سؤال و جواب درباره : مقدار آية الكرسي

مشخصات کتاب

سؤال و جواب درباره : مقدار آية الكرسيّ

تاليف :علّامه فقيه و محقّق متتبّع حاج سيّد محمّد باقر شفتى قدس سره

مشهور به : حجّة الإسلام

( 1180 - 1260 ه )

تحقيق: سيّد مهدى شفتى

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

مقدّمه

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم

فقيه متبحّر، عالم محقّق و متتبّع مرحوم آية اللَّه العظمى حاج سيّد محمّد باقر موسوى شفتى، معروف به : « حجّة الإسلام »، از زعماى بزرگ و اساطين علمى شيعه است كه سال هاى سال شهر اصفهان از بركات وجودى او بهره مند بوده است.

زعامت دينى و اجراى حدود الهى، بذل و سخاوت حيرت آور، تأليف اثر پربژار و كم نظير : « مطالع الأنوار » و دهها كتاب و رساله فقهى، رجالى، حديثى و ... ؛ و تربيت شاگردان فراوان، از برجستگى هاى خاصّ او بود .

هر چند اصفهان آن روز به وجود نورانى فرزانگانى همچون : مرحوم آية اللَّه العظمى حاج محمّد ابراهيم كلباسى صاحب : « اشارات الأصول »، و دهها فقيه

ص: 5

و عالم برجسته ديگر منوّر بود، ولى بار سنگين زعامت دينى بر دوش مرحوم سيّد حجّة الاسلام قرار داشت ؛ از اين رو پرسش هاى فراوان فقهى، اعتقادى و ... از طرف علما، طلاّب و مقلّدين مرحوم سيّد در محضر او مطرح مى گرديد، كه وى با تبحّر و روشن بينى خاصّ خود آنها را پاسخ مى گفت .

أمّا آنچه در اين مجموعه به حضور اهل دانش و تحقيق، شما تشنگان چشمه علم و فقاهت تقديم مى گردد، چهار رساله فقهى است از آثار ارزشمند عالم ربّانى، فقيه نامدار اهل بيت عصمت عليهم السلام، حجّة الاسلام مطلق در شيعه، مرحوم آية اللَّه العظمى حاج سيّد محمّد باقر شفتى - أعلى اللَّه مقامه - كه در پاسخ به چند پرسش فقهى نگاشته شده است .

اين سؤال و جواب ها از مجموعه ارزشمند كتاب : « سؤال و جواب »، انتخاب شده است .

كتاب « سؤال و جواب » مجموعه اى است شامل : دهها رساله فقهى، و نيز پرسش هاى فراوانى كه از طرف اقشار مختلف مردم از مرحوم حجّة الإسلام استفتا شده ؛ و اين فقيه متتبّع و عالِم مدقّق با روشن بينى خاصّ خود به آنها پاسخ گفته است .

قسمتى از اين كتاب - يعنى از « كتاب اجتهاد و تقليد » تا « كتاب وديعة » - در زمان حيات مرحوم حجّة الإسلام در سال 1247 ه چاپ سنگى شده است، ولى باقيمانده آن كه بيش از قسمت چاپ شده مى باشد، متأسّفانه تاكنون به طبع

ص: 6

نرسيده، و همچنان مخطوط باقى مانده است ؛ لذا بعضى از سؤال و جواب هاى آن كه مفصّل و در حدّ رساله بود، انتخاب و در اين مجموعه گردآورى شد .

توضيحى پيرامون رساله حاضر

اين رساله، تحقيقى است پيرامون تعيين آيه شريفه معروف به : « آية الكرسيّ »، كه بر سرِ جمله پايانى آن، اختلافى ميان فقها به وجود آمده است .

نظر عدّه اى از فقها و نيز اعتقاد مؤلّف در اين رساله آن است كه : آية الكرسيّ تا جمله : « و هو العليّ العظيم » مى باشد .

گفتنى است كه ايشان در ديگر اثر جاودانه و معروف خود - يعنى رساله صلاتيّه : « تحفة الأبرار » (1) - بحث مفصلّى در اين باره نموده و همين نظريّه را برگزيده است .

ولى برخى ديگر از بزرگان فقها بر اين باورند كه مراد از آية الكرسيّ سه يا چهار آيه از سوره بقره مى باشد، كه شروع آن : « اللَّه لا إله إلّا هُوَ الحَىُّ القيّوم » بوده ؛ و به جمله : « هُمْ فيها خالِدوُنَ » پايان مى يابد .

ص: 7


1- تحفة الأبرار : ج 2 ، ص 450 .

در پايان اميدوارم همان گونه كه ألطاف خداوند و روح عالى و بلند مرتبه جدّ بزرگوار مرحوم سيّد، تاكنون يار و ياور ما بوده و توفيق تحقيق و تنظيم و نشر بعضى از آثار ايشان را نصيب نموده، إن شاء اللَّه در آينده نه چندان دور بتوانيم بقيّه مسائل و رسائل فقهى و اصولى ايشان را با تحقيقى جامع و اسلوبى زيبا و شايسته تقديم مشتاقان علم كنيم .

گفتنى است كه شرح حالِ مفصّلى از مؤلّف بزرگوار در كتاب : « بيان المفاخر »، به قلم : مرحوم سيّد مصلح الدين مهدوى، نگاشته شده و در دو جلد به چاپ رسيده ؛ لذا ما در اينجا به شرح حال مختصرى از مؤلّف بسنده مى كنيم .

و آخر دعوانا أن الحمد للَّه ربّ العالمين، و صلّى اللَّه على محمّد وآله الطاهرين، والسلام على عباد اللَّه الصالحين .

رمضان المبارك 1432 ه

اصفهان - مدرسه و كتابخانه مسجد سيّد اصفهان

سيّد مهدى شفتى

ص: 8

زندگى نامه مؤلّف

نام

عالم و فقيه كامل، محقّق، علّامه، جامعِ معقول و منقول، مجتهدِ خبير و بصير مرحوم حجّة الإسلام حاج سيّد محمّد باقر موسوى شفتى اصفهانى، از فحول علماى شيعه و مفاخر فقها و مجتهدين اماميّه در سده سيزدهم هجرى است .

شهرت

شهرت و لقب مرحوم حاج سيّد محمّد باقر شفتى، « حجّة الإسلام » است ؛ و ايشان در بين دانشمندان شيعه نخستين كسى است كه به اين لقب مشهور و معروف شده، البته در قرن سيزدهم چند نفر از ديگر بزرگان هم به اين لقب ناميده شده اند، ولى هيچ كدام اهميّت و شهرت و مقام مرحوم سيّد شفتى را نداشته اند .

ص: 9

از نگاه ديگران

اشاره

درباره شخصيّتِ علمى و اجتماعى فقيه و مرجع بزرگ مرحوم علّامه حاج سيّد محمّد باقر شفتى، افراد بسيارى ايراد سخن و اظهار عقيده نموده اند ؛ عدّه بسيارى به مدح و ستايش وى پرداخته، و بزرگى، علم، زهد، تقوا، فضائل اخلاقى، و خدمات اجتماعى وى را ستوده اند ؛ و عدّه اندكى نيز بر وى و برخى از كارهاى او، خرده گرفته و دهان به انتقاد و اعتراض گشوده اند .

امّا ستايش گرانِ سيّد حجّة الإسلام - كه تعداد آنها به بيش از صد نفر مى رسد - در دو قالب نظم و نثر، و به دو زبان فارسى و عربى، زبان به مدح و ستايشِ وى باز نموده اند، كه گزارش و پرداختن به تمامى آن گفته ها، خود به نگارش كتابى جداگانه مى انجامد، ولى در اينجا براى نمونه تنها به نقل گفتار بعضى از آنها، بسنده مى كنيم .

1 - حكيم ملّا على نورى قدس سره

وى در تاييد نظر مرحوم حجّة الإسلام شفتى درباره مسأله اى فقهى، او را با اين اوصاف ستوده است :

علّامة العهد، فقيه العصر، حجّة الطائفة المحقّة، قبلة الكرام البررة،

ص: 10

الفريد الدهريّ، والوحيد العصريّ، مطاع، واجب الإتباع، معظّم، مجموعة المناقب و المفاخر، آقا سيّد محمّد باقر - دامت بركات فضائله الإنسيّة و شمائله القدسيّة (1).

2 - مرحوم آية اللَّه حاج محمّد ابراهيم كرباسى

ايشان از بزرگان انديشمندان و فقهاى نامى اصفهان است، كه در علم و زهد و تقوا و دورى از امور دنيوى معروف و مشهور، و داستان هاى احتياطِ او در امور شرعيّه، بر سرِ زبان ها است و در متن كتاب هاى بسيارى ثبت شده، تا آنجا كه مرحوم ميرزا محمّد تنكابنى در شرح زندگانى وى مى نويسد :

حاجى كرباسى را اعتقاد آن بود كه اجتهاد در نهايت سختى است، و آنان كه مدّعى اجتهادند، اكثر مجتهد نيستند ؛ و اگر كسى ادّعاى اجتهاد و مرافعه مى نمود، حاجى او را تفسيق مى كرد (2).

با توجّه به اين ويژگى ها، سخن ايشان درباره سيّد حجّة الإسلام خواندنى است :

اگر رسول خدا صلى الله عليه وآله در مدينه بود و مردم اصفهان قاضى

ص: 11


1- رساله كاريزيه، تأليف حجّة الإسلام شفتى ( مخطوط ).
2- قصص العلماء : 16 .

مى خواستند، آن حضرت آقا سيّد محمّد باقر را به قضاوت نصب مى نمود (1).

3 - علّامه حاج سيّد محمّد باقر خوانسارى قدس سره

ايشان كه سال ها در مجلسِ درسِ حجّة الإسلام شفتى قدس سره شركت مى كرده، و با وى بسيار معاشر و صميمى بوده، در وصفِ آن بزرگوار مى فرمايد :

حجّة الإسلام دين دار به تمام معنا بود، چنانچه تمامى متديّنان و حافظان و خزينه داران دين، در برابر ديانت او تسليم بودند ؛ بلكه مى توان گفت : ايمان همه مردم تنها جزئى از ايمان حقيقى وى به شمار مى آمد . من معتقدم در اثبات حقايق علمى، و براهين عقلى و نقلى، كسى همتاى او نبوده است (2).

4 - محدّث خبير مرحوم حاج شيخ عبّاس قمّى

ايشان مرحوم حجّة الإسلام را اين گونه توصيف مى كند :

حجّة الإسلام اطلاق مى شود نزد شيعه بر سَيّدِ أجل، وحيد الأيّام،

ص: 12


1- قصص العلماء : 119 .
2- روضات الجنّات : 2 / 99 .

و مقتدى الأنام، سيّد العلماء العظام، سيّد محمّد باقر بن محمّد نقى موسوى شفتى اصفهانى قدس سره .

جلالت شأنش زياده از آن است كه ذكر شود ؛ در عبادات ومناجات ونوافل و اوراد، حكايات بسيار از آن جناب نقل شده، و فوايدى كه از آن بزرگوار به فقرا و سادات و طلّاب علوم مى رسيده، زياده از آن است كه ذكر شود (1).

نسب

نسب شريف آن بزرگوار بنا بر آنچه خود در مقدّمه كتاب « مطالع الأنوار » فرموده، با بيست و دو واسطه به امام هفتم حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام مى رسد، كه بدين ترتيب است :

سيّد محمّد باقر فرزند محمّد نقى ( به نون )، فرزند محمّد زكى، فرزند محمّد تقى، فرزند شاه قاسم، فرزند مير اشرف، فرزند شاه قاسم، فرزند شاه هدايت، فرزند امير هاشم، فرزند سلطان سيّد على قاضى، فرزند سيّد على، فرزند محمّد، فرزند على، فرزند محمّد، فرزند موسى، فرزند جعفر، فرزند اسماعيل، فرزند احمد، فرزند محمّدِ مجدور، فرزند احمد مجدور، فرزند محمّد أعرابى، فرزند

ص: 13


1- هديّة الأحباب : 147 .

أبوالقاسم أعرابى، فرزند حمزه، فرزند امامِ هفتم حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام (1).

نياكان

نياكان حجّة الإسلام شفتى قدس سره بيشتر از دانشمندان محلّ خود بوده و كلمه « قاضى » در دنباله نام يكى از آنها، نشانه مقام و موقعيّت اجتماعى اوست، كه نشان مى دهد در حدود قرن دهم و آغاز حكومت و سلطنت پادشاهان صفوى مى زيسته است .

پدر مرحوم حجّة الإسلام، مرحوم حاج سيّد محمّد نقى ( به نون )، در يكى از روستاهاى زنجان، زندگى مى كرده و پيشوايى مردم آن سامان را عهده دار بوده است . از خصوصيّات زندگانى او هيچ گونه اطّلاعى در دست نيست، جز آن كه شايد قبل از سال 1192 ه ، در شفت وفات يافته (2).

ص: 14


1- مطالع الأنوار : 1 / 1 .
2- بيان المفاخر : 1 / 23 . *** ؛ و ديگر اينكه : وى فرزند دانشمندى جز سيّد حجّة الإسلام داشته به نام : محمّد زكى، كه بزرگتر از حجّة الإسلام بوده است *** )3( در برگ نخست نسخه اى خطّى از كتاب « هداية الأمّة إلى أحكام الأئمّة » تأليف شيخ حرّ عاملى قدس سره، كه در كتابخانه جامع گوهرشاد نگهدارى مى شود، يادداشتى از : سيّد محمّد زكى بن محمّد نقى موسوى، به چشم مى خورد به اين مضمون كه : نسخه در اصل از آن وى بوده و به برادرش سيّد محمّد باقر حجّة الاسلام رشتى، هديه كرده است، با مهر بيضى شكل با سجع : « عبده محمّد زكي الموسويّ » . و مهر بيضى شكل ديگرى نيز به چشم مى خورد با سجع : « عبده محمّد باقر بن محمّد نقي الموسويّ »، كه مهر مرحوم حجّة الإسلام شفتى است ( فهرست نسخه هاى خطّى كتابخانه جامع گوهرشاد : 1 / 255 شماره 300 ).

تولّد

مرحوم سيّد حجّة الاسلام، ضمنِ جواب مسأله اى شرعى كه از ايشان استفتاء شده، مى نويسد : ... چنانچه از سوانح ايّام در سال فوت كريم خان، يا سال بعد از آن، خودم در سنّ چهارده يا كمتر، مدّتى در آنجا (قريه دستجرده از توابع طارم عليا) بودم (1).

و بنا به گفته تاريخ نويسان كه اتّفاق دارند بر اينكه : فوت كريم خان در سال 1193 ه رخ داده (2)، پس سال تولّد سيّد حجّة الإسلام، بايد در سال 1179 يا 1180 و يا 1181 ه اتّفاق افتاده باشد .

چنانچه مرحوم علّامه حاج سيّد محمّد باقر خوانسارى قدس سره - از شاگردان سيّد حجّة الاسلام - نيز در كتابِ شريف : « روضات الجنّات »، به همين تاريخ اشاره نموده، مى فرمايد : سيّد حجّة الإسلام در سال 1197 ه يا نزديك به آن، در سنّ شانزده يا هفده سالگى به عتبات عاليات مشرّف گرديده است (3).

ص: 15


1- سؤال و جواب : نسخه خطّى كتابخانه مرحوم آية اللَّه حاج سيّد محمّد على روضاتى .
2- تاريخ روضة الصفاى ناصرى : 13 / 7208 .
3- روضات الجنّات : 2 / 102 .

زادگاه

اين فقيه و عالم فرزانه در يكى از روستاهاى طارم علياى زنجان به نام « چَرْزَه » (1) كه در حدود پنجاه كيلومترى شهر زنجان، و شصت كيلومترى شهر شفت واقع است، در يك خانواده متوسّطِ اصيل و روحانى چشم به جهان گشود، و تا سنّ نزديك به هفت سالگى در همين روستا اقامت گزيد (2).

وى سپس به اتّفاق پدر و مادر و خانواده خويش به شفت، كه در جنوب غربى شهر رشت واقع است، مهاجرت نمود ؛ علّت اين مهاجرت معلوم نيست،

ص: 16


1- چَرْزَه ( بفتح اول و سوم و سكون دوم ) در مرآة البلدان آمده : قريه اى است قديم النسق از قراى طارم واقع در ميان كوه، و 25 خانوار سكنه دارد، كه به زبان فرس قديم تكلّم مى كنند، هوايش معتدل، زراعتش از آب رودخانه مشروب مى شود، و گردنه اى ناهموار و صعب العبور دارد . و در فرهنگ جغرافيايى ايران آمده : دهى است جزء دهستان طارم بالا بخش سيردان شهرستان زنجان كه در چهل و دو هزار گزى شمال باختر سيردان و ده هزار گزى راه مال رو عمومى واقع است، كوهستانى و سردسير است و 167 تن سكنه دارد، آبش از چشمه، محصولش : غلات، فندق، گردو، عسل ؛ شغل اهالى : زراعت، مكارى، بافتن گليم، جاجيم، شال ؛ و راهش مال رو و صعب العبور است ( لغت نامه دهخدا ).
2- )2( در كتاب « فهرست علماء زنجان : ص 114 » نوشته كه : سيّد حجّة الإسلام اصلًا از قريه چرزه از قراى طارم كه در هفت فرسنگى طرف شمال زنجان و هم از مضافات آن است، بوده و چون در اوائل امر خود براى تحصيل به شفت رفته و اندكى توقّف نموده، بدان منسوب شده، چنان كه حاج شيخ جواد طارمى در كتاب « اثنى عشرية » بدان تصريح نموده وثقات اثبات نيز مرا چنين خبر دادند . و بنى اعمام وى هم از سادات حسينيه اينك در اين قريه موجوداند .

ولى شايد بنا به دعوت مردم شفت از مرحوم آقا سيّد محمّد نقى - پدر مرحوم حجّة الإسلام - براى سرپرستى امور دينى و امامت جماعت و پيشوايى، بوده است .

مرحوم سيّد حجّة الاسلام در شفت تا سال 1197 ه ، اقامت نمود، و در اين مدّت توانست مقدّمات علوم حوزه از صرف و نحو، و ديگر علوم مقدّماتى را نزد پدر عالم و فاضل خويش و استادان آن سامان، به خوبى فرا گيرد (1).

دوران تحصيل

سيّد حجّة الاسلام پس از فرا گرفتن مقدّمات علوم، در سال 1197 ه به سنّ شانزده يا هفده سالگى، جهت ادامه تحصيل و تكميل علوم خويش، رهسپار عتبات عاليات در عراق مى گردد (2).

مدّت زمان توقّف ايشان در اعتاب مقدّسه : كربلا، نجف، و كاظمين، هشت سال به طول مى انجامد ؛ مدّت يك سال در شهر مقدّس كربلا به درس اساتيدِ طراز اول و مجتهدين بزرگى چون : مرحوم وحيد بهبهانى، و مرحوم حاج سيّد على طباطبائى - صاحب رياض المسائل - حاضر شده، پس از آن رهسپار شهر مقدّس و عالم پرورِ نجف مى گردد، و نزد استادانى چون : سيّد بحرالعلوم،

ص: 17


1- بيان المفاخر : 1 / 25 .
2- روضات الجنّات : 2 / 102 .

و مرحوم كاشف الغطاء، به كسب علم و دانش مى پردازد .

وى در سال 1204 ه به علّت ابتلاء به بيمارى استسقاء، براى معالجه به شهر مقدّس كاظمين مهاجرت نموده، و در طول مدّت مداوا، در سنّ بيست و پنج سالگى يا كمتر، نخستين اثر تأليفى خود به نام « الحلية اللّامعة »، كه شرحى است بسيار علمى و تحقيقى و مفصّل بر كتاب « البهجة المرضيّة » تأليف جلال الدين سيوطى، را به پايان مى رساند (1).

او در همين شهر مقدّس از محضر پر فيض علّامه آقا سيّد محسن أعرجى، بهره مند مى گردد و در نزد ايشان بحث قضاء و شهادات را مى خواند و در همين راستا، دوّمين اثرِ علمى خود را به سال 1205 ه به رشته تحرير در مى آورد (2).

سرانجام حجّة الإسلام پس از هشت سال تحصيل در شهرهاى مقدّس عراق، در سال 1205 ه (3) به ايران باز مى گردد، و ابتدا مدّت شش ماه در شهر مقدّس قم توقّف كرده، و در اين مدّت كوتاه از محضر مرحوم ميرزاى قمّى قدس سره - كه از بزرگان علماء و مجتهدين آن زمان بوده - بهره هاى فراوان مى برد .

ص: 18


1- الحلية اللّامعة : برگ پايانى جزء اول ( نسخه خطّى ).
2- القضاء والشهادات : نسخه خطّى .
3- اين تاريخ بنا به گفته خود مرحوم حجّة الإسلام است كه در حاشيه بعضى از اجازاتش مى نويسد : قد حرمنا من مجاورة العتبات العاليات - على مشرفها آلاف التحيّة والصلوات - وانتقلنا منها إلى ديار العجم في خمس و مائتين بعد الألف من الهجرة المباركة ( كتاب اجازات : نسخه خطّى ).

او سپس راهى كاشان مى شود، و زمانى كوتاه به درس مرحوم ملّا مهدى نراقى قدس سره حاضر مى شود .

وى سرانجام پس از گذراندن مراحل دشوار تحصيلى و نيل به مقامات عالى علم و اجتهاد، با كوله بارى از دانش و معرفت و تقوا، در سال 1206 ه (1).

استادان

اشاره

استادان حجّة الإسلام شفتى قدس سره در كربلا، نجف، كاظمين، و سپس در قم و كاشان، عبارتند از :

ص: 19


1- اين تاريخ بنا به گفته خود مرحوم حجّة الإسلام است كه در حاشيه بعضى از اجازاتش مى نويسد : انتقل المرحوم مير عبدالباقي في أوايل ورودي في اصبهان في سنة سبع و مائتين بعد الألف من الهجرة ( كتاب اجازات : نسخه خطّى ). *** قدم به شهر اصفهان گذاشته، و بالاخره پس از مدّتى تصميم مى گيرد كه در همين شهر سكونت كند *** )2( بنا به فرموده صاحب روضات قدس سره، سيّد حجّة الإسلام در حدود سال 1216 يا 1217 تصميم مى گيرد اصفهان را وطن خويش قرار دهد و در آنجا سكونت اختيار كند ؛ عبارت ايشان در كتاب « روضات الجنّات : 2 / 102 » چنين است : « و عزم على التوطن باصبهان في حدود ستّ أو سبع عشرة بعد مائتين و ألف ».

1 - مرحوم حاج ميرزا ابوالقاسم گيلانى قمّى

مدّت زمان تحصيل سيّد حجّة الإسلام نزد مرحوم ميرزاى قمّى شش ماه، و در شهر مقدّس قم بوده، ولى در همين مدّت كوتاه مرحوم حجّة الإسلام بهره هاى فراوانى از محضر ميرزاى قمّى مى برد، چنانچه به مرحوم علّامه حاج سيّد محمّد باقر خوانسارى - از شاگردان خويش - اين مطلب را اظهار داشته، مى فرمايد : براى من در اين مدّت كم، به اندازه تمام مدّت تحصيلم در عتبات - يعنى هشت سال - ترقّى كامل حاصل گشت (1).

2 - علّامه آقا محمّد باقر بهبهانى قدس سره

مرحوم سيّد حجّة الإسلام در ابتداى تحصيل، نزد مرحوم وحيد بهبهانى، علم اصول فقه را فرا مى گيرد ؛ چنانچه خود سيّد در بعضى از اجازه نامه هايى كه براى شاگردانش مرقوم فرموده، به اين مطلب تصريح كرده، مى فرمايد : در ابتداى تحصيل، نزد مرحوم آقا محمّد باقر بهبهانى، كتاب ارزشمندِ وى « الفوائد الحائريّة » را، خواندم (2).

ص: 20


1- روضات الجنّات : 2 / 100 .
2- كتاب اجازات : نسخه خطّى .

3 - علّامه حاج شيخ جعفر نجفى رحمه الله ( معروف به : كاشف الغطاء )

مرحوم حجّة الإسلام از محضر مرحوم كاشف الغطاء در نجف اشرف بسيار استفاده مى برد، و موفّق به كسب اجازه از وى نيز مى گردد .

4 - آخوند ملّا على نورى مازندرانى رحمه الله

وى با ميرزاى قمّى كمال صداقت و ارادت داشته، و در اصفهان به حاجى كرباسى و سيّد حجّة الإسلام ارادت مى ورزيده، و پس از فوت ميرزاى قمّى، از سيّد حجّة الإسلام تقليد مى كرده است .

مرحوم آخوند در ماه رجب سال 1246 ه در اصفهان وفات مى كند، و مرحوم حجّة الإسلام شفتى بر او نماز مى خواند و سپس بدن او به نجف اشرف منتقل، و در عتبه مقدّسه رواق مطهّر، به خاك سپرده مى شود .

تراجم نگاران اشاره اى به شاگردى مرحوم حجّة الإسلام نزد آخوند ملّا على نورى نكرده اند، تنها مؤلّفِ « قصص العلماء » مى نويسد : سيّد و حاجى كرباسى در سوابق ايّام در خدمت آخوند درس خوانده بودند (1).

ص: 21


1- قصص العلماء : ص 150 .

5 - علّامه حاج سيّد على طباطبائى قدس سره

سيّد حجّة الإسلام در كربلا به درس اين عالم فقيه حاضر شده و از وى بهره فراوان مى برد (1).

6 - آية اللَّه حاج سيّد محسن اعرجى كاظمينى رحمه الله

مرحوم حجّة الإسلام در شهر مقدّس كاظمين، نزد اين عالم فاضل و فقيه زاهد، مبحث « قضاء و شهادات » را مى خواند، و كتابى هم در اين موضوع، در شهر مقدّس كاظمين مى نگارد، كه علّامه حاج شيخ آقا بزرگ تهرانى قدس سره در كتاب ارزشمندِ « الذريعة »، به نقل از مرحوم آقا سيّد حسن صدر كاظمينى مى نويسد : اين كتاب از تقريرات درس استادش مرحوم آقا سيّد محسن اعرجى است (2).

7 - علّامه مجاهد آقا سيّد محمّد طباطبائى قدس سره

در كتب تراجم و رجال اشاره اى به شاگردى مرحوم سيّد حجّة الإسلام نزد سيّد مجاهد، و يا اجازه داشتن ايشان از وى نشده است، تنها مرحوم حاج سيّد

ص: 22


1- قصص العلماء : ص 140 .
2- الذريعة : 17 / 141 ؛ به نقل از تكمله أمل الآمل : 5 / 242 .

محمّد شفيع جاپلقى ( متوفّى 1280 ) - از شاگردان سيّد حجّة الإسلام رحمه الله - در اجازه نامه : « الروضة البهيّة في الطرق الشفيعيّة »، ضمن شرح حال حجّة الإسلام، نامِ استادان ايشان را آورده و مى نويسد : ... و على السيّد الأستاد آقا سيّد محمّد أيضًا (1).

8 - علّامه حاج سيّد محمّد مهدى طباطبائى قدس سره ( سيّد بحرالعلوم )

مرحوم حجّة الإسلام شفتى در نجف اشرف به درس مرحوم سيّد بحرالعلوم حاضر مى شود، و مدّت زيادى از محضر او استفاده مى برد .

وى در اجازاتش به شاگردى خود نزد سيّد بحرالعلوم تصريح كرده و او را چنين ستوده است :

زبدة العلماء المحدّثين، و عمدة الفضلاء المتبحّرين، أعلم علماء الزمان، مربّي علماء الأعيان، سلطان العلماء العاملين، برهان أهل الحقّ واليقين، ناموس شريعة جدّه سيّد المرسلين، سيّدنا و أستادنا السيّد محمّد مهدي الطباطبائيّ النجفيّ مسكنًا و مدفنًا (2).

ص: 23


1- الروضة البهية : ص 20 .
2- كتاب اجازات : نسخه خطّى .

9 - مرحوم ملّا محمّد مهدى نراقى

در كتاب « معارف الرجال » (1) مى نويسد : مرحوم حجّة الإسلام شفتى در كاشان به درس مرحوم ملّا محمّد مهدى نراقى حاضر شد .

مشايخ اجازه

اشاره

مرحوم علّامه حاج سيّد محمّد باقر خوانسارى - از شاگردان مبرّز حجّة الإسلام - در كتاب « روضات الجنّات » مى نويسد :

حجّة الإسلام به من فرمود : در آن روزگار كه به كسب كمال مى پرداختم، انگيزه اى براى گرفتن اجازه از اساتيدِ خود نداشتم، و مانند بعضى كه خواهان رياست بودند، در اين انديشه شب را به روز نمى آوردم، با آنكه روش برخورد استادان با من به گونه اى بود كه انتظار داشتند از آنان كسب اجازه نمايم، و آنها نيز بى درنگ و به محض اظهارِ من، خواسته مرا اجابت مى كردند ؛ به همين مناسبت از اجازه روايتِ مروّج بهبهانى، و ساير دانشمندان زمانِ او محروم ماندم، اى كاش چنان بى نيازى را در خود احساس

ص: 24


1- معارف الرجال : 2 / 196 .

نمى كردم، و اين رويّه را سيره خود قرار نداده بودم، تا امروز اين گونه محروميّت نصيب من نمى شد (1).

در هر صورت، حجّة الإسلام شفتى قدس سره از شش تن از مجتهدان بزرگ زمانِ خويش اجازه دريافت كرد، كه عبارتند از :

1 - مرحوم حاج ميرزا ابوالقاسم قمّى گيلانى

مرحوم محقّق قمّى در اجازه اى كه در چندين صفحه تنظيم شده، و نگارش آن شب عيد فطر سال 1215 ه پايان يافته، علاوه بر اجازه نقل روايت، گواهى بر اجتهاد، نبوغ علمى، و زهد و تقواى حجّة الإسلام نيز داده است (2).

2 - مرحوم سيّد محمّد مهدى موسوى شهرستانى

مرحوم شهرستانى در اجازه يك صفحه اى خود به سيّد حجّة الإسلام - كه به تاريخِ اواخر رمضان سال 1211 ه مى باشد - وى را به اين اوصاف ستوده :

العالم الفاضل الجليل الكامل، مولانا الأكرم الأمجد، الولد الروحانيّ

ص: 25


1- روضات الجنّات : 2 / 100 .
2- تصوير كاملِ اصل اين اجازه نامه 14 صفحه اى، در ضميمه مجلّد اول « فهرست كتب خطّى كتابخانه هاى اصفهان » به چاپ رسيده است ( چاپ اصفهان، 1341 ش ).

السيّد محمّد باقر بن السيّد محمّد نقي الشفتيّ الجيلانيّ (1).

3 - مرحوم آية اللَّه شيخ جعفر نجفى ( كاشف الغطاء )

حجّة الإسلام شفتى قدس سره در اجازه اى كه براى سيّد قوام الدين قزوينى مرقوم فرموده، مرحوم نجفى را از مشايخ خود شمرده و در وصف او مى نويسد :

البحر الزاخر والبدر الباهر، الجامع للمحاسن والمفاخر، العالم العامل والفاضل الكامل، شيخنا المعظّم المكرم، ملاذ العرب والعجم، معدن الفضائل الجليلة، ناهج المناهج السويّة، بالغ المقاصد العليّة، مهذّب الأحكام الإلهيّة، ناشر المآثر الجعفريّة، باسط المحسّنات الدينيّة، شيخنا و عمادنا الشيخ جعفر النجفيّ - نوّر اللَّه تعالى مرقده و أفاض على مضجعه المراحم الربّانيّة (2).

ص: 26


1- اين اجازه مختصر به خطّ شريف مرحوم شهرستانى، در آخر نسخه اى خطّى از كتاب : « عيون أخبار الرضا » موجود است ( فهرست نسخه هاى خطّى مركز احياء تراث : 3 / 324 شماره 1083 ).
2- كتاب اجازات : نسخه خطّى .

4 - مرحوم أمير سيّد على طباطبائى حائرى

ايشان از مشايخ اجازه مرحوم سيّد حجّة الإسلام بوده، و سيّد در اجازات خود، وى را با اين اوصاف ستوده :

شمس فلك الإفادة والإفاضة، بدر سماء المجد و العزّ و السعادة، محيي قواعد الشريعة الغرّاء، مقنّن قوانين الإجتهاد في الملّة البيضاء، فخر المجتهدين، ملاذ العلماء العاملين، ملجأ الفقهاء الكاملين، سيّدنا و أستاذنا العليّ العالي الأمير السيّد علي الطباطبائيّ الحائريّ (1).

5 - مرحوم سيّد محسن أعرجى بغدادى

مرحوم حجّة الإسلام در اجازاتش، از وى چنين ياد مى كند :

سيّدنا التقي النقي الوفي الورع العابد العالم الزكي، قدوة العباد والزهّاد والنسّاك، مولانا العماد السيّد الجليل السعيد النبيل سيّدنا السيّد محسن البغداديّ (2).

ص: 27


1- كتاب اجازات : نسخه خطّى .
2- كتاب اجازات : نسخه خطّى .

6 - مرحوم شيخ سليمان عاملى كاظمينى

حجّة الإسلام شفتى در اجازه اى كه براى سيّد قوام الدين قزوينى نوشته، او را از مشايخ خود شمرده و از وى چنين ياد مى كند :

« شيخنا العالم العامل الكامل شيخنا المعظّم المكرّم الشيخ سليمان بن الشيخ المعتوق العاملي » (1).

ويژگى هاى اخلاقى

مرحوم علّامه خوانسارى، از شاگردان مرحوم حجّة الإسلام، درباره خصوصيّات اخلاقى و رفتارى استاد خويش مى نويسد :

در نرمى و ملايمت آن قدر اخلاقش لطيف و ملايم بود كه من اخلاق او را هميشه به اخلاق جدّ بزرگوارش حضرت محمّد صلى الله عليه وآله تشبيه مى كردم . در حلم و بردبارى او را حليم ترين افراد در مقام فرو بردن خشم و غيظِ خود ديدم .

در صبر و تحمّل به گونه اى بود كه بيشتر از همه بر نفس خويش تسلّط داشت، و مانند كوهى مقابل اندوه ها و مشكلات پا بر جا بود، و هرگز تزلزل و ضعف در وجود او راه پيدا نمى كرد .

ص: 28


1- كتاب اجازات : نسخه خطّى .

در صفاى نفس و وسعت نظر به گونه اى بود كه اگر بسيارى از اشخاص و يا بستگان و برادران او در مقام قطع ارتباط با او بودند، او هميشه در برقرارى روابط با آنها و احسان به آنها كوشا بود ... . در توجّه و رعايت آداب عرفى و حسن معاشرت، يگانه روزگار بود، و همه در برابر بزرگوارى و خوش رفتارى او خاضع بودند (1).

سخاوت

سخن از سخاوت مرحوم حجّة الإسلام و بخشش هاى بسيار او، تنها به اين مختصر تمام نمى شود، بلكه نياز به تاليف كتابى جداگانه دارد، ولى براى نمونه در اينجا به سخن چند تن از بزرگان درباره كرم و بخشش سيّد حجّة الإسلام، و نيز نمونه اى از بخشش هاى وى اشاره مى كنيم .

1 - مرحوم علّامه حاج سيّد محمّد باقر خوانسارى در كتاب « روضات الجنّات » مى فرمايد :

حجّة الإسلام در جود و بخشش به پايه اى بود كه مى توان گفت : همه موجودات در گرو احسانِ او بوده، و او از علم و مال و مقام

ص: 29


1- روضات الجنّات : 2 / 99 .

نسبت به هيچ يك از نيازمندان دريغ نمى داشت (1).

2 - مرحوم ميرزا محمّد على مدرّس مى نويسد :

فوائدى كه از وى به سادات و فقرا و طلّاب علوم دينيّه عائد مى گرديد، خارج از حدِّ احصا مى باشد (2).

عبادت

عبادت حجّة الإسلام حاج سيّد محمّد باقر شفتى « به گونه اى بود كه از نصف شب تا به صبح به گريه و زارى و تضرّع اشتغال داشته و در صحن كتابخانه اش مانند ديوانگان مى گرديد و دعا مى خواند، و تا صبح بر سر و سينه اش مى زد .

وى در اواخر زندگانى آن قدر گريسته بود و ناله و بى قرارى كرده بود كه او را باد فتق عارض شده بود، و اطبّا هر چه معالجه كردند، مفيد واقع نشد، تا اينكه او را از گريه منع كردند و گفتند : گريه بر تو حرام است، پس هر زمان كه به مسجد مى رفت، ذاكرين تا او نشسته بود بر بالاى منبر نمى رفتند، مگر زمانى كه از مسجد بيرون مى آمد » (3).

ص: 30


1- روضات الجنّات : 2 / 99 .
2- ريحانة الأدب : 1 / 312 .
3- قصص العلماء : 137 و 138 .

مرحوم آية اللَّه سيّد حسن صدر كاظمى از پدر خود نقل مى كند كه :

پدرم - قدّس سرّه - مى گفت : گوشه هاى چشم حجّة الإسلام از اثر كثرت گريه كردن در مقام تهجّد مجروح شده بود (1).

شاگردان

از ثمرات مجلس درس حجّة الإسلام شفتى، مى توان به تربيت و تعليم شاگردانى اشاره كرد كه هر يك مرجعِ عصر خويش گرديدند .

محقّق نامدار مرحوم سيّد مصلح الدين مهدوى، در كتاب ارزشمندِ : « بيان المفاخر » (2) - كه آن را در شرح زندگانى سيّد حجّة الإسلام نگاشته - نام و شرح زندگانى يكصد و چهل وهشت نفر از شاگردان سيّد حجّة الإسلام را آورده است.

داورى

سيّد حجّة الاسلام، چنان چه معاصر او مرحوم وفا زوّاره اى در كتاب : « تذكره مآثر الباقريّة » نوشته :

دو روز تشريف فرماى مَدْرَسِ مقدّس مى شوند ، روز دوشنبه را به

ص: 31


1- تكمله أمل الآمل : 5 / 244 .
2- بيان المفاخر : 1 / 243 .

مرافعه ، و روز چهارشنبه را به شنيدن اشعار شعرا اختصاص مى دادند (1).

حجّة الإسلام شفتى قدس سره در امور قضايى، از فراست عجيبى برخوردار بود ؛ به گونه اى كه حيله ها، تزويرها، و سند سازى هاى عجيب - كه در آن زمان ها متداول بود - در محضر وى كارگر نمى افتاد .

مرحوم ملّا محمّد تنكابنى - از شاگردان مرحوم حجّة الإسلام - درباره قضاوت وى گويد :

احكامِ ايشان در نهايتِ اتقان و استوارى بود، و در حكم دادن بسيار دقّت مى فرمود، و مرافعات را طول مى داد، و گاهى اتّفاق مى افتاد كه يك مرافعه و نزاع ميانِ دو نفر را مدّت يك سال، يا كمتر و يا بيشتر، به تأخير مى انداخت، و تا يقين به حقيقتِ موضوعى حاصل نمى كرد، حكم صادر نمى فرمود . آن جناب در امرِ قضاوت فراست و زيركى عجيب داشت ؛ چنانكه فقها در كتابِ قضاوت، فراست را يكى از صفاتِ قاضى شمرده اند (2).

ص: 32


1- تذكره مآثر الباقريّة : 284 .
2- قصص العلماء : 138 .

اجراى حدود الهى

مير سيّد على جناب ( متوفّاى 1349 ه )، درباره اجراى حدود توسّط مرحوم حجّة الإسلام شفتى، مى نويسد :

ديگر مسأله اجراى حدود او بوده است، كه مهمترين عبادات خود آن را مى دانسته، حتّى وقتى جهت استسقاء جمعيّت از شهر به منزل او رفته بودند، كه به اتّفاق بروند در مسجد مصلّاى تخت فولاد، سيّد مردم را به بهانه اى متفرّق مى كند و يك نفر سارق كه در آن وقت محكوم به بريده شدن دست بوده است، حاضر مى سازد و با قلم و مركّب حدّ بريدن را روى دستِ سارق معيّن كرده، به مباشر اين قبيل امور خود حكم مى كند تا مى بُرَد ؛ اتّفاقًا در آن نزديكى هم باران مى آيد و موافق مى شود با عقيده سيّد كه : اجراى حدود باعث نزول رحمت است (1).

در اينجا لازم به ذكر است كه : اجراى حدّ شرعى به دست خودِ مرحوم حجّة الإسلام، تنها يك يا دو مرتبه گزارش شده، و بقيّه موارد را مباشرين و عاملانِ سيّد به عهده مى گرفتند .

و چنانچه حكايت شده : خودِ حجّة الإسلام پس از اجراى حدّ، به پيروى از جدّ بزرگوارِ خود مولى الموحّدين حضرت أميرالمؤمنين على عليه السلام، بر جنازه

ص: 33


1- رجال ومشاهير اصفهان : 260 .

و پيكرِ كشته شدگان، نماز مى خواند، و در حالِ نماز به راز و نياز با معبودِ خويش پرداخته، از براى آنها طلبِ عفو و بخشش مى نمود، و گاه هم در بينِ نماز از شدّت گريه غش مى كرد (1).

سفر به مكّه

بنا به فرموده خودِ حجّة الإسلام قدس سره در كتابِ : « مناسك حج »، ايشان در سال 1231 ه از راه دريا مشرّف به مكّه معظّمه شده (2)، و پس از زيارتِ حرمين شريفين، به زيارت اعتاب مقدّسه ائمّه عليهم السلام در عراق مشرّف مى گردد .

در كتابِ : « تاريخ علماء و شعراى گيلان » آمده :

و زيارت حجّ ايشان معروف است كه دو هزار شيعه در ركابش به حجّ مشرّف شدند (3).

مرحوم سيّد حجّة الاسلام در اين سفرِ روحانى، خدمات شايسته اى انجام مى دهد، كه عبارتند از :

ص: 34


1- بيان المفاخر : 1 / 162 .
2- عبارت ايشان در كتاب مناسك حج ( : ص 15 نسخه خطّى ) چنين است : « ... تقريبًا دو ساعت به غروب مانده روز هفتم شهر ذي الحجّة الحرام سنه هزار و دويست و سى و يك وارد مكّه معظّمه ... شديم ».
3- تاريخ علما و شعراى گيلان : 31 .

1 - تعيين حدود طواف

2 - تعيين حدود عرفات

3 - باز ستاندن زمين هاى فدك و واگذارى آن به سادات مدينه

آثار علمى

مرحوم حجّة الإسلام شفتى قدس سره آثار ارزشمندِ قلمى بسيارى از خود به يادگار گذاشت، كه به بيش از هفتاد عنوان كتاب و رساله در موضوعات مختلف مى رسد، كه تاكنون مورد استفاده و بهره بردارى دانشمندان علوم دينى بوده است .

بعضى از تأليفات حجّة الإسلام شفتى قدس سره عبارتند از :

فقه

1 - مَطَالِعُ الأَنْوَار في شَرحِ شَرَائِع الإِسْلام

2 - تُحْفَةُ الأَبْرَار المُلْتَقط مِن آثَارِ الأئمَّةِ الأَطهَار

3 - المصباح الشارقة في الصلاة

4 - سؤال و جواب

ص: 35

5 - إقامة الحدود في زمن الغيبة

6 - رساله در نماز شب و فضيلت آن

7 - قضاء و شهادات

8 - مناسك حجّ

9 - رسالة في اشتراط القبض في الوقف

10 - رساله در اراضى خراجيه

11 - رساله در احكام غُساله

12 - رسالة القِدْرية

13 - رساله در تقليد از مجتهد ميّت

14 - ردّ بر رساله تعيين سلام سوّم در نافله

15 - رساله در مقبوليّت قولِ زن در عدم وجود مانع براى ازدواج

16 - رساله در احكام شك و سهو در نماز

17 - رساله در جواز هبه ولى مدّت را در ازدواج موقّت

18 - شرحِ جوابِ بعضى از مسائل

19 - رساله در كيفيّت زيارت عاشورا

ص: 36

20 - رساله در حرمت محارمِ موطوء بر واطى

21 - رساله در حكم عقد بر خواهر زوجه مطلّقه

22 - رساله در ثبوت زنا و لواط به اقرار نزد حاكم

23 - رساله در ولايت حاكم بر بالغه غير رشيده

24 - رساله در نمازِ استيجارى

25 - رساله در تعيين آية الكرسى

26 - رساله در طهارت عرق جُنب از حرام

27 - رساله در حكم نماز در پوست دبّاغى شده مرده

28 - رساله در نمازِ جمعه

أصول فقه

29 - الزهرة البارقة لمعرفة أحوال المجاز والحقيقة

30 - رسالة في الاستصحاب

31 - حاشيه بر اصول معالم الدين

32 - حاشيه بر تهذيب الوصول

ص: 37

حديث

33 - حاشيه بر فروع كافى

34 - حاشيه بر وافى

رجال

35 - رساله در تحقيق و بررسى احوال أبان بن عثمان، و اصحاب اجماع

36 - رساله در تحقيق و بررسى احوال إبراهيم بن هاشم

37 - رساله در تحقيق و بررسى احوال أبو بصير

38 - رساله در تحقيق و بررسى احوال أحمد بن محمّد بن خالد برقى

39 - رساله در تحقيق و بررسى احوال أحمد بن محمّد بن عيسى قمّى

40 - رساله در تحقيق و بررسى احوال إسحاق بن عمّار ساباطى

41 - رساله در تحقيق و بررسى احوال حسين بن خالد

42 - رساله در تحقيق و بررسى احوال حماد بن عيسى جهنى

43 - رساله در تحقيق و بررسى احوال سهل بن زياد آدمى رازى

ص: 38

44 - رساله در بيانِ حكمِ رواياتِ شهاب بن عبد ربّه

45 - رساله در بررسى احوال عبدالحميد بن سالم عطار، و فرزندش محمّد

46 - رساله در تحقيق و بررسى احوال عمر بن يزيد

47 - رساله در تحقيق و بررسى احوال محمّد بن إسماعيل

48 - رساله در بررسى احوال محمّد بن أحمد، كه از عمركى روايت مى كند

49 - رساله در تحقيق و بررسى احوال محمّد بن خالد برقى

50 - رساله در تحقيق و بررسى احوال محمّد بن سنان

51 - رساله در تحقيق و بررسى احوال محمّد بن الفضيل

52 - رساله در تحقيق و بررسى احوال محمّد بن عيسى يقطينى

53 - رساله در بررسى احوال اشخاص ملقّب به : ما جيلويه

54 - رساله در اتّحاد معاوية بن شريح، با معاوية بن ميسره

55 - رساله در بيان مقصود از : « عدّة من أصحابنا » در بعضى اسانيد كافى

56 - حاشيه بر كتاب فهرست

57 - حاشيه بر رجال شيخ طوسى

ص: 39

كلام

58 - اصول دين

59 - سؤال و جواب درباره شيخيّه

نحو

60 - الحلية اللّامعة للبهجة المرضيّة

ساخت مسجدى بزرگ

يكى از آثار خير و خدمات مرحوم حجّة الإسلام شفتى، بناى تاريخى و بسيار بزرگ و زيباى مسجد سيّد اصفهان مى باشد، كه نويسندگان به مناسبت از عظمت و شكوهِ آن ياد نموده اند .

مرحوم ميرزا حسن خان جابرى انصارى، درباره مسجد سيّد مى نويسد :

بناى جامع بيدآباد، بر علوّ همّتش فرياد مى زند، زيرا مساجد بزرگ را شاهان متعدّد ساخته اند، و اين مسجد را آن پادشاهِ علماء به تنهايى كفالت فرمود (1).

ص: 40


1- تاريخ اصفهان و رى : 96 .

فرزندان

اشاره

مرحوم حجّة الإسلام شفتى داراى هشت پسر و چند دختر بوده، كه دو تن از فرزندان او به نام هاى : آقا سيّد هاشم و آقا سيّد ابوالقاسم، در ايّام حياتِ وى از دنيا رخت بر مى بندند .

شش فرزند ديگر سيّد عبارتند از :

1 - مرحوم علّامه حاج سيّد أسد اللَّه

شرح زندگانى اين عالم فقيه و محقّق عالى قدر، در اينجا و به چند كلمه خلاصه نمى شود، بلكه شايسته است در اين زمينه كتابى جداگانه نگاشته شود(1).

ولى شمّه اى از زندگى نامه او چنين است : وى فرزند ششم از هشت فرزندِ حجّة الإسلام، و اعلم اولاد ايشان بوده، ولادتش در سال 1227 يا 1228 رخ

ص: 41


1- شرح حال وى در اين كتاب ها آمده است : بيان المفاخر : 2 / 244 - 351 ؛ مكارم الآثار : 3 / 836 ؛ الكرام البررة : 1 / 124 ؛ أعيان الشيعة : 3 / 287 ؛ معارف الرجال : 1 / 94 ؛ لباب الألقاب : 71 ؛ هدية الاحباب : 147 ؛ ريحانة الأدب : 2 / 26 ؛ الكنى والالقاب : 2 / 174 ؛ ماضى النجف : 3 / 13 ؛ الفوايد الرضويّة : 1 / 42 ؛ اعلام اصفهان : 1 / 519 ؛ دانشمندان و بزرگان اصفهان : 1 / 253 ؛ موسوعة طبقات الفقهاء : 13 / 133 ؛ أحسن الوديعة : 1 / 78 ؛ تاريخ اصفهان : 305 ؛ تاريخ اصفهان و رى : 262 ؛ رجال و مشاهير اصفهان : 153 ؛ مرآة الشرق : 1 / 146 .

داده، سال ها در نجف اشرف از محضر مرحوم حاج شيخ محمّد حسن نجفى - صاحب كتاب جواهر الكلام - استفاده كرده، و موفّق به كسب اجازه از وى مى شود .

حجّة الإسلام اين بزرگوار را بسيار دوست مى داشته و مردم را به متابعت و تجليل او امر مى فرموده ، و او را از جهت قوّت نظر و قدرت استنباط بر فخرالمحقّقين فرزند علّامه حلّى، ترجيح مى داده است (1).

از مرحوم حاج سيّد اسد اللَّه - معروف به : حجّة الإسلام ثانى - تأليفات وتصنيفات بسيارى به جا مانده، كه در اينجا به نام تعدادى از آنها اشاره مى كنيم :

1 - كتابى در امامت (2)

2 - كتابى درباره امام زمان - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف - (3)

3 - رساله در تقليد

ص: 42


1- بيان المفاخر : 2 / 249 .
2- اين اثرِ ارزشمند با عنوان : « الإمامة » در يك جلد، با تحقيق حجّة الإسلام والمسلمين حاج سيّد مهدى رجائى - دامت بركاته - به سال 1411 ه ، توسّط انتشارات كتابخانه مسجد سيّد اصفهان، به چاپ رسيد .
3- اين اثرِ ارزشمند با عنوان : « كتاب الغيبة في الإمام الثاني عشر عليه السلام » در دو جلد، با تحقيق صاحب اين قلم، به سال 1427 ه ، توسّط انتشارات كتابخانه مسجد سيّد اصفهان، به چاپ رسيد .

4 - رساله در تقليد ميّت

5 - حواشى بر نخبه مرحوم حاج محمّد ابراهيم كرباسى

6 - رسائل رجاليّه

7 - رسائل فقهيّه

8 - شرح شرائع الإسلام

9 - رساله در احكام خمر و عصير (1)

10 - رساله در استصحاب

11 - منتخب الصحاح *** )2( مؤلّف قدس سره مطالب آن را از اين كتاب ها انتخاب كرده است : كتاب الطرائف، تأليف سيّد بن طاوس ؛ شرح نهج البلاغه، تأليف ابن أبي الحديد معتزلى ؛ الصواعق المحرقة، تأليف ابن حجر هيتمى ؛ و صحيحين، يعنى : صحيح مسلم و صحيح بخارى (الذريعة : 22 / 439).

اين اثرِ ارزشمند در يك جلد، به سال 1389 ش ، توسّط انتشارات كتابخانه مسجد سيّد اصفهان، به چاپ رسيد . ***

12 - حواشى بر تحفة الأبرار پدر بزرگوارش ( با رمز : ا. س . د )

مرحوم حاج سيّد اسداللَّه سرانجام در شبِ يك شنبه، آخرِ ماه جمادي الثانية

ص: 43


1- اين اثر با عنوان : « العصيريّة » در يك جلد، با تحقيق صاحب اين قلم، به سال 1426 ه توسّط انتشارات كتابخانه مسجد سيّد اصفهان، به چاپ رسيد .

سال 1290 ه ، در « كرند » (1) وفات يافته ؛ بدن آن بزرگوار را پس از انتقال به نجف اشرف، در اتاقِ سمت راستِ وارده شونده به صحن مطهّر حضرت أميرالمؤمنين علىّ عليه السلام از درب قبله - يعنى مقابل قبر مرحوم علّامه حاج شيخ مرتضى انصارى - به خاك مى سپارند .

2 - مير محمّد مهدى

در تذكرة القبور مى نويسد :

دم ارسى رو به مسجد كه قدرى بلند بسته است، قبر مير محمّد مهدى پسر بزرگ مرحوم حجّة الإسلام ، كه از اهل علم و فضل بوده ، مى باشد (2).

3 - آقا سيّد مؤمن

در تذكرة القبور گويد :

از اهل علم و فضل بوده و بعد از مرحوم حاج سيّد اسداللَّه مرجع رياست بيدآباد و امام مسجد و پناه خلق به او مى رسد ؛ او تدريس

ص: 44


1- كرند » از توابع كرمانشاه است .
2- تذكرة القبور : 81 .

هم داشته، و بعد از مرحوم حاج سيّد اسداللَّه اعلم و افقه از ديگر فرزندان سيّد حجّة الإسلام بوده است (1).

او از شاگردان مرحوم علّامه حاج شيخ مرتضى انصارى قدس سره بوده و از تأليفاتش كتابى است در فقه به نام « جامع الأقوال »، كه آن را عالمانه و با استدلال و بسيار مبسوط نوشته و در آن تنها به احكام نماز پرداخته است (2).

وى سرانجام در دوّم ماه رمضان سال 1294 ه وفات يافت ؛ قبرِ وى طرف پائين پاى پدرش مرحوم حجّة الإسلام است، قدرى رو به جلو، و سنگ نشانى كمى بالاتر قرار گرفته است .

4 - حاج سيّد محمّد على

تولّد وى سال 1227 ه بوده، چنانچه فرزندش مرحوم سيّد محمّد مهدى در كتابِ : « غرقاب »، ضمن شرح حال او مى نويسد : در آخر شعبانِ سال 1282 ه وفات يافت در حالى كه پنجاه و پنج سال داشت (3).

وى را در كنارِ برادرش مرحوم مير محمّد مهدى، در مقبره حجّة الإسلام به

ص: 45


1- تذكرة القبور : 81 .
2- فهرست نسخه هاى خطّى كتابخانه آية اللَّه مرعشى قدس سره : 7 / 366 شماره 2799 .
3- غرقاب : ص 188 .

خاك مى سپارند .

در تذكرة القبور مى نويسد :

از اهل علم و فضل بوده و صبح در مسجد سيّد به اقامه جماعت مى پرداخته، و نقل عبادت و تقوى از او مى شود (1).

در كتابخانه آيت اللَّه مرعشى نجفى در قم، مجموعه اى به شماره : 1995 (2)، مى باشد، كه شامل چهار رساله از تأليفات مرحوم حاج سيّد محمّد على بدين شرح است :

1 - إتلاف العبد مال المولى و جنايته عليه

2 - الصلاة في المكان المغصوب

3 - شرح شرائع الإسلام ( كتاب الوصايا ) (3)

4 - شرح كتاب « اللمعة الدمشقيّة (4)

در آغاز اين مجموعه اجازه نامه مرحوم آية اللَّه حاج شيخ محمّد حسن نجفى

ص: 46


1- تذكرة القبور : 81 .
2- فهرست نسخه هاى خطّى كتابخانه آية اللَّه مرعشى نجفى : 5 / 366 .
3- جلد ديگرى از شرح مزجى وى بر شرائع الإسلام، در كتابخانه مسجد اعظم قم نگهدارى مى شود ( فهرست نسخه هاى خطّى كتابخانه مسجد اعظم : ص 101 شماره 517 ).
4- اين كتاب به خطّ مؤلّف قدس سره است و شرح مزجى مفصّلى بر فصل سوم كتاب الصلاة لمعه مى باشد .

- صاحب جواهر الكلام - به مرحوم حاج سيّد محمّد على، آمده است (1).

5 - حاج سيّد محمّد جعفر

وى از رؤساى انديشمند در محلّه بيدآباد اصفهان بوده، كه پس از فوتِ برادرِ عالمِ خود مرحوم آقا سيّد مؤمن، رياست و عنوان كلّى يافت .

وى در مسجد سيّد تعميرات اساسى انجام داده و قسمت عمده كاشيكارى مسجد در زمان توليت ايشان بوده است .

در كتاب : « معجم رجال الفكر والأدب »، اين رساله ها از تأليفات وى شمرده شده : 1 - اجتماع امر و نهى 2 - اصالة البراءة 3 - التعادل والتراجيح 4 - حجّيّة الاستصحاب 5 - حجّيّة القطع والظنّ (2).

وى در روز عاشوراء سال 1320 ه ، در مسافرت عتبات، در كربلا وفات يافته، در نجف اشرف در كنار برادرِ خود مرحوم علّامه حاج سيّد اسد اللَّه، مدفون گرديد .

ص: 47


1- اين اجازه كه در چند صفحه مى باشد، به خطّ صاحب جواهر نيست، ولى مهر شريف وى در پايان اجازه به چشم مى خورد .
2- معجم رجال الفكر والأدب : 1 / 398 .

6 - آقا سيّد زين العابدين

عالم و فاضل بوده، و در شورش مردم اصفهان در سال 1265 ه كه مردمِ بى پناه به او پناه بردند، از دستگاه حكومت ظلم ها كشيده و ستم ها ديده است .

علّامه تهرانى رحمه الله درباره او مى نويسد :

از اهل فضل و علم و كمال و شهرت و وجاهت و اعتبار بوده و قبل از برادرش حاج سيّد اسداللَّه ( سال 1290 ) وفات يافته است (1).

قبر وى جلو قبر سيّد حجّة الاسلام، رو به دم ارسى قرار دارد (2).

ص: 48


1- الكرام البررة : 2 / 589 .
2- تذكرة القبور : 81 .

درگذشت

سرانجام حجّة الاسلام پس از هشتاد و اندى سال عمر پر ثمر و پر خير و بركت، در بعد از ظهر روز يكشنبه، دوّم ماه ربيع الثاني (1) سال 1260 قمرى، مصادف با دوم فروردين ماه سال 1223 شمسى، بر اثر بيمارى استسقاء، در اصفهان ديده از جهان فرو بست .

مرحوم ملّا على اكبر خوانسارى، سيّد حجّة الإسلام را غسل داده و از آن پس دست هاى مبارك آن جناب را بوسيده و كفن نمود .

فرزند عالم و بزرگوارش مرحوم حاج سيّد اسداللَّه، بر بدنِ پدر نماز گزارده، و سپس بدن آن بزرگوار را در روز چهارشنبه در مقبره اى كه خود قبلاً در كنار مسجد خويش مهيّا ساخته بود، به خاك سپردند .

ص: 49


1- در بيشتر نوشته ها ربيع الأوّل ثبت شده، و اين اشتباه ناشى از نوشته مرحوم علّامه خوانسارى در كتاب « روضات الجنّات » است . فوت حجّة الإسلام يقينًا در دوم ماه ربيع الأوّل نبوده، زيرا اجازه اى كه مرحوم حجّة الإسلام براى شخصى به نام « آخوند ملّا محمّد » بر برگ نخست « سؤال و جواب » نوشته، به تاريخ 23 ربيع الأوّل 1260 مى باشد ( فهرست نسخ خطّى كتابخانه مجلس شوراى اسلامى : 17 / 147 شماره 4924 ؛ بيان المفاخر : 2 / 128 ).

ص: 50

سؤال و جواب درباره :مقدار آية الكرسيّ

اشاره

تاليف :علّامه فقيه و محقّق متتبّع حاج سيّد محمّد باقر شفتى قدس سره

مشهور به : حجّة الإسلام

( 1180 - 1260 ه )

تحقيق: سيّد مهدى شفتى

ص: 51

ص: 52

سؤال

سؤال : آية الكرسيّ عبارت است از آيه : « اللَّه لا إله إلّا هو الحيّ القيّوم » إلى قوله تعالى : « وَ هُو العليّ العظيم » ؛ يا عبارت است از آيه شريفه مذكوره إلى قوله تعالى : « هُم فيها خالِدون » ؟

جواب

جواب : اين مطلب محلّ خلاف ما بين فقها است ؛ از جماعتى از اعاظم فقها ظاهر مى شود كه آية الكرسيّ تا « هم فيها خالدون » بوده باشد .

ص: 53

قائلين به امتداد آية الكرسي تا : هم فيها خالدون

منهم : شيخ الطائفة، قال في المصباح - في عمل ذي الحجّة مشيرًا إلى اليوم الرابع والعشرين منه - ما هذا لفظه :

في هذا اليوم تصدّق أميرالمؤمنين - صلوات اللَّه عليه - بخاتمه و هو راكع (1)، روي عن الصادق عليه السلام أنّه قال : من صلّى في هذا اليوم ركعتين قبل الزوال بنصف ساعةٍ شكرًا للَّه على ما منّ به عليه و خصّه به، يقرأ في كلّ ركعةٍ اُمّ الكتاب مرّةً واحدة، و عشر مرّات « قل هو اللَّه أحد »، و عشر مرّات « آية الكرسيّ »، إلى قوله : « هم فيها خالدون »، و عشر مرّات « إنّا أنزلناه في ليلةِ القدرِ »، عدلت عند اللَّه عزّوجلّ مائة ألف حجّة و مائة ألف عمرة، و لم يسأل اللَّه عزّوجلّ حاجةً من حوائج الدنيا والآخرة إلّا قضاها له، كائنةً ما كانت إن شاء اللَّه عزّوجلّ .

و هذه الصلاة بعينها رويناها في يوم الغدير (2)، انتهى .

ص: 54


1- في المصدر : و هو راكع الصلاة فيه .
2- مصباح المتهجّد، ص 703 .

و هذا الكلام منه إشارة إلى ما ذكره في يوم الغدير، و هو هذا :

إذا كان يوم الغدير و حضرْتَ عند أميرالمؤمنين عليه السلام، أو في مسجد الكوفة، أو حيث كان من البلاد، فاغتسل في صدر النهار منه، فإذا بقي من الزوال نصف ساعةٍ فصلّ ركعتين، تقرأ في كلّ ركعة منهما فاتحة الكتاب مرّة واحدة، و « قل هو اللَّه أحد » عشر مرّات، و آية الكرسيّ عشر مرّات، و « إنّا أنزلناه » عشر مرّات (1)، إلى آخره .

و چون كه آية الكرسيّ را در نماز روز بيست و چهارم تفسير فرموده اند تا « هم فيها خالدون » و بعد فرموده اند : اين بعينها همان نماز است كه در روز عيد غدير ذكر فرموده اند، با آن كه در آنجا آية الكرسيّ را مطلقاً ذكر فرموده اند، مشخّص است اين عين آن در وقتى مى شود كه آن مرحوم معتقدِ اين بوده باشد كه آية الكرسى ممتدّ است تا « هم فيها خالدون »، و هو المطلوب .

مجملاً تفسيرى كه در نماز روز بيست و چهارم مذكور است يا از خود مرحوم شيخ است، به اين معنى كه مذكور در حديث، آية الكرسيّ مطلق بوده، يا از جزء حديث است ؟

اگر اوّل است مى گوئيم : اين نمى شود مگر آن كه صاحب تفسير معتقدِ اين بوده باشد كه آية الكرسيّ ممتدّ است تا موضع مذكور ؛ پس دلالت اين كلام بنا بر

ص: 55


1- مصباح المتهجّد، ص 691 .

اين تقدير كه صاحب كلام معتقدِ امتداد آن است تا « خالدون » از فرط ظهور محتاج به بيان نيست .

و اگر ثانى است - چنانچه همين ظاهر است و اوّل بسيار بعيد است - باز مدلولٌ عليه به عبارت مذكوره آن است كه آن مرحوم معتقدِ امتداد اصل آية الكرسيّ است تا « خالدون »، چنانچه بيان شد .

و از آنچه مذكور شد مشخّص مى شود كه مراد آن مرحوم از آية الكرسيّ در كتاب نهاية و مبسوط در نماز روز عيد غدير تا « خالدون » خواهد بود .

قال في النهاية :

يستحبّ أن يصلّي الإنسان يوم الغدير إذا بقي إلى الزوال نصف ساعة بعد أن يغتسل ركعتين، يقرأ في كلّ واحدة منهما « الحمد » مرّة، و « قل هو اللَّه أحد » عشر مرّات، و « آية الكرسيّ » عشر مرّات، و « إنَّا أنزلناه » عشر مرّات، فإذا سلّم دعا بعدهما بالدعاء المعروف (1).

و عبارت آن مرحوم در مبسوط، مثل عبارت نهاية است (2).

پس آنچه در كتاب مصباح فرموده اند مبيّن مراد ايشان است در اين دو كتاب، بلكه در هر جا كه لفظ : « آية الكرسيّ » در كتب ايشان مذكور شده باشد،

ص: 56


1- النهاية، ص 141.
2- المبسوط، ج 1، ص 132 .

مگر اين كه قرينه اى بر خلاف يافت شود .

و احتمال آن كه مرادِ آن مرحوم از لفظ « بعينها » اصل آية الكرسيّ است، نه تا حدّى كه مذكور شده، بسيار بسيار بعيد است، ارتكاب آن ممكن نيست مگر با تحقّق قرينه قويّة، و آن منتفى است .

مجملاً ظاهر از آنچه آن مرحوم در كتاب مصباح ذكر فرموده، آن است كه آن مرحوم معتقد اين بوده باشد كه آية الكرسيّ ممتدّ است تا « هم فيها خالدون »، ومؤكّد اين مطلب چيزى است كه مذكور خواهد شد بعد از اين در بيان دلالت عبارت مرحوم علّامه و غيره بر اين مطلب .

و منهم : سيّدنا ابن طاوس، فإنّ كلامه في الإقبال مطابقٌ للكلام المذكور لشيخ الطائفة، قال :

فصلٌ : فيما نذكره من عملٍ زائدٍ في هذا اليوم العظيم الشأن ؛ روينا ذلك عن جماعةٍ من الأعيان و الإخوان، أحدهم جدّي أبو جعفر الطوسيّ .

- إلى أن قال : - روي عن الصادق عليه السلام أنّه قال : من صلّى في هذا اليوم ركعتين قبل الزوال بنصف ساعةٍ شكرًا للَّهِ على ما منّ به عليه و خصّه به، يقرأ في كلّ ركعة «اُمّ الكتاب» مرّة واحدة، وعشر مرّات « قل هو اللَّه أحد »، وعشر مرّات آية الكرسيّ إلى قوله تعالى : « هم فيها خالدون »، وعشر مرّات « إنّا أنزلناه في ليلةِ القدرِ »، عدلت عنداللَّه مائة ألف حجّةٍ.

ص: 57

- إلى أن قال : - و هذه الصلاة بعينها رويناها في يوم الغدير (1).

و قد اتّضح الحال في وجه دلالته على المرام ممّا أسلفناه في كلام جدّه العلّام .

و منهم : العلّامة - أحلّه اللَّه تعالى محلّ الكرامة - في جملةٍ من كتبه المعتبرة، قال في القواعد :

و صلاة الغدير ركعتان، قبل الزوال بنصف ساعةٍ، يقرأ في كلّ منهما « الحمد » مرّةً، و كلّاً من القدر والتوحيد و آية الكرسيّ إلى قوله : « هم فيها خالدون » عشرًا (2).

و في التذكرة :

يستحبّ أن يصلّي قبل الزوال بنصف ساعةٍ يوم الصدقة بالخاتم - و هو الرابع والعشرون من ذي الحجّة - شكرًا للَّه ركعتين، يقرأ في كلّ ركعة « الحمد » مرّة و « الإخلاص » عشر مرّات، و « القدر » عشر مرّات، و « آية الكرسيّ » إلى قوله : « هم فيها خالدون ».

قال الشيخ : و هذه الصلاة بعينها رويناها في يوم الغدير، و هي تعطي أنّ آية الكرسيّ (3) إلى قوله : « هم فيها خالدون » (4).

ص: 58


1- إقبال الأعمال، ج 2، ص 371 .
2- قواعد الأحكام، ج 1، ص 297.
3- في المصدر : آية الكرسي في يوم الغدير .
4- )4( تذكرة الفقهاء، ج 2، ص 285 .

و في نهاية الإحكام :

يستحبّ أن يصلّى يوم الرابع والعشرين من ذي الحجّة، و هو يوم الصدقة بالخاتم، قبل الزوال بنصف ساعةٍ، ركعتين، يقرأ في كلّ ركعة « الحمد » مرّة، و كلّ واحدة من « الإخلاص » و « آية الكرسيّ » إلى قوله : « هم فيها خالدون »، و« القدر » عشر مرّات .

قال الشيخ : و هذه الصلاة بعينها رويناها في يوم الغدير، و هي تعطي أن آية الكرسيّ في صلاة الغدير إلى قوله : « هم فيها خالدون » (1).

و منهم : شيخنا الكفعميّ، قال في الجنّة الواقية - في مقام بيان صلاة يوم الغدير - ما هذا كلامه :

و صفة صلاة هاتين الركعتين أن تقرأ في كلّ ركعةٍ منهما بعد الحمد « التوحيد » و « آية الكرسيّ » إلى : « خالدون »، و « القدر » عشرًا عشرًا، فهي تعدل عند اللَّه تعالى مائة ألف حجّةٍ و مائة ألف عمرةٍ، و لم يسأل اللَّه تعالى حاجةً من حوائج داريه إلّا قضاها له، كائنةً ما كانت .

ثمّ قال :

و صلاة يوم الصدقة بالخاتم - و هو الرابع و العشرون من ذي الحجّة -

ص: 59


1- نهاية الإحكام، ج 2، ص 96 .

و هي كالغدير كمًّا و كيفًا و وقتًا و ثوابًا (1).

و في البلد الأمين :

صلاة يوم الغدير ركعتان، و هي مرويّةٌ عن الصادق عليه السلام، قال : من صلّى فيه ركعتين قبل الزوال، بنصف ساعةٍ، شكرًا للَّه تعالى على ما مَنّ به عليه و خصّه به، يقرأ في كلّ ركعة « الحمد » مرّة، و كلّاً من « التوحيد » و « آية الكرسيّ » الآيتين، و « القدر » عشرًا عشرًا (2)، إلى آخر ما ذكر .

و قوله : « الآيتين » الظاهر أنّه بتقدير « إلى آخر الآيتين » ؛ و القرينة كلامه في الجنّة الواقية .

و منهم : شيخنا الشهيد في البيان، قال :

ثالثها : صلاة يوم الغدير قبل الزوال بنصف ساعةٍ، يقرأ في كلّ ركعة « الحمد » مرّةً، و كلّاً من « التوحيد » و « آية الكرسيّ » و « القدر » عشرًا . و ثوابها مائة ألف حجّة و عمرة، و يعطى ما سأل .

- إلى أن قال - : و سابعها : صلاة اليوم الرابع والعشرين من ذي الحجّة، وقت تصدّق عليّ عليه السلام بخاتمه، يصلّي قبل الزوال بنصف ساعة بصفة

ص: 60


1- المصباح، للشيخ إبراهيم الكفعمي، ص 413.
2- البلد الأمين، ص 166.

صلاة الغدير، انتهى كلامه رفع مقامه (1).

وجه دلالت كردن اين كلام بر اين كه اعتقاد آن مرحوم امتداد « آية الكرسيّ » است تا « خالدون »، آن است : چون كه آية الكرسيّ در صلاة روز بيست و چهارم مبيَّن شده است كه تا « خالدون » است و در صلاة روز غدير مطلق است ؛ و حكم بر اين كه صلاة بيست و چهارم مثل صلاة غدير است، با آن كه در صلاة بيست و چهارم بيان شده است كه مراد از « آية الكرسيّ » تا « خالدون » مى باشد، مستلزم اين است كه حاكم به اين حكم معتقد اين بوده باشد كه آية الكرسيّ ممتدّ است تا موضع مذكور .

لكن ظاهر از كلام آن مرحوم در « ذكرى » خلاف اين است ؛ قال :

و من الصلوات المستحبّة صلاة يوم الغدير، و هي مشهورة بين الأصحاب .

- ثمّ ذكر الحديث الآتي، ثمّ قال : - و منها : صلاة يوم المباهلة، و هي (2) الرابع والعشرون من ذي الحجّة في أظهر الروايات . و روي : أنّه الخامس والعشرون منه .

- إلى أن قال - : و روي عن الصادق عليه السلام : انّه يصلّي فيه ركعتان بصفة

ص: 61


1- البيان ( ط . ج ) ص 216 .
2- في المصدر : و هو .

صلاة يوم الغدير، إلّا أنّه قال في آية الكرسيّ : إلى قوله : « هم فيها خالدون » (1).

نظر به اين كه اگر اعتقاد آن مرحوم اين مى بود كه آية الكرسيّ ممتدّ است تا « خالدون »، فرقى ما بين روايتين نبود مگر به إجمال و تفصيل ؛ و اين موجب استثناء نمى شد .

ممكن است كه مراد محض تصريح بوده باشد، يعنى مخالفت ما بين حديث در دو مقام نيست مگر آن كه در حديث روز بيست و چهارم تصريح شده است تا « هم فيها خالدون »، به خلاف در حديث غدير .

و اين اگر چه بعيد است، لكن مؤيَّد است به آنچه در « بيان » فرموده، بيان خواهد شد .

مجملاً چون كه مقتضاى كلام آن مرحوم در « بيان » اين است كه معتقد اين بوده است كه آية الكرسيّ ممتدّ است تا « خالدون ».

و عبارت « ذكرى » ممكن است حمل شود به نحوى كه مطابق با آن بوده باشد، چنانچه كه ممكن است كه حمل شود به نحوى كه مخالف با آن باشد ؛ اوّل اگر چه بعيد بوده باشد، أولى است .

ص: 62


1- الذكرى، ج 4، ص 281 و 282 .

به علاوه مى گوئيم : كتاب « بيان » متأخّر است از كتاب « ذكرى » در تصنيف، بنا بر اين بر فرض تسليم تخالف ما بين كتابين، ما في « البيان » دليل است بر عدول از آنچه در « ذكرى » فرموده، پس اعتنائى به آن نخواهد بود .

و أمّا تأخّر « بيان » از « ذكرى » در تصنيف، پس ايمائى دارد به كلام آن بزرگوار در اوّل « دروس » و دلالت دارد بر آن كلام آن مرحوم در « بيان »، نظر به اين كه در مواضع متعدّده در كتاب « بيان » حواله فرموده اند به كتاب « ذكرى »، منها : ما في أواخر مباحث دفن الميّت، قال :

كلّما يهدى إلى الميّت ينفعه ؛ و قد استوفينا هذا (1).

و منها : ما في أواخر مباحث صلاة الجمعة، قال :

و يستحبّ الاكتحال بالإثمد عند النوم وترًا وترًا، و تمام الآداب مذكور في الذكرى (2).

و منها : ما في مباحث القضاء، قال :

والمشهور عدم جواز التنفّل لمن عليه قضاء، والأقرب جواز ما لا يضرّ

ص: 63


1- في المصدر : هذا الباب . *** في كتاب الذكرى *** )2( البيان، ص 33.
2- البيان، ص 111.

بالقضاء ؛ و قد حقّقناه في الذكرى (1).

و منهم : المحقّق الثاني ؛ قال في الجعفريّة (2) :

و منها : صلاة الغدير (3)، إلى آخر ما ذكره .

و منهم : المولى المتّقي التقيّ المجلسيّ، قال في كتاب الصوم من اللوامع - عند مقام بيان صلاة الغدير - ما هذا لفظه :

هر كه در اين روز دو ركعت نماز كند، به اين كه قبل از زوال به نيم ساعت غسل كند، و در هر ركعتى يك مرتبه حمد، و ده مرتبه « قل هو اللَّه أحد »، و ده مرتبه آية الكرسيّ تا « هم فيها خالدون »، و ده مرتبه « إنّا أنزلناه » بخواند (4)، إلى آخره .

ص: 64


1- البيان، ص 153.
2- جعفريّه » رساله مختصرى در بيان نمازهاى واجب و مستحبّ و مقدّمات آنها از طهارت و غير آن است كه مرحوم محقّق كركى آن را براى امير جعفر نيشابورى تأليف كرده و به همين مناسبت نام آن را جعفريّه نهاده است .
3- في المصدر : صلاة يوم الغدير . *** قبل الزوال بنصف ساعةٍ، و هي ركعتان، يقرأ في كلّ ركعة « الحمد » مرّة، و كّلاً من « القدر » و « التوحيد » و « آية الكرسيّ » إلى قوله : « هم فيها خالدون » عشرًا *** )4( رسالة الجعفرية، المطبوع ضمن : حياة المحقّق الكركي و آثاره، ج 4، ص 208 .
4- لوامع صاحبقرانى، ج 6، ص 227.

و منهم : المحدّث القاساني، قال في خلاصة أذكاره :

ليوم الغدير صلاة ركعتين قبل الزوال بنصف ساعة، يقرأ في كلّ ركعة « الحمد » مرّة، و « قل هو اللَّه أحد » عشر مرّات، و « آية الكرسيّ » إلى قوله تعالى : « هم فيها خالدون » عشر مرّات، و « القدر » عشر مرّات، صادقيّ، انتهى (1).

مراد به قول : « صادقي » اين است كه : مروىّ از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام است (2).

مشخّص شد مروىّ مشتمل بر مطلق آية الكرسيّ است ؛ تفسير مذكور دليل است بر اين كه صاحب تفسير معتقدِ اين است كه آية الكرسيّ ممتدّ است تا « خالدون ».

و قال أيضًا في الفصل الحادي عشر - الموضوع لبيان آداب المسافر من الكتاب المذكور - ما هذا لفظه :

لاستحفاظه - أي : المسافر - أن يقرأ خلفه آية الكرسيّ إلى : « هم فيها

ص: 65


1- خلاصة الأذكار، ص 99 .
2- اين روايت در إقبال الأعمال از امام صادق عليه السلام چنين آمده است : « من صلّى فيه ركعتين ... كذلك عدلت عند اللَّه عزّوجلّ مائة ألف حجّة و مائة ألف عمرة، و ما سأل اللَّه عزّوجلّ حاجة من حوائج الدنيا والآخرة كائنة ما كانت إلّا أتى اللَّه على قضائها في يسر و عافية ».

خالدون » (1).

و منهم : صاحب الذخيرة، قال في كتاب مفاتيح النجاة - في مقام بيان العمل في الرابع والعشرين من ذي الحجّة - ما هذا لفظه :

سنّت است نمازى كه در روز غدير گذشت به جا آورد، انتهى (2).

و چون كه مستند نماز روز بيست و چهارم مشتمل است بر آية الكرسيّ تا « هم فيها خالدون » - چنانچه بيان شد - و مستند نماز غدير مشتمل است بر مطلق آية الكرسيّ - چنانچه بيان خواهد شد - پس حكم بر اين كه نماز روز بيست و چهارم نماز روز غدير است، در وقتى ممكن است كه : حاكم اين حكم معتقدِ امتداد آية الكرسيّ بوده باشد تا « هم فيها خالدون ».

و قال أيضًا فيما قبل ذلك - عند بيان رقعة الجيب - ما هذا لفظه :

و بنويسد آية الكرسيّ على التنزيل ؛ و آية الكرسيّ على التنزيل - چنانچه بعضى از علما ذكر فرموده اند - اين است : « الم اَللَّهُ لا إلهَ إلّا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّوم لا تَأْخُذُه سِنَةٌ وَ لا نَومٌ لَهُ ما فِي الْسَّمواتِ وَ ما فِي الْأرضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرَى عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ هَوَ الْرَّحْمنُ الْرَّحيمِ لا يَظْهَرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَدًا مَنْ ذَا الَّذى يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلّا بِإِذْنِهِ »، تا

ص: 66


1- خلاصة الأذكار، ص 101 .
2- مفاتيح النجاة، لم نعثر عليه .

قول اللَّه : « هُم فِيها خالِدُون » ؛ والحمد للَّه ربّ العالمين، انتهى ما في مفاتيح النجاة (1).

و منهم : العلّامة السميّ المجلسيّ، قال في زاد المعاد :

و أمّا كيفيّت نماز روز عيد غدير، نماز مشهورش آن است كه از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده اند كه : هر كه در اين روز نيم ساعت پيش از زوال شمس دو ركعت نماز به جا آورد و در هر ركعت سوره حمد يك مرتبه و « قل هو اللَّه أحد » و « إنّا أنزلناه » و آية الكرسيّ تا « هم فيها خالدون » هر يك را ده مرتبه بخواند، برابر باشد نزد حقّ تعالى با صد هزار حجّ و صد هزار عمره (2).

وجه دلالت عبارات مذكوره بر اين كه صاحبان آنها معتقدِ امتداد آية الكرسيّ مى باشند تا « هم فيها خالدون »، آن است كه چون كه مستند نماز روز عيد غدير مشتمل است بر آية الكرسيّ مطلق، و اين بزرگواران در مقام تفسير، ذكر فرموده اند تا « هم فيها خالدون »، مشخّص است اين تفسير در صورتى تفسير مى تواند شد كه آن بزرگواران معتقدِ امتدادِ آية الكرسيّ بوده باشند تا « خالدون ».

ص: 67


1- مفاتيح النجاة، لم نعثر عليه .
2- زاد المعاد، ص 334 .

كما لا يخفى وجهه على من له أدنى تأمّلٍ، فالمناسب في المقام إيراد المستند المذكور، فإنّ الاطّلاع به من أعظم ما له مدخليّةٌ في الوصول إلى المرام .

فنقول : روى شيخ الطائفة - نوّر اللَّه تعالى مرقده - في التهذيب عن الحسين بن الحسن الحسيني، قال : حدّثنا محمّد بن موسى الهمداني، قال : حدّثنا عليّ بن حسان الواسطي، قال : حدّثنا عليّ بن الحسين العبدي، قال : سمعت أبا عبداللَّه الصادق عليه السلام يقول :

صيام يوم غدير خمّ يعدل صيام عمر الدنيا لو عاش إنسان ثمّ صام ما عمرت الدنيا لكان له ثواب ذلك ؛ و صيامه يعدل عند اللَّه عزّوجلّ في كلّ عام مائة حجّة و مائة عمرة، مبرورات متقبلات، و هو عيد اللَّه الأكبر، و ما بعث اللَّه عزّوجلّ نبيًّا قطّ إلّا و تعيد في هذا اليوم و عرف حرمته، و اسمه في السماء : يوم العهد المعهود، و في الأرض : يوم الميثاق المأخوذ والجمع المشهود، من صلّى فيه ركعتين يغتسل عند زوال الشمس من قبل أن تزول مقدار نصف ساعة، يسأل اللَّه عزّوجلّ، يقرأ في كلّ ركعة سورة « الحمد » مرّة، و عشر مرّات « قل هو اللَّه أحد »، و عشر مرّات « آية الكرسيّ »، و عشر مرّات « إنّا أنزلناه »، عدلت عند اللَّه عزّوجلّ مائة ألف حجّة و مائة ألف عمرة، و ما سأل اللَّه عزّوجلّ حاجة من حوائج الدنيا والآخرة إلّا قضيت كائنة ما كانت الحاجة، فإن فاتتك الركعتان والدعاء قضيتها (1)

ص: 68


1- في المصدر : قضيتهما .

بعد ذلك، الحديث (1).

بعد از آن كه مطّلع بر مستند نماز مزبور شدى، مى گوئيم : آية الكرسيّ در اين حديث مطلق است، و تفسير اين بزرگواران در مقام بيان به اين نماز آية الكرسيّ را تا « هم فيها خالدون » به جهت اين است كه معتقدِ امتدادِ آن مى باشند تا موضع مذكور، و هو المطلوب .

و منهم : السيّد السند السيّد طاهر بن السيّد رضي الدين الحسينيّ في شرحه على « الجعفريّة » (2)، فإنّه في مقام الشرح أورد العبارة المذكورة من الجعفريّة ساكتًا عن القدح فيها، بل على وجهٍ يظهر منه الإذعان بحقيقتها .

مضافًا إلى أنّه استدلّ لذلك بقوله : « للرواية »، و المراد بالرواية هو الحديث المذكور ؛ و معلومٌ أنّ ذلك إنّما يستقيم عند اعتقاد امتداد آية الكرسيّ إلى « خالدون »، كما لا يخفى .

و منهم : شارحه الآخر، و كلامه في الدلالة على المرام أظهر ممّا ذكر، قال :

و منها : صلاة يوم الغدير، و هو الثامن عشر من ذي الحجّة ؛ و قال الصادق عليه السلام : ما بعث اللَّه عزّوجلّ نبيًّا إلّا و يعيد في هذا اليوم و عرف حرمته، و سنّ في ذلك اليوم مؤكّدًا الخروج إلى خارج المصر، و عقد

ص: 69


1- )1( تهذيب الأحكام، ج 3، ص 143، ح 317 .
2- الحيدريّة في شرح الجعفريّة الكركيّة : لم نعثر عليه .

الصلاة اقتداءً برسول اللَّه صلى الله عليه وآله. و وقتها قبل الزوال بنصف ساعة لمن يتكامل له أهليّة إمامة الجماعة، و هي - أي : صلاة الغدير - ركعتان بعد الغسل في ذلك اليوم، يقرأ في كلّ ركعةٍ فيها : « الحمد » مرّةً، و كلّاً من « القدر » و « التوحيد » و آية الكرسيّ إلى قوله : « هم فيها خالدون » عشر مرّات، للرواية (1).

انتهى كلامه متنًا و شرحًا .

و قال فيما بعد ذلك :

و منها : صلاة الرابع والعشرين من ذي الحجّة، كصلاة يوم الغدير .

و منهم : العلّامة السميّ المجلسيّ، و قد سمعت عبارته في « زاد المعاد » ؛ و قال في « مرآة العقول » - بعد أن أورد الحديث في روضة الكافي، عن إسماعيل بن عباد، عن أبي عبداللَّه عليه السلام : « وَ لَا يُحِيطُونَ بِشَيْ ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ » و آخرها : « و هو العليّ العظيم » و الحمد للَّه ربّ العالمين، و آيتين بعدها - ما هذا لفظه :

قوله عليه السلام : و آيتين بعدها أي : ذكر آيتين بعدها و عدّهما من آية الكرسيّ، فإطلاق آية الكرسيّ عليها على إرادة الجنس، و تكون ثلاث آيات، كما يدلّ عليه بعض الأخبار (2).

ص: 70


1- لم نعثر عليه .
2- مرآة العقول، ج 26، ص 315، ح 438 .

انتهى كلامه - رفع مقامه - والضمير في قوله عليه السلام : « فيكون ثلاث آيات » عائدٌ إلى آية الكرسيّ، فدلالته على امتدادها عنده إلى « خالدون » ظاهرةٌ .

و منهم : شيخنا البهائي، قال في مفتاح الفلاح في تعقيب صلاة الصبح :

ثمّ اقرأ فاتحة الكتاب، و آية الكرسيّ إلى « هم فيها خالدون » (1).

و منهم : المولى الفاضل جمال الدين الخوانساري، قال في ترجمة « مفتاح الفلاح » ما هذا لفظه :

بعد از آن بخوان فاتحة الكتاب و آية الكرسيّ را « اللَّه لا إله إلّا هو الحيّ القيّوم » (2).

و ذكر فرموده اند تا : « هم فيها خالدون » ؛ اگر چه آنچه ذكر فرموده اند ترجمه عبارت مذكوره از مفتاح الفلاح مى باشد، لكن چون مطلقًا متعرّض قدح نشده اند، اين مُظهر إذعان به حقّيّت آن است .

و چون كه كلمات مذكوره كه دالّ است بر امتداد آية الكرسيّ إلى « خالدون » صادر شده است از أكابر و أعاظم فقهاء - قدّس اللَّه تعالى أرواحهم - شايد از اين راه بوده باشد كه جنّت مكان، خلد آشيان، شيخ جعفر نجفى - قدّس اللَّه تعالى روحه القدسي - در « كشف الغطاء » اين قول را اختيار فرموده، قال - في مقام

ص: 71


1- مفتاح الفلاح، ص 55 .
2- ترجمة مفتاح الفلاح، مخطوطة مجلس الشورى : رقم 90799 .

بيان الاُمور المكروهة حال التخلّي - ما هذا لفظه :

و منها : الكلام على الخلاء، و يُستثنى منه ذكر السرّ و قرائة آية الكرسيّ إلى « خالدون » (1).

ص: 72


1- لم نجده بهذه العبارة في كشف الغطاء، بل فيه هكذا : « و منها : الكلام حال التخلّي ؛ إلى أن قال : وسوى آية الكرسيّ إلى العظيم، أو إلى خالدون على اختلاف الرأيين ».

قائلين به امتداد آية الكرسي تا : العليّ العظيم

تا حال بيان قائلين امتداد آية الكرسيّ تا « هم فيها خالدون » و كلمات ايشان بود، وامّا قائلين بر اين كه آية الكرسيّ منتهى مى شود به « العليّ العظيم »، پس ايشان نيز جماعتى از أجلّه اصحاب مى باشند :

منهم : شيخنا الشهيد الثاني، قال في شرحه على الإرشاد :

و الظاهر أنّ المراد بآية الكرسيّ الآية الّتي يذكر فيها الكرسيّ، أوّلها : « اللَّه لا إله إلّا هو الحيّ القيّوم » إلى « العليّ العظيم » (1).

و قال في شرحه على النفليّة - بعد أن ذكر : « و يقرأ الحمد و آية الكرسيّ » - ما هذا لفظه :

و لا نصّ هنا على تحديدها، والإطلاق يقتضي أنّ آخرها « العليّ العظيم ». و إن كانت في بعض الموارد محدّدةً إلى « خالدون »، فهو

ص: 73


1- روض الجنان، ج 2، ص 874 .

مختصٌّ به (1).

و منهم : المولى المحقّق الأردبيليّ، قال في « مجمع الفائدة » :

والظاهر من آية الكرسيّ أنّها إلى قوله : « و هو العليّ العظيم »، كما هو المقرّر عند القرّاء والمفسّرين (2).

و منهم : صاحب « مجمع البحرين » قال :

و آية الكرسيّ معروفةٌ، و هي إلى قوله : « و هو العليّ العظيم » (3).

ظاهر اين است كه مراد از اين كلام اين بوده باشد كه : أصلِ آية الكرسيّ معروف است، نه اين كه مراد آن بوده باشد كه معروف اين است كه آية الكرسيّ تا « و هو العليّ العظيم » بوده باشد ؛ و الّا حاجت نمى بود به قول : « و هي إلى « العلىّ العظيم »، كما لايخفى على المتأمّل .

و منهم : الفاضل الخليل القزويني ؛ و به صرّح في مواضع من شرحه على الكافي :

منها : ما تمسّك في باب الدعاء في أدبار الصلوات من كتاب الدعاء من « أصول الكافي »، قال :

ص: 74


1- الفوائد المليّة، ص 247 .
2- مجمع الفائدة و البرهان، ج 3، ص 32.
3- مجمع البحرين، ج 4، ص 32.

آية الكرسيّ إلى آخرها عبارت است از : « أَللَّهُ لا إلهَ إلّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاتَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَومٌ لَهُ ما فِى الْسَّمواتِ وَ ما فِى الْأَرضِ مَنْ ذَا الَّذى يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِشَي ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إلّا بِما شاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمواتِ وَالأَرْضَ وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هَوَ الْعَلِيُّ الْعَظيْمُ » (1).

و منها : ما ذكره في باب الحرز والعقدة من الكتاب المذكور - في شرح الحديث الّذي رواه قتيبة الأَعشى، قال : « علّمني أبو عبداللَّه عليه السلام قال : قل : بسم اللَّه الجليل، أعيذ فلانًا باللَّه العظيم من الهامّة و السامّة و اللامّة و العامّة، و من الجنّ والإنس، و من العرب و العجم، ومن نفثهم و بغيهم و نفخهم، و بآية الكرسيّ، ثمّ تقرأها، ثمّ تقول في الثانية : بسم اللَّه اُعيذ فلانًا باللَّه الجليل، حتّى تأتي عليه » (2) - حيث قال ما هذا لفظه :

يعنى تعليم كرد مرا امام جعفر صادق عليه السلام در عوذة، گفت كه بگو : پناه مى دهم به نام اللَّه كه مبرّا از عيب و نقصان است، پناه مى دهم فلان را باللَّه كه بزرگ است از گزندگان كشنده، و گزندگان غير كشنده، و چشم بد، و بلايى كه فروگيرنده مردمان باشد از جنّ و انس، و از عرب و عجم، و از شرّ ايشان و دروغ ايشان و از دميدن ايشان، و به آية

ص: 75


1- صافى در شرح كافى، مخطوط .
2- الكافي، ج 2، ص 570، ح 5 .

الكرسىّ ؛ بعد از آن مى خوانى آية الكرسيّ را كه : « أَللَّهُ لا إلهَ إلّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلانَوُمٌ لَهُ ما فِى الْسَّمواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذى يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مابَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَلايُحِيطُونَ بِشَي ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلّا بِما شاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمواتِ وَالْأرْضَ وَ لايَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيِمُ ».

بعد از آن مى گويى در بار دوّم كه : بسم اللَّه اُعيذ فلانًا باللَّه الجليل عن الهامّة، تا آنكه تمام كنى دعا را (1).

و منها : ما ذكره في شرح الحديث الموثّق المرويّ في باب : « فضل القرآن » من كتاب فضل القرآن من الكافي، عن يعقوب بن شعيب، عن أبي عبداللَّه عليه السلام، قال :

لمّا أمر اللَّه - عزّوجلّ - هذه الآيات أن يهبطن إلى الأرض تعلّقن بالعرش و قلن : أي ربّ ! إلى أين تهبطنا ؟ إلى أهل الخطايا والذنوب ؟

فأوحى اللَّه عزّوجلّ إليهنّ : أن اهبطن، فو عزّتي و جلالي لا يتلوكنّ أحدٌ من آل محمّد و شيعتهم في دبر ما افترضت عليه من المكتوبة في كلّ يوم إلّا نظرت إليه بعيني المكنونة فى كلّ يومٍ سبعين نظرة أقضي له في كلّ نظرةٍ سبعين حاجة، و قبلته على ما فيه من المعاصي، و هي : أمّ الكتاب، و « شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلّا هُوَ

ص: 76


1- صافى در شرح كافى، مخطوط .

وَالْمَلائِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ » (1).

حيث قال :

و آيه أوّل آيه اُمّ الكتاب است، كه در سوره آل عمران است : « هُوَ الَّذى أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتاب مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ اُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات فَأَمَّا الَّذيْنَ فى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيْلَهُ إلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلّا أُولُوا الْألْبابِ » (2).

و آيه ثانيه در سوره آل عمران : « شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكيمُ ».

آيه ثالثه : آية الكرسيّ است كه در سوره بقره است : « أَللَّهُ لا إِلهَ إِلّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِى الْسَّماواتِ وَ ما فِى الأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذى يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِشَي ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلّا بِما شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ الْسَّمَاواتِ وَالْأَرْضَ وَلا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيم » (3).

ص: 77


1- آل عمران / 18 . ***، و آية الكرسيّ، و آية الملك *** )2( الكافي ج 2، ص 620، ح 2 .
2- آل عمران / 7.
3- البقرة / 255.

آيه رابعه : آية الملك كه در سوره آل عمران است : « قُلِ الْلّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى المُلْكَ مَنْ تَشاءُ و تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وُتُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَي ءٍ قَدِيرٌ » (1).

مجملاً، مرحوم آخوند ملّا خليل مسطور، در موارد بسيار در شرح خود تصريح فرموده به اين كه آية الكرسىّ عبارت از آيه مذكوره است .

و منهم : مولانا الصالح المازندرانيّ في شرحه على الأصول، قال :

الظاهر أنّ آية الكرسيّ من قوله : « اللَّه » إلى « العَلِيّ العظيم » (2).

و إن خالفه في ما قبل ذلك و قال في شرح : « و بآية الكرسيّ إلى آخرها » :

إلى « هم فيها خالدون »، كما صرّح به الشيخ في المفتاح (3).

لكنّ التعويل على المتأخّر، لدلالته على العدول عمّا ذكره فيما قبل، مضافًا إلى إمكان أن يقال : اِنَّ ما ذكره فيما قبل يمكن أن يكون على وجه الحكاية وإن كان بعيدًا .

و منهم : السيّد الجليل السيّد عليّ صدر الدين الحسينيّ الحسنيّ في شرحه على الصحيفة السجّاديّة - على مُنْشِئها آلاف السلام والثناء والتحيّة - قال في أوّل

ص: 78


1- آل عمران / 26 .
2- شرح أصول الكافي، ج 10، صص 343 و 383 .
3- شرح أصول الكافي، ج 11، ص 59 .

التنبيهات الّتي أوردها في أواخر شرحه المذكورة ما هذا لفظه :

آية الكرسيّ أوّلها : « اللَّهُ لا إِلهَ إِلّا هُوَ الْحَيٌّ الْقَيُّومُ » إلى قوله : « الْعَلِيُّ الْعَظِيْمُ »، نصّ على ذلك بعض أصحابنا المتأخِّرين، و هو المشهور (1).

انتهى كلامه رفع مقامه ؛ و لا يخفى أنّ نسبة التصريح إلى بعض الأصحاب غير ملائمٍ لدعوى الاشتهار .

ثمّ أقول : وافقه في هذه الدعوى العلّامة السميّ المجلسيّ، قال في البحار :

والمشهور أنّ آية الكرسيّ إلى : « العليّ العظيم »، و يظهر من بعض الأخبار أنَّها إلى « خالدون » (2).

و قد سمعت كلامه في شرح روضة الكافي المسمّى بمرآة العقول .

و هذا القول هو الظاهر من المفسّرين من الخاصّة و العامّة، عدا عليّ بن إبراهيم، فإنّ الظاهر من كلماتهم إطباقهم على انتهاء آية الكرسيّ ب : « العظيم »، فما دلّ على الكلام السالف من المولى المحقّق الأردبيليّ مطابقٌ للواقع ؛ إلّا أنّ الإتيان بصيغة الجمع المحلّى باللّام فيه شي ءٌ، لما ستقف عليه .

و إنّما قلنا عدا عليّ بن إبراهيم، فإنّه لايمكن دعوى ظهور كلامه في تفسيره في ذلك، بل ربّما يمكن دعوى ظهور كلامه في الامتداد إلى « خالدون »، فها أنا

ص: 79


1- رياض السالكين، ج 7، ص 425 .
2- بحار الأنوار، ج 83، ص 4.

أورد كلامه بطوله للاطّلاع على حقيقة الحال .

فأقول : قال :

و أمّا آية الكرسيّ، فإنّه حدّثني أبي، عن الحسين بن خالد أنّه قرء أبوالحسن الرضا عليه السلام : « اللَّه لا إِلهَ إِلّا هُوَ الْحَيُّ القَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ » - أي : نعاسٌ - « لَهُ ما فِي السَّمواتِ وَ ما فِي الْأَرضِ » و ما بينهما و ما تحت الثرى، عالم الغيب والشهادة هو الرّحمن الرّحيم « مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ »، قال : ما بين أيديهم فاُمور الأنبياء و ما كان « وَ ما خَلْفَهُمْ » أي : ما لم يكن بعد .

قوله : « إلّا بِما شاءَ »، أي : بِما يوحى إليهم ؛ « وَ لايَؤُدُهُ حِفْظُهُما » أي: لايثقل عليه حفظ ما في السماوات و الأرض .

قوله : « لا إِكْراهَ فِي الدِّيْنِ » أي: لايكره أحدًا على دينه إلّا بعد أن يتبيّن له « قَدْ تَبَيَّنَ الرُشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ » و هم الّذين غصبوا آل محمّدٍ حقّهم .

قوله : « فَقَدْ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى » يعني : الولاية ؛ « لاَ انْفِصامَ لَها »، أي : حبلٌ لا انقطاع له .

« أَللَّهُ وَلِيُّ الَّذِيْنَ آمَنُواْ » يعني أميرالمؤمنين والأَئِمّة عليهم السلام ؛ « يِخْرِجُهُمْ مِنَ الْظُّلُماتِ إِلَى الْنُّورِ وَالَّذِيْنَ كَفَرُوا » - و هم الظّالمون آل محمّدٍ عليهم السلام -

ص: 80

« أَوْلِياؤُهُمُ الْطَّاغُوتُ » و هم الّذين تبعوا من غصبهم « يِخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَى الْظُّلُماتِ أُولئِكَ أصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُون »، و الحمد للَّه ربّ العالمين ؛ كذلك نزلت .

حدّثني أبي عن النضر بن سويد، عن موسى بن بكر، عن زرارة، عن أبي عبداللَّه عليه السلام : قوله : « وَسِعَ كُرْسِيُّهُ الْسَّمواتِ وَ الْأَرْض » سَأَلْتُهُ أيّما أوسع، الكرسيّ أو السماوات والأرض ؟ قال : بل الكرسيّ وسعت السماوات و الأرض، و كلّ شي ء خلق اللَّه في الكرسيّ » (1)، انتهى .

وجه ظهوره فيما ذكر أمران :

أحدهما : أنّه لو كان معتقدًا بِأنَّ آخر آية الكرسيّ « وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظيْمِ » كان المناسب ذكر الحديث المتعلّق بالكرسيّ هناك ؛ و عدم ذكره هناك و ذكره بعد الآيتين يرشد إلى اعتقاده امتداده بامتدادهما، و هو ظاهرٌ .

والثاني : قوله : « كذلك نزلت »، بناءً على أنّ المقرّر عند النحاة أنّه إذا كان المراد هو الإشارة إلى القريب يؤتى باسم الإشارة مجرّدةً عن الكاف، و إذا كان المراد الإشارة إلى البعيد يؤتى معها و مع اللام - كما ذهب إليه جماعة من أعاظمهم - أو من غيرها بمعنى عدم لزوم الإتيان بها، لا امتناع الإتيان بها، كما قال ابن مالك في منظومته :

ص: 81


1- تفسير عليّ بن إبراهيم القمّي، ج 1، ص 84 .

... و لدى البعد انطقا***بالكاف حرفًا دون لام أو معه (1)

و الحاصل : أنّهم أطبقوا على أنّه إذا كان المراد الإشارة إلى القريب يؤتى باسم الإشارة مجرّدةً عن اللام والكاف، لكنّهم اختلفوا في أنّ الإشارة إلى المتوسّط مثل الإشارة إلى البعيد، فاللازم فيهما استعماله مع الكاف، سواءٌ ذكر اللام معها أو لا، فلا يكون فرقٌ في اسم الإشارة فيما إذا كان المشار إليه متوسّطًا أو بعيدًا، أو ليس الأمر كذلك، أو يستعمل مع الكاف من دون لام إذا كان المشار إليه متوسّطًا، و معها فيما إذا كان بعيدًا .

إذا علمت ذلك نقول : إنّ « كذلك » في كلام عليّ بن إبراهيم : « كذلك نزلت » لايكون إشارةً إلى خصوص : « والحمد للَّه ربّ العالمين » و الكلمة الّتي قبلها، إذ حينئذٍ لابدّ أن يقول : كذا نزلت، فيكون إشارةً إلى مجموع ما رواه عن مولانا الرضا عليه السلام إلى آخره، فمقتضاه امتداد آية الكرسيّ إلى « خالدون » مع قول : « والحمد للَّه رب العالمين » ؛ فتأمّل .

فالمتحصّل ممّا ذكر أنّ القائلين بامتداد آية الكرسيّ إلى « خالدون » هم : شيخ الطائفة، والسيّد بن طاوس، و العلّامة، و شيخنا الشهيد، و المحقّق الثاني، و شارحا كلامه في الجعفريّة، و شيخنا الكفعمي، و شيخنا البهائي، و المولى التقيّ المجلسيّ، و ولده الأجلّ الأعظم، و صاحب الذخيرة، و المحدّث القاساني، و شيخنا النجفي

ص: 82


1- انظر البهجة المرضيّة على ألفيّة ابن مالك، ج 1، ص 59 .

- قدّس اللَّه تعالى أرواحهم .

و أنّ القائلين بانتهائه إلى « العظيم » : شيخنا الشهيد الثانيّ، و المولى المحقّق الأردبيليّ، و غيرهما ممّن سمعت كلامهم ؛ و قد علمت أنّه الظاهر من أكثر المفسّرين .

المستند للقول الأوّل

و المهمّ في المقام هو التكلّم في مستند القولين، فنقول : يمكن الاستدلال للقول الأوّل بعدّة نصوصٍ :

منها : ما رواه شيخ الطائفة في المصباح، قال : روي عن الصادق عليه السلام أنّه قال : من صلّى في هذا اليوم - أي : في يوم الرابع و العشرين من ذي الحجّة - ركعتين قبل الزوال بنصف ساعةٍ، شكرًا للَّه على ما منّ به عليه و خصّه به، يقرأ في كلّ ركعةٍ « فاتحة الكتاب » مرّةً واحدة، و عشر مرّات « قل هو اللَّه أحَد »، و عشر مرّات « آية الكرسيّ » إلى قوله : « هم فيها خالدون »، و عشر مرّات « إنَّا أنْزَلْناه » (1) إلى آخر ما حكينا عنه فيما سلف (2).

ص: 83


1- مصباح المتهجّد، ص 703 .
2- )2( مصباح المتهجّد، ص 703 .

رواه سيّدنا ابن طاوس عن جماعةٍ من الأعيان، منهم : شيخ الطائفة، حيث قال - مشيرًا إلى اليوم الرابع و العشرين من ذى الحجّة - ما هذا لفظه :

فصلٌ : فيما نذكره من عملٍ زائدٍ في هذا اليوم العظيم الشأن، روينا ذلك عن جماعةٍ من الأعيان و الإخوان، أحدهم : جدّي أبو جعفر الطوسي فيما يذكره في المصباح ؛ إلى آخر ما حكينا عنه فيما سلف (1).

وجه الدلالة هو : أنّ الظاهر من هذا الكلام أنّ التحديد المذكور إنّما هو لآية الكرسيّ، لما في آخرها من الخفاء، فبيّن أنّها إلى « خالدون » ؛ فعلى هذا يكون التقدير : و عشر مرّات « آية الكرسيّ »، و هي إلى قوله : « هُمْ فِيْها خالِدُونَ ».

فلو لم يكن هذا هو المراد، بل كان المراد هو القراءة إلى ذلك، و أنّ آية الكرسيّ تنتهي إلى : « العَليُ الْعَظيْمُ »، كان المناسب أن يقول : و عشر مرّات آية الكرسيّ وآيتين بعدها، كما لا يخفى .

و هذا المعنى هو الّذي فهمه منه شيخ الطائفة و سيّدنا ابن طاوس، حيث إنّهما بعد أن أوردا الحديث قالا :

و هذه الصلاة بعينها رويناها في يوم الغدير (2).

و قد عرفت ممّا أسلفناه أنّ الحديث في يوم الغدير اشتمل على لفظ آية

ص: 84


1- إقبال الأعمال، ج 2، ص 371 .
2- مصباح المتهجّد، ص 703 ؛ إقبال الأعمال، ج 2، ص 371 .

الكرسيّ فقط ؛ و معلوم أنّ هذا البيان إنّما يليق إذا فهم من قوله عليه السلام : « إلى قوله : « هُمْ فِيْها خالِدُوْنَ » » أنّه بيانٌ لآية الكرسي، كما لا يخفى .

و مثله العلّامة في « القواعد »، و شيخنا الشهيد في « البيان »، والمحقّق الثاني في « الجعفريّة »، و شارحاه اللّذان مرّ ذكر كلاهما، و شيخنا الكفعمي في « الجنّة الواقية » و « البلد الأمين »، و المولى التقيّ المجلسيّ، و نجله الأكمل الأعظم، وصاحب « الذخيرة »، و المحدّث القاساني - قدّس اللَّه أرواحهم - كما علمت ممّا حكينا عنهم .

والحديث و إن كان مرسلاً، لكن اعتضاده بعمل هؤلاء الفحول يسهل الخطب فيه .

و منها : ما رواه شيخنا الكفعمي في بعض الحواشي الّذي كتبه في أوائل « البلد الأمين » حاكيًا عن كتاب « الفرج بعد الشدّة » :

عن النبيّ صلى الله عليه وآله أنّه قال : من قرأ أوّل البقرة إلى « المفلحون » (1) « و إلهُكُمْ إلهٌ واحِدٌ » (2) الآية، و آية الكرسيّ إلى « خالِدُوْن » (3) « و إنَّ رَبَّكُمُ اللَّه » - في الأعراف - « إلَى الْمُحْسِنِيْنَ » (4) و أوَّل

ص: 85


1- البقرة / 5 .
2- )2( البقرة / 163 .
3- )3( البقرة / 255 .
4- )4( البقرة / 5 .

الصافَّات إلى « لازِب » (1)، و « يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ » - في الرّحمن - إلى « تنتصران » (2)، و آخر سورة الحشر، و « قل أوحِىَ إليَّ في الجِنّ » إلى قوله : « شَطَطًا » (3) كفى كلّ شيطانٍ ماردٍ و سلطانٍ عاد، انتهى (4).

وجه الدلالة يظهر ممّا ذكر .

و منها : ما رواه في روضة الكافي، عن محمّد بن خالد، عن حمزة بن عبيد، عن إسماعيل بن عباد، عن أبي عبداللَّه عليه السلام : « وَ لا يُحِيطُونَ بِشَى ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلّا بِما شاءَ »، و آخرها : « و هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظيمُ » والحمد للَّه ربّ العالمين و آيتين بعدها (5).

بناءً على أنّ المرجع للضمير في قوله : « آخرها » آية الكرسيّ، و قوله : « وآيتين بعدها » فيه حذفٌ، و التقدير : و ذكر آيتين، كما مرّ التصريح به في كلام العلّامة السميّ المجلسيّ، فالمرجع للضمير في « بعدها » : الآية المذكورة، والمعنى : أنّ آية الكرسيّ هي الآية المذكورة والحمد للَّه ربّ العالمين والآيتان

ص: 86


1- )1( البقرة / 163 .
2- )2( الرحمن / 33 - 35.
3- )3( الجنّ / 1 - 4 .
4- )4( البلد الأمين، ص 10 .
5- الكافي، ج 8، ص 290، ح 438 .

بعدها ؛ و هو المناسب لسوق الكلام .

و أمّا ما ذكره السيّد السند السيّد عليّ صدر الدين في رياض السالكين بقوله :

إنّ الرواية وردت بنصب آيتين، و لا وجه للنصب إلّا بعاملٍ مقدّرٍ، والتقدير : واقرأ آيتين بعدها، فيكون الكلام قد تمّ عند قوله : « و الحمد للَّه ربّ العالمين »، فيكون ذلك آخرها ؛ و يحتمل أن يكون خبر آخرها و قوله : « و هو العليّ العظيم » و قوله : « الحمد للَّه ربّ العالمين » في محلّ نصب على تقدير القول، أي : و قل : الحمد للَّه ربّ العالمين أيضًا، واقرأ آيتين بعدها (1).

فهو مخالفٌ للظاهر ؛ إذ المفروض أنّه في مقام التحديد لآية الكرسيّ، فقال عليه السلام : و آخرها « العليّ العظيم »، فتقدير القراءة حينئذٍ غير ملائم لسوق الكلام قطعًا، فمثل هذا الاحتمال لمخالفته للظاهر جدًّا غير قادحٍ للاستدلال .

و الحاصل : أنّ المذكور في كلامه من أنّه لا وجه للنصب إلّا بعاملٍ مقدّر، وإن كان مسلّمًا، لكنّ الفعل المقدّر في كلامه غير مناسبٍ لسوق الكلام ؛ لأنَّ حاصل الكلام حينئذٍ يكون هكذا : آخر آية الكرسيّ « وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظيْمُ » و قل : « الحمد للَّه ربّ العالمين » واقرأ آيتين بعدها، فإنّ تقدير القول في الأوّل إنّما يليق إذا كان المراد هكذا : إذا علمت أنّ آخر آية الكرسيّ « العَلِىُّ الْعَظيْمُ » فاشكر اللَّه

ص: 87


1- رياض السالكين، ج 7، ص 425 .

وقل : الحمد للَّه ربّ العالمين، فحينئذٍ لا وجه للأمر بقراءة الآيتين هناك، كما لايخفى .

و إن أغمضنا النظر عن ذلك و قلنا : إنّ المراد أنّ آخر آية الكرسيّ « الْعَلِىُّ الْعَظيْمُ »، لكن كلّما قرأت آية الكرسيّ في أيّ موضع كان فقل : « الحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمِيْنَ » و اقرأ آيتين بعدها، فحينئذٍ ينتفي الثمرة المترتّبة من التحديد المذكور، إذ التحديد بذلك يستدعي الحكم بتأتّي الامتثال بالقرائة إليه كلّما ورد الأمر بقرائتها، بخلافها على القول بامتدادها إلى « خالدون ».

و معلومٌ أنّه بناءً على المعنى المذكور تنتفي الثمرة المذكورة، كما لايخفى على ذي فطنة .

و إنّما يبقى الأمر في التسمية ؛ و ذلك ليس ممّا يُعتنى به كما لايخفى، فالتقدير المذكور في كلام السيّد المسطور عن طريق السداد مهجورٌ .

ثمّ لايخفى أنّه كما يكون مقتضى الحديث المذكور امتداد آية الكرسيّ إلى « خالِدُونَ »، كذا يكون مقتضاه جزئيّة : « الحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمِيْنَ » لها .

و لعلّ هذا هو المأخذ لكلام مولانا التقيّ المجلسيّ، قال في شرحه على الفقيه - في مقام البحث في كراهة التكلّم في بيت الخلاء واستثناء آية الكرسيّ - ما هذا لفظه :

در آية الكرسيّ به نحوى كه نازل شده در روايات أهل البيت عليهم السلام بعد از

ص: 88

« العَظِيْم » و « الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمِيْنَ » هست، و بعد از « لَهُ ما فِى الْسَّمواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ » وارد شده است : « وَ ما بَيْنَهُما وَ مَا تَحْتَ الثَرَى » عالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ الْرَّحْمنُ الْرَّحيمِ « مَنْ ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِنْدَه » إلى آخرها . و اين روايت را علىّ بن ابراهيم، و كلينى، و شيخ طوسى (1)، و سيّد بن طاوس، و غير ايشان ذكر كرده اند، و مى نامند اين را به آية الكرسيّ على التنزيل (2)، انتهى كلامه رفع مقامه .

مخفى نماند آنچه در روضه كافى مذكور است دو حديث است :

اوّل به اين نحو : عليّ بن إبراهيم، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن خالد، عن محمّد بن سنان، عن أبي جريرٍ القمّي - و هو محمّد بن عبيد اللَّه، و في نسخة : عبداللَّه - عن أبي الحسن عليه السلام : « لَهُ ما فِي الْسَّمواتِ وَ ما فِي الْأرضِ » وَ ما بَيْنَهُما وَما تَحْتَ الثَّرَى عالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ الْرَّحْمنُ الْرَّحيمِ « مَنْ ذَا الَّذى يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلّا بِإِذْنِهِ » (3).

حديث دوّم به اين نحو : محمّد بن خالدٍ، عن حمزة بن عبيدٍ، عن إسماعيل بن عبّاد، عن أبي عبداللَّه عليه السلام : « وَ لا يُحِيطُونَ بِشَي ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلّا بِما شاءَ »، وآخرها :

ص: 89


1- والصواب كما في المصدر : و شيخ طبرسى .
2- )2( لوامع صاحبقرانى، ج 1، ص 312 .
3- الكافي، ج 8، ص 389، ح 437.

« وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظيْم » وَالْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمِيْنَ، و آيتين بعدها (1).

ظاهر اين است آنچه را كه نسبت به كلينى داده، اشاره به اين دو حديث بوده باشد ؛ ولكن آنچه را كه نسبت به علىّ بن ابراهيم داده، به اين نحو كه : « ألْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمِيْنَ » بعد « العظيم » بوده باشد بلا فاصله، چنين روايتى در تفسير آن مرحوم به نظر نرسيده است ؛ و نحن قد أوردنا كلامه بالتمام، فلاحظه حتّى يتّضح لك الحال .

و أمّا ما عزّاه إلى شيخنا الطبرسي، فالمذكور في مجمع البيان و جوامع الجامع غير مطابق لذلك أيضاً .

نعم، قال في مجمع البيان في تفسير آية الكرسيّ :

عليّ بن إبراهيم، عن أبيه، عن الحسين بن خالد، أنّه قرأ أبوالحسن الرضا عليه السلام : « أَللَّهُ لا إِلهَ إِلّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِى الْسَّمواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ » وَ ما بَينهما و ما تحت الثرى، عالم الغيب والشهادة، الرّحمن الرّحيم، « مَنْ ذَا الّذِى يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلّا بِإِذْنِهِ » (2).

علاوه بر اين در « مجمع البيان » در اين مقام مذكور نيست .

ص: 90


1- الكافي، ج 8، ص 290، ح 438.
2- مجمع البيان، ج 2، ص 161 .

مجملاً ذكر « الحمد للَّه ربّ العالمين » در « مجمع البيان » نيست، نه بعد از « العليّ العظيم »، نه بعد از آيتين، شايد حكايت مستند به جاى ديگر بوده باشد، واللَّه العالم .

بدان كه آنچه را مرحوم مجلسى مذكور - قدّس اللَّه تعالى روحه - ذكر فرموده و نسبت داده اند به روايات ائمّه عليهم السلام، منافى است با معنى كه مرحوم سيّد مذكور در شرح صحيفه ذكر فرموده، چنانچه وجه آن به اندك تأمّل ظاهر مى شود .

و منها : ما رواه ثقة الإسلام في باب : « الدعاء في أدبار الصلوات » من كتاب الدعاء من الكافي : عن بكر بن محمّد، عمّن رواه، عن أبي عبداللَّه عليه السلام قال : من قال هذه الكلمات عند كلّ صلاة مكتوبة حفظ في نفسه و داره و ماله و ولده : اُجير نفسي و مالي و ولدي و أهلي و داري و كلّ ما هو منّي باللَّه الواحد الأحد الصّمد الّذي لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوًا أحد، و اُجير نفسي و مالي و ولدي و أهلي و داري و كلّ ما هو منّي بربّ الفلق من شرّ ما خلق إلى آخرها، و بربّ الناس إلى آخرها، و بآية الكرسيّ إلى آخرها (1).

وجه الدلالة هو : أنّه لو كان آية الكرسيّ عبارةً إلى « العَلِىُّ الْعَظيْمُ » كان المناسب الاكتفاء بلفظ آية الكرسيّ ؛ و عدم الاكتفاء بذلك و الإتيان بقوله : « إلى آخرها » للتنبيه على امتدادها زائدًا على الآية المذكورة، فيكون ممتدّة إلى « خالِدُوْنَ »، لانتفاء الواسطة .

ص: 91


1- الكافي، ج 2، ص 549، ح 8 .

المستند للقول الثاني

و يمكن الاستدلال للقول الثاني - أي : القول بانتهائها إلى « الْعَلِىُّ الْعَظيْمُ » - بعدّة نصوصٍ أيضًا :

منها : ما رواه الشيخ أبو عليّ، نجل الشيخ الأجلّ شيخنا الطوسي، في أواسط الجزء الثامن عشر من أماليه، عن جماعةٍ، عن أبي المفضّل قال : حدّثنا عبداللَّه بن أبي سفيان أبو محمّد القرشي الشعراني، إملاءً من أصل كتابه بالموصل، قال : حدّثنا إبراهيم بن عمرو بن بكر، قال : حدّثنا محمّد بن شعيب بن شابور القرشي، قال : حدّثنا عثمان بن أبي العاتكة الهلالي، عن عليّ بن يزيد، أنّه أخبره أنّ أبا عبدالرحمان القاسم بن عبدالرحمن، عن جدّي أبي أمامة الباهلي، أنّه سمع عليّ بن أبي طالب عليه السلام يقول : ما أرى رجلاً أدرك عقله الإسلام و ولد في الإسلام يبيت ليلة سوادها .

قلت : و ما سوادها يا أبا أمامة ؟ قال : جميعها حتّى يقرأ هذه الآية : « اللَّهُ لا إِلهَ إلّا هُوَ الحَيُّ القَيُّومُ »، فقرأ الآية إلى قوله : « وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيْمُ »، ثمّ قال : فلو تعلمون ما هي - أو قال : ما فيها - لما تركتموها على حالٍ،

ص: 92

إنّ رسول اللَّه صلى الله عليه وآله أخبرني قال : أعطيت آية الكرسيّ من كنزٍ تحت العرش و لم يؤتها نبيّ كان قبلي، قال عليّ عليه السلام : فما بِتُّ ليلة قطّ حتّى سمعتها من رسول اللَّه صلى الله عليه وآله حتّى أقرأها .

ثمّ قال لي : يا أبا أمامة إنّي أقرأها ثلاث مرّات في ثلاثة أحايين، كلّ ليلة ؛ فقلت : و كيف تصنع في قرائتك لها يا ابن عمّ محمّدٍ ؟ قال : أقرأها قبل الركعتين بعد صلاة العشاء الآخرة، فواللَّه ما تركتها منذ سمعت هذا الخبر من نبيّكم صلى الله عليه وآله حتّى أخبرتك به ؛ الحديث (1).

و دلالته على أنّ آخر آية الكرسيّ « هو العليّ العظيم » ممّا لا خفاء فيه .

و منها : ما رواه ثقة الإسلام في باب : « فضل القرآن » من كتاب فضل القرآن، عن عمرو بن جُمَيْع، رفعه إلى عليّ بن الحسين عليهما السلام قال : قال رسول اللَّه صلى الله عليه وآله : مَن قرأ أربع آيات من أوّل البقرة و آية الكرسيّ و آيتين بعدها و ثلاث آيات من آخرها لم ير في نفسه و ماله شيئًا يكرهه، و لا يقربه شيطان، و لا ينسى القرآن (2).

والاستناد إلى الحديث المذكور بانفراده في إثبات المدّعى و إن أشبه المصادرة، بناءً على أنّ دلالته على انتهاء آية الكرسيّ « بالعظيم » إنّما يتمّ إذا كان

ص: 93


1- الأمالي، للشيخ الطوسي، ص 508، ح 1192 / 19 ؛ و عنه في البحار، ج 89، ص 264 ح 7 .
2- الكافي، ج 2، ص 621، ح 5 .

المراد من الآيتين بعدها « لا إكْراهَ فِي الدِّيْنِ » إلى آخر الآيتين، و هو إنّما يتّجه إذا ثبت أنّ آية الكرسيّ عبارةٌ عن قول : « أللَّهُ لا إلهِ » إلى « ألْعَلِىُّ الْعَظيْمُ »، و إلّا يمكن أن يكون المراد من الآيتين بعدها هو الإتيان بعد « خالدون »، فالتمسّك بالحديث في إثبات ذلك مصادرة .

لكنّه بعد ملاحظه الحديث المرويّ في « مجمع البيان » صحيحٌ، لا غبار عليه من هذه الجهة، قال :

و روي عن عبداللَّه بن مسعود قال : من قرأ عشر آيات من سورة البقرة في كلّ ليلة في بيتٍ، لم يدخل ذلك البيت شيطانٌ حتّى يصبح، أربع آيات من أوَّلها، و آية الكرسيّ و آيتين بعدها، و خواتيمها (1).

و ذلك أنّ المراد من الآيتين بعد آية الكرسيّ في هذا الحديث أوّلهما « لا إكراه في الدين » إلى آخر الآيتين جزمًا ؛ و إلّا لم يكن عدد الآيات عشرًا، بل اثنتى عشرًا، إذ حينئذٍ يكون آية الكرسيّ عبارة عن ثلاث آيات، و المراد بخواتمها (2) ثلاث آيات في آخر البقرة، كما هو المصرَّح به في الحديث الأوّل ؛ هف (3).

و منه يظهر أنّ المراد من الآيتين بعد آية الكرسيّ في الحديث الأوَّل أيضًا ذلك،

ص: 94


1- مجمع البيان، ج 2، ص 157 .
2- في الأمالي : خواتيمها .
3- )3( هف : هذا خلف، و هو اصطلاح فلسفيّ و كلاميّ .

فيتمّ التقريب .

و منها : ما رواه صاحب كتاب « طبّ الأئمّة » في الثلث الأوّل من الكتاب المسطور، عن محمّدِ بن كثير الدمشقي، عن الحسن (1) بن عليّ بن يقطين، عن مولانا الرضا - عليه آلاف التحيّة والثناء - أنّه قال :

هذه العوذة حرزٌ و أمانٌ من كلّ مرضٍ (2) و خوفٍ :

« بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم، بسم اللَّه اخسؤا فيها و لا تكلّمون، أعوذ بالرّحمن منك إن كنت تَقِيًّا، أو (3) غير تقيّ، أخذت بسمع اللَّه وبصره على أسماعكم وأبصاركم و بقوّة اللَّه على قوّتكم، لا سلطان لكم على فلان بن فلانة (4)، و لا على ذرّيّته، و لا على ماله، و لا على أهل بيته، سترت بينه و بينكم بستر النبوّة الّتي استتروا بها من سطوات الفراعنة، جبرئيل عن أيمانكم و ميكائيل عن أيساركم (5) و محمّد صلى الله عليه وآله و أهل بيته أمامكم، واللَّه تعالى مطّلع (6) عليكم، يمنعه اللَّه و ماله و ذرّيّته و أهل بيته

ص: 95


1- في المصدر : الحسين .
2- في المصدر : داء .
3- في المصدر : و .
4- )4( في المصدر : فلان .
5- )5( في المصدر : يساركم .
6- )6( في المصدر : مظل .

منكم و من الشياطين، ما شاء اللَّه، لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه العليّ العظيم، اللهمّ إنّه لايبلغ جهله (1) اناتك لا يبلغه مجهود نفسه، فعليك توكّلت وأنت نعم المولى و نعم النصير، حرّسك اللَّه و ذرّيّتك يا فلان بما حرّس اللَّه به أولياءه، صلّى اللَّه على محمّد و أهل بيته ».

و تكتب آية الكرسيّ إلى قوله : « وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظيْمُ »، ثمّ تكتب : لا حول و لا قوّة إلّا بِاللَّهِ العليّ العَظيم، لا ملجأ من اللَّه إلّا إليه، و حسبنا اللَّه و نعم الوكيل، دل سام في رأس السهبا (2) ليسها طلسلساها لسلسلا (3).

و قوله عليه السلام : « إلى قوله « و هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظيْمُ » » تحديدٌ لآية الكرسيّ ؛ والمراد : تكتب آية الكرسيّ و هي إلى قوله : « وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظيْمِ »، فدلالته على المرام ممّا لا خفاء فيه .

و ممّا يؤيّد المرام ما رواه في هذا الكتاب بعد الحديث المذكور بقليل، في بيان عوذة المأخوذ و المسحور، فقد روى مؤلّف الكتاب المسطور عن أحمد بن بدر، عن إسحاق الصحّاف، عن مولانا موسى بن جعفر عليهما السلام أنّه قال :

ص: 96


1- )1( في المصدر : حلمه .
2- في المصدر : للسما طالسلسبيلايها .
3- )3( طبّ الأئمّة، ص 40 .

يا صحّاف ! قلت : لبّيك يابن رسول اللَّه صلى الله عليه وآله ؛ قال : إنّك مأخوذ عن أهلك ؟ قلت : بلى يابن رسول اللَّه منذ ثلاث سنين، قد عالجت بكلّ دواء فواللَّه ما نفعني . قال : يا صحّاف ! أفلا أعلمتك (1) ؟! قلت : يابن رسول اللَّه ! واللَّه ما خفي عليّ أنّ كلّ شي ء عندكم فرجه ولكن أستحييك .

قال : ويحك ! و ما منعك الحياء في رجل مسحور مأخوذ، أما انّي أردت أن أفاتحك بذلك، قل : بسم اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحيم أذرأكم أيّها السحرة، عن فلان بن فلانة، باللَّه الّذي قال لإبليس : أخرج منها مَذْءُومًا مَدْحُورًا .

- إلى أن قال عليه السلام - : « وَ ما هُمْ بِخارِجِيْنَ مِنَ الْنَّارِ » (2) بإذن اللَّه الّذي « لا إلهَ إلّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاتَأْخُذُه سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَهُ ما فِى السَّمواتِ وَما فِى الْأَرْضِ (3) مَنْ ذا الَّذِى يَشْفَعُ عِنْدَهُ إلّا بإذْنِهِ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيْهِمْ وَما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحُيطُونَ بِشَى ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إلّا بِما شاءَ وِسِعَ كُرْسِيُّهُ الْسَّمواتِ وَالْأَرْضِ وَ لايَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظيْمُ »، إنَّ إِلهَكُم لَواحِدٌ رَبِّ الْسَّمواتِ وَالْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ رَبِّ الْمَشارِقِ، إلى آخر ما فيه (4).

ص: 97


1- في المصدر : أعلمتني .
2- البقرة / 167 .
3- )3( في المصدر : « و ما في الأرض، إلى : و هو العليّ العظيم ».
4- )4( طبّ الأئمّة، ص 45 و 46 .

وجه التأييد هو : أنَّ التوسّل والاستعاذة في أمثال المقامات إنّما هو بآية الكرسيّ، فلو كانت باقية بعد « العَلِيُّ الْعَظيْم » لذكره عليه السلام أيضًا ؛ و عدم ذكره والاقتصار بما ذكره يؤمي إلى الامتداد إلى ما ذكره .

تنبيهٌ

اعلم : أنّ الظاهر أنّ مؤلّف هذا الكتاب - أي : كتاب طبّ الأئمّة عليهم السلام - هو الحسين بن بسطام و أخوه عبداللَّه بن بسطام .

قال النجاشي :

الحسين بن بِسطام، و قال أبو عبداللَّه بن عَيّاش : هو الحسين بن بِسطام بن سابور الزَيَّات . له و لأخيه أبي عَتَّاب كتابٌ جمعاه في الطبّ، كثير الفوائد و المنافع على طريقة الطبّ في الأطعمة و منافعها والرُقى والعُوَذْ، انتهى (1).

و منها : ما رواه شيخنا الصدوق في كتاب « الخصال » في الخصال الّتي سأل عنها أبوذرّ - رحمة اللَّه عليه - قال : دخلت على رسول اللَّه صلى الله عليه وآله و هو جالس في

ص: 98


1- رجال النجاشى، ص 39، الرقم 79 .

المسجد وحده، فاغتنمت خلوته - إلى أن قال : - قلت : فأيُّ آيةٍ أنزلها اللَّه عليك أعظم ؟ قال : آية الكرسيّ (1).

و رواه صاحب كتاب مكارم الأخلاق في أواخره (2).

وجه الدلالة هو : أنّ الظاهر من كلام السائل - مع جلالته و كونه من أهل اللسان - : « أيّ آية أعظم ؟ »، سؤالٌ عن الآية الواحدة الّتي هي أعظم من غيرها ؛ و جوابه صلى الله عليه وآله عن هذا السؤال بقوله : « آية الكرسيّ » يرشدُ إلى أنّ آية الكرسيّ آيةٌ واحدةٌ، فاللازم منه انتهاؤها ب : « العظيم »، لما عرفت من انتفاء التشكيك في آية الكرسيّ من حيث البداية ؛ و إنّما الكلام في النهاية، فحيث علم أنّها آيةٌ واحدةٌ - كما هو الملائم لظاهر اللفظ - علم انتهاؤها ب « العظيم ».

و أمّا القول بأنّ من لفظ الجلالة إلى « القيّوم » آية واحدة، و من « لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ » إلى « العَظيْم » آية اُخرى - كما حكاه شيخنا الطبرسي في مجمع البيان (3) - فلا شبهة في ضعفه و شذوذه .

و منها : ما روي في جملةٍ من الكتب المعتبرة من العامّة، ففي كتاب تيسير الوصول إلى جامع الأصول و غيره، عن أبي هريرة، عن رسول اللَّه صلى الله عليه وآله أنّه قال :

ص: 99


1- الخصال، ص 523، الرقم 23 .
2- مكارم الأخلاق، ص 472 .
3- حكاه عن البصريّ في مجمع البيان، ج 2، ص 156 .

لكلّ شي ءٍ سنامٌ (1) و إنّ سنام القرآن سورة البقرة، و فيها آيةٌ هي سيّدة آي القرآن، و هي آية الكرسيّ (2).

وجه الدلالة ظاهر .

و منها : ما روي أيضًا في الكتاب المسطور و غيره، عن أبيّ بن كعب، عن رسول اللَّه صلى الله عليه وآله أنّه قال : يا أبا المنذر أتَدري أيّ آيةٍ من كتاب اللَّه معك أعظم ؟ قلت: « اللَّه لا إلهَ إلّا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ »، فضرب في صدري فقال : ليهنك العلم يا أبا المنذر (3).

و فيه شي ءٌ لايخفى على المتأمّل فيما ذكر آنفًا .

و منها : ما روي في جملةٍ من كتبهم أيضًا - كالمصابيح و تيسير الوصول و غيرهما - عن أبي هريرة أنّه قال :

وكّلني رسول اللَّه صلى الله عليه وآله بحفظ زكاة رمضان، فأتاني آتٍ، فجعل يحثو من

ص: 100


1- في بعض المصادر : إنّ لكلّ شي ء سنامًا .
2- )2( سنن الترمذي، ج 4، ص 232 ح 3038 ؛ المستدرك، للحاكم، ج 2، ص 259 ؛ جامع الأصول، ج 9، ص 359 ؛ الجامع الصغير، ج 2، ص 414 ح 7316 ؛ كنز العمّال، ج 1، ص 561، ح 2527 .
3- مسند أحمد، ج 5، ص 142 ؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 199 ؛ المستدرك، للحاكم، ج 3، ص 304 ؛ رياض الصالحين، للنووي، ص 452 ح 1019 ؛ جامع الأصول، ج 9، ص 359 .

الطعام، فأخذته و قلت : لأرفعنَّك إلى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله قال : إنّي (1) محتاجٌ و عليّ عيالٌ و لي حاجةٌ شديدةٌ .

قال : فخلّيت عنه فأصبحت، فقال النبيّ صلى الله عليه وآله : يا أبا هريرة ما فعل أسيرك البارحة ؟ قلت : يا رسول اللَّه شكى حاجةً شديدةً و عيالاً فرحمته، فخلّيت عنه سبيله، فقال : أمّا إنّه سيعود فرصدته، فجاء يحثو من الطعام، فأخذته فقلت : لأرفعنّك إلى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله ؛ قال : دعني، فإنّي محتاج وعليّ عيال لا اُعود، فرحمته و خلّيت عنه سبيله، فأصحبت، فقال رسول اللَّه صلى الله عليه وآله : يا أبا هريرة ما فعل أسيرك البارحة ؟ قلت : يا رسول اللَّه شكى حاجةً شديدةً و عيالاً فرحمته، فخلّيت سبيله .

فقال : أمّا إنّه قد كذبك و سيعود (2)، فرصدته فجاء يحثو من الطعام، فأخذته فقلت : لأرفعنّك إلى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله، و هذا آخر ثلاث مرّات تزعم إنّك تقول : لا تعود، ثمّ تعود .

فقال : دعني أعلّمك كلمات ينفعك اللَّه بها، قلت : و ما هُنّ ؟ قال : إذا آويت إلى فراشك فاقرأ آية الكرسيّ : « اللَّه لا إله إلّا هو الحىّ القيّوم » حتّى تختم الآية، فإنّك لن يزال عليك من اللَّه حافظٌ، و لا يقربك شيطان

ص: 101


1- في المصدر : دعني فإنّي .
2- في المصدر : فعرفت أنّه سيعود .

حتّى تصبح، فخلّيت سبيله .

فلمّا أصبحت، فقال لي رسول اللَّه صلى الله عليه وآله : ما فعل أسيرك البارحة ؟ فقلت : زعم أنّه يعلّمني كلمات ينفعني اللَّه بها، فقال : أمّا إنّه صدّقك و هو كذوب ؛ انتهى (1).

يعني : صدّقك في آية الكرسيّ و ذكر خواصّه، و لكنّه كذّبك في عدم العود .

وجه الدلالة على المدّعى هو : أنّ المراد من ختم الآية تلاوتها إلى : « العليّ العظيم »، فيكون آخر آية الكرسيّ ذلك ؛ و هو المطلوب .

ص: 102


1- صحيح البخاري، ج 3، ص 63 ؛ السنن الكبرى، ج 6، ص 238 ح 10795 ؛ جامع الأصول، ج 9، ص 360 ؛ الدرّ المنثور، ج 1، ص 326 .

فهرس مصادر التحقيق

اشاره

1 - القرآن الكريم

« أ »

2 - إقبال الأعمال، لرضي الدين أبي القاسم عليّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن طاووس الحسنيّ الحسينيّ ( المتوفّى 664 ه )، تحقيق جواد القيّومي الاصفهاني، مكتب الإعلام الإسلامي، قم، 1414 ه .

3 - الأمالي، لأبي جعفر محمّد بن الحسن الطوسي ( م 460 ه )، تحقيق قسم الدراسات الإسلاميّة، دار الثقافة، قم، 1414 ه .

« ب »

4 - بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار عليهم السلام : للعلّامة محمّد باقر بن محمّد تقي المجلسي ( 1037 - 1110 )، مؤسسة الوفاء، بيروت، 1403 ه .

ص: 103

5 - البلد الأمين والدرع الحصين، للشيخ تقي الدين ابراهيم بن علي العاملي الكفعمي (ت 900)، تحقيق علاء الدين الأعلمى، مؤسّسة الأعلمي، بيروت، 1425 ه .

6 - البهجة المرضيّة في شرح الألفيّة، لجلال الدين أبي بكر السيوطي (ت 910)، تحقيق ونشر مؤسّسة دار الهجرة، قم، 1419 ه .

7 - البيان : للشهيد الأوّل شمس الدّين محمّد بن مكّي العاملي ( م 786 )، الطبعة الحجرية، مجمع الذخائر الإسلامية ، قم ، 1322 .

« ت »

8 - تحفة الأبرار، للحاج السيّد محمّد باقر حجّة الإسلام الشفتي (1180 - 1260)، تحقيق السيّد مهدي الرجائي، نشر مكتبة مسجد السيّد باصفهان، مطبعة سيّد الشهداء، قم، 1409 ه .

9 - تذكرة الفقهاء : للعلّامة الحلّي جمال الدّين حسن بن يوسف بن المطهّر ( 648 - 726 )، تحقيق و نشر مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، قم، 1414 .

10 - تفسير عليّ بن إبراهيم ( تفسير القمّي )، لأبي الحسن عليّ بن إبراهيم القمّي ( م 217 ه )، تحقيق السيّد طيّب الموسويّ الجزائري، مؤسّسة دار الكتاب، قم، 1404 ه .

11 - تهذيب الأحكام : لأبي جعفر شيخ الطائفة محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي ( 385 - 460 )، تحقيق السيّد حسن الموسوي الخرسان، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1365 ق .

ص: 104

« ح »

12 - حياة المحقّق الكركي وآثاره : تأليف الشيخ محمّد الحسّون، منشورات الاحتجاج، تهران، 1423 ه .

« خ »

13 - الخصال ، للشيخ الصدوق أبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي (م 381 ه )، تحقيق علي أكبر الغفّاري، مؤسّسة النشر الإسلامي، قم، 1403 ه .

« د »

14 - الدرّ المنثور في التفسير بالمأثور، لجلال الدين عبدالرحمن ابن أبي بكر السيوطيّ ( 911 ه )، دار المعرفة، بيروت .

« ذ »

15 - ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة : للشهيد الأوّل شمس الدّين محمّد بن مكّي العاملي ( م 786 )، تحقيق و نشر مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، قم، 1419 .

« ر »

16 - رجال النجاشي ( فهرس أسماء مصنّفي الشيعة ) : لأبي العبّاس أحمد بن علي بن أحمد بن العبّاس النجاشي الكوفي ( 372 - 450 )، تحقيق السيّد موسى الشبيري الزنجاني، نشر مؤسّسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرّسين بقم المشرّفة، 1416 .

ص: 105

17 - الرسائل الرجاليّة : للسيّد محمّد باقر بن محمّد نقي الشفتي المشهور بحجّة الإسلام ( 1180 - 1260 )، تحقيق السيّد مهدي الرجائي، نشر مكتبة مسجد السيّد بإصفهان، 1417 ه .

18 - روض الجنان في شرح إرشاد الأذهان : للشهيد الثاني زين الدّين بن عليّ بن أحمد العاملي ( 911 - 965 )، الطبعة الحجرية، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، قم، 1404 ه .

19 - رياض السالكين في شرح صحيفة سيّد الساجدين عليه السلام، للسيّد عليخان الشيرازي المدني (ت 1120) تحقيق السيّد محسن الأميني، مؤسّسة النشر الإسلامي، قم، 1415 ه.

« ز »

20 - زاد المعاد، للعلّامة الشيخ محمّد باقر المجلسي (1110 ه)، انتشارات اسلاميّه، تهران، 1379 ش .

« س »

21 - سنن الترمذي، لأبي عيسى محمّد بن عيسى بن سورة الترمذي ( 209 - 279 ه )، تحقيق عبدالوهاب عبداللطيف، دار الفكر، بيروت، 1403 ه .

22 - السنن الكبرى ( سنن البيهقي )، لأبي بكر أحمد بن الحسين بن عليّ البيهقي (384 - 458 ه )، نشر دار الفكر، بيروت .

ص: 106

« ش »

23 - شرح أصول الكافي، للمولى محمّد صالح المازندرانيّ ( 1081 ه )، تحقيق الميرزا أبوالحسن الشعرانيّ، ضبط وتصحيح السيّد عليّ عاشور، دار احياء التراث العربيّ، بيروت، 1421 ه .

« ص »

24 - صحيح البخاري، لأبي عبداللَّه بن إسماعيل البخاري ( 194 - 256 ه )، دار الفكر، بيروت، 1401 ه .

25 - صحيح مسلم، لأبي الحسين مسلم بن الحجاج القشيري النيسابوري ( 206 - 261 ه ) تحقيق محمّد فؤاد عبدالباقي، دار الفكر، بيروت، 1398 .

« ط »

26 - طبّ الأئمّة، لعبد اللَّه بن سابور الزيات و الحسين ابني بسطام النيسابوريين ( م 401 ه )، منشورات الشريف الرضي، قم، 1411 ه .

« ف »

27 - الفوائد العليّة في شرح الجعفريّة، للفاضل الجواد الشيخ جواد بن سعد بن جواد الكاظميّ البغداديّ، من مخطوطات مكتبة مجلس الشورى، تحت الرقم 7134 .

ص: 107

« ق »

28 - قواعد الأحكام في معرفة الحلال والحرام : للعلّامة الحلّي الحسن بن يوسف بن المطهّر ( 648 - 726 )، تحقيق و نشر مؤسسة النشر الإسلامي، قم، 1413 ه .

« ك »

29 - الكافي : لأبي جعفر ثقة الإسلام محمّد بن يعقوب بن إسحاق الكليني ( م 329 )، تحقيق علي أكبر الغفاري، دار الكتب الإسلاميّة، طهران، 1388 .

30 - كنز العمّال في سنن الأقوال والأفعال، لعلاء الدين عليّ المتّقي بن حسام الدين الهندي ( ت 975 ه )، تحقيق الشيخ بكري حياني، مؤسّسة الرسالة، بيروت، 1409 ه .

« ل »

31 - لوامع صاحبقراني ( المشتهر بشرح الفقيه )، للعلّامة محمّد تقي المجلسي الإصفهاني ( ت 1070 ه )، مكتبة اسماعيليان، قم، 1414 ه .

« م »

32 - المبسوط : لشيخ الطائفة محمّد بن الحسن الطوسي ( 385 - 460 )، تحقيق محمّد تقي الكشفي، نشر المكتبة المرتضوية، طهران، 1387 .

33 - مجمع البحرين و مطلع النيّرين : للشيخ فخر الدّين محمّد الطريحي ( م 1085 ق)، تحقيق السيّد أحمد الحسيني، مكتبة نشر الثقافة الإسلامية، 1408 ه .

ص: 108

34 - مجمع البيان في تفسير القرآن، لأبي علي أمين الإسلام الفضل بن الحسن الطبرسي ( حوالي 470 - 548 ه )، تحقيق لجنة من العلماء والمحقّقين الأخصائيين، نشر مؤسسة الأعلمي، بيروت، 1415 ه .

35 - مجمع الفائدة والبرهان في شرح إرشاد الأذهان ، للمحقّق الأردبيلي أحمد بن محمّد ( م 993 ه )، تحقيق إشتهاردي وعراقي ويزدي، نشر جامعة المدرّسين، 1403 ه .

36 - مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، للعلّامة محمّد باقر بن محمّد تقي المجلسي ( 1037 - 1110 ه )، تحقيق السيّد هاشم الرسوليّ، دار الكتب الإسلاميّة، تهران، 1404 ق - 1363 ش .

37 - مستدرك الصحيحين، للحاكم أبي عبداللَّه النيسابوري ( 405 ه )، تحقيق يوسف عبدالرحمن المرعشلي، دار المعرفة، بيروت .

38 - مسند أحمد ، لأحمد بن محمّد بن حنبل أبي عبداللَّه الشيباني ( 164 - 241 ه )، دار صادر، بيروت، و بهامشه منتخب كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال .

39 - المصباح (جنّة الأمان الواقية وجنّة الإيمان الباقية)، للشيخ تقي الدين ابراهيم بن علي العاملي الكفعمي (ت 900)، تحقيق علاء الدين الأعلمى، مؤسّسة الأعلمي، بيروت، 1424 ه .

40 - مصباح المتهجّد وسلاح المتعبّد، لشيخ الطائفة أبي جعفر محمّد بن الحسن الطوسي (460 ه)، مؤسّسة فقه الشيعة، بيروت، 1411 ه .

ص: 109

41 - مطالع الأنوار، للحاجّ السيّد محمّد باقر الشفتي، المعروف بحجّة الإسلام على الإطلاق (1180 - 1260 ه )، طبع الأفست، مكتبة مسجد السيّد، نشاط، اصفهان 1366 ق، و 1409 ه .

42 - مفتاح الفلاح، للشيخ محمّد بن حسين البهائي العامليّ ( م 1031 ه )، منشورات مؤسّسة الأعلمي، بيروت .

43 - مكارم الأخلاق، للشيخ رضي الدين الحسن بن الفضل الطبرسي ( 548 ه )، منشورات الشريف الرضيّ، قم، 1392 ق - 1972 م .

« ن »

44 - نهاية الإحكام في معرفة الأحكام : للعلّامة الحلّي الحسن بن يوسف بن المطهّر (648 - 726 )، تحقيق السيّد مهدي الرجائي، مؤسسة إسماعيليان، قم، 1410 ه .

45 - النهاية في مجرّد الفقه والفتاوي : لأبي جعفر شيخ الطائفة محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي ( 385 - 460 )، طبعة دار الأندلس، بيروت .

ص: 110

فهرست مطالب

مقدّمه 239

توضيحى پيرامون رساله حاضر 7

زندگى نامه مؤلّف 9

نام 9

شهرت 9

از نگاه ديگران 10

نسب 13

نياكان 14

ص: 111

تولّد 15

زادگاه 16

دوران تحصيل 17

استادان 19

مشايخ اجازه 24

ويژگى هاى اخلاقى 28

سخاوت 29

عبادت 30

شاگردان 31

داورى 31

اجراى حدود الهى 33

سفر به مكّه 34

آثار علمى 35

ساخت مسجدى بزرگ 40

فرزندان 41

ص: 112

درگذشت 49

سؤال 53

جواب 53

قائلين به امتداد آية الكرسي تا : « هم فيها خالدون » 54

قائلين به امتداد آية الكرسي تا : « العليّ العظيم » 73

المستند للقول الأوّل 83

المستند للقول الثاني 92

فهرس مصادر التحقيق 103

فهرست مطالب 111

ص: 113

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109