كه ابراهيم به پدرش آزر گفت: آيا بتان را به خدايى مى گيرى؟ من، تو و قومت را در گمراهى آشكار مى بينم.»

حضرت موسى عليه السلام نيز، سركشى فرعون را نپذيرفت و از او تبرى جست و اينگونه به او فرمود:

ص: 24


1- - سورۀ هود، آيه 50.
2- - سورۀ هود، آيۀ 61.
3- - سورۀ انعام، آيۀ 74.

فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ (1) .

«آنگاه چون از شما ترسيدم از شما گريختم، سپس پروردگارم به من حكمت بخشيد و مرا از پيامبران گردانيد.»

از آن سو، فرعون وى را به زندان تهديد نمود و به او گفت:

قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ (2) .

«فرعون گفت: اگر خدايى جز من برگزينى، تو را از زندانيان خواهم ساخت.»

امّا سرانجام، خداوند متعال، موسى عليه السلام و قومش را پيروز گردانيد و دشمنان را غرق نمود:

وَأَنجَيْنَا مُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ * ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْأَخَرِينَ (3) .

«و موسى و همراهانش، همگيشان را رهانيديم. سپس ديگران را غرق كرديم.»

و اكنون رسالت پيامبر عظيم الشأن اسلام، محمّد مصطفى صلى الله عليه و آله در اعلان برائت از مشركين خلاصه مى شود:

وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ... (4) .

«و اين اعلامى از سوى خداوند و پيامبر اوست به مردم در روز حجّ اكبر كه

ص: 25


1- - سورۀ شعراء، آيۀ 21.
2- - سورۀ شعراء، آيۀ 29.
3- - سورۀ شعراء، آيۀ 65-66.
4- - سورۀ توبه، آيۀ 3.

بدانند خداوند و پيامبر او از مشركان برى و بيزارند.»

و هرگز پيامبر اكرم با آنها مدارا ننمود؛ بلكه آشكارا به ايشان فرمود:

قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ * لَاأَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّمْ * وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ (1) .

«بگو هان اى كافران * من معبود شما را نمى پرستم * و شما هم پرستندگانِ معبود من نيستيد * و من پرستندۀ آنچه شما مى پرستيد نيستم * و شما هم پرستندگان معبود من نيستيد * شما را دين شما، و مرا دين من.»

و اگر امام على عليه السلام به امر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، تمامى بتهاى قريش را در كعبه و پيرامون آن سرنگون ساخت و همچنين آيات سورۀ برائت را بر مشركين تلاوت نمود، بدين سان او نيز پس از پيامبر اسلام وارد نبردى بى وقفه بر عليه پيروان شركى شد كه به اسلام تظاهر مى كردند.

جنگهايى چون: جنگ جمل بر عليه ناكثين (عهدشكنان)، و جنگ صفّين بر ضد قاسطين (ستمگران)، و جنگ نهروان بر عليه مارقين (خوارج) براى دفاع از يكتاپرستى و ازرشهاى توحيد برپا شده بودند.

ائمّۀ اطهار عليهم السلام در برابر پرچمهاى شركى كه با ظاهر فريبنده اى از دين رنگ آميزى شده و توسّط بنى اميّه برافراشته شده بودند، ايستادگى و پايدارى نمودند. در همين راستا امام على عليه السلام با ايشان

ص: 26


1- - سورۀ كافرون.

با شمشير خود در صفّين جنگيد و با كلام و سخن پا برجاى خود، با آنان به مبارزه برخاست. همچنين امام حسين عليه السلام گاهى با شمشير و گاهى با سخنانش با آنها پيكار نمود. امام حسين عليه السلام نيز همين خط مبارزه را پيگرى نمود؛ زيرا در آغاز با بانگى بلند آواز و سپس با قيامى الهى و در پايان با شهادت خويش، آنها را به انجام رسانيد. دورى جستن و برائت از شرك و نبرد با طاغوتيان، ميراث ائمۀ اطهار، شيعيان، دوستداران و پيروان ايشان مى باشد و همچنان ادامه خواهد يافت تا خداوند براى زمين و ساكنان آن جانشينى قرار دهد.

پس همچنان، نبرد خط توحيد بر عليه شرك پا برجاست، و همچنان فريضه اى كه خداوند براى آن جايگزينى نمى پذيرد، تبرّى جستن از خدايانى است كه به غير از او پرستش مى گردند. بنابراين آنچه دل را از شرك پاك مى نمايد و آن را از نور توحيد روشن مى سازد، كفر ورزيدن به طاغوت است. آيا فرموده خداوند سبحان را خوانده اى كه مى فرمايد: لَاإِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَاانفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ(1).

«در قبول دين، اكراهى نيست. (زيرا) راه درست از راه انحرافى، روشن شده است. بنابراين، كسى كه به طاغوت [\بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر] كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيرۀ محكمى چنگ زده است، كه گسستن براى آن نيست. و خداوند، شنوا و داناست.»

ص: 27


1- - سورۀ بقره، آيۀ 256.

به راستى، طاغوت چيست؟ آيا هر سنگ يا هر بشرى نمى باشد كه به غير از خدا پرستش مى گردد و مردم در برابر آن تسليم مى شوند؟ طاغوت در بحارالانوار اينگونه تفسير مى گردد كه: طاغوت همان شيطان، بتها و هر معبودى جز خداوند است و هر اطاعت شونده باطلى به جز اولياء خدا مى باشد. همچنين ائمۀ اطهار عليهم السلام در بسيارى از روايات و زيارتها، از دشمنان خود با نامهاى «جبت» و «طاغوت» و «لات» و «عزى» ياد كرده اند.(1)

اين نبرد گرم - در آغاز - در ژرفاى دل بشر اوج مى گيرد، تا آنجا كه انسانهاى مؤمن، درايده و انديشه، دورى جستن از طاغوت هوى و هوس و تسليم شدن در برابر پروردگار جهانيان و پذيرش حق از سوى دعوت كنندگان به آن را برمى گزيند. چنانكه خداوند متعال در مورد چنين انسانهاى برگزيده مى فرمايد:

وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللّهُ وَأُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ (2) .

«و كسانى كه از عبادت طاغوت پرهيز كردند و به سوى خداوند بازگشتند، بشارت از آنِ آنهاست؛ پس بندگان مرا بشارت ده. همان كسانى كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى كنند؛ آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.»

ص: 28


1- بحارالانوار، ج 24، ص 83.
2- - سورۀ زمر، آيات 17 و 18.

از اين رو خداوند متعال آن كسى را كه ادّعاى داشتن فرهنگ و دانش مى كند و سپس به جبت و طاغوت ايمان مى آورد، پيروز نمى گرداند، بلكه بر او نفرين فراوان مى فرستد. چنانكه مى فرمايد:

أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللّهُ وَمَن يَلْعَنِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ نَصِيراً * أَم لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذاً لَايُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيراً (1) .

«آيا نديدى كسانى را كه بهره اى از كتاب (خدا) به آنان داده شده، (با اين حال،) به «جبت» و «طاغوت» [\بت و بت پرستان] ايمان مى آورند، و دربارۀ كافران مى گويند: آنها، از كسانى كه ايمان آورده اند، هدايت يافته ترند؟! آنها كسانى هستند كه خداوند، ايشان را از رحمت خود، دور ساخت است؛ و هر كس را خدا از رحمتش دور سازد، ياورى براى او نخواهى يافت.»

وصد البتّه اين نفرين، دامان همۀ ادّعا كنندگان دانش را كه دين خويش را به بهاى ناچيزى مى فروشند و در برابر در بار شاهان سرفرود مى آورند، و به خاطر مال و ثروت و مقام به سجده مى افتند، در برمى گيرد.

خداوند متعال به مؤمنين امر فرموده كه به طاغوت كفر بورزند. از اين رو، ايمان كسانى كه ادّعاى ايمان به خدا و رسالتهاى الهى را دارند، ولى به طاغوت كافر نشده اند بلكه مى خواهند براى داورى نزد طاغوت بروند، پذيرفته نخواهد شد. زيرا داورى خواستن از طاغوت، خود دليلى است بر رضايت آنها به وجود طاغوت. چنانكه

ص: 29


1- - سورۀ نساء، آيات 51 و 52.

پروردگار متعال مى فرمايد:

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَن يَكْفُروا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلَالاً بَعِيداً (1) .

«آيا نديدى كسانى را كه گمان مى كنند به آنچه (از كتابهاى آسمانى كه) بر تو و به آنچه پيش از تو نازل شده، ايمان آورده اند، ولى مى خواهند براى داورى نزد طاغوت و حكّام باطل بروند؟! با اينكه به آنها دستور داده شده كه به طاغوت كافر شوند. امّا شيطان مى خواهد آنان را گمراه كند، و به بيراهه هاى دوردستى بيفكند.»

انسان هرگز به اوج قلّۀ ايمان دست نخواهد يافت، مگر آنكه كفر ورزيدن او به طاغوت به اندازه اى رسد كه، از مشركين و آنان كه طاغوت را پرستش مى نمايند، هر چند از نزديكترين انسانها به او باشد، تبرى جويد؛ و حق تعالى مى فرمايد:

قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغَضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللّهِ وَحْدَهُ... (2) .

«براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند وجود داشت، در آن هنگامى كه به قوم (مشرك) خود گفتند: ما از شما و آنچه غيراز خدا مى پرستيد بيزاريم؛ ما نسبت به شما كافريم؛ و ميان ما و شما عداوت

ص: 30


1- - سورۀ نساء، آيۀ 60.
2- - سورۀ ممتحنه، آيۀ 4.

و دشمنى هميشگى آشكار شده است؛ تا آن زمان كه به خداى يگانه ايمان بياوريد.»

بدين سان اوّلين و مهمترين فريضه اى كه هر انسانى براى طى نمودن راه هدايت بايد آن را انجام دهد، همان شكستن بتهاى بشرى و سنگى و نفى پذيرش قدرت طاغوتيان و دست زدن به جهادى بزرگ در راه خدا مى باشد؛ در غير اينصورت در گمراهى دورى به سر خواهد برد.

امام حسين عليه السلام كه ميراث دار پيامبران خدا بود، با همه شجاعت و پاكى خويش، درس نفى طاغوت را به انسانها آموخت؛ و به ايشان سنجه تبرّى جستن از طاغوتيان را بخشيد. به آنها آموخت كه شرك چيست، و چگونه بشريت مى تواند زندگى خويش را از آن پاك سازد تا به ايمانى راستين دست يازد.

بنابراين هرگز با طاغوتيان نبايد سازش كرد و در برابر گناهكاران نبايد ساكت نشست. و هرگز از فريضه نبرد بر عليه ستم نبايد دست كشيد و هيچگاه در انجام فريضۀ قيام الهى و برپايى عدل و داد و گواهى دادن براى حق، نبايد كوتاهى كرد و همانگونه كه پروردگار متعال فرموده است، بايد عمل نمود:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ للّهِِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ... (1) .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همواره براى خدا قيام كنيد، و از روى عدالت، گواهى دهيد.»

ص: 31


1- - سورۀ مائده، آيۀ 8.

اين امر مهمترين بعد، از دو بعد ايمان است. امّا هميشه انسانها به خاطر سنگينى و عظمت اين مسؤوليت، از انجام آن شانه خالى مى نمايند.

در دوران امام حسين عليه السلام بسيارى از افراد بودند كه ادّعا مى كردند از ياران اسلام و رهبران جهاد و انديشمندان دين هستند. امّا در برابر توطئه هاى بنى اميّه - با اينكه مى دانستند كيان اسلام را مورد تهديد قرار داده است - عقب نشينى كردند و بدين سان زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح داده و زندگانى آسوده را برگزيدند.

امّا، امام حسين عليه السلام با قيام الهى خويش، ميان حق و باطل، ياران حق و مدّعيان حق و نيز راه رسالت كه از گوهر دين محافظت مى نمايد و راه نفاق كه تظاهر به دين مى كند، جدايى افكند.

به انسانها آموخت كه همۀ آيات جهاد و حقايق دين مبين اسلام و تمامى آموزه هاى پيامبر، هنوز پا برجا هستند و در گذر عصرها و دورانها نيز پا برجا خواهند ماند. همچنين به ايشان آموخت كه خداوند متعال هرگز قرآن را نازل ننموده تا تنها آيات آن، در دوران رسول اكرم پياده شوند و سپس پايان يابند و سرانجام به يك كتاب تاريخى غير قابل اجرا تبديل گردد. هرگز چنين نيست؛ بلكه آن، رسالت پروردگار در تمامى زمانها و براى همه بشريت مى باشد.

امام حسين عليه السلام اين حقيقت را در سخنى كه با علما به ميان آورده است، بيان مى نمايد:

«أَمّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَدْ قَالَ فِي حَياتِهِ: مَنْ رَأَى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاً لَحُرَمِ اللّهِ، ناكِثاً لَعَهْدِ اللّهِ، مُخالِفاً

ص: 32

لِسُنَّة اللّهِ، يَعْمَلُ فِي عِبادِ اللّهِ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَلَا فِعْلٍ، كانَ حَقِيقاً عَلَى اللّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»(1).

«مى دانيد كه رسول اكرم در زندگى خويش فرموده است كه: هركه فرمانروايى ستمگر را ببيند كه حرامهاى خدا را حلال مى شمرد، پيمان خدا را مى شكند، با سنّت رسول خدا مخالفت كرده در ميان بندگان خدا با گناه و تجاوز رفتار مى كند و او با كردار و گفتار خود بر او نشورد، بر خداست كه او را در جايگاه (پست و عذاب آور) آن ستمگر در آورد.»

كسانى كه اين حقيقت را از نهضت امام حسين عليه السلام درمى يابند، خود به تنهايى پاسداران جهاد و وارثان جان نثاريها و برپا دارنده هاى نهضت آن امام والا مقام مى باشند. و بدين سان مسلمانان هر سال، بلكه هر روز ياد و خاطرۀ عاشورا را زنده نگه مى دارند؛ زيرا مى دانند كه عاشورا انقلابى است پايان ناپذير و جزئى است از حكمت و فلسفۀ زندگانى. ايشان مى دانند كه يك مؤمن هرگز در برابر حكومت طاغوت، هركه و هر كجا باشد، تسليم نخواهد شد؛ بلكه با او به مقاومت و مبارزه بر خواهد خواست و اينكه با يارى جستن از عاشورا و نهضت امام حسين عليه السلام زمينه اين پيكار مقدّس را فراهم مى آورد؛ زيرا امام حسين عليه السلام زينت بخش آسمانها و زمين و چراغ راه مجاهدين است. چنانكه در حديث شريفى از پيامبر اكرم آمده است كه دربارۀ امام حسين عليه السلام در سمت راست عرش الهى چنين نگاشته شده

ص: 33


1- - بحارالانوار، ج 44، ص 382.

است: او

«مِصْباحُ هُدىً وَسَفِينَةُ نَجَاةٍ»(1)؛ «چراغ هدايت و كشتى نجات است.»

آرى، كدامين چراغ روشنتر از چراغ شهادت و كدامين كشتى براى رهايى بشريت، شتابانتر و بزرگتر از كشتى كفر و رزيدن به طاغوت و قيام الهى بر عليه ستمگران است؟ بدين سان دهۀ عاشورا از ايّام اللّه مى باشد؛ زيرا دوستداران و پيروان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام دراين روزها با روح كربلا زندگى مى كنند. كربلايى كه جايگاه سرافرازى ايمان و جهاد فى سبيل اللّه است، جايى كه آكنده از ياد بود فداكاريها و ايثارگريهاى امام حسين عليه السلام اهل بيت او و ياران و فادارش مى باشد.

همانا، روزهاى نزول رحمت الهى است، تا آنجايى كه بسيارى از نيك صفتان از رحمتهاى الهى دراين روزها همچون بارانى كه بر زمينهاى حاصلخيز مى بارد، بهره مند مى گردند.

بنابراين، بياييم و ما نيز همگام با مؤمنين راستين، هر سال مشتاقانه و عاشقانه به استقبال دهۀ عاشورا برويم؛ تا از آن، توشۀ عزم، استقامت و عرفان را برگيريم؛ شايد كه لطف و رحمت الهى شامل حال ما گردد و اوضاع پريشان ما روبه بهبود گذارد.

حال چگونه از اين ماه حرام استقبال نماييم و چگونه از آن توشه برگيريم؟ در بصيرتهاى پيش رو مى توان پاسخ اين پرسش را يافت.

ص: 34


1- - بحارالانوار، ج 1، ص 184.

2 - كلمه مسؤوليّت ساز

دل پاك، كلمۀ نيكو را مى روياند زيرا كلمۀ نيكو چون درخت بلندى است كه هر زمان ميوۀ خود را به اذن پروردگارش مى دهد. در حاليكه دل ناپاك چون زمين خبيثى است كه جز درخت پليد نمى روياند و هر آينه بر گمراهى انسانها مى افزايد.

نهضت امام حسين عليه السلام كلمۀ نيكو و پاكى بود كه امّت اسلامى همچنان از ميوه هاى پر بركت آن بهره مى جويد. از اين رو منبرهاى حسينى چون سفره هاى اين ميوه هاى پر بركت، خطيبان و سخنرانان منبرهاى حسينى چون شاخه هاى اين درخت مبارك و مجالس عزا و مرثيه سرايى، آموزشگاه اين كلمه هاى مبارك مى باشند.

بنابراين بر خطيبان منبرهاى حسينى است كه موقعيّت ويژه خود را درك نمايند و بدانند اگر كوتاهى و يا تقصيرى از آنها سربزند، عواقب خطرناكى خواهد داشت.

امّت اسلامى در فرهنگ مكتبى برگرفته شده از حقايق قرآن و بينشهاى سنّت پيامبر و اهل بيت او و واقعيتهاى زمانۀ خود، از كمبود بسيار چشمگيرى رنج مى برد. و منبرها حسينى همچنان بهترين، پاكترين و خالصترين راه براى اشاعۀ اين فرهنگ مى باشد.

همچنين خطيبان بايد بدانند كه مردم هر آنچه را كه از منابر حسينى مى شنوند، به عنوان سخنان اسلام مبين و راستين مى پذيرند و بدان اطمينان دارند.

مهمترين نكته اى كه امروزه بايد مردم آن را بشناسند، همان ميزان مسؤوليت ايشان در برابر واقعيت بد پيرامون خويش، مى باشد

ص: 35

و اينكه هرگز نمى توانند از اين واقعيت شوم رهايى يابند مگر آنكه تك تك آنها سعى و كوشش نمايند. و اين كه ايده هاى منفى و انديشه هاى خود باختگى، دليل همۀ اين مصيبتهاست؛ زيرا همين انديشه ها مى باشند كه انسانها را سست مى نمايند و سكوت، بى مسؤوليتى و بى تفاوتى در برابر اوضاع را براى ايشان توجيه مى كنند.

ما فرهنگ راستين و درست را به ميزان برانگيختن همتها و تيز نمودن ارادتها و نيروى آگاه ساختن مردم از مسؤوليتهاى حياتى ايشان، مى شناسيم. امّا فرهنگ بزدلى و نادانى كه فرهنگى است توجيه گر، انسانها را سست مى نمايد، آنها را با غرور مى پروراند، زندگى دنيا را براى ايشان زينت مى بخشد و اين مطلب را كه دنيا، تنها مزرعۀ آخرت و بوتۀ آزمايش و امتحان است، براى آنها يادآور نمى سازد... همانا آن فرهنگ يزيدى است كه با منبر حسينى و روح عاشورا هيچگونه رابطه اى ندارد. بنابراين مردم بايد در انتخاب مجلس و منبر حسينى، به اين امر توجّه داشته باشند كه مجلس دربارۀ حسين شهيد و راه او باشد و خطيب آن از طاغوتيان وستمگران دورى جويد و رفتار شخصى وى نمايانگر يك دوستدار و پيرو واقعى اهل بيت نبوّت باشد.

3 - رهبرى ربّانى

امام حسين عليه السلام با نهضت خويش، پرچم اسلام را در زمينى محكم و استوار، برافراشت و به مردم نشان داد كه چه كسى رهبرى

ص: 36

حق و چه كسى رهبرى باطل را بر دوش دارد. در آغاز نهضت خويش، سخنان پرآوازه خود را كه همچنان در طول تاريخ طنين افكن بود، بيان نمود و با اين سخنان دليل عدم پذيرش بيعت با يزيد را هنگاميكه حاكم اموى از او درخواست بيعت نمود، آشكار ساخت و با شفافيّت تمام به آن ستمگر فرمود:

«إِنّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفُ الْمَلائِكَةِ، وَبِنا فَتَحَ اللّهُ وَبِنا خَتَمَ اللّهُ، وَيَزِيدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ الْخَمْرِ قاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ... وَمِثْلٖي لَايُبايِعُ مِثْلَهُ...»(1).

«ما خاندان نبوّت و معدن رسالت و موضع رفت و آمد فرشتگان هستيم. خدا به ما آغاز فرمود و به ما نيز ختم كرد، يزيد مردى است تبهكار، شرابخوار و كشندۀ انسانها محترم (و پاك) كه آشكارا گناه مى كند، و مثل من با چون اويى بيعت نخواهد كرد.»

بدين سان به ما آموخت كه رهبرى بايد از اهل بيت نبوّت باشد، اهل بيتى كه خداوند آنها را از آلاينده ها پاك گردانيد و پليدى را از ايشان دور نمود، همچنين رهبرى بايد در دست كسانى باشد كه در راه آنان حركت مى كنند و در مسير ايشان گام برمى دارند.

از آنجايى كه امروزه با گوناگونى انديشه ها و راه حلها، و پراكندگى نيروها روبرو هستيم، ناگزير بايد به دنبال آن رهبرى خدا گونه اى جستجو نماييم كه در راه خدا از سرزنش هيچ ملامت كننده اى نهراسد و اينكه در مسير زندگى خويش افراد با كفايت و امين در راه دينِ خدا

ص: 37


1- - بحارالانوار، ج 44، ص 325.

را انتخاب نماييم؛ افرادى كه خداوند متعال آنها را در قرآن كريم چنين توصيف مى نمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ * إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ (1) .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هركس از شما، از آيين خود بازگردد، (به خدا زيانى نمى رساند؛) خداوند جمعيتى را مى آورد كه آنها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند؛ در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر كافران سرسخت و نيرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد مى كنند، و از سرزنش هيچ ملامتگرى هراسى ندارند. اين، فضل خداست كه به هر كس بخواهد (و شايسته ببيند) مى دهد؛ و (فضلِ) خدا وسيع، و خداوند داناست.

سرپرست و ولىِّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده اند؛ همانها كه نماز را برپا مى دارند، و در حال ركوع، زكات مى دهند.»

بدين سان بر ما واجب است كه در موضوع رهبرى سهل انگارى نكنيم؛ بلكه به دنبال آن جستجو نماييم و آن را براساس راه خدا و بينشهاى سنّت شريف كه در قيام الهى، گواهى دادن به عدل وداد، عدم ترس ازغير خدا و عدم صلح با طاغوتيان خلاصه مى گردد، انتخاب كنيم... همانا چنين رهبرى، كليد حلّ مشكلات امّت است؛

ص: 38


1- - سورۀ مائده، آيات 54 و 55.

زيرا اين رهبرى ربّانى با پيروزى خداوند تأييد خواهد گشت و از نور تقوى و پرهيزگارى بهره خواهد جست و محورى خواهد شد براى فعاليّتهاى مردم.

از سويى ديگر تسليم شدن در برابر حقّ و رهبرى ربّانى، تسليمى كه از روى باور و ايمان، و خالص براى خداوند متعال باشد، تسليمى كه برخاسته از هوى و هوس، تعصّب، روحيۀ حزب گرايى وگروه گرايى و تعصّبات جاهلى نباشد، اين تسليم همان چيزى است كه امّت را هم سطح ياران پيامبران و اوصياء مى گرداند... يارانى كه قرآن حكيم دربارۀ ايشان اينگونه مى فرمايد:

مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَرِضْوَاناً سِيَماهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِن أَثَرِ السُّجُودِ... (1) .

«محمّد صلى الله عليه و آله فرستادۀ خداست؛ و كسانى كه با او هستند در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند؛ پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مى بينى در حالى كه همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند؛ نشانۀ آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است.»

از اين رو سنجۀ شناخت رهبرى رشد يافته، فروتنى در برابر مؤمنين و ايستادگى در مقابل كافرين و فاسقين و همچنين پيكار در راه خدا در تمامى شرايط مى باشد.

و امام حسين عليه السلام سنجه اى است براى رهبرى ربّانى؛ پس فردى

ص: 39


1- - سورۀ فتح، آيۀ 29.

شايستۀ رهبرى است كه، منش و روش وى به امام حسين عليه السلام نزديكتر باشد؛ و خداوند متعال هرگز امّتى را كه خالصانه و به خاطر خداوند متعال تسليم رهبرى الهى شود، گمراه نخواهد ساخت....

4 - راه روشن و آشكار

اگر مردم بدانند كه خود مسؤول هستند، و از اين سنّت الهى كه در هستى تا ابد جريان دارد آگاهى يابند، سنّتى كه قرآن كريم آن را چنين بيان مى نمايد:

... إِنَّ اللّهَ لَايُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ... (1) .

«(امّا) خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملّتى) را تغيير نمى دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند...»

سپس رهبرى ربّانى را بشناسند و درپى آن روانه گردند. دراين راستا اهل حلّ و عقد (بزرگان و خبرگان امّت) و مجاهدان، انديشمندان و نيكوسرشتان پيشتاز با يكديگر به مشورت مى نشينند تا راهكارى درست و روشى آشكار را در راه اصلاح، برنامه ريزى نمايند.

همانا خداوند متعال بندگان خويش را با صفات نيكو توصيف مى نمايد كه بارزترين آنها مشورت است. پس اگر بعداز مشورت دربارۀ امرى به توافق و وحدت نظر رسيدند، همگى و به طور يكدست براى تحقّق بخشيدن به آن تلاش مى نمايند، و دراين راستا

ص: 40


1- - سورۀ رعد، آيۀ 11.

نيز دست خداوند متعال با ايشان مى باشد. دراين باره خداوند متعال مى فرمايد:

وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ (1) .

«و كسانى كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده و نماز را برپا مى دارند و كارهايشان به صورت مشورت در ميان آنهاست و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند.»

پس توافق امّت در انتخاب راهى آشكار براى فعاليّتهاى دگرگون ساز بنيادين، والاترين محورى است براى وحدت كوششها و پيروزى تلاشها و تحقّق آرزوهاى امّت. اين راه آشكار همان ميراث هدايت خداوند، پرهيزكارى، چنگ زدن به ريسمان الهى و انباشتن تجربه ها از راه شورى مى باشد.

چنانكه مى بينيم امّت ما به خاطر گمراهى از هدايت وحى، پيروى از هوى و هوسها، دورى جستن از نور خرد، و اهمّيت ندادن به علمى بودن تصميمها، دچار شكستهاى پى درپى گشته است.

امروزه ما در شرايط دشوارى زندگى مى نماييم و هرگز نمى توانيم از آنها رهايى يابيم؛ مگر آنكه به خداوند متعال پناه بجوييم و راه خرد را براى رسيدن به شناخت حقايق زندگانى در پيش بگيريم.

دهۀ عاشورا - كه يادآور بزرگترين مصيبت تاريخى مى باشد - ايّامى است كه در آن ابعاد روحى و عاطفى مردم بسيج مى گردند. امّا

ص: 41


1- - سورۀ شورى، آيۀ 38.

عواطف در نزد انسان مؤمن، از چارچوب وحى و خرد و احكام دين مبين اسلام تجاوز نمى كنند؛ بلكه انسان مؤمن را به سوى اجراى احكام الهى و عمل نمودن به شريعت خداوند، فرامى خوانند. از اين رو بر خطيبان منابر حسينى واجب است كه احساسات شورانگيز امّت را وسيله اى براى دعوت مردم به سوى پرهيزگارى، تقوى وعمل نمودن به مسؤوليتهاى شرعى ايشان قرار دهند.

امام حسين عليه السلام كلمه اى گويا، دعوت الهى روشن و ابلاغ كننده آشكار رسالت خداوند بود. آيا در روز عرفه دعاى او را كه بدون شك آموزشگاهى است پر بركت در يكتاپرستى خداوند و شناخت اسماء الهى، خوانده ايد؟ همچنين آيا با نامه هايى كه امام حسين عليه السلام آنها را همچون شلاق آتشين بر سر معاويه كوفت، آشنا هستيد؟ همانا اين دعا وآن نامه ها آموزشگاهى هستند در آگاهى بخشيدن مكتبى، رسوا نمودن نظامهاى گمراه كننده و رويارويى با طاغوتيان زمان.

سخنان نورانى امام حسين عليه السلام از هنگام خروج وى از مدينه منوّره و توقّف در مكّه مكرّمه و سپس حركت او به سوى عراق و سرانجام روز عاشورا، روشنى بخش راه مجاهدين فى سبيل اللّه بوده است.

بنابراين ما بايد سخنان گهربار امام حسين عليه السلام را كه تفسير كننده نهضت بزرگ و عظيم او مى باشند، براى مردم بازگو كنيم، و اجازه ندهيم كه قيام ابى عبداللّه الحسين عليه السلام دست خوش تفسيرهايى براساس هوى و هوسهاى نفسانى گردد. بلكه به واسطۀ سخنان ژرف امام حسين عليه السلام دلايل، عوامل و اهداف اين قيام را با زيباترين بيان و نيكوترين شكل بازگو نماييم.

ص: 42

بدين سان احساسات را در خدمت خرد، عشق را در خدمت حقّ، گريستن را در راه اصلاح نفس قرار مى دهيم. همچنين مجالس عزادارى را به آموزشگاهى براى آموختن فقه دينى و هيئتها را به جايگاهى براى دفاع از مؤمنين كه دوستداران و پيروان امام شهيد مى باشند و نيز مظلومين سراسر جهان تبديل مى نماييم؛ و اگر چنين نكنيم، سيل جوشان و شورانگيز احساسات مردم، بى هدف پيش خواهد رفت.

5 - پايدارى تا شهادت يا پيروزى

اينك ما پس از آشكار ساختن راه، و روش نمودن راهبرد كار بايد استقامت و پايدارى را از رويداد عاشورا و سخنانى كه چون آذرخش ويرانگر بودند، الهام بگيريم. چنانكه امام حسين عليه السلام مى فرمايد:

«أَلَا وَإِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِي قَدْ تَرَكَنِي بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السِّلَّةِ وَالذِّلَةِ.

وَهَيْهَاتَ لَهُ ذ لِكَ، هَيْهَاتَ مِنِّي الذِّلَّةُ؟ أَبَى اللّهُ ذ لِكَ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَجِدُودٌ طَهُرَتْ، وَحُجُورٌ طَابَتْ، أَنْ نُؤْثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلى مَصارِعِ الْكِرامِ»(1).

«آگاه باشيد! كه زنا زاده فرزند زنا زاده، مرا ميان دو چيز مخيّر كرده است؛ ميان شمشير كشيدن و خوارى ديدن! و چه دور است آن از من! چه دور است كه ما ذلّت را بپذيريم! خدا و پيامبر و مؤمنان و امّتهاى پاك و نياكان پيراسته ما، آن را براى ما نپسندند (آرى) نخواهند پذيرفت

ص: 43


1- - بحارالانوار، ج 45، ص 83.

كه پيروى فرومايگان بر قتلگاه بزرگواران گزيده آيد!»

همچنين مى فرمود: «آنچه كه شاعر اوسى سروده، براى شما بازگو مى نمايم:

من به اين راه مى روم كه مرگ بر جوانمرد ننگ نيست. جوانمردى كه آهنگ حق كند و در راه اسلام پيكار كند. و نيز در راه مردان صالح جانبازى نمايد واز هر ناشايستى جدا شده باشد، با هر تبهكارى ناسازگارى كند. اگر زنده ماندم پشيمان نيستم و اگر جان باختم سرزنشى ندارم. تو را همين بس كه ناخواسته و باخته زنده بمانى.»(1)

و امام حسين عليه السلام فرمود:

«اگر دنيا گرانبها به شمار آيد، حقّاً كه پاداش اخروى خدا عالى تر و شريفتر است. و اگر بدنها پديد آمده اند تا سرانجام بميرند، پس در راه خدا با شمشير كشته شدن بهتر است.»(2)

و نهضت الهى خويش را با اين سخن معروف خود، آغاز نمود:

«خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلادَةِ عَلى جِيْدِ الْفَتاةِ، وَما أَوْلَهَنِي إِلى أَسْلافِي إِشْتِياقَ يَعْقُوبَ إِلى يُوسُفَ».

«مرگ، چون گردنبندى كه بر گردن دختر آويخته شده است، فرزند آدم را

ص: 44


1- 1 - سَأَمْضِي وَمَا بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَى الْفَتىإِذا مَا نَوى حَقّاً وَجاهَدَ مُسْلِماوَآسَى الرِّجالَ الصَّالِحِينَ بِنَفْسِهِوَفَارَقَ مَثْبُوراً وَوَدَّعَ مُجْرِمافَإِنْ عِشْتُ لَمْ أَنْدَم وَإِنْ مُتُّ لَمْ أَلَمُكَفى بِكَ ذُلّاً أَنْ تَعِيْشَ وَتُرْغَما بحارالانوار، ج 44، ص 378
2- 2 - وَإِنْ تَكُنِ الْأَبْدانُ لِلْمَوْتِ أُنْشِئَتْفَقَتْلُ امْرَءٍ بِالسَّيْفِ فِي اللّهِ أَفْضَلُ همان، ص 374

فراگرفته و من چونان اشتياق يعقوب به يوسف، ديدار گذشتگان خود را چه مشتاقم!»

سپس فرمود:

«مَنْ كانَ فِينا باذِلاً مُهْجَتَهُ، وَمُوَطِّناً عَلى لِقَاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا، فَإِنَّنِي راحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شاءَ اللّهُ»(1).

«هركس خون خويش را در راه ما (كه راه خداست) مى بخشد و خود را آماده ديدار خدا كرده است، با ما رهسپار شود كه من - به خواست خدا - فردا رهسپارم.»

همانا رابطۀ صبر و استقامت با ايمان، به منزلۀ رابطه سر با بدن است؛ زيرا ايمانى كه با اوّلين سختى فرومى ريزد، اصلاً ايمان نيست. بنابراين فائده ايمان، ايستادگى در برابر مشكلات و مقاومت در مقابل سختيهاست.

حال كسانى كه در برابر طاغوت تسليم مى گردند، يا در مقابل مشكلات مهاجرت در راه خدا از هم فرومى پاشند، يا كوششهاى خود در راه خدارازيان و ضرر به شمار مى آورند و يا روزهاى جهاد كردن خود را بى حاصل مى پندارند، چگونه ايمان را تفسير نمايند؟ آيا ايمان در نزد ايشان محدود به زمان يا ويژه شرايط خاص بوده است؟ آيا معناى ايمان - در نزد آنان - دستاوردهاى مادى و جاه ومقام بوده است؟ يا در آسايش و رفاه و يا شغلها و حقوقهاى ماهانه خلاصه

ص: 45


1- - بحارالانوار، ج 44، ص 366-367.

مى شده است؟

و چگونه اين افراد شرم نمى كنند كه خود را از دوستداران و پيروان ابا عبداللّه الحسين عليه السلام مى خوانند. امامى كه هرچه و هركه داشت، حتّى نوزاد كوچكش را در راه اسلام قربانى نمود، سپس فرمود:

«صَبْراً عَلى قَضائِكَ يا رَبِّ، لَاإِلهَ سِواكَ يا غياثَ الْمُسْتَغِيثِين، ما لِي ربٌّ سِواكَ ولَا مَعْبُودٌ غَيْرَك...»(1).

«صبر بر تقديراتت پروردگارا! اى كه هيچ معبود به حقّى جز تو نيست، اى فريادرس فريادخواهان، هيچ صاحب اختيار و معبودى جز تو ندارم.»

اينگونه افراد برجسته ترين مصداق اين فرموده خداوند هستند كه:

وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللّهِ وَلَئِن جَاءَ نَصْرٌ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ (2) .

«و از مردم كسانى هستند كه مى گويند: به خدا ايمان آورده ايم. امّا هنگامى كه در راه خدا شكنجه و آزار مى بينند، آزار مردم را همچون عذاب الهى مى شمارند (و از آن سخت و حشت مى كنند)؛ ولى هنگاميكه پيروزى از سوى پروردگارت (براى شما) بيايد، مى گويند: ما هم با شما بوديم (و دراين پيروزى شريكيم). آيا خداوند به آنچه در سينه هاى جهانيان است آگاه تر نيست؟!»

ص: 46


1- - مقتل المقرّم، ص 357.
2- - سورۀ عنكبوت، آيۀ 10.

هنگامى مصداق ايمان تجلّى مى يابد كه حق از مصلحت، هدايت از هوى و هوس، رسالت از سياست و پيكار در راه خدا از آسايش و رفاه، فاصله مى گيرد.

بنابراين، پس از شهادت امام حسين عليه السلام هيچ كس نمى تواند از نبرد با طاغوت سرباززند و آن را با اين بهانه ها كه آوازه اش به خطر مى افتد، يا طاغوت زندگى او و خانواده و يا دوستانش را تهديد مى كند و يا اينكه ممكن است با چنين فداكارى به پيروزى نرسد، توجيه نمايد؛ زيرا امام حسين عليه السلام با قيام خويش جاى هيچگونه بهانه اى را باقى نگذاشته است.

در همان زمانى كه مردم كوفه از پيرامون سفير امام حسين عليه السلام، مسلم بن عقيل پراكنده شدند، بهانه اى چون اين بهانه ها آوردند.

اينان به نمونه هاى زشتى تبديل شدند و هركه مى خواهد از آنان پيروى كند، پيروى نمايد؛ امّا بداند كه سرانجامش در دنيا و آخرت بهتر از سرانجام آنها نخواهد بود. زيرا در دنيا دچار نفرين و لعنت و در آخرت گرفتار بدترين مجازاتها مى گردد.

اينك هركه مى خواهد خود را فريب دهد، يا خود را ببازد، يا با طاغوت صلح نمايد و يا در برابر آن تسليم گردد، پس همان كند؛ امّا بداند كه خداوند در كمين ستمگران است؛ و بداند كه خداوند كسانى را كه به هر بهانه اى امر به معروف و نهى از منكر را كنار گذاشته اند، از چيرگى ظالمين و فتنه اى كه تنها به ستمكاران ايشان نمى رسد - بلكه همه را فراخواهد گرفت، چرا كه ديگران سكوت اختيار كردند - آگاه ساخته است. چنانكه خداوند متعال مى فرمايد:

ص: 47

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا للّهِِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ * وَاتَّقُوا فِتْنَةً لاَتُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنكُمْ خَاصَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (1) .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامى كه شما را به سوى چيزى مى خواند كه شما را حيات مى بخشد؛ و بدانيد خداوند ميان انسان و قلب او حايل مى شود، و (همۀ شما در قيامت) نزد او گردآورى مى شويد. و از فتنه اى بپرهيزيد كه تنها به ستمكارانِ شما نمى رسد؛ (بلكه همه را فراخواهد گرفت؛ چرا كه ديگران سكوت اختيار كردند.) و بدانيد خداوند سخت كيفر است!»

همانا امام حسين عليه السلام درس برائت از شرك و مشركين را كه تنها شرط يكتاپرستى است، به ما آموخت. او امام، الگو و اسوۀ مسلمين بود. رهبرى خداگونه، راه آشكار الهى و ايستادگى وى كه به شهادت پايان يافت، همان درسهاى عزّت، پيشرفت و پيروزى و راه هدايت، رحمت و رستگارى مى باشند.

ص: 48


1- - سورۀ انفال، آيات 24-25.

امام حسين عليه السلام چراغ راه هدايت و كشتى نجات بخش

اشاره

اين روز عاشوراست كه با تمامى فداكاريها و دلاوريهاى خود، از افقى دور دست پيش مى آيد و عظمت آن هرگز نمى گذارد كه روز عاشورا با گذشت زمان از ذهنها زدوده شود. زيرا عاشورا رسالتى است براى تمامى نسلها. پس اينك به كاوش در روز عاشورا و رسالت آن مى پردازيم.

الف - روز حسين عليه السلام

1 - روز امام حسين عليه السلام آمده است. روز ديدار با اين امام بر سر سفرۀ نيكوكارى و فداكارى؛ روز رهايى از بند هوى و هوس و زنجيرهاى شهوات؛ روزى كه در آن بشر احساس مى كند كه شيفته خير و نيكى است و دوستدار فضيلت. روزى كه از بخشش نمودن لذّت مى بريم و درك مى نمائيم كه شهادت و مرگ در راه حقّ، چه زيباست.

ص: 49

آرى، در اينچنين مناسبتهاى عظيم است كه بشر، انسانيّت را مى يابد و با فطرتش درمى آميزد و پرده هوى و هوسهاى آنى و تعصّبات دروغين از برابر ديدگانش فرومى افتد.

2 - همانا دوستداران و پيروان امام حسين عليه السلام عشق سوزان به اين امام را در دلها مى پرورانند و اشتياق فراوانى براى شنيدن حماسۀ شهادت او دارند. زيرا امام حسين عليه السلام در رويداد عاشورا فطرتى را نشان داد كه در درون و باطن همۀ افراد بشريت نهفته است. او ارزشهاى تلاش، مجاهدت و فداكارى را تجسّم بخشيد و شجاعت، پايدارى و ايثارگرى را به نمايش گذاشت. آرى او در كربلا و عاشورا صورت والايى از انسانيّت را در هر انسان كامل به جهانيان معرفى نمود. پس به همين خاطر است كه مردم مشتاقانه درپى شناخت حماسۀ كربلا هستند؛ وهر دلى كه به انسانيّت نزديكتر باشد، براى شنيدن حماسۀ كربلا مشتاقتر مى گردد.

3 - عاشورا و هر آنچه كه از داستانهاى قهرمانان و درخشش والاى ايمان و پرواز روح در افقهاى دوردست آن به همراه دارد، همان اشراف بشريت بر جهان غيب مى باشد؛ و همچون پنجره اى است كه در برابر ديدگانمان گشوده مى گردد تا جهان ديگر را به ما نشان دهد.

جهانى كه بايد به زودى به سوى آن باز گرديم. جهانى كه در آن حسابهاى بانكى، دارائيها و سنجه هاى نيروى مادى نقشى ندارند.

بلكه سخن راستين، كردار نيك و ميزان پرهيزكارى و يقين همان سنجۀ تفاوت در آن جهان مى باشند.

بنابراين هركه در حال و هواى عاشورا زندگى مى كند، فرصت

ص: 50

مى يابد كه لحظاتى را هر چند اندك به آن جهان بيانديشد تا دوباره مسير زندگيش را دراين دنيا، پيش از كوچ كردن به جهان آخرت، جهان غيب و زندگانى ابدى باز يابد.

4 - هر فردى - به هنگام ادّعا نمودن - گمان مى كند كه خود بهترين عمل كننده به وظايف است؛ ولى هنگاميكه با حماسۀ عاشورا آشنا مى شود و به خويشتن باز مى گردد مى بيند كه چه اندك تلاش و مجاهدت نموده است. پس در نزد خويش آنچنان كوچك مى شود كه احساس پشيمانى مى نمايد. به همين خاطر عزم خود را بر مجاهدت و كوشش بيشتر، دو چندان مى كند و تصميمش براى ايثارگرى و فداكارى فزونى مى يابد.

5 - اين انگيزه ها و خواسته هاى انسان هستند كه او را به جلو مى رانند. پس هركه بى هدف زندگى مى كند، چون درخت كرمزده اى است كه از درون تهى مى گردد.

بنابراين بياييم و در ركاب عاشورا برخواسته و اراده خود بيافزاييم، تا نه تنها با ناتوانى نفسمان در برابر شهوات مبارزه كنيم بلكه، بتوانيم ضعف امّت خويش را در برابر مشكلات حادّ آن، از ميان برداريم.

در حماسۀ عاشورا مى بينيم كه آن جوانمرد هاشمى، حضرت قاسم بن الحسن عليه السلام چگونه با آغوش باز به استقبال مرگ مى رود و آن را چون عسل شيرينى، در راه پيروزى عمو و امام بزرگوارش مى بيند.

همچنين آن دلاور مرد علوى، حضرت على اكبر را مى بينيم كه چگونه سوار بر مركب شهادت به سوى دشمن يورش مى برد و بدن

ص: 51

مباركش را با نيزه هاى سهمناك آنها آشنا مى سازد و پس از پاره پاره شدن پيكر شريفش، با نوشيدن شراب گوارا از دستان جدّ بزرگوارش، سيراب مى گردد و به سوى شهادت عروج مى نمايد. از سويى ديگر، عموى او، قمر بنى هاشم، اباالفضل عبّاس را مى بينيم كه در اوج وفادارى پرواز مى نمايد. در آن هنگاميكه به آب فرات دست يافت ومشتى از آب را در حاليكه جانش از عطش مى سوخت، بر كف گرفت؛ ناگهان برادرش حسين عليه السلام را به ياد آورد و آن آب را رها كرد و آرزو نمود كه اى كاش بتوانم اندكى از اين آب را به خيمه گاه حسين عليه السلام برسانم. ولى با فرودآمدن آن تير شيطانى، آرزويش نقش بر آب گشت.

امّا او تسليم نشد و موجهاى بلا را با كوههاى اراده طى نمود تا اينكه پاى در ركاب شهادت نهاد.

همانا هريك از تصاوير اين حماسه، آموزه اى است بزرگ براى اراده و پايدارى.

6 - هنگامى سود بزرگ يك قطره كوچك آشكار مى گردد كه به درياى متلاطم بپيوندد. دربارۀ انسان نيز امر اين گونه است. پس هنگاميكه يك شخص به جريان جامعه وارد و با آن يكى مى شود، توانايى و نيرومندى او نمايان مى گردد. و حماسۀ عاشورا بوته اى است كه مردم را براى همبستگى آماده مى سازد تا به نيروى بزرگى تبديل گردند.

7 - هنگاميكه روح انسان در برابر كوه مشكلات و مصيبتها خرد مى گردد و افسردگى بر روح او چيره مى شود و آن را از درون چون خوره مى خورد؛ حماسۀ عاشورا با آن شجاعتها، قهرمانيها و عوامل

ص: 52

مثبت سرشارش مى تواند اين ناملايمات روحى را كه متأسفانه امروزه در برخى جامعه ها - كه با شرايط سختى روبرو هستند - ريشه دوانده است، درمان كند.

8 - عاشورا نقش بزرگى در تربيت انسانى دارد كه در بند بودن را نمى پذيرد، با نااميدى مبارزه مى كند، مشكلات را به سخره مى گيرد، دلش با نور الهى در پيوند است و بر خداوند متعال توكّل مى نمايد؛ اين انسان همان سخنى را مى گويد كه حضرت زينب (س) به طاغوت زمان، يزيد فرمود:

«أَظَنَنْتَ يا يَزِيدُ - حَيْثُ أَخَذْتَ عَلَيْنَا أَقْطَارَ الْأَرْضِ وَآفاقَ السَّماءِ، فَأَصْبَحْنا نُساقُ كَما تُساقُ الْإِماءِ - أَنَّ بِنا عَلَى اللّهِ هَواناً، وَبِكَ عَلَيْهِ كَرامَةً!! وَأَنَّ ذ لِكَ لِعَظِيمِ خَطَرِكَ عِنْدَهُ!! فَشَمَخْتَ بِأَنْفِكَ، وَنَظَرْتَ فٖي عَطْفِكَ جَذْلانَ مَسْرُوراً، حِينَ رَأَيْتَ الدُّنْيا لَكَ مُسْتَوْسِقَةً، وَالْأُمُورَ مُتَّسِقَةً، وَحِينَ صَفا لَكَ مُلْكُنا وسُلْطانُنا...»(1).

«اى يزيد! اكنون كه به گمان خويش بر ما سخت گرفته اى و راه اقطار زمين و آفاق آسمان را به روى ما بسته اى، و ما را مانند اسيران به گردش در آورده اى، مى پندارى كه خدا تو را عزيز و ما را خوار و ذليل ساخته است؟! و اين پيروزى به خاطر آبروى تو در نزد خداست؟! و از اين رو، باد در بينى خود انداخته اى و مغرورانه به اطراف خود مى نگرى در حاليكه مسرورى از اين كه دنيايت آباد شده و كارها بر مراد تو پيش مى رود، و ملك و سلطنت ما را براى خود مصفّا مى شمارى؟!»

ص: 53


1- - حياة الإمام الحسين بن عليّ عليهما السلام، باقر شريف القرشي، ج 3، ص 378.

بدين سان عاشورا، نور اميدى در دلهاى انسانهاى نااميد بوده و خواهد بود؛ زيرا عاشورا نسيم الهى است بر اهل زمين. مگرنه آنكه امام حسين عليه السلام چراغ راه هدايت و كشتى نجات انسانهاست؟!

ب - رسالت عاشورا

1 - رسالت عاشورا، همان رسالت منبر حسينى است كه با بالا رفتن امام زين العابدين، على بن الحسين عليهما السلام بر منبر مسجد شام - در پايتخت امويان - در اوّلين رويارويى در برابر يزيد، آغاز گشت كه به واسطۀ آن، آل ابى سفيان را رسوا ساخت و فضايل اهل نبوّت را آشكار نمود. اكنون كه 1361 سال (قمرى) از آن روز مى گذرد، هنوز منبر حسينى تابشى است از چراغ هدايت حسينى و شعله اى است از آتش سوزان قيام حسينى و شايد يكى از دلايل ماندگارى اين صفت بر منبر حسينى در طول تاريخ، همان شور و حماسه اى باشد كه نقش به سزايى در بيان عاشورا و تجلّى بخشيدن به بينشهاى هدفمند و حقايق دين دارا مى باشد.

2 - از آنجايى كه دوران كنونى به نام عصر ارتباطات نامگذارى شده است و مسلمانان با شديدترين صورتهاى تهاجم فرهنگى روبرو مى باشند، منبر حسينى بايد نه تنها سدّى در برابر يورش فرهنگى دشمنان بر ارزشهاى دينى باشد، بلكه بايد دژهاى دشمنان را بشكافد و ارزشهاى دينى را براى ملّتهاى جهان آشكار سازد. مگرنه اين است كه سخن خداوند برترين سخن است. چنانكه خداوند مى فرمايد:

ص: 54

وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً (1) .

«و بگو: حق آمد، و باطل نابود شد؛ يقيناً باطل نابود شدنى است.»

3 - از اين رو بر خطيبان و آموزشگاههاى دينى - كه محل آموزش خطيبان مى باشند - واجب است كه بيشترين تلاش و كوشش خود را براى دگرگونى در روشها و برنامه هاى سخنرانى ها بكار گيرند و مجالس وعظ را هرچه بيشتر به حقايق روز، نزديك سازند و اين امر از گذر راهكارهايى كه ان شاء اللّه بعداً بيان خواهم كرد، امكان پذير است. اين كوشش مى تواند هم فردى و هم از گذر تشكيل نشستها و مراكز بحث و گفتگويى باشد كه در آن خطيبان و مخاطبان با آراء و نظريات خود به تبادل نظر بپردازند.

4 - مجالس حسينى بايد برخاسته از نهاد مردم و پاسخگوى نيازهاى آنها به ويژه نسل آينده - كه امور جامعه را در آينده به دست خواهد گرفت - باشد. بدين سان اگر مجالس حسينى همگام و همسو با مردم پيش روند، مردم نسبت به آن آگاهتر و براى پذيرش ارشادات آن، آماده تر مى گردند.

5 - منبر حسينى، پيام رسان عاشوراست و عاشورا درياى متلاطمى است كه بايد از آن، هر آنچه را كه متناسب شرايط و پاسخگوى نيازهاى امروزى ما مى باشد، الهام بگيريم. بنابراين سخنران بايد براساس وقايع روزمرّه جامعه، رويداد كربلا را تبيين نمايد. پس اگر جامعه از گسستگى در كانون خانواده رنج مى برد،

ص: 55


1- - سورۀ اسرا، آيۀ 81.

سخنران بايد ز فداكارى اهل بيت در راه هدف و ميزان وفادارى تك تك افراد براى آقا و امام ايشان، امام حسين عليه السلام بهره بجويد؛ يا اگر جامعه از بى هدفى و تهى بودن مقاصد زجر مى كشد، بايد محور بنيادين سخنرانى برگرفته شده از هدفمند بودن راه ياران امام حسين عليه السلام چه كوچك و بزرگ و چه مرد و زن باشد. همچنين اگر جامعه از بيمارى روحى مزمنى همچون: منفى بافى، فرار از مسؤوليّت، خودخواهى، تعصّب و گناهان آشكار و نهان، رنج مى برد؛ گوشه گوشۀ حماسۀ كربلا مى تواند الهام بخش و مرهم اين بيماريها باشد.

6 - امام حسين عليه السلام گوهرى است از مجموعۀ گوهرهاى تابناك رسالت. پس بر ماست كه مردم را با تمامى اين گوهرها از جدّش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و پدرش على مرتضى عليه السلام و برادرش امام حسن مجتبى عليه السلام و فرزندان معصومش گرفته تا امام مهدى (عج) آشنا سازيم.

بنابراين، همۀ اهل بيت عصمت و طهارت، بايد محور اساسى مجالس و سخنرانيها باشند و بايد به واسطۀ منبرها پايه هاى ايمان به آنان را استوار سازيم، و دوستى آنها و عشق به آنان را تعميق نماييم، و گوش فرادادن به سفارشات ايشان و مطالعه راه و روش ايشان به ويژه آخرين اختر تابناك آسمان ولايت و امامت، امام مهدى (عج) را پيش روى خود قرار دهيم.

7 - منبر حسينى، حركت احساسى و پرشور بزرگى را شكوفا مى نمايد و درياى محبّت را در دلهاى با معرفت و دوستداران

ص: 56

اهل بيت عليهم السلام متلاطم مى سازد. امّا در عين حال بايد خردهاى خفته را بيدار گرداند، شعله هاى بصيرت را تجلّى سازد و مردم را به مكارم اخلاق و زيباييهاى آداب آراسته نمايد. زيرا احساسات بدون بينشهاى خرد، به سيل ويرانگرى مى ماند كه جويبارها گنجايش آن را نخواهند داشت.

همانا مذهب اهل بيت، بشريت را با دو بال احساسات و خرد به عروج مى برد. نخستين بال آن در مظلوميت حضرت زهرا (س)، رنجهاى امام على عليه السلام، غربت امام حسن عليه السلام، عاشوراى امام حسين عليه السلام و هر آنچه كه بر ائمۀ اطهار از فرزندان او تحميل شده است، تجلّى مى يابد. امّا بال دوّم، در خطبۀ فدك حضرت زهرا (س)، نهج البلاغه امام على عليه السلام، سخنان دو سرور جوانان اهل بهشت، صحيفۀ سجّاديه كه بر زبان بهترين پرستش كنندگان، زين العابدين عليه السلام جارى گشت و سفارشات و آموزه هاى امام باقر و امام صادق عليهما السلام و سپس امام كاظم و امام رضا عليهما السلام... و ديگر سخنان گهربار ائمۀ اطهار عليهم السلام آشكار مى گردد.

و اگر خللى در زندگى برخى از پيروان اهل بيت عليهم السلام ديده مى شود به اين خاطر است كه اينان از سخنان امامان خود كه نشانگر روشهاى زندگى، برنامه هاى جهاد، راههاى هدايت و ابزار پيشرفت دورى نموده اند.

من مصرّانه از سخنرانان و خطباى بزرگوار دعوت مى نمايم كه مردم را به دامان اهل بيت بازگردانند و از كلمه كلمۀ سخنان گهربار ايشان بهره بجويند؛ تا مردم كوششهاى خود را وحدت ببخشند و زندگى را بر

ص: 57

پايه هاى خرد برتر و در سايه سفارشات ائمۀ اطهار بنا سازند و تك تك افراد بدون توجيه و بهانه، بلكه با همّت و ارادۀ والا به مسؤوليّتهاى خود عمل نمايند.

همچنين متواضعانه از فقها و انديشمندان درخواست مى كنم كه از آيات قرآن كريم، احاديث پيامبر گرامى اسلام و سخنان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام احكام روشنى را در زمينه هاى زندگى روزمرّۀ جامعه استنباط نمايند همانگونه كه احكام مسائل دينى را استنباط نموده اند. و در آن هنگام بر سخنرانان و نويسندگان است كه از راهنمائيها و ارشادات فقيهان پيروى نمايند و آن را به طور گسترده منتشر سازند.

ما امروزه نياز شديدى به آن حكمتى داريم كه ما را به سوى چگونه زيستن، مبارزه كردن با مشكلات و چگونگى نقش آفرينى در استوار ساختن زندگانى رهنمون سازد؛ و اين حكمت، حكمتى است بس بزرگ كه ناگزير بايد آن را از منابع وحى، تجربه هاى خرد و نظر عرف رشد يافته، الهام بگيريم. و خداوند يارى دهندۀ همۀ انسانهاست!

ص: 58

امام حسين عليه السلام ضمير آگاه امّت و مسؤوليّت آينده

اشاره

امام حسين عليه السلام همچنان از گذر راه روشنى بخش و نهضت مكتبى خويش كه سرچشمۀ راستى و فداكارى و سيلاب احساسات نيكوست، ضمير آگاه اين امّت مى باشد. زيرا او - در زمينۀ خرد - چراغ راه هدايت و - در زمينۀ احساسات - كشتى نجات بخش است؛ اوست كرامت به پا خواسته در نزد مستضعفين و فرياد انقلابى در پيشگاه ستمديدگان؛ اوست بيدارى سرزنش كننده راحت طلبان و تازيانۀ آتشين فرود آمده بر سر طاغوتيان.

اوست راه و روشى ويژه، كه امّت در هنگام درگيرى با تنگناها و مشكلات پيرامون زندگى، به آن پناه مى برد.

در آنجاست كه امّت موانع ترس و تسليم را پشت سر مى نهد، دشواريها را آسان مى بيند و مرگ را شيرينتر از خوارى و ذلّت زندگى مى داند؛ تا آنجا كه هنوز بانگ

«هَيْهات مِنّا الذِّلَّة» «ذلّت از ما دور باد!» اين امام شهيد، در گوش روزگار طنين مى اندازد.

ص: 59

ضمير به پاخواسته

اگر مى بينيم كه امّت اسلامى در گذر تاريخ خود، با سر بلندى به مبارزه با طوفان جنگهاى صليبى پرداخته و با شكيبايى و سرافرازى بر گردباد حملۀ مغولها چيره گشته و بر يورشهاى شرقى كافر، پيروز شده است؛ و امروزه همچنان در برابر تهاجم صليبى غربى كه سرپل آن، رژيم نژادپرست صهيونيستى است، نبرد مى نمايد همه و همه به اين خاطر است كه، امّت داراى ضميرى است زنده كه از ارزشهاى قرآن كريم و تاريخ پر بار جهاد كه در سرلوحۀ آن، تاريخ نهضت حسينى قرار دارد، سرچشمه گرفته است.

و اگر مى بينيم كه انقلابهاى آزاديبخش، نشانه آشكار اين امّت به ويژه پيروان اهل بيت عليهم السلام مى باشد به اين دليل است كه همچنان امام حسين عليه السلام در روحشان فرياد «نه» بزرگى است، بانگى است كرامت آميز و دعوتى است بلندآواز به سوى رهايى و ايثار!

امّا اين ضمير به پاخواسته و اين روح بزرگ، تمامى نيرو و قدرت خويش را به كار نگرفته و از آن بهره نجسته است. چرا كه طاغوتيان، و سخنرانان و قلم به دستان مزدور دنباله رو آنها و دانشمندان خودكامه كه حق را پنهان مى دارند، بسيار تلاش نمودند تا اين ضمير زنده و آن روح انقلابى را از وقايع و دشواريهاى روزمرّۀ زندگى امّت دور سازند و به سوى بى راهه هاى تاريخ و سردرگميهاى تنهايى بكشانند؛ كه متأسّفانه اينان تا به حال در انجام اين كوششها - به گونه اى - پيروز گشته اند.

بنابراين انديشمندان و رهبران امين حاضر در صحنه، قلمهاى آزاد

ص: 60

و سخنرانان مسؤول، بايد وظيفۀ تاريخى خود را در بازگرداندن امّت به سوى خط امام حسين عليه السلام كه همان خط اسلام مبين و قرآنى است كه قيام حسينى و شهادت اين امام به خاطر پاسدارى از آن بوده، به بهترين صورت تحمّل نمايند.

ماه محرّم... آستانۀ رحمت

اشاره

ماه محرّم، پل امّت به سوى تاريخ جهادى آن و آستانۀ رحمت به سوى هدايت قرآن است. آن، فرصتى است براى محاسبۀ خود ودادرسى واقعيّت موجود در سايه سار قرآن، سنّت معصومين وتاريخ جهاد امّت و ائمّۀ اطهار عليهم السلام.

بنابراين بايد با بهره جويى از اين ماه، ضمير امّت را براى رويارويى با دشواريهاى حادى كه در آن به سرمى برد، آماده سازيم و با يارى خداوند متعال آن را به امّتى ميانه دگرگون نماييم. امّتى كه گواه كرامت، عدالت و آزادى بشريت در سرتاسر گيتى باشد.

دراين راستا ملّت لبنان در آخرين تجربه رويارويى خود با رژيم نژادپرست صهيونيستى توانسته است ضمير امّت را با استفاده از آموزه هاى عاشورا فعّال و آماده سازد.

امّت ما نيازمند اين است كه نكات زيرا را از درسهاى عاشورا بياموزد:

الف - بايد بياموزد كه هريك از فرزندان امّت مسؤول واقعيت خويش و جامعه اش مى باشد و اينكه بى مسؤوليتى، لا ابالى گرى، سستى، شكست پذيرى و فرهنگ توجيه گرايانه راهى است منفى كه

ص: 61

- به درستى - خواسته طاغوتيان و ستمگران براى اين امّت مى باشد.

همچنين امّت ما بايد اين را بداند كه گوشه گزينى، عقب نشينى، كاهلى و منفى گرايى از وحى شياطين جن و انس است. در حاليكه خداوند متعال كرامت، پيشرفت، بلندپروازى و... را براى انسان مى خواهد.

اى مسلمان! تو چه بزرگ باشى و چه كوچك، و چه زن باشى و چه مرد و يا از كدام گروه، نژاد و يا قومى باشى ولى اين را بدان كه زندگى نمونه بستگى به كوشش، بلندپروازى و پيكار تو دارد و هرگز تلاش ديگران به تو بهره اى نخواهد رساند.

بدين سان بايد فرزندانمان را با فرهنگ ايثار و اجتهاد براى پيشرفت و جهاد به خاطر كرامت و نيز شهادت در راه خدا آشنا سازيم.

پس هر فرهنگى كه مشوق امّت به سوى كاهلى، تسليم شدن، ترديد، شرك، تعصّبات و اميدهاى واهى باشد هر آينه فرهنگى است باطل كه ضمير امّت آن را نمى پذيرد؛ زيرا اين فرهنگ در نشر ظلم و ستم و اشاعه بى بند و بارى و منكرات سهيم است.

ب - همانا امّت اسلامى در آگاهى و ضمير باطن خود داراى سرچشمه هاى ايثار، معدنهاى شكيبايى، اصول پيروزى و ارزشهاى نهضت مى باشد؛ امّا براى رهبرى خود، نياز به وجود افرادى مجتهد، خالص، شجاع و با كفايت دارد. حوادث تاريخ معاصر ما به اثبات رسانده است كه هرچه دراين سطح، پيشتازان مكتبى آماده و مهيّا بوده اند به همان ميزان، امّت با آنها همكارى مى كرده و زمام

ص: 62

امور را به آنها مى سپرده است و اگر گاهى در سرشت اين پيشتازان نابسامانى پيش مى آمده، بحرانى در سطح امّت، و اعتماد به نفس، تلاش و ايثار آن بوجود مى آمده است.

بنابراين آماده سازى پيشتازان و رشد تواناييهاى آنها و رسيدگى به آن تواناييها از بارزترين واجبات امّت و فعّالان راستين از فرزندان اين امّت مى باشد.

از سويى ديگر پيشتازان بايد در انجام مسؤوليّتهاى خود سستى ننمايند، نقش خود را كوچك نشمارند و در راه خدا و صعود و پايدارى تا پيروزى، از سرزنش هيچ ملامت كننده اى نهراسند.

ج - بر امّت، رهبران و برگزيدگان از فرزندان صالح امّت است كه نشستهاى دينى، خانوادگى، قبيله اى و اجتماعى را به نشستهايى فعّال دگرگون سازند؛ تا به واسطۀ آن، حقوق به غارت رفته، كرامت از دست رفته و آزادى ذبح شده را باز يابند و در تمامى زمينه ها مشاركت نمايند و به درستى نقش اسلامى و انسانى خواسته شده را ايفا كنند.

از اين رو راه مناسب براى شرايط كنونى، و راهى كه به يارى خداوند متعال به سوى تحقّق اين هدفهاى والا رهنمون مى سازد، در نكات پيش رو خلاصه مى گردد:

1 - بازگشت به سوى قرآن

در ابتدا بايد از كتاب خدا كه در بردارندۀ مرهم دردها، شفاى دلها، راه اصلاح تباهى اوضاع و احكام مورد نياز جامعه مى باشد، الهام

ص: 63

مستقيم گرفت. همانا پرده هايى كه ما را از تلاوت قرآن - همانگونه كه شايسته آن است - بازمى دارند و بر ما تحميل مى گردند، علّت همه اين مصيبتها و مشكلاتمان مى باشند. بنابراين بياييم و همۀ اين پرده ها را كنار بزنيم و از گذر قرآن كريم به سوى پروردگار خود بازگرديم. زيرا آن - به تنهايى - به راهى كه استوارترين راههاست، هدايت مى كند و به زندگى نيكو در دنيا و رستگارى در جهان آخرت بشارت مى دهد.

بدين سان خطيبى كه ياد كتاب خدا را در دلهاى مردم زنده مى سازد، عالمى كه آنها را به سوى تدبّر در آيات مبارك قرآن فرا مى خواند و رهبرى كه پيراونش را به تداوم زندگى با خدا و كتاب او امر مى نمايد... همگى كليدهاى دانش و پايه هاى حكمت را به مردم اهدا مى نمايند و آنها را به سوى معدن معرفت و سرچشمۀ ايمان و روشنايى يقين سوق مى دهند.

بنابراين جامعه اى كه چگونگى قرائت قرآن، بهره جستن از فرهنگ درست آن و درمان مشكلاتش در سايه اين كتاب الهى را مى داند، جامعه اى است كه در برابر تهاجم فرهنگى بيگانه مصونيت يافته.

2 - بينش درست و سالم

با الهام گرفتن از كتاب خدا و تدبّر نمودن در آن، و با پژوهش پيرامون سنّت نبوى و اهل بيت عليهم السلام و كاوش پويا در تايخ گذشته و حوادث امروز و نيز بررسى شيوه مند و دقيق اخبار آنها به دور از

ص: 64

شتابزدگى، احساسات و پيش داوريهاى مطلق، به واسطۀ همۀ اينهاست كه جامعۀ ما، داراى بينش سياسى و تمدّنى سالم، شناخت كامل دوران و حركت به سمت و سويى درست و به دور از هياهو، آشوب و احساسات هيجانى، خواهد شد.

همانا دانش، بردبارى، حكمت و بصيرت از مشخّصات جامعۀ فاضل است. امّا جامعۀ ما به خاطر نادانى، پيروى از ياوه گويان، شتابزدگى، داوريهاى مطلق و ساده انگاشتن تبليغات تحميل شده دچار عقب افتادگى گرديده و مصونيّت خود را در برابر انديشه هاى بيگانه و شايعه هاى مغرضانه از دست داده است.

3 - دژ ايمان

بر هريك از ما لازم است كه دژ ايمان را از گذر وابستگى به هيئتى دينى، يا مجموعه اى مكتبى يا گروهى مذهبى و يا انجمنى انسانى مستحكم سازيم تا برابر تلاطم آزمايشها و موج چالشها تنها نمانيم.

پس، از گذر اين وابستگى كه هدف آن رسيدن به رضوان الهى است، بايد هر فردى به وظايف سپرده شده به او همچون مشاركت در احسان و پرهيزكارى، امر به معروف و نهى از منكر، جهاد در راه خدا با مال و نفس خويش، پيروى از اولياء خدا، تبرّى جستن از دشمنان خدا و اهميّت بخشيدن به امور مسلمانان بپردازد و به انجام وظايفى كه يك سرپرست بايد در حق زيردستان خود ايفا كند، بنابه فرموده پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عمل نمايد:

ص: 65

«مَنْ أَصْبَحَ لَايَهْتَمُّ بِاُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ»(1).

«هر آنكه به امور مسلمين اهمّيت نبخشد، مسلمان نيست.»

همچنين مى فرمايد:

«كُلُّكُمْ راعٍ وكُلُّكُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ»(2).

«همۀ شما (نسبت به دين و جامعه) نگهبانيد و همۀ شما (نسبت به آنچه كه نگهبانيد) مسؤوليّت داريد.»

4 - مسؤوليّتهاى اجتماعى

روزى خواهد رسيد كه در برابر پروردگار بلندمرتبه مى ايستيم و از ما دربارۀ مسؤوليّتهاى اجتماعى پرسش مى شود، همانگونه كه در مورد نماز و روزه سؤال مى گردد. امّا در آنجا توجيهات پوچى كه، برخى براى رهايى از اين مجموعۀ گسترده و مهم از واجبات شرعى - چون دوستى اهل بيت، برائت از مشركين، جهاد، امر به معروف و... - ايراد مى كنند، سودمند نخواهد بود.

پس هريك از ما بايد هر روز خود را در مورد اينكه در راه خدا، نجات امّت خود از مشكلات گوناگون، تضييع حقوق و پايمال شدن كرامت و آزادى چه كرده است، محاسبه نمايد. آيا تا به حال انديشيده ايم به اينكه زندگى بدون مسؤوليّت اجتماعى چه مفهومى دارد؟ و آيا خداوند ما را آفريده تا هر روز تنها براى به دست آوردن

ص: 66


1- - اصول كافى، ج 2، ص 163.
2- - ميزان الحكمه، ج 4، ص 327.

نانى كه آغشته به خون و اشك، ذلّت و خوارى، سكوت در برابر گناهكاران و فروتنى در مقابل سلطه جويان است، تلاش نماييم؟ آيا از امام حسين عليه السلام كه او را امام، رهبر و روشنى بخش راه خود قرار داده ايم - و اميدواريم كه شفاعت كنندۀ ما در روز قيامت باشد - نمى آموزيم كه چگونه آزاده زندگى كنيم يا بزرگوارانه بميريم؟!

هنوز همچنان بانگ فرياد امام حسين عليه السلام كه عشقش در رگهايمان چون خون جريان دارد، وجدان هر انسان با وجدانى را به لروزه درمى آورد كه:

«أَلَا وَإِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِي قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السِّلَّةِ وَالذِّلَةِ.

وَهَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ.

يَأْبَى اللّهُ لَنا ذ لِكَ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ، وَحُجُورٌ طابَتْ وَطَهُرَتْ، وَأُنُوفٌ حِمِيَّةٌ، وَنُفُوسٌ أَبِيَّةٌ، مِنْ أَنْ تُؤْثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلى مَصارِعِ الْكِرامِ»(1).

«آگاه باشيد! كه زنازاده فرزند زنازاده ميان دو چيز پا فشرده است:

كشتن ما و ذلّت ما! چه دور است كه ما ذلّت را بپذيريم! خدا و پيامبران و مؤمنان و دامنهاى پاك و نياكان پيراسته ما و سرافرازان غيور و دلاوران با رشك آن را براى ما نمى پسندند. (آرى) پيروى فرومايگان را بر قتلگاه بزرگواران نگزينند!»

آرى، ما به يارى خداوند متعال، شيعۀ راستين اين امام غريب كه

ص: 67


1- - حياة الإمام الحسين بن عليّ عليهما السلام، باقر شريف القرشي، ج 3، ص 193، عن تاريخ ابن عساكر 74:13-75.

در صحراى كربلا نداى:

«أَما مِنْ ناصِرٍ يَنْصُرُنا» (1)«كجاست آن يارى كننده اى كه ما را يارى نمايد؟» را سرداد، باقى خواهيم ماند؛ و دلاورانه بانگ خواهيم زد كه: ما ياران خدا و شيعۀ ابا عبداللّه الحسين هستيم. ما جلوۀ ايثاريم وبا تكيه و توكّل بر خداوند توانايى كه ما را به سوى عمل نيكو امر فرموده و پيروزى را نويد داده است، به همۀ وظايف اجتماعى خويش مى پردازيم. چنانكه خداوند مى فرمايد:

وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ... (2) .

«بگو: عمل كنيد! خداوند و فرستادۀ او و مؤمنان، اعمال شما را مى بينند!»

همچنين مى فرمايد:

... إِن تَنصُرُوا اللّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ (3) .

«اگر (آيين) خدا را يارى كنيد، شما را يارى مى كند و گامهايتان را استوار مى دارد.»

ص: 68


1- - مجمع مصائب اهل البيت عليهم السلام، ص 236.
2- - سورۀ توبه، آيۀ 105.
3- - سورۀ محمّد صلى الله عليه و آله، آيۀ 7.

امام حسين عليه السلام، آن شهيد شاهد

اشاره

هنگامى كه خداوند از امام حسين عليه السلام، جان و هر آنچه را كه دارا بود، خريدارى نمود پاداشى بزرگ نصيب او گردانيد. آرى، امام حسين عليه السلام شهيد گشت و در مقابل، خداوند او را شاهد و گواهى بر تاريخ، پدر ائمۀ اطهار و سرورى بر امّت آگاه گردانيد.

و كربلا - سرزمين جان فشانيها امام حسين عليه السلام - ميدان معركه اى بود كه به نشان راه مبدّل گشت... حادثه اى بود كه به پرچم اين راه مبارك مبدّل گشت.

حقّ تعالى، ائمۀ اطهار را از ميان بندگان نيكو كردارش برگزيد و اينان را نشانه هاى آشكار بر تمامى آفريده هايش گردانيد و فرمود:

وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ (1) .

«و از آنان امامان (و پيشوايانى) قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مى كردند؛ چون شكيبايى نمودند، و به آيات ما يقين داشتند.»

ص: 69


1- - سورۀ سجده، آيۀ 24.

همچنين فرمود:

أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ... (1) .

«آنها كسانى هستند كه خداوند هدايشتان كرده؛ پس به هدايت آنان اقتدا كن.»

چرا؟ آيا وجود يك پيامبر براى روشنايى راه بشريت در طول دورانها كافى نمى باشد؟

بياييم براى يافتن پاسخ، به سرآغاز بازگرديم. آيا مى دانى چه هنگامى عقربه هاى زمان از حركت باز مى ايستند، دوران سنگواره مى گردد، انسان منجمد مى شود، عقب ماندگى حكمفرما مى گردد، وحشت همه جا را فرا مى گيرد و ستمگران تسلّط مى يابند؟

درست همان زمانى كه مى بينيم لايه اى تيره از انديشه هاى توجيه گرايانه و عذرهاى فريبنده بر دلها نشسته است و مردم با عذر و توجيه هاى دروغين از زير بار مسؤوليّتهاى خويش شانه خالى مى نمايند. از اين رو ساده لوحان و آنان كه دچار فقر فرهنگى گشته اند، مى گويند: ما راهى براى مبارزه با ستم پيشگان نمى شناسيم؛ زيرا ما مصيبت زدگان محرومى هستيم كه از بزرگان و سروران يا گذشتگان و اجداد خويش پيروى مى نماييم. همانگونه كه قرآن اينان را توصيف مى نمايد:

أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِن بَعْدِهِمْ... (2) .

ص: 70


1- - سورۀ انعام، آيۀ 90.
2- - سورۀ اعراف، آيۀ 173.

«يا بگوييد: پدرانمان پيش از ما مشرك بودند، ما هم فرزندانى بعداز آنها بوديم؛ (و چاره اى جز پيروى از آنان نداشتيم.)»

از سويى ديگر ثروتمندان هراسان از تنگدستى و بيمناك از مساوات و از خشم محرومين مى باشند و مى گويند:

وَقَالُوا إِن نَتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِن أَرْضِنَا أَوَ لَمْ نُمَكِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقاً مِن لَدُنَّا وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (1) .

«آنها گفتند: ما اگر هدايت را همراه تو پذيرا شويم، ما را از سرزمينمان مى ربايند. آيا ما حرم امنى در اختيار آنها قرار نداديم كه ثمرات هر چيزى (از هر شهر و ديارى) به سوى آن آورده مى شود؟! رزقى است از جانب ما؛ ولى بيشتر آنان نمى دانند.»

همچنين مى گويند:

قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ (2) .

«گفتند: آيا ما به تو ايمان بياوريم در حالى كه افراد پست و بى ارزش از تو پيروى كرده اند؟!»

همچنين شبه فرهيختگان ومدّعيان دين را مى يابيم كه در برابر باطل، سكوت اختيار مى كنند وبا ستمكاران مدارا مى نمايند وبه گوشه چشمى از قدرت، خشنود مى باشند. چنانكه قرآن در مورد اينان مى فرمايد:

ص: 71


1- - سورۀ قصص، آيۀ 57.
2- - سورۀ شعرا، آيۀ 111.

فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً... (1) .

«پس واى بر آنها كه نوشته اى با دست خود مى نويسند، سپس مى گويند:

اين، از طرف خداست. تا آن را به بهاى كم بفروشند.»

همچنين مى فرمايد:

... يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَوَاضِعِهِ... (2) .

«سخنان (خدا) را از موردش تحريف مى كنند.»

همانا اينان خطرناكترين گروه در يك جامعه مى باشند. زيرا اينان سلاح دين و دانش را از محرومان مى ربايند و به ازاى بهاى ناچيزى به دست سلطه جويان و طاغوتيان مى سپارند.

آنها نه تنها در برابر ستم و استكبار مقاومت نمى كنند بلكه، مردم را مى هراسانند و انديشه هاى منفى بافى و خود باختگى را در ميان اينان پراكنده مى سازند. اين ضرب المثلهاى جاهلى كه تا به امروز در ميان طبقات محروم شايع است چيزى نيست مگر تفاله هاى فرهنگ خطيبان دربارى و بندگان طاغوتيان از شبه فرهيختگان خيانت پيشه گرفته تا مدّعيان دين.

بدين سان اينان ضرب المثلهايى چون: شاه سايه خداست، هركه زور و شمشير دارد شايسته فرمابنردارى است، خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو، حتّى اگر به سوى دوزخ بروند! تقيه يعنى

ص: 72


1- - سورۀ بقره، آيۀ 79.
2- - سورۀ مائده، آيۀ 13.

سكوت در برابر طاغوتيان و اينكه دستبوس دستى باش كه نمى توانى آن را قطع كنى و دهها انديشۀ شيطانى دروغين از اين نوع را در ميان مردم پراكنده نمودند.

علّت اين دسته از توجيهات شيطانى دروغين و انديشه هاى خود باختۀ مزوّرانه كه در دلهاى بسيارى ازم ردم نفوذ كرده است فساد حكومت، انحراف فرهنگ، نادرستى تربيت و اخلاق، تنگدستى، ستم، محروميت و هر آنچه كه درپى آن از سركشى، شرك و كفر بروز مى يابند، مى باشد.

حال اينكه آيا راه نجاتى از آن، وجود دارد؟

خداوند متعال در ضمير بشر، فطرتى آشكار، خردى نورانى و نفسى سرزنشگر به وديعت گذاشته است. تا آنجا كه مى فرمايد:

وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (1) .

«و قسم به جان آدمى و آن كس كه آن را (آفريده و) منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شرّو خيرش) را به او الهام كرده است.»

و آن ضمير را با رسالتهاى پياپى و كتابهايى كه فرستاده تأييد نموده است. بدين سان كه هرچه دست تحريف به سوى رسالتى دراز شده ونوكران حكمرانان فاسد به نادرستى آن را تفسير نموده اند، خداوند به ازاى آن، فرستاده اى يا رسالت الهى به سوى آنها برانگيخته تا حجّتى آشكار باشد برايشان.

سپس حجّت خويش را به واسطۀ اوصيا هدايتگر و راست پيشگان

ص: 73


1- - سورۀ شمس، آيات 7 و 8.

گواهى دهنده اى كه در برابر تأويلهاى باطل و تفسيرها انحراف گرايانه سينه سپر كرده بودند تا حقّ را بيان و آشكار سازند و باطل را شكست داده و سرنگون كنند، تكميل نمود.

بزرگترين محورهاى رسالتها و هدفهاى فرستادگان خدا وجانشينان ايشان، زدودن تفسيرهاى باطل و دروغين از دين و نفى عذرهاى شيطانى - كه مردم به خاطر آن از دين عقب مى مانند - مى باشد.

دراين راستا پيامبران خدا و اوليا مؤمن او به خاطر متلاشى ساختن عذرها و تفسيرهاى دروغينى كه مدّعيان دين در ميان مردم منتشر كرده اند، مبازره اى دشوار نمودند و چه بسيار تلاش كردند تا مشعل رسالت، پاك، خالص، روشن و به دور از توجيهات دروغين وتفسيرهاى منحرف باقى بماند تا اينكه بعداز ايشان، ديگر عذر وحجّتى براى مردم بر خدا به جاى نماند.

ايشان با جهاد و تلاش و خون پاكشان، راه و رسالتى را ترسيم نمودند كه به واسطۀ آن به مبارزه با طاغوتيان سلطه جو، زورگويان ودشمنان انسانها، ستم پيشگان، استثمار كنندگان سعى و تلاش مستضعفين و دانشمندان فاسد راحت طلب نااميد، به پا خواستند.

نهضت و قيام ابا عبداللّه الحسين عليه السلام پرچمى آشكار دراين راه پر مشقّت بود. چه، اين كه رسالت جدّ بزرگوارش، رسول اكرم صلى الله عليه و آله بزرگترين جنبش ضمير، برافروختن خرد و والاترين خيزش دين پاك خدا از زنجير تأويل و توجيه منحرف و دروغين بود.

رسالت پيامبر گرامى اسلام همچون مشكات زلالى بود كه از گذر آن، چراغ وحى تمامى افقها را روشن ساخت.

ص: 74

امّا درخت اموى نفرين شده در قرآن، كه در جزيرة العرب نقش فرعونهاى قدرت و ثروت و سياستبازان فريبكار و گمراه كننده را بازى مى كرد و در بدر و حنين و احزاب از راه خدا و رسالت روى برگرداند، هنوز پا برجا و استوار است. از اين رو مسؤوليّت ريشه كنى اين درخت و زدودن رسوبات جاهليّتى كه آن را تغذيه مى نمودند به جانشينان رسول اكرم صلى الله عليه و آله واگذار شد.

امّا اين درخت شوم، به آرامى در جامعه نوپا نفوذ مى كند تا تخم نفاق و اختلاف را بكارد. اينان چون سلولهاى سرطانى مى باشند كه در هر نفس آزمند و دل كينه توز، مستكبر و ستم پيشه اى كه به قدرت چنگ انداخته و تنها به دنبال مصلحتهاى خويش است، رخنه مى نمايند.

در برهه اى از زمان رؤياى پيامبر خدا كه روزى ياران خويش را از آن آگاه ساخته بود، تحقّق يافت. رويايى كه در آن مى بيند ميمونها بر منبرش جست و خيز مى كنند... و به ناگاه اين حزب استكبارى از اوضاع بحرانى در زمان خليفۀ سوم استفاده نموده و به شبه كودتاى نظامى به سرگردگى معاويه پسر ابى سفيان دست زد؛ در مقابل، ياران راستين پيامبر اكرم به رهبرى سرور و سالارشان امام اميرالمؤمنين على بن ابيطالب عليه السلام وارد نبردى سخت در صفّين در مقابل اينان كه بى شباهت به پيكارهاى رسول اكرم صلى الله عليه و آله بر عليه قدرت قريش نبود، گشتند.

و اگر دراين راه، امام على عليه السلام در محراب كوفه با شمشير مسموم برانى كه بنى اميّه آن را آماده ساختند به شهادت رسيد، و اگر فرزندش

ص: 75

امام حسن عليه السلام طى توطئه اى اموى مسموم گشت، امام حسين عليه السلام نقش ويژه اى را در كربلا ايفا نمود، آنجا كه گام در ريشه كن ساختن اين درخت ناپاك با يارى خداوند متعال نهاد و آن به واسطه ريخته شدن خون مظلوم خود كه به شكست شمشير ستم و تجاوز انجاميد، آنجا كه نه راهى براى ترور ابن ملجمى بود و نه شيوه مسموم نمودن جعده اى، بلكه دريك پيكار رو در رو.

كربلا كليد رويارويى

بدين سان حماسۀ كربلا نمادى گشت براى مبارزه ميان دين مبين اسلام و شرك پنهان، ميان حقّ پاك راستين و باطل آلوده دروغين، نبرد شجاعت و دلاورى و چالش در برابر دو دلى، فروبستگى و توجيه...

و امام حسين عليه السلام پرچم برافراشته اى گشت براى آنان كه مى خواهند در برابر حكومتهاى پنهان شده در پس دين، پايدارى نمايند و با تحريف علماى خيانت پيشه و سكوت تظاهر كنندگان به ديندارى، به مقاومت برخيزند. و دريك سخن براى هر كسى كه مى خواهد در برابر دين روغين و تظاهر كنندگان به دين كه صدالبتّه آشكارا مخالف خط و راه ايمان راستين هستند، ايستادگى و پايدارى نمايد.

اينگونه بود كه امام حسين عليه السلام در طول تاريخ روشنى بخش راه مؤمنين مستضعفى گشت كه گرفتار توطئه مثلث نفاق، تزوير و بز دلى شده بودند. محرومانى كه ديوانگان قدرت و خطيبان دربارى و ستم

ص: 76

پيشگان خونخوار بر عليه ايشان برخاستند.

از اين رو هر پرچم حقّى كه در راه خدا برافراشته شد، شعار خود را «يا لثارات الحسين» نهاد؛ و هر مجموعه اى كه مبارزه را انتخاب كرد، آموزه هاى كربلا را پيش روى خود نهاد؛ و هر آزاده اى كه عزم بر جان فشانى در راه دينش نمود، امام حسين عليه السلام را نمونه والاى خود قرار داد.

و ما تا زمانى كه با نفاق اموى، تزوير شريح گونه و خيانتى همچون خيانت اهل كوفه روبرو هستيم، به مشعل نورانى سيّدالشهدا نيازمند مى باشيم. به راستى آيا روزى خواهد رسيد كه از اين مثلث ناپاك رهايى يابيم؟

خير، هرگز! تا وقتى گيتى برپاست، فتنه هاى شيطانى و وسوسه هاى ابليس پا برجاست.

البتّه لازم نيست كه منافق آشكار اموى گونه، همچون صدام ظاهر شود و يا از ميان خطيبان سلاطين همچون شُرَيْح قاضى باشد، و يا بزدلانى تظاهر كننده به خيانت باشند كه مى خواهند همچون افرادى كه از روى آگاهى و عمد و پافشارى زير پرچم ظلم و سركشى به جنگ حسين بن على عليه السلام رفتند، رفتار نمايد.

خير، لازم نيست ضرورتاً اين گونه باشد. زيرا ممكن است منافق تظاهر به عشق امام حسين عليه السلام نمايد، و دروغگوى فريبنده به نام اين امام سخن گويد و فرد بزدل زير پرچم ابا عبداللّه پنهان شود. مگرنه اينكه آن دروغگوى مكّار بر منبر حسينى چنين گفت: كه با حاكمان و فرمانروايان كارى نداشته باشيد و در سياست دخالت نكنيد! آيا او

ص: 77

نمى انديشد كه اين منبر حسينى، حاصل خون شهداى كربلاست؟ آيا نمى داند كه امام حسين عليه السلام آشكارا بيعت نمودن با يزيد را نفى نمود.

چنانكه فرمود:

«مَنْ كانَ فِينا باذِلاً مُهْجَتَهُ، وَمُوَطِّناً عَلى لِقَاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا، فَإِنَّني راحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شاءَ اللّهُ»(1).

«هركس خون خودرا در راه ما (كه راه خداست) مى بخشد و خود را آماده ديدار خدا كرده است، با ما رهسپار شود كه من - به خواست خدا - فردا رهسپارم.»

آيا اين عملى جداى از سياست است؟ چه سياستى بزرگتر از قيام شمشير حقّ بر عليه حكومت طاغوت مى باشد؟

هرگز چنين نيست؛ وَكَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً (2)«ولى انسان بيش از هر چيز، به مجادله مى پردازد.»

از اين رو بر كسانى كه از حكمت شهادت حسينى آگاهى يافتند و با وجود مشكلات، عزم نمودند كه شيوه سيّدالشهدا را در زندگى پياده نمايند و همچنين بر كسانى كه تا رسيدن به گوهر اسلام، روح ايمان و چكيدۀ تاريخ انبيا و تا مبارزه بر عليه جبت و طاغوت صعود نموده اند، لازم است كه نگذارند پرچم حسينى از جانب فريبكاران، منافقان و ستم پيشگان كه به نام حسين به مبارزه عليه راه حسين برخاستند، ربوده شود؛ زيرا اينان همچون بنى اميّه - لعنت خدا

ص: 78


1- - بحارالانوار، ج 44، ص 367.
2- - سورۀ كهف، آيۀ 54.

بر آنها باد! - مى باشند كه عليه راه رسول اللّه و كتاب خدا با نام رسول اللّه و كتاب خدا مبارزه مى كردند.

لذا بر اين مؤمنان واجب است كه به سوى حمل پرچم حسينى وبه اهتزاز درآوردن آن پيش بروند و اينكه با نام او سخن بگويند؛ زيرا تنها ايشان شايسته آن هستند كه با نام حسين بر منابر حسينى سخنرانى كنند، مجالس حسينى را آباد سازند، عزاداريها را آكنده از جمعيت نمايند، دربارۀ امام شهيد فراوان بنگارند و واقعۀ كربلا را - چه پيش از آن و چه پس از آن - با تكيه بر تاريخ درست و احاديث نقل شده از شخص امام حسين عليه السلام و زيارتهاى روايت شده از اهل بيت عليه السلام تفسيرى راستين نمايند. و هرگز نبايد به آنچه در مورد امام و واقعۀ كربلا كه در ميراث به جاى مانده از فرهنگهاى بيگانه يا انديشه هاى خود باخته آمده است، بسنده نمايند و راضى باشند.

بر علماى گرامى و صاحبان قلمهاى آزاد لازم است كه داستان كربلا را در پرتو بينشهاى وحى و روش و منش امام حسين عليه السلام بازنويسى نمايند و از آن انديشه هايى كه امام شهيد را دريك تراژدى يا فلكلور (فرهنگ عاميانه) خلاصه كرده اند، دورى گزينند.

امام حسين عليه السلام نورى در تاريكى راه

امام حسين عليه السلام همانگونه كه در حديث جدِّ بزرگوارش آمده:

چراغ راه هدايت و كشتى نجات است. او از پيامبر است و پيامبر از او؛ اوست امام مسلمين و حجّت خدا؛ او بزرگتر از آن است كه تنها يك تراژدى باشد، همانگونه كه كربلايش بزرگتر از اين است كه تنها

ص: 79

يك فلكلور باشد. اوست وارث انبيا، سخنگوى اوصيا و اسوه پرهيزكاران. آرى، او آموزشگاه توحيد است.

آيا دعاى او را در روز عرفه نخوانده اى؟ آيا شايسته است كه راه امام حسين عليه السلام تنها در چند كلمۀ تراژدى خلاصه گردد؟

اوست تجلّى گاه اسلام. مگر او امام امّت و حجّت خدا نيست؟ پس ما بايد به شرح تمامى جوانب زندگانى او كه سراسر جهاد و ايثار بود و با شهادت در كربلا شكوفا گشت، بپردازيم و روشها و راههاى او را در زندگى خويش پياده كنيم:

الف - در آن هنگاميكه او از چشمۀ زلال عشق خداوند، رسول اكرم و عترت پاكش نشأت گرفت، و هر آينه روح او از هرگونه آلودگى شرك، وسوسه هاى ترديد، انگيزه هاى شرّ، زنجير رشك و كينه و تعصّبات مادى پاك بود. چنانكه او را اينگونه در كنار ضريح مباركش مى خوانيم:

«أَشْهَدُ أَنَّكَ طُهْرٌ طاهِرٌ مُطَهَّرٌ مِنْ طُهْرٍ طاهِرٍ مُطَهَّرٍ، طَهُرْتَ وَطَهُرَتْ بِكَ الْبِلَادُ، وَطَهُرَتْ أَرْضٌ أَنْتَ بِها»(1).

«شهادت مى دهم كه وجود تو در منتهاى پاكى است و از خاندان پاك عصمت و طهارت است و از كمال پاكى و پاكيزگى تو بلاد اسلام، همه از لوث كفر و شرك پاك شد و بلكه سرزمينى كه تو در آن بودى...»

ب - و در آن هنگامى كه با عزمى راستين و نيّتى پاك در كنار

ص: 80


1- - مفاتيح الجنان، زيارت امام حسين عليه السلام روز اوّل رجب و نيمۀ آن و نيمۀ شعبان.

مادرش فاطمۀ زهرا (س) در نبرد فدك و در كنار پدرش امام على عليه السلام در روز جمل، صفّين و نهروان ايستاد و همچنين در كنار برادرش امام حسن عليه السلام در هنگام جنگ و صلح پايدارى نمود.

بدين سان اطاعت او از رهبرى الهى، از هرگونه شائبه تهى بود و همچون قطرۀ آب زلالى كه در درياى گوارا ذوب مى گردد دراين رهبرى الهى ذوب گشت.

از اين رو ما - هنگامى كه از او پيروى مى كنيم - بايد هواى نفس را در سرشت خويش رام سازيم تا جزئى از كاروان پوياى مؤمنان گرديم و هرگز براى خويش پاداش و سپاسى نمى خواهيم.

اينچنين در زيارت او مى خوانيم:

«وَأَطَعْتَ اللّهَ وَرَسُولَهُ حَتّى أَتاكَ الْيَقِينُ»(1).

«وخدا ورسول را تا هنگام فرارسيدن يقين وباور راستين اطاعت كردى.»

بنابراين اطاعت، راه رسيدن به يقين است و هركه با عذرهايى كه شيطان در وجودش مى افكند از اطاعت كردن سرباز زند، در طول زندگانى خويش قربانى وسوسه ها خواهد شد.

ج - و در آن هنگاميكه امام حسين عليه السلام در بوته يكتاپرستى، شناخت خدا، تزكيۀ دل و تضرّع و زارى در شب ذوب گشت و مصداقى راستين در برابر اين فرمودۀ خداوند متعال بود كه:

ص: 81


1- - مفاتيح الجنان، زيارت امام حسين عليه السلام.

كَانُوا قَلِيلاً مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ (1) .

«آنها كمى از شب را مى خوابيدند.»

دعاى او در روز عرفه چيزى نيست جز تابشى از نور يكتاپرستى او، پرتويى از شوق به رضوان پروردگارش و فيضى از حكمت الهى وى.

آيا او را در صحراى عرفات نمى بينى كه، در زير تابش آفتاب سوزان نيمروز، در حاليكه متضرّعانه دستانش را به سوى پروردگار بالا برده و قطرات گرم اشك از ديدگانش سرازير است، اينگونه با فروتنى وخضوع با پروردگارش سخن مى گويد:

أَنْتَ كَهْفِي حِينَ تُعْيِينِي الْمَذَاهِبُ فِي سَعَتِهَا، وَتَضِيقُ بِيَ الْأَرْضُ بِرُحْبِهَا، وَلَوْلَا رَحْمَتُكَ لَكُنْتُ مِنَ الْهَالِكِينَ، وَأَنْتَ مُقِيلُ عَثْرَتِي،

وَلَوْلَا سَتْرُكَ إِيَّايَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحِينَ، وَأَنْتَ مُؤَيِّدِي بِالنَّصْرِ عَلى أَعْدآئِي، وَلَوْلَا نَصْرُكَ إِيَّايَ لَكُنْتُ مِنْ الْمَغْلُوبِينَ، يا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفْعَةِ فَأَوْلِيآؤُهُ بِعِزِّهِ يَعْتَزُّونَ، يا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلُوكُ نِيرَ الْمَذَلَّةِ عَلى أَعْناقِهِمْ فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خآئِفُونَ، يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَما تُخْفِي الصُّدُورُ، وَغَيْبَ ما تَأْتِي بِهِ الْأَزْمِنَةُ وَالدُّهُورُ، يا مَنْ لَايَعْلَمُ كَيْفَ هُوَ إِلَّا هُوَ، يا مَنْ لَايَعْلَمُ ما هُوَ إِلَّا هُوَ، يا مَنْ لَايَعْلَمُهُ إِلاَّ هُوَ... (2)

ص: 82


1- - سورۀ ذاريات، آيۀ 17.
2- - مفاتيح الجنان، دعاى عرفه.

«تو پناه منى آنگاه كه همۀ راهها هر چند وسيع باشند مرا درمانده كنند، و زمين با همه بهناوريش بر من تنگ شود، (خدايا) اگر رحمت تو دستم نگيرد از رسوايان خواهم بود، تويى كه مرا بر دشمنانم يارى نموده پيروز فرمايى و اگر نصرت تو دستم نگيرد از شكست خوردگان خواهم بود... اى آنكه خود را ويژه والايى وبزرگوارى نمودى، اى آنكه دوستانش به عزّت او عزيز گشتند، اى آنكه پادشاهان طوق خوارى در برابرش برگردن نهاده، از قهر او بيمناك اند، (اى آنكه) خيانت چشمها، و اسرار سينه ها و غيب آيندۀ زمانها و روزگاران را مى داند، اى آنكه جز او كس نداند چگونه است او، اى آنكه جز او كس نداند چيست او، اى آنكه جز او هيچكس (حقيقت) او را نداند...»

اين قلب بزرگى كه در عرفات به پيشواز نسيم الهى شتافت، همان دلى است كه در روز عاشورا با يارى آن نسيم الهى پذيراى چالشهاى مرگ گشت. او در هنگاميكه بيش از 30 هزار نفر از دشمنان خواهان قتلش بودند، متضرّعانه روبه پروردگارش فرمود:

«اَللّهُمَّ أَنْتَ مُتَعالِي الْمَكانِ، عَظِيمُ الْجَبَرُوتِ، شَدِيدُ الْمِحالِ، غَنِيٌّ عَنِ الْخَلائِقِ، عَرِيضُ الْكِبْرِياءِ، قادِرٌ عَلى ما تَشاءُ، قَرِيبٌ الرَّحْمَةِ، صادِقُ الْوَعْدِ، سابِغُ النِّعْمَةِ، حَسَنُ الْبَلَاءِ، قَرِيبٌ إِذا دُعِيتَ، مُحيطٌ بِمَا خَلَقْتَ، قَابِلُ التَّوْبَةِ لِمَنْ تَابَ إِلَيْكَ، قادِرٌ عَلى ما أَرَدْتَ، وَمُدْرِكٌ ما طَلَبْتَ، وَشَكُورٌ إِذا شُكِرْتَ، وَذَكُورٌ إِذا ذُكِرْتَ، أَدْعُوكَ مُحْتاجاً، وَأَرْغَبُ إِلَيْكَ فَقِيراً، وَأَفْزَعُ إِلَيْكَ

ص: 83

خائِفاً، وَأَبْكِي إِلَيْكَ مَكْرُوباً، وَاَسْتَعِينُ بِكَ ضَعِيفاً، وَأَتَوَكَّلُ عَلَيْكَ كافِياً، احْكُمْ بَيْنَنا وَبَيْنَ قَوْمِنا...»(1).

«بارالها! اى فراز جايگاه! بزرگ جبروت! سخت مكر و انتقام! بى نياز از آفريده ها! گسترده كبريا! بر هر چيز توانا! نزديك رحمت! راست پيمان! سرشار نعمت! نيكو بلا! (اى آن كه) چون بخوانندت نزديكى و به آنچه آفريدى محيطى! توبه كنان را توبه پذيرى! و به آنچه خواهى توانايى و به آنچه جويى رسيده اى! چون شكرت گويند بسيار سپاس گويى و چون يادت كنند بسيار ياد كنى! نيازمندانه تو را مى خوانم و بينوايانه به تو مشتاقم و هراسان به تو پناهنده ام و اندوهمندانه به درگاه تو گريانم و ناتوان از تو كمك مى جويم و بسنده كنان به تو توكّل دارم. ميان ما و اين قوم داورى كن...»

به راستى اوست امام حسين عليه السلام. بنابراين ما بايد تا درجۀ پيروى از او در پرهيزكارى و تقوى، در خضوع و پرستش و در سلوك واخلاق پيش برويم.

د - و سرانجام، از او در آن هنگاميكه زندگى خداگونه اش با شهادت پايان پذيرفت - تا راهى باشد براى روش زندگانى - پيروى نماييم.

امام حسين عليه السلام در روز شهادتش نمونه اى والا براى هر فداكارى و حجّتى آشكار در هر جانفشانى بود. او در يك روزهر آنچه كه يك انسان مى تواند در راه پروردگارش فدا سازد، تقديم نمود. و نيز ياران

ص: 84


1- - مفاتيح الجنان، اعمال روز سوم شعبان، ص 164-165.

بزرگوارش والاترين نمونه ها را در اخلاص و ايثار از خودشان دادند.

بدين سان امام، حجّتى آشكار گرديد بر هر راحت طلبى كه از جهاد بازمى ماند.

برخى به خاطر نگهدارى از اموال، خانه ها و زمينهايشان از جهاد عقب نشينى مى كنند، همانگونه كه عمر بن سعد عمل نمود و در مقابل، به رويارويى با امام حسين عليه السلام در كربلا پرداخت.

آيا در آن هنگاميكه امام حسين عليه السلام تصميم بر قيام عليه طاغوت زمان گرفت خانه، زمين و اموالى نداشت؟! چرا، ولى آنها را در راه خدا ترك نمود.

گروهى ديگر به خاطر ترس از اينكه آوازۀ آنها دستخوش تبليغات سوء دستگاههاى حكومتى شود، از جهاددورى مى گزينند. مگر نه آنكه پس از شهادت سيّدالشهدا صورت حقيقى او پوشيده گشت و دربارۀ ايشان گفتند: او با شمشير جدّش كشته شد؛ و در سراسر سرزمين اسلامى شايع كردند كه او خارجى است، و صدها هزار منبرى كه، پيامبر بزرگوار اسلام براى دعوت به سوى خداوند متعال برپا كرده بود، جايگاه نشر توجيهات دروغين، انحراف و برانگيختن مردم عليه مجاهدين با وفاى راه خدا به ويژه ابا عبداللّه الحسين عليه السلام گشته بود.

برخى ديگر، از وظايف شرعى روى برمى گردانند؛ زيرا بيمناك هستند كه خانواده و اقوام ايشان گرفتار كشمكشهاى سياسى گردند.

واى بر شما! كدام خانواده شريفتر از خانواده پيامبر، و كدام اهل بيت بزرگوارتر از اهل بيت وحى مى باشند؟ در حاليكه

ص: 85

امام حسين عليه السلام ايشان را با خود به كربلا برد تا در آن جنگ وخونريزى گواه و شاهد باشند و پس از كربلا، مردم را به قيام عليه بنى اُميّه فرا بخوانند و دراين راه با بيشترين، سختترين وبى رحمانه ترين مصايب و مشكلات روبرو گردند. تا آنجا كه اهل بيت رسول خدا، جايگاه رفت و آمد فرشتگان و معادن حكمت الهى را از شهرى به شهر ديگر و روستايى به روستاى ديگر مى بردند.

مجموعه اى ديگر را مى بينى كه شيطان اينگونه آنها را وسوسه مى كند كه، چگونه فرزندانت را در معرض آزار و اذيّت قرار مى دهى؟

نه، هرگز چنين نيست! زيرا دين خدا از خانواده و فرزندانت بزرگتر است و همين دين خداست كه ضامن ايشان مى باشد؛ و اين امام شهيد، فرزندانش همچون على اكبر را كه شبيه ترين مردم به رسول خدا از نظر صورت، سيرت و منطق بود، در راه دين امّت خويش و رسالت خدا فدا و قربانى نمود.

افرادى نيز گمان مى كنند كه رهبرى بايد به دور از خطر باشد... امّا كدام رهبر بزرگوارتر از حجّت خدا، فرزند پيامبر و پناهگاه محرومين، ابا عبداللّه الحسين عليه السلام است؟

چنانكه امام حسين عليه السلام خويشتن را در راه خدا و براى دفاع از رسالت، فدا مى سازد.

بدين سان سيّد الشهدا براى ما مسلمانان، گواهى جاويد بر عليه هرگونه توجيه، بهانه، عقب نشينى و عقب گرد بوده و خواهد بود.

امروزه كه صورت حقيقى خط جهاد مقدّس از سوى بوقهاى كفر و نفاق، دستخوش مسخ مى گردد، ما بيش از هر دوران ديگر به

ص: 86

امام حسين عليه السلام، راه، سيرت و شهادتش نياز داريم.

همچنين امروزه ما از سوى مستكبرين، دست نشانده هاى منافق و گروههاى فريبكار دچار حملات گسترده و بدخواهانه مى گرديم. از اين رو نياز به برپايى جامعه اى توحيدى كه با راه حسينى روشن گشته است، داريم؛ تا بتوانيم در برابر آن حملات ستيزه جويانه پايدارى كنيم و از دستاوردهاى جهادى امّت سرافراز خويش پاسدارى نماييم.

در غير اينصورت و در عدم پايبندى به راه و روش امام حسين عليه السلام بيم آن مى رود كه توطئه هاى مستكبرين و دست نشانده هاى منافق و راحت طلبان فريبكار، بنياد استقلال، شرف و كرامت ما را از هم فروپاشد و ما را به گروههاى پراكندۀ در بند كشيده شده دگرگون سازد.

همانا راه حسين عليه السلام خود به تنهايى ما را به سوى تشكيل جامعه اى توحيدى و پاك رهنمون مى سازد، پس اين راه چيست و جامعۀ استوار برپايه آن، كدام است؟

گوهر اين راه همان توحيد و جهاد مى باشد. توحيدى كه درپى آن، خداوند به ما استقلال مى بخشد و جهادى كه به واسطۀ آن خداوند ما را به سوى، پيشرفت و عزّت هدايت مى نمايد.

مگرنه آنكه استقلال و پيشرفت والاترين امورى هستند كه يك انسان آگاه مى خواهد به آن دست يازد؟

بياييم و اين سخن را بازتر كنيم:

1 - ارزشهاى اصلى كه جامعۀ توحيدى با آن اوج مى گيرد، همان

ص: 87

ارزشهاى وحى مى باشد كه خردها با آن روشن مى گردند و شناختها و دانشها شكوفا مى شوند و اخلاق و آداب پاك مى گردند. اين ارزشها با فرهنگهاى جاهليت فرورفته در ماديات منافات دارند.

بنابراين براى ساختن جامعۀ توحيدى استوار بر پايۀ راه امام حسين عليه السلام بايد رسوبات جاهليت و تعصّبات نژادپرستانه، منطقه اى، منفعت گرايانه و گروه گرايى تنگ نظرانه، و نيز چند گانگى، تفرقه و اختلاف و همچنين به هم پشت كردن، كشمكش و كينه توزى را از جامعه خويش محو سازيم.

ما بايد واقعيت خود را از فرهنگ جهل و نادانى، مكر و فريب، از فرهنگ توجيه و خود فريبى، از فرهنگ خودخواهى و فرصت طلبى، از فرهنگ گوشه گزينى و فروبستگى و فرار از واقعيّتهاى زندگى پاك گردانيم.

زيرا جامعۀ توحيدى سرشار از روحيّۀ مثبت ايثار، روحيۀ باز و فعاليّت، روحيۀ مسؤوليّت پذيرى و چالش و روحيۀ پايدارى و استوارى است و اين روحيه به طور كلّى با آن فرهنگهاى بيگانه منافات دارد.

كربلا و عبرتهاى آن از اين روحيه لبريز است. از اين رو بر ما، كه روزگارى را بر ساحل امام حسين عليه السلام زندگى كرده ايم، حرام است كه از اين مايۀ حيات و آن اراده، دلاورى، دهش حسينى، بخشش، ايثار، جان فشانى، پايدارى، چالش و هر آنچه كه حماسۀ كربلا از فداكاريها داشت، بى بهره بمانيم.

بنابراين فرد فرد ما بايد براى شناخت رنگ و بوى فرهنگى كه

ص: 88

ديگران منتشر مى سازند، سنجه اى حسينى داشته باشيم. از اين رو اگر فرهنگى، فرهنگ جان فشانى و چالش باشد، مشكلى وجود ندارد ولى اگر غير از آن باشد، بايد اين فرهنگ و منادى آن را نفى نماييم تا نقش راهزنان و دزدانى كه راه خدا را مسدود كرده اند، كمرنگ نماييم.

همان كسانى كه پرچم سيّدالشهدا را ربوده و با نام آن با امام حسين عليه السلام پيكار مى كنند؛ افرادى كه بذر شك و وسواس را در نفسها مى كارند و بزدلى، ترس و ترديد را در جان محرومين القا مى كنند و ايشان را به سكوت و فريب امر مى نمايند، و با مجاهدين وفعّالان پيكار مى كنند؛ و دين را براى مصالح خويش مى خواهند و هرگز منافع خود را در راه دين و دگرگون ساختن اين واقعيّت ناگوار فدا نمى سازند. از اين رو مى بينى كه مجاهدان راه حسينى را آماج تهمتهاى پوچ و بى ارزش خود قرار مى دهند، و در كمين مى نشينند تا نقاط ضعف ايشان را بيابند. اينان فراموش كرده اند كه عزلت گزينى، سستى و شانه خالى كردن از زير بار مسؤوليتها گناهى است نابخشودنى؛ لذا بى پروا آن را انجام مى دهند. اينان به راستى سالكان راه شريح قاضى - كه لعنت خدا بر او باد! - هستند.

2 - بياييم نسل نوپا را با روحيه پايدارى و استوارى، دهش و جانفشانى، وحدت و جهاد... يا بهتر بگوييم روحيّۀ حسينى كه از گوشه گوشه حماسۀ كربلا برمى خيزد، تربيت كنيم و از دلاورى و حكمت سيرابشان نماييم؛ شكيبايى و پايدارى را به ايشان تلقين كنيم؛ بذر بلند پروازى و همّت را در دلهايشان بكاريم و به آنها بگوييم كه در برخى از سرزمينهاى اسلامى، حزب سياه اموى هنوز فرزندان

ص: 89

حسين را به قتل مى رساند و هنوز نبرد كربلا ادامه دارد، بنابراين سربازان حق و ياران امام حسين عليه السلام باشيد؛ زيرا همچنان حنجرۀ خونين و بريده سيّدالشهدا، بانگ برمى آورد كه: «آيا يارى كننده اى هست كه ما را يارى كند؟ آيا فريادرسى هست كه به فرياد ما رسد؟ آيا پاسدارى هست كه از اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله پاس دارد؟»

لبّيك اى دعوت كننده به حق! اى سيّدالشهدا! ما ياران تو هستيم.

آرى، اينگونه فرزندانمان را تربيت كنيم. همانگونه كه پدران و مادران بزرگوارمان، گهوارۀ فرزندانشان را تكان مى دادند و ترنّم زيارت عاشورا و صدها سلام بر امام حسين عليه السلام و اهل بيت مظلومش و صدها نفرين بر آنان كه بر آل پيامبر ستم كردند، سرمى دادند.

بنابراين، ما بايد همچون آنها براى فرزندان خويش عمل كنيم تا اينان در برابر تبليغات اموى گونه امروزى مصون بمانند.

هدف از تربيت، آگاهى بخشيدن، تبليغات گويا و نوشتارى ومانند آنها، بايد معرفى نمودن كسى باشد كه امروزه امام حسين عليه السلام را نمايندگى مى كند و طاغوتيان را نفى مى نمايد؛ همچنين رسوا نمودن افرادى باشد كه امروزه نقش يزيد يا شريح قاضى يا اهل كوفه - كه به امام حسين عليه السلام خيانت كردند - را بازى مى كنند.

3 - پيوندهاى حاكم در جامعۀ توحيدى همان روابط حسينى هستند كه هدف آنها با يارى خداوند متعال، آماده سازى نيروى ذاتى قدرتمند، بر عليه هر سركش، طاغوت، آزمند و مستكبر مى باشد.

اين پيوندها هرگز به خاطر شرايط دشوار، دچار تزلزل نمى گردند

ص: 90

بلكه هرچه بيشتر نيرو و استحكام مى يابند.

شايعات ناپاك بر آن خللى وارد نمى كند بلكه بر پيوستگى و همبستگى آن مى افزايد.

اين پيوندها، پيوندهايى جهادى هستند كه بزدلان و كسانى را كه از تبليغات بيگانگان و خيانتكاران تأثير پذيرفته اند و در برابر آن سر تعظيم فرود آورده اند، از جامعه مؤمنين مى راند.

همانا اين پيوندها بر پايۀ اطاعت از رهبرى و اطمينان متقابل ميان رهبرى و مردم استوار مى باشند.

اين پيوندها، روابط فعاليّتهاى جدّى مى باشند، بنابراين در آن جايگاهى براى سست گرايان، دنباله روان و راحت طلبان وجود ندارد.

4 - اقتصاد حاكم در جامعۀ توحيدى، اقتصادى است دفاعى كه اسراف و تبذير، مصرف گرايى و زياده خواهى را نمى شناسد. زيرا آن، اقتصاد پرهيزكارى، صرفه جويى، ايثار و دهش است. اقتصادى است كه براى عزّت و كرامت پيش از لذّت و شهوتهاى تجمّل گرايانه، برنامه ريزى دراز مدّت دارد.

و در يك سخن، كسى كه خواستار عزّت، كرامت، استقلال و پيشرفت مى باشد بايد نفس و جامعۀ خويش را از آمادگى مناسبى برخوردار سازد؛ و راه حسينى، آن آمادگى مناسب براى همۀ آن بلندپروازيهاست.

بنابراين اكنون بر ما واجب است كه دلهاى خود را به سوى نسيم آسمانى كه لبريز از حماسۀ عاشوراست، بگشاييم. بياييد جدّى

ص: 91

و ريشه اى بينديشيم كه چگونه گام بزرگ را در زندگى امّتمان برداريم.

آيا اين همه خوارى و تحقير، از هم پاشيدگى و تفرقه، خود باختگى و فاجعه ها، هتك نواميس و كشتار كودكان و... و... براى ما كافى نيست؟

بياييد و از عاشورا ميعادگاهى با راه امام حسين عليه السلام بسازيم و عهد و پيمان خود را با او، بر اين مبنا كه هم از نظر روحى و هم عملى حسينى خواهيم ماند، تجديد نماييم.

بياييد و آن جامعه به پاخواسته اى را بسازيم كه در سايه سار دين مبين اسلام و راه حسينى قيام كننده بر عليه فتنه هاى جاهليت، سركشى استكبار، بند سلطه گران و فريب آزمندان پناه مى گيرد.

همانا امام حسين عليه السلام چراغ راه هدايت و كشتى نجات است.

بياييم و گوشه هاى تاريك زندگيمان را با اين چراغ الهى روشن سازيم.

بياييد همه ساله از ياد بود عاشوراى انقلابى، مناسبتى براى دفاع از ستمديدگان و محرومان جهان برگيريم.

بياييد براى رسيدن به آن كشتى نجات با گردابهاى فاجعه ها و امواج مصبيتها مبارزه كنيم. زيرا امام صادق عليه السلام فرموده اند:

«كُلُّنا سُفُنُ النَّجَاةِ وَسَفِينَةُ الْحُسَيْنِ أَوْسَعُ، وَفِي لُجَجِ الْبِحَارِ أَسَرَعُ».

«ما همگى كشتى نجات هستيم. امّا كشتى نجات حسين عليه السلام بزرگتر و در درياهاى ژرفتر، شتابانتر مى باشد.»

ص: 92

امام حسين عليه السلام و تحوّل تمدّنى امّت

سيّدالشهدا در وجدان تاريخ رود پاكى را جارى ساخت كه سرشار از ارزشهاى ايمانى است و بر ساحل آن درختان رحمت، عشق و احساسات انسانى مى رويند و با جويهاى مباركى به دل هر مسلمانى پيوند مى يابد.

اين رود جوشان حسينى از پايه هاى عرش سرچشمه مى گيرد.

همان جائيكه يكتاپرستى خالص، تسليم كامل در برابر پروردگار متعال، پاكى از آلودگى شرك و آزادى از پرستش هواهاى نفسانى وجود دارد.

آيا مى دانى چرا در سمت راست عرش چنين نوشته شده است كه

«إِنَّ الْحُسَيْنَ مِصْبَاحُ هُدىً وَسَفِينَةُ نَجاةٍ» «حسين چراغ راه هدايت و كشتى نجات است»؟

زيرا امام حسين عليه السلام درفش دين مبين اسلام را حمل نمود و با نهضت سرخ خويش، بتهاى جبت و طاغوت را نابود ساخت. آرى او نپذيرفت در برابر حكومت طاغوتى يزيد و جبت دينار و درهم كرنش نمايد و با سرافرازى فرمود:

ص: 93

«أَلَا وَإِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِي قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السِّلَّةِ وَالذِّلَةِ. وَهَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ»(1).

«آگاه باشيد! كه زنازاده فرزند زنازاده مرا ميان دو چيز پافشرده است:

ميان شمشير كشيدن و خوارى ديدن! چه دور است كه ما ذلّت را بپذيريم!»

و اينچنين بود كه خداوند، درفش سيّدالشهدا را، آنگاه كه با توحيد پاك به درجۀ شهادت رسيد، تعالى بخشيد.

امام حسين عليه السلام كفرورزيدن به طاغوت و ايمان به خداوند متعال را با جهاد و شهادت خود بر ما نمايان ساخت. از اين رو نمونه اى والا از فرموده خداوند سبحان بود كه:

... فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى... (2) .

«بنابراين، كسى كه به طاغوت [\بت و شيطان، و هر موجود طغيانگر] كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمى چنگ زده است.»

ايّام محرّم كه در آن يادبود شهادت را گرامى مى داريم، از ايّام اللّه است، كه در آن ايمان به خداوند، و ايمان به رسالتهاى الهى و خلوص بندگى براى آفريدگار تجديد مى گردند.

بدين سان دراين ماه نفسهايمان را در رود توحيد، از شائبه هاى ترديد و شرك، پرستش هواهاى نفسانى، فروتنى در برابر طاغوتيان،

ص: 94


1- - حياة الإمام الحسين بن عليّ عليهما السلام، باقر شريف القرشي، ج 2، ص 290-291.
2- - سورۀ بقره، آيۀ 256.

همنشينى با ستم پيشگان و صلح با بدكاران و ريا كاران پاك مى گردانيم.

راه و روش امام حسين عليه السلام همچنان، آبشارى از نور را در تمامى افقها جارى مى سازد. در مقابل، راه دشمنان ستمكارش هنوز با راه شهادت مبارزه مى كند. هرگز اين دو راه، به يكديگر نخواهند رسيد.

زيرا شيعۀ امام حسين عليه السلام براى رسيدن به شرف شهادت از يكديگر پيشى مى گيرند و در هر موقعيّتى پيكار با طاغوتيان را شعار خويش قرار مى دهند. در حاليكه مى بينى آنان كه در ركاب يزيد هستند، در بوسيدن كفشهاى سلاطين و آنها را همچون مدال افتخار بر شانه هاى خود قرار دادن، از يكديگر سبقت مى گيرند.

ماه محرّم الحرام همچنان، ميان اين دو راه جدايى مى افكند.

دعوت كنندگان حسينى و سخنرانان راستين در هر عاشورا، فصلى مبارك براى يارى راه سيّدالشهدا، پيكار با راه تسليم و راحت طلبى و پيمان بستن براى به اهتزاز درآوردن پرچم خونين شهادت كه بر آن عبارت فراموش ناشدنى:

«هَيْهات مِنّا الذِّلَّة» نگاشته شده است، باز مى نمايند.

اكنون، هر مسلمانى فراخوانده شده است تا يا آشكارا يارى خود را براى راه و روش سيّدالشهدا و يا پيروى ذلّت بارش را از يزيد، اعلام بدارد.

اينك با بهره جويى از بصيرتهاى زير مى توان براى گام نهادن در راه عاشورا يارى جست.

1 - اى پيرو راه امام حسين عليه السلام! بدان كه رهبريهاى شرعى امّت كه

ص: 95

تجسّم بخش راه امام حسين عليه السلام است، همان دنبالۀ راستين راه ابا عبداللّه الحسين، شهادت و جان فشانى است. بنابراين اگر آن را شناختى، بدان چنان بياويز كه وسوسه هاى فريبكاران تو را متزلزل نسازد و به خاطر ترس از ستمكاران و دنياى دنيا پرستان از آن دورى نجويى.

اگر آن را نمى شناسى، به دنبالش جستجو كن تا آن را بيابى. مبادا عقب ماندن خويش را با اين بهانه كه، آن كسى را كه راه ابا عبداللّه الحسين را تجسّم مى بخشد، نمى شناسى توجيه نمايى. زيرا - خداى ناخواسته - از آن كشتى كه خداوند متعال آن را نجاتى براى امّت نهاد، باز خواهى ماند.

از اين رو اوّلين گام در راه نهضت، همان يارى رساندن به رهبرى شرعى و ولايت الهى مى باشد.

بنابراين هر كه با حق همصدا گردد، پايه حق را نيرومندتر مى سازد، چنانكه نيرو و استوارى او نيز فزونى مى يابد.

سخنرانان گرامى، شايسته ترين افراد براى فراخواندن مردم به سوى رهبريهاى شرعى و دفاع از راه حسينى اينان مى باشند. و بدين صورت دين خود را در حق سيّدالشهدا ادا خواهند نمود. همچنين به واجب شرعى خويش كه در پيروى از اولياء اللّه نهفته است، عمل خواهند نمود.

2 - جريان فعّال در امّت، آن جريانى كه در جمعيتهاى ربّانى، بنيادهاى خيريه، هيئتهاى مذهبى و مانند آنها نمايان مى گردد همان هسته جامعۀ اسلامى مى باشد. بنابراين ما بايد از مسير اين جريان

ص: 96

با تمام قواى خويش پشتيبانى نماييم. از اين رو مى توان از رهگذر منبرهاى حسينى مردم را متوجّه اين جريان نمود تا با آن همدل و همصدا شوند و با اموال خويش از آن پشتيبانى نمايند.

و اگر با پايان يافتن محرّم، اين جريان نيرومندتر و استوارتر گشت و حركتهاى خيرى به پاخواسته از نظر كمى و كيفى فزونى يافت، اين دليل موفّقيت ما دراين موسم مبارك مى باشد.

3 - امّت در مشكلات بسيار سختى به سرمى برد. آشكارترين آنها، از هم گسيختگى، شانه خالى كردن از بار مسؤوليت، دورى از فرهنگ وحى، همگونى با كفّار و از دست دادن ارزشهاى تمدّنى كه دين به آنها بشارت داده است، مى باشند.

بنابراين بايد براى آگاه ساختن امّت از راه حلهاى مشكلات ومقابله شجاعانه با آنها از موسم مبارك محرّم و هر آنچه از روحيۀ ايمان و هدايت الهى به همراه دارد، بهره بجوييم.

بدين سان، اين ماه براى سخنرانان گرامى فرصتى است مناسب تا مردم را به ضرورت شناخت همديگر و همكارى آگاه سازند و اينكه هر فرد مسؤوليت شرعى در برابر دين، امّت و اصلاح واقعيت امّت خويش دارا مى باشد.

4 - امّت ما، يك قرن است كه با موجى از فرهنگهاى جاهليّت كه عقايد مردم را به سخره گرفته و شبهاتى را پيرامون اصول دين وپايه هاى تمدّن ايشان ايراد مى نمايد، روبه رو گشته و امروزه كه به يارى خداوند متعال، جريان اسلام خواهى رشديافته و مردم به سوى پايه هاى دين خويش بازمى گردند، موج تازه اى را مى يابيم كه از گذر

ص: 97

كانالهاى تصويرى جهانى به سرزمين ما هجوم آورده اند. كانالهايى كه فيلمهاى مبتذل را پخش مى كنند تا شايد جوانان ما را شيفتۀ خود سازند و از گذر آن فيلمها، مخفيانه انديشه هاى غربى را به آنها تلقين نمايند. و همچنين با چيره شدن بر تبليغات، مى خواهند خردهاى ما را براساس مصالح و هواهاى نفسانى خود بسازند.

بنابراين بر ماست كه به دژ مستحكم فرهنگ الهى زلال خويش پناه بريم و به واسطۀ آن مسؤوليت روبه رو شدن با اين موج تازه از تهاجم فرهنگى را بپذيريم.

قرآن كريم همان ريسمان محكم الهى و پيوند دهنده آسمان وزمين است؛ پس اگر ما به راستى به سوى آن بازگرديم، ديگر رنج تهاجم فرهنگى جديد را نخواهيم چشيد.

بر سخنرانان گرامى واجب است كه از آيات قرآنى، نكاتى را براى ردّ شبهات خنّاسان الهام بگيرند و فرصت گردآمدن مردم را براى يادآورى آنها به سوى خدا، روز قيامت، رسالتها و آن اصول فكرى كه در كتاب الهى خود مى يابيم، غنيمت بشمارند.

همچنين بايد مردم را به سوى قرائت قرآن كريم، تدبّر وژرف انديشى در آيات آن، پند گرفتن از قرآن و بازسازى روح وروانشان براساس اين كتاب الهى فرابخوانند.

سنّت شريف معصومين تابشى است از نور الهى. بنابراين بايد از آن راه هدايت را بيابيم و در آن تأمّل نماييم. زيرا، سيرۀ پيامبر واهل بيت پاكش همان تجسّم وحى و نمونۀ واقعى سنّت است.

پس با فراخواندن مستمر به سوى بازگشت به سفرۀ قرآن و سنّت

ص: 98

پيامبر و اهل بيت گراميش مى توانيم در برابر تهاجم خائنانه اى كه هر روز با آن روبرو هستيم، ايستادگى نماييم.

5 - شعاير حسينى، سفرۀ الهى مباركى مى باشند. از اين رو انديشمندان، سخنرانان و فرهيختگان مكتبى به اين امر خوانده شده اند كه در بالاترين درجه امكان، از اين شعاير بهره بجويند. و آن ميسّر نخواهد شد مگر با دادن بعد الهى و محتواى مكتبى به اين شعاير و هرچه نزديكتر ساختن آنها به هدفهاى والايى كه امام حسين عليه السلام از نهضت الهى خويش به جاى گذاشته است.

6 - براى تحقّق بخشيدن به هدفهاى نهضت حسينى، بايد مشورت و همكارى نماييم به ويژه دربارۀ آنچه كه به راه حلهاى مشكلات امّت بازمى گردد. پس بايد ما مشكلات و راه حلها را از گذر همپيوندى و مشورت سخنرانان با علماى مسؤول مناطق گوناگون، فرهيختگان، مسؤولين امور جامعه و همچنين با ساير مردم، بشناسيم. از اين رو هرچه سخنران به ضمير امّت خويش نزديكتر باشد، پند و اندرزهايش در امّت اثر بخشتر خواهد بود.

ص: 99

امام حسين عليه السلام و بيدارى تمدّنى

با آغاز ماه محرّم، نسيمهاى هدايت نيز وزش خود را از درون آرامگاهى در كربلا كه ايمان، پاكى و آزادگى را در آغوش گرفته است، آغاز مى نمايند. هرچه در ماه محرّم پيش مى رويم و به روز عاشورا نزديك مى گرديم، وزش و شميم نسيمهاى هدايت فزونى مى يابند.

آرى، در سرزمين جوانمرديها كه هرگز پايان نمى يابد ودر روز يادبودى كه هرگز كهنه نمى گردد، هزاران هزار اندرز و حكمت نهفته است.

به راستى در آنجا بهشتى وجود دارد كه به پهناى افق، امتداد مى يابد. ميوه هاى آن، خردى است پاكيزه از آلودگى ترديد و شرك و احساساتى است طاهر، از چركيهاى خودپرستى و تعصّب.

خداوند اراده كرده است كه صدقات را بيفزايد؛ و كدام صدقه پاكتر از جانفشانى و قربانى نمودن همچون امام حسين عليه السلام مى باشد.

همچنين خداوند ربا را نابود مى كند؛ و كدام ربا ناپاكتر از برپا ساختن حكومت بر جمجمه هاى انسانهاى شريف و آزاده همچون برپا سازى حكومت منقرض اموى مى باشد.

بدين سان پروردگار جهانيان با حكمت، قدرت و عزّت عظيم

ص: 100

خويش از قطره هاى خون امام حسين عليه السلام كه بر قطعه اى از سرزمين عراق در لحظه اى از تاريخ كشمكش ميان حق و باطل ريخته شد، رودى بزرگ و سرشار از احساسات پاك و حكمت روشن جارى ساخت تا بدين صورت، امام حسين عليه السلام همانگونه كه بر پايۀ عرش عظيم نگاشته شده است: «چراغ راه هدايت و كشتى نجات» گردد.

خداوند متعال با جارى شدن اين رود مبارك بر هر قطعه اى از زمين، ميوه ها و نهالهايى را، متناسب با آن سرزمين مى روياند.

بدين سان راه عاشورا در پايدارى جنوب لبنان تا پيروزى و انتفاضۀ فلسطين كه به يارى و اذن خداوند متعال پايان نخواهد يافت مگر آنكه به پيروزى آشكار دست يابد، تجلّى يافت.

همچنين اين مسير پاك در عراق، استقامت بزرگى را كه بر عليه ستمگرترين طاغوتيان زمان برپا گشته بود با جانفشانيها و فداكاريهاى گرانمايه در راه خدا، تغذيه نمود.

از طرفى همين روش، در سرزمينى همچون جمهورى اسلامى ايران به صورت نهضت تمدّنى در سازندگى و پيشرفت نمايان مى گردد.

چنانكه اين راه و روش به ملّتى ديگر چون ملّت ما در خليج، پويايى آشكارى را براى پايدارى در برابر تهاجم فرهنگى و استوارى بر ارزشهاى مكتبى مى بخشد.

زيرا رودى است با بركت كه نياز هر امّتى را براساس موقعيّت زمانى و مكانى او، برآورده مى سازد.

همچنان اين رود لبريز است و ملّت ما تشنه؛ هر آنچه آشاميديم هنوز ما را سيراب نكرده است. از اين رو ما بايد بسيار بنوشيم.

ص: 101

پس چرا سستى مى كنيم؟ مى دانيم كه جهانى شدن، اوج دگرگونى تكنيك در جهان مى باشد. از اين رو افقهايى را به سوى آينده و نيز درهايى از تهاجم ويرانگر كه دراين موارد نهفته است بر ما مى گشايد:

الف - تهاجم اقتصادى در چهارچوب «گات» مى تواند آنچه را كه در طول نيم قرن از صنعت ملّى نارس بنا ساخته ايم، درهم شكند تا دوباره به بازارى براى كالاهاى بيگانه ارزانتر و با كيفيّتى بهتر تبديل گرديم.

ب - تهاجم تبليغاتى كه سرزمين ما را به شبكۀ ارتباطات بين المللى پيوند مى دهد و در ازاى آن، سرزمين ما را زير سلطۀ ابرقدرتهاى علمى و تبليغاتى قرار مى دهد.

ج - تهاجم فرهنگى كه نابود ساختن ساختار فرهنگى و اجتماعى ما را هدف خود قرار داده تا امّت با عزّت ما را به غبارى پراكنده دگرگون سازد و سپس آن را براساس هواهاى نفسانى و گمراهيهاى خودشان شكل دهند.

از اين رو با نهضتى كوبنده مى توانيم مانع اين تهاجمهاى ويرانگر گرديم ونيروى اين نهضت در عاشوراى حسينى نهفته است. پس بياييم با تمام وجود خويش و بدون هيچ ترديد و سستى از آن بهره بجوييم.

غرب و ملّتهاى مستضعفى كه از آن پيروى مى كنند تنها تكنيك را به دست گرفته اند و با استفاده از آن بر حكومت جهانى سوار گشته اند. امّا اينان در ارزشها واقعاً نيازمند هستند. زيرا با دستهاى خويش آنچه را كه از پدران و ارزشهاى نمونه به ارث برده اند، نابود ساختند؛ در حاليكه خود بسيار نيازمند آن ارزشها مى باشند؛ چرا كه

ص: 102

شبكۀ ارزشهاى متزلزل نمى تواند قدرت بزرگ تكنيك را كنترل كند.

اينك ما به شكرانه خداوند متعال و هر آنچه از هدايت رسالتها، ميراث جهاد و شرف فداكارى به ما بخشيده است، مى توانيم بر اسب جهانى شدن سوار گرديم و به درهاى گشوده يورش ببريم. از اين رو با يارى خداوند سبحان شبكۀ ارتباطات، ماهواره ها، اقتصاد باز و... به راهى براى اصلاح و ابزار هدايت دگرگون خواهند گشت.

امّا چگونه به اين امر بپردازيم؟

الف - بايد ناگزير از سطح حساسيّت ها، تعصّبات و خودپرستيها كه خاستگاه كشمكشهاست فراتر برويم و به آسمان وحدت به واسطه دانشى خردمندانه، ارزشگرايى پرهيزكارانه و روحيۀ نيكوكارى صعود نماييم.

اگر ما در لاك خود فروبرويم، خيلى از چيزها را از دست مى دهيم. و اين خواستۀ شيطان است تا ما نتوانيم به سوى آويختن به ريسمان الهى پيش برويم.

از سويى، خودخواهى و ميراث ناپاك آن كه در تعصّبات نمايان است همان مركب شيطان مى باشد. كه عوامل درونى كينه، تعصّب، رشك، آزمندى و ديگر عوامل درونى را در ما برمى انگيزد تا حركت تمدّنى ما را فلج نمايد.

پس بياييم و آن را، بدون بازگشت به دور بيفكنيم و از روز عاشورا چگونه غلبه كردن بر وسوسه هاى شيطان را بياموزيم.

ب - براى اينكه بتوانيم هرچه بيشتر از يادبود عاشورا بهره بجوييم و آن را ابزار نهضتهاى تمدّنى و دليلى براى چالش عليه عقب ماندگى

ص: 103

قرار دهيم، ناگزير بايد انديشمندان و سخنرانان گرامى به ايفاى نقش خويش در دگرگون ساختن نهضت كربلا از يك ميراث تاريخى به راهنماى عصر حاضر، و از احساساتى شورانگيز به حكمتى خردمندانه كه به واسطۀ شور احساسات روشن مى گردد، بپردازند.

همچنين بايد بر مشكلات روز و نتيجه گيرى بصيرتها ازآنها توجّه كامل مبذول بدارند. بدين سان مى توانند هرچه بهتر از ميراث آكندۀ ما از كرامات بهره جويند.

ج - در ايّام محرّم كه فرزندانمان با سنين مختلف به مراسم عزادارى و سخنرانى مى شتابند، برايشان پرسشهاى گوناگونى پيرامون امام حسين عليه السلام و يارانش پيش مى آيد و روحشان از احساسات بى آلايش شعله ور مى گردد. بنابراين محرّم بهترين فرصتى است براى رشد ارزشها در وجود ايشان و پايه ريزى روحيۀ ايمان و پرهيزكارى در روانشان. از اين رو فرد فرد ما مسؤول كشت نهالهاى معرفت در جوانانمان مى باشيم.

امروزه مادران بيش از پيش مسؤول تفسير حديث كربلاى حسينى و آموزه هاى ايمانى آن به فرزندانشان به ويژه خردسالها مى باشند. پدر نيز چنين وظيفه اى بر دوش دارد، به ويژه نسبت به فرزندان بزرگتر.

بدين سان همۀ انسانها بايد يكديگر را سفارش نمايند و آموزه هاى نهضت والاى حسينى را براى يكديگر نتيجه گيرى كنند.

امام حسين عليه السلام امام همۀ ما مى باشد. پس او را آموزگارى بزرگ، رهبرى عظيم و پدرى مهربان قرار دهيم؛ شايد كه با كشتى او نجات يابيم و با چراغش، هدايت گرديم. ان شاء اللّه!

ص: 104

ص: 105

ص: 106

بخش دوّم: در مسير امام حسين عليه السلام

امام حسين عليه السلام نشانۀ خرد و احساس

احاديث نبوى شريف، عظمت در انديشه، بينشها، اخلاق و ايمان را تجسّم مى بخشند و علاوه بر آن احاديث قدسى روايت شده به واسطۀ رسول اكرم صلى الله عليه و آله، شخص جوياى حقيقت را هرچه بيشتر به سوى تعمّق و ژرفنگرى سوق مى دهد تا جائيكه سطح بصيرتش به ژرفاى ايمانى مطلوب كه خواسته اين پيامبر گرامى بود، دست يابد.

از جمله اين احاديث، فرموده رسول اكرم صلى الله عليه و آله دراين باره كه:

الحسين:

«مِصْبَاحُ هُدىً وَسَفِينَةُ نَجاةٍ» (1)«حسين، چراغ هدايت و كشتى نجات است.» و در اشاره به بزرگى و تقدّس اين حديث مبارك، چنين توصيف نمودند كه اين حديث بر سمت راست عرش نگاشته شده است. براى اينكه به سطح مسؤوليّت دينى و تمدّنى خويش برسيم، ناگزير از تدبّر و دستيابى به ابعاد اين حديث شريف مى باشيم. زيرا اين روايت و مانند آن كه از زبان پيامبر خدا و اهل بيت پاكش جارى

ص: 107


1- - بحارالانوار، ج 91، ص 184، ح 1.

شده است، هرگز همچون سخن يا داستانهاى روايت شده از ديگر انسانها نيست كه ما بتوانيم به سادگى و با سطحى نگرى از آن بگذريم.

بنابراين تدبّر، ژرفنگرى و احاطه ما به سخنان شريفشان، ميزان اهمّيت و بزرگداشتن ما را به موقعيت والاى ايشان مى رساند؛ زيرا اهمّيت بخشيدن و بزرگداشتن، دو وظيفه اى هستند كه خداوند بر دوش ما مسلمانان نهاده است.

به علاوه، اهمّيت دادن ما به اين احاديث بى نظير، به منزله نشانۀ عملى اهتمام ما به خود ما مى باشد. زيرا اين روايات براى نجات ما از چنگال دنيا و غرورش آمده اند تا آموزه و راهى اساسى و همدوش قرآن در زندگانى و تلاش سخت ما به سوى خداوند باشند.

فرموده رسول اكرم صلى الله عليه و آله دراين باره كه حسين چراغ هدايت است، به چه معنا مى باشد؟ هدايت به چه معناست؟ چراغ هدايت بودن ابا عبداللّه يعنى چه؟ نقش چراغ در زندگى انسان چيست؟ و مسؤوليّت انسان درباره اين چراغ چيست؟

سپس كشتى نجات چيست؟ و امام حسين عليه السلام چگونه، كشتى نجات مى باشد؟ و ما چه وظيفه اى در مورد اين كشتى داريم؟

من اين پرسشهاى مزبور را براى يك بازى فكرى يا ادبى مطرح نكرده ام و هرگز اين ادّعا را ندارم كه هركسى توانايى پاسخگويى درست به اين پرسشها را دارد؛ مگر كسى كه خداوند به او اين توفيق را داده باشد. همانا هدف از طرح اين پرسشها، جلب توجّه مؤمنين به سوى ضرورت ژرفنگرى در حقيقت امام حسين عليه السلام و نقش الهى

ص: 108

عظيم وى و ضرورت آگاهى از مسؤوليتهاى خود دربارۀ سيّدالشّهدا و پدر آزادگان و هدف جاودانه او مى باشد. بنابراين پاسخ به اين پرسشها در عين معناى ژرف آن، پيچيده نمى باشد.

بنابراين آنچه كه دراين چارچوب براى ما مهم است، همان بالابردن سطح انديشه خود مى باشد تا به حقايق نورانى اين حديث نبوى شريف دست يابيم.

دراينجا بايد به اين حقيقت اشاره كنيم كه انسان از دو بعد اساسى تشكيل شده است. اين دو هميشه به يكديگر نيازمندند. بعد اوّل، بعد احساسات و دوّمين، بعد انديشه، خرد و بصيرت مى باشد. بعد اوّل در نزد انسان موقعيّتى شبيه به موقعيّت سوخت در اتومبيل دارد.

مى دانيم كه اين ساخته بشرى بدون نيرو نمى تواند حركت كند يا به عبارت ديگر، اتومبيل بدون سوخت هيچ ارزشى ندارد حال اينكه از تكنولوژى پيشرفته باشد يا عقب افتاده.

امّا سؤالى كه اكنون پيش مى آيد اين است كه: آيا سوخت به تنهايى براى حركت اتومبيل كافى مى باشد؟ صدالبتّه كه پاسخ منفى است. زيرا ابعاد ديگرى در حركت اين اتومبيل نقش بزرگى ايفا مى كنند، كه نمونۀ آنها گاهى در موتور و گاهى در چرخها و گاهى ديگر در دستگاههاى اساسى متعدّد ديگر تجسّم مى يابند.

اين حقيقت بر حقيقت هستى و شخصيّت انسان منطبق مى گردد.

زيرا تصوّر حركت و پويايى در انسانى كه احساسات در او مرده است، جداً دشوار مى باشد. چرا كه احساسات در انسان ايجاد انگيزه براى حركت، نشاط و كنش و واكنش مى نمايد.

ص: 109

بنابراين كسى كه شهوت و احساس گرسنگى، درد و آسايش خواهى در او مرده است، همچون موجود يخزده اى مى باشد. زيرا مجموعۀ اين احساسات و مانند آنها به وجود انسان معنا مى بخشد. از اين رو پدر هنگامى پدر حقيقى مى باشد كه مى بيند فرزندانش از گرسنگى رنج مى برند، پس براى تأمين آنچه دوست دارند مى شتابد.

زيرا از جهتى در برابر خانواده اش احساس مسؤوليت مى نمايد و از جهتى ديگر معناى گرسنگى و اثر آن را مى داند. بنابراين او براى تأمين امنيّت معيشتى براى خانواده اش خود را به آب و آتش مى زند. همچنين مادرى كه خواب شيرين خود را براى شير دادن نوزادى كه گرسنگى او را آزار مى دهد، برهم مى زند. صدالبتّه انگيزه اين امر، احساسات و مهرمادرى مى باشد. زيرا اين مادر مى داند كه چرا نوزادش مى گريد و در عين حال درد ناشى از گرسنگى را كه نوزاد از آن رنج مى برد، درك مى نمايد.

بدين سان احساسات در دو نمونه بالا همان عامل ايجاد انگيزه در ساختن كانون گرم خانواده مى باشند. پس از آن، بعد خرد در حركت انسان مؤثّر است. زيرا احساسات بدون خرد، معناى خويش را از دست خواهند داد.

آنچه كه در اينجا مهم است همان تأكيد بر اينكه امام حسين عليه السلام نياز عقلى امّت اسلامى را همچون نياز عاطفى آن برآورده مى سازد.

زيرا امام حسين عليه السلام همانگونه كه براى عموم مسلمانان - بنابر روايت رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه او را به (سفينة النجاة) كشتى نجاتى توصيف كرده كه نقش نجات بخش را در هنگام رويارويى با امواج، طوفانها

ص: 110

و گردابها ايفا مى كند - به منزله نقطۀ اميد و عاطفه مى باشد، او نيز به واسطۀ شعارها و دستاوردهاى دينى خويش (مصباح الهدى) چراغ راه هدايتى گشت براى مؤمنينى كه در راه خويش با انحرافات فكرى و سياسى روبرو مى گردند.

امّت اسلامى همچنان، از هنگام شهادت ابا عبداللّه الحسين با حرارت انقلابى حسينى گرم مى شود. زيرا امام حسين عليه السلام كشته اشكهاست (قتيل العبرات).

بدين معنا كه او كشته گشت تا اشكها را براى امّت مسلمان به بار آورد. چرا كه انسان مسلمان هنگامى كه چشمانش مى گريد ودلشكسته مى گردد، دلش براى الهام گرفتن معانى زنده از آموزه هاى تمدّنى دين آماده تر مى شود. مثل او چون زمينى مى باشد كه قابليت جذب باران آسمان را دارد؛ آنگاه شكافته مى گردد و از آن نهال مى رويد. در حاليكه زمين سخت پاسخى به باران و رسالت فراخوانى آن براى رويش نمى دهد.

پس هنگاميكه انسان مى گريد و دلشكسته مى گردد، آيات قرآن كريم راه خود را در وجود او باز مى يابند و با پاسخى مثبت در دل او روبرو مى كردند كه، انسان را به اعتقاد و تمسّك به قرآن و تطبيق آن، فرامى خواند.

امّا انسان كودن يا مستهزئى كه هيچ گونه احساسى ميان او و آيات قرآن را پيوند نمى دهد، هرگز نمى تواند از قرآن بهره بجويد هر چند كه آن را تلاوت نمايد. چنانكه از رسول بزرگوار اسلام پرسيده شد كه:

ص: 111

«خداوند كجاست؟» فرمودند: «نزد دلشكستگان.»(1)

بنابراين مى بينيم كسى كه شعائر حسينى را برپا مى دارد، به انسانى پاك، طاهر و بى آلايش متحوّل مى گردد. چرا كه اين اشكها و ان قلب شكسته، وجودش را از گناهان شستشو داده و او را پاك نموده است. آرى، دل او با احساس و حماسه شستشو داده شده است.

اينك به نظر مى رسد راه، آشكار و روشن است. تا آنجا كه برپا دارنده شعائر حسينى به طور خواسته يا ناخواسته به قانون محاسبه نفس باز مى گردد. زيرا او به عظمت بى انتهاى امام حسين عليه السلام يقين دارد و از گذر تاريخ به آنچه امام حسين از دهش، ايثار و شجاعتى كه در همۀ دورانها بى نظير مى باشد، انجام داده است، آشنا مى باشد.

از اين رو مى بينى كه به نفس خويش بازمى گردد و آن را به خاطر كوتاهيهايى كه منجر به ارتكاب گناه و خود باختگى ناشى از مشكلات و گردنه هاى زندگى شده است، سرزنش مى نمايد.

بدون ترديد، توبه عملى كه با اعتقاد استوار به ولايت امام حسين و اهل بيت پاكش همراه مى باشد، توبه اى است راستين و پذيرفته شده در نزد خداوند متعال.

بدين سان احساسات راستين اهمّيت بسيار بزرگى در زندگى يك انسان دارد. تا آنجا كه او را به حركت و پويايى وامى دارد و هدفها

ص: 112


1- - بحارالانوار، ج 70، ص 157: «سُئِلَ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أَيْنَ اللّهِ؟ فَقَالَ: عِنْدَ الْمُنْكَسِرَةُ قُلُوبُهُمْ».

و آرزوهاى والايى را مى آفريند. از اين رو، زندگى انسان زمانى زندگى نام مى گيرد كه انسان براى تحقّق امرى تلاش نمايد؛ در غير اينصورت آن را زندگى نمى نامند.

ياران امام حسين عليه السلام نيز به اين حقيقت دست يافتند و هنگامى اين زندگى را ترك نمودند كه مطمئن گشتند تاريخ، دستاوردهاى ايشان را با حروف نورانى در دلهاى مؤمنين - كه براى انتقام از ستمگران و سلطه گران بر قيام الهى پافشارى مى نمايند - خواهد نگاشت.

ولى بايد به اين نكته توجّه نماييم كه انسان علاوه بر احساسات شورانگيز، به چراغ هدايت نيز نيازمند است، چرا كه چراغ همان چيزى است كه نور مى افشاند و هدايت همان امرى است كه انسان را به راه راست رهنمون مى سازد. لكن ما كه به منزله امّتى مسلمان هستيم از اين جهت دور از امام حسين عليه السلام مى باشيم. زيرا متأسّفانه تنها با سيّدالشّهدا در احساسات و مصيبتهايش همراه مى باشيم.

براى هرچه شفافتر شدن اين امر بايد گفت براساس تاريخ كربلا، امام حسين عليه السلام ويارانش شب عاشورا را از دشمنان مهلت خواستند.

وصدالبتّه اين مهلت خواهى به خاطر ترس از مرگ يا شهادت نبود.

زيرا اين كاروان بى باك در حالى به سرزمين كربلا گام نهاد كه از قبل مى دانست سرنوشتش به كجا منتهى خواهد شد؛ ودليل اين گفته آن است كه امام حسين عليه السلام اندكى قبل از ترك مدينه منوّره براى رد كسانى كه او را از كشته شدن و رويارويى زنان وكودكانش با آزار و آوارگى از سوى لشكر اموى بر حذر مى داشتند، فرمود:

ص: 113

«قَدْ شاءَ اللّهُ أَنْ يَراهُنَّ سَبايا»(1).

«خدا خواسته آنان را اسير ببيند.»

علّت اين مهلت خواهى كه به آن اشاره شد، اشتياق در تجديد پيمان با كتاب خداوند تبارك و تعالى بود. زيرا امام حسين عليه السلام قرآن ناطق بود. از اين رو در حركت و راه او قرآنى را مى بينيم كه با راستى حديث و درستى امانت، فداكارى و جان فشانى در ذات الهى سخن مى گفت. پس واقعۀ كربلا تجسّمى راستين از آموزه هاى قرآن و وحى نازل شده، بود.

ما مسلمانان نيز هرچه پيوند خود را با قرآن و آموزه هايش محكمتر نماييم، هرچه بيشتر به امام حسين عليه السلام نزديك خواهيم شد. عكس اين امر نيز درست مى باشد. زيرا هر دو سوى اين ارتباط، ارادۀ الهى را كه در ضرورت نجات نفس انسان از وسوسه ها و انحرافات است، نمايان خواهد ساخت.

پروردگار متعال مى فرمايد:

قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ... (2) ؛ «بگو: اگر خدا را دوست مى داريد.» يعنى اگر ادّعاى عشق به اللّه، رسول و اولياء اللّه را داريد: فَاتَّبِعُونِي«پس از من پيروى كنيد.» براين اساس كه اين عشق ناگزير از اطاعت براى نزديكى به او باشد، و نه عشقى پوچ. پس پيروى با معانى و مصاديق مختلف آن و با آنچه از فداكارى، دلاورى

ص: 114


1- - حياة الإمام الحسين بن عليّ عليهما السلام، باقر شريف القرشي، ج 2، ص 297.
2- - سورۀ آل عمران، آيۀ 31.

و جانفشانى ادّعا مى نمايد، همان عشق خواسته شده است. و اگر عشق با اطاعت خداوند همراه گردد، نتيجۀ عملى آن اينگونه خواهد شد كه: يُحْبِبْكُمُ اللّهُ، «تا خدا نيز شما را دوست بدارد.»

بنابراين اگر احساس و خرد درهم آميزند، رستگارى را به دنبال خواهند داشت. چنانكه خداوند متعال مى فرمايد:

يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * قُلْ أَطِيعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّ اللّهَ لَايُحِبُّ الْكَافِرِينَ (1) .

«تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است. بگو: از خدا و فرستاده (او)، اطاعت كنيد؛ و اگر سرپيچى كنيد، خداوند كافران را دوست نمى دارد.»

اين حقيقت يكى از مصداقهاى كفرى مى باشد كه گاهى انسان بدون آنكه احساس نمايد به آن دچار مى گردد و آن هنگامى است كه ميان گفتار و رفتار و ميان اعتقاد و سلوكش تفاوت ايجاد شود.

از امام صادق عليه السلام روايتى كه در برگيرندۀ بزرگترين اهمّيتهاست، چه، اينكه شامل بيان موقعيّت ائمۀ اطهار و ضرورت آنچه را كه بايد شيعيان و پيروانشان بلكه همۀ مسلمانان انجام دهند مى باشد، نقل شده است. حضرت مى فرمايد:

«إِنَّ اللّهَ تَبَاركَ وَتَعَالى أَوْجَبَ عَلَيْكُمْ حُبَّنا وَمُوالَاتَنَا، وَفَرَضَ عَلَيْكُمْ طَاعَتَنَا، أَلَا فَمَنْ كَانَ مِنّا فَلْيَقْتَدِ بِنَا؛ فَإِنَّ مِنْ شَأْنِنَا الْوَرَعَ والْإِجْتهادَ وَأَداءَ الْأَمانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَالْفَاجِرِ، وَصِلَةَ الرَّحِمِ، وَإِقْراءَ

ص: 115


1- - سورۀ آل عمران، آيات 31 و 32.

الضَّيْفِ، وَالْعَفْوَ عَنِ الْمُسِيْءِ، وَمَنْ لَمْ يَقْتَدِ بِنَا فَلَيْسَ مِنّا»(1).

«خداوند تبارك و تعالى، عشق و پيروى از ما را بر شما واجب گردانيده و اطاعت از ما را بر دوش شما نهاده است، پس هركه از ماست، به ما اقتدا نمايد. زيرا پرهيزكارى و اجتهاد، اداى امانت به مؤمن و فاسق، صلۀ رحم، مهمان نوازى و گذشت از بدكار از ويژگيهاى ما مى باشد. پس هركه به ما اقتدا نكند، از ما نيست.»

همچنين فرمود:

«لَاتَسَفَّهُوا فَإِنَّ أَئِمَّتَكُمْ لَيْسُوا بِسُفَهاءٍ»(2).

«كودن و سفيه مباشيد، زيرا ائمّۀ شما كودن و سفيه نيستند.»

پس انسان - براى آنكه به بهشت دست يابد - بايد خويشتن را از ارتكاب معاصى باز دارد و همۀ سعى و تلاش خود را بكار بندد و در راه اداى واجبات شرعى كه - در حقيقت - خود از ابتدا تا پايان مسؤول آنها مى باشد، كوشش نمايد. زيرا ائمّۀ اطهار، انسان سست جامد را دوست ندارند، بلكه مؤمنى را دوست مى دارند كه همۀ تلاش يا نيروى خود را در چارچوب اطاعت بكار گيرد.

امّا اداى امانت چند صورت دارد. يكى از آنها، تحمّل مسؤوليتهاى آسمانى است كه از مفهوم اين آيۀ قرآنى الهام گرفته مى شود:

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ... (3) .

ص: 116


1- - بحارالانوار، ج 72، ص 115.
2- - بحارالانوار، ج 72، ص 115.
3- - سورۀ احزاب، آيۀ 72.

«ما امانت (تعهّد، تكليف، و ولايت الهى) را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم، آنها از حمل آن سربر تافتند، و از آن هراسيدند؛ امّا انسان آن را بر دوش كشيد.»

و ديگرى دور انداختن خيانت است، كه صورت صحيحى از روش ائمّه و شيعيان ايشان را بازتاب مى كند؛ در حاليكه حزب شيطان از تلاشهاى پيگير خود براى مسخ چهرۀ ايشان ميان مردم دست نمى كشد. امام سجّاد عليه السلام دراين مورد چنين مى فرمايد:

«عَلَيْكُمْ بِأَدَاءِ الْأَمَانَةِ، فَوَالَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَوْ أَنَّ قَاتِلَ أَبِي الْحُسَيْنَ بْنَ عَلَِيٍّ عليه السلام ائْتَمَنَنِي عَلَى السَّيْفِ الَّذِي قَتَلَهُ بِهِ لَأَدَّيْتُهُ إِلَيْهِ»(1).

«بر شماست اداى امانت، سوگند به پروردگارى كه محمّد را به حقّ به پيامبرى برانگيخت اگر قاتل پدرم، حسين بن على عليه السلام شمشيرى را كه با آن پدرم را به قتل رساند، در نزد من به امانت مى گذاشت آن را به او باز مى گرداندم.»

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پيش از آن نيز فرموده بود:

«لَاتَنْظُرُوا إِلى كَثْرَةِ صَلَاتِهِمْ وَصَوْمِهِمْ، وَكَثْرَةِ الْحَجِّ وَالْمَعْرُوفِ، وَطَنْطَنَتِهُمْ بِاللَّيْلِ، وَلكِنِ انْظُرُوا إِلى صِدْقِ الْحَدِيثِ وَأَداءِ الْأَمانَةِ»(2).

«بر فراوانى نماز و روزه، حجّ و نيكوكارى، و راز و نياز شبانه آنها ننگريد، بلكه به راستى گفتار و اداى امانت ايشان بنگريد.»

بنابراين آنچه از نظر شرعى مهمتر و مطلوبتر است همان پياده

ص: 117


1- - بحارالانوار، ج 72، ص 114، ح 3.
2- - ميزان الحكمه، ج 1، ص 344.

كردن اعتقادات و باورهاست، و نه بسنده كردن به بعد تئوريك آنها؛ و اين، همان خلاصه و چكيده رسالتهاى آسمانى مى باشد.

علاوه بر آن، خداوند تبارك و تعالى پس از آشكار ساختن نقشۀ ايمانى، كه يك انسان مسلمان بايد براساس آن حركت نمايد، مى فرمايد:

إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ (1) .

«خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد.»

و با اين فرمودۀ خويش، مؤمنين را از گذر ايمان عملى به سوى بلند پروازى برمى انگيزد تا از نيكوكاران برگزيده باشند. بنابراين برگزيده شدن، آن مؤمنينى را در برمى گيرد كه ايمان واقعى، آنها را به سوى پيشرفت و آگاهى بيشتر و گسترده تر از حقيقت وجود و سرنوشت آن، سوق مى دهد.

براى اينكه سخن را بازتر كنيم اين پرسش را مطرح مى كنيم كه:

على رغم وجود ارتباط عاطفى ژرفى كه دوستداران را به امام حسين عليه السلام پيوند مى دهد، تفاوتى آشكار ميان سطح ارتباط عاطفى و ميزان درهم آميختگى فكرى و عقلى با قضيۀ كربلا و بينشها واخلاق امام حسين عليه السلام مى يابيم. به راستى علّت اين امر چيست؟ با توجّه به اين مطلب - كه پيش از اين گفته ايم - كه پيوند عاطفى با امام حسين عليه السلام و قضيّۀ عدالتجويانه او زمانى معنا پيدا مى كند كه آگاهى و تعهّد فكرى

ص: 118


1- - سورۀ آل عمران، آيۀ 33.

به آن بپيوندد.

ما چارچوب فكرى قضيه را فراموش كرده ايم. گويا كه امام حسين عليه السلام در روز عاشورا متولّد شده و در همان روز كشته شده است. چرا كه ما از امام حسين عليه السلام چيزى جز حوادث كربلا نمى دانيم يا نمى خواهيم بدانيم. در حاليكه گوشه گوشه زندگانى امام حسين عليه السلام از آغاز تولّد مباركش در صدر اسلام تا زمان دهشها و جانفشانيهايش در كربلا، همگى عظيم و مهم مى باشند. ما هرگز به خودمان زحمت جستجو و خواندن نامه ها و خطبه هاى آتشين سيّدالشّهدا به معاويه را نمى دهيم. همچنين از مطالعه نامه هاى پر محتواى او كه ويژه زندگى و صفات علماست، غفلت مى ورزيم.

بلكه حتّى براى تدبّر در زيارتهايى كه به خاطر بزرگداشت و شناخت نيكو كاريهاى امام حسين عليه السلام مى خوانيم، تلاش و كوشش نمى كنيم.

آيا تا به حال كسى به آنچه كه اين زيارتها مى خواهند بيان كنند، انديشيده است؟ و چرا گوناگونى را در آنها مى بينيم؟ و چرا هر كدام براى زمانى ويژه قرار داده شده است؟

دراين دوران كه ما نياز شديدى به دستگاههاى تبليغاتى پيشرفته و فعّال داريم، متأسّفانه بسيارى از سخنرانان را مى بينيم كه به آنچه اين زيارتها - با اين توجّه كه از معصومين آمده اند - بيان مى كنند، هيچ اهمّيتى نمى دهند و از آنها كوچكترين بهره اى نمى جويند.

مى خواهم براى شما بگويم كه من هنگاميكه زيارت مشهور به زيارت عاشورا را مى خوانم، عبارتهاى نورانى آن مرا شيفته مى سازد.

از جمله اين عبارات:

ص: 119

«السَّلَامُ عَلَيْكَ يا أَبا عَبْدِ اللّهِ وَعلى الْأَرْواحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنآئِكَ»(1).

«درود بر تو اى ابا عبداللّه و بر روانهايى كه بر آستانت فرود آمدند.»

زيرا روانهايى كه بر آستان امام حسين عليه السلام فرودآمدند، همان روانهاى پيامبران، شهدا، علماء و صدّيقين مى باشند، همان روانهاى پاكى كه برايشان خدمتگزارى دين و سربلندى كلمة اللّه مهم مى باشد.

خوشا به حال آن انسانى كه تلاش و كوشش مى نمايد تا لحظه لحظه زندگى خويش را با امام حسين عليه السلام سپرى نمايد. امامى كه پس از طوفانها و سيلهاى تحريف، سركوبى و سركشى با جهاد و پيكار ايشان پايۀ دين برپا شد. بلكه و بيش از آن، ادامه يافتن نتايج و ثمرات انقلاب حسينى است براى كسانى كه مى خواهند ملّتهاى خود را از بندگى طاغوت برهانند.

ص: 120


1- - مفاتيح الجنان، زيارت عاشورا.

امام حسين عليه السلام ضمانت هدايت و رستگارى

اشاره

امام حسين عليه السلام همانگونه كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل نموده اند، چراغ راه هدايت و كشتى نجات است. انسان در زندگى خويش به دو امر:

هدايت و رستگارى نياز دارد. به هدايت به خاطر شناخت راه و به رستگارى براى رسيدن به هدفها وتحقّق بخشيدن به بلند پروازيهايش.

و امام حسين عليه السلام تحقّق بخشيدن به اين دو امر را تضمين مى نمايد؛ يعنى او تجسّم بخش آن ارزشها و اصولى است كه به واسطۀ وحى نازل شده اند وروشنى بخش راه زندگى انسان مى باشند. امام حسين نيز با راه و كلمات گهربار خود و همچنين عشقى كه در دلهاى مؤمنين افكنده است، نمايانگر نجات انسانها در دنيا و آخرت مى باشد.

اگر در آيات قرآن كريم تدبّر نماييم، خواهيم ديد كه هدايت و رستگارى، سرانجام و پايان راه پرهيزكاران است. از اين رو در آغاز سورۀ بقره فرموده خداوند متعال را مى خوانيم كه:

الم * ذ لِكَ الْكِتَابُ لَارَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ (1) .

ص: 121


1- - سورۀ بقره، آيات 1 و 2.

«الم (بزرگ است خداوندى كه اين كتاب عظيم را، از حروف سادۀ الفبا به وجود آورده)، آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد و مايۀ هدايت پرهيزكاران است.»

سپس به اين آيه مى رسيم كه مى فرمايد:

أُولئِكَ عَلَى هُدىً مِنْ رَّبِّهِمْ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (1) .

«آنان بر طريق هدايت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند.»

بنابراين هدايت همان قرآن است و كسى كه ما را از گذر سخنان و انديشه هايش و تجسّم قرآن به سوى اين هدايت رهنمون مى سازد، امام حسين عليه السلام مى باشد. زيرا او قرآن ناطقى بود كه نهضت و جنبشى را برپا ساخت. به همين خاطر او چراغ راه هدايت است. يا به عبارت ديگر، او تفسير و تأويل درستى از قرآنى مى باشد كه ما را به رويارويى با طاغوتيان و ستمگران و عدم شرك ورزيدن به خداى متعال امر مى نمايد.

سپس او در همان حال كشتى نجات است. زيرا بشريت در معرض فرورفتن در امواج فتنه هاست و خطرها او را تهديد مى نمايد. بنابراين اگر بشريت خواستار رهايى از اين فتنه ها و خطرها مى باشد بايد به راه و روش ابا عبداللّه الحسين بياويزد.

رسالت پيامبران

،

بازگشت به سوى حقيقت دين

از مهمترين وظايف و بزرگترين مسؤوليتهاى پيامبران، بازگرداندن

ص: 122


1- - سورۀ بقره، آيۀ 5.

مردم به سوى حقيقت دين بود. دراين راستا خداوند متعال پيامبران، فرستادگان و اولياء را يكى پس از ديگرى مبعوث گردانيد؛ چرا كه مردم سعى در تهى ساختن دين از محتوايش و بسنده كردن به پوستۀ آن را داشتند. اينان نماز مى خواندند ولى نمازى كه آنها را از فحشا و منكر بازنمى داشت، به سوى خدا و ياد او فرانمى خواند و به سوى اطعام بيچارگان، اداى واجبات و ترك محرّمات برنمى انگيخت. اين نماز همچون نمازى است كه عمر بن سعد در روز عاشورا بجا آورد. در حاليكه او با قتل ابا عبداللّه الحسين كه نماد نماز و همۀ واجبات شرعى بود، نماز را به قتل رسانيد!

براى نمونه حج از جملۀ فرائضى است كه پيش از اسلام نيز وجود داشت امّا مشركين اين فريضه را از درون تهى كرده بودند. زيرا مشركين قريش كه توليت كعبه را داشتند، بر حجّاج واجب ساخته بودند كه با لباسهاى خود طواف نكنند. بلكه لباسهاى تازه اى را از متوليان كعبه خريدارى نمايند و پس از پوشيدن به طواف خانۀ كعبه بپردازند؛ و اين يكى از بدعتهاى آن دوران بود.

بدين سان اعراب براى حج مى آمدند ولى مشركين اين غرامت را برايشان واجب مى كردند. برخى از اعراب فقير كه توانايى خريد آن لباسها را نداشتند، مجبور مى شدند برهنه پيرامون كعبه طواف نمايند.

همچنين مشركين كه نزديك به سيصد بت را در بيت اللّه الحرام جاى داده بودند، پيرامون خانۀ كعبه طواف مى كردند و لبّيك گويان مى گفتند: «لَبَّيكَ اللّهُمَّ لَبَّيك، لَبَّيكَ لَاشَرِيكَ لَكَ، إِلّا شريك

ص: 123

هو لك...»(1).

و بدين سان كلمات عبادت را تحريف و جابجا مى كردند و ادّعاى توحيد و يكتاپرستى مى نمودند، در حاليكه در شرك غوطه ور بودند!

و بدين سان دين مشركين از درون پوچ و بى محتوى بود. چرا كه حج و نمازشان جز سوت كشيدن و كف زدن نبود. چنانكه خداوند متعال مى فرمايد:

... وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً... (2) .

«... نمازشان نزد خانه (خدا)، چيزى جز سوت كشيدن و كف زدن نبود...»

پس آن نمازى كه مى خواندند براى خدا نبود بلكه براى بازداشتن مردم از راه خدا بود.

از اين رو، پيامبر بزرگوارمان براى بازگرداندن حقيقت و گوهر دين، آمد. ائمّۀ اطهار همچنين به ايفاى نقش او پرداختند. امام حسين عليه السلام نيز هنگامى آمد كه مردى بر منبر رسول اكرم تكيه زده بود و به شرابخوارى، زناكارى و هوسبازى با ميمونهايش افتخار مى كرد.

علاوه بر آن، او يكى از شاعرانى بود كه به ترانه و آواز خوانى و توصيف شراب... شهرت داشت!

در آن دوران هم خلافت و هم منبر رسول و همچنين مسجد وجود داشت. ولى هنگاميكه به محتواى آنها مى نگريم، چيزى نمى يابيم

ص: 124


1- - بحارالانوار، ج 3، ص 353.
2- - سورۀ انفال، آيۀ 35.

جز بيدادى فساد، تعصّبات، اختلاف ميان قبايل عربى و ميان عربها و غير عربها و به طور كلى بازگشت به دوران جاهليت با همۀ ارزشهاى فاسد آن.

دراين راستا روايت شده است كه عبداللّه بن عمر براى يارى امام حسين عليه السلام فراخوانده شد. ولى او در پاسخ به دعوت امام حسين عليه السلام بهانه كرد كه سرگرم نمازگزاردن در مسجد النبى است وثواب آن در نزد خدا بالاتر است. و آن در حالى بود كه امّت از راه خود منحرف مى شد، فساد بيداد مى كرد و اسلام به خطر افتاده بود. پس اين نماز چه سودى دارد. چنانكه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«إِذا ظَهَرَتِ الْبِدْعَةُ فِي امَّتِي فَلْيُظْهِر الْعَالِمُ عِلْمَهُ، فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللّهِ»(1).

«اگر بدعت در امّتم پديد آمد، بايد عالم دانش خود را آشكار سازد؛ و اگر چنين نكند، نفرين خدا بر او باد.»

نمازى كه بر عقب نشينى، خودباختگى و تسليم شدن در برابر طاغوت سرپوش مى گذارد. چيزى نيست جز سوت كشيدن و كف زدن...؟!

حال چه كسى جز ابا عبداللّه الحسين كه خداوند او را براى چنين روزى ذخيره كرده بود بايد به وظيفه نابودى اين انحراف گسترده ژرف بپردازد؟

آرى، بدين سان او چراغ راه هدايت و كشتى نجات گشت. زيرا او

ص: 125


1- - بحارالانوار، ج 2، ص 72.

كسى است كه خداوند به واسطۀ او همۀ بشريت را از گمراهى نجات داد و اگر چنين نبود، ديگر نامى از دين اسلام همچون اديان گذشته بجاى نمى ماند.

او به بشريت و همچنين به ما آموخت كه حقيقت دين مهم است و نه ظاهر آن. پس اگر انسانى را ديديم كه نماز مى گذارد ولى پس از نمازش دروغ مى گويد و يا در امانت، خيانت مى كند بايد به او بگوييم كه: نمازت به خودت بازمى گردد. و يا براى شناخت جامعه اى بايد از گذر چگونگى تعامل افراد با يكديگر به آن بنگريم. ببينيم آيا به اداى امانت مى پردازند و يا اموال يكديگر را در ميان خود به باطل مى خورند؟ در حديثى از امام صادق عليه السلام آمده است كه:

«لَاتَنْظُرُوا إِلى طُوْلِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَسُجُودِهِ، فإِنَّ ذلِكَ شَيْءٌ اعْتَادَهُ، فَلَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ لِذ لِكَ»(1).

«به طولانى بودن ركوع و سجود يك شخص نگاه نكنيد. زيرا آن چيزى است كه بدان عادت كرده است و اگر آن را ترك كند به وحشت خواهد افتاد.»

امام حسين عليه السلام آمد تا به ما بياموزد كه دين و ايمان يك حقيقت است. زيرا ايمان تنها اميد و آرزو نيست؛ بلكه ايمان، آن است كه در دل قرار گيرد. پس نماز انسانى كه نورى در دلش يافت نمى شود و توانايى نهى نفس از هوى و هوس را ندارد بلكه، شيطان و هوى و هوس را مى پرستد، به خود او باز خواهد گشت و پذيرفته نخواهد شد. زيرا خداوند تبارك و تعالى نماز را جز از پرهيزكاران نمى پذيرد

ص: 126


1- - اصول الكافى، ج 2، ص 105.

و اين همان حقيقت دين است.

حقايق دين در قرآن

قرآن كريم حقايق دين را چنين آشكار مى سازد:

لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوْا وَأُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (1) .

«نيكى، (تنها) اين نيست كه (به هنگام نماز،) روى خود را به سوى مشرق و (يا) مغرب كنيد؛ (و تمام گفتگوى شما، دربارۀ قبله و تغيير آن باشد؛ و همۀ وقت خود را مصروف آن سازيد؛) بلكه نيكى (و نيكو كار) كسى است كه به خدا و روز رستاخيز و فرشتگان و كتاب (آسمانى) و پيامبران، ايمان آورده؛ و مال (خود) را، با همۀ علاقه اى كه به آن دارد، به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و وامندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق مى كند؛ نماز را برپا مى دارد و زكات را مى پردازد؛ و (همچنين) كسانى كه به عهد خود - به هنگامى كه عهد بستند - وفا مى كنند؛ و در برابر محروميتها و بيماريها و در ميدان جنگ، استقامت به خرج مى دهند؛ اينها كسانى هستند كه راست مى گويند؛ (و گفتارشان با اعتقادشان

ص: 127


1- - سورۀ بقره، آيۀ 177.

هماهنگ است؛) و اينها هستند پرهيزكاران.»

پس روى برگرداندن به خاطر عبادت به سوى مشرق و يا مغرب، از امور ظاهرى دين اسلام است. چرا كه حقيقت دين همان ايمان راستين، انفاق و جهاد فى سبيل اللّه مى باشد. و در جايى ديگر مى فرمايد:

أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَيَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ... (1) .

«آيا سيراب كردن حجّاج، و آباد ساختن مسجدالحرام را، همانندِ (عملِ) كسى قرار داديد كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده، و در راه او جهاد كرده است؟! (اين دو) نزد خدا مساوى نيستند.»

پس آيا ممكن است تنها با دادن آب به حاجيان، مؤمنى راستين گردم؛ در حاليكه نفس خويش را از هوى و هوس نهى نكرده ام و از مقام پروردگارم نمى هراسم و به خاطر مصلحت خواهى، از دين خود روى برمى گردانم؟

خداوند متعال در يكى از سوره ها برخى از صفات پيامبران را چنين بيان مى نمايد:

وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ... (2) .

«و در اين كتاب (آسمانى) از اسماعيل (نيز) ياد كن، كه او در وعده هايش صادق بود...».

ص: 128


1- - سورۀ توبه، آيۀ 19.
2- - سورۀ مريم، آيۀ 54.

يعنى دين، همان راستى در وعده، سخن و پايبندى مى باشد.

سپس مى فرمايد:

وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ... (1) .

«او همواره خانواده اش را به نماز و زكات فرمان مى داد...».

ما ادّعاى تديّن مى كنيم ولى به فرزندانمان اهمّيت نمى دهيم و آنها را به برپايى نماز امر نمى كنيم؛ و صدالبتّه اين امر هيچ پيوندى با اسلام ندارد.

پس از آن دربارۀ حضرت ادريس عليه السلام مى فرمايد:

وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَّبِيّاً (2) .

«و در اين كتاب، از ادريس (نيز) يادكن، او بسيار راستگو و پيامبر (بزرگى) بود.»

از صفات اين پيامبر عظيم الشأن راستگويى در حقّ و حقيقت بود و اين است معناى ايمان. در آيۀ ديگر به يكى از صفات مشترك پيامبران اشاره شده است:

إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً (3) .

«آنها كسانى بودند كه وقتى آيات خداوند رحمان بر آنان خوانده مى شد به خاك مى افتادند، در حالى كه سجده مى كردند و گريان بودند.»

پس حقايق الهى در نزد ايشان به معناى خضوع، خشوع وفروتنى

ص: 129


1- - سورۀ مريم، آيۀ 55.
2- - سورۀ مريم، آيۀ 56.
3- - سورۀ مريم، آيۀ 58.

بود و با كمال تواضع سر تسليم بر آستان حقّ تعالى مى ساييدند.

سپس خداوند متعال در مورد انحرافى كه پس از پيامبران آشكار گشت، مى فرمايد:

فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ... (1) .

«امّا پس از آنان، فرزندان ناشايسته اى روى كار آمدند كه نماز را تباه كردند...».

آنچه از اين آيه برمى آيد آن است كه تباه نمودن نماز همچون ترك آن نيست. زيرا تباه ساختن نماز بدين معناست كه آنها نماز مى گذارند ولى نه آن نمازى كه خداوند مى خواهد؛ چرا كه اينان از شهوتهاى خويش پيروى مى كنند نه از احكام دينشان.

فرصت اصلاح نفس

اينك مى خواهيم بركشتى نجات سوار گرديم و در سايۀ امنيّت الهى، زير پرچم ابا عبداللّه الحسين حركت نماييم. بنابراين بايد واقعيّت فاسد خويش را اصلاح كنيم. اگر ما با همان وضعيّتى كه وارد محرّم شديم از آن خارج گرديم، پس هر آينه فرصت اصلاح خود و اوضاعمان را از دست داده ايم. بنابراين ما بايد از اين موسم شريف براى آماده سازى خود به ويژه در مورد پيوند با يكديگر، بهره بجوييم. پس اگر كسى در دلش نفرت، كينه يا بدگمانى نسبت به برادر مؤمنش دارد، بايد آن را پاك گرداند. همچنين نبايد عزاداريهايمان

ص: 130


1- - سورۀ مريم، آيۀ 59.

دراين ماه به اين خاطر باشد كه مثلاً هيئتمان بهتر از هيئت ديگران يا حسينيّۀ ما برتر از حسينيۀ ديگران باشد. زيرا چنين انديشه اى ريشه در تعصّبات جاهليّت دارد.

آنچه كه مهم مى باشد، همان عملى است كه خشنودى خداوند متعال در آن نهفته باشد، نه اينكه تنها هدف از آن، جلب رضايت مردم باشد. همچنين مجالسمان بايد مركزى براى ايجاد وحدت وهمبستگى گردند. زيرا پرچم امام حسين عليه السلام پرچم وحدت است، نه پرچم تفرقه و اختلاف. و چنانكه ما پراكنده و متفرّق شويم ديگران به ما اشكال خواهند گرفت كه شما يك امام داريد، ولى از يكديگر پراكنده و متفرّق هستيد.

پس بياييم خود را وحدت ببخشيم. زيرا وحدت همان حقيقت دين است. چنانكه خداوند متعال مى فرمايد:

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلَا تَفَرَّقُوا... (1) .

«و همگى به ريسمان خدا، چنگ زنيد و پراكنده نشويد...».

و اين ريسمان الهى همان قرآن كريم، پيامبر اكرم و ائمّۀ اطهار عليهم السلام مى باشد. بنابراين خود را اصلاح كنيم و با ظواهر، آن را فريب ندهيم. پس همانگونه باشيم كه در زيارت عاشورا مى خوانيم:

«إِنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ»(2).

و اين اقتضا دارد كه دوست بداريم، آن كسى كه امام حسين عليه السلام

ص: 131


1- - سورۀ آل عمران، آيۀ 103.
2- - مفاتيح الجنان، زيارت عاشورا.

را دوست مى دارد، و نه اينكه با او اختلاف پيدا نماييم و دشمنى وكينه را در دل بگنجانيم و دراين رقابت نفرت انگيز، قربانى گرديم.

پس خود را پاك گردانيم و با اماممان، سيّدالشّهدا صادق باشيم.

دراين صورت بر كشتى نجات سوار خواهيم گشت و امام حسين عليه السلام شفاعت كنندۀ ما در آخرت و وسيلۀ رهايى ما از مشكلات ومصيبتهاى دنيا خواهد شد.

ص: 132

امام حسين عليه السلام و روش برائت از مشركين

اشاره

در صدر اسلام، مسلمانان جزيرة العرب، از وحى الهى به نيكويى دفاع كردند و به طور پيگير با كفّار پيكار نمودند تا آنكه خداوند متعال آنها را پيروز گردانيد. پس از آن، اسلام، جزيرة العرب را در برگرفت و پرچم توحيد بر گوشه گوشۀ آن به اهتزاز درآمد. دراين هنگام، آفريدگار توانا سورۀ برائت را نازل نمود. اين سوره تنها سوره اى مى باشد كه با «بسم اللّه الرحمن الرحيم» آغاز نمى گردد و اين دليلى است بر خشم خداوند و شدّت انتقام او.

هنگاميكه اين سوره بر دل پيامبراكرم صلى الله عليه و آله نازل گشت ومى خواست مردم را در موسم حجّ بزرگ از مفاد آن، مبنى بر اينكه مشركين از اين لحظه به مدّت 4 ماه مهلت دارند كه جزيرة العرب را ترك كنند وهرگز حقّ بازگشت به حرم امن الهى را ندارند، آگاه سازد؛ جبرئيل عليه السلام بر پيامبر بزرگوار اسلام با اين پيام نازل شد كه، نبايد هيچ شخصى جز تو يا كسى كه تجسّم بخش تو باشد اين سوره را به سوى مشركين حمل نمايد. بنابراين، رسول اللّه، اميرالمؤمنين عليه السلام را فراخواند و سوره را

ص: 133

به او ابلاغ نمود. امام على عليه السلام نيز دراين موسم مبارك كه قبايل مشرك عرب گروه گروه براى موسم حجّ بزرگ در مشعرالحرام - در مكّه مكرّمه - حاضر شده بودند، با شفّافيت تمام برائت از مشركين را اعلام نمود.

دراين زمينه آنچه قابل توجّه مى باشد اين است كه طاغوتيان در طول تاريخ اجازه سخن گفتن در مورد راستى، و فادارى، صلۀ رحم، نماز و زكات و... را به مردم مى دهند؛ ولى واى به حال كسى كه در مورد شرك، رشوه خوارى، فساد، انحراف و منكرات سخن به ميان آورد، چرا كه هميشه برائت از مشركين را نپذيرفته اند.

حال اينكه چرا كلمۀ توحيد با نفى غير خدا آغاز و با اثبات خدا پايان مى يابد؟

«لا إله الّا اللّه» «نيست معبودى جز خدا» و چرا خداوند هر گناهى را جز شرك ورزيدن مى بخشد، و چرا شرك را ستمى بزرگ به شمار مى آورد، و چرا هميشه پيامبران در طول تاريخ با شرك و مشركينى كه غير از خدا، پروردگار ديگرى را برمى گزيدند، پيكار مى نمودند؟

زيرا لغزشگاه بزرگى كه بشريت را تهديد مى كند، اين است كه از بشريت خواسته مى شود خدا را نفى نكند، و عين حال به او شرك بورزد. همه چيز به وجود خدا گواهى مى دهد ولى مردم معمولاً مى خواهند جز او را نيز بپرستند و آفريده هاى ديگرى چون سنگ يا انسان و يا برنامه هاى گوناگون را اولياى خود قرار دهند.

مشكل اين است كه انسان تا زمانى مى خواهد خدا را بپرستد كه در آن براى وى، مصلحتى وجود داشته باشد. بنابراين او را مى بينى كه

ص: 134

گاهى خدا را مى پرستد و گاهى براى طاغوت فروتنى مى كند. پس لغزشگاه خطرناكى كه شيطان مى خواهد انسان را به آن بيفكند اين لغزشگاه مى باشد؛ اينكه اگر شب را تا صبح به نماز بگذارد، مشكلى نيست؛ امّا اگر براى او امورى چون: قيام براى خدا، گواهى دادن به عدل و داد، نفى منكرات، پايدارى در برابر طاغوت و نفى انحراف واجب گردد، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ للّهِِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ... (1) .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، كاملاً قيام به عدالت كنيد، براى خدا شهادت دهيد، اگرچه (اين گواهى) به زيان خود شما بوده باشد...»

دراين هنگام است كه تصميم گرفتن براى وى بسيار سخت مى گردد. زيرا كسى كه در برابر حاكم ظالم پايدارى كند و فساد و انحراف او را نفى و محكوم كند، اين حاكم هرگز نمى تواند در برابرش سكوت كند.

بدين سان ابراهيم خليل، بت شكن گشت. چرا كه او انحراف را نفى نمود و از رهگذر نفى پرستش خورشيد و سياره ها مسير يكتاپرستى را آغاز نمود. در آنجا كه مى فرمايد:

إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ... (2) .

«من روى خودرا به سوى كسى كردم كه آسمانها وزمين را آفريده است...».

ص: 135


1- - سورۀ نساء، آيۀ 135.
2- - سورۀ انعام، آيۀ 79.

بنابراين اگر او پرستش غير خدا را نفى نكرده بود، هرگز يكتاپرست و بت شكن نمى گشت.

نفى غير خدا، سرآغاز ايمان است

اشاره

بدين سان نفى غير خدا، سرآغاز ايمان است. همچنانكه ابا عبداللّه الحسين عليه السلام درس نفى غير خدا و يكتاپرستى را به ما آموخت. پس رازى كه جهان را در هر يادبود محرم به سوى تجليل و بزرگداشت سيّدالشّهدا مى كشاند، در آن راه توحيدى نهفته است كه به امام حسين عليه السلام چگونگى نفى انحراف راحتى با دادن جان خويش، آموخت. از اين رو، امام حسين عليه السلام با قيام خويش چنين اعلام نمود كه:

«إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ، وَبِنا فَتَحَ اللّهُ، وَبِنا خَتَمَ اللّهُ، وَيَزِيدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ الْخَمْرِ قاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ... وَمِثْلِي لَايُبَايِعُ مِثْلَهُ...»(1).

«ما خاندان نبوّت و معدن رسالت هستيم،... و يزيد مردى است تبهكار، شرابخوار و كشندۀ انسانهاى محترم (و پاك) كه آشكارا گناه مى كند، و مثل من با چون اويى بيعت نخواهد كرد.»

و هرگز نفرمود كه من با يزيد بيعت نخواهم كرد. بلكه فرمود:

همانا راه من با راه او تفاوت دارد. پس انسانى همچون ابا عبداللّه كه از سينۀ ايمان نوشيده و در دامان فاطمة الزهرا پرورش يافته و زير لواى

ص: 136


1- - بحارالانوار، ج 44، ص 325.

اميرالمؤمنين عليه السلام رشد يافته است، هرگز نمى تواند با فرد فاسقى چون يزيد بيعت نمايد. از اين رو هركه با حسين است نمى تواند - در همان حال - با يزيد هم باشد، و اين است همان راه درست.

امام حسين عليه السلام در پيام خود به علما دوباره راه و روش توحيدى خود را اعلام نمود. دراين پيام حديثى را از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل نموده است كه مى فرمايد:

«مَنْ رَأَى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاً لَحُرَمِ اللّهِ، ناكِثاً لَعَهْدِ اللّهِ، مُخالِفاً لِسُنَّة اللّهِ، يَعْمَلُ فِي عِبادِ اللّهِ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَلَا فِعْلٍ، كانَ حَقِيقاً عَلَى اللّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»(1).

«هركه فرمانروايى ستمگر را ببيند كه حرامهاى خدا را حلال مى شمرد، پيمان خدا را مى شكند، با سنّت رسول خدا مخالفت كرده در ميان بندگان خدا با گناه و تجاوز رفتار مى كند و او با كردار و گفتار خود بر او نشورد، بر خداست كه او را در جايگاه (پست و عذاب آور) آن ستمگر در آورد.»

يعنى انسانى كه با حاكمان ستمگر صلح نمايد و از آنها تبرّى نجويد، شريك آنان در گناهانشان خواهد شد. هدف امام حسين عليه السلام از اين پيام، بيدار ساختن همّت علما براى به پا نمودن قيامى واحد بر عليه طاغوت زمان، يزيد بود. دراين زمينه خداوند متعال مى فرمايد:

وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ... (2) .

ص: 137


1- - بحارالانوار، ج 44، ص 382.
2- - سورۀ زمر، آيات 17 و 18.

«و كسانى كه از عبادت طاغوت پرهيز كردند و به سوى خداوند بازگشتند، بشارت از آنِ آنهاست؛ پس بندگان مرا بشارت ده. همان كسانى كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى كنند...».

و در جايى ديگر مى فرمايد:

... فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (1) .

«... بنابراين، كسى كه به طاغوت [\بت وشيطان، وهر موجود طغيانگر] كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيرۀ محكمى چنگ زده است، كه گسستن براى آن نيست. و خداوند، شنوا و داناست.»

پس كفر ورزيدن به طاغوت، سرآغاز راه است و كسى كه به طاغوت كفر نورزد، نمى تواند به خدا ايمان بياورد. پس چگونه ممكن است كه دو رهبر، يكى رهبر هوى و هوس و ديگرى رهبر هدايت بر يك انسان گرد بيايند و راهنمايى كنند؟ امّا حركت انسان، توانايى تحمل دو رهبرى را ندارد. بنابراين نفى غير خداهمان سرآغاز تسليم و ايمان به خداست. و اين همان امرى است كه امام حسين عليه السلام بدان عمل نمود. او بدين سان گوشه گوشۀ زندگى ما را با نهضت بزرگ خويش روشن ساخته است.

سيّدالشّهدا نهضت خويش را اينگونه آغاز نمود كه از ابتداى حركت خويش پايان كار را در نظر داشت. زيرا او در ابتداى خروج خويش از مكّه مكرّمه فرمود:

ص: 138


1- - سورۀ بقره، آيۀ 256.

«خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلادَةِ عَلى جِيْدِ الْفَتاةِ، وَما أَوْلَهَنٖي إِلى أَسْلافٖي إِشْتٖياقَ يَعْقُوبَ إِلى يُوسُفَ. وَخُيِّرَ لٖي مَصْرَعٌ أَنَا لاقٖيهِ، كَأَنّٖي بِأَوْصالٖي تُقَطِّعُها عُسْلانُ الْفَلَواتِ بَيْنَ النَّواوٖيسِ وَكَرْبَلاءِ...»(1)

«مرگ، چون گردنبندى كه بر گردن دختر آويخته شده است، فرزند آدم را فراگرفته و من چونان اشتياق يعقوب به يوسف، ديدار گذشتگان خود را چه مشتاقم! و شهادتگاهى را برايم گزيده اند كه بايد آن را ديدار كنم. گويا گرگهاى حريص دشتهاى نواويس و كربلا را مى بينم كه بند بند جسم را از هم گسسته،..»

سپس فرمود:

«مَنْ كانَ فِينا باذِلاً مُهْجَتَهُ، وَمُوَطِّناً عَلى لِقَاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا، فَإِنَّنٖي راحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شاءَ اللّهُ»(2).

«هركس خون خويش را در راه ما (كه راه خداست) مى بخشد و خود را آماده ديدار خدا كرده است، با ما رهسپار شود كه من - به خواست خدا - فردا رهسپارم.»

بدين سان ابا عبداللّه الحسين عليه السلام مردم را به حكومت، پيروزى و نيل به خوبيهاى ظاهرى و... وعده نداد؛ بلكه به اينان اعلام نمود كه اين راه ناگزير به شهادت ختم مى گردد. پس هنگاميكه مردم با اين فلسفه و روحيّۀ والا مسلّح مى شوند، هرگز مغلوب ناتوانى خويش نمى گردند زيرا سرانجامِ كار شهادت است و ايشان سرانجام را همچون

ص: 139


1- - بحارالانوار، ج 44، ص 366-367.
2- - بحارالانوار، ج 44، ص 366-367.

امام حسين عليه السلام، آغاز راه به شمار آوردند.

امروزه ما يادبود ابا عبداللّه را زنده مى داريم و به پيشواز ماه محرّم با هر آنچه از نسيمهاى الهى، فرصتهاى هدايت، احساسات جوشان، چشمان اشكبار و مجالس عزادارى به همراه دارد، مى رويم. برماست كه اين ماه را با سخنان مسؤوليت سازى كه بر مردم مسؤوليتهاى شرعى ايشان را تبيين مى نمايد، استقبال كنيم. چرا كه قرآن كريم مى فرمايد:

... إِنَّ اللّهَ لَايُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ... (1) .

«(امّا) خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملّتى) را تغيير نمى دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند...»

همچنين مى فرمايد:

وَأَن لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى * وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى (2) .

«و اينكه براى انسان بهره اى جز سعى و كوشش او نيست * و اينكه تلاش او به زودى ديده مى شود.»

بنابراين همه در آن روز وحشتناك براى پاسخگويى به پروردگارشان مى ايستند و هيچ تفاوتى ميان بزرگ و كوچك، دانا و نادان، ثروتمند و فقير وجود ندارد. زيرا همگى مسؤوليّتهاى خويش را با خود حمل مى نمايند. پس تو مسؤولى، و من مسؤولم و همۀ ما مسؤول هستيم.

ص: 140


1- - سورۀ رعد، آيۀ 11.
2- - سورۀ نجم، آيات 39 و 40.

در اينجا از راه و نهضت سيّدالشّهدا، چندين انديشه را الهام مى گيريم كه در جملۀ آنها:

1 - درس مسؤوليّت

نخستين انديشه اى كه امام حسين عليه السلام بذر آن را در دل امّت پاشيد، انديشۀ مسؤوليّت پذيرى بود. چنانكه مى دانيم بسيارى از افراد نزد امام حسين عليه السلام آمدند و او را از بردن خانواده اش بر حذر داشتند. ولى سيّدالشّهدا مى خواست درس مسؤوليّت پذيرى را به ما بياموزد و اينكه فرد فرد ما بايد مقدارى از آن را بر عهده بگيريم.

چنانكه در روز عاشورا مى بينيم، همۀ ياران و خاندان امام حسين عليه السلام از پيرمردى همچون حبيب بن مظاهر كه كمرش خميده گشته، تا نوزاد شيرخواره اى چون على اصغر، همگى به گونه اى اين رسالت را بر عهده گرفتند. از اين رو ما بايد اين انديشه مسؤوليّت پذيرى را از گذر منابر و مجالس حسينى براى مردم روشن سازيم.

امروزه امّت ما با اوضاع نابسامان ناشى از فساد گسترده، چندگانگى و اختلاف روبرو مى باشد. بنابر اين همۀ اقشار ملّت بايد در قبال اين اوضاع، براساس توانايى و نيرويشان مسؤوليّتى را بپذيرند. مثلاً انديشمندان با دانششان، سخنرانان با سخنانشان، نويسندگان با قلمهايشان و بازرگانان با ثروتهايشان مى توانند اين مسؤوليّت را به گونه اى بر دوش بگيرند. از اين رو چون امر به معروف و نهى از منكر از مهمترين واجبات دينى مى باشد، پس بايد همه اين مسؤوليّت را بپذيرند.

ص: 141

هنگاميكه هريك از ما به دنبال خطيبى براى آموختن آموزه هاى دينش جستجو مى نمايد، ناگزير بايد كسى را بيابد كه احساس مسؤوليّت مى كند، نه فردى باشد كه زندگى نابسامان او را توجيه نمايد و او را به خواب فروبرد. چرا كه دين تنها آرزو نيست بلكه، دين بايد همراه با عمل، تلاش، تقوى و برخاسته از دل باشد. بنابراين مردم بايد پيرامون سخنرانانى گرد آيند كه با سخنان و رفتارشان از ابا عبداللّه الحسين عليه السلام سخن بگويند. زيرا سخنرانى كه بر منبر حسينى با نام امام حسين عليه السلام سخنرانى مى كند بايد همچون او باشد.

2 - پيروى از رهبرى ربّانى

دوّمين انديشه اى كه بايد با آن به پيشواز ماه محرّم برويم همان انديشه رهبرى ربّانى است. زيرا هنگاميكه امام حسين عليه السلام، پرچم رهبرى را بر دوش گرفت، چنين فرمود:

«إِنّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ..»(1).

«ما خاندان نبوّت و معدن رسالتيم...»

بنابراين راه و خط درست در رهبرى ربّانى الهى تجسّم مى يابد كه با خصلت اساسى نبوّت و رسالت توصيف مى گردد، يعنى حقايق الهى را به سوى مردم حمل مى نمايد؛ به ديگر سخن اينكه رهبر شرعى همان كسى است كه در درون خويش حقايق توحيد را براى رساندن به ديگران، حمل مى نمايد و اين همان معناى راستين رهبرى

ص: 142


1- - بحارالانوار، ج 44، ص 325.

ربّانى است. پس هنگاميكه مى خواهى رهبرت را بشناسى به او بنگر.

ببين آيا از ارزشهاى وحى دفاع مى نمايد، آيا به سوى مبانى رسالت فرامى خواند و آيا امر به معروف و نهى از منكر مى كند يا با سلاطين جور كنار مى آيد و در برابر ايشان سكوت اختيار مى كند؟

از اين رو، هنگامى صلاح بر امّت اسلامى حكمفرما مى گردد كه امّت رو به سوى رهبريهاى ربّانى آورد؛ پس ناگزير بايد اين رهبريها را شناخت و به دنبال آنها جستجو نمود؛ زيرا خداوند متعال اولياء خويش را در ميان بندگانش پنهان داشته است. قرآن كريم دربارۀ صفات اينان چنين مى فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ... (1) .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هركس از شما، از آيين خود بازگردد، (به خدا زيانى نمى رساند؛) خداوند جمعيّتى را مى آورد كه آنها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند؛ در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر كافران سرسخت و نيرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد مى كنند، و از سرزنش هيچ ملامتگرى هراسى ندارند...»

3 - انتخاب راه سالم

سوّمين انديشه اى كه بايد از نهضت بزرگ امام حسين عليه السلام الهام

ص: 143


1- - سورۀ مائده، آيۀ 54.

بگيريم، همان راه آشكار و روش سالم است. چرا كه امام حسين عليه السلام راه و روش ويژه اى را انتخاب نمود. پس اگر در حالى كشته مى شد كه به پرده هاى كعبه آويخته بود، هرگز نهضتش چنين عظمتى نمى يافت.

امّا او در آغاز، اعلام برائت از مشركين نمود و امّت اسلامى را آگاه ساخت، سپس به سوى كربلا رهسپار گشت. درست است كه او در سرزمينى به دور از ميهنش به شهادت رسيد ولى سرزمين عراق آباد از شهرها و روستاها بود و او با شهادتش آن را از خون پاكش رنگين ساخت و پرچم نهضتش بر خلاف شكست ظاهرى، پيروز و برافراشته گشت. به همين خاطر پس از اندك زمانى، كوفه به مركز انقلابهاى پياپى در طول تاريخ خود مبدّل شد. چنانكه در سال 65 ه. ق جنبش توّابين و پس از آن جنبش مختار شكوفا گشت. و اگر در تاريخ از جنبشهاى بزرگ ديگرى شنيده ايد، همگى از كوفه نشأت گرفته اند و آن، به بركت خون ابا عبداللّه الحسين مى باشد.

پس از شهادت امام حسين عليه السلام در كربلا، اهل بيت پاكش كه اسير گشته بودند، رسالت او را به سوى كوفه و پس از آن به سوى شام و سپس مدينه حمل نمودند؛ و اينگونه بود كه پرچم نهضتش در افقها تا واژگونى طاغوتيان مى گشت.

ما بايد به دنبال راهبردى درست و راهى آشكار جستجو نماييم تا از گذر مسؤوليت پذيرى، پيروى از رهبرى ربّانى و تعيين راهبردى صحيح به سوى هدفهاى مورد نظر دست يابيم. بدين سان امّت بر دشمنان خويش پيروز مى گردد، بر مشكلاتش غلبه مى نمايد و با يارى خداوند متعال به تحقّق هدفهايش نائل مى گردد. و اين همان آموزه هاى

ص: 144

انقلاب ابا عبداللّه الحسين عليه السلام مى باشد.

آخرين سخن اينكه، بايد دراين ماه، خود را از تعصّبات جاهليّت، انديشه هاى نادرست، فرهنگهاى بيگانه و كينه توزى و نفرت پاك نماييم؛ بلكه زير پرچم اسلام و ايمان به آنها وحدت يابيم. چرا كه امام حسين عليه السلام كشتى نجات است كه بايد بر آن سوار گرديم؛ و اوست چراغ راه هدايت كه بايد با نور او راه هدايت را در تاريكيهاى گمراهى بيابيم. اوست شفاعت كننده اين امّت. پس از خداوند متعال شفاعت او را بخواهيم تا گناهان ما را ببخشايد و از بديهايمان درگذرد.

ص: 145

امام حسين عليه السلام محور حكمت آفرينش و نماد مبارزه با سركشى

اشاره

هنگاميكه انسان، پدر آزادگان و سيّد الشّهدا، ابا عبداللّه الحسين عليه السلام را به ياد مى آورد، در دلش چشمه اى از احساسات خروشان مى جوشد؛ زيرا از سويى جريانى از غم و اندوه دل انسان را به خاطر ياد سيّدالشّهدا در برمى گيرد، از سويى ديگر احساس ژرفى از شجاعت، قهرمانى و مقاومت در دلش شكوفا مى گردد و از طرفى، هنگاميكه در درون خويش ياد امام حسين عليه السلام را برمى انگيزد، نورى از شادى و خوشى نسبت به اين امام كه باكيان و مرام ويژه خويش جهان را دگرگون ساخت، قلبش را فرامى گيرد.

امام حسين عليه السلام محور حكمت آفرينش

در آن هنگام كه ما از گذر آيات قرآن كريم، سنّت نبوى شريف و آنچه را كه خرد و انديشه انسان به آن رهنمون مى سازد به بررسى طبيعت آفرينش و حكمتى كه در پس آن قرار دارد مى پردازيم، به اين

ص: 146

امر پى مى بريم كه امام حسين عليه السلام محورى است اساسى در حكمت آفرينش و اينكه ناگزير چنين انسانى بايد بيايد و با خون پاكش سرفصل زندگى انسان را بنگارد و به فضل آن اراده اى كه سيّدالشّهدا را وادار نمود تا با گشاده رويى به رويارويى با امواج مرگبار بپردازد ناگزير بايد حماسۀ كربلا، كليد وجود آفرينش گردد. ارادۀ آن امام شهيد به گونه اى بود كه هرچه مصائب بر او فزونى مى يافت و هرچه زخمهاى وارده بر كالبد مباركش بيشتر مى شد، به همان مقدار صورت بزرگوارش از شادى و سرور مى درخشيد؛ چرا كه او بنده فرمانبردار خدا بود واندك اندك به پروردگارش، پروردگار عزّت و قدرت نزديك مى شد.

بنابراين، آن اراده همان راز آفرينش انسان است. زيرا اگر ارادۀ راست پيشگان و مشيّتى كه خداوند، پيامبران و بندگان صالحش را بدان آزمايش نمود، وجود نداشت هرگز دراين آفرينش حكمتى نمى بود.

پس خداوند متعال انسان را براى فساد كردن در زمين و خونريزى - آن گونه كه فرشتگان گمان بردند - نيافريد. زيرا خداوند آنچه را كه فرشتگان از آن آگاه نبودند، مى دانست و با دانش ازلى خود مى دانست كه از ميان فرزندان آدم و از بين اين خاك و گوشت واعصاب، روزى انسانهايى رشد مى نمايند كه به والاترين درجات ارتقا مى يابند. تا جائيكه جبرئيل عليه السلام در مورد آن درجات مى فرمايد:

«وَلَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ.» (1)«اگر به اندازۀ سرانگشتى نزديك مى شدم،

ص: 147


1- - بحارالانوار، ج 18، ص 382.

هر آينه مى سوختم.»

اراده، حكمت آفرينش

بدين سان اين ارادۀ انسانى كه با هوى و هوسها، سنگينى ماديات، شوق به آنچه زمينى ست، فشارهاى وحشت انگيز و تبليغات گمراه كننده، مبارزه مى نمايد؛ همان فلسفه و حكمت آفرينش انسان بر روى اين كره خاكى است. بلكه با اطمينان مى توانم اقرار كنم كه اين اراده، همان حكمت آفرينش همه هستى مى باشد.

خداوندى كه به هر چيز مى گويد:

«كُنْ فَيَكُون» «موجود باش! پس موجود مى شود.» و كهكشانها و منظومه هاى شمسى بزرگ را در لحظه بيان «كاف» و «نون» كلمۀ «كن» مى آفريند؛ هرگز هستى را به خاطر بزرگى و عظمتش اندازه گيرى و ارزشيابى نمى نمايد، بلكه او تنها يك چيز را ارزشيابى مى كند و آن، ارادۀ انسان، عشق به خدا، ايثار، شهادت و صعود انسان از زمين شهوات به سوى افق عشق الهى مى باشد.

كربلا چكيده دلاوريهاى تاريخ

با نگرش در تاريخ پيامبران به بسيارى از فداكاريها، كردارها و دستاوردهاى ويژه اى كه خرد انسانى نمى تواند به آنها دست يابد، برمى خوريم. امّا همه اين كرامتها، جانفشانيها، ايثار و فداكاريها به يكباره و در مدّت زمان كوتاهى در كربلا گردآمدند.

بنابراين بياييم و در اين زمينه به مطالعۀ قرآن كريم كه تاريخ

ص: 148

پيامبران را آشكارتر و روشنتر بيان نموده است، بپردازيم؛ ببينيم كه حضرت آدم، حضرت نوح عليه السلام و حضرت ابراهيم عليه السلام چه كرده اند وراه و روش حضرت موسى و حضرت عيسى عليه السلام چه بوده است؟

آنها كارهاى فراوانى انجام داده اند، ولى همگى در كربلا تجسّم يافتند. به همين خاطر ما در زيارت امام حسين عليه السلام مى خوانيم:

السَّلَامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ آدَمَ صِفْوَةِ اللّهِ، درود بر تو اى وارث آدم، برگزيده خدا

السَّلَامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ نُوحٍ نَبِيِّ اللّهِ، درود بر تو اى وارث نوح، پيغمبر خدا

السَّلَامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ ابْراهِيمَ خَلِيلِ اللّهِ، درود بر تو اى وارث ابراهيم، خليل خدا

السَّلَامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ مُوسى كَلِيمِ اللّهِ دورد برتو اى وارث موسى، هم سخن با خدا

السَّلَامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ عِيسى رُوحِ اللّهِ،... دورد بر تو اى وارث عيسى، روح خدا...

البتّه من نمى دانم چه زمانى خداوند با امام حسين عليه السلام سخن گفت، امّا در تاريخ آمده است كه پيامبر اكرم از شهيدى از شهداى اسلام سخن به ميان آورده كه خداى بزرگ با او رو در رو سخن گفته است. پس بدون ترديد سيّدالشّهدا و حجّت خداوند متعال، شايسته ترين كسى است كه پس از شهادتش خداى متعال با وى سخن گفته باشد. بنابراين او وارث موسى

«كَلِيمِ اللّهِ» «هم سخن با خدا» گشت.

ص: 149

پس از آن، سيّدالشّهدا وارث عيسى روح خدا مى باشد. آنچه كه آشكار است حضرت عيسى بن مريم عليه السلام از مال و منال دنيا چيزى نداشت و اين ويژگى خاص او در زندگانيش بود. چرا كه او نه منزل و اثاثيه اى، نه همسر و فرزندى، نه ثروتى... و نه حتّى ميهنى داشت؛ و به همين خاطر او را «مسيح» يعنى سياحت كننده ناميدند. زيرا در زمين سياحت مى كرد. آسمان رواندازو خاك فرش او بود و از آنچه كه از زمين مى روئيد، مى خورد.

ولى امام حسين عليه السلام داراى همۀ چيز بود، در حاليكه به هيچ چيز وابسته نبود، و اين همان بزرگترين صورت پرهيزكارى است. چرا كه او ثروت هنگفت خود و آنچه از بهترين ياران، برترين برادران و نيكوكارترين فرزندان را دارا بود با خود به كربلا آورد و در يك لحظه هر آنچه را كه داشت، در راه پروردگارش قربانى نمود. بنابراين رواست كه در برابر ضريح مقدّسش بايستيم و بگوييم:

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ عٖيسى رُوحِ اللّهِ،... دورد بر تو اى وارث عيسى، روح خدا...

شهادت، بزرگترين كرامت

پرسش مهمّى كه دراين زمينه مطرح مى گردد، آن است كه:

چگونه سيّدالشّهدا به آن درجۀ والا دست يافت و چه تربيتى او را اينگونه آماده دسترسى به اين كرامت بزرگ الهى ساخت؟

در پاسخ چنين بايد گفت كه: شهادت كرامتى است بس بزرگ براى انسان، از سوى خداوند متعال. و اين شهادت نصيب آن انسانى

ص: 150

مى گردد كه عوامل و انگيزه هاى آن را در نفس خويش آماده ساخته است. آنچه كه آشكاراست اين كه، سخنان انسان، پيام آور خرد و روشن كننده شخصيّت اوست. بنابراين هنگاميكه ما دعاهاى ابا عبداللّه الحسين، به ويژه دعاى روز عرفه - كه والاترين و برترين آنها مى باشد - را مى خوانيم، مى توانيم از گذر آن، شخصيّت او را در يابيم و درك نماييم كه اين شخصيّت در يك كلمه كه همان «حبيب اللّه» مى باشد، خلاصه مى گردد. چرا كه او به پروردگارش چنين مى فرمايد:

«ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَمَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ».

«چه دارد آنكه تو را ندارد؟ و چه ندارد آنكه تو را دارد؟»

او ساعات طولانى را در صحراى عرفات در حاليكه اشكهايش بر گونه هايش سرازير بودند، مى ايستاد و هرگز احساس خستگى نمى كرد. زيرا او در مقابل دوست خويش ايستاده بود و اين كار، راه و روش او بود تا آخرين لحظات زندگى مباركش؛ تا آنجا كه در آن هنگام كه نزديك به 30 هزار نفر بر او يورش آورده بودند تا خون مباركش را بريزند، او هرگز از پروردگارش درخواست نجات ننمود بلكه، سخنانش سخنان انسانى بود كه به خداوند متعال شناخت داشت. او چنين فرمود:

«اللّهُمَّ أَنْتَ مُتَعالِي الْمَكانِ، عَظِيمُ الْجَبَرُوتِ، شَدِيدُ الْمِحالِ،

غَنِيٌّ عَنِ الْخَلَائِقِ، عَرِيضُ الْكِبْرِياءِ».

«خدايا! تو مقام برترى دارى و بزرگ جبروتى و بر حكم تدبير سخت توانايى، از خلايق بى نيازى، دستگاه بزرگيت پهناور است...»

ص: 151

وحشت رژيم اموى از امام حسين عليه السلام

پس از شهادت امام حسن مجتبى عليه السلام و فزونى انحرافاتى كه از معاويه سرچشمه مى گرفت، معاويه تلاش مى كرد تا ابا عبداللّه را به سوى خود بكشاند و رضايت، يا حدّاقل سكوتش را بخرد ولى امام حسين عليه السلام چون ديوارى آهنين بود كه هرگز در برابر او نرمش نشان نمى داد. دراين زمينه روايتى آمده است كه مروان، حاكم مدينه - از سوى معاويه - به امير خود نامه اى را نوشت كه در آن گفته است:

أَمّا بَعْدُ، فَقَدْ كَثُرَ اخْتِلَافُ النّاسِ إِلى الْحُسَيْنِ، وَاللّهِ! إِنِّي لَأَرى لَكُمْ مِنْهُ يَوْماً عَصِيباً.

«امّا بعد، رفت و آمد مردم با حسين فزونى يافته است. سوگند به خدا كه روزى دشوار را از سوى او براى شما پيش بينى مى كنم.»

در اينجا با دقّت پاسخ معاويه به مروان را بررسى مى نماييم كه گفت:

اتْرُكْ حُسَيْناً مَا تَرَكَكَ، وَلَمْ يُظْهِر لَكَ عَدَاوَتَهُ، ويُبْدِ صَفْحَتَهُ.

«حسين را تا زمانيكه به تو كارى ندارد، و دشمنى خود را آشكار نساخته و در برابرت ايستادگى نكرده است، به خود واگذار.»

پس از مدّت زمانى، مروان پيشنهاد دور ساختن امام از مدينه و زندانى نمودن او را در منزلى در شام، به معاويه مى دهد. امّا معاويه رضايت نمى دهد اينگونه به او پاسخ مى دهد:

وَأَرَدْتَ واللّهِ أَنْ تَسْتَرِيحَ مِنْهُ وَتَبْتَلِيَنِي بِهِ.

«سوگند به خدا كه تو مى خواهى از او در آسايش باشى و مرا با او درگير سازى.»

ص: 152

زيرا معاويه به درستى مى دانست كه اگر امام حسين عليه السلام به شام بيايد، اين سرزمين بر عليه او خواهد شوريد.

سپس معاويه نامه اى را به سوى امام حسين عليه السلام مى فرستد كه شامل برخى از تهديدات بود. در آن نامه مى گويد:

«درباره تو خبرهايى رسيده است. اگر به راستى درست باشند، گمان نمى كنم كه تو اين امور را انجام دهى؛ و اگر دروغ بوده، پس تو نيكبخت ترين مردم به خاطر عدم انجام آنها مى باشى... بنابراين مرا مجبور به قطع رابطه با تو و بدخواهى تو مكن؛ زيرا هرگاه با من دشمنى كنى، با تو دشمنى خواهم كرد؛ و هرگاه با من مبارزه كنى، با تو مبارزه خواهم كرد؛ پس اى حسين! از آنكه وحدت امّت را درهم شكنى و آنها را به آشوب و فتنه بازگردانى، از خدا بترس!...»(1)

پاسخ دندان شكن

بياييم و با دقّت و تأمّل به پاسخ امام حسين عليه السلام در برابر آن تهديدات بنگريم. چنانكه مى فرمايد:

«أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي كِتَابُكَ تَذْكُرُ فِيْهِ أَنَّهُ انْتَهَتْ إِلَيْكَ عَنِّي امُورٌ... أَمّا ما ذَكَرَتَ أَنَّهُ رُقِيَ إِلَيْكَ عَنِّي، فَإِنَّه إِنَّما رَقاه إِلَيْكَ الْمَلَّاقُونَ الْمَشّاؤُون...» (2)«امّا بعد، نامه ات رسيد، در آن آورده اى كه از من كارهاى ناخوشايندى

ص: 153


1- - متن عربى نامه از: حياة الإمام الحسين بن عليّ عليهما السلام، القرشي، ج 2، ص 224.
2- - همان، ص 225.

به تو رسيده... امّا آنچه از من به تو رسيده آن را چاپلوسان سخن چين و تفرقه افكن به تو گفته...»

در اينجا سيّدالشّهدا، اين امر را آشكار مى سازد كه دستگاه حكومتى نمى تواند از گذر سياست اطلاعاتى و امنيّتى اطمينان مردم را جلب نمايد. چرا كه سخن چينان و نمّامين پيش از آنكه به امّت وحدت ببخشند، در آن تفرقه ايجاد مى كنند. امام حسين عليه السلام پس از آن، زمينه سازى براى آغاز جنگ نظامى آشكار بر عليه معاويه را نفى مى نمايد؛ زيرا سياست و راهبرد او براساس تشكيل مخالفتى نيرومند عليه حكومت اموى استوار بود كه پس از معاويه شكوفا مى گشت و تا آنجا كه خدا مى خواست، ادامه مى يافت.

پس از آن خود نيز با تهديد به معاويه مى فرمايد:

«وَإِنِّي لَأَخْشَى اللّهَ فِي تَرْكِ ذ لِكَ مِنْكَ...»(1).

«از خدا مى ترسم كه تو خود اين مهمّ را واگذارى...»

يعنى اگر ترسى هم در اينجا وجود داشته باشد، همان ترس من از خداست، از آنكه حكومت بر سرنوشت مؤمنين را به تو، اى معاويه! واگذارم.

جنايتهاى رژيم اموى

اين نامه را انسانى مى نويسد كه بايد - براساس عقيدۀ امويان - فرمانبردار معاويه بن ابى سفيان باشد كه بر تمامى سرزمين اسلامى

ص: 154


1- - حياة الإمام الحسين بن علىّ عليهما السلام، باقر شريف القرشي، ج 2، ص 225.

حكومت مى كند. امّا بياييم و به گويش ابا عبداللّه الحسين بنگريم، كه در برابر طاغوت ستمگر اموى سينه سپر مى كند و ستمكاران و جناياتى را كه در حق مؤمنين نيكوكردار مرتكب شده اند، به نمايش مى گذارد و به مبارزه با طاغوت ستمگر اموى برمى خيزد، طاغوتى كه افراد پست و منحرف را بالا مى برد و بر مسلمانان چيره مى سازد.

امام حسين دراين نامه چنين مى فرمايد:

«ألستَ قاتل حجر بن عديٍّ وأصحابه المصلّين العابدين المخبتين الّذين كانوا يستفظعون البدع، ويأْمُرون بِالمعروف و ينهون عن المنكر؟! فقتلتهم ظلماً وعدواناً من بعد ما أعطيتهم المواثيق الغليظة، والعهود المؤكّدة جرأة على اللّه واستخفافاً بعهده.

أوَلستَ قاتل عمرو بن الحمق الذي أخلقت وأبلت وجهه العبادة؟ فقتلته من بعدما أعطيته من العهود ما لو فهمته العصم نزلت من شعف الجبال.

أوَلست المدّعي زياداً في الإسلام، فزعمت أنّه ابن أبي سفيان، وقد قضى رسول اللّه صلى الله عليه و آله، أنّ الولد للفراش وللعاهر الحجر، ثمّ سلّطته على أهل الإسلام يقتلهم ويقطِّع أيديهم وأرجلهم من خلاف، ويصلّبهم على جذوع النخل؟

سبحان اللّه يا معاوية! لكأنّك لست من هذه الاُمّة، وليسوا منك؟!

أولست قاتل الحضرميّ الذي كتب فيه زياد أنّه على دين عليٍّ، و دين عليٍّ هو دين ابن عمّه صلى الله عليه و آله الذي أجلسك مجلسك الذي أنت

ص: 155

فيه، ولولا ذلك كان أفضل شرفك و شرف آبائك تجشّم الرحلتين، رحلة الشتاء والصيف، فوضعها اللّه عنكم بنا منّةً عليكم، وقلت فيما قلت: لا تردنَّ هذه الاُمّة في فتنةٍ. وإنّي لا أعلم لها فتنة أعظم من إمارتك عليها»(1).

«آيا اين تو نبودى كه حجر و ياران او را كه عبادتگر و خاشع در برابر خداوند بودند - كسانى كه بدعتها را وحشتناك مى شمردند و امر به معروف و نهى از منكر مى كردند - كشتى؟

تو پس از آنكه ميثاقهاى محكم و پيمان هاى مؤكّد (در امان بودن) به آنان دادى - به سبب گستاخى كه در برابر خدادارى و ناچيز شمارى پيمان الهى را - ظالمانه و تجاوزگرانه آنان را كشتى؟ آيا اين تو نبودى كه عمرو بن حمق را - كه پرستش خدا چهره اش را فرسوده بود - كشتى؟

پس از آنكه آن چنان پيمانها (در امانش) دادى كه اگر آهوان آن را درمى يافتند از فراز كوهها به زير مى آمدند؟

آيا تو نبودى كه در اسلام ادّعاى زياد بن ابيه را كردى و آن را فرزند ابوسفيان پنداشتى؟ با اينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله حكم فرمود كه: فرزند از آن شوهر و براى زناكار، سنگسار است. سپس او را بر مسلمانان چيره ساختى كه آنان را مى كشت و دست و پاى آنان را در خلاف جهت يكديگر قطع مى كرد و آنان را بر شاخه هاى درخت خرما به دار مى آويخت، سبحان اللّه - اى معاويه -! گويا تو از اين امّت نيستى وآنان از تو نيستند! آيا تو نبودى كه حضرمى را كشتى؟ كسى كه زياد بن ابيه به تو نوشت او بر دين

ص: 156


1- - فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمۀ على مؤيّدى، ص 286-287، پاورقى.

على است، دين على عليه السلام همان دين پسر عمّ او رسول اكرم صلى الله عليه و آله است كه تو را دراين مسند نشانده است و اگر دين اسلام نبود برترين شرافت تو و پدرانت همان كوچيدن پر دردسر زمستان و تابستان بود، خدا به بركت ما منّت بر شما نهاد و آن را از شما برداشت. تو در نامۀ خود آورده اى: «اين امّت را به آشوب و فتنه بر مگردان» من براى اين امّت فتنه اى بزرگتر از فرمانروايى تو بر آنان سراغ ندارم.»

فتنۀ بزرگ

بنابراين بزرگترين فتنۀ آن است كه امور مسلمين را افرادى چون معاويه، يزيد و طاغوتيانى كه امروزه بر سرنوشت مسلمانان حكومت مى رانند، به دست گيرند.

سپس امام حسين عليه السلام مى فرمايد:

«وقلت فيما قلت: انظر لنفسك ولدينك ولاُمّة محمّد صلى الله عليه و آله، وإنّي واللّه ما أعرف أفضل من جهادك، فإن أفعل فإنّه قربة إلى ربّي، وإن لم أفعله فاستغفر اللّه لديني، وأسأله التوفيق لما يحب ويرضى»(1).

«وآورده اى كه: در كار وانديشه خود ودين خود وامّت محمّد صلى الله عليه و آله باش، به خدا سوگند من هيچ كارى را برتر از پيكار با تو نمى شناسم، اگر آن را انجام دهم براى تقرّب به خداست و اگر انجام نداده ام براى دينم از

ص: 157


1- - فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمۀ على مؤيّدى، ص 287، پاورقى.

خدا آمرزش مى طلبم و از او درخواست مى كنم كه مرا به آنچه دوست دارد و مى پسندد موفّق بدارد.»

بدين سان احتياط در ترك مبارزه با حكّام ستمگر نيست. زيرا كسى كه با حاكم ستم پيشه بيكار نمايد، بهشت را براى خود خريده است ولى شخصى كه مبارزه با حاكم ستمكار را ترك مى نمايد، آشكار نيست كه آيا مى تواند عذرى در نزد خدا داشته باشد يا خير.

وپياپى امام بازبان تهديد آميز مى فرمايد:

«وقلت فيما قلت: متى تكدني أكدك، فكدني يا معاوية فيما بدا لك...»(1).

«و آورده اى كه: اگر با من دسيسه كنى من نيز با تو دسيسه كنم.

اى معاويه! تا مى توانى با من مكر كن.»

پس بياييم و دراين ستيزه جويى كه از سوى انسانى كه - در ظاهر - از عامّه مردم مى باشد و طاغوت زمان خود را مخاطب قرار مى دهد، تأمّل كنيم:

«فكدني يا معاوية فيما بدا لك، فلعمري لقديماً يكاد الصالحون، وإنّي لأرجو أن لا تضرّ إلّانفسك ولا تمحق إلّاعملك، فكدني ما بدا لك، واتّق اللّه يا معاوية! واعلم أنّ للّه كتاباً لا يغادر صغيرة ولا كبيرة إلّاأحصاها، واعلم أنّ اللّه ليس

ص: 158


1- - فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمۀ على مؤيّدى، ص 287، پاورقى.

بناسٍ لك قتلك بالظنّة، وأخذك بالتهمّة، وإمارتك صبيّاً يشرب الشراب، ويلعب بالكلاب، ما أراك إلّاقد أوبقت نفسك، وأهلكت دينك، وأضعت الرعيّه... والسّلام» (1)«اى معاويه! تا مى توانى با من مكر كن، به دينم سوگند از دير زمان با صالحان مكر مى كردند. اميدوارم دسيسۀ تو جز خودت را زيان نرساند و جز عمل تو را تباه نسازد.

هرچه دانى با من مكر كن. از خدا بترس اى معاويه! بدان كه خدا را كارنامه اى است كه هيچ كوچك و بزرگ را فرونمى گذارد جز اينكه همه را به حساب مى آورد. بدان كه خدا كشتار از روى بدبينى و گرفتار ساختن از روى تهمت تو را فراموش نكرده و نيز فرمانروا كردن تو كودكى را كه شراب مى نوشد و سگ بازى مى كند از ياد نخواهد برد.

من تو را نمى بينم جز اين كه خود را هلاك و دينت را نابود و زير دستان خود را تباه ساخته اى. و السلام.»

زمينه سازى براى انقلاب

شايد اين مرحله در اواخر حيات معاويه بود كه امام حسين عليه السلام در مكّه مكرّمه، در ايام حجّ، هر كسى را كه پيوندى با رسول اكرم صلى الله عليه و آله - از ياران پيامبر - داشت، گردآورد و شايد 70 نفر از آنها حضور بهم رساندند، علاوه بر آن تابعين - كه نزديك به 400 نفر از آنها گرد آمدند -

ص: 159


1- - فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه السلام، ترجمۀ على مؤيّدى، ص 287، پاورقى.

و همچنين مؤمنين صالح را براى اين گردهمايى فراخواند؛ سپس با برگزارى همايش سياسى به آشكار نمودن وضعيّت خطرناك حاكم بر امّت پرداخت. از اين رو به ايشان امر نمود تا مفاد اين همايش را به مسلمانان برسانند و انقلابى را زمينه سازى نمايند. آرى، امام حسين عليه السلام تمامى آن مقدّمات را در دوران معاويه آماده ساخت. امام حسين عليه السلام در جمع اصحاب پيامبر و تابعين چنين فرمود:

«امّا بعد، فإنّ هذا الطاغية قد فعل بنا وبشيعتنا ما قد رأيتم وعلمتم وشهدتم وإنّي اريد أن أسألكم عن شيءٍ، فإن صدقت فصدّقوني وإن كذبت فكذّبوني اسمعوا مقالتي واكتبوا قولي ثمّ ارجعوا إلى أمصاركم و قبائلكم، فمن أمنتم من الناس، ووثقتم به فادعوهم إلى ما تعلمون من حقّنا، فإنّي أتخوّف أن يدرس هذا الأمر ويغلب، واللّه متمّ نوره ولو كره الكافرون»(1).

«امّا بعد، اين شخص طغيانگر (معاويه) دربارۀ ما و شيعيان ما اعمالى را روا داشت كه ديديد و فهميديد و شاهد بوديد. مى خواهم مطلبى را از شما بپرسم. اگر راست گفتم مرا تصديق كنيد و اگر دروغ گفتم مرا تكذيب كنيد. سخن مرا بشنويد و گفتارم را بنويسيد، سپس به شهرها و قبايل خود برگرديد و هر كس را كه به او ايمان و اطمينان داريد، به آنچه دربارۀ ما و حقّ ما مى دانيد دعوت كنيد، چون من بيم دارم اين امر كهنه شود و مغلوب گردد. خداوند نور خود را به اتمام مى رساند.

اگرچه كافران را خوش نيايد.»

ص: 160


1- - حياة الإمام الحسين بن عليّ عليهما السلام، باقر شريف القرشي، ج 2، ص 228-229.

پس از آن در حديثى طولانى، فضايل اهل بيت و راه اسلام مبين را آشكار ساخت و منشور انقلاب خويش را اعلام نمود.

بدين سان امام حسين عليه السلام انقلاب خويش را بر عليه رژيم اموى - در حقيقت - از روزهاى معاويه آغاز نمود. امّا اين حركت، حركتى پنهانى و زيرزمينى بود كه پس از آن - پس از مرگ معاويه - به حركتى آشكار دگرگون گشت. بنابراين اگر با ژرفنگرى و دقّت تاريخ را بررسى نماييم، خواهيم ديد كه نهضت ابا عبداللّه الحسين عليه السلام، تنها رژيم اموى را واژگون نكرد بلكه آن ارزشهاى جاهليّت را كه امويان براى پاشيدن بذر آن در امّت تلاش مى كردند، ويران ساخت. يا به ديگر سخن، اينكه امام حسين عليه السلام، در پيكار با بازگشت امّت به جاهليّت اموى پيروز گشت و دليل اين پيروزى، آن انقلابها و انتفاضه هايى است كه پس از دوران آن امام شهيد تا به امروز پياپى آمدند و مى آيند.

ص: 161

راز عظمت امام حسين عليه السلام

اشاره

به راستى چرا خداوند متعال بر سمت راست عرش اينگونه نوشته است كه حسين

«مِصْبَاحُ هُدىً وَسَفِينَةُ نَجاةِ» (1)«چراغ راه هدايت و كشتى نجات است.» و چگونه سيّدالشّهدا به منزلۀ كشتى نوح است كه هركس بر آن سوار گردد، نجات مى يابد و هركه بازماند، هلاك مى شود؟ و چرا كرامت ابا عبداللّه الحسين عليه السلام در نزد خداوند بسيار والاست - چنانكه در حديث آمده است -:

«إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ فِي السَّماءِ أَكْبَرُ مِنْهُ فِي الْأَرْضِ»(2).

«حسين بن على در آسمان بزرگوارتر از او در زمين است.»

يعنى آنكه اهل آسمان به حسين و كرامتش آشناتر از اهل زمين مى باشند، در حاليكه مى دانيم كرامت او در نزد اهل زمين نيز بسيار است.

هر سال با فرارسيدن ماه محرّم، ماه غم و اندوه چهرۀ جهان تشيّع دگرگون مى گردد. خيابانها و معابر سياهكوبى مى شوند. مردم لباس غم را بر تن مى كنند. كانالها و شبكه هاى تلويزيونى برنامه هاى ويژه اى

ص: 162


1- - بحارالانوار، ج 91، ص 184، ح 1.
2- - بحارالانوار، ج 91، ص 184، ح 1.

براى اين مناسب پخش مى نمايند. چرا كه اين موسم، نسيم تازه اى است كه بر دلهاى جهانيان كه در جاى جاى سرزمين اسلامى و ديگر سرزمينها زندگى مى كنند، مى وزد.

پس چرا خداوند سبحان اين كرامت را به ابا عبداللّه الحسين بخشيد؟

ديدگاههاى گوناگون دربارۀ عظمت امام حسين عليه السلام

برخى از مردم هنگاميكه با حماسۀ كربلا روبرو مى گردند، شگفتى خود را از امام حسين عليه السلام و نهضت انقلابى او كه همچنان در دلهاى مردم زنده مى باشد، اظهار مى دارند و از او تقدير مى نمايند. چرا كه او را آزاده اى مى پندارند كه بندگى حكومت ستم پيشه را نپذيرفت، از آزادگى خويش دفاع نمود و مردم را به سوى آزاديخواهى فراخواند.

اين امرى است درست ولى جزء ساده اى از همۀ قضيّه مى باشد. زيرا آزادگان فراوان هستند و بسيارى از مردم، آزاده زندگى كردند و آزاده، مردند. امّا چرا آنها را چون ابا عبداللّه الحسين عليه السلام تقديس و تقدير نمى كنيم؟

عدّه اى ديگر امام حسين عليه السلام را به ديدۀ انسانى مى نگرند كه براى برپايى حكومت خداوند بر زمين مبارزه و پيكار نمود، به خاطر اقامه عدل و داد و زنده ساختن اين انقلاب كرد و روحيه ارزشهاى قرآنى را در امّت منتشر ساخت. اين امر نيز درست مى باشد ولى تمامى قضيه را نمايان نمى سازد. زيرا بسيارى جهتِبرپايى حكومت خداوند، انقلاب كردند و دراين راه كشته شدند و برخى از آنان توانستند

ص: 163

حكومت الهى را در قطعه اى از زمين برپا سازند.

بعضى ديگر راز بقاى حماسۀ كربلا را در فاجعه آميز بودن آن مى دانند و فكر مى كنند كه هيچ واقعه اى بدتر، دردناكتر و غم انگيزتر از آن در طول تاريخ رخ نداده است، تا جائيكه با چنين سخنانى به امام حسين عليه السلام خطاب مى شود كه: «لا يوم كيومك يا أَبا عَبْدِ اللّهِ» «اى ابا عبداللّه، هيچ روزى چون روز تو وجود ندارد.»

آرى، روز امام حسين عليه السلام بزرگترين روز مى باشد. چرا كه دلها را سوزاند و اشكها را سرازير ساخت. امّا اين، راز عظمت ابا عبداللّه الحسين نمى باشد. زيرا مصيبتها و فاجعه ها در تاريخ بسيارند. افراد زيادى چون حسين شهيد فخ و زيد بن على بوده اند كه خود و خانواده هايشان به طرز فجيعى گرفتار نابودى و كشتار شده اند؛ امّا، با اين حال مى بينيم كه همۀ مردم به آنها اهمّيت نمى دهند يا شايد بسيارى از آن چيزى نمى دانند.

پاكى ويكرنگى

بنابراين عظمت امام حسين عليه السلام تنها در شخصيّتش كه يك شخصيّت انقلابى آزادى خواه بوده يا اينكه با مصيبتهاى فاجعه آميزى روبرو گشته است، نهفته نمى باشد. پس راز اين عظمت چيست؟

براى پاسخ به اين پرسش بايد بگوييم كه: ناگزير بايد بدانيم خداوند متعال همان آفريدگار هستى و مالك آسمانها و زمين است.

اوست كه گردش امور را به دست دارد. هركه را مى خواهد بالا مى برد

ص: 164

و هركه را نمى خواهد واگذار مى نمايد. زيرا هر كسى كه به ريسمانش چنگ زند او را بالا مى برد و هركه دست از ريسمان بكشد، به خود واگذار مى كند.

آنگونه كه آشكار است، امام حسين عليه السلام به ريسمان الهى چنگ زده و خالصانه براى خدا عمل نموده است. به همين خاطر خداوند او را والا گردانيد، محبّت مؤمنين را نسبت به او خالصانه نمود و حرارت دوستى او را در دل هر مسلمانى نهاد. در گذشته هاى ديرين نيز هنگاميكه پروردگار جهانيان، حضرت آدم را آفريدو او را ساكن بهشت نمود؛ حضرت آدم نورهايى را پيرامون عرش ديد. سپس جبرئيل آن نامها و كلمات را به او آموخت. سپس آدم عليه السلام به نام آن كلمات و انوار پنجگانه، خداوند متعال را سوگند داد. هنگاميكه حسين را ياد نمود، دلشكسته گشت و اشكهايش سرازير شد. فرمود:

اى برادرم جبرئيل، چرا در هنگام ياد كردن پنجمين نام دلم مى شكند و اشكهايم سرازير مى گردند؟ جبرئيل پاسخ داد: اين فرزندت دچار مصبيتى خواهد شد كه ديگر مصايب در مقابل آن ناچيزند. فرمود:

اى برادرم، آن چيست؟ پاسخ داد: تشنه لب، غريب، تنها و بى كس كشته مى گردد و هيچ يارى دهنده اى براى او نخواهد ماند... سپس آدم و جبرئيل چون زن فرزند مرده اى گريستند.»(1)

بنابراين ارزش امام حسين عليه السلام دراين نهفته است كه او پاك و خالص براى خداى خود بود. زيرا اگر هزاران پسر چون على اكبر

ص: 165


1- - بحارالانوار، ج 44، ص 245.

داشت و مى بايست آنها را در يك آن، فدا مى كرد هرگز در انجام آن كار ترديد نمى نمود؛ چرا كه نفس خويش را از هوى و هوس دور ساخته بود. با اينكه على اكبر را بسيار دوست مى داشت و نسبت به او محبّتى را در دل مى پروراند كه هيچ پدرى به فرزند خويش ندارد؛ زيرا كه از نظر خلقت و اخلاق شبيه ترين مردم به رسول اللّه بود، امّا با اين حال دوستى امام حسين با خداوند بزرگ برتر و بيشتر بود. چنانكه خداوند متعال مى فرمايد:

وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً للّهِِ (1) .

«امّا آنها كه ايمان دارند، عشقشان به خدا، (از مشركان نسبت به معبودهايشان) شديدتر است.»

ما اگر امروزه مى بينيم مردم ابا عبداللّه را همچنان، تجليل مى نمايند و در هر محرّم يادواره او را برپا مى دارند به اين خاطر است كه او نهضتى ربّانى داشت؛ پدر آزادگان بود؛ براى برپايى دين، انقلاب نمود و مى خواست در زمين حكومت الهى را برپا سازد. ولى با اين همه، تمامى آن ويژگيها از امور ثانويه به شمار مى آيند. زيرا امام حسين عليه السلام هنگاميكه در عرفه اين دعاى جاودانى - كه به راستى گنجى است از گنجهاى رحمت و فرهنگى است توحيدى و ابا عبداللّه تمامى جملات آن را در كربلا تجسّم بخشيد - را خواند و پروردگارش را مخاطب قرار داد:

ص: 166


1- - سورۀ بقره، آيۀ 165.

«ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ، وَمَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ»(1).

«چه دارد آنكه تو را ندارد؟ و چه ندارد آنكه تو را دارد؟»

مى دانست و مى ديد كه هر چيزى كه در وجود نهفته و تمامى ارزشها، در عشق به خدا و شناخت او تجسّم مى يابد و به همين خاطر در كربلا با فقدان هر عزيز، فرزند و برادرى همۀ آن امور را آشكار نمود.

هريك از فرزندان، برادران و ياران امام حسين عليه السلام كه در كربلا در خون خود غلطيدند، اخترى تابناك در افق توحيد بودند. براى نمونه برخى از ياران امام حسين عليه السلام از اصحاب پيامبر اكرم بودند. افرادى همچون حبيب بن مظاهر كه عالمى بزرگ بود و يا مسلم بن عوسجه كه از فقيهان و عالمان بزرگوار آن زمان بود. با اين حال همۀ آنها يكى پس از ديگرى به شهادت رسيدند و با شهادت هريك، چهرۀ امام حسين عليه السلام نورانى تر، در حاليكه دلش از غم آنها پاره پاره مى گشت.

امام حسين عليه السلام پس از آنكه وظيفۀ خود را به پايان رسانيد، مشتى از خاك كربلا را بر كف گرفت و پيشانى مباركش را بر آن نهاد و فرمود:

«صَبْراً عَلى قَضائِكَ يا رَبِّ، لَاإِلهَ سِواكَ يا غياثَ الْمُسْتَغِيثِين، ما لِي ربٌّ سِواك ولَا مَعْبُودٌ غَيْرَك...» (2)«صبر بر تقديراتت پروردگارا! اى كه هيچ معبود به حقّى جز تو نيست، اى فريادرس فريادخواهان، هيچ صاحب اختيار و معبودى

ص: 167


1- - مفاتيح الجنان، دعاى امام حسين عليه السلام در روز عرفه.
2- - مقتل المقرّم، ص 357.

جز تو ندارم.»

در حقيقت اگر آنچه را كه ما و همه فعالان در راه خدا، براى تجديد يادبود ابا عبداللّه انجام مى دهيم، دريك كفۀ ترازو قرار دهيم و اين سخن امام حسين را در كفّه ديگر، بدون ترديد سخن امام حسين عليه السلام بر اعمال ما برترى مى يابد. زيرا او هر آنچه را كه داشت از شيرخواره 6 ماهه اش تا خانواده اش - كه در دريايى از دشمنان خونخوار قرار گرفته بودند - را در راه خدا تقديم نمود. ولى با اين همه فرمود:

«صَبْراً عَلى قَضائِكَ يا رَبِّ، لَاإِلهَ سِواكَ يا غياثَ الْمُسْتَغِيثِين،

ما لِي ربٌّ سِواك ولَا مَعْبُودٌ غَيْرَك...»

«صبر بر تقديراتت پروردگارا! اى كه هيچ معبود به حقّى جز تو نيست، اى فريادرس فريادخواهان، هيچ صاحب اختيار و معبودى جز تو ندارم.»

بدين سان آنچه كه ياد امام حسين عليه السلام، را جاودان ساخته، همان خالصانه عمل نمودن ابا عبداللّه براى خداوند متعال بوده است و هر آنچه كه براى خداست، جاودان خواهد ماند. پس اگر ما بخواهيم آفريدگار توانا، امام حسين عليه السلام، جدّ بزرگوارش (رسول اكرم صلى الله عليه و آله)، مادر، پدر و برادرش و ائمّۀ اطهار عليهم السلام از فرزندانش را از خويشتن خشنود سازيم، بايد خالصانه براى خدا عمل نماييم و براى جاودان ساختن و تجديد يادبود امام حسين عليه السلام هرچه در توان داريم بكار بنديم.

ص: 168

مصيبت و اشك

دراين زمينه يكى از سخنرانان داستان شگفت انگيزى را برايم تعريف نمود. او چنين گفت كه: ما هر سال سالنى را براى برگزارى مجالس سوگوارى در يك كشور خارجى اجاره مى كرديم. روزى يك مسيحى از من مى پرسد: شما هر سال اين سالن را براى گريستن اجاره مى نماييد در حاليكه ديگران آن را براى جشنهاى عروسى و شادى اجاره مى كنند. علّت اين امر چيست؟ به او پاسخ دادم: زيرا ما سوگواريم. گفت: در سوگ چه كسى؟ گفتم: در سوگ سيّد، امام و سرورمان. گفت: چه وقت و كجا كشته شد؟ گفتم: 1400 سال پيش. او از آنكه ما هنوز بر انسانى مى گرييم كه صدها سال پيش درگذشته است، شگفت زده شد. پس به او گفتم: كشته شدن او معمولى نبود. چرا كه او را مظلومانه و فجيعانه به قتل رساندند. مردم پس از آنكه او را دعوت نمودند و وعده يارى رساندن به او را دادند، به او خيانت كرده و تسليم دشمنان نمودند. دشمنانى كه او را در بيابانى خشك احاطه كردند و حتّى بر شيرخواره اش رحمى ننمودند و آبى به او ندادند بلكه، گلوى نازنينش را با تير شكافتند!

آن سخنران مى گويد: پس از آنكه علّت گريستن را بر امام حسين عليه السلام براى آن مرد مسيحى شرح دادم، ناگهان بغض گلويش را فشرد و اشك از چشمانش سرازير گشت و با ما همدردى نمود.

سپس از ما خواست تا در مجالس عزادارى ابا عبداللّه الحسين شركت نمايد.

ص: 169

بدين سان راز جاودانگى انقلاب حسينى در ربّانى و خالصانه بودن آن براى خداوند متعال نهفته است. اين نهضت حادثه اى است كه خداوند آن را از ازل مقدّر ساخته، زيرا پيوندى مستقيم با مشيّت الهى دارد. و امّا عوامل ديگرى كه در تفسير راز جاودانگى انقلاب امام حسين عليه السلام ياد مى شوند، علّتهاى ثانويه اى هستند كه از همين علّت اساسى كه يادكرده ايم، نشأت مى گيرند.

ص: 170

ص: 171

ص: 172

بخش سوم: امام حسين عليه السلام هدايت كننده امّت اسلامى

كربلا سرآغاز است نه پايان

اشاره

آيا واقعۀ دردناك كربلا پايان خطّى بود، يا سرآغاز؟

بسيارى از مردم مى پندارند كه اين واقعه، پايان كار است. زيرا اهل بيت عليهم السلام و سرآمد آنها، ابا عبداللّه الحسين عليه السلام به شيوه اى دردناك و فاجعه آميزى به شهادت رسيده اند كه هرگز روزگارچون آن را نخواهد ديد. به همين خاطر آنها زندگى را بر اين اساس بنامى سازند. زيرا مى گويند: امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد و زنان و فرزندانش اسير گشتند، بنابراين هرگز كسى نمى تواند قيام كند، حقّ حسين را مطالبه نمايد و دولتى اسلامى را برپا نمايد. پس هرگز روزگار، برپايى يك دولت اسلامى را نخواهد ديد.

و بدين سان زنجيره هاى شكست و در خود فرورفتن و خود باختگى در ذهنشان نقش مى بندد و به اين بسنده مى نمايند كه ياد اين واقعه را جاودانه سازند، البتّه نه براى اينكه خاستگاه عمل را از آن برگيرند، بلكه آن را توجيه گر عدم حركت و بى عملى قرار دهند. پس امام حسين عليه السلام كشته شد و ما بر او مى گرييم، سينه زنى مى كنيم و شعائر گوناگونى را به خاطر زنده ساختن يادش برپا مى داريم.

ص: 173

امّا هيچ كارى براى تحقّق بخشيدن به هدفهايش انجام نمى دهيم.

تكامل مسير تاريخ

امّا حقيقت بر خلاف آن است. زيرا واقعۀ كربلا سرآغازى بود براى دوباره روئيدن درخت اسلام؛ تا آنجا كه تاكنون دهها ميليون انسان به راه ابا عبداللّه الحسين هدايت يافتند. آرى آغازى بود براى تكامل هرچه بيشتر تاريخ و تحقّق بخشيدن به سخن رسول اكرم صلى الله عليه و آله آنجا كه مى فرمايد:

«حُسَيْنٌ مِنِّي وَأَنا مِنْ حُسَيْنِ»(1).

«حسين از من است و من از حسين.»

و اين سرآغاز، از آن لحظه اى بود كه حضرت زينب (س) در روز 11 ماه محرّم سال 61 ه. ق بر قتلگاه برادرش امام حسين عليه السلام ايستاد و طى خطبه اى، اعلام نمود كه اين قتلگاه درفش و سرآغازى براى تاريخ خواهد بود و مسلمانان پيرامون اين مكان گرد خواهند آمد تا از آن، خاستگاهى براى نهضت و تحوّلى تازه براى اسلام برگيرند. بدون شك در سخنانش راست و صادق بود. زيرا از سوى پدر و جدّش، جبرئيل و خداوند متعال سخن مى گفت.

پس سرآغاز اين تحوّل و دگرگونى، قاتلين امام حسين عليه السلام را در برگرفت. چنانكه سنان يكى از قاتلين هنگاميكه سر مبارك امام حسين عليه السلام را نزد عمر بن سعد مى آورد، مى گويد:

ص: 174


1- - حياة الإمام الحسين بن عليّ عليهما السلام، باقر شريف القرشي، ج 2، ص 265.

قدمهايم را از نقره و طلا آكنده ساز؛ زيرا سيّد محجوبى را كشته ام.

كسى را كشته ام كه پدر و مادرش نيكوترين انسانها و نسبش برترين نسبها بود.

بدون ترديد سرنوشت اين مرد به جهنّم پايان مى يابد. با اين حال مى بينيم كه به گناهان و جنايات خود اعتراف مى كند و ديگران نيز اينچنين يكى پس از ديگرى اعتراف مى نمايند. بدين سان كمتر از 5 سال پس از شهادت ابا عبداللّه الحسين، صحابى بزرگوار سليمان بن صرد خزاعى دست به آن قيام بزرگ «قيام توّابين» مى زند.

سليمان رحمه الله در آن زمان مردى پا به سن گذاشته بود و بيش از 90 سال از سن مباركش مى گذشت. امّا با اين حال توانست 4 هزار داوطلب شهادت را آماده سازد. تا جائيكه ايشان در خيابانهاى كوفه اسلحه جمع آورى مى كردند و نداى «يا لثارات الحسين» سرمى دادند و در حاليكه تهيۀ آب به خاطر دورى سرچشمه از شهر، دشوار بود امّا از نخستين انسانهايى بودند كه به طور رايگان سقّايى مى كردند وهنگاميكه به مردم آب مى دادند، به آنها مى گفتند: «آب را بنوش وقاتل حسين عليه السلام را لعنت و نفرين كن.» با اين شيوه ياران را گردآوردند و تصميم گرفتند تا براى مبارزه با قاتلين ستمگر امام حسين عليه السلام، به شام بروند؛ از اين رو بسيارى از اينان دراين نبرد نا برابر به شهادت رسيدند. بنابراين جنبش ايشان سرآغاز بود يا پايان؟

پس از اين آغاز، جنبش مختار ثقفى پديد آمد. سپس جنبش اهل مدينه كه به واقعۀ «حرّه» شهرت داشت، صورت پذيرفت. دراين جنبش، اهل مدينه پيمان خويش را با يزيد و امويان گسستند.

ص: 175

به همين خاطر يزيد دهها هزار سرباز به فرماندهى «مسلم بن عقبه» يا آنطور كه مسلمان او را ناميده بودند «مسرف» - به خاطر اسراف و زياده روى در كشتار و تجاوزش بر اهل مدينه رسول اكرم صلى الله عليه و آله واصحاب و تابعين او و هتك نواميس ايشان - به مدينه فرستاد. امّا مردم مدينه تسليم نشدند. بلكه نبردى شهادت طلبانه را به ثبت رساندند. پيكارى تازه كه از ابا عبداللّه الحسين آموخته بودند.

بدين سان كربلا سرآغازى بود كه درپى آن جنبشها و انقلابهاى فراوانى به پا خواستند. آشكارترين آنها جنبشهايى بودند كه نوادگان امام حسن عليه السلام از جمله نوادگان و فرزندان حسن المثنّى - كه در نبرد كربلا مجروح گشت و پس از درمان، بهبودى يافت - و علاوه بر آن دايى زاده ها و خاله زاده هاى وى برپا نمودند.

اين سادات حسنى برپا كننده جنبشها و نهضتهاى پياپى بودند - كه از آنها يادى نمى شود - امّا حكومتهاى زمان، اين انقلابيون را در زندانهاى دهشتناكى حبس مى كردند. اين زندانها عبارت بودند از سياهچالهاى تاريك و مخوفى كه روز و شب در آن تشخيص داده نمى شد و ايشان براى تميّيز اوقات شرعى از ميزان قرائت قرآن كريم بهره مى جستند. يعنى ايشان به عنوان نمونه 8 جزء از قرآن را مى خواندند تا زمان نماز ظهر برسد و 8 جزء ديگر، تا هنگام نماز مغرب شود. و اينچنين شب و روز را درك مى نمودند؛ يا اگر مردى از ايشان درمى گذشت، دفن نمى شد بلكه جسدش تا متلاشى شدن رها مى گشت.

سپس فرد ديگرى فوت مى كرد و همين طور يكى پس از ديگرى

ص: 176

جان مى داد. پس از آنكه همگى مى مردند، سياهچال را بر اجسادشان ويران مى ساختند و بدين صورت زندانشان، به گورهايشان تبديل مى شد.

ولى على رغم اين مصائب، انقلاب مى نمودند. دراين زمينه مى توان به يك داستان تاريخى اشاره نمود. هنگاميكه عيسى بن زيد بن على بن الحسين، پدرش را در تبعيدگاه از دست داد، كودكى بيش نبود؛ بعدها، در بزرگسالى او را «سيّد سقّا» ناميدند؛ زيرا در شهر كوفه سوار بر شترى كه اجاره كرده بود، آب مى فروخت و زندگيش را با درآمد سقّايى مى گرداند و جز سقّايى كسى از او چيزى نمى دانست.

پس از مرگ وى، يكى از دوستانش دو پسر عيسى بن زيد را نزد مهدى عبّاسى مى برد. خليفه از آنكه او با پاى خود به كام مرگ آمده است، خوشحال مى شود؛ زيرا براى دستگيرى او جايزه اى را تعيين كرده بود ولى تا به حال كسى موفّق نشده بود او را دستگير نمايد.

آن شخص همراه دو كودك نزد خليفه عبّاسى آمد. سلام نمود ولى خليفه پاسخ سلامش را نداد بلكه به او گفت: با پاى خود به كام مرگ آمده اى! آن شخص پاسخ داد: اى خليفه، آمده ام تا تو را مژده و تسليتى دهم. خليفه گفت: چه مژده اى؟ آن شخص در پاسخ گفت: عيسى بن زيد درگذشت. خليفه گفت: سوگند به خدا نيكو مژده اى است! - عيسى مرد كهنسالى بود كه تنها سقّايى مى كرد؛ ولى با اين حال خليفه در كاخ خود در بغداد، هميشه احساس مى كرد كه عيسى سايه به سايه اش مى آيد - سپس خليفه پرسيد: و براى چه

ص: 177

تسليت مى دهى؟ آن مرد گفت: اين دو پسر، فرزندان او هستند و اينك يتيم گشته اند. سپس گريست. مهدى عبّاسى گفت: به خاطر مژده ات تو را بخشيديم، ولى دو كودك به خاطر نزديكى خاندانمان نزد من خواهند ماند. چرا كه من و آن دو از بنى هاشم هستيم!

و بدين سان خليفۀ عبّاسى، زيد بن عيسى و حسين بن عيسى را نزد خود در دارالخلافه در كنار فرزندانش نگهدارى كرد. تا جائيكه هر روز اين دو را با خود به شكار مى برد. زيرا آنها زندانيانش در دارالاماره بودند. امّا يكى از اين دو پسر هنگاميكه به سن 17 سالگى پا گذاشت، به يكى از اماكن رفت و يارانى را گردآورد و نهضتى را بر ضدّ مهدى عبّاسى به پا نمود.

ويرانى و سازندگى

بدين سان فرزندان امام حسن و امام حسين عليهما السلام پرچم رسالت ونهضت را، نه تنها از بعد انقلابى و چريكى آن بلكه از بعد عبادت، علم، تبليغ رسالت و رهبرى امّت در زمينه هاى گوناگون نيز بر دوش گرفتند.

بنابراين كربلا سرآغاز بود. پرسشى در اينجا پيش مى آيد اينكه، چگونه كربلا كه سرآغاز حيات است در پندار برخى از ما به پايانى تبديل شده كه از آن به عنوان ابزارى براى توجيه، بهانه و عذر بهره مى جوييم؟

من مى خواهم پاسخ درست را از آيات قرآن، الهام بگيرم.

در هر جنبشى در تاريخ دو بعد وجود دارد: بعد ويرانى و بعد

ص: 178

سازندگى. براى روشن شدن اين مطلب مى گويم كه مثلاً اگر مى خواهيد ساختمان بزرگى را بنا سازيد، ناگزير بايد پيش از آن، ساختمان قديمى و كلنگى گذشته را ويران سازيد و زمين را هموار ساخته و پى ريزى نماييد. سپس آن ساختمان بزرگى را كه مى خواهيد، بنا سازيد. آيا اينگونه نيست؟

كربلا نيز سرزمين دو رسالت ويرانى و سازندگى بود. چرا كه امام حسين عليه السلام با اين دو رسالت پيش آمد، زيرا امام حسين عليه السلام يزيد، بنى اميّه و طاغوت را نفى نمود و فرمود:

«وَمِثْلِي لَايُبَايِعُ مِثْلَهُ...» (1)«مثل من با چون اويى بيعت نخواهد كرد.» و

«هَيْهات مِنّا الذِّلَّة»(2) و اين همان ويرانى است. ويرانى سازه بنى اميّه و جاهليت فاسد.

هر جنبش ديگرى كه در راستاى همين هدف حركت مى كرد، ويرانگر طاغوت و رژيم اموى بود. امّا آيا هر جنبشى تنها براى ويرانى برپا مى گشت؟

صدالبتّه خير. بلكه در كنار اين ويرانى، سازندگى نيز وجود داشت و آن سازندگى يك نهضت و انقلاب نوين بود.

امام حسين عليه السلام بر هر دو بُعد تأكيد نمود. بر نفى ولايت يزيد و بر آرى گفتن به ولايت خداوند، ولايت رسول اكرم، على بن ابيطالب، امام حسن مجتبى، ولايت خود و فرزندان معصومش. در حقيقت

ص: 179


1- - بحارالانوار، ج 44، ص 325.
2- - حياة الإمام الحسين بن علىّ عليه السلام، القرشي، ج 2، ص 193.

مشكلى كه از بدو پيدايش خوارج ميان مسلمانان ظهور يافت، اين بود كه گروههايى از مردم، تنها «نه» مى گفتند و هيچ سخن مثبت ديگرى نداشتند. مثلاً خوارج با مطرح كردن شعار «لا حكم إلّاللّه» ولايت ائمّۀ معصومين را نفى مى كردند؛ غافل از اينكه حكومت خداوند بر روى زمين از طريق احكام و شرايعى كه نازل مى نمايدو از طريق پيامبر اسلام و جانشينان وى قابل اجرا و عملى شدن است. و ما در طول تاريخ اين مسأله را به خوبى شاهد هستيم كه خداوند، پيامبران را براى حكومت كردن مبعوث مى كرده است. خداوند متعال مى فرمايد:

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِيماً * فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَايَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً (1) .

«ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر براى اينكه به فرمان خدا، از وى اطاعت شود. و اگر اين مخالفان، هنگامى كه به خود ستم مى كردند (و فرمانهاى خدا را زير پا مى گذاردند)، به نزد تو مى آمدند، و از خدا طلب آمرزش مى كردند، و پيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند. به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اينكه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند؛ و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نكنند؛ و كاملاً تسليم باشند.»

ص: 180


1- - سورۀ نساء، آيات 64-65.

بنابراين داستان، داستان «نه» و «آرى» گفتن است. «نه» در برابر طاغوت و «آرى» براى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمّۀ اطهار. هنگاميكه خوارج «نه» گفتند با امام على عليه السلام، امام حسين عليه السلام، يزيد، معاويه و بنى عبّاس و.. به مقابله پرداختند. ولى در حقيقت آنها نمى دانستند كه چه مى خواهند! سپس با خودشان هم درگير شدند تا اينكه منقرض شدند.

چرا كه روش نفى همۀ چيز در برابر همگان «نه» گفتن، حتّى وجود ايشان را در معرض نابودى قرار داد.

اسلام دو بعد دارد

اسلام با كلمه «لا إله إلّااللّه» آغاز مى گردد. بنابراين اسلام حركتى است دو بعدى. زيرا هنگاميكه ما «لا اله» مى گوييم، بدين معناست كه به پرستش بتها، خورشيد، ستاره ها، طاغوت، قبيله، نژاد، پوست و زمين «نه» گفته ايم و آن را رد نموده ايم. از سويى ديگر، هنگاميكه «اِلّا اللّه» را ترنّم مى كنيم اين پيام را مى دهيم كه ما به خداوند، رسول او، جانشينانش، حزب و سربازانش «آرى» مى گوييم و ايمان داريم.

در حاليكه خوارج تنها «لا اله» را پذيرفتند. بنابراين كسى كه پيامبر خدا را نفى مى كند، خدا را نفى نموده و هركه على را نپذيرد، رسول خدا را نپذيرفته؛ و هركه حسن را نفى كند على را نفى كرده، و هركه حسين را نپذيرد حسن را نپذيرفته، يا به ديگر سخن، هركه دومى را نپذيرد خود بخود اوّلى را نيز نپذيرفته و اين نفى نمودن زنجيره وار پيش خواهد رفت. متأسّفانه اين روش در تاريخمان

ص: 181

به جاى مانده است. چرا كه گروههايى بوده و هستند كه تنها، نفى نمودن را در زندگى دنبال نموده اند، و هنوز موفّق نشده اند كه مثبت گرايى را در خويشتن پايه ريزى نمايند. به همين خاطر به جماعتى نفى كننده كه سازنده تاريخ خويش نيست، مبدّل شده اند، بنابراين چگونه تاريخ مثبت امّتها ساخته شده؟

تسليم مطلق در برابر خدا

تاريخ را، تسليم شدن مطلق در برابر دستورات خداوند متعال ساخته است. از آيات 127 تا 133 سورۀ بقره مى توانيم به اين حقيقت دست يابيم. زيرا قرآن كريم به واسطۀ بيان گوشه اى از داستان زندگى و روش حضرت ابراهيم عليه السلام بر اين نكته تأكيد مى نمايد كه، تسليم شدن در برابر خداوند از برجسته ترين مشخّصات اين پيامبر بزرگ خدا بوده است.

تسليم شدن به معناى پذيرش، اطاعت و پيروى كردن است.

وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ * رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (1) .

«و (نيز به ياد آوريد) هنگامى را كه ابراهيم و اسماعيل، پايه هاى خانه (كعبه) را بالا مى بردند؛ (و مى گفتند:) پروردگارا! از ما بپذير، كه تو شنوا ودانايى. پروردگارا! ما را تسليم فرمان خود قرار ده؛ و از دودمان ما، امّتى كه

ص: 182


1- - سورۀ بقره، آيات 127 و 128.

تسليم فرمانت باشند، (به وجود آور؛) و طرز عبادتمان را به ما نشان ده وتوبه ما را بپذير، كه تو توبه پذير و مهربانى.»

پس اسلام، يعنى تسليم شدن ورضايت مطلق در برابر حقّ تعالى.

دربارۀ مراتب تسليم حضرت ابراهيم، در روايات مى خوانيم: در آن هنگام كه مى خواستند حضرت ابراهيم را در آتش بسوزانند، او را در منجنيق نهاده و پرتاب كردند. در فضا جبرئيل با او ديدار مى كند ومى فرمايد: آيا به چيزى نيازدارى؟ حضرت ابراهيم فرمود: اگر از تو، خير. چرا كه خداوند مرا كافى است و او بهترين حامى من است.

سپس ميكائيل او را ملاقات نمود و فرمود: اگر بخواهى آتش را خاموش مى كنم، زيرا امر باران و آبها در دست من است. حضرت ابراهيم پاسخ داد: نه نمى خواهم. فرشته باد نزد او آمد و فرمود: اگر بخواهى آتش را پراكنده مى سازم. فرمود: نه نمى خواهم. پس جبرئيل فرمود: پس از خدا بخواه! فرمود: آگاهى او به حال من، بسنده است مرا از درخواست كردن از درگاه او.(1)

حضرت ابراهيم از خداوند مى خواهد كه او را تسليم فرمان خود قرار دهد؛ زيرا اسلام آوردن به معناى تسليم مطلق شدن، از والاترين پله هاى ايمان است.

رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ * رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ * وَمَن يَرْغَبُ عَن

ص: 183


1- - بحارالانوار، ج 68، ص 156.

مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ... (1) .

«پروردگارا! ما را تسليم فرمان خود قرار ده؛ و از دودمان ما، امّتى كه تسليم فرمانت باشند، (به وجود آور؛) و طرز عبادتمان را به ما نشان ده وتوبۀ ما را بپذير، كه تو توبه پذير و مهربانى. پروردگارا! در ميان آنها پيامبرى از خودشان برانگيز، تا آيات تو را بر آنان بخواند، و آنها را كتاب و حكمت بياموزد، و پاكيزه كند؛ زيرا تو توانا و حكيمى (و بر اين كار، قادرى). جز افراد سفيه و نادان، چه كسى از آيين ابراهيم، (با آن پاكى و درخشندگى،) رويگردان خواهد شد؟!»

زيرا خداوند متعال حضرت ابراهيم را برگزيد، و او از بهترين انسانهاى دوران خود بود؛ چون هنگاميكه خداوند از او خواست كه تسليم محض آفريدگار شود، او با كمال آمادگى اعلام نمود كه، تسليم است. اين بينشها را در قرآن كريم چنين مى خوانيم:

وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ * إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ (2) .

«ما او را دراين جهان برگزيديم؛ و او در جهان ديگر، از صالحان است.

در آن هنگام كه پروردگارش به او گفت: اسلام بياور (و در برابر حق، تسليم باش. او فرمان پروردگار را از جان و دل پذيرفت؛ و) گفت: در برابر پروردگار جهانيان، تسليم شدم.»

پس آئين حضرت ابراهيم عليه السلام اينچنين است و او ديگر پيامبران را نيز به چنين آيينى سفارش كرده است؛ و اين راهى است كه از حضرت

ص: 184


1- - سورۀ بقره، آيات 128-130.
2- - سورۀ بقره، آيات 130 و 131.

ابراهيم عليه السلام تا رسول اكرم صلى الله عليه و آله ادامه دارد و به سخن واحدى فرامى خواند و آن كلمه «اسلام» است؛ يا به ديگر سخن، تسليم شدن و رضايت مطلق.

وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ (1) .

«و ابراهيم و يعقوب (در واپسين لحظات عمر،) فرزندان خود را به اين آيين، وصيّت كردند؛ (و هر كدام به فرزندان خويش گفتند:) فرزندان من! خداوند اين آيين پاك را براى شما برگزيده است؛ و شما، جز به آيين اسلام [\تسليم در برابر فرمان خدا] از دنيا نرويد.»

پس هنگاميكه امّت، مسلمان باشد راه نفى و اثبات را باهم طى مى كند، و آنگاه است كه دشمن را نابود و دوست را استوار مى سازد.

امّت مسلمان هيچگاه تنها به نفى دشمن بسنده نمى كند، بلكه راه اثبات، كه همان تسليم شدن در برابر خدا و هر آنچه خدايى است، را نيز در پيش مى گيرد؛ زيرا مفهوم اسلام، تسليم شدن در برابر رهبرى، اوامر و احكام شرعى و نيز برطرف نمودن اختلافات مى باشد.

چنانكه خداوند متعال در آيه اى ديگر مى فرمايد:

فَلَا وَرَبِّكَ لَايُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَايَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً (2) .

«به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اينكه در اختلافات

ص: 185


1- - سورۀ بقره، آيۀ 132.
2- - سورۀ نساء، آيۀ 65.

خود، تو را به داورى طلبند؛ و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نكنند؛ و كاملاً تسليم باشند.»

علّت عقب افتادگى ما، همان مسائل پيش پا افتاده اى مى باشند كه ما را از يكديگر دور مى سازند. زيرا در حقيقت آنها چون ميكروبهايى مى مانند كه هر روز بيشتر مى گردند تا آنجا كه اختلافات و كشمكشها را گسترش مى دهند. دراين زمينه قرآن تعبير شيوايى دارد؛ چنانكه در آيه اى كه تلاوت شد، مى فرمايد: «به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اينكه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند؛ و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نكنند؛ و كاملاً تسليم باشند.»(1) پس اگر مسلمانان هنگام بروز خصومت از همان لحظات آغازين بروز اختلاف نزد پيامبر اسلام رفته و اختلاف خويش را حل كرده بودند، هرگز اين اختلاف به دريايى از خون و تيشه اى براى ويرانى امّت و تمدّن دگرگون نمى گشت.

بنابراين ما بايد از واقعۀ كربلا خاستگاهى را براى سازندگى برگيريم. اين امر با پايه ريزى حس دوستى و ولايت اهل بيت عليهم السلام در وجودمان ممكن خواهد بود؛ تا آنجا كه اهل بيت عليهم السلام و دوستانشان را دوست و دشمنانشان را دشمن خواهيم داشت.

ص: 186


1- - سورۀ نساء، آيۀ 65.

حزب جاهليّت و چالش مكتبى

اشاره

مردى در سفرى طولانى به دور از خانواده خويش بود. هنگاميكه به منزلش بازگشت، دخترى 5 ساله را در آن يافت. از همسرش پرسيد: اين دختر، كيست؟ پاسخ داد: هنگاميكه به مسافرت رفتى من حامله بودم. مرد با شنيدن آن سخن، كينه اى به دل گرفت و در كمين فرصت نشست. تا اينكه روزى رسيد و دخترش را به حومه روستايى كه در آن زندگى مى كرد با خود برد. سپس كندن گودالى را آغاز نمود. در سويى ديگر دخترك نشسته بود و به او نگاه مى كرد.

نمى دانست براى چه پدرش اين گودال را مى كند. پس هرگاه پدرش خسته مى شد و در كنارش مى نشست، گرد و غبارى را كه بر چهرۀ پدر نشسته بود، پاك مى نمود. زمان جنايت فرارسيد. پدر او را گرفت و در گودال نهاد و بر پيكر و صورت معصومش خاك ريخت تا او را مدفون سازد. در آن لحظات، فرياد يارى خواهى دخترك برخاست، ولى پدر سنگدلش توجّهى نكرد و او را دفن نمود. سپس در حاليكه گرد و غبار لباسش را مى تكاند به منزلش بازگشت!

ص: 187

رنجهاى جاهليّت

اين نمونه اى از بى رحميها و رنجهاى دوران جاهليّت عرب پيش از اسلام بود. زيرا فرهنگ اينان آكنده از عقب افتادگى، تعصّبات، برترى جويى، قبيله گرايى، تعصّبات قومى و نژادپرستانه نفرت انگيز بود. از سويى كوشش، تلاش و ارزشهاى سازنده بر اقتصادشان حاكم نبود بلكه، اقتصادشان از راه شبيخون زدنهاى ناگهانى به يكديگر تأمين مى گشت. چرا كه اگر قبيله اى احساس فقر و نياز مى كرد، تنها به جنگيدن و حمله بردن به ديگرى مى انديشيد و آن را عملى درست مى پنداشت. به اين صورت كه شبانه يا در روز به قبيله اى ديگر حمله مى كرد و مردان را مى كشت، زنان و كودكان را به اسارت مى گرفت وهر آنچه از مال و منال داشتند، به غنيمت مى برد. اين شبيخونهاى پياپى بر زندگيشان سايه افكنده بود تا آنجا كه امام على عليه السلام زندگى اينان را اينچنين به تصوير مى كشد و مى فرمايد:

«كَانَ شِعارَهُمْ الْخَوْفُ وِدِثارَهُمْ السَّيْفُ»(1)

«در دلهايشان ترس رخنه كرده بود ولى از رو شمشير بسته بودند.»

آرى، شمشيرها را از رو بسته بودند امّا ترس در دلهايشان لانه كرده بود و اين نشانه فرهنگ جنگلى اينان بود. و امّا عبادتشان؛ دربارۀ آن هيچ نمى توان گفت. چرا كه نمازشان در كنار بيت الحرام چيزى جز سوت و كف زدن نبود! آنها در حاليكه برهنه بودند، پيرامون خانۀ كعبه طواف مى كردند و اشعار توهين آميزى را مى سرودند و خداوند را

ص: 188


1- - نهج البلاغه، خطبۀ شمارۀ 89.

با اين سخنان مى خواندند: «ما را بيامرز، ما را بيامرز و اگر نمى آمرزى بدان كه بايد بيامرزى!!» يا مى گفتند: «لبّيك خداوندا لبّيك، لبّيك شريكى ندارى جز آنكه ما براى تو قرار مى دهيم...»(1)

ترس و بيم

در دوران جاهليت، بت پرستان بيش از سيصد و شصت بت در كعبه جاى داده بودند. علاوه بر آن، بتهاى ديگرى را كه از مواد گوناگونى چون سنگ، يا خرما ويا چوب... كه با دستان خود ساخته بودند، در شهرهاى خود مى پرستيدند. و امّا روابط اجتماعى ايشان كه براساس ترس و اضطراب استوار بود. زيرا كوچكترين و ناچيزترين مسائل ممكن بود، جنگهاى ويرانگر چندين ساله را برافروخته سازد.

چنانكه جنگ «داحس و غبراء» و شايد «البسوس» كه به خاطر كشته شدن يك ناقه پديد آمد، حدود سيصد سال به طول انجاميد.

به طور كلّى، گرسنگى، فقر، ترس و سقوط تمدّنى بر گوشه گوشه زندگى ايشان سايه افكنده بود. در همين اوضاع ناامنى، تشويش ودختركشى پيامبر خدا آمد. آمد تا اينان را از سردرگمى برهاند و اين وضعيّت را دگرگون سازد. پيامبرى كه از بين فرزندانش تنها يك دختر براى او در قيد حيات ماند و پيامبر با او رفتارى ويژه داشت تا نشان دهد كه تا چه ميزان اسلام براى دختران احترام قائل است. در روايت مى خوانيم:

ص: 189


1- - بحارالانوار، ج 3، ص 253.

«خَرَجَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وقد أَخَذَ بِيَدِ فَاطِمَةَ وَقَالَ: مَنْ عَرَفَ هذِهِ فَقَدْ عَرَفَها، وَمَنْ لَمْ يَعْرِفها فَهِي فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ، وهي بِضْعَةً مِنِّي، وَهِيَ قَلْبِي الَّذِي بَيْنَ جَنْبَيَّ، فَمَنْ آذاها فَقَدْ آذانِي، وَمَنْ آذانِي فَقَدْ آذى اللّه»(1).

«رسول خدا در حاليكه دست در دست فاطمه داشت، خارج شد وفرمود:

هركه او را مى شناسد كه شناخته و اگر نمى شناسد، بداند او فاطمه دختر محمّد است. او پارۀ تن من و قلب من در ميان دو پهلوست. پس هركه او را بيازارد مرا آزرده ساخته و هركه مرا بيازارد، خدا را آزرده ساخته است.»

بيهوده نيست كه خداوند مقدّر فرموده كه اين دختر، كوثر «خيلى بسيار زياد» باشد، تا نسل رسول خدا از او شكوفا گردد. چرا كه اسلام و تقديرهاى الهى، تمامى آن سنّتهاى باطل و فرهنگهاى بيهوده اى (مهمترين آنها زنده به گور كردن دخترها) را كه در دوران جاهليّت حكمفرما شده بودند، دگرگون خواهد ساخت.

معجزه پيامبر اسلام

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در گذر 23 سال چنان عمل نمود كه حضرت نوح در خلال 950 سال زمان دعوت قومش نتوانست در ميان آنان به آن ميزان از موفّقيت برسد؛ حتّى پيامبران اولوالعزم ديگر نيز، نتوانستند چنين كنند. رسول خدا، با خلاصه كردن تلاشهاى همۀ پيامبران، در كمتر از 25 سال در ميان امّت خويش توانست با انبوه خرافه ها،

ص: 190


1- - بحارالانوار، ج 43، ص 54.

افسانه ها و فرهنگهاى باطل مبارزه نمايدو تمدّنى را شكوفا سازد كه پايۀ ارزشهايش در همكارى براساس نيكى و پرهيزكارى نهفته مى باشد. اين امر در ميان مسلمانان به جايى رسيد كه در جنگ «موته» پيامبر امر فرمودند تا به زخميهاى جنگ آب بدهند. امّا هريك از نوشيدن آب سر باز مى زدند و برادر مجروح ديگر را بر خود ترجيح مى دادند و با زبان حال خود مى گفتند: «برادرم از من تشنه تر است پس او را پيش از من آب دهيد.» - در حاليكه همگى در حال احتضار بودند و آب دادن به محتضر مستحب مى باشد - بدين سان هريك با اينكه نياز شديدى به آب داشتند، ولى برادر ايمانى خود را بر نياز خويش ايثار نمودند و بدين سان همگى بدون استثناء تشنه لب، جان دادند.

مى بينيد كه چگونه آن عربهاى دوران جاهليّت كه به خاطر لقمۀ نانى يكديگر را مى كشتند به انسانهايى در اوج قلّۀ محبّت، دهش، ايثار و مهربانى دگرگون شده اند. تا آنجا كه هنگاميكه رسول اكرم صلى الله عليه و آله خطبه اى مى خواندند، اشكهاى ايشان بر گونه هايشان سرازير مى شد، چرا كه دلهاى سخت جاهليّت به دلهاى نرم و زيبايى چون شكوفه هاى بهارى مبدّل شده بودند.

و مى بينيم آن هنگام كه، امام حسين عليه السلام بر قتلگاه حبيب بن مظاهر ايستاد، چنين فرمود:

«للّهِِ درّك يا حَبِيب، لَقَدْ كُنْتَ فاضِلاً تَخْتِمُ الْقُرْآنَ فِي لَيْلَةٍ وَاحِدَةٍ»(1).

ص: 191


1- - مجمع مصائب اهل البيت عليهم السلام، ص 131.

«آفرين بر تو اى حبيب! تو شخص فاضلى بودى كه يك شبه همۀ قرآن را تلاوت مى كردى.»

آرى، بدين سان انسانها تحوّل يافتند و سرزمينهاى اسلامى از ايمان و مهربانى سر سبز گشت. و همچنان آن افراد خوار و زبون، به انسانهاى با عزّت و انسانيّت دگرگون گشتند؛ و پيكهاى مسلمان ونامه هايشان پياپى و بى شمار بر سرتاسر اين كره خاكى سرازير مى شدند و در مقابل افرادى چون هركول روم، كسراى فارس، سزار روم با نامه ها و يا پيكهايشان، خواهشانه از پيامبر خدا مى خواهند كه عذر ايشان را بپذيرد، و پس از اندك زمانى مى بينيم كه لشكريان اسلام، سرزمينهاى گوناگون را يكى پس از ديگرى فتح مى نمايند.

در گذر حدود 25 سال، اسلام به خاطر دگرگون شدن ارزشهاى شيطانى ناپاك جاهليّت به ارزشهاى والاى خدايى، توانست بر مناطق گسترده اى از اين كره خاكى سايه بگستراند. امّا پيروان جاهليّت، با لباس اسلام به دژ حكومت اسلامى، زيركانه نفوذ كردند و رفته رفته به قدرت چنگ انداختند. آرى، اينان بنى اميّه وهمگنانشان مى باشند. اينان آشكارا پرچم كفر را حمل نمودند وهدف اساسى آنها بازگرداندن آن جاهليت نخستين با تمامى مشخّصاتش بود. به همين خاطر امام حسين عليه السلام در يكى از بياناتش فرمود:

«إِنّا للّهِِ وَإِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، وَعَلَى الْإِسلَامِ السَّلَامُ، إِذْ قَدْ بُلِيَتِ

ص: 192

الْأُمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ يَزٖيدِ..»(1).

«انّا للّه واِنّا اليه راجعون، بنابراين بايد با اسلام خداحافظى كرد كه، امّت اسلامى به فرمانروايى چون يزيد گرفتار شده است.»

زيرا به راستى يزيد براى نابود كردن كامل اسلام آمده بود. چنانكه برخى از مورّخين ادّعا مى كنند يزيد احمق نبود، بلكه درست مى دانست چه مى كند. چرا كه حزب اموى از گذر او، پدرش معاويه و خلفاى ستم پيشه بعدى بر جهان اسلام حكومت كرد.

كشمكشى بنيادين

داستان كشمكش ميان ائمّۀ اطهار و حزب اموى، داستانى ساده با انگيزه هاى حاشيه اى نمى باشد؛ بلكه كشمكشى است ميان حزب مكتبى «حزب اللّه» و حزب جاهليّت «حزب شيطان». يا به ديگر سخن، كشمكشى است ميان شجرۀ طيّبه (درخت پاك) و ميان شجرۀ خبيثۀ نفرين شده در قرآن:

أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ * تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ * وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَالَهَا مِن قَرَارٍ (2) .

«آيا نديدى چگونه خداوند «كلمۀ طيّبه» (و گفتار پاكيزه) را به درخت

ص: 193


1- - بحارالانوار، ج 44، ص 326.
2- - سورۀ ابراهيم، آيات 24-26.

پاكيزه اى تشبيه كرده كه ريشۀ آن (در زمين) ثابت، و شاخۀ آن در آسمان است؟! هر زمان ميوۀ خود را به اذن پروردگارش مى دهد. و خداوند براى مردم مثلها مى زند، شايد متذكّر شوند (و پند گيرند). (همچنين) «كلمۀ خبيثه» (و سخن آلوده) را به درخت ناپاكى تشبيه كرده كه از روى زمين بركنده شده، و قرار و ثباتى ندارد.»

چرا كه محصول درخت پاك، گلها و ميوه هاى پاك مى باشد در حاليكه درخت ناپاك تنها ميوۀ تلخ و خار مى دهد. پس كشمكش ميان دو برنامه و روش است و همانگونه كه امويان نقشه برنامه ريزى شده اى داشتند و معاويه آن را به اجرا گذاشت و پس از او در طول حكومت بنى اميّه نيز ادامه يافت؛ خاندان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز برنامه اى آشكار داشتند كه هريك براساس آن به ايفاى نقش خويش پرداختند وصدالبتّه برنامه اى آسمانى بود و نه زمينى!

بنابراين داستان عاشورا يك واقعۀ اتّفاقى نبوده، بلكه بخشى از اين برنامه به شمار مى رفته است. پس ناگزير بايد اين دو گروه باهم برخورد مى نمودند و امام حسين عليه السلام كشته مى شد تا با شهادتش راهى نوين را در برابر امّت بگشايد تا امّت به واسطۀ آن راه، در برابر خط انحرافى اموى ايستادگى نمايند و چنين امرى بايد در برابر هرگونه تحريف ديگرى در تاريخ پديد آيد. چرا كه اين برنامه اى است هميشگى؛ از آغاز آفرينش هستى تا هر زمانى كه خداوند سبحان اراده نمايد.

ص: 194

مسؤوليّت ما چيست؟

اينك ما در برابر اين نقشۀ اموى مستمرّ تا به امروز، و همچنين برنامۀ مكتبى هميشگى چه مسؤوليّتى داريم؟

اين مسؤوليّت در دفاع از ارزشهايى چون نماز، روزه، زكات، حجّ و دهها ارزش ديگر كه امام حسين عليه السلام به خاطر آنها به شهادت رسيد، تجسّم مى يابد. چرا كه اگر ما ابا عبداللّه الحسين را از اين ارزشها جدا سازيم، به اين مى ماند كه ما پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را آنگونه كه ما مى پسنديم، بپذيريم نه آنگونه كه خدا به پيامبرى برگزيده است. امّا، پيامبرى كه به نماز، روزه، حجّ و.. امر ننمايد، پيامبر نيست و خدا او را مبعوث نساخته است.

پس هنگاميكه ما زيارت وارث را مى خوانيم و مى گوييم:

«اَشْهَدُ انَّكَ قَدْ اقَمْتَ الصَّلوةَ، وَاتَيْتَ الزَّكوةَ، وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ»(1).

«گواهى مى دهم كه تو به راستى نماز را برپا نمودى و زكات را ادا كردى و امر به معروف و نهى از منكر نمودى.»

اين سخن بدين معناست كه امام حسين عليه السلام اين ارزشها را تجسّم بخشيد و به خاطر آنها به شهادت رسيد.

اگر از من بخواهند كه هدف امام حسين عليه السلام را در يك كلمه خلاصه كنم، خواهم گفت:

همانا هدف او و هدف تمامى پيامبران و ائمّۀ اطهار عليهم السلام، قرآن

ص: 195


1- - مفاتيح الجنان، زيارت وارث.

مى باشد. همان كتابى كه «ثقل اكبر» است و امام حسين عليه السلام به خاطر قرآن، خود را قربانى نمود. پس اگر قرآن در ميان ما تنها بماند و هيچ يك از ما در آياتش تدبّر و ژرف انديشى نكند، تفسيرش را نخواند و در زندگانيش به اجرا نگذارد، هر آينه از آنهايى خواهيم بود كه تيرها را به سوى قلب مقدّس امام حسين عليه السلام نشانه گرفتند.

سخن آخر اينكه، اگر ديديم آب رودى فروكش كرده نبايد آن را از خاك پر كنيم و اگر ظرفى را ديديم كه در آن غذايى نيست نبايد آن را بشكنيم و اگر قرآن را ديديم كه اجرا نمى گردد، نبايد ظاهرش را پاره نماييم؛ بنابراين بايد هميشه مراسم امام حسين عليه السلام گرم و پر حرارت بماند؛ حتّى اگر براى مدّتى، از بيشتر مضامينش تهى شده باشد. چرا كه انسانهايى خواهند آمد و اين خلأ را پر خواهند نمود و اين قضيه را به قضيّه اى پيشتاز دگرگون خواهند ساخت.

ص: 196

واقعۀ كربلا، انقلابى است هميشه فرزوان

واقعۀ كربلا، واقعه اى معمولى و تكرارپذير نمى باشد. بلكه قضيّه اى است كه به بعثت پيامبران، طوفان نوح، ساحران فرعون، شكافته شدن دريا براى موسى و مانند آنها - كه تكرارپذير نيستند - شباهت دارد.

آرى، حادثۀ كربلا خواست خداوند متعال بوده تا به واسطۀ آن، از يك سو نمونۀ والاى ستيزه جويى و مقاومت در برابر ظلم و از سويى ديگر بدترين صورت ستم را به نمايش گذارد. تا هيچ انسانى ادّعا نكند كه ستم وارده بر او، ستمى است بس بزرگ كه نمى توان با آن مبارزه كرد و هيچ ملّتى اين بهانه را دستاويز خويش قرار ندهد كه رژيم حاكم بر او رژيمى است طاغوتى، سلطه جو و ستم پيشه كه هرگز نمى توان در برابر آن پايدارى نمود.

زيرا آن رژيمى كه در دوران امام حسين عليه السلام بر سرنوشت مسلمانان تسلّط يافته بود، يكى از بدترين رژيمهاى سلطه جو و سركش بود. امّا با اين حال، امام حسين عليه السلام در برابر آن ايستاد و جان فشانيها نمود.

پس بدين سان، ديگر كسى بهانه نياورد كه بر اموال خويش

ص: 197

مى ترسد؛ زيرا ابا عبداللّه الحسين عليه السلام با بهترين و برگزيده ترين اموالش به كربلا گام نهاد؛ و همچنين ادّعا نكند كه چون انقلاب سلب آرامش مى نمايد، پس بايد از آن بيمناك بود؛ چرا كه انقلاب آسايش امام حسين عليه السلام را نيز برهم زد، تا آنجا كه او را از مدينه منوّره به مكّه، از مكّه به كوفه و در راه كوفه به سوى كربلا روانه ساخت.

علاوه بر آن، كسى نگويد كه از كشته شدن مى هراسد؛ زيرا بايد بداند كه خونش پاكتر از خون ابا عبداللّه الحسين عليه السلام، فرزند رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سرور جوانان بهشت نمى باشد.

همچنين فردى بر از دست دادن منصب و مقامش در ميان مردم واينكه حكومت او را انسانى تروريست و يا جاسوس بيگانگان خطاب كند، نترسد؛ چرا كه، سرور و سالارمان، امام حسين عليه السلام نام، نشان و شهرت خويش را در كربلا قربانى نمود. از سويى ديگر مى بينيم كه شريح قاضى، ريختن خون سيّدالشّهدا را حلال اعلام مى كند وچنانكه مى دانيم سر شريف و مقدّس او را در همه جا مى گرداندند وبر منابر عنوان مى كردند كه، اين سر آن خارجى است كه بر حكومت شرعى! شورش نمود.

گذشته از آن، ديگر كسى اين ادّعا را نكند كه خودش مهم نيست، بلكه از هتك حرمت فرزندان، همسر و ناموسش بيمناك است. زيرا امام حسين عليه السلام با همۀ خاندان و فرزندان خويش به كربلا گام نهاد كه از جمله ايشان، مى توان عقيله بنى هاشم، زينب كبرى (س)، آن زن پاكدامن و دختر آن شير مرد جهان اسلام و همچنين خواهرش، امّكلثوم و برخى از دختران پاكدامن هاشمى نام برد. امّا با اين همه

ص: 198

اباعبداللّه الحسين در راه خشنودى خداوند متعال همۀ اهل بيت خويش را با در نظر داشتن اين امر كه ايشان اسير و به بند كشيده خواهند شد، با خود به كربلا آورد.

بدين سان، امام حسين عليه السلام با انقلاب جاودان خويش براى ما جاى هيچگونه عذر و بهانه را باقى نگذاشته است. پس چرا بر عليه نظامهاى طاغوتى و ستمگر انقلاب نمى كنيم؟ از كه مى ترسيم؟ چه راهى را بايد دنبال نماييم؟

ما بايد راه خويش را از هم اكنون مشخّص كنيم كه آيا با امام حسين عليه السلام هستيم و يا با يزيد؟ در اينجا راه ميانه اى هم وجود دارد كه به راه يزيد نزديكتر است؛ و آن راهى است كه شريح قاضى در آن قدم گذاشت و ادّعا كرد كه در پيكار عليه امام حسين عليه السلام وارد نخواهد شد ولى سرانجام با لشكريان يزيد بن معاويه همراه شد.

بايد به دنبال علّت وقوع حماسۀ كربلا جستجو نماييم تا به پاسخ آن دست يابيم. پاسخى كه مى گويد: خداوند متعال مقدّر ساخته تا اين واقعه و حماسه به نمونه والايى براى مؤمنين مكتبى كه راه اباعبداللّه را مى پيمايند، مبدّل شود و همچنين ديگر جاى هيچگونه عذر و توجيهى براى انسانى كه مى خواهد در برابر طاغوتيان تسليم نشود، باقى نماند.

بنابراين، امام حسين عليه السلام نشانه و نمونه والايى براى انقلاب اسلامى باقى خواهد ماند.

على رغم اينكه نزديك به 1400 سال از حادثۀ كربلا مى گذرد، ولى مى بينيم هر سال بر شور و حرارت عاشورا افزوده مى گردد؛

ص: 199

به ويژه در سرزمينهايى كه دوستداران اهل بيت عليهم السلام در آن فزونى مى يابند. تا جائيكه مى پندارى اين حادثه اندك مدّتى پيش، به وقوع پيوسته است. چرا كه نهضت امام حسين عليه السلام نهضتى است پايدار و ماندگار در دلهاى مؤمنين و هيچ قدرتى نمى تواند آن را خاموش نمايد. اگر به دوران هارون عبّاسى، متوكّل و طاغوتيانى چون آنها بازگرديم مى بينيم كه آنان به كوششهاى مستمرى براى جلوگيرى كردن از برپايى عزادارى امام حسين عليه السلام و ايستادگى در برابر اين جريان اسلامى بنيان كن دست زده اند؛ امّا آيا توانستند كارى از پيش ببرند؟

بدين سان كربلا انقلابى است هميشه فروزان كه هيچ يك از جهانيان نمى تواند آن را خاموش گرداند. چرا كه انقلابى است برخاسته از گذشته، ولى براى ساختن آينده وآفرينش واقعيّتى نوين و حياتى ديگر.

و اينك، يك جوان مكتبى آگاه ناگزير است كه بداند قضيّۀ اباعبداللّه الحسين تنها يك قضيّه اى نيست كه گذشته است؛ بلكه انقلابى است هميشه فروزان كه آرمان آن سوزاندن بنيانهاى ستمكاران مى باشد. پس تا وقتيكه حاكمى ظالم بر تخت پادشاهى حكومت كند، ما به دفاع از مبانى امام حسين عليه السلام ادامه خواهيم داد و تا واژگونى تخت همۀ طاغوتيان، درفش او را حمل خواهيم نمود.

آرى، اين روحيه مبارزه هميشگى كه قضيۀ كربلا به ما بخشيده است، بزرگترين سرمايه ماست. چرا كه اگر آن را نداشتيم، طاغوتيان حتّى ما را از نماز خواندن باز مى داشتند؛ كفر و فساد را به خانه هايمان وارد مى كردند؛ ما را به بند مى كشيدند و هرگز به ما اجازه تمسّك به ارزشها و دينمان را نمى دادند.

ص: 200

چرا امام حسين عليه السلام چراغ راه هدايت است

؟

بدن انسان سيستمى دارد كه از آن دفاع مى كند و مانع ورود ميكروبها به بدن مى گردد. اگر روزى اين سيستم بهم بخورد، انسان به مرضى دچار مى شود كه امروزه بدان بيمارى فقدان ايمنى يا ايدز مى گويند. اين بيمارى موجب كاهش شديد سازوكار دفاعى بدن بيمار و در نتيجه پيدايش بيماريهاى گوناگون ديگر در او مى شود و سرانجام به مرگ بيمار منتهى مى گردد.

خداوند تبارك و تعالى هنگاميكه آدمى را آفريد، به او دو چشم داد تا ببيند، برايش دست خلق نمود تا با آن كار كند و پا آفريد تا با آن تلاش و كوشش نمايد. همچنين دستگاههايى را در نهايت دقّت وظرافت خلق نمود. علاوه بر آن ديوارۀ محكمى را كه به عنوان دژى در سيستم مصونيت ذاتى به شمار مى آيد، به وجود آورد. همچنين خداوند در درون انسان سيستم دفاعى قدرتمندى را پديد آورد؛ تا آنجا كه با شبكه گسترده اى از اعصاب آن را پوشاند. اگر به هر سلول عصبى بنگريم، مى بينيم كه داراى دو سر است. يك سر به طرف مغز و ديگرى زير پوست بدن. زيرا اگر مورچه كوچكى - كه كم وزن

ص: 201

مى باشد - بر يكى از انگشتان پاى انسانى بايستد، به زودى مغز فرمان راندن شىء بيگانه را از روى بدن، صادر مى نمايد.

از سويى خداوند بلند مرتبه، چشم بينا را پديد آورد تا صاحب آن بتواند خطر را از خويشتن و محيط پيرامونش براند. امّا اگر از داشتن حسّ شنوايى، يا بويايى، يا لامسه و يا چشايى محروم باشد، هر لحظه ممكن است كه با شكست و سرخوردگى يا حداقل زيان روبرو شود. چرا كه در سيستم دفاعى او كمبود و خللى ايجاد شده است.

علاوه بر آن، انسان در درونش نيروى بزرگى نهفته است كه از آن، در زمانهاى احساس خطر بهره مى جويد. احساسى كه باعث شود نيروى مقابله و رويارويى با خطر را فراهم سازد. البتّه اين نيرو را، نيروى خرد و انديشه براى نقشه كشيدن و انتخاب ابزار و دفاع همراهى مى نمايد.

اين واقعيّت را نيز در جامعه مى يابيم؛ درست در آنجائيكه جامعه نيروى دفاع از خويش را از گذر ويژگيهاى مادى، روحى و فكرى دارا مى باشد. شايد نخستين عامل فروپاشى يك جامعه و يا يك حكومت، كمبود همين ويژگيها باشد. به عنوان نمونه، اگر دولتى از زيباترين، برترين و پيشرفته ترين دولتها به شمار آيد ولى، براى دفاع از خود در برابر تهاجم بيگانگان، ارتشى نداشته يا فاقد دستگاه امنيتى لازم براى واكنشهاى سريع در برابر كشف خطرها باشد، چنين دولتى معمولاً گرفتار نابودى و فروپاشى خواهد شد.

بنابراين سلامتى و امنيّت دو نعمتى هستند كه هرگز ويژگيهاى

ص: 202

ديگرى نمى توانند جايزين آنها شوند؛ چه در سطح خصوصى باشند يا عمومى.

پس امّتى كه مى تواند از خويشتن دفاع نمايد و از شرف، بزرگوارى، حماسه و نيروى پايدارى در برابر خطرها بر خوردار باشد، هميشه امّتى سرافراز باقى خواهد ماند. امّا امّتى كه كمبود دستگاه دفاعى داشته يا در فرهنگش جايى براى معناى شرف، حماسه و رغبت در رويارويى وجود نداشته باشد، خواهيم ديد كه چه شتابان، بر اثر آزمندى دولتهاى ديگر به سوى فروپاشى و نابودى پيش خواهد رفت. دراين زمينه ابن خلدون مى گويد: (اساس دولتها برپايه تعصّب پايدار است) مقصود او از تعصّب يعنى غيرت، شرف و آمادگى هميشگى براى ايستادگى در برابر دشمنان و خطرها تا مرگ مى باشد.

از اين رو امّتى كه اين ارزشها را دارا باشد و فرزندانش بدانند كه زندگى بدون اين ارزشها، انسان را خوار و ذليل مى گرداند، هميشه پا برجا خواهد ماند و هرگز فرو نمى پاشد. اميرالمؤمنين عليه السلام در زمينه اين ارزش والاى انسانى به يارانش مى فرمايد:

فَالمَوْتُ فِي حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ، وَالْحَيَاةُ في مَوْتِكُمْ قَاهِرِينَ.(1)

«مرگ آن است كه در حال ستم پذيرى زندگى كنيد، و حيات و زندگى آن است كه با سرافرازى مرگ را در آغوش بگيريد.»

يعنى حقيقت زندگانى انسان جز با پيروز بودن او به وقوع نخواهد پيوست. پس انسانى كه در برابر ستم سرفرود مى آورد، مرگ بر

ص: 203


1- - نهج البلاغه، خطبۀ شمارۀ 51.

زندگانيش چيره خواهد شد و حكم مرده را خواهد داشت؛ گرچه خود مى پندارد كه زنده است.

امّت مسلمان ما بيش از 1400 سال است كه با دشواريها ومشكلات روزگارها مبارزه مى نمايد. و حوادثى را به خود ديده كه اگر يكى از آنها به امّت ديگرى وارد مى شد، هر آينه آن امّت را نابود مى ساخت. امّا امّت اسلامى با تكيه بر نظم دفاعى و امنيّتى توانست ايستادگى و پايدارى كند. آيا مى دانى كه جنگهاى صليبى نزديك به دويست سال يعنى 6 نسل به طول انجاميد و برخى از اين حمله ها براى تسلّط بر شرق به ويژه منطقه كوچكى از آن كه سرزمين شام يا فلسطين بود، بيش از يك ميليون سرباز صليبى به همراه داشت؟ وآيا مى دانى كه حملۀ مغولها به مسلمانان، شهرهايى را به طور كامل ويران ساخت؟ امّا امّت اسلامى به يارى آموزه هاى قرآنى، حماسه هاى تاريخى بى نظير كه مسلمانان با كلماتى از نور آنها را ثبت نموده اند و ارزشهايى كه مؤمنين از گذر موقعيّتهاى قهرمانانۀ خود در صدر اسلام پايه ريزى كرده اند و همچنين ارزشها، آموزه ها وبصيرتهايى كه ابا عبداللّه الحسين عليه السلام با انقلاب خويش در روز عاشورا در دلهاى مسلمانان پديد آورد، در برابر اين حملات، سرافرازانه پايدارى و مقاومت نمود.

شخصى در موسم حج، در عرفه از من پرسيد كه چرا مرتّب نام وياد امام حسين عليه السلام را ذكر مى نمايم و اين عبارات را ترنّم مى كنم:

السَّلَامُ عَلَيْكَ يا أَبا عَبْدِ اللّهِ وَعلى الْأَرْواحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنائِكَ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلَامُ اللّهِ أَبَداً ما بَقِيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ، وَلَا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ

ص: 204

الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيارَتِكُمْ، السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ، وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَعَلى أَوْلَادِ الْحُسَيْنِ، وَعَلى أَصْحابِ الْحُسَينِ. در حاليكه همگى مى دانند در روز عرفه از سوى خداوند متعال، ندا كننده اى بانگ برمى آورد كه:

«انْصَرِفُوا مَغْفُورِينَ فَقَدْ أَرْضَيْتُمُونِي وَرَضِيْتُ عَنْكُمْ»(1).

«بازگرديد كه شما آمرزيده شده ايد. زيرا مرا خشنود ساخته ايد و من نيز از شما خشنودم.»

يا فردى ديگر از علّت گريستن من بر امام حسين عليه السلام در روز عرفه و اهمّيت زيادى كه به خواندن دعاى عرفه امام حسين عليه السلام مى دهم، از من سؤال نمود. در پاسخ به او گفتم: ما هرچه كه داريم از امام حسين عليه السلام مى باشد. اوست كه به ما چگونگى دفاع از خويشتن در برابر طاغوتيان را آموخت. او به ما آموخت كه چگونه بزرگوارانه زندگى كنيم و شرافتمندانه بميريم. آرى، اين شعله فروزانى است كه امام حسين عليه السلام به ما بخشيده؛ چنانكه مى فرمايد:

«إنّي لم أخرج أشراً ولا بطراً ولا ظالماً ولا مفسداً، وإنّما خرجت لطلب الإصلاح في امّة جدّي اريد أن آمر بالمعروف وأنهى عن المنكر...»(2).

«من از روى هوس و سركشى و تبهكارى و ستمگرى قيام نكردم، تنها به انگيزۀ سامان بخشى در امّت جدّم برخاستم، مى خواهم به نيكيها

ص: 205


1- - بحارالانوار، ج 96، ص 249.
2- - حياة الإمام الحسين بن عليّ عليهما السلام، القرشي، ج 2، ص 288.

فرمان دهم و از بديها باز دارم.»

اين پيامى است كه با هر دستى نوشته نمى شود، بلكه تنها با خون سيّدالشّهدا، فرزندان و خون شيرخواره اش نوشته شده است.

ما از انقلاب امام حسين عليه السلام و هر آنچه از ايثارگريهايش كه حتّى عزيزترينهايش را شامل مى شد، آموختيم كه زندگى آن است كه خداوند متعال براى انسان نوشته است؛ و نه آن حياتى كه انسان مجبور شود در برابر ستم پيشگان كرنش كند يا دست گدايى به سوى آنان دراز نمايد.

از اين رو پيروان امام حسين عليه السلام با الهام از آموزه هاى مقدّس كربلا، در جنوب لبنان به پايدارى پرداختند و جرقه دفاع مقدّس در آنجا زده شد، تا آنجا كه جوانان انقلابى توانستند بدترين شكست را به نيروهاى صهيونيستى - كه 17 ارتش دولتهاى ديگر در پشت سر آن هستند - وارد سازند. آرى، مقاومت اسلامى در جنوب لبنان هزاران حماسه را براى تحقّق اين دستاورد بزرگ به ثمر رساندند، چنانكه با هر حماسه اى دل و انديشه انسان را به تمامى معنا تكان مى دادند.

همۀ اين حماسه ها بدان باز مى گردد كه شيعيان امام حسين عليه السلام در جنوب لبنان آموزه هايى جاودانى حسينى را به خوبى درك نمودند وبا خود پيمان بستند كه راه على اكبر و حضرت قاسم - همانگونه كه تاريخ حماسۀ كربلا ذكر مى كند - را كه براى دنيا ارزشى قائل نبودند، پيش روى خود قرار دهند. چرا كه اين دو بزرگوار مى دانستند كه خطرهاى مهلكى دين را در برگرفته است و اگر در برابر ستم و سركشى قيام نكنند، هرگز زندگى ابدى سعادتمند را به چشم خود نخواهند ديد.

ص: 206

چنانكه على اكبر پس از آنكه دانست كه حق با ايشان است، به پدر بزرگوارش امام حسين عليه السلام فرمود:

«يا أَبَةِ لا نُبالِي بِالْمَوْتِ»(1).

«اى پدر، از مرگ نمى هراسيم.»

همچنين حضرت قاسم فرزند امام حسن مجتبى را مى بينيم در حاليكه در ميان زبانه هاى آتش كينه، رگبار سنگها، برق شمشيرها وتيرها محاصره است، بدون توجّه به سربازان ستمگر مى نشيند تا بندكفش خويش را ببندد.

و اينك، مى بينيم كه اين روحيّه مقدّس از مجاهدين لبنانى به دل جوانان فلسطينى كه در نائل شدن به شرف شهادت در راه خدا از يكديگر پيشى مى گيرند، منتقل شده است. چرا كه داستانها وحماسه هاى جانفشانيها و فداكاريها نيز به ايشان رسيده است.

امّا در عراق؛ آشكارا مى گويم كه رژيم صدام از بكارگيرى هيچ ابزارى براى ايجاد فساد و ويرانى چشم نپوشانده است؛ اگر به آمارها بازگرديم، به اعداد چشمگيرى دراين زمينه دست خواهيم يافت.

زيرا صدام از پشتيبانى همۀ قدرتهاى جهانى بهره جسته است.

چنانكه همۀ اين امكانات بين المللى تحت سلطه اش را كه از كمكهاى صليبى و صهيونيستى جهانى بدست آورده بود در جنگ تحميلى و خانمانسوز بر ضدّ جمهورى اسلامى ايران به كار گرفت وهنوز مى بينيم كه غرب با او به عنوان رئيس ناتوانى در منطقه معامله

ص: 207


1- - بحارالانوار، ج 44، ص 367 و 379.

مى كند. ولى با همۀ اينها، هنوز ملّت عراق، ملّتى است پايدار.

آشكارترين دليل آن، اين است كه ملّت عراق با برپايى شعائر حسينى از راههاى گوناگون، به اصالت دينى و انقلابى خود تمسّك مى جويد و على رغم منع، بازداشتن و ترساندن از سوى رژيم بعث عراق، مردم گروه گروه به سوى كربلا روانه مى كردند تا براى زنده نگه داشتن شعائر حسينى به مبارزه و پايدارى در برابر موضع رژيم عراق و ظلم وستمش بپردازند.

آرى، حماسۀ كربلا به ما و فرزندانمان آموخت كه چگونه در جنوب لبنان، فلسطين، افغانستان و عراق مبارزه كنيم و از ارزشها وشرفمان دفاع نماييم. بدين سان امام حسين عليه السلام چراغ راه هدايت وكشتى نجات گشت. پس امّتمان ناگزير بايد از خويشتن براى تحقّق بخشيدن به مصالح بزرگترى بگذرد. يا بهتر بگويم، دفاع از ارزشها والاتر از خودخواهيها و مصلحتهاى فردى بى فايده است. پس اگر امّتمان اينگونه عمل نمايد، به زودى به برترين امّت چه در دنيا و چه در آخرت دگرگون خواهد گشت.

پس خداوند تبارك و تعالى هرگز نفرمود كه: شما بهترين امّتى بوديد كه به سود انسانها آفريده شده ايد چرا كه داراى ثروت، يا نفت يا موقعيّت استراتژيكى و يا نظام قانونگذارى برترى مى باشيد. خير، هرگز چنين نيست! زيرا كسى كه داراى اين موارد ياد شده باشد ولى نيروى دفاع از خويشتن را نداشته باشد، بداند هر آنچه كه دارد به گرد و غبارى پراكنده دگرگون خواهد شد. درست مانند انسان غول پيكرى

ص: 208

مى ماند كه ترسو و كم اراده است. بنابراين هيچ ارزشى برايش قائل نيستند و كسى از او نمى ترسد.

از اين رو پروردگار سبحان مى فرمايد:

كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلْنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ (1) .

«شما بهترين امّتى بوديد كه به سود انسانها آفريده شده اند؛ (چه اينكه) امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد.»

پس امر به معروف و نهى از منكر اساس نيكو بودن امّت مى باشد.

در روايات تاريخى ويژه مقتل امام حسين عليه السلام آمده است كه طاغوت زمان، يزيد امر كرد كه سر امام حسين عليه السلام را در شهرها و روستاهاى مختلف سرزمين اسلامى بگردانند.

امّا اين سر مقدّس هرگاه در جايى از شهر يا روستايى گذارده مى شد، اين آيات الهى را قرائت مى فرمود:

أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِن آيَاتِنَا عَجَباً * إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِن أَمْرِنَا رَشَداً * فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً * ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَداً * نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدىً * وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَدْعُوَا مِن دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنَا

ص: 209


1- - سورۀ آل عمران، آيۀ 110.

إِذاً شَطَطاً * هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْ لَايَأْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِباً * وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللّهَ فَأْووا إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِن رَّحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُم مِن أَمْرِكُم مِرْفَقاً (1) .

«آيا گمان كردى اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند؟! زمانى را (به خاطر بياور) كه آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: پروردگارا! ما را از سوى خودت رحمتى عطا كن، و راه نجاتى براى ما فراهم ساز. ما (پردۀ خواب را) در غار بر گوششان زديم، و سالها در خواب فرورفتند. سپس آنها را برانگيختيم تا بدانيم (و اين امر آشكار گردد كه) كدام يك از آن دو گروه، مدّت خواب خود را بهتر حساب كرده اند. ما داستان آنان را به حق براى تو بازگو مى كنيم؛ آنها جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند، و ما بر هدايتشان افزوديم. و دلهايشان را محكم ساختيم در آن موقع كه قيام كردند وگفتند: پروردگارِ ما، پروردگارِ آسمانها و زمين است؛ هرگز غير او معبودى را نمى خواهيم؛ كه اگر چنين كنيم، سخنى به گزاف گفته ايم. اين قوم ما هستند كه معبودهايى جز خدا انتخاب كرده اند؛ چرا دليل آشكارى (بر اين كار) نمى آورند؟! و چه كسى ظالم تر است از آن كس كه بر خدا دروغ ببندد؟! و (به آنها گفتيم:) هنگامى كه از آنان و آنچه جز خدا مى پرستند كناره گيرى كرديد، به غار پناه بريد؛ كه پروردگارتان (سايۀ) رحمتش را بر شما مى گستراند؛ و دراين امر، آرامشى براى شما فراهم مى سازد.»

آرى، امام حسين عليه السلام مى خواست با اين كار، براى مردم بيان سازد كه داستان او تجسّم بخش داستان اصحاب كهف در تاريخ معاصر است. همانگونه كه اصحاب كهف از درون سيستم ستمگر قيام

ص: 210


1- - سورۀ كهف، آيات 9-16.

نمودند، حقيقت را آشكار ساختند و از ارزشها دفاع كردند و خدا نيز از اينان حمايت نمود و آنها را پيروز و دينشان را بر دين ديگر چيره ساخت؛ امام حسين عليه السلام نيز همان داستان را تكرار نمود. زيرا دلش آكنده از ايمان به اين وعده الهى شده بود كه:

... فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِيلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحْوِيلاً (1) .

«هرگز براى سنّت خدا تبديلى نخواهى يافت، و هرگز براى سنّت الهى تغييرى نمى يابى.»

وما امروز مى بينيم كه راه و انديشۀ امام حسين عليه السلام در هر جايى، على رغم خواسته ستم پيشگان براى سركوبى و سلطه جويى هميشه پيروز است.

ص: 211


1- - سورۀ فاطر، آيۀ 43.

امام حسين عليه السلام ما را به يارى خويش مى خواند

اشاره

سيّدالشّهدا، ابا عبداللّه الحسين در كربلا، بارها و بارها و به ويژه در آخرين لحظات زندگى مباركش، پس از آنكه همۀ عزيزان و يارانش را از دست داد، اين نواى تاريخى را سرداد كه:

«هل من ناصِرٍ يَنْصُرُنا؟»(1)

«آيا ياورى هست كه ما را يارى كند؟»

امام حسين عليه السلام پيشواى همۀ دورانها

به راستى روى سخن امام حسين عليه السلام با چه كسانى بود؟ آيا كسانى كه فرزندان، اهل بيت و يارانش را به شهادت رسانده بودند را مورد خطاب قرار داده بود يا منظورش افراد ديگرى بودند؟

سيّدالشّهدا امام پرهيزكاران و اسوه نيكوكاران درهمۀ دورانها واعصار مى باشد. چرا كه او همۀ نسلها را همچون ما، گذشتگان، آيندگان، و به طور كلّى هر وجدان زنده و دل با ايمان را خطاب

ص: 212


1- - مجمع مصائب اهل البيت عليهم السلام، ص 236.

قرار مى دهد.

او چكيده فضيلتها، تطبيق زنده اى براى قرآن و بلكه قرآن ناطق بود. پس يارى دادن به او لازم نيست كه در روزگار و دوران او باشد، بلكه بدين معناست كه مبانى، آرمانها و ارزشهايى را كه به خاطر آنها قيام نمود، يارى نماييم؛ بنابراين اگر ما نمى توانيم شخص ابا عبداللّه، فرزندان و يارانش را يارى رسانيم، ناگزير بايد آن مبانى را كه به خاطرش قيام نمود و در راه آنها جانفشانى كرد، يارى كنيم. از اين رو مى بينيم مؤمنينى كه در مقابل ضريح مبارك مى ايستند اين نداى قدسى جاويد را ترنّم مى نمايند: «لبّيك يا ابا عبداللّه» منظور آنها اين است كه اگرچه در روز عاشورا نتوانستند در كنارش باشند و به او يارى فيزيكى رسانند، امّا امروز خواهند توانست مبانى، ارزشها و رسالتى كه ابا عبداللّه به خاطر آنها فداكارى نمود و در راهشان عزيزترين فرزندان و يارانش را قربانى ساخت، يارى نمايند.

از اين رو، مى بينيم كه مؤمنين اين ندا را نيز تكرار مى كنند:

«فَيا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ مَعَكُمْ»(1).

«كاش من هم با شما بودم، و همانند شما رستگار مى شدم.»

زيرا اين آرزو و درخواست، نشانه اى است از آن اخلاصى كه آن را بر دوش داريم، و آن روحيۀ ايمانى كه مى خواهيم خويشتن را بدان آراسته سازيم و همچنين آن مبنايى كه خط و راه خود قرار داده ايم.

ص: 213


1- - مفاتيح الجنان، زيارت امام حسين عليه السلام.

نداى امام حسين عليه السلام، همچنان پرآوازه است

و امروز پس از گذشت بيش از 14 قرن از آن تاريخ، همچنان آن ندا بلند آواز است و در هر روز تجلّى مى يابد.

«كُلُّ يَوْمٍ عاشُوراء، وَكُلُّ أَرْضٍ كَرْبَلَاء»

«هر روز عاشوراست و هر سزرمينى كربلا.»

بنابراين هر روز نبرد ميان حق و باطل تجلّى مى يابد؛ پس آنانكه مى خواهند واقعيّت را از تاريخ جدا سازند و يا مى خواهند تاريخ را از سنّتها، بصيرتها و بينشهايش دور سازند، سطحى نگر مى باشند؛ چرا كه نمى خواهند پذيراى مسؤوليّتهايشان باشند.

بازگشت دوباره نبرد حقّ و باطل

امروزه در جهان اسلام، دوباره نبرد ميان حقّ و باطل پديدار گشته است. چرا كه بنى اميّه با انديشه ها، تعصّبها و جاهليتشان دوباره بازگشته اند. اگر كسى تاريخ بنى اميّه را بررسى نمايد و در طبيعت وسرنوشت آنانكه زير پرچم ابا سفيان سپس معاويه و يزيد گردآمده بودند، جستجو نمايد به اين امر پى خواهد برد كه آنان، چه بسيار به جمعيتهاى طاغوتى برپا شده در بيشتر سرزمينهاى جهان كنونى اسلام نزديك مى باشند. چرا كه بنى اميّه پرچم خود پرستى را حمل نمود، نژادپرستى را بزرگنمايى كرد و جاهليّت را كه در ظاهر، اسلام بر آن چيره شده بود به زندگى بازگرداند؛ وامروز نيز مى بينيم كه دستگاههاى طاغوتى همانگونه عمل مى كنند و همان راه را طى مى نمايند.

ص: 214

بنابراين هركه مى خواهد جاهليّت را زنده سازد ناگزير بايد در كنار آن ابا سفيان را نيز زنده كند؛ زيرا او جاهليّت را رهبرى مى كرد.

همچنين بايد دوباره معاويه و يزيد را برانگيزد؛ چرا كه اين دو، پرچم جاهليّت را از ابا سفيان به ارث برده اند.

در حاليكه هر انسان مؤمنى بايد از بنى اميّه، پيروان و رهروان آنها تبرّى جويد و اينگونه آنها را نفرين نمايد:

وَلَعَنَ اللّهُ بَنٖى امَيَّةَ قاطِبَةً(1)

«خداوند تمامى بنى اميّه را لعنت كند.»

منظور از اين سخن، تنها نژاد بنى اميّه نمى باشد؛ زيرا اسلام هرگز از نژادى تبرّى نمى جويد؛ چرا كه خداوند متعال هنگاميكه انسانها را آفريد، هيچ تفاوتى ميان عرب، عجم و يا سفيد و سياه و.. قائل نشد. بنابراين نفرين تمامى بنى اميّه، به معناى نفرين راه و روش همۀ آنان مى باشد.

بازگشت بنى اميّه به زندگانى

متأسّفانه امروزه بنى اميّه با همان شعارها به زندگى بازمى گردند.

چنانكه مثلاً شنيده ايم، صدام در مجالس خويش به حجّاج افتخار مى كند و اينگونه مى گويد: او بهترين فرمانروايى بوده كه در عراق حكومت مى كرده است. پس اين يك امر استثنايى و به دور از قاعده نيست؛ زيرا صدام به پيكر حجّاج كه به خاك دگرگون شده است

ص: 215


1- - مفاتيج الجنان، زيارت امام حسين عليه السلام در روز عاشورا.

افتخار نمى كند بلكه، راه او را مى پيمايد و به انديشه هاى حجّاج در زندگيش ايمان دارد. به گونه اى كه صدام همچون حجّاج دست به كشتار انسانهاى بى گناه، هتك نواميس و تجاوز به شرف زنان زده است. آرى، اعمال و كردارهاى سركوبگرايانه او بسيار شبيه آنچه كه عمر بن سعد در كربلا در هنگام صدور فرمان به آتش كشيدن خيمه هاى اهل بيت عليه السلام انجام داد، مى باشد.

پس مجاهدينى كه در برابر اين اعمال سركوبگرايانه پايدارى وايستادگى مى نمايند، ما را به سوى بزرگ شمردن اينان و آن دين ومبنايى كه همچون آنها را تربيت نموده و نيز فزونى يافتن ايمانمان به راستى و درستى رسالتها و آموزه هاى خداوند متعال و اينكه چگونه آن آموزه ها چنين افراد مجاهد فداكارى را - كه در اوج قلّۀ جانفشانى مى باشند - پرورش مى دهند، سوق مى بخشند.

كشمكش همچنان ادامه دارد

آرى، اين كشمكشى است حقيقى كه هميشه ميان حزب اموى نوين و جاهليّت تاريك و ميان ياران ابا عبداللّه الحسين عليه السلام ادامه دارد. زيرا نداى سيّدالشّهدا همچنان در هرگوش بيدار، طنين مى اندازد. امّا گوشهاى كرى وجود دارند كه نمى شنوند و روى سخن ما نيز با اينان نيست. بلكه كسانى را مخاطب قرار مى دهيم كه گوشهاى شنواى بيدارى دارند كه به واسطۀ آنها بانگ ابا عبداللّه الحسين عليه السلام را دريافت مى نمايند. صدا و بانگى كه قرنها را مى شكافد تا به گوشهايمان و گوشهاى روزگار، اين نداى امام را برساند كه:

ص: 216

«هَلْ مِنْ نَاصِرٍ يَنْصُرُنا؟»

«آيا ياورى هست كه ما را يارى كند؟»

اين يارى خواهى از سوى امامى است كه انقلابى را برپا كرد، امانه براى خويشتن، بلكه براى دين، حدود و احكام خدا.

ما و محرّم

در هر سال ماه محرّم فرامى رسد. امّا آيا اين درست است كه ما بدون بهترين بهره جويى از آن، بگذاريم سپرى گردد؟ بلكه هراس از آن است كه برخى از افراد در مجالس عزادارى امام حسين عليه السلام شركت كنند و بر او بگريند ولى در عين حال در قتل امام حسين عليه السلام و افزايش مصيبت و غمهايش همكارى نمايند. درست مانند آن مردى كه پس از سوزاندن خيمه ها به دزدى زيورهاى دختران ابا عبداللّه الحسين عليه السلام پرداخت.

عبداللّه بن الحسن از مادرش، فاطمه دختر امام حسين عليه السلام روايت مى نمايد كه مادرش فرمود:

«سربازان به خيمه هايمان وارد شدند. من دخترك كوچكى بودم ودو خلخال از طلا در پايم بود. مردى جلو آمد و در حاليكه مى گريست خلخالهايم را از پايم مى گشود. به او گفتم: اى دشمن خدا از چه روى گريانى؟ پاسخ داد: چگونه نگريم در حاليكه از دختر رسول خدا دزدى مى كنم. به او گفتم: پس، از من دزدى مكن! گفت:

ص: 217

مى ترسم كه ديگرى بيايد و آن را بربايد!»(1)

پس افرادى هستند كه در مجالس عزادارى امام حسين عليه السلام شركت مى كنند ولى در عين حال، در پشتيبانى و تأييد حكومتهاى ستم پيشه سهيم مى گردند و از كمك و يارى رساندن به مجاهدين پيرو خط امام حسين عليه السلام امتناع مى ورزند و بيم آن مى رود كه سرنوشت ايشان همچون سرگذشت قاتلان امام حسين عليه السلام گردد.

بنابراين اگر ما نداى يارى خواهى ابا عبداللّه را شنيديم ولى استجابت نكرديم، بدانيم كه با اهل كوفه كه با امام حسين عليه السلام مبارزه كردند - در حاليكه برخى از آنها شيعۀ ابا عبداللّه و نيز پدرش على بن ابيطالب بودند - محشور خواهيم شد. چرا كه تشيّع بدون اراده، فداكارى و ايثار، نوعى از نفاق سياه مى باشد.

ماه محرّم جهشى در راه جهاد

ما ناگزير بايد، در هر سال، ماه محرّم را به نقطۀ عطفى مهم وجهشى در راه عمل جهادى، عليه طاغوتيان دگرگون سازيم. چرا كه اگر با حول و قوّۀ الهى و پيكار مجاهدين، اين طاغوتيان سرنگون شوند، افقهاى تازه اى در برابر امّت گشوده خواهد شد. امّا اگر اين طاغوتيان باقى بمانند، مسلمانان شبهاى تيره اى خواهند داشت؛ زيرا اكنون كشمكشها به اوج خود رسيده اند و نمى توان براى آن بازگشتى قائل شد.

ص: 218


1- - بحارالانوار، ج 45، ص 82.

هريك ازما بايد به يك دستگاه تبليغاتى مبدّل شود و در دور ساختن تنبلى، كم حوصلگى و سستى از خويشتن جدى باشد. پس بياييم عزممان را جزم كنيم و گردنه هاى اين راه را پشت سرگذاريم. زيرا كسى كه مى خواهد ابا عبداللّه را يارى رساند، نبايد ترسو، كاهل و كم حوصله باشد و نبايد اجازه دهد كه مشكلى در برابرش قرار گيرد و در همين حال بايد همواره در كارهايش جدّى باشد.

در هر سال ماه محرّم الحرام فرصتى است مناسب. پس بياييم خود و ارادۀ خويشتن را آزمايش نماييم و بر خداوند متعال توكّل كنيم. چنانكه حق تعالى مى فرمايد:

وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ (1) .

«و هركس بر خدا توكّل كند، كفايت امرش را مى كند؛ خداوند فرمان خود را به انجام مى رساند.»

بنابراين خداوند ما را يارى خواهد داد؛ البتّه بدين شرط كه ما با هر آنچه كه در توان داريم او را يارى رسانيم.

از اين رو، بايد ماه محرّم را به روزهاى فعاليّت و جهاد دگرگون سازيم تا بتوانيم جامعۀ خويش را به جامعه اى انقلابى و حماسه جو در راه آرمانهاى امّت، مبدّل كنيم. امّا متأسّفانه برخى به خاطر داشتن انديشه هاى نادرست، خويشتن را كوچك مى شمارند و نقشى را كه مى توانند ايفا كنند، ناچيز مى دانند. آنها مى گويند: من كه هستم تا بتوانم براى اين قضيّه كارى از پيش ببرم؟ از كجا معلوم است كه با

ص: 219


1- - سورۀ طلاق، آيۀ 3.

انجام كارى براى امّتم، بتوانم به آن يارى رسانم؟

در حاليكه هر كسى بايد به ايفاى نقش خويش با هرگونه نتيجه اى بپردازد. پس نفى منكرات با دل، زبان، مال، دست، نفس و هر وسيله شرعى ديگر واجب مى باشد.

از اين رو، اگر هريك از ما، از مسؤوليّت خويش شانه خالى كند واز صحنه دور شود، ديگر كسى در صحنه باقى نخواهد ماند. پس بدانيد كه مشاركت شخص شما در فعاليّت، تكميل كننده شرايط پيروزى است. زيرا اگر شرط پيروزى گرد آمدن يك ميليون نفر انسان باشد و شما تكميل كننده اين تعداد باشيد، امّا سهل انگارى كنيد وپس از آن جبهۀ اسلامى شكست بخورد، دراين حال شما مسؤوليد.

زيرا مى توانسيد يارى و كمك نماييد و پيروزى را با جبهۀ اسلامى همراه سازيد، امّا اينچنين عمل نكرديد.

پس تعلّل براى چيست؟ چرا در برابر وسوسه هاى شيطانى وهواهاى نفسانى سر فرود مى آوريم؟ و چرا مبانى و اصول خويش را در هنگام فعاليت فراموش مى كنيم؟... در حاليكه اصول در ذهنمان ريشه دوانده است، امّا در هنگام فعاليت آنها را ناديده مى گيريم و از ياد مى بريم. امام على عليه السلام دراين زمينه مى فرمايد:

«لَاتَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلًا وَيَقِينَكُمْ شَكّاً إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا وَإِذَا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا»(1).

«آگاهى خود را همانند جهل و نادانى قرار ندهيد، و يقين خود را با شك

ص: 220


1- - نهج البلاغه، كلمات قصار، 274.

جايگزين نكنيد؛ اگر آگاهى يافتيد به آن عمل كنيد، و اگر يقين پيدا كرديد، اقدام كنيد.»

بنابراين اقدام نمودن مهم است. پس تا كى بايد انتظار كشيد؟

چه بپردازيم؟

شايد برخى بپرسند كه ما در شرايط فعلى چه كارى را مى توانيم انجام دهيم؟ در پاسخ مى گوييم شما مى توانيد به فعاليتهاى بسيارى چون سخن گفتن، كار كردن و پرداخت كمك مالى در راه قضيه بپردازيد. البتّه منظور از كمك مالى نفس ميزان پول پرداختى نيست بلكه، عشق شما به اين ثروت و بر كندن اين عشق از خويشتن مدنظر مى باشد. چنانكه حق تعالى مى فرمايد:

لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ (1) .

«هرگز به (حقيقت) نيكوكارى نمى رسيد مگر اينكه از آنچه دوست مى داريد، (در راه خدا) انفاق كنيد.»

دراين زمينه روايت شده است كه رسول خدا در شب عروسى و زفاف حضرت فاطمه عليها السلام پيراهن نوى را براى او تهيه فرمود. وى پيراهن و صله دارى نيز داشت. سائلى بر در خانه حاضر شده گفت:

من از خاندان نبوّت پيراهن كهنه اى مى خواهم. حضرت خواست پيراهن و صله دار خود را به او دهد، امّا به ياد اين آيۀ شريفه افتاد كه خداوند متعال مى فرمايد: «هرگز به (حقيقت) نيكوكارى نمى رسيد مگر

ص: 221


1- - سورۀ آل عمران، آيۀ 92.

اينكه از آنچه دوست مى داريد، (در راه خدا) انفاق كنيد.»(1)

بنابراين پيراهن نو خود را به او داد. هنگام زفاف كه فرارسيد، جبرئيل نازل شد و فرمود: اى محمّد! همانا خداوند به تو سلام مى رساند و به من دستور داده كه بر فاطمه سلام كنم و با من هديه اى از لباسهاى بهشتى از حرير نازك سبزرنگ فرستاده، مى خواهم به او بدهم.»(2)

رابطۀ گفتار و رفتارمان

بدين سان هرچه دل انسان به چيزى وابسته باشد، به همان ميزان رابطۀ نفسانى او به آن شىء محكمتر خواهد بود. پس هرچه انسان بتواند در برابر اين رابطه مقاومت كند، پاداش بزرگترى نصيبش خواهد شد. اين امر ويژه به دانشمندان و خصوصاً طلّاب علوم دينى و مبلّغان بازمى گردد. بنابراين درست نيست كه مردم را به سوى انفاق نمودن فرا بخوانند، در حاليكه خود عملاً انفاق نمى كنند. خداوند متعال مى فرمايد:

أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ (3) .

«آيا مردم را به نيكى دعوت مى كنيد، امّا خودتان را فراموش مى نماييد؛ با اينكه شما كتاب (آسمانى) را مى خوانيد؟»

ص: 222


1- - سورۀ آل عمران، آيۀ 92.
2- - فاطمة الزهراء، بهجة قلب المصطفى، ص 485.
3- - سورۀ بقره، آيۀ 44.

همچنين امام على عليه السلام مى فرمايد:

«

مَا أَحُثُّكُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلَّا وَأَسْبِقُكُمْ إِلَيْهَا»(1).

«من شما را به طاعتى تشويق نمى كنم مگر اينكه خود قبلاً به آن عمل كرده باشم.»

پس اگر دراين آيه، ژرف بنگريم و در آن تأمّل نماييم، زشتى وناپسندى عمل كسى كه انسانها را به سوى راهى فرامى خواند، امّا خود به آن گام نمى نهد آشكار خواهد ساخت. حقّ تعالى مى فرمايد:

كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَاتَفْعَلُونَ (2) .

«نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخنى بگوييد كه عمل نمى كنيد؟»

آرى، خداوند بلند مرتبه از آن انسانى كه به سوى نيكى كردن فرامى خواند ولى خود بدان از گذر فعاليّت، انفاق و جهاد عمل نمى كند، خشمگين مى گردد و او را خوار مى شمارد.

پس بياييم در گفتارها وادّعاهاى خويش همچون امام حسين عليه السلام، اهل بيت و ياران وفادارش باشيم. همچنين بياييم در راه، رفتار و موقعيّتهايمان، حسينى گرديم. چرا كه دراين صورت مى توانيم بهترين و برترين خدمت را به رسالت اسلامى خويش انجام دهيم.

ص: 223


1- - نهج البلاغه، خطبۀ شمارۀ 175.
2- - سورۀ صفّ، آيۀ 3.

امام حسين عليه السلام و ما

اشاره

وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ (1) .

«و از آنان امامان (و پيشوايانى) قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مى كردند؛ چون شكيبايى نمودند، و به آيات ما يقين داشتند.»

زير تابش سوزناك آفتاب نيمروز، در صحراى عرفات، در روز عرفه و در سمت چپ جبل الرحمه، هنگاميكه ميهمانان خدا در آن زمين مبارك گردآمده تا از رحمت الهى فيض ببرند؛ سيّدالشّهدا اباعبداللّه الحسين عليه السلام در گوشه اى ايستاده بود و در حاليكه مى گريست و چشمانش چون دو چشمه جوشان مى جوشيد و پيرامونش آن گروه مؤمن از اهل بصيرت هريك به نوبۀ خويش اشك مى ريختند و دستانشان را به سوى آسمان بلنده كرده به پروردگارشان پناه مى جستند. صداى حزن آلود امام حسين عليه السلام كه آكنده از هر گونه عرفان، پرستش و توسّل بود، در آن صحرا چنين به گوش مى رسيد:

ص: 224


1- - سورۀ سجده، آيۀ 24.

«إِلهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِناىَ فَكَيْفَ لَاأَكُونُ فَقِيراً فِي فَقْرِي، أَنَا الْجاهِلُ فِي عِلْمِي فَكَيْفَ لَاأَكُونُ جَهُولاً فِي جَهْلِي.

إِلهِي إِنَّ اخْتِلَافَ تَدْبِيرِكَ، وَسُرْعَةَ طَوآءِ مَقادِيرَكَ، مَنَعا عِبادَكَ الْعَارِفِينَ بِكَ عَنِ السُّكُونِ إِلى عَطآءٍ، وَالْيَأْسِ مِنْكَ فِي بَلآءٍ.

إِلهِي مِنِّي ما يَلِيقُ بِلُؤمِي، وَمِنْكَ ما يَلِيقُ بِكَرَمِكَ.

إِلهِي وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِاللُّطْفِ وَالرَّأْفَةِ لِي قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفِي، أَفَتَمْنَعُنِي مِنْهُما بَعْدَ وُجُودِ ضَعْفِي.

إِلهِي إِنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنِّي فَبِفَضْلِكَ، وَلَكَ الْمِنَّةُ عَلَيَّ، وَإِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوِي مِنِّي فَبِعَدْلِكَ، وَلَكَ الْحُجَّةُ عَلَيَّ.

إِلهِي كَيْفَ تَكِلُنِي وَقَدْ تَكَفَّلْتَ لِي؟! وَكَيْفَ اضامُ وَأَنْتَ النّاصِرُ لِي؟! أَمْ كَيْفَ أَخِيبُ وَأَنْتَ الْحَفِيُّ بِي؟!»(1)

«خدايا! من در دارائى خود نا دارم، پس چگونه در ندارى خود فقير نباشم؟ معبودا! من در دانايى خود، نادانم، پس چگونه در نادانى خود، نادان نباشم؟ الها! گوناگونيهاى تدبيرت در اوضاع خلايق، و سرعت پيچش و تحوّل تقديراتت در احوال بنى آدم، بندگان عارف تو را از اينكه به عطاى دل آرام شوند و در بلا، اميد از تو بردارند، باز مى دارد. الها! هر آنچه پستى مرا سزد از من است و هر آنچه كرم تو را سزد از توست؛ خدايا! پيش از پيدايش ناتوانى در من، خود را با لطف و مهربانى نسبت به من ستودى، آيا پس از ناتوانيم آنها را از من دريغ مى دارى؟ الها! خوبيها از من سرزند به فضل توست و تو منّت بر من دارى و اگر بديها از من پديد آيد، محكوم به عدل توست و تو بر من حجّت دارى، الها!

ص: 225


1- - مفاتيح الجنان، دعاى امام حسين عليه السلام در روز عرفه.

چگونه مرا به خود وامى گذارى در صورتيكه از من كفالت فرمودى؟ و چگونه شكست خورم در صورتيكه تو ياور منى؟ يا چگونه نااميد شوم در صورتيكه نوازشگر منى...»

و در شامگاه روز تاسوعا، هنگاميكه ارتش اموى ستمگر به سوى چادرهاى امام حسين عليه السلام پيشروى كرد و امام از آن آگاهى يافت، از برادرش اباالفضل العبّاس عليه السلام درخواست نمود تا از دشمن مهلتى بخواهد براى تجديد پيمان او و يارانش با قرآن كريم و شب زنده دارى آخرين شب زندگانيشان با برپايى نماز و قرائت قرآن و دعا.

چنانكه دشمنان - پيش از دوستان - شب عاشورا رااينگونه توصيف كرده بودند كه، از چادرهاى امام حسين عليه السلام و يارانش نجواى تضرّع و زارى به بارگاه حقّ تعالى، پرستش و دعا را مى شنيده اند.

حتّى در آخرين لحظات كه شدّت خونريزى، هرگونه توانايى را از امام گرفته بود، سيّدالشّهدا، از ياد خدا يك لحظه باز نايستاد و چنين فرمود:

«صَبْراً عَلى قَضائِكَ يا رَبِّ، لَاإِلهَ سِواكَ»(1).

«صبر بر تقديراتت پروردگارا! اى كه هيچ معبود به حقّى جز تو نيست.»

امام حسين عليه السلام كيست؟

آرى، گوهر مقدّس امام حسين عليه السلام، شناخت خداوند متعال؛

ص: 226


1- - مقتل المقرّم، ص 357.

و وجدانش، عشق به اللّه بود. زيرا چنان با نماز و قرآن انس و الفت يافته بود كه گويى خويشتن را در برابر خداى رحمان مى بيند. به راستى سراسر وجودش، عرفان، پرهيزكارى و عشق ژرف به پروردگار بلند مرتبه بود.

در چارچوب شناخت امام حسين عليه السلام ناگزير بايد بر آن لحظۀ سرنوشت ساز زندگى شريف ابا عبداللّه كه همان عاشوراست، توجّه بسيار مبذول بداريم. چرا كه آن، بازتاب همۀ ارزشهاى آسمانى و تاريخ تمامى پيامبران مى باشد. چنانكه بازتابى است از ميراث سيّدالشّهدا از حضرت آدم برگزيده خدا، نوح عليه السلام پير پيامبران، ابراهيم بت شكن، موسى هم سخن با خدا، عيسى روح خدا و پيامبر بزرگوارمان حضرت محمّد مصطفى صلى الله عليه و آله.

آرى، روز عاشورا همچون روز قيامت است. مانند هزار سال از سالهايى است كه شما مى شمريد؛ بلكه بيش از آن مى باشد. به همين خاطر زيارت كننده ضريح شريف او مى فرمايد:

«السَّلَامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ آدَمَ صِفْوَةِ اللّهِ».

«درود بر تو اى وارث آدم، برگزيده خدا.»

تا اينكه به اين عبارت زيارت شريف مى رسد:

السَّلَامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ وَلِيِّ اللّهِ».

«درود بر تو اى وارث امير المؤمنان على ولى خداوند.»(1)

امام حسين عليه السلام دوبار متولّد گشت. نخستين تولّد او در سوّم

ص: 227


1- - مفاتيح الجنان، زيارت وارث.

شعبان و دومين در روز عاشورا؛ در هر دو ولادت، اسلام نيز با او متولّد شد. بنابراين پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

«حُسَيْنٌ مِنِّي وَأَنا مِنْ حُسَيْنٍ، أَحَبَّ اللّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً»(1).

«حسين از من است و من از حسين، خداوند دوست مى دارد هركه، حسين را دوست مى دارد.»

پس اين امر در درجۀ نخست بدين معناست كه پيامبر خدا مى خواست توجّه امّت را به سوى شأن امام حسين عليه السلام از دين و ايده اى كه تجسّم بخش شخصيّت رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى باشد، سوق دهد؛ سپس مى خواست ميزان پيوند و نزديكى خويش را به امام حسين عليه السلام آشكار سازد.

بدين سان امام حسين عليه السلام آستانه پروردگار و ابزار رحمت الهى مى باشد.

اوست راه مستقيمى كه هر روز از خدا مى خواهيم ما را به آن رهنمون سازد.

اگر امام حسين عليه السلام را از اين جنبه كه فرزند امير المؤمنين عليه السلام وبرترين زنان جهان، حضرت فاطمة الزهراء (س) مى باشد و اينكه سبط رسول اكرم، شهيد كربلا و غريبترين انسانهاست بشناسيم، شناختى است مناسب؛ ولى والاترين درجۀ شناخت نيست. بنابراين براى دستيابى به والاترين درجات و بزرگترين پاداشها بايد امام حسين عليه السلام را چنان بشناسيم كه شايسته مقام اوست. دراين زمينه از

ص: 228


1- - حياة الإمام الحسين بن عليّ عليهما السلام، القرشي، ج 2، ص 265.

بشير الدهان، روايتى نقل مى گردد كه گفت: به خدمت امام صادق عليه السلام عرض كردم كه گاهى نمى توانم حجّ بروم، به همين خاطر روز عرفه را نزد قبر امام حسين عليه السلام مى گذرانم. فرمود: «اى بشير چه نيكو عمل مى كنى. زيرا هر مؤمنى كه با شناخت امام حسين عليه السلام به زيارت امام در روزى غير از عيد برود، براى او پاداش 20 حجّ و 20 عمره پذيرفته شده و 20 جهاد به همراه پيامبر فرستاده شده و يا امام عادل نگاشته مى شود؛ و هركه در روز عرفه با شناخت امام حسين عليه السلام به زيارت او برود، برايش پاداش 1000 حجّ و 1000 عمره پذيرفته شده و 1000 جهاد به همراه پيامبر فرستاده شده و يا امام عادل را مى نگارند.»(1)

تقوى و پرهيزكارى شرط ولايت

هر كسى كه مى خواهد به هدف خواسته شده برسد بايد به دنبال راه درست جستجو كند و براساس آن حركت نمايد؛ حتّى براى رسيدن به اهل بيت عليهم السلام بايد راه را از بيراهه مشخّص نمود.

امّا متأسّفانه افرادى را مى بينيم كه با وجود ارتكاب گناهان كبيره، با اين توجيه كه دوستدار اهل بيت عليهم السلام هستند به خودشان وعده رسيدن به خشنودى و رضوان الهى را مى دهند. اينان همچون فرقۀ مرجئه مى مانند كه بنى اميّه آن را در چارچوب كوششهاى شيطانى براى خاموش كردن جنبش جامعه به سوى حق و آزادگى، تأسيس يا

ص: 229


1- - مفاتيح الجنان، فضائل زيارت امام حسين عليه السلام در روز عرفه.

نيرومند ساخت. افراد اين فرقه معتقد بودند كه تلفّظ شهادتين واعتقاد به رسالت پيامبر و اداء برخى از فرايض، تضمين كننده بهشت براى ايشان است؛ حتّى اگر در گذر آن، به ارتكاب گناهان كبيره و مهلكات دست زنند و براى اثبات اين مطلب برخى از آيات وشبهات را دليل خود مى آوردند.

امّا ائمّۀ اطهار عليهم السلام با تمامى نيروى خود در برابر اين عقيده كه در آن روزگار بر افكار بسيارى از مسلمانان چيره شده بود، ايستادند وبدون شكستن مرزهايى كه خداوند متعال ميان مؤمنين و غير مؤمنين قرار داده، فعاليّت نمودند. ايشان بارها و بارها و به صورتهاى گوناگون فرمودند كه ايمان هم در گفتار است و هم در كردار؛ و بسيار تأكيد نمودند كه ايمان همه اش عمل است و گفتار جزئى از ايمان؛ يا به ديگر سخن، اينكه گفتار و اعلام ايمان امرى نيست به جز يك رفتار از تمامى اعمال و رفتارهاى ايمان. پس ايمانى كه انسان را از ارتكاب گناهان كبيره چون دروغ، فساد، ستم و كشتار ديگران بازنمى دارد، چه ارزشى دارد؟ بلكه اين ايمان چه سودى خواهد داشت؟ بلكه - دراين صورت - چرا خداوند بلند مرتبه دوزخ را آفريد و عدالت را بنا نهاد؟

برخى از مردم ادّعاى ايمان، دوستى و پيروى از اهل بيت عليهم السلام را دارند ولى در همان حال، عقيدۀ آنها با عقيدۀ مرجئه يكى مى باشد.

چنانكه باور دارند، ميان ايمان و ستم يا فساد و يا دورى كردن از اداء تكاليف دينى هيچگونه تضادى وجود ندارد. اين اشخاص بايد بدانند كه ولايت اهل بيت عليهم السلام يكى از مسائل اساسى رسالت الهى

ص: 230

است؛ و هر كسى كه از آموزه هاى اهل بيت عليهم السلام پيروى نكند، شايستگى برخوردارى از اين ولايت از او گرفته خواهد شد. زيرا خداوند متعال مى فرمايد:

ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللّهِ (1) .

«سپس سرانجام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند.»

دروغ بستن به آيات الهى لازم نيست كه به طور مستقيم از گذر عدم اعتراف به آنها و يا آشكارا كفر ورزيدن به آيات الهى صورت گيرد بلكه، ممكن است رنگ عملى به خود بگيرد. به ديگر سخن اينكه، ممكن است از نظر گفتارى هيچ تكذيبى انجام نشود ولى انسان با رفتار خود از گذر ارتكاب گناهان و مهلكات و ترك تكاليف شرعى آيات الهى را تكذيب نمايد.

بنابراين كسى كه از فرمان خدا و رسولش و ائمّۀ اطهار عليهم السلام اطاعت نمى كند، شايسته است كه كافر بميرد و از ولايت خدا، رسول و ائمّه عليهم السلام نيز محروم گردد و اين است همان خسران و زيان آشكار.

امام جعفر صادق عليه السلام بارها به شيعيان خود چنين فرموده است:

«أَبْلِغْ مَوالِيْنا عَنّا السَّلَامَ وَاخْبِرْهُم أَنّا لَانُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللّهِ شَيْئاً إِلَّا بِعَمَلٍ، وَإِنَّهُمْ لَنْ يَنَالُوا ولَايَتَنا إِلَّا بِعَمَلٍ أَوْ وَرَعٍ...»(2).

«سلام ما را به دوستدارانمان برسان و آنها را آگاه ساز كه نمى توانيم از

ص: 231


1- - سورۀ روم، آيۀ 10.
2- - بحارالانوار، ج 2، ص 28.

ايشان در برابر خدا دفاع نماييم جز با عمل نمودن و اينكه به ولايتمان دست نخواهد يافت مگر با عمل و پرهيزكارى...»

از اين رو، كسى كه در ميان دوستداران ائمه عليهم السلام زندگى مى كند و ادّعاى دوستدارى ائمّه عليهم السلام را دارد نيز در معرض لغزش به سوى مفاسد مى باشد؛ زيرا هرگز ائمّۀ اطهار خود، به شيعگى آن انسانى كه از ايشان در اوامر و نواهى پيروى نمى كند، اعتراف نمى نمايند.

پس اگر انسانى بپندارد كه دوستدارى اهل بيت عليهم السلام تنها اظهار محبّت و گراميداشت ياد آنهاست، بداند كه دچار اشتباهى بس بزرگ و زيانى آشكار شده است. چرا كه معناى كامل و درست ولايت، همان اطاعت از خدا و رسولش، و اقرار به حق بودن اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و حركت نمودن براساس راهشان - كه هيچ تفاوتى با آموزه هاى قرآن ندارد - مى باشد.

از نمونه هاى كمبود و نقص در ولايت و دوستدارى اهل بيت اين است كه مى بينيم برخى در سخن گفتن پيرامون فضيلتها، مقام وتاريخ زندگانى ائمّه عليهم السلام فرورفته اند و لى در عين حال، در شناخت حكمت الهى از وجود ائمّه و يا علّت قرار دادن اينان به عنوان رهبران دين ونيز شناخت فقه و معرفتهاى الهى ايشان، كوتاهى مى كنند. پس به همين خاطر مى بينيم كه در هر امر كوچك و بزرگى به جدل مى پردازند. به جدلى كه از عدم تسليم شدن ايشان در برابر فرموده هاى ائمّه عليهم السلام سرچشمه مى گيرد. على رغم اينكه خود به عصمت و شأن اهل بيت عليهم السلام و پيوند آنان با قرآن و پيامبر گرامى، اعتراف مى كنند!

ص: 232

بنابراين كسى كه به امامت امام حسين بن على عليهما السلام و ديگر ائمّۀ معصومين اعتراف مى نمايد بايد از سخنان و كلمات ايشان نيز پيروى كند و هرگز نبايد وانمود كند كه چيزى از آنها نمى داند و يا اينكه آنها را براساس هواها و غرضهايش تفسير نمايد. دراين زمينه روايتى از امام صادق عليه السلام آمده است كه او از يكى از پيراونش - شايد فضيل بن يسار - چنين پرسيد:

«كَيْفَ تَسْلِيْمُكَ لَنا يا فُضَيل؟ فأَجابَ: يابن رسول اللّه، لَوْ أَخَذْتَ تُفاحَةً وَقَسَّمْتَها قِسْمَين وَقُلْتَ هَذا الْقِسْمُ حَلَالٌ وَهذا حَرَامٌ، فَأَنا لَا أَقُولُ لِمَاذا؛ بَلْ أَقُولُ: سَلَّمْتُ».

«اى فضيل، چگونه از ما فرمانبردارى مى نمايى؟ پاسخ داد: اى فرزند رسول خدا! اگر سيبى را به دو نيم قسمت كنيد و بگوييد كه اين قسمت حلال و ديگرى حرام است، من هرگز نمى گويم چرا؛ بلكه خواهم گفت: من فرمانبردارم.»

و پيش از او، سلمان محمّدى كه دربارۀ او چنين نقل مى نمايند كه به دنبال اميرالمؤمنين عليه السلام راه مى رفت و گام در قدمگاه امام على عليه السلام مى نهاد. زيرا او مى خواست با اين روش نيز پيروى كردن و فرمانبردارى خويش را از امام نشان دهد.

افقهاى ولايت

پس از پشت سرنهادن اشتباه مرجئه و سطحى نگرى سلفيها نسبت به اهل بيت عليهم السلام و پس از توجّه به ژرفاى قضيه، سخنى كه به نظرم بسيار مهم مى باشد برايتان بازگو مى نمايم و آن اينكه انسان هنگاميكه

ص: 233

اهل بيت را دوست مى دارد و از ايشان پيروى مى كند، بايد در دلش عشق اولياء و دوستداران ائمّه را نيز بپروراند. چرا كه زندگى در ركاب اهل بيت عليهم السلام بدون پذيرش اولياء و دوستدارانشان جايز نيست و هيچگونه عذر و بهانه اى براى اين عدم پذيرش يا راندن و يا كراهت پذيرفته نخواهد شد.

دراين زمينه از محمّد بن على صوفى روايت شده است كه گفت:

«روزى ابراهيم الجمّال اجازه ملاقات با على بن يقطين - كه وزير وقت بود - را خواست ولى او چنين اجازه اى نداد. على بن يقطين همان سال به حجّ رفت و پس از آن، در مدينه مى خواست كه به حضور امام موسى بن جعفر عليه السلام برسد ولى امام عليه السلام اجازه ندادند. على بن يقطين فرداى آن روز امام را ديد و به او گفت: اى سرورم، از من چه گناهى سرزده است؟ امام فرمود: «تو را نپذيرفتم چرا كه تو برادرت ابراهيم الجمّال را نپذيرفتى. و تا هنگاميكه ابراهيم الجمّال تو را نبخشد، خداوند حجّت را نخواهد پذيرفت.» پس به او گفتم:

سرورم، مولاى من! چگونه من ابراهيم الجمّال را ببينم در حاليكه اينك در مدينه هستم و او در كوفه؟ امام به او فرمود: «شب هنگام به تنهايى و بدون آنكه كسى از ياران و يا غلامانت را با خود ببرى، به بقيع برو. در آنجا سوار بر اسب عربى زين بسته اى خواهى شد.» راوى مى گويد: او به بقيع رفت و بر اسب سوار شد و طولى نكشيد كه خود را بر در خانه ابراهيم الجمّال در كوفه ديد. سپس در را كوفت و گفت: من على بن يقطين هستم. ابراهيم الجمّال از داخل منزل گفت: على بن يقطين وزير، بر در خانه ام چه مى كند؟!

ص: 234

على بن يقطين گفت: اى مرد، كار بزرگى دارم. سپس ابراهيم الجمّال را قسم داد و از او اجازه ورود خواست. هنگاميكه وارد شد گفت: اى ابراهيم، تا تو مرا نبخشى، امام موسى عليه السلام مرا نخواهد پذيرفت. ابراهيم الجمّال گفت: خداوند تو را بيامرزد. امّا، على بن يقطين او را قسم داد تا پايش را بر صورتش نهد. ولى ابراهيم از آن كار سرباز زد. دوباره او را قسم داد. پس ابراهيم اين كار را انجام داد.

و همينطور كه هربار پايش را بر صورت او مى نهاد، على بن يقطين مى گفت: بارالها، گواهم باش. پس از گذشت اين قضيه، از منزل ابراهيم خارج شد و بر اسب سوار شد و در همان شب او را به در منزل امام موسى بن جعفر عليه السلام در مدينه رساند. امام به او اجازه ورود داد واو را پذيرفت.»(1)

بنابراين، مسأله بسيار مهم مى باشد، بويژه اينكه شيطان لغزشگاهها و پرتگاههاى زيادى بر سر راه انسانها نهاده است.

از اين رو، برخى از افراد را مى بينيم كه خونسردانه تهمتهاى فراوان و دروغهايى را به علما و دانشمندان، نويسندگان و مجاهدان نسبت مى دهند. حال اينكه دانسته و يا نادانسته با گشودن زبان به غيبت، يا اشاعه فحشا، يا سخن ناحق و يا تهمت زدن به شيعه اهل بيت دست به گناه مى زنند و به همين خاطر هرچه بيشتر از اهل بيت عليهم السلام دور مى گردند و به دست خود، خويشتن را به كام جهنّم مى سپارند.

ص: 235


1- - بحارالانوار، ج 48، ص 85.

ولايت و مسؤوليت ما در برابر آن

اينك براى بيان مسؤوليتهايمان در برابر ولايت اهل بيت عليهم السلام به چند نكته اشاره مى نماييم:

1 - شناخت اهل بيت عليهم السلام آنچنان كه شايسته آنان مى باشد. پس بياييم مقام و شأن ايشان را بشناسيم. اين امر از گذر خواندن دعاها وزيارتهاى منقول از معصومين ممكن مى باشد؛ بنابراين بياييم از گذر زيارتهاى شريفى كه در حقشان آمده از قبيل زيارت عاشورا رابطه اى تنگاتنگ و هميشگى با ايشان برقرار سازيم و خويشتن را در حد امكان بر زيارت حرمهاى شريف ائمّه و فرزندانشان عادت ببخشيم.

2 - شناخت سخنان و كلماتشان؛ بنابراين مطالعه آگاهانه كتابهايى كه در برگيرنده آثارشان مى باشد همچون نهج البلاغه، صحيفۀ سجاديه و تحف العقول مى تواند اثر بخشى بيشترى در ژرفا بخشيدن به شناخت سنّت و سيرۀ اهل بيت عليهم السلام داشته باشد.

3 - شناخت راه عملى ايشان و اقتدا نمودن بدان. از اين رو بايد به جستجوى كتابها، مقاله ها و سخنرانيهاى ويژه اين امر بپردازيم.

4 - پيروى كردن و اقتدا نمودن به ائمّۀ اطهار.

5 - دفاع و حمايت از ايشان. زيرا خداوند متعال مى فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ (1) .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر (آيين) خدا را يارى كنيد، شما را يارى مى كند و گامهايتان را استوار مى دارد.»

ص: 236


1- - سورۀ محمّد صلى الله عليه و آله، آيۀ 7.

يارى خداوند از گذر يارى دينش امكانپذير است و نخستين امرى كه تجسّم بخش دين است همان رسول خدا، سيرتش، اهل بيت عليهم السلام، سيرت و مبانى ايشان مى باشد. پس ما بايد به دفاع از شخصيّتهاى مقدّس ايشان بپردازيم و آن با عمل صالح، برپايى بنيادهاى خيريه، نگاشتن كتابها و مانند آنها ممكن مى باشد.

6 - دوست داشتن و عشق ورزيدن به اولياى خاندان پيامبر و حمايت و دفاع از ايشان؛ پس بايد اين عبارت را كه در زيارت معصومين مى خوانيم، سرلوحۀ خويش قرار دهيم:

«إِنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ، وَوَلِيٌّ لِمَنْ والاكُمْ، وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداكُمْ»(1).

«من صلح هستم با هركه با شما در صلح است و در جنگ و نبردم با هركه با شما در پيكار و نبرد است. و دوست مى دارم هركه شما را دوست دارد و دشمن مى دارم هركه شما را دشمن مى دارد.»

ص: 237


1- - مفاتيح الجنان، زيارت امام حسين عليه السلام در روز عاشورا.

شعائر حسينى، راه و محتوى

راز جاودانگى انقلاب حسينى

چرا در هر سال، شعائر اسلام را در ياد بود شهادت ابا عبداللّه الحسين عليه السلام زنده مى داريم، و چرا اين يادمان با مرور سالها هرچه تازه و تازه تر و هر سال گسترده تر مى گردد؟

اين پرسشى فقهى يا علمى نمى باشد؛ بلكه پرسشى است واقع گرايانه كه هر انسان مسلمانى با آن زندگى مى كند. براى پاسخ بدان بايد چنين گفت كه: اين واقعه در تمامى دل، فطرت و روح هر انسانى ريشه دوانده است.

دراين زمينه، دو شرق شناس آلمانى از من پرسيدند: اى شيعيان، چرا با نزديك شدن ماه محرّم همه چيز در نزد شما، بدون آنكه در آن فشار حكومت، ثروت و مال ثروتمندان و تبليغات نيرومند دخالت داشته باشد، دگرگون مى گردد و چنانكه مى بينيم اين امر به طور خود جوش صورت مى گيرد. در حاليكه شما به اين فرموده پيامبرتان اعتقاد داريد كه مى فرمايد:

«مِدادُ الْعُلَمَاءِ خَيْرٌ مِنْ دِماءِ الشُّهَداءِ» «مركب قلم انديشمندان برتر از خون شهداست.» بنابراين چرا شما

ص: 238

پرچم امام حسين عليه السلام را با وجود آنكه پيامبرتان مقرّر ساخته كه مركّب قلم انديشمندان برتر از خون شهيدان است، برافراشته مى سازيد؟

به آن دو شرق شناس چنين پاسخ دادم كه: اوّلاً، امام حسين عليه السلام تنها يك شخصيّت نيست؛ بلكه او يك آرمان، ارزش، مكتب، راه و مسير است. زيرا او همچون حضرت ابراهيم است كه به مثابۀ يك امّت بود و شرك را نپذيرفت. بلكه در برابر پروردگارش سر تسليم فرود آورد. از اين رو، تمامى اديان آسمانى، حضرت ابراهيم عليه السلام را تقديس مى نمايند؛ چرا كه او تجسّم بخش ارزش يكتاپرستى و برافراشته كننده پرچم «لا إِله إِلّا اللّه» بود. آرى، او خود به يك ارزش تبديل گشت و به همين خاطر است كه در قرآن آمده:

إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتاً للّهِِ حَنِيفاً وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (1) .

«ابراهيم (به تنهايى) امّتى بود مطيع فرمان خدا؛ خالى از هرگونه انحراف؛ و از مشركان نبود.»

و آن هنگام كه او فرمود:

وَاجْعَل لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ (2) .

«و براى من در ميان امّتهاى آينده، زبان صدق (و ذكر خيرى) قرار ده.»

خداوند سبحان او را اجابت فرمود.

آرى، امام حسين عليه السلام خود نيز، همچون حضرت ابراهيم عليه السلام تجسّم بخش ارزش بود. زيرا او در راه عدل، و حق، دين و آزادگى به

ص: 239


1- - سورۀ نحل، آيۀ 120.
2- - سورۀ شعراء، آيۀ 84.

شهادت رسيد و آنچنانكه آشكاراست اين ارزشها پايدار هستند.

چرا كه ممكن نيست روزگارى برسد و ما به دين، عدالت و آزادى نيازمند نباشيم. حق نيز، همان فلسفۀ زندگى مى باشد؛ بلكه نفس زندگى است و بدون آن ممكن نيست كه استمرار يابد. بنابراين همانگونه كه ارزش دين، عدالت، آزادگى، حق و ديگر ارزشهاى مقدّس ادامه دارند، آرمان امام حسين عليه السلام نيز ادامه خواهد داشت.

در قسمت دوّم پاسخ خود به آن دو شرق شناس چنين گفتم: ما امروز زير سايۀ پرچم ابا عبداللّه الحسين عليه السلام زندگى مى كنيم و زندگى بدون آن برايمان - كه پيرو ائمّه عليهم السلام هستيم - غير ممكن است. زيرا زندگى بدون او به مفهوم زندگى بدون ارزش، دين و استقلال مى باشد.

اهمّيت هيئتهاى حسينى

ما از گذشته تاكنون درهر سال، همچنان هيئتهاى حسينى را برپا مى داريم. چنانكه در روز اربعين سيل خروشان شيعه به سرزمين كربلا سرازير مى گردد و به يك هيئت حسينى بزرگ تبديل مى شود.

اين هيئتها گوياى آرمان امام حسين عليه السلام و شيعيان در جهان اسلام مى باشد. به عنوان نمونه 45 سال پيش، يك مسلمان ايرانى به دست آل سعود مظلومانه در مكّه اعدام شد. درپى اين امر، هيئتهاى حسينى كه به كربلا آمده بودند، پرچم مظلوميّت اين انسان را برافراشتند. پس از مدّتى نظام سابق شاهنشاهى در ايران، علما - در ايران - را تحت فشار قرارداد كه به همين خاطر هيئتهاى حسينى در

ص: 240

عراق، بانگ دفاع از علماى ايران را سردادند. و پس از گذشت مدّتى ديگر، كشتار شيعيان لبنان صورت پذيرفت كه درپى آن، همۀ هيئتهاى شيعه در عراق حمايت خويش از شيعيان لبنان را اعلام نمودند.

اينك روى سخنم با آن افرادى است كه ما را به خاطر گريستن در روز عاشورا، سرزنش مى كنند؛ به آنها خواهم گفت كه ما قهرمانانه مى گرييم چرا كه مى خواهيم حسينى باشيم. آرى، اين شعائر ومراسم امام حسين عليه السلام بود كه از اسلام و ما شيعيان در طول تاريخ - على رغم بزرگى و تراكم مشكلات و دشواريها - پاسدارى كردند.

بدين سان، انقلاب امام حسين عليه السلام قضيه اى بود كه به ارزش مبدّل شد، و واقعه اى بود كه به پرچم دگرگون گشت. پس اگر هر انسانى دراين جهان بخواهد از ارزش، آرمان و مظلوميّت خويش دفاع كند، ناگزير بايد در زير سايۀ اين پرچم مقدّس پناه گيرد.

شعائر حسينى و نظامهاى طاغوتى

حكومتهاى طاغوتى به ژرفاى اين شعائر پى برده اند. به همين خاطر همۀ تلاش خود را براى مبارزه با شعائر دينى شيعيان بكار مى بندند. در حقيقت مى خواهند شيعيان را از تاريخ خود دور سازند. زيرا در هر سال، هزاران هزار انسان به فضل امام حسين عليه السلام هدايت مى گردند. از اين رو، حكومتهاى طاغوتى سعى در سركوبى اين مجالس دارند. مجالسى كه ما بايد در هر حال از آنها پاسدارى كنيم تا مسير و نهضت حسينى ادامه يابد. زيرا امام حسين عليه السلام با شهادت

ص: 241

خويش در كربلا مى خواست حقيقت و مظلوميت اهل بيت عليه السلام را ثابت نمايد.

بزرگداشت شعائر الهى

اشاره

بدين سان، شعائر(1) امام حسين عليه السلام (يعنى همان مراسم بزرگداشت يادبود عاشورا) باقى مى مانند و ادامه دارند، زيرا اين شعائر جزئى از شعائر اللّه هستند كه دربارۀ آن، قرآن مى فرمايد:

وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ (2) .

«و هركس شعائر الهى را بزرگ دارد، اين كار نشانۀ تقواى دلهاست.»

شعائر به هر آنچه كه انسان بزرگ مى دارد و تعظيم مى نمايد، گفته مى شود؛ البتّه به اين شرط كه حرام نباشد.

قرآن كريم در آيۀ گذشته گوشزد مى نمايد كه مبادا نشانه هاى دينى از محتواى خود تهى گردند. چرا كه آنها بايد تقوى و پرهيزكارى را در وجودمان محكم سازند.

پس بايد نيّت خود را در اداى نشانه هاى دينى (شعائر) پاك و خالص گردانيم. همچون نماز، كه اگر در نيّت خلوص نباشد اين نماز باطل است. زيرا نيّت در كنار ذكر خدا و خشوع دل، چارچوب

ص: 242


1- - شعائر: در زبان عربى به معناى علامت و نشانه است. به مناسك و اعمال حجّنيز شعائر مى گويند كه به معناى نشانه ها و علامتهاى حجّ مى باشد. همچنين در زبان متديّنين، به اعمال مذهبى شعائر گفته مى شود. علاوه بر آن به مراسم حسينى و دهۀ عاشورا شعائر حسينى مى گويند. (مترجم)
2- - سورۀ حجّ، آيۀ 32.

ومحتواى نماز است. همين امر نسبت به شعائر حسينى نيز صادق است. پس بياييم تلاش كنيم تا اين شعائر حسينى به مكتبى پرورشى براى جامعه مبدل شود.

دراين زمينه برخى از پيشنهادات را براى پيشبرد و پربار نمودن شعائر حسينى مطرح مى سازم:

1 - درك نمودن شخصيّت امام حسين عليه السلام از گذر سخنانش

ما بايد با بهره جستن از سخنان امام حسين عليه السلام هرچه بيشتر او را درك كنيم. زيرا او امامى سخنور بود. از برترين سخنان اين امام، دعاى او در روز عرفه مى باشد. دعايى كه آكنده از معانى عرفانى است. چنانكه مى فرمايد:

«الْحَمْدُ للّهِِ الَّذِي لَيْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ، وَلَا لِعَطآئِهِ مانِعٌ، وَلَا كَصُنْعِهِ صُنْعُ صَانِعٍ، وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ، فَطَرَ أَجْناسَ الْبَدآئِع، وَأَتْقَنَ بِحِكْمَتِهِ الصَّنائِعَ، لَاتَخْفى عَلَيْهِ الطَّلائِعُ، وَلَا تَضِيعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ، جازِي كُلِّ صانِعٍ، وَرائِشُ كُلِّ قانِعٍ، وَراحِمُ كُلِّ ضارِعٍ، مُنْزِلُ الْمَنافِعِ وَالْكِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ»(1).

«ستايش مخصوص آن خدايى است كه قضاى او را كسى نراند، و عطاى او را كسى بازندارد، و همچون سازه او سازه هيچ سازنده اى نيست و او بخشنده دست باز است. انواع نو آفريده ها را بيافريد وبا حكمت خود، همۀ مصنوعات را استوار داشت. جلوداران آفرينش بر او پوشيده نمى ماند، و (امانتها و) سپرده هاى دار

ص: 243


1- - مفاتيح الجنان، دعاى امام حسين عليه السلام در روز عرفه.

هستى، نزد او تباه نمى گردد. هر سازنده اى را پاداش دهد و هر قناعت پيشه اى را سامان بخشد (و روزى رساند) و به هر زارى كنندۀ (به درگاهش) مهر ورزد، و همۀ منافع خلق را از نزد خود فرو آورده و اين كتاب جامع آسمانى (قرآن مجيد) را با نور درخشان خود نازل فرموده است...»

پس دراين عبارات تأمّل كنيم و بنگريم كه چگونه امام حسين عليه السلام پروردگارش را با سخنانى نورانى كه از آن يكتاپرستى و اخلاص برمى خيزد، توصيف مى نمايد. همچنين به بررسى سخنان او در زمينۀ نبوّت و امامت بپردازيم. چنانكه مى فرمايد:

«إِنّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ وَمُخْتَلَفُ الْمَلائِكَةِ، وَبِنا فَتَحَ اللّهُ وَبِنا خَتَمَ اللّهُ، وَيَزِيدُ رَجُلٌ فاسِقٌ... وَمِثْلٖي لا يُبايِعُ مِثْلَهُ...»(1).

«ما خاندان نبوّت و معدن رسالت و موضع رفت و آمد فرشتگان و محل رحمت خداونديم و خدا به ما آغاز فرمود و به ما نيز ختم كرد، يزيد مردى است تبهكار... و مثل من با چون اويى بيعت نخواهد كرد.»

علاوه بر آن امام حسين عليه السلام سخنانى در مورد مرگ فرموده اند كه جاى تأمّل دارد:

«خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلادَةِ عَلى جِيْدِ الْفَتاةِ(2)» «مرگ، چون گردنبندى كه بر گردن دختر آويخته شده است، فرزند آدم را فراگرفته.»

ص: 244


1- - حياة الإمام الحسين بن عليّ عليهما السلام، القرشي، ج 2، ص 255.
2- - بحارالانوار، ج 44، ص 366.
2 - پرورش خطيبان و سخنرانان

ما داراى حوزه هاى علميّه اى هستيم كه الحمد للّه توانسته اند در طول تاريخ از استقلال و پويايى خود پاسدارى نمايند. امّا اين حوزه ها اغلب، علماء و مراجع بزرگ را پرورش مى دهند. بنابراين بايد در كنار اين حوزه ها يا درون آنها آموزشگاههايى را براى آموزش سخنرانى و خطابه به طلّاب اختصاص دهيم.

3 - برپايى همايشها

ماه محرّم تنها سرمايۀ ما به شمار مى آيد. از اين رو، هر سال به برگزارى مجالس در اين ماه مى پردازيم. امّا، چرا همايشهايى را براى سخنرانان برپا نسازيم. همايشهايى كه درپى آن، هر سال پيش از رسيدن ماه محرّم سخنرانان گردهم آيند و به تبادل انديشه ها و نظرات خود، براى پيشبرد مجالس حسينى بپردازند.

4 - نقش متولّيان حسينيه ها و هيئت ها

متوليان مجالس عزادارى، حسينيه ها وهيئتها بايد در طول سال گردهمائيهايى را برپا سازند تا بتوانند تصميمات لازم را براى ساخت حسينيه ها، جمع آورى كمكهاى مالى و آوردن سخنرانهاى نوانديش - كه بايد در پايه ريزى انديشه هاى نوين سهيم باشند - بگيرند.

5 - نقش فرهيختگان

از فرد فرد فرهيختگان مى خواهم كه از گذر سخنان، كتابها

ص: 245

و مقاله هايشان يافته هاى نوين و سودمندى را كه پيرامون انقلاب حسينى مى باشد، در ميان مردم منتشر سازند.

ضرورت دگرگون سازى راهها و روشها

بنابراين ما بايد براى دگرگون سازى محتواى روشها، فعّالانه كوشش نماييم و اين امر يكى از بزرگترين مسؤوليتهايمان به شمار مى آيد. پس ما بايد مردم را به سوى مجالس حسينى فرا بخوانيم؛ و در بالا بردن تعداد شركت كنندگان دراين مجالس كوشا باشيم. البتّه اين امر از گذر يشبرد روشها و افزايش محتواى شعائر حسينى كه بايد تجسّم بخش آموزشگاه و مكتب امام حسين عليه السلام - كه خود مكتب ارزشها و پرهيزكارى است - باشند، امكان پذير است.

در اينجا شايسته است كه بگوييم، مجالس حسينى بايد زبان گويا و نشانۀ مشكلات، دردها و مسائل روز ما باشند؛ به ديگر سخن، بايد به اين شعائر محتواى تمدّنى امروزى ببخشيم. چرا كه شيعه و رهرو امام حسين عليه السلام ناگزير بايد در راه او حركت نمايد و اينكه هريك از ما بايد گفتارش را به واقعيتى رفتارى دگرگون سازد.

همانگونه كه در برابر ضريح شريف ابا عبداللّه الحسين عليه السلام عمل مى نمايد و مى خواند:

«إِنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ، وَوَلِىٌّ لِمَنْ والاكُمْ، وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداكُمْ»(1)

«من در صلح هستم با هركه با شما در صلح است و در جنگ و نبردم با هركه با

ص: 246


1- - مفاتيح الجنان، زيارت امام حسين عليه السلام در روز عاشورا.

شما در پيكار و نبرد است. و دوست مى دارم هركه شما را دوست دارد و دشمن مى دارم هركه شما را دشمن مى دارد.»

بنابراين مادر راه ابا عبداللّه گام مى نهيم و يك جمعيت متشكّل را در زير پرچمش تجسّم مى بخشيم، كه ناگزير ما را به سوى بهشت برين رهنمون خواهد ساخت. چنانكه در آن حديث شريف آمده است كه:

«أَوْسَعُ الْأَبْوابِ فِي الْقِيامَةِ بابُ أَبِي عَبْدِاللّهِ الْحُسَيْنِ»(1)

«گسترده ترين درها در قيامت، در ابا عبداللّه الحسين عليه السلام مى باشد.»

ص: 247


1- - مفاتيح الجنان، زيارت امام حسين عليه السلام در روز عاشورا.

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109