استفتائات آیت الله عبدالکریم موسوی اردبیلی

مشخصات کتاب

سرشناسه:موسوی اردبیلی، سیدعبدالکریم، 1304 - 1395.

عنوان و نام پديدآور:استفتائات/ عبدالکریم موسوی اردبیلی ؛ گردآوری و تنظیم رضا قبادلو.

مشخصات نشر:قم: نجابت، 1428ق.= 1385.

مشخصات ظاهری:615 ص

شابک:20000 ریال : 978-964-2891-01-6

وضعیت فهرست نویسی:برون سپاری

يادداشت:فهرستنویسی بر اساس جلد اول.

یادداشت:واژه نامه.

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:فقه جعفری -- رساله عملیه -- پرسش ها و پاسخ ها

فتوا های شیعه -- قرن 14

رده بندی کنگره:BP183/9 /م86الف5 1385

رده بندی دیویی:297/3422

شماره کتابشناسی ملی:1159840

اطلاعات رکورد کتابشناسی:ركورد كامل

ص: 1

تكليف، اجتهاد و تقليد

اشاره

ص: 2

تكليف

اشاره

[1] سؤال 1: آيا غير از سكنۀ كشور جمهورى اسلامى ايران (اعم از مسلمان و كافر)، افراد ساكن كشورهاى ديگر و بخصوص كفّار آنها، ملزم به احكام اسلامى مى باشند يا خير؟

پاسخ: مسلمانان در هر جا كه باشند، ملزم به رعايت احكام اسلامى مى باشند.

مكلّف بودن كفّار به فروع دين معلوم نيست؛ ولى هنگام ورود به جامعۀ اسلامى، مى توان آنها را ملزم به رعايت شئونات جامعه اسلامى، مثل حفظ حجاب و جلوگيرى از شرب خمرِ علنى نمود.

[2] سؤال 2: آيا حكم جاهل و ناسى (فراموش كننده) و غير ملتفت، در عمل به احكام شرعى، با يكديگر و با شخص عالم متفاوت است؟

پاسخ: معيارى نسبت به تمام احكام وجود ندارد و ممكن است به حسب موارد فرق كند.

بلوغ، رشد و تميز

[3] سؤال 3: دين مبين اسلام براى پسران، سنّ بلوغ را اتمام پانزده سال قمرى و براى دختران، اتمام نُه سال قمرى معيّن نموده است و از طرفى نظر فقهاى عظام اين است كه بعد از فرا رسيدن سنّ بلوغ، نمى توان كسى را به عنوان جنون يا عدم رشد،

ص: 3

محجور نمود، مگر اين كه عدم رشد يا جنون او ثابت شده باشد. آيا مراد از بلوغ، همان بلوغ طبيعى (آمادگى جسمى براى عمل زناشويى و حاملگى) است يا بلوغ عقلى و رشد عقلانى؟ و آيا مى توان بين بلوغ در تكاليف فردى (عبادات) و بلوغ در روابط اجتماعى از قبيل معاملات و... تفاوت قائل شد؟

پاسخ: بلوغ شرعى (رسيدن به حد و سنّ تكليف) براى پسر، پانزده سال تمام قمرى و براى دختر، نُه سال تمام قمرى است. در مورد نماز كه مشكلى وجود ندارد و در مورد امور مالى و معاملات، رشد فكرى مناسب لازم است و در مورد ازدواج و توابع آن بهتر است رشد فكرى و جسمانى لحاظ شود، اگر چه در بعضى از احكام، رعايت آنها لازم است و در مورد روزه، چنانچه باعث عسر و حرج (مشقّت زياد) باشد، لازم نيست روزه بگيرد و اگر بتواند يك روز يا چند روز در ميان روزه بگيرد، بايد آن روزها را روزه بگيرد و اگر توانست، تا ماه رمضان سال آينده، روزه هاى نگرفته را قضا نمايد و اگر نتوانست، در سال هاى بعد قضا نمايد. در اجراى حدود الهى و مجازات، اضافه بر بلوغ سِنّى، رشد عقلى به حسب مورد و علم به حرمت نيز لازم است و با احراز اين شرايط، جاى تخفيف نيست، مگر اين كه خطر مرگ يا مرض شديد در بين باشد. در ساير موارد مى توان تخفيف قائل شد؛ ولى در حقّ الناس، چنانچه مستند به او باشد، ضامن است.

[4] سؤال 4: اگر منظور از پانزده سال در پسر و نُه سال در دختر، سال قمرى است، فرق آن با سال شمسى چيست؟

پاسخ: پانزده سال قمرى، حدود 164 روز كمتر از پانزده سال شمسى و نُه سال قمرى، حدود 98 روز كمتر از نُه سال شمسى است.

[5] سؤال 5: آيا براى دختر از حيث بلوغ، مى توان بين عبادات و معاملات تفاوتى قائل شد؟

ص: 4

پاسخ: در صورتى كه رشد داشته باشد، تفاوتى نيست و اگر رشد نداشته باشد، بايد در امور مالى و بعضى امور ديگر كه درك كافى در آنها شرط است، رشد را در نظر گرفت.

[6] سؤال 6: دربارۀ رابطۀ بلوغ و رشد بفرماييد:

الف. آيا بين دو صفت بلوغ و رشد، شرعاً ملازمه وجود دارد؟

پاسخ: ملازمه نيست.

ب. در صورت جدا بودن صفت بلوغ از وصف رشد، آيا سنّ بلوغ مى تواند امارۀ رشد قرار گيرد؟

پاسخ: بلوغ، امارۀ رشد نيست.

[7] سؤال 7: يتيم در چه سنّى داراى رشد مى شود؟

پاسخ: رشد، غير از بلوغ است و گاهى به همراه بلوغ و گاهى بعد از بلوغ، حاصل مى شود و سنّ خاصّى را نمى توان براى آن تعيين كرد و زمان آن به حسب استعداد افراد، مختلف است.

[8] سؤال 8: بچه در چه سنّى مميّز مى شود؟

پاسخ: اين امر، داراى معيار واحدى نيست و به حسب اختلاف استعداد بچه ها و اختلاف زمان و مكان متفاوت است.

[9] سؤال 9: بعضى از علما و مجتهدين فتوا داده اند كه نماز بچۀ مميّز، مخصوصاً در زمان فعلى و بعد از انقلاب كه رشد فكرى و فرهنگى بالا رفته است، محكوم به صحّت است و با بزرگ سالان در صحّت فرقى ندارد. نظر حضرت عالى در اين مورد چيست؟

پاسخ: به نظر اين جانب، عبادت طفل مميّز صحيح است.

ص: 5

عقل

[10] سؤال 10: آن مقدار عقب ماندگى ذهنى كه قدرت درك و تميز را مختل كند، آيا مانند جنون، رافع تكاليف شرعى است؟

پاسخ: اگر عرف و افراد خبره چنين شخصى را مجنون بدانند، حكم مجنون را دارد.

[11] سؤال 11: چه حدّى از بيمارى ها و اختلالات روحى و روانى، باعث ساقط شدن تكليف (نماز و روزه و...) از بيمار مى شود؟

پاسخ: چنانچه پزشك متخصّصِ مورد اطمينان، بيمار مذكور را مجنون تشخيص دهد، تكاليف از او ساقط است.

[12] سؤال 12: دانش آموزان استثنايى (كم توان ذهنى)، با توجه به اين كه سنّ عقلى آنان در مقايسه با افراد عادى همسنّ خود پايين تر است (به عنوان مثال سنّ آنها دوازده سال، ولى سنّ عقلى آنها هشت سال است)، آيا سنّ تكليف اين دانش آموزان، مانند افراد عادى، همان نُه سال قمرى در دختران و پانزده سال قمرى در پسران است يا خير؟

پاسخ: سنّ تكليف، به حسب افراد فرق نمى كند؛ لكن براى اين كه تكليف، متوجه كسى شود، بايد مجنون نباشد. بنا بر اين افرادى كه دركشان خيلى پايين باشد، مادامى كه توان فهم دستورات الهى و لزوم اطاعت و درك عواقب نافرمانى را ندارند و شبيه مجانين هستند، تكليف از آنان ساقط است.

اجتهاد و مرجعيت

[13] سؤال 13: مجتهد چه كسى است؟

پاسخ: مجتهد كسى است كه توان علمى او در استخراج احكام دين به حدّى است كه مى تواند با كوشش و سعى خود، احكام دين را از منابع آن (قرآن،

ص: 6

سنّت، اجماع و عقل) به دست آورد.

[14] سؤال 14: آيا تمسّك به مقاصد شريعت اسلام، در استنباط احكام شرعى ممكن است؟

پاسخ: ما از مقاصد شريعت و مصالح و مفاسد احكام شرعى به طور قطعى در اغلب موارد اطلاع نداريم. به همين جهت، براى استنباط احكام شرعى بايد به كتاب و سنّت و اجماع و عقل كه منابع استنباط احكام هستند، مراجعه كنيم.

[15] سؤال 15: آيا رسيدن زن را به مرتبۀ اجتهاد و مرجعيت و افتاء صحيح مى دانيد؟

پاسخ: تقليد از زن، بنا بر مشهور صحيح نيست؛ ولى رسيدن زن به مرتبۀ اجتهاد اشكالى ندارد.

[16] سؤال 16: اگر فتواى مجتهد در مسأله اى تغيير كرد، آيا لازم است كه به مقلّدين خود اعلام نمايد؟

پاسخ: اگر فتواى سابق، خلاف احتياط و يا موجب عسر باشد، لازم است اعلام نمايد و در هر حال، براى اصلاح رسالۀ چاپ شده اقدام نمايد.

[17] سؤال 17: فرق بين مرجع تقليد و ولى فقيه چيست؟

پاسخ: مجتهدى كه شرايط مذكور در رسالۀ عمليه را داشته باشد، صلاحيت دارد كه مرجع تقليد شود و اگر به عنوان رهبر برگزيده شود، امور مربوط به رهبرى را كه در قانون اساسى ذكر شده، عهده دار مى شود.

[18] سؤال 18: در رسالۀ مراجع درگذشته، مانند آيات عظام امام خمينى رحمه الله، آقاى گلپايگانى رحمه الله و آقاى خويى رحمه الله و رسالۀ مراجع حاضر، يكى از شرايط مرجع تقليد را عاقل بودن دانسته اند. منظور از عاقل بودن چيست؟ آيا منظور همان قوۀ ادراك و تشخيص خوب و بد است؟ مراد از ديوانه چيست؟ آيا تشخيص اين موارد با عرف است يا اين كه تعريف فقهى دارد؟

ص: 7

پاسخ: عاقل و ديوانه بودن، عرفى است و تعريف فقهى ندارد.

[19] سؤال 19: چرا علما و مراجع تقليد و پيشوايان مسلمانان در يك زمان و عصر، از يك نفر بيشتر هستند، در صورتى كه در زمان حضرت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم و بعد از آن حضرت، در زمان امامان عليهم السلام يك نفر به عنوان امام و پيشواى مؤمنان حكومت مى كرد؟

پاسخ: علما و پيشوايان دين با رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم و ائمۀ معصومين عليهم السلام فرق مى كنند. خداوند، آنها را در هر زمان يكى بيشتر قرار نداده بود؛ ولى علما اين چنين نيستند، چنان كه پيامبران پيشين هم اين چنين نبودند؛ يعنى در يك زمان بيش از يك پيغمبر وجود داشت.

[20] سؤال 20: سؤالى كه ذهنم را مشغول كرده اين است كه امروزه تعداد زيادى توضيح المسائل در جامعه ديده مى شود كه اكثر آنها مانند هم هستند. آيا بهتر نبود مانند گذشته، چهار پنج مرجع و توضيح المسائل مى بود تا مردم به راحتى بتوانند مرجع خود را انتخاب كنند؟

پاسخ: امروز عصر پيشرفت و ترقى علم و دانش است و در رشته هاى مختلف، مانند طب و...، صاحب نظران فراوانى مى باشند و بسيارى بر خود لازم مى دانند كه نظريات و دانش خود را ارائه كنند. در عين حال دغدغۀ شما موضوع قابل توجهى است و مناسب ترين راه براى رسيدن به اين هدف، آن است كه مردم در انتخاب مرجع تقليد، تحقيق بيشترى بنمايند و افراد برتر و صاحب تخصّص بيشتر را براى مرجعيت برگزينند.

[21] سؤال 21: توهين نمودن به مجتهد جامع الشرائط چه حكمى دارد و آيا موجب خروج از دين و حد مى شود؟

پاسخ: توهين به هر مؤمنى، تا چه رسد به مجتهد جامع الشرائط، حرام است؛ ولى موجب كفر و حد نمى شود؛ بلكه قابل تعزير است.

ص: 8

تقليد

اشاره

[22] سؤال 22: تقليد چيست؟

پاسخ: تقليد در احكام، التزام به پيروى از فتواى مجتهد، در هنگام عمل است و همين معنا مبناى جواز بقا بر تقليد ميّت و عدم جواز احتياطى در عدول به مجتهد زندۀ مساوى است.

[23] سؤال 23: چرا در مسائل شرعى بايد تقليد كرد؟

پاسخ: پس از آن كه انسان به دين و مذهبى اعتقاد پيدا كرد و نيز فهميد كه در آن، دستورات و تكاليفى وجود دارد، ناچار بايد نسبت به آنها يا احتياط كند يا مجتهد شود و يا تقليد نمايد و چون اجتهاد براى همه مقدور نيست و راه احتياط را همۀ افراد نمى دانند و يا دچار مشكل مى شوند، بنا بر اين بعضى مجتهد مى شوند و بقيه تقليد مى كنند و رجوع غير عالم به عالم در همۀ امور و فنون، در ميان عقلا معمول است.

[24] سؤال 24: لطفاً قلمرو تقليد را در زندگى انسان بيان فرماييد؛ يعنى در چه مواردى بايد از مرجع تقليد تبعيت كرد؟

پاسخ: كلّيۀ عبادات و معاملات، بلكه تمامى كارهاى انجام دادنى يا ترك كردنى كه مورد احتياج است، اگر از مسائل ضرورى و اعتقادات نباشد و مكلّف، يقين به حكم آنها نداشته باشد، قلمرو تقليد محسوب مى شود.

[25] سؤال 25: نام سوره و آياتى را كه بر انسان مكلّف واجب كرده تا در احكام دين، تقليد نمايد، ذكر فرماييد.

پاسخ: آيه «سؤال»(1) و آيۀ «نَفْر»(2) ، در سوره هاى قرآن مورد تمسّك قرار

ص: 9


1- (1) - «فاسئلوا أهل الذكر إن كنتم لا تعلمون» سورۀ نحل، آيۀ 43 و سورۀ انبياء، آيۀ 7.
2- (2) - «فلو لا نفر من كلّ فرقة منهم طائفة ليتفقّهوا في الدين ولينذروا قومهم إذا رجعوا إليهم لعلّهم يحذرون» سورۀ توبه، آيۀ 122.

گرفته اند.

[26] سؤال 26: اگر علم به اجتهاد كسى حاصل شد، ولى عدالت او ثابت نشد و همچنين اگر عدالت شخصى محرز گشت، ولى اجتهاد او ثابت نگشت، آيا مى توان بنا را بر عادل يا مجتهد بودن اين شخص گذاشت و از او تقليد نمود؟

پاسخ: اجتهاد و عدالت، بايد از طرق شرعى ثابت شوند، والّا نمى شود تقليد نمود.

[27] سؤال 27: آيا تقليد از زنى كه مجتهد است، صحيح است؟ تقليد زنان از وى چه صورتى دارد؟

پاسخ: بنا بر مشهور، صحيح نيست.

[28] سؤال 28: آيا تقليد كه استناد عمل به مجتهد معيّنى است، در مسائل متفقٌ عليه (مانند نماز) هم صدق مى كند يا بايد در مسائل اختلافى باشد؟

پاسخ: تقليد، التزام به فتواى مجتهد در حين عمل است و در مسائل ضرورى، تقليد لازم نيست. در مسائل اجماعى هم تعيين شخصى كه از او تقليد مى شود، لزومى ندارد.

[29] سؤال 29: اگر فردى نيّتش اين باشد كه من از فلانى تقليد مى كنم و توجه به اين موضوع ندارد كه تقليد، انجام عمل مستند به فتواى مجتهد است، آيا به واسطۀ نيّت، تقليد محقّق شده است يا خير؟ و آيا مى تواند در اين جا از مجتهد ديگرى تقليد كند؟

پاسخ: به نظر اين جانب تقليد، التزام در حين عمل است، نه عمل. اگر التزام در حين عمل صدق كند، تقليد انجام شده است و نمى تواند از ديگرى تقليد كند.

[30] سؤال 30: با توجه به بعضى از مسائل سياسى موجود، آيا تقليد يا بقا بر تقليد از بعضى مراجع جايز است و آيا با توجه به مسائل مذكور، مى توان به ايشان اهانت نمود يا خير؟

ص: 10

پاسخ: شرايط تقليد و بقا بر تقليد، در رسالۀ توضيح المسائل نوشته شده است؛ اما اهانت كردن، نه تنها به مرجع تقليد، بلكه به هر مسلمان ديگرى جايز نيست.

[31] سؤال 31: شخصى از يكى از فرقه هاى دراويش اظهار مى دارد كه من در احكام تقليد، از قطب خودم كه مجتهد جامع الشرائط است، تقليد مى نمايم و قطب هم فرموده اند: چون رساله ندارم، شما تحقيق كنيد و رسالۀ هر مجتهدى را كه مى خواهيد تهيه و به آن عمل نمائيد؛ ولى در خصوص خمس و زكات و سؤالات جديد، به اذن خودم عمل نمائيد. آيا چنين حكمى از طرف قطب جايز است يا خير؟ آيا شخصى كه به رسالۀ يك مجتهد عمل مى نمايد، مى تواند خمس را به اذن مجتهد ديگر محاسبه و پرداخت نمايد يا خير؟

پاسخ: اگر قطب، مجتهد جامع الشرائط و عادل باشد، مى شود از او تقليد كرد و من چنين قطبى را نمى شناسم و كسى كه مجتهدى را اعلم و عادل تشخيص داده است و از او تقليد مى نمايد، بايد در تمام احكام، به فتواى او عمل نمايد.

[32] سؤال 32: بنده تا زمان حيات امام خمينى رحمه الله چهارده سال بيشتر نداشتم و خيال مى كردم كه بالغ نشده ام، غافل از اين كه دو علامت ديگر بلوغ (احتلام و در آوردن مو) را دارا بودم و تصميم داشتم هنگام رسيدن به سن بلوغ (پانزده سالگى) از امام تقليد كنم. با توجه به اين كه تصميم به تقليد را مؤثر مى دانيد، آيا بنده مى توانم از امام خمينى رحمه الله تقليد نمايم؟

پاسخ: به نظر اين جانب تقليد، التزام به هنگام عمل است. بنا بر اين در فرض سؤال، نمى توانيد از ايشان تقليد كنيد و بايد از مجتهد زنده تقليد نماييد.

[33] سؤال 33: آيا زن شوهردار مى تواند مرجع تقليدى غير از مرجع شوهرش داشته باشد و آيا اين امر، منافاتى با لزوم اطاعت زن از شوهر ندارد؟

پاسخ: داشتن مرجع تقليد ديگر، منافاتى با لزوم اطاعت زن از شوهر ندارد.

ص: 11

[34] سؤال 34: آيا افراد خانواده، در امر تقليد، تابع سرپرست خانواده هستند؟

پاسخ: هر فرد مكلّف بايد شخصاً تحقيق و تفحّص كند و از مجتهد واجد شرايط تقليد كند، مگر اين كه تقليد سرپرست خانواده، موجب اطمينان افراد خانواده شود.

[35] سؤال 35: مدتى از تقليد گذشته و مقلِّد شك مى كند كه آيا اعمالش برطبق تقليدِ صحيح بوده يا خير. در اين صورت نسبت به اعمال گذشته و اعمالى كه از اين به بعد مى خواهد انجام دهد، چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: براى اعمال آينده، جهت تقليد، بايد تحقيق و تفحّص نمايد. نسبت به گذشته، اعمال او صحيح است. البته اگر شك، از جهت عدم التفات مكلّف يا جهل او به حكم باشد، مسأله محلّ اشكال است.

[36] سؤال 36: اگر در چند سال اولِ بعد از بلوغ، عمل به تقليد نكرده باشد و اين تقليد نكردن از روى جهل و عدم آگاهى به مسائل واجب باشد، آيا بعد از آگاهى و شروع به تقليد، واجبات قبلى، مانند نماز و روزه را بايد قضا كند؟

پاسخ: تكاليفى را كه انجام نداده، بايد انجام دهد و تكاليفى را كه بى تقليد انجام داده، اگر اعمالش مطابق فتواى كسى باشد كه در آن زمان وظيفه اش تقليد از او بوده يا مطابق فتواى كسى باشد كه فعلاً وظيفه اش تقليد از اوست، كافى است و در خصوص نماز، اگر خللى در اركان نماز واقع نشده، اعاده لازم نيست.

[37] سؤال 37: مكلّفى كه مدتى اعمال خود را بدون تقليد انجام داده و حالا تقليد مى كند، آيا لازم است تحقيق كند كه اعمال گذشته اش مطابق فتواى مجتهدى كه وظيفه اش تقليد از او بوده يا مطابق فتواى مجتهدى كه فعلاً وظيفه اش تقليد از اوست، بوده يا خير؟

پاسخ: لازم است تحقيق كند و اگر اطمينان پيدا كرد كه موافق فتواى هيچ كدام از آن دو نفر نبوده، بايد اعاده كند و در مورد نماز، اگر اركان نماز مختل نبوده،

ص: 12

اعاده لازم نيست.

[38] سؤال 38: در مسألۀ پانزده توضيح المسائل جناب عالى آمده است: «اگر مقلّدى كه اهل فضل و آگاه به فقه است، در مسأله اى يقين و يا ظن پيدا كند كه نظر مرجع تقليد او خلاف واقع است، نمى تواند در آن مسأله از او تقليد نمايد». سؤالم اين است كه اگر مرجع تقليد، در آن مسأله احتياط نكرده باشد تا بتوان به مرجع ديگر رجوع كرد، بلكه فتوا داده باشد، مقلّد مذكور وظيفه اش چيست؟

پاسخ: در فرض سؤال، اگر به حكم مسأله يقين ندارد، احتياط كند و يا به مرجع ديگرى كه يقين و ظن بر خلاف نظر او ندارد، با رعايت الأعلم فالأعلم مراجعه نمايد.

[39] سؤال 39: تقليد بچۀ مميز از مجتهد جامع الشرائط چه صورتى دارد؟

پاسخ: تا بالغ نشده، تقليد بر او واجب نيست؛ ولى اگر تقليد كند، اشكال ندارد.

[40] سؤال 40: آيا تقليد در احكام شرعى از مراجع غير از رهبر، اعم از اين كه ولايت عامّۀ فقيه را قبول داشته باشند يا نداشته باشند، جايز است؟

پاسخ: چنانچه واجد شرايط مذكور در رساله باشند، جايز است.

[41] سؤال 41: آيا در مسألۀ ولايت فقيه نيز بايد تقليد كرد و نظر مبارك در مورد آن چيست؟

پاسخ: چون مسألۀ ولايت فقيه، مسأله اى فقهى است، بايد هر كس از مرجع خود بپرسد. به نظر اين جانب ولايت فقيه ثابت است، لكن مسأله داراى تفصيلاتى است كه موكول به محلّ خود است.

[42] سؤال 42: اگر انسان در رسالۀ عمليۀ مرجع تقليد ديگرى غير از مرجع خودش يا در كتب مراجع گذشته يا فقهاى قديم، به عمل مستحبّى برخورد كند، آيا عمل به آن مطلوب و صحيح است و ثوابى دارد يا خير؟ اگر مرجع تقليد ما آن عمل را مستحب نداند، چه

ص: 13

طور؟

پاسخ: در فرض مذكور در سؤال، جايز است عمل مذكور را به قصد رجا به جا بياورد و ثواب هم به او داده مى شود، ان شاء اللّه.

تقليد از مجتهد اعلم

[43] سؤال 43: مى گويند: «امروزه تقليد اعلم لازم نيست، چون اعلم را نمى شود تعيين كرد و چيزهاى ديگرى هست كه از اعلم بودن لازم تر است، مانند آگاهى از مبانى سياسى و مسائل برون مرزى». آيا به نظر شما مى شود از غير اعلم تقليد كرد؟

پاسخ: تقليد اعلم در هر دوره واجب است. اگر تعيين اعلم ممكن باشد، مكلّف او را معيّن نمايد و به فتواى او عمل كند و اگر ممكن نشد، از آن كس كه گمان به اعلميت او مى رود، تقليد كند و اگر آن نيز امكان نداشت، از كسى كه احتمال اعلميت او را مى دهد، تقليد كند و اگر چند نفر در احتمال اعلميت مساوى باشند، در تقليد از افراد مورد شبهۀ اعلميت، مخيّر است و چيزهاى ديگر را به جاى اعلميت نمى توان گذاشت.

[44] سؤال 44: در بين علماى موجود، كدام مرجع، اعلم است و تقليد از كدام يك از آقايان محترم مُبْرئ ذمّه است؟

پاسخ: تحقيق دربارۀ اين مطلب، به عهدۀ مكلّف است.

[45] سؤال 45: آيا تصدّى يك عالم براى مرجعيت، به معنى اعتقاد او به اعلميت خود است؟ نظر شما در مورد كسى كه مى گويد: «اعلميت، موردش علوم محسوسه است، نه خصوص عقليات»، چيست؟

پاسخ: بين نوشتن رساله و اعتقاد به اعلميتِ خود ملازمه اى نيست. مرجعيت، محقّق نمى شود، جز با مراجعه كردن مقلدين به مرجع و مراجعه كردن به شخصى و تقليد از او جايز نيست، مگر اين كه واجد شرايط تقليد باشد. راه هاى

ص: 14

شناختن اعلم در رساله هاى عمليه آمده است و مراد از اعلم كسى است كه آشناتر به قواعد و مدارك مسأله و داراى اطلاعات بيشتر در نظائر آن و داراى فهم بهتر و خوب تر در مورد اخبار و روايات و درك و تشخيص بيشتر در موضوعات باشد و محلّ رجوع براى تعيين اعلم، اهل خبره است.

[46] سؤال 46: امروزه ملاك اصلى براى تشخيص مجتهد اعلم، براى عامّۀ مردم چيست؟

پاسخ: ملاك، همان راه هاى سه گانه است كه در رساله ها نوشته شده و فرقى بين زمان حاضر و گذشته نيست.

[47] سؤال 47: مجتهد و اعلم بودن كسى را از كجا مى توان فهميد؟

پاسخ: مجتهد و اعلم را از سه راه مى توان شناخت:

اول: آن كه خود انسان اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.

دوم: آن كه دو عالم خبره و عادل، در شرايط آزاد و بدون ترس و طمع، مجتهد بودن يا اعلم بودن او را گواهى دهند، مشروط به آن كه دو نفر عالم خبره و عادل ديگر، با نظر آنان مخالفت ننمايند.

سوم: شهرت او در ميان علما و محافل علمى به طورى باشد كه از اين شهرت، براى انسان علم حاصل شود و اگر شناختن اعلم مشكل باشد، به احتياط واجب بايد از مظنون الأعلميه تقليد كند؛ بلكه اگر احتمال ضعيفى هم بدهد كه مجتهدى اعلم است و بداند كس ديگرى از او اعلم نيست، به احتياط واجب بايد از او تقليد نمايد و اگر چند نفر در نظر او اعلم از ديگران و با يكديگر مساوى باشند، بايد از يكى از آنان تقليد كند و احتياط مستحب اين است كه از باتقواترين آنها تقليد نمايد.

[48] سؤال 48: اهل خبره كه به شهادت آنان اعلميت مجتهدى ثابت مى شود، چه كسانى هستند؟

ص: 15

پاسخ: افرادى كه در اثر تحصيل و تحقيق در علوم دينى، توانايى تشخيص اعلم را پيدا كرده و عادل باشند.

[49] سؤال 49: آيا به شهادت يك نفر از اهل خبره كه مورد وثوق و اطمينان است، اعلميت ثابت مى شود؟

پاسخ: براى ثبوت اعلميت، شهادت دو نفر خبرۀ عادل شرط است، مگر اين كه انسان از گفتۀ يك نفر اطمينان پيدا كند.

[50] سؤال 50: در صورت تعارضِ اهل خبره، نسبت به اعلميت مجتهدين، تكليف چيست؟

پاسخ: در صورت تعارض، اگر يك بيّنه از حيث علم بالاتر باشد، مقدّم است، وگرنه هر دو بيّنه ساقط مى شوند و بايد به ترتيبى كه در مسألۀ دهم توضيح المسائل ذكر شده، عمل كرد.

[51] سؤال 51: اگر مثلاً سى نفر يا بيشتر از اهل خبره شهادت دهند كه تقليد از فردى جايز است و عدۀ معدودى، مثلاً پنج نفر اهل خبرۀ ديگر بگويند كه تقليد از او جايز نيست، مى توان از وى تقليد كرد يا خير؟ و اگر انسان از وى تقليد كرد و بعد متوجه شد كه عدّۀ كمى تقليد از او را جايز نمى دانند، آيا لازم است برگردد؟

پاسخ: در صورت تعارض بيّنه ها، اگر يك طرف مُرجّحى داشته باشد، مقدّم است و اگر طرف تجويز كننده، بر طرف ديگر ترجيحى نداشته باشد، نمى توان تقليد نمود و زيادى و كمى افراد، هميشه مُرجّح نيست.

[52] سؤال 52: كسى از روى روزنامه ها و اعلاميه تقليد كرده و بعد كه به اهل خبره رجوع كرده، كسى ديگر را تعيين كرده اند و اكنون تصميم گرفته از شخصى كه اهل خبره تعيين كرده اند، تقليد كند. اوّلاً آيا مى تواند چنين كارى بكند يا خير؟ و ثانياً تكليف اعمال گذشته اش چيست؟

ص: 16

پاسخ: اگر صاحبان اعلاميه ها را خودش مى شناخته و آنها را به عنوان اهل خبرۀ عادل قبول داشته، گفتن آنها خود، بيّنه و حجّت است و رجوع لازم نيست و اگر نمى شناخته و فقط به عنوان عمومى شنيده و يا شنيده كه علما يا مدرّسان يا فضلا چنين گفته اند، بدون آن كه شخص آنها را بشناسد و صلاحيت آنها را بداند، بايد از كسى كه بيّنه، معيّن كرده، تقليد نمايد و راجع به اعمال گذشته، اگر با فتواى كسى كه اكنون از او تقليد مى كند يا با فتواى كسى كه در آن زمان وظيفه اش تقليد از او بوده، مطابق باشد، كفايت مى كند و اگر مخالف باشد، بايد اعمال مخالفش را از نو به جا آورد. البته در خصوص نماز، اگر خللى به اركان آن وارد نشده باشد، اعاده لازم نيست.

[53] سؤال 53: آيا در بيّنه (شهادت دو نفر عادل) لازم است گمان به صدق آن پيدا كنيم تا در حقّ ما معتبر شود و اگر به واسطۀ قرائنى گمان بر خلاف بيّنه پيدا كرديم، آيا باز هم بيّنه معتبر است؟ اگر علم بر خلاف بيّنه پيدا كرديم، چه طور؟

پاسخ: بيّنه معتبر است، مگر آن كه معارض با بيّنۀ ديگر باشد، يا علم بر خلاف آن داشته باشيم.

[54] سؤال 54: كسى از روى شياع و شهرت تقليد كرده است و بعد، اهل خبره شخص ديگرى را معيّن كرده اند. حال از كدام بايد تقليد كند؟

پاسخ: اگر شياع، مفيد علم و اطمينان باشد، مقدّم است، والّا بايد به گفتۀ اهل خبره عمل كند.

[55] سؤال 55: آيا مى توان از مجتهدى كه از نظر علم، پايين تر از ديگرى، ولى از نظر تقوا بالاتر است، تقليد نمود؟

پاسخ: در مورد اختلافِ فتوا بايد از اعلم تقليد كرد و تقليد از غير اعلم جايز نيست، گرچه اتقى باشد.

ص: 17

[56] سؤال 56: كسى كه مدتى از مجتهدى تقليد نموده و سپس متوجه شده كه مجتهد ديگرى اعلم است، آيا اعمال گذشته اش صحيح است؟

پاسخ: در صورتى كه تقليد از مجتهد اول، بر اساس تحقيقات و موازين شرعى بوده و يا عمل مقلّد، مطابق با فتواى اعلم باشد، صحيح است.

[57] سؤال 57: بعضى از اعمال مقلّد، مانند نماز، روزه و حج يا بعضى از معاملات وى، بر طبق فتواى مرجع تقليدش باطل بوده است؛ ولى همين اعمال بعد از فوت مرجع و رجوع به حىّ اعلم، بر طبق نظر مرجع دوم صحيح است. آيا با اين فرض، مى توان حكم به صحّت اين اعمال نمود؟

پاسخ: در فرض سؤال كه مرجع تقليد فعلى، اعلم است و حكم به صحّت نموده، صحيح است.

[58] سؤال 58: اگر عملى از مقلّد، مطابق با فتواى مرجع تقليدش باشد و پس از فوت مرجع و تقليد از مجتهد حىّ اعلم، همان عمل از نظر مجتهد ثانى باطل باشد، آيا اعادۀ عمل واجب است؟

پاسخ: در صورتى كه تقليد از مجتهد قبلى، طبق موازين بوده، صحيح است و اعاده ندارد.

[59] سؤال 59: آيا تقليد كردن از مجتهد غير اعلم، در مسائلى كه فتواى او موافق فتواى اعلم است يا مخالفت فتواى او با فتواى اعلم معلوم نيست، جايز است؟

پاسخ: در صورت علم به موافقت، جايز است و در غير اين صورت جايز نيست.

[60] سؤال 60: اگر مجتهد اعلم، تقليد از اعلم را واجب نداند، آيا مى توان از غير اعلم تقليد كرد؟

پاسخ: در فرض سؤال، اشكال ندارد.

[61] سؤال 61: آيا بعد از تقليد نمودن از غير اعلم (به واسطۀ اين كه امكان شناخت اعلم

ص: 18

را پيدا نكرده است)، رجوع به اعلم (بعد از امكان شناخت اعلم)، واجب است يا خير؟

پاسخ: بعد از آن كه اعلم را از طرق شرعى تشخيص داد، بايد به اعلم مراجعه نمايد.

[62] سؤال 62: شخصى مدتى قبل، براى شناخت مجتهد اعلم به اهل خبره مراجعه كرد؛ ولى كسى به عنوان اعلم يا محتمل الأعلميه برايش ثابت نشد و سپس از يكى از مجتهدين جامع الشرائط كه مساوى با ديگران در علم بود، تقليد كرد. اكنون پس از گذشت چند سال، احتمال مى دهد و يا اين كه اطمينان دارد كه با تحقيق دوباره از اهل خبره، مى تواند اعلم را تشخيص دهد، آيا بر چنين شخصى تحقيق كردن واجب است؟

پاسخ: در صورتى كه اطمينان دارد با تحقيق كردن، اعلم مشخص مى شود، لازم است مجدّداً تحقيق كند.

[63] سؤال 63: آيا در مرجع تقليدِ بچۀ مميّز، اعلم بودن نيز شرط است؟

پاسخ: چون تقليد بر او واجب نيست، از غير اعلم هم مى تواند تقليد كند؛ ولى بعد از بلوغ، بايد به اعلم رجوع كند.

[64] سؤال 64: آيا اثبات اعلميت به خبر عدل واحد، مشروط به افادۀ ظن است يا خير؟

پاسخ: با خبر عدل واحد، اعلميت ثابت نمى شود، مگر اين كه موجب حصول اطمينان شود.

[65] سؤال 65: آيا ظنّى كه در ثبوت اعلميت مجتهد حجّت است و همان، سبب لزوم تقدّم وى بر غير او مى شود، از ظنون خاصّه است يا ظنّ مطلق؟

پاسخ: با ظن، اعلميت ثابت نمى شود؛ ولى اگر نتوانست اعلم را بشناسد، مظنون الأعلميه بر ديگران مقدّم است.

[66] سؤال 66: اگر كسى كه غير عالم، ولى مورد وثوق و اطمينان انسان است، با استفاده از راه هاى شناختِ مجتهد اعلم كه در اول رسالۀ عمليه آمده، مجتهد اعلم را بشناسد و يا

ص: 19

احتمال قوى بدهد كه يك يا دو نفر از مجتهدين اعلم هستند، آيا با گفتۀ او اعلميت يا احتمال اعلميت ثابت مى شود و مى توان به گفتۀ او عمل نمود؟

پاسخ: نمى توان به گفتۀ او عمل كرد، مگر بدانيم كه آن فرد در كارش خيلى با دقت و احتياط است و براى انسان، اطمينان به صحّت گفته هاى او حاصل شود.

[67] سؤال 67: تقليد از مجتهدى كه با ولايت فقيه مخالف است، با فرض اعلم بودن او چه حكمى دارد؟

پاسخ: شرايط مرجع تقليد، در توضيح المسائل به طور مفصّل نوشته شده است. به آن جا مراجعه فرماييد.

[68] سؤال 68: اگر مرجع تقليد، عملى را به احتياط واجب نهى كرده باشد و ما بدانيم كه در ميان مراجع زندۀ ديگر، كسى هست كه اين عمل را جايز مى داند، ولى آن مرجع را مشخصاً نشناسيم، آيا مى توانيم در اين مسأله به مرجعِ غير مشخص رجوع كنيم؟

پاسخ: در فرض سؤال، رجوع به مرجعِ غير مشخص كه واجد شرايط است، با رعايت الأعلم فالأعلم جايز است؛ يعنى اعلم از او فتواى به عدم جواز نداده باشد.

[69] سؤال 69: اگر فقها در علم مساوى باشند، آيا براى مكلّف جايز است از يكى از آنها تقليد نمايد و در احتياطات واجب به ديگرى رجوع كند؟

پاسخ: اگر در علم با هم مساوى باشند و واجد ساير شرايط ديگر تقليد نيز باشند، جايز است.

[70] سؤال 70: در احتياطهاى واجب شما به كدام يك از آيات عظام مراجعه كنيم؟

پاسخ: احتياط واجب را به مجتهد مساوى و اگر نبود به الأعلم فالأعلم مراجعه كنيد. راه تشخيص آن در رسالۀ عمليه آمده است.

ص: 20

به دست آوردن فتواى مجتهد

[71] سؤال 71: اگر مقلّد به حكم شرعى صادر شده از طرف مرجع تقليد خود، ظن يا اطمينان پيدا كرد، آيا براى عمل كردن، كافى و مُجْزى است يا اين كه بايد به فتواى مجتهد، يقين حاصل نمايد؟

پاسخ: ظن و گمان كافى نيست؛ ولى اطمينان از هر طريق حاصل شود، كفايت مى كند.

[72] سؤال 72: دو عالم از يك مرجع تقليد واحد، دو فتواى متضاد نقل مى كنند، وظيفۀ ما تحقيق كامل است يا با عمل به يكى از آنها تكليف ساقط مى شود؟

پاسخ: اگر هر دو ثقه و مورد اعتماد باشند، بايد تحقيق كامل نماييد تا اطمينان به يك طرف حاصل شود.

[73] سؤال 73: با توجه به سرعت بالاى اينترنت در انتقال مطالب و احتمال جعل، آيا استفتائاتى كه با اينترنت جواب داده مى شود، حجيّت شرعى و قابليت استناد به حضرت عالى را دارد؟

پاسخ: اگر اطمينان آور باشد، حجّت است و اگر احتمال جعل بدهند، تحقيق كنند و از دفتر اين جانب سؤال نمايند.

[74] سؤال 74: اگر فتواى حضرت عالى در كتاب «استفتائات» با رسالۀ توضيح المسائل اختلاف داشت، كدام يك مقدّم است؟

پاسخ: در موارد اختلاف فتوا، آخرين نظر معتبر است و اگر نتوانستيد نظر آخر را به دست آوريد، از دفتر اين جانب سؤال نماييد.

[75] سؤال 75: تشخيص موضوعاتى كه مربوط به مستنبطات ادلّۀ شرعيه نيست، آيا با عرف است؟ و اگر چنين است، آيا مجتهد مى تواند تعيين مصداق كند؟ و اگر نظر مجتهد و مقلّد، در تعيين مصداق متفاوت بود، چه بايد كرد؟

ص: 21

پاسخ: در اين موارد، تشخيص با عرف است و در مورد اختلاف، اگر مقلّد، اهل تشخيص باشد، نظرش براى خودش معتبر است و اگر مقلّد، اهل تشخيص نباشد، مى تواند از گفتۀ مجتهد تبعيت كند.

[76] سؤال 76: تشخيص ضرورت كه عمل به بعضى از مسائل شرعى به آن بستگى دارد، آيا بر عهدۀ خود مكلّف است؟

پاسخ: ضرورت، در معانى مختلفى استعمال مى شود. معناى مورد نظر مجتهد را بايد از او بپرسد؛ ولى تطبيق بر مورد، بر عهدۀ خود مكلّف است.

تبعيض در تقليد

[77] سؤال 77: آيا تبعيض در تقليد در يك باب (مثلاً مصرف خمس) جايز است؟ و آيا تبعيض، استمرارى است؛ يعنى در همان مسأله كه عمل كرده، مى تواند به مجتهد مساوى رجوع كند؟

پاسخ: تبعيض در تقليد، در ابتدا در صورت تساوى مجتهدين، بى اشكال است؛ ولى اگر در مسأله اى تقليد كرد، احتياطاً نمى تواند به مجتهد ديگر رجوع كند، مگر دومى اعلم از اولى باشد كه در اين صورت، رجوع واجب است.

[78] سؤال 78: فردى كه مقلّد يك مرجع است، آيا مى تواند در عين حال كه به فتواى مرجع خود عمل مى كند، به فتواى مرجع ديگر هم عمل نمايد؟

پاسخ: اگر مرجعى كه از ايشان تقليد مى كنيد، اعلم باشد و فتوا بدهد، نمى توانيد به فتواى ديگرى عمل كنيد و اگر فتوا نداده و احتياط واجب فرموده، مى توانيد به فتواى مجتهد ديگر با رعايت الأعلم فالأعلم عمل نماييد و در صورت تساوى، در مسائلى كه از يكى از آنان تقليد كرده ايد، احتياطاً نمى توانيد از ديگرى تقليد نماييد.

[79] سؤال 79: آيا كسى كه مقلّد يك مرجع است، مى تواند در يك يا دو يا چند مسألۀ

ص: 22

محدود، از مرجع ديگر تقليد كند؟

پاسخ: اگر هر دو مرجع از لحاظ علمى مساوى باشند و قبلاً در اين مسأله از مرجع اول، تقليد نكرده است، مى تواند از او تقليد كند.

[80] سؤال 80: در تحرير الوسيلۀ امام خمينى رحمه الله (مسألۀ هشتم از فروع تقليد) آمده است:

«چنانچه دو مجتهد از نظر علمى با هم مساوى باشند، مقلّد مخيّر است به هر كدام از آن دو كه بخواهد رجوع كند، همچنان كه مى تواند بعضى از مسائل را از يكى و بعضى ديگر را از ديگرى تقليد كند». آيا اين گونه تقليد را صحيح و جايز مى دانيد؟

پاسخ: در تقليد از دو مجتهد مساوى، مكلّف مخيّر است و نيز مى تواند در ابتدا بعضى از مسائل را از يكى و بعض ديگر را از مجتهد ديگرى تقليد نمايد؛ ولى اگر از يكى از آنان در مسأله اى تقليد كرده باشد، رجوع به ديگرى در آن مسأله احتياطاً جايز نيست، مگر ثابت شود كه ديگرى اعلم است.

[81] سؤال 81: آيا مقلّد مى تواند در مسائلى كه در رسالۀ مرجعش موجود نيست و نمى تواند نظر مرجعش در آن مسائل را به دست آورد، از مجتهد ديگرى كه از نظر علم با مرجعش مساوى است، تقليد كند؟

پاسخ: چنانچه در آن مسائل تا كنون از مرجع خود تقليد نكرده باشد، مى تواند در آن مسائل از مجتهدى كه از نظر علم مساوى با مرجع تقليدش است، تقليد كند.

[82] سؤال 82: آيا مقلّد مى تواند در نماز و روزه از دو نفر تقليد كند، به اين صورت كه به فتواى يك مرجع در محل كار، نماز را شكسته بخواند و به فتواى مرجع ديگر روزه بگيرد يا به عكس، نماز را تمام بخواند و روزه نگيرد؟

پاسخ: تبعيض در تقليد، در مجتهدين مساوى جايز است؛ ولى بايد موجب علم به بطلان عمل، ولو به صورت علم اجمالى نباشد.

ص: 23

عدول در تقليد

[83] سؤال 83: آيا عدول از مرجع تقليد حى به حىّ مساوى جايز است؟

پاسخ: در فرض سؤال، در مسائلى كه از مرجعِ خودش تقليد نكرده، جايز است.

[84] سؤال 84: مقلّد مرجعى هستم و بنا به دلايلى به اين نتيجه رسيده ام كه از آن مرجع بزرگوار به مرجع بزرگوار ديگرى عدول نمايم. آيا اين كار را مى توانم انجام دهم؟

پاسخ: اگر پس از تحقيق كافى، به اعلميت دومى رسيده باشيد يا اين كه مرجع تقليد اول شما واجد تمام شرايط تقليد نباشد، نمى توانيد به تقليد اولى باقى باشيد و بايد به ديگرى كه واجد شرايط باشد، رجوع كنيد و در صورت تساوى، در خصوص مسائلى كه تقليد نكرده ايد، مى توانيد از دومى تقليد كنيد؛ اما در مسائلى كه تقليد كرده ايد، بنا بر احتياط نمى توانيد. ضمناً شرايط لازم مرجع تقليد و شناخت اعلم و راه هاى رسيدن به آن در اوايل توضيح المسائل بيان شده است.

[85] سؤال 85: كسى از مجتهدى تقليد كرده و اكنون مى خواهد از او رجوع كند. آيا جايز است يا خير؟

پاسخ: اگر تقليد اولش از روى ميزان صحيح بوده و اكنون نيز در اجتهاد و اعلميت و عدالت او شك نكرده، نمى تواند رجوع كند و اگر تقليد اولش از روى ميزان صحيح نبوده يا اكنون اعلميت و عدالت او در نظرش زير سؤال رفته است و دومى را عادل و اعلم مى داند، واجب است رجوع كند.

[86] سؤال 86: اگر شخصى از مجتهدى تقليد مى كند كه عدول را حتى به مجتهد اعلم حرام مى داند، آيا مى تواند به مجتهد اعلم رجوع كند يا بايد بر تقليد اين مجتهد باقى بماند؟

پاسخ: بايد به مجتهد اعلم رجوع كند، مگر آن كه مجتهد اعلم، تقليد غير اعلم

ص: 24

را جايز بداند كه در اين صورت مى تواند از غير اعلم تقليد نمايد.

[87] سؤال 87: فردى مقلّد آيت اللّه خويى رحمه الله بوده و پس از وفات ايشان به آيت اللّه سبزوارى رحمه الله عدول نموده و بعد از فوت ايشان به آيت اللّه گلپايگانى رحمه الله عدول كرده و پس از درگذشت آيت اللّه گلپايگانى رحمه الله با اجازۀ يكى از آقايان، به تقليد از آيت اللّه خويى رحمه الله بازگشته است. آيا اين كار صحيح بوده و تكليف اعمالى كه در مدت عدول از آيت اللّه خويى رحمه الله تا رجوع مجدّد انجام شده است، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر معتقد به اعلميت آيت اللّه خويى رحمه الله نسبت به ساير علماى ذكر شده است، لازم است بر تقليد ايشان باقى بماند و در صورت عدول نمودن نيز رجوع واجب است و اعمالى كه در اين مدت انجام داده، اگر خللى در آن وارد نشده و مطابق با فتواى ايشان باشد، صحيح است و در خصوص نماز، اگر خللى به ركن نماز وارد نشده باشد، اعاده واجب نيست.

[88] سؤال 88: آيا خوف و واهمه از باطل بودن اعمال گذشته، مى تواند مجوّز عدول نكردن از يك مرجع به مرجع ديگر باشد؟

پاسخ: عدول جايز نيست، مگر با شرايطى كه در رساله ها ذكر شده است و اگر شرايط عدول موجود باشد، توهّم فوق، تأثيرى در حكم عدول ندارد.

[89] سؤال 89: آيا عدول از تقليد يك مجتهد حى به مجتهد حىّ ديگر را كه فاقد رسالۀ عمليه است و ليكن امكان سؤال در كليۀ احكام اختلافى از وى وجود دارد، جايز مى دانيد؟

پاسخ: داشتن رسالۀ عمليه شرط نيست؛ لكن در عدول از مجتهدى به مجتهدى ديگر و يا در اصل تقليد، شرايطى وجود دارد كه در رساله هاى عمليه آمده است.

ص: 25

تقليد ابتدايى از ميّت

[90] سؤال 90: با توجه با اين كه رجوع به مجتهد، براى به دست آوردن احكام الهى از باب طريقيت است نه اين كه خودش موضوعيت داشته باشد و وجوب تقليد از اعلم هم از اين باب است كه مطمئن ترين طريق براى رسيدن به احكام واقعى است، چگونه است كه فقهاى عظام، تقليد ابتدايى را از مجتهد ميّتى مانند علامۀ حلّى و مقدّس اردبيلى كه ممكن است از حيث علم و تقوا، نسبت به فقهاى عظام فعلى بالاتر باشند و اعتماد و اطمينان براى به دست آوردن حكم واقعى از طريق ايشان بيشتر باشد، جايز نمى دانند؟

پاسخ: براى جواب تفصيلى به كتب استدلالى مراجعه شود ولكن تحقّق چنين امرى (اعلميت از تمامى احياء) در خارج، با توجه به آسان تر شدن طريق تحصيل علم، بعيد به نظر مى رسد. علاوه بر آن كه مرجعيت، فقط براى بيان امور و سؤالات جزيى نيست؛ بلكه زعامت دينى نيز مطرح است و لازم است زعيم امّت زنده باشد.

[91] سؤال 91: تقليد ابتدايى از مجتهد ميّتى كه اعلم از فقهاى زنده است، چه صورتى دارد؟ در فرض حرمت، اگر شناخت فقيه زندۀ اعلم مشكل باشد و موجب عسر و حرج گردد، تقليد ابتدايى از مجتهد ميّتى كه اعلم از فقهاى زنده است، جايز است يا خير؟

پاسخ: تقليد ابتدايى از ميّت اعلم جايز نيست. اگر حىّ اعلم را تشخيص داد، از او تقليد كند، والّا از مظنون الأعلميه و اگر آن را هم نتوانست تشخيص دهد، از محتمل الأعلميه در بين فقهاى زنده تقليد نمايد.

[92] سؤال 92: آيا تقليد ابتدايى از مجتهد ميّت، نظير امام خمينى رحمه الله جايز است؟ در صورت اعلميت مجتهد ميّت نسبت به مجتهدين حى، براى كسانى كه تازه به تكليف رسيده اند، وظيفه چيست؟

پاسخ: نمى شود ابتدائاً از ميّت تقليد كرد، هر چند مجتهد ميّت از مجتهد حى، اعلم باشد.

ص: 26

بقا بر تقليد ميّت

[93] سؤال 93: آيا مى توان بر تقليد مجتهدى كه از دنيا رفته و نسبت به مجتهدين زنده اعلم است، باقى ماند؟ در صورت جايز بودن، در مسائل جديدى كه نمى توان نظر او را به دست آورد، چگونه بايد عمل كرد؟

پاسخ: بقا بر تقليد ميّتِ اعلم واجب است و در مسائل جديد يا مسائلى كه در آنها از مجتهد متوفّا تقليد نكرده، بايد از اعلمِ در بين مجتهدين زنده تقليد كند.

[94] سؤال 94: اين جانب در زمان حيات مرحوم آيت اللّه گلپايگانى رحمه الله از ايشان تقليد مى كردم و بعد از فوت ايشان، بدون اذن مجتهدى بر تقليد ايشان باقى ماندم. با توجه به فتاواى حضرت عالى و فتاواى آن مرحوم مبنى بر جواز بقا بر تقليد ميّت، آيا تقليد اين جانب صحيح است يا خير؟ و آيا بايد از مجتهد زنده اى اجازه بگيرم يا اين كه بايد از مجتهد زنده تقليد كنم؟

پاسخ: در مسائلى كه در زمان حيات ايشان در آنها از ايشان تقليد كرده ايد، مى توانيد بر تقليد آن مرحوم باقى بمانيد و از زمان وفات آن مرحوم تا حال، اگر در غير از مسائلى كه در زمان حيات ايشان در آنها از ايشان تقليد كرده بوديد، به فتواى آن مرحوم عمل كرده باشيد، عمل شما به شرطى درست است كه مطابق با فتواى كسى باشد كه در آن زمان وظيفۀ شما تقليد از وى بوده است و يا مطابق با فتواى كسى باشد كه فعلاً وظيفۀ شما تقليد از اوست.

[95] سؤال 95: كسى كه قبلاً از حضرت امام خمينى رحمه الله تقليد مى كرده و بعد از رحلت ايشان مقلّد آيت اللّه اراكى رحمه الله شده و در قسمتى از مسائل، باقى بر امام رحمه الله بوده است، حال كه مقلّد حضرت عالى شده، آيا مى تواند در برخى مسائل از امام تقليد كند و در برخى از مسائل از آيت اللّه اراكى و در برخى از حضرت عالى؟

پاسخ: در مسائلى كه تقليد كرده ايد، مى توانيد بر تقليد خود از آن دو مرحوم باقى بمانيد.

ص: 27

[96] سؤال 96: آيا در فرض اعلميتِ مجتهد ميّت نسبت به مجتهدين حى و وجوب تقليد از او، مى توان در بعضى از مسائل از مجتهد حى تقليد نمود؟

پاسخ: در مسائلى كه از مجتهد ميّتِ اعلم تقليد كرده، نمى تواند از حى تقليد نمايد.

[97] سؤال 97: آيا در بقا بر تقليد ميّت، مكلّف مى تواند در مسائلى كه در آنها تقليد ننموده، از ميّت تقليد كند؟

پاسخ: نمى تواند باقى بماند.

[98] سؤال 98: آيا بقا بر تقليد ميّت را مطلقاً جايز مى دانيد؟

پاسخ: چنانچه مجتهدى كه از دنيا رفته است، اعلم از مجتهدين زنده باشد، بقا بر تقليد او در مسائلى كه در آنها از او تقليد كرده، واجب است و چنانچه مساوى با احيا باشد، رجوع اشكال ندارد و اگر مجتهد زنده اعلم باشد، بقا بر تقليد ميّت جايز نيست.

[99] سؤال 99: تا چه زمانى بقا بر تقليد ميّت جايز است؟

پاسخ: تا زمانى كه مجتهد زندۀ اعلم اجازه بدهد، بقا جايز است.

[100] سؤال 100: اگر مجتهدى را به عنوان مرجع تقليد برگزيديم و ملتزم شديم كه در تمام احكام شرعى از او تقليد نماييم، آيا مى توانيم در مسائلى كه فتواى آن مجتهد را اصلاً نشنيده و ياد نگرفته ايم، پس از فوت وى، به شرط اعلميت، از او تقليد نماييم؟

پاسخ: نسبت به مسائلى كه در آنها از آن مجتهد تقليد نكرده ايد، بايد به مجتهد زنده رجوع نمايد.

[101] سؤال 101: شخصى با اجازۀ مجتهد زنده، بر فتواى مجتهدى كه فوت كرده، باقى مانده است. آيا اكنون مى تواند از مجتهد ديگرى تقليد نمايد؟

پاسخ: اگر مجتهد زندۀ اول، اعلم از دوم باشد، نمى تواند از دومى تقليد كند و

ص: 28

اگر دومى اعلم باشد، بايد به تقليد او عدول كند و اگر مجتهد زندۀ اول و دوم مساوى باشند، در مسألۀ بقا بر تقليد ميّت، بنا بر احتياط نمى تواند از مجتهد اول به دوم عدول كند؛ ولى در بقيۀ مسائل، جايز بودن تقليد از مجتهد دوم يا عدم جواز آن، بستگى به نظر مجتهد اول در مسألۀ بقا بر تقليد ميّت و فروع مسأله دارد.

[102] سؤال 102: تقليد و عمل به رساله هاى مراجع محترم تقليد متوفّا، بخصوص حضرت امام خمينى رحمه الله جايز است؟

پاسخ: در مسائلى كه در زمان زنده بودن، از ايشان در آن مسائل تقليد كرده اند، جايز است.

[103] سؤال 103: آيا در بقا بر تقليد ميّت نيز رجوع به مجتهد حىِّ اعلم لازم است؟

پاسخ: اگر اعلم با غير اعلم در اين مسأله موافق باشند و هر دو عادل باشند، تعيين لازم نيست.

[104] سؤال 104: همۀ مراجع تقليد فعلى، بقا بر تقليد ميّت را جايز مى دانند. آيا مى شود بدون رجوع به مرجع خاصّى بر تقليد ميّت باقى ماند؟

پاسخ: اگر بداند كه بقا بر تقليد ميّت را همه جايز مى دانند، رجوع به مجتهد معيّن لازم نيست؛ ولى در كيفيت بقا، بايد به نظر مجتهد اعلم عمل نمايد.

[105] سؤال 105: بنده مقلّد امام خمينى رحمه الله بوده ام و بعد از ايشان به فتواى آيت اللّه اراكى رحمه الله بر تقليد از امام باقى ماندم. آيا الآن هم مى توانم بر تقليد امام باقى بمانم؟

پاسخ: در مسائلى كه از ايشان در زمان حياتشان تقليد كرده ايد، مى توانيد باقى بمانيد.

[106] سؤال 106: شخصى مقلّد امام خمينى رحمه الله بوده و پس از ارتحال ايشان با تقليد از آيت اللّه اراكى رحمه الله در مسألۀ بقا بر تقليد ميّت، بر تقليد از امام رحمه الله باقى مانده است. در

ص: 29

صورتى كه اين فرد در زمان حيات آيت اللّه اراكى رحمه الله به جز مسألۀ بقا بر تقليد مجتهد ميّت، در مسأله ديگرى از ايشان تقليد ننموده باشد، آيا مى تواند در حال حاضر در مسائل ديگر، نظير تمام بودن نماز شخص كثير السفر از آيت اللّه اراكى رحمه الله تقليد نمايد، در صورتى كه بر اصل تقليد خود از امام رحمه الله نيز باقى باشد؟

پاسخ: نمى تواند.

[107] سؤال 107: حكم كسى كه از روى جهل، بدون اجازۀ مجتهد زنده، بر تقليد ميّت باقى بماند، چيست؟ اگر عمداً باقى بماند، عمل او صحيح است يا خير؟

پاسخ: بقا بر تقليد ميّت در مسائلى كه در زمان حيات مجتهد در آنها از وى تقليد كرده، جايز است، مگر اين كه مجتهد زنده، اعلم باشد.

سؤالات ديگر تقليد

[108] سؤال 108: اگر كسى در مسأله اى از فتواى مرجع تقليدش جويا شد، آيا مى توانيم با اين كه فتواى مرجع مورد نظر را مى دانيم، جواب سؤال را بر طبق فتواى مرجع ديگرى كه به نظر ما اعلم است، بدهيم يا بايد فتواى مرجع خودش را بگوييم؟

پاسخ: خير، نمى توانيد؛ ولى مى توانيد پاسخ او را ندهيد.

[109] سؤال 109: اگر كسى از طرف ميّت، عملى را انجام دهد، مثل حج نيابتى يا نماز استيجارى، آيا در مسائل مربوط، بايد از مرجعِ خود تقليد نمايد يا از مرجع تقليد ميّت؟

پاسخ: در فرض سؤال، به رأى مرجع خود عمل نمايد؛ ولى بهتر است به رأيى از ميان رأى اين دو مرجع كه با احتياط موافق تر است، عمل كند.

[110] سؤال 110: فتوا و حكم چه تفاوتى با يكديگر دارند؟

پاسخ: فتوا را مجتهد مى دهد و براى خودِ مجتهد و مقلّدين او واجب الإتّباع است نه براى ديگران؛ اما حكم را مجتهد بر طبق مصالح وقت صادر مى كند و

ص: 30

بر همه لازم است عمل كنند؛ ولى براى كسى كه مدرك حكم را مى داند و به نظر او صحيح نيست، حكمِ وجوبِ عمل، نافذ نيست. فتوا بيان حكم كلّى شرعى و از قبيل اخبار است؛ ولى حكم از قبيل انشاء است. تفاوت هاى ديگرى هم بين فتوا و حكم وجود دارد كه در محلّ خودش مورد بحث قرار گرفته است.

[111] سؤال 111: اگر در بين نماز مسأله اى پيش آيد كه مقلّد حكم آن را نمى داند، چه بايد بكند؟

پاسخ: اگر يكى از دو طرف، موافق با احتياط باشد و مكلّف آگاهى به راه احتياط داشته باشد، همان طرف را انتخاب كند، و گرنه به يكى از دو طرف عمل نمايد. چنانچه عمل او موافق با فتواى مرجعش بوده، صحيح است و اگر مخالف بوده، نماز را اعاده كند.

[112] سؤال 112: اگر دو طرف معامله، مقلّد دو مرجع باشند كه يكى حكم به صحّت اين معامله و مجتهد ديگر حكم به بطلان آن مى كند، متعاملين چگونه رفتار كنند؟

پاسخ: ترتيب آثار صحّت، نسبت به قائل به صحّت، جايز است.

[113] سؤال 113: به فتواى مرجع تقليد زن، كارى واجب يا حرام نيست؛ ولى به فتواى مرجع تقليد شوهرش آن كار، واجب يا حرام است. آيا در اين صورت شوهر مى تواند همسر خود را به انجام دادن يا ترك كردن آن كار مجبور نمايد؟

پاسخ: در فرض سؤال، شوهر حقّ مجبور كردن ندارد.

[114] سؤال 114: فردى كه از مرجع تقليد، داراى اجازه در بعضى از امور است، آيا پس از فوت نمودن مرجع، لازم است كه براى ابقاى اجازۀ خود به مجتهد زنده رجوع كند يا خير؟

پاسخ: لازم است.

[115] سؤال 115: آيا مقلّد مى تواند به روايات شريفه اى كه در مثل كتب اربعۀ شيعه در

ص: 31

مسائل حلال و حرام وجود دارد، عمل نمايد؟

پاسخ: غير مجتهد، در باب تكاليف، نمى تواند رأساً به فهم خود از روايات عمل كند.

[116] سؤال 116: نظرتان را در مورد مسألۀ ولايت فقيه و مطلقه يا عدم مطلقه بودن آن بيان فرماييد.

پاسخ: اصل ولايت فقيه مسلّم است؛ ولى تفصيل آن در اين جا ميسّر نيست.

[117] سؤال 117: آيا تبعيت از ولايت فقيه در احكامِ موضوعات سياسى لازم است؟

پاسخ: تبعيت از فقيه اعلم جامع الشرائط، در تمام احكام لازم است.

[118] سؤال 118: اگر در جايى (مانند شركت در انتخابات) بين ولى فقيه و ديگر مراجع، اختلاف نظر پيش آيد، حكم چيست؟

پاسخ: هر كس از مرجع تقليد خودش كسب تكليف نمايد.

[119] سؤال 119: اگر زن انسان يا غير او، تقاضاى تعليم مسائل اعتقادى و احكام شرعى را نمايند، آيا تعليم دادن، واجب است؟

پاسخ: تعليم مسائل اعتقادى و واجبات و محرّمات شرعى، هنگام طلب كردن، واجب كفايى است و در اين مسأله فرقى بين زن انسان و ديگران نيست.

[120] سؤال 120: اگر زن يا بچه يا ارحام و فاميل كسى، آموزش و تعليم مسائل فقهى و احكام شرعى را از او طلب نكنند، آيا آموزش بر او واجب مى شود؟

پاسخ: اگر از او طلب نكنند، تعليم و آموزش دادن بر او واجب نمى شود.

[121] سؤال 121: آيا عمل نكردن به دستور احتياط واجب، موجب گناه و عقاب است؟

پاسخ: اگر احتياط، مطابق با واقع نباشد، عقاب ندارد؛ ليكن چون واقع براى ما معلوم نيست، عمل به احتياط لازم است.

ص: 32

[122] سؤال 122: الف. آيا احتياط واجب، به معنى احتمال واجب يا حرام بودنِ يك مسأله در نظر فقيه است؟ مثل اين كه احتمال واجب يا حرام بودن آن، بين چهل تا شصت در صد است؟

پاسخ: احتياط واجب، گاهى احتياط در فتواست و گاهى فتوا به احتياط. فتوا به احتياط در مورد شك در مكلّفٌ به، و شك در سقوط تكليف قطعى است؛ اما احتياط در فتوا به معناى احتياط فقيه در فتوا به خاطر عدم اطمينان به دليل شرعى است و تفصيل آن را در كتاب هاى اصول فقه مى توان ملاحظه كرد.

ب. فرق بين احتياط در فتوا و فتواى به احتياط چيست و در كدام يك از آنها مقلّد مى تواند به غير مراجعه كند؟

پاسخ: فرق آن دو در پاسخ قسمت «الف» آمده است. در احتياط در فتوا مى توان به غير رجوع كرد؛ اما در فتواى به احتياط نمى توان به ديگرى رجوع نمود و بايد به فتواى مرجع عمل شود.

عمل به احتياط

[123] سؤال 123: آيا براى فرد غير مجتهد، عمل به احتياط نيز احتياج به تقليد دارد؟

پاسخ: لازم است مكلّف، در خصوص مسألۀ جواز و عدم جواز احتياط، مجتهد يا مقلّد باشد ولكن اگر بدون اجتهاد و تقليد احتياط كند، مجزى است.

[124] سؤال 124: آيا احتياط نمودن به نحوى كه مستلزم تكرار عمل باشد، جايز است يا خير؟

پاسخ: اشكال ندارد.

[125] سؤال 125: در برخى موارد، مجتهدى در بيان مسأله اى نظر قطعى مى دهد؛ اما مجتهدين ديگر احتياط مى كنند. در اين گونه موارد، آيا مى توان از مجتهدى پيروى

ص: 33

كرد كه نظر قطعى داده يا بايد به رأى اكثريت توجه كرد؟ و در اين حالت كسى كه مى خواهد عمل به احتياط كند، چگونه بايد عمل كند؟

پاسخ: عمل به احتياط، عبارت از اين است كه مقلّد عملى را انجام دهد كه بداند برئ الذمّه شده است و اگر آن ممكن نشد يا نتوانست آن را تشخيص دهد، در مواردى كه برخى از مجتهدين فتوا مى دهند و برخى احتياط مى كنند، مى تواند از آن كه فتوا مى دهد، تقليد كند و اكثريت مُرجّح نيست.

[126] سؤال 126: در فاصلۀ فوت مرجع تقليد و تعيين مرجع جديد، مكلّف چگونه بايد عمل كند؟

پاسخ: مى تواند عمل به احتياط كند و اگر احتياط ممكن نباشد، مى تواند تا علم به اعلم پيدا كند، در تقليد ميّت باقى بماند.

[127] سؤال 127: آيا براى شخصى كه عمل به احتياط مى كند، حدود دايرۀ احتياط، بين فتاواى همۀ فقهاى زنده است يا اين كه داخل كردن فتاواى فقهاى گذشته نيز واجب است؟

پاسخ: كسى كه عمل به احتياط مى كند، اگر خواهان درك واقع است، بايد در ميان جميع احتمالات، احتياط كند و اگر مقصودش درك حجّت است، احتياط بين فتاواى مجتهدين زنده كه احتمال اعلميت آنان وجود دارد، كافى است.

ص: 34

طهارت

اشاره

ص: 35

ص: 36

احكام آب ها

[128] سؤال 1: آب چاهى كه با پمپ كشيده و در جوى آب جارى مى شود، در حكم آب چاه است يا آب جارى؟

پاسخ: آب چاه با آب جارى، يك حكم دارند.

[129] سؤال 2: اگر در ظرفى آب قليل باشد و بعد با آب بسيار باريكى كه از شير مى ريزد به آب كر وصل شود، آيا اين مقدار اتصال، كافى است تا حكم كر را پيدا كند يا خير؟

پاسخ: به هر صورتى كه اتصال صدق كند، كافى است و حكم آب كر را پيدا مى كند.

[130] سؤال 3: گاهى آبى كه از شير منازل خارج مى شود، به سبب اضافه كردن كُلُر براى ضدّ عفونى نمودن، رنگ آن كاملاً تغيير مى كند؛ ولى با مختصرى مكث كردن به رنگ طبيعى بر مى گردد. آيا تطهير، وضو و غسل با اين آب (در حالت اول) صحيح است؟

پاسخ: آب به واسطۀ اضافه كردن كُلُر از مطلق بودن خارج نمى شود و وضو و غسل و تطهير با آن صحيح است، مگر آن كه به حدّى اضافه شده باشد كه به مخلوط آن دو (به نحو مطلق و بدون قيد) آب گفته نشود.

[131] سؤال 4: آب كر يا قليلى كه به سبب نجاست، بو يا رنگ يا مزۀ آن تغيير كرده است، اگر به خودى خود، بو و رنگ و مزۀ آن به حالت سابق برگردد، پاك مى شود يا نه؟

ص: 37

پاسخ: پاك نمى شود.

[132] سؤال 5: آيا با آبى كه شك در مضاف يا غصبى بودن آن داريم، مى توانيم رفع حَدَث يا خَبَث كنيم؟

پاسخ: اگر شك در مضاف و مطلق بودن آب وجود داشته باشد، نمى شود با آن رفع حَدَث و خَبَث نمود، مگر آن كه آب، قبلاً مطلق باشد؛ اما نسبت به غصبى بودن، اگر آب، صاحب داشته باشد، بايد احراز رضايت شود، مگر در نهرهاى بزرگ كه در صورت شك هم تصرّف جايز است و اگر معلوم نباشد آب، صاحب دارد يا نه و صرفاً احتمال غصبى بودن و مباح بودن وجود داشته باشد، مى توان از آن استفاده كرد. البته روشن است كه منع استفاده از آب غصبى براى رفع نجاست، صرفاً تكليفى است، والّا نجاست رفع مى شود.

[133] سؤال 6: در نجاست آب پاكى كه در اختيار ما بوده است، شك كرده ايم. آيا مى توانيم با آن آب، غسل و وضو به جا آوريم يا ازالۀ نجاست كنيم؟

پاسخ: بلى، مى توانيد.

[134] سؤال 7: در بعضى از كشورهاى خارجى، آب فاضلاب را تصفيه نموده، دوباره مورد استفاده قرار مى دهند. آيا خوردن اين آب جايز است؟ وضو و غسل با آن و استفاده هاى ديگر چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر آبِ نجس شده را تصفيه كنند و به كُر و يا آب لوله كشىِ جارى متصل نمايند، پاك مى شود و وضو و غسل و آشاميدن مانعى ندارد و اگر يقين به نجاست آن ندارند، محكوم به طهارت است.

[135] سؤال 8: اگر بعد از تطهير بدن، با آب قليل غسل جنابت كنيم، حكم آبى كه به سبب غسل كردن از بدن جدا مى شود، از نظر نجاست و پاكى و از جهت استعمال دوباره چيست؟

ص: 38

پاسخ: نجس نيست و استعمال دوباره آن در غسل و يا وضو اشكال ندارد، مگر اين كه پس از غسل، مضاف شود.

[136] سؤال 9: آيا با آب استنجاء، مى توان وضو و غسل به جا آورد يا نجاستى را برطرف نمود؟

پاسخ: با آب استنجاء، وضو گرفتن و غسل كردن صحيح نيست. رفع نجاست هم با آب استنجاء، خالى از اشكال نيست.

نجاسات

چيزهاى نجس

بول (ادرار)

[137] سؤال 10: كسى كه حتى بعد از استبراء، قطراتى بول از او خارج مى شود، چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: اگر يقين دارد كه بول است، بايد تطهير كند؛ ولى اگر وسوسه باشد، نبايد به آن اعتنا كند.

[138] سؤال 11: اگر در لباس انسان رطوبتى پيدا شود، از كجا بفهمد كه بول است يا رطوبتى ديگر؟

پاسخ: اگر يك طرفِ احتمال، رطوبتِ پاك باشد، اجتناب لازم نيست. البته اگر بعد از بول يا منى استبراء نكرده باشد و رطوبت مشتبهى خارج شود، اجتناب لازم است، حتى اگر به لباس هم نرسيده باشد.

[139] سؤال 12: حكم رطوبت يا چرك هايى كه از مخرج بول و غائط خارج شده و مى دانيم كه بول و غائط و منى نيست يا شك داريم كه يكى از اين سه تاست يا شك

ص: 39

داريم كه مخلوط با يكى از اينهاست، از نظر طهارت و پاكى و باطل كردن وضو و غسل چگونه است؟

پاسخ: اگر مى دانيد كه بول و غائط نيست، ولو احتمال اختلاط بدهيد، محكوم به طهارت است و مبطل نيست و اگر احتمال بول يا منى بدهيد، به حسب استبراء فرق مى كند. اگر استبراء نكرده، نجس و مبطل است و با احتمال غائط بودن، حكم به طهارت مى شود و مبطل نيست.

[140] سؤال 13: اگر ترشحى از داخل توالت به لباس انسان سرايت كند، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر اطمينان به نجاست آن رطوبت نداشته باشد، محكوم به پاكى است.

[141] سؤال 14: آيا گذاردن پا بر مكانى كه با بول نجس شده، باعث نجاست پا مى شود؟

پاسخ: اگر رطوبتى از پا به آن مكان يا از آن مكان به پا سرايت كند، پا نجس مى شود، وگرنه تماس بدون سرايت رطوبت، باعث نجاست نمى گردد.

[142] سؤال 15: شنا كردن در استخرهايى كه احياناً ممكن است آلوده به بول باشد، چه صورتى دارد؟

پاسخ: اشكال ندارد.

غائط (مدفوع)

[143] سؤال 16: وطى حيوان حلال گوشت، توسط حيوان ديگرى غير از جنس خودش از حلال گوشت يا حرام گوشت يا توسط انسان غير بالغ، تأثيرى در حكم بول و غائط و گوشت آن حيوان دارد يا خير؟

پاسخ: حيوان حلال گوشت، به وطى حيوان ديگر، گوشتش حرام نمى شود؛ ولى به وطى انسان، گوشت آن حرام مى شود و فرقى بين انسان بالغ و غير بالغ نيست و بول و غائط آن نيز بنا بر احتياط واجب به واسطۀ وطى انسان، نجس

ص: 40

مى شود.

[144] سؤال 17: اگر چيزى را كه انسان فرو مى برد، بدون هضم شدن و به صورت اوليه از مخرج غائط خارج شود (مثل، نخود، لپه، هستۀ خرما و هستۀ بعضى ميوه ها، مانند گيلاس و آلبالو)، آيا اين چيزها غائط محسوب مى شود و نجس است و وضو را باطل مى كند يا اين طور نيست؟

پاسخ: خود آنها غائط حساب نمى شوند و مبطل وضو و غسل نيستند؛ ولى اگر همراه با نجاست باشند، نجس هستند و قهراً وضو نيز به جهت خارج شدن نجاست، باطل مى شود.

[145] سؤال 18: آبى كه گاهى از مخرج غائط خارج مى شود، ولى رنگ و بوى نجاست را ندارد، پاك است يا نجس؟

پاسخ: چنانچه مخلوط به نجاست نباشد، پاك است.

[146] سؤال 19: گندم يا برنجى كه در آن فضلۀ موش پيدا شده است، آيا لازم است قبل از آرد كردن آنها مورد جستجو قرار گيرند تا اگر فضلۀ ديگرى در آنها وجود دارد، جدا شود يا لازم نيست؟

پاسخ: با شك در بودن فضلۀ موش ديگرى در بقيۀ گندم و يا برنج و يا حبوبات ديگر، جستجو و تفحّص لازم نيست و آرد آن، محكوم به طهارت است.

[147] سؤال 20: اگر در نان پخته شده، فضلۀ موش يا چيز نجس ديگرى پيدا شود، حكم آن چيست؟

پاسخ: اگر احتمال عقلايى داده شود كه فضلۀ موش و يا نجاست ديگر، روى نان افتاده است، در اين صورت از موضعِ ملاقات اجتناب شود و بقيۀ نان، محكوم به طهارت است.

ص: 41

[148] سؤال 21: فضلۀ لاك پشت از نظر نجاست و پاكى چه حكمى دارد؟

پاسخ: چون ظاهراً لاك پشت دم سائله ندارد، فضله اش نجس نيست؛ ولى احتياط، در اجتناب كردن است.

[149] سؤال 22: مدتى قبل استفتايى دربارۀ فضلۀ لاك پشت پرسيدم و جواب فرموديد:

«چون لاك پشت دم سائله ندارد، فضله اش نجس نيست؛ ولى احتياط، در اجتناب كردن است». اكنون بفرماييد كه آيا اين احتياط، از باب شبهۀ موضوعيه است (كه اگر علماى طبيعى لاك پشت را داراى دَم سائله بدانند، فضله اش نجس مى شود) يا شبهۀ حكميه است؟

پاسخ: اين احتياط از باب شبهۀ موضوعيه است و اگر ثابت شود كه دم سائله دارد، فضله اش نجس است.

مَنى

[150] سؤال 23: گاهى بعد از بول، آبى غليظ و هم رنگ با منى خارج مى شود. حكم آن چيست؟

پاسخ: اگر يقين ندارد كه منى است، غسل ندارد و اگر مى داند بول هم نيست، پاك است؛ ولى اگر استبراء ننموده و احتمال مى دهد بول است، حكم بول را دارد.

[151] سؤال 24: كسى بعد از خروج منى بول نموده؛ ولى استبراء نكرده و بعد، آب مشكوكى كه مشتبه بين بول و منى و آب پاك است، خارج شده است. آيا بايد غسل كند يا وضو بگيرد يا اين كه وظيفه اى ندارد؟

پاسخ: آب مشكوك در فرض سؤال، در حكم بول است؛ ولى اگر يقين داشته باشد كه بول نيست، محكوم به طهارت است و وظيفه اى ندارد.

[152] سؤال 25: آيا مايع زلال و بى رنگى كه قبل از منى و معمولاً با شهوت از انسان خارج

ص: 42

مى شود، پاك است يا باعث جنابت مى شود؟

پاسخ: مايعى كه قبل از منى خارج مى شود، پاك است و موجب جنابت نمى شود.

[153] سؤال 26: جوانى هستم كه تازه ازدواج كرده و در حال عقد به سر مى برم. گاهى بر اثر ملاعبه با همسرم، آبى بدون فشار و به صورت قطره قطره خارج مى شود. آيا اين آب، پاك است يا نجس است و غسل لازم دارد يا خير؟

پاسخ: آبى كه از مرد به هنگام ملاعبه خارج مى شود، اگر نشانه هاى منى را كه در توضيح المسائل آمده، نداشته باشد، حكم منى را ندارد.

[154] سؤال 27: مايع سفيد لزج مانندى كه به مقدار كم از رحم زن، به هنگام ملاعبه با همسر خارج مى شود، حكم منى را دارد يا خير؟

پاسخ: رطوبتى كه از زن خارج مى شود، چنانچه نشانه هاى منى را كه در رساله ذكر شده، نداشته باشد، حكم منى را ندارد و پاك است.

[155] سؤال 28: خصوصيات «مَذْى»، «وَذْى» و «وَدْى» چيست و آيا پاك هستند يا نجس و خروج آنها موجب بطلان وضو مى شود يا خير؟

پاسخ: راجع به خصوصيات، به توضيح المسائل (مسألۀ 245) مراجعه كنيد؛ ولى اين آب ها طاهرند و وضو را باطل نمى كنند.

[156] سؤال 29: اگر كسى در ميهمانى جنب شد و به واسطۀ آن، رختخواب نجس گرديد، آيا واجب است ميزبان را مطلع كند؟

پاسخ: واجب نيست.

خون

[157] سؤال 30: مايعى كه پس از طهارت و برطرف كردن خون، محل زخم را فرا مى گيرد، چه حكمى دارد؟

ص: 43

پاسخ: اگر خون و يا مايعى كه با خون مخلوط است، نباشد، محكوم به طهارت است.

[158] سؤال 31: آيا رطوبت ها يا چركى كه از زخم يا دمل خارج مى شود، نجس است؟

پاسخ: اگر خونى به همراه آن نباشد و با خون و نجاست اطراف زخم برخورد نكرده باشد، محكوم به طهارت است.

[159] سؤال 32: آيا جدارى كه روى زخمها به وجود مى آيد و معمولاً متشكل از خون و ترشحات زخم است، حكم نجاست را دارد يا نه؟

پاسخ: چنانچه خون در زير پرده اى (ولو نازك) قرار گرفته يا استحاله شده باشد و لايه اى كه به آن خون گفته نمى شود، تشكيل شده باشد، حكم نجاست ندارد.

[160] سؤال 33: تماس با خون خشك شدۀ روى زخم، چه حكمى دارد؟

پاسخ: تماس بدون رطوبت، باعث نجس شدن نمى شود؛ ولى تماس با رطوبت با خودِ خون، موجب نجس شدن مى شود، مگر اين كه خون در زير پوست باشد.

[161] سؤال 34: تماس با خون مردۀ زير ناخن يا زير پوست چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر زير ناخن يا زير پوست است و تماس مستقيم با آن حاصل نمى شود، تماس با آن باعث نجاست نمى شود.

[162] سؤال 35: گاهى در عمل خونگيرى، سوزنِ سرنگ به داخل رگ فرو مى رود و به خون آغشته مى شود؛ ولى به علت اين كه خون به داخل سرنگ جريان نمى يابد يا مقدار آن كافى نيست، لازم مى شود كه از محلّ ديگرى مبادرت به خونگيرى شود. آيا در اين صورت سوزن نجس مى شود؟

پاسخ: اگر خون به همراه سوزنِ سرنگ بيرون نيامده باشد و بر روى سوزن مشاهده نشود، تماس در داخل اشكال ندارد و سوزنِ سرنگ نجس نمى شود.

ص: 44

[163] سؤال 36: فرو بردن خونى كه از لاى دندان ها (به واسطۀ بيمارى يا مسواك كردن) مى آيد، چه حكمى دارد؟

پاسخ: خوردن خون، حرام است و چنانچه در آب دهان از بين برود، بنا بر احتياط بايد از خوردن آب دهان نيز اجتناب شود.

[164] سؤال 37: خونى كه از بين دندان ها بيرون مى آيد يا خونى كه از خارج دهان وارد آن مى شود و هر كدام با آب دهان مخلوط مى شود و از بين مى رود، آيا باعث نجس شدن دهان و آب دهان مى شود و آيا مى توان آب دهان را فرو برد يا بايد بيرون ريخت؟

پاسخ: در هر دو صورت، اگر در آب دهان مستهلك شود، پاك است؛ ولى فرو بردن آن، محلّ اشكال است و در صورت دوم بهتر است كه دهان نيز آب كشيده شود.

[165] سؤال 38: اگر حيوان حلال گوشتى را با تيراندازى صيد كنيم، آيا خونى كه در بدن حيوان باقى مانده است، پاك است يا نجس؟

پاسخ: احتياط واجب، اجتناب از آن است.

[166] سؤال 39: بعد از ذبح حيوان حلال گوشت، شك مى كنيم خونى كه در بدن حيوان است، باقى ماندۀ خون حيوان است يا خون هنگام ذبح است كه به داخل بدن حيوان برگشته است. در اين صورت، وظيفه چيست؟

پاسخ: در فرض سؤال، اقوى پاك بودن خون است.

[167] سؤال 40: اگر حيوان حرام گوشت را ذبح شرعى كنيم و خون متعارف از بدن او خارج شود، آيا خون باقى مانده در بدن حيوان (مانند خون باقى مانده در بدن حيوان حلال گوشت)، پاك است؟

پاسخ: خون باقى مانده در بدن حيوان حرام گوشت، به احتياط واجب نجس است.

ص: 45

مردار

[168] سؤال 41: گاهى بافت هاى مُردۀ مجاورِ عضو زنده و سالم، براى مراقبت و جلوگيرى از عفونت، بريده و جدا مى شود. تماس با اين بافت ها چه حكمى دارد؟

پاسخ: اجزاى جدا شده از زنده، نجس است، هر چند قبل از جدا شدن، مرده باشد، مگر اجزايى كه روح در آنها دميده نشده باشد، مثل مو و ناخن.

[169] سؤال 42: آيا بيخ مويى كه به واسطۀ كندن از بدن و به همراه احساس درد، جدا شده، پاك است يا نجس؟

پاسخ: بيخ مو، مثل بقيۀ آن پاك است، مگر آن كه همراه جزئى كه روح دارد كنده شده باشد كه با جدا كردن آن و آب كشيدن، مو پاك مى شود.

[170] سؤال 43: گاهى جدا كردن پوست هايى كه كاملاً به بدن متصل است و لازم مى شود كه آنها را جدا كنيم (مثل پوست پاشنه يا پوست هاى كنارۀ ناخن ها)، به مانند چيدن مو است و با هيچ گونه درد و سوزشى همراه نيست. آيا اين پوست هاى جدا شده، نجس است؟

پاسخ: اگر بسيار كوچك باشد، نجس نيست.

[171] سؤال 44: بچۀ سقط شده كه چهار ماه آن تمام نشده است، پاك است يا نجس؟ و آيا لمس نمودن آن، موجب غسل مى شود يا خير؟

پاسخ: بنا بر احتياط نجس است؛ ولى غسل مسّ ميّت، به جهت لمس نمودن آن، مستحب است، نه واجب.

[172] سؤال 45: آيا تماس اشياى خيس با بدن ميّت، قبل و بعد از سرد شدن بدن، باعث نجاست آن چيزها مى شود؟

پاسخ: تماس چيزهاى خيس با بدن ميّت، موجب نجاست آنها مى شود، خواه قبل از سرد شدن بدن ميّت باشد و يا بعد از سرد شدن بدن او، به شرط اين كه

ص: 46

قبل از اغسال ثلاثه باشد.

[173] سؤال 46: اگر در بيابان به استخوانى برخورد كرديم كه معلوم نيست مربوط به انسان است يا حيوان، نجس است يا پاك؟ و همچنين اگر به پوست حيوانى برخورد كرديم، چه حكمى دارد؟

پاسخ: در مفروض سوال، استخوان محكوم به طهارت است. همچنين اگر احتمال بدهيم پوست حيوان، از حيوانى است كه خون جهنده ندارد، پاك است.

[174] سؤال 47: حيوان مرده اى (مثل مار) كه نمى دانيم خون جهنده داشته است يا نه، پاك است يا نجس؟

پاسخ: پاك است.

[175] سؤال 48: آيا پوست حيوانى كه ذبح شرعى نشده، با دبّاغى پاك مى شود؟ در صورت پاك نشدن، آيا راهى براى پاك شدن آن وجود دارد؟

پاسخ: پوست حيوانى كه ذبح شرعى نشده، راهى براى پاك شدن ندارد.

[176] سؤال 49: آيا مى توان گوشت يا پوست حيوان حلال گوشت را از شخصى كه معلوم نيست كافر است يا مسلمان، خريدارى نموده و مورد استفاده قرار داد؟

پاسخ: در مملكت اسلامى، در حكم خريد از مسلمان است و در مملكت غير اسلامى، در حكم خريد از كافر است.

[177] سؤال 50: حكم استفاده از كفش و كيف ساخته شده از چرم طبيعى كه در كشورهاى اروپايى ساخته مى شود، چگونه است و آيا پاك هستند يا خير؟

پاسخ: كفش و كيف ساخته شده از چرم طبيعى كه از بازار مسلمانان خريدارى مى شود و يا از دست مسلمانى كه مقيّد به جهات شرعى است، گرفته مى شود، پاك است؛ ولى اگر از كافر يا بازار كفّار گرفته شود و خريدار، رسيدگى نكند كه از حيوانى است كه به دستور شرع ذبح شده يا نه، محكوم به نجاست است.

ص: 47

[178] سؤال 51: بعضى از بلاد كفر، پوست و چرم فراوانى از كشورهاى اسلامى خريدارى مى كنند و با آن كيف و كفش و... مى سازند، به نحوى كه احتمال داده مى شود اين گونه وسايل كه در بازار آنها موجود است، از پوست حيوان مذكّى تهيه شده باشد. با اين فرض، اين وسايل پاك هستند يا نجس؟

پاسخ: در حكم ميته و نجس است.

[179] سؤال 52: آيا با شكار كردن، حيوان حرام گوشت، تذكيه مى شود و مى توان از پوست آن استفاده كرد؟ خونى كه در بدن حيوان باقى مانده، پاك است يا نجس؟

پاسخ: در غير سگ و خوك، اگر حيوان حرام گوشتى را كه مانند گرگ و پلنگ، درنده و گوشتخوار است، به دستورى كه در احكامِ سربريدن ذكر شده، سر ببُرند يا با تير و مانند آن شكار كنند، تمام بدن، حتى اجزاى داخلى آن پاك است؛ ولى از خون باقى مانده، بنا بر احتياط بايد اجتناب شود. البته گوشت آن حلال نمى شود؛ اما ساير انتفاعات، جايز است، مگر به حسب مورد، منع خاصّى داشته باشد؛ ولى اگر با سگ شكارى آن را شكار كرده باشند، پاك شدن بدن هم محلّ اشكال است.

كافر
اشاره

[180] سؤال 53: آيا مطلقاً قائل به طهارت انسان هستيد؟

پاسخ: نظر اين جانب اين گونه نيست و تفصيل مطلب، در توضيح المسائل (بحث كافر در بخش نجاسات) آمده است.

[181] سؤال 54: آيا انكار ضرورى دين يا ضرورى مذهب، به جهت اين كه ضرورى دين يا ضرورى مذهب است، موجب ارتداد مى شود يا به جهت اين كه موجب تكذيب پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است؟

پاسخ: انكار ضرورى دين يا ضرورى مذهب از طرف مسلمان، در صورتى كه انكار كننده بداند كه ضرورى دين يا ضرورى مذهب است و موجب انكار خدا

ص: 48

يا توحيد يا نبوّت گردد، موجب ارتداد است.

[182] سؤال 55: آيا انكار معاد، موجب كفر مى گردد؟

پاسخ: وقتى موجب كفر مى شود كه منكر معاد، ملتفت باشد كه معاد از ضروريات دين است و انكار آن، موجب انكار خدا، توحيد و يا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گردد.

[183] سؤال 56: آيا احكام سابّ الائمّه با سابّ النبى يكى است؟

پاسخ: سابّ الائمه، مانند سابّ النبى نجس است؛ چون سب، مستلزم ناصبى شدن است و واجب است سب كننده، كشته شود، مگر آن كه خطرى خودِ كشنده را تهديد كند.

[184] سؤال 57: آيا صرفِ گفتار، موجب كفر و ارتداد است يا عمل هم موجب ارتداد مى گردد؟

پاسخ: قول، دلالت بر ارتداد مى كند؛ ولى صرف عمل به تنهايى، دلالت بر ارتداد ندارد.

[185] سؤال 58: مسلمان مكلّفى (مرد يا زن) كلماتى را بر زبان جارى مى كند كه موجب ارتداد مى شود؛ ولى ملتفت اين مطلب نيست و اگر ملتفت بود، هرگز اين كلمات را بر زبان جارى نمى كرد. آيا بعد از گفتن اين كلمات، حكم به ارتداد او مى شود يا در جميع احكام، حكم مسلمان را دارد؟

پاسخ: مجرد گفتن اين كلمات، با عدم توجه به معناى آن، موجب ارتداد نمى شود؛ بلكه انكار خداوند متعال يا وحدانيت خداوند يا نبوّت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله يا انكار چيزى كه از دين است و علم دارد كه جزء دين است و انكار آن مستلزم انكار خدا، توحيد يا نبوّت باشد، باعث ارتداد مى گردد.

[186] سؤال 59: كسى كه به طور شوخى و نه از روى قصد واقعى، بعضى از كارهاى

ص: 49

خداوند يا پيامبر اكرم يا ائمۀ اطهار عليهم السلام را مسخره مى كند، پاك است يا نجس؟

پاسخ: گفتار و يا كارهاى شوخى او اگر موجب شك در كفر او گردد، به كفر او حكم نمى شود - نعوذ باللّه من إضلال الشيطان و التمسخر بأفعال اللّه - و اين كار خوبى نيست.

[187] سؤال 60: مردى كه بى دين است يا از بين اصول دين، فقط خدا را قبول دارد، در صورتى كه اظهار عقيده نكند، آيا به صرفِ داشتن موى بلند سر، مى توان او را مؤاخذه نمود؟

پاسخ: در فرض سؤال، احكام مرتد بر او جارى نمى گردد و صرفِ بلندى موى سر، موجب مؤاخذه نمى شود.

[188] سؤال 61: پدرم كه پدر و مادر او مسلمان بودند، در اواخر عمر در يك مقطع از زمان، متهم به بهائيت مى شود و سپس فوت مى نمايد و در قبرستان مسلمانان دفن مى گردد. با توجه به مسلمان بودن او قبل از اتهام، و دفن در قبرستان مسلمانان، آيا وى محكوم به اسلام است يا خير؟

پاسخ: در مفروض سؤال، اگر بهائيت او ثابت نشده باشد، محكوم به اسلام است.

[189] سؤال 62: رابطۀ مسلمانان با دو گروه وهّابيت و بهائيت، چگونه بايد باشد؟

پاسخ: اگر افراد، آگاهى و توانايى لازم را نداشته باشند و خطر انحراف وجود داشته باشد، اشكال دارد و بهايى ها نجس هستند.

[190] سؤال 63: با شخصى كه نمى دانيم كافر است يا مسلمان، از جهت نجاست و پاكى چگونه برخورد كنيم؟

پاسخ: تفحّص لازم نيست و بنا بر طهارت، گذارده مى شود.

[191] سؤال 64: بچه اى كه از زن و مرد مسلمان و به سبب زنا به وجود مى آيد، آيا مانند

ص: 50

ديگر مسلمانان، پاك است؟

پاسخ: پاك است.

[192] سؤال 65: در مسألۀ 93 توضيح المسائل آمده است كه بچۀ مرتدّ ملّى و مرتدّ فطرى پاك است. آيا بچۀ مورد نظر، فرزندى است كه قبل از ارتداد به دنيا آمده است يا فرزند بعد از ارتداد را هم شامل مى شود؟

پاسخ: شامل موردى كه مرتد، كافر غير كتابى شود و پس از آن، نطفه منعقد شده باشد، نمى گردد.

[193] سؤال 66: آيا ولد الزنا كه از دو كافر به وجود آمده، پاك است يا نجس؟

پاسخ: اگر ولد الزنا از دو كافرِ غير اهل كتاب به وجود آمده باشد، بنا بر احتياط محكوم به نجاست است تا وقتى كه مسلمان يا اهل كتاب شود.

[194] سؤال 67: در مسألۀ 95 توضيح المسائل فرموده ايد: «نجاست كافر يك دستور فرهنگى و سياسى براى پرهيز از معاشرت و تحت تأثير واقع شدن و آلودگى انديشه ها و سلطۀ كفّار بر مسلمانان است». حال اگر در رابطه با بعضى از كفّار، قضيه به عكس باشد و شخص مسلمان بتواند كافر را تحت تأثير قرار دهد، آيا حكم نجاست چنين كافرى در رابطه با اين مسلمان برداشته مى شود؟

پاسخ: خير؛ زيرا همان طور كه در رساله ذكر شده، اين جهت، حكمت است نه علت، و حكمت، در غالب و نوع افراد است؛ ولى حكم، در جميع موارد جارى است، بر خلاف علت منحصر كه حكم، داير مدار آن است.

اهل كتاب

[195] سؤال 68: تعريف و محدودۀ اهل كتاب و مصاديق آن را بيان فرماييد.

پاسخ: يهودى و اقسام آن و نصرانى واقسام آن و زرتشتى و اقسام آن، اهل كتاب هستند.

ص: 51

[196] سؤال 69: آيا اهل كتاب پاك اند يا نجس؟ هندوها، بودايى ها، مشركين، كفّار، وهّابى ها، دراويش، و خوارج چه طور؟

پاسخ: به نظر اين جانب اهل كتاب، يعنى يهوديان، مسيحيان و زرتشتيان پاك اند و مشركين به تمام اقسامشان نجس اند. وهّابى ها و صوفيان نيز اگر ناصبى نباشند و همچنين چيزى را كه مى دانند جزء دين است و انكار آن موجب انكار توحيد يا رسالت مى شود، انكار نكنند، نجس نيستند.

[197] سؤال 70: نظر حضرت عالى در ارتباط با طهارت و يا نجاست اهل كتاب چيست؟

پاسخ: اهل كتاب طهارت ذاتى دارند و نجاست آنها عرضى است. پس اگر شخصى علم نداشته باشد كه آنها به وسيلۀ شراب يا نجاسات ديگر نجس شده اند، مى تواند معاملۀ طهارت با آنها بكند.

[198] سؤال 71: معاشرت مسلمانان با پيروان ديگر اديان الهى (مسيحى، يهودى و زرتشتى)، از نظر شارع مقدّس چگونه است؟ آيا از غذاها و نان آنها مى توان مصرف كرد؟

پاسخ: به نظر اين جانب، اهل كتاب طهارت ذاتى دارند. بنا بر اين اگر غذاى آنها متنجّس نشده باشد، استفاده از آن بى اشكال است، مگر در مورد گوشت كه بايد اطمينان به مأكول بودن و تذكيۀ آن وجود داشته باشد و معاشرت با آنها در صورتى كه خطر تأثير پذيرى و انحراف نداشته باشد، اشكال ندارد.

[199] سؤال 72: معاشرت با اهل كتاب و هم غذا شدن با آنها چه حكمى دارد؟

پاسخ: اهل كتاب پاك هستند و نجاست عرضى دارند و معاشرت زياد و هم غذا شدن با آنها روا نيست.

[200] سؤال 73: فرقه اى از صابئين در خوزستان مى باشند، آيا اين افراد، اهل كتاب هستند؟ نظر مباركتان در مورد پاكى و نجاست آنان چيست؟

ص: 52

پاسخ: اين فرقه، در اول انقلاب به تهران آمدند و ادعا كردند كه ما از صابئين هستيم و اهل كتابيم و ما را نيز جزء اقليت هاى مذهبى به حساب آوريد. چون دليل كافى براى گفته هايشان نداشتند، سخنشان مورد قبول واقع نشد و اگر كافرِ غير كتابى بودنِ آنها معلوم نباشد، محكوم به طهارت هستند.

شراب، الكل و...

[201] سؤال 74: اگر با شراب، كارى كنيم كه ديگر مست كننده نباشد، آيا پاك و خوردن آن حلال مى شود؟ و اگر با مايع پاكى كه مست كننده نيست، كارى كنيم كه مست كننده شود، آيا نجس و خوردنش حرام مى شود؟

پاسخ: در فرض اول، پاك نمى گردد و خوردنش حرام است و در فرض دوم، نجس مى شود و خوردن آن حرام است.

[202] سؤال 75: اگر با مخلوط كردن الكل سفيد با آب، مايع مست كننده به دست آيد، با اين فرض، آيا الكل سفيد، پاك است يا نجس؟

پاسخ: در خصوص حالتى كه مست كنندگى داشته باشد، حرام و نجس است و تشخيص موضوع، با خود مكلّف و كارشناسِ مورد وثوق است.

[203] سؤال 76: الكل صنعتى و طبى و الكل اتيليك خالص، پاك است يا نجس؟

پاسخ: نجاستش معلوم نيست؛ ولى احتياط، بهتر است.

[204] سؤال 77: آيا الكلى كه جهت ضدّ عفونى در تزريقات به كار برده مى شود، نجس است؟

پاسخ: ظاهراً نجس نيست؛ ولى احتياط، بهتر است.

[205] سؤال 78: اگر در غذا يا خوراكى ديگر از الكل استفاده شود، آيا نجس است؟ استفاده از آن، چه حكمى دارد؟

پاسخ: چنانچه اطمينان حاصل شود كه اين الكل از نوع الكل مست كننده

ص: 53

است، نجس است و بر غذاى مذكور، احكام متنجّس مترتّب است، والّا اشكال ندارد و تحقيق و تفحّص هم واجب نيست.

[206] سؤال 79: اودكلن هايى كه از كشورهاى خارجى وارد مى شود، پاك است يا نجس؟

پاسخ: محكوم به طهارت است.

[207] سؤال 80: آيا آبى كه در آن دانه هاى انگور ريخته شده و جوشانده شده، پاك است؟ خوردن اين آب و دانه هاى انگور جوشانده شده، چه حكمى دارد؟

پاسخ: در فرض سؤال، اگر آبى كه دانه هاى انگور در آن جوشانده شده، با آب انگور جوشيده، مخلوط شده باشد، پاك، ولى خوردن آن قبل از كم شدن دو ثُلث آن حرام است.

[208] سؤال 81: كشمشى را كه در روغن سرخ مى كنند يا در پختن بعضى از غذاها از آنها استفاده مى كنند، به طورى كه به جوش مى آيد، از حيث نجاست و پاكى و خوردن چه حكمى دارد؟

پاسخ: كشمش اگر با پختن جوش بيايد، به احتياط واجب، خوردن آن حرام است و اگر مُسكر نباشد، پاك است.

[209] سؤال 82: طبق مسألۀ 194 توضيح المسائل، اگر آب انگور، خود به خود جوش بيايد، خوردن آن حرام و احتياط واجب، اجتناب از آن است. آيا اين حرمت و وجوب اجتناب، در صورتى كه آب انگور جوش آمده، مست كننده هم نباشد، ثابت است؟

پاسخ: فرض سؤال (ذيل مسألۀ 194 توضيح المسائل)، در موردى است كه مست كننده نباشد؛ ولى اگر مست كننده باشد، قطعاً نجس و حرام است.

حيوان نجاستخوار

[210] سؤال 83: آيا عرق شتر نجاستخوارى كه به خوردن نجاستى غير از مدفوع انسان عادت كرده، نجس است يا خير؟ و عرق شترى كه به خوردن بول انسان عادت كرده، چه

ص: 54

حكمى دارد؟

پاسخ: عرق شترى كه به خوردن نجاستى غير از مدفوع انسان (ولو بول انسان) عادت كرده، نجس نيست.

[211] سؤال 84: آيا گوشت حيوان حلال گوشت كه نجاستخوار شده است، پاك است يا نجس و خوردن آن چه حكمى دارد؟

پاسخ: گوشت حيوان نجاستخوار پاك است؛ ولى قبل از استبراء، خوردن آن جايز نيست.

[212] سؤال 85: اگر حيوان حلال گوشتى را به خوردن نجاستى مانند شراب عادت دهند، آيا بول و غائط او پاك است و مى توان از گوشت او استفاده كرد يا خير؟

پاسخ: به جهت عادت به خوردن شراب، بول و غائط حيوان، نجس نمى شود و گوشتش هم حرام نمى گردد.

[213] سؤال 86: حكم عرق، ادار، مدفوع، گوشت و تخم حيوانى كه به خوردن مدفوع حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده دارد (غير انسان)، عادت كرده است، چگونه است؟

پاسخ: به واسطۀ اعتياد به خوردن مدفوع غير انسان، نجاست و حرمت عارض نمى شود.

ثابت شدن نجاست

[214] سؤال 87: اگر در باب نجاست يا پاكى چيزى، دو نفر شهادت بر پاكى و دو نفر ديگر شهادت بر نجاست دهند، آن چيز پاك است يا نجس؟ و اگر در يك طرف دو نفر و در طرف ديگر سه يا چهار نفر باشند، حكم آن چيست؟

پاسخ: اگر شهادت يكى از بيّنه ها مستند به علم باشد، مقدّم است، وگرنه هر دو ساقط مى شوند. بنا بر اين آن شىء محكوم به طهارت است، مگر آن كه علم به نجاست سابق آن داشته باشيم؛ و زيادى و كمى نفرات بيّنه، در اعتبار آن

ص: 55

فرقى ايجاد نمى كند.

[215] سؤال 88: اگر فقط يك نفر به ما خبر دهد كه چيزى نجس است، وظيفۀ ما در آن مورد چيست؟

پاسخ: اگر از گفتۀ او اطمينان حاصل شود، نجاست ثابت مى شود.

[216] سؤال 89: اگر همسر انسان بگويد كه چيزى در خانه نجس است، ولى خادم خانه بگويد پاك است، حرف كدام يك مقدّم است؟

پاسخ: اگر فقط يك نفر از آنها نسبت به آن چيز ذواليد است و متّهم نيست، قول او مقدّم است، وگرنه قول هر دو ساقط مى شود و محكوم به طهارت است، مگر اين كه بدانيم قبلاً نجس بوده است.

[217] سؤال 90: اگر خانم خانه به مرد خانه بگويد كه لباس هاى داخل كمد پاك است، ولى خدمتكار خانه بگويد يكى از لباس ها نجس است، آيا مرد مى تواند با آن لباس ها نماز بخواند؟

پاسخ: قول هر كدام كه اطمينان آور است، به آن عمل كند و اگر هر دو مثل هم هستند، چنانچه يكى از آنها ذواليد است و متّهم نيست، قول او مقدّم است، والّا قول هر دو ساقط مى شود و اصل، طهارت است.

[218] سؤال 91: شخص كافر يا فاسقى خبر از نجاست يا پاكى چيزى مى دهد كه در دست اوست و شخص مسلمان و عادلى بر خلاف او خبر مى دهد، ما با آن چيز بايد معاملۀ پاكى كنيم يا نجاست؟

پاسخ: اگر به واقع امر (ولو به قرائنى) وثوق حاصل نشود، قول ذواليد مقدّم است، مگر آن كه متهم باشد.

[219] سؤال 92: در مواردى كه استعمال چيزى مشروط به طهارت آن است و شك در طهارت آن چيز داريم و به راحتى مى توانيم به پاك يا نجس بودن آن پى ببريم، آيا

ص: 56

جستجو كردن از پاكى و نجاست آن واجب است يا مى توانيم بنا را بر پاكى گذاشته و آن چيز را مورد استفاده قرار دهيم؟

پاسخ: در مورد شك در طهارت و نجاست چيزى در شبهۀ موضوعيه، تفحّص لازم نيست، اگر چه خيلى راحت باشد و بنا بر طهارت آن چيز گذاشته مى شود.

[220] سؤال 93: اگر ما باعث نجس شدن بدن يا لباس يا وسايل كسى شويم، آيا لازم است كه به او اعلام كنيم؟

پاسخ: در فرض سؤال، اگر شىء مورد نظر در جايى كه طهارت در آن شرط است، استفاده شود، احتياطاً بايد به او بگوييد.

نجس شدن چيزهاى پاك

[221] سؤال 94: گفته شده كه با تماس يك نقطه از مايع (غير از آب كُر) با نجاست، تمام آن مايع نجس مى شود؛ ولى در جامد، به شرط سرايت رطوبت، تنها محلّ برخورد، نجس مى شود. لطفاً بفرماييد كه ميزان در جامد يا مايع بودن چيست؟ و مواردى مانند شيره و ماست و عسل و روغن كه گاهى سفت و گاهى شل است، ملحق به جامد است يا مايع؟

پاسخ: ميزان در مايع بودن، اين است كه اگر از چيزى مقدارى برداشته شود، چنانچه فوراً جايش پر شود و اصلاً خالى نماند، مايع است، والّا جامد است و اگر شيئى در حال جامد بودن، با نجس ملاقات كند و محلّ ملاقات، نجس و سپس مايع شود، لازم است از هر مقدار كه مايع شده و اطراف آن اجتناب شود.

[222] سؤال 95: زمين يا چيزى كه رطوبت مختصرى روى آن وجود دارد، آيا به واسطۀ نجس شدن بخشى از آن، نجاست به جاهاى ديگر هم سرايت مى كند؟

پاسخ: در فرض سؤال، سرايت نمى كند.

[223] سؤال 96: آيا ملاقات با نجاست در باطن بدن، باعث نجس شدن مى شود يا خير،

ص: 57

مثل فرو بردن دست در دهان و بينى و تماس با خون، بدون اين كه موقع بيرون آوردن دست، خونى بر آن مشاهده شود؟

پاسخ: اگر نجاست در قسمتى از ابتداى دهان يا بينى است كه به طور معمول ديده مى شود، بنا بر احتياط بايد از آن اجتناب كرد، وگرنه اجتناب كردن لازم نيست.

[224] سؤال 97: اگر دندان مصنوعى، در خارج از دهان متنجّس شود و عين نجاست بر روى دندان موجود نباشد، آيا آب دهان كه با اين دندان تماس پيدا مى كند، نجس است يا پاك و آيا مى توان آب دهان را فرو داد؟

پاسخ: دندان مصنوعى بايد آب كشيده شود؛ ولى در فرض سؤال كه عين نجاست وجود ندارد، آب دهان پاك است و مى شود آن را فرو داد.

[225] سؤال 98: آيا شخصى كه غذا يا مايع نجسى را خورده، دهانش نجس شده است و بايد آب بكشد يا اصلاً دهان، نجس نمى شود؟

پاسخ: اگر عين نجاست در دهان باقى مانده باشد، بايد آن را خارج كند و آب كشيدن دهان لازم نيست؛ ولى قسمت جلوى دهان را كه معمولاً ديده مى شود، بنا بر احتياط بايد آب بكشد و چنانچه در دهان جسم خارجى، مثل دندان مصنوعى يا دندان پر كرده وجود داشته باشد، آن نيز بنا بر احتياط واجب بايد آب كشيده شود.

[226] سؤال 99: آيا چشم انسان با ريختن قطرۀ نجس در آن، متنجّس مى شود و آب كشيدن لازم دارد يا از باطن بدن محسوب مى شود و با برطرف شدن قطرۀ نجس، پاك مى شود و آب كشيدن لازم ندارد؟

پاسخ: داخل چشم، از باطن است و نجس نمى شود؛ اما محلّ تلاقى پلك هاى چشم مشكل است كه از باطن حساب شود. بنا بر اين به احتياط واجب آب بكشند.

ص: 58

[227] سؤال 100: زمين مرطوبى كه بخشى از آن نجس است و فردى بر روى آن راه مى رود و كفش يا پايش مرطوب مى شود، آيا كفش يا پاى او پاك است يا نجس؟

پاسخ: اگر يقين نداشته باشد كه پا يا كفش را بر قسمت نجس گذاشته، پا و كفش، محكوم به طهارت اند.

[228] سؤال 101: اگر شخصى دو ظرف يا دو لباس نجس داشته باشد و يكى از دو ظرف يا دو لباس را آب بكشد و بعد فراموش كند كه كدام است، آيا مى تواند از ظرف ها استفاده نمايد يا با لباس ها نماز بخواند؟ و اگر چيز ديگرى كه مرطوب است با يكى از دو ظرف يا دو لباس تماس پيدا كند، پاك است يا نجس؟

پاسخ: در فرض سؤال، اگر چيز ديگرى فقط با يكى از اين دو ظرف يا دو لباس ملاقات كند، نجس نمى شود. اگر بخواهد از اين لباس در چيزى كه شرط آن طهارت است، استفاده كند، مثلاً با آن نماز بخواند، بايد در هر دو لباس، نماز را تكرار كند؛ ولى از هيچ يك از ظرف ها نمى تواند براى خوردن يا آشاميدن استفاده كند.

[229] سؤال 102: در كلاس درسى كه يك صندلىِ غير معيّن آن نجس است، روى يك صندلى مى نشينيم و به واسطۀ عرق كردن، رطوبت از بدن ما به صندلى منتقل مى شود.

آيا وظيفه اى بر عهده ما ثابت مى شود؟

پاسخ: ملاقات كننده با بعضى از اطراف شبهه، نجس نمى شود.

[230] سؤال 103: شخصى از دو ظرف جداگانه، پلو و خورشت برداشت و با هم مخلوط نمود و بعد متوجۀ فضلۀ موشى شد كه نمى داند از كدام ظرف بوده است. اكنون وظيفه اش چيست؟

پاسخ: بايد از همۀ آنها (پلو، خورشت و مخلوط) اجتناب كند.

ص: 59

ديگر احكام نجاسات

[231] سؤال 104: آيا احكام شرعى در مورد افراد وسواسى، در مقايسه با افراد معمولى، يكسان است يا متفاوت؟

پاسخ: وسوسه از شيطان است و انسان جايز نيست به آن اعتنا كند؛ بلكه بايد در طهارت و نجاست و غسل و وضو، مثل مردم متعارف رفتار كند.

[232] سؤال 105: كسى كه در بسيارى از مسائل، دچار شك يا وسوسه مى شود، براى رهايى از اين مشكل كه گاهى زندگى را بر انسان بسيار تنگ مى كند، چه بايد بكند؟

پاسخ: وسواسى به شك و وسوسه اعتنا نكند و مثل مردم متعارف رفتار نمايد.

[233] سؤال 106: لطفاً تفاوت شبهۀ محصوره و غير محصوره و حكم هر كدام را بيان نماييد.

پاسخ: اگر شبهه داراى جوانبى باشد كه تمام آنها مورد ابتلا باشد و در آن، احتمال انطباق معلوم بالاجمال، با فرد مختار، به جهت كثرت اطراف شبهه، ضعيف باشد، به گونه اى كه عقلا به آن اعتنا نكنند، شبهۀ غير محصوره است، وگرنه شبهۀ محصوره است. در شبهۀ محصوره، بايد از تمام اطراف شبهه اجتناب شود؛ ولى در شبهۀ غير محصوره، ارتكاب فرد مختار، جايز است.

[234] سؤال 107: اگر در يك كيسۀ بزرگ گندم يا برنج، چند دانۀ نجس گندم يا برنج مخلوط شود، چه بايد كرد؟

پاسخ: با توجه به اين كه گندم ها و برنج ها متفرق نيستند و دانه دانه مصرف نمى شوند، بلكه مثلاً كيلو كيلو مصرف مى شوند و همۀ آنها در معرض ابتلا قرار دارند، از قبيل شبهۀ محصوره است و اجتناب از آن لازم است، مگر اين كه تصرّفات ديگرى انجام دهد، مثل اين كه براى زراعت به زمين بپاشد و يا امثال آن؛ ولى از آرد كردن و خوردن آن پرهيز نمايد.

ص: 60

[235] سؤال 108: رطوبت هاى گوناگونى كه از مخرج بول و غائط خارج مى شود و غير از بول و غائط و منى است، چه حكمى دارد؟ آيا وضو و غسل را باطل مى كند يا نه؟ اين رطوبت ها هنگامى كه شك داريم در داخل بدن با بول و غائط و منى برخورد كرده يا اين كه مى دانيم برخورد نموده، چه حكمى دارد؟

پاسخ: در فرض سؤال، چنانچه با بول و غائط و منى مخلوط نباشند، پاك اند و مبطل وضو و غسل نيستند، و ملاقات با نجاست در داخل بدن، باعث نجس شدن آنها نمى شود.

[236] سؤال 109: چيزهايى كه از شىء نجس متصاعد مى شود، مانند بخار و دود، پاك است يا نجس؟

پاسخ: دود پاك است و همچنين بخار؛ لكن اگر بخار، دوباره تبديل به مايع شود، احوط، اجتناب است.

[237] سؤال 110: اگر آب نجس، به بخار تبديل شود و دوباره به صورت آب درآيد، بخار مذكور و آب جديد، پاك است يا نجس؟ و اگر بخار به يخ تبديل شود، مانند بخارات داخل يخچال، و بعد به آب تبديل شود، حكم يخ و اين آب چيست؟

پاسخ: بخار، پاك است؛ ولى اگر بعد، بخار تبديل به يخ و يا آب شود، بنا بر احتياط واجب از آن اجتناب شود.

[238] سؤال 111: اگر درخت يا زراعت را با آب متنجّس آبيارى كنند، ثمرۀ آن پاك است يا نجس؟

پاسخ: پاك است.

[239] سؤال 112: استفادۀ از حناى نجس براى رنگ كردن موى سر و ريش چگونه است و رنگ باقى مانده، پاك است يا نجس؟

پاسخ: استفاده از حناى نجس، براى رنگ كردن اشكال ندارد و خودِ مو و

ص: 61

رنگى كه باقى مانده، با آب قابل تطهير است.

[240] سؤال 113: دادن لباس به مغازه هاى لباسشويى، با توجه به اين كه بسيارى از افرادى كه رعايت پاكى و نجاست را نمى كنند، لباس خود را به اين مغازه ها مى دهند، چه صورتى دارد؟

پاسخ: اشكال ندارد.

[241] سؤال 114: آيا رفت و آمد به منزل شخصى لااُبالى كه مقيّد به رعايت نجاست و پاكى نيست و هم غذا شدن با او و خوردن غذا از منزل او جايز است؟

پاسخ: اگر يقين نداشته باشيد كه در اثر ملاقات با نجاست، نجس شده است، پاك است و رفت و آمد نمودن و هم غذا شدن، مانعى ندارد و بهتر آن است كه اگر رفت و آمد و معاشرت، موجب نهى از منكر نمى شود، رفت و آمد ترك شود.

[242] سؤال 115: آيا شخص مسلمان، طعام متنجّس را مى تواند به كافر بخوراند يا براى خوردن به او بفروشد؟

پاسخ: خوراندن طعام متنجّس به كافر احتياطاً جايز نيست؛ ولى فروش آن به كافر، ولو با علم به اين كه او آن را خواهد خورد، جايز است.

تخلّى

[243] سؤال 116: اگر مدفوع سفت باشد و پس از تخلّى اثرى از نجاست در ظاهر مخرج غائط ديده نشود، تطهير مخرج غائط، لازم است يا خير؟

پاسخ: احتياط، در تطهير است.

[244] سؤال 117: مقدار انحرافِ سنگ توالت در منزلى، نسبت به قبله كم و حدود 25 تا 30 درجه است، آيا مى توان از اين توالت استفاده كرد يا خير؟

ص: 62

پاسخ: اگر عرفاً صدق نكند كه اين شخص رو به قبله است، اشكال ندارد.

[245] سؤال 118: تخلّى يا وضو گرفتن در مسجد يا مدرسه اى كه نمى دانيم وقف نمازگزاران يا محصّلين شده است يا نه، چه صورتى دارد؟

پاسخ: جايز نيست، مگر آن كه اطمينان به عموميت وقف و يا اذن متولّى پيدا كنيم.

[246] سؤال 119: اگر به علتى، موقع تخلّى مجبور شويم كه رو يا پشت به قبله باشيم، آيا رو به قبله بنشينيم يا پشت به قبله؟

پاسخ: اگر مضطر به يكى از دو امر شويد، مخيّر هستيد، اگر چه احتياط استحبابى، استدبار (پشت به قبله بودن) است.

[247] سؤال 120: آيا كسى كه در بيابان است و نمى داند قبله در كدام طرف است، هنگام تخلّى وظيفه اى دارد يا نه؟

پاسخ: اگر قبله، مردّد بين چهار طرف باشد، تكليف ساقط است.

پاك شدن چيزهاى نجس

اشاره

[248] سؤال 121: اگر بچۀ مميّزى كه آشناى به احكام است، چيز نجسى را آب بكشد، تطهير دوباره لازم است يا همان تطهير اول، كافى است؟

پاسخ: اگر اطمينان حاصل نشود كه درست آب كشيده، كفايت نمى كند.

[249] سؤال 122: آيا با ريختن آب به صورت قطرات مداوم بر روى چيز نجس، مى توان آن را پاك كرد؟

پاسخ: چنانچه قطرات، به صورت فشرده و پيوسته باشد، به طورى كه آب، بر آن چيزِ نجس احاطه پيدا كند، ظاهراً پاك مى شود.

ص: 63

[250] سؤال 123: اگر چيزى را كه به بول نجس شده، يك بار بشويند، ولى شستن آن را طول دهند، به طورى كه مقدار آب و زمان اين يك بار شستن، از دو بار شستن به صورت عادى بيشتر شود، چيز نجس پاك مى شود يا نه؟

پاسخ: زياد بودن آب و طول دادن زمان شستن، ملاك نيست و در موارد لزوم، بايد تعدّد مراعات گردد.

[251] سؤال 124: چيز نجسى را كه نمى دانيم توسط بول، نجس شده است يا غير بول، آيا براى پاك شدن آن، يك بار شستن كافى است يا بايد دو بار شسته شود؟

پاسخ: بايد مراعات احتياط را كند و حكم نجسى كه نجاستش بيشتر است (بول) را رعايت نمايد و آن چيز را دو بار بشويد.

[252] سؤال 125: آيا جيوۀ متنجّس را مى توان تطهير كرد و اگر در ظرفى ريخته شود، آيا ظرف نجس مى شود يا خير؟

پاسخ: چون جيوه به حالت مايع است، اگر بتوان آن را به صورت جامد درآورد، ظاهر آن قابل تطهير است، وگرنه قابل تطهير نيست و اگر جيوۀ متنجّس در ظرفى ريخته شود كه رطوبت داشته باشد، ظرف، نجس مى شود، والّا نجس نمى شود.

[253] سؤال 126: فرق استحاله، انقلاب و استهلاك كه در بحث مطهرات به كار برده مى شود، چيست و آيا از نظر حكم با هم تفاوت دارند؟

پاسخ: استحاله آن است كه شىء، تبديل به جنس ديگرى گردد، مثل اين كه سگ در نمكزار به نمك تبديل شود. انقلاب آن است كه از نظر صفات و خاصّيت تبديل شود، مثل اين كه شراب به سركه تبديل شود. استهلاك آن است كه اجزاى يك شىء در شىء ديگرى به نحوى متفرق شود و از بين برود كه اصلاً معلوم نباشد، مثل خونِ در دهان كه با آب دهان، مخلوط و معدوم شود. احكام هر يك تفاوت دارد و در رسالۀ توضيح المسائل آمده است.

ص: 64

پاك شدن خوردنى ها

[254] سؤال 127: مقدار زيادى بادام را در آب كمتر از كُر خيس مى كنيم تا آب به داخل آن نفوذ كند. سپس دست نجس ما با آب برخورد مى كند و آب نجس مى شود؛ ولى بلافاصله آب را خالى مى كنيم. در اين صورت فقط ظاهر بادام ها نجس است يا باطن آنها هم نجس شده است و چگونه پاك مى شود؟

پاسخ: در فرض مذكور، باطن آن نجس نمى شود و فقط با شستن ظاهر، پاك است.

[255] سؤال 128: اگر در آبگوشتى كه در حال جوشيدن است، قطره اى نجاست بيفتد، آيا بعد از پختن، مى توان گوشت آن را تطهير نمود و مورد استفاده قرار داد؟

پاسخ: در مفروض سؤال، مى توان گوشت را تطهير نمود، به شرط آن كه آب پاك كُر، به مقدارى كه آب نجس نفوذ كرده، نفوذ كند.

[256] سؤال 129: آيا روغن متنجّس، قابل تطهير است؟ اگر قابل تطهير است، طريقۀ آن را بيان فرماييد.

پاسخ: روغن نجس، قابل تطهير نيست، مگر جامد باشد، و اگر جامد باشد، محلّ نجس شده را بردارند و بقيه پاك است.

[257] سؤال 130: چرا روغن نجسى كه در آب كُرِ داغ، ريخته شده و تمام اجزاى آن، از يكديگر جدا شده و با آب كُر ملاقات مى كند، با اين كار پاك نمى شود؟

پاسخ: زيرا آب به عمق ذرّات روغن نفوذ نمى كند، ولو ظاهر آن با آب ملاقات كند، و بر فرض آن كه نفوذ پيدا كند، ظاهراً مطلق باقى نمى ماند و مضاف خواهد شد، و نيز روغن، در آب مستهلك نمى شود.

[258] سؤال 131: اگر داخل خربزه يا هندوانه يا موارد مانند آن، نجس شود، چگونه تطهير مى شود؟

ص: 65

پاسخ: اگر موضع نجس شده را در آب كُر يا جارى قرار دهند، به طورى كه آب به صورت مطلق (نه مضاف) تا آن جا كه نجاست نفوذ كرده، برسد، پاك مى شود؛ ولى بهتر اين است كه محلّ نجس شده را جدا كنند و بقيه پاك است.

[259] سؤال 132: اگر شيره را با آب انگور مخلوط كنيم و بجوشانيم، شيرۀ جديدى كه به دست مى آيد، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر آب انگور به واسطۀ پختن جوش بيايد، به نظر اين جانب قبل از ذهاب ثلثين، پاك، ولى خوردن آن حرام است. بنا بر اين در فرض سؤال، اگر ذهاب ثلثين بشود، پاك و خوردنش جايز است و اگر قبل از ذهاب ثلثين باشد، پاك، ولى خوردن آن حرام است.

[260] سؤال 133: آب انگورى كه بر اثر غلظت و شيرينى زياد، قبل از اين كه 23 آن كم شود، تبديل به شيره مى شود، آيا حلال است؟ در صورت حرام بودن، آيا راهى براى حلّيت آن وجود دارد؟

پاسخ: خوردن آن حرام است و براى حلال شدن (اگر كم شدن 23 موجب سوختگى شيره نشود) چنانچه مقدارى آب اضافه كنند تا 23 آن كم شود، حلال مى شود.

[261] سؤال 134: آيا شير نجس با پنير شدن، و آرد نجس با نان شدن، پاك مى شوند؟

پاسخ: پاك نمى شوند.

[262] سؤال 135: آيا راهى براى تطهير و استفاده از شير نجس (ولو با تغيير دادن آن) وجود دارد؟

پاسخ: تطهير شير نجس ممكن نيست، مگر اين كه در آب كُر يا جارى مستهلك شود.

[263] سؤال 136: از طرف همسايه اين جانب كه كافر است و اهل كتاب نيست، مقدارى

ص: 66

شير گاو به من هديه شده كه يقين دارم با دست افرادى كه نجس هستند، دوشيده شده است. آيا مى توان شير را تبديل به پنير كرد و با قرار دادن در آب كر و يا جارى، به طورى كه به تمام اعماق آن نفوذ كند، آن را تطهير نمود و مورد استفاده قرار داد؟

پاسخ: تطهير پنير مورد سؤال، چنانچه يقين به نجاست شير داريد، مورد اشكال است.

[264] سؤال 137: اگر قالب يخ، نجس شود و قسمت نجس شده، به تدريج آب شده، از يخ جدا گردد، آيا در پاك شدن يخ كافى است يا اين كه آب كشيدن هم لازم دارد؟

پاسخ: در فرض سؤال، آب كشيدن لازم است.

[265] سؤال 138: يخى كه ظاهر آن نجس شده است، آيا با آب قليل، پاك مى شود؟ اگر آب قليل، گرم باشد و به هنگام ريختن روى يخ، مقدارى از آن را آب كند، آيا يخ، پاك مى شود؟

پاسخ: اگر ظاهر يخ نجس شود، با آب كشيدن با آب قليل (ولو گرم باشد)، طبق شرايط تطهير، پاك مى شود.

پاك شدن بدن انسان

[266] سؤال 139: اگر دست را كاملاً خيس كنيم و بر چيز نجسى كه فشردن لازم ندارد (مثل بدن خودمان)، بكشيم، به طورى كه كمى آب هم جارى شود، چيز نجس پاك مى شود؟

پاسخ: در مورد سؤال، تطهير با آن خصوصيات كه ذكر شده، مشكل است؛ بلكه بايد آب بريزيد كه غسالۀ آن به طور متعارف منفصل شود.

[267] سؤال 140: اگر قسمتى از بدن انسان نجس گردد و پس از داخل شدن در آب كُر، ازالۀ نجاست شود، آيا براى پاك شدن، بيرون آمدن از آب لازم است يا خير؟

پاسخ: بيرون آمدن از آب لازم نيست.

ص: 67

[268] سؤال 141: اگر به واسطۀ خونى شدن دهان، دندان مصنوعى نيز با خون تماس پيدا كند، آيا لازم است براى تطهير نمودن، آن را از دهان خارج كرد؟

پاسخ: در فرضى كه تطهير لازم باشد، اگر نتوان آن را در دهان آب كشيد، بيرون آوردن لازم است، وگرنه ضرورتى ندارد.

[269] سؤال 142: اگر داخل دهان به واسطۀ خون دهان يا نجاست بيرونى نجس شود، آيا با خوردن آب كر يا جارى، پاك مى شود؟

پاسخ: احتياجى به آب كشيدن دهان نيست و اگر عين نجاست از بين رفته باشد، كافى است.

[270] سؤال 143: اگر موى سر و ريش، زياد بلند باشد و نجس شود، آيا براى برطرف كردن نجاست آن، علاوه بر آب كشيدن، فشردن هم لازم دارد؟

پاسخ: فشردن، لازم ندارد.

[271] سؤال 144: گاهى موقع خونگيرى از بيمار، خون با دست گيرندۀ خون تماس پيدا مى كند، آيا با پنبۀ الكلى مى توان محل را تطهير كرد؟

پاسخ: اگر خون با دست، تماس پيدا كرده و آن را نجس نموده، بايد دست را با آب تطهير كرد و الكل، نجاست را برطرف نمى كند.

[272] سؤال 145: آيا مى توان مخرج بول و غائط را با يخ يا برف تطهير كرد؟

پاسخ: با يخ و برف نمى توان مخرج بول و يا غائط را تطهير نمود. بلى، اگر يخ و برف بماند و به آب تبديل شود، با آن مى توان تطهير كرد.

[273] سؤال 146: آيا براى پاك شدن مخرج بول، دست ماليدن هم لازم است يا خير؟

پاسخ: اگر آب كافى به پوست برسد، دست ماليدن لازم نيست.

ص: 68

پاك شدن لباس، فرش و...

[274] سؤال 147: در مواردى كه براى پاك كردن چيز نجس، لازم است آن را فشار دهند تا غسالۀ آن خارج شود (مثل تطهير فرش و تطهير لباس با آب قليل)، اگر به جاى فشار دادن، آن را رها كنند تا خشك شود، آيا كافى است و باعث تطهير مى شود يا خير؟

پاسخ: اگر غساله، با آويزان كردن يا كج قرار دادنِ چيزى كه شسته شده، خارج شود، كفايت مى كند؛ ولى اگر خارج نشود، بلكه تبخير شود و آن چيز خشك شود، كفايت نمى كند.

[275] سؤال 148: اگر ماشين لباسشويى، بعد از شستن لباس و تخليۀ آب، معلوم نباشد كه بر اثر فشار دادن يا چرخش سريع دستگاه، غسالۀ لباس را خارج مى كند يا خير، آيا لباس نجس را پاك مى كند؟

پاسخ: در مورد سؤال، اگر آب لوله كشىِ جارى كه به وسيلۀ ماشين لباسشويى به لباس مى رسد و آن را مى شويد، پس از زوال عين نجاست، در حال اتصال، به همۀ اجزاى لباس برسد، كافى است و لباس پاك مى شود و محتاج به فشار نيست.

[276] سؤال 149: لباس و فرشى كه گرد و خاك نجس بر آن نشسته و هر دو خشك هستند، چگونه پاك مى شود و آيا با اين لباس، مى توان نماز خواند؟

پاسخ: براى تطهير، به هر صورتى كه گرد و خاك نجس برطرف شود، كافى است و برطرف كردن، منحصر به شستن نيست. نماز با چنين لباسى كه گرد و خاك نجس دارد، محلّ اشكال است؛ ولى نسبت به فرش، اگر سرايت نجاست به لباس و بدن نمازگزار در بين نباشد و بر مُهر پاك سجده نمايد، اشكال ندارد.

پاك شدن ساختمان، زمين و خاك

[277] سؤال 150: آيا سقف نجس با باريدن باران و چكيدن قطرات باران از سقف پاك

ص: 69

مى شود يا خير؟ و قطراتى كه از سقف مى چكد، پاك است يا نجس؟

پاسخ: اگر در حال باريدن باران، قطرات از سقف بريزد، پاك است، به شرط آن كه عين نجس در قطرات نباشد و در فرض سؤال، سقف نيز اگر عين نجاست در آن نباشد، پاك مى شود.

[278] سؤال 151: اگر سگ از حوض كوچكى كه آب آن كمتر از كُر است، آب بخورد، آيا براى پاك شدن حوض (مانند ظروف) احتياج به خاك مالى هست يا خير؟

پاسخ: حوض كوچك، حكم ظرف را ندارد و خاك مالى لازم نيست و اگر شير باز شود و متصل به آب حوض گردد، پاك مى شود.

[279] سؤال 152: آيا خاك يا گل نجس، با بارش باران پاك مى شود يا نه؟ در صورت پاك نشدن، چگونه مى توان آن را پاك كرد؟

پاسخ: اگر باران به صورت آب، به قسمت نجس خاك و گل برسد، نه اين كه فقط رطوبت باشد، پاك مى شود.

[280] سؤال 153: آيا زمين سختى كه امكان گود كردن ندارد و جايى هم براى خروج آب در آن موجود نيست، پس از آب كشيدن با آب قليل و جمع كردن غسالۀ آن، پاك مى شود؟

پاسخ: بلى، پاك مى شود.

وضو

افعال وضو

نيّت و غايت در وضو

[281] سؤال 154: بعضى از روحانى ها مى گويند كه براى نيّت در وضو و نماز، نه لازم

ص: 70

است نيّت را به زبان بياوريم و نه لازم است كه آن را از ذهن و قلب خود بگذرانيم. لطفاً اين مطلب را توضيح دهيد و بگوييد نيّت كردن چه طور حاصل مى شود؟

پاسخ: نيّت، قصد انجام دادن فعل است؛ و نشانۀ آن اين است كه اگر سؤال شود: «چه كار مى كنى؟»، مثلاً بگويد: «وضو مى گيرم» و اگر به طورى غافل باشد كه در وقت سؤال مذكور، متحيّر بماند، در اين صورت، نيّت حاصل نشده است و وضو باطل است.

[282] سؤال 155: آيا همان طور كه در غسل، چندين غسل واجب و مستحب را مى توان با چندين نيّت و در قالب يك غسل به جا آورد، در وضو هم مى توان اين كار را انجام داد يا خير؟

پاسخ: يك وضو با چند غايت، كافى و صحيح است.

[283] سؤال 156: كسى كه فقط براى با طهارت بودن، وضو گرفته است و هيچ چيز ديگرى را در نظر نداشته، آيا مى تواند با اين وضو نماز بخواند؟

پاسخ: با آن وضو مى تواند نماز بخواند.

[284] سؤال 157: آيا كسى كه چند ساعت قبل از داخل شدن وقت نماز وضو مى گيرد، به قصد اين كه پس از داخل شدن وقت، با آن وضو نماز بخواند، وضويش صحيح است يا خير؟

پاسخ: صحيح است؛ چون وضو استحباب نفسى دارد و قصد خواندن نماز بعد، ضررى نمى رساند.

[285] سؤال 158: كسى كه وضو را به اميد اين كه مطلوب پروردگار و مستحب باشد به جا مى آورد (مثل اين كه احتمال مى دهد وضو گرفتن بعد از خروج مَذْى، مستحب باشد و وضو مى گيرد)، آيا با اين وضوى احتمالى، نماز خواندن، صحيح است؟

پاسخ: وضويش صحيح است و مى تواند با آن نماز بخواند.

ص: 71

شستن صورت و دست ها

[286] سؤال 159: آيا وضو گرفتن در موقعى كه علاوه بر آب وضو، آب باران هم بر روى اعضاى وضو مى ريزد، صحيح است يا نه؟

پاسخ: اگر در حال وضو گرفتن، قصد كند كه هم با آب معمولى و هم با آب باران كه از آسمان به اعضاى وضو مى رسد، وضو بگيرد و اين نيّت تا آخر وضو باقى باشد و بعد از شستن دست چپ، نگذارد آب باران به كف دست ها برسد، وضويش صحيح است و اشكال ندارد. البته به هنگام مسح نمودن بايد محلّ آن خشك باشد.

[287] سؤال 160: شستن سهوى از پايين به بالا در وضو، مخلّ وضو است يا نه؟

پاسخ: اين طور شستن، باطل است و هر عضوى كه اين طور شسته شده باشد، بايد دوباره از بالا به پايين شسته شود.

[288] سؤال 161: آيا مى توانيم در وضو، موقع شستن دست، به جاى آب ريختن و دست كشيدن، دستمان را زير شير آب بگيريم؟

پاسخ: اگر دست و يا صورت را به نيّت وضو زير شير آب قرار دهيد، به طورى كه آب از بالا به پايين به همه جاى آن برسد و جارى شود، اشكال ندارد و كشيدن دست براى جارى كردن آب لازم نيست.

[289] سؤال 162: آيا با ريختن آب بر وسط يا پايين صورت و دست ها، ولى كشيدن دست از قسمت بالا به پايين، وضوى صحيح محقّق مى شود يا خير؟

پاسخ: اگر ريختن آب به عنوان شستن دست يا صورت نباشد، بلكه مقدّمۀ شستن باشد و شستن از بالا به پايين تحقّق پيدا كند، وضو صحيح است، وگرنه صحيح نيست.

[290] سؤال 163: شستن بار سومِ صورت يا دست ها به قصد وضو، باطل كنندۀ وضو است

ص: 72

يا فقط معصيت است؟

پاسخ: اگر صورت و دست راست را به قصد وضو، براى مرتبۀ سوم بشويد، حرام است؛ ولى وضو باطل نيست و اگر دست چپ را براى مرتبۀ سوم به قصد وضو بشويد، هم حرام است و هم وضو باطل مى شود؛ زيرا مسح، اشكال پيدا مى كند.

[291] سؤال 164: اگر در وضو بعد از شستن دست ها تا نوك انگشتان، انگشتر را حركت دهيم تا آب به زير آن برسد، آيا شستن از بالا به پايين صدق مى كند يا اين كه در وضو مشكل ايجاد مى شود؟

پاسخ: نسبت به آن انگشتى كه انگشتر دارد، پس از رساندن آب به زير انگشتر، بايد پايين تر از انگشتر را تا سر انگشت به قصد وضو بشويد.

[292] سؤال 165: اگر در وضو، دست انسان به حالتى شود كه آب وضو به طرف آرنج دست برگردد، ايرادى به وضو وارد مى شود يا خير؟

پاسخ: اگر تمام عضو با شرايط وضو شسته شود، بازگشت آب ضررى نمى رساند.

[293] سؤال 166: اگر در وضو، هنگام شستن صورت، اشك از چشم ها جارى شده و با آب وضو مخلوط شود، وضو چه حكمى دارد؟

پاسخ: اشكال ندارد.

[294] سؤال 167: اگر كسى در شستن دست و صورت به هنگام وضو، به طور مرتّب دستش را پايين و بالا ببرد، ولى نيّتش اين گونه باشد كه فقط وقتى دستش از بالا به پايين مى آيد، قصد شستن به عنوان وضو را داشته باشد، وضويش صحيح است يا خير؟

پاسخ: اگر طورى مى شويد كه عرفاً صدق مى كند كه دستهايش را از آرنج به پايين مى شويد، اشكال ندارد.

ص: 73

مسح سر و پاها

[295] سؤال 168: كسى كه در وضو، هر مسح را عمداً بيش از يك بار انجام مى دهد، وضويش چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر قصد تشريع كند، باطل است و اگر به قصد احتياط مسح كند، براى تحقّق احتياط، بايد مسح بعدى را پس از خشك كردن محلّ مسح و يا بر محلّ ديگرى كه خشك است، انجام دهد و اشكال ندارد؛ ولى بايد از وسواس اجتناب كند.

[296] سؤال 169: زنى غير ملتفت، در وضو سرش را دو بار و پاهايش را دو يا سه يا چهار بار مسح مى كرده است. حكم نمازهايى كه خوانده، چيست؟

پاسخ: در فرض سؤال، خواندن دوبارۀ نمازهاى گذشته، واجب نيست.

[297] سؤال 170: اگر بعد از شستن صورت و دست ها، كف دو دست را به هم بمالد، به طورى كه رطوبت از هر يك به ديگرى منتقل شود، آيا مسح اشكالى پيدا مى كند؟

پاسخ: خالى از اشكال نيست.

[298] سؤال 171: اگر پس از شستن صورت و دست ها با اين كه رطوبت كافى در كف دست ها براى مسح كردن وجود دارد، باز هم كف دست ها را به صورت يا دست خود بكشد، به طورى كه رطوبت جديد، وارد كف دست شود و بعد مسح كند، وضويش چه حكمى دارد؟

پاسخ: خالى از اشكال نيست.

[299] سؤال 172: اگر در وضو پس از شستن صورت و دست ها، مقدارى از آب صورت به كف دست ها بريزد و يا مقدارى آب از يك دست به كف دست ديگر ريخته شود، آيا مسح اشكالى پيدا مى كند؟

پاسخ: چنانچه پس از ريخته شدن آب به كف دست، با قسمت ديگرى از كف

ص: 74

دست كه آب بر آن ريخته نشده، مسح كند، مطلقاً صحيح است و اشكالى ندارد؛ ولى اگر بخواهد با همان قسمتى از كف دست كه آب بر آن ريخته شده، مسح كند، اگر مقدار آب ريخته شده به قدرى كم باشد كه به حساب نيايد و در آب كف دست مستهلك شود، مسح با آن بى اشكال است، وگرنه بنا بر احتياط واجب مسح با آن صحيح نيست.

[300] سؤال 173: اگر قبل از مسح كردن در وضو، كف دست نجس شود، آيا مى توان دست را آب كشيد و خشك كرد و سپس با گرفتن رطوبت از اعضاى ديگر، مسح را انجام داد يا بعد از رفع نجاست بايد دوباره وضو گرفت؟

پاسخ: اگر كف دست همه اش نجس نشده و مقدارى نجس و مقدارى پاك است، چنانچه با قسمت پاك، مسح بكشد، جايز است و اگر همه اش نجس شده، بايد تطهير كند و مجدداً وضو بگيرد.

[301] سؤال 174: در مورد موهايى كه در سر كاشته مى شود، از لحاظ مسح چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر جزء بدن شده است، حكم موى طبيعى را دارد.

[302] سؤال 175: اشخاصى كه موى سرشان بلند است، چگونه بايد مسح بكشند؟

پاسخ: اگر به موى جلو سر كه از حدّ سر خارج نشده است، مسح كنند، كافى است.

[303] سؤال 176: اگر كسى كه موى سرش بلند نيست و مى تواند بر موى جلو سر مسح نمايد، مانند كسى كه موهايش بلند است، بيخ مو يا پوست سر را مسح نمايد، آيا مسحش صحيح است؟

پاسخ: مسح بر بيخ مو و پوست سر، براى اين فرد نيز جايز و صحيح است.

[304] سؤال 177: در مسح سر، وضو گيرنده چه مقدار بايد دستش را پايين بكشد تا كافى

ص: 75

باشد؟

پاسخ: به مقدارى كه مسمّاى مسح، صدق كند.

[305] سؤال 178: آيا وضو گيرنده بايد در مسح پا، از پايين به بالا مسح كند يا از بالا به پايين نيز كفايت مى كند؟

پاسخ: هر دو صورت كفايت مى كند؛ ولى بهتر است از پايين به بالا مسح كند.

[306] سؤال 179: بعضى از نمازگزاران هنگام وضو گرفتن، هر دو پا را با هم مسح مى كنند، حكم وضو و نماز آنها چيست؟

پاسخ: به احتياط واجب در مسح پاها بايد ترتيب را رعايت نمايند، وگرنه وضويشان اشكال دارد.

[307] سؤال 180: اگر هنگام مسح سر، دست انسان با رطوبت صورت تماس پيدا كند، آيا مى تواند با آن پاى خود را مسح كند؟

پاسخ: با جايى از دست كه رطوبت آن با رطوبت صورت مخلوط نشده است، مى توان مسح نمود.

[308] سؤال 181: محلّ انتهايى در مسح پا، برآمدگى روى پاست يا تا محلّ اتصال روى پا با انتهاى استخوان ساق پا (مفصّل) را بايد مسح كرد؟ ابتداى محل مسح پا، نوك ناخن پاست يا نوك انگشت پا را هم بايد داخل مسح كرد؟ و آيا مسح از نوك يك انگشت پا و با عرض بسيار باريك كافى است يا نه؟

پاسخ: محلّ انتهاى مسح پا، برآمدگى روى پا است و بهتر است تا مفصل را مسح كند و ابتداى محلّ مسح از نوك انگشتان شروع مى شود و بايد ناخن بلندى را كه مانع مسح نوك انگشت است، برطرف كند و احتياط واجب آن است كه به پهناى سه انگشت مسح نمايد؛ بلكه بهتر است تمام روى پا را مسح كند.

ص: 76

[309] سؤال 182: اگر قبل از مسح پاها آب كف دست ها خشك شود، براى مسح پاها رطوبت را از صورت بگيرد يا دست ها؟ و اگر ريش نداشته باشد، گرفتن رطوبت از سبيل و ابرو كافى است يا خير؟

پاسخ: بنا بر احتياط بايد از ابرو، مژگان يا ريشى كه داخل در حدّ صورت است، رطوبت بگيرد و گرفتن رطوبت از سبيل نيز كافى است.

[310] سؤال 183: اگر در وضو هنگام مسح نمودن، رطوبت دست ها به علت گرما و غير آن خشك شود، حكم مسح سر و پاها چه مى شود؟

پاسخ: بنا بر احتياط از ريش و ابرو و مژه ها كه داخل در حدّ صورت هستند، رطوبت بگيرد و با آن مسح نمايد.

[311] سؤال 184: اگر روى سر يا پاها به واسطۀ سوختگى، جراحى پلاستيك شده باشد، آيا در هنگام وضو باز هم مسح كردن، لازم است يا خير؟

پاسخ: مسح نمودن، لازم است.

[312] سؤال 185: اگر كسى براى تقويت موهايش، روغن بادام به موهايش بمالد، آيا مسح كردن سر او در وضو اشكال پيدا مى كند؟

پاسخ: اگر موى سر طورى چرب شود كه مانع رسيدن آب به مو گردد، براى مسح بايد آن را برطرف كند.

[313] سؤال 186: آيا در مواقع ضرورى، مسح كردن از روى كفش يا جوراب يا مقنعه و روسرى صحيح است؟ اگر امكان تيمّم هم باشد، در صورت صحّت اين گونه وضو، كدام يك مقدّم است؟

پاسخ: در فرض سؤال، اين گونه وضو، صحيح و بر تيمّم مقدّم است.

[314] سؤال 187: در وضو گرفتن، شستن صورت و مسح سر با دست چپ و همچنين مسح هر يك از پاها با دست مخالف آن، صحيح است يا نه؟

ص: 77

پاسخ: شستن صورت در وضو با هر يك از دو دست اشكالى ندارد و احتياط لازم اين است كه سر و پاى راست را با دست راست و پاى چپ را با دست چپ، مسح نمايند.

شرايط وضوى صحيح

پاك بودن آب

[315] سؤال 188: آيا مى توان با استفاده از ظروف كفّار يا افرادى كه نسبت به نجاست و پاكى بى اعتنا هستند، غسل و وضو به جا آورد؟

پاسخ: اگر به نجاست ظروف كفّار و افراد بى اعتنا علم حاصل نشود، پاك است.

پاك بودن اعضاى وضو

[316] سؤال 189: اعضاى وضو كه بايد پاك باشند، آيا لازم است قبلاً پاك شوند و بعد از پاك شدن، وضو گرفته شود، يا قرار گرفتن آنها زير آب وضو كفايت مى كند؟

پاسخ: اگر آب وضو به نحوى باشد كه محلّ نجس شده را تطهير كند، كفايت مى كند و شستن قبل از وضو لازم نيست.

[317] سؤال 190: اگر در بين وضو گرفتن، خون از بينى جارى شود، آيا وضو را بايد از سر گرفت؟

پاسخ: وضو باطل نمى شود؛ ولى اگر خون به عضوى كه هنوز شسته نشده، سرايت كند، بايد آن عضو را تطهير كرد.

[318] سؤال 191: كسى كه لبش ترك خورده و از آن خون خارج شده، بعد از نماز شك مى كند كه آيا قبل از وضو گرفتن، لبش را آب كشيد و وضو گرفت يا اين كار را نكرد. الآن نسبت به وضو، نماز مذكور و آب كشيدن بدن، وظيفه اى دارد يا نه؟

پاسخ: وضو و نماز او صحيح است، مگر اين كه بداند در حين وضو التفاتى به

ص: 78

طهارت و نجاست بدن خويش نداشته و در هر حال بايد موضع نجس را براى اعمال بعدى تطهير كند.

نبودن مانع در اعضاى وضو

[319] سؤال 192: اگر در بين وضو مانعى ببيند، آيا بايد مانع را برطرف كند و وضو را از سر بگيرد يا اين كه مى تواند مانع را برطرف كند و وضو را ادامه دهد؟ در حكم اين مسأله، آيا بررسى يا عدم بررسى قبل از وضو دخيل است؟ و آيا غسل هم مانند وضو است؟

پاسخ: چنانچه موالات به هم نمى خورد، مى تواند مانع را برطرف كند و وضو را ادامه دهد، والّا وضو را از سر بگيرد؛ ولى چون در غسل موالات شرط نيست، پس از برطرف كردن مانع،، حتى اگر زمان زيادى فاصله شود، بقيۀ غسل را انجام دهد و بررسى كردن و نكردن قبل از وضو يا غسل اثرى در حكم اين مسأله ندارد.

[320] سؤال 193: اگر بعد از وضو چيزى در اعضاى وضو مشاهده كنيم كه نمى دانيم مانع رسيدن آب به بدن مى شود يا خير و بدانيم كه موقع وضو گرفتن موجود بوده، چه وظيفه اى داريم؟

پاسخ: اگر اطمينان به رسيدن آب به عضو وضو نداريد، وضو صحيح نيست.

[321] سؤال 194: شخصى كه مشغول رنگ كردن منزل خود بوده، بعد از نماز متوجه وجود رنگى كه مانع وضو است، مى شود؛ ولى نمى داند كه قبل از رنگ كارى وضو گرفته يا بعد از آن. در اين صورت حكم وضو و نماز او چيست؟

پاسخ: بنا بر صحّت مى گذارد، مگر علم پيدا كند كه در وقت وضو التفات نداشته كه در اين صورت بايد وضو و نماز را اعاده كند.

[322] سؤال 195: اگر در جراحى پلاستيك از ماده اى استفاده شود كه مانع از رسيدن آب به

ص: 79

پوست شود، چگونه بايد غسل و وضو را به جا آورد؟

پاسخ: اگر آن مانع فرضى، ولو بعد از مدتى، عرفاً جزء بدن حساب شود، از آن زمان، حكم بدن را دارد، والّا اگر برطرف كردن آن، بدون مشقّتِ غير قابل تحمّل ممكن است، برطرف كند و اگر ممكن نيست، چنانچه در محلّ تيمّم نباشد، تيمّم كند و اگر در محلّ تيمّم باشد، علاوه بر تيمّم، وضو نيز بگيرد يا غسل كند.

[323] سؤال 196: كسى كه شغلش طورى است كه هميشه رنگ و چسب به اعضاى وضوى او مى چسبد و جدا كردن آنها براى هر نماز امكان ندارد، چه طور وضو بگيرد يا غسل كند؟

پاسخ: تا ممكن است با يك وضوى كامل، چند نماز بخواند، مثلاً نماز ظهر و عصر را نزديك آخر وقت بخواند كه بتواند با وضوى آنها نماز مغرب و عشا را نيز بخواند و اگر ممكن نيست، چنانچه مانع در اعضاى تيمّم نباشد، بايد تيمّم كند و اگر در اعضاى تيمّم باشد، بايد بين تيمّم و وضو جمع نمايد.

[324] سؤال 197: اگر صورت و موى سر انسان به نحوى از خود، چربى تراوش مى كند كه آب روى آن مى غلطد، آيا وضو با اين چربى كه مانع از رسيدن آب به پوست و مو مى شود، ولى چربى خارجى نيست و مربوط به خود بدن است، صحيح است يا خير؟

پاسخ: اگر حالت وسواسى ندارد و واقعاً چربى، مانع رسيدن آب است، بايد آن را برطرف كند تا آب به پوست صورت و موى سر برسد.

[325] سؤال 198: كسى كه ريش دراز دارد و در آن به اندازۀ كوچكى مانع رسيدن آب، مانند رنگ وجود دارد، حكم وضويش چيست؟

پاسخ: اگر ريش، بيش از حدّ معمول و متعارف باشد، چنانچه رنگ، در قسمت اضافى باشد، شستن آن قسمت لازم نيست و همچنين اگر رنگ، در حدّ معمول ريش واقع شود، ولى در ظاهرِ ريش نباشد و پوست صورت هم از لاى مو پيدا

ص: 80

نباشد، باز هم برطرف كردن رنگ و شستن آن قسمت لازم نيست؛ ولى اگر در حدّ معمول ودر ظاهرِ ريش باشد، بايد برطرف و آن قسمت شسته شود.

[326] سؤال 199: آيا جوهر خودكار، مانع از وضو محسوب مى شود و بايد برطرف شود؟

پاسخ: اگر جرم داشته باشد، بايد برطرف شود و مجرد رنگ بدون جرم، مانع نيست.

[327] سؤال 200: روغن بادام و انواع روغن هاى ديگر كه استعمال آنها مستحب است، آيا مانع وضو يا غسل نيستند؟

پاسخ: تشخيص اين كه چه چيز مانع است، با خود مكلّف است.

[328] سؤال 201: اگر كسى بخواهد وضو بگيرد و روى ناخن دستش مقدارى خمير باشد، آيا براى وضو مزاحمتى ايجاد مى كند يا خير؟

پاسخ: سؤال از موضوع است نه حكم شرعى. اگر خمير، مانع از رسيدن آب به بدن و جريان آن باشد، اشكال دارد، وگرنه اشكالى ندارد و تشخيص موضوع، با خود مكلّف است.

غصبى نبودن مكان و آب وضو

[329] سؤال 202: كسى كه چاره اى جز گرفتن وضو در مكان غصبى ندارد، مثل اين كه او را در جاى غصبى زندانى كرده اند، آيا در اين وضعيت بايد وضو بگيرد يا تيمّم كند؟

پاسخ: تيمّم و وضو براى اين شخص، مانند ساير حركات و سكنات اوست.

پس اگر امر، به حدّ ضرورت نرسد، نمى تواند وضو بگيرد يا تيمّم كند و اگر به حدّ ضرورت برسد، بعيد نيست كه وضو و تيمّم او صحيح باشد.

[330] سؤال 203: اگر كسى با آبى كه از دولت اسلامى غصب كرده، وضو بگيرد، نمازش صحيح است يا باطل؟

پاسخ: اظهر اين است كه وضو و نمازش باطل است.

ص: 81

[331] سؤال 204: فردى مدتى در يك جا وضو گرفته و نماز خوانده است و بعداً متوجه شده كه آن جا غصبى بوده است، وضو و نمازهاى قبلى او صحيح است يا خير؟

پاسخ: در فرض سؤال، صحيح است.

[332] سؤال 205: منزل مسكونى ما در يك شهرك تازه تأسيس واقع شده است و ما به علت كمبود مالى، قادر به خريد امتياز آب نشده ايم. آيا خوردن، آشاميدن، وضو، غسل و...

اشكال شرعى ندارند؟

پاسخ: لازم است به مقرّرات دولتى عمل شود.

[333] سؤال 206: ما در مجتمع 192 واحدى يكى از شهرها زندگى مى كنيم كه هزينۀ خدمات آن به صورت مشاع است، از قبيل آب مصرفى آپارتمان ها، برق حياط، موتورخانه، راه پله ها، گازوئيل، نگهبان، نظافتچى و غيره. خواهشمند است نظر حضرت عالى را در مورد كسى كه در اين مجتمع زندگى مى كند و هزينۀ خدمات فوق را پرداخت نمى نمايد، از لحاظ وضو و غسل و نماز بيان فرماييد.

پاسخ: بايد آنهايى كه در اين گونه مجتمع ها زندگى مى كنند، مطيع مقرّرات باشند، والّا عملشان اشكال دارد.

ضرر نداشتن وضو

[334] سؤال 207: اگر وضو گرفتن به صورت معمولى و متعارف براى ما ضرر داشته باشد، ولى وضو گرفتن به صورت غير معمولى و با آبى بسيار كم براى ما بى ضرر باشد، در اين حالت آيا موظّف به انجام دادن وضو هستيم يا تيمّم؟

پاسخ: اگر وضو گرفتن با كمترين مقدارى كه براى شستن كافى است، ضرر نداشته باشد، وظيفۀ شما وضو گرفتن است و اگر آن اندازه هم ضرر دارد، موظّف به تيمّم هستيد.

[335] سؤال 208: شخصى معتقد است آب براى او ضرر دارد؛ ولى باز هم به جاى تيمّم

ص: 82

كردن وضو يا غسل به جا مى آورد و بعد از انجام دادن آن متوجه مى شود كه اشتباه مى كرده و آب ضررى براى او نداشته است. آيا وضو يا غسل مجدّد لازم است يا همان را كه انجام داده، كافى است؟

پاسخ: اگر توانسته باشد قصد قربت كند، صحيح است.

[336] سؤال 209: اگر كسى احتمال بسيار كمى بدهد كه آب برايش ضرر داشته باشد يا اصلاً اين احتمال را هم ندهد و وضو بگيرد و بعد از آن بفهمد كه آب، ضرر زيادى براى او داشته است، آيا وضويش درست است يا نه؟

پاسخ: اگر ضرر به اندازه اى زياد بوده كه در واقع، حرام و مبغوض شارع بوده، در اين صورت احتياطاً باطل است، والّا صحيح است.

وضوى جبيره اى و وضوى بيماران

[337] سؤال 210: آيا تفاوتى بين وضوى جبيره اى كسى كه با اختيار خودش بر بدنش جراحت وارد كرده، با كسى كه بدون اختيار بر او جراحت وارد شده، وجود دارد؟

پاسخ: ميان اين دو صورت، تفاوتى نيست.

[338] سؤال 211: كسى كه يك دستش شكسته و تمام دست او را از بالاى آرنج گچ گرفته اند و فقط مقدارى از انگشتان او بيرون از گچ است، وظيفه اش وضوى جبيره اى است يا تيمّم؟

پاسخ: وظيفه اش وضوى جبيره اى است.

[339] سؤال 212: كسى كه دستش از مچ تا نوك انگشتان به جهت جراحت يا سوختگى به طور كامل پانسمان شده است، براى مسح نمودن يا تيمّم كردن چه بايد بكند؟

پاسخ: اگر وضوى جبيره گرفته، مسح را با همان رطوبت پانسمان كه از وضوى جبيره است، انجام دهد و اگر وظيفه اش تيمّم است، با همان دست پانسمان شده، اعمال تيمّم را انجام دهد.

ص: 83

[340] سؤال 213: بيمارى كه به دست او «آنژيوكت» (لوله اى پلاستيكى كه از يك طرف به شيلنگ سرم وصل مى شود و از طرف ديگر در داخل رگ قرار داده شده، به وسيلۀ چسب به بدن چسبانده مى شود) بسته شده است، چگونه غسل و وضو و تيمّم را انجام دهد؟ با توجه به اين كه در اغلب موارد، داخل اين لولۀ پلاستيكى و در قسمت خارجى آن خون جمع مى شود، وجود خون، مشكلى براى نماز ايجاد مى كند يا نه؟

پاسخ: اگر برطرف كردن موانع وضو، غسل و تيمّم يا تطهير مواضع آنها سخت و حرجى است و يا ضرر دارد، غسل و وضو و تيمّم را به صورت جبيره اى انجام دهد و به همان صورت نماز بخواند.

[341] سؤال 214: بيمارانى كه زخم باز (مثل زخم هاى شكمى) دارند و ترشحات مرتباً از زخم ها خارج مى شود، در مورد طهارات ثلاث (وضو، غسل و تيمّم) و نماز چه تكليفى دارند؟

پاسخ: اگر ترشحات دائمى، همراه با نجاست باشد، چنانچه وظيفه غسل است، غسل جبيره اى انجام دهد و اگر وظيفه وضو است و زخم در موضع وضو است، وضوى جبيره اى انجام دهد و اگر اين هم ممكن نيست و يا به جهت ديگر، وظيفه تيمّم است، تيمّم كند، ولو اين كه به نحو جبيره اى باشد؛ و سپس نماز بخواند.

[342] سؤال 215: كسى كه گمان مى كرده آب براى عضو مجروح او ضرر دارد و به همين جهت وضوى جبيره اى گرفته است و بعداً متوجه شده كه آب ضررى براى آن عضو نداشته، آيا وضويش صحيح است؟

پاسخ: بنا بر احتياط بايد دوباره وضو بگيرد.

[343] سؤال 216: بيمارى كه مبتلا به خونريزى در زير پوست است و گاهى به علل گوناگون خون از زير پوست، بر روى پوست جارى مى شود، تكليف طهارت و نماز او در حال جارى شدن خون چيست؟

ص: 84

پاسخ: اگر قبل از خروج خون، وضو يا غسل يا تيمّم به جا آورده، خروج خون، آنها را باطل نمى كند؛ ولى براى خواندن نماز، اگر مجموع سطحى كه به واسطۀ خارج شدن خون، نجس شده، كمتر ازدرهم باشد، نماز خواندن با آن اشكال ندارد و اگر بيشتر باشد، چنانچه تطهير موضع نجس براى او مشقت نداشته باشد، بايد آن جا را تطهير كند و نماز بخواند، وگرنه تطهير آن لازم نيست و اگر بعد از خروج خون، بخواهد وضو يا غسل يا تيمّم را انجام دهد، چنانچه امكان دارد، بايد صبر كند تا خون قطع شود و بعد موضع نجس را تطهير كند و طهارت بگيرد، وگرنه بايد به دستورى كه در رساله گفته شده، غسل يا وضو يا تيمّم جبيره اى نمايد.

[344] سؤال 217: وجود زخمى كه آب براى آن ضرر ندارد، ولى خون آن هم بند نمى آيد و در اعضاى وضو واقع شده و در صورت گرفتن وضو به طور معمول باعث نجاست اعضاى وضو مى شود، آيا باعث وجوب تيمّم مى شود يا راهى براى وضوى صحيح وجود دارد؟

پاسخ: مى تواند محلّ زخم را در آب كر فرو برد و يا زير شير آب بگيرد و دست بكشد تا خون تمام شود و بلافاصله با نيّت وضو، آب را بر آن محل جارى كند و بعد محل را خشك كند تا نجاست سرايت نكند و اگر اين طور هم ممكن نيست، وضوى جبيره اى بگيرد.

[345] سؤال 218: مريضى است كه اگر ديگران به او كمك كنند و به حالت نشسته او را نگه دارند، در آن حالت خودش مى تواند وضو بگيرد، وگرنه قادر به گرفتن وضو نيست. وظيفۀ چنين مريضى وضو است يا تيمّم؟

پاسخ: بايد كمك بگيرد و در حال نشسته، خودش وضو را انجام دهد و اگر با كمك گرفتن هم نمى تواند وضو بگيرد، بايد نايب بگيرد تا او را وضو دهد، والّا تيمّم كند.

ص: 85

[346] سؤال 219: براى بيماران قلبى كه در حال استراحت مطلق هستند (چه توان حركت دست را داشته يا نداشته باشند)، نحوۀ گرفتن وضو و خواندن نماز و رو به قبله بودن در نماز به چه صورت است؟

پاسخ: اگر توان وضو گرفتن (ولو با كمك ديگرى) را دارند، وضو بگيرند واگر توان وضو گرفتن (ولو به كمك ديگرى) را ندارند، تيمّم نمايند. نسبت به نماز، هر مقدار كه قادر هستند و خطر ندارد (ولو با ركوع و سجودِ اشاره اى)، نماز بخوانند و مراعات قبله چنانچه خطر نداشته باشد، لازم است و به طور كلّى اصلِ نماز ساقط نيست و هر كدام از شرايط و اجزاى آن، خطر داشته باشد، لازم نيست رعايت شود.

[347] سؤال 220: شخصى است كه به علت مشكل مفاصل كمر، نمى تواند مسح پاها را انجام دهد. البته با سختى و درد زياد، مى تواند بنشيند و با دست چپ، پاى راست و با دست راست، پاى چپ را مسح نمايد و در اين صورت هم ممكن است موالات به هم بخورد. تكليف اين فرد چيست؟

پاسخ: اين شخص معذور است و چنانچه مسح پا برايش ميسور نيست، نايب بگيرد كه دست معذور را بر پايش مسح دهد و اگر اين هم ميسّر نباشد، نايب با رطوبت دست معذور، مسح را انجام دهد. البته خود معذور بايد قصد مسح داشته باشد.

[348] سؤال 221: بيمارى كه يك يا هر دو دست خود را به دلايل پزشكى و يا عدم توانايى، نمى تواند حركت دهد و يا براى او مشكل است، وظيفۀ غسل و وضو و تيمّم را چگونه انجام دهد؟

پاسخ: بايد از ديگرى كمك بگيرد تا دست او را حركت دهد و اگر اين هم امكان ندارد، نايب با دست خود، او را وضو و غسل و تيمّم دهد.

ص: 86

وضوى مقطوع العضو

[349] سؤال 222: اشخاصى كه دست يا پاى خود را از دست داده اند، براى نماز چگونه وضو بگيرند؟

پاسخ: هر كدام از اعضاى وضو كه باقى است، بايد شسته و يا مسح شود.

[350] سؤال 223: بيمارى كه قطع عضو شده، در چهار فرض زير، حكم غسل و وضوى او چيست؟

الف. قطع شدن هر دو دست و هر دو پا؛

ب. قطع شدن دو دست يا دو پا؛

ج. قطع شدن يك دست و يك پا؛

د. قطع شدن يك دست يا يك پا.

پاسخ: در تمام صورت هاى ذكر شده، به هنگام غسل كردن، باقى ماندۀ اعضاى بدن را غسل دهد و موقع وضو گرفتن، باقى ماندۀ اعضاى وضو را بشويد و مسح نمايد و افعال مذكور را در صورت عدم توانايى، به كمك ديگران انجام دهد.

[351] سؤال 224: زن يا مرد مسلمانى نه دست دارد و نه پا، يا دست و پاى او به كلّى فلج است و قادر به حركت نيست، يا يك دست و يك پا دارد. آيا بر چنين فردى وضو واجب است؟ و اگر واجب نيست، آيا مى تواند بدون وضو نماز بخواند؟

پاسخ: در اعضايى كه موجود است، وضو واجب است. مواضع شستن، شسته شود و بر مواضع مسح، مسح كشيده شود، اگر چه با كمك ديگران باشد.

[352] سؤال 225: فردى كه دو دست او از بالاى آرنج قطع شده است، مى تواند به اين صورت وضو بگيرد كه اول صورت خود را در آب فرو ببرد و به طور ارتماسى وضو دهد و بعد صورت خود را بر چيزى كه آماده كرده است، بمالد تا رطوبت صورت به آن منتقل شود و بعد با كشيدن سر و پا بر آن چيز، مسح را انجام دهد. آيا اين فرد بايد براى وضو

ص: 87

گرفتن نايب بگيرد يا به همين صورتى كه گفته شد، وضو را به جا آورد؟

پاسخ: صورتش را در آب فرو برد، به نحوى كه شستن از بالا به پايين تحقّق پيدا كند و براى مسح ها نايب بگيرد.

چيزهايى كه وضو را باطل مى كند

[353] سؤال 226: اگر بعد از بول كردن، وضو بگيرد و سپس رطوبت مشكوكى از او خارج شود و شك كند كه بعد از بول، استبراء نموده است يا نه، حكم آن چيست؟

پاسخ: رطوبت مشكوك، محكوم به نجاست (بول) است و وضويش نيز باطل مى شود.

[354] سؤال 227: بدن شخصى نجس است و آبى دارد كه فقط براى آب كشيدن بدنش كافى است؛ ولى او به جاى آب كشيدن بدن، وضو مى گيرد و با بدن نجس نماز مى خواند، حكم وضو و نماز او چيست؟

پاسخ: بنا بر احتياط وضو و نماز چنين شخصى باطل است، مگر اين كه چيزهايى كه تيمّم بر آنها صحيح است، وجود نداشته باشد كه در آن وقت بايد با آن آب، وضو بگيرد و نماز را با بدن نجس بخواند.

[355] سؤال 228: آيا هوايى كه از بيرون بدن وارد مخرج غائط شده و دوباره خارج مى شود، مبطل وضو است؟

پاسخ: اگر صدق نكند كه از معده و يا از امعاى داخلى خارج شده، مبطل وضو نيست.

استحباب وضو و مستحبّات و مكروهات آن

[356] سؤال 229: آيا وضو گرفتن به خودى خود، عمل مستحبّى است و ثواب دارد يا اگر براى انجام دادن كارى وضو بگيريم، آن وقت مستحب مى شود و يا اين كه ثواب، اصلاً

ص: 88

مربوط به وضو نيست؛ بلكه مربوط به غايتى است كه برايش وضو مى گيريم؟

پاسخ: وضو خودش مستحب است و ثواب هم دارد.

[357] سؤال 230: وضوى تجديدى تا چند بار مستحب است؟

پاسخ: وضوى تجديدى تا چهار مرتبه، بلكه بالاتر و بيشتر هم مستحب است و اشكال ندارد، مگر به حدّى برسد كه لعب و بازى حساب شود.

[358] سؤال 231: آيا در وسعت وقت، وضو گرفتن به دو صورت ترتيبى و ارتماسى جايز است؟ كداميك افضل از ديگرى است؟

پاسخ: هر دو جايز است؛ ولى وضوى ترتيبى افضل است.

[359] سؤال 232: از طرفى گفته مى شود كه اسراف صحيح نيست و از طرف ديگر گفته شده كه مستحب است وضو را پر آب و شاداب بگيريم. جمع اين دو چگونه است؟

پاسخ: در اسراف و در اسباغ وضو، صدق عرفى ميزان است و ملازمه اى با يكديگر ندارند.

[360] سؤال 233: امروزه در بسيارى از خانه ها توالت و حمام در يك مكان مشترك ساخته مى شود. آيا وضو گرفتن در آن كراهت دارد؟

پاسخ: در صورت امكان، بهتر است در جايى وضو بگيريد كه آب وضو در توالت ريخته نشود.

شك در وضو

[361] سؤال 234: مى دانيم كه شخص كثير الشك نبايد به شك خود اعتنا كند. آيا اين مطلب فقط مربوط به نماز است يا در غسل و تيمّم و وضو هم بايد رعايت شود؟

پاسخ: حكم عدم اعتناى كثير الشك به شك خود، اختصاص به نماز ندارد؛ بلكه در وضو و غسل و تيمّم هم جارى است.

ص: 89

[362] سؤال 235: اگر بعد از اتمام وضو شك كنيم كه بعضى از كارهاى وضو را صحيح انجام داده ايم يا نه، چه كنيم؟ اگر در بين وضو نسبت به كارهاى قبلى، اين شك پيش آمد، وظيفۀ ما چيست؟

پاسخ: اگر بعد از اتمام و فراغ از وضو شك كند، محكوم به صحّت است و اگر در اثناى وضو شك كند، بايد برگردد و جزء مشكوك و اجزاى بعد از آن را به جا آورد.

[363] سؤال 236: اگر هنگام مسح پا شك كنيم كه يكى از اعضاى وضو را شسته يا مسح سر را انجام داده ايم يا خير، چه بايد بكنيم؟

پاسخ: اگر در اثناى وضو، در شستن يا مسح كردن عضو قبلى شك كند، بايد به شكّش اعتنا نمايد، مگر اين كه كثير الشك باشد و اگر بعد از فراغ از وضو شك كند، به آن اعتنا نكند.

ديگر احكام وضو

[364] سؤال 237: آيا در وضو و تيمّم، خشك بودن اعضاى وضو و تيمّم، قبل از انجام دادن آنها و خشك بودن چيزى كه بر آن تيمّم مى كنند، شرط است؟

پاسخ: خشك بودن اعضاى وضو و تيمّم، قبل از انجام دادن آنها شرط صحّت آنها نيست و خشك بودن آن چيزى كه بر آن تيمّم مى كند، لازم نيست؛ ولى نبايد گِل باشد.

[365] سؤال 238: اگر در حوضى كه مقدار آب آن كمتر از كر است، وضو يا غسل ارتماسى به جا آوريم، آيا مى توانيم با همان آب، وضو و غسل هاى بعدى را هم انجام دهيم يا نه؟

پاسخ: اگر اعضاى وضو يا غسل را كه در آب فرو مى بريد، پاك باشد، اشكال ندارد كه با همان آب مستعمل در وضو و غسل، دوباره وضو بگيريد يا غسل

ص: 90

كنيد.

[366] سؤال 239: آيا با آبى كه براى گرفتن وضو يا غسل استعمال شده يا آب قليلى كه براى برطرف كردن نجاست به كار رفته است، مى توان دوباره وضو يا غسل به جا آورد يا نجاستى را برطرف نمود؟

پاسخ: استفاده از آبى كه براى گرفتن وضو و غسل استعمال شده، براى رفع حدث و خبث جايز است و آبى كه براى استنجاء استفاده شده، احتياطاً نجاست را دفع نمى كند و بنا بر اقوى وضو و غسل با آن نمى توان به جا آورد و آب قليلى كه براى رفع خبث (غير از استنجاء) استفاده شده باشد، نجس است.

[367] سؤال 240: تكليف شخصى كه به دلايلى انجام دادن غسل و وضو و تيمّم براى خودش يا نايبش غير مقدور و يا مشكل باشد، چيست؟

پاسخ: اگر تحصيل طهارت، حرجى باشد و يا مقدور نباشد، احتياطاً با همان وضع، نماز را بخواند و بعد از آن هر وقت توانست، نماز را با طهارت اعاده نمايد.

[368] سؤال 241: اگر شك داريم مقدار آبى كه در دسترس ماست، براى غسل يا وضو كافى است يا خير، بايد تيمّم كنيم يا اقدام به غسل و وضو نماييم؟

پاسخ: بايد براى وضو يا غسل اقدام نماييد.

[369] سؤال 242: گاهى مختصرى از پوست اطراف ناخن ها از جاى خود كنده مى شود و در جاى خود به طور متصل باقى مى ماند. آيا وضو گرفتن در اين حالت اشكال ندارد؟

پاسخ: اشكال ندارد.

[370] سؤال 243: كسى كه وضو دارد و نمازش را هنوز نخوانده است و اگر وضويش را باطل كند، به جهت مانعى (مانند سرما و يا ترس از دزد و درنده) نمى تواند كفشهايش را درآورد و دوباره وضو بگيرد، آيا حق باطل كردن وضوى خود را قبل از خواندن نماز

ص: 91

دارد؟

پاسخ: احوط اين است كه اگر موجب عسر و حرج يا ضرر نباشد، وضو را باطل نكند.

[371] سؤال 244: به جهت تنگى وقت، بايد تيمّم كنيم؛ ولى اقدام به غسل و وضو مى كنيم و نماز مى خوانيم. غسل و وضو و نمازى كه اين طور برگزار شده است، صحيح است يا باطل؟

پاسخ: در فرض مذكور، به نظر اين جانب وضو و يا غسل و نماز چنين شخصى باطل است.

[372] سؤال 245: اگر لازمۀ وضو گرفتن يا غسل كردن، انجام دادن كار حرامى باشد، كدام يك مقدّم است (وضو و غسل را به جا آوردن يا ترك كار حرام و انجام دادن تيمّم به جاى وضو و غسل)؟

پاسخ: در فرض مذكور، بايد تيمّم بكند؛ ولى اگر با تأخير انداختن زمان غسل و وضو و يا تغيير مكان غسل و وضو و امثال آن، امكان تحقّق غسل و وضو بدون آن كار حرام باشد، آن وقت، غسل و وضو مقدّم است.

[373] سؤال 246: آيا وضو گرفتن مرد، در مكانى كه زن نامحرم دست و بازوى او را مى بيند و وضو گرفتن زن، در جايى كه مرد نامحرم اعضاى وضوى او را مى بيند، وضو را باطل مى كند؟

پاسخ: وضو را باطل نمى كند؛ ولى لازم است كه زمينۀ معصيت كردن ديگران را فراهم نكنند.

[374] سؤال 247: آبى كه در اختيار مكلّف قرار دارد، فقط براى وضو يا براى شستن بخشى از نجاست بدن يا لباس كافى است. در اين جا وضو مقدّم است يا رفع نجاست؟

پاسخ: تخيير، بعيد نيست، اگر چه بهتر اين است كه آن آب را براى رفع

ص: 92

نجاست مصرف كند.

غسل

احكام كلّى مربوط به غسل

غسل ترتيبى و ارتماسى

[375] سؤال 248: آيا مى توانيم در بين غسل ترتيبى، آن را رها كنيم و به جاى آن، غسل ارتماسى به جا آوريم؟

پاسخ: صحّت آن خالى از اشكال نيست.

[376] سؤال 249: اگر اول، سر و گردن و بعد طرف راست و بعد طرف چپ بدن را در آب فرو ببريم، غسل ما صحيح است يا نه؟

پاسخ: صحيح است و اشكال ندارد.

[377] سؤال 250: آيا در غسل ترتيبى مى توان يك عضو يا قسمتى از يك عضو را با فرو بردن در آب شست؟

پاسخ: جايز است.

شرايط و موانع غسل
خصوصيات مكان و آب غسل

[378] سؤال 251: آيا غسل كردن در مكان غصبى و يا در مكانى كه غير غصبى است، ولى صاحبش راضى به غسل كردن در آن مكان نيست، صحيح است؟

پاسخ: صحيح نيست.

[379] سؤال 252: غسل كردن در زمينى كه با پول غير مخمّس خريدارى شده، چه حكمى دارد؟ اگر حمامى را با پول خمس نداده خريده يا ساخته باشند، حكم غسل در آن

ص: 93

چيست؟

پاسخ: غسل كردن در مكان هاى مذكور اشكال ندارد؛ ولى بايد به زودى و بدون تأخير، خمس پرداخت شود.

[380] سؤال 253: كسى در منزل پدرش كه اهل خمس نيست، زندگى مى كند. اگر در اين منزل جنب شود، آيا غسل، نماز و روزۀ او صحيح است؟

پاسخ: اگر علم ندارد كه عين آنچه را مورد استفاده قرار مى دهد، متعلّق خمس يا زكات است، اشكال ندارد.

[381] سؤال 254: كسى كه مزد حمامى را از پولى كه خمس و زكات آن را نداده، مى پردازد و غسل به جا مى آورد، آيا غسل او صحيح است؟ و چنانچه بعداً پول مخمّس به جاى پول قبلى بپردازد، تأثيرى دارد يا خير؟ و آيا مى تواند به خطّ قرآن دست بزند؟ و نماز او چه حكمى دارد؟

پاسخ: ظاهراً غسلش صحيح است؛ ولى بايد خمس و زكات را بپردازد و مى تواند به خطّ قرآن دست بزند و نمازش از اين جهت اشكال ندارد.

[382] سؤال 255: كسى كه براى شنا بليت تهيه مى كند و به استخر مى رود، آيا با آب استخر مى تواند غسل كند؟

پاسخ: اشكال ندارد.

[383] سؤال 256: گاهى در آب استخر آن قدر كلر مى زنند كه چشم ها را مى سوزاند. آيا با اين آب، غسل كردن صحيح است؟

پاسخ: اشكال ندارد.

[384] سؤال 257: بعضى از آب ها آن قدر شور هستند كه پس از شستشو، اثر نمك بر روى بدن ديده مى شود. آيا طهارت (غسل و وضو) و تطهير از نجاست، با اين آب درست است؟

پاسخ: غسل كردن و وضو گرفتن با چنين آبى اشكال ندارد و همچنين تطهير

ص: 94

نمودن، مگر اين كه به حدّى برسد كه به آن، آب گفته نشود و به عبارت ديگر آبِ مضاف باشد.

[385] سؤال 258: ظرف آبى داريم. از آن ظرف آب بر مى داريم و غسل مى كنيم و در هنگام اين كار مقدارى از آب غسل به داخل ظرف مى ريزد. آيا غسل، اشكالى پيدا مى كند يا خير؟

پاسخ: غسل، اشكال پيدا نمى كند.

[386] سؤال 259: به دلايلى آب منزل مسكونى شخصى شبهه ناك است. به همين علت، ايشان علاوه بر غسل در منزل، در حمام عمومى نيز غسل مى كند. آيا غسل دوم، رافع شبهۀ غسل اولى مى شود و آيا با غسل دوم، بدون وضو مى توان نماز خواند؟

پاسخ: در مفروض سؤال، غسل دوم احتياطى است و بعد از آن، حدث قطعاً رفع مى شود و شبهه اى باقى نمى ماند و اگر جنب شده باشد و پس از شروع به غسل اول تا بعد از غسل دوم حدثى از او صادر نشده باشد، براى نماز، احتياج به وضو نيست.

[387] سؤال 260: كسى كه آب براى انجام دادن غسل و وضو ندارد و پول و وسيله اى هم براى تهيه آب نزدش موجود نيست، آيا لازم و واجب است كه از همراهان خود (ولو با درخواست هديه دادن آب به او) طلب آب نمايد يا اين كار، حكم ديگرى مثل استحباب يا كراهت يا مباح بودن را دارد؟

پاسخ: اگر ذلّت و خوارى در طلب اهداى آب نباشد، لازم است آب را به دست آورد، والّا لازم نيست؛ بلكه در بعضى از صور ذلّت، خالى از اشكال نيست.

جارى شدن آب بر بدن

[388] سؤال 261: آيا بين غسل و وضو تفاوتى از جهت جارى شدن آب بر بدن وجود دارد؟

ص: 95

پاسخ: در بين غسل و وضو تفاوتى نيست و در هر دو بايد آب بر بدن جارى شود و صدق عرفىِ جارى شدن كافى است.

[389] سؤال 262: اگر براى غسل كردن، پارچه اى را مرطوب كنيم و به بدن بكشيم، به طورى كه رطوبت بسيار مختصرى به بدن برسد و آب هم جارى نشود، غسل ما صحيح است يا باطل؟

پاسخ: اگر جارى نشود، صحيح نيست.

وجود مانع در اعضاى غسل

[390] سؤال 263: اگر قبل از غسل و پس از بررسى كردن بدن، يقين يا اطمينان كند كه مانعى در بدنش نيست، ولى بعد از غسل بفهمد كه مانعى موجود بوده، حكمش چيست؟

پاسخ: اول مانع را بر طرف مى كند و همان طور كه در مسألۀ 373 توضيح المسائل ذكر شده، اگر مانع در طرف چپ باشد، شستن همان مقدار كافى است و اگر در طرف راست باشد، بايد بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف چپ را بشويد و اگر در قسمت سر و گردن باشد، بعد از شستن آن مقدار، اول طرف راست و بعد طرف چپ را دوباره بشويد.

[391] سؤال 264: آيا استفاده از لنز (عدسى) كه داخل چشم قرار داده مى شود و قابل بيرون آوردن است، صدمه اى به غسل و وضو مى زند؟

پاسخ: اگر در داخل چشم قرار داده شده، براى غسل و وضو اشكالى ندارد.

كمك گرفتن در غسل

[392] سؤال 265: آيا در غسل واجب، فرد ديگرى مى تواند كمك كند و آب لازم را بر بدن انسان بريزد يا اين كه لازم است اين عمل توسط خود فرد صورت گيرد؟ و در فرضى كه براى شخصى چنين امكانى وجود نداشته باشد، تكليفش چيست؟

پاسخ: اگر آب توسط فرد ديگرى ريخته شود و غسل كننده خودش اعضاى

ص: 96

غسل را بشويد و آب را بر آنها جارى كند، بنا بر احتياط واجب غسل او باطل است، مگر اين كه خودش توانايى اين كار را نداشته باشد كه در اين صورت مى تواند به مقدار لازم از فرد ديگرى كمك بگيرد.

تأخير غسل از وقت نماز

[393] سؤال 266: كسى مى داند كه به اندازۀ غسل كردن وقت ندارد و با اين حال غسل مى كند. حال بعد از غسل، چه وقت باقى مانده باشد يا نباشد، اين غسل چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر علمش مطابق واقع بوده است و وقت براى غسل نبوده، غسلش باطل است، والّا اگر قصد قربت محقّق شده باشد، غسلش صحيح است.

[394] سؤال 267: كسى به گمان اين كه وقت نماز داخل شده، به نيّت نماز غسل كرده و بعد از غسل متوجه شده كه هنوز وقت نماز نشده است. آيا مى تواند با اين غسل نماز بخواند؟

پاسخ: مى تواند.

شك در غسل

[395] سؤال 268: كسى كه به قصد غسل كردن به حمام مى رود، ولى بعد از حمام كردن شك مى كند كه غسل را انجام داده يا نه، چه كار بايد بكند؟

پاسخ: بنا را بر غسل نكردن بگذارد و براى نماز و اعمال مشروط به طهارت، غسل كند.

موارد ديگر

[396] سؤال 269: مى دانيم كه در غسل ترتيبى، مى توان بين شستن سر و گردن و شستن سمت راست و شستن سمت چپ فاصله انداخت. آيا اين كار را در يك قسمت هم مى توان انجام داد؟ مثلاً آيا مى تواند نيمى از سر و گردن را بشويد و پس از مدتى نيمه

ص: 97

ديگر را بشويد و همين طور در طرف راست يا چپ بدن اين كار را انجام دهد؟

پاسخ: مى تواند؛ چون در غسل، موالات شرط نيست.

[397] سؤال 270: اگر در بين غسل جنابت يا غسل هاى واجب ديگر يا غسل هاى مستحبّى حدث اصغر پيش بيايد، چه اثرى بر اين غسل ها دارد و آيا مقدار انجام شده از غسل را باطل مى كند؟

پاسخ: غسل را باطل نمى كند؛ لكن غسل جنابتى كه حدث اصغر در بين آن پيش آمده، كفايت از وضو نمى كند.

[398] سؤال 271: در جايى كه هم غسل لازم است و هم وضو، مثل كسى كه مسّ ميّت نموده و مى خواهد نماز بخواند، آيا ترتيبى بين غسل و وضو و يا تيمّم بدل از آن دو لازم است رعايت شود يا خير؟

پاسخ: مخيّر است و هر كدام از غسل و وضو را جلوتر و يا عقب تر انجام دهد، كافى است؛ ولى بهتر اين است كه وضو را مقدّم كند و همچنين مقدّم كردن تيمّم بدل از وضو بر تيمّم بدل از غسل بهتر است.

غسل هاى واجب

جنابت
خروج مَنى از مرد

[399] سؤال 272: كسى كه گاهى ديوانه مى شود و يا بر اثر بيمارى گاهى غش مى كند، اگر در آن حال، بدون اين كه خودش بفهمد، منى از او خارج شود، آيا جنب محسوب مى شود؟

پاسخ: اگر يقين كند منى از او بيرون آمده، جنب است و بايد براى نماز و اعمالى كه طهارت براى آنها شرط است، غسل كند.

[400] سؤال 273: كسى كه بر اثر مريضى و بدون اختيار، منى از او خارج مى شود و خروج منى از روى شهوت نبوده و با جستن و سست شدن بدن همراه نيست، وظيفه اش در امر

ص: 98

طهارت و نماز چگونه است؟

پاسخ: اگر يقين كند كه منى است، وظيفه اش تطهير محلّ آلوده شده به منى و غسل نمودن است و اگر نمى تواند غسل كند و عذر شرعى دارد، تيمّم كند و نماز بخواند.

[401] سؤال 274: مردى كه به سبب بيمارى به طور دائم از او منى خارج مى شود، براى غسل و نماز چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: اگر يقين كند آنچه خارج مى شود، منى است، بايد تا مى تواند براى نماز غسل كند و اگر حرجى باشد و با مداوا و راه هاى ديگر خوب نشود، به مقدار ممكن غسل كند و اداى نمازها را تا مى تواند طورى قرار دهد كه با غسل واقع شود و اگر غسل كردن ممكن نيست و يا حرجى است، با تيمّم بدل از غسل نماز بخواند.

[402] سؤال 275: اگر مردى در لباس خود منى مشاهده كند، ولى نداند كه از خود اوست يا از ديگرى، آيا بايد غسل جنابت كند؟ و اگر بداند كه منى از خود اوست، ولى نداند كه منى سابق است كه براى آن غسل كرده است يا منى جديد است كه برايش غسل نكرده، چه بايد بكند؟

پاسخ: در صورت اول، بر او غسل واجب نيست؛ ولى در صورتى كه در لباس مختصّ به او منى پيدا شود، بنا بر احتياط واجب بايد غسل كند و در صورت دوم نيز غسل واجب نيست؛ ولى احتياط مستحب اين است كه غسل كند.

[403] سؤال 276: بيمارى ادرارش در داخل كيسۀ ادرارى كه متصل به خودش است، جمع مى شود. اگر داخل كيسۀ ادرار، مايعى مشاهده كند و شك كند كه منى است يا نه، تكليفش چيست؟

پاسخ: اگر يقين نكند كه منى است و از او بيرون آمده، غسل بر او واجب نيست، مگر در موردى كه قبلاً منى از او بيرون آمده و استبراء به بول نكرده

ص: 99

باشد كه در اين صورت حكم منى را دارد.

[404] سؤال 277: اگر در آزمايش ادرار شخصى اسپرم مشاهده شود، آيا جنب محسوب مى شود و تكليف نمازها و روزه هاى او در مدتى كه مطلع نبوده، چيست؟

پاسخ: صرف مشاهدۀ اسپرم در ادرار، اگر موجب اطمينان بر خروج منى نباشد، باعث جنابت نيست.

[405] سؤال 278: كسى كه بعد از خروج منى، استبراء به بول كرده و بعد غسل نموده و بعد از غسل، رطوبتى كه مشكوك بين بول و منى است، از او خارج شده، اين رطوبت را بايد بول قرار دهد يا منى؟

پاسخ: محكوم به بول است.

[406] سؤال 279: فردى بعد از خارج شدن منى، بدون استبراء كردن غسل جنابت مى كند و بعد از غسل جنابت، بول و استبراء مى نمايد و بعد از استبراء، آب مشكوكى مشاهده مى كند كه مردّد بين بول و منى است. حالا بايد غسل كند يا وضوى تنها كافى است؟

پاسخ: اگر بعد از بول و استبراء كردن و قبل از خروج آب مشكوك وضو نگرفته باشد، وضو كافى است و غسل لازم نيست، اگر چه بهتر است غسل را هم انجام دهد.

[407] سؤال 280: شخصى كه بعد از غسل جنابت، رطوبت مشكوكى را مى بيند و شك دارد كه قبل از غسل جنابت، استبراء كرده يا نه، چه حكمى دارد؟

پاسخ: بنا را بر استبراء نكردن بگذارد و غسل كند و احتياط اين است كه وضو هم بگيرد.

[408] سؤال 281: اگر آبى از انسان در حال خواب خارج شود و انسان در حال خواب يا بعد از بيدارى نفهمد كه علائم سه گانۀ مربوط به منى را داراست يا خير، تكليفش چيست؟

پاسخ: اگر به واسطۀ بعضى علائم و ساير قرائن و خصوصيات، اطمينان پيدا

ص: 100

نكند كه منى است، حكم منى ندارد، مگر اين كه بعد از جنابت باشد و استبراء به بول نكرده باشد.

خروج منى و استمناء در زنان

[409] سؤال 282: گفته شده: «آبى كه از زن خارج شود و داراى علامات منى باشد، موجب غسل مى گردد و نجس است». اكنون سؤال اين است كه آيا اين غسل، كفايت از وضو مى كند يا نه؟

پاسخ: اگر آبى كه از زن خارج مى شود، با شهوت همراه باشد و پس از آن بدن وى سست شود، بنابر احتياط بايد هم غسل كند و هم وضو بگيرد.

[410] سؤال 283: اگر زن بر اثر ملاعبه با همسر، بدنش كاملاً سست شود، آيا غسل جنابت بر او واجب مى شود؟

پاسخ: اگر آبى كه از زن خارج مى شود، با شهوت همراه باشد و پس از آن بدن وى سست شود، بنابر احتياط بايد هم غسل كند و هم وضو بگيرد.

[411] سؤال 284: آيا ممكن است زنان و دختران (بدون عمل مقاربت) در خواب يا بيدارى جنب شوند؟ در صورت امكان و وقوع اين امر، چه وظيفه اى دارند؟

پاسخ: جنب شدن زن ها و دخترها (بدون مقاربت) ممكن است و در صورتى كه به بيرون آمدن منى از خودشان يقين كنند، بايد غسل جنابت كنند.

[412] سؤال 285: آيا امكان استمناء در زنان وجود دارد؟

پاسخ: استمناء براى زن امكان دارد و حرام است و اگر يقين كند منى خارج شده، بايد غسل كند.

جنابت از حرام

[413] سؤال 286: آيا بعد از غسل جنابت از حرام، وضو هم لازم است يا غسل به تنهايى كافى است؟

ص: 101

پاسخ: وضو لازم نيست و غسل جنابت، كافى است.

[414] سؤال 287: اگر كسى از حرام جنب شود، با آب سرد بايد غسل كند يا آب گرم؟

پاسخ: با هر آبى (سرد يا گرم) مى تواند غسل كند و عرق جنب از حرام، نجس نيست و مانع غسل و نماز نمى شود.

[415] سؤال 288: آيا وطى كردن حيوان، بدون انزال، غسل جنابت دارد؟ و در اين صورت، غسل جنابت كفايت از وضو مى كند؟

پاسخ: در وطى كردن حيوان، بدون انزال، احتياطاً بايد بين غسل جنابت و وضو جمع نمايد.

[416] سؤال 289: كسى كه از راه استمناء جنب مى شود، در چه شرايطى بايد اعمال واجب خود، مانند نماز و روزه را انجام دهد؟

پاسخ: استمناء، حرام است و نبايد انجام دهد و چنانچه از راه استمناء جنب شود، بايد بعد از غسل جنابت، نماز و روزۀ خود را به جا آورد.

ديگر احكام جنابت

[417] سؤال 290: زنى كه در حال جنابت است، اگر قبل از غسل كردن حيض شود، آيا مى تواند در حال حيض، غسل جنابت را انجام دهد و بعد از پاك شدن از حيض، فقط نيّت غسل حيض را بنمايد يا بايد صبر كند و بعد از پاكى از حيض، نيّت هر دو غسل را كند؟

پاسخ: اقوى اين است كه غسل جنابت زن حائض در حال حيض، صحيح است و اشكال ندارد؛ ولى مى تواند صبر كند و پس از پاك شدن از حيض، هر دو غسل را يك جا انجام دهد.

[418] سؤال 291: اگر كسى در مسجد بخوابد و محتلم شود، آيا براى غسل كردن بايد از مسجد خارج شود يا در داخل مسجد هم مى تواند غسل كند؟

ص: 102

پاسخ: اگر وقت خروج از مسجد، كمتر از مكث براى تيمّم است، بايد زود بيرون بيايد و اگر مكث براى تيمّم، مساوى و يا كمتر از وقت خروج از مسجد است، تيمّم كند و سپس از مسجد خارج شود و اگر زمان غسل، مساوى با زمان تيمّم و يا كمتر از آن است، غسل كند.

[419] سؤال 292: اگر دو نفر باشند كه يكى جنب و ديگرى بدون وضو است و آبى كه موجود است، فقط براى يكى از آنها كافى است، كدام يك در استعمال آب، بر ديگرى مقدّم است؟

پاسخ: اگر يكى از آنها مالك آب باشد و يا اين كه مالك آب، فقط به يكى از آنها اجازۀ استفاده از آب را داده باشد، بايد همان فرد آب را در وضو يا غسل مصرف كند، وگرنه فرد جنب، بنا بر احتياط در مصرف آب براى غسل كردن مقدّم است.

[420] سؤال 293: كسى غسل جنابت كرده و نمى داند كه بعد از غسل، حدثى كه وضو را باطل مى كند از او سر زده يا خير و احتياطاً وضو مى گيرد. تكليف او چيست؟

پاسخ: در مفروض سؤال، وضوى احتياطى اشكال ندارد، اگر چه لازم نيست.

[421] سؤال 294: بدن فردى بعد از غسل جنابت هنوز خيس است. اگر اين شخص بول كند، آيا غسل وى باطل مى شود؟

پاسخ: باطل نيست؛ ولى براى نماز بايد وضو بگيرد.

[422] سؤال 295: اگر انسان بداند كه در وقت نماز، امكان غسل كردن ندارد، آيا اجازۀ نزديكى با همسر خود را دارد؟

پاسخ: مانعى ندارد.

[423] سؤال 296: كسى كه در مهمانى، جنب مى شود و از روى حيا و شرم به حمام اين منزل نمى رود، آيا جايز است در قسمت ديگرى از خانه، بدون اين كه صاحب خانه متوجه

ص: 103

شود، غسل كند و در صورت جايز نبودن، آيا تيمّم كردن صحيح است؟

پاسخ: خجالت و شرم نمودن از صاحب خانه عذر شرعى نيست. بايد در محلّى كه ميزبان راضى است، غسل كند و نماز را در وقت بخواند و اگر تأخير كرد و وقت تنگ شد، بايد تيمّم نمايد و نماز را بخواند.

[424] سؤال 297: اگر شخص جنب وارد مسجد شود، آيا بيرون كردن او واجب است يا نه؟ و اگر شخص جنب، ديوانه يا بچه يا غير ملتفت باشد، چه حكمى دارد؟

پاسخ: بيرون كردن جنب از مسجد از باب نهى از منكر و يا جلوگيرى از هتك مسجد و يا سرايت نجاست به مسجد واجب است.

حيض
اشاره

[425] سؤال 298: رحم زنى را طىّ يك عمل جراحى خارج نموده اند، خونى كه از مجراى عادى خارج مى شود، محكوم به چيست؟

پاسخ: در فرض سؤال، مسأله محلّ اشكال است.

[426] سؤال 299: زنى جهت جلوگيرى از حاملگى از دستگاه DUI استفاده مى كند، اگر خونريزى برايش پيش بيايد، تكليفش چيست؟

پاسخ: اگر در ايّام عادت است و يا صفات حيض را دارد، بايد به احكام حيض عمل نمايد و اگر اين طور نيست و خون دمل و جراحت هم نيست، محكوم به استحاضه است.

[427] سؤال 300: زنى كه هميشه فاصلۀ ديدن دو خون حيض براى او چهل روز است، صاحب عادت وقتيه است يا خير؟

پاسخ: صاحب عادت وقتيه است.

[428] سؤال 301: با توجه به اين كه در آخر حيض، معمولاً لكه بينى و ترشّحات وجود دارد، چه موقع حكم مى شود كه زن از حيض پاك شده است؟

ص: 104

پاسخ: پاك شدن، منوط به اين است كه خون بند بيايد و هيچ لك و ترشّحى از خون نبيند و در داخل هم خون نباشد.

[429] سؤال 302: زنى كه احتمال پاك شدن از حيض را مى دهد، آيا مى تواند غسل كند و نماز بخواند يا بايد صبر كند تا يقين به پاكى پيدا نمايد و بعد غسل كند؟

پاسخ: در مورد سؤال، بايد خود را وارسى كند، به اين نحو كه پنبه اى در فرج وارد كند، اگر پاك بيرون آمد، غسل كند و نماز بخواند و اگر آلوده به خون بيرون آمد، بايد صبر كند تا پاك شود و يا ده روز بگذرد. بلى، اگر به قصد رجا غسل كند و نماز بخواند و بعد معلوم شود كه پاك بوده، غسل و نماز او صحيح است.

[430] سؤال 303: در بعضى از مسائل حيض و نفاس و استحاضه، براى به دست آوردن حكم شرعى، لازم مى شود كه چيزى مانند پنبه، داخل فرج شود تا مكلّف از وضعيت خود اطلاع پيدا كند. امروزه شايد بسيارى از زنان به جهت جلوگيرى از بيمارى و ورود ميكروب، حاضر به انجام اين كار نباشند. در اين صورت چگونه وظيفۀ خود را بايد تشخيص دهند؟

پاسخ: انجام دادن اين كار با پارچه و يا هر چيز تميز و بهداشتى ديگر كه مى توانند وضعيت خود را با آن تشخيص دهند، اشكال ندارد.

[431] سؤال 304: زنى كه در اواخر وقت نماز، از خون حيض پاك شده و نمى داند كه آيا فرصت كافى براى تحصيل طهارت و خواندن نماز دارد يا نه، چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: وظيفه اش اين است كه تيمّم كند و سپس نماز بخواند.

[432] سؤال 305: زنى كه از خون حيض پاك شده و مى خواهد نماز بخواند، ولى آب كافى براى غسل و وضو ندارد، بلكه آب، براى انجام دادن يكى كافى است، چه كند؟ اگر آب كافى دارد، ولى وقت انجام دادن هر دو را ندارد، چه حكمى دارد؟

ص: 105

پاسخ: در هر دو صورت، بنا بر احتياط غسل مقدّم است.

[433] سؤال 306: زنى جنب شده است و قبل از غسل جنابت، حيض مى شود. اگر بعد از پاكى از خون حيض، تنها به نيّت حيض يا تنها به نيّت جنابت غسل كند، چه حكمى دارد؟

پاسخ: چنانچه با نيّت غسل جنابت و يا با نيّت هر دو (جنابت و حيض) و يا با نيّت رفع حدث موجود، غسل را انجام دهد، كافى است و اگر تنها حيض را نيّت كند، بنا بر احتياط كفايت از غسل جنابت نمى كند.

[434] سؤال 307: براى حلال شدن كارهايى كه به سبب حيض بر زن حرام شده است، آيا تنها غسل حيض كافى است يا بايد به همراه آن، وضو نيز گرفته شود؟

پاسخ: غسل حيض كافى است.

[435] سؤال 308: زنى كه حيض نمى شود، نسبت به نماز و روزه و مقاربت با همسر و ورود به مسجد و مسّ خط قرآن، چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: اگر خون حيض نمى بيند، وظيفه اش اين است كه وضو بگيرد و نماز بخواند و روزه بگيرد و نزديكى با همسر و ورود به مسجد اشكال ندارد و اگر وضو داشته باشد، مسّ خط قرآن برايش جايز است.

[436] سؤال 309: شروع سنّ يائسگى، با سال قمرى محسوب مى شود يا با سال شمسى؟

پاسخ: با سال قمرى محسوب مى شود، نه با سال شمسى.

موارد حرام و مكروه بر جنب و حائض

[437] سؤال 310: آيا جنب يا حائض مى تواند در حرم هاى ائمۀ معصومين عليهم السلام از يك در داخل و از در ديگر خارج شود و در حين عبور كردن زيارت نامه بخواند يا نه؟

پاسخ: احتياط اين است كه مشاهد ائمۀ معصومين عليهم السلام در حرمت مكث نمودن، مانند مساجد است؛ اما عبور كردن و خواندن زيارت نامه (در حال عبور)، به شرط اين كه باعث مكث نمودن نشود، اشكال ندارد.

ص: 106

[438] سؤال 311: ورود و توقّف شخص جنب يا حائض در حرم امام زادگان چه صورتى دارد؟

پاسخ: ورود و يا توقّف شخص جنب يا حائض در حرم امام زادگان اشكال ندارد، مگر آن كه افراد ديگر از موضوع مطّلع باشند و احياناً نسبت به بعضى از امام زادگان، هتك حرمت محسوب شود.

[439] سؤال 312: همراه بودن قرآن با شخص جنب يا حائض، مباح است يا مكروه؟

پاسخ: همراه بودن قرآن با جنب و حائض اشكال ندارد ومسّ خطّ قرآن، حرام و مسّ جلد قرآن و حواشى آن مكروه است.

[440] سؤال 313: اين كه گفته مى شود: «خواندن بيش از هفت آيه از قرآن مجيد براى حائض و جنب مكروه است»، آيا به اين معناست كه نخواندن آن بهتر از خواندن است يا مراد اين است كه ثواب قرائت او از غير حائض و غير جنب كمتر است؟

پاسخ: به اين معناست كه ثوابش كمتر از ثواب خواندن قرآن در غير حالت جنابت و حيض است، نه اين كه نخواندن، بهتر از خواندن است.

[441] سؤال 314: شخصى جنب شده و مى خواهد بخوابد و براى رفع كراهت خوابيدن در حالت جنابت، نمى تواند وضو بگيرد. اگر بخواهد تيمّمى براى رفع كراهت خوابيدن انجام دهد، بايد بدل از غسل جنابت باشد يا بدل از وضوىِ رافعِ كراهت؟

پاسخ: تيمّم بايد بدل از غسل جنابت باشد، اگر چه مى تواند بدون اين كه قصد بدليت كند، تيمّم را به قصد قربت مطلقه به جا آورد.

استحاضه

[442] سؤال 315: به چه خونى، خون استحاضه گفته مى شود؟

پاسخ: خون استحاضه به طور اغلب، خونى زرد رنگ و سرد و رقيق است و بدون فشار و سوزش بيرون مى آيد؛ ولى ممكن است گاهى سياه يا سرخ و گرم

ص: 107

و غليظ باشد و با فشار و سوزش بيرون بيايد، و هر خونى كه از قروح و جروح نيست و به حيض و نفاس بودن او حكم نشده، محكوم به استحاضه است، مگر رحم را خارج كرده باشند كه در آن صورت جارى كردن حكم استحاضه بر آن، محلّ اشكال است.

[443] سؤال 316: اگر زنى بعد از پنجاه سالگى هنوز حامله مى شود، خون هايى كه به طور ماهانه و بيش از سه روز مى بيند، خون حيض است يا استحاضه؟

پاسخ: خون هايى كه بعد از تمام شدن پنجاه سال ديده مى شود، حكم استحاضه را دارد، مگر اين كه آن زن، قرشيّه باشد كه در اين صورت بايد بعد از پنجاه سال تا شصت سالگى احتياط كند و بين تروك حيض و واجبات استحاضه را جمع نمايد.

[444] سؤال 317: خونى كه مى دانيم خون حيض نيست و مشتبه بين خون استحاضه و خون دمل و زخم است، چه خونى محسوب مى شود و چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر با ساير امارات، معلوم نشود كه خون دمل و يا خون زخم است، بنا بر احتياط محكوم به استحاضه است.

[445] سؤال 318: اگر زن مستحاضه اى كه وظيفه اش غسل استحاضه است، جنب شود و فقط نيّت غسل جنابت كند، كفايت از غسل استحاضه مى كند يا خير؟

پاسخ: غسل جنابت، از همۀ اغسال كفايت مى كند و احتياج به غسل استحاضه نيست.

[446] سؤال 319: لكه بينى خانم ها، حكم حيض را دارد يا استحاضه؟

پاسخ: اگر كمتر از سه روز باشد، حيض نيست و اگر بيشتر از ده روز باشد و خون دمل و جراحت نباشد، محكوم به حكم استحاضه است و در غير اين دو صورت، مسأله داراى تفصيلاتى است كه در توضيح المسائل ذكر شده است.

ص: 108

نفاس

[447] سؤال 320: زنى كه بعد از زايمان، مدتى طولانى خون مى بيند، چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: به مقدار ايّام عادت در حيض را نفاس قرار دهد و بعد از آن محكوم به حكم استحاضه است، اگر چه احتياط، جمع بين تروك نفساء و اعمال مستحاضه تا هجده روز است.

[448] سؤال 321: زن حامله اى كه به علت تصادف با ماشين، چند روز از رحمش خون مى آيد و سپس بچه اش سقط مى شود و بعد هم چندين روز خون مى بيند، حكم اين خون ها چيست؟

پاسخ: خون هايى كه پس از سقط بچه مى بيند، اگر از ده روز بيشتر نباشد، خون نفاس است و بايد به احكام نفاس عمل كند و اما خون هاى پيش از ولادت، خواه ايّام عادت باشد و يا نباشد و خواه متصل به خون نفاس باشد - چنانچه ظاهر سؤال است - و يا نباشد، در همۀ اينها اگر بداند كه خون قروح و جروح نيست، بايد احتياط كند؛ يعنى از محرّمات اجتناب نمايد و واجبات را با انجام دادن اغسال انجام دهد.

[449] سؤال 322: اگر به واسطۀ جراحى يا سقط طبيعى، بخشى از جنين خارج شود و بخش ديگر، مثلاً بيست روز بعد خارج شود، خونى كه در اين بيست روز و پس از آن مشاهده مى شود، چه خونى محسوب مى شود؟

پاسخ: اگر به خونى كه در اين مدت (مثلاً بيست روز) ديده، عرفاً خون ولادت گفته شود و استمرار نيز داشته باشد، همۀ آن محكوم به نفاس است و خونى كه بعد از خارج شدن تمام طفل ديده مى شود، فقط تا ده روز خون نفاس محسوب مى شود.

[450] سؤال 323: اگر بچه در شكم مادر بميرد و بعد از مردن، از شكم خارج شود، آيا خونى كه بعد از خروج جنين مرده ديده مى شود، نفاس است؟

ص: 109

پاسخ: احكام نفاس بر آن جارى است.

[451] سؤال 324: در بسيارى از موارد به هنگام تولد، بچه را با عمل جراحى و پاره كردن شكم از غير مجراى طبيعى به دنيا مى آورند. آيا خونى كه بعد از تولد او از مجراى طبيعى خارج مى شود، حكم نفاس را دارد يا خير؟

پاسخ: خونى كه در وقت ولادت بچه - اگر چه به وسيلۀ جراحى بيرون آورده شود - از مجراى طبيعى بيرون مى آيد، خون نفاس است؛ ولى خونى كه به سبب جراحى از محلّ جراحى بيرون مى آيد، خون نفاس نيست.

[452] سؤال 325: آيا كارهايى كه بر زن حائض حرام است، بر زنى كه خون استحاضه يا نفاس هم ديده، حرام است يا خير؟

پاسخ: بنا بر احتياط واجب كارهايى كه بر زن حائض حرام است، بر نفساء نيز حرام است و زنى كه در استحاضۀ متوسطه يا كثيره است، قبل از غسل واجب، نزديكى شوهر با او بنا بر احتياط جايز نيست و بنا بر احتياط حتى اگر غسل و وظايف ديگر خود را انجام داده باشد، نمى تواند جايى ازبدن خود را به خطّ قرآن برساند.

[453] سؤال 326: در صورت شك بين خون نفاس و خون زخم، وظيفۀ زن چيست؟ و چنانچه لباسش آغشته به اين خون شود، حكم خون نفاس را دارد يا زخم را؟

پاسخ: اگر پس از ولادت بچه و قبل از گذشتن ده روز باشد، محكوم به حكم نفاس است و اگر پس از ده روز از ولادت بچه باشد، نفاس نيست.

مسّ ميّت

[454] سؤال 327: اگر انسان چند ميّت را لمس كند، يك غسل مسّ ميّت بر او واجب مى شود يا چند غسل؟

پاسخ: يك غسل براى مس هاى متعدد كافى است.

ص: 110

[455] سؤال 328: چنانچه دست پزشك با جنين مرده در داخل شكم مادر تماس پيدا كند، آيا غسل مسّ ميّت بر او واجب مى شود؟ و آيا زير چهار ماه يا بالاى چهار ماهه بودن جنين مرده، تأثيرى در حكم دارد يا خير؟

پاسخ: بنا بر اظهر، موجب غسل نمى شود.

[456] سؤال 329: اعضاى داخلى بدن شخص زنده كه با عمل جراحى جدا مى شوند يا اعضاى داخلى ميّت كه به سبب تشريح خارج مى شوند، آيا سبب نجاست و وجوب غسل مسّ ميّت به جهت تماس با آنها مى شوند؟

پاسخ: عضو جدا شده از انسان زنده يا انسان مرده اى كه غسل يا تيمّم داده نشده، نجس است و موجب نجاست نيز مى شود؛ اما نسبت به غسل مسّ ميّت، چنانچه از انسان زنده جدا شده و مشتمل بر استخوان باشد، سبب وجوب غسل مى شود؛ ولى اگر گوشت بدون استخوان باشد، موجب غسل مسّ ميّت نمى شود؛ اما اگر از ميّت جدا شده، بنا بر احتياط واجب، مطلقاً غسل لازم است.

[457] سؤال 330: گاهى عمل RPC (احياى قلبى - ريوى) در فردى كه مرده، ولى اميد به بازگشتش وجود دارد، يكى دو ساعت ادامه مى يابد. با توجه به اين كه بدن بيمار در طول اين مدت سرد مى شود، آيا تماس با بدن مذكور، نياز به غسل مسّ ميّت دارد؟

پاسخ: در صورتى كه زهاق روح شده و بدن فرد مذكور سرد شده باشد، غسل دارد.

[458] سؤال 331: در دو فرض زير، مادرى كه در شكم خود جنين مرده اى دارد، جهت انجام فريضۀ نماز، آيا لازم است غسل مسّ ميّت انجام دهد يا خير؟ در صورت لزوم، آيا براى هر نماز، غسل به جا آورد يا يك غسل تا خارج شدن جنين كافى است؟

الف. سنّ جنين زير چهار ماه باشد.

ب. سنّ جنين بالاى چهار ماه باشد.

ص: 111

پاسخ: در هر دو فرض، بر مادر غسل مسّ ميّت واجب نيست و مادامى كه جنين مرده بيرون نيامده و مسّ مادر بر بدن او صدق نكند، چيزى بر مادر واجب نيست.

[459] سؤال 332: آيا مسّ بچۀ سقط شده (چهار ماهه)، نياز به غسل مسّ ميّت دارد؟ آيا علاوه بر مس كننده، اين غسل بر مادر نيز واجب است؟

پاسخ: اگر بچۀ سقط شده، چهار ماه كامل داشته باشد، غسل مسّ ميّت دارد و بنا بر احتياط واجب مادرش نيز غسل مسّ ميّت نمايد.

[460] سؤال 333: آيا بچه اى كه پس از مرگ مادر متولد مى شود، نياز به غسل مسّ ميّت در هنگام بلوغ دارد؟

پاسخ: وقتى كه بالغ شد، بنا بر احتياط بايد غسل مسّ ميّت كند.

[461] سؤال 334: هنگام غسل ميّت، يك نفر آب را از نهر بر مى دارد و به ديگرى مى دهد و او آب را مى ريزد و شخص سوم ميّت را غسل مى دهد. آيا به آن دو نفر ديگر نيز غسل مسّ ميّت واجب است يا خير؟

پاسخ: آن دو نفر ديگر اگر دستشان به ميّت نخورده باشد، غسل مسّ ميّت بر آنها واجب نيست و اگر دستشان به ميّت خورده باشد، بر آنان نيز غسل مسّ ميّت واجب مى شود.

[462] سؤال 335: آيا غسل مسّ ميّت بر كسى كه جنازۀ شهيد را لمس مى كند، واجب است؟

پاسخ: غسل مسّ ميّت واجب است. البته اين حكم نسبت به مسّ بدن شهيدى كه غسل دادن او واجب نيست، بنا بر احتياط است.

[463] سؤال 336: اگر كسى بدون اختيار، بدنش با ميّت تماس پيدا كند (مثلاً در حالت خواب يا بى هوشى)، آيا بايد غسل مسّ ميّت كند؟ اگر بدن بچه با ميّت تماس پيدا كند، چه حكمى دارد؟

ص: 112

پاسخ: در وجوب غسل مسّ ميّت، اختيار و بيدارى و بلوغ و عقل شرط نيست وا گر بچه مس كند، اگر مميّز باشد، غسلش صحيح است، والّا پس از بلوغ و يا مميّز شدن، غسل را انجام دهد.

[464] سؤال 337: از نظر حكم شرعى، چه فرقى است بين اين كه كسى ميّت را با دست خشك لمس كند يا با دست مرطوب؟

پاسخ: در هر دو صورت مذكور و پيش از غسل دادن ميّت، غسل مسّ ميّت واجب مى شود؛ ولى اگر رطوبتى از دست به بدن ميّت يا از بدن ميّت به دست منتقل شود، موجب سرايت نجاست به دست نيز مى گردد.

[465] سؤال 338: اگر عضوى از بدن ميّتِ غير مسلمان به بدن مسلمان زنده وصل و منجر به حلول حيات شود، لمس محلّ مذكور چه حكمى دارد؟

پاسخ: در مفروض سؤال، پس از حلول حيات، حكم بدن مسلمان زنده را دارد.

[466] سؤال 339: آيا در صورت مسّ دندان مصنوعى و موى مرده، غسل مسّ ميّت واجب مى شود؟

پاسخ: براى مسّ دندان مصنوعى، غسل واجب نمى شود؛ اما در مسّ موى ميّت، چنانچه مسّ ميّت صدق كند، بعيد نيست غسل واجب شود.

[467] سؤال 340: آيا غسل مسّ ميّت بر كسى كه اسكلت كامل يك انسان را لمس مى كند، واجب است يا خير؟

پاسخ: چنانچه قرينه اى مبنى بر اين كه پس از مرگ غسل داده شده، وجود نداشته باشد، احتياط واجب آن است كه پس از لمس آن، غسل مسّ ميّت نمايد.

[468] سؤال 341: آيا مى توان از استخوان هاى كشف شده در قبور مسلمانان، براى يادگيرى مسائل پزشكى استفاده كرد؟ و آيا لمس اين استخوان ها غسل دارد؟

ص: 113

پاسخ: بعيد نيست كه قبور مسلمانان اماره باشد براى تحقّق مسلمان بودن صاحب استخوان و براى مسّ استخوان مفروض در سؤال، غسل واجب نباشد؛ ولى استخوان ها بايد دفن شوند و استفاده از آنها براى يادگيرى مسائل پزشكى جايز نيست، مگر اين كه راه يادگيرى منحصر به استفاده از آنها باشد.

[469] سؤال 342: آيا تماس بدن انسان با چيزهايى مثل خون ميّت، نه بدن او، باعث غسل مسّ ميّت مى شود يا نه؟

پاسخ: اگر صدق كند كه ميّت را مس كرده، بايد غسل كند، وگرنه موجب غسل نمى شود.

[470] سؤال 343: اگر در بين غسل مسّ ميّت حدثى پيش بيايد، آيا غسل باطل مى شود؟

پاسخ: در فرض سؤال، غسل مسّ ميّت باطل نمى شود.

[471] سؤال 344: كسى كه مشغول غسل مسّ ميّت است، اگر در بين غسل مسّ ميّت جنب شود، آيا بايد غسل را رها كند يا آن را ادامه دهد و بعداً غسل جنابت كند؟

پاسخ: مى تواند اتمام كند و بعد غسل جنابت را انجام دهد و نيز مى تواند غسل مسّ ميّت را رها كند و يك غسل به نيّت غسل جنابت و يا رفع حدثِ موجود انجام دهد.

[472] سؤال 345: با واجب شدن غسل مسّ ميّت، چه چيزى بر انسان حرام مى شود؟ آيا داخل شدن و توقّف در مسجد و امثال آن كه بر جنب و حائض حرام بود، جايز است يا نه؟

پاسخ: داخل شدن و توقّف در مساجد و امثال آن كه بر جنب و حائض و نفساء حرام است، بر مس كنندۀ ميّت حرام نيست.

غسل هاى مستحبّى

[473] سؤال 346: اگر نتوانيم غسل هاى مستحبّى را كه در شرع وارد شده است، انجام دهيم

ص: 114

يا انجام دادن آن، مقدارى مشكل باشد، آيا مى توانيم براى كسب ثوابِ غسل، به جاى آن تيمّم كنيم؟

پاسخ: بدل بودن تيمّم از غسل هاى غير رافعِ حدث، ثابت نيست.

[474] سؤال 347: آيا غسل جمعه، مجزى از وضو است يا خير؟

پاسخ: غسل جمعه، بنا بر احتياط واجب، مجزى از وضو نيست و لازم است به قصد احتياط، وضو نيز گرفته شود.

[475] سؤال 348: اگر بدانيم كه در روز جمعه نمى توانيم غسل جمعه را انجام دهيم، چه كنيم تا بتوانيم ثواب غسل جمعه را كسب كنيم؟

پاسخ: در فرض مذكور، روز پنجشنبه غسل جمعه را انجام بدهيد. ان شاء اللّه ثواب آن را درك مى كنيد.

[476] سؤال 349: آيا غسل هاى مستحبّى (مثل غسل جمعه) نيز مانند غسل هاى واجب، باطل مى شوند يا نه؟ مثلاً اگر پس از انجام غسل جمعه، در همان روز جمعه، حدث اصغر يا اكبر پيش آمد، آيا لازم است براى درك ثواب غسل جمعه، دوباره آن را انجام داد؟

پاسخ: تدارك پس از وقوع حدث اكبر و يا حدث اصغر لازم نيست؛ بلكه باانجام دادن غسل، امتثال امر الهى را كرده است.

[477] سؤال 350: شخصى كه نمى داند جنب شده است، آيا اگر غسل مستحبّى انجام دهد، كفايت از غسل جنابت مى كند يا خير؟

پاسخ: كفايت غسل مستحبّى از اغسال ديگر كه قصد آنها را (ولو اجمالاً) نكرده باشد، مشكل است.

[478] سؤال 351: كسى كه جنب شده يا از حيض و نفاس پاك شده، ولى غسل نكرده، در صورتى كه يك غسل مستحبّى (مثل غسل جمعه) انجام دهد و به همراه آن، نيّت غسل

ص: 115

واجب را نكند، آيا كفايت از غسل هاى واجب مى كند يا نه؟

پاسخ: كفايت كردن غسل جمعه از ساير اغسال، مورد اشكال است.

تيمّم

موارد متعيّن شدن تيمّم

[479] سؤال 352: دو ظرف آب داريم كه يكى از آنها نجس است؛ ولى نمى دانيم كه كدام يك نجس است و آب ديگرى هم نداريم. در اين صورت بايد وضو بگيريم يا تيمّم كنيم؟

پاسخ: اگر يقين به نجاست يكى از آنها داشته باشيد، بايد تيمّم كنيد.

[480] سؤال 353: اگر عضوى از وضو را كه سالم و نجس است، نتوان آب كشيد، وظيفۀ ما در اين حال، تيمّم است يا وضوى جبيره اى؟

پاسخ: وظيفه، فقط تيمّم است، نه وضوى جبيره اى.

[481] سؤال 354: كسى كه چشمش را جراحى نموده و بايد روى آن مدتى بسته باشد، چه طور غسل و وضو را انجام دهد؟

پاسخ: در مفروض سؤال، تيمّم كفايت مى كند.

[482] سؤال 355: بيمارانى هستند كه مبتلا به بيمارى پوستى اند و جهت انجام دادن آزمايش براى تشخيص بيمارى، لازم دانسته شده كه روى آن نواحى آب ريخته نشود. چنانچه از گذاردن پارچه بر روى آن نواحى نيز منع شده باشند، چگونه غسل يا وضو به جا آورند؟

پاسخ: در مفروض سؤال، بايد با تيمّم نماز بخوانند.

[483] سؤال 356: وقتى كه شك داريم به اندازۀ وضو يا غسل وقت داريم يا نه، آيا اقدام به انجام دادن آنها كنيم يا تيمّم نماييم؟

پاسخ: بايد تيمّم كنيد.

ص: 116

[484] سؤال 357: در مواردى كه به دليل پوشانده شدن اعضاى متعدد وضو به وسيلۀ جبيره و نجس بودن بعضى از زخم ها و شرايط خارجى ديگر از قبيل وصل بودن سرم و امثال آن، انجام دادن وضوى جبيره داراى حرج نوعى يا شخصى و يا احتمال ضرر براى زخم است، تكليف چيست و آيا تيمّم كافى است؟

پاسخ: اگر مشتمل بر حرج شخصى و يا ضرر باشد، تيمّم كافى است.

[485] سؤال 358: شخصى مى داند كه با انجام دادن وضو، مقدار كمى از نمازش در خارج وقت خوانده مى شود، با اين حال، تيمّم مقدّم مى شود يا وضو؟

پاسخ: تقدّم تيمّم بر وضو، در صورت درك يك ركعت از نماز در وقت با وضو، خالى از اشكال نيست؛ بلكه بعيد نيست بين وضو و تيمّم مخيّر باشد؛ ولى احتياط استحبابى اين است كه تيمّم كند.

موارد صحّت و عدم صحّت تيمّم

[486] سؤال 359: در مواردى كه تيمّم كردن صحيح است، آيا مى توان براى انجام كارهاى مستحبّى (مثل خواندن نماز شب) نيز تيمّم كرد يا اين كه تيمّم، مخصوص انجام واجبات است؟

پاسخ: جواز تيمّم در مورد مذكور، خالى از قوّت نيست.

[487] سؤال 360: با توجه به اين كه غسل، استحباب نفسى دارد، اگر كسى در اوقاتى كه معمولاً نمى تواند غسل كند (مثل اوقاتى كه در محلّ كار خود مشغول است)، به جاى آن تيمّم كند، آيا اين كار مستحب است و به آن ثوابى تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: بدل بودن تيمّم از اغسالى كه رافعِ حدث نيستند، ثابت نيست.

[488] سؤال 361: آيا مى توان به جاى غسل هاى مستحبّى تيمّم كرد؟ و آيا تيمّم كردن كسى كه دوست دارد هميشه با طهارت باشد، ولى هميشه نمى تواند بعد از حدث اصغر وضو بگيرد، صحيح است يا خير؟

ص: 117

پاسخ: بدل بودن تيمّم از غسل هاى مستحبّى، آن هم در جايى كه عذر شرعى از غسل كردن وجود ندارد، معلوم نيست؛ بلكه عدم آن معلوم است و همچنين است بدل بودن تيمّم از وضو در صورت نبودن عذر شرعى از وضو، مگر در چند مورد كه اين مورد از آنها نيست.

چيزهايى كه تيمّم بر آنها صحيح است

[489] سؤال 362: آيا تيمّم بر موزائيك و سنگفرش صحيح است؟

پاسخ: تيمّم بر موزائيك صحيح نيست و بر سنگ اشكال ندارد.

[490] سؤال 363: آيا مى توان بر روى زمين مرطوب يا خاك مرطوبى كه هنوز به گِل تبديل نشده است، تيمّم كرد؟ اگر زمين خشك يا خاك خشك در اختيار ما باشد، تيمّم بر خاك مرطوب چه حكمى دارد؟

پاسخ: تيمّم بر خاك و يا زمين مرطوب اشكالى ندارد، اگر چه احتياط، تقديم زمين خشك بر آن است.

[491] سؤال 364: آيا تيمّم بر گِل صحيح است؟ در صورت صحّت، هنگام زدن دو دست بر روى گِل، مقدارى از آن به دست ها مى چسبد كه اگر آن را به صورت بكشد، صورت نيز گِلى مى شود. لطفاً كمى در مورد تيمّم با گِل كه كمتر در رساله هاى عمليه به آن اشاره شده است، توضيح دهيد.

پاسخ: اگر زمينِ خشك، مثل خاك و امثال آن و همچنين گرد و غبار وجود نداشته باشد و گِل را نيز نتوان خشك نمود، تيمّم بر گِل جايز است، وگرنه نمى توان بر گِل تيمّم كرد و كيفيت آن اين طور است كه دست هايش را به گل بزند، بعد گل را برطرف نموده، بر پيشانى مسح كند و سپس دست ها را مسح نمايد و اما برطرف كردن گِل با شستن با آب، جايز نيست.

[492] سؤال 365: آيا تيمّم كردن بر گِلى كه مقدارى سفت شده، به طورى كه اگر دست بر آن

ص: 118

بزنيم/، چيزى از گِل به دست ما نمى چسبد، صحيح است يا خير؟ و در صورت صحّت، آيا مى توان با وجود زمين خشك بر اين گِل تيمم كرد؟

پاسخ: اگر عرفاً به آن گِل گفته شود، با وجود خاك، سنگ، كلوخ، ريگ و گرد و غبار نمى توان بر آن تيمّم كرد، وگرنه اشكال ندارد.

[493] سؤال 366: آيا مى توانيم بر خاكى كه در پاكى و نجاست آن شك داريم، تيمّم كنيم يا نه؟ اگر دو خاك در اختيار داريم كه نمى دانيم كدام يك نجس شده است، تيمّم با آنها صحيح است يا خير؟

پاسخ: در مورد اول، جايز است به همان خاكى كه شك در نجاست و طهارت آن دارد، تيمّم كند و در مورد دوم، حكم مسأله اين است كه به هر دو تيمّم كند و احتياط اين است كه پس از تيمّم اول، خاك و غبار را از اعضاى تيمّم پاك كند و سپس تيمّم دوم را انجام دهد و اعضا را باز از خاك و غبار پاك نمايد و نماز بخواند.

[494] سؤال 367: فردى مدتى با غبار تيمّم نموده، در صورتى كه خاك، سنگ و... وجود داشته است. آيا اعمال او صحيح است؟

پاسخ: بايد اعمالى را كه يقين دارد با اين گونه تيمّم به جا آورده، قضا كند.

امورى كه رعايتش در وقت تيمّم لازم است

[495] سؤال 368: آيا در تيمّم بدل از وضو، به مانند خود وضو، موالات و پشت سر هم انجام دادن كارها شرط است يا نه؟ در غسل كه موالات در آن شرط نيست، موالات در تيمّم بدل از آن چه حكمى دارد؟

پاسخ: موالات در تيمّم لازم است، اگر چه بدل از غسل باشد.

[496] سؤال 369: اگر به هنگام مسحِ صورت و دست ها در تيمّم، زمان كوتاهى دست خود را از محلّ مسح برداريم و دوباره بگذاريم و بقيۀ مسح را انجام دهيم، تيمّم صحيح است

ص: 119

يا باطل؟

پاسخ: در صورت صدق عرفىِ موالات، تيمّم صحيح است، اگرچه احتياط، در اعاده كردن تيمّم است.

[497] سؤال 370: در تيمّم، آيا لازم است تمام عضو مسح كننده، بر تمام عضو مسح شونده كشيده شود يا مسح شدن تمام عضو مسح شونده كافى است؟ مثلاً وقتى با كف دست راست بايد پشت دست چپ را مسح كنيم، آيا همين كه تمام پشت دست چپ (ولو با قسمتى از كف دست راست) مسح شود، كافى است يا بايد همۀ كف دست راست و انگشتان آن بر تمام پشت دست چپ كشيده شود؟

پاسخ: اگر عرفاً صدق كند كه كف دست بر عضو تيمّم كشيده شده است، كافى است و دقت عقلى لازم نيست.

[498] سؤال 371: موقع تيمّم كردن، اگر چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است (مثل سنگ)، كوچك باشد، به طورى كه نتوان هر دو دست را با هم بر روى آن زد، آيا صحيح است كه هر دست را به تنهايى بر آن زد و بعد تيمّم كرد؟

پاسخ: تيمّم به اين صورت، حتى در حال اختيار نيز جايز است.

[499] سؤال 372: اگر در تيمّم، موقع زدن دو دست بر چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است، فقط كف دو دست (بدون انگشتان) با آن چيز برخورد كند و بعد همان قسمت برخورد كرده را بر پيشانى و بر پشت دو دست و انگشتان بكشيم، تيمّم ما صحيح است يا نه؟

پاسخ: اين گونه تيمّم، صحيح نيست.

[500] سؤال 373: آيا چيزهايى مثل چسب، خمير و... كه مانع وضو محسوب مى شوند، مانع تيمّم هم هستند و بايد برطرف شوند يا فقط چيزهايى مثل انگشتر، مانع تيمّم هستند؟

پاسخ: مواردى كه در سؤال آمده (چسب، خمير و...)، مانند انگشتر، مانع تيمّم

ص: 120

هستند و بايد برطرف شوند، والّا تيمّم باطل مى شود.

تيمّم مقطوع العضو

[501] سؤال 374: كسى كه فاقد يك يا دو دست است، چگونه تيمّم كند؟

پاسخ: اگر هر دو دست او قطع شده باشد، پيشانى خود را به زمين مسح كند و اگر يكى از دست ها قطع شده و يكى باقى است، بعد از زدن همان دست به خاك، پيشانى را با آن مسح كند و پشت خود آن دست را هم به خاك مسح نمايد.

تيمّم دادن غير مماثل، نامحرم و مريض

[502] سؤال 375: آيا كسى كه مى خواهد ديگرى را تيمّم دهد، لازم است مماثل و همجنس او باشد يا لازم نيست؟

پاسخ: لازم نيست ولكن نامَحرَم نباشد.

[503] سؤال 376: شخصى مى خواهد فرد ديگرى را تيمّم دهد و لازم است كه تيمّم دهنده دستان خودش را به پيشانى و دست هاى او بكشد. آيا در اين فرض، زن و مرد نامحرم مى توانند يكديگر را تيمّم دهند؟ اگر لازم شد كه تيمّم دهنده دست خود تيمّم شونده را بگيرد و به صورت و دست او بكشد، آيا در صورتى كه نامحرم است، اگر دستكش به دست كند، اين كار جايز است يا خير؟

پاسخ: در مورد سؤال اول، جايز نيست و در مورد سؤال دوم، با همان كيفيتى كه در سؤال ذكر شده است، عيبى ندارد.

[504] سؤال 377: كسى كه به علت ناتوانى يا شكستگى يا درد زياد، به هيچ صورتى نتواند يك دست خود را بر پيشانى بكشد، براى تيمّم بايد نايب بگيرد يا كشيدن يك دست ديگر بر پيشانى كافى است؟

ص: 121

پاسخ: اگر ممكن است احتياطاً نايب، دست ناسالم معذور را هنگامى كه خودِ معذور دست سالمش را بر پيشانى مى كشد، به همراه دست سالم معذور بر پيشانى او بكشد و اگر ممكن نباشد، هر كدام جدا جدا كشيده شود و اگر كشاندن دست ناسالم معذور ممكن نيست، احتياط اين است يك بار خود معذور با دست سالم، تمام پيشانى را مسح نمايد و يك بار نيز نايب، دست خودش را به همراه دست سالم معذور بر پيشانى معذور بكشد.

مقدار تأثير و بقاى تيمّم

[505] سؤال 378: آيا با تيمّمى كه براى نماز ظهر و عصر انجام شده، مى توان نماز مغرب و عشا را هم خواند يا تيمّم جديد لازم است؟

پاسخ: چنانچه به جهت تنگى وقت نماز، تيمّم كرده باشد، نمى تواند با آن تيمّم نمازهاى ديگر خود را بخواند و اگر به جهت عذر ديگرى تيمّم كرده باشد، چنانچه تا وقت نماز بعدى عذر او باقى باشد و حدثى هم صادر نشده است، آن تيمّم براى نمازهاى آينده كافى است و تيمّم جديد لازم نيست.

[506] سؤال 379: اگر كسى در شب هاى ماه مبارك رمضان در تنگى وقت (قبل از اذان صبح) تيمّم كند، در صورتى كه تا طلوع آفتاب آب پيدا نكند، آيا شرعاً مى تواند با آن تيمّم كه كرده، نماز بخواند يا بايد تيمّم ديگرى كند؟

پاسخ: اگر از هنگام تيمّم تا طلوع آفتاب آب نداشته باشد يا به جهت ديگرى معذور از غسل باشد و تيمّمش بدل از غسل جنابت بوده و باطل نشده باشد، مى تواند با آن تيمّم نماز بخواند و تيمّم ديگرى لازم نيست.

[507] سؤال 380: شخصى كه به علت بيمارى نمى تواند براى وضو و غسل از آب سرد استفاده كند، اگر به علت در دسترس نبودن آب گرم تيمّم نمايد و سپس امكان استفاده از آب گرم براى او (قبل يا بعد يا هنگام خواندن نماز) فراهم شود، چه بايد بكند؟

ص: 122

پاسخ: در مفروض سؤال، چنانچه قبل از نماز، آب گرم پيدا شود، بايد وضو يا غسل انجام دهد و نماز بخواند و اگر بعد از نماز، امكان استفاده از آب گرم فراهم شود، اعادۀ نماز لازم نيست و اگر در بين نماز اين امكان فراهم شود، چنانچه پيش از ركوع ركعت اول باشد، نمازش باطل است و اگر بعد از آن باشد، نمازش صحيح است و آن را به اتمام برساند.

[508] سؤال 381: كسى كه به جاى غسل و وضو، تيمّم كرده (مثل زن حائضى كه از خون حيض پاك شده و آب براى غسل حيض و وضو ندارد) و قبل از خواندن نماز، مقدارى آب به دست آورده كه براى غسل تنها يا وضوى تنها كافى است، آيا لازم است كه اقدام به غسل يا وضو كند يا تيمّم بدل از آنها كافى است؟

پاسخ: شخص جنب كه تيمّم بدل از غسل كرده، اگر فقط به مقدار وضو آب به دستش بيايد، تيمّم او باطل نمى شود و اما زن حائض كه بايد در صورت فقدان آب، احتياطاً دو تيمّم كند، در صورتى كه فقط به مقدار وضو، آب به دست آورد، تيمّم بدل از وضوى او باطل مى شود و بايد وضو بگيرد و اگر فقط به مقدار غسل، آب به دستش بيايد، بنا بر احتياط بايد آب را در غسل مصرف كند و تيمّم بدل از غسلش باطل مى شود.

[509] سؤال 382: كسى كه به جهت تنگى وقت، تيمّم بدل از غسل جنابت يا حيض كرده، آيا كارهايى كه بر جنب و حائض حرام است، براى او حلال مى شود؟

پاسخ: بنا بر احتياط در تيمّم بدل از غسلى كه به جهت ضيق وقت انجام شده، فقط آن نمازى كه به قصد آن، تيمّم واقع شده، مباح است و ساير كارهايى كه مشروط به رفع حدث جنابت يا حيض باشند، مباح نمى شوند و صحيح نيستند.

ديگر احكام تيمّم

[510] سؤال 383: مى دانيم كه اگر چند غسل بر عهدۀ مكلّف باشد، مى تواند با نيّت كردنِ

ص: 123

همۀ آنها فقط يك غسل انجام بدهد و كافى است. آيا اين حكم، در تيمّم بدل از غسل هم جارى مى شود؟

پاسخ: حكم تداخل، به آن گونه كه در اغسال جارى است، در تيمّم، محلّ اشكال است.

[511] سؤال 384: كسى كه آب براى وضو گرفتن و غسل كردن و خاك براى تيمّم كردن ندارد و در داخل وقت است، وظيفه اش نسبت به نماز چيست؟

پاسخ: چنانچه چيزى را كه تيمّم بر آن صحيح است، پيدا نكند، فاقد الطهورين است و احتياطاً نماز خود را بدون طهارت به جا آورد و پس از امكان تطهير، نماز را دوباره بخواند.

[512] سؤال 385: اگر بعد از تيمّم بدل از غسل، حدث اصغر پيش آمد و امكان غسل هم فراهم نشد، براى خواندن نماز، وضو يا تيمّم بدل از وضو كافى است يا تيمّم بدل از غسل هم بايد تكرار شود؟

پاسخ: تيمّم بدل از غسل نيز احتياطاً تكرار شود.

[513] سؤال 386: زنى بعد از پاك شدن از حيض، عذرى دارد و امكان غسل برايش فراهم نيست. به همين جهت، تيمّم بدل از غسل حيض مى كند. حال براى نماز تكليفش چيست؟

پاسخ: اگر بدل از غسل هاى غير جنابت تيمّم كند، بنا بر احتياط واجب بايد براى نماز، وضو هم بگيرد و اگر نتواند وضو بگيرد، بايد تيمّم ديگرى بدل از وضو نمايد.

احكام محتضر و اموات

اشاره

[514] سؤال 387: با توجه به اين كه ديدار و عيادت كردن از مريض مؤمن و مسلمان، ثواب زيادى دارد، خواهشمند است اگر از طرف شرع مقدّس اسلام در اين مورد مطلبى وارد

ص: 124

شده است، آن را بيان فرماييد.

پاسخ: عيادت مريض از مستحبّات مؤكّده است و در بعضى از روايات است كه عيادت مريض، مانند عيادت خداست؛ زيرا خدا پيش بندۀ مؤمن است.

[515] سؤال 388: آيا پزشك يا پرستارى كه در پيش بيمار محتضر است، واجب است بيمار را رو به قبله كند؟ و انجام دادن اين كار نياز به اجازۀ ولىّ او دارد يا خير؟

پاسخ: بنا بر احتياط واجب بايد رو به قبله نمايد و اجازۀ ولىّ، شرط نيست.

غسل، كفن، نماز و دفن ميّت

اشاره

[516] سؤال 389: اگر زن حامله اى بر اثر حادثه اى همراه با فرزند در شكمش از دنيا برود، آيا براى كفن و دفن آنها نسبت به بچۀ در شكم هم وظيفه اى داريم يا خير؟

پاسخ: نسبت به بچۀ در شكم وظيفه اى نداريم.

[517] سؤال 390: آيا غسل و كفن و دفن بچه اى كه از زن و مرد كافر متولد شده است (حلال زاده)، مانند غسل و كفن و دفن كافر جايز نيست؟

پاسخ: غسل و كفن و دفن او واجب نيست؛ ولى اگر در تحت يد مسلمانان و سلطۀ آنها باشد، بنا بر احتياط غسل دادن و كفن نمودن او واجب است، مگر اين كه مميّز باشد و مايل به كفر شود.

[518] سؤال 391: ميّتى كه امكان دفن كردن او وجود ندارد، آيا لازم است كه كارهاى ديگر او، مثل غسل و كفن را انجام داد؟ اگر امكان غسل و كفن كردن نباشد، آيا نماز خواندن بر ميّت لازم است يا نه؟

پاسخ: لازم است آن كارهايى كه ممكن است، انجام داده شود و كارهايى كه ممكن نيست، ساقط است.

[519] سؤال 392: تارك الصلاة، شارب الخمر و كسى كه خودكشى كرده، حكم كفن و دفن و

ص: 125

شركت در مراسم تشييع و مراسم بزرگداشت آنها چيست؟

پاسخ: تجهيزات ميّت مسلمان، هر چند فاسق باشد (مانند مسلمان تارك الصلاة)، واجب است.

[520] سؤال 393: اگر ترتيب كارهاى ميّت به هم بخورد، مثلاً حنوط را قبل از غسل و دفن را قبل از نماز انجام دهند، چه بايد كرد؟

پاسخ: اگر قبل از دفن، اين ترتيب به هم بخورد، بايد دوباره با ترتيب انجام داده شود و اگر بعد از دفن كشف شود كه نماز خوانده نشده، به قبرش نماز خوانده شود و اما در غير نماز، اگر موجب هتك نباشد و بدن نيز متلاشى نشده باشد، نبش كنند و ترتيب را رعايت نمايند.

[521] سؤال 394: مخارج مربوط به ميّت، اعم از غسل و كفن و دفن و ديگر امور، بر عهدۀ چه كسى است؟

پاسخ: در غير زوجه، مقدار واجب از كفن، به مقدار متعارف و به حسب شأن ميّت، از اصل تركه و پيش از اداى ديون و وصايا برداشته مى شود و همچنين است مقدار متعارف از ساير مخارج از سدر و كافور و آب غسل و قيمت زمين دفن؛ بلكه آنچه براى دفن در زمين مباح گرفته مى شود و اجرت حمّال و كسى كه قبر را آماده مى كند و اما در مقدار زايد بر آن، در همۀ اينها موقوف به اجازۀ ورثۀ مكلّف است. اگر اجازه دادند، نسبت به سهم خودشان نافذ است؛ اما نسبت به سهم صغير، كسى حقّ تصرّف ندارد و اگر ميّت وصيت كرده باشد، مقدار زيادى را از ثلث بر مى دارند و اما كفن زوجه بر عهدۀ زوج است و بنا بر احتياط واجب ساير مخارج مذكور نيز در حدّ متعارف بر عهدۀ اوست.

[522] سؤال 395: اگر ميّت، هيچ مالى از خود باقى نگذارد، مخارج كفن و دفن او از كجا بايد تأمين شود؟

پاسخ: در غير مورد زوجه، احتياط لازم اين است كه كسى كه نفقۀ ميّت بر او

ص: 126

واجب بوده مخارج كفن و دفن او را نيز بپردازد و اگر آن شخص هم ندارد، بر مسلمانان لازم است كفن و ساير مخارج متعارف را بپردازند.

[523] سؤال 396: ميّتى كه بر اثر بروز حادثه تشخيص داده نمى شود كه مرد است يا زن، توسط چه كسى بايد غسل و كفن و دفن او انجام شود؟ توسط مرد يا زن؟

پاسخ: شخصى كه در حادثه اى مرده و مرد يا زن بودنش تشخيص داده نمى شود، اگر غسلش ممكن باشد، او را از زير لباس، يك بار مرد غسل مى دهد و يك مرتبۀ ديگر زن و كفن و دفن او تفاوتى نمى كند؛ يعنى هم مرد مى تواند كفن كند و هم زن جايز است كفن نمايد و دفنش هم همين طور است.

[524] سؤال 397: دست يا پايى كه از بدن ميّت جدا شده و معلوم نيست كه متعلّق به ميّت مرد بوده يا ميّت زن، چه كسى بايد آن را غسل دهد و كفن كند؟

پاسخ: پارچه اى بر روى آن بيندازند و هم مرد و هم زن، از زير پارچه آن را غسل دهند و سپس مرد يا زن، آن را در پارچه اى بپيچد و پس از آن دفن شود.

[525] سؤال 398: خنثاى مشكل را چه كسى بايد غسل بدهد و كفن كند؟

پاسخ: اگر عمرش بيش از سه سال باشد، احتياط واجب اين است كه اگر مَحرَم وجود نداشته باشد، يك بار مرد و يك بار زن، از زير لباس او را غسل بدهند؛ ولى كفن كردن هر كدام از زن يا مرد كافى است.

[526] سؤال 399: اگر به قطعه اى كه از بدن ميّت جدا شده است، برخورد كنيم، غسل و كفن و دفن و نماز او به چه صورت است؟ اگر قطعه اى مثل دست، پا، گوش و بينى از انسان زنده جدا شده باشد، آيا حكمش با قطعۀ جدا شده از ميّت، يكسان است يا متفاوت؟

پاسخ: اگر در قطعۀ جدا شده از ميّت، استخوانى نباشد، غسل و نماز ندارد؛ بلكه در پارچه اى پيچيده مى شود و دفن مى گردد و اگر گوشت به همراه استخوان غير از سينه و يا استخوان خالى غير از سينه باشد، احتياط اين است كه غسل داده

ص: 127

شود و در پارچه اى پيچيده و دفن شود، و اگر تنها سينه و يا مشتمل بر سينه و يا بخشى از سينه باشد كه مشتمل بر قلب است و يا استخوان خالى سينه (بدون گوشت) باشد، غسل و كفن و نماز به جا آورده و سپس دفن شود و در كفن كردن، به پيراهن و سرتاسرى مى توان اكتفا كرد مگر اين كه بعضى از محلّى كه بايد با لنگ پوشيده شود نيز موجود باشد و تكفين آن با قطعه هاى سه گانه (لنگ، پيراهن و سرتاسرى) بهتر است و حنوطش هم واجب است و احتياط اين است كه قطعۀ جدا شده از زنده، ملحق به قطعۀ جدا شده از ميّت است.

[527] سؤال 400: اگر از ميّتى فقط اسكلت كامل او باقى مانده و بقيۀ بدن او از بين رفته باشد، آيا احكام آن با احكام جسد سالم ميّت (مثل وجوب غسل مسّ ميّت به هنگام مس كردن اسكلت و وجوب غسل و كفن و نماز و دفن) يكى است؟ اگر اسكلت ناقص باشد، مثلاً فقط جمجمه باقى مانده باشد، چه احكامى دارد؟

پاسخ: اگر همۀ اسكلت باشد و يا مقدار قابل توجهى كه همۀ اسكلت بر آن صدق نمايد، همۀ احكام ميّت، از قبيل غسل ميّت، حنوط، كفن، نماز، دفن و غسل مسّ ميّت لازم است و اگر قسمتى از اسكلت باشد، حكم قطعۀ جدا شده از ميّت را دارد كه احكام آن در سؤال قبلى بيان شد.

[528] سؤال 401: آيا كسى را كه شك داريم مسلمان است يا نه، مى توانيم در قبرستان مسلمانان دفن كنيم؟ و آيا نسبت به غسل و كفن و نماز او وظيفه اى داريم يا خير؟

پاسخ: اگر در كشور اسلامى باشد، حكم مسلمان را دارد و بايد همۀ احكام اسلام (غسل دادن، حنوط كردن، كفن نمودن، نماز خواندن و دفن كردن) را دربارۀ او عمل نماييد، مگر اين كه علم و يا ظنّ معتبر به كافر بودن او داشته باشيد و اگر در كشور غير اسلامى باشد، چنانچه در آنجا مسلمانى وجود داشته باشد و احتمال دهيد كه اين ميّت از آنها باشد، بنا بر احتياط همين حكم را دارد.

[529] سؤال 402: اگر در بيابان و به دور از شهر و روستا و منطقۀ مسكونى، به ميّتى

ص: 128

برخورد كرديم، آيا وظيفه اى در مورد كفن و دفن او بر عهدۀ ما مى آيد يا خير؟

پاسخ: اگر در كشور يا منطقۀ اسلامى باشد، بايد كفن كرده و نماز خوانده و دفن كنيد.

[530] سؤال 403: نسبت به اسكلت و استخوان انسان كه در وسط بيابان پيدا مى شود و معلوم نيست كه هنگام مردن، غسل و كفن و دفن شده يا اين كه همين طور در بيابان افتاده و تبديل به اسكلت گرديده، چه وظيفه اى وجود دارد؟

پاسخ: احتياطاً مراسم غسل و كفن و دفن انجام داده شود.

[531] سؤال 404: آيا داماد مى تواند مادر زن خود را غسل دهد و كفن كند و او را در قبر بگذارد؟

پاسخ: كفن كردن و در قبر گذاشتن جايز است؛ ولى بنا بر احتياط غسل دادن، موقوف بر عدم وجود زنى جهت انجام غسل وى است و بايد از زير لباس باشد.

[532] سؤال 405: آيا جنب يا حائض يا كسى كه غسل مسّ ميّت بر عهدۀ اوست، مى تواند ميّت را غسل دهد و كفن و دفن نمايد؟

پاسخ: جنب و حائض و كسى كه غسل مسّ ميّت نكرده، مى تواند ميّت را غسل دهد و كفن نمايد و بعد از نماز، دفن كند؛ ولى بهتر اين است كه اين كارها را پس از به جا آوردن غسل خودش انجام دهد.

غسل ميّت

[533] سؤال 406: آيا مى توان سه غسل ميّت را به صورت ارتماسى انجام داد يا خير؟

پاسخ: بنا بر احتياط در صورت امكانِ غسل ترتيبى، غسل ارتماسى كافى نيست.

[534] سؤال 407: ميّتى كه داراى موهاى بلند است، آيا شستن موهاى او در غسل هاى

ص: 129

سه گانه لازم است؟ اگر موهاى ميّت بافته شده باشد، بايد آنها را باز كرد يا خير؟

پاسخ: بنا بر احتياط واجب شستن موهاى بلند لازم است و اگر آب به موهاى بافته شده مى رسد، باز كردن آنها لازم نيست.

[535] سؤال 408: ميّتى را دفن مى كنند. بعد از دفن كشف مى شود كه ميّت را با آب سدر غسل نداده اند. آيا درآوردن ميّت از قبر و غسل دادن با آب سدر كافى است يا بايد كلّ اغسال را تكرار كرد تا ترتيب حاصل شود؟

پاسخ: بايد هر سه غسل را انجام بدهند و ترتيب را مراعات كنند؛ ولى نبش قبر و تكرار اغسال در صورتى واجب است كه اهانت به ميّت نباشد و بدن نيز متلاشى نشده باشد.

[536] سؤال 409: اگر سهواً ترتيب غسل هاى سه گانه ميّت بهم بخورد، آيا تكرار آن لازم است يا همان اغسال كفايت مى كند؟

پاسخ: بايد دوباره اغسال را به گونه اى تكرار كنند كه ترتيب رعايت شود.

[537] سؤال 410: اگر جنازه اى كه غسل داده شده و پاك است، با جنازه اى كه غسل داده نشده، تماس پيدا كند، آيا لازم است جنازۀ غسل داده شده، دوباره به نيّت غسل ميّت، غسل داده شود يا فقط بايد موضع تماس شسته شود؟

پاسخ: در فرض سؤال، دوباره غسل دادن جنازۀ پاك لازم نيست و اگر موضع تماس، نجس شده باشد، بايد تطهير شود.

[538] سؤال 411: آيا لازم است كه ميّت و كسى كه او را غسل مى دهد، همجنس باشند؟ و آيا در اين مسأله استثنا هم وجود دارد يا خير؟

پاسخ: همجنس بودن بين غسل دهنده و ميّت واجب است، مگر در چند مورد:

الف. طفلى كه از سه سال بيشتر نداشته باشد؛ ب. زوجه و زوج؛ ج. محارم، ولى بنا بر احتياط واجب جواز غسل محارم منوط به اين است كه مماثل نباشد

ص: 130

و غسل نيز از زير لباس باشد.

[539] سؤال 412: مرد مسلمان و شيعه اى در شهرى فوت نموده است و مرد مسلمانى يافت نمى شود تا او را غسل دهد؛ ولى زن مسلمان نامحرمى وجود دارد. آيا اين زن مى تواند آن مرد را غسل دهد يا خير؟ و اگر مى تواند، چگونه بايد غسل دهد؟

پاسخ: اگر مرد يهودى يا مسيحى يا زرتشتى وجود داشته باشد، با راهنمايى زن مسلمان، اول بايد خود را شستشو دهد و سپس ميّت را غسل دهد. همچنين اگر زن مسلمان بميرد و زن مسلمان ديگرى نباشد تا او را غسل دهد و مرد مسلمان مَحرَم نيز وجود نداشته باشد، زن اهل كتاب مى تواند به نحوى كه گفته شد، با راهنمايى مرد مسلمان او را غسل دهد و در هر دو فرض، مسلمانى كه راهنمايى مى كند، بايد نيّت غسل دادن ميّت و قصد قربت نمايد.

[540] سؤال 413: براى غسل دادن مرد ميّت، زن مَحرَم و يا مردى موجود نيست و براى غسل دادن زن ميّت، مرد مَحرَم و يا زنى در دسترس نيست. در اين صورت چه بايد كرد؟

پاسخ: در فرض سؤال، چنانچه تأخير غسل امكان ندارد، احوط ترك غسل و دفن ميّت در لباس خود اوست.

[541] سؤال 414: پس از گذشت چندين سال، هنوز جنازۀ مطهّر تعدادى از شهدا گاه به گاه به ميهن اسلامى باز گردانده مى شود. با توجه به اين كه غسل و كفن از شهيد در معركۀ جنگ ساقط است، مى خواستم سؤال كنم كه آيا غسل و كفن نكردن شهيد، امرى واجب است يا جايز؟ و اگر بخواهيم غسل و كفن را انجام دهيم، مانعى دارد يا خير؟ سؤال ديگر اين كه لباس اين شهدا بر اثر مرور ايّام از بين رفته است، آيا با اين حال، باز هم كفن لازم ندارند؟

پاسخ: سقوط غسل از شهيد در معركۀ جنگ، عزيمت است نه رخصت و چنانچه لباس بر تن داشته باشد، در آوردن لباس و كفن كردن او جايز نيست و كفن كردن از روى لباس نيز خالى از اشكال نيست؛ ولى اگر لباس نداشته

ص: 131

باشد، تكفين او لازم است.

[542] سؤال 415: كسى كه در معركۀ جنگ با دشمن اسلام كشته مى شود، ولى نه به دست دشمنان، بلكه به سبب حادثۀ ديگرى كه برايش پيش مى آيد (مثل تصادف كردن)، آيا غسل و كفن از او ساقط مى شود؟

پاسخ: ان شاء اللّه ثواب شهدا را دارد؛ ولى غسل و كفن از او ساقط نمى شود.

[543] سؤال 416: اگر در معركۀ جنگ، ميّتى را ببينيم كه معلوم نيست به واسطۀ جنگ و جهاد به شهادت رسيده است يا به جهت ديگرى از دنيا رفته، غسل دادن و كفن كردن او ساقط مى شود يا خير؟

پاسخ: اگر با ساير امارات، شهادت او معلوم نشود، غسل دادن و كفن كردن او، احتياطاً واجب است.

[544] سؤال 417: اگر در بين غسل دادن ميّت، از ميّت بول يا غائط يا منى يا خون حيض خارج شود، چه بايد كرد؟

پاسخ: در فرض سؤال، بايد صبر كنند تا بول، غائط، منى و يا خون حيض بيرون بيايد و بعد ميّت را پاك و تطهير كنند و سپس غسل را ادامه بدهند.

[545] سؤال 418: ميّتى كه بر اثر بيمارى از دنيا رفته و به طور مداوم خون از دهان او خارج مى شود، آيا مى توان راه دهان او را با چيزى مانند چسب يا گچ مسدود كرد و سپس ميّت را غسل داد و كفن كرد؟

پاسخ: در فرض سؤال، اگر خون قطع نمى شود، موضع خون، يعنى دهان را مسدود نمايند و غسل بدهند، به شرط اين كه تمامى ظاهر بدن ميّت شسته شود و اگر مقدارى از ظاهر بدن، مثل بيرون لب ها شسته نمى شود، چنانچه بتوانند با فرو بردن در آب كُر و مانند آن، موضعى را كه از آن خون مى آيد، ولو به طور موقّت تطهير كنند، همين كار را بكنند و آن موضع را غسل دهند و

ص: 132

خارج شدن خون بعدى ضررى به غسل نمى زند و در هر سه غسل اين كار را كنند و پس از سه غسل، موضعى را كه از آن خون مى آيد، با چيزى (مثل چسب و پلاستيك) ببندند تا نجاست به كفن سرايت نكند.

[546] سؤال 419: ميّتى كه تكه تكه شده است، آيا بايد همۀ تكه ها را با هم غسل دهند و با هم كفن كنند و در يك جا دفن كنند يا هر تكه را بايد جداگانه غسل دهند و كفن و دفن نمايند؟

پاسخ: احتياط اين است كه اگر امكان دارد، همۀ قطعه هاى ميّت را با هم غسل دهند و با هم كفن كنند و بعد از خواندن نماز، در يك مكان دفن كنند.

[547] سؤال 420: اگر براى غسل دادن ميّت، آب كافى جهت هر سه غسل نداشته باشيم، ميّت را چگونه بايد غسل دهيم؟

پاسخ: اگر آب، فقط براى يك غسل كافى است، آب را با سدر مخلوط كرده، ميّت را با آن غسل بدهيد و سپس بدل از هر يك از دو غسل ديگر، ميّت را تيمّم بدهيد و اگر آب، براى دو غسل كافى باشد، بعد از غسل با آب مخلوط به سدر، ميّت را با آب مخلوط به كافور نيز غسل داده، سپس بدل از غسل سوم او را تيمّم بدهيد.

[548] سؤال 421: مقدار كمى آب داريم كه فقط براى تطهير بدن ميّت يا تطهير مواضع تيمّم كافى است و چيزى هم براى كفن كردن نداريم، در اين صورت وظيفۀ ما چيست؟

پاسخ: در فرض سؤال، چنانچه آب، براى تطهير بدن و غسل كافى نيست، پس از تطهير مواضع تيمّم، تيمّم كافى است و اگر هيچ چيزى براى كفن كردن (اگر چه با تأخير غير مستلزم هتك و حتى به مقدار ستر عورت) وجود نداشته باشد، تكليف ساقط است، والّا بنا بر احتياط واجب به مقدار ميسور، خصوصاً ستر عورت، كفن شود.

ص: 133

[549] سؤال 422: ميّتى را به جاى غسل، تيمّم داده اند و كفن كرده و بر او نماز خوانده اند؛ ولى قبل از دفن كردن، امكان غسل دادن او فراهم شده است. آيا در اين حالت، غسل دادن واجب است؟ در صورت وجوب، پس از غسل و كفن بايد نماز مجدّداً خوانده شود يا نماز اول كافى است؟

پاسخ: واجب است غسل بدهند و حنوط نمايند و كفن بكنند و احتياط، اين است كه نماز را دوباره بخوانند و دفن كنند.

[550] سؤال 423: اگر مقدار كافورى كه در دسترس است، فقط براى غسل يا حنوط ميّت كافى باشد، كدام را بايد مقدّم كرد؟ اگر لازم است كه غسل را مقدّم كنيم، براى حنوط چه كارى بايد انجام دهيم؟

پاسخ: بايد غسل را مقدّم كرد و در اين صورت، حنوط ساقط مى شود.

[551] سؤال 424: اگر مقدار خيلى كمى سدر و كافور داشته باشيم كه براى غسل ميّت كافى نيست، دو غسل اول ميّت را چه طور بايد انجام دهيم؟

پاسخ: بنا بر احتياط بايد همان مقدار را مخلوط كنند و دو غسل را انجام دهند و نيز بدل هر يك از دو غسل، ميّت را تيمّم نيز بدهند.

[552] سؤال 425: اگر دو غسل اول ميّتى را به جهت نبودن سدر و كافور با آب خالص انجام دهند، آيا لازم است تيمّم هم بدهند؟

پاسخ: احتياطاً لازم است.

[553] سؤال 426: ميّتى از دنيا رفته و به خاطر نذر كردن، غسلى بر او واجب شده؛ ولى انجام نداده است. آيا بايد خود ميّت را علاوه بر غسل ميّت، به نيّت غسل نذرى هم غسل داد يا انجام دادن غسل نذرى (مثل نمازهاى قضا) به پسر بزرگتر ميّت منتقل مى شود؟

پاسخ: در فرض سؤال، تكليفى متوجه كسى نيست.

[554] سؤال 427: اگر بعد از تطهير و غسل جسد ميّت مسلمان، عضوى مانند دست يا پاى

ص: 134

او جدا شود، پاك است يا نجس؟ حكم اعضاى داخلى (مثل قلب و كليه) پس از جدا شدن چيست؟

پاسخ: بعد از تطهير و غسل، جسد ميّت و تمام اعضاى داخلى آن، مانند قلب و كليه، پاك است، چه متصل باشند و چه متفرق، به شرط اين كه عين نجس (مثل خون) بر آنها نباشد.

[555] سؤال 428: آيا بدن ميّت كافر (كتابى يا غير كتابى)، به واسطۀ اغسال ثلاثه پاك مى شود؟

پاسخ: غسل دادن غير مسلمان جايز نيست و غسل دادن موجب پاكى بدن ميّت كافر نمى شود.

[556] سؤال 429: آبى كه هنگام غسل دادن ميّت و قبل از پايان سه غسل از بدن ميّت جدا مى شود و به زمين مى ريزد، پاك است يا نجس؟ اگر نجس است، اين آب گاهى به هنگام غسل دادن ميّت به وسيلۀ سطل آب، به اطراف پاشيده مى شود. آيا بعد از پاك شدن ميّت به واسطۀ سه غسل، زمين اطراف ميّت هم پاك مى شود؟ حكم ليف و صابونى كه قبل از غسل دادن، ميّت را با آن مى شويند و آن را كنار مى گذارند، از جهت پاكى و نجاست چيست؟

پاسخ: وقتى كه اغسال تمام شد، ميّت پاك مى شود و همين طور است تخته يا سنگى كه هنگام شستشو ميّت را روى آن گذاشته اند. ليف و صابونى كه تا آخر اغسال به كار رفته است نيز پاك مى شود؛ ولى ليف و صابونى كه تا آخر اغسال سه گانه مورد استفاده قرار نگرفته و زمين اطراف كه آب بر آن پاشيده شده، پاك نمى شود.

[557] سؤال 430: اگر كسى كه مرده را غسل مى دهد، قبل از غسل، مرده را با ليف و صابون بشويد و بعد با همان دست خيس، مقدارى سدر و سپس كافور برداشته و در سطلى مخلوط كند و مرده را غسل دهد، آيا غسل دادن او صحيح است يا اين كه آب مخلوط با

ص: 135

سدر و كافور نجس محسوب مى شود و غسل ميّت باطل است؟

پاسخ: اگر دستش را پس از شستن ميّت و تماس دستش با بدن ميّت، نشسته باشد، متنجّس است و اگر آبى كه سدر و كافور را با آن مخلوط مى كند، قليل باشد، قهراً آن آب سدر و آب كافور هم متنجّس و غسل ميّت باطل مى شود؛ ولى اگر متصل به آب لوله كشى باشد، عيب ندارد.

كفن

[558] سؤال 431: نوشتن آيات شريفۀ قرآنى و ادعيۀ مباركه و اسماء پروردگار و چهارده معصوم عليهم السلام بر روى كفن، استحباب دارد يا مكروه است؟

پاسخ: استحباب دارد، نه كراهت و اگر بر پارچۀ ديگرى بنويسند و روى سينه و يا بالاى سر ميّت بگذارند، بهتر از نوشتن بر روى كفن است.

[559] سؤال 432: اگر موقعى كه ميّت را در قبر قرار داده ايم، كفن به واسطۀ نجاست خارجى يا خود ميّت نجس شود، آيا باز هم ازالۀ نجاست لازم است يا خير؟ اگر امكان ازالۀ نجاست از كفن يا تعويض كفن نبود، چه بايد كرد؟ در صورتى كه بتوان ازالۀ نجاست از كفن نمود، آيا بايد قسمت نجس شدۀ بدن ميّت را هم آب كشيد؟

پاسخ: ازالۀ نجاست از كفن و بدن ميّت واجب است، حتى پس از گذاشتن در قبر و پيش از دفن و اگر ازالۀ نجاست از كفن ممكن نشد، بايد با بريدن محلّ نجاست، آن را برطرف نمود. اينها در صورتى است كه كفن از بين نرود، والاّ اگر ممكن باشد، كفن را تعويض نمايند و اگر هيچ كدام ممكن نشد، به همان صورت دفن كنند.

نماز ميّت
اشاره

[560] سؤال 433: اگر بچۀ مميّزى كه آشناى به احكام دينى است، نماز ميّت را به طور صحيح بخواند، كافى است يا نه؟

پاسخ: كفايت مى كند.

ص: 136

[561] سؤال 434: آيا مى توان براى چندين ميّت، فقط يك نماز ميّت خواند و در صورت جايز بودن، نحوۀ قرار گرفتن اجساد در موقع نماز به چه صورت بايد باشد؟

پاسخ: جايز است براى چند ميّت يك نماز بخوانند و مى توانند همۀ آنها را موازى هم در جلوى نمازگزار قرار دهند و بر آنها نماز بخوانند؛ ولى بعد از تكبير چهارم، تثنيه و جمع بودن ضماير بايد رعايت شود.

[562] سؤال 435: در جايى كه نماز ميّت به صورت جماعت خوانده مى شود، آيا مى توان در بين نماز به اين جماعت ملحق شد؟ و در صورت جايز بودن، آيا بايد از امام، در اذكار نماز تبعيت كرد يا خير؟

پاسخ: در فرض سؤال، جايز است در اثناى نماز ميّت، به جماعت ملحق شود و در گفتن تكبيرها با امام همراهى نمايد؛ ولى بعد از گفتن هر تكبير، دعائى را كه وظيفۀ خودش است، بايد بخواند، نه دعاى امام را، مثلاً اگر تكبير سوم امام و تكبير اول مأموم است، مأموم بايد دعايى را كه بعد از تكبير اول خوانده مى شود، بخواند، نه دعايى را كه بعد از تكبير سوم خوانده مى شود و وقتى امام، نماز و تكبيراتش را تمام كرد، مأموم بقيۀ نماز را به صورت فرادى (ولو مختصر) بخواند و اگر فرصت پيدا نكرد، بقيۀ تكبيرها را پشت سر هم و بدون خواندن دعا بگويد و نماز را تمام كند و نيز جايز است بقيۀ نماز را پشت سر جنازه به اتمام برساند، در صورتى كه بتواند رو به قبله بودن و ساير شرايط نماز ميّت را حفظ كند.

[563] سؤال 436: نماز ميّتى كه بدون اجازۀ ولىّ ميّت خوانده مى شود، اما بعداً ولىّ ميّت مى گويد كه راضى هستم، كافى است يا بايد نماز را دوباره بخوانند؟

پاسخ: اجازه گرفتن از ولىّ ميّت لازم نيست؛ اما در صورتى كه ولىّ ميّت بخواهد خودش نماز بخواند يا كسى را معيّن كند تا نماز بخواند، مزاحمت او جايز نيست. بنا بر اين در فرض سؤال، نماز ميّت صحيح و كافى است.

ص: 137

[564] سؤال 437: در بعضى از امور مربوط به ميّت (مثل نماز ميّت) اجازه گرفتن از ولىّ ميّت لازم است. لطفاً بفرماييد كه به چه كسى ولىّ ميّت گفته مى شود؟

پاسخ: اجازه گرفتن از ولىّ ميّت واجب نيست؛ ولى مزاحمت او هم جايز نيست و آنچه كه منصوص است، ولايت زوج بر زوجه است و در غير اين مورد، هر يك از خويشان كه عرفاً نزديك تر به ميّت باشد، متولّى امور او مى شود و فرقى نمى كند كه از لحاظ ارث نيز در طبقۀ مقدّم باشد يا مؤخّر.

[565] سؤال 438: در جايى شاهد خواندن نماز ميّت هستيم و نماز طورى خوانده مى شود كه به فتواى مرجع تقليد ما باطل است؛ اما به اعتقاد نماز گزار و بر طبق فتواى مرجع تقليدش اين نماز صحيح است. آيا در اين صورت ما بايد نماز ميّت را دوباره بخوانيم يا لازم نيست؟

پاسخ: در فرض مذكور، خواندن دوبارۀ نماز ميّت لازم نيست.

[566] سؤال 439: آيا خواندن نماز ميّت براى ميّتى كه فاسق است، با توجه به وجود داشتن جملۀ «اللّهمّ إنّا لانعلم منه إلّاخيراً»(1) صحيح است و آيا گفتن اين جمله، دروغ به حساب نمى آيد و حرام نيست؟

پاسخ: ظاهراً اين عبارت اشاره به ايمان ميّت دارد، نه اعمال او. بنا بر اين گفتن آن اشكال ندارد و معصيت محسوب نمى شود.

شرايط و واجبات نماز ميّت

[567] سؤال 440: آيا مى توان نماز ميّت را از راه دور و در محلّى كه ميّت در آن جا نيست، به جا آورد؟

پاسخ: بايد ميّت در حضور نماز گزار باشد و غايب از او نباشد و سپس نماز خوانده شود.

ص: 138


1- (1) - يعنى «پروردگارا ما از او جز خير، چيزى نمى دانيم».

[568] سؤال 441: آيا رعايت نكردن ضميرهاى مذكّر و مؤنّث در نماز ميّت، باعث بطلان نماز مى شود؟

پاسخ: اگر به لحاظ لفظ «ميّت» و يا لفظ «بدن» و نظاير آن، ضمير مذكّر به كار ببرد و يا به لحاظ لفظ «جثّه» و «جنازه» و امثال آن، ضمير مؤنث بگويد، اشكال ندارد؛ ولى بدون لحاظ كردن آن دو، اگر جهلاً يا نسياناً بر خلاف بگويد، صحّت نماز، محلّ اشكال است.

[569] سؤال 442: آيا خواندن نماز ميّت به زبان فارسى يا هر زبان ديگرى غير از عربى جايز است يا نه؟

پاسخ: بنا بر احتياط واجب در مقدار واجب از دعاها، عربى بودن لازم است و در مقدار زيادتر از واجب، فارسى و غير آن هم جايز است.

[570] سؤال 443: آيا در صورت نبودن روحانى شيعى، عالم سُنّى مى تواند نماز ميّت شيعه را بخواند و با نبودن عالم سُنّى، آيا عالم شيعى مى تواند بر ميّت سُنّى نماز بخواند يا خير؟

پاسخ: نماز ميّت شيعه، بايد توسط شيعه به جا آورده شود و هر كسى كه بتواند آن را به جا آورد، روحانى باشد يا غير روحانى، مرد باشد يا زن (ولو از روى توضيح المسائل) بايد آن را بخواند؛ ولى اگر زن نماز ميّت بخواند، مرد نمى تواند به او اقتدا كند و خواندن نماز ميّت سُنّى توسط شيعه جايز است.

[571] سؤال 444: آيا حرف زدن و خنديدن و خوردن و آشاميدن و انحراف از قبله و ديگر مبطلات نماز، در بين نماز ميّت هم باعث باطل شدن نماز است؟

پاسخ: اگر موجب به هم خوردن شكل نماز شود، احتياط واجب، ترك اين كارها است.

ص: 139

[572] سؤال 445: بعد از خواندن نماز ميّت معلوم مى شود كه نماز ميّت به صورت اشتباه و غلط خوانده شده است. آيا خواندن نماز مجدّد لازم است يا نه؟ و نحوۀ آن چه طور است؟

پاسخ: اگر دفن نشده، دوباره بر ميّت نماز خوانده شود و اگر دفن شده، بر قبرش نماز بخوانند، مگر اين كه اشتباه به جهت اين باشد كه سر ميّت به سمت راست نمازگزار نبوده، بلكه به سمت چپ وى بوده است كه در اين صورت اگر دفن شده، نماز خواندن بر قبر لازم نيست.

مكروهات نماز ميّت

[573] سؤال 446: اگر يك بار نماز ميّت به جماعت يا فرادى خوانده شده باشد، آيا جايز است كس ديگرى كه علاقه دارد بر ميّت نماز بخواند، دوباره نماز ميّت را به جماعت يا فرادى بخواند؟

پاسخ: جايز است؛ ولى كراهت دارد، مگر اين كه ميّت از اهل علم و تقوا باشد.

[574] سؤال 447: آيا خواندن نماز ميّت در شب كراهت دارد؟

پاسخ: كراهت ندارد.

شك در نماز ميّت

[575] سؤال 448: كسى كه در نماز ميّت شك مى كند كه دو تكبير گفته يا سه تكبير و يا اين كه شك مى كند بعد از تكبيرات قبلى دعا و ذكر پس از آن را خوانده يا نه، چه كند؟

پاسخ: بنا را بر اقل بگذارد؛ ولى اگر مشغول به دعا است و مثلاً بعد از تكبير دوم، شك در گفتن تكبير اول كند و يا در دعاى بعد از تكبير سوم، شك در گفتن تكبير دوم بكند، به شكش اعتنا نكند و بنا را بر گفتن آن بگذارد، اگر چه احتياط كردن بهتر است و اگر بعد از تكبير، شك در خواندن دعاى قبلى كند، بنا را بر خواندن دعا بگذارد.

ص: 140

دفن ميّت

[576] سؤال 449: اگر ميّت مسلمان، به طور عمدى يا سهوى رو به قبله دفن نشود، چه بايد كرد؟

پاسخ: واجب است قبر او را نبش كرده، ميّت را رو به قبله كنند، مگر اين كه بدن ميّت متلاشى شده يا موجب هتك حرمت او بشود.

[577] سؤال 450: آيا جايز است انسان جسد مورّث خود را چه زن باشد و چه مرد، به جاى دفن در قبر، به صورت موميايى و يا در شيشۀ الكل نگهدارى نمايد؟ اگر جايز نيست، آيا اين موضوع، مشمول تعقيب و تعزير است؟

پاسخ: مردۀ مسلمان را بايد دفن كرد و نمى شود آن را به هر صورت، بدون دفن نگهدارى كرد و اين كار معصيت است و اگر كسى با علم به حرام بودن، اين كار را بكند، قابل تعزير است.

[578] سؤال 451: آيا نگهدارى جنين سقط شده (چه از حيث جسمى سالم، ناقص الخلقه و يا عقب مانده باشد، چه مال خود شخص باشد و چه آن را با رضايت از صاحبش گرفته باشد)، به عنوان كلكسيون، در شيشۀ الكل جايز است؟

پاسخ: دفن جنين سقط شده، مطلقاً واجب است.

[579] سؤال 452: ما مسلمانان مقيم كشور سوئيس با مشكل دفن اموات روبرو هستيم.

بدين صورت كه قبرستان مخصوصى براى مسلمانان وجود ندارد و دولت سوئيس تا كنون اجازۀ اختصاص قطعه اى از يك قبرستان عمومى را به مسلمانان نداده و همچنين اجازه داده نمى شود كه ميّت، رو به قبله و در خاك دفن شود؛ چون موظّفند بر طبق روش مسيحيان، ميّت را در جعبه بگذارند. لذا با توجه به اين مشكلات بفرماييد.

الف. آيا تمكين به اين مقرّرات جايز است؟

ب. با توجه به اين كه از طريق مراجع مربوط به اين كار، در صدد رفع اين مشكل هستيم، آيا تا حصول نتيجه مى توان اجساد مسلمانان را در سردخانه نگهدارى كرد؟

ص: 141

ج. نظر به هزينۀ زياد نگهدارى در سردخانه به مدت بيش از يك سال، آيا مى توان ميّت را به طور موقّت، طبق مقررّات آنها دفع نمود و سپس در صورت رفع مشكل، نبش قبر نمود و مجدّداً دفن كرد؟

پاسخ: به هنگام دفن، گذاردن جسد در تابوت اشكال ندارد و در مقام ضرورت نيز دفن در قبرستان غير مسلمانان بى اشكال است؛ اما ساير تشريفات، مانند غسل و كفن و نماز بايد انجام شود. رو به قبله كردن جسد هم اگر به هيچ صورتى ممكن نباشد، ساقط است؛ ولى بر مسلمانان لازم است كه قبرستانى مختصّ به خود تهيه كنند.

[580] سؤال 453: وقتى كه تكه اى از بدن ميّت (مثل سر يا دست يا پا) را دفن مى كنيم، آيا باز هم رو به قبله بودن لازم است يا خير؟ آيا ملحق كردن اين تكه به اصل جسد، واجب است يا آن را در هر جاى ديگر مى توان دفن كرد؟

پاسخ: احتياط اين است كه رو به قبله دفن كنند و بنا بر احتياط، اگر الحاق به بدن موجب نبش نشود، واجب است آن جزء را به ميّت ملحق كنند.

[581] سؤال 454: دفن كردن چند ميّت مسلمان به طور دسته جمعى در يك قبر چه صورتى دارد؟ و اگر جايز است، آيا بايد مردها و زن ها جداگانه دفن شوند؟

پاسخ: دفن اموات با حفظ جهات شرعى، در يك قبر و به صورت دسته جمعى جايز، ولى مكروه است؛ اما اگر به جهتى (مثل اختلاف در جنسيت) موجب هتك شود، حرام است.

[582] سؤال 455: زن كافرى كه از شوهر مسلمان حامله است، به همراه فرزندش مى ميرد.

اين زن را بايد در قبرستان مسلمانان دفن كرد يا قبرستان كفّار؟

پاسخ: احتياط لازم اين است كه در قبرستان كفّار دفن نشود و پشت به قبله دفن شود تا بچۀ در شكم زن كافر رو به قبله باشد و احتياط مستحب اين است كه در مكانى غير از قبرستان مسلمانان با همان كيفيت دفن شود.

ص: 142

[583] سؤال 456: اگر ميّت در مورد محلّ دفن خود وصيتى نكرد و بين اولياى ميّت در اين مسأله اختلاف نظر پيش آمد، ميّت را در كجا بايد دفن نمود؟

پاسخ: اگر بر طبق مراتب ولايت بر ميّت، يكى از آنها مقدّم بر ديگران باشد، حرف او مقدّم است.

[584] سؤال 457: ميّتى را در زمينى دفن كرده اند و پس از ده روز فرزندان او متوجه شده اند كه اين زمين غصبى است و صاحب زمين هم امر كرده كه ميّت را از زمين خارج كنند. اين مشكل را چگونه بايد حل كرد؟

پاسخ: بايد ميّت را از اين زمين خارج كنند و يا اين كه رضايت مالك زمين را به دست آورند.

[585] سؤال 458: گورستان عمومى شهرى در شرق آن شهر قرار دارد. اخيراً جمعى از اهالى يكى از محلّات غرب اين شهر با در نظر گرفتن باغى به عنوان گورستان (در محدودۀ محل و حدود صد مترى بافت مسكونى)، اقدام به دفن يك مرده در آن نموده اند كه اين امر باعث نارضايتى شديد ساكنين همجوار گرديده و درگيرى مختصرى هم پيش آمده است. لذا با توجه به مخالفت شهردارى جهت احداث اين گورستان، خواهشمند است نظر خود را در مورد احداث اين گونه گورستان ها و ادامۀ دفن اموات بيان نماييد.

پاسخ: احداث قبرستان و دفن ميّت در زمين غير غصبى و مباح، فى نفسه از نظر شرعى اشكال ندارد؛ ولى كارى كه باعث اختلاف و نارضايتى مردم مى شود، شايسته نيست انجام شود. البته مخالفت با مقرّرات حكومتى نيز جايز نيست.

[586] سؤال 459: سنگ فرش كردن قبر چه حكمى دارد؟

پاسخ: مستحب است كه قبر را محكم بسازند تا زود خراب نشود.

ص: 143

[587] سؤال 460: استفاده از سنگ قبر گران چه حكمى دارد؟

پاسخ: شايسته نيست، مگر اين كه در مورد خاصّى تحت عنوان شعائر قرار گيرد.

[588] سؤال 461: آيا ساختن بنا بر روى قبر و تعمير قبر و تجديد بناى آن بعد از خراب شدن جايز است؟

پاسخ: ساختن بنا بر روى قبر و تجديد و تعمير آن بعد از خراب شدن مكروه است، مگر در مورد قبور انبياء و ائمّۀ طاهرين عليهم السلام و علما و اوليا و صلحا كه اشكال ندارد؛ بلكه مطلوب است.

نبش قبر

[589] سؤال 462: با توجه به اين كه گفته شده نبش قبر مسلمان جايز نيست، آيا لازم است كه اجزاى جدا شده از ميّت را كه بعد از دفن او پيدا مى شود، به همراه ميّت دفن نمود؟

پاسخ: احتياط اين است كه اجزاى جدا شده از ميّت را طورى با او دفن كنند كه جسد او ظاهر نشود.

[590] سؤال 463: اگر پس از دفن ميّت، از او وصيت نامه اى به دست آمد كه در آن خواستار دفن خود در محلّ ديگرى شده است، وظيفۀ اطرافيان او چيست؟

پاسخ: اگر ثابت شد كه وصيت نامه مربوط به ميّت است، نبش قبر او جايز است؛ بلكه بايد به وصيت او عمل كنند.

[591] سؤال 464: مرحوم پدرم روحانى و از اهل علم بود. بيست سال قبل فوت نمود و در قبرستان عمومى شهرمان به خاك سپرده شد. اكنون شهردارى، قصد تخريب و ساختمان سازى در آن قبرستان را دارد. با توجه به فضيلت و شرافت شهر قم و اين كه از مشاهد مشرّفه است و مرحوم پدرم علاقۀ زيادى به دفن شدن در اين سرزمين مقدّس داشتند، آيا نبش قبر و انتقال ميّت به قم جايز است؟

ص: 144

پاسخ: در فرض سؤال، چنانچه شهردارى تخريب كند، مى توانيد جسد ميّت را به جاى ديگر (در همان شهر يا مناطق ديگر) انتقال دهيد و دفن نماييد.

[592] سؤال 465: در منطقه ما قبرستان مخروبه اى وجود دارد كه فعلاً در آن هيچ مرده اى دفن نمى شود و سند و مدركى مبنى بر اين كه وقف يا ملك شخصى يا مرتع است، در دست نيست؛ ولى نظر قاطبۀ اهالى اين است كه از اراضى مرتع است. دولت در وسط اين قبرستان، سه باب مدرسه احداث نموده و بنا دارد در بقيۀ آن ساختمان هاى آموزشى و فضاى سبز ايجاد نمايد. چون محلّۀ ما از لحاظ مسجد در مضيقه است و مكان مناسبى غير از اين قبرستان كه در وسط قرار دارد، در دسترس اهالى نيست، لذا اهالى مى خواهند مسجدى در آن جا بنا كنند و قسمتى را كه براى اين كار در نظر گرفته اند، صد سال است كه هيچ مرده اى در آن جا دفن نشده و آثار و علائمى از قبور احتمالى وجود ندارد.

الف. آيا شرعاً در اين قبرستان متروكه و مخروبه مى توان مسجد ساخت؟

پاسخ: در مفروض سؤال، اشكالى ندارد.

ب. اگر در زمين فوق الذكر، به هنگام كندن زمين جهت ساختن پى و اساس ساختمان مسجد، به قبر و استخوان مرده برخورد كرديم، چه بايد بكنيم؟

پاسخ: اگر استخوان بيرون بيايد، بايد آن را دفن كرد.

ج. در قسمتى از اين قبرستان، آثار و علائم قبور، كاملاً پيدا و نمايان است؛ ولى مرده اى در آن جا دفن نمى شود و قرار است كه دولت اين قسمت را به فضاى سبز يا فضاى آموزشى تبديل كند و فعلاً محل توپ بازى بچه ها است و در آن آشغال هم ريخته مى شود. آيا در اين بخش مى توان مسجد ساخت؟

پاسخ: اگر احتمال داده مى شود كه جنازه اى در آن قبور باشد كه پوسيده نشده و شكلش به هم نخورده، در صورتى كه ساختن مسجد مستلزم نبش آن قبور باشد، ساختن مسجد جايز نيست.

ص: 145

رسومات، مجالس و خيرات براى اموات و زيارت اهل قبور

[593] سؤال 466: آيا براى زنان، شركت كردن در تشييع جنازه و راه افتادن به دنبال تابوت به همراه مردان و شركت در مجلس ترحيم در مسجد كه غالباً توأم با سر و صدا و جيغ و فرياد است، جايز است؟

پاسخ: با مراعات جهات شرعى، حرام نيست، اگرچه شركت در تشييع جنازه براى زنان مكروه است.

[594] سؤال 467: فاميل ها و منسوبان ميّت، از قبيل زن و دختر و پسر و برادر و خاله و عمّه، وقتى ميّت را مى بينند، جيغ مى كشند و با صداى بلند گريه مى كنند يا صورت خود را مى خراشند و يا لباس هاى خود را پاره مى كنند و چادر از سر زن ها (در ميان مردان نامحرم) كنار مى رود. براى افراد مذكور، چنين كارهايى جايز است يا خير؟

پاسخ: كارهايى كه خلاف شرع است، مانند برهنه شدن سر زنها پيش مردهاى نامحرم و گفتن كلمات اعتراض آميز نسبت به خداوند منّان و فرياد كشيدنى كه خارج از حدّ اعتدال است، اگر با اختيار باشد، جايز نيست. همچنين پاره كردن لباس و خراشيدن بدن، بنا بر احتياط جايز نيست و گاهى كفّاره نيز دارد.

[595] سؤال 468: چه حكمى در رابطه با لطماتى كه اطرافيان ميّت در عزاى ميّت به خود وارد مى كنند، وجود دارد؟

پاسخ: سيلى زدن و خدشه وارد كردن و بريدن و كندن موى سر و بدن، بلكه صداى بلندى كه از حدّ اعتدال خارج باشد و همچنين پاره كردن لباس در غير از عزاى پدر و برادر، احتياطاً جايز نيست و بهتر است در عزاى پدر و برادر نيز لباس خود را پاره نكند و اگر زن در مصيبت، موى خود را بِبُرد، احتياطاً بايد كفّارۀ افطار عمدى روزۀ ماه رمضان را بدهد و اگر موى خود را بِكَند و يا صورت خود را به گونه اى بخراشد كه خون بيايد، احتياطاً بايد كفّارۀ قسم را پرداخت كند و اگر مرد در عزاى همسر و يا فرزندش پيراهن خود را پاره كند،

ص: 146

احتياطاً بايد كفّارۀ قسم را بدهد.

[596] سؤال 469: در بعضى از روستاها رسم است بعد از اين كه شخصى از دنيا مى رود و او را دفن مى كنند، خانواده و فاميل ميّت، لباس سياه به تن كرده، بعد از چند روز ديگر به حمام رفته، غسل كرده، و لباس خود را عوض مى كنند. آيا اين عمل (به عنوان يك عمل شرعى) درست است؟

پاسخ: دستورى از جانب شارع مقدّس، بدين عنوان وارد نشده است؛ ولى انجام دادن اين اعمال نيز حرام نيست. البته اگر غسل مسّ ميّت باشد، واجب است.

[597] سؤال 470: حكم پوشيدن لباس سياه چيست؟

پاسخ: پوشيدن لباس سياه فى نفسه مكروه است، مگر اين كه براى تعظيم شعائر (مثل شركت در مراسم عزا و مصيبت بزرگان دين) باشد كه به عنوان تعظيم شعائر پسنديده است و اگر براى فوت بستگان و دوستان مرسوم باشد، بى اشكال است.

[598] سؤال 471: آيا برگزار نكردن مراسم هفتم و چهلم و سالگرد براى كسى كه از دنيا رفته است، اشكال شرعى دارد؟

پاسخ: اشكال ندارد.

[599] سؤال 472: آيا برگزارى مراسم هفتم و چهلم و سالگرد براى اموات، وجه شرعى دارد؟ و آيا استفاده از دسته گل، دوربين فيلمبردارى و حجله در مراسم عزادارى براى اموات، اجر اخروى دارد يا خير؟

پاسخ: در اين باره دستورى نرسيده است.

[600] سؤال 473: اگر برپايى مراسم عزادارى، سبب اذيت همسايگان شود، چه حكمى دارد؟

ص: 147

پاسخ: لازم است حقّ همسايگان رعايت شود.

[601] سؤال 474: كيفيت و مقدار حضور ما در مجالس عزا براى درك استحباب آن، چگونه بايد باشد؟

پاسخ: براى تسليت گويى و خواندن قرآن، مستحب است.

[602] سؤال 475: جلسۀ ترحيم گرفتن، مستحب است يا مباح؟

پاسخ: اگر در مجلس ترحيم، قرآن بخوانند و براى ميّت طلب رحمت كنند، عنوان استحباب پيدا مى كند.

[603] سؤال 476: اگر خرج كردن براى مراسم عزادارى توسط افراد متمكّن، باعث چشم و هم چشمى ديگران گردد و ديگران، خصوصاً فقرا را براى مراسم عزادارى اموات خود به زحمت ومخارج بيهوده بيندازد، چه حكمى دارد؟

پاسخ: سزاوار نيست.

[604] سؤال 477: در منطقۀ ما رسم بدى وجود دارد كه براى ميّت، مجلس سوم، هفتم، چهلم و سالگرد مى گيرند و مبلغ كلانى خرج مى كنند كه در بعضى مواقع باعث ورشكسته شدن بازماندگان ميّت مى شود. آيا اين رسم از نظر شرعى صحيح است؟

پاسخ: از مال صغير نبايد خرج شود و از مال ورّاث ديگر نيز بدون اجازه نبايد خرج شود؛ ولى اگر خرج كننده ها از مال خود خرج كنند و كبير باشند و رضايت داشته باشند، اشكالى ندارد؛ ولى در هر صورت اسراف و تبذير حرام است و بايد از تحميل به بازماندگان پرهيز شود.

[605] سؤال 478: آيا غذا و چاى خوردن از خانۀ ميّتى كه تازه از دنيا رفته است، در شب هاى اول و دوم و سوم پس از فوت جايز است؟

پاسخ: اگر ورثه راضى باشند و ميّت، صغير نداشته باشد و يا اگر داشته باشد، قيّم صغير اجازه دهد، اشكالى ندارد. البته اجازۀ قيّم صغير مشروط به اين

ص: 148

است كه مال او را جبران نمايد.

[606] سؤال 479: صرف غذا در خانه ميّت چه حكمى دارد؟

پاسخ: مستحب است تا سه روز براى اهل خانۀ ميّت غذا بفرستند و غذا خوردن در نزد آنان و منزلشان مكروه است.

[607] سؤال 480: نقش كارهايى كه زنده ها براى اموات انجام مى دهند، چيست؟ و چه اثرى در وضع و سرنوشت آنان دارد؟

پاسخ: براى زنده ها موجب خير و بركت و توفيق در زندگى و براى اموات، موجب تخفيف عذاب يا ترفيع درجات مى شود.

[608] سؤال 481: اگر كار خيرى براى شادى روح ميّت انجام گيرد و ثواب آن كار به ميّت اهدا شود، آيا فاعل آن كار نيز ثواب مى برد؟

پاسخ: فاعل آن كار نيز در پيشگاه خداوند در ثواب آن كار خير شريك است.

[609] سؤال 482: براى اهداى ثواب به اموات و شادى روح آنان، بهتر است چه كارهايى انجام شود؟

پاسخ: هر كار مستحب و نيكويى را انجام بدهند، خوب است و اگر مرده، واجباتى بر عهده دارد، مقدّم بر كارهاى ديگرى است كه بخواهند از طرف او به جا آورند. در عين حال، اطعام فقرا و نيازمندان، براى ميّت داراى ثواب زيادى است.

[610] سؤال 483: اگر شخص فقيرى از دنيا برود، براى خشنود نمودن روح ميّت و نجات وى از مشكلات عالم قبر، آيا گرفتن جلسۀ ترحيم براى او بهتر است يا اين كه هزينۀ جلسۀ ترحيم، صرف ساختمان مسجد و حمام و معابر عمومى و رسيدگى به فقرا و كارهاى خير ديگر شود؟

پاسخ: همۀ اينها خوب است؛ ولى اگر ميّت، مديون باشد يا واجبات ديگر بر

ص: 149

عهده داشته باشد، رسيدگى به آنها بهتر است.

[611] سؤال 484: شخصى كه تازه از دنيا رفته است، آيا به جا آوردن واجبات و پرداختن ديونى كه برعهدۀ اوست (مثل نماز، روزه، خمس، زكات و مظالم)، مقدّم است يا غذا دادن به مردم و برگزارى مجلس ترحيم و هفتم و چهلم با خرج سنگين؟

پاسخ: مقدّم كردن واجباتى كه از ميّت فوت شده، بهتر است. البته اگر خمس، دَين، مظالم و حجّ واجب بر عهدۀ ميّت باشد و مالى از او باقى مانده باشد، بايد از اصل تركۀ ميّت خارج گردد و همچنين اگر ميّت براى نماز و روزه وصيت كرده باشد، واجب است از ثلث اموال او به جا آورده شود.

[612] سؤال 485: نظر به اين كه در بعضى از بلاد ايران اسلامى، احسان و خيرات براى اموات، در قالب نهار و شام در مساجد، حسينيه ها و هتل ها با هزينۀ گزاف و سرسام آور مرسوم است، لذا جهت رفع ابهام در موارد ذيل، راهنمايى هاى لازم را ارائه فرماييد.

الف. خيراتى كه در آن، صرفاً اطعام فقرا مورد نظر نبوده و روابط و الگوهاى ديگر تعيين كننده اند.

ب. خيراتى كه باعث تنگناهاى مالى براى خانوادۀ متوفّا مى گردد.

ج. مشروع ترين طرق احسان و خيرات براى اموات چيست؟

پاسخ: اطعام و خيرات، نبايد موجب تضييق خانوادۀ متوفّا گردد و بهترين مورد آن هم فقرا و نيازمندان متديّن هستند و شايد مشروع ترين احسان به متوفّا، انجام دادن واجباتى باشد كه احياناً ترك كرده يا صحيح انجام نداده است و همچنين است ردّ مظالم نمودن از طرف او از باب احتياط.

[613] سؤال 486: انسانى كه مى خواهد براى ميّتى پولى را هزينه كند، بهتر است نيّت صدقه كند يا ردّ مظالم؟

پاسخ: اگر مى داند يا احتمال مى دهد ذمّۀ ميّت به ردّ مظالم مشغول است، در ردّ مظالم صرف كند.

ص: 150

[614] سؤال 487: رفتن به سر قبر ميّت مؤمن، چه حكمى دارد؟ و در چه شرايط و زمان هايى بهتر است؟

پاسخ: زيارت اهل قبور در هر موقع باشد، ثواب دارد؛ ولى در ايّام متبركه، مثل شب و روز جمعه ثوابش بيشتر است.

[615] سؤال 488: رفتن به زيارت اهل قبور و مزار شهدا به هنگام شب چه حكمى دارد؟

پاسخ: جايز است.

[616] سؤال 489: آيا تلاوت قرآن بر سر قبر ميّت، از تلاوت در حرم ائمه عليهم السلام يا مسجد يا منزل به نيّت ميّت، ثواب بيشترى دارد؟

پاسخ: در هر كجا حضور قلب و خلوص بيشتر باشد، ثوابش بيشتر است.

[617] سؤال 490: به طور كلّى آيا انجام كار خير و نيك براى ميّت، در سر قبر او موضوعيّت دارد و بهتر از جاهاى ديگر است؟

پاسخ: احسان دربارۀ اموات، در هر كجا باشد، خوب است و زيارت اهل قبور نيز مستحب است و ثواب دارد.

تشريح و فروش جنازۀ ميّت

[618] سؤال 491: آيا كالبد شكافى جهت تشخيص علت مرگ جايز است؟

پاسخ: اگر غرض عقلايى بر آن مترتّب باشد، اشكال ندارد.

[619] سؤال 492: تشريح مردۀ مسلمان براى اهداف آموزشى چه حكمى دارد؟

پاسخ: در صورتى كه تهيّۀ بدن غير مسلمان ممكن نباشد، اشكال ندارد؛ ولى بايد موجب هتك نباشد و احتياطاً بايد با رضايت اولياى ميّت باشد و بايد پس از تشريح دفن شود.

[620] سؤال 493: گاهى از اجساد مجهول الهويه، جهت تشريح استفاده مى شود. آيا چنين

ص: 151

كارى جايز است؟

پاسخ: نظر به اين كه اجساد مجهول الهويه در كشور اسلامى محكوم به اسلام است، حكم جسد مسلمان را دارد.

[621] سؤال 494: آيا تفاوتى بين شيعه و سُنّى، در عدم جواز تشريح جسد وجود دارد؟

پاسخ: با وجود جسد غير مسلمان، از جسد مسلمان (شيعه يا سُنّى) استفاده نشود.

[622] سؤال 495: مسلمانى در يكى از بلاد كفر فوت مى كند و طبق مقرّرات آن كشور، جسد ميّت بدون تشريح كامل به اولياى ميّت تحويل داده نمى شود و از طرفى عدم موافقت اولياى ميّت با تشريح، باعث ماندن جسد در سردخانه مى گردد. آيا در اين جا وجوب دفن و در نتيجه رضايت دادن اولياى ميّت به تشريح، مقدّم است يا حرمت تشريح مقدّم است و اولياى ميّت نبايد با تشريح موافقت كنند؟

پاسخ: در مفروض سؤال، براى انتخاب هر كدام مختار هستند.

[623] سؤال 496: شخصى مرده است و دندان طلا در دهان و ميلۀ طلايى در پا دارد. آيا مى شود دندان و ميلۀ طلايى را از دهان و پاى او خارج كرد يا خير؟

پاسخ: بيرون آوردن دندان طلا و ميلۀ طلا و مانند آنها كه با ارزش است و در صورت بيرون نياوردن آنها حقّى از ورثه ضايع مى گردد، در صورتى كه هتك حرمت ميّت نشود، مانعى ندارد.

[624] سؤال 497: آيا فروش ميّت مسلمان، پس از اغسال ثلاثه و تطهير جسد ميّت، براى اغراض عقلايى جايز است؟

پاسخ: اگر ضرورت ايجاب كند كه از جسد ميّت مسلمان استفاده شود، بدين معنا كه نجات زندگى و يا احياى عضوى از اعضاى مسلمانى به آن بستگى داشته باشد و جايگزين هم نداشته باشد، مى توان از آن استفاده كرد؛ ولى

ص: 152

احتياطاً بايد رضايت اولياى ميّت را جلب كنند.

قرآن و اسامى متبركه

آيات كريمۀ قرآن

[625] سؤال 498: نوشتن و ايجاد نمودن آيات شريفۀ قرآن كريم و اسامى پروردگار متعال و حضرات معصومين عليهم السلام بدون داشتن طهارت از حدث اصغر يا حدث اكبر، چه صورتى دارد؟

پاسخ: اگر تماس بدنى با نوشته حاصل نشود، اشكال ندارد.

[626] سؤال 499: انگشترهايى كه سوره اى از قرآن كريم بر روى آنها حك و نگاشته شده است، اگر سهواً بدون طهارت مس شود، اشكال دارد يا نه؟

پاسخ: نوشتۀ چنين انگشترهايى را عمداً نبايد بدون طهارت مس نمود و لازم است ترتيبى داد كه نجس نگردد و بدون طهارت مس نشود؛ اما اگر سهواً بدون طهارت مس كند، گناه نكرده است.

[627] سؤال 500: اين كه گفته شده: «مس نمودن آيات شريفۀ قرآن و اسامى پروردگار بدون طهارت جايز نيست»، آيا لمس نمودن با دست مراد است يا تماس هر قسمتى از بدن باشد، اشكال دارد؟ لمس نمودن با دستكش چه حكمى دارد؟

پاسخ: هر قسمتى از بدن انسان كه بدون طهارت با آيات قرآن و اسامى پروردگار تماس پيدا كند و آنها را لمس نمايد، حرام است و لمس نمودن با دستكش اشكال ندارد.

[628] سؤال 501: گاهى آيات كريمۀ قرآن مجيد را در فرش هاى ابريشمى مى بافند. آيا هنگام بافتن آيات كريمه، دست زدن به كلمات و حروف بافته شدۀ آيات قرآنى حرام

ص: 153

است؟

پاسخ: در موقع بافتن، تا وقتى به حدّى نرسيده كه حروف و كلمۀ قرآنى به حساب آيد، بافتن و دست زدن بدون طهارت اشكالى ندارد؛ ولى پس از آن، نبايد بدن فرد مكلّف، بدون طهارت با آن قسمت تماس پيدا كند.

[629] سؤال 502: گاهى سايه آياتى كه بر روى پارچه يا شيشه يا امثال آنها نوشته شده است، بر روى ديوار مى افتد و كاملاً نوشته هاى قرآن بر روى ديوار كه از سايه درست شده است، قابل خواندن است و گاهى تصاوير پرژكتورى آيات قرآنى بر روى ديوار منعكس مى شود. دست كشيدن روى اين سايه ها و تصاوير منعكس شده بر روى ديوار، بدون وضو چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر لمس آيات شريفۀ قرآن صدق نمايد، بدون طهارت جايز نيست؛ ولى اگر با جلو بردن دست، سايه و يا تصوير، محو شود، اشكال ندارد.

[630] سؤال 503: آيا دست كشيدن روى صفحۀ تلويزيون، هنگامى كه آيات قرآن را نشان مى دهد، بدون وضو اشكال دارد؟

پاسخ: اشكال ندارد.

[631] سؤال 504: امروزه در بيشتر مجلات و روزنامه ها و نشريات، به مناسبت هاى مختلف آيات شريفۀ قرآن و اسامى مباركه پروردگار و حضرات معصومين عليهم السلام را به چاپ مى رسانند و از طرفى كاغذ اين نشريات در زير دست و پا ريخته مى شود يا در كارهايى مثل بسته بندى اجناس و يا پاك كردن شيشه و... مورد استفاده قرار مى گيرد. در اين موارد چه كار بايد كرد؟

پاسخ: چاپ و نشر آنها حرام نيست. اگر ممكن است از ترجمۀ آيات استفاده كنند، تا هتك حرمت نشود و خريداران از انداختن در جاهايى كه موجب هتك حرمت مى شود، بايد خوددارى نمايند و اگر كسى آيات قرآن و يا اسماء متبركه را در مثل آن جاها ببيند، بايد بردارد و در جايى بگذارد كه محفوظ

ص: 154

باشد.

[632] سؤال 505: در اطلاعيه هايى كه براى تبليغات مختلف چاپ مى شود، مشاهده مى شود كه عبارت «بسم اللّه الرحمن الرحيم» يا «بسمه تعالى» را مى نويسند و پس از مدتى اين ورق ها زيردست و پا قرار مى گيرد، حكم اين مسأله چيست؟

پاسخ: بايد از زير دست و پا انداختن و هتك حرمت، جلوگيرى شود.

[633] سؤال 506: معمولاً فروش و يا صادر نمودن فرش هايى كه آيات شريفه قرآن در آنها نقش بسته، به كشورهاى غير مسلمان بدون مانع است. با علم به اين كه كفّار به آيات قرآن دست مى زنند و يا حرمت آيات را نگه نمى دارند، فروش اين گونه فرش ها چه حكمى دارد؟

پاسخ: مسلمانان از در اختيار گذاشتن قرآن نسبت به افرادى كه احترام آن را رعايت نمى كنند، اجتناب نمايند و در موقع فروش، اگر فروشنده احتمال بدهد كه خريدار، رعايت امور شرعى را خواهد كرد، اشكال ندارد، والّا محلّ اشكال است.

[634] سؤال 507: آيا مى توان بچه را در حالت تخلّى، رو به قبله يا پشت به قبله نگه داشت؟ و اگر بچه بدون طهارت، دست به قرآن يا اسامى خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله و مقدّسات بزند، واجب است او را منع كنند؟

پاسخ: نگه داشتن بچه در حال تخلّى، رو به قبله و پشت به آن حرام نيست و ممانعت او از دست زدن بدون طهارت به قرآن و اسامى مقدّس واجب نيست، مگر اين كه باعث هتك شود؛ ولى خوب است از اول، بچه را با آداب دين آشنا كنند.

[635] سؤال 508: آيا همراه داشتن زيارت عاشورا و يا قرآن در دستشويى ها اشكال دارد يا خير؟

ص: 155

پاسخ: همراه داشتن اشكال ندارد؛ ولى مواظبت شود كه موجب هتك يا نجس شدن آنها گردد.

[636] سؤال 509: با توجه به فصل سرما، در صورتى كه با لوازم همراه خود وارد مستراح شويم و در بين آنها كتب دعا و قرآن باشد، آيا اشكالى متوجه عمل ماست؟

پاسخ: همراه داشتن كتب ادعيه و يا قرآن به هنگام رفتن به مستراح، در صورتى كه جاى آنها محفوظ باشد و احتمال افتادن آنها بر زمين و يا - نعوذ باللّه - به داخل مستراح داده نشود، اشكالى ندارد.

[637] سؤال 510: آيا تطهير قرآن كريم، بر عهدۀ نجس كنندۀ آن است يا برعهدۀ همه مكلّفين؟ و اگر مستلزم صرف وقت زياد و يا صرف مال باشد، تطهير را چه كسى بايد انجام دهد؟

پاسخ: گرچه تطهير قرآن به نحو واجب كفايى بر هر مكلّفى واجب است، ولكن اختصاص به نجس كننده نيز دارد و لذا حاكم، حق دارد او را به تطهير و صرف مال ملزم نمايد.

[638] سؤال 511: در تعدادى از كلمات قرآن، حرف «الف» به صورت كوتاه و بر روى حروف ديگر قرار مى گيرد، مانند «أصفيكم، صلوة، رحمن، إله، سموات، ذلك، هذا، هكذا، لكن، هولاء، اولئك و...». نوشتن اين كلمات با «الف بلند» به صورت «أصفاكم، صلاة، رحمان، إلاه، سماوات، ذالك، هاذا، هاكذا، لاكن، هاؤلاء، اولائك و...» در قرآن هاى آموزشى و به منظور روان خوانى و جلوگيرى از غلط خواندن مبتديان، چه حكمى دارد؟

پاسخ: براى كتابت قرآن، دستور خاصّى وارد نشده است. بنا بر اين در صورتى كه اين نحوۀ نوشتن، از نظر خبرگان رسم الخطّ عربى غلط محسوب نشود و باعث ايجاد اختلاف قرائت نگردد، اشكال ندارد؛ ولى بايد رسم الخطّ قرآنى تا حدّ امكان حفظ گردد.

ص: 156

[639] سؤال 512: آيا مخالفت با مقتضاى استخاره (با قرآن كريم يا تسبيح)، در مواردى كه استخاره گرفته مى شود، جايز است؟

پاسخ: سزاوار است به مقتضاى استخاره عمل كند، مگر آن كه برايش واضح شود كه عمل نكردن اولى است.

اسامى پروردگار متعال

[640] سؤال 513: انگشترى كه اسم جلاله بر آن نقش بسته است، آيا واجب است هنگام دست دادن با مؤمنين، به جهت اين كه دست بى وضوى آنها با انگشتر تماس پيدا نكند، از دست خارج شود؟ و آيا واجب است صاحب انگشتر، هميشه به هنگام لمس انگشتر، با طهارت باشد؟

پاسخ: براى دست دادن، خارج كردن انگشتر و مانند آن بر صاحب انگشتر واجب نيست، مگر اين كه بداند دست افراد، بدون طهارت با آن تماس پيدا مى كند؛ ولى براى لمس نمودن نقش انگشتر، خودش بايد با طهارت باشد.

[641] سؤال 514: آيا تماس بدن شخص جنب و يا شخص بدون وضو با جواهرات منقّش به تصوير «خانۀ كعبه» يا آرم «اللّه» جايز است؟

پاسخ: تماس با اسم «اللّه» بر شخص جنب حرام است و براى شخص بى وضو، بنا بر احتياط واجب جايز نيست؛ اما لمس نمودن تصوير خانۀ كعبه بى اشكال است.

[642] سؤال 515: آيا براى مس نمودن ترجمۀ لفظ جلاله، داشتن وضو واجب است؟

پاسخ: احتياطاً واجب است.

[643] سؤال 516: لمس نمودن اسماء جلاله كه به زبانهاى غير عربى و فارسى و يا احياناً با خط بريل (خط مخصوص نابينايان) نگاشته شده، چه صورت دارد؟

پاسخ: لمس نمودن اسامى و صفات مخصوص خداوند به هر زبان و طريقى

ص: 157

كه نوشته شده باشد، بر شخص بى وضو، بنا بر احتياط واجب جايز نيست و بر شخص جنب و حائض حرام است.

[644] سؤال 517: آيا ضميرى كه مربوط به اسماء جلاله و اسماء متبركه است، مانند ضمير در «بسمه تعالى»، «يا هو»، «صلّى اللّه عليه وآله»، «عليه السلام» و... حكم اسم ظاهر را دارد يا خير؟

پاسخ: بنا بر احتياط واجب، ضميرى كه مرجع آن ضمير، خداوند يا يكى از معصومين عليهم السلام است، در حكم اسم ظاهر است.

اسامى و القاب معصومين عليهم السلام

[645] سؤال 518: آيا القاب و صفات معصومين عليهم السلام (مثل اميرالمؤمنين، سجاد، زين العابدين، باقر، صادق، كاظم، رضا، جواد، تقى، هادى، نقى، عسكرى، امام زمان، ولى عصر و صاحب الزمان)، حكم اسماء ايشان را دارد؟ و لمس نمودن اسم اشخاصى كه از اضافه كردن يك كلمه به نام پروردگار يا معصومين عليهم السلام درست شده است (مثل عبداللّه، عبدالعلى و عبدالرضا)، چه حكمى دارد؟

پاسخ: لمس القاب و اسماء مخصوص معصومين عليهم السلام در حال جنابت يا حيض يا نفاس، بنا بر احتياط واجب و بدون وضو، بنا بر احتياط مستحب ترك شود؛ ولى اگر اسم و يا القاب ايشان جزء نام افراد شود، لمس آن جايز است. لمس القاب و صفات مخصوص خداوند، حتى اگر جزء نام افراد شده باشد، بر جنب و حائض حرام است و براى شخص بى وضو بنا بر احتياط جايز نيست.

[646] سؤال 519: آيا شخص جنب مى تواند نقش روى بليط اتوبوس هاى شهرى در قم را كه گنبد حضرت معصومه عليها السلام و مسجد مقدّس جمكران است، لمس كند؟

پاسخ: اشكال ندارد.

ص: 158

محو نمودن آيات قرآن و اسماء متبركه

[647] سؤال 520: آيا آيات شريفۀ قرآن و اسماء متبركه را كه لمس نمودن آنها بدون طهارت جايز نيست (جهت اين كه زير دست و پا نيفتد و به آن بى احترامى نشود)، مى توان محو نمود يا از بين برد؟ در صورت جايز بودن، به چه صورت مى توانيم اين كار را انجام دهيم؟ آيا جدا كردن حروف آنها از يكديگر، باعث جوازِ لمسِ بدون طهارت مى شود؟

پاسخ: محو كردن و از بين بردن به هدف مذكور، به هر نحوى كه عرفاً هتك حرمت نباشد، اشكال ندارد و اگر به نحوى متفرق شوند كه كلمۀ قرآنى و اسماء متبركه بر اجزاى آن صدق نكند، لمس آنها بدون طهارت جايز است.

[648] سؤال 521: حكم خرد كردن كاغذهايى كه در آنها آيه اى از قرآن كريم يا اسماء حُسنى نوشته شده باشد، با دستگاه كاغذ خُردكن چيست؟ در صورت مجاز بودن، آيا مى توان با كاغذهاى خرد شده، مانند كاغذهاى معمولى رفتار كرد؟

پاسخ: چنانچه خرد كردن اين گونه كاغذها به حسب شرايط، هتك نباشد - كه در اغلب موارد، هتك نيست - اشكال ندارد، و اگر به قدرى خُرد شود كه كلمۀ قرآنى بر نوشته هاى روى آنها صدق نكند، مانند كاغذهاى معمولى است.

[649] سؤال 522: آيا مى توان كاغذهايى را كه در آنها آيه اى از قرآن يا اسماء حُسنى نوشته شده باشد، سوزاند؟

پاسخ: سوزاندن، طريقۀ مناسبى براى محو كردن نيست و ظاهراً هتك، صدق مى كند. بنا بر اين با شيوۀ ديگرى عمل شود كه هتك صدق نكند.

[650] سؤال 523: كسى كه بر روى بدنش اسم جلاله پروردگار يا ديگر اسامى خداوند متعال يا آيه اى از آيات قرآن كريم خالكوبى شده است، با توجه به اين مطلب كه گاهى جنابت به او دست مى دهد و يا بى وضو مى شود، آيا واجب است كه خالكوبى را از بين ببرد يا لازم نيست؟

ص: 159

پاسخ: احتياط اين است كه آنها را از بدنش محو نمايد، اگر چه واجب نيست.

[651] سؤال 524: آيا اجازه مى دهيد لفظ جلاله يا آيۀ قرآن را كه روى سنگ قبر نوشته شده است و عابران بر روى آن قدم مى گذارند، بدون اجازۀ صاحب آن (كه پيدا كردنش ممكن نيست) محو كنيم؟

پاسخ: در مفروض سؤال، محو كردن به صورتى كه صدمه اى براى سنگ قبر نداشته باشد و يا در صورت عدم امكان، كمترين صدمه را وارد كند، اشكال ندارد و چنانچه امكان دارد محو كردن با اجازۀ مسئولان مربوط به اين كار انجام داده شود.

ص: 160

نماز

اشاره

ص: 161

ص: 162

قبله

[652] سؤال 1: گاهى وارد جايى مى شويم و جهتى را به عنوان قبله به ما نشان مى دهند؛ ولى خودمان جهت قبله را غير از آن جهتى كه با ما نشان داده اند، تشخيص مى دهيم. در اين موقع، كدام يك را ترجيح دهيم؟

پاسخ: اگر يقين يا اطمينان به جهت قبله پيدا كرديد، به يقين و اطمينان خودتان عمل كنيد، وگرنه اگر بيّنه بر خلاف اجتهاد شما باشد، چنانچه آن بيّنه، اخبار از حس باشد، بر اجتهاد شما مقدّم است، وگرنه اقوى عمل به مقتضاى اجتهاد است و در هر صورت تكرار نماز وجهى ندارد.

[653] سؤال 2: گاهى تعيين قبله توسط نمازگزار، موافق با جهت قبله در محراب ها و قبرهاى آن منطقه نيست. آيا نمازگزار، مى تواند به طرف قبله اى كه خودش تعيين كرده، نماز بخواند؟

پاسخ: ظاهر اين است كه عمل به اجتهاد خودش كافى است؛ چون دليلى بر حجيّت امور ذكر شده در سؤال، جز سيره نيست و سيره از شمول اين صورت قاصر است.

[654] سؤال 3: اگر مكلّف، در حال خواندن نماز گمان پيدا كند كه قبله در جهتى غير از آن جهتى است كه به سوى آن نماز مى خواند، آيا مى تواند جهت خود را به سوى طرفى كه گمان پيدا كرده، تغيير دهد؟

ص: 163

پاسخ: بايد جهت خود را به آن طرفى كه ظن پيدا كرده، تغيير دهد، مگر اين كه به مقتضاى ظنّ فعلى او جهت اولى، پشت به قبله و يا به طرف راست و يا چپ قبله باشد كه در آن صورت، بايد نماز را اعاده كند.

[655] سؤال 4: شغل كسى تجارت به وسيلۀ كشتى است و گاهى كشتى به مدت طولانى (مثلاً يك هفته) توقّفى ندارد و به ساحل نمى رسد. با توجه به اين كه اين شخص مى تواند به شغل ديگرى بپردازد، آيا ترك اين شغل بر او واجب است يا مى تواند نماز را بدون رو به قبله بودن، در كشتى بخواند. البته در طول مسير، هميشه مى تواند جهت قبله را تشخيص دهد؟

پاسخ: بايد در زمانى كه حركت كشتى به طور مستقيم است و مى توان نماز را رو به قبله خواند، در آن حال، نماز را رو به قبله بخواند.

پوشش بدن در نماز

اشاره

[656] سؤال 5: اگر دختر غير بالغ بخواهد نماز را به طور صحيح بخواند، آيا رعايت مقدار پوششِ لازم در نماز، براى او هم لازم است؟

پاسخ: پوشاندن سر و گردن براى دختر غير بالغ لازم نيست؛ ولى بقيۀ بدنش را بپوشاند.

[657] سؤال 6: تكليف بيمارانى كه دچار سوختگى بدن شده و براى انجام نماز، قادر به پوشاندن قسمت هايى از بدن كه پوشاندن آنها واجب است، نمى باشند، چيست؟

پاسخ: در فرض سؤال، اگر استفاده كردن از ساتر به هيچ صورتى ممكن نيست، همان گونه بدون ساتر و طبق دستورى كه براى نماز برهنگان در رسالۀ توضيح المسائل آمده است، نماز بخوانند و اشكالى ندارد.

[658] سؤال 7: بعضى از زنان، نماز را با چادر سفيد مى خوانند. اگر چادرشان نازك باشد

ص: 164

و بدن از زير آن نمايان شود (اعم از اين كه نامحرم حضور داشته باشد يا خير)، چه حكمى دارد؟

پاسخ: چنانچه خودِ بدن از زير چادر نمايان باشد، براى نماز اشكال دارد، هر چند بيننده اى نباشد.

[659] سؤال 8: وظيفۀ زنى كه در هنگام نماز، مرد اجنبى به او نظر به ريبه مى كند، چيست؟

پاسخ: اگر مرد اجنبى به وجه و كفّين زنى كه در حال نماز است، نظر به ريبه كند، بنابر احتياط بر زن واجب است آنها را بپوشاند؛ ولى اين احتياط به جهت نماز نيست. بنا بر اين اگر خودش را فقط به اندازۀ پوششى كه در نماز لازم است، بپوشاند، نمازش باطل نمى شود.

شرايط پوشش نمازگزار

اشاره

[660] سؤال 9: يك نفر دو لباس دارد كه مى داند نماز با يكى از آنها صحيح است و با يكى ديگر صحيح نيست، مثل اين كه غصبى است يا از جنس ابريشم و طلا است يا از اجزاى حيوان حرام گوشت تهيه شده است يا نجس است. در اين حالت، اگر نتواند دو لباس را از يكديگر تشخيص دهد، چه طور نماز بخواند؟

پاسخ: اگر علم دارد كه يكى از دو لباس، ابريشمى و يا طلا باف و يا غصبى است و يكى ديگر، لباسى است كه نماز در آن صحيح است، در اين صورت بايد عريان نماز بخواند و اگر علم دارد كه يكى از دو لباس، متنجّس و يا از اجزاى حيوان حرام گوشت است و يكى ديگر، لباسى است كه نماز در آن صحيح است، در اين صورت، در هر دو لباس، به طور جداگانه نماز بخواند؛ يعنى دو نماز خوانده شود و اگر وقت تنگ باشد، به قدرى كه فقط براى يك نماز وقت داشته باشد، عريان نماز بخواند و بنا بر احتياط بعداً نمازش را قضا نمايد.

ص: 165

پاك بودن لباس
اشاره

[661] سؤال 10: آيا نماز خواندن در لباس تطهير شده با آب غصبى يا با آبى كه از پول حرام تهيه شده، صحيح است يا باطل؟

پاسخ: در فرض سؤال، اگر بعد از خشك شدن لباس نماز بخواند، اشكالى ندارد و اگر در حال رطوبتِ لباس نماز بخواند، ظاهر اين است كه باز هم نماز، صحيح است؛ ولى بهتر است كه تا خشك شدن لباس، نماز در آن لباس را ترك كند.

[662] سؤال 11: كسى كه چندين لباس دارد و تعدادى از آنها نجس شده و نمى داند كه كدام يك از آنهاست، آيا براى نماز، بايد تمام آنها را آب بكشد و با يكى از آنها نماز بخواند يا اين كه با تكرار نماز در اين لباس ها وظيفه اش را انجام داده است؟ و در صورت دوم، بايد چند نماز بخواند تا به تكليفش عمل كرده باشد؟

پاسخ: در فرض سؤال، بهتر است يكى از لباس ها را بشويد و با آن نماز بخواند، اگر چه مى تواند نماز را در لباس هاى مختلف تكرار كند، تا اندازه اى كه بداند يكى از نمازها در لباس پاك خوانده شده است.

[663] سؤال 12: آيا نماز در لباس هاى معطّر به عطرهاى امروزى كه محتوى الكل است، صحيح است؟

پاسخ: اشكالى ندارد، مگر آن كه علم به نجاست داشته باشد.

نماز بدون طهارت بدن و لباس

[664] سؤال 13: آيا با خون هموروئيد (بواسير) داخلى يا خارجى، مى توان نماز خواند؟

پاسخ: خون بواسير خارجى اشكال ندارد؛ ولى خون بواسير داخلى، اگر به لباس يا ظاهر بدن سرايت كند، محلّ اشكال است.

[665] سؤال 14: بيمارى كه هموروئيد (بواسير) عمل كرده و يا آلت تناسلى وى دچار

ص: 166

سوختگى شده و يا به دليل ديگرى نمى تواند طهارت بگيرد.

الف. براى نماز چه تكليفى دارد؟

پاسخ: در مفروض سؤال، با همان كيفيت نماز بخواند.

ب. نمازهايى كه بدون طهارت عورتين خوانده، آيا بعد از بهبودى بايد قضا نمايد؟

پاسخ: قضا لازم نيست؛ ولى بنا بر احتياط، اگر پس از خواندن نماز توانست خود را تطهير كند، چنانچه وقت نماز باقى باشد، آن را اعاده نمايد.

ج. اگر در بين نماز به خاطر اين كه نمى توانسته استبراء كند، قطراتى بول از وى خارج شود، چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: در فرض سؤال، بايد نماز را قطع كند و پس از گرفتن وضو، نماز را دوباره بخواند.

[666] سؤال 15: در مواردى كه علاوه بر خون جروح، نجاست ديگرى مانند (بول و غائط) در نجس كردن قسمت مجروح بدن دخالت دارد و تطهير آن حرجى است، آيا عفو، شامل آن مى شود يا خير؟

پاسخ: مورد سؤال، از موارد عفو قروح و جروح نيست؛ ولى اگر تطهير ممكن نباشد يا حرجى باشد، مادامى كه حرجى است، تطهير لازم نيست.

[667] سؤال 16: آيا عفو از خون قروح و جروح، در مواردى كه رطوبات خارجى وارد منطقه زخم شود و براى درمان لازم باشد (مانند مواد ضد عفونى كننده و دارويى) و باعث متنجس شدن قسمت مشتمل بر زخم ها گردد و تطهير آن حرجى باشد نيز صدق مى كند يا نه؟

پاسخ: عفو، غير مورد زخم را شامل نمى شود و اگر تطهير حرجى باشد، مادامى كه حرجى است، تطهير لازم نيست.

[668] سؤال 17: اگر در حال نماز از بينى نمازگزار خون بيايد، آيا نمازش باطل مى شود؟

پاسخ: اگر خون به ظاهر بدن سرايت نكند و يا در صورت سرايت كردن، كمتر

ص: 167

از اندازۀ درهم باشد، براى نمازش اشكالى ندارد؛ ولى اگر بيشتر از اندازۀ درهم باشد، در صورتى كه بتواند بدون بر هم خوردن صورت نماز، در بين نماز تطهير كند، بايد همين كار را انجام دهد، وگرنه بايد نماز را قطع نمايد و پس از تطهير، نماز را از سر بگيرد.

[669] سؤال 18: اگر در دو جاى بدن يا لباس، لكۀ خون و هر كدام كمتر از اندازۀ يك درهم باشد، آيا نماز خواندن اشكال دارد؟

پاسخ: اگر جمعاً به اندازۀ درهم باشد، بنا بر احتياط نمى توان در آن لباس نماز خواند.

[670] سؤال 19: در لباس نمازگزار مقدارى خون هست؛ ولى نمى داند كه به اندازۀ درهم است يا كمتر از آن. آيا نماز با آن صحيح است؟

پاسخ: احتياط واجب، عدم عفو است، مگر آن كه سابقاً كمتر از درهم بوده و شك كند كه زيادتر شده است يا نه.

[671] سؤال 20: خونى به مقدار كمتر از درهم، در لباس وجود دارد كه معلوم نيست خون حيض و نفاس و استحاضه است يا خونى كه از رگ بريده خارج شده است. آيا نماز با آن مجزى است يا خير؟

پاسخ: در فرض سؤال، مشكل است.

[672] سؤال 21: در مواردى كه تطهير بدن يا لباس به دليل زخم يا بيمارى، داراى حرج شخصى يا نوعى باشد و از موارد عفو قروح و جروح محسوب نشود، نماز را چگونه بايد خواند؟

پاسخ: اگر بدن نجس باشد و تطهير آن، حرج شخصى داشته باشد، نماز را همان طور بخواند و كافى است و اگر لباس نجس باشد و تطهير لباس براى او حرجى باشد، در صورت امكان لباس را درآورد و به دستورى كه براى نماز

ص: 168

برهنگان گفته شده، نماز بخواند و احتياطاً با همان لباس، نماز را دوباره بخواند و اگر خارج كردن لباس برايش مقدور نباشد، با همان لباس، نماز بخواند و اين نماز كافى است. البته هر مقدار از نجاست بدن يا لباس كه تطهير آن براى بيمار حرجى نباشد، بنابر احتياط واجب تطهير شود.

[673] سؤال 22: بدن يا لباس برخى از بيماران بسترى در بيمارستان به واسطۀ خونگيرى و... نجس مى شود. در صورتى كه امكان شستن بدن و تهيۀ لباس پاك نباشد، براى اداى نماز چه بايد بكنند؟

پاسخ: در فرض سؤال، چنانچه محذورى براى بيمار نداشته باشد، بايد لباس هاى نجس خود (حتى ساتر عورت) را در آورد و بنا بر احتياط در حدّ امكان بدن را نيز تطهير كند و نماز بخواند و سپس بنا بر احتياط در صورتى كه حرجى نباشد، نماز را در لباس نجس نيز تكرار كند و اگر خارج كردن لباس محذور داشته باشد، بنا بر احتياط در حدّ امكان لباس و بدن را تطهير نمايد و نمازش را بخواند.

[674] سؤال 23: در صورتى كه ملافه يا وسايل درمانى كه همراه بيمار است، متنجس باشد و يا احتمال نجاست داشته باشد و تطهير و تعويض آن براى بيمار، غير ممكن يا موجب مشقت باشد، چگونه بايد نماز بخواند؟

پاسخ: در مفروض سؤال، نماز خواندن به همان صورت صحيح است.

[675] سؤال 24: شخصى در محلّى زندانى شده و لباس و بدنش نجس است و مقدار آبى كه به او داده اند، فقط براى آب كشيدن لباس و بدن يا براى وضو گرفتن كافى است و از طرفى وسيله اى هم براى تيمّم كردن ندارد تا بعد از آب كشيدن لباس و بدن، با تيمّم نماز بخواند. در اين صوررت چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: بايد با آن آب، وضو بگيرد و اگر آبى باقى ماند، بنا بر احتياط تا آن جا كه ممكن است نجاست بدن را با آن برطرف يا كم كند و اگر آبى براى تطهير

ص: 169

لباس باقى نماند، چنانچه نماز برهنه محذور داشته باشد، در همان لباس نجس نمازش را بخواند و اشكالى ندارد.

[676] سؤال 25: كسى كه دو يا چند جا از بدنش و يا لباسش نجس شده و آب به اندازۀ كافى براى پاك كردن همۀ نجاست از بدن و يا لباس ندارد، آيا تطهير كردن از او ساقط مى شود و به همان صورت مى تواند نماز بخواند يا خير؟

پاسخ: در مفروض سؤال، بنا بر احتياط واجب تا آن حد كه مى تواند از مقدار نجس كم كند.

[677] سؤال 26: پرستارانى كه لباس آنها آغشته به خون و يا ادرار است و امكان تطهير را ندارند، چگونه نماز بخوانند؟ و اگر با اين حال نماز بخوانند، آيا بايد اعاده و قضا نمايند يا خير؟

پاسخ: بايد با لباس پاك نماز بخوانند و اگر لباس پاك نداشته باشند، بايد به دستورى كه در توضيح المسائل، براى نماز برهنگان ذكر شده (مسألۀ 823 توضيح المسائل) عمل نمايند و سپس احتياطاً با همان لباس نجس نيز نماز را اعاده كنند؛ ولى اگر به خاطر سرما يا عذر ديگرى نمى توانند برهنه نماز بخوانند، نماز خواندن آنان در همان لباس نجس، صحيح است. البته در اين صورت بنا بر احتياط به هر مقدار كه ممكن است و حرجى نيست بايد از نجاست لباس كم كنند.

[678] سؤال 27: بيمارى كه توانايى طهارت گرفتن خود را ندارد، آيا جايز است طهارت عورتين او توسط شخص ديگرى انجام شود؟ در صورت جواز، آيا طهارت گرفتن، واجب است يا خير؟

پاسخ: در مفروض سؤال، اگر همسر نباشد و شخص ديگر مرتكب حرام نشود، جايز است و بلكه بر خود بيمار، چنانچه مستلزم حرج نيست، نايب گرفتن لازم است.

ص: 170

[679] سؤال 28: آيا نماز با دستبند يا النگو يا ديگر زيور آلاتى كه نجس شده است، صحيح است يا نه؟

پاسخ: در موارد ذكر شده در سؤال، اگر نمازگزار زن باشد و نجاست از زيور آلات به لباس و يا بدن زن سرايت نكند، نمازش صحيح است، و اگر مرد باشد، نمازش از جهت نجاست اشكال ندارد؛ ولى اگر زيور آلات از جنس طلا باشد، از جهت طلا بودن اشياى مذكور، اشكال پيدا مى كند.

[680] سؤال 29: شخصى بول كرد و خود را طاهر نكرد و براى نماز وضو گرفت و نماز خواند و بعد از نماز يادش آمد. آيا صرف تطهير مخرج بول كافى است يا بايد وضو نيز بگيرد؟ و در هر دو صورت، نمازى كه خوانده، صحيح است يا خير؟

پاسخ: وضو صحيح است؛ اما نمازش باطل است؛ چون فراموش نموده است كه خود را تطهير كند و با بدن نجس وارد نماز شده است. پس از به ياد آوردن نجاست، بايد مخرج بول را تطهير و نمازهايى را كه با بدن نجس خوانده، اعاده نمايد.

[681] سؤال 30: اگر مخرج بول، به جهت ندانستن مسأله با آب قليل يك بار آب كشيده شود و لباس نيز با تماس با مخرج بول مرطوب شود، حكم نمازهايى كه با اين حالت خوانده شده، چه مى شود؟

پاسخ: در فرض سؤال، چنانچه جاهل قاصر باشد، نمازهاى خوانده شده قضا ندارد؛ ولى براى نمازهاى بعد، بايد از لباس پاك استفاده كند و مخرج بول، هنگام آب كشيدن با آب قليل، به احتياط واجب بايد دو بار شسته شود.

[682] سؤال 31: اگر كسى مى داند كه چيزى نجس است و فراموش مى كند و بعد با لباس يا بدن مرطوب، با آن چيز نجس ملاقات مى كند و نماز مى خواند و بعد از نماز به ياد مى آورد كه آن چيز نجس بوده و در نتيجه لباس يا بدنش در هنگام نماز نجس بوده است.

حكم اين نماز چيست؟

ص: 171

پاسخ: در مفروض سؤال، اگر از ناحيۀ وضو و غسل اشكالى پيدا نشده باشد، نماز صحيح است؛ ولى براى نمازهاى بعد، موضع نجس را بشويد.

مباح بودن لباس

[683] سؤال 32: آيا نماز خواندن با لباسى كه خمس به آن تعلّق پيدا كرده يا با لباسى كه از مالى تهيه شده كه خمس آن را نداده اند، صحيح است يا باطل؟

پاسخ: اگر به عين لباس، خمس تعلّق بگيرد و خمس آن به ذمّه گرفته شود، تصرّف در آن و از جمله نماز خواندن با آن اشكال ندارد؛ ولى بدون به ذمّه گرفتن و يا پرداختن خمس آن، نماز در آن لباس صحيح نيست؛ و اگر با پولى كه خمس به آن تعلّق گرفته، لباس تهيه شده باشد، نماز با آن صحيح است؛ ولى بايد فوراً خمس پرداخت شود.

[684] سؤال 33: اگر كسى در وسط نماز بفهمد كه لباس او غصبى است، آيا مى تواند نمازش را ادامه دهد؟

پاسخ: اگر غير از آن لباس، ساتر ديگرى كه غصبى نيست داشته باشد، چنانچه بتواند بدون بر هم خوردن موالات فوراً لباس غصبى را در آورد، بايد لباس را بيرون آورد و سپس نماز را ادامه دهد و صحيح است، اگرچه بيرون آوردن لباس در غير ساتر فعلى، مبنى بر احتياط است؛ ولى اگر اين گونه ممكن نيست و وقت وسعت دارد، نماز را قطع كند و بعد با لباس مباح، نماز بخواند و اگر وقت تنگ است، در حال اشتغال به نماز، لباس را بيرون آورد و نماز را قطع نكند.

[685] سؤال 34: كسى كه لباس غصبى پوشيده و موقع نماز نمى تواند لباس ديگرى تهيه كند، چه طور نماز بخواند، با لباس غصبى يا عريان؟

پاسخ: اگر ناچار به پوشيدن لباس غصبى باشد، مثل اين كه بخواهد خود را از سرما و مانند آن حفظ كند و يا لباس را حفظ كند تا تلف نشود، مى تواند در

ص: 172

همان لباس، نماز بخواند و نماز او صحيح است، مگر اين كه خودش آن لباس را غصب كرده باشد و لباس نيز ساتر بالفعل باشد كه در اين صورت، نماز او خالى از اشكال نيست و بنا بر احتياط بايد در همان لباس نماز بخواند و بعداً در لباس مباح نيز آن نماز را دوباره به جا آورد. البته اگر غرض از حفظ كردن لباس غصبى، برگرداندن آن به مالك اصلى باشد، دوباره خواندن نماز لازم نيست؛ ولى اگر مضطر به پوشيدن لباس غصبى نباشد و غير از اين لباس هم ساتر ديگرى نداشته باشد، بايد عريان نماز بخواند و دستور نماز خواندن شخص عريان، در رسالۀ توضيح المسائل (مسألۀ 823) بيان شده است.

پوشش از اجزاى ميته نباشد

[686] سؤال 35: اگر لباس نمازگزار از اجزاى ميتۀ حيوانى تهيه شده باشد كه خون جهنده ندارد و ميتۀ آن پاك است، آيا باز هم نمازش باطل است؟

پاسخ: اختصاص منع، به اجزاى ميته اى كه خون جهنده دارد، خالى از قوّت نيست.

[687] سؤال 36: آيا مى توان در چرم هاى وارداتى از خارج كه با آنها بند ساعت يا جلد دفتر درست مى كنند، نماز خواند؟

پاسخ: در چرم هايى كه از خارج و كشورهاى غير اسلامى وارد مى شوند و نمازگزار نمى داند تذكيه شرعى شده اند يا خير، نمى توان نماز خواند. البته اين در صورتى است كه بداند اين اشياء حتماً چرم هستند؛ ولى اگر نداند كه چرم هستند يا خير، نماز خواندن در آنها اشكال ندارد.

پوشش از اجزاى حيوان حرام گوشت نباشد

[688] سؤال 37: حيوان حرام گوشتى كه ذبح شرعى شده است، آيا نماز خواندن در لباسى كه از اجزاى اين حيوان تهيه شده، صحيح است يا خير؟

پاسخ: نماز خواندن در لباس مذكور صحيح نيست.

ص: 173

[689] سؤال 38: گربه اى از كنار شخصى كه در حال نماز است، رد مى شود و لباس او به مو و بدن گربه برخورد مى كند. آيا نماز او درست است يا باطل؟

پاسخ: ماليده شدن بدن گربه به لباس يا بدن نمازگزار (ولو اين كه بدن گربه يا بدن و لباس نمازگزار خيس و مرطوب هم باشند)، اشكال ندارد، مگر اين كه موهاى گربه كنده شده، به بدن يا لباس نمازگزار بچسبد، كه در اين صورت بايد آنها را برطرف نمايد و نماز را ادامه دهد والّا نمازش باطل مى شود.

[690] سؤال 39: نماز خواندن در لباسى كه در آن مقدارى پوست خز يا سنجاب يا مار به كار رفته است، اشكال دارد يا بى مانع است؟

پاسخ: نماز خواندن با پوست خز اشكالى ندارد؛ ولى نماز خواندن با پوست سنجاب، خالى از اشكال نيست و نماز خواندن با پوست مار صحيح نيست.

[691] سؤال 40: در بعضى از مناطق از موى شتر وسايلى تهيه مى شود. حال اگر شتر نجاستخوار شود، آيا با لباسى كه از موى اين شتر تهيه شود، مى شود نماز خواند؟

پاسخ: بنا بر احتياط نمى تواند با آن لباس نماز بخواند.

[692] سؤال 41: آيا با لباسى كه نمى دانيم جنس آن از پوست حيوان است يا چيز ديگر، مى توانيم نماز بخوانيم؟

پاسخ: نماز خواندن در لباس مذكور اشكال ندارد.

پوشش مرد از طلا نباشد

[693] سؤال 42: مردى با انگشتر طلا نماز مى خواند، در حالى كه نمى داند نماز با انگشتر طلا باطل است يا مى داند، ولى فراموش كرده يا الان غفلت دارد كه نبايد با انگشتر طلا نماز بخواند. در صورت هاى مطرح شده، نمازش صحيح است يا باطل؟

پاسخ: در سه صورت فرض شده، نمازش صحيح است. البته در جهل به حكم، اگر در يادگرفتن مسأله كوتاهى كرده باشد، نمازش باطل است.

ص: 174

[694] سؤال 43: آيا مرد مى تواند با ساعت يا گردنبند طلايى كه كاملاً در زير لباس پنهان شده و معلوم نيست، نماز بخواند؟

پاسخ: اگر اشياى ذكر شده در زير لباس هم مخفى باشند، نماز با آنها صحيح نيست.

[695] سؤال 44: اگر چيزهايى مثل انگشتر يا دستبند يا ساعت كه از جنس طلا ساخته شده، در جيب مردى كه در حال نماز خواندن است، باشد، نمازش باطل است يا صحيح؟

پاسخ: نمازش صحيح است.

[696] سؤال 45: در مدارس پسرانه، گاهى مشاهده مى شود كه دانش آموزان از گردنبندهاى طلا و غير طلا استفاده مى كنند كه روى بعضى از آنها كلمات قرآنى و يا اسم ائمۀ اطهار عليهم السلام نوشته شده است و معمولاً در همه جا و همه حال به همراه دارند. حكم شرعى اين عمل چگونه است؟

پاسخ: استفاده از طلاى زينتى براى مردان جايز نيست و نماز خواندن با آن باطل است، مگر اين كه در جيب بگذارند؛ و اگر كلمات قرآن و اسم ائمه عليهم السلام بر آن نوشته شده باشد، نجس كردن وهتك حرمت آن جايز نيست.

[697] سؤال 46: آيا مرد مى تواند با ساعت يا انگشتر يا گردنبندى كه معلوم نيست از جنس طلاست يا نه، نماز بخواند؟

پاسخ: در فرض سؤال، اشكال ندارد.

[698] سؤال 47: استفاده از انگشتر پلاتين و نقره، در حين نماز اشكال دارد يا خير؟

پاسخ: اشكال ندارد.

پوشش مرد از حرير نباشد

[699] سؤال 48: نماز خواندن براى مردان در پارچه هايى كه فعلاً مشهور است كه حرير

ص: 175

هستند، ولى انسان نمى داند كه حرير واقعى و طبيعى هستند يا مصنوعى، چه صورتى دارد؟

پاسخ: اشكال ندارد.

مستحبّات و مكروهات پوشش در نماز

[700] سؤال 49: علاوه بر عقيق، به كار بردن چه سنگ هاى ديگرى جهت نگين انگشترى مستحب است؟

پاسخ: راجع به استحباب انگشتر عقيق، ياقوت، زمرّد، فيروزه، جز ع يمنى و بلور، رواياتى چند در «ابواب احكام ملابس» از كتاب «وسائل الشيعه» وارد شده است.

[701] سؤال 50: آيا عطر زدن و آرايش نمودن و استفاده از گردنبند به هنگام نماز، براى زنان مستحب است يا خير؟

پاسخ: عطر زدن و گردنبند به گردن آويختن در نماز، براى زنان استحباب دارد.

[702] سؤال 51: نماز خواندن با انگشتر و لباسى كه داراى صورت و عكس جاندار و غير جاندار است، چه حكمى دارد؟

پاسخ: نماز خواندن در لباس مفروض جايز است، اگرچه بهتر است اينها را به اميد اين كه ترك كردنش مطلوب باشد، نپوشد.

[703] سؤال 52: پوشيدن لباس سياه در نماز چه حكمى دارد؟

پاسخ: مكروه است.

[704] سؤال 53: آيا در ايّام عزادارى ائمۀ معصومين و سيد الشهداء عليهم السلام، پوشيدن لباس سياه در هنگام نماز، مكروه است؟

ص: 176

پاسخ: چنانچه جزء شعائر محسوب شود، ظاهراً كراهت نداشته باشد.

احكام ديگر پوشش در نماز

[705] سؤال 54: نماز مرد در لباس مخصوص بانوان و نماز زن در لباس مخصوص به مردان، چه حكمى دارد؟

پاسخ: نماز در اين حالت صحيح است؛ ولى بهتر است ترك شود.

[706] سؤال 55: بعضى از لباس ها مانند شلوار كمرى مدتى قبل لباس مخصوص به مردان محسوب مى شد؛ ولى امروزه بر اثر كاربرد زياد توسط خانم ها، لباس مشترك محسوب مى شود. آيا خانم ها مى توانند در لباسى كه قبلاً لباس مخصوص مردان بوده، ولى حالا لباس مشترك محسوب مى شود، نماز بخوانند؟

پاسخ: بلى، مى توانند.

[707] سؤال 56: نماز خواندن با كفش يا دستكشى كه پاك است، چه حكمى دارد؟

پاسخ: با دستكش اشكالى ندارد؛ ولى نماز خواندن با كفش، اگر مانع رسيدن سر انگشت بزرگ پا به زمين شود، اشكال دارد، وگرنه جايز است.

مكان نمازگزار

شرايط مكان نمازگزار

مباح بودن مكان

[708] سؤال 57: نماز خواندن در وسيلۀ نقليۀ غصبى (مثل اتوبوس)، چه در حال حركت يا ايستاده، آيا ضررى براى نماز دارد يا خير؟ آيا در اين صورت، اتوبوس، مكان نمازگزار محسوب مى شود يا زمينى كه اتوبوس بر روى آن ايستاده، مكان نمازگزار است؟

پاسخ: نماز خواندن در اتوبوس غصبى باطل است و اتوبوس، مكان نمازگزار

ص: 177

محسوب مى شود.

[709] سؤال 58: اگر وارد منزل كسى شويم كه اطمينان داريم اهل خمس دادن نيست، نماز ما در آن منزل صحيح است يا باطل؟

پاسخ: اگر روى همان مكان و فرشى كه نماز مى خوانيد، ندانيد كه خمس به آن تعلّق گرفته يا نه، نمازتان در آن مكان صحيح است و اشكالى ندارد.

[710] سؤال 59: شخص رباخوار با پول ربوى، خانه اى مى خرد يا مى سازد. آيا نماز خواندن در آن خانه صحيح است؟

پاسخ: اگر رباخوار، براى تهيۀ خانه (خريدن يا ساختن) معامله را به صورت كلّى انجام دهد، يعنى ثمن به ذمّه باشد؛ ولى موقع پرداخت كردن، آن را از پول ربا بپردازد، معامله، صحيح و نماز در آن خانه صحيح است و اگر معامله، شخصى باشد، يعنى قصد آنها اين باشد كه خانه را در مقابل اين پول (پول ربا) معامله كنند، معامله باطل و در صورت عدم رضايت مالك اول، نماز در آن هم باطل است.

[711] سؤال 60: شخص ربا گيرنده، براى ساخت يا خريد خانه، قرض ربوى مى گيرد. آيا نماز خواندن در اين منزل اشكال دارد؟

پاسخ: كسى كه براى تهيۀ خانه، قرض ربوى مى گيرد، اگر معامله را به صورت كلّى انجام دهد، يعنى ثمن به ذمّه باشد، ولى در موقع پرداخت، ثمن را از آن پول بپردازد، مالك خانه مى شود و نماز هم در آن صحيح است؛ اما اگر معامله، شخصى باشد، يعنى قصد آنها اين باشد كه خانه را در مقابل اين پول معامله كنند، صحّت معامله خالى از اشكال نيست و نماز هم در آن خانه، در صورت عدم رضايت مالك اصلى، بنا بر احتياط صحيح نيست.

[712] سؤال 61: آيا ايستادن، غذا و چاى خوردن و نماز خواندن در خانۀ كسى كه تازه از

ص: 178

دنيا رفته و اموال او بين ورثه تقسيم نشده، جايز است؟

پاسخ: در صورت عدم وصيت ميّت، اگر در ميان ورثه، صغير و يا قاصر ديگرى نباشد، با اجازۀ همۀ ورثه جايز و صحيح است؛ ولى اگر صغير و قاصر ديگرى باشد، ولىّ شرعى آنها در صورت مصلحت صغير و قاصر مى تواند نسبت به كارهايى كه مستلزم صرف اموال نيست، اجازه دهد؛ اما در مورد صرف اموال، نسبت به سهم صغير نمى تواند اجازه دهد و بايد از مال بزرگ ترها و يا ديگران صرف شود.

[713] سؤال 62: دو نفر در خانه يا مغازه اى با هم شريك هستند. آيا هر يك از آنها مى تواند با اين حساب كه مالك مقدارى از خانه يا مغازه است، بدون اجازۀ ديگرى در آن نماز بخواند؟ و اگر بدون اجازۀ شريك خود نماز بخواند، آيا وجهى براى تصحيح نمازش وجود دارد؟

پاسخ: با اذن شريك مى تواند در خانه يا مغازۀ مشترك نماز بخواند و بدون اذن، صحيح نيست.

[714] سؤال 63: آيا انسان حق دارد در خانه اى كه از مالى تهيه كرده كه خمس يا زكات آن را نداده، نماز بخواند؟

پاسخ: اگر خمس بر عهدۀ او بوده، نمازش در آن خانه صحيح است، مگر آن كه اصلاً پايبند به پرداخت خمس نباشد و معامله را به نحو شخصى انجام دهد و اگر زكات بر عهده اش بوده، در صورتى كه معامله اش معاملۀ كلى باشد و يا اگر معامله شخصى بوده، پرداخت زكات را به ذمّه گرفته باشد، نماز او در آن خانه صحيح است و در هر حال، بايد فوراً خمس يا زكات را پرداخت كند.

[715] سؤال 64: كسى كه در مكان غصبى زندانى شده است، آيا لازم است نماز بخواند؟ و اگر لازم است، كيفيت آن همانند نماز معمولى است يا خير؟

پاسخ: لازم است نماز بخواند و نمازش همان نماز متعارف و معمول است؛

ص: 179

بلكه اين شخص، مانند مضطر است و در صحّت نمازش اشكالى نيست.

[716] سؤال 65: اگر در منزلى كه ميهمان هستيم، احتمال دهيم كه صاحب خانه راضى به نماز خواندن ما در آن خانه نيست، چه بايد بكنيم؟

پاسخ: بايد احراز كنيم كه صاحب خانه راضى است كه مى توانيم آن را با اذن صريح يا اذن فحوى و يا به شاهد حال به دست آوريم و اگر ظن و گمان به رضايت هم پيدا كنيم، كافى است، وگرنه نماز خواندن در آن خانه اشكال دارد.

[717] سؤال 66: در اماكن عمومى (مانند مدارس)، محلّى را براى سرايداران جهت نگهبانى و حفظ اموال دولتى مى سازند تا در آن جا مسكن گزينند؛ ولى گاهى مشاهده مى شود در همان اماكن عمومى، از بودجۀ بيت المال محلّى را براى اسكان كارمندان ديگر (به غير از سرايداران يا خدمتگزاران) مى سازند و آن اماكن عمومى را منزل موقّت قرار مى دهند. آيا خواندن نماز در چنين مكانى اشكال ندارد؟

پاسخ: تصرّف در بيت المال صحيح نيست، مگر اين كه حاكم شرع اذن داده باشد. البته اگر اين كار، طبق مقرّرات انجام شود، اشكال ندارد.

بى حركت بودن مكان

[718] سؤال 67: آيا نماز خواندن در حال حركت در وسايل نقليه (هواپيما، قطار، كشتى و...) نياز به اعاده دارد؟

پاسخ: اگر به خاطر تنگى وقت يا جهت ديگر، ناچار شود در وسايل نقليه كه در حال حركت است، نماز بخواند، بايد به قدرى كه ممكن است، در حال استقرار بدن نماز بخواند و به طرف قبله باشد، و اگر نمى تواند در تمام طول نماز استقرار بدن خود را حفظ كند، بايد در صورت امكان، هنگام قرائت و ذكرهاى واجب، بدن او مستقر باشد و در حال عدم استقرار، آنها را نگويد، مگر اين كه اين امر موجب سكوت و فاصله زياد بين كلمات شود و صورت نماز را به هم بزند كه در اين صورت بايد اذكار را در همان حال عدم استقرار بگويد و نماز او

ص: 180

صحيح است.

[719] سؤال 68: آيا مى توان نماز واجب را در حال اختيار، در وسيلۀ نقليۀ در حال حركت يا در حال پياده راه رفتن، به شرط اين كه بتوان جهت قبله را رعايت كرد، خواند؟

پاسخ: در حال اختيار، بنا بر احتياط واجب صحيح نيست.

[720] سؤال 69: آيا نماز خواندن روى تخت بيمارستان و در حال ايستاده، صحيح است يا نه؟

پاسخ: در صورتى كه تخت حركت نكند و محل سجده، ثابت و آرام باشد، نماز خواندن روى آن اشكال ندارد.

پاك بودن مكان

[721] سؤال 70: با توجه به اين كه نجاست كف اتاق هاى بيمارستان به وسيلۀ «تى» شسته مى شود، آيا موجب طهارت كف مى شود يا نه؟ در صورت عدم پاكى، بيماران در اين اتاق چگونه نماز بخوانند؟

پاسخ: در مفروض سؤال، اگر شرايط ذكر شده در توضيح المسائل براى تطهير زمين مراعات نشود، كشيدن وسيلۀ مذكور، موجب طهارت نمى شود؛ اما اگر يقين به نجاست آن مكان نداشته باشند يا مكان و بدن، خشك باشند، در صورتى كه جاى سجده (مثل مهر) پاك باشد، مى توانند نماز بخوانند.

[722] سؤال 71: فردى را در اتاقى زندانى كرده اند و تمام كف اتاق كه سجده بر آن صحيح است، نجس است و چيز ديگرى هم براى سجده كردن ندارد. آيا واجب است باز هم نماز بخواند؟ و در صورت خواندن، بايد اعاده كند يا خير؟

پاسخ: در مفروض سؤال، واجب است نماز بخواند و بر همان موضع نجس سجده كند و اعاده لازم نيست.

ص: 181

[723] سؤال 72: اگر شخصى به نجاست چيزى علم نداشته يا نجاست آن را فراموش كرده باشد و در نماز، بر آن سجده كند و پس از نماز بفهمد، وظيفۀ او چيست؟

پاسخ: اگر دو سجده از يك ركعت را به اين نحو به جا آورده باشد، بنا بر احتياط واجب نماز خود را اعاده كند.

[724] سؤال 73: گاهى مشاهده مى شود در مدارسى كه نمازخانه دارند و كف نمازخانه موكت شده است، دانش آموزان با كفش به داخل نمازخانه مى روند. آيا در چنين نمازخانه اى افراد بالغ مى توانند نماز بخوانند يا خير؟

پاسخ: مى توانند نماز بخوانند.

جلوتر يا مساوى نبودن زن نسبت به مرد

[725] سؤال 74: آيا جايز است در هنگام نماز، زن جلوتر از مرد يا موازى مرد بايستد؟

پاسخ: بنا بر احتياط واجب جايز نيست، مگر اين كه بين آنها حائل وجود داشته و يا اين كه ده ذراع فاصله باشد.

ديگر مسائل مكان نمازگزار

[726] سؤال 75: نماز خواندن در خانه اى كه مجسمه يا عكس جاندار، بر در و ديوار آن نصب شده، چگونه است؟

پاسخ: نماز خواندن در مكانى كه مجسمه يا عكس انسان يا حيوان در آن جا وجود دارد، مكروه است؛ ولى صحيح و مجزى است.

[727] سؤال 76: آيا خواندن نماز در مراكز تجمّع دراويش و حسينيه هاى متعلّق به دراويش، اشكال دارد يا خير؟

پاسخ: نماز خواندن در محلّ مباح و طاهر اشكال ندارد؛ ولى بايد محلّ معصيت نباشد و حضور در مجلس معصيت، گناه است.

ص: 182

احكام مسجد

نجس شدن مسجد

[728] سؤال 77: اگر در بين نماز، مسجد به واسطۀ خود نماز گزار يا شخص ديگرى نجس شود، نمازگزار بايد خواندن بقيۀ نماز را مقدّم كند يا پاك كردن مسجد را از نجاست؟

پاسخ: در وسعت وقت نماز، اگر در وسط نماز باشد و نجس باقى ماندن مسجد، مخلّ به فوريت عرفى رفع نجاست مسجد باشد، قطع نماز و ازالۀ نجاست لازم است و اگر وقت ضيق باشد، نماز را تمام كند و بعد مسجد را تطهير نمايد.

[729] سؤال 78: كسى كه مسجد را نجس كرده، آيا تطهير آن در ابتدا برعهدۀ اوست و در صورت كوتاهى كردن او بر عهدۀ ديگران است يا او و ديگران در اين مسأله فرقى ندارند؟ اگر تطهير مسجد، مستلزم وقت و كار زياد و يا مستلزم هزينۀ مالى باشد، در اين صورت برعهدۀ چه كسى است؟

پاسخ: اگر چه وجوب كفايى تطهير مسجد بر عهدۀ هر مكلّف است، لكن اختصاصى هم به نجس كننده دارد. بقاى نجاست، اثر كار اوست. پس بايد آن را برطرف كند، ولو مستلزم مخارج باشد و اگر به وظيفۀ خود عمل نكند، حاكم مى تواند او را الزام نمايد.

[730] سؤال 79: مى دانيم كه جايى از مسجد نجس شده است، ولى مشكوك بين چند مكان از مسجد است و يا اين كه قطره اى نجاست روى فرش مسجد افتاده، ولى نمى دانيم كجاى فرش است، آيا در اين صورت وظيفه اى داريم يا خير؟

پاسخ: هر جا را كه احتمال مى دهيم موضع نجس، آن جا باشد، لازم است تطهير شود، مگر اين كه مستلزم حرج باشد كه در اين صورت وجوب تطهير تا اين حد نسبت به او ساقط است و بنا بر احتياط واجب، فرش مسجد نيز از جهت لزوم تطهير، حكم مسجد را دارد.

ص: 183

[731] سؤال 80: آيا احداث محلّ تخلّى (دستشويى) در پشت بام يا طبقۀ دوم يا سوم مسجد، جايز است يا خير؟

پاسخ: اگر طبقۀ دوم يا سوم آن، جزء مسجد نباشد؛ يعنى به عنوان مسجد، وقف نشده باشد و احداث محلّ تخلّى، موجب تنجيس مسجد و يا اهانت به آن و يا موجب تصرّف در مسجد نباشد، اشكال ندارد؛ ولى در پشت بام مسجد (طبقۀ بالاى مسجد كه ساخته نشده باشد)، اين كار جايز نيست.

[732] سؤال 81: ورود غير مسلمان (مسيحى، يهودى، زرتشتى، بى دين و...) به مسجد، جهت عرض تسليت و اظهار همدردى با صاحبان مجلس ترحيم، چه حكمى دارد و آيا ممانعت از ورود او لازم است؟

پاسخ: داخل شدن كافر، در مسجد اشكال دارد و اين گونه مجالس فاتحه را كه در معرض شركت غير مسلمانان است، در غير مسجد برگزار نمايند.

[733] سؤال 82: هنگام تعمير و بازسازى مسجدى، درب و پنجره و تعدادى آجر از ساختمان مسجد جدا شده و هنوز در اين مسجد يا مسجد ديگرى به كار نرفته است. آيا اين وسايل جدا شده از ساختمان مسجد، حكم خود مسجد را دارد و نجس كردن آنها حرام است يا اين حكم، فقط مخصوص زمين مسجد است؟

پاسخ: احتياط اين است كه وسايل و آجرهاى جدا شده از مسجد را تنجيس نكنند، مگر اين كه بدانند واقف آن وسايل و آجرها را براى مسجد بودن، وقف نكرده است.

[734] سؤال 83: آيا منبر مسجد، در حرمت نجس نمودن و لزوم تطهير فورى، حكم مسجد را دارد؟

پاسخ: منبر، حكم مسجد را ندارد.

[735] سؤال 84: آيا مشاهد مشرّفۀ ائمۀ اطهار عليهم السلام، احكامش مانند احكام مسجد است؟

ص: 184

پاسخ: بعضى از احكام مسجد، مانند حرمت تنجيس را دارند و بنا بر احتياط واجب توقّف جنب و حائض در آن اماكن جايز نيست و نيز بنا بر احتياط مستحب، تطهير آنها لازم است، مگر آن كه باقى ماندن آنها بدون تطهير، موجب هتك حرمت آنها شود كه در اين صورت تطهير آنها واجب است.

[736] سؤال 85: مشاهد مشرّفه، داراى قسمت هاى مختلف، مثل حياطها و صحن ها، رواق ها، مكانى كه ضريح مطهر در آن واقع شده و خود ضريح مطهر و داخل آن و قبور مطهره هستند. كدام يك از اين بخش ها مشمول احكامى هستند كه نسبت به مشاهد مشرّفه بيان شده است؟

پاسخ: اين احكام نسبت به قبر مطهر و ضريح و روضۀ مقدّسه (محوطه اى كه قبر مطهر و ضريح در آن واقع شده است)، جارى است و در بقيۀ قسمت هاى مسقّفِ متصل به آنها نيز احتياط مراعات شود.

انجام دادن غير عبادات در مسجد

[737] سؤال 86: در يكى از روستاهاى استان اصفهان، در كنار مسجد جامع روستا كه اكثريت مردم در آن جا نماز مى خوانند، مسجد ديگرى وجود دارد كه در و ديوار و فرش هاى آن پر از گرد و خاك است و گاه و بى گاه يك نفر به آن جا رفته و نماز مى خواند.

الف. آيا مى توان مسجد كم جمعيت را به عنوان كانون فرهنگى و بسيج مسجد جامع انتخاب كرد و در آن جا كتابخانه، سالن مطالعه، نوارخانۀ مذهبى و نيز غرفۀ عرضه كنندۀ پوستر شهدا و علما و اسامى ائمه عليهم السلام ايجاد كرد؟

پاسخ: مسجد را به غير مسجد نمى توان تبديل كرد و احكام مسجد را دارد و دربارۀ آموزش احكام و كارهاى فرهنگى، بايد شئون مسجد حفظ و رعايت شود.

ب. آيا مى توان بودجۀ كانون فرهنگى را كه كم است، با بودجۀ مسجد مخلوط كرد؟

پاسخ: پولى كه براى مسجد داده مى شود، بايد بر طبق نظر دهندۀ پول و در

ص: 185

مواردى كه منظور نظر او بوده، مصرف شود.

[738] سؤال 87: آموزش ورزش هاى رزمى در داخل مساجد، چه حكمى دارد؟

پاسخ: در صورتى كه با شئون مساجد منافات نداشته باشد و موجب هتك حرمت مسجد و ايجاد مزاحمت براى نمازگزاران نشود، با رعايت مصلحت وقف و مسجد و با اذن متولّى اشكال ندارد.

[739] سؤال 88: نمايش فيلم و ويدئو در مسجد و برگزارى كلاس هاى آموزش قرآن و احكام و برنامه هاى فرهنگى ديگر براى نوجوانان، چه حكمى دارد؟

پاسخ: آموزش قرآن و احكام دين و فرهنگ سالم اسلامى در مسجد، با هر وسيلۀ مناسب و با حفظ شئون مسجد و به طورى كه براى نمازگزاران مزاحمت ايجاد نكند، مانعى ندارد.

[740] سؤال 89: استعمال سيگار در مكان هاى مقدّس، مانند حرم ائمۀ اطهار عليهم السلام، مسجد، حسينيه و امام زاده ها چه حكمى دارد؟

پاسخ: اشكال ندارد، مگر آن كه اهانت محسوب شود و يا موجب اذيّت و يا ضرر براى ديگران باشد.

تزيين مسجد

[741] سؤال 90: تزيين و زينت كارى مساجد، با نقاشى و كاغذ ديوارى عكسدار، همچنين نصب قاب عكس و منظره در اين مكان ها، چه حكمى دارد؟

پاسخ: تزيين مساجد، مكروه است و نصب قاب عكس و منظره در مساجد، اگر مستهجن نباشد، مكروه است و اگر مستهجن و اهانت آميز باشد، حرام است.

نصب عكس در مسجد

[742] سؤال 91: نصب تصاوير شخصيت هاى مذهبى و سياسى، در مكان هاى مقدّس

ص: 186

مذهبى (مانند امام زادگان و مساجد)، چه حكمى دارد؟

پاسخ: نماز خواندن در مكان هايى كه تصوير و عكس انسان و يا حيوان نصب شده، مكروه است. لذا نصب عكس در جاهايى كه محلّ عبادت است، خوب نيست.

[743] سؤال 92: حكم نصب تماثيل شهداى گرانقدر در مساجد، به گونه اى كه پيش روى نمازگزاران (طرف قبله) نباشد، چيست؟ و آيا تفاوتى بين تمثال منقّش شدۀ روى كاشى (دائمى) و تمثال روى كاغذ يا پارچه (موقّت) وجود دارد؟

پاسخ: تزيين مساجد با عكس انسان و حيوان (مثل كاشى كارى و مانند آن)، بنا بر احتياط بايد ترك شود و بهتر است از نصب عكس انسان و حيوان نيز در مسجد خود دارى شود.

[744] سؤال 93: آيا كشيدن پرده بر روى عكسى كه در مسجد نصب شده، به طورى كه در هنگام برگزارى نماز جماعت، عكس رؤيت نشود، تأثيرى بر حكم كراهت نصب عكس در مسجد دارد؟

پاسخ: در اين صورت، كراهت نماز خواندن در آن مكان برداشته مى شود.

ساخت، توسعه و تخريب مسجد

[745] سؤال 94: آيا در صورت عدم امكان گسترش ساختمان يك مسجد، مى توان مسجد را در محلّ ديگرى غير از مكان مسجد فعلى بنا نهاد يا خير؟

پاسخ: مى توان در محلّ ديگرى مسجد ساخت؛ ولى مسجد قبلى بر مسجديت باقى است و تخريب آن جايز نيست (ولو كم استفاده شود) و بر فرض تخريب، زمين آن، حكم مسجد را دارد.

[746] سؤال 95: اهالى ده «وَنَك»، حقّ اعيانى و كشاورزى يك قطعه زمين را براى احداث مسجد، از كشاورزى كه ملك در تصرّف اوست و طبق اسناد، حقّ ريشه و اعيانى دارد،

ص: 187

خريدارى نموده اند؛ ليكن عرصۀ آن به شخص ديگرى كه زرتشتى است، تعلّق دارد.

خواهشمنديم نظر مبارك را در رابطه با اقامۀ نماز جماعت و تصرّف در آن بيان فرماييد.

پاسخ: در فرض مذكور، نماز خواندن اشكال دارد، مگر اين كه از صاحب زمين اجازه بگيرند و يا زمين را از او خريدارى نمايند.

[747] سؤال 96: آيا از آب استفاده شده (فاضلاب)، مى توان در بناى مسجد استفاده كرد؟

پاسخ: اگر علم به نجاست آن آب نباشد، اشكال ندارد؛ اما با وجود آب تميز و بدون شبهه، شايسته است كه از آب تميز استفاده كنند.

[748] سؤال 97: بعد از ساخته شدن مسجدى، معلوم شد دو نفر كه يكى آجر و ديگرى سنگ و موزائيك مسجد را داده اند با ربا سر و كار دارند. تكليف مردم با اين مسجد چيست؟

پاسخ: نظر به اين كه عموماً خريد و فروش مصالح، بر ذمّه است و عين پول ربوى، عوض و معوّض نيست، از اين جهت اشكالى بر مسجد نيست و احكام مسجد را دارد.

[749] سؤال 98: اگر با پول خمس نداده مسجد بسازند، نماز در آن مسجد، چه حكمى دارد؟

پاسخ: نماز در آن صحيح است؛ ولى بايد صاحبان پول، خمس را فوراً پرداخت كنند.

[750] سؤال 99: در بعضى از مساجد، بخصوص مساجد بزرگ يا توسعه يافته، نمى دانيم كه بعضى از قسمت ها جزء مسجد است يا نه. آيا با اين قسمت ها به عنوان مسجد برخورد كنيم؟ و آيا لازم است تحقيق كنيم تا بفهميم كه اين قسمت ها جزء مسجد است يا خير؟

پاسخ: اگر اماره اى (مانند ظاهر حال و يا معاملۀ مسلمانان با آن به مانند

ص: 188

معاملۀ با مسجد) نباشد، حكم مسجد بر آن جارى نيست، اگر چه احتياط اين است كه حكم مسجد را بر آن جارى كنند، مادامى كه علم بر خلاف ندارند.

[751] سؤال 100: مسجدى كه خراب شده و از بين رفته و حالا تبديل به زمين و بيابان شده و يا جزء خيابان و پارك و امثال آن گشته، آيا باز هم حكم مسجد را دارد يا نه؟ اگر اين گونه مسجدى در بلاد كفر واقع شده باشد، حكمش با بلاد اسلامى متفاوت است يا خير؟

پاسخ: احتياط اين است كه حتى در مسجدى كه ويران شده و اكنون به نام پارك و يا چيز ديگرى است، احكام مسجد رعايت شود و فرقى نيست در بلاد اسلامى باشد يا در بلاد كفر. بلى، در زمين مفتوح به عنوه، اگر آثار مسجد بودن به طور كلّى از ميان برود، ممكن است از مسجد بودن خارج شود.

احكام ديگر مسجد

[752] سؤال 101: شخصى در مسجد براى نماز جا مى گيرد و براى وضو گرفتن بيرون مى رود. اگر شخصى ديگرى جاى او را اشغال كند و در جاى او نماز بخواند، آيا نمازش صحيح است؟

پاسخ: احتياطاً نماز را اعاده كند.

[753] سؤال 102: آيا جايز است پردۀ حائل بين مردان و زنان در مسجد برداشته شود و مردان و زنان، در كنار هم نماز بخوانند؟

پاسخ: بنا بر احتياط واجب زن در هنگام نماز نبايد جلوتر يا مساوى با مرد بايستد، مگر اين كه به اندازۀ ده ذراع فاصله داشته باشند يا بين آنها حائلى وجود داشته باشد. بنا بر اين در فرض سؤال (در كنار هم نمازخواندن)، با توجه با اين كه در جماعت، اتصال شرط است، وجود حائل لازم است و در هر حال سزاوار است صف هاى نماز مردان و زنان تا حدّى كه ممكن است به نحوى جدا تشكيل شود كه زمينۀ توجه به خدا و نماز و رعايت شئون مسجد و نمازگزاران بيشتر محقّق شود.

ص: 189

[754] سؤال 103: بعضى از مساجد، پس از اقامۀ نماز جماعت بسته مى شود. آيا اين كار اشكال شرعى ندارد؟

پاسخ: با توجه به اين كه بازبودن نيز ممكن است محذوراتى داشته باشد، بستن آن اشكال شرعى ندارد؛ ولى اگر بتوانند مسجد را باز بگذارند تامردم نماز بخوانند، بهتر است.

[755] سؤال 104: آيا مكان هايى كه در دانشگاه ها به عنوان نمازخانه براى اقامۀ نماز انفرادى يا جماعت اختصاص داده مى شوند، حكم مسجد را دارند يا با يك اتاق معمولى از نظر احكام شرعى يكسان هستند؟

پاسخ: اگر به عنوان مسجد وقف نشده باشند، احكام مسجد را ندارند؛ ولى مناسب است محترم شمرده شوند.

نمازهاى يوميه

وقت نمازهاى يوميه

[756] سؤال 105: نظر حضرت عالى در مورد ساعات شرعى كه از رسانه ها اعلام مى شود، چيست؟

پاسخ: مكلّف براى خواندن نماز و گرفتن روزه بايد به اوقات شرعى علم پيدا كند، چه از طريق رسانه هاى خبرى باشد و چه از طريق ديگر.

[757] سؤال 106: آيا در طلوع فجر بين ليالى مُقمره و غير مُقمره فرقى وجود دارد؟

پاسخ: ميزان در طلوع فجر در ليالى مقمره و غير مقمره، قابل رؤيت بودنِ سفيدى در عرض افق است و فرقى بين آن دو نيست؛ ولى اگر قابل رؤيت بودنِ سفيدى (طلوع فجر) مشخص و معلوم نباشد، بايد در روزه احتياطاً قدرى زودتر امساك نمود و نماز را قدرى با تأخير خواند.

ص: 190

[758] سؤال 107: آيا خواندن نمازهاى يوميه در پنج وقت، رجحان دارد؟

پاسخ: رجحان دارد و مستحب است.

[759] سؤال 108: انجام دادن چه كارى در بين نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا، باعث فاصله شدن بين دو نماز مى شود تا بتوانيم ثواب خواندن نمازهاى يوميه در پنج وقت را درك كنيم؟ آيا خواندن نماز نافله و يا تعقيبات نماز، باعث فاصله مى شود؟

پاسخ: مسمّاى فاصله كافى است؛ ولى براى درك بيشترين ثواب، بايد هر نماز، در وقت فضيلت خودش خوانده شود.

[760] سؤال 109: شخصى با يقين به اين كه وقت نماز شده است، وارد نماز مى شود؛ ولى در بين نماز شك مى كند كه وقت نماز شده يا نه. در اين جا چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: مى تواند به اميد دخول وقت، نماز را به اتمام برساند. اگر بعد از اتمام، يقين حاصل كرد كه نمازش در وقت واقع شده و يا در اثناى نماز و قبل از شك، وقت داخل شده است، نماز، محكوم به صحّت است و اعاده ندارد، و الّا بايد نماز را اعاده نمايد.

[761] سؤال 110: كسى كه اطمينان دارد وقت نماز داخل شده و شروع به نماز خواندن مى كند و بعد از نماز مى فهمد كه هنگام شروع نماز، وقت نماز نشده بود، آيا نمازش صحيح است؟

پاسخ: اگر بعد از نماز، معلوم شد كه تمام نماز، قبل از دخول وقت واقع شده، نماز باطل است؛ ولى اگر معلوم شد كه در وسط نماز، وقت نماز داخل شده، نماز صحيح است.

[762] سؤال 111: كسى كه بعد از نماز شك مى كند كه نماز را در داخل وقت خوانده يا قبل از داخل شدن وقت، آيا نمازش صحيح است يا خير؟

پاسخ: اگر در وقت شك كردن (بعد از تمام كردن نماز)، باز هم شك دارد كه

ص: 191

اكنون وقت داخل شده است يا نه، در اين صورت نمازش صحيح نيست؛ ولى اگر در وقت شك كردن (بعد از تمام كردن نماز)، وقت داخل شده باشد، چنانچه هنگام شروع نماز التفات به داخل شدن وقت داشته و يا الآن شك دارد كه التفات داشته يا نه، در اين صورت نمازش صحيح است؛ اما اگر مى داند كه موقع شروع نماز التفات به داخل شدن وقت نداشته، بايد نمازش را دوباره بخواند.

[763] سؤال 112: كسى كه وقت نمازش بسيار تنگ شده، به طورى كه فقط براى خواندن يك ركعت نماز و آن هم به اندازۀ گفتن تكبيرة الاحرام و خواندن حمد و انجام دادن يك ركوع و دو سجده با گفتن يك سبحان اللّه در ركوع و سجده فرصت دارد، آيا نمازش قضا شده است يا بايد به همين صورت نمازش را بخواند؟

پاسخ: نمازش قضا نشده و بايد در همان وقت، با همان كيفيت، نمازش را به نيّت ادا بخواند؛ ولى جايز نيست خواندن نماز را عمداً تا اين وقت به تأخير بيندازد.

[764] سؤال 113: حكم نماز و روزه در قطب شمال و جنوب و حكم نماز و روزۀ فضانوردان در ماهواره هايى كه به طور ثابت به دور زمين مى چرخند و شاهد طلوع و غروب خورشيد نيستند، چيست؟

پاسخ: بر طبق ايّام و ليالى معتدله عمل نمايد؛ يعنى در 24 ساعت، نصف را شب و نصف را روز فرض نمايد، بدين نحو كه زمان فعاليت خود را روز و زمان استراحت خود را شب قرار دهد و با ابزارى مثل ساعت، زمان فرضى طلوع، زوال و غروب آفتاب را مشخص كند و يك ساعت و نيم قبل از طلوع آفتاب را طلوع فجر و بيست دقيقه بعد از غروب آفتاب را اذان مغرب قرار دهد و با اين كيفيت، مى تواند نماز و روزه را انجام دهد.

رعايت ترتيب در خواندن نمازهاى يوميه

[765] سؤال 114: وظيفۀ نمازگزارى كه در وسط نماز عصر متوجه مى شود كه نماز ظهر را

ص: 192

سه ركعتى خوانده است، چيست؟

پاسخ: اگر در وقت مختص به عصر است، نماز عصر را كه مشغول آن است تمام كند و سپس قضاى نماز ظهر را به جا آورد و اگر در وقت مشترك است، نيّت خود را به نماز ظهر برگرداند و نماز را تمام كند و سپس چهار ركعت نماز به نيّت «ما فى الذمّه» يا به نيّت عصر بخواند.

[766] سؤال 115: كسى كه مدتى طولانى نماز عشا را قبل از نماز مغرب خوانده است، وظيفه اش چيست؟

پاسخ: چنانچه در يادگيرى مسأله مقصّر نبوده باشد، اعاده لازم نيست.

[767] سؤال 116: كسى كه نماز عصر خود را مى خواند، با اين اعتقاد كه نماز ظهرش را خوانده است و بعد از نماز عصر مى فهمد كه نماز ظهرش را نخوانده، نماز دوم را به چه نيّتى بايد بخواند (ظهر يا عصر)؟ و نماز اولش را بايد نماز ظهر قرار دهد يا نماز عصر؟

پاسخ: نمازى را كه خوانده، ظهر قرار مى دهد و نماز عصر را مى خواند و اشكالى ندارد؛ ولى بهتر است چهار ركعت دوم را به نيّت «ما فى الذمّه» بخواند.

[768] سؤال 117: اگر در بين نماز ظهر يا در بين نماز عصر، شك كند كه نماز ظهر را قبلاً خوانده يا نه، چه كار بايد انجام دهد؟

پاسخ: اگر در نماز ظهر و در وقت مشترك است، نماز را به عنوان ظهر تمام مى كند و اگر در وقت مختصّ عصر است، بايد نماز را قطع كند و نماز عصر را بخواند و بعداً نماز ظهر را قضا كند و اگر در نماز عصر است، چنانچه در وقت مشترك باشد، نيّت خود را به نماز ظهر برمى گرداند و پس از اتمام آن، نماز عصر را مى خواند و اگر در وقت مختص به نماز عصر باشد، نماز عصر خود را تمام مى كند و نماز ظهر را قضا مى نمايد.

ص: 193

واجبات نماز

نيّت

[769] سؤال 118: لطفاً مقدارى راجع به قصد قربت كه روح نماز و ساير عبادات محسوب مى شود، توضيح دهيد.

پاسخ: قصد قربت، يعنى انسان عبادت را براى امتثال امر خدا و تحصيل رضايت او انجام دهد و به عبارت روشن تر، انگيزۀ الهى، او را به سوى عمل عبادى حركت دهد و تا آخر عمل، اين انگيزه همراه با او باشد. البته اين موضوع داراى مراتب و درجاتى است كه بالاترش همان است كه اميرالمؤمنين عليه السلام داشت كه عبادت او از روى خوف جهنم و يا طمع بهشت نبود، بلكه ازآن جهت بود كه خدا را سزاوار پرستش مى دانست و بدين جهت خداوند را عبادت مى كرد.

[770] سؤال 119: چنانچه انسان در بين نماز، در مورد نيّت نماز دچار مشكل شود، چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: در نيّت نماز، نبايد وسوسه به خرج داد. همين قدر كه توجه داشته باشد كه براى انجام فرمان خداوند نماز مى خواند، كافى است و لازم نيست نيّت را به زبان جارى كند يا از قلب بگذراند.

[771] سؤال 120: نيّت نماز صبح، زمانى كه هوا ابرى است، چگونه است؟

پاسخ: اگر منظور از ابرى بودن هوا، شك در طلوع آفتاب است، مى تواند نماز را به قصد «ما فى الذمّه» بخواند.

[772] سؤال 121: كسى مى داند كه يك نماز خوانده، ولى نمى داند كه نيّت نماز ظهر را كرده يا نيّت نماز عصر را و يا اين كه نمى داند نماز مغرب را خوانده يا نماز عشا را. اين فرد، نماز دوم را به چه نيّتى بايد بخواند؟

ص: 194

پاسخ: در نماز ظهر و عصر، بايد يك نماز چهارركعتى بخواند و بنا بر احتياط واجب آن نماز بايد به نيّت ما فى الذّمه باشد و در نماز مغرب و عشا بايد هر دو نماز را بخواند و اگر فقط سه ركعت يا كمتر به پايان وقت نماز عشا باقى مانده، مخيّر است هر يك از نماز مغرب يا عشا را در آن وقت بخواند و ديگرى را در خارج وقت قضا كند.

[773] سؤال 122: آيا بازگرداندن نيّت نماز، از نافله به نافلۀ ديگر يا از نافله به واجب، صحيح و جايز است؟

پاسخ: در هر دو صورت، عدول كردن صحيح نيست.

[774] سؤال 123: آيا مى توان در نماز، نيّت را از نماز ادا به نماز قضا و يا از نماز قضا به نماز ادا برگرداند؟

پاسخ: برگرداندن نيّت از نماز قضا به نماز ادا جايز نيست؛ ولى برگرداندن نيّت از نماز ادا به نماز قضا اشكالى ندارد؛ يعنى اگر نماز ادا را شروع كند و در بين نماز به خاطر آورد كه نماز قضايى برعهدۀ اوست، مى تواند نيّت خود را به آن نماز قضا برگرداند؛ بلكه اگر نماز قضاى همان روز باشد، عدول به نماز قضا بنا بر احتياط لازم است.

[775] سؤال 124: آيا واجب است در نيّت نماز، تعيين كنيم كه نماز ما واجب است يا مستحب يا قصد قربت به تنهايى كافى است؟

پاسخ: قصد وجوب و يا ندب، لازم نيست، مگر در موردى كه تعيين يكى از آنها متوقّف بر قصد يكى از آنهاست، مثل اين كه در اول طلوع صبح مى خواهد هم نافلۀ صبح بخواند و هم فريضۀ صبح را كه در اين صورت بايد با قصد، تعيين كند كه كدام نماز را مى خواند.

[776] سؤال 125: كسى كه در بين نماز براى او حالت عُجب پيش مى آيد، اما با توجه

ص: 195

دوباره اين حالت زائل مى شود، آيا ايرادى بر نمازش وارد مى شود يا خير؟

پاسخ: نمازش صحيح است.

[777] سؤال 126: آيا عجب و ريايى كه بعد از نماز براى انسان حاصل مى شود، اشكالى در اصل نماز ايجاد مى كند يا خير؟ عجب و رياى قبل از نماز چه طور؟

پاسخ: در هر دو صورت، چنانچه هنگام نماز ريا نداشته باشد، نمازش صحيح است و اشكالى به نماز وارد نمى شود.

تكبيرة الاحرام

[778] سؤال 127: دختر 23 ساله اى در نمازهايش «تكبيرة الاحرام» را نگفته است. حكم آن نمازها چيست؟

پاسخ: نمازهايى را كه بدون «تكبيرة الاحرام» خوانده است، اعاده كند.

[779] سؤال 128: گاهى بعد از گفتن تكبيرة الاحرام، شك مى كنيم كه حرف «راء» در كلمۀ «اكبر» را تلفظ كرديم يا خير. در اين جا چه كنيم تا نمازمان را صحيح خوانده باشيم؟

پاسخ: بنا را بر صحيح گفتن مى گذاريد و لازم نيست تكبيرة الاحرام را دوباره بگوييد.

قيام

[780] سؤال 129: كسى كه فقط با استفاده از پاى مصنوعى، قادر به ايستادن است، آيا لازم است با استفاده از پاى مصنوعى (به شكل ايستاده) نماز بخواند يا نشسته هم مى تواند نماز بخواند؟

پاسخ: لازم است با پاى مصنوعى و ايستاده نماز بخواند.

[781] سؤال 130: كسى كه به صورت معمولى نمى تواند بايستد و اگر بخواهد بايستد، بايد اين كار را به شكل بسيار غير طبيعى انجام دهد، آيا وظيفه اش در نماز، ايستادن است يا

ص: 196

نشستن؟

پاسخ: وظيفه اش خواندن نماز در حال قيام است و قيام با همۀ اقسامش (اگر ايستادن بر آن صدق كند)، بر نشستن مقدّم است.

[782] سؤال 131: كسى كه قادر نيست ايستاده نماز بخواند، ولى مى تواند بر روى زانوهاى خود بايستد، آيا بايد به اين صورت نماز بخواند يا به حالت نشسته؟

پاسخ: مى تواند نشسته نماز بخواند، اگر چه احتياط اين است كه مانند شخص ايستاده بر روى زانوهاى خود بايستد و به همان صورت، نماز خود را بخواند.

[783] سؤال 132: فردى در بين نماز، مدت كوتاهى از روى عمد يك پاى خود را بلند كرده و دوباره به زمين مى گذارد. آيا نمازش صحيح است؟

پاسخ: در موقع عدم اشتغال به قرائت نماز و تسبيحات اربعه، نمازش صحيح است؛ ولى هنگام اشتغال، بنا بر احتياط واجب بايد هر دو پا روى زمين باشد.

[784] سؤال 133: آيا ايستادن در نماز بر روى يك پا يا بر روى انگشتان يا پاشنۀ پا، به جهت درد پا يا در حال اختيار، صحيح است يا نماز را باطل مى كند؟

پاسخ: در حال اشتغال به حمد و سوره و تسبيحات اربعه ايستادن بر روى يك پا در حال اختيار، بنا بر احتياط جايز نيست و در حال اضطرار اشكال ندارد و در بقيۀ موارد ذكر شده در سؤال، در حال اضطرار و اختيار بلا مانع است، به شرط آن كه از حال انتصاب و استقرار خارج نشود.

[785] سؤال 134: اگر انسان در حالت ايستاده، قادر به انجام ركوع نباشد، نماز را بايد ايستاده بخواند يا نشسته؟

پاسخ: نماز را نشسته بخواند و در حال نشسته ركوع كند و بنا بر احتياط واجب يك نماز نيز در حال ايستاده بخواند و ركوع را با اشاره به جا آورد.

ص: 197

[786] سؤال 135: اگر شخصى در صورت ايستاده نماز خواندن، قادر به انجام دادن ركوع و سجود نباشد و مجبور باشد آنها را با اشاره به جا آورد، ولى در صورت نشسته به جا آوردن نماز، بتواند ركوع در حال نشسته و سجود را به جا آورد، وظيفه اش چيست؟

پاسخ: نماز را به صورت نشسته و به همان كيفيت ذكر شده بخواند.

[787] سؤال 136: مكلّفى كه به علت ناتوانى، قدرت بر ايستادن در طول نماز را ندارد، ولى مقدارى از آن را مى تواند ايستاده بخواند، به چه صورت بايد نماز بخواند؟ نشسته يا ايستاده يا تركيبى از هر دوى آنها؟

پاسخ: بايد نماز را در حال ايستاده شروع كند و هر گاه كه از ايستادن عاجز شد، بنشيند و اگر دوباره قدرت بر ايستادن پيدا كرد، بايستد. به عبارت ديگر، هر موقع كه قادر به ايستادن است، نماز را ايستاده مى خواند و هر موقع كه نتواند ايستاده بخواند، آن را نشسته به جا مى آورد.

[788] سؤال 137: كسى كه بر اثر سرگيجه در بين نماز، مجبور مى شود كه مدتى را بنشيند، چگونه نمازش را ادامه دهد؟

پاسخ: اگر مدت سرگيجه مقدار كمى است كه موالات نماز به هم نمى خورد، پس از نشستن و رفع شدن سرگيجه برخيزد و نمازش را ادامه دهد و اگر مدت آن طولانى است، در مدتى كه نمى تواند ايستاده نماز بخواند، نشسته نمازش را ادامه دهد.

[789] سؤال 138: شخصى كه مى تواند به طور ايستاده نماز بخواند، ولى به جهت وضعيت جسمى خود، احتمال زياد مى دهد كه ايستاده نماز خواندن در دراز مدت به او صدمه وارد كند، آيا جايز است كه نشسته نماز بخواند؟

پاسخ: اگر تشخيص پزشكان موثّق، براى او خوفِ ضرر قابل اعتنا در مورد نماز ايستاده را در پى داشته باشد، به صورت نشسته نماز بخواند.

ص: 198

قرائت

قرائت حمد و سوره از روى قرآن

[790] سؤال 139: در نماز، خواندن حمد يا سوره از روى قرآن، چه در حالاتى، مثل حفظ نبودن حمد يا سوره، نسيان و... و چه در حال اختيار، چه حكمى دارد؟

پاسخ: احتياط لازم اين است كه حمد و سوره در نماز واجب، در حال اختيار از روى قرآن خوانده نشود؛ ولى در حالات ذكر شده در سؤال، اشكال ندارد و در نماز مستحبّى، خواندن از روى قرآن مطلقاً جايز است.

[791] سؤال 140: بنده مى خواهم در نمازهاى يوميه خود، بعضى از سوره هاى قرآن را بخوانم كه حفظ نيستم، مثل سورۀ جمعه، اعلى و شمس. آيا مى توانم اين سوره ها را با در دست گرفتن قرآن بخوانم؟

پاسخ: اشكال ندارد.

قرائت هاى مختلف قرآن در نماز

[792] سؤال 141: با توجه به اين كه كلمۀ «كفواً» در آيۀ شريفۀ «ولم يكن له كفواً احد»، به چهار صورت، حتى به تشديد «واو» خوانده شده است، آيا هر كدام از اين چهار صورت، در نماز جايز است؟

پاسخ: مى توانيد اين كلمه را به صورت «كُفُؤاً» يعنى با ضمّ فاء و با همزه و يا به صورت «كُفْؤاً» يعنى با فاء ساكن و با همزه و يا به صورت «كُفُواً» يعنى با ضمّ فاء و با واو و يا به صورت «كُفْواً» يعنى با فاء ساكن و با واو بخوانيد، اگر چه احتياط مستحب اين است كه به صورت اخير قرائت نكنيد؛ ولى خواندن آن به تشديد واو جايز نيست.

قرائت سورۀ توحيد و كافرون در نماز

[793] سؤال 142: آيا اين حكم شرعى كه بعد از شروع به خواندن سورۀ توحيد و كافرون در نماز، نمى توان اين دو سوره را رها كرد و سورۀ ديگرى خواند، مخصوص نمازهاى

ص: 199

واجب است يا در نماز مستحبّى هم همين حكم وجود دارد؟

پاسخ: احتياط اين است كه در غير حال ضرورت، در نمازهاى مستحبّى هم عدول از سورۀ جحد (كافرون) و توحيد، به سورۀ ديگر جايز نيست.

قرائت در نماز جمعه و نماز ظهر و عصر روز جمعه

[794] سؤال 143: اين كه گفته مى شود: «بر مرد واجب است قرائتش در نماز ظهر، به غير از روز جمعه، آهسته باشد»، آيا نظرشان اين است كه بلند خواندن در نماز ظهر روز جمعه براى مرد، جايز است يا مستحب يا واجب؟

پاسخ: بنا بر احتياط واجب، حمد و سوره در نماز جمعه بايد بلند خوانده شود و در نماز ظهر روز جمعه بايد آهسته خوانده شود.

[795] سؤال 144: بنده مى خواهم در نماز ظهر و عصر روز جمعه، سوره هاى جمعه و منافقون را بخوانم، آيا مى توانم با صداى بلند قرائت كنم يا بايد آهسته بخوانم؟

پاسخ: قرائت نماز عصر، حتى در روز جمعه بايد آهسته باشد و قرائت نماز ظهر روز جمعه نيز بنا بر احتياط واجب بايد آهسته باشد.

رعايت قواعد تجويد

[796] سؤال 145: آيا رعايت قواعد تجويد، در نماز واجب است؟ اگر واجب است تا چه مقدار؟

پاسخ: معيار، صدقِ تلفّظ حروف به نحو صحيح در عرفِ عرب زبانان، به حسب امكان نمازگزار است و مقدار واجب از قواعد تجويد كه بايد رعايت شود، در بحث قرائت نماز، در رسالۀ عمليه ذكر شده است.

[797] سؤال 146: آيا در نماز، رعايت كردن قواعد تجويد كه در كتاب هاى تجويدى آمده است، استحبابى دارد يا خير؟

پاسخ: رعايت آنچه كه علماى تجويد به عنوان محسّنات ذكر كرده اند، واجب

ص: 200

نيست، اگر چه رعايت آن بهتر است.

[798] سؤال 147: آيا در نماز، ادغام كردن نون ساكنه و تنوين، در حروف «يرملون» (مثل «ولم يكنْ له») واجب است؟

پاسخ: احتياط، در ادغام كردن است، اگر چه لازم نيست.

[799] سؤال 148: آيا رعايت دو مدّ لازم كه در «ولا الضّالّين» وجود دارد، واجب است؟

پاسخ: بنا بر احتياط بايد رعايت شود.

[800] سؤال 149: آيا در نماز، خواندن كلمه هاى «صراط» و «صَلِّ» با حرف «س» نيز جايز و صحيح است؟

پاسخ: «صراط» را مى توان با حرف «س» نيز تلفظ كرد؛ ولى در كلمۀ «صَلِّ» صحيح نيست.

[801] سؤال 150: منظور از «وقف به حركت» يا «وصل به سكون» در قرائت نماز چيست؟ و معيار، براى عدم تحقّق «وصل به سكون» چيست؟ و آيا مكث يك ثانيه اى يا ذره اى نفس كشيدن كافى است؟

پاسخ: منظور از وقف و وصل، مكث و اتصال عرفى است. براى توضيح بيشتر، به مسألۀ 1027 رسالۀ عمليه مراجعه شود.

[802] سؤال 151: «وصل به سكون» و «وقف به حركت»، در حمد و سوره و اذكار مستحبّى و اذكار واجب و تشهد و سلام، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اشكال ندارد.

تكرار سور و آيات و اذكار در نماز

[803] سؤال 152: آيا در نمازهاى واجب هم مى توان، مانند نمازهاى مستحبّى، به جاى يك سوره، چند سوره در يك ركعت نماز خواند، يا نمى توان؟

ص: 201

پاسخ: احتياط واجب، ترك قرائت بيشتر از يك سوره در نماز واجب است.

[804] سؤال 153: آيا تكرار آيات شريفه و اذكار و دعاهايى كه در نماز خوانده مى شود، جايز است؟ و در صورت جايز بودن، آيا فضيلتى دارد يا خير؟

پاسخ: جايز است و اشكال ندارد و قهراً ثواب و فضيلت هم دارد.

ترك سهوى قرائت

[805] سؤال 154: شخصى در نماز بعد از تكبيرة الاحرام، بدون خواندن حمد و سوره سهواً به ركوع مى رود. آيا نماز او درست است يا خير؟

پاسخ: در فرض سؤال، نمازش را ادامه دهد؛ يعنى بعد از ركوع ذكر شده، دو سجده به جا آورد و سپس براى ركعت دوم بلند شود و بعد از نماز، به احتياط مستحب دو سجدۀ سهو به جا آورد و نمازش صحيح است.

غلط خواندن نماز

[806] سؤال 155: شخصى زحمت كشيده و قرائت نماز را ياد گرفته است؛ ولى يك يا دو حرف را اشتباه تلفّظ مى كرده و گمان خودش اين بوده كه به طور صحيح تلفّظ مى كرده است. اكنون كه متوجه اشتباه خود شده است، چه بايد بكند؟

پاسخ: در فرض سؤال، نمازهايى كه خوانده كفايت مى كند و اعاده لازم نيست.

[807] سؤال 156: كسى در اوايل دوران بلوغ، قرائت نمازش صحيح نبوده و مثلاً حرف «ص» را «س» و يا حرف «ح» را «ه» تلفظ مى كرده، ولى به گمان خودش نمازهايش صحيح بوده است. حال، تكليفش نسبت به آن نمازها چيست؟

پاسخ: اگر جاهل مقصّر نباشد، نمازهايش صحيح است و اعاده و قضا ندارد.

[808] سؤال 157: كسى كه در اوايل تكليف خود نمازهايش را خوانده، ولى مخارج حروف را رعايت نكرده و مانند فارسى زبانان كلمات نماز را ادا كرده و اصلاً به اين مسأله

ص: 202

توجهى نداشته و گمانش بر اين بوده كه نمازهايش صحيح است، آيا باز هم تكليفى در اين باره دارد يا خير؟

پاسخ: در فرض سؤال، نمازهاى قبلى او صحيح است؛ ولى پس از اين در حدّ امكان بايد به نحو صحيح تلفّظ نمايد.

[809] سؤال 158: كسى كه هر چه تلاش مى كند، باز هم نمازش را غلط مى خواند، چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: وظيفه اش خواندن نماز به همان صورت است كه مى تواند؛ ولى اگر غلط در حمد و سوره باشد، بنا بر احتياط مستحب در نماز جماعت شركت كند.

[810] سؤال 159: شخصى مدتى در بعضى از اجزاى واجب نماز، با اعراب غلط، نماز را خوانده است. تكليفش چيست؟

پاسخ: اگر مسأله را نمى دانسته و در ندانستن مسأله مقصر نبوده و اعراب غلط، در تكبيرة الاحرام نماز نبوده، اعاده لازم ندارد.

[811] سؤال 160: اگر نمازگزار مدتى سهواً يك ذكر مستحبّى در نماز را اشتباه تلفّظ كرده باشد، آيا نمازهايى كه خوانده است، نياز به اعاده و قضا دارد؟

پاسخ: اعاده و قضا ندارد.

[812] سؤال 161: اگر كسى در نماز سهواً ذكر مستحبّى را غلط بگويد، آيا واجب است آن را تكرار كند يا مستحب است؟

پاسخ: اگر از محلّ آن نگذشته باشد، بهتر است آن را به نحو صحيح ادا كند؛ ولى اين كار، واجب نيست.

قرائت قرآن و ذكر و دعا در بين نماز

[813] سؤال 162: آيا مى توانيم در بين حمد يا سوره يا تسبيحات اربعه يا تشهد و يا سلام، به ذكر و دعا و قرائت قرآن مشغول شده، سپس بقيۀ حمد و... را بخوانيم؟ در صورت صحيح

ص: 203

بودن، آيا مى توانيم به فارسى يا زبان ديگرى غير از عربى دعا نموده يا ذكر بگوييم؟

پاسخ: خواندن قرآن در نماز، به قصد قرائت قرآن (غير از چهار آيه از قرآن كه سجده واجب دارند) اشكال ندارد و همچنين ذكر گفتن به قصد ذكر مطلق و دعا كردن در بين نماز بى اشكال است، اگر چه به فارسى يا به زبان ديگرى غير از عربى باشد.

قرائت قرآن در غير نماز

[814] سؤال 163: تردّد در حياط مدرسه، هنگام قرائت قرآن، چه حكمى دارد؟

پاسخ: هنگام قرائت قرآن، لازم است همه احترام كنند و هر عملى كه موجب هتك شود، اشكال دارد.

[815] سؤال 164: گاهى در مدارس مشاهده مى شود كه دانش آموزان در مراسم صبحگاهى يا ديگر مراسم، قرآن را به صورت غلط مى خوانند. نظرتان در اين خصوص چيست؟

پاسخ: شايسته است از افرادى كه قرائت بهتر دارند، استفاده شود.

تسبيحات اربعه

[816] سؤال 165: نمازگزارى در ركعت سوم و چهارم نماز، يقين دارد كه يك مرتبه تسبيحات را گفته؛ ولى نمى داند دو مرتبه يا سه مرتبه را هم گفته يا نه. آيا در اين صورت بايد تسبحيات را از اول بگويد يا به همين تسبيحات اكتفا كند؟

پاسخ: يك بار گفتن تسبيحات اربعه كافى است؛ ولى چنانچه مى خواهد ثواب سه بار گفتن را درك كند، اگر به ركوع وارد نشده است، دومرتبۀ ديگر تسبيحات را بگويد.

ركوع

[817] سؤال 166: شخصى كه بعد از سجدۀ اول متوجه مى شود كه ركوع را انجام نداده،

ص: 204

آيا نمازش باطل است؟

پاسخ: به نظر اين جانب، نمازش باطل است.

[818] سؤال 167: اگر كسى بعد از اتمام سوره، بدون هيچ مكث و فاصله اى به ركوع برود، آيا اشكالى دارد؟ به عبارت ديگر، آيا بايد بين ركوع و جزء قبلى آن فاصله شود يا لازم نيست؟

پاسخ: مكث ميان آخر سوره و ركوع، لازم نيست.

[819] سؤال 168: در بسيارى از اوقات ديده مى شود كه افرادى مقدارى از اول يا آخر ذكر ركوع و سجود را در حال حركت مى گويند. نماز اين افراد، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر سهوى باشد، اشكال ندارد و اگر عمدى باشد، نماز باطل است.

[820] سؤال 169: كسى كه به علت مريضى نمى تواند در ركوع آرامش بدنش را حفظ كند و مجبور است ذكر ركوع را به همراه حركت بدن بگويد، چه كار بايد بكند؟

پاسخ: اگر در ركوع مى تواند يك «سبحان اللّه» را هم در حال آرامش بگويد، همان را بگويد و كافى است و اگر از گفتن يك «سبحان اللّه» هم در حال آرامش بدن عاجز است، با همان حالتى كه دارد، ذكر را بگويد و كفايت مى كند.

[821] سؤال 170: اگر كسى نتواند تا پايان ذكر ركوع در حال ركوع باقى بماند، وظيفه اش چيست؟

پاسخ: اگر مى تواند يك «سبحان اللّه» را در حال ركوع بگويد، همان كافى و مجزى است و اگر از گفتن حتى يك «سبحان اللّه» هم در حال ركوع عاجز است، احتياط اين است كه ذكر ركوع را در حال برخاستن از ركوع و قبل از اين كه از حدّ ركوع خارج شود و به قصد قربت مطلقه بگويد.

[822] سؤال 171: كسى كه مثلاً ذكر «سبحان ربى العظيم وبحمده» را در ركوع، سهواً غلط بخواند و يا اينكه سهواً در حال گفتن اين ذكر، بدنش حركت كند، آيا موقعى كه

ص: 205

مى خواهد ذكر ركوع را دوباره به صورت صحيح تكرار كند، مى تواند به جاى آن ذكر، سه بار «سبحان اللّه» بگويد؟

پاسخ: گفتن يك ذكر صحيح، با شرايط آن كافى است.

[823] سؤال 172: اگر در ركوع و سجود، افزون بر ذكر واجب صحيح، دعا و ذكر غلط خوانده شود، آيا به نماز صدمه مى زند؟ اگر در قنوت، ذكر و دعاى اشتباه خوانده شود، چه حكمى دارد؟

پاسخ: در فرض سؤال، اگر غلط فاحش و تغيير دهندۀ معنا نباشد، نماز را باطل نمى كند؛ ولى بنا بر احتياط واجب عمداً به اين نحو نخواند.

سجود

اشاره

[824] سؤال 173: در هنگام سجده، آيا گذاشتن كف دست بر روى زمين، بدون گذاشتن انگشتان، كفايت مى كند يا انگشتان هم بايد بر زمين گذاشته شود؟

پاسخ: بنا بر احتياط واجب بايد تمام كف دست به همراه انگشتان بر روى زمين قرار گيرد و صدق عرفى، كفايت مى كند.

[825] سؤال 174: آيا مى توان در سجده، انگشتان دست را حركت داد؟

پاسخ: اگر كف دست و انگشتان، بر روى زمين باشد، ظاهراً حركت دادن آنها اشكالى ندارد.

[826] سؤال 175: آيا نشستن بعد از سجدۀ اول و همچنين نشستن بعد از سجدۀ دوم كه اصطلاحاً به آن «جلسۀ استراحت» گفته مى شود، واجب است؟ ترك كردن آن دو كه ديده مى شود بعضى از افراد، آنها را در نماز مستحبّى ترك مى كنند، چه حكمى دارد؟

پاسخ: نشستن بعد از سجدۀ اول و قبل از سجدۀ دوم (به حالت اطمينان و استقرار)، لازم است و اگر عمداً ترك شود، نماز باطل است؛ ولى نشستن بعد از سجدۀ دوم (جلسۀ استراحت)، واجب نيست، اگر چه بهتر است ترك نشود.

ص: 206

[827] سؤال 176: مى دانيم كه در سجده، بايد هفت موضع از بدن روى زمين قرار بگيرد. آيا زياد و كم شدن سجده، به تعداد قرار گرفتن پيشانى بر زمين بستگى دارد يا وابسته به تعداد قرار گرفتن همۀ هفت موضع بدن با هم، بر روى زمين است؟

پاسخ: ملاك در زيادى و يا كمى سجده، گذاردن و يا نگذاردن پيشانى بر زمين است و اعضاى ديگر در اين مسأله دخالتى ندارند.

[828] سؤال 177: معمولاً كسانى كه نمى توانند سجده كنند، مهر نماز را با دست بلند مى كنند و پيشانى را بر آن مى گذارند و در اين حال نوك انگشتان بزرگ پا را هم بر زمين نمى گذارند، در حالى كه مى توانند با درست كردن سكويى و قرار دادن مهر بر آن، پيشانى را بر مهر و كف هر دو دست را بر زمين بگذارند. در اين حالت، آيا درست كردن سكو براى اين كه بتوان كف هر دو دست را بر زمين گذاشت و همچنين گذاشتن نوك انگشتان بزرگ پا لازم است يا همان صورتى كه به طور معمول انجام مى شود، كافى است؟

پاسخ: در فرض سؤال، بايد نمازگزار تا جايى كه مى تواند براى سجده خم شود و مهر را بر روى سكو يا چيز ديگرى قرار دهد تا بتواند پيشانى را بر آن بگذارد و بقيۀ مواضع سجده را نيز هر كدام را كه مى تواند بايد بر روى زمين قرار دهد.

[829] سؤال 178: كسى كه وظيفه اش اين است كه سجده را با اشاره به جا آورد، در صورتى كه بتواند بعضى از مواضع سجده را بر زمين بگذارد، آيا اين كار واجب است؟

پاسخ: لازم نيست.

[830] سؤال 179: كسى بيمارى و درد شديدى در گردن دارد و نمى تواند در حالت سجده سر بر مهر بگذارد. اگر به علت درد شديد، نتواند روى چيزى مثل چهار پايه كوچك نيز مهر بگذارد و سجده كند، آيا مى تواند مهر را بردارد و بر پيشانى قرار دهد؟

پاسخ: اگر اصلاً نمى تواند براى سجده خم شود، بايد با سرش براى سجده

ص: 207

اشاره كند و اگر آن هم امكان ندارد، با چشمانش اشاره كند و بنا بر احتياط بايد مهر را نيز بردارد و به نزديكى پيشانى خود آورد و سر را بر آن بگذارد.

[831] سؤال 180: گاهى در پيشانى انسان جوش هايى پيدا مى شود كه هنگام سجده كردن درد مى گيرد. آيا مى توان در سجده، پيشانى را به صورت كج روى مهر گذاشت؟

پاسخ: لازم نيست جاى جوش را بر مهر بگذارد، اگر ممكن است، جاى ديگر پيشانى را بر روى مهر بگذارد.

[832] سؤال 181: خانمى مدتى در نماز، چادرش بين پيشانى او و مهر نماز حائل شده است.

با توجه به اين كه حكم مسأله را نمى دانسته، نمازهايى كه اين طور خوانده، چه صورتى دارد؟

پاسخ: همۀ نمازهايى را كه مى داند در هر دو سجده از يك ركعت آن نمازها، چادر حائل شده - به طورى كه به مقدار لازم، پيشانى به مهر نرسيده - بايد اعاده كند؛ ولى در مورد نمازهايى كه يقين دارد يك يا چند سجده از آن نمازها را به اين نحو به جا آورده است، اما يقين ندارد كه دو سجده از يك ركعت را به اين ترتيب به جا آورده است، براى آن تعداد از سجده ها كه به فوت شدن آنها به خاطر حائل شدن چادر يقين دارد، بايد قضاى سجده به جا آورد و بعد از قضاى هر سجده، بنا بر احتياط دو سجده سهو نيز بنمايد.

چيزهايى كه مى توان بر آن سجده كرد

[833] سؤال 182: مهر نمازى را كه نجس شده، مى توان تطهير كرد يا نه؟ اگر بخشى از مهر پاك باشد (قسمت پاك به اندازه اى است كه سجده بر آن صحيح است)، آيا در اين صورت مى توان بر قسمت پاك اين مهر سجده نمود؟

پاسخ: اگر نجاست نفوذ كرده باشد، بايد آب پاك مطلق و غير قليل در آن نفوذ كند تا پاك شود و سجده بر قسمت پاك مهر صحيح است.

ص: 208

[834] سؤال 183: حكم سجده بر روى مهرهايى كه داراى عكس بارگاه معصومين عليهم السلام هستند، چيست؟

پاسخ: اگر از آن تفسير بد و ناصحيح نكنند و مانع رسيدن پيشانى به مهر نباشد، بى اشكال است.

[835] سؤال 184: يكى از دو طرف مهرهاى نماز، مقدارى برجستگى دارد. آيا سجده بر سطح ناهموار آن صحيح است؟

پاسخ: اگر برجستگى، مانع رسيدن مقدار لازم پيشانى به مهر باشد، اشكال دارد.

[836] سؤال 185: با توجه به اين كه سجده بر چيزهاى خوردنى صحيح نيست، سجده كردن بر چيزهايى كه در بعضى از كشورها از چيزهاى خوردنى است، ولى در كشورى ديگر خوردنى نيست، چه حكمى دارد؟ سجده كردن بر گياهى كه از غذاهاى حيوانات است، ولى در موارد كمى، انسان نيز از آن استفاده مى كند، چه صورتى دارد؟

پاسخ: در فرض اول، سجده كردن بر چيزهايى كه در بعضى از كشورها خوردنى است، صحيح نيست؛ ولى در فرض دوم، يعنى در گياهى كه حيوانات مى خورند، مانند يونجه و امثال آن، ولى انسان در بعضى اوقات آنها را مى خورد، اشكال ندارد و سجده بر آن صحيح است.

[837] سؤال 186: سجده كردن روى برگ چاى، قبل از پختن و بعد از آن، چه حكمى دارد؟

پاسخ: بنا بر احتياط صحيح نيست.

[838] سؤال 187: آيا سجده كردن بر قسمتى از ميوه ها كه معمولاً خورده نمى شوند (مثل پوست خربزه و هندوانه)، صحيح است؟

پاسخ: بنا بر احتياط جايز نيست.

[839] سؤال 188: گياهان و ميوه هايى كه خوراكى هستند، مراحل مختلفى را طى مى كنند و

ص: 209

تنها در بعضى از مراحل، قابليت خوردن را دارند، مثلاً قبل از رسيدن و يا بعد از رسيدن و خراب شدن، خوراكى محسوب نمى شوند. آيا سجده بر اين چيزها در مراحلى كه غير خوراكى هستند، صحيح است؟

پاسخ: در فرض مذكور، سجده بر آنها جايز نيست.

[840] سؤال 189: سجده بر حصير تهيه شده از برگ درخت نخل و همچنين سجده بر نخ كنف (نخ گونى بافى)، چه حكمى دارد؟

پاسخ: مورد اول (حصير برگ نخل)، اشكال ندارد؛ ولى مورد دوم، خالى از اشكال نيست.

[841] سؤال 190: آيا سجده بر دستمال كاغذى صحيح است؟

پاسخ: اگر احراز شود كه دستمال كاغذى از چيزهايى ساخته شده كه سجده بر آنها صحيح است، اشكال ندارد؛ ولى اين موضوع در نزد اين جانب محرز نيست.

[842] سؤال 191: آيا سجده نمودن بر پول كاغذى و كاغذ رنگى و يا كاغذ سفيدى كه بعداً به وسيلۀ چاپ، رنگ آن عوض شده، صحيح است؟

پاسخ: اگر كاغذ يا پول كاغذى از موادى ساخته شده كه سجده بر آن صحيح است، سجده كردن اشكال ندارد، وگرنه جايز نيست، و در موارد مشكوك، احتياط، در ترك است و رنگ كاغذ، اگر داراى جرمى نباشد كه بين كاغذ و پيشانى سجده كننده حائل شود، در اين صورت سجده بر آن كاغذ اشكالى ندارد.

سجدۀ واجب قرآن

[843] سؤال 192: آيا حكم كسى كه آيۀ سجده را مى نويسد و يا از روى قرآن، بدون اين كه بر زبان جارى كند، مى خواند، مانند كسى است كه آن را بر زبان جارى مى كند يا آن را

ص: 210

مى شنود؟

پاسخ: حكم وجوب سجده، به قارى و گوش كننده اختصاص دارد و در بقيۀ موارد، واجب نيست، اگرچه بر شنونده نيز سجده كردن مستحب است.

[844] سؤال 193: آيا با خواندن يا گوش دادن به مقدارى از آيۀ سجده و نه تمام آيه، خواننده و يا كسى كه گوش به آيه مى كند، بايد سجده كند؟

پاسخ: بنا بر احتياط واجب بايد سجده كند، خصوصاً اگر لفظ سجده خوانده شود.

[845] سؤال 194: بچۀ غير مميّزى با تعليم والدين خود سورۀ علق را حفظ كرده و گاهى آن را بر زبان خود جارى مى كند. آيا كسانى كه آيۀ آخر سورۀ علق (آيۀ سجده) را از زبان او گوش مى كنند، واجب است سجده كنند؟

پاسخ: چنانچه در خواندن آيۀ سجده، قصد قرآن خواندن نداشته باشد و بدون اين قصد، آيه بر زبانش جارى شود، سجده واجب نيست.

[846] سؤال 195: اگر كسى به آيۀ سجده از راديو، تلويزيون يا بلندگو گوش بدهد، آيا سجده بر او واجب است يا خير؟

پاسخ: اگر قارى قرآن در همان موقع، در حال قرائت كردن باشد و شنونده از راديو، تلويزيون يا بلندگو به آن گوش فرا دهد، ظاهراً سجده كردن واجب است و اگر صداى ضبط شده باشد كه از ضبط صوت يا راديو و تلويزيون پخش مى شود، بنا بر احتياط سجده كردن واجب است.

[847] سؤال 196: انسانى كه گوشش سنگين است و در مجلسى حاضر است كه آيۀ سجده خوانده مى شود، ولى او به خوبى آيه را نمى شنود، سجده بر او واجب مى شود يا نه؟

پاسخ: در مورد سؤال، سجده بر اين شخص واجب نيست، اگر چه مطابق احتياط است.

ص: 211

[848] سؤال 197: نمازگزارى كه در بين نماز، آيۀ سجده را مى شنود، چه وظيفه اى برعهده اش مى آيد؟

پاسخ: اگر آيه را بشنود، ولى به آن گوش ندهد، چيزى بر او نيست؛ ولى اگر به آن گوش فرا دهد، در حكم قرائت عمدى است.

سجده شكر

[849] سؤال 198: سجده شكر چه سجده اى است؟ و آيا شرايطى كه در سجدۀ نماز بايد رعايت شود، در سجده شكر هم معتبر است و بايد رعايت شود؟

پاسخ: سجدۀ شكر، سجده اى است كه در وقت تجدّد نعمت و يا برطرف شدن بلا و يا براى يادآورى آنها و يا براى اداى فريضه و يا نافله و يا براى انجام دادن كار خير (از قبيل صلح دادن ميان دو نفر) انجام داده مى شود و در آن به جز گذاشتن پيشانى بر زمين و اباحۀ مكان، چيز ديگرى معتبر نيست، اگر چه مستحب است سه بار و يا صد بار ذكر «شكراً للّه» گفته شود.

تشهّد

[850] سؤال 199: كسى كه مدتى در نماز چهار ركعتى، تشهد دوم را به جا نياورده و جاهل قاصر است، چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: بنا بر احتياط واجب بايد قضاى هر تشهد را به جا آورده و براى هر تشهد، دو سجده سهو نيز انجام دهد.

[851] سؤال 200: آيا در تشهد، جايز است بگويد: «أشهد أن لا إله إلّااللّه وأشهد أنّ محمّداً صلّى اللّه عليه وآله عبده ورسوله»؟

پاسخ: اين گونه تشهد، كافى نيست.

[852] سؤال 201: اگر در تشهد نماز واجب، بعد از صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم جملۀ «وعجّل فرجهم» را بگوييم، نماز ما صحيح است يا باطل؟

ص: 212

پاسخ: چنانچه به قصد جزئيت نباشد، بلكه به قصد دعا و قربت مطلقه باشد، ظاهراً اشكال ندارد و موجب بطلان نماز نمى شود؛ ولى بهتر است در تشهد نماز، به همان نحوى كه وارد شده و مأثور است، اكتفا شود.

[853] سؤال 202: آيا خواندن شهادت ثالثه (شهادت بر ولايت حضرت على عليه السلام)، در نماز جايز است؟

پاسخ: نبايد چيزى بر نماز اضافه شود. بنا بر اين، شهادت ثالثه در تشهد به قصد اين كه جزء نماز باشد، صحيح نيست و بدون قصد جزئيت هم چون منشأ اختلاف است، ترك شود.

سلام

[854] سؤال 203: يكى از مؤمنين مدتى در نمازش به جاى «السلام عليك أيها النبيّ ورحمة اللّه وبركاته» عبارت «السلام على النبيّ ورحمة اللّه وبركاته» را گفته است. حكم نمازهايى كه اين طور خوانده است، چيست؟

پاسخ: نمازهاى قبلى او باطل نيست؛ ولى پس از اين همان طور كه در توضيح المسائل نوشته شده است، بخواند.

[855] سؤال 204: آيا در سلام هاى آخر نماز، مى توان به جاى كلمۀ «السلام» كلمۀ «سلام» را به كار برد؟

پاسخ: جايز نيست.

موالات

[856] سؤال 205: كسى كه بر اثر حواس پرتى، مدتى طولانى در بين نماز چيزى نمى گويد و كارى هم انجام نمى دهد و بعد از جمع شدن حواس، به ادامۀ نماز مى پردازد، آيا به موالات نمازش صدمه اى وارد مى شود يا خير؟

ص: 213

پاسخ: اگر سكوت، به قدرى باشد كه صورت نماز را به هم نزند، اشكال ندارد؛ ولى اگر به قدرى باشد كه صورت نماز را به هم بزند، چه عمدى باشد و چه سهوى، نماز باطل مى شود، مگر اين كه حالت اين شخص طورى است كه نمى تواند به غير از اين صورت نماز بخواند و اگر تكرار نمايد باز هم به همين صورت و با فاصله نماز را مى خواند كه در اين حال مى تواند به همان نماز اكتفا كند.

مستحبّات و مكروهات نماز

اذان و اقامه

[857] سؤال 206: آيا گفتن اذان و اقامه، در نمازهاى مستحبّى يا در غير حالت نماز، باز هم

مستحب است يا خير؟

پاسخ: در نمازهاى واجب يوميه، اذان و اقامه، مستحبّ مؤكّد است؛ ولى در ديگر نمازهاى واجب و نمازهاى نافله استحباب ندارد و در غير نماز، گفتن اذان به گوش راست بچۀ تازه متولد شده و گفتن اقامه به گوش چپش مستحب است و گفتنِ اذان تنها در مواردى از قبيل اذان گفتن به گوش كسى كه چهل روز گوشت نخورده و همچنين كسى كه خلق و خويش بد است، استحباب دارد.

[858] سؤال 207: با عنايت به اين كه اذان و اقامه در نماز مستحب است، آيا مى توان به جاى آنها ترجمۀ آن دو را قبل از نماز بر زبان جارى كرد يا خير؟

پاسخ: بايد با عربى صحيح خوانده شوند و ترجمۀ آنها كافى نيست.

[859] سؤال 208: آيا لازم است هنگام گفتن اذان و اقامه، انسان با طهارت باشد و بدن و لباسش از نجاست پاك باشد؟

پاسخ: پاك بودن لباس و بدن، در اذان و اقامه شرط نيست. طهارت از حدث نيز در اذان لازم نيست؛ ولى در اقامه، بنا بر احتياط طهارت از حدث شرط

ص: 214

است؛ بلكه خالى از قوت نيست.

[860] سؤال 209: آيا مى توان بعضى از جملات اذان را كمتر يا بيشتر از آن چيزى كه معيّن شده است، تكرار كرد، مثل اين كه «حىّ على الصلاة» يا شهادتين را يك بار يا سه بار گفت؟

پاسخ: نمى توان به قصد اذان، جملات آن را كمتر يا بيشتر كرد؛ ولى تكرار «حىّ على الصلاة»، «حىّ على الفلاح» يا شهادتين، به جهت تأكيد و تشويق مردم و جمع شدن آنها براى نماز اشكالى ندارد؛ ولى آنچه زيادتر گفته مى شود، جزء اذان نيست.

[861] سؤال 210: حكم شهادت ثالثه در اذان و اقامه چيست؟

پاسخ: گفتن شهادت ثالثه در اذان و اقامه، به عنوان جزئيت جايز نيست؛ ولى گفتن در اذان و اقامه، به قصد قربت مطلقه، خوب است.

[862] سؤال 211: جابه جا شدن سهوى اذان و اقامه در نماز، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر عمداً و يا سهواً و يا جهلاً اقامه را بر اذان مقدّم نمايد، براى درك كردن اقامه، بايد بعد از اذان، اقامه را اعاده كند.

[863] سؤال 212: هنگام گفتن اقامۀ نماز، نمى دانيم كه اذان را گفتيم يا نه. اگر بخواهيم ثواب گفتن اذان را درك كنيم، آيا بايد دوباره اذان و اقامه بگوييم يا همين كه نيّت گفتن را داشته ايم و الآن شك در گفتن داريم، كافى است؟

پاسخ: بعد از دخول و ورود به اقامه، به شك خود اعتنا نكند؛ ولى اگر شكّ او قبل از آن باشد، اذان و سپس اقامه را بگويد.

[864] سؤال 213: آيا كسى كه در حال گفتن اذان اعلام است، مى تواند همان اذان را اذان نماز خود قرار دهد و بعد از آن اقامه بگويد و نمازش را بخواند يا لازم است براى نماز، اذان ديگرى بگويد؟

پاسخ: اگر براى اذان اعلام قصد قربت كرده باشد، مى تواند به اذان اعلام،

ص: 215

براى نمازش كفايت كند و بعد از آن اقامه را بگويد و نماز را شروع نمايد.

[865] سؤال 214: شخصى قبل از نماز فرادى، اذان و ا قامه مى گويد و مشغول نماز مى شود.

اگر ما در آن مكان حاضر باشيم و بعد از اذان و اقامۀ آن شخص بخواهيم نماز بخوانيم، آيا لازم است باز هم اذان و اقامه بگوييم يا مى توانيم به همان اذان و اقامه اكتفا كنيم؟

پاسخ: مى توانيد به همان اذان و اقامه اكتفا كنيد، به شرط اين كه هنگام گفتن آن شخص، همۀ فصول اذان و اقامه را بشنويد.

[866] سؤال 215: در بسيارى از مواقع، به هنگام نماز جماعت در مساجد، بچه هاى نابالغ اذان مى گويند. آيا مى توان به همين اذان براى نماز اكتفا كرد يا خير؟

پاسخ: اگر مميّز باشند، اذان آنها كفايت مى كند.

[867] سؤال 216: در مواردى كه اذان، در نماز ساقط مى شود، آيا سقوط اذان، لازم است يا جايز؟

پاسخ: در نماز عصر روز عرفه (در صورت جمع با نماز ظهر) و در نماز عشاى مزدلفه (در صورت جمع با نماز مغرب)، و بنا بر احتياط واجب در نماز عصر روز جمعه (در صورت جمع نماز عصر با نماز جمعه و يا با نماز ظهر) اذان را ترك كند؛ ولى در بقيۀ موارد، مى تواند اذان بگويد.

[868] سؤال 217: اذان گفتن دختران در مدارس دخترانه، جهت حضور دانش آموزان در نماز جماعت مدرسه، چه حكمى دارد؟

پاسخ: فى نفسه اشكال ندارد؛ ولى كفايت از اذان براى اقامۀ نماز جماعت نمى كند.

قنوت

[869] سؤال 218: آيا بالا بردن دست ها در قنوت، جزء قنوت است يا امر مستحبّى جداگانه

ص: 216

است كه مى توان آن را ترك كرد؟ بالا بردن دست ها به هنگام تكبيرة الاحرام و ديگر تكبيرهاى نماز چه طور؟

پاسخ: اگر بخواهد قنوت بخواند، احتياط واجب آن است كه دست ها را بلند كند و مستحب است دست ها را تا مقابل صورت بلند نمايد و در تكبيرات نماز، بالا بردن دست ها تا مقابل گوش ها مستحب است.

[870] سؤال 219: آيا غلط خواندن قنوت و يا ذكرهاى مستحبّى نماز، مبطل نماز است؟

پاسخ: اگر غلط خواندن آنها به حدّى نباشد كه از ذكر بودن خارج شود، مبطل نيست؛ ولى بنا بر احتياط واجب نبايد عمداً آنها را به اين صورت بخواند.

[871] سؤال 220: آيا دعا كردن در قنوت، به زبان فارسى و يا هر زبان ديگرى غير از عربى، صحيح است و موجب بطلان نماز نمى شود؟

پاسخ: اگر قادر به خواندن دعا به عربى باشد، سزاوار است كه به عربى بخواند؛ ولى خواندن دعا به زبان غير عربى هم اشكال ندارد.

[872] سؤال 221: آيا در قنوت، خواندن شعرى كه داراى مضامين دعا و مناجات است، جايز است؟ و در صورت جواز، عربى بودن در آن شرط است يا به هر زبانى باشد، مانعى ندارد؟

پاسخ: خواندن شعر مذكور در سؤال، اشكال ندارد و عربى بودن در آن شرط نيست و به هر زبانى مى شود قنوت را خواند.

[873] سؤال 222: كسى كه در قنوت نماز اين دعا را مى خواند: «فاصفح عنّي بحسن توكّلي عليك» و بعد شك مى كند كه درست خوانده يا نه؟!

الف. آيا مى تواند «إليك» بگويد، به اين نيّت كه هر كدام («عليك» يا «إليك») درست است، همان محسوب شود؟

ص: 217

پاسخ: نمى تواند.

ب. اگر «إليك» را گفته باشد، نمازى را كه اين گونه خوانده، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر جاهل مقصّر نبوده، اعاده لازم نيست؛ ولى بايد دو سجده سهو به جا آورد.

ج. اگر اين مسأله در جاهاى ديگر نماز اتفاق افتاد، حكمش چيست؟

پاسخ: در هر جاى نماز، اگر در اذكار مستحبّى اتفاق بيفتد، همان حكم قبلى را دارد.

[874] سؤال 223: بعضى اوقات در قنوت، سمت نگين انگشتر عقيق را به طرف صورت مى گيرند، آيا اين عمل، سنّت است و ثوابى دارد؟

پاسخ: اگر كسى به اميد مطلوب بودن، آن را انجام دهد، مانعى ندارد.

تكبيرات مستحب در نماز

[875] سؤال 224: بعضى از افراد، تكبيرات قبل و بعد از ركوع و سجده را در حال حركت مى گويند. آيا نماز اين افراد صحيح است؟

پاسخ: اگر از تكبيرات مذكور قصد ذكر مطلق كنند و آنها را به قصد تكبيرات وارد شدۀ در نماز كه قبل و بعد از ركوع و سجده گفته مى شود، نگويند، نمازشان صحيح است.

تورّك

[876] سؤال 225: تورّك كه در بعضى از كتاب ها يكى از اعمال مستحب نماز شمرده شده است، به چه معنا است؟

پاسخ: تورّك اين است كه نمازگزار، در حال نشستن، بر روى ران چپ بنشيند و روى پاى راست را بر كف پاى چپ قرار دهد.

ص: 218

بستن چشم هنگام نماز

[877] سؤال 226: آيا بستن چشم در هنگام نماز، براى حضور قلب پيداكردن، باز هم مكروه است؟

پاسخ: به حسب موارد فرق مى كند. اگر اين كار واقعاً تأثير در حضور قلب بيشتر و يا زياد كردن خضوع و خشوع داشته باشد، بعيد نيست كراهت آن برطرف شود.

تعقيبات نماز

[878] سؤال 227: گاهى موقع گفتن تسبيحات حضرت زهرا عليها السلام در تعقيب نماز، در تعداد آن شك مى كنيم. در اين صورت، آيا تسبيحات را از سر بگيريم يا خير؟

پاسخ: اگر در عدد تكبيرات و تحميدات و تسبيحات شك كند، چنانچه از محل، تجاوز نكرده باشد؛ يعنى وارد ذكر بعدى يا كار ديگرى نشده باشد، بنا را بر كمتر مى گذارد و اگر تجاوز كرده باشد، بنا را بر انجام دادن آنها مى گذارد.

[879] سؤال 228: مرسوم است كه مؤمنين به يكديگر التماس دعا مى گويند. آيا اين كار، مستحب است؟

پاسخ: كار خوبى است.

[880] سؤال 229: آيا خواندن عبارت «يا محمّد يا عليّ، يا عليّ يا محمّد، اكفياني فإنّكما كافيان وانصراني فإنّكما ناصران» كه بخشى از دعاى معروف فرج است، جايز است؟

پاسخ: منظور از فراز مذكور در دعا، ممكن است «بإذن اللّه» (با اذن و اجازۀ خداوند) باشد. بنا بر اين بى اشكال به نظر مى رسد.

[881] سؤال 230: آيا در زيارت عاشورا، گفتن يك سلام به جاى صد سلام و يك لعن به جاى صد لعن، به قصد رجا جايز است؟

پاسخ: جايز است.

ص: 219

مبطلات نماز

خلل در طهارت

[882] سؤال 231: اگر كسى در وسط نماز يا بعد از نماز شك كند كه وضو گرفته است يا نه، چه بايد بكند؟

پاسخ: اگر بعد از نماز، در وضو شك كند، نمازش محكوم به صحّت است؛ ولى براى نمازهاى آينده بايد وضو بگيرد و اگر در اثناى نماز، در وضو شك كند، نماز را رها كند، وضو بگيرد و دوباره نماز بخواند و احتياط اين است كه آن نماز را به آخر برساند و تمام كند و دوباره وضو گرفته، نماز را اعاده نمايد.

[883] سؤال 232: اگر در بين نماز شك كنيم كه وضو را درست انجام داده ايم يا نه، آيا نماز را ادامه دهيم يا رها كنيم و بعد از وضوى جديد دوباره نماز بخوانيم؟ اگر تقريباً اطمينان پيدا كرديم كه وضوى ما صحيح نبوده، چه بايد بكنيم؟

پاسخ: در صورت شك در صحيح بودن وضو، نماز شما محكوم به صحّت است و اگر اطمينان داريد كه وضو صحيح نبوده، نماز باطل است و بايد وضو و نماز را اعاده كنيد.

[884] سؤال 233: شخصى وضو گرفته و بعد هم وضويش باطل شده است. حال كه توجه مى كند، نمى داند كه باطل شدن وضو، قبل از خواندن نماز بوده يا بعد از آن. آيا لازم است اين نماز را دوباره بخواند؟

پاسخ: اقوى صحّت نماز است؛ ولى براى نمازهاى بعدى بايد وضو بگيرد.

[885] سؤال 234: زنى كه مستحاضۀ قليله است و در وسط نماز، استحاضۀ او متوسطه يا كثيره مى شود، نمازش را بايد ادامه دهد يا بايد قطع كند و به وظيفۀ جديد عمل نمايد؟

پاسخ: بايد نماز را قطع كند و به وظيفۀ جديد عمل كند.

ص: 220

[886] سؤال 235: زنى كه استحاضۀ متوسطه است، پس از عمل به وظيفۀ خود مشغول نماز صبح شده است و در حين نماز استحاضۀ او كثيره شده، وظيفه اش چيست؟ اگر اين اتفاق در بين نماز ظهر، عصر، مغرب و يا عشا پيش بيايد، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر مورد ذكر شده در سؤال، در نماز صبح پيش بيايد، چنانچه بدن يا لباسش نجس نشود و يا در صورت نجاست، بتواند در حين نماز بدن و لباسش را تطهير كند، نمازش را ادامه دهد و صحيح است؛ ولى اگر در نماز ظهر، عصر، مغرب و يا عشا پيش بيايد، در اين صورت نمازش را قطع كند و پس از عمل به وظيفۀ مستحاضۀ كثيره نماز را از سر بگيرد.

[887] سؤال 236: فردى كه در نماز، حالت خواب او را فرا گرفته و بعد از بيدار شدن از خواب شك مى كند كه در بين نماز خوابيده يا بعد از اتمام نماز، چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: بايد نماز را اعاده كند.

تكتّف

[888] سؤال 237: آيا تكتّف براى حصول خضوع و خشوع و تسليم بيشتر در برابر پروردگار در نماز جايز است؟

پاسخ: احتياطاً جايز نيست.

انحراف از قبله

[889] سؤال 238: نمازگزارى به واسطۀ برخورد شخص ديگرى با او صورت و يا بدنش از قبله منحرف مى شود. در اين صورت نمازش صحيح است يا باطل؟

پاسخ: اگر به طرف راست يا چپ قبله و يا طرف مقابل قبله برگردد (انحراف نمازگزار از قبله به اندازۀ نود درجه يا بيشتر از آن شود)، نمازش باطل است؛ ولى اگر قبله ما بين طرف چپ و راست نمازگزار (انحراف كمتر از نود درجه) باشد، نماز باطل نمى شود.

ص: 221

[890] سؤال 239: شخصى در قيام نماز، به جهت سنگينى وزن و پا به پا كردن، به طرف راست و چپ قبله منحرف مى شود. آيا نمازش صحيح است؟

پاسخ: انحراف غير عمدى از قبله، اگر به حدّ طرف راست يا چپ قبله برسد، مبطل نماز است؛ ولى اگر جزئى باشد، اشكال ندارد.

[891] سؤال 240: چنانچه براى بيمار، خواندن نماز به سوى قبله امكان نداشته و يا مشكل باشد (مثل اين كه روى تختى خوابيده كه جهت آن مخالف قبله است و نمى توان جهت آن را تغيير داد و يا تغيير دادن آن بسيار مشكل است)، چگونه بايد نماز بخواند؟ و آيا جهات ديگر برايش يكسان است؟

پاسخ: در فرض سؤال، اگر تا آخر وقت امكان رو به قبله خواندن نماز برايش وجود نداشته باشد، به هر مقدار كه ممكن است به طرف قبله نماز بخواند و نمازش صحيح است.

[892] سؤال 241: شخصى كه به واسطۀ بسته شدن به جايى (مثل بسته شدن به درخت) نمى تواند رو به قبله شود و نماز بخواند، تكليفش چيست؟

پاسخ: اگر در تمام وقت نماز نتواند رو به قبله نماز بخواند، به هر مقدار كه امكان دارد رو به قبله شود و نماز بخواند و كافى است.

[893] سؤال 242: اگر كسى كه نمى تواند علم يا ظن به جهت قبله پيدا كند، به يك جهت دلخواه نماز بخواند و در وقت يا خارج وقت نماز بفهمد كه قبله در جهت ديگرى بوده است، تكليفش چيست؟

پاسخ: اگر به هنگام نماز خواندن، قبله بين طرف راست و چپ نمازگزار بوده، نمازش صحيح است و اگر قبله در طرف راست يا چپ نمازگزار بوده، چنانچه در وقت نماز متوجه شود، بايد نماز را دوباره بخواند و اگر پس از وقت نماز متوجه شود، قضا لازم نيست و اگر قبله در طرف پشت نمازگزار بوده، چنانچه در وقت نماز متوجه شود، نماز را اعاده كند و اگر پس از وقت متوجه شود، بنا

ص: 222

بر احتياط آن را قضا نمايد.

[894] سؤال 243: شخصى خانۀ جديدى مى خرد. در ابتداى امر براى يافتن قبله از يكى از همسايه ها جهت قبله را مى پرسد و به آن جهت نماز مى خواند؛ اما بعدها با گذاشتن قبله نما اطمينان پيدا مى كند جهتى را كه سال ها به طرف آن نماز مى خوانده، اشتباه بوده است. با توجه به اين كه اين فرد از راه هاى معتبر، براى يافتن قبله استفاده نكرده است، آيا بايد نماز هايى كه در اين سال ها خوانده، قضا نمايد؟

پاسخ: اگر انحراف نمازگزار از قبله به حدّ مشرق و مغرب (چپ يا راست قبله) نرسد، اعاده و قضا ندارد و اگر به اين حد برسد، اعاده لازم است؛ ولى قضا ندارد و اگر انحراف بيش از آن باشد كه در نتيجه قبله در پشت نمازگزار واقع شده، اعاده واجب است و بنا بر احتياط واجب قضا نيز لازم است و چنانچه امثال اين افراد ملتفت باشند و احتمال جدّى انحراف از قبله را بدهند، لازم است تحقيق كنند تا براى آنها اطمينان حاصل شود و نبايد نسبت به مسائل شرعى با سهل انگارى برخورد شود.

قصد غير ذكر از اذكار نماز

[895] سؤال 244: گاهى كسى كه مشغول نماز است، براى متوجه كردن ديگران به امرى، تكبير در نماز را بلند مى گويد، اين كار چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر به قصد ذكر، تكبير مى گويد و در حال گفتن تكبير، صدا را بلند مى كند تا ديگرى را متوجه كند، اشكال ندارد و اگر به نيّت متوجه كردن ديگرى تكبير مى گويد، ولى قصد ذكر هم مى كند، نمازش باطل است و در صورتى كه هر دو را در عرض هم قصد كند، صحّت نماز، محلّ تأمّل است.

[896] سؤال 245: من مادر سه فرزند هستم كه يكى از آنها كلاس اول دبستان است و دو تاى ديگر به مدرسه نمى روند و دوست دارم كه بچه هايم از كوچكى نمازشان را

ص: 223

بخوانند. آيا مى توانم نماز مغرب و عشاى خود را بلند و شمرده بخوانم تا آنها ياد بگيرند؟

پاسخ: اگر نيّت شما اين باشد كه نماز خود را بخوانيد و در ضمن آن مى خواهيد به بچه هاى خود نماز را آموزش بدهيد، اشكال ندارد؛ ولى بهتر اين است كه بعد از خواندن نماز، به فرزندانتان آموزش دهيد.

حرف زدن عمدى

اشاره

[897] سؤال 246: آيا گفتن يك حرف از حروف الفبا در بين نماز كه داراى معنا نيست، باطل كنندۀ نماز است يا نه؟ اگر نمازگزار از اين حرفِ بدون معنا، قصد معنايى را نمايد (مثل اين كه با كسى قرار گذاشته كه هر وقت من فلان حرف از حروف الفبا را گفتم، تو فلان كار را بكن)، آيا اين كار نماز را باطل مى كند؟

پاسخ: اگر در بين نماز يك حرف يا بيشتر بگويد، چه داراى معنا باشد يا نباشد، چنانچه عمدى باشد، نماز را باطل مى كند و اگر سهوى باشد، نماز باطل نمى شود؛ ولى سجدۀ سهو دارد.

جواب سلام در بين نماز

[898] سؤال 247: بچۀ غير مميّزى در بين نماز به نمازگزارى سلام مى دهد. آيا جواب سلام او واجب است؟

پاسخ: جواب سلام بچۀ غير مميّز واجب نيست و نبايد در بين نماز به قصد جواب سلام، به سلام او جواب بدهد؛ ولى گفتن سلام به قصد دعا در جواب او مانعى ندارد.

[899] سؤال 248: اگر كسى در بين نماز به صورت غلط به نمازگزار سلام بدهد، آيا جواب سلام او بر نمازگزار واجب است؟

پاسخ: اگر به طورى سلام را غلط بگويد كه عرفاً به آن «سلام» گفته نشود،

ص: 224

جواب سلام واجب نيست؛ ولى چنانچه عرفاً به آن «سلام» گفته شود، بايد جواب سلام، به صورت صحيح از طرف نمازگزار داده شود و احتياط اين است كه جواب را به قصد دعا (طلب سلامت از خدا براى كسى كه به او سلام گفته) بگويد.

[900] سؤال 249: آيا گفتن كلمۀ «سلام» به نمازگزار، بدون اين كه بعد از آن كلمۀ «عليكم» يا كلمۀ «عليك» آورده شود، وظيفه اى بر عهدۀ نمازگزار مى آورد؟

پاسخ: اگر نمازگزار علم يا گمان داشته باشد كه سلام كننده كلمۀ «عليك» يا «عليكم» را در تقدير گرفته و قصد كرده است، جواب سلام او واجب است، وگرنه جواب سلام واجب نيست و احتياط اين است كه نمازگزار نيز به گفتن كلمۀ «سلام» اكتفا كند و «عليك» يا «عليكم» را در تقدير بگيرد.

به هم خوردن صورت نماز

[901] سؤال 250: اگر ضرورت ايجاب كند كه در حال نماز، به بيمار دارو خورانده شود، آيا در صورت امكانِ اعادۀ نماز، اين كار واجب مى شود؟

پاسخ: در فرض سؤال، بايد دارو خورانده شود و اگر صورت نماز به هم بخورد، بايد نماز را اعاده كند.

[902] سؤال 251: خوردن سهوى در حالى كه انسان نماز خود را مى خواند و يا به طور تبرّعى يا استيجارى از طرف ديگران نماز مى خواند، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر صورت نماز به هم نخورد، اشكالى به نماز وارد نمى شود.

[903] سؤال 252: گريه بر سيّدالشهداء امام حسين عليه السلام در نماز، چه حكمى دارد؟

پاسخ: گريه بر سيّدالشهداء عليه السلام در نماز اشكال ندارد، به شرطى كه گريه كننده از صورت نمازگزار خارج نشود.

ص: 225

شكّيّات

اشاره

[904] سؤال 253: آيا احكام شك، فقط مربوط به نمازهاى يوميه است يا در نمازهاى ديگر هم جارى مى شود؟

پاسخ: احكام شك، در نمازهاى واجب ديگر هم جارى است.

[905] سؤال 254: در شك در ركعات نماز، گفته شده كه بعد از شك كردن بايد مقدارى تأمّل و فكر كرد و اگر شك برطرف نشد، آن وقت به حكم شك عمل نمود. آيا اين كار در شك در غير ركعات هم لازم است؟

پاسخ: بعيد نيست كه تأمّل و فكر كردن در ركعات و غير ركعات واجب نباشد، اگر چه مطابق با احتياط است.

[906] سؤال 255: گاهى پس از خواندن حمد، شك مى كنيم كه سوره را هم خوانده ايم يا نه و سوره را مى خوانيم و بعد مى فهميم كه سوره را خوانده بوديم و دوباره تكرار كرده ايم يا در موقع سجده، شك مى كنيم كه يك سجده كرده ايم يا دو سجده و بعد، يك سجده ديگر مى كنيم و سپس مى فهميم كه با اين سجده، تعداد سجده ها سه تا شده است در اين موارد و موارد مشابه آن كه بر اثر شك، كار زيادى در نماز انجام مى دهيم، آيا نماز اشكال پيدا مى كند؟

پاسخ: موارد ذكر شده در سؤال، چون از اركان نيستند، اشكالى به نماز نمى رسانند؛ ولى به تفصيلى كه در رسالۀ عمليه و كتاب هاى فقهى آمده، در بعضى موارد، بعد از نماز، سجده سهو واجب يا سجده سهو مستحب به جا آورده مى شود؛ ولى اگر زيادى در اركان باشد، نماز را باطل مى كند.

[907] سؤال 256: با توجه به اين كه معمولاً براى افراد مختلف، شك و سهو در نماز پيش مى آيد، آيا نماز كسى كه در ياد گرفتن احكام شك و سهو سستى به خرج مى دهد، صحيح است؟

ص: 226

پاسخ: اگر بتواند قصد قربت كند و شك هم برايش پيش نيايد و يا اگر شك پيش آمد، مطابق وظيفۀ خود در باب شك عمل كند، نمازش صحيح است.

[908] سؤال 257: كسى كه نمى داند حالتى كه در نماز براى او پيدا شده است، حالت شك است يا ظن و گمان، بايد به احكام شك رفتار كند يا به احكام ظن و گمان؟

پاسخ: با مقدارى تأمّل و دقت، معمولاً اين حالت مرتفع مى شود و شخص مى فهمد كه داراى حالت ظن و گمان است يا داراى شك؛ ولى اگر باز هم نتوانست تشخيص دهد، چنانچه احراز نكند كه داراى حالت ظن است، بايد به حكم شك عمل كند.

شك هايى كه نبايد به آنها اعتنا كرد

شكّ كثير الشك

[909] سؤال 258: اگر كثير الشك، بعد از بى اعتنايى به شكّ خود و تمام كردن نماز، شكّش برطرف شد و علم پيدا كرد كه نمازش را ناقص خوانده است، آيا بايد به همان نماز خوانده شده اكتفا كند يا نمازش را دوباره بخواند؟

پاسخ: بايد به مقتضاى علمش عمل كند. اگر علم پيدا كرد كه ركنى را ترك نموده، بايد نماز را اعاده و يا قضا كند و اگر غير ركن را ترك كرده، بايد موارد قضا كردنى، مثل تشهدى را كه به جا نياورده، قضا كند و اگر سجدۀ سهو لازم دارد، به جا آورد.

[910] سؤال 259: كسى كه در مورد اصل خواندن نماز، زياد شك مى كند، آيا بايد به شكّ خود توجه كند يا نه؟

پاسخ: احوط اين است كه اگر در وقت است، نماز خود را بخواند؛ ولى اگر بعد از وقت است، اعتنا نكند. البته اگر شكّ او به حدّ وسواس برسد، بنا را بر به جا آوردن نماز مى گذارد، حتى اگر در داخل وقت باشد.

ص: 227

شك در نماز جماعت

[911] سؤال 260: مأموم در نماز جماعت شك مى كند كه تكبيرة الاحرام را گفته است يا نه.

آيا نمازش باطل است؟

پاسخ: اگر مشغول به كارى شده باشد كه مترتّب بر تكبيرة الاحرام است (مثل سكوت و گوش دادن به قرائت امام و امثال آن)، به شكّ خود توجه نكند، اگر چه احتياط مستحب آن است كه نماز را تمام كند و دوباره بخواند.

شك در نماز مستحبّى

[912] سؤال 261: يكى از شك هايى كه نبايد به آن اعتنا كرد، شك در ركعات نماز مستحبّى است. سؤال اين است كه اگر در نماز مستحبّى شك پيش آمد، عمل كردن به چه صورت افضل است؟

پاسخ: اگر بنا گذاشتن بر هر يك از دو طرف شك، موجب بطلان نماز نباشد، افضل و بهتر اين است كه بنا را بر اقل بگذارد و اگر بنا گذاشتن بر اكثر موجب فساد نماز شود، براى تصحيح نماز، بنا را بر اقل بگذارد.

شك هاى صحيح

[913] سؤال 262: چرا وقتى در نماز شك مى كنيم، بايد ركعت بيشتر را اختيار كنيم و سپس نماز احتياط بخوانيم؟ در صورت امكان، دليلش را بيان نماييد.

پاسخ: به دليل رواياتى كه در مورد شك در ركعات نماز وارد شده، بايد بنا را بر اكثر گذاشت و بعد، نماز احتياط خواند.

[914] سؤال 263: كسى كه در ركعات نماز شك مى كند و بعد از مقدارى تأمّل، شكّ او تبديل به گمان مى شود و بعد از آن تبديل به شكّ ديگرى مى گردد، كدام يك از شكّ اول و گمان بعد از آن و شكّ دوم را بايد ملاك عمل خود قرار دهد (مثلاً شك بين سه و چهار مى كند و بعد گمان به چهار ركعت پيدا مى كند و بعد گمانش تبديل به شك بين دو و چهار مى شود)؟

ص: 228

پاسخ: بايد به حكم شكّ اخير عمل كند.

[915] سؤال 264: نمازگزارى در ركعات نماز شك مى كند و بنا را بر ركعت بيشتر گذاشته، نماز را تمام مى كند؛ ولى بعد از سلام نماز، فراموش مى كند كه شك او بين سه ركعت و چهار ركعت بود تا يك ركعت نماز احتياط بخواند يا شك بين دو و چهار بود تا وظيفه اش خواندن دو ركعت نماز احتياط باشد. در اين موقع، نماز احتياط را به چه صورتى بخواند تا نمازش صحيح شود؟

پاسخ: اقوى اين است كه به هر دو وظيفه عمل كند و نمازش صحيح است.

[916] سؤال 265: نمازگزارى كه بعد از به جا آوردن دو سجده، بين دو و چهار يا بين سه و چهار و يا بين دو و سه و چهار شك مى كند و بعد از شكّ خود، گمان پيدا مى كند كه چهار ركعت نخوانده است، چه بايد بكند؟

پاسخ: در فرض سؤال، در شك بين دو و چهار، بنا را بر دو بگذارد و نمازش را تمام كند و نمازش صحيح است و در شك بين سه و چهار، بنا را بر سه بگذارد و نمازش را تمام كند و نمازش صحيح است و در شك بين دو و سه و چهار، بنا را بر سه بگذارد و به دستور شك بين دو و سه عمل كند.

[917] سؤال 266: كسى كه شك در ركعات نماز براى او پيش مى آيد، ولى بعد از سلام نماز به طور كلّى فراموش مى كند كه چه شكى براى او پيش آمده بود تا بر طبق آن به وظيفه اش عمل كند، چگونه بايد نماز را تمام كند؟

پاسخ: ظاهر، جواز اعادۀ اصل نماز است، بدون آن كه به وظيفۀ احتياط عمل نمايد و بدون آن كه سجده سهو كند.

شك در شرايط و اجزا

[918] سؤال 267: نسبت به شك در احراز بعضى از شرايطِ لازم براى نماز يا شك در انجام بعضى از افعال نماز، چه طور بايد رفتار كنيم؟

ص: 229

پاسخ: اگر شك در بعضى از شرايط، بعد از تمام شدن نماز باشد، نماز خوانده شده، محكوم به صحّت است و براى نماز بعدى بايد شرط را احراز نمود و اگر قبل از نماز و يا در اثناى نماز باشد، بايد با يك طريق شرعى (اگر چه به وسيلۀ استصحاب و يا اصول ديگر باشد)، شرط را احراز كند تا بتواند نماز را بخواند و يا به آن ادامه دهد و اگر شرط احراز نشد، چنانچه قبل از نماز باشد، نمى تواند نماز بخواند و چنانچه در بين نماز باشد، نماز او محكوم به بطلان است؛ و اگر در بين نماز در فعلى از افعال نماز شك كند، چنانچه داخل فعل بعدى شده است، به شكّش اعتنا نكند و اگر داخل نشده، بايد آن فعل را به جا آورد، مثل اين كه اگر در حال قيام شك كند كه ركوع را انجام داده يا نه، بايد ركوع را انجام دهد و اگر بعد از نماز در فعلى از افعال نماز شك كرد، به آن اعتنا نكند.

[919] سؤال 268: بيمارى كه ركوع و سجود را با اشاره انجام مى دهد، اگر شك كند در حال ركوع است يا سجده، تكليفش چيست؟

پاسخ: بنا را بر اين مى گذارد كه در حال ركوع است و ذكر ركوع را مى گويد و بقيۀ كارهاى نماز را ادامه مى دهد.

شك در صحّت

[920] سؤال 269: كسى در بين نماز شك مى كند كارى را كه در نماز انجام داده، صحيح به جا آورده يا نه. آيا اين فرد بايد به شكّ خود اعتنا كند و وظيفه اى برعهده اش آمده است يا نبايد به شكّ خود اعتنا كند؟

پاسخ: در فرض سؤال، چنانچه وارد جزء بعدى شده باشد، لازم نيست به شكّ خود اعتنا كند، وگرنه بايد آن جزء را دوباره به نحو صحيح به جا آورد.

ص: 230

نماز احتياط

[921] سؤال 270: شخصى در نماز ظهر شك مى كند و بعد از سلام نماز، به جاى خواندن نماز احتياط، از روى فراموشى مشغول نماز عصر مى شود. اگر در بين نماز عصر به ياد آورد كه نماز احتياط را نخوانده است، وظيفۀ او چيست؟

پاسخ: اگر بعد از نماز ظهر، از او منافى نماز سر نزده باشد، چنانچه از محلّ عدول به نماز احتياط گذشته باشد (مثل اين كه نماز احتياط يك ركعتى بر او واجب بوده و او وارد ركوع ركعت دوم نماز عصر شده باشد)، بايد نماز عصر را قطع كند و نماز احتياط را بخواند و بعد نماز عصر را بخواند، و اگر از محلّ عدول به نماز احتياط نگذشته باشد، به نماز احتياط عدول كند و در هر دو صورت، اگر فاصله بين نماز ظهر و نماز احتياط، به اندازه اى طولانى شده باشد كه منافى با انجام دادن نماز احتياط باشد، خواندن نماز احتياط لازم نيست و بايد نيّت خود را به نماز ظهر برگرداند و پس از اتمام آن، نماز عصر را بخواند.

[922] سؤال 271: كسانى كه بر اثر بيمارى و ناتوانى مجبورند كه نشسته نماز بخوانند، در مواردى كه در نماز شك مى كنند و لازم است نماز احتياط بخوانند، نماز احتياطشان را بايد مانند نماز احتياط ايستاده به حساب آورند يا نماز احتياط نشسته؟

پاسخ: در مواردى كه شخص سالم، مخيّر بين خواندن نماز احتياط ايستاده و نماز احتياط نشسته است، اين بيمار چون نمى تواند ايستاده نماز بخواند، بايد نماز احتياط نشسته را به جا آورد و در مواردى كه وظيفۀ شخص سالم، نماز احتياط ايستاده است، اين بيمار به جهت عدم توانايى، اين نماز احتياط ايستاده را مانند اصل نماز، به صورت نشسته مى خواند، مثلاً اگر كسى شك بين سه و چهار كند، در شخص سالم حكمش تخيير بين يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نماز احتياط نشسته است كه اين بيمار بايد دو ركعت

ص: 231

نشسته را انجام دهد و در شك بين دو و چهار كه وظيفۀ شخص سالم خواندن دو ركعت نماز احتياط ايستاده است، اين بيمار باز هم اين دو ركعت را به صورت نشسته به جا مى آورد.

[923] سؤال 272: آيا اشكالى دارد كه بين سلام نماز و نماز احتياط كه بعداز آن خوانده مى شود، فاصله بيفتد؟

پاسخ: اگر فاصله به قدرى نباشد كه فوريت عرفى از بين برود، اشكال ندارد؛ ولى اگر به وسيلۀ انجام دادن منافيات نماز، بين اصل نماز و نماز احتياط فاصله بيفتد، بايد اصل نماز را اعاده نمايد و اگر سهواً حرف بزند، بنا بر احتياط بايد بعد از نماز احتياط، دو سجدۀ سهو انجام دهد.

[924] سؤال 273: كسى كه اشتباهاً در نماز احتياط، علاوه بر حمد، سوره بخواند يا سهواً ركنى را كم و زياد كند، چه وظيفه اى دارد؟ و حكم نماز اصلى و نماز احتياط او چيست؟

پاسخ: اگر ركنى را در نماز احتياط زياد و يا كم كند، نماز احتياط باطل مى شود و احتياطاً بايد نماز احتياط را دوباره بخواند و بعد، اصل نماز را نيز اعاده كند و اگر فعلى از افعال غير ركنى را كم و يا زياد كند، نمازش صحيح است؛ ولى اگر آن فعل از افعالى باشد كه كم يا زياد كردن آن در اصل نماز موجب سجده سهو مى شود، بنا بر احتياط بايد پس از نماز احتياط، دو سجدۀ سهو به جا آورد.

[925] سؤال 274: مكلّفى پس از شك در نماز و بنا گذاشتن بر ركعت بيشتر و سلام دادن نماز، مى ايستد و آمادۀ خواندن نماز احتياط مى شود، اما قبل از شروع به نماز احتياط، يقين مى كند كه به اندازۀ ركعت كمتر، نماز خوانده، مثلاً پس از شك در دو و چهار و آماده شدن براى نماز احتياط، مى فهمد كه دو ركعت خوانده نه چهار ركعت. حكم اين نماز چيست؟

پاسخ: بايد آنچه را كه ناقص مانده، انجام دهد و براى سلام بى جا، احتياطاً دو

ص: 232

سجده سهو بنمايد، مگر قبل از آن كه بخواهد مقدار ناقص را جبران كند، كارى كه منافى نماز است، از او سر زده باشد كه در اين صورت بايد نماز را اعاده نمايد.

[926] سؤال 275: كسى كه به عنوان مثال برايش در نماز، شك بين سه و چهار پيش مى آيد و بعد از سلام نماز، مشغول به نماز احتياط مى شود، اگر در بين نماز احتياط اطمينان يا يقين به يكى از دو طرف شك (سه ركعت يا چهار ركعت) پيدا كند، نمازش را چگونه به پايان برساند؟

پاسخ: اگر در بين نماز احتياط، براى نمازگزار يقين يا اطمينان حاصل شد كه نمازش تمام و صحيح بوده است، جايز است كه نماز احتياط را قطع كند و جايز است آن را به قصد نافله تمام كند و اگر نماز احتياطش كه اكنون مى خواهد آن را به قصد نافله تمام كند يك ركعت بوده، مى تواند آن را يك ركعتى تمام كند و همچنين مى تواند ركعت ديگرى به آن اضافه نمايد و آن را دو ركعتى به اتمام رساند، و اگر در بين نماز احتياط، يقين يا اطمينان حاصل نمود كه نمازش ناقص بوده، مسأله، صورتهاى مختلفى دارد و بنا بر اظهر، در صورتى كه بتواند نمازش را با ادامه دادن نماز احتياط و يا رها كردن آن (در صورتى كه وارد ركوع نشده باشد) تكميل نمايد، بايد همين كار را بكند و نمازش صحيح است (مانند اين كه بين دو و سه و چهار شك كند و بعد از خواندن يك ركعت نماز احتياط ايستاده، متوجه شود كه نماز اصلى را دو ركعتى خوانده بود، كه در اين صورت ركعتى كه به عنوان احتياط خوانده، ركعت سوم نماز او محسوب مى شود و نماز خود را با خواندن يك ركعت ديگر كامل مى كند و يا مثل اين كه در شك بين سه و چهار، بعد از سلام مشغول به خواندن نماز احتياط نشسته شود، سپس قبل از ركوع بفهمد كه نمازش را دو ركعتى خوانده كه در اين صورت بايد نماز احتياط را رها كند و دو ركعتِ ناقص نماز خود را به صورت ايستاده تكميل كند) و در صورتى كه نتواند نمازش راتكميل كند، بايد

ص: 233

آن را از سر بگيرد.

[927] سؤال 276: بعد از خواندن نماز احتياط، يقين مى كنيم نمازى كه خوانده بوديم، كامل بوده و احتياجى به نماز احتياط نداشته و يا اين كه يقين مى كنيم نمازمان ناقص بوده و با نماز احتياط كامل شده است. آيا اكنون وظيفۀ جديدى متوجه ما مى شود يا همان نماز كافى است؟

پاسخ: در هر دو صورت، تكليف جديدى متوجه انسان نيست و همان نماز كافى است.

[928] سؤال 277: اگر هم نماز احتياط و هم قضاى سجده يا تشهد فراموش شده بر نمازگزار واجب شود، كدام يك از آنها را بايد زودتر انجام دهد؟

پاسخ: بايد اول نماز احتياط را به جا آورد، مگر اين كه سجده يا تشهد فراموش شده از ركعت آخر باشد كه در اين صورت بنا بر احتياط بايد سجده يا تشهد و بقيۀ افعال بعد از آنها در نماز را تا آخر سلام نماز به قصد «ما فى الذمّه» به جا آورد و سپس نماز احتياط را بخواند و در آخر، بنا بر احتياط به جهت سلام بى جا در نماز، دو سجدۀ سهو نيز به جا آورد.

[929] سؤال 278: كسى كه در يك نماز، هم نماز احتياط و هم سجدۀ سهو بر او واجب مى شود، كدام يك را بايد اول به جا آورد؟

پاسخ: اول بايد، نماز احتياط را بخواند.

سجده سهو

[930] سؤال 279: گاهى در نماز، براى انسان پيش مى آيد كه به طور سهوى ذكرهاى نماز را جا به جا مى گويد، مثلاً به هنگام تشهد، شروع به خواندن تسبيحات اربعه مى كند، ولى به محض شروع به تسبيحات، متوجه اشتباه خود مى شود و پس از تلفّظ تنها دو حرف

ص: 234

«سين» و «باء» از «سبحان اللّه»، تسبيحات را قطع مى كند. آيا گفتن اين دو حرف در اين جا، كلام بى جا محسوب شده و سجدۀ سهو لازم دارد يا خير؟

پاسخ: در صورت ذكر شده، سجدۀ سهو لازم نيست.

[931] سؤال 280: اگر در يك نماز، هم سجده سهو و هم قضاى سجده يا تشهد فراموش شده بر عهدۀ نمازگزار باشد، كدام يك را مقدّم كند؟

پاسخ: بايد قضاى سجده و تشهد فراموش شده را بر سجدۀ سهو مقدّم كند.

قضاى سجده و تشهد فراموش شده

[932] سؤال 281: وقتى شك كنيم يك سجده از يك ركعت نماز را فراموش كرده ايم يا دو سجده از يك ركعت را، آيا نمازمان باطل است؟ اگر شك مابين يك سجده از يك ركعت يا دو سجده از دو ركعت باشد، نمازمان چه حكمى دارد؟

پاسخ: در هر دو صورت، بنا را مى گذارد كه يك سجده را به جا نياورده و به حكم آن عمل مى كند.

[933] سؤال 282: كسى كه در ركعت سوم، پس از خواندن تسبيحات اربعه و قبل از رفتن به ركوع مى فهمد كه يك سجده را فراموش كرده است، ولى نمى داند كه آن سجده از ركعت اول بوده يا ركعت دوم، چه حكمى دارد؟

پاسخ: بايد بنشيند و يك سجده به جا آورد و بعد از آن نماز را ادامه دهد (براى خواندن ركعت سوم برخيزد) و سپس نماز را تمام كند و بعد از نماز، قضاى يك سجده را به جا آورد و سپس بنا بر احتياط دو سجدۀ سهو انجام دهد و نمازش صحيح است.

[934] سؤال 283: فردى سجده و تشهد را در نمازش فراموش مى كند و بعد از اتمام نماز، به جاى انجام قضاى سجده يا تشهد فراموش شده، مشغول به نماز ديگرى مى شود. اگر در

ص: 235

بين نماز يادش بيايد كه سجده يا تشهد فراموش شده را انجام نداده، وظيفه اش چيست و نمازى كه مشغول آن است، چه حكمى دارد؟

پاسخ: بايد نماز را قطع نمايد و آنها را انجام دهد.

[935] سؤال 284: آيا پس از به جا آوردن تشهد فراموش شده، سلام دادن لازم است؟ و آيا در اين حكم، فرقى بين اين كه تشهد اول فراموش شده باشد يا تشهد دوم وجود دارد؟

پاسخ: اگر تشهد فراموش شده از ركعت آخر نباشد، بنا بر احتياط قضا دارد و سلام دادن لازم نيست و بايد پس از آن، دو سجده سهو به جا آورد و اگر تشهد فراموش شده از ركعت آخر باشد و كارى كه نماز را باطل مى كند، انجام نداده باشد و موالات نيز به هم نخورده باشد، بنا بر احتياط تشهد را بدون نيّت ادا و قضا و به قصد قربت مطلقه بخواند و سلام را نيز رجائاً بدهد و سپس دو سجدۀ سهو به جا آورد و اگر بدون علم و عمد كارى كه نماز را باطل مى كند، انجام داده و يا موالات به هم خورده باشد، قضاى تشهد را بنا بر احتياط انجام دهد و سلام دادن لازم نيست و پس از آن دو سجدۀ سهو به جا آورد.

[936] سؤال 285: اگر كسى بين قضاى سجده يا تشهد فراموش شده و نماز، فاصلۀ زياد بيندازد و يا كارى كه منافى نماز است، به جا آورد، وظيفه اش چيست؟

پاسخ: اگر عمداً و با علم به اين كه به جا آوردن قضاى سجده و يا تشهد، بايد بدون فاصله بعد از نماز به جا آورده شود، اين كار را انجام دهد، پس از به جا آوردن قضاى سجده و يا تشهد فراموش شده و انجام دادن سجدۀ سهو، بنا بر احتياط بايد نماز را نيز دوباره بخواند؛ و در غير اين صورت به جا آوردن قضاى سجده و تشهد فراموش شده به همراه سجدۀ سهو كافى است.

[937] سؤال 286: كسى كه در حال ايستاده به ياد آورد كه تشهد نمازش را نگفته و براى گفتن تشهد ننشيند ونمازش را تمام كند، حكمش چيست؟

پاسخ: اگر مى دانسته كه وظيفه اش اين است كه بنشيند و تشهد بخواند و اين

ص: 236

كار را نكرده، نمازش را بايد دوباره بخواند و همچنين است اگر نمى دانسته، ولى در ندانستن مسأله مقصّر بوده است.

كم و زياد كردن شرايط و اجزاى نماز

[938] سؤال 287: در صورتى كه بيمار به خاطر خوف ضرر، نماز را در حالات زير انجام دهد، ولى بعد از اتمام نماز متوجه شود كه خوف او بى مورد بوده، تكليفش چيست؟

الف. به جاى غسل و وضو تيمّم كند.

ب. طهارات ثلاث را به صورت جبيره انجام دهد.

پاسخ: اگر در وقت، كشف خلاف شد، به احتياط واجب اعاده كند و اگر در خارج وقت، كشف خلاف شد، قضا ندارد.

ج. نماز را در حالت نشسته بخواند.

پاسخ: اگر تكبيرة الاحرام را در حال ايستاده گفته باشد و از حال ايستاده به ركوع رفته باشد، نمازش صحيح است.

د. نماز را با اشاره بخواند.

پاسخ: بايد نماز را اعاده يا قضا نمايد.

[939] سؤال 288: اگر كسى در اول وقت، با وضوى جبيره اى و يا در موارد تيمّم، با تيمّم نماز بخواند، در حالى كه مى داند با تأخير انداختن نماز از اول وقت، مى تواند نماز را با وضوى عادى بخواند، آيا نماز اول وقتش صحيح است؟

پاسخ: صحيح نيست و بايد به تأخير بيندازد و با وضوى عادى نماز را انجام دهد، مگر اين كه با تيمّم يا وضوى جبيره اى نماز بخواند و بتواند قصد قربت كند و تا آخر وقت عذرش برطرف نشود كه در اين صورت نمازش صحيح است.

[940] سؤال 289: اگر بيمارى كه در بيمارستان بسترى است، براى وضو و تيمّم احتياج به

ص: 237

نايب داشته باشد، ولى به خاطر كمبود پرستار و پرسنل، نايب گرفتن مشكل باشد، تكليفش چيست؟ و آيا در اين صورت، خواندن نماز بدون طهارت، احتياج به قضا كردن دارد يا خير؟

پاسخ: در مفروض سؤال، اگر نايب گرفتن حرجى باشد، نايب گرفتن واجب نيست و چنانچه بدون طهارت نماز خوانده، قضا نمايد.

[941] سؤال 290: قبلاً براى وضو گرفتن، ابتدا دو دست را از مچ تا سر انگشتان و سپس صورت و دو دست را از آرنج تا مچ مى شستم و آب را تا سر انگشتان دست نمى رساندم و فكر مى كردم چون در ابتداى وضو دست را از مچ تا سر انگشتان شسته ام، لذا مجدداً نيازى به رساندن آب تا سر انگشتان نيست و چندين سال بدين منوال وضو مى گرفتم و آن را درست مى دانستم و به همين خاطر نيازى به سؤال كردن نمى ديدم و هيچ گونه شبهه اى هم در ذهنم نبود. تكليف نمازهايى كه با چنين وضويى خوانده ام، چيست؟

پاسخ: نمازها را تدريجاً قضا كنيد.

[942] سؤال 291: نمازهاى جاهل قاصرى كه بعضى از اعمال غسل و وضو را اشتباه انجام مى داده، اعاده لازم دارد يا نه؟

پاسخ: آن مقدارى را كه يقين دارد با وضو يا غسل نادرست به جا آورده، بايد اعاده نمايد.

[943] سؤال 292: اگر كسى عمداً در واجب غير ركنى نماز، اخلال ايجاد كند، ولى دوباره آن را تصحيح كند، آيا نمازش صحيح است؟ مثلاً قرائت يا ذكر را عمداً غلط بخواند و دوباره صحيح آن را بگويد و يا اين كه هنگام قرائت يا ذكر، بدنش را عمداً حركت دهد و دوباره در حال آرامش بدن بگويد؟

پاسخ: در فرض ذكر شده، نماز باطل مى شود و جبران كردن بعدى، آن را تصحيح نمى كند.

ص: 238

نماز قضا

اشاره

[944] سؤال 293: كسى كه دو يا سه روز بى هوش بوده است، آيا نمازهايى كه در اين مدت نخوانده، قضا دارد يا خير؟

پاسخ: نمازهايى كه در تمام مدت وقت آنها بى هوش بوده، قضا ندارد.

[945] سؤال 294: اين كه قضاى نمازهاى واجبى كه در زمان حيض خوانده نشده، واجب نيست، آيا مربوط به نمازهاى واجب روزانه است يا هر نماز واجب ديگرى را نيز شامل مى شود؟

پاسخ: اختصاص به نمازهاى يوميه دارد و در نمازهاى واجب ديگر، احتياط در قضا كردن آنهاست.

[946] سؤال 295: مى دانيم كه قضاى نمازهاى خوانده نشدۀ زن حائض واجب نيست. آيا اين عدم وجوب، به معناى عدم مشروعيت است يا تنها به معنى عدم وجوب است كه اگر بخواهد قضاى اين نمازها را بخواند، مانعى نداشته باشد؟

پاسخ: قضاى نمازها براى حائض و نفساء مشروع نيست؛ چون از آن نهى شده است.

[947] سؤال 296: شخصى يقين دارد كه نماز قضا دارد؛ ولى نمى داند كه نماز قضاى ظهر و عصر است يا مغرب و عشا. تكليف او چيست؟

پاسخ: اگر يك نماز چهار ركعتى به نيّت قضاى ظهر و يك نماز سه ركعتى به نيّت قضاى مغرب و بعد يك نماز چهار ركعتى به قصد «ما فى الذمّه» (اعمّ از عصر و عشا) بخواند، كافى است و در جهر (بلند خواندن) و اخفات (آهسته خواندن) اين نماز چهار ركعتى مخيّر است.

[948] سؤال 297: كسى كه بعد از اذان ظهر و قبل از اذان مغرب، به مسافرت رفته يا از مسافرت به وطن برگشته و نماز ظهر و عصر او در اين روز قضا شده، وظيفۀ او در

ص: 239

خواندن نماز قضاى ظهر و عصر، نماز دو ركعتى است يا چهار ركعتى؟

پاسخ: آنچه كه در آخر وقت واجب بوده، آن را بايد قضا نمايد؛ يعنى اگر در آخر وقت نماز ظهر و عصر مسافر بوده و نمازش فوت شده، بايد به صورت شكسته قضا كند و اگر در آخر وقت نماز ظهر و عصر، در وطن بوده و نمازش فوت شده، بايد به صورت تمام، قضاى آن را به جا آورد، اگر چه احتياط در جمع بين شكسته و تمام است.

[949] سؤال 298: آيا رعايت ترتيب، در خواندن نمازهاى قضا لازم است يا خير؟ مثلاً اگر اول، تمام نمازهاى صبح و بعد تمام نمازهاى ظهر و بعد تمام نمازهاى عصر را كه قضا شده، بخواند و يا اين نوع ترتيب را هم رعايت نكند، نمازهاى خوانده شده، صحيح است يا خير؟

پاسخ: در قضا ترتيب شرط نيست، مگر در موردى كه ترتيب در ادا شرط باشد (مثل نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا از يك روز كه عصر و عشاى يك روز بايد بعدازظهر و مغرب همان روز خوانده شود)؛ ولى اگر ترتيب نمازهاى قضا شده را بداند، بهتر است به همان ترتيب، قضاى آنها را به جا آورد.

[950] سؤال 299: كسى كه وظيفه اش تيمّم بدل از وضو يا غسل است، آيا مى تواند نمازهاى قضاى خود را هم با تيمّم بخواند؟

پاسخ: ظاهر اين است كه خواندن نماز قضا با تيمّم (براى غير ضيق وقت) صحيح است و اشكال ندارد، مگر اين كه علم يا ظن به زوال عذر در زمان نزديك داشته باشد.

[951] سؤال 300: كارهاى مستحبّى كه زمان مخصوصى براى آنها تعيين شده است (مثل بعضى از نمازها و غسل هاى مستحبّى)، چنانچه وقت آنها گذشت و موفّق به انجام دادن آنها نشديم، آيا مى توانيم قضاى آنها را انجام دهيم يا خير؟

پاسخ: به جا آوردن قضاى آنها به قصد ورود، احتياج به دليل شرعى خاص

ص: 240

دارد؛ ولى به قصد رجا و مطلوبيت اشكال ندارد.

نماز قضاى خويشان كه بر انسان واجب مى شود

[952] سؤال 301: آيا از واجباتى كه بر ذمّه ميّت بوده و انجام نداده است، غير از نماز و روزه، واجب ديگرى هم وجود دارد كه انجام دادن آن به ولىّ ميّت منتقل شود؟

پاسخ: واجبات ديگر بر عهدۀ ولىّ ميّت نيست.

[953] سؤال 302: مردى از دنيا رفته و اولين فرزندان او دو پسر دوقلو هستند. نمازهاى قضاى اين مرد، برعهدۀ كدام يك از اين دو پسر است؟

پاسخ: اگر بدانند كه يكى از آن دو پسر، زودتر به دنيا آمده و ديگرى بعد از او وضع حمل شده و مشتبه شده كه كدام يك زودتر به دنيا آمده، بر هيچ كدام از آنها قضاى نماز پدرشان واجب نيست، اگرچه احتياط مستحب آن است كه قرعه بزنند و يا تقسيط كنند و اگر هر دو با هم به دنيا آمده اند، قضاى نمازهاى ميّت مذكور، به نحو واجب كفايى بر هر دو واجب مى شود.

[954] سؤال 303: آيا نماز قضاى مادر بر ولىّ ميّت واجب است؟

پاسخ: مطابق با احتياط است؛ ولى بنا بر اقوى واجب نيست.

[955] سؤال 304: پدر و مادرى مقيّد به خواندن نماز بوده اند، ولى نماز را غلط مى خوانده اند. آيا قضاى نماز آنها بر پسر بزرگ تر واجب است؟

پاسخ: اگر اشكال نماز پدر به گونه اى بوده كه قضاى آن نمازها بر خود پدر واجب بوده، اكنون بر پسر بزرگ تر واجب است كه از طرف او آن نمازها را قضا كند و احتياط مستحب اين است كه اين حكم، نسبت به نماز قضاى مادر هم رعايت شود.

[956] سؤال 305: اگر پسر بزرگ ميّت، قصد خواندن نمازهاى ميّت را نداشته باشد، آيا

ص: 241

وظيفه اى متوجه ديگر اولاد ميّت مى شود يا نه؟

پاسخ: در صورت فرض شده، وظيفه اى متوجه ديگر اولاد ميّت نمى شود.

[957] سؤال 306: پدرى در مدت پنجاه سال، نه نماز خوانده و نه روزه گرفته است و پسر بزرگ علناً به او اعلام مى كند كه بعد از مرگش قضاى نماز و روزه اش را انجام نخواهد داد. آيا پسر بزرگ، بعد از فوت پدرش مى تواند به گفتۀ خود عمل نمايد؟

پاسخ: در مفروض سؤال، خواندن نمازها و روزه هاى قضا شدۀ پدر بر پسر بزرگ تر واجب نيست.

[958] سؤال 307: اگر پسر بزرگ تر بعد از مرگ پدرش و قبل از خواندن نمازهاى قضاى او فوت كند، آيا خواندن نمازهاى قضاى پدر، به كس ديگرى منتقل مى شود يا نه؟

پاسخ: بعيد نيست وجوب قضاى نماز و روزۀ ميّت، برعهدۀ پسر بزرگ تر بعد از آن پسر فوت شده باشد، به شرط آن كه پسر فوت شده، قبل از آن كه بتواند قضاى نمازها و روزه هاى پدرش را به جا آورد، از دنيا رفته باشد.

[959] سؤال 308: مردى كه از دنيا رفته و پسر بزرگ او قبل از فوت او مرتد شده، آيا باز هم خواندن نماز قضاى او بر كسى (مثل پسر بعدى) واجب است؟

پاسخ: در فرض سؤال بعيد نيست كه وجوب قضاى نماز و روزه، به غير پسر مرتد اختصاص داشته باشد.

[960] سؤال 309: قضاى نماز ميّت، هنگامى كه پسر ندارد، آيا از اصل تركه حساب مى شود يا از ثلث آن؟

پاسخ: بنا بر احتياط واجب بايد بزرگ ترين مرد از اقارب او كه در نزديك ترين طبقۀ ارث به ميّت قرار دارد، نماز و روزه هاى قضا شدۀ او را به جا آورد، اگرچه ارث به او نرسد.

[961] سؤال 310: فردى وصيت كرده كه يك سال نماز و روزه براى او به جا آورند. آيا

ص: 242

مى توان مبلغ لازم براى انجام اين كار را به يكى از فرزندان خود ميّت (چه پسر بزرگتر و چه غير او) داد تا اين كار را انجام دهد؟

پاسخ: اگر اطمينان وجود دارد كه فرزند ميّت، نماز و روزۀ وصيت شده را به نحو صحيح به جا مى آورد، دادن مبلغ مذكور به وى اشكال ندارد و جايز است.

[962] سؤال 311: كسى نماز و روزۀ قضا دارد و وصيت كرده كه آنها را از ثلث اموالش به جا آورند و ثلث اموال هم براى اين امر كفايت مى كند. به اين ترتيب، آيا پس از مردن اين شخص، پسر بزرگ ترش باز هم وظيفه اى نسبت به نماز و روزه هاى قضاى او دارد يا خير؟ اگر ورثه به وصيت او عمل نكنند، چه حكمى دارد؟

پاسخ: در صورتى كه ثلث مال ميّت، براى نماز و روزه اى كه وصيت كرده، كافى باشد، پسر بزرگ تر مسؤوليتى ندارد و هر يك از ورثه كه مانع از عمل به وصيت شوند، مسئول هستند.

[963] سؤال 312: دوستى داشتم كه قبلاً مسيحى بود و الحمد للّه پس از معاشرت نمودن با او شيعۀ اثنا عشرى شد. ايشان سؤال مى كند كه آيا قضا كردن تكاليف پدر و مادرش كه مسيحى بوده اند و از دنيا رفته اند، صحيح است؟

پاسخ: صحيح نيست.

نماز قضاى استيجارى و تبرّعى

[964] سؤال 313: مادر بنده به رحمت ايزدى پيوسته و وصيت نموده كه با 13 اموالش براى ايشان به مدت چهل سال نماز و روزه بگيرند و مبلغ مذكور براى اين كار كافى نيست. با توجه به اين كه بنده عائله مند هستم و كار هم ندارم و توانايى انجام اين كار را هم دارم، آيا شرعاً مجاز به انجام اين كار مى باشم؟

پاسخ: اگر احتمال نمى دهيد كه منظور مادرتان اين بوده كه روزه و نماز را به ديگرى بدهيد، مى توانيد روزه را بگيريد و در صورتى كه نمازتان صحيح

ص: 243

باشد، مى توانيد نماز را هم خودتان بخوانيد.

[965] سؤال 314: همسر من در ماه هاى رمضان نماز مى خواند و روزه مى گرفت؛ ولى بعد از ماه رمضان، فقط نمازهاى صبح را مى خواند و گاهى هم نمازهاى ظهر و عصر و مغرب و عشا را به جا مى آورد تا اين كه از دنيا رفت. آيا جايز است كه من مبلغى را بپردازم تا بعضى از نمازهاى قضا شدۀ او خوانده شود؟ و آيا اين كار، نفعى به حال او دارد؟

پاسخ: بلى، جايز است و ان شاء اللّه به او نفع مى رساند.

[966] سؤال 315: آيا مى توان كسى را كه نمازش را با تيمّم يا وضوى جبيره اى يا به طور نشسته و امثال آن برگزار مى كند، براى نماز استيجارى اجير كرد؟

پاسخ: احتياطاً شخصى را اجير بگيرند كه نماز را با شرايط كامل و صحيح انجام دهد و اجير گرفتن كسانى كه در مورد سؤال ذكر شده، بنا بر احتياط صحيح نيست.

[967] سؤال 316: كسى كه براى خواندن نماز قضاى ميّتى اجير شده و بعداً جراحاتى در او ايجاد شده كه ديگر وضوى عادى نمى تواند بگيرد و وظيفه اش وضوى جبيره اى و يا تيمّم است، آيا شرعاً حق دارد به همين صورت، نمازهاى ميّت را بخواند؟

پاسخ: احتياط در ترك آن است و در صورتى كه براى انجام دادن به صورت عادى تمكّن پيدا نكرد، احتياط در اين است كه اجاره را با اقاله به هم بزنند.

[968] سؤال 317: جوانى كه به سنّ بلوغ نرسيده، آيا مى تواند نماز و روزۀ استيجارى به جا آورد؟

پاسخ: اگر مميّز باشد و بدانند كه نماز را به نحو صحيح به جا مى آورد، مى توانند او را اجير كنند و نمازهايى كه مى خواند، كفايت مى كند.

[969] سؤال 318: آيا نماز و روزه اى كه بچه مميّز به طور صحيح و تبرّعى از طرف ميّت انجام مى دهد، تكليف را از ميّت بر مى دارد يا خير؟

ص: 244

پاسخ: در مفروض سؤال، تكليف از ميّت ساقط مى شود.

[970] سؤال 319: اگر زنى اجير شود تا نمازهاى قضا شدۀ ميّت مرد را بخواند، نمازهاى صبح و مغرب و عشا را بلند بخواند يا آهسته؟ و اگر مردى براى خواندن نماز ميّت زن اجير شود، چگونه بخواند؟

پاسخ: اجير بايد به وظيفۀ خودش عمل نمايد.

[971] سؤال 320: كسى كه نماز و روزۀ استيجارى گرفته تا انجام دهد، اما اسم ميّت را فراموش كرده و به هيچ عنوان هم نمى تواند نام او را به دست آورد، به چه نيّت نماز و روزه او را به جا آورد؟

پاسخ: اگر به نيّت ميّتى كه پول گرفته تا براى او نماز و روزه انجام دهد، نماز و روزه را به جا آورد، كافى است و دانستن و گفتن اسم، لازم نيست.

[972] سؤال 321: كسى كه براى خواندن نماز، اجير شده است، آيا مى تواند به حداقلّ واجبات در نماز اكتفا كند و نماز را بسيار خلاصه و كوتاه بخواند يا نه؟

پاسخ: اگر كيفيت عمل (از جهت انجام دادن به همراه مستحبّات)، معيّن نشده باشد، بايد آن را به طور متعارف به جا آورد.

[973] سؤال 322: كسى كه براى خواندن مقدارى نماز و گرفتن مقدارى روزه در زمان معيّنى اجير شده است، اگر پس از گذشت زمان معيّن، تنها بخشى از كار را انجام داده باشد، نسبت به بقيۀ نمازها و روزه ها چه بايد بكند؟

پاسخ: بدون گرفتن اجازۀ جديد از كسى كه او را اجير كرده، جايز نيست بقيۀ اعمال را در خارج از آن وقتى كه در اجاره، معيّن شده است، به جا آورد.

[974] سؤال 323: اگر كسى نماز و روزۀ استيجارى را قبول كرد، در صورتى كه براى انجام دادن آنها وقتى معيّن نشده باشد، تا چه مدت براى انجام آنها فرصت دارد؟

پاسخ: در مفروض سؤال، نبايد تأخير انداختن نماز و روزه، مسامحه محسوب

ص: 245

شود و تا ممكن است آن را زودتر انجام دهد.

[975] سؤال 324: شخصى از دنيا رفته و نماز قضا برعهده او باقى مانده است، آيا شخص ديگرى كه نماز قضاى او را تبرّعاً مى خواند، مى تواند آن را به صورت جماعت (به عنوان امام يا مأموم) به جا آورد يا اين كه در نماز جماعت، بايد نمازى را كه بر خود انسان واجب شده است، بخواند؟

پاسخ: در فرض ذكر شده، قضاى نماز آن شخص را، چه امام باشد و چه مأموم، مى تواند به جا بياورد.

[976] سؤال 325: با توجه به اين كه بسيارى از نمازهاى استيجارى، از باب احتياط خوانده مى شود، آيا كسى كه براى خواندن نمازهاى ميّت اجير شده، مى تواند اين نمازها را به جماعت و در حالى كه مأموم است، بخواند؟

پاسخ: اشكالى ندارد، مگر اين كه شخص اجير كننده، شرط كرده باشد كه اجير، نماز را به صورت فرادى بخواند.

[977] سؤال 326: فردى به من مراجعه كرد تا براى ميّت او يك سال نماز بخوانم و يك ماه روزه بگيرم. پس از قبول كردن، شرايط به من فرصت انجام اين عمل را نداد و به همين جهت من آن را به فرد ديگرى موكول كردم و اكنون شك دارم كه آن را صحيح به جا آورده است يا خير. لطفاً مرا در مورد وظيفه شرعى ام راهنمايى فرماييد.

پاسخ: اگر اذن و اجازه، براى اجير كردن شخص ديگر داشته ايد و همۀ شرايطى كه در اجير لازم است، رعايت نموده ايد، اشكال ندارد و اگر بدون اذن، اين كار را انجام داده ايد، بايد به صاحب پول رجوع كنيد. اگر اجازه داد، اشكال ندارد و اگر اجازه نداد، بايد خودتان نماز و روزه را انجام دهيد و يا اجاره را اقاله كنيد و پول وى را باز پس دهيد.

[978] سؤال 327: وكيل مورد اعتمادى شخصى را براى خواندن نماز ميّت اجير نموده؛ ولى

ص: 246

بعداً معلوم مى شود كه نماز خوانده نشده است. در اين صورت كدام يك از وكيل يا اجير ضامن هستند؟

پاسخ: اگر وكيل، مقصّر نباشد، ضامن نيست و اجير، ضامن است و خواندن نماز بر عهدۀ اوست.

[979] سؤال 328: آيا نيابت از انسان زنده، چه مرد باشد و چه زن، در نوافل و قرائت قرآن و ديگر مستحبّات، صحيح است يا خير؟

پاسخ: نيابت (تبرّعى و استيجارى) از زندگان، در بعضى از مستحبّات، مثل حج، عمره، طواف از طرف كسى كه در مكه نيست، قرائت قرآن، زيارت قبر معصومين عليهم السلام و توابع آن، مثل نماز زيارت، جايز است و ظاهراً نيابت تبرّعى در جميع مستحبّات از طرف افراد زنده، اگر به قصد رجا باشد، اشكالى ندارد؛ اما صحّت اجير شدن براى غير از مثل مستحبّات ذكر شده، محلّ تأمّل است.

[980] سؤال 329: آيا مكلّفى كه قضاى نماز و روزۀ خودش و يا روزۀ كفّاره و يا قضاى نماز و روزۀ پدر و مادر برعهدۀ اوست، مى تواند نماز و روزۀ استيجارى قبول كند يا نمى تواند؟

پاسخ: در صورت وسعت وقت، مى تواند نماز و روزۀ استيجارى را قبول كند.

نماز جماعت

شرايط، وظايف و امور مربوط به امام جماعت

بلوغ

[981] سؤال 330: آيا دانش آموزان مميّز و غير بالغ، مى توانند در مدرسه به عنوان امام جماعت نماز بخوانند؟

پاسخ: احتياطاً جايز نيست.

ص: 247

طهارت

[982] سؤال 331: آيا به امام جماعتى كه به جهت عذرى به جاى وضو يا غسل، تيمّم يا وضوى جبيره اى نموده است، مى توان اقتدا كرد؟

پاسخ: جايز است و اشكالى ندارد.

[983] سؤال 332: اگر مأموم بفهمد كه بدن يا لباس امام جماعت نجس است، ولى خودامام جماعت نداند، آيا اقتدا كردن او صحيح است؟

پاسخ: اگر نجاست از مواردى باشد كه در نماز بخشوده نشده است، مسأله سه صورت دارد: اول اين كه مأموم مى داند امام جماعت از نجاست بدن يا لباس خود بى خبر است كه در اين حالت، اقتدا كردن صحيح است؛ دوم اين كه مأموم مى داند كه امام جماعت از نجاست باخبر بوده، ولى بعد، فراموش كرده است كه در اين صورت نمى تواند اقتدا كند؛ و سوم اين است كه مأموم، چيزى در مورد با خبر يا بى خبر بودن امام نمى داند كه در اين صورت هم اقتدا كردن اشكال ندارد، اگر چه بهتر است اقتدا نكند.

عدالت

[984] سؤال 333: مراد از عادل بودن كه شرط امام جماعت است، چيست؟

پاسخ: مراد از امام جماعت عادل كسى است كه گناه كبيره مرتكب نشود و اصرار بر گناه صغيره ننمايد و از كارهايى كه نشان دهندۀ بى مبالاتى در امور دينى است، اجتناب كند.

[985] سؤال 334: فرق بين گناه صغيره و كبيره كه در بحث عدالت مطرح مى شود، چيست؟

پاسخ: گناه كبيره آن است كه در قرآن كريم و يا در احاديث معتبر، آن را كبيره شمرده باشند يا براى آن وعدۀ عذاب داده شده باشد و يا نزد متشرّعين گناه بزرگى محسوب شود.

ص: 248

[986] سؤال 335: كسى كه خود را عادل نمى داند، اگر او را با اصرار براى امامت جماعت در جلوى صفوف نمازگزاران قرار دهند، چه كند تا نماز خودش و ديگران به طور صحيح برگزار شود؟

پاسخ: اگر خود را عادل نمى داند و ديگران او را عادل مى دانند، امام جماعت شدن او اشكال ندارد، اگر چه بهتر است اجتناب كند.

[987] سؤال 336: ما شخصى را واجد شرايط امامت جماعت مى دانيم؛ ولى خودش مى گويد: «من راضى نيستم كه به من اقتدا كنيد» يا اين كه مى گويد: «من عادل نيستم». در فرض مذكور، اقتدا به او چه حكمى دارد؟

پاسخ: رضايت امام جماعت، براى اقتدا كردن به او لازم نيست. دربارۀ تشخيص عدالت، در رساله هاى عمليه، توضيح لازم داده شده است.

[988] سؤال 337: وقتى وارد مسجد جديدى مى شويم كه هيچ گونه شناختى از امام جماعت آن نداريم، آيا مى توانيم نماز را به جماعت بخوانيم؟

پاسخ: اگر اطمينان حاصل شود كه امام جماعت عادل است، اگر چه از كثرت اقتدا كنندگان باشد، اقتدا كردن اشكال ندارد.

قرائت صحيح

[989] سؤال 338: آيا اصالة الصحّه (صحيح بودن فعلى كه از مسلمان صادر مى شود)، در قرائت امام جماعت نيز جارى مى شود يا خير؟

پاسخ: جارى مى شود.

[990] سؤال 339: اگر امام جماعت، مخارج حروف را رعايت نكند، وظيفۀ مأموم چيست و نمازش چگونه است؟

پاسخ: اگر كلماتى كه ادا مى كند، مفهوم باشد، ولى با وجود اين كه سعى بر آموختن قرائت صحيح كرده، باز هم نمى تواند حرف يا كلمه يا لحنى را صحيح

ص: 249

ادا كند، مى توان به او اقتدا كرد.

[991] سؤال 340: بعضى از امامان جماعت در قرائت نماز، هم «مالك يوم الدين» مى گويند و هم «ملك يوم الدين». آيا قرائت دوم صحيح است؟

پاسخ: اشكال ندارد.

[992] سؤال 341: آيا اقتدا نمودن به امام جماعتى كه از خوف تبديل كسره به ياء (در قرائت نماز)، كسره را به فتحه تبديل مى نمايد يا امام جماعتى كه ادغام را رعايت نمى كند، صحيح است؟

پاسخ: در مواردى كه قرائت امام جماعت به هر جهتى از نظر تكلّم عربى، غلط محسوب شود، چنانچه امام جماعت قدرت بر صحيح خواندن داشته باشد، اقتدا به او جايز نيست.

امامت جانباز، معلول و فرد ناتوان

[993] سؤال 342: اين جانب روحانى جانبازى هستم كه در جنگ تحميلى، پاى چپ من از زير زانو قطع شده است. اكنون با پاى مصنوعى، امور زندگى خود (نظير راه رفتن و رانندگى با ماشين) را انجام مى دهم، حتى نمازهاى پنجگانۀ خود را نيز با پاى مصنوعى و ايستاده به جا مى آورم. با توجه به اين موضوع، آيا مأمومين مى توانند به عنوان امام جماعت به من اقتدا كنند يا خير؟

پاسخ: احتياطاً جايز نيست.

[994] سؤال 343: امامت جماعت، توسط جانبازان و يا شخص معلولى كه يكى از مساجد سبعه خود را فاقد است، چگونه است؟

پاسخ: احتياطاً جايز نيست.

[995] سؤال 344: آيا امامت كسى كه يكى از انگشتان دست يا بيشتر از يك انگشت او قطع شده باشد، جايز است؟

ص: 250

پاسخ: اشكالى ندارد؛ ولى اولى اين است كه كامل، به ناقص اقتدا نكند.

[996] سؤال 345: كسى كه بعضى از انگشتان دستش بسته است و باز نمى شود، ولى كف دست او و ديگر انگشتانش به طور كامل بر روى زمين قرار مى گيرد، آيا مى تواند امام جماعت شود؟

پاسخ: اولى، ترك آن است.

[997] سؤال 346: اقتدا نمودن به كسى كه در حال قيام، به عصا تكيه مى كند، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اشكال ندارد؛ ولى بهتر است به امام جماعتى كه بدون تكيه كردن نماز مى خواند، اقتدا شود.

امامت غير روحانى

[998] سؤال 347: آيا امامت جماعت، توسط فرد غير روحانى جايز است يا خير؟ و خواندن نماز جداگانه در هنگام اقامۀ نماز جماعت (به قصد هتك حرمت يا بدون اين قصد)، چه حكمى دارد؟

پاسخ: با حضور روحانى، غير روحانى امامت نكند و هتك حرمت مؤمن حرام است، و نماز فرادى در حال اقامۀ جماعت اگر عرفاً هتك حرمت مؤمن (امام جماعت) محسوب شود، باطل است، اگرچه قصد هتك نداشته باشد.

[999] سؤال 348: در مدارس و يا ادارات و مؤسسات دولتى و يا غير دولتى، افرادى به عنوان امام جماعت هستند كه روحانى نيستند. نظرتان در اين مورد چيست؟

پاسخ: شرايط امام جماعت در توضيح المسائل ذكر شده است و با وجود روحانى، غير روحانى امامت نكند.

[1000] سؤال 349: اين جانب مداح اهل بيت عليهم السلام و مفتخر به نوكرى ائمۀ اطهار عليهم السلام هستم.

ص: 251

بنده در تأسيس و تشكيل بعضى از هيئات مذهبى شركت داشته ام. در مواقعى كه روحانى نداريم، اعضاى هيئت از اين جانب درخواست تشكيل جماعت را مى كنند و اين جانب فقط در موقع نماز جماعت، از لباس مقدّس روحانيت استفاده مى كنم. آيا از نظر شرعى و عرفى اين كار من اشكال دارد يا خير؟

پاسخ: به طور كلّى در صورتى كه روحانى در دسترس نباشد و شخص غير روحانى از نظر اقتدا كنندگان، داراى شرايط امام جماعت (كه در رساله ذكر شده است) باشد، مى توانند به چنين شخصى اقتدا كنند و وى بهتر است موقع امامت، از عبا استفاده نمايد و لباس كامل روحانيت نپوشد.

امامت بانوان

[1001] سؤال 350: اقامۀ نماز جماعت ويژۀ خواهران، به امامت يكى از خواهران متديّن، جايز است يا خير؟

پاسخ: احتياط واجب آن است كه امام جماعت زنان نيز مرد باشد.

[1002] سؤال 351: امامت جماعت توسط بانوان براى بانوان و دانش آموزان دختر در مدارس، چه حكمى دارد؟

پاسخ: به نظر اين جانب احتياطاً جايز نيست.

امور ديگر مربوط به امام جماعت

[1003] سؤال 352: آيا مى توان به امام جماعتى كه در حال خواندن نماز استيجارى براى شخص ديگرى است، اقتدا كرد؟

پاسخ: اگر نمازى را كه براى شخص ديگرى مى خواند، احتياطاً به جا مى آورد و نمى داند نمازى از آن شخص قضا شده يا خير، اقتدا كردن به او محلّ اشكال است؛ ولى اگر دانسته شود كه نماز از متوفّا قضا شده است، مى توان به او اقتدا نمود و فرق نمى كند كه در مقابل اين نماز، پول گرفته يا نگرفته باشد.

ص: 252

[1004] سؤال 353: جايى نماز جماعت برقرار شده و شخصى وارد مى شود كه امام جماعت را نمى شناسد. اين شخص نسبت به يكى از مأمومين از جهت دارا بودن شرايط امام جماعت آشنايى دارد و به جاى امام جماعت، به اين مأموم اقتدا مى كند. آيا اين گونه نماز جماعت، از نظر شرع مقدّس اسلام صحيح است يا خير؟

پاسخ: جايز نيست كسى به مأمومِ در حال اقتدا به امام جماعت ديگر اقتدا كند.

[1005] سؤال 354: دو نفر وارد بر نماز جماعت مى شوند. يكى از آنها به ركعت سوم امام جماعت مى رسد و نفر دوم به ركعت چهارم. بعد از اتمام نماز جماعت، نفر اول بقيۀ نماز خود را مى خواند و تمام مى كند؛ ولى هنوز يك ركعت از نماز نفر دوم باقى مانده است.

آيا در اين موقع، نفر اول مى تواند نماز ديگر خود را به نفر دوم اقتدا كند كه در اين صورت نفر دوم در يك نماز هم مأموم باشد و هم امام جماعت؟

پاسخ: در مورد سؤال، اگر نفر دوم داراى شرايط امام جماعت باشد، اقتداى به او اشكال ندارد.

[1006] سؤال 355: آيا نماز جماعت در پشت سر امام جماعت اخبارى، صحيح است؟

پاسخ: اگر واجد شرايط ذكر شده براى امام جماعت باشد و به علماى اسلام توهين ننمايد، مانعى ندارد.

[1007] سؤال 356: نماز خواندن در پشت سر كسى كه با ولايت فقيه مخالف است، چه حكمى دارد؟

پاسخ: در توضيح المسائل، شرايط امام جماعت بيان شده است.

[1008] سؤال 357: اگر به نظر مرجع مأموم، نماز امام باطل باشد، آيا اقتدا كردن به او صحيح است؟

پاسخ: اگر به عقيدۀ مأموم، نماز امام باطل باشد، نمى تواند به او اقتدا كند؛

ص: 253

ولى اگر اخلال، در اجزاى غير ركنى نماز باشد كه اخلال جهلى به آنها مضر نيست، مى تواند به او اقتدا كند.

[1009] سؤال 358: در بعضى از جماعات ديده مى شود با اين كه اذان نماز از طرف يكى از مأمومين گفته مى شود، باز هم اذان از طرف امام جماعت تكرار مى شود. لطفاً بفرماييد كه اين تكرار از چه بابى انجام مى شود؟

پاسخ: براى خود امام جماعت هم مستحب است كه قبل از نماز، اذان و اقامه بگويد و از اين جهت، اشكالى در اذان و اقامۀ او نيست.

[1010] سؤال 359: امام جماعت قصد بلند شدن از ركوع را دارد و حتى مقدار كمى هم حركت مى كند. مأموم «يا اللّه» مى گويد تا ركوع امام را درك كند. آيا امام مى تواند صبر كند تا مأموم اقتدا نمايد؟

پاسخ: چنانچه از حدّ ركوع خارج نشده است، مى تواند صبر كند.

[1011] سؤال 360: آيا امام جماعت مى تواند يك نماز واجب را دو بار به جماعت اقامه كند؟ به عنوان مثال، در اول وقت، نماز ظهر و عصر را در يك مدرسه و بعد از آن، در مدرسه ديگر و يا با جماعتى ديگر بخواند؟

پاسخ: اشكالى ندارد و بلكه مستحب است.

[1012] سؤال 361: اگر امام جماعت، مثلاً نماز ظهر را چند بار و در چند جاى مختلف بخواند، در دفعۀ دوم و سوم و... نماز ظهر را به چه نيّتى بايد بخواند؟

پاسخ: در مفروض سؤال، اعادۀ نماز ظهر امام جماعت اشكال ندارد و لازم نيست در نماز، نيّت وجوب يا استحباب كند؛ ولى اگر خواست نيّت كند، بايد به نيّت استحباب بخواند.

[1013] سؤال 362: امام جماعتى كه يك بار نماز ظهر را خوانده است و مى خواهد براى بار دوم (در مكان ديگر)، براى نماز ظهر امامت كند. اگر نماز دوم را با نيّت نماز

ص: 254

قضاى ظهر بخواند، در حالى كه نمازهاى قضاى ديگر (مثل قضاى صبح) را نخوانده، آيا نمازش نماز ظهر محسوب مى شود؟

پاسخ: نماز ظهر محسوب مى شود و رعايت ترتيب، در خواندن نمازهاى قضايى كه در اداى آنها ترتيب شرط نيست، لازم نيست.

[1014] سؤال 363: دريافت اجرت براى اقامۀ نماز جماعت از سوى امام جماعت، چه حكمى دارد؟ اگر اشكال دارد، پرداخت وجهى به عنوان حقّ اياب و ذهاب چگونه است؟

پاسخ: چون اجرت، در مقابل اصل نماز نيست، اشكالى ندارد.

[1015] سؤال 364: آيا بدون اذن امام جماعتى كه بيش از هفده سال در مسجدى نماز جماعت برپا داشته و اعراض هم ننموده است، شخص ديگرى مى تواند اقامۀ جماعت كند؟

پاسخ: در مسجدى كه امام جماعت راتب دارد، خوب نيست فرد ديگرى در آن جا اقامۀ جماعت نمايد و موجب اختلاف و تشتّت گردد. لازم است چنين كارهايى ترك شود.

[1016] سؤال 365: مسجدى داراى امام جماعت راتب است. اگر به هنگام برگزارى نماز، شخصى وارد مسجد شود كه از لحاظ علم و معنويت از امام جماعت راتب بالاتر است، كدام يك براى امامت اولويت خواهند داشت؟

پاسخ: امام راتب مقدّم است؛ ولى اگر ديگرى افضل است، خوب است كه امام راتب جاى خود را به او واگذار نمايد.

شرايط، وظايف و امور مربوط به مأموم

مكان مأموم

[1017] سؤال 366: فردى در مسجد، براى نماز جماعت جا گرفته و بيرون رفته و تا اقامۀ

ص: 255

نماز جماعت رجوع نكرده است. آيا به محض منعقد شدن نماز جماعت، حق او از آن مكان، ساقط مى شود و ديگرى مى تواند جاى او را تصرّف كند؟

پاسخ: اگر قصد برگشت دارد، احتياطاً ديگرى در آن مكان تصرّف نكند، مگر اين كه عدم بازگشت او باعث اخلال در صفوف جماعت شود كه در اين صورت اشكالى ندارد.

[1018] سؤال 367: در رساله هاى عمليه گفته مى شود كه اگر مكان مأموم در نماز جماعت از امام بالاتر باشد، اشكالى ندارد. آيا در ساختمان هاى امروزى، امام مى تواند در طبقۀ اول باشد و مأمومين به ترتيب از طبقۀ اول تا دهم باشند يا اين كه مثلاً ساختمان دو طبقه باشد، ولى فاصلۀ طبقۀ دوم از طبقۀ اول از حدّ معمول بيشتر باشد؟

پاسخ: اگر فاصلۀ طبقات در حدّى باشد كه مأمومين و امام جماعت، يك اجتماع و جماعت محسوب شوند، اشكال ندارد؛ ولى اگر فاصله به قدرى زياد باشد كه آنها را يك جماعت حساب نكنند، نماز جماعت صحيح نيست.

[1019] سؤال 368: با توجه به اين كه تعداد نمازگزاران در اعياد و ايّام روضه و ماه مبارك رمضان، زياد و جا در مسجد كم مى شود، آيا اقتدا كننده مى تواند در مكانى پايين تر از امام جماعت قرار بگيرد؟ و مقدار آن چه قدر است؟

پاسخ: اگر پايين تر بودن مأموم كم باشد، به طورى كه عرفاً به آن اعتنا نشود، اشكال ندارد.

[1020] سؤال 369: اگر مأموم در بين نماز جماعت، سهواً (ولو با برخورد شخص ديگرى با او) از امام جماعت جلوتر قرار بگيرد، ولى بلافاصله به جاى خود كه عقب تر از امام است برگردد، نماز جماعتش صحيح است يا نه؟

پاسخ: اگر به وظيفۀ منفرد عمل كند، نماز خودش صحيح است؛ ولى در فرض سؤال، صحّت جماعتش محلّ تأمّل است.

ص: 256

[1021] سؤال 370: آيا مأموم مى تواند در بين نماز به صف جلو يا عقب برود؟

پاسخ: اگر جايش در صف جماعت تنگ باشد و در صف جلو يا عقب جاى خالى وجود داشته باشد، جايز است جلو و يا عقب برود، به شرط اين كه از قبله منحرف نشود و صورت نماز به هم نخورد و احتياط واجب اين است كه اين تقدّم و تأخّر، در حال قرائت نماز نباشد.

اتصال

[1022] سؤال 371: اگر در بين نماز جماعت، حائلى بين يك مأموم با صفوف جماعت يا بين يك صف با صف ديگر ايجاد شود، اين نماز، چه حكمى پيدا مى كند؟

پاسخ: اگر حائل، اتصال در جماعت را از بين ببرد، نماز كسى كه اتصال او از جماعت قطع شده، حكم منفرد را پيدا مى كند و بايد به وظيفۀ منفرد عمل كند.

[1023] سؤال 372: آيا راه رفتن افراد غير نمازگزار در بين صف هاى نماز جماعت، ايرادى به جماعت وارد مى كند يا خير؟

پاسخ: اگر غير نمازگزاران طورى پشت سر هم و متصل به هم باشند كه عرفاً حائل بين صفوف جماعت محسوب شوند، براى جماعت اشكال دارد، وگرنه مانعى ندارد.

[1024] سؤال 373: آيا فاصله شدن شخصى كه مأموم نيست، مى تواند اتصال در نماز جماعت را از بين ببرد و در نماز جماعت اشكال ايجاد كند؟

پاسخ: اگر فاصلۀ او از مأمومينى كه در طرف راست يا چپ او قرار دارند بيشتر از يك قدم بزرگ نباشد و همچنين فاصلۀ محلّ سجده اش از محلّ ايستادن مأموم جلو يا امام، بيشتر از يك قدم معمولى نباشد، براى جماعت او اشكالى ندارد.

[1025] سؤال 374: آيا بيمارى كه روى صندلى ويلچر نماز مى خواند، موجب بر هم

ص: 257

خوردن اتصال صفوف نماز جماعت نمى شود؟

پاسخ: در اتصال صفوف نماز، اشكالى ايجاد نمى شود.

[1026] سؤال 375: در كتاب «العروة الوثقى» در مسألۀ 22 از شرايط نماز جماعت آمده است كه فاصله شدن بچۀ مميّز تا وقتى كه علم به باطل بودن نمازش نداريم، ضررى براى جماعت ندارد و مرحوم آيت اللّه گلپايگانى رحمه الله در حاشيه آن كتاب فرموده اند كه اين امر مشكل است؛ بلكه ظاهر اين است كه تا بچه بالغ نشده، لازم است كه علم به صحّت نماز او پيدا كنيم. نظر حضرت عالى در اين مورد چيست؟

پاسخ: احتمال صحّت نماز بچۀ مميّز كافى است.

[1027] سؤال 376: آيا فاصله شدن بچه هاى مميّز در بين مأمومين، ضررى به نماز جماعت مى زند يا خير؟

پاسخ: اگر بطلان نماز آنها معلوم نباشد، به صحّت نماز جماعت ضررى نمى زند، اگر چه در كنار يكديگر قرار گرفته باشند.

[1028] سؤال 377: آيا مسافر و يا بچۀ مميّز، مى تواند در صف اول نماز جماعت قرار بگيرد؟

پاسخ: فاصله يك بچه ضررى ندارد، اگر چه نمازش باطل باشد و همچنين مسافر هم اگر يك نفر باشد، از نظر اتصال، اشكال ايجاد نمى كند.

[1029] سؤال 378: اگر مأمومين صف اول جماعت، همگى مسافر باشند و در نماز چهار ركعتى، بعد از دو ركعت سلام دهند، نماز صفوف بعدى صحيح است يا باطل؟ و در صورت صحيح بودن، جماعت است يا فرادى؟

پاسخ: اگر بعد از سلام دادن نماز، در مكان خود بنشينند، نماز صف هاى بعدى از جهت جماعت اشكال پيدا مى كند و قهراً فرادى مى شود و بايد عمل فرادى را انجام دهند؛ ولى اگر زود بايستند و دوباره اقتدا كنند، نماز صف هاى بعدى به جماعت صحيح است.

ص: 258

[1030] سؤال 379: بعد از تكبير امام جماعت، شخصى كه بين او و امام، پنج نفر فاصله شده اند، تكبير مى گويد و بعد، آن پنج نفر تكبير مى گويند. آيا نماز آن شخص صحيح است؟

پاسخ: اگر افرادى كه در آن فاصله اند، آماده براى گفتن تكبير باشند، ولى تكبير آنها لحظاتى بعد از تكبير اين شخص صورت بگيرد، اشكالى ندارد؛ ولى اگر آنها آمادگى براى تكبير ندارند، اتصال نماز به هم مى خورد و نماز او فرادى مى شود و صحيح است.

[1031] سؤال 380: اگر در يكى از صف هاى نماز جماعت، فقط از سمت چپ اتصال وجود داشته باشد، در حالات زير، حكم نماز جماعت افراد صف مزبور چيست؟

الف. اگر بچۀ مميّزى كه نمازش صحيح يا باطل است، در بين صف باشد؟ پاسخ: در نماز جماعت، اتصال از سمت چپ اشكال ندارد و فاصله شدن يك بچه در صف ها، اگر چه نمازش باطل باشد، بى اشكال است، ولى اگر تعداد بيشترى باشند كه فاصله زياد شود و نماز شان باطل باشد، در صف اول و يا در صفوفى كه موجب قطع اتصال مى شود، نايستند.

ب. كسى در بين صف نماز، نيّت فرادى كند؟

پاسخ: اگر با قصد فرادى كردن، بيشتر از يك قدم بزرگ، فاصله در صف ايجاد شود. نماز آنهايى كه بين صف جماعت و آنها فاصله ايجاد شده، فرادى مى گردد.

ج. به اندازه دو قدم يا بيشتر از اين اندازه، در بين صف فاصله وجود داشته باشد؟

پاسخ: فاصلۀ بيشتراز يك قدم بزرگ، مخل به نماز جماعت است.

[1032] سؤال 381: شخصى در نماز جماعت، فقط از يك طرف به نماز جماعت متصل است.

در بين نماز، افرادى كه به واسطۀ آنها به جماعت متصل است، نماز خود را تمام مى كنند و مى روند و بين اين مأموم و صفوف جماعت فاصله ايجاد مى شود. در اين موقع مأموم

ص: 259

چه بايد بكند؟

پاسخ: جماعتش باطل و نمازش منفرد مى شود.

[1033] سؤال 382: شنيده ايم كه در نماز جماعت اگر مأموم احتمال بدهد كه امام جماعت سر از ركوع برمى دارد و نمى تواند به جماعت برسد، مى تواند از فاصلۀ دور و بدون اتصال به صفوف جماعت اقتدا كند و به ركوع برود. لطفاً در مورد صحّت اين مسأله و كيفيت اعمال و وظايف بعد از ركوع، مطالب لازم را بيان نماييد.

پاسخ: در فرض سؤال، مى تواند در همان مكانى كه هست، نيّت كند و تكبيرة الاحرام بگويد و به ركوع برود و سپس در حال ركوع يا بعد از آن يا در سجده يا بين دو سجده يا بعد از دو سجده يا در حال قيام براى ركعت بعدى مى تواند حركت كند و خود را به صف جماعت ملحق نمايد و نمازش صحيح است. البته بايد راه رفتن او مستلزم انحراف از قبله نباشد و همچنين مانع ديگرى براى جماعت غير از عدم اتصال، مثل پايين تر بودن مكان مأموم نسبت به مكان امام و امثال آن در كار نباشد و احتياط اين است كه راه رفتن در حال قرائت و يا اذكار نماز كه خود مى گويد و همچنين در حال قرائت امام واقع نشود.

نيّت

[1034] سؤال 383: در مكانى دو نماز جماعت تشكيل شده كه صفوف دو نماز از كنار هم به يكديگر وصل شده اند و يك نفر در صف جماعت به طورى واقع شده است كه مى تواند به هر يك از آن دو امام اقتدا كند و او به يكى از دو امام اقتدا مى كند. آيا مى تواند در بين نماز، نيّت خود را برگرداند و به امام جماعت ديگر اقتدا كند؟

پاسخ: در فرض سؤال، بنا بر احتياط جايز نيست نيّت خود را در اثناى نماز از امام جماعتى كه به او اقتدا نموده، به امام جماعت ديگر منتقل نمايد.

[1035] سؤال 384: كسى كه پس از اقتدا كردن در نماز جماعت، نيّت نماز انفرادى مى كند و بعد پشيمان شده، ميل دوباره به خواندن نماز جماعت پيدا مى نمايد، آيا جايز است

ص: 260

دوباره نيّتش را به جماعت برگرداند؟

پاسخ: احتياط اين است كه نيّتش را به جماعت برنگرداند، مگر اين كه قصد انفراد نكرده، بلكه مردّد شده باشد كه در اين صورت مى تواند ترديد را برطرف نمايد و نيّت جماعت را جزمى و قطعى كند.

تكبيرة الاحرام

[1036] سؤال 385: اگر مأموم اشتباهاً زودتر از امام جماعت تكبيرة الاحرام بگويد، نمازش چه صورتى پيدا مى كند؟

پاسخ: در فرض مذكور در سؤال، نمازش فرادى مى شود و در صورتى كه بخواهد در نماز جماعت شركت كند، اگر وقت كافى بود، نيّتش را به نماز نافله برگرداند و نافله را تمام كند و بعد، در جماعت شركت كند و اگر وقت كافى نبود و با خواندن نافله به نماز جماعت نمى رسيد، مى تواند نماز فراداى خود را قطع نمايد و سپس در جماعت شركت كند.

قرائت

[1037] سؤال 386: براى امام و مأموم، در ركعت سوم و چهارم نماز، خواندن حمد بهتر است يا تسبيحات اربعه؟ در نماز انفرادى كدام يك بهتر است؟

پاسخ: بعيد نيست براى امام، خواندن حمد و براى مأموم، خواندن تسبيحات اربعه افضل باشد و براى كسى كه فرادى نماز مى خواند، هر دو يكسان است.

[1038] سؤال 387: كسى كه وارد نماز جماعت مى شود و اقتدا مى كند، ولى نمى فهمد كه ركعت اول و دوم است يا ركعت سوم و چهارم، نسبت به خواندن حمد و سوره چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: در اين صورت، حمد و سوره را به قصد قربت مطلقه مى خواند. بعد اگر معلوم شد كه ركعت سوم يا چهارم بوده، در محل خودش واقع شده و صحيح است و اگر يكى از دو ركعت اول و دوم بوده، اشكالى به نماز وارد نمى شود.

ص: 261

[1039] سؤال 388: آيا جايز است كه مأموم، به همراه امام جماعت حمد و سورۀ خود را در ركعت اول و دوم نماز بخواند؟

پاسخ: در نمازهاى اخفاتى، احتياط واجب، ترك قرائت است؛ ولى اگر آن را به قصد جزئيت نخواند، اشكال ندارد و در نمازهاى جهرى، اگر صداى قرائت امام جماعت را بشنود، نبايد حمد و سوره را بخواند و بنا بر احتياط اگر صداى همهمۀ امام را نيز بشنود، بايد قرائت راترك كند و در اين دو صورت، احتياط واجب اين است كه مأموم سكوت نمايد و ذكر ديگرى نيز نگويد؛ اما اگر صداى همهمۀ امام را هم نشنود، مستحب است قرائت را به جا آورد؛ ولى بهتر است قصد جزئيت نكند.

ركوع و سجود

[1040] سؤال 389: اگر مأموم بعد از اين كه اشتباهاً زودتر از امام سر از ركوع و سجده برداشت، به جهت متابعت از امام، دوباره ركوع يا سجده را تكرار كرد، ولى به ركوع يا سجده امام نرسيد، چه بايد بكند؟

پاسخ: بايد نماز را ادامه دهد و نمازش صحيح است.

[1041] سؤال 390: ديده شده بعضى از مؤمنين، سجدۀ آخر نمازشان را بيش از امام جماعت طول مى دهند. آيا اين كار صحيح است؟ در صورت صحيح نبودن، تكليف نمازهاى قبل چيست؟

پاسخ: نماز باطل نمى شود، مگر اين كه تأخير آنها از امام جماعت خيلى زياد باشد كه در اين حالت، نماز آنها از صورت جماعت خارج و فرادى مى شود و نمازهايى كه قبلاً به اين صورت خوانده شده، صحيح است.

[1042] سؤال 391: زياد شدن ركوع و سجده به جهت تبعيت از امام جماعت تا چه مقدار جايز است و به نماز صدمه نمى زند؟

پاسخ: در ركوع، مقدارى كه زياد شدن آن به جهت متابعت از امام، ضررى به

ص: 262

نماز نمى زند، يك ركوع در هر ركعت است و در مورد سجده، زياد شدن يك سجده براى هر سجده است و اگر در يك ركعت به جهت متابعت، بيش از يك ركوع اضافه شود و يا براى هر سجده بيش از يك سجده زياد شود، صحّت نماز خالى از اشكال نيست و بنا بر احتياط واجب بايد پس از اتمام نماز، دوباره نماز خوانده شود.

تشهد

[1043] سؤال 392: مأموم موقعى به نماز جماعت مى رسد كه امام جماعت در حال خواندن تشهد آخر نماز است. در اين حال، اقتدا مى كند و مى نشيند تا ثواب جماعت را درك كند.

سؤال اين است كه آيا به صورت معمولى بنشيند يا به حالت تجافى؟ و تشهد را با امام بخواند يا ساكت باشد؟ و موقع سلام دادن امام چه كند؟

پاسخ: به صورت متعارف و معمولى مى نشيند و به قصد قربت مطلقه و به تبعيت امام جماعت تشهد را مى خواند و سلام را نمى گويد و بعد از سلامِ امام جماعت بر مى خيزد و با شروع كردن به سورۀ حمد نمازش را ادامه مى دهد. آن نشستن، ركعت نماز حساب نمى شود؛ ولى ثواب جماعت را ان شاء اللّه درك مى كند.

سلام

[1044] سؤال 393: آيا انسان عمداً مى تواند قبل از امام جماعت، سلام نماز را بگويد؟

پاسخ: سلام گفتن پيش از امام اشكالى ندارد؛ ولى بهتر است پيش از امام نگويد، خصوصاً اگر صداى امام را بشنود.

[1045] سؤال 394: اگر مأموم، نمازش چهار ركعتى و امام، دو ركعتى باشد، بعد از تشهد ركعت دوم، وظيفۀ مأموم چيست؟ آيا مى تواند بنشيند و به سلام امام گوش دهد يا بايد تا آخر سلام امام، به حالت تجافى باشد و سلام را گوش دهد يا اين كه بايد بلند شود و به نمازش ادامه دهد؟

ص: 263

پاسخ: مى تواند بلند شود و به نمازش ادامه دهد؛ ولى بهتر است تجافى كند و به سلام امام گوش دهد.

تبعيت

[1046] سؤال 395: آيا مأموم مى تواند بعضى از افعال نماز را زودتر از امام جماعت انجام دهد؟ و اگر انجام داد، حكم آن چيست؟

پاسخ: ظاهر اين است كه متابعت در افعال، شرط جماعت است و اگر عمداً متابعت نكند، جماعتش باطل مى شود و اگر كارهاى نماز فرادى را هم انجام ندهد، قهراً نمازش باطل مى شود؛ ولى اگر چنين كسى از روى جهل به مسأله وظايف نماز فرادى را انجام نداده باشد، چنانچه خللى به اركان نماز وارد كرده باشد (مثل اين كه پس از تبديل وظيفه اش به انفراد به گمان وجوب متابعت از امام، دو بار به ركوع رفته باشد)، نمازش باطل است، وگرنه اشكالى ندارد.

[1047] سؤال 396: آيا زودتر گفتن اذكار و اقوال توسط مأموم نسبت به امام جماعت، خللى در نماز مأموم ايجاد مى كند يا نه؟

پاسخ: غير از تكبيرة الاحرام، ساير اقوال را مى تواند زودتر از امام جماعت بگويد؛ ولى تكبيرة الاحرام را بايد بعد از امام بگويد؛ بلكه احتياط اين است كه بعد از تمام شدن تكبيرة الاحرام امام، مأموم تكبيرة الاحرام خود را بگويد.

امور ديگر مربوط به مأموم

[1048] سؤال 397: شخصى اكراه دارد كه به عنوان امام جماعت جلو بايستد؛ ولى بعد از شروع به نمازِ خودش، ديگران به او اقتدا مى كنند، حكم نماز مأمومين چگونه است؟

پاسخ: اشكال ندارد و در اقتدا كردن، اجازه و رضايت امام جماعت شرط نيست؛ ولى اگر اين كار باعث اذيت او مى شود، مأمومين اين كار را نكنند.

[1049] سؤال 398: اگر امام جماعت در بعضى از افعال نماز اشتباه كند (مثل اين كه در

ص: 264

ركعت اول نماز، قنوت بخواند يا در نماز چهار ركعتى، بعد از ركعت سوم تشهد بخواند يا سلام بدهد)، مأموم در اين موقعيت، چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: در قنوت، اگر مأموم به ركوع رفته و امام مشغول به خواندن قنوت است، مأموم از ركوع به حالت قيام بر مى گردد؛ ولى قنوت نمى گيرد و اگر به ركوع نرفته، باز هم قنوت را انجام نمى دهد و در تشهدِ اشتباهى امام، مأموم مى نشيند، ولى تشهد نمى گويد و بقيۀ نماز را با امام جماعت مى خواند و در سلام هم اگر امام متوجه نشد و يادش نيامد، مأموم سلام اشتباهى را نمى گويد و بقيۀ نماز را مى خواند.

[1050] سؤال 399: اگر امام جماعت، سهواً ركنى از نماز را اضافه يا كم كند، مثلاً در يك ركعت دو ركوع كند يا اصلاً ركوع نكند، نماز و وظيفۀ مأموم، چه صورتى پيدا مى كند؟

پاسخ: مأموم بايد نيّت انفراد نمايد و بقيۀ نماز را خودش بخواند.

[1051] سؤال 400: اگر فتواى مرجع تقليد مأموم اين باشد كه چنانچه مأموم يك نفر باشد، مى تواند مساوى با امام بايستد؛ ولى مرجع تقليد امام جماعت، مساوى ايستادن را اجازه ندهد، آيا مأموم مى تواند مساوى با امام بايستد؟

پاسخ: در فرض سؤال، اشكال ندارد.

[1052] سؤال 401: وارد مسجد مى شويم و مى بينيم كه امام جماعت مشغول نماز است؛ ولى نمى دانيم كه نافلۀ ظهر را مى خواند يا نماز ظهر را. در اين صورت آيا مى توانيم نماز ظهر را به او اقتدا كنيم و اگر بعداً معلوم شد كه نافله بوده، دوباره نماز ظهر را با او بخوانيم؟

پاسخ: در اين صورت، اقتدا كردن صحيح نيست.

[1053] سؤال 402: آيا مأموم مى تواند هنگامى كه امام در حال قنوت است به او اقتدا نمايد؟

پاسخ: مى تواند.

[1054] سؤال 403: اگر در مسجد، در حالى كه امام جماعت در حال خواندن نماز جماعت

ص: 265

است، عده اى عمداً نماز فرادى بخوانند، آيا نمازشان اشكال دارد؟

پاسخ: اگر موجب هتك حرمت يا تفسيق عملى امام جماعت باشد، نمازشان اشكال دارد.

[1055] سؤال 404: كسى بدون آن كه قصد توهين به امام جماعت يا خود نماز جماعت را داشته باشد، آيا جايز است كه نماز خود را به صورت فردى بخواند؟ و نمازش صحيح است يا خير؟

پاسخ: منوط به قصد نيست. اگر به نظر عرف، موجب هتك حرمت باشد، نمازش اشكال دارد.

احكام ديگر مربوط به نماز جماعت

[1056] سؤال 405: آيا اقامۀ نماز جماعت ظهر و عصر در روز جمعه، به هنگام اقامۀ نماز جمعه در بلادى كه نماز جمعه در آنها اقامه مى شود، جايز است؟

پاسخ: نماز جماعت باطل نيست؛ لكن ممكن است در بعضى از شرايط به مصلحت نباشد.

[1057] سؤال 406: آيا دانش آموزان را (چه به سنّ تكليف رسيده باشند و چه نرسيده باشند)، مى توان جهت اقامۀ نماز جماعت و شركت در آن اجبار كرد؟

پاسخ: اجبار، وجهى ندارد؛ ولى تشويق، شايسته است.

[1058] سؤال 407: حكم دست دادن با اطرافيان، بعد از نماز جماعت چيست؟

پاسخ: اشكال ندارد؛ ولى در اين مورد دستور خاصّى وارد نشده است.

[1059] سؤال 408: حكم تكبير گفتن در نماز جماعت كه معمولاً توسط كودكان و نوجوانان انجام مى شود، چيست؟

پاسخ: اشكال ندارد.

ص: 266

نماز جمعه

اشاره

[1060] سؤال 409: شركت نكردن در نماز جمعه، چه حكمى دارد؟

پاسخ: نماز جمعه افضل افراد واجب تخييرى است. اگر كسى نماز جمعه نخواند و به جاى آن نماز ظهر بخواند، افضل افراد را ترك كرده است؛ ولى تكليفش را انجام داده است.

[1061] سؤال 410: آخر وقت نماز جمعه چه موقع است؟

پاسخ: اگر در اوائل عرفى ظهر، نماز جمعه شروع شود و پيش از گذشتن يك ساعت از ظهر شرعى خاتمه يابد، صحيح است.

[1062] سؤال 411: اگر كسى به ركعت دوم نماز جمعه برسد، چگونه نماز بخواند و آيا نماز ظهر از او ساقط مى شود؟

پاسخ: اگر به ركوع ركعت دوم امام برسد، اقتداى او صحيح است و در موقع تشهد و سلام امام جمعه تجافى مى كند و ركعت دوم را خودش ادامه مى دهد و نماز او مجزى از نماز ظهر است.

[1063] سؤال 412: مى گويند كه صاحب محلّ اقامۀ نماز جمعه در منطقه اى، راضى به اقامۀ نماز در آن جا نيست. در اين صورت رفتن به نماز چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر زمين، مالك دارد، براى هر گونه تصرّفى احراز رضايت مالك (ولو به سبب قرائن) لازم است.

شرايط و وظايف امام جمعه

[1064] سؤال 413: امام جمعه با چه شرايطى حكم دائم السفر را پيدا مى كند؟

پاسخ: اگر در هر سه روز يك بار براى انجام امور مربوط به امامت جمعه به محلّ اقامۀ نماز جمعه سفر مى كند، نماز او در آن جا و در بين راه تمام است و

ص: 267

اگر مدتى بگذرد كه در آن محل به او مسافر گفته نشود، آن جا براى او حكم وطن را دارد.

[1065] سؤال 414: آيا امام جمعه اى كه به مدت سه سال به اين سمت منصوب شده و ادامۀ امامت وى پس از اين مدت معلوم نيست و محل اقامۀ نماز جمعه هم وطن وى نيست، مى تواند در اين محل قصد توطّن نمايد؟

پاسخ: براى تمام بودن نماز، قصد توطّن ابدى لازم نيست. اگر در اين مدت ساكن آن جا باشد و يا به مقدارى در آن محل باشد كه به او مسافر گفته نشود، آن جا در حكم وطن اوست.

[1066] سؤال 415: آيا امام جمعه اى كه در محلّ اقامۀ نماز جمعه مسافر محسوب مى شود، بدون قصد عشره مى تواند نماز جمعه را اقامه نمايد؟

پاسخ: خلاف احتياط است.

[1067] سؤال 416: امام جمعه از مرجعى تقليد مى كند كه قصد عشره براى اقامۀ نماز جمعه را شرط نمى داند؛ ولى مرجع مأموم، قصد عشره را شرط مى داند. در اين فرض، اقتداى به امام جمعه چه صورتى دارد؟

پاسخ: در مفروض سؤال، چنانچه امام جمعه قصد عشره نكرده باشد، اقتداى مأموم به او اشكال دارد.

[1068] سؤال 417: يك روحانى، امام جمعۀ موقّت شهرى است كه در آن سكونت ندارد و شهرى كه محلّ سكونت اوست، امام جمعۀ موقّت ندارد. آيا ايشان مى تواند به هنگام نبودن امام جمعه در شهرى كه ساكن آن است، نماز جمعه را به عنوان امام جمعۀ موقّت اقامه كند؟

پاسخ: كسى كه از طرف مجتهد جامع الشرائط جهت اقامۀ نماز جمعه مأذون است، شرعاً مى تواند اقامۀ نماز جمعه كند؛ اما اين كه بتواند در محلّ خاصّى

ص: 268

اقامۀ نماز جمعه كند، تابع مقرّرات مربوط به آن است.

[1069] سؤال 418: آيا براى امام جمعه، فحص از فتاواى مراجع مأمومين و يا بالعكس لازم است و يا اين كه هر يك از امام جمعه و مأمومين، موظف به انجام دادن تكليف خود هستند؟

پاسخ: براى امام جمعه فحص لازم نيست؛ ولى مأمومين بايد احراز كنند كه امام جمعه واجد شرايطى است كه مرجع تقليدشان آن امور را لازم مى داند.

نماز آيات

[1070] سؤال 419: آيا پس لرزه هاى پس از زلزله، سبب واجب شدن نماز آيات مى شوند؟ و آيا شدت و ضعف آنها تأثيرى در حكم دارد؟

پاسخ: اگر عرفاً زلزله صدق كند، نماز آيات واجب مى شود و شدت و ضعف، تأثيرى در حكم ندارد.

[1071] سؤال 420: كسى كه اصلاً متوجه خسوف يا كسوف يا زلزله و امثال آن نشده و بعد از مدتى فهميده كه اين حوادث در جايى كه او بوده است، اتفاق افتاده، نماز آيات را بايد بخواند يا نه؟

پاسخ: در فرض سؤال، اگر تمام قرص خورشيد يا ماه گرفته شود، بايد قضاى نماز آيات را به جا آورد و اگر همۀ قرص گرفته نشود، قضا لازم نيست و در ساير موارد (مثل زلزله) هر وقت فهميد، بايد نماز آيات را بخواند.

[1072] سؤال 421: اگر در تعداد ركوع هاى نماز آيات شك كنيم، چه بايد بكنيم؟ اگر در ركعات آن شك كرديم كه مثلاً دو ركعت خوانده ايم يا سه ركعت، چه وظيفه اى داريم؟

پاسخ: اگر در شمارۀ ركوع ها شك كند، چنانچه از محل، تجاوز نكرده باشد، بايد بنا را بر كمتر بگذارد و اگر از محل، تجاوز كرده باشد، بنا را بر انجام دادن

ص: 269

آن مى گذارد و اگر در شمارۀ ركعتها شك كند، چون نماز آيات دو ركعتى است، نمازش باطل مى شود.

[1073] سؤال 422: اگر انسان در بين نماز آياتى كه به جماعت برگزار مى شود، به نماز برسد، آيا مى تواند اقتدا كند؟

پاسخ: اگر پيش از برخاستن امام از ركوع اول در ركعت اول و يا ركوع اول در ركعت دوم باشد، اقتدا كردن و دخول به نماز جماعت، در نماز آيات اشكال ندارد و اگر بعد از برخاستن امام از هر كدام از ركوع هاى ذكر شده باشد، دخول در نماز جماعت اشكال دارد؛ بلكه ممنوع است.

نماز عيد فطر و قربان

[1074] سؤال 423: آيا خواندن دو خطبه پس از نماز جماعت عيد فطر و قربان، جزء نماز عيد است؟ و چنانچه امام جماعت خطبه را قبل از نماز عيد بخواند، آيا نماز عيد صحيح است؟

پاسخ: در فرض سؤال، نماز عيد صحيح است؛ ولى ورود خطبه، بعد از نماز است.

[1075] سؤال 424: در صورت احساس كسالت امام جماعت، پس از خواندن دو ركعت نماز عيد و قبل از ايراد خطبه، حكم چيست؟

پاسخ: نماز عيدِ خوانده شده صحيح است.

[1076] سؤال 425: آيا براى شيعيان و سنّى ها شركت در نماز يكديگر (نماز عيد سعيد فطر و قربان) به جهت ايجاد وحدت بين مسلمانان جايز است يا خير؟

پاسخ: اگر وحدت، بر اين كار مترتّب شود، اشكال ندارد.

ص: 270

نماز نذرى

[1077] سؤال 426: اگر كسى نذر كند كه در وقت معيّنى نمازى را بخواند، چنانچه در آن وقت نتواند وضو يا غسل خود را انجام دهد، آيا نذر خود را با تيمّم انجام دهد يا انجام دادن آن را به وقتى كه غسل و وضو را به جا مى آورد، موكول كند؟

پاسخ: در نذر معيّن (در فرض مذكور)، با تيمّم در همان وقت معيّن، نماز را انجام دهد و اگر نذر مطلق است، چنانچه اميد به زوال عذر دارد، منتظر باشد تا با وضو و يا غسل، نماز منذور را بخواند.

نماز مستحبّى

[1078] سؤال 427: آيا مى توان نمازهاى مستحبّى را كه داراى وقت معيّن است (مثل نماز شب)، در صورتى كه مانعى براى وضو گرفتن يا غسل كردن وجود داشته باشد، با تيمّم به جا آورد؟ نمازهاى مستحبّى ديگر كه وقت معيّنى ندارد يا قضاى نمازهاى مستحبّى را چه طور؟

پاسخ: نماز شب و نمازهاى مستحبّى ديگر را خواه ادا باشد و يا قضاى آنها و خواه وقت معيّنى داشته باشد يا نه، اگر عذر شرعى از غسل كردن و يا وضو گرفتن وجود داشته باشد، مى شود با تيمّم خواند.

[1079] سؤال 428: گفته مى شود كه ثواب نماز نافله در حالت نشسته، نصف ثواب آن در حال ايستاده است. حال اگر كسى بر اثر خستگى يا علت ديگر، مثلاً نافلۀ صبح را نشسته بخواند، آيا تنها به نيمى از يك امر استحبابى عمل كرده و اين عمل مستحبّى را به طور كامل به جا نياورده است يا اين كه به دستور خواندن نافلۀ نماز صبح به طور كامل عمل كرده، ولى با مرتبه اى پايين تر (مثل خواندن نماز صبح به صورت انفرادى و جماعت كه در هر دو صورت، به دستور خواندن نماز صبح به طور كامل عمل شده كه در يكى ثواب كمتر و در ديگرى ثواب بيشتر وجود دارد)؟

ص: 271

پاسخ: در فرض سؤال، به وظيفۀ نماز نافله عمل كرده است؛ ولى ثوابش كمتر است ولكن بهتر است به جاى هر دو ركعت نافلۀ ايستاده، چهار ركعت نافلۀ نشسته (دو تا دو ركعتى) بخواند تا ثوابش هم كمتر نباشد.

[1080] سؤال 429: آيا مى توان مقدارى از نماز نافله را ايستاده و مقدارى را نشسته به جا آورد؟

پاسخ: جايز است و اشكالى ندارد.

[1081] سؤال 430: آيا مى توانيم نافله هاى شبانه روز را چه با بودن وقت يا نبودن وقت، با حمد تنها و بدون سوره بخوانيم؟

پاسخ: بلى، مى توانيد.

[1082] سؤال 431: آيا كم و زياد شدن ركن در نماز مستحبّى، موجب بطلان نماز مى شود؟

پاسخ: زياد شدن سهوى اركان در نماز مستحبّى، موجب بطلان نيست؛ ولى زياد شدن عمدى و كم شدن عمدى و سهوى، موجب بطلان نماز مستحبّى است.

[1083] سؤال 432: آيا خواندن سورۀ سجده دار، در نماز مستحبّى جايز است يا نماز را باطل مى كند؟

پاسخ: جايز است و بعد از خواندن آيۀ سجده دار، سجدۀ آن را انجام مى دهد و نمازش را ادامه مى دهد و تمام مى كند و اشكالى ندارد.

[1084] سؤال 433: لطفاً تفاوت نمازهاى نافلۀ روز جمعه را با ديگر روزها بيان كنيد.

پاسخ: نمازهاى نافلۀ صبح و مغرب و عشا در روز جمعه با روزهاى ديگر تفاوتى ندارد. نافلۀ ظهر و عصر در روزهاى ديگر، شانزده ركعت است كه هشت ركعت نافلۀ ظهر، بعد از زوال و قبل از نماز ظهر و هشت ركعت نافلۀ عصر، قبل از نماز عصر خوانده مى شود؛ ولى در روز جمعه، نافلۀ ظهر و عصر، تبديل به بيست ركعت مى شود كه به يكى از دو صورت زير مى توان آنها را به

ص: 272

جا آورد:

الف. شش ركعت، هنگام گسترده شدن خورشيد؛ شش ركعت، وقت بلند شدن و ارتفاع خورشيد؛ شش ركعت نزديك ظهر (قبل از زوال) و دو ركعت، هنگام زوال خورشيد.

ب. شش ركعت، هنگام ارتفاع و بلند شدن خورشيد، شش ركعت، نزديك ظهر (قبل از زوال)، دو ركعت، هنگام زوال و شش ركعت، بين نماز ظهر و عصر.

[1085] سؤال 434: در كتاب مفاتيح الجنان، در خصوص نماز امام زمان عليه السلام در مسجد جمكران، به قنوت اشاره اى نشده است. آيا اين نماز قنوت دارد؟

پاسخ: استحباب قنوت، از رواياتى كه مى گويد در هر دو ركعت نافله، يك مرتبه قنوت مستحب است، استفاده مى شود.

[1086] سؤال 435: لطفاً كيفيت نماز جعفر طيّار و اثرات و ثواب آن را بيان فرماييد.

پاسخ: نماز جناب جعفر طيّار، اين گونه خوانده مى شود:

در اين نماز كه دو تا دو ركعت با دو سلام است و جمعاً چهار ركعت مى شود، در هر ركعت، پس از حمد و سوره، پانزده مرتبه تسبيحات اربعه، يعنى ذكر «سبحان اللّه والحمد للّه ولا إله إلّااللّه واللّه اكبر» خوانده مى شود و همين ذكر، در ركوع ده بار و بعد از قيام از ركوع ده بار و در هر سجده ده بار و بعد از بلند شدن از هر سجده هم ده بار و جمعاً در هر ركعت، هفتاد و پنج مرتبه و در مجموع چهار ركعت، سيصد مرتبه خوانده مى شود. مضمون يكى از رواياتى كه در ثواب اين نماز وارد شده، اين است كه اگر انسان به اندازۀ ريگ هاى بيابان و كف هاى آب دريا گناه داشته باشد، با خواندن اين نماز، خداوند آنها را مى آمرزد.

[1087] سؤال 436: آيا مى توان به جاى نماز نافلۀ مغرب، نماز غفيله خواند، بدين صورت

ص: 273

كه نماز غفيله خوانده شود و در عين حال به جاى دو ركعت از چهار ركعت نماز نافلۀ مغرب محسوب شود؟

پاسخ: نماز غفيله مستحب است؛ ولى مجزى از نافلۀ مغرب نيست.

[1088] سؤال 437: آيا در نماز غفيله، گفتن «بسم اللّه الرحمن الرحيم» بعد از حمد و قبل از آيات «وذا النون إذ ذهب...» و «عنده مفاتح الغيب...» لازم است يا خير؟ و اگر لازم نيست، آيا جايز است كسى به قصد فاصله انداختن بين حمد و آيات ذكر شده، «بسم اللّه الرحمن الرحيم» بگويد؟

پاسخ: قبل از آيات نماز غفيله، «بسم اللّه الرحمن الرحيم» لازم نيست؛ ولى اگر قصد ذكر مطلق كند، اشكالى ندارد.

[1089] سؤال 438: نماز وصيت چه نمازى است و طرز خواندن آن به چه ترتيب است؟

پاسخ: نماز وصيت نمازى دو ركعتى است كه خواندن آن در ميان نماز مغرب و عشا مستحب است و بنا بر احتياط بايد به نيّت قربت مطلقه و قبل از برطرف شدن سرخى در سمت مغرب خوانده شود. در ركعت اول، بعد از حمد، سيزده مرتبه سورۀ «إذا زلزلت الأرض» و در ركعت دوم، بعد از حمد، پانزده مرتبه سورۀ توحيد خوانده مى شود.

[1090] سؤال 439: نماز اول ماه، چه نمازى است و اثر و ثواب آن چيست؟

پاسخ: نمازى است كه مستحب است در روز اول هر ماه خوانده شود و دو ركعت است كه در ركعت اول، بعد از حمد، سى مرتبه سورۀ توحيد و در ركعت دوم، بعد از حمد، سى مرتبه سورۀ قدر خوانده مى شود و بعد از خواندن نماز، صدقه دادن به قدر ميسور بهتر است و انسان با اين نماز و صدقه، خودش را بيمه و سلامتى خويش را تا آخر آن ماه تأمين مى كند و داراى ثواب اخروى هم هست و براى تفصيل بيشتر مى توان به كتاب هاى مفصّل رجوع كرد.

ص: 274

احكام ديگر مربوط به نماز

[1091] سؤال 440: در غير ايّام حيض و نفاس و در مواقع سختى و خطر، مثلاً در جنگ يا در حال غرق شدن يا در حال آتش سوزى يا در مواردى مثل كسى كه آب و خاك در دسترسش نيست يا آن دو براى او ضرر دارد يا در حال تقيّه است و يا كسى كه فلج است و بر تخت بيمارستان بسته شده يا كسى كه حتى با اشارۀ چشم هم نمى تواند نماز بخواند، آيا ممكن است نماز از مسلمان ساقط شود؟

پاسخ: در هيچ يك از صُوَر فرض شده، نماز ساقط نمى شود، حتى از فاقد الطهورين؛ زيرا او هم بايد احتياطاً در وقت، نماز را بخواند و سپس آن را قضا نمايد و شخص ناتوان و بيمار هم (ولو به اشارۀ قلبى) بايد نمازش را بخواند.

[1092] سؤال 441: مريضى كه سكته كرده ومدتى بسترى بوده و فاقد حس و حركت و شعور است، آيا نماز از او ساقط است يا نه؟

پاسخ: اگر به طور كلّى شعورش را از دست داده، مكلّف به نماز نيست و اگر به مقدار درك نماز شعور دارد، بايد نمازش را بخواند.

[1093] سؤال 442: بيمارى كه به دليل ضربۀ مغزى دچار از دست دادن حافظه مى شود و بعد از مدتى بهبودى مى يابد، تكليف نمازهايى كه در اين مدت از او فوت شده است، چيست؟

پاسخ: اگر به طورى حافظه اش را از دست داده كه از نماز و تكليف به آن در تمام وقت نماز غافل بوده، نمازهاى فوت شده اش قضا ندارد و همچنين است اگر متوجۀ تكليف بوده و وظيفۀ فعلى خود را به جا آورده؛ ولى اگر متوجۀ تكليف بوده و وظيفۀ فعلى خود را انجام نداده، بايد نمازهايش را قضا كند.

[1094] سؤال 443: چه بايد بكنيم تا نماز ما مورد قبول واقع شود؟

ص: 275

پاسخ: نماز بايد با خضوع و خشوع خوانده شود تا مورد قبول واقع شود.

انسان بايد حقوق واجب را بپردازد و خود را از صفات رذيله پاك نمايد و با توجه به عظمت و هيبت خداوند متعال با او سخن بگويد و بداند در مقابل كه ايستاده و با چه كسى سخن مى گويد.

[1095] سؤال 444: اگر فردى بخواهد با حضور قلب و دور از افكار پراكنده نماز بخواند، چه بايد بكند؟

پاسخ: با آمادگى روحى و قلبى و توجه به اين كه نماز بالاترين عبادت است و با خواندن نماز در جاى خلوت و مناسب و با توجه به معنا و مفهوم نماز و اين كه انسان در محضر ذات مقدّس پروردگار عالم قرار دارد، مى توان به حضور قلب در نماز رسيد.

[1096] سؤال 445: اگر لازمۀ نماز خواندن اين باشد كه دستور واجبى ترك شود، آيا اين گونه نماز خواندن صحيح است يا خير (مثل وقتى كه طلبكار، طلب خود را تقاضا مى كند، ولى او مشغول نماز مى شود)؟

پاسخ: اگر وقت نماز وسعت دارد، بايد نماز را بعد از انجام عملى كه واجب فورى است (مثل پرداخت دَين يا قرضى كه وقت پرداختش رسيده است)، بخواند و چنانچه در اين حال، نماز را مقدّم كند، نمازش صحيح است؛ اما معصيت كرده است؛ ولى اگر وقت نماز تنگ باشد، بايد نماز را مقدّم بنمايد و معصيتى هم در كار نيست. البته اگر بتواند، واجب است در حال نماز دَين يا قرض خود را پرداخت كند.

[1097] سؤال 446: كسى كه جنب شده، اگر نخواهد غسل جنابت كند، حكم نماز او چيست؟

پاسخ: براى خواندن نماز، بايد با طهارت بود و در مفروض سؤال، بايد غسل جنابت كند، مگر آن كه از موارد تيمّم باشد، مثل اين كه به قدرى تأخير غسل

ص: 276

طولانى شود كه وقت كافى براى غسل و نماز نباشد كه در اين صورت بايد نماز را با تيمّم بخواند؛ ولى به تأخير انداختن عمدى غسل تا هنگامى كه وقت براى غسل و نماز باقى نماند، جايز نيست.

[1098] سؤال 447: اين جانب حدود يك سال است كه به سنّ تكليف رسيده ام. در اين مدت يك سال، احكام شخص جنب را نمى دانستم و نماز و روزه ام را نيز به جا آورده ام.

تكليف اعمال گذشته ام چيست؟

پاسخ: هر مقدار نماز را كه يقين داريد در حال جنابت به جا آورده ايد، قضا نماييد و روزه هايى را كه مى دانيد طلوع فجر را در آنها با حال جنابت درك كرده ايد، چنانچه در يادگيرى حكم مسأله كوتاهى كرده باشيد، قضا نماييد؛ بلكه اگر كوتاهى هم نكرده باشيد، احتياط واجب آن است كه آنها را قضا كنيد.

[1099] سؤال 448: اگر غسلى به واسطۀ نذر و عهد و قسم و يا مس نمودن ميّت واجب شود، ولى مكلّف عمداً يا سهواً آن را ترك نمايد، تكليف نماز و روزه هايش در اين مدت چه مى شود؟

پاسخ: از جهت ترك عمدى و سهوى غسل نذر، عهد و قسم اشكالى به نماز و روزه وارد نمى شود و نيز ترك غسل مسّ ميّت نسبت به روزه ضررى ندارد؛ ولى ترك آن نسبت به نماز، بنا بر احتياط خلل وارد مى كند و بايد نمازهايى را كه خوانده، احتياطاً اعاده يا قضا نمايد.

[1100] سؤال 449: زنى كه طفل مرده اى را به دنيا آورده و مدتى را بدون غسل مسّ ميّت گذرانده است، نماز و روزه اش در اين مدت چه حكمى دارد؟

پاسخ: غسل مسّ ميّت در روزه شرط نيست؛ ولى در مورد نماز، بنا بر احتياط بايد نمازهاى خود را قضا نمايد.

[1101] سؤال 450: فرموده ايد كه عبادات بچۀ مميّز صحيح است. آيا نماز بچۀ مميّزى

ص: 277

كه مسّ ميّت نموده، با وضوى تنها صحيح است يا خير؟

پاسخ: براى صحّت نماز، احتياطاً غسل مسّ ميّت كند و سپس بنا بر احتياط وضو بگيرد و بعد نماز بخواند.

[1102] سؤال 451: شخصى خوابش سنگين است و به دوست خودش كه در يك منزل زندگى مى كنند، مى گويد كه من براى نماز صبح خواب مى مانم و شما مرا براى نماز بيدار كن؛ ولى دوست او از خواب بيدار مى شود و نماز مى خواند و اين شخص را بيدار نمى كند. آيا نماز او قبول است يا خير؟ و بيدار نكردن او چه حكمى دارد؟

پاسخ: نماز كسى كه ديگرى را براى نماز بيدار نمى كند، باطل نيست؛ ولى بيدار نكردن ديگرى براى نماز و عدم توجه به درخواست او كار ناپسندى است و اگر تعهّد كرده كه وى را بيدار كند، چنانچه عمداً تخلّف كند، گناه كرده است.

[1103] سؤال 452: آيا مى توان براى ياد دادن نماز يا ديگر احكام شرعى، از كسى پول دريافت كرد؟

پاسخ: ظاهر اين است كه در مقابل تعليم حمد و سوره و ساير اجزاى نماز، جايز است اجرت گرفته شود.

[1104] سؤال 453: آيا مى توان با كسانى كه به نماز اهميت نمى دهند، رفت و آمد نمود؟

پاسخ: حرام نيست، خصوصاً اگر با رفت و آمد، بتواند آنان را به نماز تشويق و ترغيب نمايد.

[1105] سؤال 454: دوستى و رفت و آمد در منزل كسى كه نماز نمى خواند، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر دوستى و رفت و آمد كردن اثر خوب داشته باشد، خوب است و در مواقعى لازم هم مى شود و اگر اثر بد داشته باشد، خوب نيست و در بعضى موارد جايز هم نيست و اگر اثر خوب و بد ندارد، دوستى و رفت و آمد جايز

ص: 278

است.

[1106] سؤال 455: بعضى از فاميل، متأسفانه به نماز اهميت نمى دهند و نماز نمى خوانند.

آيا مى توانيم از رفت و آمد با آنها و صله ارحام خوددارى كنيم؟

پاسخ: صلۀ رحم امر واجبى است؛ اما اگر رابطه با چنين فاميلى موجب جرأت آنها بر ترك نماز شود يا اولاد و عائلۀ شما را تحت تأثير قرار دهد و باعث ترك نماز آنها شود، در اين صورت رابطه با آنها ترك شود.

[1107] سؤال 456: پخش ادعيه و سخنرانى و مراسم سوگوارى و جشن ها با صداى بلند از بلندگو كه باعث اذيت همسايگان و سالخوردگان مجاور با امام زادگان و مساجد مى گردد، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اذيت مؤمن حرام است و تا ممكن است، بايد خوددارى شود.

[1108] سؤال 457: آيا اختصاص دقايق كوتاهى از ساعت آموزشى در مدارس، به نماز كه مهمترين وسيلۀ ارتباط انسان با خداوند است، از نظر شرعى منعى دارد؟

پاسخ: اين گونه مسائل، مربوط به وزارت آموزش و پرورش است. اگر مقرّرات، چنين اجازه اى را بدهد، از نظر شرعى منعى ندارد.

ص: 279

ص: 280

روزه و اعتكاف

اشاره

ص: 281

ص: 282

رؤيت هلال و ثبوت اول ماه

[1109] سؤال 1: اگر فقط در قسمت شرقى و يا فقط در قسمت غربى ايران، رؤيت هلال رمضان يا شوال شود، آيا براى تمام مناطق ايران حجّت و دليل است يا خير؟

پاسخ: رؤيت هلال ماه رمضان و يا شوال، اگر در شرق باشد، براى همۀ مناطق ايران حجّت است و اگر در غرب رؤيت شود، براى مشرق حجّت نيست، مگر اين كه قريب الاُفق باشند.

[1110] سؤال 2: اگر در منطقه اى هلال ماه مبارك رمضان يا هلال شوال ثابت شود، آيا براى كسانى كه در غرب اين منطقه واقع شده اند، هلال ثابت مى شود يا خير؟

پاسخ: اگر در منطقۀ غرب ثابت شود كه ماه ديده شده، براى شرق آن منطقه ثابت نمى شود، مگر اين كه افق هر دو منطقه نزديك به هم باشد و يا اين كه ثابت شود در افقِ شرق هم بوده، اگر چه با چشم مسلّح ديده شود، نه با چشم عادى و اگر در منطقۀ شرق ديده و ثابت شود، براى منطقۀ غربى همان منطقه هم ثابت مى شود.

[1111] سؤال 3: با وجود مراكز مهم رصدخانه اى و ژئوفيزيكى كه حلول ماه را ثابت مى كند، آيا باز هم اثبات آن بايد از طريق رؤيت چشم غير مسلّح باشد؟ آيا به لحاظ شرعى، مانعى بر سر راه اثبات اين امر از طريق علوم جديد وجود دارد؟

پاسخ: ملاك، وجود هلال در افق منطقه است كه بارؤيت با چشم غير مسلّح يا

ص: 283

مسلّح ثابت مى شود و محاسبات نجومى نوعاً اطمينان آور نيست. البته اگر براى كسى اطمينان به وجود هلال در افق منطقه از هر طريق حاصل شود، بايد به اطمينان خود عمل نمايد.

[1112] سؤال 4: كسى اول ماه مبارك رمضان در كشورهاى خارجى بوده و روز دوشنبه در آن جا رؤيت هلال شده و اول ماه، ثابت گشته و اين شخص در آن جا روزه گرفته است (در حالى كه در كشور ايران روز سه شنبه، اول ماه رمضان بوده). اگر اين شخص، به مدت ده روز در آن كشور بماند و روزه بگيرد و بعد به ايران برگردد و عيد فطر ايران، يك روز ديرتر از آن كشور باشد، اين شخص، عيد فطر خود را بايد با كدام يك از كشورها حساب كند؟ اگر با كشور خارج حساب كند، سى روز روزه گرفته و اگر با ايران حساب كند، 31 روز روزه گرفته است. در اين صورت وظيفه اش چيست؟

پاسخ: وظيفه آن است كه با اثبات وجود هلال رمضان در افق هر منطقه اى كه هستيد، روزه را شروع كنيد و با اثبات وجود هلال شوال نيز در افق هر منطقه اى كه باشيد، فرداى آن را عيد فطر قرار دهيد و در فرض سؤال، كم و زياد شدن ايّام روزه اشكالى ندارد.

نيّت روزه

تبديل نيّت روزه

[1113] سؤال 5: آيا در روزه، جايز است كه نيّت روزه را به روزۀ ديگر تبديل كرد، مثل تبديل نيّت روزۀ نذرى، به روزۀ كفّاره يا روزۀ قضا، و يا تبديل نيّت روزۀ مستحبّى، به روزۀ مستحبّى ديگر؟

پاسخ: تبديل نيّت روزه اى به روزۀ ديگر جايز نيست و فرقى ندارد كه هر دو روزه واجب باشند يا مستحب يا يكى واجب باشد و ديگرى مستحب.

ص: 284

[1114] سؤال 6: كسى كه به نيّت قضا يا كفّاره، روزه مى گيرد و قبل يا بعد از اتمام روزه مى فهمد كه قضا يا كفّاره برعهدۀ او نبوده، آيا مى تواند آن روز را روزۀ ديگرى غير از قضا و كفّاره به حساب آورد يا نمى تواند؟

پاسخ: در صورت فرض شده، اگر بعد از اتمام روزه باشد، نمى تواند آن را روزۀ ديگرى حساب نمايد و اگر در اثنا به يادش بيايد، چنانچه قبل از ظهر متوجه شود، مى تواند نيّت روزۀ واجب غير معيّن و يا روزۀ مستحبّى كند و اگر بعد از ظهر متوجه شود، مى تواند نيّت روزۀ مستحبى كند؛ ولى بنا بر احتياط نمى تواند نيّت روزۀ واجب غير معيّن نمايد.

تداخل در روزه

[1115] سؤال 7: آيا صحيح است شخصى كه مشغول گرفتن روزۀ واجب، مثل روزۀ نذر معيّن يا غير معيّن يا روزۀ كفّاره است و در همان روز، روزۀ استحبابى هم وارد شده، هم نيّت روزۀ واجب كند و هم روزۀ مستحب تا ثواب بيشترى ببرد؟

پاسخ: در مفروض سؤال، اين چنين نيّت كردنى، جايز است.

نيّت روزۀ نيابتى

[1116] سؤال 8: كسى كه مى خواهد تبرّعاً از طرف ديگران روزۀ نيابتى بگيرد، اگر خودش قصد قربت كند و بعد از اذان مغرب، ثواب روزه را به آنها هديه كند، كافى است يا نيّت ديگرى لازم است؟

پاسخ: در روزۀ نيابتى، واجب است كه از اول به قصد نيابت باشد و اهداى ثواب بدون اين كه از اول قصد نيابت كند، كافى نيست.

[1117] سؤال 9: آيا وقت نيّت كردن در روزۀ واجب يا مستحبّى كه به نيابت از ديگرى انجام مى شود، با وقت نيّت اين روزه ها براى خود انسان تفاوتى دارد؟

پاسخ: در روزۀ نيابتى، نايب بايد پيش از طلوع فجر نيّت كند.

ص: 285

شروع و پايان امساك در روزه

[1118] سؤال 10: افطار كردن بعد از مخفى شدن قرص خورشيد و قبل از اين كه سرخى طرف مشرق از بين برود، چه حكمى دارد؟ آيا خواندن نماز مغرب در اين وقت صحيح است يا خير؟

پاسخ: احتياطاً افطار كردن و خواندن نماز مغرب، پيش از برطرف شدن سرخى طرف مشرق جايز نيست.

[1119] سؤال 11: با توجه به توسعۀ شهرها و عدم امكان تشخيص دقيق لحظۀ طلوع فجر، در مورد امساك براى روزه و اقامۀ نماز صبح، چه بايد كرد؟

پاسخ: بهتر است مقدارى قبل از اذان، براى روزه امساك كند؛ ولى براى خواندن نماز صبح، صبر كند تا يقين به طلوع فجر حاصل شود.

[1120] سؤال 12: كسى كه نمى تواند طلوع فجر را تشخيص دهد، از چه زمانى براى روزه گرفتن بايد امساك كند؟ كسى كه وقت مغرب را تشخيص نمى دهد، امساك را بايد تا چه زمانى ادامه دهد؟

پاسخ: بر چنين شخصى واجب است احتياط كند، به اين كه مقدار كمى از شب مانده، نيّت روزه نمايد و امساك كند تا يقين به امتثال و اطاعت امر شارع در مورد روزه كند و همچنين امساك كند تا يقين و اطمينان پيدا كند كه وقت مغرب، محقّق شده است.

مبطلات روزه

قصد افطار

[1121] سؤال 13: آيا قصد افطار كردن، مفطر است و روزه را باطل مى كند و آيا موجب كفّاره مى گردد يا خير؟

ص: 286

پاسخ: قصد افطار، روزه را باطل مى كند و قضا دارد؛ ولى كفّاره ندارد.

[1122] سؤال 14: روزه دارى كه تصميم دارد فعل حرامى را كه مبطل روزه است، در شب انجام دهد، ولى آن را در شب انجام ندهد، اين تصميم، چه اثرى بر روزۀ فرداى او دارد؟ اگر در شب تصميم بگيرد كه در روز بعد كه قصد روزه گرفتن آن را دارد، مرتكب اين فعل حرام شود، چه صورتى دارد؟

پاسخ: در صورت اول، روزه اش صحيح است و در صورت دوم، اگر هنگام طلوع فجر يا بعد از آن، اين نيّت را داشته باشد، روزه اش باطل است و بايد آن را قضا نمايد و اگر آن كار حرام را انجام دهد، احتياطاً كفّاره جمع نيز بر او واجب مى شود.

ارتكاب مفطرات به واسطۀ جهل به مسأله يا سهو

[1123] سؤال 15: اگر انسان يكى از چيزهايى را كه روزه را باطل مى كند، نشناسد و در نتيجه به هنگام روزه گرفتن مرتكب آن شود يا در صورت عدم ارتكاب، اصلاً نيّت خوددارى از آن را به جهت اين كه نمى داند مبطل است، نداشته باشد، روزه اش صحيح است يا باطل؟

پاسخ: در فرض اول (ارتكاب)، اگر در ياد گرفتن مسأله كوتاهى كرده باشد، روزه اش باطل است؛ بلكه اگر كوتاهى هم نكرده باشد، بنا بر احتياط روزه اش باطل مى شود و در فرض دوم (عدم ارتكاب)، چنانچه نيّت امساك از تمام مفطرات را به طور كلّى داشته ولكن در موردى خاص، به علت جهل، نيّت امساك نداشته، روزه اش صحيح است و همان نيّت امساك به نحو كلّى كافى است.

[1124] سؤال 16: كسى كه در ماه مبارك رمضان، سهواً چيزى خورده و خيال كرده با اين عمل روزه اش باطل شده و سپس مشغول خوردن چيزهاى ديگر شده، وظيفه اش

ص: 287

چيست؟

پاسخ: اگر جاهل مقصّر باشد، روزه اش باطل است و بايد آن را قضا نمايد و حكم جاهل قاصر نيز بنا بر احتياط همين است.

[1125] سؤال 17: در روزۀ مستحبّى يا قضاى روزۀ واجب، وقتى مبطل روزه به طور سهوى پيش بيايد، روزه چه صورتى پيدا مى كند؟

پاسخ: روزه صحيح است.

خوردن و آشاميدن

[1126] سؤال 18: اگر شخصى در ماه مبارك رمضان از خواب بيدار شود و غذا بخورد، سپس متوجه شود كه از وقت اذان صبح گذشته است، آيا روزه اش صحيح است؟

پاسخ: اگر بررسى كامل كرده و مطمئن به عدم طلوع فجر شده باشد، روزه اش صحيح است، وگرنه بايد روزه را قضا نمايد؛ ولى كفّاره ندارد.

[1127] سؤال 19: اگر كسى در روز ماه رمضان چيزى در دهان بگذارد كه به حلقوم نرسد، آيا روزه اش باطل است؟

پاسخ: اگر قصد خوردن نداشته باشد، روزه اش باطل نمى شود.

[1128] سؤال 20: اگر به هنگام روزه، حشره اى مثل مگس يا شپش يا چيز ديگرى داخل حلق شود، آيا خارج كردن آن واجب است يا خير؟

پاسخ: اگر به حدّى رسيده باشد كه به فرو دادن آن خوردن گفته نشود، با بلعيدن آن، روزه باطل نمى شود و اگر به آن حد نرسيده باشد، بايد آن را خارج كند، حتى اگر خارج كردن آن متوقّف بر قى كردن باشد و اگر قى كرد، روزه باطل مى شود و بايد آن را قضا كند. البته چيزى كه داخل حلق شده، اگر مانند مگس، پشه و... از چيزهايى باشد كه خوردن آنها حرام است، حتى اگر به حدّى رسيده باشد كه به فرو دادن آن خوردن گفته نشود، بنا بر احتياط در صورت

ص: 288

امكان بايد آن را خارج كند، مگر اين كه خارج كردن آن متوقّف بر قى كردن باشد كه در اين صورت نبايد قى كند.

[1129] سؤال 21: اگر شخص روزه دارى در ماه مبارك رمضان فراموش كند كه روزه است و از ما آب يا غذا طلب كند و ما بدانيم كه فراموش كرده، آيا براى ما انجام دادن اين كار جايز است؟ اگر از روى فراموشى مشغول خوردن شود، آيا لازم است به او تذكّر دهيم يا نه؟

پاسخ: در فرض مسأله، انجام دادن آن كار جايز است و تذكّر دادن به شخص مذكور لازم نيست.

[1130] سؤال 22: آيا داخل كردن انگشت در حلق، براى شخص روزه دار جايز است؟

پاسخ: جايز است و اشكالى ندارد.

[1131] سؤال 23: اگر شخص روزه دارى بدون دعوت شدن، به خانه شخصى برود كه خمس نمى دهد و در آن جا افطار نمايد، روزۀ اين فرد چگونه است؟

پاسخ: مى تواند در آن جا افطار كند و روزه اش درست است و تكليفى متوجّه او نيست.

استعمال دارو و تزريق خون

[1132] سؤال 24: اگر روزه دار، دارو يا چيز ديگرى را در بينى خود بريزد كه از حلق او پايين برود، حكمش چيست؟

پاسخ: اگر عمداً و با علم به اين كه اگر دارو يا چيز ديگرى را كه در بينى مى ريزد، از حلق او پايين مى رود، اين كار را انجام دهد، روزه اش باطل مى شود.

[1133] سؤال 25: آيا تزريق آمپول هاى تقويتى و سرم هايى كه براى جلوگيرى از ضعف

ص: 289

استفاده مى شوند، مبطل روزه است؟

پاسخ: تنها آمپول هايى كه مسلّم است اشكال ندارند، آمپولهاى زير جلدى و آمپولهاى بى حس كننده هستند؛ اما آمپول هاى خوراكى و دارويى كه زير جلدى نيستند، تا امكان دارد در شب تزريق شوند و اگر تزريق آنها در روز ضرورى باشد، اشكال ندارد؛ ولى احتياطاً روزۀ آن روز را قضا نمايند و همچنين است سرم هاى غذايى و دارويى.

[1134] سؤال 26: اگر كسى بدون استعمال آمپول دارويى يا سرم غذايى در روز، قدرت روزه گرفتن را نداشته باشد، ولى با استعمال آنها قدرت پيدا كند، بايد روزه بگيرد يا خير؟

پاسخ: در صورت ضرر نداشتن روزه، روزه را بگيرد و آمپول و سرم را مصرف كند و احتياطاً بعد از ماه رمضان، قضاى آن را نيز بگيرد.

[1135] سؤال 27: آيا تزريق خون به بدن شخص روزه دار يا گرفتن خون از او روزه را باطل مى كند؟

پاسخ: گرفتن خون از وى جايز، ولى مكروه است؛ اما تزريق خون به بدن شخص روزه دار، به جز در موارد ضرورت، بنا بر احتياط واجب ترك شود و در صورت تزريق خون، بنا بر احتياط واجب قضاى روزه به جا آورده شود.

[1136] سؤال 28: آيا دوا ريختن به بينى در روز، روزه را باطل مى كند؟ دوا ريختن به چشم، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر به حلق نرسد، اشكال ندارد.

[1137] سؤال 29: اگر كسى در موقع سحرى، دارو يا ترياكِ به شكل قرص را ببلعد كه بعد از دو سه ساعت (در روز) در معده اش باز شود، روزۀ او صحيح است يا خير؟

پاسخ: در صورتى كه بلعيدن، پيش از طلوع فجر انجام بگيرد، روزه اش صحيح است.

[1138] سؤال 30: برخى از زنان در شب ماه رمضان قرص مصرف مى كنند تا عادت نشوند. آيا روزۀ

ص: 290

آنها صحيح است يا خير؟

پاسخ: اشكال ندارد.

[1139] سؤال 31: كسى كه براى رفع تنگى نفس ناچار است از دارويى استفاده كند كه به صورت بخار و يا به صورت پودر گاز از راه حلق به ريه ها پاشيده مى شود، تا راه تنفسى او باز شود، آيا مى تواند روزه بگيرد؟

پاسخ: در فرض سؤال، بنابر احتياط بايد روزه اش را به همان ترتيب كه در سؤال آمده بگيرد و هر وقت توانست، قضاى آن را نيز به جا آورد.

بى هوشى

[1140] سؤال 32: اگر روزه دار، در ماه رمضان در بين روز بى هوش شود، آيا روزه اش صحيح است؟

پاسخ: قضاى روزۀ آن روز، بنا بر احتياط بر او واجب است و اگر در بين روز به هوش بيايد، احتياط واجب اين است كه در بقيۀ روز نيز امساك نمايد.

جنابت، حيض و استحاضه

[1141] سؤال 33: اگر مردى به كيفيت انجام غسل جنابت جاهل باشد و چندين سال، غسل را به همان صورتى كه خودش مى داند، انجام دهد، حكم نماز و روزه هاى ماه رمضان او در اين مدت چيست؟

پاسخ: اگر در ياد گرفتن مسأله كوتاهى نكرده باشد، روزه هاى او صحيح است؛ ولى هر مقدار از نمازها را كه مى داند بدون طهارت خوانده، بايد قضا نمايد و اگر در ياد گرفتن مسأله كوتاهى كرده باشد، روزه هاى او نيز باطل است و بايد آنها را قضا كند.

[1142] سؤال 34: شخصى كه در ماه رمضان، قبل از فجر جنب بوده است و قبل از اذان

ص: 291

صبح به حمام رفته، ولى فراموش كرده غسل كند و بيرون آمده و بعد از اذان به خاطر آورده است، آيا بايد روزۀ آن روز را قضا كند يا خير؟

پاسخ: روزۀ آن روز باطل است؛ ولى بايد در آن روز امساك نمايد و بعد از ماه رمضان قضاى روزه را هم به جا آورد.

[1143] سؤال 35: مكلّفى كه در شب، نيّت روزۀ مستحبّى يا روزۀ قضاى رمضان يا روزۀ نذرى يا روزۀ كفّاره مى كند و مى خوابد، ولى بعد از اذان صبح با حالت جنابت بيدار مى شود، آيا مى تواند در آن روز روزه بگيرد؟

پاسخ: اگر بداند كه پيش از طلوع فجر جنب شده، در قضاى ماه مبارك رمضان، بنا بر اقوى و در بقيۀ روزه هاى واجب غير معيّن، بنا بر احتياط روزه اش باطل است؛ ولى در بقيۀ موارد، روزه اش صحيح است؛ ولى اگر نداند كه پيش از طلوع فجر جنب شده يا بعد از آن يا بداند كه بعد از طلوع فجر جنب شده، هر روزه اى كه باشد، صحيح است.

[1144] سؤال 36: اگر روزه دار، بدون قصد بيرون آمدن منى با همسرش بازى و شوخى كند و از او منى خارج شود، در صورتى كه مى دانسته منى از او خارج خواهد شد، حكم روزه او چيست؟

پاسخ: در مفروض سؤال كه منى خارج شده و علم داشته كه در صورت شوخى با همسر، منى از او خارج مى شود، روزه اش باطل است و قضا و كفّاره دارد.

[1145] سؤال 37: كسى كه در ماه رمضان، بدون قصد خارج شدن منى با همسر خود شوخى و ملاعبه مى كند و قبل از اين كه به مرحلۀ خروج منى برسد، دست از ملاعبه مى كشد، ولى بالاخره منى از او خارج مى شود، حكم روزه و كفّارۀ آن چيست؟

پاسخ: اگر قصد انزال منى نداشته و عادتش هم جنب شدن با چنين عملى نبوده، به گونه اى كه مطمئن بوده منى از او خارج نخواهد شد، روزه اش صحيح

ص: 292

است و اشكالى ندارد.

[1146] سؤال 38: اگر كسى در ماه مبارك رمضان در جايى مهمان باشد و هنگام شب محتلم شود و خجالت بكشد كه بگويد من محتلم شده ام يا احتياج به غسل دارم، آيا مى تواند تيمّم بدل از غسل كند و روزه بگيرد؟

پاسخ: صرف خجالت كشيدن عذر محسوب نمى شود و بايد قبل از طلوع فجر غسل كند و چنانچه عمداً غسل نكند تا وقت تنگ شود و تيمّم كند، روزۀ آن روز را بگيرد و بنا بر احتياط قضاى روزه را نيز به جا آورد.

[1147] سؤال 39: كسى كه مى داند اگر در شب ماه رمضان مقدار زيادى غذا بخورد و يا اين كه با همسرش ملاعبه و شوخى كند و يا كار ديگرى نمايد، در روزِ ماه رمضان، منى از او خارج مى شود، آيا انجام اين امور در شب، به روزه اش ضررى مى رساند يا نه؟

پاسخ: در فرض سؤال، احتياط در ترك امور مذكور است، و چنانچه با علم به اين جهت، مرتكب اين امر گردد، روزه را بگيرد و احتياطاً قضا نمايد.

[1148] سؤال 40: اگر در ماه مبارك رمضان، به سبب ديدن صحنۀ محرّك، جنابت حاصل شود، روزه باطل مى شود يا صحيح است؟

پاسخ: اگر در حال غفلت، اتفاقاً جنابت حاصل شده، روزه اش باطل نيست و قضا و كفّاره ندارد؛ اما اگر به آن صحنه نگاه كند و بداند كه عادتاً جنب مى شود و جنب شود، در اين صورت روزه اش باطل است و قضا و كفّاره هم دارد.

[1149] سؤال 41: آيا وطى كردن حيوان، روزه را باطل مى كند؟

پاسخ: اگر با وطى كردن حيوان، انزال شود، روزه باطل مى شود و اگر انزال نشود نيز بنا بر احتياط روزه باطل مى شود.

[1150] سؤال 42: فردى كه در شب ماه رمضان غسل جنابت برعهده اش مى آيد، ولى امكان غسل و تيمّم بدل از غسل برايش فراهم نمى شود، چه وظيفه اى دارد؟

ص: 293

پاسخ: روزۀ چنين شخصى در ماه رمضان با حالت جنابت، محكوم به صحّت است و اشكالى ندارد. البته اگر با علم به اين وضعيت، عمداً قبل از طلوع فجر خودش را جنب كرده باشد، بنا بر احتياط بايد پس از گرفتن روزۀ آن روز، آن را قضا نيز بنمايد

[1151] سؤال 43: كسى كه در ماه رمضان، قبل از طلوع فجر غسل مى كند، ولى به هنگام روز مى فهمد كه مانعى در بدن او بوده و آب به همۀ بدن او نرسيده است، روزه اش صحيح است يا باطل؟

پاسخ: در مفروض مسأله، روزه اش صحيح است و فقط بايد غسل را اعاده كند و نمازهايى را هم كه با آن غسل غير صحيح خوانده، اگر وقت نماز باقى است، اعاده كند و اگر وقت گذشته است، قضا نمايد.

[1152] سؤال 44: كسى كه چندين روز با حالت جنابت روزه گرفته است و خودش نمى دانسته كه جنب است، آيا روزه اش صحيح است؟ اگر در بين روز بفهمد كه جنب بوده، روزه اش چه حكمى دارد؟

پاسخ: در روزۀ ماه رمضان و هر روزۀ معيّن ديگر، در صورتى كه به اصل جنابت علم ندارد، روزه هايش صحيح است، و روزۀ همان روزى كه در بين روز علم به جنابت خود پيدا كرده نيز صحيح است و اشكالى ندارد.

[1153] سؤال 45: روزه دارى كه در شب ماه رمضان جنب مى شود و بعد از چند روز شك مى كند كه غسل جنابت را به جا آورده يا نه، روزه هاى پس از جنابتش، حكمش چيست؟

پاسخ: اگر به جنابتش يقين دارد و در انجام دادن غسل شك دارد، بايد براى روزه هاى آينده غسل كند و روزه هاى گذشته محكوم به صحّت است.

[1154] سؤال 46: آيا در روز، تفخيذِ بدون قصد دخول كه سهواً منجر به دخول شود، باعث باطل شدن روزه مى شود يا خير؟

ص: 294

پاسخ: در فرض مذكور، روزه باطل نمى شود.

[1155] سؤال 47: كسى كه در شب ماه مبارك رمضان جنب شده و يقين دارد كه به اندازۀ غسل كردن وقت دارد و اقدام به غسل مى كند، ولى بعد از غسل معلوم مى شود كه وقت نداشته و مقدارى از غسل بعد از طلوع فجر انجام شده است، آيا روزه اش صحيح است يا خير؟ غسلش چه حكمى دارد؟

پاسخ: در صورت مذكور كه يقين به وسعت وقت دارد، روزه و غسل او صحيح است.

[1156] سؤال 48: اگر كسى در ماه مبارك رمضان، قبل از اذان صبح از خواب بيدار شود و در خواب، محتلم شده باشد و امكان غسل كردن نداشته باشد، حكم روزۀ اين فرد در آن روز چيست؟

پاسخ: تيمّم كند و بنابر احتياط نخوابد و اذان صبح را با تيمّم درك كند كه در اين صورت روزه اش صحيح است. البته براى خواندن نماز صبح، اگر بتواند بايد غسل جنابت كند.

[1157] سؤال 49: مكلّفى كه در شب ماه رمضان غسل بر او واجب شده، ولى عذر شرعى دارد و نمى تواند غسل كند و مى داند كه اگر بخوابد، قبل از اذان صبح بيدار نمى شود، آيا مى تواند تيمّم بدل از غسل و نيّت روزه نمايد و بخوابد؟

پاسخ: مى تواند تيمّم كند و نيّت روزه نمايد؛ ولى احتياطاً بايد بعد از تيمّم بدل از غسل، تا اذان صبح بيدار بماند.

[1158] سؤال 50: كسى كه در بسيارى از مواقع، به هنگام بول كردن، منى به همراه بول از او خارج مى شود، به هنگام روزه چه بايد بكند؟ كسى كه در مواقع كمى اين مشكل برايش پيش مى آيد، چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: در هر دو صورت، نگهدارى خود از ادرار كردن لازم است تا اندازه اى

ص: 295

كه به ضرر يا مشقّت نيفتد؛ ولى اگر به جايى رسيد كه نگهدارى از ادرار، برايش ضرر يا مشقّت دارد، واجب نيست خودش را نگه دارد و در اين صورت اگر ادرار كند و منى به همراه آن خارج شود، روزه اش باطل نمى شود.

[1159] سؤال 51: شخصى كه بى اختيار منى از او خارج مى شود، نماز و روزه اش چه حكمى پيدا مى كند؟

پاسخ: اگر در حال نماز، منى بدون اختيار بيرون بيايد، نماز باطل مى شود و بايد غسل كند و دوباره نماز بخواند و اگر غسل ممكن نشود، تيمّم كند و نماز را بخواند و اگر در حال روزه، منى از او بى اختيار بيرون بيايد، روزه اش باطل نمى شود و اگر قبل از طلوع فجر باشد، اگر وقت غسل دارد، بايد غسل كند و اگر غسل ممكن نيست، تيمّم نمايد تا اذان صبح را با طهارت درك نمايد و روزه اش صحيح خواهد بود.

[1160] سؤال 52: زوجين در شب ماه مبارك رمضان، بدون قصد دخول ملاعبه مى كنند، ولى سهواً دخول بدون انزال واقع و بلافاصله اذان صبح مى شود. وضعيت روزۀ آنها چگونه است و آيا براى دخول بدون انزال، غسل كردن واجب است يا خير؟

پاسخ: در فرض سؤال، روزۀ آن دو صحيح است و قضا ندارد؛ ولى بر هر دو آنها غسل كردن واجب است.

[1161] سؤال 53: زنى به جهت ندانستن مسألۀ شرعى، مدتى غسل حيض انجام نداده است؛ ولى غسل جنابت را به جا آورده است، حكم نماز و روزه هاى او در اين مدت چيست؟

پاسخ: نمازهايى را كه بعد از پاك شدن از خون حيض و قبل از غسل جنابت خوانده است، بايد قضا نمايد و اما روزه هاى مستحبّى كه بدون غسل حيض يا جنابت به جا آورده، محكوم به صحّت است؛ ولى در مورد روزه هاى واجب، چنانچه در ياد گرفتن مسأله كوتاهى كرده باشد، روزه هاى ماه رمضان را بايد قضا كند؛ بلكه بنا بر احتياط بقيۀ روزه هاى واجب (معيّن يا غير معيّن) را نيز

ص: 296

بايد قضا نمايد و اگر در ياد گرفتن مسأله كوتاهى نكرده باشد، بنا بر احتياط روزه هاى رمضان و روزه هاى واجب ديگر را قضا نمايد.

[1162] سؤال 54: زنى براى اين كه بتواند روزه هايش را بگيرد، قرص مصرف مى كند تا حيض نشود؛ ولى با اين حال، در ايّامى كه معمولاً حائض مى شد، لكه هاى خون را به طور متفرقه مشاهده مى كند. آيا روزه هايش در اين حالت صحيح است؟

پاسخ: خون هاى متفرقه اى كه شرايط حيض را ندارد، محكوم به حيض نيست و احكام آن را ندارد و اگر شرايط استحاضه را داشته باشد و به احكام استحاضه عمل كند، روزه هايش صحيح است.

[1163] سؤال 55: زنى در شب يا در روز ماه مبارك رمضان، خون استحاضه مى بيند. چه طور بايد عمل كند تا روزه اش صحيح باشد؟

پاسخ: اغسالى كه زن مستحاضه براى خواندن نماز صبح و ظهر و عصر بايد به جا آورد، احتياطاً شرط صحّت روزۀ اوست. بنا بر اين اگر اغسالى را كه براى خواندن نماز صبح يا ظهر و يا عصر بر او واجب است، عمداً ترك نمايد، روزۀ او احتياطاً باطل است. همچنين براى صحّت روزۀ روز بعد، غسلى كه براى خواندن نماز مغرب و عشا لازم است را احتياطاً بايد به جا آورد؛ ولى چنانچه آن غسل را به جا نياورد، اگر پيش از طلوع فجر به جهتى (مثل نماز شب يا نماز صبح) غسل كند، براى صحّت روزۀ فردا كافى است.

اماله كردن

[1164] سؤال 56: كسى كه ناچار است به جهت بيمارى، تنقيه كند، چگونه مى تواند روزه بگيرد؟

پاسخ: اگر تنقيه با چيز روان باشد، چنانچه مقدور باشد، آن را در شب انجام دهد و اگر مقدور نباشد، مى تواند در روز تنقيه كند؛ ولى بايد قضاى آن روز را

ص: 297

بعداً به جا آورد. البته اگر مايعى كه تنقيه شده، به داخل شكم نرسد و فقط در دُبُر داخل شود، بعيد نيست كه روزه صحيح باشد، اگر چه احتياط، در ترك آن است.

[1165] سؤال 57: آيا اماله كردن با جامدات، مانند اماله كردن با مايعات، روزه را باطل مى كند؟

پاسخ: اماله كردن با جامدات اشكالى ندارد.

[1166] سؤال 58: آيا براى زنان، اماله كردن با مايعات از قُبُل (جلو)، روزه را باطل مى كند؟

پاسخ: باطل نمى كند.

[1167] سؤال 59: آيا وارسى داخلى زن از خودش (به وسيلۀ دست يا با وسيلۀ ديگر) باعث ابطال روزه مى گردد؟

پاسخ: موجب ابطال نمى گردد.

فرو بردن سر در آب

[1168] سؤال 60: آيا فرو بردن سر در آب مضاف، باطل كنندۀ روزه است؟ فرو بردن سر در آبى كه معلوم نيست مطلق است يا مضاف، چه حكمى دارد؟

پاسخ: احتياط واجب اين است كه سر را در آب مضاف فرو نبرد و در صورت دوم نيز احتياط اين است كه اجتناب نمايد.

[1169] سؤال 61: فرو بردن سر در زير آب، در صورتى كه يك گوش بيرون بماند، آيا مبطل روزه محسوب مى شود؟

پاسخ: در فرض مذكور، مبطل روزه نيست.

[1170] سؤال 62: اگر كسى يك تشت بزرگ آب را طورى روى سرش بريزد كه به يك باره

ص: 298

تمام سرش را فرا گيرد، آيا روزه اش باطل مى شود؟

پاسخ: روزه اش صحيح است.

استعمال دود

[1171] سؤال 63: آيا روزه، با استعمال دود (سيگار، قليان و...) باطل مى شود؟

پاسخ: بنا بر احتياط واجب رساندن دود به حلق، روزه را باطل مى كند.

[1172] سؤال 64: خانه اى در روز ماه مبارك رمضان آتش گرفته و عده اى براى خارج كردن اشياى با ارزش، وارد قسمت آتش گرفته شده اند و در نتيجه دود آتش داخل سينۀ آنها شده است. آيا روزۀ آنها باطل شده و قضا و كفّاره دارد يا خير؟

پاسخ: در فرض سؤال، واجب است از كارى كه روزه را باطل مى كند، خوددارى نمايند و روزه را به اتمام برسانند و بنا بر احتياط واجب قضاى آن را نيز به جا آورند؛ ولى كفّاره واجب نمى شود.

دروغ بستن به خدا، پيامبر و ائمه عليهم السلام

[1173] سؤال 65: روزه دارى بدون اين كه كسى حرف او را بشنود، تكلّم كرده به خدا يا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نسبت دروغ مى دهد، آيا در اين صورت روزه اش باطل مى شود؟

پاسخ: احتياط، بطلان روزه است و بنا بر احتياط بايد قضاى آن را به جا آورد.

[1174] سؤال 66: شخصى روزه دار است و به خدا و رسول صلى الله عليه و آله و ائمۀ اطهار عليهم السلام نسبت دروغ مى دهد؛ ولى بى درنگ پشيمان مى شود و توبه مى كند. حكم روزۀ اين شخص چيست؟

پاسخ: روزۀ چنين شخصى بنا بر احتياط باطل است و پشيمانى و توبه كردن، حكم بطلان روزه را عوض نمى كند.

[1175] سؤال 67: شخصى كه به خدا و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نسبت دروغ مى دهد، ولى بعد معلوم مى شود كه اين نسبت، دروغ نبوده، روزه اش صحيح است يا باطل؟

ص: 299

پاسخ: اگر مى دانسته كه دروغ بستن به خدا متعال و پيامبر صلى الله عليه و آله موجب بطلان روزه مى شود، بنا بر احتياط روزه اش باطل است.

[1176] سؤال 68: آيا غلط خواندن قرآن در ماه رمضان براى كسانى كه كم سواد هستند و نمى توانند قرآن را به طور صحيح بخوانند، به معنى نسبت دروغ دادن به خداوند است و روزه را باطل مى كند؟

پاسخ: در فرض مذكور، نسبت دروغ به خدا نيست و روزه را باطل نمى كند.

[1177] سؤال 69: اگر كسى در ماه مبارك رمضان، بدون اين كه به كسى اظهار كند، عمداً آيه اى از قرآن را غلط بخواند، آيا دروغ بستن به خداوند محسوب مى شود؟

پاسخ: خير، محسوب نمى شود و در صورت التفات و قدرت بر صحيح خواندن، اين كار رانكند.

[1178] سؤال 70: اگر شخص روزه دار روايات ضعيف را از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام نقل كند، آيا روزه اش باطل مى شود؟

پاسخ: اگر علم به دروغ بودن آنها نداشته باشد، روزه اش باطل نمى شود، اگر چه در برخى از صورت ها نقل روايت ضعيف از معصومين عليهم السلام جايز نيست.

[1179] سؤال 71: كسى كه در ماه مبارك رمضان، اشعار و مرثيه هايى مى خواند و وقايعى را بيان مى دارد كه غرضش بيان زبان حال است، ولى اين امور، مطابق با واقع نيست، آيا روزه اش باطل مى شود؟

پاسخ: اگر اشعار و مرثيه ها به عنوان زبان حال، در مورد مصائب واقع شده ذكر شود و مناسبت هم داشته باشد، عيب ندارد؛ لكن نقل قضايايى كه اصلاً واقع نشده، جايز نيست و اگر به امام عليه السلام نسبت داده شود، احتياطاً مبطل روزه است.

[1180] سؤال 72: شخصى كه در ماه مبارك رمضان، براى حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السلام

ص: 300

مرثيه خوانى مى كند، ولى نمى داند مطالبى كه مى گويد راست است يا دروغ، حكم روزه اش چگونه است؟

پاسخ: اگر سخنى را كه مشكوك است، به امام عليه السلام نسبت دهد، جايز نيست، مگر آن كه به كتابى نسبت دهد كه در آن نوشته شده است؛ ولى در هر حال موجب بطلان روزه نمى شود.

[1181] سؤال 73: آيا دروغ بستن به صلحا و فقها و شهدا و مراجع تقليد و اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و اصحاب امامان معصوم عليهم السلام و امثال آنها روزه را باطل مى كند؟

پاسخ: دروغ بستن به اشخاص مذكور، روزه را باطل نمى كند، مگر آن كه دروغ بستن به آن اشخاص، به دروغ بستن به خدا و پيامبر و ائمه عليهم السلام برگردد كه در آن صورت، بنا بر احتياط روزه را باطل مى كند.

موارد جواز افطار

احتمال ضرر و بيمارى

[1182] سؤال 74: كسى كه شك دارد روزه برايش مضر است يا نه، آيا بايد روزه بگيرد يا بايد افطار كند؟

پاسخ: اگر احتمال عقلايى بدهد كه روزه براى او ضرر قابل اعتنا دارد، نبايد روزه بگيرد.

[1183] سؤال 75: در بعضى موارد، پزشكان در مورد بيماران چنين اظهار نظر مى كنند كه مثلاً روزه گرفتن براى اين فرد، هشتاد درصد مضر است و منظورشان اين است كه طبق آمار علمى، هشتاد در صد افرادى كه با داشتن اين بيمارى روزه مى گيرند، دچار ضرر مى شوند. در صورتى كه اين اظهار نظر براى انسان مسلّم باشد، با توجه به اين كه انسان وضعيت خود را از نظر تطبيق آمار بر خودش نمى داند، حكم روزۀ او چيست؟

ص: 301

پاسخ: اگر پزشك مورد اعتماد باشد و از گفتۀ او براى بيمار خوف ضررِ قابل اعتنا حاصل شود، نبايد روزه بگيرد.

[1184] سؤال 76: آيا توصيه پزشك و پرستار مبنى بر ضرر داشتن روزه يا مضر بودنِ حركت دادن اعضاى بدن يا ضرر داشتن استعمال آب براى وضو، مجوّز شرعى براى بيمار محسوب مى شود يا خير؟

پاسخ: اگر افراد مذكور، مورد اعتماد باشند و از گفتۀ آنان خوف ضررِ قابل اعتنا حاصل شود، مجوّز شرعى محسوب مى شود.

[1185] سؤال 77: آيا احتمال ضرر، مجوّز خوردن روزه مى شود يا اين كه اطمينان به ضرر لازم است؟ ميزان در مقدار ضرر چيست؟

پاسخ: اگر احتمال ضرر، منشأ عقلايى داشته باشد (مثل اين كه مستند به قول پزشك مورد اعتماد باشد) و ضرر نيز قابل اعتنا باشد، نبايد روزه بگيرد.

[1186] سؤال 78: شخصى ناراحتى معده و ورم روده دارد و با وجود اين كه مايل است روزه بگيرد، در اثر ضعف و عدم توانايى نمى تواند. تكليف اين شخص چيست؟

پاسخ: با احراز عدم توانايى، واجب نيست روزه بگيرد و چنانچه مرض او تا سال آينده ادامه پيدا كند و در طول سال نتواند روزه ها را قضا كند، بايستى براى هر روز، يك مدّ طعام به فقير بدهد و قضاى روزه ها لازم نيست.

باردارى و شير دادن به بچه

[1187] سؤال 79: حكم روزه گرفتن زنان باردارى كه نمى دانند روزه گرفتن براى جنين آنها مضر است يا نه، چيست؟

پاسخ: اگر احتمال عقلايى بدهند كه با گرفتن روزه، ضررى به خودشان و يا جنين وارد مى شود، نبايد روزه بگيرند.

ص: 302

[1188] سؤال 80: آيا براى زن شيرده جايز است كه روزه بگيرد و به طفل خود شير خشك يا شير گاو بدهد، در حالى كه مى داند اگر خودش به طفل شير بدهد، براى او مفيدتر است و گاهى شيرهاى ديگر براى طفل مضر است؟

پاسخ: اگر شير ديگر، ضررى براى بچه ندارد و توانايى خريد آن را دارد، نمى تواند روزه اش را بخورد و اگر شيرهاى ديگر براى بچه مضر است، بايد خود مادر شير بدهد و در اين صورت، اگر روزه گرفتن او به حال بچه ضرر داشته باشد، روزه اش را بخورد و اشكالى ندارد و بعداً قضا كند.

مشقّت و سختى

[1189] سؤال 81: كسانى كه به خاطر مشقّت، نگرفتن روزه براى آنها جايز است (مثل پيرمردها و پيرزن ها)، آيا اجازه دارند روزه بگيرند؟ و در صورت روزه گرفتن، روزۀ آنها صحيح است يا نه؟

پاسخ: ظاهر اين است كه خوردن روزه، براى اشخاص مذكور در سؤال، رخصت است، نه عزيمت. بنا بر اين گرفتن روزه، مانند خوردن آن، جايز و صحيح است و اشكالى ندارد، مگر بترسد كه روزه گرفتن موجب ضررى شود كه تحمل كردن آن ضرر شرعاً جايز نيست.

اضطرار و حرج

[1190] سؤال 82: كارگر نانوايى كه در مقابل تنور كار مى كند و يا هر كس ديگرى كه كارش طورى است كه روزه گرفتن براى او مشقت دارد، آيا جايز است روزه را افطار نمايد و در وقت مناسب ديگر و تا قبل از ماه رمضان بعد، روزه هايش را بگيرد؟

پاسخ: عذر مزبور، مجوّز افطار نيست، مگر اضطرار در كار باشد؛ يعنى اگر آن شغل را ترك كند، عائله اش گرسنه بمانند و يا اين كه مردم نيازمند به شغل او باشند و كس ديگرى هم نباشد كه كار او را انجام دهد؛ ولى در هر صورت بايد

ص: 303

بعداً قضاى آن را به جا آورد.

[1191] سؤال 83: كسى كارش اين طور است كه معمولاً غبار غليظ وارد حلقش مى شود و راه درآمد و كسب ديگرى هم ندارد. آيا باز هم روزه بر او واجب است يا حكم ديگرى دارد؟

پاسخ: اگر با ترك اين كار در ايّام رمضان دچار حرج مى شود، كارش را انجام بدهد و بعد در روزهايى كه اين عذر برايش وجود ندارد، آنها را قضا كند.

[1192] سؤال 84: آيا دانش آموزان و دانشجويانى كه ماه رمضان، در فصل امتحانات آنها واقع شده و با گرفتن روزه نمى توانند خوب امتحان بدهند، حق دارند در روزهاى امتحان، روزۀ خود را بخورند وبعداً قضاى آن را بگيرند؟

پاسخ: عذر مذكور، مجوّز خوردن روزه نيست؛ بلكه بايد روزه را بگيرند و تا در حرج واقع نشوند، نمى توانند روزه را افطار نمايند؛ بلى مى توانند به مسافت شرعى سفر كنند و در سفر، روزه را بخورند و بعداً آن را قضا نمايند.

روزۀ نذرى

عذر و مانع در روزۀ نذرى

[1193] سؤال 85: شخصى نذر كرده كه هفته اى يك روز را روزه بگيرد و بعد از نذر كردن، دو ماه روزۀ كفّاره كه 31 روز آن بايد پى در پى باشد، بر عهده اش ثابت مى شود. اكنون تكليف او نسبت به اين دو واجبى كه با هم مزاحمت مى كنند، چيست؟

پاسخ: اگر نذرش مطلق باشد، يعنى نوع خاصّى از روزه مورد نظرش نباشد، بلكه فقط روزه بودن را قصد كرده باشد، بايد آن روز را هم به نيّت اداى نذر و هم به نيّت كفّاره، روزه بگيرد و اگر نذرش مطلق نباشد، بايد آن روز را به نيّت اداى نذر، روزه بگيرد و در روزهاى بعد از آن، روزۀ كفّاره را ادامه دهد و در

ص: 304

اين صورت اشكالى به پى در پى بودن روزۀ كفّاره وارد نمى شود و لازم نيست روزۀ كفّاره را از سر بگيرد.

[1194] سؤال 86: كسى كه نذر مى كند ده روز معيّن يا غير معيّن را پشت سر هم روزه بگيرد و شروع به آن مى كند، اما در بين ده روز عذرى (مثل مريضى يا حيض) پيش مى آيد، آيا لازم است بعد از رفع عذر، روزه ها را از سر بگيرد يا لازم نيست؟

پاسخ: در صورت فرض شده، در روزۀ معيّن، از سر گرفتن روزه ها لازم نيست؛ ولى قضاى روزۀ روزهايى را كه در آنها معذور بوده بايد بگيرد و در روزۀ غير معيّن، اگر احتمال پيش آمدن عذر را نمى داده، بعد از رفع عذر مذكور در سؤال، لازم نيست روزۀ نذرى را از سر بگيرد؛ بلكه بعد از رفع عذر، مقدار باقى مانده را پشت سر هم روزه بگيرد و صحيح است.

[1195] سؤال 87: زنى نذر مى كند كه در روز معيّنى روزه بگيرد و در همان روز حيض مى شود. تكليف او در مورد اين نذر چه مى شود؟

پاسخ: بايد بعداً قضاى آن را به جا آورد.

[1196] سؤال 88: كسى كه نذر كرده تا آخر عمرش را روزه بگيرد، چگونه مى تواند روزه رمضان، روزۀ كفّاره، روزۀ قضاى همين نذر يا قضاى رمضان يا روزۀ قضاى پدر را به جا آورد؟

پاسخ: ظاهر اين است كه صوم يوم الدّهر (روزۀ تمام عمر)، از روزۀ ماه رمضان و قضاى آن و روزۀ قضاى پدر و قضاى نذر منصرف است و شامل بقيۀ روزه ها غير از آنها مى شود و در كفّاره هم بايد خصال ديگر را اختيار كند (مانند اطعام مساكين). البته اگر نذر او مطلق باشد، گرفتن اين روزه ها منافاتى با روزۀ نذرى مذكور ندارد و حتى روزۀ كفّاره را نيز مى تواند بگيرد؛ يعنى با يك روزه مى تواند نيّت هر دو را بكند.

ص: 305

موالات در اداى روزۀ نذرى

[1197] سؤال 89: كسى كه نذر كرده يك هفته يا يك ماه يا... را روزه بگيرد، آيا لازم است مدت نذر شده را پشت سر هم روزه بگيرد يا به صورت جدا جدا هم كفايت مى كند؟

پاسخ: پشت سر هم گرفتن روزۀ نذرى واجب نيست، مگر در نذر، شرط كند كه روزه ها را پشت سر هم بگيرد و يا نذر، منصرف به آن صورت باشد كه در اين دو صورت بايد روزه ها را پشت سر هم بگيرد.

شك در زمان نذر معيّن

[1198] سؤال 90: كسى كه روزه گرفتن يك ماه را نذر كرده، اما بعد از نذر كردن، شك مى كند كه روزۀ ماه رجب را نذر كرده يا ماه شعبان را، چه بايد بكند؟

پاسخ: بايد احتياط كند به اين كه هر دو ماه را روزه بگيرد و اگر حرجى شد، عمل به ظن كند؛ يعنى هر ماهى را كه احتمال بيشترى مى دهد كه آن ماه را نذر كرده، همان ماه را روزه بگيرد و اگر گمان هم به يكى از دو ماه ندارد، مخيّر است و هر كدام را بگيرد، كافى است.

تداخل در روزۀ نذرى

[1199] سؤال 91: كسى كه دو نذر كرده كه با هم قابل جمع شدن است، مثل اين كه نذر كرده غير از ماه رمضان، يك ماه روزه بگيرد و از طرفى نذر كرده كه ماه شعبان را روزه دار باشد، آيا با روزه گرفتن در ماه شعبان، به هر دو نذر عمل كرده يا به يك نذر؟ اگر دو نذر به طور قهرى با هم جمع شوند (مثل اين كه نذر كرده هر جمعه روزه دار باشد و از طرفى نذر كرده كه روز پانزدهم هر ماه روزه بگيرد و گاهى روز پانزدهم ماه، روز جمعه است)، چه حكمى دارد؟

پاسخ: در هر دو مورد، به جا آوردن يك عمل به نيّت هر دو كافى است، مگر آن كه در مورد اول، نذر به حسب قصد نذر كننده، از روزۀ ماه شعبان كه متعلّق نذر معيّن است، انصراف داشته باشد.

ص: 306

قضا و كفّارۀ روزۀ نذرى

[1200] سؤال 92: شخصى نذر كرده دهۀ آخر شعبان را روزه بگيرد و آن را به ماه رمضان وصل كند؛ ولى يكى دو روز از آن را موفق به روزه گرفتن نمى شود. لطفاً وظيفۀ او را از جهت عمل به نذر، روزۀ قضا و كفّارۀ مربوط به نذر بيان نماييد.

پاسخ: اگر يك روز و يا دو روز را عمداً خورده است، بايد آن يك روز و يا دو روز را قضا نمايد و كفّاره را هم بپردازد و كفّاره اش براى هر روز، آزاد كردن يك بنده و يا اطعام شصت مسكين و يا دو ماه روزه گرفتن است؛ ولى چنانچه به واسطۀ عذرى نتوانسته باشد روزه بگيرد، فقط بايد قضاى آن را به جا آورد.

[1201] سؤال 93: شخصى نذر كرده كه هفتۀ اول ماه شعبان را روزه بگيرد، اما موفق به انجام دادن اين نذر نمى شود، آيا قضاى آن واجب است؟ و در صورت وجوب، آيا بايد قضاى آن را پشت سر هم بگيرد يا به طور متفرق هم كافى است؟

پاسخ: قضاى روزه هايى كه فوت شده، واجب است و بهتر اين است كه پشت سر هم بودن را رعايت نمايد؛ هرچند مراعات آن واجب نيست.

[1202] سؤال 94: اگر كسى نذر كند كه روز معيّنى را روزه بگيرد، ولى عمداً آن روز را روزه نگيرد، حكمش چيست؟

پاسخ: افطار عمدى روزۀ نذر معيّن، علاوه بر قضا، كفّاره هم دارد و كفّارۀ آن همانند كفّارۀ قسم است.

روزۀ استيجارى

[1203] سؤال 95: آيا كسى كه نزديك به بلوغ است، ولى بالغ نشده، مى تواند نماز و روزۀ استيجارى به جا آورد؟ اگر شخص بالغى متكفّل انجام دادن نماز و روزه استيجارى شود و انجام مقدارى از آن را به كسى كه نزديك بلوغ است، واگذار نمايد، صحيح است يا خير؟

ص: 307

پاسخ: بچۀ مميّز نابالغ مى تواند نماز و روزۀ استيجارى به جا آورد؛ ولى اگر شخص بالغ براى به جا آوردن آنها اجير شده باشد، به شرطى مى تواند به جا آوردن آنها را به نابالغ واگذار كند كه اجير كننده اجازه بدهد و يا اجير بداند كه اجير كننده راضى به اين كار است.

[1204] سؤال 96: شخصى كه قبول كرده نماز و روزۀ استيجارى انجام دهد، ولى به جهت پيش آمدن گرفتارى و يا ضعف جسمانى، فعلاً قادر بر اين كار نيست، چه كار بايد بكند؟

پاسخ: اگر اميد به صحّت و سلامتى خود ندارد، بايد پول را به صاحبش برگرداند و يا با اجازۀ او شخص ديگرى را براى انجام دادن نماز و روزه اجير كند.

[1205] سؤال 97: اگر كسى قرائت نمازش صحيح نباشد، آيا مى تواند روزۀ استيجارى بگيرد؟

پاسخ: اشكال ندارد.

روزۀ مستحبّى و مكروه

[1206] سؤال 98: شخصى قضا و كفّارۀ روزه بر او واجب شده و قضا را به جا آورده و كفّاره باقى مانده است. براى اداى كفّاره، مخيّر بين اطعام شصت فقير و يا گرفتن شصت روز روزه است. با توجه به اين كه به طور معيّن، گرفتن روزه بر او واجب نشده است، آيا جايز است روزۀ مستحبّى بگيرد؟

پاسخ: در فرض سؤال، گرفتن روزۀ استحبابى مانعى ندارد.

[1207] سؤال 99: روزه گرفتن در روز عاشورا، اگر روزه دار آن را به پايان نرساند، بلكه قبل از غروب آفتاب افطار نمايد و قصدش همراهى و همرنگ شدن با كاروان كربلا باشد، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر بدون قصد روزه، از خوردن و آشاميدن پرهيز نمايد و ساعتى

ص: 308

قبل از اذان مغرب افطار كند، مستحب است؛ اما روزه در روز عاشورا مكروه است.

قضا و كفّارۀ روزه

قضاى روزه

اشاره

[1208] سؤال 100: كسى كه روزۀ يك سال از او فوت شده است، هنگام قضا كردن آنها بايد ماه رمضان را 29 روز حساب كند يا سى روز؟

پاسخ: در فرض مذكور، ماه رمضانى كه روزه اش فوت شده، اگر سى روز بوده، قضايش سى روز است و اگر 29 روز بوده، قضايش هم 29 روز است و اگر فراموش كرده و يا علم ندارد كه ماه رمضان، 29 روز بوده يا سى روز، چنانچه احتياط نمايد و سى روز بگيرد، بهتر است.

[1209] سؤال 101: شخصى پنج روز از ماه رمضان سابق، روزۀ قضا داشته است. با اين كه كارش سفر نيست و شغلش نيز در سفر نيست، روز بيست و پنجم شعبان به مسافرت مى رود. آيا بدون اين كه قصد اقامۀ ده روز كند، مى تواند در سفر، اين پنج روز را روزۀ قضا بگيرد يا خير؟

پاسخ: در فرض سؤال، روزه اش صحيح نيست.

[1210] سؤال 102: به جا آوردن روزۀ قضا مقدّم است يا روزۀ كفّارۀ مربوط به آن؟ مثلاً كسى كه عمداً در ماه مبارك رمضان آب خورد و روزه اش را باطل كرد، اگر بخواهد بابت كفّارۀ آن، شصت روز روزه بگيرد، آيا گرفتن يك روز روزۀ قضا مقدّم است يا گرفتن شصت روز روزۀ كفّاره؟

پاسخ: بين قضاى روزه و كفّاره اش ترتيبى نيست. انسان مخيّر است هر كدام را مقدّم و يا مؤخّر به جا آورد، اگر چه ترتيب طبيعى اين است كه اول قضا و

ص: 309

بعد كفّاره را انجام دهد.

[1211] سؤال 103: كسى در غير ماه رمضان، بعد از طلوع فجر از خواب بيدار مى شود، در حالى كه محتلم شده است و نمى داند كه احتلامش قبل از اذان صبح بوده يا بعد از اذان. آيا او مى تواند قضاى روزۀ ماه رمضان را در آن روز به جا آورد؟

پاسخ: مى تواند.

[1212] سؤال 104: كسى كه روزۀ قضا برعهدۀ اوست و فعلاً مريض است و اميد بهبودى و توانايى بر قضا كردن روزه ها را ندارد، آيا مى تواند در حال زنده بودن، براى گرفتن اين روزه ها نايب بگيرد؟

پاسخ: در فرض سؤال، نيابت از شخص زنده جايز نيست؛ ولى مى تواند به شخص مورد اطمينانى پولى را صلح نمايد و در ضمن صلح، شرط كند كه بعد از فوت او، خودش براى او روزۀ استيجارى بگيرد و يا كسى را براى اين كار اجير كند.

روزۀ قضاى ميّت

[1213] سؤال 105: آيا كسى كه خودش روزۀ قضا دارد، مى تواند قضاى روزۀ واجب ميّت را بگيرد؟

پاسخ: مى تواند بگيرد؛ ولى بهتر اين است كه روزۀ قضاى خود را مقدّم بدارد.

[1214] سؤال 106: مسلمانى كه به سبب سفر، چند روز از ماه مبارك رمضان را روزه نگرفت و در همان ماه رمضان فوت كرد، آيا قضاى اين روزه ها بر ولىّ ميّت ثابت مى شود؟

پاسخ: در صورت فرض شده، قضا بر ولىّ ميّت واجب است.

[1215] سؤال 107: اگر ميّت، پسر نداشته باشد، آيا از بابت نماز و روزه، وظيفه اى متوجه دختر بزرگ ميّت مى شود؟ اگر ميّت فرزندى نداشته باشد، حكمى در اين باره وجود دارد يا خير؟

ص: 310

پاسخ: اگر ميّت، پسر نداشته باشد، بر بزرگ ترين فرد ذكور از نزديك ترين طبقۀ ارث، احتياطاً لازم است كه نماز و روزۀ او را قضا كند، حتى اگر از او ارث نبرد.

[1216] سؤال 108: انجام نماز و روزۀ قضا شدۀ ميّت كه برعهدۀ پسر بزرگ ميّت است، آيا وظيفۀ اختصاصى پسر بزرگ است و بايد خودش انجام دهد يا مى تواند با اجير كردن شخص ديگر نيز آن را به انجام برساند؟

پاسخ: پسر بزرگ ميّت مى تواند خودش روزه و نماز پدرش را قضا كند و مى تواند ديگرى را اجير بگيرد تا آنها را انجام دهد، ولى اگر اجير به جا نياورد و يا باطل به جا آورد، از ذمّۀ ولىّ ميّت ساقط نمى شود.

كفّارۀ روزه

[1217] سؤال 109: كسى سال ها بدون عذر، روزه نگرفته است. اكنون توبه كرده و روزه مى گيرد؛ ولى نمى تواند كفّارۀ روزه هايى را كه نگرفته است، پرداخت كند يا روزۀ كفّاره بگيرد. تكليف اين شخص چيست؟

پاسخ: آن مقدارى كه مى تواند و برايش مشقّت ندارد، در اداى كفّاره كوشش نمايد و اگر نتوانست، براى هر روز هر قدر در توان دارد، صدقه بدهد و احتياطاً استغفار نيز بكند؛ ولى اگر بعداً توانست كفّاره را بپردازد يا روزۀ كفّاره بگيرد، بنا بر احتياط بايد اين كار را بكند.

[1218] سؤال 110: در موردى كفّارۀ جمع واجب مى شود و شارع مقدّس مى خواهد كه بندۀ عاصى هر سه جريمه (آزاد كردن بنده، گرفتن شصت روز روزه و طعام دادن به شصت فقير) را به جا آورد. با توجه به اين كه در روزگار ما ديگر آزاد كردن بنده، مصداق خارجى ندارد، آيا بايد به جاى آن، يكى از دو مورد ديگر از جريمه ها را تكرار كند تا به جا آوردن سه جريمه محقّق شود يا لازم نيست؟

ص: 311

پاسخ: به جاى آزاد كردن بنده، چيز ديگرى واجب نيست؛ بلكه ساقط است.

[1219] سؤال 111: شخصى كه مى خواهد براى كفّارۀ روزۀ باطل شده، دو ماه پى در پى روزه بگيرد، اگر تعداد روزه هاى دو ماه، روى هم 58 يا 59 روز شود، كافى است يا حتماً بايد شصت روز روزه بگيرد؟

پاسخ: اگر از روز اول ماه، شروع به گرفتن روزۀ كفّاره كند و دو ماه پشت سر هم روزه بگيرد، لازم نيست حتماً شصت روز روزه بگيرد؛ بلكه همان دو ماه را به اتمام برساند و كافى است، خواه هر دو ماه تمام (60\30 + \ 30) يا يكى تمام و يكى ناقص (59\29 + \ 30) و يا هر دو ناقص (58\29 + \ 29) باشد؛ ولى اگر از روزهاى وسط ماه، شروع به روزۀ كفّاره كند، بايد احتياط را مراعات كند و شصت روز روزه بگيرد.

[1220] سؤال 112: آيا صحيح است در مدّ طعام كه به عنوان كفّارۀ روزه پرداخت مى شود، به جاى طعام، پول آن را به فقير داد؟

پاسخ: جايز است پول را به فقير بدهد تا طعام بخرد و اگر فقير اين كار را بكند، كافى است و دهندۀ پول برىء الذمّه مى شود.

[1221] سؤال 113: يكى از كفّارات در روزه، اطعام نمودن فقراست. آيا لازم است چيزى كه براى اداى كفّاره تهيه شده، به فقرا خورانده شود يا تسليم نمودن كفّاره به فقير كافى است، ولو اين كه بدانيم خودش مصرف نمى كند و مثلاً به فردى غير فقير مى خوراند؟

پاسخ: اگر فقر آنها از طريق شرعى ثابت شود، تسليم نمودن كفّاره به آنها كافى است و اما اين كه براى خودش مصرف مى كند و يا براى مهمانش و يا كس ديگر، در حكم مسأله تأثيرى ندارد.

[1222] سؤال 114: شخصى چندين روز به طور عمد روزه اش را نگرفته و اكنون مى خواهد بابت كفّارۀ هر روز به شصت نفر فقير طعام بدهد. آيا لازم است براى هر روز، شصت

ص: 312

فقير جداگانه در نظر گرفته شود كه كار بسيار مشكلى است يا يك گروه شصت نفرى كافى است و كفّارۀ تمام روزه ها را به همين يك گروه مى تواند بدهد؟

پاسخ: كفّاره تمام روزه ها را مى توان به يك گروه شصت نفرى از فقرا داد؛ ولى بايد كفّارۀ هر روز، حتماً به شصت فقير برسد و كمتر از آن مجزى نيست.

[1223] سؤال 115: كسى كه مشغول گرفتن دو ماه روزۀ كفّاره است، آيا حق دارد قبل از تمام شدن سى و يك روز، بين روزه ها فاصله بيندازد و بعضى از روزه ها را افطار كند؟

پاسخ: افطار كردن در وسط سى و يك روز مانع شرعى ندارد؛ ولى بايد دو ماه روزه را از سر بگيرد و روزه هاى گرفته شده به حساب نمى آيد.

[1224] سؤال 116: زنى كه مشغول گرفتن شصت روز، روزۀ كفّاره است و قبل از تمام شدن 31 روز از آن، عادت ماهانه برايش پيش مى آيد، تكليفش چيست؟

پاسخ: فاصله شدن زمان حيض، ضررى به پشت سر هم بودن نمى رساند؛ يعنى اگر روزه هايى را كه تا روز قبل از حيض شدن گرفته، با روزه هايى كه بلافاصله پس از پاك شدن از حيض گرفته است، روى هم 31 روز شود، صحيح است و مانعى ندارد، هر چند در بين آنها چند روز را حائض شده و روزه نگرفته باشد.

[1225] سؤال 117: اگر كسى نداند كه افطار نمودن روزه، موجب كفّاره مى شود، آيا افطار كردن او موجب كفّاره مى شود؟

پاسخ: جهل به وجوب كفّاره، موجب سقوط آن نمى شود.

[1226] سؤال 118: آيا جايز است مكلّفى كفّارۀ روزۀ خود را به واجب النفقۀ خود بپردازد؟

پاسخ: جايز نيست.

[1227] سؤال 119: زنى كه به علت عذر شرعى نمى تواند روزه بگيرد و عذر او تا ماه رمضان

ص: 313

بعدى ادامه دارد و بايد براى هر روز، يك مدّ طعام پرداخت كند، پرداخت آن برعهدۀ خودش است يا شوهرش؟ و آيا فقير و غنى بودن زن، تأثيرى در حكم اين مسأله دارد يا خير؟

پاسخ: در فرض سؤال، احتياطاً جزء نفقه حساب مى شود.

[1228] سؤال 120: كسى كه قضاى روزه هاى ميّتى را به طور استيجارى يا تبرّعى انجام مى دهد، اگر بعد از ظهر افطار كند، كفّاره دارد يا خير؟

پاسخ: اگر با علم و عمد افطار كند، احتياطاً بايد كفّاره بدهد و كفّارۀ آن، اطعام ده مسكين و براى هر مسكين، يك مدّ طعام است و اگر نتوانست، سه روز روزه بگيرد.

[1229] سؤال 121: كسى كه به جهت مريضى نمى تواند روزه بگيرد و مى داند كه مريضى او تا سال بعد هم ادامه خواهد داشت، آيا مى تواند كفّارۀ روزۀ خود را قبل از ماه رمضان پرداخت كند؟

پاسخ: نمى تواند كفّاره را پيش از ماه رمضان پرداخت كند.

[1230] سؤال 122: آيا كفّارۀ روزه هاى ماه رمضان كه پدر به طور عمدى افطار كرده، برعهدۀ پسر بزرگ تر است؟ كفّاره روزه هايى كه از روى عذر نگرفته (مدّ طعام)، برعهدۀ چه كسى است؟

پاسخ: كفّارۀ افطار روزۀ پدر، بر پسر بزرگ تر واجب نيست، خواه كفّارۀ افطار عمدى باشد و يا كفّارۀ افطار عذرى؛ ولى اگر كفّاره، متعيّن در روزه باشد، پسر بزرگ تر بايد آن را انجام دهد.

[1231] سؤال 123: در صورتى كه كفّارۀ روزه، بر كسى واجب شود و نتواند آن را به صورت كامل به جا آورد و نهايتاً منجر به ذكر استغفار گردد، آيا بعد از مرگ او كفّارۀ روزه بر پسر بزرگ ترش واجب است؟

ص: 314

پاسخ: اگر در نهايت، كسى وظيفه اش استغفار باشد و استغفار كند و بعد هم قادر بر به جا آوردن كفّاره نباشد و فوت كند، ظاهراً چيزى بر عهدۀ ورثه نيست؛ ولى اگر استغفار نكرده، بنا بر احتياط كفّاره از تركه پرداخت گردد.

[1232] سؤال 124: آيا مى توان براى كسى كه روزۀ ماه مبارك رمضان را از روى عمد افطار مى كند، علاوه بر كفّاره، جريمۀ ديگرى قائل شد؟

پاسخ: اگر مستحل نباشد ولكن افطار كردن او از روى علم و عمد باشد، علاوه بر كفّاره، اصل تعزير در مورد او ثابت است.

مواردى كه نه قضاى روزه واجب است و نه كفّارۀ روزه

[1233] سؤال 125: در ابتداى تكليف كه براى خوردن سحرى بيدار مى شديم، پدرمان به ما مى گفت كه تا آخر اذان مى توانيد غذا بخوريد و ما همين طور عمل مى كرديم. آيا اين روزه هايمان قضا دارد يا خير؟

پاسخ: اگر نمى دانيد كه پس از طلوع فجر چيزى خورده ايد يا نه، قضا ندارد.

[1234] سؤال 126: مكلّفى توانايى روزه گرفتن در روزهاى گرم و بلند تابستان را ندارد و گرفتن روزه را به روزهاى كوتاه و خنك پاييز و زمستان موكول مى كند؛ ولى قبل از رسيدن آن ايّام از دنيا مى رود. آيا قضا كردن روزه ها از طرف او واجب است يا خير؟ اگر وصيت كرده باشد كه اين روزه ها را به نيّت قضاى روزۀ ماه رمضان از طرف من به جا آوريد، چه حكمى دارد؟

پاسخ: قضاى روزه هاى مذكور در سؤال، اگر قبل از فوت كردن، توانايى روزه گرفتن نداشته، از طرف او واجب نيست؛ اما اگر آن طورى كه در سؤال ذكر شده، وصيت كرده باشد، احتياطاً از ثلث تركه پرداخت كنند و نيابتاً از طرف او به قصد رجا، روزه گرفته شود.

[1235] سؤال 127: روزه دارى كه بدون تحريك و لمس و ملاعبه، منى از او خارج شود، آيا

ص: 315

قضا و كفّاره بر او ثابت مى شود يا خير؟

پاسخ: اگر هيچ قصد و اختيارى در بين نبوده، ظاهراً روزه اش باطل نمى شود.

[1236] سؤال 128: كسى كه قبلاً در يوم الشك (شكّ بين روز آخر شعبان و اول رمضان) روزه گرفته و آن را بعد از اذان ظهر باطل كرده و اكنون به ياد ندارد كه بعداً يوم الشك جزء رمضان محسوب شد يا نه، اكنون تكليفش چيست؟

پاسخ: در فرض سؤال كه نمى داند يوم الشك جزء رمضان بوده است يا نه، تكليفى ندارد.

مواردى كه فقط قضاى روزه واجب است

[1237] سؤال 129: دختر بچه اى كه از سن يازده يا دوازده سالگى شروع به گرفتن روزه مى كند و قبل از آن نمى دانسته كه روزه بر او واجب است، آيا نسبت به قضا و كفّارۀ روزه هاى قبلى تكليفى دارد يا خير؟

پاسخ: قضاى روزه هايى كه نگرفته بر او واجب است؛ ولى دادن كفّاره لازم نيست، مگر اين كه در ياد گرفتن مسأله كوتاهى كرده و در حين عمل نيز ملتفت بوده؛ يعنى احتمال مى داده كه روزه بر او واجب باشد كه در اين صورت كفّاره نيز بايد بدهد.

[1238] سؤال 130: در نُه سالگى كه سال اول تكليفم بود، بنابه گفتۀ مادرم كه مى گفت تو توانايى گرفتن روزه را ندارى، روزه نگرفتم و در آن موقع، خودم هم قدرت تشخيص اين امر را نداشتم كه توانايى گرفتن روزه را دارم يا خير. اكنون براى روزه هايى كه در آن سال نگرفته ام، چه كار بايد بكنم؟

پاسخ: به اندازه اى كه يقين داريد بعد از بلوغ روزه نگرفته ايد، بايد قضا نماييد و در فرض مسأله، كفّاره واجب نيست.

[1239] سؤال 131: پزشكى به مريضى گفته كه تو داراى يك بيمارى هستى كه روزه گرفتن

ص: 316

برايت مضر است و او چندين سال روزه نگرفته است؛ ولى بعداً فهميده كه پزشك، در تشخيص خود اشتباه كرده و روزه، ضررى براى او نداشته است. حكم روزه هايى كه ترك شده، چيست؟

پاسخ: كفّاره بر او واجب نيست؛ ولى قضا لازم است.

[1240] سؤال 132: كسى از خوف ضرر، روزه هايش را افطار كرده و كفّارۀ آن را هم پرداخته است؛ ولى پس از چند سال فهميده كه خوفش بى جا بوده و روزه هيچ ضررى براى او نداشته است. حكم اين فرد چيست؟

پاسخ: در صورت مذكور، قضاى روزه هايى كه نگرفته، واجب است.

[1241] سؤال 133: يك نفر چندين سال مريضى مستمر داشته و روزه نگرفته و كفّارۀ آن را پرداخت كرده است. سپس به پزشك مراجعه مى كند و پزشك مى گويد كه خوب شده اى و مى توانى روزه بگيرى و مريض شك مى كند كه احتمالاً در ماه رمضان گذشته هم مى توانسته ام روزه بگيرم، ولى خيال مى كردم كه توانايى آن را ندارم. آيا در اين فرض، قضاى روزۀ ماه رمضان گذشته بر او لازم است يا همان كفّاره كافى است؟ اگر از گفتۀ پزشك، يقين يا اطمينان عادى پيدا كند كه در رمضان گذشته مى توانسته روزه بگيرد، چه حكمى دارد؟

پاسخ: در صورت شك در اين كه در ماه رمضان گذشته، عذرش برطرف شده بود يا نه، قضاى روزه لازم نيست و كفّاره اى كه داده، كافى است؛ ولى اگر بعد از رجوع به پزشك، از گفتۀ او يقين و يا اطمينان پيدا كرد كه عذرش در ماه رمضان گذشته برطرف شده بوده است، قضا لازم است؛ ولى كفّاره ندارد.

[1242] سؤال 134: شخصى در ماه مبارك رمضان به جهت عسر و حرج، روزه اش را افطار مى كند (او كشاورز است و عطش و تشنگى او را مضطرب نموده، بعدازظهر چيزى مى خورد و مى آشامد)؛ ولى به اندازۀ ضرورت اكتفا نمى كند. حال، وظيفه اش چيست؟

پاسخ: در فرض سؤال، نوشيدن به اندازۀ رفع عطش جايز است؛ ولى بعداً بايد

ص: 317

قضاى آن را به جا آورد و اگر هنگامى كه بيشتر از مقدار لازم براى رفع عطش مى نوشد، اعتقادش اين باشد كه اين كار جايز است و احتمال عدم جواز ندهد، كفّاره لازم نيست.

[1243] سؤال 135: آيا قضاى روزه بر كسى كه از روى تقيّه روزه اش را افطار كرده، لازم است يا خير؟

پاسخ: اگر كسى كه از او تقيّه مى كند، از غير مخالفين باشد و يا اين كه تقيّه در ترك صوم باشد، روزه باطل است و قضا واجب است و اما اگر تقيّه از مخالفين و در چيزى باشد كه به فتواى فقهاى آنها برمى گردد (مثل افطار كردن قبل از زايل شدن سرخى طرف مشرق)، چنانچه نيّت او اين باشد كه باقى بر روزه باشد، روزه اش صحيح است، هر چند احتياط مستحب در قضا كردن است.

[1244] سؤال 136: مردى كه گمان مى كند انزال، سبب باطل شدن روزه است، نه دخول و در هنگام روزه، با همسرش مجامعت و دخولِ بدون انزال انجام مى دهد، تكليف روزه اش چيست؟

پاسخ: اگر جاهل مقصّر باشد، بنا بر اقوى و اگر جاهل قاصر باشد، بنا بر احتياط قضاى روزه بر او واجب است؛ ولى كفّاره ندارد، مگر اين كه جاهل مقصّر باشد و در هنگام عمل نيز ملتفت باشد؛ يعنى احتمال ابطال روزه را بدهد كه در اين صورت بايد كفّاره نيز بدهد.

[1245] سؤال 137: اگر در ماه مبارك رمضان كارى كه مكلّف احتمال مى دهد مبطل روزه باشد، از او سر بزند، ولى بعداً بفهمد كه آن كار روزه را باطل نمى كند، روزه اش صحيح است يا باطل؟ اگر گمان كند كارى روزه را باطل نمى كند و مرتكب آن شود و بعد بفهمد كه آن كار، مبطل روزه بوده، روزه اش چه حكمى دارد؟

پاسخ: در صورت اول، اگر با احتمال مفطر بودن مرتكب آن كار شده، روزه اش باطل مى شود و قضا دارد؛ ولى كفّاره ندارد ودر صورت دوم نيز اگر

ص: 318

جاهل مقصّر باشد، بنا بر اقوى و اگر جاهل قاصر باشد، بنا بر احتياط روزه اش باطل است و قضا دارد؛ ولى كفّاره ندارد، مگر اين كه جاهل مقصّر ملتفت باشد؛ يعنى در ياد گرفتن مسأله كوتاهى كرده باشد و در موقع عمل احتمال بطلان روزه را نيز بدهد كه در اين صورت كفّاره را هم بايد بدهد. همچنين اگر بداند كه كارى حرام است، ولى نداند كه باعث ابطال روزه مى شود يا نه و مرتكب آن شود و آن فعل حرام، مبطل روزه باشد، احتياطاً كفّاره هم بر او واجب مى شود.

[1246] سؤال 138: اگر شخصى روزى را كه مردّد بين آخر شعبان و اول رمضان است، افطار كند، از نظر قضا و كفّاره چه حكمى دارد؟ اگر روزى را كه مردّد بين آخر رمضان و اول شوال است، افطار كند، حكمش چيست؟

پاسخ: اگر كسى شك كند كه امروز، آخر ماه شعبان است يا اول ماه رمضان و افطار كند، چنانچه بعداً معلوم شود اول ماه رمضان بوده است، فقط قضا دارد و اگر معلوم شود آخر ماه شعبان بوده و يا به حالت شك باقى بماند و معلوم نشود كه آخر شعبان بوده يا اول رمضان، قضا و كفّاره ندارد و اگر شك كند كه آخر ماه رمضان است يا اول شوال و افطار كند و بعداً معلوم شود كه آخر ماه رمضان بوده است و يا به حالت شك بماند و معلوم نشود كه آخر رمضان بوده يا اول شوال، قضا و كفّاره لازم است و اگر معلوم شود كه اول شوال بوده، چيزى از قضا و كفّاره بر عهدۀ او نيست، اگرچه احتياط مستحب دادن كفّاره است.

[1247] سؤال 139: كسى در شب ماه رمضان چيزى مى خورد كه مى داند موجب قى كردن در فردا مى شود، روزه اش از جهت قضا و كفّاره چگونه است؟

پاسخ: در مفروض سؤال، بنا بر احتياط قضا بر او واجب است؛ ولى كفّاره ندارد؛ اما اگر پس از خوردن، اين مطلب را فراموش كند و قصد روزه كند و فردا نيز قى نكند، روزه اش صحيح است.

ص: 319

[1248] سؤال 140: چنانچه روزه دار بداند كه اگر به محلّى برود، او را مجبور به افطار مى كنند و به آن جا برود، حكم روزه اش از جهت قضا و كفاّره چيست؟ اگر پس از رفتن او را مجبور نكنند، چه طور؟

پاسخ: به مجرّد اين كه روزه دار قصد رفتن به آن جا را بكند، روزه اش باطل مى شود، چه او را مجبور به افطار كنند يا نكنند؛ ولى در هر صورت كفّاره ندارد.

مواردى كه هم قضاى روزه واجب است و هم كفّارۀ روزه

[1249] سؤال 141: مردى قبل از بلوغ گمانش اين بوده كه مردان فقط بعد از رسيدن به پانزده سالگى بالغ مى شوند و قبل از پانزده سالگى نماز و روزه اى به جا نياورده است؛ ولى اكنون احتمال مى دهد يا مى داند كه قبل از پانزده سالگى بالغ شده است. در اين صورت، چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: آن مقدارى كه يقين دارد بعد از بلوغ شرعى، از نماز و روزه اش ترك شده، قضاى آن واجب است و ظاهراً براى روزه هاى فوت شده، كفّاره لازم نيست، مگر اين كه جاهل مقصّر باشد و در هنگام ترك روزه، ملتفت مسأله بوده باشد.

[1250] سؤال 142: كسى كه پنج سال در ماه مبارك رمضان با داشتن توانايى، روزه نگرفته و به دليل جهل به مسأله فكر مى كرده كه بعداً فقط بايد قضاى روزه ها را بگيرد، نسبت به قضا و كفّاره، چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: بايد قضا و كفّاره، حتى كفّارۀ تأخير قضاى روزه ها را ادا كند.

[1251] سؤال 143: شخصى يقين دارد كه فردا قبل از اذان ظهر مسافرت مى كند و بدين جهت در شب ماه مبارك رمضان خود را جنب مى كند و بعد از اذان صبح غسل مى نمايد و نماز مى خواند و سپس به مسافرت مى رود. آيا چيزى بر عهدۀ اين شخص مى آيد يا نه؟ اگر با

ص: 320

اين فرض، موفّق به مسافرت نشود، حكمش چيست؟

پاسخ: در هر دو صورت، قضا بر او واجب است؛ ولى اگر غفلت داشته و يا اعتقادش اين بوده كه اين عمل او اشكال ندارد و در حصول اين اعتقاد كوتاهى نكرده، در اين صورت كفّاره ندارد.

[1252] سؤال 144: كسى كه نمى داند استمناء روزه را باطل مى كند و مرتكب اين كار مى شود، روزه اش چه حكمى دارد؟ آيا كفّاره هم ثابت مى شود يا نه؟

پاسخ: در فرض سؤال كه جاهل به مفطر بودن استمنا است، اگر جاهل به حرام بودن آن هم باشد، فقط قضا واجب است؛ و اگر عالم به حرمت آن باشد، احتياطاً كفّاره نيز واجب است و بنا بر احتياط بايد كفّارۀ جمع بپردازد.

[1253] سؤال 145: كفّارۀ شخص روزه دارى كه استمنا كند، چيست؟ اگر استمنا به سبب شوخى با همسر انجام شود، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر شخصى به قصد انزال منى استمنا كند، روزه اش باطل است و قضا واجب مى شود و اگر عالم به حرمت باشد، احتياطاً كفّاره جمع نيز واجب است؛ اما اگر خروج منى به واسطۀ ملاعبه با همسر صورت بگيرد، همان حكم را دارد؛ يعنى علاوه بر قضا، كفّاره اش كفارۀ افطار عمدى روزۀ ماه رمضان است؛ ولى كفّاره جمع نيست؛ و اگر قصد انزال منى ننموده و احتمال آمدن منى را هم نمى داده و عادتش هم نبوده، روزه اش صحيح است و چيزى بر او نيست.

[1254] سؤال 146: بيمارى زن باردار يا شيرده، سه سال پشت سر هم طول كشيده و در اين مدت، روزه نگرفته و اكنون شفا يافته است. آيا قضاى روزه ها بر او واجب است يا دادن كفّاره كافى است؟

پاسخ: اگر بعد از خوب شدن، تا رسيدن ماه رمضان وقت براى قضاى روزه باشد، فقط قضاى روزه هاى سال آخر واجب است و بايد براى روزه هاى

ص: 321

سال هاى قبل، تنها كفّاره بدهد و اگر وقت براى گرفتن روزه هاى سال آخر وسيع نباشد، به مقدارى كه وقت وسعت دارد، قضاى روزه هاى سال آخر را به جا آورد و براى بقيۀ روزه هاى سال آخر و روزه هاى سال هاى قبل، كفّاره بپردازد.

ديگر احكام روزه

[1255] سؤال 147: در چند سالگى نماز و روزه بر دختر واجب مى شود؟ و اگر دخترى نُه ساله شد، ولى آثار بلوغ جسمى در او ظاهر نشد، آيا نماز و روزه بر او واجب است يا خير؟

پاسخ: اگر دخترِ عاقل، نُه ساله شود، تكاليف بر او واجب مى شود و اگر بعضى از آنها مثل روزۀ ماه رمضان، حرجى باشد، واجب نيست و اگر بتواند يك يا چند روز در ميان روزه بگيرد، بايد انجام دهد و روزه هايى را كه نگرفته تا ماه رمضان سال بعد قضا نمايد و اگر ممكن نشد، هر وقت توانست، قضا كند.

[1256] سؤال 148: به چه دليل دختر بچۀ نُه ساله اى كه به تكليف رسيده و توانايى انجام دادن نماز را دارد، ولى قدرت روزه گرفتن را ندارد، بعداً بايد قضاى اين روزه ها را به جا آورد؟

پاسخ: ظاهراً وجوب روزه به نحو تعدّد مطلوب است؛ يعنى اگر در وقت خاص كه ماه رمضان است، قدرت ندارد، در وقت بعد كه قدرت پيدا مى كند، بايد قضا نمايد.

[1257] سؤال 149: عطر زدن در ماه مبارك رمضان، چه حكمى دارد؟

پاسخ: بوئيدن بوى خوش، مكروه است؛ ولى عطر زدن و استعمال بوى

ص: 322

خوش، در حال روزه مانعى ندارد.

[1258] سؤال 150: گناهى كه در حال روزه انجام مى شود، با گناه در حال عادى، يكسان است يا متفاوت؟

پاسخ: گناه در حال روزه، با گناه در حال غير روزه متفاوت است و در حال روزه شدّت پيدا مى كند.

[1259] سؤال 151: كسى كه در جايى مشغول به كار است و رئيس او بدون داشتن عذر شرعى از وى مى خواهد هنگام روزۀ ماه رمضان برايش غذا ببرد و در صورت خوددارى و نهى از منكر، ممكن است كارش را از دست بدهد، چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: تا به حدّ اضطرار نرسد، اين كار را نكند و در صورت اضطرار، معذور است.

[1260] سؤال 152: آيا دادن غذا و يا فروختن آن به كافر، در روزِ ماه مبارك رمضان جايز است؟

پاسخ: اگر در عرف، هتك احترام ماه مبارك رمضان محسوب شود، حرام است.

[1261] سؤال 153: با عنايت به نياز مبرم بيماران و مصدومين به خون و فرآورده هاى خونى، حكم اهداى خون در ماه مبارك رمضان، در ساعات قبل و بعد از افطار را بيان نماييد.

پاسخ: اهداى خون، جايز و كار پسنديده اى است؛ ولى نبايد براى روزه دار ضرر جدّى داشته باشد و يا براى روزۀ او مشكلى ايجاد كند.

[1262] سؤال 154: خوردن افطارى در مدرسه، با پول بيت المال (پول مدرسه) چگونه است؟

پاسخ: اگر طبق مقرّرات باشد، اشكالى ندارد؛ ولى بهتر است خوددارى شود.

ص: 323

[1263] سؤال 155: افطارى دادن يكى از كارهايى است كه در بعضى از مدارس به صورت نوبتى در ماه رمضان انجام مى شود. بدين ترتيب كه از هر كلاس مبلغى جمع آورى مى شود تا غذايى تهيه شود. حال اگر بعضى از افراد اين پول را با اكراه و يا به جهت خجالت و حيا بپردازند و يا اين كه براى جلوگيرى از مورد توجه قرار گرفتن توسط دانش آموزان ديگر، مجبور به پرداخت شوند، آيا برگزارى اين مراسم صحيح است يا خير؟

پاسخ: حكم مسأله به حسب موارد، متفاوت است. اگر واقعاً در موردى جمع آورى پول جهت افطارى، سبب محذورات مذكور در سؤال گردد، كار صحيحى نيست؛ بلكه اگر كسى بداند كه دانش آموزى با عدم رضايت پول را پرداخت كرده است، نمى تواند از افطارى كه با آن پول تهيه شده، بخورد.

[1264] سؤال 156: با كسى كه مسلمان است، ولى به مثل روزه و خمس اعتقادى ندارد، چگونه بايد رفتار كرد؟

پاسخ: اگر منكر وجوب روزه و خمس است، به طورى كه انكارش به انكار توحيد يا رسالت بر مى گردد، احكام ارتداد را دارد و اگر اين طور نباشد، احكام ارتداد جارى نمى شود و بايد به نحو مناسب او را ارشاد نمود.

اعتكاف

صحّت اعتكاف

[1265] سؤال 157: آيا اعتكاف كودك مميّز صحيح است؟

پاسخ: اعتكاف بچۀ مميز، با رعايت شرايط آن، به نظر اين جانب صحيح است.

[1266] سؤال 158: آيا «ايمان» از شرايط اعتكاف است يا «اسلام»؟

ص: 324

پاسخ: «اسلام» شرط صحّت و «ايمان» شرط قبول شدن آن در پيشگاه پروردگار است.

نيّت اعتكاف

[1267] سؤال 159: زمان نيّت اعتكاف، چه موقع است؟ و آيا در اول شب مى توان نيّت كرد؟

پاسخ: زمان نيّت اعتكاف، زمان نيّت روزه آن است و چنانچه در اول شب نيّت شود و تا اذان صبح استمرار داشته باشد، كافى است.

[1268] سؤال 160: آيا در اعتكاف، نيازى به قصد نمودن عبادات ديگر (علاوه بر قصد و نيّت اعتكاف) هم هست؟

پاسخ: در اعتكاف، نيّت خودِ اعتكاف و نيّت روزه لازم است.

[1269] سؤال 161: آيا در اعتكافِ واجب و مستحب، قصد وجوب يا استحباب لازم است؟

پاسخ: اصل اعتكاف، مستحب است؛ ولى نيّت استحباب لازم نيست. البته اگر نذر يا عهد كرده باشد و يا قسم خورده باشد كه اعتكاف كند، قصد وفاى به نذر و عهد و قسم لازم است.

[1270] سؤال 162: آيا در اعتكاف مى توان نيّت را از مستحب به واجب يا از واجب به مستحب برگرداند، يا اعتكافى را كه از طرف پدر انجام مى شود، از طرف مادر قرار داد، يا اعتكافى را كه به نيّت خودمان شروع كرده ايم، به نيابت از اموات به پايان برسانيم يا به عكس؟ و آيا امثال اين موارد جايز است؟

پاسخ: در هيچ يك از صورت هاى فرض شده، عدول جايز نيست، نه از واجب به واجب يا به مستحب ديگر، و نه از مستحب به مستحب يا واجب ديگر، و نه صورت هاى ديگرى كه در سؤال مطرح شده است.

ص: 325

[1271] سؤال 163: آيا تجديد نيّت، در روز سومِ اعتكافِ مستحب لازم است؟

پاسخ: تجديد نيّت، در روز سوم لازم نيست، اگر چه بهتر است.

[1272] سؤال 164: آيا در اعتكاف، بايد از ابتدا تعداد روزهايى را كه مى خواهيم معتكف شويم، نيّت كنيم يا واجب نيست؟ مثلاً اگر سه روز نيّت كنيم و بعد از سه روز، يك روز ديگر به نيّت اعتكاف در مسجد بمانيم، صحيح است يا خير؟

پاسخ: بايد از اول، نيّت سه روز را بكند و كمتر از آن نباشد؛ ولى بعد از سه روز، اگر يك شب و يك روز هم نيّت اعتكاف بكند و در مسجد بماند، اشكال ندارد و اگر دو روز بماند و مجموعاً پنج روز شود، بايد روز ششم را هم در مسجد به نيّت اعتكاف بماند؛ ولى اگر پس از سه روز بخواهد فقط مقدارى از يك روز يا يك شب را به نيّت اعتكاف در مسجد بماند، صحّتش خالى از اشكال نيست.

روزۀ اعتكاف

[1273] سؤال 165: آيا هر گونه روزه، ولو استيجارى، تبرّعى و... براى اعتكاف كافى است؟

پاسخ: هر نوع روزۀ مشروع براى صحّت اعتكاف كافى است؛ ولى بنا بر احتياط بايد روزه براى همان كسى باشد كه اعتكاف براى اوست.

[1274] سؤال 166: اگر شخصى كه روزۀ نذرى يا استيجارى برعهدۀ اوست، اين روزه ها را در اعتكاف به جا آورد، آيا كفايت از روزۀ نذرى و استيجارى مى كند يا خير؟

پاسخ: روزه هايى كه در حال اعتكاف، به قصد به جا آوردن روزۀ نذرى يا استيجارى گرفته است، كفايت از آنها مى كند.

[1275] سؤال 167: شخصى كه نذر كرده تا در روزهاى معيّنى اعتكاف كند، آيا مى تواند در همان روزها، روزۀ نذرى يا استيجارى يا روزۀ واجب ديگرى را كه برعهدۀ اوست، به جا آورد و هر دو واجب را از ذمّۀ خود ساقط كند؟

ص: 326

پاسخ: اگر روزه را براى همان كسى انجام دهد كه اعتكاف را از طرف او به جا مى آورد، مانعى ندارد.

مكان اعتكاف

[1276] سؤال 168: كسى كه نيّت كرده مثلاً در شبستان مسجد معتكف شود، آيا خارج شدن از شبستان و ورود به حياط يا ديگر قسمت هاى مسجد، ضررى براى اعتكاف او دارد يا خير؟

پاسخ: اگر مكان خاصّى از مسجد را در نيّت براى اعتكاف معيّن كند، لغو است و عمل به آن واجب نيست. پس مى تواند در حال اعتكاف در هر نقطه اى از مسجد بماند؛ ولى به حياط و ديگر جاها، اگر جزء مسجد نباشند، غير از حال ضرورت نبايد برود.

[1277] سؤال 169: اعتكاف بايد در مسجد جامع انجام شود. سؤال اين است كه به كدام مسجد، مسجد جامع گفته مى شود؟

پاسخ: مسجد جامع، مسجدى است كه اقشار مختلف از نواحى گوناگون بَلَد، در نماز آن شركت مى كنند.

[1278] سؤال 170: با توجه به استقبال فراوان مؤمنين از سنّت حسنۀ اعتكاف و محدوديت مكان در مساجد چهارگانۀ قم (امام حسن عسكرى عليه السلام، جامع، اعظم و جمكران)، مستدعى است نظر مبارك خود را در مورد جامع بودن مسجد مدرسۀ مرحوم آيت اللّه گلپايگانى قدس سره و مجزى بودن اعتكاف در آن مسجد اعلام فرماييد.

پاسخ: اين جانب از وضعيت آن جا اطلاع دقيقى ندارم. بنا بر قول بعضى از افراد موثّق، جمعيت زيادى از جاهاى مختلف به آن جا رفت و آمد مى نمايند و در نماز جماعت آن جا شركت مى كنند. اگر چنين باشد و مردم آن جا را مسجد شهر بدانند، اشكال ندارد، والّا احتياط، در ترك است.

ص: 327

[1279] سؤال 171: آيا اعتكاف در مسجد جامع هر شهرى، در رديف اعتكاف در مساجد چهارگانۀ اعتكاف است يا بايد اعتكاف در مسجد جامع، به اميد ثواب و رجاى مطلوبيت انجام شود؟

پاسخ: در مسجد جامع هر شهرى مى توان اعتكاف كرد.

نيابت در اعتكاف

[1280] سؤال 172: آيا مى توان به نيابت از شخص ديگرى اعتكاف نمود؟

پاسخ: در اعتكاف واجب، نيابت از شخص زنده صحيح نيست؛ ولى در اعتكاف مستحب، نيابت از زنده به قصد رجا اشكالى ندارد و نيابت از غير زنده در اعتكاف واجب و مستحب، جايز و صحيح است.

[1281] سؤال 173: آيا اعتكاف مستحب را مى توان به نيابت از چندين نفر انجام داد؟ و آيا تفاوتى بين زنده يا مرده بودن منوبٌ عنه وجود دارد يا خير؟

پاسخ: ظاهر اين است كه به نيابت از چندين نفر نمى شود يك اعتكاف انجام داد و تفاوتى ميان مرده و زنده نيست؛ اما اگر يك اعتكاف را انجام دهد و ثوابش را به چند نفر مرده و يا چند نفر زنده و يا چند نفر مرده و زنده اهدا كند، اشكالى ندارد.

محرّمات اعتكاف

[1282] سؤال 174: آيا محرّمات اعتكاف، مبطل اعتكاف هم هست يا مانند محرّمات حج است كه بعضى مبطل و بعضى غير مبطل است؟ و در هر دو صورت، انجام محرّمات اعتكاف از روى سهو و اشتباه، چه صورتى دارد؟

پاسخ: محرّمات اعتكاف را اگر از روى اشتباه و سهو انجام دهد، مبطل اعتكاف نيست؛ ولى چنانچه از روى عمد انجام دهد و جزء مبطلات روزه باشد و يا در شب جماع كند، اعتكافش باطل مى شود و بنا بر احتياط واجب با

ص: 328

انجام دادن بقيۀ محرّمات اعتكاف نيز اعتكاف باطل مى شود.

[1283] سؤال 175: امروزه در مراسم اعتكاف كه به صورت دسته جمعى و با شكوه برگزار مى شود، معمول است كه قبل از شروع مراسم، هر يك از افراد شركت كننده، محلّى را به خود اختصاص مى دهند. اگر هنگام شروع اعتكاف، شخصى محلّى را كه ديگرى به خود اختصاص داده، اشغال كند، اعتكافش چه حكمى دارد؟ و اصولاً اين گونه اختصاصات كه گاهى يكى دو روز قبل از شروع مراسم انجام مى شود، حقّى را براى انسان ثابت مى كند تا تجاوز به آن، غصب محسوب شود يا حقى ثابت نمى شود؟

پاسخ: اگر متعارف است كه زمانى قبل از شروع به اعتكاف، مكانى را به خود اختصاص دهند و چيزى به عنوان گرفتن جا، در مكانى از مسجد بگذارند، بنا بر احتياط نبايد كسى جاى كس ديگرى را بگيرد؛ ولى اگر اين كار را بكند، بطلان اعتكافش محلّ تأمل است.

احكام ديگر مربوط به اعتكاف

[1284] سؤال 176: آيا جماع كردن در روزۀ اعتكاف، موجب كفّاره مى شود، جماع در شب چه طور؟

پاسخ: كفّارۀ جماع در روزۀ اعتكاف، همان كفّارۀ افطار عمدى روزۀ ماه رمضان است، با اين فرق كه در اين جا بايد ترتيب را رعايت كند؛ يعنى چنانچه بتواند شصت روز روزه بگيرد، نمى تواند اطعام شصت فقير را به عنوان كفّاره انتخاب كند. البته جماع در اعتكاف، اگر در غير حال روزه و در شب نيز انجام شود، همين كفّاره را دارد.

[1285] سؤال 177: اگر معتكف با خود شرط كند كه هر وقت اراده كرد، بتواند اعتكاف را رها كند، جواز شرعى براى رها كردن اعتكاف محسوب مى شود يا خير؟ و آيا حكم اين شرط، در اعتكاف استحبابى و اعتكاف وجوبى يكسان است؟

ص: 329

پاسخ: احتياط اين است كه اين گونه شرط كند كه وقتى عارضى پيش آمد، بتواند اعتكاف را رها كند و در اين صورت فرقى بين عارض عادى و غير آن نيست. اين گونه شرط، مشروع و جايز است و در اين حكم، فرقى ميان روز اول و دوم و سوم نيست و باز فرقى ميان اعتكاف واجبِ غير معيّن و اعتكاف مستحب نيست؛ ولى در اعتكاف واجبِ معيّن نمى شود اين گونه شرط كرد.

البته اين كه شرط كند منافى اعتكاف (مانند جماع) را در حال اعتكاف انجام دهد، صحيح نيست.

[1286] سؤال 178: در مسألۀ 1843 رسالۀ عمليه فرموده ايد كه اگر كسى اعتكاف واجبِ غير معيّن را باطل كند، بايد آن را دوباره شروع كند و بهتر است آن را تمام كرده، دوباره از سر بگيرد. آيا شروع دوبارۀ اعتكاف، بايد فورى و متصل به اعتكاف باطل شده باشد يا مى تواند بين آنها فاصله بيندازد؟

پاسخ: شروع دوبارۀ اعتكاف، واجب فورى نيست، اگر چه احتياط است.

[1287] سؤال 179: آيا زن ها هم مى توانند معتكف شوند؟ اگر براى جلوگيرى از عادت ماهانه قرص بخورند تا روزه آنها صحيح باشد و بتوانند معتكف شوند، حكمش چيست؟

پاسخ: اعتكاف براى زن نيز مستحب است، مشروط بر اين كه اگر شوهر دارد، منافى با حقوق شوهرش نباشد؛ و پيشگيرى از حيض با خوردن قرص اشكال ندارد.

[1288] سؤال 180: بهترين وقت اعتكاف در روايات شريفه، دهۀ آخر ماه رمضان است.

آيا ايّام البيض ماه رجب (سيزدهم، چهاردهم و پانزدهم ماه رجب) نيز چنين خصوصيتى دارد؟

پاسخ: اعتكاف در هر وقت، مستحب و مطلوب است و در ماه رمضان استحبابش مؤكّد است.

ص: 330

[1289] سؤال 181: معتكفى در حين انجام دادن اعتكافى كه به سبب نذر و مانند آن، واجب شده است، مى ميرد. آيا انجام دادن دوباره يا تكميل اين اعتكاف ناتمام، برعهدۀ ولىّ ميّت است يا خير؟

پاسخ: انجام دادن اعتكاف ناتمام، بر ولىّ ميّت واجب نيست، اگر چه موافق با احتياط است؛ اما اگر نذر كرده روزه بگيرد و آن را در حال اعتكاف به جا آورد، چنانچه روزه اش روزۀ نذر معيّن بوده و در زمان مقرّر شده براى نذر، اقدام به گرفتن روزه كرده، ديگر ولىّ ميّت تكليفى ندارد و اگر آن را از زمان مقرّر شده به تأخير انداخته و مشغول به جا آوردن قضاى روزۀ نذر معيّن بوده، لازم است ولىّ ميّت روزه را در حال اعتكاف از طرف ميّت قضا كند و اگر روزۀ نذر غير معيّن بوده و بلافاصله پس از انعقاد نذر شروع به گرفتن روزه كرده، بر ولىّ ميّت تكليفى نيست و اگر پس از گذشتن مدت زمانى كه مى توانسته نذر را در آن مدت به جا آورد، شروع به گرفتن روزه كرده، لازم است ولىّ ميّت روزه را در حال اعتكاف از طرف ميّت قضا كند.

ص: 331

ص: 332

احكام مسافر

اشاره

ص: 333

ص: 334

نماز مسافر

اشاره

[1290] سؤال 1: با توجه به اين كه احكام مسافر راهى براى ايجاد تسهيلات براى مسافران و جلوگيرى از سختى كشيدن آنهاست و با توجه به اين كه امروزه با اختراع وسايل جديد، سختى و رنج سفر كم شده است، چرا احكام مسافر تغيير نكرده است؟ و آيا مسلمان مى تواند پس از خارج شدن از حدّ ترخّص و مسافر محسوب شدن، نماز را به طور كامل بخواند و روزه هم بگيرد؟

پاسخ: اگر چه احكام شرع مقدّس، تابع مصالح و مفاسد است ولكن آنها به طور كامل براى ما روشن نيست و آنچه احياناً ذكر مى شود، بخشى از حكمت هاى احكام شرعى است، مگر در مواردى خاص كه دليلى اقامه شود كه تمام مناط و ملاك حكم، امر معيّنى است كه طبعاً حكم، داير مدار آن خواهد بود. در مورد مسافرت، دليل خاصّى بر اين كه سختى سفر، علت تامّۀ شكسته شدن نماز و باطل شدن روزه باشد، نداريم. بنا بر اين در سفر شرعى نماز شكسته مى شود و روزه هم صحيح نيست، اگر چه سفر راحت باشد؛ چون دليل شرعى، اطلاق دارد و شامل سفر راحت هم مى شود.

شرايط سفر شرعى

پيمودن هشت فرسخ راه

[1291] سؤال 2: كسى كه گمان قوى دارد كه مسافت لازم براى شكسته شدن نماز را

ص: 335

طى مى كند، ولى يقين به آن ندارد، نمازش را بعد از گذشتن از حدّ ترخّص، كامل بخواند يا شكسته؟

پاسخ: اگر گمانش به سر حدّ اطمينان نرسيده است، بايد نمازش را تمام بخواند و حكم مسافر را ندارد.

سفرش سفر معصيت نباشد

[1292] سؤال 3: چنانچه شخصى علم اجمالى يا تفصيلى دارد كه سفر به اروپا ملازم است با ارتكاب برخى از گناهان، آيا قصد چنين سفرى موجب صدق سفر معصيت و تحقّق احكام سفر معصيت (از جمله اتمام نماز و گرفتن روزه) مى شود يا خير؟

پاسخ: اگر سفر او ضرورى باشد و قصد او از سفر، انجام همان كار ضرورى باشد، مى تواند به سفر برود؛ ولى بايد تلاش كند كه دچار معصيت نشود و نمازش نيز قصر است و اگر ضرورى نباشد، نبايد به اين سفر برود و چنانچه رفت، اگر قصد اصلى او از اين سفر، عمل مباحى باشد، ولو به تبع آن دچار معصيت شود، نماز او قصر است، وگرنه بايد نمازش را تمام بخواند.

[1293] سؤال 4: شخصى مى خواهد سفر كند و از اين سفر خود دو هدف دارد: يكى زيارت پدر و مادر خود و ديگرى فرار از دادن بدهى خود به طلبكار. اين شخص، نمازش در سفر قصر است يا تمام؟

پاسخ: اگر محرّك و هدف اصلى او از سفر كردن، قصد اطاعت باشد و قصد معصيت، تبعى باشد، نمازش قصر است و اگر به عكس اين باشد، نمازش تمام است و اگر هر دو با هم محرّك و تأثير گذار باشند نيز بايد نمازش را كامل بخواند.

[1294] سؤال 5: كسى كه براى انجام معصيتى به سفر مى رود و، خداى ناكرده، مرتكب معصيت مى شود، در راه بازگشت به وطن، آيا باز هم سفرش سفر معصيت محسوب مى شود و نمازش تمام است؟

ص: 336

پاسخ: اگر توبه كند، بايد نمازش را شكسته بخواند و اگر توبه نكند، بعيد نيست كه وظيفه اش تمام خواندن باشد، اگر چه احتياط، در جمع خواندن است.

[1295] سؤال 6: حكم نماز و روزۀ كسانى كه براى خريد و فروش كالاى قاچاق سفر مى كنند، چيست؟

پاسخ: اين كه چنين مسافرى نمازش تمام باشد، محلّ تأمّل و اشكال است.

[1296] سؤال 7: آيا مى توان در سفر معصيت كه نماز در آن تمام است، روزۀ قضا يا روزۀ نذرى و يا روزۀ مستحبّى گرفت يا نمى توان؟

پاسخ: صحيح است و اشكالى ندارد.

شغل او سفر كردن نباشد

[1297] سؤال 8: آيا مى شود كسى در شش ماه از هر سال، سفر را شغل خود قرار دهد و شش ماه، ساكن در محل باشد؟ و اگر مى شود، پس از شش ماه سكونت در محلّ خود، در سفر اول حكمش چيست؟

پاسخ: مفروض سؤال، امكان پذير است و در سفر اول، بايد نماز را قصر بخواند.

وطن و جايى كه در حكم وطن است

اشاره

[1298] سؤال 9: آيا موطن پدر (در دو صورتى كه زادگاه فرزند باشد يا نباشد)، براى فرزند نيز وطن محسوب مى شود يا خير؟ و ملاك وطن بودن مكانى براى انسان چيست؟

پاسخ: همان جايى كه با پدر در آن جا زندگى مى كرديد و وطن پدر بوده، چه زادگاه شما باشد و چه نباشد، مادامى كه از آن جا اعراض نكرده ايد، وطن شما محسوب مى شود و همچنين مكانى را كه خودتان محلّ زندگى خود قرار داده ايد، به طورى كه شما در آن جا عرفاً مسافر حساب نشويد، در حكم وطن شماست.

ص: 337

[1299] سؤال 10: زنى در عقد دائمى شوهرى است كه وطن او شهرستان ديگرى است. آيا قبل از آغاز زندگى مشترك، شهرستانى كه وطن شوهر است، وطن زن هم محسوب مى شود؟

پاسخ: در فرض سؤال، وطن شوهر، وطن زن محسوب نمى شود.

[1300] سؤال 11: خانمى بعد از ازدواج، براى زندگى به شهر شوهرش منتقل شده است.

آيا نماز اين خانم، هنگام سفر به وطن اصلى خود تمام است؟

پاسخ: چنانچه احتمال بازگشتن اين زن به وطن اصلى براى زندگى كردن (به همراه شوهر يا به تنهايى) جدّى باشد و ضعيف نباشد، نمازش در وطن اصلى خود تمام است و بايد روزه اش را هم بگيرد و اگر اين احتمال ضعيف باشد، اعراض از وطن اصلى محقّق شده است و بايد در آن جانمازش را قصر بخواند و روزه اش صحيح نيست.

[1301] سؤال 12: من در حوزۀ علميۀ رضويۀ لامرد تحصيل مى كنم و در ماه مبارك رمضان، دور از وطن خود كه فاصلۀ آن بيش از چهار فرسخ از محلّ تحصيل است، به سر مى برم.

با توجه به اين كه سال اول تحصيل من در اين حوزه است، آيا اين جا وطن دوم من محسوب مى شود يا خير؟ و حكم نماز و روزه ام چيست؟

پاسخ: اگر تصميم داريد مدتى نسبتاً طولانى در حوزۀ علميۀ مذكور بمانيد، از زمانى كه در آن محل به شما مسافر نگويند، بر محلّ مذكور احكام وطن مترتّب مى شود و نمازتان تمام است و روزه را بايد بگيريد.

[1302] سؤال 13: خوابگاه دانشجويى دانشگاه زنجان در داخل شهر زنجان و محلّ دانشگاه در فاصلۀ پنج كيلومترى زنجان است. با عنايت به اين كه دانشجويان ساكن اين خوابگاه افراد غير بومى هستند و از اول روز تا غروب در دانشگاه و شب را در خوابگاه به سر مى برند، قصد اقامۀ آنها در خوابگاه و حكم نماز و روزۀ آنها در دانشگاه چگونه است؟

پاسخ: در فرض سؤال، از زمانى كه دانشجويان در آن جا مسافر محسوب

ص: 338

نشوند، نماز و روزه شان در محلّ خوابگاه و تمام شهر زنجان و مسير دانشگاه و خود دانشگاه، تمام است و احتياج به قصد ده روز نيست و دانشگاه و شهر زنجان براى آنها در حكم وطن است.

[1303] سؤال 14: تعدادى از نظاميان، براى گذراندن دوره هاى يك ساله جهت تكميل دانش نظامى و مكتبى از سراسر كشور به شيراز مسافرت مى نمايند و مدت يك سال به طور تمام وقت، مشغول تحصيل هستند. ضمناً خوابگاه اين دانشجويان در شهرستان مرودشت است كه در فاصلۀ 45 كيلومترى شيراز است و هر روز اين مسافت را طى مى كنند. با توجه به اين كه هيچ يك از اين دو شهر، وطن آنها نيست، حكم نماز آنها از حيث قصر و اتمام چگونه است؟

پاسخ: وطن بودن لازم نيست، چنانچه به آنها مسافر گفته نشود، كافى است و از زمانى كه به آنها مسافر گفته نشود، نمازشان در هر دو شهر و در مسير بين آنها تمام است و روزه هايشان را هم بايد بگيرند.

[1304] سؤال 15: فاصلۀ كارخانۀ پتروشيمى اراك، از شهر اراك حدود بيست كيلومتر و خانه هاى سازمانى كه محلّ سكونت كاركنان پتروشيمى است، حدود هفت كيلومتر از كارخانه و 27 كيلومتر از شهر اراك فاصله دارد. وطن اصلى بعضى از كاركنان، شهر تهران است. اولاً بفرماييد حكم نماز و روزۀ اين افراد كه هر روز فاصلۀ بين كارخانه و محلّ سكونت فعلى (خانه هاى سازمانى) را طى مى كنند، چيست؟ و ثانياً اگر هر از چندى جهت تهيۀ ضروريات زندگى و امور ديگر به شهر اراك بروند، حكم آنها در رفت و برگشت چگونه است؟

پاسخ: اگر مدتى از اين وضعيت گذشته كه ديگر به شما در آن جا مسافر گفته نمى شود، شما در تردّد بين كارخانه و محلّ سكونت، حكم مسافر را نداريد و نمازتان در محلّ كار و محلّ سكونت و در مسير بين آن دو تمام است و روزه هم بگيريد و اگر به محلّى در داخل شهر اراك برويد كه مجموع مسير رفت و

ص: 339

برگشت به اندازۀ هشت فرسخ يا بيشتر باشد و هر يك از مسير رفت و مسير برگشت نيز چهار فرسخ يا بيشتر باشد، مسافر هستيد ودر راه و در آن محل نمازتان شكسته است و اگر يكى از دو مسير رفت و برگشت كمتر از چهار فرسخ باشد و مسير ديگر نيز به اندازۀ هشت فرسخ نباشد، بايد در رفت و برگشت و در آن محل، بنا بر احتياط واجب نماز را هم شكسته و هم تمام بخوانيد و اگر كارخانه در مسير حركت به سمت اراك واقع شده باشد، بايد ابتداى مسافت را از كارخانه حساب كنيد؛ ولى در هر صورت پس از بازگشت به محلّ كار يا محلّ سكونت، نمازتان تمام است.

[1305] سؤال 16: در يك منطقۀ نظامى كه در فاصلۀ پنجاه كيلومترى شهر قرار دارد، تعدادى از پرسنل نظامى به همراه خانوادۀ خود زندگى مى كنند و مدت اقامت آنها در منطقه، معلوم نيست؛ ولى كمتر از دو سال هم نيست. لطفاً به سؤال هاى زير پاسخ دهيد.

الف. پرسنل، براى انجام دادن امور ادارى، در فاصلۀ كمتر از ده روز، يك يا دو بار به شهر اعزام مى گردند و خانوادۀ آنها نيز براى خريد مايحتاج زندگى و تفريح، هر هفته به شهر مسافرت مى كنند. وظيفۀ آنها در منطقه چيست؟

پاسخ: در مفروض سؤال، محلّ زندگى نظاميان و خانوادۀ آنان از زمانى كه در آن جا مسافر محسوب نشوند در حكم وطن آنان محسوب مى شود؛ ولى در سفر خود به شهر، مسافر محسوب مى شوند و نمازشان قصر است.

ب. بعضى از فرزندان پرسنل، در شهر مشغول به تحصيل هستند و هر روز به شهر مى روند. تكليف آنها در منطقه چيست؟

پاسخ: فرزندان، علاوه بر منطقه، در سفر تحصيلى (در مسير بين محلّ تحصيل و خانه و در محلّ تحصيل)، نمازشان تمام است.

ج. اگر پرسنل و خانوادۀ آنها در محدودۀ كمتر از حدّ ترخّص مسافرت كنند، وظيفۀ آنها در منطقه چيست؟

پاسخ: اگر منطقۀ نظامى خيلى وسيع نباشد، براى خانواده، تمام منطقه و اگر

ص: 340

خيلى وسيع باشد، قسمت مسكونى و توابع آن (حوالى بخش مسكونى) در حكم وطن است و براى نظاميان، علاوه بر قسمت مسكونى، محلّ كار نيز در حكم وطن است و سفر به كمتر از حدّ ترخّص و يا بيشتر از آن كه به حدّ سفر شرعى نرسد، موجب قصر نماز نمى شود.

د. پرسنلى كه در ناو خدمت مى كنند، به مأموريت دريايى اعزام مى شوند و گاهى يك هفته يا بيشتر و يا كمتر در دريا مى مانند و معلوم نيست كه چند روز در منطقه بمانند و ممكن است در بين ده روز، دو مرتبه هم به دريا اعزام شوند، آيا در مورد اين افراد صدق مى كند كه شغل آنها سفر است و نماز آنها در دريا و منطقه چه حكمى دارد؟

ه. پرسنلى كه در منطقه راننده هستند و به شهر اياب و ذهاب مى كنند و يا به مأموريت هاى خارج از محدودۀ شهر مى روند، حكم نمازشان در سفر و منطقه چيست؟

پاسخ: در مفروض هر دو سؤال كه پرسنل به مدت طولانى در منطقه سكونت دارند، اگر بيشتر روزها را در سفر باشند، در منطقه و سفر (غير از سفر اول)، نمازشان تمام است و صدق مى كند كه شغل آنها در سفر است؛ ولى اگر ده روز، بدون سفر شرعى در منطقه بمانند، پس از آن در سفر اول نمازشان قصر است.

و. سربازانى كه در منطقه هستند و هر هفته براى شركت در نماز جمعه يا امور شخصى به شهر مى روند، وظيفه شان چيست؟

پاسخ: در منطقه، حكم آنها مانند حكم ساير پرسنل است كه در پاسخ قسمت «الف» بيان شد و در مفروض سؤال، در مورد سفر به شهر، نمازشان در راه و در مقصد قصر است.

[1306] سؤال 17: آيا محلّ كارِ ثابت (مانند محلّ خريد و فروش و مغازه كه هر روز يا اغلب روزها به آن جا رفت و آمد مى شود)، اگر فاصله اش از محلّ زندگى به اندازۀ مسافت شرعى باشد، حكم وطن را دارد؟

پاسخ: از زمانى كه در آن جا به شما مسافر نگويند، حكم وطن را دارد.

ص: 341

[1307] سؤال 18: طلبه اى بيش از ده سال است كه مشغول تحصيل در قم است و خانه اش هم در آن جاست، اما مدتى است كه محلّ كارش در تهران است و روز شنبه به تهران مى رود و پنجشنبه به قم باز مى گردد. حكم نماز و روزه اش چيست؟

پاسخ: در فرض سؤال، نمازش در تهران و قم تمام است و روزه اش را بايد بگيرد.

[1308] سؤال 19: بعضى از آموزگاران، شش روز از هفته را به جهت شغلشان به منطقه اى ديگر سفر مى كنند و يك روز را در وطنشان به سر مى برند، تكليف نماز و روزۀ اين اشخاص چيست؟

پاسخ: نماز آنها در محلّ كار تمام است و بايد روزه هاى خود را بگيرند.

[1309] سؤال 20: اشخاصى كه فقط به مدت يك ماه براى آموزگارى يا تبليغ از وطن به محلّ كار رفت و آمد مى كنند و يا منبر مى روند، حكم نمازشان در محلّ خدمت چيست؟

پاسخ: اگر بقيۀ شرايط قصر موجود باشد، حكم نماز آنها قصر است و روزه هم نمى توانند بگيرند.

[1310] سؤال 21: آيا اعراض نمودن از وطن، با مسافرت گاه به گاه به آن و ماندن چندين روز در آن جا منافات دارد؟

پاسخ: منافاتى ندارد.

بلاد كبيره

[1311] سؤال 22: آيا تهران از بلاد كبيره است؟

پاسخ: تهران از بلاد كبيره است؛ ولى بلاد كبيره و غير كبيره، حكمشان فرقى ندارد.

[1312] سؤال 23: شهر شيراز جزء بلاد كبيره محسوب نشده؛ اما فاصلۀ شمال تا جنوب و شرق تا غرب آن بسيار گسترده و طول مسافت آن بعضاً مثل بلاد كبيره است. حكم نماز

ص: 342

و روزه در اين شهر چگونه است؟

پاسخ: بلاد كبيره و صغيره، از نظر احكام تفاوتى ندارند.

چيزهايى كه سفر را قطع مى كند

قصد ده روز

[1313] سؤال 24: كسى كه قصد عشره نموده است، تا چه مسافتى و به چه مدت مى تواند از محلّى كه قصد كرده، خارج شود؟

پاسخ: به اطراف نزديك محلّ اقامت مى تواند برود و رفتن به خارج از حدّ ترخّص نيز اگر به حدّ مسافت شرعى نرسد، چنانچه دو سه ساعت باشد، ضررى به اقامه اش نمى زند.

[1314] سؤال 25: مسافر، در حالى كه نماز ظهر و عصر را نخوانده است، وارد شهرى مى شود كه مى خواهد در آن جا قصد اقامه نمايد. در صورتى كه از وقت نماز، بيش از چهار ركعت باقى نمانده باشد، آيا مى تواند قصد اقامۀ ده روز نمايد، در حالى كه با اين قصد، نماز ظهرش قضا مى شود و بايد مشغول نماز عصر شود؟

پاسخ: احتياط اين است كه اگر ضرورتى وجود نداشته باشد، قصد اقامه نكند.

[1315] سؤال 26: زنى كه به مسافرت رفته و قصدش اين است كه ده روز در جايى بماند، اگر از ابتداى اقامت ده روزۀ خود حائض شود و مثلاً پس از هشت روز پاك گردد، در روزهاى باقى مانده، نمازش تمام است يا شكسته؟

پاسخ: نمازهايش را بايد تمام بخواند.

[1316] سؤال 27: طلبه اى در ايّام ماه محرم و صفر جهت تبليغ از شهر خود به شهر ديگر رفته و قصد ماندن ده روز را نكرده است. آيا مى تواند با توجه به اين كه نمازش شكسته است، در امامت جماعت براى مردم آن منطقه، نمازش را تمام بخواند و نماز خودش را

ص: 343

دوباره به صورت شكسته بخواند؟

پاسخ: نمى تواند نمازش را تمام بخواند. البته مى تواند موقع امامت در نماز جماعت، براى اين كه نمازش تمام باشد، نماز چهار ركعتى را كه به طور مسلّم از خودش يا ميّتى قضا شده است، بخواند.

[1317] سؤال 28: طلّابى كه در ماه مبارك رمضان در يك قريه سكونت اختيار مى كنند، ولى از روز اول تصميم دارند كه براى امر تبليغ به روستاهاى ديگر كه در فاصله پنج و پانزده كيلومترى هستند، به طور روزانه و بيش از چند ساعت بروند و گاهى هم شب در آن جا بمانند، آيا راهى براى تمام خواندن نماز و گرفتن روزه دارند؟

پاسخ: مسافر هستند و قصد اقامۀ آنها درست نيست.

[1318] سؤال 29: مسافرى كه به نيّت نماز دو ركعتى، نماز ظهر را شروع مى كند، ولى در بين نماز، قصد اقامت ده روز مى كند و همچنين كسى كه قصد اقامت ده روز كرده، به نيّت نماز چهار ركعتى وارد نماز ظهر مى شود و در بين نماز، از قصد ده روز بر مى گردد، چه بايد انجام دهد؟

پاسخ: در فرض اول، اگر وقت وسعت دارد و حداقل به اندازۀ يك ركعت براى نماز عصر وقت باقى مى ماند، نماز ظهر را تمام مى خواند و بعد از آن، نماز عصر را مى خواند، وگرنه نماز ظهرش باطل است و بايد مشغول نماز عصر شود و بعد قضاى نماز ظهر را بخواند. در فرض دوم، نماز را بايد شكسته بخواند، به شرط آن كه داخل ركوع ركعت سوم نشده باشد و اگر داخل شده باشد، نماز باطل است و بايد آن را قطع كند واز اول، نماز دو ركعتى بخواند.

[1319] سؤال 30: مسافرى بعد از قصد ده روز، يك نماز چهار ركعتى خوانده و از قصد اقامه هم عدول كرده است، ولى نمى داند كه آيا عدول، قبل از نماز چهارركعتى واقع شده يا بعد از آن. وظيفه اش نسبت به نمازهاى آينده چيست؟

پاسخ: نمازهاى بعدى را بايد كامل بخواند، اگرچه احتياط مستحب اين است

ص: 344

كه بين قصر و اتمام جمع كند.

[1320] سؤال 31: اگر در سفر، بعد از قصد ده روز، شروع به روزه گرفتن كنيم، ولى بعد از اذان ظهر و قبل از خواندن يك نماز چهار ركعتى، از قصد خود برگرديم، روزۀ ما در آن روز صحيح است يا خير؟

پاسخ: روزۀ آن روز صحيح است.

سى روز توقّف به حال ترديد

[1321] سؤال 32: بيمارى كه مدتى طولانى در شهرستانى غير از وطن خود بسترى است و معلوم نيست كه چه مدت ديگر درمان او طول بكشد، تكليفش دربارۀ نماز و روزه چيست؟

پاسخ: اگر از اولِ بسترى شدن، مردّد است و نمى داند درمانش تا چه زمانى طول مى كشد، تا سى روز نمازش قصر است و روزه هم نمى تواند بگيرد؛ ولى پس از آن، نمازش تمام است و روزه اش را در صورت نداشتن ضرر بايد بگيرد.

مسائل ديگر نماز مسافر

[1322] سؤال 33: گفته شده: «كسى كه از روى جهل به حكم شرعى، نمازش را در سفر تمام بخواند، نمازش صحيح است و دوباره خواندن نماز لازم نيست». آيا حكم صحيح بودن نماز، دربارۀ كسى كه وظيفه اش تمام خواندن است، ولى از روى جهل به حكم، نمازش را شكسته مى خواند نيز صادق است يا خير؟

پاسخ: حكم صورت قبلى، در اين صورت جارى نيست؛ بلكه نمازش باطل است و بايد اعاده و يا قضا نمايد.

[1323] سؤال 34: آيا بر بچۀ مميزى كه مى خواهد نماز بخواند، شكسته خواندن نماز در سفر و كامل خواندن آن در وطن، لازم است يا خير؟

پاسخ: اگر مى خواهد نماز را صحيح بخواند تا به ثواب آن برسد، چنانچه در

ص: 345

وطن است، بايد نماز را تمام بخواند و اگر مسافر است، بايد قصر بخواند.

روزۀ مسافر

روزۀ كسانى كه ناچارند براى شغل خود سفر كنند

[1324] سؤال 35: آيا حكم نماز و روزۀ كسى كه شغلش مسافرت است (مانند راننده) و كسى كه مقدّمۀ شغلش سفر است، تفاوتى دارد؟

پاسخ: تفاوتى ندارد.

[1325] سؤال 36: اگر فردى سرباز باشد و نتواند قصد ده روز كند و قبل از ده روز، به خانه برگردد، روزۀ او قبول است يا خير؟

پاسخ: اگر سرباز، ده روز در يك محل نمى ماند، مسافر محسوب مى شود و روزه اش صحيح نيست و نمازش شكسته است؛ ولى اگر عمدۀ دوران سربازى را در يك محل خدمت كند و به حدّى در آن جا بماند كه ديگر به او مسافر نگويند، محلّ خدمت براى او حكم وطن را دارد.

[1326] سؤال 37: كارگرانى كه محلّ كار آنها بيش از مسافت شرعى است و هر روز بعد از خوردن سحرى و خواندن نماز صبح به محلّ كار خود مى روند و قبل از ظهر به وطن خود باز مى گردند، آيا مى توانند روزه بگيرند؟

پاسخ: در مفروض سؤال، نماز و روزه آنها در محلّ كار و در بين راه، همانند محلّ سكونت، تمام و صحيح است.

[1327] سؤال 38: كارگرانى كه چند روز در كارخانه مى مانند و كار مى كنند و چند روز را در منزل استراحت مى نمايند و فاصلۀ بين كارخانه و محلّ زندگى آنها بيشتر از مسافت شرعى است، نسبت به نماز و روزه چه تكليفى دارند؟

ص: 346

پاسخ: اگر تعداد روزهايى كه در كارخانه مى مانند، بيشتر از روزهايى باشد كه در منزل استراحت مى كنند، نمازشان در كارخانه كامل است و روزه را هم بايد بگيرند و همين حكم را دارند كسانى كه تعداد روزهاى ماندنشان در كارخانه كمتر از تعداد روزهاى استراحت در منزل است، ولى در هر سه روز، يك بار به كارخانه رفت و آمد مى كنند.

[1328] سؤال 39: اين جانب مدت ده سال است كه كرج را وطن خود انتخاب نموده ام و سه ماه پيش، در سازمانى در شهر تهران به صورت قرار داد 89 روزه مشغول به كار شدم و اكنون 89 روز تمام شده و قرار داد يك ساله بسته ام و هر روز صبح از كرج به تهران مى روم و بعد از ظهر برمى گردم. تكليف من در مورد نماز و روزه چيست؟

پاسخ: در تهران و كرج و در بين راه، نمازتان تمام است و روزه هم بايد بگيريد.

[1329] سؤال 40: سپاه پاسداران به شخصى مأموريت مى دهد كه به يكى از استان هاى هم جوار بندر عباس، به مدت پنج روز جهت امور نظامى برود. تكليف نماز و روزه اش چيست؟ اگر براى امور نظامى به جزاير اطراف برود، تكليف چيست؟ سربازى كه همراه اوست، چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: اگر محلّ كارش بندر عباس است و گاهى به او مأموريت داده مى شود و بيش از مسافت شرعى را طى مى كند، مسافر محسوب مى شود و حكم سرباز نيز همين است.

[1330] سؤال 41: افرادى كه شغلشان ورزش است (اعم از بازيكنان يا مربّى يا همراهان ديگر) و براى مسابقات به شهرها و كشورهاى مختلف اعزام مى شوند، آيا حكم نماز و روزه هايشان، حكم نماز و روزۀ مسافر است؟

پاسخ: اگر هر سه روز، يك بار براى شغلشان سفر كنند و به وطن بازگردند و يا اين كه تعداد روزهايى كه در سفر هستند، بيشتر از تعداد روزهايى باشد كه

ص: 347

در وطن هستند، نمازشان در سفر تمام است و روزه هايشان را هم بايد بگيرند، وگرنه حكم مسافر را دارند.

[1331] سؤال 42: شخصى محلّ سكونتش در كرج و محلّ كارش هفته اى چند روز در هشتگرد و چند روز در طالقان است و در اين مسير، هميشه در حال اياب و ذهاب است. اين شخص، نماز و روزه اش را به چه صورت بايد انجام دهد؟

پاسخ: نماز او تمام است و روزه اش را بايد بگيرد، مگر اين كه ده روز در وطنش بماند و يا در جايى اقامت كند، كه در اين صورت، در سفر اول، نماز او قصر است.

[1332] سؤال 43: تكليف نماز و روزۀ دانشجويى كه در شهر ديگرى غير از محلّ زندگى اش درس مى خواند و هر روز براى درس به آن شهر مى رود، چيست؟ در بين راه، نماز را قصر بخواند يا تمام؟

پاسخ: نماز او در راه و در محلّ درس تمام است و روزه هم بايد بگيرد.

[1333] سؤال 44: الف. كسى در محلّى مغازه و فروشگاه دارد، ولى جاى خريدش جاى ديگرى است و مرتّب براى خريد، با ماشين مى رود و جنس مى آورد و مى فروشد يا جنس را به جاهاى ديگر مى برد و مى فروشد و برمى گردد. آيا اين شخص، حكم دائم السفر را پيدا مى كند؟

ب. تكليف نماز و روزۀ اهل منبرى كه اغلب هفته ها براى وعظ و ارشاد او را به شهرهاى ديگر دعوت مى كنند، چيست؟

پاسخ: اگر حداقل هر سه روز يك بار و يا هر شش روز دو بار و... سفر كند و يا اگر تعداد سفر او كمتر از اين است، تعداد روزهايى كه در سفر است بيشتر از تعداد روزهاى در وطن باشد، نمازش در سفر كامل است و روزه هم بايد بگيرد.

[1334] سؤال 45: راننده اى در خطى كار مى كرد كه مسافت آن كمتر از مسافت شرعى بود.

ص: 348

اكنون چند ماه است كه در خطى كار مى كند كه مسافت آن به اندازۀ حد شرعى است؛ ولى ممكن است باز خط عوض شود و در كمتر از مسافت شرعى كار كند. حكم نماز و روزۀ او چگونه است؟

پاسخ: نمازش تمام است و روزه هم بايد بگيرد.

[1335] سؤال 46: مهندسى در كارخانه اى كار مى كند و اغلب روزها از خانه به آن كارخانه مى رود و بر مى گردد و ممكن است يك يا دو روز، كارش تعطيل شود. نماز و روزه اين شخص چگونه است؟

پاسخ: نماز اين شخص در محلّ كار و در رفت و برگشت، تمام است و روزه هم بايد بگيرد.

[1336] سؤال 47: كسى در محلّى كارى پيدا كرده و آن محل، با محلّ زندگى اش چهار يا پنج فرسخ فاصله دارد و هر روز به آن جا رفت و آمد مى كند؛ ولى نمى داند كارش در آن جا دائمى خواهد بود يا موقّتى است. تكليف نماز و روزه اين شخص چيست؟

پاسخ: در مفروض سؤال، اگر به مقدارى در آن محل، كارش ادامه پيدا كند كه ديگر در آن جا به او مسافر گفته نشود، آن محل برايش حكم وطن را پيدا مى كند و نيز اگر رفت و آمدش به آن جا براى كار به حدّى باشد كه بگويند كار و شغل او در سفر است، هم در محلّ كار و هم در بين راه، نمازش تمام است.

[1337] سؤال 48: فردى به عنوان نيروى رسمى، در سپاه پاسداران مشغول به كار است.

تكليف وى در موارد ذيل چيست:

الف. سفر، مقدمۀ شغل اوست؛ يعنى فاصلۀ بين محلّ كار و شهرى كه در آن زندگى مى كند، به اندازۀ مسافت شرعى است. اگر او بخواهد هفته اى يك بار بين شهر خود و محلّ كار رفت و آمد نمايد، چه بايد بكند؟

ب. اگر ساعت يازده از محلّ كار خارج شود و در بين راه، اذان گفته شود و بخواهد نماز بخواند، قصر بخواند يا كامل؟

ص: 349

پاسخ: چنانچه مدتى از اشتغال او در آن محل گذشته، به طورى كه ديگر در آن جا به او مسافر گفته نمى شود، محلّ كار براى او حكم وطن را دارد و نمازش در محلّ كار تمام است و روزه اش را هم بايد در آن جا بگيرد؛ ولى در بين راه نمازش شكسته است؛ اما قبل از گذشتن اين مدت از اشتغال، نمازش هم در محلّ كار و هم در بين راه شكسته است و نمى تواند روزه اش را بگيرد، مگر آن كه روزهايى كه در محلّ كار مى ماند، بيشتر از تعداد روزهايى باشد كه در منزل مى ماند كه در اين صورت، هم در محلّ كار و هم در بين راه نمازش كامل است.

ج. اگر ساعت يازده از محلّ كار خارج و به منظور كار شخصى، به مقصد شهر ديگرى كه فاصله اش بيشتر از مسافت شرعى است، حركت كند، تكليفش چيست؟

پاسخ: با توجه به پاسخ قسمت «الف» و «ب»، اگر محلّ كار در حكم وطن او باشد، چنانچه به قصد مسافت شرعى از حدّ ترخّص محلّ كار خارج شود، بايد نمازش را شكسته بخواند و اگر محلّ كار در حكم وطن او نباشد، به محض خروج از محلّ كار نمازش شكسته است.

روزۀ نذرى در سفر

[1338] سؤال 49: آيا انسان مى تواند نذر كند كه در سفر روزه بگيرد؟

پاسخ: اشكال ندارد.

[1339] سؤال 50: كسى كه نذر دارد كه روز اول هر ماه را روزه بگيرد، اگر روز اول ماه، مصادف با ايّام مسافرت او شد، آيا بايد به نذرش عمل كند يا بعداً قضايش را به جا آورد يا هيچ تكليفى ندارد؟

پاسخ: اگر نذر كرده كه حتى در سفر هم روزه بگيرد، در اين صورت بايد همان روز را در سفر روزه بگيرد و اگر اين طور نذر نكرده، مى تواند سفر كند و سپس قضاى آن را به جا آورد.

ص: 350

[1340] سؤال 51: آيا انسان در زمانى كه در مكه يا مدينه يا شهر ديگرى است، مى تواند نذر كند كه در اين شهر و در حال مسافرت روزه بگيرد يا لازم است پيش از رسيدن به آن شهر، نذر كرده باشد؟

پاسخ: در مدينه سه روز روزه گرفتن مستحب است و در سفر، روزۀ نذرى گرفتن اشكال ندارد؛ ولى بايد نذر كرده باشد كه روزه را در سفر بگيرد و در هر كجا كه نذر كرده باشد، نذرش نافذ است.

[1341] سؤال 52: شخصى نيّت و نذر كرده كه هر دوشنبه را روزه بگيرد و در نيّتش اين كه روزه گرفتن او در روزهاى دوشنبه باشد، لحاظ شده و فرقى برايش نمى كند كه روزۀ قضاى پدر و مادرش باشد يا روزۀ قضاى خودش يا روزۀ مستحبّى كه به واسطۀ اين نذر، واجب شده است. حال اگر در روز دوشنبه مسافر باشد، آيا مى تواند روزۀ قضاى خود يا پدر و مادر يا اقوام خود را نيّت كند؟

پاسخ: اگر هنگام نذر قصد كرده كه حتى اگر در حال سفر هم باشد، روزه بگيرد، در سفر مى تواند روزۀ مستحبّى را بگيرد؛ ولى روزۀ قضاى خود يا ديگران را نمى تواند در سفر بگيرد.

[1342] سؤال 53: كسى نذر مى كند در روزهاى معيّنى كه كمتر از ده روز است و قرار است به مسافرت برود، در سفر روزه بگيرد. اگر برنامۀ مسافرتش منتفى شود، آيا با توجه به اين كه نذر كرده بود كه در سفر روزه بگيرد، باز هم گرفتن روزه واجب است يا خير؟

پاسخ: در مفروض سؤال، گرفتن روزه واجب نيست.

[1343] سؤال 54: كسى كه نذر كرده تمام ماه شعبان را روزه بگيرد، آيا جايز است در اين ماه مسافرت كند؟

پاسخ: اگر نذر كرده كه حتى در سفر نيز روزه بگيرد، مى تواند به سفر برود و بايد روزه اش را در سفر هم بگيرد و اگر نذر نكرده باشد كه حتى در حال سفر هم روزه بگيرد، مى تواند سفر كند و بعد از مسافرت قضاى آن را به جا آورد.

ص: 351

روزۀ مستحبّى در سفر

[1344] سؤال 55: گرفتن روزۀ مستحبّى در سفر چه حكمى دارد؟

پاسخ: روزۀ مستحبّى را نمى توان در سفر گرفت، مگر اين كه نذر كرده باشد كه روزه را در سفر بگيرد يا نذر كرده باشد كه روز معيّنى را چه در سفر باشد و چه در حضر، روزه بگيرد كه در اين صورت اشكال ندارد.

سؤالات ديگر روزۀ مسافر

[1345] سؤال 56: كسى كه در ماه رمضان، قبل از ظهر، به قصد مسافرت شرعى از منزل حركت مى كند، ولى حركتش را طورى تنظيم مى كند كه قبل از اذان ظهر از حدّ ترخّص خارج نشود، آيا روزه اش صحيح است؟

پاسخ: بنا بر احتياط بايد آن روز را روزه بگيرد و سپس قضا نمايد.

[1346] سؤال 57: شخصى يقين دارد قبل از ظهر، در ماه مبارك رمضان مسافرت مى كند و بنا بر اين از ابتدا نيّت روزۀ آن روز را نمى كند. اگر قبل از شروع سفر با توجه به اين كه نيّت روزه نداشته، افطار كند، جايز است يا نه؟

پاسخ: در صورت فرض شده، جايز نيست افطار كند تا اين كه از حدّ ترخّص بگذرد.

[1347] سؤال 58: كسى كه در ماه رمضان، سحرى خورده و يقين دارد كه قبل از ظهر به وطنش مى رسد، آيا بايد قبل از اذان صبح، نيّت روزه كند يا بعد از رسيدن به وطن؟

پاسخ: نيّت كردن براى روزه، در حال سفر صحيح نيست؛ ولى اگر قبل از ظهر به وطن برسد و تا آن زمان، افطار نكرده باشد، بايد نيّت روزه كند و روزه اش صحيح است.

[1348] سؤال 59: در رساله هاى عمليه آمده است: «كسى كه حكم شكسته شدن نماز در سفر را نمى داند و نمازش را چهار ركعتى مى خواند، نمازش صحيح است و اعاده در وقت و

ص: 352

قضاى در خارج وقت لازم ندارد». آيا اين حكم، در مورد روزۀ در سفر هم وجود دارد يا خير؟

پاسخ: اگر جاهل باشد كه در مسافرت بايد روزه را افطار كند و روزه بگيرد، روزه اش صحيح است و قضا ندارد و همچنين اگر به علت جهل به موضوع يا خصوصيات موضوع روزه بگيرد (مثل اين كه سفرش به اندازۀ مسافت شرعى باشد، ولى او نداند كه به اندازۀ مسافت شرعى است)، باز هم روزه اش صحيح است و قضا ندارد.

[1349] سؤال 60: كسى كه در ماه رمضان، به مقدار مسافت شرعى به سفر مى رود و در همان روز، پيش از اذان ظهر به وطن بر مى گردد، اگر چيزى از مفطرات روزه را انجام نداده باشد، آيا مى تواند آن روز را روزه بگيرد؟

پاسخ: در فرض سؤال، وقتى به وطن رسيد، بايد نيّت روزۀ رمضان نمايد و روزه اش صحيح است.

[1350] سؤال 61: اگر مسافرى در ماه رمضان جنب باشد و پيش از ظهر با حال جنابت به محلّ سكونت خود برسد، آيا روزه آن روز بر او واجب است؟

پاسخ: اگر قبل از طلوع فجر جنب شده و عمداً تا طلوع فجر بر جنابت باقى مانده يا اين كه پس از طلوع فجر در سفر عمداً خودش را جنب كرده باشد، آن روز را نمى تواند روزه بگيرد و بايد بعد از رمضان قضاى آن را به جا آورد و اگر پس از طلوع فجر بدون اختيار جنب شده باشد (مثل اين كه در خواب محتلم شده باشد)، بايد آن روز را روزه بگيرد و روزه اش صحيح است و اگر پيش از طلوع فجر جنب شده باشد، ولى بقاى بر جنابت او تا طلوع فجر عمدى نباشد (مثل اين كه در خواب، پيش از طلوع فجر محتلم شود و بعد از اذان صبح از خواب بيدار شود)، احتياط واجب اين است كه آن روز را روزه بگيرد و بعد از رمضان نيز آن را قضا نمايد.

ص: 353

[1351] سؤال 62: مسافرى در حال روزۀ ماه رمضان، نزديك غروب در هواپيما مى نشيند و به سوى مغرب حركت مى كند. اگر هنوز در هواپيما آفتاب را ببيند و آفتاب غروب نكرده باشد، ولى در مبدئى كه از آن حركت كرده، قدرى هم از غروب آفتاب گذشته باشد، آيا مى تواند روزۀ خود را بخورد؟

پاسخ: مادامى كه آفتاب براى آن شخص غروب نكرده است، افطار جايز نيست، هر چند در شهرى كه او بوده، آفتاب غروب كرده باشد.

[1352] سؤال 63: كسى كه در ماه رمضان هر شب از حدّ ترخّص محلّ اقامت خود و به مقدار كمتر از مسافت شرعى خارج مى شود و در همان شب يا بعد از اذان صبح و قبل از زوال باز مى گردد، روزه اش صحيح است يا خير؟

پاسخ: اگر به محلّى كه مى رود، جزء توابع محلّ اقامت مثل مزارع و بساتين و...

و ملحق به محلّ اقامت باشد، به طورى كه رفتن به آن جا منافى با صدق عرفى اقامه در بلد نداشته باشد و يا اگر اين طور نيست، زمان خروج از محلّ اقامه بيش از يكى دو ساعت نباشد، اشكال ندارد، وگرنه تحقّق اقامه مشكل است.

[1353] سؤال 64: تعدادى از ايرانيان در ماه مبارك رمضان عازم سوريه مى شوند و مايلند قصد ده روز كنند و روزه بگيرند. زائران معمولاً در منطقۀ زينبيه يا دمشق مستقر مى شوند و هر روز بين اين دو مكان تردّد دارند و فاصلۀ ميدان مرجه در مركز دمشق تا زينبيه، حدود سيزده كيلومتر است و هم اكنون تقريباً دمشق و زينبيه به هم متصل شده اند. آيا زائران مى توانند در يكى از اين دو مكان، قصد ده روز نموده، روزه بگيرند و روزها بين اين دو مكان تردّد نمايند؟

پاسخ: اگر به طورى به هم متصل يا نزديك باشند كه مجموعاً يك شهر محسوب شوند يا آن كه منطقۀ زيارتگاه، جزء حومه و توابع شهر باشد و عرفاً رفت و آمد و توقّف در آن جا منافى با اقامت در آن شهر محسوب نشود، مى توانند قصد اقامت كنند و نمازشان تمام و روزه هايشان صحيح است.

ص: 354

[1354] سؤال 65: اگر به يكى از چهار مكانى سفر كنيم كه در مسافرت مى توان نماز را در آن مكان ها هم قصر و هم تمام خواند و قصدمان اين باشد كه نمازمان را تمام بخوانيم، آيا مى توانيم در اين صورت در مكان هاى ذكر شده، روزه هم بگيريم يا نه؟

پاسخ: روزه گرفتن در آن چهار مكان صحيح نيست، مگر آن كه مانند ديگر جاهايى كه به آنها سفر مى كنيد، قصد ده روز نماييد و يا اگر قصد ده روز نمى كنيد، سى روز به حال ترديد بمانيد كه پس از گذشت سى روز مى توانيد روزه بگيريد. البته مى توان براى برآورده شدن حاجات، در شهر مدينه بدون قصد ده روز، سه روز روزۀ مستحبّى گرفت و احتياط اين است كه در روزهاى چهار شنبه، پنجشنبه و جمعه باشد.

[1355] سؤال 66: اين جانب به اتفاق همسر و سه نفر از دوستان، در روز اول ماه مبارك رمضان، زيارت عتبات عاليات عراق نصيبمان شده است. با توجه به اين كه نمى توان در موقع زيارت روزه گرفت، رفتن به اين سفر، چه طور است؟

پاسخ: اشكالى در اين سفر نيست و ان شاء اللّه ثواب هم دارد.

[1356] سؤال 67: مردى شغلش سفر كردن است و همسرش هم در سفر او را همراهى مى كند؛ ولى شغل همسرش سفر كردن نيست؛ بلكه مى خواهد صرفاً همراه شوهرش باشد و يا به قصد خدمت كردن به شوهر، او را همراهى مى كند. حكم نماز و روزۀ اين زن چگونه است؟

پاسخ: در فرض مذكور، در هر دو صورت بايد نمازش را قصر بخواند و روزه اش را افطار نمايد و اشكالى ندارد.

اعتكاف مسافر

[1357] سؤال 68: بسيارى از زائران خانۀ خدا، خواهان اعتكاف در مسجد الحرام هستند.

با توجه به فرصت معنوى و لزوم روزه گرفتن براى اعتكاف و مسافر بودن زائران در مكۀ

ص: 355

مكرّمه، آيا مى توانند پس از حضور در مكۀ مكرّمه با نذر كردن، به اعتكاف بپردازند؟

پاسخ: با نذر مى توانند در سفر روزه بگيرند؛ بنا بر اين اعتكاف آنان مانعى ندارد.

[1358] سؤال 69: كسى كه مسافر است و دوست دارد در مراسم اعتكاف شركت كند، چه بايد بكند؟

پاسخ: اگر نذر كند كه در حال سفر روزه بگيرد، مشكل اعتكاف از ناحيۀ روزه رفع مى شود و مى تواند در حالى كه مسافر است، معتكف شود.

[1359] سؤال 70: شخصى نذر كرده در ايّام البيض ماه رجب، در مسجد مقدّس جمكران معتكف شود و نذر كرده كه در صورت مسافر بودن، روزه هم بگيرد. آيا نذر و اعتكاف او در صورت مسافر بودن صحيح است؟

پاسخ: نذر و اعتكاف مذكور، اشكال ندارد.

ص: 356

خمس

اشاره

ص: 357

ص: 358

خمس و وجوب آن

[1360] سؤال 1: خمس و زكات، به عين اموال مكلّف تعلّق مى گيرد يا بر ذمّۀ او مى آيد؟

پاسخ: خمس و زكات، هر دو حقّى هستند كه به ماليت اموال تعلّق مى گيرند، نه به عين اموال و قابليت انتقال به ذمّه را دارند.

[1361] سؤال 2: با توجه به اين كه خمس از ضروريات دين است و منكر آن، مرتد محسوب مى شود، اگر شخصى اعلام نمايد سهم امام عليه السلام كه نصف خمس است، در زمان غيبت امام عليه السلام نبايد پرداخت شود، آيا اين شخص، منكر ضرورى دين محسوب مى شود و حكم كافر بر او جارى است يا خير؟

پاسخ: انكار نمودن چيزى از طرف منكر، با اعتقاد به اين كه آن چيز جزء دين است و انكارش باعث انكار توحيد و نبوت مى شود، موجب كفر و ارتداد است، وگرنه موجب كفر و ارتداد نمى شود.

[1362] سؤال 3: حكم شخصى كه خمس خود را نمى دهد و يا در پرداخت آن سستى به خرج مى دهد، از نظر خدا و رسول او چيست؟

پاسخ: معصيت نموده و تصرّفش در مالى كه خمس آن را نداده، جايز نيست، مگر اين كه به ذمّۀ خود بگيرد كه خمس را بدهد كه در اين صورت، تصرّف در آن مال جايز است.

ص: 359

[1363] سؤال 4: عده اى گمان مى كنند كه سادات نبايد خمس پرداخت كنند و فقط خمس را دريافت مى كنند. آيا اين مطلب، صحيح است يا خير؟

پاسخ: سادات و غير سادات در مسألۀ وجوب پرداخت خمس فرقى ندارند.

[1364] سؤال 5: شروع وجوب خمس از چه زمانى است؟

پاسخ: از زمان حصول ربح و درآمد براى مكلّف، خمس به آن تعلّق مى گيرد و براى پرداخت تا يك سال فرصت دارد، مگر اين كه در طول سال آن را در مؤونه مصرف كرده باشد كه در اين صورت پرداخت خمس آن واجب نيست.

[1365] سؤال 6: اگر فردى از مرجعى تقليد مى كرده كه خمس بعضى از چيزها را واجب نمى دانسته و اكنون از مرجعى تقليد مى كند كه خمس آن چيزها را واجب مى داند، وظيفۀ فعلى او چيست؟

پاسخ: اگر عين مال مذكور موجود باشد و جزء مؤونه محسوب نشود، بايد خمس آن را طبق تقليدِ فعلى بپردازد و آنچه در سابق بوده و مصرف شده، اكنون نسبت به آن، تكليف ندارد.

خمس اموال و هزينه هاى گوناگون

درآمد حاصل از معدن

[1366] سؤال 7: چيزهايى مثل گچ، آهك، نفت و نمك كه از زمين استخراج شده است، اگر معلوم باشد كه خمس آنها داده نشده است، آيا لازم است خمس آنها داده شود؟ و آيا استخراج كردن توسط دولت يا اشخاص، اثرى در حكم دارد يا خير؟

پاسخ: اگر معدن توسط افراد استخراج شود، بايد خمس آن پرداخت شود و اگر توسط دولت استخراج شود، مؤمنين مجاز به تصرّف در آنها مى باشند و لازم نيست خمس بپردازند.

ص: 360

[1367] سؤال 8: حكم پرداخت خمس، در خصوص معادن دولتى چيست؟

پاسخ: اگر معادن به نحو مشروع در اختيار افراد قرار گرفته، ولو به صورت اجاره باشد، بايد خمس مقدارى را كه استخراج كرده اند، بپردازند، وگرنه مؤمنين مجار به تصرّف در آنها مى باشند و لازم نيست خمس بپردازند.

[1368] سؤال 9: آيا معدن سنگ هم در پرداخت خمس، حكم ساير معادن را دارد؟

پاسخ: در معدن، اگر بعد از كسر هزينه هاى استخراج، مقدار آن به حدّ نصاب رسيد، خمس واجب است و نصاب آن به مقدار پانزده مثقال طلا است. حكم معدن سنگ نيز همانند حكم ساير معادن است.

[1369] سؤال 10: مستأجرى زمينى را كه در آن معدن واقع شده است، اجاره مى كند و به استخراج معدن مى پردازد. پرداخت خمس منافع معدن، بر عهدۀ مالك است يا مستأجر؟

پاسخ: خمس، بر عهدۀ مستأجر است.

[1370] سؤال 11: اگر مقدارى از درآمد حاصل از معدن كه پس از استخراج، خمس آن داده شده، تا سر سال باقى بماند، آيا بايد دوباره خمس آن داده شود؟

پاسخ: يك بار خمس دادن كافى است و لازم نيست در سر سال خمسى، دوباره خمس آن را بپردازد.

[1371] سؤال 12: معادنى مثل گچ و سنگ كه پس از استخراج، خمس به آنها تعلّق گرفته و خمس آنها پرداخت نشده و محصول آنها در اماكن عمومى به كار رفته است، حكمش چيست؟ نماز در آنها چه صورتى دارد؟

پاسخ: شخصى كه معدن گچ و سنگ را استخراج نموده و خمس آنها را نداده و به مصرف اماكن عمومى رسانده است، بايد خمس آنها را بپردازد و يا از مرجع تقليدش اجازه بگيرد كه در آن صورت، اشكال برطرف مى شود و در هر

ص: 361

حال، مؤمنينى كه در اين گونه اماكن نماز مى خوانند، تكليفى ندارند و نمازشان صحيح است.

[1372] سؤال 13: معدنى متعلّق به يك شركت تعاونى با تعدادى عضو است. آيا خود شركت بايد قبل از پرداخت سود معدن به اعضاى تعاونى، خمس معدن را بپردازد يا بر خود اعضا واجب است كه خمس خود را از محلّ سود دريافتى بپردازند؟

پاسخ: پس از كسر هزينه ها، هر كس سهمش به اندازۀ نصاب در معدن (پانزده مثقال طلا) برسد، خمس آن بر او واجب است و اگر به اندازۀ نصاب نباشد، خمس واجب نيست.

مالى كه از غوّاصى به دست آيد

[1373] سؤال 14: اگر شخصى به هنگام غوّاصى در دريا اشياى با ارزشى را كه در دريا افتاده است، پيدا كند، حكمش چيست؟

پاسخ: حكم لُقطه را دارد، مگر اين كه بداند صاحب آن مال از آن اعراض كرده است كه در اين فرض، غوّاص مالك آن مى شود؛ ولى از باب اين كه اين مال از راه غوّاصى به دست آمده، خمس به آن تعلّق نمى گيرد.

مال حلال مخلوط به حرام

[1374] سؤال 15: كسى كه مال حرام با اموالش مخلوط شده و صاحبش را نمى شناسد و مى داند كه مقدار مال حرام، كمتر يا بيشتر از يك پنجم كلّ اموال است، ولى مقدار دقيق آن را نمى داند، آيا با دادن خمس، بقيۀ اموالش حلال مى شود يا كار ديگرى بايد انجام دهد؟

پاسخ: بعيد نيست كه وجوب دادن خمس، به صورتى منحصر باشد كه نمى داند حرام زيادتر و يا كمتر از خمس همۀ مال است؛ ولى اگر مى داند حرام، كمتر از خمس همۀ مال است، بعيد نيست كه اگر قدر متيقّن را اخراج كند، كافى

ص: 362

باشد، گرچه احتياط، در اخراج خمس است، و اگر اجمالاً مى داند كه حرام، زيادتر از خمس همۀ مال است، واجب است بعد از دادن خمس، مقدارى را هم علاوه بر خمس، به قدر متيقّن بپردازد و احتياط اين است كه مقدار زايد بر خمس را نيز در مصارف خمس هزينه كند.

[1375] سؤال 16: اگر مال حلالى كه به آن خمس تعلّق گرفته، با مال حرام مخلوط شود و مقدار مال حرام و صاحب آن مجهول باشد، چگونه بايد عمل كرد؟

پاسخ: در فرض سؤال، اگر علم به بيشتر يا كمتر بودن مال حرام از يك پنجم كلّ مال مخلوط نداشته باشد، ابتدا خمس همۀ مال مخلوط را به جهت پاك شدن از حرام بدهد و سپس از مال باقى مانده، مقدارى را كه يقين دارد مال حلال است، خمسش را بپردازد.

[1376] سؤال 17: اگر كسى با مال حلال مخلوط به حرام كه وظيفه اش در مورد آن، پرداخت خمس است، قبل از پرداختن خمس، معامله و خريد و فروش كند، حكم وضعى و تكليفى آن چيست؟

پاسخ: اگر براى تصرّف در آن مال اجازه نگرفته و پرداختن خمس را هم به عهده نگرفته باشد، از نظر تكليفى جايز نيست؛ اما از جهت حكم وضعى، معامله صحيح است و بايد به جاى پرداخت خمس، قدر متيقّن از مقدار حرام را بپردازد.

[1377] سؤال 18: كسى كه حقّ ديگران بر ذمّۀ اوست، نه در عين اموال او، آيا بايد مثل كسى كه اموالش با حرام مخلوط شده است، خمس بدهد يا وظيفه اش چيز ديگرى است؟

پاسخ: در صورت مذكور، خمس واجب نيست. اگر مقدار يا ارزش آن را مى داند، ولى صاحبش را نمى شناسد و يا مى داند صاحب آن در بين افراد غير محصور است، با اجازۀ حاكم شرعى از طرف صاحبش صدقه بدهد و يا به

ص: 363

خود حاكم شرع برساند و اگر مى داند كه صاحب آن در بين افراد محصور است، در صورت عدم امكان راضى كردن آنها، بين آنها توزيع كند و چنانچه مقدار و ارزش آن را نمى داند و ترديد بين مقدار كمتر و مقدار بيشتر دارد، اگر مقدار كمتر را بپردازد، كافى است.

سرمايه، ابزار و وسايل كسب و كار

[1378] سؤال 19: آيا به سرمايه خمس تعلّق مى گيرد يا به سود حاصل از آن يا حكم مسأله به صورت ديگرى است؟

پاسخ: اگر با سرمايه فقط مؤونۀ زندگى حاصل شود، خمس ندارد و اگر بيش از آن به دست آيد، بايد به نسبت زيادى، خمس آن پرداخت شود و منافع حاصل از آن، چنانچه در مؤونۀ سال مصرف نشود، خمس دارد.

[1379] سؤال 20: آيا به ابزار كسب و كار انسان كه از درآمد بين سال آن را تهيه مى كند، خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: اگر با آن ابزار فقط تحصيل مؤونۀ زندگى خود را مى كند، خمس ندارد؛ ولى اگر زيادتر از مؤونۀ زندگى را به دست مى آورد، بايد به نسبت زيادى، خمس آن ابزار را بپردازد.

[1380] سؤال 21: شخصى مقلّد مرجعى بوده كه خمس سرمايه و ابزار كار را واجب نمى دانسته و سال ها بدين صورت گذشته و احياناً در طول اين سال ها مقدارى از سرمايه و ابزار و آلاتى كه خمس آنها داده نشده، از بين رفته است. اكنون پس از فوت آن مرجع بزرگوار، مقلّد مرجع ديگرى شده كه خمس سرمايه و ابزار كار را واجب مى داند. آيا حالا نسبت به سرمايه و ابزار باقى مانده و از بين رفته، تكليفى دارد؟

پاسخ: در مورد سرمايه و ابزار و آلاتى كه عين آنها باقى مانده است، بايد بر طبق فتواى مرجع تقليد فعلى اش عمل نمايد و نسبت به سرمايه و ابزار و

ص: 364

وسايل از بين رفته، وظيفه اى ندارد.

[1381] سؤال 22: آيا خمس سرمايه و وسايل كسب و كار را بايد موقع شروع به كسب و كار پرداخت كرد يا پس از گذشتن سال؟ اگر پس از گذشتن يك سال واجب مى شود، بايد يك سال تمام از آن بگذرد يا با رسيدن سال خمسى بايد پرداخت شود؟

پاسخ: خمس سرمايه هم مانند خمس ساير منافع است؛ يعنى گذشتن يك سال تمام، ارفاق است و اگر بعد از يك سال تمام، خمس آن را بدهد، تكليف خود را انجام داده است و اگر سال خمسى دارد و وقت آن زودتر مى رسد، چنانچه خمس سرمايه را در اين وقت هم بدهد، بى اشكال است و اگر هنگام شروع به كسب و كار هم پرداخت كند، صحيح است.

[1382] سؤال 23: كسى كه يك ميليون تومان سرمايه دارد و خمس آن را داده است، اگر در بين سال، مقدار زيادى از سرمايۀ او از بين برود، ولى تا پايان سال، دوباره مقدار زيادى سود كند و كسرى سرمايه جبران شود، آيا لازم است خمس اين مقدار را بپردازد؟ اگر تمام كسرى جبران نشود، آيا جايز است از درآمد سال بعد، كسرى سرمايه جبران شود؟

پاسخ: اگر بعد از حصول اولين سود، ضررى به سرمايه او وارد شود، مى تواند آن را از درآمد آن سال كسر نمايد؛ ولى ضرر سال قبل را نمى تواند از منافع سال بعد جبران كند، مگر اين كه در صورت عدم جبران، در مضيقه بيفتد.

[1383] سؤال 24: شخصى يك ميليون تومان سرمايه دارد و در پايان سال خمسى دويست هزار تومان را به عنوان خمس مى پردازد. آيا در پايان سال بعدى، سرمايۀ مخمّس را كه ديگر لازم نيست خمس آن را بدهد، هشتصد هزار تومان حساب كند يا يك ميليون تومان؟

پاسخ: سرمايۀ مخمّس، هشتصد هزار تومان است.

ص: 365

[1384] سؤال 25: كسى كه از درآمد بين سال خود، آلات و ابزار كسب تهيه نموده و در آخر سال مى خواهد خمس آنها را به عنوان سرمايه حساب كند، آيا بايد قيمت فعلى آنها را در نظر بگيريد يا قيمت وقت خريد را؟ لازم به ذكر است كه گاهى قيمت ابزارآلات بالا مى رود و گاهى تنزّل پيدا مى كند.

پاسخ: قيمت فعلى را حساب نمايد.

[1385] سؤال 26: كسى كه خمس ابزار و آلات كسب و كارش را پرداخته است و در آخر سال خمسى قيمت ابزار و آلات زياد شده است، آيا خمس جديدى بر عهده اش آمده يا ديگر چيزى برعهده اش نيست؟

پاسخ: ترقى قيمت آن ابزار و وسايل، تا فروخته نشده، خمس ندارد.

[1386] سؤال 27: حكم خمس وسايل مصرفى پزشكى (مثل لوازم پانسمان و تزريق و...) كه پزشكان براى بيماران استفاده مى كنند، چيست؟

پاسخ: اگر در پايان سال خمسى چيزى از آنها باقى مانده باشد، به آنها خمس تعلّق مى گيرد.

[1387] سؤال 28: پزشكان براى معاينه و معالجۀ بيمار، نياز به وسايل پزشكى دارند.

در صورت خريد اين وسايل، حكم خمس موارد ذيل چگونه است؟

الف. در صورتى كه وسايل را به طور نقد خريدارى كرده باشند.

ب. در صورتى كه وسايل را به طور اقساطى خريدارى كرده باشند و به تدريج در ظرف چند سال، اقساط آنها را بپردازند.

ج. در صورتى كه مبلغى را وام گرفته و اين وسايل را خريده باشند و ماهانه اقساط وام را بپردازند.

پاسخ: چنانچه آن وسايل را به صورت نقد خريده اند، اگر با آن وسايل، فقط مؤونه زندگى خود را تحصيل مى كنند، نه بيش از آن را، به آن وسايل خمس تعلّق نمى گيرد و اگر بيش از مؤونه زندگى را به دست مى آورند، به نسبت

ص: 366

زيادى، خمس به آن وسايل تعلّق مى گيرد و چنانچه وسايل پزشكى را به صورت قسطى و يا با گرفتن وام خريده اند، آن نسبتى از وسايل كه قسط آن را پرداخته اند، اگر با آن كمتر و يا به اندازۀ مؤونه زندگى به دست مى آورند، خمس ندارند و اگر بيش از مؤونه به دست مى آورند، به نسبت زيادى به آنها خمس تعلّق مى گيرد و به آن نسبتى از وسايل كه هنوز قسط آنها پرداخت نشده، خمس تعلّق نمى گيرد، ولى درآمد حاصل از آن، چنانچه در مؤونه صرف نشود، خمس دارد.

[1388] سؤال 29: چنانچه قسمتى از لوازم زندگى مورد نياز خود را بفروشيم و با آن ابزار كار تهيه نماييم. آيا به پول آن خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: اگر با ابزار كسب مذكور، فقط به اندازۀ مؤونۀ زندگى و يا كمتر از آن را به دست مى آوريد، خمس به آن تعلّق نمى گيرد.

[1389] سؤال 30: كسى كه با سرمايۀ قرضى به كسب و كار مى پردازد، آيا لازم است خمس سرمايۀ خود را بدهد؟

پاسخ: تا قرض را ادا نكرده است، خمس ندارد؛ ولى وقتى كه قرض را ادا كرد، به نسبت اداى قرض، سرمايه را محاسبه مى كند، اگر با آن مقدار از سرمايه فقط مؤونۀ زندگى اش را به دست مى آورد، خمس ندارد و اگر بيش از مؤونه را تحصيل مى كند، بايد به نسبت زيادى، خمس آن مقدار از سرمايه را بپردازد.

[1390] سؤال 31: شخصى است كه اگر خمس سرمايه اش را بدهد، ديگر نمى تواند امرار معاش كند، تكليفش چيست؟

پاسخ: دادن خمس لازم نيست.

[1391] سؤال 32: چنانچه كالاهاى هديه داده شده، تبديل به پول نقد شود و به عنوان سرمايه مورد استفاده قرار گيرد، مشمول خمس مى شود يا حكم سرمايۀ مخمّس را

ص: 367

دارد؟

پاسخ: هديه، اگر مقدار آن به قدرى نباشد كه بتواند بخشى از زندگى انسان را اداره كند، خمس ندارد و اگر بتواند بخشى از زندگى را اداره كند، چنانچه قبل از گذشتن سال در مؤونه صرف شود، باز هم خمس ندارد و يكى از موارد صرف در مؤونه اين است كه آن را سرمايه قرار دهد و با آن فقط به اندازۀ مخارج زندگى و يا كمتر از آن به دست آيد؛ ولى اگر هديه را سرمايۀ خود قرار دهد و با آن بيش از مخارج زندگى را به دست آورد، بايد به نسبت زيادى، خمس آن را پرداخت كند.

سهام شركت ها

[1392] سؤال 33: اگر شخصى با درآمد بين سال سهام بخرد و مدتى پس از گذشتن سال خمسى، بدون اين كه خمس آنها را پرداخته باشد، با سود آنها را بفروشد، آيا بايد فوراً خمس اصل سرمايه و سود حاصل از آن را بدهد يا خير؟

پاسخ: بايد فوراً خمس بالاترين قيمت سهام را از سر سال خمسى تا زمان فروش بپردازد.

[1393] سؤال 34: كسى كه منزل شخصى ندارد و از درآمد خود، سهامى از شركت هاى دولتى يا خصوصى خريدارى كرده، آيا به سهام او خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: به سهام، خمس تعلّق مى گيرد، مگر اين كه براى تحصيل مؤونۀ زندگى، با درآمد خود به خريد و فروش سهام بپردازد و چيزى زيادتر از مؤونه عايد او نگردد.

[1394] سؤال 35: كسى كه سهام شركت هاى دولتى يا غير دولتى را خريده و چند سال از اين موضوع گذشته و در طى اين چند سال، به طور مرتّب ارزش و قيمت اين سهام بالا و پايين رفته و در طىّ اين مدت، خمس سهام را پرداخت نكرده است، چگونه بايد

ص: 368

خمس آنها را حساب كند؟

پاسخ: بايد خمس بالاترين قيمت از سر سال خمسىِ اول تا زمان پرداخت را بدهد.

[1395] سؤال 36: شخصى خمس سهامى را كه خريدارى كرده، پرداخت نموده و پس از آن، ارزش سهام او بسيار بالا رفته است، آيا باز هم چيزى بدهكار است يا نه؟

پاسخ: بايد سر هر سال خمسى، خمس ترقى واقعى قيمت سهام را بپردازد.

[1396] سؤال 37: شركتى تأسيس شده كه متعلّق به رزمندگانِ يكى از لشكرهاست. هر فرد برابر اساسنامۀ شركت، مقدارى سهام خريدارى نموده كه بخشى از پول آن را به صورت نقد پرداخته و بقيه را لشكر از طرف او پرداخت وسرمايه گذارى نموده و به تدريج از حقوق او در طىّ چند سال كسر مى كند و تا زمانى كه تمام مبلغ پرداخت شده از طرف لشكر از حقوق فرد كسر نشود، آن فرد حقّ برداشت و انتقال به غير را ندارد. آيا سرمايه اى را كه لشكر گذاشته است، خمس دارد؟

پاسخ: تا اقساط به پايان نرسيده و نمى تواند در آن تصرّف نمايد، اصل سرمايه، متعلّق خمس نيست؛ ولى پس از پايان اقساط، بايد خمس ارزش فعلى سهام را بپردازد.

مغازه

[1397] سؤال 38: مغازه اى كه جهت كسب خريدارى مى شود، خمس دارد يا خير؟

پاسخ: اگر با كسب در آن مغازه، فقط تحصيل مؤونۀ زندگى شود، خمس ندارد.

[1398] سؤال 39: كسى خانه اى ساخته و در آن چند مغازه هم احداث كرده است تا علاوه بر سكونت خود، از راه اجارۀ مغازه ها گذران زندگى نمايد. آيا مغازه ها مانند خود خانۀ مسكونى جزء مؤونه حساب مى شود و خمس ندارد يا حساب جداگانه دارد؟

ص: 369

پاسخ: اگر با اجارۀ مغازه ها فقط به اندازۀ مؤونۀ زندگى به دست مى آيد و نه بيشتر از آن، مشمول خمس نمى شوند.

[1399] سؤال 40: آيا خمس مغازه را مى توان از درآمد همان مغازه پرداخت كرد؟

پاسخ: بلى؛ ولى بايد به مقدار يك چهارم ارزش مغازه باشد.

[1400] سؤال 41: شخصى مغازه اى جهت كسب و كار خريده است. اكنون قيمت مغازه زياد شده و اين شخص قدرت پرداخت خمس مغازه به قيمت فعلى را ندارد. تكليف او در اين رابطه چيست؟

پاسخ: در فرض سؤال، اگر مغازه را با درآمد بين سال خريده و با آن بيش از مؤونه زندگى را به دست نمى آورد، به آن مغازه خمس تعلق نمى گيرد، هر چند قيمت آن مغازه ترقى كرده باشد و اگر بيش از مؤونه را به دست مى آورد، بايد به نسبت زيادى، خمس بالاترين قيمت از سر سال خمسى اول تا كنون را بپردازد و در صورت عدم قدرت بر پرداخت خمس، با مراجعه حضورى مشكل خود را حل نمايد و اگر مغازه را با پول مخمّس يا پولى كه متعلّق خمس نيست، خريده باشد، مادامى كه مغازه را نفروخته، ترقى قيمت آن خمس ندارد و وقتى كه فروخت، چنانچه پول آن را در مؤونۀ سال مصرف نكند، بايد خمس ترقى قيمت آن را بپردازد.

[1401] سؤال 42: آيا مخارجى چون تعمير مغازه و يا خريد لوازمى چون پنكه، تلفن، يخچال و... كه مورد نياز محلّ كسب است، خمس دارد يا خير؟

پاسخ: اگر با مغازه و وسايل مورد نياز در آن، به قدر مؤونه تحصيل مال مى شود، هيچ كدام خمس ندارند و اگر زيادتر از مؤونه به دست مى آيد، بايد به نسبت زيادى، خمس آنها پرداخت شود. در مورد مخارج تعميرات مغازه، آن نواقصى كه بر اثر استفادۀ كسبى يا در زمان استفاده به طور طبيعى پيش آمده (در حدّى كه استفادۀ مناسب از مغازه متوقّف بر آن تعميرات است)، پرداخت

ص: 370

خمس مخارج اين گونه تعميرات، لازم نيست.

سرقفلى

[1402] سؤال 43: آيا سرقفلى، جزء مؤونه حساب مى شود يا جزء سرمايه؟ در صورت افزايش ارزش سرقفلى، حكم آن چيست؟

پاسخ: نوعى از سرقفلى كه غالباً در بازار رايج است و ماليت آن محفوظ است (به طورى كه اگر صاحب سرقفلى، عين مورد اجاره را به مستأجر جديد منتقل كند، به اندازۀ ارزش سرقفلى از او پول مى گيرد)، سرمايه محسوب مى شود و سرمايه كسب دو نوع حكم دارد: 1 - مى خواهد به وسيله سرمايه فراهم شده، كسب درآمد و منفعت كند و با آن به اندازه مؤونۀ زندگى و يا كمتر از آن به دست مى آورد كه اين گونه سرمايه خودش جزء مؤونه محسوب مى شود و خمس ندارد؛ 2 - مى خواهد با سرمايه فراهم آمده، كسب درآمد و تحصيل منفعت كند و بيش از مؤونۀ زندگى را با آن به دست مى آورد كه بايد به نسبت زيادى، خمس سرمايه را در سر سال خمسى بپردازد و پس از دادن خمس در سر سال اول، چنانچه سرمايه افزايش قيمت واقعى پيدا كند، تا آن را نفروخته، دادن خمس افزايش قيمت لازم نيست.

[1403] سؤال 44: كسى كه سرقفلى مغازه اى را براى كسب و كار به مبلغ يك ميليون تومان خريده و در سر سال، خمس سرقفلى را هم پرداخته است، اگر بعد از چند سال، سرقفلى مغازه را به ده ميليون تومان بفروشد، آيا بايد خمس مازاد (نه ميليون تومان) را بپردازد؟

پاسخ: اگر ترقى قيمت، واقعى باشد، نه بر اثر تورم و كاهش ارزش پول، چنانچه پول حاصل از فروش سرقفلى را در مؤونه سال مصرف نكند، بايد خمس ترقى قيمت را بپردازد.

ص: 371

زمين

[1404] سؤال 45: شخصى زمينى را مى خرد و سال بر آن مى گذرد و در سال دوم، خمس آن زمين را از درآمد سال دوم كه خمس آن را نپرداخته است، مى پردازد. آيا اين شخص، خمس كامل زمين را پرداخت كرده است يا باز هم بدهى دارد؟

پاسخ: در آخر سال دوم خمسى، بايد خمس مبلغى را كه به عنوان خمس زمين پرداخته نيز از پول مخمّس و يا پولى كه خمس به آن تعلّق نمى گيرد، بپردازد.

[1405] سؤال 46: پدرى به فرزندش قطعه زمينى به قيمت يكصد و پنجاه هزار تومان فروخت، حال آن كه قيمت واقعى زمين، بيش از يك ميليون تومان است. آيا در اين صورت بايد خمس يكصد و پنجاه هزار تومان را بدهد يا خمس قيمت واقعى زمين را؟

پاسخ: چنانچه پدر زمين را از درآمد بين سال تهيه كرده و سال بر آن نگذشته باشد و چنين معامله اى كه در حقيقت نوعى كمك به فرزند است، در شأن پدر باشد، نسبت به پدر، فقط مبلغ يكصد و پنجاه هزار تومان متعلّق خمس واقع مى شود.

[1406] سؤال 47: به كسى از طرف دولت و حكومت، بدون گرفتن مبلغى زمينى داده شده است و او به جهت نداشتن پول تا چندين سال نتوانسته خانه اى براى خود بنا كند. آيا به زمينى كه به او داده شده، خمس تعلّق مى گيرد يا خير؟

پاسخ: زمين هايى كه از طرف دولت به مستحقّين داده شده، قبل از ساخت و فروش، متعلّق خمس نيست؛ ولى بعد از ساخت يا فروش، ممكن است حكم مسأله در صورت هاى مختلف متفاوت باشد.

[1407] سؤال 48: تهيه خانۀ مورد نياز براى شخصى مقدور نيست. آيا مى تواند از درآمد امسال خود زمين يا مقدارى از لوازم (مانند مصالح ساختمانى و آهن) را خريدارى كند تا در سال بعد خانه بسازد؟

پاسخ: بلى، مى تواند و پرداخت خمس آنها واجب نيست.

ص: 372

[1408] سؤال 49: اگر كسى از درآمد بين سال، زمينى را براى احداث خانه بخرد، ولى در همان سال، زمين را بفروشد و با پول آن خانه اى تهيه كند، آيا بايد خمس بدهد؟ آيا گران تر فروختن زمين نسبت به قيمت خريد، تأثيرى در حكم مسأله دارد يا خير؟

پاسخ: در فرض مذكور، دادن خمس واجب نيست، هر چند زمين را گران تر از قيمت خريد آن بفروشد.

[1409] سؤال 50: كسى با مال مخمّس زمينى را خريده است تا خانه اى براى سكونت خود بسازد و قيمت اين زمين، ترقى كرده است. صاحب زمين نيز از ساختن خانه منصرف شده است. آيا اضافۀ قيمت، خمس دارد يا خير؟

پاسخ: تا زمين را نفروخته، لازم نيست خمس اضافۀ قيمت را بپردازد.

[1410] سؤال 51: كسى پنج ميليون تومان پول داشته و خمس آن (يك ميليون تومان) را پرداخت نموده است و با بقيۀ آن زمينى خريدارى كرده و پس از گذشت چند سال، قيمت زمين چند برابر شده است. اگر بخواهد زمين را بفروشد، آيا باز هم بايد خمس آن را پرداخت نمايد؟

پاسخ: اگر قصدش تجارت و فروش زمين بوده و در سر سال، امكان فروش داشته، بايد خمس مازاد را در سر سال بدهد، ولو آن را نفروخته باشد و چنانچه در سر سال اول خمسى، خمس زمين را پرداخت نكرده كه فرض سؤال هم همين است، بايد خمس بالاترين قيمت از سر سال خمسى اول تا زمان فروش را نسبت به مازاد بپردازد و اگر قصدش تجارت نبوده، بلكه مى خواسته براى مؤونۀ زندگى، مثل تفريح و استراحت و امثال آنها مورد استفاده قرار دهد، چنانچه قيمت، ترقى واقعى (غير تورّمى) كرده، مادامى كه زمين را نفروخته، ترقى قيمت آن خمس ندارد و وقتى زمين را فروخت و پول به دستش آمد، اگر از مخارج سالانه زياد بيايد، خمس مازاد را بايد بپردازد.

[1411] سؤال 52: فردى زمينى را خريده و قيمت آن زمين رشد كرده و با همين زمين،

ص: 373

مستطيع شده است. اكنون كه زمين را فروخته و مى خواهد به حجّ مشرّف شود، آيا بايد پول زمين را تخميس كند؟

پاسخ: اگر اصل زمين، متعلّق خمس نباشد (مانند اين كه آن را از پول خمس داده خريده) و براى كسب و استفاده از ترقى قيمت، آن را نخريده، در اين صورت آنچه را كه فعلاً فروخته و صرف رفتن به حج مى نمايد، خمس ندارد؛ ولى اگر اصل زمين و يا پولش متعلّق خمس باشد و يا براى استفاده از ترقى قيمت خريده و از ترقى قيمت يك سال گذشته باشد، خمس دارد و بايد بپردازد و چنانچه بعد از پرداخت خمس، باز هم مستطيع بود، بايد به حج برود.

[1412] سؤال 53: شخص ذمّى، زمينى را از مسلمانى مى خرد و قبل از پرداخت خمس آن، مسلمان مى شود، آيا باز هم خمس زمين بر او واجب است؟

پاسخ: در اين فرض، خمس از شخص ذمّى، بعد از مسلمان شدن ساقط نمى شود و در مواردى كه مالك شدن متوقّف بر قبض كردن است، اگر كافر ذمّى، بعد از عقد و قبل از قبض كردن، مسلمان شود، مسأله محلّ اشكال است.

خانه

[1413] سؤال 54: كسى كه چند ماه از سال را در شهر و چند ماه ديگر را در روستا زندگى مى كند، اگر يك خانه در شهر و خانه اى ديگر در روستا بخرد، آيا به آنها خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: اگر هر دو خانه براى سكونت مورد استفاده باشد و در شأن او نيز باشد و از درآمد بين سال و يا درآمد غير مشمول خمس تهيه شده باشد، خمس به آن تعلّق نمى گيرد.

[1414] سؤال 55: كسى كه خانه اى بيشتر از نياز و شأن خود تهيه مى كند و در آن ساكن مى شود، چگونه بايد خمس آن را حساب كند؟

ص: 374

پاسخ: بايد خمس مقدارى را كه زايد بر شأن اوست، بپردازد.

[1415] سؤال 56: كسى به خانه يا ماشين احتياج دارد و مى تواند مطابق شأن خود آنها را تهيه كند؛ ولى اگر خانه يا ماشين با قيمت پايين تر هم تهيه كند، منافات با شأن او ندارد. آيا آنچه مطابق شأن اوست، جزء مؤونه محسوب مى شود و خمس ندارد يا بايد ملاحظۀ مقدار كمتر را بكند؟

پاسخ: ماشين و خانه اى كه مطابق شأن خود خريده است، خمس ندارد.

[1416] سؤال 57: فردى كه داراى خانه است و نيازمند به خانۀ بزرگ ترى است و مجبور است در طى چند سال پول هاى خود را پس انداز نمايد و در پايان، خانۀ بزرگ ترى تهيه نمايد و يا به تدريج با پس انداز، خانه بزرگ ترى بسازد، پول هاى اضافه بر مخارج سالانه را كه براى تهيۀ خانه بزرگ تر كنار مى گذارد، خمس دارد يا خير؟

پاسخ: اگر زندگى در خانه اى كه دارد و يا منزل غير ملكى، موجب مضيقه براى او شود و نتواند خانۀ جديد را با درآمد يك سال تهيه كند، اگر خانه را به تدريج بسازد، خمس ندارد و اگر پول آن را ذخيره كند، چنانچه با پرداخت خمس آن پول، خانه دار شدن او به تأخير بيفتد و يا نتواند خانه تهيه كند، باز هم لازم نيست خمس بپردازد؛ ولى اگر با پرداخت خمس، مشكلى براى او ايجاد نمى شود، بنا بر احتياط واجب بايد خمس پول پس انداز شده را بدهد.

[1417] سؤال 58: كسى منزلى تهيه مى كند كه بيشتر از حدّ نياز اوست؛ ولى در آينده اى نزديك، به واسطۀ بزرگ تر شدن و زيادتر شدن اولاد، به آن محتاج خواهد شد و اساساً به همين جهت خانۀ بزرگ تر را تهيه كرده است. آيا خمس مقدار زايد بر نياز فعلى او واجب است يا خير؟

پاسخ: اگر در شُرُف استفاده از آن خانه است و نمى تواند در سال مورد نياز، خانۀ مطابق با نياز خود تهيه نمايد، به آن خمس تعلق نمى گيرد.

ص: 375

[1418] سؤال 59: چنانچه خانۀ مسكونى وسيعى به علت كثرت عائله در شأن كسى باشد، آيا ازدواج كردن اولاد و عدم نياز به چنين خانه اى باعث مى شود كه خانه مشمول خمس گردد؟

پاسخ: تا خانه را نفروخته است، مورد تعلّق خمس نيست.

[1419] سؤال 60: دو باب آپارتمان دارم كه با توجه به شئونات كارى و تحصيلى خود، هيچ كدام را مناسب سكونت خود نمى بينم. اكنون قصد فروش هر دو و خريد يك واحد مناسب تر را دارم؛ ولى با پرداخت خمس، از اين اقدام باز مى مانم. لطفاً مرا راهنمايى نماييد.

پاسخ: اگر هيچ يك از دو ساختمان، قبل از فروش، متعلّق خمس نباشد، چنانچه آنها را بفروشيد و در همان سال، مسكن مناسب تهيه نماييد، خمس تعلّق نمى گيرد و اگر هر دو يا يكى از آنها قبل از فروش، متعلّق خمس باشد و با پرداخت خمس، جهت تهيۀ مسكن مناسب دچار مشكل شويد، مى توانيد با مراجعۀ حضورى مشكل خود را مطرح و حل نماييد.

[1420] سؤال 61: جوانى كه نمى تواند بلافاصله پس از ازدواج، منزل مسكونى تهيه كند، اگر قبل از ازدواج در طىّ چند سال به تدريج خانه اى تهيه نمايد (ابتدا زمين را بخرد و سپس به تدريج خانه را بسازد)، آيا اين خانه متعلّق خمس است؟

پاسخ: اگر به هنگام تهيۀ منزل در شُرُف ازدواج بوده، متعلّق خمس نيست.

[1421] سؤال 62: اين جانب قبل از رسيدن سال خمسى، براى فرزندانم كه سنّ آنها كمتر از يازده سال است، خانه اى تهيه نمودم و به آنها هديه كردم. آيا به اين خانه خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: اگر دادن اين منزل مطابق شأن شما باشد، بر شما خمس واجب نيست و بر فرزندان شما هم اگر بالغ نباشند، خمس لازم نيست.

ص: 376

[1422] سؤال 63: پدرى خانه اى را به پسرش مى بخشد و چون پسر در خارج از شهر خود مشغول تحصيل است، نمى تواند براى سكونت از آن خانه استفاده كند؛ ولى براى امرار معاش و خرج تحصيل خود، خانه را اجاره مى دهد و از پول اجاره استفاده مى كند. آيا پسر بايد خمس اين خانه را بپردازد؟

پاسخ: اگر اين هبه مقدارش خيلى زياد هم باشد؛ ولى فرزند نياز به اسكان در آن منزل داشته باشد و به جهتى فعلاً نتواند در آن ساكن شود و با اجارۀ اين منزل، هزينۀ منزل مسكونى خود را تأمين كند، در اين صورت دادن خمس منزلى كه پدر به فرزند داده، لازم نيست.

[1423] سؤال 64: چنانچه شخصى منزل مسكونى مورد نيازش را اجاره دهد و با پول آن منزل ديگرى اجاره كند، آيا منزل نخست مشمول خمس است؟

پاسخ: چنانچه به جهتى نمى تواند از خانۀ خود استفاده كند و مجبور است كه آن را اجاره دهد و منزل ديگرى اجاره كند، مشمول خمس نيست.

[1424] سؤال 65: پدرى كه اهل خمس دادن است، در بين سال خانه اى براى پسرش مى خرد.

آيا به اين خانه خمس تعلّق مى گيرد يا خير؟

پاسخ: اگر پدر از درآمد وسط سال، خانه اى را براى فرزندش بخرد و به او ببخشد و اين بخشش در شأن پدر باشد و اسراف محسوب نشود، دادن خمس بر پدر واجب نيست؛ و اما پسر، اگر تا يك سال پس از بخشش، از آن خانه استفاده كند و آن را مؤونۀ زندگى خود قرار دهد، خمس بر او نيز واجب نيست و اگر خانه را مؤونۀ زندگى خود قرار ندهد، در سر سال، بايد خمس خانه توسط پسر، در صورتى كه بالغ باشد، پرداخت شود؛ ولى اگر پدر، خانه را به پسرش نبخشد، دو صورت پيدا مى كند: يكى اين كه تا بعد از گذشتن سال، فرزند در آن ساختمان ساكن نشود كه در اين صورت بايد پدر، خمس خانه را بدهد و دوم اين كه در بين سال، فرزند به خانه نيازمند شود و آن را محلّ

ص: 377

سكونت خود قرار دهد و در اختيار فرزند قرار دادنِ مسكن نيز خارج از شأن پدر نباشد كه در اين صورت خمس ندارد.

[1425] سؤال 66: شخصى براى پسرش كه هنوز ازدواج نكرده و تحت تكفّل اوست، خانه اى مى خرد كه مقدارى از پول آن غير مخمّس است. تكليف خمس در اين مورد چگونه است؟

پاسخ: اگر بخشش و دادن اين خانه در شأن پدر باشد، بخشى كه از درآمد بين سال تهيه شده، جزء مؤونۀ وى محسوب مى شود و خمس ندارد؛ ولى چنانچه بر بخشى از پول خانه، سال گذشته بوده، بايد خمس آن پول توسط پدر پرداخت شود.

[1426] سؤال 67: اگر پدرى براى آيندۀ فرزندانش، اقدام به ساختن طبقۀ دوم منزل خود كند، با اين كه تا چند سال ديگر به طبقۀ دوم نيازمند نمى شود، آيا پرداخت خمس آنچه براى طبقۀ دوم هزينه كرده، واجب است؟

پاسخ: اگر تهيۀ مسكن براى آيندۀ فرزندان به حسب عرف منطقه از وظايف پدر تلقّى شود و فرزندان در شُرُف استفاده از مسكن باشند و پدر قادر به تهيۀ آن در سال مورد نياز نباشد و پرداخت خمس موجب سختى و سلب قدرت يا تأخير در انجام وظيفۀ عرفى از زمان مورد نياز شود، خمس ندارد.

[1427] سؤال 68: كسى خانۀ شخصى مسكونى دارد و براى مدتى سرايدار مدرسه يا كارخانه يا مؤسسه اى مى شود و در آن جا منزلى براى سكونت به او مى دهند. آيا لازم است خمس خانۀ خودش را بدهد يا خير؟

پاسخ: اگر خانه اى را كه در مدرسه و امثال آن به او مى دهند، موقّتى باشد، لازم نيست خمس خانۀ خودش را بدهد؛ ولى اگر مدت آن طولانى است، به طورى كه اطمينان پيدا مى كند كه ديگر به خانۀ خودش براى سكونت احتياج ندارد، در اين صورت، خانۀ خودش از مؤونه بودن خارج مى شود؛ ولى تا آن را

ص: 378

نفروخته است، لازم نيست خمس آن را بدهد، مگر آن كه غرض او از نگه داشتن خانه، تجارت با آن باشد كه در اين صورت، خمس به آن تعلّق مى گيرد.

[1428] سؤال 69: شخصى خانه نيمه سازى داشته و در اثناى ساخت، منزلى از طرف مؤسسۀ محلّ خدمت در اختيار وى قرار مى گيرد (جهت استفاده در طول خدمت). اكنون كه ساخت خانه به پايان رسيده است، آيا لازم است خمس خانه را بپردازد؟

پاسخ: اگر به زودى به آن خانه نياز پيدا نمى كند، خمس آن را بپردازد.

[1429] سؤال 70: شخصى در اداره اى به كار مشغول است، از طرف ادارۀ مذكور خانه اى در اختيار وى گذارده شده است؛ ولى چون خانۀ شخصى ندارد، از درآمد سال خود خانه اى تهيه كرده تا پس از بازنشستگى از آن استفاده كند. آيا به اين خانه خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: خمس تعلّق مى گيرد، مگر آن كه در شُرُف بازنشستگى و استفاده از آن خانه باشد و نتواند در سال مورد نياز آن را تهيه كند و با پرداخت خمس، تهيۀ خانه ممكن نشود و يا از زمان نياز به تأخير افتد.

[1430] سؤال 71: وظيفۀ كسى كه خانه اى ساخته و سالى چند روز در آن ساكن مى شود، چيست؟

پاسخ: اگر داشتن آن خانه در شأن او باشد (مثل كسى كه خانۀ مسكونى داشته باشد و در جاى ديگرى مثل زيارتگاه يا تفريحگاه، منزل ديگرى تهيه كند و با توجه به خصوصيات او داشتن چنين منزلى براى استفاده در بعضى از مواقع توسط خودش يا افراد مربوط به او خلاف شأن او نباشد) و خانه را نيز به قصد تجارت نخريده باشد، خانه خمس ندارد، وگرنه بايد خمس آن را بپردازد.

[1431] سؤال 72: كسى كه يك خانه دارد و بخشى از آن خانه را اجاره داده است، آيا بايد بخش اجاره اى را جزء سرمايه خود محسوب كند يا خير؟

ص: 379

پاسخ: بايد آن را جزء سرمايه حساب كند؛ اما سرمايه اى كه با آن فقط مؤونۀ زندگى به دست مى آيد، خمس ندارد.

[1432] سؤال 73: فردى در وسط سال خمسى خود، مشغول ساختن خانه اى براى سكونت خود مى شود و تا آخر سال فقط مقدارى از خانه ساخته مى شود كه قابل سكونت نيست و مقدار زيادى هم مصالح ساختمانى (مانند گچ و سيمان و آجر و تيرآهن) باقى مى ماند كه هنوز در ساختمان به كار نرفته است. لطفاً طريقۀ محاسبه خمس را در مورد مذكور بيان كنيد.

پاسخ: اگر شخص مذكور، قدرت و توانايى ساختن خانه مسكونى را در يك سال ندارد و تدريجاً وسايل و ابزار ساختمان را مى خرد و آن را بنا مى كند، در اين صورت خمس ندارد؛ ولى اگر مى تواند در طول يك سال ساختمان را بنا كند و نيازى به بناى تدريجى بيش از يك سال ندارد و خودش تأخير كرده، در اين صورت، در سر سال خمسى بايد خمس ابزار و وسايلى را كه در ساختمان به كار برده و همچنين مصالح ساختمانى كه باقى مانده و در ساختمان هنوز به كار برده نشده است، بپردازد.

[1433] سؤال 74: آيا مصالح ساختمانى كه شخص به علت نداشتن قدرت مالى نتوانسته است آنها را در تعمير يا نوسازى منزل خود استفاده كند و سال خمسى او فرا رسيده، خمس دارد؟

پاسخ: اگر در اولين فرصت در تعمير و نوسازى منزل مسكونى خود از آن استفاده كند، خمس ندارد.

[1434] سؤال 75: اگر كسى جهت پيش خريد مسكن مورد نياز، مقدارى پول به مؤسسۀ مربوط پرداخت كند و به طور متناوب نيز اقساطى بپردازد، آيا با فرا رسيدن سال خمسى، پرداخت خمس پول هاى پرداخت شده واجب مى شود؟

پاسخ: اگر نمى تواند در يك سال مسكن مورد نياز را تهيه كند و براى تهيۀ

ص: 380

مسكن بايد از چنين راه هايى استفاده نمايد و با پرداخت خمس، تهيۀ مسكن از زمان مورد نياز به تأخير مى افتد و يا ممكن نمى شود، خمس واجب نيست.

[1435] سؤال 76: در يكى از مراكز تحقيقاتى، عده اى از اساتيد متديّن دانشگاه ها در طول چند سال، اندك اندك مبلغى را با قصد خريد مسكن پس انداز نموده اند. با فرض نداشتن مسكن و عدم امكان خريد مسكن از غير اين طريق، بفرماييد.

الف. آيا به پس انداز ويژۀ مسكن، خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: اگر توانايى تهيۀ مسكن در يك سال را ندارند و دادن خمس باعث تأخير در تهيه مسكن و يا عدم امكان تهيه مسكن مى شود، پس انداز آنها خمس ندارد؛ ولى اگر دادن خمس مشكلى براى تهيۀ مسكن آنها ايجاد نمى كند، احتياطاً خمس آن را بپردازند.

ب. اگر از اين مبلغ پس انداز شده، گاهى براى هزينه هاى مناسب شأن خود مقدارى را مصرف كرده باشند، آيا به اين مقدار مصرف شده، خمس تعلّق مى گيرد يا نه؟

پاسخ: اگر بعد از گذشتن سال، براى هزينۀ زندگى مصرف كند، خمس دارد؛ ولى قبل از گذشتن سال، خمس ندارد.

[1436] سؤال 77: اگر كسى خانۀ بزرگ خود را با خانۀ ديگرى تعويض كند و مقدارى پول نيز دريافت كند، آيا به اين پول خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: اگر در مؤونه صرف شود، پرداخت خمس واجب نيست.

[1437] سؤال 78: شخصى منزل مسكونى مورد نياز خود را مى فروشد و پول آن را به عنوان تضمين قرار داد خريد خانه مى گذارد و يا نزد خود نگه مى دارد تا در موقع مناسب خانۀ مناسب با شأن خود بخرد. آيا اين پول متعلّق خمس مى شود؟

پاسخ: اگر در طول سال، در مؤونه مصرف نشود، خمس تعلّق مى گيرد، مگر آن كه براى تهيۀ منزل مناسب، اقدامات مذكور لازم باشد و راه ديگرى نيز براى خريد خانه نداشته باشد و پرداخت خمس نيز موجب عدم قدرت در تهيۀ

ص: 381

خانه جديد و يا تأخير در تهيۀ آن از وقت نياز شود.

[1438] سؤال 79: كاركنانى كه خانۀ خودشان را مى فروشند و تبديل به پول مى نمايند، آيا منتظر سر سال باشند تا خمس آن را پرداخت نمايند يا به محض فروختن خانه و تحويل گرفتن پول، خمس به آن تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: اگر پولى كه با آن خانه خريده اند، قبل از خريدن خانه خمس نداشته، الان هم كه فروخته اند تا سال نگذشته، خمس دادن لازم نيست و چنانچه قبل از گذشتن سال، آن را در مؤونه مصرف كنند، خمس ندارد؛ ولى اگر پول بماند و سال بر آن بگذرد، خمس دارد.

[1439] سؤال 80: شخصى خانۀ مسكونى خود را با پول مخمّس خريدارى كرده است و يا اين كه خمس خانه را پس از خريد خانه پرداخته است و پس از چند سال، آن را به قيمت بالاترى فروخته است. آيا به مازاد قيمت، خمس تعلّق مى گيرد؟ در صورت تعلّق خمس، بلافاصله پس از فروش يا پس از رسيدن سال خمسى؟

پاسخ: چنانچه پس از فروش تا يك سال مازاد قيمت واقعى را در مؤونه مصرف نكند، بايد خمس آن را پرداخت نمايد؛ ولى اگر زيادى قيمت، واقعى نباشد و بر اثر تورّم و كاهش ارزش پول اتفاق افتاده باشد، خمس به آن تعلّق نمى گيرد.

[1440] سؤال 81: كسى كه با پول خمس داده خانه اى خريده و بعد به قيمت بالاترى فروخته و به جهت اين كه منزل مسكونى ندارد، خانۀ ديگرى براى سكونت خريده، آيا لازم است خمسى پرداخت كند يا خير؟

پاسخ: اگر خانۀ اول را براى سكونت خريده باشد، نه به قصد تجارت و پس از فروش، تا يك سال پول آن را در مؤونه مصرف كند (مثلاً خانۀ ديگرى براى سكونت بخرد)، لازم نيست خمس بدهد.

ص: 382

[1441] سؤال 82: خانه اى با مالى كه خمس آن داده نشده، ساخته شده است. آيا به آن خمس تعلّق مى گيرد؟ در صورت تعلّق، آيا خمس قيمت فعلى بايد محاسبه شود يا قيمت زمان ساخت آن؟

پاسخ: اگر خانه براى سكونت مورد نياز است و از درآمد بين سال ساخته شده، خمس ندارد و اگر از مالى كه از سال هاى قبل بوده و خمس به آن تعلّق گرفته و خمس آن پرداخت نشده، ساخته شده، خمس همان مبلغ كافى است.

[1442] سؤال 83: شخصى منزلى خريدارى كرد و چون سند آن آماده نبود، مبلغى از پول را به عنوان گرو نزد خود نگه داشت تا سند آماده شود؛ ولى سند آماده نشد و سال خمسى او فرا رسيد. آيا به اين مقدار خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: به اين مقدار از پول خمس تعلّق مى گيرد، مگر اين كه به زودى و بدون تأخير عرفى پرداخت كند. البته اگر احتمال جدّى مى دهد كه پرداخت خمس موجب مشكلات شود، براى تأخير در پرداخت خمس بايد اذن بگيرد و ممكن است با او مصالحه شود.

[1443] سؤال 84: اين جانب داراى خانه اى هستم كه آن را اجاره داده ام، آيا پولى كه صرف تعميرات منزل مى كنم، متعلّق خمس است؟

پاسخ: اگر تعمير در حدّى است كه استفادۀ مناسب از خانه بر آن متوقّف است، خمس ندارد.

[1444] سؤال 85: فردى كه ملكى را خريده و قيمت آن تنزّل پيدا كرده است، آيا موقع حساب كردن خمس در سر سال خمسى، بايد قيمت زمان خريد را حساب كند يا قيمت فعلى را؟

پاسخ: اگر بر پولى كه در مقابل ملك داده، سال گذشته بوده، خمس پول را بايد بدهد و اگر سال بر آن نگذشته بوده، خمس قيمت فعلى ملك كافى است.

ص: 383

وسيلۀ نقليه

[1445] سؤال 86: آيا به ماشينى كه مربوط به كسب و كار انسان است، خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: اگر تمام درآمد حاصل از آن در مؤونه زندگى مصرف مى شود، خمس ندارد؛ ولى اگر بيش از مؤونه زندگى از آن حاصل مى شود، به نسبت زيادى، بايد خمس ماشين پرداخت شود.

[1446] سؤال 87: وسيلۀ نقليه مانند وانت كه گاهى براى استفادۀ شخصى و گاهى براى باربرى و كسب و كار است، آيا خمس دارد؟

پاسخ: اگر با كسب و كار با وسيلۀ نقليه بيشتر از مخارج زندگى به دست نمى آيد، خمس به آن تعلّق نمى گيرد؛ ولى اگر بيشتر از مخارج زندگى از آن به دست مى آيد، راه حساب كردن خمس آن بدين ترتيب است: به نسبتى كه از ماشين استفاده شخصى مى شود، جزء مؤونه محسوب مى شود و خمس ندارد و به نسبتى كه از آن استفاده كارى مى شود، جزء سرمايه است و در اين قسمت كه جزء سرمايه است، بخشى از آن كه با آن به اندازه مخارج زندگى حاصل مى شود، باز هم خمس ندارد و بخشى كه با آن مقدار بيشتر از مخارج زندگى حاصل مى شود، بايد خمسش پس از گذشتن سال پرداخت شود.

[1447] سؤال 88: كسى كه وسيلۀ نقليه، مانند موتور يا ماشين سوارى، براى خودش تهيه مى كند، ولى به جهت مانعى، تا يك سال نمى تواند از وسيلۀ نقليه استفاده كند، آيا بايد خمسش را بدهد؟

پاسخ: در فرض سؤال، در صورتى كه داشتن وسيله نقليه در شأن او باشد، خمس واجب نيست.

[1448] سؤال 89: كسى كه ماشينى براى انجام كارهاى خود و خانواده اش و براى رفت و برگشت به محلّ كارش خريده است، آيا در مورد خمس آن وظيفه اى دارد؟

پاسخ: در مفروض سؤال كه از ماشين در مؤونۀ زندگى استفاده مى كند، خمس

ص: 384

ندارد.

[1449] سؤال 90: شخصى وسيلۀ نقليه اى را از درآمد بين سال يا به صورت اقساط مى خرد و پس از چند سال آن را مى فروشد. اگر وسيلۀ نقليۀ ديگرى تهيه نكند، خمس بايد بدهد يا خير؟ در صورتى كه وسيلۀ نقليۀ جديد بخرد، چه طور؟

پاسخ: در فرض سؤال، اگر وسيلۀ نقليه اى كه خريده، جزء مؤونه باشد و پس از فروش، پول آن در مخارج زندگى مصرف شود، خمس به آن تعلّق نمى گيرد.

[1450] سؤال 91: شخصى است كه داشتن ماشين از امور ضرورى زندگى اوست و با يك ماشين معمولى نياز او برطرف مى شود. اگر براى فرار از خمس، ماشينى گران قيمت تر بخرد، چه حكمى دارد؟ اگر بدون قصد فرار از خمس، اين كار را بكند، چه طور؟

پاسخ: اگر داشتن ماشين گران قيمت تر، مطابق شأن او باشد، خمس ندارد و اگر زيادتر از شأن او باشد، بايد خمس مقدار زايد بر شأنش را پرداخت كند و قصد فرار از خمس، تأثيرى در حكم مسأله ندارد.

[1451] سؤال 92: شخصى ماشينى سوارى را جهت كسب و كار و با پول خمس داده مى خرد و پس از مدتى آن را با سود مى فروشد. آيا براى سود آن بايد خمس بدهد يا خير؟

پاسخ: اگر تا سر سال خمسى، مقدار زايد واقعى (سود واقعى كه ناشى از تورّم نيست) را در مؤونه مصرف نكند، بايد خمس مقدار زايد را بپردازد و مقدار زايد غير واقعى (تورّمى) خمس ندارد.

[1452] سؤال 93: شخصى اتومبيل وانت خود را كه جهت كار و كسب استفاده مى كرده، به فروش رسانده تا خانۀ مورد نياز خود را بخرد. آيا به پول آن خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: اگر به وانت خمس تعلّق نگرفته باشد، در وقت فروش آن و خريدن ساختمان مورد نياز خمس ندارد و اگر خمس به آن تعلّق گرفته و خمس آن را نداده باشد، اكنون واجب است خمس آن را بپردازد.

ص: 385

[1453] سؤال 94: شخصى يك دستگاه ماشين خريده و آن را به يك نفر داده تا برايش كار كند كه هم هزينه هاى نگهدارى ماشين تأمين شود و هم كمك خرجى براى زندگى باشد.

آيا به اين ماشين خمس تعلّق مى گيرد؟ به درآمد حاصل از كاركرد آن چه طور؟

پاسخ: اگر با ماشين فقط مخارج زندگى خود را به دست آورد و نه بيشتر، به خود ماشين و هزينه هاى لازم براى استفادۀ مناسب از ماشين خمس تعلّق نمى گيرد؛ و درآمد حاصل از ماشين كه در مؤونۀ زندگى مصرف مى شود، خمس ندارد و اگر مقدارى از درآمد تا آخر سال به مصرف نرسيد، خمس آن پرداخت شود.

[1454] سؤال 95: اين جانب مقدارى پول جهت خريد اتومبيل سوارى مورد نيازم به حساب شركت اتومبيل سازى واريز كردم و پس از دو سال به من اتومبيل دادند. آيا به اين پول خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: اگر ماشين را خريده و پول آن را پرداخت كرده، چنانچه در سال خريد و سال تحويل، داشتن مثل آن ماشين در شأن او بوده، ظاهراً به اين پول خمس تعلّق نمى گيرد؛ ولى اگر نخريده و فقط پولى را پرداخت كرده تا بعداً ماشينى را به او بفروشند، مسأله صورت هاى مختلفى پيدا مى كند و حكم آن متفاوت مى شود.

[1455] سؤال 96: شخصى منزل اضافى داشته و آن را فروخته و براى پسرش ماشين سوارى خريده تا با آن امرار معاش كند. آيا اين ماشين خمس دارد؟

پاسخ: اگر به منزل اضافى خمس تعلّق گرفته و خمس آن داده نشده، پدر بايد خمس آن را بپردازد كه در اين صورت خمس ماشينى را كه با اين پول تهيه كرده و به پسرش داده، پرداخته است و تكليفى نسبت به ماشين ندارد و اگر به منزل اضافى خمس تعلّق نگرفته و خريدن ماشين سوارى براى پسر نيز در شأن پدر بوده، پرداخت خمس بر پدر واجب نيست؛ اما نسبت به پسر، چنانچه بالغ و

ص: 386

عاقل باشد (كه ظاهر سؤال چنين است) و براى امرار معاش از ماشين استفاده كند، اگر با آن فقط به اندازه مخارج زندگى و يا كمتر از آن را به دست مى آورد، نسبت به خمس ماشين وظيفه اى ندارد.

حقوقِ حقوق بگيران

[1456] سؤال 97: طريقۀ حساب كردن خمس، براى كارمندان، كارگرانِ كارخانجات بزرگ، معلّمان و يا هر شخص ديگرى كه حقوق خود را به طور ماهانه دريافت مى كند، چگونه است؟

پاسخ: اين اشخاص مى توانند براى خود يك سال خمسى براى تمام درآمدها قرار دهند كه در اين صورت، مبدأ سال آنها زمان دريافت اولين حقوق آنهاست و نيز مى توانند براى هر يك از حقوق هاى ماهانه خود سال جداگانه قرار دهند.

[1457] سؤال 98: بنده در استخدام دولت هستم، ماه به ماه حقوق مرا در بانك به حساب من مى ريزند و من در موقع احتياج، از بانك مى گيرم و خرج مى كنم و غالباً مقدارى اضافه مى ماند. آيا در آخر سال لازم است از بانك بپرسم و خمس آن را بدهم يا تا نگرفته ام، دادن خمس لازم نيست؟

پاسخ: وقتى كه حقوق شما به حسابتان در بانك واريز شد، درآمد شما حساب مى شود و چنانچه در آخر سال چيزى از آن باقى بماند، دادن خمس آن لازم است.

[1458] سؤال 99: در بعضى از ادارات و مؤسسات، حقوق كاركنان مستقيماً به حساب آنها در بانك ريخته مى شود و قابل برداشت از حساب است و در بعضى ادارات ديگر، در آخر ماه چكى به كاركنان داده مى شود كه با مراجعه به بانك مى توانند پول دريافت كنند و در حساب آنها چيزى موجود نيست. آيا اين دو دسته از كاركنان، از حيث پرداخت خمس

ص: 387

حقوق خود، تفاوتى با يكديگر دارند؟

پاسخ: پس از ريختن پول به حساب و يا گرفتن چك، ميان اين دو دسته از كاركنان از نظر پرداخت خمس فرقى وجود ندارد.

[1459] سؤال 100: كسى كه حقوق او به وسيلۀ چك پرداخت مى شود و او با مراجعه به بانك مبلغ چك را دريافت مى كند، اگر چك را بدون تبديل كردن به پول، در نزد خود نگه دارد تا سال خمسى اش فرا رسد، آيا بايد خمس مبلغ مذكور در چك را بپردازد يا به اعتبار اين كه چك، پول نيست، لازم نيست خمس بدهد؟

پاسخ: در فرض مذكور، اگر سال خمسى اش رسيده باشد، خمس واجب است.

[1460] سؤال 101: كارمندانى كه سرسال خمسى آنها در پايان ماه اسفند است و حقوق خود را پنج روز زودتر از سر سال خمسى دريافت مى كنند، آيا پرداخت خمس آن واجب است؟

پاسخ: مى توانند براى هر دريافت خود سال جداگانه قرار دهند، و در صورتى كه روز معيّنى را به عنوان سر سال براى تمام درآمدهاى خود قرار داده اند، چنانچه در سر سال در همان روز، پس اندازى از دريافتى هاى آنان باقى مانده باشد، بايد خمس آن را بپردازند.

[1461] سؤال 102: در يك كارخانه هر ماه مقدارى از حقوق كاركنان كسر مى شود و مجموع آنها پس از چند ماه به كاركنان پرداخت مى شود. اگر اين پول بعد از سال خمسى دريافت شود، از درآمد سال دريافت حساب مى شود يا از درآمد سال كسر حقوق؟

پاسخ: از درآمد سال دريافت حساب مى شود، مگر آن كه در سال كسر حقوق قابل دريافت بوده و خودش به تأخير انداخته و دريافت نكرده باشد.

[1462] سؤال 103: اگر حقوق كارمند با تأخير پرداخت شود و در اين مدت، سال خمسى او فرا رسد، آيا اين حقوق از درآمد سال قبل حساب مى شود يا از درآمد سال دريافت؟

ص: 388

پاسخ: از درآمد سال قبل به حساب مى آيد.

[1463] سؤال 104: مقدارى اضافه كار در مهر و آبان داشته ام و حقوق آن را در اسفند داده اند. با توجه به اين كه سال خمسى اين جانب اول دى ماه است، آيا هنگام دريافت حقوق اضافه كارى بايد خمس آن را بدهم؟

پاسخ: اگر قرار بوده در سال قبل به شما پرداخت شود و نشده است و با تأخير پرداخت شده، جزء درآمد سال قبل است و اگر قرار بوده در اسفند پرداخت شود، جزء درآمد سال بعد است.

[1464] سؤال 105: افراد بازنشسته كه همچنان حقوق ماهانه دريافت مى كنند، آيا بايد خمس حقوقى را كه در طول سال دريافت مى كنند، بپردازند؟

پاسخ: اگر چيزى از آن باقى بماند و در مؤونۀ سال مصرف نشود، بايد خمس آن را بپردازند.

[1465] سؤال 106: خانمى همسر كارمند دولت بوده و آن كارمند فوت كرده است و اكنون حقوق وظيفه يا مستمرّى را اين خانم دريافت مى كند. آيا اين حقوق، متعلّق خمس است يا ارث محسوب مى شود؟

پاسخ: اگر به عنوان مزدِ بخشى از كار گذشتۀ كارمند است كه به او پرداخت نشده و اكنون وصول مى شود، حكم ارث را دارد، وگرنه درآمد محسوب مى شود.

[1466] سؤال 107: كسى كه براى شركت دولتى كار مى كند با كسى كه براى شركت خصوصى كار مى كند، با توجه به اين كه حقوق يكى از بيت المال و حقوق ديگرى از اموال شخصى افراد پرداخت مى شود، چه فرقى از نظر پرداخت خمس دارند؟

پاسخ: فرقى ميان اين دو مورد از نظر پرداخت خمس نيست؛ زيرا به نظر اين جانب دولت نيز مالك است.

ص: 389

دامدارى، كشاورزى و باغدارى

اشاره

[1467] سؤال 108: در منطقه بلتستان، امر معاش مردم با اراضى و اشجار و حيوانات اداره مى شود. با غرس اشجار از ميوه و چوب آن و با پرورش حيوانات از گوشت و پوست و پشم آنها در حاجات زندگى استفاده مى كنند و مازاد بر احتياج را در معرض بيع قرار مى دهند. آيا در چنين بلادى كه زندگى مردم از راه نگهدارى اشجار مثمره و غير مثمره و حيوانات اداره مى شود، به اموال آنها خمس تعلّق مى گيرد يا خير؟

پاسخ: هر مقدار از موارد ذكر شده كه خود آنها در مؤونه زندگى مصرف مى شود و يا به وسيله آنها فقط به اندازه مؤونه زندگى تحصيل مى شود، خمس ندارد و مواردى كه به وسيله آنها منافعى به دست مى آيد كه بيشتر از مؤونه زندگى است، به نسبت زيادى، بايد خمس آنها پرداخت شود و در مورد منافع نيز آن مقدارى كه اضافه بماند و سال بر آنها بگذرد و مصرف نشود، بايد خمسش پرداخت شود.

[1468] سؤال 109: كسى كه در سر سال، خمس قيمت گوسفندان يا درختان خود را مى دهد و تا سال بعد، قيمت گوسفندان و درختان رشد مى كند و ارزش آنها بسيار بيشتر مى شود، آيا بايد دوباره خمس بدهد؟

پاسخ: در فرض مسأله، اگر گوسفندان و درختان را به جهت تجارت با آنها و ترقى قيمت آنها تهيه كرده است، چنانچه ترقى قيمت آن در اثر كاهش ارزش پول نباشد و امكان فروش داشته باشد، به گونه اى كه در نظر مردم، سود موجود محسوب شود، خمسِ ترقى قيمت را بايد بپردازد؛ ولى اگر قصد او تجارت با منافع حاصل از آنها باشد، نه با خود آنها، تا وقتى آنها را نفروخته، ترقى قيمت آنها خمس ندارد و اگر بفروشد، چنانچه ترقى قيمت به جهت افزايش قيمت بازار باشد، نه به خاطر كاهش ارزش پول و از مخارج سالانه نيز زياد بيايد، بايد خمس آن را بپردازد. البته در هر حال، نماى متصل و منفصل آنها چنانچه در مؤونه سال مصرف نشود، بايد خمسش پرداخت شود.

ص: 390

دامدارى
دام

[1469] سؤال 110: گوسفند و بز و برّه و گاو، در چه صورتى خمس دارند؟

پاسخ: آن مقدار از آنها كه خودشان در مؤونه زندگى مصرف مى شوند و يا به وسيله آنها تنها مؤونه زندگى به دست مى آيد، خمس ندارند؛ ولى آن مقدار از آنها كه بيشتر از مؤونه زندگى از آنها حاصل مى شود، هم خمس خودشان و هم خمس منافع آنها كه زايد بر مؤونه سال است، بايد پرداخت شود.

[1470] سؤال 111: شخصى تعدادى حيوان اهلى جهت استفاده از خود آنها و يا مزاياى آنها (شير، تخم مرغ و...) در منزل نگهدارى مى كند. آيا با فرا رسيدن سال، اصل اين حيوانات مشمول خمس مى گردد؟

پاسخ: در فرض سؤال كه منافع حيوانات در مؤونۀ زندگى مصرف مى شود، خمس به اين حيوانات و منافع آنها تعلّق نمى گيرد.

[1471] سؤال 112: آيا مقدار رشد و نمو گاو و بز و گوسفندى كه مورد احتياج خود شخص است و از آنها در مؤونۀ زندگى خود استفاده مى كند، خمس دارد يا خير؟

پاسخ: اگر با منافع آنها بيش از مؤونه زندگى به دست نمى آيد، خمس آنها واجب نيست.

[1472] سؤال 113: كسى كه تعدادى گوسفند دارد و بايد در سر سال خمسى، خمس آنها را بدهد و از اين گوسفندها تعدادى برّه هم متولد شده است، چگونه بايد خمس را حساب كند؟

پاسخ: اگر يك سالِ برّه ها تمام شده، گوسفندها و برّه ها را يك جا حساب مى كند و خمس آنها را مى دهد و اگر يك سالِ برّه ها تمام نشده، مى تواند مانند صورت قبل، يك جا خمس همه را بدهد و مى تواند برّه ها را جدا نمايد و در سر سال خمسى، خمس گوسفندان را بپردازد و بعد از كامل شدن يك سالِ برّه ها،

ص: 391

خمس برّه ها را بدهد.

[1473] سؤال 114: كسى كه تعدادى گوسفند مخمّس دارد و تا سال بعد بر تعداد آنها افزوده نمى شود، ولى بعضى از آنها عوض مى شود، آيا براى گوسفندهاى عوض شده، بايد خمس بدهد يا خير؟

پاسخ: به جهت تعويض، دوباره خمس واجب نمى شود.

[1474] سؤال 115: شخصى تعدادى گوسفند دارد كه خمس آنها را داده است. سال بعد تعداد گوسفندان همين مقدار است؛ ولى قيمت آنها دو برابر شده است. آيا بايد خمس بدهد؟

پاسخ: اگر سرمايه خود را عدد گوسفندان قرار داده باشد، خمس تعلّق نمى گيرد و اگر قيمت آنها را سرمايه قرار داده، بايد خمس مازاد واقعى را بپردازد و اگر ترقى قيمت به جهت تورّم بوده، خمس ندارد.

[1475] سؤال 116: شخصى تعدادى گوسفند براى استفادۀ زندگى خود دارد. اگر از بچه و پشم گوسفندان در غير مؤونه استفاده كند، آيا خمس گوسفندان را بايد بپردازد؟

پاسخ: نسبت منافعى از گوسفندان كه در مؤونه مصرف نمى شوند را به كلّ منافع آنها حساب مى كند و سپس به همان نسبت از عين گوسفندان را تخميس مى نمايد.

[1476] سؤال 117: بچه هاى گاو و گوسفند كه نگهدارى مى شوند تا مثلا پس از دو سال، از خود آنها يا منافع آنها در مؤونه زندگى استفاده شود، آيا متعلّق خمس قرار مى گيرند؟

پاسخ: خير.

[1477] سؤال 118: آيا گاو و گوسفندى كه در بين سال خمسى فروخته مى شوند، خمس دارند؟

پاسخ: اگر جزء مؤونه زندگى هستند، چنانچه تا سر سال خمسى، پول آنها در مؤونۀ مصرف نشود، بايد خمس پول آنها پرداخت شود.

ص: 392

[1478] سؤال 119: كسى كه از درآمد سال خود تعدادى گاو و گوسفند كه بيشتر از حدّ نصاب زكات است بخرد، آيا بايد هم زكات و هم خمس آنها را بدهد؟

پاسخ: در فرض مسأله، بعد از دادن خمس، اگر به مقدار نصاب زكات، از آن گاوها و گوسفندها باقى بماند، با وجود ساير شرايط، بايد زكاتشان را هم بدهد.

[1479] سؤال 120: آيا صاحبان گوسفند مى توانند قيمت علوفۀ مصرف شده در زمستان را از نموّ گوسفندان كسر كنند و خمس باقى مانده را بپردازند؟

پاسخ: اگر پولى كه صرف علوفۀ گوسفندان كرده اند، مخمّس بوده و يا پولى بوده كه خمس به آن تعلّق نمى گيرد، مى توانند آن را كسر كنند و خمس باقى مانده را بدهند.

وسايل نگهدارى دام

[1480] سؤال 121: در روستاها كه معمولاً محلّى براى نگهدارى گاو و گوسفند يا اسب و الاغ خود دارند، اين محل را بايد جزء سرمايه خود حساب كنند يا جزء لوازم زندگى خود؟

پاسخ: اگر خود حيوانات، جزء مؤونه است، آغُل و محلّ نگهدارى آنها نيز جزء مؤونه است و اگر حيوانات، جزء سرمايه است، آغُل و محلّ نگهدارى آنها نيز جزء سرمايه حساب مى شود.

كشاورزى
زمين كشاورزى

[1481] سؤال 122: آيا زمين هاى كشاورزى خمس دارند يا خير؟

پاسخ: به زمين كشاورزى خمس تعلّق مى گيرد، مگر اين كه منافع حاصل از زمين، در معيشت و مؤونه زندگى صرف شود كه در اين صورت خود زمين نيز جزء مؤونه محسوب مى شود و خمس ندارد.

ص: 393

[1482] سؤال 123: شخصى زمين زراعى يا غير زراعى خريدارى كرده تا پس از ترقى قيمت بفروشد. آيا با فرا رسيدن سال خمسى، با اين كه فعلاً قصد فروش ندارد، تخميس زمين لازم است؟ در صورت لزوم، به قيمت خريد يا قيمت فعلى؟

پاسخ: تخميس به قيمت فعلى لازم است.

[1483] سؤال 124: عده اى زمين زراعى را با درآمد بين سال و براى زراعت خريده اند و پس از چند سال فروخته اند. خمس آن چگونه محاسبه مى شود؟

پاسخ: اگر در سر سال خمسى اول، خمس ارزش زمين را پرداخته باشند، تا زمانى كه زمين را نفروخته اند، لازم نيست خمس ارزش اضافى آن را بپردازند و چنانچه نپرداخته باشند، خمس بالاترين قيمت از سر سال خمسى اول تا زمان فروش زمين را بايد بپردازند.

[1484] سؤال 125: اين جانب از درياى عام و بدون مانع، با پول قرضى و يا از منافع بين سال، آب به زمين موات مى رسانم و زراعت مى كنم. آيا خمسى برعهدۀ من مى آيد يا خير؟

پاسخ: اگر از زمين مواتِ احيا شده و حقّ آب و آبراه و احياناً وسايلى كه به كار برده شده (مثل لوله يا پمپ آب)، پس از كسر مخارجى كه در اين راه متحمّل شده ايد، بيشتر از مخارج زندگى خود به دست مى آوريد، بايد به نسبت زيادى، خمس آن را پرداخت كنيد، وگرنه خمس ندارند و منافع حاصل از آن كه در طول سال براى مخارج زندگى صرف نشده، بايد خمسش پرداخت شود.

محصولات كشاورزى

[1485] سؤال 126: كسى كه سال خمسى دارد و چند روز قبل از رسيدن سال، محصول گندمش را به دست مى آورد، آيا لازم است خمس گندم ها را هم بدهد؟

پاسخ: در صورتى كه براى تمام درآمد خود، يك سال داشته باشد و اين گندم تا آخر سال به مصرف مؤونه نرسد، بايد خمس آن را بدهد. البته مى تواند براى زراعت خود، سال جداگانه قرار دهد.

ص: 394

[1486] سؤال 127: كسى كه جو يا گندم كاشته است، آيا خمس محصول و زراعت را بايد بدهد يا خمس بذر را؟

پاسخ: اين مسأله سه صورت دارد:

1 - بذر، مخمّس باشد يا از چيزهايى باشد كه خمس به آن تعلّق نمى گيرد و يا پرداخت خمسِ بذر را از مال ديگر خود به ذمّه گرفته باشد كه در اين موارد مقدار بذر، از محصول كسر مى شود و بقيۀ محصول، درآمد امسال حساب مى گردد.

2 - بذر، از درآمد بين سال باشد و متعلّق خمس نباشد كه در اين صورت، كلّ محصول، درآمد امسال محسوب مى شود.

3 - به بذر، خمس تعلّق گرفته باشد و پرداخت خمس آن را به ذمّه هم نگرفته باشد كه در اين صورت بايد مقدار بذر، از محصول جدا و خمس آن پرداخت شود و باقى ماندۀ محصول، درآمد امسال به حساب مى آيد، مثلاً اگر ده كيلوگرم بذر كاشته و صد كيلوگرم محصول بدست آورده است، ابتدا ده كيلوگرم از محصول (به مقدار بذر) را جدا مى كند و دو كيلوگرم آن را به عنوان خمس مى پردازد و نود كيلوگرم باقى مانده، درآمد امسال محسوب مى شود، هر چند احتياط مستحب اين است كه علاوه بر دو كيلو گرم ذكر شده، مقدار هجده كيلوگرم ديگر را نيز به عنوان خمس پرداخت كند (به جهت اين كه مقدار خمسِ بذر، يعنى همان دو كيلو گرم رشد كرده و نُه برابر ديگر، يعنى هجده كيلو گرم به آن اضافه شده است) و در اين صورت، هفتاد و دو كيلوگرم ديگر را به عنوان درآمد امسال به حساب آورد.

[1487] سؤال 128: آيا جو، گندم، ذرّت، لوبيا و نخود خمس دارند يا خير؟ اگر دارند، كيفيت آن را بيان فرماييد.

پاسخ: اين موارد، خصوصيت ندارند و حكم ساير اموال را دارند و چنانچه اضافه بر مؤونه سال باشند، بايد خمس آنها را بدهند.

ص: 395

وسايل و آلات كشاورزى

[1488] سؤال 129: كسى در كشاورزى خود احتياج به ماشين آلات جديد (مثل تراكتور) دارد، آيا خمس اين وسايل بايد حساب شود يا نه؟

پاسخ: چنانچه بيش از مؤونۀ زندگى خود را به دست آورد، بايد به نسبت زيادى، خمس آنها را بدهد.

[1489] سؤال 130: در زمين ملكى خود، چاه عميقى از منافع بين سال احداث كردم كه آب زيادى از آن به دست آمد، آيا خمس دارد يا خير؟

پاسخ: مقدارى از آب چاه كه در تحصيل مؤونۀ زندگى از آن استفاده مى شود و به همان نسبت از ارزش چاه، مشمول خمس نيست و زايد بر اين مقدار از آب چاه و ارزش چاه مشمول خمس است.

باغدارى
باغ

[1490] سؤال 131: كسى كه باغى را فقط براى مصرف خانوادگى خود مى خرد و چيزى از محصولات آن را نمى فروشد، بلكه همۀ محصول را صرف در مؤونۀ خود مى كند، آيا لازم است خمس زمين و باغ را بدهد؟

پاسخ: اگر باغ را به همين قصد و با پول مخمّس يا با درآمد بين سال يا با پولى كه خمس به آن تعلّق نمى گيرد، خريده باشد، خود باغ و محصول آن خمس ندارند؛ چون هر دو آنها مؤونه محسوب مى شوند و چنانچه به حسب اتفاق مقدارى از محصول باغ در سر سال زياد آمد، خمس مقدار زايد پرداخت شود؛ ولى اگر باغ را به اين قصد خريده كه قيمت آن بالا رود و با فروش آن سود كند، بايد در سر سال، خمس قيمتِ سر سال باغ را بپردازد، هر چند تمام محصول آن را صرف در مؤونۀ عيال خويش نمايد.

[1491] سؤال 132: شخصى زمينى را جهت تجارت به باغ تبديل كرده است، پس از فرا رسيدن

ص: 396

سال خمسى، با اين كه درختان به ثمر نرسيده اند، آيا فقط تخميس زمين لازم است يا تخميس زمين و درختان؟ در سال هاى بعد، تخميس افزايش قيمت لازم است يا خير؟

پاسخ: تخميس زمين و درختان به قيمت آنها در سر سال خمسى و همچنين افزايش قيمت در سال هاى بعد لازم است.

محصول باغ

[1492] سؤال 133: باغدارى كه سال خمسى اش فرا رسيده، ولى وقت چيدن ميوه هايش نرسيده است، آيا اين ميوه هاى نرسيده، جزء درآمد سال گذشته محسوب مى شود و خمسش واجب است؟ يا پس از رسيدن، جزء درآمد امسال است و هنوز خمسش واجب نشده است؟

پاسخ: ميوه هاى نرسيده، اگر در سر سال خمسى ارزش و قيمتى دارد، بايد خمس همان ارزش و قيمت داده شود و اگر در آن موقع ارزش و قيمتى ندارد، خمس هم ندارد.

اسباب و وسايل زندگى

[1493] سؤال 134: بر كدام يك از اثاث منزل و مواد خوراكى مورد استفاده در منزل، خمس متعلّق مى شود و كدام يك خمس ندارد؟

پاسخ: اثاث منزل جزء مؤونه است و خمس ندارد؛ ولى مواد خوراكى، اگر سال بر آن بگذرد و مصرف نشود، بايد خمس آن پرداخت شود.

[1494] سؤال 135: آيا لوازم مورد نياز منزل در صورتى كه تا رسيدن سال خمسى مورد استفاده قرار نگرفته باشد، مشمول خمس است؟

پاسخ: خير.

[1495] سؤال 136: براى اين كه به شىء خريدارى شده (مثل فرش)، خمس تعلّق نگيرد، آيا بايد تا فرا رسيدن سال خمسى (كه ممكن است چند روز بعد از خريد باشد)، از آن

ص: 397

استفاده كرد يا استفاده تا يك سال پس از زمان خريد نيز باعث عدم وجوب خمس مى شود؟

پاسخ: اگر داشتن شىء خريدارى شده، مثل فرش، مطابق با شأن خريدار باشد و احتمال عقلايى استفاده از آن نيز وجود داشته باشد، خمس ندارد، هر چند فعلاً از آن استفاده نكند.

[1496] سؤال 137: اشخاصى كه سرمايه آنها غير مخمّس بوده است و از درآمد آن، لوازم مورد نياز زندگى خود را خريدارى كرده اند، آيا به اين لوازم زندگى نيز خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: به لوازم مذكور خمس تعلّق نمى گيرد؛ ولى چنانچه سرمايه مشمول خمس بوده، بايد خمس آن بدون تأخير پرداخت شود.

[1497] سؤال 138: اگر كسى قبل از فرا رسيدن سال خمسى، وسايل ضرورى زندگى خود را خريدارى كند و تصميم داشته باشد بعد از فرا رسيدن سال خمسى آنها را بفروشد، آيا بايد خمس آنها را بپردازد؟

پاسخ: وسايل مذكور در سؤال خمس ندارد و پس از فروش آنها اگر پول آنها را در مؤونۀ سال خود مصرف نكند، بايد خمس آن را بپردازد.

[1498] سؤال 139: لباس يا كفشى را كه انسان در طول سال، فقط يكى دو بار مى پوشد يا ماشينى كه يكى دو بار سوار مى شود، خمس دارد يا خير؟

پاسخ: اگر داشتن كفش و لباس و ماشين مذكور، در شأن آن شخص باشد، خمس ندارد.

[1499] سؤال 140: اين جانب حدود چهار سال قبل ازدواج نمودم و كل اموال ما مقدارى جهيزيه و پول و طلاى متعلّق به خانم بنده است كه اگر بخواهيم آنها را بفروشيم، زندگى ما فلج مى شود، و بيش از دو ميليون تومان از ما نمى خرند؛ ولى اگر بخواهيم آنها را

ص: 398

دوباره تهيه كنيم، چندين برابر، بايد پول پرداخت كنيم. اكنون ما قدرت پرداخت خمس اين اموال را نداريم. براى اين كه اين اموال، طيّب و حلال و پاك شود، چه بايد بكنيم؟

پاسخ: اگر اين اموال جزء مؤونه زندگى شما باشد، خمس به آنها تعلّق نمى گيرد.

[1500] سؤال 141: كسى كه چيزى را مى خرد و به آن چيز در زندگى احتياج دارد، ولى تاريخ تحويل آن پس از سال خمسى اوست، آيا موقع رسيدن سال خمسى، به جهت اين كه پول را پرداخت كرده است، ولى هنوز چيزى تحويل نگرفته، بايد خمس آن پول را بپردازد؟

پاسخ: لازم نيست خمس بدهد.

[1501] سؤال 142: آيا تلفن و موبايل از موارد تعلّق خمس است؟

پاسخ: اگر موبايل و تلفن براى كارهاى شخصى و منزل لازم باشد و خريدارى شود، جزء مؤونه است و خمس ندارد و اگر براى كسب و كار و تجارت و شغل لازم باشد و خريدارى شود، حكم سرمايه را دارد.

[1502] سؤال 143: اگر كسى وسيله اى را چون موبايل، جهت استفاده مشترك (شخصى و شغلى) خريدارى كرده باشد، مشمول خمس است يا خير؟

پاسخ: به نسبتى كه براى امور شخصى استفاده مى شود، جزء مؤونه است و خمس ندارد و به نسبتى كه مورد استفادۀ شغلى قرار مى گيرد، اگر با آن فقط مؤونۀ زندگى به دست آيد، باز هم خمس ندارد و اگر بيش از مؤونۀ زندگى با آن تحصيل شود، به نسبت زيادى، مشمول خمس مى شود.

[1503] سؤال 144: كسى كه به لباس نيازمند است و براى تهيۀ لباس، پارچه اى خريدارى مى كند، ولى با آن پارچه تا موقع محاسبۀ خمس، لباس نمى دوزد، آيا بايد خمس پارچه را بدهد؟

ص: 399

پاسخ: چنانچه براى دوختن آن اقدام كرده يا در شُرُف اقدام باشد، خمس ندارد.

[1504] سؤال 145: اسباب و اثاثيه منزل و همچنين لباس هايى كه قبلا مورد استفاده قرار گرفته و اكنون به هر دليلى مورد استفاده نمى باشند، آيا مشمول خمس هستند؟

پاسخ: تا فروخته نشده، خمس ندارد و پس از فروختن، چنانچه تا سر سال خمسى در مؤونه صرف نشود، بايد خمس آن پرداخت شود.

[1505] سؤال 146: منفعتى كه در بين سال به دست مى آيد، اگر به صورت نقد تا آخر سال باقى نماند و تبديل به اموال غير نقدى مثل زمين، ماشين، مغازه و امثال آن شود، آيا مى توان تا زمان فروش اين اموال، پرداخت خمس را به تعويق انداخت؟

پاسخ: اگر تبديل به وسايل و مؤونه زندگى نشده باشد و يا با آن مؤونۀ زندگى تحصيل نشود، بايد خمس آن اموال غير نقدى در سر سال خمسى پرداخت شود.

جهيزيه دختر و لوازم زندگى آيندۀ پسر

[1506] سؤال 147: دخترى كه جهيزيه اش را خودش تهيه مى كند يا پول آن را پس انداز مى كند، بايد خمس بدهد يا نه؟

پاسخ: اگر رسم محلّ آنها تهيۀ جهيزيه در سال هاى قبل باشد، به نحوى كه عدم تهيۀ آنها عيب محسوب شود، خمس ندارد و همچنين اگر در شُرُف ازدواج باشد و در سال مورد نياز نتواند جهيزيه را تهيه كند و با پرداخت خمس، تهيۀ جهيزيه به تأخير بيفتد و يا ممكن نشود، باز هم خمس ندارد.

[1507] سؤال 148: اگر وسيله اى را كه به عنوان جهيزيه براى يكى از دختران تهيه مى كنند، در منزل باقى بماند و به دختر بعدى داده شود، خمس دارد يا نه؟

پاسخ: اگر دختر دوم در معرض ازدواج باشد و نتوانند تمام جهيزيۀ او را در

ص: 400

سالى كه جهيزيه مورد نياز است، تهيه كنند و با پرداخت خمس، در تهيۀ جهيزيه با مشكل روبرو مى شوند، آن جنس خمس ندارد.

[1508] سؤال 149: دخترى كه پدرش سال خمسى نداشته و براى او جهيزيه تهيه كرده است، آيا لازم است خمس جهيزيه خود را بدهد؟

پاسخ: دادن خمس جهيزيه بر دختر لازم نيست.

[1509] سؤال 150: اگر زنى كه به خانه شوهر رفته، مقدارى از جهيزيه اش را كه پدرش به او داده، بفروشد، بايد خمس پول به دست آمده را بدهد يا خير؟

پاسخ: لازم نيست خمس آن را بدهد، مگر اين كه مقدار آن بسيار زياد باشد و آن را در مؤونه زندگى صرف نكند.

[1510] سؤال 151: چيزهايى كه به عنوان جهيزيه به دختر داده مى شود، ولى بعداً در زندگى او مورد استفاده قرار نمى گيرد، آيا متعلّق خمس قرار مى گيرد؟

پاسخ: در فرض سؤال، پرداخت خمس بر دختر واجب نيست.

[1511] سؤال 152: اگر پدرى براى پسرش (به مانند دخترش كه جهيزيه تهيه مى كند) وسايلى براى زندگى آينده اش تهيه كند، حكم جهيزيه دختر را دارد يا حكمش متفاوت است؟

پاسخ: اگر اين گونه مخارج پسر بنا بر عرف محل، بر عهدۀ پدر باشد، حكم جهيزيه را دارد.

[1512] سؤال 153: اگر جوانى آن چه را كه در آينده به آن نياز خواهد داشت، مانند يخچال و... از درآمد خود بخرد و كنار بگذارد، به آن خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: چنانچه در شُرُف استفاده از اين وسايل باشد و نتواند آن را در سالى كه به آن احتياج پيدا مى كند، تهيه نمايد و پرداخت نمودن خمس باعث تأخير در تهيۀ آن وسايل و يا عدم تهيۀ آنها شود، لازم نيست خمس آنها را بپردازد.

ص: 401

مهريه

[1513] سؤال 154: آيا بر زنى كه به جز مهريۀ خود، مالك چيز ديگرى نيست، ولى مهريۀ او به دفعات زيادى تغيير و تبديل پيدا كرده است، خمس واجب است؟

پاسخ: در مهريه، خمس واجب نيست؛ ولى اگر مقدار مهريه به قدرى زياد باشد كه بتواند بخشى از معيشت او را اداره كند، چنانچه در مؤونه مصرف نشود، بايد خمس آن را بپردازد و چنانچه با مهريۀ خود، كسب منفعت كند، با وجود شرايط وجوب خمس، بر منافع حاصل از مهريه خمس تعلّق مى گيرد.

[1514] سؤال 155: اگر مهريه و ارث به فروش برسد، آيا پول آنها هم همانند اصل آنهاست؟

پاسخ: ثمن مهريه و ثمن ارث، مثل اصل آنهاست.

[1515] سؤال 156: كسى كه مى خواهد مهريۀ همسرش را بپردازد و تاكنون خمس نداده است، آيا بايد بعد از محاسبۀ خمس، مهريه را بدهد، يا قبل از خمس هم مى تواند مهريه را پرداخت كند و سپس خمس بقيۀ اموال را بدهد؟

پاسخ: اگر بخواهد مهريه را از منافعى كه سال بر آن گذشته بپردازد، ابتدا بايد مقدار خمس را محاسبه كند و پس از پرداختن خمس و يا به ذمّه گرفتن آن، مهريه را پرداخت كند و اگر بخواهد از منافعى كه سال بر آن نگذشته مهريه را بدهد، مى تواند بدون دادن خمس، مهريه را از آن پرداخت كند.

[1516] سؤال 157: مردى به اندازۀ مهريه همسرش پول كنار مى گذارد تا به همسرش بپردازد، ولى زن قبول نمى كند و مى گويد كه هر وقت از تو طلب كردم، مهريه ام را بپرداز. آيا مرد مى تواند در پايان سال، اين پول را كه به عنوان مهريه از اموالش جداست، به حساب نياورد و خمس بقيۀ اموال را بدهد؟

پاسخ: چنانچه زن، پول را قبول نكند، پول در ملك مرد باقى مى ماند و بايد خمس آن را هم مانند خمس بقيۀ اموال، با وجود ساير شرايط خمس بپردازد.

ص: 402

مخارج ازدواج

[1517] سؤال 158: آيا به پولى كه براى ازدواج كردن پس انداز مى شود، خمس متعلّق مى شود يا خير؟ اگر پول را براى مخارج ازدواج فرزند خود (غير از جهيزيه) پس انداز كنيم، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر ازدواج، براى شخصى مورد حاجت باشد و درآمد سالى كه مى خواهد در آن سال ازدواج كند، براى ازدواج كفايت نكند و دادن خمس، موجب تأخير در ازدواج يا ايجاد مشكل در امر ازدواج شود، در اين صورت به ذخيرۀ پول، خمس تعلّق نمى گيرد؛ ولى اگر با پرداخت خمس مشكلى براى او به وجود نمى آيد، احتياط آن است كه خمس آن را بپردازد و همچنين اگر مخارج ازدواج فرزند عرفاً برعهدۀ پدر باشد، با شرايط ذكر شدۀ قبلى، به پول ذخيره شده از طرف پدر خمس تعلّق نمى گيرد؛ ولى چنانچه درآمد پدر و فرزند در سال ازدواج، بر روى هم براى ازدواج كفايت كند و خمس دادن، موجب تأخير و يا ايجاد مشكل نگردد و پدر نيز در تأمين مخارج مشاركت كند، در اين صورت به ذخيره اى كه سال بر آن گذشته، خمس تعلّق مى گيرد.

[1518] سؤال 159: كسى كه احتياج به ازدواج كردن دارد، اگر پرداخت خمسِ اموالش مانع از ازدواج او شود، آيا باز هم دادن خمس واجب است؟

پاسخ: لازم نيست خمس بدهد.

طلا، جواهر و زينت آلات

[1519] سؤال 160: با پولم مقدارى سكۀ طلا خريده ام تا پس اندازى برايم باشد و با كاهش ارزش پول، قدرت خريدم پايين نيايد. آيا در سر سال خمسى بابت اين سكه ها بايد خمس بپردازم يا لازم نيست؟

پاسخ: اگر سكه ها را با پولى كه خمس به آن تعلّق گرفته، خريده ايد، بايد خمس بدهيد و اگر با پول خمس داده و يا پولى كه خمس به آن تعلّق نمى گيرد،

ص: 403

خريده ايد، خمس آن واجب نيست و در هر دو صورت، چنانچه قبل از گذشت سال، سكه ها را به قيمت بالاتر بفروشيد و افزايش قيمت سكه ها واقعى باشد (نه بر اثر تورّم و كاهش ارزش پول) و سود به دست آمده را در مؤونۀ سال مصرف نكنيد، در سر سال بايد خمس سود آن را هم بدهيد.

[1520] سؤال 161: زنى طلاى مشمول خمس دارد و درآمدى هم ندارد. آيا پرداخت خمس برعهدۀ شوهر اوست؟

پاسخ: وجوب خمس بر عهدۀ زن است و چنانچه در پرداخت خمس مشكلى دارد، مى تواند با مراجعۀ حضورى مشكل خود را مطرح و حل نمايد.

[1521] سؤال 162: آيا به سكۀ طلايى كه براى زينت استعمال مى شود، خمس تعلّق مى گيرد؟ اگر براى زينت كردن نباشد، چه طور؟

پاسخ: اگر براى زينت استفاده كند و استعمال آن در شأن او باشد، خمس ندارد، وگرنه بايد خمس آن را بپردازد.

[1522] سؤال 163: خانمى مقدارى طلا و زيور آلات خريدارى كرده و از آن استفاده كرده و بعد از چند سال آنها را فروخته است. آيا به محض فروش، بايد خمس آنها را بپردازد؟

پاسخ: خير؛ اگر پول آن را در مؤونه مصرف نكند و از مخارج سالش زياد بيايد، بايد خمس آن را بپردازد.

[1523] سؤال 164: جواهر آلاتى كه شوهر براى همسرش تهيه مى كند، خمس دارد يا نه؟

پاسخ: اگر خريد آن جواهرات در شأن آنهاست و زن نيز براى زينت از آنها استفاده مى كند، خمس آن واجب نيست، مگر آن كه با پولى خريدارى شده باشد كه خمس به آن تعلّق گرفته و پس از گذشت سال، خمس آن پرداخت نشده باشد و اگر جواهرات براى ذخيره كردن خريدارى شده باشد، نه براى زينت كردن، خمس به آن تعلّق مى گيرد.

ص: 404

[1524] سؤال 165: اگر شخصى براى همسرش از درآمد سال، طلا و جواهرات بخرد و آن جواهرات در شأن آنها باشد و دو سال بعد جواهرات را بفروشد و مجدداً بخواهد جواهرات ديگرى خريدارى نمايد، آيا بايد خمس جواهراتى را كه فروخته است، پرداخت نمايد؟

پاسخ: اگر تا قبل از رسيدن سال خمسى جديد، جواهرات ديگرى خريدارى كند، خمس ندارد.

[1525] سؤال 166: همسرم مقدارى طلا دارد. گاهى به مناسبتى به طلافروشى مراجعه مى نماييم و آنهارا با طلاى نو معاوضه مى كنيم. لطفاً حكم شرعى آن را بيان نماييد.

پاسخ: معاملۀ طلا با طلا شرايط خاصّى دارد؛ ولى آن طور كه معمول و رايج است كه طلاى قبلى را با پول مى خرند و طلاى بعدى را به پول مى فروشند، اشكال ندارد و چنانچه طلاهاى مورد استفادۀ زن به عنوان زينت قرار مى گيرد، متعلّق خمس نيست، مگر اين كه از اول از پول متعلّق خمس تهيه شده باشد و خمس آن را نداده باشند.

[1526] سؤال 167: آيا سكه هاى بهار آزادى مشمول زكات مى گردد؟ و آيا پس از پرداخت زكات، پرداخت خمس نيز واجب است؟

پاسخ: سكه هاى مذكور زكات ندارند؛ ولى اگر پس انداز شوند و در مؤونه مصرف نشوند، خمس به آنها تعلّق مى گيرد.

درآمد زنى كه ازدواج كرده

[1527] سؤال 168: زن و شوهرى هر دو كارمند هستند و درآمد دارند، آيا به درآمد زن هم خمس تعلّق مى گيرد يا خير؟

پاسخ: در زايد بر مؤونۀ سال، خمس واجب است، خواه مقدار زيادى، از درآمد مرد باقى مانده باشد و يا از درآمد زن.

ص: 405

[1528] سؤال 169: اگر زن با سرمايۀ شوهر قالى بافى كند، آيا بايد خمس درآمد خود را بپردازد؟

پاسخ: در صورتى كه درآمد خود را پس انداز كند و در مؤونۀ سال مصرف نكند، بايد خمس درآمد خود را بپردازد.

[1529] سؤال 170: زنى از درآمد خود بعضى از اوقات مواد خوراكى و پوشاك مى خرد و به منزل شوهرش مى آورد. اگر خوراك يا پوشاك در آخر سال، زيادى باشد، خمس به آن تعلّق مى گيرد يا خير؟ و زن بايد خمس آن را بپردازد يا شوهر؟

پاسخ: اضافه، خمس دارد و اگر خوراك و يا پوشاك خريده شده با پول شوهر زياد بيايد، شوهر بايد خمس آن را بپردازد و اگر آنچه كه زن با پول خودش خريده، زياد بيايد، زن بايد خمس آن را بدهد.

[1530] سؤال 171: زنى كه داراى درآمد است و شوهرش نيز توانايى پرداخت نفقۀ او را دارد، اگر از شوهر خود نفقه نگيرد و از درآمد خود، در مخارج زندگى خود صرف نمايد، آيا بايد خمس مبالغى را كه در مخارج زندگى خود صرف كرده است، بپردازد يا خير؟

پاسخ: دادن خمس آن مخارج لازم نيست.

[1531] سؤال 172: زنى كه داراى كسب و درآمد است و تمام درآمد خود را به شوهرش مى دهد، آيا بابت پرداخت خمس وظيفه اى دارد؟

پاسخ: اگر زن در بين سال، درآمد خود را به شوهر ببخشد و اين بخشش در شأن زن باشد، خمس بر زن واجب نيست؛ ولى اگر به عنوان قرض بدهد، بعد از پس گرفتن از شوهر، پرداخت خمس به عهدۀ زن است.

[1532] سؤال 173: زنى كه درآمد مستقل دارد و شوهرش نمى گذارد تا خمس اموالش را بپردازد، تكليفش چيست؟

پاسخ: به هر نحوى كه برايش محذور نداشته باشد، ولو به صورت مخفى و يا

ص: 406

با تأخير، خمس را پرداخت كند و براى تأخير اجازه بگيرد.

مخارج تحصيل و خريد كتاب

[1533] سؤال 174: پولى را كه براى تحصيل خود يا فرزندانمان كنار مى گذاريم، متعلّق خمس قرار مى گيرد يا خير؟

پاسخ: اگر از درآمد كسب باشد و سال بر آن بگذرد، خمس دارد، مگر اين كه مخارج تحصيل خودش باشد و تحصيل نيز براى او لازم باشد و با پرداخت خمس، در امر تحصيل او اخلال ايجاد شود كه در اين صورت، خمس آن لازم نيست و چنانچه با پرداخت خمس مشكل ايجاد نشود، بنا بر احتياط خمس دارد و همين طور است اگر اين پول براى مخارج تحصيل فرزندش باشد و عرفاً يا شرعاً مخارج تحصيل فرزند بر عهدۀ او باشد.

[1534] سؤال 175: كتاب هايى فعلاً مورد نياز نمى باشند، ولى امكان تهيۀ آنها در آينده نيست و از هم اكنون به مرور تهيه مى شوند، مانند كتب سال هاى آتى دانشگاه براى دانشجويان. آيا پس از گذشت سال به اين كتاب ها خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: در مفروض سؤال، چنانچه در شُرُف استفاده باشند، پرداخت خمس لازم نيست، مشروط بر اين كه با پرداخت خمس نتواند آن كتاب ها را تهيه كند و يا تهيۀ آنها از وقت حاجت به تأخير افتد.

[1535] سؤال 176: خريد كتاب يا هر وسيلۀ ديگرى كه در آينده از آنها استفاده خواهد شد و جزء احتياجات انسان مى شود، اما هم اكنون مورد استفاده نيست، خمس دارد يا نه؟ آيا حكم مسأله در صورتى كه اگر الان آن وسيله را تهيه نكند، به هنگام نياز نمى تواند آن را تهيه كند، با صورتى كه به هنگام نياز، قادر بر تهيه است، متفاوت است يا خير؟

پاسخ: در صورتى كه در شُرُف استفاده از آن وسايل باشد و در وقت نياز نتواند آنها را تهيه كند و دادن خمس باعث شود كه تهيۀ آن از وقت حاجت به

ص: 407

تأخير بيفتد يا ممكن نشود، خمس ندارد، و در غير اين صورت بايد خمس آن پرداخت شود.

[1536] سؤال 177: كتبى خريدارى مى شود، لكن برخى ممكن است هرگز مورد استفاده قرار نگيرد. آيا در اين صورت مشمول خمس مى شود؟

پاسخ: اگر داشتن اين كتب در حدّ شأن خريدار باشد كه اگر احياناً مورد نياز شد، در دسترس باشد، خمس به آن تعلّق نمى گيرد.

[1537] سؤال 178: آيا به كتاب هايى كه قبلاً مورد نياز بوده، ولى اكنون مورد استفاده نيست، خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: تا فروخته نشده، خمس واجب نيست.

[1538] سؤال 179: كتبى كه طلاب و فضلا از طريق شهريه مى خرند، مشمول خمس مى شود يا خير؟

پاسخ: خير؛ مشمول خمس نمى شود.

[1539] سؤال 180: چيزهايى مثل كتاب، دفتر، كفش و لباس، اگر يك سال بدون استفاده بمانند، خمس دارند يا نه؟

پاسخ: اگر داشتن اشياى ذكر شده، جزء شئون صاحب آنها باشد كه احياناً در صورت لزوم از آنها استفاده كند، ولو اين كه موردى براى استفاده كردن پيش نيايد، خمس ندارد، وگرنه بايد خمس آنها را بپردازد.

هزينۀ حج و سفرهاى زيارتى

[1540] سؤال 181: كسى كه مى خواهد به حج برود و خمس مقدارى از اموالش را نداده است، آيا اگر خمس اموالى را كه براى حج مورد استفاده قرار مى دهد، پرداخت كند، كافى است يا بايد خمس بقيۀ اموال را هم حساب كند؟

ص: 408

پاسخ: اگر چه پرداخت خمس همۀ اموال شرط صحّت حج نيست؛ ولى تأخير در پرداخت خمس و ساير وجوهات واجب شرعى، بدون مجوّز شرعى جايز نيست و بايد توجه داشت كه به جا آوردن اين گونه واجبات تأثير به سزايى در قبولى حج و ساير عبادات و اعمال و ترتّب ثواب بر آنها دارد.

[1541] سؤال 182: كسى حسابى را افتتاح كرده و آن را مخصوص امر زيارت قرار داده و با توجه به وضعيت شغلى و مالى، امكان پرداخت يك جاى هزينۀ مثلاً حجّ تمتّع را ندارد؛ ولى ممكن است به مرور زمان از اين طريق مستطيع شود. با اين فرض، پاسخ سؤالات زير را بيان كنيد.

الف. آيا به اين حساب او خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: خمس تعلّق مى گيرد.

ب. در صورت تعلّق خمس، زمان پرداخت آن چه موقع است؟ آيا هنگام سر رسيد سال خمسى يا هنگام گذشت يك سال از افتتاح اين حساب يا هنگام سفر زيارتى؟

پاسخ: هنگام سر رسيد سال خمسى پرداخت شود و يا با گذشت يك سال از به دست آوردن پول.

ج. در صورت تعلّق خمس به اين وجوه، آيا خمس به همۀ آن تعلّق مى گيرد يا به مقدارى كه براى سفر مورد نياز است؟

پاسخ: به همۀ آنها خمس تعلّق مى گيرد.

د. در صورت فوت صاحب حساب، آيا به پول باقى مانده در اين حساب كه به ورثه منتقل شده است، خمس تعلّق مى گيرد يا خير؟

پاسخ: ورّاث بايد خمس آن را بدهند.

[1542] سؤال 183: آيا به هزينۀ سفر زيارتى كربلا و يا حج و عمرۀ واجب يا مستحب كه به حساب واريز كرده ايم و قبل از تشرّف، به سال خمسى برخورد كرده، خمس تعلّق مى گيرد يا خير؟

ص: 409

پاسخ: نسبت به اعمال مستحبّى، چنانچه سال بر آن بگذرد، بايد خمس آن را بپردازيد؛ ولى نسبت به حج و عمرۀ واجب و يا سفرهاى ديگر زيارتى كه بر شما واجب شده، چنانچه طريق ديگرى غير از ثبت نام نداشته باشيد و يا راه ديگر مشقّت داشته باشد، خمس واجب نمى شود، ولو اين كه نوبت شما پس از پايان سال خمسى باشد، مگر اين كه ثبت نام و واريز كردن پول، فقط به معنى حقّ اولويت باشد و پول در ملكيت شما باقى بماند كه در اين صورت پس از گذشت سال، بنا بر احتياط واجب بايد خمس آن را بپردازيد.

[1543] سؤال 184: آيا پولى كه قبل از ثبت نام حج براى همين منظور جمع آورى مى شود، خمس دارد؟

پاسخ: اگر سال بر آن بگذرد، خمس دارد.

[1544] سؤال 185: آيا هزينۀ سفرهاى زيارتى به عتبات عاليات و عمرۀ مفرده و حجّ مستحبّى، جزء مخارج سال حساب مى شود يا خمس به آن تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: جزء مؤونه است و خمس ندارد.

[1545] سؤال 186: كسى كه براى عمره يا حجّ مستحبّى مبلغى را براى ثبت نام پرداخت كرده و پس از يك سال يا بيشتر از دنيا رفته است، آيا پرداخت خمس بر ورثۀ او واجب است؟

پاسخ: در مفروض سؤال، ورثه بايد خمس آن را از تركه بدهند.

[1546] سؤال 187: كسى كه با پول قرضى به مكۀ مكرّمه مى رود، آيا بايد به هنگام پرداخت دَين خود، خمس آن را هم بدهد؟

پاسخ: حكم قرض كردن براى مؤونه را دارد.

[1547] سؤال 188: آيا هزينۀ سفر حجّ واجب زن كه توسط شوهرش پرداخت مى شود، جزء مخارج سال شوهر حساب مى شود و از خمس معاف است يا خير؟ اگر زن، خودش مستطيع باشد و شوهرش مخارجش را بدهد، چه حكمى دارد؟

ص: 410

پاسخ: اگر پرداخت كردن هزينۀ حجّ زوجه، مطابق شأن زوج باشد، جز مؤونۀ مرد محسوب مى شود و خمس ندارد، وگرنه جزء مؤونۀ مرد نيست.

[1548] سؤال 189: كسى كه اول سال خمسى او روز اول ماه ذى الحجّه است و در ماه ذى القعده عازم سفر حج مى شود و سفرش تا اواخر ذى الحجّه طول مى كشد، آيا مخارج سفر وى از روز اول ذى الحجّه به بعد، جزء مخارج سال قبل محسوب مى شود كه خمس ندارد يا بايد خمس آن را حساب كند؟

پاسخ: معيار، شروع كردن به سفر است و بنا بر اين مخارج او از اول ذى الحجّة الحرام تا رسيدن به منزلش، جزء مؤونه سال قبل است و خمس ندارد.

[1549] سؤال 190: شخصى مقدارى پول جهت خرج سفر، خريد قربانى، سوغات و ديگر مخارج سفر حج به همراه خود برداشته است و در اثناى سفر، سال خمسى او فرامى رسد. آيا پرداخت خمس اين پول لازم است يا اين كه جزء مؤونۀ سال قبل محسوب مى شود؟

پاسخ: جزء مخارج سال قبل (سال شروع حج) است و خمس ندارد.

[1550] سؤال 191: كسى كه حساب سال ندارد و به كربلا و مشهد و ديگر عتبات مقدّسه مسافرت مى كند، آيا لازم است پول سفر خود را تخميس كند؟

پاسخ: چنين شخصى بايد تمام اموال خود را محاسبه نمايد و به هر كدام از اموال كه خمس تعلّق گرفته، پرداخت نمايد و مسافرت نمودن به عتبات عاليات، مانع از محاسبه اموال و پرداخت خمس نمى گردد.

اموال شخص غير مكلّف

[1551] سؤال 192: نابالغى كه داراى اموالى است، اگر به سنّ بلوغ رسيد، آيا بايد خمس اموالش را بلافاصله بعد از بلوغ بدهد؟ آيا بين اموالى كه چندين سال در زمان نابالغى

ص: 411

مالك آنها بوده با اموالى كه سال بر آنها نگذشته، فرقى هست يا خير؟

پاسخ: اموالى را كه قبل از رسيدن به بلوغ مالك شده است، با رسيدن به سنّ بلوغ خمس به آن تعلّق نمى گيرد؛ ولى اگر يك سال از زمان بلوغ او گذشت و آن اموال در دست او بود، بايد مانند مكلّفين ديگر به وظيفۀ خود در مورد خمس عمل كند.

[1552] سؤال 193: بر ارباح مكاسبى كه متعلّق به طفلى است، سال گذشته است. ولىّ طفل خمس را پرداخت نكرده و ارباح مكاسب را نيز براى طفل مصرف كرده و چيزى از آن باقى نمانده است. آيا اين طفل، پس از رسيدن به بلوغ، بايد خمس داده نشده را بپردازد يا خير؟

پاسخ: پرداخت خمس ارباح مكاسب كودك، قبل از بلوغ و همچنين بعد از رسيدن به بلوغ واجب نيست، مگر اين كه يك سال از زمان بلوغ بگذرد و در مؤونه مصرف نشود كه در اين صورت بايد خمس آن پرداخت شود. بنا بر اين در فرض مسأله، تكليفى متوجه طفل و ولىّ او، چه قبل از بلوغ و چه بعد از بلوغ نيست.

[1553] سؤال 194: آيا پرداخت خمس اموال كسى كه بالغ نشده، بر ولىّ او واجب است يا مستحب؟

پاسخ: دادن خمس اموال غير مكلّف، بر ولىّ شرعى او جايز نيست؛ ولى اگر ذمّى، زمينى را از مسلمان خريده باشد، بايد خمس آن را بدهد، اگر چه بالغ نباشد.

[1554] سؤال 195: آيا خمس به پولى كه به بچه به عنوان جايزه داده مى شود، تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: به اموال بچۀ نابالغ خمس تعلّق نمى گيرد.

ص: 412

[1555] سؤال 196: اگر كسى به فرزند شيرخوار من هديه اى بدهد، آيا پرداخت خمس آن بر من واجب است؟

پاسخ: اموال فرد نابالغ خمس ندارد.

[1556] سؤال 197: آيا پرداخت خمس اموال مجنون برعهدۀ ولىّ اوست و آيا خمس را از اموال خود بپردازد يا اموال مجنون؟

پاسخ: اموال مجنون مشمول خمس نيست. اگر پس از خوب شدن، اموالى داشته باشد، با وجود ساير شرايط، لازم است خودش خمس آنها را پرداخت كند.

هبه، هديه و جايزه

اشاره

[1557] سؤال 198: فرق هبه و هديه و جايزه و صدقه چيست؟

پاسخ: هديه و جايزه از عقود نيستند؛ ولى هبه از عقود جايز است و قبض و اقباض، شرط صحّت هبه است. هبه در بعضى موارد، عقد جايز نيست؛ بلكه عقد لازم است (مانند هبه بر فاميل و خويشاوندان و هبۀ معوّضه) و اما صدقه، اظهر اين است كه از عقود نيست و قصد قربت در آن معتبر است. صدقه بر دو قسم است: قسم اول، صدقۀ واجب است، مانند زكوات و كفّارات و مظالم عباد و قسم دوم، صدقۀ مستحب است كه به غير از صدقات واجب گفته مى شود.

گرفتن هبه، هديه و جايزه

[1558] سؤال 199: آيا هبه و هديه، حتى اگر يك چيز خيلى كم قيمت باشد، خمس دارد؟

پاسخ: هبه و هديه، اگر مقدارش قابل توجه نباشد، خمس ندارد.

[1559] سؤال 200: آيا جايزه اى كه دريافت مى كنيم، خمس دارد؟

پاسخ: حكم خمس جايزه، همان حكم خمس هبه و هديه است.

ص: 413

[1560] سؤال 201: آيا عيدى و پاداشى كه دولت به كارمندان مى دهد و به صورت پول نقد و يا سكۀ طلاست، خمس دارد؟

پاسخ: اگر عيدى و پاداش در مقابل كار آنها باشد، حكم درآمد كسب را دارد و چنانچه در مؤونۀ سال مصرف نشود، بايد خمس آن پرداخت شود و اگر عيدى و پاداش در مقابل كار آنها نباشد، حكم هديه را دارد.

[1561] سؤال 202: آيا دختر يا پسر بالغى كه هيچ درآمدى جز پولى كه پدرش به او مى دهد، ندارد، آيا لازم است خمس اين پول را بپردازد؟

پاسخ: هبه و هديه اى كه پدر به آنها مى دهد، اگر در مؤونه سال آنها مصرف شود و يا مقدارش خيلى زياد نباشد، خمس ندارد.

[1562] سؤال 203: مبلغى را كه بنياد شهيد به خانوادۀ معظّم شهدا مى پردازد، در صورت باقى ماندن تا پايان سال، مشمول پرداخت خمس مى شود يا خير؟

پاسخ: اگر به جهت زياد بودن مقدار آن و يا به جهت استمرار آن، به گونه اى باشد كه بتوانند با آن بخشى از زندگى خود را اداره كنند، چنانچه در مؤونۀ سال مصرف نشود، به آن خمس تعلّق مى گيرد.

[1563] سؤال 204: چنانچه يكى از كارمندان و مسئولين ادارات، در طول سى سال خدمت خود، در نهايت دلسوزى انجام وظيفه نمايد و در پايان خدمت، هديه اى از طرف ارباب رجوع و صاحبان صنعت و حِرَف مختلف و با نظارت وزارتخانه و طى نامه اى با امضاى معاون وزير و توأم با قدردانى از زحمات، از طريق رئيس اداره به اين كارمند تحويل گردد و اين كارمند از نام و مشخصات هديه دهندگان مطلع نباشد و ديگر در آن پست و سمت هم نباشد كه بخواهد از كار كسى گره گشايى كند، آيا قبول هديه و تصرّف در آن، وجاهت شرعى دارد؟ و اگر در بين سال مالى، آن را براى مصرف كردن به فروش برساند، آيا مشمول وجوهات شرعى از قبيل سهم سادات و سهم امام عليه السلام مى شود يا خير؟

ص: 414

پاسخ: اخذ اين هديه به نحو مذكور اشكال ندارد و اگر آن را در بين سال به مصرف مؤونه برساند و يا مقدار آن خيلى زياد نباشد، خمس به آن تعلّق نمى گيرد.

[1564] سؤال 205: آيا مبالغى كه در عروسى ها به عنوان هديه جمع مى شود، متعلّق خمس است يا خير؟

پاسخ: اگر هديه، قابل توجه و خيلى زياد نباشد، خمس آن واجب نيست، اگرچه احتياط مستحب اين است كه اگر از مؤونۀ سال زياد بيايد، خمس آن پرداخت شود.

[1565] سؤال 206: شخصى دو باب منزل مسكونى دارد و يكى از آنها مورد نياز خودش است.

اگر منزلى را كه به آن احتياج ندارد، به همسرش هديه كند، خمس آن واجب است يا خير؟

پاسخ: چنانچه سال بر آن نگذشته باشد و اين بخشش مطابق شأن آنها باشد، دادن خمس بر مرد واجب نيست؛ ولى بر زن با وجود ساير شرايط خمس واجب مى شود.

[1566] سؤال 207: هديه اى دريافت كرده ايم و پس از دريافت، قيمت آن بالا رفته است.

آيا ترقى قيمت آن خمس دارد؟

پاسخ: اگر هديه را سرمايۀ خود قرار داده باشيد و ارتفاع قيمت آن واقعى باشد، نه به جهت تورّم، در سر سال خمسى، خمس زيادى قيمت آن را بپردازيد و اگر آن را سرمايه قرار نداده ايد و بالا رفتن قيمت آن هم واقعى است، پس از فروش، چنانچه در مؤونه سال مصرف نشود، خمس زيادى قيمت را بدهيد.

[1567] سؤال 208: كسى كه در طول سال چند هديه دريافت مى كند كه مقدار هر يك از آنها زياد نيست، ولى در آخر سال اگر هديه ها را روى هم بگذارد، مقدار زيادى خواهد شد،

ص: 415

آيا بايد خمس آنها را بدهد؟

پاسخ: در فرض سؤال، دادن خمس واجب نيست.

[1568] سؤال 209: آيا پذيرفتن هديه از كسى كه يقين داريم خمس اموالش را نمى پردازد، جايز است؟ در صورت جواز، پرداخت خمسش واجب است يا نه؟

پاسخ: جايز است و در صورتى كه به عين مال هديه داده شده خمس تعلّق گرفته باشد، دادن خمس آن بر عهدۀ هديه دهنده است و چيزى بر عهدۀ هديه گيرنده نيست.

[1569] سؤال 210: اگر بدانيم در عين مال هديه داده شده، خمس واجب است، دادن خمس بر عهدۀ كيست؟

پاسخ: بر عهدۀ هديه دهنده است.

[1570] سؤال 211: اگر چيزى در آخر سال خمسى باقى مانده باشد كه نمى دانيم هديه اى است كه خمس ندارد يا سود كسب است كه متعلّق خمس است، چه بايد بكنيم؟

پاسخ: مواردى كه تعلّق خمس به آن مشكوك است، پرداخت خمسش لازم نيست، گرچه دادن خمس مطابق با احتياط مستحب است.

[1571] سؤال 212: آيا حكم خمس هبۀ معوّضه با هبۀ غير معوّضه يكى است؟

پاسخ: در هبۀ معوّضه، چون هبه در مقابل هبه است، هر كدام از هبه ها همان حكم خمس هبۀ غير معوّضه را دارد.

دادن هديه

[1572] سؤال 213: كسى كه قبل از سال خمسى خود به سفر مى رود و هدايايى براى فاميل و آشنايان تهيه مى كند و بعد از سال خمسى به آنها مى دهد، آيا خمس اين هدايا را بايد بپردازد؟

پاسخ: در فرض سؤال، اگر فاصله بين خريد هدايا و دادن آنها به مقدار

ص: 416

متعارف باشد، خمس ندارد.

[1573] سؤال 214: پدرى كه دو خانۀ مسكونى دارد و به يكى از آنها نيازمند است، اگر خانۀ ديگر را به پسر خود كه در آستانۀ ازدواج است، هديه كند، آيا خمس به آنها تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: اگر بر خانه اى كه پدر به آن نياز ندارد، سال نگذشته باشد و هديه دادن خانه در حدّ شأن پدر باشد و در سال ازدواج و نياز به مسكن، پسر نتواند مسكن مورد نياز خود را تهيه كند، خمس به آن تعلّق نمى گيرد.

[1574] سؤال 215: اگر كسى هديه اى بدهد يا مخارجى كند كه مطابق شأن و منزلت او باشد، اين گونه مخارج، خمس ندارد و جزء مؤونۀ شخصى حساب مى شود. سؤال اين است كه ملاك در تشخيص شأن افراد چيست؟

پاسخ: معيار در تشخيص شأن افراد، عرف است، مثل اين كه اگر انسان هديه اى داد، عرف، او را به جهت دادن اين هديه سرزنش نكند.

[1575] سؤال 216: مردى زنى را براى خود عقد مى كند و پس از مدتى او را طلاق مى دهد و طلا و هدايايى كه به او داده است، پس مى گيرد. با توجه به اين كه طلا و هدايا را در سال قبل خريدارى كرده است، آيا به آنها خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: اگر مال را به زن بخشيده، احتياطاً پس گرفتن آنها جايز نيست؛ ولى اگر از طرف زن پس داده شود، چنانچه در مؤونه سال مصرف نكند، خمس دارد.

طلب

[1576] سؤال 217: پولى از كسى طلب داريم و قرار بوده آن را امسال به ما پس بدهد؛ ولى پول را اصلاً پس نمى دهد يا پس از گذشتن سال خمسى و بر خلاف وعدۀ معيّن شده پس مى دهد. آيا خمس اين پول بر قرض دهنده واجب است؟

پاسخ: اگر بدهكار، پول شما را اصلاً پس نمى دهد، در حكم تلف شدن است و

ص: 417

چنانچه پول شما را، ولو با مطالبه كردن، تا سر سال خمسى پس نمى دهد، ولى بعد از سال خمسى پس مى دهد، در سر سال، خمس آن واجب نيست؛ اما بعد از سال خمسى، وقتى كه پول به دست شما رسيد، به شرط اين كه در زمان وصول، نياز فورى براى مصرف نمودن در مؤونه نداشته باشيد، بايد خمس آن را فوراً بدهيد.

[1577] سؤال 218: به كسى پولى را قرض داده ايم و در سال بعد آن را پس مى گيريم. اين پول جزء درآمد امسال ما محسوب مى شود يا درآمد سال بعد؟

پاسخ: از درآمد سالى كه در آن سال قرض داده ايد، حساب مى شود و چنانچه در سر سال، قابل وصول نباشد، به محض وصول كردن، اگر مورد نياز فورى براى مؤونه نباشد، بايد خمس آن را پرداخت كنيد.

[1578] سؤال 219: خانمى كه طلا و زينت آلات خود را فروخته و به ديگرى قرض داده و شرط كرده كه بعداً به همان وزن، طلا و زينت آلات براى او خريدارى شود، آيا خمس متوجه او شده است يا خير؟

پاسخ: صورت فرض شده در سؤال، ربا و حرام است؛ ولى اگر عين طلاها و جواهرات را بدهد و بگويد كه سال آينده به همان وزن، طلا و جواهرات به او بدهد، اشكال ندارد و چنانچه بعد از پس گرفتن، به عنوان مؤونه از آن استفاده كند، خمس به آن تعلّق نمى گيرد.

[1579] سؤال 220: مغازه دارى كه حساب سال او رسيده و مقدارى پول در دست اوست و مقدارى هم طلب دارد، چگونه بايد خمس خود را حساب كند؟

پاسخ: پول نقد، جزء درآمد سال است و طلب نيز اگر به طورى است كه با مطالبه دريافت مى گردد و مانند نقد به حساب مى آيد، بايد جزء درآمد سال حساب شود و خمس آن پرداخت گردد.

ص: 418

سپرده

[1580] سؤال 221: پولى را به مدت پنج سال يا كمتر و يا بيشتر در بانك مى گذارند و هر ماهه مبلغى را از بانك دريافت مى كنند. خواهشمندم حكم آن را بيان فرماييد.

پاسخ: گرفتن مبلغ زايد، چنانچه تحت عنوان يكى از عقود صحيح شرعى باشد، اشكال ندارد و اگر مبلغى را كه ماهانه از بانك مى گيرد، در مخارج زندگى اش صرف كند، اصل پولى كه در بانك گذاشته خمس ندارد، وگرنه بايد خمس آن را بپردازد.

[1581] سؤال 222: كسانى كه بايد پولى را به طور سپرده واريز كنند تا بعداً به آنها جنسى، مانند اتومبيل يا موبايل تحويل دهند و قبل از تحويل جنس، سال خمسى آنها برسد، آيا بايد خمس سپردۀ خود را بدهند؟

پاسخ: اگر معامله به اين صورت باشد كه مشترى جنسى را مى خرد و پول آن را پرداخت مى كند، ولى موعد تحويل كالا پس از فرا رسيدن سال خمسى اوست، چنانچه آن جنس يا كالا را جهت استفاده در مؤونه خريده باشد (مانند اين كه ماشين را خريده تا خود و خانواده اش از آن استفاده كنند)، در اين صورت خمس ندارد و اگر براى مؤونه زندگى نخريده باشد، بايد سر سال خمسى، قيمت آن كالا را در بازار با شرايطى كه دارد (مانند تأخير در تحويل آن)، حساب كند و خمس آن را پرداخت نمايد و اگر معامله صورت نگرفته، بلكه پرداخت پول به جهت تعهّد فروشنده به فروش بعدى است، دهندۀ پول بايد خمس ارزش فيشى را كه در دست دارد، بپردازد.

پس انداز

[1582] سؤال 223: كسى درآمد چند سال خود را پى در پى پس انداز مى كند تا موجودى نقدى او افزايش يابد و در آخر كار خمس موجودى را يكباره بپردازد، آيا اين كار جايز است؟

ص: 419

پاسخ: حساب درآمد هر سال را بايد همان سال حساب نمود، مگر اين كه حاكم شرع اذن در تأخير دهد.

[1583] سؤال 224: شخصى براى تهيۀ خانه و مانند آن از مؤونۀ لازم زندگى، مجبور است درآمد چند سال خود را پس انداز كند. آيا با گذشت چند سال از اين پس انداز، خمس به آن تعلّق مى گيرد يا خير؟

پاسخ: چنانچه نتواند مؤونه لازم زندگى را از درآمد يك سال تهيه نمايد و با پرداخت خمس پول پس انداز شده، تهيۀ مؤونه ممكن نشود و يا به تأخير بيفتد، به پولى كه پس انداز كرده، خمس تعلّق نمى گيرد؛ ولى اگر با پرداخت خمس مشكلى براى او پيش نيايد، احتياط آن است كه خمس پول پس انداز شده را بپردازد.

[1584] سؤال 225: آيا به حساب هاى قرض الحسنه در بانك ها خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: با وجود شرايط، خمس به آن تعلّق مى گيرد.

[1585] سؤال 226: كسانى كه در يك ادارۀ دولتى كار مى كنند (مثل اين كه معلّم آموزش و پرورش، و يا كارمند ادارۀ ديگرى هستند) و دولت از حقوق ماهانۀ آنها حدود ده درصد كم و پس انداز مى كند و بعد از اتمام خدمتشان (مثلاً 30 يا 40 سال بعد)، همۀ پول هاى پس انداز شده را يك جا به آنها مى دهد، آيا اين پول ها خمس دارد يا نه؟

پاسخ: با وجود ساير شرايط، خمس به آنها تعلّق مى گيرد.

[1586] سؤال 227: مردى كه مخارج خانه خود را به طور روزانه به زن پرداخت مى كند، ولى آن را به زن تمليك نمى كند و زن با صرفه جويى كردن، مقدارى از آن را تا آخر سال پس انداز مى نمايد، آيا لازم است خمس اين مبلغ داده شود؟ پرداخت آن بر عهدۀ زن است يا مرد؟

پاسخ: در مورد سؤال، خمس واجب است و مرد بايد خمس را بپردازد.

ص: 420

وديعۀ مسكن

[1587] سؤال 228: كسى از درآمد بين سال منزلى را رهن مى نمايد و سال به سال رهن همان خانه را تجديد مى كند و يا اين كه به خانه ديگرى منتقل مى شود و اين پول را دوباره به عنوان قرض الحسنه به صاحب خانۀ جديد مى دهد. آيا اين پول جزء مؤونه حساب مى شود يا خير؟ نماز و روزه و عبادت در اين منزل چگونه است؟

پاسخ: از مؤونه حساب مى شود و خمس ندارد و نماز و روزه و عبادت در آن منزل بى اشكال است.

[1588] سؤال 229: آيا به مبغلى كه به عنوان وديعۀ مسكن در اختيار صاحب خانه قرار دارد، خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: به اين پول خمس تعلّق نمى گيرد؛ ولى اگر صاحب خانه با آن معامله يا كار ديگرى انجام دهد، به منافع آن اگر در مؤونۀ سال مصرف نشود، خمس تعلّق مى گيرد.

قرض و دَين

[1589] سؤال 230: آيا به قرضى كه انسان گرفته، خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: به عين قرض و بدل آن، خمس تعلّق نمى گيرد.

[1590] سؤال 231: كسى وامى گرفته است و در مدت چند سال، اقساط آن را مى پردازد.

اگر بر پولِ وام گرفته شده سال بگذرد، خمس دارد يا خير؟

پاسخ: به آن مقدار از پول كه اقساطش پرداخت شده و در مؤونه صرف نشده، و همچنين به بدل آن مقدار از پول، اگر در مؤونه مصرف نشده باشد، خمس تعلّق مى گيرد.

[1591] سؤال 232: كسى كه از بانك وام گرفته تا خانه بسازد و پس از گذشتن سال، هنوز خانه نساخته است، آيا لازم است خمس وامى را كه در دست اوست، بپردازد؟

ص: 421

پاسخ: عين پول وام هر قدر بماند، خمس ندارد؛ ولى اگر مبلغى از وام را در بين سال از پول هاى ديگر ادا كرده و عين پول وام باقى است، چنانچه بدون وجود مانع از ساخت منزل، به زودى اقدام به ساخت منزل نكند و با پرداخت خمس دچار مشكل براى ساخت منزل نشود، بايد به اندازۀ مقدار ادا شده تخميس شود و بقيۀ پول وام كه در مقابل آن چيزى به بانك پرداخت نشده، خمس ندارد.

[1592] سؤال 233: كسى كه جنسى را قبل از سال خمسى خود مى خرد و پول آن را پس از سال خمسى مى پردازد، آيا در پايان سال خمسى كه هنوز پول آن جنس را پرداخت نكرده، بايد خمس آن جنس را حساب كند؟

پاسخ: خير، لازم نيست؛ ولكن پس از پرداخت دَين در سال هاى بعد، به هر نسبت كه از دَين ادا شود، به همان نسبت از جنس مذكور، منفعت آن سال شمرده مى شود.

[1593] سؤال 234: كسى كه بدهى اقساطى دارد و اقساط او چند سال طول مى كشد، آيا مى تواند همۀ بدهى را كه پرداخت بخشى از آن مربوط به امسال و پرداخت بقيۀ آن مربوط به سال هاى آينده است، از درآمد امسال پرداخت نمايد؟

پاسخ: مانعى ندارد و هر مقدار از اقساط را كه پرداخت نمايد، از مؤونه سال پرداخت محسوب مى شود.

[1594] سؤال 235: فردى بدهكار است و براى پرداخت بدهى هم مهلتى معيّن نشده است و طلبكار گفته است كه هر وقت خواستى بدهى خود را بپرداز. اين شخص با اين كه توانايى پرداخت بدهى خود را داشته، پس از چند سال اقدام به پرداخت آن كرده است.

آيا اين پرداخت از مخارج سالى كه بدهى خود را در آن داده محسوب مى شود؟ و آيا مشمول خمس مى گردد يا نه؟

پاسخ: در فرض سؤال، جزء مؤونۀ سال پرداخت بدهى است و خمس ندارد.

ص: 422

[1595] سؤال 236: حكم خمس، در مورد معاملۀ نسيه اى كه ثمن آن در سال بعد پرداخت مى شود، چيست؟

پاسخ: نسبت به خريدار، در هر سال به هر مقدار كه از ثمن را پرداخت كند، به همان نسبت از آن جنس، درآمد آن سال او شمرده مى شود؛ و نسبت به فروشنده، به مقدار قيمت نقدى جنس، از درآمد سال فروش حساب مى شود؛ اما مثل طلبى است كه بعداً به دست او مى رسد و اگر به خاطر نسيه فروختن، قيمت آن از قيمت نقدى بيشتر شده باشد، مقدار زيادى، از درآمد سال وصول محسوب مى گردد.

[1596] سؤال 237: آذوقه اى كه با پول قرضى تهيه شده و قرض آن هنوز پرداخت نشده و در آخر سال، مقدارى از آن باقى مانده است، خمس دارد يا نه؟

پاسخ: خمس ندارد.

اجرتى كه در مقابل آن كارى انجام نشده است

[1597] سؤال 238: كسى كه سال خمسى او فرا رسيده و فقط مقدارى پول بابت نماز و روزۀ استيجارى در دست اوست، آيا بايد خمس آنها را بدهد يا خير؟

پاسخ: در فرض سؤال، مقدار پولى كه نماز و روزۀ آن را هنوز به جا نياورده، خمس ندارد و مقدار پولى كه نماز و روزۀ آن را به جا آورده، اگر در مؤونه صرف نشده باشد، خمس دارد.

[1598] سؤال 239: شخصى براى انجام كارى اجير شده و طبق قرار داد، پس از چند سال كه كار تمام شد، اجرتش را دريافت مى كند. آيا اجرت همۀ سالهاى قرار داد، متعلّق خمس است يا فقط خمس اجرت سال آخر برعهدۀ اوست؟

پاسخ: در فرض سؤال، مقدارى از درآمد كه در مقابل كارى است كه در سال هاى قبل انجام شده، حكم طلب سال هاى قبل را دارد كه امسال وصول

ص: 423

شده است و اگر در نياز فورى مؤونه صرف نشد، بايد خمس آن به هنگام وصول پرداخت شود و آن مقدار از درآمد كه در مقابل كار امسال است، درآمد امسال محسوب مى شود؛ ولى اگر اجرت در مقابل كلّ كار پرداخت شده باشد و جزء جزء كار در نظر گرفته نشده باشد، به طورى كه اگر كار را نيمه تمام بگذارد، مستحقّ هيچ مقدار از اجرت نخواهد بود، در اين صورت تمام اجرت دريافتى، درآمد همان سالى است كه در آن سال آن را دريافت كرده است.

[1599] سؤال 240: شخصى مبلغى پول از كسى گرفته تا براى او كارى انجام دهد و سال خمسى او فرا رسيده، در حالى كه مقدارى از پول ها باقى مانده و هنوز در مقابل آن كار نكرده است، آيا به پول باقى مانده خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: به آن مقدار پولى كه دريافت كرده ايد، ولى عمل آن در سال هاى آينده انجام مى گيرد، خمس تعلّق نمى گيرد.

كفن، قبر و مجلس ترحيم

[1600] سؤال 241: شخصى خمس كفن خريدارى شده براى خود را پرداخت كرده است، آيا در صورت افزايش قيمت كفن، لازم است در سال هاى بعد، خمس مازاد قيمت را محاسبه كند؟

پاسخ: در فرض سؤال كه كفن را براى استفادۀ خودش خريده، نه براى تجارت و سود بردن، خمس ندارد، مگر اين كه كفن را بفروشد كه در اين صورت خمس افزايش قيمت را با وجود ساير شرايط بپردازد.

[1601] سؤال 242: آيا كسى كه قبرى را مى خرد تا بعد از مُردن در آن دفن شود، بايد خمس آن را بپردازد؟

پاسخ: چنانچه به علت مريضى و امثال آن، احتمال عقلايى بدهد كه در همين سال فوت مى كند و قبرى در شأن خودش تهيه كند و در همان سال فوت نمايد

ص: 424

و در همان قبر نيز دفن شود، خمس آن قبر لازم نيست، وگرنه خمس دارد.

[1602] سؤال 243: آيا لازم است قبرى كه خمسش پرداخت شده، در سال هاى بعد، خمس ترقى قيمت آن پرداخت شود؟

پاسخ: تا فروخته نشده، لازم نيست خمس آن پرداخت شود، مگر اين كه از اول به قصد تجارت و فروش آن را خريده باشد.

[1603] سؤال 244: براى جلسات ترحيم، گاهى تاج گل هايى مى برند كه خيلى گران قيمت است و پس از مدت كوتاهى از بين مى رود.

الف. آيا بردن چنين تاج گل هايى اسراف محسوب مى شود يا خير؟

ب. آيا خريد چنين تاج گل هايى جزء هزينه سال محسوب مى شود يا به آن خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: خريد تاج گل در مراسم عزا، اگر معمول محل باشد، اشكال ندارد و از مؤونه حساب مى شود و خمس ندارد؛ ولى اگر خيلى گران قيمت و بيش از شأن خريدار و مجلس عزا باشد، مقدار زايد بر شأن، از مؤونۀ سال حساب نمى شود و بايد خمس مقدار زايد بر شأن را بدهد.

تركه، ارث و مال وصيت شده

[1604] سؤال 245: شخصى داراى سال خمسى است. اگر در بين سال خمسى فوت كند، آيا ورثه او مى توانند قبل از پرداخت خمس او، از تركۀ او در تجهيز و تكفين و ساير مخارج ميّت مصرف كنند؟

پاسخ: خرج كفن از اصل تركه برداشته مى شود و اگر ورثه به ذمّه بگيرند كه بعداً خمس تركه را بپردازند، مى توانند ساير مخارج ميّت را نيز از تركه بردارند و بعد خمس را بپردازند، اگرچه بهتر اين است كه خمس را بدهند و سپس از تركه خرج كنند.

ص: 425

[1605] سؤال 246: شخصى فوت كرده است و مقدارى دَين برعهدۀ اوست و خمس هم بدهكار است و تركۀ او براى اداى هر دو كافى نيست. وظيفۀ ورّاث چيست؟

پاسخ: بايد تركه را به نسبت دَين و خمس تقسيم كنند.

[1606] سؤال 247: ميّتى خمس بدهكار است و داراى وارث صغير است. آيا بايد خمس او پرداخت شود يا بايد صبر كرد تا وارث او كبير شود؟

پاسخ: اگر وارث صغير ولىّ داشته باشد، خمس را از اصلِ تركه با صلاحديد او بر مى دارند و مى پردازند و همچنين است اگر وصى نسبت به ديون ميّت وجود داشته باشد و يا قيّمى براى او تعيين شده باشد؛ و در صورتى كه هيچ كدام نباشند، با اذن حاكم شرعى خمس را بر مى دارند و بقيۀ تركه مال ورثه است.

[1607] سؤال 248: زمين ارثى و مهريۀ زن، خمس دارد يا خير؟

پاسخ: ارث خمس ندارد. مهريۀ زن نيز خمس ندارد، مگر آن كه مقدار مهريه به قدرى زياد باشد كه بتواند بخشى از معيشت زن را اداره كند.

[1608] سؤال 249: شخصى كه خمس اموالش را داده و در وسط سال فوت كرده است، آيا باز هم خمسى به اموال او تعلّق مى گيرد تا ورثه پرداخت كند يا خير؟

پاسخ: در فرض سؤال، منافعى كه بعد از دادن خمس تا زمان فوت كردن به دست او آمده است، بايد خمسش داده شود.

[1609] سؤال 250: اگر كسى مقيّد به پرداخت خمس نباشد و بميرد، آيا به پول و املاك او خمس تعلّق مى گيرد؟ اگر خمس تعلّق مى گيرد، از چه چيز بايد پرداخت شود؟

پاسخ: در صورتى كه ورثه بدانند به اموال يا ذمّۀ ميّت خمس تعلّق گرفته است، بايد خمس آن را از اصلِ تركۀ ميّت جدا نمايند و بپردازند.

ص: 426

[1610] سؤال 251: شخصى جنسى داشته و خمس به آن تعلّق گرفته و آن را پرداخت نكرده و از دنيا رفته است. اكنون كه وارث مى خواهد خمس آن را بدهد، آيا به قيمت روز بدهد يا به قيمت زمانى كه خمس آن واجب شده بود؟

پاسخ: وارث بايد خمس بالاترين قيمت را از سر سال خمسى (آخرين مهلتى كه مورّث بايد خمس جنس را حساب مى كرد و مى پرداخت) تا زمان پرداخت خمس بپردازد.

[1611] سؤال 252: عينى كه متعلّق خمس است، ولى سال بر آن نگذشته و به ارث رسيده، آيا براى پرداخت خمس، بايد قيمت فعلى آن را حساب كرد يا قيمت زمان فوت مورّث را؟

پاسخ: چنانچه تأخير عرفى در پرداخت خمس نباشد، قيمت زمان فوت مورّث بايد ملاك محاسبۀ خمس قرار گيرد، وگرنه بايد خمس بالاترين قيمت از زمان فوت مورّث تا زمان پرداخت خمس داده شود.

[1612] سؤال 253: شخصى در زمان حيات خود ملكى را خريده بود و اكنون براى ورثه معلوم نيست كه خمس آن را داده است يا نه. آيا ملك مذكور خمس دارد؟

پاسخ: در صورتى كه ملك مذكور، جزء مؤونۀ ميّت نبوده، بايد خمس آن پرداخت شود.

[1613] سؤال 254: ميّتى خمس اموال خود را نداده است. خمس اين اموال، چگونه پرداخت مى شود؟

پاسخ: خمس بايد از اصلِ تركه داده شود و سپس بقيۀ اموال تقسيم گردد.

[1614] سؤال 255: شخصى از دنيا رفته و بر ذمّۀ او خمس باقى مانده است؛ ولى اموال باقى مانده از او خمس ندارد. آيا ورثه بايد خمسى را كه بر ذمّۀ او بوده است، بپردازند؟

پاسخ: پرداخت خمس لازم است.

ص: 427

[1615] سؤال 256: اگر ارث افزايش قيمت پيدا كند، زيادى قيمت آن خمس دارد يا نه؟ اگر اموال موروثه را با چيز ديگرى معاوضه كنيم و آن چيز ارتفاع قيمت پيدا كند، چه حكمى دارد؟

پاسخ: مالى كه به ارث رسيده، خمس ندارد و اگر آن را مؤونه زندگى خود قرار داده باشد، مثل اين كه با آن منزل مسكونى تهيه كرده باشد، افزايش قيمت آن هم خمس ندارد و اگر آن را سرمايه كسب قرار داده باشد و با آن به اندازۀ مؤونه زندگى خود به دست آورد، نه بيشتر، باز هم افزايش قيمت آن خمس ندارد؛ چون اين گونه سرمايه خودش جزء مؤونه زندگى محسوب مى شود و اگر با چيز ديگرى معاوضه شده باشد نيز همين حكم را دارد و اگر ارث را نه مؤونه قرار دهد و نه سرمايه و از افزايش قيمت آن يك سال بگذرد، در وقت فروش آن، خمس زيادى قيمت را بدهد.

[1616] سؤال 257: بعد از فوت پدرم مبلغ چهار و نيم ميليون تومان به عنوان سهميۀ من از فروش خانۀ پدرى به دستم رسيد و مقدارى نيز قرض كردم و منزلى براى خود تهيه نمودم. اين نقل و انتقالات در مدت دو ماه انجام شد. آيا به مبلغ چهار و نيم ميليون تومان ارث پدرى، خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: خمس به آن تعلّق نمى گيرد، مگر اين كه يقين داشته باشيد كه خانۀ پدرى متعلّق خمس قرار گرفته و ندانيد خمس آن پرداخت شده است يا نه كه در اين صورت بايد خمس آن را به نسبت سهم الارث خود پرداخت نماييد.

[1617] سؤال 258: اگر تركۀ ميّت از اموال حلال و حرام تشكيل شده باشد، ورثه چه تكليفى دارند؟

پاسخ: اگر صاحب مال حرام و مقدار آن معلوم نيست، واجب است خمس همۀ مال مخلوط به حرام را بدهند و اگر مى دانند كه اموال حلال او نيز متعلّق خمس بوده و خمس آن پرداخت نشده است، لازم است نسبت به بقيۀ مال

ص: 428

(چهار پنجم باقى مانده)، هر چه قدر را كه يقين دارند مال حلال است، خمسش را بدهند.

[1618] سؤال 259: اگر وارث شك داشته باشد كه تركۀ ميّت با مال حرام مخلوط شده است، آيا لازم است خمس آن را بپردازد؟

پاسخ: لازم نيست خمس بپردازد.

[1619] سؤال 260: زنى كه شوهرش فوت كرده و مى داند كه شوهرش خمس اموالش را نداده و خوف اين را دارد كه فرزندانش خمس را پرداخت نكنند، آيا بدون اجازۀ آنها مى تواند خمس را پرداخت كند يا خير؟

پاسخ: اگر زن مى داند كه شوهرش خمس بدهكار است و مى داند كه ورثه، خمس را نمى دهند، در اين صورت با اذن حاكم شرعى، خمس را از آن مالى كه زير دست و در تصرّف اوست، بپردازد، مگر آن كه براى وى حرجى ايجاد شود.

[1620] سؤال 261: فردى يك شركت تجارتى با شراكت دوستش تأسيس مى كند كه هر كدام صاحب نصف سرمايه شركت هستند. بعد از چند سال، يكى از دو شريك فوت مى كند و نصف سرمايۀ شركت به ورثۀ او منتقل مى شود و سپس اين شركت، تبديل به شركت سهامى مى شود و بعضى از ورثه مى خواهند كه سهم الارث آنها به صورت سهام در شركت باقى بماند تا از آن سود ببرند. با توجه به اين كه سهم الارث خود را در تجارت به كار انداخته اند، آيا بايد خمس آن و خمس سودى را كه به دست مى آورند بدهند يا نه؟

پاسخ: اگر مالك اول (ميّت) خمس سرمايه اش را پرداخت كرده، خمس اصلِ سرمايه واجب نيست؛ ولى هر مقدار از افزايش قيمت واقعى سهام و سود آنها كه در مؤونۀ سال مصرف نشود، بايد خمسش پرداخت شود.

[1621] سؤال 262: اگر شخصى از دنيا برود، آيا بعضى از فرزندان آن شخص مى توانند

ص: 429

بدون اجازۀ ورّاث ديگر، پول آن شخص را بردارند و بابت خمس بپردازند؟

پاسخ: نمى توانند و بايد با توافق ورّاث ديگر اين كار را انجام دهند و اگر بقيه توافق نمى كنند، هر كس در پرداخت خمس، نسبت به سهم خود اقدام نمايد؛ ولى اگر بعضى از ورّاث بدانند كه ورثۀ ديگر خمس سهم خود را نمى دهند، در اين صورت با اجازۀ حاكم شرعى مى توانند به اين كار اقدام نمايند.

[1622] سؤال 263: آيا مالى كه به وسيلۀ وصيت به انسان مى رسد، حكم ارث را دارد يا حكمش جداست؟

پاسخ: حكم ارث را ندارد؛ بلكه اگر مقدار آن به حدّى باشد كه بتواند با آن بخشى از معيشت خود را اداره كند، بايد خمس آن را بپردازد، وگرنه خمس ندارد.

[1623] سؤال 264: شخصى وصيت كرده كه بعد از مرگش، خمس اموال او پرداخت شود.

تعدادى از ورثۀ او بر اين باورند كه او قبل از مرگش، خمس اموالش را پرداخته است و تعداد ديگر بر خلاف اين را مى گويند. اكنون وظيفۀ شرعى ورثه چيست؟

پاسخ: ورثه اى كه عقيده دارند ميّت خمس خود را پس از وصيت كردن پرداخته است، نسبت به سهم خود وظيفه اى ندارند؛ ولى بقيۀ ورثه بايد براى پرداخت خمس، نسبت سهم خودشان اقدام كنند.

[1624] سؤال 265: كسى در وصيت نامه اش نوشته كه خمس اموالم را نداده ام و آن را بپردازيد و همچنين ثلث اموالش را براى خودش وصيت نموده تا صرف عبادات از طرف او شود. در اين صورت، خمس اموال را بايد از اصلِ مال او حساب كرد و برداشت نمود يا از ثلث مال؟

پاسخ: در اين فرض، بايد خمس را از اصلِ تركه خارج كنند و پس از آن، ثلث باقى مانده را در مواردى كه ميّت وصيت نموده، مصرف نمايند.

ص: 430

[1625] سؤال 266: آيا بايد مال مشخّصى را كه ميّت به عنوان ثلث اموالش وصيت كرده تا برايش مصرف شود، تخميس كرد؟

پاسخ: اگر به اموال ميّت خمس، زكات و يا دَينى تعلّق گرفته است، ابتدا بايد آنها را از اصل تركه بردارند و سپس چنانچه قيمت مالى كه به آن وصيت شده، كمتر يا مساوى با ثلث باقى ماندۀ اموال باشد، آن را در مورد وصيت ميّت به مصرف برسانند و در صورتى كه قيمت آن مال از ثلث باقى ماندۀ اموال بيشتر باشد، نفوذ وصيت در مقدار بيشتر، موقوف به اذن ورثه است.

[1626] سؤال 267: اگر پدرى به فرزندش بگويد كه بعد از من برايم از پول خودت اجير بگير تا برايم نماز استيجارى بخواند، آيا اجرت اين نمازها جزء مؤونه محسوب مى شود يا بايد خمس اجرت نمازها محاسبه شود؟

پاسخ: در فرض مذكور، خمس ندارد.

مالِ نذر شده

[1627] سؤال 268: كسى كه نذر كرده، مثلاً پنج درصد از درآمد خود را براى رفتن به زيارت ائمۀ معصومين عليهم السلام كنار بگذارد، آيا در سر سال، بايد خمس آن را بدهد؟

پاسخ: در مفروض سؤال، اگر قبل از رفتن به زيارت، سال خمسى او فرا برسد، بايد ابتدا خمس اموال خود را پرداخت نمايد و سپس پنج درصد از باقى ماندۀ درآمد خود را صرف رفتن به زيارت نمايد.

[1628] سؤال 269: كسى كه مبلغ معيّنى را ماهانه نذر حضرت سيد الشهداء و حضرت ابوالفضل عليهما السلام نموده و آن را كنار گذاشته و در سر سال، مقدارى از آن باقى مانده است، آيا بايد خمس آن را بدهد؟

پاسخ: در فرض مذكور، چنانچه غرض از نذر، تمليك بوده و با كنار گذاشتن، آن را تعيين كرده، باقى ماندۀ مذكور خمس ندارد و بايد صرف در نذر شود.

ص: 431

وجوه شرعى دريافت شده

[1629] سؤال 270: خمسى كه سادات مى گيرند، در صورتى كه از مخارج سال آنها اضافه بيايد، خمس دارد يا نه؟

پاسخ: نبايد اضافه بگيرند و اگر اضافه آمد، بايد با اجازۀ مجتهد جامع الشرائط مصرف شود.

[1630] سؤال 271: اگر به فردى از باب ردّ مظالم يا كفّاره يا خمس و يا زكات چيزى بدهند و از خرج سال او زياد بيايد، آيا لازم است خمس زيادى را پرداخت كند يا خير؟

پاسخ: در موارد مذكور، اگر به عنوان فقر به او داده شده، نبايد مخارج بيش از يك سال خود را بگيرد و در مازاد آن بايد از مجتهد اجازه بگيرد؛ ولى اگر منافعى از آن وجوه شرعى حاصل شود و در مؤونه مصرف نشود، خمس دارد.

[1631] سؤال 272: اگر كسى صدقۀ مستحبّى دريافت كند و از مخارج سالش زياد بيايد، آيا حكم خمس آن، مانند حكم خمس هديه اى است كه انسان دريافت مى كند؟

پاسخ: حكمشان يكى است.

[1632] سؤال 273: آيا به شهريۀ طلاب كه در اول هر ماه به آنها پرداخت مى شود، خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: خير.

[1633] سؤال 274: كسى كه سهم امام عليه السلام دريافت كرده و با آن چيزى خريده و يك سال از آن گذشته است، در صورتى كه آن چيز جزء مؤونه زندگى او محسوب نشود، خمسش واجب است يا خير؟

پاسخ: اگر كسى وجوه شرعى را از باب فقر بگيرد، نمى تواند آن را در غير مؤونۀ سال خود مصرف نمايد و براى مصرف در غير مؤونه بايد از مجتهد

ص: 432

جامع الشرائط اذن يا اجازه بگيرد و اگر وجوه شرعى را در مقابل كار خود و اجرت عملش دريافت مى كند، حكم ساير اجرت ها را دارد و اگر با عنوان صحيح ديگرى غير از فقر و يا اجرت كار، مثل تبليغ و ترويج احكام و معارف دينى بگيرد، مازاد از مخارج سال آن خمس ندارد.

[1634] سؤال 275: آيا كسى كه مقدارى درآمد دارد و از سهم مبارك امام عليه السلام هم استفاده مى كند، اگر در آخر سال، چيزى برايش باقى ماند، لازم است خمسش را بدهد؟

پاسخ: اگر به جهت فقر، سهم امام عليه السلام را مى گيرد، با توجه به درآمد خودش، فقط مقدارى مى تواند وجوهات بگيرد كه از مؤونۀ سال او اضافه نيايد و اگر نمى داند كه مال باقى مانده از كدام مال است، لازم نيست خمس بدهد.

اموال هيئت ها، صندوق ها و انجمن هاى خيريه

[1635] سؤال 276: آيا اموال هيئت هاى عزادارى و امثال آن از امور خيريۀ عمومى، شامل خمس مى شود؟

پاسخ: در اموال مذكور، خمس واجب نيست.

[1636] سؤال 277: صندوق قرض الحسنه اى است كه افراد عضو آن مى شوند و در آن پول مى گذارند و به نوبت به اعضاى متقاضى، وام بدون بهره داده مى شود. آيا لازم است اعضاى صندوق، خمس پول خود را كه در صندوق گذاشته اند، بدهند؟

پاسخ: اگر طورى است كه اختيار پول هر كسى به دست خودش است، به طورى كه هر وقت خواست، مى تواند پولش را برداشت كند، بايد خمس پول خود را بپردازد و اگر اين طور نباشد، تا وقتى پولشان به دستشان نرسيده، لازم نيست خمس آن را بدهند.

[1637] سؤال 278: صندوق خيريه اى كه پول هاى افراد خيّر در آن جمع شده و بر آن پول ها سال گذشته است، از نظر خمس، چه حكمى دارد؟

ص: 433

پاسخ: اگر صاحبان پول ها، آن پول ها را به صندوق خيريه تمليك كرده اند، خمس ندارد؛ ولى اگر تمليك نكرده اند و پول ها را به طور امانت در صندوق خيريّه گذاشته اند و هر وقت خواستند مى توانند پولهايشان را بردارند، در اين صورت پول ها در سر سال خمس دارد و صاحبان پول ها بايد خمس آنها را بپردازند؛ ولى اگر نمى توانند هر وقت كه خواستند پولشان را برداشت كنند، تا وقتى پول به دستشان نرسيده، پرداخت خمس آن واجب نيست.

[1638] سؤال 279: در بعضى از مؤسسات و ادارات، مبلغ مختصرى از حقوق كاركنان، تحت عنوان «رفاه» يا عنوان ديگر برداشته مى شود و اين مبلغ براى آنها در صندوقى پس انداز مى شود و از محلّ اين صندوق، خدمات رفاهى (مانند خريد لوازم زندگى يا پرداخت وام) براى كاركنان صورت مى گيرد. البته هر يك از كاركنان كه بخواهند، مى توانند مبلغ پس انداز شده را پس بگيرند و از صندوق رفاه خارج شوند كه معمولاً به جهت محروم شدن از خدمات، اين كار را نمى كنند. آيا به اين پول پس انداز شده، با توجه به اين كه در دست كاركنان نيست، خمس تعلّق مى گيرد يا خير؟

پاسخ: چنانچه مبلغ مذكور، را در طول سال در مؤونه مصرف نكنند، خمس آن را بايد بپردازند.

ماليات حكومتى

[1639] سؤال 280: آيا لازم است خمس مالياتى كه دولت از افراد دريافت مى كند، از طرف ماليات دهنده پرداخت شود؟

پاسخ: ماليات پرداخت شده، جزء مؤونه است و خمس ندارد.

[1640] سؤال 281: در شركتى كار مى كنم كه هر ماه بين هشت تا ده هزار تومان به عنوان ماليات از حقوق ما كسر مى كنند. آيا مى توانيم اين پول را از خمس خودمان حساب كنيم؟

پاسخ: ماليات حكومتى، به جاى خمس كفايت نمى كند.

ص: 434

[1641] سؤال 282: با توجه به اين كه اين جانب وجوهات شرعى، مثل خمس را پرداخت مى كنم، آيا شرعاً مى توانم از پرداخت ماليات خوددارى نمايم؟

پاسخ: چنانچه بر حسب مقرّرات ملزم به پرداخت ماليات شده باشيد، لازم است آن را بپردازيد.

پولى كه به بيمه داده يا از بيمه گرفته مى شود

[1642] سؤال 283: مبلغى را كه شركت ها و يا ادارات از حقوق كاركنان خود به عنوان حقّ بيمه كسر مى كنند و به شركت بيمه مى پردازند تا در مقابل آن، شركت بيمه متعهّد انجام خدماتى براى كاركنان شود، آيا لازم است تخميس شود يا جزء مخارج محسوب مى شود و خمس آن واجب نيست؟

پاسخ: مبلغ مذكور كه به شركت بيمه تمليك مى شود، جزء مخارج است و خمس ندارد.

[1643] سؤال 284: اخيراً نوعى خاص از بيمه، تحت عنوان «بيمۀ عمر و پس انداز» طراحى شده كه بر اساس آن، بيمه گزاران مى توانند با پرداخت هاى مستمرّ ماهانه، علاوه بر برخوردارى از پوشش هاى بيمه عمر، براى رفع نيازهاى آيندۀ خود، نظير تهيۀ جهيزيه، هزينۀ تحصيلى فرزندان و... سرمايۀ لازم را نيز فراهم آورند. خواهشمند است حكم خمس سرمايۀ اين نوع بيمه (بيمۀ عمر و پس انداز) را بيان نماييد؟

پاسخ: پرداختى هاى ماهانه يا سالانه كه از طرف بيمه گزار به قصد تمليك به شركت بيمه داده مى شود كه طبق قرار داد عمل كند، جزء مخارج بيمه گزار است و خمس ندارد و مبالغى كه از طرف شركت بيمه به بيمه گزار پرداخت مى شود، جزء درآمد آن سال حساب مى شود.

[1644] سؤال 285: آيا به پولى كه به عنوان بيمۀ عمر از طرف شركت بيمه به ورّاث پرداخت مى شود، خمس تعلّق مى گيرد يا خير؟

ص: 435

پاسخ: با وجود ساير شرايط، خمس تعلّق مى گيرد.

[1645] سؤال 286: شخصى در محلّ كار خود دچار حادثه شده و از طرف شركت بيمه مبلغى به او پرداخت شده است. آيا بايد خمس اين مبلغ را بپردازد؟ اگر در بين سال، آن را مصرف كند، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر مبلغى را كه شركت بيمه پرداخت مى كند، به اندازۀ خسارت وارد شده باشد، خمس ندارد؛ ولى اگر بيش از مقدار خسارت باشد، در زيادى آن حكم هبه و هديه را دارد.

ديه

[1646] سؤال 287: پولى كه انسان به عنوان ديه يا ارش الجنايه دريافت مى كند، آيا خمس دارد؟

پاسخ: ديه و ارش الجنايه، خمس ندارند.

امور ديگر مربوط به خمس

شك در تعلّق و پرداخت خمس

[1647] سؤال 288: آيا با شك به تعلّق خمس، پرداخت خمس واجب مى شود يا خير؟

پاسخ: اگر در احكام خمس شك دارد، به رسالۀ عمليه يا كسى كه مسائل را مى داند، مراجعه نمايد و اگر در موضوع، شك دارد، فحص واجب نيست، مگر اين كه به جهت عدم رسيدگى به حساب سال خود، اين شك به وجود آمده باشد كه در اين صورت رسيدگى به حساب سال لازم است.

[1648] سؤال 289: آيا خمس پولى را كه نمى دانيم خمس آن را داده ايم يا خير، بايد بپردازيم؟

ص: 436

پاسخ: اگر مى دانيد كه قبلاً خمس به آن تعلّق گرفته و شك داريد كه خمس آن را داده ايد يا نه، خمس آن را پرداخت نماييد.

[1649] سؤال 290: مدت دو سال است كه خمس نداده ام و مى دانم كه بر بعضى از اموالم سال گذشته است؛ ولى نمى دانم كه كدام يك از اموال است. چگونه خمس خود را حساب كنم؟

پاسخ: احتياطاً بايد در مورد اموالى كه جزء مؤونۀ شما نيست و احتمال گذشتن سال بر آنها را مى دهيد، با مراجعه حضورى مصالحه نماييد.

سال خمسى و زمان محاسبۀ خمس

[1650] سؤال 291: كسى كه درآمدش به اندازۀ مخارجش نيست، آيا لازم است سال خمسى براى خود تعيين كند؟

پاسخ: تعيين سال خمسى براى شخص مذكور لازم نيست. البته اگر كسى بر خودش سخت بگيرد و درآمدش را در مؤونه صرف نكند و سال بر آن بگذرد، بايد خمسش را بپردازد.

[1651] سؤال 292: آيا در سال خمسى، تبديل سال شمسى به قمرى يا به عكس آن جايز است يا خير؟

پاسخ: اشكال ندارد.

[1652] سؤال 293: تعيين ابتداى سال براى پرداخت خمس چگونه است؟

پاسخ: تعيين روزى از ماه معيّنى در سال براى حساب درآمد، در اختيار خود انسان است و هر روزى را تعيين كند، اشكال ندارد، مگر اين كه زمان به دست آمدن سود معلوم باشد كه در اين صورت همان روز را ابتداى سال خمسى خود قرار دهد.

ص: 437

[1653] سؤال 294: آيا تعيين ابتداى سال خمسى به دست خود ماست؟ و كسى كه ابتداى شروع به كار و كسب و درآمد خود را نمى داند، چه بايد بكند؟

پاسخ: ابتداى سال، از وقت به دست آوردن منافع محسوب مى شود. در مثل تجارت و كسب كه فوايد آن به تدريج حاصل مى شود، بايد زمان به دست آوردن اولين منفعت، ابتداى سال خمسى قرار داده شود و نيز مى تواند در بين سال كه مشغول كسب شده، فوايد خود را تخميس نمايد و در سال بعد، پس از گذشتن يك سال تمام از خمس دادن اول، فوايد يك سالۀ خود را تخميس كند. در مثل كارمندان و ديگر حقوق بگيران، زمان گرفتن اولين حقوق، اول سال خمسى محسوب مى شود و در مثل زراعت و امثال آن كه فوايدش دفعى است، مبدأ سال خمسى، موقع حصول فايده است و چنانچه مبدأ كسب و به دست آوردن منفعت را ندانند، به قدر متيقّن عمل نمايند.

[1654] سؤال 295: آيا مى توان سال خمسى را تغيير داد؟

پاسخ: مى توان سال خمسى را تغيير داد؛ ولى اگر مستلزم گذشت بيش از يك سال از درآمد خاصّى باشد، خمس آن را بايد جداگانه حساب كرد.

[1655] سؤال 296: كسى داراى سال خمسى بوده و چند سال به جهت اين كه قرضش بسيار بيشتر از اضافۀ درآمد در سر سال بوده، گمان مى كرده كه وظيفه اى براى خمس دادن ندارد. آيا اكنون وظيفه اى دارد يا خير؟ و سال خمسى او تغيير كرده يا نه؟

پاسخ: اكنون وظيفۀ چنين شخصى رسيدگى به حساب خودش است كه مى تواند اين كار را با مراجعه به فرد آگاه به مسائل شرعى انجام دهد و اگر بعد از رسيدگى معلوم شد كه خمس بدهكار است، بايد آن را بپردازد؛ ولى با ندادن خمس، مبدأ سال خمسى به خودى خود عوض نمى شود، هر چند مى تواند اكنون به حساب خود رسيدگى كند و آن را سر سال خمسى جديد خود قرار دهد.

ص: 438

[1656] سؤال 297: هنگام سر رسيد سال خمسى، آيا هر چيز اضافى در منزل (اعم از خوراكى، پوشاكى، شوينده ها و...) را بايد حساب كرد يا خمس به موارد خاصّى تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: در فرض سؤال، خمس چيزهايى كه در طول سال مصرف نشده اند، بايد پرداخت شود.

[1657] سؤال 298: آيا ملاك در وجوب خمس ارباح مكاسب، رسيدن سال خمسى است يا گذشتن يك سال از سود مشخصى كه مثلاً در يك معامله عايد او شده است؟

پاسخ: مكلّف مى تواند براى هر درآمد خود يك سال قرار دهد و قرار دادن يك سال خمسى براى تمام درآمدها، براى تسهيل در محاسبۀ خمس است.

[1658] سؤال 299: پولى به مدت هشت ماه در دست مكلّفى بوده و پس از گذشت هشت ماه با آن جنسى خريده است. آيا پس از گذشت يك سال از خريدن جنس، خمس آن واجب مى شود يا پس از گذشتن چهار ماه كه با اضافه كردن هشت ماه قبلى، يك سال تمام مى شود؟

پاسخ: يك سال پس از به دست آوردن پول، اگر در مؤونه مصرف نشود، خمس آن واجب است، ولو اين كه به جنس ديگرى تبديل شده باشد.

[1659] سؤال 300: آيا غير از محاسبۀ خمس در پايان سال خمسى، مى توان مثلاً خمس را در پايان هر روز يا هر ماه و يا پس از هر معامله يا پس از چند معامله حساب كرد يا خير؟ در صورت جايز بودن، آيا سال خمسى از بين مى رود يا بايد در پايان سال خمسى، دوباره به حساب خمس رسيدگى كرد؟

پاسخ: حساب كردن و پرداخت نمودن خمس منافع، در بين سال و يا هر ماه و يا هر روز و يا بعد از هر معامله و يا بعد از چند معامله جايز است و تأخير انداختن خمس منافع، تا آخر سال نيز اشكالى ندارد و اگر در بين سال خمسى، خمس همه منافع را داده، ديگر در آخر سال خمسى، دادن خمس منافعى كه

ص: 439

خمس آنها را در بين سال پرداخت كرده، لازم نيست؛ ولى اگر خمس بعضى از منافع را نداده باشد، در سر سال خمسى، بايد خمس آنها را بپردازد.

خمس را به چه كسى تحويل بدهيم؟

[1660] سؤال 301: شخصى با يك مرجع، حساب سال نموده و رقمى معادل پنجاه ميليون تومان بدهكار است و قبل از پرداخت، آن مرجع به رحمت خدا رفته است. سپس از مجتهد حىّ فاقد رساله (فقط در مسأله بقا بر ميّت) تقليد نموده است. آيا مى تواند وجوهى را كه به آن مرجع بدهكار بوده، به اين مجتهد حى بپردازد يا بايد به اعلم از احيا پرداخت نمايد و اگر به همان مجتهد حىّ بدون رساله تسليم نمايد، برىء الذمّه مى شود يا خير؟

پاسخ: به مجتهد اعلم مراجعه نمايد.

[1661] سؤال 302: آيا انسان با پرداخت خمس به مرجع تقليد خودش برىء الذمّه مى شود يا اين كه بايد آن را به ولىّ امر مسلمين پرداخت كند؟

پاسخ: هر كس بايد وجوه شرعى خود را به مرجع تقليد خود يا مجتهد جامع الشرائط ديگرى كه نظرش در مورد مصرف آنها مانند مرجع تقليد خودش است، بدهد.

[1662] سؤال 303: آيا پرداخت خمس به ولى فقيه از طرف مقلّدان مجتهد ديگر جايز است؟

پاسخ: به نظر اين جانب مقلّدان دو مرجع واجد شرايط كه نظرشان در مصرف خمس يكى باشد، مى توانند خمس را به هر يك از اين دو مرجع بدهند.

[1663] سؤال 304: كسى كه در بين فتواى چند مرجع تقليد احتياط مى كند، وجوهاتش را بايد به كدام مرجع بپردازد؟

پاسخ: اگر فتواى آنها در مورد مصرف وجوهات يكسان است، مى تواند وجوهات خود را به هر يك از آنها و يا مجتهد جامع الشرائط ديگرى كه

ص: 440

فتواى او در مورد مصرف، با آنها مطابق است، بپردازد؛ ولى اگر فتواى آنها در مورد مصرف متفاوت است، وجوهات خود را به مرجع اعلم و يا مرجع ديگرى كه فتواى او در مورد مصرف، با فتواى مرجع اعلم يكسان است، بدهد و اگر مجتهدين مساوى باشند، مى تواند به هر يك از آنها پرداخت كند.

[1664] سؤال 305: آيا جايز است خمس را به كسى كه از طرف مرجع تقليد ما وكيل در گرفتن خمس نيست، بدهيم تا او به دست مرجع تقليد يا وكيل او برساند؟

پاسخ: اگر اطمينان داريد كه پول را به مرجع تقليد و يا وكيل او مى رساند، اشكالى ندارد؛ ولى اگر به دست مرجع تقليد و يا وكيل او نرسد و يا در موردش مصرف نگردد، برىء الذمّه نمى شويد.

[1665] سؤال 306: آيا روحانيونى كه وجوه شرعى مردم را دريافت مى كنند، مى توانند آن را به غير مرجع تقليدِ پرداخت كنندگان تحويل دهند؟

پاسخ: اگر نظر مجتهد ديگر در مصرف وجوه شرعى با نظر مرجع تقليدِ پرداخت كنندۀ وجوه يكى باشد، مانعى ندارد؛ ولى اگر نظر آنها در مصرف وجوه شرعى متفاوت باشد، نمى توانند وجوه شرعى را به مجتهد ديگر بپردازند و اگر دهندۀ وجوه، به شخص معيّنى نظر داشته باشد، نمى شود آن را به ديگرى داد.

وظيفۀ كسى كه تاكنون خمس نداده

[1666] سؤال 307: اين جانب با دو برادر ديگرم كار مى كرديم و در آخر هفته، حقوقمان را به پدرمان كه درآمدى نداشت، مى داديم و زندگى ما به طور مشترك اداره مى شد. اين رويه تا چند سال بعد از ازدواج من و برادرم نيز ادامه داشت و بنده دخل و تصرّفى در امور زندگى مان به تنهايى نداشتم. تكليف بنده كه احكام خمس را نمى دانستم، نسبت به آن ايّام و درآمدهايم چيست؟

ص: 441

پاسخ: اگر پول ها را به پدرتان تمليك كرده باشيد، چون از ملكيت شما خارج شده، خمسى بر عهدۀ شما نيست؛ ولى اگر پول ها در ملكيت شما باقى مانده باشد و بدانيد كه بر مقدارى از آنها سال گذشته و در مؤونه مصرف نشده، خمس آنها بايد پرداخت شود.

[1667] سؤال 308: كسى كه تاكنون خمس نداده و مى خواهد خمس اموالش را حساب كند، نسبت به اموالى كه در گذشته به مصرف رسانده، ولى نمى داند كه سال بر آنها گذشته بوده است يا نه، چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: در مورد اموال ذكر شده در سؤال، تكليفى نسبت به خمس ندارد.

[1668] سؤال 309: كسى كه تاكنون خمس نداده و مى خواهد خمس اموالش را محاسبه كند و چند روز قبل، پولى به دستش رسيده است، آيا خمس اين پول را هم حساب كند يا تا گذشتن يك سال، لازم نيست محاسبه نمايد؟

پاسخ: مى تواند خمس اين پول را نيز همان موقع بدهد و يا اين كه براى آن، سال جداگانه قرار دهد.

[1669] سؤال 310: كسى كه سال خمسى نداشته است، مقدارى پول از درآمد كسب خود را صرف ساختمان مسجد، حسينيه، بيمارستان، حمام و آسفالت خيابان نموده است. آيا به اين پول ها خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: اگر نداند از زمان به دست آوردن درآمدهاى ذكر شده در سؤال، تا زمان مصرف كردن آنها يك سال گذشته يا نه، خمس ندارد.

[1670] سؤال 311: وظيفۀ ورثه اى كه مورّث آنها هيچ وقت خمس نداده، چيست؟

پاسخ: اگر مى دانند كه مورّث خمس بدهكار است و آن را پرداخت نكرده يا نمى دانند كه پرداخت كرده يا نه، بايد هر كدام از ورثه براى پرداخت خمس، نسبت به سهم الارث خود اقدام كنند.

ص: 442

گرفتن خمس مالِ كسى كه خمس نمى دهد

[1671] سؤال 312: گاهى در پايان سال خمسى، اجناسى در منزل باقى مى ماند كه اضافه بر مخارج آن سال است. در صورتى كه شوهر، اقدام به پرداخت خمس نكند، آيا وظيفه اى متوجه همسر يا ديگر اعضاى خانواده مى شود يا خير؟

پاسخ: در موردى كه پرداخت خمس لازم باشد، اگر مرد از اداى خمس امتناع كند، چنانچه مفسده اى در كار نباشد، زن و يا اولاد، با اجازه گرفتن از حاكم شرعى خمس را بپردازند و اشكالى ندارد.

[1672] سؤال 313: شخصى كه خمس اموال خود را نمى دهد، آيا مسئول امور مالى او مى تواند بدون اجازۀ او به طورى كه او متوجه نشود، خمس اموال را بپردازد؟

پاسخ: اگر صاحب مال از دادن خمس امتناع كند، مسئول مذكور، با اذن مجتهد جامع الشرائط مى تواند خمس اموال مذكور را بدهد.

شراكت با كسى كه خمس نمى دهد

[1673] سؤال 314: شخصى كه اهل خمس دادن است با اشخاصى كه خمس نمى دهند، در اموالى كه براى كسب و تجارت از آن استفاده مى كنند، شريك است. آيا اين گونه شراكت، صحيح است يا خير؟ اگر اين شخص بدون اجازۀ شركاى خود از اموالى كه شريكند، خمس آنها را بدهد، جايز است يا خير؟ و پس از انجام اين كار، ادامۀ شراكت چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر شريكى كه خمس نمى دهد، ممتنع نباشد و شريك ديگر را وكيل كند كه به هر نحوى كه خواست عمل نمايد و او با قصد قربت، خمس را ادا نمايد و يا اين كه شريك ديگر با اجازۀ مجتهد جامع الشرايط از مال او خمسش را بپردازد، كافى است؛ ولى به هر حال عدم پرداخت خمس موجب

ص: 443

عدم جواز شراكت با وى نيست و شريكى كه خمس مى دهد، مى تواند در مال مشترك تصرّف كند.

[1674] سؤال 315: آيا كسى كه مقدارى پول دارد و خمس آن را داده است، مى تواند با كسانى كه خمس پول خود را نداده اند، كار شريكى انجام دهد؟

پاسخ: اشكال ندارد.

[1675] سؤال 316: در يك شركت تعاونى با تعدادى عضو كه مالك يك معدن است، اگر بعضى از اعضا، خمس سهم خود را كه به حدّ نصاب شرعى رسيده است، ندهند، آيا ادامۀ شراكت جايز است؟

پاسخ: در فرض مذكور، شراكت باطل نيست و خلاف شرع هم نيست.

[1676] سؤال 317: كسى كه شركايى دارد كه خمس نمى دهند و حاضر به جداسازى سرمايه هم نيستند، چه كار مى تواند بكند؟

پاسخ: تصرّف كسى كه خمس مى پردازد، در مال مشترك جايز است.

پرداخت خمس از درآمد سال هاى بعد

[1677] سؤال 318: كسى كه در آخر سال خمسى خود مقدارى مواد خوراكى اضافه آورده و مى خواهد خمس اين مواد را از درآمد كسب سال بعد بپردازد، چگونه بايد خمسش را محاسبه كند؟

پاسخ: در فرض سؤال، بايد به اندازۀ ربع (يك چهارم) قيمت مواد خوراكى بپردازد.

[1678] سؤال 319: شخصى در آخر سال، بابت خمس خود چند چك مى دهد كه به تدريج از درآمد سال آينده وصول گردد. آيا اين كار صحيح است؟

ص: 444

پاسخ: اشكال ندارد؛ ولى در فرض مذكور، بايد خمس از مال غير مشمول خمس پرداخت شود، وگرنه بايد به اندازۀ ربع (يك چهارم) مال متعلّق خمس چك بدهد.

[1679] سؤال 320: اگر از سال هاى قبل، خمس به مالى تعلّق گرفته باشد، آيا مى توان آن را از درآمد بين سال پرداخت نمود؟

پاسخ: اشكال ندارد؛ ولى بايد به مقدار ربع (يك چهارم) مال متعلّق خمس پرداخت شود.

تصرّف در خمس و مالى كه خمسش داده نشده

[1680] سؤال 321: اگر پولى را كه براى پرداخت خمس، قرض يا وجوهات ديگر كنار گذاشته شده، برداريم و خرج كنيم و سپس پول ديگرى به جاى آن بگذاريم، اشكال دارد يا خير؟

پاسخ: در غير زكات، اشكال ندارد.

[1681] سؤال 322: اگر فردى خمس مالش را به كسى داد تا به مجتهد برساند، آيا شخص گيرندۀ خمس مى تواند در آن تصرّف كند و مثل آن را به جاى آن بگذارد؟

پاسخ: بايد از دهندۀ خمس اجازه بگيرد، مگر اين كه بداند دهندۀ خمس راضى به تصرّف و جايگزين كردن پول ديگر است.

[1682] سؤال 323: در رسالۀ توضيح المسائل جناب عالى آمده كه به ذمّه گرفتن، موجب جواز تصرّف در مالى كه متعلّق خمس است، مى گردد. معنى به ذمّه گرفتن چيست؟

پاسخ: معنى و مفهوم آن اين است كه شخصى با قصد جدّى متعهد شود كه خمس مالى را از همان مال يا اموال مباح ديگر خود بپردازد؛ ولى نمى تواند پرداخت آن را به تأخير بيندازد و براى تأخير انداختن در پرداخت خمس، لازم

ص: 445

است اجازه بگيرد.

[1683] سؤال 324: وقتى كه مجتهد يا وكيل او در دسترس ما نيست و سال خمسى ما فرارسيده و لازم است كه در اموال خود تصرّف كنيم، آيا مى توانيم بدون جدا كردن خمس، در بقيۀ مال تصرّف كنيم؟

پاسخ: مى توانيد خمس را به ذمّه بگيريد و در اموال خود تصرّف كنيد؛ ولى بايد خمس را هر چه زودتر به مرجع تقليد و يا وكيل او برسانيد و تأخير در پرداخت خمس، بدون عذر جايز نيست.

[1684] سؤال 325: آيا مى توان خمس را جدا كرد و در بقيۀ مال تصرّف نمود؟

پاسخ: اگر واقعاً بر عهده بگيرد كه پول جدا شده را در اولين فرصت بابت خمس بپردازد، تصرّف در بقيۀ پول اشكال ندارد.

[1685] سؤال 326: كسى كه سال خمسى او فرا رسيده و براى پرداخت خمس اموال خود، پول نقد در دست ندارد و تهيۀ پول در زمان كوتاه برايش مشكل است، چه بايد بكند؟ آيا در اين موارد مى تواند پرداخت خمس اموال را تا تبديل مقدارى از آن به پول به تأخير انداخت؟

پاسخ: بايد جهت تعيين تكليف مراجعۀ حضورى نمايد و هر گونه تأخير در پرداخت خمس، بدون گرفتن اجازه جايز نيست.

[1686] سؤال 327: مادرى كه توسط فرزندش سرپرستى مى شود و مى داند كه فرزندش خمس اموالش را نمى پردازد، چه كار بايد بكند؟

پاسخ: مادر مى تواند در اين اموال تصرّف كند و از اين جهت مانعى ندارد.

[1687] سؤال 328: كسى است كه بايد خمس بدهد و نمى دهد و زن و بچه او هم از اين موضوع اطلاع دارند. با توجه به اين كه زن و بچه او نان خور او هستند، چه وظيفه اى

ص: 446

دارند؟

پاسخ: تكليفى متوجه زن و فرزندان او از اين جهت نيست و مى توانند در آن اموال تصرف كنند.

[1688] سؤال 329: شخصى خانه اى را با پول خمس نداده خريده است. آيا مستأجرى كه از اين موضوع آگاهى دارد، حقّ تصرّف در آن خانه را دارد يا خير؟

پاسخ: تصرّف در آن خانه براى مستأجر مانعى ندارد.

[1689] سؤال 330: اگر بدانيم صاحب خانه از پولى كه خمس آن را نداده، غذا تهيه كرده است، خوردن اين غذا چه حكمى دارد؟ و كسى كه خانه اى را از پول خمس نداده خريده و در آن غسل مى كند و نماز مى خواند، حكم غسل و نمازش چيست؟

پاسخ: خوردن غذا براى ميهمان جايز است و صاحب خانه نيز مى تواند از آن غذا بخورد و يا در آن منزل نماز بخواند و يا غسل كند؛ ولى خمس را بايد بدون تأخير بپردازد. البته چنانچه صاحب خانه اصلاً بناى بر پرداخت خمس نداشته باشد و معامله را نيز به نحو شخصى انجام داده باشد، تصرّفش در آن غذا و يا منزل جايز نيست.

[1690] سؤال 331: حكم نماز در لباسى كه مشمول خمس شده است، چيست؟

پاسخ: اگر خود لباس مشمول خمس شده باشد، چنانچه پرداخت خمس به عهده گرفته شود، نماز و تصرّفات ديگر بى اشكال است و اگر به عهده گرفته نشود، نماز و تصرّفات ديگر اشكال دارد.

[1691] سؤال 332: اگر كسى مالى را كه خمس آن داده نشده، خريدارى كند، چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: مالك اصلى بايد خمس آن را بپردازد و چيزى بر عهده خريدار

ص: 447

نيست.

[1692] سؤال 333: اگر براى كسى كه مطمئن هستيم اهل خمس دادن نيست، كار كنيم، حكم اجرتى كه دريافت مى كنيم، چيست؟

پاسخ: اشكال ندارد.

تلف شدن خمس يا مال متعلّق خمس

[1693] سؤال 334: مالى در دست شخصى است و خمس به آن تعلّق گرفته و بنا دارد كه خمس آن را بدهد؛ ولى قبل از پرداخت خمس، مال تلف مى شود. آيا باز هم دادن خمس واجب است؟ اگر خمس مالش را جدا كند و قبل از پرداخت، مقدار خمس جدا شده تلف شود، چه حكمى دارد؟

پاسخ: در صورت اول (از بين رفتن تمام مال متعلّق خمس)، اگر در حفظ و يا رساندن خمس به مستحق، مسامحه نموده و تقصير كرده، ضامن خمس است و اگر در حفظ و رساندن خمس، تقصير ننموده، ضامن نيست و بهتر است با حاكم شرعى مصالحه كند؛ ولى در صورت دوم (از بين رفتن خمس جدا شده)، اگر در حفظ و يا رساندن خمس جداشده به مستحق كوتاهى كرده باشد، بايد دوباره به همان مقدار خمس بدهد؛ ولى اگر مسامحه نكرده باشد، فقط بايد خمس بقيۀ مال باقى مانده را بدهد.

[1694] سؤال 335: مالى كه پرداخت خمسش واجب بوده و خمسش پرداخت نشده و سپس تلف شده و قيمت و ارزش آن براى ما معلوم نيست، چگونه خمسش محاسبه مى شود؟

پاسخ: بايد خمس بيشترين قيمت از سر سال خمسى تا زمان تلف را كه اطمينان دارد ارزش جنس به آن قيمت رسيده، بپردازد.

ص: 448

مخلوط شدن مال مخمّس و غير مخمّس

[1695] سؤال 336: آيا مى توان پول مخمّس و پولى را كه بر آن سال نگذشته در يك حساب قرار داد يا بايد در دو حساب جداگانه باشند؟

پاسخ: اشكالى ندارد كه هر دو پول در يك حساب باشند و چنانچه بخواهد برداشت هاى او از اين حساب از پول هاى غير مخمّس محسوب شود، بايد موجودى اين حساب هيچ گاه كمتر از مقدار پول مخمّس نباشد.

[1696] سؤال 337: مقدارى از اموالى كه خمس آنها پرداخت شده، با اموالى كه خمسش ادا نشده است، مخلوط شده و سال خمسى فرا رسيده است و اندازۀ هيچ كدام هم معلوم نيست. حالا چه طور بايد خمس را محاسبه كرد؟

پاسخ: مقدارى را كه يقين دارد متعلّق خمس است، بايد خمسش را بدهد و نسبت به بيشتر از آن تكليفى ندارد.

جبران نمودن پولى كه خمسش داده شده

[1697] سؤال 338: چنانچه از اموال مخمّس در طول سال خرج شود، آيا مى توان از درآمد همان سال، به مقدار خرج شده جايگزين نمود؟

پاسخ: اگر مال مخمّس جدا از اموال ديگر باشد و آن را خرج كرده باشد، نمى تواند اموال غير مخمّس را به جاى آن بگذارد.

[1698] سؤال 339: شخصى مقدارى پول دارد كه خمس آن را پرداخته است. در سال بعد، مقدارى از آن را مصرف مى كند. آيا در آخر سال خمسى، مى تواند كسرى آن مال مخمّس را جبران كند؟

پاسخ: جايز نيست.

[1699] سؤال 340: ماشينى كه سرمايۀ شخصى است و با آن امرار معاش مى كند، نياز به تعمير دارد. بدين منظور، يكصد هزار تومان از پول مخمّس خرج كرده است. آيا مى تواند

ص: 449

از درآمد سال، آن را كسر كند؟

پاسخ: نمى تواند.

[1700] سؤال 341: كسى كه آخر سال اول، خمس خود را مى پردازد و در بين سال دوم، تمام اموال خمس داده را به مصرف مى رساند، آيا در پايان سال دوم، بايد فقط خمس مقدارى را كه بيشتر از مال خمس دادۀ سال اول بوده، پرداخت كند يا خمس تمام اموال را؟

پاسخ: در مفروض سؤال، بايد خمس تمام اموال مصرف نشده را بپردازد.

مبناى قيمت اموال در محاسبۀ خمس

[1701] سؤال 342: در صورت تعلّق خمس به چيزى و اختلاف قيمت خريد با قيمت فعلى، كدام قيمت ميزان است؟

پاسخ: ميزان براى دادن خمس، قيمت وقت حساب سال و پرداخت خمس است، نه قيمت زمان خريد.

[1702] سؤال 343: اگر در سر سال بخواهد خمس تراكتور، موتور آب، زمين، منزل و وسايل نقليه را كه در بين سال به قيمت ارزان خريدارى شده است و اكنون قيمت آنها افزايش يافته است، حساب كند، آيا بايد به قيمت فعلى حساب كند يا به قيمت قبلى؟

پاسخ: آنچه كه جزء مؤونه است، خمس ندارد و آنچه كه جزء وسايل كسب و كار است و با آن به اندازۀ مؤونۀ زندگى را به دست مى آورد، باز هم خمس ندارد و در بقيۀ موارد كه خمس به آنها تعلّق مى گيرد، خمس قيمت فعلى آنها را بپردازد.

[1703] سؤال 344: كسانى كه شغلشان طلا فروشى و زرگرى است، گاهى در اول سال يك كيلوگرم طلا و در آخر سال نيم كيلوگرم دارند؛ ولى به جهت افزايش بى رويه قيمت ها، قيمت اين نيم كيلوگرم طلا از قيمت يك كيلوگرم در اول سال بيشتر شده است.

ص: 450

آيا اين افراد مى توانند خود طلا را سرمايه قرار دهند و ميزان در محاسبۀ سود و زيان، خود طلا باشد و به قيمت آن كارى نداشته باشند؟

پاسخ: هم مى توانند خودِ طلا را سرمايه قرار دهند و هم مى توانند قيمت آن را سرمايه قرار دهند؛ ولى بر زيادى قيمت كه رشد واقعى محسوب نمى شود و بر اثر تورّم حاصل شده است، خمس تعلّق نمى گيرد.

[1704] سؤال 345: با توجه به اين كه در زمان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم پول رايج، مسكوك بوده است و خمس نيز بر مبناى آن تعيين مى شده است، آيا مى توان هم اكنون درآمد سالانۀ خود را بر مبناى برابرى ارزشش با طلا سنجيد و پس از احتساب ارزش واقعى پول، خمس آن را پرداخت كرد؟

پاسخ: مقايسه صحيح نيست. اكنون پول رايج، پول كاغذى است و با طلا محاسبه نمى شود؛ ولى فردى مثل طلا فروش مى تواند خودِ طلا را سرمايه قرار دهد.

[1705] سؤال 346: اجناسى كه به صورت كوپنى يا با بُن كارمندى با قيمتى نازل تر از قيمت بازار و با يارانۀ دولت تهيه مى شود، در صورتى كه از مصرف سال زياد بيايد، خمس آنها چگونه حساب مى شود؟

پاسخ: به قيمت واقعى (قيمت بازار آزاد) محاسبه مى شود.

[1706] سؤال 347: جنسى در سر سال زياد آمده و صاحبش مى خواهد خمس آن را بپردازد ولى قيمت آن در بازار مشخص نيست و قيمت هاى متفاوتى براى آن ذكر مى شود. خمس اين جنس را چگونه بايد حساب كنند؟

پاسخ: اگر براى يك قيمت، حجّت شرعى داشته باشد، بايد همان را مبناى محاسبه خمس قرار دهد و اگر حجّت ها با هم متعارض بودند، ساقط مى شوند و حدّ ميانۀ قيمت ها ملاك محاسبه قرار مى گيرد و اگر حجّت شرعى در كار نبود و صرف احتمال بود، خمس قيمت كمتر را بدهد و احوط، مصالحه با حاكم

ص: 451

شرعى است، اگر چه احتياط مستحب دادن خمس قيمت بيشتر است.

[1707] سؤال 348: تعيين قيمت كالاهاى موجود در مغازه هنگام موعد سال خمسى مشكل است. آيا با تخمين محاسبه شود يا احتياج به مصالحه دارد؟

پاسخ: احتياج به مصالحه دارد.

كاهش ارزش پول

[1708] سؤال 349: كالايى بر اثر تورّم و كاهش ارزش پول، بر قيمتش افزوده مى شود. آيا به مقدار زياد شده، خمس تعلّق مى گيرد يا خير؟

پاسخ: اگر مقدار تورّم را بشود تشخيص داد، آن مقدار از ترقى قيمت كه به سبب تورّم است، مشمول خمس نيست.

تأخير در پرداخت خمس

[1709] سؤال 350: كسى كه بدون علت، دادن خمس را به تأخير مى اندازد، حكمش چيست؟ اگر با عذر موجّه اين كار را كند، چه طور؟

پاسخ: تأخير انداختن پرداخت خمس از وقت آن، جايز نيست؛ ولى در صورت داشتن عذر موجّه عقاب ندارد.

[1710] سؤال 351: تأخير پرداخت خمس تا سال آينده چه حكمى دارد؟

پاسخ: بدون اخذ اجازه جايز نيست.

مصالحه

[1711] سؤال 352: در پرداخت خمس، در بعضى از مواردِ شبهه، از طرف نماينده اى كه داراى اجازه از طرف مرجع تقليد است، اقدام به مصالحه مى شود. آيا اين كار جايز است؟

ص: 452

پاسخ: عمل به مصالحه، با شرايطش جايز است.

[1712] سؤال 353: مردم منطقه اى خمس خود را به شخص معيّنى كه مورد اعتماد است، مى دهند تا به دفاتر مراجع بزرگوار تقليد برساند؛ ولى اين شخص از طرف مراجع تقليد براى اين كار وكالت ندارد. آيا جايز است در موارد مبهم و مشكوك در محاسبۀ خمس كه لازم به مصالحه با مرجع تقليد يا وكيل او در اين كار است، با اين شخصِ مورد اعتماد، مصالحه كرد يا خير؟

پاسخ: در مفروض سؤال، خمس دهنده نمى تواند با او مصالحه يا دستگردان نمايد؛ بلكه بايد با كسى مصالحه يا دستگردان كند كه از طرف مرجع تقليدش داراى اجازه است.

[1713] سؤال 354: وظيفۀ كسى كه از سال هاى قبل خمس بدهكار است، ولى هم اكنون قدرت پرداخت آن را ندارد، چيست؟

پاسخ: با مراجعه حضورى مهلت بگيرد يا مصالحه كند.

[1714] سؤال 355: زمانى كه مكلّف، قادر به اداى خمس نباشد، چنانچه مستحقّ خمس راضى شود كه به عنوان خمس بگيرد و دوباره به او ببخشد، آيا اين عمل جايز است يا خير؟

پاسخ: مستحقّ خمس، اگر خمس را گرفت و به صاحبش بخشيد، اشكال ندارد، مشروط بر اين كه مقدار بخشش، متناسب با حال بخشنده باشد. اين عمل، در سهم سادات جايز است؛ اما در سهم امام عليه السلام احتياطاً بايد اجازه گرفته شود.

دستگردان

[1715] سؤال 356: كسى كه خمسش را پيش يكى از نمايندگان مراجع تقليد حساب كرده و با او دستگردان نموده و اكنون بدهكار است، آيا مى تواند بدهى خود را به نمايندۀ ديگرِ همان

ص: 453

مرجع پرداخت كند؟

پاسخ: اگر نمايندۀ مرجع، فقط به عنوان وكالت از طرف مجتهد دستگردان كرده باشد، اشكال ندارد؛ ولى اگر به عنوان وكيل مأذون (مأذون از مجتهد باشد كه از طرف خودش قرض بدهد) دستگردان كرده باشد، بدون اجازۀ وكيل مأذون جايز نيست وجوهات را به ديگرى بدهد.

[1716] سؤال 357: شخصى از يكى از مراجع، تقليد مى كرده و مقدارى از وجوهاتش را به ايشان پرداخته و مقدارى را نيز دستگردان نموده است. اكنون كه مرجع تقليدش را تغيير داده است، وجه دستگردان شده را به مرجع اول بايد بپردازد يا مرجع دوم؟

پاسخ: با فرض دستگردان كردن با مرجع اول، بايد به خود او داده شود و يا با اجازۀ او در موردش مصرف گردد.

[1717] سؤال 358: شخصى توسط مرجع تقليد خود يا نماينده اش، بدهكارى خمس خود را دستگردان كرده است و فعلا آن مرجع از دنيا رفته است. وظيفۀ مديون چيست؟

پاسخ: وظيفۀ او مراجعه به مجتهد زندۀ اعلم و در صورت تساوى مجتهدين، رجوع به يكى از آنهاست.

[1718] سؤال 359: اگر سهم سادات را با سيّدى مستحق دستگردان كرده وبه گردن گرفته باشد، آيا هنگام پرداخت بايد به همان سيّد بدهد يا به سيّد ديگر هم مى تواند بدهد؟

پاسخ: دستگردان صحيح با سيّد فقير به اين صورت است كه سهم سادات را به او تمليك نمايد و از او قرض بگيرد. بنا بر اين بايد به خود او برگرداند، نه به شخص ديگر.

[1719] سؤال 360: شخصى مبلغ زيادى را به عنوان خمس بدهكار بوده و پول آن را دستگردان كرده است؛ ولى قبل از پرداخت آن، قدرت خريد پول، به طور چشمگيرى پايين آمده است. آيا وى همان مبلغ دستگردان شده را بدهكار است يا قدرت خريد آن

ص: 454

را در زمان دستگردان شدن؟

پاسخ: چنانچه پس از دستگردان كردن، قدرت خريد پايين بيايد، اگر بدون تأخير و در موقع تعيين شده پرداخت نمايد، ظاهراً ضامن تفاوت نيست؛ چون كسى كه دستگردان مى نمايد (مرجع تقليد يا نمايندۀ او) توجه به تورّم دارد.

البته اگر تورّم، فوق حدّ انتظار و مقدار پيش بينى شده باشد، در مقدار بيشتر از تورّمِ معمول يا بايد مصالحه شود و يا قدرت خريد ملاك قرار گيرد و در فرض تأخير در پرداخت نيز حكم همين است.

[1720] سؤال 361: آيا دستگردان نمودن وجوه شرعى، با چك مدت دار يا چكى كه تاريخ وصول آن رسيده است، صحيح است؟

پاسخ: اشكال ندارد.

[1721] سؤال 362: كسى كه خمس مالش را دستگردان كرده و مقدارى بدهكار است، آيا مى تواند مقدار بدهى را در سال بعد، از منافع آن سال پرداخت كند يا از مال خمس داده شده بايد بپردازد؟

پاسخ: اگر از مال مخمّس و يا مالى كه به آن خمس تعلّق نمى گيرد بپردازد، صحيح است؛ ولى اگر بخواهد از منافع سال بعد بدهد، بايد خمس آن مبلغى را كه به عنوان خمس پرداخته است نيز در پايان سال خمسى جديد از مال خمس داده يا مالى كه به آن خمس تعلّق نمى گيرد، بپردازد.

مصرف خمس

اشاره

[1722] سؤال 363: آيا مى توان وجوه شرعى واجب را به شيعۀ غير امامى محتاج داد؟

پاسخ: دادن سهم سادات به غير شيعۀ دوازده امامى جايز نيست و سهم امام عليه السلام تابع تشخيص و نظر مجتهد است؛ ولى مى توان از باب «سبيل اللّه» به آنها زكات داد و دادن حقوق غير واجب نيز جايز است.

ص: 455

[1723] سؤال 364: آيا جايز است وجهى را كه به مبلّغ دينى مى دهند، از بابت وجوهات شرعى حساب نمايد؟

پاسخ: در غير سهم امام عليه السلام چنانچه به عنوان اجرت نباشد و خود مبلّغ نيز مانعى از دريافت وجوه شرعى نداشته باشد، اشكال ندارد و در سهم امام عليه السلام علاوه بر شرايط فوق، احتياطاً اجازۀ مجتهد نيز لازم است.

[1724] سؤال 365: آيا مصرف خمس براى تجهيز و ساخت مسجد جايز است؟ شهرى كه فعاليت هاى فرهنگى و مذهبى مناسب براى جوانان در آن وجود ندارد و بستر مناسبى براى قاچاق موادّ مخدّر و به اعتياد كشاندن جوانان شده و جاى روحانيان و مبلّغان خوش ذوق، در آن جا خالى است، اختصاص دادن وجوهات به ساخت مسجد چه صورتى دارد؟

پاسخ: سهم سادات را بايد به سادات فقير پرداخت كرد و بنا بر احتياط مصرف نمودن سهم امام عليه السلام در ساختن مسجد و امور فرهنگى و... به طور موردى احتياج به اخذ اجازه دارد و شايسته است همۀ مؤمنين در امر مبارزه با موادّ مخدّر تلاش نمايند.

[1725] سؤال 366: شخصى كه مستحقّ خمس يا زكات است، پس از دريافت كردن آنها، آيا فقط بايد در موارد خاصّى، مثل خوراك و ضروريات اوليۀ زندگى، آنها را مصرف كند يا در تمام مواردى كه نياز دارد، مى تواند به مصرف برساند؟

پاسخ: در مخارج حلالِ متعارفى كه دارد، مى تواند مصرف نمايد و مصرف مازاد بر شأن، موجب ضمان است.

[1726] سؤال 367: آيا اجازه مى فرماييد سهمين را براى ساختن مسجد، حسينيه و ساير امور عامّ المنفعه مصرف كرد؟

پاسخ: سهم سادات، بايد به خود آنها پرداخت شود. براى سهم امام عليه السلام، پس از مراجعه كردن، ممكن است به حسب مورد، بخشى از آن اجازه داده شود.

ص: 456

[1727] سؤال 368: آيا مى توان خمس را در مجالس سوگوارى ائمۀ اطهار عليهم السلام به مصرف رساند؟

پاسخ: سهم سادات، بايد به فقراى سادات داده شود و سهم امام عليه السلام بنا بر احتياط بايد به حسب مورد، با اذن مجتهد مصرف شود.

[1728] سؤال 369: چيزى را كه انسان بابت خمس به كسى مى دهد، آيا لازم است به او بگويد كه خمس است؟

پاسخ: لازم نيست.

سهم سادات
سيادت

[1729] سؤال 370: با وجود معروفيت آباء و اجدادم به سيادت و اشتهار به سيّد بودن در موطن اجدادى، شجره نامه اى در دست نداريم و براى ما محرز نيست كه نَسَب ما به كدام امام معصوم عليه السلام مى رسد. در اين صورت وظيفۀ ما چيست؟

پاسخ: داشتن شجره نامه و انتساب به يك امام معيّن، براى اثبات سيادت لازم نيست و معروفيت و مشهوريت به سيادت در محل، اگر مورد ترديد و شكّ جمعيت قابل توجهى نباشد، كافى است.

[1730] سؤال 371: اگر مادر يا مادر پدر يا مادر مادر يا پدر مادر اين جانب از سادات باشند، آيا بنده سيّد محسوب مى شوم؟ آيا صدقه و كفّارات بر من و اولادم حرام است؟ آيا بنده و اولادم مى توانيم از عمامۀ سياه استفاده كرده، خمس (سهم سادات) دريافت كنيم؟

پاسخ: سيّد كسى است كه نسبت او از طريق پدر به هاشم (جدّ بزرگوار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم) برسد و ديگران احكام سيّد را ندارند و نبايد عمامّۀ سياه بگذارند، هر چند به سبب اين انتساب، داراى شرافت هستند.

[1731] سؤال 372: فردى كه پدرش از سادات نيست، ولى مادرش از سادات حسينى است،

ص: 457

آيا از نوادگان حضرت فاطمه عليها السلام محسوب مى شود و به آن حضرت محرم است؟

پاسخ: در فرض سؤال، از نوادگان حضرت زهرا عليها السلام است و محرم آن حضرت خواهد بود.

مصرف سهم سادات

[1732] سؤال 373: آيا سهم سادات را فقط بايد به سادات فقير داد؟

پاسخ: سهم سادات را يا بايد به ساداتى كه مستحقّ شرعى هستند داد و بنا بر احتياط مستحب از مجتهد جامع الشرائط نيز اجازه گرفت و يا به دست مجتهد جامع الشرائط رساند تا به مصرف برساند و در هر دو صورت مجزى و صحيح است.

[1733] سؤال 374: كسى كه سيّد يتيمى را سرپرستى مى كند و او را به فرزندى خود پذيرفته است، آيا مى تواند سهم سادات را چه از اموال خودش يا از اموال ديگران به مصرف اين سيّد برساند؟

پاسخ: مى تواند از سهم سادات خود يا ديگران براى او مصرف كند.

[1734] سؤال 375: آيا جايز است سيّد غنى، سهم سادات خود يا ديگران را به فرزند فقيرش بدهد يا خير؟

پاسخ: براى نفقۀ واجب او نمى تواند از سهم سادات خود يا ديگران به او بدهد؛ ولى اگر مخارجى داشته باشد كه پرداخت آنها بر پدر واجب نباشد، مى تواند سهم سادات خود يا ديگران را براى آن مخارج به فرزند خود بدهد.

[1735] سؤال 376: اگر كسى همسرش سيّده باشد و او برادران و خواهران فقيرى داشته باشد، آيا مى تواند خمس آل محمّد عليهم السلام را به همسرش بدهد كه صرف در معاش آنها بكند؟

پاسخ: دادن سهم سادات اشكال ندارد، به شرطى كه قصد تمليك آن را به

ص: 458

همسرش ننمايد؛ بلكه او را وكيل خود كند كه به مصرف معاش برادران و خواهرانش برساند؛ اما دادن سهم امام عليه السلام احتياطاً محتاج به اجازۀ مجتهد است.

[1736] سؤال 377: آيا جايز است خمس را به نزديكان خود كه محتاج هستند، پرداخت كنيم يا خير؟

پاسخ: اگر واجب النفقۀ شما نباشند و داراى شرايط دريافت سهم سادات باشند، سهم سادات را به سادات از آنها مى توانيد بدهيد؛ ولى براى مصرف سهم امام عليه السلام به احتياط واجب، به طور موردى بايد اجازه بگيريد.

[1737] سؤال 378: آيا به زنى هاشمى كه شوهرش بدون عذر، نفقۀ واجب او را نمى دهد، مى توان خمس داد؟ و آيا او مى تواند خمس را خرج بچه هاى غير سيّد خود كند؟

پاسخ: چنانچه گرفتن نفقه با مراجعه به حاكم شرع ممكن نباشد و زن، استحقاق شرعى سهم سادات را داشته باشد و شوهر، خرج زن و بچه را ندهد و بچه ها هم نيازمند باشند، و تأمين مخارج بچه ها خارج از حدّ شأن زن نباشد، زن مى تواند به اندازۀ مخارج خود و بچه ها سهم سادات بگيرد و براى خود و بچه ها مصرف كند.

[1738] سؤال 379: آيا جايز است به كسى كه فقير است و از سادات نيست، به جهت اين كه همسر او از خانم هاى سيّده است، خمس داد؟

پاسخ: اگر شوهر قادر بر اداى نفقۀ زوجۀ سيدۀ خود نيست، مانعى ندارد كه به زوجۀ او در صورتى كه داراى ساير شرايط باشد، سهم سادات بدهند؛ ولى به شوهر نمى شود سهم سادات داد و براى غير نفقات واجب زوجه كه در حدّ شأن زن است نيز مى توان سهم سادات را به زوجۀ واجد شرايط پرداخت نمود و اگر وضعيت آنها طورى است كه مخارج شوهر جزء شئون عرفى زن محسوب مى شود، زن مى تواند براى مخارج شوهرش نيز سهم سادات بگيرد.

ص: 459

[1739] سؤال 380: آيا براى زن جايز است كه خمس اموالش را به شوهرش كه مستحق است بدهد و سپس شوهر آن را صرف همسر و زندگى خود كند؟

پاسخ: اگر شوهر مستحقّ سهم سادات است، زن مى تواند سهم سادات اموالش را به شوهرش بدهد و براى شوهر جايز است كه آن را بگيرد و در نفقۀ خود و عيالش در حدّ متعارف مصرف نمايد؛ ولى در سهم امام عليه السلام بنا بر احتياط واجب اجازۀ مجتهد لازم است.

[1740] سؤال 381: اگر سيّد فقيرى بخواهد خانه اى مانند اغنياى ديگر براى خود بنا كند، آيا جايز است از سهم سادات براى بناى اين خانه به او كمك كرد؟

پاسخ: بيش از مقدارى كه مناسب با شأن اوست، نمى توان به وى پرداخت كرد.

[1741] سؤال 382: سيّد فقيرى كه قادر به تهيۀ منزل مسكونى براى خود نيست، آيا جايز است با دريافت سهم سادات در طول چندين سال، اقدام به ساخت يا خريد مصالح و لوازم ساخت خانه كند؟

پاسخ: اشكال ندارد.

[1742] سؤال 383: به سيّد فقيرى كه اظهار فقر نمى كند و اگر پولى به عنوان خمس به او داده شود، با اين كه حقّ اوست، قبول نمى كند، چگونه مى توان كمك كرد؟

پاسخ: مى توانيد سهم سادات را با عنوان هديه به او بدهيد، مگر اين كه بدانيد واقعاً حاضر به گرفتن سهم سادات نيست كه در اين صورت پرداخت آن صحيح نيست.

[1743] سؤال 384: آيا جايز است سهم سادات را به سيّد مستحقى داد، تا صرف امور مستحب، مانند زيارت و عمره و حجّ مستحبّى بنمايد؟

پاسخ: اگر اين گونه امور مطابق شأن او باشد و زياده روى محسوب نشود،

ص: 460

اشكال ندارد.

[1744] سؤال 385: اگر سيّد فقيرى كه مستحقّ شرعى سهم سادات است، به ما بدهكار باشد و از دنيا برود، آيا جايز است بدهى او را بابت سهم سادات حساب كنيم؟

پاسخ: اگر تركه اى از او باقى نمانده و يا اگر باقى مانده، بچه هاى فقيرى دارد كه به آن محتاج هستند، مى توانيد طلب خود را بابت سهم سادات حساب كنيد.

[1745] سؤال 386: خانواده اى كه در جايى مشهور به سيّد بودن هستند، ولى هيچ گونه مدركى در اين رابطه وجود ندارد، آيا مجاز به گرفتن خمس هستند يا خير؟ در صورت پرداخت خمس به آنها، آيا پرداخت كننده برىء الذمّه مى شود يا خير؟

پاسخ: اگر در منطقۀ خود، معروف و مشهور به سيادت باشند، در صورت احتياج مى توانند خمس بگيرند و در فرض مذكور، دهندۀ خمس برىء الذمّه مى شود.

[1746] سؤال 387: فرزندان حضرت على عليه السلام كه از نسل حضرت فاطمۀ زهرا عليها السلام نيستند، آيا مى توانند سهم سادات دريافت كنند؟ حكم دادن صدقه به آنها چگونه است؟

پاسخ: احكام سادات، مخصوص ساداتى است كه از طرف پدر به هاشم (جدّ پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم) برسند و مستحق باشند. بنا بر اين كسانى كه از طرف پدر از اولاد امير المومنين عليه السلام محسوب مى شوند، مانند فرزندان حضرت ابوالفضل عليه السلام به شرط مستحق بودن، مى توانند سهم سادات را دريافت كنند و در صدقه نيز منظور از سيّد همين است و سيّد مى تواند به سيّد ديگر صدقه بدهد؛ ولى صدقۀ واجب غير سيّد بايد به غير سيّد داده شود؛ اما دادن صدقۀ مستحبّى از طرف غير سيّد به سيّد مانعى ندارد.

[1747] سؤال 388: آيا لازم است كسى كه خمس يا زكات را دريافت مى كند، خود را مستحقّ آن بداند يا همين كه دهندۀ خمس و زكات او را مستحق بداند، كافى است، ولو

ص: 461

اين كه گيرنده، خودش را مستحق نداند؟

پاسخ: لازم است گيرنده، خودش را مستحق بداند و اگر خودش را مستحق نمى داند، حقّ گرفتن وجه شرعى را ندارد، هر چند دهندۀ خمس و زكات در صورتى كه استحقاق گيرنده را احراز كند، ديگر تكليفى ندارد، مگر آن كه خلاف آن احراز شود.

[1748] سؤال 389: آيا دادن سهم سادات، احتياج به اذن مجتهد دارد؟

پاسخ: خير، ولى احتياط مستحب است.

[1749] سؤال 390: آيا جايز است بدون اجازۀ حاكم شرع، تمام خمس را به سيّد فقير بپردازيم يا خير؟

پاسخ: احتياط لازم اين است كه سهم امام عليه السلام با اذن حاكم شرعى به مصرف برسد و نسبت به سهم سادات، اين احتياط، مستحب است.

سهم مبارك امام عليه السلام
اشاره

[1750] سؤال 391: كسى كه سهم امام عليه السلام را دريافت مى كند، آيا مالك آن مى شود يا فقط حقّ تصرّف در آن را دارد؟ اگر با سهم امام عليه السلام چيزى بخرد، چه حكمى دارد؟

پاسخ: كسى كه به جهت فقر، سهم امام عليه السلام را مى گيرد، به اندازۀ خرج يك سال خود مى تواند بگيرد و مالك مى شود و چيزى را هم كه با آن مى خرد، مالك مى شود؛ ولى لازم است سهم امام عليه السلام را در مصارف مجاز و در حدّ شأن خود صرف نمايد؛ و اگر به عنوان اجرت كار بگيرد، مالك آن مى شود و حكم ساير اجرت ها را دارد؛ و چنانچه دريافتش به جهت تبليغ و ترويج احكام و معارف دينى باشد، مالك آن مى شود و زيادى آن در آخر سال، خمس ندارد.

مصرف سهم مبارك امام عليه السلام و بعضى وجوهات شرعى ديگر

[1751] سؤال 392: طلابى كه در مدارس دينى مشغول تحصيل هستند و نياز مبرم به كتاب

ص: 462

و مخارج ديگر دارند، آيا مى توان سهم امام عليه السلام را شخصاً به آنها پرداخت نمود؟

پاسخ: بدون اخذ اجازه احتياطاً جايز نيست.

[1752] سؤال 393: غير سيّدى كه فقير و مقروض است و توانايى پرداخت قرض خود را ندارد، آيا براى طلبكار جايز است كه قرض او را بابت سهم امام عليه السلام محاسبه نمايد؟

پاسخ: بنا بر احتياط واجب از مجتهد اذن بگيرد.

[1753] سؤال 394: افراد خيّرى به انجمن حمايت از زندانيان كه يك مؤسسۀ غير دولتى است، جهت آزادى زندانيان بى بضاعتى كه به علت بدهكارى و يا ديه در زندان هستند، كمك مى كنند. خواهشمند است بفرماييد آيا مى توان اين كمك ها را از وجوهات محسوب نمود؟

پاسخ: از بابت سهم امام عليه السلام محسوب نمى شود، مگر اين كه پرداخت كننده به طور موردى اجازه بگيرد.

[1754] سؤال 395: آيا جايز است سهم امام عليه السلام را بدون اجازۀ مجتهد، در جاى خودش مصرف كنيم و بعداً از مجتهد اجازه بگيريم؟

پاسخ: احتياط اين است كه قبل از مصرف نمودن در محلّ خودش اجازه بگيريد.

[1755] سؤال 396: وقتى مى دانيم مجتهد به مصرف كردن سهم امام عليه السلام در موردى راضى است، آيا باز هم لازم است براى مصرف در آن مورد، از او اجازه بگيريم؟

پاسخ: احتياط، در گرفتن اجازه است.

[1756] سؤال 397: آيا مى توان از سهمين، مظالم، زكات، زكات فطره، صدقات، نذورات، موقوفات عامّه و اموال مجهول المالك و هر آنچه كه تصرّف در آن منوط به اجازۀ حاكم شرع است، براى كارهاى فرهنگى در جهت افزايش دانش دينى، سياسى، فرهنگى و حقوق فردى و اجتماعى مردم با تشخيص صاحب وجه و يا وكيل او استفاده

ص: 463

كرد؟

پاسخ: موارد مصرف بعضى از امور ذكر شده در سؤال (مثل سهم سادات، زكات، زكات فطره و...)، در رسالۀ عمليه ذكر شده است و بايد در همان موارد مصرف شود و در بعضى از موارد، مثل موقوفات عامّه و نذورات، مصرف، تابع نظر واقف و نذر كننده است و در بعضى از موارد ديگر كه احتياج به اجازۀ مجتهد جامع الشرائط است (مثل سهم امام عليه السلام)، بايد اجازه گرفته شود و ممكن است به حسب مورد و مصلحت، مقدارى از آن اجازه داده شود.

[1757] سؤال 398: در مساجد شهر ما به مناسبت ايّام محرم و رمضان، مرسوم است كه هيئت امناى مساجد براى واعظ و مبلّغ از مردم مبالغى را به عنوان مال امام جمع آورى مى نمايند و بنا بر تحقيقات به عمل آمده 95 درصد مردم با اين نيّت كه اين پول به امام جماعت و مبلّغ تعلّق دارد، آن را پرداخت مى نمايند و خرج مسجد را هم جداگانه مى پردازند. آيا هيئت امناى مساجد مجاز هستند پولى را كه به عنوان مال امام جمع آورى مى نمايند، در امورات ديگر (مثل مخارج مربوط به مدّاح، كفشدار، آشپز، راننده، تعمير و تكميل مسجد و كمك به فقراى محل) صرف نمايد؟

پاسخ: چنانچه وجوه مذكور، سهم امام عليه السلام نباشد، مصرف آن، تابع نيّت پرداخت كنندۀ آن وجوه است.

[1758] سؤال 399: آيا مى توان اموال مجهول المالك را به سادات داد؟

پاسخ: احتياط اين است كه به سادات داده نشود.

[1759] سؤال 400: مظالم عباد يعنى چه و در چه طريقى بايد به مصرف برسد؟

پاسخ: مظالم عباد به ديونى گفته مى شود كه بر ذمّۀ اشخاص باشد و صاحبان آنها معلوم نباشد. كسى كه مديون مظالم عباد است، اگر غير سيّد است، مظالم را به فقير غير سيّد بدهد و اگر سيّد است، مى تواند به سيّد فقير بدهد.

ص: 464

[1760] سؤال 401: آيا براى ردّ مظالم به فقرا، بايد از مجتهد اجازه بگيريم يا خير؟

پاسخ: احتياط، در اجازه گرفتن است.

ديگر مسائل خمس

[1761] سؤال 402: اين جانب پولى را كه خمسش را پرداخت كرده ام و باقى ماندۀ آن مثلاً صد هزار تومان شده، در حساب بانكى خود گذاشته ام. با توجه به اين كه پول بنده در اختيار بانك است و دست به دست مى گردد و پولى كه از بانك مى گيرم، عين پول خودم نيست و ممكن است پولى باشد كه خمس آن پرداخت نشده باشد، لطفاً بفرماييد.

الف. آيا به اين صد هزار تومان، خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: پولى كه خمس آن داده شده، ديگر خمس ندارد، ولو چند سال بر آن گذشته باشد و در بانك هم عوض شده باشد.

ب. در صورتى كه هيچ وقت موجودى حساب، كمتر از صد هزار تومان نشده باشد، آيا به آن خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: خير.

[1762] سؤال 403: شخصى خمس اموالش را داده و سپس چند سال خمس نداده و اكنون مى خواهد دوباره خمس بدهد. آيا مى تواند به مقدار اموالى كه قبلاً خمس آنها را داده، كنار بگذارد و خمس بقيه را بدهد؟

پاسخ: اموالى كه خمس آن پرداخت شده و باقى مانده باشند، خمس ندارند.

[1763] سؤال 404: آيا فرزند مى تواند از مال خودش از طرف پدرش كه خمس بدهكار است، خمس را پرداخت كند؟

پاسخ: جايز است.

[1764] سؤال 405: بعضى ها اظهار مى دارند ما عشريّه پرداخت مى كنيم و خيلى هم دقت دارند كه تأخير نشود. آيا عشريّه، وجهۀ اسلامى دارد و كفايت از خمس مى كند يا خير؟

ص: 465

عشريّه به چه كسانى تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: در اسلام، چيزى بنام عشريّه نداريم. بعضى از فرق صوفيه آن را معمول كرده اند و آن نه خمس محسوب مى شود و نه بدهى ديگر، و بايد خمس آن مبلغى را كه به عنوان عشريّه خرج مى كنند، نيز بدهند؛ زيرا جزء مؤونه حساب نمى شود.

ص: 466

زكات

اشاره

ص: 467

ص: 468

زكات مال

وجوب زكات

[1765] سؤال 1: آيا در وجوب پرداخت خمس يا زكات، غنى بودن پرداخت كنندۀ خمس و زكات شرط است يا نه؟

پاسخ: در وجوب پرداخت زكات، غنى بودن دهندۀ آن شرط نيست. پس اگر كسى فقير است، ولى گندم و يا جو او به حدّ نصاب رسيده است، بايد زكات آن را بپردازد و چنانچه خودش استحقاق دريافت زكات را داشته باشد، مى تواند از ديگرى زكات بگيرد؛ ولى خمس به اموال كسى كه مؤونه سال خود را ندارد، تعلّق نمى گيرد؛ مگر اين كه مالى را نگهدارد و در مؤونه صرف نكند و سال بر آن بگذرد كه در اين صورت بايد خمس آن را بپردازد.

نيّت زكات

[1766] سؤال 2: اگر كسى زكات مالش را بدون قصد قربت بپردازد، آيا واجب است دوباره زكات را با قصد قربت بدهد يا تنها معصيت كرده و دوباره دادن زكات واجب نيست؟

پاسخ: اگر زكات را با اختيار خود و بدون قصد قربت بدهد، مجزى نيست و بايد دوباره با نيّت قربت زكاتش را بپردازد.

ص: 469

[1767] سؤال 3: كسى كه زكاتش را نمى دهد و حاكم شرع به اجبار از او مى گيرد، با توجه به اين كه قصد قربت نكرده است، آيا برىء الذمّه شده است يا نه؟

پاسخ: بعد از ثبوت ولايت حاكم شرعى بر اخذ زكات از شخص ممتنع، از جهت عدم قصد قربت، اشكالى ندارد و مبرئ ذمّه است.

اموالى كه زكاتشان واجب است

زكات غلّات

[1768] سؤال 4: كشاورزى كه تاكنون زكات نداده است، چه بايد بكند تا از نظر شرعى بدهى نداشته باشد؟ وظيفۀ كشاورزى كه جاهل به حكم مسأله بوده و زكات نداده و اكنون مسأله را ياد گرفته، چيست؟

پاسخ: هر مقدار كه يقين دارد كه به عنوان زكات بر او واجب شده، بايد بپردازد و اگر نمى تواند همه را يك جا بدهد، مى تواند به تدريج بپردازد و در مقدار بيشتر از آن كه شك در وجوب آن دارد، چيزى بر او واجب نيست.

[1769] سؤال 5: آيا راه چاره اى براى زارعى كه زكات خود را پرداخت نكرده و مقدار زيادى زكات بدهكار است و فعلاً هم توانايى پرداخت آن را ندارد، وجود دارد؟

پاسخ: با مراجعۀ حضورى مشكل خود را حلّ نمايد.

[1770] سؤال 6: كشاورزى هستم كه ساليان درازى كشاورزى كرده ام و اكنون يقين ندارم كه تمام زكات هايى كه بر من واجب شده، پرداخته ام يا نه. لطفاً مرا راهنمايى كنيد.

پاسخ: مقدارى را كه يقين داريد پرداخت نكرده ايد، ادا كنيد و پرداختن زايد بر آن مقدار يقينى (مقدار مشكوك)، واجب نيست.

[1771] سؤال 7: محصولى از بذرى كه زكات آن پرداخت شده، به دست آمده است و محصول ديگر از بذرى كه زكاتش را نداده اند، حاصل شده است. آيا مقدار زكات اين دو محصول با يكديگر متفاوت است يا يكسان؟

ص: 470

پاسخ: بذر از مخارج زراعت محسوب مى شود. اگر زكاتش داده شده است، بذر، زكات ندارد و محصول (مقدار باقى مانده پس از كسر كردن مقدار بذر) اگر به حدّ نصاب برسد، زكات دارد و اگر بذر، زكاتش داده نشده است، بايد زكات تمام محصول به دست آمده، چنانچه به حدّ نصاب برسد، داده شود.

[1772] سؤال 8: تفاوت زكات به هنگامى كه زمين زراعتى، اجاره اى باشد با زمانى كه ملكى باشد، چه قدر است؟

پاسخ: فقط فرقش اين است كه در زمين اجاره اى، علاوه بر كسر مخارج، وجه اجارۀ زمين هم با مخارج ديگر كسر مى شود و بعد از كسر مخارج و وجه اجاره، اگر بقيۀ محصول به حدّ نصاب برسد، زكات واجب است.

[1773] سؤال 9: زارعى علاوه بر كشت گندم در زمين هاى خودش، در زمين هاى همسرش هم گندم كشت مى كند و اختيار كامل زمين ها در دست اوست و زنش هيچ گونه دخالتى در اين كار ندارد. آيا اين كشاورز بايد زكات تمام محصول را بدهد يا زكات محصول زمين هاى خودش را؟

پاسخ: اگر زراعت مذكور به طور مزارعه است، سهم هر يك از مالك زمين و زارع كه به حدّ نصاب رسيد، زكات بر او واجب مى شود و اگر زمين به طور رايگان در اختيار زارع قرار گرفته است، در صورتى كه مجموع زراعت به حدّ نصاب رسيد، زكات فقط بر زارع واجب است.

[1774] سؤال 10: كارگرى در فصل درو به مزرعه اى مراجعه مى كند و در آن مشغول به درو مى شود و در پايان كار به عنوان دست مزد، مقدارى گندم به او مى دهند كه از مقدار نصاب وجوب زكات بيشتر است. آيا زكات اين گندم را بايد پرداخت كند؟

پاسخ: زكات بر دست مزد دروگر تعلّق نمى گيرد.

[1775] سؤال 11: آيا زكات گندمى كه با كشيدن آب به وسيله سطل از چاه، آبيارى شده،

ص: 471

با زكات گندمى كه با كشيدن آب توسط موتور آب از چاه آبيارى شده، تفاوت دارد؟

پاسخ: در هر دو فرض مذكور، در مقدار زكات فرقى نيست و مقدار آن، يك بيستم است.

[1776] سؤال 12: آبيارى با آب چاه، آب قنات، آب چشمه يا آب رودخانه، در مقدار زكات مؤثر است يا خير؟

پاسخ: اگر براى رساندن آب به زراعت يا به پاى درخت از وسيله اى (مثل دلو و موتور آب) استفاده مى شود، مقدار زكات محصول، يك بيستم است و اگر آب به خودى خود بر اثر جريان و يا بارش باران و يا مرطوب بودن زمين و مانند آن به زراعت يا درخت مى رسد، مقدار زكات محصول، يك دهم است.

[1777] سؤال 13: كسى در سال گذشته مقدارى گندم به دست آورده؛ ولى به حدّ نصاب نرسيده و زكات آن واجب نشده است. امسال نيز محصول گندمش مانند سال گذشته است؛ ولى مجموع دو گندم به حدّ نصاب مى رسد. آيا بايد زكات پرداخت كند يا خير؟

پاسخ: در فرض مذكور، پرداخت زكات واجب نيست.

[1778] سؤال 14: اگر جو و گندم به صورت مخلوط كاشته و درو شود و روى هم به حدّ نصاب برسد، زكات دارد يا خير؟

پاسخ: اگر هر يك از گندم و جو به حدّ نصاب نرسد، زكات واجب نيست، هر چند هر دو بر روى هم به حدّ نصاب برسند.

[1779] سؤال 15: كشاورزى كه در زمينى زراعت گندم و در زمين ديگر زراعت جو دارد، آيا براى به حدّ نصاب رسيدن و دادن زكات، هر يك را بايد جداگانه حساب كند يا اين كه گندم و جو يك محصول است و روى هم حساب مى شود؟

ص: 472

پاسخ: هر يك جداگانه حساب مى شود و هر كدام به تنهايى به حدّ نصاب برسد، زكاتش واجب است.

[1780] سؤال 16: انگورى كه كشمش آن مرغوب نيست و اگر تبديل به كشمش شود، ارزشى ندارد و كسى آن را نمى خرد، آيا زكاتش واجب است؟

پاسخ: اگر با تبديل نمودن انگور به كشمش، مقدار كشمش به حدّ نصاب برسد، بايد زكات انگور، ولو به كشمش تبديل نشود، پرداخت شود.

[1781] سؤال 17: اگر سازمان يا ارگانى اقدام به كشت گندم يا جو كند، آيا موقع برداشت محصول، بايد زكات آن پرداخت شود؟

پاسخ: زكات تعلّق نمى گيرد.

زكات دام

[1782] سؤال 18: اگر زارع يا دامدار، قبل يا بعد از زمان وجوب زكات و قبل از پرداخت آن بميرد، تكليف ورثۀ او دربارۀ پرداخت زكات چيست؟

پاسخ: اگر زارع يا دامدار، پس از تعلّق وجوب زكات بميرد، واجب است زكات از تركۀ او پرداخت شود و اگر پيش از تعلّق وجوب زكات بميرد، تركۀ او از جمله اعيان زكوى به ورثۀ او منتقل مى شود و هر يك از ورثه كه سهمش از اعيان زكوى به حدّ نصاب برسد و داراى ساير شرايط پرداخت زكات باشد، واجب است زكات بدهد.

[1783] سؤال 19: كسى نذر كرده كه گوسفندان خود را صدقه بدهد و قبل از عمل به نذر، گوسفندان متعلّق زكات شده اند. اكنون وظيفۀ او چيست؟

پاسخ: در مسأله مذكور، بايد به نذر خود عمل كند و و بنابر احتياط واجب، به اندازۀ زكات گوسفندان، پول به عنوان زكات آنها بپردازد، مگر اين كه پس از نذر كردن و قبل از تعلّق زكات به گوسفندان، آنها را تمليك كرده، ولى تحويل

ص: 473

نداده باشد كه در اين صورت فقط عمل به نذر لازم است.

[1784] سؤال 20: ما تعدادى زيادى گوسفند داريم كه در بيشتر سال از علف صحرا و بيابان تغذيه مى كنند و چند ماهى را هم به آنها علوفه مى دهيم، آيا به اين گوسفندان زكات يا خمس تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: در مورد مذكور، زكات به آن گوسفندان تعلّق نمى گيرد؛ ولى خمس، اگر شرايطش موجود باشد، واجب است.

زكات طلا و نقره

[1785] سؤال 21: آيا در حال حاضر، زكات طلا ونقره، فرض تحقّق دارد يا خير؟ و آيا طلا و نقره هاى ساخته شده، مانند دست بند، گردن بند و سكّه هاى بهار آزادى، متعلّق زكات هستند؟

پاسخ: اگر موضوع زكاتِ طلا و نقره موجود شود، دادن زكاتش واجب است و موضوع طلا و نقره زكوى در رساله ها به طور مشروح بيان شده است.

[1786] سؤال 22: آيا در اين زمان، با توجه به شرايط به وجود آمده در معاملات، ديگر به طلا و نقره زكات تعلّق نمى گيرد؟

پاسخ: اگر طلا و نقره اكنون هم شرايط وجوب زكات را داشته باشند، بر مالك آنها واجب است زكات آنها را بپردازد.

[1787] سؤال 23: آيا طلا و نقرۀ مصنوعى، مورد زكات واقع مى شوند؟

پاسخ: طلا و نقرۀ مصنوعى، حكم طلا و نقرۀ طبيعى و واقعى را ندارند.

[1788] سؤال 24: آيا به اسكناس و سكه هاى رايج در معاملات اين زمان كه غير از طلا و نقره است، زكات تعلّق مى گيرد؟

پاسخ: اسكناس و پول هاى ديگر كه غير از نقدين (طلا و نقره) هستند، زكات ندارند.

ص: 474

مصرف زكات

صرف كردن زكات بدون اجازۀ مجتهد

[1789] سؤال 25: آيا زكات را خودمان مى توانيم بدون اجازۀ مجتهد، به مصارف معيّن شده در شرع برسانيم؟

پاسخ: بلى، زكات را بدون اذن مجتهد هم مى شود در موارد بيان شده در رساله به مصرف رساند؛ ولى بهتر است از مجتهد اذن گرفته شود.

زكات را در چه راه هايى مى توان صرف نمود؟

[1790] سؤال 26: لطفاً فرق صدقه با هديه را بيان كنيد و بفرماييد كه آيا بين هديه به فقير و صدقه فرقى هست يا خير؟ و آيا صدقه را فقط به فقير مى دهند يا به غنى هم مى توان صدقه داد و آيا صدقه دادن به سادات جايز است يا خير؟

پاسخ: در صدقه، علاوه بر بلوغ و عقل و رشد عقلى و مجبور نبودن، قصد قربت لازم است؛ ولى در هديه، قصد قربت لازم نيست و شرط هم نيست. در صدقه، بعد از قبض و اقباض، رجوع جايز نيست؛ ولى در هديه، در صورت باقى ماندن عين هديه، به جز در مواردى، رجوع جايز است. صدقه و هديه، هر دو خوب هستند؛ ولى صدقه بهتر است وثواب بيشترى دارد. صدقۀ واجب، مثل زكات مال و زكات فطره را نمى توان به شخص غنى داد؛ ولى صدقه مستحبّى را مى توان داد؛ اما بهتر است كه به فقير داده شود. زكات مال و زكات فطرۀ غير سيّد را نمى توان به سيّد داد و بنا بر احتياط بقيۀ صدقات واجب، مثل صدقۀ نذرى و ردّ مظالم و كفّارات واجبِ غير سيّد را نيز نمى توان به سيد داد؛ ولى صدقۀ مستحبّ غير سيّد را مى توان به سيّد داد؛ اما سيّد مى تواند هم صدقۀ واجب و هم صدقۀ مستحبّ خود را به سيّد بدهد.

[1791] سؤال 27: آيا گرفتن صدقه بر سيّد حرام است؟

پاسخ: زكات واجب (زكات مال و زكات فطره) غير هاشمى را نمى توان به

ص: 475

هاشمى داد و بنا بر احتياط ساير صدقات واجب هم همين حكم را دارد؛ ولى دادن صدقۀ مستحب مانعى ندارد.

[1792] سؤال 28: آيا گرفتن صدقه بر كسى كه مادر او سيّده است، حرام است؟

پاسخ: كسى كه مادرش سيّده است، ولى پدر او از سادات نيست، گرفتن زكات و صدقۀ واجب و مستحب بر او حرام نيست.

[1793] سؤال 29: آيا انسان مى تواند زكات مالش را جهت ازدواج فرزندان خود به مصرف برساند؟

پاسخ: چنانچه فرزندان، مستحق باشند و مخارج عروسى از محلّ ديگرى تأمين نشود، اشكالى ندارد. البته چنانچه احتياج آنان به ازدواج به گونه اى باشد كه مخارج آن جزء نفقات واجب بر پدر به حساب آيد، نمى تواند آن را از زكات پرداخت كند.

[1794] سؤال 30: آيا جايز است زكات را به عروس يا داماد يا دختر يا پسر خود و يا فرزندان آنها داد؟

پاسخ: دادن زكات به داماد در صورتى كه فقير واجد شرايط باشد، جايز است و دادن زكات به عروس واجد شرايط در صورتى كه پسر نتواند مخارج او را بدهد نيز جايز است. پدر مى تواند زكات خود را به پسر و يا دختر ويا نوه هاى خود كه واجد شرايط باشند، در غير از نفقۀ واجب آنها بدهد.

[1795] سؤال 31: مردى با زنى ازدواج مى كند كه از شوهر ديگرش داراى دختر و پسر است، آيا اين مرد مى تواند زكات خود را به اين دختر و پسر بدهد؟

پاسخ: اگر فقير باشند، و به جهتى (مثل شرط ضمن عقد) نفقۀ آنها بر او واجب نشده باشد، دادن زكات به آنها جايز است و اشكال ندارد.

[1796] سؤال 32: شخصى توانايى كسب و كار و تحصيل درآمد را دارد؛ ولى راه هاى كسب

ص: 476

درآمد، مطابق شأن و موقعيت او نيست و به آبروى او لطمه وارد مى كند. آيا مى توانيم به او زكات بدهيم تا مجبور به كسب درآمد از اين راه ها نباشد؟

پاسخ: دادن زكات به چنين شخصى اشكال ندارد و گرفتن او هم جايز است.

[1797] سؤال 33: آيا به كسى كه در خواندن نماز سستى به خرج مى دهد و گاهى نمازش فوت مى شود و يا به كسى كه اهل گناه است، مى توان زكات داد؟

پاسخ: اگر اهل نماز است، فوت شدن گاه به گاه نماز، مانع پرداختن زكات به او نمى شود؛ ولى احتياطاً به متجاهر به فسق به مثل ترك نماز و خوردن شراب، نبايد زكات داد و همچنين بنا بر اقوى به فقيرى كه آن را در معصيت مصرف مى كند، زكات ندهند.

[1798] سؤال 34: اگر احتمال دهيم زكاتى را كه به فقير مى دهيم، در راه معصيت خرج مى كند، آيا مى توانيم به او زكات بدهيم؟

پاسخ: در صورت وجود ساير شرايط، صرف احتمال مصرف در معصيت، مانع دادن زكات نمى شود، مگر اين كه احتمال قوى بدهيد كه در معصيت مصرف مى كند.

[1799] سؤال 35: خانواده اى هستند از سادات كه يتيم و فقير هستند؛ ولى هيچ كدامشان نماز نمى خوانند و روزه نمى گيرند. با توجه به اين كه كسى نيست تا سرپرستى و مخارج آنها را به عهده بگيرد، آيا دادن زكات واجب و يا خمس به آنها صحيح است؟ لازم به توضيح است كه مادر آنها از غير سادات است.

پاسخ: در فرض سؤال، اگر بچۀ غير بالغى در اين خانواده وجود داشته باشد، مى توان از زكات و همچنين از خمس (سهم سادات) به او پرداخت نمود؛ ولى به بقيۀ افراد خانواده، بنا بر احتياط واجب نمى توان از اين وجوه پرداخت كرد.

[1800] سؤال 36: مستحقى به ما بدهكار است، آيا مى توانيم وجوه شرعى يا مظالم و كفّاراتى

ص: 477

را كه برعهدۀ ماست به جاى آن بدهى حساب كنيم و از مستحق چيزى نگيريم؟

پاسخ: جايز است بدهى او را از وجوه شرعى ذكر شده حساب كنيد و چيزى از او نگيريد.

[1801] سؤال 37: آيا مى توان زكات را به جاى دادن به فقير، در راه هاى ديگرى كه مورد رضايت خداوند است، مصرف نمود؟

پاسخ: اگر مصلحت عامّه داشته باشد، در راه خدا مى شود زكات را مصرف كرد؛ ولى دادن زكات به فقير شيعه، بهتر از همۀ مصارف است.

[1802] سؤال 38: حمام محلّۀ ما حدود ده سال است كه خراب شده و مردم از يارى مسئولان و متولّيان، براى مرمّت و باز سازى آن نا اميد شده اند. آيا براى بازسازى حمام جهت رسيدگى به بهداشت اهالى محلّه، مى توان از وجوه شرعى استفاده نمود؟

پاسخ: مصرف نمودن صدقات مستحبّى و زكات واجب و موقوفاتى كه براى امور خيريه هستند، اشكالى ندارد.

[1803] سؤال 39: آيا جايز است براى تبليغ امور دينى و برگزارى مجالس دينى و خريد كتب دينى از زكات استفاده كرد؟

پاسخ: خريدن كتاب دينى از زكات مال خود مكلّف، براى خودش جايز نيست؛ ولى در مورد خريدن كتاب دينى براى ديگران از زكات، چنانچه كتاب را براى استفادۀ اشخاص معيّن بخرد، اگر مستحقّ زكات باشند و احتياج به آن كتاب ها داشته باشند، جايز است؛ ولى چنانچه براى استفادۀ عموم (مانند كتابخانه هاى عمومى) مى خرد، مى تواند از سهم «سبيل اللّه» آنها را بخرد.

همچنين براى برگزارى مجالس مذهبى و تبليغ امور دينى ميتوان از زكات به عنوان سهم «سبيل اللّه» استفاده نمود.

[1804] سؤال 40: آيا جايز است زكات را صرف ساختن مسجد و درمانگاه و مدرسه

ص: 478

و دبيرستان و دانشگاه كرد؟

پاسخ: دادن زكات به عنوان سهم «سبيل اللّه» به مسجد و خرج كردن براى آن و همۀ كارهاى عام المنفعه كه نفع آن به عموم مسلمانان مى رسد، مانند ساختن و اصلاح راه، درمانگاه ها، بيمارستان ها، مدارس و امثال آن اشكال ندارد.

چه مقدار از زكات را مى توان به فقير داد؟

[1805] سؤال 41: آيا به كسى كه هم فقير باشد و هم بدهكار، مى شود بيشتر از خرج يك سال زكات داد؟

پاسخ: به اندازه اى مى شود به او زكات داد كه بدهى خود را بدهد و خرج يك سال را هم داشته باشد.

[1806] سؤال 42: آيا جايز است به فقير آن قدر زكات داد كه به طور كلّى غنى شود، به طورى كه در سال هاى بعد هم نياز به دريافت زكات نداشته باشد؟

پاسخ: در فرض سؤال، دادن زكات به فقير در صورتى كه براى مصرف كردن باشد، بنا بر احتياط جايز نيست؛ ولى اگر مى دهد تا به كسب مشغول شود و از گرفتن زكات بى نياز شود، اشكالى ندارد.

ديگر احكام زكات

اشاره

[1807] سؤال 43: آيا مالى كه زكات آن پرداخت شده است، امكان دارد كه دوباره مشمول پرداخت زكات شود يا خير؟

پاسخ: در نقدين (طلا و نقره) و انعام ثلاثه (گوسفند، گاو و شتر) همين گونه است؛ يعنى امسال كه زكات آنها پرداخت شد، اگر تا سال آينده مقدار آنها از نصاب كمتر نشده باشد، با وجود ساير شرايط وجوب زكات، بايد دوباره زكات آنها پرداخت شود.

[1808] سؤال 44: كسى بدهكار وجوه شرعى است؛ ولى نمى داند كه مثلاً زكات بدهكار

ص: 479

است يا مظالم عباد برعهدۀ اوست يا كفّاره بايد بپردازد. آيا مى تواند وجوه را به مستحق بدهد و اين طور نيّت كند كه هر كدام از اينها بود، همان حساب شود؟

پاسخ: در فرض سؤال، اگر به همان ترتيب، نيّت نمايد و به كسى بدهد كه مستحقّ دريافت همۀ اين وجوه شرعى است، اشكال ندارد.

گرفتن زكات از كسى كه زكات نمى دهد

[1809] سؤال 45: آيا حاكم شرع مى تواند از كسى كه مدّعى عدم وجوب زكات بر اوست و يا مدّعى است كه زكات مالش را پرداخته؛ ولى دليل و مدركى ارائه نمى دهد، زكات بگيرد؟

پاسخ: قول مالك، قبول است و نيازى به بيّنه و يمين و مدرك ندارد، مگر علم بر خلاف ادعاى او در بين باشد و در موردى كه مالك، متهم باشد، تفتيش جايز است؛ ولى نبايد به گونه اى باشد كه موجب اذيت مالك و يا اهانت به او گردد.

[1810] سؤال 46: آيا فقير مى تواند از مال كسى كه زكاتش را نمى پردازد، بدون اجازۀ او بردارد؟

پاسخ: بدون اجازۀ حاكم شرعى جايز نيست.

زكات اموال وقفى

[1811] سؤال 47: آيا در اموال موقوفه، زكات واجب مى شود يا خير؟

پاسخ: در عين موقوفه، زكات واجب نيست، خواه وقف عام باشد و يا وقف خاص، و در نما و منفعتِ وقف عام هم زكات نيست؛ ولى در نماى وقف خاص حصّۀ هر يك از موقوف عليهم كه به حدّ نصاب برسد، در صورت وجود ساير شرايط، بايد زكات آن را بدهد.

زكات طلب

[1812] سؤال 48: آيا بر طلبكار واجب است كه زكات طلب خود را بپردازد؟

ص: 480

پاسخ: مادامى كه طلبكار، طلب خود را وصول نكند و متمكّن از تصرّف در آن نباشد، زكات آن بر او واجب نيست.

زكات مستحب

[1813] سؤال 49: آيا مواردى وجود دارد كه پرداختن زكات آنها مستحب باشد؟

پاسخ: در چهار مورد، دادن زكات مستحب است:

الف. حبوباتى كه مكيل يا موزون است، مانند برنج، نخود، ماش، عدس و امثال آنها و همين طور ميوه ها، مانند سيب، زرد آلو، گلابى و مانند آنها؛ ب. مال التجاره؛ ج. اسب هاى ماديان؛ د. املاكى كه منظور از نگهدارى آنها منفعت بردن از آنها است، مانند باغ و بستان و مغازه و هتل و امثال آنها.

تصرّف در مالى كه زكاتش داده نشده

[1814] سؤال 50: آيا تصرّف در مالى كه متعلّق زكات واقع شده و هنوز زكاتش پرداخت نشده، جايز است؟

پاسخ: اگر به عهده بگيرد كه زكات را پرداخت نمايد، مانع ندارد.

تصرّف در زكات جدا شده

[1815] سؤال 51: پولى را كه به جهت زكات، از اموال خود جدا كرده و كنار گذاشته ايم، آيا جايز است آن را مصرف كنيم يا با پول يا مال ديگر خود عوض نماييم؟

پاسخ: زكات را پس از جدا كردن، نمى توان مصرف و يا تبديل نمود.

زكات فطره

پرداخت زكات فطره بر عهدۀ چه كسى است؟

[1816] سؤال 52: شرط واجب شدن زكات فطره، غنى بودن است. به چه كسى غنى

ص: 481

گفته مى شود؟ كسى كه در يك سال گذشته غنى بوده و يا در يك سال آينده غنى خواهد بود يا كسى كه در سال خمسى خود غنى است، ولو اين كه عيد فطر در وسط سال خمسى او واقع شده باشد يا كسى كه در سال جارى شمسى يا سال جارى قمرى غنى محسوب مى شود؟

پاسخ: ميزان، داشتن بالفعل و يا بالقوّۀ مخارج خود و عائله اش تا يك سال ديگر است.

[1817] سؤال 53: آيا كسى كه غنى است، ولى فعلاً اموالش در دسترسش نيست، واجب است براى اداى زكات فطره قرض كند؟

پاسخ: با تمكّن از قرض كردن، لازم است كه قرض نمايد و فطره را در وقت خود ادا كند، مگر اين كه قرض كردن براى او حرجى باشد.

[1818] سؤال 54: فطريه پسران يا دخترانى كه در شهرى دور از وطن خود هستند و درس مى خوانند، ولى با پول پدرشان زندگى مى كنند و جزء عيال او حساب مى شوند، بر عهده خودشان است يا پدرشان؟

پاسخ: فطريه، بر پدر واجب است، نه بر فرزندان.

[1819] سؤال 55: كسى كه قبل از غروب شب عيد فطر از دنيا برود، زكات عيال او كه به هنگام غروب، نان خور او حساب نمى شوند، برعهدۀ كيست؟

پاسخ: زكات فطرۀ عيال اين شخص، برعهدۀ خودشان است، به شرط آن كه نان خور كس ديگرى نباشند و در هر حال بر تركۀ ميّت چيزى نيست.

[1820] سؤال 56: آيا فطريۀ ميهمانى كه قبل از غروب آفتاب در شب عيد فطر وارد شده، ولى غذاى خود را به همراه خود آورده است، بر صاحب خانه واجب است يا خير؟

پاسخ: در فرض سؤال، احتياط واجب آن است كه هم ميزبان فطريۀ ميهمان را

ص: 482

بپردازد و هم خود ميهمان فطريه خودش را بدهد، مگر اين كه ميهمان قصد داشته باشد كه مدتى در پيش ميزبان بماند، به طورى كه عرفاً جزء عائله او محسوب شود كه در اين صورت فطريۀ ميهمان بر عهدۀ ميزبان است.

[1821] سؤال 57: ميهمانى كه در شب عيد فطر و قبل از غروب آفتاب خانۀ ميزبان خود را ترك مى كند و پس از مغرب دوباره به خانۀ ميزبان باز مى گردد، فطريه اش برعهدۀ خودش است يا ميزبانش؟

پاسخ: اگر هنگام ترك منزل، قصد بازگشت داشته، به طورى كه هنگام مغرب ميهمان او محسوب مى شود، فطريه اش برعهدۀ ميزبانش خواهد بود و اگر قصد بازگشت نداشته و تصادفاً يا به هر دليل ديگرى بازگشته است، فطريه اش بر عهدۀ خودش خواهد بود.

[1822] سؤال 58: آيا فطريۀ كارگرانى كه غذايشان را در كارخانه مى خورند و يا سربازانى كه در پادگان غذا مى خورند و يا كارمندان و كارگرانى كه اداره يا مؤسسه اى به آنها غذا مى دهد و شب عيد فطر نيز در آن محل غذا مى خورند، به عهدۀ كارخانه يا پادگان يا اداره و مؤسسه است يا برعهده خودشان؟ حكم كارگر و خادم و رانندۀ خانه در فرض قبلى چيست؟

پاسخ: اگر غذايى كه مى خورند، جزء حقوق آنهامحسوب شود، فطريۀ آنها بر عهدۀ خودشان است و اگر جزء حقوق آنان نباشد نيز بنا بر احتياط خودشان فطريه را پرداخت كنند. خادم و راننده و كارگر خانه، در فرض سؤال، جزء عيالات صاحب خانه به حساب مى آيند و فطريۀ آنها برعهدۀ صاحب خانه است.

واسطه در پرداخت زكات فطره

[1823] سؤال 59: در روز عيد سعيد فطر، كميتۀ امداد به طور وسيعى اقدام به جمع آورى

ص: 483

فطريه از افراد مى كند تا به دست مستحقين برساند. آيا كسانى كه فطريۀ خود را اين گونه مى پردازند و خودشان مستقيماً به دست فقير نمى رسانند، برىء الذمّه مى شوند يا خير؟

پاسخ: موارد استحقاق زكات فطره در رساله معيّن شده است. شخص بايد فطره را يا خودش به مستحق برساند و يا به واسطه اى كه اطمينان دارد به مستحقّ فطره مى رساند، بدهد و تشخيص موضوع و اطمينان داشتن و يا نداشتن، با خود مكلّف است.

[1824] سؤال 60: آيا صحيح است زكات فطره را به امام جماعتى كه از طرف مجتهد وكيل نيست بدهيم تا به دست فقير برساند؟

پاسخ: اگر يقين داريد كه آن را به دست فقير مى رساند، اشكالى ندارد.

[1825] سؤال 61: آيا براى مسئولان مدارس جايز است فطريۀ كسانى را كه مايل هستند، جمع آورى نمايند و به خانوادۀ دانش آموزانى كه شرعاً مستحق هستند، برسانند؟

پاسخ: براى مسئولان مدرسه، چنانچه آشنا به مسائل شرعى باشند و مستحقّ شرعى را بشناسند، اشكال ندارد و پرداخت كنندۀ فطريه بايد مطمئن باشد كه فطريه براى افرادى كه مستحقّ شرعى هستند، هزينه مى شود.

دادن جنس ديگر و يا پول به جاى زكات فطره

[1826] سؤال 62: آيا برنجى كه با كوپن خريدارى شده است را مى توان به عنوان فطريه داد؟ در صورتى كه جواب مثبت باشد، اگر بخواهد قيمت برنج را بدهد، بايد قيمت برنج كوپنى را بدهد يا قيمت برنج آزاد را؟

پاسخ: در فطريه، بايد قيمت جنس آزاد را ملاك قرار داد، اگر بخواهد خود جنس كوپنى را بدهد، اشكال ندارد؛ ولى اگر بخواهد پول بدهد، قيمت جنس كوپنى كفايت نمى كند.

ص: 484

[1827] سؤال 63: آيا مى توان هم ارزش با سه كيلو گرم گندم، جو، برنج و يا خرما، جنس ديگرى را (مثل كتاب يا كفش يا لباس) به مستحقّ زكات فطره داد؟

پاسخ: بنا بر احتياط در صورتى كه بخواهد ارزش موارد مذكور (گندم، جو و...) را بپردازد، بايد پول آنها را بدهد و نمى تواند جنس ديگرى بدهد، مگر اين كه مستحقّ زكات، جنس ديگر را به جاى زكات قبول كند.

مصرف زكات فطره

[1828] سؤال 64: آيا مى توان زكات و فطريه را به سادات فقير داد يا خير؟ در صورت مثبت بودن جواب، به چه صورت بايد پرداخت شود؟

پاسخ: پرداخت زكات مال و فطريه به سادات جايز نيست، مگر اين كه زكات دهنده سيّد باشد.

[1829] سؤال 65: در شب عيد فطر، قبل از غروب، سيّدى به عنوان ميهمان بر غير سيّد وارد مى شود يا غير سيّدى بر سيّد وارد مى شود. در اين دو صورت، آيا مى توان فطريۀ ميهمان را كه برعهدۀ صاحب خانه است به سيّد فقير داد يا بايد به غير سيّد داده شود؟

پاسخ: در هر دو صورت، بنا بر احتياط فطره را به غير سيّد بپردازند.

[1830] سؤال 66: آيا زن سيّدۀ فقير، مى تواند به اعتبار اين كه شوهرش فقير و غير سيّد است، زكات فطره از غير سيّد دريافت كند؟

پاسخ: در فرض مذكور، زن سيّده نمى تواند براى مصرف خودش از زكات فطره بگيرد؛ ولى دهندۀ فطره مى تواند فطره را به آن زن بدهد كه به شوهر غير سيّدش برساند تا وى آن را براى خود و عيالش به مصرف برساند.

[1831] سؤال 67: آيا دادن زكات فطره به فقير بى نماز يا معصيت كار صحيح است؟

پاسخ: احتياط اين است به كسانى كه آشكارا مرتكب گناهانى چون

ص: 485

ترك نماز و شرابخوارى مى شوند، فطريه ندهند و همچنين به كسى كه فطريه را در معصيت مصرف مى كند، نمى شود فطريه داد.

[1832] سؤال 68: آيا شرعاً مى توان به فقير معتادى كه اگر فطريه بگيرد، در اعتياد مصرف مى كند، فطريه داد؟

پاسخ: جايز نيست و كفايت نمى كند.

[1833] سؤال 69: خواهشمند است نظر مبارك خود را در خصوص پرداخت زكات فطرۀ مؤمنين، به مؤسسۀ حمايت از بيماران نيازمند و صعب العلاج كه توسط جمعى از روحانيان معظّم، جهت مداواى مريضان بى پناه و درمانده تشكيل گرديده است، اعلام نماييد.

پاسخ: اگر شرعاً مستحقّ باشند، مى توان هزينۀ خوراك و داروى آنان را از زكات فطره پرداخت نمود؛ ولى بايد مراقب باشيد كه در مصرف آن تأخير صورت نگيرد و پرداخت كنندۀ فطريه بايد مطمئن باشد كه فطريه براى افرادى كه مستحقّ شرعى هستند، هزينه مى شود.

ديگر مسائل زكات فطره

[1834] سؤال 70: اگر كسى به عنوان مهمانى وارد خانه اى شود و در آن جا شام صرف كند، كسى نمى گويد كه اين مهمان با خوردن يك شام در منزل ميزبان، جزء عائله او شده است و در عرف مردم، فقط اطلاق مهمان بر اين فرد مى شود نه عائله. پس چگونه است كه با ورود مهمان، قبل از غروب شب عيد فطر بر ميزبان، مهمان را جزء عائلۀ ميزبان محسوب مى كنيم و مى گوييم زكات فطرۀ مهمان برعهدۀ ميزبان است، در حالى كه عائله محسوب شدن مهمان، بر خلاف فهم عرفى است؟

پاسخ: ظاهراً در اين مسأله، خلطى ميان عائله و نانخور بودن شخصى نسبت به شخص ديگر، و از اهل و عيال او بودن، واقع شده است. در زكات فطره،

ص: 486

معيار اين است كه مهمان قبل از غروب وارد شود و نانخور صاحب منزل حساب شود، نه اين كه از اهل و عيال او محسوب گردد.

[1835] سؤال 71: آيا زكات فطره را بايد يك جا پرداخت كرد يا مى توان مقدارى از آن را در روز عيد فطر و مقدارى را نيز بعداً پرداخت نمود؟

پاسخ: تأخير انداختن زكات فطره از ظهر روز عيد فطر براى كسى كه نماز عيد نمى خواند و بنا بر احتياط تأخير انداختن از نماز عيد فطر براى كسى كه نماز عيد مى خواند، جايز نيست؛ ولى چنانچه زكات فطره را در وقت خود از مالش جدا كند، مى تواند تمام يا بعضى از آن را بعداً به فقير پرداخت كند.

[1836] سؤال 72: شخصى شب عيد فطر، زكات فطره را كنار گذاشته است؛ ولى همسرش در همان شب يا در روز عيد، فطريه را (بدون اين كه بداند زكات فطره است) برداشته و خرج كرده است. اكنون تكليف چيست؟ آيا دوباره بايد فطريه را جدا كند و به مستحق بدهد؟ در موقع دادن، نيّت ادا كند يا قضا؟

پاسخ: مجدّداً بايد فطريه را بدهد و قصد ادا يا قضا لازم نيست.

ص: 487

ص: 488

حج

اشاره

ص: 489

ص: 490

حَجّة الاسلام

اشاره

[1837] سؤال 1: كسى كه حَجّة الاسلام به جا نياورده و در ماه هاى حج، براى انجام عمرۀ مفرده به مكه رفته، آيا لازم است در مكه باقى بماند و مراسم حج را به جا آورد و سپس به وطنش بازگردد؟

پاسخ: ماندن در مكه براى به جا آوردن حج، بر او واجب نيست، مگر اين كه در آن سال مستطيع باشد و يا از قبل مستطيع بوده و به حج نرفته است و تنها راه انجام دادن حج اين است كه بماند و حج را انجام دهد كه در اين صورت واجب است در مكه بماند و مراسم حج را به جا آورد.

[1838] سؤال 2: بنده تاكنون سه بار به عنوان مبلّغ زباندان به مكۀ معظّمه مشرّف شده ام و هر سه بار، مأموريت كارى محسوب شده است و علاوه بر مخارج سفر، مبلغى هم به عنوان حقّ مأموريت دريافت كرده ام. با توجه به اين كه در آن سه بار، مستطيع نبوده ام و اكنون مستطيع شده ام، آيا بايد باز هم حجّ واجب را به جا آورم و اگر به حجّ تمتّع مشرّف شدم، نيّت اين جانب چه بايد باشد؟ حجّ واجب، مستحبّى يا ما في الذمّه؟ پاسخ: در مفروض سؤال، اگر در سفرهاى قبلى قصد حَجّة الاسلام و يا قصد وظيفۀ فعلى كرده باشيد و وظايف مأموريت، با انجام مناسك حج منافاتى نداشته و صحيح انجام شده باشد، از حَجّة الاسلام كفايت مى كند و اگر قصد حَجّة الاسلام نداشته ايد، بنا بر احتياط پس از استطاعت، قصد «ما فى الذمّه» كنيد.

ص: 491

[1839] سؤال 3: شخصى يك بار به حج مشرّف مى شود؛ ولى مى گويد: «حج را آن طور كه دلخواه من باشد، انجام ندادم» و اراده مى كند كه حج را براى بار دوم انجام دهد. آيا در بار دوم، بايد نيّت احتياط كند يا نيّت «ما فى الذمّه»؟

پاسخ: هر دو نيّت صحيح است.

[1840] سؤال 4: شخصى در سالى كه مستطيع شده است، قبل از فرا رسيدن ماه هاى حج، قصد توطّن در مكۀ معظّمه را مى نمايد. آيا وى به جاى حجّ تمتّع بايد حجّ افراد به جا آورد؟

پاسخ: در فرض مذكور، حجّ تمتّع واجب است.

[1841] سؤال 5: كسى كه وظيفه اش حجّ افراد است، اگر از روى جهل به حكم مسأله، حجّ تمتّع انجام دهد، چه بايد بكند؟

پاسخ: بايد حج را اعاده كند.

[1842] سؤال 6: براى اين كه كسى حكم مجاور خانۀ خدا را پيدا كند، بايد چه مدت در مكه بماند؟ و آيا لازم است در اين مدت، قصد و نيّت مجاورت هم داشته باشد يا خير؟ پس از تحقّق حكم مجاورت، اگر بخواهد حج انجام دهد، كدام نوع حج را به جا آورد؟

پاسخ: كسى كه دو سال تمام در مكه به قصد مجاورت بماند و وارد سال سوم شود و پس از دو سال مستطيع شود، وظيفۀ او حجّ قِران يا افراد است.

[1843] سؤال 7: زنى بر اثر خوف از مقارنت عمرۀ تمتّع او با ايّام حيض، در مسجد شجره به قصد حجّ افراد مُحرم شده است؛ ولى پس از ورود به مكۀ مكرّمه حيض نمى شود. آيا با همان احرام بايد حجّ افراد انجام دهد يا عمرۀ تمتّع؟

پاسخ: در فرض مذكور كه پس از ورود به مكه، كشف خلاف شده است، بايد نيّت خود را به عمرۀ تمتّع برگرداند و تجديد احرام لازم نيست.

ص: 492

استطاعت

استطاعت مالى
اشاره

[1844] سؤال 8: كسى كه مدت ده سال از ديگران ربا گرفته است و اكنون توبه كرده و مى خواهد به حج برود، چه بايد بكند؟

پاسخ: بايد مقدارى را كه مطمئن است از راه ربا به دست آورده، به صاحبانش بازگرداند و رضايت آنها را به دست آورد و اگر آنها را نمى شناسد، با مراجعۀ حضورى مشكل خود را مطرح كرده و اموال خود را حساب كند و پس از آن، اگر مستطيع بود، واجب است به حج برود، وگرنه واجب نيست.

[1845] سؤال 9: شخصى مى خواهد به حج برود و اموالش با حرام مخلوط شده است؛ چون مشروب فروشى مى كرده است. آيا رفتن به حج، با اين اموالى كه از راه حرام به دست آورده، صحيح است؟

پاسخ: چنانچه با اخراج اموال حرام، با بقيۀ اموال مستطيع شود و لباس احرام و قربانى او از مال حلال تهيه شده باشد، حجّ او صحيح است.

[1846] سؤال 10: اگر انسان، اثاث منزل و مايحتاج خود از كتاب و غير آن را بفروشد و در راه حج مصرف كند، آيا مجزى از حَجّة الاسلام است يا خير؟

پاسخ: در فرض سؤال، مجزى از حَجّة الاسلام نيست، مگر آن چه را كه فروخته، زايد بر حاجت او باشد.

[1847] سؤال 11: كسى كه وقت گرفتن طلبش از بدهكار نرسيده و يا اگر زمانش فرارسيده، اكنون بدهكار طلب او را پس نمى دهد. در صورتى كه مقدار طلبش آن قدر است كه مستطيع مى شود و پس از ايّام حج نيز مى تواند طلب خود را دريافت كند، آيا لازم است كه اكنون قرض كند و به حج برود يا هنوز مستطيع محسوب نمى شود؟

پاسخ: در فرض مذكور، چنانچه قرض كردن به مقدار هزينۀ سفر براى او مشكل نباشد، مستطيع است.

ص: 493

[1848] سؤال 12: كسى به واسطۀ داشتن ملك بزرگى مستطيع شده، ولى فعلاً كسى ملك او را نمى خرد تا به مكه برود. آيا لازم است براى رفتن به مكه قرض كند تا در فرصت مناسب ملك خود را به فروش رساند و قرضش را ادا كند يا مى تواند تا زمان فروش ملك، رفتن به حج را به تأخير اندازد؟

پاسخ: در فرض مذكور، چنانچه قرض كردن براى او مشكل نباشد و پس از بازگشت بتواند به آسانى آن را پرداخت كند، مستطيع است و بايد قرض كند و تأخير حج جايز نيست.

[1849] سؤال 13: كسى مالى دارد كه به وسيلۀ آن مستطيع مى شود؛ ولى آن مال در دسترس او نيست. وظيفۀ اين فرد در مورد حج چيست؟

پاسخ: چنانچه مطمئن است كه مال مذكور قابل تحصيل است، مستطيع است و موظّف است در صورتى كه قرض گرفتن براى او مشكل نباشد و به آسانى بتواند آن را بپردازد، قرض بگيرد و حج را انجام دهد، والّا لازم نيست.

[1850] سؤال 14: آيا كسى كه با قرض كردن حج به جا مى آورد، كفايت از حَجّة الاسلام مى كند يا خير؟

پاسخ: اگر مستطيع نباشد و براى حج قرض كند، حجّ او مجزى از حَجّة الاسلام نيست، هر چند بتواند به سهولت قرض خود را ادا نمايد و اگر بدون قرض كردن، مستطيع باشد، ولى قرض كند و با پول قرضى حج را به جا آورد، مجزى از حَجّة الاسلام است.

[1851] سؤال 15: اگر كسى كه براى حج مستطيع شده، قبل از رفتن به حج، همسرش مهريۀ خود را مطالبه نمايد و با پرداخت مهريۀ او از استطاعت خارج شود، آيا باز هم رفتن به حج بر او واجب است يا خير؟

پاسخ: اگر در سال هاى قبل مستطيع بوده و مى توانسته به حج برود و نرفته و حج بر او مستقر شده و سپس همسرش از او طلب مهريه نموده، چنانچه امكان

ص: 494

اداى مهريه، بعد از حج وجود داشته باشد و همسرش راضى به تأخير در پرداخت باشد، بايد به حج برود، وگرنه اگر راه ديگرى براى رفتن به حج، ولو با زحمت و مشقت نداشته باشد، بين انجام حج و اداى مهريه مختار است، گر چه پرداخت مهريه اولى است و اگر امسال مستطيع شده و قبل از وقت حج، همسرش مهريه را طلب كرده و او نمى تواند هم به حج برود و هم مهريه را پرداخت كند، در اين صورت، حج بر او واجب نيست.

[1852] سؤال 16: اگر زمان وجوب پرداخت زكات يا خمس، مقارن با ايّام حج شود، چنانچه با پرداخت زكات يا خمس از استطاعت براى حج خارج شود، رفتن به حج مقدّم مى شود يا پرداخت زكات و خمس؟

پاسخ: اگر رفتن كاروان به حج، با تمام شدن سال، مقارن هم باشند و يا حركت كاروان پس از تمام شدن سال باشد، زكات را بايد بدهد و چون بنا بر فرض سؤال، با پرداخت زكات از استطاعت خارج مى شود، حج بر او واجب نيست و اگر تمام شدن سال، بعد از حركت كاروان حج باشد، بايد به حج برود و چنانچه تا تمام شدن سال، نصاب زكات باقى مى ماند، بايد زكات را بپردازد و اگر باقى نمى ماند، زكات واجب نيست. راجع به خمس نيز مسأله به همين ترتيب است، با اين تفاوت كه در خمسى كه بعد از گذشتن سال واجب مى شود، ديگر نصاب مطرح نيست.

[1853] سؤال 17: كسى دَين و قرض مدت دار دارد و از طرفى مالى دارد كه اگر آن را در امر حج صرف كند، نمى تواند دَين و قرض خود را در وقت معيّن شده بپردازد. آيا به جهت اين كه فعلاً مستطيع است، بايد مالش را در راه حج صرف كند يا بايد آن را صرف پرداخت دَين و قرض خود نمايد يا اين كه مخيّر بين دو كار است؟

پاسخ: در فرض سؤال، مستطيع نيست.

[1854] سؤال 18: كسى كه براى ساختن يا خريد و يا تعمير خانه از بانك وام گرفته و در

ص: 495

همان موقع، ايّام حج فرا رسيده است، آيا بايد به حج برود؟

پاسخ: اگر با قطع نظر از اين وام، مستطيع نباشد، با گرفتن وام مستطيع نمى شود.

[1855] سؤال 19: شخص بدهكارى كه وقت پرداخت بدهى او رسيده و طلبكار هم طلب خود را از او مى خواهد، آيا حق دارد به حج برود؟ در صورت رفتن، حجّش صحيح است يا باطل؟

پاسخ: در فرض مذكور، بر بدهكار واجب است بدهى خود را بپردازد و مجاز به رفتن به حج نيست؛ ولى چنانچه به حج رفت، گرچه بر اثر ترك اداى دَين معصيت كرده؛ ولى حجّ او صحيح است و چنانچه در صورت پرداخت بدهى خود، با بقيۀ اموالش مستطيع باشد، حجّ او مجزى از حَجّة الاسلام است.

[1856] سؤال 20: شخصى كه «ردّ مظالم» بر عهدۀ اوست و از طرفى براى حج مستطيع شده است، آيا بايد مالى را كه در نزد اوست، در حج صرف كند يا اقدام به ردّ مظالم نمايد؟

پاسخ: اگر علاوه بر مقدار مالى كه براى ردّ مظالمِ واجب لازم است، به اندازۀ مخارج حج مال نداشته باشد، مستطيع محسوب نمى شود، مگر اين كه مجتهد جامع الشرائط اجازۀ تأخير در اداى حق را بدهند و او بداند كه بعد از حج، قدرت اداى آن را دارد.

[1857] سؤال 21: كسى كه اهل خمس دادن نيست و در ماه شوال حقوق خود را دريافت كرده و مى خواهد با آن به حج مشرّف شود، آيا لازم است خمس اين پول را بدهد؟

پاسخ: در فرض مذكور، چنانچه از قبل، بر ذمّۀ او بدهى از بابت خمس بوده و نپرداخته، تصرّف در مبلغ مذكور، بدون كسب اجازه اشكال دارد؛ ولى چنانچه از قبل، بدهى از بابت خمس بر ذمّۀ او نبوده، مصرف كردن مبلغ مذكور براى

ص: 496

حج اشكالى ندارد.

[1858] سؤال 22: شخصى كه پول هاى خود را پس انداز مى كند تا منزل مسكونى خود را به منزلى بزرگ تر تبديل كند تا بتواند راحت تر زندگى كند، چنانچه قبل از تبديل خانه بتواند با آن پول ها به حج مشرّف شود، كدام يك از رفتن به حج يا تبديل منزل را مقدّم نمايد؟

پاسخ: در فرض مذكور، چنانچه منزل موجود، پايين تر از شأن عرفى اوست، رفتن به حج بر او واجب نيست و مى تواند وجوه مذكور را در تبديل منزل صرف كند.

[1859] سؤال 23: خانمى پس از عقد ازدواج، مهريۀ خود را كه مقدارش وافى به حج است، از شوهرش مى گيرد؛ لكن نيازمند به جهيزيه است و از طرفى ايّام حج هم فرارسيده است. آيا او مستطيع شده و واجب است به حج برود يا مى تواند با مهريۀ خود جهيزيه تهيه كند؟

پاسخ: در فرض مذكور، جهيزيۀ متناسب با شأن زن، جزء مؤونۀ او محسوب مى شود و لذا مستطيع نشده است و حج بر او واجب نيست.

[1860] سؤال 24: زنى مقدارى طلا و زيور آلات دارد و از آنها استفاده مى كند و مال ديگرى ندارد. اگر زيور آلات خود را بفروشد، مى تواند حج به جا آورد. آيا اين زيور آلات، مستثناى از استطاعت محسوب مى شود يا واجب است آنها را بفروشد و با پول آنها حج به جا آورد؟

پاسخ: اگر داشتن و استفاده از اين مقدار از زيور آلات، فوق شأن او نباشد، لازم نيست براى حج آنها را بفروشد و مستطيع محسوب نمى شود.

[1861] سؤال 25: زنى مستطيع است؛ اما اگر دارايى خود را براى حج به مصرف برساند، به جهت اين كه شوهرش نمى تواند تمام مخارج منزل را فراهم نمايد، پس از بازگشت از

ص: 497

حج، زندگى اين زن و شوهر دچار مشكل مى شود. آيا اين زن بايد به حج برود يا مخيّر بين رفتن و ماندن است يا اصلاً حقّ رفتن به حج را ندارد؟

پاسخ: اگر با صرف نمودن دارايى خود براى حج، اداره زندگى او پس از بازگشت از حج حرجى مى شود، حج بر او واجب نمى شود و اگر به حج برود، حَجّة الاسلام به حساب نمى آيد، گر چه رفتن به حج بر او حرام نيست.

[1862] سؤال 26: آيا حج بر زنى كه شوهرش مديون است و ماهانه مبلغ زيادى را از بابت ديون خود مى پردازد، واجب است يا خير؟

پاسخ: اگر زن، مستطيع باشد و ديون شوهرش موجب حرج بر زن نگردد، حج بر او واجب است.

[1863] سؤال 27: پدرى كه به اندازۀ هزينۀ حج مال دارد، ولى فرزندش ازدواج نكرده يا مريض است و احتياج به درمان دارد، بايد حج را مقدّم كند يا ازدواج و درمان فرزندش را؟

پاسخ: در فرض مذكور، چنانچه هزينۀ ازدواج فرزند و معالجۀ او، از مخارج عرفى پدر محسوب مى شود، مستطيع نشده است و حج بر او واجب نيست.

[1864] سؤال 28: اگر بچه يا ديوانه اى براى انجام حجّ استحبابى به مكه برود و در حج، بچۀ نابالغ، بالغ شود و يا ديوانه، عاقل شود، آيا براى اين كه حجّ آنها مجزى از حَجّة الاسلام باشد، استطاعت شرط است يا خير؟

پاسخ: در بعضى از صورت ها كفايت از حَجّة الاسلام مى كند، به شرط آن كه شرايط استطاعت را نسبت به بقيۀ اعمالى كه بعد از بلوغ يا عاقل شدن انجام مى دهد، دارا باشد.

[1865] سؤال 29: كسى كه مقدارى مال دارد و براى انجام دادن حج، بدون احتساب پول قربانى كافى است و مى تواند به جاى قربانى كردن روزه بگيرد، آيا مستطيع محسوب مى شود؟

ص: 498

پاسخ: در فرض سؤال، مستطيع نيست.

[1866] سؤال 30: اگر كسى از وجوه شرعى، نظير خمس و زكات ارتزاق مى كند، اگر از آن وجوه مقدارى اضافه بيايد كه به اندازۀ مخارج حج باشد، آيا با وجود ساير شرايط، اين شخص مستطيع محسوب مى شود يا خير؟

پاسخ: اگر كسى كه حقّ پرداخت و تمليك اين گونه وجوه را دارد، به او تمليك نمايد و ساير شرايط استطاعت را نيز دارا باشد، مستطيع محسوب مى شود.

[1867] سؤال 31: اگر كسى با پول خمس نداده به حج برود، حجّش چه حكمى دارد؟

پاسخ: حجّش صحيح است؛ ولى بايد فوراً خمس را پرداخت نمايد، مگر اين كه با عين پولى كه خمس آن را نداده، لباس احرام و يا قربانى خريده باشد و بناى پرداخت خمس را نيز نداشته باشد، كه در اين صورت حجّش اشكال دارد.

حجّ بذلى

[1868] سؤال 32: زن و شوهر آبرومندى فقير نيستند؛ ولى توانايى براى به رفتن حج را ندارند. چنانچه از طرف خواهر زن كه متمكّن است، پيشنهاد رفتن به حج به آنها داده شود؛ ولى به علت مناعت طبع اين زن و شوهر، قبول اين پيشنهاد براى آنها سخت و ناگوار باشد، آيا مى توانند اين پيشنهاد را رد كنند يا خير؟

پاسخ: قبول حجّ بذلى واجب است، مگر اين كه واقعاً موجب حرج باشد.

[1869] سؤال 33: زن و شوهرى فقير هستند و پسر آنها قصد دارد كه مادر را به حج ببرد؛ ولى پدر راضى به اين امر نيست. آيا با عدم رضايت شوهر، حج بر زن واجب مى شود؟

پاسخ: در فرض مذكور، با تحقّق حجّ بذلى براى زن، حج بر او واجب مى شود و عدم رضايت شوهر او شرعاً مانع وجوب حج بر زن نمى شود.

[1870] سؤال 34: آيا بر كسى كه بدهى دارد و مالى به او بخشيده شده است و وقت پرداخت بدهى رسيده است و طلبكار نيز پول خود را مى خواهد، پرداخت بدهى واجب

ص: 499

است يا رفتن به حج؟

پاسخ: چنانچه بخشنده، مال مذكور را براى صرف در خصوص حج به او نبخشيده، مستطيع نيست و حج بر او واجب نمى شود.

[1871] سؤال 35: كسى كه خمس و زكات بدهكار است و مالى را به او مى بخشند، آيا رفتن به حج را بايد مقدّم كند يا پرداخت خمس و زكات را؟ در صورتى كه پس از حج بتواند خمس و زكات را پرداخت كند، حكمش چيست؟

پاسخ: در فرض مذكور، مستطيع نيست و بر او واجب است بدهى مربوط به خمس و زكات را بپردازد، مگر اين كه براى تأخير در پرداخت آنها اجازه بگيرد و متمكّن از پرداخت در وقت مقرّر باشد.

[1872] سؤال 36: كسى كه خمس بدهكار است و مالى به او بذل مى شود تا با آن حج به جا آورد، آيا مى تواند به حج برود؟ و آيا حجش، حَجّة الاسلام محسوب مى شود؟

پاسخ: بلى، حج بر او واجب مى شود و مجزى از حَجّة الاسلام است.

[1873] سؤال 37: حكم شرع اسلام در مورد كسى كه مالى براى به جا آوردن حج به او بخشيده شده و با آن حج به جا آورده و سپس فهميده كه آن مال از راه حرام به دست آمده بوده، چيست؟

پاسخ: حجّ مزبور كفايت از حَجّة الاسلام نمى كند، هر چند حجّ او صحيح است و اگر قربانى را با اين عين اين پول خريده باشد، نه به صورت معاملۀ كلّى، قربانى او نيز كفايت نمى كند و بايد در سال بعد، در روز عيد قربان در منى، خودش و يا نايبش قربانى كنند و نسبت به اموالى كه در اين راه خرج كرده، ضامن است.

[1874] سؤال 38: كاروان دارى كه حجّاج را به مكۀ معظّمه مى برد، به شخصى مى گويد كه تو ده نفر از حجّاج را براى قافله و كاروان من آماده كن و من هم در عوض تو را مجاناً به حج

ص: 500

مى برم. با توجه به اين كه اين كاروان دار، در حقّ حجّاج اجحاف مى كند، آيا رفتن اين شخص با اين روش به حج كه سبب اجحاف در حقّ حجّاج شده، شرعى است و كفايت از حَجّة الاسلام مى كند؟

پاسخ: اگر عمل او اجحاف در حقّ حجّاج محسوب شود، جايز نيست و اگر به سبب آن به حج برود، صحّت حجّش محلّ اشكال است.

استطاعت بدنى

[1875] سؤال 39: كسى كه مأيوس از به دست آوردن استطاعت بدنى است و براى خود، جهت انجام دادن حج نايب مى گيرد و بعدها استطاعت بدنى پيدا مى كند، آيا دوباره لازم است حَجّة الاسلام را خودش به جا آورد يا خير؟

پاسخ: با عدم استطاعت بدنى، چنانچه قبلاً حج بر او مستقر نشده باشد، نايب گرفتن براى حج، واجب نيست و در صورتى كه استطاعت بدنى براى او حاصل شود، چنانچه استطاعت مالى و طريقى او باقى باشد، بر او واجب است حج انجام دهد و چنانچه حج بر او مستقر شده بوده و سپس استطاعت بدنى را از دست داده و نايب گرفته است و بعداً استطاعت بدنى پيدا كرده، چنانچه استطاعت مالى هم داشته باشد، به احتياط واجب خودش حَجّة الاسلام به جا آورد؛ ولى اگر استطاعت مالى نداشته باشد، وجوب انجام دادن حج بر او معلوم نيست.

[1876] سؤال 40: كسى كه بعد از انجام عمرۀ تمتّع و قبل از مُحرم شدن براى حج، بر اثر سكته يا تصادف بى هوش مى شود و او را با همان حال به وطنش بر مى گردانند و بعد از ماه ذى الحجّه به هوش مى آيد، آيا تكليفى دارد يا خير؟

پاسخ: در فرض مذكور، چنانچه اولين سال حصول استطاعت او بوده، چون قدرت بدنى نداشته، حج بر او واجب نبوده است و هر گاه در آينده، ساير شرايط استطاعت او باقى باشد و سلامتى خود را نيز باز يابد، بايد حج به جا

ص: 501

آورد، وگرنه تكليفى ندارد؛ ولى اگر حج از سال هاى قبل بر او مستقر شده باشد، بايد به هر نحوى كه مى تواند، در آينده حج را به جا آورد و اگر خودش نمى تواند و از بهبودى خود نيز نااميد است، بايد نايب بگيرد و در هر حال، احتياط مستحب اين است كه در صورت توانايى، خود شخص و در صورت عدم توانايى، نايب او طواف نساء به جا آورد.

استطاعت طريقى و زمانى

[1877] سؤال 41: شخصى اگر از ساير ورثه اجازه بگيرد، مى تواند با استفاده از فيش ميّت به حج مشرّف شود. آيا اجازه گرفتن از ساير ورثه به عنوان مقدّمه، مثل ثبت نام و تهيۀ بليط و امثال آن واجب است يا خير؟ و با فرض اجازه نگرفتن، چنانچه با همان فيش به حج برود و ساير شرايط را داشته باشد، حجّ او صحيح است و كفايت از حَجّة الاسلام مى كند يا نه؟

پاسخ: اجازه گرفتن از ساير ورثه واجب است و اگر بدون اجازۀ آنان با استفاده از آن فيش به حج برود، صحّت حجّش خالى از اشكال نيست.

[1878] سؤال 42: شخصى براى حج، استطاعت مالى و بدنى داشته؛ ولى راه براى رفتن باز نبوده و الآن كه نوبت رفتن او شده است، ديگر توانايى مالى و بدنى براى رفتن به حج را ندارد. آيا او حق دارد نوبت خود را به فرزندش بدهد تا او به حج برود؟

پاسخ: در فرض سؤال، جايز است.

[1879] سؤال 43: اگر تمام شرايط وجوب حج براى كسى فراهم باشد، به جز زمان كافى و يا باز بودن راه، آيا لازم است استطاعت مالى خود را تا سال بعد حفظ كند يا خير؟

پاسخ: در صورت تنگ بودن وقت براى حج، حفظ استطاعت مالى تا سال بعد لازم است؛ و در مورد باز نبودن راه، چنانچه باز شدن راه در سال آينده، بسته به اين باشد كه در همان سالِ حصولِ استطاعت مالى، هزينۀ حج را بپردازد يا در ثبت نام و قرعه كشى شركت كند، لازم است اقدام كند و اگر اقدام نكرد، حفظ

ص: 502

استطاعت مالى تا سال بعد واجب است.

رجوع به كفايت

[1880] سؤال 44: شخصى كه پس از روانه شدن به حج، «مخارج عائله» يا «رجوع به كفايت» او از بين برود، حجش چه حكمى دارد؟

پاسخ: چنانچه پيش از احرام، رجوع به كفايت از بين برود، در صورت احرام بستن كفايت از حَجّة الاسلام نمى كند؛ ولى اگر پس از پايان اعمال باشد، حجّ او كفايت از حَجّة الاسلام مى كند؛ بلكه چنانچه در بين اعمال نيز باشد، بعيد نيست كفايت كند.

[1881] سؤال 45: چنانچه شركت بيمه با دريافت مبلغ اندكى از حجّاج، متعهد شود كه اگر در طول سفر براى حاجى حادثه اى پيش آيد كه منجر به فوت يا نقص عضو او گردد و يا پس از بازگشت از سفر، قادر به كار كردن نباشد و يا شرايط اقتصادى به گونه اى شود كه كسب و كارش از رونق بيفتد، در مقابل، شركت بيمه مقرّرى ماهانه اى به اين حاجى و يا خانوادۀ او تا مدت يك سال بدهد، آيا اين گونه بيمه شدن، سبب حصول «رجوع به كفايت» كه يكى از شرايط وجوب حج است، مى شود؟

پاسخ: اگر ترديد در «رجوع به كفايت» از ناحيۀ امور مذكور در سؤال باشد، با بيمۀ معتبر حاصل مى شود، به شرط آن كه تضمين (از نظر مقدار و زمان)، متناسب با حادثه و خسارت باشد.

مسائل ديگر استطاعت

[1882] سؤال 46: شخص ناشنوايى كه به تنهايى نمى تواند سفر كند، اگر استطاعت مالى پيدا كند، حج بر او واجب مى شود يا خير؟ اگر به فرزندش بگويد كه از طرف من حج به جا بياور، آيا نيابت از طرف او صحيح است؟

پاسخ: ناشنوايى، به تنهايى عذر شرعى محسوب نمى شود، مگر اين كه سفر كردن براى حج، موجب حرج براى او شود و كسى هم نباشد كه او را در سفر

ص: 503

همراهى كند و متكفّل امور او شود و چنانچه از اين كه در آينده نيز توانايى رفتن به حج را پيدا كند، مأيوس باشد، نايب گرفتن شخص ديگر صحيح و موافق با احتياط استحبابى است؛ ولى اگر بعداً بتواند به حج برود و شرايط ديگر استطاعت نيز باقى باشد، خودش بايد حج به جا آورد.

[1883] سؤال 47: شخص بالغى ديوانه شده و گاهى براى مدت بسيار كوتاهى حالش خوب مى شود؛ ولى اكثر اوقات در حالت جنون به سر مى برد. در صورتى كه پس از ديوانه شدن استطاعت مالى پيدا كند، حكم شرعى درباره اش چيست؟

پاسخ: وظيفه اى بر عهدۀ او يا وليّش نيست.

[1884] سؤال 48: آيا كسى كه ايّام حج با زمان امتحانات او مصادف شده و اگر به حج برود، نتيجۀ يك سال زحمات او از بين مى رود، مى تواند رفتن به حج را ترك كند؟ در صورتى كه ترك حج براى او جايز باشد، وظيفۀ بعدى او چيست؟

پاسخ: در فرض سؤال، به جا آوردن حج براى او در آن سال واجب نيست؛ ولى بايد استطاعت خود را حفظ كند و در سال بعد، حج به جا آورد.

[1885] سؤال 49: خدمۀ حج كه عمرۀ تمتّع را به جا آورده اند و سپس به خاطر مأموريت، از انجام حج منع شده اند، چه تكليفى دارند؟

پاسخ: با عدم تمكّن از انجام حج، وظيفۀ ديگرى ندارند؛ ولى احتياط مستحب اين است كه طواف نساء انجام دهند.

استقرار حج

[1886] سؤال 50: شخصى مقدارى مال داشته كه براى انجام حج كافى بوده؛ ولى او نمى دانسته و پس از اين كه مالش از بين رفته، متوجه اين موضوع شده است. آيا بر اين شخص، حج مستقر شده است يا خير؟

پاسخ: در فرض مذكور، چنانچه عدم علم او به استطاعت، بر اثر تقصير و

ص: 504

كوتاهى از فحص بوده، حج بر او مستقر شده و اگر قاصر بوده و كوتاهى نكرده، حج بر او مستقر نشده است.

[1887] سؤال 51: آيا كسانى كه در سال هاى گذشته فيش سفر حج را خريده اند، ولى به خاطر تراكم متقاضيان نتوانسته اند به حج مشرّف شوند و امروز نيز استطاعت لازم را ندارند، حج بر آنها مستقر شده است يا اصلاً مستطيع محسوب نمى شوند و مى توانند فيش خود را به ديگران واگذار نمايند؟

پاسخ: اگر از قبل، حج بر آنان مستقر نشده باشد و در سال اول استطاعت، فيش خريده باشند، اكنون واگذار نمودن فيش به ديگران بلا مانع است، وگرنه نمى توانند فيش را واگذار كنند، بلكه به هر نحوى بايد به حج بروند، گرچه اكنون مستطيع نباشند.

[1888] سؤال 52: حكم شرعى نسبت به كسى كه حج بر او مستقر شده و انجام نداده و سپس ديوانه شده است، چيست؟

پاسخ: با عارض شدن جنون، خود او تكليفى ندارد؛ ولى پس از فوت، بايد از تركۀ وى براى او نايب بگيرند تا به نيابت از او حج انجام دهد و انجام دادن حجّ نيابى براى او، اگر اميد به خوب شدن او وجود ندارد، در حال زنده بودن او هم صحيح است.

[1889] سؤال 53: كسى كه حج بر او مستقر شده و انجام نداده و اكنون انجام دادن حج براى او غير مقدور و يا موجب عسر و حرج است، چه بايد بكند؟

پاسخ: در فرض مذكور، حج بر ذمّۀ اوست و تا مى تواند بايد انجام دهد، ولو متسكّعاً باشد و اگر به علت پيرى يا بيمارى يا عذرى كه اميد به برطرف شدن آن نيست، نتواند خودش به حج برود، واجب است ديگرى را نايب بگيرد و كسى كه حج بر او مستقر شده است، چنانچه تا موقع مرگ، خودش حج را به جا نياورد و يا اگر وظيفه اش نايب گرفتن بوده، نايب نيز نگرفته باشد، بر ورثه

ص: 505

واجب است اگر مالى از او به جا مانده باشد، از طرف او حج انجام دهند.

حجّ نذرى

[1890] سؤال 54: آيا در حجّ نذرى هم لازم است نذر كننده، استطاعت شرعى داشته باشد تا عمل به نذر بر او واجب شود؟

پاسخ: اگر حَجّة الاسلام را نذر كرده، بايد استطاعتى را كه شرط وجوب حَجّة الاسلام است، داشته باشد و چنانچه فاقد استطاعت باشد، بايد جهت تحصيل آن كوشش نمايد، مگر اين كه نذر او مقيد به حصول استطاعت باشد و اگر غير از حَجّة الاسلام را نذر كرده، استطاعت، شرط وجوب وفاى به نذر نيست؛ ولى بايد حرجى نباشد.

[1891] سؤال 55: در تزاحم بين حجّ نذرى و حَجّة الاسلام، كدام يك مقدّم است و بايد زودتر انجام شود؟ اگر در همان سالى كه نذر كرده، مستطيع شود چه بايد بكند؟

پاسخ: در فرض مذكور، چنانچه قصد نذر كننده به هنگام انشاى نذر اين بوده كه حجّ مستقلّى جداى از حَجّة الاسلام به جا آورد، حَجّة الاسلام مقدّم است، و چنانچه قصد او اعم از حَجّة الاسلام و غير آن بوده، مى تواند با انجام يك حج، هر دو را قصد كند.

[1892] سؤال 56: شخصى نذر كرده تا عمره به جا آورد و پس از نذر كردن، مستطيع شده است. آيا عمرۀ تمتّع او كفايت از نذر هم مى كند؟

پاسخ: اگر در قصد نذر كننده، عمره به صورت مطلق نذر شده و مقيّد به مفرده بودن نشده است، مى تواند با انجام دادن عمرۀ تمتّع، قصد وفاى به نذر هم بنمايد.

[1893] سؤال 57: شخصى دو نذر كرده است، يك نذر براى انجام دادن حجّ تمتّع و نذر ديگر

ص: 506

براى به جا آوردن عمرۀ مفرده در ماه رجب؛ ولى اكنون توانايى مالى براى انجام دادن هر دو را ندارد. در اين صورت كدام يك را بايد مقدّم كند؟ و آيا نسبت به نذر ديگر كه توانايى انجام دادنش را ندارد، تكليفى دارد يا نه؟

پاسخ: در فرض مذكور، چنانچه مستطيع نبوده، هر يك از دو نذر را كه زمان به جا آوردن مورد آن جلوتر است، بايد مقدّم بدارد و به نذر ديگر پس از تمكّن عمل كند.

[1894] سؤال 58: اگر كسى نذر كند كه امسال يك عمره مفرده در ماه رمضان به جا آورد و همچنين به جا آوردن حجّ تمتّع در همين سال را نيز نذر كرده باشد و قدرت مالى براى انجام دادن هر دو را در امسال نداشته باشد، وظيفه اش چيست؟ اگر يكى را مطلق و ديگرى را مقيّد به امسال نذر كرده باشد، حكمش چيست؟

پاسخ: در فرض اول، بايد عمرۀ مفرده در ماه رمضان را انجام دهد و در فرض دوم، نذرى كه مقيد به امسال است، بايد به جا آورده شود و نذر ديگر را بعداً انجام دهد.

حجّ استحبابى

[1895] سؤال 59: افرادى هستند كه حَجّة الاسلام را به جا آورده اند و سال هاى بعد به عنوان حجّ استحبابى يا به نيابت از معصومين عليهم السلام و يا به عنوان حجّ تبرّعى از طرف بعضى از مؤمنين حج به جا مى آورند. با توجه به اين كه ذبح و قربانى در كشتارگاه فعلى، خارج از منى است و حجّ افراد قربانى ندارد، آيا براى افراد فوق، احوط، انجام دادن حجّ افراد است؟

پاسخ: مورد مذكور در سؤال، موجب احتياط براى به جا آوردن حجّ افراد نمى شود و اشخاص مذكور مى توانند هر يك از اقسام سه گانۀ حج را انجام دهند، بلكه به جا آوردن حجّ تمتّع افضل است.

ص: 507

[1896] سؤال 60: آيا تكرار حج در هر سال، براى مردان و زنان مستحب است يا در اين مسأله تفصيل وجود دارد، خصوصاً دراين سال ها كه تركِ تكرار حج، موجب اعطاى فرصت به كسانى مى شود كه حج به جا نياورده اند؟

پاسخ: تكرار حج در هر سال، اگر از راه خلاف شرع حاصل نشود، مستحب است؛ ولى آن حجّ مستحبّى كه سبب تأخير و يا عدم توفيق انجام دادن حج براى كسانى كه حج بر آنها واجب شده است، مى گردد، ترك كردنش به جهت ايجاد فرصت براى آنان امر مطلوبى است.

[1897] سؤال 61: شخصى كه وظيفه اش حجّ تمتّع است و آن را به جا مى آورد و در سال بعد با احرام عمرۀ مفرده وارد مكه مى شود و پس از به جا آوردن عمرۀ مفرده، ارادۀ حج افراد به عنوان حجّ استحبابى مى نمايد، آيا حقّ اين كار را دارد؟ و در صورت صحيح بودن، در مكه مُحرم شود يا در غير مكه؟

پاسخ: در فرض سؤال، اين كار جايز است و قدر متيقّن، احرام بستن در يكى از ميقات هاى پنجگانه است.

وصيت به حج

[1898] سؤال 62: اگر كسى وصيت كند كه فرزند بزرگش از جانب او حج انجام دهد، آيا زاد و راحله و مصارف سفر، از اصل تركه برداشته مى شود يا از ثلث آن؟

پاسخ: اگر وصيت به اداى حَجّة الاسلام كرده، از اصل تركۀ او برداشته مى شود، وگرنه از ثلث تركه اش بايد مصرف شود.

[1899] سؤال 63: كسى در زمان حياتش حَجّة الاسلام را انجام داده و بعد وصيت كرده كه از طرف او حج به جا آورند و معلوم نيست به جهت اين كه حَجّة الاسلام خود را باطل مى دانسته، وصيت كرده يا احتياط نموده يا حجّ نذرى برعهدۀ اوست يا مرادش انجام

ص: 508

حجّ استحبابى است. در اين صورت، حجّ او را به چه نيّتى بايد انجام دهند؟

پاسخ: چنانچه قرينه اى كه دال بر نوع حج است، همراه وصيت مذكور نباشد، بايد حج را به قصد آنچه در نيّت وصيت كننده است، انجام داد.

[1900] سؤال 64: شخصى وصيت كرده كه وقتى نوبت حجّش فرا رسيد، عالمى دينى از طرف او حج انجام دهد؛ ولى بعد از فوت او قانونى وجود ندارد كه بتوان نوبت را به فرد اجنبى ديگرى منتقل نمود. بنا بر اين ورثه تصميم گرفتند كه يكى از آنها از نوبت استفاده كند. آيا وارثى كه از نوبت استفاده مى كند، جايز است براى خودش حج انجام دهد و براى ميّت نايب بگيرد؟

پاسخ: اگر با اجازۀ ورّاث باشد، اشكالى ندارد؛ ولى كسى را كه براى پدرش به عنوان نايب انتخاب مى كند، بايد داراى شرايطى كه در وصيت پدرش ذكر شده است، باشد.

[1901] سؤال 65: كسى پس از استقرار حج بر او از دنيا رفته و وصيت كرده كه شخص معيّنى از طرف او حج انجام دهد؛ ولى آن شخص، امسال براى كس ديگرى اجير شده است. آيا بايد شخص ديگرى را اجير كنند يا صبر كنند تا سال بعد، همين شخص حج را انجام دهد و يا اين كه بايد از او درخواست كنند تا اجاره اش را با ديگران فسخ كند و از طرف اين ميّت، در همين سال، حج به جا آورد؟

پاسخ: با عدم تمكّن از استنابۀ شخص مذكور از اين كه در سال اول، حجّ نيابتى براى موصى انجام دهد، وصيت نسبت به انجام گرفتن حج توسط آن شخص باطل است و واجب است شخص ديگرى براى انجام دادن حج اجير شود.

[1902] سؤال 66: ميّت وصيت كرده كه شخص معيّنى را براى انجام دادن حجّ استحبابى، در سال اول پس از فوت او نايب بگيرند و يا از مكان معيّنى در سال اول پس از فوت، نايب گرفته شود. اگر عمل به وصيت ممكن نشد، چه بايد كرد؟

ص: 509

پاسخ: با عدم تمكّن از استنابۀ شخص معيّن و رعايت مكان معيّن، نايب گرفتن ساقط نمى شود و واجب است شخص ديگر و از مكان ديگر براى انجام دادن حج، نايب گرفته شود، مگر اين كه با توجه به قرائن و شواهد قطعى اطمينان حاصل شود كه حجِّ وصيت شده، مقيّد به شرايط مذكور بوده كه در اين صورت، وصيت باطل است.

[1903] سؤال 67: ميّتى مبلغى را براى انجام دادن حج، وصيت كرده كه كمتر از ثلث اموالش و بسيار بيشتر از هزينۀ حج است. ورثه نسبت به مازاد از هزينۀ حج چه بايد بكنند؟

پاسخ: چنانچه غرض موصى از صرف كردن مبلغ مذكور در حج، اين بوده كه فقط يك حج انجام شود، مقدار زايد، ملك ورثه است؛ ولى چنانچه غرض او اين بوده كه تمام مبلغ مذكور، صرف در امر حجّ نيابى او شود، بايد مطابق غرض ميّت عمل شود و اگر مقصود او به هيچ وجه روشن نيست، نايبى كه به واسطه داشتن امتيازاتى اجرتش از ديگر نايب ها بيشتر است، به نيابت گرفته شود و مازاد بر اجرت او براى ميّت در امور خير به مصرف برسد.

نيابت در حج

[1904] سؤال 68: مادرى براى حج ثبت نام كرده و قبل از اين كه نوبت او براى اعزام به حج برسد، فوت كرده است. اين مادر به فرزند معلول خود كه از برخى اعمال حج معذور است، وصيت كرده تا برايش حج به جا آورد و او پس از رسيدن نوبت مادرش با استفاده از فيش ثبت نام مادر و با دادن مبلغى بيشتر از آنچه مادرش پرداخته بود، به حج مى رود. حكم اين مسأله چيست؟

پاسخ: عمل به وصيت مذكور واجب است و حجّ نيابى فرزند معلول از طرف مادرش صحيح است، مگر اين كه احراز شود حج از قبل، بر مادر واجب شده كه در اين صورت وصيت مادر نسبت به انجام دادن حج توسط فرزند باطل است

ص: 510

و بايد شخص غير معذورى را براى حجّ او اجير كنند.

[1905] سؤال 69: اگر دست يا پاى فردى قطع باشد و سبب نقص در وضو و سجده گردد، آيا جايز است كه از طرف فرد ديگرى نايب در حج شود؟

پاسخ: صحّت نيابت و مجزى بودن از حَجّة الاسلام، محلّ اشكال است؛ ولى نيابت در حج استحبابى مانعى ندارد.

[1906] سؤال 70: زنى كه به عنوان نيابت از شخص ديگرى به حج رفته و قادر بر رمى جمرات نيست، آيا نيابتش صحيح است؟

پاسخ: اگر هنگام نايب شدن، قادر بر رمى جمرات نبوده يا مى دانسته كه تا قبل از رمى نمودن، از انجام دادن آن عاجز خواهد شد، نيابت او باطل است؛ ولى اگر بعد از قبول نيابت، عاجز شود، ضررى به نيابت وارد نمى شود.

[1907] سؤال 71: اگر نايب از روى عصيان، رمى در روز را ترك كند، نيابت او چه حكمى پيدا مى كند؟ اگر به تصوّر اين كه مى تواند به منى برگردد، به مكه برود و روز دوازدهم نتواند براى رمى به منى برگردد، نيابتش چه حكمى دارد و وظيفه اش چيست؟

پاسخ: در هر دو صورت، بايد رمى را قضا كند و نيابتش صحيح است. البته اگر رمى جمرۀ عقبه را در روز دهم با علم و عمد، ترك كرده باشد، چنانچه اخلال عمدى در ترتيب اعمال پيش آيد، از اين جهت اشكال پيدا مى كند.

[1908] سؤال 72: نايب مى داند براى حجّ تمتّع اجير شده است؛ اما نمى داند براى حَجّة الاسلام نايب شده يا حجّ نذرى يا حجّ مستحب. اگر نيّت كند كه «حجّ تمتّع به جا مى آورم براى منوبٌ عنه» يا «حجّى به جا مى آورم كه براى آن اجير شده ام»، آيا كافى و صحيح است؟

پاسخ: كافى است.

[1909] سؤال 73: كسى كه با دريافت مبلغى پول، انجام حجّ نيابتى را پذيرفته است، ولى

ص: 511

از رفتن به حج منع شده و نتوانسته شخص ديگرى را هم به جاى خود، براى انجام دادن حجّ نيابتى بفرستد، آيا جايز است كه در سال بعد، اين حج را انجام دهد؟

پاسخ: اگر پرداخت كننده پول، راضى به اين كار باشد، صحيح است، وگرنه صحيح نيست.

[1910] سؤال 74: كسى با احرام عمرۀ مفرده وارد مكه شده و پس از به جا آوردن عمرۀ مفردۀ خودش، به جهت انجام دادن حجّ تمتّع از طرف شخص ديگرى نايب شده است؛ ولى به دليل ممانعت مأمورين نمى تواند براى احرام عمرۀ تمتّع نيابتى به ميقات برود. آيا مى تواند از ادنى الحل براى عمرۀ تمتّع نيابتى مُحرم شود؟

پاسخ: نيابت او اشكال ندارد و مى تواند از ادنى الحل مُحرم شود.

[1911] سؤال 75: كسى كه حج بر او مستقر شده و سپس استطاعت خود را از دست داده است، آيا جايز است كه نايب شخص ديگرى در حج شود؟

پاسخ: جايز نيست، مگر اين كه انجام دادن حج در آن سال از طرف خودش به هيچ وجه مقدور نباشد كه در اين صورت، نيابت جايز است.

[1912] سؤال 76: اگر پدرى وصيت كند كه فرزندش از طرف او حجّ استحبابى انجام دهد و سپس خودِ فرزند مستطيع شود، آيا جايز است با استفاده از نوبت پدرش، براى خودش حج به جا آورد و براى پدرش نايب بگيرد؟ و آيا در اين حال، حجّ فرزند، حَجّة الاسلام محسوب مى شود؟

پاسخ: اگر فرزند از راه ديگرى غير از استفاده از نوبت پدرش بتواند حج به جا آورد، بايد از طرف خودش حج انجام دهد و نمى تواند نايب پدرش شود، وگرنه چنانچه بداند كه نظر پدرش اين نبوده كه فقط اين فرزندش حج را از طرف او به جا آورد، بلكه نظرش انجام شدن مطلق حج از طرف او بوده، اگر باقى ورثه اجازه دهند، با استفاده از نوبت پدرش براى خودش حج انجام دهد و براى پدرش نايب بگيرد.

ص: 512

[1913] سؤال 77: شخصى نفر ديگرى را براى انجام دادن حج، نايب گرفته و پس از آن، خود نايب مستطيع شده است. در صورتى كه نايب، منوبٌ عنه را نشناسد، وظيفه اش چيست؟

پاسخ: اگر استطاعت او به واسطه دريافت پول اجارۀ نيابت در حج حاصل شده باشد، بايد حجّ نيابتى را به جا آورد و سال بعد، اگر استطاعت او باقى بود، براى خودش حج به جا آورد، وگرنه اجارۀ او باطل است و بايد حَجّة الاسلام خود را به جا آورد و اگر صاحب پول را نمى شناسد، احتياط اين است كه با نظر حاكم شرعى شخص ديگرى را براى انجام دادن حجّ نيابتى اجير بگيرند و يا با نظر حاكم شرعى خودش در سال بعد حج نيابتى را انجام دهد.

[1914] سؤال 78: آيا جايز است كه حاجى يك حجّ مستحبّى را هم از طرف خودش و هم از طرف ديگران انجام دهد؟

پاسخ: جايز است.

[1915] سؤال 79: اگر كسى بخواهد به نيابت از ميّتى كه مستطيع نبوده، حجّ تمتّع انجام دهد، بايد قصد وجوب بنمايد يا استحباب؟

پاسخ: اگر مى خواهد وجوب يا استحباب را معيّن كند، قصد استحباب نمايد؛ ولى بايد توجه داشت كه در فرض سؤال، قصد حجّ تمتّع كافى است و قصد وجوب و استحباب لازم نيست.

[1916] سؤال 80: شخصى به نيابت از مادرش براى عمرۀ تمتّع مُحرم مى شود و عمره را به جا مى آورد و سپس از طرف خودش، نه به نيابت از مادرش، براى حجّ تمتّع مُحرم مى شود. حكم اين مسأله چيست؟

پاسخ: احرام از طرف خودش براى حج، باطل است و بايد با احرام مجدّد به نيابت از مادرش حج را تمام كند.

ص: 513

[1917] سؤال 81: مقدارى از مال كسى پيش شخص ديگرى است و اين مقدار مال براى انجام دادن حجّى كه بر عهدۀ صاحب مال است، كافى است. كسى كه مال پيش اوست، مى داند كه اگر مال را به ورثه بدهد، حج را انجام نمى دهند. در اين صورت وظيفه اش چيست؟

پاسخ: در فرض مذكور، چنانچه مال مزبور به عنوان امانت نزد اوست، واجب است از طرف صاحب مال، حج انجام دهد؛ ولى چنانچه مال مذكور به عنوان امانت نيست؛ بلكه به عنوان ديگرى در نزد اوست، در اين صورت به احتياط واجب بايد پس از مراجعۀ حضورى و اخذ اجازه، از طرف صاحب مال، حج انجام دهد.

[1918] سؤال 82: جوانى هر دو پايش صدمه خورده و از زير زانو، پاى مصنوعى دارد. اگر با اين حال، نتواند مناسك حجّ و عمره را به جا آورد، چگونه بايد آن را تمام كند؟

پاسخ: در هر موردى كه خودش نتواند اعمال را به جا آورد، نايب مى گيرد، مگر در وقوفين كه واجب است خودش انجام دهد و نايب گرفتن مجزى نيست و تفصيل بحث در كتاب مناسك حج آورده شده است.

[1919] سؤال 83: حكم حج به نيابت از طرف چهارده معصوم عليهم السلام و بخصوص از طرف حضرت صاحب العصر والزمان عليه السلام چيست؟

پاسخ: صحيح است.

[1920] سؤال 84: آيا كسى كه براى اعمال عمره يا حج يا خصوص طواف، از طرف شخصى اجير شده است، مى تواند به نيابت از نفر دوم، به صورت تبرّعى يا استيجارى قرآن تلاوت كند؟

پاسخ: اگر قرائت قرآن او منافاتى با انجام اعمالى كه براى آنها از طرف شخص اول، نائب شده، نداشته باشد، اشكالى ندارد.

ص: 514

[1921] سؤال 85: اگر كسى از طرف شخص زنده يا مرده اى حجّ نيابتى به جا آورد، ثواب حج، براى كسى است كه حج را انجام داده يا براى كسى كه حج براى او انجام شده است؟

پاسخ: خداوند متعال به هر دو ثواب عطا مى كند، ان شاء اللّه.

[1922] سؤال 86: آيا لازم است منوبٌ عنه، خمس پولى را كه به نايب براى انجام دادن حج مى دهد، بپردازد؟

پاسخ: اگر مبلغ مذكور را از درآمد بين سال خود پرداخته است، خمس ندارد.

ميقات

احرام قبل از ميقات

[1923] سؤال 87: آيا احرام بستن از ميقات بهتر است يا احرام بستن به واسطۀ نذر، قبل از رسيدن به ميقات؟

پاسخ: احرام بستن از ميقات، افضل و احوط است.

[1924] سؤال 88: كسى كه با حالت احرام به جدّه مى آيد و بعد وسايل سفر به مدينۀ منوّره برايش فراهم مى شود و احرام خود را باطل مى نمايد و به مدينه مى رود و تصميم مى گيرد كه در بازگشت به سوى مكه در مسجد شجره مُحرم شود، حكمش چيست؟

پاسخ: اگر قبل از رسيدن به جدّه به طور صحيح مُحرم شده باشد (مانند مُحرم شدن با نذر)، تا انجام دادن اعمال عمره و تقصير كردن، بر احرامش باقى است و احرامش با نيّت و در آوردن لباس احرام، باطل نمى شود؛ ولى اگر احرامِ قبل از جدّۀ او به هر دليلى صحيح نبوده، احرام او از مسجد شجره صحيح و براى انجام دادن اعمال كافى است.

ص: 515

[1925] سؤال 89: عده اى بدون نذر كردن در هواپيما مُحرم شده اند، حكم آن چيست؟

پاسخ: احرامشان صحيح نيست.

[1926] سؤال 90: اگر كسى براى انجام دادن عمره، به واسطۀ نذر، در خانه اش مُحرم شود و پس از اعمال متوجه شود كه نذرش منعقد نشده بوده، حكم حجّش چيست؟

پاسخ: اگر بعد از اعمال حج يا در بين اعمال حج متوجه شود، عمره اش صحيح است و همچنين است اگر بعد از اتمام عمرۀ تمتّع متوجه شود و وقت اعادۀ عمره را نداشته باشد و اگر بعد از عمره و قبل از اعمال حج متوجه شود و وقت اعاده داشته باشد، بايد به همان ترتيبى كه در مسألۀ 212 مناسك حج آمده، مُحرم شود و عمرۀ تمتّع را اعاده كند؛ ولى اگر قبل از اتمام عمرۀ تمتّع متوجه شود، در صورت وسعت وقت، به همان ترتيبِ مسألۀ 212 مناسك حج مُحرم شود و عمرۀ تمتّع را اعاده كند و اگر وقت تنگ است، عمرۀ تمتّع او باطل است و براى حج، بايد به نيّت حجّ افراد مُحرم شود و مجزى است.

ميقات عمرۀ تمتّع و عمرۀ مفرده

[1927] سؤال 91: آيا مى توان در حال اختيار، براى عمرۀ تمتّع از حديبيه يا جعرانه يا تنعيم مُحرم شد و به جُحفه نرفت؟

پاسخ: در حال اختيار و با امكان رفتن به يكى از ميقات هاى پنجگانه، احرام بستن از محل هاى ذكر شده صحيح نيست؛ بلكه بايد به يكى از مواقيت پنجگانه رفت و از آن جا براى عمرۀ تمتّع احرام بست.

[1928] سؤال 92: آيا زائرين مى توانند با نذر از داخل شهر مكه و يا مسجد الحرام براى انجام عمرۀ مفرده مُحرم شود؟

پاسخ: نمى توانند و براى احرام عمرۀ مفرده بايد به ادنى الحل بروند.

[1929] سؤال 93: كسانى كه در ايّام عمره به زيارت بيت اللّه مشرّف مى شوند، گاهى مى شود

ص: 516

كه در اواخر ماه قمرى، عمرۀ مفرده انجام مى دهند و در هفته بعدى كه ماه قمرى ديگرى داخل شده، به عنوان زيارت دوره به عرفات كه خارج از حرم است، مى روند. برخى از مراجع معظّم تقليد قائل به اين هستند كه اگر كسى بخواهد در خارج از حرم مُحرم شود، بايد به يكى از مواقيت معروف برود. آيا نظر جناب عالى هم همين طور است يا از ادنى الحل (مثل مسجد تنعيم) نيز مى توان مُحرم شد؟

پاسخ: در فرض مذكور، رفتن به يكى از مواقيت معروف لازم است و احرام بستن از ادنى الحل كافى نيست.

[1930] سؤال 94: اگر كسى در ماه ذى الحجّه عمرۀ تمتّع خود را به جا آورد و سپس از مكه خارج شود، آيا مى تواند در خارج از مكه با نذر براى حجّ تمتّع مُحرم شود؟

پاسخ: نمى تواند و بايد براى حجّ تمتّع از مكه مكرّمه مُحرم شود.

ميقات مسجد شجره

[1931] سؤال 95: آيا احرام بستن در خارج مسجد شجره، در منطقۀ «ابيار على» صحيح است؟ و اگر جواب منفى است، اگر اخيراً وصل شده باشد، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر منطقۀ «ابيار على» در محاذات مسجد شجره باشد، احرام بستن در آن كافى است، وگرنه واجب است به «ذوالحليفه» بازگردد و در مسجد شجره يا در دو طرف آن مُحرم شود.

[1932] سؤال 96: آيا مى توان به مسجد شجره رفت و مُحرم شد و به مدينه بازگشت و سپس به وسيله هواپيما براى انجام دادن اعمال حج از مدينه خارج شد؟

پاسخ: اشكال ندارد؛ ولى پس از مُحرم شدن، نبايد كارى كند كه مستلزم استظلال باشد.

[1933] سؤال 97: اگر زن حائض در داخل مسجد شجره مُحرم شود، احرامش صحيح است يا باطل؟

ص: 517

پاسخ: در صورتى كه زن حائض، در حال عبور از داخل مسجد شجره احرام ببندد، اشكال ندارد و احرام او صحيح است و در صورتى كه در حال مكث نمودن مُحرم شود، چنانچه جاهل به حكم يا غافل از آن باشد، احرامش صحيح است و در صورتى كه از روى علم و عمد، در حال مكث كردن احرام ببندد، گرچه مرتكب معصيت شده است، ولى باز هم احرامش صحيح است.

ميقات يلملم

[1934] سؤال 98: اگر نيّت ما در ابتدا زيارت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و سپس مرور از «يلملم» باشد، آيا بر ما واجب است كه در «يلملم» مُحرم شويم يا در مدينۀ منوّره (مسجد شجره)؟

پاسخ: چنانچه نيّت شما رفتن از مدينه به مكه باشد، بايد در مسجد شجره مُحرم شويد؛ ولى اگر قصد شما اين باشد كه از مدينه به محل ديگرى غير از مكه برويد و سپس از آنجا به مكه برويد و يلملم در مسير شما باشد، مى توانيد احرام را تا ميقات يلملم به تأخير بيندازيد.

احرام از وادى السيل

[1935] سؤال 99: كسى كه در مسجد ميقات وادى السيل مُحرم مى شود و بعد، براى تنظيم راه، حدود پانصد متر در جهت خلاف مكۀ مكرّمه به عقب بر مى گردد و دوباره به طرف مكه حركت مى كند، چه حكمى دارد؟

پاسخ: بازگشتن به جهت عكس مكۀ مكرّمه، بعد از احرام در ميقات و سپس بازگشت به سوى مكه اشكالى ندارد؛ ولى در اين كه وادى السيل، همان قرن المنازل (يكى از مواقيت) باشد، بايد به اهل خبرۀ موثّق مراجعه نمود.

احرام از جدّه و رابُغ

[1936] سؤال 100: آيا مُحرم شدن در شهر جدّه، به سبب نذر كردن جايز است؟ در

ص: 518

صورت جواز، صيغۀ نذر چگونه است؟

پاسخ: اگر احراز شود كه جدّه قبل از محاذى ميقات است، احرام به سبب نذر در جدّه صحيح است و صيغۀ آن، اظهار كردن مفاد «براى خداوند است بر من كه مُحرم شوم از فلان مكان» است و در صيغۀ نذر، عربى بودن شرط نيست.

[1937] سؤال 101: كسى كه مى توانسته به يكى از مواقيت برود، ولى در جدّه مُحرم شده و عمرۀ مفرده به جا آورده است، آيا عمره اش صحيح است و محرّمات احرام پس از انجام دادن اين عمره بر او حلال مى شود؟

پاسخ: صحّت عمره مذكور، در صورتى كه احراز كند جدّه محاذى ميقات است، بعيد نيست؛ ولى احراز آن مشكل است و در هر صورت محرّمات احرام، پس از انجام اين عمره، بر او حلال است.

[1938] سؤال 102: من از اهالى كشور مصر هستم و در كشور سعودى مشغول به كار مى باشم و مقيم شهر جدّه هستم. چند سال قبل كه مى خواستم حَجّة الاسلام به جا آورم، به گمان اين كه شهر «رابُغ» ميقات است، در آن جا مُحرم شدم. آيا حجّ تمتّعى كه به جا آورده ام، صحيح است؟

پاسخ: اگر علم حاصل شود كه شهر «رابُغ» محاذى جُحفه است، اشكالى ندارد، وگرنه احرام از آن جا صحيح نيست؛ ولى در فرض مسأله، اگر بعد از اتمام مناسك حجّ تمتّع بفهمد كه احرام عمره اش صحيح نبوده، حجّ او صحيح است.

احرام از مكه

[1939] سؤال 103: اگر مجتهد اعلم نسبت به احرام از مكۀ قديم احتياط واجب داشته باشد، ولى مجتهد فالأعلم چنين احتياطى نداشته باشد، و مقلّد مجتهد اعلم از مكۀ جديد مُحرم شود و بعد از اعمال حج بفهمد كه مجتهد اعلم چنين احتياطى داشته است،

ص: 519

آيا عملش صحيح است يا خير؟

پاسخ: در فرض سؤال، عملش مجزى است و اشكالى ندارد.

احرام از غير ميقات

[1940] سؤال 104: كسى كه اشتباهاً از محلّى غير از ميقات مُحرم شده است و بعد از عمرۀ تمتّع متوجه اشتباه خود مى شود، چه كار بايد بكند؟

پاسخ: اگر بعد از عمرۀ تمتّع و قبل از اعمال حج متوجه شود، واجب است به يكى از ميقات هاى پنجگانه برود و از آن جا مُحرم شود و اگر از رفتن به آن جا معذور است، لازم است به بيرون حرم برود و به احتياط واجب هر چه مى تواند به طرف ميقات برگردد و از آن جا مُحرم شود و اگر وقت، ضيق است، از همان جا كه هست، بايد احرام ببندد و اعمالى را كه انجام داده، اعاده نمايد؛ ولى چنانچه فرصت اعاده نداشته باشد يا در بين اعمال حج يا پس از اعمال حج بفهمد، عمره اش صحيح است.

[1941] سؤال 105: كسى از محلّى غير از ميقات، به گمان اين كه ميقات است، مُحرم مى شود و عمرۀ مفرده به جا مى آورد و به شهرش باز مى گردد. آيا عمرۀ مفردۀ او صحيح است؟ و آيا وظيفۀ ديگرى دارد؟

پاسخ: در فرض مذكور، چنانچه احرام از محاذى ميقات هم نبوده است، صحّت عمرۀ مفرده او ثابت نيست و در هر صورت، چنانچه عمرۀ مفرده اى كه انجام داده است، بر او واجب نبوده، فعلاً وظيفه اى ندارد.

[1942] سؤال 106: يك بار هنگام بازگشت از كشور آلمان تصميم گرفتم كه عمرۀ مفرده انجام دهم و در جدّه مُحرم شوم؛ ولى تعيين نكردم كه به سبب نذر مُحرم شوم يا خير. در هواپيما يكى از ساكنان مكه را ديدم كه به من گفت: ميقات كسانى كه مسير آنها از طرف كشور مصر و از راه درياست در داخل درياست. من چون با هواپيما از طريق آسمان مصر

ص: 520

و بالاى دريا حركت مى كردم و مكان ميقات را نمى شناختم، از وسط دريا نيّت خود را تكرار كردم تا اين كه به جدّه رسيدم. آيا صحيح است كه در دريا ميقاتى براى كسانى كه از مصر و سودان مى آيند، وجو د دارد و آيا عمرۀ من صحيح است؟

پاسخ: در دريا ميقاتى وجود ندارد و در فرض سؤال كه احرام، بدون نذر انجام شده است، صحيح نيست و آثار احرام بر آن مترتّب نمى شود و صحّت اين عمره محلّ اشكال است.

اعمال عمره و حج

احرام

مستحبّات و واجبات احرام
غسل احرام

[1943] سؤال 107: آيا مى توان قبل از ميقات، غسل احرام را انجام داد، ولى غسل را تمام نكرد؛ مثلاً بخشى از دست چپ را نشويد و لباس مخيط بپوشد و به ميقات بيايد و در آن جا بقيه دست چپ را بشويد و لباس احرام بپوشد؟ آيا اين نحوه غسل احرام، صحيح است؟ پاسخ: ظاهراً اشكالى ندارد؛ ولى بهتر است به اين صورت انجام ندهد.

نيّت احرام

[1944] سؤال 108: كسى قصد عمرۀ مفرده مى كند و مى داند كه مرتكب محرّمات احرام مى شود، مثل اين كه قصد عمره مى كند و با نذر از شهر خودش يا در داخل هواپيما محرم مى شود كه موجب تظليل است. آيا نيّت ارتكاب محرّمات احرام، به قصد قربت در احرام ضرر نمى زند؟

پاسخ: اگر بداند كه مرتكب محرّماتى مثل تظليل مى شود كه حج و عمره را

ص: 521

باطل نمى كند، در اين صورت، ضررى براى صحّت احرام ندارد؛ ولى محرّماتى مثل جماع كه گاهى حج و عمره را باطل مى كند، قصد ارتكاب آنها مبطل احرام است؛ بلكه منافى با نيّت احرام است.

[1945] سؤال 109: شخصى جاهل به احكام حج است؛ ولى اجمالاً مى داند كه اعمال حج، مشتمل بر عمره و حج است و تصميم مى گيرد كه به حج برود و به نزديكى يكى از مواقيت و محاذى با آن مى آيد و مى گويد: «مُحرم مى شوم براى عمره و حج» و سپس تلبيه مى گويد و بعد داخل مكه مى شود و طواف و سعى را به جا مى آورد و در روز عرفه به سرزمين عرفات مى رود. در صورتى كه نتواند به يكى از مواقيت برگردد، بلكه نتواند از عرفات خارج شود، وظيفه اش چيست؟

پاسخ: اگر با رعايت شرايط، در ميقات يا محاذى با آن، به قصد وظيفۀ فعلى احرام بسته و لبيك گفته و مانند بقيۀ مردم شروع به عمل عمره نموده، احرامش صحيح است، هر چند گفته باشد كه براى عمره و حج احرام مى بندم و خيال كرده باشد كه يك احرام براى هر دو عمل عمره و حج كافى است؛ و در فرض ذكر شده، اگر اعمال عمره، غير از تقصير را به جا آورد و براى حج مُحرم نشود و وقت وقوف اختيارى در عرفات تنگ شود، بايد تقصير كند و از همان مكانى كه هست، براى حج مُحرم شود و مناسك حج را به جا آورد و اگر وقت تنگ نشده باشد، تقصير كند و به مكه بر گردد و در مكه براى حج احرام ببندد؛ ولى اگر قبل از تقصير، براى حج احرام ببندد، وظيفه اش به حجّ افراد تبديل مى شود و پس از اعمال حج، بايد عمرۀ مفرده به جا آورد.

[1946] سؤال 110: شخصى كه به خاطر ندانستن مسأله، در موقع احرام عمرۀ تمتّع، نيّت احرام حجّ تمتّع كرده و بعد، اعمال عمره را به جا آورده و از احرام خارج شده، آيا لازم است عمرۀ خود را تكرار كند يا خير؟

پاسخ: اگر در نظرش اين بوده كه آنچه وظيفۀ اوست، انجام دهد، ولى گمان

ص: 522

مى كرده نام بخش اول حج، حجّ تمتّع است و نيّت آن را كرده است، عمل او صحيح و عمره اش عمرۀ تمتّع است؛ ولى اگر گمان مى كرده كه حجّ تمتّع بر عمرۀ تمتّع مقدّم است و لذا قصد احرام براى حج نموده، عملش باطل است و بايد مجدّداً به ميقات برگردد و براى عمرۀ تمتّع احرام ببندد.

لباس احرام

[1947] سؤال 111: اگر لباس احرام مرد كوتاه تر از مقدارى باشد كه در شرع مقدّس اسلام تعيين شده است، احرامش صحيح است يا نه؟

پاسخ: كوتاه بودن لباس احرام از مقدار واجب، در صورت جهل، اشكالى به احرام وارد نمى كند و در صورت علم و عمد نيز گرچه معصيت كرده است، ولى احرام او صحيح است.

[1948] سؤال 112: اگر مردى بدون درآوردن لباس هاى دوختۀ خود، لباس احرام را بر روى آنها بپوشد و تلبيه بگويد، احرامش صحيح است يا خير؟

پاسخ: احرامش صحيح است و در صورت عمد، كار حرام مرتكب شده و كفّاره (يك گوسفند) بر او واجب است.

[1949] سؤال 113: در مسألۀ 266 مناسك حجّ جناب عالى آمده است كه اگر كسى عمداً در لباس دوخته مُحرم شود، صحّت احرامش اشكال دارد و در مسألۀ 271 مناسك آمده كه اگر در پيراهن مُحرم شود، همين كه آن را بيرون آورَد و لباس احرام بپوشد، كافى است و احرامش صحيح است، جمع بين اين دو مسأله چگونه است؟

پاسخ: مسألۀ 266 نظر به صورت تعمّد بر مُحرم شدن در لباس دوخته دارد؛ ولى مسألۀ 271 نظر به صورت غير عمد دارد.

[1950] سؤال 114: اگر در غير از حالت احرام بستن و طواف و نماز طواف، لباس احرام حاجى نجس شود، آيا براى احرام يا حجّ او مضر است؟

ص: 523

پاسخ: در فرض سؤال، گرچه تطهير و يا تبديل لباس احرام لازم است (به جز مواردى از نجاست كه در نماز بخشيده شده است)؛ ولى اگر تطهير و يا تبديل ترك شود، ضررى به احرام و حجّ او نمى رسد.

[1951] سؤال 115: اين جانب به همراه برخى از همكاران، به عنوان شركت در نمايشگاه انواع سنگ ها به حجاز آمديم. در ماه ذى القعده به مكه رفتيم و عمرۀ مفرده انجام داديم.

اكنون براى انجام مناسك حجّ تمتّع قصد داريم از مسجد شجره مُحرم شويم؛ ولى شنيده ايم كسانى كه گذرنامۀ آنها مربوط به حج نيست، مجاز نيستند با لباس احرام وارد مكه شوند و در بازرسى ها از ورود آنها به مكه جلوگيرى مى شود. آيا ما مى توانيم عمرۀ مفرده را به عنوان عمرۀ تمتّع به حساب آوريم و بدون لباس احرام وارد مكه شويم و از آنجا براى حجّ تمتعّ مُحرم شويم؟

پاسخ: در فرض مذكور كه پس از انجام دادن عمرۀ مفرده از مكه خارج شده ايد، نمى توانيد عمرۀ مفردۀ مزبور را عمرۀ تمتّع قرار دهيد؛ ولى مى توانيد در مسجد شجره براى عمرۀ تمتّع مُحرم شويد و در مراكز بازرسى و غيره كه احساس ضرورت مى كنيد، لباس احرام را درآورده، لباس دوخته بپوشيد و در اين صورت، واجب است يك گوسفند كفّاره بدهيد.

[1952] سؤال 116: در عربستان قانونى وجود دارد كه مسلمانان خود عربستان هر پنج سال يك بار مجازند به حج بروند و چنانچه قبل از گذشتن پنج سال مُحرم شوند، آنان را برمى گردانند. آيا راهى براى مُحرم شدن و انجام دادن اعمال حج براى آنان وجود دارد؟

پاسخ: در فرض مذكور، مى توانند در يكى از مواقيت حج، احرام ببندند و در مواردى كه ضرورت داشته باشد، لباس احرام را درآورند و لباس ديگرى بپوشند؛ ولى واجب است براى پوشيدن لباس دوخته، كفّاره بدهند.

[1953] سؤال 117: كسى كه خمس لباس احرام خود را نداده و اعمال عمره و حج را به جا آورده، حكم عمره و حج او در حالات علم و عمد يا جهل و نسيان چيست؟

ص: 524

پاسخ: اگر به خودِ لباس خمس تعلّق گرفته باشد خمس آن را نداده باشد، ولى دادن خمس را به عهده و ذمّه گرفته باشد، حجّش صحيح است؛ ولى مديون مستحقّين خمس باقى مى ماند و اگر دادن خمس را به عهده و ذمّه نگرفته باشد، در حالت علم و عمد و جهل تقصيرى، چنانچه وقت جبران باقى نمانده باشد، عمره و حج او باطل است و در صورت نسيان و جهل قصورى، صحيح است.

[1954] سؤال 118: آيا واجب است هنگام داخل شدن به مكۀ مكرّمه، به بچۀ نابالغ لباس احرام پوشاند؟

پاسخ: واجب نيست؛ اما اگر ولىّ بچۀ نابالغ او را مُحرم كند، لازم است بچه را از محرّمات احرام باز دارد و او را وادار به انجام واجبات و مناسك عمره و حج نمايد.

تلبيه (لبيك گفتن)

[1955] سؤال 119: كسى كه گمان مى كرد تلبيه گفتن يك امر مستحب است كه حجّاج انجام مى دهند و در موقع احرام عمرۀ تمتّع يا احرام حجّ تمتّع يا در هر دو احرام، تلبيه نگفت و پس از پايان اعمال متوجه وجوب تلبيه به هنگام احرام شد، حجّش صحيح است يا باطل؟

پاسخ: در مفروض سؤال كه پس از تمام شدن اعمال، متوجه شده تلبيه را نگفته است، اعمال او صحيح است.

[1956] سؤال 120: اگر زن تلبيه را با صداى بلند بگويد، آيا احرام او باطل مى شود؟

پاسخ: خير، ضررى براى احرام او ندارد.

محرّمات احرام

اشاره

[1957] سؤال 121: كسى مى داند كه اگر براى انجام عمرۀ مفردۀ استحبابى به مكه برود،

ص: 525

مجبور مى شود كه مرتكب بعضى از محرّمات احرام شود. آيا جايز است با اين وضعيت، عمره را انجام دهد؟

پاسخ: در مفروض سؤال، اشكال ندارد.

مسائل زناشويى

[1958] سؤال 122: زنى در حال احرام، مجنون مى شود. نزديكى زوج با زوجۀ مجنون كه مُحرم است، چه حكمى دارد؟

پاسخ: با جنون كشف مى شود كه احرام از ابتدا باطل بوده و بنا بر اين زن مُحرم نيست.

[1959] سؤال 123: آيا بوسيدن همسر در حال احرام، بدون شهوت و لذّت، جايز است؟

پاسخ: جايز نيست و كفّارۀ آن بنا بر احتياط واجب يك گوسفند است و دادن شتر، احوط است.

استعمال بوى خوش

[1960] سؤال 124: آيا براى مُحرم جايز است سيگارى را كه داراى بوى خوش است، بكشد؟

پاسخ: اگر كشيدن اين نوع سيگار، عرفاً استعمال بوى خوش محسوب شود، جايز نيست؛ بلكه در صورت عمد، بعيد نيست كفّاره داشته باشد.

[1961] سؤال 125: كسى كه حسّ بويايى ندارد يا به علت سرما خوردگى بويى را احساس نمى كند، براى او استعمال عطر يا چيزى كه بوى خوش دارد و گرفتن بينى از بوى بد، چه حكمى دارد؟

پاسخ: استعمال عطر يا چيزى كه بوى خوش دارد، حرام است؛ ولى گرفتن بينى از بوى بد اگر تأثيرى در عدم استشمام آن بو نداشته باشد، حرام نيست.

ماليدن روغن به بدن

[1962] سؤال 126: آيا در عمره و حج، مى توان كرِم به صورت ماليد؟ استعمال چيزى كه زايل

ص: 526

كنندۀ عرق بدن است و بو ندارد، چه حكمى دارد؟

پاسخ: استفاده از كرِم جايز نيست؛ چون در حكم روغن است؛ ولى زايل كنندۀ عرق، اگر روغنى نباشد، مانعى ندارد.

زينت كردن

[1963] سؤال 127: در كتاب مناسك آمده است كه بر زن در حال احرام، پوشيدن زيور آلات حرام است، مگر زيور آلاتى كه پيش از احرام به استفاده كردن از آنها عادت داشته است. آيا زياد يا كم بودن زيور آلاتى كه به آنها عادت داشته است، تأثيرى در حكم دارد يا خير؟

پاسخ: فرقى بين آن دو (زياد بودن يا كم بودن) نيست.

[1964] سؤال 128: عدسى هاى رنگى كه در چشم كار گذاشته مى شود (لنز)، با توجه به اين كه گاهى استفادۀ از آن به خاطر ضعف چشم است و عينك محسوب مى شود و گاهى براى مجرد زيبايى چشم ها از آن استفاده مى گردد، آيا براى مرد يا زن مُحرم جايز است و در صورت عدم جواز، كفّاره دارد يا نه؟

پاسخ: اگر به قصد جمال و زينت باشد، استفاده از آن جايز نيست؛ ولى موجب كفّاره نمى شود.

نگاه كردن در آينه

[1965] سؤال 129: اگر مُحرم، به موى زن نامحرم در آينه نگاه كند، حكمش چيست؟

پاسخ: حرام است؛ ولى موجب كفّاره نمى شود.

جدال

[1966] سؤال 130: زنى در مراسم حج، در حالت احرام با شوهرش مشاجره كرده و بين آنها جدال و داد و فرياد به وجود آمده است. آيا حجّ آنها باطل است و اعاده لازم دارد؟

پاسخ: به صرفِ مشاجره كردن، جدال گفته نمى شود؛ بلكه جدال عبارت است

ص: 527

از قسم خوردن به مثل «لا واللّه» و «بلى واللّه» براى اثبات يا رد كردن مطلبى و با اين كه جدال از محرّمات احرام است؛ ولى موجب بطلان حج نمى شود؛ اما با شرايطى كه در كتاب مناسك حج آمده، موجب كفّاره مى گردد.

پوشيدن لباس دوخته

[1967] سؤال 131: كسى كه از روى فراموشى يا ندانستن مسأله يا خجالت كشيدن، در حال احرام بستن، شورت دوخته را در نياورده و به همين صورت به مكه آمده، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر در نياوردن لباس دوخته به هنگام احرام بستن از روى علم و عمد نباشد، اشكالى ندارد و كفّاره نيز واجب نيست؛ اما به محض التفات بايد لباس دوخته را درآورد و اگر از روى علم و عمد اين كار را كرده باشد (مثل اين كه با علم به مسأله به جهت خجالت كشيدن لباس دوخته را در نياورده باشد)، صحّت احرامش محلّ اشكال است.

[1968] سؤال 132: آيا جايز است حاجيان براى حفظ خود از سرما، در عرفات و مشعر و منى بر روى خودشان ملحفه يا پتوى دوخته شده بكشند؟

پاسخ: انداختن ملحفه و پتوى دوخته بر روى خود در حال دراز كشيدن، چنانچه به صورت لباس نباشد، اشكال ندارد و موجب كفّاره هم نيست و در حال نشستن و ايستادن، بر دوش خود نيندازند، مگر اين كه ضرورت داشته باشد؛ ولى انجام دادن اين كار در حال ضرورت هم موجب كفّاره است.

[1969] سؤال 133: اگر حاجى، هميان را به قصد محكم شدن لنگ بر كمر ببندد، نه براى حفظ پول خود، آيا اين كار، بخصوص هنگامى كه هميان دوخته شده باشد، جايز است؟

پاسخ: اشكال ندارد.

[1970] سؤال 134: استفاده از ماسك بهداشتى براى مردان در حج - با توجه به اين كه

ص: 528

بعضى از ماسك ها دوخته شده است و نخى دارد كه براى نگهدارى ماسك بر روى صورت، بايد نخ را به پشت گوش و يا پشت سر انداخت - چه حكمى دارد؟ و استفادۀ از آن براى زنان، با توجه به پوشيده شدن صورتشان حكمش چيست؟ و چنانچه به خاطر حفظ بهداشت و جلوگيرى از امراض، استفادۀ از آن حرام نباشد، آيا كفّاره دارد يا خير؟

پاسخ: استفاده از ماسك دوخته، براى مرد اشكال ندارد و موجب كفّاره نيست؛ ولى براى زن، با عدم ضرورت جايز نيست و در حال ضرورت اشكال ندارد؛ ولى در هر صورت اگر با علم و عمد صورت خود را بپوشاند، بنا بر احتياط بايد يك گوسفند كفّاره بدهد.

پوشاندن تمام روى پا

[1971] سؤال 135: جوانى هر دو پايش صدمه خورده و از زير زانو، پاى مصنوعى دارد و بر روى پاى مصنوعى، جوراب پارچه اى دوخته شده قرار دارد و نمى تواند جوراب دوخته شده را از پا درآورد. اين جوان مى خواهد عمره و حج به جا آورد. حكم پوشيدن جوراب مذكور كه نمى تواند از پا در آورد، چيست؟

پاسخ: در فرض سؤال، اشكالى ندارد.

[1972] سؤال 136: آيا در حال احرام، پوشيدن جوراب براى زنان جايز است يا بايد مانند مردان روى پاى خود را نپوشانند؟

پاسخ: پوشيدن جوراب براى زنان جايز است؛ بلكه واجب است تمام بدن خود حتى پاها را (به جز وجه و كفّين) از مرد اجنبى بپوشانند.

پوشاندن سر

[1973] سؤال 137: در موقع سر تراشيدن در حج، مقدارى خمير مخصوص تراشيدن مو را بر روى سر خود گذاشتم و سرم را تراشيدم. آيا كفّاره بر من واجب شده است؟

پاسخ: احوط اين است كه از پوشاندن سر با چيزى مثل خمير مخصوص تراشيدن مو اجتناب شود و اگر عالم به حكم باشيد، كفّارۀ آن يك گوسفند

ص: 529

است و اگر استعمال بوى خوش بر آن صدق كند، با علم به حكم، كفّارۀ آن نيز يك گوسفند است و با عدم علم، كفّارۀ آن سير كردن يك مسكين و استغفار است.

[1974] سؤال 138: اگر به جهت ضرورتى پوشاندن سر در حالت احرام جايز شود، آيا لازم است پارچه اى كه با آن سر را مى پوشانند، مانند لباس احرام، دوخته نباشد؟

پاسخ: در فرض مذكور، با امكان استفاده از پارچۀ دوخته نشده، واجب است از آن استفاده شود و در صورت عدم امكان، استفاده از پارچۀ دوخته شده اشكال ندارد.

[1975] سؤال 139: اگر مرد مُحرم به غير مُحرم بگويد كه وقتى به خواب رفتم، پتو را بر روى سرم بينداز، حكمش چيست؟ و اگر او به اين درخواست عمل كند، كفّاره واجب مى شود يا خير؟

پاسخ: حرام است و بنا بر احتياط كفّاره واجب مى شود و كفّارۀ آن بر عهدۀ مُحرم است.

[1976] سؤال 140: آيا براى كسى كه خودش مُحرم نيست، جايز است چيزى را روى سر شخص مُحرم بيندازد؟ و چنانچه مُحرم باشد، چه حكمى دارد؟

پاسخ: حرام نيست، مگر اين كه موجب اذيّت وى شود.

پوشاندن صورت

[1977] سؤال 141: صورت كه پوشاندن آن در حال احرام بر زن حرام است، از نظر شرعى، مقدار و حدّ آن چيست؟

پاسخ: حدّ صورت، آن چيزى است كه عرفاً صورت بر آن صدق مى كند.

[1978] سؤال 142: شخصى به خانمى گفته كه صورت زن در حال احرام بايد باز باشد و از باب مقدّمۀ علميه بايد مقدارى از مو هم معلوم باشد تا يقين حاصل شود كه تمام

ص: 530

صورت باز بوده است. اين خانم، اعمال حج و حتى طواف و نماز آن را با همين وضع انجام داده است. حجّ او صحيح است يا خير؟

پاسخ: چنانچه در حال انجام طواف ها و نمازهاى آن، جاهل به وظيفه بوده يا اعتقاد داشته وظيفه اش همين است، حجّ او محكوم به صحّت است.

سايه بر سر قرار دادن

[1979] سؤال 143: اگر مُحرم در ماشين سقف دار، سر خود را بيرون از ماشين نگه دارد، آيا باز هم كفّاره دارد يا خير؟

پاسخ: صرف بيرون بودن سر از ماشين، كافى نيست و در مواردى كه موجب كفّاره مى شود، بايد كفّاره پرداخت كند.

[1980] سؤال 144: آيا مُحرم مى تواند در شب، از ماشين سقف دار، بدون قصد تحفّظ از باد و باران استفاده كند؟ و در صورت جواز، اگر باد و باران گرفت، تكليفش چيست؟

پاسخ: مى تواند استفاده كند و اگر باد بوزد، اشكالى ندارد؛ ولى اگر باران ببارد و امكان رفع سقف و يا نگه داشتن ماشين نباشد، بايد گوسفندى به عنوان كفّاره قربانى نمايد.

[1981] سؤال 145: آيا براى مُحرم جايز است كه با ماشين سقف دار به مسجد الحرام برود؟

پاسخ: هنگام آفتابى بودن هوا و هنگام باران، احتياط واجب در ترك آن است.

[1982] سؤال 146: ما كارگرانى هستيم كه در محلّى مشغول به كار هستيم. سعودى ها تعدادى از ما را به عمره بردند و بعد از مُحرم شدن در ميقات، ما را سوار بر اتوبوس ها كردند و به مكه بردند. هيچ يك از ما نمى دانست كه تظليل در حالت احرام، حرام است و كسى هم به ما تذكّر نداد و بر فرض تذكّر هم ترك تظليل ممكن نبود؛ چون سفر بايد با شرايط آنها انجام مى شد. آيا در اين صورت كفّاره دادن يك گوسفند بر عهدۀ ما آمده است يا خير؟

ص: 531

در صورتى كه عمرۀ ما باطل شده باشد، آيا كفّاره ساقط است؟

پاسخ: اگر تظليل از روى علم و عمد نباشد، چيزى بر عهدۀ شما نيست و چنانچه از روى علم و عمد باشد، موجب كفّاره مى گردد، هر چند عمره به جهتى باطل شود.

حمل سلاح

[1983] سؤال 147: مى دانيم كه حمل سلاح در حال احرام جايز نيست. آيا به همراه داشتن چاقويى كه حاجى به آن احتياج پيدا مى كند، از اين مورد محسوب مى شود يا بى اشكال است؟

پاسخ: اين گونه ابزار، سلاح شمرده نمى شود و همراه داشتن آن در حال احرام اشكال ندارد.

كشتن حيوانات

[1984] سؤال 148: اگر مُحرم پشه اى را بكشد، حكمش چيست؟

پاسخ: اگر موذى باشد، كشتن آن اشكال ندارد.

مسائل ديگر احرام

[1985] سؤال 149: خانمى براى عمرۀ مفرده مُحرم شده است و قبل از انجام اعمال عمره، حيض مى شود و به جهت اين كه قبل از پاك شدن از حيض كاروان آنها بر مى گردد، خودش نمى تواند اعمال را انجام دهد و از طرفى نتوانسته نايب بگيرد و همين طور به وطن خود بازگشته است. حكم شرعى او چيست؟

پاسخ: در فرض مذكور، زن بر احرام خود باقى است و واجب است به مكه برگردد و اعمال عمرۀ مفرده را انجام دهد و اگر نمى تواند، بايد نايب بگيرد تا اعمال عمره را به نيابت از او انجام دهد؛ ولى تقصير را بايد خود او انجام دهد.

[1986] سؤال 150: بعضى از حجّاج، بعد از انجام عمرۀ مفرده يا بعد از اتمام مناسك حج

ص: 532

از مكه خارج مى شوند. آيا وقتى كه بخواهند وارد مكه شوند، واجب است احرام ببندند؟ و اگر حكم مسأله را ندانند، كفّاره برعهدۀ آنها مى آيد يا خير؟

پاسخ: اگر در همان ماهى كه عمره را انجام داده اند به مكه بازگردند، مُحرم شدن لازم نيست؛ ولى اگر در ماه بعد برگردند، لازم است كه در ميقات مُحرم شوند و اگر احرام نبندند، چه در صورت علم به مسأله كه معصيت كرده اند و چه در صورت جهل به مسأله، كفّاره برعهدۀ آنها نمى آيد.

[1987] سؤال 151: فردى از روى غفلت يا فراموشى، بدون احرام وارد مكه مى شود و سپس ميل پيدا مى كند كه در مكه باقى بماند. آيا جايز است به همين صورت در مكه بماند يا بايد خارج شود؟ اگر واجب است كه خارج شود، آيا مى تواند پس از خروج از مكه به وطنش باز گردد يا حتماً بايد در ميقات مُحرم شود و عمره به جا آورد؟

پاسخ: احتياط واجب اين است كه از مكه خارج شود؛ ولى چنانچه قصد بازگشت به مكه را ندارد، واجب نيست براى انجام عمره در يكى از مواقيت مُحرم شود.

[1988] سؤال 152: كسى كه عمداً و بارها بدون احرام وارد مكه شده، آيا فعلاً وظيفه اى شرعى بر عهده اش هست يا خير؟ و آيا امور زناشويى بر او حلال است يا حرام؟

پاسخ: گرچه شخص مذكور، مرتكب معصيت شده است و بايد از آن توبه كند، ولى وظيفه اى برعهده او نيست و هيچ يك از محرّمات احرام و از آن جمله امور زناشويى بر او حرام نيست.

[1989] سؤال 153: آيا مى توان بچۀ مميّز را بدون احرام، وارد مكه نمود؟

پاسخ: جايز است.

كفّارات

[1990] سؤال 154: گوسفندى را كه به عنوان كفّاره مى دهند، آيا مى توان تنها به يك فقير

ص: 533

داد؟ و آيا فروش آن براى فقير جايز است يا نه؟

پاسخ: جايز است بعد از ذبح، تمام گوسفند را به يك فقير بدهند و فروش آن نيز براى فقير جايز است.

[1991] سؤال 155: در جايى كه كفّاره، ذبيحه اى است كه بايد به فقرا داده شود، اگر دهندۀ كفّاره بداند كه فقير پس از گرفتن ذبيحه پاهاى آن را دور مى اندازد، آيا جايز است كه پاهاى ذبيحه را به فقير ندهد؟ و در صورت ندادن، ضامن است يا خير؟

پاسخ: لازم است كفّاره را به طور كامل به فقير بدهد و اگر چيزى از آن را كم كند، بايد عوض آن را به فقير بدهد.

طواف

شرايط و واجبات طواف

پاك بودن از حدث اكبر و اصغر

[1992] سؤال 156: شخصى انزال را سبب وجوب غسل مى دانسته نه دخول را، نماز و روزه رمضان و حجّ او چگونه است؟

پاسخ: نمازهاى واجب را كه مى داند در حال جنابت خوانده است، بايد قضا كند. در مورد روزۀ رمضان، اگر جاهل مقصّر باشد، بنا بر اقوى و اگر جاهل قاصر باشد، بنا بر احتياط، قضاى روزه هايى كه مى داند با حال جنابت طلوع فجر را در آنها درك كرده بر او واجب است؛ ولى كفّاره ندارد، مگر اين كه جاهل مقصّر باشد و در هنگام عمل نيز ملتفت باشد؛ يعنى احتمال ابطال روزه را بدهد كه در اين صورت بايد كفّاره نيز بدهد. براى طواف و نماز آن، اگر مى داند كه آنها را در حال جنابت به جا آورده و زمان تدارك آن گذشته است، حجّ او باطل است.

[1993] سؤال 157: سه سال قبل به حج رفتم و نمى دانستم كه زن هم مانند مرد محتلم مى شود

ص: 534

و اين حالت در عرفات براى من پيش آمد و من جاهل به حكم بودم و از اين كه در حال احرام، اين مسأله برايم پيش آمد، متأثّر شدم و سعى كردم كه غسل كنم؛ ولى در عرفات نتوانستم غسل نمايم و در مقابل خيمه تيمّم كردم و پس از چند روز مسئول كاروان ما را براى طواف آورد. اكنون نمى دانم كه وظيفه ام را انجام داده ام يا خير؟

پاسخ: در مفروض سؤال، چنانچه در صورت علم به اين كه غسل بر شما واجب بوده نيز نمى توانسته ايد غسل كنيد تا بتوانيد طواف و نماز آن را پس از غسل به جا آوريد، حجّ شما صحيح است، وگرنه حجّتان خالى از اشكال نيست.

[1994] سؤال 158: اگر خانمى در حين طواف شك كند كه حيض شده است يا نه، چه بايد بكند؟

پاسخ: با شك در عروض حيض، مى تواند بنا را بر پاك بودن بگذارد.

[1995] سؤال 159: زنى به تصوّر اين كه مستحاضه است، در ميقات مُحرم شده و با انجام وظايف مستحاضه، اعمال عمرۀ تمتّع را به جا آورده و پس از اعمال متوجه شده كه حائض بوده است. وظيفۀ او نسبت به اعمال عمره و حج چيست؟

پاسخ: اگر پس از اعمال عمرۀ تمتّع بفهمد كه طواف و نماز آن را در حال حيض انجام داده، بايد طواف و نماز آن و بنا بر احتياط سعى و تقصير را اعاده كند؛ ولى اگر تا هنگامى كه وقت براى احرام حج تنگ مى شود، طهارت براى او حاصل نمى شود، نيّت خود را به حجّ افراد باز گرداند و با همان احرام، حجّ افراد به جا آورد و پس از حج، عمرۀ مفرده انجام دهد و اگر قبل از حج، طهارت حاصل شود، ولى وقتى متوجه مسأله شود كه ديگر وقتى براى اعادۀ طواف و نماز آن ندارد، بايد احتياطاً به نيّت اعم از تمتّع و افراد براى حج مُحرم شود و پس از اعمال حج، علاوه بر اعادۀ طواف عمرۀ تمتّع و نماز آن، يك عمرۀ مفرده نيز به جا آورد.

[1996] سؤال 160: زنى داراى عادت وقتيه است و با خوردن قرص از عادت شدن جلوگيرى كرده؛ ولى در ايّام عادت خود در هر روز لحظاتى را خون مى بيند. آيا او مى تواند طواف و نماز آن را در اين حال انجام دهد؟

ص: 535

پاسخ: در فرض مذكور، مستحاضه است و با انجام وظائف مستحاضه، طواف و نماز او صحيح است.

[1997] سؤال 161: آيا بر مستحاضۀ كثيره واجب است كه يك غسل براى طواف و يك غسل براى نماز طواف كند يا يك غسل براى هر دو كافى است؟ و آيا مى تواند نماز فريضه را بعد از اتمام نماز طواف، با همان غسل بخواند؟

پاسخ: براى هر يك از طواف و نماز طواف، غسل جداگانه لازم است، مگر آن كه از وقت شروع غسل براى طواف تا آخر نماز طواف، خون، در داخل نيز قطع شده باشد كه در اين صورت يك غسل براى هر دو كافى است و مى تواند نمازهاى بعدى را هم با اين غسل بخواند، به شرط اين كه تا پايان نماز، اين حالت ادامه داشته باشد.

[1998] سؤال 162: شخص مسلوس و يا مبطونى، اگر خودش طواف كند، مقدار زيادى بول يا غائط از او خارج مى شود و اگر با چرخ ويلچر و يا تخت روان طواف داده شود، مقدار كمى بول يا غائط خارج مى شود و يا هيچ خارج نمى شود. آيا چنين شخصى براى طواف، بايد خودش طواف كند يا بايد طواف داده شود و يا اين كه وظيفه اش گرفتن نايب است؟

پاسخ: در صورتى كه با استفاده از چرخ ويلچر و يا تخت روان بتواند طواف را با حفظ وضو انجام دهد، بايد اين چنين طواف كند و در صورتى كه استفاده از ابزار مذكور، موجب كمتر شدن خروج بول و غائط شود، احوط اين است كه با استفاده از آنها طواف كند و احتياط اين است كه نايب هم بگيرد.

[1999] سؤال 163: كسى بنا دارد تا آخر ذى الحجّه در مكه بماند و پس از اتمام اعمال حج متوجه مى شود كه وضويش به هنگام طواف حج باطل بوده است. در اين صورت چه بايد بكند؟

پاسخ: در فرض مذكور، واجب است طواف حج و نماز آن را اعاده كند و نيز به احتياط واجب، سعى و طواف نساء را نيز اعاده كند و حجّ او صحيح است.

ص: 536

پاك بودن بدن و لباس از نجاست

[2000] سؤال 164: شخصى در حال طواف، بچه اى را در بغل دارد كه نجس شده است، آيا ضررى به طواف او مى رسد؟

پاسخ: مادامى كه نجاست از بچه به بدن يا لباس طواف كننده سرايت نكرده است، اشكالى ندارد.

ستر

[2001] سؤال 165: آيا طواف كردن با لنگ تنها و بدون داشتن ردا صحيح است؟

پاسخ: طواف در حالت مذكور صحيح است، گرچه خلاف احتياط است.

بيرون بودن از كعبه و اجزاى آن

[2002] سؤال 166: اگر طواف كننده به هنگام طواف، دست خود را بر روى ديوار خانۀ كعبه بگذارد و مقدارى از طواف را با اين حالت انجام دهد، طوافش صحيح است يا خير؟

پاسخ: اگر در حال توقّف، دست بر روى ديوار كعبه بگذارد، اشكال ندارد و اگر در حال راه رفتن دست بر آن گذارد، در صورتى كه در قسمت هايى كه شاذروان است، اين كار را كند، بنا بر احتياط واجب بايد آن مقدار را اعاده نمايد.

[2003] سؤال 167: شخصى بعد از اتمام اعمال عمرۀ مفرده و به جا آوردن طواف نساء، مى فهمد كه در محلّ طواف و در شاذروان، نبايد دست به ديوار خانۀ كعبه بگذارد و يقين دارد كه در يكى از دو طواف عمره يا نساء، اين كار را كرده است. اكنون وظيفه اش چيست؟

پاسخ: در فرض سؤال، يك طواف به نيّت «ما فى الذمّه» به جا آورد و وظيفۀ ديگرى ندارد.

گرديدن به دور حجر اسماعيل

[2004] سؤال 168: آيا تماس با ديوارۀ حجر اسماعيل، در حال طواف جايز است؟

پاسخ: تماس بدن با ديوار حجر اشكال ندارد؛ ولى گذاشتن دست بر بالاى

ص: 537

ديوار حجر، به احتياط وجوبى بايد ترك شود و اگر دست گذاشت، بايد احتياطاً همان مقدار را اعاده كند.

هفت دور طواف كردن

[2005] سؤال 169: اگر حاجى بعد از تمام شدن طواف، يك يا دو دور ديگر به احتمال كمبود دورهاى طواف و جبران نمودن آنها به دور خانۀ خدا بگردد، آيا اشكالى دارد يا خير؟

پاسخ: چنانچه اطمينان دارد طواف را به طور كامل انجام داده، انجام شوطهاى بعدى مضر به صحّت طواف نيست؛ ولى چنانچه شك دارد طواف را به طور كامل انجام داده و دورهاى بعدى را به قصد تكميل مقدار مشكوك به جا آورده، طوافش باطل است.

[2006] سؤال 170: دخترى شش يا هفت ساله، در دور ششم طواف يا سعى، از ادامه آن خوددارى مى كند. حكم آن چيست؟

پاسخ: ولىّ او تكليفى ندارد و براى خروج از احرام، احتياطاً تقصير كند.

[2007] سؤال 171: زن و شوهرى با هم شروع به طواف حج يا طواف نساء مى كنند. يكى از آنها يقين دارد كه هفت دور تمام شده و طواف را تمام مى كند و ديگرى يقين دارد كه شش دور تمام شده و يك دور ديگر اضافه مى كند و طواف را تمام مى نمايد. آنها نسبت به طواف و نسبت به يكديگر چه وظيفه اى دارند؟

پاسخ: طواف هر دو آنها كه بر حسب اعتقاد خود، صحيح انجام شده، مجزى است و وظيفۀ ديگرى ندارند.

مستحبّات طواف

اشاره

[2008] سؤال 172: آيا خواندن دعاهايى كه به هنگام طواف خوانده مى شود، واجب است يا مستحب؟

پاسخ: مستحب است.

ص: 538

[2009] سؤال 173: آيا «هروله» در طواف هم مانند سعى مستحب است؟

پاسخ: هروله در طواف استحباب ندارد، بلكه افضل اين است كه در حال طواف، به طور متعارف قدم بردارد.

حدّ مطاف

[2010] سؤال 174: اخيرا دولت سعودى از طواف افراد ناتوان با تخت روان و يا ويلچر در صحن مسجد الحرام ممانعت به عمل مى آورد و آنها را براى طواف به طبقه دوم هدايت مى كند. وظيفه اين افراد براى طواف و نماز طواف چيست؟

پاسخ: وظيفۀ اين گونه افراد اين است كه نايب بگيرند تا طواف را در مطاف، به نيابت از آنها انجام دهد و پس از انجام دادن طواف توسط نايب، بايد خود آنها نماز طواف را در پشت مقام ابراهيم بخوانند و انجام طواف در طبقۀ بالا توسط خود آنها واجب نيست، گرچه موافق احتياط مستحب است.

شك در طواف

[2011] سؤال 175: اگر حاجى پس از انجام طواف و قبل از نماز طواف، در طواف شك كند، چه وظيفه اى دارد؟

پاسخ: اگر پس از انجام دادن و انصراف از طواف، شك كند كه صحيح انجام داده يا نه، محكوم به صحّت است.

انجام دادن كارهاى حرام در حال طواف

[2012] سؤال 176: حكم حمل كردن چيز غصبى در حال احرام و در حال طواف عمره يا طواف حج و يا طواف نساء چيست؟ در حال نماز طواف چه طور؟

پاسخ: حمل شىء غصبى در حال احرام، مخلّ به احرام نيست؛ ولى در حال طواف و نماز طواف، در صورتى كه با حركت طواف كننده و يا نمازگزار، آن شىء حركت مى كند، به احتياط واجب بايد حمل آن ترك شود.

ص: 539

[2013] سؤال 177: آيا فعل حرام در بين طواف (مثل دروغ و غيبت و نگاه حرام)، موجب باطل شدن طواف است؟

پاسخ: گناه كردن در بين طواف، گرچه حرام است؛ ولى موجب بطلان طواف نمى شود.

[2014] سؤال 178: آيا ريا كردن در ادعيۀ طواف، مبطل طواف است؟

پاسخ: ريا كردن در ادعيۀ طواف، حرام است؛ ولى طواف را باطل نمى كند.

مسائل ديگر طواف

[2015] سؤال 179: جوانى هر دو پايش صدمه خورده و از زير زانو، پاى مصنوعى دارد.

آيا طواف و سعى او با تخت روان و صندلى چرخدار مجزى است؟ و آيا اين گونه طواف و سعى كردن افضل است يا نايب گرفتن؟

پاسخ: اگر مى تواند به گونۀ مذكور، طواف و سعى كند، مقدّم بر نايب گرفتن است و اگر نمى تواند، واجب است نايب بگيرد.

[2016] سؤال 180: اگر طواف حج يا طواف نساء به جهتى باطل باشد، قضاى آن بايد در ماه ذى الحجّه باشد يا در هر وقت ديگرى كفايت مى كند؟

پاسخ: طواف نساء را هر وقتى مى توان به جا آورد، ولى طواف حج را بايد در ماه ذى الحجّه انجام دهد و اگر عمداً آن را تا پايان ذى الحجّه به جا نياورد، حجّ او باطل است؛ امّا چنانچه پس از گذشتن ماه ذى الحجّه متوجه شود كه طواف حجّ او باطل بوده، اگر به جهت جهل به مسأله طوافش باطل شده است، حجّش اشكال دارد، ولى چنانچه به جهت فراموشى و يا از روى سهو، طوافش باطل شده بوده، بايد خودش آن را قضا نمايد و در اين صورت به جا آوردن طواف حج پس از ماه ذى الحجّه اشكال ندارد و چنانچه خودش نتواند به مكه بازگشته و آن را قضا كند، بايد كسى را وكيل كند كه از طرف او قضاى آن را به جا آورد.

[2017] سؤال 181: عمرۀ مفرده اى به نيابت از حضرت ولى عصر (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف)

ص: 540

انجام دادم و بعد از بازگشت به وطنم متوجه شدم كه طوافم صحيح نبوده است. به همين خاطر كسى را نايب گرفتم تا طواف و نماز آن را به نيابت از من به جا آورد. آيا اين كار صحيح است؟

پاسخ: اشكال ندارد.

[2018] سؤال 182: آيا مى توان پس از انجام دادن طواف و نماز آن و قبل از سعى بين صفا و مروه، از طرف شخص ديگرى طواف انجام داد؟

پاسخ: به احتياط واجب ترك شود؛ ولى چنانچه انجام داد، ضررى به عمره يا حجّ او نمى زند.

[2019] سؤال 183: طواف كننده اى در شوط هفتم از طواف، ركن يمانى را مى بوسد، آيا اين كار ضررى به طواف مى رساند؟

پاسخ: بوسيدن ركن يمانى ضررى به طواف نمى رساند؛ ولى واجب است طواف را با شرايط آن از محلّى كه براى بوسيدن قطع كرده است، ادامه بدهد.

[2020] سؤال 184: به هنگام طواف، به سبب ازدحام شديد جمعيت، مقام ابراهيم عليه السلام در مقابل من قرار گرفت و مقدارى به طرف راست رفتم تا از مقام دور شدم و بعد بقيۀ طواف را تكميل كردم، آيا طوافم صحيح است؟

پاسخ: طواف شما صحيح است.

[2021] سؤال 185: اگر حاجى بعد از يك روز يا بيشتر بفهمد كه سعى او باطل بوده است و جاهل به حكم بوده، آيا واجب است كه طواف را هم اعاده كند يا خير؟

پاسخ: اعادۀ طواف واجب نيست.

[2022] سؤال 186: در حال طواف، خواندن نماز مستحب، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر به گونه اى نباشد كه صورت طواف به هم بخورد، اشكال ندارد.

ص: 541

طواف نساء

[2023] سؤال 187: اگر حاجى اعمال حج، مثلاً طواف نساء را به مانند ديگر اعمال حج كه حاجيان با راهنمايى روحانى كاروان انجام مى دهند به جا آورد، ولى نيّت طواف نساء نكند، آيا طوافش صحيح است؟

پاسخ: اگر عمل را به قصد آنچه وظيفۀ فعلى اوست، انجام دهد، مجزى است و نيّت تفصيلى، شرط نيست.

[2024] سؤال 188: اگر كسى با علم و عمد، طواف نساء را ترك كند و با زنش نزديكى نمايد و بچه دار شود، آيا عملش زنا محسوب مى شود و اين بچه زنازاده است؟

پاسخ: گرچه عمل حرامى مرتكب شده است؛ ولى اين عمل، زنا محسوب نمى شود و بچه هم زنا زاده نيست.

[2025] سؤال 189: كسى به حج رفته و طواف نساء انجام نداده و پس از بازگشت از حج ازدواج كرده است. آيا ازدواجش باطل است يا فقط حقّ استمتاع از همسر خود را ندارد؟

پاسخ: در فرض مذكور، عقد ازدواج او صحيح است؛ ولى استمتاع از همسر براى او تا زمانى كه طواف نساء را خودش و در صورت تعذّر، نايبش انجام نداده، جايز نيست.

[2026] سؤال 190: آيا به كسى كه نماز طوافش صحيح نيست، بعد از انجام دادن طواف نساء مى توان زن داد يا زنى را برايش عقد كرد؟

پاسخ: اگر مُحرم، به وظيفۀ فعلى خودش عمل كرده باشد، كافى است و ازدواج با او و عقد كردن براى او اشكال ندارد.

[2027] سؤال 191: فردى مناسك حج را انجام مى دهد و تنها طواف نساء باقى مى ماند.

آيا جايز است قبل از طواف نساء، به نيابت از شخص ديگرى عمرۀ مفرده به جا آورد؟

پاسخ: جايز است.

ص: 542

[2028] سؤال 192: شروع كردن عمرۀ مفردۀ دوم، قبل از انجام دادن طواف نساء در عمرۀ مفرده اول و سپس انجام دادن دو طواف نساء، صحيح است يا خير؟

پاسخ: اشكالى ندارد.

نماز طواف

شرايط و واجبات نماز طواف

مكان نماز طواف

[2029] سؤال 193: آيا لازم است نماز طواف در پشت مقام ابراهيم عليه السلام و در نزديكى مقام باشد؟ اگر كسى با اختيار خود، حدود سى يا چهل متر از مقام فاصله بگيرد و نماز بخواند، چه حكمى دارد؟

پاسخ: نماز طواف واجب را در جايى كه عرفاً پشت مقام، صدق كند، بايد انجام داد و بهتر است نزديك تر به مقام باشد؛ ولى نماز طواف مستحبّى را در هر جاى مسجد الحرام مى توان خواند.

[2030] سؤال 194: در هنگام ازدحام و يا تشكيل صفوف نماز صبح، مأمورين مسجدالحرام از خواندن نماز طواف در پشت مقام، به ويژه براى خانم ها ممانعت مى كنند. در چنين شرايطى، نماز خواندن در محدودۀ مقابل ركن حجر تا مقابل ركن عراقى كافى است يا خير؟

پاسخ: اگر طواف واجب باشد، نماز طواف بايد پشت مقام ابراهيم عليه السلام خوانده شود، ولو اين كه از مقام فاصله داشته باشد؛ ولى بهتر است تا جايى كه ممكن است نماز را نزديك تر به مقام بخواند و نماز طواف مستحبّى، در هر جاى مسجد الحرام كه خوانده شود، مجزى است.

قرائت در نماز طواف

[2031] سؤال 195: قرائت شخصى صحيح نبوده و به همان صورت نماز طواف را خوانده و كسى را هم كه نمى دانسته قرائتش صحيح است يا نه، نايب گرفته و برايش نماز خوانده

ص: 543

است. اكنون كه به وطنش بازگشته، آيا وظيفه اى برعهده اش باقى مانده يا خير؟

پاسخ: چنانچه با سعى كردن در تصحيح قرائت خود، متمكّن از تصحيح كامل آن نشود، نماز او صحيح است و استنابه لازم نيست، گرچه موافق با احتياط است.

[2032] سؤال 196: آيا مى توانيم براى اين كه خيالمان راحت باشد، نماز طواف را به روحانى كاروان كه اطمينان به قرائت صحيح او داريم، اقتدا نماييم؟

پاسخ: صحّت جماعت در نماز طواف، محلّ اشكال است.

موالات بين طواف و نماز طواف

[2033] سؤال 197: وقتى هفت دور طواف را تمام كردم، شروع به پيدا كردن جايى كه نزديك تر به مقام ابراهيم عليه السلام باشد، كردم تا نماز طواف را در آن جا بخوانم و اين جستجو حدود پانزده دقيقه طول كشيد و سپس نماز طواف را خواندم، حكم اين نماز چيست؟

پاسخ: صحيح است.

[2034] سؤال 198: اگر نايب، نماز طوافِ منوبٌ عنه را با فاصله از طواف انجام دهد، حكم آن چيست؟

پاسخ: چنانچه منوبٌ عنه، نماز طواف را خوانده و نماز نايب كه با فاصله از طواف انجام شده، به صورت احتياط بوده، اشكال ندارد؛ ولى چنانچه نايب، در اصلِ طواف و نماز آن نيابت داشته، در صورتى كه عمداً فاصله انداخته و به موالات اخلال وارد شده است، احتياطاً طواف و نمازش را اعاده كند.

شك در نماز طواف

[2035] سؤال 199: اگر كسى در اثناى سعى يا بعد از آن شك كند كه نماز طواف خوانده يا نه، چه حكمى دارد؟

پاسخ: به شكّ خود اعتنا نكند و اعادۀ نماز طواف لازم نيست.

ص: 544

نماز طواف نايب

[2036] سؤال 200: كسى كه به نيابت از جماعتى عمرۀ مفرده انجام مى دهد، آيا در اين حال، يك نماز طواف كفايت مى كند؟

پاسخ: يك نماز به نيابت از آن جماعت كفايت مى كند.

[2037] سؤال 201: آيا كسى كه براى نماز طواف نايب شده است، جايز است خواندن نماز را تا وقتى كه منوبٌ عنه، سعى بين صفا و مروه را تمام مى كند، به تأخير اندازد؟

پاسخ: جايز نيست و بايد مراعات ترتيب بين نماز طواف و سعى بين صفا و مروه بشود.

مسائل ديگر نماز طواف

[2038] سؤال 202: آيا نماز طواف، واجب نفسى است، يا واجب غيرى كه صحّت طواف به صورت شرط متأخّر، متوقّف بر آن است؟

پاسخ: گر چه نماز طواف، واجب نفسى است؛ ولى چنانچه بين نماز و طواف، فاصله انداخته شود، به طورى كه موالات عرفى از بين برود، احتياطاً طواف و نماز آن اعاده شود.

[2039] سؤال 203: مردى پس از طواف، در پشت مقام ابراهيم عليه السلام نماز مى خواند و ازدحام جمعيت زياد است و موقع نماز طواف، زنى در كنار يا در جلو او مشغول نماز خواندن است. آيا در اين صورت، اشكالى به نماز طواف و حجّ او وارد مى شود؟

پاسخ: اشكالى ندارد.

[2040] سؤال 204: كسى كه بعد از انجام دادن اعمال عمره و تقصير كردن و خارج شدن از احرام، به يادش مى آيد كه نماز طواف را نخوانده است، آيا نماز را بايد با لباس احرام بخواند يا لباس معمولى و آيا وظيفۀ ديگرى به جز خواندن نماز طواف دارد؟

پاسخ: به جا آوردن نماز طواف كافى است و اعادۀ ساير اعمال لازم نيست،

ص: 545

هر چند احتياط مستحب است كه آنها را اعاده كند و پوشيدن لباس احرام در حال نماز نيز لازم نيست، هر چند مطابق با احتياط مستحب است.

[2041] سؤال 205: آيا درست كردن حلقه اى از افراد كه مزاحم طواف كنندگان است و خواندن نماز در آن حلقه صحيح است؟ و اگر ديديم كه حلقه اى تشكيل شده، آيا در صورت امكان، خواندن نماز در آن حلقه بر ما واجب است؟

پاسخ: مزاحمت براى طواف كنندگان جايز نيست؛ ولى اگر در آن حلقه نماز خوانده، نمازش باطل نيست.

[2042] سؤال 206: فردى شروع به نماز طواف مى كند، لكن ازدحام جمعيت مانع از استقرار و آرامش بدن او مى شود و نماز را به هم زده، دوباره شروع به نماز مى كند و با سختى و به قدر امكان دو ركعت نماز مى خواند و بعد از تمام شدن نماز، براى بار سوم نماز مى خواند. آيا خواندن بيش از يك بار نماز، ضررى به حج مى زند يا خير؟

پاسخ: در فرض سؤال، تكرار نماز، ضررى براى حج ندارد.

[2043] سؤال 207: كسى كه به علت ازدحام جمعيت نمى تواند نماز طواف را نزديك به مقام ابراهيم عليه السلام بخواند و آن را در پشت مقام و در فاصلۀ دورتر مى خواند، اگر قبل از انجام دادن سعى بين صفا و مروه بتواند نزديك به مقام نماز بخواند، آيا تكرار نماز لازم مى شود؟

پاسخ: تكرار نماز طواف لازم نيست.

[2044] سؤال 208: خواندن نماز طواف در طواف مستحبّى، مستحب است يا واجب؟ و اگر كسى نماز طواف را در طواف مستحبّى نخواند، آيا به مستحب عمل كرده و ثوابى مى برد يا مانند اين است كه در نماز دو ركعتى مستحبّى، بعد از خواندن يك ركعت، نماز را رها كند؟

پاسخ: بعيد نيست ترك نماز طواف مستحب، از روى عمد جايز باشد؛ ولى ترتّب ثواب بر طواف مستحبِّ بدون نماز، معلوم نيست.

ص: 546

[2045] سؤال 209: آيا نماز طواف مستحب را مى توان در حال حركت خواند؟

پاسخ: جايز است.

سعى

[2046] سؤال 210: اگر مُحرم در حال سعى، در ارابه به خواب برود، حكمش چيست؟

پاسخ: از همان جا كه به خواب رفته بوده، قصد سعى كند و آن را اعاده نمايد و اگر معيّناً جاى خواب را نمى داند، لازم است احتياط كند و به هر مقدارى كه احتمال مى دهد در خواب بوده، برگردد و نيّت كند از همان جا كه به خواب رفته است، محسوب شود.

[2047] سؤال 211: كسى بعد از شوط چهارم در سعى، به جهت رفع حاجت برادر مؤمن خود، سعى را ترك كرده و موالات در سعى از بين رفته است و بعد برگشته و بقيۀ سعى را انجام داده است. آيا در سعى نيز تفصيلاتى كه در ترك كردن طواف گفته شده، وجود دارد؟ در رمى چه طور؟

پاسخ: تفصيلى كه نسبت به موالات در طواف گفته شده، در سعى و رمى وجود ندارد؛ ولى در سعى، هنگامى كه آن را در شوط اول ترك كند و موالات عرفى از بين برود، احتياطاً بايد سعى را دوباره از اول انجام دهد.

[2048] سؤال 212: حاجى در سعى بين صفا و مروه، اشتباهاً معتقد به وجوب هروله در بين دو مناره است و بعد از فراغ از سعى، مى فهمد كه در يكى از شوطها از روى غفلت هروله را انجام نداده و در اين حال براى جبران آن، يك شوط از صفا به همراه هروله انجام مى دهد و دوباره در صفا تمام مى كند. با توجه به اين كه به اعتقاد او اين دو شوط زايد، صحيح است، آيا سعى او صحيح انجام شده است يا خير؟

پاسخ: اگر بعد از فراغ از سعى بوده، اشكالى ندارد و سعى او صحيح است.

[2049] سؤال 213: كسى مى دانسته سعى را بايد از صفا شروع كند؛ ولى اشتباهاً خيال كرده كه

ص: 547

مروه همان صفا است و در نتيجه سعى خود را از مروه شروع كرده و قبل از اتمام هفت دور سعى، متوجه شده و براى تصحيح اشتباه خود، يك دور ديگر هم به سعى اضافه نموده تا در نتيجه، سعى در مروه تمام شود. آيا سعى او صحيح است؟

پاسخ: در فرض مذكور، سعى او صحيح است.

[2050] سؤال 214: اگر مادر از فرزندش تقاضا كند كه سعى بين صفا و مروه را از طرف او اعاده كند، آيا اعادۀ سعى توسّط فرزند، به نيابت از مادر مجزى است؟

پاسخ: انجام دادن سعى توسّط فرزند و يا هر نايب ديگرى به نيابت از مادر مجزى نيست، مگر اين كه عاجز باشد و حتى با چرخ و كالسكه هم نتواند سعى كند و يا اين كه در مكه نباشد و نتواند به مكه بيايد.

[2051] سؤال 215: در كتاب مناسك آمده كه اگر كسى در روز طواف كند، تا آخر شب براى انجام دادن سعى بين صفا و مروه مجاز است. مراد از آخر شب در اين جا، طلوع فجر است يا طلوع آفتاب؟ و اگر كسى در شب طواف كند، تا چه مقدارى مى تواند سعى را به تأخير بيندازد؟ وچنانچه كسى در هر دو صورت مذكور، سعى را تا روز بعد به تأخير بيندازد، وظيفه اش چيست؟

پاسخ: مقصود از آخر شب، همان طلوع فجر است و تأخير سعى در هر دو فرض سؤال، تا طلوع فجر اشكال ندارد و چنانچه تا روز بعد سعى را به تأخير بيندازد، انجام دادن سعى كافى است و اعادۀ طواف لازم نيست، هر چند تأخير عمدى سعى تا روز بعد جايز نيست.

[2052] سؤال 216: كسى طواف را فراموش كرده و در مكه به ياد مى آورد؛ ولى به علت بيمارى يا عذر ديگرى نمى تواند طواف كند و براى طواف نايب مى گيرد. آيا در اين صورت، اعادۀ سعى هم لازم است يا خير؟

پاسخ: در فرض مذكور، به احتياط واجب بايد خودش و در صورتى كه نمى تواند، نايب، سعى را هم انجام دهد و منوبٌ عنه (در صورتى كه طواف

ص: 548

مربوط به عمرۀ مفرده يا عمرۀ تمتّع بوده) پس از سعى، بنا بر احتياط تقصير نمايد.

مسائل بين عمرۀ تمتّع و حجّ تمتّع

[2053] سؤال 217: آيا جايز است حجّاج پس از انجام دادن عمرۀ تمتّع و قبل از شروع حجّ تمتّع، به جهت درك فيوضات معنوى به عرفات و مشعر و منى بروند؟

پاسخ: بنا بر احتياط واجب، خارج شدن از مكه پس از عمرۀ تمتّع و قبل از حجّ تمتّع جايز نيست و در صورت ضرورت، بايد براى حج مُحرم شوند و با حالت احرام از مكه بيرون بروند.

[2054] سؤال 218: اگر كسى بعد از انجام دادن عمرۀ تمتّع، عمداً مكه را ترك كند و بقيۀ اعمال را انجام ندهد، حكمش چيست؟

پاسخ: بر او واجب است به مكه برگردد و پس از احرام، اعمال حجّ تمتّع را انجام دهد و چنانچه برنگردد تا وقت حج فوت شود، معصيت كرده است و عمرۀ تمتّع او باطل است؛ ولى احوط اين است كه يك طواف نساء به قصد «ما فى الذمّه» انجام دهد.

[2055] سؤال 219: آيا پس از انجام دادن عمرۀ تمتّع، خروج از مكۀ مكرّمه و داخل نشدن به مكه تا پايان ماهى كه عمرۀ تمتّع را در آن ماه انجام داده، عمرۀ تمتّع را باطل مى كند؟ آيا انجام دادن عمرۀ ديگرى پس از ورود به مكه، در غير ماهى كه عمرۀ تمتّع را در آن انجام داده است، مبطل عمرۀ تمتّع است؟

پاسخ: در نزد اين جانب، باطل شدن عمرۀ تمتّع، ولو با انجام دادن عمرۀ ديگر، ثابت نشده است؛ ولى اگر در غير ماهى كه عمرۀ تمتّع را انجام داده، به مكه بازگردد، واجب است به نيّت «ما في الذمّه» مُحرم شود و بعد از انجام عمره، طواف نساء به جا آورد.

ص: 549

[2056] سؤال 220: شخصى در ماه شوال يا ذى القعده عمرۀ تمتّع به جا مى آورد و به مدينه برمى گردد و در ماه جديد دوباره به مكه مى رود. وظيفۀ او نسبت به احرام در مسجد شجره چيست؟ عمرۀ مفرده يا عمرۀ تمتّع مجدّد يا عمره به قصد «ما فى الذمّه»؟

پاسخ: به قصد «ما فى الذمّه» احرام ببندد و طواف نساء و نماز آن را نيز بدون اين كه معيّن كند براى عمرۀ اول است يا دوم، به جا آورد.

[2057] سؤال 221: كسى كه در ماه ذى القعده عمرۀ تمتّع به جا مى آورد و در ماه ذى الحجّه به محلّى خارج از مكه مى رود، ولى از حرم خارج نمى شود، آيا براى بازگشت به مكه بايد مُحرم شود؟ اگر لازم است مُحرم شود، از كجا مُحرم شود؟ به يكى از مواقيت عمرۀ تمتّع برود يا به ادنى الحل؟ و به چه نيّتى احرام ببندد؟

پاسخ: در فرض سؤال، اگر قبل از به جا آوردن اعمال حجّ تمتّع از مكه خارج شود و بخواهد دوباره به مكه باز گردد، بايد به نيّت «ما فى الذمّه» از يكى از مواقيت عمرۀ تمتّع مُحرم شود و طواف نساء و نماز آن را نيز بدون اين كه معيّن كند براى عمرۀ اول است يا دوم، به جا آورد؛ ولى در فرض سؤال، اگر بعد از اعمال حجّ تمتّع از مكه خارج شود و بخواهد دوباره به مكه باز گردد، بايد از ادنى الحل مُحرم شود و عمرۀ مفرده به جا آورد.

تقديم اعمال مكه

[2058] سؤال 222: معذورين، مانند زنان و بيماران و افراد ناتوان، مى توانند در شب عيد قربان جمرۀ عقبه را رمى كنند. اگر اين افراد خوف اين را داشته باشند كه بر اثر ازدحام جمعيت نتوانند اعمال مكه را به جا آورند، آيا جايز است در شب عيد، بعد از رمى به مكه بروند و اعمال خود را انجام دهند و به منى برگردند؟ آيا اين افراد بايد اعمال مكه را بر وقوفين مقدّم كنند يا بين تقديم اعمال مكه بر وقوفين و انجام دادن اعمال مكه در شب عيد، پس از رمى جمرۀ عقبه مخيّرند؟

پاسخ: در فرض مذكور كه خوف دارند پس از اعمال منى نتوانند اعمال مكه

ص: 550

را انجام دهند، مى توانند قبل از وقوف در عرفات اعمال مكه را به جا آورند و انجام دادن اعمال مكه در شب عيد، مجزى نيست.

[2059] سؤال 223: به سبب ازدياد تعداد حجّاج در سال هاى اخير، موانعى براى اداى اعمال پيش آمده است و از آن جمله است به جا آوردن اعمال مكه بعد از اعمال منى. آيا به جهت رعايت صحّت اعمال حجاج، جايز است حجّاج بعد از رمى جمرۀ عقبه و قبل از قربانى و حلق و تقصير، اعمال مكه را انجام دهند؟ اگر براى همه جايز نيست، آيا براى كسانى مثل خائف، زنانى كه خوف از حيض شدن دارند، كسى كه مسئول آب و غذاى حجّاج است، پير مردان، زنان، مريض ها، بچه ها، پرستاران مريض، پزشكان و... جايز است؟

پاسخ: تقديم اعمال مكه، بعد از وقوفين و قبل از اعمال منى، يا در بين اعمال منى جايز نيست و فقط بعد از احرام و قبل از وقوفين، براى چهار گروه كه در كتاب مناسك آمده، جايز است.

[2060] سؤال 224: كسى كه وظيفه اش اين است كه اعمال مكه را بعد از وقوفين انجام دهد، ولى به جهت ندانستن مسأله، اعمال مكه را قبل از وقوفين انجام داده است، چه حكمى دارد؟

پاسخ: چنانچه ماه ذى الحجّه باقى است، بايد اعمال مكه را تدارك كند و حجّ او صحيح است؛ ولى در صورتى كه ذى الحجّه گذشته است و اعمال را تدارك نكرده، حجّ او باطل است و بايد يك شتر به عنوان كفّاره قربانى كند و در سال آينده حج را اعاده نمايد.

عرفات، مشعر الحرام و منى

[2061] سؤال 225: آيا سرزمين هاى عرفات و مشعر و منى، جزء حرم مكه محسوب مى شوند و احكام حرم را دارند؟

ص: 551

پاسخ: عرفات، جزء حرم نيست و احكام آن را ندارد؛ ولى مشعر و منى جزء حرم هستند.

[2062] سؤال 226: آيا حدودى كه فعلاً براى مشاعر مقدّسه، مثل عرفات و منى معيّن شده، معتبر است و مى توان بر آن اعتماد كرد؟

پاسخ: در اين موضوع، براى حصول اطمينان بايد به اهل خبرۀ موثّق رجوع شود.

[2063] سؤال 227: اگر احتمال دهيم كه در حدّ عرضى مشعر الحرام كوه وجود داشته و به جهت توسعۀ مشعر الحرام آن را از بين برده اند، آيا اين احتمال منجّز است و موجب احتياط مى شود؟

پاسخ: صرفِ احتمال از بين بردن كوه و توسعۀ موقف، منجّز نيست و موجب احتياط نمى شود.

[2064] سؤال 228: آيا ارتفاعات و كوه هاى محيط به منى، جزء منى محسوب مى شوند يا خير؟ آيا ذبح قربانى در روز عيد در ارتفاعات و كوه هاى مذكور، حكم ذبح در منى را دارد يا خير؟

پاسخ: حدود منى از طرف وادى مُحسّر و جمرۀ عقبه روشن است؛ ولى كوه ها و ارتفاعات طرفين، ظاهراً جزء منى نيستند و ذبح در آن مكان ها احتياطاً كفايت نمى كند، مگر در دامنه ارتفاعات. در بعضى از نقشه ها كه در مكه مى فروشند، بعضى از ارتفاعات را از منى محسوب داشته اند؛ ولى ثبوت مطلب با اين نقشه ها خالى از اشكال نيست.

[2065] سؤال 229: آيا حدّ منى، جمرۀ عقبه است يا خود عقبه كه گردنه بزرگى است؟

پاسخ: قدر متيقّنِ حدّ منى، جمرۀ عقبه است.

[2066] سؤال 230: وقتى كه هلال ماه ذى الحجّه براى ما ثابت نشود، ولى قاضى مكه حكم

ص: 552

به ثبوت هلال كند، چه بايد كرد؟ به اين جهت، در مراسم حج براى تعيين روز عرفه و وقوف در عرفات براى ما مشكل پيش آمد و از اين بابت نمى دانيم كه آيا واجبات حج را درست انجام داده ايم يا خير و آيا اين حج را حَجّة الاسلام قرار دهيم يا نه؟

پاسخ: اگر قاضى مكۀ مكرّمه، حكم به ثبوت هلال كرد، تبعيت از او لازم است، ولو اين كه علم به خلاف وجود داشته باشد و حج هم صحيح است.

[2067] سؤال 231: پس از وقوف در عرفات، آيا حاجى مجاز است در شب عيد به مشعرالحرام نرود، مثلاً چند ساعتى به مكه برود و پيش از اذان صبح يا پيش از نيمه شب خود را به مشعر برساند يا بايد مستقيم به مشعر برود؟

پاسخ: بنا بر احتياط واجب بايد مستقيم به مشعرالحرام برود و شب را به قصد قربت در مشعر بگذراند.

[2068] سؤال 232: اگر معذور پس از وقوف اضطرارى مشعر الحرام، از مشعر خارج شد و پيش از طلوع فجر عذر او برطرف شد، آيا بازگشت به مشعر الحرام براى درك وقوف اختيارى لازم است؟

پاسخ: بايد براى درك وقوف اختيارى به مشعر باز گردد.

[2069] سؤال 233: مسئولين حج در عرفات و منى، منطقه اى را بين حجّاج تقسيم مى كنند و هر گروهى داراى جاى مخصوصى مى شود. آيا اختصاص مكان خاصّى به يك گروه، براى آنها حقّى ايجاد مى كند؟ و آيا قرار گرفتن در مكان مخصوص ديگران، براى وقوف مضر است يا خير؟

پاسخ: چنانچه با وقوف در مكان خاصّى كه ديگران به آن سبقت گرفته اند، حقّ ديگران تضييع شود، احوط ترك وقوف در آن جاست؛ ولى وقوف، صحيح است.

[2070] سؤال 234: چند تن از خدمۀ كاروانى مقدارى از اثاثيۀ كاروان را از عرفات به

ص: 553

مكۀ معظّمه مى بردند و سپس از مكه به مشعر باز مى گردند و تا صبح در مشعر باقى مى مانند. آيا در اين صورت حجّشان صحيح است؟

پاسخ: در فرض مذكور، حجّ آنها صحيح است؛ ولى چنانچه خروج آنها از عرفات قبل از غروب بوده، معصيت كرده اند و به ترتيبى كه در كتاب مناسك حج آمده، بايد كفّاره بدهند.

[2071] سؤال 235: خارج شدن از مكه و منى و مثلاً رفتن به جدّه، طائف و مدينه در موارد ذيل چگونه است؟

الف. پس از اعمال روز عيد قربان و پيش از اعمال مكه؛

ب. در روز يازدهم، پس از رمى جمرات؛

ج. پس از بيتوتۀ نيمۀ اول شب يازدهم يا دوازدهم؛

د. پس از اعمال ايّام تشريق و پيش از اعمال مكه.

پاسخ: در تمام موارد مذكور جايز است.

[2072] سؤال 236: حاجيانى كه به سبب قربانى كردن، بدن و لباس احرامشان خونى و نجس مى شود و گاهى تا بازگشت به مكه نيز امكان تطهير و پاكيزگى براى آنها نيست، چه كار بايد كنند؟ و نمازى كه با اين حالت در منى مى خوانند، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر تطهير يا تبديل لباس احرام، ولو با رفتن به مكه، حرجى نباشد، بايد تطهير يا تبديل كنند و اگر حرجى باشد، تأخير آن تا بازگشت به مكه و نماز با آن حالت اشكال ندارد.

واجبات منى

رمى

[2073] سؤال 237: آيا رمى جمرات را مى توان از روى پلى كه نزديك جمرات ساخته شده است انجام داد و اين عمل مجزى است؟

ص: 554

پاسخ: رمى جمرات از روى پُل مانع ندارد و مجزى است؛ ولى بايد از رسيدن سنگ ها و اصابت آنها به جمرات، اطمينان حاصل كند.

[2074] سؤال 238: جمرات از شكل سابق آن خارج شده و تغيير كرده و به صورت ديوارى با طول و عرض زيادتر نسبت به قبل درآمده است. آيا رمى جمرات فعلى مجزى است؟

پاسخ: رمى كلّ ديوار مجزى است. البته در جمرۀ عقبه اگر بخشى از ديوار، خارج از منى واقع شده باشد، بايد قسمتى از آن رمى شود كه در داخل منى واقع شده است.

[2075] سؤال 239: شخصى در بعد از ظهر عيد قربان كه جمرۀ عقبه خلوت است، خودش مى تواند رمى كند؛ ولى ديگر نمى تواند قربانى را در روز عيد انجام دهد. آيا براى اين كه بتواند قربانى را در روز عيد انجام دهد، جايز است براى رمى جمره، در صبح روز عيد نايب بگيرد؟ اگر چندين سال در صبح روز عيد نايب گرفته باشد، حكمش چيست؟

پاسخ: بايد خودش در عصر روز عيد رمى كند و اگر با توانايى از رمى در عصر، در صبح نايب گرفته باشد، عمل نايب باطل است و بايد خودش آن رمى ها را قضا كند و اگر نمى تواند، نايب بگيرد.

[2076] سؤال 240: پرستار مريضى كه به همراه مريض خود، شبانه به منى مى رود، آيا مى تواند مانند مريض، در همان شب دهم ذى الحجّه (شب عيد قربان) رمى را انجام دهد؟

پاسخ: اگر پرستار مريض، زن باشد، چون براى زن ها حتى در حال اختيار هم رمى در شب دهم جايز است، براى او نيز جايز است و اگر پرستار، مرد باشد، چنانچه نتواند در روز، رمى كند، براى او نيز رمى در شب جايز است؛ ولى چنانچه از رمى در روز معذور نباشد، بايد در روز، رمى كند.

ص: 555

[2077] سؤال 241: جوانى هر دو پايش صدمه خورده و از زير زانو، پاى مصنوعى دارد. آيا بايد براى رمى نمودن، نايب بگيرد و به هنگام رمى نايب، حضور او در آن جا لازم است؟

پاسخ: اگر خودش قادر بر رمى كردن نيست، نايب بگيرد و احتياط مستحب آن است كه در صورت امكان، هنگام رمى نمودنِ نايب، در محلّ رمى حاضر شود.

[2078] سؤال 242: زنان كه در شب عيد قربان به صورت اختيارى مى توانند رمى جمرۀ عقبه را انجام دهند، چنانچه از رمى در شب عيد معذور باشند، آيا جايز است مردى را نايب بگيرند تا در شب عيد از طرف آنها رمى جمرۀ عقبه را انجام دهد؟

پاسخ: رمى مردى كه نايب شده، در شب اشكال دارد و مجزى نيست.

[2079] سؤال 243: با توجه به اين كه بانوان مى توانند رمى روز دهم را در شب انجام دهند، آيا لازم است رمى آنها در شب عيد باشد يا در شب يازدهم نيز جايز است؟ و در فرض جواز، در صورتى كه زن در اعمال حج، نايب ديگرى باشد، چه حكمى دارد؟

پاسخ: با فرض توانايى از رمى در شب عيد يا روز آن، رمى در شب يازدهم جايز نيست.

[2080] سؤال 244: آيا كسى كه براى رمى جمرات نايب شده است، مى تواند قبل از انجام دادن رمى خودش، براى منوبٌ عنه رمى كند؟

پاسخ: بلى، جايز است.

[2081] سؤال 245: آيا جايز است رمى جمرات روز يازدهم ذى الحجّه را در شب قبل آن (شب يازدهم) انجام داد؟

پاسخ: براى كسى كه نتواند در روز، رمى كند، جايز است.

[2082] سؤال 246: هنگام رمى يا پيش از آن، يك ريگ مستعمل در كيسه ريگ ما مى افتد و با ريگ هاى بكر، مخلوط و مشتبه مى شود. آيا همين كه هشت ريگ به جمره

ص: 556

بزنيم و اجمالاً علم پيدا كنيم كه هفت ريگ بكر به جمره زده ايم، كافى است يا علم تفصيلى لازم است؛ يعنى به هنگام رمى بايد بدانيم كه كدام ريگ بكر و كدام مستعمل است؟

پاسخ: اگر اجمالاً يقين به زدن هفت ريگ بكر به جمره داشته باشيد، كافى است.

[2083] سؤال 247: مردى به هنگام رمى جمرۀ عقبه، در تعداد سنگ هاى برخورد كرده كه بايد به هفت عدد برسد، بسيار شك مى كند، به طورى كه 21 سنگ پرتاب مى نمايد.

آيا پرتاب اين تعداد كافى است يا بايد اطمينان حاصل كند؟

پاسخ: اگر قبل از رمى، قصد پرتاب بيش از هفت سنگ را نداشته، اشكالى ندارد، هر چند بعد از آن، به جهت احتياط، بيشتر از هفت عدد پرتاب كند؛ ولى بايد از اصابت و برخورد هفت سنگ به جمره مطمئن شود؛ اما اگر شك او به حدّ وسواس برسد، نبايد به شكّ خود اعتنا كند.

[2084] سؤال 248: در روز عيد، به هنگام رمى جمرۀ عقبه اطمينان پيدا نكردم كه هفت سنگ به جمره برخورد كرده و به همين جهت، چهار بار رمى جمره را تكرار كردم؛ ولى باز هم يقين پيدا نكردم و در بار چهارم، قسم خوردم كه ديگر رمى را تكرار نكنم و بعد، اعمال حج را به پايان رساندم. آيا حجّ من صحيح است يا باطل؟ و كفّارۀ قسمى كه خورده ام چيست؟

پاسخ: در مفروض سؤال، حجّ شما صحيح است و چيزى بر شما لازم نيست.

قربانى

اشاره

[2085] سؤال 249: اگر كسى عمداً در مراسم حج، قربانى نكرده باشد، وظيفۀ او چيست؟

پاسخ: اگر نمى دانسته كه بين ذبح و حلق، ترتيب، شرط است و با جهل به اين موضوع، حلق كرده و بقيۀ اعمال را به جا آورده، حجّ او صحيح است؛ ولى بايد در سال آينده در روز عيد قربان در منى يا در جايى كه حجّاج، گوسفند ذبح

ص: 557

مى كنند، خودش يا نايبش گوسفندى را قربانى كنند.

وقت قربانى

[2086] سؤال 250: بر اساس تحقيقات به عمل آمده، عمل به وظيفۀ قربانى در منى و يا نزديك ترين نقطه به آن، تنها در كشتارگاه هاى تحت پوشش بانك توسعۀ اسلامى كه همگى خارج از منى هستند، امكان پذير است. اين بانك با سرمايۀ كشورهاى عضو سازمان كنفرانس اسلامى تأسيس شده تا پس از انجام دادن وظيفۀ قربانى توسط حجّاج، ذبيحۀ آنها را آماده و منجمد سازد تا به تدريج به كشورهاى مختلف، جهت توزيع بين نيازمندان و فقيران ارسال شود. حال به دليل محدوديت مكانى، زمانى و روند رو به افزايش تعداد حجّاج و مشكلاتى از اين قبيل، امكان ذبح تمامى قربانى ها در روز اول مقدور نيست. آيا مى توان براى دستيابى به اين امر مهم و عدم اتلاف ذبيحه ها تعدادى از قربانى ها را در روز دوم انجام داد؟

پاسخ: بنا بر احتياط واجب قربانى بايد در روز دهم انجام گيرد و اگر ذبح در روز دهم براى حاجى مقدور نشد، بنا بر احتياط بايد تا روز دوازدهم قربانى كند و اگر تا اين وقت هم انجام نداد، در روز سيزدهم قربانى كند و اگر نتوانست، در بقيۀ ماه ذى الحجّه انجام دهد و اگر كسى قربانى را به تأخير اندازد، بايد حلق يا تقصير را هم به تأخير اندازد و پس از ذبح، آن را انجام دهد.

[2087] سؤال 251: شخصى با اعتقاد به اين كه قبل از ساعت نُه صبح روز عيد مى تواند رمى جمره را انجام دهد، عده اى را براى قربانى كردن از طرف خود در ساعت نُه صبح روز عيد، وكيل كرده است؛ ولى بعد، غافل شده يا فراموش مى كند و يا اين كه براى رمى كردن اقدام مى كند، اما نمى تواند قبل از ساعت نُه صبح رمى كند و رمى در ساعت يازده صبح انجام مى شود و نمى تواند به قربانى كنندگان نيز خبر دهد كه قربانى كردن را به تأخير بيندازند و قربانى در ساعت نُه صبح انجام مى شود. حكم اين مسأله چيست؟

پاسخ: در فرض سؤال، اشكال ندارد.

ص: 558

شرايط حيوان قربانى

[2088] سؤال 252: اگر قربانى، مادّه باشد و احتمال باردارى آن برود، حكم اين قربانى چيست؟

پاسخ: در فرض سؤال، اگر قربانى، واجد ساير شرايطى كه براى آن ذكر شده است، باشد، اشكال ندارد.

[2089] سؤال 253: آيا ذبح كردن گوسفندى كه شيرش خشك شده، به عنوان قربانى حج جايز است؟

پاسخ: اگر داراى شرايط ذكر شده در كتاب مناسك حج باشد، خشك شدن شير ضررى ندارد.

نيابت در قربانى

[2090] سؤال 254: اگر نايب، در حجّ نيابتى از طرف خودش قربانى كند و از روى نسيان يا جهل، نيّت نكند كه قربانى از طرف منوبٌ عنه است، حكمش چيست؟

پاسخ: اگر قصد نيابت، ولو ارتكازى داشته باشد كه نوعاً نيز چنين است، كافى است، وگرنه بايد اعاده كند.

[2091] سؤال 255: اگر حاجى براى قربانى كردن شخصى را نايب بگيرد، ولى بعداً بفهمد كه يا قربانى را انجام نداده و يا ذبح او صحيح نبوده، چه بايد بكند؟

پاسخ: در فرض مذكور، واجب است قربانى را ولو تا آخر ذى الحجّه انجام دهد و حجّ او صحيح است و چنانچه پس از ذى الحجّه متوجه شد كه نايب قربانى نكرده يا ذبح او صحيح نبوده، واجب است در سال آينده در روز عيد، در منى يا خودش يا ديگرى به نيابت از او قربانى را انجام دهد.

مصرف قربانى

[2092] سؤال 256: اگر حاجى به جاى يك سوم از قربانىِ حج كه بايد به فقير صدقه بدهد

ص: 559

و نتوانسته اين كار را بكند، يك قربانى كامل ديگر به فقير بدهد، كافى است؟

پاسخ: اگر از دادن صدقه معذور بوده يا صدقه دادن حرجى بوده، تكليف او ساقط است و واجب نيست كه قربانى ديگرى به جاى آن بدهد و اين كار، اگر چه كار نيكويى است، ولى بدل از قربانى حج محسوب نمى شود.

مسائل ديگر قربانى

[2093] سؤال 257: آيا جايز است به جاى قربانى كردن در منى، قيمت آن را در راه خير مصرف نمود؟

پاسخ: صرف قيمت به جاى قربانى در مصارف ديگر مجزى نيست.

[2094] سؤال 258: مى دانيم كه در موقع ذبح كردن، حيوان بايد رو به قبله باشد. اگر حيوان را به طرف راست يا چپ بخوابانند و يا ايستاده به طرف قبله آن را ذبح كنند، حكمش چيست؟

پاسخ: در فرض هر يك از حالات مذكور، چنانچه حيوان رو به قبله باشد، حلال و مجزى است.

[2095] سؤال 259: آيا در كشتارگاه هاى صنعتى كه ذابح آن شيعه نيست، مى توان قربانى كرد؟

پاسخ: اگر ذابح، مسلمان باشد، كفايت مى كند، هر چند شيعه نباشد.

حلق و تقصير

وقت حلق و تقصير در حج

[2096] سؤال 260: اگر حاجى كسى را براى قربانى كردن، نايب خود قرار دهد و تا غروب روز عيد، خبرى از نايب به او نرسد، آيا مى تواند سر خود را بتراشد؟

پاسخ: تا از قربانى مطمئن نشود، سر تراشيدن جايز نيست.

[2097] سؤال 261: مى دانيم كه مقدّم كردن حلق و تقصير بر ذبح جايز نيست. حال اگر براى

ص: 560

كسى ذبح كردن ميسّر نباشد و ماندن در احرام نيز مستلزم عسر و حرج باشد، تكليفش چيست؟

پاسخ: در صورتى كه به هر دليلى قربانى از روز عيد تأخير بيفتد، بنا بر احتياط نبايد حلق يا تقصير كند و از احرام بيرون بيايد؛ ولى چنانچه ماندن در احرام، مستلزم عسر و حرج باشد، مى تواند با حلق يا تقصير و قبل از قربانى كردن از احرام خارج شود.

مكان حلق و تقصير در حج

[2098] سؤال 262: كسى به خاطر جهل به مسأله و يا غفلت و نسيان، حلق و تقصير را در غير سرزمين منى انجام داده؛ ولى هنوز اعمال مكه را به جا نياورده است. آيا با وجود فرصت، تكرار حلق و تقصير در منى لازم است يا خير؟

پاسخ: حلق و تقصير بايد در منى باشد و اگر از باب جهل به مسأله و يا غفلت و نسيان، در غير منى حلق و تقصير نمايد، عمل او صحيح و مجزى است و مستحب است موى حلق شدۀ خود را به منى بفرستد و در آن جا دفن شود.

مسائل ديگر حلق و تقصير در حج و عمره

[2099] سؤال 263: اگر وظيفۀ شخصى حلق نمودن باشد نه تقصير، و حلق نمودن، باعث خونريزى شود، تكليفش چيست؟

پاسخ: در صورتى كه بتواند بدون خونريزى، سر را با ماشين ته زنى كه با استعمال آن عرفاً حلق صدق مى كند، بتراشد، تيغ زدنى كه موجب خونريزى است، اشكال دارد و در صورت عدم امكان، به احتياط واجب بايد سر را با تيغ بتراشد.

[2100] سؤال 264: كسى كه هنوز حلق يا تقصير نكرده، سر حاجى ديگر را مى تراشد.

آيا براى اين كار بايد كفّاره بدهد يا نه؟ و آيا اين سر تراشيدن، براى كسى كه سرش تراشيده شده، كافى است يا خير؟

ص: 561

پاسخ: گرچه عمل او جايز نيست، ولى كفّاره ندارد و اكتفا كردن به حلق يا تقصيرى كه توسط چنين كسى انجام شده، محلّ اشكال است.

[2101] سؤال 265: من خيلى وقت پيش، دو بار عمره به جا آوردم و در آن موقع با واجبات عمره به درستى آشنا نبودم. در عمرۀ اول، تقصير را انجام دادم؛ ولى در عمره دوم نمى دانم كه تقصير را به جا آورده ام يا نه؛ اما مى دانم كه اعمال عمره را به همراه راهنمايى كه آشناى به مسائل شرعى بود، انجام دادم. اكنون سؤالم اين است كه عمرۀ دوم، چه حكمى دارد؟

پاسخ: در مفروض سؤال، عمرۀ شما صحيح است و تقصير كردن لازم نيست.

[2102] سؤال 266: آيا مى توان پس از پايان سعىِ عمرۀ تمتّع در ماه ذى الحجّه و پيش از تقصير نمودن، از مكه خارج شد و مثلاً به جدّه رفت و در جدّه تقصير نمود و پس از چند روز و نزديك به اعمال حجّ تمتّع به مكه آمد؟

پاسخ: بنابر احتياط واجب جايز نيست.

[2103] سؤال 267: كسى كه در عمرۀ مفرده، از روى جهل يا فراموشى، تقصير را بعد از طواف نساء انجام داده است، آيا عمره اش صحيح است؟

پاسخ: در فرض مذكور، عمره اش صحيح است؛ ولى احتياطاً بايد طواف نساء و نماز آن را اعاده كند و اگر خودش نمى تواند برگردد، بايد كسى را نايب بگيرد تا آنها را از جانب او انجام دهد.

بيتوته در منى

[2104] سؤال 268: آيا بيتوته در منى و رمى جمرات در روز يازدهم و دوازدهم ذى الحجّه از اعمال و مناسك حج است يا از واجبات مستقل؟ و اگر كسى از ابتدا نسبت به اعمال غير ركنى حج و يا واجبات مستقل آن، قصد واجب غير ركنى و يا واجب مستقل نكند، حجّش صحيح است يا خير؟

ص: 562

پاسخ: بيتوته در منى و رمى جمرات از واجبات حج است؛ ولى ترك عمدى آنها موجب بطلان حج نيست و در خصوص بيتوته، ترك عمدى آن موجب كفّاره است و هنگام احرام بستن براى حج، بايد قصد انجام آنها را (ولو به صورت اجمالى) داشته باشد.

[2105] سؤال 269: كسى كه بعد از ظهر روز دوازدهم از منى كوچ كرده، اگر به جهتى مجدّداً از روى جهل يا سهو يا عمد به منى برگردد و غروب شب سيزدهم را در منى درك كند، آيا بيتوتۀ آن شب در منى يا رمى روز سيزدهم بر او واجب است؟

پاسخ: بيتوته و رمى بر او واجب است.

[2106] سؤال 270: شخصى در شب دوازدهم ذى الحجّه به جاى بيتوته در منى به مكه آمده و تا صبح در آن جا عبادت مى كند و قصد دارد جهت رمى روز دوازدهم، بعد از ظهر روز دوازدهم به منى برود و رمى را انجام دهد. آيا واجب است قبل از ظهر روز دوازدهم در منى باشد و بعد از زوال، نَفْر انجام دهد يا لازم نيست؟

پاسخ: در فرض مذكور، بازگشت به منى جهت نَفْر (كوچ كردن) لازم نيست.

مسائل ديگر مربوط به عمرۀ تمتّع، عمرۀ مفرده و حج

[2107] سؤال 271: آيا خروج از مكۀ معظّمه را در اثناى عمرۀ تمتّع و عمرۀ مفرده جايز مى دانيد؟ و آيا تفاوتى بين مسافت نزديك و دور وجود دارد؟

پاسخ: در عمرۀ مفرده با علم به اين كه توان بازگشتن را دارد، مطلقاً جايز است؛ ولى خارج شدن از مكّه در بين عمرۀ تمتّع احتياطاً جايز نيست.

[2108] سؤال 272: كسى كه عمرۀ مفردۀ نيابتى انجام داده و در مكه تا يوم الترويه (روز هشتم ذى الحجّه) باقى مانده و ارادۀ انجام دادن حج را براى خود يا حجّ نيابتى از طرف شخص ديگرى را دارد، آيا عمرۀ مفردۀ او به عمرۀ تمتّع تبديل مى شود؟ اگر عمره مفرده را براى خود انجام داده باشد و بخواهد حجّ نيابتى به جا آورد، حكمش چگونه

ص: 563

است؟

پاسخ: در فرض هاى ذكر شده در سؤال، عمرۀ مفرده به عمرۀ تمتّع تبديل نمى شود.

[2109] سؤال 273: آيا كسى كه براى اولين بار و براى حجّ تمتّع مشرّف مى شود، مى تواند در ماه ذى الحجّه وقبل از عمرۀ تمتّع، عمرۀ مفرده انجام دهد و بعد دوباره به يكى از ميقات ها برگردد و براى عمرۀ تمتّع مُحرم شود؟

پاسخ: اشكالى ندارد.

[2110] سؤال 274: آيا انجام دادن بيش از يك عمرۀ مفرده در يك ماه قمرى، به قصد ورود، جايز و صحيح است؟ خواه عمره ها از طرف خود انسان باشد يا از طرف فرد يا افراد ديگر؟

پاسخ: احوط آن است كه در يك ماه قمرى براى يك نفر، بيش از يك عمرۀ مفرده انجام نشود؛ ولى به نيابت از افراد مختلف اشكال ندارد.

[2111] سؤال 275: شخصى كه از قبل، حج بر او واجب شده و هنوز حجّش را به جا نياورده است، آيا مى تواند قبل از انجام حج واجب خود، عمرۀ مفرده انجام دهد؟

پاسخ: چنانچه انجام عمرۀ مفرده او مزاحمتى براى انجام حجّ واجب او نداشته باشد، اشكال ندارد.

[2112] سؤال 276: آيا زائر بيت اللّه الحرام مى تواند بعد از پايان يافتن اعمال حجّ تمتّعش، بلا فاصله يك عمرۀ مفرده به جا آورد؟

پاسخ: اشكالى ندارد.

[2113] سؤال 277: كسى كه مشغول حجّ تمتّع استحبابى است و عمره تمتّع را به جا آورده، آيا جايز است نيّت خود را به عمرۀ مفرده برگرداند و پس از انجام طواف نساء از مكه بيرون برود؟ در صورتى كه در وطن، كارى ضرورى برايش پيش آمده كه بايد به آن جا

ص: 564

بازگردد، مسأله چه حكمى پيدا مى كند؟

پاسخ: در فرض عدم ضرورتِ خروج از مكه، واجب است حجّ تمتّع را انجام دهد و در فرض ضرورتِ خروج، تكميل حجّ تمتّع واجب نيست؛ ولى به احتياط مستحب يك طواف نساء انجام دهد.

[2114] سؤال 278: آيا قاعدۀ تجاوز، در اعمال عمره و حج جارى مى شود يا خير؟

پاسخ: قاعدۀ تجاوز، همچون قاعدۀ فراغ، در اعمال عمره و حج جارى است.

[2115] سؤال 279: اگر براى مقلّدين شما در مثل عرفات و منى مسأله اى شرعى پيش آمد و نتوانستند فتواى جناب عالى را به دست آورند، چه بايد بكنند؟

پاسخ: اگر براى به دست آوردن فتوا تأخير ممكن نيست، مخيّر هستند كه احتياط كنند و يا به مجتهد مساوى رجوع نمايند و در صورت نبودن مجتهد مساوى و يا در دسترس نبودن او به مجتهد ديگر با رعايت الأعلم فالأعلم رجوع نمايند.

[2116] سؤال 280: زنى كه عمر او از پنجاه سال گذشته و مدت يك سال و نيم است كه خون نمى بيند، ولى در عرفات، خون مشاهده مى كند، آيا صحيح است كه در يائسه شدن خود ترديد كند؟ و در هر حال، وظيفه اش چيست؟

پاسخ: اگر زن قرشيه نباشد و بداند كه سنّش از پنجاه سال گذشته است، يائسه است و بايد به وظيفۀ استحاضه عمل كند.

[2117] سؤال 281: اگر در مكۀ مكرّمه، بعضى از سنّى ها از شيعيان در مورد احكام حج سؤال كنند، آيا بايد بر طبق مذهب آنها جواب داد يا بر طبق احكام شيعه؟

پاسخ: پاسخ گفتن بر اساس مذهب اماميه جايز است.

[2118] سؤال 282: آيا استحباب سه روز روزۀ مستحبّى در مدينۀ منوّره براى برآورده شدن حاجات، اختصاص به مسافر دارد يا براى اهالى مدينه و كسى كه قصد عشره دارد

ص: 565

نيز مستحب است؟

پاسخ: براى كسى كه قصد اقامت ده روز كرده نيز مستحب است؛ ولى معلوم نيست كه اين حكم، شامل اهالى مدينه هم بشود.

[2119] سؤال 283: كسى كه كارهاى حج را به حاجيان آموزش مى دهد، آيا مى تواند در مقابل آن پول دريافت كند يا نه؟

پاسخ: فى نفسه اشكال ندارد، گرچه اولى ترك آن است، مگر اين كه مقرّرات خاصّى در ميان باشد.

[2120] سؤال 284: در برخى موارد زائران بيت اللّه الحرام يا ساير مسافران، در وقت نماز در هواپيما هستند. با توجه به اين كه نماز در هواپيما معمولاً مانع استقرار و طمأنينه نيست، در صورتى كه ساير شرايط، مثل قيام و قبله و ركوع و سجود مراعات شود، آيا در صورت احتمال يا علم به اين كه پيش از اتمام وقت نماز به مقصد مى رسند و مى توانند نماز را پس از پياده شدن از هواپيما بخوانند، نماز در هواپيما كفايت مى كند يا خير؟ و در صورتى كه نماز را در آن حال بخوانند و پيش از اتمام وقت نماز پياده شوند، اعادۀ نماز لازم است يا نه؟

پاسخ: اگر نماز را با شرايط آن بخوانند، جايز است و اعاده لازم نيست.

[2121] سؤال 285: كسى كه چندين سال نماز و روزۀ قضا بدهكار است و حج به جا آورده، آيا پس از بازگشت از حج، بايد قضاى نماز و روزه ها را به جا آورد يا بخشيده مى شود و ديگر چيزى بر عهدۀ او نيست؟

پاسخ: به جا آوردن حج، هر چند موجب آمرزش گناهان مى گردد، ولى موجب سقوط قضاى نماز و روزه و ديگر واجباتى كه بر عهده و ذمّۀ حاجى است، نمى شود.

[2122] سؤال 286: مدير كاروان، پول قربانى همۀ زوار خود را جهت دريافت فيش قربانى،

ص: 566

به بانك برده است؛ ولى قبل از پرداخت، از او سرقت شده است. آيا او ضامن است؟

پاسخ: اگر در حفظ وجوه مذكور، كوتاهى نكرده باشد و از طرف زائرانى كه صاحب پول هستند نيز شرط ضمان نشده باشد، ضامن نيست.

[2123] سؤال 287: ما از طرف جماعتى در حج به مسلخ رفتيم تا ذبح گوسفندان را از طرف حجّاج انجام دهيم و يقين داريم كه به تعدادى كه لازم بوده، گوسفند سر بريده ايم؛ ولى به اندازۀ پول سه گوسفند در دست ما باقى مانده و اكنون مطمئن هستيم كه پول صاحب گوسفندان را به طور كامل پرداخت نكرده ايم. حالا چه وظيفه اى داريم؟

پاسخ: بايد پول گوسفندان را به صاحب گوسفندان بدهيد و در صورتى كه او را نمى شناسيد، از طرف او صدقه بدهيد.

[2124] سؤال 288: گفته مى شود كه زيارت امام رضا عليه السلام اجر و ثواب چندين حج و چندين عمره را دارد. آيا دليلى بر افضليت زيارت امام رضا عليه السلام بر حجّ مستحبّى وجود دارد؟ و اگر حجّ مستحبّى افضل است، پس معناى اعطاى ثواب چند حج و عمره به زائر امام رضا عليه السلام چيست؟

پاسخ: احتمال دارد به حسب شرايط و موارد مختلف، بتوان قائل به فرق و تفاوت شد.

مساجد مكه و مدينه و نماز در آنها

[2125] سؤال 289: آيا استحباب غسلِ ورود به مسجد الحرام تنها براى قادم و كسى است كه اعمال عمره به جا مى آورد يا براى هر مرتبه رفتن به مسجد الحرام نيز مستحب است؟

پاسخ: استحباب غسل كردن مخصوص به كسى كه اعمال عمره به جا مى آورد، نيست.

[2126] سؤال 290: حاجى اگر بخواهد به استحباب وارد شدن با غسل به مسجد الحرام يا

ص: 567

حرم مطهر نبوى صلى الله عليه و آله و سلم عمل كند، با عنايت به اين كه در شبانه روز گاهى چندين بار مشرّف مى شود، آيا لازم است كه براى هر بار، غسل جداگانه كند؟

پاسخ: يك غسل در اول روز، براى روز و در اول شب، براى شب كافى است؛ بلكه كفايت كردن غسل شب، براى آن شب و روز بعد و كفايت كردن غسل روز، براى آن روز و شب بعد متصل به آن هم خالى از قوّت نيست.

[2127] سؤال 291: آيا نماز جماعت كه به صورت دايره اى در مسجد الحرام خوانده مى شود، صحيح است؟

پاسخ: صحيح است؛ ولى بنا بر احتياط واجب، امام جماعت بايد بر حسب دايره از مأموم جلوتر و به خانۀ كعبه نزديك تر باشد.

[2128] سؤال 292: خروج از مسجد الحرام و مسجد النبى صلى الله عليه و آله و سلم هنگام اقامۀ نماز جماعت كه گاهى موجب وهن است، چه صورتى دارد؟

پاسخ: اگرموجب وهن باشد، خروج از مسجد، حرام است و در غير اين صورت نيز بهتر است در هنگام نماز از مسجد خارج نشود.

[2129] سؤال 293: آيا تقدّم زن بر مرد، در حال نماز جايز است؟ اگر جايز نيست، در مسجد الحرام كه رعايت اين امر، قريب به محال است، تكليف چيست؟

پاسخ: بنا بر احتياط تقدّم زن بر مرد، در حال نماز جايز نيست؛ ولى در مسجد الحرام اشكال ندارد.

[2130] سؤال 294: آيا خواندن نماز واجب و مستحب در حجر اسماعيل عليه السلام جايز است؟ در صورت جواز، نماز خواندن در حجر اسماعيل عليه السلام افضل است يا در ديگر نقاط مسجد الحرام؟

پاسخ: خواندن نماز واجب و مستحب در حجر اسماعيل عليه السلام جايز است و افضليت آن از جاهاى ديگر مسجد الحرام ثابت نيست.

ص: 568

[2131] سؤال 295: وضو گرفتن از آب هاى خنك مسجد الحرام و اطراف آن كه براى آشاميدن اختصاص داده شده، چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر از وضو گرفتن با آن آب ها منع شده باشد، ظاهراً وضو با آنها صحيح نيست.

[2132] سؤال 296: در صورتى كه لباس نمازگزار از پنبه يا كتان باشد، در جايى كه بر فرض تقيّه سجده بر فرش صحيح است، چنانچه بتواند بدون محذور، بر لباس خود سجده كند، آيا سجده بر فرش كه از پشم يا مواد پلاستيكى است، مجزى است؟

پاسخ: اگر بتواند بدون محذور بر چيزى كه سجده بر آن صحيح است، سجده كند، سجده بر فرش مجزى نيست.

ص: 569

ص: 570

لغات و اصطلاحات فقهى

ص: 571

ص: 572

لغات و اصطلاحات فقهى(1)

آب جارى: آبى كه جريان دارد و از زمين مى جوشد، مثل آب چشمه و قنات و يا متصل به ماده اى مانند برف است كه عرفاً جريان آن مستمر محسوب مى شود.

آب قليل: آبى كه از كُر كمتر است و از زمين هم نمى جوشد، مثل آبى كه داخل آفتابه قرار دارد.

آب كُر: مقدار آبى است كه اگر آن را در ظرفى بريزند كه طول و عرض و عمق آن، هر كدام سه وجب باشد، آن ظرف را پر كند و اگر بخواهند آن را با وزن اندازه بگيرند، بنا بر احتياط تقريباً 384 كيلوگرم است.

آب مضاف: آبى كه آن را از چيزى بگيرند، مثل آب هندوانه و گلاب يا با چيزى مخلوط شده باشد كه ديگر به آن آب نگويند، مثل آبى كه با خاك مخلوط شده باشد.

آب مطلق: آب خالص، آبى كه مضاف نباشد.

آيات الهى: نشانه هاى خداوند؛ آيه هاى قرآن.

آيۀ سجده: چهار آيه در قرآن كه پس از خواندن يا گوش كردن به آنها، مكلّف بايد فوراً سجده كند (آيۀ 15 سورۀ سجده، آيۀ 37 سورۀ فصّلت، آيۀ آخر سورۀ نجم و آيۀ آخر سورۀ علق). در قرآن كريم تعداد ديگرى نيز آيه وجود دارد كه پس از خواندن يا گوش كردن به آنها سجده كردن مستحب است.

اباحه: جايز بودن، مباح بودن.

ابتلا: مبتلا شدن، سروكار پيداكردن با چيزى.

اتقى: با تقواتر.

اتمام نماز: به پايان رساندن و تمام كردن نماز؛ كامل خواندن نمازهاى چهار ركعتى.

اتيان: به جا آوردن، انجام دادن.

ص: 573


1- نقل و چاپ مطالب مندرج در اين اصطلاح نامه، بدون أخذ اجازه از دفتر حضرت آيت اللّه العظمى موسوى اردبيلى (مد ظله العالى) شرعاً جايز نمى باشد.

اجتهاد: كوشش و تلاش كردن؛ كوشش و تلاش مجتهد براى استخراج احكام شرعى (--> مجتهد).

اجزا و شرايط (جزءها و شرطها): هر امرى كه نبودن آن به اصل يك چيز لطمه وارد كند، جزء آن محسوب مى شود و هر امرى كه نبودن آن، صفت چيزى را تغيير دهد، شرط آن محسوب مى شود، مثلاً به جا نياوردن ركوع، به اصل نماز لطمه مى زند، ولى نداشتن طهارت، صحّت نماز را از بين مى برد.

اجماع: اتفاق مجتهدان يا مسلمانان بر يك حكم شرعى. اجماع يكى از منابع چهارگانه استنباط احكام شرعى است و در صورتى حجّت است كه كاشف از رأى معصوم عليه السلام باشد.

اجماع اهل فن: اتفاق نمودن اهل يك رشته و فن بر روى يك حكم مربوط به آن رشته.

اجنبى: بيگانه، نامَحرَم.

اجير: كسى كه طبق قرارداد اجاره، در مقابل اجرت، انجام دادن كارى را به عهده مى گيرد.

احتمال عقلايى: احتمالى كه انسان هاى عاقل به آن توجه دارند و آن را ناديده نمى گيرند.

احتلام: خارج شدن منى از انسان در خواب.

احتياط: اگر در حكم شرعى كلمۀ «احتياط» به كار رفته باشد، بدين معنى است كه رعايت كردن آن، موجب اطمينان انسان نسبت به انجام دادن تكليفش مى شود. اگر به همراه احتياط (بدون قيد واجب يا مستحب) فتوايى از مجتهد در مورد آن ذكر نشده باشد، به معناى احتياط واجب است و اگر قبل يا بعد از احتياط، فتوايى در مورد آن ذكر شده باشد، به معناى احتياط مستحب است.

احتياط استحبابى --> احتياط مستحب.

احتياط لازم --> احتياط واجب.

احتياط مستحب: اگر احتياط در موردى باشد كه مجتهد در آن مورد داراى فتواست، به آن احتياط مستحب گفته مى شود كه رعايت كردن آن واجب نيست، هر چند رعايت آن خوب و مطلوب است.

احتياط واجب: به احتياطى گفته مى شود كه مجتهد در مورد آن فتوا نداده است. در اين موارد مقلّد مى تواند يا به اين احتياط و يا به فتواى مجتهد ديگر با رعايت الأعلم فالأعلم عمل نمايد.

احراز: به دست آوردن، دريافتن.

اِحرام: داخل شدن در حرمت و عهد خداوند؛ اولين عملى كه حج يا عمره با آن شروع مى شود و آن عبارت است از: «نيّت كردن به همراه پوشيدن لباس مخصوص احرام و لبيك گفتن» كه با انجام دادن آن، تمامى محرّمات حج يا عمره بر انسان حرام مى شود.

احكام... بر آن جارى است: حكم هاى... را دارد.

احكام ظاهرى: حكم هايى كه به هنگام جهل به حكم واقعى ثابت است، مثل حكم به طهارت ظرف در وقتى كه نجاستش براى ما معلوم نيست و حكم به خواندن نماز در مورد كسى كه در

ص: 574

داخل وقت نماز است و شك دارد نمازش را خوانده يا نه كه در واقع ممكن است آن ظرف نجس باشد و اين فرد نيز نمازش را خوانده باشد و تكليفى نداشته باشد.

احكام واقعى: احكامى كه در واقع و حقيقت امر، شارع مقدّس آنها را وضع كرده است. اين اصطلاح در مقابل احكام ظاهرى به كار برده مى شود.

احوط: مطابق با احتياط.

اِخبار از حس: خبر دادن و آگاه نمودن به واسطۀ حس كردن، مثل اين كه چيز ديدنى را خودش ببيند و از آن خبر دهد و ديگران را آگاه نمايد و يا چيز شنيدنى را خودش بشنود و از آن خبر دهد، به خلاف اخبار از حدس كه با حدس زدن مطلبى از آن خبر مى دهد و يا اخبار از روى بيّنه كه به واسطه گفتن دو نفر عادل به چيزى پى مى برد و از آن خبر مى دهد.

اِخفات: آرام و آهسته خواندن قرائت نماز.

اخفات در نماز ظهر و عصر، بر مرد و زن واجب است.

ادا:

1 - به جا آوردن واجب در وقت معيّنى كه براى آن تعيين شده است، مانند خواندن نماز صبح در بين طلوع فجر و طلوع آفتاب. در مقابل آن «قضا» قرار دارد كه انجام دادن واجب در خارج وقت معيّن شده براى آن است.

2 - پرداختن دَينى كه بر عهدۀ انسان است، مثل اداى خمس، اداى كفّاره، اداى قرض و....

ادنى الحلّ: نزديك ترين نقطۀ خارج از حرم به حرم كه در برخى از موارد از آن جا احرام بسته مى شود.

اذان اعلام: اذانى كه به وسيله آن از داخل شدن وقت نماز خبر داده مى شود.

اذكار و اقوال (در نماز): ذكرها و كلماتى است كه در نماز گفته مى شود. اذكار و اقوال، در مقابل افعال نماز، مثل ركوع و سجده به كار برده مى شود.

اِذن: اجازۀ قبل از عمل.

اِذن صريح: اجازه اى كه به آن تصريح شده و آشكار و روشن باشد.

اِذن فحوى: اذن و اجازه اى كه صريح نباشد و از قرائن و شواهد به دست آيد.

ارباح مكاسب: هرگونه منافع و درآمدى كه از طريق كسب و تجارت و يا كارها و حرفه هاى گوناگون عايد انسان شود.

ارتداد: از دين برگشتن، كافر شدن پس از مسلمانى.

ارتفاع قيمت: بالا رفتن قيمت.

ارتكاز: بودن و جا گرفتن چيزى در ذهن.

ارتماس: فرو بردن در آب.

اركان: ركن ها؛ اركان نماز: واجباتى در نماز كه كم و زياد شدن آنها چه عمدى باشد و چه سهوى، موجب بطلان نماز مى گردد.

از شمول... قاصر است:... را شامل نمى شود.

ازالۀ نجاست: برطرف كردن نجاست.

ص: 575

اسامى مباركه، اسامى متبركه، اسامى مقدّس، اسماء مباركه، اسماء متبركه: اسم هايى كه مردم به آنها تبرّك مى جويند و آنها را با بركت و مقدّس مى شمارند، مثل اسامى خداوند متعال و چهارده معصوم عليهم السلام.

اِسباغ [در وضو] : انجام دادن واجبات و مستحبات وضو؛ شاداب شستن مواضع وضو.

استبراء از بول: عمل مستحبّى كه بعد از بول كردن انجام مى شود و تفصيل آن در توضيح المسائل (مسألۀ 244) آمده است.

استبراء از مَنى: ادرار كردن بعد از خروج منى تا منى در مجرا باقى نماند كه به آن، استبراء به بول هم گفته مى شود.

استبراء حيوان نجاستخوار: دور نگه داشتن حيوان نجاستخوار از نجاست و دادن غذاى پاك به آن حيوان، به مدتى كه در شرع تعيين شده تا ديگر نجاستخوار بر آن حيوان صدق نكند.

استبراء به بول --> استبراء از مَنى.

استحاضه: يكى از انواع خون هايى است كه زنان مى بينند (غير از حيض و نفاس) و بر سه قسم است:

استحاضه قليله، كه مقدار خون در آن كم است.

استحاضه كثيره، كه مقدار خون در آن زياد است.

استحاضه متوسطه، كه مابين دو حالت قبلى است.

استحاله: تبديل شدن جنس يك چيز به طورى كه چيز ديگر به حساب آيد، مثل تبديل شدن سگ در نمكزار به نمك و تبديل شدن چوب نجس به خاكستر پس از سوختن.

استحاله يكى از مطهّرات است؛ ولى اگر جنس چيز نجس عوض نشود، پاك نمى شود، مثل آرد شدن گندم نجس.

استحباب: يكى از احكام تكليفى پنجگانه است و منظور از آن ترجيح انجام دادن فعل است، نه الزام آن؛ يعنى انجام دادنش ثواب دارد، ولى ترك كردنش گناه و عقاب ندارد، مثل خواندن نماز شب.

استحباب نفسى: اگر انجام فعلى به خودى خود استحباب داشته باشد، مى گويند آن فعل استحباب نفسى دارد، بر خلاف فعلى كه خودش رجحان ندارد، بلكه به خاطر اين كه مقدمۀ فعل ديگرى است كه مطلوب شارع است، انجام داده مى شود كه در اين صورت داراى مطلوبيت غيرى است نه مطلوبيت نفسى.

استخاره: از خداوند طلب خير و راهنمايى نمودن به آن كارى كه بهتر است. اين امر با درخواست خير نمودن به وسيلۀ دعا كردن و يا به وسيلۀ قرآن، تسبيح و يا رقاع حاصل مى شود.

استدبار: پشت كردن به قبله يا پشت به قبله بودن.

استصحاب: بنا گذاشتن بر حالت سابق در جايى كه به حالت سابق يقين و نسبت به وضعيت فعلى شك وجود دارد، مثل اين كه يقين به گرفتن وضو وجود داشته باشد و اكنون شك ايجاد شود كه آن وضو باطل شده است يا نه كه

ص: 576

در اين صورت وضوى سابق استصحاب مى شود و مى توان با آن نماز خواند.

استطاعت: توانايى؛ استطاعتى كه شرط وجوب حج است، عبارت است از: استطاعت مالى، بدنى، طريقى، زمانى و رجوع به كفايت.

استطاعت بدنى: توانايى بدنى براى رفتن به حج و به جا آوردن اعمال حج.

استطاعت زمانى: داشتن زمان كافى براى رسيدن به مكه و انجام دادن اعمال حج در وقت مقرّر و تعيين شده براى آن.

استطاعت طريقى: باز بودن راه به حسب حال مكلّف براى رفتن به مكۀ مكرّمه به جهت انجام دادن اعمال حج.

استطاعت مالى: داشتن مركب و توشۀ راه براى رفتن به مكۀ مكرّمه براى به جا آوردن اعمال حج يا داشتن پولى كه بتوان با آن مركب و توشه را تهيه كرد.

استظلال: در سايه قرار گرفتن؛ استظلال به تفصيلى كه در كتاب مناسك حج بيان شده است، يكى از محرّمات احرام محسوب مى شود.

استغفار: طلب مغفرت و بخشش كردن از خداوند.

استقبال: رو كردن به قبله يا رو به قبله بودن.

استقرار در نماز: آرام و بى حركت بودن بدن.

استقرار حج: مستقر و ثابت شدن حج بر كسى. چنانچه كسى حج بر او واجب شود و از رفتن به حج خوددارى كند، حج برعهدۀ او ثابت مى شود و بايد بعداً آن را به جا آورد، ولو اين كه استطاعت خود را نيز از دست بدهد.

استمناء: انجام عملى (غير از دخول) كه باعث خروج منى شود.

استنابه: نايب گرفتن.

استنباط: به دست آوردن معانى دقيق از متون، و به همين معناست استنباط حكم شرعى.

استنجاء: برطرف ساختن نجاست از مخرج بول و غائط و پاك كردن آنها.

استهلاك: متفرق شدن و از بين رفتن اجزاى يك چيز در چيز ديگر به طورى كه اصلاً معلوم نباشد، مثل مخلوط و معدوم شدن خون مختصر لثه در آب دهان.

استيذان: طلب اجازه، اجازه خواستن.

اسراف و تبذير: اسراف عبارت است از افراط و زياده روى در صرف مال در موردى كه مورد نياز و احتياج انسان است و تبذير صرف كردن مال در موردى است كه مورد احتياج انسان نيست.

اسم جلاله: اسم پروردگار متعال.

اسم ظاهر: «اسم ظاهر» در مقابل «ضمير» قرار دارد، ضمير به جاى اسم مى نشيند و از به كار بردن و تكرار اسم جلوگيرى مى كند، مثلاً كلمۀ «اللّه» اسم ظاهر براى خداوند متعال است، ولى در «بسمه تعالى» (به نام او كه بلند مرتبه است)، «ه» در «بسمه» كه به معناى «او» است، ضمير است كه به خداوند متعال اشاره مى كند و به جاى اسم ظاهر به كار رفته است.

ص: 577

اسماء الهى: اسامى خداوند متعال، مثل اللّه، رحمان، رحيم و....

اسماء حُسنى: نام هاى نيكو؛ عنوانى براى نام هاى خداوند تعالى است، مانند اللّه، جبار، خالق، رحمان و....

اسماء مباركه --> اسامى مباركه.

اسماء متبركه --> اسامى مباركه.

اشخاص حقوقى: جمع شخص حقوقى (--> شخصى حقوقى).

اشخاص حقيقى: جمع شخص حقيقى (--> شخصى حقيقى).

اشكال دارد: جايز نيست (در حكم تكليفى)؛ صحيح نيست (در حكم وضعى).

اصالة الصحّه: اصلى كه بر طبق آن بر صحّت افعالى كه از مكلّفين صادر شده است، حكم مى شود، مثل اين كه كسى عقد ازدواج را خوانده و بعد شك حاصل مى شود كه صحيح خوانده است يا نه كه در اين صورت بر طبق اصالة الصحّه، حكم به صحّت عقد مى شود.

اصل تَرَكه: تمام اموالى كه از ميّت باقى مانده، قبل از آن كه به عنوان ديون ميّت و يا وصيت ميّت در آن تصرّفى شود و يا بين ورثه تقسيم گردد.

اصول دين: اعتقاداتى كه پايه و اساس دين محسوب مى شوند، مثل توحيد، نبوّت و....

اضطرار: حالتى كه فرد با قرار گرفتن در آن، ناچار به انجام دادن يا ترك كردن كارى مى شود.

اطراف شبهه: مواردى كه مورد تكليف در بين آنها قرار دارد، مثل اين كه يك ظرف نجس با دو ظرف پاك مخلوط شده و معلوم نباشد كه كدام يك نجس و كدام يك پاك است. در اين حالت هر سه ظرف كه احتمال نجس بودن در آنها مى رود، اطراف شبهه ناميده مى شوند.

اطمينان: آرامش و سكون؛ در اصطلاح عبارت است از گمانى كه حدّ آن بالا و نزديك به علم باشد و به دليل اين كه نفس در اين حالت، سكون و آرامش پيدا مى كند، به آن، اطمينان گفته مى شود.

اظهر: ظاهرتر، روشن تر؛ حكم شرعى كه كلمۀ «اظهر» در مورد آن به كار برده شده، فتواست و مقلّد بايد بر طبق آن عمل كند.

اعاده: تكرار كردن عملى كه شخص قبلاً آن را انجام داده است؛ ولى گاهى فقط به معناى تكرار عمل در وقت معيّن آن است، مثل نمازى كه در وقتش خوانده شده و قبل از تمام شدن وقت، دوباره خوانده مى شود.

اعتكاف: عمل مستحبّى است كه از عبادات محسوب مى شود و عبارت است از: ماندن حدّاقل سه روز در بعضى از مساجد خاص به قصد قربت، همراه با گرفتن روزه. تفصيل احكام آن در توضيح المسائل آمده است.

اعتكاف واجب معيّن: اعتكافى كه به سببى مانند نذر كردن واجب شده و روزهايى كه انسان بايد اعتكاف را در آن روزها به جا آورد، به واسطۀ سبب وجوب آن، معيّن و مشخص شده است، مثل اين كه نذر كند در دهۀ آخر ماه

ص: 578

رمضان در سال معيّنى اعتكاف به جا آورد.

اعراض از وطن: تصميم انسان بر روى گردان شدن از وطن خود، بدين معنى كه ديگر آن جا محلّ زندگى او نباشد، همراه با عملى كردن اين تصميم به گونه اى كه ديگر آن جا محلّ زندگى او محسوب نشود.

اعلم: مجتهدى كه در فهميدن حكم خداوند از ادلۀ شرعى و تطبيق آنها بر موضوعات خارجى، از همۀ مجتهدان زمان خود استادتر باشد.

الأعلم فالأعلم: اگر مجتهدين زنده در يك زمان را به ترتيب اعلميت در نظر بگيريم، به مجتهدى كه از همۀ مجتهدين ديگر بالاتر است، «اعلم» گفته مى شود و مجتهدى كه در رتبۀ بعد از وى قرار دارد، نسبت به او «فالأعلم» محسوب مى شود و همين طور مجتهد بعدى نسبت به نفر دوم و به همين ترتيب. در مسائلى كه مجتهد اعلم فتوا ندارد و احتياط كرده است، مى توان به فتواى فالأعلم پس از او مراجعه كرد.

اعلميت: اعلم بودن (--> اعلم).

اعمال عبادى: عبادات (--> عبادات).

اعيان زكوى: اموالى كه در صورت رسيدن به حدّ نصاب و داشتن شرايط ديگرى كه در شرع براى آنها معيّن شده، زكات به آنها تعلّق مى گيرد، مثل گوسفند، گندم، طلا و....

اغراض عقلايى: جمع غرض عقلايى (--> غرض عقلايى).

اغسال ثلاثه: غسل هاى سه گانۀ ميّت مسلمان با آب سدر، آب كافور و آب خالص كه قبل از كفن كردن ميّت انجام داده مى شود.

اِفتاء: فتوا دادن، بيان حكم شرعى در مورد عملى از طرف مجتهد.

افضل: برتر و بالاتر.

افطار: شكستن و باز كردن روزه.

اقاله: فسخ عقد و معامله با رضايت دو طرف عقد و معامله.

اقامه:

1 - برپا داشتن و به جا آوردن، مثل اقامۀ نماز كه به معنى برپا داشتن و خواندن نماز است.

2 - الفاظ مخصوصى كه در شرع وارد شده و گفتن آنها بعد از اذان و قبل از تكبيرة الاحرام مستحب است.

3 - اقامه --> قصد اقامه.

اقباض: دادن؛ قبض و اقباض: گرفتن و دادن.

اقل: كمتر.

اقوى اين است؛ اقواست: بيان فتواست و مقلّد بايد بر طبق آن عمل كند.

اكثر: بيشتر.

اكل و شرب: خوردن و آشاميدن.

امارات: جمع اماره (--> اماره).

اماره: علامت و نشانه؛ راهنمايى و دلالت كننده.

اماله كردن --> تنقيه كردن.

امام جماعت راتب: امام جماعت دائم و

ص: 579

ثابت؛ امام جماعتى كه به طور مرتّب نماز جماعت را در يك جا اقامه كند.

امتثال امر خدا: اطاعت و فرمانبردارى از دستور خداوند.

امر به معروف: امر كردن و واداشتن افراد به انجام كارهايى كه از نظر خداوند پسنديده است (واجبات و مستحبات).

امساك: امتناع و خوددارى، مثل امساك در روزه كه عبارت است از خوددارى كردن از خوردن و آشاميدن و ديگر مبطلات روزه از طلوع فجر تا غروب خورشيد.

امعاء داخلى: روده ها، اجزايى كه در داخل شكم قرار دارد.

انتصاب: راست و صاف بودن پشت (هنگام ايستادن يا نشستن).

انزال: بيرون ريختن منى.

انصراف: بازگشت.

انطباق: برابر و يكسان شدن، برابر شدن چيزى با چيز ديگر.

انفراد --> نماز فرادى.

انقلاب: عوض شدن صفات و خاصّيت يك چيز، مثل تبديل شدن شراب به سركه.

اَولى: بهتر و سزاوارتر.

اوليا: جمع ولىّ (--> ولىّ).

اهل خبره --> خبره.

اهل ذمّه --> ذمّى.

اهل كتاب: يهودى و نصرانى و زرتشتى و اقسام آنها.

اهليت: صلاحيت.

ايام تشريق: روزهاى يازدهم و دوازدهم و سيزدهم ماه ذى الحجّه.

ايام عادت: روزهايى كه زن در عادت ماهانه (حيض) به سر مى برد، ايام حيض.

ايام و ليالى معتدله: روزها و شب هاى متعادل، روزها و شب هايى كه نه بسيار كوتاه و نه بسيار بلند باشند.

ايمان: اعتقاد به امامان دوازده گانه عليهم السلام، شيعۀ دوازده امامى بودن.

باطل: آنچه در اصل، مشروع نيست و صلاحيت مترتّب شدن آثار شرعى بر آن را ندارد، مثل نمازى كه بدون رعايت كردن شرايط آن (مانند وضو گرفتن) خوانده شود كه در اين صورت باطل محسوب مى شود و در نتيجه تكليف خواندن نماز را از مكلّف ساقط نمى كند؛ و مثل عقد ازدواجى كه باطل باشد كه در نتيجه از آن، زوجيت (زن و شوهر شدن) كه اثر شرعى عقد ازدواج است، حاصل نمى شود.

باطن بدن: قسمت هايى از بدن كه ديده نمى شود، مثل داخل گوش، حلق و داخل شكم.

بَدَل: عوض، چيزى كه جايگزين چيز ديگر شود.

بر ذمّۀ اوست: بر عهدۀ اوست (بايد حقّى را ادا كند يا كارى را انجام دهد).

ص: 580

برىء الذمّه: كسى كه تكليف از او برداشته يا ساقط شده باشد، مثل كسى كه دَين خود را ادا كرده و نسبت به پرداخت دَين، برىء الذمّه شده است.

بطلان: باطل شدن (--> باطل).

بعيد است: دور از ذهن است؛ فتوا بر آن منطبق نيست.

بعيد نيست: دلالت بر فتواى مرجع تقليد مى كند و بايد بر طبق آن عمل كرد.

بقاى بر تقليد: ادامه دادن تقليد از مرجع تقليدى كه از دنيا رفته است.

بلاد اسلامى: سرزمين هاى مسلمانان.

بلاد صغيره: شهرها و مناطقى كه بلاد كبيره نباشند (--> بلاد كبيره).

بلاد كبيره: شهرهاى بسيار بزرگ و خارق العاده.

بلاد كفر: سرزمين هاى غير مسلمانان.

بلد اخراج: محل و منطقه اى كه در آن جا زكات مال را جدا و خارج كرده اند.

بلوغ: بالغ شدن، رسيدن به مرحلۀ تكليف.

بودايى: پيرو آيين بودا.

بول: ادرار.

به ذمّه او مى آيد: به عهدۀ او مى آيد (بايد حقّى را ادا كند يا كارى را انجام دهد).

به ذمّه گرفتن: به عهده گرفتنِ ادا كردن حقّى يا انجام دادن عملى، مثل به ذمّه گرفتن پرداختن خمس؛ يعنى متعهّد مى شود كه خمس را بپردازد.

بهايى: پيرو فرقۀ بهاييت.

بيت اللّه الحرام: خانۀ كعبه.

بيت المال: مكانى كه اموال عمومى مسلمانان در آن جمع آورى و براى مصالح مسلمانان مصرف مى شود و گاهى به خود آن اموال نيز بيت المال گفته مى شود.

بيتوته: ماندن در جايى به هنگام شب، مثل بيتوته در منى كه از واجبات حج محسوب مى شود.

بيّنه: [گواهى] دو شاهد عادل.

بيمه: قراردادى است بين بيمه شونده و بيمه كننده كه در مقابل پرداخت مبالغى (مثلاً اقساط ماهانه) از طرف بيمه شونده، بيمه كننده متعهّد مى شود كه تمام يا قسمتى از خسارت وارد شده بر بيمه شونده را جبران نمايد و گاهى عهده دار ارائه خدمات ديگرى غير از جبران خسارت به بيمه شونده مى گردد.

تأديه: ادا كردن حقوق شرعى، مثل خمس يا حقوق ديگران، مثل قرض.

تبذير --> اسراف و تبذير.

تبرّعاً، تبرّعى: كارى را بدون اجرت براى كسى يا از طرف كسى انجام دادن.

تبعيت:

1 - يكى از مطهّرات است و عبارت است از پاك شدن چيز نجس به تبع پاك شدن چيز نجس ديگر، مثل پاك شدن ظرف شراب به

ص: 581

واسطۀ سركه شدن شراب.

2 - پيروى كردن مأموم از امام جماعت در افعال نماز.

تبعيض در تقليد: تقليد كردن در بعضى از احكام شرعى از يك مرجع تقليد و در بعضى احكام ديگر از مرجع تقليد ديگر.

تجافى: نيم خيز نشستن مأموم در هنگام تشهد خواندن و يا سلام دادن امام جماعت.

تجاوز از محل: گذشتن از محل، مثلاً كسى كه مشغول خواندن سوره شده، از محلّ خواندن حمد گذشته است و يا كسى كه وارد سجده شده، از محلّ ركوع گذشته است. تجاوز از محل يكى از موارد عدم اعتنا به شك است و نمازگزار اگر در اجزاى قبلى كه از آنها گذشته، شك كند، نبايد به شكّ خود اعتنا نمايد.

تجديد: نو و تازه كردن؛ انجام دوبارۀ چيزى، مانند تجديد وضو.

تجويد: نيكو كردن، نيكو گفتن؛ علم نيكو تلفّظ كردن حروف و كلمات قرآن مجيد، فنّ صحيح خواندن قرآن.

تجهيز ميّت: غسل و حنوط و كفن و نماز و دفن ميّت.

تحت يد --> يد.

تخلّى: بول و غائط كردن (دفع ادرار و مدفوع).

تخميس: خارج و جدا كردن خمس (يك پنجم) مال، پرداختن خمس مال.

تخيير: دادن اختيار به مكلّف براى انتخاب و عمل به هريك از دو يا چند طرف تكليف شرعى، مثل تخيير در اداى كفّارۀ افطار عمدى روزۀ ماه رمضان.

تداخل: كفايت نمودن يك عمل از تكاليفى كه به واسطۀ موجبات و موضوعات متعدّد بر عهدۀ مكلّف آمده است، مانند تداخل در غسل، بدين صورت كه بتوان به جاى چند غسل يك غسل نمود و آن يك غسل كفايت از همه آنها بكند، مانند زنى كه در روز جمعه از حيض پاك شده و ميّتى را نيز مس نموده كه يك غسل را به نيّت غسل جمعه، غسل مسّ ميّت و غسل حيض انجام دهد و كفايت از هر سه غسل كند.

تدارك: جبران كردن، اصلاح كردن.

تذكيه: ذبح كردن و كشتن؛ كشتن حيوان به روش شرعى.

ترتيبى: --> غسل ترتيبى.

ترتيبى: --> وضوى ترتيبى.

تَرَكه: ما ترك، اموال مرده كه پس از مرگش باقى مانده است.

تروك حيض: كارهايى كه زن در موقع حيض، واجب است ترك كند، مثل جماع و دست زدن به خط قرآن.

تسبيحات اربعه: ذكرهاى چهارگانۀ «سبحان اللّه والحمدللّه ولا اله الّا اللّه واللّه اكبر» كه در ركعت سوم و چهارم نماز خوانده مى شود.

تسبيحات حضرت زهرا عليها السلام: عبارت است از:

«34 مرتبه اللّه اكبر و 33 مرتبه الحمدللّه و 33

ص: 582

مرتبه سبحان اللّه» و گفتن اين تسبيحات بعد از هر نماز مستحب است و ثواب هزار ركعت نماز را دارد.

تشريح [اعضاى انسان] : كالبد شكافى، شكافتن و جداكردن اعضاى بدن انسان.

تضييق: سخت گرفتن، در تنگنا قرار دادن.

تطهير: پاك ساختن.

تطهير از حَدَث: تحصيل پاكى و برطرف كردن حدث با به جا آوردن غسل، وضو و تيمّم.

تطهير از خَبَث: پاك ساختن چيزى از نجاست.

تظليل --> استظلال.

تعارض بيّنه ها: در مقابل هم قرار گرفتن بيّنه ها (دو شاهد عادل چيزى بگويند و دو شاهد عادل ديگر بر خلاف آن بگويند).

تعزير: مجازات و تنبيهى كه حاكم شرعى تعيين مى كند و مقدار آن كمتر از حدّ شرعى است.

تفاوت فاحش: تفاوتى كه از حد گذشته باشد، تفاوت زياد.

تفحّص: جستجو كردن.

تفسيق: نسبت فسق و عدم پايبندى به احكام دين به كسى دادن.

تقاص: تاوان گرفتن، معامله به مثل نمودن.

تقصير: كوتاه كردن.

1 - تقصير در حج: كوتاه كردن مقدارى از مو يا ناخن.

2 - تقصير در نماز: نماز چهار ركعتى را دو ركعت خواندن.

تقليد: التزام به پيروى از فتواى مجتهد در هنگام عمل.

تقليد ابتدايى از ميّت: تقليد كردن مقلّد از مرجع تقليدى كه از دنيا رفته، در حالى كه در زمان زنده بودن آن مرجع از او تقليد نمى كرده است.

تقيّه: خودددارى كردن از اظهار عقيده و مذهب يا تظاهر بر خلاف عقيده.

تكبيرة الاحرام: «اللّه اكبر» در اول نماز كه از اركان نماز است و با گفتن آن، نماز شروع مى شود.

تكفين: كفن كردن مرده.

تكليف: الزام به احكام الهى كه با شرايط آن (مثل بلوغ و عقل) محقّق مى شود.

تكتّف: در نماز يك دست را بر روى دست ديگر قرار دادن.

تكليفش ساقط است: ديگر تكليفى ندارد.

تلبيه: گفتن «لبيك اللّهم لبيك...» كه از واجبات احرام حج است.

تمام: كامل بودن؛ تمام بودن نماز (تمام خواندن نماز): كامل خواندن نماز چهار ركعتى.

تمكّن: توانايى.

تمليك: به ملكيت در آوردن، چيزى را ملك كسى قرار دادن.

ص: 583

تنجيس: نجس كردن.

تنعيم: نام مسجدى است در خارج حرم مكه و يكى از مصاديق ادنى الحل است.

تنقيه: اماله كردن، داخل كردن مايعات در امعاء و احشاء از مخرج غائط براى پاك كردن معده و روده و رفع يبوست.

تورّك: نشستن بر روى ران چپ، به طورى كه روى پاى راست بر كف پاى چپ قرار بگيرد.

اين گونه نشستن در نماز مستحب است.

تورّم: بالا رفتن مستمر ميانگين قيمت اجناس و پايين آمدن ارزش و قدرت خريد پول.

توصّلى: عملى كه در آن قصد قربت و امتثال امر شارع، شرط صحّت آن نيست و بدون قصد قربت نيز مجزى و كافى است، مانند امر به معروف و نهى از منكر. توصّلى در مقابل تعبّدى قرار دارد.

تيمّم: مسح كردن پيشانى و پشت دو دست به صورت مخصوص با خاك و مثل آن، به قصد طهارت. تيمّم در شرايط خاصّى جانشين غسل يا وضو مى شود.

تيمّم بدل از غسل: تيمّمى كه جانشين غسل شود.

تيمّم بدل از وضو: تيمّمى كه جانشين وضو شود.

تيمّم جبيره اى: تيمّم در حالى كه جبيره در اعضاى تيمّم وجود داشته باشد و نحوۀ انجام دادن آن در توضيح المسائل آمده است.

ثقه: فرد مورد اعتماد و اطمينان.

ثُلث تَرَكه: 13 اموال باقى مانده از ميّت، پس از برداشتن چيزهايى كه از اصلِ تركه برداشته مى شود. وصيت ميّت درثلث تركه نافذ است.

ثمن: قيمت و بهاى كالا. ثمن در برابر مثمن (كالايى كه خريدارى مى شود) قرار دارد.

جاهل به حكم: كسى كه حكم شرعى چيزى را نمى داند.

جاهل به موضوع: كسى كه نسبت به موضوع خارجى جهل دارد، مثل اين كه نمى داند مايعى كه در دست اوست، شراب است تا نجس و خوردن آن حرام باشد يا آب است تا پاك و خوردنش حلال باشد.

جاهل قاصر: كسى كه جهل و ندانستن او به سبب كوتاهى كردن خود او نباشد.

جاهل مقصّر: كسى كه جهل ونادانى او به سبب كوتاهى كردن خود او باشد.

جبيره: چيزى كه با آن زخم، دمل يا عضو شكسته را مى بندند و دارويى كه روى آنها مى گذارند.

جدال: از محرّمات حج است و آن سوگند خوردن براى اثبات يا ردّ مطلبى است به گفتن مثلِ «لا واللّه» و «بلى واللّه».

جرح، جراحت: زخم، بريدگى و آسيب در بدن.

جروح: جمع جرح (--> جرح).

جعرانه: نقطه اى است خارج از حرم مكه و

ص: 584

يكى از مواقيت است.

جلسۀ استراحت: نشستن بعد از سربرداشتن از سجدۀ دوم در ركعت اول و سوم و قبل از برخاستن براى ركعت بعدى.

جمرۀ عقبه: آخرين جمره از جمرات سه گانه كه در سرزمين منى واقع شده اند. حجّاج در روز عيد قربان تنها اين جمره را رمى مى كنند.

جنابت: حدث اكبرى كه به واسطۀ نزديكى و آميزش و يا خارج شدن منى به وجود مى آيد و با غسل جنابت رفع مى شود.

جُنُب: كسى كه جنابت بر او عارض شده است.

جواز: جايز بودن فعلى از نظر شارع، اباحه.

جهاد: جنگ كردن براى دين خدا.

جهر: بلند كردن صدا؛ جهر در نماز: بلند خواندن قرائت نماز.

جهل به حكم: ندانستن حكم شرعى چيزى، مثل ندانستن اين كه خوردن گوشت خوك حرام است.

جهل به موضوع: ندانستن موضوع (--> جاهل به موضوع).

چشم غير مسلّح: چشمى كه مسلّح نباشد (--> چشم مسلّح).

چشم مسلّح: چشمى كه براى ديدن از وسايلى مثل تلسكوپ و دوربين كمك مى گيرد و مى تواند چيزهايى را ببيند كه چشم غير مسلّح (عارى از آن وسايل) نمى تواند ببيند.

حاكم، حاكم شرع، حاكم شرعى: مجتهد جامع الشرائط، كسى كه حكمش بر اساس موازين شرعى نافذ است.

حائض: زنى كه در حال حيض است (--> حيض).

حجّ افراد: يكى از اقسام سه گانۀ حج (تمتّع، افراد و قِران) است كه در آن پس از حج، عمرۀ مفرده به جا آورده مى شود و در آن قربانى واجب نيست. كسانى كه فاصلۀ آنها از مكۀ مكرّمه كمتر از شانزده فرسخ شرعى (حدود 90 كيلومتر) است، وظيفۀ آنها در حَجّة الاسلام، به جا آوردن حجّ افراد يا حجّ قِران است.

حجّ بذلى: حجّى كه به واسطۀ بخشش و بذل كردن ديگران بر فردى كه استطاعت مالى ندارد، با شرايطى واجب مى شود.

حجّ تمتّع: يكى از اقسام سه گانۀ حج (تمتّع، افراد و قِران) است كه در آن قبل از حج، عمرۀ تمتّع به جا آورده مى شود و كسانى كه فاصلۀ آنها از مكۀ مكرّمه شانزده فرسخ شرعى (حدود 90 كيلومتر) يا بيشتر باشد، وظيفۀ آنها براى انجام دادن حَجّة الاسلام، به جا آوردن حجّ تمتّع است.

حجّ قِران: يكى از اقسام سه گانه حج (تمتّع، افراد و قِران) است كه در آن بعد از حج، عمرۀ مفرده به جا آورده مى شود و از هنگام احرام براى حج، مُحرم بايد قربانى را به همراه خود داشته باشد. كسى كه در مكه و حوالى آن (كمتر از شانزده فرسخ شرعى) زندگى مى كند، براى انجام دادن حَجّة الاسلام، وظيفه اش به جا

ص: 585

آوردن حجّ قِران يا حجّ افراد است.

حُجّت: آنچه اعتماد و عمل كردن بر طبق آن جايز است و با عمل به آن، مكلّف در پيشگاه خداوند معذور است.

حَجّة الاسلام: حجّى كه به واسطۀ وجود شرايط استطاعت، در تمام عمر يك بار بر مكلّف واجب مى شود.

حِجْر اسماعيل: به ديوار كوتاه قوسى شكل كه در سمت غربى خانۀ كعبه قرار دارد و مكان محصور بين اين ديوار قوسى و ديوار غربى خانۀ كعبه (كه دو طرف آن ركن عراقى و ركن شامى است) گفته مى شود.

حَجَر الاسود: سنگى كه در ركن شرقى كه نزديك در كعبه است قرار دارد و بوسيدن و دست كشيدن بر آن مستحب است و طواف خانۀ خدا از مقابل آن شروع و به آن ختم مى شود.

حجيّت: حجّت بودن (--> حجّت).

حجيّت تعبّدى: حجّت بودن يك چيز به واسطۀ آن كه شارع مقدّس آن را براى ما حجّت قرار داده و ما هم به جهت اطاعت وتعبّد نسبت به شارع مقدّس آن را حجّت مى دانيم.

حدّ (شرعى): مجازاتى كه از نظر شرع مقدار آن معيّن شده است، مثل حدّ زنا، حدّ دزدى و حدّ شربخوارى.

حدّ ترخّص: مقدار مسافتى كه وقتى مسافرى كه قصد مسافت شرعى را كرده و محلّ اقامت خود را ترك نموده، به آن جا رسيد، لازم است آثار سفر، مثل شكسته خواندن نماز را رعايت نمايد و همچنين در بازگشت از سفر با رسيدن به آن جا از حال سفر خارج مى شود. ميزان در حدّ ترخّص بنا بر احتياط نشنيدن اذان محلّ اقامت و نديدن ديوارهاى آن است.

حدّ سفر شرعى --> مسافت شرعى.

حدّ نصاب --> نصاب.

حَدَث: حالتى كه به جهت از بين رفتن طهارت در انسان ايجاد مى شود و گاهى به خودِ سببى كه طهارت را از بين مى برد (مثل خروج بول و منى) نيز اطلاق مى شود.

حدث اصغر: حالتى كه به سبب پيش آمدن آنچه كه موجب وضو مى شود (مثل خروج بول و غائط)، در انسان ايجاد مى شود.

حدث اكبر: حالتى كه به واسطۀ پيش آمدن آنچه كه موجب غسل مى شود (مثل جماع و حيض)، در انسان ايجاد مى شود.

حدود: جمع حد (--> حدّ شرعى).

حُديبيه: حدّ غربى حرم مكه است كه حدود 48 كيلومتر با مسجد الحرام فاصله دارد.

حرام: كارى كه شرعاً ممنوع است و بايد ترك شود و انجام دادن آن گناه محسوب مى شود و انجام دهندۀ آن مستحق عقاب است، مثل خوردن شراب.

حرج: مشقّت و سختى و دشوارى شديد.

حرج شخصى: مشقّت و سختى شديد براى شخص معيّن.

حرج نوعى: مشقّت و سختى شديد براى

ص: 586

غالب افراد.

حرجى: آنچه كه موجب حرج باشد.

حرم [مكه] : مكه و اطراف آن كه از شمال به تنعيم و از جنوب به اضاءة لبن و از شرق به جعرانه و از غرب به حديبيه منتهى مى شود.

حرمت:

1 - آبرو، عزت، احترام؛ هتك حرمت: از بين بردن احترام چيزى.

2 - يكى از احكام پنجگانۀ تكليفى كه به معنى ترك الزامى كارى است و چنانچه كسى مرتكب آن كار شود، مستحقّ عقاب خواهد شد، مثل حرمت خوردن شراب.

حصّه: نصيب و بهره، سهم.

حضر: شهر و منزل و وطن؛ مخالف سفر.

حقّ الناس: حقّ انسان ها (مثل طلب و ارث) كه جز با اجازۀ صاحب حق ساقط نمى شود، ولى حقّ اللّه (حقّ خداوند) در بعضى از حالات به وسيلۀ حاكم شرعى يا توبه و استغفار ساقط مى شود.

حكم، حكم شرعى: قانونى كه خداوند متعال براى انسان ها قرار داده است و بر دو قسم (حكم تكليفى و حكم وضعى) است.

حكم (در برابر فتوا): آن چيزى است كه مجتهد بر طبق مصالح وقت صادر مى كند و از قبيل انشاء است و بر همه لازم است به آن عمل نمايند، به خلاف فتوا كه بيان حكم كلّى شرعى و از قبيل اخبار است و بر مجتهد و مقلّدين او لازم است كه از آن تبعيّت كنند.

حكم تكليفى: به پنج حكمِ وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه گفته مى شود.

حكم ظاهرى --> احكام ظاهرى.

حكم واقعى --> احكام واقعى.

حكم وضعى: به هر حكم شرعى كه غير از حكم تكليفى باشد، گفته مى شود، مثل صحت، فساد، جزئيت و شرطيت.

حكمت: فايده اى كه براى وضع كردن حكم شرعى مورد نظر بوده است، ولى حكم شرعى، داير مدار آن نيست، به خلاف علّت كه حكم شرعى داير مدار آن است.

حلال: كارى كه حرام نباشد، هر عملى كه اقدام به آن مجاز باشد، مباح.

حلق: تراشيدن؛ يكى از واجبات حج است (در روز عيد قربان، پس از رمى جمرۀ عقبه و قربانى كردن، بر برخى از حاجيان لازم است سر خود را بتراشد و با اين كار از احرام خارج مى شوند).

حنوط: از واجبات مربوط به تجهيز ميّت است و آن عبارت است از ماليدن كافور به هفت موضع سجده ميّت (پيشانى، كف دو دست، سر دو زانو و سر دو انگشت بزرگ پا).

حى: زنده.

حيض: قاعدگى، عادت ماهانۀ زنان؛ خونى كه غالباً در هر ماه چند روز از رحم زن ها خارج مى شود و زن را در موقع ديدن خون حيض، حائض گويند.

ص: 587

خالى از اشكال نيست --> محلّ اشكال است.

خالى از قوّت نيست: نوعى از بيان فتواست و مقلّد بايد بر طبق آن عمل نمايد.

خَبَث: نجاست.

خبر عدل واحد: خبرى كه توسط يك نفر عادل داده شود.

خبره: آزموده بودن در كارى، دانايى و بينايى به حقيقت چيزى.

خمس: يك پنجم چيزى؛ يك پنجم چيزهايى مثل معدن، گنج، سود كسب و كارى كه يك سال از آن بگذرد و... كه بايد از اموال جدا شده و به مصارف مخصوص خود برسد. نيمى از خمس، سهم امام عليه السلام و نيم ديگر آن سهم سادات فقير است.

خنثى: كسى كه مرد يا زن بودن او مشخص نيست.

خنثاى مشكل: خنثايى كه نتوان او را به گروه مردان يا گروه زنان ملحق نمود. خنثاى غير مشكل، داراى نشانه هايى است كه به وسيلۀ آن نشانه ها مى توان او را به مردان يا زنان ملحق كرد.

خوارج: اصطلاحاً به گروهى گفته مى شود كه در جنگ صفين، پس از قضيۀ حكميت از بيعت اميرالمؤمنين على عليه السلام خارج شدند و با آن حضرت به مخالفت برخاستند و جنگ نهروان را به وجود آوردند و سرانجام ايشان را به شهادت رساندند؛ به تمام كسانى كه بر امام معصوم عليه السلام خروج كنند نيز خوارج گفته مى شود.

دائم السفر: كسى كه به خاطر شغل خود هميشه يا در بيشتر ايام در سفر باشد يا لااقل هر سه روز يك بار يا شش روز دو بار يا نه روز سه بار و به همين ترتيب، سفر به اندازۀ مسافت شرعى انجام دهد.

داعى به فعل: انگيزۀ انجام فعل.

داير مدار: وابسته و منوط.

دبّاغى: پاك كردن و پرداختن پوست حيوانات.

دُبُر: پشت، مقعد، مخرج غائط.

در حكم... است: حكم... را دارد.

دستگردان: راه شرعى است براى تبديل بدهى شرعى (مثل خمس) به بدهى به حاكم شرعى. پس از دستگردان مكلّف نسبت به شارع برىءالذمّه مى شود و نسبت به حاكم شرعى ذمّه اش مشغول مى گردد.

دفن: به خاك سپردن.

دليل: راهنما؛ چيزى يا كسى كه انسان را به مطلبى راهنمايى و هدايت كند.

دليل شرعى: چيزى كه به وسيلۀ آن مى توان احكام شرعى را به دست آورد كه عبارت اند از:

كتاب، سنت، اجماع و عقل.

دم سائله: خون جهنده، خون حيوانى كه موقع سر بريدن خونش با جهش خارج مى شود، مانند گوسفند.

دمل: زخم و ورمى كه در پوست بدن پيدا شود و از آن چرك و خونابه بيرون آيد؛ آبسه.

ص: 588

دَين: بدهى، مثل مالى كه با عقد يا با از بين بردن چيزى يا قرض گرفتن بر عهدۀ كسى ثابت مى شود.

ديون: جمع دَين (--> دَين).

ديه: مالى كه به جهت تلف كردن جان انسان و يا وارد كردن نقص بدنى، پرداخت مى شود و مقدار آن را شارع معيّن فرموده است.

ذاتى: آن چيزى كه جزء حقيقت چيزى است و در مقابل آن عرضى قرار دارد.

ذبح: كشتن و سر بريدن حيوان.

ذبيحه: حيوان ذبح شده.

ذراع: از آرنج تا انتهاى انگشت وسطى دست، يكى از واحدهاى اندازه گيرى طول كه حدود نيم متر است.

ذكر: خدا را ياد كردن، كلامى كه به قصد ياد خداوند گفته شود.

ذكر مطلق: ذكرى كه قصد جزء بودن آن براى چيز ديگر نشده باشد و يا امتثال امر خاصى به وسيلۀ آن نشده باشد، مثل اين كه در بين نماز ذكرى را بگويد و قصد نكند كه اين ذكر جزء نماز باشد.

ذمّه: عهده.

ذمّه او مشغول است: بر عهدۀ اوست (بايد حقّى را ادا كند يا كارى را انجام دهد).

ذمّۀ خود را برىء كند: با ادا كردن حقّى يا انجام دادن عملى كه برعهدۀ او بوده، تكليف را از خود بردارد.

ذمّى: اهل كتابى (مسيحى، يهودى و زرتشتى) كه در سرزمين مسلمانان زندگى مى كند و ملتزم به شروط ذمّه است و اين شروط در كتاب هاى فقهى ذكر شده است.

ذوالحليفه: ميقات مسجد شجره.

ذو اليد --> يد.

ذهاب ثُلثين: ثُلثان شدن؛ كم شدن 23 آب انگور به وسيلۀ جوشاندن.

راحله: مركبى كه فرد با آن به حج مى رود (داشتن راحله از شرايط استطاعت حج است).

رافع: رفع كننده، برطرف كننده.

ربا: زيادى يكى از دو مال همجنس بر ديگرى بدون عوض، مثل رباى در قرض كه مالى را قرض بدهد به شرط اين كه مقدار بيشترى پس بگيرد و به آن قرض ربوى مى گويند و از نظر شرعى حرام است.

ربح: منفعت و سود.

ربوى: چيزى كه مشتمل بر ربا باشد، مثل قرض ربوى (--> ربا).

رجائاً، رجاى مطلوبيت، قصد رجا: اين كه فردى عملى را به اميد اين كه مطلوب خداوند باشد، انجام دهد. اين گونه نيّت كردن در امورى كه مطلوب بودن فعل يا ترك آن در نزد شارع چندان روشن نيست، نافع است، مثلاً فرد به اميد مطلوب بودن در نزد شارع چيزى را كه استحبابش چندان روشن نيست، انجام دهد و يا چيزى كه كراهتش چندان معلوم نيست، ترك نمايد.

ص: 589

رجحان: ترجيح داشتن.

رجوع به كفايت: يكى از شرايط وجوب حج است، بدين معنا كه به سبب رفتن به حج، سرمايه يا ملك يا محلّ كسب يا شغلى كه زندگى انسان با آن تأمين مى شود، از بين نرود، به نحوى كه پس از بازگشت از حج در تأمين معيشت خود دچار مشكل شود.

رخصت: در مورد واجب يا مستحبّى كه در بعضى از شرايط، امر وجوبى يا استحبابى آن برداشته شده باشد، ولى انجام دادن آن باز هم جايز و كافى باشد، گفته مى شود كه برداشته شدن وجوب يا استحباب، رخصت است، مثل وضو گرفتن در هواى بسيار سرد كه ضرر نداشته، ولى مشقّت داشته باشد كه در اين صورت حكم وضو گرفتن برداشته شده و به جاى آن، تيمّم قرار داده شده است، ولى اگر كسى در اين شرايط هم وضو بگيرد، وضويش صحيح است. در مقابل رخصت، عزيمت قرار دارد.

ردّ مظالم: بازگرداندن و دادن مظالم به فقرا (--> مظالم).

رشد: ملكۀ نفسانى كه به سبب آن مى توان منافع و مصالح و ضرر و زيان را تشخيص داد و باعث مى شود در امور مالى، انسان از صرف مال در مواردى كه از نظر عقلا نامناسب است و باعث هدر رفتن آن مى شود، خوددارى كند.

رشد در مقابل سفاهت قرار دارد.

ركن حَجَر: به هر يك از چهارگوشه (محلّ اتصال دو ديوار) خانۀ كعبه ركن گفته مى شود و به آن گوشه اى كه «حجر الاسود» در آن قرار دارد و محل شروع طواف است، ركن حجر يا ركن حجر الأسود مى گويند.

ركن شامى: يكى از چهار گوشۀ خانۀ كعبه كه در موقع طواف، قبل از ركن يمانى قرار دارد.

ركن عراقى: يكى از چهارگوشۀ خانۀ كعبه است و در موقع طواف، بعد از ركن حجر واقع شده است.

ركن نماز --> اركان نماز.

ركن يمانى: يكى از چهارگوشۀ خانۀ كعبه است كه به هنگام طواف نمودن، قبل از ركن حجر قرار مى گيرد.

رمى جمرات: پرتاب سنگريزه به جمره هاى سه گانه در سرزمين منى كه از واجبات حج محسوب مى شود.

روز عرفه: روز نهم ذى الحجّه كه حاجيان از ظهر آن روز در سرزمين عرفات وقوف مى نمايند.

روزۀ استيجارى: روزه اى كه انسان اجير مى شود تا آن را به نيابت از شخص ديگرى به جا آورد و به واسطۀ اجير شدن، روزه بر او واجب مى شود.

روزۀ كفّاره: روزه اى كه به عنوان جريمه از طرف شارع مقرّر شده است، مثل كفّارۀ افطار عمدى روزۀ رمضان، كه عبارت است از شصت روز روزه (و يا اطعام شصت فقير و يا آزاد كردن يك بنده).

روزۀ نذرى: روزه اى كه به واسطۀ نذر كردن

ص: 590

واجب شده باشد.

روزۀ واجب معيّن: روزه اى كه به سببى مانند نذر يا عهد بر انسان واجب شده و به واسطۀ همان سبب، زمان به جا آوردن آن معيّن شده باشد، بر خلاف روزۀ واجب غير معيّن كه زمان خاصّى براى انجام دادن آن معيّن نشده است.

رؤيت هلال: ديدن ماه نو.

رهن: گرو؛ عين يا مالى كه به عنوان وثيقۀ دَين قرار داده مى شود تا اگر دَين ادا نشد، از آن عين يا مال استيفا شود.

ريا: انجام دادن عمل به قصد اين كه مردم آن را ببينند و به انجام دهندۀ آن گمان خير برند؛ عدم اخلاص در نيّت به سبب شريك كردن غير خداوند در نيّت.

زاد: طعام و نفقه اى كه فرد براى رفتن به حج و بازگشتن از حج به آن احتياج دارد (داشتن زاد از شرايط استطاعت حج است).

زرتشتى: پيرو آيين زرتشت.

زكات: مقدار معيّنى از بعضى از اموال انسان كه با رسيدن به حدّ نصاب و داشتن شرايط ديگر، بايد در موارد مشخص شده از طرف شارع مصرف شود. اموالى كه پرداخت زكات آنها واجب است، عبارت اند از: گندم، جو، كشمش، خرما، گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره.

زكات فطره، فطره، فطريه: يك صاع (حدود سه كيلوگرم) گندم، جو، ذرت و... يا قيمت آن كه بايد شخص از طرف خودش و همچنين از طرف هر فردى كه هنگام غروب در شب عيد فطر تحت تكفّل اوست، به فقرا پرداخت كند و يا صرف موارد تعيين شدۀ ديگر نمايد.

زمين احيا شده: زمينى كه با تغييراتى مثل كشت و زرع و ساختمان و... از حالت موات و غير قابل استفاده بودن خارج گشته و زنده شده و آمادۀ بهره بردارى شده باشد.

زمين موات: زمين مرده و احيا نشده.

زوال آفتاب: متمايل شدن خورشيد از وسط آسمان (بالاى سر) به طرف مغرب كه وقت اذان ظهر است و آن وقتى است كه سايۀ شاخص (ميله اى كه به طور عمودى روى زمين نصب شده باشد) به كوتاه ترين مقدار خود برسد و دوباره شروع به بلند شدن كند.

زوج: شوهر.

زوجه: همسر (زن).

سابّ الائمّه: كسى كه - نعوذ باللّه - به ائمه اطهار عليهم السلام دشنام دهد.

سابّ النبى: كسى كه - نعوذ باللّه - به نبى اكرم صلى الله عليه و آله دشنام دهد.

ساتر: پوشش، پوشانندۀ عورت.

سادات: جمع سيد (--> سيد).

سال خمسى: يك سال تمام كه مكلّف در آخر آن سال، مقدار در آمد و مخارج خود در طىّ آن سال را براى پرداخت خمس حساب مى كند و ابتدا و شروع آن مى تواند هر يك از روزهاى سال شمسى و يا سال قمرى باشد.

سال شمسى: به سالى گفته مى شود كه مدت

ص: 591

آن به اندازۀ يك بار گردش زمين به دور خورشيد است و در كشور ايران شروع آن با ماه فروردين است و با ماه اسفند پايان مى يابد.

سال قمرى: به سالى گفته مى شود كه مدت آن به اندازۀ دوازده بار گردش ماه به دور زمين است و با ماه محرم شروع مى شود و به ماه ذى الحجّه ختم مى گردد. سال قمرى حدود يازده روز از سال شمسى كمتر است.

ستر: پوشاندن.

سجده: پيشانى بر زمين نهادن براى ستايش خداوند و اظهار خضوع و فروتنى در برابر پروردگار.

سجدۀ سهو: دو سجده كه نمازگزار به جهت برخى اشتباهاتى كه در نماز از او سر زده، بعد از نماز به جا مى آورد و چگونگى و شرايط و موارد آن در توضيح المسائل آمده است.

سجدۀ شكر: سجده به جهت سپاسگزارى از نعمت هاى الهى و يا دفع بلاها.

سجدۀ واجب قرآن: سجده اى كه واجب است پس از خواندن و يا گوش كردن به چهار آيه از آيات قرآن كريم انجام شود (--> آيۀ سجده).

سرمايه: پول يا كالا يا ابزار و وسايلى كه اساس كسب و تجارت قرار گيرد، رأس المال.

سرقفلى: پول يا عوضى كه به جهت خالى كردن محل كسب و تجارت و واگذار كردن آن به ديگرى دريافت مى شود و ماليت آن محفوظ است، به طورى كه مثلاً اگر مستأجرى كه به سبب پرداخت مبلغى (سرقفلى) به مالك، محلّ كسب در اختيار او قرار گرفته، بخواهد آن را تخليه كند و به مستأجر ديگرى واگذار نمايد، بتواند براى اين كار از او مبلغى (سر قفلى) بگيرد.

سعى (بين صفا و مروه): از واجبات عمره و حج است و آن پيمودن هفت بار مسير بين دو كوه صفا و مروه است و از صفا شروع و به مروه ختم مى شود.

سفر معصيت: مسافرتى كه خودش معصيت باشد (مثل سفرى كه باعث اذيت و آزار پدر و مادر است و فرزند را از آن نهى كرده اند) يا به قصد معصيت انجام شود (مثل سفر به شهر ديگر براى دزدى كردن).

سنّت: يكى از منابع چهارگانه استخراج احكام الهى است و به قول، فعل و تقرير چهارده معصوم عليهم السلام گفته مى شود؛ طريقه و روش مشروع در دين (ضد بدعت)؛ مفرد سُنَن كه به معناى مستحبّات و آداب است.

سنّى: مسلمانى كه قائل به خلافت چهار خليفه پس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله باشد كه اول آنان ابوبكر و آخر آنان على عليه السلام است.

سورۀ سجده دار: چهار سوره اى كه مشتمل بر آيۀ سجده هستند (--> آيۀ سجده).

سهم الارث: مقدارى از تركۀ ميّت كه به هر يك از وارثان مى رسد، سهم الارث هر يك از آنان محسوب مى شود.

سهم امام عليه السلام: نيمى از خمس است كه در

ص: 592

زمان غيبت، امر آن به دست مجتهد جامع الشرائط است (--> خمس).

سهم سادات: نيمى از خمس است كه به مصرف سادات فقير واجد شرايط رسانده مى شود (--> خمس).

سهمين: به سهم امام عليه السلام و سهم سادات كه روى هم خمس را تشكيل مى دهد، سهمين (دو سهم) گفته مى شود (--> خمس).

سهوى، سهواً: از روى اشتباه و غفلت.

سيد، سيده: مرد و زنى كه از طريق پدر از اولاد هاشم بن عبد مناف (يكى از اجداد بزرگوار رسول الله صلى الله عليه و آله) باشند.

سيره: روش.

سيرۀ عقلا: اتفاق عقلا بر انجام دادن يا ترك كردن امرى از جهت اين كه عاقل هستند، مانند اخذ به ظاهر كلام.

سيرۀ متشرّعه: اتفاق متشرّعين از زمان حاضر تا عصر تشريع بر انجام دادن يا ترك كردن امرى به دليل پاى بند بودن به شريعت اسلام.

شاذروان: به برآمدگى هايى گفته مى شود كه در پايين ديوار كعبه وجود دارد و جزء كعبه است و طواف كننده بايد بيرون از آن طواف كند.

شارع: كسى كه احكام را ابتدائاً وضع مى كند و آن خداوند متعال است و گاهى بر رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم نيز اطلاق مى شود.

شأن: حال و وضعيت، منزلت.

شاهد حال: قرائن و شواهدى كه چيزى را به ما مى فهماند، بدون اين كه اذن صريح يا اذن فحوى در كار باشد، مثل خصوصيات زمانى، خصوصيات مكانى (مانند عرف محل)، خصوصيات شخصى يك فرد و امثال آنها.

شبهه: مشابهت، پوشيدگى امر، عدم وضوح.

شبهۀ حكميه: مشتبه بودن و عدم وضوح حكم شرعى در يك موضوع.

شبهۀ غير محصوره --> شبهۀ محصوره.

شبهۀ محصوره: اگر شبهه داراى جوانبى باشد كه همۀ آنها مورد ابتلاى مكلّف باشد و در آن، احتمال انطباق معلوم بالاجمال، با فرد مختار، به جهت كثرت اطراف شبهه، ضعيف باشد، به گونه اى كه عقلا به آن اعتنا نكنند، شبهۀ غير محصوره ناميده مى شود، وگرنه شبهۀ محصوره است. در شبهۀ محصوره، بايد از تمام اطراف شبهه اجتناب شود؛ ولى در شبهۀ غير محصوره، ارتكاب فرد مختار، جايز است.

شبهۀ موضوعيّه: عدم وضوح و مشتبه بودن موضوع خارجى، مثل اين كه ندانيم مايعى كه در خارج موجود است، سركه است يا شراب.

شبهه ناك: آلودۀ به شبهه؛ چيزى كه احتمال حرام بودن در آن وجود دارد.

شخص حقوقى: شخص اعتبارى كه داراى حق و تكليف است، بدون اين كه شخص معيّن خارجى باشد، مانند شركت ها، دولت ها و....

شخص حقيقى: شخص انسانى معّين خارجى (تك تك افراد انسان).

ص: 593

شرايط و اجزا --> اجزا و شرايط.

شرط --> اجزا و شرايط.

شرط متأخر: شرطى كه صحّت فعل، منوط به تحقّق آن شرط بعد از انجام دادن فعل است.

شرع: شريعت، دين، آيينى كه از طرف خداوند براى بندگان آمده است.

شغله السفر: كسى كه شغل و كار او خودِ سفر كردن است، مثل راننده.

شغله فى السفر: كسى كه كار و شغل او در سفر انجام مى شود و سفر مقدّمۀ شغل اوست، مثل كاسب دوره گرد يا معلّمى كه براى تدريس كردن مسافت شرعى را طى مى كند.

شوط: يك بار گرديدن به دور خانۀ كعبه از حجر الاسود تا حجر الاسود؛ يك بار سعى كردن بين صفا و مروه.

شهادت: گواهى دادن.

شهادت ثالثه: شهادت و گواهى دادن بر ولايت حضرت على عليه السلام.

شهادتين: شهادت دادن بر وحدانيت خداوند متعال و رسالت پيامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد صلى الله عليه و آله.

شهرت: رواج و انتشار چيزى؛ آشكار شدن مطلبى براى همۀ افراد.

شياع: شايع شدن، همگانى شدن.

شيعه: مسلمانى كه معتقد به خلافت بلافصل على بن ابى طالب و اولاد آن حضرت عليهم السلام بعد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است.

صحّت: درستى عمل، مطابق بودن عمل با حكم شرعى كه باعث مى شود آثار شرعى بر آن عمل بار شود؛ صحّت از احكام وضعى محسوب مى شود.

صدق عرفى: صدق كردن در نزد عامّۀ مردم.

صدق كردن: تطبيق يك عنوان بر يك چيز خارجى يا يك عمل، مثلاً تطبيق متجاهر به فسق بر كسى كه آشكارا شراب مى خورد كه در اين صورت مى گويند متجاهر به فسق بر اين فرد صدق مى كند.

صدقه: بخششى كه مشروط به قصد قربت است.

صغير: غير بالغ.

صفا: كوه معروفى كه در مكه در نزديك خانۀ كعبه قرار دارد و حاجى، سعى را كه يكى از واجبات عمره و حج است، بين اين كوه و كوه مروه انجام مى دهد.

صفات رذيله: صفاتى كه نشانۀ پستى و بدى دارندۀ آن صفات است.

صلح، مصالحه: سازش دو طرف؛ عقدى كه در آن شخصى با شخص ديگر سازش مى كند تا در مقابل عوضى، مقدارى از مال يا منفعت مال خود را ملك او كند يا از طلب يا حقّ خود بگذرد.

صلۀ رحم: پيوستگى و نيكى و احسان با خويشاوندان و نزديكان.

صوفى: پيرو طريقۀ تصوّف.

ص: 594

صورى: ظاهرى، نه واقعى.

صوم: روزه.

صوم يوم الدهر: روزۀ تمام عمر.

ضامن: متعهّد، عهده دار.

ضرورى دين: آنچه نزد مسلمانان، بدون ترديد جزء دين اسلام است، مثل وجوب نماز و روزه.

ضرورى مذهب: آنچه نزد شيعيان، بدون ترديد جزء مذهب حقّۀ اماميه است.

ضمان: تعهّد، عهده دار شدن.

ضماير: جمع ضمير (--> ضمير).

ضمير: كلمه اى كه به جاى اسم قرار مى گيرد و دلالت بر شخص يا شىء مى كند، مثل «من، تو، او، شما» در زبان فارسى و مثل «هو، هما، أنت، نحن» در زبان عربى.

ضمير تثنيه و جمع: اگر ضميرى بر دو نفر دلالت كند، ضمير تثنيه ناميده مى شود، مثل «هما» (آن دو) و اگر بر بيشتر از دو نفر دلالت كند، ضمير جمع ناميده مى شود، مثل «هم» (آنها).

ضمير مذكر: ضميرى كه دلالت بر مرد و جنس نر داشته باشد، مثل «هو».

ضمير مؤنث: ضميرى كه دلالت بر زن و جنس ماده داشته باشد، مثل «هى».

ضيق وقت: تنگى وقت.

طاهر: پاك. هم به چيز غير نجس گفته مى شود و هم به شخصى كه وضو و غسل و تيمّمى كه بر عهده اش بوده، به جا آورده و مى تواند نماز بخواند.

طريق شرعى: راه و روشى كه مورد تأييد شرع است.

طريقيت: چيزى كه خودش اصل و هدف نباشد، بلكه طريق و راهى براى رسيدن به چيز ديگرى باشد، گفته مى شود كه آن چيز داراى طريقيت است نه موضوعيت.

طلوع فجر: ظاهر شدن سپيدى صبح (آن سپيدى كه در افق پهن مى شود و به آن فجر صادق نيز گفته مى شود) كه شروع وقت نماز صبح است.

طواف: هفت دور گرديدن به دور خانۀ كعبه است كه از حجر الاسود شروع و به حجر الاسود نيز ختم مى شود و از واجبات عمره و حج است.

طواف نساء: طوافى است كه با به جا آوردن آن اعمال زناشويى كه به واسطه احرام بر مُحرم حرام شده بوده، بر وى حلال مى شود.

طهارت: پاكى.

طهارت از حَدَث: پاكى و برطرف شدن حدث با به جا آوردن وضو، غسل و تيمّم.

طهارت از خَبَث: پاك شدن چيزى از نجاست.

ظاهر: آشكار، در مقابل باطن، مثل ظاهر بدن.

ظاهر... است، ظاهر اين است، ظاهراً: بيان فتواست و مقلّد بايد طبق آن عمل نمايد.

ص: 595

ظن: حالت نفسانى بين قطع و شكّ متساوى الطرفين، يعنى از شك بالاتر و از يقين و قطع پايين تر.

ظنّ مطلق: ظن از هر راهى كه به دست آمده باشد.

ظنّ معتبر: ظنّى كه اعتماد كردن به آن شرعاً جايز است و حجّت شرعى محسوب مى شود، مثل ظن در ركعات نماز.

ظنون خاصّه: ظنون معتبر، ظن هايى كه شارع آنها را معتبر مى داند، ظن هايى كه حجّت هستند.

عادل: كسى كه مرتكب گناه كبيره نشود و اصرار بر گناه صغيره نكند و از كارهايى كه نشان دهندۀ بى مبالاتى در امور دينى است، اجتناب كند.

عبادات: جمع عبادت (--> عبادت).

عبادت: عملى كه مربوط به بندگى انسان نسبت به خداوند است و در آن قصد قربت و امتثال امر پروردگار شرط است، مثل نماز و روزه و چنانچه بدون اين قصد انجام شود، مجزى نيست و كفايت نمى كند.

عتبات عاليات: --> مشاهد مشرّفه.

عُجب: خودبينى، خودپسندى.

عدالت: صفتى كه شخص عادل آن را داراست (--> عادل).

عدول:

1 - بازگشت از يك نيّت و تصميم به نيّت و تصميم ديگر، مثل عدول در نيّت نماز كه نيّت را از نمازى كه مشغول به آن است به نماز ديگرى بر مى گرداند، مانند عدول از نماز عصر به نماز ظهر و يا مثل عدول در تقليد كه تقليد از يك مرجع را ترك مى كند و از مرجع ديگر تقليد مى نمايد.

2 - جمع عادل، مثل عدول مؤمنين كه به معناى شيعيان عادل است.

عذر شرعى: سبب و علّتى كه شرعاً مجوّز ترك كردن واجب و يا انجام دادن فعل حرام است، مثل عذرهايى كه به سبب آنها مى توان روزۀ واجب را افطار كرد.

عرضى: غير اصلى، آن چه كه جزء اصل و ذات شىء نباشد و بر شىء عارض شود. عرضى در مقابل ذاتى قرار دارد.

عرف: عادت و روش و فرهنگ عموم مردم.

عرفات: بيابانى در بيرون مكه كه حجّاج از ظهر روز نهم ذى الحجّه در آن جا وقوف مى كنند.

عرفى: منسوب به عرف (--> عرف).

عزيمت: اگر وجوب يا استحباب كار واجب يا مستحبى در بعضى از مواقع ساقط شود و ديگر آن كار جايز نباشد، گفته مى شود كه سقوط آن عزيمت است، مثل ساقط شدن نماز چهار ركعتى در سفر و جايگزين شدن نماز دو ركعتى به جاى آن و يا ساقط شدن نافله هاى نمازهاى ظهر و عصر در سفر. در مقابل عزيمت، رخصت قرار دارد.

ص: 596

عسر و حرج: تنگنا و سختى و مشقّت زياد.

عقد: گره و پيوند، عهد و پيمان؛ قرارداد دو طرف بر اين كه ملتزم به عمل كردن به مفاد آنچه توافق كرده اند، باشند. در عقد بايد ايجاب و قبول وجود داشته باشد، مثل عقد بيع و عقد نكاح.

عقود: جمع عقد (--> عقد).

عقود صحيح شرعى: قراردادهاى دو طرفه اى كه شرع مقدّس آنها را صحيح و جايز مى داند، مثل بيع، ازدواج، اجاره، مصالحه و...

علّت تامّه: سببى كه با موجود شدن آن، معلول نيز ايجاد مى شود و در مقابل آن علّت ناقصه قرار دارد. در احكام شرعى نيز به سببى گفته مى شود كه با فرض وجود آن، حكم شرعى وجود داشته باشد.

علم: اعتقاد قطعى، يقين.

علم اجمالى: دانستن چيزى بدون آگاهى داشتن از تفاصيل آن، مثل دانستن اين كه يكى از دو ظرف نجس است، اما معلوم نباشد كه كدام يك از آن دو است. علم اجمالى در مقابل علم تفصيلى قرار دارد.

عمدى: كار قصد شده، كارى كه از روى قصد و نيّت و التفات انجام مى شود، نه از روى تصادف و يا غفلت. در مقابل عمدى، سهوى قرار دارد.

عمرۀ تمتّع: بخش اوّل از مناسك حجّ تمتّع است كه شامل پنج عمل (احرام از ميقات، طواف، نماز طواف، سعى بين صفا و مروه و تقصير) است. عمرۀ تمتّع بايد در ماه هاى حج (شوال، ذى القعده و ذى الحجّه) انجام شود.

عمرۀ مفرده: عمره اى است كه در تمام طول سال مى توان آن را انجام داد. اعمال عمرۀ مفرده، مانند عمرۀ تمتّع است، با اين تفاوت كه در آخر عمرۀ مفرده، بايد طواف نساء و نماز آن هم به جا آورده شود.

عمل به احتياط: اين كه شخص به گونه اى عمل نمايد كه يقين كند وظيفۀ شرعى اش را انجام داده است، مثلاً اگر عده اى از مجتهدين عملى را واجب و عدّۀ ديگرى مستحب دانستند، آن عمل را به جا آورد و اگر عده اى از مجتهدين عملى را حرام و عدّۀ ديگرى مكروه دانستند، آن را ترك كند.

عوض و معوّض: عوض به بدل در عقود مى گويند، مثل ثمن در بيع و اجرت در اجاره.

معوّض آن چيزى است كه عوض در مقابل آن پرداخت مى شود، مثل مثمن (جنس فروخته شده) در بيع و منفعت عين و كار در اجاره.

عهد: ملزم شدن به انجام دادن يا ترك كردن فعلى در برابر خداوند به اين صورت كه فرد بگويد: «با خداوند عهد كردم كه فلان كار را انجام دهم يا فلان كار را ترك نمايم». وفاى به عهد مانند وفاى به سوگند و نذر لازم است و مخالفت با آن جايز نيست و كفّاره دارد.

عيال: كسانى كه نفقۀ آنها بر عهدۀ سرپرست خانواده است، مانند زن و فرزندان نسبت به مرد خانواده.

عيدين: عيد فطر و عيد قربان.

ص: 597

عين: ذات و نفس هر چيز.

عين مال: ذات و نفس مال، خود مال.

عين موقوفه: مالى كه وقف شده باشد.

غائط: مدفوع انسان.

غايت: مقصود، مقصد و نهايت.

غرامت: جريمه و تاوان.

غرض عقلايى: هدفى كه افراد عاقل به آن توجّه و عنايت دارند و در نزد آنان قابل قبول و معتبر است.

غسل: شستن تمام بدن به همراه قصد قربت كه به دو صورت انجام مى شود:

1 - غسل ارتماسى: يك باره تمام بدن را زير آب فرو بردن.

2 - غسل ترتيبى: ابتدا شستن سر و گردن و سپس طرف راست بدن و بعد از آن شستن طرف چپ بدن.

غسل جبيره اى --> جبيره.

غسل مسّ ميّت: غسلى كه به سبب تماس بدن شخص زنده با بدن مرده (بعد از سرد شدن بدن مرده و قبل از اتمام غسل ميّت) بر شخص زنده واجب مى شود.

غساله: آبى كه از چيز شسته شده خود به خود يا با فشردن خارج شود.

غنى: كسى كه مخارج سال خود را (بالفعل يا بالقوه) دارد.

غيبت كبرى: به زمان بعد از غيبت صغراى امام دوازدهم عليه السلام تا زمان ظهور آن حضرت گفته مى شود، مانند زمان فعلى كه ما در آن زندگى مى كنيم.

فاقد الطهورين: كسى كه نتواند هيچ يك از دو نوع طهارت با آب (غسل و وضو) و با خاك (تيمّم) را تحصيل نمايد.

فتوا: حكم كلى شرعى كه توسط فقيه بيان مى شود.

فتوا به احتياط: فتواى به احتياط در مورد علم به تكليف و شكّ در مكلّفٌ به و شكّ در سقوط تكليف قطعى است و مقلّد بايد به آن احتياط عمل نمايد، برخلاف احتياط در فتوا (احتياط واجب) كه مقلّد مى تواند به مجتهد ديگر رجوع نمايد.

فحص: جستجو.

فرادى --> نماز فرادى.

فَرْج: عورت انسان (قُبُل و دُبُر).

فرسخ [شرعى] : واحد اندازه گيرى مسافت است و مقدار آن از فرسخ معمولى و متعارف (شش كيلومتر) كمتر است و هشت فرسخ شرعى حدود 45 كيلومتر است.

فروع دين: به مسائل و احكام فرعى و عملى دين، مانند نماز، روزه و... گفته مى شود.

فضيلت: برترى.

فطره --> زكات فطره.

فطريه --> زكات فطره.

فقير: كسى كه به اندازۀ مخارج سال خود را نه بالفعل دارد و نه بالقوه.

ص: 598

فقيه جامع الشرائط: مجتهدى كه بالغ، عاقل، شيعۀ دوازده امامى، حلال زاده، زنده، عادل و حريص به دنيا نباشد، به گونه اى كه منافات با عدالت او داشته باشد و همچنين بنا بر مشهور بايد مرد باشد.

فى سبيل الله: در راه خدا؛ مصرف «فى سبيل اللّه» (در زكات): هر كار خيرى كه نفعش به عموم مسلمانان برسد، مانند ساختن مسجد، بيمارستان، جاده و پل.

فى نفسه: به خودى خود.

قابل تذكيه: حيوانى كه اگر به روش شرعى كشته شود، ميته و مردار محسوب نمى شود.

قاعدۀ تجاوز: قاعده اى فقهى است ومفاد آن عبارت است از بنا را بر صحّت جزء مشكوك گذاشتن پس از عبور از آن جزء و ورود به جزء ديگر، مثل شك كردن به هنگام ركوع در صحّت قرائت و يا شك در اصل به جا آوردن قرائت نماز كه در اين صورت اعتنايى به آن نمى شود و بنا بر صحيح به جا آوردن قرائت گذاشته مى شود.

قاعدۀ فراغ: قاعده اى فقهى است و مفاد آن اين است كه اگر كسى پس از تمام كردن و فارغ شدن از كارى در صحّت آن شك كرد، بنا را بر صحّت آن مى گذارد و به شكّ خود توجه نمى كند، مثل اين كه پس از اتمام وضو شك مى كند كه اعمال وضو را درست به جا آورده يا خير كه در اين صورت به شكّ خود اعتنا نمى كند.

قبض و اقباض: گرفتن و دادن.

قُبُل: جلو، آلت تناسلى مرد و زن.

قدر متيقّن: مقدار يقينى، مثلاً كسى كه شك دارد دو روز روزۀ قضا بر عهده اش است يا چهار روز، قدر متيقّن روزه هاى قضا شده براى او دو روز است.

قدرت خريد پول: مقدار كالايى كه در مقابل واحد مشخصّى از پول مى توان تهيه كرد، قدرت خريد پول ناميده مى شود. هر قدر مقدار كالا بيشتر باشد، قدرت خريد پول بيشتر است و هر قدر مقدار كالا كمتر باشد، قدرت خريد پول كمتر است.

قرائت [نماز] : خواندن حمد و سوره در ركعت اول و دوم نماز.

قرائن: جمع قرينه (--> قرينه).

قربانى [در حج] : يكى از واجبات حجّ تمتّع و قِران است و عبارت است از ذبح كردن گوسفند يا گاو يا شتر در روز عيد قربان در سرزمين منى.

قربةً الى الله --> قصد قربت.

قَرْح: دمل، جراحتى كه چرك و فساد در آن پيدا شود.

قرشيّه: زنى كه نسب او از طرف پدر به نضر بن كنانه (يكى از اجداد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله) برسد، بنا بر اين زنانى كه سيده هستند، قرشيه هم هستند.

قرن المنازل: مكانى است كه در سر راه طائف به مكه قرار دارد و ميقات مردم طائف و كسانى است كه از آن جا به سوى مكه مى روند.

ص: 599

قُرُوح: جمع قَرْح (--> قرح).

قرينه: علامت و نشانه اى كه قرين و همراه چيزى است و انسان را براى پى بردن به مطلب راهنمايى مى كند.

قَسَم: سوگند؛ سوگند به يكى از اسماء خداوند براى انجام دادن يا ترك كردن كارى كه به سبب آن، انجام دادن يا ترك كردن آن كار بر انسان واجب مى شود. شكستن قسم موجب كفّاره است.

قصد: نيّت، تصميم و اراده.

قصد اقامه: تصميم و نيّت مسافر براى ماندن ده روز يا بيشتر در يك محلّ واحد.

قصد انفراد: نيّت فرادى، قصد نماز گزار بر اين كه نماز او فرادى باشد نه جماعت.

قصد تشريع: انجام دادن عملى با اين قصد كه آن عمل جزء شريعت، يعنى از دستورات شارع است، با علم انجام دهنده به اين كه آن عمل از دستورات شارع نيست و يا با شكّ انجام دهنده به اين كه آيا جزء شريعت است يا خير، مثل شستن بار سوم صورت و دست در وضو به صورتى كه ذكر شد. انجام دادن عمل با قصد تشريع حرام است.

قصد توطّن: نيّت و تصميم شخص بر اين كه محلّى را وطن خود قرار دهد.

قصد جزئيت: نيّت مكلّف مبنى بر اين كه چيزى جزء عملى باشد مثل نيّت جزئيت سورۀ حمد نسبت به نماز.

قصد ده روز --> قصد اقامه.

قصد رجا --> رجا.

قصد عشره --> قصد اقامه.

قصد قربت: كار را به نيّت اطاعت و امتثال امر الهى انجام دادن، تصميم براى نزديك شدن به درگاه الهى با انجام دادن كار، مثل خواندن نماز و گرفتن روزه.

قصد قربت مطلقه: قصد امتثال امر و فرمانبرى از خداوند، بدون اين كه امر معيّنى كه از طرف شارع آمده، قصد شود.

قصد ندب: نيّت استحباب.

قصد الوجه: قصد عنوانِ حكم خاصّ عمل، مثل قصد وجوب در نيّت نمازهاى يوميه و قصد استحباب در نيّت نماز شب.

قصر: كوتاه، شكسته؛ دو ركعتى خواندن نمازهاى چهار ركعتى.

قضا: انجام دادن عمل در خارج از وقت آن براى جبران آنچه از دست رفته است، مثل قضاى نمازى كه در وقتش خوانده نشده است.

قضا در مقابل ادا قرار دارد.

قطب شمال و جنوب: دو طرف محور كرۀ زمين، شمالى ترين و جنوبى ترين نقاط كرۀ زمين نسبت به خط استوا.

قنوت [در نماز] : دعا و ذكرى كه همراه بالا آوردن دو دست، بعد از حمد و سورۀ ركعت دوم نماز و قبل از ركوع به جا آورده مى شود و از مستحبّات نماز است.

قوى است: عبارتى جهت بيان فتواست و

ص: 600

مقلّد بايد بر طبق آن عمل نمايد.

قيّم: كسى كه براى حفظ مال و مصالح فرد محجور (ممنوع از تصرّف) متصدّى و سرپرست او شده است.

كافر: كسى كه مسلمان نيست؛ يعنى خدا يا توحيد و يا نبوّت حضرت محمّد صلى الله عليه و آله را قبول ندارد.

كاهش ارزش پول: كم شدن قدرت خريد پول (--> قدرت خريد پول).

كبير: بزرگ، كسى كه به بلوغ شرعى رسيده است.

كتاب: قرآن كريم.

كتابى: كسى كه از اهل كتاب باشد (--> اهل كتاب).

كتب اربعه: به چهار كتاب اصلى حديثى شيعه گفته مى شود كه نام آنها چنين است:

«كافى»، «من لايحضره الفقيه»، «تهذيب الاحكام» و «استبصار».

كثير السفر --> دائم السفر.

كراهت: يكى از احكام پنجگانۀ تكليفى است و آن عبارت است از رجحان داشتن ترك كارى كه انجام دادن آن جايز است و عقاب ندارد.

كشف خلاف: آشكار شدن چيزى بر خلاف آنچه كه قبلاً تصوّر مى شد، مثل اين كه تصوّر كند وضو براى او ضرر داشته و تيمّم كند و بعد بفهمد كه وضو ضرر نداشته است.

كفّارات: جمع كفّاره (--> كفّاره).

كفّاره: انجام دادن عملى مثل آزاد كردن بنده، اطعام فقرا، روزه و ذبح حيوان كه از طرف شارع تعيين شده و مكلّف به خاطر جبران نمودن بعضى از اعمالى كه نبايد انجام مى داد و يا جبران نمودن ترك بعضى از اعمال كه بايد انجام مى داد، آن را به جا مى آورد.

كفّارۀ افطار عذرى [در روزۀ رمضان] : كفّاره كسى كه ماه رمضان را به دليل مريضى روزه نگرفته و مريضى او تا ماه رمضان بعد ادامه پيدا كرده است. بر چنين شخصى ديگر قضاى روزه واجب نيست؛ بلكه به عوض روزۀ هر روز، يك مدّ طعام بايد بپردازد.

كفّارۀ افطار عمدى [در روزۀ رمضان] : آزاد كردن يك بنده يا گرفتن شصت روز روزه و يا طعام دادن به شصت فقير.

كفّارۀ تخلّف از نذر: همان كفّاره قسم است، مگر اين كه به هنگام نذر كردن، براى تخلّف از نذر، براى خود جريمۀ ديگرى تعيين كرده باشد كه در اين صورت، هنگام تخلّف از نذر، همان جريمه را بايد به جا آورد.

كفّارۀ جمع: به «آزاد كردن يك بنده و گرفتن دو ماه روزه و طعام دان به شصت فقير» بر روى هم كفّارۀ جمع گفته مى شود.

كفّارۀ قسم: سير كردن يا پوشاندن ده فقير يا آزاد كردن يك بنده و چنانچه توان انجام دادن هيچ كدام را نداشته باشد، بايد سه روز روزه بگيرد.

ص: 601

كَفْن: كَفَن كردن ميّت مسلمان.

كَفَن: سه قطعه پارچه (پيراهن، لنگ و سرتاسرى) كه ميّت مسلمان را پس از غسل دادن و حنوط كردن به نحو خاصّى با آنها مى پوشانند.

گمان --> ظن.

گناه صغيره: گناه غير كبيره (--> گناه كبيره).

گناه كبيره: گناهى كه در قرآن كريم يا احاديث معتبر آن را كبيره شمرده باشند يا براى آن وعدۀ عذاب داده باشند و يا نزد متشرّعين گناه بزرگى محسوب شود.

لباسِ احرام: لباسى كه پوشيدن آن به هنگام مُحرم شدن، براى مردان واجب است و داراى دو جزء است. يكى لنگ كه به كمر بسته مى شود و ديگرى ردا كه به دوش انداخته مى شود.

لغو: بيهوده، بى فايده.

لُقَطه: مالى پيدا شده اى كه از غير حرز به دست آمده و صاحب آن معلوم نيست.

ليالى مقمره: شب هاى مهتابى.

ما ترك --> تَرَكه.

ما فى الذمّه: آنچه كه واقعاً بر عهدۀ مكلّف است، مثلاً مكلّف از خواب بيدار مى شود و نمى داند كه آفتاب طلوع كرده يا نه و نماز صبح را به نيّت ما فى الذمّه مى خواند، يعنى اگر آفتاب طلوع نكرده، نماز ادا باشد و اگر طلوع كرده، نماز قضا باشد.

مال: چيزى كه در نزد عقلا داراى ارزش است و به ملكيت در مى آيد.

مال زكوى --> اعيان زكوى.

ماليات، ماليات حكومتى: خراج، پول هايى كه حكومت به جهت تأمين مخارج از مردم مى گيرد.

ماليت: ارزش (--> مال).

ماه هاى حج: ماه هاى شوال، ذى القعده و ذى الحجّه.

مأثور: آن چه كه از طرف معصومين عليهم السلام وارد شده است، مثل ادعيه اى كه از طرف ايشان به ما رسيده است.

مأذون: كسى كه داراى اذن و اجازه است.

مأموم: كسى كه در نماز، به امام جماعت اقتدا مى كند.

مؤونه: مخارج و هزينه.

مباح: جايز، حلال، مشروع.

مبرئ ذمّه: برىء كنندۀ ذمّه، كارى كه تكليف را از عهدۀ مكلّف برمى دارد.

مبطل: باطل كننده، مثل پشت كردن به قبله در بين نماز كه باطل كنندۀ نماز است (--> باطل).

مبطون: كسى كه نمى تواند باد يا غائط خود را كنترل نمايد و بدون اختيار از مخرج غائط او خارج مى شود.

متابعت: پيروى، تبعيت.

متجاهر به فسق: كسى كه كار حرام را به صورت علنى و آشكار مرتكب مى شود.

ص: 602

متسكّعاً: با زحمت و مشقت؛ كسى كه حج بر او واجب شده و به حج نرفته، بعداً بايد حج را به جا آورد، ولو اين كه متسكّعاً باشد.

متعارف: معمول.

متعاملين: دو طرف معامله، مثل فروشنده و خريدار در بيع.

متعلّق خمس: چيزى كه خمس به آن تعلّق بگيرد.

متفقٌ عليه: چيزى كه بر روى آن اتفاق نظر وجود دارد.

متنجّس: چيزى كه در اصل خود پاك بوده و نجاست از چيز ديگرى به آن سرايت كرده است، مثل آب پاك قليلى كه نجاست با آن ملاقات كرده است.

متولّى: سرپرست؛ اختياردار در وقف و امور خيريه.

متّهم: كسى كه كار بدى به او نسبت داده شده و قرينه اى بر صحّت اين نسبت وجود دارد.

مُثْمَن: مبيع و كالايى كه فروشنده مى دهد و در مقابل آن ثمن را دريافت مى كند.

مجاورت: همجوار بودن؛ مجاورت با خانۀ خدا: ماندن دو سال تمام در مكّه به قصد هم جوار بودن با خانۀ خدا و وارد شدن به سال سوم. به چنين كسى مجاور گفته مى شود و وظيفۀ او در حجّة الاسلام، حجّ قِران يا افراد است، نه حجّ تمتّع.

مجتهد: كسى كه به مرتبه اجتهاد رسيده است؛ يعنى توان علمى او به حدّى است كه مى تواند با كوشش و سعى خود، احكام دين را از منابع آن (قرآن، سنّت، اجماع و عقل) استخراج كند.

مجتهد اعلم --> اعلم.

مجتهد جامع الشرائط --> فقيه جامع الشرائط.

مجرا: محلّ جريان، مثل مجراى بول.

مُجْزى: كفايت كننده، عملى كه تكليف را ساقط مى كند و در نتيجه وظيفۀ ديگرى متوجه مكلّف نيست.

مجوّز: [شرعى] --> عذر شرعى.

مجهول المالك: مالى كه مالكش معلوم نيست و يا در بين افراد غير محصور است و لُقَطه (مال گم شده اى كه كسى آن را پيدا كرده)، نيز به حساب نمى آيد.

مجهول الهويه: بى نام و نشان، ناشناس، گمنام.

محاذات: موازات، هم سمت بودن.

محاذى: موازى، هم سمت؛ محاذى ميقات:

به نقطه اى گفته مى شود كه اگر انسان در حال حركت به سمت مكه از آن نقطه خطّى به ميقات كه در سمت چپ يا راست اوست، رسم كند، بر خطّى كه از آن نقطه به مكه وصل مى شود، عمود باشد و چنانچه از آن نقطه بگذرد، ميقات متمايل به پشت او شود.

محارم: جمع مَحرَم (--> مَحرَم).

ص: 603

محاكم صالحه: محكمه ها و دادگاه هايى كه صلاحيت شرعى براى رسيدگى به دعاوى را دارند.

محتلم: كسى كه در خواب از او منى خارج شود.

محتمل الأعلمية: مجتهدى كه احتمال اعلم بودن او نسبت به مجتهدان ديگر وجود دارد.

محجور: كسى كه به دليل عدم بلوغ يا سفاهت و يا ورشكستگى و مانند آنها از طرف شارع از تصرّف در اموالش منع شده است.

محذور: مانع، آنچه از آن پرهيز شده است.

مَحرَم: به همسر و همچنين به تمام كسانى كه ازدواج با آنها به واسطۀ رابطۀ نسبى يا سببى يا رضاعى، حرام ابدى باشد، گفته مى شود.

مُحرِم: كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته باشد.

مُحَرَّمات احرام: كارهايى كه در حال احرام حج يا عمره، حرام است، مثل نگاه كردن در آينه.

مُحَرَّمات اعتكاف: كارهايى كه در حال اعتكاف، بر فرد اعتكاف كننده حرام است، مانند جماع با همسر.

مُحَرَّمات حج --> مُحَرَّمات احرام.

محصور: كسى كه پس از مُحرم شدن، به علّت بيمارى و مانند آن (مثلاً شكستگى اعضاى بدن يا مجروح شدن) نتواند حج يا عمره را به پايان برساند.

محكوم به... است: حكم... را دارد.

محلّ اشكال است، محلّ تأمّل است، مشكل است، خالى از اشكال نيست: بيان تأمّل و ترديد در فتوا از طرف مجتهد است كه نتيجۀ آن احتياط وجوبى در عدم صحّت و عدم كفايت عملى است كه با اين عبارات بيان شده است (مقلّد مى تواند در اين مسأله به مجتهد ديگر رجوع كند).

محلّ تأمّل است --> محلّ اشكال است.

محلّ عدول در نماز: محلّ بازگشت از يك نيّت به نيّت ديگر در نماز، مثلا عدول از نماز اداى چهارركعتى به نماز قضاى چهارركعتى در هر جاى نماز امكان دارد؛ ولى عدول نمودن از نماز اداى چهارركعتى به نماز قضاى سه ركعتى پس از ركوع ركعت چهارم صحيح نيست؛ زيرا از محلّ عدول گذشته است.

مخارج حروف: محلّ خروج و ايجاد حروف الفبا و ظاهر شدن آنها، به طورى كه از حروف ديگر متمايز باشند، مثل حروف حلقى كه محلّ ايجاد شدن آنها حلق است.

مختار: داراى اختيار.

مخرج بول و غائط: محلّ خروج ادرار و مدفوع.

مخل: چيزى كه اخلال و اشكال ايجاد مى كند.

مخمّس: تخميس شده، مالى كه خمس آن داده شده است.

مخيّر است: داراى اختيار است و مى تواند به

ص: 604

هر يك از دو يا چند طرف تكليف شرعى عمل نمايد، مثلاً در كفّارۀ افطار عمدى روزۀ ماه رمضان مخيّر است كه يك بنده آزاد كند يا شصت روز روزه بگيرد و يا به شصت فقير طعام بدهد.

مُد: پيمانه اى كه ظرفيت آن 14 صاع باشد.

مدّعى: ادّعا كننده.

مديون: بدهكار.

مذكّى: حيوانى كه به دستور شرع ذبح و يا صيد شده باشد و ميته محسوب نشود.

مَذْى: آبى كه پيش از خروج منى و بر اثر ملاعبه و امثال آن از انسان خارج مى شود و پاك است.

مرجِّح: ترجيح دهنده؛ مطلبى كه كارى يا چيزى را نسبت به كار يا چيز ديگر برتر و بالاتر قرار مى دهد و باعث ترجيح دادن و انتخاب آن چيز يا كار در مقابل چيزى يا كار ديگرى مى شود.

مرجع تقليد: مجتهد جامع الشرائطى كه از او تقليد مى شود.

مرتد: كسى كه از دين اسلام خارج شود.

مرتدّ فطرى: كسى كه از هنگام انعقاد نطفۀ وى تا هنگام تولّدش، پدر و مادرش و يا يكى از آنها مسلمان باشد و در دروۀ قبل از بلوغ، تحت تربيت اسلامى بوده و پس از بلوغ نيز اظهار اسلام كرده باشد و سپس اسلام را انكار نمايد.

مرتدّ ملّى: كسى كه از اسلام خارج شده و مرتدّ فطرى نباشد.

مِرْفَق: آرنج.

مروه: كوه كوچكى در نزديكى خانۀ كعبه كه حاجى سعى را بين آن كوه و كوه صفا، به جا مى آورد.

مزارعه: قرار داد بين مالك زمين و زارع كه به موجب آن، مالك زمين را براى مدت معيّنى به زارع مى دهد كه در آن زراعت كند و حاصل را تقسيم كنند.

مزدلفه --> مشعر.

مزكّى: مالى كه زكات آن پرداخت شده باشد.

مس: لمس كردن، تماس بدن با چيزى بدون واسطه، مثل مسّ ميّت.

مسائل اجماعى: مسائلى كه همۀ فقها بر روى آنها اتفاق نظر دارند.

مسائل ضرورى --> ضرورى دين و ضرورى مذهب.

مسائل مورد ابتلاء: مسائلى كه معمولاً مكلّف با آنها سر و كار پيدا مى كند كه لازم است حكم شرعى آنها را ياد بگيرد.

مساجد چهارگانه: چهار مكان كه مسافر در آنها مخيّر است نماز را شكسته و يا كامل بخواند (مسجد الحرام، مسجد النبى صلى الله عليه و آله، مسجد كوفه و حرم امام حسين عليه السلام).

مساجد چهارگانۀ اعتكاف: مسجد الحرام، مسجد النبى صلى الله عليه و آله، مسجد كوفه و مسجد بصره.

ص: 605

مساجد سبعه: هفت جاى بدن كه به هنگام سجده با زمين تماس پيدا مى كند (پيشانى، كف دو دست، دو زانو و سر دو انگشت بزرگ پا).

مسافت شرعى: مقدار مسافتى كه در تحقّق سفر شرعى بايد طى كردن آن را قصد نمود و مقدار آن هشت فرسخ شرعى (حدود 45 كيلومتر) است.

مسامحه: آسان گرفتن، سهل انگاشتن.

مسأله داراى تفصيل است: مسأله داراى صورت هاى مختلفى است كه هر كدام حكم مخصوص به خود را دارد.

مستثنيات دَين: چيزهايى ضرورى زندگى انسان، مانند خانۀ مسكونى، اثاثيۀ خانه و وسيلۀ لازم براى رفت و آمد كه در مجبور كردن بدهكار براى فروش اموال خود جهت اداى دَين، استثنا شده اند.

مستحاضه: زنى كه خون استحاضه ديده باشد.

مستحاضۀ قليله: زنى كه استحاضۀ او استحاضۀ قليله باشد (--> استحاضۀ قليله).

مستحاضۀ كثيره: زنى كه استحاضۀ او استحاضۀ كثيره باشد (--> استحاضۀ كثيره).

مستحاضۀ متوسّطه: زنى كه استحاضۀ او استحاضۀ متوسّطه باشد (--> استحاضۀ متوسّطه).

مستحب: كارى كه انجام دادن آن، همانند ترك كردن آن جايز است، ولى انجام دادن آن بهتر است و ثواب دارد، مثل خواندن نمازهاى نافله.

مستحبّ مؤكّد: مستحبّى كه در شرع بر روى آن تأكيد شده است.

مستحلّ: غير مسلمانى كه كار حرامى (مثل خوردن گوشت ميته) را حلال مى شمارد.

مستطيع: كسى كه استطاعت شرعى براى رفتن به حج را دارا باشد.

مستقر شدن حج --> استقرار حج.

مستلزم: چيزى كه چيز ديگرى را به همراه و دنبال خود مى آورد، مثلاً گفته مى شود كه اين كار مستلزم عسر و حرج است؛ يعنى انجام دادن اين كار مشقّت و سختى زيادى را به همراه خود دارد.

مستنبطات ادلۀ شرعيه: چيزهايى كه مجتهد از روى دلايل شرعى استنباط مى كند و به دست مى آورد.

مستند:

1 - چيزى كه به آن استناد كنند، مدرك و سند، مثل مستند حكم شرعى كه دليل يا قاعده يا اصلى است كه حكم شرعى را از آن به دست آورند.

2 - امرى كه به كسى يا چيزى نسبت داده مى شود، منتسب، مثلاً گفته شود كه قتل، مستند به زيد است.

مستهجن: زشت، قبيح، ناپسند.

مستهلك: استهلاك شده، از بين رفته (--> استهلاك).

ص: 606

مسجد جامع: مسجد بزرگى كه اقشار مختلف مردم از نواحى گوناگون بلد براى نماز در آن شركت مى كنند.

مسجد الحرام: مسجدى كه خانۀ كعبه در آن قرار دارد و مهمترين مسجد جهان اسلام است.

مسجد شجره: مسجدى كه در ميقات ذوالحليفه در نزديكى مدينۀ منوّره و در سر راه مدينه به مكه قرار دارد.

مسجد النّبى صلى الله عليه و آله: مسجدى كه توسط نبى گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در شهر مدينه ساخته شد و هم اكنون اين مسجد، قبر شريف آن حضرت را در بر گرفته است.

مُسكر: مست كننده.

مسلوس: كسى كه قادر به كنترل بول (ادرار) خود نيست.

مشاع: شايع و منتشر؛ ملك و مال مشاع:

چيزى كه ملكيت آن متعلّق به بيش از يك نفر است و سهم هر يك از آنها در اجزاى آن چيز پراكنده است و معيّن و جدا نشده و بنا بر اين هر جزء آن چيز متعلّق به تمام مالكان است.

مشاهد مشرّفه: قبور و حرم هاى مطهّر حضرات معصومين عليهم السلام و گاهى بر حرم هاى ديگر نيز اطلاق مى شود.

مشرك: كسى كه براى خداوند متعال شريك قرار دهد.

مشروط: چيزى كه متوقّف بر شرطى باشد، مثل صحّت نماز كه متوقّف و مشروط بر طهارت است.

مشروعيت: شرعى بودن چيزى، جايز بودن چيزى از نظر شارع.

مشعر، مشعر الحرام، مزدلفه: بيابانى است در شرق شهر مكّه كه از يك سو متصل است به عرفات و از سوى ديگر به منى. يكى از اعمال حج، وقوف در مشعر الحرام است.

مشكل است --> محلّ اشكال است.

مصالحه: --> صلح.

مصداق: چيزى كه عنوانى بر آن منطبق باشد، مصداق آن عنوان ناميده مى شود، مثلاً آبى كه در يك ظرف وجود دارد، مصداق عنوان «آب» است.

مصدود: كسى كه پس از مُحرِم شدن، دشمن و مانند آن مانع انجام دادن حج يا عمرۀ او شود و نتواند حج يا عمره را به پايان برساند.

مصلحت عامّه: صلاح و منفعت عموم مردم.

مضطر: كسى كه در حال اضطرار واقع شده است (--> اضطرار).

مطاف: مكان طواف به دور خانۀ كعبه.

مطلق، مطلقاً: بدون قيد.

مظالم، مظالم عباد: ديونى كه بر ذمّه و عهدۀ اشخاص باشد و صاحبان آنها معلوم نباشد.

مظنون الأعلميه: مجتهدى كه گمان مى رود اعلم از مجتهدين ديگر باشد.

معاد: روز قيامت، روز بازگشت انسان ها براى حسابرسى به اعمال آنها.

معاملات: معاملات در يك اصطلاح در

ص: 607

مقابل عبادات به كار برده مى شود كه به مسائلِ غير از طهارت، نماز، روزه، زكات، خمس و حج گفته مى شود.

معاملۀ فضولى: معامله اى كه بدون اجازۀ كسى كه صاحب اختيار در معامله است، انجام شده و براى صحّت آن، اجازۀ صاحب اختيار لازم است.

معاملۀ كلّى: در معامله اى كه مبيع (جنس فروخته شده) يا ثمن (قيمت و پول جنس فروخته شده) يا هر دوى آنها عين مشخص خارجى (مثل همان كيسه برنجى كه در مقابل ما قرار دارد يا همان پولى كه در دست مشترى است) نباشد، بلكه به عهده و ذمّه گرفته شود (مثل اين كه فروشنده تعهّد كند كه يك كيسه برنج بدهد و يا اين كه خريدار متعهّد شود كه پول آن را پرداخت كند)، معامله نسبت به هر يك از آنها (مبيع يا ثمن و يا هر دو آنها) كه به ذمّه و عهده گرفته شده، معاملۀ كلّى محسوب مى شود.

معتكف: اعتكاف كننده (--> اعتكاف).

معدن: چيزهاى باارزشى كه به طور طبيعى در زير يا روى زمين وجود دارد، مثل آهن، مس، گچ، نمك، نفت و...

معذور: كسى كه عذر شرعى دارد (--> عذر شرعى).

معركۀ جنگ: ميدان جنگ، محلّ نبرد و زد و خورد در جنگ.

مُعسِر: نيازمند، تنگدست، كسى كه قدرت پرداخت دَين خود را ندارد.

معسور: سخت و دشوار، مخالف ميسور.

معلوم بالاجمال: چيزى كه از يك جهت معلوم و از جهت ديگر مجهول است، مثل ظرفى كه نجاستش معلوم و يقينى است، ولى بين دو ظرف مشتبه شده است و معلوم نيست كه كدام يك از دو ظرف، همان ظرف نجس است.

مفتوح به عنوه: سرزمين و مكانى كه با قهر و غلبه فتح شده باشد.

مفطرات: چيزهايى كه روزه را باطل مى كند، مثل خوردن، آشاميدن و جماع.

مقام ابراهيم عليه السلام: سنگى كه حضرت ابراهيم عليه السلام براى ساختن خانۀ كعبه و يا براى اعلام و دعوت مردم براى حج بر روى آن ايستاده و اثر قدمهاى آن حضرت بر آن مشهوداست و اكنون در حدود 13/5 مترى خانه كعبه در داخل محفظه اى قرار داد.

مقدار متيقّن --> قدر متيقّن.

مقدّمۀ علميه: انجام كارى به عنوان مقدمه تا انسان يقين كند كه وظيفۀ شرعى خود را انجام داده است، مثل شستن مقدارى بالاتر از آرنج در وضو تا يقين كند كه از آرنج تا سرانگشتان را شسته است.

مقصّر: كسى كه براى عمل اشتباهى كه انجام داده، عذرى ندارد، مثل كسى كه بر اثر ندانستن حكم شرعى، بر خلاف حكم شرع عملى را انجام داده باشد و براى ندانستن حكم، عذرى نداشته باشد و در ياد گرفتن آن كوتاهى كرده

ص: 608

باشد.

مقطوع العضو: كسى كه عضوى از بدنش، مثل دست يا پا قطع شده باشد.

مقلِّد: تقليد كننده، كسى كه در احكام شرعى از مجتهد جامع الشرائط تقليد مى كند.

مقيَّد: چيزى كه داراى قيد است و در مقابل آن مطلق قرار دارد، مثلاً «بنده» چون قيدى ندارد به آن مطلق گفته مى شود ولى اگر قيد «مؤمن» به آن اضافه شود (بندۀ مؤمن)، به آن مقيّد مى گويند.

مكروه: كارى كه كراهت دارد (--> كراهت).

مكلّف: كسى كه ملزم به انجام دادن تكاليف و وظايف شرعى است.

مكلّفٌ به: چيزى كه مكلّف، به آن تكليف شده است، مثل نماز و روزه.

مكيل: چيزى كه با كيل (پيمانه) اندازه گيرى مى شود، مثل آب و بنزين.

ملاعبه: با يكديگر بازى و شوخى كردن.

ملحق: چيزى كه از نظر موضوع غير از چيز ديگر است، ولى حكمش با آن چيز يكى است، ملحق به آن محسوب مى شود، مثل قطعۀ جدا شده از بدن انسان زنده كه احتياطاً حكمش همان حكم قطعۀ جدا شده از بدن مرده است.

مماثل: مثل هم؛ زن مماثل زن و مرد مماثل مرد است.

ممتنِع: امتناع و خوددارى كننده.

مميّز: بچّه اى كه بالغ نشده، ولى خوبى و بدى را تشخيص مى دهد. براى مميّز شدن سنّ خاصّى تعيين نشده است و به سبب اختلاف افراد، سنّ تمييز هم فرق مى كند.

منافى: چيزى كه با چيزى ديگر ناسازگار است و در آن اخلال ايجاد مى كند، مثل پشت كردن به قبله در بين نماز كه منافى با نماز است.

منذور: چيزى كه نذر كننده آن را نذر كرده است، مثل خواندن نماز يا دادن صدقه.

منفرد: كسى كه نماز فرادى مى خواند (--> نماز فرادى).

منفعت محلّله: نفعى كه از نظر شرعى حلال محسوب شود.

منوبٌ عنه: كسى كه ديگرى به نيابت از او كارى را انجام مى دهد، مثل كسى كه به نيابت از او حج به جا آورده مى شود.

مَنى: آبى كه هنگام شدت گرفتن شهوت خارج مى شود و خروج آن باعث جنابت مى گردد.

مِنى: سرزمينى كه بين وادى محسّر و جمرۀ عقبه قرار دارد و جمرات سه گانه در آن واقع شده و در روز عيد قربان حاجى ها از مشعر الحرام وارد آن جا مى شوند تا اعمال مِنى را به جا آورند.

مواضع سجده: هفت موضع از بدن كه به هنگام سجده بر روى زمين قرار مى گيرد (--> مساجد سبعه).

موارد شبهه: جمع «مورد شبهه» (--> مورد شبهه).

ص: 609

مورد ابتلا: چيزى كه مكلّف با آن سر و كار پيدا كند و به آن مبتلا شود.

موضع سجده: مكانى كه پيشانى به هنگام سجده بر آن قرار مى گيرد.

مواقيت: جمع ميقات (--> ميقات).

موالات: پى در پى و پشت سر هم انجام دادن اجزاى يك كار، مثل موالات در وضو و نماز.

مورِّث: ارث گذارنده، كسى كه ميراث از خود باقى گذارد.

مورد شبهه: چيزى كه انسان نسبت به آن دچار شبهه و ترديد شود.

موزون: چيزى كه براى اندازه گيرى كردن، آن را وزن مى كنند، مثل پنبه.

موصى: وصيت كننده.

موضوع: چيزى كه حكم براى آن تشريع مى شود، مثل به جا آوردن نماز كه حكم وجوب دارد و خوردن شراب كه حكم حرمت دارد.

موقوفٌ عليهم: كسانى كه چيزى براى آنها وقف شده و منافع وقف به آنها تعلّق دارد.

موقوفات عامّه: موقوفاتى كه براى فرد يا افراد معيّن و مشخصى (مانند فرزندان انسان) وقف نشده اند، مثل وقف بر مسلمانان يا وقف بر فقراء.

ميته: مردار.

مُيسّر: آسان، آماده و فراهم.

ميسور: سهل و آسان، مخالف معسور.

ميقات: مكانى كه براى احرام بستن در حج و عمره تعيين شده است.

ناسى: فراموش كننده.

ناصبى: كسى كه با اهل بيت عليهم السلام دشمنى و عداوت بورزد.

نافذ: چيزى كه داراى نفوذ و اثر است و ترتيب اثر بر آن منوط به چيز ديگرى نيست، مانند عقد نافذ كه آثار صحّت بر آن مترتّب است و موقوف به چيز ديگرى نيست.

نافله: زياده (زيادتى بر واجب)، نماز مستحبّى.

نافلۀ ظهر: نماز مستحبّى كه قبل از نماز ظهر خوانده مى شود و هشت ركعت است (چهار نماز دوركعتى به نيّت نافلۀ ظهر).

نامَحرَم: كسى كه محرم نباشد (--> مَحرَم).

نايب: جانشين و قائم مقام، كسى كه كارى را به نيابت از ديگرى انجام مى دهد، مانند كسى كه به نيابت از ديگرى عمل حج را به جا مى آورد.

نبش قبر: شكافتن قبر به طورى كه جسد ميّت ظاهر شود.

نجاست، نجس: پليدى و كثافت. چيزى كه شرع آن را پليد بشمارد و بودن آن در بدن و لباس، مانع نماز گردد، مانند بول، غائط، خون و مردار.

نذر: ملتزم شدن به انجام دادن و يا ترك كارى براى خداوند كه با خواندن صيغۀ نذر محقّق مى شود، مثل اين كه بگويد: «للّه علَىَّ أن

ص: 610

أفعل كذا؛ يعنى براى رضاى خداوند بر من است كه فلان كار را انجام دهم» كه در اين صورت آن كار بر او واجب مى شود.

نذر مطلق:

1 - نذرى كه در آن، خودِ نذر مشروط به واقع شدن چيزى (مثل خوب شدن مريض يا بازگشتن مسافر) نباشد.

2 - نذرى كه در آن، مورد نذر شده مقيّد به چيزى نباشد، مثل اين كه نذر كرده روزه بگيرد، بدون اين كه به هنگام نذر كردن روزۀ خاصّى مثل روزۀ مستحبّى يا روزۀ قضاى رمضان و يا روزهاى خاصّى را براى روزه گرفتن معيّن كرده باشد.

نذر معيّن: مثل نذر روزه گرفتن در روز معيّن و مشخّص و يا نذر اعتكاف در ايّامى مشخّص.

نذورات: جمع نذر (--> نذر).

نسيان: فراموش كردن.

نصاب: مقدارى كه اگر مال به آن مقدار برسد، حقوق شرعى به آن تعلّق مى گيرد، مانند نصاب زكات كه اگر مال زكوى به آن حد برسد، با وجود ساير شرايط، زكات آن بايد پرداخت شود.

نَصب: ناصبى بودن (--> ناصبى).

نصرانى: مسيحى.

نفاس: از وقتى كه اولين جزء بچه از شكم مادر بيرون مى آيد، هر خونى كه مى بيند اگر پيش از ده روز يا سر ده روز قطع شود، خون نفاس است و به زن در اين حالت، نفساء گفته مى شود.

نَفْر: كوچ كردن؛ يَومُ النَفْر: روز دوازدهم ذى الحجّه كه حاجى ها از منى به سمت مكه كوچ مى كنند.

نفساء: زنى كه در حال نفاس به سر مى برد (--> نفاس).

نفقه: هزينه و مخارج زندگى؛ هزينه و مخارج لازم و ضرورى زندگى زن كه بر شوهر واجب است و در برخى شرايط، هزينه و مخارج لازم و ضرورى اولاد و پدر و مادر نسبت به يكديگر.

نقدين: سكۀ طلا و نقره.

نماز آيات: نمازى كه به هنگام حوادثى چون خورشيد گرفتگى و ماه گرفتگى و زلزله واجب مى شود و دو ركعت است.

نماز احتياط: نماز بدون سوره كه براى جبران ركعات مورد شك در نمازى كه شكّ صحيح در ركعات آن واقع شده، بلافاصله پس از آن نماز خوانده مى شود و يك يا دو ركعت است.

نماز اخفاقى: نمازى كه واجب است حمد و سورۀ آن آهسته خوانده شود و آن نماز ظهر و عصر است و در مقابل آن نماز جهرى قرار دارد.

نماز انفرادى --> نماز فرادى.

نماز اول ماه: دو ركعت نماز مستحبى است كه در روز اول ماه قمرى خوانده مى شود. در ركعت اول، بعد از حمد، سى مرتبه سورۀ توحيد و در ركعت دوم، بعد از حمد، سى مرتبه سورۀ

ص: 611

قدر خوانده مى شود و بعد از نماز، صدقه دادن به قدر ميسور بهتر است. انسان با اين نماز، سلامتى خودش را تا آخر ماه تأمين مى كند و ثواب اخروى هم دارد.

نماز جعفر طيّار: چهار ركعت نماز مستحبّى (دو تا دوركعت با دو سلام) است كه در هر ركعت بعد از حمد و سوره پانزده مرتبه تسبيحات اربعه و در ركوع و بعد از بلند شدن از ركوع و در هر سجده و بعد از بلند شدن از هر سجده، ده مرتبه تسبيحات اربعه گفته مى شود كه روى هم در يك ركعت هفتاد و پنج مرتبه و در مجموع چهار ركعت سيصد مرتبه تسبيحات اربعه خوانده مى شود. اين نماز فضيلت و ثواب بسيار زيادى دارد و در پاك شدن گناهان و برآورده شدن حاجات مؤثر است.

نماز جمعه: دو ركعت نماز با كيفيت خاص كه در ظهر روز جمعه به جاى نماز ظهر و به صورت جماعت برگزار مى شود و با كمتر از پنج نفر قابل برپا شدن نيست و قبل از آن دو خطبه توسّط امام جمعه خوانده مى شود.

نماز جهرى: نمازى كه بر مرد واجب است حمد و سورۀ آن را بلند بخواند. نماز صبح و مغرب و عشا نماز جهرى است. در مقابل نماز جهرى، نماز اخفاتى قرار دارد.

نماز فرادى: به نمازى گفته مى شود كه به جماعت خوانده نشود و نمازگزار به تنهايى نماز را بخواند.

نماز وصيت: نماز دوركعتى كه خواندن آن در ميان نماز مغرب وعشا مستحب است. در ركعت اول، حمد و سيزده مرتبه سورۀ زلزال و در ركعت دوم، حمد و پانزده مرتبه سورۀ توحيد خوانده مى شود.

نماز يوميّه: نماز روزانه؛ نمازهاى واجب در شبانه روز كه مجموعاً هفده ركعت است.

نماى متّصل: افزونى و زيادى چيزى كه به آن متصل است و از خود آن محسوب مى شود، مثل چاقى گوسفند.

نماى منفصل: افزونى و زيادى چيزى كه از آن منفصل و جداست، مثل بچّه اى كه از گوسفند به دنيا مى آيد.

نوافل يوميّه: نمازهاى مستحبى كه در شبانه روز وارد شده و 34 ركعت است كه چنين اند:

دوركعت نافله صبح، هشت ركعت نافله ظهر، هشت ركعت نافلۀ عصر، چهار ركعت نافلۀ مغرب، دو ركعت نافلۀ عشا كه نشسته خوانده مى شود و يك ركعت محسوب مى شود و يازده ركعت نافله شب.

نهى از منكر: نهى كردن و بازداشتن افراد از كارى كه شرع آن را ناپسند شمرده است (حرام و مكروه).

نيابت: انجام دادن كارى از طرف شخص ديگر به گونه اى كه شخصى كه كار را انجام مى دهد، خودش را به جاى كسى كه كار از طرف او انجام مى شود، قرار دهد و يا كار خود را به جاى كار او قرار دهد.

نيابتى - نيابى: كارى كه به نيابت از طرف شخص ديگرى انجام مى شود، مثل حج نيابتى

ص: 612

(--> نيابت).

نيّت: تصميم و قصد.

نيّت رجا --> رجا.

نيّت قربت --> قصد قربت.

واجب: كارى كه مكلّف بايد آن را انجام دهد و ترك آن گناه محسوب مى شود و عقاب دارد، مثل خواندن نماز.

واجب تخييرى: واجبى كه بدل و جانشينى براى آن وجود دارد و مكلّف در انجام دادن هر كدام اختيار دارد، مثل اختيار بين تقصير يا حلق نمودن در حج براى مردى كه پس از حَجّة الاسلام، دوباره حج به جا مى آورد.

واجب ركنى نماز: واجبى كه كم و زياد شدن عمدى و سهوى آن نماز را باطل مى كند و آن، پنج چيز است: نيّت، تكبيرة الاحرام، قيام (هنگام تكبيرة الاحرام و قبل از ركوع)، ركوع و دو سجده.

واجب غيرى: واجبى كه ذاتاً واجب نيست، بلكه به تبعيت از واجب ديگر واجب مى شود مثل وضو كه نسبت به نماز واجب غيرى محسوب مى گردد.

واجب نفسى: واجبى كه ذاتاً خودش واجب است، مثل نماز. در مقابل آن واجب غيرى قرار دارد.

واجب النفقه: كسى كه مخارج لازم او بر عهدۀ شخص ديگرى باشد، واجب النفقۀ آن شخص محسوب مى شود، مثل زن نسبت به شوهر.

واجبات استحاضه: كارهايى كه واجب است زن در موقع استحاضه انجام دهد، مثل تطهير و يا غسل هاى لازم براى خواندن نماز.

واجبات مستقل (در حج): واجباتى كه ترك كردن عمدى آنها نيز موجب باطل شدن حج نمى شود، مثل طواف نسا.

وادى محسّر: سرزمينى كه ميان مشعر الحرام و منى واقع شده است.

وارث: كسى كه از مرده ارث مى برد و مال مرده به او منتقل مى شود.

وجوب: يكى از احكام پنجگانۀ تكليفى است و آن حكمى است كه مكلّف بايد بر طبق آن عمل كند و عمل نكردن بر طبق آن عقاب دارد، مثل وجوب نماز و روزه.

وجوهات شرعى: اموالى كه با عناوين مختلفِ معيّن شده در شرع پرداخت مى شود و در مصارف مشخص شدۀ آن مورد استفاده قرار مى گيرد، مثل خمس، زكات و كفّارات.

وجه و كفين: صورت و دو دست از مچ تا نوك انگشتان.

وجهى ندارد: مستند نيست؛ مدركى ندارد.

وَدْى: آبى كه گاهى بعد از ادرار خارج مى شود و پاك است.

وَذْى: آبى كه گاهى بعد از منى بيرون مى آيد و پاك است.

ورّاث: جمع وارث (--> وارث).

وسوسه: وسواس پيدا كردن، دودلى و شك و

ص: 613

ترديد كه مانع تصميم گيرى مى شود و انسان را به كارهاى غير متعارف وامى دارد.

وصايا: جمع وصيت (--> وصيت).

وصل به سكون: حركت آخر كلمه اى را انداختن و بدون وقف نمودن آن را به كلمۀ بعد چسباندن.

وصيت: سفارش؛ توصيه هايى كه انسان براى كارهاى پس از مرگش مى نمايد.

وضو: شستن صورت و دو دست از آرنج تا نوك انگشتان و مسح سر و روى دو پا با قصد قربت.

وضوى ارتماسى: وضويى كه در آن، اعضاى شستنىِ وضو، به واسطۀ فرو بردن در آب شسته مى شود.

وضوى تجديدى: وضوى جديدى كه بدون باطل شدن وضوى قبلى گرفته مى شود.

وضوى ترتيبى: وضويى كه در آن، اعضاى شستنىِ وضو، بدون فرو بردن در آب شسته مى شود.

وضوى جبيره: وضويى كه با وجود جبيره در اعضاى وضو گرفته مى شود و نحوۀ آن در توضيح المسائل آمده است.

وطن: مكانى كه انسان براى اقامت و زندگى كردن اختيار كرده است.

وطى: جماع، نزديكى كردن.

وظيفۀ ظاهرى --> احكام ظاهرى.

وقت فضيلت نماز: وقتى كه خواندن نمازهاى يوميه در آن افضل است و ثواب بيشترى دارد، مثل وقت فضيلت نماز صبح كه از طلوع فجر تا به وجود آمدن سرخى طرف مشرق است و يا وقت فضيلت نماز مغرب كه از اذان مغرب تا از بين رفتن سرخى طرف مغرب است.

وقف: وقف آن است كه انسان ملكى را ثابت نگه دارد و منافع آن را براى شخص يا اشخاصى يا براى كار يا مصرفى تعيين نمايد، مثل وقف زمين براى فقرا يا مسجد.

وقف خاص: وقف براى افراد خاص، مثل وقف چيزى بر اولاد.

وقف عام: وقف براى امور خيريه و يا عناوين عامّه، مثل وقف بر فقرا.

وقف به حركت: حركت آخر كلمه اى را ادا كردن و نچسباندن آن كلمه به كلمۀ بعدى به هنگام قرائت.

وقوف: توقّف؛ توقّف كردن و ماندن در عرفات و مشعر با قصد قربت.

وقوفين: دو وقوف (وقوف در عرفات و وقوف در مشعر الحرام).

وكالت: عقدى است كه به موجب آن انسان كار خود را كه مباشرت در آن لازم نيست، به ديگرى واگذار نمايد تا از طرف او انجام دهد.

وكيل: كسى كه به موجب عقد وكالت، عهده دار انجام دادن كارى از طرف شخص ديگر (موكِّل) شده است.

ولد الزنا: كسى كه از راه زنا و غير مشروع متولد شده باشد.

ص: 614

ولىّ: سرپرست و اختياردار؛ كسى كه به دستور شرع سرپرست شخص ديگرى است، مثل پدر و جد پدرى.

ولىّ ميّت: كسى كه امور ميّت به دست اوست.

وهّابى: كسى كه پيرو وهّابيت است.

وهّابيت: مذهب فرقه اى كه در عربستان سعودى توسّط محمدبن عبدالوهّاب در اواخر قرن 12 ق و اوايل قرن 13 ق تشكيل شد. به عقيدۀ اين فرقه بسيارى از اعمال ساير مسلمانان (سنّى و شيعه) بدعت و ضلالت است.

هاشمى: سيد، كسى كه از طرف پدر منسوب به هاشم بن عبد مناف (از اجداد گرامى رسول اللّه صلى الله عليه و آله) است.

هبه: بخشش.

هتك، هتك حرمت: بى احترامى كردن، حرمت چيزى را شكستن.

هديه: بخشش و عطا كردن بدون عوض، به قصد اكرام كردن فرد.

هروله: نوعى تند راه رفتن كه بين راه رفتن معمولى و دويدن است. در سعى بين صفا و مروه، هروله در بين مناره و بازار عطّاران كه در زمان كنونى با چراغ هاى سبز مشخص شده، مستحب است.

هندو: طايفه اى از مردم هندوستان كه مذهب مخصوصى دارند.

يائسگى: رسيدن زن به سنّى كه ديگر خون حيض نمى بيند كه در زنان معمولى پنجاه سال قمرى و در زنان قرشيه شصت سال قمرى است و در بين پنجاه تا شصت سالگى، زنان قرشيه احتياطاً بايد بين تروك حيض و اعمال استحاضه را جمع كنند.

يائسه: زنى كه به سن يائسگى رسيده است (--> يائسگى).

يد: دست؛ در اصطلاح به معنى «سلطه» است. تحت يد: چيزى يا كسى كه در اختيار و زير سلطۀ شخص ديگرى است. ذو اليد: شخصى كه چيزى يا كسى در اختيار اوست و بر آن سلطه دارد.

يقين: قطع و جزم و علم، حالت نفسانى كه در آن شك و ترديد نسبت به امرى وجود نداشته باشد.

يلملم: كوهى است در جنوب مكه و ميقات كسانى است كه از طرف يمن به سوى مكه مى روند.

يمين:

1 - سوگند و قسم.

2 - راست (در مقابل چپ).

يوم الترويه: روز هشتم ماه ذى الحجّه.

ص: 615

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109