مناسک حج و عمره مطابق با فتاوای آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی

مشخصات کتاب

سرشناسه : موسوی اردبیلی، عبدالکریم، 1304 -

عنوان و نام پديدآور : مناسک حج و عمره مطابق با فتاوای عبدالکریم موسوی اردبیلی

مشخصات نشر : قم: نجات، 1422ق. = 1380.

مشخصات ظاهری : 460 ص..م س 16/5 × 11/5؛

شابک : 4000ریال:964-91935-9-6 ؛ 4000 ریال (چاپ ششم)

يادداشت : چاپ ششم: زمستان 1385.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع : حج -- رساله علمیه.

فقه جعفری -- رساله علمیه.

حج.

حج عمره.

رده بندی کنگره : BP183/9/م 86م 8 1380

رده بندی دیویی : 297/3422

شماره کتابشناسی ملی : م 80-24846

ص: 1

فهرست مطالب

درآمد ...11ب

مقدّمه...15

باب اوّل: احکام حجّ و عمره

بخش اول: اقسام حجّ و عمره، تبديل حجّ تمتّع به حجّ افراد، نیابت در حج، وصيّت به حجّ و میقات

فصل اول: اقسام حجّ و عمره... 27

اوّل: اقسام حجّ ...27

الف - حجّ واجب یا حجّة الاسلام ...28

شرایط وجوب حجّة الاسلام ...30

1۔ استطاعت مالی ...32

حجّ بذلی ...39

2۔ استطاعت بدنی ...41

ص: 1

3- استطاعت طریقی...43

4- استطاعت زمانی ...45

5 - رجوع به کفایت ...45

مسایل گوناگون استطاعت ...48

ب ۔ حج استحبابی ...55

حج کودکان...57

دوّم: اقسام عمره ...58

فصل دوم: تبدیل حجّ تمتّع به حجّ افراد ...64

فصل سوم: نیابت در حجّ...71

الف - شرایط نایب ...75

ب - شرایط منوب عنه ...81

ج - وظایف و تکالیف نایب ...82

فصل چهارم: وصیّت به حجّ ...87

فصل پنجم: میقات ...91

الف - تعریف میقات ...91

ب - میقات های ده گانه ...91

ج - راه های شناخت میقات و محاذات آن ...94

د. احرام قبل از میقات ...95

ه - عبور از میقات بدون احرام...96

ص: 2

و-مسایل مربوط به احرام از مسجد شجره...98

ز - مسایل مربوط به احرام از جُحفه ...99

ح - مسایل گوناگون میقات ...100

بخش دوّم: اعمال عمره تمّتع

فصل اوّل: احرام ...105

الف - واجبات احرام ...105

1- نیّت احرام ...105

2 - پوشیدن لباس احرام ...110

3 - لبّیک گفتن ...115

ب - مستحبّات احرام ...119

ج - محرّمات احرام ...123

1- شکار کردن حیوان وحشی صحرایی. ...123

2 - آمیزش جنسی و امور شهوانی...125

3- استمنا...130

4- عقد بستن برای خود یا دیگری ...130

5 - استعمال بوی خوش ...132

6- روغن مالیدن به بدن ...135

7- زینت کردن با زیورآلات برای زنان ...136

ص: 3

8-سرمه کشیدن ...137

9 - انگشتر به دست کردن ...137

10 - نگاه کردن در آینه ...138

11 - جدال کردن ...139

12-فسوق...142

13 - پوشیدن لباس دوخته برای مردان...143

14 - گره زدن جامه های احرام و دکمه گذاشتن برای آن ...145

15 - پوشانیدن تمام روی پا برای مردان ...146

16 - پوشانیدن سر برای مردان ...146

17 - پوشانیدن صورت برای زنها...149

18 - سایه بر سر قرار دادن برای مردان...151

19 - سلاح در برداشتن و حمل سلاح ...155

20 - خون بیرون آوردن از بدن ...155

21- دندان کشیدن...156

22 - ناخن گرفتن ...157

23 - کندن مو از بدن ...160

24 - کشتن یا بیرون انداختن جانوران ساکن در بدن ... 162

25 - کندن و بریدن درختان و گیاهان حرم ... 163

د. مکروهات احرام ...164

ص: 4

احکام کلّی كقّارات احرام ...165

فصل دوّم: طواف ...168

الف - وجوب طواف ...168

ب - شرایط طواف ...171

1- نیّت ...172

2۔ طهارت از حدث اکبر و اصغر ...173

3- پاک بودن لباس و بدن از نجاست...183

4۔ ختنه بودن برای مردان ...185

5 - پوشانیدن عورت ...186

6- موالات ...188

ج - واجبات طواف ...190

1- شروع کردن از حجرالاسود ...191

2- ختم کردن هر دور از طواف به حجرالاسود ...192

3- قرار گرفتن کعبه در سمت چپ طواف کننده ...192

4- طواف کردن با حالت اختیار ... 194

5 - گردیدن به دور حجر اسماعيل (علیه السّلام) ...197

6- بیرون بودن طواف کننده از کعبه و اجزای آن ...199

7- هفت دور طواف کردن ... 199

د. شک در عدد دورهای طواف ...204

ص: 5

ه . حدّ مَطاف ...206

و - قِران در طواف ...208

ز - مسایل گوناگون طواف ...209

ح - طواف مستحبّ ...210

ط - آداب و مستحبّات طواف ...211

ی ۔ طواف وداع ...215

فصل سوّم: نماز طواف ...218

مستحبّات نماز طواف ...225

فصل چهارم: سعی بین صفا و مروه ...227

مستحبّات سعی ...236

فصل پنجم: تقصير...242

فصل ششم: مسایل مربوط به فاصله میان عمره و حجّ ... 247

بخش سوّم: اعمال حجّ تمتّع

فصل اوّل: احرام حجّ تمتّع...253

مستحبّات احرام حج ...256

فصل دوّم: وقوف در عرفات ...258

مستحبّات وقوف در عرفات ...262

فصل سوّم: وقوف در مشعر الحرام ...269

ص: 6

مستحبّات وقوف در مشعرالحرام ...275

فصل چهارم: واجبات منیٰ...278

الف - سنگ زدن به جمرۀ عقبه ...278

ب - قربانی کردن ...279

وقت قربانی ...281

مکان قربانی ...282

شرایط حيوان قربانی ...283

نیابت و وکالت در قربانی ...287

مصرف گوسفند قربانی ...289

روزۀ بدل قربانی ...290

مستحبّات قربانی...293

ج ۔ حلق یا تقصير ...294

محلّ حلق و تقصیر ...299

وقت حلق و تقصير ...300

مستحبّات حلق ...302

فصل پنجم: اعمال مكّه ...304

تقديم اعمال مكّه ...306

ترتیب در اعمال مكّه ...309

مسایل مربوط به طواف نساء ...311

ص: 7

مستحبّات طواف حجّ و نماز آن و سعی... 314

فصل ششم: بیتوته در منیٰ ...316

مستحبّات منیٰ ...322

فصل هفتم: سنگ زدن به جمرات ... 324

الف - شرایط سنگ هایی که پرتاب می گردند ... 327

ب - سنگ زدن به جمره عقبه در روز عید ... 328

ج - سنگ زدن به جمرات سه گانه ...329

ترتیب در سنگ زدن به جمرات سه گانه ... 330

وقت سنگ زدن به جمرات سه گانه ... 331

د - نیابت در سنگ زدن به جمرات ...334

ه . شکّ در سنگ زدن به جمرات ...337

و- مستحبّات سنگ زدن به جمره ...340

فصل هشتم: احکام محصور و مصدود ... 342

الف - تعريف مصدود و محصور و شرایط تحقق آن...342

ب - احکام مصدود ...344

ج - احکام محصور ...346

فصل نهم: احکام نماز در مکّه و مدینه... 351

فصل دهم: چند مسألۀ مورد نیاز در حجّ و عمره ... 357

ص: 8

باب دوّم: آداب مکّۀ مکرّمه و مدینۀ منوّره

فصل اوّل: آداب حرم، مکّه و مسجد الحرام ...363

الف - آداب حرِم مکّه ...363

ب ۔ مستحبّات مكّۀ معظّمه ... 365

ج - آداب مسجد الحرام ...370

فصل دوّم: اعمال و آداب مدینۀ منوّره ...375

زیارت پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )...376

آداب زیارت پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) ...376

زیارت اوّل ...379

زیارت دوم ...382

زیارت سوّم...383

زیارت چهارم...383

اعمال پس از زیارت پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )...384

زیارت وداع پیامبر(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )...391

زیارت فاطمه زهراء (علیها السّلام)...394

زیارت اوّل ...394

زیارت دوّم ...395

زیارت سوّم...396

زیارت ائمه بقیع (علیهم السّلام)...400

ص: 9

زیارت اوّل ...401

زیارت دوّم ...403

زیارت وداع ائمه بقیع (علیهم السّلام) ...404

زیارت ابراهیم فرزند پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )...406

زیارت فاطمه بنت اسد ....408

زیارت حضرت حمزه عموی پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ )...410

زیارت شهدای احد ...411

زیارت مساجد و مشاهد مدينۀ منوّره ...413

زیارت جامعۀ کبیره ...417

دعای عرفه امام حسين (علیه السّلام) ....426

دعای عرفه امام زین العابدین (علیه السّلام)...447

ص: 10

درآمد

بسمه تعالى

بيان احكام گسترده و دقيق حجّ براى زايران خانۀ خدا از ديرباز مورد توجّه فقيهان بوده است. تدوين رساله هاى مستقلّ پيرامون مناسك حجّ توسّط فقها گوياى اهميّت حجّ و گستردگى آن است.

تلاش براى گسترش فرهنگ و معارف والاى حجّ ايجاب مى كند تا بيان احكام و مسايل مربوط به حجّ در هر عصر و زمانى متناسب با نيازها و شرايط انجام گيرد.

كتابى كه پيش روى خوانندۀ گرامى است مناسك حجّ و عمره و آداب آن است كه در دو باب تنظيم شده است. باب اوّل، مشتمل بر احكام و مناسك حجّ و عمره مطابق با فتاوا و نظريّات حضرت آية اللّه العظمى موسوى اردبيلى مدظلّه است.

ترتيب و تقسيم بندى كتاب بر پايۀ مناسك حجّ امام خمينى قدّس سرّه كه مشتمل بر استفتائات زيادى است مى باشد؛ جز اين كه تغييراتى به شرح زير در آن انجام گرفته است:

ص: 11

1 - حواشى و نظريّات حضرت آية اللّه العظمى موسوى اردبيلى مدظلّه وارد متن شده و تغييراتى كه متناسب با آراى ايشان بوده در مسايل صورت گرفته است.

2 - در ترتيب برخى از فصلها و بسيارى از مسايل جابجايى هايى صورت گرفته، تا مسايل در جاى خود قرار گيرد و دسترسى به آن آسانتر باشد.

3 - مسايل جديدى كه مورد نياز بوده از جمله مبحث مربوط به «وصيّت به حجّ» افزوده شده، در عوض مسايل تكرارى و نيز مسايلى كه حكم آن را مى توان از مسايل ديگر فهميد، حذف شده تا حجم كتاب حتّى الامكان كاهش يابد.

4 - استفتائات و پاسخهاى آن كه بخش قابل ملاحظه اى از حجم كتاب مناسك حجّ را به خود اختصاص داده از حالت پرسش و پاسخ خارج شده و محتواى آنها به صورت مسأله بيان شده است.

5 - مسايلى كه تحت عنوان هاى كلّى بوده تفكيك و دسته بندى شده و هر كدام تحت عنوان هاى جداگانه ذكر شده است، تا پيدا كردن مسايل مورد نياز آسانتر باشد.

6 - تلاش شده تا نگارش مطالب به فارسى روان باشد تا زايران خانۀ خدا بتوانند آسانتر از آن استفاده كنند. در همين راستا دربارۀ اصطلاحاتى كه در برخى از مسايل به كار رفته توضيحاتى

ص: 12

داده شده است.

در باب دوّم كتاب، زيارت ها و اعمال عمده مكّۀ مكرّمه و مدينۀ منوّره به نقل از منابع معتبر ذكر شده است.

از پيشنهادها و نظريّات صاحبنظران و بويژه روحانيون محترم كاروان هاى حجّ استقبال مى كنيم و اميدواريم نظريّات تكميلى آنان زمينه تهيّۀ مناسك حجّ به مراتب بهترى را فراهم آورد.

لازم است از فاضل محترم جناب حجّت الاسلام و المسلمين آقاى رحيم نوبهار كه زحمت تدوين و تنظيم اين رساله را متحمّل شدند و تغييرات مذكور را در آن اعمال نمودند كمال تشكّر و قدردانى را به عمل آوريم.

دفتر حضرت آية اللّه العظمى موسوى اردبيلى

رجب المرجب 1420 ه ق.

آبان ماه 1378 ه ش.

ص: 13

ص: 14

بسم اللّه الرحمن الرحيم

مقدّمه

قال الله تعالى: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ»(1)

«بى گمان نخستين خانه اى كه براى مردم بنا شده، همان خانه اى است كه در مكّه است، خانه اى كه پربركت و مايۀ هدايت جهانيان است. در آن، نشانه هايى روشن از آن جمله، مقام ابراهيم است و هركس داخل آن خانه شود در امان خواهد بود. و

ص: 15


1- سورۀ آل عمران: آيه 96 و 97.

وظيفۀ آن دسته از مردم كه توانايى دارند اين است كه حجّ خانۀ او كنند و هر كس كفر ورزد (و حجّ را ترك كند) خداوند از همۀ جهانيان بى نياز است.»

كعبه اين بنيان مقدّس توحيد همه ساله هزاران عاشق شيفتۀ حقّ را در آغوش پرمهر خود جاى مى دهد. هنوز نداى ابراهيم خليل الرحمان گوش جان ميليونها مسلمان حق جو را مى نوازد و آنان را از دور و نزديك براى پى بردن به منافع عظيم مادّى و معنوى كه در فريضۀ حجّ نهفته است به گرداگرد «كعبه» فرامى خواند. فريضه اى كه قرآن مجيد رويگردانى از آن را «كفر» خوانده است. مسلمانان در اين آزمون بزرگ و ميدان عشق و بندگى، بندهاى تعلّق و دلبستگى را مى گسلند، ديار و سرزمين و خاندان و مال و جاه و مقام را ترك مى گويند و به سرزمين وحى گام مى نهند.

حاجى در ميقات لباس تعلّق به دنيا را از تن مى كند و جامۀ احرام را كه لباس بندگى خداست مى پوشد، گويى با اين كار عزم آن مى كند تا گناه ومعصيت و دلبستگى هاى دنيوى را براى هميشه كنار نهد و بندۀ خوب خدا باشد. با احرام بستن نه تنها محرّمات احرام كه همۀ محرّمات الهى را براى هميشه برخود حرام مى كند، با طوافش عزم مى كند كه همواره گِرد خدا و خشنودى او بگردد. با نماز طواف، بينى شيطان را به خاك مى مالد. در سعى، درس خوف و رجا را تكرار مى كند و تلاش هاى مخلصانۀ هاجر و تعبّد و تسليم

ص: 16

ابراهيم عليه السلام را به ياد مى آورد، هم او كه يگانه فرزندش را تنها براى فرمانبرى از خداوند در سرزمينى خشك و بى آب و علف رها نمود.

حاجى از «صفا» توشۀ صداقت و صفا برمى گيرد و از «مروه» مروّت و جوانمردى. آن گاه براى وقوف در عرفات و شروع حجّ، احرامى ديگر مى بندد و براى پى بردن به نقش معرفت و آگاهى در رسيدن به كمال انسانى در عرفات وقوف مى كند. با ديدن جبل الرّحمة در عرفات، رحمت گستردۀ پروردگار را به ياد مى آورد و در مشعر، جان و دلش را با ياد خداوند و شعور و تقوا حياتى نو مى بخشد.

وقتى به منى پا مى گذارد گويى همۀ آرزوهايش را در آن سرزمين پاك كه جايگاه پيامبران خدا و عرصۀ آزمون مردان بزرگى چون ابراهيم عليه السلام است مى يابد. با سنگ زدن به جمرات، تلاش مى كند تا شيطان را براى هميشه از خود طرد كند و با تراشيدن موهايش، زيورهاى مادّى و مظاهر عالم مادّه را از خود مى زدايد. آنگاه به ابراهيم اقتدا مى كند و با قربانى كردن، نفس سركش امّاره را سرمى برد.

حاجى دگربار بايد به مكّه بازگردد و از رحمت الهى به ميدان بندگى و اطاعت او وارد شود و به طواف و نماز و سعيى برخاسته از «معرفت» و «شعور» كه سوغات سفر به عرفات و مشعر است، بپردازد.

بارى اين فريضۀ ارجمند كه عقل و ادراك ما از شناخت كنه رمز و رازهاى آن عاجز است تنها داراى جنبه هاى اخلاقى و تربيتى نيست. حجّ در جايگاه اصيل خود انباشته از آموزه هاى اجتماعى و

ص: 17

سياسى است. مسلمانان در حجّ رنگها و مرزها و آنچه بوى تعيّن و تشخّص و جدايى مى دهد را به يك سو مى نهند و به درياى وحدت متّصل مى شوند. مسلمانان در حجّ هم قدرت اسلام را در بسيج عاشقانۀ انسانها از هر رنگ و نژادى باور مى كنند و هم توانمندى هاى عظيم خود را. اى كاش روزى فرابرسد تا مسلمانان خود را بيش از پيش باور كنند و در اين كنگرۀ عظيم اسلامى با تكيه بر اخوّت دينى به طرح مشكلات و معضلات جهان اسلام و حلّ و فصل آنها بپردازند.

حضور در سرزمين وحى از نگاهى ديگر احياى ياد و نام پيامبر بزرگوار اسلام و اهل بيت آن حضرت و ياران پاك او نيز هست.

مسلمانان در اين سفر روحانى با گوشه اى از رنج ها و مرارت هاى طاقت فرسايى كه اولياى الهى به جان خريده اند تا اكنون گوهر دين به دست ما برسد، آشنا مى شوند. از همين روست كه بر پايۀ روايتى كه شيعه و سنّى آن را نقل كرده اند، كسى كه حجّ بجا بياورد و پيامبر صلى الله عليه و آله را زيارت نكند نسبت به آن حضرت جفا نموده است(1). و در حديثى از امام صادق عليه السلام آمده است: «هرگاه يكى از شما حجّ بجا آورد، بايد حجّش را با زيارت ما به پايان آورد؛ زيرا زيارت ما مكمّل حجّ است.»

ص: 18


1- في الخصال باسناده عن علي عليه السلام في حديث الاربعمائة قال: اتمّوا برسول اللّه صلى الله عليه و آله اذا خرجتم الى بيت اللّه الحرام؛ فانّ تركه جفاء و بذلك امرتم واتمّوا بالقبور التي الزمكم اللّه حقّها و زيارتها و اطلبوا الرزق عندها. (وسائل الشيعة، باب 2 من ابواب المزار، روايت 10)

بنابراين جا دارد زائر خانۀ خدا قبل يا بعد از حجّ به زيارت قبر مطهّر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، فاطمۀ زهراء عليها السلام و امامان معصوم عليهم السلام بشتابد و آنان را از روى معرفت و شناخت زيارت كند.

در اين فرصت، متواضعانه تذكراتى چند را خدمت برادران و خواهران زائر خانۀ خدا و دلدادگان قبر مطهّر پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان بقيع عليهم السلام عرض مى كنم:

1 - شرط اوّل بهره بردارى از اين سفر روحانى توبه و عزم بر دورى از گناه براى هميشه است. مقدّمۀ توبه اين است كه انسان از عهدۀ حقوقى كه بر عهدۀ اوست برآيد، مظالمى را كه بر عهده دارد ردّ كند، از صاحبان حقّ حليّت بطلبد، ديون مردم و حقوق خداوند را بپردازد، اينها از جمله امورى است كه توبۀ حقيقى بدون آن ممكن نيست.

2 - انجام درست اعمال حجّ بسيار ظريف و دقيق است. بنابر اين لازم است حجّاج محترم ضمن پرهيز از وسوسه هاى بى مورد، مسايل را بر اساس تقليد صحيح به خوبى ياد بگيرند و از هر راهى كه برايشان ممكن است و از آن جمله مراجعه به روحانيون محترم كاروان هاى حجّ، با چگونگى انجام اعمال آشنا شوند، تا مبادا خداى ناكرده عدم آگاهى به مسايل شرعى سبب به هدر رفتن زحماتشان شود.

3 - برادران و خواهران ايمانى بايد توجّه داشته باشند كه آنان افتخار پيروى ازامام صادق عليه السلام و انتساب به مذهب جعفرى را دارند.

مجموع اعمال و رفتار ما در اين سفر كه در پيش چشم ملتها و

ص: 19

مذاهب گوناگون اسلامى است بايد به گونه اى باشد كه بتوانيم مذهب امام صادق عليه السلام را آن گونه كه هست بشناسانيم و تبليغات ناروا و نادرستى كه نسبت به شيعيان و مكتب جعفرى وجود دارد را از ذهن ناآگاهان بزداييم.

4 - لازم است برادران و خواهران ايمانى در نمازهاى جماعت كه در مسجدالحرام و مسجدالنّبى برگزار مى شود شركت كنند و از جماعت مسلمانان تخلّف نكنند. در اوقات برپايى نماز جماعت، گشت زدن در بازارها و اماكن و بى اعتنايى به نماز جماعت روا نيست. اين گونه اعمال گاه آثار سويى را در برخى اذهان ايجاد مى كند كه برطرف كردن آن آسان نيست و خروج از مسئوليّت شرعى آن بسى مشكل است.

5 - گرچه در روايات بر طواف مستحبّ و فيض بردن از مكان هاى متبرّك و مقدّس بسيار تأكيد شده و مؤمنان بايد در صورت امكان بر آن مواظبت نمايند، ولى بايد توجّه داشت كه رعايت حال ديگران بويژه آنان كه مشغول انجام اعمال واجب خويش هستند، بسيار بجا و لازم است.

6 - قرآن خواندن در مكّه و مدينه كه جايگاه نزول وحى است داراى فضيلت بسيارى است، جا دارد زايران خانۀ خدا از فرصت به دست آمده حدّاكثر بهره بردارى را بنمايند.

7 - در زيارت قبر مطهّر پيامبراكرم صلى الله عليه و آله، فاطمۀ زهراء عليها السلام،

ص: 20

امامان بقيع عليهم السلام، قبرستان ابوطالب و ديگر مشاهد و اماكن بايد موازين اسلامى را رعايت نمود و ضمن بهره بردارى و فيض بردن از اين مكان هاى مقدّس، از كارهايى كه بهانه به دست مخالفان مكتب اهل بيت عليهم السلام مى دهد به شدّت اجتناب شود.

و سرانجام اين كه اين سفر معنوى عمرى بس كوتاه دارد، بجاست اكنون كه خداوند از ميان انبوه دلدادگان و شيفتگان خانه اش توفيق اين حضور پرفيض را عنايت فرموده، انسان نهايت بهره بردارى را از اين سفر الى الله بنمايد و وقت گرانبها و فرصت كم نظير را به رايگان از كف ندهد. و از برادران و خواهران مؤمن انتظار مى رود كه در جوار خانه امن الهى و در كنار قبر مطهّر پيامبر صلى الله عليه و آله و معصومان عليهم السلام براى رفع مشكلات مسلمانان دعا كنند و صاحبان حق و والدين و گذشتگان را در اعمال مستحبّى و خيراتى كه انجام مى دهند شريك نمايند.

والسّلام على جميع عباد اللّه الصّالحين

عبدالكريم موسوى اردبيلى

رجب المرجب 1420 ه ق.

ص: 21

ص: 22

باب اوّل: احكام حجّ و عمره

اشاره

ص: 23

ص: 24

بخش اوّل: - اقسام حجّ و عمره - تبديل حجّ تمتّع به حجّ افراد - وصيّت به حجّ - نيابت در حجّ - ميقات

اشاره

ص: 25

ص: 26

فصل اوّل: اقسام حجّ و عمره

اوّل - اقسام حجّ
اشاره

واژۀ «حجّ» به معناى قصد كردن است. در اصطلاح فقهى، حجّ به معناى عبادت معروفى است كه از اركان دين و ضروريّات آن به شمار مى رود. كسى كه با آگاهى به واجب بودن اين عمل، از انجام آن خوددارى نمايد، مرتكب گناه كبيره شده و چنانچه کسی با علم به وجوب ٬آن را انکار نماید و بداند که انکار آن به انکار الوهیت یا رسالت منجر می شود ٬کافر است

حجّ در اصل داراى دو قسم است: 1 - حجّ واجب كه به آن «حَجّت الاسلام» مى گويند. 2 - حجّ استحبابى. همچنين ممكن است حجّ از راههاى ديگرى مانند: نذر، عهد، سوگند، اجير شدن (قبول نيابت) و قبول وصيّت نيز بر انسان واجب شود.

ص: 27

الف - حجّ واجب يا حجّت الاسلام
اشاره

مقصود از حجّت الاسلام حجّى است كه در آيين اسلام بر هر مكلّفى كه مستطيع باشد واجب شده؛ اين حجّ در تمام مدّت عمر تنها يك بار واجب مى شود. وجوب حجّ پس از تحقّق شرايط آن فورى است؛ يعنى بايد آن را در سال اوّل بجا آورد و در صورت تأخير در سال بعد. حجّت الاسلام داراى سه قسم است: حجّ تمتّع، حجّ افراد و حجّ قِران.

حجّ تمتّع وظيفۀ كسانى است كه چهل و هشت ميل يعنى شانزده فرسنگ(1) یا بیشتر از مسجد الحرام دور باشند و حجّ افراد یا قران وظیفۀ کسانی است که فاصله شان تا مسجد الحرام کمتر از شانزده فرسنگ باشد.

حج تمتّع در واقع دارای دو بخش است: «عمرۀ تمتّع» و «حجّ

تمتّع». چون در فاصلۀ میان این دو بخش، محرّمات احرام بر حاجی حلال می شود و می تواند از آنها بهره مند گردد، آن را حجّ تمتّع نامیده اند. شاید هم از آن رو آن را تمتّع نامیده اند که حاجی قبل از تقرّب جستن به خداوند از طریق انجام حجّ، ابتدا با بجای آوردن

ص: 28


1- با توجّه به اين كه هر فرسنگ شرعى، مقدارى كمتر از شش كيلومتر است، شانزده فرسنگ تقريباً معادل با 90 كيلو متر است

عمره و بهره مند شدن از آن، به خداوند تقرّب مى جويد.

اعمال عمرۀ تمتّع عبارت است از: 1 - احرام. 2 - طواف كعبه.

3 - نماز طواف. 4 - سعى بين صفا و مروه. 5 - تقصير، يعنى گرفتن مقدارى از موى سر يا صورت يا ناخن.

حجّ تمتّع نيز مركّب از سيزده عمل است: 1 - احرام بستن در مكّه. 2 - وقوف در عرفات. 3 - وقوف در مشعر الحرام. 4 - سنگ انداختن به جمرۀ عقبه (ستون سنگى آخر) در منى. 5 - قربانى كردن در منى. 6 - تراشيدن سر يا تقصير كردن در منى. 7 - طواف زيارت در مكّه. 8 - دو ركعت نماز طواف زيارت. 9 - سعى بين صفا و مروه. 10 - طواف نساء. 11 - دو ركعت نماز طواف نساء. 12 - ماندن در منى در شبهاى يازدهم و دوازدهم و براى برخى اشخاص اين دو شب به اضافۀ شب سيزدهم. 13 - سنگ انداختن به جمرات (ستون هاى سنگى) در روزهاى يازدهم و دوازدهم و براى برخى اشخاص اين دو روز به اضافۀ روز سيزدهم.

مسألۀ 1) كسى كه وظيفۀ او انجام حجّ افراد يا قران است اگر حجّ تمتّع بجا بياورد، كفايت نمى كند و همين طور بجا آوردن حجّ افراد يا قِران براى كسى كه وظيفۀ او حجّ تمتّع است كافى نيست؛ البته در برخى موارد كسى كه مشغول انجام حجّ تمتّع است، واجب است حجّ خود را به افراد تبديل نمايد كه تفصيل آن خواهد آمد. اين مسأله در مورد كسى است كه مى خواهد حجّت الاسلام بجا آورد ولى

ص: 29

كسى كه مى خواهد حجّ مستحبى انجام دهد و يا حجّ نذرى يا

وصيتى را كه در آنها نوع حجّ معيّن نشده بجا آورد، بين انجام هر كدام از اقسام سه گانه حجّ مخير است، اگر چه حجّ تمتّع افضل مى باشد.

شرايط وجوب حجّت الاسلام
اشاره

حجّت الاسلام با چند شرط واجب مى شود و بدون اجتماع همۀ شرايط، واجب نيست.

*شرط اوّل: بلوغ؛ بنابراين حجّ بر كودك واجب نيست.

مسألۀ 2) اگر كسى كه بالغ نشده حجّ بجا آورد، صحيح است؛ هرچند كفايت از حجّت الاسلام نمى كند.

مسألۀ 3) اگر كودك مميّز براى حجّ محرم شود و هنگام رسيدن به مشعرالحرام بالغ شود، بنابر احتياط واجب كفايت از حجّت الاسلام نمى كند و چنانچه در آينده شرايط حجّ را دارا گردد بايد حجّ بجا آورد.

مسألۀ 4) كسى كه گمان مى كرد بالغ نشده و قصد حجّ استحبابى كرد و بعد معلوم شد كه بالغ بوده، حجّ او كفايت از حجّت الاسلام مى كند.

*شرط دوّم: عقل؛ بنابراين حجّ بر ديوانه واجب نيست.

مسألۀ 5) اگر كسى در حال ديوانگى مُحرم شود و پيش از رسيدن به مشعرالحرام عاقل شود، بنابر احتياط واجب كفايت از

حجّت الاسلام نمى كند و

ص: 30

چنانچه در آينده شرايط حجّ را دارا گردد، بايد حجّ بجا آورد.

مسألۀ 6) اگر كسى پس از عمرۀ تمتّع ديوانه شود، تكليفى ندارد و لازم نيست او را براى اعمال حجّ، مُحرم كنند.

مسألۀ 7) اگر کسی پس از احرام و قبل از آن که اعمال عمره یا

حج را تکمیل نماید دیوانه شود، وظیفه ای ندارد و نمی توان برای انجام اعمال از جانب او نایب گرفت ولی بنابر احتیاط واجب در احرام باقی است و هرگاه خوب شد باید با عمره مفرده از احرام

خارج شود.

مسألۀ 8) شخصی که عاقل و مستطیع بوده و حجّ بجا نیاورده و سپس دیوانه شده و فوت کرده است، چنانچه مالی از خود بجا گذاشته باشد باید از مال او برایش نایب بگیرند تا از طرف او حجّ بجا آورد و چنانچه از بهبود وی ناامید باشند، بعید نیست که در حال حیات نیز بتوانند برای او نایب بگیرند.

* شرط سوّم: حرّیت و آزاد بودن؛ بنابر این بر غلام و کنیز زرخرید که در دوران گذشته وجود داشته، حتّى اگر دیگر شرایط را دارا باشند، حجّ واجب نیست.

*شرط چهارم: استطاعت؛ مقصود از استطاعت آن است که:

1- از نظر مالی هزینۀ رفت و برگشت و هزينۀ افراد تحت تکفّل خود را تا هنگام برگشتن از حجّ داشته باشد.

ص: 31

2 - توانايى بدنى لازم را براى سفر و انجام اعمال حجّ داشته باشد.

3 - راهِ رفتن به حجّ باز باشد و چنانچه موانعى وجود داشته باشد، بتواند آنها را برطرف نمايد.

4 - زمان لازم براى رسيدن به مكّه وانجام اعمال در وقت معيّن را داشته باشد.

5 - انجام حجّ، سبب اختلال در وضع مالى او و خانواده اش حتّى پس از انجام حجّ نشود، كه در اصطلاح اين شرط را «رجوع به كفايت» مى نامند.

اكنون به ترتيب به بيان مسايل مربوط به اين پنج بند مى پردازيم.

1 - استطاعت مالى
اشاره

مسألۀ 9) براى تحقّق استطاعت مالى، لازم نيست انسان عين توشۀ راه و مركبى را كه مى خواهد با آن حجّ بجا آورد داشته باشد؛ بلكه همين اندازه كه پول يا جنس ديگرى كه بتواند با آن توشۀ راه و مركب سوارى را تهيّه كند، داشته باشد، كافى است.

مسألۀ 10) كسى كه پس از انجام حجّ مى خواهد به وطن خود بازگردد، بايد هزينۀ بازگشت را هم داشته باشد، ولى اگر بخواهد پس از حجّ به جاى ديگرى غير از وطنش برود ورفتن به آن جا هزينه اى

ص: 32

بيش از بازگشت به وطن داشته باشد، داشتن مقدار زيادى، شرط استطاعت نيست.مگر آن که رفتن به آن محل به جهت ض_رورت و حاجت باشد.

مسألۀ 11) شرط وجوب حجّ اين است كه انسان علاوه بر هزينه هاى رفت و برگشت، وسايل ضرورى زندگى مانند خانه و اثاث خانه را نيز در حدّى متناسب با شأنش داشته باشد.

مسألۀ 12) در استطاعت شرط است كه انسان مخارج عائله اش را تا بازگشت از حجّ داشته باشد، هرچند آن افراد واجب النَّفقۀ او نباشند.

مسألۀ 13) اشخاصى كه اهل زندگى متعارف هستند، هرگاه ضروريّات زندگى يا پول آن را در حجّ صرف كنند، كفايت از

حجّت الاسلام نمى كند، ولى كسانى كه اهل ساده زيستى و قناعت هستند و چنانچه به حجّ هم نروند لوازم زندگى معمولى را نمى خرند، هرگاه لوازم زندگى را نخريده و به حجّ بروند، حجّ آنها حجّت الاسلام محسوب مى شود.

مسألۀ 14) كسى كه نياز به ازدواج دارد و قصد دارد ازدواج كند، در صورتى مستطيع مى شود كه علاوه بر مخارج حجّ، هزينۀ ازدواج را نيز داشته باشد؛ هرچند در صورت ترك ازدواج يا تأخير در آن، دچار حَرَج يا بيمارى يا انجام كار حرام نشود.

ص: 33

مسألۀ 15) کسی که مستطيع است و توان رفتن به حج را دارد،

چنانچه فرزند یا نوۀ او احتیاج به ازدواج داشته باشند، نمی تواند پول خود را جهت ازدواج به آنان بدهد و خود را از استطاعت بیندازد، مگر این که خود نتوانند آن مخارج را بپردازند و هزینۀ ازدواج آنان از مخارج عرفی او محسوب شود.

مسألۀ 16) کسی که تمام شرایط استطاعت غیر از استطاعت مالی را داراست و از دیگری طلب دارد، اگر وقت طلب او رسیده یا طلبش حالّ (1) است و می تواند بدون حَرَج و زحمت آن را بگیرد، واجب است مطالبه کند و به حجّ برود، ولی در صورتی که مدیون نتواند بپردازد، مطالب جایز نیست و استطاعت حاصل نمی شود. همچنین اگر وقت مطالبۀ دین نرسیده ولی مدیون می خواهد بپردازد یا فقط منتظر اظهار مطالبه از جانب طلبکار است و در صورت مطالبه، بدون هیچ گونه مشقّتی حاضر به پرداخت می شود و اظهار مطالبه نیز برای طلبکار حَرَج و مشقّتی ندارد، لازم است مطالبه کرده و طلب خود را بگیرد و به حجّ برود. امّا اگر مدیون نمی خواهد بدهی خود را بپردازد یا مطالبه برای طلبکار مشکل است، لازم

ص: 34


1- طلب یا دین حالّ، طلبی است که برای باز پرداخت آن مدّت تعیین نشده وطلبکار هر وقت بخواهد می تواند طلب خود را مطالبه نماید.

نيست مطالبه كند و مستطيع نيست.

مسألۀ 17) اگر كسى كه مستطيع نيست مصارف حجّ را قرض كند مستطيع نمى شود، و اگر با آن حجّ بجا آورد از حجّت الاسلام كفايت نمى كند؛ هرچند بعداً بتواند به آسانى قرض را بپردازد.

ولی اگر هنگامی که آن پول را قرض می کند طلبی داشته باشد که به اندازۀ مخارج حجّ اوست، چنانچه قرض کند و به حجّ برود حجّة الاسلام محسوب می شود، هرچند قرض کردن واجب نیست.

مسألۀ 18) كسى كه مستطيع است ولى پول نقد ندارد و اگر بخواهد املاك و اجناس را تبديل به پول نقد كند موجب تأخير حجّ مى شود، بايد قرض بگيرد ولی چنانچه قرض بگیرد و به حجّ برود، حجّة الاسلام او محسوب می شود.

مسألۀ 19) شخص مستطيع اگر پول ندارد ولى ملك دارد، بايد آن را بفروشد و به حجّ برود؛ اگر چه به علّت نداشتن مشترى، ملك را به كمتر از قيمت معمولى بفروشد؛ مگر اين كه فروش به قيمت كمتر، موجب حَرَج و مشقّت او شود.

مسألۀ 20) كسى كه بدهكار است و اگر بدهى خود را نپردازد استطاعت حجّ را دارد، چنانچه بدهى او مدّت دار است و مطمئن

باشد كه در وقت مقرّر مى تواند آن را بپردازد واجب است به حجّ برود. همچنين در صورتى كه وقت پرداخت بدهى رسيده باشد ولى

ص: 35

طلبكار راضى به تأخير باشد و اذن تأخير نيز بدهد و بدهكار مطئمن باشد كه در وقت مطالبه مى تواند بدهى خود را بپردازد حجّ بر او واجب است و در غير اين دو صورت حجّ بر وى واجب نيست.

مسألۀ 21) با وجوه شرعى مانند سهم امام و سهم سادات، استطاعت حاصل نمى شود و اگر كسى با اين وجوه به مكّه برود كفايت از حجّت الاسلام نمى كند؛ مگر اين كه كسى كه حقّ پرداخت و تمليك اين گونه وجوه را دارد به او تمليك نمايد و ساير شرايط استطاعت را نيز دارا باشد.

مسألۀ 22) كسى كه خمس يا زكات بدهكار است در صورتى مستطيع مى شود كه علاوه بر توانايى پرداخت آنها، مخارج حجّ را نيز داشته باشد يا از ولىِّ خمس اجازه بگيرد تا خمس را به تأخير بيندازد و بعد از حجّ از مالى كه بدست مى آورد و مى داند كه به مقدار بدهى اش خواهد بود، خمس را بپردازد.

مسألۀ 23) كسى كه توانايى مالى براى پرداخت اصل هزينۀ حجّ را دارد در صورتى مستطيع است كه توانايى پرداخت هزينه هاى مقدّماتى مانند: خرج گذرنامه، رواديد، وديعه و آنچه مربوط به حجّ است را نيز داشته باشد و اگر اين مخارج را نداشته باشد مستطيع نيست.

ص: 36

مسألۀ 24) اگر در سالى كه مستطيع شده و بايد به حجّ برود اجرت ماشين يا هواپيما زياد يا زيادتر از اندازۀ معمول باشد و يا قيمت اجناس در آن سال زياد يا زيادتر از حدِّ متعارف باشد، بايد به حجّ برود و تأخير از سال استطاعت جايز نيست؛ مگر آن كه قيمت ها به قدرى زياد باشد كه موجب حَرَج و مشقّت در زندگى شود.

مسألۀ 25) اگر كسى شك كند كه اموالش به اندازۀ استطاعت هست يا نه؛ بنابر احتياط واجب بايد تحقيق كند بلکه وجوب آن خالی از قوت نیست، و در این باره میان این که مقدار مال خود را نداند یا مقدار مخارج حجّ را، فرقی نیست.

مسألۀ 26) زنى كه مهريّه اش براى مخارج حجّ كافى است و آن را از شوهرش طلبكار است، در صورتى مى تواند مهر را از شوهرش مطالبه كند كه شوهر توانايى پرداخت آن را داشته باشد و در غير اين صورت زن حقّ مطالبه ندارد و مستطيع نيست. ولى اگر شوهر تمكّن دارد و مطالبۀ آن نيز براى زن مفسده اى ندارد، با فرض اين كه شوهر، نفقه و مخارج زندگى زن را مى دهد، لازم است زن، مهريّه را مطالبه كرده و به حجّ برود و چنانچه مطالبه براى او مفسده داشته باشد - مثل اين كه بيم آن باشد كه مطالبۀ مَهر به نزاع و طلاق منجر شود كه براى زن مفسده دارد - مستطيع نيست.

ص: 37

مسألۀ 27) كسى كه در محلّ خودش مستطيع نمى باشد، واجب نيست حجّ بجا آورد؛ هرچند استطاعت حجّ ميقاتى را داشته باشد؛ ولى اگر از محلّ خود خارج شد و به ميقات رسيد و در ميقات همۀ شرايط استطاعت را دارا بود، مستطيع مى شود و بايد حجّ بجا آورد و اين حجّ از حجّت الاسلام كفايت مى كند.

مسألۀ 28) مستطيع نمى تواند پول خود را به پدر و مادر يا ديگرى بدهد تا او حجّ بجا بياورد يا در راههاى ديگر هزينه كند و خود را از استطاعت خارج كند يا حجّ خود را به تأخير بيندازد.

مسألۀ 29) كسى كه مستطيع بوده و نام نويسى كرده و هزينۀ حجّ را به سازمان حجّ پرداخت نموده ولى پيش از رسيدن زمان حج وضعيت مالى اش به گونه اى شده كه نيازمند به آن مال است مى تواند از رفتن به حجّ منصرف شود و هزينه را از سازمان حجّ پس بگيرد يا فيش حجّ خود را به ديگرى بفروشد.

مسألۀ 30) فرزند بالغى كه پدرش بى منّت مخارج او را مى دهد هرگاه خودش مخارج حجّ را داشته باشد، حجّ بر او واجب مى شود.

مسأله 31) پول قربانی جزء استطاعت است. بنابر این کسی که همه شرایط استطاعت را دارد و تنها پول قربانی را ندارد، مستطيع نیست.

ص: 38

حجّ بذلی

حجّ بذلى(1)

اگر کسی به دیگری که هزینۀ حجّ را ندارد بگوید: «حجّ بجا بیاور و من هزینه حجّ و مخارج افراد واجب النَّفقۀ تو را تقبّل می کنم» در صورتی که انسان به گفتۀ او و این که از حرف خود برنمی گردد اطمینان داشته باشد، باید قبول کند و حجّ بر او واجب می شود. در این صورت در حقیقت استطاعت مالی که شرط وجوب حجّ می باشد، تحقّق یافته است. این حجّ را «حجّ بذلی» یعنی حجّی که دیگری مخارج آن را بخشیده است، می نامند. به کسی که پول را بخشیده، «باذل» و به كسى كه پول به او بخشيده شده «مبذول له» مى گويند.

مسألۀ 32) چنانكه اشاره شد و توضيح بيشتر آن خواهد آمد، رجوع به كفايت، شرط وجوب حجّ است؛ ولى در حجّ بذلى، رجوع به كفايت، شرط نيست؛ با اين حال چنانچه قبول بخشش و رفتن به حجّ موجب اخلال در امور زندگى انسان شود، قبول بخشش واجب نيست.

مسألۀ 33) اگر بخشنده، مال را صرفاً براى انجام حجّ ببخشد،

بايد قبول كند و حجّ بجا آورَد. و اگر بخشنده مال، او را میان انجام حج و کار دیگری مخیر نماید و یا نامی از حج به میان نیاورد و فقط

ص: 39


1- - كلمۀ بذل به معناى بخشش است؛ چون هزينۀ اين حجّ را ديگرى بخشيده، آن را حجّ بذلى مى نامند

مال را به او ببخشد، قبول آن واجب نیست مگر این که بقیه شرایط استطاعت از جمله رجوع به کفایت را دارا باشد که در این صورت قبول مال واجب است ولی حجّ بذلی محسوب نمی شود.

مسألۀ 34) باذل يعنى بخشندۀ مال مى تواند از بخشش خود برگردد؛ مگر اين كه بخشش به قصد قربت يا به يكى از خويشاوندان باشد، كه در اين صورت بخشش، لازم است و حق ندارد آن را پس بگيرد.

مسألۀ 35) اگر رجوع بخشندۀ مال، موجب اهانت يا اذيّت و آزار مبذول له بشود، حتّى در مواردى كه مى تواند مال را پس بگيرد مرتكب عمل حرام شده است.

مسألۀ 36) اگر رجوع از بخشش هنگامى باشد كه مبذول له در ميانۀ راه حجّ است، باذل بايد هزينۀ بازگشت او را بپردازد و هرگاه رجوع از بخشش پس از احرام بستن باشد، بايد هزينۀ اتمام حجّ را نيز بپردازد.

مسألۀ37) در حجّ بذلی، پول قربانی بر عهدۀ باذل است، به این معنا که اگر باذل پول قربانی را ندهد، حج بذلی محسوب نمی شود، ولی كقّارات بر عهده باذل نیست.

مسألۀ 38) كسى كه در استطاعت خود شك دارد، مى تواند مقدار پولى كه به اندازۀ هزينۀ حجّ است را به ديگرى ببخشد تا او مجدّداً

ص: 40

همان پول را به عنوان حجّ بذلى به وى ببخشد. در اين صورت حجّ او از حجّت الاسلام كفايت مى كند، مشروط بر اين كه بخشش ها جدّى بوده و صورى و ظاهرى نباشد.

مسألۀ 39) قبول بذل بر كسى واجب است كه ساير شرايط استطاعت مثل استطاعت بدنى و طريقى را هم داشته باشد، بنابراين هرگاه پولى را براى انجام حجّ به بيمارى كه توانايى حجّ بجا آوردن ندارد، ببخشند، واجب نيست آن را قبول كند و بعد ديگرى را نايب بگيرد.

مسألۀ 40) در مواردى كه نهاد يا ارگانى، با حفظ موازين شرعى كسى را بى آن كه متعهّد به انجام كارى نمايد، به حجّ مى فرستد و هزينه هاى او را مى پردازد، حجّ او بذلى است.

2 - استطاعت بدنى

در وجوب حجّ، استطاعت بدنى نيز شرط است؛ بنابراين حجّ بر بيمارى كه قدرت رفتن به حجّ را ندارد يا رفتن به حجّ براى او حَرَج و مشقّت زياد دارد، واجب نيست، هرچند استطاعت مالى داشته باشد.

مسألۀ) اگر کسی از زمانی که استطاعت مالی پیدا کرده، فاقد استطاعت بدنی باشد و بعد از این نیز ناامید از استطاعت بدنی باشد، واجب نیست برای حجّ نایب بگیرد، هرچند نایب گرفتن

ص: 41

موافق با احتیاط استحبابی است.

مسألۀ 42) اگر كسى در بين راه حجّ مريض شود به گونه اى كه نتواند اعمال عمره و حجّ تمتّع را بجا آورد، هرگاه بخواهد به مكّه برود بايد در ميقات، احرام عمرۀ مفرده ببندد و اعمال را خودش - هرچند به صورت اضطرارى - يا به وسيلۀ نايب بجا آورد و پس از تقصير، از احرام خارج شود.

مسألۀ 43) حجّ بر زن حامله ای که می ترسد رفتن به حجّ برای

خود یا بچّه اش خطر داشته باشد، واجب نیست.

مسألۀ 44) اگر کسی پس از اتمام عمرۀ تمتّع مريض شود و نتواند اعمال حجّ را بجا آورد، با انجام تقصیر از احرام، خارج شده و محرّمات احرام بر وی حلال است. چنین کسی اگر سال اوّل استطاعت او بوده، چون قدرت بدنی نداشته حجّ بر او واجب نبوده است و هرگاه در آینده سایر شرایط استطاعت او باقی باشد و سلامتی خود را نیز باز یابد باید فوراً حجّ بجا آورد و گرنه تکلیفی ندارد. ولی چنانچه حجّ از سال های قبل بر او مستقرّ شده باشد، به هر حال باید در آینده حجّ را بجا آورد و اگر خودش نمی تواند و از بهبود خودنیز نامید است باید نایب بگیرد.

مسألۀ 45) اگر کسی در بین راه حجّ مریض و بستری شود، پس از بهبود اگر وقت باقی باشد و بتواند اعمال عمره و حجّ را هرچند به

ص: 42

صورت اضطراری انجام دهد، باید احرام ببندد و طواف و نماز و سعی را خودش و اگر نتوانست نایبش انجام دهد، سپس تقصیر کند و از احرام خارج شود. هنگام حجّ نیز باید احرام حجّ ببندد و وقوف عرفات و مشعر را انجام دهد. در مورد سایر اعمال حجّ نیز آنچه را می تواند خودش و آنچه را که نمی تواند نایبش انجام دهد و اعمال را تمام کند. و هرگاه این مقدار را هم نتواند انجام دهد معلوم می شود که مستطيع نبوده و حجّ بر او واجب نبوده است؛ مگر این که حجّ از سالهای قبل بر او مستقرّ شده باشد.

3 - استطاعت طريقى

براى واجب شدن حجّ بايد راهِ رفتن به حجّ باز باشد، بنابراين هرگاه راه بسته باشد، حجّ واجب نيست؛ هرچند شرايط ديگر موجود باشد.

مسألۀ 46) اگر در سالى كه استطاعت مالى پيدا كرده راه بسته باشد و باز شدن راه در سال آينده يا سال هاى بعد منوط به اين باشد كه در همان سالى كه استطاعت مالى پيدا كرده، هزينۀ حجّ را بپردازد، يا در ثبت نام و قرعه كشى شركت كند لازم است در همان سال هزينه را پرداخت نمايد يا در ثبت نام و قرعه كشى شركت كند تا در آينده بتواند به حجّ برود و اگر اين كار را انجام ندهد يا تأخير و كوتاهى

ص: 43

نمايد، در صورتى كه احتمال بدهد اگر فوراً هزينه را مى پرداخت يا در ثبت نام و قرعه كشى شركت مى كرد، در سال آينده يا سال هاى بعد امكان حجّ برايش فراهم مى شده، حجّ بر او مستقر شده است.

مسألۀ 47) كسى كه پس از تحقّق استطاعت مالى، بدون اين كه تأخير كند، براى رفتن به حجّ تلاش لازم را در زمينۀ ثبت نام و شركت در قرعه كشى نموده ولى قرعه به نام او درنيامده، حجّ بر او مستقرّ نمى شود؛ ولى اگر احتمال مى دهد مجدّداً قرعه كشى انجام شود و قرعه به نام او بيرون آيد جايز نيست پولى را كه براى ثبت نام واريز نموده پس بگيرد و راه رفتن به حجّ در سال هاى آينده را بر خود ببندد؛ مگر اين كه از استطاعت مالى افتاده باشد.

مسألۀ 48) كسى كه براى رفتن به حجّ ثبت نام كرده و هنوز نوبت او نشده، هرگاه راه ديگرى پيدا شود كه بتواند از آن راه به حجّ برود، در صورتى كه هزينۀ انجام حجّ از راه دوّم را داشته باشد و انجام حجّ از اين راه براى او حَرَج و مشقّتى نداشته باشد بايد از همين راه به حجّ برود؛ هرچند هزينۀ حجّ را به محلّى كه ثبت نام كرده پرداخته باشد و نتواند آن را پس بگيرد. ولى اگر هزينۀ راه دوّم را ندارد، حجّ بر او واجب نيست.

مسألۀ 49) اگر كسى فيش مربوط به ديگرى را سرقت كند و با استفاده از آن به حجّ برود يا فيشى را از كسى به عنوان اين كه حجّ

ص: 44

نيابتى از طرف او انجام دهد بگيرد ولى به جاى حجّ نيابتى براى خود حجّت الاسلام انجام دهد، مرتكب عمل حرام شده، ولی حجّ خودش صحیح و مجزی است.

مسألۀ 50) كشورى كه داراى حكومت فاسد و غير اسلامى است و هرگاه مسلمانان بخواهند از آن جا به حجّ بروند ناچارند مبالغى به حكومت فاسد كمك كنند، در صورتى كه مستطيع شوند وراهشان منحصر باشد بايد از همان طريق به حجّ بروند و حجّ آنان حجّت الاسلام و مُجزى است.

4 - استطاعت زمانى

مسألۀ 51) براى واجب شدن حجّ بايد مدّت زمان لازم براى انجام اعمال حجّ در وقت مقرّر وجود داشته باشد؛ بنابراين كسى كه وقت او به گونه اى تنگ است كه در اين سال نمى تواند اعمال حجّ را در وقت خود انجام دهد حجّ در اين سال بر او واجب نيست. و چنانچه شرايط استطاعت او تا سال آينده باقى باشد بايد سال آينده حجّ بجا آورد.

5 - رجوع به كفايت

يكى از شرايط وجوب حجّ، رجوع به كفايت است؛ بدين معنا كه

ص: 45

به سبب انجام حجّ، سرمايه يا ملك يا محلّ كسب يا شغلى كه زندگى انسان با آن تأمين مى شود از بين نرود.

مسألۀ 52) اگر انسان مالى دارد كه در ادارۀ زندگى خود و عائله اش نياز به آن دارد واجب نيست آن را در راه حجّ هزينه كند و اگر اين كار را انجام دهد، مستطيع نيست و حجّ او كفايت از حجّت الاسلام نمى كند.

مسألۀ 53) كسى كه در حال حاضر اموال او هم براى حجّ و هم براى مخارج عائله اش كفايت مى كند، ولى در صورت رفتن به حجّ ناچار خواهد شد كه زندگى خود را از وجوهات شرعى و صدقات تأمين كند، حجّ بر او واجب نيست؛ هرچند بدون منّت و زحمت به وجوهات و صدقات دسترسى داشته باشد.

مسألۀ 54) اگر كسى قبلاً از مجتهدى تقليد مى كرد كه رجوع به كفايت را در استطاعت شرط نمى دانست و در زمانى كه رجوع به كفايت نداشته حجّ بجا آورد، هرگاه بعداً از مجتهدى تقليد كند كه رجوع به كفايت را در تحقّق استطاعت شرط مى داند همان حجّى كه قبلاً بجا آورده كفايت از حجّت الاسلام مى كند و لازم نيست حجّش را اعاده نمايد؛ هرچند اكنون رجوع به كفايت داشته باشد.

مسألۀ 55) افرادى مانند خدمۀ كاروانها، روحانيون و پزشكان كه براى انجام خدماتى به مكّه مى روند هرگاه ديگر شرايط استطاعت مانند سلامتى بدن را داشته باشند، بايد حجّت الاسلام بجا آورند و

ص: 46

رجوع به كفايت براى آنان شرط نيست؛ بلكه همين اندازه كه زندگى آنان قبل و پس از انجام حجّ يكسان باشد كافى است؛ مشروط بر اين كه حجّ بجا آوردن مانع انجام خدمتى كه براى آن اجير شده اند، نشود.

مسأله 56) اگر كسى منزل گران قيمتى دارد كه مى تواند آن را بفروشد و منزل ارزانتر بخرد و با مازاد آن به حجّ برود، چنانچه آن منزل بيش از شأن او نباشد لازم نيست آن را بفروشد و مستطيع نيست؛ ولى اگر بيش از شأن او باشد، با وجود ساير شرايط، مستطيع است و فروش آن واجب مى باشد.و اگر بیش از شأن او نباشد، مستطيع نیست مگر این که با فروش آن بتواند منزلی ارزان تر که آن هم در حد شأن اوست تهیه نماید و تبدیل منزل برای وی حرجی نباشد و تفاوت قیمت بین آن دو منزل نیز زیاد باشد که در این صورت بنابر احتیاط واجب باید منزل را تبدیل کرده و با تفاوت قیمت آن مستطیع می شود و باید به حج برود.

مسألۀ 57) اگر كسى ملكى داشته باشد كه قيمت آن به اندازۀ مخارج حجّ است و فعلاً نيازى به آن ندارد ولى يقين دارد كه در آينده در ادارۀ امور زندگى به آن نيازمند مى شود لازم نيست آن را بفروشد و در راه حجّ هزينه كند.

مسألۀ 58) كسانى كه مقدار زيادى كتاب دارند و به تمام آن نياز ندارند به گونه اى كه اگر مقدار بيش از نياز را بفروشند هزينۀ حجّ آنها تأمين مى شود، چنانچه ساير شرايط استطاعت را نيز دارا باشند،

ص: 47

بايد مقدار زيادى را بفروشند و به حجّ بروند، ولى فروختن همۀ كتابها اعمّ از مورد نياز و غير مورد نياز لازم نيست.

مسألۀ 59) كسانى كه كتابهاى شخصى دارند و استفاده از كتابهاى وقفى و عمومى هم براى آنها سهل و آسان است و خلاف شأن آنان نيست، لازم نيست كتابهاى شخصى را بفروشند و پول آن را در راه حجّ مصرف كنند و از كتابهاى وقفى و عمومى استفاده كنند.

مسألۀ 60) كسانى كه وضعيّت سرمايه يا ملك يا ابزار كارشان به گونه اى است كه اگر مقدارى از آن را بفروشند يا تبديل كنند مى توانند با باقيماندۀ آن بدون مشقّت وسختى زندگى كنند وفروختن ابزار و وسایل نیز مخالف شأن آنان نیست و ديگر شرايط استطاعت را نيز دارا هستند، حجّ بر آنها واجب است.

مسايل گوناگون استطاعت

مسألۀ 61) اگر كسى با وجود شرايط استطاعت، حجّ را ترك كند، حجّ بر او مستقرّ مى شود.چنین شخصی باید هرگونه كه ممكن است بايد به حجّ برود و اگر اکنون بجا آوردن حجّ جز با زحمت و هزینۀ فراوان برایش ممکن نیست، لازم است عجله کند و مخارج زیاد و زحمت فراوان را بپذیرد و حجّش را به تاخیر نیندازد مگر این که منجرّ به عُسر و حَرَج شود.

ص: 48

مسألۀ 62) کسی که شرایط استطاعت را داشته و به حجّ نرفته و در نتیجه حجّ بر او مستقرّ شده است، اگر به علّت پیری، بیماری یا عذری که امید به برطرف شدن آن نیست نتواند خودش به حجّ برود، واجب است دیگری را نایب کند تا از طرف او حجّ بجا آورد و اگر تا هنگام وفات نایب نگرفت، چنانچه مالی داشته باشد بر وارثان او واجب است برایش نایب بگیرند.

مسألۀ 63) پس از تحقّق استطاعت اگر رسیدن به حجّ متوقّف بر مقدّماتی مانند مسافرت و تهیّۀ اسباب و وسایل باشد، واجب است آن مقدّمات را انجام دهد، به گونه ای که در همان سال به حجّ برسد و چنانچه کوتاهی کند و در همان سال حجّ بجا نیاورد، حجّ بر او مستقرّ می شود.

مسألۀ 64) در مستطیع شدن، فرقی میان این که استطاعت در ماههای حجّ یعنی شوّال، ذی قعده و ذی حجّه حاصل شود یا قبل از آن، وجود ندارد. بنابر این اگر کسی در ماههای اوّل سال مانند محرّم و صفر هم مستطیع شود، نمی تواند خود را از استطاعت بیندازد.

مسألۀ 65) کسی که از نظر مالی مستطيع است و از نظر سلامتی بدن یا باز بودن راه مستطیع نیست، ولی احتمال عقلایی می دهد که بعداً بتوند با آن پول به حجّ برود، نمی تواند در مال خود تصرّف کند و خود را از استطاعت بیندازد. همچنین کسی که از این دو جهت

ص: 49

مستطیع باشد و تنها وسایل رفتن به حجّ را آماده نکرده یا وقت حجّ نرسیده است نمی تواند خود را از استطاعت خارج کند و اگر چنین کرد، حجّ بر او مستقرّ می شود.

مسألۀ 66) مستطيع باید خودش به حجّ برود و حجّ دیگری از طرف او کفایت نمی کند، مگر در مورد اشخاص بیمار یا ناتوانی که قبلاً حج بر آنان مستقر شده و اکنون امیدی به بهبودی و بازیابی توانایی خود ندارند.

مسألۀ 67) زنی که مستطيع است باید به حجّ برود، هرچند

شوهر یا مَحرم دیگری همراه او نباشد؛ مگر این که تنها رفتن برایش موجب حرج و مشقّت شدید گردد.

مسألۀ 68) در سفر حجّ واجب، برای زن، اذن و اجازۀ شوهر شرط نیست و زن باید حجّ واجب خود را بجا آورد، هرچند شوهرش راضی به مسافرت او برای حجّ نباشد.

مسألۀ 69) زنی که سایر شرایط استطاعت را دارد و با ثبت نام و فرارسیدن نوبتش، استطاعت طریقی هم برای او حاصل شده، نمی تواند نوبت خود را به شوهرش یا دیگری بدهد و اگر نوبت خود را به شوهرش یا دیگری بدهد، گناه کرده و حجّ بر وی مستقرّ می شود ولی حجّ کسی که از نوبت او استفاده کرده صحیح است.

مسألۀ 70) اگر مرد هنگام ازدواج به همسرش وعده بدهد که او را

ص: 50

به حجّ ببرد یا هزینه انجام حجّ را به او بپردازد، واجب نیست به وعدۀ خود عمل نماید مگر سفر حجّ به عنوان مهر قرار داده شده باشد و یا به نحو شرط - ولو شرط ابتدایی - باشد.

مسألۀ 71) زنی که می تواند هزینۀ حجّ خود را تأمین کند و به حجّ برود، مستطيع است و باید به حجّ برود، هرچند حجّ رفتن او موجب به زحمت افتادن شوهرش شود، مگر این که به زحمت افتادن شوهر موجب حَرَج برای زن هم بشود که در این صورت مستطیع نیست.

مسألۀ 72) کسی که مستطيع است نمی تواند حجّ استحبابی بجا آورد و اگر حجّ استحبابی بجا بیاورد و قصد تشریع نکند، حجّ او حجّ واجب خواهد بود و کفایت از حجّة الاسلام می کند.

مسألۀ 73) اگر کسی که در واقع مستطیع نیست ولی خود را مستطیع می داند، به نیّت حجّة الاسلام عمره و حجّ تمتّع بجا بیاورد و پس از پایان اعمال متوجّه شود که مستطيع نبوده، حجّش صحیح و استحبابی است و کفایت از حجّة الاسلام نمی کند؛ بنابر این هرگاه مستطیع شد باید حجّة الاسلام را بجا بیاورد.

مسأله 74) اگر کسی با اعتقاد به این که مستطیع نیست قصد حجّ استحبابی کند و بعد معلوم شود که مستطیع بوده، حجّ او کفایت از حجّة الاسلام می کند.

ص: 51

مسألۀ 75) اگر کسی نذر کند که روز عرفه در کربلای مُعَلّی یا یکی دیگر از مشاهد مشرّفه باشد، نذرش در صورتی صحیح است که در زمان خواندن صیغۀ نذر، مستطیع نباشد و در همان سال نیز مستطیع نشود وگرنه نذرش باطل است. بنابر این هرگاه با وجود چنین نذری مستطیع شود، باید حجّ بجا بیاورد وعمل به نذر لازم نیست و در صورت مستطیع شدن حتّی اگر معصیت کند و به حجّ نرود، عمل نکردن به نذر کفّاره ندارد.

مسألۀ 76) طلّاب علوم دینی که با شهریّه، امرار معاش می کنند هرگاه هزینۀ انجام حجّ را داشته باشند و انجام حجّ آسیبی به وضع زندگی آنان وارد نکند، واجب است حجّ بجا آورند هرچند پس از بازگشت از حجّ نیازمند به شهریّه باشند.

مسألۀ 77) اگر مستطیع در سال اوّل استطاعت قبل از این که برای حجّ از وطن خود خارج شود بمیرد، لازم نیست برای او حجّ نیابتی بگیرند هرچند مّیت مال زیادی از خود بجا گذاشته باشد، ولی اگر ورّاث برای او نایب بگیرند، بسیار عمل پسندیده ای است.

مسألۀ 78) کسی که برای خود حجّة الاسلام بجا می آورد، اگر پس از احرام بستن و وارد شدن به حرم بمیرد، حجّ از او ساقط شده است، چه هنگام مرگ محرم باشد و چه محلّ؛ ولی اگر پیش از وارد شدن به حرم بمیرد، در صورتی که حجّ از قبل بر او مستقرّ شده باشد

ص: 52

حجّ بر عهدۀ اوست و چنانچه مالی از خود بجا گذاشته باشد، باید برای او حجّ بجا آورند، بلکه اظهر این است که اگر سال اوّل استطاعت او باشد نیز چنانچه برای انجام حجّ از وطن خود خارج شده باشد باید برای او حجّ بجا آورده شود.

مسألۀ 79) اگر احرام بسته و به حرم داخل شود و سپس از حرم

خارج شده و در خارج حرم بمیرد، سقوط حجّ از او محلّ تأمّل است.

مسألۀ 80) کسی که وظیفه او بجا آوردن حجّ افراد یا قران است اگر در اثنای اعمال حجّ بمیرد، عمرۀ مفرده ای که باید پس از حجّ بجا آورد از وی ساقط نمی شود و باید از اموال وی آن عمره را برای او بجا آورند.

مسألۀ 81) اگر برای عمرۀ مفردۀ واجب و یا حج افسادی(1) محرم شده و به حرم داخل شده و سپس بمیرد، عمره و حج از وی ساقط نمی شود.

مسألۀ 82) بر شخص مستطيع لازم نیست با پول خود به حجّ برود؛ بنابر این اگر مستطيع با پول قرضی یا از طریق مهمان شدن بر

ص: 53


1- «حج افسادی» حجی است که وقتی محرم حج خود را به واسطۀ جماع فاسد می کند، بر وی لازم می آید که آن را در سال آینده به عنوان عقوبت بجا آورد و تفصیل آن خواهد آمد.

دیگری یا در برابر انجام خدماتی به مکّه برود و حجّ بجا آورد صحیح است.

مسألۀ 83) اگر رفتن به حجّ موجب ترک واجب یا انجام دادن کار حرامی شود، باید ملاحظۀ اهمیّت حجّ و ترک واجب یا فعل حرام را بنماید؛ اگر حجّ اهمیّت بیشتری دارد باید به حجّ برود و تأخير نیندازد وگرنه نباید به حجّ برود. در ضمن در مقام بررسی اهمیّت باید به مسألۀ فوريّت هم توجّه داشت. گاه ممکن است کار واجبی با آن که در اصل، اهمّيّتش کمتر از حجّ است، ولی با رفتن به حجّ زمان آن فوت شود همچنان که عکس آن نیز تصوّر می شود.

مسألۀ 84) اگر کسی در تزاحم میان حجّ با ترک واجب یا فعل حرام نتوانست به اهمیّت یکی از دو طرف پی ببرد، مخیّر است که به حجّ برود یا نرود.

مسألۀ 85) کسی که به دلیل تزاحم حجّ با کار حرام یا ترک واجب نباید به حجّ برود، اگر حجّ بجا بیاورد و آن کار حرام را انجام دهد یا واجب مهم تر را ترک کند، اگرچه معصیت نموده ولی حجّش صحیح است مگر این که ارتکاب حرام یا ترک واجب پس از احرام باشد که در این صورت صحّت حجّ او محلّ اشکال است.

مسألۀ 86) استفاده از فیش کسی که ثبت نام کرده و از دنیا رفته

ص: 54

متوقّف بر این است که رضایت وارثان او را به دست آورند و بدون رضایت آنان استفاده از فیش جایز نیست.

مسألۀ 87) حجّ را مانند دیگر اعمال عبادی می توان احتیاطاً بجا آورد؛ بنابر این کسی که یک بار یا بیشتر حجّ بجا آورده و احتمال می دهد عملش صحیح نبوده یا هنگامی که حجّ بجا آورده مستطيع نبوده، اگر مایل باشد می تواند باز هم حجّ را به قصد «حجّة الاسلام احتیاطی» یا «مافي الذّمه» بجا آورد.

مسألۀ 88 در صورتی که انسان در صحّت بخشی از اعمال حجّی که بجا آورده شکّ داشته باشد و بخواهد احتیاط کند، اعادۀ تمام حجّ، کفایت از آن اجزاء نمی کند و باید خود آن جزء را به طور صحیح بجا آورد مگر این که آن جزء از اجزایی باشد که اخلال در آنها موجب بطلان حجّ می شود ( مثل وقوفين) که در این صورت برای احتیاط باید حجّ را اعاده نماید.

ب - حجّ استحبابى
اشاره

مسألۀ 89) كسى كه شرايط وجوب حجّ مانند بلوغ و استطاعت را ندارد و همچنين كسى كه حجّ واجبش را انجام داده، مستحبّ است در صورت امكان حجّ بجا آورد. بلكه تكرار حجّ در هر سال،

ص: 55

مستحبّ و ترك آن براى پنج سال پى در پى مكروه است.

مسألۀ 90) مستحبّ است حاجى هنگام بيرون آمدن از مكّه، نيّت برگشتن نمايد و قصد عدم بازگشت، مكروه است.

مسألۀ 91) مستحبّ است انسان از طرف خويشاوندان و غير خويشاوندان چه زنده باشند و چه مرده و نيز از طرف معصومين عليهم السّلام، تبرّعاً حجّ بجا آورد.

مسألۀ 92) كسى كه زاد و راحله ندارد، در صورتى كه بتواند قرض خود را بپردازد، مستحبّ است قرض كند و به حجّ برود.

مسألۀ 93) كسى كه مالى ندارد تا با آن حجّ بجا بياورد، مستحبّ است هرچند با اجاره دادن خودش و نيابت از ديگرى به حجّ برود.

مسألۀ 94) حجّ بجا آوردن با مال حرام، جايز نيست؛ ولى مال شُبهه ناكى كه انسان علم به حرمت آن ندارد را مى توان در راه حجّ مصرف كرد، هرچند بهتر است انسان پاكترين مال خود را در اين راه مصرف كند.

مسألۀ 95) بجا آوردن یک حج استحبابی به نیابت از چند نفر

جایز است.

مسألۀ 96) در حجّ استحبابى، هم هنگام شروع عمل و هم پس از اتمام آن مى توان ثواب حجّ را به ديگرى هديه نمود.

ص: 56

حجّ كودكان

مسألۀ 97) استحباب حجّ اختصاص به فرد بالغ ندارد، بلکه برای کودک ممیّز نیز مستحبّ است حجّ بجا آورد، ولی چنانچه پس از بالغ شدن مستطيع شود، باید حجّ واجب را بجا آورد و حجّ دوران کودکی کافی نیست.

مسألۀ 98) اقوی این است که صحّت حجّ کودک ممیّز متوقّف بر اذن ولی او نیست گرچه تصرّفات مالی او بدون اذن ولی مشروع نمی باشد؛ و در مواردی که رفتن به حجّ مستلزم تصرّفات مالی برای کودک مميّز نباشد ( مثل حجّ بذلی) رفتن به حجّ برای او اشکال ندارد.

مسألۀ 99) مستحبّ است ولیّ بچّۀ غیر ممیّز او را محرم کند و لباس احرام بر او بپوشاند و نیّت کند که این بچّه را برای انجام «عمرۀ تمتّع» یا «حجّ تمتّع» محرم می کنم و چنانچه ممکن باشد گفتن تلبيه را به او تلقین کند و اگر ممکن نیست، خودش به جای او بگوید.

مسألۀ 100) جواز مُحرم کردن کودک غیر ممیّز توسط غیر ولیّ شرعی مشکل است بلکه در صورت مخالفت با ولی شرعیّ، این امر جایز نیست؛ البته در این مسأله مادر ملحق به ولی شرعیّ است.

مسألۀ 101) ولیّ بچّه باید او را وادار نماید تا تمام اعمال حجّ و عمره را بجا آورد. چنانچه بچّه قادر به انجام اعمال یا بخشی از آن

ص: 57

نباشد، ولیّ بچّه باید به نیابت از وی آن را انجام دهد.

مسألۀ 102) پس از آن که بچّه محرم شد یا او را محرم کردند، ولىّ وی باید او را از ارتکاب محرّمات احرام باز دارد و اگر کودک، مميّز نباشد، خود ولیّ باید او را از محرّمات حفظ نماید.

مسألۀ 103) اگر بچّه پس از احرام مرتکب شکار کردن به که یکی از محرّمات احرام است . شد یا ولیّ، او را از این کار باز نداشت، بنابر اقوی کفّارۂ شکار کردن بر عهدۀ ولیّ کودک است و از مال بچّه پرداخت نمی شود. در سایر محرّمات احرام پرداخت کفّاره نه بر کودک و نه بر ولىّ او واجب نیست.

مسألۀ 104) گوسفندی که باید برای حجّ قربانی شود، بر عهدۀ

ولیّ کودک است.

مسألۀ 105) اگر کودک نابالغ در میقات و پیش از احرام بالغ شود، در صورتی که شرایط استطاعت را از همان محلّ دارا باشد، حجّ او حجّة الاسلام است.

دوّم - اقسام عمره: عمرۀ تمتّع و عمرۀ مفرده

واژۀ عمره به معناى زيارت كردن است و در اصطلاح به معناى زيارت كردن خانۀ خدا به صورت خاصّى است كه شرح آن خواهد آمد. عمره داراى دو قسم است: عمرۀ تمتّع و عمرۀ مفرده و هر يك

ص: 58

از اين دو نوع ممكن است واجب يا مستحبّ باشد.

مسألۀ 106) عمرۀ تمتّع كه بخشى از حجّ تمتّع است داراى پنج جزء است: 1- احرام. 2- طواف كعبه. 3- نماز طواف. 4-سعى بين صفا و مروه. 5- تقصير . عمرۀ مفرده علاوه بر اين پنج جزء داراى دو جزء ديگر نيز مى باشد: 1- طواف نساء. 2- نماز طواف نساء؛ كه اين دو عمل بايد پس از تقصير انجام شود.

مسألۀ 107) عمرۀ مفرده با عمرۀ تمتّع چهار فرق دارد: 1- در عمرۀ تمتّع، تقصير لازم است، ولی در عمرۀ مفرده، معتمر می تواند تقصیر کند یا حلق نماید یعنی سر را بتراشد. 2- در عمرۀ تمتّع طواف نساء وجود ندارد، ولی در عمرۀ مفرده طواف نساء واجب است. 3- میقات عمرۀ تمتّع یکی از مواقيت پنج گانه است که شرح آن خواهد آمد، ولی میقات عمره مفرده ممکن است یکی از مواقيت پنج گانه یا نزدیك ترین نقطه به حرم باشد؛ مثلاً کسی که خارج از حدّ فاصل میان مکه و مواقیت است و می خواهد برای انجام عمرۀ مفرده به مکّه بیاید، باید در یکی از مواقیت محرم شود، ولی کسی که در مکّه است و قصد انجام عمرۀ مفرده را دارد، می تواند به خارج از حرم برود و محرم شود. 4 - عمرۀ مفرده با آميزش جنسى قبل از سعی باطل می شود

ولى بطلان عمرۀ تمتّع با اين عمل معلوم نيست بلکه بعید نیست که باطل نشود.

ص: 59

مسألۀ 108)عمره بر کسی که شرعاً مستطیع باشد ٬در تمام مدّت ّ عمر یک بار واجب می شود و وجوب آن مانند وجوب حجّ ٬فوری است

مسألۀ 109) اگر کسی که وظیفه اش حجّ تمتّع است، برای انجام حجّ مستطيع نباشد ولی استطاعت برای بجا آوردن عمرۀ مفرده را داشته باشد، بنابر احتیاط واجب باید عمرۀ مفرده را بجا آورد.

مسألۀ 110) کسی که ضمن بجا آوردن حجّ تمتّع ، عمرۀ تمتّع را نیز بجا می آورد، دیگر وظیفه ای برای بجا آوردن عمرۀ مفرده ندارد و بجا آوردن عمرۀ تمتّع کفایت می کند.

مسألۀ 111) اگر کسی برای حجّ استطاعت دارد ولی برای عمره مستطیع نیست، باید حجّ بجا آورد، ولی برای کسانی مانند ایرانیان که از مکّه دور هستند و وظیفۀ آنان حجّ تمتّع است، چون حجّ تمتّع مرکّب از عمرۀ تمتّع و حجّ تمتّع است، استطاعت حجّ از استطاعت عمره و استطاعت عمره از استطاعت حجّ جدا نیست، ولی همچنانکه گفته شد گاهی ممکن است عمرۀ مفرده بر آنان واجب شود.

مسألۀ 112) کسی که برای انجام حجّ نیابتی از طرف دیگری به مکّه رفته و عمرۀ تمتّع و حجّ تمتّع را از طرف او بجا آورده، چنانچه قبلاً از طرف خود حجّة الاسلام یا عمرۀ مفردۀ واجب بجا نیاورده باشد، بنابر احتیاط واجب باید برای خودش عمرۀ مفرده بجا آورد.

ص: 60

چنین شخصی اگر در غیر ایّام حجّ برای انجام کاری به میقات رفته باشد نیز، چنانچه بتواند عمرۀ مفرده بجا آورد، بنابر احتیاط واجب باید برای خودش عمرۀ مفرده بجا آورد.

مسألۀ 113) کسی که می خواهد وارد مکّه شود، جایز نیست بدون احرام حجّ افراد یا قران یا احرام عمره وارد شود، بلکه بنابر احتیاط واجب برای دخول به حرم نیز باید محرم شد. بنابر این اگر وقت حجّ نیست یا نمی خواهد برای احرام حجّ محرم شود باید برای عمرۀ مفرده محرم شود. کسانی که به دلیل مسایل شغلی، زیاد به مکّه رفت و آمد می کنند از این حکم مستثنی می باشند.

مسألۀ 114) کسی که برای وارد شدن به مکه یا حرم وظیفه دارد محرم شود، چنانچه از روی عمد یا فراموشی یا به علت داشتن عذر و یا ندانستن مسأله، احرام نبندد و وارد حرم یا مکه شود، وظیفه ای ندارد و چیزی برعهده اش نیست ولی اگر از روی علم و عمد بوده، معصیت کرده است.

مسألۀ 115) کسانی که پس از اعمال عمرۀ تمتّع یا مفرده از مکّه خارج شده اند و دوباره در همان ماه قمری که در آن عمره بجا آورده اند، می خواهند به مکه بازگردند، لازم نیست محرم شوند. البته خروج از مکّه پس از عمرۀ تمتّع و پیش از محرم شدن به احرام حجّ تمتّع جایز نیست و تفصیل آن خواهد آمد.

ص: 61

مسألۀ 116) اگر کسی در ماههای حجّ یعنی: شوّال، ذی قعده و ذی حجّه در میقات نیّت عمرۀ مفرده کرد و وارد مکّه شد و پس از انجام عمرۀ مفرده تا فرارسیدن موسم حجّ از مکّه بیرون نرفت، می تواند با قصد و نیّت، عمره ای را که انجام داده، عمرۀ تمتّع قرار دهد و حجّ تمتّع مستحبّ یا واجب بجا آورد همچنان که در اثنای اعمال عمرۀ مفرده نیز می تواند نیّت خود را به عمرۀ تمتّع برگرداند.

مسألۀ 117) کسی که به نیابت از دیگری حجّ بجا می آورد، حتّی چنانچه هنگام ورود به مکّه با احرام عمرۀ مفرده به نیابت از منوب عنه محرم شده باشد، نمی تواند آن عمره را عمرۀ تمتّع قرار دهد.

مسألۀ 118) محرّمات احرام - که شرح آن خواهد آمد . در عمرۀ تمتّع و عمرۀ مفرده یکسان است. بنابر این تمام آنچه در احرام عمرۀ تمتّع حرام می شود، بر کسی که به احرام عمرۀ مفرده محرم شده نیز حرام است. در عمرۀ تمتّع پس از تقصير، همۀ محرّمات - به جز تراشیدن سر به تفصیلی که گفته خواهد شد . حلال می شود، ولی در عمرۀ مفرده، مسایل جنسی پس از حلق یا تقصیر حلال نمی شود، بلکه حلیّت آن متوقّف بر انجام طواف نساء و نماز آن است.

مسألۀ 119) تکرار عمره مانند تکرار حجّ، مستحبّ است، ولی نباید در یک ماه قمری برای یک نفر بیش از یک عمرۀ مفرده بجا آورده شود. بنابر این اگر دو عمرۀ مفرده برای یک نفر در دو ماه

ص: 62

قمری انجام شود، هرچند یکی در پایان ماه اول و دیگری در اوّل ماه دوم باشد، اشکال ندارد. همچنین تکرار عمرۀ مفرده به نیابت از اشخاص متعدّد در یک ماه قمری جایز است.

مسألۀ 120) انجام عمرۀ تمتّع و عمرۀ مفرده در یک ماه قمری اشکال ندارد، چه عمرۀ مفرده پیش از عمرۀ تمتّع بجا آورده شود و چه پس از آن، ولی نباید در فاصلۀ میان عمرۀ تمتّع و حجّ تمتّع عمرۀ مفرده بجا آورده شود.

مسألۀ 121) ملاک این که عمره متعلق به یک ماه قمری شود، زمان احرام بستن برای آن است، بنابر این چنانچه کسی در یک ماه قمری - مثلاً ذی قعده - برای عمره محرم شود، عمرۀ وی متعلق به همان ماه خواهد بود حتی اگر اعمال عمره یا بخشی از آن را در ماه دیگر - مثلاً ذی حجه - بجا بیاورد. طبق آنچه گفته شد اگر شخصی مثلاً در ماه رجب محرم به عمرۀ مفرده شود و اعمال عمره یا بخشی از آن را در ماه شعبان بجا آورد، عمرۀ وی متعلق به ماه رجب بوده و می تواند دوباره در ماه شعبان برای عمرۀ مفرده محرم شود؛ همچنان که اگر در ماه رجب یک بار برای عمرۀ مفرده محرم شده باشد، نمی تواند قبل از ورود ماه شعبان دوباره برای عمرۀ مفرده محرم شود حتی اگر بخواهد اعمال عمره را در ماه شعبان بجا آورد.

ص: 63

فصل دوّم: تبديل حجّ تمتّع به حجّ افراد

همچنانکه گذشت حجّ افراد وظیفه کسانی است که محلّ

سکونت آنان تا مسجد الحرام کمتر از شانزده فرسنگ است.

حجّ افراد بر خلاف حجّ تمتّع که متشکّل از دو جزء عمره و حجّ است که به یکدیگر مرتبطند و باید هر دو با هم بجا آورده شوند، واجب مستقلّی است که مرتبط با عمره نمی باشد؛ بنابر این کسی که وظیفۀ او حجّ افراد است چنانچه برای عمرۀ مفرده مستطیع بوده ولی برای حجّ افراد مستطيع نباشد، واجب است که عمرۀ مفرده را بجا آورد و هرگاه برای حجّ افراد مستطیع شد، آن را نیز انجام دهد. و اگر برای حجّ افراد مستطیع بوده و برای عمرۀ مفرده مستطیع نباشد، باید حجّ افراد را بجا آورد و بعداً هرگاه برای عمرۀ مفرده مستطیع شد آن را انجام دهد. و اگر هم برای عمرۀ مفرده و هم برای حجّ افراد مستطیع باشد، باید هر دو آنها را بجا آورد و احتیاط واجب آن است

ص: 64

که حجّ را بر عمره مقدّم نماید.

در این نوع حجّ، حاجی پس از احرام بستن از یکی از میقات های پنجگانه یا محلّ خانۀ خود ( که تفصیل آن خواهد آمد) به عرفات می رود و تمام اعمال را همچون کسی که برای حجّ تمتّع محرم شده انجام می دهد، با این تفاوت که در حجّ افراد، قربانی واجب نیست و مستحبّ است. پس از پایان اعمال به خارج از حرم می رود و احرام می بندد و یک عمرۀ مفرده نیز بجا می آورد. در برخی موارد لازم می شود کسی که وظیفۀ او حجّ تمتّع است و به احرام عمرۀ تمتّع محرم شده، قصد حجّ افراد نماید که این کار را عدول به حجّ افراد می نامند.

مسألۀ 122) همچنانکه گفته شد حجّ افراد و عمرۀ مفرده دو واجب مستقلّ می باشند؛ بنابر این چنانچه کسی قبلاً با وجود شرایط استطاعت برای عمرۀ مفرده، از جانب خود عمرۀ مفرده بجا آورده باشد، لازم نیست که پس از حجّ افراد دوباره عمرۀ مفرده بجا آورد، چه از کسانی باشد که وظیفۀ اولی آنها بجا آوردن حجّ افراد است و چه وظیفۀ او از حجّ تمتّع به حجّ افراد تبدیل شده باشد. همچنین کسی که حجّ افراد استحبابی بجا می آورد لازم نیست پس از حجّ عمرۀ مفرده انجام دهد.

مسألۀ 123) کسی که باید پس از حج افراد عمرۀ مفرده بجا بیاورد، تا عمرۀ مفرده را بجا نیاورده نباید برای عمرۀ تمتّع یا حج دیگری

ص: 65

محرم شود، بنابر این چنانچه این شخص سال آینده بخواهد دوباره حج انجام دهد، باید ابتدا عمرۀ مفرده بجا بیاورد و سپس برای عمرۀ تمتع یا حج محرم شود؛ البته چنانچه بدون بجا آوردن عمرۀ مفرده برای عمرۀ تمتع یا حج محرم شود، عملش صحیح است و باید آن را کامل نماید.

مسألۀ 124) اگر کسی که احرام عمره تمتّع بسته، به دلیل عذری دیروقت وارد مکّه شود یا به موقع وارد مکّه شود ولی به دلیل عذری اعمال عمره اش به تأخیر افتد به گونه ای که اگر بخواهد عمره بجا بیاورد وقت وقوف به عرفات می گذرد یا خوف گذشتن وقت وقوف را داشته باشد، باید به حجّ افراد عدول کند و همان احرام کافی است. در این صورت حاجی پس از انجام اعمال حجّ، یک عمرۀ مفرده نیز بجا می آورد و حجّ او صحیح و کافی از حجّة الاسلام است. ولی اگر بدون عذر با تأخیر وارد مکّه شد یا بدون عذر اعمال عمره را به تأخیر انداخت تا وقت تنگ شد، در این صورت باید به دستور فوق عمل کند بلکه احتیاط واجب این است که برای حجّ افراد دوباره احرام ببندد و بنابر احتیاط واجب در سال آینده نیز حجّ را اعاده کند.

مسألۀ 125) کسی که برای عمرۀ تمتّع احرام بسته و زمانی وارد مکّه می شود که وقت حجّ فوت شده، باید قصد عمرۀ مفرده کند و با

ص: 66

همان احرامی که بسته عمرۀ مفرده انجام دهد و از احرام بیرون بیاید و اگر حجّ از قبل بر او مستقرّ شده باشد یا سال اول استطاعت او باشد ولی دیر رسیدن وی بدون عذر باشد یا سال دیگر شرایط استطاعت را داشته باشد، باید سال آینده حجّ بجا بیاورد.

مسألۀ 126) اگر زنی در میقات حایض باشد و خوف آن داشته باشد که اگر احرام عمرۀ تمتّع ببندد و صبر کند تا پس از پاک شدن اعمال عمره را بجا آورد، به وقوف عرفات نمی رسد و همچنین اگر در میقات حایض نباشد ولی احتمال بدهد که پیش از انجام اعمال عمره حایض خواهد شد و در نتیجه به وقوف عرفات نخواهد رسید، می تواند به نیّت مافي الذّمّه ( یعنی اعم از عمرۀ تمتّع و حجّ افراد) احرام ببندد، آن گاه اگر پیش از گذشتن وقت عمره پاک شد اعمال عمره را بجا بیاورد و پس از آن احرام حجّ تمتّع ببندد وگرنه با همان احرام حجّ افراد بجا بیاورد و پس از آن عمرۀ مفرده انجام دهد و این حجّ صحیح و مجزی از حجّة الاسلام است.

مسألۀ 127) اگر زن در میقات حایض باشد یا بداند حایض خواهد شد ولی یقین دارد که تا ایّام عمره پاک می شود و می تواند اعمال عمرۀ تمتّع را بجا آورد و براین اساس احرام عمرۀ تمتّع بست ولی زمانی که وارد مکّه شد یقین پیدا کرد یا احتمال قابل توجّهی داد که اگر بخواهد اعمال عمره را بجا بیاورد به عرفات نخواهد رسید، باید

ص: 67

به حجّ افراد عدول کند و پس از بجا آوردن حجّ افراد عمرۀ مفرده انجام دهد و این حجّ از حجّة الاسلام کفایت می کند.

مسألۀ 128) کسی که وظیفۀ او حجّ تمتّع است هرگاه هنگام احرام بستن یقین پیدا کند که اگر بخواهد عمرۀ تمتّع بجا آورد به وقوف عرفات نمیرسد، می تواند از اوّل به قصد حجّ افراد محرم شود و پس از حجّ افراد، عمرۀ مفرده بجا آورد و عملش صحیح است ولی اگر پس از احرام بستن، کشف خلاف شود و معلوم شود که می تواند اعمال عمرۀ تمتّع را انجام دهد و به وقوف عرفات هم می رسد، احرامش باطل است و باید به میقات رفته و برای عمرۀ تمتّع احرام ببندد. بنابر این چنین شخصی برای این که با مشکل روبرو نشود بهتر است همان گونه که در مسألۀ 126 گفته شد به نیّت مافي الذمّه محرم شود.

مسألۀ 129) اگر کسی بدون احرام وارد مکّه شود و احرام نبستن به دلیل عذری بوده و وقت هم تنگ باشد، باید در مکّه احرام حجّ افراد ببندد و پس از حجّ، عمرۀ مفرده انجام دهد.

مسألۀ 130) اگر کسی توجّه داشته باشد که به دلیل عذری مانند حیض و نفاس یا تنگی وقت نمی تواند عمرۀ تمتّع انجام دهد و اگر انجام دهد صحیح نیست و با این حال به نیّت عمرۀ تمتّع محرم شود، صحّت این احرام بلکه جدّی بودن آن محل اشکال است.

ص: 68

مسألۀ 131) اگر کسی عمداً و بدون عذر احرام نبندد و وقت برای انجام عمرۀ تمتّع تنگ شود، باید حجّ افراد بجا آورد و پس از آن، عمرۀ مفرده انجام دهد و بنابر احتیاط واجب در سال دیگر نیز حجّ را اعاده کند.

مسألۀ 132) مقصود از تنگی وقت در چند مسألۀ پیش، خوف نرسیدن به وقوف اختیاری عرفات است که وقت آن از ظهر روز نهم ماه ذی حجّه تاغروب همان روز است.

مسألۀ 133) کسی که به قصد حجّ استحبابی احرام بسته و وارد مکّه شده و پس از ورود به مکّه وقتش برای انجام اعمال عمره تنگ است، عدول به حجّ افراد می نماید و حجّ افراد انجام می دهد و پس از حجّ، عمرۀ مفرده بر او واجب نیست.

مسألۀ 134) کسی که حجّ افراد بر او متعیّن است و به قصد حجّ افراد محرم شده، نمی تواند نیّت حجّ افراد را به عمرۀ تمتّع ياعمرۀ مفرده تبدیل کند؛ ولی چنانچه برای حجّ افراد مستحبّی محرم شده باشد، می تواند به عمرۀ تمتّع عدول کند، مگر این که بعد از سعی تلبيه گفته باشد که در این صورت دیگر حقّ عدول ندارد.

مسألۀ 135) کسی که با احرام عمرۀ تمتّع وارد مکّه شده و اعمال عمره را بجا آورده، باید پس از آن حجّ تمتّع بجا آورد و نمی تواند برای حجّ افراد محرم شود.

ص: 69

مسألۀ 136) اگر زنی به گمان این که از حیض پاک شده، اعمال عمره را انجام دهد و سپس در عرفات یا مشعر لک ببیند و یقین کند که طواف و نماز طواف عمره را با حالت حیض انجام داده، در صورتی که وقت برگشتن به مکّه و انجام اعمال عمرۀ تمتّع را نداشته باشد، عدول به حجّ اِفراد می کند. و اگر با دیدن لک شک کند که آیا هنگام انجام طواف و نماز طواف عمره پاک شده یا نه، می تواند به این صورت احتیاط کند که اعمال حجّ را بدون قصد تمتّع یا افراد انجام دهد و قربانی کند و پس از آن عمرۀ مفرده انجام دهد و اگر به طور متعیّن قصد حجّ تمتّع کند، در صورتی که پس از انجام اعمال حجّ معلوم شود که در حال طواف و نماز آن حایض بوده، نباید به این حجّ اکتفا کند.

ص: 70

فصل سوم: نيابت در حجّ

اشاره

نیابت عبارت است از انجام دادن عملی از طرف دیگری. به عبارت دیگر این که کسی از طرف دیگری عملی را انجام دهد تا ذمۀ کسی که تکلیف بر عهدۀ او آمده، برىء شود. به کسی که کاری را از طرف دیگری انجام می دهد «نایب»، به کسی که عمل برای او انجام می شود «منوب عنه» و به کسی که فردی را برای خود یا دیگری به نیابت می گیرد، «مُستنيب» می گویند. نایب گرفتن ممکن است به وسیلۀ اجیر کردن کسی از طریق عقد اجاره،جُعاله، شرط کردن یا راههای دیگر باشد. همچنین ممکن است کسی به طور تبرّعی و مجّانی عملی را به نیابت از دیگری انجام دهد. نیابت در عمل عبادی حجّ نیز با شرایطی که خواهد آمد صحیح و مشروع است، بلکه در مواردی نایب گرفتن واجب است.

مسألۀ 137) کسی که حجّ بر او مستقرّ شده حتّی اگر وصیّت به

ص: 71

حجّ هم نکند، در صورتی که پس از مرگش مالی از خود بجا گذاشته باشد، بر ورثه واجب است در همان سال اوّل مرگش برای او نایب بگیرند، ولی اگر خود میّت مالی نداشته باشد، بر ورثه واجب نیست از مال خود برای او نایب بگیرند، هرچند سزاوار است ورثه مخصوصاً فرزندان میّت در صورتی که برایشان حرج و مشقّت نداشته باشد از باب احسان از طرف میّت حجّ بجا بیاورند.

مسألۀ 138) کسی که از دنیا رفته و حجّة الاسلام بر عهدۀ او بوده، هرگاه برایش «حجّ میقاتی» بگیرند یعنی کسی را نایب کنند تا از میقات محرم شود و اعمال واجب حجّ را بجا بیاورد، کافی است و هزینه حجّ میقاتی از اصل مال و پیش از تقسیم آن میان ورّاث برداشته می شود، ولی چنانچه نایب گرفتن از میقات در آن سال ممکن نباشد، باید از شهر میّت نایب بگیرند و نباید نایب گرفتن را از آن سال به تأخیر بیندازند و در این فرض تمام هزینه ها از اصل مال برداشته می شود.

مسألۀ 139) اگر در سال اوّل مرگ میّت، نایب پیدا نشود مگر با

اجرت بیشتر از مقدار متعارف، واجب است با اجرت بیشتر نایب بگیرند تا از سال اوّل تأخیر نیفتد و تمام هزینه از اصل مال برداشته می شود.

مسألۀ 140) اگر ورثه در نایب گرفتن کوتاهی کنند و مال تلف

ص: 72

شود، ضامنند و باید از مال خود برای میّت نایب بگیرند.

مسألۀ 141) کسی که از دنیا رفته و حجّة الاسلام بر او واجب بوده، هرگاه مالی به اندازه حجّ از خود باقی گذاشته باشد، ورثه حق ندارند پیش از نایب گرفتن برای حجّ یا پرداخت اجرت آن به وصیّ میّت، در مال تصرّف کنند؛ حتّی اگر مال باقیمانده بیش از هزینۀ حجّ باشد احتياط آن است که ورثه پیش از نایب گرفتن یا پرداخت اجرت نایب به وصی، در آن مال تصرّف نکنند.

مسألۀ 142) اگر ورثه ميّت هزینۀ حجّ را از مال جدا کنند و به

دست وصیّ بسپارند و مال در اثر کوتاهی و سهل انگاری وصیّ تلف شود، وصیّ ضامن است و باید عوض آن را از مال خود بدهد؛ امّا اگر مال بدون کوتاهی و سهل انگاری وصیّ تلف شود، ضامن نیست ولی هزینۀ حجّ میّت باید از باقیماندۀ مالش پرداخت شود، و اگر وارثان ميّت مال را میان خود تقسیم کرده باشند، هر کدام از آنها باید به نسبت سهم خود مال را برگردانند تا هزینۀ حجّ تأمین شود. و اگر روشن نباشد که آیا تلف شدن مال به علّت سهل انگاری وصىّ است یا نه، وصیّ ضامن نیست و باید به دستوری که گفته شد عمل شود.

مسألۀ 143) اگر برخی از ورثه اقرار نمایند که حجّ واجب بر عهده میّت است و برخی دیگر آن را انکار نمایند، کسانی که اقرار می نمایند احتیاطاً باید تمام هزینه حجّ را بپردازند و چنانچه

ص: 73

توانستند ادّعای خود را ثابت نمایند، می توانند از بقیّه ورثه به نسبت سهمشان آن هزینه را دریافت نمایند. ولی چنانچه مجموع سهم آنان برای هزینۀ حجّ کفایت نکند، باید نسبت هزینۀ حجّ به مجموع تركۀ ميّت را ملاحظه کرده و به همان نسبت از سهم خود هزینۀ حجّ را بپردازند.

مسألۀ 144) به مجرّد اجیر گرفتن، ذمّۀ میّت بریء نمی شود بلکه ذمّۀ او پس از انجام حجّ بریء می شود؛ بنابر این اگر کسی را اجیر کنند و بعد متوجّه شوند که حجّ را برای میّت بجا نیاوده یا حجّ را باطل بجا آورده، باید مجدّداً برای او نایب بگیرند و اگر پس گرفتن اجرت از نایب ممکن نباشد، هزینۀ حجّ باز هم از اصل مال پرداخت می شود.

مسألۀ 145) کسی که حجّ بر او مستقرّ شده و از انجام حجّ معذور است و امیدی به برطرف شدن عذر خود ندارد، باید نایب بگیرد و می تواند مستقیماً یا به وسیلۀ وکیلش برای انجام حجّ، نایب بگیرد.

مسألۀ 146) هرگاه برای شخص زنده توسّط دیگری و بدون اطّلاع

منوب عنه، نایب بگیرند، در کفایت چنین نیابتی اشکال است.

مسألۀ 147) وصیّ، ولیّ و ورّاث کسی که فوت کرده و حجّ بر او واجب بوده می توانند برای او نایب بگیرند. همچنین کسی که به میّت بدهکار است و می داند که ورّاث مّیت در نایب گرفتن برای او کوتاهی می کنند باید برای میّت نایب بگیرد و مابقی پول را به وراث بدهد.

ص: 74

مسألۀ 148) با عمل نایب، حجّ از منوب عنه ساقط می شود؛ ولی اگر نایب عمل را از جانب شخصی که حجّ بر او مستقرّ بوده و اکنون معذور است بجا آورده باشد، چنانچه عذر معذور برطرف شود و رفع عذر قبل از اتمام حجّ نایب باشد، معذور نباید به حجّ نایب اکتفا کند و خودش باید حجّ را بجا آورد، ولی چنانچه رفع عذر پس از اتمام حج نایب باشد، معذور می تواند به حج نایب اکتفا کند و اعاده حج لازم نیست.

مسألۀ 149) برای اکتفا کردن به حجّ نیابتی لازم است که علم یا حجّت شرعی مبنی بر این که نایب عمل را انجام داده، وجود داشته باشد؛ بنابر این اگر تردید وجود داشته باشد که آیا نایب عمل را انجام داده یا نه، نمی توان ذمّۀ منوب عنه را بریء دانست. ولی اگر اصل انجام عمل معلوم باشد و تنها در صحّت و درستی عمل تردید وجود داشته باشد، لازم نیست صحّت عمل با علم یا حجّت شرعی ثابت شود، بلکه احتمال صحّت نیز کافی است.

الف - شرايط نايب

مسألۀ 150) نایب باید شرایط زیر را دارا باشد:

1- بلوغ، البتّه ظاهر این است که نیابت کودک ممیّز چنانچه

وثوق به صحّت اعمالش وجود داشته باشد، کافی است.

ص: 75

2۔ عقل.

3- ایمان؛ پس نایب علاوه بر اعتقاد به خداوند، پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و معاد، باید به امامان دوازده گانه نیز اعتقاد داشته باشد.

4- وثاقت و اطمینان لازم برای انجام عمل حجّ؛ بنابر این نایب نباید متهمّ به سهل انگاری و مسامحه کاری باشد، ولی اطمینان به صحّت عمل نایب لازم نیست.

5 - آشنایی لازم به افعال و اعمال حجّ، هرچند با ارشاد و

راهنمایی کسی در حال عمل باشد.

6 - فارغ الذِّمه بودن؛ یعنی حجّ واجب بر عهده او نباشد.

7- معذور نبودن از انجام اعمال حجّ.

مسألۀ 151) کسی که شرعاً نمی تواند نایب شود، هرگاه نیابت را قبول کند و حجّ نیابتی بجا آورد، نه استحقاق اجرت المثل دارد و نه اجرت المسمّى، اعمّ از آن که منوب عنه یا مستنيب هنگام نیابت وضعیّت نایب را بدانند یا ندانند.

مسألۀ 152) کسی که به احرام صحیحی محرم شده نمی تواند نیّت خود را عوض کند و آن را به عنوان نیابت از دیگری قرار دهد، بلکه باید با همان نیّتی که از آغاز داشته، عمل را به پایان برساند.

مسألۀ 153) شرط ایمان، همان گونه که در اصل نیابت معتبر است، در سایر اعمالی که نیابت در آن جایز است مانند سنگ زدن به

ص: 76

جمرات و طواف نیز شرط است؛ البته شرط ایمان در کسی که به نیابت از دیگری قربانی می کند معتبر نیست، هرچند مؤمن بودن ذابح موافق با احتیاط مستحبّی است.

مسألۀ 154) ذمّۀ نایب در سالی که می خواهد حجّ نیابتی بجا آورد نباید مشغول به حجّ باشد، اعمّ از آن که در همان سال مستطيع شده باشد یا حجّ از قبل بر او مستقرّ شده باشد، و اگر نیابت کند بنابر احتیاط نیابتش باطل است مگر این که از وجوب حجّ بر خودش غافل باشد یا نسبت به این مسأله جاهل باشد و جهلش از روی کوتاهی و تقصیر نباشد که در این صورت نیابتش صحیح است.

مسألۀ 155) کسی که خود استطاعت مالی ندارد و برای انجام حجّ نیابتی در سال معیّنی اجیر شده است، هرگاه در همان سال از نظر مالی مستطیع شود، باید برای خودش حجّ بجا آورد و عقد اجاره باطل است؛ مگر این که استطاعت به وسیلۀ اجیر شدن حاصل شود که در این صورت باید ابتدا حجّ نیابتی را بجا آورد و اگر استطاعتش تا سال آینده باقی بماند، حجّ خود را در سال آینده بجا آورد.

مسألۀ 156) اگر کسی به دیگری وصیّت کند که برای او حجّ واجب یا مستحبّ بجا آورد و وصیّ در هنگام قبول وصیّت مستطیع نباشد ولی بعداً مستطیع شود، باید حجّة الاسلام خود را بجا آورد.

مسألۀ 157) کسی که شرایط استطاعت را داراست ولی فیش رفتن

ص: 77

به حج را ندارد و بدون فیش هم امکان رفتن به حجّ برای او وجود ندارد، می تواند اجیر کسی شود که فیش دارد و برای او حجّ نیابتی بجا بیاورد. همچنین کسی که حجّ از قبل بر او مستقرّ شده چنانچه به هیچ طریقی نتواندبه مکّه رفته و برای خود حجّ بجا آورد، می تواند با استفاده از فیش حجّ منوب عنه برای او حجّ نیابتی انجام دهد.

مسألۀ 158) کسی که واقعاً مستطیع بوده و نمی دانسته که مستطيع است یا می دانسته ولی نمی دانسته که مستطيع باید حجّ خود را بجا آورد، اگر در میقات به نیّت نیابت از دیگری احرام ببندد و در اثنای عمره یا پس از اتمام آن متوجّه مسأله شود، احرام و عملش باطل است. چنین کسی اگر وقت برای بجا آوردن عمرۀ دیگری باقی است، باید به میقات برود و برای خود احرام عمرۀ تمتّع ببندد و اگر وقت برای بجا آوردن عمرۀ دیگری ندارد حجّ او به حجّ افراد تبدیل می شود و باید حجّ افراد و عمرۀ مفردۀ پس از آن را از طرف خود بجا آورد. امّا اگر در اثنای حجّ و زمانی متوجّه شود که اگر بخواهد برای خود احرام ببندد به وقوفین نمی رسد، اعمال را رجاءً به نیت سابق انجام دهد ولی کفایت این حجّ برای منوب عنه محلّ اشکال است و منوب عنه باید با حجّ صحیح ذمّۀ خود را بریء نماید، مگر این که جهل نایب از روی کوتاهی و تقصیر نباشد که در این صورت حجّ وی کفایت از وظیفۀ منوب عنه می کند و در هر صورت بر نایب

ص: 78

واجب است سال آینده حجّ خود را بجا آورد.

مسألۀ 159) کسی که برای انجام حجّ نیابتی اجیر شده، خودش باید حجّ را بجا آورد و نمی تواند دیگری را اجیر کند، مگر این که منوب عنه یا کسی که او را به نیابت گرفته به او اجازۀ نایب گرفتن داده باشد، یا اجیر شدن برای مطلق انجام حج باشد.

مسألۀ 160) چون در حال اختیار هم لازم نیست حاجی گوسفند قربانی راخودش ذبح نماید، بنابر این نایب می تواند ذبح قربانی را به دیگری واگذار کند.

مسألۀ 161) کسی که از انجام برخی اعمال حجّ معذور است،

نمی تواند برای حجّ نیابتی اجیر شود، هرچند آن عمل از واجباتی باشد که ترک عمدی آن هم موجب بطلان حجّ نباشد.

مسألۀ 162) کسی که از تلبيۀ صحیح یا قرائت صحیح در نماز

معذور است، نیابتش صحیح و مجزی نیست ولی بطلان احرامش محلّ اشکال است و بنابر احتیاط واجب باید اعمال را تمام کند، ولی نیابت کسی که می تواند قرائت یا تلبیۀ خود را تا هنگام عمل اصلاح کند مانعی ندارد.

مسألۀ 163) شخص معذور حتّى اگر حجّ نیابتی را تبرّعاً بجا

آورد، ذمّۀ منوب عنه بریء نمی شود.

مسألۀ 164) نایب در انجام عمرۀ تمتّع و حجّ تمتّع باید یک

ص: 79

شخص باشد، بنابر این هرگاه نایب پس از انجام عمرۀ تمتّع از انجام حجّ معذور شود، نمی توان شخص دیگری را تنها برای انجام حج تمتّع نایب گرفت.

مسألۀ 165) خدمۀ کاروان ها که متصدّی امور زنان، کودکان، پیرمردان و ضعیفان هستند و ناچارند شب دهم ذی حجّه با آنان از مشعر به منیٰ بروند و در نتیجه نمی توانند در فاصلۀ زمانی بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب در مشعر باشند، معذور به شمار می آیند و نمی توانند حجّ نیابتی بجا آورند.

مسألۀ 166) اگر پس از پذیرفتن نیابت عذری برای نایب پیش آمد مانند این که کسی برای حجّ نیابتی اجیر شود و بعد به خدمت کاروان در آید و درتقسیم کار، او را مسئول رسیدگی به امور ضعیفان و زنان نمایند و قبول نکردن این کار نیز برایش مشقّت داشته باشد، در صورتی که هنگام اجیر شدن احتمال پیش آمدن این وضعیّت را نمی داده، حجّ نیابتی او صحیح است.

مسألۀ 167) زنها که شبانه از مشعر به منیٰ می روند و در فاصلۀ میان طلوع فجر تا طلوع آفتاب در مشعر وقوف نمی کنند، چون تکلیفشان همین است، از این جهت معذور به شمار نمی آیند و می توانند حجّ نیابتی انجام دهند.

مسألۀ 168) کسی که نمی تواند عمرۀ تمتّع و حجّ تمتّع بجا آورد و

ص: 80

مجبور است حجّ افراد و عمرۀ مفرده انجام دهد، نمی تواند از طرف کسی که وظیفۀ او حجّ تمتّع است نایب شود. ولی کسی که قبلاً برای انجام حجّ و عمرۀ تمتّع اجیر شده و بعداً به علّت عذری مجبور شده باشد که حجّ افراد و عمرۀ مفرده انجام دهد، عملش صحیح و مجری از وظيفۀ منوب عنه است و مستحقّ اجرت می باشد.

ب - شرایط منوب عنه

مسألۀ169) در منوب عنه دو شرط معتبر است:

1- اسلام؛ بنابر این نایب شدن برای کسی که در حال انجام حجّ برای او، کافر است، صحیح نیست و نیابت شیعه از سنّی بنابر اقوى صحیح است.

2- زنده نبودن منوب عنه در حجّ واجب؛ مگر این که حجّ از قبل بر منوب عنه مستقرّ شده باشد و به علّت پیری یا مرضی که امید به بهبودی آن نیست و یا عذر دیگری که امید به برطرف شدن آن نیست نتواند حجّ بجا آورد، امّا در حجّ استحبابی زنده بودن منوب عنه اشکال ندارد.

مسألۀ 170) «عقل» و «بلوغ» در منوب عنه شرط نیست؛ بنابراین نیابت از دیوانه ای که قبلاً عاقل بوده و حجّ بر او مستقرّ شده و امیدی به بهبودی او نیست، جایز است، همچنان که نیابت کردن از صغير

ص: 81

مميّز جایز است ولی نیابت از صغير غیر ممیّز خالی از اشکال نیست.

مسألۀ 171) همجنس بودن نایب و منوب عنه شرط نیست؛ بنابر

این زن می تواند نایب مرد و مرد می تواند نایب زن شود.

مسألۀ 172) صَرَوره - یعنی کسی که سال اولی است که حجّ بجا می آورد . اگر مستطيع نباشد، در صورتی که انسان در انجام اعمال به او اطمینان داشته باشد، می تواند نایب دیگری شود.

مسألۀ 173) جایز است انسان به نیابت از حضرت ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)» حجّ بجا آورد.

مسألۀ 174) در حجّة الاسلام و حجّی که به عنوان كفّاره واجب شده و همچنین در عمره و طواف واجب، نمی توان یک نفر را نایب از چند نفر قرار داد، ولی در حجّ مستحبّ، عمرۀ مفردۀ استحبابی و طواف مستحبّ مانعی ندارد. و در حجّی که با نذر یا عهد یا قسم واجب شده تابع قصد است و در حجّی که با اجاره یا شرط واجب شده باشد تابع قرارداد است.

ج - وظایف و تکالیف نايب

مسألۀ 175) نایب باید هنگام انجام اعمال قصد نیابت کند و منوب عنه را هرچند به طور اجمال در نیّت تعیین کند، ولی لازم

ص: 82

نیست اسم او را بداند یا ذکر کند، گرچه بردن نام منوب عنه در هنگام عمل مستحبّ است.

مسألۀ 176) قصد نیابت در همۀ اعمال حتّی در طواف نساء لازم است؛ ولی اگر نایب، طواف نساء را به طور صحیح انجام ندهد، زن بر خود او حرام می شود، نه بر منوب عنه.

مسألۀ 177) در قصد نیابت و تعیین منوب عنه، قصد فعلی شرط نیست؛ بنابر این اگر نیابت و منوب عنه تفصيلاً قصد نشود و تنها در ارتکاز نایب یعنی در عمق جان او باشد کافی است، هرچند قصد فعلی و حتّی بردن نام منوب عنه بهتر است.

مسألۀ 178) اگر نایب در اثنای عمل متوجه شود که قصد نیابت . هرچند به طور اجمالی - ننموده است، باید به میقات برگردد و مجدّداً برای منوب عنه نیّت کند و احرام ببندد و حجّ را بجا آورد. و اگر پس از گذشت زمان وقوفين که امکان اعاده نیست متوجّه شود، اعمال را رجاء به نیّت اجمالی یعنی همان نیّتی که در واقع هنگام احرام داشته اتمام کند و در نیابت به این حجّ اكتفا نمی شود.

مسألۀ 179) نایب باید در عبادت های نیابتی - از جمله حجّ - قصد تقرّب منوب عنه و امتثال فرمانی را که به او متوجّه شده بنماید نه قصد تقرّب خود را، هرچند نایب نیز با قصد قربتی که در اصل نیابت دارد، از پاداش الهی برخوردار می شود.

ص: 83

مسألۀ 180) اگر نایب در اثنای اعمال شک کند که آیا هنگام احرام بستن قصد نیابت کرده یا نه چنانچه فعلاً خود را نایب می داند، عمل خود را حمل بر صحّت نماید و بقیه اعمال را بجا آورد.

مسألۀ 181) ذمّۀ منوب عنه در صورتی بریء می شود که نایب اعمال را به طور صحیح انجام دهد، ولی اگر نایب پس از احرام بستن و ورود به حرم بمیرد و موفّق به انجام بقیّۀ اعمال نشود، کفایت از ذمَۀ منوب عنه می کند، چه حجّی که بجا می آورد حجّة الاسلام باشد و چه غیر آن.

مسألۀ 182) اگر نایب پیش از احرام بستن بمیرد، باید دوباره برای منوب عنه اجیر بگیرند و اگر پس از احرام بستن و پیش از دخول به حرم بمیرد نیز احتیاط واجب در اجیر گرفتن دوباره است.

مسألۀ 183) لباس احرام و پول قربانی در حجّ نیابتی بر عهده نایب است، مگر این که شرط شده باشد که مستنيب آن را بپردازد.

مسألۀ 184) اگر نایب کاری که موجب کفّاره است انجام دهد، کفّاره بر عهده خود اوست.

مسألۀ 185) کسی که به نیابت از دیگری به حجّ رفته می تواند به نیابت از شخص ثالث، طواف، نماز، سعی و ذبح انجام دهد. همچنان که می تواند پس از پایان عمره و حجّ تمتّع برای خود یا دیگری عمرۀ مفردۀ انجام دهد.

ص: 84

مسألۀ 186) نایب در بجا آوردن اعمال باید بر طبق فتوای مرجع تقلید خود عمل کند نه مرجع تقلید منوب عنه، مگر این که کیفیت خاصی برای وی شرط شده باشد که در این صورت چنانچه آن کیفیت طبق نظر مرجع تقلید نایب اشکالی به حجّ وی وارد نکند، باید مراعات شود.

مسألۀ 187) اگر کسی را برای حجّ اجیر کنند و قرار نگذارند که اجرت تعیین شده تنها در برابر انجام مناسک عمره و حجّ است یا در برابر مجموع اعمال به اضافۀ رفت و آمد، در این صورت هرگاه نایب پیش از ورود به حرم بمیرد، مستحق اجرت رفتن تا محلّی که در آن جا مرده است، می باشد.

مسألۀ 188) هرگاه نایب پس از احرام بستن و ورود به حرم بمیرد،

گرچه حجّ از میّت ساقط می شود، ولی نایب تنها استحقاق اجرت رفتن تا محل مرگش به اضافۀ اجرت احرام بستن را دارد، مگر این که نایب برای بریء کردن ذمّۀ منوب عنه اجیر شده باشد یا قصد ارتکازی طرفین عقد اجاره این گونه باشد که در این صورت استحقاق همۀ اجرت تعیین شده را دارد.

مسألۀ 189) هرگاه نایب پس از انجام بخشی از اعمال بمیرد، مستحقّ اجرت اعمالی است که بجا آورده است، ولی اگر اعمال را به گونه ای انجام داده که در عرف گفته می شود عمره و حجّ را بجا

ص: 85

آورده، مستحقّ تمام اجرت تعیین شده خواهد بود، هرچند برخی از اعمال را که ضرری به صحّت حجّ ندارد و محتاج به اعاده نیست، از روی نسیان ترک کرده باشد.

مسألۀ 190) اگر نایب به واسطۀ عمل جنسی حج خود را فاسد نماید، همان گونه که خواهد آمد باید آن حج را تا پایان به انجام برساند و با انجام دادن آن، ذمۀ منوب عنه برىء شده و نایب استحقاق اجرت دارد، ولی بر وی واجب است که با هزینۀ خود سال بعد دوباره حج بجا آورد.

مسألۀ 191) کسی که فقط برای انجام طواف از طرف دیگری نایب شده، موظّف است عمل را وقتی بجا آورد که منوب عنه وقت برای بجا آوردن اعمال مترتّب بر طواف را داشته باشد.

مسألۀ 192) در حجّی که انسان تبرّعاً به نیابت از دیگران انجام می دهد، انجام مستحبّات مکّه و مدینه لازم نیست، گرچه خوب است؛ امّا اگر نایب برای انجام حجّ نیابتی اجیر شده، باید علاوه بر اعمال عمره و حجّ، آن مقدار از مستحبّات مکّه و مدینه را که متعارف است انجام دهد، مگر این که در این باره شرط خاصّی شده باشد که در این صورت باید بر طبق شرط و قرارداد عمل شود.

مسألۀ 193) کسی که برای انجام حجّ بلدي اجير شده، لازم نیست پس از پایان حجّ به شهر منوب عنه برگردد؛ مگر این که شرط شده باشد.

ص: 86

فصل چهارم: وصيّت به حجّ

مسألۀ 194) کسی که حجّ بر او مستقرّ شده و خودش نمی تواند حجّ بجا آورد، هرگاه آثار مرگ را در خود مشاهده کند، باید وصیّت کند که از طرف او حجّ بجا بیاورند.

مسألۀ 195) اگر کسی وصیّت کرده باشد که هزینه های حجّ واجب او را از ثلث مالش بردارند، از ثلث برداشته می شود، ولی اگر ثلث مال کافی نبود، کمبود آن از اصل مال برداشته می شود.

مسألۀ 196) اگر کسی وصیّت کند که هزینۀ حجّ او از مال خاصّی پرداخت شود، لازم است بر طبق وصیّت عمل شود.

مسأله 197) اگر کسی مبلغ معیّنی از مال خود را اختصاص دهد تا با آن برایش حجّ بجا بیاورند، در صورتی که آن مبلغ حتّی برای حجّ میقاتی هم کفایت نکند، وصیّت باطل است و هزینۀ حج از اصل مال برداشته می شودولی چنانچه آن مال از ثلث ما ترک او بیشتر

ص: 87

نباشد، باید آن را در کارهای خیر برای میّت به مصرف برسانند.

مسألۀ 198) اگر کسی وصیّت کند که برای او از محلّ مال معیّنی حجّة الاسلام بجا بیاورند و آن مال متعلّق خمس یا زکات باشد، ابتدا خمس یا زکات آن مال پرداخت می شود و سپس مقدار باقیمانده به مصرف حجّ می رسد و اگر مقدار باقیمانده برای حجّ کفایت نکرد، بقیه از سایر اموال او پرداخت می شود.

مسألۀ 199) اگر کسی صریحاً وصیّت کرده باشد که از شهر وی برایش نایب بگیرند یا از ظاهر وصيّت او چنین برداشت شود، باید به وصیّت او عمل کنند. چنین حجّی را در اصطلاح، «حجّ بلدى» می گویند ولی هزینۀ مازاد بر حجّ میقاتی از ثلث مال برداشته می شود؛ بنابر این اگر بیش از ثلث باشد، نیاز به رضایت ورثه دارد. ولی اگر وصیّت کرده باشد که از ثلث مالش کسی را نایب بگیرند تا از شهرش حجّ بجا بیاورد، در صورتی که ثلث مال کافی بود، حجّ بلدي بجا می آورند و گرنه حجّ میقاتی کفایت می کند، مگر این که ورثه کبیر باشند و نسبت به هزینه های بیشتر از ثلث رضایت دهند.

مسألۀ 200) اگر کسی وصیّت کند که برای انجام حجّة الاسلام برایش نایب بگیرند و برای نماز و روزه و انجام کارهای مستحبّ نیز وصیّت کرده باشد، مخارج حجّ را از اصل مال برمی دارند و مخارج نماز و روزه و کارهای مستحبّی از ثلث مال برداشته می شود، و اگر

ص: 88

وصیّت کرده باشد که مخارج حجّ را از ثلث مال بردارند، در صورتی که ثلث مال برای حجّ کافی باشد مخارج حجّ را برمی دارند و بقیّۀ ثلث را در موارد دیگر مصرف می کنند.

مسألۀ 201) اگر کسی وصیّت کند که برایش حجّ نذری یا حج افسادی(1) یا حجّ مستحبّی بجا بیاورند، هزینۀ آن از ثلث مال برداشته می شود و اگر ثلث کفایت نکند و ورّاث اجازه ندهند، عمل به وصیّت واجب نیست، ولی باید ثلث مال او را در کارهای خیر صرف کنند.

مسألۀ 202) اگر میّت وصیّت کرده باشد که شخص معیّنی از طرف او حجّ بجا بیاورد، چنانچه آن شخص بیش از اجرت متعارف درخواست نماید، در صورتی که مقدار مازاد بر اجرت متعارف بیش از ثلث مال میّت نباشد، باید همان شخص را به حجّ بفرستند و به مقدار اجرت متعارف از اصل مال میّت و مقدار مازاد بر متعارف از ثلث مال او برداشته می شود. ولی اگر مقدار مازاد بر اجرت متعارف بیش از ثلث مال باشد، در صورتی که ورثه مقدار بیش از ثلث را اجازه ندهند، وصیّت میّت نسبت به آن شخص معيّن باطل می شود و باید

ص: 89


1- «حج افسادی» حجی است که وقتی محرم حج خود را به واسطۀ جماع فاسد می کند، بر وی لازم می آید که آن را در سال آینده به عنوان عقوبت بجا آورد و تفصیل آن خواهد آمد.

شخص دیگری را که حاضر است به مقدار متعارف اجرت دریافت کند، نایب بگیرند و اجرت وی از اصل مال پرداخت می شود.

مسألۀ 203) کسی که حجّ از قبل بر او مستقرّ نشده و دارای فیش حجّ است، هرگاه پیش از رسیدن نوبتش از دنیا برود، چنانچه وصیّت کرده باشد که با استفاده از نوبت او برایش حجّ بجا بیاورند، در صورتی عمل به وصیّتش واجب است که علاوه بر فیش حجّ، ثلث مجموع مالش برای تأمین سایر هزینه های یک حجّ کفایت کند.

همچنین در صورتی که فیش میّت به تنهایی برای حجّ کفایت کند، باید برایش نایب گرفت. ولی اگر حجّ از قبل بر او مستقرّ شده باشد، در صورتی که نوبت او در سال های دیگر باشد، ورّاث باید از اصل مال میّت در همان سال برایش حجّ میقاتی بگیرند و اگر در همان سال حجّ میقاتی نگرفتند، معصیت کرده اند و باید در سال بعد برایش نایب بگیرند، خواه وصیّت کرده باشد یا نکرده باشد.

مسألۀ 204) اگر کسی به نیابت از میّتی که حجّ بر عهده اوست به

طور مجّانی حجّ انجام دهد، اجرت حجّ به ورثه می رسد، ولی احتیاط مستحبّ آن است که هزینۀ حجّ را در کارهای خیر مصرف کنند یا از طرف او صدقه بدهند مگر این که میّت هزینۀ حجّ را تعیین کرده و وصیّت نموده باشد که در این صورت چنانچه بیشتر از ثلث مال او نباشد، باید آن مبلغ را در راه خیر مصرف نمایند.

ص: 90

فصل پنجم: ميقات

الف - تعريف ميقات

كلمۀ ميقات كه جمع آن مواقيت است در اصل به معناى «زمان» معيّنى است كه براى انجام كارى تعيين شده باشد. اين واژه سپس در مورد «مكانى» كه براى انجام كارى تعيين مى شود نيز استعمال شده است(1). در مسايل مربوط به حجّ، ميقات به معناى مكان معيّنى است كه براى احرام بستن تعيين شده است.

ب - ميقات هاى ده گانه

مسألۀ 205) مكانهايى كه در هر يك از عمرۀ تمتّع، حجّ تمتّع، حجّ قِران، حجّ افراد و عمرۀ مفرده براى احرام بستن تعيين شده به شرح

ص: 91


1- ابن منظور، لسان العرب، مادّۀ وقت

زير است:

1- مسجد شجره يا ذوالحليفه، كه در نزديكى مدينۀ منوّره و در سر راه مكّه است. اين مكان، ميقات كسانى است كه مى خواهند از راه مدينۀ منوّره به مكّه بروند.

2 - جُحْفه، كه ميقات اهل شام، مصر، مغرب و كسانى است كه از آن جا عبور مى كنند.

3 - وادى عقيق، كه ميقات مردم نجد، عراق، مشرق و كسانى است كه از آن جا عبور مى كنند. بخش اوّل اين وادى را مَسْلخ، وسط آن را غَمْره و پايان آن را ذات عِرق مى نامند.

4 - يَلَمْلَمْ، كه كوهى است در جنوب مكّه و ميقات مردم يمن و كسانى است كه از آن جا عبور مى كنند.

5 - قَرْنُ الْمنازل، كه در سر راه طايف به مكّه و ميقات مردم طايف و كسانى است كه از آن جا به سوى مكّه مى روند.

اين پنج مكان كه به مواقيت پنج گانه معروف است ميقات كسانى است كه بخواهند عمرۀ تمتّع يا عمرۀ مفرده بجا آورند.

6 - منزل خود شخص، كه ميقات كسانى است كه خانۀ آنها پس از ميقات و در حدّ فاصل ميان مكّه و ميقات باشد. چنين كسانى براى احرام عمره يا حجّ لازم نيست به ميقات بروند و مى توانند از منزل و

ص: 92

محلّ خودشان احرام ببندند؛ هرچند رفتن به ميقات هم مانعى ندارد و بهتر است.

7 - مكّۀ معظّمه، كه ميقات حجّ تمتّع است.

8 - جِعرّانه، كه نقطه اى است خارج از حرم و بنابر قولى محلّ احرام مردم مكّه براى حجّ قِران و افراد است؛ هرچند مشهور آن است كه مردم مكّه مى توانند از خود مكّه و از منزل خود هم محرم شوند.

9 - ادْنَى الْحِلّ، يعنى نزديكترين نقطۀ خارج از حرم به حرم، كه ميقات عمرۀ مفرده اى است كه پس از حجّ قِران يا افراد بجا آورده مى شود.

همچنین کسانی که در مکه هستند و قصد بجا آوردن عمرۀ مفرده دارند و نیز کسانی که بدون قصد دخول به حرم از میقات های پنج گانه گذشته اند و بعد قصد کرده اند که با احرام عمرۀ مفرده به حرم داخل شوند، می توانند از ادنى الحل محرم شوند.

10 - مُحاذات، يعنى نقطه اى كه با امتداد دادن آن به يك خط راست در سمت راست يا چپ انسان به ميقات منتهى شود. به گونه اى كه اگر بخواهد از آن جا بگذرد ميقات متمايل به پشت او مى شود. احرام بستن در محاذات مواقيت غیر از محاذی میقات ذوالحلیفه خالی از اشکال نیست علاوه بر این که تشخیص محاذات نیز مشکل است.

مسألۀ 206) مقصود از اين كه برخى ميقات ها به نام مردم منطقۀ

ص: 93

خاصّى معروف شده، مثلاً گفته مى شود: جُحفه، ميقات مردم شام است اين نيست كه فقط مردم شام مى توانند از اين ميقات محرم شوند يا اين كه مردم شام حتماً بايد از اين ميقات محرم شوند و نمى توانند از ديگر ميقات ها محرم شوند؛ بلكه چون مردم در گذشته از راه زمينى مسافرت مى كردند و با پيمودن راههاى معمولى از اين مناطق عبور مى كردند،

اين ميقات ها به نام مردم مناطقى كه از آن جا عبور مى كردند، معروف شده است. بنابراين كسى كه مى خواهد عمرۀ تمتّع يا عمرۀ مفرده بجا آورد مى تواند به هر يك از ميقات هاى پنجگانه كه رسيد از همان جا محرم شود.

ج - راه هاى شناخت ميقات و محاذات آن

مسألۀ 207) اگر بيّنۀ شرعى يعنى دو شاهد عادل گواهى دادند كه فلان مكان ميقات است، بررسى و تحقيق براى يقين پيدا كردن لازم نيست. و اگر ميقات از راه يقين يا استناد به بيّنۀ شرعى ثابت نشود ،هرگاه با پرسيدن از كسانى كه اهل اطّلاع هستند براى انسان اطمينان حاصل شود كافى است.

مسألۀ 208) سخن مجتهدى كه نسبت به محلّ ميقات اطّلاع ندارد، براى تعيين ميقات معتبر نيست.

مسألۀ 209) محاذات ميقات نيز همچون خود ميقات با علم و

ص: 94

يقين و گواهى دو نفر عادل ثابت مى شود. و اگر از قول افرادى كه نسبت به آن مكانها شناخت دارند، يا قول كسانى كه اهل خبره هستند و از روى اصول و قواعد علمى محاذات را تعيين مى كنند اطمينان حاصل شود، كافى است.

مسألۀ 210) كسانى كه ميقات براى آنها مشخص نيست نمى توانند

صرفاً به گفتۀ راهنما يا مسئول كاروان كه مى گويد فلان مكان ميقات است، اكتفا كنند و از آن جا محرم شوند؛ مگر اين كه از گفتۀ آنها اطمينان پيدا كنند وگرنه بايد به مردم آن منطقه مراجعه كنند.

د - احرام قبل از ميقات

مسألۀ 211) احرام بستن پيش از رسيدن به ميقات جايز نيست و اگر احرام ببندد صحيح نيست، ولى اگر كسى نذر كند كه از محلّى پيش از ميقات محرم شود، جايز است و بايد از همان جا محرم شود و بهتر است هرگاه به ميقات يا محاذى ميقات رسيد، احرام را تجديد نمايد.

مسألۀ 212) زن نيز مى تواند مانند مرد نذر كند كه قبل از ميقات احرام ببندد؛ ولى در مواردى كه نذر زن با حقّ شوهرش منافات داشته باشد، نذر بايد با اذن شوهر باشد.

مسألۀ 213) در مواردى كه نذر زن بايد با اذن شوهر باشد اگر زن به

ص: 95

علّت ندانستن مسأله نذر كند و پس از پايان اعمال حجّ متوجّه شود، حجّش صحيح است. و اگر پس از انجام عمره متوجّه شود عمره اش صحیح است و احتیاج به اعاده ندارد.

مسألۀ 214) نايب نيز مى تواند نذر كند كه قبل از ميقات محرم شود.

ه - عبور از ميقات بدون احرام

مسألۀ 215) کسی که می خواهد برای انجام اعمال عمرۀ تمتّع یا مفرده به مکّه برود، در حال اختیار نمی تواند بدون احرام از میقات عبور کند و در میقات دیگری احرام ببندد، حتّی اگر میقات دوّم پس از میقات اوّل باشد نمی توان احرام را تا میقات دوّم به تأخیر انداخت، بلکه بنابر احتیاط واجب از محاذات میقات مسجد شجره نیز نباید بدون احرام عبور کرد ولی عبور از محاذات میقات های دیگر بدون احرام مانعی ندارد مشروط بر این که بخواهد به میقات دیگری برود.

مسألۀ 216) هرگاه به علّت فراموشى يا ندانستن مسأله يا عذر ديگر بدون احرام از ميقات عبور نمايد اگر امكان داشته باشد كه به ميقات برگردد و به اعمال عمره نيز برسد بايد به ميقات برگردد و از آن جا محرم شود، چه داخل حرم شده باشد يا نشده باشد. ولى اگر بازگشت به ميقات ممكن نباشد يا اگر بخواهد برگردد به اعمال عمره

ص: 96

نمی رسد، چنانچه وارد حرم نشده از همان جا احرام ببندد و بنابر احتیاط واجب هر اندازه می تواند به طرف میقات برگردد و از آنجا محرم شود و اگر وارد حرم شده، چنانچه با وجود خارج شدن از حرم بتواند به اعمال عمره برسد، باید به خارج از حرم برود و بنابر احتیاط هر قدر می تواند به سمت میقات برگردد و از آنجا محرم شود، و اگر نمی تواند همان جا محرم شود و احتیاط واجب آن است که هر قدر می تواند به طرف خارج از حرم برگردد و از آنجا محرم شود.

مسألۀ 217) اگر زن حايض به علّت ندانستن مسأله عقيده داشت كه نبايد در ميقات محرم شود و احرام نبست حكمش همان است كه در مسألۀ قبل گفته شد.

مسألۀ 218) اگر كسى عمداً و بى آن كه عذرى داشته باشد نیز بدون احرام از میقات عبور کند، باید طبق آنچه گفته شد عمل کند و حجّش صحیح و مجزی است.

مسألۀ 219) در مواردى كه شخص بايد مجدّداً به ميقات برگردد و از آن جا محرم شود، گرانى كرايۀ وسيلۀ نقليّه عذر نيست؛ مگر اين كه كرايه به قدرى گران باشد كه پرداخت آن موجب حَرَج باشد.

مسألۀ 220) كسى كه در يكى از ميقات ها محرم شده لزومى ندارد كه حتماً به سمت مكّه حركت كند بلكه مى تواند بر خلاف جهت مكّه برود و پس از چند روز به مكّه برود، مثلاً كسى كه در مسجد

ص: 97

شجره محرم شده مى تواند به مدينه برگردد و سپس از همان راه يا راه

ديگرى به سوى مكّه برود.

و - مسايل مربوط به احرام از مسجد شجره

مسألۀ 221) كسانى كه از مدينه به مكّه مى روند و قصد انجام عمرۀ تمتّع يا عمرۀ مفرده دارند،بايد از مسجد شجره محرم شوند وحديبيّه، ميقات عمرۀ مفرده براى كسانى است كه در مكّه هستند.

مسألۀ 222) کسی که از ذوالحليفه احرام می بندد، می تواند در

قسمت های توسعه یافته و جدید مسجد شجره یا قسمتهای قدیمی آن محرم شود، بلکه لازم نیست داخل مسجد شجره شود و از آن جا احرام ببندد و در خارج از مسجد، سمت چپ و راست آن نیز می توان احرام بست. بنابر این لازم نیست که جُنب، غسل یا تیمّم کند و وارد مسجد شود و یا حایض در حال عبور از مسجد احرام ببندد؛ بلکه معذورین و غیر معذورین می توانند در خارج از مسجد احرام ببندند. ولی اگر کسی معذور نباشد و در اثر کثرت جمعیّت در مشقّت نباشد احتیاط مستحبّ آن است که نماز احرام و لبیک را داخل مسجد بجا آورد.

مسألۀ 223) اگر جنب یا حایض از روی عمد و عصیان وارد مسجد شجره شود و در آن جا محرم شود، گناه کرده ولی احرامش

ص: 98

صحیح است.

مسألۀ 224) کسی که از طرف مدینه و راهی غیر از راه مسجد شجره به سوی مکّه می رود، وقتی شش میل از مدینه گذشت به محاذی ذوالحلیفه رسیده و باید از آن جا محرم شود.

مسألۀ 225) کسی که در محاذی مسجد شجره احرام بست و در مسیر حرکت به مکّه از نزدیکیِ جحفه یا محاذی آن گذشت، لازم نیست در آنجا تجديد احرام کند.

مسألۀ 226) کسی که از مسجد شجره عبور می کند، اگر به دلیل ضرورت نتواند از آن جا محرم شود، می تواند در جحفه که میقات دیگری است محرم شود.

ز - مسايل مربوط به احرام از جُحفه

مسألۀ 227) میقات در جُحفه تنها مسجدی که اکنون «مسجد جحفه» نامیده می شود نیست؛ بلکه مقصود منطقۀ خاصّی است که مسجد نیز جزئی از آن است. بنابر این احرام بستن در خارج از مسجد تا هرجا که در جُحفه باشد نیز صحیح است، همچنان که احرام بستن در آن مسجد هر اندازه هم توسعه پیدا کند تا زمانی که داخل در منطقة جحفه باشد، صحیح است.

مسألۀ 228) همچنان که گفته شد کفایت احرام از محاذات مواقیت

ص: 99

غیر از محاذی مسجد شجره مشکل است؛ بنابر این حتی اگر ثابت شود که منطقۀ رابغ محاذي جُحفه است احرام بستن از آنجا جایز نیست.

ح - مسايل گوناگون ميقات

مسألۀ 229) کسی که راه رفتن او به مکّه به گونه ای است که عبورش به هیچ یک از ميقات ها نمی افتد، چنانچه از محاذی میقات مسجد شجره عبور می کند، باید در آنجا محرم شود وگرنه بنابر احتیاط واجب با نذر پیش از رسیدن به محاذات میقات محرم شود.

مسألۀ 230) کسی که در غیر از ماههای حجّ به مکّه رفته و عمرۀ مفرده بجا آورده و تا فرا رسیدن ماههای حجّ در مکّه مانده، اگر بخواهد عمرۀ تمتّع انجام دهد نمی تواند از «ادني الحلّ» محرم شود بلکه باید به یکی از میقات های پنجگانه برود و از آن جا محرم شود.

مسألۀ 231) کسی که در مکّه است و می خواهد عمرۀ تمتّع بجا آورد اگر از رفتن به میقات عمرۀ تمتّع معذور باشد، لازم است به بیرون از حرم برود و بنابر احتیاط واجب هر اندازه می تواند به سمت میقات برگردد و از آن جا محرم شود.

مسألۀ 232) میقات برای کسانی که در جدّه مشغول به کارند چه در عمرۀ تمتّع و چه در عمرۀ مفرده همان میقات های پنجگانه است

ص: 100

و نمی توانند از جدّه یا ادنی الحلّ محرم شوند. چنین کسانی اگر از روی ناآگاهی به مسأله یا عمداً و آگاهانه در جای دیگری محرم شوند، احرام آنها صحیح نیست، ولی در صورت ندانستن مسأله اگر پس از پایان اعمال، حکم مسأله را بفهمند، عملشان صحیح است مگر در عمرۀ مفردۀ واجب که اگر در مکّۀ مکرّمه متوجه مسأله شده اند، بنابر احتیاط اکتفا به آن عمره نکنند.

مسألۀ 233) کسانی که در مکّه به طور موقّت اقامت می کنند، چنانچه پس از گذشت دو سال از اقامت در مکّه مستطيع شوند، وظیفۀ آنان حجّ قران یا افراد است و باید از مکّه محرم شوند و در صورتی که از ابتدا به قصد توطن در مکه مانده باشند، پس از گذشتن مدتی که مکه برای آنان صدق وطن کند، حکم اهل مکه را پیدا می کنند هر چند دو سال نگذشته باشد.

مسألۀ 234) خدمۀ کاروانها که می خواهند به مکّه بروند و پس از آن باید از مکّه خارج شوند، نباید عمرۀ تمتّع انجام دهند، بلکه برای ورود به مکّه باید از یکی از میقات های پنجگانه برای عمرۀ مفرده مُحرم شوند و ادنى الحلّ میقات این گونه افراد نیست. اینان پس از انجام اعمال عمرۀ مفرده می توانند از مکّه خارج شوند و به جدّه یا مدینه بروند و اگر در همان ماه قمری که عمرۀ مفرده انجام داده اند بخواهند به مکّه بازگردند احرام مجدّد لازم نیست. ولی اگر بخواهند

ص: 101

در غیر از ماهی که در آن عمرۀ مفرده انجام داده اند به مکّه برگردند، باید از یکی از میقات های پنجگانه محرم شوند. این اشخاص آخرين مرتبه ای که به مکّه می روند، باید به یکی از میقات های پنجگانه بروند و برای عمرۀ تمتع محرم شوند.

مسألۀ 235) اگر کسی پس از احرام بستن از میقات برای عمرۀ تمتع و گذشتن از آن متوجّه شود که احرامش به علّتی باطل بوده و بازگشت به میقات جز با آمدن به مکّه برایش ممکن نباشد، بنابر احتیاط واجب باید هر چقدر می تواند به سمت میقات برگردد و از آنجا برای عمرۀ مفرده محرم شود و اگر نمی تواند بازگردد، از همان جا که هست برای عمرۀ مفرده احرام ببندد و پس از انجام اعمال عمره مفرده باید به یکی از میقات های پنجگانه بازگردد و برای عمرۀ تمتّع احرام ببندد.

ص: 102

بخش دوّم: اعمال عمرۀ تمتّع

اشاره

ص: 103

ص: 104

فصل اوّل: احرام

الف - واجبات احرام
اشاره

واژۀ «احرام» به معناى ورود به حجّ يا عمره با لبّيك گفتن و انجام ديگر مقدّماتى است كه براى اين كار لازم است(1). همان گونه كه پيشتر نيز گذشت، احرام، بخش آغازين عمرۀ تمتّع است، و در آن سه چيز واجب است:

1 - نيّت. 2 - پوشيدن لباس احرام. 3 - تلبيه يعنى گفتن لبّيك.

1 - نيّت احرام

مسألۀ 236) نيّت احرام به معناى قصد محرم شدن براى انجام اعمال عمرۀ تمتّع يا حجّ تمتّع است. بايد دانست كه نيّت احرام از نيّت عمره

ص: 105


1- علاّمه ابن منظور، لسان العرب، مادۀ حرم

يا حجّ جدا نيست؛ بنابراين كسى كه به قصد انجام عمره يا حجّ لبّيك مى گويد در واقع محرم شده است، هرچند قصد احرام نكند.

مسألۀ 237) احرام، واجبى عبادى است يعنى بايد آن را به قصد قُربت انجام داد. بنابراين اگر كسى براى ريا و خود نمايى احرام ببندد، احرامش باطل است.

مسألۀ 238) كسى كه مى خواهد احرام ببندد هنگام احرام بستن بايد قصد و نيّت خود را تعيين كند. يعنى معيّن كند كه آيا قصد حجّ دارد يا عمره؟ همچنين نوع حجّ را كه آيا حجّ تمتّع است يا قِران يا افراد؛ و نيز نوع عمره را كه آيا عمرۀ تمتّع است يا عمرۀ مفرده، بايد تعيين كند، و نيز بايد تعيين كند كه آيا حجّ را براى خود بجا مى آورد يا به نيابت از ديگرى؟

مسألۀ 239) کسی که وظیفه اش حجّ تمتّع است باید در حالی که می خواهد احرام عمره ببندد هرچند به طور اجمالی و ارتکازی نیّت داشته باشد که عمرۀ تمتّع انجام دهد و پس از آن حجّ تمتّع بجا بیاورد. با این حال اگر کسی در ماههای حجّ عمرۀ مفرده مستحبّی انجام داده و در مکه مانده باشد وبخواهد حجّ تمتّع بجا آورد، می تواند عمرۀ مفرده را عمرۀ تمتّع قرار دهد و برای حجّ محرم شود، بلکه از ابتدا می تواند به این نیت که عمرۀ مفرده را بعداً عمرۀ تمتع قرار دهد، به نیت عمرۀ مفرده محرم شود.

ص: 106

مسألۀ 240) کسی که وظیفۀ او عمرۀ تمتع است و ندانسته به نیت عمرۀ مفرده محرم شده است، اگر پس از پایان اعمال عمره فهمید، چنانچه تاوقت حج در مکه باقی بماند می تواند آن را عمرۀ تمتع قرار دهد و اگر در اثنای عمره فهمید نیز می تواند آن را به نیت عمرۀ مفرده تمام کرده و چنانچه تا وقت حج در مکه باقی ماند، می تواند آن را عمره تمتع قرار دهد، اگرچه در این فرض احتیاط مستحب آن است که نیت خود را از عمرۀ مفرده به عمرۀ تمتع برگرداند و آن را به نیت عمرۀ تمتع اتمام نماید.

مسألۀ 241) نیّت باید از آغاز اعمال عمره تا پایان آن هرچند به طور اجمالی موجود و مستمرّ باشد.

مسألۀ 242) هنگام احرام بستن لازم نیست که اعمال عمرہ یا حجّ را به طور تفصیلی بداند؛ بلکه همین اندازه که بداند عمرہ یا حجّ اعمالی دارد و تصمیم به انجام آنها داشته باشد، کافی است.

مسألۀ 243) به زبان آوردن نیّت یا خطور دادن آن در ذهن لازم نیست، بلکه توجّه به عمل و انگیزه داشتن برای انجام آن کافی است.

مسألۀ 244) کسی که احرام می بندد لازم نیست قصد ترک محرّمات احرام را هم داشته باشد، بلکه قصد انجام اعمال عمره یا حجّ کافی است، بلکه هرگاه انسان در حالی که قصد انجام محرّمات را دارد، لبیک بگوید، مثل این که مرد قصد کند از لباس دوخته

ص: 107

استفاده کند، احرام او صحیح است؛ البته در مورد برخی از محرّمات مانند آمیزش جنسی که گاه باعث بطلان عمرہ یا حجّ می شود، روشن است که قصد انجام این گونه امور باطل کنندۀ احرام است، بلکه قصد احرام، با قصد ارتکاب این گونه محرّمات منافات دارد و غیر ممکن است.

مسألۀ 245) اگر کسی عمره را با ریا کردن یا سبب دیگری باطل کند و وقت برای اعادۀ آن نداشته باشد، احتیاط واجب آن است که حجّ افراد بجا آورد و پس از آن عمرۀ مفرده انجام دهد و در سال دیگر نیز حجّ را اعاده کند.

مسألۀ 246) اگر حجّ را با نیت خالص انجام ندهد و با ریا کردن یا سبب دیگری آن را باطل نماید، اعادۀ حجّ به تنهایی در سال دیگر کافی نیست، بلکه باید هم عمره و هم حجّ را اعاده کند.

مسألۀ 247)اگر برخی از ارکان عمرہ یا حجّ را به نیّت خالص انجام ندهد و با ریا کردن یا سبب دیگری آن را باطل کند، در عمره حکم بطلان عمره و در حجّ، حكم بطلان حجّ را دارد، ولی هرگاه امکان جبران بخشی که باطل شده وجود داشته باشد باید آن را جبران نماید و عملش صحیح است، هرچند با ریا کردن معصیت نموده است.

مسألۀ 248) اگر کسی به علّت ندانستن مسأله یا عذری مانند آن به جای نیّت عمرۀ تمتّع، حجّ تمتّع را قصد کند، اگر در نظرش این بوده

ص: 108

که همان عملی را که همه باید انجام دهند، انجام می دهد و تنها گمان می کرده نام بخش اوّل حجّ، حجّ تمتّع است، عمل او صحیح و عمره اش، عمرۀ تمتّع است و بهتر است که نیّت را تجدید کند؛ ولی اگر گمان می کرده که حجّ تمتّع بر عمرۀ تمتّع مقدّم است و در نتیجه قصد حجّ تمتّع نموده، یعنی به این قصد محرم شده که پس از احرام به عرفات و مشعر برود و حجّ بجا بیاورد و پس از آن عمرۀ تمتّع انجام دهد، عملش باطل است و باید مجدّداً در میقات برای عمرۀ تمتّع تجديد احرام کند و اگر از میقات گذشته و نمی تواند به آن جا برگردد، بنابر احتیاط باید هر اندازه می تواند به سمت میقات برگردد و در آنجا تجديد احرام کند و اگر این نیز برایش ممکن نیست، باید در خارج ازحرم احرام ببندد و اگر وارد حرم شده و نمی تواند از آنجا خارج شود، باید در همان داخل حرم احرام ببندد و احتیاط آن است که هر اندازه می تواند به سمت خارج از حرم برگردد.

مسألۀ 249) اگر پس از آن که در میقات مقدار واجب لبّيک را گفت، شک کند که آیا نیّت عمرۀ تمتّع کرده یا نیّت حجّ تمتّع، بنا بگذارد که نیّت عمرۀ تمتّع کرده و عمره اش صحیح است. همچنین اگر پس از لبیک گفتن در روز هشتم ذی حجّه که باید برای حجّ تمتّع لبیک بگوید، شک کند که آیا لبّیک را برای حجّ گفته یا برای عمره، بنا بگذارد که برای حجّ تمتّع لبّیک گفته و حجّش صحیح است و احتیاط

ص: 109

مستحبّ در هر دو صورت آن است که نیّت و لبّیک را تجدید کند.

مسألۀ 250) قصد ابطال عمرہ یا حجّ، مبطل نیست، بنابر این کسی که در میقات یا محاذی آن یا جای دیگری که تکلیف اقتضا نموده محرم شده باشد، نمی تواند احرام خود را به هم بزند و اگر لباس احرام را هم بیرون بیاورد و قصد خروج از احرام بکند، احرامش به هم نمی خورد و محرّماتی که با احرام بستن بر او حرام شده حلال نمی شود و اگر کاری که موجب كفّاره است انجام دهد باید کفّاره بدهد.

2 - پوشيدن لباس احرام

دوّم از واجبات احرام، پوشيدن لباس احرام براى مردان است كه داراى دو جزء است، يكى «لنگ» كه بايد به كمر بسته شود و ديگرى «ردا» كه بايد به دوش انداخته شود.

مسألۀ 251) پوشيدن لباس احرام آن گونه كه بر مردان واجب است بر زنان واجب نيست و مى توانند در لباسهاى معمولى خود محرم شوند.

مسألۀ 252) محرم مى تواند به علّت سرما يا هر غرض ديگرى بيش از دو جامۀ احرام بپوشد، مثلاً دو يا سه ردا و دو يا سه لنگ.

ص: 110

همچنان كه مى تواند براى پوشيدن عورت علاوه بر دو جامۀ احرام از پارچۀ ديگرى كه دوخته نباشد نيز استفاده كند.

مسألۀ 253) در پوشيدن دو جامۀ احرام ترتيب خاصّى معتبر نيست؛ مهم اين است كه يكى را لنگ قرار دهد و ديگرى را ردا.

مسألۀ 254) بنابر احتياط واجب لُنگ بايد از ناف تا زانو را بپوشاند و پوشيدن ردا بايد به طور متعارف باشد و بنابر احتياط دو شانۀ انسان را بپوشاند.

مسألۀ 255) احتياط واجب آن است كه اين دو جامه پيش از نيّت احرام و لبّيك گفتن پوشيده شود. و اگر پس از لبّيك گفتن بپوشد احتياط آن است كه دوباره لبّيك بگويد.

مسألۀ 256) احتياط واجب آن است كه در حال اختيار به يك جامۀ بلند كه مقدارى از آن لُنگ باشد و مقدارى از آن ردا، اكتفا نشود؛ بلكه لُنگ و ردا بايد دو جامۀ جدا از هم باشد.

مسألۀ 257) احتياط واجب آن است كه در پوشيدن جامۀ احرام نيّت كند و قصد فرمان بردن امر پروردگار و اطاعت او را بنمايد، بلكه احتياط مستحبّ آن است كه هنگام بيرون آوردن جامه هاى دوخته نيز قصد اطاعت فرمان خداوند را داشته باشد.

مسألۀ 258) دو جامه اى كه در آن احرام بسته مى شود بايد شرايط

ص: 111

لباس نمازگزار را داشته باشد(1). بنابراين احرام بستن در جامۀ حرير يا جامه اى كه از اجزاى حيوان حرام گوشت يا مردار تهيّه شده باشد يا جامۀ نجس صحيح نيست؛ ولى وجود نجاستى كه در لباس نمازگزار بخشيده شده، در جامۀ احرام هم مانعى ندارد.

مسألۀ 259) لازم است جامه اى كه لنگ قرار داده مى شود، بدن نما نباشد و احتياط مستحبّ آن است كه ردا هم بدن نما نباشد.

مسألۀ 260) احتیاط واجب آن است که لباس احرام زن، حریر خالص نباشد؛ بلکه احتیاط آن است که زن از آغاز تا پایان احرام، حریر نپوشد.

مسألۀ 261) اگر بعد از احرام بستن لباس احرام یا بدن محرم نجس شد، از جهت احرام تطهير آن لازم نیست، گرچه احتیاط مستحب آن است که آن را تطهیر کند.

مسألۀ 262) احتیاط آن است که جامۀ احرام از پوست نباشد ولی

اگر به گونه ای باشد که به آن «جامه» بگویند، مانعی ندارد.

مسألۀ 263) لازم نیست که جامۀ احرام از نوع بافتنی باشد، بلکه مثل «نمدِ»مالیده شده هم در صورتی که به آن جامه گفته شود کافی است.

ص: 112


1- براى آگاهى تفصيلى نسبت به شرايط لباس نمازگزار مراجعه كنيد به: رسالۀ توضيح المسائل، مسايل 827 تا 887

مسألۀ 264) افضل آن است که محرم هرگاه وارد مکّه شد اگر جامه را عوض کرده برای طواف دوباره همان جامه ای را که در آن محرم شده، بپوشد، بلکه این کار موافق با احتیاط استحبابی است.

مسألۀ 265) لازم نیست محرم همواره جامۀ احرام را در بر داشته باشد، بلکه جایز است آنها را عوض کند یا برای شستن یا حمام رفتن بیرون بیاورد، بلکه جایز است در صورتی که نیاز باشد هر دو جامه را بیرون آورد و برهنه شود، بلکه برای غیر حاجت نیز می تواند برای مدتی که عرفاً زیاد نباشد، لباس احرام را بیرون بیاورد.

مسألۀ 266) اگر از روی علم و عمد و در غیر حال ضرورت لباس احرام را نپوشد یا در لباس دوخته محرم شود، علاوه بر آن که معصیت کرده، صحّت احرامش نیز خالی از اشکال نیست.

مسألۀ 267) اگر کسی پس از آن که محرم شد، لباسهای احرام را از تن خود خارج کند و اعمال عمرہ یا حج را با لباس دوخته بجا آورد، ضرری به اعمال او نمی زند و اعمالش صحیح است، اگرچه باید به تفصیلی که خواهد آمد کفاره بپردازد و اگر عمداً و در غیر حال ضرورت بوده معصیت نیزکرده است.

مسألۀ 268) کسی که به علّت عذری مانند بیماری نمی تواند لباس دوختۀ خود را بکَند و لباس احرام بپوشد، باید در همان لباس نیّت عمرہ یا حجّ کند و لبیک بگوید و این کار ضرری به احرامش

ص: 113

نمی زند، ولی هرگاه عذرش برطرف شد باید جامۀ دوخته را بکند و لباس احرام بپوشد و لازم نیست به میقات برگردد، البته برای پوشیدن لباس دوخته باید به تفصیلی که خواهد آمد کفاره بدهد.

مسألۀ 269) بنابر احتیاط واجب گِره زدن لباس احرام یا گذاشتن چیزی مانند سنگ در لباس احرام و بستن طرف دیگر جامه با نخ به آن اشکال دارد.

مسأله 270) احتیاط واجب آن است که جامه ای را که لنگ قرارداده، به گردن گِره نزند و اگر از روی جهل یا نسیان گِره زد، احتیاط آن است که فوراً آن را باز کند ولی این کار به احرامش ضرر نمی زند و کفّاره هم ندارد.

مسألۀ 271) اگر کسی پس از آن که محرم شد، پیراهن بپوشد، باید آن را بشکافد و از سمت پایین بیرون بیاورد، ولی اگر در پیراهن محرم شود، لازم نیست آن را شکاف دهد و از پایین بیرون آورد، بلکه همین اندازه که آن را بیرون آورد و لباس احرام بپوشد، کافی است و در هر دو صورت احرامش صحیح است مگر آن که از روی علم و عمد و در غیر حال ضرورت در پیراهن محرم شده باشد که در این صورت بنابر احتیاط واجب باید دوباره محرم شود.

مسألۀ 272) لباس احرام باید مباح باشد، بنابر این احرام بستن در جامۀ غصبی و جامه ای که با عین پولی خریداری شده که خمس یا

ص: 114

زکات آن را نداده اند صحیح نیست، ولی در جامۀ مشکوک می توان محرم شد، هرچند احتیاط در این زمینه بسیار پسندیده است.

3 - لبّيك گفتن

سوّم از واجبات احرام تلبيه يعنى لبّيك گفتن است. و مقدار واجب لبّيك، اين است كه بگويد:

«لَبَّيْكَ، اللّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَريٖكَ لَكَ لَبَّيْكَ»،

و بنابر احتياط واجب پس از آن اضافه كند:

«اِنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَ وَالْمُلْكَ لا شَريٖكَ لَكَ »

و مستحبّ است بعد از آن گفته شود:

«لَبَّيْكَ ذَا الْمَعارِجِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ داعِياً إِلى دارِالسَّلامِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ غَفّارَ الذُّنُوبِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ أَهْلَ التَّلْبِيَةِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ ذَا الْجَلالِ وَالْإِكْرامِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ تُبْدِئُ وَالْمَعادُ إِلَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ تَسْتَغْنِي و يُفْتَقَرُ إِلَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ مَرْهُوباً وَمَرْغُوباً إلَيْكَ لَبَّيْكَ، إِلهَ الْحَقِّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ ذَا النَّعْماءِ وَالْفَضْلِ الْحَسَنِ الْجَمِيلِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ كَشّافَ الْكُرَبِ الْعِظامِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدَيْكَ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ يا كَرِيٖمُ لَبَّيْكَ».

همچنين گفتن اين جملات نيز خوب است:

ص: 115

«لَبَّيْكَ أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ بِحَجَّةٍ وَعُمْرَةٍ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ وَهذِهِ عُمْرَةُ مُتْعَةٍ إلَى الْحَجِّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ أَهْلَ التَّلْبِيَةِ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ تَلْبِيَةً تَمامُها وَبَلاغُها عَلَيْكَ.»

مسألۀ 273) مقدار واجب تلبيه مانند تكبيرة الاحرام نماز است و صحيح گفتن آن لازم و واجب است و اگر كسى آن را نداند، بايد بياموزد يا با تلقين كسى، به طور صحيح بگويد.

مسألۀ 274) اگر كسى نتواند حتّى با تلقين ديگرى مقدار واجب لبّيك را صحيح ادا كند، بايد به هر گونه كه مى تواند بگويد و بهتر ااست ترجمه اش را نيز بگويد و نايب نيز بگيرد.

مسألۀ 275) اگر كسى با علم به اين كه در صورت صحيح نگفتن تلبيه محرم نمى شود، عمداً تلبيه را غلط بگويد و اعمال عمره يا حجّ را انجام دهد، عملش صحيح نيست.

مسألۀ 276) ترجمۀ مقدار واجب لبّيك اين است: «اجابت مى كنم دعوت تورا، خداوندا، اجابت مى كنم دعوت تورا. اجابت مى كنم دعوت تورا، شريكى براى تو نيست، اجابت مى كنم دعوت تورا. به درستى كه سپاس و نعمت و پادشاهى از آن توست، شريكى ندارى.»

مسألۀ 277) پس از آن كه انسان لبّيك را به طور صحيح گفت، اتمام اعمال عمره يا حجّ بر او واجب مى شود، هرچند عمره يا حجّى كه شروع كرده، مستحبّى باشد.

ص: 116

مسألۀ 278) طهارت از حدث اصغر و اكبر، شرط صحّت احرام و تلبيه نيست، بنابراين كسى كه وضو ندارد، جنب، حايض و نفساء نيز مى توانند لبّيك بگويند و محرم شوند.

مسألۀ 279) اگر احرام بستن یا لبّیک گفتن را فراموش کرد یا به علّت ندانستن مسأله، احرام نبست یا لبّیک گفت و از میقات گذشت، چنانچه پس از اتمام تمام اعمال عمرۀ تمتع فهمید، عمره اش صحیح است ولی اگر پیش از آن فهمید در صورت امکان واجب است به میقات برگردد و احرام ببندد و لبّیک بگوید و اعمال عمره را بجا آورد و اگر نتواند برگردد، چنانچه وارد حرم نشده همان جا که هست احرام ببندد و لبّیک بگوید و اگر وارد حرم شده باید به خارج از حرم برگردد و لبّیک بگوید و اگر ممکن نیست همان جا که هست محرم شود و لبّیک بگوید و بنابر احتیاط واجب در تمام مواردی که نمی تواند به میقات برگردد هر اندازه می تواند به سمت میقات بازگردد.

مسألۀ 280) چنانچه پیش از اتمام عمره فهمید که از روی فراموشی یا ندانستن مسأله احرام نبسته یا لبیک را نگفته یا آن را صحیح ادا نکرده است و وقت برای احرام بستن و بجا آوردن اعمال عمره نداشته باشد، باید حج افراد بجا آورد و این حج مجزی از حجّة الاسلام است.

ص: 117

مسألۀ 281) اگر كسى به علّت عذر يا بدون عذر مقدار واجب لبّيك را نگفت، محرّمات احرام بر او حرام نمى شود و اگر كارى كه موجب كفّاره است انجام دهد، كفّاره ندارد و همچنين است اگر لبّيك را با ريا كردن باطل كرده باشد.

مسألۀ 282) مقدار واجب لبّيك يك بار است، ولى مستحبّ است هرچه مى تواند لبّيك را تكرار كند، و براى هفتاد مرتبه لبّيك گفتن پاداش بزرگى ذكر شده است. در روايتى از امام باقر عليه السّلام از رسول خدا صلّى الله عليه و آله آمده است: «كسى كه در احرامش هفتاد بار از روى ايمان و اخلاص لبّيك بگويد خداوند هزار هزار فرشته را بر دورى او از آتش و نفاق گواه مى گيرد.» (1)

مسألۀ 283) در تكرار لبّيك هاى مستحبّ لازم نيست همان عبارتى را كه هنگام احرام بستن مى گويند، تكرار كند؛ بلكه مى تواند بگويد: «لَبّيْكَ اللّهُمَّ لَبّيْكَ» يا تنها «لَبّيْك» را تكرار كند.

مسألۀ 284) براى مردها مستحبّ است كه لبّيك را بلند بگويند.

مسألۀ 285) بنابر احتیاط واجب کسی که برای عمرۀ تمتّع محرم شده، هنگامی که خانه های مکّه را دید باید از لبّیک گفتن خودداری کند. منظور از خانه های مکّه بنابر احتياط خانه هایی است که جزء

ص: 118


1- محمدّ بن يعقوب كلينى، كافى، ج 4، ص 337، باب التلبيه

شهر مکّه به شمار آید، هرچند شهر مکّه بزرگ شود.

مسألۀ 286) كسى كه براى حجّ احرام بسته، بنابر احتياط واجب بايد از ظهر روز عرفه به بعد، لبّيك گفتن را ترك كند.

مسألۀ 287) کسی که برای عمرۀ مفرده محرم شده، چنانچه از خارج از حرم به سمت مکه در حرکت بوده، بنابر احتیاط باید وقتی به حرم رسید تلبيه را قطع کند و اگر در مکه بوده و برای احرام به «ادنى الحل» آمده و محرم شده است، احتیاط واجب این است که وقتی خانۀ کعبه را مشاهده کرد، دیگر تلبيه نگوید.

مسألۀ 288) شخص لالی که تلبيه را می داند ولی نمی تواند بگوید باید زبان خود را به تلبيه حرکت دهد و با انگشت خود نیز به آن اشاره کند و بهتر است دیگری نیز به جای او تلبيه بگوید و به جای لالی که اصلاً تلبیه را نمی داند و نمی توان آن را به او تلقین کرد، باید دیگری تلبیه بگوید.

ب - مستحبّات احرام

مسألۀ 289) امور زير در احرام مستحبّ است:

1 - آن كه پيش از احرام بدن را پاكيزه نمايد وناخن و سبیل خود را بگيرد و موهاى زير بغل و زير شكم را بتراشد يا با داروى نظافت برطرف كند.

ص: 119

2 - كسى كه قصد انجام حجّ دارد از اوّل ماه ذى قعده و كسى كه قصد عمرۀ مفرده دارد، از يك ماه قبل موهاى سر و ريش خود را اصلاح نكند.

3- آن که پیش از احرام در میقات غسل احرام بنماید، بلکه چون برای احرام بستن پاک بودن از حدث اکبر و اصغر شرط نیست و در حال جنابت و حیض و نفاس نیز می توان محرم شد، غسل احرام حتّی برای زن حایض و نفساء نیز مستحب است. در روایات معتبر نسبت به غسل احرام تأکید شده تا آن جا که برخی از فقها آن را واجب و شرط صحّت احرام دانسته اند، گرچه اقوى عدم وجوب غسل احرام است ولی خوب است مؤمنان تا آنجا که ممکن است غسل احرام را ترک نکنند و اگر کسی احتمال بدهد که در میقات آب پیدا نشود جایز است پیش از رسیدن به میقات غسل کند و اگر در میقات آب پیدا کرد، مستحبّ است مجدّداً غسل کند. اگر حاجی یا معتمر پس از غسل احرام لباسی را که پوشیدن آن بر محرم حرام است بپوشد یا غذایی را که خوردن آن بر محرم حرام است بخورد، مستحبّ است غسل را اعاده نماید. اگر کسی در روز برای احرام غسل کند، تا آخر شب آینده کفایت می کند و اگر در شب غسل نماید، تا آخر روز آینده کافی است، ولی اگر پس از غسل و پیش از احرام محدث به حدث اصغر شود غسل را اعاده نماید.

ص: 120

4 - آن كه دو جامۀ احرام از پنبه و سفيد باشد.

5 - آن که احرام پس از نماز و دعاهایی که وارد شده، صورت گیرد؛ بدین ترتیب که در صورت امکان پس از نماز ظهر محرم شود و در صورتی که ممکن نیست پس از یکی دیگر از نمازهای واجب شبانه روزی و در صورتی که نتواند بعد از فریضۀ ادا احرام ببندد، بعد از فریضۂ قضا محرم شود و اگر این هم ممکن نیست، پس از شش یا دو رکعت نماز نافله، محرم شود و محرم شدن پس از شش رکعت نماز افضل از محرم شدن پس از دو رکعت نماز است. در این نمازها در رکعت اوّل پس از حمد، سورۂ توحید و در رکعت دوّم پس از حمد، سورۂ کافرون را می خواند. پس از نماز، خداوند را حمد و ثنا می گوید و بر پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و خاندان او (علیهم السّلام)درود می فرستد، آنگاه این دعا را می خواند:

«اَللّهُمَّ انِّي أَسْأَلُكَ انْ تَجْعَلَنِي مِمَّنِ اسْتَجابَ لَكَ، وَآمَنَ بِوَعْدِكَ وَاتَّبَعَ امْرَكَ فَاِنِّي عَبْدُكَ وَفِي قَبْضَتِكَ، لا اوقِي إِلّا ما وَقَيْتَ، وَلا آخُذُ إِلّا ما اعْطَيْتَ، وَقَدْ ذَكَرْتَ الْحَجَّ فَأَسْأَلُكَ انْ تَعْزِمَ لِي عَلَيْهِ عَلى كِتابِكَ وَسُنَّةِ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَتُقَوِّيَنِي عَلى ما ضَعُفْتُ وَتُسَلِّمَ لِي مَناسِكِي فِي يُسْرٍ مِنْكَ وَعافِيَةٍ، وَاجْعَلْنِي مِنْ وَفْدِكَ الَّذِي رَضِيتَ وَارْتَضَيْتَ وَسَمَّيْتَ وَكَتَبْتَ. اللّهُمَّ انِّي خَرَجْتُ مِنْ شُقَّةٍ بَعِيدَةٍ، وَاَنْفَقْتُ مالِي ابْتِغاءَ مَرْضاتِكَ. اللّهُمَّ فَتَمِّمْ لِي حَجَّتِي

ص: 121

وَعُمْرَتِي، اللّهُمَّ إِنِّي اريْدُ التَّمَتُّعَ بِالعُمْرَةِ الَى الْحَجِّ عَلى كِتابِكَ وَسُنَّةِ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فَاِنْ عَرَضَ لِي عارِضٌ يَحْبِسُني فَخَلِّنِي حَيْثُ حَبَسْتَنِي بِقَدَرِكَ الَّذِي قَدَّرْتَ عَلَىَّ اللّهُمَّ انْ لَمْ تَكُنْ حَجَّةً فَعُمْرَةً، احْرَمَ لَكَ شَعْرِي وَبَشَرِي وَلَحْمِي وَدَمِي وَعِظامِي وَمُخِّي وَعَصَبِي مِنَ النِّساءِ وَالثِّيابِ وَالطِّيبِ، ابْتَغِي بِذلِكَ وَجْهَكَ وَالدّارَ الْآخِرَةَ.»(1)

6 - آن كه هنگام پوشيدن جامه هاى احرام بگويد:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي رَزَقَنِي ما اوارِي بِهِ عَوْرَتِي وَاُؤَدِّي فِيهِ فَرْضِي وَاَعْبُدُ فِيهِ رَبِّي وَاَنْتَهِي فِيهِ إلى ما أمَرَنِي، الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي قَصَدْتُهُفَبَلَّغَنِي وَاَرَدْتُهُ فَاَعانَنِي وَقَبِلَنِي وَلَمْ يَقْطَعْ بِي وَوَجْهَهُ ارَدْتُ فَسَلَّمَنِي فَهُوَ حِصْنِي وَكَهْفِي وَحِرْزِي وَظَهْرِي وَمَلاذِي وَرَجائِي وَمَنْجايَ وَذُخْرِي وَعُدَّتِي فِي شِدَّتِي وَرَخائِي.»(2)

7 - آن كه در حال احرام لبّيك ها را تكرار كند، بويژه هنگام بيدار شدن از خواب، پس از هر نماز واجب و مستحبّ، هنگام رسيدن به سواره، هنگام بالا رفتن از تپّه يا فرود آمدن از آن، در پايان شب و هنگام سحر.

ص: 122


1- وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب «16» از «ابواب الاحرام» حديث 1
2- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 527
ج - محرّمات احرام
اشاره

پس از آن كه حاجى يا معتمر لباس احرام پوشيد و به نيّت احرام، لبّيك گفت امورى بر او حرام مى شود كه آنها را «محرّمات احرام» مى گويند. حرمت برخى از محرّماتِ احرام، قطعى است و برخى از آنها را بنابر احتياط بايد ترك كرد. ارتكاب برخى از محرّمات احرام موجب كفّاره مى شود. احكام مربوط به كفّارات احرام به هنگام بحث از هر يك از محرّمات احرام بيان شده و احكام كلّى كفّارات نيز در پايان اين فصل خواهد آمد. محرّمات احرام عبارتند از:

1 - شكار كردن حيوان وحشى صحرايى

شكار كردن حيوان وحشى صحرايى يكى از محرّمات احرام است. شكار به عنوان يكى از محرّمات احرام داراى احكام فراوانى است، ولى چون در زمان ما چندان مورد نياز نيست تنها به ذكر چند مسأله بسنده مى كنيم.

مسألۀ 290) بنابر احتياط واجب در حال احرام كشتن هيچ حيوانى جز حيوانات موذى جايز نيست، پس بنابر احتياط بايد از كشتن جانورانى مانند مارمولك و زنبور هم اجتناب نمود، ولى اگر محرم از اذيّت و آزار حيوانى بترسد، كشتن آن مانعى ندارد.

مسألۀ 291) خوردن گوشت حیوان وحشی صحرایی که شکار

ص: 123

شده در هر حال بر محرم حرام است؛ چه خودش آن را شکار کند یا دیگری، و چه محرم آن را شکار کرده باشد یا غیر محرم.

مسألۀ 292) نشان دادن شكار به شكارچى و نيز هرگونه كمك به او براى شكار حيوان بر محرم حرام است.

مسألۀ 293) شکار حیوان وحشی در حرم جایز نیست؛ هرچند شکارچی در حال احرام نباشد.

مسألۀ 294) اگر محرمی، شکار را ذبح کند، بنابر مشهور در حکم میته خواهد بود و بنابر احتیاط این حکم هم دربارۀ محرم است و هم دربارۀ مُحلّ. پس کسی هم که محرم نیست نمی تواند از صیدی که توسّط محرم شکار شده، استفاده کند.

مسألۀ 295) صید حرم نیز در حکم میته است، خواه کشنده یا ذابح

آن محرم باشد یا مُحلّ.

مسألۀ 296) برای محرم، صید حیوانات دریایی مانند ماهی مانعی ندارد و اگر حیوانی هم در دریا و هم در خشکی زندگی کند، در صورتی حیوان دریایی محسوب می شود که در دریا تخم کند و بچه دار شود.

مسألۀ 297) ذبح حیوانات اهلی مانند مرغ خانگی، گاو، گوسفند

و شتر و نیز خوردن گوشت آنها برای محرم جایز است.

مسألۀ 298) پرندگان، شکار صحرایی به شمار می آیند و ملخ نیز

ص: 124

در حکم شکار صحرایی است.

مسألۀ 299) جوجه و تخم حیوانی که شکار کردن آن حرام است در حکم خود آن حیوان است، بنابر این برداشتن، شکستن و خوردن تخم حیوان وحشی صحرایی حرام است.

مسألۀ 300) علاوه بر حرمت شکار در حال احرام، نگاه داشتن صید توسّط مُحرم نیز حرام است هرچند مالک آن باشد، بلکه برخی ادّعای اجماع کرده اند که با محرم شدن، ملکیّت محرم نسبت به صید از بین می رود.

مسألۀ 301) اگر محرم پیش از احرام در خارج از حرم حیوانی را شکار کرده یا خریده باشد و هنگام احرام بستن همراه او باشد، باید پس از آن که محرم شد فوراً آن را رها کند و اگر حیوان، پرنده ای باشد که پر درنیاورده یا حیوانی باشد که نتواند از خود مواظبت کند، باید آن را نگهداری کند تا بزرگ شود. ولی اگر محرم در وطن خود شکار و پرنده ای دارد، لازم نیست هنگام احرام آنها را رها کند.

2 - آميزش جنسى و امور شهوانى

آميزش جنسى، دست بازى كردن، نگاه همراه با شهوت و هرگونه تمتّع شهوانى مرد از زن يا زن از مرد بر مرد و زن محرم، حرام است.

مسألۀ 302) اگر كسى در احرام عمرۀ تمتّع از روى علم و عمد

ص: 125

آمیزش جنسی کند، چه از جلو باشد و چه از پشت، یا این که - نعوذ بالله - مرد با مرد آمیزش کند، عمره اش باطل نمی شود ولی کفاره بر وی واجب می شود و کفارۀ آن بنابر احتیاط واجب برای کسی که بتواند شتر تهیه کند، یک شتر و اگر حال او متوسط باشد و نتواند شتر تهیه کند یک گاو اگر گاو نیز نتواند تهیه کند، یک گوسفند است؛ ولی اگر این عمل پیش از پایان سعی انجام گرفته باشد، احتیاط مستحب آن است که عمره را تمام کند و دوباره آن را بجا آورد و اگر وقت برای اعادۀ عمره، تنگ باشد، به نیّت مافي الذّمّه یعنی اعم از حجّ تمتّع و حجّ افراد محرم شود و قربانی کند، سپس یک عمرۀ مفرده انجام دهد و سال دیگر نیز حجّ را اعاده کند.

مسأله 303) اگر در احرام عمرۀ مفرده این عمل را از روی عمد انجام دهد، چنانچه پیش از سعی باشد عمرۀ او باطل می شود و باید کفّاره بدهد و کفّاره آن یک شتر است و باید تا ماه قمری بعد در مكّه بماند، آنگاه به یکی از ميقاتها برود و برای عمرۀ مفرده احرام ببندد و عمره را اعاده کند و احتیاط واجب آن است که پیش از آن عمرۀ اوّل را نیز به پایان برساند. و چنانچه این کار را پس از سعی و پیش از تمام شدن دور چهارم طواف نساء انجام داده باشد، عمره اش باطل نیست ولی باید برای گناهی که مرتکب شده یک شتر کفّاره بدهد، و اگر پس از تمام شدن دور چهارم طواف نساء باشد، مرتکب عمل

ص: 126

حرام شده ولی کفاره ندارد.

مسألۀ 304) اگر در احرام حجّ این عمل را از روی علم و عمد انجام دهد، چنانچه پیش از وقوف به عرفات بوده، حجّ او مسلماً فاسد است و اگر پس از وقوف به عرفات و پیش از وقوف به مشعر الحرام بوده، بنابر اقوى فاسد است و در هر دو صورت باید یک شتر کفّاره بدهد و حجّ را تمام کند و در سال دیگر نیز حجّ بجا آورد. زن و شوهری که این کار را در حال احرام انجام داده اند تا پایان مناسک حجّ نباید با یکدیگر خلوت کنند؛ حتّی در سال بعد هم چنانچه بخواهند از همان راه قبلی حجّ بجا آورند، وقتی به محلّ معصیت رسیدند باید تا پایان اعمال حجّ از یکدیگر جدا شوند.

مسألۀ 305) اگر کسی این عمل را در احرام حجّ پس از وقوف به عرفات و مشعر انجام دهد، چنانچه پیش از تمام شدن دور سوم طواف نساء باشد، حجّش صحیح است و فقط باید کفّاره بدهد و اگر پس از تمام شدن دور پنجم باشد، حجّش صحیح است و بنابر اقوى كفّاره هم ندارد و بعید نیست گفته شود که اگر بین شوط سوم و چهارم باشد، ملحق به قسم اول و اگر بين شوط چهارم و پنجم باشد، ملحق به قسم دوم است.

مسألۀ 306) اگر مرد محرم، زنی را از روی شهوت ببوسد، چنانچه منیٰ از او بیرون آید بنابر اقوى و اگر منیٰ بیرون نیاید بنابر احتیاط

ص: 127

واجب باید یک شتر کفّاره بدهد؛ و اگر بوسیدن از روی شهوت نباشد، کفّاره آن یک گوسفند است، گرچه احتیاط مستحبّ است که یک شتر کفّاره بدهد. بنابر احتیاط واجب هرگاه زن محرم نیز مردی را ببوسد همین حکم را دارد.

مسألۀ 307) در حال احرام بوسیدن مادر و دیگر محارم از روی عاطفه و شفقت مانعی ندارد.

مسألۀ 308) محرم می تواند در حال احرام بدون شهوت به همسر خود نگاه کند ولی نگاه شهوانی حتّی به همسر خود هم جایز نیست.

مسألۀ 309) اگر محرم عمداً به کسی جز زن خود نگاه کند و در نتیجه منیٰ از او بیرون آید، اگر می تواند یک شتر کفّاره بدهد و اگر نمی تواند یک گاو و اگر این را هم نمی تواند یک گوسفند کفّاره بدهد. نگاه زن محرم به غیر شوهر خود هم بنابر احتیاط همین حکم را دارد.

مسألۀ 310) اگر مرد محرم از روی شهوت به همسر خود نگاه کند و در نتیجه منیٰ از او بیرون آید، بنابر احتیاط باید یک شتر کفّاره بدهد، ولی اگر منیٰ خارج نشود و یا نگاه از روی شهوت نباشد و اتفاقاً منیٰ خارج شود کفّاره ندارد. بنابر احتیاط نگاه زن محرم به همسر خود نیز همین حکم را دارد.

مسألۀ 311) محرم می تواند بدن همسر خود را بدون شهوت لمس کند یا او را مثلاً برای سوار شدن یا پیاده شدن در بغل بگیرد،

ص: 128

ولی لمس بدن او یا بازی با او از روی شهوت جایز نیست.

مسألۀ 312) اگر محرم همسر خود را با شهوت لمس نماید، باید یک گوسفند کفاره بدهد، چه انزال بشود و چه نشود؛ و اگر با همسر خود ملاعبه کند و انزال شود، کفارۀ آن مانند کفارۂ جماع است و اگر انزال نشود، کفارۀ آن یک گوسفند است؛ و بنابر احتیاط دست زدن و ملاعبۀ زن محرم با همسرش نیز همین حکم را دارد.

مسألۀ 313) تمتّعات شهوانی مانند آمیزش جنسی، دست بازی و نگاه همراه با شهوت، زمانی موجب کفّاره می شود که با علم و عمد صورت گیرد، بنابر این اگر محرم این امور را به علّت ندانستن مسأله یا از روی غفلت و نسیان انجام دهد، به حجّ و عمره اش آسیبی نمی رسد و کفّاره هم ندارد.

مسألۀ 314) اگر مرد محرمی زن خود را که او نیز محرم است مجبور نماید تا با وی آمیزش کند، باید علاوه بر کفارۂ خود، کفّاره زن را هم بدهد و چیزی بر عهدۀ زن نیست؛ ولی اگر زن با رضایت حاضر به آمیزش شده باشد کفّاره اش بر عهده خود اوست و مرد هم باید کفّاره خود را بدهد.

مسألۀ 315) کسی که از احرام بیرون آمده، گرچه می تواند از روی التذاذ به همسر محرم خود دست بزند ولی اگر همسر محرم از این کار لذّت می برد، بنابر احتیاط نباید به این کار تن دهد.

ص: 129

مسألۀ 316) اگر فردی که از احرام بیرون آمده همسر محرمش را ببوسد، چون از احرام بیرون آمده کفّاره ای بر عهده اش نیست. همسر محرم نیز در صورتی که در این کار اختیاری از خود نداشته، کفّاره بر عهده اش نیست.

3 - استمنا

سوّم از محرّمات احرام استمنا است. استمنا یعنی این که انسان با خود کاری کند که منیٰ از او بیرون آید. این کار در حال احرام و غیر حال احرام حرام است.

مسألۀ 317) اگر محرم با آلت تناسلی خود بازی کند تا منیٰ از او خارج شود یا با همسر خود یا دیگری بازی کند یا با تخیّلات شهوانی یا هر راه دیگری استمنا نماید، چنانچه منیٰ از او خارج شود، باید یک شتر کفّاره بدهد.

مسألۀ 318) در مواردی که آمیزش جنسی موجب بطلان حجّ و عمره می شود، با استمنا و بیرون آمدن منیٰ نیز بنابر اقوى حجّ و عمره باطل می شود.

4 - عقد بستن براى خود يا ديگرى

از ديگر محرّمات احرام، عقد بستن براى خود يا ديگرى است،

ص: 130

خواه شخص ديگرى كه عقد براى او بسته مى شود محرم باشد يا مُحلّ.

مسألۀ 319) بنابر احتياط واجب محرم نبايد شاهد عقد شود، گرچه عقد براى غير محرم باشد.

مسألۀ 320) اگر كسى در حالى كه محرم نيست شاهد بر عقد شده باشد، بنابر احتياط واجب نبايد در حال احرام بر آن عقد شهادت دهد.

مسألۀ 321) احتياط واجب آن است كه در حال احرام از خواستگارى كردن خوددارى شود.

مسألۀ 322) محرم مى تواند در حال احرام به همسرش كه او را طلاق رجعى داده، رجوع نمايد.

مسألۀ 323) اگر در حال احرام با علم به مسأله، زنی را به عقد همسری خود درآورد، آن زن برای همیشه بر او حرام می شود، ولی اگر این کار را از روی ناآگاهی به مسأله انجام داده باشد، عقد باطل است ولی زن بر او حرام همیشگی نمی شود، هرچند احتیاط آن است که آن زن را به همسری نگیرد مخصوصاً اگر با او نزدیکی کرده باشد. و اگر زنی که در حال احرام است با مردی که در حال احرام نیست ازدواج کند، عقد او باطل است ولی می تواند بعداً با آن مرد ازدواج کند، اگرچه در صورتی که زن می دانسته در حال احرام عقد بستن حرام است، احتیاط مستحب آن است که بعداً با او ازدواج نکند.

مسألۀ 324) در مسایل فوق، فرقی میان عقد دائم و عقد موقّت

ص: 131

(صیغه) نیست.

مسألۀ 325) اگر کسی زنی را به عقد مرد مُحرمی درآورد و محرم با او آمیزش نماید، در صورتی که زن، مرد و عاقد هر سه عالم به حکم مسأله باشند، هر کدام باید یک شتر کفّاره بدهند، ولی اگر آمیزش صورت نگیرد، کفّاره بر آنها واجب نیست. و اگر بعضی از این سه، حکم مسأله را بدانند و بعضی ندانند، کفّاره بر کسی که عالم به حکم مسأله بوده، واجب است، و در این حکم فرقی میان آن که زن و عاقد محلّ باشند یا محرم نیست.

5 - استعمال بوى خوش

يكى ديگرى از محرّمات احرام، استعمال هرگونه عطر و بوى خوش مانند مُشك، زعفران، كافور، عود و عنبر است.

مسألۀ 326) همان گونه كه ماليدن عطر و بوى خوش بر لباس و بدن جايز نيست، پوشيدن لباسى كه بوى عطر مى دهد نيز جايز نيست، اگر چه پيش از احرام به آن عطر ماليده شده باشد.

مسألۀ 327) در حال احرام، خوردن و نوشيدن غذاها و مايعاتى كه موادّ خوش بو مانند زعفران در آن باشد، جايز نيست.

مسألۀ 328) اگر بوی خوشی به مشام محرم برسد و یا از روی اضطرار ناچار شود لباس معطّر بپوشد یا غذایی را که بوی خوش

ص: 132

می دهد بخورد، باید بینی خود را بگیرد تا بوی خوش را استشمام نکند.

مسألۀ 329) بنابر احتیاط واجب، محرم باید از بوییدن گلها و سبزی هایی که بوی خوش می دهند اجتناب کند، ولی اجتناب کردن از گیاهان خودروی صحرایی معطر مانند بومادران»، «درمنه» و خزامی» لازم نیست.

مسألۀ 330) بنابر احتياط محرم باید از خوردن موادی مانند «دارچین»، «زنجبیل» و «هل» اجتناب نماید.

مسألۀ 331) در حال احرام خوردن میوه های خوشبو مانند سیب، به و پرتقال مانعی ندارد، ولی بنابر احتیاط واجب باید از بوییدن آنها خودداری شود.

مسألۀ 332) اگر محرم در حال احرام بوی بدی را استشمام کند، حرام است به منظور این که بوی بد را نفهمد بینی خود را بگیرد، ولی می تواند سریع از آن جا بگذرد تا بوی بد را استشمام نکند.

مسألۀ 333) در حال احرام خرید و فروش عطر و مواد خوشبو مانعی ندارد، ولی نباید برای آزمایش آنها را ببوید یا به بدن و لباس خود بمالد.

مسألۀ 334) مشهور در میان فقها آن است که استفاده از خلوق کعبه حرام نیست، و خلوق مادۀ خوشبویی است که کعبۀ معظّمه را با آن

ص: 133

معطّر می سازند، ولی چون به روشنی معلوم نیست که خلوق چیست، احتیاط آن است که از مادّۀ خوشبویی که بر کعبه می مالند اجتناب شود.

مسألۀ 335) اگر بوی صابون، شامپو و دیگر پاک کننده ها به گونه ای باشد که استفاده از آنها، استفاده از بوی خوش محسوب شود، باید از آنها اجتناب شود و در غیر این صورت مانعی ندارد.

مسألۀ 336) اگر محرم در حال احرام از عطر و بوی خوش استفاده کند، چه از روی اختیار باشد و چه به سبب اضطرار، باید کفّاره بدهد و کفّاره آن بنابر احتیاط واجب یک گوسفند است، ولی کفّارۂ خوردن چیزی که بوی خوش می دهد بنابر اقوى یک گوسفند است، چه از روی اختیار باشد و چه به سبب اضطرار.

مسألۀ 337) اگر محرم در اوقات متعدّد، از بوی خوش استفاده کند، بنابر اقوى باید برای هر بار استفاده کردن یک کفّاره بپردازد و همچنین اگر پس از استفاده از بوی خوش، کفّاره آن را پرداخت و مجددّاً از بوی خوش استفاده کرد، باید دوباره کفّاره بدهد. ولی اگر بوی خوش را به طور مکرّر در یک فاصلۀ زمانی که عرفاً یک وقت محسوب می شود استعمال کند، بعید نیست که یک گوسفند کافی باشد، هرچند احتیاط آن است که به تعداد دفعاتی که بوی خوش استعمال نموده، کفّاره بدهد.

ص: 134

6 - روغن ماليدن به بدن

از دیگر محرّمات احرام روغن مالیدن به بدن است، حتّی اگر بوی خوش در روغن نباشد.

مسألۀ 338) کسی که می خواهد محرم شود، جایز نیست روغنی را که بوی خوش در آن است و اثرش تا هنگام احرام باقی می ماند استعمال کند.

مسألۀ 339) در حال احرام خوردن روغنی که بوی خوش در آن نیست، مانعی ندارد.

مسألۀ 340) اگر محرم عمداً روغنی را که بوی خوش در آن است استعمال کند، کفاره دارد و کفارۀ آن بنابر احتياط یک گوسفند است، اگر چه استفاده از آن به علّت اضطرار باشد. ولی اگر در روغن بوی خوش نباشد، گرچه مالیدن آن به بدن - جز در موارد اضطرار و نیاز - گناه و معصیت است، ولی کفّاره ندارد.

مسألۀ 341) پمادهایی که دارای چربی است، حکم روغن را دارد؛ بنابر این مالیدن آنها به بدن جایز نیست، مگر این که ضرورت باشد. هرگاه محرم این گونه پمادها را بر بدن بمالد، اگر دارای بوی خوش باشد باید کفارۀ بدهد، اگرچه مضطرّ باشد و کفارۀ آن همچنان که گذشت یک گوسفند است بنابر احتیاط واجب، ولی اگر بوی خوش نداشته باشد کفّاره ندارد.

ص: 135

7 - زينت كردن با زيورآلات براى زنان

مسألۀ 342) بنابر اقوى حرام است که زن در حال احرام زیورهایی را که عادت به پوشیدن آنها نداشته است به قصد زینت کردن و آرایش خود بپوشد، بلکه اگر زینت بر آن صدق کند باید ترک شود هرچند قصد زینت کردن و آرایش نداشته باشد؛ ولی لازم نیست زیورهایی را که پیش از احرام عادت به استفاده کردن از آنها داشته، بیرون بیاورد.

مسألۀ 343) زن نباید در حال احرام زیورهایی را که عادت به پوشیدن آنها داشته است به هیچ مردی حتّی به شوهر خود نشان دهد.

مسألۀ 344) پوشیدن زیور اگرچه حرام است، ولی کفّاره ندارد.

مسألۀ 345) بنابر احتیاط واجب مرد و زن محرم نباید برای زینت «حنا» ببندند. بلکه اگر با حنا بستن به طور قهری زینت حاصل می شود احتیاط در ترک آن است، هرچند قصد زینت هم نکرده باشند، بلکه حرمت حنا بستن در هر دو صورت خالی از وجه نیست، ولی کفّاره ندارد.

مسألۀ 346) کسی که محرم نیست ولی قصد دارد در آینده محرم شود، هرگاه بداند اگر حنا ببندد اثر آن تا هنگام احرام باقی می ماند، بنابر احتیاط واجب باید از حنا بستن خودداری کند.

ص: 136

8 - سرمه كشيدن

از دیگر محرّمات احرام سرمه کشیدن به قصد زینت است.

مسألۀ 347) سرمه کشیدن اگر زینت محسوب شود و یا در آن بوی خوش باشد، حرام است، مگر این که ضرورتی اقتضا کند؛ و اگر زینت نبوده وبوی خوش نیز نداشته باشد، چنانچه سرمه سیاه باشد بنابر احتیاط باید از آن اجتناب شود و اگر سیاه نباشد، اشکال ندارد، اگرچه احتیاط مستحب آن است که از آن اجتناب شود.

مسألۀ 348) حرمت سرمه کشیدن در حال احرام، اختصاص به زن ندارد و بر مرد نیز حرام است.

مسألۀ 349) سرمه کشیدن در حال احرام هرچند حرام است، كقّاره ندارد، ولی اگر سرمه بوی خوش داشته باشد، احتیاط واجب آن است که یک گوسفند کفّاره بدهد.

مسألۀ 350) اگر محرم نیاز به سرمه کشیدن پیدا کند، می تواند سرمه بکشد و مانعی ندارد، ولی اگر سرمه بوی خوش داشته باشد بنابر احتیاط باید کفّاره بدهد

9 - انگشتر به دست كردن

مسألۀ 351) در حال احرام انگشتر به دست کردن به قصد زینت حرام است، بلکه اگر عرفاً زینت محسوب شود ولو قصد زینت

ص: 137

نداشته باشد نیز باید از آن اجتناب کند؛ ولی اگر مُحرم به قصد عمل کردن به یک مستحبّ شرعی و یا به جهت خاصیتی که در آن است، انگشتر به دست کند و قصد زینت نداشته باشد و عرفاً نیز زینت محسوب نشود، مانعی ندارد.

مسألۀ 352) انگشتر به دست کردن حتّی در مواردی که حرام است،کفّاره ندارد.

10 - نگاه كردن در آينه

نگاه کردن در آینه به قصد زینت کردن و آرایش خود از محرّمات احرام است.

مسألۀ 353) نگاه کردن رانندۀ محرم در آینۀ ماشین یا نگاه کردن در

آینه برای درمان درد و مانند آن مانعی ندارد، ولی احتیاط مستحبّ آن است که محرم اگر این گونه جهات در کار نباشد، بدون قصد زینت هم به آینه نگاه نکند.

مسألۀ 354) حکم نگاه کردن به آینه برای مرد و زن یکسان است .

مسألۀ 355) بنابر احتیاط واجب، اجسام صاف صیقل داده شده و آب صاف که تصویر اشیا در آن به خوبی دیده می شود، حکم آینه را دارد و محرم احتیاطاً نباید به قصد زینت در آنها نگاه کند.

مسألۀ 356) عینک زدن در حال احرام اگر زینت محسوب شود

ص: 138

جایز نیست، ولی اگر زینت به شمار نیاید، اشکال ندارد.

مسألۀ 357) محرم می تواند در حال احرام با دوربین عکاسی یافیلم برداری عکس و فیلم بگیرد.

مسألۀ 358) اگر در جایی که محرم ساکن است آینه وجود داشته باشد و بداند که گاهی سهواً چشم او به آینه می افتد اشکالی ندارد؛ ولی اگر وجود آینه سبب شود که محرم برای زینت به آن نگاه کند، احتياط آن است که آینه را بردارد یا روی آن را با چیزی بپوشاند.

مسألۀ 359) نگاه کردن به آینه، کفّاره ندارد ولی اگر نگاه کرد، مستحبّ است پس از نگاه کردن «لبّیک» بگوید.

11 - جدال كردن

در حال احرام، جدال کردن حرام است.

مسألۀ 360) مقصود از جدال کردن که حرام است، تنها گفتن «لا والله» و «بلى والله» و واژه های هم معنای آن در دیگر زبانها و لهجه ها نیست، بلکه سوگند خوردن برای اثبات مطلبی یا ردّ کردن مطلبی که دیگری می گوید نیز «جدال» است.

مسألۀ 361) سوگند خوردن اگر به لفظ «الله» یا مرادف آن در دیگر زبانها باشد، جدال است، اما سوگند به غیر از خداوند هر کس و هر چیز که باشد، جدال نیست.

ص: 139

مسألۀ 362) بنابر احتیاط واجب دیگر نامهای مبارک خداوند نیز به لفظ جلالۀ «الله» ملحق می شود. بنابر این اگر کسی به نامهایی همچون رحمان،رحیم و خالق آسمانها و زمین سوگند یاد کند نیز احتیاط جدال محسوب می شود.

مسألۀ 363) اگر ضرورت اقتضا کند، محرم می تواند برای اثبات حقّ یا ابطال باطل به لفظ جلالۀ «الله» یا دیگر نامهای خداوند سوگند یاد کند و در این فرض، کفاره هم ندارد.

مسألۀ 364) اگر محرم در جدال خود راستگو باشد، تا کمتر از سه مرتبه کفّاره بر عهده اش نیست و تنها باید استغفار کند، ولی اگر سه مرتبه جدال کرد باید یک گوسفند کفّاره بدهد.

مسألۀ 365) اگر محرم بیش از سه مرتبه جدال کند هرچند زیاد باشد، در صورتی که در جدالش راستگو باشد باید یک گوسفند کفّاره بدهد، مگر این که پس از سه مرتبه جدال، کفّاره آن را بدهد که در این صورت هرگاه سه مرتبه دیگر جدال کند، باید یک گوسفند کفّاره بدهد.

مسألۀ 366) اگر محرم در جدال، دروغگو باشد، برای بار اوّل یک گوسفند و برای بار دوّم یک گوسفند دیگر و برای بار سوّم و بیشتر یک گاو باید کفّاره بدهد.

مسألۀ 367) اگر یک مرتبه به دروغ جدال نمود و کفّاره آن یعنی

ص: 140

یک گوسفند را پرداخت، بعید نیست که اگر پس از آن مجدّداً به دروغ جدال نماید، کفّارۀ آن یک گوسفند باشد، نه دو گوسفند.

مسألۀ 368) اگر دوبار به دروغ جدال کرد و دو گوسفند به عنوان كقّاره ذبح نمود و مجدّداً یک بار دیگر به دروغ جدال کرد، ظاهراً کفّاره آن یک گوسفند است؛ ولی اگر پس از ذبح دو گوسفند، دوبار دیگر به دروغ جدال نماید، ظاهراً كفّاره آن دو گوسفند است.

مسألۀ 369) اگر به دروغ سه مرتبه یا بیشتر جدال کند، کفّارۀ آن یک گاو است، مگر آن که پس از سه بار جدال کردن یا بیشتر، كفّارۀ آن را بدهد که در این صورت باید در اوّلین جدال پس از پرداخت کفّاره، یک گوسفند و در جدال دوّم، دو گوسفند و برای بار سوّم، یک گاو بدهد.

مسألۀ 370) مقصود از «مرتبه» که در روایات باب جدال آمده و در

چند مسأله پیش نیز ذکر شد، امری عرفی است؛ پس برای تعیین «وحدت» یا «تعدّد» جدال باید به قضاوت عرف مراجعه نمود.

مسألۀ 371) هرگاه محرم در مجالس متعدّد جدال نماید، ظاهراً تعدّد صدق می کند، اعمّ از آن که پیرامون موضوع واحد جدال نماید یا موضوعات متعدّد.

مسألۀ 372) اگر محرم در مجلس واحد و پیرامون موضوع واحدی به طور مکرّر جدال نماید یک مرتبه محسوب می شود، هرچند

ص: 141

احتیاط مستحبّ آن است که حکم تعدّد را بر آن مترتّب نماید.

مسألۀ 373) اگر محرم در مقام جدال، نام خداوند را تکرار نماید ولی موضوعی که بر آن سوگند یاد می کند یکی باشد، مثلاً بگوید: «والله بالله تالله من فلان کار را انجام داده ام»، یک مرتبه جدال محسوب می شود و اگر نام خداوند را یک بار بر زبان بیاورد ولی بر چند چیز متعدّد سوگند یاد کند، مثلاً در مقام جدال بگوید: «والله کار من درست بوده است و فلان کس آدم بدی است و من اهل فضل و دانش هستم» بنابر احتیاط سه مرتبه جدال محسوب می شود.

12 - فسوق

يكى از محرّمات احرام كه در غير حال احرام نيز حرام مى باشد، «فسوق» است. در واقع حرمت فسوق در حال احرام شديدتر از هنگامى است كه انسان محرم نيست.

مسألۀ 374) مقصود از فسوق تنها دروغ گفتن نيست، بلكه دشنام دادن و فخر فروشى به ديگران نيز فسوق به شمار مى آيد.

مسألۀ 375) اگر محرم، مرتكب فسوق شود، كفّاره ندارد و تنها بايد استغفار كند، ولى مستحبّ است كه چيزى كفّاره بدهد و اگر گاو ذبح كند بهتر است.

ص: 142

13 - پوشيدن لباس دوخته

از دیگر محرّمات احرام پوشیدن لباس های دوخته مانند پیراهن، زیرجامه، کت، شلوار، قبا و مانند آن بر مردان است.

مسألۀ 376) پوشیدن چیزهایی که شبیه به لباس دوخته است مانند پیراهن هایی که با چرخ یا دست می بافند جایز نیست و نیز پوشیدنی های بلند یا نیم تنه ای که از نمد یا پنبه ساخته شده، پوشیدنشان جایز نیست.

مسألۀ 377) پوشیدن چیزهایی مثل کمربند، دمپایی، بند ساعت

و امثال آن هرچند دوخته باشد اشکال ندارد.

مسأله 378) محرم می تواند همیانی که پول و دیگر وسایل خود را در آن می گذارد حتّی اگر دوخته باشد به کمر ببندد؛ ولی بهتر است نوعی از همیان را انتخاب کند که گره نداشته باشد.

مسألۀ 379) محرم می تواند از فتق بندی که دوخته است استفاده

کند، ولی احتیاط مستحب آن است که کفّاره بدهد.

مسألۀ 380) به دوش گرفتن یا در دست گرفتن وسایلی مانند ساک و قمقمۀ آب که در محفظۀ دوخته نگهداری می شود، مانعی ندارد.

مسألۀ 381) زنها در حال احرام می توانند هر اندازه بخواهند لباس دوخته بپوشند و کفّاره هم ندارد. در روایات تنها از پوشیدن «قفازين» که نوعی دستکش بوده و زنهای عرب پنبه در آن می گذاشته اند و برای

ص: 143

جلوگیری از سرما به دست می کرده اند، نهی شده است و احتیاط واجب

این است که زنها از پوشیدن هرگونه دستکش اجتناب نمایند.

مسألۀ 382) کفّارۀ پوشیدن لباس دوخته برای مرد یک گوسفند است.

مسألۀ 383) لزوم پرداخت كفّاره اختصاص به حال اختیار ندارد و حتّى اگر مرد به پوشیدن لباس دوخته نیاز پیدا کرد باید کفّاره بدهد، ولی اگر از روی فراموشی یا ندانستن مسأله لباس دوخته بپوشد کفّاره واجب نیست.

مسألۀ 384) اگر محرم به علّت سردی هوا یا عذری به پوشیدن قبا یا پیراهن اضطرار پیدا کرد می تواند بپوشد، ولی باید قبا را پایین و بالا کند و به دوش بیندازد و دست از آستين آن بیرون نیاورد و احوط آن است که قبا را پشت و رو نیز بکند و پیراهن را نیز نباید بپوشد، بلکه آن را به دوش بیندازد، ولی اگر اضطرار جز با پوشیدن قبا و پیراهن رفع نمی شود، می تواند بپوشد ولی باید کفّاره بدهد.

مسألۀ 385) اگر محرم چند نوع لباس دوخته بپوشد، مثلاً یک پیراهن، یک شلوار و یک قبا، باید برای هر کدام یک کفّاره بدهد، حتّی اگر پوشیدن لباسهای متعدّد از روی اضطرار باشد.

مسألۀ 386) اگر چند لباس دوخته را داخل هم نماید و یکباره آنها را

بپوشد، بنابر اقوی باید برای هر لباس دوخته یک کفّارۂ جداگانه بدهد.

ص: 144

مسألۀ 387) اگر محرم یک نوع لباس دوخته مانند پیراهن بپوشد و کفّاره آن را بدهد و باز پیراهن دیگری بپوشد، باید مجدّداً کفّاره بدهد. همچنین اگر لباسی را که پوشیده بیرون بیاورد و دوباره بپوشد باید برای هر بار کفّارۂ جداگانه بدهد.

مسألۀ 388) اگر چند لباس از یک نوع بپوشد، مثلاً دو شلوار یا دو پیراهن، خواه در مجلس واحد باشد یا در مجالس متعدّد، باید برای هر یک کفّارۂ جداگانه بدهد.

14 - گره زدن جامه هاى احرام و دكمه گذاشتن براى آن

مسألۀ 389) بنابر احتیاط واجب جایز نیست محرم جامه های احرام را به یکدیگر گره بزند یا برای آنها دکمه بگذارد و همچنین بنابر احتیاط واجب گره زدن لنگ به گردن جایز نیست.

مسألۀ 390) بنابر احتیاط واجب محرم باید از وصل کردن لباسهای احرام به یکدیگر با سوزن و وسایلی مانند آن و همچنین گذاشتن چیزی مثل سنگ در جامۀ احرام و بستن طرف دیگر جامۀ با نخ به آن خودداری کند.

مسألۀ 391) گره زدن جامه های احرام و دکمه گذاشتن برای آن

گرچه جایز نیست، ولی کفّاره ندارد.

ص: 145

15 - پوشانيدن تمام روى پا براى مردان

مسألۀ 392) در حال احرام، پوشیدن کفش، چکمه، گیوه، جوراب و چیزهایی از این نوع که تمام روى پا را می گیرد برای مردان جایز نیست، ولی زنها می توانند در حال احرام از این گونه پوشیدنی ها استفاده کنند.

مسألۀ 393) در حال احرام، پوشیدن دمپایی هایی که دارای بندهای پهن است ولی تمام روی پا را نمی گیرد مانعی ندارد.

مسألۀ 394) اگر مرد به پوشیدن چیزی که تمام روی پا را فرا می گیرد نیاز پیدا کرد، احتیاط مستحب آن است که روی آن را شکاف دهد.

مسألۀ 395) اگر مرد محرم کفش، چکمه و مانند آن را بپوشد کفاره ندارد، ولی اگر با علم و عمد جوراب و مانند آن را به پا کند، بنابر احتیاط واجب باید یک گوسفند کفّاره بدهد.

16 - پوشانيدن سر براى مردان

مسألۀ 396) بر مرد محرم حرام است که سر خود را با چیزهایی که معمولاً سر را با آن می پوشانند، مانند پارچه و کلاه بپوشاند؛ بلکه احتیاط مستحب این است که از پوشانیدن سر با چیزهای غیر پوشیدنی مانند گِل، حنا، دارو و پوشال نیز خودداری کند.

ص: 146

مسألۀ 397) پوشانیدن قسمتی از سر نیز حکم پوشانیدن تمام سر را دارد و جایز نیست.

مسألۀ 398) بنابر احتیاط واجب مرد محرم باید از به سر گذاشتن باری که تمام روی سر یا قسمتی از آن را می پوشاند، خودداری کند.

مسألۀ 399) پوشانیدن سر با دیگر اعضای بدن مانند دست جایز است، ولی جز در موارد ضروری مانند مسح کردن سر برای وضو احتیاط در ترک آن است.

مسألۀ 400) جایز نیست مرد محرم تمام سر خود را زیر آب یا مایعات دیگری مانند سرکه و گلاب نماید و احتیاط واجب آن است که معظم سر را نیز در این مایعات فرو نبرد.

مسألۀ 401) گوشها از سر محسوب می شود، بنابر این نباید آنها را پوشانید.

مسألۀ 402) گذاشتن سر روی بالش هنگام خوابیدن مانعی ندارد.

مسألۀ 403) اگر مرد محرم سر خود را زیر پارچه ای که روی کمان یا وسیله دیگری انداخته شده قرار دهد به نحوی که آن پارچه بالای سر وی قرار بگیرد، مانعی ندارد. همچنین محرم می تواند در پشه بند برود.

مسألۀ 404) محرم می تواند زیر دوش حمّام برود، ولی رفتن زیر

آبی که تمام سر را فرا می گیرد، جایز نیست.

مسألۀ 405) اگر تمام سر یا قسمتی از آن را بشوید، نباید آن را با

ص: 147

حوله یا دستمال به گونه ای خشک کند که تمام سر یا قسمتی از آن پوشیده شود، ولی اگر خشک کردن سر به نحو جزء به جزء باشد که در هر بار خشک کردن، پوشاندن سر بر آن صدق نکند، اشکال ندارد.

مسألۀ 406) مرد مُحرم هنگام خوابیدن نیز نباید سر خود را بپوشاند، و اگر بدون توجّه سر را پوشانید باید فوراً آن را باز کند و مستحبّ بلکه احوط است که لبّیک بگوید.

مسألۀ 407) مرد مُحرمی که سرش خیس است و می خواهد وضو بگیرد و اگر بخواهد صبر کند تا پس از خشک شدن سرش وضو بگیرد، آفتاب طلوع می کند و در نتیجه نمازش قضا می شود، اگر نمی تواند به صورت جزء به جزء و به تدریج محل مسح را خشک کند، بنابر احتیاط باید با همان سر خیس وضو بگیرد و تیمّم هم بکند.

مسألۀ 408) کسانی که موی مصنوعی بر سر دارند، باید پیش از احرام بستن آن را از سر بردارند.

مسألۀ 409) بنابر احتیاط واجب اگر مرد محرم از روی علم و عمد به نوعی تمام سر یا قسمتی از آن را پوشانید، باید یک گوسفند کفّاره بدهد، ولی اگر به علت ندانستن مسأله یا فراموشی و بی توجّهی روی سر خود را بپوشاند، کفّاره ندارد و بنابر اظهر برای فرو بردن سر زیر آب یا مایعات دیگر، کفاره واجب نیست.

مسألۀ 410) اگر به پوشانیدن سر مضطرّ شده باشد مانند این که به

ص: 148

علّت سردرد دستمالی بر سر بسته باشد، گرچه جایز است ولی بنابر احتیاط باید کفّاره بدهد.

مسألۀ 411) اگر چند مرتبه سر را پوشانید، بنابر احتیاط واجب باید برای هر بار، کفّارۀ جداگانه بدهد.

مسألۀ 412) اگر پس از آن که سر خود را پوشانید، کفّاره داد و مجدّداً

سر خود را پوشانید، بنابر احتیاط واجب باید دوباره کفّاره بدهد.

مسألۀ 413) اگر مرد محرم با علم و عمد سر خود را با چیزی که دوخته است بپوشاند، باید دو کفّاره بدهد، یکی برای پوشانیدن سر و دیگری برای پوشیدن چیز دوخته شده؛ ولی این حکم مخصوص به موردی است که عرفاً پوشیدن چیز دوخته صدق کند؛ بنابراین اگر محرم ساک یا چمدانی که قسمت هایی از آن دوخته شده بر سر بگذارد، پوشیدن چیز دوخته صدق نمی کند و یک کفّاره برای پوشانیدن سر کافی است.

17 - پوشانيدن صورت براى زنها

مسألۀ 414) در حال احرام بر زن حرام است که تمام صورت خود را با چیزهای پوشیدنی مانند پارچه بپوشاند و بنابر احتیاط واجب پوشاندن صورت با چیزهایی که پوشانیدن صورت با آنها متعارف نیست مانند پوشال، گلِ و بادبزن نیز جایز نیست.

ص: 149

مسألۀ 415) پوشاندن قسمتی از صورت در سمت پایین آن یعنی ازبینی تا چانه جایز نیست و در قسمت بالای آن نیز احتیاط ترک نشود.

مسألۀ 416) اگر زن محرم دستهای خود را روی صورتش بگذارد مانعی ندارد، ولی بنابر احتیاط واجب باید از خشک کردن صورت خود با حوله و مانند آن خودداری کند ولی خشک کردن جزء به جزء و تدریجی با حوله به نحوی که صدق پوشاندن نکند، اشکالی ندارد.

مسألۀ 417) زن محرم می تواند هنگام خوابیدن صورت خود را روی بالش قرار دهد بلکه می تواند با مثل پتو و ملحفه صورت خود را بپوشاند.

مسألۀ 418) بر زن محرم واجب است که هنگام نماز سر خود را بپوشاند و از باب مقدّمه کمی از اطراف صورت را نیز بپوشاند، ولی پس از نماز واجب است فوراً آن را باز کند.

مسألۀ 419) زن محرم می تواند برای پوشاندن خود از نامحرم، چادر یا جامه ای را که بر سر افکنده تا مقابل بینی یا چانه بلکه اگر نیاز باشد تا مقابل گردنش پایین بیندازد و کفّاره ندارد، ولی بنابر احتیاط باید چادر یا جامه ای را که پایین انداخته با دست یا چیز دیگری از صورت خود دور نگه دارد تا به صورتش نچسبد.

مسألۀ 420) پوشیدن مقنعه هایی که زیر چانه تا لب را می پوشاند جایز نیست، ولی پوشانیدن زیر چانه، چون از صورت محسوب

ص: 150

نمی شود، مانعی ندارد.

مسألۀ 421) زن محرم هنگام پوشیدن و بیرون آوردن مقنعه باید سعی کند که صورتش پوشیده نشود، ولی اگر بدون علم و عمد صورتش پوشیده شود مانعی ندارد.

مسألۀ 422) برای نقاب زدن و پوشاندن صورت کفاره واجب نیست اگرچه احتیاط مستحب این است که یک گوسفند کفّاره بدهد.

18 - سايه بر سر قراردادن براى مردان

مسألۀ 423) بر مرد محرم حرام است هنگام حرکت از منزلی به منزل دیگر سایه بر سر قرار دهد، ولی برای زنان و کودکان مانعی ندارد.

مسألۀ 424) نشستن زیر سقف در حال طیّ منزل چه در شب و چه در روز اگر موجب تحفّظ از آفتاب، باران، سرما یا گرما باشد، برای مرد جایز نیست و در غیر این صورت مانعی ندارد. بنابراین نشستن زیر سقف در روزهای ابری و بین الطّلوعین چنانچه موجب تحفظ از سرما یا گرما نشود مانعی ندارد ولی در شب های بارانی جایز نیست.

مسألۀ 425) اگر ماشینی که محرم بر آن سوار شده از زیر پلها یا تونل هایی که در مسیر است عبور کند یا در محل سوخت گیری که

ص: 151

دارای سقف است توقف کند و محرم زیر سقف قرار بگیرد، مانعی ندارد. همچنان که اگر بر شانه یا دیگر اعضای بدن سایه قرار دهد، مانعی ندارد.

مسألۀ 426) در حرمت سایه بر سر قرار دادن به هنگام پیمودن راه فرق نمی کند که در محمل و كجاوۀ روپوش دار بنشیند یا در اتومبیل سرپوشیده یا هواپیما یا زیر سقف کشتی باشد.

مسألۀ 427) در حرمت سایه بر سر قرار دادن، بنابر احتیاط فرقی میان سایه حاصل از تابش عمودی خورشید با سایه حاصل از تابش خورشید به طور مایل نیست ولی هنگام پیمودن راه، می توان در سایۀ محمل، ماشین و مانند آن راه رفت.

مسألۀ 428) حُرمت سایه بر سر قرار دادن مخصوص به هنگام پیمودن راه است؛ بنابر این زمانی که محرم در بین راه در جایی اقامت کرد و یا در مکه یا منیٰ منزل نمود و یا در عرفات وقوف کرد، می تواند زیر سقف بماند.

مسألۀ 429) بنابر احتیاط واجب پس از آن که محرم در محلی مثل مکه یا منیٰ منزل نمود و یا در عرفات وقوف کرد، چنانچه بخواهد از محلی به محل دیگر برود باید از سوار شدن به ماشین سقف دار یا چتر بر سر گرفتن وامثال آن خودداری نماید.

مسألۀ 430) کسی که بخواهد با نذر از محلّ حرکت خود محرم

ص: 152

شود، اگر بداند که ناچار است زیر سقف بنشیند صحّت نذر و احرامش محلّ اشکال است.

مسألۀ 431) پس از آن که حاجی یا معتمر در میقات احرام بست، اگر بخواهد مسیر میان میقات و مکّه را با ماشین طیّ کند و نشستن در ماشین سقف دار موجب تحفظ از آفتاب، باران، سرما یا گرما شود، باید از اتومبیل بی سقف استفاده کند.

مسألۀ 432) در حرمت سایه بالای سر قراردادن فرقی میان سواره و پیاده نیست.

مسألۀ 433) کسانی که در حال احرام بر کشتی سوار شده اند، جایز نیست زیر سقف کشتی بمانند و از نشستن در سایۀ دیواره های کناری کشتی نیز احتیاط باید اجتناب نماید.

مسألۀ 434) کسانی که در مسجد الحرام برای حجّ محرم می شوند، تا زمانی که در مکّه هستند احتیاط نباید در ماشین سقف دار بنشینند، چه بخواهند از مسجد الحرام به عرفات بروند یا به محلّ سکونت خود در مکّه، ولی استراحت زیر سقف یا عبور از زیر تونلهای شهر مکّه مانعی ندارد.

مسألۀ 435) کسانی که از تنعیم محرم می شوند، در حال حرکت از تنعیم به مسجد الحرام احتياطاً نباید سوار ماشین سقف دار شوند، همچنان که بنابر احتیاط باید از استفاده از چتر و مانند آن

ص: 153

خودداری کنند.

مسألۀ 436) در حال احرام، بالا و پایین آمدن از ماشینی که ایستاده گرچه مستلزم گذشتن از زیر سقف قسمت جلو ماشین است مانعی ندارد.

مسألۀ 437) عبور محرم از زیر سایبانی که از حدود کشتارگاه تا محل رمی جمرات کشیده شده، مانعی ندارد.

مسألۀ 438) بنابر اقوى كفّارۀ سایه بالای سر قراردادن در حال طیّ منزل یک گوسفند است و در این حکم فرقی میان آن که از روی عذر سایه بر سر قرار داده باشد یا بدون عذر، نیست.

مسألۀ 439) سایه بر سر قراردادن در وقت طی منزل به جهت عذری مثل گرما یا سرما یا بارندگی شدید جایز است، ولی کفّاره ساقط نمی شود.

مسألۀ 440)اقوی آن است که هرچند محرم در احرام عمره بیش از یک مرتبه سایه بر سر قرار داده باشد، یک کفّاره کافی است. همچنین در احرام حجّ گرچه بیش از یک مرتبه سایه بر سر قرار داده باشد، یک گوسفند کافی است، ولی اگر در احرام حجّ یا احرام عمره پس از سایه بر سر قراردادن، کفّاره بدهد احتیاط مستحبّ آن است که چنانچه مجدّداً سایه بر سر قرارداد، کفّاره بدهد.

مسأله 441) رانندۀ محرمی که با ماشین سقف دار رانندگی می کند

ص: 154

هرگاه در هر احرام یک گوسفند کفّاره بدهد کافی است و با تکرار پیاده و سوار شدن، کفّاره متعدّد نمی شود.

19 - سلاح در برداشتن و حمل سلاح

مسألۀ 442) بنابر احتیاط واجب محرم باید از به دوش گرفتن و در بر کردن سلاحهای جنگی مانند شمشیر، نیزه و تفنگ جز در حال ضرورت خودداری کند.

مسألۀ 443) حمل سلاحهای جنگی چه به صورت مخفی مانند این که سلاح را در پارچه ای بپوشاند و زیر لباس خود قرار دهد و چه آشکار، مانعی ندارد، ولی احتیاط در ترک آن است مخصوصاً اگر آشکار باشد.

مسألۀ 444) سلاح در برداشتن اگر چه حرام است ولی کفّاره ندارد، لكن احتیاط مستحبّ آن است که اگر بدون ضرورت این کار را انجام داد یک گوسفند کفّاره بدهد.

20 - خون بيرون آوردن از بدن

مسألۀ 445) حرام است که محرم از بدن خود خون بیرون آورد، ولی خون بیرون آوردن از بدن دیگری از طریق حجامت یا کشیدن دندان و مانند آن مانعی ندارد.

ص: 155

مسألۀ 446) خون بیرون آوردن از بدن در حال احرام به هر گونه ای که باشد، حرام است؛ بنابر این خراشیدن بدن به طوری که خون از آن بیرون آید جایز نیست و نیز مسواک کردن به گونه ای که از لثه ها خون بیرون بیاید، بنابر احتياط جایز نمی باشد.

مسألۀ 447) اگر محرم نیاز پیدا کرد که از طریق خون دادن یا حجامت کردن و مانند آن خون از بدن بیرون بیاورد، جایز است. همچنان که بیرون آوردن خون دمل در صورتی که نیاز باشد جایز است.

مسألۀ 448) مالیدن و خارانیدن زخمی که انسان می داند در اثر مالش و خارانیدن خون از آن بیرون می آید جایز نیست، ولی اگر ترک مالش و خارانیدن موجب اذیّت و آزار باشد مانعی ندارد.

مسألۀ 449) در حال احرام، تزریق آمپول، واکسن، سرم و مانند اینها مانعی ندارد، ولی اگر موجب بیرون آمدن خون از بدن می شود جز در مورد نیاز و ضرورت باید از تزریق کردن اجتناب نمود.

مسألۀ 450) خون بیرون آوردن از بدن در حال احرام حتّی اگر بدون ضرورت باشد، کفّاره ندارد.

21 - دندان كشيدن

مسألۀ 451) بنابر احتیاط واجب، محرم باید از کشیدن دندان خود حتّی اگر کشیدن دندان همراه با خونریزی نباشد خودداری کنند.

ص: 156

مسألۀ 452) در حال احرام کشیدن دندان دیگری حتّی اگر خون از آن بیرون بیاید، حرام نیست.

مسألۀ 453) اگر محرم از روی علم و عمد دندان خود را بکشد، بنابر احتیاط واجب باید یک گوسفند کفّاره بدهد و در این حکم فرقی میان کشیدن یک دندان با کشیدن چند دندان نیست.

مسألۀ 454) اگر ضرورت ایجاب کرد که محرم دندانش را بکشد مانند این که درد شدید داشت، جایز است، ولی بنابر احتیاط باید کفّاره بدهد.

22 - ناخن گرفتن

مسألۀ 455) بر محرم حرام است که ناخن دست یا پای خود را حتّی در صورتی که ناخن بلند باشد بگیرد و بنابر احتیاط واجب کندن ناخن از ریشه، حکم کوتاه کردن آن را دارد.

مسألۀ 456) در حال احرام گرفتن ناخن دیگری جایز است؛ بنابر این محرم می تواند ناخن محرم دیگر را به قصد تقصیر، کوتاه کند؛ البته همچنان که خواهد آمد در تقصیر بنابر احتیاط نمی توان به گرفتن ناخن اکتفا نمود.

مسألۀ 457) گرفتن بخش کوچکی از ناخن هم جایز نیست، مگر آن که باقی ماندن ناخن موجب آزار و اذیّت باشد، مانند این که

ص: 157

بخشی از ناخن افتاده و بخشی باقیمانده باشد و باقی ماندن تکّه ای از ناخن باعث اذیّت و آزار باشد.

مسأله 458) در حرمت ناخن گرفتن، میان آلات مختلف ناخن گیری مانند چاقو، ناخن گیر و قیچی فرقی نیست، بلکه بنابر احتیاط واجب باید از ناخن گرفتن با سوهان و دندان هم خودداری شود.

مسألۀ 459) اگر کسی دست یا انگشت اضافی داشته باشد، در صورتی که اضافی بودن دست یا انگشت روشن باشد، بعید نیست که گرفتن ناخن دست یا انگشت زیادی جایز باشد، ولی احتیاط مستحبّ آن است که ناخن آن را نگیرد.

مسألۀ 460) اگر یک ناخن از دست یا پا را بگیرد، باید یک مدّ طعام(1) به فقیر کفّاره بدهد و برای هر ناخن دست یا پا نیز تا وقتی که به عدد ده نرسیده باید یک مُدّ طعام بدهد.

مسألۀ 461) اگر همۀ ناخن های دست و پا را در یک مجلس بگیرد، کفّاره آن یک گوسفند است.

مسألۀ 462) اگر همۀ ناخن های دست را در یک یا چند مجلس بگیرد و ناخن های پا را هم در یک یا چند مجلس دیگر بگیرد، باید دو گوسفند کفّاره بدهد.

ص: 158


1- هر مدّ برابر با ده سیر یعنی تقریباً 750 گرم است.

مسألۀ 463) اگر همۀ ناخن های دست و کمتر از ده ناخن پا را بگیرد، باید برای ناخن های دست یک گوسفند و برای هر یک از ناخن های پا هم یک مدّ طعام كفّاره بدهد. همچنین اگر ناخن های پا و کمتر از ده ناخن دست را بگیرد، باید یک گوسفند برای ناخن های پا و برای هر یک از ناخن های دست هم یک مدّ طعام کفّاره بدهد.

مسألۀ 464) کسی که بیش از ده ناخن دارد، اگر همه را بگیرد باید یک گوسفند کفّاره بدهد و احتیاط مستحبّ آن است که برای ناخن های بیش از ده نیز در برابر هر ناخن یک مدّ طعام كفّاره بدهد.

مسألۀ 465) کسی که بیش از ده ناخن دارد، اگر همۀ ناخن های اصلی را بگیرد، احتیاط واجب آن است که یک گوسفند کفّاره بدهد. ولی اگر بعضی از ناخن های اصلی و بعضی از ناخن های زیادی را بگیرد، باید برای هر یک از ناخن های اصلی یک مدّ طعام كفّاره بدهد و احتیاط مستحبّ آن است که برای هر یک از ناخن های زیادی هم یک مدّ طعام بدهد.

مسألۀ 466) اگر پس از آن که همۀ ناخن های دست را گرفت، کفّاره آن را داد و سپس در همان مجلس همۀ ناخن های پا را هم گرفت، باید یک گوسفند دیگر کفّاره بدهد.

مسألۀ 467) کسی که کمتر از ده ناخن دارد اگر همۀ آنها را گرفت باید برای هر ناخن یک مدّ طعام كفّاره بدهد واحتیاط مستحبّ آن

ص: 159

است که یک گوسفند ذبح کند.

مسألۀ 468) در مواردی که محرم به گرفتن ناخن نیاز پیدا می کند، گرچه پرداخت یک مشت طعام به جای یک مُدّ، خالی از وجه نیست، ولی احتیاط واجب آن است که به همان تفصیلی که گذشت کفّاره بدهد.

23 - كندن مو از بدن

مسألۀ 469) در حال احرام، ازالۀ مو از بدن خود یا شخص دیگر - اعمّ از این که آن شخص محرم باشد یا مُحلّ ۔ حرام است.

مسألۀ 470) در حرام بودن ازالۀ مو فرقی میان موی کم و زیاد نیست، حتّى ازالۀ یک نخ مو هم اگر از روی علم و عمد و بدون ضرورت باشد حرام است.

مسألۀ 471) در حرمت ازالۀ مو فرقی میان انواع ازاله مانند تراشیدن با تیغ یا نوره مالیدن یا کندن یا قیچی کردن نیست و همگی حرام است.

مسألۀ 472) بر شخص محرم حرام است که از روی اختیار حاضر شود تا دیگری موی او را ازاله نماید؛ بنابر این اگر محرم حاضر شود که کسی سر او را بتراشد باید یک گوسفند کفّاره بدهد، ولی اگر بدون اختیار باشد مانند این که او را به این کار مجبور کرده باشند، محرم

ص: 160

مرتکب عمل حرام نشده و کفّاره هم به عهدۀ او نیست.

مسألۀ 473) اگر ضرورت ایجاب نماید که محرم موی بدن خود را ازاله کند، مانند این که سردرد داشته باشد و رفع آن جز با تراشیدن موهای سر ممکن نباشد، یا به علّت درد چشم نیاز داشته باشد که مژگان های خود را کوتاه کند، جایز است.

مسألۀ 474) اگر محرم بدون این که ضرورت ایجاب کند سر خود را بتراشد، بنابر اقوى باید یک گوسفند کفّاره بدهد، ولی اگر از روی ضرورت باشد باید دوازده مُدّ طعام به شش نفر مسکین (هرکدام دو مد) بدهد یا سه روز روزه بگیرد یا یک گوسفند قربانی کند.

مسألۀ 475) بنابر احتیاط واجب برطرف کردن موی سر از راهی غیر از تراشیدن نیز حکم تراشیدن را دارد.

مسألۀ 476) اگر محرم موهای زیر هر دو بغل خود را ازاله نماید، باید یک گوسفند کفّاره بدهد و اگر موی زیر یک بغل خود را ازاله کند، کفّاره آن بنابر اقوى اطعام سه مسکین است.

مسألۀ 477) اگر مُحرم از روی علم و عمد، به سر یا صورت خود دست بکشد و یک مو یا بیشتر بیفتد، باید یک مشت طعام صدقه بدهد ولی اگر از روی علم و عمد نباشد کفّاره ندارد.

مسألۀ 478) اگر مقداری از سر یا زیر بغل خود را بتراشد، چنانچه مقدار آن به حدی باشد که عرفاً گفته شود سر یا زیر بغل خود را

ص: 161

تراشیده است، کفّاره آن مانند کفارۀ تراشیدن تمام سر یا زیر بغل است وگرنه کفارۀ آن یک مشت طعام است که باید به فقير صدقه

بدهد.

24 - كشتن يا بيرون انداختن جانوران ساكن در بدن

مسألۀ 479) اگر در بدن محرم جانورانی مانند شپش، کک و کنه وجود داشته باشند، در صورتی که برای محرم ضرری نداشته باشد، جایز نیست آنها را بکشد و بنابر احتیاط واجب باید از انداختن شپش از بدن نیز خودداری کند و احتیاط مستحب آن است که کک را نیز از بدن خود نیندازد.

مسألۀ 480) اگر شپش در جای محفوظی از بدن محرم باشد، جایز نیست آن را به جایی که حتماً می افتد منتقل نماید، بلکه بنابر احتیاط واجب باید از منتقل کردن آن به جایی که در معرض افتادن باشد نیز خودداری شود.

مسألۀ 481) اگر جایی از بدن که این جانوران در آن هستند امن تر باشد، احتیاط مستحبّ آن است که به جایی که دارای امنیٰت کمتر است منتقل نشوند.

مسألۀ 482) اگر جانوران ساکن در بدن را کشت یا به جای دیگری که نباید منتقل کند، منتقل نمود، بنابر احتیاط مستحب باید

ص: 162

یک مشت غذا صدقه بدهد بلکه در کشتن یا انداختن شپش این احتیاط ترک نشود.

25 - كندن و بريدن درختان و گياهان حرم

مسألۀ 483) کندن و بریدن درخت و گیاهی که در حرم روییده، بر مُحرم و غیر محرم حرام است، ولی درختهای میوه، درخت خرما و گیاه اذخر که گیاهی معروف و خوشبوست از این حکم استثنا شده است.

مسألۀ 484) اگر کسی در حرم منزلی داشته باشد و پس از آن که منزل به ملکیّت او درآمده خودش گیاه یا درختی در آن کاشته باشد، کندن و بریدن آن جایز است.

مسألۀ 485) اگر کسی منزلی در حرم خریداری نماید که دارای درخت و گیاه است، قطع کردن یا بیرون آوردن آنها جایز نیست.

مسألۀ 486) اگر پس از آن که جایی خانۀ او شد، درختی در آن رویید، جایز است آن را قطع کند یا بیرون آورد حتی اگر خودش آن را نکاشته باشد، هرچند احتیاط مستحبّ آن است که از کندن یا بیرون آوردن آن خوددرای کند.

مسألۀ 487) اگر جایی از حرم خانۂ کسی بشود و سپس گیاهی در آن بروید، در صورتی که خودش آن را نگاشته باشد، احتیاط واجب آن است که از بریدن یا کندن آن خودداری کند.

ص: 163

مسألۀ 488) اگر کسی درختی را که بیرون آوردن آن از زمین جایز نیست، بیرون بیاورد، احتیاط آن است که اگر بزرگ باشد یک گاو و اگر کوچک باشد یک گوسفند کفّاره بدهد.

مسألۀ 489) اگر کسی بخشی از درختی که قطع کردن آن جایز نیست را قطع کند، بنابر اقوی باید قیمت آن را کفّاره بدهد.

مسألۀ 490) بُریدن و کندن گیاهان حرم حرام است، ولی کفّاره ندارد و تنها باید استغفار نماید.

مسألۀ 491) هرگاه در اثر راه رفتن انسان در حرم گیاهی قطع یا کنده شود، در صورتی که راه رفتن به طور عادی و متعارف باشد، مانعی ندارد.

مسألۀ 492) انسان می تواند شتر و دیگر چارپایان خود را آزاد بگذارد تا از گیاهان حرم استفاده کنند، ولی خودش نباید برای آنها گیاه حرم را ببُرد.

د - مكروهات احرام
اشاره

مسألۀ 493) امور زير در احرام مكروه است:

1 - احرام در جامۀ سياه.

2 - خوابيدن مُحرم بر رختخواب و بالش زرد رنگ.

3 - احرام بستن در جامۀ كثيف، ولى اگر جامه در حال احرام

ص: 164

كثيف شود، بهتر است تا زمانى كه در حال احرام است آن را نشويد.

4 - احرام بستن در جامۀ راه راه.

5 - حمّام رفتن، و بهتر است كه محرم بدن خود را با كيسه و امثال آن نمالد.

6 - لبّيك گفتن محرم در پاسخ به كسى كه او را صدا بزند.

احكام كلّى كفّارات احرام

كفّارات احرام داراى احكام مشتركى به شرح زير است:

مسألۀ 494) تمام كفّارات احرام تنها در صورت عمد بر عهدۀ محرم مى آيد، بنابراين كسى كه به علّت ندانستن مسأله يا فراموشى يا غفلت نسبت به حكم يا موضوع، محرّمات احرام را انجام دهد، كفّاره بر عهده اش نيست، مگر در مورد شكار كردن كه بين عمد و اشتباه تفاوتى نيست و در هر حال كفّاره دارد.

مسألۀ 495) گرچه در ميان محرّمات احرام، امورى مختصّ به مردان و امورى نيز مختصّ به زنان است، ولى از نظر كفّاره تفاوتى ميان مرد و زن نيست، به اين معنا كه هر يك از زن و مرد هرگاه مرتكب كارى شوند كه بر آنان حرام است بايد به تفصيلى كه گذشت كفّاره بدهند.

مسألۀ 496) اگر مُحرم چند نوع از محرّمات احرام را كه موجب

ص: 165

كفّاره است مرتكب شود، بايد براى هر يك كفّارۀ جداگانه بدهد.

مسألۀ 497) اگر محرم كارى را كه موجب كفّاره است هم در عمره و هم در حجّ انجام دهد بايد براى هر يك كفّارۀ جداگانه بدهد.

مسألۀ 498) آن دسته از محرّمات احرام كه براى آنها كفّاره ذكر نشده، كفّاره ندارد ولى احتياط مستحبّ آن است كه اگر مرتكب شود يك گوسفند كفّاره بدهد.

مسألۀ 499) حيوانى كه به عنوان كفّارۀ محرّمات احرام بايد ذبح شود لازم نيست هيچ يك از شرايط قربانى حجّ تمتّع را دارا باشد، بنابراين گوسفند خصىّ و معيوب را نيز مى توان به عنوان كفّاره ذبح نمود.

مسألۀ 500) تمام قربانى هاى كفّاره به استثناى كفّارۀ شكار را مى توان به تأخير انداخت و در وطن ذبح نمود، ولى بنابر احتياط واجب، جاى ذبح كفّارۀ شكار در احرام عمرۀ تمتّع شهر مكّه و در احرام حجّ، سرزمين منى است. و اگر ذبح در مكّه يا منى را ترك كرد و به وطن يا محلّ زندگى خود بازگشت بايد كفّاره را در وطن يا محلّ زندگى خود ذبح كند و صدقه بدهد.

مسألۀ 501) در مواردى كه مى توان كفّاره را در وطن ذبح كرد، هرچند پرداختن كفّاره واجب فورى نيست ولى نبايد در بجا آوردن آن كوتاهى كرد.

مسألۀ 502) مصرف كفّارات، فقرا و مساكين هستند و اگر كفّاره

ص: 166

دهنده غير سيّد باشد بايد فقير و مسكين نيز غير سيّد باشد.

مسألۀ 503) كفّاره دهنده نمى تواند از گوشت حيوانى كه آن را به عنوان كفّاره ذبح كرده، استفاده نمايد، ولى خوردن قدرى از گوشت قربانى حجّ تمتّع، جايز بلكه مستحبّ است.

مسألۀ 504) کفّاره دهنده اگر فقیر باشد، نمی تواند کفّاره محرّمات احرام را به مصرف فقیرانی که نفقۀ آنان بر وی واجب است برساند، ولی غیر از آنان به افرادی که نانخور او هستند می تواند بدهد.

ص: 167

فصل دوّم: طواف

الف - وجوب طواف

کسی که به قصد انجام عمرۀ تمتّع احرام بسته و وارد مکّۀ معظّمه شده، اوّلین عملی که باید انجام دهد، طواف است. طواف به معنای گردیدن و دور زدن است و در اصطلاح عبارت است از هفت بار گردیدن به دور کعبه معظّمه. هر دور از طواف را یک «شوط» می نامند.

مسألۀ 505) طواف از اركان عمره است و کسی که از روی علم و عمد یا به علت ندانستن مسأله آن را ترک کند و یا نادرست انجام دهد و در نتیجه وقت آن فوت شود، عمره اش باطل است و بنابر احتیاط واجب باید یک شتر قربانی کند و پس از تجديد احرام، حجّ افراد بجا آورد و پس از آن عمرۀ مفرده انجام دهد و در سال آینده نیز حجّ را اعاده کند.

مسألۀ 506) وقت طواف تا زمانی است که اگر بخواهد آن را با

ص: 168

دیگر اعمال عمره انجام دهد بتواند وقوف اختیاری عرفات را که از ظهر روز نهم ذی حجّه تا غروب همان روز است درک کند.

مسألۀ 507) اگر کسی به علّت فراموشی، طواف را ترک کند یا آن را

نادرست انجام دهد، مسأله دارای چند صورت است:

1. اگر در میانه سعی متوجّه شود، سعی را رها کند و پس از بجا آوردن طواف و نماز، سعی را اعاده کند.

2. اگر پس از سعی و پیش از تقصیر متوجّه شود، پس از طواف و نماز، احتیاط سعی را اعاده کند.

3. اگر پس از تقصیر متوجّه شود، طواف و نماز آن را بجا می آورد و بنابر احتیاط واجب سعی و تقصیر را هم اعاده می کند و تا اعادة تقصیر از محرّمات احرام اجتناب می کند.

4- اگر پس از احرام حج متوجه شد، پس از بازگشت از منیٰ وپیش از طواف حج، طواف عمره و نماز آن را بجا می آورد.

5- اگر پس از بازگشت به وطن متوجّه شود، باید به مکّه برگردد و طواف و نماز آن را انجام دهد و اگر نتواند به مکّه بازگردد یا برگشتن برایش مشقّت داشته باشد، باید شخص مورد اطمینانی را نایب بگیرد تا از طرف او طواف کند و در این صورت لازم نیست جبران طواف در ماههای حجّ باشد هم چنانکه لازم نیست خود مكلّف یا نایبش برای انجام طواف، لباس احرام بر تن داشته باشند.

ص: 169

مسألۀ 508) اگر کسی طواف عمرۀ تمتّع یا مفرده را فراموش کند و آمیزش جنسی نماید، باید یک گوسفند در مکّه به عنوان کفاره قربانی کند و احتیاط مستحب آن است که شتر قربانی کند.

مسألۀ 509) اگر کسی سعی را به علت فراموشی یا ندانستن مسأله پیش از طواف انجام دهد، بنابر احتیاط واجب باید سعی را اعاده کند و اگر نماز طواف را پیش از طواف بخواند باید پس از طواف، نماز را اعاده کند.

مسألۀ 510) اگر محرم به علّت بیماری، توانایی نداشته باشد که خودش طواف کند و تا پایان وقت طواف نیز توانایی پیدا نمی کند، اگر ممکن باشد باید او را بر دوش بگیرند و طواف دهند یا بر چرخ بگذارند یا بر تخت سوار کنند و اگر این کارها نیز ممکن نیست باید نایب بگیرد تا برایش طواف کند.

مسألۀ 511) بیماری که او را طواف می دهند، باید احکام و شرایط

طواف را تا آنجا که ممکن است رعایت کند.

مسألۀ 512) صحّت نیابت برای چند شوط از طواف محلّ اشکال است؛ بنابر این اگر کسی پس از چند دور طواف از انجام بقیّۀ دورها ناتوان شود،چنانچه مورد از موارد اتمام باشد و بخواهد نایب بگیرد، نایب احتياطاً باید یک طواف کامل به نیت اعم از تمام و

ص: 170

اتمام انجام دهد.

مسألۀ 513) کسی که برای انجام طواف از طرف دیگری نایب می شود، لازم نیست محرم شود یا لباس احرام بپوشد.

مسألۀ 514) اگر پس از طواف شک کند که آن را صحیح انجام داده یا نه، مثلاً احتمال بدهد که در حال طواف، خانۀ کعبه در سمت چپ او نبوده یا طهارت نداشته یا از داخل حجر اسماعیل (علیه السّلام) طواف کرده، در صورتی که به هفت دور بودن طواف و بدون زیاده و نقصان بودن آن یقین دارد، به شکّ خود اعتنا نکند، حتّی اگر هنوز در محلّ طواف باشد و از آن جا به جایی دیگر نرفته باشد.

مسألۀ 515) قبل از آن که انسان طواف واجب خود را انجام دهد، می تواند از طرف دیگری نایب شود و طواف نیابتی را انجام دهد و پس از آن طواف خود را بجا آورد.

ب - شرايط طواف
اشاره

شرايط طواف شش چيز است: 1 - نيّت. 2 - طهارت از حدث اكبر و اصغر. 3 - پاك بودن بدن و لباس از نجاست. 4 - ختنه بودن براى مردان. 5 - پوشانيدن عورت. 6 - موالات يعنى پى در پى بودن اجزاى طواف.

ص: 171

1 - نيّت

مسألۀ 516) مقصود از لزوم نیّت در طواف آن است که این عمل با توجّه و همراه با قصد خالص برای خداوند متعال انجام شود و اگر طواف را به نیابت از دیگری انجام می دهد آن را تعیین کند. همچنان که تعیین نوع طواف که آیا طواف عمرۀ تمتع است یا مفرده یا حجّ تمتّع یا قران یا افراد و یا طواف نساء، هرچند به طور اجمالی لازم است.

مسألۀ 517) لازم نیست نیّت طواف بر زبان جاری شود یا آن را در دل بگذراند، بلکه همین اندازه که طواف کننده بداند این عمل خاص را به عنوان عبادت و برای خداوند بجا می آورد کافی است.

مسألۀ 518) کسی که بیمار یا طفلی را حمل می کند و طواف می دهد، اگر خودش نیز قصد طواف کند، طواف هر دو صحیح است.

مسألۀ 519) اگر در اثنای طواف شک کند که آیا نیت را به نحو صحيح انجام داده یا نه، باید طواف را از سر بگیرد ولی اگر بعد از طواف در صحت نیت آن شک کند، به شک خود اعتنا نکند.

مسألۀ 520) اگر در طواف یا دیگر اعمال عبادی حجّ و عمره، ریا و خودنمایی کند، یعنی کارها را به انگیزۀ این که به رخ دیگران بکشد و در نظر آنان خوب جلوه دهد، انجام دهد، علاوه بر این که معصیت خداوند را نموده، طواف و هر عمل دیگری که این گونه بجا آورده، باطل است.

مسألۀ 521) اگر انسان در طواف یا هر عمل دیگری که باید با قصد

ص: 172

قربت انجام گیرد، رضایت دیگری را هم شرکت دهد و آن را برای خداوند خالص بجا نیاورد، عمل باطل است.

مسألۀ 522) ریا پس از طواف یا دیگر اعمال عبادی گرچه حرام است، ولی موجب بطلان عمل نمی شود.

مسألۀ 523) قصد قربت در طواف و دیگر اعمال عبادی وجوه گوناگونی دارد؛ انجام عمل برای اطاعت فرمان خداوند یا ترس از دوزخ یا رسیدن به بهشت و ثواب یا کسب خشنودی و رضایت خداوند، همگی نوعی قصد قربت است.

2 - طهارت از حدث اكبر و اصغر

مسألۀ 524) طواف کننده باید از حدث اکبر مانند جنابت، حیض، نفاس و بنابر احتیاط مس میّت و نیز از حدث اصغر پاک باشد، یعنی باید با وضو باشد.

مسألۀ 525) پاک بودن از حدث اکبر و اصغر در انواع طواف واجب مانند طواف عمره، طواف حجّ و طواف نساء شرط است. حتّی در عمره و حجّ مستحبّی نیز چون پس از احرام بستن اتمام آن واجب می شود، طواف کننده باید از حدث اکبر و اصغر پاک باشد.

مسألۀ 526) طواف واجب با حالت حدث اصغر یا اکبر باطل است،

خواه از روی عمد باشد یا به علّت غفلت و نسیان یا ندانستن مسأله.

ص: 173

مسألۀ 527) در طواف مستحبّی، پاک بودن از حدث اکبر و اصغر شرط نیست، با این حال جنب و حایض نمی توانند به مسجدالحرام وارد شوند، ولی اگر از روی غفلت یا فراموشی وارد شوند و طواف مستحبّی انجام دهند، طواف آنان صحیح است.

مسألۀ 528) اگر هنگام طواف کردن، حدث اصغر عارض شود، در صورتی که پیش از تمام شدن دور چهارم باشد، باید طواف را قطع کند و پس از تحصیل طهارت، طواف را از سر بگیرد و اگر پس از پایان دور چهارم باشد، در صورتی که عارض شدن حدث بدون اختیار بوده، پس از تحصیل طهارت همان طواف را تمام می کند و کافی است؛ ولی اگر پیدایش حدث عمدی باشد، پس از تحصیل طهارت احتیاطاً یک طواف به نیت اعم از تمام و اتمام بجا آورد.

مسألۀ 529) اگر کسی در حال طواف، دچار اِغما و بیهوشی شود، باید پس از به هوش آمدن وضو بگیرد و به تفصیلی که در مسأله قبل گفته شد طواف را تکمیل یا اعاده نماید.

مسألۀ 530) اگر هنگام طواف کردن حدث اکبر مانند جنابت یا حیض عارض شود، باید فوراً از مسجد الحرام بیرون برود و پس از رفع حدث، طواف را به همان تفصیلی که در مسأله 528 گفته شد تکمیل یا اعاده کند.

مسألۀ 531) کسی که از وضو گرفتن یا غسل کردن معذور است و

ص: 174

می خواهد برای طواف تیمم کند، در صورتی می تواند فوراً تيمّم نماید که ظنّ به رفع عذر نداشته باشد، ولی اگر به برطرف شدن عذر گمان داشته باشد، باید تا تنگ شدن وقت طواف صبر کند.

مسألۀ 532) کسی که بدل از غسل، تیمّم کرده، هرگاه پس از آن کاری که وضو را باطل می کند انجام دهد، علاوه بر وضو گرفتن احتياطاً باید تیمم بدل از غسل هم بکند و چنانچه از وضو گرفتن معذور باشد، باید بدل از وضو نیز تیمم کند.

مسألۀ 533) کسی که با وضو بوده هرگاه شک کند که آیا حدث اصغر عارض شده یا نه، می تواند بنابر وضو داشتن بگذارد و وضو گرفتن لازم نیست. همچنین کسی که از حدث اکبر پاک بوده اگر شک کند که آیا حدث عارض شده یا نه، می تواند بنابر پاک بودن بگذارد.

مسألۀ 534) اگر شک کند که برای طواف غسل کرده یا وضو گرفته یا نه و قبلاً نیز وضو یا غسل نداشته و یا نمی داند که قبلاً وضو یا غسل داشته یا نه، باید غسل کند یا وضو بگیرد.

مسألۀ 535) اگر پس از پایان طواف شک کند که آن را با وضو بجا آورده یا نه، یا شک کند که طواف را با غسل انجام داده یا بدون غسل، طوافش صحیح است، ولی برای اعمال پس از آن که نیاز به طهارت دارد، باید تحصیل طهارت کند؛ البته چنانچه بعد از حدث اصغر شک کند که قبل از طواف غسل کرده یا نه، باید غسل کند و

ص: 175

طواف را اعاده نماید و برای اعمال پس از آن که احتیاج به طهارت دارند، وضو بگیرد.

مسألۀ 536) اگر در میانۀ طواف شک کند که وضو داشته یا نه و حالت سابق خود را هم نداند که آیا با وضو بوده یا بدون وضو، طواف را رها کرده و وضو می گیرد و اگر پس از پایان دور چهارم بوده از همانجا طواف را تکمیل می کند و اگر پیش از تمام شدن دور چهارم بوده، بنابر احتیاط واجب یک طواف به نیت اعم از تمام و اتمام بجا می آورد.

مسألۀ 537) اگر در میانۀ طواف شک کند که آیا از جنابت یا حیض یا نفاس پاک است یا نه و حالت سابق خود را هم نداند، باید فوراً از مسجد الحرام بیرون رود و چنانچه پس از اتمام شوط چهارم باشد، بعد از تحصیل طهارت بقیۀ طواف را تکمیل کند و اگر پیش از شوط چهارم باشد، پس از تحصیل طهارت طواف را از سر بگیرد.

مسألۀ 538) در تمام صورت هایی که طواف کننده در طهارت خود شک دارد و گفته شد که می تواند بنابر طهارت بگذارد یا طوافش صحیح است، بهتر است که اگر در حدث اصغر شک داشته باشد تجدید وضو کند و اگر در حدث اکبر شک داشته باشد رجاءَ غسل بجا آورد؛ چون ممکن است بعد معلوم شود وضو یا غسل نداشته و اعمالش دچار اشکال شود.

ص: 176

مسألۀ 539) کسی که می خواهد طواف کند هرگاه آب و چیزهایی که تیمّم کردن بر آن جایز است، در اختیار نداشته باشد، حکم کسی را دارد که از انجام طواف ناتوان است. بنابر این در صورتی که از پیدا شدن یکی از آن دو مأيوس باشد باید نایب بگیرد، و احتیاط واجب آن است که اگر جنب یا حایض یا نفساء نیست، خودش هم طواف کند و اگر مستحاضه است، چون ورود زن مستحاضه به مسجد الحرام بدون انجام غسل های واجب یا تیمّم جایز است، به همان احتیاطی که در غیر جنب و حایض و نفساء گفته شد عمل کند، گرچه ورود به مسجدالحرام برای وی خلاف احتیاط استحبابی است. هر چند این فرض که کسی بخواهد وارد مسجدالحرام شود و نه آب و نه چیزی که تیمّم بر آن صحیح است در اختیار نداشته باشد، فرض بسیار بعیدی است.

مسألۀ 540) کسانی که شرعاً از غسل کردن یا وضو گرفتن معذورند ولی می توانند تیمّم نمایند، هرگاه تيمّم کنند و طواف و نماز طواف را بجا آورند، لازم نیست نایب بگیرند.

مسألۀ 541) کسی که وظیفه داشته غسل مسّ میّت کند و به علّت فراموشی اعمال حجّ را بدون غسل مسّ میّت بجا آورده و پس از پایان اعمال متوجّه شده، چنانچه پس از مسّ میّت غسل جنابت کرده باشد، همان غسل کافی است و عملش صحیح است وگرنه

ص: 177

احتیاطاً باید طواف ها و نمازهای آن را اعاده کند. و اگر پس از مشّ میّت، غسل واجب یا مستحبّی انجام داده باشد، می تواند برای تصحيح اعمالش با رعایت موازین باب تقلید از مجتهدی تقلید کند که هر نوع غسل واجب یا مستحبّی را رافع حدث می داند.

مسألۀ 542) مبطون - یعنی کسی که پی در پی غایط یا باد معده از او بیرون می آید . و مسلوس - یعنی کسی که بدون اختیار ادرار از او خارج می شود . هرگاه وقتی داشته باشند که بتوانند طواف و نماز را با وضو و بدن پاک انجام دهند، باید طواف و نماز را در همان وقت بجا آورند و اگرچنین وقتی ندارند، مبطون بنابر احتیاط واجب باید برای هر بار که حدث از او خارج می شود یک وضو بگیرد و اگر این کار مشقّت دارد برای طواف یک وضو بگیرد و فوراً به طواف مشغول شود و برای نماز هم یک وضو بگیرد و فوراً نماز را بخواند، و مسلوس اگر یک وضو برای طواف و یک وضو برای نماز طواف بگیرد و پس از وضو بلافاصله مشغول طواف یا نماز طواف شود کافی است.(1)

مسألۀ 543) کسانی که به علّت جرّاحی و مانند آن بول یا غایط از مجرایی غیر از مجرای طبیعی آنان خارج می شود، احتياطاً باید به

ص: 178


1- مسلوس و مبطون احکام دیگری نیز دارند که در رساله توضیح المسائل در مسایل 333 - 342 بیان شده است.

وظیفۀ مسلوس و مبطون عمل کنند.

مسألۀ 544) اگر کسی در عمرۀ تمتّع پس از تقصیر متوجّه شود که طواف و نماز آن را با وضوی باطل یا بدون وضو انجام داده، باید علاوه بر طواف و نماز احتیاطاً سعی و تقصیر را هم اعاده کند.

مسألۀ 545) اگر کسی در هنگام طواف عمرۀ تمتّع یقین پیدا کند که محدث شده، هرگاه طواف و نماز را با همان حالت انجام دهد و پس از آن نیز دیگر اعمال را انجام دهد و وقت برای اعاده آنها نداشته باشد، عمره اش باطل است.

مسألۀ 546) اگر زن هنگام انجام طواف عمرۀ تمتّع حایض شد و تا قبل از رفتن به عرفات پاک نمی شود، باید سعی و تقصیر را بجا آورد و سپس برای حجّ تمتع محرم شود و چنانچه عارض شدن حیض قبل از شوط چهارم طواف باشد، پس از بازگشت از منیٰ و پیش از انجام دادن طواف حج، یک طواف کامل به عنوان طواف عمره بجا آورده و نماز آن را بخواند و اگر عارض شدن حیض پس از اتمام شوط چهارم طواف باشد، پیش از انجام طواف حجّ بقیه طواف عمره را تکمیل کند و نماز آن را بخواند.

مسألۀ 547) اگر زنی پس از انجام عمرۀ تمتّع متوجّه شود که طوافش باطل بوده و به علّت عذر زنانگی نتواند تا پیش از وقوف به عرفات آن را جبران نماید، باید برای حجّ تمتّع محرم شود و پس از

ص: 179

بازگشت از منیٰ به مکّه و رفع عذر و پیش از طواف حج، طواف و نماز طواف عمره را جبران کند.

مسأله 548) زنی که در غیر ایّام عادت لک دیده و با اعتقاد به این که پاک بوده، طواف و نماز را انجام داده و شب بعد خونی دیده که نشانه های حیض را دارد، اگر یقین کند که پس از دیدن لک، خون در باطن فرج بوده و قطع نشده، لک هایی که دیده، حکم حیض را دارد و طواف و نمازش صحیح نیست و باید آن را اعاده کند ولی حجّش صحیح است؛ و اگر در عمره بوده، چنانچه وقت تنگ باشد و نتواند طواف و نماز را اعاده کند، علاوه بر اعادۀ طواف و نماز آن پیش از انجام دادن طواف حجّ، احتیاطاً پس از حجّ تمتّع یک عمرۀ مفرده نیز بجا بیاورد. ولی اگر به وجود خون در باطن فرج شک داشته باشد یا یقین کند که خون قطع شده، حکم حیض را ندارد و طواف ونمازش صحیح است.

مسألۀ 549) اگر زنی به تصوّر این که از حیض پاک شده طواف کند و در اثنای سعی متوجّه شود که هنوز پاک نشده، سعی را رها می کند و پس از پاک شدن، طواف و نماز و سعی را اعاده می کند و اگر پس از اتمام سعی متوجّه شود، پس از پاک شدن و اعادۀ طواف و نماز، سعی را هم احتیاطاً اعاده کند.

مسألۀ 550) زنانی که به علّت خوردن قرص، نظم عادت ماهیانۀ

ص: 180

آنها برهم می خورد و گاه مدّتی طولانی خون و لک می بینند، چنانچه خونی که می بینند تا سه روز استمرار داشته باشد، هرچند به این صورت که خون در باطن فرج باشد، حکم حیض را دارد و گرنه باید به وظیفۀ زن مستحاضه عمل کنند.

مسألۀ 551) زن مستحاضه باید برای هر یک از طواف و نماز آن به همان وظایفی که برای نمازهای روزانه دارد عمل کند، یعنی این که در استحاضۀ كثيره برای هر یک از طواف و نماز یک غسل انجام دهد و در استحاضۀ قليله برای هر یک از آنها یک وضو باید بگیرد و در استحاضۀ متوسطه یک غسل برای هر دو انجام دهد و برای هر کدام، یک وضو بگیرد و در استحاضۀ متوسطه چنانچه برای خواندن نمازهای یومیه غسل استحاضه را قبلاً انجام داده باشد، کافی است؛ البته چنانچه از وقت غسل یا وضو برای طواف تا آخر نماز، خون در باطن هم قطع شده باشد، لازم نیست دوباره برای نماز غسل کند یا وضو بگیرد.

مسألۀ 552) اگر زن در حال طواف، مستحاضه شود، اگر پیش از اتمام شوط چهارم باشد، پس از طهارت و تطهیر، طواف را از سر می گیرد و اگر پس از اتمام دور چهارم باشد، چنانچه پس از طهارت و تطهير طواف را تمام کند، کافی است.

مسألۀ 553) هرگاه از زن مستحاضه ای که به وظیفۀ خود عمل کرده

ص: 181

و مشغول طواف شده، خون بیرون بیاید، چنانچه خون مستمر بوده یعنی در باطن وجود داشته، طوافش را ادامه می دهد و صحیح است ولی چنانچه در باطن نیز خون قطع شده بوده و دوباره شروع شده است، حکم حدث جدید را دارد و باید طبق حکم مسألۀ قبل عمل کند.

مسألۀ 554) زن مستحاضه ای که باید برای طواف و نماز آن غسل نماید، لازم است به گونه ای عمل کند که بدون فاصلۀ زمانی زیاد پس از غسل، مبادرت به طواف نماید، بنابر این باید از نزدیک مسجدالحرام غسل کند و اگر غسل کردن از جایی نزدیک به مسجد الحرام ممکن نیست، باید تیمّم کند.

مسألۀ 555) زن مستحاضه ای که به وظیفۀ خود عمل کرده و مشغول طواف شده، هرگاه طوافش با اقامۀ نماز جماعت در مسجد الحرام مصادف شود، می تواند نماز را به جماعت بخواند و سپس طواف را ادامه دهد و نماز و طوافش صحیح است مشروط بر این که از هنگام غسل تا آخر طواف، خون قطع باشد. ولی اگر در اثنای طواف خون بیرون آمده باشد، بنابر احتياط آن طواف را رها کرده و یک طواف به نیت اعم از تمام و اتمام بجا آورد و اگر خروج خون پیش از خواندن نماز یا در اثنای آن باشد، آن نماز را نیز احتیاطاً اعاده کند.

مسألۀ 556) زنها - چه قرشيه باشند و چه غیر قرشيه - پس از تمام

ص: 182

شدن پنجاه سال یائسه می شوند و خون حیض نمی بینند و خونی که پس از پنجاه سالگی می بینند خون استحاضه است.

3 - پاك بودن لباس و بدن از نجاست

شرط سوّم طواف، آن است که لباس و بدن طواف کننده پاک باشد.

مسألۀ 557) احتیاط واجب آن است که طواف کننده حتّی از نجاساتی که در نماز از آن عفو شده مانند خون کمتر از درهم در لباس یا بدن و یا نجاست در جامه هایی مانند جوراب و عرقچین نجس - نیز اجتناب نماید.

مسألۀ 558) چیزهایی مثل انگشتر، عینک، ساعت و مانند آنها که لباس بر آنها صدق نمی کند، چنانچه نجس باشند به صحت طواف ضرری نمی زنند و همچنین بودن چیز نجس همراه انسان در طواف مانعی ندارد.

مسألۀ 559) اگر در بدن طواف کننده، زخم یا دملی باشد، در صورتی که تطهیر آن و عوض کردن لباس نجس مشقّت نداشته باشد، احتیاط واجب آن است که تطهیر کند و جامه را عوض کند، ولی اگر تطهیر کامل مشقّت داشته باشد، بنابر احتیاط باید به هر مقدار که می تواند تطهیر کند و اگر اصلاً امکان پذیر نباشد، تطهير لازم نیست.

ص: 183

مسألۀ 560) اگر تطهیر بدن یا لباس جز با تأخیر انداختن طواف و نماز ممکن نباشد، احتیاط آن است که طواف و نماز را به تأخیر بیندازد مشروط بر این که وقت، تنگ نشود.

مسألۀ 561) اگر پس از پایان طواف یقین پیدا کند که در حال طواف بدن یا لباسش نجس بوده، طوافش صحیح است.

مسألۀ 562) کسی که در پاکی لباس یا بدنش شک دارد، می تواند با همان حال طواف کند، خواه بداند که پیش از این پاک بوده یا نداند؛ ولی اگر بداند که بدن یا لباسش پیشتر نجس بوده و نداند که آیا آن را تطهیر نموده یا نه، نمی تواند با آن حال طواف کند، بلکه باید تطهير کند و سپس طواف نماید.

مسألۀ 563) اگر در بین طواف، بفهمد که جامه یا بدن او نجس است، چه همان موقع نجس شده باشد و چه یقین کند که نجاست از شوط های قبل و یا از ابتدای طواف به بدن یا لباس او بوده است، باید طواف را رها کند و پس از تطهير، طواف را از همان جایی که رها کرده، تمام کند و طوافش صحیح است.

مسألۀ 564) اگر از روی فراموشی با جامه یا بدن نجس طواف کند و پس از پایان طواف یادش بیاید، احتیاط واجب آن است که طواف را با طهارت اعاده کند و اگر در بین طواف یادش بیاید، پس از تطهير بنابر احتیاط طواف را تمام کند و نماز طواف بجا بیاورد و سپس

ص: 184

طواف و نماز را اعاده کند و یا یک طواف به نیت اعم از تمام و اتمام بجا آورد و سپس نماز طواف را بخواند.

مسألۀ 565) اگر در حال طواف، خون از بینی انسان بیاید، در صورتی که به ظاهر بینی برسد، باید طواف را قطع کند و پس از تطهير، طواف را اتمام نماید، ولی اگر خون تنها به فضای داخل بینی برسد مانعی ندارد. همچنان که اگر خون را قبل از رسیدن به ظاهر بینی، با دستمالی پاک کند می تواند با همان حال طواف کند.

4 - ختنه بودن براى مردان

شرط چهارم طواف آن است که مرد طواف کننده باید ختنه شده باشد.

مسألۀ 566) این شرط در مورد زنها نیست ولی بنابر احتیاط واجب باید در مورد پسران نابالغ مراعات شود.

مسألۀ 567) احرام مردی که ختنه نشده صحیح است، ولی اگر طواف کند، طواف او باطل است. بنابراین مردی که ختنه نشده اگر برای حجّ یا عمرۀ مفرده احرام ببندد، چون طواف او باطل است، محرّمات احرام بر او حلال نمی شود، مگر این که ختنه کند و طواف نماید یا پس از ختنه کردن در صورتی که خودش قادر به طواف نباشد نایب بگیرد. بنابر احتياط پسر بچّه ای که او را وادار به احرام

ص: 185

نموده اند یا او را محرم کرده اند نیز همین حکم را دارد.

مسألۀ 568) طواف کسی که ختنه شده به دنیا آمده، صحیح است.

مسألۀ 569) کسی که مستطیع شده ولی ختنه نشده، باید ابتدا ختنه کند و سپس حجّ بجا بیاورد و اگر فعلاً ختنه شدن برای او مقدور نیست یا ضرر دارد، باید صبر کند و پس از ختنه شدن حج بجا آورد، ولی کسی که ختنه شدن برای او به کلّی ضرر دارد، باید مُحرم شود و احتیاطاً هم خودش طواف کند و هم برای طواف نایب بگیرد و پس از طواف، خودش نماز طواف را بجا بیاورد و پس از طواف نایب نیز، نماز دیگری بجا بیاورد؛ ولی اگر خود و نایبش طواف را با هم انجام می دهند، چنانچه خودش پس از طواف، یک نماز بجا بیاورد کافی است.

5 - پوشانيدن عورت

شرط پنجم طواف پوشانیدن عورت در حال طواف است؛

بنابر این طواف بدون ستر عورت باطل است.

مسألۀ 570) لباسی که طواف کننده با آن ستر عورت می نماید باید مُباح باشد؛ بنابر این طواف با ساتر غصبی صحیح نیست، بلکه بنابر احتیاط واجب در حال طواف باید از پوشیدن لباس غصبی هرچند ساتر عورت نباشد اجتناب نمود.

ص: 186

مسألۀ 571) بنابر احتیاط واجب، لباسی که طواف کننده عورت خود را با آن می پوشاند باید شرایط لباس نمازگزار را داشته باشد.(1)

مسألۀ 572) زن باید در حال طواف تمام بدن خود به استثنای صورت و دو دست را بپوشاند.

مسألۀ 573) اگر زن هنگام طواف عمداً مقداری از موهای سر یا جاهای دیگرِ بدن که باید پوشیده باشد را آشکار سازد، بنابر احتیاط طوافش باطل است و اگر عمدی نباشد طوافش صحیح است، مگر در مورد جاهل مقصر که بنابر احتیاط طوافش باطل است.

مسألۀ 574) لباسی که انسان با آن طواف می کند اگر از عین پولی که خمس به آن تعلّق گرفته، خریداری شده باشد و قصد وی این باشد که خمس آن را نپردازد، حکم لباس غصبی را دارد و طواف با آن صحیح نیست؛ وگرنه گرچه به اهل خمس مدیون است ولی به صحّت طوافش اشکال وارد نمی شود.

مسألۀ 575) اگر کسی به علّت ندانستن مسأله با عین پولی که

ص: 187


1- لباس نمازگزار شش شرط دارد: 1- پاک باشد. 2- مُباح باشد. 3- از اجزای مردار نباشد. 4- از حیوان حرام گوشت نباشد. 5 و 6 - اگر نمازگزار مرد است، لباس او ابریشم خالص و طلا باف نباشد (برای ملاحظۀ تفصیلی مسایل مربوط به شرایط لباس نمازگزار مراجعه کنید به رسالۀ توضیح المسائل، مسأله 827 تا 889).

خمس آن پرداخت نشده لباسی بخرد و قصدش این باشد که خمس آن را نپردازد و با آن طواف کند و بعداً متوجّه شود، اصل حجّ و عمره اش صحیح است، ولی طواف و نمازش صحیح نیست و باید اعاده شود و اگر وقت برای اعاده نیست، حجش باطل است و احتیاطاً باید یک شتر کفاره بدهد.

مسألۀ 576) اگر با پولی که معلوم نیست خمس به آن تعلّق گرفته یا نه، لباسی بخرد و با آن طواف کند طوافش صحیح است، ولی احتیاط مطلوب است.

مسألۀ 577) همراه داشتن پول خمس نداده یا غصبی در حال طواف، ضرری به صحّت طواف وارد نمی کند.

6 - موالات

مسألۀ 578) شرط ششم طواف آن است که اجزای طواف به تفصیلی که خواهد آمد موالات عرفی داشته باشد، یعنی طواف را به گونه ای پی در پی انجام دهد که عرفاً بر هفت دور گردیدن او یک طواف صدق کند و لازمۀ این کار آن است که در میان دورهای طواف و نیز اجزای یک دور، مکث طولانی نکند.

مسألۀ 579) در بین طواف دراز کشیدن یا نشستن برای رفع خستگی مانعی ندارد، ولی نباید آن قدر طول بکشد که موالات

ص: 188

عرفیّه به هم بخورد.

مسألۀ 580) اگر طواف کننده در اثنای طواف به علّت عذری مانند بیماری یا حیض یا حدث بی اختیار از ادامۀ طواف معذور شود و تا رفع عذر و ادامۀ طواف فاصله زیادی بیفتد و موالات عرفی به هم بخورد، اگر قبل از اتمام چهار شوط باشد، باید طواف را از سر بگیرد و اگر پس از پایان دور چهارم باشد اتمام طواف کافی است.

مسألۀ 581) قطع طواف به این معنا که انسان در میانه طواف آن را رها کند و بقیّۀ آن را بجا نیاورد تا موالات عرفی به هم بخورد، در طواف واجب چنانچه بدون عذر و از روی دلبخواهی باشد مكروه است و قطع نکردن آن موافق با احتیاط استحبابی است، ولی قطع طواف برای رسیدن به نماز جماعت یا رسیدن به وقت فضیلت

نماز، جایز بلکه مستحبّ است.

مسألۀ 582) قطع طواف مستحبّی حتّی بدون عذر هم جایز است.

مسألۀ 583) کسی که طواف را بدون عذر قطع کرده، چنانچه از مطاف خارج نشده باشد و موالات نیز به هم نخورده باشد، باید طواف را تکمیل کند و طوافش صحیح است؛ و اگر از مطاف خارج شده و مشغول کاری شده باشد که عرفاً بگویند طواف را قطع کرده، چنانچه پیش از اتمام شوط چهارم باشد، طوافش باطل است و باید آن را از سر بگیرد، و اگر بعد از شوط چهارم باشد، احتیاطاً باید یک

ص: 189

طواف به نیت اعم از تمام و اتمام بجا آورد مگر این که موالات به هم بخورد که در این صورت باید آن را از سر بگیرد.

مسألۀ 584) کسی که مشغول طواف است و وقت نماز واجبش تنگ شده، باید طواف را رها کند و نماز بخواند و سپس طواف را از همانجا که قطع کرده ادامه دهد.

مسألۀ 585) کسی که برای رسیدن به نماز جماعت یا رسیدن به وقت فضیلت نماز، طواف را قطع نموده، پس از نماز هرگاه طواف را از همان جا که قطع کرده اتمام نماید، کافی است.

مسألۀ 586) کسی که چند طواف را پس از شروع کردن قطع نموده، در صورتی که طواف آخر را تکمیل کند، طوافش صحیح است.

ج - واجبات طواف
اشاره

مسألۀ 587) واجبات طواف ۔ یعنی اموری که در طواف معتبرند و جزء آن محسوب می شوند به عبارتند از:

1- شروع کردن طواف از حجرالاسود.

2- ختم کردن هر دور از طواف به حجرالاسود.

3- این که در حال طواف، خانۀ کعبه در سمت چپ طواف کننده باشد.

4- این که با حالت اختیار طواف کند.

5۔ گردیدن به دور حجر اسماعيل (علیه السّلام) .

ص: 190

6 - این که طواف کننده از کعبه و آنچه جزء آن محسوب

می شود، بیرون باشد.

7 - این که طواف هفت شوط باشد، نه کمتر و نه بیشتر.

1 - شروع كردن از حجرالاسود

مسألۀ 588) برای شروع کردن طواف از حجرالاسود، کافی است که طواف کننده کمی پیش از آن که به روبروی حجرالاسود برسد نیّت کند که از همان جا که طواف واقعاً واجب است نزد خداوند محسوب شود. همین قصد اجمالی کافی است و یقین به محاذات خارجی لازم نیست.

مسألۀ 589) برای شروع طواف از حجرالاسود باید بدون دقّت های وسوسه آمیز و به طور متعارف همان گونه که همۀ مسلمانان طواف می کنند، عمل نمود و در پایان هر دور ایستادن و توقّف کردن و جلو و عقب رفتن نه تنها لازم نیست، بلکه در مواردی حرام و موجب اشکال در طواف می شود.

مسألۀ 590) اگر عمداً طواف را از پیش از حجرالاسود مثلاً از رکن یمانی یا بین رکن یمانی و رکن حجرالاسود شروع کند و به همان جا ختم کند، طواف باطل است و باید طواف و نماز را اعاده کند.

مسألۀ 591) اگر کسی به اشتباه یقین کند که رکن یمانی، رکن حجرالاسود است و طواف را از آنجا شروع کند و به آن جا ختم کند،

ص: 191

اگر نیّتش این بوده که طواف را از حجرالاسود شروع کند و در تطبيق محلّ آن اشتباه کرده، هرگاه در میانه طواف متوجّه شود چنانچه شوط آخر را تا حجرالاسود ادامه دهد، طوافش صحیح است و اگر پس از پایان طواف متوجّه شود، در صورتی که کسری آن را جبران کند، کافی است.

2 - ختم كردن هر دور از طواف به حجرالاسود

مسألۀ 592) هرگاه طواف کننده در هر دور از طواف بدون توقّف و جلو و عقب رفتن از مقابل حجرالاسود عبور کند و در دور پایانی نیز با همان قصدی که هنگام شروع طواف گفته شد از روبروی حجرالاسود بگذرد، در واقع پایان همۀ دورهای طواف و نیز پایان طوافش حجرالاسود بوده و کافی است.

مسألۀ 593) اگر طواف کننده در هر دور به رکن دیگری مثلاً رکن یمانی که رسید نیّت ختم طواف را بکند و از حجرالاسود نیّت شوط دیگر را بنماید، طوافش باطل است و باید آن را اعاده کند.

3 - قرار گرفتن كعبه در سمت چپ طواف كننده

شرط سوّم طواف، آن است که خانۀ کعبه در طول مدت طواف در سمت چپ طواف کننده باشد.

مسألۀ 594) لازم نیست در تمام حالات طواف، خانه کعبه درست

ص: 192

روبروی شانۀ چپ طواف کننده قرار گیرد، بلکه کسی که به طور متعارف دور می زند اگر هنگام دور زدن در اطراف حجر اسماعیل (علیه السّلام) یا هنگام رسیدن به گوشه های بیت، کعبه مقداری از طرف چپ او خارج شود و یا حتّی متمایل به پشت وی قرار بگیرد مانعی ندارد.

مسألۀ 595) گاهی برخی افراد ناآگاه به گمان خود برای این که احتیاط کنند و کعبه را در همۀ حالات طواف در سمت چپ خود قرار دهند، دیگری را وادار می نمایند تا او را طواف دهد و طواف کننده در راه رفتن، اختیاری از خود ندارد؛ چنین طوافی باطل است و اگر کسی طواف نساء را این گونه انجام دهد، مسایل جنسی بر او

حلال نمی شود.

مسألۀ 596) این احتیاط که خانۀ کعبه در تمام حالات طواف، حقیقتاً در سمت چپ طواف کننده باشد خیلی ضعیف است و قابل اعتنا نیست و اشخاص عادی و اهل وسوسه باید از آن احتراز کنند، ولی اگر شخص عاقل عالمی هنگام رسیدن به حجر اسماعیل (علیه السّلام) یا ارکان کعبه از روی احتیاط قدری شانۀ خود را متمایل به چپ کند در صورتی که خلاف متعارف نباشد و موجب انگشت نمایی نشود، مانعی ندارد.

مسألۀ 597) در حال طواف، واجب نیست صورت طواف کننده به سمت جلو باشد؛ بلکه می تواند صفحۀ صورت را بگرداند و به

ص: 193

چپ و راست و حتّی به پشت نگاه کند.

مسألۀ 598) بوسیدن کعبه در حال طواف مانعی ندارد، ولی کسی که بدنش به سمت خانۀ خداست نباید در آن حالت دور بزند و باید طواف را از همان جا اتمام کند.

مسألۀ 599) کسی که توجّه داشته که در حال طواف، کعبه باید در سمت چپ طواف کننده باشد و قصد داشته عمل صحیح را انجام دهد، اگر پس از طواف، شک کند که آیا کعبه در حال طواف در سمت چپ او قرار داشته یا نه، به شک خود اعتنا نکند و طوافش صحیح است.

مسألۀ 600) کسی که کودک محرم را بغل کرده و او را طواف می دهد، باید او را به نحوی در آغوش بگیرد که شانۀ چپ وی به طرف کعبه قرار بگیرد.

4 - طواف كردن با حالت اختيار

مسألۀ 601) شرط چهارم طواف آن است که طواف کننده با حالت اختیار طواف کند؛ بنابر این اگر فشار ناشی از کثرت جمعیّت سبب شود تا انسان گِرد خانۀ خدا بگردد کافی نیست، ولی هرگاه فشار جمعیّت تنها سبب شود که انسان تندتر برود، در صورتی که طواف کننده به اختیار خود قدم بردارد، ضرری ندارد.

مسألۀ 602) اگر به علّت کثرت جمعیّت، طواف کننده را بدون

ص: 194

اختیار بردند و دور دادند، کفایت نمی کند و باید آن دور را از سر بگیرد.

مسألۀ 603) اگر به علّت ازدحام و کثرت جمعیّت، مقداری از طواف بر خلاف متعارف انجام گیرد مثلاً روی طواف کننده به طرف کعبه قرار بگیرد یا کعبه در پشت سر او واقع شود و یا عقب عقب برود، باید همان مقدار را جبران کند و البتّه در برخی موارد، تصحیح طوافی که باطل شده، ممکن نیست و باید طواف را از سر بگیرد.

مسألۀ 604) کسی که می داند یا احتمال می دهد که به علّت ازدحام جمعیّت مقداری از طوافش را بدون اختیار انجام می دهد یعنی فشار ناشی از کثرت جمعیّت او را می برد می تواند طواف را شروع کند، ولی اگر بی اختیار او را بردند باید همان مقدار را جبران کند و تنها این که از اول نسبت به آن مقداری که او را بی اختیار می برند نیّت طواف کند، کافی نیست.

مسألۀ 605) در طواف، آهسته رفتن، تند رفتن، دویدن، سواره طواف کردن، با دوچرخه طواف کردن جایز است، ولی بهتر است که در رفتن اعتدال را رعایت کند.

مسألۀ 606) اگر در طواف، به علّت فشار جمعیّت چند قدم بی اختیار برود، باید همان مقدار را جبران کند و اگر تمام دوری را که چند قدم از آن، او را بی اختیار برده اند، به عنوان طواف اعاده کند و یا بدون قطع طواف و به هم خوردن موالات، كل طواف را اعاده کند،

ص: 195

اشکال دارد.

مسألۀ 607) اگر در مقداری که او را بی اختیار برده اند، شک داشته باشد، باید مقداری را که احتمال می دهد طواف باطل شده به عقب برگردد و نیّت کند که از همان جا که طوافش باطل شده، حساب شود، و اگر هم یک دور کامل طواف کند و قصدش این باشد که مقدار باطل شده به طور صحیح انجام شود و زیادی قبلی و بعدی به عنوان مقدمّۀ علمیّه باشد نه طواف، مانعی ندارد و طوافش صحیح است، ولی این در صورتی است که پس از باطل شدن مقداری از یک دور، بقیّۀ آن را به قصد طواف، تکمیل نکرده باشد و گرنه طواف، اشکال پیدا می کند.

مسألۀ 608) اگر برای جبران مقدار باطل شده طواف نتواند به عقب برگردد باید بدون این که قصد طواف کند با جمعیّت برود و هرگاه به جایی که طواف باید جبران شود رسید، نیّت طواف کند.

مسألۀ 609) کسی که برای جبران مقداری از طواف باطل شده به عقب برمی گردد، لازم نیست به همان نقطه ای که طواف از آن جا باطل شده برگردد، بلکه اگر به نقطۀ محاذی آن هم برگردد به طوری که هرگاه از آن جا طواف کند یک دور کامل بشود، کافی است.

مسألۀ 610) طواف کردن بر روی ویلچر یا تخت روان و امثال آن که توسط اشخاص دیگر برده می شود، چنانچه به نحوی باشد که آن

ص: 196

افراد تحت اختیار طواف کننده باشند و با ارادۀ وی حرکت کنند یا بایستند، حتی در حال اختیار جایز است.

5 - گرديدن به دور حِجْراسماعيل عليه السلام

طواف کننده باید به دور حجر اسماعیل (علیه السّلام) که مکانی متّصل به خانۀ کعبه است بگردد.

مسألۀ 611)اگر کسی به دور حجر اسماعيل (علیه السّلام) نگردید و از داخل آن طواف کرد، طوافش باطل است و باید آن را اعاده کند. و اگر عمداً این کار را بکند حكم ابطال عمدی طواف را دارد.

مسألۀ 612) اگر کسی به علّت ندانستن مسأله در برخی از شوطهای طواف به دور حجر اسماعیل (علیه السّلام) نگردید و وارد حجر شد، باید تمام آن دور را از سر بگیرد و طواف را کامل کند و نماز بخواند و اعادۀ طواف و نماز آن لازم نیست، هرچند مطابق با احتیاط استحبابی است. ولی اگر از روی اشتباه و فراموشی وارد حجر شود هرگاه برگردد و از همان جایی که وارد شده، طواف را ادامه دهد، کافی است و اعادۀ تمام آن دور و نیز اعادۀ تمام طواف لازم نیست.

مسألۀ 613) اگر کسی در برخی از دورهای طواف از روی دیوار حجر اسماعیل (علیه السّلام) برود باید به همان وظیفه ای که در مسألۀ پیش گفته شد و به تفصیلی که در مورد جهل به مسأله و نسیان بیان شد، عمل کند.

ص: 197

مسألۀ 614) اگر کسی چند شوط از هفت شوط را به علت ندانستن مسأله از داخل حجر اسماعيل (علیه السّلام) دور بزند و وقتی متوجه شود که دیگر وقت برای جبران آن نمانده است، حجش باطل است و بنابر احتیاط باید یک شتر قربانی کند؛ و اگر وقت برای جبران آن باقی باشد، چنانچه زیاد فاصله نشده باشد، به همان ترتیب که در مسألۀ 612 گذشت طواف را تصحیح نماید و اگر زیاد فاصله شده باشد، طواف را از سر بگیرد و بنابر احتياط اگر اعمال بعدی را بجا آورده آنها را نیز اعاده نماید.

مسألۀ 615) اگر کسی یک یا چند شوط از طواف را به علت فراموشی از درون حجر انجام دهد و سایر اعمال پس از طواف را بجا آورد و بعداً متوجّه شود، در صورتی که زیاد فاصله نیفتاده باشد، از همانجا که وارد حجر شده طواف را تکمیل کند و نماز بخواند و بنابر احتیاط سایر اعمال را نیز اعاده کند ولی اگر موالات از بین رفته باشد، باید طواف و نماز را اعاده کند وسپس احتیاطاً اعمال بعدی را نیز اعاده نماید؛ البته چنانچه پس از احرام بستن برای حج متوجه شد، باید پس از بازگشت از عرفات و پیش از انجام دادن طواف حج، فقط طواف عمره و نماز آن را اعاده کند و اگر پس از اعمال حج متوجه شود یا این اتفاق در طواف حج بوده و پس از پایان ماه ذی حجه متوجه شود، فقط طواف و نماز را اعاده کند و حجش صحیح است.

ص: 198

6 - بيرون بودن طواف كننده از كعبه و اجزاى آن

شرط ششم طواف آن است که همۀ اجزای بدن طواف کننده از کعبه و آنچه از کعبه محسوب می شود بیرون باشد.

مسألۀ 616) «شاذروان» یعنی بر آمدگی هایی که در اطراف کعبه وجود دارد، جزء کعبه است و طواف کننده باید خارج از آن طواف کند.

مسألۀ 617)اگر کسی در حال طواف به علّت زیادی جمعیّت یا هر علّت دیگری بالای شاذروان برود و طواف کند، آن مقداری که این گونه دور زده، باطل است و باید آن را اعاده کند.

مسألۀ 618) در حال طواف دست گذاشتن به دیوار خانه کعبه در جایی که شاذروان است و نیز دست گذاشتن روی دیوار حجر اسماعیل (علیه السّلام) جایز است و به طواف ضرری نمی رساند گرچه احتیاط مستحب در ترک آن است.

7 - هفت دور طواف كردن

شرط هفتم طواف آن است که هفت دور گرد خانه خدا بچرخد، نه کمتر و نه بیشتر.

مسألۀ 619) اگر طواف کننده از اوّل و از روی عمد، قصد کند که کمتر یا بیشتر از هفت دور طواف کند، حتّی اگر هفت دور طواف نماید، طوافش باطل است، ولی اگر به علت ندانستن مسأله و یا از

ص: 199

روی غفلت یا فراموشی تصوّر کند که طواف کمتر یا بیشتر از هفت دور است، در صورتی که عملاً هفت دور طواف کرده باشد، طوافش صحیح است.

مسألۀ 620)اگر کسی از اوّل قصد داشته هفت دور طواف کند ولی پس از تمام شدن طواف به علّت ندانستن مسأله چند دور اضافه کرده، چنانچه به قصد زیاد کردن بر طواف اول باشد، طواف باطل است و اگر به قصد طواف دوم باشد و هفت شوط طواف دوم را کامل کند، هر دو طواف باطل است ولی اگر طواف دوم را به هر دلیلی رها کند و تمام نکند، طواف اول او صحیح است.

مسألۀ 621) اگر پس از پایان دور هفتم، مسافتی را سهواً به عنوان جزء طواف دور بزند، چنانچه آن را قطع کند و ادامه ندهد طوافش صحیح است.

مسألۀ 622) اگر در اثنای طواف از این قصد که طواف را هفت دور انجام دهد، برگردد و عمداً قصد کند که طواف را بیشتر یا کمتر از هفت دور بجا آورد، از همانجایی که این قصد را کرده تا جایی که بر این قصد باقی است عملش باطل است و اگر با این قصد زیادتر بجا آورد طواف باطل می شود.

مسألۀ 623) اگر از اوّل قصد کند که هشت دورگرد کعبه بگردد ولی منظورش این باشد که هفت دور آن طواف واجب باشد و یک دور

ص: 200

قدم زدن در اطراف خانۀ خدا برای تبرّک یا هدف دیگری، طواف او صحیح است.

مسألۀ 624) اگر گمان کند که یک دور طواف نیز مستحبّ است و بر این اساس قصد کند که هفت دور طواف واجب انجام دهد و یک دور طواف مستحبّ هم پس از آن بجا بیاورد، طواف صحیح است.

مسألۀ 625) اگر پس از هفت دور طواف واجب به خیال آن که یک دور نیز مستحبّی جداگانه است، هشت دور بجا بیاورد، طوافش صحیح است.

مسأله 626) اگر عمداً یا به علّت ندانستن مسأله، یک دور یا کمتر یا بیشتر، از طواف واجب کم بکند، چنانچه از مطاف خارج نشده باشد و موالات نیز به هم نخورده باشد، باید طواف را تکمیل کند و طوافش صحیح است؛ و اگر از مطاف خارج شده و مشغول کاری شده باشد که عرفاً بگویند طواف را قطع کرده، چنانچه پیش از اتمام شوط چهارم باشد، طوافش باطل است و باید آن را از سر بگیرد، و اگر بعد از شوط چهارم باشد، احتیاطاً باید یک طواف به نیت اعم از تمام و اتمام بجا آورد مگر این که موالات به هم بخورد که در این صورت باید آن را از سر بگیرد.

مسألۀ 627)اگر پس از آن که از طواف کم کرد کارهای زیادی انجام دهد به گونه ای که موالات عرفی به هم بخورد، حکم آن حکم قطع

ص: 201

کردن طواف است که گذشت.

مسألۀ 628) اگر مقداری از طواف را فراموش کند یا آن را سهواً نادرست انجام دهد، چنانچه آنچه بجا آورده چهار شوط یا بیشتر باشد و یا کمتر از چهار شوط باشد ولی هنوز موالات به هم نخورده باشد، مسأله دارای چند صورت است:

1. اگر پیش از سعی متوجه شود، طواف را تکمیل می کند و نماز طواف را بجا می آورد.

2. اگر در میانه سعی متوجه شود، سعی را رها کرده و طواف را تکمیل می کند و نماز طواف را بجا می آورد و سپس سعی را از همانجا که رها کرده بود تکمیل می نماید.

3. اگر پس از سعی و پیش از تقصیر متوجه شود، طواف را تکمیل می کند و نماز طواف را بجا می آورد و احتیاط سعی را نیز اعاده می نماید.

4- اگر پس از تقصیر متوجه شود، طواف را تکمیل می کند و نماز طواف را بجا می آورد و احتیاطاً سعی و تقصیر را نیز اعاده می نماید و تا پایان تقصیر از محرمات احرام اجتناب می کند.

5- اگر پس از احرام حج متوجه شد، پس از بازگشت از منیٰ و پیش از طواف حج، طواف عمره را تکمیل می کند و نماز آن را بجا می آورد.

ص: 202

6. اگر پس از بازگشت به وطن متوجه شد، بر می گردد و طواف را تکمیل می کند و نماز آن را بجا می آورد و اگر خودش نتواند برگردد، چون صحت نیابت برای برخی از دورهای طواف محل اشکال است، کسی را نایب می گیرد تا یک طواف به نیت اعم از تمام و اتمام از جانب وی بجا آورده و نماز طواف را بخواند.

مسألۀ 629) اگر مقداری از طواف را فراموش کند یا آن را سهواً نادرست انجام دهد، چنانچه آنچه بجا آورده کمتر از چهار شوط باشد و موالات به هم خورده باشد، مسأله دارای چند صورت است:

1. اگر پیش از سعی متوجه شود، طواف را اعاده می کند و نماز طواف را بجا می آورد.

2. اگر در میانه سعی متوجه شد، سعی را رها کرده و بقیه شوط های طواف را تکمیل می کند و نماز طواف را بجا می آورد و سپس سعی را از همانجا که رها کرده بوده تکمیل می نماید.

3. اگر پس از سعی و پیش از تقصیر متوجه شد، طواف را اعاده می کند و نماز طواف را بجا می آورد و احتیاطاً سعی را نیز اعاده می نماید.

4- اگر پس از تقصیر متوجه شود، طواف را اعاده می کند و نماز طواف را بجا می آورد و احتیاطاً سعی را نیز اعاده می نماید و تا پایان تقصیر از محرمات احرام اجتناب می کند.

ص: 203

5- اگر پس از احرام حج متوجه شد، پس از بازگشت از منیٰ و پیش از طواف حج، طواف عمره را اعاده می کند و نماز آن را بجا می آورد.

6۔ اگر پس از بازگشت به وطن متوجه شد، برمی گردد و طواف را اعاده می کند و نماز آن را بجا می آورد و اگر خودش نتواند برگردد، کسی را نایب می گیرد تا طواف را از جانب وی اعاده کند و نماز را بخواند.

مسألۀ 630) اگر کسی سهواً مقداری بیش از هفت دور طواف کند، در صورتی که مقدار زیادی کمتر از یک دور باشد آن را رها کند و طوافش صحیح است. و اگر مقدار زیادی یک دور یا بیشتر باشد، باید هفت دور دیگر را به قصد قربت و بی آن که تعیین کند مستحبّ است یا واجب تکمیل کند و دو رکعت نماز پیش از سعی و دو رکعت نماز پس از سعی بجا آورد و دو رکعت اوّل را بدون این که تعیین کند برای طواف اوّل است یا دوّم، برای طواف واجب قرار دهد.

د-شك در عدد دورهاى طواف

شک در عدد دورهای طواف به تفصیلی که در مسایل زیر

خواهد آمد، موجب بطلان طواف می شود

ص: 204

مسألۀ 631) اگر پیش از رسیدن به حجرالاسود و تمام شدن دور شک کند که دوری که در آن است دور هفتم است یا هشتم، طوافش باطل است.

مسألۀ 632) اگر در پایان دور که به حجرالاسود رسیده است شک کند که هفت دور زده یا هشت دور یا بیشتر به شکّ خود اعتنا نکند و طوافش صحیح است.

مسألۀ 633)اگر در پایان دور یا اثنای آن شک کند که هفت دور زده یا کمتر، طواف باطل است و همچنین است اگر دو طرف شک کمتر از هفت باشد.

مسألۀ 634) در عدد دورهای طواف، ظنّ و گمان، اعتبار ندارد و حکم شک را دارد.

مسألۀ 635) کسی که در عدد دورهای طواف شک دارد اگر به امید روشن شدن این که چند دور زده با همان حالت شک به طواف ادامه دهد و بعد به درستی طوافش یقین پیدا کند، طواف صحیح است.

مسألۀ 636) لازم نیست خود طواف کننده عدد دورها را بداند؛ بلکه در صورتی که به عدد دورها اطمینان پیدا کند می تواند به شمارش فرد دیگری هم اعتماد کند.

مسألۀ 637) کسی که کثیرالشکّ است یعنی بیش از اندازه متعارف شکّ می کند، نباید به شکّ خود اعتنا کند، یعنی اگر

ص: 205

بنا گذاشتن بر یکی از دو طرف شکّ مستلزم صحّت طواف و بنا گذاشتن بر طرف دیگر مستلزم بطلان آن باشد، بنابر طرفی بگذارد که نتیجۀ آن صحّت طواف است و در شکّ در عدد دورها اگر بنا گذاشتن بر هر دو طرف از نظر صحّت یکسان است، بنابر هر طرف که بگذارد مانعی ندارد. و احتیاط آن است که چنین کسی دیگری را وادار کند تا مراقب طواف او باشد و عدد دورها را برایش ضبط کند.

مسألۀ 638) اگر در طواف مستحب در عدد دورها شک کند، بنا را بر اقل بگذارد و طوافش صحیح است.

مسألۀ 639) اگر بعد از تمام شدن طواف و انصراف از آن شک کند که آیا طواف را زیادتر از هفت دور بجا آورده یا نه یا شک کند کمتر بجا آورده یا نه، اعتنا نکند و طوافش صحیح است به شرط آن که وارد کار دیگری شده باشد به گونه ای که عرفاً فارغ از عمل محسوب شود، وگرنه در صورتی که شک بین هفت و کمتر از هفت باشد، بنابر احتیاط واجب طواف را اعاده نماید.

ه- حدّ مَطاف

مسألۀ 640) لازم نیست طواف حتماً در حدّ فاصل میان خانۂ کعبه و مقام حضرت ابراهیم (علیه السّلام) - که تقریباً بیست و شش و نیم ذراع

ص: 206

است - باشد؛ بلکه در خارج از این حدّ نیز در صورتی که متّصل به جمعیّت طواف کننده باشد می توان طواف نمود، هرچند مراعات حدّ مذکور اولی و احوط است.

مسألۀ 641) کسی که طواف در حدّ فاصل میان کعبه و مقام ابراهیم (علیه السّلام) برایش ممکن است می تواند عمداً و از روی اختیار، متّصل به جمعیّت طواف کننده و در خارج از حدّ مذکور طواف کند.

مسألۀ 642) لازم نیست برای این که طواف را در حدّ بین کعبه و مقام ابراهیم (علیه السّلام) انجام دهد، طواف را به تأخیر بیندازد هرچند وقت کافی داشته باشد.

مسألۀ 643) طواف کسانی که به علّت بیماری، پیری، ناتوانی و مانند آن بر روی تخت و خارج از فاصلۀ میان کعبه و مقام ابراهیم (علیه السّلام) طواف می کنند، صحیح است و نایب گرفتن لازم نیست، ولی باید اتّصال عرفی به طواف کنندگان داشته باشد.

مسألۀ 644) در مواردی که مأمورین نظافت مسجد الحرام برای نظافت مطاف دست به دست یکدیگر داده و حلقۀ خود را توسعه می دهند و بین طواف کنندگان فاصله می اندازند، چنانچه بین فرد با جمعیّتی که در حال طواف به گرد کعبه می باشند اتصال عرفی وجود داشته باشد، ضرری به طواف وی وارد نمی شود.

مسألۀ 645) چنانچه جمعیت طواف کننده در طبقۀ همکف به

ص: 207

حدی باشد که تا زیر محلی که طواف کنندگان در طبقه های بالا در آنجا مشغول طواف می باشند برسد، طواف در طبقۀ دوّم و سوم مسجد الحرام اشکالی ندارد، ولی چون غالباً این گونه نیست و طواف کنندگان در طبقۀ همکف با طواف کنندگان در طبقه های بالا فاصلۀ قابل توجهی دارند، طواف در طبقات بالا صحیح نیست.

مسألۀ 646) معذورانی که برای طواف ناچارند بر روی ویلچر یا تخت روان بنشینند، چنانچه مأموران به آنها اجازه ندهند که با این وسایل در صحن مسجد الحرام وارد شده و طواف کنند، از آن جا که طواف در طبقۀ دوم همچنانکه گفته شد اتصال به جمعیت طواف کنندگان در صحن مسجد پیدا نمی کند، وظیفۀ آنان این است که برای طواف نایب بگیرند ولی نماز طواف را باید خودشان بخوانند و احتیاط مستحب آن است که خودشان نیز در طبقۀ بالا با ویلچر طواف کنند.

و - قِران در طواف

مسألۀ 647) معنای قِران در طواف آن است که انسان دو طواف را پی در پی و بدون آن که نماز طواف میان آنها فاصله شود، بجا آورد. در طواف واجب، قِران جایز نیست و در طواف مستحبّ، مکروه است.

مسألۀ 648) قِران در طواف واجب، علاوه بر آن که جایز نیست

ص: 208

موجب بطلان طواف نیز می شود.

مسألۀ 649) کسی که از اوّل قصد داشته باشد که پس از هفت دور طواف دیگری بجا آورد یا در اثنای طواف چنین قصدی کند، حتی اگر طواف دوم را بجا نیاورد، بنابر احتیاط باید طواف را اعاده کند ولی چنانچه پس از اتمام طواف اول یک دور یا کمتر یا بیشتر از یک دور بر طواف اضافه کند و قصدش این باشد که مقدار زیاد شده را جزء طواف دیگر قرار دهد، چنانچه طواف دوم تمام نشود، قران محقق نمی شود و طواف اول وی صحیح است.

مسألۀ 650) اعادۂ طواف به عنوان احتیاط، قران محسوب نمی شود و اشکالی ندارد، ولی احتیاطاً باید بین دو طواف به قدری فاصله دهد که موالات به هم بخورد.

ز- مسایل گوناگون طواف

مسألۀ 651) اگر کسی با علم به این که تماس با بدن نامحرم حرام است، در حال طواف از روی شهوت با بدن نامحرم تماس پیدا کند، گرچه مرتكب عمل حرام شده ولی طوافش صحیح است و اگر کاری که موجب پرداخت کفّاره است انجام داده، باید کفّاره آن را بدهد.

مسألۀ 652) کسی که یقین دارد در حال طواف به علّت ازدحام جمعیّت بدنش با بدن نامحرم برخورد می کند، باید طواف کند و این

ص: 209

مطلب، عذر برای ترک طواف نیست، ولی باید تا آنجا که امکان دارد، مراعات کند.

مسألۀ 653) در حال طواف، اذیّت و آزار دیگران و تصرّف عمدی در مال غیر حرام است ولی طواف را باطل نمی کند.

ح - طواف مستحبّ

یکی از اعمال مستحبّ برای کسی که در مکّه و مسجد الحرام حضور دارد، طواف است. در روایات برای طواف پاداش زیادی ذکر شده است.

مسألۀ 654) شرایطی که در طواف واجب، معتبر است در طواف مستحبّی نیز باید مراعات شود؛ مگر مواردی که استثنا شده باشد مانند طهارت از حدث اصغر.

مسألۀ 655) هرگاه انسان بداند در طواف مستحبّی به علّت ازدحام جمعیّت به مسائلی مانند نگاه به نامحرم و چسبیدن به بدن نامحرم دچار می شود، بهتر است مراعات کند. بلکه در هنگام ازدحام خوب است کسانی که قصد انجام طواف مستحبّی دارند، حال کسانی که در حال انجام طواف واجب هستند را مراعات کنند و مزاحم آنان نشوند، البته در هر صورت طواف آنان صحیح است.

مسألۀ 656) کسی که برای عمرۀ تمتّع یا عمرۀ مفرده احرام بسته و

ص: 210

وارد مکّه شده و نیز کسی که برای حجّ تمتع محرم شده، بنابر احتیاط واجب نباید قبل از انجام عمره و حجّ، طواف مستحبّی انجام دهد، همچنین حاجی که از منى برگشته و هنوز طواف واجب را بجا نیاورده بنابر احتیاط نباید طواف مستحبّی انجام دهد، ولی اشخاص مزبور اگر طواف کنند عمره و حجّشان صحیح است

مسألۀ 657) کسی که برای حج افراد احرام بسته می تواند پیش از اعمال حج طواف مستحبی بجا آورد ولی احتیاطاً باید بعد از نماز طواف مستحبّى تلبيه را تکرار نماید.

مسألۀ 658) انجام دادن طواف مستحبّی از طرف دیگران به شرط آن که در مکه نباشند یا معذور باشند، جایز است.

مسألۀ 659) مجموع یک طواف مستحبّی را می توان به نیابت از یک یا چند نفر انجام داد.

مسألۀ 660) طواف مستحبّی که استحباب آن ثابت شده، هفت دور است و استحباب طواف کمتر از هفت دور ثابت نیست.

ط - آداب و مستحبّات طواف

مسأله 661) در حال طواف، مستحبّ است اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ انِّي اسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي يُمْشى بِهِ عَلى طَلَلِ الْماءِ كَما يُمْشى بِهِ عَلى جُدَدِ الْأَرْضِ وَاَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي يَهْتَزُّ لَهُ عَرْشُكَ

ص: 211

وَاَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي تَهْتَزُّ لَهُ اقْدامُ مَلائِكَتِكَ وَاَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي دَعاكَ بِهِ مُوسى مِنْ جانِبِ الطُّورِ فَاسْتَجَبْتَ لَهُ وَاَلْقَيْتَ عَلَيْهِ مَحَبَّةً مِنْكَ وَاَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي غَفَرْتَ بِهِ لِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَما تَأَخَّرَ وَأَتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَكَ أَنْ تَفْعَلَ بِي كَذا وَكَذا.»

و به جاى كذا وكذا حاجت خود را بطلبد.

ونيز مستحبّ است در حال طواف بگويد:

«اَللّهُمَّ انِّي الَيْكَ فَقِيرٌ وَاِنِّي خائِفٌ مُسْتَجِيرٌ فَلا تُغَيِّرْ جِسْمِي وَلا تُبَدِّلْ اسْمِي.»

و صلوات بر محمّد وآل محمّد بفرستد مخصوصاً هنگامى كه به در خانۀ كعبه مى رسد.

و اين دعا را بخواند:

«سائِلُكَ فَقِيرُكَ مِسْكِينُكَ بِبابِكَ، فَتَصَدَّقْ عَلَيْهِ بِالْجَنَّةِ، اللّهُمَّ، الْبَيْتُ بَيْتُكَ وَالْحَرَمُ حَرَمُكَ وَالْعَبْدُ عَبْدُكَ وَهذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ الْمُسْتَجِيرِ بِكَ مِنَ النّارِ فَاَعْتِقْنِي وَوالِدَيَّ وَاَهْلِي وَوُلْدِي وَاِخْوانِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنَ النّارِ يا جَوادُ يا كَرِيمُ.»

ومستحبّ است هنگامى كه طواف كننده به حجر اسماعيل عليه السلام رسيد رو به ناودان نمايد و سر را بلند كند وبگويد:

«اَللّهُمَّ ادْخِلْنِي الْجَنَّةَ وَاَجِرْنِي مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ وَعافِنِي مِنَ

ص: 212

السُّقْمِ وَاَوْسِعْ عَلَيَّ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسقَةِ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَشَرَّ فَسَقَةِ العَرَبِ وَالْعَجَمِ.»

و چون از حجر بگذرد و به پشت كعبه برسد بگويد:

«يا ذَا الْمَنِّ وَالطَّوْلِ ياذَا الْجُودِ وَالْكَرَمِ إِنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضاعِفْهُ وَتَقَبَّلْهُ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ.»

و چون به ركن يمانى برسد دست ها را بلند كند و بگويد:

«يا اللّهُ يا وَلِىَّ الْعافِيَةِ وَخالِقَ الْعافِيَةِ وَرازِقَ الْعافِيَةِ وَالْمُنْعِمُ بِالْعافِيَةِ وَالْمَنّانُ بِالْعافِيَةِ والْمُتَفَضِّلُ بِالْعافِيَةِ عَليَّ وَعَلى جَمِيعِ خَلْقِكَ يا رَحْمنَ الُّدنْيا وَالْآخِرَةِ وَرَحيمَهُما صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَارْزُقْنَا الْعافِيَةَ وَتَمامَ الْعافِيَةِ وَشُكْرَ الْعافِيَةِ فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ يا ارْحَمَ الرّاحِمِينَ.»

آنگاه سرش را به سمت كعبه بلند كند و بگويد:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي شَرَّفَكِ وَعَظَّمَكِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً نَبِيّاً وَجَعَلَ عَلِيّاً اماماً اللّهُمَّ اهْدِ لَهُ خِيارَ خَلْقِكَ وَجَنِّبْهُ شِرارَ خَلْقِكَ.»

و چون به فاصلۀ ميان ركن يمانى و حجرالأسود برسد بگويد:

«رَبَّنا آتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِى الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النّارِ.»

و در شوط هفتم هنگامى كه به مستجار رسيد مستحبّ است دو

ص: 213

دست خود را بر ديوار خانه بگشايد و شكم و روى خود را به ديوار كعبه بچسباند و بگويد:

«اَللّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ وَالْعَبْدُ عَبْدُكَ وَهذا مَكانُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ

النّارِ.»

پس به گناهان خود اعتراف نمايد و از خداوند عالم آمرزش آن را بطلبد كه ان شاء اللّه تعالى مستجاب خواهد شد وبعد بگويد:

«اَللّهُمَّ مِنْ قِبَلِكَ الرَّوْحُ وَالْفَرَجُ وَالْعافِيَةُ اللّهُمَّ إنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضاعِفْهُ لِي وَاغْفِرْ لِي مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنِّي وَخَفِىَ عَلى خَلْقِكَ أَسْتَجِيرُ بِاللّهِ مِنَ النّارِ.»

و هرچه بخواهد دعا كند، و ركن يمانى را استلام نمايد و به نزد حجرالأسود بيايد و طواف خود را تمام كند و بگويد:

«اَللّهُمَّ قَنِّعْنِي بِما رَزَقْتَنِي وَبارِكْ لِي فِيما آتَيْتَنِي.»

و براى طواف كننده مستحبّ است در هر شوط اركان خانۀ كعبه و حجرالأسود را استلام نمايد و در وقت استلام حجر بگويد:

«اَمانَتِي ادَّيْتُها وَمِيثاقِي تَعاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوافاةِ.»

مسألۀ 662) در حال طواف خوردن و آشاميدن جايز است. ولى مستحبّ است انسان در طواف به ذكر خداوند و خواندن دعاهايى كه از معصومين عليهم السلام وارد شده و تلاوت قرآن مشغول باشد.

ص: 214

مسألۀ 663) در حال طواف، حرف زدن، خنديدن و شعر خواندن مكروه است.

ی - طواف وداع

برای کسانی که می خواهند از مکۀ معظمه بروند، مستحب است طواف وداع نمایند. در طواف وداع مستحب است در هر شوط حجر الأسود و رکن یمانی را در صورت امکان استلام نماید و پس از طواف وقتی به مستجار رسید، مستحباتی را که قبلاً برای آن مکان

ذکر شد انجام دهد و هر حاجتی دارد از خدا بخواهد و سپس حجر الأسود را استلام کرده و شکم خود را به خانۀ کعبه بچسباند و یک دست را بر حجر و دست دیگر را به طرف در کعبه گذاشته و حمد و ثنای خداوند را بگوید و بر محمد (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) و اهلبیت آن حضرت درود فرستد و این دعا را بخواند:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ أَمِينِكَ وَ حَبِيبِكَ وَ نَجِيِّكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ اللَّهُمَّ كَمَا بَلَّغَ رِسَالاتِكَ وَ جَاهَدَ فِي سَبِيلِكَ وَ صَدَعَ بِأَمْرِكَ وَ أُوذِيَ فِي جَنْبِكَ وَعَبَدَکَ حَتَّى أَتَاهُ الْيَقِينُ اللَّهُمَّ اقْلِبْنِي مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجَاباً لِي بِأَفْضَلِ مَا يَرْجِعُ بِهِ أَحَدٌ مِنْ وَفْدِكَ مِنَ الْمَغْفِرَةِ وَ الْبَرَكَةِ وَ الرِّضْوَانِ وَ الْعَافِيَةِ اللَّهُمَّ إِنْ

ص: 215

أَمَتَّنِي فَاغْفِرْ لِي وَ إِنْ أَحْيَيْتَنِي فَارْزُقْنِيهِ مِنْ قَابِلٍ اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ بَيْتِكَ، اللَّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ أَمَتِكَ، حَمَلْتَنِي عَلَى دَابَّتِكَ وَ سَيَّرْتَنِي فِي بِلَادِكَ حَتَّى أَقدمتَنِي حَرَمَكَ وَ أَمْنَكَ وَ قَدْ كَانَ فِي حُسْنِ ظَنِّي بِكَ أَنْ تَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي فَإِنْ كُنْتَ غَفَرْتَ لِي ذُنُوبِي فَازْدَدْ عَنِّي رِضًا وَ قَرِّبْنِي إِلَيْكَ زُلْفَى فَلَا تُبَاعِدْنِي وَ إِنْ كُنْتَ لَمْ تَغْفِرْ لِي فَمِنَ الْآنَ فَاغْفِرْ لِي قَبْلَ أَنْ تَنْأَى عَنْ بَيْتِكَ دَارِي فَهَذَا أَوَانُ انْصِرَافِي إِنْ كُنْتَ أَذِنْتَ لِي غَيْرَ رَاغِبٍ عَنْكَ وَ لَا عَنْ بَيْتِكَ وَ لَا مُسْتَبْدِلٍ بِكَ وَ لَا بِهِ ،اللَّهُمَّ احْفَظْنِي مِنْ بَيْنِ يَدَيَّ وَ مِنْ خَلْفِي وَ عَنْ يَمِينِي وَ عَنْ شِمَالِي حَتَّى تُبَلِّغَنِي أَهْلِي فَإذا بَلَغتَنی أهلی ،فاكْفِنِي مَؤُونَةَ عِبَادِكَ وَ عِيَالِي فَإِنَّكَ وَلِيُّ ذَلِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ مِنِّي»(1) .

سپس نزد چاه زمزم آمده و از آب آن بنوشد و مستحب است هنگام بیرون آمدن، از باب «حنّاطين» که مقابل رکن شامی است، خارج شود و از خداوند متعال توفیق مراجعت را بطلبد و بگوید:

«آثُبِونَ تايبُونَ عابِدُونَ لِرَبِّنا حامِدُونَ إلى رَبّنا راغبُونَ إلَى اللهِ راجِعُونَ إن شاءَ اللهُ.» و در کنار در مسجد به سجده بیفتد و وقتی از سجده برخواست

ص: 216


1- محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 4، ص 531، باب «وداع البيت»، حدیث 1.

رو به کعبه کرده و بگوید:

اللَّهُمَّ إنّي أنقَلِبُ عَلىٰ ألّا إلهَ إلّا أنتَ»

و هنگام خروج از مکّه، یک درهم خرما خریده و آن را به فقراصدقه بدهد.

ص: 217

فصل سوّم: نماز طواف

اشاره

سوّمین عمل عمره، نماز طواف است که باید پس از طواف بجا آورده شود. نماز طواف، مثل نماز صبح و دو رکعت است.

مسألۀ 664) نماز طواف باید بلافاصله پس از طواف بجا آورده شود، یعنی طوری که عرفاً گفته شود، نماز پس از طواف انجام گرفته است و اگر عمداً و بدون عذر به قدری فاصله بیندازد که موالات عرفیه به هم بخورد، احتیاط واجب آن است که طواف را اعاده کند. در هر رکعت از نماز طواف، پس از حمد، هر سوره ای از قرآن بجز سوره هایی که سجدۀ واجب دارد را می توان خواند، ولی مستحبّ است در رکعت اوّل پس از حمد، سورۂ «قل هو الله» و در رکعت دوّم سورۂ «قل یا ایها الكافرون» خوانده شود.

مسألۀ 665) حمد و سورۀ نماز طواف را می توان بلند مثل نماز صبح و مغرب یا آهسته مانند نماز ظهر و عصر خواند.

ص: 218

مسألۀ 666) اگر در نماز طواف در تعداد رکعت هایی که بجا آورده شک کند، نمازش باطل است و باید آن را اعاده کند.

مسألۀ 667) اگر در نماز طواف، پس از آن که در تعداد رکعات آن شک کرد، با حالت شک نماز را ادامه داد و بعد به یک طرف یقین پیدا کرد صحّت نمازش محل اشکال است و احتیاطاً باید آن را اعاده کند.

مسألۀ 668) اگر به تعداد رکعتهای نماز طواف ظنّ و گمان داشته باشد، ظنّ او معتبر است و به ظنّ و گمان خود عمل کند، و همچنین است اگر به افعال نماز، ظنّ و گمان داشته باشد.

مسألۀ 669) احکام گوناگون نماز طواف، همان احکام نمازهای واجب روزانه است.

مسألۀ 670) نماز طواف باید در پشت مقام ابراهیم (علیه السّلام) بجا آورده شود به گونه ای که مقام ابراهیم (علیه السّلام) بین او و کعبه قرار گیرد و بهتر است هرچه ممکن است به مقام نزدیکتر باشد ولی نباید مزاحم دیگران شود و هرجا که عرفاً «پشت مقام» صدق کند، کافی است.

مسألۀ 671) اگر به علّت زیادی جمعیّت نتواند پشت مقام ابراهیم (علیه السّلام) ولو در فاصله ای دورتر نماز بخواند، باید در یکی از دو سمت مقام نماز بخواند و اگر این نیز ممکن نیست، در هر جای مسجد الحرام که نماز بخواند کافی است و لازم نیست منتظر بماند تا پشت مقام، خلوت شود.

ص: 219

مسألۀ 672) کسی که به علّت ازدحام جمعیّت نماز طواف را در جای دیگری از مسجد الحرام و در غیر از پشت مقام ابراهیم (علیه السّلام) بجا آورده، هرگاه عذرش برطرف شود، در صورتی که عذر تا پس از فوت موالات عرفی میان طواف و نماز همچنان باقی بوده، لازم نیست نماز را اعاده کند.

مسألۀ 673) کسی که نماز طواف را در جایی غیر از مقام ابراهیم (علیه السّلام) بجا آورده و با اعتقاد به درستی آن، بقیّۀ اعمال را انجام داده، اگر نماز را اعاده کند، کافی است.

مسألۀ 674) اگر پشت مقام ابراهیم (علیه السّلام) دو طبقه شود یا زیرزمین حفر کنند، نماز خواندن در طبقه بالا یا زیرزمین در صورتی صحیح است که عرفاً بر آن جا «پشت مقام» صدق کند.

مسألۀ 675)اگر کسی نماز طواف را اشتباه در حجر اسماعیل (علیه السّلام) بجا آورد، باید آن را اعاده کند.

مسألۀ 676) نماز طواف مستحبّ را حتّی در حال اختیار می توان در هر جای مسجدالحرام بجا آورد، بلکه برخی از فقها فرموده اند می توان عمداً، آن را ترک نمود. و رعایت حال دیگر حجاج مخصوصاً هنگام ازدحام، بسیار مطلوب و مناسب است.

مسألۀ 677) نماز طواف باید پیش از سعی و تقصیر خوانده شود و اگر کسی عمداً این ترتیب را مراعات نکند، باید اعمال را اعاده کند

ص: 220

تا ترتیب بین آنها حاصل شود؛ علاوه بر این که اگر عمداً و بدون عذر بين طواف و نماز آن فاصله انداخته باشد، احتياطاً باید طواف را نیز اعاده کند.

مسألۀ 678) اگر کسی از روی فراموشی نماز طواف واجب را بجا نیاورد یا آن را نادرست انجام دهد، باید هرگاه یادش آمد آن را به همان کیفیّت که گفته شد و پشت مقام ابراهیم (علیه السّلام) بجا بیاورد.

مسألۀ 679) اگر در میانه سعی بین صفا و مروه یادش بیاید که نماز طواف را فراموش کرده یا آن را نادرست انجام داده، باید سعی را رها کند و نماز طواف را بخواند و سپس سعی را از همان جا که رها کرده، تمام کند.

مسألۀ 680) کسی که از روی فراموشی نماز طواف را بجا نیاورده یا آن را نادرست انجام داده و سایر اعمال پس از آن را بجا آورده است، هرگاه نماز طواف را بجا آورد کافی است و اعادۀ سایر اعمال لازم نیست، هرچند احتیاط مستحبّ آن است که اعمال پس از نماز طواف را هم اعاده کند.

مسألۀ 681) کسی که نماز طواف را فراموش کرده، چنانچه برگشتن به مسجدالحرام برایش مشکل باشد، باید هر کجا که یادش آمد نماز را بخواند، اگر چه در شهری دیگر باشد و بازگشتن به حرم - اگرچه آسان باشد . لازم نیست.

ص: 221

مسألۀ 682) اگر کسی نماز طواف را بجا نیاورد و بمیرد، بر پسربزرگش واجب است که نماز را از طرف پدرش انجام دهد.

مسألۀ 683) در مسایل مربوط به نماز طواف، جاهل به مسأله و ناسی یعنی فراموش کار یکسان هستند و هر دو یک حکم را دارند.

مسألۀ 684) بر هر مكلّفی واجب است نماز را یاد بگیرد و قرائت و ذکرهای واجب نماز را اصلاح کند تا تکلیف الهی خود را به طور صحيح انجام دهد. این وظیفه در مورد کسی که می خواهد حجّ یا عمره بجا بیاورد، اهمیت بیشتری پیدا می کند، چون بنابر نظر برخی از فقها اگر نماز طواف صحیح انجام نگیرد، عمره و حجّ باطل می شود و بنابر این رأي، علاوه بر آن که ذمّه اش از حجّة الاسلام بریء نمی شود، ممکن است در احرام باقی بماند و محرّمات احرام و از آن جمله امور جنسی بر او حلال نشود.

مسألۀ 685) قرائت به همین مقدار که عربی صحیح بر آن صدق کند کافی است و کسی که اصلاً امکان صحیح خواندن برایش وجود ندارد، مثل کسی که لکنت زبان دارد، به همان نحو اگر بخواند صحیح است و تکلیف دیگری ندارد، ولی چنانچه می توانسته قرائت خود را تصحیح کند و مسامحه کرده و اکنون امکان تصحیح برایش وجود ندارد، باید خودش نماز را بخواند و اگر ممکن بود کسی هم به او تلقین کند و احتیاط واجب آن است که نایب نیز بگیرد و آن را به

ص: 222

جماعت نیز بخواند و امامی که در نماز طواف به او اقتدا می کند، لازم نیست حتماً نماز طواف بخواند، بلکه امام هر نماز واجبی را بخواند می توان به او اقتدا کرد.

مسألۀ 686) صحت جماعت در نماز طواف برای کسی که قرائت صحیح دارد و یا می تواند قرائت خود را تصحیح نماید، محل اشکال است.

مسألۀ 687) نماز طواف را در هر وقتی می توان بجا آورد، ولی اگر وقت آن با وقت نمازهای واجب روزانه برخورد نماید به گونه ای که اگر بخواهد نماز طواف را بخواند، وقت نماز واجب روزانه فوت می شود، باید اوّل نماز واجب روزانه را بجا بیاورد.

مسألۀ 688) چنانکه در مسایل مربوط به نیابت نیز گذشت، کسانی که نمی توانند حمد و سوره و ذکرهای واجب نماز را به طور صحیح ادا کنند، نمی توانند برای حج واجب از طرف دیگری حتّی به طور تبرّعی و مجّانی نایب شوند.

مسألۀ 689) کسی که نمی تواند کلمات نماز را به طور صحیح ادا کند، هرگاه بدون توجّه به این مسأله نایب شود و پس از احرام بستن متوجّه شود که نمی تواند نایب شود، برای خارج شدن از احرام احتياط آن است که نماز را به نیّت مافي الذّمّه از طرف خود یا نایب بجا آورد و آن را به جماعت نیز بخواند و نایب هم بگیرد و سعی و

ص: 223

تقصیر را نیز به قصد مافي الذّمّه انجام دهد و اگر در احرام حجّ باشد، طواف نساء را هم انجام دهد و منوب عنه باید برای برائت ذمّه اش نایب بگیرد؛ البته اگر جاهل قاصر ياغافل بوده، عملش برای منوب عنه مجزی است.

مسألۀ 690) کسی که مطمئن بوده قرائت و ذکرهای واجبی که در نماز می گوید، صحیح است و نمازهای طواف عمره و حجّ را خوانده و بعد متوجّه شده قرائت یا ذکرهای واجب را به طور صحیح ادا نکرده، حجّ و عمره اش صحیح است و اعادۂ نمازها هم لازم نیست.

مسألۀ 691) کسی که نمی تواند نماز را درست بخواند، می تواند برای انجام حج یا عمرۂ مستحبّی محرم شود، ولی علاوه بر آن که خودش نماز را می خواند، احتیاط باید نماز را به جماعت صحیح هم بخواند و نایب هم بگیرد.

مسألۀ 692) کسی که محرم به احرام عمره تمتّع یا عمرۀ مفرده وارد مکّه شده و نمی تواند نماز طواف را به طور صحیح بخواند، اگر بتواند نمازش را تصحیح کند، باید حتّی اگر تا آخر وقت هم طول بکشد، نمازش را تصحیح کند و سپس طواف و نماز را انجام دهد و همین طور است در طواف حجّ و طواف نساء.

مسألۀ 693) اگر زن نماز طواف را باطل انجام دهد و به علّت عذر زنانگی نتواند نماز را اعاده کند، یا پس از انجام طواف به علّت عذر

ص: 224

زنانگی نتواند نماز طواف را بخواند، باید هر وقت عذرش برطرف شد، نماز را اعاده کند و اگر در عمرۀ تمتّع این عذر برایش پیش آید، در صورتی که تا هنگام وقوف به عرفات پاک نمی شود، باید برای حجّ تمتّع محرم شود و وقتی به مکّه بازگشت نماز طواف عمره را بجا آورد و نماز طواف عمره را بر طواف و نماز حجّ مقدّم نماید.

مسألۀ 694) اگر در نماز طواف در حالی که نمازگزار در حال گفتن ذكر واجب است او را حرکت دهند به گونه ای که بدن از حالت آرام بودن خارج شود، بنابر احتیاط واجب باید دوباره ذکر را تکرار کند.

مسألۀ 695) کسی که یقین دارد اگر نماز طواف را شروع کند، جمعیّت طواف کننده او را حرکت می دهد و جابجا می شود، اگر نماز طواف را شروع کند و آن را به طور صحیح به پایان برساند، نمازش صحیح است.

مستحبّات نماز طواف

مسألۀ 701) در نماز طواف، مستحبّ است در ركعت اوّل پس از حمد، سورۀ توحيد و در ركعت دوّم، سورۀ جحد را بخواند و پس از نماز، حمد و ثناى إلهى را بجا آورد و صلوات بر محمّد وآل محمّد بفرستد و از خداوند عالم بخواهد تا اعمالش را قبول نمايد و بگويد:

«اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنِّي وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي. الْحَمْدُ لِلّهِ بِمَحامِدِهِ

ص: 225

كُلِّها عَلى نَعْمائِهِ كُلِّها حَتّى يَنْتَهِيَ الْحَمْدُ إلى ما يُحِبُّ وَيَرْضى،أللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَتَقَبَّلْ مِنِّي وَطَهِّرْ قَلْبِي وَزَكِّ عَمَلِي.»

و در روايت ديگرى آمده است كه اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ ارْحَمْنِي بِطاعَتِي إِيّاكَ وَطاعَةِ رَسُولِكَ صلى الله عليه و آله اللّهُمَّ جَنِّبْنِيْ أَنْ أتَعَدّى حُدُودَكَ وَاجْعَلْنِي مِمَّنْ يُحِبُّكَ وَيُحِبُّ رَسُولَكَ وَمَلائِكَتَكَ وَعِبادَكَ الْصّالِحِينَ.»

و در بعضى روايات آمده است كه حضرت صادق عليه السلام پس از نماز طواف به سجده رفته و مى فرمود:

«سَجَدَ لَكَ وَجْهِي تَعَبُّداً وَرِقّاً، لا إلهَ إِلّا أَنْتَ حَقّاً، الْأَوَّلُ قَبْلَ كُلِّ شَيءٍ، وَالْآخِرُ بَعْدَ كُلِّ شَيءٍ، وَها انَاذا بَيْنَ يَدَيْكَ، ناصِيَتِي بِيَدِكَ، فَاغْفِرْ لِي إِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ غَيْرُكَ، فَاغْفِرْ لِي، فَإِنِّي مُقِرٌّ بِذُنُوْبِي عَلى نَفْسِي، وَلا يَدْفَعُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ غَيْرُكَ.»

و پس از سجده، چهرۀ مبارك آن حضرت از گريه و اشك چنان بود كه گويا در آب فرو رفته باشد.

ص: 226

فصل چهارم: سعى بين صفا و مروه

اشاره

چهارمين عمل واجب عمره، سعى ميان دو كوه صفا و مروه است. مقصود از سعى آن است كه مجموعاً هفت مرتبه از كوه صفا به مروه برود و از مروه به صفا برگردد.

مسألۀ 697) سعى بين صفا و مروه بايد هفت بار باشد كه به هر بار يك «شوط» مى گويند، به اين معنا كه رفتن از صفا به مروه يك شوط است و برگشتن از مروه به صفا هم يك شوط.

مسألۀ 698) واجب است كه سعى از «صفا» شروع شود و در دور هفتم به «مروه» ختم شود.

مسألۀ 699) اگر کسی سعی را از مروه شروع کند و به پایان برساند، هر وقت فهمید باید سعی را اعاده کند و اگر تقصیر هم کرده احتیاطاً تقصیر را نیز اعاده کند و اگر در میانۀ سعی متوجّه شود، باید سعی را از سر بگیرد و از صفا شروع کند.

ص: 227

مسألۀ 700) سعی باید میان صفا و مروه باشد و احتیاط آن است که سعی را از جزء اوّل صفا شروع کند و چون در حال حاضر قسمتی از کوه صفا و مروه را بریده اند و آن را سنگ فرش کرده اند، احتياط آن است که مقداری از قسمت سنگ فرش شده را بپماید تا یقین کند از جزء اوّل صفا شروع کرده و اگر در مروه هم همین کار را انجام دهد یعنی مقداری از قسمت سنگ فرش شده بالا برود، کافی است و رفتن بالای کوه صفا و مروه لازم نیست.

مسألۀ 701) در حال اختیار و بدون عذر هم می توان سعی را سواره یا بر روی محمل انجام داد، ولی سعی کردن با پای پیاده افضل است.

مسألۀ 702) در سعی، طهارت از حدث و خبث شرط نیست، ولی احتیاط مستحبّ آن است که سعی را با طهارت انجام دهد.

مسألۀ 703) در سعی حتّی اگر بیننده محترمی هم نباشد، بنابر احتیاط واجب، ستر عورت، معتبر است.

مسألۀ 704) واجب است سعی پس از طواف و نماز آن انجام گیرد و اگر کسی عمداً سعی را پیش از طواف و نماز انجام دهد، باید پس از طواف و نماز آن، سعی را هم اعاده کند. همچنین در مواردی که مكلّف برای تصحیح اعمال خود باید طواف و سعی را اعاده کند، باید طواف و نماز آن را بر سعی مقدّم نماید.

ص: 228

مسألۀ 705) اگر کسی از روی فراموشی یا به علّت ندانستن مسأله، سعی را بر طواف مقدّم نماید، احتیاط واجب آن است که پس از طواف و نماز آن، سعی را اعاده کند.

مسألۀ 706) رفتن از صفا به مروه و برگشتن از مروه به صفا باید از راه متعارف باشد و اگر کسی از راه غیر متعارف، رفت و آمد نماید سعیش باطل است.

مسألۀ 707) سعی باید میان صفا و مروه انجام شود؛ بنابر این سعی از طبقۀ دوّم کنونی که در فاصلۀ میان صفا و مروه ساخته شده محل اشکال است؛ چون طبقۀ بالای کنونی بالای صفا و مروه ساخته شده و معلوم نیست عرفاً سعی در آنجا، سعی بین صفا و مروه محسوب شود.

مسألۀ 708) اگر میان کوه صفا و مروه زیرزمینی حفر شود، چنانچه این دو کوه ریشه دار باشند به گونه ای که سعی از آن زیرزمین هم عرفاً سعی میان کوه صفا و مروه باشد، کافی است، هرچند احتياط آن است که سعی از همان طبقۀ زمینی و همكف انجام شود.

مسألۀ 709) کسی که سعی انجام می دهد، باید هنگام رفتن به مروه رو به سمت مروه داشته باشد و هنگام رفتن از مروه به صفا رو به سوی صفا داشته باشد. بنابر این نمی تواند عقب عقب به صفا یا مروه برود، همچنان که نمی تواند پهلوی خود را به سمت صفا یا مروه

ص: 229

بنماید؛ و اگر کسی این گونه سعی کند عملش باطل است و اگر مقداری از سعی را این گونه انجام دهد، باید آن را جبران نماید، ولی نگاه کردن به چپ و راست، بلکه گاهی نگاه کردن به پشت سر مانعی ندارد.

مسألۀ 710) کسی که سعی می کند می تواند برای استراحت و رفع خستگی به اندازه ای که موالات به هم نخورد بر کوه صفا یا مروه بخوابد یابنشیند، ولی احتیاط مستحب آن است که اگر عذری برایش پیش نیامده بين صفا و مروه از نشستن و خوابیدن خودداری کند.

مسألۀ 711) اگر در اثنای سعی نماز جماعت برقرار شد، بعد از اتمام نماز جماعت سعی را از همانجا که قطع شده ادامه می دهد و صحیح است.

مسألۀ 712) برای رفع خستگی یا خنک شدن هوا می توان سعی را از طواف و نماز آن به تأخیر انداخت، بلکه بدون عذر هم می توان سعی را تا شب آن روزی که طواف و نماز را انجام داده، به تأخیر انداخت، ولی احتیاط آن است که به تأخیر نیندازد.

مسألۀ 713) نباید بدون عذری مانند بیماری سعی را تا فردای روزی که طواف و نماز بجا آورده به تأخیر بیندازد و اگر کسی سعی را عمداً و بدون عذر به تأخیر انداخت، بنابر احتیاط واجب باید طواف و نماز آن را نیز اعاده کند و با تأخیر عمدی سعی مرتکب معصیت نیز شده است.

ص: 230

مسألۀ 714) سعی، عبادت است و باید آن را با نیّت خالص برای فرمانبرداری از خداوند متعال انجام داد.

مسألۀ 715) سعی مانند طواف، رکن عمره است و حکم ترک عمدی یا سهوی آن مانند حکم ترک طواف است.

مسألۀ 716) به همان تفصیلی که در مورد طواف گذشت، در سعی نیز افزودن عمدی بر هفت شوط، موجب باطل شدن آن می شود.

مسألۀ 717) اگر کسی از روی فراموشی بیشتر از هفت دور سعی کند، خواه مقدار زیادی کمتر از یک دور باشد یا بیشتر، سعی او صحیح است و بهتر است از همان جا که متوجّه شده، سعی را رها کند؛ اگر چه بعید نیست بتواند آن را به هفت مرتبه برساند. و اگر به علّت ندانستن مسأله بر هفت دور بیفزاید، ظاهراً حکم کسی را دارد که از روی فراموشی بیش از هفت دور سعی کرده است.

مسألۀ 718) اگر کمتر از یک شوط سعی کند و بقیه را فراموش نماید، چنانچه موالات به هم نخورده باشد آن را تمام می کند وگرنه احتیاط واجب آن است که سعی را از سر بگیرد. و اگر بیش از یک دور سعی کند و بقیّه را فراموش نماید، هرگاه یادش آمد سعى را تمام کند . گرچه احتیاط مستحب آن است که اگر چهار شوط را تمام نکرده، سعی را تمام کند و دوباره از سر بگیرد یا یک سعی به نیّت اعم از تمام و اتمام بجا آورد . و اگر به وطن خود بازگشته در صورتی

ص: 231

که بازگشتن برایش مشقّت نداشته باشد، باید برگردد و اگر نمی تواند برگردد یا برگشتن مشقّت دارد باید نایب بگیرد ولی نایب در فرض دوم بایداحتیاطاً یک سعی کامل به نیّت اعم از تمام و اتمام بجا بیاورد.

مسألۀ 719) آنچه با احرام بستن حرام شده، با پایان یافتن سعی حلال نمی شود، بلکه پس از تقصیر محرّمات احرام حلال می شود.

مسألۀ 720) اگر کسی در عمرۀ تمتّع مقداری از سعی را فراموش نماید و تقصیر هم نکند و به گمان این که اعمال عمره تمام شده و از احرام خارج شده آمیزش جنسی نماید و بعد یادش بیاید، باید برگردد و سعی را تمام کند و تقصیر کند و بنابر احتیاط واجب یک گاو برای کفّاره ذبح کند ولی در غیر عمرۀ تمتّع چنانچه این اتفاق بیفتد کفاره لازم نیست.

مسألۀ 721) اگر در عمرۀ تمتع مقداری از سعی را فراموش کرد و تقصیر نمود، باید برگردد و سعی را تکمیل کند ولی اعادۀ تقصیر لازم نیست و بنابر احتیاط واجب باید یک گاو برای کفاره ذبح کند حتی اگر آمیزش جنسی نکرده باشد. و اگر در غير عمرۀ تمتع این اتفاق بیفتد، کفاره لازم نیست ولی در عمرۀ مفرده احتیاطاً باید تقصیر را نیز اعاده نماید.

مسألۀ 722) اگر در حالی که به مروه رسیده شک کند آیا هفت دور سعی کرده یا بیشتر، به شک خود اعتنا نکند و سعیش صحیح است،

ص: 232

ولی اگر پیش از رسیدن به مروه شک کند که آیا این دور، دور هفتم است یا کمتر، ظاهراً سعی او باطل است. همچنین هر شکّی که به کمتر از هفت تعلّق بگیرد مانند شک میان یک و سه یا دو و چهار موجب بطلان سعی می شود.

مسألۀ 723) کسی که در عدد دورهای سعی شکّ دارد، اگر به امید این که يقين به عدد دورها نماید سعی را ادامه دهد، چنانچه یقین به عدد دورها نماید و سعی را به هفت دور پایان دهد، سعیش صحیح است.

مسألۀ 724) در حفظ عدد دورهای سعی لازم نیست خود انسان شمارۀ دورها را حفظ کند، بلکه اگر فرد مورد اطمینانی هم عدد دورها را حفظ کند، کافی است.

مسألۀ 725) اگر کسی پس از تقصیر در عدد دورهای سعی شک نماید، به شکّ خود اعتنا نکند و عملش صحیح است، خواه احتمال نقصان بدهد یا احتمال زیادی. و اگر شک پس از اتمام سعی و پیش از تقصیر باشد، چنانچه مشغول عمل دیگری شده باشد به نحوی که عرفاً فارغ از سعی محسوب شود، به شک خود اعتنا نکند.

مسألۀ 726) اگر کسی پس از پایان سعی یا در پایان هر دوری از آن شک کند که آیا سعی را درست انجام داده یا نه، یا هنگام رفت و آمد در صحیح بجا آوردن جزء پیشین شک کند، به شکّ خود اعتنا نکند

ص: 233

و عملش صحیح است.

مسألۀ 727) اگر در فردای روزی که طواف بجا آورده، شک کند که آیا سعی کرده یا نه، چنانچه تقصیر نکرده باشد احتیاط واجب آن است که سعی را بجا بیاورد، ولی اگر پس از تقصیر کردن شک نماید، به شک خود اعتنا نکند.

مسألۀ 728) کسی که می دانسته باید هفت بار بین صفا و مروه سعی کند و با همین نیّت هم از صفا شروع کرده ولی مجموع هر رفت و برگشت را یک دور حساب کرده و در نتیجه، چهارده مرتبه سعی نموده، احتیاط مستحبّ آن است که سعی را اعاده کند، اگرچه بنابر اقوى سعي او صحيح است.

مسألۀ 729) اگر در حال سعی یادش آمد که طواف را ناقص بجا

آورده، باید برگردد و بقیۀ شوط های طواف را تکمیل کند و سپس بقیۀ سعی را بجا آورد.

مسألۀ 730) اگر کسی در اثنای سعی متوجّه شود که بیش از هفت شوط طواف کرده، چنانچه زیاده طواف کمتر از یک شوط بوده، وظیفه ای ندارد و سعی را تکمیل می کند و چنانچه بیشتر بوده، باید سعی را رها کند و شوط های زائد طواف را به قصد قربت مطلقه تا هفت شوط تکمیل کند و نماز طواف بخواند بدون آن که تعیین کند که برای طواف اول است یا دوم، سپس سعی را تکمیل کند و پس از

ص: 234

سعی دو رکعت نماز دیگر بخواند.

مسألۀ 731) صحّت نیابت در سعی برای انجام چند شوط، محلّ اشکال است؛ بنابراین کسی که فقط قادر به چند دور سعی باشد، احتیاط باید همان مقدار را بجا آورد و سپس کسی را نایب بگیرد تا یک سعی به نیت اعم از تمام و اتمام برای وی بجا آورد.

مسألۀ 732) کسی که برای انجام سعی نایب می شود، لازم نیست

مُحرم باشد یا لباس احرام بر تن داشته باشد.

مسألۀ 733) کسی که برای اتمام سعی بر می گردد، لازم نیست به همان نقطه ای که سعی را رها کرده برگردد، بلکه اگر به نقطه ای محاذی با آن هم برگردد به طوری که دور سعی کامل شود، کافی است.

مسألۀ 734) محلّ سعی مسجد نیست، بنابر این زنها در دوران

عادت زنانگی می توانند سعی کنند.

مسألۀ 735) کسی که نمی تواند پیاده سعی کند ولی می تواند اجرت سوار شدن بر چرخ را هرچند با قرض گرفتن بپردازد، باید سوار بر چرخ شود و سعی کند و نمی تواند نایب بگیرد، مگر آن که سوار بر

چرخ شدن یا پرداخت پول آن برایش مشقّت و حرج داشته باشد.

مسألۀ 736) بنابر احتیاط واجب در تمام شوط های سعی موالات شرط است، بنابر این چنانچه بین رها کردن سعی و ادامۀ آن به قدری فاصله بیفتد که موالات عرفیه به هم بخورد، در غیر مواردی که در

ص: 235

مسائل پیش گفته شد، احتیاطاً باید سعی را از سر بگیرد.

مستحبّات سعى

مسألۀ 737) مستحبّ است كسى كه مشغول انجام حجّ يا عمره است پس از نماز طواف و پيش از سعى به چاه زمزم برود و از آب آن بياشامد و مقدارى از آن را به سر و پشت و شكم خود بريزد و بگويد:

«اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نافِعاً وَرِزْقاً واسِعاً وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داءٍ وسُقْمٍ»

پس از آن نزد حجرالأسود بيايد، و مستحبّ است از درى كه مقابل حجرالأسود است به سوى صفا برود و با آرامش دل و بدن بالاى صفا رفته و به خانۀ كعبه نظر كند و به ركنى كه حجرالأسود در آن است رو نمايد و حمد و ثناى خداوند را بجا آورد و نعمتهاى الهى را به خاطر بياورد، آن گاه اين ذكرها را بگويد:

«اَللّهُ أكْبَرُ» هفت مرتبه.

«اَلحَمْدُ لِلّهِ» هفت مرتبه.

«لا الهَ الَّا اللّهُ» هفت مرتبه.

«لا إِلهَ الَّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ المُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَهُوَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ» سه مرتبه.

ص: 236

آن گاه صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستد و بگويد:

«اَللّهُ أكْبَرُ عَلى ما هَدانا وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلى ما ابْلانا وَالْحَمْدُ لِلّهِ الْحَيِّ القَيُّومِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ الْحَيِّ الدّائِمِ» سه مرتبه.

پس بگويد:

«اَشْهَدُ انْ لا الهَ إِلَّا اللّهُ وَاَشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ لانَعْبُدُ إِلّا ايّاهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» سه مرتبه.

پس بگويد:

«اَللّهُمَّ انِّي اسْأَلُكَ الْعَفْوَ وَالْعافِيَةَ وَالْيَقِينَ فِي الدُّنْيا وَالآخِرَةِ» سه مرتبه.

پس بگويد:

«َاللّهُ اكْبَرُ» صد مرتبه.

«لا الهَ إِلَّا اللّهُ» صد مرتبه.

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ» صد مرتبه.

«سُبْحانَ اللّهِ» صد مرتبه.

پس بگويد:

«لا الهَ الَّا اللّهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ انْجَزَ وَعْدَهُ وَنَصَرَ عَبْدَهُ وَغَلَبَ الْأَحْزابَ وَحْدَهُ، فَلَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَحْدَهُ، اللّهُمَّ بارِكْ لِي فِي الْمَوْتِ وَفِيما بَعْدَ الْمَوْتِ، اللّهُمَّ انِّي اعُوذُ بِكَ مِنْ ظُلْمَةِ القَبْرِ و

ص: 237

وَحْشَتِهِ اللّهُمَّ اظِلَّنِي فِى ظِلِّ عَرْشِكَ يَوْمَ لا ظِلَّ إِلّا ظِلُّكَ.»

و به طور مكرّر، دين و جان و خاندان و مال خود را به خداوند عالم بسپارد و سپس بگويد:

«اَسْتَوْدِعُ اللّهَ الرَّحْمنَ الرَّحِيمَ الَّذِي لا تَضِيعُ وَدائِعُهُ دِينِيْ وَنَفْسِي وَاَهْلِي، اللّهُمَّ اسْتَعْمِلْنِي عَلى كِتابِكَ وَسُنَّةِ نَبِيِّكَ وَتَوَفَّنِي عَلى مِلَّتِهِ وَأعِذْنِي مِنَ الْفِتْنَةِ.»

آن گاه بگويد:

«اَللّهُ اكْبَرُ» سه مرتبه.

و دعاى گذشته را دو بار تكرار كند، سپس يك بار تكبير بگويد و باز دعا را بخواند و اگر تمام اين عمل را نتواند انجام دهد هر قدر كه مى تواند بخواند.

همچنين مستحبّ است در حالى كه بر روى كوه صفا نشسته رو به كعبه نمايد و اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي كُلَّ ذَنْبٍ اذْنَبْتُهُ قَطُّ فَاِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ

فَاِنَّكَ انْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ اللّهُمَّ افْعَلْ بِي ما انْتَ اهْلُهُ فَاِنَّكَ إنْ تَفْعَلْ بِي ما أنْتَ اهْلُهُ تَرْحَمْنِي واِنْ تُعَذِّبْنِيْ فَأَنْتَ غَنِيٌّ عَنْ عَذابِي وَاَنَا مُحْتاجٌ الى رَحْمَتِكَ. فَيامَنْ انَا مُحْتاجٌ الى رَحْمَتِهِ ارْحَمْنِي اللّهُمَّ لا تَفْعَلْ بِي ما انَا اهْلُهُ فَاِنَّكَ إنْ تَفْعَلْ بِي ما انَا اهْلُهُ تُعَذِّبْنِي وَلَمْ تَظْلِمْنِي

ص: 238

اصْبَحْتُ اتَّقِي عَدْلَكَ وَلا اخافُ جَوْرَكَ فَيامَنْ هُوَ عَدْلٌ لا يَجُورُ ارْحَمْنِيْ»

پس بگويد:

«يا مَنْ لا يَخِيبُ سائِلُهُ وَلا يَنْفَدُ نائِلُهُ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَاَجِرْني مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ.»

و در حديث شريف وارد شده است كه هر كس بخواهد مال او زياد شود بايد زياد بر كوه صفا بماند و هنگامى كه از صفا پايين مى آيد بر پلّۀ چهارم بايستد و متوجّه خانۀ كعبه شود و بگويد:

«اَللّهُمَّ انِّي اعُوذُ بِكَ مِنْ عَذابِ الْقَبْرِ وَفِتْنَتِهِ وَغُرْبَتِهِ وَوَحْشَتِهِ وَظُلْمَتِهِ وَضِيقِهِ وَضَنْكِهِ اللّهُمَّ اظِلَّنِي فِي ظِلِّ عَرْشِكَ يَوْمَ لا ظِلَّ إِلّا ظِلُّكَ.»

سپس از پلّۀ چهارم پايين بيايد و احرامى را از روى كمر خود بردارد و بگويد:

«يارَبَّ الْعَفْوِ يا مَنْ امَرَ بِالْعَفْوِ يا مَنْ هُوَ اوْلى بِالعَفْوِ، يا مَنْ يُثِيبُ

عَلَى الْعَفْوِ، الْعَفْوَ الْعَفْوَ الْعَفْوَ يا جوَادُ يا كَرِيمُ يا قَرِيبُ يا بَعِيدُ، ارْدُدْ عَلَيَّ نِعْمَتَكَ وَاسْتَعْمِلْنِي بِطاعَتِكَ وَمَرْضاتِكَ.»

مسألۀ 738) مستحبّ است انسان با پاى پياده سعى نمايد و در راه رفتن حالت اعتدال را رعايت كند، و براى مردها مستحبّ است در

ص: 239

محلّى كه در گذشته بازار عطّاران بوده و در حال حاضر ابتدا و انتهاى آن با چراغ سبزرنگى مشخّص شده هروله نمايند؛ يعنى مانند شتر تند راه بروند و اگر سواره باشند اين فاصله را قدرى تندتر طى كنند، ولى هروله براى زنها مستحبّ نيست. و براى مرد مستحبّ است در طول مسيرى كه هروله مى كند بگويد:

«بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَاللّهُ اكْبَرُ، وَصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَيْتِهِ، اللّهُمَّ اغْفِر وَارْحَمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمْ انَّكَ انْتَ الْأَعَزُّ الْأَجَلُّ الْاَكْرَمُ، وَاهْدِنِي لِلَّتِي هِيَ اقْوَمُ اللّهُمَّ انَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ، فَضاعِفْهُ لِي وَتَقَبَّلْهُ مِنِّي، اللّهُمَّ لَكَ سَعْيِي، وَبِكَ حَوْلِي وَقُوَّتِي تَقَبَّلْ مِنِّي عَمَلي يا مَنْ يَقْبَلُ عَمَلَ الْمُتَّقِينَ.»

و هنگامى كه از محلّ بازار عطّاران گذشت، بگويد:

«ياذَا الْمَنِّ وَالفَضْلِ وَالْكَرَمِ وَالْنَّعْماءِ والجُودِ اغْفِرْلِي ذُنُوْبِي، انَّهُ لا يَغْفِرُ الْذُّنُوبَ إِلّا انْتَ.»

و هنگامى كه به مروه رسيد بالاى آن برود وهمان اعمالى را كه

در صفا انجام داد، بجا آورد و دعاهاى آن جا را به همان ترتيبى كه ذكر شد، بخواند و پس از آن بگويد:

«اَللّهُمَّ يا مَنْ امَرَ بِالْعَفْوِ يا مَنْ يُحِبُّ الْعَفْوَ يا مَنْ يُعْطِي عَلَى الْعَفْوِ، يا مَنْ يَعْفُو عَلَى الْعَفْوِ يا رَبَّ الْعَفْوِ، الْعَفْوَ الْعَفْوَ الْعَفْوَ.»

ص: 240

و مستحبّ است كوشش كند تا هنگام سعى كردن گريه كند و بسيار دعا كند و اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ انِّي أَسْأَلُكَ حُسْنَ الظَّنِ بِكَ عَلى كُلِّ حالٍ وَصِدْقَ النِّيَّةِ فِي الْتَّوَكُّلِ عَلَيْكَ.»

ص: 241

فصل پنجم: تقصير

تقصیر در لغت به معنای کوتاه کردن است. در مسایل مربوط به حجّ، مقصود از آن، کوتاه کردن قدری از ناخن یا موی سر یا موی صورت است.

مسألۀ 739) پنجمین عمل واجب در عمره که باید پس از سعی انجام شود تقصیر کردن است، یعنی چیدن مقداری از ناخن یا موی سر یا موی صورت؛ و احتیاط واجب این است که در تقصیر تنها به چیدن ناخن اکتفا نشود و اگر می خواهد ناخن بگیرد، قبل از آن مقداری از موی سر یا صورت را بچیند.

مسألۀ 740) در تقصير لازم نیست خود انسان موی خود را کوتاه کند، بلکه می تواند از شخص دیگری که محرم نیست بخواهد تا این کار را برایش انجام دهد، ولی خودش باید نیّت تقصیر کند و بهتر است کسی هم که تقصیر می کند، نیّت کند.

ص: 242

مسألۀ 741) کسی که خود محرم است و هنوز تقصیر نکرده نمی تواند موی شخص دیگری را برای تقصیر کوتاه کند و اگر کوتاه کند، کفایت چنین تقصیری محل اشکال است، ولی گرفتن ناخن دیگری به عنوان تقصیر برای وی جایز است.

مسألۀ 742) در تقصیر اکتفا نمودن به کوتاه کردن موی زیر بغل

و مانند آن مشکل است.

مسألۀ 743) در تقصیر کندن مو کافی نیست، بلکه ملاک کوتاه کردن مو با هر وسیله و ابزاری است؛ بنابر این کسی که عمداً به جای کوتاه کردن مو آن را بکند، در احرام باقی است و باید با تقصیر صحیح از احرام خارج شود.

مسألۀ 744) در عمرۀ تمتّع برای تقصیر، تراشیدن سر کفایت نمی کند،بلکه حرام است و اگر از روی علم و عمد این کار را بکند باید یک گوسفند کفاره بدهد.

مسألۀ 745) تقصير عبادت است و باید با نیّت خالص برای خداوند متعال انجام شود، بنابر این اگر کسی این عمل را از روی ریا و خودنمایی انجام دهد یا رضایت کسی غیر از خداوند را در آن دخالت دهد، علاوه بر آن که گناه کرده تقصیرش باطل است و باید مجدّداً با نیّت خالص آن را انجام دهد.

مسألۀ 746) اگر کسی در عمرۀ تمتّع عمداً تقصیر را ترک کند و

ص: 243

برای حجّ احرام ببندد، بنابر اقوى عمرۀ او باطل می شود و ظاهراً وظیفۀ او تبديل به حجّ افراد می شود. بنابراین باید پس از اعمال

حجّ، عمرۀ مفرده انجام دهد و اگر حجّة الاسلام بجا می آورد، بنابر احتیاط واجب سال بعد حجّ را اعاده کند. و ترک تقصیر از روی ناآگاهی به مسأله نیز همین حکم را دارد.

مسألۀ 747) اگر کسی تقصیر را از روی ریا انجام دهد و آن را به قصد قربت اعاده نکند، حکم ترک تقصیر از روی عمد را دارد و عمره اش باطل است و اگر بدون اعادۀ تقصیر برای حجّ محرم شود، حکم کسی را دارد که بدون تقصير وارد اعمال حجّ شده است.

مسألۀ 748) اگر کسی به علّت ناآگاهی نسبت به مسأله، در عمرۀ تمتّع به جای کوتاه کردن مو، چند مو را بکند و پس از احرام حجّ متوجّه شود، حکم کسی را دارد که تقصیر را عمداً ترک کرده است.

مسألۀ 749) تقصیر محلّ معیّنی ندارد، بنابر این لازم نیست انسان پس از پایان سعی در همان جا تقصیر کند، بلکه می تواند به منزل و محلّ استراحت خود برود و در آن جا تقصیر کند.

مسألۀ 750) در عمرۀ تمتّع پس از آن که شخصِ محرم تقصیر کرد،

تمام محرّماتی که با احرام بستن بر او حرام شده بود . حتّی مسایل جنسی ۔ حلال می شود، ولی تراشیدن سر تفصیلی دارد که در مسألۀ 760 خواهد آمد.

ص: 244

مسألۀ 751) در عمرۀ تمتّع، تقصیر آخرین عمل است و طواف نساءواجب نیست؛ ولی اگر کسی بخواهد احتیاط کند، می تواند طواف نساء و نماز آن را رجاءً . یعنی به امید این که شاید مطلوب خداوند متعال باشد - بجا بیاورد.

مسألۀ 752) اگر کسی پس از طواف عمره، به علت ندانستن مسأله بی آن که نماز طواف و سعی را بجا بیاورد، تقصیر نماید، باید نماز و سعی را انجام دهد و احتیاطاً تقصیر را هم اعاده نماید.

مسألۀ 753) اگر پس از طواف عمرۀ مفرده از روی فراموشی بی آن که نماز طواف و سعی را بجا بیاورد تقصیر نماید، باید مثل مسألۀ قبل عمل نماید ولی اگر در عمرۀ تمتّع باشد، اعادۀ تقصیر پس از بجا آوردن نماز و سعی لازم نیست ولی بنابر احتیاط واجب باید یک گاو کفاره بدهد.

مسألۀ 754) اگر کسی در عمرۀ مفرده عمداً یا به علّت ناآگاهی یا فراموشی، تقصیر را ترک کند، باید هر کجا که یادش آمد تقصیر کند

حتی اگر در وطنش باشد و اگر بدون تقصير، طواف نساء انجام داده،

باید احتیاط طواف نساء و نماز آن را نیز اعاده کند و اگر خودش نمی تواند برای اعادۀ آن بازگردد، باید نایب بگیرد.

مسألۀ 755) اگر کسی در اثنای سعی، تقصیر نماید، چنانچه از اوّل سعی قصد داشته کمتر از هفت شوط سعی کند، باید سعی و تقصیر

ص: 245

را اعاده کند، ولی اگر چنین قصدی نداشته، در صورتی که عمداً تقصیر کرده باشد باید سعی را تمام کند و تقصیر را اعاده نماید، و اگر از روی فراموشی یا ندانستن مسأله تقصیر کرده باشد، پس از اتمام سعی احتیاطاً تقصیر را هم اعاده کند مگر این که در عمرۀ تمتع از روی فراموشی در اثنای سعی تقصیر کرده باشد که در این صورت اتمام سعی کافی است و اعادۀ تقصير لازم نیست ولی بنابر احتیاط واجب باید یک گاو کفاره بدهد.

مسألۀ 756) اگر کسی پس از عمرۀ تمتّع هنگامی که برای حجّ احرام بست یادش آمد که تقصیر را انجام نداده، عمره اش صحيح است ولی احتیاط واجب آن است که یک گوسفند فدیه بدهد.

مسألۀ 757) کسی که به علّت ناآگاهی به مسأله تقصیر را باطل انجام داده و پس از آن محرّمات احرام را انجام داده، جز در مورد صید، کفّاره براو واجب نیست.

مسألۀ 758) اگر پس از تقصير شک کند که آیا آن را صحیح انجام داده یا نه، در صورتی که هنگام عمل آگاه به مسأله بوده و توجّه داشته که عمل را صحیح انجام دهد، به شکّ خود اعتنا نکند.

ص: 246

فصل ششم: مسايل مربوط به فاصلۀ ميان عمره و حجّ

مسألۀ 759) حاجی نباید پس از انجام عمرۀ تمتّع و پیش از حجّ

تمتّع ، عمرۀ مفرده بجا بیاورد و اگر انجام دهد، صحّت آن محلّ اشکال است، ولی ضرری به عمره و حجّ تمتّع نمی زند.

مسألۀ 760) اگر عمرۀ تمتع در ماه شوال انجام داده شود، تراشیدن سر تا 30 روز پس از عید فطر جایز است، اما بعد از آن بنابر احتیاط نباید به مقداری از موی سر تراشیده شود که عرفاً بگویند حلق کرده است و در صورت تراشیدن، اگر از روی علم و عمد باشد، بنابر احتیاط یک گوسفند کفاره دارد.

مسألۀ 761) خارج شدن از مکّه پس از عمرۀ تمتّع جایز نیست و اگر ضرورتی برای خروج از مکه پیش آمد باید برای حجّ محرم

ص: 247

شوند و با حالت احرام از مکّه بیرون روند مگر این که احرام بستن برای حج موجب حرج و مشقت گردد که در این صورت می توانند بدون احرام از مکه خارج شوند و در تشخیص ضرورت، ملاک قضاوت عرف است. بنابر احتیاط واجب در اثنای عمرۀ تمتع و قبل از تقصیر نیز خروج از مکه جایز نیست.

مسألۀ 762) خدمۀ کاروان های حجّ که می خواهند بدون احرام بستن به عرفات و منیٰ بروند و نمی توانند در آنجا با حالت احرام باشند، می توانند برای ورود به مکّه، عمرۀ مفرده انجام دهند و برای حجّ، محرم نشوند وآخرین باری که قصد ورود به مکه را دارند، به میقات رفته و برای عمرۀ تمتع محرم شوند. و اگر با احرام عمرۀ تمتع وارد مکه شده باشند و اکنون رفتن به عرفات و منیٰ برای آنان ضروری باشد، باید محرم به احرام حج شوند و سپس از مکه خارج شوند مگر این که احرام بستن برای آنان حرجی باشد که در این صورت لازم نیست.

مسألۀ 763) اگر کسی پس از عمرۀ تمتّع بدون ضرورت و بدون احرام بستن از مکّه بیرون برود، در صورتی که در همان ماه قمری که عمرۀ تمتّع را انجام داده به مکّه برگردد، لازم نیست پیش از ورود به مکّه برای عمرۀ تمتّع احرام ببندد، ولی اگر در ماه دیگری به مکّه بازگردد، واجب است به میقات رفته و برای عمرۀ تمتع احرام ببندد

ص: 248

و اعمال عمره را انجام دهد و احتیاط واجب آن است که یک طواف نساء برای عمرۀ اوّل بجا آورد و اگر عمرۀ تمتع را بجا نیاورد، حج او صحیح نیست.

مسألۀ 764) در فاصلۀ میان عمرۀ تمتّع و حجّ، رفتن به مناطق

متّصل به مکّه مانند غار حرا و جبل النّور مانعی ندارد.

مسألۀ 765) کسی که برای انجام حجّ تمتّع از طرف دیگری نایب شده نیز نباید پس از عمرۀ تمتّع بدون ضرورت از مکّه خارج شود و اگر بیرون رفت باید برای حجّ احرام ببندد، ولی چنانچه بدون ضرورت یا بدون احرام نیز از مکه خارج شود، به نیابت او ضرری نمی رساند.

مسألۀ 766) پس از انجام اعمال عمرۀ تمتّع با آن که شخص از احرام خارج شده ولی شکار در حرم و قطع درختان و گیاهان حرم به تفصیلی که درمحرّمات احرام گذشت همچنان بر او حرام است.

مسألۀ 767) اگر کسی پس از انجام دادن عمرۀ تمتع، از روی عمد یا فراموشی و یا به علت ندانستن مسأله و یا به جهت عذری، برای حج تمتع احرام نبندد تا وقت آن فوت شود، وظیفه ای ندارد و تمام محرمات احرام بر وی حلال است، اگرچه در صورتی که از روی علم و عمد و بدون عذر احرام حج نبسته باشد، معصیت کار است.

ص: 249

ص: 250

بخش سوّم: اعمال حجّ تمتّع

اشاره

ص: 251

ص: 252

فصل اوّل: احرام حجّ تمتّع

اشاره

مسألۀ 768) کسی که عمرۀ تمتع را بجا آورده است، واجب است

پس از انجام عمرۀ تمتّع، برای حجّ تمتّع احرام ببندد.

مسألۀ 769) عمرۀ تمتّع و حجّ تمتّع باید در یک سال و هر دو در ماههای حجّ یعنی شوّال، ذی قعده و ذی حجّه واقع شوند، بنابر این اگر کسی عمرۀ تمتّع را در یک سال و حجّ تمتّع را در سال دیگری انجام دهد، صحیح نیست، همچنان که اگر در غیر از ماههای حجّ برای عمرۀ تمتّع محرم شود، حتّی اگر بقیّۀ اعمال عمره و اعمال حجّ را در ماههای حجّ انجام دهد، صحیح نیست.

مسألۀ 770) اگر پس از محرم شدن برای حجّ تمتّع شک کند که عمرۀ تمتّع را بجا آورده يانه، یا شک کند که آن را صحیح انجام داده یا نه، به شکّ خود اعتنا نکند و عملش صحیح است.

مسألۀ 771) کسی که می خواهد برای حجّ تمتّع محرم شود هرگاه

ص: 253

به قصد انجام حجّ، لبّیک های واجب را بگوید محرم شده است و قصد احرام حجّ چیزی جدا از قصد حجّ نیست.

مسألۀ 772) کیفیّت احرام بستن، لبّیک گفتن و احکام احرام حجّ،

همان مسایلی است که در باب احرام عمره گذشت. محرّماتِ احرام عمره در احرام حجّ نیز حرام است و محرّماتی که در آن جا موجب کفّاره بود در احرام حجّ نیز موجب كفّاره است.

مسألۀ 773) وقت احرام حجّ، موسّع و تا زمانی است که بتواند پس از احرام به وقوف اختیاری عرفه برسد و نمی تواند احرام را از آن زمان به تأخیر بیندازد.

مسألۀ 774) مستحبّ است در روز ترویه یعنی روز هشتم ماه ذی حجّه برای حجّ احرام ببندد و احتیاط مستحب آن است که زودتر از سه روز پیش از ترويه، احرام نبندد.

مسألۀ 775) محلّ احرام حجّ، شهر مکّه است و هر جای مکّه که باشد هرچند در محلّه های تازه ساز آن اگر عرفاً جزء مکّه باشد، می تواند مُحرم شود، ولی احتیاط واجب آن است که در مناطقی از مکه که خارج از حرم واقع شده، محرم نشوند. و مستحبّ است در مقام ابراهیم (علیه السّلام) یا حجر اسماعیل (علیه السّلام) احرام ببندد.

مسألۀ 776) احرام بستن از جایی که انسان شک دارد آیا عرفاً جزء

ص: 254

مکّه محسوب می شود یا نه، کفایت نمی کند.

مسألۀ 777) اگر فراموش کند که در مکّه محرم شود و بدون احرام به عرفات برود، باید به مکّه برگردد و از آنجا محرم شود و اگر به دلیل تنگی وقت یا عذر دیگری برگشتن به مکّه ممکن نباشد، از همان جا که هست محرم شود.

مسألۀ 778) اگر پس از پایان اعمال حجّ یادش بیاید که احرام نبسته، ظاهراً حجّش صحیح است، ولی اگر پس از وقوف به عرفات و پیش از پایان اعمال متوجّه شود که احرام نبسته، بنابر احتیاط واجب همان جا محرم شود و حجّ را تمام کند و اگر حجّش واجب بوده، بنابر احتیاط واجب آن را در سال بعد اعاده کند.

مسألۀ 779) کسی که به علّت ندانستن مسأله احرام نبسته، حکم

کسی را دارد که به علّت فراموشی، احرام بستن را ترک کرده است.

مسألۀ 780) اگر کسی از روی علم و عمد، احرام را تا زمان فوت

وقوف در عرفات و مشعر ترک کند، حجّش باطل می شود.

مسألۀ 781) اگر کسی در احرام حجّ پس از وقوفين و پیش از اتمام اعمال حجّ متوجّه شود که تلبیه را غلط گفته، بنابر احتیاط واجب در همان جا که هست تلبيه بگوید و حج را تمام کند و چنانچه حج او واجب بوده، به این حجّ اکتفا نکند.

ص: 255

مستحبّات احرام حج

مسألۀ 782) امورى كه در احرام عمره مستحبّ است در احرام حجّ

نيز مستحبّ است. همچنين مستحبّ است پس از اين كه حاجى احرام بست و از مكّه بيرون آمد و مُشرف بر ابطح شد با صداى بلند لبّيك بگويد، و چون رو به سوى منى كرد، بگويد:

«اَللّهُمَّ ايّاكَ أَرْجُو وَاِيّاكَ أَدْعُو فَبَلِّغْنِي امَلِي وَاَصْلِحْ لِي عَمَلِي.»

و با تن و دل آرام همراه با تسبيح و ذكر حق تعالى راه برود و چون به سرزمين منى رسيد بگويد:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي اقْدَمَنِيها صالِحاً فِي عافِيَةٍ وَبَلَّغَنِي هذَا الْمَكانَ.»

پس بگويد:

«اَللّهُمَّ هِذهِ مِنى وَهِيَ مِمّا مَنَنْتَ بِهِ عَلَيْنا مِنَ الْمَناسِكِ فَأَسْأَلُكَ أنْ تَمُنَّ عَلَيَّ بِما مَنَنْتَ عَلى أنْبِيائِكَ فَاِنَّما أنَا عَبْدُكَ وَفِي قَبْضَتِكَ.»

و مستحبّ است حاجى شب عرفه، در منى باشد و به اطاعت خداوند بپردازد، و بهتر است كه عبادتها و خصوصاً نمازها را در مسجد خيف بجا آورد، و چون نماز صبح را خواند تا طلوع آفتاب تعقيب بگويد آنگاه به سوى عرفات روانه شود، و اگر بخواهد پس از طلوع صبح به سوى عرفات برود مانعى ندارد، ولى سنّت آن است كه تا آفتاب طلوع نكرده از وادى مُحَسَّر نگذرد. و روانه شدن پيش از

ص: 256

صبح مكروه است. و مستحبّ است هنگامى كه حاجى به سوى عرفات رو مى كند اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ الَيْكَ صَمَدْتُ وَاِيّاكَ اعْتَمَدْتُ وَوَجْهَكَ ارَدْتُ اسْأَلُكَ أنْ تُبارِكَ لِي فِي رِحْلَتِي وَأَنْ تَقْضِيَ لِي حاجَتِي وَأَنْ تَجْعَلَنِي مِمَّنْ تُباهِي بِهِ الْيَوْمَ مَنْ هُوَ أَفْضَلُ مِنِّي.»

ص: 257

فصل دوّم: وقوف در عرفات

اشاره

دوّمين عمل واجب حجّ تمتّع، وقوف در عرفات است. عرفات نام سرزمين معروفى است در شرق شهر مكّه كه حدّ و مرز آن معلوم و مشخّص است.

مسألۀ 783) وقوف در عرفات، عبادت است و بايد با قصد قربت و خالصانه براى خداوند انجام شود.

مسألۀ 784) مقصود از وقوف در عرفات آن است كه حاجى در آن سرزمين باشد، خواه سواره باشد يا پياده، نشسته باشد يا خوابيده يا در حال راه رفتن.

مسألۀ 785) حدودى كه براى سرزمين عرفات و همچنين مشعرالحرام و منى تعيين شده، چنانچه مورد اطمينان يا تصديق اهل محل باشد، معتبر است.

مسألۀ 786) بنابر احتياط واجب، وقت وقوف در عرفات از بعد از

ص: 258

ظهر شرعى روز نهم ذى حجّة تا غروب شرعى همان روز يعنى وقت نماز مغرب است. اين وقت را وقت وقوف اختيارى عرفات مى گويند و جايز نيست حاجى آمدن به عرفات را به تأخير بيندازد و عصر بيايد.

مسألۀ 787) اگر حاجی به عبادت اشتغال داشته باشد می تواند وقوف در عرفات را از اوّل ظهر به اندازۀ بجا آوردن نماز ظهر و عصر به تأخیر بیندازد، ولی اگر مشغول به عبادت نباشد احتیاط آن است که حتّی به اندازۀ نماز ظهر و عصر هم وقوف در عرفات را به تأخیر نیندازد.

مسألۀ 788) احتياط آن است که حاجی در مجموع بعد از ظهر روز نهم تا غروب در عرفات باشد، ولی بودن در تمام این زمان رکن نیست که با ترک آن حجّ باطل شود، بنابر این اگر کسی پس از ظهر مقدار کمی در عرفات توقّف کند و برود یا هنگام عصر بیاید و توقّف کند، حجّ او صحیح است، اگرچه توقّف نکردن از روی علم و عمد باشد.

مسألۀ 789) آنچه در وقوف رکن است، این است که وقوف صدق کند، یعنی به اندازه ای بماند که گفته شود قدری در عرفات مانده هرچند خیلی کم باشد، مثلاً یک یا دو دقیقه؛ بنابر این ترک رکن مربوط به کسی است که اصلاً به عرفات نرود.

مسألۀ 790) اگر کسی در تمام وقت وقوف بی هوش یا در خواب باشد، وقوفش باطل است مگر این که قبل از خواب نیت وقوف

ص: 259

کرده باشد.

مسألۀ 791) اگر کسی از روی علم و عمد، وقوف رکنی عرفات را ترک کند، یعنی از بعد از ظهر تا مغرب اصلاً در عرفات نباشد، حجّش باطل است و وقوف اضطراری عرفات که وقت آن از شب دهم تا طلوع فجر است، کفایت نمی کند.

مسألۀ 792) اگر کسی عمداً، پیش از غروب شرعی از حدود سرزمین عرفات بیرون رود و بازنگردد، حجّش صحیح است ولی باید در روز عید یک شتر به عنوان کفّاره قربانی کند و احتیاط واجب این است که قربانی در منیٰ باشد. و اگر نتواند قربانی کند باید هیجده روز روزه بگیرد و می توانداین هیجده روز را در مکه یا در بین راه یا در وطن خود روزه بگیرد و احتیاط مستحبّ آن است که این هیجده روز را پشت سر هم روزه بگیرد.

مسألۀ 793) اگر کسی عمداً، پیش از غروب شرعی از حدود سرزمین عرفات بیرون برود و سپس پشیمان شود و برگردد و تا غروب توقف کند، یا این که بدون پشیمان شدن برای انجام کاری به عرفات برگردد ولی پس از بازگشت به عرفات با قصد قربت وقوف نماید، اقوى آن است که کفّاره بر عهده اش نیست، ولی احتیاط مستحبّ این است که یک شتر کفّاره بدهد.

مسألۀ 794) اگر کسی از روی فراموشی پیش از غروب از عرفات

ص: 260

بیرون برود، باید هرگاه یادش آمد به عرفات برگردد و اگر برنگشت گناهکار است ولی کفاره ندارد و اگر یادش نیامد، چیزی بر عهدۀ او نیست و در این حکم، جاهل به مسأله مانند ناسی و فراموش کار است.

مسألۀ 795) اگر کسی به علّت عذری مانند فراموشی و تنگی وقت از ظهر نهم تا غروب شرعی هیچ جزئی از زمان را در عرفات نباشد، کافی است که مقداری هرچند اندک از شب عید از غروب شرعی تا طلوع فجر - را که وقت اضطراری وقوف در عرفات است، در عرفات باشد.

مسألۀ 796) اگر کسی به علّت عذر، وقوف روز نهم را درک نکرد و شب دهم را هم عمداً و بدون عذر در عرفات وقوف نکند، ظاهراً حجّ او باطل می شود، اگرچه وقوف به مشعر را درک کند.

مسألۀ 797) اگر کسی به علّت فراموشی یا غفلت یا عذر دیگری، هم وقوف به عرفات در روز نهم (وقوف اختیاری) و هم وقوف در شب دهم (وقوف اضطراری) را ترک کند، برای صحیح بودن حجّ او کافی است که وقوف اختیاری مشعر را که توضیح آن خواهد آمد، درک کند.

مسألۀ 798) اگر کسی تنها وقوف اختیاری عرفات را درک کند و پس از آن به علّت عذری مانند اِغما و بی هوشی نتواند سایر اعمال حجّ را انجام دهد، حجّش باطل و تبدیل به عمرۀ مفرده می شود. و اگر وظیفه اش حجّ تمتّع واجب بوده و سال اوّل استطاعت اوست

ص: 261

باید در آینده در صورتی که شرایط وجوب حجّ را داشته باشد آن را اعاده کند و اگر استطاعت از قبل بر او مستقرّ شده باشد باید خودش و اگر نمی تواند نایبش حجّ را اعاده کند.

مسألۀ 799) در مواردی که حجّ به علّت ترک وقوف باطل می شود باید با همان احرام حجّ، عمرۀ مفرده بجا بیاورد و از احرام بیرون بیاید.

مستحبّات وقوف در عرفات

مسألۀ 800) در وقوف به عرفات امور زير مستحبّ است:

1 - با طهارت بودن در حال وقوف.

2 - غسل نمودن، و بهتر است كه غسل را نزديك ظهر انجام دهد.

3 - آنچه موجب پريشانى حواس است از خود دور سازد تا آن كه قلبش متوجّه خداوند متعال گردد.

4 - نسبت به قافله اى كه از مكّه مى آيد وقوف شخص در طرف دست چپ كوه باشد.

5 - وقوف او پايين كوه و در زمين هموار باشد، و در وقت وقوف، بالا رفتن از كوه مكروه است.

6 - در اوّل وقت، نماز ظهر و عصر را به يك اذان و دو اقامه بجا آورد.

7 - قلب خود را به حضرت حق جلَّ و علا متوجّه سازد و حمد

ص: 262

الهى و تهليل و تمجيد نمايد و ثناى حضرت حق را بجا آورد، پس از آن صد مرتبه «اللّهُ أكْبَرُ» و صد مرتبه سورۀ «توحيد» را بخواند و

هر اندازه بتواند دعا كند و از شيطان رجيم به خداوند متعال پناه ببرد و اين دعا را نيز بخواند:

«اَللّهُمَّ رَبَّ الْمَشاعِرِ كُلِّها فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالْأِنْسِ، اللّهُمَّ لا تَمْكُرْ بِي وَلا تَخْدَعْنِي وَلا تَسْتَدْرِجْنِي يا أَسْمَعَ السّامِعِينَ وَيا أَبْصَرَ النّاظِرينَ وَيا اسْرَعَ الْحاسِبِينَ وَيا ارْحَمَ الرّاحِمِينَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأنْ تَفْعَلَ بِي كَذا وَكَذا.»

و به جاى كذا و كذا حاجت خود را بر زبان جارى كند، سپس دست به سوى آسمان بلند كند و بگويد:

«اَللّهُمَّ حاجَتِي الَيْكَ الَّتِي انْ أَعْطَيْتَنِيها لَمْ يَضُرَّنِي ما مَنَعْتَنِي وَاِنْ مَنَعْتَنِيها لَمْ يَنْفَعْنِي ما أَعْطَيْتَنِي، أَسْأَلُكَ خَلاصَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ اللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ وَمِلْكُ ناصِيَتِي بِيَدِكَ وَأَجَلِي بِعِلْمِكَ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُوَفِّقَنِي لِما يُرْضِيكَ عَنِّي وَأَنْ تُسَلِّمَ مِنِّي مَناسِكِىَ الَّتِي أَرَيْتَها خَلِيلَكَ إِبْراهِيمَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ وَدَلَلْتَ عَلَيْها نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اللّهُمَّ اجْعَلْنِي مِمَّنْ رَضِيتَ عَمَلَهُ وَأَطَلْتَ عُمْرَهُ وَأَحْيَيْتَهُ بَعْدَ الْمَوْتِ.»

ص: 263

8 - اين دعا را بخواند:

«لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي

ويُمِيتُ وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَهُوَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ، اللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ كَالَّذِي تَقُولُ وَخَيْراً مِمّا نَقُولُ وَفَوْقَ ما يَقُولُ الْقائِلُونَ، اللّهُمَّ لَكَ صَلاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيايَ وَمَماتِي وَلَكَ تُراثِي (بَراءَتِي خ ل) وَبِكَ حَوْلِي وَمِنْكَ قُوَّتِي، اللّهُمَّ انِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفَقْرِ وَمِنْ وَساوِسِ الصُّدُورِ وَمِنْ شَتاتِ الْأَمْرِ ومِنْ عَذابِ الْقَبْرِ، اللّهُمَّ إنِّي أَسْأَلُكَ خَيْرَ الرِّياحِ وَأَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ ما يَجِيءُ بِهِ الْرِّياحُ وأَسْأَلُكَ خَيْرَ اللَّيْلِ وَخَيْرَ النَّهارِ، اللّهُمَّ اجْعَلْ فِي قَلْبِي نُوراً وَفِي سَمْعِي وَبَصَرِي نُوراً وَفِي لَحْمِي وَدَمِي وَعِظامِي وَعُرُوقِي وَمَقْعَدِي وَمَقامِي وَمَدْخَلِي وَمَخْرَجِي نُوراً وَأَعْظِمْ لِي نُوراً يارَبِّ يَوْمَ أَلْقاكَ إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.»

و در اين روز تا آن جا كه مى تواند از خيرات و صدقات كوتاهى نكند.

9 - آن كه در عرفات رو به كعبه كند و اين ذكرها را بگويد:

«سُبْحانَ اللّهِ» صد مرتبه «اَللّهُ أَكْبَرُ» صد مرتبه «ما شاءَ اللّهُ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ» صد مرتبه «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي ويُمِيتُ وَيُمِيتُ وَيُحْيِي وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ

ص: 264

بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَهُوَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ» صد مرتبه.

آنگاه از اوّل سورۀ بقره، ده آيه بخواند، سپس سورۀ توحيد را سه

مرتبه و آية الكرسى را تا آخر بخواند و پس از آن اين آيات را بخواند:

«إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ * اُدْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ * وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ.»

پس سورۀ «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» و سورۀ «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ» را بخواند.

آنگاه نعمت هايى را كه خداوند به وى ارزانى داشته، يك يك ذكر كند و حمد و سپاس الهى نمايد، و همچنين نسبت به همسر و فرزندان و مال و ساير چيزهايى كه حضرت حق به او تفضّل نموده حمد نمايد و بگويد:

«اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلى نَعْمائِكَ الَّتي لا تُحْصى بِعَدَدٍ وَلا تُكافَأُ بِعَمَلٍ.»

و آياتى از قرآن مجيد را كه مشتمل بر حمد و تسبيح و تكبير و

ص: 265

تهليل است، تلاوت كند و بر محمّد و آل محمّد عليهم السلام زياد صلوات بفرستد و به هر اسمى از اسماء اللّه كه در قرآن موجود است خدا را

بخواند و ذات مقدّس پروردگار را به هر يك از نامهاى نيكويش كه در ذهن دارد ياد كند و نيز به اسماء الهى كه در آخر سورۀ حشر ذكر شده خدا را بخواند و آنها عبارتند از:

«اَللّهُ عالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبّارُ الْمُتَكَبِّرُ الْخالِقُ الْبارِىءُ الْمُصَوِّرُ.»

آنگاه اين دعا را بخواند:

«اَسْأَلُكَ يا اللّهُ يا رَحْمنُ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ وَاَسْأَلُكَ بِقُوَّتِكَ وَقُدْرَتِكَ وَعِزَّتِكَ وَبِجَمِيعِ ما احاطَ بِهِ عِلْمُكَ وَبِجَمْعِكَ وَبِأَرْكانِكَ كُلِّها وَبِحَقِّ رَسُولِكَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَبِاسْمِكَ الْاَكْبَرِ الْاَكْبَرِ وَبِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الَّذِي مَنْ دَعاكَ بِهِ كانَ حَقّاً عَلَيْكَ انْ لا تُخَيِّبَهُ وَبِاسْمِكَ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الَّذِي مَنْ دَعاكَ بهِ كانَ حَقّاً عَلَيْكَ انْ لا تَرُدَّهُ وَاَنْ تُعْطِيَهُ ما سَأَلَ انْ تَغْفِرَ لِي جَمِيعَ ذُنُوبِي فِي جَمِيعِ عِلْمِكَ فِيَّ.»

پس از آن هر حاجت كه دارد از خداوند بخواهد و از حق سبحانه و تعالى درخواست كند كه در سال آينده، بلكه در هر سال توفيق حجّ

ص: 266

كردن را پيدا كند و هفتاد مرتبه: «أَسْأَلُكَ الْجَنَّةَ» و هفتاد مرتبه «اَستَغْفِرُ اللّهَ رَبِّي وَاَتُوبُ الَيْهِ.» بگويد، آنگاه اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ فُكَّنِي مِنَ النّارِ وَاَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ الطَيِّبِ وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالْأِنْسِ وَشَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ.»

10 - نزديك غروب آفتاب بگويد:

«اَللّهُمَّ انِّي اعُوذُ بِكَ مِنَ الفَقْرِ وَمِنْ تَشَتُّتِ الْأُمُورِ وَمِنْ شَرِّ ما يَحْدُثُ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ امْسى ظُلْمِي مُسْتَجِيراً بِعَفْوِكَ وَاَمْسى خَوْفِي مُسْتَجِيراً بِأَمانِكَ وَاَمْسى ذُنُوبِي مُسْتَجِيرَةً بِمَغْفِرتِكَ وَاَمْسى ذُلِّي مُسْتَجِيراً بِعِزِّكَ وَاَمْسى وَجْهِيَ الْفانِي الْبالِي مُسْتَجِيراً بِوَجْهِكَ الْباقِي يا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ وَيا اجْوَدَ مَنْ اعْطى جَلِّلْنِي بِرَحْمَتِكَ وأَلْبِسْنِي عافِيَتَكَ وَاصْرِفْ عَنِّي شَرَّ جَمِيعِ خَلْقِكَ.»

و دعاهايى كه در اين روز شريف وارد شده بسيار است و هر قدر كه ممكن باشد خواندن دعا مناسب است، و بسيار خوب است كه در اين روز دعاى حضرت سيد الشّهداء عليه السلام و دعاى حضرت زين العابدين عليه السلام خوانده شود. و پس از غروب آفتاب بگويد:

«اَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ هذَا الْمَوْقِفِ وَارْزُقْنِيهِ مِنْ قابِلٍ ابَداً ما ابْقَيْتَنِي وَاقْلِبْنِيَ الْيَوْمَ مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجاباً لِي مَرْحُوماً مَغْفُوراً لِي بِأَفْضَلِ ما يَنْقَلِبُ بِهِ الْيَوْمَ احَدٌ مِنْ وَفْدِكَ وَحُجّاجِ بَيْتِكَ

ص: 267

الْحَرامِ وَاجْعَلْنِىَ الْيَوْمَ مِنْ اكْرَمِ وَفْدِكَ عَلَيْكَ وَاَعْطِنِي افْضَلَ ما اعْطَيْتَ احَداً مِنْهُمْ مِنَ الْخَيْرِ والْبَرَكَةِ والرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ وَالْمَغْفِرَةِ وَبارِكْ لِي فِيما ارْجِعُ الَيْهِ مِنْ اهْلٍ أوْ مالٍ أوْ قَلِيلٍ أوْ كَثِيرٍ وَبارِكْ لَهُمْ فِيَّ.»

و اين جمله را بسيار بگويد:

«اَللّهُمَّ اعْتِقْنِي مِنَ النّارِ.»

ص: 268

فصل سوّم: وقوف در مشعرالحرام

اشاره

سوّمين عمل واجب حجّ، وقوف در مشعرالحرام است. سرزمين مشعرالحرام كه نام ديگر آن مزدلفه است، بيابانى است در شرق شهر مكّه كه از يك سو متّصل به عرفات است و از سوى ديگر به منى. حدّ و مرز مشعرالحرام از گذشته تا كنون معلوم و مشخّص بوده است.

مسألۀ 801) پس از آن كه حاجى تا غروب شب دهم در عرفات وقوف كرد بايد به سوى مشعرالحرام حركت كند.

مسألۀ 802) احتياط واجب آن است كه حاجى شب دهم را تا طلوع فجر در مشعرالحرام بيتوته كند، يعنى شب را تا صبح در آن جا سپرى كند و در اين ماندن قصد اطاعت و عبادت نمايد. و البته اين امر غير از «وقوف در مشعر» است كه از اركان حجّ مى باشد.

مسألۀ 803) همين كه فجر صادق طلوع كرد، حاجى بايد نيّت كند كه تا طلوع آفتاب در مشعر بماند. اين وقوف از اركان حجّ و عبادت

ص: 269

است و بايد با نيّت خالص و بدون ريا و خودنمايى انجام شود و اگركسى با علم و عمد، ريا كند، وقوفش باطل است.

مسألۀ 804) گرچه واجب است حاجى از طلوع فجر روز دهم تا كمى پيش از طلوع آفتاب در مشعر بماند، ولى وقوف در تمام اين وقت، ركن نيست؛ بلكه آنچه ركن است وقوف در مقدار كمى از بين الطّلوعين است، هرچند به اندازۀ يك دقيقه باشد. بنابراين كسى كه وقوف بين طلوع فجر تا طلوع آفتاب را عمداً يكسره ترك كند به تفصيلى كه در مسايل آينده خواهد آمد حجّش باطل است.

مسألۀ 805) جايز است حاجى كمى قبل از طلوع آفتاب از مشعر حركت كند به طورى كه پيش از طلوع آفتاب از «وادى مُحسَّر»(1) نگذرد، بلكه اين كار مستحبّ است. و احتياط آن است كه زمانى از مشعر حركت كند كه پيش از طلوع آفتاب حتّى وارد وادى مُحسَّر نشود.

مسألۀ 806) اگر حاجى پيش از طلوع آفتاب از وادى مُحسَّر بگذرد، گرچه گناه كرده، ولى كفّاره ندارد.

مسألۀ 807) افراد معذور مانند زنان، كودكان، بيماران، پيرمردان، افراد ناتوان و آنان كه ترس از جان يا مال خود دارند و كسانى كه مسئول پرستارى يا راهنمايى اين گونه افراد هستند، مى توانند درى.

ص: 270


1- وادى محسّر، سرزمينى است حدّ فاصل ميان مشعرالحرام و منى.

شب دهم همين كه قدرى در مشعر توقّف كردند، به منى بروند و لازم نيست در فاصلۀ ميان طلوع فجر تا طلوع آفتاب در مشعر توقف كنند، ولى احتياط مستحبّ آن است كه اگر ماندن برايشان مشكل نباشد، وقوف مشعر را به طور كامل انجام دهند.

مسألۀ 808) وقوف در مشعر دارای سه وقت است که یک وقوف،

اختیاری و دو وقوف، اضطراری است:

1- بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب (وقوف اختیاری). 2- شب عید برای کسانی که عذر دارند (وقوف اضطراری). 3- از طلوع آفتاب تا ظهر روز دهم (وقوف اضطراری).

مسألۀ 809) با توجّه به این که هر یک از وقوف در عرفات و مشعر دارای نوع اختیاری و اضطراری است و بسته به این که کسی هر دو وقوف را انجام دهد یا یکی از آنها را و این که هر دو وقوف یا یکی از آنها اختیاری یا اضطراری باشد و نیز با ملاحظۀ این که ترک وقوف ممکن است عمدی یا از روی ناآگاهی به مسأله یا فراموشی باشد، مسأله دارای صورت های زیادی است، ولی مهم ترین موارد آن که ممکن است مورد نیاز شود به شرح زیر است:

اوّل - اگر مكلّف وقوف اختیاری عرفات یعنی از ظهر روز عرفه تا

غروب همان روز و وقوف اختیاری مشعر یعنی از طلوع فجر صبح دهم تا طلوع آفتاب را درک کند، حجّ او بدون اشکال صحیح است.

ص: 271

دوّم - اگر مكلّف هیچ یک از وقوف اختیاری و اضطراری عرفات و مشعر را درک نکند، حجّ او باطل است و باید با همان احرامی که بسته، عمرۀ مفرده انجام دهد و از احرام بیرون بیاید و احتیاط مستحبّ آن است که نیّت عدول به عمرۀ مفرده هم بکند و اگر گوسفند همراه داشته باشد بنابر احتیاط واجب آن را ذبح کند. و در صورتی که ترک وقوف به علّت عذر باشد، باید در سال بعد اگر شرایط استطاعت را دارد، حجّ بجا بیاورد؛ ولی اگر ترک وقوف از روی تقصیر بوده یا حج از قبل بر وی مستقر شده باشد، باید در سال دیگر حجّ بجا بیاورد، خواه شرایط استطاعت را داشته باشد یا نداشته باشد.

سوم - اگر کسی وقوف اختیاری عرفات و وقوف اضطراری مشعر در شب یعنی پیش از طلوع فجر را انجام داده باشد، در صورتی که به علّت عذر وقوف اختیاری مشعر را ترک کرده، حجّش صحیح است وگرنه بنابر احتیاط واجب حجّش باطل است و باید حجّ را به قصد مافي الذّمّه یعنی اعمّ از حجّ و عمرۀ مفرده تمام کند و اگر طواف و نماز آن و سعی و طواف نساء و نماز آن را یک بار به نیت مافي الذمه انجام دهد کافی است و احتیاطاً در سال بعد نیز حجّ را اعاده کند.

چهارم - اگر کسی وقوف اختیاری عرفات و وقوف اضطراری

ص: 272

مشعر در روز را انجام دهد، چنانچه وقوف اختیاری مشعر را عمداً ترک کرده باشد حجّ او باطل است وگرنه حجّش صحیح است.

پنجم - اگر کسی وقوف اضطراری عرفات و وقوف اختیاری مشعر را درک کرده باشد، در صورتی که وقوف اختیاری عرفات را عمداً ترک کرده باشد حجّ او باطل است وگرنه حجّش صحیح است.

ششم - اگر کسی وقوف اضطراری عرفات ووقوف اضطراری مشعر در شبرا انجام داده باشد، چنانچه وقوف اختیاری مشعر را از روی عذر ترک کرده باشد و وقوف اختیاری عرفات را هم عمداً ترک نکرده باشد، حجّش صحیح است، ولی کسی که معذور نیست اگر وقوف اختیاری عرفات را عمداً انجام نداده باشد، بنابر اقوى حجّش باطل است و اگر وقوف اختیاری مشعر را عمداً ترک کرده باشد، بنابر احتياط حجّش باطل است.

هفتم - اگر کسی وقوف اضطراری عرفات و وقوف اضطراری مشعر در روز دهم را انجام داده باشد، در صورتی که ترک یکی از دو وقوف اختیاری، از روی عمد باشد، حجّش باطل است، ولی اگر ترک هیچ یک از این دو وقوف از روی عمد نباشد بنابر اقوى حجّش صحیح است، هرچند در این صورت احتیاط مستحبّ آن است که در سال بعد اگر شرایط وجوب حجّ را داشته باشد حجّ را اعاده کند.

هشتم - اگر کسی تنها وقوف اختیاری عرفات را انجام دهد، حتّى

ص: 273

اگر وقوف اختیاری مشعر را از روی عمد ترک نکرده باشد، حجّش باطل است و باید با همان احرام، عمرۀ مفرده انجام دهد و از احرام خارج شود و در سال بعد در صورت وجود شرایط وجوب، حجّ را اعاده کند، ولی اگر به علّت ندانستن مسأله بدون آن که در مشعر وقوف کند از آن جا گذشته باشد، بنابر احتیاط واجب باید اعمال را به نیت اعم از عمرۀ مفرده و حج تمام کند و در سال آینده حج را اعاده نماید.

نهم - اگر کسی تنها وقوف اضطراری عرفات را انجام دهد،حجش باطل است.

دهم - اگر کسی تنها وقوف اختیاری مشعر را انجام دهد در صورتی که وقوف در عرفات را عمداً ترک نکرده باشد، حجّش صحیح است و اگر وقوف در عرفات را عمداً ترک کرده باشد حجّش باطل است.

یازدهم - اگر کسی تنها وقوف اضطراری مشعر در شب را انجام دهد، در صورتی که وقوف در عرفات را عمداً ترک نکرده و از معذورینی باشد که می توانند شبانه در مشعر وقوف کنند، حجّش ظاهراً صحيح است، ولی اگر وقوف در عرفات را عمداً ترک کرده باشد یا از آن معذورین نباشد حجش باطل است.

دوازدهم - اگر کسی تنها وقوف اضطراری مشعر در روز را انجام

ص: 274

دهد، چنانچه وقوف عرفات را عمداً ترک نکرده باشد، بنابر احتیاط واجب حجّ را به قصد مافي الذّمّه یعنی اعمّ از حجّ تمتّع و عمرۀ مفرده تمام کند و در سال آینده نیز با وجود شرایط وجوب حجّ آن را اعاده نماید و اگر وقوف عرفات را عمداً ترک کرده باشد حجش باطل است.

مستحبّات وقوف در مشعرالحرام

مسألۀ 810) برخى از مستحبّات وقوف در مشعر به شرح زير است:

1 - مستحبّ است حاجى با تن و دلى آرام از عرفات به سوى مشعرالحرام حركت كند و استغفار نمايد، و همين كه از طرف دست راست به تلّ سرخ رسيد بگويد:

«اَللّهُمَّ ارْحَمْ تَوَقُّفِي وَزِدْهُ فِي عَمَلِي وَسَلِّمْ لِي دِينِي وَتَقَبَّلْ مَناسِكِي»

2 - مستحبّ است حاجى هنگام رفتن به سوى مشعر حالت اعتدال و ميانه روى داشته باشد و كسى را آزار ندهد.

3 - مستحبّ است حاجى نماز مغرب و عشا را تا رسيدن به مشعرالحرام به تأخير بيندازد اگر چه ثلث شب نيز بگذرد، و هر دو نماز را به يك اذان و دو اقامه با هم بخواند، و نمازهاى نافلۀ مغرب را پس از

ص: 275

نماز عشا بجا آورد و اگر نتواند تا پيش از نيمه شب به مشعر برسد بايد نماز مغرب و عشا را به تأخير نيندازد و در ميان راه بخواند.

4 - مستحبّ است حاجى در وسط سرزمين مشعر از طرف راست راه نزول نمايد.

5 - اگر حاجى صروره است يعنى اوّلين بارى است كه حجّ بجا مى آورد مستحبّ است در مشعرالحرام پا برهنه قدم بگذارد.

6 - مستحبّ است حاجى در آن شب به هر مقدار كه مى تواند به عبادت و اطاعت خداوند متعال مشغول شود و اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ هذِهِ جُمَعُ، اللّهُمَّ انِّي اسْأَلُكَ أَنْ تَجْمَعَ لِي فِيها جَوامِعَ الْخَيْرِ، اللّهُمَّ لا تُؤْيِسْنِي مِنَ الْخَيْرِ الَّذِي سَأَلْتُكَ أَنْ تَجْمَعَهُ لِي فِي قَلْبِي وَأَطْلُبُ الَيْكَ أَنْ تُعَرِّفَنِي ما عَرَّفْتَ اوْلِياءَكَ فِي مَنْزِلِي هذا وأَنْ تَقِيَنِي جَوامِعَ الشَّرِّ.»

7 - مستحبّ است حاجى پس از نماز صبح با حالت طهارت، حمد و ثناى الهى را بجا آورد و هر اندازه مى تواند نعمت ها و تفضّلات خداوند متعال را يادآورى كند و بر محمّد و آل محمّد صلوات بفرستد، آنگاه دعا نمايد و اين دعا را نيز بخواند:

«اَللّهُمَّ رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ وَأَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالْأِنْسِ، اللّهُمَّ أَنْتَ خَيْرُ

ص: 276

مَطْلُوبٍ الَيْهِ وَخَيْرُ مَدْعُوٍّ وَخيْرُ مَسْؤُولٍ وَلِكُلِّ وافِدٍ جائِزَةٌ فَاجْعَلْ جائِزَتِي فِي مَوْطِنِي هذا أَنْ تُقِيلَنِي عَثْرَتِي وَتَقْبَلَ مَعْذِرَتِي وَأَنْ تُجاوِزَ عَنْ خَطِيئَتِي ثُمَّ اجْعَلِ التَّقْوى مِنَ الدُّنْيا زادِي.»

8 - مستحبّ است حاجى سنگريزه هايى را كه در منى به جمرات سه گانه پرتاب مى كند از مزدلفه جمع آورى نمايد و مجموع آنها چنانچه بخواهد در روز سيزدهم هم به جمرات سنگ بزند هفتاد عدد است، ولى چون به علّت ازدحام جمعيّت ممكن است بعضى از سنگ ها به جمرات برخورد نكند، بهتر است حاجى مقدار بيشترى سنگ جمع آورى كند.

9 - مستحبّ است هنگامى كه حاجى از مزدلفه به سوى منى مى رود هرگاه به وادى مُحسّر رسيد به اندازۀ صد قدم مانند شتر تند برود و اگر سواره است، سوارى خود را حركت دهد و بگويد:

«اَللّهُمَّ سَلِّمْ لِي عَهْدِي وَاقْبَلْ تَوْبَتِي وَأَجِبْ دَعْوَتِي وَاخْلُفْنِي فِيمَنْ تَرَكْتُ بَعْدِي.»

ص: 277

فصل چهارم: واجبات منى

اشاره

مسألۀ 811) در روز عيد قربان در منى سه عمل بر حاجى واجب است:

1 - سنگ زدن به جمرۀ عقبه.

2 - قربانى كردن.

3 - حلق يا تقصير.

واقوى آن است كه اين سه عمل را بايد به همين ترتيب كه ذكر شد، انجام دهد؛ بنابراين اگر از روى علم و عمد بر خلاف اين ترتيب عمل كند بايد به گونه اى اعاده كند كه ترتيب حاصل شود، ولى اگر از روى غفلت يا فراموشى يا ندانستن مسأله ترتيب را مراعات نكند، اعاده لازم نيست.

الف - سنگ زدن به جمرۀ عقبه

جمره به معناى ستون سنگى است و عقبه به معناى آخر، چون

اين

ص: 278

ستون از سمت منیٰ، آخرین ستون است آن را جمره عقبه می گویند.

حاجی در روز عید باید هفت سنگریزه به این ستون بزند. در اصطلاح به این عمل «رمی جمره» گفته می شود. مسایل مربوط به رمی جمره

عقبه در فصل هفتم و ضمن مسایل رمی جمرات بیان خواهد شد.

ب - قربانى كردن
اشاره

مسألۀ 812) دومین عمل واجب در منیٰ قربانی کردن است. کسی که حجّ تمتّع انجام می دهد واجب است در روز عید دست کم یک شتر یا یک گاو یا یک گوسفند قربانی کند و شتر افضل است و پس از آن، گاو بهتر است. کسی که نه قربانی داشته باشد و نه پول آن را، باید به جای قربانی ده روز روزه بگیرد. شرایط وجوب این روزه و احکام آن در آینده خواهد آمد.

مسألۀ 813) اگر کسی نه قربانی داشته باشد و نه پول آن را ولی

بتواند بدون زحمت و مشقّت قرض کند و قربانی تهیّه کند و بعد بدهی خود را بپردازد، باید قرض کند و قربانی کند.

مسألۀ 814) اگر حاجی بتواند بدون این که دچار سختی و مشقّت شود چیزهایی را که بیش از خرج سفر اوست بفروشد و قربانی تهیّه کند، باید این کار را انجام دهد، خواه چیزهای اضافی، لباس باشد یا غیر لباس.

ص: 279

مسألۀ 815) اگر چیزهایی را که اضافی و بیش از هزینۀ سفر او نیست بفروشد، باید قربانی کند و احتیاط واجب آن است که در این صورت، روزه هم بگیرد.

مسألۀ 816) کسی که برای قربانی کردن پول ندارد، لازم نیست برای تهیّۀ پول قربانی کسب و کار کند، ولی اگر کسب و کار کرد و پولی به دست آورد، واجب است قربانی کند.

مسألۀ 817) قربانی کردن، عبادت است و باید با نیّت خالص و به

قصد اطاعت خداوند متعال انجام گیرد.

مسألۀ 818) سر بریدن حیوان با هر فلزی که عادتاً از آن چاقو ساخته می شود جایز است و لازم نیست که چاقو از آهن ساخته شده باشد.

مسألۀ 819) در حال اختیار نمی توان یک حیوان را به عنوان شراکت برای چند نفر ذبح کرد، بلکه صحّت این کار در حالت اضطرار نیز محلّ اشکال است.

مسأله 820) اگر اصلاً حیوانی برای قربانی یافت نشود، باید قیمت آن را نزد شخص امینی بگذارد تا در بقیّۀ ماه ذی حجّه، حیوانی برایش بگیرد و در منیٰ از طرف او ذبح کند و اگر در این سال ممکن نشود، در سال بعد این کار را برایش انجام دهد.

مسألۀ 821) اگر برای چند حاجی بیش از یک قربانی پیدا نشود، یکی از آنها باید قربانی کند و دیگران باید به آنچه در مسألۀ قبل گفته

ص: 280

شد عمل کنند، ولی احتیاط مستحبّ آن است کسانی که حیوانی برای قربانی ندارند، با پرداخت مبلغی خود را در قربانی دیگری هم شریک کنند.

مسألۀ 822) یک گوسفند، حدّاقل چیزی است که برای قربانی کفایت می کند و هرچه انسان بتواند تعداد بیشتری حیوان ذبح کند افضل است. در روایت آمده است که پیامبر (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) صد شتر با خود به حجّ آوردند، شصت و شش عدد از آنها را از طرف خود و بقیّه را از طرف امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) ذبح نمودند.(1)

وقت قربانى

مسألۀ 823) میان رمی جمرۀ عقبه و قربانی، ترتیب شرط است،

یعنی قربانی باید پس از سنگ زدن به جمرۀ عقبه انجام گیرد، ولی اگر از روی جهل یا نسیان ذبح را مقدم بدارد، اعاده لازم نیست.

مسألۀ 824) ذبح را می توان تا روز دوازدهم به تأخیر انداخت اگرچه احتیاط مستحب آن است که قربانی کردن را از روز عید تأخير نیندازد.

مسألۀ 825) کسی که قربانی را تا روز دوازدهم به تأخیر می اندازد،

ص: 281


1- وسائل الشيعة، باب 10 از ابواب الذبح، روایت 4 و 6.

باید حلق یا تقصیر را هم به تأخیر بیندازد، ولی چنانچه ذبح از روز دوازدهم به تأخیر افتاد، می تواند قبل از ذبح حلق کرده و باقی اعمال را انجام دهد.

مسألۀ 826) اگر کسی به علّت عذری مانند فراموشی یا از روی عمد تا روز دوازدهم ذبح نکرد، بنابر احتیاط واجب باید روز سیزدهم قربانی کند و اگر نتوانست در بقیّۀ ماه ذی حجّه انجام دهد و ذبح در شب بنابر احتیاط کفایت نمی کند.

مسألۀ 827) اگر کسی قربانی کردن را فراموش کند و پس از پایان ماه ذی حجّه متوجّه شود، حجّش صحیح است ولی قربانی در ذمّۀ اوست و باید در سال بعد خودش یا نایبش در ماه ذی حجّه در منیٰ قربانی کند.

مسألۀ 828) اگر کسی برای سنگ زدن به جمره نایب بگیرد و با

اعتماد به این که او رمی را انجام داده ذبح و حلق نماید و سپس متوجّه شود که نایب رمی را انجام نداده است، ذبح و حلق او صحيح است، ولی باید رمی را انجام دهد.

مكان قربانى

مسألۀ 829) عمل قربانی باید در «منیٰ» انجام گیرد و در حال

اختیار، ذبح در خارج از منیٰ کافی نیست.

ص: 282

مسألۀ 830) در شرایط فعلی که قربانگاه خارج از منیٰ ساخته شده است و با توجه به وضعیت موجود و کثرت حجاج و عدم امکان ذبح برای تمامی آنان در منیٰ، ذبح در قربانگاه کنونی کافی است.

مسألۀ 831) اگر در جایی که واقعاً جزء منیٰ است، به عنوان توسعه شهر مکّه یا هر عنوان دیگری خانه ساخته شود، ذبح در آن جا کافی است ولی اگر جزء منیٰ بودن منطقه ای ثابت نشود، ذبح در آن جا کفایت نمی کند.

شرايط حيوان قربانى

مسألۀ 832) از میان حیوانات، تنها شتر، گاو و گوسفند را می توان به عنوان قربانی ذبح نمود و سایر حیوانات کفایت نمی کند و گاومیش هم برای قربانی، کافی است ولی کراهت دارد.

مسألۀ 833) در حیوان قربانی امور زیر معتبر است و باید رعایت

شود:

1- آن که اگر قربانی شتر است، سنّش باید کمتر از پنج سال نباشد، بلکه باید پنج سال را تمام کرده و وارد سال ششم شده باشد، و اگر گاو یا بز است، بنابر احتیاط واجب سنّش نباید کمتر از دو سال باشد و باید وارد سال سوّم شده باشد، و اگر میش است، بنابر احتیاط واجب سنّش نباید کمتر از یک سال باشد و باید وارد سال

ص: 283

دوّم شده باشد.

2 - این که صحیح و سالم باشد و حیوان مریض در صورتی که مریضی آن آشکار باشد احتیاطاً کافی نیست، حتّی اگر بیماری او «کچلی» باشد.

3- بنابر احتیاط واجب خیلی پیر نباشد.

4- باید اجزای بدنش تمام باشد، یعنی همۀ اعضا را داشته باشد، پس حیوان ناقص، حیوان گوش بریده، دُم بریده و حیوان شاخداری که شاخ داخلش شکسته کافی نیست. همچنین اگر حیوان دارای کوری یا لنگی آشکار باشد بنابر اقوی کافی نیست و اگر کوری و لنگی اش آشکار نباشد نیز بنابر احتیاط واجب کفایت نمی کند و احتیاط آن است که چشمش سفید نشده باشد.

5 - باید لاغر نباشد، و اگر در گُرده او مقداری پیه باشد کافی است و احتیاط آن است که حیوان به گونه ای باشد که در عرف به آن لاغر نگویند.

6- باید خصی نباشد یعنی تخمهایش را بیرون نیاورده باشند.

7۔ در اصل خلقت بی دم نباشد به احتیاط واجب، ولی اگر در

خلقت اصلی گوش یا شاخ نداشته باشد کافی است.

8- در اصل خلقت، بی بیضه نباشد.

مسألۀ 834) اگر جز حیوان ناقص، حیوانی برای قربانی کردن یافت

ص: 284

نشود، چنانچه نقص حیوان خصیّ بودن باشد، اقوى این است که قربانی کردن آن کفایت کند، ولی احتیاط مستحبّ آن است که حیوان خصىّ را ذبح کند و حیوان سالمی را هم در بقیّۀ ماه ذی حجّۀ همان سال و اگر ممکن نشد در سال دیگر ذبح کند، یا این که پس از ذبح حیوان خصيّ، ده روز هم روزه بگیرد. ولی اگر نقص حیوان چیزی جز خصیّ بودن باشد، بنابر احتیاط واجب باید علاوه بر ذبح حيوان ناقص یک قربانی سالم هم در بقیّۀ ماه ذی حجّه همان سال و اگر ممکن نشد در سال دیگر ذبح کند. و احتیاط بهتر آن است که علاوه بر این، ده روز هم روزه بگیرد.

مسألۀ 835) اگر شاخ خارجی حیوان بریده یا شکسته باشد مانعی ندارد. مقصود از شاخ خارج، شاخ سخت و سیاهی است که به منزلۀ غلاف و جلد شاخ داخل - که سفید رنگ است . می باشد.

مسألۀ 836) اگر گوش حیوان قربانی، شکاف یا سوراخ داشته

باشد، مانعی ندارد، ولی احتیاط آن است که این گونه نباشد.

مسألۀ 837) اگر بیضۂ حیوان کوبیده یا تابانده شده باشد، اشکال ندارد، اگرچه احتیاط مستحب آن است که چنین نقصی نداشته باشد.

مسألۀ 838) اگر حیوانی را به گمان این که صحیح و سالم است ذبح کرد و بعد معلوم شد که بیمار یا ناقص بوده، بنابر احتیاط واجب کافی نیست و باید دوباره قربانی کند.

ص: 285

مسألۀ 839) اگر حیوانی را به گمان این که چاق است خرید و پس

از آن معلوم شد که لاغر است، کفایت می کند.

مسألۀ 840) اگر حیوانی را که به لاغری آن گمان دارد بخرد و به امید این که چاق درآید برای اطاعت خداوند و به امید این که مطلوب خداوند متعال باشد ذبح نماید و پس از ذبح معلوم شود که چاق است، کفایت می کند. ولی اگر احتمال نمی داده که حیوان چاق باشد یا احتمال می داده ولی آن را از روی بی مبالاتی و سهل انگاری و نه به امید فرمانبری از امر خداوند ذبح کرده باشد، کفایت نمی کند.

مسألۀ 841) اگر به علّت ندانستن مسأله، حیوانی را که به لاغر بودن آن اعتقاد دارد برای اطاعت فرمان خداوند ذبح کند، چنانچه بعد معلوم شود که حیوان چاق است، کفایت می کند، ولی احتیاط مستحبّ آن است که قربانی را اعاده کند.

مسألۀ 842) اگر به علّت ندانستن مسأله حیوانی را که به ناقص بودن آن اعتقاد دارد برای اطاعت خداوند ذبح کند، چنانچه بعداً معلوم شود که حیوان، صحیح و سالم است کفایت می کند.

مسألۀ 843) بنابر احتیاط اگر حاجی احتمال بدهد حیوانی که می خواهد آن را ذبح کند بیمار یا ناقص است، باید آن را معاینه کند، هرچند در مورد عیب هایی که پس از تولّد حاصل می شود مانند بریدگی گوش یا دُم یا خصیّ بودن، اقوی آن است که معاینه لازم

ص: 286

نیست، ولی در مورد عیب های مادر زادی احتیاط ترک نشود.

مسألۀ 844) اگر پس از قربانی کردن احتمال بدهد که حیوان ناقص بوده یا شرایط لازم را نداشته، در صورتی که احتمال بدهد هنگام ذبح، شرایط آن را احراز کرده به شکّ خود اعتنا نکند؛ البته اگر نقصی که احتمال آن را می دهد از نقص های مادرزادی نباشد، به هر حال به شک خود اعتنا نکند.

مسألۀ 845) اگر پس از قربانی متوجّه شود که سنّ قربانی کمتر از

مقدار لازم بوده، باید قربانی را اعاده کند.

مسألۀ 846) حیوانی که حاجی می خواهد قربانی کند باید مباح باشد، بنابر این اگر حیوان قربانی از عین مالی خریداری شود که خمس به آن تعلّق گرفته و خمسش داده نشده و قصدش نیز این باشد که خمس آن را نپردازد، کفایت نمی کند، ولی اگر قربانی را به ثمن کلّی بخرد، قربانی صحیح است هرچند بدهکار اهل خمس است.

نيابت و وكالت در قربانى

مسألۀ 847) حاجی حتّی در حال اختیار هم می تواند کسی را

نایب بگیرد، تا از طرف او ذبح را انجام دهد و لازم نیست خودش سر حیوان را ببرد.

مسألۀ 848) اگر حاجی کسی را برای خریدن قربانی و ذبح آن

ص: 287

نایب بگیرد نیت ذبح را باید خودش انجام دهد ولی چنانچه خودش هنگام ذبح حضور نداشته باشد، احتیاط این است که ذابح نیز نیت کند.

مسألۀ 849) کسی که به نیابت از دیگری ذبح می کند، اگر مسلمان

باشد کافی است و لازم نیست شیعه باشد.

مسألۀ 850) اگر کسی را نایب گرفت تا برایش گوسفند بخرد و قربانی کند، باید علم یا اطمینان پیدا کند که نایب این کار را انجام داده و ظنّ و گمان به انجام عمل کفایت نمی کند.

مسألۀ 851) اگر پس از آن که نایب گوسفند را خریداری کرد و ذبح نمود، منوب عنه احتمال بدهد که نایب شرایط قربانی را مراعات نکرده باشد، در صورتی که نایب مورد اطمینان بوده به این احتمال اعتنا نکند و ذبحی که نایب انجام داده کافی است.

مسألۀ 852) اگر کسی که برای قربانی کردن نایب شده، در مورد اوصاف حيوان قربانی یا در کشتن آن از روی عمد یا فراموشی یا ندانستن مسأله بر خلاف دستورات شرع عمل کند، ضامن است و باید دو مرتبه قربانی کند.

مسألۀ 853) کسی که در حال احرام است و هنوز برای خود حلق یا

تقصیر نکرده، می تواند وکیل شود و برای دیگری قربانی نماید.

مسألۀ 854) کسی که حجّ نیابتی انجام می دهد، می تواند برای قربانی شخص دیگری را وکیل کند. در این صورت نایب نیت می کند

ص: 288

که قربانی از طرف منوب عنه انجام شود و اگر در قربانگاه حضور نداشتهباشد، احتیاطاً وکیل نیز نیّت می کند که قربانی مربوط به حجّی است که موکّل او از طرف موکّلش انجام می دهد.

مسألۀ 855) اگر کسی بدون وکالت گرفتن از دیگری برایش قربانی

کند، بنابر احتیاط کفایت نمی کند.

مسألۀ 856) کسی که باید برای خود قربانی کند یا از طرف دیگری برای قربانی کردن وکیل شده، هرگاه شک کند که آیا ذبح را انجام داده یا نه، باید قربانی کند.

مسألۀ 857) کسی که برای قربانی کردن از طرف دیگری وکیل شده، می تواند وكالت ذبح را به دیگری واگذار کند، مگر این که وکیل شده باشد که خودش شخصاً عمل را انجام دهد.

مسألۀ 858) اگر کسی پس از بریدن رگهای چهارگانه و در حالی که حیوان هنوز زنده است سر آن را جدا کند، مرتکب کار حرام شده ولی ذبيحه حلال است و کفایت از قربانی می کند.

مصرف گوسفند قربانى

مسألۀ 859) احتیاط واجب این است که حاجی قدری از گوشت قربانی را هدیه بدهد و قدری از آن را نیز به فقير مؤمن صدقه بدهد و احتیاط مستحب آن است که خودش نیز مقداری از آن را بخورد.

ص: 289

مسألۀ 860) چنانچه حاجی قدرت بر این که مقداری از گوشت

قربانی را هدیه و مقداری از آن را صدقه بدهد نداشته باشد، تکلیف از وی ساقط است، ولی اگر بتواند نسبت به سهم فقیر مؤمن و قسمتی که باید هدیه بدهد از طرف آنان وکالت در قبول و اعراض بگیرد و پس از ذبح از طرف آنها قبول و قبض نماید و سپس از آن اعراض نماید، بنابر احتیاط واجب این کار را انجام دهد.

روزۀ بدل قربانى

مسألۀ 861) اگر کسی نتواند قربانی کند، یعنی نه قربانی داشته باشد و نه پول خریدن آن را، باید سه روز در حجّ و هفت روز پس از بازگشت از حج روزه بگیرد.

مسألۀ 862) سه روزی که در حجّ روزه گرفته می شود، باید پشت

سر هم باشد و بین آن فاصله نباشد.

مسألۀ 863) این سه روز باید در ماه ذی حجّه باشد و احتیاط واجب آن است که از هفتم تا نهم روزه بگیرد و جلوتر یا دیرتر از آن روزه نگیرد، ولی اگر از قدرت پیدا کردن بر قربانی ناامید باشد، می تواند پیش از روز هفتم روزه را بگیرد، ولی روزه در هر حال باید پس از احرام بستن برای عمره و در ماه ذی حجّه باشد.

مسألۀ 864) اگر نتوانست روز هفتم را روزه بگیرد، روز هشتم و

ص: 290

نهم روزه نگیرد و پس از ایام تشریق تا آخر ذی الحجه آن سه روز را روزه بگیرد و احتیاط واجب این است که پس از ایام تشریق فوراً روزه را شروع کند و بنابر اظهر می تواند از روز سیزدهم شروع کند اگر چه در روز سیزدهم از منیٰ به طرف مکه کوچ کند. و همین طور است اگر روز هشتم را روزه نگرفت.

مسألۀ 865) جایز نیست حاجی در ایّام تشریق در منیٰ روزه بگیرد، بلکه هر کس در ایّام تشریق در منیٰ باشد روزه بر او حرام است، خواه مشغول به انجام حجّ باشد یا نباشد.

مسألۀ 866) این سه روز را در سفر هم می توان روزه گرفت، بنابر این برای روزه گرفتن، قصد اقامت در مکّه لازم نیست، حتّی اگر برای ماندن در مکّه سه روز هم وقت ندارد می تواند در بین راه روزه بگیرد.

مسألۀ 867) اگر پس از آن که تمام سه روز را روزه گرفت نسبت به قربانی کردن قدرت پیدا کرد، لازم نیست ذبح کند ولی اگر پیش از پایان سه روز، قدرت پیدا کرد، باید قربانی کند.

مسألۀ 868) اگر این سه روز را روزه نگرفت و ماه ذی حجّه به پایان رسید، باید در سال آینده خودش یا نایبش قربانی را در منیٰ ذبح کند و اگر سال آینده هم متمگن از قربانی نباشد، وظیفه اش روزه است.

مسألۀ 869) هفت روزی که باید پس از بازگشت از سفر حجّ روزه

بگیرد، احتیاط مستحب این است که پشت سر هم باشد.

ص: 291

مسألۀ 870) این هفت روز را نمی توان در مکّه یا در میان راه روزه گرفت، ولی کسی که پس از اتمام حجّ قصد ماندن در شهر مکّه را داشته باشد، پس از گذشتن مدّتی که در آن مدّت می توانست به وطن خود بازگردد، می تواند روزه بگیرد. همچنین اگر از زمان قصد اقامت در مکّه یک ماه بگذرد، می تواند روزه بگیرد. و ابتدای یک ماه از زمانی شروع می شود که قصد اقامت در مکّه را نموده باشد.

مسألۀ 871) در دوران ما که بسیاری از حجّاج با هواپیما از حجّ برمی گردند، بعید نیست گفته شود برای کسی که در مکّه اقامت کرده و می خواهد روزه بدل قربانی را بگیرد، جایز است پس از گذشتن زمانی که هواپیما حجّاج را به وطنشان می رساند روزه بگیرد، ولی نباید میان سه روز و هفت روز جمع کند، یعنی دست کم باید یک روز فاصله میان آنها باشد.

مسألۀ 872) کسی که می خواهد به جای قربانی، هفت روز روزه بگیرد، اگر در غیر مکّه یا شهری غیر از وطن خودش اقامت کند، حتّی اگر به مقداری صبر کند که اگر راه می پیمود به وطنش می رسید، نمی تواند در آن جا روزه بگیرد، ولی کسی که به وطن خود بازگشته، لازم نیست در شهر خود روزه بگیرد، بلکه اگر در جای دیگری هم قصد اقامت کند می تواند در آن جا روزه بگیرد.

مسألۀ 873) کسی که وظیفه اش این بوده که به جای قربانی، روزه

ص: 292

بگیرد و قادر بر روزه گرفتن بوده، هرگاه پیش از آن که روزه بگیرد از دنیا برود، ولی او باید سه روز روزه را بنابر اقوى و هفت روز را بنابر احتیاط واجب از طرف او قضا کند.

مسألۀ 874) اگر نتوانست سه روز در مكّه روزه بگیرد و به محلّ خود بازگشت، در صورتی که در ماه ذی حجّه باشد، می تواند در محلّ خود روزه بگیرد، ولی باید میان سه روز با هفت روز فاصله بیندازد و اگر ماه ذی حجّه گذشته، باید خودش یا نایبش در سال آینده در منیٰ قربانی کند.

مستحبّات قربانى

مسألۀ 875) امور زير در قربانى، مستحبّ است:

1 - در صورت امكان، قربانى شتر باشد و اگر ممكن نيست گاو و چنانچه آن نيز ممكن نيست، گوسفند باشد.

2 - قربانى بسيار چاق باشد.

3 - اگر قربانى شتر يا گاو است از جنس مادّه باشد و اگر گوسفند يا بز است از جنس نر باشد.

4 - اگر قربانى شتر است از سر دستها تا زانويش را ببندد و در حالى كه ايستاده است، در سمت راست آن بايستد و كارد يا نيزه يا خنجر را به گودال گردنش فرو كند.

ص: 293

5 - هنگام ذبح گاو يا گوسفند يا نحر كردن شتر اين دعا خوانده شود:

«وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ إِنَّ صَلاتِى وَنُسُكِى وَمَحْياىَ وَمَماتِى لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ لا شَرِيكَ لَهُ وَبِذلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ، اللّهُمَّ مِنْكَ وَلَكَ بِسْمِ اللّهِ وَاللّهُ أَكْبَرُ، اللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنِّي.»

6 - اين كه خود حاجى قربانى را ذبح كند و اگر نمى تواند دست خود را بر روى دست كسى كه قربانى را ذبح مى كند بگذارد.

ج - حلق يا تقصير
اشاره

مقصود از حلق، تراشيدن سر است و مقصود از تقصير، چيدن قدرى از موى سر يا ريش يا شارب يا ناخن.

مسألۀ 876) همچنان که گذشت در تقصیر کوتاه کردن ناخن کفایت نمی کند و اگر خواست ناخن خود را بچیند، بنابر احتیاط واجب پیش از آن باید قدری از موی خود را کوتاه کند.

مسألۀ 877) هر مكلّفی پس از قربانی کردن مخیّر است که سر

بتراشد یا تقصیر کند مگر چند طایفه:

1- زنها که باید تقصیر کنند و سر تراشیدن برای آنها کافی نیست.

ص: 294

2۔ صروره یعنی کسی که سال اوّل حجّ اوست که بنابر اظهر باید

سر بتراشد.

3. کسی که به منظور درمان با رعایت مسایل بهداشتی، عسل یا

شیره یا چیزهایی مانند آن به موی سر خود مالیده باشد که باید حلق کند.

4- کسی که موی سر خود را در جایی از سر جمع کرده و گره زده

یا موها را به هم بافته است که بنابر احتیاط واجب باید حلق کند.

5 - خنثای مشکل (یعنی کسی که روشن نیست مرد است یا زن) اگر از سه دسته اخیر نباشد نباید سر بتراشد، بلکه باید تقصیر کند و اگر از این سه دسته باشد، بنابر احتیاط باید هم تقصیر کند و هم سر بتراشد و احتیاطاً تقصیر را پیش از تراشیدن سر انجام دهد.

مسألۀ 878) منظور از صروره کسی است که برای اولین بار به حج آمده است، حتی اگر حج نیابتی یا استحبابی بجا بیاورد.

مسألۀ 879) اگر کسی قبل از این که مستطیع شود، حج نیابتی یا استحبابی بجا آورد، هنگامی که مستطیع شد و می خواهد حجة الاسلام بجا آورد، لازم نیست سر بتراشد؛ بنابر این کودک ممیّزی که حجّ بجا آورده و از احرام خارج شده، هرگاه پس از بالغ شدن حجّ بجا بیاورد، لازم نیست حلق نماید.

مسألۀ 880) بنابر احتیاط، کسی که سر می تراشد باید تمام آن را

ص: 295

بتراشد و تراشیدن مقداری از موی سر کفایت نمی کند.

مسألۀ 881) در حلق کردن، ملاک استفاده از تیغ نیست، بنابر این اگر ماشینی باشد که مثل تیغ سر انسان را بتراشد کافی است، ولی

کوتاه کردن مو کفایت از تراشیدن آن نمی کند.

مسألۀ 882) برای تقصیر کردن، چیدن مقداری از موی سر یا ریش یا سبیل با هر ابزاری که باشد کفایت می کند و بهتر است هم مقداری از موی خود را کوتاه کند و هم مقداری از ناخن ها را بگیرد.

مسألۀ 883) سر تراشیدن و تقصير، عبادت است؛ بنابر این باید علاوه بر قصد، همراه با نیّت خالص از ریا و خودنمایی و به انگیزۀ اطاعت از فرمان خداوند انجام گیرد و اگر کسی در این کار قصد و نیّت نداشته باشد یا آن را از روی ریا و خودنمایی انجام دهد، صحیح نیست و محرّمات احرام با تقصیر یا حلق باطل، بر انسان حلال نمی شود.

مسألۀ 884) حاجی می تواند خودش حلق یا تقصیر را انجام دهد یا این کار را به شخص دیگری که محرم نیست واگذار کند، ولی خودش باید نیّت کند و بهتر است کسی هم که کار به او واگذار شده نیّت کند.

مسألۀ 885) کسی که وظیفۀ او سر تراشیدن است اگر سرش مو نداشته باشد، بنابر احتیاط واجب علاوه بر کشیدن تیغ باید تقصیر هم بکند.

ص: 296

مسألۀ 886) کسانی که میان حلق و تقصير مخیّرند، اگر سرشان مو نداشته باشد باید تقصیر کنند و اگر اصلاً مویی در سر و ریش و سبیل نداشته باشند، باید قدری از ناخن خود را بگیرند و اگر ناخن هم ندارند، هرگاه تیغ را بر سر بکشند، کافی است.

مسألۀ 887) تراشیدن ریش کفایت از تقصیر نمی کند علاوه بر این

که تراشیدن موی روییده بر چانه احتياطاً جایز نیست.

مسألۀ 888) در تقصير، اکتفا کردن به چیدن موی زیر بغل و زیر

شکم، محلّ اشکال است.

مسألۀ 889) پس از آن که محرم به وظیفۀ خود عمل کرد و حلق یا تقصیر را انجام داد، تمام محرّمات احرام برای او حلال می شود، مگر مسایل جنسی و استفاده از عطر و بوی خوش. امّا صید از دو جهت حرام بود؛ اوّل؛ از آن رو که در حرم، شکار کردن برای محرم و غیر محرم جایز نیست، این حرمت همچنان باقی است، دوّم؛ از آن رو که شخص محرم است شکار کردن بر او حرام است، خواه در حرم باشد یا در خارج از آن. و بنابر احتیاط واجب، حرمت شکار کردن از این جهت پس از حلق یا تقصیر نیز همچنان باقی است

مسألۀ 890) کسی که وظیفه اش حلق است، هرگاه عمداً به جای حلق تقصیر کند، مرتکب معصیت شده و بنابر احتیاط باید کفّاره بدهد، ولی اگر به علّت ندانستن مسأله یا از روی فراموشی این کار را

ص: 297

انجام دهد، کفّاره ندارد و در هر صورت باید حلق کند.

مسألۀ 891) کسانی که برای اوّلین بار به حجّ می روند و وظیفۀ آنها سر تراشیدن است، بنابر احتیاط نمی توانند ابتدا موهای سر خود را با ماشین کوتاه کنند و سپس آن را بتراشند، حتّی اگر تراشیدن بلافاصله پس از کوتاه کردن موها با ماشین باشد. و اگر کسی از روی علم وعمد این کار را انجام دهد، باید کفاره بدهد و کفّاره کوتاه کردن تمام موی سر بدون ضرورت بنابر اقوى یک گوسفند است.

مسألۀ 892) جایز نیست حاجی پس از آن که مقداری از موی سر

خود را تراشید، بقیّۀ آن را با ماشین کوتاه کند.

مسألۀ 893) برای محرمی که هنوز حلق یا تقصیر نکرده جایز نیست به عنوان حلق یا تقصیر سر دیگری را بتراشد یا موی او را بچیند و اکتفا کردن به حلق یا تقصیری که توسّط چنین کسی انجام شود، محلّ اشکال است، ولی محرم می تواند ناخن دیگری را به عنوان تقصیر بگیرد.

مسألۀ 894) کسی که به علّت شکستگی سر و مانند آن، تراشیدن موی سر حتی با ماشین ته زن برایش ضرر دارد، اگر امید داشته باشد که چنانچه حلق را تا پایان ایّام تشریق به تأخیر بیندازد بهبود می یابد و می تواند تمام سر را بتراشد، باید حلق را تا آخر ایّام تشریق به تأخیر بیندازد و اگر چنین امیدی نداشته باشد یا به تأخیر بیندازد و

ص: 298

بهبود نیابد، بنابر احتیاط هر قدر از موی سر را که می تواند بتراشد و تقصیر هم بکند.

مسألۀ 895) اگر حاجی بداند که در اثر تراشیدن موی سر با تیغ، خون از سرش می ریزد، چنانچه ماشین ته زنی در اختیار داشته باشد که موی سر را بدون خونریزی می تراشد، باید موهای خود را با آن بتراشد و اگر ماشین ته زن ندارد یا تراشیدن با آن نیز موجب خونریزی می شود، بنابر احتیاط واجب باید سر بتراشد و به خاطر این که خون از بدنش خارج می شود مرتکب معصیت نمی شود.

مسألۀ 896) کسی که وظیفه اش این است که سر بتراشد ولی عذر دارد، اگر تقصیر کند کافی است، ولی در مورد دستۀ چهارم و پنجم که در مسألۀ 877 ذکر شد موافق تر با احتیاط این است که در احتیاط به دیگری مراجعه کند.

محلّ حلق و تقصير

مسألۀ 897) محلّ تراشیدن سر و تقصیر نمودن سرزمین «منیٰ» است وجایز نیست در حال اختیار این عمل در جایی غیر از منیٰ انجام گیرد.

مسألۀ 898) اگر کسی حلق یا تقصیر را در منیٰ انجام نداد و از آن جا بیرون رفت، باید به منیٰ برگردد و در آنجا حلق یا تقصیر نماید، چه عمداً حلق یا تقصیر نکرده باشد و چه از روی فراموشی یا

ص: 299

ندانستن مسأله.

مسألۀ 899) اگر کسی به علّت ندانستن مسأله یا از روی فراموشی، حلق یا تقصیر را در خارج از منیٰ انجام دهد و اعمال پس از آن را نیز بجا آورد،اعادۀ حلق یا تقصير و اعمال پس از آن لازم نیست، هرچند اعاده مطابق با احتیاط است.

مسألۀ 900) کسی که بدون حلق یا تقصیر از منیٰ بیرون رفته، اگر نتواند به منیٰ برگردد، باید در هر جا که هست سر خود را بتراشد یا تقصیر کند و بنابر احتیاط واجب در صورت امکان موهای تراشیده را به منیٰ بفرستد و مستحبّ است موها در منیٰ در محلّ خيمۀ او دفن شود.

مسألۀ 901) کسانی که برای آنها جایز است اعمال حجّ را بر وقوف در عرفات و مشعر مقدّم نمایند، پس از طواف حجّ و نماز آن و سعی نباید تقصیر کنند، و اگر تقصیر کنند مُحلّ نمی شوند بلکه تقصیر را باید در منیٰ انجام دهند، و اگر از روی ناآگاهی یا فراموشی تقصیر کنند کفّاره ندارد.

وقت حلق و تقصير

مسألۀ 902) وقت حلق و تقصیر پس از قربانی کردن در روز عید است و جایز نیست پیش از قربانی کردن انجام شود و احتیاط این

ص: 300

است که حلق یا تقصیر را از روز عيد تأخیر نیندازد، اگر چه بعید نیست که بتواند آن را تا آخر ایام تشریق به تأخیر بیندازد.

مسألۀ 903) حلق در شب جایز است و کفایت می کند اگرچه

حلق در روز بهتر است.

مسألۀ 904) انجام طواف حجّ یا سعی پیش از تقصیر یاسر

تراشیدن جایز نیست.

مسألۀ 905) اگر پیش از تراشیدن سر یا تقصیر کردن، طواف و سعی نماید، چنانچه از روی فراموشی یا ندانستن مسأله این کار را انجام داده باشد، باید به منیٰ برگردد و حلق یا تقصیر نماید و اگر نمی تواند به منیٰ برگردد، در هر جا که هست حلق یا تقصیر کند و پس از آن، بنابر احتیاط واجب طواف و نماز آن و سعی را اعاده کند. و اگر از روی علم و عمد این کار را انجام داده، باید هم طواف و نماز و سعی را اعاده کند و هم یک گوسفند قربانی کند.

مسألۀ 906) اگر از روی علم و عمد تنها طواف را بر حلق و تقصیر مقدّم نماید، باید یک گوسفند ذبح کند، ولی اگر تنها سعی را مقدّم نماید، ذبح گوسفند لازم نیست ولی باید پس از حلق یا تقصیر و طواف و نماز آن، سعی را اعاده نماید.

مسألۀ 907) همان گونه که گذشت اگر قربانی کردن از روز عید به تأخیر افتاد، چنانچه تأخیر آن تا روز دوازدهم باشد باید حلق را بعد

ص: 301

از ذبح انجام دهد و اگر از روز دوازدهم نیز تأخیر افتد، می تواند حلق کرده و باقی اعمال را بجا آورد و تا آخر ذی الحجه هر وقت که توانست ذبح کند.

مسألۀ 908) اگر حاجی کسی را برای قربانی کردن و کیل کند، تا وكيل او قربانی نکرده نمی تواند حلق یا تقصیر کند، ولی اگر با اعتقاد به این که وکیل برایش قربانی کرده، حلق یا تقصیر نماید و بعد معلوم شود که وکیل هنوز برایش قربانی نکرده، حلق یا تقصیری که انجام داده، کافی است؛ حتّی اگر پس از حلق یا تقصير، اعمال مکّه را هم انجام دهد و سپس متوجّه شود، اعمالش صحیح است و اعادۀ آنها لازم نیست، ولی در هر حال باید تا پایان ایام تشریق و اگر ممکن نشد در باقیمانده ماه ذی حجّه قربانی کند.

مستحبّات حلق

مسألۀ 909) در حلق امور زیر مستحبّ است:

1- این که برای تراشیدن موی سر از سمت راست جلوی سر

شروع کند.

2- در هنگام تراشیدن سر «بسم الله» بگوید و این دعا را بخواند: اَللّٰهُمَّ أعطِني بِكُلِّ شَعْرَةٍ نُوراً يَوْمَ الْقِيٰامَةِ»

3- موی سر خود را در منیٰ در خیمه خود دفن نماید. (البتّه در

ص: 302

صورت امکان و با رعایت مسایل بهداشتی).

4- پس از تراشیدن موی سر قدری از اطراف ریش و شارب خود و نیز ناخن ها را کوتاه کند.

ص: 303

فصل پنجم: اعمال مكّه

اشاره

مسألۀ 910) حاجی باید پس از تمام شدن اعمال منیٰ به مکّه برگردد

و اعمال واجب مکّه را بجا بیاورد. اعمال واجب مكّه عبارت است از:

1۔ طواف حجّ که آن را طواف زیارت نیز می گویند.

2 - نماز طواف.

3- سعی میان صفا و مروه.

4۔ طواف نساء.

5 - نماز طواف نساء.

مسألۀ 911) جایز بلکه مستحبّ است حاجی پس از آن که اعمال روز عید را انجام داد، برای بجا آوردن بقیّۀ اعمال حجّ به مکّه بیاید و جایز است تا آخر ایّام تشریق، آمدن به مکّه را به تأخیر بیندازد و جز در صورت عذر، نباید آمدن به مکّه را از آخر ایّام تشریق به تأخیر

ص: 304

بیندازد و اگر به تأخیر انداخت، باید تا پیش از پایان ماه ذی حجّه هرچه زودتر اعمال مکّه را بجا آورد.

مسألۀ 912) کیفیّت انجام دادن طواف حجّ و نماز آن و سعی وطواف نساء و نماز آن، به همان گونه ای است که در مورد طواف عمره و نماز آن و سعی گذشت، با این تفاوت که در این جا باید این اعمال را به نیّت بخشی از واجبات حجّ انجام دهد.

مسألۀ 913) چنانکه گذشت پس از حلق یا تقصیر تمام محرّمات احرام جز شکار کردن در حرم، مسایل جنسی و بوی خوش بر حاجی حلال می شود و صید در خارج از حرم نیز بنابر احتياط جایز نیست. پس از آن که حاجی به مکّه بازگشت و طواف زیارت و نماز آن و سعی بین صفا و مروه را انجام داد، بوی خوش هم بر او حلال می شود، ولی مسایل جنسی همچنان بر او حرام است و بنابر احتیاط واجب باید از صید در خارج از حرم نیز اجتناب کند. پس از بجا آوردن طواف نساء و نماز آن، مسایل جنسی و شکار کردن در خارج از حرم بر او حلال می شود، ولی شکار کردن در حرم بر هر مكلّفی حرام است، خواه مُحرم باشد یا مُحلّ.

مسألۀ 914) اگر شخصی از روی فراموشی طواف زیارت را بجا نیاورد و آمیزش جنسی نماید، باید یک گوسفند در مکه به عنوان کفاره قربانی کند و احتیاط مستحب آن است که شتر قربانی کند.

ص: 305

مسألۀ 915) اگر کسی به علّت ندانستن مسأله، طواف زیارت را بجا نیاورد یا آن را نادرست انجام دهد و وقت برای تصحیح آن نداشته باشد، باید حجّ را در سال آینده اعاده کند و بنابر احتیاط واجب باید یک شتر قربانی کند.

مسألۀ 916) اگر کسی به علت فراموشی طواف زیارت را بجا نیاورد و اعمال پس از آن را انجام دهد، چنانچه در ماه ذی الحجه به خاطر آورد باید طواف زیارت را بجا آورد و اعمال پس از آن را نیز احتياطاً اعاده نماید و اگر خودش نمی تواند طواف را بجا آورد، نایب بگیرد ولی اگر نتوانست اعمال پس از طواف را اعاده کند، لازم نیست برای آنها نایب بگیرد. و اگر پس از گذشت ماه ذی الحجه به خاطر آورد، بجا آوردن طواف زیارت توسط خودش و در صورت عدم امکان توسط نایبش کافی است.

تقديم اعمال مكّه

مسألۀ 917) بنابر احتیاط برای کسی که حج تمتع بجا می آورد

جایز نیست در حال اختیار، طواف حجّ و نماز آن و سعی و طواف نساء و نماز آن را بر رفتن به عرفات و مشعر و اعمال سه گانۀ منیٰ مقدّم کند، ولی کسی که محرم به احرام حج افراد شده می تواند اعمال مکه را حتی در حال اختیار پیش از رفتن به عرفات بجا آورد.

ص: 306

مسألۀ 918) چند طایفه اند که برای آنها جایز است در حج تمتع اعمال مکّه را مقدّم بدارند، یعنی پس از احرام بستن برای حجّ و پیش از رفتن به عرفات، طواف حجّ و نماز آن و سعی را بجا آورند:

اوّل - زنهایی که بیم آن دارند پس از بازگشتن از منیٰ دچار حیض یا نفاس شوند و تا زمانی که می توانند در مکّه بمانند، پاک نشوند.

دوّم - پیرمردها یا پیرزن هایی که پس از بازگشت از منیٰ به علّت زیادی جمعیّت طواف کننده نمی توانند طواف کنند یا اصلاً نتوانند به مکّه بازگردند.

سوّم - بیمارانی که هنگام ازدحام، از طواف کردن احساس خطر

می کنند یا ناتوان از طواف کردن باشند.

چهارم - کسانی که می دانند تا پایان ماه ذی حجّه به دلیلی امکان

انجام دادن طواف و سعی برایشان وجود ندارد.

این چهار دسته پس از انجام طواف حج و نماز آن و سعی، احتیاطاً طواف نساء و نماز آن را نیز رجاءاً پیش از رفتن به عرفات بجا می آورند و اگر بعد ممکن شد، آن را اعاده می نمایند و اگر ممکن نشد برای اعادۀ آن نایب می گیرند.

مسألۀ 919) تشخیص این که آیا فرد از معذورینی است که می تواند اعمال مکّه را مقدّم نماید یا نه، به عهدۀ خود مكلّف است، ولی اگر از گفته دیگران برای انسان اطمینان پیدا شود، می تواند به

ص: 307

اطمینان خود عمل کند.

مسألۀ 920) تقديم اعمال برای این چهار دسته جایز است و واجب نیست، ولی کسی که یقین دارد پس از برگشتن از منیٰ به مکّه نمی تواند طواف و نماز آن و سعی را انجام دهد، لازم است اعمال را مقدّم نماید.

مسألۀ 921) کسی که می خواهد اعمال مکّه را مقدّم نماید، باید برای حجّ احرام ببندد و اعمال را با حالت احرام انجام دهد، بنابر این اگر کسی اعمال را بدون این که برای حجّ احرام ببندد، انجام دهد، کفایت نمی کند و باید یا قبل از وقوف در عرفات یا پس از وقوف در عرفات و مشعر و اعمال منیٰ آن را اعاده نماید.

مسألۀ 922) کسانی که از معذورین هستند و می توانند اعمال مكّه را مقدّم نمایند، لازم نیست برای انجام اعمال مکّه تا نزدیک ترین زمان پیش از وقوف در عرفات صبر کنند.

مسألۀ 923) سه طایفۀ اوّل از چهار طایفه ای که در مسألۀ 918 بیان شد، هرگاه اعمال مکّه را جلو انداختند، عملشان کافی است،

حتّی اگر بعد خلاف آن ثابت شود، مثلاً زن دچار حیض نشود یا مریض بهبود یابد یا ازدحام و زیادی جمعیّت به گونه ای نباشد که مزاحم طواف او باشد، هرچند اعادۀ اعمال مطابق با احتیاط است. ولی کسی که از طایفۀ چهارم است هرگاه پس از بازگشتن از منیٰ به

ص: 308

مکّه برایش روشن شود که مانعی برای طواف و نماز و سعی او نیست، بنابر احتیاط باید تمام اعمال مکّه را اعاده نماید.

مسألۀ 924) کسی که حجّ نیابتی انجام می دهد، هرگاه در اثنای حجّ عذری برایش پیش آید که مشمول یکی از چهار دستۀ مذکور در مسألۀ 918 بشود، می تواند اعمال مکّه را مقدّم نماید و حجش کفایت از منوب عنه می کند.

مسألۀ 925) بوی خوش بر معذورانی که طواف زیارت و سعی را مقدّم بر رفتن به عرفات و مشعر و اعمال منیٰ انجام می دهند، پس از سعی حلال نمی شود، بلکه پس از حلق یا تقصیر برای آنها حلال می شود، و اما مسایل جنسی پس از این که طواف نساء را بعد از بازگشت از منیٰ خود یا نایبشان اعاده کردند، بر آنان حلال می شود.

مسألۀ 926) کسی که در هر حال باید او را با تخت طواف دهند، اگر عذر دیگری نداشته باشد، بنابر احتیاط نمی تواند اعمال مکّه را مقدّم نماید.

ترتيب در اعمال مكّه

مسألۀ 927) در حال اختیار اعمال مکّه را باید به همان ترتیبی که در مسألۀ 910 گذشت بجا آورد؛ بنابر این جایز نیست سعی بر طواف زیارت یا نماز آن مقدّم شود، همچنان که مقدّم نمودن طواف

ص: 309

نساء بر طواف زیارت و سعی نیز جایز نیست، و اگر کسی مقدّم نماید باید اعمال را اعاده کند تا ترتیب حاصل شود.

مسألۀ 928) در حال ضرورت احتمال دارد که تقديم طواف نساء و نماز آن بر سعی جایز باشد؛ مثلاً زنی که بیم آن دارد اگر پیش از سعی، طواف نساء و نماز آن را بجا نیاورد حایض شود و در نتیجه نتواند طواف کند، می تواند سعی را پس از طواف نساء و نماز آن انجام دهد، ولی مسأله خالی از اشکال نیست؛ بنابر این اگر بعد بتواند اعمال را با رعایت ترتیب انجام دهد باید آنها را اعاده کند، بلکه بنابر احتیاط واجب اگر خودش نتواند اعمال را با مراعات ترتیب اعاده کند باید کسی را نایب بگیرد تا اعمال را با ترتیب از طرف او انجام دهد.

مسألۀ 929) اگر کسی از روی فراموشی یا ندانستن مسأله، طواف نساء را پیش از سعی انجام داد، طواف زیارت و سعیش صحیح است ولی طواف نساء را باید احتیاطاً اعاده نماید.

مسألۀ 930) کسی که اعمال مکّه را مقدّم می نماید، باید پس از طواف زیارت و نماز آن، سعی را هم بجا آورد و نمی تواند طواف و نماز آن را مقدّم نماید و سعی را پس از برگشتن از منیٰ انجام دهد.

مسألۀ 931) زنی که اعمال مکّه را بر وقوف در عرفات و مشعر مقدّم نموده، هرگاه پس از سعی حایض شود و نتواند طواف نساء را

ص: 310

انجام دهد، نمی تواند قبل از وقوف به عرفات و مشعر برای طواف نساء و نماز آن نایب بگیرد و طواف حجّ و نماز آن و سعی که بجا آورده صحیح است و نیاز به اعاده ندارد و باید طواف نساء و نماز آن را پس از بازگشت از منیٰ بجا آورد.

مسايل مربوط به طواف نساء

مسألۀ 932) طواف نساء و نماز آن در حجّ تمتّع و عمرۀ مفرده واجب است و بدون انجام آن، مسایل جنسی بر انسان حلال نمی شود، ولی از ارکان حجّ و عمرۀ مفرده نیست و حتّی ترک عمدی آن نیز موجب باطل شدن حجّ و عمرۀ مفرده نمی شود.

مسألۀ 933) طواف نساء اختصاص به مردان ندارد، بلکه بر زن، خنثی، خصىّ و کودک ممیّز نیز لازم است که طواف نساء را انجام دهند و اگرانجام ندهند، مسایل جنسی بر آنها حلال نمی شود. بلکه اگر ولی کودک غیر ممیّز، او را برای حجّ تمتّع یا عمرۀ مفرده محرم نماید، برای این که پس از بالغ شدن، مسایل جنسی بر او حلال شود، بنابر احتیاط واجب باید او را طواف نساء بدهد.

مسألۀ 934) طواف نساء حتّى بر پیرمردان، پیرزنان و کسانی که

توانایی عمل زناشویی ندارند نیز واجب است.

مسألۀ 935) طواف نساء وقت معیّنی ندارد و حاجی می تواند در

ص: 311

حجّ پس از سعی و در عمرۀ مفرده پس از تقصیر هرگاه بخواهد آن را بجا بیاورد.

مسألۀ 936) کسی که طواف نساء را انجام نداده، اگر عمداً آمیزش جنسی نماید، باید کفّاره بدهد و اگر استمتاعات شهوانی را عمداً انجام دهد نیز بنابر احتیاط باید کفّاره بدهد، امّا عقد بستن و خواستگاری کردن و شاهد شدن بر عقد حلال است، هرچند احتیاط مستحبّ آن است که تا طواف نساء و نماز آن را بجا نیاورده از اینها نیز اجتناب نماید.

مسألۀ 937) اگر شخصی از روی فراموشی طواف زیارت را بجا نیاورد و آمیزش جنسی نماید، باید یک گوسفند در مکه به عنوان کفاره قربانی کند و احتیاط مستحب آن است که شتر قربانی کند.

مسألۀ 938) اگر کسی از روی فراموشی طواف نساء را بجا نیاورد و از حجّ برگشت، چنانچه می تواند باید خودش به مکّه برگردد و طواف نساء را انجام دهد و اگر نمی تواند یا برایش مشقّت دارد، باید نایب بگیرد و مسایل جنسی پس از انجام طواف نساء توسّط خودش یا نایبش بر او حلال می شود.

مسألۀ 939) اگر کسی طواف نساء عمرۀ مفرده یا حج را بجا نیاورده باشد، می تواند برای عمرہ یا حج دوباره محرم شود و بعداً طواف نساء را بجا آورد.

ص: 312

مسألۀ 940) اگر کسی چند عمرۀ مفرده یا چند حجّ بجا آورده و برای هیچ یک از آنها طواف نساء انجام نداده، باید برای هر یک از آنها یک طواف نساء بجا بیاورد.

مسألۀ 941) کسی که حجّ نیابتی انجام می دهد، در طواف نساء می تواند عمل را به نیّت منوب عنه انجام دهد، ولی احتیاط مستحب آن است که نیّت مافی الذّمّه کند، یعنی طواف نساء را برای اعمّ از خود یا منوب عنه انجام دهد.

مسألۀ 942) اگر کسی به علّت ندانستن مسأله طواف نساء را انجام ندهد و پس از حجّ ازدواج کند، عقد ازدواجش صحیح است و اگر صاحب فرزند شد، فرزندش حلال زاده است ولی باید طواف نساء را انجام دهد و تا زمانی که طواف نساء را خودش یا نایبش انجام ندهد، نزدیکی و همچنین بنابر احتیاط واجب سایر استمتاعات جنسی بر او حرام است.

مسألۀ 943) کسی که عمرۀ مفرده انجام می دهد، اگر بدون این که

تقصیر کند طواف نساء را انجام دهد، باید تقصیر کند و پس از آن طواف نساء را اعاده نماید و گرنه مسایل جنسی همچنان بر او حرام است.

مسألۀ 944) اگر کسی پس از انجام اعمال حجّ یا عمرۀ مفرده شک

کند که آیا طواف نساء را انجام داده یا نه، اگر به واجب بودن طواف نساء توجّه نداشته باید طواف نساء و نماز آن را انجام دهد، بلکه اگر

ص: 313

به واجب بودن آن هم توجّه داشته، احتياط آن است که طواف نساء را انجام دهد.

مسألۀ 945) کسی که حجّ نیابتی انجام می دهد اگر طواف نساء را بجا نیاورد، علاوه بر آن که ذمّه اش مشغول است، مسایل جنسی هم بر او حلال نمی شود و باید در صورتی که می تواند خودش طواف نساء را انجام دهد و اگر نمی تواند یا حرج و مشقّت دارد، نایب بگیرد.

مستحبّات طواف حجّ و نماز آن و سعى

مسألۀ 945) مستحبّاتى كه در طواف عمرۀ تمتّع و نماز آن و سعى ذكر شد در طواف حجّ و نماز آن و سعى حجّ نيز جارى است و مستحبّ است كسى كه براى طواف كردن از منى به مكّه برمى گردد

در روز عيد قربان، كنار در مسجدالحرام بايستد و اين دعا را بخواند:

«أَللّهُمَّ أَعِنِّي عَلى نُسُكِكَ وَسَلِّمْنِي لَهُ وَسَلِّمْهُ لِي أَسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ الْعَلِيلِ الذَّلِيلِ الْمُعْتَرِفِ بِذَنْبِهِ أَنْ تَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي وَأَنْ تُرْجِعَنِي بِحاجَتِي، أَللّهُمَّ إِنِّي عَبْدُكَ وَالْبَلَدُ بَلَدُكَ وَالْبَيْتُ بَيْتُكَ جِئْتُ أَطْلُبُ رَحْمَتَكَ وَأَؤُمُّ طاعَتَكَ مُتَّبِعاً لِأَمْرِكَ راضِياً بِقَدَرِكَ أَسْأَلُكَ مَسْأَلَةَ الْمُضْطَرِّ إِلَيْكَ الْمُطِيعِ لِأَمْرِكَ الْمُشْفِقِ مِنْ عَذابِكَ الْخائِفِ لِعُقُوبَتِكَ أَنْ تُبَلِّغَنِي عَفْوَكَ وَتُجِيرَنِي مِنَ النّارِ بِرَحْمَتِكَ.»

ص: 314

آن گاه بيايد و بر حجرالاسود دست بكشد و آن را ببوسد و اگر نتواند آن را ببوسد دستهايش را بر حجرالاسود بكشد و دست خود را ببوسد و اگر اين كار هم ممكن نباشد روبروى حجرالاسود بايستد و تكبير بگويد و سپس مستحبّاتى را كه در طواف عمره گفته شد، بجا بياورد.

ص: 315

فصل ششم: بيتوته در منى

اشاره

بیتوته به معنای شب را سپری کردن است. مقصود از بیتوته در منیٰ آن است که حاجی شبهای یازدهم و دوازدهم ذی حجّه در منیٰ بماند.

مسألۀ 947) بیتوته در منیٰ از واجبات حجّ است و وقت آن از غروب آفتاب تا نیمه شب یا از نیمه شب تا طلوع فجر است.

مسألۀ 948) بنابر احتياط، اگر بخواهد از غروب آفتاب تا نیمه شب در منیٰ بماند، باید نیمه شب را از غروب شرعی تا طلوع آفتاب و اگر بخواهد از نیمه شب تا طلوع فجر در منیٰ بماند، باید نیمه شب را از هنگام غروب آفتاب تا طلوع فجر حساب کند.

مسألۀ 949) کسی که نیمۀ اوّل شب را در منیٰ سپری کرده، پس از آن می تواند از منیٰ بیرون برود، ولی احتیاط مستحبّ آن است که پیش از طلوع صبح وارد مکّه نشود.

مسألۀ 950) ماندن در منیٰ عبادت است و باید علاوه بر نیّت، با

ص: 316

قصد خالص و برای اطاعت خداوند متعال انجام گیرد.

مسألۀ 951) چند طایفه اند که باید علاوه بر شبهای یازدهم و

دوازدهم، شب سیزدهم را نیز در منیٰ بمانند:

1 ۔ کسی که در حال احرام، خواه احرام عمره یا احرام حجّ، شکار کرده باشد و احتیاط واجب آن است که اگر شکار را گرفته ولی آن را نکشته باشد نیز شب سیزدهم را در منیٰ بماند، ولی اگر دیگر محرّمات مربوط به صید مانند: خوردن گوشت صید و نشان دادن شکار به شکارچی را مرتکب شود، سپری کردن شب سیزدهم در منیٰ واجب نیست.

2. اگر کسی در حال احرام عمره یا احرام حجّ آمیزش جنسی نماید، خواه از جلو یا از پشت و خواه با همسر خود یا با بیگانه، بنابر احتیاط واجب باید شب سیزدهم را در منیٰ بماند، ولی اگر کارهای دیگر غیر از آمیزش مانند بوسیدن و لمس کردن را انجام دهد، ماندن در منیٰ در شب سیزدهم لازم نیست.

3- کسی که روز دوازدهم از منیٰ بیرون نرود و غروب شب سیزدهم در منیٰ باشد.

مسألۀ 952) اگر حاجی پیش از غروب آفتاب روز دوازدهم از منیٰ بیرون برود و پس از غروب به منیٰ بازگردد، واجب نیست شب سیزدهم را در منیٰ سپری کند و سنگ زدن به جمرات در روز

ص: 317

سیزدهم هم بر او واجب نمی شود.

مسألۀ 953) بر چند گروه واجب نیست شبهای یازدهم، دوازدهم و سیزدهم در منیٰ بمانند:

اوّل: بیماران و پرستاران آنها و کلیۀ کسانی که به علّت عذری که

دارند ماندن در منیٰ برایشان مشقّت دارد.

دوّم: کسانی که می ترسند اگر شب را در منیٰ بمانند، مالشان در مکّه از بین برود، البته مشروط به این که مالی که بیم تلف آن می رود، قابل توجّه باشد.

سوّم: چوپانهایی که حیوانات آنها نیاز به چَرا در شب داشته باشند. چهارم: کسانی که در مکّه مسئول آبرسانی به حاجیان هستند.

پنجم: کسانی که بتوانند به جای ماندن یک نیمه شب در منیٰ، تمام شب را تا صبح در مکّه بیدار باشند و بجز کارهای ضروری مانند خوردن و آشامیدن و تجدید وضو، بقیّۀ وقت را صرف عبادت کنند.

مسألۀ 954) از این پنج گروه، چهار گروه اوّل هرگاه شب را در منیٰ نماندند، بنابر احتیاط واجب باید به جای آن یک گوسفند قربانی کنند، ولی دستۀ پنجم لازم نیست قربانی کنند.

مسألۀ 955) کسی که می خواهد به جای ماندن در منیٰ شب را در مکّه به عبادت سپری کند، باید به گونه ای عمل کند که عرفاً گفته شود تمام شب را مشغول به عبادت بوده است. بنابر این انجام

ص: 318

کارهای دیگر جز عبادت هرگاه به اندازه ای کم باشد که گفته شود تمام شب را به عبادت گذرانده است، مانعی ندارد ولی اگر عرفاً صدق نکند که تمام شب را مشغول به عبادت بوده اند، باید یک گوسفند کفاره بدهند.

مسألۀ 956) مقدار شب برای کسی که می خواهد شب را در مکّه به

عبادت سپری کند، از غروب شرعی تا طلوع فجر است.

مسألۀ 957) کسانی که بخشی از نیمۀ اول شب را در منیٰ بیتوته کرده اند، می توانند قبل از نیمۀ شب به مکّه بیایند و تا طلوع فجر در مکّه به عبادت مشغول باشند.

مسألۀ 958) کسی که می خواهد به جای ماندن در منیٰ شب را در مکّه به عبادت سپری کند، نمی تواند در جایی جز مکّه بماند و بنابر احتیاط واجب حتّى ماندن در میان راه منیٰ و مکّه نیز کافی نیست.

مسألۀ 959) مقصود از مکّه هر جایی است که عرفاً شهر مكّه

محسوب شود و لازم نیست عبادتها را در مسجد الحرام انجام دهد.

مسألۀ 960) کسی که عمداً ماندن در منیٰ را ترک کند، باید برای هر شب یک گوسفند قربانی کند و اگر از روی فراموشی یا ندانستن مسأله، ماندن را ترک کرده باشد نیز بنابر احتیاط واجب باید برای هر شب یک گوسفند قربانی کند.

مسألۀ 961) بیتوته باید در سرزمین «منیٰ» باشد، بنابر این اگر

ص: 319

کسی از روی علم و عمل شب های یازدهم و دوازدهم را در زمین های متّصل به منیٰ که جزء منیٰ نیست سپری کند، باید برای هر شب یک گوسفند قربانی کند، بلکه بنابر احتیاط واجب اگر اعتقاد پیدا کرده باشد که جای بیتوته جزء منیٰ است یا به گفتۀ اشخاص محلّی اطمینان پیدا کند و سپس معلوم شود که محلّ بیتوته جزء منیٰ نبوده یا از روی فراموشی در جایی غیر از منیٰ بیتوته کند نیز بنابر احتیاط واجب باید یک گوسفند قربانی کند.

مسألۀ 962) اگر حاجی بدون این که عذری داشته باشد یا به علّت عذر، بخشی از نیمۀ اوّل یا نیمۀ دوّم شب را درک نکند یا زودتر از منیٰ بیرون برود، بنابر احتیاط واجب باید یک گوسفند قربانی کند.

مسألۀ 963) گوسفندی که به جای هر شب ماندن در منیٰ قربانی می شود، لازم نیست هیچ یک از شرایط قربانی حجّ تمتّع را دارا باشد.

مسألۀ 964) گوسفندی که به جای ماندن در منیٰ قربانی می شود را می توان در هر جا ذبح نمود. حتّی می توان آن را پس از بازگشت به وطن ذبح نمود ولی احتیاط آن است که در منیٰ قربانی شود.

مسألۀ 965) کسانی که می توانند روز دوازدهم از منیٰ بیرون بروند، باید بعد از ظهر از منیٰ بیرون بروند و خارج شدن از منیٰ پیش از ظهر جایز نیست، ولی کسانی که در روز سیزدهم از منیٰ بیرون می روند،

ص: 320

می توانند در هر وقت از روز که بخواهند از منیٰ بیرون بروند.

مسألۀ 966) اگر چه جایز نیست حاجی در روز دوازدهم قبل از ظهر به مکّه بیاید، ولی اگر کسی این کار را انجام دهد واجب نیست به منیٰ بازگردد تا بعد از ظهر مجدّداً به مکّه بیاید، ولی اگر پیش از ظهر به منیٰ بازگشت نمی تواند برگردد و باید تا بعد از ظهر صبر کند.

مسألۀ 967) در این که حرکت از منیٰ به مکّه باید بعد از ظهر روز دوازدهم باشد، تفاوتی میان زن و مرد نیست، بنابر این زنانی که از سنگ زدن به جمرات در روز معذورند و این کار را در شب دوازدهم انجام داده اند، نمی توانند پیش از ظهر از منیٰ به مکّه بروند، مگر این که به علّت عذر نتوانند تا بعد از ظهر صبر کنند و همچنین است حکم دیگر معذورانی که رمی را در شب انجام می دهند.

مسألۀ 968) افرادی که از رمی در روز دوازدهم معذورند و در شب پیش از آن رمی می کنند، چنانچه پس از رمی، نیمۀ اول شب را در منیٰ بیتوته کنند و پیش از طلوع آفتاب از منیٰ خارج شوند، مانعی ندارد و لازم نیست برای کوچ بعد از ظهر به منیٰ بازگردند. همچنین کسانی که نیمۀ اول را در شب دوازدهم در منیٰ بیتوته کرده اند، می توانند پس از نیمه شب به مکّه آمده و بعد از ظهر روز دوازدهم برای سنگ زدن به جمرات به منیٰ برگردند.

ص: 321

مستحبّات منی

مسألۀ 969) برخی از مستحبّات منیٰ به شرح زیر است:

1۔ مستحبّ است حاجی روزهای یازدهم، دوازدهم و سیزدهم را در منیٰ بماند و حتّی برای طواف مستحبّی هم از منیٰ به مکّه نرود.

2۔ مستحبّ است حاجی در منیٰ پس از نماز ظهر روز عید و چهارده نماز پس از آن تکبیر بگوید و بعضی تکبیر گفتن را واجب دانسته اند و بهتر است این تکبیرها را بگوید:

اللّٰهُ أَكْبَرُ، اللّٰهُ أَكْبَرُ، لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ، وَاللّٰهُ أَكْبَرُ، اللّٰهُ أَكْبَرُ، وَ لِلّٰهِ الْحَمْدُ، اللّٰهُ أَكْبَرُ عَلَىٰ مَا هَدَانا، اللّٰهُ أَكْبَرُ عَلَىٰ مَا رَزَقَنا مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ، وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَىٰ مَا أَبْلانا»

و برای کسانی که در منیٰ نیستند گفتن این تکبیرها پس از نماز

ظهر روز عید و نُه نماز بعد از آن مستحبّ است.

3۔ مستحبّ است حاجی هنگام اقامت در منیٰ نمازهای واجب و مستحبّ خود را در مسجد «خیف» بجا آورد. دربارۀ فضیلت این مسجد روایات زیادی وارد شده، در حدیثی آمده است که: «صد رکعت نماز در مسجد خیف با عبادت هفتاد سال برابر است، صد بار «سُبحٰانَ اللهِ» گفتن در این مسجد ثواب بنده آزاد کردن در راه خدا را

ص: 322

دارد، پاداش صد بار «لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ» گفتن برابر با پاداش کسی است که جانی را زنده کرده باشد و هر کس در این مسجد صد بار «الْحَمْدُ للهِ »بگوید پاداشش برابر با ثواب کسی است که مالی به اندازه مالیات عراقين ( یعنی کوفه و بصره) در راه خدا صدقه داده باشد.»(1)

ص: 323


1- وسائل الشيعة، باب 51 از ابواب احكام المساجد، روایت 1.

فصل هفتم: سنگ زدن به جمرات سه گانه

اشاره

مسأله 970) در سنگ انداختن امور زیر واجب است:

1 - نیّت همراه با قصد خالص و بدون ریا و نمایش دادن عمل به دیگران؛ بنابر این اگر کسی این کار را از روی ریا و خود نمایی انجام دهد، علاوه بر آن که معصیت نموده، عملش نیز باطل است و باید آن را با قصد قربت اعاده نماید.

2 - انداختن سنگ ها؛ یعنی باید طوری سنگ ها را به جمره بزند که عرفاً سنگ انداختن صدق کند، بنابراین اگر کسی نزدیک جمره برود و سنگ هارا بر جمره بگذارد، کافی نیست.

3- سنگ ها باید در اثر انداختن به جمره بخورد، بنابر این اگر کسی به گونه ای سنگ بیندازد که به خودی خود به جمره نرسد ولی برخورد با سنگ دیگری سبب شود تا سنگ به جمره برخورد کند، کافی نیست؛ ولی اگر سنگ به جایی غیر از جمره بخورد و کمانه کند

ص: 324

و به جمره برسد کافی است.

4- تعداد سنگ ریزه ها باید هفت عدد باشد.

5 - سنگ ها را باید یکی یکی و پشت سر هم بیندازد، در این صورت حتّی اگر هر هفت سنگ با هم به جمره برخورد کند، کافی است، ولی اگر همۀ سنگ ها یا تعدادی از آنها را با هم بیندازد، کافی نیست و همه سنگ هایی که این گونه پرتاب کرده، یک سنگ حساب می شود حتّی اگر با هم به جمره برخورد نکنند بلکه یکی پس از دیگری به جمره برسد.

مسألۀ 971) سنگ ها باید با دست انداخته شوند، بنابر این سنگ انداختن با پا یا دهان کافی نیست، ولی سنگ انداختن با فلاخن و تیر و كمان مانعی ندارد.

مسألۀ 972) سنگ زدن به جمره را می توان با حالت سواره یا پیاده

انجام داد.

مسألۀ 973) در رسیدن سنگ به جمره و تعداد سنگ ها، ظنّ وگمان اعتبار ندارد، بلکه باید یقین پیدا کند، و می تواند از شخص قابل اطمینانی که از گفتۀ او برایش وثوق حاصل می شود بخواهد که سنگ ها را بشمرد.

مسألۀ 974) اگر از اوّل قصد داشته باشد که بیش از هفت سنگ به جمره بزند، چنانچه بیش از هفت سنگ بزند رمی صحیح نیست و

ص: 325

باید عمل را اعاده کند، ولی اگر قصد زدن هفت سنگریزه را داشته باشد، چنانچه پس از تمام شدن هفت عدد چند سنگ اضافی بزند رمی باطل نیست.

مسألۀ 975) اگر سنگی را به طرف جمره پرتاب کرد و به آن اصابت نکرد باید دو مرتبه بیندازد، هرچند در وقت انداختن سنگ ها گمانش این باشد که سنگ به جمره برخورد کرده است.

مسألۀ 976) اگر در کنار جمره چیزهای دیگری نصب شده باشد و اشتباه سنگ ها را به آن زده باشد، کافی نیست و باید رمی را هر

چند در سال دیگر و توسّط نایب ۔ اعاده کند.

مسألۀ 977) در حال سنگ زدن به جمره، طهارت از حدث و خبث شرط نیست و سنگ هایی که به جمره زده می شود نیز لازم نیست پاک باشند.

مسألۀ 978) در حال حاضر که در محل سه جمرۀ اولی، وسطی و عقبه، دیوارهایی جهت رمی ساخته شده است، رمی تمام آن دیوارها کفایت می کند؛ البته در جمرۀ عقبه مقداری از دیوار - تقريباً از وسط دیوار به بعد به خارج از منیٰ ساخته شده که رمی آن کفایت نمی کند و باید قسمتی از آن که داخل در حد منیٰ می باشد، رمی شود.

مسألۀ 979) سنگ زدن به جمرات از طبقۀ دوّم کافی است و لازم

نیست از طبقه همکف باشد.

ص: 326

الف - شرایط سنگ هایی که پرتاب می گردند

مسألۀ 980) واجب است آنچه حاجی به جمرۀ عقبه می زند، سنگ باشد، بنابر این کلوخ، خَزَف، جواهرات و خلاصه هرچه که سنگ نباشد کافی نیست، ولی همۀ انواع و اقسام سنگ ها، کافی است.

مسألۀ 981) لازم است سنگی که به جمره زده می شود به اندازه ای باشد که عرفاً به آن «حصیٰ» یعنی «ریگ» گفته شود، بنابراین اگر به قدری ریز باشد که ریگ به آن گفته نشود مانند دانه شن کافی نیست، همچنان که اگر خیلی بزرگ باشد نیز کفایت نمی کند.

مسألۀ 982) اگر شک داشته باشد که سنگی که می خواهد به جمره بیندازد، عرفاً به آن «حصیٰ» یعنی «ریگ» گفته می شود یا نه، نباید به آن اکتفا کند.

مسألۀ 983) سنگ ها باید از منطقۀ حرم باشد، بنابر این سنگ مربوط به خارج از حرم کافی نیست، ولی اگر در حرم از هر جای مباحی سنگ بردارد کافی است مگر سنگ مسجدالحرام و مسجد خیف، بلکه بنابر احتیاط واجب سنگ سایر مساجد. و چنانکه گذشت مستحبّ است حاجی همۀ سنگ هایی را که در منیٰ به جمرات سه گانه می زند از مشعر جمع آوری کند.

مسألۀ 984) سنگریزه هایی که انسان می داند از خارج از حرم به

حرم آورده اند کافی نیست، ولی اگر به گونه ای باشد که فعلاً نزد عرف

ص: 327

جزء حرم محسوب شود کافی است.

مسألۀ 985)اگر دربارۀ سنگی که اکنون در حرم است احتمال بدهد

که آن را از خارج از حرم آورده باشند به شکّ خود اعتنا نکند.

مسألۀ 986) سنگ ها باید بکر باشند یعنی قبلاً خود انسان یا دیگری آن را به طور صحیح و حتی بنابر احتیاط واجب به نحو غير صحيح به جمرات نزده باشد.

مسألۀ 987) اگر در مورد سنگی که می خواهد آن را به جمره بزند شک کند که آیا دیگری قبلاً آن را استعمال کرده یا نه، می تواند به همان سنگ اکتفا کند.

مسألۀ 988) سنگ ها باید مباح باشند، بنابر این سنگ غصبی یا سنگی که دیگری آن را برای خودش حیازت کرده کافی نیست، ولی چنانچه اعتقاد داشته که سنگ ها مباح است یا غصبی بودن آنها را فراموش کرده و خودش آنها را غصب نکرده باشد و با آنها رمی جمره نماید، رمی وی صحیح و کافی است.

ب - سنگ زدن به جمرۀ عقبه در روز عید

مسألۀ 989) وقت سنگ انداختن به جمرۀ عقبه، از طلوع آفتاب روز عید تا غروب همان روز است، ولی اگر کسی این عمل واجب را از روی فراموشی یا ندانستن مسأله ترک کرد، باید روز یازدهم ابتدا

ص: 328

آن را قضا کند و سپس رمی روز یازدهم را انجام دهد و همین طور در روز دوازدهم یا سیزدهم قبل از رمی واجب همان روز، و بنابر احتیاط واجب باید کمی بین قضا و ادا فاصله دهد. و اگر متوجه نشد تا اینکه روز سیزدهم نیز گذشت، باید هر وقت متوجه شد آن را اعاده کند، مگر این که از مکه رفته باشد که در این صورت باید سال آینده خودش و اگر نمی تواند نایبش در ایام تشریق آن را قضا کند.

مسألۀ 990) کسی که به علّت عذر نتواند سنگ زدن به جمره را در هیچ ساعتی از روز عید انجام دهد، باید شب قبل از عید رمی کند و بنابر احتیاط نمی تواند شب بعد رمی را انجام دهد و اگر از رمی در شب نیز معذور است، در روز عید برای رمی نایب بگیرد.

مسألۀ 991) زنها و مراقبان آنها و افراد ناتوان که مجازند پس از نیمه شب از مشعرالحرام به منیٰ بیایند، اگر از رمی در روز معذور باشند می توانند شبانه رمی کنند، بلکه زنها حتّی اگر از رمی در روز معذور نباشند، می توانند رمی روز عید را در شب عید انجام دهند.

ج - سنگ زدن به جمرات سه گانه
اشاره

مسألۀ 992) شب هایی که بر حاجی واجب است در منیٰ بیتوته کند، باید در روزهای آن به هر یک از جمرات سه گانه ( جمرۀ اُولى، جمرۀ وُسطی و جمرۀ عَقبه) به ترتیب هفت سنگریره بزند.

ص: 329

مسألۀ 993) کسانی که باید شب سیزدهم را هم در منیٰ بمانند،

باید در روز سیزدهم رمی جمرات سه گانه را انجام دهند.

مسألۀ 994) رمی جمرات سه گانه اگر چه واجب است ولی حتّی ترک عمدی آن موجب بطلان حجّ نمی شود، هرچند کسی که عمداً این عمل را ترک کند، مرتکب گناه شده است و باید آن را به تفصیلی که در مسایل آینده خواهد آمد قضا کند.

ترتیب در سنگ زدن به جمرات سه گانه

مسألۀ 995) در رمی جمرات سه گانه، ترتیب واجب است، یعنی اوّل باید به جمرة اُولی، پس از آن به جمرۀ وسطی و سپس به جمرۀ

عقبه سنگ بزند.

مسألۀ 996) اگر کسی در رمی جمرات سه گانه ترتیب را رعایت نکند، خواه از روی عمد باشد یا به علّت ندانستن مسأله یا فراموشی، باید دوباره عمل را انجام دهد تا ترتیب حاصل شود، مثلاً اگر اوّل به جمرۀ وسطی سنگ انداخت و پس از آن به جمرۀ اُولی، کافی است که جمرۀ وسطی را رمی کند و سپس به جمرۀ عقبه هم سنگ بزند و اعادۀ سنگ زدن به جمرۀ اُولی، لازم نیست.

مسأله 997) بنابر احتیاط واجب حاجی تا تمام هفت سنگ را به جمرۂ اُولی نزده باشد، نمی تواند سنگ زدن به جمرۀ وسطی را شروع

ص: 330

کند و همین طور بنابر احتیاط تا رمی جمرۀ وسطی را به پایان نرسانده، نمی تواند جمرۀ عقبه را رمی کند و اگر از روی علم و عمد یا به علّت ندانستن مسأله پیش از تمام کردن هفت سنگ جمرۀ اُولی شروع به سنگ زدن به جمرۀ وسطی نماید، بنابر احتیاط باید رمی را اعاده کند، ولی اگر کسی به علّت فراموشی چهار سنگ به جمرۀ اُولى بزند و آن را رها کند و سپس چهار سنگ هم به جمرۀ بعدی بزند و مشغول سنگ زدن به جمرۀ عقبه شود، لازم نیست رمی را اعاده کند، ولی پس از زدن هفت سنگ به جمرۀ عقبه و در مقام جبران کسری، بنابر احتیاط باید کسری جمرۀ اُولی را پیش از جمرۀ وسطی جبران کند.

مسألۀ 998) اگر در روز پس از رمی جمرات متوجّه شود که در روز قبل، برخلاف ترتیب به جمرات سنگ زده، باید عمل را به گونه ای که ترتیب حاصل شود قضا کند و سپس وظیفۀ این روز را بجا بیاورد.

مسألۀ 999) اگر به هر یک از جمرات سه گانه یا بعضی از آنها چهار سنگ زده باشد و در روز بعد یادش بیاید، احتیاط واجب آن است که ابتدا بقیّۀ روز قبل را که فراموش کرده قضا کند و سپس وظیفۀ آن روز را انجام دهد و احتیاط بین ادا و قضا مدتی را فاصله بیندازد.

وقت سنگ زدن به جمرات سه گانه

مسألۀ 1000) وقت رمی جمرات روزهایی است که حاجی باید

ص: 331

شبهای آن را در منیٰ بیتوته کند. مقصود از روز، از طلوع آفتاب تا غروب آن است.

مسألۀ 1001) چنانکه گذشت زنها می توانند سنگ زدن به جمرۀ عقبه که یکی از اعمال روز عید است را پس از وقوف در مشعر و آمدن به منیٰ در شب عید انجام دهند، ولی رمی جمرات مربوط به روزهای یازدهم و دوازدهم را در صورتی می توانند در شب انجام دهند که از رمی در روز معذور باشند.

مسألۀ 1002) اگر کسی بدون عذر رمی در روز را ترک کند و در

شب انجام دهد، علاوه بر آن که گناه کرده، عملش صحیح نیست.

مسألۀ 1003) اگر کسی رمی جمرات سه گانه را فراموش کند و از منیٰ بیرون رود و به مکّه بیاید، باید هر وقت یادش آمد آن را قضا کند حتی اگر پس از گذشتن ایام تشریق باشد، مگر این که از مکه رفته باشد که در این صورت باید سال دیگر در ایام تشریق خودش یا نایبش عمل را قضا نماید.

مسأله 1004) کسی که سنگ زدن به بعضی از جمرات را فراموش کند، حکمش همان است که در مسألۀ پیش گذشت، بلکه بنابر احتیاط واجب کسی که به همۀ جمرات یا بعضی از آنها کمتر از هفت سنگ زده نیز حمکش همان است.

مسألۀ 1005) اگر کسی عمداً یا از روی فراموشی رمی یکی از

ص: 332

روزها را انجام ندهد، واجب است روز بعد آن را قضا کند و بنابر احتیاط بين قضا و ادا کمی فاصله بدهد و اگر در روز را ترک کند، باید در روز بعدعمل هر دو روز را قضا نماید.

مسألۀ 1006) واجب است قضای رمی جمرات بر ادای آن مقدّم شود و احتیاطاً باید بین قضا و ادا مدتی را فاصله بیندازد، مثلاً کسی که در روز یازدهم می خواهد قضای رمی روز عید را بجا بیاورد، باید ابتدا قضای روز عید را انجام دهد و پس از آن رمی روز یازدهم را که ادا است بجا بیاورد و کسی که می خواهد قضای دو روز را بجا بیاورد، باید ابتدا قضای روز جلوتر را انجام دهد و پس از آن قضای روز بعد را.

مسألۀ 1007) همچنان که قضای رمی جمرات سه گانه واجب است، قضای رمی بعضی از آنها هم واجب است، بنابر این کسی که در روز یازدهم جمرۀ اُولی را رمی کرده و دو جمرۀ دیگر را ترک نموده، در روز بعد باید ابتدا رمی روز قبل را تکمیل کند و سپس تکلیف آن روز را انجام دهد.

مسألۀ 1008)اگر پس از گذشتن وقت هر سه روزی که رمی جمره در آن واجب است یقین پیدا کند که یک روز جمرات را رمی نکرده ولي نداند کدام روز بوده است، چنانچه رمی یک روز را به قصد مافي الذّمّه انجام دهد کافی است، ولی احتیاط مستحبّ آن است که

ص: 333

هر سه روز را با مراعات ترتیب اعاده کند.

مسألۀ 1009) کسی که نمی تواند در روز یازدهم و دوازدهم رمی کند، باید شب قبل رمی کند و بنابر احتياط شب بعد نمی تواند رمی کند و با وجود امکان رمی در شب قبل، نمی تواند نایب بگیرد.

مسألۀ 1010) کسی که در صبح روزهایی که باید رمی جمره کند به علّت ازدحام جمعیّت یا عذری دیگر نمی تواند رمی کند ولی می داند که بعد از ظهر قادر به رمی است، باید منتظر بماند و نمی تواند در صبح نایب بگیرد.

مسألۀ 1011) کسی که در روز عید ذبح و حلق یا تقصیر نکرده، می تواند رمی روزهای یازدهم و دوازدهم را انجام دهد.

د- نیابت در سنگ زدن به جمرات

مسألۀ 1012) سنگ زدن به جمرات، نیابت بردار است، بنابر این برای بچّه ها، بیماران و کسانی که به علّت عذری مانند اِغما و بیهوشی، خودشان نمی توانند نه در روز و نه در شب قبل از آن به جمرات سنگ بزنند، می توان نایب گرفت و اگر بتوانند برای نیابت اذن بدهند، باید از آنان اذن گرفت.

مسألۀ 1013) اگر عذر معذور از رمی به گونه ای باشد که اصلاً نتواند اذن بدهد مانند شخص بی هوش یا کودک غیر ممیز، می توان از

ص: 334

طرف او نیابت کرد و در این فرض احتیاجی به اذن وی نیست.

مسألۀ 1014) بنابر احتیاط در صورت امکان معذوری را که نمی تواند رمی کند به محلّ جمرات ببرند و رمی را در حضور او انجام دهند و بهتر است اگر ممکن باشد سنگ را در دست او بگذارند و بیندازند ولی اگر رفتن به محل جمره برای وی حرجی باشد، لازم نیست.

مسألۀ 1015) اگر معذور کسی را نایب بگیرد تا از طرف وی به جمرات سنگ بزند و پس از این که نایب عمل را انجام داد عذر وی برطرف شود، لازم نیست خودش دوباره رمی کند.

مسألۀ 1016) تا خود فرد از توانایی بر انجام عمل ناامید نشده، نایب نمی تواند عمل را از طرف وی انجام دهد؛ البته نیابت قبل از يأس نیز جایز است ولی در این صورت اگر بعد از نیابت عذر وی برطرف شد، باید خودش رمی را انجام دهد.

مسألۀ 1017) اگر هنگامی که نایب مشغول سنگ زدن به جمرات است، بیمار بهبود یابد یا شخص بی هوش، به هوش آید، باید خودشان از ابتدا سنگ بیندازند و اکتفا کردن به مقداری که نایب انجام داده، مشکل است.

مسألۀ 1018) کسی که در اصل حجّ یا رمی جمرات نایب دیگری است، باید رمی جمرات را در روز انجام دهد و اگر از رمی در روز معذور باشد، نمی تواند نایب شود مگر آن که در اصل حج نایب شده

ص: 335

و عذر پس از قبول نیابت برای حج عارض شده باشد.

مسألۀ 1019) زن چون در حال اختیار هم می تواند رمی روز دهم را در شب انجام دهد، هرگاه از اوّل هم بداند که رمی روز عید را در شب انجام می دهد می تواند برای حجّ از طرف دیگری نایب شود، خواه منوب عنه مرد باشد یا زن، ولی اگر فقط نایب شود تا رمی روز عید را انجام دهد، نمی تواند آن را در شب انجام دهد، چه منوب عنه مرد باشد و چه زن، همچنان که مردی که نایب می شود تا رمی جمره را از طرف زن انجام دهد، نمی تواند در شب رمی کند.

مسألۀ 1020) فرد معذور اگر نتواند نایبی پیدا کند که در روز از طرف او رمی جمرات را انجام دهد، بنابر احتیاط واجب نمی تواند کسی را برای رمی در شب نایب بگیرد، بلکه باید خودش در روز بعد رمی را قضا کند، و اگر برای قضا کردن در روز بعد هم توانایی نداشته باشد، برای آن نایب بگیرد.

مسألۀ 1021) کسی که رمی جمرات را انجام نداده و می خواهد هم خودش به جمرات سنگ بزند و هم به نیابت از یک یا چند نفر به جمرات سنگ بزند، می تواند جمرۀ اُولی را از طرف خود و منوب عنه رمی کند و جمره های بعدی را هم به همین کیفیّت رمی کند یا این که هر سه جمره را از طرف خود رمی کند و پس از آن هر سه جمره را از طرف منوب عنه رمی کند و در انجام عمل برای

ص: 336

خودش و منوب عنه ترتیب شرط نیست.

مسألۀ 1022) اگر زن بداند یا احتمال بدهد که هرگاه خودش حتی اگر در شب قبل رمی جمرات را انجام دهد حایض می شود و این موضوع برایش مشقّت داشته باشد، می تواند برای رمی جمرات نایب بگیرد.

ه- شک در سنگ زدن به جمرات

مسألۀ 1023) اگر هنگامی که مشغول سنگ انداختن است در عدد سنگ هایی که به جمره زده شکّ کند، باید به قدری سنگ بیندازد که یقین کند هفت سنگ را به جمره زده است. همچنین اگر شکّ کند آیا سنگی که به طرف جمره پرتاب کرده به آن اصابت کرده یا نه، باید آن قدر سنگ بزند که یقین کند هفت سنگ به جمره برخورد کرده است.

مسألۀ 1024) اگر پس از آن که رمی جمره را انجام داد و از محلّ رمی به جای دیگری رفت، در عدد سنگ هایی که به جمره زده شک کند، در صورتی که شکّ در نقیصه باشد مثلاً شک کند که هفت سنگ زده یا شش سنگ، احتیاط آن است که برگردد و مقداری را که احتمال می دهد انجام نداده، تمام کند تا به زدن هفت سنگ یقین پیدا کند، مگر این که بعد از رمی جمره مشغول کار دیگری شده باشد به نحوی که عرفاً فارغ از عمل محسوب شود که در این صورت به شک

ص: 337

خود اعتنا نکند. و اگر در مقدار زیادی شک کند، مثلاً احتمال بدهد که هفت یا هشت یا به سنگ زده، به شکّ خود اعتنا نکند.

مسألۀ 1025) اگر پس از پایان سنگ زدن به جمره، شک کند که آیا سنگ ها را درست انداخته یا نه، بنابر صحّت بگذارد؛ البته چنانچه شک کند که آیاآخرین سنگ به جمره برخورد کرده یا نه، باید آن یک سنگ را اعاده کند مگر این که بعد از رمی جمره مشغول کار دیگری شده باشد به نحوی که عرفاً فارغ از عمل محسوب شود که در این صورت به شک خود اعتنا نکند. و اگر بداند که سنگ به جمره برخورد کرده امّا احتمال بدهد که شاید سنگ قبلاً توسّط خود او یا دیگری به جمره پرتاب شده یا آن را با پا انداخته باشد، به شکّ خود اعتنا نکند.

مسألۀ 1026) اگر روز عید پس از ذبح یا تراشیدن سر، در اصل این که آیا به جمرۀ عقبه سنگ زده یا در عدد سنگ ها تردید نماید، به شکّ خود اعتنا نکند.

مسألۀ 1027)اگر در روز به جمره سنگ بزند و در شب در اصل این که آیا به جمره سنگ زده و یا در تعداد سنگ ها شک نماید، به شکّ خود اعتنا نکند.

مسألۀ 1028) اگر پیش از آن که مشغول سنگ زدن به جمرۀ بعدی شود شک کند که آیا به جمرۀ قبلی هفت سنگ زده یا کمتر، باید به

ص: 338

تعدادی که احتمال کسری می دهد سنگ بزند تا یقین پیدا کند هفت سنگ را زده است، مگر این که بعد از رمی جمره مشغول کار دیگری شده باشد به نحوی که عرفاً فارغ از عمل محسوب شود که در این صورت به شک خود اعتنا نکند.

مسألۀ 1029) اگر پس از آن که مشغول به رمی جمرۀ بعدی شد شک کند که به جمرۀ قبلی هفت سنگ زده یا نه، به شکّ خود اعتنا نکند.

مسألۀ 1030) اگر پس از گذشتن روزی که رمی هر سه جمره در آن روز واجب بوده یقین پیدا کند که به یکی از جمره ها سنگ نزده و نداند کدام جمره بوده، در صورتی که رمی جمره عقبه را قضا کند کافی است و احتیاط مستحبّ آن است که رمی هر سه جمره را قضا کند.

مسألۀ 1031) اگر پس از آن که به هر سه جمره سنگ زد یقین پیدا کند که به یکی از جمرات سه گانه، یک یا دو یا سه سنگ کم زده است، در صورتی که نتواند تعیین کند که کدام جمره است باید مقداری را که احتمال کسری می دهد به هر یک از سه جمره بزند.

مسألۀ 1032) اگر پس از سنگ زدن به هر سه جمره، یقین پیدا کند که به یکی از آنها کمتر از چهار سنگ زده، بعید نیست که اگر مقدار کسری را به جمرۀ آخرى بزند کافی باشد، ولی احتیاط مستحب آن است که جمرۀ آخرى را از سر بگیرد و احتیاط بالاتر آن است که مقدار کسری را به جمرۂ اُولی بزند و سپس رمی جمرۀ دوم و سوم را

ص: 339

هم به ترتیب اعاده نماید.

مسألۀ 1033)اگر بفهمد که رمی یکی از روزها را باطل انجام داده، هرگاه رمی همان روز را قضا کند کافی است و لازم نیست روز پس از آن را هم قضا کند، مثلاً اگر کسی در روز سیزدهم متوجّه شود که رمی روز دهم را باطل انجام داده، قضای همان روز کافی است و لازم نیست رمی روز یازدهم و دوازدهم را هم قضا کند.

و - مستحبّات سنگ زدن به جمره

مسأله 1034) در رمی جمرۀ عقبه در روز عید و نیز رمی جمرات

سه گانه در روزهای یازدهم و دوازدهم امور زیر مستحبّ است:

1- با طهارت بودن در حال سنگ زدن به جمرات.

2- هنگامی که سنگ ها را در دست گرفته و آمادۀ زدن است این

دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ هذِهِ حَصَياتِي فَأَحْصِهِنَّ لِي وَارْفَعْهُنَّ فِي عَمَلِي.»

3 - با هر سنگى كه مى اندازد تكبير بگويد.

4 - با هر سنگى كه مى اندازد اين دعا را بخواند:

«اَللّهُ أَكْبَرُ، اللّهُمَّ ادْحَرْ عَنِّي الشَّيْطانَ، اللّهُمَّ تَصْدِيقاً بِكِتابِكَ وَعَلى سُنَّةِ نَبِيِّكَ، اللّهُمَّ اجْعَلْهُ لِي حَجّاً مَبْرُوراً وَعَمَلاً مَقْبُولاً وَسَعْياً

ص: 340

مَشْكُوراً وَ ذَنْباً مَغْفُوراً.»

5 - ميان او و جمرۀ عقبه ده يا پانزده ذراع(1) فاصله باشد و در جمرۀ اولى و وُسطى كه در روزهاى يازدهم و دوازدهم به آن سنگ مى اندازد كنارِ جمره بايستد.

6 - جمرۀ عقبه را رو به جمره و پشت به قبله رمى نمايد و جمرۀ اولى و وُسطى را رو به قبله و با حالت ايستاده رمى نمايد.

7 - سنگ ريزه را بر انگشت ابهام بگذارد و با ناخنِ انگشت شهادت آن را بيندازد.ى)

8 - پس از آن كه به جمره سنگ زد و به محلّ سكونت خود درمنى بازگشت، اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ بِكَ وَثِقْتُ وَعَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ فَنِعْمَ الرَّبُّ وَنِعْمَ الْمَوْلى وَنِعْمَ النَّصِيرُ.»

ص: 341


1- ذراع عبارت است از فاصلۀ ميان انگشت وسط دست تا آرنج. (القاموس المحيط، فيروزآبادى)

فصل هشتم: احكام محصور و مصدود

الف - تعريف مصدود و محصور و شرايط تحقّق آن

مصدود در اصطلاح یعنی کسی که برای حجّ یا عمره محرم شده ولی به علّت جلوگیری دشمن و عوامل مشابه آن مانند مأموران حکومت، نتواند برای انجام عمره به مکه و یا برای انجام حج به عرفات و مشعر برود به نحوی که نتواند هیچ یک از وقوف اختیاری و اضطراری عرفات و مشعر را درک کند؛ و اگر فقط به مشعر نیز نتواند برود، مصدود است.

و مقصود از محصور کسی است که به علّت بیماری یا علّتی مشابه آن مثلاً شکستن اعضای بدن یا مجروح شدن، نتواند برای انجام عمره به مکه و یا برای انجام حج به عرفات و مشعر برود و اگر فقط به مشعر نیز نتواند برود، محصور است.

ص: 342

چون هرگاه کسی برای حج یا عمره احرام بست باید عمرہ یا حج را تمام کند و گرنه در احرام باقی خواهد ماند، محصور و مصدود باید به گونه خاصّی که در ضمن مسایل آینده بیان می شود از احرام خارج شوند.

مسألۀ 1035) مصدود و محصور بودن در صورتی تحقّق می یابد که انسان امید به رفع مانع نداشته باشد، بنابر این کسی که احتمال می دهد در صورت صبر کردن دشمن او را رها کند یا بیماریش برطرف شود، باید صبر کند و اگر ناامید شد آن گاه به احکام مصدود و محصور عمل کند.

مسألۀ 1036) چون اتمام حجّ مستحبّی پس از شروع آن واجب است، پس محصور و مصدود در حجّ استحبابی هم تحقّق پیدا می کند و اختصاص به حجّ واجب ندارد.

مسألۀ 1037) اگر کسی پس از انجام عمرۀ تمتّع و پیش از احرام بستن برای حجّ به علّت بیماری یا جلوگیری دشمن و مانند آن نتواند برای حجّ محرم شود، مُحلّ است و وظیفه ای ندارد، ولى عمرۀ تمتّعی که انجام داده کفایت از حجّة الاسلام نمی کند و چنانچه سال اوّل استطاعت او باشد حجّ بر او واجب نشده و اگر حجّ از سالهای قبل بر او مستقرّ شده باشد، باید در آینده حجّ تمتّع انجام دهد.

ص: 343

ب - احكام مصدود

مسأله 1038) کسی که برای انجام عمرۀ مفرده یا تمتع و یا حج محرم شده، هرگاه دشمن یا عاملی مشابه آن مثلاً مأموران حکومت مانع رفتن او به مکّه یا عرفات و مشعر یا تنها مشعر شوند و راه دیگری هم نباشد یا اگر باشد نتواند از آن راه برود، می تواند در همان محلّی که جلوی او را گرفته اند حتّی اگر خارج از حرم باشد یک شتر یا یک گاو یا یک گوسفند قربانی کند و از احرام خارج شود و احتیاط واجب آن است که قربانی را به نیّت تحلیل انجام دهد، و نیز بنابر احتیاط واجب قدری از موی خود را بگیرد یا سرش را بتراشد؛ در این صورت همۀ محرّمات احرام حتّى مسایل جنسی بر او حلال می شود.

مسألۀ 1039) تحقّق مصدود بودن در مورد کسی که وقوف به عرفات و مشعر را درک کرده ولی به علّت جلوگیری دشمن و مانند آن از انجام اعمال منیٰ و مکّه معذور است، محلّ تأمّل و اشکال است. بنابر این چنین کسی بنابر احتیاط واجب هم باید به وظیفۀ مصدود عمل کند و هم برای انجام اعمال، نایب بگیرد. و همچنین کسی که اعمال منیٰ و مکّه را انجام داده ولی دشمن مانع بازگشت او به منیٰ برای بیتوته شبهای یازدهم و دوازدهم و اعمال ایّام تشریق شده است، احتیاطاً باید به وظیفۀ مصدود عمل کند و کسی را هم نایب بگیرد تا رمی جمرات را چنانچه ممکن باشد در همین سال و

ص: 344

اگر ممکن نباشد در سال بعد از طرف او انجام دهد.

مسألۀ 1040) اگر کسی برای عمره احرام بست و وارد مکّه شد و دشمن یا کسی دیگر او را از بجا آوردن اعمال عمره منع کرد یا تنها مانع طواف یا سعی او شوند، در صورتی که بتواند نایب بگیرد احتیاط آن است که هم نایب بگیرد و هم به وظیفۀ مصدود عمل کند.

مسألۀ 1041)اگر کسی به علّت بدهکاری حبس شود یا از روی ظلم

او را حبس نمایند، باید به وظیفۀ مصدود عمل کند.

مسألۀ 1042)اگر از محرمی که می خواهد وارد مکّه شود برای ورود به مکّه یا انجام اعمال در مکّه پول یا مالی درخواست کنند، اگر بتواند باید بپردازد، مگر این که پرداختن پول یا مال برایش حرج داشته باشد و اگر پول نداشته باشد یا پرداخت آن برایش حرجی باشد، ظاهراً حكم مصدود را دارد.

مسألۀ 1043) اگر راه را بر کسی ببندند ولی راه دیگری باشد که بتواند از آن راه برود و مخارج رفتن از آن مسیر را هم داشته باشد، باید در حال احرام باقی بماند و از آن راه برود. و اگر از آن راه رفت و حجّ او فوت شد باید عمرۀ مفرده بجا بیاورد و از احرام خارج شود.

مسألۀ 1044) کسی که او را از رفتن از یک راه باز داشته اند، نمی تواند تنها با احتمال این که اگر از راه دیگری برود حجّش فوت می شود، به وظيفۀ شخص مصدود عمل کند و از احرام خارج شود، بلکه باید از آن

ص: 345

راه برود و اگر حجّش فوت شد با عمرۀ مفرده از احرام بیرون بیاید.

مسألۀ 1045) مصدود هرگاه به وظیفۀ خود عمل کند، از احرام خارج شده است و چیزی بر عهده او نیست، ولی اگر حجّ از قبل بر او مستقرّ شده یا در سال بعد مستطیع باشد و حجّ واجب را بجا نیاورده باشد، باید پس از برطرف شدن مانع دوباره به حجّ برود و اعمالی که انجام داده کفایت از حجّة الاسلام نمی کند.

مسألۀ 1046) اگر مصدود نه قربانی داشته باشد و نه پول آن را باید تا زمانی که قادر بر قربانی یا انجام اعمال شود در حال احرام باقی بماند. و برای بیرون آمدن از احرام برای کسی که قادر به قربانی نیست عمرۀ مفرده هم کفایت می کند و لازم نیست حتماً حجّ بجا بیاورد.

ج - احكام محصور

مسأله 1047) کسی که برای انجام عمره محرم شده و به علّت بیماری نمی تواند به مکّه برود، اگر بخواهد از احرام بیرون بیاید باید قربانی کند و بنابر احتیاط واجب کیفیّت قربانی به این گونه است که قربانی یا پول آن را توسّط فردی مورد اطمینان به مکّه بفرستد و با او قرار بگذارد که قربانی را در روز و ساعت معیّنی ذبح کند و پس از آن که وقت موعود فرا رسید تقصیر کند. و احتیاط آن است که نایب در ذبح، قصد تحلیل منوب عنه را بنماید. و بنابر احتیاط در این حکم،

ص: 346

فرقی میان عمرۀ مفرده و عمرۀ تمتّع نیست.

مسألۀ 1048) کسی که احرام حجّ بسته و به علّت بیماری نتوانسته به عرفات و مشعر برود باید قربانی کند و بنابر احتیاط واجب باید قربانی یا پول آن را به من بفرستد که در آن جا ذبح کنند و قرار بگذارد که قربانی را در روز عید انجام دهند و پس از آن، خودش تقصیر کند.

مسألۀ 1049) پس از آن که محصور قربانی و تقصیر نمود همۀ محرّمات احرام برای او حلال می شود، ولی در احرام عمرۀ مفرده و حج مسایل جنسی همچنان بر وی حرام است بلکه در احرام عمرۀ تمتع نیز بنابر احتیاط واجب مسایل جنسی بر وی حلال نمی شود.

مسألۀ 1050) کسی که حجّ واجب بر عهدۀ اوست هرگاه به علّت بیماری محصور شود و به کیفیّتی که پیشتر گفته شد از احرام بیرون بیاید، مسایل جنسی بر او حلال نمی شود مگر این که خودش در ضمن یک حجّ یا عمرۀ مفرده، طواف و سعی و طواف نساء انجام دهد، ولی اگرخودش نتواند اعمال را انجام دهد، بعید نیست که هرگاه نایب بگیرد که اعمال را از طرف او انجام دهد، مسایل جنسی بر او حلال شود. امّا در مورد حجّ استحبابی یا نیابتی تبرّعی یا استیجاری یا حجّ سال اوّل استطاعت که در سال بعد هم استطاعت باقی نمانده، بعید نیست هرگاه نایب از طرف او طواف نساء بجا

ص: 347

آورد، کافی باشد، ولی احتیاط آن است که در صورت امکان خودش انجام دهد و اگر نایب نگرفت تا عذرش برطرف شد، باید خودش حج یا عمرۀ مفرده بجا آورد تا زن بر او حلال شود.

مسألۀ 1051) کسی که پس از احرام بستن برای عمره به مکه رسیده وسپس مریض شده و یا پس از درک وقوفين در حجّ، بیمار شده و توانایی اتمام اعمال عمرہ یا حج را ندارد، محصور نیست و باید برای انجام اعمالی که خود نمی تواند بجا آورد نایب بگیرد و در مورد بیتوته در منیٰ در شب های یازدهم و دوازدهم که قابل استنابه نیست، چنانچه قدرت بر آن را نداشته باشد، وجوب آن از وی ساقط است ولی احتیاطاً باید یک گوسفند کفاره بدهد.

مسألۀ 1052) اگر پیش از آن که بیمار با قربانی کردن و تقصیر از احرام بیرون بیاید بهبود یابد به گونه ای که توانایی رفتن به مکّه را داشته باشد، باید به مکّه برود. در این صورت اگر برای عمرۀ تمتّع احرام بسته باشد و بتواند به اعمال عمره و حجّ برسد، اعمال را انجام می دهد، و اگر وقتش تنگ باشد به گونه ای که اگر بخواهد اعمال عمره را انجام دهد وقت وقوف در عرفات فوت می شود باید به عرفات برود و حجّ اِفراد بجا بیاورد و پس از آن عمرۀ مفرده انجام دهد و احتیاط آن است که قصد عدول به حجّ اِفراد هم بکند، و این حجّ از حجّة الاسلام کفایت می کند. ولی اگر زمانی به مکّه رسید که

ص: 348

وقت حجّ گذشته یعنی نمی تواند وقوف اختیاری یا اضطراری شبانه یا روزانه مشعر را انجام دهد، عمرۀ تمتّع او به عمرۀ مفرده تبدیل می شود و باید آنرا بجا بیاورد و از احرام بیرون آید و در سال بعد چنانچه شرایط وجوب حج را داشته باشد، حج بجا بیاورد و احتیاط آن است که برای انجام عمرۀ مفرده، قصد عدول به عمرۀ مفرده هم بکند.

مسألۀ 1053 ) کسی که بیمار نیست ولی پس از احرام بستن به عللی مانند شکستگی پا یا کمر یا خونریزی نمی تواند به مکّه برود، حکم محصور را دارد، ولی کسی که به عللی مانند دوری راه یا نداشتن وسیله در اثنای سفر یا دسترسی نداشتن به پول و مخارج یا گم کردن راه نمی تواند به مکّه برود، گرچه بعید نیست حکم محصور را داشته باشد ولی مسأله بی اشکال نیست، بنابر این احتیاط واجب آن است که در احرام باقی بماند و اگر نتوانست به حجّ برسد عمرۀ مفرده بجا بیاورد و از احرام خارج شود و اگر حجّش واجب بوده، با وجود شرایط وجوب، در سال آینده آن را اعاده کند.

مسألۀ 1054) اگر محصور در احرام حجّ باشد، زمانی که برای ذبح تعیین می کند بنابر احتیاط واجب روز دهم است و نمی تواند آن را تا ایّام تشریق به تأخیر بیندازد و اگر در احرام عمرۀ تمتع باشد احتیاط آن است که قبل از رفتن حجّاج به عرفات باشد.

مسألۀ 1055) اگر محصور باکسی قرار بگذارد تا برای او قربانی کند

ص: 349

و سپس با اعتماد بر این که او قربانی را انجام داده، اعمالی را که خودش یا نایبش برای مُحلّ شدن باید بجا بیاورد، انجام دهد و مرتکب یکی از محرّمات احرام شود، گناه نکرده و کفّاره هم ندارد، ولی باید ذبح کند و تا زمانی که ذبح صورت نگرفته باید از همۀ محرّمات اجتناب نماید. و احتیاط واجب آن است از زمانی که متوجّه شد ذبح صورت نگرفته، از محرّمات احرام اجتناب کند، هرچند بنابر احتمالی، وجوب اجتناب از زمانی است که کسی را برای ذبح کردن می فرستد.

ص: 350

فصل نهم: احکام نماز در مکّه و مدینه

چون برخی از احکام مربوط به نماز در مکّه مکرّمه و مدینۀ منوّره مورد نیاز حجّاج است در این جا به ذکر چند مسأله در این باره می پردازیم:

مسألۀ 1056) هنگامی که نماز جماعت در «مسجد الحرام» یا مسجدالنبی(صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) » برگزار می شود، مؤمنین نباید از مسجد بیرون روند و نباید از جماعت مسلمانان تخلّف کنند، بلکه همراه با آنها نماز جماعت بخوانند، در روایات معصومین (علیهم السّلام) بر وحدت و همدلی مسلمانان به ویژه بر شرکت در نماز جماعت مذاهب اسلامی تأکید زیادی شده است.

مسألۀ 1057) مؤمنین نباید در مکّه و مدینه در هتل ها و مسافرخانه ها نماز جماعت تشکیل دهند، مگر در جاهایی که جلب توجّه نمی کند و مورد اعتراض قرار نمی گیرد و بسیار مناسب است

ص: 351

که در نماز جماعت سایر مسلمانان شرکت کنند.

مسألۀ 1058) اگر امر دایر باشد میان این که انسان نماز را در جایی با رعایت کامل همۀ شرایط بخواند یا در یکی از مساجد مکّه یا مدینه به طور فرادی و بدون رعایت کامل شرایط، باید نماز را در جایی بخواند که بتواند شرایط آن را رعایت کند.

مسألۀ 1059) نمازهای جماعتی که در شرایط کنونی در مکّه به صورت استداره ای برگزار می شود و برخی از مأمومین روبروی امام

جماعت یا در دو طرف او قرار می گیرند، صحیح است و نیاز به اعاده ندارد ولی بنابر احتیاط واجب فاصلۀ آنان به حسب دایره تا کعبه باید بیشتر از فاصلۀ امام جماعت تا کعبه باشد.

مسألۀ 1060) چنانچه شخصی به جماعت اقتدا کند و امام جماعت اهل سنت در نماز آیه سجده را بخواند، اگر تقیه ایجاب کند، با آنها سجده نماید و بعد احتیاطاً نمازش را اعاده کند، ولی اگر تقیه ایجاب نکند، با اشاره سجده کند و نمازش صحیح است و بعد از نماز احتیاطاً برای آیه، سجده نماید.

مسألۀ 1061) کسانی که در مکّه و مدینه نماز صبح روزهایی که مهتاب هنگام طلوع فجر در آسمان است را با جماعت مسلمانان می خوانند، لازم نیست پس از روشن شدن هوا، نماز را اعاده کنند و همان نمازی که با جماعت بجا آورده اند کافی است.

ص: 352

مسألۀ 1062) در نماز، سجده کردن بر تمام اقسام سنگها مانند سنگ مرمر، سنگهای سیاه معدنی، سنگ گچ و سنگ آهک پیش از آن که پخته شود، جایز است. بنابر این سجده کردن بر سنگ هایی از این نوع که در مسجدالحرام و مسجدالنّبی (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) به کار رفته مانعی ندارد.

مسألۀ 1063) اگر تقيّه اقتضا کند که انسان در مسجدالحرام یا مسجدالنّبی (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بر فرش ها سجده کند مانعی ندارد، امّا کسی که می تواند به طور متعارف وبی آن که انگشت نما شود در جایی که سنگ است یا بر روی حصیرهایی که متعارف است نماز بخواند، نباید بر فرش سجده کند.

مسألۀ 1064) مسافر می تواند در دوران اقامت در مکّه و مدینه نمازهای چهار رکعتی را در مسجدالحرام و مسجد النّبي (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) تمام یا شکسته بخواند و این حکم در تمام شهر مکّه و مدینه جاری نیست ولی اختصاص به مسجد اصلی ندارد و هر اندازه این دو مسجد توسعه پیدا کنند تا زمانی که عنوان مسجد الحرام و مسجدالنّبی (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بر آن جا صدق کند، احکام مسجد الحرام و مسجدالنّبی (صلّی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ) بر آن جاری خواهد بود.

مسألۀ 1065) تطهير مسجدالحرام در صورت نجس شدن واجب فوری است ولی اگر انسان در نجاست آن شک داشته باشد، نباید به شکّ خود اعتنا کند و باید دانست با وجود اشکالاتی که در نحوۀ

ص: 353

تطهير مسجد الحرام وجود دارد، معمولاً علم به نجاست مسجد برای انسان پیدا نمی شود.

مسألۀ 1066) مسافری که وارد مکّه شده و می خواهد کمتر از ده روز در مکّه بماند و بعد برای اعمال حجّ به عرفات و مشعر ومنیٰ برود، نمی تواند قصد اقامت ده روز کند و باید نمازهای چهار رکعتی را شکسته بخواند، ولی اگر بخواهد در مسجدالحرام نماز بخواند، مخیّر است که نمازهای چهار رکعتی را تمام یا شکسته بخواند.

مسألۀ 1067) کسی که قصد اقامت ده روز در مکّه کرده و پس از ده روز می خواهد به عرفات و مشعر و منیٰ برود، با توجّه به این که فاصلۀ عرفات تا مکّه در حال حاضر مسافت شرعی نیست، مسأله دارای صورت های زیادی است که برخی از صور مورد نیاز آن به شرح زیر است:

1- در صورتی که بخواهد پس از اعمال حجّ مجدّداً ده روز در مکّه بماند، باید در حال رفت و برگشت و نیز در عرفات و مشعر و منیٰ نماز را تمام بخواند و پس از بازگشت در مکّه نیز نماز را تمام بخواند. و همچنین است اگر نسبت به قصد اقامت مجدّد در مکّه تردید داشته باشد.

2- در صورتی که قصد اقامت مجدّد در مکّه را نداشته باشد ولی هنگام حرکت از عرفات ۔ چنانکه غالباً قصد و نیّت حجّاج همین

ص: 354

گونه است . قصد انشای سفر جديد ننماید بلکه نیّتش این باشد که به محلّ اقامت خود باز می گردد و سپس از مکّه قصد سفر جدید به شهر و دیارش یاجایی دیگر را می کند، باید در عرفات و مشعر و منیٰ و رفت و آمد به این مکانها و نیز در مکّه، نماز را تمام بخواند.

3. اگر قصد اقامت مجدّد در مکّه را نداشته باشد و از عرفات قصد انشای سفر کند و اقامت در مکّه به عنوان اقامت در یکی از منازل بین راه در سفر جدید باشد، در مسیر رفتن به عرفات و مشعر و منیٰ و در مقصد احتياطاً باید بین نماز قصر و تمام جمع کند ولی در بازگشت و در مکه نمازش شکسته است.

4- در صورتی که قصد بازگشت به مکّه را داشته باشد ولی اصلاً نسبت به اقامت مجدّد در مکّه و عدم اقامت بی توجّه و غافل باشد، باید نماز را در عرفات و مشعر و منیٰ و رفت و آمد به این مکانها و نیز در مکّه تمام بخواند.

5- در صورتی که نداند به مکه باز خواهد گشت یانه و یا از این موضوع غافل باشد، باید نمازش را در عرفات و مشعر و منیٰ و مسیر رفتن به آنها و نیز چنانچه به مکه بازگشت، در مسیر بازگشتن از آنها و در مکه، تمام بخواند.

مسألۀ 1068) اگر کسی بدون توجّه به این که باید پیش از آن که ده روز در مکّه بماند، به عرفات و مشعر و منیٰ برود، قصد اقامت ده

ص: 355

روز در مکّه بکند و یک نماز چهار رکعتی را تمام بخواند و بعد متوجّه شود، تا زمانی که در مکّه است نمازش تمام است و از نظر تمام یا شکسته بودن نمازهای چهار رکعتی در عرفات و منیٰ و مشعر و رفت و آمد به این مکان ها و نیز بازگشت مجدّد به مکّه حکم مسألۀ قبل را دارد.

مسألۀ 1069) مسافری که وارد مدینۀ منوّره شده و می خواهد ده روز در مدينه بماند، اگر از اوّل بداند که برای مدّت کمی مثلاً یک یا دو ساعت برای زیارت اماکن مقدّس به اطراف مدینه تا جایی که کمتر از مسافت شرعی (22/5 کیلومتر) است می رود، باید نماز را تمام بخواند.

مسألۀ 1070) اگر زن و مردی در یک مکان نماز بخوانند و فاصلۀ آنان کمتر از ده ذراع باشد، بنابر احتیاط واجب مکان نماز زن باید به گونه ای باشد که عرفاً عقب تر از مکان نماز مرد قلمداد شود، و بهتر است که در تمام حالات نماز، زن عقب تر از مرد باشد به این معنی که جای سجده او از جای ایستادن مرد عقب تر باشد، ولی مراعات این شرط برای کسانی که در مسجدالحرام نماز می خوانند لازم نیست.

ص: 356

فصل دهم: چند مسألۀ مورد نیاز در حجّ و عمره

مسألۀ 1071) وقتی از طرف قاضی مکّه روز عید اعلام می شود، متابعت از آنها حتّی اگر انسان علم بر خلاف آن داشته باشد، لازم است، خواه اختلاف میان روزی که به عنوان عید اعلام شده با واقع یک روز باشد یا دو روز.

مسألۀ 1072) در مواردی که حرج و مشقّت موجب تغییر وظیفۀ اوّلی مكلّف است، ملاک حرج و مشقّت شخصی است و ملاک، تشخیص خود مکلّف است، و اگر از گفتۀ دیگران هم برای او اطمینان حاصل شود که کاری برای او حرجی است، می تواند به مقتضای اطمینان خود عمل کند.

مسألۀ 1073) حاجی باید در مسایل مربوط به حجّ همچون احكام شرعی دیگر یا مجتهد باشد یا از مجتهد تقلید کند و یا به احتیاط عمل کند و اگر کسی اعمال حجّ را بدون تقليد انجام دهد، در

ص: 357

صورتی حجّش صحیح است که اعمال را مطابق با فتوای کسی که باید فعلاً از او تقلید کند یا کسی که در حین عمل وظیفه اش تقلید از او بوده انجام داده باشد.

مسألۀ 1074) کسی که اعمال حجّ تمتّع را به طور کامل انجام داده اگر بخواهد از مکّه بیرون برود و برگردد، چنانچه عمره را در ماه ذی حجه انجام داده باشد و در همان ماه نیز به مکه برگردد، لازم نیست دوباره محرم شود وگرنه برای داخل شدن به مکه بلکه بنابر احتیاط واجب برای داخل شدن به حرم باید به میقات رفته و به احرام عمرۀ مفرده محرم شود.

مسألۀ 1075) در هر یک از اعمال عمره و حجّ هرگاه پس از آن که وارد عمل بعدی که مترتّب بر عمل قبل است بشود شک کند که آیا عمل قبلی را بجا آورده یا نه، یا شک کند آن را درست انجام داده یا نه، به شکّ خود اعتنا نکند.

مسألۀ 1076)اگر کسی در حرم به مال گم شده ای برخورد کرد، بنابر احتیاط واجب باید از برداشتن آن خودداری کند، خواه بهای آن کمتر از یک درهم یعنی 12/6 نخود نقرۀ سکّه دار باشد یا بیشتر.

مسألۀ 1077) اگر در حرم مال گمشده ای را برداشت، جایز نیست

آن را تملّک نماید و اگر تملّک کند مالک نمی شود بلکه باید تا یک سال اعلام کند و صاحبش را جستجو نماید. چنانچه پس از یک

ص: 358

سال اعلام، صاحب مال پیدا نشد احتیاط واجب این است که آن را از طرف صاحبش صدقه بدهد ولی هرگاه صاحب مال پیدا شود و به صدقه دادن آن راضی نشود، یابندۂ مال باید عوض آن را به صاحب مال بدهد و بنابر احتیاطواجب فرقی نمی کند که ارزش مال پیدا شده بیشتر از یک درهم باشد یا کمتر از آن.(1)

مسألۀ 1078) خارج کردن سنگ، خاک و ریگ از حرم و از عرفات مانعی ندارد ولی احتیاط واجب آن است که از مسجدالحرام و مسجد خيف، سنگ، ریگ یا خاک خارج نکند و اگر کرد، آن را برگرداند.

ص: 359


1- برای آگاهی نسبت به دیگر مسایل مربوط به مال گم شده رجوع کنید به رسالۀ توضیح المسائل، بخش «احکام مالی که انسان آن را پیدا می کند.»

ص: 360

باب دوّم: آداب مكّه مكرّمه و مدينۀ منوّره

اشاره

ص: 361

ص: 362

فصل اوّل: آداب حرم، مكّه و مسجدالحرام

الف - آداب حرمِ مكّه

حرم مكّه مساحتى در اطراف كعبه و مسجدالحرام است كه مرز و نشانه هاى آن از ديرباز توسّط حضرت ابراهيم عليه السلام روشن شده و مردم حتّى در دوران جاهليّت نيز حدود حرم را مى شناخته اند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حدود و مرزبندى حرم را - همان گونه كه بوده - مورد تأييد قرارداده است.(1)

حدود حرم، اكنون نيز به وسيلۀ علائمى روشن است. مرز حرم از ناحيۀ شمال مكّه تنعيم است كه تا مسجدالحرام حدود شش كيلومتر فاصله دارد. و مرز آن از سمت جنوب مكّه جايى به نام اضاءة لبن است كه تا مسجدالحرام دوازده كيلومتر فاصله دارد. مرز

ص: 363


1- لسان العرب، مادّۀ حرم.

شرقى حرم، جعرانه با فاصلۀ 30 كيلومتر و مرز غربى آن حديبيّه است كه حدود چهل و هشت كيلومتر با مسجدالحرام فاصله دارد.

حرم مكّه داراى احكام فراوانى است كه در كتابهاى مفصّل ذكر شده است. برخى از آنها عبارتند از:

1 - حرمت شكار حيوانات وحشى حرم، كه شرح مسايل آن در بند اوّل از محرّمات احرام گذشت. چنان كه گذشت اين حكم اختصاص به محرم ندارد، بلكه شكار در حرم بر افراد مُحلّ نيز حرام است.

2 - حُرمت قطع درختان و گياهان حرم، كه تفصيل مسايل آن در بند 25 از محرّمات احرام گذشت.

3 - لزوم خوددارى از برداشتن مال گم شده در حرم بنابر احتياط واجب، كه برخى از احكام آن در بخش مسايل مورد نيار حجّ و عمره گذشت.

ورود به حرم شريف مكّه و اقامت در آن داراى آداب و مستحبّات فراوانى است. ما در اين جا به ذكر بخشى از آن بسنده مى كنيم:

1 - هنگامى كه حاجى يامعتمر به حرم رسيد، مستحبّ است به احترام حرم از مركب پياده شود.

2 - براى ورود به حرم غسل كند.

3 - براى اظهار تواضع و فروتنى در پيشگاه خداوند متعال

ص: 364

پاپوش خود را بيرون بياورد و در دست بگيرد و با پاى برهنه وارد حرم شود. در روايات براى اين عمل پاداش فراوانى ذكر شده است.

4 - هنگام وارد شدن به حرم اين دعا را بخواند:

«اَللّهُمَّ انَّكَ قُلْتَ فِي كِتابِكَ الْمُنْزَلِ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ: «وَأَذِّنْ فِى النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَعَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» اللّهُمَّ انِّي ارْجُو انْ اكُونَ مِمَّنْ اجابَ دَعْوَتَكَ وَقَدْ جِئْتُ مِنْ شُقَّةٍ بَعِيدَةٍ وَفَجٍّ عَمِيقٍ سامِعاً لِنِدائِكَ وَمُسْتَجِيباً لَكَ مُطِيعاً لِأَمْرِكَ وَكُلُّ ذلِكَ بِفَضْلِكَ عَليَّ وَاِحْسانِكَ إلَيَّ فَلَكَ الْحَمْدُ عَلى ما وَفَّقْتَنِي لَهُ أبْتَغِي بِذلِكَ الزُّلْفَةَ عِنْدَكَ وَالْقُرْبَةَ إلَيْكَ وَالْمَنْزِلَةَ لَدَيْكَ وَالْمَغْفِرَةَ لِذُنُوبِي وَالتَّوْبَةَ عَلَيَّ مِنْها بِمَنِّكَ. اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَحَرِّمْ بَدَنِي عَلَى النّارِ وَآمِنِّي مِنْ عَذابِكَ وَعِقابِكَ بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ.»

5 - هنگام ورود به حرم جويدن مقدارى گياه معطّر و خوشبوى اذخر، مستحبّ است.

ب - مستحبّات مكّۀ معظّمه

ورود به مكّۀ معظّمه و اقامت در اين شهر مقدّس داراى آداب و مستحبّات فراوانى است، برخى از آنها عبارتند از:

ص: 365

1 - غسل كردن براى ورود به مكّه.

2 - ورود با حالت تواضع و آرامش؛ در روايت آمده است كه خداوند گناهان كسى را كه با آرامش و بدون تكبّر وارد مكّه شود مى آمرزد.

3 - براى كسى كه از راه مدينه به مكّه مى رود مستحبّ است با تأسّى به شيوۀ پيامبر صلى الله عليه و آله، هنگام وارد شدن از بالاى شهر مكّه كه معروف به گردنۀ مدنيّين است وارد شود و هنگام خارج شدن از پايين شهر (گردنۀ ذى طوى) بيرون برود.

4 - قرآن خواندن و زياد به ياد خداوند متعال بودن.

5 - ختم نمودن قرآن.

6 - نوشيدن آب زمزم و پس از آن خواندن اين دعا: «اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نافِعاً وَرِزْقاً واسِعاً وَشِفاءً مِنْ كُلِّ داءٍ وَسُقْمٍ» و نيز گفتن: «بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَالشُّكْرُ لِلّهِ.»

7 - نگاه كردن به كعبه و تكرار كردن آن.

8 - طواف كردن گرد خانۀ خدا در هر شبانه روز ده مرتبه؛ در اوّل شب سه طواف، در پايان شب سه طواف، پس از طلوع فجر دو طواف و پس از ظهر دو طواف.

9 - در طول مدّت اقامت در مكّه مستحبّ است انسان به اندازۀ

ص: 366

روزهاى سال يعنى 360 مرتبه طواف كند و اگر اين مقدار ممكن نبود 52 مرتبه و اگر اين اندازه نيز نتوانست هر قدر مى تواند طواف كند.

10 - وارد شدن به خانۀ كعبه مخصوصاً براى كسى كه سفر اوّل اوست و مستحبّ است پيش از ورود به كعبۀ معظّمه غسل نمايد و هنگام وارد شدن به اين مكان مقدّس بگويد: «اَللّهُمَّ انَّكَ قُلْتَ وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً فَآمِنِّي مِنْ عَذابِ النَّارِ».

آنگاه ميان دو ستون داخل كعبه، يعنى همان جايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام ورود به كعبه نماز گزارده است، دو ركعت نماز بگزارد، در ركعت اوّل پس از حمد سورۀ «حم سجده» و در ركعت دوّم پس از حمد پنجاه و پنج آيه از ديگر جاهاى قرآن بخواند.

11 - خواندن دو ركعت نماز در هر يك از چهار گوشۀ داخل كعبه و مستحبّ است پس از نماز اين دعا را بخواند:

«أللّهُمَّ مَنْ تَهَيَّأَ أَوْ تَعَبَّأَ أَوْ أَعَدَّ أَوِ اسْتَعَدَّ لِوَفادَةٍ إِلى مَخْلُوقٍ رَجاءَ رِفْدِهِ وَجائِزَتِهِ وَنَوافِلِهِ وَفَواضِلِهِ فَاِلَيْكَ يا سَيِّدِي تَهْيِئَتِي وَتَعْبِئَتِي وَإِعْدادِي وَاسْتِعْدادِي رَجاءَ رِفْدِكَ وَنَوافِلِكَ وَجائِزَتِكَ، فَلا تُخَيِّبِ الْيَوْمَ رَجائِي يا مَنْ لا يَخِيبُ عَلَيْهِ سائِلٌ وَلا يَنقُصُهُ نائِلٌ، فَإِنِّي لَمْ آتِكَ الْيَوْمَ بِعَمَلٍ صالِحٍ قَدَّمْتُهُ وَلا شَفاعَةِ مَخْلُوقٍ رَجَوْتُهُ وَلكِنِّي

ص: 367

أَتَيْتُكَ مُقِرّاً بِالظُّلمِ وَالإِسائَةِ عَلى نَفْسِي فَإِنَّهُ لا حُجَّةَ لِي وَلا عُذْرَ، فَأَسْأَلُكَ يا مَنْ هُوَ كَذلِكَ أَنْ تُعْطِيَنِي مَسْأَلَتِي وَتُقِيلَنِي عَثْرَتِي وَتَقْبِلَنِي بِرَغْبَتِي وَلا تَرُدَّنِي مَجْبُوهاً مَمْنُوعاً وَلا خائِباً، يا عَظِيمُ يا عَظِيمُ يا عَظِيمُ أَرْجُوكَ لِلْعَظِيمِ أسْأَلُكَ يا عَظِيمُ أنْ تَغْفِرَ لِيَ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ لا إلهَ إلّا أَنْتَ.»(1)

12 - مستحبّ است هنگام بيرون آمدن از كعبه سه مرتبه «اَللّه اكبر» بگويد و پس از آن دعا كند:

«اَللّهُمَّ لا تَجْهَدْ بَلائَنا رَبَّنا وَلا تُشْمِتْ بِنا أَعْدائَنا فَاِنَّكَ أَنْتَ الضّارُّ النّافِعُ.»

آنگاه بيرون بيايد و پلّه هاى كعبه را در سمت چپ خود قرار دهد و رو به كعبه كند و نزديك پلّه ها دو ركعت نماز بجا آورد.

13 - انجام طواف وداع برای کسی که می خواهد از مکّه بیرون

برود، مستحب است و تفصیل آن در بحث طواف گذشت.

14- هنگام بیرون رفتن از مکّه مستحبّ است انسان یک درهم

خرما خریداری کند و به فقیران صدقه بدهد.

15 - سزاوار است حجاج محترم در قبرستان ابوطالب که به آن

ص: 368


1- كافى، باب دخول الكعبة، روايت 3، ج 4، ص 528، طبع بيروت

حُجُون وجَنّة المعلّى نيز گفته مى شود حضور يابند. در اين قبرستان شريف، حضرت عبدمناف جدّ اعلاى پيامبر صلى الله عليه و آله، حضرت عبدالمطّلب جدّ پيامبر، حضرت ابوطالب عموى پيامبر صلى الله عليه و آله و پدر اميرالمؤمنين عليه السلام، خديجه همسر مكرّم پيامبر و بسيارى از علما و مؤمنين دفن شده اند. خوب است مؤمنين، اين بزرگواران را كه مورد احترام نبّى اكرم صلى الله عليه و آله بوده اند زيارت كنند و براى آنان فاتحه و قرآن بخوانند.

همچنين سزاواراست حجّاج در صورت امكان بر مزار شهداى فخّ حضور يابند و نسبت به آنان اداى احترام كنند و در مساجدى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آنها حضور يافته مثل مسجد جنّ حاضر شوند و دو ركعت نماز تحيّت بخوانند.

شيخ اعظم انصارى در رسالۀ مناسك حجّ فرموده است:

«مستحبّ است در مكّه مشرّف شدن به محلّ تولّد حضرت رسول صلى الله عليه و آله، و در منزل خديجه و زيارت قبر ابوطالب عليه السلام و رفتن به غار حرا كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله در اوايل بعثت در آن جا به عبادت مى پرداخته و به غار ثور كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن جا مخفى شده بود.» (1)

ص: 369


1- رسالۀ مناسك شيخ مرتضى انصارى، ص 378، اسماعيليان، قم، 1373 ش

ج - آداب مسجدالحرام

مسجدالحرام كه برترين و مقدّس ترين مسجد زمين است داراى احكام وآداب مخصوصى است. از جمله احكام اين مسجد آن است كه جنب، حائض و نفساء نه تنها نمى توانند در آن توقّف كنند، بلكه عبور از آن با حالت حيض و نفاس و جنابت نيز جايز نيست. برخى از آداب و مستحبّات مسجدالحرام عبارت است از:

1 - غسل كردن براى ورود به مسجدالحرام.

2 - ورود با پاى برهنه و حالت سكينه و وقار.

3 - ورود از «باب بنى شيبه» و گفته شده كه باب بنى شيبه در حال حاضر مقابل «باب السّلام» است.

4 - مستحبّ است هنگامى كه به در مسجدالحرام رسيد، بايستد و بگويد:

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ ايُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ، بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَمِنَ اللّهِ وَما شاءَ اللّهُ، وَالسَّلامُ عَلى انْبِياءِ اللّهِ وَرُسُلِهِ، وَالسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللّهِ وَالسَّلامُ عَلى ابْراهِيمَ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ.»(1)

و در روايتى ديگر(2) آمده است هنگامى كه به كنار در مسجد

ص: 370


1- وسائل الشيعه، كتاب الحج، باب 8 از ابواب مقدّمات الطواف، روايت 1
2- همان، روايت 2

رسيدى، بگو:

«بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَمِنَ اللّهِ وَماشاءَ اللّهُ وَعَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، وَخَيْرُ الْأَسْماءِ لِلّهِ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ، وَالسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله، السَّلامُ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ ايُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ، السَّلامُ عَلى انْبِياءِ اللّهِ وَرُسُلِهِ، السَّلامُ عَلى ابْراهِيمَ خَلِيلِ اللّهِ الرَّحْمنِ، السَّلامُ عَلَى الْمُرْسَلِينَ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْنا وَعَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحِينَ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَبارِكْ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَارْحَمْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ كَما صَلَّيْتَ وَبارَكْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلى ابْراهِيمَ وَآلِ ابْراهِيمَ انَّكَ حَمِيدٌ

مَجِيدٌ اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ، وَعَلى ابْراهِيمَ خَلِيلِكَ وَعَلى انْبِيائِكَ وَرُسُلِكَ، وَسَلِّمْ عَلَيْهِمْ، وَسَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، اللّهُمَّ افْتَحْ لِي ابْوابَ رَحْمَتِكَ وَاستَعْمِلْنِي فِي طاعَتِكَ وَمَرْضاتِكَ، وَاحْفَظْنِي بِحِفْظِ الْإِيمانِ ابَداً ما أبْقَيْتَنِي جَلَّ ثَناءُ وَجْهِكَ، الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي جَعَلَنِي مِنْ وَفْدِهِ وَزُوّارِهِ وَجَعَلَنِي مِمَّنْ يَعْمُرُ مَساجِدَهُ، وَجَعَلَنِي مِمَّنْ يُناجِيهِ، اللّهُمَّ انِّي عَبْدُكَ وَزائِرُكَ فِي بَيْتِكَ، وَعَلى كُلِّ مَأْتِيِّ حَقٌّ لِمَنْ اتاهُ وَزارَهُ، وَاَنْتَ خَيْرُ مَأْتِيٍّ وَاَكرَمُ مَزُورٍ، فَاَسْاَلُكَ يا اللّهُ يا رَحْمنُ، وَبِاَنَّكَ انْتَ اللّهُ لا الهَ إِلّا

ص: 371

أَنْتَ، وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ، وَبِاَنَّكَ واحِدٌ احَدٌ صَمَدٌ، لَمْ تَلِدْ وَلَمْ تُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَكَ كُفُواً احَدٌ، وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَعَلى اهْلِ بَيْتِهِ يا جَوادُ يا كَرِيمُ، يا ماجِدُ يا جَبّارُ يا كَرِيمُ، اسْاَلُكَ أنْ تَجْعَلَ تُحْفَتَكَ ايّايَ بِزِيارَتِي ايّاكَ اوَّلَ شَيْءٍ تُعْطِيَنِي فَكاكَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ.»

پس سه مرتبه مى گويد:

«اَللّهُمَّ فُكَّ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ»

آنگاه مى گويد:

«وَاَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ الطَّيِّبِ، وَادْرَأْ عَنِّي شَرَّ شَياطِينِ الْاِنْسِ وَالْجِنِّ وَشَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَالْعَجَمِ.»

سپس وارد مسجدالحرام مى شود و رو به كعبه دستها را بلند نموده و مى گويد:

«اَللّهُمَّ انِّي اسْاَلُكَ فِي مَقامِي هذا فِي اوَّلِ مَناسِكِي انْ تَقْبَلَ تَوْبَتِي، وَاَنْ تَجاَوزَ عَنْ خَطِيئَتِي، وَتَضَعَ عَنِّي وِزْرِي، الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي بَلَّغَنِي بَيْتَهُ الْحَرامَ، اللّهُمَّ انِّي اشْهَدُ انَّ هذا بَيْتُكَ الْحَرامُ الَّذِي جَعَلْتَهُ مَثابَةً لِلنّاسِ وَاَمْناً وَمُبارَكاً وَهُدىً لِلْعالَمِينَ، اللّهُمَّ انِّي عَبْدُكَ، وَالْبَلَدُ بَلَدُكَ، وَالْبَيْتُ بَيْتُكَ، جِئْتُ اطْلُبُ رَحْمَتَكَ، وَاَؤُمُّ طاعَتَكَ، مُطِيعاً لِاَمْرِكَ، راضِياً بِقَدَرِكَ، اسْاَلُكَ مَساَلَةَ الْمُضْطَرِّ الَيْكَ، الْخائِفِ

ص: 372

لِعُقُوبَتِكَ، اللّهُمَّ افْتَحْ لِي ابْوابَ رَحْمَتِكَ وَاسْتَعْمِلْنِي بِطاعَتِكَ وَمَرْضاتِكَ.»

پس از آن خطاب به كعبه مى گويد:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي عَظَّمَكِ وَشَرَّفَكِ وَكَرَّمَكِ وَجَعَلَكِ مَثابَةً لِلنّاسِ وَاَمْناً مُبارَكاً وَهُدىً لِلْعالَمِينَ.»

و مستحبّ است هنگامى كه روبروى حجرالأسود قرار گرفت بگويد:

«اَشْهَدُ انْ لا الهَ إِلّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَاَشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ آمَنْتُ بِاللّهِ وَكَفَرْتُ بِالْجِبْتِ والطّاغُوتِ وَاللّاتِ وَالْعُزّى وَبِعِبادَةِ الشَيْطانِ وَبِعِبادَةِ كُلِّ نِدٍّ يُدْعى مِنْ دُونِ اللّهِ.»

و هنگامى كه نگاهش به حجرالأسود افتاد به سوى آن برود و بگويد:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَما كُنّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا انْ هَدانَا اللّهُ سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا الهَ إِلَّا اللّهُ وَاللّهُ اكْبَرُ، اللّهُ اكْبَرُ (مِنْ خَلْقِهِ وَاللّهُ اكبَرُ مِمّا اخْشى وَاَحْذَرُ) لااِلهَ إِلَّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَيُمِيتُ وَيُحْيِي وَهُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَهُوَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ. اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَبارِكْ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ كَاَفْضَلِ ما صَلَّيْتَ وَبارَكْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلى

ص: 373

ابْراهِيمَ وَآلِ ابْراهِيمَ انَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ، وَسَلامٌ عَلى جَمِيعِ النَّبِيِّينَ وَالْمُرْسَلِينَ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ. اللّهُمَّ انِّي أُؤْمِنُ بِوَعْدِكَ وَأُصَدِّقُ رُسُلَكَ وَأَتَّبِعُ كِتابَكَ.»

ص: 374

فصل دوّم: اعمال و آداب مدينۀ منوّره

اشاره

همان گونه كه مكّه حرم خداست، مدينه حرم پيامبر صلى الله عليه و آله است. در برخى روايات از صيد در مدينه و قطع درختان و گياهان خودروى آن منع شده است، اين احاديث به خوبى ميزان حرمت اين شهر مقدّس را نشان مى دهد. افزون بر حرمت ذاتى مدينه، اين شهر محلّ دفن پيامبر بزرگوار اسلام، حضرت صدّيقۀ طاهره عليها السلام، امامان بقيع عليهم السلام و شهداى بزرگوارى همچون جناب حمزه سيّدالشهداء وشهداى احد و شمارى از ياران پاك و مخلص پيامبر صلى الله عليه و آله است. پس جا دارد برادران و خواهران زائر بيت اللّه پس از حجّ يا قبل از آن به زيارت اين مشاهد مشرّفه و ديگر مكان هاى متبرّك مدينه بشتابند. ما در اين جا تنها به ذكر گوشه اى از اعمال و آداب مدينۀ منوّره با رعايت اختصار مى پردازيم.

ص: 375

زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله

اشاره

يكى از اعمال با فضيلت مدينه، زيارت قبر مطهّر پيامبر صلى الله عليه و آله است. در روايتى از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است: «كسى كه براى حجّ گزاردن به مكّه بيايد و مرا در مدينه زيارت نكند، در روز قيامت به وى بى توجّهى مى كنم و كسى كه براى زيارتم بيايد شفاعتم براى او حتمى خواهد بود و كسى كه شفاعتم برايش حتمى باشد، بهشت بر او واجب خواهد بود.»(1) و در روايتى ديگر آمده است كه آن حضرت خطاب به فرزندش امام حسين عليه السلام فرمود: «فرزندم! كسى كه در حيات يا مرگم مرا يا پدرت يا برادرت يا تو را زيارت كند، بر من لازم مى شود كه در قيامت وى را زيارت كنم و او را از گناهانش نجات بخشم.» (2)

آداب زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله

سزاوار است كسى كه مى خواهد پيامبر صلى الله عليه و آله يا يكى از امامان معصوم عليهم السلام را زيارت كند، ابتدا غسل زيارت كند و لباس هاس پاك

ص: 376


1- تهذيب الاحكام، ج 6، كتاب المزار، باب 2، روايت 5
2- همان، روايت 7

و پاكيزه بپوشد و هنگام رفتن براى زيارت گامها را كوتاه بردارد و با آرامش و وقار به سوى حرم مطهّر برود و هنگام رفتن، به ذكر و دعا و صلوات مشغول باشد.

و خوب است هنگام وارد شدن به حرم پيامبر صلى الله عليه و آله يا هر يك از امامان عليهم السلام اذن دخول ذيل كه مرحوم كفعمى آن را در مصباح نقل كرده، خوانده شود و آن دعا اين است:

«أَللّهُمَّ إِنِّي وَقَفْتُ عَلى بابٍ مِنْ أَبْوابِ بُيُوتِ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَقَدْ مَنَعْتَ النّاسَ أَنْ يَدْخُلُوا إِلّا بِإِذْنِهِ فَقُلْتَ: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ» أَللّهُمَّ إِنِّي أَعْتَقِدُ حُرْمَةَ صاحِبِ هذَا الْمَشْهَدِ الشَّرِيفِ فِي غَيْبَتِهِ كَما أَعْتَقِدُها فِي حَضْرَتِهِ وَأَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَكَ وَخُلَفائَكَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ أَحْياءٌ عِنْدَكَ يُرْزَقُونَ يَرَوْنَ مَقامِي وَيَسْمَعُونَ كَلامِي وَيَرُدُّونَ سَلامِي وَأَنَّكَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعِي كَلامَهُمْ وَفَتَحْتَ بابَ فَهْمِي بِلَذِيذِ مُناجاتِهِمْ وَإِنِّي أَسْتَأْذِنُكَ يارَبِّ أَوَّلاً وَأَسْتَأْذِنُ رَسُولَكَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ثانِياً وَأَسْتَأْذِنُ خَلِيفَتَكَ الْإِمامَ الْمُفْتَرَضُ عَلَيَّ طاعَتُهُ (در اين جا نام پيامبر يا امامى را كه زيارت مى كنى مى آورى) وَالْمَلائِكَةَ الْمُوَكَّلِينَ بِهذِهِ الْبُقْعَةِ الْمُبارَكَةِ ثالِثاً ءَأَدْخُلُ يا رَسُولَ اللّهِ ءَأَدْخُلُ يا حُجَّةَ اللّهِ ءَأَدْخُلُ

ص: 377

يا مَلائِكَةَ اللّهِ الْمُقَرَّبِينَ الْمُقِيمِينَ فِي هذَا الْمَشْهَدِ فَأْذَنْ لِي يا مَوْلايَ فِي الدُّخُولِ أَفْضَلَ ما أَذِنْتَ لِأَحَدٍ مِنْ أَوْلِيائِكَ فَإِنْ لَمْ أَكُنْ أَهْلاً لِذلِكَ فَأَنْتَ أَهْلٌ لِذلِكَ.»

پس از آن آستانه را ببوس و داخل شو و بگو:

«بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَفِي سَبِيلِ اللّهِ وَعَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أَللّهُمَّ اغْفِرْلِي وَارْحَمْنِي وَتُبْ عَلَيَّ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ.»(1)

بنابر آنچه علّامۀ مجلسى از كتابهاى شيخ مفيد و سيّد بن طاووس و شهيد اوّل و ديگران نقل كرده، زائر هنگام ورد به ضريح مطهّر پاى راست را مقدّم مى دارد و در حال رفتن مى گويد: «رَبِّ أَدْخِلنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِى مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِى مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً» و پس از خواندن دو ركعت نماز تحيّت مسجد صد بار تكبير مى گويد و چون به ضريح مقدّس رسيد، بر آن دست مى مالد و آن را مى بوسد و مى گويد:

«أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللّهِ، أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِيَّ اللّهِ، أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِاللّهِ، أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خاتَمَ النَّبِيِّينَ، أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ الرِّسالَةَ وَأَقَمْتَ الصَّلوةَ وَآتَيْتَ الزَّكاةَ وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ

ص: 378


1- مصباح كفعمى، فصل 41، ص 472، منشورات رضى، قم، 1405 ه. ق

وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَعَبَدْتَ اللّهَ مُخْلِصاً حَتّى أَتيكَ الْيَقِينُ فَصَلَواتُ اللّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ وَعَلى أَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرِينَ.»(1)

آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله را زيارت مى كند و زيارت آن حضرت به چند كيفيّت وارد شده كه ما به جهت رعايت اختصار از ميان زيارت هاى فراوان تنها چند زيارت را نقل مى كنيم.

زيارت اوّل

زيارتى است كه در كافى و تهذيب به سند صحيح از امام صادق عليه السلام نقل شده است. به اين صورت كه در گوشه اى از قبر مطهّر نزد سر آن حضرت در كنار ستون رو به قبله مى ايستى و در حالى كه شانۀ چپ به طرف قبر و شانۀ راست به طرف منبر است مى گويى:

«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَأَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللّهِ وَأَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللّهِ وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالاتِ رَبِّكَ وَنَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ - وَجاهَدْتَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَعَبَدْتَ اللّهَ حَتّى أَتيكَ الْيَقِينُ - بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَأَدَّيْتَ الَّذِي عَلَيْكَ مِنَ الْحَقِّ وَأَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِينَ وَغَلُظْتَ عَلَى الْكافِرِينَ فَبَلَغَ اللّهُ بِكَ أَفْضَلَ شَرَفِ مَحَلِّ الْمُكْرَمِينَ أَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي

ص: 379


1- بحار الانوار، ج 97، ص 161، طبع بيروت

اسْتَنْقَذَنا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَالضَّلالَةِ أَللّهُمَّ فَاجْعَلْ صَلاتَكَ وَصَلاةَ مَلائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ وَعِبادِكَ الصّالِحِينَ وَأَنْبِيائِكَ الْمُرْسَلِينَوَأَهْلِ السَّمواتِ وَالْأَرَضِينَ وَمَنْ سَبَّحَ لَكَ يارَبَّ الْعالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ وَأَمِينِكَ ونَجِيبِكَ وَحَبِيبِكَ وَخاصَّتِكَ وَصَفِيِّكَ وَصَفْوَتِكَ وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ أَللّهُمَّ أَعْطِهِ الدَّرَجَةَ وَآتِهِ الْوَسِيلَةَ مِنَ الْجَنَّةِ وَابْعَثْهُ مَقاماً مَحْمُوداً يَغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ أَللّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِيماً» وَإِنِّي أَتَيْتُكَ مُسْتَغْفِراً تائِباً مِنْ ذُنُوبِي وَإِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ رَبِّي وَربِّكَ لِيَغْفِرَ لِي ذُنُوبِي.»(1)

و اگر حاجتى دارى قبر آن حضرت را در پشت شانه هاى خود قرار بده و رو به قبله نما و دستانت را بلند كن و حاجت خود را درخواست نما كن كه ان شاء اللّه بر آورده مى شود.(2) و در روايت آمده است كه امام چهارم حضرت زين العابدين عليه السلام پشت خود را به قبر تكيه مى داد و رو به قبله مى ايستاد و عرض مى كرد:

ص: 380


1- تهذيب الاحكام، ج 6، ص 6، نشر صدوق
2- همان

«أَللّهُمَّ إِلَيْكَ أَلْجَأْتُ ظَهْرِي، وَإِلى قَبْرِ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ أَسْنَدْتُ ظَهْرِي، وَالْقِبْلَةَ الَّتِي رَضِيتَ لِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله إِسْتَقْبَلْتُ، أَللّهُمَّ إِنِّي أَصْبَحْتُ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي خَيْرَ ما أَرْجُو، وَلا أَدْفَعُ عَنْها شَرَّ ما أَحْذَرُ عَلَيْها، وَأَصْبَحَتِ الْأُمُورُ بِيَدِكَ، وَلا فَقِيرَ أَفْقَرُ مِنِّي، إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ، أَللّهُمَّ ارْدُدْنِي مِنْكَ بِخَيْرٍ فَإِنَّهُ لا رادَّ لِفَضْلِكَ، أَللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَنْ تُبَدِّلَ اسْمِي، أَوْ تُغَيِّرَ جِسْمِي، أَوْ تُزِيلَ نِعْمَتَكَ عَنِّي، أَللّهُمَّ كَرِّمْنِي بِالتَّقْوى وَجَمِّلْنِي بِالنِّعَمِ وَاغْمُرْنِي بِالْعافِيَةِ وَارْزُقْنِي شُكْرَ الْعافِيَةِ.»(1)

و در روايتى آمده است كه امام صادق عليه السلام زمانى كه به قبر پيامبر رسيد، دست بر قبر گذاشت و چنين دعا كرد:

«أَسْأَلُ اللّهَ الَّذِي اجْتَباكَ وَاخْتارَكَ وَهَداكَ وَهَدى بِكَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَيْكَ»

آنگاه اين آيه را تلاوت نمود:

«إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً» (2) 4

ص: 381


1- كافى، باب دخول المدينة و زيارة النبي صلى الله عليه و آله والدعاء عند قبره، روايت 2، ج 4، ص 552، طبع بيروت
2- همان، روايت 4
زيارت دوم

زيارتى است كه در كامل الزيارت از ابراهيم بن أَبى البلاد از امام كاظم عليه السلام نقل شده است. ابراهيم مى گويد حضرت به من فرمودند:

هنگام سلام بر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله چه مى گويى؟ عرض كردم: آنچه را مى شناسم و براى ما روايت شده است. امام عليه السلام فرمود: مى خواهى آنچه را افضل از اين است به تو ياد دهم؟ عرض كردم: آرى. حضرت در حضور من زيارت را به خط خود نوشتند و بر من خواندند، بدين گونه كه در كنار قبر آن حضرت ايستاده و مى گويى:

«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللّهِ وَأَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللّهِ وَأَشْهَدُ أَنَّكَ خاتَمُ النَّبِيِّينَ وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسالَةَ رَبِّكَ وَنَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ وَجاهَدْتَ فِي سَبِيلِ رَبِّكَ وَعَبَدْتَهُ حَتّى أَتاكَ الْيَقِينُ وَأَدَّيْتَ الَّذِي عَلَيْكَ مِنَ الْحَقِّ أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَنَجِيبِكَ وَأَمِينِكَ وَصَفِيِّكَ وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ أَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَلى أَحَدٍ مِنْ أَنْبِياءِكَ وَرُسُلِكَ أَللّهُمَّ سَلِّمْ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ كَما سَلَّمْتَ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ وَامْنُنْ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ كَما مَنَنْتَ عَلى مُوسى وَهارُونَ وَبارِكْ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ كَما بارَكْتَ عَلى إِبْراهِيمَ وَآلِ إِبْراهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَتَرَحَّمْ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ

ص: 382

أَللّهُمَّ رَبَّ الْبَيْتِ الحَرامِ وَرَبَّ الْمَسْجِدِ الحَرامِ وَرَبَّ الرُّكْنِ وَالْمَقامِ وَرَبَّ الْبَلَدِ الْحَرامِ وَرَبَّ الْحِلِّ وَالْحَرامِ وَرَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ بَلِّغْ رُوحَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله مِنِّي السَّلامَ.»(1)

زيارت سوّم

زيارتى است كه بر پايۀ نقل شيخ كلينى و شيخ طوسى، بزنطى آن را از امام هشتم عليه السلام نقل كرده و الفاظ آن زيارت بنا بر نقل شيخ طوسى در تهذيب چنين است:

«أَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حَبِيبَ اللّهِ أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفْوَةَ اللّهِ أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَمِينَ اللّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ وَجاهَدْتَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَعَبَدْتَهُ حَتّى أَتيكَ الْيَقِينُ فَجَزاكَ اللّهُ أَفْضَلَ ما جَزى نَبِيّاً عَنْ أُمَّتِهِ أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مَحَمَّدٍ أَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَلى إِبْراهِيمَ وَآلِ إِبْراهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ.»(2)

زيارت چهارم

زيارتى است كه شيخ كفعمى رحمه الله در مصباح ذكر كرده و آن زيارت

ص: 383


1- به نقل از: بحار الانوار، ج 97، ص 154، طبع بيروت
2- تهذيب، ج 6، ص 7، نشر صدوق

اين است:

«أَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللّهِ أَمِينِ اللّهِ عَلى وَحْيِهِ وَعَزائِمِ أَمْرِهِ الْخاتِمِ لِما سَبَقَ وَالْفاتِحِ لِمَا اسْتَقْبَلَ وَالْمُهَيْمِنِ عَلى ذلِكَ كُلِّهِ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ السَّكِينَةِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونِ بِالْمَدِينَةِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْصُورِ الْمُؤَيَّدِ أَلسَّلامُ عَلى أَبِي الْقاسِمِ مُحَمَّدٍ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ.»(1)

اعمال پس از زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله

بر پايۀ آنچه مرحوم مجلسى در بحارالانوار(2) از شيخ مفيد و سيّد بن طاووس و شهيد اوّل و ديگران نقل كرده، خوب است زائر پس از زيارت و دعا در كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله يازده مرتبه «سورۀ قدر» بخواند سپس به طرف مقام پيامبر صلى الله عليه و آله كه بين قبر و منبر واقع شده برود و در كنار ستون پهلوى منبر بايستد و منبر را در جلوى خود قرار دهد و چهار ركعت نماز زيارت بخواند و اگر نمى تواند دو ركعت بخواند و پس از سلام و تسبيح بگويد:

«أَللّهُمَّ هذا مَقامُ نَبِيِّكَ وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ جَعَلْتَهُ رَوْضَةً مِنْ

ص: 384


1- مصباح كفعمى فصل 41، ص 474، منشورات رضىّ، قم، 1405 ق
2- ر. ك: بحارالانوار، ج 97، ص 164، طبع بيروت

رِياضِ جَنَّتِكَ وَشَرَّفْتَهُ عَلى بِقاعِ أَرْضِكَ بِرَسُولِكَ وَفَضَّلْتَهُ بِهِ وَعَظَّمْتَ حُرْمَتَهُ وَأَظْهَرْتَ جَلالَتَهُ وَأَوْجَبْتَ عَلى عِبادِكَ التَّبَرُّكَ بِالصَّلاةِ وَالدُّعاءِ فِيهِ وَقَدْ أَقَمْتَنِي فِيهِ بِلاحَوْلٍ وَلا قُوَّةٍ كانَ مِنِّي فِي ذلِكَ إِلّا بِرَحْمَتِكَ أَللّهُمَّ وَكَما أَنَّ حَبِيبَكَ لا يَتَقَدَّمُهُ فِي الْفَضْلِ خَليِلُكَ فَاجْعَلِ اسْتِجابَةَ الدُّعاءِ فِي مَقامِ حَبِيبِكَ أَفْضَلَ ما جَعَلْتَهُ فِي مَقامِ خَلِيلِكَ أَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ فِي هذَا الْمَقامِ الطّاهِرِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْ تُعِيذَنِي مِنَ النّارِ وَتَمُنَّ عَلَيَّ بِالْجَنَّةِ وَتَرْحَمَ مَوْقِفِي وَتَغْفِرَ زَلَّتِي وَتُزَكِّيَ عَمَلِي وَتُوَسِّعَ لِي فِي رِزْقِي وَتُدِيمَ عافِيَتِي وَرُشْدِي وَتُسْبِغَ نِعْمَتَكَ عَليَّ وَتَحْفَظَنِي فِي أَهْلِي وَمالِي وَتَحْرُسَنِي مِنْ كُلِّ مُتَعَدٍّ عَلَيَّ وَظالِمٍ لِي وَتُطِيلَ عُمْرِي وَتُوَفِّقَنِي لِما يُرْضِيكَ عَنِّي وَتَعْصِمَنِي عَمّا يَسْخَطُكَ عَلَيَّ أَللّهُمَّ إِنِّي أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ وَأَهْلِ بَيْتِهِ حُجَجِكَ عَلى خَلْقِكَ وَآياتِكَ فِي أَرْضِكَ أَنْ تَسْتَجِيبَ لِي دُعائِي وَتُبَلِّغَنِي فِي الدِّينِ وَالدُّنْيا أَمَلِي وَرَجائِي يا سَيِّدِي وَمَوْلايَ قَدْ سَأَلْتُكَ فَلا تُخَيِّبْنِي وَرَجَوْتُ فَضْلَكَ فَلا تَحْرِمْنِي فَأَنَا الْفَقِيرُ إِلى رَحْمَتِكَ الَّذِي لَيْسَ لِي غَيْرُ إِحْسانِكَ وَتَفَضُّلِكَ فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُحَرِّمَ شَعْرِي وَبَشَرِي عَلَى النّارِ وَتُؤْتِيَنِي مِنَ الْخَيْرِ ما عَلِمْتُ مِنْهُ وَما لَمْ أَعْلَمْ وَادْفَعْ عَنِّي وَعَنْ وُلْدِي وَإِخْوانِي وَأَخَواتِي مِنَ الشَّرِّ ما عَلِمْتُ

ص: 385

مِنْهُ وَمالَمْ أَعْلَمْ أَللّهُمَّ اغْفِرْ لِي وَلِوالِدَيَّ وَلِجَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ والْمُؤْمِناتِ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٍ.»

آنگاه به محلّ منبر پيامبر صلى الله عليه و آله برود و اين كلمات را بخواند:

«لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ الْحَلِيمُ الْكَرِيمُ لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَرَبِّ الْأَرَضِينَ السَّبْعِ وَما فِيهِنَّ وَما بَيْنَهُنَّ وَرَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ وَسَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ.»

آنگاه بگويد:

«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ أَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي عَقَدَ بِكَ عِزَّ الْإِسْلامِ وَجَعَلَكَ مُرْتَقى خَيْرِ الْأَنامِ وَمَصْعَدَ الدّاعِي إِلى دارِ السَّلامِ أَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي خَفَضَ بِانْتِصابِكَ عُلُوَّ الْكُفْرِ وَسُمُوَّ الشِّرْكِ وَنَكَّسَ بِكَ عَلَمَ الْباطِلِ وَرايَةَ الضَّلالِ أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تُنْصَبْ إِلّا لِتَوْحِيدِ اللّهِ سُبْحانَهُ وَتَمْجِيدِهِ وَتَعْظِيمِ اللّهِ وَتَحْمِيدِهِ وَلِمَواعِظِ عِبادِ اللّهِ وَالدُّعاءِ إِلى عَفْوِهِ وَغُفْرانِهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدِ اسْتَوْفَيْتَ مِنْ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِارْتِقائِهِ فِي مَراقِيكَ وَاسْتِوائِهِ عَلَيْكَ حَظَّ شَرَفِكَ وَفَضْلِكَ ونَصِيبَ عِزِّكَ وَذُخْرِكَ وَنِلْتَ كَمالَ ذِكْرِكَ وَعَظَّمَ اللّهُ حُرْمَتَكَ وَأَوْجَبَ التَّمَسُّحَ بِكَ فَكَمْ قَدْ وَضَعَ الْمُصْطَفى صلى الله عليه و آله قَدَمَهُ عَلَيْك وَقامَ لِلنّاسِ خَطِيباً فَوْقَكَ وَوَحَّدَ اللّهَ

ص: 386

وَحَمِدَهُ وَأَثْنى عَلَيْهِ وَمَجَّدَهُ وَكَمْ بَلَّغَ عَلَيْكَ مِنَ الرِّسالَةِ وَأَدّى مِنَ الْأَمانَةِ وَتَلا مِنَ الْقُرآنِ وَقَرَأَ مِنَ الْفُرْقانِ وَأَخْبَرَ مِنَ الْوَحْيِ وَبَيَّنَ الْأَمْرَ وَالنَّهْيَ وَفَصَّلَ بَيْنَ الْحَلالِ وَالْحَرامِ وَأَمَرَ بِالصَّلاةِ وَالصِّيامِ وَحَثَّ الْعِبادَ عَلَى الْجِهادِ وَأَنْبَأَ عَنْ ثَوابِهِ فِي الْمَعادِ.»(1)

پس از آن در روضه كه ميان منبر و قبر واقع شده و بر حسب روايات فراوان باغى از باغهاى بهشت است بايستد و بگويد:

«أَللّهُمَّ إِنَّ هذِهِ رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ جَنَّتِكَ وَشُعْبَةٌ مِنْ شُعَبِ رَحْمَتِكَ الَّتِي ذَكَرَها رَسُولُكَ وَأَبانَ عَنْ فَضْلِها وَشَرَّفَ التَّعَبُّدَ لَكَ فِيها فَقَدْ بَلَّغْتَنِيها فِي سَلامَةِ نَفْسِي فَلَكَ الْحَمْدُ يا سَيِّدِي عَلى عَظِيمِ نِعْمَتِكَ عَلَيَّ فِي ذلِكَ وَعَلى ما رَزَقْتَنِيهِ مِنْ طاعَتِكَ وَطَلَبِ مَرْضاتِكَ وَتَعْظِيمِ حُرْمَةِ نَبِيِّكَ صلى الله عليه و آله بِزِيارَةِ قَبْرِهِ وَالتَّسْلِيمِ عَلَيْهِ وَالتَّرَدُّدِ فِي مَشاهِدِهِ وَمَواقِفِهِ فَلَكَ الْحَمْدُ يا مَولايَ حَمْداً يَنْتَظِمُ بِهِ مَحامِدُ حَمَلَةِ عَرْشِكَ وَسُكّانِ سَمواتِكَ لَكَ وَيَقْصُرُ عَنْهُ حَمْدُ مَنْ مَضى وَيَفْضُلُ حَمْدَ مَنْ بَقِيَ مِنْ خَلْقِكَ وَلَكَ الْحَمْدُ يا مَوْلايَ حَمْدَ مَنْ عَرَفَ الْحَمْدَ لَكَ وَالتَّوْفِيقَ لِلْحَمْدِ مِنْكَ حَمْداً يَمْلَأُ ما خَلَقْتَ وَيَبْلُغُ حَيْثُ ما أَرَدْتَ وَلا يَحْجُبُ عَنْكَ وَلا يَنْقَضِي دُونَكَ وَيَبلُغُ أَقْصى رِضاكَ

ص: 387


1- بحارالانوار، ج 97، ص 164، طبع بيروت

وَلا يَبْلُغُ آخِرُهُ أَوائِلَ مَحامِدِ خَلْقِكَ لَكَ وَلَكَ الْحَمْدُ ما عُرِفَ الْحَمْدُ وَاعْتُقِدَ وَجُعِلَ ابْتِداءُ الْكَلامِ الْحَمْدُ يا باقِيَ الْعِزِّ وَالْعَظَمَةِ وَدائِمَ السُّلْطانِ وَالْقُدْرَةِ وَشَدِيدَ الْبَطْشِ وَالْقُوَّةِ وَنافِذَ الْأَمْرِ وَالْإِرادَةِ وَواسِعَ الرَّحْمَةِ وَالْمَغْفِرَةِ وَرَبَّ الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ كَمْ مِنْ نِعْمَةٍ لَكَ عَلَيَّ يَقْصُرُ عَنْ أَيْسَرِها حَمْدِي وَلا يَبْلُغُ أَدْناها شُكْرِي وَكَمْ مِنْ صَنايِعَ مِنْكَ إِلَيَّ لا يُحِيطُ بِكَثْرَتِها وَهْمِي وَلا يُقَيِّدُها فِكْرِي أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى نَبِيِّكَ الْمُصْطَفى عَيْنِ البَرِيَّةِ طِفْلاً وَخَيْرِها شابّاً وَكَهْلاً أَطْهَرُ الْمُطَهَّرِينَ شِيمَةً وَأَجْوَدُ الْمُسْتَمْطَرِينَ دِيمَةً وَأَعْظَمُ الْخَلْقِ جُرْثُومَةً الَّذِي أَوْضَحْتَ بِهِ الدِّلالاتِ وَأَقَمْتَ بِهِ الرِّسالاتِ وَخَتَمْتَ بِهِ النُّبُوّاتِ وَفَتَحْتَ بِهِ بابَ الْخَيْراتِ وَأَظْهَرْتَهُ مَظْهَراً وَابْتَعَثْتَهُ نَبِيًّا وَهادِياً أَمِيناً مَهْدِيّاً داعِياً إِلَيْكَ وَدالًّا عَلَيْكَ وَحُجَّةً بَيْنَ يَدَيْكَ أَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْمَعْصُومِينَ مِنْ عِتْرَتِهِ وَالطَّيِّبِينَ مِنْ أُسْرَتِهِ وَشَرِّفْ لَدَيْكَ بِهِ مَنازِلَهُمْ وَعَظِّمْ عِنْدَكَ مَراتِبَهُمْ وَاجْعَلْ فِي الرَّفِيقِ الْأَعْلى مَجالِسَهُمْ وَارْفَعْ إِلى قُرْبِ رَسُولِكَ دَرَجاتِهِمْ وَتَمِّمْ بِلِقائِهِ سُرُورَهُمْ وَوَفِّرْ بِمَكانِهِ أُنْسَهُمْ.»(1)

آنگاه به طرف مقام جبرييل برود و در آن جا دو ركعت نماز

ص: 388


1- بحارالانوار، ج 97، ص 165، طبع بيروت

بخواند و بگويد:

«يا مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَمَلَأَها جُنُوداً مِنَ الْمُسَبِّحِينَ لَهُ مِنْ مَلائِكَتِهِ وَالْمُمَجِّدِينَ لِقُدْرَتِهِ وَعَظَمَتِهِ وَأَفْرَغَ عَلى أَبْدانِهِم حُلَلَ الْكِراماتِ وَأَنْطَقَ أَلْسِنَتَهُمْ بِضُرُوبِ اللُّغاتِ وَأَلْبَسَهُمْ شِعارَ التَّقْوى وَقَلَّدَهُمْ قَلائِدَ النُّهى وَجَعَلَهُمْ أَوْفَرَ أَجْناسِ خَلْقِهِ مَعْرِفَةً بِوَحْدانِيَّتِهِ وَقُدْرَتِهِ وَجَلالَتِهِ وَعَظَمَتِهِ وَأَكْمَلَهُمْ عِلْماً بِهِ وَأَشَدَّهُمْ فَرْقاً وَأَدْوَمَهُمْ لَهُ طاعَةً وَخُضُوعاً وَاسْتِكانَةً وَخُشُوعاً يا مَنْ فَضَّلَ الْأَمِينَ جَبْرَئِيلَ عليه السلام بِخَصائِصِهِ وَدَرَجاتِهِ وَمَنازِلِهِ وَاخْتارَهُ لِوَحْيِهِ وَسِفارَتِهِ وَعَهْدِهِ وَأَمانَتِهِ وَإِنْزالِ كُتُبِهِ وَأَوامِرِهِ عَلى أَنبِيائِهِ وَرُسُلِهِ وَجَعَلَهُ واسِطَةً بَيْنَ نَفْسِهِ وَبَيْنَهُمْ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مَحَمَّدٍ وَعَلى جَمِيعِ مَلائِكَتِكَ وَسُكّانِ سَمواتِكَ أَعْلَمِ خَلْقِكَ بِكَ وَأَخْوَفِ خَلْقِكَ لَكَ وَأَقْرَبِ خَلْقِكَ مِنْكَ وَأَعْمَلِ خَلْقِكَ بِطاعَتِكَ الَّذِينَ لا يَغْشاهُمْ نَوْمُ الْعُيُونِ وَلا سَهْوُ الْعُقُولِ وَلا فَتْرَةُ الْأَبْدانِ الْمُكَرَّمِينَ بِجِوارِكَ وَالْمُؤْتَمَنِينَ عَلى وَحْيِكَ الْمُجْتَنَبِينَ الْآفاتِ وَالْمُوقِينَ السَّيِّئاتِ أَللّهُمَّ وَاخْصُصِ الرُّوحَ الْأَمِينَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ بِأَضْعافِها مِنْكَ وَعَلى مَلائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ وَطَبَقاتِ الْكَرُّوبِيِّينَ وَالرُّوحانِيِّينَ وَزِدْ فِي مَراتِبِهِ عِنْدَكَ وَحُقُوقِهِ الَّتِي لَهُ عَلى أَهْلِ الْأَرْضِ بِما كانَ يَنْزِلُ بِهِ مِنْ شَرايِعِ

ص: 389

دِينِكَ وَما بَيَّنْتَهُ عَلى أَلْسِنَةِ أَنْبِيائِكَ مِنْ مُحَلّاتِكَ وَمُحَرَّماتِكَ أَللّهُمَّ أَكْثِرْ صَلَواتَكَ عَلى جِبْرِئِيلَ فَإِنَّهُ قُدْوَةُ الْأَنْبِياءِ وَهادِي الْأَصْفِياءِ وَسادِسُ أَصْحابِ الْكِساءِ أَللّهُمَّ اجْعَلْ وُقُوفِي فِي مَقامِهِ هذا سَبَباً لِنُزُولِ رَحْمَتِكَ عَلَيَّ وَتَجاوُزِكَ عَنِّي.»

پس از آن بگويد:

«أَيْ جَوادُ أَيْ كَرِيمُ أَيْ قَرِيبُ أَيْ بَعِيدُ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْ تُوَفِّقَنِي لِطاعَتِكَ وَلا تُزِيلَ عَنِّي نِعْمَتَكَ وَأَنْ تَرْزُقَنِي الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِكَ وَتُوَسِّعَ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ وَتُغْنِيَنِي عَنْ شِرارِ خَلْقِكَ وَتُلْهِمَنِي شُكْرَكَ وَذِكْرَكَ وَلا تُخَيِّبْ يا رَبِّ دُعائِي وَلا تَقْطَعْ رَجائِي بِمُحَمَّدٍ وَآلِهِ.»(1)

و در مقام جبرييل اين دعا نيز وارد شده است:

«يا جَوادُ يا كَرِيمُ يا قَرِيبُ غَيْرَ بَعِيدٍ أَسْأَلُكَ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللّهُ لَيْسَ كَمِثْلِكَ شَيْءٌ أَنْ تَعْصِمَنِي مِنَ الْمَهالِكِ وَأَنْ تُسَلِّمَنِي مِنْ آفاتِ الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ وَوَعْثاءِ السَّفَرِ وَسُوءِ الْمُنقَلَبِ وَأَنْ تَرُدَّنِي سالِماً إِلى وَطَنِي بَعْدَ حَجٍّ مَقْبُولٍ وَسَعْيٍ مَشْكُورٍ وَعَمَلٍ مُتَقَبَّلٍ وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ

ص: 390


1- بحارالانوار، ج 97، ص 166، طبع بيروت

مِنْ حَرَمِكَ وَحَرَمِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ.»(1)

سپس دو ركعت نماز كنار ستون أَبِى لُبابه كه نام ديگر آن ستون توبه است بخواند و بگويد:

«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ أَللّهُمَّ لا تُهِنِّي بِالْفَقْرِ وَلاتُذِلَّنِي بِالدَّيْنِ وَلا تَرُدَّنِي إِلَى الْهَلَكَةِ وَاعْصِمْنِي كَيْ أَعْتَصِمَ وَأَصْلِحْنِي كَيْ أَنْصَلِحَ وَاهْدِنِي كَيْ أَهْتَدِيَ أَللّهُمَّ أَعِنِّي عَلَى اجْتِهادِ نَفْسِي وَلا تُعَذِّبْنِي بِسُوءِ ظَنِّي وَلا تُهْلِكْنِي وَأَنْتَ رَجائِي وَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَغْفِرَلِي وَقَدْ أَخْطَأْتُ وَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَعْفُوَ عَنِّي وَقَدْ أَقْرَرْتُ وَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تُقِيلَ وَقَدْ عَثَرْتُ وَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تُحْسِنَ وَقَدْ أَسَأْتُ وَأَنْتَ أَهْلُ التَّقْوى وَالْمَغْفِرَةِ فَوَفِّقْنِي لِما تُحِبُّ وَتَرْضى وَيَسِّرْ لِيَ الْيَسِيرَ وَجَنِّبْنِي كُلَّ عَسِيرٍ أَللّهُمَّ أَغْنِنِي بِالْحَلالِ مِنَ الْحَرامِ وَبِالطّاعاتِ عَنِ الْمَعاصِي وَبِالْغِنى عَنِ الْفَقْرِ وَبِالْجَنَّةِ عَنِ النّارِ وَبِالْأَبْرارِ عَنِ الْفُجّارِ يا مَنْ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ وَأَنْتَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديِرٌ.» (2)وت

زيارت وداع پيامبر صلى الله عليه و آله

در كافى و تهذيب به سند صحيح از امام صادق عليه السلام آمده است كه

ص: 391


1- بحارالانوار، ج 97، ص 159، طبع بيروت
2- بحار الانوار ج 97، ص 167، طبع بيروت

هرگاه خواستى از مدينه بيرون بروى پس از انجام همۀ كارهايت غسل كن و به طرف قبر پيغمبر صلى الله عليه و آله برو، و آنچه را هنگام ورود انجام داده اى انجام بده، آنگاه بگو:

«أَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَةِ قَبْرِ نَبِيِّكَ فَإِنْ تَوَفَّيْتَنِي قَبْلَ ذلِكَ فَإِنِّي أَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلى ما شَهِدْتُ عَلَيْهِ فِي حَياتِي أَنْ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ.»(1)

و در مصباح كفعمى هم آمده است كه براى وداع پيامبر صلى الله عليه و آله چنين مى گويى:

«أَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَةِ نَبِيِّكَ فَإِنْ تَوَفَّيْتَنِي قَبْلَ ذلِكَ فَإِنِّي أَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلى ما أَشْهَدُ عَلَيْهِ فِي حَياتِي أَنْ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ وَأَنَّكَ قَدِ اخْتَرْتَهُ مِنْ خَلْقِكَ ثُمَّ اخْتَرْتَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ الْأَئِمَّةَ الطّاهِرِينَ الَّذِينَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِجْسَ وَطَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيراً فَاحْشُرْنا مَعَهُمْ وَفِي زُمْرَتِهِمْ وَتَحْتَ لِوائِهِمْ وَلا تُفَرِّقْ بَيْنَنا وَبَيْنَهُم فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ.»(2)

و زيارت زير كه علّامه مجلسى قدس سره از مرحوم سيد نقل كرده نيز براى وداع آن حضرت مناسب است:

ص: 392


1- كافى، ج 4، ص 563
2- مصباح كفعمى، فصل 41، ص 475، طبع الرضى

«أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللّهِ أَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَشِيرُ النَّذِيرُ أَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السِّراجُ الْمُنِيرُ أَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّفِيرُ بَيْنَ اللّهِ وَبَيْنَ خَلْقِهِ أَشْهَدُ يا رَسُولَ اللّهِ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلابِ الشّامِخَةِ وَالْأَرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِيَّةُ بِأَنْجاسِها وَلَمْ تُلْبِسْكَ مِنْ مُدْلَهِمّاتِ ثِيابَها وَأَشْهَدُ يا رَسُولَ اللّهِ أَنِّي مُؤْمِنٌ بِكَ وَبِالْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ مُوقِنٌ بِجَمِيعِ ما أَتَيْتَ بِهِ راضٍ مُؤْمِنٌ وَأَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ أَعْلامُ الْهُدى وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى والْحُجَّةُ عَلى أَهْلِ الدُّنْيا أَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَةِ نَبِيِّكَ صلى الله عليه و آله وإِنْ تَوَفَّيْتَنِي فَإِنِّي أَشْهَدُ فِي مَماتِي عَلى ما أَشْهَدُ عَلَيْهِ فِي حَياتِي أَنَّكَ أَنْتَ اللّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَرَسُولُكَ وَأَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ أَوْلِياؤُكَ وَأَنْصارُكَ وحُجَجُكَ عَلى خَلْقِكَ وَخُلَفاؤُكَ فِي عِبادِكَ وَأَعْلامُكَ فِي بِلادِكَ وَخُزّانُ عِلْمِكَ وَحَفَظَةُ سِرِّكَ وَتَراجِمَةُ وَحْيِكَ أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَبَلِّغْ رُوحَ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ فِي ساعَتِي هذِهِ وَفِي كُلِّ ساعَةٍ تَحِيَّةً مِنِّي وَسَلاماً وَالسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللّهِ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ لا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ تَسْلِيمِي عَلَيْكَ.» (1)وت

ص: 393


1- بحارالانوار، ج 97، ص 187، طبع بيروت

زيارت فاطمۀ زهراء عليها السلام

اشاره

متأسّفانه به دليل حوادث ناگوارى كه پس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پيش آمد، قبر اين بانوى بزرگوار همچون قدر و منزلت ايشان ناشناخته ماند. از برخى روايات استفاده مى شود كه آن حضرت در اطاق خودشان دفن شدند و با توسعۀ مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله اين قبر مطهّر در مسجد قرار گرفته است. برخى روايات گوياى آن است كه حضرت زهرا عليها السلام در روضه دفن شده اند و از برخى روايات هم چنين برمى آيد كه اميرالمؤمنين عليه السلام آن حضرت را در بقيع دفن نموده است، از اين رو جا دارد مؤمنان در هر سه جا اين بانوى بزرگوار را زيارت كنند. در روايات زيارت هاى متعدّدى براى صديقۀ طاهره عليها السلام نقل شده كه ما به ذكر چند زيارت از آنها اكتفا مى كنيم.

زيارت اوّل

زيارت مختصرى است كه شيخ طوسى در تهذيب از امام جواد عليه السلام نقل كرده و آن زيارت چنين است:

«يا مُمْتَحِنَةُ امْتَحَنَكِ اللّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً وَزَعَمْنا أَنّا لَكِ أَوْلِياءُ وَمُصَدِّقُونَ وَصابِرُونَ لِكُلِّ ما أَتانا بِهِ أَبُوكِ صلى الله عليه و آله وَأَتانا بِهِ وَصِيُّهُ عليه السلام فَإِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنّا صَدَّقْناكِ إِلّا

ص: 394

أَلْحَقْتِنا بَتَصْدِيقِنا لَهُما بِالْبُشْرى لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِكَ.»(1)

زيارت دوّم

زيارت مختصرى است كه در اقبال الاعمال از امام هادى عليه السلام نقل شده است و آن زيارت چنين است:

«أَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا والِدَةَ الْحُجَجِ عَلَى النّاسِ أَجْمَعِينَ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَمْنُوعَةُ حَقَّها» پس بگويد: «أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى أَمَتِكَ وَابْنَةِ نَبِيِّكَ وَزَوْجَةِ وَصِيِّ نَبِيِّكَ صَلاةً تُزْلِفُها فَوْقَ زُلْفى عِبادِكِ الْمُكْرَمِينَ مِنْ أَهْلِ السَّمواتِ وَأَهْلِ الْأَرَضِينَ.»(2)

مرحوم سيد پس از نقل اين زيارت مى فرمايد: «روايت شده هركس حضرت فاطمه عليها السلام را به اين نحو زيارت كند و استغفار نمايد، خداوند او را مى بخشد و داخل بهشت مى كند.» (3)

ص: 395


1- تهذيب الاحكام، باب 3 از كتاب المزار، روايت 12
2- - اقبال الاعمال، ص 109 و 110، طبع بيروت
3- همان، ص 110
زيارت سوّم

زيارتى است كه شيخ صدوق آن را در «الفقيه» ذكر كرده است.

پس در حالى كه ايستاده اى مى گويى:

«أَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللّهِ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِيِّ اللّهِ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبِيبِ اللّهِ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَلِيلِ اللّهِ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صَفِيِّ اللّهِ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ أَمِينِ اللّهِ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللّهِ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِياءِ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا ابْنَةَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللّهِ وَخَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللّهِ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحُورِيَّةُ الإِنْسِيَّةُ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ صَلَّى اللّهُ عَلَيْكِ وَعَلى رُوحِكِ وَبَدَنِكِ أَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكِ وَأَنَّ مَنْ سَرَّكِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله

وَمَنْ جَفاكِ فَقَدْ جَفا رَسُولَ

ص: 396

اللّهِ صلى الله عليه و آله وَمَنْ آذاكِ فَقَدْ آذى رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَمَنْ وَصَلَكِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَمَنْ قَطَعَكِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِأَنَّكِ بَضْعَةٌ مِنْهُ وَرُوحُهُ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْهِ كَما قالَ عَلَيْهِ أَفْضَلُ سَلامِ اللّهِ وَصَلاتُهُ أُشْهِدُ اللّهَ وَرُسُلَهُ وَمَلائِكَتَهُ أَنِّي راضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ ساخِطٌ عَلى مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ مُتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ مُوالٍ لِمَنْ والَيْتِ مُعادٍ لِمَنْ عادَيْتِ مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ وَكَفى بِاللّهِ شَهِيداً وَحَسِيباً وجازِياً وَمُثِيباً.»(1)

پس بگو:

«أَللّهُمَّ صَلِّ وَسَلِّمْ عَلى عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ خاتَمِ النَّبِيِّينَ وَخَيْرِ الْخَلائِقِ أَجْمَعِينَ وَصَلِّ عَلى وَصِيِّهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِى طالِبٍ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَإِمامِ الْمُسْلِمِينَ وَخَيْرِ الْوَصِيِّينَ وَصَلِّ عَلى فاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ سَيَّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ وَصَلِّ عَلى سَيِّدَيْ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَلْحَسَنِ والْحُسَيْنِ وَصَلِّ عَلى زَيْنِالْعابِدِينَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَصَلِّ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ باقِرِ عِلْمِ النَّبِيِّينَ وَصَلِّ عَلَى الصّادِقِ عَنِ اللّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَصَلِّ عَلى كاظِمِ الْغَيْظِ فِي اللّهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَصَلِّ عَلَى الرِّضا عَلِيِّ بْنِ مُوسى وَصَلِّ عَلَى التَّقِيِّ

ص: 397


1- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 341، طبع دار الكتب الاسلامية

مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَصَلِّ عَلَى النَّقِيِّ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَصَلِّ عَلَى الزَّكِيِّ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَصَلِّ عَلَى الْحُجَّةِ الْقائِمِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ أَللّهُمَّ أَحْيِ بِهِ الْعَدْلَ وَأَمِتْ بِهِ الْجَوْرَ وَزَيِّنْ بِطُولِ بَقائِهِ الْأَرْضَ وَأَظْهِرْ بِهِ دِينَكَ وَسُنَّةَ نَبِيِّكَ حَتّى لا يَسْتَخْفِيَ بِشَيْءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ وَاجْعَلْنا مِنْ أَعْوانِهِ وَأَشْياعِهِ وَالْمَقْتُولِينَ فِي زُمْرَةِ أَوْلِيائِهِ يارَبَّ الْعالَمِينَأَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَيْتِهِ الَّذِينَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِجْسَ وَطَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيراً.»(1)

و سيّد بن طاووس در اقبال فرموده است: پس از زيارت حضرت زهراء عليها السلام دو ركعت نماز زيارت بخوان، در هر ركعت «حمد» و شصت مرتبه «قُلْ هُوَ اللّهُ» و اگر نمى توانى در ركعت اول «حمد» و «قُلْ هُوَ اللّهُ» و در ركعت دوم «حمد» و «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ» و پس از سلام، اين دعا را بخوان:

«أَللّهُمَّ إِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنا مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وَبِأَهْلِ بَيْتِهِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِمْ وَأَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ الْعَظِيمِ عَلَيْهِمُ الَّذِي لا يَعْلَمُ كُنْهَهُ سِواكَ وَأَسْأَلُكَ بِحَقِّ مَنْ حَقُّهُ عِنْدَكَ عَظِيمٌ وَبِأَسْمائِكَ الْحُسْنَى الَّتِي أَمَرْتَنِي أَنْ أَدْعُوَكَ بِها وَأَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْأَعْظَمِ الَّذِي أَمَرْتَ بِهِ إِبْراهِيمَ أَنْ

ص: 398


1- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 341، طبع دار الكتب الاسلامية

يَدْعُوَ بِهِ الطَّيْرَ فَأَجابَتْهُ وَبِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الَّذِي قُلْتَ لِلنّارِ بِهِ كُونِي بَرْداً وَسَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ فَكانَتْ بَرْداً وَبِأَحَبِّ الْأَسْماءِ إِلَيْكَ وَأَشْرَفِها وَأَعْظَمِها لَدَيْكَ وَأَسْرَعِها إِجابَةً وَأَنْجَحِها طَلِبَةً وَبِما أَنْتَ أَهْلُهُ وَمُسْتَحِقُّهُ وَمُسْتَوْجِبُهُ وَأَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ وَأَرْغَبُ إِلَيْكَ وَأَتَضَرَّعُ إِلَيْكَ وَأُلِحُّ عَلَيْكَ وَأَسْأَلُكَ بِكُتُبِكَ الَّتِي أَنْزَلْتَها عَلى أَنْبِيائِكَ وَرُسُلِكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِمْ مِنَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالزَّبُورِ وَالْقُرْآنِ الْعَظِيمِ فَإِنَّ فِيهَا اسْمَكَ الْأَعْظَمَ وَبِما فِيها مِنْ أَسْمائِكَ الْعُظْمى أَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْ تُفَرِّجَ عَنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَشِيعَتِهِمْ وَمُحِبِّيهِمْ وَعَنِّي وَتَفْتَحَ أَبْوابَ السَّماءِ لِدُعايَ وَتَرْفَعَهُ فِي عِلِّيِّينَ وَتَأْذَنَ فِي هذَا الْيَوْمِ وَفِي هذِهِ السّاعَةِ بِفَرَجِي وإِعْطائِي أَمَلِي وَسُؤْلِي فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ يامَنْ لا يَعْلَمُ أَحَدٌ كَيْفَ هُوَ وَقُدْرَتُهُ إِلّا هُوَ يا مَنْ سَدَّ الْهَواءَ بِالسَّماءِ وَكَبَسَ الْأَرْضَ عَلَى الْماءِ وَاخْتارَ لِنَفْسِهِ أَحْسَنَ الْأَسْماءِ يا مَنْ سَمّى نَفْسَهُ بِالْإِسْمِ الَّذِي تُقْضى بِهِ حاجَةُ مَنْ يَدْعُوهُ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ ذلِكَ الْإِسْمِ فَلا شَفِيعَ أَقْوى لِي مِنْهُ أَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَتَقْضِيَ لِي حَوائِجِي وَتَسْمَعَ بِمُحَمَّدٍ وَعَلِيٍّ وَفاطِمَةَ وَالْحَسَنِ والْحُسَيْنِ وَعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِيِّ بْنِ مُوسى وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ

ص: 399

وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَالْحُجَّةِ الْمُنْتَظَرِ لِإِذْنِكَ صَلَواتُكَ وَسَلامُكَ وَرَحْمَتُكَ وَبَرَكاتُكَ عَلَيْهِمْ صَوْتِي لِيَشْفَعُوا لِي إِلَيْكَ وَتُشَفِّعَهُمْ فِيَّ وَلا تَرُدَّنِي خائِباً بِحَقِّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.»(1)

پس حاجات خود را از خدا بخواه كه ان شاء اللّه برآورده مى شود.

زيارت ائمّۀ بقيع عليهم السلام

اشاره

قبر چهار تن از امامان معصوم يعنى امام حسن مجتبى، امام زين العابدين، امام محمد باقر و امام جفعر صادق عليهم السلام در قبرستان بقيع و كنار هم قرار گرفته است. چون خواستى به زيارت اين چهار امام بزرگوار بروى آداب زيارت مانند غسل و پوشيدن لباس پاك و پاكيزه را انجام بده و اذن دخول زير را كه علّامه مجلسى از كتاب مزار كبير نقل كرده، بخوان:

«يا مَوالِيَّ يا أَبْناءَ رَسُولِ اللّهِ عَبْدُكُمْ وَابْنُ أَمَتِكُمْ الذَّلِيلُ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَالْمُضْعَفُ فِي عُلُوِّ قَدْرِكُمْ وَالْمُعْتَرِفُ بَحَقِّكُمْ جائَكُمْ مُسْتَجِيراً بِكُمْ قاصِداً إِلى حَرَمِكُمْ مُتَقَرِّباً إِلى مَقامِكُمْ مُتَوَسِّلاً إِلَى اللّهِ بِكُمْ ءَأَدْخُلُ يا مَوالِيَّ ءَأَدْخُلُ يا أَوْلِياءَ اللّهِ ءَأدَخُلُ يا مَلائِكَةَ اللّهِ

ص: 400


1- اقبال الاعمال، ص 113 و 114، مؤسسة الاعلمى، بيروت، چاپ اوّل، 1417 ه. ق

الْمُحْدِقِينَ بِهذَا الْحَرَمِ الْمُقِيمِينَ بِهذَا الْمَشْهَدِ.»

و با خضوع و خشوع و دل شكسته داخل شو و پاى راست را مقدّم بدار و بگو:

«أَللّهُ أَكْبَرُ كَبِيراً وَالْحَمْدُ لِلّهِ كَثِيراً وَسُبْحانَ اللّهِ بُكْرَةً وَأَصِيلاً وَالْحَمْدُ لِلّهِ الْفَرْدِ الصَّمَدِ الْماجِدِ الْأَحَدِ الْمُتَفَضِّلِ الْمَنّانِ الْمُتَطَوِّلِ الْحَنّانِ الَّذِي مَنَّ بِطَوْلِهِ وَسَهَّلَ زِيارَةَ سادَتِي بِإِحْسانِهِ وَلَمْ يَجْعَلْنِي عَنْ زِيارَتِهِمْ مَمْنُوعاً بَلْ تَطَوَّلَ وَمَنَحَ.»(1)

آنگاه نزديك قبور آن بزرگواران برو و پشت به قبله و رو به قبور مطهّر كن و زيارت را بخوان. براى امامان بقيع عليهم السلام زيارت هاى فراوانى ذكر شده كه ما به ذكر دو زيارت اكتفا مى كنيم.

زيارت اوّل

زيارتى است كه مرحوم كلينى رحمه الله در كافى و شيخ طوسى رحمه الله در تهذيب نقل كرده اند و آن زيارت بر پايه نقل شيخ در تهذيب چنين است:

«أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّةَ الْهُدى أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ التَّقْوى أَلسَّلامُ

عَلَيْكُمْ الْحُجَجَ عَلى أَهْلِ الدُّنْيا أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ الْقُوّامَ فِى الْبَرِيَّةِ

ص: 401


1- بحار الانوار، ج 97، ص 211، طبع بيروت

بِالْقِسْطِ أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الصَّفْوَةِ أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ النَّجْوى أَشْهَدُ أَنَّكُمْ قَدْ بَلَّغْتُمْ وَنَصَحْتُمْ وَصَبَرْتُمْ فِي ذاتِ اللّهِ وَكُذِّبْتُمْ وَأُسِيءَ إِلَيْكُمْ فَغَفَرْتُمْ وَأَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرّاشِدُونَ الْمَهْدِيُّونَ وَأَنَّ طاعَتَكُمْ مَفْرُوضَةٌ وَأَنَّ قَوْلَكُمُ الصِّدْقُ وَأَنَّكُمْ دَعَوْتُمْ فَلَمْ تُجابُوا وَأَمَرْتُمْ فَلَمْ تُطاعُوا وَأَنَّكُمْ دَعائِمُ الدِّينِ وَأَرْكانُ الْأَرْضِوَلَمْ تَزالُوا بِعَيْنِ اللّهِ يَنْسَخُكُمْ فِي أَصْلابِ كُلِّ ْمُطَهَّرٍ وَيَنْقُلُكُمْ مِنْ أَرْحامِ الْمُطَهَّراتِ لَمْ تُدَنِّسْكُمُ الْجاهِلِيَّةُ الْجَهْلاءُ وَلَمْ تُشْرِكْ فِيكُمْ فِتَنُ الْأَهْواءِ طِبْتُمْ وَطابَ مَنْشَؤُكُمْ مَنَّ بِكُمْ عَلَيْنا دَيّانُ الدِّينِ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَجَعَلَ صَلَواتِنا عَلَيْكُمْ رَحْمَةً لَنا وَكَفّارَةً لِذُنُوبِنا إِذَا اخْتارَكُمْ لَنا وَطَيَّبَ خِلْقَتَنا بِما مَنَّ بِهِ عَلَيْنا مِنْ وِلايَتِكُمْ فَكُنّا عِنْدَهُ مُسَمِّينَ بِعِلْمِكُمْ وَبِفَضْلِكُمْ مُعْتَرِفِينَ بِتَصْدِيقِنا إِيّاكُمْ وَهذا مَقامُ مَنْ أَسْرَفَ وَأَخْطَأَ وَاسْتَكانَ وَأَقَرَّ بِما جَنى وَرَجا بِمَقامِهِ الْخَلاصَ وَأَنْ يَسْتَْنقِذَهُ بِكُمْ مُسْتَنْقِذَ الْهَلْكى مِنَ الرَّدى فَكُونُوا لِي شُفَعاءَ فَقَدْ وَفَدْتُ إِلَيْكُمْ إِذْ رَغِبَ عَنْكُمْ أَهْلُ الدُّنْيا وَاتَّخَذُوا آياتِ اللّهِ هُزُواً وَاسْتَكْبَرُوا عَنْها يا مَنْ هُوَ ذاكِرٌ لا يَسْهُو وَدائِمٌ لا يَلْهُو وَمُحِيطٌ بِكُلِّ شَيْءٍ لَكَ الْمَنُّ بِما وَفَّقْتَنِي وَعَرَّفْتَنِي بِما ثَبَّتَّنِي عَلَيْهِ إِذْ صُدَّ عَنْهُ عِبادُكَ وَجَحَدُوا مَعْرِفَتَهُمْ وَاسْتَخَفُّوا بِحَقِّهِمْ وَمالُوا إِلى

ص: 402

سِواهُمْ فَكانَتِ الْمِنَّةُ لَكَ وَمِنْكَ عَلَيَّ مَعَ أَقْوامٍ خَصَصْتَهُمْ بِما خَصَصْتَنِي بِهِ فَلَكَ الْحَمْدُ إِذْ كُنْتُ عِنْدَكَ فِي مَقامِي مَذْكُوراً مَكْتُوباً وَلا تَحْرِمْنِي ما رَجَوْتُ وَلا تُخَيِّبْنِي فِيما دَعَوْتُ.»(1)

آنگاه دعا مى كنى و در مكانى مناسب براى هر يك از امامان معصوم عليهم السلام دو ركعت نماز زيارت بجا مى آورى.

زيارت دوّم

زيارتى است كه مرحوم كفعمى آن را در مصباح نقل كرده و آن زيارت چنين است:

«أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا خُزّانَ عِلْمِ اللّهِ وَحَفَظَةَ سِرِّهِ وَتَراجِمَةَ وَحْيِهِ أَتَيْتُكُمْ يا بَنِي رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عارِفاً بِحَقِّكُمْ مُسْتَبْصِراً بِشَأْنِكُمْ مُعادِياً لِأَعْدائِكُمْ بِأَبِي أَنْتُمْ وَأُمِّي صَلَّى اللّهُ عَلى أَرْواحِكُمْ وَأَبْدانِكُمْ أَللّهُمَّ إِنِّي أَتَوَلّى آخِرَهُمْ كَما تَوَلَّيْتُ أَوَّلَهُمْ وَأَبْرَءُ مِنْ كُلِّ وَلِيجَةٍ دُونَهُمْ آمَنْتُ بِاللّهِ وَكَفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ وَاللّاتِ وَالْعُزّى وَكُلِّ نِدٍّ يُدْعى مِنْ دُونِ اللّهِ.» (2)

ص: 403


1- تهذيب الاحكام، كتاب المزار، باب 27، ج 6، ص 90، مكتبة الصدوق
2- مصباح كفعمى، فصل 41، ص 475، منشورات الرضى
زيارت وداع ائمّۀ بقيع عليهم السلام

در مصباح كفعمى آمده است كه هنگام وداع ائمّۀ بقيع مى گويى:

«أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّةَ الْهُدى وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ أَسْتَوْدِعُكُمُ اللّهَ وَأَقْرَءُ عَلَيْكُمُ السَّلامَ آمَنّا بِاللّهِ وَبِالرَّسُولِ وَبِما جِئْتُمْ بِهِ وَدَلَلْتُمْ عَلَيْهِ أَللّهُمَّ فَاكْتُبْنا مَعَ الشّاهِدِينَ وَلا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِهِمْ وَالسَّلامُ عَلَيْهِمْ [عَلَيْكُمْ] وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ.»(1)

پس خدا را بخوان و از خدا بخواه آخرين زيارت تو نباشد.

شيخ طوسى نيز در تهذيب در ذيل زيارت جامعه زيارت زير را به عنوان وداع ذكر كرده است:

«أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ سَلامَ مُوَدِّعٍ لا سَئِمٍ وَلا قالٍ [وَلا مالٍّ] وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ يا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ سَلامَ وَلِيٍّ غَيْرِ راغِبٍ عَنْكُمْ وَلا مُستَبْدِلٍ بِكُمْ وَلا مُؤْثِرٍ عَلَيْكُمْ وَلا مُنْحَرِفٍ عَنْكُمْ وَلا زاهدٍ فِي قُرْبِكُمْ لا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَةِ قُبُورِكُمْ وَإِتْيانِ مَشاهِدِكُمْ وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَحَشَرَنِيَ اللّهُ فِي زُمْرَتِكُمْ وَأَوْرَدَنِي حَوْضَكُمْ وَجَعَلَنِي فِي حِزْبِكُمْ وَأَرْضاكُمْ عَنِّي وَقَلَبَنِي فِي دَوْلَتِكُمْ وَأَحْيانِي فِي رَجْعَتِكُمْ وَمَلَكَنِي فِي أَيّامِكُمْ وَشَكَرَ سَعْيِي بِكُمْ وَغَفَرَ ذَنْبِي

ص: 404


1- مصباح كفعمى فصل، 41، ص 476، منشورات الرضى

بِشَفاعَتِكُمْ وَأَقالَ عَثْرَتِي بِمَحَبَّتِكُمْ وَأَعْلى كَعْبِي بِمُوالاتِكُمْ وَشَرَّفَنِي بِطاعَتِكُمْ وَأَعَزَّنِي بِهُداكُمْ وَجَعَلَنِي مِمَّنِ انْقَلَبَ مُفْلِحاً مُنْجِحاً غانِماً سالِماً مُعافاً غَنِيّاً فائِزاً بِرِضْوانِ اللّهِ وَفَضْلِهِ وَكِفايَتِهِ بِأَفْضَلِ ما يَنْقَلِبُ بِهِ أَحَدٌ مِنْ زُوّارِكُم وَمَوالِيكُمْ وَمُحِبِّيكُمْ وَشِيعَتِكُمْ وَرَزَقَنِيَ اللّهُ الْعَوْدَ ثُمَّ الْعَوْدَ أَبَداً ما أَبْقانِي رَبِّي بِنِيَّةٍ صادِقَةٍ وَإِيمانٍ وَتَقْوى وَإِخْباتٍ وَرِزْقٍ واسِعٍ حَلالٍ طَيِّبٍ أَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِهمْ وَذِكْرِهِمْ وَالصَّلاةِ عَلَيْهِمْ وَأَوْجِبْ لِيَ الْمَغْفِرَةَ وَالْخَيْرَ وَالرَّحْمَةَ وَالْبَرَكَةَ وَالتَّقْوى وَالْفَوْزَوالنُّورَ وَالْإِيمانَ وَحُسْنَ الْإِجابَةِ كَما أَوْجَبْتَ لِأَوْلِيائِكَ الْعارِفِينَ بِحَقِّهِمْ أَلْمُوجِبِينَ طاعَتَهُمْ وَالرّاغِبِينَ فِي زِيارَتِهِمْ أَلْمُتَقَرِّبِينَ إِلَيْكَ وَإِلَيْهِمْ بِأَبِي أَنْتُمْ وَأُمِّي وَنَفْسِي وَأَهْلِي وَمالِي إِجْعَلُونِي فِي هَمِّكُمْ وَصَيِّرُونِي فِي حِزْبِكُمْ وَأَدْخِلُونِي فِي شَفاعَتِكُمْ وَاذْكُرُونِي عِنْدَ رَبِّكُمْ أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَبْلِغْ أَرْواحَهُمْ وَأَجْسادَهُمْ مِنِّي السَّلامَ وَالسَّلامُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ.» (1)

ص: 405


1- تهذيب الاحكام، ج 6، ص 114، كتاب المزار، باب 46، ذيل روايت 1، طبع مكتبة الصدوق

زيارت ابراهيم فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله

ابراهيم فرزند رسول خدا از ماريۀ قبطيه و مورد علاقۀ آن حضرت بود. ابراهيم پيش از آن كه دو ساله شود از دنيا رفت و در بقيع دفن شد. زيارت آن حضرت بر حسب آنچه مرحوم مجلسى در «بحارالانوار» از شيخ مفيد و سيّد بن طاووس و ديگران نقل كرده چنين است:

«أَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللّهِ أَلسَّلامُ عَلى نَبِيِّ اللّهِ أَلسَّلامُ عَلى حَبِيبِ اللّهِ أَلسَّلامُ عَلى صَفِيِّ اللّهِ أَلسَّلامُ عَلى نَجِيِّ اللّهِ أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّه سَيِّدِ الْأَنْبِياءِ وَخاتَمِ الْمُرْسَلِينَ وَخِيَرَةِ اللّهِ مِنْ خَلْقِهِ فِي أَرْضِهِ وَسَمائِهِ أَلسَّلامُ عَلى جَمِيعِ أَنْبِياءِ اللّهِ وَرُسُلِهِأَلسَّلامُ عَلَى السُّعَداءِ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِينَ أَلسَّلامُ عَلَيْنا وَعَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحِينَ أَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الرُّوحُ الزّاكِيَةُ أَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا النَّفْسُ الشَّرِيفَةُ أَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا السُّلالَةُ الطّاهِرَةُ أَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيَّتُهَا النَّسِمَةُ الزّاكِيَةُ أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ خَيْرِ الْوَرى أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ النَّبِيِّ الْمُجْتَبى أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْمَبْعُوثِ إِلى كافَّةِ الْوَرى أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْبَشِيرِ النَّذِيرِ أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ السِّراجِ الْمُنِيرِ أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْمُؤَيَّدِ بِالْقُرآنِ أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْمُرْسَلِ إِلَى الْإِنْسِ وَالْجانِّ أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ صاحِبِ الرّايَةِ

وَالْعَلامَةِ أَلسَّلامُ

ص: 406

عَلَيْكَ يَا ابْنَ شَفِيعِ يَوْمِ الْقِيمَةِ أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ مَنْ حَباهُ اللّهُ بِالْكَرامَةِ أَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدِ اخْتارَ اللّهُ لَكَ دارَ إِنْعامِهِ قَبْلَ أَنْ يَكْتُبَ عَلَيْكَ أَحْكامَهُ أَوْ يُكَلِّفَكَ حَلالَهُ وَحَرامَهُ فَنَقَلَكَ إِلَيْهِ طَيِّباً زاكِياً مَرْضِيّاً طاهِراً مِنْ كُلِّ نَجَسٍ مُقَدَّساً مِنْ كُلِّ دَنَسٍ وَبَوَّأَكَ جَنَّةَ الْمَأْوى وَرَفَعَكَ إِلَي الدَّرَجاتِ الْعُلى وَصَلَّى اللّهُ عَلَيْكَ صَلوةً تَقِرُّ بِها عَيْنُ رَسُولِهِ وَيُبَلِّغُهُ أَكْبَرَ مَأْمُولِهِ أَللّهُمَّ اجْعَلْ أَفْضَلَ صَلَواتِكَ وَأَزْكاها وَأَنْمى بَرَكاتِكَ وَأَوْفاها عَلى رَسُولِكَ وَنَبِيِّكَ وَخِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيِّينَ وَعَلى ما نَسَلَ مِنْ أَوْلادِهِ الطَّيِّبِينَ وَعَلى ما خَلَّفَ مِنْ عِتْرَتِهِ الطّاهِرِينَ بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ أَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ صَفِيِّكَ وَإِبْراهِيمَ نَجْلِ نَبِيِّكَ أَنْ تَجْعَلَ سَعْيِي بِهِمْ مَشْكُوراً وَذَنْبِي بِهِمْ مَغْفُوراً وَحَياتِي بِهِمْ سَعِيدَةً وَعافِيَتِي بِهِمْ حَمِيدَةً وَحَوائِجِي بِهِمْ مَقْضِيَّةً وَأَفْعالِي بِهِمْ مَرْضِيَّةً وَأُمُورِي بِهِمْ مَسْعُودَة وَشُؤُونِي بِهِمْ مَحْمُودَةً أَللّهُمَّ وَأَحْسِنْ لِيَ التَّوْفِيقَ وَنَفِّسْ عَنِّي كُلَّ هَمٍّ وَضِيْقٍ أَللّهُمَّ جَنِّبْنِي عِقابَكَ وَامْنَحْنِي ثَوابَكَ وَأَسْكِنِّي جَنّاتَكَ وَارْزُقْنِي رِضْوانَكَ وَأَمانَكَ وَأَشْرِكْ فِي صالِحِ دُعائِي والِدَيَّ وَوُلْدِي وَجَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ، أَلْأَحْياءِ مِنْهُمْ وَالْأَمْواتِ إِنَّكَ وَلِيُّ الْباقِياتِ الصّالِحاتِ آمِينَ رَبَّ

ص: 407

الْعالَمِينَ.»(1)

پس از آن حاجات خود را طلب كن و دو ركعت نماز زيارت نيز بخوان.

زيارت فاطمۀ بنت اسد

فاطمه بنت اسد مادر مولى اميرالمؤمنين عليه السلام در كنار ائمّۀ بقيع عليهم السلام مدفون است. علاّمۀ مجلسى در بحارالانوار به نقل از كتاب هاى مزار، زيارت ذيل را براى اين بانوى بزرگوار نقل كرده است:

«أَلسَّلامُ عَلى نَبِيِّ اللّهِ أَلسَّلام عَلى رَسُولِ اللّهِ أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّدٍ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّدٍ سَيِّدِ الْأَوَّلِينَ أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّدٍ سَيِّدِ الْآخِرِينَ أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَعَثَهُ اللّهُ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ أَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ أَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ الْهاشِمِيَّةِ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الْمَرْضِيَّةُ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْكَرِيمَةُ الرَّضِيَّةُ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا كافِلَةَ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيِّينَ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا والِدَةَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا مَنْ ظَهَرَتْ شَفَقَتُها عَلى رَسُولِ اللّهِ خاتَمِ النَّبِيِّينَ أَلسَّلامُ

ص: 408


1- بحارالانوار ج 97، ص 217، طبع بيروت

عَلَيْكِ يا مَنْ تَرْبِيَتُها لِوَلِيِّ اللّهِ الْأَمِينِ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلى رُوحِكِ وَبَدَنِكِ الطّاهِرِ أَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلى وَلَدِكِ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ أَشْهَدُ أَنَّكِ أَحْسَنْتِ الْكِفالَةَ وَأَدَّيْتِ الْأَمانَةَ وَاجْتَهَدْتِ فِي مَرْضاتِ اللّهِ وَبالَغَتِ فِي حِفْظِ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عارِفَةً بِحَقِّهِ مُؤْمِنَةً بِصِدْقِةِ مُعْتَرِفَةً بِنُبُوَّتِهِ مُسْتَبْصِرَةً بِنِعْمَتِهِ كافِلَةً بِتَرْبِيَتِهِ مُشْفِقَةً عَلى نَفْسِهِ واقِفَةً عَلى خِدْمَتِهِ مُخْتارَةً رِضاهُ وَأَشْهَدُ أَنَّكِ مَضَيْتِ عَلَي الْإِيمانِ وَالتَّمَسُّكِ بِأَشْرَفِ الْأَدْيانِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً طاهِرَةً زَكِيَّةً تَقِيَّةً نَقِيَّةً فَرَضِيَ اللّهُ عَنْكِ وَأَرْضاكِ وَجَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكِ وَمَأْواكِ أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَانْفَعْنِي بِزِيارَتِها وَثَبِّتْنِي عَلى مَحَبَّتِها وَلا تَحْرِمْنِي شَفاعَتَها وَشفَاعَةَ الْأَئِمَّةِ مِنْ ذُرِيَّتِها وَارْزُقْنِي مُرافَقَتَها وَاحْشُرْنِي مَعَها وَمَعَ أَولادِهَا الطّاهِرِينَ أَللّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيارَتِي إِيّاها وَارْزُقْنِي الْعَوْدَ إِلَيْها أَبَداً ما أَبْقَيْتَنِي وَإِذا تَوَفَّيْتَنِي فَاحْشُرْنِي فِي زُمْرَتِها وَأَدْخِلْنِي فِي شَفاعَتِها بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ أَللّهُمَّ بِحَقِّها عِنْدَكَ وَمَنْزِلَتِها لَدَيْكَ إِغْفِرْلِي وَلِوالِدَيَّ وَلِجَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ وَآتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا بِرَحْمَتِكَ عَذابَ النّارِ.» (1)

ص: 409


1- بحارالانوار ج 97، ص 218، طبع بيروت

پس دو ركعت نماز زيارت بجا آور و براى آنچه مى خواهى دعا كن.

زيارت حضرت حمزه عموى پيامبر صلى الله عليه و آله

جناب حمزه عموى پيامبر صلى الله عليه و آله كه نقش مهمّى در حمايت از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله داشت در جنگ احد مظلومانه و به طرز فجيعى به شهادت رسيد. شهادت وى پيامبر صلى الله عليه و آله را متأثر ساخت.

پيامبر صلى الله عليه و آله و فاطمه زهرا عليها السلام به زيارت قبر حمزه و ديگر شهداى احد مى رفتند. بلكه در برخى از نقلها آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله مردم را به زيارت عموى گرامى خويش فرمان مى داد. علاّمه مجلسى در «بحارالانوار» به نقل از كتاب هاى مزار، زيارت ذيل را براى آن جناب نقل كرده است:

«أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَمَّ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَيْرَ الشُّهَداءِ أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَسَدَ اللّهِ وَأَسَدَ رَسُولِهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ جاهَدْتَ فِي اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ جُدْتَ بِنَفْسِكَ وَنَصَحْتَ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَكُنْتَ فِيما عِنْدَ اللّهِ سُبْحانَهُ راغِباً بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي أَتَيْتُكَ مُتَقَرِّباً إِلى رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِذلِكَ راغِبَاً إِلَيْكَ فِي الشَّفاعَةِ أَبْتَغِي بِزِيارَتِكَ خَلاصَ نَفْسِي مُتَعَوِّذاً بِكَ مِنْ نارٍ إِسْتَحَقَّها مِثْلِي بِما جَنَيْتُ عَلى نَفْسِي هارِباً مِنْ ذُنُوبِيَ الَّتِي احْتَطَبْتُها عَلى ظَهْرِي فَزِعاً إِلَيْكَ رَجاءَ رَحْمَةِ رَبِّي

ص: 410

أَتَيْتُكَ مِنْ شُقَّةٍ بَعِيدَةٍ طالِباً فَكاكَ رَقَبَتِي مِنَ النّارِ وَقَدْ أَوْقَرَتْ ظَهْرِي ذُنُوبِي وَأَتَيْتُ ما أَسْخَطَ رَبِّي وَلَمْ أَجِدْ أَحَداً أَفْزَعُ إِلَيْهِ خَيْراً لِي مِنْكُمْ أَهْلِ بَيْتِ الرَّحْمَةِ فَكُنْ لِي شَفِيعاً يَوْمَ فَقْرِي وَحاجَتِي فَقَدْ سِرْتُ إِلَيْكَ مَحْزُوناً وَأَتَيْتُكَ مَكْرُوباً وَسَكَبْتُ عَبْرَتِي عِنْدَكَ باكِياً وَصِرْتُ إِلَيْكَ مُفْرَداً وَأَنْتَ مِمَّنْ أَمَرَنِيَ اللّهُ بِصِلَتِهِ وَحَثَّنِي عَلى بِرِّهِ وَدَلَّنِي عَلى فَضْلِهِ وَهَدانِي لِحُبِّهِ وَرَغَّبَنِي فِي الْوَفادَةِ إِلَيْهِ وَأَلْهَمَنِي طَلَبَ الْحَوائِجِ عِنْدَهُ أَنْتُمْ أَهْلُ بَيْتٍ لا يَشْقى مَنْ تَوَلّاكُمْ وَلا يَخِيبُ مَنْ أَتاكُمْ وَلا يَخْسَرُ مَنْ يَهْواكُمْ وَلا يَسْعَدُ مَنْ عاداكُمْ.»(1)

پس رو به قبله بايست و دو ركعت نماز زيارت بخوان.

زيارت شهداى احد

خوب است زاير به اميد رجا و به منظور بزرگداشت شهداى گرانقدر احد كه در ركاب پيامبر صلى الله عليه و آله جنگيدند و به شهادت رسيدند نسبت به آنان اداى احترام كند و در زيارت آنان بگويد:

«أَلسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللّهِ أَلسَّلامُ عَلى نَبِيِّ اللّهِ أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ أَلسَّلامُ عَلى أَهْلِ بَيْتِهِ الطّاهِرِينَ أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا

ص: 411


1- بحارالانوار ج 97، ص 220، طبع بيروت

الشُّهَداءُ الْمُؤْمِنُونَ أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ بَيْتِ الْإِيمانِ وَالتَّوْحِيدِ أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَنْصارَ دِينِ اللّهِ وَأَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ السَّلامُ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ أَشْهَدُ أَنَّ اللّهَ اخْتارَكُمْ لِدِينِهِ وَاصْطَفاكُمْ لِرَسُولِهِ وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَذَبَبْتُمْ عَنْ دِينِ اللّهِ وَعَنْ نَبِيِّهِ وَ جُدْتُمْ بِأَنْفُسِكُمْ دُونَهُ وَأَشْهَدُ أَنَّكُمْ قُتِلْتُمْ عَلى مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنْ نَبِيِّهِ وَعَنِ الإِسْلامِ وَأَهْلِهِ أَفْضَلَ الْجَزاءِ وَعَرَّفَنا وُجُوهَكُمْ فِي مَحَلِّ رِضْوانِهِ وَمَوْضِعِ إِكْرامِهِ مَعَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً أَشهَدُ أَنَّكُمْ حِزْبُ اللّهِ وَأَنَّ مَنْ حارَبَكُمْ فَقَدْ حارَبَ اللّهَ وَأَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ الْفائِزِينَ الَّذِينَ هُمْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَعَلى مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أَجْمَعِينَ أَتَيْتُكُمْ يا أَهَلَ التَّوْحِيدِ زائِراً وَبِحَقِّكُمْ عارِفاً وَبِزِيارَتِكُمْ إِلَى اللّهِ مُتَقَرِّباً وَبِما سَبَقَ مِنْ شَرِيفِ الْأَعْمالِ وَمَرْضِيِّ الْأَفْعالِ عالِماً فَعَليْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَرَحْمَتُهُ وَبَرَكاتُهُ وَعَلى مَنْ قَتَلَكُمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَغَضَبُهُ وَسَخَطُهُ أَللّهُمَّ انْفَعْنِي بِزِيارَتِهِمْ وَثَبِّتْنِي عَلى قَصْدِهِمْ وَتَوَفَّنِي عَلى ما تَوَفَّيْتَهُمْ عَلَيْهِ وَاجْمَعْ بَيْنِي وَبَيْنَهُم فِي مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِكَ أَشْهَدُ أَنَّكُمْ لَنا فَرَطٌ وَنَحْنُ بِكُمْ

ص: 412

لاحِقُونَ.»(1)

و بسيار «إِنّا أَنْزَلْناه» بخواند، و براى هر شهيدى كه او را زيارت مى كند دو ركعت نماز زيارت بخواند.

زيارت مساجد و مشاهد مدينۀ منوّره

در مدينه مساجد و مكان هاى متبرّكى وجود دارد كه پيشينۀ آنها به زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بازمى گردد و محلّ رخداد حوادثى است كه گوياى بخشى از تاريخ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و اهل بيت آن حضرت عليهم السلام و ياران پاك اوست. از جملۀ اين اماكن مقدّس، مسجد قباست.

پيامبر صلى الله عليه و آله با دستان مبارك خويش در بناى اوّليّۀ اين مسجد كار كرد و سمت قبلۀ آن را تعيين فرمود(2). بر پايۀ نقل هاى تاريخى، پيامبر صلى الله عليه و آله روزهاى شنبه و دوشنبه از مدينه به اين مسجد مى آمدند(3) از برخى نقل ها چنين برمى آيد كه نام ديگر اين مسجد «مسجد تقوا» بوده است. بسيارى از مفسّران آيۀ 108 سورۀ توبه كه مى فرمايد: «نماز را در مسجدى كه از آغاز بر تقوا بنا شده، بجا

ص: 413


1- بحارالانوار، ج 97، ص 221، طبع بيروت
2- المغازى، محمّد بن عمر واقدى، ج 2، ص 1048، مكتب الاعلام الاسلامى، 1414 ه. ق
3- - همان، ج 1، ص 304

آور»(1) ناظر به اين مسجد دانسته اند. پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت به حضور در اين مسجد تأكيد نموده اند. در حديثى از آن حضرت آمده است كه:

«مَنْ أَتى مَسْجِدِي مَسْجِدَ قُبا فَصَلّى فِيهِ رَكْعَتَيْنِ رَجَعَ بِعُمْرَةٍ»(2)

«كسى كه به مسجد من، مسجد قبا بيايد و دو ركعت نماز در آن بگزارد، پاداش يك عمره را دارد.»

ائمّۀ اهل بيت عليهم السلام نيز نسبت به حضور در اين مسجد شريف و نمازگزاردن در آن تأكيد نموده اند. امام صادق عليه السلام در حديثى، خطاب به عقبة بن خالد فرموده است:

«هنگامى كه مى خواهى مساجد اطراف مدينه را زيارت كنى، از قبا شروع كن، و در آن زياد نماز بجاى آور، زيرا مسجد قبا اوّلين مسجد در اطراف مدينه است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن نماز گزارده است.»(3)

علاوه بر مسجد قبا نمازگزاردن در ساير مساجد مدينه مانند مشربۀ امّ ابراهيم، مسجد فضيخ (ردّ شمس)، مسجد احزاب، مسجد شجره، مسجد ذوقبلتين، مسجد غمامه، مسجد مباهله، مسجد اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا عليهما السلام، مسجد ابوذر، مسجدالرايه، مسجد

ص: 414


1- لَمَسْجِدٌ اسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ
2- وسائل الشيعه، باب 60 از ابواب احكام المساجد روايت 30
3- همان، روايت 3

نفس زكيّه و... نيز مطلوب و پسنديده است.

سزاوار است زايران محترم هنگام زيارت مساجد و اماكن متبرّكه به حوادث مهمّ تاريخى كه در اين مكان ها اتفّاق افتاده توجّه نمايند و تاريخ پيامبر خويش را به طور زنده فرا گيرند و با حضور خود نگذارند اين آثار گرانبها كه تاريخ مجسّم اسلام است از بين برود.

متأسّفانه به دليل بى توجّهى و دلايل ديگر، بسيارى از آثار ارزشمند اسلامى در سرزمين مقدّس حجاز از بين رفته است.

از جمله آثار گرانبهايى كه از بين رفته «مسجد غدير» است كه در ميان راه مكّه به مدينه و در چهار ميلى جُحفه قرار داشته است(1) و تا زمان سمهودى شافعى (متوفّاى 911 ه. ق) برپا بوده است. از عبارت شيخ شهيد (متوفاى 786 ه. ق) در مزار «دروس» نيز چنين برمى آيد كه اين مسجد تا زمان وى برپا بوده است(2) ، ولى مظلوميّت اميرالمؤمنين عليه السلام سبب شده تا اين مسجد ناشناخته بماند. ائمّۀ اهل بيت عليهم السلام بر حضور در اين مسجد و نمازگزاردن در آن تأكيد نموده اند. امام كاظم عليه السلام به عبدالرّحمن بن حجّاج مى فرمايد:

ص: 415


1- وفاء الوفاء باخبار دار المصطفى، ج 3، ص 1018
2- الدروس الشرعيّة، شهيد اوّل، كتاب المزار، ج 2، ص 19، چاپ مؤسّسۀ نشر اسلامى (والمسجد باقٍ الى الآن جدرانه)

«در اين مسجد نماز بخوان، اين مسجد داراى فضيلت است، پدرم امام صادق عليه السلام نيز به نمازگزاردن در اين مسجد فرمان مى داد.» (1)

ص: 416


1- وسائل الشيعه، باب 61 از ابواب احكام المساجد، روايت 2

زيارت جامعۀ كبيره

زيارت جامعه كبيره، از زيارتهايى است كه تمام ائمه را مى توان با آن زيارت نمود. شيخ صدوق رحمه الله در «من لا يحضره الفقيه»(1) مى گويد:

محمّد بن اسماعيل برمكى از موسى بن عبداللّه نخعى نقل مى كند كه گفت: به على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام (امام هادى عليه السلام) عرض كردم: يا ابن رسول اللّه! كلام بليغ و كاملى را به من بياموزيد كه هرگاه خواستم يكى از شما را زيارت كنم آن را بگويم. امام عليه السلام فرمود: وقتى كه به آستان امامى كه مى خواهى او را زيارت كنى رسيدى بايست و در حالى كه غسل كرده اى شهادتين بگو؛ وقتى كه داخل شدى و قبر را ديدى بايست و سى مرتبه «اللّه اكبر» بگو. آن گاه كمى با آرامش و وقار قدم بردار و فاصله قدمهايت را كوتاه كن.

سپس بايست و چهل مرتبه تكبير بگو، پس از آن به قبر نزديك شو و چهل مرتبه تكبير بگو تا صد تكبير تمام شود. سپس بگو:

ص: 417


1- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 609

«ألسّلامُ عَليكم يا أهلَ بيتِ النّبوّةِ، ومَوضعَ الرِّسالةِ، ومُختَلَفَ الملائكةِ، ومَهبِطَ الوَحيِ، ومَعدِنَ الرّحمةِ، وخُزّانَ العِلمِ، ومُنتَهَى الحِلمِ، وأُصولَ الكَرَمِ، وقادةَ الأُممِ، وأولياءَ النِّعَمِ، وعَناصِرَ الأبرارِ، ودَعائمَ الأخيارِ، وساسَةَ العِبادِ، وأركانَ البِلادِ، وأبوابَ الإيمانِ، وأُمَناءَ الرّحمنِ، وسُلالةَ النّبيّينَ، وصَفوةَ المُرسَلينَ، وعِترةَ خِيَرةِ ربِّ العالمينَ، ورحمةُ اللّهِ وبركاتُه، ألسّلامُ على أئِمّةِ الهُدى، ومَصابيحِ الدُّجى، وأعلامِ التُّقى، وذَوي النُّهى، وَأُولِي الحِجى، وكَهفِ الوَرى، ووَرثةِ الأنبياءِ، والمَثَلِ الأعلى، والدَّعوةِ الحُسنى، وحُجَجِ اللّهِ على أهلِ الدّنيا والآخِرةِ والأولى، ورحمةُ اللّهِ وبركاتُه، ألسّلامُ على مَحالِّ مَعرِفةِ اللّهِ، وَمَساكنِ برَكةِ اللّهِ، ومَعادنِ حِكمةِ اللّهِ، وحَفَظةِ سِرِّ اللّهِ، وحَمَلةِ كتابِ اللّهِ وأوصياءِ نَبيِّ اللّهِ، وذُرّيّةِ رسولِ اللّهِ صلّى اللّهُ عَليه وآلهِ، ورحمةُ اللّهِ وبركاتُه، ألسّلامُ على الدُّعاةِ إلَى اللّهِ، والأدِلّاءِ على مَرضاتِ اللّهِ، والمُستَقِرّينَ في أمرِ اللّهِ، والتّامّينَ في مَحَبّةِ اللّهِ، والمُخلِصينَ في تَوحيدِ اللّهِ، والمُظهِرينَ لأمرِ اللّهِ ونَهيهِ، وعبادِه المُكرَمينَ الّذينَ لا يَسبِقونَه بالقَولِ وهُم بأمرِه يَعمَلونَ، ورحمةُ اللّهِ وبركاتُه، ألسّلامُ علَى الأئمّةِ الدُّعاةِ، والقادةِ الهُداةِ، والسّادةِ الوُلاةِ، والذّادةِ الحُماةِ، وأهلِ الذّكرِ وأولي

ص: 418

الأمرِ وبَقيّةِ اللّهِ وخِيَرتِه وحِزبِه وعَيبةِ عِلمِه، وحُجّتِه وصِراطِه ونورِه، ورحمةُ اللّهِ وبركاتُه، أشهدُ أن لا إلهَ إلّااللّهُ وَحدَه لا شريكَ لهُ، كما شَهِدَ اللّهُ لنَفسِه وشَهِدَت لهُ ملائكتُه وأولوا العِلمِ من خلقِه، لا إلهَ إلّاهوَ العَزيزُ الحكيمُ، وأشهدُ أنّ مُحمّداً عبدُه المُنتَجَبُ ورسولُه المرتَضى، أرسَلَه بالهُدى ودينِ الحقِّ ليُظهِرَه علَى الدّينِ كلِّه ولَو كَرِهَ المُشرِكونَ، وأشهدُ أنّكُم الأئمّةُ الرّاشدونَ المَهديّونَ المَعصومونَ المُكَرَّمونَ المُقَرَّبونَ المُتَّقونَ الصّادقونَ المُصطَفَونَ، المُطيعُونَ لِلّهِ، القَوّامونَ بأمرِه، العاملونَ بإرادتِه، الفائزونَ بكَرامتِه، إصطَفاكُم بعِلمِه، وارتَضاكُم لغَيبِه، واختارَكم لسِرِّه، واجْتَباكم بقُدرتِه، وأعَزَّكم بهُداه، وخَصَّكم ببُرهانِه، وانْتَجَبَكم لِنورِه [بنورِه]، وأيَّدَكم بروحِه، ورَضِيَكم خُلَفاءَ في أرضِه، وحُجَجاً على بَريّتِه، وأنصاراً لدينِه، وحَفَظةً لسرِّه، وخَزَنةً لِعِلمِه، ومُستَودِعاً لحِكمتِه، وتَراجِمةً لوَحيِه، وأركاناً لتَوحيدِه، وشُهَداءَ على خَلقِه، وأعلاماً لعبادِه، ومَناراً في بِلادِه، وأدِلّاءَ على صِراطِه، عَصَمكم اللّهُ منَ الزَّلَلِ، وآمَنَكم منَ الفِتَنِ، وطَهَّرَكم منَ الدَّنَسِ، وأذهَبَ عَنكم الرِّجْسَ [أهلَ البَيتِ] وطَهَّركم تَطهيراً، فَعَظَّمتُم جَلالَهُ، وأكبَرتُم شَأنَه، ومَجَّدتُم كَرمَه، وأدْمَنتُم ذِكرَه، ووَكّدتُم ميثاقَه، وأحكَمتُم عَقْدَ

ص: 419

طاعتِهِ ونَصَحتُم لهُ في السرِّ والعَلانيةِ، ودَعَوتُم إلى سَبيلِه بالحِكمةِ والمَوعظةِ الحَسَنةِ، وبَذَلتُم أنفُسَكم في مَرضاتِه، وصَبَرتُم على ما أصابَكم في جَنبِه [حُبِّه]، وأقَمتُم الصّلاةَ، وآتَيتُم الزّكاةَ، وأمَرتُم بالمَعروفِ، ونَهَيتُم عن المُنكَرِ، وجاهَدتم في اللّهِ حقَّ جِهادِه، حتّى أعلَنتُم دَعوَتَه، وبَيَّنتُم فَرائِضَه، وأقَمتُم حُدودَه، ونَشَرتُم شرائعَ أحكامِه، وسَنَنتُم سُنّتَه، وصِرتُم في ذلكَ منهُ إلَى الرّضا، وسَلَّمتُم لهُ القَضاءَ، وصَدّقتُم من رُسُلِه مَن مَضى، فالرّاغبُ عَنكم مارقٌ، واللّازمُ لكم لاحقٌ، والمُقَصِّرُ في حقِّكم زاهقٌ، والحقُّ مَعكم وفيكم ومنكم وإليكم، وأنتم أهلُه ومَعْدِنُه، وميراثُ النّبوّةِ عندكم، وإيابُ الخلقِ إليكم، وحسابُهم عَليكم، وفَصلُ الخِطابِ عندكم، وآياتُ اللّهِ لديكم، وعَزائمُه فيكم، ونورُه وبُرهانُه عندكم، وأمرُه إليكم، مَن والاكم فقد والَى اللّهَ، ومَن عاداكُم فقد عادَى اللّهَ، ومَن أحَبَّكم فقد أحبَّ اللّهَ، ومَن أبغَضَكم فقد أبغَضَ اللّهَ، ومَنِ اعتَصَمَ بكم فقدِ اعتَصَم باللّهِ، أنتمُ الصّراطُ الأقومُ، وشُهداءُ دارِ الفَناءِ وشُفَعاءُ دارِ البَقاءِ، والرّحمةُ المَوصولةُ، والآيةُ المَخزونةُ، والأمانةُ المَحفوظةُ، والبابُ المُبتَلى بهِ النّاسُ، مَن أتاكم نَجى ومَن لَم يَأتِكم هَلَك، إلَى اللّهِ تَدعونَ وعليهِ تَدُلّونَ، وبهِ تُؤمنونَ ولهُ تُسَلِّمونَ، وبأمرِه

ص: 420

تَعمَلونَ، وإلى سَبيلِه تُرشِدونَ، وبقَولِه تَحكُمونَ، سَعَدَ مَن والاكم، وهلكَ من عاداكم، وخابَ من جَحَدَكم وضلَّ من فارَقكم، وفازَ مَن تَمَسّكَ بكم، وأمِنَ مَن لَجَأَ إليكم، وسَلِمَ مَن صَدّقَكم، وهُدِيَ مَنِ اعتَصَم بكم، مَنِ اتَّبَعكم فالجَنّةُ مَأواهُ، ومَن خالَفَكم فالنّارُ مَثواهُ، ومَن جَحَدكم كافرٌ، ومَن حارَبَكم مُشركٌ، ومَن رَدَّ عَليكم في أسفلِ دَرَكٍ منَ الجَحيمِ، أشهدُ أنّ هذا سابقٌ لكم فيما مَضى، وجارٍ لكم فيما بَقيَ، وأنّ أرواحَكم ونورَكم وطينتَكم واحدةٌ، طابَت وطَهُرَت بَعضُها من بَعضٍ، خَلَقكم اللّهُ أنواراً فجَعَلكم بعَرشِه مُحدِقينَ، حتّى مَنَّ عَلينا بكم، فجَعَلكم في بيوتٍ أذِنَ اللّهُ أن تُرفَعَ ويُذكَرَ فيها اسمُه، وجَعَل صلَواتِنا عَليكم وما خَصَّنا بِه من وِلايتِكم طيباً لخَلقِنا، وطَهارةً لأنفُسِنا، وتَزكيةً لنا، وكَفّارةً لذُنوبِنا، فكُنّا عندهُ مُسَلِّمينَ بفَضلِكم، ومَعروفينَ بتَصديقِنا إيّاكم، فبَلَغ اللّهُ بكم أشرفَ مَحَلِّ المُكَرَّمينَ، وأعلى مَنازلِ المُقَرَّبينَ، وأرفعَ دَرَجاتِ المُرسَلين، حيثُ لا يَلحَقُه لاحقٌ، ولا يَفوقُه فائقٌ، ولا يَسْبِقُه سابقٌ، ولا يَطمَعُ في إدراكِه طامعٌ، حتّى لا يَبقى مَلَكٌ مقرَّبٌ ولا نَبيٌّ مُرسَلٌ، ولا صِدّيقٌ ولا شهيدٌ، ولا عالمٌ ولا جاهلٌ، ولا دَنيٌّ ولا فاضلٌ، ولا مؤمنٌ صالحٌ ولا فاجِرٌ طالِحٌ، ولا جَبّارٌ عَنيدٌ ولا شَيطانٌ مَريدٌ، ولا

ص: 421

خَلقٌ فيما بينَ ذلكَ شهيدٌ، إلّاعَرَّفهم جَلالةَ أمرِكم، وعِظَمَ خَطَرِكم، وكِبَرَ شَأنِكم، وتَمامَ نورِكم، وصِدقَ مَقاعدِكم، وثَباتَ مَقامِكم، وشَرَفَ مَحَلِّكم ومَنزِلَتِكُم عِنده، وكَرامتَكم عَليه، وخاصَّتَكم لَديه، وقُربَ مَنزِلتِكم منه، بأبي أنتُم وأمّي وأهلي ومالي وأسرَتي، أُشهدُ اللّهَ وأُشهدُكم أنّي مؤمنٌ بكم وبما آمَنتم بهِ، كافرٌ بعَدُوِّكم وبما كَفَرتم بهِ، مُستَبصِرٌ بشأنِكم وبضَلالةِ مَن خالَفكم، مُوالٍ لكم ولأوليائِكم، مُبغِضٌ لأعدائِكم ومُعادٍ لهم، سِلمٌ لمَن سالَمكم، حَربٌ لمَن حارَبَكم، مُحَقِّقٌ لما حَقَّقتُم، مُبطِلٌ لما أبطَلتُم، مُطيعٌ لكم، عارفٌ بحقِّكم، مُقِرٌّ بفَضلِكم، مُحتَمِلٌ لعِلمِكم، مُحتَجِبٌ بذِمّتِكم، مُعتَرِفٌ بكم ومؤمنٌ بإيابِكم، مُصَدِّقٌ برَجعتِكم، مُنتَظِرٌ لأمرِكم، مُرتَقِبٌ لِدَولتِكم، آخِذٌ بقَولِكم، عاملٌ بأمرِكم، مُستَجيرٌ بكم، زائِرٌ لكم، لائذٌ عائذٌ بقُبورِكم، مُستَشفِعٌ إلَى اللّهِ عزَّ وجلَّ بكم، ومُتَقَرِّبٌ بكم إليه، ومُقَدِّمُكم أمامَ طَلِبَتي وحَوائِجي وإرادَتي في كلِّ أحوالي وأُموري، مؤمنٌ بسرِّكم وعَلانِيتِكم، وشاهدِكم وغائبِكم، وأوّلِكم وآخِرِكم، ومُفَوِّضٌ في ذلكَ كلِّه إليكم، ومُسَلِّمٌ فيهِ مَعكم، وقَلبي لكم سِلمٌ، ورَأيي لكم تَبَعٌ، ونُصرَتي لكم مُعَدّةٌ، حتّى يُحيِيَ اللّهُ دينَه بكم، ويَرُدَّكم في أيّامِه، ويُظهِرَكم لعَدلِه، ويُمَكِّنَكم في أرضِه،

ص: 422

فمَعكم مَعكم لا مَع عَدوِّكم، آمَنتُ بكم وتَوَلّيتُ آخِرَكم بما تَوَلّيتُ بهِ أوّلَكم، وبَرِئتُ إلَى اللّهِ عزَّ و جلَّ من أعدائِكم، ومنَ الجِبتِ والطّاغوتِ والشّياطينِ وحِزبِهم الظّالمينَ لكم، الجاحدينَ لحقِّكم، والمارقينَ من وِلايتِكم، والغاصبينَ لإرثِكم، الشّاكّينَ فيكُم، المُنحَرفينَ عنكم، ومن كلِّ وَليجةٍ دونَكم، وكلِّ مُطاعٍ سِواكم، ومنَ الأئمّةِ الّذينَ يَدعونَ إلَى النّارِ، فثَبّتَنيَ اللّهُ أبداً ما حَييتُ على مُوالاتِكم ومَحَبّتِكم ودينِكم، ووَفّقَني لِطاعتِكم، ورَزَقني شَفاعتَكم، وجَعَلني من خيارِ مَواليكم التّابعينَ لِما دَعَوتم إليه وجَعَلني ممّن يَقْتَصُّ آثارَكم، ويَسْلُكُ سَبيلَكم، ويَهْتَدي بهُداكم، ويُحْشَرُ في زُمرتِكم، ويَكِرُّ في رَجعتِكم، ويُمَلَّكُ في دَولتِكم، ويُشَرَّفُ في عافيتِكم، ويُمَكَّنُ في أيّامِكم، وَتَقِرُّ عَينُه غداً برؤيتِكم، بأبي أنتم وأمّي ونَفسي وأهلي ومالي، مَن أرادَ اللّهَ بَدأ بكم، ومَن وَحَّدَه قَبِلَ عَنكم، ومَن قَصَده تَوَجّهَ بكم، مَواليَّ لا أُحْصي ثَنائَكم، ولا أبلغُ منَ المَدحِ كُنهَكم، ومنَ الوَصفِ قَدرَكم، وأنتم نورُ الأخيارِ، وهُداةُ الأبرارِ، وحُجَجُ الجبّارِ، بِكم فَتَح اللّهُ وبِكم يَختِمُ وبِكم يُنَزِّلُ الغَيثَ، وبِكم يُمسِكُ السّماءَ أن تَقَع علَى الأرضِ إلّابإذنِه، وبِكم يُنَفِّسُ الهَمَّ ويَكشِفُ الضُّرَّ، وعِندكم ما

ص: 423

نَزَلَت بِه رُسلُه، وهَبَطَت بِه ملائكتُه، وإلى جدِّكم بُعِثَ الرّوحُ الأمينِ (و اگر اميرالمؤمنين عليه السلام را زيارت مى كنى بگو: و إلى أخيكَ بُعِثَ الرُّوحُ الأمينُ)، آتاكم اللّهُ ما لَم يُؤتِ أحداً منَ العالمينَ، طَأطَأَ كلُّ شريفٍ لشَرَفِكم، وبَخَع كلُّ مُتَكَبِّرٍ لطاعتِكم، وخَضَع كلُّ جبّارٍ لفَضلِكم، وذَلَّ كلُّ شيءٍ لكم، وأشرَقَتِ الأرضُ بنورِكم، وفازَ الفائزونَ بوِلايتِكم، بكم يُسلَكُ إلَى الرّضوانِ، وعلى مَن جَحَد وِلايتَكم غَضَبُ الرّحمنِ، بأبي أنتم وأمّي ونَفسي وأهلي ومالي، ذِكرُكم في الذّاكرينَ، وأسماؤُكم في الأسماءِ، وأجسادُكم في الأجسادِ، وأرواحُكم في الأرواحِ، وأنفُسُكم في النّفوسِ، وآثارُكم في الآثارِ، وقبورُكم في القبورِ، فما أحلى أسمائَكم، وأكرمَ أنفُسَكم، وأعظمَ شَأنَكم، وأجلَّ خَطَرَكم، وأوفى عَهدَكم، كَلامُكم نورٌ، وأمرُكم رُشْدٌ، ووصيّتُكم التّقوى، وفعلُكم الخَيرُ، وعادتُكم الإحسانُ، وسَجيّتُكم الكرمُ، وشَأنُكم الحقُّ والصّدقُ والرِّفقُ، وقَولُكم حُكمٌ وحَتمٌ، ورَأيُكم عِلمٌ وحِلمٌ وحَزمٌ، إن ذُكِرَ الخَيرُ كُنتم أوّلَه وأصلَه وفَرعَه ومَعدِنَه ومَأواهُ ومُنتَهاه، بأبي أنتم وأمّي ونَفسي، كيفَ أصِفُ حُسنَ ثَنائِكم، وأُحصي جميلَ بلائِكم، وبِكم أخرَجَنا اللّهُ منَ الذُّلِّ، وفَرَّج عَنّا غَمَراتِ الكُروبِ، وأنقَذَنا من شَفا

ص: 424

جُرُفِ الهَلَكاتِ ومنَ النّارِ، بأبي أنتم وأمّي ونَفسي، بمُوالاتِكم عَلَّمنا اللّهُ مَعالِمَ دينِنا، وأصلَحَ ما كانَ فَسَد من دنيانا، وبموالاتِكم تَمَّتِ الكَلِمةُ وعَظُمَتِ النّعمةُ وائتَلَفتِ الفُرقةُ، وبموالاتِكم تُقبَلُ الطّاعةُ المُفتَرَضةُ، ولكمُ المَوَدّةُ الواجِبةُ، والدّرَجاتُ الرّفيعةُ، والمَقامُ المَحمودُ، والمقامُ المَعلومُ عند اللّهِ عزَّ وجلَّ، والجاهُ العظيمُ، والشّأنُ الكبيرُ، والشّفاعةُ المَقبولةُ، ربَّنا آمَنّا بما أنزَلتَ واتَّبَعْنا الرّسولَ فاكتُبنا مَع الشّاهدينَ، ربَّنا لا تُزِغْ قُلوبَنا بَعدَ إذ هَدَيتَنا وهَبْ لنا من لدُنك رحمةً إنّكَ أنتَ الوَهّابُ، سبحانَ ربِّنا إن كانَ وَعدُ ربِّنا لمَفعولاً، يا وليَّ اللّهِ إنّ بيني وبينَ اللّهِ عزَّ وجلَّ ذُنوباً لا يَأتي عَليها إلّارِضاكم، فبحقِّ مَنِ ائتَمَنَكم على سرِّه، واستَرعاكم أمرَ خَلقِه، وقَرَن طاعَتَكم بطاعتِه، لمّا استَوهَبتم ذُنوبي، وكُنتم شُفَعائي، فإنّي لكم مطيعٌ، مَن أطاعَكم فقد أطاعَ اللّهَ، ومَن عَصاكم فقد عَصى اللّهَ، ومَن أحَبَّكم فقد أحَبَّ اللّهَ، ومَن أبغَضَكم فقد أبغَضَ اللّهَ، أللّهُمّ إنّي لَو وَجَدتُ شُفَعاءَ أقرَبَ إليك من مُحمّدٍ وأهلِ بيتهِ الأخيارِ الأئمّةِ الأبرارِ، لجَعَلتُهم شُفَعائي، فبحقِّهمُ الّذي أوجَبتَ لَهم عَليك، أسألكَ أن تُدخِلَني في جُملةِ العارفينَ بهم وبحقِّهم، وفي

زُمرةِ المرحومينَ بشَفاعتِهم، إنّك أرحمُ الرّاحمينَ، وصلّى اللّهُ على مُحمّدٍ وآلِه وسَلّمَ [تسليماً] كثيراً، وحَسبُنا اللّهُ ونِعمَ الوكيلُ.»

ص: 425

دعاى عرفه امام حسين عليه السلام

دعاى عرفه امام حسين عليه السلام از دعاهاى معروفى است كه بسيارى از مصنّفين كتابهاى دعا و زيارت مانند كفعمى در «البلد الامين» و سيد ابن طاووس در «اقبال الاعمال» و «مصباح الزائر» آن را ذكر نموده اند. در حاشيۀ «البلد الامين»(1) از سيد رضى الدين على بن طاووس در كتاب «مصباح الزائر» نقل شده است كه: «بشر و بشير اسدى روايات كرده اند كه حسين بن على بن ابى طالب عليهما السلام عصر روز عرفه با حالت خشوع و تواضع از خيمه اش خارج شد و آرام آرام قدم برمى داشت تا اين كه او و گروهى از اهل بيت و فرزندان و دوستانش در سمت چپ كوه (جبل الرحمه) رو به قبله ايستادند، سپس امام عليه السلام مانند فقيرى كه درخواست غذا مى كند دستانش را در برابر صورتش بلند كرد» سپس دعاء را ذكر كرده است. ما دعاى عرفه را از «البلد الامين» كفعمى نقل مى نماييم:

ص: 426


1- البلد الأمين، كفعمى، ص 352، مؤسسة الأعلمى، بيروت، چاپ اوّل، 1418 ه ق

«ألحمدُ للّهِ الّذي ليسَ لقضائِهِ دافعٌ، ولا لعَطائِهِ مانعٌ، ولاكصُنعِهِ صُنعُ صانعٍ، وهوَ الجوادُ الواسعُ، فَطرَ أجناسَ البدائعِ، وأتقنَ بحِكمتِهِ الصّنائعَ، ولا تَخفى عليهِ الطّلائعُ، ولا تَضيعُ عندهُ الوَدائعُ، جازي كلِّ صانعٍ، ورائشُ كلِّ قانعٍ، وراحمُ كلِّ ضارعٍ، مُنزِلُ المَنافعِ والكتابِ الجامعِ بالنّورِ السّاطعِ، وهوَ للدّعَواتِ سامعٌ، ولِلكُرُباتِ دافعٌ وللدّرجاتِ رافعٌ، ولِلجَبابِرةِ قامعٌ، فلا إلهَ غَيرُه ولا شيءَ يَعدِلُه، وليسَ كمثلِه شيءٌ، وهوَ السّميعُ البصيرُ اللّطيفُ الخَبيرُ، وهوَ على كلِّ شيءٍ قديرٌ، أللّهُمّ إنّي أرغبُ إليكَ، وأشهدُ بالرُّبوبيّةِ لكَ، مُقرٌّ بأنّكَ ربّي، وإليكَ مَرَدّي، إبتَدَأتَني بنِعمتِكَ قَبلَ أن أكونَ شيئاً مَذكوراً، خلَقتَني منَ التّرابِ، ثمّ أسكَنتَني الأصلابَ، آمناً لرَيبِ المَنونِ واختلافِ الدُّهورِ والسّنينَ، فلَم أزَل ظاعناً من صُلبٍ إلى رَحِمٍ في تَقادُمٍ منَ الأيّامِ الماضيةِ والقُرونِ الخاليةِ، لَم تُخرِجْني لرَأفتِك بي ولُطفِك لي وإحسانِك إليَّ في دَولةِ أئمّةِ الكُفرِ، الّذين نَقَضوا عَهدَك وكَذَّبوا رُسلَك، لكنّك أخرَجتَني للّذي سَبَق لي منَ الهُدى الّذي له يَسّرتَني، وفيهِ أنشَأتَني، ومن قَبلِ ذلكَ رَأفةً بي، بجميلِ صُنعِك وسَوابغِ نِعَمِك، فابتَدَعتَ خَلقي من مَنيٍّ يُمنى، وأسكَنتَني في ظُلماتٍ ثلاث، من

ص: 427

بَين لَحمٍ ودَمٍ وجِلدٍ، لَم تُشهِدني خَلقي، ولَم تَجعَلْ لي شيئاً من أمري، ثمّ أخرَجتَني للّذي سَبَق لي منَ الهُدى إلى الدّنيا تامّاً سَويّاً، وحَفِظتَني في المَهدِ طفلاً صَبيّاً، ورَزَقتَني منَ الغِذاءِ لَبناً مَريّاً، وعَطَفتَ عليَّ قلوبَ الحَواضنِ، وكَفَّلتَني الأمّهاتِ الرّواحِمَ، وكَلَأتَني من طَوارقِ الجانِّ، وسَلَّمتَني منَ الزّيادةِ والنُّقصانِ، فتَعالَيتَ يا رحيمُ يا رحمنُ، حتّى إذا استَهلَلتُ ناطقاً بالكلامِ، وأتمَمتَ عليَّ سَوابغَ الإنعامِ، ورَبَّيتَني زائداً في كلِّ عامٍ، حتّى إذا اكتَمَلَتْ فِطرَتي، واعتَدَلَتْ مِرَّتي، أوجبتَ عليَّ حُجّتَك بأن ألهَمتَني مَعرِفتَك، ورَوَّعتَني بعجائبِ حِكْمتِك، وأيقَظتَني لِما ذَرَأتَ في سمائِك وأرضِك من بدائعِ خلقِك، ونَبَّهتَني لشُكرِك وذكرِك، وأوجَبتَ عليَّ طاعتَك وعبادتَك، وفَهَّمتَني ما جاءَت بهِ رسلُك، ويَسَّرتَ لي تَقبُّلَ مَرضاتِك، ومَنَنتَ عليَّ في جميعِ ذلكَ بعَونِك ولُطفِكَ، ثمّ إذ خَلَقتَني من حُرِّ الثّرى، لَم تَرْضَ لي يا إلهي نعمةً دونَ أُخرى، ورَزَقتَني من أنواعِ المعاشِ، وصُنوفِ الرّياشِ، بمَنِّك العظيمِ الأعظمِ عليَّ، وإحسانِك القديمِ إليَّ، حتّى إذا أتمَمتَ عليَّ جميعَ النِّعَمِ وصَرَفتَ عنّي كلَّ النِّقَمِ، لَم يَمنَعْك جَهلي وجُرأتي عَليك، أن دلَلتَني إلى ما يُقرِّبُني إليك، ووَفَّقتَني لما يُزلِفُني لديكَ،

ص: 428

فإن دَعوتُك أجَبتَني، وإن سألتُك أعطيتَني، وإن أطَعتُك شَكَرتَني، وإن شَكَرتُك زِدتَني، كلُّ ذلك إكمالٌ لأنعُمِك عليَّ وإحسانِك إليَّ، فسُبحانَك سُبحانَك من مُبدِئٍ مُعيدٍ حميدٍ مجيدٍ، تَقَدّسَت أسماؤُك، وعَظُمَت آلاؤُك، فأيُّ نِعَمِك يا إلهي أُحصي عدداً وذِكراً، أم أيُّ عَطاياك أقومُ بها شُكراً، وهي يا ربِّ أكثرُ من أن يُحصيَها العادّونَ، أو يَبلُغَ عِلماً بهَا الحافظونَ، ثمّ ما صَرَفتَ ودَرَأتَ عنّي أللّهُمّ منَ الضُّرِّ والضَّرّاءِ أكثرُ ممّا ظَهَر لي منَ العافيةِ والسَّرّاءِ، فأنا أشهدُ يا إلهي بحقيقةِ إيماني، وعَقدِ عَزَماتِ يَقيني، وخالصِ صريحِ تَوحيدي، وباطنِ مَكنونِ ضَميري، وعَلائقِ مَجاري نورِ بَصري، وأساريرِ صَفحةِ جَبيني، وخُرُقِ مَساربِ نَفسي، وخَذاريف مارنِ عِرْنيني، ومَساربِ سِماخِ سَمعي، وما ضَمَّتْ وأطبَقَتْ عليهِ شَفَتايَ، وحَركاتِ لفظِ لساني، ومَغرَزِ حَنَكِ فَمي وفَكّي، ومَنابتِ أضراسي، ومَساغِ مَطعمي ومَشربي، وحِمالةِ أمِّ رَأسي، وبُلوغِ فارغِ حَبائلِ عُنقي، وما اشتَمَلَ عليهِ تامُورُ صَدري، وحمائلِ حَبلِ وَتيني، ونِياطِ حجابِ قَلبي، وأفلاذِ حواشي كَبِدي، وما حَوَته شَراسيفُ أضلاعي، وحِقاقِ مَفاصِلي، وقَبضِ عوامِلي، وأطرافِ أنامِلي، ولَحمي ودَمي وشَعري وبَشَري وعَصَبي وقَصَبي وعِظامي ومُخّي وعُروقي

ص: 429

وجميعِ جَوارِحي، وما انتَسَج على ذلكَ أيّامَ رِضاعي، وما أقَلّتِ الأرضُ منّي، ونَومي ويَقْظَتي وَسُكوني، وحَركاتِ ركوعي وسُجودي، أن لَو حاوَلتُ واجتَهَدتُ مَدَى الأعصارِ والأحقابِ لَو عُمِّرتُها، أن أُؤَدِّيَ شُكرَ واحدَةٍ من أنعُمِك، ما استَطَعتُ ذلكَ إلّابمَنِّك الموجَبِ عليَّ بهِ شُكرَك أبداً جديداً، وثَنآءً طارفاً عَتيداً، أجَل ولَو حَرَصتُ أنا والعآدُّونَ من أنامِك، أن نُحصِيَ مَدى أنعامِك سالِفِه وآنِفِه، ما حَصَرناه عَدداً، ولا أحصَيناه أمَداً، هَيهاتَ أنّى ذلك وأنتَ المُخبِرُ في كتابِك النّاطقِ والنَّبأِ الصّادقِ: (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لا تُحْصُوها) ، صَدَق كتابُك اللّهُمّ وإنباؤُك، وبَلَّغَت أنبياؤُك ورسلُك ما أنزَلتَ عليها من وحيِكَ، وشَرَعتَ لها وبها من دينِك، غَيرَ أنّي يا إلهي أشهدُ بجَهدي وجِدّي، ومَبلَغِ طاقتي ووُسعي، وأقولُ مؤمناً موقناً، ألحمدُ للّهِ الّذي لَم يَتّخِذ ولداً فيكونَ مَوروثاً، ولَم يكُن لهُ شريكٌ في الملكِ فيُضادَّه فيما ابتَدَع، ولا وليٌّ منَ الذُّلِّ فيُرفِدَه فيما صَنَع، فسبحانهُ سبحانهُ لَو كان فيهما آلهةٌ إلّااللّهُ لفَسَدتا وتَفَطَّرتا، سبحانَ اللّهِ الواحدِ الأحدِ الصّمدِ، الّذي لَم يَلِد ولَم يولَد، ولَم يَكن لهُ كفُواً أحدٌ، ألحمدُ للّهِ حَمداً يُعادلُ حَمدَ ملائكتِه المُقرَّبينَ، وأنبيائِه المُرسَلينَ، وصلَّى اللّهُ على خِيَرتِه مُحمّدٍ خاتمِ

ص: 430

النّبيّينَ وآلِه الطّيّبينَ الطّاهرينَ المُخلِصينَ وسَلَّم.» آن گاه امام عليه السلام شروع به درخواست كردن از خداوند نمود و بسيار دعا كرد و در حالى كه اشك مى ريخت گفت: «أللّهُمّ اجعَلني أخشاكَ كأنّي أراكَ، وأسعِدني بتَقويك، ولا تُشقِني بمَعصِيتِك، وخِر لي في قضائِك، وبارِك لي في قَدَرِك، حتّى لا أُحبَّ تَعجيلَ ما أخَّرتَ، ولا تأخيرَ ما عَجَّلتَ، أللّهُمّ اجعَلْ غِنائي في نَفسي، واليقينَ في قَلبي، والإخلاصَ في عَمَلي، والنّورَ في بَصَري، والبَصيرةَ في ديني، ومَتِّعني بجَوارحي، واجعَلْ سَمعي وبَصَري الوارثَينِ منّي، وانصُرني على مَن ظَلَمني، وأرِني فيه ثاري ومَآرِبي، وأقِرَّ بذلك عَيني، أللّهُمّ اكشِفْ كُربتي، واستُرْ عَورتي، واغفِرْ لى خطيئَتي، واخسَأ شَيطاني، وفُكَّ رِهاني، واجعَلْ لي يا إلهي الدَّرجةَ العُليا في الآخِرةِ والأُولى، أللّهُمّ لكَ الحمدُ كما خَلَقتَني، فجَعَلتَني سميعاً بصيراً، ولكَ الحمدُ كما خَلَقتَني، فجَعَلتَني خَلقاً سَويّاً رحمةً بي، وقد كنتَ عن خَلقي غنيّاً، ربِّ بما بَرَأتَني فعَدَّلتَ فِطرَتي، ربِّ بما أنشَأتَني فأحسَنتَ صورَتي، ربِّ بما أحسَنتَ إليَّ وفي نَفسي عافَيتَني، ربِّ بما كَلَأتَني ووفَّقتَني، ربِّ بما أنعَمتَ عليَّ فهَديتَني، رَبِّ بما أولَيتَني ومن كلِّ خَيرٍ أعطيتَني، ربِّ بما أطعَمتَني وسَقَيتَني، ربِّ بما أغنَيتَني

ص: 431

وأقنَيتَني، ربِّ بما أعَنتَني وأعزَزتَني، ربِّ بما ألبَستَني من سِترِكَ الصّافي، ويَسَّرتَ لي من صُنعِك الكافي، صلِّ على مُحمّدٍ وآلِ مُحمّدٍ، وأعِنّي على بَوآئقِ الدّهورِ وصُروفِ اللّيالي والأيّامِ، ونَجِّني من أهوالِ الدّنيا وكُرُباتِ الآخِرةِ، واكفِني شرَّ ما يَعملُ الظّالمونَ في الأرضِ، أللّهُمّ ما أخافُ فاكفِني، وما أحذرُ فَقِني، وفي نَفسي وديني فاحرُسني، وفي سَفَري فاحفَظني، وفي أهلي ومالي فَاخلُفني، وفيما رَزَقتَني فبارِك لي، وفي نَفسي فَذلِّلني، وفي أعيُنِ النّاسِ فَعَظِّمْني، ومن شرِّ الجنِّ والإنسِ فسَلِّمني، وبذُنوبي فلا تَفضَحني، وبسَريرَتي فلا تُخزِني، وبعَمَلي فلا تَبتَلِني، ونِعمَك فلا تَسلُبني، وإلى غَيرِكَ فلا تَكِلني، إلهي إلى مَن تَكِلُني، إلى قريبٍ فيَقطَعُني، أم إلى بعيدٍ فيَتَجَهَّمُني، أم إلى المُستضعفينَ لي وأنتَ رَبّي ومَليكُ أمري، أشكو إليكَ غُربتي وبُعدَ داري، وهَواني على مَن مَلَّكتَه أمري، إلهي فلا تُحلِل عليَّ غَضَبَك، فإن لَم تكُن غَضِبتَ عليَّ فلا أُبالي [سِواك]، سُبحانك غَيرَ أنّ عافيتَك أوسعُ لي، فأسئلُك يا ربِّ بنورِ وَجهِك الّذي أشرَقَت له الأرضُ والسّمواتُ، وكُشفَت بهِ الظّلماتُ، وصَلَح بهِ أمرُ الأوّلينَ والآخِرينَ، أن لا تُميتَني على غضبِك، ولا تُنزِلَ بي سخطَك، لك العُتبى حتّى تَرضى

ص: 432

قَبلَ ذلكَ، لا إلهَ إلّاأنتَ، ربَّ البَلدِ الحرامِ والمَشعرِ الحرامِ والبَيتِ العتيقِ، الّذي أحلَلتَهُ البَرَكةَ، وجَعَلتَهُ للنّاسِ أمناً، يا مَن عَفا عن عظيمِ الذّنوبِ بحِلمِه، يا مَن أسبغَ النَّعماءَ بفَضلِه، يا مَن أعطَى الجَزيلَ بكرمِه، يا عُدَّتي في شدَّتي، يا صاحبي في وَحدَتي، يا غِياثي في كُربَتي، يا وليّي في نِعمَتي، يا إلهي وإلهَ آبائي إبراهيمَ وإسماعيل وإسحاقَ ويعقوبَ، وربَّ جَبرئيلَ وميكائيلَ وإسرافيلَ، وربَّ مُحمّدٍ خاتمِ النبيّينَ وآلِه المُنتَجبينَ، [و] مُنزِّلَ التّوريةِ والإنجيلِ والزّبورِ والفُرقانِ، ومُنَزِّلَ كهيعص وطه ويس والقرآنِ الحكيمِ، أنتَ كَهفي حينَ تُعييٖني المذاهبُ في سِعتِها، وتَضيقُ بيَ الأرضُ برُحبِها، ولَو لا رَحمتُك لكُنتُ منَ الهالكينَ، وأنت مُقيلُ عَثرتي، ولو لا سترُك إيّايَ لكنتُ من المَفضوحينَ، وأنتَ مُؤَيِّدي بالنّصرِ عَلى أعدائي، ولَو لا نَصرُك إيّايَ لكُنتُ منَ المَغلُوبينَ، يا مَن خَصَّ نَفسَه بالسُّموِّ والرِّفعةِ فأوليائُه بعزِّه يَعتَزّونَ، يا مَن جَعَلَتْ لَه المُلوكُ نيرَ المَذَلّةِ على أعناقِهم، فهُم من سَطَواتِه خائفونَ، يَعلمُ خائنةَ الأعيُنِ وما تُخفي الصّدورُ، وغَيبَ ما تَأتي بهِ الأزمنةُ والدُهورُ، يا مَن لا يَعلَمُ كَيفَ هوَ إلّا هوَ، يا مَن لا يَعلمُ ما هوَ إلّاهوَ، يا مَن لا يَعلمُ ما يَعلمُه إلّاهوَ، يا مَن كَبَس الأرضَ علَى الماءِ، وسَدَّ

ص: 433

الهَواءَ بالسّماءِ، يا مَن لهُ أكرمُ الأسماءِ، يا ذا المعروفِ الّذي لا يَنقَطِعُ أبداً، يا مُقَيِّضَ الرَّكْبِ ليوسُفَ في البلدِ القَفْرِ ومُخرِجَه منَ الجُبِّ، وجاعلَه بَعدَ العُبوديّةِ مَلِكاً، يا رادَّه على يَعقوبَ بَعدَ أنِ ابيَضَّت عَيناه منَ الحُزنِ فهوَ كظيمٌ، يا كاشفَ الضُّرِّ والبَلوى عن أيّوبَ، ومُمسِكَ يَدَي إبراهيمَ عن ذَبحِ ابنهِ بَعدَ كِبَرِ سِنِّه وفَناءِ عُمرِه، يا مَنِ استَجابَ لزَكَريّا فَوَهَب لَه يَحيى، ولَم يَدَعْهُ فَرداً وحيداً، يا مَن أخرَجَ يونُسَ من بَطنِ الحُوتِ، يا مَن فَلَق البَحرَ لبَني إسرائيلَ فأنجاهم، وجَعَل فرعونَ وجنودَه مِن المُغرَقينَ، يا مَن أرسَلَ الرّياحَ مُبَشِّراتٍ بَينَ يَدَي رَحمتِه، يا مَن لَم يَعجَلْ على مَن عصاهُ من خَلقِه، يا مَن استَنقَذَ السّحَرةَ من بعدِ طولِ الجُحودِ وقد غَدَوا في نعمتِه، يأكلونَ رزقَهُ ويَعبُدونَ غَيرَه، وقد حادُّوه ونادُّوه وكذَّبوا رُسلَه، يا أللّهُ يا أللّهُ يا بَديءُ، يا بديعُ لا نِدَّ لك، يا دائمُ لا نَفادَ لكَ، يا حيُّ حينَ لا حيَّ، يا مُحيِيَ المَوتى، يا مَن هوَ قائمٌ على كلِّ نَفسٍ بما كَسَبَت، يا مَن قلَّ لهُ شُكري فلَم يَحرِمني، وعَظُمَت خَطيئَتي فَلَم يَفضَحني، ورَآني علَى المَعاصي فلَم يَشهَرني، يا مَن حَفِظَني في صِغَري، يا مَن رَزَقني في كِبَري، يا مَن أياديهِ عندي لا تُحصى، ونِعَمُهُ لا تُجازى، يا مَن عارَضَني بالخَيرِ والإحسانِ وعارَضتُه بالإسائةِ

ص: 434

والعصيانِ، يا مَن هَداني للإيمانِ من قَبلِ أن أعرِفَ شُكرَ الإمتنانِ، يا مَن دَعَوتُه مريضاً فشَفاني، وعرياناً فَكساني، وجائعاً فأشبَعَني، وعَطشاناً فأرواني، وذليلاً فأعَزَّني، وجاهلاً فعَرَّفَني، ووَحيداً فكَثَّرني، وغائباً فرَدَّني، ومُقيلاً فأغناني، ومُنتَصِراً فنَصَرني، وغنيّاً فلَم يَسلُبْني، وأمسَكتُ عن جميعِ ذلكَ فابتَدَأَني، فلكَ الحمدُ والشّكرُ يا مَن أقالَ عَثرتي، ونَفَّس كُربتي، وأجابَ دَعوتي، وسَتَر عَورتي، وغَفَر ذُنوبي، وبَلَّغني طَلِبتي، ونَصَرني على عَدوّي، وإن أعُدَّ نِعَمَك ومِنَنَك وكَرائمَ مِنَحِك لا أُحصيها، يا مَولايَ أنت الّذي مَنَنتَ، أنتَ الّذي أنعَمتَ، أنتَ الّذي أحسَنتَ، أنت الّذي أجمَلتَ، أنتَ الّذي أفضَلتَ، أنتَ الّذي أكمَلتَ، أنتَ الّذي رَزَقتَ، أنتَ الّذي وفَّقتَ، أنتَ الّذي أعطَيتَ، أنتَ الّذي أغنَيتَ، أنتَ الّذي أقنَيتَ، أنت الّذي آوَيتَ، أنتَ الّذي كَفَيتَ، أنتَ الّذي هَدَيتَ، أنتَ الّذي عَصمتَ، أنتَ الّذي سَتَرتَ، أنتَ الّذي غَفَرتَ، أنتَ الّذي أقَلتَ، أنتَ الّذي مَكَّنتَ، أنتَ الّذي أعزَزتَ، أنتَ الّذي أعَنتَ، أنتَ الّذي عَضَدتَ، أنتَ الّذي أيَّدتَ، أنتَ الّذي نَصرتَ، أنتَ الّذي شَفَيتَ، أنتَ الّذي عافَيتَ، أنتَ الّذي أكرَمتَ، تَبارَكتَ وتَعالَيتَ، فلكَ الحمدُ دائماً، ولكَ الشُكرُ واصباً أبداً، ثمّ أنا يا إلهي المُعتَرِفُ بذُنوبي

ص: 435

فاغفِرها لي، أنا الّذي أسَأتُ، أنا الّذي أخطَأتُ، أنا الّذي هَمَمتُ، أنا الّذي جَهِلتُ، أنا الّذي غَفَلتُ، أنا الّذي سَهَوتُ، أنا الّذي اعتَمَدتُ، أنا الّذي تَعَمَّدتُ، أنا الّذي وعَدتُ، أنا الّذي أخلَفتُ، أنا الّذي نَكَثتُ، أنا الّذي أقرَرتُ، أنا الّذي اعتَرَفتُ بِنِعمتِكَ عليَّ وعندي، وأبُوءُ بذُنوبي فاغفِرها لي، يا مَن لا تَضُرُّه ذنوبُ عبادِه، وهوَ الغنيُّ عن طاعتِهم، والمُوفِّقُ مَن عَمِل صالحاً منهم بمعونتِه ورحمتِه، فلكَ الحمدُ إلهي وسيِّدي، إلهي أمرتَني فعَصيتُك، ونَهَيتَني فارتَكَبتُ نَهيَك، فأصبحتُ لا ذا برائةٍ لي فأعتَذرَ، ولا ذا قُوّةٍ فأنتَصِرَ، فبأيِّ شيءٍ أستَقبِلُك يا مولايَ، أبِسَمعي أم ببَصري أم بلِساني أم بِيَدي أم برِجلي، أليسَ كلُّها نِعمَك عندي، وبكلِّها عَصَيتُك يا مولايَ، فلَك الحجّةُ والسّبيلُ عليَّ، يا مَن سَتَرني منَ الآباءِ والأمّهاتِ أن يزجُروني، ومنَ العَشائرِ والإخوانِ أن يُعَيِّروني، ومنَ السّلاطينِ أن يُعاقِبوني، ولَوِ اطّلَعوا يا مولايَ على ما اطّلَعتَ عليهِ منّي إذاً ما أنظَروني ولرَفَضوني وقَطَعوني، فها أنا ذا يا إلهي بينَ يَدَيك يا سَيّدي، خاضعٌ ذليلٌ حصيرٌ حقيرٌ، لا ذو برائةٍ فأعتَذِرَ، ولا ذو قوّةٍ فأنتَصِرَ، ولا ذو حجّةٍ فأحتَجَّ بها، ولا قائلٌ لَم أجتَرِحْ ولَم أعمَلْ سوءاً، وما عَسى الجُحودُ لَو جَحَدتُ يا مولايَ يَنفَعُني، كيفَ وأنّى

ص: 436

ذلكَ، وجَوارحي كلُّها شاهدةٌ عليَّ بما قد عَمِلتُ، يَقيناً غيرَ ذي شكٍّ أنّك سائلي عن عَظائمِ الأمورِ، وأنّك الحَكمُ العَدلُ الّذي لا تجورُ، وعَدلُك مُهلكي، ومن كلِّ عَدلِك مَهرَبي، فإن تُعَذِّبْني يا إلهي فبذُنوبي بعدَ حجّتِك عليَّ، وإن تَعفُ عنّي فبحِلمِك وجودِك وكرمِك، لا إلهَ إلّاأنتَ سبحانَك إنّي كنتُ منَ الظّالمينَ، لا إلهَ إلّاأنتَ سبحانَك إنّي كنتُ منَ المُستَغفرينَ، لا إلهَ إلّا أنتَ سبحانكَ إنّي كنتُ منَ المُوَحِّدينَ، لا إلهَ إلّاأنتَ سبحانكَ إنّي كنتُ منَ الخائفينَ، لا إلهَ إلّاأنتَ سبحانك إنّي كنتُ منَ الوَجِلينَ، لا إلهَ إلّاأنتَ سبحانكَ إنّي كنتُ منَ الرّاجينَ، لا إلهَ إلّا أنتَ سبحانَكَ إنّي كنتُ منَ الرّاغبينَ، لا إلهَ إلّاأنتَ سبحانكَ إنّي كنتُ منَ المُهَلّلينَ، لا إلهَ إلّاأنتَ سبحانَك إنّي كنتُ منَ السّائلينَ، لا إلهَ إلّاأنتَ سبحانَك إنّي كنتُ منَ المُسَبّحينَ، لا إلهَ إلّاأنتَ سبحانكَ إنّي كنتُ منَ المُكبِّرينَ، لا إلهَ إلّاأنتَ سبحانَك ربّي وربُّ آبائيَ الأوّلينَ، أللّهُمّ هذا ثَنائي عَليك مُمَجِّداً، وإخلاصي لذكرِك مُوَحِّداً، وإقراري بآلائِك مُعَدِّداً، وإن كنتُ مُقِرّاً أنّي لَم أُحصِها لكَثرتِها وسُبوغِها وتَظاهرِها وتَقادمِها إلي حادثٍ، ما لَم تَزَلْ تَتَعهَّدُني بهِ معها، منذُ خَلَقتَني وبَرَأتَني من أوّلِ العُمُرِ، منَ الإغناءِ منَ الفَقرِ، وكَشفِ الضُّرِّ، وتَسبيبِ اليُسرِ، ودَفعِ

ص: 437

العُسرِ، وتَفريجِ الكَربِ، والعافيةِ في البَدنِ، والسّلامةِ في الدّينِ، ولَو رَفَدني على قَدرِ ذكرِ نِعمتِك جميعُ العالمينَ منَ الأوّلينَ والآخِرينَ، ما قَدَرتُ ولا هُم على ذلكَ، تَقَدَّستَ وتَعالَيتَ مِن ربٍّ كريمٍ عظيمٍ رحيمٍ، لا تُحصى آلاؤُكَ، ولا يُبلَغُ ثَناؤُك، ولا تُكافى نَعماؤُك، صلِّ على مُحمّدٍ وآلِ مُحمّدٍ، وأتمِمْ عَلينا نِعمَك، وأسعِدْنا بطاعتِك، سبحانَك لا إلهَ إلّا أنتَ، أللّهُمّ إنّكَ تُجيبُ المُضطَرَّ، وتَكشِفُ السّوءَ، وتُغيثُ المَكروبَ، وتَشفي السّقيمَ، وتُغني الفقيرَ، وتَجبُرُ الكسيرَ، وتَرحمُ الصّغيرَ، وتُعينُ الكبيرَ، وليسَ دونَك ظهيرٌ، ولا فوقَك قديرٌ، وأنتَ العليُّ الكبيرُ، يا مُطلِقَ المُكَبَّلِ الأسيرِ، يا رازقَ الطّفلِ الصّغيرِ، يا عِصمةَ الخائفِ المُستَجيرِ، يا مَن لا شريكَ لهُ ولا وزيرَ، صلِّ عَلى مُحمّدٍ وآلِ مُحمّدٍ، وأعْطِني في هذهِ العَشيّةِ، أفضلَ ما أعطَيتَ وأنَلتَ أحَداً من عبادِك، من نعمةٍ تُوليها، وآلاءٍ تُجَدِّدُها، وبليّةٍ تَصرِفُها، وكُربةٍ تَكشِفُها، ودعوةٍ تَسمعُها، وحسنةٍ تَتَقبّلُها، وسَيّئةٍ تَتَغمّدُها، إنّك لطيفٌ بما تَشاءُ خبيرٌ، وعلى كلِّ شيءٍ قديرٌ، أللّهُمّ إنّك أقربُ مَن دُعِيَ، وأسرعُ مَن أجاب، وأكرمُ مَن عفى، وأوسعُ مَن أعطى، وأسمعُ مَن سُئِلَ، يا رَحمنَ الدّنيا والآخِرةِ ورحيمَهما، ليسَ كمثلِك مسئولٌ، ولا سِواك مَأمولٌ، دَعَوْتُك

ص: 438

فأجَبتَني، وسَألتُك فأعطَيتَني، ورَغِبتُ إلَيكَ فَرَحِمتَني، ووَثِقتُ بِك فَنَجّيتَني، وفَزِعتُ إليكَ فَكَفيتَني، أللّهُمّ فَصلِّ على مُحمّدٍ عبدِك ورسولِك ونبيِّك، وعلى آلِه الطّيّبينَ الطّاهرينَ أجمعينَ، وتَمِّم لنا نَعمائَك، وهَنِّئنا عَطائَك، واكتُبنا لكَ شاكرينَ، ولآلائِك ذاكرينَ، آمينَ آمينَ ربَّ العالمينَ، أللّهُمّ يا مَن مَلَك فَقَدَر، وقَدَر فقَهَر، وعُصِيَ فَسَتَر، واستُغفِرَ فغَفَر، يا غايةَ الطّالبينَ الرّاغبينَ، ومُنتَهى أملِ الرّاجينَ، يا مَن أحاط بكلِّ شيءٍ عِلماً، ووسِعَ المُستَقيلينَ رَأفةً ورحمةً وحِلماً، أللّهُمّ إنّا نَتوجّهُ إليكَ في هذِه العَشيّةِ الّتي شَرّفتَها وعَظّمتَها بمُحَمّدٍ نبيِّك ورسولِك، وخِيَرتِك من خَلقِك، وأمينِك على وحيِك، البشيرِ النّذيرِ السّراجِ المنيرِ، الّذي أنعَمتَ بهِ علَى المُسلمينَ، وجَعلتَه رحمةً للعالمينَ، أللّهُمّ فصلِّ على مُحمّدٍ وآلِ مُحمّدٍ، كما مُحمّدٌ أهلٌ لذلك منكَ يا عظيمُ، فصلِّ عليهِ وعلى آلِه الْمُنتجَبينَ الطّيّبينَ الطّاهرينَ أجمعينَ، وتَغمَّدْنا بعَفوِك عنّا، فإليكَ عَجَّتِ الأصواتُ بصنوفِ اللّغاتِ، فاجعَلْ لنا اللّهُمّ في هذهِ العشيّةِ نصيباً من كلِّ خَيرٍ تَقسِمُه بينَ عبادِك، ونورٍ تَهدي بهِ، ورحمةٍ تَنشُرها، وبَرَكةٍ تُنزِلُها، وعافيةٍ تُجَلِّلُها، ورِزقٍ تَبسُطُه يا أرحمَ الرّاحمينَ، أللّهُمّ أقلِبْنا في هذَا الوَقتِ مُنجِحينَ مُفلِحينَ مَبرورينَ

ص: 439

غانمينَ، ولا تَجعَلْنا منَ القانطينَ ولا تُخْلِنا من رَحمتِكَ، ولا تَحْرِمنا ما نُؤَمِّلُه من فضلِك، ولا تَجعَلْنا من رحمتِك مَحرومينَ، ولا لفضلِ ما نُؤَمِّلُه من عطائِك قانطينَ، ولا تَرُدَّنا خائبينَ، ولا من بابكَ مَطرودينَ، يا أجودَ الأجودينَ وأكرمَ الأكرمينَ، إليكَ أقبَلْنا موقنينَ، ولبيتِك الحرامِ آمّينَ قاصدينَ، فأعِنّا على مَناسكِنا، وأكمِلْ لنا حجَّنا، واعفُ اللّهُمّ عنّا وعافِنا، فقد مَدَدنا إليك أيديَنا فهي بذلّةِ الإعترافِ مَوسومةٌ، أللّهُمّ فأعطِنا في هذهِ العشيّةِ ما سَألناك، واكفِنا ما استَكفَيناك، فلا كافيَ لنا سِواك، ولا ربَّ لنا غيرُك، نافذٌ فينا حكمُك، محيطٌ بنا علمُك، عَدلٌ فينا قضاؤُك، إقضِ لنا الخَيرَ، واجعَلنا من أهلِ الخَيرِ، أللّهُمّ أوجِب لنا بجودِك عظيمَ الأجرِ وكريمَ الذُّخرِ ودوامَ اليُسرِ، واغفِرْ لنا ذُنوبَنا أجمعينَ، ولا تُهلِكْنا معَ الهالكينَ، ولا تَصرِفْ عنّا رأفتَك ورحمتَك يا أرحمَ الرّاحمينَ، أللّهُمّ اجعَلنا في هذَا الوقتِ ممّن سألَك فأعطَيتَه، وشَكَرك فزِدتَه، وتابَ إليكَ فقَبِلتَه، وتَنَصَّل إليكَ من ذنوبِه كلِّها فغَفَرتَها لَه، يا ذا الجلالِ والإكرامِ، أللّهُمّ وفِّقنا وسَدِّدنا، واقبَل تَضَرُّعَنا، يا خَيرَ مَن سُئِل، ويا أرحمَ مَن اسُترحِمَ، يا مَن لا يَخفى عليهِ إغماضُ الجُفونِ، ولا لَحظُ العُيونِ، ولا ما استَقرَّ في المَكنونِ، ولا ما انطَوَت عَليه

ص: 440

مُضمَراتُ القُلوبِ، ألا كلُّ ذلكَ قد أحصاهُ عِلمُك، ووَسِعَه حلمُك، سبحانَك وَتَعالَيتَ عمّا يقولُ الظّالمونَ عُلوّاً كَبيراً، تُسبِّحُ لكَ السّمواتُ السّبعُ والأرَضونَ ومَن فيهنَّ، وإن من شيءٍ إلّايُسبِّحُ بحمدِك، فلكَ الحمدُ والمجدُ وعُلوُّ الجَدِّ، يا ذا الجلالِ والإكرامِ، والفضلِ والإنعامِ، والأيادي الجِسامِ، وأنتَ الجوادُ الكريمُ الرّؤوفُ الرّحيمُ، أللّهُمّ أوسِعْ عليَّ من رِزقِك الحلالِ، وعافِني في بَدني وديني، وآمِن خَوفي وأعتِقْ رَقَبتي منَ النّارِ، أللّهُمّ لا تَمكُرْ بي ولا تَستَدرِجني ولا تَخدَعني، وادرَأ عنّي شرَّ فسقةِ الجنِّ والإنسِ.» بشير و بشير مى گويند: آن گاه امام عليه السلام صداى خود را بلند نمود و در حالى كه رو به آسمان داشت و اشك از چشمانش مانند مشك آب جارى بود گفت: «يا أسمعَ السّامعينَ، ويا أبصرَ النّاظرينَ، ويا أسرعَ الحاسبينَ، ويا أرحمَ الرّاحمينَ، صلِّ على مُحمّدٍ وآلِ مُحمّدٍ السّادةِ الميامينِ، وأسألُك اللّهُمّ حاجتي الّتي إن أعطَيتَنيها لم يَضُرَّني ما مَنَعتَني، وإن مَنَعتَنيها لَم يَنفَعْني ما أعطَيتَني، أسألُك فَكاكَ رَقَبتي منَ النّارِ، لا إلهَ إلّاأنتَ وَحدَك لا شريكَ لكَ، لكَ المُلكُ ولكَ الحمدُ وأنتَ على كلِّ شيءٍ قديرٌ، يا ربِّ يا ربِّ.»

بشر و بشير مى گويند: آن حضرت بعد از اين دعا فقط «يا ربّ يا ربّ» مى گفت و كسانى كه در آن محضر و در اطراف او حاضر

ص: 441

بودند، به آن حضرت گوش سپرده بودند و به دعاى او آمين مى گفتند و به همين بسنده كرده بودند و خودشان دعا نمى كردند. سپس همراه با امام صدايشان به گريه بلند شد تا اين كه خورشيد غروب كرد و آن حضرت از عرفات به سمت مشعر حركت فرمود و مردم نيز به همراه ايشان به راه افتادند.

دعاى عرفه امام حسين عليه السلام بر حسب نقل كفعمى در اين جا به پايان مى رسد؛ ولى در برخى از نسخه هاى «اقبال» بخش ديگرى نيز به عنوان تتمه دعا ذكر شده است كه شايسته است رجاءاً خوانده شود. آن بخش بر حسب نقل سيد در «اقبال» چنين است:

«إلهي أنا الفقيرُ في غِنايَ فكيفَ لا أكونُ فقيراً في فَقري، إلهي أنا الجاهلُ في عِلمي فكيفَ لا أكونُ جَهولاً في جَهلي، إلهي إنّ اختلافَ تَدبيرِك وسُرعةَ طَواءِ مَقاديرِك مَنَعا عِبادَك العارفينَ بكَ عنِ السُّكونِ إلى عَطاءٍ واليأسِ منكَ في بلاءٍ، إلهى منّي ما يَليقُ بِلُؤمي ومنكَ ما يَليقُ بكرمِك، إلهي وصَفتَ نَفسَك باللّطفِ والرّأفةِ لي قَبلَ وجودِ ضَعفي، أفتَمنَعُني منهما بَعدَ وجودِ ضَعفي، إلهي إن ظَهَرَتِ المَحاسنُ منّي فبفَضلِك ولكَ المِنّةُ عليَّ، وإن ظَهَرَتِ المَساوي منّي فبعَدلِك ولكَ الحجّةُ عليَّ، إلهي كيفَ تَكِلُني وقد تَكَفّلتَ لي، وكيفَ أُضامُ وأنتَ النّاصرُ لي، أم كيفَ أخيبُ وأنتَ الحَفيُّ بي، ها أنا أتَوَسّلُ إليكَ بفَقري إليكَ، وكيفَ أتَوَسّلُ إليكَ بما

ص: 442

هوَ مَحالٌ أن يَصِلَ إليكَ، أم كيفَ أشكو إليكَ حالي وهوَ لا يَخفى عليكَ، أم كيفَ أُتَرجِمُ بمَقالي وهوَ منكَ بَرَزَ إليكَ، أم كيفَ تُخَيِّبُ آمالي وهيَ قد وَفَدَت إليكَ، أم كيفَ لا تُحسِنُ أحوالي وبكَ قامَت، يا إلهي ما ألطَفَك بي مع عظيمِ جَهلي، وما أرحَمَك بي مع قبيحِ فِعلي، إلهي ما أقرَبَك منّي وقد أبعَدَني عنكَ، وما أرأفَك بي فما الّذي يَحجُبُني عنكَ، إلهي عَلِمتُ بِاختلافِ الآثارِ وتَنَقُّلاتِ الأطوارِ أنّ مُرادَك منّي أن تَتعَرّفَ إليَّ في كلِّ شيءٍ، حتّى لا أجهَلَك في شيءٍ، إلهي كلَّما أخرَسَني لُؤمي أنطَقَني كَرَمُك، وكلَّما آيَسَتني أوصافي أطمَعَتني مِنَنُك، إلهي مَن كانَت مَحاسِنُهُ مَساوِيَ فكيفَ لا تَكونُ مَساويهِ مَساويَ، ومَن كانَتْ حَقائقُه دَعاويَ فكيفَ لا تَكونُ دَعاويهِ دَعاويَ، إلهي حُكمُك النّافذُ ومَشيَّتُك القاهِرةُ لَم يَترُكا لذي مَقالٍ مَقالاً، ولا لذي حالٍ حالاً، إلهي كَم من طاعةٍ بَنَيتُها، وحالَةٍ شَيَّدتُها، هَدَمَ اعتِمادي عَليها عَدلُك، بَل أقالَني منها فَضلُك، إلهي إنّك تَعلَمُ أنّي وإن لَم تَدُمِ الطّاعَةُ منّي فِعلاً جَزماً، فَقد دامَت مَحَبّةً وعَزماً، إلهي كيفَ أعزِمُ وأنتَ القاهرُ، وكيفَ لا أعزِمُ وأنتَ الآمرُ، إلهي تَرَدُّدي في الآثارِ يوجِبُ بُعدَ المَزارِ، فَاجمَعني عَليك بخِدمةٍ توصِلُني إليكَ، كيفَ يُستَدَلُّ عَليك بما هوَ في وُجودِه مُفتَقِرٌ إليكَ،

ص: 443

أيكونُ لغَيرِك منَ الظّهورِ ما ليسَ لكَ حتّى يكونَ هوَ المُظهِرَ لكَ، متى غِبتَ حتّى تَحتاجَ إلى دليلٍ يَدلُّ عَليك، ومتى بَعُدتَ حتّى تَكونَ الآثارُ هيَ الّتي تُوصِلُ إليكَ، عَمِيَت عَينٌ لا تَراكَ عَليها رَقيباً، وخَسِرَت صَفقةُ عَبدٍ لَم تَجعَلْ لهُ من حُبِّك نصيباً، إلهي أمَرتَ بالرّجوعِ إلي الآثارِ، فأَرْجِعني إليكَ بكِسوةِ الأنوارِ، وهِدايةِ الاستِبصارِ، حتّى أرجِعَ إليكَ منها كما دَخَلتُ إليكَ منها مَصونَ السّرِّ عنِ النّظرِ إليها، ومَرفوعَ الهِمّةِ عنِ الاعتمادِ عَليها، إنّك على كلِّ شيءٍ قديرٌ، إلهي هذا ذُلّي ظاهرٌ بينَ يَدَيك، وهذا حالي لا يَخفى عَليك، منكَ أطلُبُ الوصولَ إليكَ، وبكَ أستَدِلُّ عَليك، فاهْدِني بنورِك إليكَ، وأقِمني بِصِدقِ العُبوديّةِ بينَ يَدَيكَ، إلهي عَلِّمني من عِلمِك المَخزونِ، وصُنّي بسِترِك [بسِرِّك] المَصونِ، إلهي حَقِّقني بِحقائِقِ أهلِ القُربِ واسْلُك بي مَسلَكَ أهلِ الجَذبِ، إلهي أغْنِني بتَدبيرِك لي عن تَدبيري، وباختيارِك لي عن اختياري، وأوقِفْني على مَراكزِ اضطرارِي، إلهي أخْرِجني من ذُلِّ نَفسي، وطَهِّرني من شَكّي وشِركي قَبلَ حلولِ رَمسي، بكَ أنتَصِرُ فانْصُرني، وعَليك

أتَوَكّلُ فلا تَكِلْني، وإيّاك أسْئَلُ فلا تُخَيِّبْني، وفي فَضلِك أرغَبُ فلا تَحرِمني، وبجَنابِك أنتَسِبُ فلا تُبعِدْني، وببابِك أقِفُ فَلا تَطرُدْني،

ص: 444

إلهي تَقَدّس رِضاك أن تكونَ لهُ عِلّةٌ منكَ، فكيفَ يكونُ لهُ عِلّةٌ منّي، إلهي أنتَ الغَنيُّ بذاتِك أن يَصِلَ إليكَ النَّفعُ منكَ، فكيفَ لا تكونُ غَنيّاً عنّي، إلهي إنّ القَضاءَ والقَدَرَ يُمَنّيني، وإنّ الهَواءَ بوَثائقِ الشّهوةِ أسَرَني، فكُنْ أنتَ النّصيَر لي حتى تَنصُرَني وتُبَصِّرَني، وأغْنِني بفَضلِك حتّى أستَغْنيَ بكَ عن طَلَبي، أنتَ الّذي أشرَقتَ الأنوارَ في قلوبِ أوليائِك، حتّى عَرَفوك ووَحَّدوك، وأنتَ الّذي أزَلتَ الأغيارَ عن قلوبِ أحِبّائِك، حتّى لَم يُحِبّوا سِواك، ولَم يَلجَأوا إلى غَيرِك، أنتَ المونسُ لَهم حيثُ أوحَشَتهمُ العَوالمُ، وأنتَ الّذي هَدَيتَهم حيثُ اسْتَبانَت لهم المَعالمُ، ماذا وَجَد مَن فَقَدك، ومَا الّذي فَقَد مَن وَجَدك، لقد خابَ مَن رَضِيَ دونَك بَدَلاً، ولقد خَسِرَ مَن بَغى عنك مُتَحَوِّلاً، كيفَ يُرجى سِواكَ وأنتَ ما قَطَعتَ الإحسانَ، وكيفَ يُطلَبُ من غَيرِك وأنتَ ما بَدَّلتَ عادَةَ الإمتنانِ، يا مَن أذاقَ أحِبّاءَه حَلاوةَ المُؤانَسةِ، فقاموا بينَ يَدَيهِ مُتَمَلِّقينَ، ويا مَن ألبَسَ أولياءَه مَلابِسَ هَيبتِه فَقاموا بينَ يَدَيهِ مُستَغفِرينَ، أنتَ الذّاكرُ قَبلَ الذّاكرينَ، وأنتَ البادي بالإحسانِ قَبلَ تَوجُّهِ العابدينَ، وأنتَ الجَوادُ بِالعَطاءِ قَبلَ طَلَبِ الطّالِبينَ، وأنتَ الوَهّابُ ثمّ لما وهَبتَ لَنا منَ المُستَقرِضينَ، إلهي اطْلُبني برَحمتِك حتّى أصِلَ إليكَ، واجْذُبني

ص: 445

بمَنِّك حتّى أُقبِلَ عَليك، إلهي إنّ رَجائي لا يَنقَطِعُ عنكَ وإن عَصَيتُك، كما أنّ خَوفي لا يُزايِلُني وَإن أطَعتُك، فقد رَفَعَتْني العَوالِمُ إليكَ وقد أوقَعَني عِلمي بكَرَمِك عَليك، إلهي كيفَ أَخيبُ وأنتَ أمَلي، أم كيفَ أُهانُ وعَليك مُتَّكَلي، إلهي كيفَ أسْتَعِزُّ وفي الذِلّةِ أركَزْتَني، أم كيفَ لا أستَعِزُّ وإليكَ نَسَبتَني، إلهي كيفَ لا أفتَقِرُ وأنتَ الّذي في الفُقَراءِ أقَمتَني، أم كيفَ أفتَقِرُ وأنتَ الّذي بجودِك أغنَيتَني، وأنتَ الّذي لا إلهَ غَيرُك، تَعَرَّفتَ لكلِّ شيءٍ فما جَهِلَك شَيءٌ، وأنتَ الّذي تَعَّرَفتَ إليَّ في كلِّ شيءٍ، فرَأيتُك ظاهراً في كلِّ شيءٍ وأنتَ الظّاهرُ لكلِّ شيءٍ، يا مَنِ استَوى برحمانيّتِه فصارَ العرشُ غَيباً في ذاتِه، مَحَقتَ الآثارَ بالآثارِ ومَحَوتَ الأغيارَ بمُحيطاتِ أفلاكِ ألأنوارِ، يا مَن احتَجَب في سُرادِقاتِ عَرشِه عن أن تُدرِكَه الأبصارُ، يا مَن تَجَلّى بكَمالِ بهائِه فتَحَقَّقَت عظمتُه الإستِواءَ، كيفَ تَخفى وأنتَ الظّاهرُ، أم كيفَ تَغيبُ وأنتَ الرّقيبُ الحاضرُ، إنّك على كلِّ شيءٍ قديرٌ، والحمدُ للّهِ وَحدَه.»

ص: 446

دعاى عرفه امام زين العابدين عليه السلام

دعاى عرفه امام زين العابدين عليه السلام(1)

«ألحمدُ لِلّه ربِّ العالمينَ، أللّهُمّ لكَ الحمدُ بديعَ السّماواتِ والأرضِ، ذَا الجلالِ والإكرامِ، ربَّ الأربابِ، وإلهَ كلِّ مَألوهٍ، وخالقَ كلِّ مخلوقٍ، ووارثَ كلِّ شيءٍ، ليسَ كمثلِه شيءٌ، ولا يَعزُبُ عنه عِلمُ شيءٍ، وهوَ بكلِّ شيءٍ مُحيطٌ، وهو على كلِّ شيءٍ رقيبٌ، أنتَ اللّه لا إلهَ إلّاأنتَ الأحدُ المُتَوحِّدُ، الفَردُ المُتَفرِّدُ، وأنتَ اللّهُ لا إلهَ إلّاأنتَ الكريمُ المُتَكرِّمُ، العظيمُ المُتَعَظِّمُ، الكبيرُ المُتَكبِّرُ، وأنتَ اللّهُ لا إلهَ إلّا أنتَ العليُّ المُتَعالِ الشّديدُ المِحالِ، وأنتَ اللّهُ لا إلهَ إلّاأنتَ الرّحمنُ الرّحيمُ، العليمُ الحكيمُ، وأنتَ اللّهُ لا إلهَ إلّاأنتَ السّميعُ البصيرُ، القديمُ الخبيرُ، وأنت اللّهُ لا إلهَ إلّاأنتَ الكريمُ الأكرمُ، الدّائمُ الأدومُ، وأنت اللّهُ لا إلهَ إلّاأنتَ الأوّلُ قبلَ كلِّ أحدٍ، والآخِرُ بعدَ كلِّ عَددٍ، وأنتَ اللّهُ لا إلهَ إلّاأنتَ الدّاني في عُلُوِّه، والعالي في دُنُوِّه، وأنتَ اللّهُ لا إلهَ إلّاأنتَ ذوالبَهاءِ والمَجدِ، والكِبرياءِ والحَمدِ،

ص: 447


1- صحيفۀ سجّاديه، دعاى 47

وأنتَ اللّهُ لا إلهَ إلّاأنتَ الّذي أنشَأتَ الأشياءَ من غَيرِ سِنخٍ، وَصوّرتَ ما صَوّرتَ من غَيرِ مثالٍ، وابتَدَعتَ المُبتَدَعاتِ بلا احتِذاءٍ، أنتَ الّذي قَدَّرتَ كلَّ شيءٍ تَقديراً، ويَسَّرت كلَّ شَيءٍ تَيسيراً، ودَبَّرتَ ما دونَك تَدبيراً، أنتَ الّذي لم يُعِنْك على خَلقِك شريكٌ، ولَم يُوازِرْك في أمرِك وزيرٌ، ولَم يَكُن لَك مُشاهدٌ ولا نظيرٌ، أنتَ الّذي أرَدتَ فكانَ حَتماً ما أرَدتَ، وقَضيتَ فكانَ عَدلاً ما قَضَيتَ، وحَكَمتَ فكانَ نِصْفاً ما حَكَمتَ، أنتَ الّذي لا يَحويك مكانٌ، ولَم يَقُمْ لِسُلطانِك سُلطانٌ، ولَم يُعْيِك بُرهانٌ ولا بيانٌ، أنت الّذي أحصَيتَ كلَّ شيءٍ عَدداً، وجَعَلتَ لِكلِّ شيءٍ أمَداً، وقَدّرتَ كلَّ شيءٍ تَقديراً، أنتَ الّذي قَصُرَتِ الأوهامُ عن ذاتيّتِك، وعَجَزَتِ الأفهامُ عن كَيفيّتِك ولَم تُدرِكِ الأبصارُ مَوضِعَ أينيّتِك، أنتَ الّذي لا تُحَدُّ فتكونَ مَحدُوداً، ولَم تُمَثَّلْ فتكونَ مَوجوداً، ولَم تَلِدْ فتكونَ مَولوداً، أنتَ الّذي لا ضِدَّ مَعك فيُعانِدَك، ولا عِدلَ لَك فيُكاثِرَكَ، ولا نِدَّ لك فيُعارِضَك، أنتَ الّذي ابتَدَأ واختَرعَ واستَحدَثَ وابتَدَعَ، وأحسَنَ صُنعَ ما صَنَع، سُبحانَك ما أجلَّ شَأنَك، وأسنى في الأماكِنِ مَكانَك، وأصدَعَ بالحقِّ فُرقانَك، سُبحانَك من لطيفٍ ما ألطَفَكَ، ورَؤوفٍ ما أرأفَك، وحكيمٍ ما أعرَفَك، سُبحانَك من مَليكٍ ما

ص: 448

أمنَعَك، وجوادٍ ما أوسَعَك، ورَفيعٍ ما أرفَعَك، ذوالبَهاءِ والمَجدِ والكِبرياءِ والحَمدِ، سُبحانَك بَسَطتَ بالخَيراتِ يَدَك، وعُرِفَتِ الهِدايَةُ من عندك، فمَنِ الْتَمَسَك لدينٍ أو دنيا وجَدَكَ، سُبحانَك خَضعَ لَك مَن جَرى في عِلمِك، وخَشعَ لعَظَمتِك ما دونَ عَرشِك، وانقادَ للتّسليمِ لَك كلُّ خَلقِك، سُبحانَك لا تُحَسُّ ولا تُجَسُّ ولا تُمَسُّ، ولا تُكادُ ولا تُماطُ ولا تُنازَعُ، ولا تُجارى ولا تُمارى، ولا تُخادَعُ ولا تُماكَرُ، سبحانَك سبيلُك جَدَدٌ، وأمرُك رَشَدٌ، وأنتَ حيٌّ صمَدٌ، سبحانَكَ قَولُك حُكمٌ، وقَضاؤُك حَتمٌ، وإرادتُكَ عَزمٌ، سبحانَك لا رادَّ لمَشيّتِك، ولا مُبدِّلَ لكَلِماتِك، سبحانَك قاهِرَ الأربابِ، باهِرَ الآياتِ، فاطرَ السّماواتِ، بارِئَ النّسَماتِ، لك الحمدُ حَمداً يَدومُ بدَوامِك، ولكَ الحمدُ حَمداً خالداً بنِعمَتِكَ، ولك الحمدُ حَمداً يُوازي صُنعَك، ولك الحمدُ حَمداً يَزيدُ على رِضاك، ولك الحمدُ حَمداً مَع حَمدِ كلِّ حامدٍ، وشُكراً يَقصُرُ عنهُ شكرُ كلِّ شاكرٍ، حَمداً لا يَنبَغي إلّالَك، ولا يُتَقرَّبُ بهِ إلّاإليكَ، حَمداً يُستدامُ بهِ الأوّلُ، ويُستَدعى بهِ دوامُ الآخِرِ، حَمداً يَتضاعَفُ على كُرورِ الأزمِنةِ، ويَتَزايَدُ أضعافاً مُتَرادِفةً، حَمداً يَعجِزُ عن إحصائهِ الحَفَظةُ، ويَزيدُ على ما أحصَتهُ في كتابِك الكَتَبةُ، حَمداً يُوازِنُ عَرشَك

ص: 449

المجيدَ، ويُعادِلُ كُرسيَّك الرّفيعَ، حَمداً يَكمُلُ لَديك ثوابُه، ويَستَغرِقُ كلَّ جزاءٍ جزاؤُه، حَمداً ظاهِرُه وَفقٌ لباطنِه، وباطنُه وَفقٌ لصِدقِ النّيّةِ فيهِ، حَمداً لَم يَحمَدْك خَلقٌ مِثلَهُ، ولا يَعرفُ أحدٌ سِواك فَضلَه، حَمداً يُعانُ مَن اجتَهَد في تَعديدِه، ويُؤيَّدَ مَن أغرَقَ نَزْعاً في تَوفِيَتِه، حَمداً يَجمَعُ ما خَلَقتَ مِن الحَمدِ، ويَنتَظِمُ ما أنتَ خالِقُه من بَعدُ، حَمداً لا حَمدَ أقرَبُ إلى قَولِك مِنه، ولا أحمدَ مَمّن يَحمَدُك بهِ، حَمداً يُوجِبُ بكَرَمِكَ المَزيدَ بوُفورِه، وتَصِلُه بمَزيدٍ بَعدَ مَزيدٍ طَولاً مِنكَ، حَمداً يَجبُ لكَرَمِ وَجهِك، ويُقابِلُ عِزَّ جَلالِك، ربِّ صلِّ على مُحمّدٍ وآل مُحمّدٍ المُنتَجَبِ المُصطفى المُكرَّمِ المُقَرَّبِ أفضلَ صلَواتِك، وبارِكْ عليهِ أتمَّ بَرَكاتِكَ، وتَرحَّم عليهِ أمتعَ رَحَماتِك، ربِّ صلِّ على مُحمّدٍ وآلهِ صلاةً زاكيةً لا تكونُ صلاةٌ أزكى منها، وصلِّ عليهِ صلاةً ناميةً لا تكونُ صلاةٌ أنمى منها، وصلِّ عليهِ صلاةً راضيةً لا تكونُ صلاةٌ فَوقَها، ربِّ صلِّ على مُحمّدٍ وآلهِ صلاةً تُرضيهِ وتَزيدُ على رضاهُ، وصلِّ عليهِ صلاةً تُرضيكَ وتَزيدُ على رضاكَ لهُ، وصلِّ عليهِ صلاةً لا تَرضى لهُ إلّابها، ولا تَرى غَيرَه لها أهلاً، ربِّ صلِّ على مُحمّدٍ وآلهِ صلاةً تُجاوِزُ رضوانَك، ويَتّصِلُ اتِّصالُها ببقائِك، ولا يَنفَدُ كما لا تَنفَدُ كَلِماتُك، ربِّ صلِّ على مُحمّدٍ وآلهِ صلاةً تَنتَظِمُ صلَواتِ

ص: 450

ملائكتِك وأنبيائِك ورُسلِك وأهلِ طاعتِك، وتَشتَمِلُ على صلواتِ عبادِك من جنِّك وإنسِك وأهلِ إجابتِك، وتَجتَمِعُ على صلاةِ كلِّ مَن ذَرَأتَ وبَرَأتَ من أصنافِ خَلقِك، ربِّ صلِّ عليهِ وآلهِ صلاةً تُحيطُ بكلِّ صلاةٍ سالِفةٍ ومُستأنَفةٍ، وصلِّ عليهِ وعلى آلهِ صلاةً مرضيّةً لَك ولمَن دونَك، وتُنشِئُ مع ذلك صلواتٍ تُضاعِفُ معَها تِلك الصّلواتِ عندها، وتَزيدُها على كُرورِ الأيّام زيادةً في تَضاعيفَ لا يَعُدُّها غيرُك، ربِّ صلِّ على أطائبِ أهلِ بيتِه الّذين اختَرتَهم لأمرِك، وجعَلتَهم خَزَنةَ عِلمِك، وحَفَظةَ دينِك، وخُلَفاءَك في أرضِك، وحُجَجَك على عِبادِك، وطَهَّرتَهم من الرّجسِ والدّنَسِ تَطهيراً بإرادتِك، وجَعَلتَهم الوسيلةَ إليك، والمَسلَكَ إلى جنّتِك، ربِّ صلِّ على مُحمّدٍ وآلهِ، صلاةً تُجزِلُ لهم بها من نِحَلِك وكَرامتِك، وتُكمِلُ لهم الأشياءَ من عَطاياك ونَوافِلِك، وتُوَفِّرُ عَليهم الحَظَّ من عَوائدِك وفَوائدِك، ربِّ صلِّ عليهِ وعَليهم صلاةً لا أمَدَ في أوّلِها، ولا غايةَ لأمَدِها ولا نِهايةَ لآخِرِها، ربِّ صلِّ عَليهمِ زِنةَ عَرشِك وما دونَهُ، ومِلْأَ سماواتِك وما فَوقهنّ، وعَددَ أرَضيك وما تَحتَهنّ وما بَينَهنّ، صلاةً تُقَرِّبُهم منك زُلفى، وتكونُ لَك ولَهم رِضىً ومُتّصِلةً بنَظائرِهنّ أبداً، أللّهُمّ إنّك أيّدتَ دينَك في كلِّ أوانٍ بإمامٍ أقَمتَهُ عَلَماً

ص: 451

لعِبادِك ومَناراً في بلادِك، بَعدَ أن وَصَلتَ حَبلَهُ بحَبلِك، وجَعَلتَه الذّريعةَ إلى رِضوانِك، وافتَرَضتَ طاعَتَه وحَذَّرتَ مَعصيتَه، وأمَرتَ بامتِثالِ أمرِه والانتِهاءِ عند نَهيِه، وألّا يَتقَدّمَه مُتَقَدِّمٌ ولا يَتأخّرَ عنهُ مُتأخِّرٌ، فهوَ عِصمةُ اللّائذينَ، وكهفُ المؤمنينَ، وعُروةُ المُتَمسّكينَ وبَهاءُ العالَمينَ، أللّهُمّ فأوزِع لوَليِّك شُكرَ ما أنعَمتَ بهِ عليهِ، وأوزِعنا مِثلَهُ فيهِ، وآتِه من لدُنك سلطاناً نصيراً، وافتَحْ لَه فَتحاً يسيراً، وأعِنهُ بِرُكنِك الأعَزِّ واشدُدْ أزْرَه، وَقَوِّ عَضُدَه، وراعِه بعَينِك، واحْمِه بحِفظِك، وانصُره بملائكتِك، وامْدُده بجُندِك الأغلبِ، وأقِمْ بهِ كتابَك وحُدودَك وشَرائِعَك وسُنَنَ رسولِك صلواتُك اللّهُمّ عليهِ وآلهِ، وأحْيِ بهِ ما أماتَهُ الظّالمونَ مِن مَعالمِ دينِك، واجْلُ بهِ صَدَأ الجَورِ عن طَريقتِك، وأبِنْ بهِ الضّرّاءَ من سبيلِك، وأزِلْ بهِ النّاكبينَ عن صراطِك، وامْحَقْ بهِ بُغاةَ قَصدِك عِوَجاً، وألِنْ جانبَه لأوليائِك، وابْسُطْ يَدَه على أعدائِك، وهَبْ لنا رَأفتَه ورَحمتَه وتَعَطُّفَه وتَحَنُّنَه، واجعَلنا لهُ سامعينَ مُطيعينَ، وفي رضاهُ ساعينَ، وإلى نُصرتِهِ والمُدافَعةِ عنهُ مُكنِفينَ، وإليك وإلى رسولِك صلواتُك اللّهُمّ عليهِ وآلهِ بذلكَ مُتَقَرِّبينَ، أللّهُمّ وصلِّ على أوليائِهم المُعتَرِفينَ بمَقامِهم، المُتّبعينَ مَنهَجَهم، المُقتَفينَ آثارَهم،

ص: 452

المُستَمسِكينَ بعُروتِهم، المُتَمَسِّكينَ بوِلايتِهم، المُؤتَمّينَ بإمامتِهم، المُسَلِّمينَ لأمرِهم، المُجتَهِدينَ في طاعتِهم، المُنتَظِرينَ أيّامَهم، المادّينَ إليهم أعيُنَهم، الصّلواتِ المُبارَكاتِ الزّاكياتِ النّامياتِ الغادياتِ الرّائِحاتِ، وسَلِّمْ عَليهم وعلى أرواحِهم، واجْمَعْ على التّقوى أمرَهم، وأصْلِحْ لهم شؤونَهم، وتُبْ عَليهم إنّك أنتَ التّوّابُ الرّحيمُ وخَيرُ الغافرينَ، واجْعَلْنا مَعهم في دارِ السّلامِ برحمتِك يا أرحمَ الرّاحمينَ، أللّهُمّ هذا يومُ عَرَفةَ، يومٌ شَرَّفتَه وكَرَّمتَه وعَظَّمتَه، نَشَرتَ فيهِ رَحمتَك، ومَنَنتَ فيهِ بعفوِك، وأجزَلتَ فيهِ عَطيّتَك، وَتَفَضَّلتَ بهِ على عبادِك، أللّهُمّ وأنا عبدُك الّذي أنعَمتَ عليهِ قبلَ خَلقِك لهُ، وبعدَ خلقِك إيّاه، فجَعَلتَه ممّن هَدَيتَه لدينِك، ووَفَّقتَه لحقِّك، وعَصَمتَه بحَبلِك، وأدخَلتَه في حِزبِك، وأرشَدتَه لمُوالاةِ أوليائِك، ومُعاداةِ أعدائِك، ثمّ أمَرتَه فلَم يَأتَمِرْ، وَزجَرتَهُ فلَم يَنزَجِرْ، ونَهَيتَه عن مَعصيتِك فخالَفَ أمرَك إلى نَهيِك، لا مُعانَدةً لكَ ولا استِكباراً عَليك، بَل دَعاه هَواه إلى ما زَيَّلتَه وإلى ما حَذَّرتَه، وأعانَه على ذلكَ عَدُوُّك وعَدُوُّه، فأقدَمَ عليهِ عارفاً بوَعيدِك، راجياً لعَفوِك، واثِقاً بتَجاوُزِك، وكانَ أحقَّ عِبادِك مَع ما مَنَنتَ عليهِ ألّا يَفعلَ، وها أنا ذا بينَ يَدَيك صاغِراً ذَليلاً، خاضعاً خاشعاً، خائفاً

ص: 453

مُعتَرِفاً بعظيمٍ منَ الذّنوبِ تَحَمَّلتُه، وجليلٍ منَ الخطايا اجتَرَمتُه، مُستَجيراً بصَفحِك، لائذاً برحمتِك، موقِناً أنّه لا يُجيرُني منك مُجيرٌ، ولا يَمنَعُني منكَ مانعٌ، فعُد عليَّ بما تَعودُ بهِ على مَن اقتَرَفَ من تَغَمُّدِك، وجُدْ عليَّ بما تَجودُ بهِ على مَن ألقى بيَدِه إليك مِن عَفوِك، وامنُنْ عليَّ بما لا يَتَعاظَمُك أن تَمُنَّ بهِ على مَن أمَّلَك مِن غُفرانِك، واجْعَلْ لي في هذا اليومِ نَصيباً أنالُ بهِ حَظّاً من رِضوانِك، ولا تَرُدَّني صِفْراً ممّا يَنقَلِبُ بهِ المُتَعَبِّدونَ لكَ من عبادِك، وإنّي وإن لَم اقَدِّمْ ما قَدَّموه منَ الصّالحاتِ، فقد قَدَّمتُ تَوحيدَك، ونَفْيَ الأضدادِ والأندادِ والأشباهِ عنكَ، وأتَيتُك منَ الأبوابِ الّتي أمَرتَ أن تُؤتى منها، وتَقَرَّبتُ إليك بما لا يَقرُبُ بهِ أحدٌ منك إلّابالتّقَرُّبِ بهِ، ثمّ أتبَعتُ ذلكَ بالإنابة إليك، والتّذَلُّلِ والإستِكانةِ لكَ، وحُسنِ الظّنِّ بكَ، والثِّقةِ بما عندك، وشَفَعتُه برَجائِك الّذي قَلَّ ما يَخيبُ عَليه راجيك، وسألتُك مسألةَ الحقيرِ الذّليلِ، البائسِ الفقيرِ، الخائفِ المُستَجيرِ، ومَع ذلكَ خيفَةً وتَضرُّعاً وتَعوُّذاً وتَلوُّذاً، لا مُستَطيلاً بتَكبُّرِ المُتَكبِّرينَ، ولا مُتعالياً بدالّةِ المُطيعينَ، ولا مُستَطيلاً بشفاعةِ الشّافعينَ، وأنا بعدُ أقلُّ الأقَلّينَ وأذلُّ الأذلّينَ، ومِثلُ الذّرّةِ أو دونَها، فيا مَن لم يُعاجِلِ المسيئينَ، ولا يَنْدَهُ المُترَفينَ، ويا مَن يَمُنُّ

ص: 454

بإقالَةِ العاثرينَ، ويَتفضَّلُ بإنظارِ الخاطئينَ، أنا المُسيءُ المعترِفُ الخاطئُ العاثرُ، أنا الّذي أقدمَ عَليك مُجتَرِئاً، أنا الّذي عَصاك مُتعمِّداً، أنا الّذي استَخفى من عِبادِك وبارَزَك، أنا الّذي هابَ عبادَك وأمِنَك، أنا الّذي لَم يَرهَبْ سطوَتَك ولَم يَخَفْ بَأسَك، أنا الجاني على نفسِه، أنا المُرتَهَنُ ببَليّتِه، أنا القليلُ الحياءِ، أنا الطويلُ العَناءِ، بحقِّ مَن انتَجَبتَ من خلقِك وبمَن اصطَفَيتَه لنَفسِك، بحقِّ مَن اختَرتَ من بَريّتِك ومَن اجتَبَيتَ لشَأنِك، بحقِّ مَن وَصَلتَ طاعتَه بطاعتِك، ومَن جَعَلتَ مَعصيتَه كمعصيتِك، بحقِّ مَن قَرَنتَ موالاتَه بموالاتِك، ومَن نُطتَ مُعاداتَه بمعاداتِك، تَغَمَّدْني في يومي هذا بما تَتَغَمَّدُ بهِ مَن جَأرَ إليك مُتَنَصِّلاً، وعاذَ باستغفارِك تائباً، وتَولَّني بما تَتَوَلّى بهِ أهلَ طاعتِك والزُّلفى لديك والمَكانةِ منك، و تَوحَّدْني بما تَتَوحَّدُ بهِ مَن وَفى بعهدِك، وأتعَبَ نفسَه في ذاتِك، وأجهَدَها في مرضاتِك، ولا تؤاخِذْني بتَفريطي في جنبِك، وتَعَدّي طَوري في حدودِك، ومُجاوَزةِ أحكامِك، ولا تَستَدرِجْني بإملائك لي استِدراجَ مَن مَنَعني خيرَ ما عندهُ، ولَم يَشْرَكْك في حُلولِ نِعمتِه، ونَبِّهني من رَقدةِ الغافلينَ، وسِنةِ المُسرفينَ، ونَعسةِ المَخذولينَ، وخُذ بقَلبي إلى ما استَعمَلتَ بهِ القانتينَ، واستَعبَدتَ بهِ المتَعَبِّدينَ،

ص: 455

واستَنقَذتَ بهِ المُتَهاوِنينَ، وأعِذني ممّا يُباعِدُني عنك، ويَحولُ بَيني وبين حظّي منك، ويَصُدُّني عمّا أُحاوِلُ لديك، وسَهِّل لي مَسلَك الخيراتِ إليك، والمُسابَقةَ إليها من حيثُ أمرتَ، والمُشاحّةَ فيها على ما أرَدتَ، ولا تَمْحَقْني فيمَن تَمحَقُ من المُستَخِفّينَ بما أوعَدتَ، ولا تُهلِكني مع مَن تُهلِكُ من المُتَعرِّضينَ لِمَقتِك، ولا تُتَبِّرْني فيمَن تُتَبِّرُ من المُنحرفينَ عن سُبُلِك، ونَجِّني من غَمَراتِ الفتنةِ، وخَلِّصني من لَهَواتِ البَلوى، وأجِرني من أخذِ الإملاءِ، وحُلْ بيني وبين عدوٍّ يُضِلُّني، وهوىً يوبِقُني، ومَنقَصةٍ تَرهَقُني، ولا تُعرِضْ عنّي إعراضَ مَن لا تَرضى عنهُ بعد غَضَبِك، ولا تؤيِسْني من الأملِ فيك فيغلِبَ عليَّ القُنوطُ من رحمتِك، ولا تَمْتَحِنّي بما لا طاقةَ لي بهِ فتَبهَظَني ممّا تُحَمِّلُنيه من فضلِ مَحبّتِك، ولا تُرسِلني من يدِك إرسالَ مَن لا خيرَ فيهِ، ولا حاجةَ بك إليه، ولا إنابةَ لهُ، ولا تَرْمِ بي رَميَ مَن سقطَ من عينِ رِعايتِك، ومَن اشتَملَ عليهِ الخِزيُ من عندِك، بل خُذ بيدي من سَقْطةِ المُتَرَدّينَ، ووَهلةِ المُتَعَسِّفينَ، وزَلّةِ المَغرورينَ، ووَرطةِ الهالكينَ، وعافِني ممّا ابتَلَيتَ به طبقاتِ عبيدِك وإمائِك، وبَلِّغني مَبالغَ مَن عُنيتَ بهِ، وأنعَمتَ عَليه، ورَضيتَ عنهُ، فأعَشْتَه حميداً وتَوَفَّيتَه سعيداً، وطَوِّقني طَوقَ

ص: 456

الإقلاعِ عمّا يُحبِطُ الحسناتِ، ويَذهبُ بالبَرَكات، وأشعِرْ قلبِيَ الإزدجارَ عن قبائِحِ السّيِّئاتِ، وفواضِحِ الحَوباتِ، ولا تَشغَلْني بما لا أُدرِكُه إلّابك عمّا لا يُرضيك عنّي غيرُه، وأنزِعْ من قلبي حُبَّ دنياً دَنيَّةٍتَنهى عمّا عندَك، وتَصُدُّ عن ابْتغاءِ الوَسيلةِ إليك، وتُذهِلُ عن التّقرُّبِ منك، وزَيِّنْ ليَ التّفَرُّدَ بمناجاتِك باللَّيلِ والنَّهارِ، وهَبْ لي عِصمَةً تُدنيني من خَشيتِك، وتَقطَعُني عن رُكوبِ مَحارِمِك، وتَفُكُّني من أسرِ العَظائمِ، وهَبْ ليَ التّطهيرَ من دَنَسِ العِصيانِ، وأذهِب عنّي دَرَنَ الخَطايا، وسَرْبِلني بسِربالِ عافيتِك، ورَدِّني رِداءَ مُعافاتِك، وجَلِّلني سوابغَ نَعْمائِك، وظاهِرْ لديَّ فضلَك وطَولَك،وأيِّدني بتَوفيقِك وتسديدِك، وأعِنّي على صالحِ النّيّةِ، ومَرضيِّ القولِ، ومُستَحسنِ العملِ، ولا تَكِلْني إلى حولي وقوّتي دونَ حولِك وقُوّتِك، ولا تُخْزِني يومَ تَبعَثُني للقائِك، ولا تَفضَحْني بين يدَي أوليائِك، ولا تُنسِني ذِكرَك، ولا تُذهبْ عنّي شُكرَك، بل ألزِمنيهِ في أحوالِ السّهوِ عند غَفَلاتِ الجاهلينَ لآلائِك، وأوزِعني أن أُثنيَ بما أولَيتَنيهِ، وأعترِفَ بما أسدَيتَه إليَّ، واجعَلْ رَغبتي إليك فوقَ رَغبةِ الراغبينَ، وحَمدي إيّاك فوقَ حَمدِ الحامدينَ، ولا تَخذُلْني عند فاقتي إليك، ولا تُهلِكني بما أسدَيتُه إليك، ولا تَجْبَهْني بما جَبَهتَ بهِ

ص: 457

المُعاندينَ لك، فإنّي لك مُسَلِّمٌ، أعلمُ أنّ الحُجّةَ لك، وأنّك أولى بالفَضلِ وأعوَدُ بالإحسانِ، وأهلُ التَقوى وأهلُ المَغفِرةِ، وأنّك بأن تَعفُوَ أولى منك بأن تُعاقِبَ، وأنّك بأن تَستُرَ أقربُ منك إلى أن تَشهَرَ، فأحيِني حياةً طَيّبةً تَنتظِمُ بما أُريدُ وتَبلُغُ ما أُحبُّ من حيثُ لا آتي ما تَكرَه، ولا أرتكِبُ ما نَهَيتَ عنهُ، وأمِتني مِيتةَ مَن يَسعى نورُه بين يدَيه وعن يمينِه، وذَلِّلني بين يدَيك، وأعِزَّني عند خلقِك، وضَعني إذا خَلَوتُ بك، وارفَعني بين عِبادِك، وأغنِني عمّن هو غنيٌّ عنّي، وزِدني إليك فاقةً وفَقراً، وأعِدْني من شَماتةِ الأعداءِ، ومن حُلولِ البَلاءِ، ومن الذُّلِّ والعَناءِ، تغَمَّدْني فيما اطَّلَعتَ عليه منّي بما يتغَمَّدُ بهِ القادرُ على البَطشِ لو لا حِلمُه، والآخذُ على الجَريرةِ لو لا أناتُه، وإذا أرَدتَ بقَومٍ فِتنةً أو سوءاً فنَجِّني منها لِواذاً بك، وإذ لم تُقِمني مقامَ فَضيحةٍ في دنياك فلا تُقِمْني مثلَه في آخرتِك، واشفَع لي أوائلَ مِنَنِك بأواخرِها، وقديمَ فوائدِك بحوادثِها، ولا تَمدُد لي مدّاً يَقْسوا معه قَلبي، ولا تَقرَعني قارعةً يذهبُ لها بَهائي، ولا تَسُمْني خَسيسةً يَصغُرُ لها قَدري، ولا نَقيصةً يُجهلُ من أجلِها مَكاني، ولا تَرُعني رَوعةً أُبلِسُ بها، ولا خيفةً أُوجِسُ دونَها، إجعَل هَيبتي في وَعيدِك، وحَذَري من إعذارِك وإنذارِك، ورَهبتي عند تَلاوةِ آياتِك، واعمُر ليلي بإيقاظي فيه لعبادتِك، وتَفرُّدي بالتّهَجُّدِ

ص: 458

لك، وتَجَرُّدي بسُكوني إليك، وإنزالِ حَوائِجي بك، ومُنازَلتي إيّاك في فَكاكِ رَقَبَتي من نارِك، وإجارتي ممّا فيه أهلُها من عذابِك، ولا تَذَرني في طُغياني عامِهاً ولا في غَمْرتي ساهياً حتّى حينٍ، ولا تَجعَلني عِظةً لمَن اتّعَظَ، ولا نَكالاً لمَن اعتبَرَ، ولا فِتنةً لمَن نظَرَ، ولا تَمكُر بي فيمَن تمكُرُ به، ولا تَستَبدِلْ بي غَيري، ولا تُغَيِّر لي اسماً ولا تُبَدِّل لي جِسماً، ولا تَتَّخِذْني هُزُواً لخَلقِك، ولا سُخريّاً لك، ولا تَبَعاً إلّالمَرضاتِك، ولا مُمتَهَناً إلّابالانتقامِ لك، وأوجِدني بَردَ عَفوِك ورَوحِك ورَيحانِك وجَنّةِ نَعيمِك، وأذِقني طَعمَ الفَراغِ لما تُحبُّ بسَعَةٍ من سَعَتِك، والإجتهادِ فيما يُزلِفُ لَديك وعندك، وأتحِفني بتُحفةٍ من تُحَفاتِك، واجعَل تِجارتي رابِحةً، وكَرَّتي غيرَ خاسرةٍ، وأخِفني مَقامَك، وشَوِّقني لقاءَك وتُب عليَّ تَوبةً نَصوحاً، لا تُبقِ معها ذُنوباً صغيرةً ولا كبيرةً، ولا تَذَرْ معها عَلانيةً ولا سَريرةً، وأنزِع الغِلَّ من صَدري للمؤمنينَ، وأعطِف بقَلبي على الخاشعينَ، وكُن لي كما تَكون للصّالحينَ، وحَلِّني حِليةَ المُتّقينَ، واجعَل لي لِسانَ صِدقٍ في الغابرينَ، وذِكراً نامياً في الآخِرينَ، ووافِ بي عَرصةَ الأوّلينَ، وتَمِّم سُبوغَ نِعمتِك عليَّ، وظاهِرْ كَراماتِها لدَيَّ، إملَأ من فَوائدِك يدَيَّ، وسُق كرائمَ مواهبِك إليَّ، وجاوِرْ بيَ الأطيَبينَ من أوليائِك في الجِنانِ الّتي زيَّنتَها لأصفيائِك، وجَلِّلني

ص: 459

شَرائفَ نِحَلِك في المَقاماتِ المُعَدّةِ لأحبّائِك، واجعَل لي عندك مَقيلاً آوي إليهِ مُطمَئنّاً، ومَثابةً أتَبَوَّأُها وأقَرُّ عَيناً، ولا تُقايِسني بعَظيماتِ الجَرائرِ، ولا تُهلِكني يومَ تُبلى السّرائرُ، وأزِل عنّي كُلَّ شكٍّ وشُبهةٍ، واجعَل لي في الحقِّ طَريقاً من كلِّ رَحمةٍ، وأجزِل لي قِسَمَ المَواهبِ من نَوالِك، ووَفِّر عليَّ حُظوظَ الإحسانِ من إفضالِك، واجعَل قَلبي واثقاً بما عندك، وهَمّي مُستَفرَغاً لما هو لك، واستَعمِلني بما تَستَعمِلُ بهِ خالصتَك، وأشرِب قَلبي عند ذُهولِ العُقولِ طاعتَك، واجمَع ليَ الغِنى والعَفافَ والدّعةَ والمُعافاةَ والصّحّةَ والسَّعةَ والطُمَأنينةَ والعافيةَ، ولا تُحبِط حَسَناتي بما يَشوبُها من مَعصيتِك، ولا خَلَواتي بما يَعرِضُ لي من نَزَغاتِ فِتنتِك،

وصُن وَجهي عنِ الطَّلبِ إلى أحدٍ منَ العالَمينَ، وذُبَّني عنِ التِماسِ ما عندَ الفاسِقينَ، ولا تَجعَلني للظّالمينَ ظهيراً، ولا لهم على مَحوِ كِتابِك يداً ونَصيراً، وحُطْني من حيثُ لا أعلَمُ حِياطةً تَقيني بها، وافتَح لي أبوابَ تَوبتِك ورحمتِك ورأفتِك ورِزقِك الواسعِ، إنّي إليك منَ الرّاغبينَ، وأتمِمْ لي إنعامَك إنَّك خَيرُ المُنعِمينَ، واجعَل باقي عُمُري في الحجِّ والعُمرةِ ابتِغاءَ وَجهِك يا ربَّ العالَمينَ، وصلَّى اللّهُ على مُحمّدٍ وآلِه الطّيِّبينَ الطّاهرينَ، والسّلامُ عليهِ وعَليهم أبَدَ الآبدينَ.»

ص: 460

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109