تاریخ گسترش تشیع در ری

مشخصات کتاب

سرشناسه:جعفریان، رسول، - 1343

عنوان و نام پديدآور:تاریخ گسترش تشیع در ری/ رسول جعفریان

مشخصات نشر:[ری]: آستان مقدس حضرت عبدالعظیم؛ [بی جا]: نشر مشعر، 1371.

مشخصات ظاهری:ص 126

شابک:بها:800ریال

یادداشت:کتابنامه: ص. 126 - 123

موضوع:شیعه -- ایران -- ری -- تاریخ

شناسه افزوده:آستان مقدس حضرت عبدالعظیم

رده بندی کنگره:BP239/ج7ت2

رده بندی دیویی:297/5309551262

شماره کتابشناسی ملی:م 71-4899

اطلاعات رکورد کتابشناسی:ركورد كامل

ص: 1

اشاره

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

درآمد 7

فصل اول:دورى از تشيع 9

فصل دوم:آشنائى رى با تشيع 15

فصل سوم:نفوذ تشيع در رى 23

فصل چهارم:علويان و تشيع در رى 29

فصل پنجم:گسترش تشيع در رى به عهد آل بويه 33

خاندان بابويه در رى 37

فصل ششم:شيعيان رى زير فشار غزنويان 41

فصل هفتم:شيعيان رى در عهد سلجوقى 47

فصل هشتم:تسامح شيعه در برخورد با تسنن 55

فصل نهم:علويان رى در دوره سلجوقى 65

ص: 5

كشته شدگان علوى در رى 68

فصل دهم:فهرست منتجب الدين آينه تشيع در رى 73

فصل يازدهم:محلات شيعه نشين رى 83

فصل دوازدهم:مدارس شيعه در رى 89

فصل سيزدهم:جدالهاى مذهبى در رى 95

فصل چهاردهم:تشيع در نواحى رى 103

فهرست اعلام 113

ص: 6

بسم اللّه الرحمن الرحيم و الحمد لله رب العالمين و صل اللّه على محمد و آله الطاهرين

درآمد

بررسى دگرگونيهاى كه در وضع مذهبى يك شهر پديد مى آيد، مى تواند جزئى از يك بررسى كلى از تحولات مذهبى گسترده بوده و در تبيين دلايل و نتايج آنها،كمك شايسته اى عرضه كند.

مقدمتا گفتنى است كه دگرگونى مذهبى،گاه به يك باره و نشأت گرفته از وضعيت جبرى و عوامل بيرونى است؛و گاه،بطور تدريجى و بدلايل درونى.هركدام از اين دو وضعيت،شرائط ويژه خود را داشته و مى بايد جداگانه مورد بررسى قراگيرد.

تحول مذهبى در شهر«رى»يك تحول تدريجى بوده كه طى هفت قرن به درازا كشيده است.اين تحول،از«ناصبى گرى»آغاز و به«تشيع امامى»خاتمه يافته است.توجه به تقابل اساسى اين دو نگرش،و نيز،در نظر گرفتن اينكه،اين تحول بر اثر شرائط درونى و علل طبيعى بوده،مى تواند به عنوان يك تجربه باارزش در بررسى تحولات مذهبى مطرح باشد.ما،در تاريخ ايران و نيز ساير شهرهاى اسلامى نيز دگرگونيهائى از تسنن به تشيع و بالعكس

ص: 7

داشته ايم كه در شرائط جبرى بوجود آمده است.مثلا مردم شهر حلب قرنها شيعه بوده و هنوز نيز آثار تشيع در آن وجود دارد.اما با فشارهاى دولت ايوبى و بعدها عثمانى،تشيع در اين شهر رو به افول نهاده و تنها آثار اندكى از آن برجاى مانده است؛گرچه مردم برخى از مناطق ديگر،دراين باره سماجت كرده و حتى باوجود اين فشارها،بر مذهب خويش پافشارى كرده اند.جنوب لبنان شاهد اين مدعاست.چنين تجربه هائى،ارزش كمترى نسبت به تحول مذهبى در رى دارد.زيرا،همانگونه كه گذشت،در اينجا تحول تدريجى و درونى و از نقطه«نصب»آغاز شده و به نقطه مقابل آن،يعنى«تشيع»منجر شده است.جالب آنكه،فشارهاى فراوانى نيز از ناحيه غزنويان و سلجوقيان بر شيعه وجود داشته و بااين حال،مانع از رشد تشيع امامى در اين شهر نشده است.

ما در اين نوشتار سير دگرديسى مذهبى شهر،گسترش تشيع، دلايل آن و نيز گوشه اى از تلاشهاى فرهنگى شيعيان رى را و طى چند فصل ارائه مى كنيم.

قم-رسول جعفريان 71/2/3

ص: 8

فصل اول: دورى از تشيع

با رسوخ اسلام به ايران و فتح رى،قبايل عربى در نقاط مختلف كشور استقرار يافتند.حاكمان شهرهاى ايران،از طرف دولت مستقر در مدينه و بعدا عراق و شام تعيين مى شدند.در دوره نودساله حكومت بنى اميه،(41-132)حاكمان گرايشات اموى داشته و مى كوشيدند تا مردم را براساس باورهاى مذهبى خود تربيت كنند.از اخبار چندى،چنين به دست مى آيد كه اين تبليغات،در رى مؤثر بوده است.

«كثير بن شهاب»از سوى مغيرة بن شعبه،والى كوفه،به سمت حاكم رى منصوب شد؛وى بنا به سنت معاويه،آنچنان كه در همه شهرها اعمال مى شد،بر فراز منبر،به امير المؤمنين عليه السّلام جسارت مى كرد.ابن اثير درباره او آورده است كه:كان يكثر من

ص: 9

سب علّى على منبر الرى (1).بر منبر رى دشنام فراوانى به امام على عليه السّلام مى داد.كثير بن شهاب سوابق سوئى در ناصبى گرى دارد؛وى از جمله كسانى است كه بر ضد حجر بن عدى در كوفه شهادت داد. (2)به دنبال همين شهادت كذب او و امثال او بود كه حجر به دست معاويه به شهادت رسيد.همو بود كه در جريان محاصره قصر ابن زياد توسط مسلم بن عقيل،بر بام قصر رفته و با تبليغ مردم را از گرد مسلم مى پراكند. (3)وى محرك مردم كوفه در رفتن به كربلا براى جنگ با امام حسين عليه السّلام نيز بوده است. (4)

وجود چنين حاكمانى در رى باعث غلبه روحيه ضد اهل بيت(ع) در اين شهر شده است.

خبر ديگرى كه ابو دلف نقل كرده و ياقوت نيز آنرا آورده،به نحوى حكايت از شركت برخى از مردم نواحى رى در جريان سركوب قيام يحيى بن زيد در سال 126 هجرى دارد.ابو دلف در قرن چهارم نوشته:در آنجا(رى)شهرى است به نام سورين؛و شخصا ديدم،مردم،از آن كراهت دارند و آنرا به فال نيك نمى گيرند و بدان نزديك نمى شوند؛سبب را پرسيدم،پيرمردى از اهالى آن سامان گفت:علت آنست كه شمشيرى كه با آن يحيى بن زيد كشته شده در اين آب شسته شده است. (5)اين گزارش،دوسويهر)

ص: 10


1- -الكامل ج 3 ص 413-414(بيروت،دارصادر)
2- -البداية و النهاية ج 8 ص 53(بيروت دار الكتب العلمية)
3- -اخبار الطوال ص 239(قم،افست رضى)
4- -انساب الاشراف ج 2 ص 178(طبع محمودى)و بنگريد:ربيع الابرار ج 1 ص 611 پاورقى(قم،1410)
5- -سفرنامه ابو دلف ص 75(طبع مينورسكى)،معجم البلدان ج 3 ص 279 (بيروت،دارصادر)

است،از يك جهت نشانگر علائق غيرشيعى بخش از مردم رى در قرن دوم هجرى است؛و از سوى ديگر،حساسيت و علايق مثبت مردم رى را،نسبت به اهل بيت(ع)در قرن چهارم نشان مى دهد.

گزارش ديگر،درباره ناصبى گرى در رى،مربوط به زمان سقوط دولت بنى اميه بدست نيروهاى اعزامى ابو مسلم خراسانى است.اين زمان،بنى عباس و داعى آنان ابو مسلم،به دروغ خود را مدافع اهل بيت(ع)،و داعى به«الرضا من آل محمد»مى دانستند، گرچه مخفيانه دعوت به آل عباس مى كردند.

حسن بن قحطبه از سوى ابو مسلم رى را گشود.ابن اثير مى نويسد:زمانى كه بنى عباس در رى استقرار يافتند،اكثريت مردم از شهر گريختند چرا كه آنان متمايل به بنى اميه بوده و از سفيانيه به شمار مى آمدند سپاه خراسان اموال مردم را تصاحب كردند.مردم رى نيز در سال 132،در كوفه به نزد سفاح آمدند و از وى خواستند تا از ابو مسلم،براى آنان دادخواهى كند.سفاح دستور داد تا اموالشان را به آنها بازگردانند،اما ابو مسلم با يادآورى اينكه آنان بدترين دشمنان ما هستند،به سفاح پاسخ منفى دارد؛با اين حال،سفاح به ابو مسلم دستور مجدد داد تا اموالشان را به آنان بازپس دهد. (1)

اين خبر به وضوح دلالت بر تمايلات اموى مردم رى دارد.

گزارش ديگرى كه مويد همين ديدگاه-لااقل براى بخش عمده اى از مردم شهر بوده-است،خبر ابن اسكافى درباره اينند

ص: 11


1- -لكامل ج 5 ص 396 بعدا نيز مردم رى در يك شورش عليه منضور شركت كردند

شهر است.او سه شهر را به عنوان شهرهاى ناصبى مذهب معرفى مى كند«بلدان النصب الشام و الرى و البصرة» (1)شام،رى و بصره شهرهاى ناصبى هستند.توجه به اين امر لازم است كه ابن اسكافى خود يك معتزلى شيعى است.

وجود روايات چندى در مذمت مردم رى،از زبان آل محمد، مى تواند علائق غيرشيعى موجود در اين شهر را نشان دهد؛ابن فقيه همدانى مى نويسد:در اخبار آل محمد آمده است كه:الرى ملعونة و هى على بحر عجاج و تربتها تربة ديلمية يأبى ان تقبل الحق (2).

همين نقل را مقدسى نيز بدون اشاره به گوينده آن،آورده (3).

ياقوت از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است«الرى و قزوين و ساوه ملعونات مشؤومات»رى،قزوين و ساوه ملعون و شوم هستند. (4)اين سه شهر در تسنن متعصب بوده و بويژه ساوه درگير با شهر آوه كه مردمى شيعى داشته،بوده است. (5)

در روايت ديگرى از امام صادق عليه السّلام،درباره مردم رى آمده است:...و اهل مدينة تدعى الرى،هم اعداء الله و اعداءن)

ص: 12


1- -المعيار و الموازنة ص 32(طبع محمودى،بيروت)
2- -مختصر البلدان ص 273
3- -احسن التقاسيم ص 385 و رك:معجم البلدان ج 3 ص 119
4- -معجم البلدان ج 3 ص 118،بحار الانوار ج 57 ص 229،رى باستان ج 1 ص 111(تهران،انجمن آثار ملى)
5- -تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا قرن هفتم ص 130(تهران،سازمان تبليغات 1368)نظير همين منازعه ميان شيعيان قم و كاشان با نواصب رى و اصفهان نيز وجود داشته است.رك:روضات الجنات ج 1 ص 253(قم،اسماعيليان)

رسوله و اعداء اهل بيته،يرون حرب اهل بيت رسول اللّه جهادا (1).

مردمان شهرى كه رى خوانده مى شود دشمنان خدا و دشمنان رسول اللّه و اهل بيت اويند،آنان جنگ با اهل بيت را روا مى شمرند.در روايت ديگر آمده است كه ايمان داخل قلوب...

اهل رى نمى شود. (2)

جمله«يرون حرب اهل بيت رسول اللّه»مى تواند به نحوى اشاره به شركت برخى از مردم در سركوبى قيام يحيى بن زيد باشد كه گذشت.مذمت رى،همچنين،مى تواند بدليل نقشى باشد كه به نحوى اين شهر در حادثه كربلا داشته و عمر بن سعد به طمع آن،فرماندهى جنگ بر ضد اهل بيت رسول اللّه را پذيرفت (3).

اگر اين روايات در كنار رواياتى قرار گيرد كه از قول حضرت صادق(ع)در فضيلت مردم قم و آوه آمده،دقيقا مى تواند روحيه ضد شيعى رى آشكار كند.

در عين حال نبايد غفلت كرد كه حتى در زمان امويان نيز، كسانى از دوستداران اهل بيت در اين شهر بوده اند.گفته شده كه در ميان دوستداران و بيعت كنندگان با زيد بن على،كسانى از مردم رى وجود داشته اند. (4)

در سال 127 نيز عبد اللّه بن معاويه بن عبد اللّه بن جعفر بر جبل، «رى»،اصفهان،فارس،دينور و نهاوند تسلط يافت. (5)گرچه دولتش دوامى نكرد.ب)

ص: 13


1- -بحار الانوار ج 69 ص 212،ج 5 ص 279 ج 57 ص 206،الخصال ص 96
2- -بحار الانوار ج 5 ص 277 و رك:ج 76 ص 139(بيروت،مؤسسة الرفاء)
3- -معجم البلدان ج 3 ص 118،رى باستان ج 1 ص 112
4- -مقاتل الطالبيين ص 132(بيروت 1408)
5- -نثر الدر ج 1 ص 427(مصر،الهيئة العامه للكتاب)

ص: 14

فصل دوم: آشنائى رى با تشيع

پس از سقوط امويان،فشار بر محدثان در جهت ترويج فضايل بنى اميه،احاديث باطل و نيز ممانعت از نقل رواياتى كه در فضائل اهل بيت بوده،كاهش يافت؛كسانى از ميان محدثان اهل سنت،از علاقمندان به آل محمد(ع)،رواياتى در اين باب نقل كردند.اين افراد از طرف متعصبان،متهم به تشيع مى شدند،گرچه به معناى شيعه مصطلح نبوده اند.

ذهبى از فردى به نام«عبد اللّه بن عبد القدوس»ياد مى كند كه در اصل كوفى بود،و در«رى»ساكن شده است.به نقل وى:او رافصى بوده و تمامى رواياتش احاديث مربوط به فضائل اهل بيت بوده است. (1)ابن اسحاق سيره نويس نيز زمانى به رى آمده و سيره

ص: 15


1- -ميزان الاعتدال ج 2 ص 457(بيروت،دار المعرفة)

خود را بر برخى قرائت كرده است.وى نيز به دلايل مشابهى متهم به تشيع شده است (1).اين تشيع در حد نقل برخى از فضائل آل محمد مى باشد.

نقل فضائل اهل بيت(ع)نخستين قدم براى نفى ناصبى گرى و زمينه سازى براى مراحل بعدى رواج تشيع مى باشد.

آنچه كه به عنوان تشيع اصيل،در اواخر قرن دوم هجرى،در رى پديد آمد،ارتباط برخى از مردم و ساكنان رى با امامان شيعه عليهم السّلام بود.نخستين روايتى كه از اين گونه تماسها سخن گفته،درباره ارتباط ميان يكى از شيعيان رى با امام كاظم عليه السّلام است؛اين روايت نشان مى دهد كه در اين دوره،حاكم رى نيز از شيعيان بوده و در پرده تقيه از شيعيان حمايت مى كرده است.در عهد امام كاظم(ع)نظير اين قبيل نفوذها وجود داشته و ماجراى«على بن يقطين»يكى از آنهاست.

روايت مذكور چنين است:يكى از مردم رى نقل مى كند كه زمانى يكى از منشيان يحيى بن خالد برمكى در رى حاكم شد؛من به حكومت بدهى هائى داشتم؛ترسم از آن بود كه به پرداخت آنها ملزم شده و نعمتى كه در اختيار دارم از دستم بيرون رود.به من گفته شد حاكم،بر مذهب شيعه است.اما من ترسيدم نزد او بروم و مطلبى را اظهار كنم چه بسا او بر اين مذهب نباشد.مصمم شدم تا به حج بروم.در آنجا مولايم صابر (2)عليه السّلام را زيارت كردم ود.

ص: 16


1- -تاريخ سياسى اسلام ج 1 ص 18(تهران،سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى 1371)
2- -يكى از اسامى و القابى كه شيعيان بكار مى بردند و مقصودشان حضرت كاظم عليه السّلام بود.

نزد وى از وضعيت خود شكوه نمودم.آن حضرت نامه اى نوشت تا من به دست حاكم بسپرم،نامه چنين بود:بدان كه زير عرش خداوند سايه اى وجود دارد كه كسى را توان آسايش در زير آن نيست مگر آنكه در حق برادر خود خدمتى بكند يا مشكلى را از او بردارد يا سرورى در قلب او وارد كند.اين شخص برادر توست؛و السّلام.

آن شخص مى گويد:من به شهرم بازگشتم،شبانگاه نزد آن حاكم رفته و اجازه ورود خواسته و خود را فرستاده صابر(ع) معرفى كردم.پاى برهنه به نزد من آمد و در را گشود،مرا در بغل گرفته و مرتب چشم مرا مى بوسيد و از من درباره ديدارم با آن حضرت پرسش مى كرد.من نيز سلامتى امام را به او گفته و وى شاد مى گشت.بعدا مرا به درون منزل برد،در صدر مجلس نشاند، و پيش رويم نشست.نامه را به دست او دادم،آن را بوسيد و خواند.آنگاه دستور داد تا اموال و البسه آورده و دينارها و لباس ها را تك تك بدست من مى داد و هربار مى گفت:اى برادر،آيا خشنود شدى؟من نيز مى گفتم:آرى به خدا.

آنگاه دفاتر را خواست و آنچه به نام من بود از آن دفاتر حذف كرد.من خبر برخورد وى را به صابر-عليه السّلام-رساندم (1).

متاسفانه در اين روايت از نام اين حاكم سخنى به ميان نيامده است.3.

ص: 17


1- -كتاب قضاء حقوق المؤمنين«چاپ شده»در:مجله تراثنا شماره 3 ص 187، اعلام الدين ص 92،عدة الداعى ص 179،بحار الانوار ج 48 ص 176 حديث 16 و ج 74 ص 213.

در ميان اصحاب امام كاظم عليه السّلام،تنى چند وجود دارند كه ملقب به رازى هستند.اين افراد،بهر روى،يا اهل رى بوده و يا چندى را در رى گذرانده اند و بدين جهت رازى ناميده شده اند.

حسين بن محمد رازى،على بن عثمان رازى،عمرو بن عثمان رازى (1)و بكر بن صالح رازى (2)از اين جمله اند.

همچنين در ميان اصحاب امام رضا عليه السّلام نيز تنى چند «رازى»وجود دارند:ابو الحسين رازى،حسن بن عبد اللّه رازى و عبد اللّه محمد رازى (3).

روايت ديگرى نيز حكايت از ارتباط برخى از شيعيان رى با حضرت جواد عليه السّلام دارد؛«حر بن عثمان همدانى»مى گويد:

جمعى از اصحاب ما از مردم رى بر حضرت جواد عليه السّلام وارد شدند كه در ميان آنان يك نفر زيدى نيز وجود داشت.زيدى [كه به نحوى متوجه علم امامت آن حضرت شد]خطاب به آن حضرت گفت:شهادت به يگانگى خدا و نبوت پيامبر داده و شهادت مى دهم كه شما حجت خداوند هستيد. (4)

در شمار ياران امام جواد عليه السّلام يكى محمد بن اسماعيل رازى بوده كه از اهالى رى به شمار آمده و ديگرى نيز منصور بنع)

ص: 18


1- -مسند الامام الكاظم(ع)ج 3[به ترتيب صفحات]366،470،483(از انتشارات كنگره جهانى امام رضا(ع)
2- -رجال النجاشى ص 109(اسلامى چاپ استاد شبيرى)
3- -مسند الامام الرضا(ع)ج 2 ص 515،525،573.(كنگره امام رضا عليه السّلام)
4- -الثاقب فى المناقب ص 208(افست،قم،انصاريان)،مسند الامام الجواد ص 128(كنگره امام رضا(ع)

عباس«رازى»است كه در بغداد ساكن بوده است. (1)

كسانى از اصحاب هادى عليه السّلام نيز ملقب به«رازى» بوده اند:حسين بن محمد رازى (2)،ابو بكر رازى (3)ابو محمد رازى (4).

احمد بن اسحاق رازى،از اصحاب مورد وثوق امام هادى(ع)او از وكلاى آن حضرت بود؛وى با«ناحيه مقدسه»ارتباط نزديكى داشته است. (5)

سهل بن زياد آدمى،از محدثانى است كه به جرم عقايد غلو آميز توسط احمد بن محمد بن عيسى از قم اخراج شد.او به رى رفته و در آنجا سكونت گزيد.به نوشته نجاشى:وى در سال 255 توسط محمد بن عبد الحميد عطار با امام عسگرى(ع)مكاتبه كرده،وى دو كتاب با عناوين«التوحيد»و«النوادر»تاليف كرده است. (6)

يكى از چهره هاى شاخص اصحاب ائمه،حضرت عبد العظيم حسنى است كه در شمار اصحاب امام رضا،جواد و هادى عليهم السّلام بوده و مورد تمجيد فراوان قرار گرفته است.

آمدن حضرت عبد العظيم به رى،هم نشانه وجود تشيع در اين شهر بوده و هم خود زمينه اى براى رشد دعوت شيعى شده است.

بعد از رحلت آن بزرگوار،مزارش براى شيعيان،مركزيتى يافته و در85

ص: 19


1- -مسند الامام الجواد(ع)ص 330
2- -همان ص 312
3- -مسند الامام الهادى(ع)ص 333(كنگره جهانى امام رضا(ع)
4- -همان ص 317
5- -همان ص 320
6- -رجال النجاشى ص 185

جذب شيعيان آن نواحى به سوى رى مؤثر بوده است.شرح حال وى توسط«صاحب بن عباد»و نيز«نجاشى»به اختصار آمده است:به گزارش احمد بن محمد بن خالد برقى،حضرت عبد العظيم،از ترس سلطان،به رى آمد و در زيرزمين خانه يكى از شيعيان رى در محله«سكة الموالى»سكونت گزيد.وى در آنجا به عبادت پرداخته،روزها را روزه و شبها نيز به نماز شب مشغول بود.در نزديكى آن خانه قبرى بود كه آن حضرت به زيارت آن شتافته و آنرا قبر فرزند موسى بن جعفر عليه السّلام مى دانست.

وى در اين سرداب،چندان ساكن شد كه خبرش به تك تك شيعيان آل محمد رسيد،به گونه اى كه بيشتر آنان وى را شناختند. (1)

براساس خبر منتقلة الطالبية (2)،عبد العظيم از طبرستان به رى آمده است اين سفر بايد در دهه پنجم قرن سوم،يعنى زمانى باشد كه هنوز علويان در آن حدود قدرتى نداشته و عمال طاهرى بر مردم ستم مى كرده اند.به نوشته صاحب،آن حضرت در ساربانان ساكن شده است،بنا به تحقيق دكتر كريمان،ساربانان در همان سكة الموالى بوده؛جائى كه بعدها محل تلاقى مناطق جغرافيائى متعلق به سه مذهب حنفى،شافعى و شيعى بوده است. (3)حضرت عبد العظيم از اصحاب بزرگوار امام هشتم تا دهم بوده و محتملا در حدود سال 250 رحلت كرده است.روايات چندى در فضيلت29

ص: 20


1- -رجال النجاشى ص 248 و بنگريد به رساله صاحب بن عباد در:مستدرك الوسائل ج 3 ص 614،زندگانى حضرت عبد العظيم،استاد عطاردى ص 31-33 (تهران انجمن آثار ملى)
2- -منتقلة الطالبية ص 157(نجف،مطبعة الحيدريه)
3- -رى باستان ج 1 ص 229

زيارت حضرت عبد العظيم وارد شده كه مى بايد توجه شيعيان را به رى و حتى سكونت در آن جلب كرده باشد.

يكى از مهمترين دلايل ارتباط امامان با شيعيان رى و نيز كثرت شيعيان،وجود يكى از وكلاى حضرت صاحب الامر عليه السّلام در رى است.طبعا او با واسطه و از سوى يكى از نواب اربعه مسئوليت چنين كارى را برعهده داشته است.اين شخص ابو الحسين محمد بن جعفر«اسدى»(م 312)است.صالح بن ابى صالح مى گويد:در سال 290 برخى از مردم به من گفتند تا اموالى را[براى امام]از آنان تحويل بگيرم؛من امتناع كرده و ضمن نامه اى كسب تكليف كردم.پاسخ چنين آمد كه:محمد بن جعفر در رى است[اموال]را به او بدهيد،او در شمار افراد مورد اعتماد ماست (1).در روايات ديگرى نيز وكالت،عدالت و وثاقت وى مورد تأكيد قرار گرفته است (2)؛جز آنكه نجاشى روايت وى را از افراد غير قابل اعتماد و نيز عقيده وى را به جبر و تشبيه[كه مخالف عقيده حضرات ائمه معصومين عليهم السّلام بوده]آورده است. (3)در اين باره از وى دفاع شده بويژه كه از مشايخ كلينى نيز بوده است (4).

پيش از اين از برخى از اصحاب ائمه(ع)كه ملقب به«رازى» بودند،ياد كرديم؛در اينجا جمعا نام بيست و پنج تن از راويان95

ص: 21


1- -الغيبة،طوسى ص 415(قم،بنياد معارف اسلامى 1370)
2- -الغيبة ص 416،بحار الانوار ج 51 ص 363،294،اثبات الهداة ج 3 ص 693 حديث 114،الخرائج ج 2 ص 695،مدينة المعاجز ص 616 حديث 100،الكافى ج 1 ص 523،اعلام الورى ص 420
3- -رجال النجاشى ص 373
4- -ر ك:تنقيح المقال ج 3 ص 95

اخبار ائمه را كه در كتب اربعه آمده مى آوريم.

الجامورانى (1)الرازى،محمد بن اسماعيل رازى،ابو القاسم بن مخلد رازى،ابو عبد اللّه رازى،ابو اسحاق ابراهيم بن محمد بن عبد اللّه رازى،محمد بن عبد اللّه رازى،موسى بن حسين رازى، موسى بن حسن رازى،محمد بن حسن رازى،على بن سليمان رازى،على بن نعمان رازى،على بن عثمان رازى،ابو يحيى رازى، ابن ابى يحيى رازى،يحيى بن ابى العلاء رازى،عبد اللّه بن احمد رازى،قاسم بن محمد رازى،حسين بن محمد رازى،ابو محمد رازى،جعفر بن محمد بن ابى زيد رازى،محمد بن ابى زيد رازى، احمد بن اسحاق رازى،ابو اسماعيل صيقل رازى،ابو هلال رازى، محمد بن حسان رازى (2).

بر اين ليست،بايد نام راويانى كه حديث شان در كتب اربعه نيامده و يا ملقب به رازى نبوده اما اهل رى بوده اند افزوده شود.م.

ص: 22


1- -الجمارانى!
2- -اين ليست را كه[برخى از نامهاى آن را پيش از اين آورديم]با استفاده از مركز تحقيقات كامپيوترى علوم اسلامى بدين وسيله از مسئولان آن مركز تشكر مى كنم.

فصل سوم: نفوذ تشيع در رى

ياقوت حموى آغاز تشيع رى را مربوط به سالهاى حاكميت ابو الحسن مادرانى[مادرائى]مى داند.به اعتقاد ما و براساس آنچه گذشت،اين دوره آغاز گسترش تشيع رى است نه صرفا آغاز آن.

وى مى نويسد:مردم رى بر مذهب سنت و جماعت بودند تا آنكه احمد بن حسن مادرانى[ماردانى]بر رى غلبه كرده،تشيع را آشكار ساخته،شيعيان را مورد اكرام قرار داده و به خود نزديك ساخت.مردم نيز با تصنيف كتاب دراين باره،به وى تقرب مى جستند؛عبد الرحمن بن ابن حاتم،كتاب فضايل اهل البيت و جز آن را براى وى تأليف كرد.او در زمان معتمد بوده و غلبه وى بر رى در سال 275 هجرى بوده است.مادرانى پيش از آن در خدمت كوتكين بن ساتكين بوده[اما]بعدا بر رى غلبه كرده و

ص: 23

تشيع را در آن آشكار كرد كه تاكنون ادامه دارد (1).

مرحوم محدث ارموى،اخبار مربوط به كوتكين و مادرانى را گردآورى كرده است (2).اين اخبار مربوط به ساتكين و فرزند وى كوتكين و ارتباط مادرانى با وى در حوادث سالهاى 255 هجرى تا 276 مى باشد.بنا به برخى از اين اخبار و آن چنان كه ياقوت نيز بدان اشاره كرده،مادرانى در سال 275 از كوتكين جدا شده و رى را در اختيار خود داشته است.

كوتكين فردى ستمگر بوده و به قم،قزوين و رى تاخته و كشتارهايى نيز داشته است.مادرانى نيز در اين حوادث،همراه وى بوده است. (3)مادرانى پس از جدا شدن از كوتكين،از خليفه بغداد«موفق»خواسته است تا به جبال بيايد؛او نيز در سال 276 به اين سوى آمده است. (4)به وى وعده داده شده كه اموال فراوانى در اين ناحيه براى او وجود دارد.

محتمل آنست كه مقصود وى اموال كوتكين بوده است.

همراهى مادرانى با كوتكين در حمله به قم و نيز جنگ با محمد بن زيد علوى در سال 272-كه براى حمله به رى از گرگان آمده بوده -مشكلاتى را براى اعتقادات شيعى مادرانى مطرح مى كند.

در پاسخ مى توان به اين گفته محدث ارموى اشاره كرد كه وى به دليل هم مذهب نبودن با كوتكين و نيز ستمگرى او،از وى جداى.

ص: 24


1- -معجم البلدان ج 3 ص 121
2- -رك:مقدمه المحاسن ص مب تانب(تصحيح و چاپ استاد ارموى)
3- -رك:تاريخ قم ص 163(چاپ طهرانى)
4- -بنگريد:تاريخ الطبرى حوادث سال 276 هجرى.

شده است. (1)به علاوه سخن ياقوت كه به احتمال برگرفته از تاريخ رى ابو سعيد آبى و يا منتجب الدين است صراحت در تشيع وى دارد.همكارى وى با كوتكين يا بايد از روى تقيه باشد و يا نشانى از تغيير عقيده وى.

درباره تشيع مادرانى شواهد ديگرى نيز وجود دارد كه به نحوى ارتباط وى را با شيعيان و حمايت از آنان را در كل منطقه جبال نشان مى دهد.

ثقة الاسلام كلينى به نقل از«بدر»غلام احمد بن حسن [مادرانى]روايت كرده:وقتى وارد جبل شدم،عقيده به امامت نداشتم،اما فى الجمله اهل بيت(ع)را دوست داشتم؛تا آنكه يزيد بن عبد اللّه درگذشت.وى،پيش از فوت به من وصيت كرد تا اسب،شمشير و كمربند وى را به مولايش[اشاره به حضرت صاحب الامر عج]برسانم.اما من بدليل خوفى كه از كوتكين داشتم،اسب و ديگر وسايل عبد اللّه را به وى دادم و تصميم گرفتم تا قيمت آن را به مولايش بپردازم،چندى بعد توقيعى از عراق بدستم رسيد كه هفتصد دينار ما را بفرست. (2)

سند روايت نشانگر آنست كه مطلب براى بدر،غلام مادرانى رخ داده؛اما با توجه به روايت مشابهى كه ابن طاووس آورده، چنين بدست مى آيد كه محتملا«بدر»راوى اين رخداد بوده كه براى مادرانى پيش آمده است.

در نقل ابن طاووس،روايت فوق با تغييراتى نقل شده كهة)

ص: 25


1- -مقدمه المحاسن ص مج
2- -الكافى ج 1 ص 522(تهران،دار الكتب الاسلامية)

مضمونا نشان مى دهد اين روايت درست تر است.در اين روايت سخن از ارسال مالى از طرف مادرانى نزد يكى از وكلاى امام زمان عليه السّلام سخن گفته شده؛و بدنبال آن چنين آمده كه پس از جنگ كوتكين با يزيد بن عبد اللّه در«شهر زور»و كشته شدن وى، مادرانى خود تصميم گرفت تا اسب و شمشير او را براى مولايش نگاه دارد؛اما بدليل مطالبه كوتكين مجبور شد تا آنها را همراه ديگر خزاين يزيد بن عبد اللّه،به كوتكين بدهد و بعدا قيمت آن را براى امام بفرستد.پس از چندى،ابو الحسن اسدى[كه در رى وكيل بوده است]در پى او فرستاد و نامه اى از حضرت به او داد مبنى بر اينكه هزار دينار ما را به اسدى تحويل بده.مادرانى مى گويد:من نيز خدا را شكر كردم،زيرا مى دانستم كه جز خودم كسى از اين مطلب آگاهى ندارد. (1)

اين روايت و نقل پس از اين،تشيع مادرانى را از همان زمان همكارى وى با كوتكين مى داند.

شاهد ديگر درباره تشيع مادرانى اين است كه:احمد بن محمد بن خالد برقى(م 274 يا 280) (2)يكى از عالمان بلندپايه شيعى در قرن سوم،برخوردى با مادرانى داشته و تشيع او را نسبت به اهل بيت(ع)نقل كرده است.احمد براى برآوردن خواست پيرمردى كه متهم به سعايت براى كوتكين در نزد خليفه بوده،به نزد ابو الحسن مادرانى رفته و او نيز شفاعت احمد را در حق آن پير مرد پذيرفته است.احمد سر آن داشته تا درآمد ملكى را كه در77

ص: 26


1- -بحار الانوار ج 51 ص 300-301
2- -رجال النجاشى ص 77

كاشان داشته و كوتكين مصادره كرده،از او بخواهد؛مادرانى خواسته او را نيز برآورده كرده است.در اين روايت مؤكدا آمده كه اين اقدام بدليل اشتراك پيرمرد،احمد و مادرانى در دوستى اهل بيت بوده است.اين نقل رفت وشد احمد را به رى نيز نشان مى دهد.

نكتۀ ديگرى كه درباره مادرانى باقى مى ماند آنست كه،به نقل ياقوت،علما و محدثان با تاليف كتابهائى در فضائل اهل بيت(ع) به وى تقرب مى جسته اند.وى از ابن ابى حاتم رازى(240- 327)نام برده است.وى،مطمئنا از اهل سنت بوده و براساس اين نقل كتابى نيز در فضائل اهل بيت تاليف كرده است. (1)وى نويسنده الجرح و التعديل است كه شباهت نسبتا كاملى با تاريخ الكبير بخارى دارد!ة)

ص: 27


1- -رك:مجله تراثنا شماره 17 ص 114-115.و بنگريد:الانساب سمعانى ذيل عنوان الحنظلى(بيروت دار الكتب العلمية)معجم البلدان ج 3 ص 121،التدوين فى اخبار قزوين ج 3 ص 153،159(بيروت دار الكتب العلمية)

ص: 28

فصل چهارم: علويان و تشيع در رى

رى و طبرستان دو مركز مهم استقرار علويان در ايران است.

مهاجرت علويان از اواخر قرن دوم هجرى به سوى طبرستان آغاز شده (1)،اما دامنه اين مهاجرت در قرن سوم رو به گسترش نهاده است.به نوشته مرعشى«...سادات از آوازه ولايت و عهدنامه مأمون كه بر حضرت امامت،پناهى داده بود،روى بدين طرف نهادند و او را بيست و يك برادر ديگر بودند.اين مجموع برادران و بنو اعمام از سادات حسينى و حسنى به ولايت رى و عراق [عجم]رسيدند»وى مى افزايد كه پس از رسيدن خبر شهادت على بن موسى الرضا عليه السّلام آنها پراكنده در«كوهستان

ص: 29


1- -تاريخ تشيع در ايران ص 147-149

ديلمستان و طبرستان»شده اند. (1)

يكى از اين برادران بايد حمزه فرزند موسى بن جعفر عليهم اسلام باشد كه قبر وى در رى بوده و آن زمان كه حضرت عبد العظيم به رى آمده(نيمگاه قرن سوم)به زيارت آن قبر مى رفته؛بعدها نيز همواره براى سنى و شيعه زيارتگاه بوده است. (2)

سادات بطور عموم،شيعه-اعم از امامى و زيدى-بوده اند، جز آنكه گاها به صورت تقيه زندگى مى كردند؛اما در عين حال، مدافع فضائل اهل بيت(ع)بوده اند.به نوشته عبد الجليل رازى:و علوى اصلى الا امامتى و شيعى نبود و نتواند بود وگرنه بارى زيدى. (3)

شاهد اين مساله شعر قوامى رازى درباره سيد فخر الدين علوى است كه در نيمه نخست قرن ششم رياست شيعه را در رى بر عهده داشته است:

هم رئيس شيعتى هم سيد سادات عصر ***

دولت از جاهت همى سرمايۀ اعيان دهد. (4)

سادات فراوانى كه در رى مى زيستند،بطور طبيعى،زندگى آرامى داشتند مگر آنكه برخى از كسانى كه تفكر زيدى داشتند به نحوى سر به قيام برداشته و دچار مشكل مى شدند.علويان رى درى)

ص: 30


1- -تاريخ طبرستان و رويان و مازندران ص 277-278(تهران،نشر گستره)
2- -رجال النجاشى ص 248 نقض ص 643 تصحيح محدث ارموى از انتشارات انجمن آثار ملى
3- -نقض ص 224-227
4- -ديوان قوامى رازى ص 115 (تصحيح محدث ارموى)

تمامى منطقه خوشنام بوده و به جهت انتساب به رسول اللّه(ص) مورد احترام فراوانى بودند.به عبارت ديگر،مردم آنان را به عنوان پناهگاه خود نيز در برابر ستم خلفاى عباسى و اميران وابسته به آنها مى دانستند.

زمانى كه محمد بن اوس بلخى،كارگزار سليمان بن عبد اللّه بن طاهر،در حق مردم طبرستان ستم مى كرد،بزرگان آن ديار دست به دامان محمد بن ابراهيم،يكى از علويان مقيم رى شدند.وى،آنان را به سراغ«حسن بن زيد»فرستاد.او دعوت مردم را پذيرفت و از رى عازم طبرستان شد و سلسله«علويان طبرستان»را پايه گذارى كرد.وى قريب بيست سال بر طبرستان حكم راند و در برخى سنوات(250،251،253،258 هجرى)رى را نيز تحت كنترل موقت خود داشت (1).

اين پيروزى،ديگر علويان بلاد مختلف را نيز به طبرستان و رى كشاند. (2)آنگاه كه جانشين حسن،محمد بن زيد بدست سپاه سامانى كشته شد،ناصر اطروش به گيلان گريخت و بعدها در سال 301 مجددا به طبرستان رفت.وى مهمترين اقدامش،نشر اسلام شيعى در طبرستان و ادامه حكومت علويان در آن ناحيه بود.

ارتباط رى با طبرستان از دو سوى تاثير و تاثر متقابل شيعى را بر رى و نواحى اطراف آن نظير قصران درپى داشت.از آنجا كه43

ص: 31


1- -بنگريد: تاريخ تشيع در ايران ص 176-179،تاريخ ايران،كمبريج(از اسلام تا سلاجقه)ج 4 180(تهران،اميركبير)
2- -بنگريد:تاريخ طبرستان ابن اسفنديار ج 1 ص 243

نوع علويان حاكم بر طبرستان از«زيديه»بودند،تفكرات شيعى زيدى در نواحى شمالى رى و نيز خود رى وجود داشت.طبعا ارتباط قم با رى،از سوى ديگر،موجد تفكرات شيعى امامى بود.

ابن طباطبا تعداد زيادى از شخصيتهاى علوى و خاندان هاى آنان را كه در رى ساكن شده اند آورده است.وى خود تا اواخر قرن پنجم در قيد حيات بوده و اين افراد تا آن زمان در رى بوده اند.

طبعا هركدام خاندانى از خود داشته و برخى از آنها شهرت زيادى نيز داشته است.مقايسه آمارى كه درباره علويان ساكن در رى، توسط ابن طباطبا آمده،با اطلاعاتى كه همو درباره برخى ديگر از شهرها داده،نشان از كثرت اين مهاجران علوى به رى دارد.قبل از رى طبرستان قرار دارد كه خود منطقه نسبتا بزرگ است.وى با يادآورى نام و نسب آنها و نيز ذكر محلى كه قبلا ساكن آن بوده و بعدا به رى آمده اند،اطلاعات مفيدى را در اختيار ما نهاده است.

اين ليست شامل بيش از شصت و پنج نفر علوى بنام است.برخى از آنان سادات حسنى و برخى ديگر حسينى اند. (1)

بعد از اين مجددا از علويان طبرستان سخن خواهيم گفت.ت.

ص: 32


1- -منتقلة الطالبية ص 151-167.ما در كتاب تاريخ تشيع در ايران ص 166،آمار علويان مهاجر به شهرهاى ايران را از منتقلة آورده ايم.برخى از محققان اظهار داشتند كه در برخى از نسخ منتقلة نام تعداد زيادترى از علويان مهاجر به رى ذكر شده است.

فصل پنجم: گسترش تشيع در رى به عهد آل بويه

اشاره

حداقل مطلب آنست كه آل بويه بطور غيرمستقيم يكى از «حسنات»ظهور علويان در طبرستان بوده اند؛گرچه در زندگى سياسى آنها تا قبل از روى كار آمدن،نشان تشيع خاصى سراغ نداريم جز آنكه به هرروى از طبرستان سر برآورده اند و اين منطقه شيعه خيز بوده است.

عماد الدوله،بنيادگذار دولت آل بويه،همراه دو برادرش،از مردم ديلم بودند.آنان در فضاى اسلام شيعى،كه حاصل تلاشهاى علويان در آن نواحى بود رشد يافتند؛زمانى در خدمت ماكان بن كاكى،و بعدا به خدمت مرداويج بنيانگذار آل زيار درآمدند.

مرداويج،عماد الدوله را به حكومت كرج (1)گماشت.زمانى كه

ص: 33


1- -كرج در مجاورت بهرام آباد كنونى در شصت مايلى جنوب شرقى همدان قرار داشته و ربطى به كرج فعلى ندارد.بنگريد:تاريخ ايران[از اسلام تا سلاجقه]ج 4 ص 220،فرمانروايان گمنام ص 20-22(تهران،بنياد موقوفات افشار 1367)

حسن به رى رسيد،مرداويج از گماشتن او بر رى پشيمان شد اما قبل از آنكه اقدامى كند،او به كرج رسيده بود.وى بر كرج غلبه كرده و اقداماتى براى سركوبى برخى از شورشيان«خرم دينى»كه در آن نواحى بودند صورت داد.كرج پيش از آن در اختيار ابو دلف و خاندان وى بوده و ابو دلف خود علاقمند به علويان بود. (1)

عماد الدوله از كرج به سوى اصفهان رفت و پس از تصرف موقتى آن به سوى فارس حركت كرده در شهر ارجان توقف كرده، بدنبال آن بود كه شيراز را به تصرف درآورد.او در شيراز ماند، برادر كوچكترش معز الدوله به سوى بغداد رفت و خلافت را از آن مطيع خويش كرد؛برادر ديگرش ركن الدوله به تثبيت موقعيت آل بويه در ايران پرداخت.

ركن الدوله(م 366)توانست تا در ميان انبوه داعيان حكومت، ايران را براى آل بويه نگاه دارد؛وى چندى اصفهان و چندى رى را به عنوان مقر حكومت خويش قرار داده بود.رى از در دوره آل بويه يكى از مهمترين مراكز اقتدار سياسى آنان و نيز يكى از شهرهاى مهم فرهنگى ايران به شمار مى آمد.پس از ركن الدوله، پسرش مؤيد الدوله و بعد از او به همت صاحب بن عباد شيعى-، برادرش فخر الدوله حكومت آل بويه در ايران را در اختيار گرفت.

صاحب در سال 385 و فخر الدوله در سال 387 درگذشته؛فرزند فخر الدوله جانشين وى شد،اما به علت صغر سن مادرش سيده51

ص: 34


1- فرمانروايان گمنام ص 51

خاتون تا سالها حكومت را در دست داشت.فرزندش مجد الدوله تا سال 421 كه سلطان محمود غزنوى رى را از تصرف آل بويه خارج كرد،حكمران رى بود.

بدين ترتيب حكومت هشتادساله آل بويه بر رى،با ملاحظه گرايشات شيعى آل بويه (1)و وزراى آنان،باعث ترويج شديد تشيع در اين شهر شد.كما اينكه در ساير نقاط تحت سلطه آنان نيز اوضاع به همين شكل بود.

صاحب بن عباد وزير دانشمند و قدرتمند آل بويه بى نهايت علاقمند به خاندان نبوت بوده و بيش از نيمى از اشعارش در ستايش اهل بيت(ع)است. (2)او در كنار گذاشتن مخالفان اهل بيت (ع)و نزديك كردن شيعيان و معتزليان،فضاى مذهبى رى را تغيير داد.مقدسى از حنابله اى در قرن چهارم گزارش داده (3)؛اما پس از اين شاهديم كه اثرى از حنابله كه نوعا تندروترين سنيان در برخورد با شيعه بودند يافت نشده و جز شافعى و حنفى از مذاهب اهل سنت چيزى در رى باقى نمانده است.دراين باره كه آل بويه بر مذهب«اماميه»بوده اند يا«زيديه»،اختلاف نظر وجود دارد.اما آنچه مسلم است وجود تمايلات شيعى شديد در آنهاست جز آنكه شركت در سياست،آنان را به سمت تسامح كشانده است.85

ص: 35


1- -بنگريد:تاريخ تشيع در ايران ص 243
2- -بنگريد:ديوان صاحب بن عباد بكوشش:محمد حسن آل ياسين قم 1412 (مؤسسة قائم آل محمد(ع)درباره مذهب صاحب نيز بنگريد به كتاب آل ياسين با عنوان«صاحب بن عباد»(نجف)
3- -احسن التقاسيم ص 385

از جمله آثار شيعه،در دوره آل بويه،كتابخانه ها و مدارس زيادى بوده كه بخشى از آنها بدست سلطان محمود غزنوى كه در تسنن و جبرى گرى،تعصب خاصى داشت؛از ميان رفت.بااين حال همانگونه كه خواهيد ديد؛اين اقدامات بهيچ روى باعث ضعف تشيع در رى نگرديد.

يكى از آثار تشيع رى در دوره بويهيان،نضج گيرى طبقه فرهيخته اى از شيعيان رى بود كه هم در حكومت دخالتى داشتند و هم در نگارش آثار علمى توانائى چشمگير.يكى از اين چهره ها ابو سعد آبى است كه مدت زمانى وزارت مجد الدوله بويهى را در اختيار داشت و سال 421 هجرى درگذشت.او از شاگردان شيخ صدوق عليه الرحمة بوده و از وزراى امامى مذهب دولت بويهيان به شمار مى آمده است.مهمترين اثر وى كتاب باارزش نثر الدر (1)است كه در سالهاى اخير در مصر و در شش جلد به چاپ رسيده است.اين كتاب نشانگر عمق اعتقاد شيعى اين وزير و در عين حال روحيه تسامح وى بوده و دانش ادبى و مطالعات گسترده او را نشان مى دهد.گويا در اين اثر براى نخستين بار فهرست موضوعى براى آيات قرآنى ساخته شده كه در نوع خود ابتكار بسيار مهمى است.وى از امامان شيعه،تك تك ياد كرده و از هركدام چند روايت و خاطره آورده است. (2)وى كتابى نيز در تاريخ رى داشته كه7.

ص: 36


1- -نثر الدر،تحقيق:محمد على قرنة،مصر،الهيئة المصرية العامة للكتاب.
2- -در شرح حال وى بنگريد تعليقات مرحوم ارموى بر:الفهرست منتجب الدين ص 315،الاعلام ج 8 ص 237،كشف الظنون ص 295،الذريعه ج 34 ص 51، ساوه نامه ص 67.

تا قرنها پس از وى در دست بود،اما اكنون اثرى از آن نيست. (1)

خاندان بابويه در رى

وجود خاندانهاى اصيل شيعى در رى كه نسل اندر نسل از عالمان بوده اند يكى از دلايل بروز و غلبه تشيع در اين شهر است، از پايدارترين اين خاندان هاى شيعى كه ابتداء در قم و پس از آن در رى مى زيستند خاندان بابويه است.گويا نخستين فرد آن على بن حسين بن موسى بن بابويه است كه در قم مى زيسته است.

وى كه پدر شيخ صدوق است در قم بوده اما در رى نيز رفت و شدى داشته است.از شهيد ثانى نقل شده كه وى،در رى مناظره اى با محمد بن مقاتل رازى،در باب امامت داشته كه باعث شيعه شدن محمد بن مقاتل شده است.اين رساله«الكر و الفر»نام داشته كه گويا برخى از شاگردان وى جمع آورى كرده اند. (2)فرزند وى شيخ صدوق است كه يكى از بلند مرتبه ترين محدثان و عالمان شيعى در قرن چهارم مى باشد.وى سال 381 درگذشته است.به نوشته نجاشى وى مقيم رى و«وجه الطائفة»در خراسان بوده است (3).

شرحى از مسافرتهاى وى را مرحوم ربانى شيرازى در آغاز كتاب معانى الاخبار آورده است.شيخ صدوق در قم متولد شده و پس از سال 347 در رى مقيم شده است.وى در سال 352 از ركن الدوله بويهى اجازه سفر به مشهد گرفته و پس از آن به رى بازگشته

ص: 37


1- -مواردى از اين كتاب،در آثار ديگر آمده كه محدث ارموى در تعليقات فهرست ص 316-318 از آنها ياد كرده است.
2- -روضات الجنات ج 4 ص 275.
3- -رجال النجاشى ص 389

است.بعد از آن نيز مسافرتهاى فراوانى به نقاط مختلف داشته و هدفش گردآورى احاديث و نيز نشر اخبار اهل بيت(ع)و فقه آل محمد بوده است. (1)روشن است كه بابويه با آل بويه ارتباط نزديكى داشته اند.شيخ صدوق،كتاب عيون اخبار الرضا را به صاحب بن عباد تقديم كرده و دليل آن را علاقه صاحب به اهل بيت(ع)، تمسك به ولايت آنان و اعتقاد به وجوب اطاعت و قول به امامت آنها و احسان به شيعيان آنان مى داند. (2)

برادر صدوق،حسين بن على است كه كتابى در نفى تشبيه نگاشته و او نيز كتاب را به صاحب بن عباد تقديم كرده است (3).

خاندان بابويه تا اواخر قرن ششم شناخته شده اند.آخرين آنان شيخ منتجب الدين صاحب الفهرست و برخى از آثار ديگر است كه خود نيز به نام ابن بابويه شناخته مى شده است؛او خود نام تنى چند از خاندان خويش را در الفهرست ذكر كرده،و مرحوم ربانى نام بيست و دو تن از عالمان اين خاندان را كه بسيارى شان در رى سكونت داشته اند آورده است (4).اطلاعات ذى قيمتى نيز درباره چهارده تن از افراد وابسته به آل بابويه را استاد طارمى آورده اند. (5)

در هرحال حضور يكى از بزرگترين علماى شيعه در رى و خاندان پرنفوذ او،نقشى بس بزرگ در تشيع اين ديار داشته است.ف)

ص: 38


1- -مقدمه معانى الاخبار ص 17-25(قم 1361)
2- -عيون اخبار الرضا ج 1 ص 2(تهران،اعلمى)
3- -رك:لسان الميزان ج 2 ص 306،مقدمه معانى الاخبار ص 84
4- -مقدمه معانى الاخبار ص 27-35
5- -دانشنامه جهان اسلام حرف ب جزوه اول ص 100-99(تهران،بنياد دائرة المعارف)

شاگردان وى هركدام مى توانسته اند در بارور ساختن انديشه شيعى در اين ديار و نواحى اطراف آن تلاش مهمى انجام داده باشند.

خاندانهاى ديگرى نيز از شيعيان در رى بوده كه پس از اين يادى از آنان خواهيم كرد.

عالمان مشهورى از شيعه نيز ملقب به رازى هستند كه از يكى از مشهورترين آنها ابو جعفر ابن قبه رازى است وى مؤلف كتاب الانصاف فى الامامه و المستثبت فى الامامه مى باشد وى در رى مى زيسته است. (1)

در مجموع بايد با ملاحظه مهاجرت آل بابويه به رى،يكى از دلايل تشيع اين شهر را،نزديكى آن با شهر قم دانست.76

ص: 39


1- -رجال النجاشى ص 376

ص: 40

فصل ششم: شيعيان رى زير فشار غزنويان در رى

آل بويه نمى توانستند مورد رضايت خليفه عباسى باشند؛زيرا هم بنياد خلافت بدست آنان سست شده و هم،برخلاف آنها،از مذهب تشيع و علويان حمايت كرده بودند.طبعا خلافت عباسى درپى آن بود تا به هروسيله،آل بويه را تحت فشار بگذارد.يكى از اين وسايل،حكومتهاى حاكم در شرق ايران بودند كه در تسنن تعصب داشته و مشكلاتى براى آل بويه درست مى كردند.

سامانيان و پس از آنها،غزنويان هردو حكومتهاى ضد شيعى بودند.مهمترين اقدام آنها دربارۀ رى،حمله سلطان محمود غزنوى به اين شهر در سال 420 هجرى بود.او اين حمله را صرفا به منظور خوش خدمتى به خليفه عباسى انجام داد،خليفه اى كه نه از آل بويه و نه از تشيع،و نه از مذهب اعتزال-كه پس از

ص: 41

صاحب قدرتى در رى داشت-دل خوشى نمى داشت؛به علاوه غنائمى نيز همراه با گشودن سرزمين جديد در اختيار غزنويان، قرار مى گرفت.

هم مورخان و هم خود سلطان،انگيزه حمله به رى را سركوبى تشيع و اعتزال معرفى كرده اند.آن زمان در تبليغات سنى مآبانه،از شيعه با عنوان قرمطى و باطنى-كه در اصل ارتباط با اسماعيليه داشت-ياد مى شد.در نامه اى كه خواجه نظام الملك از سلطان محمود آورده چنين آمده است كه او نه به قصد تصرف عراق [عجم]بلكه براى اصلاح اوضاع فسادآميز اين منطقه،به اين ديار آمده است.او در نامه خود ضمن اشاره به تعارض تركان-كه بر مذهب سنت بوده اند-و ديلمان كه مذهب شيعت داشته اند مى نويسد:«...و اين مهم را بر غزات هند اختيار كردم و رو به عراق [عجم]آوردم و لشگر ترك را كه همه مسلمانان پاكيزه اند و حنفى، بر ديلميان و زنادقه و باطنى گماشتم تا تخم ايشان بگسستم، بعضى به شمشير ايشان كشته شدند و بعضى گرفتار بند و زندان گشتند و بعضى در جهان آواره شدند.و شغل و عمل[را]همه خواجگان و متصرفان خراسان را فرمودم كه ايشان يا حنفى و يا شافعى پاكيزه باشند؛اين هردو طايفه،دشمن رافضى و باطنى باشند و موافق ترك اند. (1)

بنا به نقل ابن كثير:سلطان غزنوى در سال 420 هجرى ضمن نامه اى به خليفه عباسى اطلاع داد كه گروهى از اهالى رى را كه از «باطنيه»و«روافض»بوده اند،به فجيع ترين شكل به قتل رسانده وى)

ص: 42


1- -سياستنامه ص 87-88(تهران،انتشارات علمى و فرهنگى)

به دار آويخته و اموال رئيس آنان را كه هزار هزار دينار بوده ضبط كرده است. (1)

و بنا به گزارش ابن اثير:سلطان،اصحاب باطنى مذهب!مجد الدوله را كه وقتشان را صرف مطالعه مى كردند به دار آويخت و كتابهاى فلسفى را از بين برد و معتزله را نيز به خراسان تبعيد كرد. (2)

فرخى نيز در شعرى گفته است:

ملك رى از قرمطيان بستدى ***

ميل تو اكنون بمنى و صفاست

هركه از ايشان به هوى كار كرد ***

بر سر چوبى خشك اندر هواست (3)

اقدام سلطان تنگ نظر و متعصب غزنوى در از بين بردن كتابخانه هاى رى از جنايات فرهنگى اوست كه توان گفت ضربه به مؤلفات شيعى و فلسفى بوده و محتملا برخى از كتابها بالمره از ميان رفته در حالى كه نسخه ديگرى نداشته است.يكى از مهمترين كتابخانه هاى رى كتابخانه صاحبى،متعلق به صاحب بن عباد بوده كه سلطان كتابهاى كلامى و فلسفى آن را آتش زده است. (4)صاحب خود مى گفت:كتابهاى كتابخانه اش بايد بر چهار صد شتر و يا بيشتر بار شود. (5)ابو الحسن بيهقى فهرست كتابهاى6)

ص: 43


1- -البداية و النهاية ج 12 ص 26
2- -الكامل ج 9 ص 372 رك:تاريخ تشيع در ايران ص 268
3- -رك:دومين بيست گفتار،مهدى محقق(تهران 1369)ص 221
4- -رى باستان ج 1 ص 545،546
5- -معجم الادباء ج 6 ص 259(بيروت،دار الفكر)،وفيات الاعيان ج 1 ص 208 (قم:افست رضى)و رك:الصاحب بن عباد حياته و ادبه ص 147(شيخ محمد حسن آل ياسين نجف 1376)

موجود در اين كتابخانه را در ده مجلد ديده است.

مؤلف كتاب فضايح الروافض-متنى كه مورد نقد جانانه عبد الجليل رازى قرار گرفته-درباره برخورد سلطان محمود با شيعيان مى نويسد:و در عهد سلطان محمود غازى چه رفت از قتل و صلب و روى علماى رفض سياه بكردن و منبرها بشكستن و از مجلس داشتن نشان منع كردن. (1)

سخت گيرى سلطان غزنوى بر شيعيان،اثر چندانى در كاهش نفوذ شيعه در رى نداشت،زيرا شيعيان جداى از آنكه از نظر جمعيت،كميت قابل ملاحظه اى داشتند،از حيث فرهنگى نيز صاحب چهره هاى سرشناس و پرجاذبه اى بودند.چنين جريانى را با يك حمله نظامى موقتى،نمى شد از پاى درآورد.پاسخ عبد الجليل رازى به اين سخن نويسندۀ فضايح،نيز در همين باره است؛اما«...چون محمود برفت،علماى شيعه با حضور شحنگان و نواب او باسر (*)قرار و قاعدۀ خود رفتند. (2)

دولت غزنويان در رى پايدار نماند.چندى بعد علاء الدوله كه با حمله غزنويان از رى گريخته بود،با جنگ و گريز و پذيرش سلطه كلى غزنويان به حكومت رى و اصفهان دست يافت و براى چند سالى به حكومت نيمه جان بويهى ادامه داد.

در دهه سوم و چهارم قرن پنجم،دولت جديدى در شرق قدرت يافت كه توانست براى مدت زمانى طولانى بر ايران (1)-معجم الادباء ج 6 ص 25943

ص: 44


1- -نقض ص 42 (*) باز سر قرار و...
2- -نقض ص 43

حكومت كند؛و اين دولت سلجوقى بود.طغرل در سال 434 هجرى به رى آمد و در سال 447 بقاياى آل بويه را در بغداد نيز برانداخت و به حكومت صد و چندساله آنان پايان بخشيد. (1)د.

ص: 45


1- -خاندان كاكويه كه از وابستگان به آل بويه بودند براى يكى دو قرن در يزد به حكومت خود ادامه دادند.

ص: 46

فصل هفتم: شيعيان رى در عهد سلجوقى

شاهان و اميران سلجوقى نيز همانند غزنويان و سامانيان،نوعا جانبدار تسنن حنفى و خلافت عباسى بوده و با تشيع درگير بودند.گرچه اين درگيرى به صورت مستقيم با اسماعيليه و باطنيه بود اما شيعه امامى نيز مورد تهاجم و فشار قرار داشت.در عين حال تشيع منطقه جبال ريشه عميقى داشته و بزودى خود را با شرائط جديد وفق داده و توانست حتى در دوره سلجوقى،رشد قابل ملاحظه اى داشته باشد.

در اين دوره يكى از اركان رشد تشيع،مسئله نفوذ شيعيان امامى مذهب،در ساختار ادارى دولت سلجوقى بود،نفوذى كه با سپر تقيه و با استفاده از ديگر مجوزهاى شرعى صورت مى گرفت و نتايج مهمى را براى شيعيان و دفاع از آنها در برابر سرداران ترك

ص: 47

در بر داشت.همچنين سادات علوى و نقباى آنان،در شغل يك طبقه اجتماعى پرنفوذى مى توانستند به عنوان يكى از تكيۀ گاههاى تشيع شناخته شوند.

يكى از آثار حكومت صدساله آل بويه،پرورش نسلى از جوانان شيعه مذهب از لحاظ ادارى و فرهنگى بود،اينان در حاشيه دولت آل بويه،رشد كرده و اغلب مناصب ادارى مهمى را به خود اختصاص دادند.وجود چنين قشرى از شيعه به عنوان طبقه فرهيخته جامعه،نمى توانست به يكباره كنار گذاشته شود.

حتى اگر در آغاز دچار فشار تعصب سلجوقى نيز مى شد،عاقبت، جامعه و دولت نيازمند وجود آنان بود.القاب قمى،تفرشى، فراهانى،آوى (1)،كاشانى،برقى براى افراد،نشانگر حضور و نفوذ آنان در دولت سلجوقى است.به نظر ما،شيعيان امامى در اين باب نسبت به زيديه پيش قدم بودند؛زيرا زيديه خود داعيه دار امامت بودند اما شيعيان با حفظ ارتباط با فقها و حل وفصل مسائل مالى و قضائى خود،در سطح حكومت خواهى بيشتر در انتظار ظهور حضرت مهدى(عج)بودند.ازاين رو،براى حفظ موقعيت جامعه شيعه و نيز دفاع از حقوق مظلومان،از طريق نفوذ در دستگاه ادارى،تسلط نسبى خود را بر اوضاع حفظ مى كردند.

نمونه هاى چنين نفوذى را از زمان امام باقر عليه السّلام و پس از آن،در ميان اصحاب ائمه(ع)و نيز در ارتباط با موضع عالمان3.

ص: 48


1- -در شعرى كه درباره اهل آيه-كه شيعه بوده اند-سروده شده،آنها به عنوان «اعلام النظم و الكتابة»يعنى بزرگان نظم و كتابت كه اشاره به امور ديوانى و منشى گرى است،معرفى شده اند.رك:روضات الجنات ج 6 ص 323.

شيعى در دوره هاى مختلف در دست داريم در دوره سلجوقى نيز وضع به همين منوال بوده است.

نويسنده فضايح الروافض مى نويسد:در عهد بركيارق و سلطان محمد،ابو الفضل بر اوستانى و بو سعد هندوى قمى مستوفى بودند و آن دستاربندان از قم و كاشان و آبه چنان متولى بودند بكرد و رفت. (1)

وى همچنين مى نويسد:در هيچ روزگار،اين قوت را نداشتند كه اكنون دلير شده اند و به همۀ دهان سخن مى گويند،زيرا كه هيچ سوى نيست از آن تركان و الا پانزده رافضى حاكم اند و در ديوان ها همه ايشان اند و اكنون بعينه چنانست كه در عهد مقتدر خليفه بود. (2)

مقصود نويسنده فضايح آنست كه در اواخر عهد سلجوقى اين نفوذ بسيار بيشتر بوده،درحالى كه در دوره ملكشاه سختگيريهائى مى شده است.او مى نويسد:در عهد سلطان ماضى محمد ملكشاه،اگر اميرى كدخدائى داشتى،رافضى بسى رشوت به دانشمند سنى دادى تا ترك را گفتندى او رافضى نيست،سنى يا حنفى است،اكنون،كدخدايان همه تركان و حاجب و دربان و مطبخى و فراش بيشتر رافضى اند و بر مذهب رفض مسأله مى گويند و شادى مى كنند بى بيمى و تقيه اى. (3)

اين نفوذ به قدرى بوده كه كاركنان ادارى و حتى امور اجرائى،13

ص: 49


1- -نقض ص 81
2- -نقض ص 79
3- -نقض ص 113

رافضى بوده اند،طبعا استخدام آنها،نمى توانسته بى ارتباط با وجود كادرهاى بلندپايه ادارى كه لزوما شيعه بوده اند،باشد.

شيعيان در داخل مجموعه حكومت همه از همديگر حمايت مى كرده اند.نبايد غافل بود كه اين حقايق غالبا درباره رى كه نويسنده فضايح و نيز صاحب نقض در آن مى زيسته اند بوده است.

نويسنده فضايح مى نويسد:اگر رافضى را كارى افتد،دست بهم كنند و او را برهانند و اگر حنيفى مذهبى را يا شافعى مذهبى را كارى افتد،دست بهم كنند و خانه اش ببرند و كين دين از وى بكشند. (1)

چنين سخت گيرى از ناحيه شيعيان بر سنيان مورد تكذيب صاحب نقض قرار گرفته است.وقتى وى،داستانى در تعصب مجد الملك قمى نقل مى كند،عبد الجليل آن را نپذيرفته و بر روحيه تسامح وى تأكيد مى كند.(بنگريد به صفحات بعد)

باوجود فشارهاى چندى كه در آغاز عهد سلجوقى بر شيعيان رفته،نمى توان پذيرفت كه در رى ضربه قابل توجهى بر شيعه وارد آمده باشد.اين فشارها به مرور كاسته شده و بعلاوه تا حدودى حكم اسماعيليه از اماميه جدا گشته است.خود اماميه نيز در اين جداكردن نقش مهمى داشته و حتى در دفع اسماعيليه و مباحثات علمى با آنها و رديه نويسى عليه آنان شركت مى جستند.

بدين ترتيب براى شخصى چون نظام الملك كه تعصب در تسنن16

ص: 50


1- -نقض ص 116

شافعى داشت،برخى از شخصيتهاى شيعى مورد احترام بودند. (1)

اين مسأله،درباره سادات اهميت بيشترى داشت.بدين ترتيب، عبد الجليل رازى مى كوشد تا با غفلت از برخى رفتارهاى تند شاهان سلجوقى با شيعه،بنحوى از شواهد موجود چنين نتيجه بگيرد كه در مجموع برخورد آنان با شيعه مناسب بوده است.

صاحب فضايح مى نويسد:و باز چون عهد كريم ملكشاهى بود -سقاه اللّه برحمته-نظام الملك ابو على الحسن بن على اسحاق از سرّ عقيدت اينها آگه بود،همه را خوار و مهين داشتى و در رى هركه دعوى دانشمندى از اينها كردى چون حسكا بابويه (2)و بو طالب بابويه (3)و ابو المعالى امامتى (4)و حيدر زيارتى مكى و على عالم و بو تراب دوريستى (5)و خواجه ابو المعالى نگارگر و جز اينها از رافضيان شتام،همه را بفرمود تا بر منبرها بردند سرها برهنه كرده به بى حرمتى و استخفاف كه مى كردند بر ايشان؛و مى گفتند:شما دشمنان دينيد و سابقان اسلام را لعنت مى كنيد و شعارتان شعار ملحدان است،ايمان بياوريد تا اگر خواستيد و اگر نه ايمانت.

ص: 51


1- -نقض ص 142،145
2- -حسكا مخفف حسن كيا؛وى،حسن بن حسين بن بابويه قمى از دانشمندان به نام شيعى مشهور به شمس الاسلام و ساكن رى.رك:الفهرست منتجب الدين (ارموى)ص 147،تعليقات الفهرست ص 192-194(قم،انتشارات كتابخانه آية اللّه مرعشى)
3- -ابو طالب اسحاق بن محمد بن حسن بن حسن بن بابويه.رك:الفهرست (ارموى)ص 33
4- -سعد بن حسن بن حسين بابويه،رك:الفهرست ص 69
5- -از عالمان بنام شيعى،شاگرد شيخ مفيد و سيد مرتضى.رك:الفهرست ص 45 و تعليقات ص 189 دوريست[طرشت فعلى]از قراى رى بوده است.

مى آوردند و از مقالت رفض بيزار مى شدند.

عبد الجليل در پاسخ اظهارات فوق مى نويسد: (1)اما جواب آنچه حوالت كرده است به عهد سلطان عادل ملكشاه سلجوقى و خواجه منصف نظام الملك قدس اللّه روحهما،حوالتى است دروغ كه ادراراتى و تسويغاتى كه ايشان كرده اند سادات و شيعه را، و خطوط و توقيعات ايشان بدان ناطق است و هنوز دارند و مى استانند و احترام و توقير و ترفيع سادات و علماى شيعه در آن عهد و دولت معلوم و مصور است (2)...اما آنچه بعضى از اسامى اين طايفه ياد كرده است كه خواجه نظام الملك عطاياى بسيار وصلتهاى عظيم ستده اند و علم و امانت و زهد و ورع شمس الاسلام حسكا بابويه همۀ طوايف اسلام را معلوم است و بو طالب بابويه سالها واعظ و مذكر مسلمانان بوده است و امانت و فضل او ظاهر و باهر.و اما بلمعالى امامتى عالم و مفتى و واعظ و مقرى و خويشتن دارى او ظاهر است.و خواجه بلحسن همچنين معروف و معتبر.و خواجه على عالم-رحمة اللّه عليه-پدرانى معروف و اعمامى مشهور بودند؛در اين طايفه چون خواجه بو سعيد كه مفسر و راوى اخبار بوده است و متدين و عالم و خواجه فقيد عبد الرحمن نيشابورى (3)كه به كتب و قول و قلم و تصانيف او التفات75

ص: 52


1- -پاسخ مفصل وى را از آن روى كه مشتمل بر اطلاعات نسبتا مفيدى درباره وضع شيعه در رى است مى آوريم.
2- -نقض ص 142 و رك:41
3- -منتجب الدين از وى ياد كرده و او را به عنوان«شيخ اصحاب در رى»ستوده و وى را شاگرد شيخ مفيد،سيد مرتضى و سيد رضى دانسته است ر.ك:الفهرست ص 75

بزرگان را از سلاطين و وزراء،عطايا و حرمتى بوده است،و نه قومى بوده اند كه خواجه اى چون نظام الملك بر ايشان تطاول كند كه ايشان را عطاياى بسيار داده است و شفقتهاى بى مر نموده.و ابو المعارلى نگارگر مؤمن و معتقد بوده است و هرگز به شتامى و لعانى[نسبت به صحابه]معروف نابوده بحمد اللّه؛اما خواجه بو تراب دوريستى مشهور در فنون علم و مصنف كتب و راوى اخبار بسيار و از بزرگان اين طايفه و علماى بزرگ.در هردو هفته، نظام الملك از رى به دوريست رفتى و از خواجه جعفر سماع اخبار كردى و بازگشتى از غايت فضل و بزرگى او.و اين خاندانى است به علم و عفت و امانت مذكور خلفا عن سلف.و اين خواجه حسن كه پدر بو تراب است با نظام الملك حق خدمت و صحبت و دالت داشته و در حق او مدح گفته.

بايد دانست كه نظام الملك فردى متعصب بوده و در سراسر سياستنامه همه جا از رفض و رافضه بدگويى كرده و سخت گيرى به آنان را مورد تاكيد قرار داده است.بااين حال نفوذ شيعه در دوره وى به حدى بوده كه او نيز خود را متعهد مى ديده تا سرحد امكان با آنان كنار آيد بويژه از روى فضل دوستى-همانگونه كه عبد الجليل اشاره كرده از عالمان بنام شيعى،سماع حديث نيز مى كرده است.

جالب آنكه وى همانند نويسنده فضايح،شكوه از نفوذ مذهب عراقى كه اشاره به مذهب شيعه در عراق عجم است-دارد،در حالى كه گوشزد مى كند:در عهد نخست سلجوقى سخت گيرى (1)-نقض ص 145،146

ص: 53

لازم براى جلوگيرى از اين نفوذ،صورت مى گرفته است (1)وى مى نويسد:در روزگار محمود و مسعود[غزنوى]و طغرل و آلپ ارسلان،هيچ گبرى و ترسايى و رافضى را زهرۀ آن نبودى كه بر صحرا آمدندى و يا پيش تركى شدندى،و كدخدايان تركان همه متصرف پيشگان خراسان بودند و دبيران خراسانى حنفى مذهب يا شافعى مذهب پاكيزه باشند نه دبيران و عاملان بدمذهب عراق بخويش تن راه دادندى و تركان نه هرگز روا داشتندى و يا رخصت دادندى كه ايشان را شغل فرمايند...لاجرم بى آفت مى زيستند.اما اكنون كار بجايگاهى رسيده است كه درگاه و ديوان از ايشان بسيار شده است و در دنبال هرتركى دويست از ايشان مى دوند و در آن تدبيرند كه يك خراسانى را بر اين درگاه و ديوان نگذارند كه بگذرد و يا نانى يابد. (2)

وى نمونه اى از سخت گيرى آلپ ارسلان نسبت به روافض ذكر مى كند و تصريح دارد كه اگر در آن زمان اگر كسى مى گفت من شاعى ام[شيعى ام]و از قم و كاشان و آبه و«رى»ام او را نپذيرفتندى (3)

پس از آن نيز در ذم روافض سخن فراوان گفته است.آنچنان كه گذشت اين سخت گيريها،تأثير چندانى در كاهش نفوذ شيعه نداشت زيرا تشيع،سخت در رى و نواحى آن بسط يافته بود.18

ص: 54


1- -بايد توجه داشت كه اين اطلاعات اغلب در خصوص رى و منطقه عراق عجم يا به عبارت ديگر جبال است.
2- -سياستنامه ص 215-216
3- -همان ص 216-218

فصل هشتم: تسامح شيعه در برخورد با تسنن و نقش آن در بقاى شيعه رى

در اينجا بايد به عامل مهمى كه نقشى بسزا در حفظ شيعه در رى داشت،بپردازيم.اين عامل چيزى جز تسامح شيعه در برابر سنيان متعصب حاكم نبوده،تسامحى كه از شدت فشار بر شيعيان كاسته است.درباره شيعه،چنين قاعده اى را بايد پذيرفت:در شرائطى كه در كنار جامعه اهل سنت مى زيسته با آنان تقابل فرهنگى داشته،تن به نوعى همزيستى مسالمت آميز داده و از اصرار بر مسائل خاصى كه حساسيت داشته خوددارى مى كرده است.در برابر،زمانى كه در شرائطى قرار داشته كه تنها خودش بوده و بس،از وضعيت مذكور فاصله مى گرفته است.مى توان بطور تقريبى گفت كه اصولى گرى و اخبارى گرى در شيعه به ترتيب و تا اندازه اى محصول همين دو وضعيت بوده است.

ص: 55

شرائط حاكم بر رى از نوع اول بود.شيعيان در محيطى زندگى مى كردند كه سنيان فراوان بوده و عالمان زيادى از اهل سنت در آن مى زيستند.طبعا شيعه به همان دليلى كه گذشت،از روى تسامح برخورد مى كرد،و گاه به عنوان تقيه،اين تسامح شدت مى يافت.

يكى از بهترين شواهد،كتاب نقض اثر عبد الجليل قزوينى رازى است.در سراسر اين كتاب،شواهد فراوانى وجود دارد كه روحيه شيعى اصولى را به تمام معنى در مسائل اعتقادى نشان مى دهد.وى مكرر از حسن نظر شيعه درباره صحابه و ازواج رسول اللّه(ص)سخن گفته و اين مطلب را كه شيعه به آنان دشنام مى دهد،انكار مى كند.وى براى نشان دادن صحت ادعاى خود مى نويسد كه«در سال 533 كتابى مفرد ساخته ام در تنزيه عايشه در دولت امير غازى عباس رحمة اللّه عليه،باشارت رئيس و مقته اى شيعه سيد سعيد فخر الدين بن شمس الدين الحسينى (1)قدس اللّه روحهما و قاضى القضاه سعيد عماد الدين الحسن الاسترابادى (2)نور اللّه قبره...اگر خواهند طلب كند و بخواند تا اعتقاد شيعه اماميه در حق ازواج رسول بداند. (3)وى مكرر در اثباتت.

ص: 56


1- -رك ديوان قوامى رازى(تصحيح ارموى)ص 111-116
2- -وى سنى حنفى بوده و بدليل اعتدالش جمعى از شيعه نيز از وى روايت كرده اند رك:تعليقات الفهرست ص 261.صاحب نقض تصريح كرده كه شيعيان كتاب غرر الفوائه سيد مرتضى را از طريق همين عماد الدين و او از فرزند قدامه و وى از سيد مرتضى،استماع كرده اند.رك:ص 158 و بنگريد:تعليقات ديوان قوامى رازى ص 244
3- -نقض ص 115 و رك:ص 295 و رك:الفهرست(تصحيح استاد طباطبائى)ص 129 اين كتاب به احتمال قوى درباره حديث الافك است.

چنين ديدگاهى كوشيده و حتى درباره روايت زدن در به حضرت فاطمه(س)ضمن قبول اينكه«اين خبريست درست»و«در كتب شيعى و سنى مذكور و مسطور است»مى كوشد تا بنحوى آن را توجيه كند بدين صورت كه«اگر غرض عمر آن باشد كه على را بدر برد تا بيعت كند بر خلافت بو بكر،نه آن بوده باشد كه چنين سقط شود و يمكن كه خود نداند كه فاطمه در پس در ايستاده باشد»در اين صورت اين مساله«قتل خطا»است.بااين حال تصريح مى كند كه«در اين فصل بيش از اين نتوان گفت و اللّه اعلم باعمال عباده»و اين به صراحت نشان مى دهد كه او محل را مناسب براى توضيح بيشتر نمى داند.

چنين تسامحى را مؤلف در برخورد با سلاطين سلجوقى نيز دارد بطورى كه پس از نام بردن از آنها،با«رحمة اللّه عليه»يا«سقاه اللّه برحمته»بنحوى رضايت خود را از آنان نشان مى دهد.

خواجه حسن پدر ابو تراب دوريستى-كه از عالمان بزرگ شيعى بوده-با خواجه نظام الملك رفت وشدى داشته و به تعبير رازى«در حق او مدح گفته و بشتامى و لعانى چون[چگونه] موسوم باشد آن را كه قصيده ها باشد در فضايل كبار صحابه»پس از آن يكى از قصايد را كه«تخلص كرده است بمدح خواجه نظام الملك»آورده است. (1)

پيوندهاى خانوادگى ميان نظام الملك و يكى از سادات رى نيز كه با تزويج يكى از دختران نظام الملك با فرزند سيد مرتضى قمى46

ص: 57


1- -نقض ص 145-146

درآمد قابل توجه است. (1)

در حالى كه نويسنده فضايح سر آن دارد تا شيعه را سخت متعصب نسبت به خلفا،صحابه و سنيان نشان دهد عبد الجليل مى كوشد تا اين اتهام را دفع كند.دو نمونه اى تاريخى هردو درباره مجد الملك قمى آورده اند كه جالب توجه است.

مجد الملك مقتول بسال 492 از وزراى شيعى عهد سلجوقى است.وى در اصل از براوستان قم بوده و رازى،همه جا از وى تجليل كرده و كوچكترين ترديدى در«تشيع امامتى»وى نكرده است.او در عهد بركيارق فرزند ملكشاه سلجوقى وزارت داشته و پس از سالها وزارت و نفوذ گسترده،با توطئه برخى از اميران به قتل رسيده است.بهانه كشتن او نيز چنين بوده كه باطنيان اسماعيلى را به قتل اميران دولتى تحريك مى كرده است (2).

پس از قتل وى،بركيارق-همانند بسيارى از شاهان ديگر پس از كشتن وزيران خود-پشيمان شده است.

مؤلف فضايح اصرار بر تعصب مجد الملك قمى در تشيع دارد.

وى درباره اين سخت گيرى آورده:...تا بحدى كه چون بلفضل براوستانى در رى بوده گازرى را از در عايش به حوالتى بگرفتند و نام گازر بو بكر بود اما رافضى بود؛تا پيش مجد الملك براوستانى افتاد،گفت:ببرى او را برآويزى بحوالتى كه قتل بر او واجب نبود.

گفتند:اى خداوند او مردى مؤمن است يعنى رافضى است.گفت:13

ص: 58


1- -بنگريد:تعليقات نقض ج 1 ص 264 تعليقه 52 و رك:وزارت در عهد سلاطين بزرگ سلجوقى ص 109-114
2- -رك:تعليقات الفهرست ص 346،نقض ص 280 لباب الانساب ج 2 ص 613

شما گفتى:بو بكر نام است و هرآينه بو بكر كشتنى باشد؛تا دست از او بداشتند؟

عبد الجليل با ستايش از مجد الملك به عنوان«ديندار معتقد» كه«آثار خيرات او در حرمين مكه و مدينه ظاهر است»بر نويسنده فضايح و نقل قصه تاريخى او چنين نقد زده«و حكايت گازر كه آورده است،عاقل به چنان سخن التفات نكند كه ملك مشرق و مغرب به شخصى چگونه سپارند بدين جاهلى و نادانى كه بى گناهى را به مجرد آنكه بو بكر نام باشد او را هلاك فرمايدكردن، مگر در خيل خانه او هزاران ابو بكر و عمر و عثمان سنى و شيعى محترم و مقبول القول باشند و هفتصد غلام ترك داشته باشد چه حنيفى چه سنى چه شيعى كه آخر هفتصد ترك همه شيعى نباشند»

پس از آن قصه اى را كه برخورد تسامح گونه مجد الملك را نشان مى دهد آورده كه نقل آن در ادامه اين برخوردها جالب توجه است:من نيز شنيدم از رئيس شيعت و پير سادات سيد سعيد فخر الدين شمس الاسلام الحسن رحمة اللّه عليه گفت:روزى در پيش مجد الملك بودم در خدمت پدرم حاضر بودم،سيد على علوى رحمة اللّه عليه،دو بازرگان غريب درآمدند يكى از حلب و ديگرى از ماوراء النهر،ماوراء النهرى عمرنام و حنيفى بود و حلبى،على نام و شيعى بود،هردو بر سلطان مبلغى قرض داشتند؛مجد الملك بفرمود تا ماوراء النهرى را كه عمرنام بود از خزانه،زر نقد بدادند،و على حلبى را حوالت ساختند با شهر؛ مردكى فراش حاضر بود،گفت:خداوند،عجب نيست عمر را نقد

ص: 59

مى دهد و على را نسيه!گفت:مى دانم اما تا جهانيان بدانند كه در پادشاهى و معامله تعصب روا نباشد و طرفه نباشد كه من على را حرمت دارم و دوست دارم.و اين معنى از وى پسنديده داشتند. (1)

ابن اثير نيز با يادآورى تشيع وى،گفته است كه:وى از صحابه به نيكى ياد مى كرده و اجازه نمى داده كسى به صحابه دشنام دهد (2)در ديوان شعر بدر الدين قواى رازى،در قرن ششم،شواهد فراوانى كه نشانگر چنين تسامحى باشد وجود دارد.او به شدت ضد تعصبات موجود ميان شيعيان و سنيان بوده و دعوت به كنار گذاشتن تعصبات را توصيه مى كند.مى دانيم كه يكى از تهمت هاى رايج متعصبان سنى،اين بوده كه شيعه،صحابه را دشمن مى دارد و شتم مى كند.قوامى مى گويد:

مبر تو تهمت شتم صحابه بر شيعت ***

مگو چيزى كت واجب آيد استغفار

...تعصبى كه كنون هست در ميانه ما ***

نبود هرگز در عهد احمد مختار

و نيز مى گويد:

تو مهر ياران با اهل بيت دار بهم ***

كه بوده اند نبى و عتيق در يك غار

طريق عدل نگهدار در ره توحيد ***

بگرد جبر مگر اى عزيز من زنهار (3)2.

ص: 60


1- -نقض ص 86-83
2- -الكامل ج 10 ص 290(حوادث سال 492)
3- -ديوان قوامى رازى ص 122.

وى از اهل سنت مى خواهد تا تعصب را بكنارى بگذارند و بدانند كه هردو يك«دين»دارند:

من و تو بدو مذهبيم در يك دين ***

چنانكه روز و شب از يك جهان بدو هنجار

...من و تو را نگريزد ز يكديگر در دين ***

چنانكه احمد را از مهاجر و انصار (1)

قوامى يك شيعى دوازده امامى است و كوچكترين ترديدى در اين مطلب وجود ندارد:

بعد از احمد،دامن مهر على در پاى كش ***

ز انكه بس ناخوش بود بى سر گريبان داشتن

وز پس او يازده سيد كه ما را واجب است ***

اعتماد عقبى و دنيا برايشان داشتن

حب اهل بيت و اصحاب آن چنان دارم بطبع ***

كم بتيغ او دوستيشان باز نتوان داشتن (2)

و باز درباره امامت على(ع)و نداشتن تعصب مى گويد:

ولى نعمت اهل دين از رسول ***

ولى عهد پيغمبر كردگار

بنزديك ما سابق ده و دو ***

بقولى دگر خاتم چار يار33

ص: 61


1- -همان ص 121.
2- -ديوان قوامى رازى ص 133

...سرافراز از اصحاب وز اهل بيت ***

همى كن ز هريك جدا افتخار

و ليكن يقين دان كه فاضلتر است ***

محمد ز پنج و على از چهار

خلافى نكردى على با عمر ***

تو اندر ميانه تعصب ميار

چه باشد كه باشند امامان حق ***

بدين دم مرا نص؛ترا اختيار

...ز بعد على يازده سيدند ***

بميدان دين در؛ز عصمت سوار

همه پاك و معصوم و نص از خداى ***

پيمبر و قار و فرشته شعار (1)

آشكار است كه قواى يك شيعه امامى و قائل به نص است با اين همه مكرر بر دوستى صحابه در كنار دوستى اهل بيت تاكيد مى كند و البته و همواره على را مقدم بر همه صحابه مى شمرد.

آنرا كه بود دوستى آل پيمبر ***

ياران نبى را بدل و ديده بود يار

ز اولاد و ز اصحاب پيمبر بهمه وقت ***

تفصيل على بيش بود لا بد و ناچار

زيرا كه ز اولاد و ز اصحاب نبى اوست ***

هم اول اين يازده هم آخر آن چار (2)68

ص: 62


1- -همان ص 142-144
2- -همان ص 168

وى عليرغم نداشتن تعصب،نسبت به مذهب جبر موضع دارد و شعار توحيد و عدل و نفى تشبيه را در بسيارى از اشعار خود آورده است (1)نثر الدر نيز كه اثر ادبى جاودانه ابو سعد آبى وزير مجد الدوله بديهى است،چنين تسامحى به وضوح به چشم مى خورد.

در اين كتاب يك نگرش فاقد تعصب حاكم بوده بطورى كه صرفنظر از بخشى از آن كه به نقلهاى مربوط به ائمه معصومين(ع) اختصاص دارد،و يا اشاراتى در باب تشيع است،مى توان مانندگى آن به آثار ادبى برخى از سنى مذهب نشان داد.به نظر مى رسد جو مذهبى اين چنين امرى را اقتضاء مى كرد و گرچه ممكن است در مرحله نخست به دليل تقيه اين جو بوجود آمده باشد،اما در ادامه،به صورت يك وضعيت خاص فكرى درآمده است.بدين ترتيب بايد يكى از دلايل بقاى تشيع را در كنار تعصب حاكمان سلجوقى،همين تسامحى دانست كه دولتمردان شيعى و عالمان و فقيهان در رى از خود نشان مى دادند.64

ص: 63


1- -همان ص 122،164

ص: 64

فصل نهم: علويان رى در دوره سلجوقى

اشاره

پيش از اين گفتيم كه كثرت علويان در رى،سبب توسعه تشيع از نوع امامتى و زيدى بوده است.اين علويان سازمان مستقل و منظمى داشتند كه بعنوان«نقابت»شناخته مى شد.در راس اين دار النقابه،يكى از علويان شناخته شده با صلاحديد حاكمان تعيين شده و امور مربوط به آنان را حل وفصل مى كردند؛مرحوم ارموى شرحى در احوال نقباى رى و قم را آورده كه از مطا،وى آن شخصيت اجتماعى والاى اين افراد بدست مى آيد. (1)

بيهقى كه خود معاصر يكى از نقباى بزرگ رى شرف الدين محمد بوده،به تفصيل در نسب وى سخن گفته و اشعارى را كه

ص: 65


1- -تعليقات ديوان رازى ص 193 تعليقات الفهرست ص 341-413

خود درباره او سروده آورده است. (1)پدر شرف الدين،عز الدين ابو القاسم على است كه مادرش از نوادگان دخترى نظام الملك بوده است.پيش از اين اشاره كرديم كه يكى از دختران وى به عقد فرزند سيد مرتضى قمى درآمد.مادر شرف الدين نيز دختر الب ارسلان شاه سلجوقى بوده است. (2)

بدين صورت روشن مى شود كه سادات علوى پيوند با حاكمان نيز داشته اند و بدين ترتيب مى توانسته اند نفوذ قابل ملاحظه اى در اوضاع سياسى و ادارى جارى داشته باشند.فرزند شرف الدين، ابو القاسم عز الدين يحيى نيز نقيب النقاى رى،قم و آمل بوده و مصادر اين دوره باعظمت از وى ياد كرده اند. (3)عز الدين يحيى در حمله خوارزم شاه به رى كشته شد.فرزند وى ناصر الدين به بغداد رفته و خليفه عباسى الناصر لدين اللّه وزارت خود را به وى واگذار كرد.از ديگر نقباى رى،زيد ما نكديم بن محمد بوده،كه بيهقى از14

ص: 66


1- -لباب الانساب ج 2 ص 611-614(قم،انتشارات كتابخانه آية اللّه مرعشى)
2- -همان ص 613 براى قوامى،شاعر شيعى مذهب اين مسئله كه شرف الدين نسب از دو سوى يكى خاندان وحى و ديگر سلاطين سلجوقى مى برد مورد توجه بوده و وى را با عنوان ذو الحسيبين ياد كرده است.وى همچنين در شعرى درباره وى گفته: از گوهر مطهر سلجوقيان و وحى با چتر شرع و نوبت دين شاه لشگرى رك:ديوان قوامى ص 40-41 و در جاى ديگر مى گويد: صدر جهان،نقيب نقيبان شرق و غرب كو سيدى نبى صفت و پادشه لقاست رك:ديوان قوامى ص 76
3- -رك:تعليقات ديوان قوامى رازى ص 212-214

وى ياد كرده است (1)

صرفنظر از نقبا،خاندانهاى سادات نيز همانند بطون يك قبيله شناخته مى شدند.سرفصل هرخاندانى،فرد متشخصى وجود داشت كه با لقبى مشخص شده و تبار او نيز با همين لقب شهرت مى يافتند.اين خاندان ها در دهها كتاب كه درباره نسب علويان نگاشته شده،مورد شناسائى قرار گرفته و چهره هاى روشن آنها معرفى شده اند.برخى از اين خاندان ها را بيهقى آورده چنانكه ديگر كتب نسب نيز دراين باره مطالبى آورده اند.در اينجا به تعدادى از آنها اشاره مى كنيم.

سادات خرامابادى:خراماباد يكى از قريه هاى رى بوده و اين خاندان منسوب به محمد بن عيسى بن احمد بن...الحسين الاصغر هستند كه در اين قريه ساكن بوده اند. (2)

سادات صدر زينبى:محلى كه در اطراف مدينه بوده و بعدها سادات آن به رى آمده و در اين شهر ساكن شده اند. (3)

سادات كركوره:خاندان مشهورى از سادات منسوب به احمد بن محمد بن جعفر بن عبد الرحمن شجرى (4).

همينطور است سادات لحيانى (5)،سادات بنى ميسرة الحسنى (6)، بنو الوارث الحسنى (7)كه فرزندان احمد بن حمزه بن محمد بن13

ص: 67


1- -همان ج 2 ص 645
2- -لباب الانساب ج 1 ص 252 و رك:ص 278
3- -همان ج 1 ص 276
4- -همان ج 1 ص 291
5- -همان ج 1 ص 295
6- -همان ج 1 ص 299 ج 2 ص 259-265
7- -همان ج 1 ص 313

اسحاق بن جعفر الصادق عليه السّلام بوده اند.

كشته شدگان علوى در رى

از قرن سوم بدين سو،كسانى از علويان كه نوعا تشيع زيدى داشته اند،بدست حاكمان اين نواحى،در رى،كشته شدند.

جمعى از اين افراد عبارتند از:

محمد بن حسين بن على بن محمد بن الصادق عليه السّلام است كه در رى و بدست عمال معتضد،كشته شده است. (1)جعفر بن محمد بن جعفر از فرزندان عمر بن على عليه السّلام،بدست عبد اللّه بن عمر،عامل عبد اللّه بن طاهر،در«سربالاى سناردك» كشته شد و مقبره وى نيز در همانجاست. (2)يحيى بن على بن عبد الرحمن بن قاسم از اولاد جعفر بن ابى طالب،به دست ياران عبد اللّه بن عزيز در يكى از قريه هاى رى كشته شده و قبر او نيز در همان محل است. (3)محمد بن عبد اللّه بن اسماعيل كه وى نيز از اولاد جعفر بوده و عبد اللّه بن عزيز او را در رى كشته و قبر وى نيز همانجاست. (4)محمد بن عبد اللّه بن اسماعيل بن موسى بن جعفر عليه السّلام كه بدست عبد اللّه بن عزيز كشته شده و قبرش در ميانه راه رى و قزوين بوده است. (5)احمد بن قاسم بن محمد رسّى

ص: 68


1- -لباب الانساب ج 1 ص 242
2- -مقاتل الطالبيين ص 525،(بيروت 1408 تحقيق احمد صفر)لباب الانساب ج 1 ص 417
3- -مقاتل الطالبين ص 530،لباب الانساب ج 1 ص 471
4- -مقاتل الطالبيين ص 531،لباب الانساب ج 1 ص 426
5- -لباب الانساب ج 1 ص 426

نيز در نواحى رى كشته شده است.وى به درخواست مردم ابيورد بدان سوى مى رفت كه در ناحيه رى كشته شد. (1)على بن موسى بن اسماعيل...بن موسى بن جعفر عليه السّلام كه مقيم رى بوده در ايام خلافت معتز گرفتار حبس شده و در حبس درگذشته است. (2)

محمد بن جعفر بن حسن بن عمر بن على بن الحسين كه به طرفدارى از حسن بن زيد در سال 251 در رى قيام كرد.او بدست عبد اللّه بن طاهر دستگير شده و در نيشابور حبس و در همانجا درگذشت. (3)

از ديگر كسانى كه در رى خروج كردند عبارت اند از:عبد اللّه بن اسماعيل بن محمد،احمد بن عيسى بن على...بن الحسين عليه السّلام،حسين بن احمد بن محمد...بن على بن الحسين مشهور به كوكبى.هيچكدام اينان كشته نشدند. (4)

وجود امامزادگان در يك محل شيعيان را بر گرد آنها جمع مى كرده است،بويژه اگر آنان مقتول بوده و بدست حاكمان كشته شده بودند.اشعار زير قوامى رازى درباره يك امام زاده مقتولى است كه در محله زعفران جاى بوده،محله اى كه اختصاص به شيعيان داشته است.

مير امامزاده كه چون او نيافريد ***

تا از عدم خداى همى بنده آورد91

ص: 69


1- -همان ج 2 ص 465،مقاتل الطالبيين ص 554
2- -مروج الذهب ج 2 ص 306 رك:پاورقى مقاتل الطالبيين ص 526
3- -مقاتل الطالبيين ص 490
4- -همان ص 490-491

از شوم قتل آن تن بى سر بديع نيست ***

گر جويبار سرو سرافكنده آورد

دل مرده بود كه ناله ز درد اوى ***

اى طرفه مرده كه خبر زنده آورد

مرد آن بود كه روز بلا پيش دوستان ***

بر درد دوست دل به غم آكنده آورد

بنگر چه صعب درد بود قتل درد اوى ***

كان تيره شب ز روز درفشنده آورد

آرد به زعفران جا هرسال گريه ها ***

آن زعفران كه خاصيتش خنده آورد (1)

حاكم نيشابورى نيز از يكى از سادات نيشابور با نام ابو يعلى الزيدى ياد كرده كه«نجم اهل بيت النبوة»در آن زمان بوده؛وى با ستايش فراوان از وى،نوشته است كه:در سال 337 هجرى به رى رفته و مردم براى بيعت با وى جمع شدند اما او از اين كار خود دارى كرد.ابو على حاكم رى او را دستگير كرده و به بخارى فرستاد...وى در سال 346 درگذشته و در قزوين مدفون شد. (2)

مردم رى حتى سنيان علاقمند به سادات بودند و لذا با اندك شورشى گرد آنان جمع مى شدند.زمانى كه«محمد بن قاسم»در اواخر قرن دوم هجرى در خراسان دستگير شد،به سربازان سفارش شده بود تا در راه عبور از رى آنچنان در خفا عمل كنند كه90

ص: 70


1- -ديوان قوامى رازى ص 16
2- -الانساب سمعانى ج 3 ص 190

هيچ كس متوجه نشود (1)؛چرا كه احتمال شورش براى خلاصى وى وجود داشت.

بايد بدين نكته توجه داشت كه سرزمين جبال براى هرسه گروه شيعه يعنى:اماميه،زيديه و اسماعيليه زمينه داشته است.اما در قرن سوم تا پنجم بيشتر فعاليت هاى انقلابى از آن زيديان و پس از آن نيز تا حمله مغول،اختصاص به اسماعيليان داشت.در اين ميانه شورش و قيام خاصى از اماميه ديده نشده و اصولا مشى عالمان و فقيهان شيعى نيز بر اين پايه استوار نبوده است.آنچه در عمل خود را نشان داد،باقى ماندن اماميه در اين صحنه بويژه در رى بود،اين خود عمق نفوذ شيعه اماميه و معقوليت آنها را در اين ديار نشان مى دهد.69

ص: 71


1- -مقاتل الطالبيين ص 469

ص: 72

فصل دهم: فهرست منتجب الدين آينه تشيع در رى

شيخ منتجب الدين على بن بابويه رازى،يكى از آخرين بازماندگان عالم و دانشمند خاندان بابويه در رى مى باشد.وى سال 504 هجرى متولد شده و محتملا در اواخر قرن شش و يا سالهاى نخست قرن هفتم درگذشته است.شرح حال وى را «رافعى»در«التدوين»آورده و مدعى شده كه وى از اهل سنت بوده است. (1)بااين حال،كتاب الفهرست و ديگر آثار وى به وضوح نشان مى دهد كه او همانند خاندان بابويه خود،از عالمان بنام اين مذهب بوده است.

ص: 73


1- -التدوين ج 3 ص 377.شرح حال مفصل وى را استاد سيد عبد العزيز طباطبائى در مقدمه چاپ الفهرست آورده است.لازم بيادآورى است كه اين كتاب،نخست با تحقيق استاد طباطبائى و بعدا با تحقيق مرحوم ارموى چاپ شده؛ما در هركجا از هرچاپ آن استفاده كرديم نام محقق آن را نيز در آدرس آورده ايم.

منتجب الدين به درخواست ابو القاسم يحيى فرزند شرف الدين-از نقباى رى-مصمم شد تا كتابى در ذكر اسامى مؤلفان و عالمان شيعى بنگارد چرا كه به نظر او پس از شيخ طوسى، فهرستى دراين باره نوشته نشده بود. (1)اين فهرست در رى تنظيم شده و طبعا حاوى اطلاعات مهمى درباره وضعيت عالمان شيعه در قرن پنجم و ششم مى باشد.

ما كوشش كرده ايم تا براساس اطلاعات كوتاه ارائه شده در اين كتاب،آنچه را كه مى توان درباره اوضاع عالمان شيعى و انديشه تشيع در اين حدود بدست آورد،استخراج كرده و عرضه كنيم.

1-سخن را بايد از همان سخن رافعى درباره منتجب الدين آغاز كنيم؛وى مى نويسد:ابن بابويه به تشيع منتسب شده است؛ چنين مذهبى در پدران وى نيز بوده،و اصل آنان از قم است،اما من شيخ را از تشيع بدور ديدم.او در جستجوى فضايل صحابه بوده و اصرار بر روايت آن داشت و در بزرگداشت خلفاى راشدين مبالغه مى كرد. (2)

تمامى اسناد و آثار باقيمانده از شيخ منتجب الدين،وى را شيعى امامى و از علماى به نام آن مى شناساند.اما مهم اين است كه چگونه شيخ كه استاد رافعى بوده-و رافعى خود تصريح دارد كه در سال 585 نزد وى درس خوانده-خود را به گونه اى نشان داده كه او تصور شيعى بودن وى را بعيد دانسته است؟اين امر يا

ص: 74


1- -مى دانيم كه فهرست ابن شهر آشوب نيز با عنوان معالم العلماء نوشته شده كه محتملا وى خبرى از آن نداشته است.
2- -التدوين ج 3 ص 377

به«تقيه»شيخ بازمى گردد كه چندان نامحتمل نيست و يا تا حدودى به تسامحى برمى گردد كه پيش از اين درباره شيعيان رى آورديم؛تشيعى كه از يك سو به احتياط و تقيه آنان بازمى گردد و از سوى ديگر تا حدودى نشانگر برخى از معتقدات آنها به عنوان شيعت اصولى است-همانگونه كه درباره عبد الجليل رازى گذشت-

منتجب الدين از ابو القاسم جعفر بن على-از آل جعفر-ياد مى كند كه در«دهستان»زندگى مى كرده و از روى«تقيه»بر مذهب حنفى فتوى مى داده است. (1)فرزند همو،قاضى دهستان بوده و از روى تقيه بر مذهب حنفى فتوى مى داده است. (2)

2-درباره افرادى كه نامشان در فهرست آمده به كسانى برمى خوريم كه اسامى خود و اجدادشان هنوز نام هاى ايرانى است.اين اسامى نشانگر انتقال آنان از مذهب قبلى خود به اسلام شيعى است.گرچه گاها،مسلمانان نيز چنين نامهاى بر مى گزيده اند.يكى از آنان«زرين كم بن يزداد بن منوچهر»است.و ديگرى«امير خسرو فيروز بن شاهور ديلمى» (3)

3-مطلب ديگرى كه در فهرست منعكس شده اسامى برخى از كتابهاى عالمان شيعى است كه تا حدودى مى تواند مشكلات فكرى شيعه را در اين عصر نمودار سازد.بخشى از اين كتابها در باب«امامت»،«فقه»و نيز«علوم قرآنى»است.آثار مربوط بهب]

ص: 75


1- -الفهرست(طباطبائى)ص 70[از اين پس از چاپ الفهرست تحقيق استاد طباطبائى استفاده كرديم مگر آنكه قيد شود با تصحيح ارموى]
2- -الفهرست ص 116
3- -الفهرست ص 81،69[به ترتيب]

امامت بطور طبيعى بيش از ديگر آثار مى باشد.در اين آثار، كتابهائى چند به زبان فارسى نگاشته شده كه نشان از وجود طالبان فارسى زبان نسبت به معارف و فقه شيعى (1)در ميان عامه مردم است.كتابهائى كه درباره«انساب علويان»نگارش شده بالنسبه فراوان است.اين به دليل وجود سادات فراوان در رى و نواحى آن بوده است.

4-يكى از مطالبى كه هم در«فهرست»و هم در«نقض» منعكس شده تصادم اماميه و اسماعيليه است.در آن زمان اسماعيليه به عنوان«ملاحده»شناخته شده و مهمترين محل استقرار آنان قلعه الموت بوده است.در نگاه سنيان،اماميه به لحاظ اعتقادى متهم به ارتباط با اسماعيليه شده اند.شيعيان نيز كه با چنين اتهامى در معرض فشار حاكمان سلجوقى قرار داشتند؛اين ارتباط را انكار مى كردند.عبد الجليل از صاحب فضايح چنين اتهاماتى را نقل و در رد آنها كوشيده است.وى در دفاع خود از مبارزاتى كه وزراى شيعى و نيز برخى از اميران شيعى طبرستان در برابر ملاحده-اسماعيليه-داشته اند ياد كرده است. (2)وى همچنين از تعدادى از عالمان شيعى كه به دست ملاحده كشته شده اند ياد كرده است. (3)عبد الجليل در جاى ديگرى،از تلاش علمى خود ياد كرده كه«و ما در مختصرى كه پارسال در جواب ملاحده و رد شبه ايشان كرده ايم كه از قزوين به

ص: 76


1- -الفهرست ص 109
2- -نقض ص 130-131،560
3- -همان ص 132

ما فرستادند،شرح اسامى و القاب و انساب اين مطعونان و مدعيان داده ايم». (1)

شيخ منتجب الدين نيز از شيخ خليل بن ظفر بن خليل اسدى ياد كرده كه دو كتاب«جوابات»الاسماعيليه»و«جوابات القرامطه»را تاليف كرده است. (2)وى همچنين از شيخ ناصر الدين ابو اسماعيل حمدانى ياد كرده كه رئيس شيعه در«قزوين»بوده و كتابى با عنوان«مناظرات جرت بينه و بين الملاحده»داشته است. (3)عبد الجليل نيز از ابو اسماعيل حمدانى چنين ياد كرده است كه:در شهور سنه خمسمائة كه پنجاه و شش سال است كه در قزوين فتنه اى پديد آمده...خواجه امام ابو اسماعيل حمدانى رحمة اللّه عليه به اصفهان رفت پيش سلطان محمد و آنجا با ملاحده لعنهم اللّه مناظره كرد و ايشان را منكوس و مخذول كرد...

سلطان محمد،خواجه ابو اسماعيل را ناصر الدين لقب داد. (4)

5-از شيخ خليل اسدى كتابى با عنوان«جوابات الزيديه»ياد شده است. (5)آنچه كه از محتواى نقض بدست مى آيد اين است كه برخوردهاى تند در ميان زيديه و اماميه در«رى»وجود نداشته است.شيعيان امامى و زيدى رى در عين داشتن مناظرات علمى، با يكديگر مخالفت آشكارى نداشته اند.عبد الجليل از زيديان رى،

ص: 77


1- -نقض ص 475
2- -الفهرست ص 69
3- -الفهرست ص 161
4- -نقض ص 36
5- -الفهرست ص 69

و مدارس و عالمان زيدى ياد و از آنان ستايش كرده است. (1)

شيخ منتجب الدين از يكى از ائمه زيدى نام برده«سيد ثائر بالله بن المهدى الثائر بالله حسنى»كه زيدى و مدعى امامت بوده، در گيلان خروج كرده،پس از آن مستبصر و امامى مذهب شده است.او مدعى ديدن حضرت مهدى عليه السّلام نيز بوده (2)؛و در جاى ديگر از«الواثق بالله بن احمد بن حسين حسينى»ياد كرده كه زيدى بوده و بدست عبد الجليل رازى مستبصر شده است. (3)

آنچه مسلم است اينكه بخشى از شيعيان رى و نيز منطقه قصران،زيدى بوده و بخشى وسيعتر همراه با نواحى ديگر در اطراف رى امامى مذهب بوده اند.اطلاعات چندى در الفهرست راجع به نفوذ تشيع در نواحى رى وجود دارد كه در بخشى تحت همين عنوان خواهيم آورد.

6-درباره برخى از تلاشهاى فرهنگى شيعه در رى نيز مى توان اطلاعاتى را از فهرست منتجب الدين بدست آورد.از بسيارى از افراد با عنوان«واعظ و مذكر»ياد شده است.چنين امرى را عبد الجليل نيز يادآور شده.طبعا مجالس وعظ نقش بسزائى در حفظ شعائر شيعى داشته است.از كسان ديگر با عنوان«مناظر» ياد شده (4)؛بدين معنى كه مجالس مناظره اى تشكيل مى شده و آنان با مخالفان به بحث مى پرداخته اند.از«ابو سعيد عبد الجليل بن عيسى رازى»به عنوان«متكلمى»ياد شده كه«له مقامات و

ص: 78


1- -نقض ص 458
2- -الفهرست ص 34
3- -الفهرست ص 195
4- -الفهرست ص 59

مناظرات مع المخالفين» (1)و«شيخ زين الدين ابو الحسن على بن محمد رازى متكلم كه«استاد علما طايفه شيعه در زمان خود بوده» و«له مناظرات مشهوره مع المخالفين» (2).

از گزارشى كه عبد الجليل آورده،چنين به دست مى آيد كه در مدارس،محلى براى مناظره وجود داشته است. (3)

صاحب فضايح بر شيعه انتقاد كرده كه«شيعه به مجلس مخالفان خود شوند»و عبد الجليل با پذيرفتن اصل مطلب،آنرا بدين دليل دانسته كه شيعيان از روى كنجكاوى درپى شناخت انديشه هاى تازه واردان عالم از خراسان به رى بوده اند (4)اين مسئله مى تواند اشاره به تلاش شيعه براى شناخت آراء اهل سنت باشد.

7-يكى ديگر از تلاش هاى فرهنگى شيعه،مداحى بوده است.شيخ منتجب الدين از كسانى با عنوان«مداح»ياد كرده (5).

شعر گفتن درباره اهل بيت عليهم السّلام به عنوان مداحى تلقى شده و كسى چون«سيد تاج الدين ابو تراب»ده هزار بيت شعر در مدح«اهل بيت»داشته است. (6)«شيخ ابو الحسين عاصم عجلى» نيز اشعارى در مدح اهل بيت داشته است. (7)و نيز«شيخ زين الدين ابو الحسن على بن محمد رازى». (8)از اطلاعاتى كه عبد الجليل در

ص: 79


1- -الفهرست ص 111
2- -الفهرست ص 114
3- -نقض ص 34.
4- -نقض ص 105-106
5- -الفهرست ص 26
6- -الفهرست ص 115
7- -الفهرست ص 123
8- -الفهرست ص 114

دسترس ما گذاشته،چنين برمى آيد كه در«رى»ميان«مناقب خوانان»كه مدح اهل بيت را مى گفته و«فضائل خوانان»كه مديحت صحابه مى گفته اند،رقابتى سخت بوده است.وى تصريح كرده كه كار مناقب خوانى در همه شهرهاى شيعى رواج داشته است. (1)ديوان قوامى رازى از شاعران شيعى قرن ششم رى مى تواند نمونه اى از اشعار مناقب خوانان اين دوره باشد. (2)در اينجا مناسب است دو بيت شعر از ملك الكلام بندار رازى كه شاعر مجد الدوله و متوفاى 433 هجرى بوده نقل كنيم:

تا تاج ولايت على بر سر مه *** هرروج مرا خوشتر و نيكوتر مه

شكرانه اين كه ميردين حيدر مه از فضل خدا و منت مادر مه (3)

8-فهرست منتجب الدين مى تواند اشاراتى نيز در باب اوضاع شيعيان ساير بلاد داشته باشد؛هرچند اين اطلاعات بسيار محدود است.از عالمى از شيعيان عراق عرب،نام برده شده «شيخ ابو طالب على بن احمد بزوفرى،كه در رى ساكن شده است. (4)بزوفر قريه رى در ميان راه واسط و بغداد است.

از برخى ديگر از عالمان شيعه ياد شده و محل سكونت آنها نيز آمده است.اين شهرها عبارتند از«حلب» (5)،«زنجان» (6)،«خوارزم» (7)،

ص: 80


1- -نقض ص 65-67،74،77 و رك:تاريخ تشيع در ايران ص 312-8313
2- -درباره اينكه قوامى از مناقب خوانان بوده رك:مقدمه ديوان قوامى ص يط
3- -مجمع فصيحى،بخش دوم ص 163،قصران ج 1 ص 577.
4- -الفهرست ص 133
5- -الفهرست ص 148
6- -الفهرست ص 150
7- -الفهرست ص 151

«قاشان» (1)،«ورامين» (2)و«سارى» (3).

كسانى از شيعه قاضى بوده اند همچون كمال الدين احمد راوندى كه«قاضى كاشان»بوده است. (4)براى شيخ محمد بن حسين،لقب«محتسب»آمده كه مى تواند نشانگر شركت او در امور ادارى باشد.وى كتابى نيز با عنوان«رامش افزاى آل محمد» در ده جلد داشته كه شيخ منتجب الدين چندى از آن را بر وى قرائت كرده است. (5)«فخر الدين محمد بن على استرآبادى نيز «قاضى رى»بوده است. (6)

كتاب الفهرست،يكى از مهمترين مآخذ در باب شناخت خاندان هاى شيعى در رى مى باشد؛علاوه بر خاندان بابويه از خاندان هاى ديگرى نيز مانند كيسكى،حمدانى،دعويدار، راوندى و...ياد شده است.

يكى ديگر از اين خاندانها،خاندان خزاعى است؛بنى خزاعه از قبايل ساكن مكه بوده و از همان آغاز همچنان بنى هاشم بودند، بعدها نيز بيشتر در شمار شيعيان درآمدند.از مشهورترين عالماى خزاعى وى،حسين بن على بن محمد بن احمد خزاعى معروف به ابو الفتوح رازى مفسر كبير قرآن است.يكى از اجداد وى،احمد بن حسين بن احمد خزاعى است كه از شاگردان سيد رضى و سيد

ص: 81


1- -الفهرست ص 175،176،184،186
2- -الفهرست ص 182 درباره ورامين در فصل تشيع در نواحى رى سخن خواهيم گفت.
3- -الفهرست ص 183
4- -الفهرست ص 22
5- -الفهرست ص 166،رك:امل الامل ج 2 ص 268
6- -الفهرست ص 188

مرتضى و شيخ طوسى بوده و آثارى در حديث،فقه و اصول داشته كه شيخ منتجب الدين از آنها ياد كرده است.جد ابو الفتوح نيز ابو سعيد محمد بن حسين خزاعى بود،كه كتابهائى در مناسبت حضرت زهرا(ع)و فضايل اهل بيت داشته است.عموى پدرش ابو محمد عبد الرحمن بن احمد بن حسين،صاحب تاليفات چندى بوده است.فرزند ابو الفتوح نيز امام تاج الدين محمد بن حسين بوده كه فرزند خواهرش،امام فخر الدين ابو سعيد احمد بن محمد خزاعى از وى روايت كرده است (1).بدين صورت معلوم مى شود كه اين خاندان كه در اصل«عرب»بوده،بعدا«نيشابورى»شده و عاقبت مقيم«رى»شده اند،از خاندانهاى شيعى اصيل بوده است.

ص: 82


1- -روضات الجنات ج 2 ص 315

فصل يازدهم: محلات شيعه نشين رى در آينۀ كتاب نقض

كتاب نقض حاوى غنى ترين اطلاعات و به عبارتى اطلاعات منحصر به فرد درباره وضعيت مذهبى رى مى باشد.پيش از اين در شناخت برخى از شخصيتهاى شيعه و نيز اقدامات فرهنگى شيعه در رى،مطالبى از آن نقل كرديم؛اينك در باب شناخت محلات شيعه نشين،از كتاب نقض و نيز متنى كه مورد نقض عبد الجليل قرار گرفته،يعنى:فضايح الروافض،مطالبى را ارائه مى كنيم. (1)طبيعى است كه اين اطلاعات مربوط به نيمگاه قرن ششم هجرى مى باشد.

نويسنده فضايح در عبارت ذيل از دو محله مهم شيعه نشين

ص: 83


1- -استاد دكتر حسين كريمان نيز با استفاده از كتاب نقض مطالب منظمى را در اين باره عرضه كرده كه به تناسب از آن نيز بهره برده ايم.

رى و نيز برخى از شهرها شيعه مذهب سخن گفته است:و بدان كه مذهب شهر نبايد داشتن،نه هركه در قم و قاشان و سبزوار و نيشابور باشد و از محلتهاى رى[به]مصلحگاه و زادمهران باشد، بايد كه رافضى باشد؛مذهب حق بايد داشتن،تبع هوى نبودن نه از بهر آن را كه در رى غالب رافضى اند،آن بهتر بود اگر چه به عدد بسيارند. (1)

در اين عبارت تلويحا پذيرفته شده كه بيشتر جمعيت رى را شيعيان تشكيل مى دهند.عبد الجليل در عبارتى ديگر،به تفصيل درباره محلات شيعه نشين و نيز شهرهاى شيعى مذهب سخن گفته است:

اولا لشگر آل مرتضى[ع]دانى كه باشند،شيرمردان فيلسان باشند و سياه سالاران در نمايش،و سادات در زادمهران،و جوانمردان در مصلحگان،و معتقدان در رشقان،و ديلمان آبه،و وزيران قاشان،و تازيان و علماء قم و سادات و شيعت قزوين و مردان مردانه و رؤسا و مصلحان ورامين،و شبخيزان زمين و سروهه و معتقدان خوابه،و ملوك و اسپهبدان سارى،و دليران ارم،و عارفان سبزوار،و شجاعان و مبارزان نيشابور،و مهتران جرجان،و بزرگان دهستان،و مؤمنان جربايقان، (2)و امينان استرآباد؛نه مشتى دوغ بازى[دغابازى]سياه قفا،بى نوائى پرجفا، اموى طبع:مروانى رنگ،خارجى شكل،مجبر اعتقاد،مشبهى

ص: 84


1- -نقض ص 453
2- -ياقوت شهرى با نام جرباذقان آورده كه در ميان همدان،اصفهان و كرج [ابو دلف]قرار داشته است.معجم البلدان ج 2 ص 118

دعوى چون قماربازان دركنده (1)،و سواسان پالان گران،و خركولان باطان و خردزدان در شهرستان و كره گبريان قزوين،و اجلاف همدان،و كلان آمل و طبرستان و خران مزدقان،و خربندگان ساوه،و مشبهيان اصفاهان،و گاوان آذربايجان،و بى نفسان ابهر،و ناكسان زنجان،ايشان باشند نه اينان (2).

پيش از اين عبارت،صاحب فضايح تندى ها زيادى در حق شيعه كرده و عبد الجليل نيز مقابله به مثل كرده است. (3)

عبد الجليل مكرر از نواحى شيعه نشين رى سخن گفته است.با مراجعه به فهرست امكنه كتاب نقض مى توان اين موارد را استخراج كرد.از ديگر محلات شيعه نشين محله«زعفران جاى» بوده است.توضيحات مربوط به اين مكانها را استاد كريمان آورده اند. (4)

مهمترين منطقه شيعه نشين در رى مصلحگاه است.شاهد آن شعرى است كه راوندى در راحة الصدور آورده است،در اين شعر محله مصلحگاه در كنار شهرهاى شيعه مذهب قم،كاشان،آبه، طبرش و فراهان مورد مذمت قرار گرفته است. (5)

استاد كريمان با استفاده از اطلاعات عبد الجليل و كاوش در تعيين حدود جغرافى هريك از اين محلات،توانسته اند حدود

ص: 85


1- -از اين پس از محلات سنى نشين رى ياد كرده
2- -نقض ص 437-438
3- -نويسنده فضايح نوشته:و لشگر اين علويان دانى كه باشد،كفشگران در غايش، و دباغان آوه و عوانان قم و گنده دهان ورامين و كياكان سارى و ارم.وى همچنين در ص 593 در حق شيعه تندى كرده و عبد الجليل نيز به همان سبك پاسخ داده!
4- -رى باستان ج 1 ص 190 به بعد.
5- -راحة الصدور ص 395 و رك:تاريخ تشيع در ايران ص 307

و ثغور مناطق سنى نشين(حنفى و شافعى)و شيعه نشين رى را از يكديگر مشخص كنند.

برطبق آنچه ياقوت در ذيل عنوان رى آورده در آغاز قرن هفتم،شهر سه بخش داشته (1)يكى متعلق به حنفيان،ديگرى شافعيان و سوم شيعيان.محله شيعيان همان بناهاى رى قديم و محلات سنيان محلات جديد رى پس از فتح آن بدست امويان و بعدا عباسيان بوده است.محلات شيعه در عهد آل بويه رونقى به خود گرفته و تجديد عمارت شده است.از اطلاعاتى كه مربوط به محلات شيعه نشين در دست است و نيز با توجه به محل بقعه حضرت عبد العظيم،حضرت حمزه و امامزاده عبد اللّه،چنين بدست مى آيد كه رى قديم محل شيعيان بوده است.استاد كريمان تصريح دارند كه«قسمتى از پهنه غربى،تمامى عرصه جنوبى و بخشى از جنوب شرقى رى» (2)متعلق به شيعيان بوده است و طبعا بزرگتر از مجموع دو بخش ديگر.بدين ترتيب محلات تشيعه نشين رى در قرن ششم عبارت بوده است از:

قسمتى از مغرب باطان،در رشقان،در عايش،در مصلحگاه، دروازه آهنين،دروازه جاروب بندان،ديرينه قبه،قسمتى از شمال و جنوب روده،زادمهران،زعفران جاى،فخرآباد،قسمتى از مشرق فيلسان،كلاهدوزان،كوى اصفهانيان،كوى فيروزه،ناهك يا ناهق،مشهد امير المؤمنين،سرداب.

و محلات سنى نشين عبارت بوده است از:قسمتى از مشرق

ص: 86


1- -رى باستان ج 2 ص 80-85
2- -رى باستان ج 2 ص 84

باطان،پالان گران،جيلاباد،در شهرستان،دركنده،مركز روده يا قطب روده،رويان،ساربانان،سراى ايالت،سيزين،مهدى آباد، نصرآباد(پيش از تعمير فخر الدوله و تبديل به فخرآباد) (1)

ص: 87


1- -رى باستان ج 2 ص 88

ص: 88

فصل دوازدهم: مدارس شيعه در رى

باوجود گستردگى عالمان شيعى در رى،كه اسامى بسيارى از بزرگان آنان را منتجب الدين در فهرست خويش آورده و رازى اشاره به حضور چهارصد متكلم و فقيه تنها در يكى از مدارس كرده (1)،مى توان حدس زد كه مدارس زيادى در اختيار شيعيان بوده است.خوشبختانه در اينجا نيز اطلاعات ارائه شده از طرف عبد الجليل قزوينى رازى در خصوص مدارس رى بسيار باارزش بوده و مى تواند حوزه فرهنگى شيعه را در رى بخوبى براى ما تصوير كند.

نويسنده فضايح نوشته است«و بروزگار سلطان ملكشاه و

ص: 89


1- -نقض ص 35،182

سلطان محمد قدس اللّه روحهما نگذاشتندى كه اينان[شيعيان] مدرسه و خانقاه سازند»عبد الجليل،در پاسخ اين سخن وى-كه در عين حال نشانه همدلى نشان دادن شيعيان با سلجوقيان است -مطالبى آورده كه عينا به نقل آن مى پردازيم:اما جواب اين كلمه كه از وجوه دفع ضرورى كرده است آنست كه نمى دانم كه به كدام بقعه اشارت مى كند،اگر بتحصير و تعديد مدارس سادات مشغول شويم در بلاد خراسان و حدود مازندران و شهرهاى شام از حلب و حران و از بلاد عراق چون قم و كاشان و آبه،كه مدارس چند است و كى بوده است و اوقاف چند دارد،طومارات كتب خواهد؛ اما از براى دفع شبهت را اشارتى برود به شهر رى كه منشأ و مولد اين قائل است:

اولا را مدرسه بزرگ سيد تاج الدين محمد كيسكى (1)رحمة اللّه عليه بكلاهدوزان كه مبارك شرفى فرموده است و قرب نود سال است كه در آنجا ختمات قرآن و نماز به جماعت هرروز پنج بار،و مجلس وعظ هريك هفته دوبار و يك بار؛و درين مدرسه،موضع مناظره و نزول مصلحان در آنجا كه مجاوران انداز اهل علم و زهد و سادات و فقهاى غريب كه رسند و باشند و معمور و مشهور است نه در عهد طغرل بزرگ سقاه اللّه[رحمته]كردند؟

و در آنجا مدرسه شمس الاسلام حسكا بابويه كه پير اين طايفه بود كه نزديك سرايى ايالت است و در آنجا نماز به جماعت

ص: 90


1- -رك:الفهرست(تصحيح استاد طباطبائى)ص 32،لسان الميزان ج 2 ص 70، خاندان كيسكى از خاندانهاى سادات شيعى رازى است كه تنى چند از آنان را منتجب الدين ضمن شرح حال رقم 120،292،366،365،67،368 در الفهرست آورده است.

و قرائت قرآن و تعليم قرآن كودكان را و مجلس وعظ و طريق فتوى و تقوى ظاهر و معين بوده است و هست،نه در عهد دولت اين دو سلطان كردند كه خواجه اشارت كرده است؟

و دگر مدرسه اى ميان اين دو مدرسه است كه تعلق به سادات كيسكى دارد كه آن را خانقاه ريان[زنان]گويند و مصلحان درو مقيم باشند،نه در عهد سلطان محمد نور اللّه قبره فرمودند؟

و مدرسه اى به دروازۀ آهنين كه منسوب باشد به سيد زاهد بلفتوح هم[نه]در آن عهد دولت سلطان ملكشاهى كرده اند؟

و مدرسۀ فقيه على جاسبى (1)بكوى اصفهانيان كه خواجه اميرك فرموده است كه بدان تكلف مدرسه اى در هيچ طايفه اى نيست و سادات دارند و در آنجا مجلس وعظ و ختم قرآن و نماز به جماعت باشد،نه در عهد سلطان سعيد ملكشاه فرمودند؟و در آن تاريخ كه سرهنگ ساوتكين (2)،جامع جديد مى كرد،براى اصحاب الحديث كه ايشان را در رى مسجد آدينه نبود.

و مدرسه خواجه عبد الجبار مفيد (3)كه چهارصد مرد فقيه و متكلم در آن مدرسه درس شريعت مى آموختند،نه در عهد مبارك ملكشاهى و روزگار بر كيارق رحمة اللّه عليهما كردند؟و اين ساعت،معروف و مشهور است به درس علوم و نماز به جماعت

ص: 91


1- -در فهرست چنين نامى آمده:الفقيه الدين ابو الحسن على بن الحسين بن على الحاستى[كذا]ص 113.چنين مى نمايد كه همان جاسبى باشد.وى از شيوخ مؤلف بوده است.رك پاورقى همان صفحه الفهرست.در هردو چاپ فهرست،حاستى آمده است.بنگريد:تعليقات الفهرست(ارموى)ص 250
2- -بنگريد تعليقات نقض شماره 20
3- -رك:الفهرست ص 219.وى از شاگردان شيخ الطايفه و«فقيه الاصحاب»در رى بوده است.و رك:نقض ص 182

و ختم قرآن و نزول اهل صلاح و فقها،همه ببركات شرف الدين مرتضى كه مقدم سادات و شيعه است.و مدرسۀ كوى فيروز،نه در عهد اين سلاطين بنياد كرده اند؟و خانقاه امير اقبالى نه در عهد كريم غياثى كردند.و خانقاه على عثمان كه پيوسته منزل سادات عالم زاهد و مدين بوده است.در آنجا نماز به جماعت و ختم قرآن متواتر و مترادف باشد،نه در عهد سلطان ملكشاه فرمودند و هنوز معمور و مشهور است.

و مدرسه خواجه امام رشيد رازى به دروازه جاروب بندان كه زيادتر از دويست دانشمند در وى درس اصول دين و اصول الفقه و علم شريعت خواندند كه علامه روزگار خويش بودند،نه در عهد دوست سلطان سصيد محمد رحمة اللّه عليه كردند؟و هنوز معمور و مسكون و در آنجا درس علم مى رود و هرروز ختم قرآن و منزل مصلحان و فقهاست و كتب خانه دارد و بهمه انواع مزين است.

و مدرسه شيخ حيدر مكى به در مصلحگاه،نه هم در عهد سلطان محمد رحمة اللّه عليه كردند. (1)عبد الجليل به دنبال ذكر اين مدارس يادآورى كرده كه«و بيرون از اين كه شرح داده آمده در رى چند مدرسۀ معمور هست كه در آنجا ذكر خير و قرآن و نماز و طاعت مى رود امّا اين جمله كه ياد كرده شد آنست كه در عهد اين سلاطين[سلجوقى]كرده اند كه خواجه[مؤلف فضايح]اشارت كرده است در كتاب كه«شيعه مدرسه نيارستند كردن»و مساجد و منابر سادات شيعه را خود حدى نيست از بزرگ و كوچك كه بذكر

ص: 92


1- -نقض ص 34-36 درباره مدارس نيز بنگريد:رى باستان ص 530-542

همه،كتاب مطول شود. (1)»

نكته قابل توجه در نوشته عبد الجليل،جهت گيرى آن نسبت به دولت سلجوقيان است.مؤلف كوشيده تا اين روابط را خوب جلوه دهد.اين مطلب تا اندازه اى درست مى نمايد اما سخت گيرى برخى از حاكمان سلجوقى نيز نبايد مورد غفلت واقع شود.

اين نكته مورد تاييد خود عبد الجليل نيز هست جز آنكه وى به مصلحت كوشيده تا اين روابط را خوب تر از آنچه بوده تصوير كند.

ص: 93


1- -نقض ص 37،براى مساجد رى بنگريد:رى باستان ص 329-331

ص: 94

فصل سيزدهم: جدالهاى مذهبى در رى

مى دانيم كه در قرون چهارم تا هفتم هجرى،نزاع مذهبى ميان مذاهب فقهى و اعتقادى متعلق به اهل سنت بسيار گسترده بوده و اضافه بر تكفيرها،برخوردهاى فيزيكى نيز در ميان طرفداران دو گروه فراوان روى مى داده است.رى نيز از اين قاعده مسثنى نبوده و در آنجا مذاهب فقهى و اعتقادى مختلفى بوده است.

مقدسى در قرن چهارم درباره رى نوشته است كه غلبه با حنفى هاست جز در روستاها كه بر مذهب زعفرانى بوده و در مسئله خلق قرآن توقف دارند.از قول صاحب بن عباد نقل شده كه اهل سواد رى در همه چيز با من موافقت كردند جز در مسئله خلق قرآن...در رى حنابله زيادى نيز هستند كه قدرتى دارند.عوام مردم

ص: 95

در خلق قرآن تابع فقهااند. (1)وى مى افزايد كه در امر خلق قرآن عصبيات و درگيريهائى در رى وجود دارد. (2)

ظاهرا مذاهب موجود در رى از لحاظ فقهى و نيز اعتقادى بصورت تداخلى،در برابر يكديگر قرار داشته اند.يعنى برخى از مذاهب كه گرايش حنفى داشتند از جهت اعتقادى پيرو گرايشهاى خاصى بوده و شافعيان نيز به همين ترتيب از لحاظ اعتقادى چندين دسته بوده اند.در عين حال اهميت مسائل فقهى باعث شده تا تقسيمات اعتقادى تحت آن عنوان جلوه گر شود.

عبد الجليل درباره فرقه هاى اعتقادى وابسته به حنفى و شافعى مطالبى بيان كرده كه محتملا در رى و يا برخى از شهرهاى ايران نمود داشته است.وى با اشاره به سه فرقه مهم يعنى «حنيفى،شيعى و شفعوى»مى گويد:چنانكه نجاريه و معتزله و بادنجانيان و كراميه و با اسحاقيه و غير ايشان از مذهب بو حنيفه خوانند از بهر آنكه بفقه بو حنيفه كار كنند و طريقت او دارند در فروع مذهب.و مجبره و اشاعره و مشبهه و كلابيه و جهميه و مجسمه و حنابله و مالكيه و غير آن،خود را از جمله شافعى خوانند و بر فقه او كار كنند على خلاف فيه بينهم. (3)

جنبه تداخلى اين فرقه از عبارت آخر كه حتى حنابله و مالكيه را نيز از شافعى شمرده معلوم مى شود از آن روى كه حنابله به لحاظ اعتقاد حنبلى بوده اند چرا كه حنبلى گرى در وجه اعتقادى

ص: 96


1- -احسن التقاسيم ص 395
2- -همان ص 396
3- -نقص ص 457،458

آن،همان تشبيه و تجسم بوده است.

در برخى شهرها حنفى ها عقايد معتزلى داشته اند،كما اينكه در شهرهاى ديگر شافعى ها بر عقايد معتزلى بوده اند.در رى حنفيان عقايد معتزلى داشته اند.به احتمال،اين ناشى از آن بوده كه معتزله و زيديه،ابو حنيفه را در شمار اصحاب خويش مى آورده اند.

به هرحال رى در سيستم بندى مذهبى،به عنوان حنفى و شافعى شناخته مى شده و نام نجاريه به لحاظ پيروى برخى از حنفيان از عقايد حسين بن محمد نجار بوده است. (1)

نزاع دو دسته حنفى و شافعى باعث جدائى منطقه اى آنان در رى بوده؛در مواردى حنفى ها متحد با شيعه بر ضد شافعيان بوده اند و گاه شافعيان بدليل همراهى با شيعه در اظهار محبت نسبت به اهل بيت بر ضد حنفيان.آنچه مسلم است درگيرى دو دسته حنفى و شافعى كمتر از نزاع ميان سنى ها و شيعه ها نبوده و اصولا يكى از دلايل پيشرفت شيعه در اين شهر را بايد در همين نزاع مداوم حنفى و شفعوى دنبال كرد.

شيعيان در محافل علمى مخالفان خود رفت وشد داشته اند.

عبد الجلبل رازى دراين باره مى نويسد:چو گويند از خراسان مذكرى رسيده است[شيعيان]خواهند كه بشنوند تا خود مذهب او در اصول دين،به مذهب اين مجبران مانندگى دارد يا نه؟يا در حب امير المؤمنين و آل او اعتقاد چگونه دارد؟و اگر حنيفى باشد

ص: 97


1- -درباره حنفيان و شافعيان رى بنگريد:رى باستان ج 2 ص 44-46

خواهند بدانند كه كرامى است يا معتزلى يا نجارى (1).

وى تأييد مى كند كه شافعيان و حنفيان نيز به مجالس شيعى مى آمده اند:كدام دوشنبه (2)باشد كه در مجلس ما،از ده و بيست و پنجاه و پانصد منقبت خوان و عالم و بازارى از حنفيان و شفعويان كمتر باشند و مى شنوند و بعضى مى نويسند. (3)

برخى از حنفيان و شافعيان رى روز عاشورا مراسم سوگوارى برقرار مى كرده اند (4)؛اين مى تواند نمونه اى از علقه هردو دسته نسبت به اهل بيت باشد كه خود حلقه اتصالى است با شيعه.

همچنين علما و ملوك حنفى و شافعى به زيارت حضرت معصومه(س)در قم و ديگر مراقد علويان در رى نيز مى رفته اند. (5)

درگيرى و نزاع حنفيان و شافعيان،حوادث زيادى را در رى به همراه داشته است.اين نزاعها در ميان آثار تاريخى نيز منعكس شده است.عبد الجليل،مواردى از نزاعهاى فكرى آنان را در مسائل اعتقادى آورده،نزاعهائى كه گاه پاى سلطان سلجوقى نيز به ميان كشيده مى شده است. (6)اين اختلافات مدت زمانى دربارۀ مسأله خلق قرآن بوده؛مقدسى در قرن چهارم،اين مسأله را،محور اصلى اختلافات فكرى رى دانسته است (7).همچنين جبرى گرى در شافعى ها و عقلى گرى در حنفيان،مدت زمانى طولانى مورد نزاع

ص: 98


1- -نقص ص 105
2- -معلوم مى شود دوشنبه مراسم خاصى از طرف شيعه برگزار مى شده است.
3- -نقض ص 106
4- -نقض ص 372
5- -نقض ص 588
6- -نقض ص 449-451
7- -احسن التقاسيم ص 396

بوده است.

هريك از فرقه هاى موجود در رى،مسجد جامع ويژه خود داشته اند.به نوشته عبد الجليل«حنفيان هرگز به جامع روده نماز نكنند و اقتداء به امام اشعريان نكنند،و اشاعره اتفاقست كه به مساجد حنفيان جماعت نكنند و علماء هردو طايفه فتوى مى كنند كه[در]نماز هريك در حجاعت بدان دگر،اقتداء روا نباشدكردن»و«چون حنفى اقتداء به شفعوى نكند و شافعى مذهب،اقتداء به حنفى روا ندارد،حساب شيعت هم بر اين قياس باشد،نماز تنها بكنند.» (1)

بدين ترتيب بايد توجه داشت كه علاوه بر دلايلى كه پيش از اين درباره نفوذ تدريجى شيعه در رى بيان كرديم،اختلافات ميان فرقه هاى سنى نيز،عاملى ملى در كاهش قدرت آنها،و برترى شيعه بر آنان بوده است.

قزوينى در قرن هفتم هجرى به نزاعهاى ميان حنفيان و شافعيان تصريح دارد.او مى نويسد:اهل رى،شافعى و حنفى اند، اصحاب شافعى كمتر از اصحاب بو حنيفه اند،عصبيت ميان آنان وجود دارد،بطورى كه به جنگ نيز كشيده شده،شافعيان با آنكه كمترند اما بر حنفيان غلبه دارند (2).

در اين عبارت از دو نكته غفلت شده يكى چشم پوشى از موقعيت برتر شيعه در رى است و ديگر اينكه ظاهرا در پيروز نشان دادن شافعيان اشتباهى رخ داده چرا كه اندكى بعد،در رى

ص: 99


1- -نقض 552-553
2- -آثار البلاد قزوينى ص 376

هيچ اثرى از آنان باقى نمانده است.

ياقوت حموى گزارش مفصل ترى از وضع مذهبى رى بدست داده-و گويا قزوينى نيز قسمتى از نقل وى را آورده-او مى نويسد:مردم شهر سه طايفه اند؛شافعيان كه در اقليت هستند؛ حنفى ها كه اكثريت دارند و شيعه كه بخش اعظم هستند.چرا كه نيمى از مردم شهر شيعه و اندكى حنفى هستند،حتى يك شافعى نيز در شهر وجود ندارد. (1)

پس از آن ياقوت راجع به اين وضع تحليلى دارد:عصبيت در ميان شيعه و سنى بود،شافعى ها و حنفى ها،متحدا در برابر آنان قرار گرفتند و ميان آنها جنگهائى رخ داد تا آنجا كه هيچ فرد شناخته شده اى از شيعه باقى نماند.وقتى آنان را از بين بردند، نزاع ميان حنفى ها و شافعى ها آغاز شده و جنگهائى ميان آنان رخ داد كه در همه آنها شافعيان باوجود قلت عدد پيروزى مى يافتند.

جز آنكه خداوند آنان را غلبه مى داد.مردم روستاها كه حنفى بودند،به طور مسلح به شهر مى آمدند و هم مذهبان خود را يارى مى دادند اما بااين حال نفعى نمى بردند.محلاتى كه خراب شده از آن شيعه و حنفيان است اما محله آباد باقى مانده،كه كوچكترين محلات مى باشد،از آن شافعى هاست.از شيعه كسى كه بتواند مذهب خويش را ظاهر كند باقى نمانده،خانه هاى آنها در زير زمين و درهاى آنها در نهايت ظلمت و گرفتار مشكل رفت وشد هستند.آنها چنين كرده اند چرا كه گرفتار حملات فراوان سپاهيان

ص: 100


1- -معجم البلدان ج 3 ص 117

هستند،و اگر چنين نمى كردند از ميان مى رفتند. (1)

آنچه عملا بوقوع پيوست آن بود كه شيعيان مستحكم در رى باقى ماندند.حتى حنفيان نيز تا مدتى در برخى نقاط از روستاها پا برجا بودند،اما از شافعيان اثرى در رى باقى نماند.

از كتابى با نام اسرار الامامه نيز خبر داريم كه مولف آن عماد الدين حسن طبرى،آن را در رى بسال 698 هجرى به زبان فارسى و به درخواست مردم رى تأليف كرده است. (2)

مستوفى(متوفى در حدود 750)درباره خرابى شهر رى چنين مى نويسد«اهل شهر را بر سر سنگى باهم مخاصمت افتاد،زيادت از صد هزار آدمى به قتل آمدند و خرابى تمام بحال شهر راه يافت و در فترت مغول بكلى خراب شد و در عهد غازان خان،ملك فخر الدين رئى به حكم يرليغ درو اندك عمارتى افزوده و جمعى را ساكن گردانيد» (3)

وى درباره وضع مذهبى شهر مى نويسد:و اهل شهر و اكثر ولايات شيعه اثنى عشرى اند الاديه قوهه (4)و چند موضع ديگر كه حنفى باشند و اهل آن ولايت بدين سبب قوهه خران مى خوانند.

رى پس از حمله مغول كه گفته شده«هفتصد هزار آدمى به قتل آمده است و اسير گشته از شهر و ولايت» (5)هرزمان رو به تنزل رفته

ص: 101


1- -معجم البلدان ج 3 ص 117
2- -بنگريد:فهرست كتابهاى خطى كتابخانه آية اللّه مرعشى ج 1 ص 149
3- -نزهة القلوب ص 53
4- -اين همان قوهد است كه ياقوت نيز از آن ياد كرده ما بعدا خواهيم گفت كه در قرن پنجم و ششم تنى چند از علماى شيعه در آن سكونت داشته اند.
5- -مرصاد العباد ص 9 قصران ج 1 ص 377(انجمن آثار ملى)

و تا اين اواخر هرگز شكوه عصر بويهى و سلجوقى را بدست نياورده است.

ص: 102

فصل چهاردهم: تشيع در نواحى رى

ارتباطات موجود ميان شهرهاى جبال،تشيع را در كل منطقه بسط مى داد؛آن چنان كه خود رى تا حدودى به لحاظ تأثير پذيرى از قم به تشيع گرايش پيدا كرد.مهاجرت خاندان بابويه به رى (1)نمونه اى از رسوخ تشيع قم به رى مى باشد نمونه ديگر،ابو محمد جعفر بن احمد بن على قمى است كه در رى ساكن شده و در شمار عالمان و مؤلفان شيعى مى باشد. (2)

با اوج گيرى تشيع در رى،مردمان نواحى اطراف نيز بمرور به تشيع گرويدند و همانند خود شهر در طول چند قرن،تا زمان مستوفى،جز چند روستا كسى بر مذهب تسنن باقى نماند.

ص: 103


1- -رك مقدمه الفهرست منتجب الدين(طباطبائى)ص 7
2- -روضات الجنات ج 2 ص 173-172.

تا قبل از آنكه تهران شكل گيرد،رى مركز نواحى مختلفى بود كه با فواصل كم و زياد در شمال و شرق رى قرار داشت.در اين نواحى روستاها و شهركهاى چندى بود كه تابعيت رى را داشته و به عنوان جزئى از آن شناخته مى شد.بعد از قرن هفتم كه رى رو به ويرانى نهاد،برخى از نواحى آن اهميت بيشترى نيز بدست آورد.

در اينجا اطلاعاتى را كه درباره وضع مذهبى نواحى رى در اختيار داريم عرضه مى كنيم.

يكى از مهمترين نواحى رى،شهر ورامين است.اين شهر،بنانه گفته مستوفى،پيش از آن«ديهى»بوده و اكنون«قصبه»شده است. (1)سمعانى(م 562)از ورامين بعنوان يكى از قراى رى ياد كرده و نوشته است كه در زمان ما رئيس متمولى در آنجا هست كه به عمران حرمين مى پردازد.فرزند او حسين ورامينى است كه فراوان به حج مى رود.و در انجام امور خير و صدقه رغبت زيادى دارد جز آنكه در تشيع غلو مى كند. (2)

اطلاعات عبد الجليل رازى درباره ورامين نشان مى دهد كه مردم شهر ورامين در قرن ششم،شيعه اثنى عشرى بوده اند اگر چه كسانى از حنفيان و شافعيان نيز در آنجا سكونت داشته اند«اما ورامين دهى است،به منزلت،از شهرها بازنماند از آثار شريعت و انوار اسلام از طاعات و عبادات و ملازمت خيرات و احسانى كه در آنجا ظاهر است از بركات رضى الدين ابو سعد (3)-اسعده اللّه فى

ص: 104


1- -نزهه القلوب ص 55(تحقيق سترنج،تهران،دنياى كتاب)
2- -الانساب ج 5 ص 587
3- -در ص 487 نقض ابو سعيد ورامينى آمده.

الدارين-و پسران او از بنياد مسجد جامع و خطبه و نماز و مدرسه رضويه و فتحيه با اوقاف معتمد و مدرسان عالم متدين،و فقهاء طالب مجّد،و خيرات ايشان در حرمين مكه و مدينه و مشاهد ائمه از شمع نهادن و برگ فرستادن.و به ورامين در هررمضان خوان عام نهادن و ادرارات و رسوم كه همه طوايف اسلام را باشد از حنفى و سنى و شيعى بى تعصب و تمييز و مانند آن (1)

عبد الجليل در موارد ديگرى نيز از«رافضيان آبه و ورامين» (2)ياد كرده،و جاى ديگر«سارى و قم و كاشان و آبه و ورامين و در مصلحگاه» (3)را در كنار يكديگر آورده است و درمورد ديگرى از مسجد جامع ورامين،بعنوان مسجد جامع شيعيان آنجا ياد كرده است. (4)باوجوداين مقدار تصريح از طرف نويسنده فضايح و نيز عبد الجليل رازى،كوچكترين شبه اى در تشيع اثنى عشرى ورامين باقى نمى ماند.

مستوفى در قرن هشتم مى نويسد:اهل آنجا[ورامين]شيعه اثنى عشرى اند (5).ياقوت در قرن هفتم از ورامين ياد كرده اما از تشيع آن سخن نگفته است؛جز آنكه پيش از عنوان«ورامين»از «ورام»ياد كرده كه«شهرى است در نزديكى رى و اهالى آن شيعه اند» (6)

ص: 105


1- -نقض ص 200
2- -نقض ص 94
3- -نقض ص 111،127،194،276،309،364،436-437،539،587، 593،605.
4- -نقض ص 395
5- -نزهة القلوب ص 55
6- -معجم البلدان ج 5 ص 370

در ميان عالمانى كه منتجب الدين نام برده تعدادى ورامينى وجود دارد:شيخ اسد الدين حسن بن ابى الحسن بن محمد ورامينى،صفياء الدين حسن بن على بن حسين بن علويه ورامينى،اديب رشيد الدين حسين بن ابى الحسين بن مموسة ورامينى،شيخ رشيد الدين عباس بن على بن علويه ورامينى، عبد الملك بن محمد بن عبد الملك ورامينى،على بن ابراهيم بن ابى طالب ورامينى،محمد بن حسن بن مموسة ورامينى محمد شاه بن قاسم ورامينى،محمود بن حسن ورامينى.

قاضى نور اللّه نيز تشيع ورامين را از قديم دانسته و از زمان خود نيز مطالبى درباره تشيع ورامين آورده است. (1)

با توجه به اطلاعاتى كه در فهرست منتجب الدين آمده، مى توان به تشيع موجود در برخى از قريه هاى رى را بدست آورد.

شيخ بدر الدين حسن بن على...بن سلمان فارسى در قريه «اسناباد»رى ساكن بوده است (2).ياقوت از محلى با عنوان «استناباد»ياد كرده و نام اصلى آن را«استوناوند»دانسته،قلعه اى است در هيجده فرسخى رى به سمت طبرستان و در نزديكى دماوند. (3)

شيخ موفق الدين حسن بن محمد بن حسن معروف به خواجه آبى در قرية«راشدة شنست»ساكن بوده است. (4)ياقوت از قريه شنشت نام برده كه از قراى مشهور رى و همچون يك شهر بوده و

ص: 106


1- -مجالس المؤمنين ج 1 ص 94(تهران،كتابفروشى اسلاميه)
2- -الفهرست ص 54
3- -معجم البلدان ج 1 ص 175-176
4- -الفهرست ص 54

از«قها»به شمار مى آمده و در آنجا وقايعى ميان اصحاب سلطان و علويه مشهور[!]از زمان متوكل تا ايام معتضد رخ داده است. (1)قها نيز به عنوان قريه بزرگى در ميان رى و قزوين بوده است. (2)

رشيد الدين حسن بن عبد الملك،مقيم قريه رامزين قها از توابع رى بوده است. (3)

قوهد نيز منطقه اى مشهور از نواحى رى بوده كه چندى از عالمان شيعى در آن زندگى مى كرده اند.اين منطقه نيز از«قها»به حساب مى آمده و شامل دو قسمت«قوهدآب»يا«عليا»و«قواهد خران»يا«سفلى»بوده است. (4)اين دو قوهد بسيار آباد بوده و بسال 617 هجرى،خانقاهى براى صوفيه در آن بوده است. (5)بنظر مى رسد يكى از اين دو قوهد شيعى و ديگرى سنى نشين بوده است.زيرا مستوفى در قرن هشتم نوشته است:و اهل شهر[رى]و اكثر ولايات شيعه اثنى عشرى اند الاديه قوهد و چند موضع ديگر كه حنفى باشند و اهل آن ولايت آن موضع[را]بدين سبب قوهه خران مى خوانند. (6)در اين صورت قوهد عليا بايد مردمى شيعى داشته باشد.در فهرست منتجب الدين از«عفيف الدين ابراهيم بن خليل»نام برده شده كه«قوهدى»بوده و در«خوارزم»ساكن شده

ص: 107


1- -معجم البلدان ج 3 ص 368،اكنون آبادى كوچكى با نام شنستان در رودبار قصران وجود دارد.ر ك:فرهنگ آباديهاى كشور ج 13 ص 19
2- -معجم البلدان ج 4 ص 417
3- -الفهرست ص 61
4- -معجم البلدان ج 4 ص 417
5- -معجم البلدان ج 4 ص 416
6- -نزهة القلوب ص 54.معلوم نيست كه اين وجه تسميه چقدر درست باشد؟

است (1)«رشيد الدين حسين بن ابى الفضل راوندى»نيز در«قوهد» سكونت داشته است. (2)همينطور«شيخ نجيب الدين زيدان بن ابى دلف كلينى»نيز در قوهدة العليا بوده،و به عنوان عالم و«عارف» از وى سخن گفته شده است. (3)«سيد كمال الدين عبد العظيم بن محمد بن عبد العظيم الحسنى ابهرى»نيز در«قوهدة العليا» سكونت داشته است.

شيخ شرف الدين محمد بن على بن حسن دستجرى نيز مقيم قريه«زين آباد»بوده است. (4)

يكى از توابع رى«دوريست»بوده است.ياقوت با ذكر آن، نوشته است:عبد اللّه بن جعفر بن محمد بن موسى بن جعفر دوريستى منسوب به آنجاست.وى خود را از نسل حذيفة بن يمان مى داند و يكى از فقهاى شيعه اماميه است.در سال 566 به بغداد آمد و بعدا به شهر خود بازگشت و اندكى پس از سال 600 هجرى درگذشت. (5)منتجب الدين نيز از او ياد كرده و نوشته است:

او روايت از اسلاف خود،[يعنى]مشايخ دوريست فقهاء شيعه خاندان دوريستى از خاندان هاى شيعى رى بوده است.جعفر بن محمد دوريستى(380-473)از شاگردان مفيد و سيد

ص: 108


1- -الفهرست ص 64
2- -الفهرست ص 55
3- -الفهرست ص 83
4- -الفهرست ص 179
5- -معجم البلدان ج 2 ص 484 لسان الميزان ج 3 ص 269

مرتضى و عالمى بنام بوده است.وى روابطى نيز با نظام الملك داشته و نظام الملك نزد وى سماع حديث مى كرده است. (1)فرزند وى نيز همان عبد اللّه بن جعفر است كه ياقوت از وى ياد كرده است.محمد بن احمد بن عباس بن فاخر درويستى نيز از عالمان شيعى همين منطقه بوده است. (2)منتجب الدين از شيخ سديد الدين حسن بن حسين بن على دوريستى ياد كرده كه بعدها در كاشان مقيم شده است. (3)

از ديگر توابع رى«كلين»است؛قريه كلين در دهستان بشاپويه در نواحى رى قرار گرفته و در 38 كيلومترى جنوب غربى رى،در مشرق جاده قم در فاصله پنج كيلومترى از جاده قرار دارد. (4)اين قريه از قديم يكى از قراى شيعه نشين رى بوده.و يكى از بلند پايه ترين عالمان شيعه يعنى محمد بن يعقوب كلينى از همين قريه بوده است.وى نويسنده كتاب باعظمت الكافى مى باشد.نجاشى وى را«شيخ شيعيان در رى»دانسته است.وى بسال 329 هجرى در بغداد درگذشته است.دايى وى«علان الكلينى» (5)نيز از عالمان شيعه بوده و بدين ترتيب معلوم مى شود كه خاندان وى،از خاندان هاى شيعه و عالم پرور بوده است.

نظام الملك در سياستنامه از كلين به عنوان مركز استقرار

ص: 109


1- -الفهرست ص 37 و ر ك تعليقات ارموى بر الفهرست 190-189
2- -امل الامل ج 2 ص 496
3- -الفهرست ص 51
4- -ر ك:مقدمه الكافى ج 1 ص 9 قريه هاى ديگرى نيز در نواحى رى و رودبار با نام كلين وجود دارد.
5- -رجال النجاشى ص 377-379

«خلف»از داعيان اسماعيلى نام برده است.وى از قول استاد خلف نقل مى كند كه به او گفت:تو به جانب رى شو كه آنجا در رى و قم و كاشان و آبه همه رافضى باشند و دعوى شيعت كنند...

پس خلف به رى آمد و در ناحيت پشاپويه در ديهى كه آنرا كلين خوانند مقام گرفت»وى در ادامه آورده كه خلف پس از گريختن از اين ده،جمعى از مردان و زنان را به مذهب خود درآورده بود. (1)

محتمل است كه اسماعيليان در اين ده نفوذى داشته اند،گرچه ميان شيعيان امامى و اسماعيلى دشمنى وجود داشته است.اين احتمال با اين اثر ثقه الاسلام كلينى مى تواند تاييد شود كه وى كتابى با عنوان«الرد على القرامطه»نگاشته است. (2)

پيش از اين از شيخ نجيب الدين زيدان بن ابى دلف كلينى ياد كرديم كه در قوهد سكونت داشته است. (3)

عالم شيعه ديگرى كه منسوب به كلين است«سيد ابو القاسم على بن يوسف بن جعفر كلينى»است. (4)

نواحى ميان طبرستان و رى نيز عمدتا شيعه بوده اند.يكى از مهمترين آنها قصران است كه شامل قريه هاى بسيار زيادى مى باشد.قصران منطقه كوهستانى در شمال و شمال شرقى و غرب رى را شامل مى شود كه تا مرز مازندران ادامه داشته است.

بسيارى از روستاهاى مربوط به قصران اكنون ضميه تهران شده

ص: 110


1- -سياستنامه ص 283،284
2- -رجال النجاشى ص 377
3- -الفهرست ص 83
4- -الفهرست ص 123.

است. (1)

توسعه اسلام در اين نواحى نيز بويژه قسمتهاى نزديكتر به مازندران،در عهد حكومت علويان بوده است.زمانى كه در سال 250 حسن بن زيد با مردم طبرستان بيعت كرد برادر وى به شلمبۀ دماوند آمده و در آنجا رؤساى لاريجان و قصران بدو پيوستند. (2)

گفته شده كه نخستين مسجد در اين حدود مسجد لواسان است كه نايب الصدر ساختن آن را بدستور امام حسن عسگرى(ع)دانسته، و استاد كريمان گفته كه محتملا همين حسن بن زيد فرمان آن را صادر كرده است. (3)

ادامه حكومت علويان،تشيع را در اين ديار منتشر كرد.و حضور علويان،در بيشتر اين روستاها دوام تشيع را تضمين نمود.

اين تشيع،از نوع تشيع زيدى بوده گرچه در ميان آنان امامى مذهب نيز فراوان بوده است.ياقوت از قصران ياد كرده و از يكى از عالمان زيدى آن نام برده:ابو العباس احمد بن حسين بن ابو القاسم بن على بن بابا القصرانى.وى از اهالى قصران خارج بوده گاه به رى مى آمده و مردم به او تبرك مى جسته اند. (4)

در تعدادى از روستاهاى قصران امامزادگانى وجود دارد (5)كه

ص: 111


1- -درباره اين منطقه بنگريد به كتاب پرارزش:قصران اثر استاد كريمان(سلسله انتشارات انجمن آثار ملى شماره 137)
2- -تاريخ طبرستان ابن اسفنديار ج 1 ص 233،تاريخ رويان ص 90،قصران ج ص 293-294
3- -قصران ج 1 ص 209-210،306
4- -معجم البلدان ج 3 ص 353-354
5- -صاحب روضات مى نويسد:در سرزمين رى و كوهستانهاى اطراف آن،تعداد زيادى از مقابر اولاد ائمه(ع)وجود دارد.رك:روضات ج 4 ص 212 مستوفى نيز نوشته است:و در رى اهل بيت بسيار مدفونند.رك:نزهه القلوب ص 54

آثار حضور گسترده علويان در اين نواحى مى باشد.

در ميان عالمان شيعى از فردى با عنوان محمد بن احمد،ابو عبد اللّه جامورانى ياد شده كه منسوب به جماران دانسته شده است. (1)وجود دهكده اى با نام مهدى آباد (2)در قصران خارج [شميران،لواسانات و...]نشان از وجود تشيع امامى در آن حدود است.

ص: 112


1- -منهج المقال ص 277،قصران ج 1 ص 586
2- -در 12 كيلومترى جنوب شرقى تجريش.رك:قصران ج 1 ص 535

فهرست اعلام

آ.ا:

آلب ارسلان 66

ابن ابى يحيى رازى 22

ابن اثير 9،43،60

ابن اسحاق 15

ابن اسكافى 11

ابن طاووس 25

ابن طباطبا 32

ابن فقيه همدانى 12

ابن كثير 42

ابراهيم بن محمد راضى 22

احمد بن محمد بن عيسى 19

احمد بن اسحاق رازى 19،22

احمد بن حسين بن احمد خزاعى 81

احمد بن حمزة بن محمد علوى 68

احمد بن عيسى بن على علوى 69

احمد بن قاسم بن محمد رسى 68

احمد بن محمد بن جعفر شجرى 67

احمد بن محمد بن خالد برقى 20،26

[خواجه]احمد مذكّر 520

ص: 113

امام باقر(ع)48

امام جواد(ع)18،19

امام حسين(ع)10

[خواجه]امام رشيد رازى 92

امام رضا(ع)18،19

امامزاده عبد اللّه 86

امام زمان(ع)21،25،26، 48،78

امام صادق(ع)12،13

امام عسگرى(ع)19،111

امام على(ع)9،10،57،60 61،62،97

امام كاظم(ع)16 د 17 د 18

امام هادى(ع)19

امير خسرو فيروز بن شاهور ديلمى 75

امير غازى عباس 56

[خواجه]ابو الحسين 52

ابو اسماعيل صيقل رازى 22

ابو بكر 57،59

ابو بكر رازى 19

ابو تراب جعفر بن محمد دوريستى 51،53،108

ابو جعفر،ابن قبه رازى 39

ابو الحسن بيهقى 43

ابو الحسن مادرانى 23،24، 25،26،27

ابو الحسين رازى 18

ابو الحسين عاصم عجلى 79

ابو حنيفه 96،97

ابو دلف 10

ابو دلف[حاكم كرج]34

ابو سعد هندوى قمى 49

ابو سعيد عبد الجليل بن عيسى رازى 78

ابو سعيد محمد بن حسين خزاعى 82

ابو طالب على بن احمد بزوفرى 80

ابو العباس احمد بن حسين قصرانى 111

ابو عبد اللّه رازى 22

ابو الفتح رازى 81

ابو الفضل براوستانى 49

ص: 114

ابو القاسم بن مخلد رازى 22

ابو القاسم جعفر بن على 75

ابو القاسم على بن يوسف كلينى 110

ابو محمد جعفر بن احمد بن على قمى 103

ابو محمد رازى 19،22

ابو محمد عبد الرحمن بن احمد 82

ابو مسلم خراسانى 11

ابو المعالى امامتى 51

ابو المعالى نگارگر 51

ابو هلال رازى 22

ابو يحيى رازى 22

ابو يعلى زيدى 70

ب:

بخارى 27

بدر الدين حسن بن على بن سلمان فارسى 106

بدر غلام احمد بن مادرانى 25

بركيارق 49،58،91

بكر بن صالح 18

[خواجه]بو سعيد 52

بو طالب بابويه 51،52

ت،ث:

تاج الدين ابو تراب 79

تاج الدين محمد بن حسين 82

تاج الدين محمد كيسكى 90

ثائر باللّه حسنى

ج،ح،خ:

جامورانى رازى 22،112

جعفر بن محمد بن ابى زيد رازى 22

جعفر بن محمد بن جعفر علوى 68

حاكم نيشابورى 70

حجر بن عدى 10

حذيفة بن يمان 108

حسن بن ابى الحسن ورامينى 106

حسن بن زيد 31،69،111

ص: 115

حسن بن عبد اللّه رازى 18

حسن بن على بن حسين ورامينى 106

حسن بن قحطبة 11

حسن دوريستى 57

حسين بن احمد بن محمد كوكبى 69

حسين بن محمد رازى 18، 19،22

حسين بن محمد نجار 97

حسين ورامينى 104

حر بن عثمان همدانى 18

حسكا بابويه 51،52،90

حضرت معصومه(س)57،98

حمد اللّه مستوفى 101،105

حمزة بن موسى بن جعفر(ع) 30،86

حيدر زيارتى مكى 51،92

خلف[داعى اسماعيلى]110

خليل بن ظفر بن خليل اسدى 77

خوارزم شاه 66

ر،ز:

رافعى قزوينى 73،74

راوندى[مؤلف راحة الصدور]85

ربانى شيرازى 37،38

رسول اللّه(ص)31،56،60، 61،62

رشيد الدين حسن بن عبد الملك 107

رشيد الدين حسين بن ابو الفضل راوندى 108

رشيد الدين حسين بن ابى الحسين ورامينى 106

رشيد الدين عباس بن على ورامينى 106

رضى الدين ابو سعيد ورامينى 104

ركن الدوله 34،37

زيد بن على 13

زيد مانكديم بن محمد 66

زرين كم بن يزداد بن منوچهر 75

زين الدين ابو الحسين على بن

ص: 116

محمد رازى 79

س،ش:

[سرهنگ]ساوتكين 91

سديد الدين حسن دوريستى 109

سفاح 111

سلطان محمد سلجوقى 49، 77،91،92

سليمان بن عبد اللّه بن طاهر 31

سهل بن زياد آدمى 19

سعيد رضى 81

سيد على علوى 59

سيد مرتضى 82،109

سيد مرتضى قمى 57،66

سيده خاتون 34

شافعى 94

شرف الدين محمد دستجردى 65،66،108

شهيد ثانى 37

شيخ زاهد بلفتوح 91

شيخ صدوق 36،38

شيخ طوسى 74،82

شيخ مفيد 108

ص:

صاحب بن عباد 20،34،35، 38،43،95

صالح بن ابى صالح 21

ط:

طارمى 38

طغرل 45

ع،غ:

عايشه 56

[خواجه]عبد الجبار مفيد 91

عبد الجليل قزوينى رازى در بسيارى از صفحات

عبد الرحمن نيشابورى 52

عبد العظيم حسنى 19،20، 21،30،86

عبد الرحمن بن ابى حاتم 23، 27

ص: 117

عبد اللّه بن احمد رازى 22

عبد اللّه بن اسماعيل بن محمد علوى 69

عبد اللّه بن جعفر دوريستى 108،109

عبد اللّه بن طاهر 68،69

عبد اللّه بن عبدو القدوس 15

عبد اللّه بن عمر 68

عبد اللّه بن عزيز 68

عبد اللّه بن محمد رازى 18

عبد اللّه بن معاويه 13

عبد الملك بن محمد ورامينى 106

عثمان بن عفان 59

عز الدين ابو القاسم على 66

عز الدين ابو القاسم يحيى 66، 74

عفيف الدين ابراهيم بن جليل 107

علاء الدوله 44

علان الكلينى 109

على بن ابراهيم بن ابى طالب ورامينى 106

على بن حسين بن موسى بن بابويه 37

على بن سليمان رازى 22

على بن عثمان رازى 18،22

على بن موسى بن اسماعيل 69

على بن موسى الرضا(ع)29

على بن نعمان رازى 22

على بن يقطين 16

على جاسبى 91

على عالم 51،52

عماد الدوله بويهى 33،34

عماد الدين حسن استرآبادى 56

عماد الدين حسن طبرى 101

عمر 57،59،62

عمر بن سعد 13

عمرو بن عثمان رازى 18

غازان خان 101

ف،ق:

[حضرت]فاطمه(س)82

ص: 118

فخر الدوله 34،78

فخر الدين ابو سعيد احمد بن فخر خزاعى 82

فخر الدين بن شمس الدين 56

فخر الدين رئى 101

فخر الدين علوى 30

فخر الدين محمد بن على استرآبادى 81

فرخى 34 قاسم بن محمد رازى 22

قزوينى[مؤلف آثار البلاد]99

قوامى رازى 30،60،69،80

ك:

كثير بن شهاب 9،10

[دكتر]كريمان 20،85،111

[ثقة الاسلام]كلينى 21، 109،110

كمال الدين احمد راوندى 81

كمال الدين عبد العظيم ابهرى 108

كوتكين بن ساتكين 23،27

م:

مجد الدوله 35،36،80

مجد الملك قمى 50،58،59

محدث ارموى 24،65

محمد بن ابى زيد رازى 22

محمد بن ابراهيم 31

محمد بن احمد بن عباس دوريستى 109

محمد بن اسماعيل رازى 18، 22

محمد بن اوس بلخى 31

محمد بن جعفر اسدى 21،26

محمد بن جعفر حسن بن حسين(ع)69

محمد بن حسن رازى 22

محمد بن حسن بن مموته ورامينى 106

محمد بن حسين بن على علوى 68

محمد بن زيد علوى 24،31

محمد بن عبد الحميد 19

محمد بن عبد اللّه علوى 68

ص: 119

محمد بن عبد اللّه بن موسى(ع) 68

محمد بن عبد اللّه رازى 22

محمد بن عيسى علوى 67

محمد بن قاسم علوى 70

محمد بن مقاتل رازى 37

محمد شاه بن قاسم ورامينى 106

محمود بن حسن ورامينى 106

محمود غزنوى 35،42،41، 44،54

مرداويج 33

مرعشى 29

مسعود غزنوى 54

مسلم بن عقيل 10

معاويه 9،10

معتز عباسى 69

معتضد عباسى 68

معتمد عباسى 23

معز الدوله 34

مغيرة بن شعبه 9

مقتدر عباسى 49

مقدسى 12،35،95،98

ملكشاه سلجوقى 49،51، 52،58،90،91

منتجب الدين 25،38، 73-89،107،108

منصور بن عباس رازى 18

موسى بن جعفر 20

موسى بن حسن رازى 22

موسى بن حسين رازى 22

موفق الدين حسن بن محمد بن حسن 106

موفق عباس 24

ن:

ناصر اطروش 31

ناصر الدين بن شرف الدين 66

الناصر لدين اللّه 66

نجاشى 19،21،37

نجيب الدين زيدان كلينى 110

نظام الملك 42،50،53، 57،66،109

ص: 120

و:

الواثق باللّه حسينى 78

ى:

ياقوت حموى 16،23،25، 27،100،105،111

يحيى بن ابى العلاء رازى 22

يحيى بن خالد 16

يحيى بن زيد 10،13

يحيى بن على 68

يزيد بن عبد اللّه 26

ص: 121

ص: 122

فهرست مآخذ:

آثار البلاد،قزوينى،بيروت،دار صادر

احسن التقاسيم،مقدسى

امل الامل،شيخ حر عاملى،قم،كتابخانه آية اللّه مرعشى

الاخبار الطوال،دينورى،قم،رضى

الانساب،سمعانى،بيروت،دار الكتب العلميه

الانساب الاشراف،بلاذرى،تحقيق:محمودى،بيروت

بحار الانوار،علامه مجلسى،ج 5،57،695،بيروت،مؤسسة الوفاء

البداية و النهاية،ابن كثير،بيروت،دار الكتب العمية

تاريخ ايران كمبريج،ج 4،تهران،اميركبير

تاريخ تشيع در ايران،جعفريان،تهران،سازمان تبليغات 1368

تاريخ سياسى اسلام،جعفريان،تهران،سازمان چاپ و انتشارات ارشاد 1371

تاريخ الطبرى،طبع عز الدين

تاريخ طبرستان،ابن اسفنديار

ص: 123

تاريخ طبرستان و رويان و مازندران،مرعشى،تهران،نشر گستره

التدوين فى اخبار قزوين،القزوينى،بيروت،دار الكتب العلمية

تنقيح المقال،مامقانى،ج 3

الثاقب فى المناقب،ابن حمزه،قم،انصاريان 1370

الخصال،شيخ صدوق

دانشنامه جهان اسلام،بنياد دائرة المعارف اسلامى

دومين بيست گفتار،مهدى محقق،تهران 1369

ديوان صاحب بن عباد،تحقيق:محمد حسن آل ياسين،قم،مؤسسه قائم آل محمد(ع)

ديوان قوامى رازى،تحقيق:محدث ارموى،تهران 1374 قمرى

راحة الصدور،راوندى،تهران،اميركبير

ربيع الابرار،زمخشرى،قم،افست رضى

رجال النجاشى،تحقيق:استاد شبيرى،قم،جامعه مدرسين

روضات الجنات،محمد باقر الاصفهانى،قم،اسماعيليان

رى باستان،دكتر حسين كريمان،تهران،انجمن آثار ملى

ساوه نامه،مجموعه مقالات،اداره فرهنگ و ارشاد اسلامى ساوه 1369

سفرنامه،ابو دلف،طبع مينورسكى

سياستنامه،خواجه نظام الملك،تهران،انتشارات علمى و فرهنگى

الصاحب بن عباد حياته و ادبه،آل ياسين،نجف 1376 قمرى

عيون اخبار الرضا،صدوق،تهران،اعلمى

ص: 124

الغيبة،شيخ طوسى،قم،تحقيق و انتشار از:بنياد معارف اسلامى فرمانروايان گمنام،دكتر پرويز اذكائى،تهران،بنياد موقوفات افشار

الفهرست،منتجب الدين تحقيق:محدث ارموى،قم،كتابخانه آية اللّه مرعشى

الفهرست،منتجب الدين تحقيق:استاد سيد عبد العزيز طباطبائى، تهران

قضاء حقوق المؤمنين،چاپ شده در مجله تراثنا شماره 3

قصران،دكتر حسين كريمان،تهران،انجمن آثار ملى

الكافى،الكلينى،تهران،دار الكتب الاسلامية

الكامل فى التاريخ،ابن اثير،بيروت،دار صادر

لباب الانساب،البيهقى،قم،كتابخانه آية اللّه مرعشى

لسان الميزان،ابن حجر،بيروت،مؤسسة الاعلمى

مجالس المؤمنين،قاضى نور اللّه شوشترى،تهران،كتابفروشى اسلاميه

المحاسن،برقى،تحقيق،محدث ارموى

مختصر البلدان،ابن فقيه همدانى،ليدن 1302 قمرى

مسند الامام الجواد(ع)،شيخ عزيز اللّه عطاردى،كنگره جهانى امام رضا(ع)

مسند الامام الرضا(ع)،شيخ عزيز اللّه عطاردى،كنگره جهانى امام رضا(ع)

مسند الامام الكاظم(ع)،شيخ عزيز اللّه عطاردى،كنگره جهانى امام رضا(ع)

ص: 125

مسند الامام الهادى(ع)،شيخ عزيز اللّه عطاردى،كنگره جهانى امام رضا(ع)

معانى الاخبار،شيخ صدوق،قم،جامعه مدرسين

معجم الادباء،ياقوت حموى،بيروت،دار الفكر

معجم البلدان،ياقوت حموى،بيروت،دار صادر

المعيار و الموازنة،ابو جعفر اسكافى،تحقيق سيد محمد باقر محمودى

مقاتل الطالبيين،ابو الفرج اصفهانى،تحقيق احمد صقر،بيروت 1408

منتقلة الطالبية،نجف،مطبعة الحيدرية

ميزان الاعتدال،ذهبى،بيروت،دار المعرفة

نزهة القلوب،حمد اللّه مستوفى تحقيق:لسترنج،تهران،دنياى كتاب

نقض،ابو الرشيد عبد الجليل قزوينى رازى،تحقيق محدث ارموى

وفيات الاعيان،ابن خلكان،قم،رضى

ص: 126

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109