تجلی وحی و عترت در سبک زندگی اسلامی

مشخصات کتاب

تجلی وحی و عترت در سبک زندگی اسلامی

ناشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه

نویسنده: حجت منگنه چی

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

سازمان اوقاف امور خیریه

معاونت فرنگی و اجتماعی

تجلی وحی و عترت در سبک زندگی اسلامی

ناشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه

تهیه و تنظیم: مجتمع فرهنگی پژوهشی

نویسنده: حجت منگنه چی

لیتوگرافی و چاپ:سازمان چاپ و انتشارات اوقاف

قطع: پالتویی

نوبت چاپ: اول/ تابستان 1393

شمارگان: 3000 نسخه

قیمت: 70000 ریال

سایت سازمان : WWW.awqaf.ir

سایت معاونت: WWW.mfso.ir

سایت مجتمع: WWW.mfpo.ir

آدرس: تهران، خیابان نوفل لوشاتو، سازمان اوقاف و امور خیریه، معاونت فرهنگی و اجتماعی

أدرس مجتمع : قم، خیابان جمهوری، بین کوچه 16 و 18 پ 48 مجتمع فرهنگی پژوهشی معاونت فرهنگی و اجتماعی اوقاف

تلفن: 32936042-025 نمابر: 32936043-025

اهدایی معاونت فرهنگی و اجتماعی

سازمان اوقاف و امور خیریه

غير قابل فروش

ص: 2

فهرست مطالب

مقدمه ...11

نماز و بازدارندگی از منکرات ...13

1.شناخت قرآن ...13

1.نور بودن قرآن کریم...14

2.تبیان بودن قرآن...14

3. قرآن، شفای قلبها...15

2. برپایی نماز و اثر آن...15

پاسخ به یک اشکال...17

نماز و خاصیت بازدارندگی آن در روایات...18

پیام های آیه مورد بحث...19

فلسفه نماز در کلام امام رضاعلیه السلام...20

نماز گامی برای توبه...20

نیکی به پدر و مادر...21

نیکی به پدر و مادر در ادامه دعوت به توحید ...21

کلامی از صاحب ریاض السالكين...24

کلامی از فخر رازی ...25

پیام های آیه مورد بحث...26

احترام حتی به والدین غیر موحد...27

خوشرفتاری با پدر و مادر در روایات ...28

1. آداب برخورد با پدر و مادر...29

2. عبادت در نگریستن به صورت پدر ومادر...29

3. اعمال بهتر...30

4. حق پدر بر فرزند ...30

5. آثار نیکی به پدر و مادر از دنیا رفته...30

6. انس با مادر، برتر از جهاد...30

ص: 3

حق پدر و مادر در کلام امام سجادعلیه السلام...31

نفرین و دعای پدر...31

رضایت مادر...33

آرامش و اضطراب...34

مطمئن ترین راه دستیابی به آرامش...34

اهمیت یاد خدا از منظر روایات...37

1. ترجیح ندادن چیزی بر یاد خدا...37

2. محبوبترین عمل و بهترین عامل نجات از گناه...38

3. حفاظت از عذاب و خشم خدا...38

عوامل آرامش و دلگرمی...39

عوامل اضطراب و نگرانی...39

وسایل آرام بخش در قرآن...40

1. یاد خدا...40

2. امداد غیبی...40

3. آثار و اشیای مقدس...41

4. تشویق اولیای الهی...41

5. سرپناه و خانه...41

6. همسر...41

7. شب...42

ازدواج و انتخاب همسر...43

آموزۂ ازدواج در اسلام...43

اهمیت ازدواج در روایات اسلامی...45

1. ازدواج، سنت است...45

2. ازدواج و عبادت...46

3. نماز شخص متأهل...46

4. خواب شخص متأهل...46

5. زیاد شدن روزی با ازدواج...46

نکوهش ترک ازدواج از ترس تنگدستی ...47

1. گمان بد به خداوند...47

ص: 4

2. دور شدن از رسول خداعلیه السلام و اهل بیت علیهم السلام...47

توجه به چند ویژگی در انتخاب همسر...47

1. برخورداری از ایمان...48

2.اخلاق خوش...49

3.اصالت خانوادگی...49

4.سنخیت وهمسانی...50

5.عاقل بودن...50

آداب نگاه کردن و نهی از چشم چرانی ...52

شأن نزول آیه و توضیح آن...52

روایاتی درباره چشم فرو بستن از نگاه به نامحرم...53

چشم ناظر...54

حجاب و آفات بی حجابی...55

آموزه حجاب در قرآن...55

فواید حفظ حجاب و آفات بی حجابی...57

آیه دیگری درباره حجاب...58

خرده گیریهای مخالفان حجاب...59

رعایت حجاب در نزد نابینا ...61

آیین دوست یابی...62

افسوس از برگزیدن دوست بد...62

جایگاه دوست در روایات اسلامی ...65

افراد شایسته دوستی...66

تأثیر دوست بد...67

دوست سلمان...67

نبردی سهمگین با زراندوزی...69

ایۂ کنز و عاقبت ثروت اندوزان...70

نکته اول: کنز و انفاق ...70

نکته دوم: چرا عذاب پیشانی و پشت و پهلو؟..71

ص: 5

ثروت اندوزی از منظر روایات...71

رهاوردهای منفی ثروت اندوزی ...73

1. انحراف از یاد خدا ...73

2.ایجاد انحراف در عقل ...73

3.تجاوز به حقوق دیگران...74

4. ابتلا به صفات ناپسند...75

5. از دست دادن تربیت دینی فرزند...75

اسراف نه، اعتدال آری...76

پرهیز از اسراف در انفاق...77

پرهیز از اسراف غير مالی...78

اهمیت اعتدال و نکوهش اسراف در آموزه های حدیثی ...79

حکایت هارون الرشید و بهلول...82

اسراف ممنوع...83

میانه روی در زندگی...84

انفاق...85

انفاق و آثار آن در نگاه قرآن...85

1. موجب برکت زایی و افزایش...85

2. آرامش بخش...86

3. برخورداری از پاداش بهتر...86

4. نشانه فروتنان...87

5. نشانه اهل ایمان...87

6. نشانه خردمندان...87

7. توشه آخرت...88

انفاق، ذخیره ای برای آخرت...88

رعایت اعتدال در انفاق...89

درجات انفاق...90

جایگاه انفاق در روایات...90

حکایتی عجیب در صدقه و انفاق...91

ص: 6

دو واجب فراموش شده...93

سیمای امر به معروف و نهی از منکر در قرآن...94

آیه اول و پیامهای آن...94

آیه دوم و پیام های آن...95

آیه سوم و پیامهای آن...96

آیه چهارم و پیام های آن...97

جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در روایات...99

1. دو خصلت از خصلت های خدای عزوجل...99

2. جانشینی خداوند و رسولش...99

3. برترین کارهای آفریدگان...99

4. موجب تقویت مؤمنان...99

5. هیبت مؤمن در نهی از منکر...100

خطر رها کردن امر به معروف و نهی از منکر...100

1. مستجاب نشدن دعا ...100

2. محرومیت از برکت وحی ...100

3. عذاب فراگیر...101

شرایط امر به معروف و نهی از منکر...101

مراتب و مراحل نهی از منکر...103

مرحله اول: انکار قلبي...103

مرحله دوم: انکار زبانی...103

مرحله سوم: انکار عملی...103

روش نهی از منکر امام صادق علیه السلام...104

عذاب و تعجب فرشته...104

غفلت و بی خبری ...105

عوامل غفلت ...107

1. نادانی...107

2. دنیا گرایی...107

3. پرخوری و سرمستی...108

4. مال و فرزند...108

5. آرزوهای دست نیافتنی...109

ص: 7

نشانه های غفلت...109

1. ضایع نمودن عمر...109

2. فقدان اعمال نیکو...109

3. ترک مسجد و پیروی از فاسق...109

4. چهار نشانه دیگر...110

درمان غفلت...110

1. یاد خدا...110

2. یاد مرگ...111

3. اندرز پذیری...111

آثار غفلت...112

1. مورد بی اعتنایی خدا واقع شدن...112

2. از بین رفتن هویت انسانی...112

3. عمر کوتاه و پاداش ناچیز...113

4. مورد دسیسه واقع شدن...113

حکایت...113

ولایت از آن کیست؟...114

آیه ولایت در قرآن...114

شأن نزول آیه...115

روایتی در تفسیر آیه...117

پیام های آیه ولایت...118

نگاهی به «آیه تبلیغ» و «حدیث غدیر»...119

معناشناسی واژه مولا در حدیث غدیر ...120

الف. شواهد درونی...120

ب. شواهد بیرونی...121

پیام های آیه تبليغ...122

اطاعت از اولى الأمر...123

دیدگاهها درباره مقصود از «اولی الامر»...123

الف. دیدگاه اهل سنت...123

ص: 8

ب. دیدگاه شیعه...125

اولی الامر چه کسانی هستند؟...126

1. منابع اهل سنت...126

2. منابع شیعه...127

پیام های آیه اولى الأمر...127

حسابرسی در قیامت...129

قرآن و مسئله حسابرسی...129

یکی از عوامل فراموشی روز حساب...130

پیام های آیه مورد بحث...132

انواع حسابرسی در قیامت...133

گستره حسابرسی در روز قیامت...134

برخی از عوامل آسان شدن حساب در قیامت...134

1. صله رحم ...134

2. دارایی اندک...135

3. قناعت...135

4. اخلاق نیکو...135

5. برخورداری از سه خصلت...135

فرار مادر از فرزند...135

حساب در قیامت (حکایت)...136

کسب و کار برای طلب روزی حلال...137

جایگاه کار در اندیشه اسلامی...137

ممنوعیت بیکاری در اسلام...139

همت برای جلب روزی حلال...141

طلب روزی حلال، صدقه است...144

تجارت با هفتاد دینار حلال...144

ممنوعیت حرام خواری...145

هشدارهای قرآن...145

ممنوعیت تصرف در مال دیگران...147

پیامدهای حرام خواری...148

ص: 9

1. توشه ای از آتش...149

2. قبول نشدن حج و عمره و صله رحم...149

3. روی گردانی خداوند از حرام خوار...149

4. ممنوعیت ورود به بهشت...149

5. جدایی از اهل بیت علیهم السلام...150

6. قبول نشدن نماز و مستجاب نشدن دعا...150

مال حرام (حکایت)...150

شب قدر...151

نزول کامل قرآن در شب قدر...151

شب قدر در ماه رمضان...152

شب قدر، در کدامین شب ماه رمضان؟...153

علت نامگذاری به شب قدر...154

پاسخ به یک پرسش...155

جایگاه شب قدر در کلام امام باقر علیه السلام...156

وقف، احسانی ماندگار...158

موضع قرآن درباره وقف...158

1. الباقيات الصالحات...159

2. انفاق...160

3. خير...161

تشویق به وقف در روایات معصومان علیهم السلام...162

1.وقف، فیضی همیشگی...162

2. وقف، ذخیره ای برای آخرت...163

3. وقف، کلیدی برای ورود به بهشت...164

4. گشایشی از ناحیه خدا...164

5. برخورداری از رحمت خداوند...164

سنت عملی معصومان علیهم السلام در انجام وقف...165

1.وقف در سیره پیامبرصلی الله علیه واله وسلم...165

2. وقف در سیره امام على علیه السلام...165

اهمیت وقف در بهبود وضع جامعه...166

فهرست منابع...168

ص: 10

مقدمه

پرداختن به موضوع «سبک زندگی اسلامی» و ارائه الگوهایی که از دومنبع اصیل اسلامی (قرآن و عترت) گرفته شده باشند، برای کسی که عهده دار تبلیغ آموزه های دینی است، امری لازم و اجتناب ناپذیر شمرده می شود.

در روزگار ما که انبوه اطلاعات از سراسر جهان و از درون فرهنگ های متنوع به راحتی و به سرعت در اختیار همگان قرار می گیردتوجه به موضوع سبک زندگی اسلامی با رویکردی آسیب شناسانه و ناظر به مشکلات و معضلات جامعه به منظور شناخت تهدیدهای فرهنگی، و ارائه راهکارهای عملی با رجوع به منابع اسلامی بسیار حائز اهمیت است. شاید بتوان گفت همین امر موجب گردید تا رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی) در سفر به استان خراسان شمالی (1391)، موضوع شاخصه های «سبک زندگی اسلامی» و «سبک زندگی غربی» را مطرح نماید.

در نوشتار حاضر تلاش شد تا در حد توان و با الگوگیری از آموزه های قرآنی و كلمات اهل بیت علیهم السلام، به تبیین بیست موضوع از موضوعات شایان توجه پرداخته شود تا از این طریق، گامی در راستای الگوبخشی به منظور عملی ساختن زندگی اسلامی برداشته شده و از این رهگذر، مبلغان محترم، فرصتی را که در ماه مبارک رمضان ایجاد می شود، مغتنم شمرده و با پرداختن به این موضوعات و تشریح آنها، در تحقق سبک زندگی اسلامی سهیم باشند.

معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه

ص: 11

ص: 12

نماز و بازدارندگی از منکرات

اشاره

«اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ ۖ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ ۗ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ» (العنكبوت:45)

(آنچه از کتاب به سوی تو وحی شده است بخوان، و نماز را برپا دار، که نماز از کار زشت و ناپسند باز می دارد، و قطعا یاد خدا بالاتر است، و خدا می داند چه می کنید.)

خداوند متعال در این آیه شریف رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله را به اجرای دو دستور فرمان می دهد: دستور اول عبارتست از تلاوت آنچه به ایشان وحی شده و دستور دوم، برپایی نماز است.

1. شناخت قرآن

اشاره

قرآن، کلام خداست و هیچ کسی بهتر از خدا که متکلم قرآن است، نمی تواند آن را معرفی نماید. اگر به آیاتی که بیانگر ویژگی های قرآن است، بنگریم خواهیم دید که چرا خداوند متعال در این آیه به تلاوت قرآن دستور می دهد. آیا جز این است که قرآن و آموزه های آن منبع سرشار دانایی بوده و برای کسی که در پی آن باشد، حکمت بخش است؟! آیا جز این است که نصیحت ها و اندرزهای قرآن برای زندگی راهگشاست و باتمسک به آن می توان معیاری را برای شناخت حق از باطل به دست آورد؟! آیا جز این است که حضور قرآن در زندگی انسان که نقطه آغازین آن با تلاوت قرآن است موجب نورانیت جان و صفای درون می شود؟

علامه طباطبایی درباره تلاوت قرآن می نویسد:

تلاوت قرآن بهترین رادع [و بازدارنده است از شرک و ارتکاب فحشاء و منکرات؛ زیرا در آن آیات روشنی است که متضمن حجتهایی نورانی است که حق را آن ا طور که باید روشن می سازد؛ و هم مشتمل است بر داستانهای عبرت آور، و مواعظ و بشارت ها و انذار و وعده و وعیدها که شنونده و خواننده را از گناهان باز می دارد».(1)

البته توجه داریم که تحقق این امور نه فقط از طریق تلاوت صرف، بلکه در پرتو تدبر و به کار بستن آموزه های قرآنی و عمل به کلام وحی به دست می آید.

ص: 13


1- ترجمه المیزان، ج16، ص198.

برای شناخت قرآن و آگاهی از ویژگی های آن باید آیاتی را که به معرفی قرآن می پردازند مورد توجه قرار دهیم. اگرچه مجال پرداختن به این موضوع در اینجا وجود ندارد با این حال شایسته است مواردی از ویژگی های منحصر به فرد قرآن را که ما را در شناخت آن یاری می دهد، یاد آور شویم.

ویژگی های مورد نظر عبارتند از:

1.نور بودن قرآن کریم

در برخی آیات بر ویژگی نور بودن قرآن تصریح شده و با این ویژگی شناسانده شده است. ویژگی بارز نور آن است که هم روشن است و هم روشنی بخش نور بودن قرآن به این است که دارای ابهام و تیرگی نبوده و با محتوای غنی خود، راه سعادت فردی و اجتماعی را به بشر نشان می دهد تا کسی دچار سرگردانی نشود. آیات زیر بیانگر این ویژگی است «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا» (النساء/174)؛

ای مردم، در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان برهانی آمده است، و ما به سوی شما نوری تابناک فرو فرستاده ایم».

«... قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ» (المائدة (15))(قطعا برای شما از جانب خدا روشنايي و کتابی روشنگر آمده است)

«أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»(ابراهیم(1))

«کتابی است که آن را به سوی تو فرود آوردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان ازتاریکیها به سوی روشنایی بیرون آوری ...»

2.تبیان بودن قرآن

مقصود از تبیان بودن قرآن آن است که هر آنچه در تأمین سعادت انسان نقش داشته و هر چیزی که مایه سقوط اوست، در کلام الهی آمده است.

درباره این ویژگی می خوانیم:

«وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ»(النحل/89)

«و این کتاب را که روشنگر هر چیزی است و برای مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگری است، بر تو نازل کردیم»

محور اساسی این کتاب آسمانی، تعلیم و تزكيه انسان ها در عقیده، اخلاق و عمل است تا از این رهگذر، با تحصیل سعادت، به هدف نهایی خود که لقای خدای

ص: 14

سبحان است، نایل گردند. از این رو آنچه بیش از همه در این کتاب عظیم الهی بدان عنایت شده، تشریح اصل شناخت، تعليل معیارهای اساسی آن، اعلام طرز تعقل و کیفیت استنتاج از مقدمات عقلی، پرهیز از تقلید جاهلی، و نیز اجتناب از مغالطه در تفکر و مانند آن است که به عنوان شرط درست اندیشیدن یا مانع آن خواهند بود.(1)

3. قرآن، شفای قلبها

در یکی از آیات می خوانیم:

«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا»(الإسراء/82)

و ما آنچه را برای مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل می کنیم، و(لی)ستمگران را جز زیان نمی افزاید».

قرآن کریم که مدعی شفابخشی است، می کوشد تا انسان ها به امراض فکری و قلبی دچار نگردند. قرآن در مرحله نخست نسبت به بیماری ها هشدار می دهد. اگر کسی در این مرحله، هشدار خدا را نشنید و به عمل ممنوع اقدام کرد، بیمار می شود. در این مرحله نیز قرآن کیفیت مداوای بیمار و راه درمان را به او نشان می دهد تا او را از مرض برهاند. اگر در این مرحله نیز سخن قرآن را نشنید و به آن عمل نکرد آنگاه خدا او را به حال خود رها می کند.(2)

علاوه بر موارد شده می توان ویژگی های دیگری را نیز برای قرآن برشمرد که خداوند متعال برای معرفی قرآن آنها را بیان فرموده است؛ ویژگی هایی همچون برترین نعمت خدا، تجلی ذات مقدس خدا، حقیقتی دارای مراتب، کلام الهی، بشیر و نذیر، میزان و قول فصل، فرقان حق و باطل، کتاب الهی، خاتم کتب پیامبران، برهان پروردگار، کتاب حکیم.(3)

2. برپایی نماز و اثر آن

دومین دستوری که خداوند متعال در آیه مورد بحث، خطاب به پیامبرصلی الله علیه و آله ابراز فرمود برپایی نماز است. البته توجه داریم حکمی که در این خطاب آمده است به پیامبرصلی الله علیه و آله اختصاص نداشته و بهضمیمه سایر آیاتی که در آنها به برپایی نماز دستور داده شده شامل همه مسلمانان می شود. به هر حال، به دنبال این دستور، علت و به تعبیری هدف از برپایی نماز نیز بیان شده است. علت و هدف مورد نظر

ص: 15


1- همتایی قرآن و اهل بیت، ص22
2- همان، ص39
3- برای توضیح هر یک ر.ک: همتایی قرآن و اهل بیت، بخش یکم فصل يکم

این است که نماز از کار زشت و ناپسند باز می دارد.

پرسشی که ممکن است در اینجا مطرح شود آن است که چگونه نماز، انسان رااز کار زشت و ناپسند باز می دارد؟

در پاسخ به این پرسش می توان گفت:

هم در قرآن کریم و هم در روایات اسلامی بر لزوم «یاد خدا» (ذكر) تاکید شده است به طوری که هر انسان با ایمانی باید در هر حالی که برایش امکان داشته باشد، نسبت به یاد خدا غفلت نورزد. از طرفی، یکی از مصادیق یاد خدا این است که به صورت ذكر لفظی (زبانی)ادا گردد. نماز - که در بردارنده مجموعه ای از الفاظ است و اهل ایمان به وسیله آن با معبود خویش ارتباط می گیرند - نمونه ای واقعی برای تحقق یاد خداوند و دوری از غفلت است.

اگر به الفاظی که در قالب نماز ادا گردیده و یاد خدا را محقق می سازند،بنگریم مشاهده می کنیم که از سویی بر توحید و وحدانیت خداوند متعال اشاره دارند و از سوی دیگر روز جزا را به یاد آورده و از طرفی اقرار به رسالت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله را عملی می سازند. بنابراین، هر مسلمانی در هر نمازی که می خواند به سه اصل اعتقادی(توحید، معاد، نبوت) که ارکان اسلام را تشکیل می دهند، توجه می کند.

در این میان، امور دیگری نیز وجود دارند که در نماز به آنها اقرار می شود؛ اموری همچون حمد و ستایش پروردگار (الحمدُ للهِ رَبِّ العالَمین)، اخلاص و توحید در عبادت (ایّاکَ نَعْبُدُ)، یاری خواستن از حضرت پروردگار (اِیّاکَ نَسْتَعین)، خواهان هدایت به راه راست (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ)و درخواست دوری از راه غضب شدگان و گمراهان (...غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ). تسبیح، تکبیر و ... نیز اجزای دیگری هستند که جنبه های دیگری از ارتباط و توجه به خداوند را نمایان می سازند.

یکی از محققان درباره شرایط نماز می نویسد:

نماز، دارای احکام و دستوراتی است که رعایت هر یک از آنها انسان را از بسیاری گناهان باز می دارد، مثلا:

شرط حلال بودن مکان و لباس نمازگزار، انسان را از تجاوز به حقوق دیگران بازرا می دارد.

و رعایت شرط پاک بودن آب وضو، مکان، لباس و بدن نمازگزار، انسان را از آلودگی و و بی مبالاتی دور می کند.

شرط اخلاص، انسان را از منکر شرک، ریا و سمعه باز می دارد.

شرط قبله، انسان را از منکر بی هدفی و به هر سو توجه کردن باز می دارد.

ص: 16

رکوع و سجده، انسان را از منکر تکبر باز می دارد.

توجه به پوشش مناسب در نماز، انسان را از منکر برهنگی و بی حیایی حفظ می کند.

توجه به عدالت امام جماعت، سبب دوری افراد از فسق و خلاف می شود.

نماز جماعت، انسان را از گوشه گیری نابجا نجات می دهد.

احکام و شرایط نماز جماعت، بسیاری از ارزش ها را زنده می کند از جمله: مردمی بودن، جلو نیافتادن از رهبر، عقب نماندن از جامعه، سکوت در برابر سخن حق، نظم و انضباط، ارزش گذاری نسبت به انسان های با تقوا، دوری از تفرقه، دوری از گرایش های مذموم نژادی، اقلیمی، سیاسی و حضور در صحنه که ترک هریک از آنها، منکر است.(1)

با توجه به آنچه درباره اجزا و شرایط نماز گفته شد آیا مداومت بر نماز و ابراز الفاظ آن با نیت صادق و توجه کامل، بدون آنکه صرفا لقلقه زبان باشد، موجب نخواهد شد که انسان از فحشاء و منکر دوری نماید؟! آیا چنین نیست که توجه حقیقی به آنچه در نماز بیان و اقرار می شود همچون محافظی انسان را در برابر زشتی هاحفاظت و حراست می کند؟!

پاسخ به یک اشکال

چنانکه در آیه مورد بحث آمده، نماز دارای خاصیت بازدارندگی است در حالی که بسیاری از نمازگزاران را می بینیم که از ارتکاب گناهان بزرگ پروایی ندارند! اگر نماز دارای ویژگی بازدارندگی است پس چرا آنان را از فحشاء و منکر باز نمی دارد؟پاسخ های مختلفی به این پرسش داده شده است که علامه طباطبایی آنها را موردمناقشه و اشکال قرار داده و پاسخ دیگری ارائه می نماید.(2)

به نظر این مفسر بزرگ، به جا آوردن نماز، موجب پدید آمدن صفتی در روح می گردد که همچون پلیسی غیبی، صاحب خود را از فحشاء و منکرات باز می دارد. از این رو، مقصود از برپا نمودن نماز، دستیابی به آن صفت است. اما باید توجه داشت که پیدایش صفت مورد نظر در اثر برپایی نماز، و تأثیر نماز در بازدارندگی از فحشاء و منكر در صورتی است که مانع و مزاحمی درمیان نباشد؛ یعنی اگر مانع و یا مزاحمی در بین نباشد نماز، اثر خود را نهاده و نمازگزار را از فحشاء باز می دارد ولی اگر مانع و مزاحمی در میان باشد دیگر اثر نمی کند. از باب مثال می توان گفت: نماز

ص: 17


1- تفسير نور، ج9، ص 151-152
2- ر.ک: ترجمه المیزان، ج16، ص 199 - و نیز بنگرید: تفسیر نمونه، ج16، ص286

و اثر گذاری آن و موانعی که از اثر آن جلوگیری می کنند، مانند دو کفه ترازو هستند. هر وقت کفه نماز چربید، نمازگزار گناه نمی کند، و هر جا کفه آن موانع چربید کفه نماز ضعیف می شود، و نمازگزار گناه را مرتکب می شود.

علامه طباطبایی می نویسد:

«اگر کسی بخواهد این معنا را لمس کند باید حال بعضی از افراد که نام مسلمان دارند و در عین حال نماز نمی خوانند را در نظر بگیرد. اگر رفتار آنها را زیر نظر قرار دهد، می بیند که به خاطر نخواندن نماز، روزه را هم می خورد، و حج هم نمی رود و زکات هم نمی دهد و بالاخره سایر واجبات را هم ترک می کند و هیچ فرقی بین پاک و نجس، و حلال و حرام نمی گذارد، و خلاصه در راه زندگی هم چنان پیش می رود، هر چه پیش آید خوش آید، و هیچ چیزی را در راه خود مانع پیشرفت خود نمی بیند، نه ظلم، نه زنا، نه ربا، نه دروغ، و نه هیچ چیز دیگر. آن وقت اگر حال چنین شخصی را با حال کسی مقایسه کنی که نماز می خواند، و در نمازش به حداقل آن یعنی آن مقداری که تکلیف از گردنش ساقط شود اکتفاء می کند، خواهی دید که او از بسیاری از کارها که بی نماز از آن پروا نداشت پروا دارد و اگر حال این نمازگزار را با حال کسی مقایسه کنی که در نمازش اهتمام بیشتری دارد، خواهی دید که دومی از گناهان بیشتری پروا دارد، و به همین قیاس هر چه نماز کاملتر باشد، خودداری از فحشاء و منکرات بیشتر خواهد بود»(1)

نماز و خاصیت بازدارندگی آن در روایات

اگر نماز، خاصیت اصلی خود یعنی بازدارندگی از فحشاء و منکر را نداشته باشد نتیجه ای جز دوری از خدا را نباید انتظار نداشت؛ زیرا انسان با هر گناه و فعالیت ناپسندی که انجام می دهد گامی به سوی شیطان و تحقق اهداف او برداشته و گامی از خدا و دستیابی به سعادت دور شده است. چیزی که می تواند این رابطه راتغيير دهد، نماز است.

و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله که فرمود:

کسی که نمازش او را از فحشاء و منکر باز ندارد چیزی جز دوری از خدارا به و دست نیاورده است»(2)

و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«کسی که فرمان نماز را اطاعت نکند نمازش نماز نیست، و اطاعت نماز آن است

ص: 18


1- ترجمه المیزان، ج16، ص 200 -202
2- عن النبي ص أنه قال:مَن لم تنهَهُ صلاتُه وصيامُه عن الفحشاءِ والمنكرِ لم تزدْهُ من اللهِ إلا بُعدًا(بحار الأنوار، ج19، ص198)

که او را از فحشاء و منکر باز دارد»(1)

امام صادق فرمود:

کسی که دوست دارد بداند آیا نمازش قبول شده یا نه، باید بنگرد که آیا نمازش او را از زشتیها و منکرات باز داشته یا نه؟ به همان مقدار که نمازش او را از زشتی ها و منکرات بازداشته، از او قبول شده است»(2)

نقل شده جوانی از انصار نماز را با پیامبرصلی الله علیه و آله ادا می کرد اما با این حال آلوده گناهان زشتی بود. این ماجرا را به پیامبرصلی الله علیه و آله عرضه داشتند. آن حضرت فرمود: سرانجام روزی نمازش او را باز می دارد و از این اعمال پاک می کند»(3)

جابر می گوید به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته شد: فلان شخص، روز نماز می خواند و شب دزدی می کند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

همانا نمازش او را باز می دارد»(4)

پیام های آیه مورد بحث

1. تنها آشنایی با مفاهیم، تلاوت و آموزش قرآن کافی نیست، بلکه عمل لازم است.«أَتْلُ...أقِمِ»

2. قرآن و نماز، در رأس برنامه های تربیتی است.«أَتْلُ...أقِمِ»

3. رابطه پیامبر با مردم از طریق تلاوت آیات قرآن و ابلاغ دستورات خداوند به آنان و رابطه او با خدا از طریق عبادت و نماز است.

«أَتْلُ...أقِمِ»

4. در تبلیغ و ارشاد، حکمت و آثار دستورات دینی را بیان کنیم.«أَقِمِ الصَّلَاةَ ۖ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ»

5. در پیشگاه خداوند، نماز از عظمت و جایگاه خاصی برخوردار است. «أَقِمِ الصَّلَاةَ ۖ إِنَّ الصَّلَاةَ» (تکرار کلمه ی «صلوةَ»)

6. نقش اصلاحی نماز در فرد و جامعه حدسی و پیشنهادی نیست، بلکه قطعی است. «إِنَّ الصَّلَاةَ» (کلمه ی «إن» و جمله ی اسمیه)

7. اگر نماز انسان، او را از فحشا و منکر باز نداشت، باید در قبولی نماز خود شک کند. «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهَى»

8. گسترش کارهای نیک و معروف، به طور طبیعی مانع رشد منکر است.

ص: 19


1- قَالَ: لاَ صَلاَةَ لِمَنْ لَمْ يُطِعِ اَلصَّلاَةَ وَ طَاعَةُ اَلصَّلاَةِ أَنْ تَنْهَى عَنِ اَلْفَحْشَاءِ وَ اَلْمُنْكَرِ(بحار الأنوار، ج 79، ص198)
2- قالَ: مَنْ اَحَبَّ اَنْ يَعْلَمَ اَقُبِلَتْ صَلاتُهُ اَمْ لَمْ تُقْبَلْ، فَلْيَنْظُرْ هَلْ مَنَعَتْهُ صَلاتُهُ عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ؟ فَبِقَدْرِ ما مَنَعَتْهُ قُبِلَتْ مِنْهُ(بحار الأنوار،ج 79، ص198 - تفسیر نمونه، 16، ص287)
3- رُوىَ اَنّ فَتى مِن الانصار کَان یُصلِّى الصَلوهَ مَعَ رَسولِ اللهِ صَلى اللهُ عَلَیهِ وَ آلهِ وَ یَرتَکِبُ الفَواحِشَ فَوُصِفَ ذلک لِرسولِ اللهِ فَقالَ صَلى الله علیه و آله : اِنَّ صَلوتَهُ تَنهاهُ یَوماً ما. فَلَم یَلبَث اَن تَابَ(بحار الأنوار، ج 79، ص198- تفسیر نمونه، ج16، ص287)
4- وَعن جابر قِالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ فَلَانَا يُصَلِّي بِالنَّهَارِ وَيَسْرِقُ بِاللَّيْلِ، فَقَالَ: إِنَّ صَلَاتَهُ لَتَرْدَعُهُ(بحار الأنوار، ج 79، ص198)

«الصَّلاهَ تَنْهَى»

9. علم خداوند، ضامن اجرای صحیح دستورات اوست. «وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ»

10.در نماز، انواع راز و رمزها، هنرها و سلیقه ها نهفته است.«مَا تَصْنَعُونَ»(1)

فلسفه نماز در کلام امام رضاعلیه السلام

محمد بن سنان از علل و فلسفه مسائل الهی از حضرت رضاعلیه السلام در ضمن یک نامه سؤال می کند. امام هشتم در پاسخ به مساله نماز می نویسد:

«نماز اقرار به ربوبیت حضرت حق عزوجل، و نفی شریک از وجود مقدس او، و ایستادن در پیشگاه عظمت آن جناب با ذلت و مسکنت و خضوع و اعترافی و طلب آمرزش نسبت به گناهان گذشته، و صورت به خاک نهادن در هر روز برای تعظیم در برابر عظمت آن وجود مبارک و اینکه عبد به یاد حق و جدای از تجاوز به حقوق الهی و خاضع و خاکسار و راغب به رحمت واسعه و خواهان زیاد شدن ایمان و وسعت رزق و مداومت بر ذکرخدا در شب و روز است، و نیز عبد سید و مولا و مدبر و خالقش را فراموش نکند تا دچار شر و طغيان نگردد، و نیز به وسیله نماز از انواع معاصی حفظ گردد و از افتادن در دریای فساد مصون بماند»(2)

نماز گامی برای توبه

گاهی یک نماز حقیقی و واجد شرایط مسیر زندگی را تغییر می دهد و انسان را از کژ راهه به صراط مستقیم می کشاند، و طغیان های درون را کنترل می کند، چنان که در روایتی آمده: مردی از زنی درخواست کام جویی کرد. آن زن شوهرش را از خواسته نامشروع آن مرد آگاه کرد. شوهر به همسر عفیفه اش گفت: به او بگو: چهل روز پشت سر شوهرم نماز بخوان تا خواسته تو را اجابت کنم. آن مرد چند روزی نماز واجب خود را به شوهر آن زن اقتدا کرد و از برکت آن نماز به توبه واقعی موفق شد، سپس کسی را نزد آن زن فرستاد که من توبه کرده ام. زن توبه آن مرد را به شوهرش خبر داد. شوهر این آیه را خواند: «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ» (عنکبوت/45)«نماز آدمی را از فحشا و منکر باز می دارد»(3)

ص: 20


1- تفسير نور، ج9، ص151
2- عبرت آموز، ص 261 - 262 به نقل از علل الشرایع،ص 114
3- عبرت آموز، ص307 به نقل از مستدرک الوسائل:91/3، باب 29 ، حدیث 3095

نیکی به پدرومادر

اشاره

قرآن، کتاب هدایت برای بشری است که جویای هدایت بوده و در پی دستیابی به حق و حقیقت است. افزون بر سایر منابع شناخت، معارف و آموزه های عمیق قرآن نیز که منشأ الهی دارند، می توانند برای چنین انسانی به عنوان یکی از منابع عمل کنند.

در این منبع عظیم وحیانی از چگونگی ارتباط انسان با سایر انسان ها سخن گفته شده است. از آنجا که یکی از مصادیق این گونه ارتباط، ارتباط با «پدر و مادر» است بنابراین چگونگی مواجهه فرزند با پدر و مادر مورد توجه قرار گرفته است.

نیکی به پدر و مادر در ادامه دعوت به توحید

چنانکه می دانیم دعوت به توحید، اساس و نقطه محوری بعثت همه انبيا بوده و شعار یکتاپرستی، شعاری مشترک میان همه انبیای الهی است. از همین رو، در قرآن کریم بر مسئله توحید توجه فراوان شده و مبارزه با شرک و تلاش برای هدایت به سوی خالق یکتا همواره مورد نظر قرار گرفته است.

از طرفی، در چهار آیه از آیات وحی مشاهده می کنیم که نیکی به پدر و مادر به دنبال مسئله توحید مطرح شده است.(1)

نیز می دانیم که یکی از صفات برجسته خداوند متعال، حکمت بوده وذات اقدس الهی، 39 بار در قرآن به «حکیم» توصیف شده است.(2)10حکیم در یکی از معانی دقیق آن به کسی اطلاق می شود که در رفتارها و گفتارهای خویش دچار الغو، عبث و بیهودگی نیست. این صفت، صفتی کمالی بوده و بر کمالی از کمالات صاحب خود دلالت دارد. از آنجا که خداوند باید هر صفت کمالی را در بالاترین سطح آن دارا باشد بنابراین عقل، این صفت را در بالاترین سطحش برای حضرت پروردگار اثبات می کند.

با توجه به آنچه گفته شد این نتیجه را باید گرفت که طرح موضوع نیکی به پدر و

ص: 21


1- رک: البقرة/83؛ النساء 36 : الإسراء 23 تا 25؛ الأنعام/151
2- ر.ک: البقرة / 209 و 220 و 228 و 240 و 260 ، النساء 26؛ المائدة/ 38؛ الأنعام/ 83 و 128 و 139، الأنفال/ 10 و 49 و 63 و67 و 71؛ التوبة / 15 و 28 و 40 و60و 71 و 97 و 106 و 110؛ هود/ 1: يوسف/ 6 : الحجرا/25 ؛ الحج 52: التور» 10 و 18 و 58 و 59: النمل/ 6: لقمان/ 27؛ فصلت/42؛ الشور/ 51: الزخرف/4:الدخان/4 ؛ الحجرات/ 8:الممتحنة/

مادر به دنبال مسئله توحید، نشانگر اهمیت این موضوع است که اگر چنین نبود از متکلم حکیم انتظار می رفت پس از مسئله توحید، مسئله ای را مطرح کند که ارزش هم ردیف شدن با مسئله توحید را داشته باشد؛ چرا کهمسائل مهم و قابل توجهی چه در اصول دین و چه در فروع آن مطرح است که توجه نکردن به آنها مشکلاتی را برای فرد و یا جامعه ایجاد نموده و حتی اختلاف نظر و تفسیرهای متنوع درباره برخی

مسائل، پدید آمدن مذاهب مختلف را رقم زده و سبب ایجاد شکاف در جامعه اسلامی گردیده است. پس جایگاه پدر و مادر باید آن قدر والا و دارای اهمیت باشد که لازم گردید تا خداوند حکیم پس از مسئله توحید به آن توجه دهد.

اینک یکی از چهار آیه ای را که در آنها نیکی به پدر و مادر در امتداد مسئله توحید آورده شده، یادآور می شویم.

خداوند در این باره می فرماید:

«وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ » (البقرة/83).

«و چون از فرزندان اسرائیل پیمان محکم گرفتیم که: «جز خدا را نپرستید، و به پدر و مادر، و خویشان و یتیمان و مستمندان احسان کنید، و با مردم به زبان ] خوش سخن بگویید، و نماز را به پا دارید، و زکات را بدهید» آن گاه، جز اندکی از شما، همگی به حالت اعراض روی برتافتید»

این آیه شریف(1)از میثاق و پیمانی سخن می گوید که خداوند متعال از بنی اسرائیل گرفته بود. گاه گمان می شود احکامی که در یک دین آمده ویژه پیروان همان دین بوده و سایرین به آن احکام و دستورات نیازی نداشته و از آن بی بهره اند؛ در حالی که دست کم، طیف وسیعی از آداب اجتماعی به جنبه انسانیت مربوط بوده و از این رو حتی در میان غير متدينان نیز جریان دارد. نمونه هایی از این آداب در آیه یاد شده آمده و اختصاصی هم به دین و آیین خاصی ندارد به طوری که در همه ادیان آسمانی این پیمان ها و دستورات به گونه ای وجود دارد.

میثاق و پیمانی که در این آیه از آن سخنگفته شده مشتمل بر موارد زیر است:

1. فقط پرستش خداوند (ا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ)

2. نیکی به پدر و مادر (وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً)

3. نیکی به خویشاوندان و یتیمان و مستمندان (وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ)

ص: 22


1- درباره این آیه ر.ک: تفسیر نمونه، ج1، ص328؛ مجمع البيان في تفسير القرآن، ج1، 296؛ تفسیر جوامع الجامع، ج1،ص58

4. سخن گفتن با مردم با به کارگیری سخنان نیک(وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً)

5. به پا داشتن نماز (وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ)

6.پرداختن زکات (وَآتُوا الزَّكَاةَ)

اگر به این موارد شش گانه به دقت نگریسته شود روشن خواهد شد که خداوند متعال به شش وظیفه مهم که موجب رشد و تعالی فرد از یک سو و رشد و تعالی جامعه از سوی دیگر است، دستور داده است. از یک سو، توحید در عبادت را که یکی از شاخه های اساسی جهان بینی توحیدی بوده و خداوند متعال را تنها معبود قابل پرستش می داند، مطرح نموده و به سمت آن یگانه هدایت می کند و از سوی دیگر احسان و نیکی را نسبت به چند گروه بیان نموده تا با عملی نمودن این دستور، جامعه از شادابی و نشاط روحی برخوردار شود. و از طرفی برایرشد و تعالی افراد جامعه و برقراری ارتباط با معبود بی همتا، برپا داشتن نماز را وسیله ای برای ایجاد ارتباط پیش کشیده و در نهایت این آیه، پرداختن زکات را به عنوان یکی از راه های ایجاد تعادل اقتصادی و معیشتی خاطر نشان می سازد. تردیدی نیست که برای تعالی فرد و جامعه، دستورات و احکام دیگری نیز وجود دارد که در جای خود مورد تأکید قرار گرفته است اما به حق باید اذعان نمود که موارد یاد شده در این آیه شریف نقش بسزایی، نه فقط در جوامع الهی بلکه در همه جوامع بشری داشته و دارند.

نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که در زبان عربی، گاه چیزی که مطلوب بوده و باید در ساختار زبانی به صورت فعل امر و یا فعل نھی بیان شود به صورت جمله خبری بیان می گردد. اصطلاحا در چنین مواردی گفته می شود:«جمله خبری در معنای امری و یا در معنای نهیی استعمال شده است.»در اینجانیز سخن از میثاق و پیمان است و طبعا باید جنبۀ دستوری داشته و از فعل نهی استفاده گردد در حالی که چنین نشده و در ابتدای این پیمان، فعل مضارع «لاتعبدون» به کار رفته است.

علت، آن است که وقتی نهی به صورت خبری ابراز می شود گویای آن است که نهی کننده هیچ تردیدی ندارد که مخاطب او، عمل مورد نظر را که متعلق نھی قرار گرفته، مرتکب نمی شود. از این رو، خداوند متعال به جای اینکه بفرماید: «اطاعت نکنید به جز از خدا»، می فرماید: «اطاعت نمی کنید به جز از خدا»این معنا در بقیه جملات این آیه نیز به همین صورت است (یعنی می فرماید: به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مساکین احسان می کنید). آری در فراز «قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ» به این صورت نبوده و از فعل امر استفاده شده است.پس از روشن شدن محتوای آیه نکته مورد نظر ما در این نوشتار، فراز «وَ بِالْوالِدَیْنِ

ص: 23

إِحْساناً»است که جمله خبری به معنای امر بوده و تقدیر آن چنین است: «حسنوا بالوالدين إحسانا» (جمله امری) و یا «تحسنون بالوالدين إحسانا» (جمله خبری).

چنانکه در آیه ملاحظه می شود خداوند حکیم، از احسان و نیکی نمودن به چهار گروه و طبقه خبر داده و در میان این چهار طبقه، احسان به پدر و مادر را بر بقیه مقدم داشته است.

آنگونه که علامه طباطبایی درباره آیه توضیح می دهد خداوند متعال در این آیه، درباره طبقاتی که به احسان آنان امر نموده، ترتيب را رعایت کرده است. در ابتدا، طبقه ای را بیان فرموده که احسان و نیکی به آن از سایر طبقات مهم تر است و پس از آن طبقه ای را ذکر نموده که نسبت به طبقاتبعدی، استحقاق و صلاحیت بیشتری برای احسان نمودن دارد. خداوند حکیم، در این آیه، پیش از همه، احسان به پدر و مادر را مورد توجه قرار داده است چرا که آنان بیش از هر طبقه و پیش از هر طبقه ای شایستگی احسان و استحقاق آن را دارند؛ زیرا پدر و مادر، ریشه اصلی وجود انسان بوده و هر انسانی به آن دو تکیه دارد؛ از این رو، آنها از همه خویشاوندان به انسان نزدیک ترند. بعد از احسان به پدر و مادر، احسان به سایر خویشاوندان را مد نظر قرار داده و در میانه اقرباء، يتيم را مقدم داشته است؛ چون ایتام به خاطر خردسالی و نداشتن کسی که متکفل و سرپرست امورشان شود، استحقاق بیشتری برای احسان دارند.(1)

از آنجا که پیروی از هوای نفس و اسير امیال نفسانی شدن و در چنگال وسوسه های شیطانی قرار گرفتن موجب انحراف از مسير الهی می شود در فراز پایانی ایه به این نکته اشاره می گردد که تنها گروه اندکی توانستند بر میثاق و پیمانی که بسته بودند، ایستادگی کنند و بقیه از آن روی برتافتند.

کلامی از صاحب ریاض السالكين

صاحب ریاض السالكين در شرح دعای بیست و چهارم صحیفه سجادیه به نقل از علما، در این باره که خداوند سبحان، احسان به والدین را در آیه «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» (الإسراء/23) در پی عبادت خود و شکرگزاری از آنان را در آیه «أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ» (لقمان/14) به دنبالشکرگزاری از خویش بیان فرمود وجوهی را ذکر می کند که عبارتند از:

1. پدر و مادر، سبب وجود یافتن فرزند(در این عالم) می باشند همانگونه که سبب تربیت فرزند نیز هستند در حالی که غير والدین، گاهی فقط سبب تربیت

ص: 24


1- ر.ک: ترجمه المیزان، ج 1، ص 330

می باشند؛ بنابراین، پس از إنعام خداوند متعال، هیچ إنعامی بزرگتر از إنعام والدین به فرزند نیست.

2. إنعام والدین به فرزند شبيه إنعام خداوند متعال است از این نظر که پدر و مادردر قبال إنعام به فرزند، ستایش و پاداشی را طلب نمی کنند (بلکه به فرموده قرآن)«إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا» (الانسان/9) «ما برای خشنودی خداست که به شما می خورانیم و پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم.»

3. هیچ کمال ممکنی برای فرزند نیست مگر آنکه والد به خاطر فرزند، طالب آن بوده و برای فرزند خواستار است همچنانکه خداوند متعال، هر خیری را که برای عبد امکان دارد برایش خواستار است و از همین روست که رسولان را فرستاد و کتاب ها ی مقدس را نازل کرد و دلایل (هدایت) را نصب نمود و مرض را درمان نمود. نهایت درجه شفقت والدین همین است که وقتی فرزند در حالتی بهتر از آنان باشد نسبت به فرزندشان حسادت نمی ورزند بلکه آن را برایش تمنا می کنند به خلاف غير والدین کهراضی نیستند غیر خود بهتر از آنها باشد.(1)

کلامی از فخر رازی

فخر رازی، از مفسران صاحب نام اهل سنت، ذیل آیه شریفه « لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا»، چند مسئله را بیان می کند.(2)وی در دومین مسئله در این باره که خداوند سبحان، احسان به والدین را به دنبال و در ردیف عبادت خود بیان فرموده، وجوهی را ذکر می کند که از این قرار است:

1. نعمت خداوند متعال بر بنده، بزرگترین نعمت است و از این رو، باید سپاسگزاری از خداوند بر سپاسگزاری از غير خداوند مقدم داشته شود. بعد از نعمت خداوند، نعمت والدین، عام ترین نعمت ها می باشد؛ و این بدان خاطر است که پدر و مادر، اصل و سبب در وجود و هستی فرزند در این عالم می باشند همانگونه که به سبب تربیت فرزند،(از این جهت نیز)إنعام کننده بر او هستند در حالی که غير پدر و مادر، اصل وجود فرزند از آنها نشأت نمی گیرد بلکه گاهی فقط تربیت فرزند از ناحیه آنها است. بنابراین، پس از إنعام خداوند متعال(به هر انسانی)، إنعام پدر و مادر بزرگترین إنعام است.

2.(در نگاه واقعی)مؤثر حقیقی در وجود و هستی انسان، خداوند سبحان است و [اما] به حسب عرف و در ظاهر، پدر و مادر در وجود و هستی انسان، مؤثر می

ص: 25


1- رياض السالكين، ج 4، ص 43 - 44
2- مفاتيح الغيب، ج 3، ص586

باشند. بنابراین، وقتی مؤثر حقیقی بیان گردید مؤثر عرفی و ظاهری نیز در ردیف آن قرار گرفته و به دنبال مؤثر حقیقی ذکر شد.

3. خداوند متعال در قبال إنعامی که به بنده کرده است عوض و جایگزینی را طلب نمی کند بلکه مقصود، فقط إنعام محض زبه بندگان است و پدر و مادر نیز این چنین اند؛ زیرا آن دو در قبال إنعامی که به فرزند نموده اند عوض مالی و یا ثوابی را خواستار نیستند؛ حتی کسی که معاد را انکار می کند به فرزندش احسان نموده و او را تربیت می کند. بنابراین، از این نظر، إنعام پدر و مادر به فرزند، به إنعام خداوند متعال به بندگان شباهت دارد.

4. خداوند متعال از إنعام بر بنده دچار ملال (خستگی و نا امیدی)نمی شود حتی اگر بنده، بزرگترین جرم ها را انجام دهد. خداوند، نعمت ها و کرم هایش را از او قطع نمی کند. پدر و مادر نیز این چنین اند؛ از فرزند خسته و نا امید نمی شوند و بخشش ها و کرمشان را از او قطع نمی کنند حتی اگر فرزند نسبت به والدین، نافرمان باشد.

5. همانطور که تصرف پدر مشفق در مال فرزندش به انگیزه سود بردن فرزند از آن مال و خواستار افزون شدن آن مال است و آن را از ضرر و نقصان حفظ می کند همچنین خداوند سبحان و متعال در طاعت بنده تصرف می کند تا آن را از ضایع شدن و از بین رفتن حفظ نماید. خداوند سبحان، اعمالی از بنده را که باقی نمی ماند همانند چیزی که تا ابد باقی است، قرار می دهد همانگونه که در قرآن فرمود: «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ» (البقرة/ 261)، (مثل آنان که اموالشان را در راه خدا انفاق می کنند، مانند دانهای است که هفت خوشه برویاند، در هر خوشه صد دانه باشد).

پیام های آیه مورد بحث

1. خداوند از طریق عقل، فطرت و وحی، از مردم پیمان می گیرد. «أَخَذْنَا مِيثَاقَ »

2. توحید سرلوحهی مکتب انبیاست. و بعد از آن کارهای نیک قرار گرفته است.

«لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا»

3. در کنار توحيد، احسان به والدین مطرح است. «لَا تَعْبُدُونَ»، «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا»

4. احسان به والدین باید شخصا صورت گیرد، نه با واسطه. حرف «ب» در«بالوالدين» به معنای مباشرت شخصی است. «بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا»

5. گرایش به یکی از پدر و مادر، ممنوع است «بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا»

ص: 26

6. ابتدا خویشان نیازمند، سپس دیگران. «ذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَ»البته در بین خویشاوندان نیز اولویتها محفوظ است. «وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَىٰ بِبَعْضٍ» (انفال، 75)

7. احسان باید همراه با ادب و بدون منت باشد. در کنار احسان، جمله «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» آمده است.

8. اگرچه به همه ی مردم نمی توان احسان کرد، ولی با همه می توان خوبسخن گفت.«وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»

9. برخورد خوب و گفتار نیکو، نه تنها با مسلمانان، بلکه با همه ی مردم لازم است.«وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»

10. علاوه بر پرداخت زکات، احسان به مستمندان و ایتام نیز لازم است. در آیه هم زکات آمده و هم احسان به مساكين. «إِحْساناً»،« وَالْمَسَاكِينِ»،«وَآتُوا الزَّكَاةَ»

11. نماز و رابطه با خداوند، از زکات و رابطه با فقرا جدا نیست. «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ»

12. نماز و زکات در ادیان دیگر نیز بوده است. «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ»

13. اعتقاد به توحید، احسان به والدین و ایتام و مساکین، همراه با دستور پرداخت زکات و برخورد نیکو با مردم، و بپاداشتن نماز، نشانه ی جامعیت اسلام است.

14. ادای حقوق، دارای مراتب و مراحلی است. اول حق خداوند، سپس والدین، سپس خویشاوندان، سپس یتیمان که کمبود محبت دارند و آن گاه مساکین که کمبود مادیات دارند.

15. تمام احکام اعتقادی، اخلاقی و فقهی، میثاق و عهد خدا با انسان است. بعد از «میثاق» سخن از عقیده توحیدی، احسان به والدین، نماز و زکات آمده است.(1)150

احترام حتی به والدین غیر موحد

با اینکه پیامبران الهی پرچمدار توحید و یکتاپرستی بوده و از نظر ادیان توحیدی، شرک، انحراف از مسیر حق و قرار گرفتن در مسیر باطل است با این حال، احترام و نهادن به پدر و مادر به پدر و مادر موحد اختصاص نیافته است. در قرآن می خوانیم:

«وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَىٰ أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا ۖ وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا ۖ وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ۚ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (لقمان/14 و 15)؛

«و اگر تو را وادارند تا در باره چیزی که تو را بدان دانشی نیست به من شرک

ص: 27


1- تفسير نور، ج 1، ص 149 -

ورزی، از آنان فرمان مبر، و (لى) در دنیا به خوبی با آنان معاشرت کن، و راه کسی را پیروی کن که توبه کنان به سوی من بازمی گردد و سرانجام بازگشت شما به سوی من است، و از(حقیقت)آنچه انجام می دادید شما را با خبر خواهم کرد

در آیه ای دیگر چنین آمده است:

«وَوَصَّيْنَا ٱلْإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيْهِ حُسْنًا ۖ وَإِن جَٰهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِى مَا لَيْسَ لَكَ بِهِۦ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَآ ۚ إِلَىَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (العنكبوت/8)

«و به انسان سفارش کردیم که به پدر و مادر خود نیکی کند، والی ] اگر آنهابا تو درکوشند تا چیزی را که بدان علم نداری با من شریک گردانی، از ایشان اطاعت مکن. سرانجامتان به سوی من است، و شما را از حقیقت آنچه انجام می دادید با خبر خواهم کرد»

نکته 1

اگرچه احسان به پدر و مادر وقتی مستند به آیه ای از آیات قرآن باشد یک حکم تشریعی به نظر می آید ولی باید دانست که این مسئله پیش از آنکه یک حکم تشریعی باشد، به عنوان یک قانون تکوینی در فطرت همه انسانها نهاده شده است. تعبير به «انسان» نشان می دهد که این قانون مخصوص مؤمنان نبوده و هر کس که شایسته نام انسان است، باید احسان به پدر و مادر را از یاد نبرد.

نکته 2

اگرچه پیوند عاطفی با پدر و مادر از نظر خداوند بسیار حائز اهمیت است اما این پیوند نباید به گونه ای باشد که مسیر رابطه انسان را با خدا تغییر داده و رابطه توحیدی را به رابطه شرک آلود تبدیل نماید. به دستور صریح خداوند، اگر پدر و مادر تلاش کنند که فرزندشان برای خدا شریکی قایل شود، نباید این خواسته آنها اطاعت شود. بنابراین، در مواجهه با پدر و مادر مشرک، دعوت آنها به شرک اجابت نمی شود اما حفظ احترام آنان واجب است.

در آنچه امام رضاعلیه السلام برای مأمون نوشته بود چنین آمده است:

«نیکی به پدر و مادر واجب است اگرچه مشرک باشند (البته)در معصیت خداوند عزوجل نباید از آنها و از غیر آنها اطاعت کرد؛ زیرا در معصیت خالق از هیچ مخلوقی نباید اطاعت نمود».(1)

خوشرفتاری با پدر و مادر در روایات

اشاره

در منابع حدیثی، روایات بسیاری وجود دارد که برخی از آنها درباره لزوم احسان و

ص: 28


1- عيون أخبار الرضاست، ج 2، ص 124

نیکی به پدر و مادر و پیامدهای نیک آن، برخی از آنها درباره پرهیز از آزار رساندن به آنها و آثار ناگوار آن، و برخی از آنها درباره آداب دیگری که در مواجهه با پدر و مادر لازم است، وارد شده اند. در اینجا به چند روایت توجه می کنیم:

1.داب برخورد با پدر و مادر

أبي ولاد الحناط می گوید(1):

از امام صادق السلام درباره این فرموده خداوند عزوجل «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» (و به پدرو مادر نیکی کنید) پرسیدم و گفتم: این احسان چیست؟ فرمود:

احسان (کردن به والدین به این است) که با آنها به نیکویی معاشرت و همنشینی نمایی و مجبورشان نکنی تا چیزی را که نیاز دارند از تو بخواهند (بلکه پیش از آنکه درخواست کنند نیازشان را برطرف سازی) اگرچه بی نیاز باشند. مگر چنین نیست که خداوند عزوجل (در قرآن) می فرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» «هرگز به نیکوکاری نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید» (آل عمران/92) راوی می گوید: سپس امام صادق علیه السلام درباره این فرموده خداوند عزوجل «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا»(2)فرمود: اگر تو را آزرده کرده و به ستوه آوردند به آنها «اف» نگو؛ و اگر تو را کتک زدند آنان را طرد مکن.

و درباره (آية) «وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا»(3)فرمود: اگر تو را کتک زدند به آنها بگون خداوند شما را مورد غفران و بخشش قرار دهد که این سخن از ناحيه تو، همان قول کریم است.

و درباره آیه «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ »(4)فرمود: جز با نظر رحمت و مهربانی و دلسوزی به آنان نگاه نکن و صدایت را از صدای آنها بالاتر نبر و دستت را از دست آنان بالاتر قرار نده و در راه رفتن بر آنان پیشی نگیر».

2. عبادت در نگریستن به صورت پدر و مادر

رسول خدا فرمود:

ص: 29


1- عَنْ اَبِى وَلاّدِ الْحَنّاطِ قالَ: سَاَلْتُ اَبا عَبْدِاللّهِ عليه السلامعَنْ قَوْلِ اللّهِ: «وَبِالْوالِدَيْنِ اِحْسانا»(الإسراء (23))ما هذا الإحسان فقال أن تحسن صحبتهما و ان لا تكلّفهما أن يسألاك شيئاً و إن كانا مستغنيين أ ليس اللّٰه يقول لَنْ تَنٰالُوا اَلْبِرَّ حَتّٰى تُنْفِقُوا مِمّٰا تُحِبُّونَ(آلعمران (92))قال: ثم قال ابوعبدالله علیه السلام: و اما قول الله عزّو جل:يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا(الإسراء (23))قال ان اضجراک فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا(الإسراء/23) قَالَ فَإِنْ ضَرَبَاكَ فَقُلْ لَهُمَا غَفَرَ اَللَّهُ لَكُمَا فَذَلِكَ مِنْكَ قَوْلٌ كَرِيمٌ قَالَ وَ اِخْفِضْ لَهُمٰا جَنٰاحَ اَلذُّلِّ مِنَ اَلرَّحْمَةِ(الإسراء (26))قَالَ لاَ تَمْلَأْ عَيْنَيْكَ مِنَ اَلنَّظَرِ إِلَيْهِمَا إِلاَّ بِرَحْمَةٍ وَ رِقَّةٍ وَ لاَ تَرْفَعْ صَوْتَكَ فَوْقَ أَصْوَاتِهِمَا وَ لاَ يَدَيْكَ فَوْقَ أَيْدِيهِمَا وَ لاَ تَقَدَّمْ قُدَّامَهُمَا(الکافی، ج 2، ص158، ح 1)
2- الإسراء/23«اگر یکی از آن دو یا هر دو، در کنار تو بهسالخوردگی رسیدند به آنها حتی «اوف»مگو و به آنان پرخاش مکن
3- الإسراء/23. او با آنها سخنی شایسته بگوی
4- الإسراء / 24. او از سر مهربانی، بال فروتنی بر آنان بگستر.

نگاه کردن به سه چیز عبادت است: نگریستن به صورت پدر و مادر، و به مصحف، و به دریا».(1)

و نیز فرمود:

«نگاه محبت آمیز فرزند به پدر و مادرش عبادت است»(2)

3.اعمال بهتر

منصور بن حازم می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: چه اعمالی بهتر است؟

فرمود:

«نماز در وقت، و نیکی با پدر و مادر، و جهاد در راه خدای عزوجل»(3)

4.حق پدر بر فرزند

امام موسی بن جعفرعلیه السلام فرمود: مردى از رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيد: حق پدر برفرزندش چیست؟ فرمود:

او را به نامش نخواند و جلوی او راه نرود و پیش از او ننشیند و باعث دشنام او نشود (کاری نکند که مردم پدرش را دشنام دهند)»(4)

5.آثار نیکی به پدر و مادر از دنیا رفته

امام صادق علیه السلام فرمود:

مردی از شما را چه مانع می شود که به پدر و مادرش نیکی کند، زنده باشند یا مرده، که از جانب آنها نماز بخواند و صدقه دهد و حج گذارد و روزه بگیرد تا آنچه کرده ثوابش از آنها باشد و مانند آن هم برای خود او. و تا خدای عز و جل به وسیله احسان و صله او، خیر و فراوانی برایش زیاد کند».(5)

6.انس با مادر، برتر از جهاد

مردی نزد رسول خدا آمد و عرض کرد: من مردی جوان و با نشاط هستم و جهاد را دوست دارم اما مادری دارم که آن را نمی پسندد و(نمی خواهد به جهاد بروم)

ص: 30


1- پيامبر صلي الله عليه و آله : النَّظَرُ في ثَلاثَةِ أشياءٍ عِبادَةٌ : النَّظَرُ فِي وَجهِ الوالِدَينِ و فِي المُصحَفِ و فِي البَحرِ(بحارالأنوار، ج 10، ص368، ح 10)
2- قالَ رسول الله (ص): «نَظَرُ الْوَلَدِ اِلی والِدَیْهِ حُبّاً لَهُما عِبادَةٌ»(تحف العقول، ص 46؛ بحار الأنوار، ج 71، ص 80 ح 81)
3- عن ابی عبدالله ع قَالَ: قُلْتُ أَيُّ اَلْأَعْمَالِ أَفْضَلُ قَالَ اَلصَّلاَةُ لِوَقْتِهَا وَ بِرُّ اَلْوَالِدَيْنِ وَ اَلْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (الکافی، ج 2، ص158،ح4)
4- عن ابی الحسن موسی علیه السلام قال:سَاَلَ رَجُلٌ رَسولَ اللّه صلي الله عليه و آله: ما حَقُّ الْوالِدِ عَلى وَلَدِهِ؟ قالَ: لا يُسَمّيهِ بِاسْمِهِ، وَ لا يَمْشى بَيْنَ يَدَيْهِ، وَ لا يَجْلِسُ قَبْلَهُ، وَ لا يَسْتَسِبُّ لَهُ(الکافی، ج 2، ص158، ح5)
5- قال ابوعبدالله علیه السلام ما يَمنَعُ الرّجُلَ مِنكُم أن يَبَرَّ والِدَيهِ حَيَّينِ أو مَيِّتَينِ : يُصَلِّي عَنهُما ، و يَتَصَدَّقُ عَنهُما ، و يَحِجُّ عَنهُما ، و يَصومُ عَنهُما ، فيكونُ الّذي صَنَعَ لَهُما ، و لَهُ مِثلُ ذلكَ ، فَيَزيدُهُ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ ببِرِّهِ و صِلَتِهِ خَيرا كَثيرا(الکافی، ج 2، ص 159، ح 7)

پیامبرصلی الله علیه واله به آن شخص فرمود:

برگرد و همراه مادرت باش. سوگند به آن که مرا به حق به نبوت مبعوث نمودانس گرفتن یک شب او با تو از جهاد یک سالت در راه خدا بهتر است»(1)

با اینکه جهاد در راه خدا یکی از امور مهم است اما اگر وضعیت جامعه اسلامی به گونه ای باشد که حضور شخص در جهاد، ضروری نبوده و واجب عینی نشده باشد حضور در کنار پدر و مادر و خدمت نمودن به آنها بر جهاد ترجیح دارد.

حق پدر و مادر در کلام امام سجادعلیه السلام

امام سجاد علیه السلام درباره حق مادر می فرماید:

«و اما حق مادرت: پس این است که بدانی که او در زمان و مکانی تو را حمل کرده است که هیچ کس دیگری را در آن حمل نمی کند. و از میوه دل خود چیزی به تو عطا کرده است که هیچ کس به دیگری عطا نمی کند. و او با تمام اعضاء و جوارح خود تو را نگهداری کرده، و باک نمی داشته است که خود، گرسنه بماند و تو را اطعام کند و تشنه بماند و تو را سیراب سازد، و برهنه باشد و تو را بپوشاند، و در برابر آفتاب به سر برد و بر تو سایهبگسترد، و برای سرپرستی تو از خواب دوری جوید. و او تو را از گرما و سرما نگاه داشته تا برای او بمانی، و از این رو تو جز به یاری و توفیق باری، تاب و توان شکرگزاری او را نداری»(2)563

آن حضرت درباره حق پدر می فرماید:

و اما حق پدرت: پس این است که بدانی که او اصل و ریشه تو است، زیرا اگراو نمی بود تو نبودی، پس هر زمان که چیزی از خود را بنگری که موجب اعجاب تو گردد بدان که پدرت در این باره اصل إنعام آن نسبت به تو است. پس خدای را حمد و ثنا بگوی، و پدرت را در برابر آن چیز شکر کن و لا قوة الا بالله»(3)

نفرین و دعای پدر

امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت مجتبی علیه السلام در مسجد الحرام نشسته بودند که ناگاه زمزمه ای سوزنده و مناجاتی جگرسوز شنیدند که می گفت:

ای خدایی که کلید حل همه مشکلات به دست قدرت تو است!

ای خدایی که رنج ها را برطرف می کنی؟

ص: 31


1- أَتَى رَجُلُ رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ إِنِّي رَجُلُ شَابُّ نَشِيطُ وَ أُحِبُّ الْجِهَادَ ولی وَالِدَةُ تَكْرَهُ ذلک فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص ارْجُ فَكُنْ مَعَ والدتک فَوَ الَّذِي بَعَثَنِى بِالْحَقِّ نَبِيّاً الأنسها بک لَيْلَةُ خَيْرُ مِنْ جهادک فِي سَبِيلِ اللَّهِ سَنَةً(الکافی، ج 2، ص 163، ح20)
2- من لایحضره الفقيه (ترجمه غفاری)ج3، ص 562 -
3- من لایحضره الفقيه (ترجمه غفاری)، ج 3، ص 563

ای خدایی که بیچاره و درمانده جز تو یاری ندارد؟

ای خدایی که مالكيت دنیا و آخرت در سیطره تو است !

آیا هنوز نمی خواهی به دعای من که همه راه ها به رویم بسته شده است توجه کنی؟ اینجا مسجد الحرام است، اینجا اگر دعا به اجابت نرسد کجا به اجابت خواهد رسید؟

امیرالمؤمنین علیه السلام این به حضرت مجتبی علیه السلام می فرمود: صاحب این ناله و مناجات را نزد من آور!

حضرت نزد صاحب ناله رفتند، دیدند جوانی است صورت بر خاک نهاده و به پیشگاه حق تضرع و زاری می کند در حالی که یک طرف بدنش خشک و بی حرکت و لمس است.

فرمود: جوان نزد امیرالمؤمنین بیا!

جوان به محضر مولای عارفان و امیر مناجاتیان آمد.

امام فرمود: چرا این گونه ناله می کنی؟

عرض کرد: بدنم را ببینید که نیمی از آن از کار افتاده، زندگی برای من بسیارسخت شده است.

حضرت فرمود: چه شده که به این بلا دچار شده ای؟

گفت: در اوج جوانی آلوده به هر گناهی بودم، پدرم از من بسیار رنجیده بود. بارها مرا نصیحت کرد و من توجهی به نصایح او نکردم. یک بار در این شهر به من گفت: یا دست از گناهان بشوی یا به مسجد الحرام می روم و تو را نفرین می کنم گفتم: آنچه از دستت براید کوتاهی مکن. و چوبی هم بر سرش کوبیدم که نقش بر زمین شد! به مسجد الحرام رفت و با اشک چشم به من نفرین کرد، ناگهان بدنم از کار افتاد و به این صورت که می بینید درآمدم.

روزی به محضر پدر شتافتم، سر به زانویش نهادم و گفتم: اشتباه کردم، بد کردم، نفهمیدم، کلید حل مشکلم به دست تو است؛ زیرا پیامبرفرموده: دعای پدر درباره فرزند مستجاب است.

پدرم نگاهی به من کرد و گفت: پسرم بیا به مسجد الحرام برویم، آنجا که تو را نفرین کردم همانجا به تو دعا کنم. پدرم را بر شتری سوار کردم و به سوی مسجد الحرام راندم، در راه پرنده ای از پشت سنگی پر کشید، شتر رم کرد و پدرم از پشت شتر افتاد و مرد و من او را در همان ناحیه دفن کردم!

حضرت فرمود: از این که پدرت حاضر شد به مسجد الحرام آید و برای تو دعاکند معلوم می شود از تو راضی شده بود، من به خاطر رضایت پدرت برایت دعا می

ص: 32

کنم، آن گاه سر به سوی حق برداشت و با اشاره به جوان گفت: «یا أَكْرَمَ الْأَكْرَمِينَ ، یا مَنْ يُجِيبُ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ...»هنوز دعای حضرت به پایان نرسیده بود که جوان سلامتش را بازیافت. (1)

رضایت مادر

رسول خدا صلی الله علیه و آله در کنار بستر جوانی حاضر شدند که در حال جان دادن بود. به او فرمود: بگو: لا إله إلا الله.

جوان چند بار خواست بگوید، اما زبانش بند آمد و نتوانست. زنی در کنار بستر او نشسته بود. پیامبر خدا از او پرسیدند: این جوان مادر دارد؟

زن پاسخ داد: آری ! من مادر او هستم.

فرمود: تو از این جوان ناراضی هستی؟

گفت: آری! شش سال است که با او قهرم و سخن نگفته ام!

فرمود: از او بگذر!

زن گفت: خدا از او بگذرد، به خاطر خوشنودی شما ای رسول خدا!

سپس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به جوان فرمود: بگو: لا إله إلا الله.

جوان گفت: لا إله إلا الله. پیامبر فرمود: چه می بینی؟

مرد سیاه و بد قیافه ای را در کنار خود می بینم که لباس چرکین به تن دارد و بدبوست. گلویم را گرفته و خفه ام می کند!

حضرت فرمود: بگو ای خدایی که اندک را می پذیری و از گناهان بسیارمی گذری، اندک را از من بپذیر و تقصیرات زیادم را ببخش! تو خدای بخشنده و مهربان هستی. جوان هم گفت.

حضرت فرمود: اکنون نگاه کن ببین چه می بینی؟

حالا مردی سفیدرو و خوش قیافه و خوشبو را می بینم. لباس زیبا به تن دارد. در کنار من است و آن مرد سیاه چهره از من دور می شود!

پیامبر فرمود: دوباره آن دعا را بخوان. جوان بار دیگر دعا را خواند. حضرت فرمود: حالا چه می بینی؟ مرد سیاه را دیگر نمی بینم و فقط مرد سفید در کنار من است. این جمله را گفت و از دنیا رفت.(2)

ص: 33


1- عبرت آموز، ص303 - 304
2- داستانهای بحار الأنوار، ج 2، به نقل از بحار: ج 74، ص 75 و ج 81، ص 232 و ج 95، ص 342

آرامش واضطراب

اشاره

اضطراب و نگرانی یکی از چالش های زندگی بشری است که نه تنها سلامت روحی بلکه حتی سلامت جسمی را نیز به خطر انداخته و دگرگون می سازد. کمتر کسی است که عوارض و پیامدهای ناشی از این حالت درونی را درک نکرده باشد. گاه این حالت ناگوار آن چنان بر صاحبش سخت می گیرد که دیگران با یک لحظه دیدن شخص به طوفانی که در درون او شکل گرفته پی می برند. در مقابل، رسیدن به آرامش و قرار گرفتن در آن، یکی از آرزوهای انسان است و از این رو تلاش می کند تا هر راهی را طی کند تا به آن دست یابد. سخن در این نیست که باید راه هایی را برای رسیدن به آرامش یافت و آن را پیمود بلکه سخن در ایجاد مرز میان راه های حقیقی و راه های غیر حقیقی و کاذب است.

مطمئن ترین راه دستیابی به آرامش

خالق هستی که قوانین تکوینی و تشریعی عالم هستی از او نشأت گرفته و به علم، قدرت و حکمت بی پایانش تکیه دارد مطمئن ترین، محکم ترین و حقیقی ترین راه را برای رسیدن به آرامش به بشریت نشان داده و در قرآنش می فرماید:

«الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » (رعد، 28)

همان کسانی که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام می گیرد. آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش می یابد».

برای فهم این آیه باید به چند مطلب توجه نمود

1.ایمان

اولین و مهمترین شرط برای قرار گرفتن در مسیر حیات اخلاقی، برخورداری از «ایمان» است. ایمان از اصلی ترین مفاهیم و صفات نفسانی نیکو به شمار رفته و دارای ارزشی والا در نظام اخلاقی می باشد. نقش ایمان در سعادت و کمال انسان و تا اندازه ای است که مبدأ همه صفات پسندیدہ نفسانی و نیکی های رفتاری به شمار می رود.

ص: 34

«ایمان»از نظر لغوی، در معنای «تصدیق و اذعان نمودن چیزی یا کسی»به کار می رود که نوعی صفت و حالت نفسانی است. در اصطلاح دینی، ایمان به معنای تصدیق مفاهيم و گزاره های دینی می باشد.

خداوند درباره مهمترین متعلقات ایمان می فرماید:

«لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» (البقرة/177)

«نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و یا مغرب بگردانید، بلکه نیکی آن است که کسی به خداو روز بازپسین و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورد، و مال خود را با وجود دوست داشتنش، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و در راه آزاد کردن بندگان بدهد، و نماز را برپای دارد، و زکات را بدهد، و آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند و در سختی و زیان، و به هنگام جنگ شکیبایانند آنانند کسانی که راست گفته اند، و آنان همان پرهیزگارانند.»

حضرت پروردگار در این آیه شریف، مصادیقی را برای «نیکی» بیان فرموده است. برخی از آنها به «ایمان» و برخی از آنها به «عمل» انسان مربوط می شوند. متعلقات ایمان، بر اساس این آیه عبارتند از: ایمان به خداوند، ایمان به روز قیامت، ایمان به فرشتگان، ایمان به کتاب آسمانی، ایمان به پیامبران. و در ادامه آیه، اموری که باید مورد عمل قرار گیرند، بیان شده است

باید توجه داشت که ایمان، امری قلبی و درونی است. این امر قلبی، نشانه هایی دارد که در آثار گفتاری و رفتاری انسان جلوه می کند. بر اساس آیات قرآن، «عمل صالح»، شرط سلامت ایمان است. به دلیل همین رابطه تنگانگ میان ایمان و عمل صالح، مشاهده می کنیم که در حدود 50 آیه از آیات قرآن، عمل صالح به دنبال ایمان قرار گرفته است.(1)می توان گفت: دو نشانه مهم ایمان عبارتند از: 1. انجام دستورات الهی؛ 2. معصیت نکردن.(2)

درباره ایمان کامل، روایات زیادی وارد شده است و هر یک از آنها برای برخورداری انسان از ایمان کامل، ویژگی هایی را بیان نموده اند. برخی از آن ویژگی ها عبارتند

ص: 35


1- بنگرید: البقرة / 25 و 82 و 277؛ آل عمران/ 57؛ النساء/ 57 و 122 و 173؛ المائدة/ 9و93و...
2- بنگرید: الکافی، ج 2، ص 38، ح 4 و 5 ؛ بحار الأنوار، ج75، ص 260

از: «اخلاق نیکو»، «برخورداری از عقل و دانش»، «فهم در دین»، «حسن اندازه در معیشت»، «بردباری و صبر در مصائب»، «انفاق در سختی»، «انصاف دادن نسبت به مردم»، «تعليم دادن»، «ترسیدن از حق در شوخی و جدی»، «مقدم داشتن دین بر شهوت»، و ....

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«یا علی! هفت خصلت در هر کس باشد حقیقت ایمان خود را کامل کرده و درهای بهشت به رویش باز شده است: 1. کسی که وضویش را کامل کند. 2. نمازش را نیکو به جا آورد. 3. زکات مالش را بپردازد. 4. خشمش را نگاه دارد. 5. زبانش را از کلام حرام حبس نماید. 6. از گناهش استغفار کند. 7. نسبت به اهل بیت پیامبرش خیرخواه باشد»(1)

و نیز فرمود:

سه چیز از لوازم ایمان است: 1. وقتی خشمگین شد، خشمش او را به کار ناحق وادار نکند. 2. وقتی راضی شد، رضایتش او را از حق دور نسازد. 3. وقتی قدرت داشت، به آنچه حق ندارد، دست نبرد»(2)

2. اطمینان

اطمینان به معنای سکون و آرامش است. وقتی به انسان، حالت دلگرمی دست داده و خاطرش از هر جهت آسوده باشد، اطمینان تحقق یافته است

3. ذكر و معنای آن

در نگاه عرف، واژه «ذکر» عبارت است از کلمه و یا کلماتی که دارای معنای خاصی بوده و به زبان آورده می شود و کارکردی معنوی دارد. اما - چنانکه برخی مفسرین گفته اند (3)به نظر می رسد مقصود از ذکر، اعم از ذكر لفظی است و حتی می توان گفت مقصود از ذکر، مطلق انتقال ذهن و خطور قلب است. این انتقال ذهنی و خطور قلب می تواند با مشاهده نشانه ای از نشانه های خداوند حاصل شود و یا با شنیدن کلمه ای صورت گیرد. بنابراین، واژه «ذکر» همه گونه های ذکر، اعم از لفظی و غیر لفظی، و اعم از قرآن و غیر قرآن را در بر می گیرد. آنچه مهم است

ص: 36


1- عَنْ علی بْنِ ابی طَالِبٍ ع انَّ النبی ص قَالَ فی وصیته لَهُ يَا عَلِيُّ سَبْعَةٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ فَقَدِ اِسْتَكْمَلَ حَقِيقَةَ اَلْإِيمَانِ وَ أَبْوَابُ اَلْجَنَّةِ مُفَتَّحَةٌ لَهُ مَنْ أَسْبَغَ وُضُوءَهُ وَ أَحْسَنَ صَلاَتَهُ وَ أَدَّى زَكَاةَ مَالِهِ وَ كَفَّ غَضَبَهُ وَ سَجَنَ لِسَانَهُ وَ اِسْتَغْفَرَ لِذَنْبِهِ وَ أَدَّى اَلنَّصِيحَةَ لِأَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّهِ (الخصال، ج 2، ص 346)
2- ثَلاَثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ اِسْتَكْمَلَ اَلْإِيمَانَ مَنْ إِذَا رَضِيَ لَمْ يُخْرِجْهُ رِضَاهُ إِلَى بَاطِلٍ وَ إِذَا غَضِبَ لَمْ يُخْرِجْهُ غَضَبُهُ عَنْ حَقٍّ وَ إِذَا قَدَرَ لَمْ يَأْخُذْ مَا لَيْسَ لَهُ(نهج الفصاحة، ص 417، ح 1267)
3- ر.ک: ترجمه المیزان، ج 11، ص 486

این است که یاد خدا تحقق یابد که ذكر لفظی یکی از راه ها برای تحقق آن است.در فرازی از وصایای پیامبرصلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام چنین آمده است:

«یا علی، سه چیز است که این امت توانایی آن را ندارند: همراهی با برادر دینی در مالش، و انصاف دادن به مردم از خودش، و یاد خدا در هر حالتی. و یاد خدا همان گفتن (سبحان الله و الحمد الله ولا إله إلا الله و الله اکبر) نیست، بلکه این است که هرگاه به چیزی که بر او حرام است رسید، در آنجا از خدا بترسد و آن را رها کند»(1)

امام علی علیه السلام فرمود:

«ذكر دو گونه است: یاد خدا کردن به هنگام مصيبت (و شکیبایی و استقامت ورزیدن) و از آن برتر آن است که خدا را در برابر محرمات یاد کند و میان او و حرام سدی ایجاد نماید»(2)

أنس بن مالک نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله آیه «الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» را خواند و سپس به من فرمود:

«آیا أم سلیم می دانی آنها چه کسانی هستند؟ گفتم: آنها چه کسانی هستند یارسول الله؟ حضرت فرمود: ما اهل بیت و شیعیان ما»(3)

اهمیت یاد خدا از منظر روایات

اشاره

روایات بسیاری درباره یاد خدا وارد شده است که در آنها از فضیلت یاد خدا، ارزش ذکر نزد خدا، ترغیب به بسیار یاد کردن خدا، مداومت بر ذکر، پیامدهای یاد خدا، ویژگی های اهل ذکر، عوامل مداومت بر ذکر، آثار روی گرداندن از یاد خدا و ... سخن گفته شده است. در اینجا به مواردی از آنهااشاره می کنیم:

1.ترجیح ندادن چیزی بر یاد خدا

رسول گرامی اسلام تا با استناد به آیه «وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ »(العنكبوت (45) وآیه«قارونی أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ»(البقرة/152) به ابن مسعود فرمود:

«هیچ چیزی را بر یاد خدا ترجیح مده؛ زیرا خداوند می فرماید: و یاد خدا بزرگتر است و می فرماید: پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم؛ و شکرانه ام را به جا آرید؛ و با من ناسپاسی نکنید »(4)

ص: 37


1- يَا عَلِيُّ ثَلاَثٌ لاَ تُطِيقُهَا هَذِهِ اَلْأُمَّةُ اَلْمُوَاسَاةُ لِلْأَخِ فِي مَالِهِ وَ إِنْصَافُ اَلنَّاسِ مِنْ نَفْسِهِ وَ ذِكْرُ اَللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ لَيْسَ هُوَ سُبْحَانَ اَللَّهِ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ اَللَّهُ أَكْبَرُ وَ لَكِنْ إِذَا وَرَدَ عَلَى مَا يَحْرُمُ عَلَيْهِ خَافَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَهُ وَ تَرَكَهُ(الخصال، ج 1، ص 125 - الخصال، ترجمه جعفری، ج1، ص193)
2- اَلذِّكْرُ ذِكْرَانِ ذِكْرٌ عِنْدَ اَلْمُصِيبَةِ حَسَنٌ جَمِيلٌ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ ذِكْرُ اَللَّهِ عِنْدَ مَا حَرَّمَ اَللَّهُ عَلَيْكَ فَيَكُونُ ذَلِكَ حَاجِزاً(الکافی، ج 2، ص 90، ح 11)
3- عَنْ أَنَسِ بْنِ مالک ، أَنَّهُ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ( صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ):الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ثُمَّ قَالَ لِي:«أَ تَدْرِي یابن أُمِّ سَلِيمٍ ، مَنْ هُمْ ؟»قِلَّةُ : مَنْ هُمْ ، یا رَسُولَ اللَّهِ ؟ قَالَ :«نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ ، وَ شیعتنا» (البرهان في تفسير القرآن، ج 3، ص 253)
4- یا ابْنَ مَسْعُودٍ لَا تَخْتَارِينَ عَلَى ذِكْرِ اللَّهِ شَيْئاً فَإِنَّهُ يَقُولُ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ يَقُولُ فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لِي وَ لا تَكْفُرُونِ (بحار الأنوار، ج 74،ص107)

2.محبوبترین عمل و بهترین عامل نجات از گناه

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«هیچ عملی نزد خدای تعالی محبوبتر و هیچ عاملی در نجات بنده از هر گناهی در دنیا و آخرت مؤثرتر از ذکر خدا نیست. عرض شد: حتی جنگ در راه خدا؟ فرمود: اگر یاد خدا در میان نبود دستور جنگ داده نمی شد»(1)

و نیز به اصحابش فرمود: «آیا شما را به بهترین اعمالتان، و پاکیزه ترین آنها نزد صاحب حکومتتان، و برترین آنها در(افزایش)درجاتتان، و بهتر از دینار و درهم برایتان، و بهتر از اینکه دشمنتان را ملاقات کنید و در نتیجه، آنها را به قتل رسانید و آنها شما را به قتل برسانند، خبر ندهم؟ اصحاب گفتند: آری به ما خبر بده یا رسول الله!

حضرت فرمود: بسیار یاد نمودن خداوند»(2)

3. حفاظت از عذاب و خشم خدا

امام على علیه السلام فرمود: «با ذکر زیاد، خود را از عذاب و خشم خداوند - که یادش بلند باد - نگهدارید»(3)

امام على علیه السلام ياد خدا را لذت محبان(4) و خوی پرهیزگارانه(5) و مایه شادی اهل تقوا و لذت اهل یقین(6) دانسته و خوبی و خوشی را از آن کسی می داند که فقط برای یاد خدا لب می گشاید.(7)

یاد خدا و با خدا بودن به اندازه ای دارای اهمیت بوده و فضیلت محسوب می شود که امام سجادعلیه السلام از خداوند متعال طلب آمرزش می کند برای تمام آن لحظاتی که جای خدا در کنارش خالی بود. آن حضرت، خطاب به خداوند عرضه می دارد:

«از هر لذتی جز(لذت) تو و از هر آسایشی جز (آسایش) انس با تو و از هر شادی جز (شادی) قرب تو و از هر کاری جز طاعت تو، از تو آمرزش می طلبم»(8)

ص: 38


1- ليس عمل أحب إلى الله تعالی و لاأنجى لعبد من كل سنة في الدنيا و الآخرة من ذكر الله. قيل: ولا القتال في سبيل الله قال: لولا ذكر الله لم يؤمر بالقتال (میزان الحکمة، ج 4، ص 1839)
2- قَالَ النبی لِأَصْحَابِهِ : أَلَا أُخْبِرُكُمْ بِخَيْرِ أَعْمَالِكُمْ وَ أَزْكَاهَا عِنْدَ مَلِيكِكُمْ وَ ارْفَعْهَا فِي دَرَجَاتِكُمْ وَ خَيْرٍ لَكُمْ مِنَ الدِّينَارِ وَ الدِّرْهَمِ وَ خَيْرٍ لَكُمْ مِنْ أَنْ تَلْقَوْا عَدُوَّكُمْ فَتَقْتُلُونَهُمْ وَ يَقْتُلُونَكُمْ قالوابلی یا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ ذِكْرُ اللَّهِ كَثِيراً(وسائل الشيعة، ج 7، ص 156، ح 8992)
3- اِحتَرِسُوا مِنَ اللّه ِ عَزَّ ذِكرُهُ بكَثرَةِ الذِّكرِ(بحار الأنوار، ج 74، ص 369)
4- اَلذِّكْرُ لَذَّةُ اَلْمُحِبِّين(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص189)
5- ذِكرُ اللّه ِ شِيمَةُ المُتّقينَ(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص188)
6- ذِكْرُ اللَّهِ مَسَرَّةُ كُلِّ مُتَّقٍ وَ لَذَّتْ كُلِّ مُوقِنُ؛«یاد خدا، شادی هر پرهیزگار و لذت هر اهل یقینی است»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 189)
7- طُوبى لِمَن صَمَتَ إلاّ مِن ذِكرِ اللّه«خوشا کسی که جز از یاد خدا لب فرو بندد»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص188)
8- «أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلَّ لَذَّةٍ بغيرذكرك وَ مِنْ كُلِّ رَاحَةٍ بِغَيْرِ أَنْسَكُ وَ مِنْ كُلِّ سُرُورٍ بغیر قربک وَ مِنْ كُلِّ شُغُلٍ بِغَيْرِ طاعتک. . .» (بحار الأنوار ج 91، ص 151 - میزان الحکمة، ج 4، ص 1837)

عوامل آرامش و دلگرمی

دستیابی به اطمینان و آرامش می تواند عوامل گوناگونی داشته باشد، ولی در رأس آنها آگاهی و علم جلوه ویژه ای دارد کسی که می داند ذره ی مثقالی از کارش حساب دارد،«مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيرًا يَرَهُ»(زلزال، 7) نسبت به تلاش و فعالیتش دلگرم است.

کسی که می داند بر اساس لطف و رحمت الهی آفریده شده،«إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ ۚ وَلِذَٰلِكَ خَلَقَهُمْ ۗ»(هود، 119) امیدوار است.

کسی که می داند خداوند در کمین ستمگران است،«إِنَّ رَبَّكَ لَبِالمِرصادِ»(فجر،14) آرامش دارد.

کسی که می داند خداوند حکیم و علیم است و هیچ موجودی را بیهوده خلق نکرده است «عَلِيمُ حَكِيمُ » خوش بین است.

کسی که می داند راهش روشن و آینده اش بهتر از گذشته است،«وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ»(اعلى، 17) قلبش مطمئن است.

کسی که می داند امام و رهبرش انسانی کامل، انتخاب شده از جانب خداوند و معصوم از هر لغزش و خطاست،«إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»(بقره، 124) آرام است.

کسی که می داند کار نیک او از ده تا هفتصد بلکه تا بی نهایت برابر پاداش دارد ولی کار زشت او یک لغزش به حساب می آید دلخوش است. «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ»(بقره، 261)

کسی که می داند خداوند نیکوکاران را دوست دارد، «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»(بقره/195) به کار نیکش دلگرم می شود.

کسی که می داند کار خیرش آشکار و کار شرش پنهان می ماند، «یا من أظهرالجميل و ستر القبيح» شاد است.(1)

عوامل اضطراب و نگرانی

یکی از شایع ترین بیماری های قرن حاضر اضطراب و افسردگی است. برای این بیماری که دارای علائمی همچون انزواطلبی، در خود فرورفتن، خودکم بینی و بیهوده انگاری است، دلایل بسیاری را ذکر کرده اند، از جمله:

شخص افسرده از اینکه همه چیز را مطابق میل خود نمی بیند دارای افسردگی شده است، در حالی که ما نباید به خاطر اینکه چون به همه آنچه می خواهیم نرسیدیم، از مقدار ممکن آن هم دست برداریم و تسلیم شویم.

ص: 39


1- (تفسیر نور، ج ع ص 331 - 232.)

شخص افسرده با خود فکر می کند که چرا همه مردم مرا دوست ندارند، و حال آنکه این امر غير ممکنی است و حتی خدا و جبرئیل هم دشمن دارند. لذا انسان نباید توقع داشته باشد که همه او را دوست بدارند.

شخص افسرده گمان می کند که همه مردم بد هستند، در صورتی که چنین نیست و خداوند به فرشتگانی که این توهم را داشتند پاسخ داد.

شخص افسرده گمان می کند که همه ناگواری ها از بیرون وجود اوست، در حالی که عمده تلخیها عکس العمل و پاسخ خصلتها و کردارهای خود ماست.

شخص مضطرب از شروع در کارها نگران است و احساس ترس و تنهایی می کند. حضرت علی(علیه السلام) برای رفع این حالت می فرماید: «اذا خفت من شیء فقع فيه» (بحار، ج 71، ص 362) از هر چه می ترسی خود را در آن بینداز، که ترس هر چیز بیش از خود آن است.

شخص مضطرب نگران آن است که آینده چه خواهد شد. این حالت را می توان با توکل بر خدا و پشتکار درمان کرد.

چون در بعضی کارها ناکام شده است، نگران است که شاید در تمام امور به این سرنوشت مبتلا شود.

چون بر افراد و قدرت های ناپایدار تکیه دارد، با تزلزل آنها دچار اضطراب می شود.

و خلاصه اموری همچون عدم قدردانی مردم از زحمات آنها، گناه، ترس از مرگ تلقین های خانواده به اینکه نمیدانی و نمی توانی، قضاوتهای عجولانه، توقعات نابجا و تصورات غلط، علت بسیاری از افسردگی ها و اضطراب ها می باشد که با یاد خدا و قدرت و عفو و لطف او می توان آنها را به آرامش و شادابی مبدل ساخت.(1)

وسایل آرام بخش در قرآن

اشاره

در قرآن برخی امور به عنوان وسیله ی آرامش و سکینه معرفی شده اند، از جمله:(2)

1.یاد خدا

«الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد، 28)؛

«همان کسانی که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام می گیرد. آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش می یابد.»

2. امداد غیبی

ص: 40


1- تفسير نور، ج6، ص 232 - 233 - درباره عوامل نگرانی و پریشانی رک: تفسیر نمونه، ج 10، ص 210 - 217.
2- برگرفته از: پرتوی از نور، ص615.

«هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ ۗ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا» (فتح، 4)؛

«اوست آن کس که در دلهای مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند. و سپاهیان آسمانها و زمین از آن خداست، و خدا همواره دانای سنجیده کار است».

3. آثار و اشیای مقدس

«وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَىٰ وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» (بقره، 248)

«و پیامبرشان بدیشان گفت: «در حقیقت، نشانه پادشاهی او این است که آن صندوق(عهد) که در آن آرامش خاطری از جانب پروردگارتان، و بازمانده ای از آنچه خاندان موسی و خاندان هارون در آن بر جای نهاده اند در حالی که فرشتگان آن را حمل می کنند به سوی شما خواهد آمد. مسلما اگر مؤمن باشید، برای شما در این رویداد نشانه ای است».

4. تشویق اولیای الهی

«خُذ مِن أَموالِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وَتُزَكّيهِم بِها وَصَلِّ عَلَيهِم ۖ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُم ۗ وَاللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ» (توبه، 103)؛

«از اموال آنان صدقه ای بگیر تا به وسيله آن پاک و پاکیزه شان سازی، و برایشان دعاکن، زیرا دعای تو برای آنان آرامشی است، و خدا شنوای داناست».

5.سرپناه و خانه

«وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ بُيُوتِكُمْ سَكَنًا...» (نحل، 80)؛

«و خدا برای شما خانه هایتان را مایه آرامش قرار داد.»

6.همسر

«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ » (روم، 21)؛

«و از نشانه های او اینکه از نوع خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید، و میانتان دوستی و رحمت نهاد. آری، در این نعمت برای مردمی که

ص: 41

می اندیشند قطعا نشانه هایی است».

7.شب

«أَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» (نمل، 86)؛

«آیا ندیده اند که ما شب را قرار داده ایم تا در آن بیاسایند، و روز را روشنی بخش گردانیدیم؟ قطعا در این امر برای مردمی که ایمان می آورند مایه های عبرت است».

ص: 42

ازدواج وانتخاب همسر

اشاره

یکی از ضرورت های اجتماعی، مسئله ازدواج و تشکیل خانواده است. از این رو، جامعیت دین اسلام اقتضا می کند که به این مسئله ضروری توجه نموده و توصیه های لازم را القا نماید. با مراجعه به آموزه های اسلامی می بینیم که این مسئله مورد غفلت قرار نگرفته و از ابعاد گوناگون به آن پرداخته شده است.

آموزه ازدواج در اسلام

در یکی از آیات(1)

«وَأَنكِحُوا الأَيامىٰ مِنكُم وَالصّالِحينَ مِن عِبادِكُم وَإِمائِكُم ۚ إِن يَكونوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ ۗ وَاللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ»(النور/32)

«بی همسران خود، و غلامان و کنیزان درستکارتان را همسر دهید. اگر تنگدستند،خداوند آنان را از فضل خویش بی نیاز خواهد کرد، و خدا گشایشگر داناست»

کلمه «إنكاح»به معنای تزویج، و کلمه «ایامی» جمع «ایم» (به فتحه همزه و کسره یاء و تشدید آن) به معنای پسر عزب و دختر عزب است و گاهی به دختران عزب،«ایمه» هم می گویند. و مراد از «صالحين»، صالح برای تزویج است، نه صالح دراعمال.(2)

خداوند متعال در این آیه، ازدواج را مورد تشویق قرار داده و یکی از مهمترین نگرانی هایی را که ممکن است موجب ترک ازدواج شود مورد توجه قرار داده و با وعده ای که می دهد برای رفع آن نگرانی اقدام نموده است. نگرانی ای که می تواند مانع ازدواج شود این است که از فقر بترسند و از این رو به ازدواج اقدام نکنند. وعده ای که برای رفع این نگرانی داده شده آن است که خداوند از فضل و بخشش خود، آنها را بی نیاز نموده و رزقشان را وسعت می بخشد.

ص: 43


1- آیات دیگری نیز وجود دارند که به مسئله ازدواج پرداخته اند. در یکی از آیات میخوانیم : «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»(الروم/21)«و از نشانه های او اینکه از نوع خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید، و میانتان دوستی و رحمت نهاد. آری، در این نعمت برای مردمی که می اندیشند قطعا نشانه هایی است».و در آیه دیگری آمده است:«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَٰجًا وَذُرِّيَّةً ۚ وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِىَ بِ-َٔايَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ ٱللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍۢ كِتَابٌ» (الرعد37) «و قطعا پیش از تو [نیز] رسولانی فرستادیم و برای آنان زنان و فرزندانی قرار دادیم. و هیچ پیامبری را نرسد که جز به اذن خدا معجزه ای بیاورد. برای هر زمانی کتابی است»
2- ترجمه تفسير الميزان، ج 15، ص 157.

یکی از دقت هایی که می توان آن را در آیه یاد شده مشاهده نمود تعبير «انکحوا»(آنها را همسر دهید) می باشد. توضیح اینکه براساس آنچه در احکام مربوط به ازدواج آمده نمی توان کسی را به ازدواج مجبور نمود بلکه ازدواج امری اختیاری بوده و باید طرفین با هم توافق کنند. بنابراین مقصود از «انكحوا» اجبار بی همسران به ازدواج نیست بلکه تلاش برای فراهم نمودن اموری است که ازدواج را برای آنها ممکن می سازد.

نکته دیگری که باید به آن توجه داشته باشیم آن است که همواره ترک ازدواج به خاطر فقر نیست بلکه گاهی امور دیگری همچون پیدا نکردن همسر مناسب، ممکن است ترک ازدواج را در پی داشته باشند. چیزی که مهم است این است که برای رفع مشکلاتی از این دست نیز باید اقدام نموده و برای تحقق ازدواج های اسلامی تلاش شود.

از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله در ضمن حدیثی فرمود:

کسی که برای ازدواج دو مؤمن اقدام کند تا آن دو ازدواج نمایند خداوند عزوجل هزار حور العين را که هر یک از آنها در قصری از در و یاقوت هستند به ازدواج او در می آورد. و هر گامی که در این راه برداشته است یا هر کلمه ای را که در این باره گفته است از نظر ثواب همان یک سال عبادت است که شبش را در نماز و روزش را در روزه باشد»(1)

امام کاظم علیه السلام فرمود:

«سه گروه در روزی که سایه ای جز سایه خدا نیست در سایه عرش خدا قرار می گیرند: مردی که برادر مسلمانش را زن بدهد و یا خدمتکار در اختیار او بگذارد و یا سری از او را پنهان کند»(2)

پیام هایی که از این آیه استفاده می شوند عبارتند از:(3)

1.خانواده و جامعه، مسئول ازدواج افراد بی همسر است. «وَ أَنْكِحُوا »

2. ازدواج در اسلام، امری مقدس و مورد تأکید است. «وَ أَنْكِحُوا »

3. لازم نیست خواستگاری، از طرف خاصی باشد، هر یک از طرفین ازدواج می توانند پیشقدم شوند. «وَ أَنْكِحُوا»

4. تنها سفارش به ترک نگاه حرام، کافی نیست، برای ازدواج جوانان بایداقدام کرد.

ص: 44


1- وَ مَنْ عَمِلَ فِي تزویج بَيْنَ مُؤْمِنَيْنِ حَتَّى يَجْمَعَ بَيْنَهُمَا زَوَّجَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلٍ أَلْفَ امْرَأَةٍ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ كُلُّ امْرَأَةٍ فِي قضر مِنْ دُرٍّ وَ يَاقُوتٍ وَ كَانَ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ خَطَاهَا أَوْ بِكُلِّ كَلِمَةٍ تَكَلَّمَ بِهَا فِي ذَلِكَ عَمَلُ سَنَةٍ قِيَامُ لَيْلُهَا وَ صِيَامُ نَهَارُهَا(وسائل الشيعة، ج 20، ص 46، ح 24996)
2- ثَلاثَةٌ يَسْتَ-ظِلُّونَ بِظِلِّ عَ-رْشِ اللّهِ يَ-وْمَ الْقِ-يامَةِ، يَ-وْمَ لا ظِلَّ اِلاّ ظِلَّهُ: رَجُ-لٌ زَوَّجَ اَخ-اهُ الْمُسْ-لِمَ اَوْ اَخْ-دَمَهُ اَوْكَ-تَمَ لَ-هُ سِ-رّا(الخصال / ترجمه جعفری، ج1، ص215، ح 162)
3- تفسیر نور( 10جلدی)، ج 6، ص 182.

«يَغْضُضْنَ،يَغُضُّواْ،وَنكِحُوا»

5. زنان بیوه را همسر دهید. «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى » («ایامی»، شامل آنان نیز می شود.)

6. داشتن صلاحيت، شرط ازدواج است. «وَ الصَّالِحِينَ » (یعنی باید طرفین صلاحیت اداره زندگی مشترک را داشته باشند.)

7. اقدام جامعه برای عروس و داماد کردن افراد صالح، تشویقی است که جوانان الابالی و هرزه نیز خود را در مدار صالحان قرار دهند. وَ الصَّالِحِينَ ... (بنا بر این که مراد از صلاحیت، صلاحیت اخلاقی و مکتبی باشد.)

8. در تأمین نیازهای جنسی، فرقی میان انسانها نیست. (زن، مرد، غلام و کنیز) «مِنْكُمْ ، عِبادِكُمْ ،إِمَائِکُمْ»

9.فقر، نباید مانع اقدام در امر ازدواج شود.إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ ...

10.در صورت فقر، به ازدواج اقدام کنید و بر خدا توکل نمایید.«يُغنِهِمُ اللَّهُ »

11.فقر، برای عروس و داماد عیب نیست. إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ

12.خداوند، تأمین زندگی عروس و داماد را وعده داده است و ازدواج، وسیله وسعت و برکت زندگی است.«يُغنِهِمُ اللَّهُ »

13.تحقق وعده های الهی از سرچشمه ی فضل بی پایان اوست. «فَضْلِهِ - وَاسِعُ »

14.رشد و توسعه ای که خداوند نصیب بندگانش می فرماید، بر اساس علم وحکمت اوست. «واسِعُ عَلِيمُ »

اهمیت ازدواج در روایات اسلامی

اشاره

درباره ازدواج و ابعاد مختلف آن، روایات بسیاری با مضامین مختلف وارد شده است که می توان به تشویق به ازدواج، سنت بودن ازدواج، اهمیت ازدواج در دوران جوانی، نیمی از دین، نماز و خواب شخص متأهل، زیاد شدن روزی با ازدواج و....اشاره نمود.

با مراجعه به متون دینی می توان فوائدی همچون انس و آرامش، حفظ عفت ومصونیت از گناه، سلامتی جسم و روان، بقای نسل، استقلال، امنیت جامعه را برای ازدواج برشمرد.(1)

در اینجا نمونه هایی از این روایات را یادآور می شویم:

1. ازدواج، سنت است

پیامبر خدا فرمود:

ص: 45


1- برای توضیح هر یک ر.ک: تفسیر نور ( 10جلدی)، ج 6، ص 177 -178.

ازدواج سنت من است؛ پس هر که از سنت من روی گرداند از من نیست»(1)

2. ازدواج و عبادت

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

هر که ازدواج کند، نصف عبادت به او داده شده است»(2)

3. نماز شخص متأهل

امام صادق علیه السلام فرمود:

«دو رکعت نمازی که مرد زن دار بخواند، بهتر است از مرد مجردی که شب را به عبادت سپری کند و روز را به روزه داری»(3)

4.خواب شخص متأهل

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«ازدواج کرده خفته، نزد خدا فضیلت دارد بر عزب روزه گیر شب زنده داره.»(4)

5. زیاد شدن روزی با ازدواج

گاه شنیده می شوند که برخی به دلیل مشکلات اقتصادی و معاش، به ازدواج تن نمی دهند و رزق و روزی خود را برای ازدواج و تشکیل خانواده کافی نمی دانند در حالی که در آموزه های اسلامی، ازدواج، عاملی برای افزایش روزی معرفی گردیده است.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درباره تاثیر ازدواج بر افزایش رزق فرمود:

«زن بگیرید؛ زیرا که ازدواج کردن روزی شما را بیشتر می کند»(5)

در روایت دیگر، نه تنها ازدواج مایه افزایش روزی بلکه مایه نیکو شدن اخلاق وافزایش جوانمردی دانسته شده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود

«مردان عزب خود را زن دهید؛ زیرا با این کار خداوند اخلاق آنان را نیکو می گرداندو روزی هایشان را زیاد می کند و بر جوانمردی های آنان می افزاید»(6)

ص: 46


1- النِّکَاحُ سُنَّتِی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی(میزان الحکمة، ج 5، ص 2249؛ بحار الأنوار، ج 100، ص 220، 23)
2- مَن تَزَوَّجَ فقد اُعطِيَ نِصفَ العِبادَة(میزان الحکمة، ج 5، ص 2251؛ بحار الأنوار، ج100، ص 220، ح 22)ِ
3- إنّ رَكعَتَينِ يُصَلِّيهِما رجُلٌ مُتَزوِّجٌ ، أفضَلُ مِن رَجُلٍ يَقومُ لَيلَهُ و يَصُومُ نَهارَهُ أعزَبَ(میزان الحکمة، ج5، ص 2251؛ بحار الأنوار، ج 100، ص 217،ح1)
4- المُتَزَوِّجُ النائمُ أفضَلُ عِندَ اللّه ِ مِنَ الصائمِ القائمِ العَزَبِ(میزان الحکمة، ج 5، ص 2251؛ بحار الأنورٍ،ص221، ح 25)
5- اتَّخَذُوا الْأَخِيرِ فَإِنَّهُ أَرْزَقُ لَكُمْ(میزان الحکمة، ج5، ص 2251، الکافی، ج 5، ص 329)
6- زَوِّجُوا أياماكُم ، فَإنَّ اللّه َ يُحَسِّنَ لَهُم في أخلاقِهِم و يُوَسَّعُ لَهُم في أرزاقِهِمِ و يَزيدهُمُ في مُروّاتِهِم(میزان الحکمة، ج5، ص 2251 - النوادرللراوندی)، ص36)

نکوهش ترک ازدواج از ترس تنگدستی

اشاره

در زبان روایات، علاوه بر اینکه ازدواج، عاملی برای افزایش روزی و پر رونق شدن زندگی دانسته شده است همچنین ترک ازدواج به خاطر تنگدستی، مورد نکوهش قرار گرفته و امور زیر درباره کسانی که از ترس مشکلات اقتصادی به زندگی مجردی روی می آورند، گفته شده است:

1. گمان بد

به خداوند امام صادق علیه السلام فرمود:

«هر که از ترس تهیدستی ازدواج نکند به خدای عزوجل گمان بد برده است.خداوند عزوجل می فرماید: اگر تهیدست باشند خداوند از فضل خود توانگرشان می کند»(1)

2. دور شدن از رسول خداصلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«هر که از ترس تنگدستی ازدواج نکند از ما نیست»(2)

توجه به چند ویژگی در انتخاب همسر

اشاره

یکی از ابعاد مسئله ازدواج، موضوع انتخاب همسر است که توجه به آن، آثار و پیامدهای نیک و بی توجهی به آن، آثار و پیامدهای ناگواری را برای فرد و جامعه در پی خواهد داشت. از این رو، در اسلام رعایت برخی امور در انتخاب همسر سفارش و تأکید شده است. انتخاب همسر چنان دارای اهمیت است که امام صادق علیه السلام درباره اهمیت دادن به انتخاب همسر فرمود:

«همانا زن طوق است؛ پس بنگر که چه طوقی به گردن می افکنی. برای زن ارزش و بهایی نمی توان تعیین کرد؛ نه برای خوب آنها و نه برای بدشان. زن خوب، ارزشش طلا و نقره نیست بلکه از طلا و نقره هم بهتر و ارزشمندتر است و زن بد، ارزشش خاک نیست بلکه خاک هم از او ارزشمندتر است»(3)

ص: 47


1- مَنْ تَرَكَ التَّزْوِيجَ مَخَافَةَ الْفَقْرِ فَقَدْ أَسَاءَ الظَّنَّ بِاللَّهِ عَزَّ وَجَلٍ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلٍ يَقُولُ : إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ یغنهم اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ (میزان الحکمة، ج5، ص 2253 - من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 385، ح 4353)
2- مَنْ تَرَكَ التزویج مَخَافَةَ الْعَيْلَةِ فَلَيْسَ مِنَّا(میزان الحكمة، ج 5، ص 2253 به نقل از کنز العمال)
3- إنّما المرأةُ قِلادَةٌ فانظُرْ ما تَتَقَلَّدُ ، و لَيسَ لامرأةٍ خَطَرٌ ، لا لِصالِحَتِهِنَّ و لا لِطالِحَتِهِنَّ : و أمّا صالِحَتُهُنَّ فَلَيسَ خَطَرُها الذَّهَبَ و الفِضَّةَ هِي خَيرٌ مِنَ الذَّهَبِ و الفِضَّةِ ، و أمّا طالِحَتُهُنَّ فَلَيسَ خَطَرُها التُّرابَ ، التُّرابُ خَيرٌ مِنها(الکافی، ج5، ص 332، ح 1 - میزان الحكمة ج5، ص2259)

نقش همسر در زندگی بر کسی پوشیده نیست. نمی توان انکار نمود که عوامل مختلفی در موفقیت های انسان نقش دارند که همسر شایسته می تواند یکی از آنها باشد. از آنجا که در اندیشه اسلامی، زندگی دنیا، معبری برای زندگی جاویدان اخروی است بنابراین ملاک ها و معیارهای انتخاب همسر باید به گونه ای تنظیم گردد که هم زندگی در دنیا را سامان دهد و هم دستیابی به زندگی آخرت را هموار سازد. از این رو، در انتخاب همسر نبایدصرفا بر امور احساسی تکیه شده و از معیارهای دینی و اندیشه ورزی و مشورت طلب غفلت نمود.

برخی از مهمترین ویژگی های همسر شایسته را براساس آنچه در متون دینی آمده است می توان چنین برشمرد:

1. برخورداری از ایمان

اهمیت ایمان و التزام به متعلقات آن در سلوک دینی بر دین مداران پوشیده نیست. از این رو در همه ابعاد زندگی باید به آن توجه شود. از آنجا که مسئله ازدواج در زندگی هر انسانی دارای جایگاه ویژه ای است بنابراین در این جا نیز مورد غفلت واقع نشده و در متون دینی نسبت به آن تاکید شده است.

خداوند در قرآن می فرماید:

«وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّىٰ يُؤْمِنَّ ۚ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ ۗ وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّىٰ يُؤْمِنُوا ۚ وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ ۗ أُولَٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ ۖ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ ۖ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ» (البقرة/ 221)؛

«و با زنان مشرک ازدواج مکنید، تا ایمان بیاورند. قطعا کنیز با ایمان بهتر از زن مشرک است، هر چند (زیبایی) او شما را به شگفت آورد. و به مردان مشرک زن مدهید تا ایمان بیاورند. قطعا برده با ایمان بهتر از مرد آزاد مشرک است، هر چند شما را به شگفت آورد. آنان آشما را به سوی آتش فرا می خوانند، و خدا به فرمان و خود، شما را به سوی بهشت و آمرزش می خواند، و آیات خود را برای مردم روشن

می گرداند، باشد که متذكر شوند.»

در ابتدای این آیه شریف از ازدواج با زنان مشرک تا وقتی که ایمان نیاورده اند، نھی و شده است. سپس مقایسهای میان «زن مشرک» و«کنیز با ایمان»صورت گرفته وازدواج با کنیز با ایمان بهتر از ازدواج با زن مشرک معرفی شده است هر چند زیبایی

ص: 48

او موجب إعجاب گردد. نکته قابل توجه در این چند جمله آن است که اگر ویژگی ایمان و تدین را در یک کفه ترازو و زیبایی را در کفه دیگر آن قرار دهیم از نظر خداوند متعال، كفۂ ایمان سنگین تر و ارزشمندتر است.

با توجه به همین معنا است که امام صادق علیه السلام فرمود:

هنگامی که مرد به خاطر مال و جمال زن با او ازدواج کند، به همان واگذار می شود و هرگاه به خاطر دینش با او ازدواج کند، خداوند مال و جمال را رزق او می سازد»(1)

و امام باقرعلیه السلام فرمود:

شخصی حضور پیامبرصلی الله علیه و آله آمد و درباره ازدواج پرسید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود:

«ازدواج کن، و بر تو باد که با زنی متدین، ازدواج کنی»(2)

2.اخلاق خوش

در آموزه های اسلامی به طور کلی بر خوش اخلاقی تأکید شده و بد اخلاقی شدیدا مورد نکوهش قرار گرفته است. از آنجا که اخلاق نیک در زندگی باعث شیرینی زندگی و رشد خانواده می شود بنابراین بهعنوان یک ویژگی مهم در زندگی مشترک، در نظر گرفته شده است.

امام رضاعلیه السلام فرمود:

«اگر کسی که از دینداری و اخلاقش راضی هستی قصد ازدواج با تو را داشت با او ازدواج کن و تنگدستی او تو را از این ازدواج منع نکند؛ چرا که خداوند متعال فرمود: و اگر آن دو، از یکدیگر جدا شوند، خداوند هر یک را از گشایش خود بی نیاز گرداند، و خدا همواره گشایشگر حکیم است. و نیز فرمود: اگر تنگدستند، خداوند آنان را از فضل خویش بی نیاز خواهد کرد، و خدا گشایشگر داناست»(3)

امام رضا عليه السلام در جواب یکی از یارانش که نوشته بود قصد ازدواج با کسی را دارم که خوش اخلاق نیست، فرمودند: «اگر بد اخلاق است با او ازدواج نكن»(4)

3. اصالت خانوادگی

از نظر اسلام، وراثت - که ویژگی های آن از خانواده نشأت می گیرد . دارای

ص: 49


1- إِذَا تَزَوَّجَ اَلرَّجُلُ اَلْمَرْأَةَ لِجَمَالِهَا أَوْ مَالِهَا وُكِلَ إِلَى ذَلِكَ وَ إِذَا تَزَوَّجَهَا لِدِينِهَا رَزَقَهُ اَللَّهُ اَلْجَمَالَ وَ اَلْمَالَ(الکافی، ج 5، ص 333، ح3)
2- أَتَى رَجُلٌ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَسْتَأْمِرُهُ فِي اَلنِّكَاحِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اِنْكِحْ وَ عَلَيْكَ بِذَاتِ اَلدِّينِ تَرِبَتْ يَدَاكَ(الکافی، ج 5، ص 332، ح 1)
3- إِنْ خَطَبَ إِلَيْكَ رَجُلُ رَضِيتَ دِينَهُ وَ خُلُقَهُ فَزَوِّجْهُ وَ لَا يَمْنَعْكَ فَقْرُهُ وَ فَاقَتُهُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ إِنْ يَتَفَرَّقا یغن اللَّهُ كُلًّا مِنْ سَعَتِهِ(النساء /130) وَ قَالٍ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ(النور 32) (مستدرک الوسائل، ج 14، ص 188، ح 16468)
4- عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ بَشَّارٍ اَلْوَاسِطِيِّ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّ لِي قَرَابَةً قَدْ خَطَبَ إِلَيَّ اِبْنَتِي وَ فِي خُلُقِهِ سُوءٌ فَقَالَ «لاَ تُزَوِّجْهُ إِنْ كَانَ سَيِّئَ اَلْخُلُقِ (الکافی، ج 5، ص 563، ح 30)

اهمیت می باشد. از این رو، در روایات اسلامی به اصالت خانوادگی در زمان ازدواج توجه شده است.

پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود:

«ای مردم! از گیاه روییده در خرابه (خضراء الدمن) بپرهیزید. گفته شد: ای رسول خدا! خضراء الدمن چیست؟ فرمود: زن زیبارویی که در خانواده ای فاسد رشد کرده است»(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«بنگر فرزند خود را در کجا قرار می دهی که خون تأثیر خود را باقی می گذارد»(2)

4.سنخیت و همسانی

چنانکه می دانیم ازدواج، پیوندی عاطفی را میان زن و مرد ایجاد می کند. آنچه می تواند این پیوند را تقویت نموده و آنها را در مسیر سعادت و تکامل موفق گرداند این است که درک متقابلی از یکدیگر داشته باشند تا از فرصت ها بهترین استفاده را نموده و در مشکلات، تزلزلی به خود راه ندهند. در غیر این صورت، با بروز اختلاف، پیوند عاطفی کمرنگ شده و یا حتی ممکن است از بین برود. از این رو، به هنگام ازدواج باید به ابعاد شخصیتی یکدیگر توجه کنند تا بتوانند در خانواده، محیطی عاطفی را بسازند. شایدبتوان در عصر حاضر، ضرورت توجه به سنخيت در سواد و تحصیلات، تناسب سنی و اموری از این دست را در همین راستا قرار داد.

در قرآن کریم می خوانیم

«الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ...» (النور/26)؛

«زنان پلید برای مردان پلیدند، و مردان پلید برای زنان پلید. و زنان پاک برای مردان پاکند، و مردان پاک برای زنان پاک...»

از این آیه شریف می توان به طور کلی، ضرورت هم نوایی و همسانی را در مسئله ازدواج استفاده نمود.

5.عاقل بودن

آگاهی و شناخت، تأثیر مهمی در رفتارهای انسان دارد. انسان با برخورداری از نیروی تعقل و اندیشه می تواند راه را از بیراهه تشخیص داده و به موفقیت های بزرگ

ص: 50


1- أَيُّهَا النَّاسُ إِيَّاكُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَنِ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا خَضْرَاءُ الدمين قَالَ الْمَرَّاتِ الحسناه فِي مَنْبِتِ السَّوْءِ(الکافی، ج 5، ص 332، ح 4 - میزان الحكمة، ج 5، ص 2261)
2- اُنظُر في أيِ نِصابٍ تَضَعُ وَلَدَكَ؛فَإِنَّ العِرقَ دَسَّاسٌ(نهج الفصاحة، ص 266)

دست یابد. شاید بخش قابل توجهی از ناکامی ها را بتوان در خطاهای برخواسته از اندیشه ورزی پیدا نمود. از این رو، کسانی که از ابزار عقل به درستی و در چارچوب منطقی آن استفاده می کنند به نتایج بهتری دست می یابند. در اهمیت تعقل همین بس که اولین گام برای شناخت خداوند، استدلال عقلی بر وجود اوست. این ابزار برای آگاهی از صفات خداوند و گستره آنها، ضرورت نبوت، ضرورت معاد و ... نیز به کار می رود. در بسیاری از آیات قرآن بر تعقل، تدبر و تفکر تأکید شده تا جایی که می خوانیم:

«اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ» (الأنفال/22)؛

«قطعا بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانی اند که نمی اندیشند»

از این رو، یکی از عناصر مهم در انتخاب همسر می تواند عاقل بودن او باشد تا در پرتو عقل ورزی (البته با رعایت چارچوب های حاکم بر تعقل) بر مشکلات فایق آمده و بر توفیقات خویش بیافزایند.

امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود:

«از ازدواج با زن احمق بپرهیزی؛ زیرا همنشینی با او تباهی و فرزندانش کفتارصفت هستند»(1)

ص: 51


1- إِيَّاكُمْ وَ تَزْوِيجَ الْحَمْقَاءِ فَإِنَّ صُحْبَتَهَا بَلَاءٌ وَ وُلْدَهَا ضِيَاعٌ(الکافی، ج 5، ص 354 - میزان الحکمة، ج5، ص 2261)

آداب نگاه کردن ونه ازچشم چرانی

اشاره

«قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ» (التور/ 30)

«به مردان با ایمان بگو: «دیده فرو نهند و پاکدامنی ورزند، که این برای آنان پاکیزه تر است، زیرا خدا به آنچه می کنند آگاه است».

به تعبیر برخی از مفسران، سورۂ نور در حقیقت سوره عفت و پاکدامنی و پاکسازی از انحرافات جنسی است و بحث های مختلف آن از این نظر انسجام روشنی دارد.(1) این آیه نیز که درباره احكام نگاه کردن است در همین راستا قرار گرفته است.(2)

شأن نزول آیه و توضیح آن

علامه طباطبایی با استناد به حدیثی در کتاب «کافی» از سعد الاسكاف از ابی جعفر علیه السلام، درباره شان نزول این آیه می نویسد:«جوانی از انصار در کوچه های مدینه به زنی برخورد که می آمد؛ و در آن ایام، زنان مقنعه خود را پشت گوش می انداختند. وقتی زن از او گذشت او را تعقیب کرد، و از پشت او را می نگریست، تا داخل کوچه تنگی که امام آن را زقه بني فلان نامید، شد. و در آنجا استخوان و یا شیشه ای که در دیوار بود به صورت مرد گیر کرده آن را بشکافت. همین که زن از نظرش غایب شد متوجه گردید که خون به سینه و لباسش می ریزد. با خود گفت: به خدا سوگند نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله می شوم و جریان را به او خبر می دهم. سپس فرمود: جوان نزد آن جناب شد و رسول خدا چون او را بدید پرسید چه شده؟ جوان جریان را گفت پس جبرئیل نازل شد و این ایه را آورد: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ»(3)

«یغضوا»از ماده «غض»(بر وزن خز) در اصل به معنی کم کردن و نقصان است و در بسیاری از موارد در کوتاه کردن صدا یا کم کردن نگاه گفته می شود، بنا براین آیه

ص: 52


1- تفسیر نمونه، ج 14، ص436.
2- در آیه دیگری میخوانیم:«وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ»(النور/31)«و به زنان با ایمان بگو:«دیدگان خود را از هر نامحرمی فروبندند...»
3- ترجمه المیزان، ج 15، ص 161 به نقل از کافی، ج 5، ص 521، ح 5.

نمی گوید مؤمنان باید چشمهاشان را فرو بندند، بلکه می گوید باید نگاه خود را کم و کوتاه کنند، و این تعبير لطیفی است به این منظور که اگر انسان به راستی هنگامی که با زن نامحرمی روبرو می شود بخواهد چشم خود را به کلی ببندد ادامه راه رفتن و مانند آن برای او ممکن نیست، اما اگر نگاه را از صورت و اندام او بر گیرد و چشم خود را پائین اندازد گویی از نگاه خویش کاسته است و آن صحنه ای را که ممنوع است از منطقه دید خود به کلی حذف کرده.(1)

علامه طباطبایی درباره معنای جمله «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»می نویسد:

«معنای جمله این است که به مؤمنین امر کن که چشم خود را بپوشند، و تقدير آن این است که:«ایشان را امر به غض و چشم پوشی کن که اگر امر بکنی چشم خود را می پوشند».و این آیه به جای اینکه نهی از چشم چرانی کند، امر به پوشیدن چشم کرده و فرقی ندارد؛ زیرا آن امر این نهی را هم افاده می کند و چون مطلق است نگاه به زن اجنبی را بر مردان، و نگاه به مرد اجنبی را بر زنان تحریم فرموده»(2)

پیام هایی که از آیه مورد بحث می توان استفاده نمود عبارتند از:(3)

1.لازمه ی ایمان حفظ نگاه از حرام است. «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ...يَغُضُّوا...»

2. جاذبه های غریزی را باید کنترل کرد.«يَغُضُّوا»

3. گناه را از سرچشمه جلوگیری کنیم و تقوا را از چشم شروع کنیم.«مِنْ أَبْصَارِهِمْ»

4. چشم پاک مقدمه ی پاکدامنی است. «يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ »

5. پوشش، برای مردان نیز واجب است. «يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ »

6. چشم چرانی و بی عفتی مانع رشد معنوی انسان است. «يَغُضُّوا يَحْفَظُوا -أَزْكَى»

7. چشم چرانی، در محضر خداست. (در محضر خدا معصیت نکنیم)«يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ»

روایاتی درباره چشم فرو بستن از نگاه به نامحرم

امام صادق علیه السلام در حدیثی درباره واجبات اعضاء فرمود:

«و بر چشم واجب کرده که به آنچه خدا دیدن آن را حرام کرده است ننگرد، واز آنچه خدا نظر به آن را نهی کرده است و حلال نیست اعراض کند؛ و این عمل چشم است و ایمان چشم، و خود گفته است: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ»به مؤمنان بگو که چشمهای خود را فرو گیرند و فروج خویش

ص: 53


1- تفسیر نمونه، ج 14، ص 436 - 437.
2- ترجمه المیزان، ج 15، ص 155.
3- تفسیر نور، ج8، ص174 - 175.

نگاه دارند»(1)

امير المؤمنین علیه السلام می فرمود:

«اولین نگاه به زن بیگانه جایز است اما با نگاه دیگر آن را ادامه ندهید و از فتنه برحذر باشید»(2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله به حضرت علي علیه السلام فرمود:

«دنبال نگاه به نامحرمان نگاهی دیگر مکن که اولی برایت بس است و دومی راحق نداری»(3)

امام صادق علیه السلام فرمود:

«هر چشمی در روز قیامت گریان است، مگر سه چشم: 1) چشمی که در طاعت خدا شب زنده داری کند. 2) چشمی که در دل شب از خشیت و ترس خداوند گریان باشد. 3) چشمی که از محرمات الهی بسته شده باشد»(4)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«نگاه بد تیری مسموم از تیرهای شیطان است که هر کس از ترس خدا آن را ترک کند خداوند به او ایمانی عطا می نماید که از درون خویش شیرینی آن را احساس می کند»(5)

چشم ناظر

مردی به جنید گفت: چه کنم تا بتوانم به نامحرم نگاه نکنم.

جنید گفت: این نکته را به یاد داشته باشد که پیش از آنکه چشم تو به نامحرم بیفتد، چشم دیگری مراقب تو است.(6)

ص: 54


1- «وَ فَرَضَ عَلَى الْبَصَرِ أَنْ لَا يَنْظُرَ إِلَى مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْ يُعْرِضَ عَمَّا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِمَّا لَا يَحِلُّ لَهُ وَ هُوَ عَمَلُهُ وَ هُوَ مِنَ الْإِيمَانِ فَقَالَ تَبَارَكَ وَ تعالی . . . قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ»(الکافی، ج 2، ص 35 - الحياة، ج 1، ص 479)
2- «لَكُم أوّلُ نَظرَةٍ إلَى المرأةِ،فلا تُتبِعوها بِنَظرَةٍ اُخرى و احذَروا الفِتنَةَ»(الخصال، ج 2، ص 632)
3- قال رسول الله صلی الله علیه و آله العلي:«لا تُتبعِ النَّظرةَ النَّظرَةَ، فإنَّ لَكَ الأولى ، ولَيسَتْ لَكَ الآخرَةُ»(الدر المنثور، ج 5، ص 40)
4- عَنْ أَبِي جَعْفَرٍع قَالَ: كُلُّ عَيْنٍ بَاكِيَةٌ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ غَيْرَ ثَلاَثٍ عَيْنٍ سَهِرَتْ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ وَ عَيْنٍ فَاضَتْ مِنْ خَشْيَةِ اَللَّهِ وَ عَيْنٍ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ(الکافی، ج 2، ص 80،ح 2، باب اجتناب المحارم)
5- قَالَ النَّبِيُّ ص:«النَّظَرُ سَهمٌ مَسمومٌ مِن سِهامِ إبليسَ ، فمَن تَرَكَها خَوفا مِن اللّه ِ أعطاهُ اللّه ُ إيمانا يَجِدُ حَلاوَتَهُ في قَلبِهِ»(بحار الأنوار، ج 101، ص38،ح34)
6- داستانهای موضوعی، ص 247 به نقل از رساله لقاء الله، ص 99.

حجاب وآفات بی حجابی

اشاره

قرآن، کتاب هدایت است و روش آن این است که به اصول و کلیات بپردازد. با توجه به آیه «أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»(النحل/44) تبیین و تفسیر جزئیات به پیامبرصلی الله علیه و آله واگذار شده است. با این حال، برخی موضوعات به جهت اهمیتی که دارند بیش از بقیه مورد توجه قرار گرفته و به جزئیات آن توجه گردیده است. از جمله آنها می توان مسائل تربیتی و اخلاقی را نام برد که در تنظیم روابط انسان ها و سامان یافتن اجتماع نقش دارند. یکی از موضوعات مهم در این راستا، موضوع حجاب به عنوان یک ضرورت اجتماعی است.

آموزه حجاب در قرآن

در قرآن کریم می خوانیم:

«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا»(احزاب/ 59)

«ای پیامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: «پوششهای خود را بر خود فروتر گیرند. این برای آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند (به احتیاط)نزدیکتر است، و خدا آمرزنده مهربان است.»

در تفسیر قمی در ذیل آیه «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ»از معصوم نقل کرده که فرموده: سبب نزول این آیه چنین بود، که زنان از خانه بیرون می شدند تا به مسجد آیند، و دنبال رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز بخوانند، و چون شب می شد، و زنان برای نماز مغرب و عشاء بیرون می آمدند، جوانان سر راه آنان می نشستند، و متعرض ایشان می شدند، خدای تعالی این آیه را نازل فرمود.(1)

برای درک بهتر معنای آیه، توضیح سه تعبیر که در آیه به کار رفته لازم است:(2)

یک

الف. معنای «جلابیب»

در اینکه منظور از «جلباب» چیست مفسران و ارباب لغت چند معنی برای آن

ص: 55


1- ترجمه المیزان، ج16، ص517. (تفسیر قمی، ج 2، ص 196)
2- تفسیر نمونه، ج 17، ص 427 - 428.

ذکرکرده اند:

1. ملحفه (چادر) و پارچه بزرگی که از روسری بلندتر است و سر و گردن وسینه ها را می پوشاند.

2. مقنعه و خمار (روسری)

3. پیراهن گشاد.

گرچه این معانی با هم متفاوتند ولی قدر مشترک همه آنها این است که بدن را به وسیله آن بپوشاند (ضمنا باید توجه داشت «جلباب»به کسر و فتح جيم هر دو قرائت می شود).

اما بیشتر به نظر می رسد که منظور پوششی است که از روسری بزرگتر و از چادرکوچکتر است چنان که نویسنده «لسان العرب» روی آن تکیه کرده است.

ب. مقصود از شناخته شدن

در اینکه منظور از شناخته شدن چیست؟ دو نظر در میان مفسران وجود دارد که منافاتی با هم ندارند:

نخست اینکه در آن زمان معمول بوده است که کنیزان بدون پوشیدن سر و گردن از منزل بیرون می آمدند، و از آنجا که از نظر اخلاقی وضع خوبی نداشتند گاهی بعضی از جوانان هرزه مزاحم آنها می شدند، در اینجا به زنان آزاد مسلمان دستور داده شد که حجاب اسلامی را کاملا رعایت کنند تا از کنیزان شناخته شوند و بهانه ای برای مزاحمت به دست هرزگان ندهند.

بدیهی است مفهوم این سخن آن نیست که اوباش حق داشتند مزاحم کنیزان شوند، بلکه منظور این است که بهانه را از دست افراد فاسد بگیرند.

دیگر اینکه هدف این است که زنان مسلمان در پوشیدن حجاب سهل انگار و بی اعتنا نباشند مثل بعضی از زنان بی بند و بار که در عین داشتن حجاب آن چنان بی پروا و لاابالی هستند که غالبا قسمتهایی از بدنهای آنان نمایان است و همین معنی توجه افراد هرزه را به آنها جلب می کند.

ج. مقصود از نزدیک کردن

منظور از «یدنین»(نزدیک کنند) این است که زنان «جلباب»را به بدن خویش و نزدیک سازند تا درست آنها را محفوظ دارد، نه اینکه آن را آزاد بگذارند به طوری که و گاه و بیگاه کنار رود و بدن آشکار گردد، و به تعبیر ساده خودمان لباس خود را جمع

و جور کنند.

ص: 56

با روشن شدن مفهوم آیه، اکنون می توان پیام های زیر را از آیه استفاده نمود:

1.در امر به معروف، اول از خودی ها شروع کنیم سپس دیگران. «قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ»

2. در احکام الهی، تفاوتی میان همسران و دختران پیامبر با دیگر زنان نیست.« لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ»

3. پوشیدن لباسی که معرف شخصیت زن برای تأمین عفت و آبرو باشد، لازم است.«يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ»

4. بهانه به دست بیماردلان و مزاحمان عفت عمومی ندهید. (در آیات قبل هشدار به اذیت کنندگان بود، در این آیه تکلیف اذیت شوندگان را مطرح می کند.)«يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ»

5.رفت و آمد زنان در خارج از منزل، با حفظ عفت عمومی مانعی ندارد. «يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ»

6. در امر به معروف و نهی از منکر، دلیل امر و نهی خود را بیان کنید.«فَلَا يُؤْذَيْنَ»

7. نوع لباس مردم در جامعه، می تواند معرف شخصیت، مکتب و هدف آنها باشد. «يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ»

8. سرچشمه ی بسیاری از مزاحمت های هوسبازان نسبت به زنان و دختران، نوع لباس خود آنهاست.«يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ»

9. زنان با حجاب باید با حضور خود در صحنه، جو عمومی عفاف و پاکدامنی را حفظ کنند و فرصت مانور را از هوسبازان بگیرند.«يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ»

10. بد حجابی های گذشته قابل عفو است. «غَفُورًا رَحِيمًا»

11. مغفرت خداوند همراه با رحمت اوست.«كَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا»(1)

فواید حفظ حجاب و آفات بی حجابی

نکته قابل توجهی که در آیه مورد بحث وجود دارد، توجه به فلسفه حجاب است. خداوند متعال، علاوه بر اینکه فرمان حجاب داده است فلسفه آن را نیز بیان فرموده است تا مخاطبان، انگیزه بیشتری برای عمل به این دستور داشته باشند. فلسفه مورد نظر این است که حجاب برای زنان، ایجاد امنیت نموده و آنها را از تهاجم افراد هرزه و آلوده حفظ می نماید. از این رو می توان حجاب را ابزاری برای مصون ماندن دانست نه وسیله ای که زن را محدود نماید. بنابراین، حجاب، مانعی برای فعالیت های زنان نیست.

ص: 57


1- تفسیر نور، ج9، ص400 401.

حفظ حجاب و ترک جلوه گری، ثمرات بسیاری دارد از جمله: آرامش روحی، استحکام پیوند خانواده، حفظ نسل، جلوگیری از سوء قصد و تجاوز، پیشگیری از امراض مقاربتی و روانی، پائین آمدن آمار طلاق، خودکشی، فرزندان نامشروع و سقط جنین، از بین رفتن رقابت های منفی، حفظ شخصيت و انسانیت زن، و نجات او از چشم ها و دلهای هوسبازی که امروز دنیای غرب و شرق را در لجن فرو برده است.(1)

آفات بی حجابی و بدحجابی بسیار است، از جمله:

1.رونق گرفتن چشم چرانی و هوسبازی.

2. توسعه ی فساد و فحشا

3. سوء قصد و تجاوز عنف.

4. بارداری های نامشروع و سقط جنین

5. پیدایش امراض روانی و مقاربتی

6. خودکشی و فرار از خانه در اثر آبروریزی.

7. بی مهری مردان چشم چران نسبت به همسران خود.

8. بالا رفتن آمار طلاق و تضعیف روابط خانوادگی

9. رقابت در تجملات

10. ایجاد دلهره برای خانواده های پاکدامن(2)

آیه دیگری درباره حجاب

در بخشی از یکی از آیات قرآن می خوانیم:

«وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ»(النور/ 31)؛

«...و زیورهای خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که [طبع]از آن پیداست. و بایدروسری خود را بر گردن خویش [فرو] اندازند ...»

کلمه «ابداء» به معنای اظهار است و مراد از «زینت زنان»، مواضع زینت است، زیرااظهار خود زینت از قبیل گوشواره و دست بند حرام نیست، پس مراد از اظهار زینت، وی اظهار محل آنها است. خدای تعالی از این حکم آنچه را که ظاهر است استثناء کرده.و در روایت آمده که مقصود از آنچه ظاهر است صورت و دو کف دست و قدمهامی باشد.(3)

کلمه «خمر» به دو ضمه - جمع خمار است، و «خمار» آن جامه ای است که زن

ص: 58


1- پرتوی از نور، ص 599 - تفسیر نور، ج8، ص176.
2- پرتوی از نور، ص 267 - تفسیر نور، ج9، ص399 - 400.
3- ترجمه المیزان، ج 15، ص 156.

سر خود را با آن می پیچد، و زاید آن را به سینه اش آویزان می کند. و کلمه «جیوب»جمع جيب- به فتح جیم و سکون یاء است که معنایش معروف است، و مراد از جيوب، سینه ها است، و معنایش این است که به زنان دستور بده تا اطراف مقنعه ها را به سینه های خود انداخته، آن را بپوشانند.(1)

خرده گیریهای مخالفان حجاب

*خرده گیریهای مخالفان حجاب(2)

1. مهمترین چیزی که همه آنان در آن متفقند و به عنوان یک ایراد اساسی بر مسأله حجاب ذکر می کنند این است که زنان نیمی از جامعه را تشکیل می دهند اما حجاب سبب انزوای این جمعیت عظیم می گردد، و طبعا آنها را از نظر فکری و فرهنگی به عقب می راند، مخصوصا در دوران شکوفایی اقتصاد که احتیاج زیادی به نیروی فعال انسانی است از نیروی زنان در حرکت اقتصادی هیچگونه بهره گیری نخواهد شد، و جای آنها در مراکز فرهنگی و اجتماعی نیز خالی است. به این ترتیب آنها به صورت یک موجود مصرف کننده و سربار اجتماع در می آیند.

اما آنها که به این منطق متوسل می شوند از چند امر به کلی غافل شده یا تغافل کرده اند.

زیرا:

اولا: چه کسی گفته است که حجاب اسلامی زن را منزوی می کند، و ازصحنه اجتماع دور می سازد؟ اگر در گذشته لازم بود ما زحمت استدلال در این موضوع را بر خود هموار کنیم امروز بعد از انقلاب اسلامی هیچ نیازی به استدلال نیست، زیرا با چشم خود گروه گروه زنانی را می بینیم که با داشتن حجاب اسلامی در همه جا حاضرند، در اداره ها، در کارگاهها، در راهپیماییها و تظاهرات سیاسی، در رادیو و تلویزیون، در بیمارستانها و مراکز بهداشتی، مخصوصا و در مراقبتهای پزشکی برای مجروحین جنگی، در فرهنگ و دانشگاه، و بالاخره در صحنه جنگ و پیکار بادشمن.

کوتاه سخن اینکه وضع موجود پاسخ دندان شکنی است برای همه این ایرادها و اگر ما در سابق سخن از «امکان» چنین وضعی می گفتیم امروز در برابر «وقوع» آن قرار گرفته ایم، و فلاسفه گفته اند بهترین دلیل بر امکان چیزی وقوع آن است و این عیانی است که نیاز به بیان ندارد.

ثانيا: از این که بگذریم آیا اداره خانه و تربیت فرزندان برومند و ساختن انسانهایی

ص: 59


1- ترجمه المیزان، ج 15، ص 156.
2- تفسیر نمونه، ج 14، ص447 - 449.

که در آینده بتوانند با بازوان توانای خویش چرخهای عظیم جامعه را به حرکت در آورند، کار نیست؟

آنها که این رسالت عظيم زن را کار مثبت محسوب نمی کنند از نقش خانواده و تربیت، در ساختن یک اجتماع سالم و آباد و پر حرکت بی خبرند، آنها گمان می کنند راه این است که زن و مرد ما همانند زنان و مردان غربی اول صبح خانه را به قصد ادارات و کارخانه ها و مانند آن ترک کنند، و بچه های خود را به شیرخوارگاهها بسپارند، و یا در اطاق بگذارند و در را بر روی آنها ببندند، و طعم تلخ زندان را از همان زمان که غنچه نشکفته ای هستند به آنها بچشانند.

غافل از اینکه با این عمل شخصیت آنها را در هم می کوبند و کودکانی بی روح و فاقد عواطف انسانی بار می آورند که آینده جامعه را به خطر خواهند انداخت.

2. ایراد دیگری که آنها دارند این است که حجاب یک لباس دست و پاگیر است و با فعالیتهای اجتماعی مخصوصا در عصر ماشینهای مدرن سازگار نیست، یک زن حجاب دار خودش را حفظ کند یا چادرش را و یا کودک و یا برنامه اش را؟! ولی این ایراد کنندگان از یک نکته غافلند و آن اینکه حجاب همیشه به معنی چادر نیست، بلکه به معنی پوشش زن است، حال آنجا که با چادر امکان پذیر است چه بهتر و آنجا که نشد به پوشش قناعت می شود.

زنان کشاورز و روستایی ما، مخصوصا زنانی که در برنجزارها مهمترین و مشکلترین کار کشت و برداشت محصول برنج را بر عهده دارند عملا به این پندارها پاسخ گفته اند، و نشان داده اند که یک زن روستایی با داشتن حجاب اسلامی در بسیاری از موارد حتی بیشتر و بهتر از مرد کار می کند، بی آنکه حجابش مانع کارش شود

3. ایراد دیگر اینکه آنها می گویند حجاب از این نظر که میان زنان و مردان فاصله می افکند طبع حریص مردان را آزمندتر می کند، و به جای اینکه خاموش کننده باشد آتش حرص آنها را شعله ورتر می سازد که «الانسان حريص على ما منع»!

پاسخ این ایراد یا صحیحتر سفسطه و مغلطه را مقایسه جامعه امروز ما که حجاب در آن تقریبا در همه مراکز بدون استثناء حكمفرما است با دوران رژیم طاغوت که زنان را مجبور به کشف حجاب می کردند می دهد.

آن روز هر کوی و بر زن مرکز فساد بود، در خانواده ها بی بند و باری عجیبی حکمفرما بود، آمار طلاق فوق العاده زیاد بود، سطح تولد فرزندان نامشروع بالا بود و هزاران بدبختی دیگر.

نمی گوئیم امروز همه اینها ریشه کن شده اما بدون شک بسیار کاهش یافته و جامعه ما از این نظر سلامت خود را باز یافته، و اگر به خواست خدا وضع به همین

ص: 60

صورت ادامه یابد و سایر نابسامانیها نیز سامان پیدا کند، جامعه ما از نظر پاکی خانواده ها و حفظ ارزش زن به مرحله مطلوب خواهد رسید

رعایت حجاب در نزد نابینا

ام سلمه نقل می کند: در محضر پیامبرصلی الله علیه و آله بودم. یکی از همسرانش به نام میمونه نیز آنجا بود. در این هنگام، ابن ام مکتوم که نابینا بود به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد. پیامبرصلی الله علیه و آله به من و میمونه فرمود: «حجاب خود را در برابر این مکتوم رعایت کنید»!

پرسیدم: ای رسول خدا! آیا او نابینا نیست؟ بنابراین حجاب ما چه معنی دارد؟

پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود:

آیا شما نابینا هستید؟ آیا شما او را نمی بینید؟

زنان نیز باید چشمانشان را از نامحرم ببندند.(1)

ص: 61


1- داستانهای بحار الأنوار، ج 1، به نقل از بحار، ج 104، ص 37.

آیین دوستیابی

اشاره

زندگی اجتماعی خواستار ارتباط و تعامل با سایرین است. پدر، مادر، برادر، خواهر، بستگان نزدیک و دور کسانی هستند که به دلیل وجود رابطه ای نسبی و یا سببی، انسان با آنها ارتباط پیدا می کند. اما روابط انسان به همین موارد ختم نشده و موقعیت های اجتماعی موجب می شود تا با کسانی هم که هیچ رابطۀ نسبی و یا سیبی ندارد ارتباط برقرار کرده و پیوندی بینشان ایجاد شود. این ارتباط و پیوند می تواند در مدرسه، دانشگاه، حوزه علمیه، محیط کار و یا حتی در خیابان و یا رستوران و ... به وجود آید. ارتباطاتی از این دست، از یک سنخ نبوده بلکه دارای درجات مختلف شدت و ضعف است. آنچه در اینجا مورد نظر است ارتباط و پیوندی است که از آن به «دوستی» تعبیر می شود.

از آنجا که رابطه «دوستی» می تواند در زندگی انسان تأثیرات قابل توجهی داشته باشد (یا به این صورت که زمینه های انحراف و ارتکاب گناه را برای انسان فراهم نموده و هموار سازد و یا عامل مهمی برای رشد مادی و معنوی انسان و ارتقای شخصیت دینی و اجتماعی او باشد)بنابراین در آموزه های اسلامی برای دوستی و گزینش دوست، سفارش های زیادی شده است و به طور مشخص، از دوستی با برخی افرادی نهی شده و به دوستی با برخی افراد دستور داده شده است.

افسوس از برگزیدن دوست بد

در یکی از آیات قرآن می خوانیم:

«وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلً يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولًا»(الفرقان/ 27 - 29).

«و روزی است که ستمکار دستهای خود را می گزد و می گوید: «ای کاش با پیامبر راهی برمی گرفتم. *ای وای، کاش فلانی را دوست خود نگرفته بودم.* او [بود که] مرا به گمراهی کشانید پس از آنکه قرآن به من رسیده بود. و شیطان همواره فروگذارنده انسان است.»

ص: 62

در این آیه شریفه، تصویری از افسوس و پشیمانی برخی انسان ها در روز حساب ارائه شده است؛ انسان های که به خود ظلم نمودند و در آن روز، دچار افسوس و پشیمانی شده اند و افسوس و پشیمانی خود را با گزیدن دستان ابراز می کنند؛(1)چون عادت مردم این است که در هنگام ندامت چنین می کنند و آرزو می کنند که ای کاش فلان کار را انجام نمی دادند.

با توجه به این آیات، افسوس و پشیمانی ظالم از دو جهت است:

جهت اول: به هدایت رسول خدا توجه نکرده و به راه راست نرفت.

جهت دوم: افسوس می خورد که چرا فلانی را دوست خود گرفت! ای کاش او را دوست خود نمی گرفت و با او مشورت نمی کرد و سخنانش را نمی شنید و ...

در ادامه آیه با جمله «لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي» علت آرزویی را که در روز حساب می کند، بیان می دارد و آن علت این است که او را گمراه نمود پس از آنکه «ذکر» به او رسیده بود.

علامه طباطبایی، مراد از «ذکر» را مطلق احکام و دستوراتی می داند که رسولان آورده اند، و یا خصوص کتب آسمانی است که از نظر مورد بر قرآن کریم منطبق می شود.(2) ایشان درباره جمله «وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولًا» می نویسد:

«جزو کلام کفار نیست، بلکه کلام خدای تعالی است البته ممکن هم هست جزو کلام کفار باشد، که از شدت تحسر و تاسف آن را بگویند. کلمه «خذلان»(به ضم خاء) به این معنا است که کسی که امید یاری اش را داشتیم، ما را یاری نکند، و خذلان شیطان این است که در دنیا به انسان وعده می دهد که اگر به اسباب ظاهری تمسک کنی و پروردگارت رافراموش نمایی تو را از هر مکروهی نجات می دهم، و در نجاتت یاریت می کنم، ولی همین که اسباب از کار افتاد و قهر الهی همه را از اثر انداخت . که در روز مرگ جزئی و در روز قیامت کلی است . آن روز دست از یاری انسان برداشته، آدمی را تسلیم سرنوشت شوم خود می کند».(3)

پیام هایی که از این آیه قابل استفاده است عبارتند از:

1. حسرتهای درونی در اعمال و رفتار انسان مؤثر است. «يَوْمَ يَعَضُّ»

ص: 63


1- «یعض» از ماده «عض» (بر وزن سد) به معنی گاز گرفتن با دندان است و معمولا این تعبیر در مورد کسانی که از شدت حسرت و تاسف ناراحتند به کار می رود، چنان که در فارسی نیز ضرب المثل است که فلان کس انگشت حسرت به دندان می گزید (ولی در عربی به جای انگشت، دست گفته می شود و شاید رساتر باشد چون همیشه انسان در چنین حالاتی انگشت نمی گزد بلکه گاه پشتدست را می گزد، مخصوصا در عربی بسیار می شود که همچون آیه مورد بحث «یدیه»یعنی هر دو دست، گفته می شود که شدت تاسف و حسرت را به طرز گویاتری بیان می کند. این کار شاید به خاطر این باشد که این گونه اشخاص هنگامی که گذشته خویش را می نگرند خود را مقصر می دانند و تصمیم بر انتقام از خویشتن می گیرند و این نوعی انتقام است تا بتوانند در سایه آن کمی آرامش یابند. (تفسیر نمونه، ج 15، ص70)
2- ترجمه المیزان، ج 15، ص 282.
3- همان

2. رها کردن راه انبيا ظلم است. (ظلم به خود و ظلم به انبيا) «يَوْمَ يَعَضُّ»

3. عذاب قیامت بسیار سخت است. «يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَىٰ يَدَيْهِ»(مشرک تنها یک انگشت و یا یک دست خود را گاز نمی گیرد، بلکه دو دست خود را گاز می گیرد)

4. در قیامت، وجدانها بیدار می شود.«يَعَضُّ يَقُولُ»

5. پشیمانی، دلیل بر اختیار انسان است و اگر کسی مجبور بود، پشیمانی معنا نداشت.«يَا لَيْتَنِي»

6.دوستی های نامشروع امروز، فردای خطرناکی دارد. «يَا لَيْتَنِي»دوست در سرنوشت انسان مؤثر است.

7. ایمان به تنهایی کافی نیست، همراه بودن با انبیا نیز لازم است. «مَعَ الرَّسُولِ»

8. ارتباط با انبيا هر چند اندک باشد، می تواند راه نجات باشد. «سَبِيلًا»

9. دو دوستی در یک دل جا نمی گیرد. (دوستی پیامبر و دوستی انسان گمراه)«اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ...لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا»

10. دوستان منحرف، عوامل شیطانند. «لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًاوَكَانَ الشَّيْطَانُ»

11. نام و شخص افراد مهم نیست، کارایی آنان مهم است. «فُلَانًاأَضَلَّنِي»

12.نشانه ی دوست بد آن است که انسان را غافل کند. «أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ»

13. گاهی عواطف دوستی، بر استدلال و منطق غلبه می کند. «أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي»

14. خداوند با همه ی مردم اتمام حجت می کند.« بَعْدَ إِذْ جَاءَنِی»(1)

باید به این نکته توجه داشت که به همان اندازه که دوست خوب و شایسته می تواند در اعتقادات و رفتارهای انسان تأثیر مثبت داشته باشد به همان اندازه، دوست بد می تواند اعتقادات انسان را به انحراف کشانده و او را گمراه سازد. بنابراین، یکی از عوامل سازنده شخصیت انسان، همنشین و دوستی است که انتخاب می کند.

در یکی از آیات قرآن آمده است:

«قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّي كَانَ لِي قَرِينٌ*يَقُولُ أَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِينَ*أَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَدِينُونَ*قَالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ*فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِي سَوَاءِ الْجَحِيمِ*قَالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدِينِ*وَلَوْلَا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ»الصافات (57-51)

«گوینده ای از آنان می گوید: «راستی من [در دنیا] همنشینی داشتم *[که به من] می گفت: «آیا واقعا تو از باوردارندگانی؟* آیا وقتی مردیم و خاک و [مشتی] استخوان شدیم، آیا واقعا جزا می یابیم؟»* [مؤمن] می پرسد: «آیا شما اطلاع دارید [کجاست]؟»

ص: 64


1- تفسير نور، ج8 ص 245 - 246.

*پس اطلاع حاصل می کند، و او را در میان آتش می بیند.* [و] می گوید: «به خدا سوگند، چیزی نمانده بود که تو مرا به هلاکت اندازی.* و اگر رحمت پروردگارم نبود، هرآینه من [نيز] از احضارشدگان بودم».

بنابراین بر همگان لازم است که مراقب خطر دوستانی باشند که آگاهانه و یا نا آگاهانه در صدد ایجاد شبهه و اشکالات بی اساس درباره اعتقاداتی هستند که از کتاب خدا و روایات گرفته شده اند. به این نیز توجه داشته باشیم که تأثير نگرفتن از چنین دوستانی، نعمتی الهی بوده که همواره باید آن را از خداوند درخواست نماییم.

جایگاه دوست در روایات اسلامی

جایگاه دوست به اندازه ای است که امام صادق علیه السلام فرمود:

«منزلت دوست چندان والاست که حتی دوزخیان نیز پیش از خویشاوند دلسوز و مهربان، از او کمک می طلبند و او را صدا می زنند. خداوند از زبان دوزخیان می گوید: ما را شفيعانی نیست و نه دوستی مهربان».(1)

از آنجا که دوستان انسان همچون آینه ای می مانند که می توانند ویژگی های او را منعکس سازند از این رو، یکی از راه های شناخت فرد، دوستان او شمرده شده اند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«آدمی بر آیین دوست خود است؛ پس هر یک از شما مواظب باشد که با چه کسی دوستی می کند».(2)

و نیز فرمود:

«مردم را به دوستانشان بیازمایید؛ زیرا آدمی با کسی که از رفتارش خوشش بیاید،دوستی می کند»(3)

امام علی علیه السلام، دوست را نزدیک ترین خویشاوند(4)، بهترین اندوخته(5)، یک روح درچند پیکر(6) معرفی فرمود.

چنانکه می دانیم گرایش انسان به همگنان خود، امری طبیعی است و وجودهمین طبیعت، موجب شده است که نسبت به آن هشدار داده شود.

امام علی علیه السلام می فرمود:

ص: 65


1- لَقَدْ عَظُمَتْ مَنْزِلَةُ اَلصَّدِيقِ حَتَّى إِنَّ أَهْلَ اَلنَّارِ يَسْتَغِيثُونَ بِهِ وَ يَدْعُونَهُ قَبْلَ اَلْقَرِيبِ اَلْحَمِيمِ قَالَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ مُخْبِراً عَنْهُمْ - فَمٰا لَنٰا مِنْ شٰافِعِينَ `وَ لاٰ صَدِيقٍ حَمِيمٍ(الأمالي (للطوسی)، ص 517، ح 1133)(میزان الحکمة، ج 6، ص3009)
2- «المَرءُ عَلى دينِ خَليلِهِ ، فَليَنظُر أحَدُكُم مَن يُخالِلُ»(الأمالي (للطوسی)، ص517، ح 1135 - میزان الحکمة، ج 6، ص3009)
3- «اِخْتَبِرُوا النّاسَ بِاَخْدانِهِمْ، فَاِنَّ الرَّجُلَ يُخادِنُ مَنْ يُعْجِبُهُ نَحوُهُ»(مجموعة ورام، ج 2، ص 249 - میزان الحکمة، ج 6، ص3009)
4- «الصَّديقُ أقرَبُ الأقارِبِ»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص413 میزان الحکمة، ج 6، ص3009)
5- «اَلصَّدِيقُ أَفْضَلُ اَلْأَخِرِينَ»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص413 - میزان الحکمة، ج 6، ص3009)
6- «الأصدِقاءُ نَفسٌ واحِدَةٌ في جُسُومٍ مُتَفَرِّقَةٍ»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 416۔ میزان الحکمة، ج ع ص 3009)

«هر انسانی به همانند خود گرایش دارد»(1)

«با بدان، جز همتایان ایشان دوستی نکنند»(2)

«آدم فرومایه، جز دنبال همسنخ خود نرود و جز به همانند خود میل نکند»(3)

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نه تنهاترین تنهایی را داشتن همنشین بد معرفی نمود(4) و در حدیثی دیگر، تنهایی را بهتر از همنشین بد دانست(5)و امام على علیه السلام فرمود: «با تنهایی بیشتر همدم باش تا با یاران بد».(6)

افراد شایسته دوستی

با الهام از آموزه های قرآنی، افراد شایسته دوستی را می توان براساس اعتقادات،اخلاق و اعمالی که انجام می دهند، سنجید. دوستی که خدا را ناظر بر اعمال خویش می بیند و انسان را به آخرت گرایی دعوت می کند این دعوت او، از جهان بینی الهی و توحیدی او نشات گرفته است. این جهان بینی هم در درون او تاثیر نهاده و اخلاقش را نیک می گرداند و هم در اعمال شایسته تجلی می یابد.

امام على علیه السلام فرمود:

«کسی که تو را به سرای جاویدان دعوت کند و در راه کار کردن برای رسیدن به آن سرا یاری دهد، همان دوست دلسوز است»۔(7)

با این حال، درباره افراد شایسته دوستی، روایات زیر شنیدنی است:

امام صادق علیه السلام فرموده:

«هر یک از برادرانت که سه بار از تو خشمگین شد و درباره تو بدی نگفت، اورا به دوستی خود برگزین»(8)

و نیز فرمود:

«هیچ کسی را به دوستی مشناس مگر آنکه در سه چیز او را بیازمایی: او را به خشم آوری و ببینی که آیا این خشم او را از حق به باطل می کشاند؛ در درهم و دینار؛ و در سفر کردن با او»(9)

ص: 66


1- «كُلُّ امرِءٍ يَميلُ إلى مِثلِهِ»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص423 - میزان الحکمة، ج6، ص3011)
2- «لا يُوادُّ الأشرارَ إلاّ أشباهُهُم»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 423 - میزان الحکمة، ج6، ص 3011)
3- «اللئيمُ لا يَتبَعُ إلاّ شَكلَهُ ، و لا يَمِيلُ إلاّ إلى مِثلِهِ»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 261 - میزان الحکمة، ج 6، ص3011)
4- «... أوحَشُ الوَحشَةِ قَرينُ السَّوءِ»(بحار الأنوار، ج 71، ص167)
5- «الوَحدَةُ خَيرٌ مِن قَرِينِ السَّوءِ»(بحار الأنوار، ج 71، ص 199)
6- «كُن بِالوَحدَةِ آنَسُ مِنكَ بِقُرَناءِ السَّوءِ»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 431)
7- «مَن دَعاكَ إلَى الدّارِ الباقِيَةِ وأعانَكَ عَلَى العَمَلِ لَها فَهُوَ الصَّديقُ الشَّفيقُ»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 424)
8- «مَنْ غَضِبَ عَلَيْكَ مِنْ إِخْوَانِكَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ فَلَمْ يَقُلْ فِيكَ شَيْئاً شَرّاً فَاتَّخِذْهُ لِنَفْسِكَ صَدِيقاً» (الأمالی (للصدوق)، ص 669 - میزان الحکمة، ج 6،ص3013)
9- «لا تَسِمِ الرَّجُلَ صَديقاً - سِمَةَ مَعرِفَةٍ - حَتَّى تَختَبِرَهُ بِثَلاثٍ : تُغضِبَهُ فَتَنظُرَ غَضَبُهُ يُخرِجُهُ مِنَ الحَقِّ إلَى الباطِلِ ، و عِندَ الدّينارِ وَ الدِّرهَمِ ، و حَتّى تُسافِرَ مَعَهُ»(بحار الأنوار، ج 71، ص 180 - میزان الحكمة، ج6،ص 3013)

تأثیر دوست بد

در عصر پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله دو نفر از مشرکین در مکه به نامهای «عقبه»و«ابی»با هم دوست بودند (عقبة بن معبط و ابی بن خلف). عقبه هر وقت از مسافرت باز می گشت غذایی ترتیب می داد و بزرگان قوم خود را به خانه دعوت می کرد وبا اینکه قبول اسلام نکرده بود اما پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را نیز دعوت می کرد و دوست داشت آن حضرت نیز در غذای او شرکت نماید. روزی از سفر بازگشت و طبق معمول از اشراف قومش و پیامبرصلی الله علیه و آله نیز دعوت کرد. هنگامی که سفره را گسترد و غذا را حاضر نمود، پیامبرصلی الله علیه و آله به او فرمود: «من از غذای تو نمی خورم مگر اینکه به یکتایی خدا و رسالت من گواهی دهی». عقبه شهادت به یکتایی خدا و رسالت آن حضرت را به زبان آورد و قبول اسلام کرد. این خبر به گوش دوستش «ابی»رسید، او به عقبه اعتراض کرد و گفت: تو از دینت منحرف شده ای!؟ عقبه گفت: من منحرف نشده ام ولی مردی بر من وارد شد و حاضر نبود از غذایم بخورد جز اینکه شهادتین بگویم من هم بخاطر اینکه او گرسنه از سر سفره ی من برنخیزد شهادتین گفتم. ابی گفت: من هرگز از تو راضی نمی شوم مگر اینکه در برابر محمد بایستی و به او توهین کنی. عقبه، فریب سخن دوست بد خود را خورد و چنین کرد و سرانجام در جنگ بدر جزء سربازان لشکر شرک به جنگ مسلمین آمد و کشته شد و دوستش ابی نیز در جنگ احد کشته شد. آیات27 تا 29 سوره ی فرقان نازل گردید و سرنوشت و مجازات سخت آن کس را که بر اثر انتخاب دوست بد منحرف شده است بیان نمود.(1)

دوست سلمان

روزی سلمان در کوفه از بازار آهنگران عبور می کرد، چشمش به جوانی افتاد که نعرهای کشید و بیهوش به زمین افتاد. مردم اطراف او اجتماع کردند، وقتی سلمان را دیدند به او گفتند: مثل اینکه این جوان بیماری حمله مغزی دارد، شما بیا و دعایی در گوش او بخوان شاید سلامتی خود را باز یابد. سلمان جلو آمد و جوان هم به هوش آمد، وقتی که سلمان را شناخت گفت:

این گونه که این مردم خیال می کنند بیمار نیستم بلکه هنگام عبور در بازار آهنگرها دیدم آنها میله های سرخ شده را با پتک می کوبند بیاد این آیه افتادم: «وَلَهُمْ مَقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ»(حج 21)«برای مامورین دوزخ گرزهایی از آهن است».

ص: 67


1- (گناه شناسی، ص 131 - 132 به نقل از مجمع البیان، ج 7، ص 166)

از ترس عذاب الهی عقل از سرم پرید و چنین حالی پیدا کردم.

سلمان به او علاقمند شد و پیوند دوستی با او برقرار ساخت و همواره از او یادمی کرد، تا اینکه چند روز او را ندید، جویای حال او شد، دریافت که بیمار و بستری است، به عیادت او رفت وقتی به بالین او رسید او را در حال جان دادن یافت از او دلجویی کرد و خطاب به عزرائیل گفت:

«يَا مَلَكَ اَلْمَوْتِ اُرْفُقْ بِأَخِي»«ای فرشته مرگ به برادر ایمانیم مدارا کن».

عزرائیل گفت:«إِنِّي بِكُلِّ مُؤْمِنٍ رَفِيق»«من به همه ی مؤمنان مهربانم»(1)

ص: 68


1- (گناه شناسی، ص 219 - 220 به نقل از بحار، ج 22 ص 360)

نبردی سهمگین بازراندوزی

اشاره

«...وَالَّذينَ يَكنِزونَ الذَّهَبَ وَالفِضَّةَ وَلا يُنفِقونَها في سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ أَليمٍ*يَوۡمَ يُحۡمَىٰ عَلَيۡهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكۡوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمۡ وَجُنُوبُهُمۡ وَظُهُورُهُمۡۖ هَٰذَا مَا كَنَزۡتُمۡ لِأَنفُسِكُمۡ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمۡ تَكۡنِزُونَ»(توبه/34 - 35).

«... و کسانی که زر و سیم را گنجینه می کنند و آن را در راه خدا هزینه نمی کنند، ایشان را از عذابی دردناک خبر ده.*روزی که آن (گنجینه)ها را در آتش دوزخ بگدازند، و پیشانی و پهلو و پشت آنان را با آنها داغ کنند (و گویند): «این است آنچه برای خود اندوختید، پس (کیفر)آنچه را می اندوختید بچشید».

زیستن در دنیای مادی، بهره بردن از نعمت هایی را خواستار است که برای زندگی انسان در این عالم مهیا شده اند. خداوند متعال نه تنها استفاده از نعمت ها و مواهب مادی را نهی نفرمود بلکه به بهره گیری آنها نیز دستور داد .(1)

نیاز انسان به بهره گیری از نعمت ها و مواهب الهی موجب شد که علاقه و کششی درونی نسبت به جمع آوری مال و اندوختن ثروت در بیشتر انسان هابه وجود آید. مطالعه تاریخ بشر نشان از آن دارد که فارغ از نیت ها و مقاصد، این علاقه در نوع انسان، از شدتی قابل توجه برخوردار است.

با این حال، باید توجه داشت که برداشت کلی از متون دین، حکایت از آن دارد که علاقه به مال اندوزی و جمع ثروت، به خودی خود مذموم نبوده و کسی را به صرف اینکه به مال و ثروت علاقمند است نمی توان مورد سرزنش و مؤاخذه قرار داد.

مردی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: «به خدا قسم، خواستار دنیا بوده و دوست دارم که آن را به دست آورم. حضرت از او پرسید: دوست داری با دنیا چه کنی؟ آن مرد پاسخ داد: با آن، به زندگی خود و عائلهام منفعت رسانم؛ صله رحم نمایم؛ صدقه بدهم؛ به سفر حج و عمره بروم. امام علیه السلام به او فرمود: این کار تو، دنیا طلبی نیست بلکه آخرت طلبی است».(2)

امام صادق علیه السلام این فرمود:

«در کسی که جمع آوری مال را از راه حلال دوست ندارد، خبری نیست تا بدین

ص: 69


1- به عنوان نمونه در یکی از آیات میخوانیم:«يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ»(البقرة 168)؛«ای مردم، از آنچه در زمین است حلال و پاکیزه را بخورید، و از گامهای شیطان پیروی مکنید که او دشمن آشکار شماست»نیز ر.ک: البقرة / 172.
2- «قَالَ رَجُلٌ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ ع وَ اَللَّهِ إِنَّا لَنَطْلُبُ اَلدُّنْيَا وَ نُحِبُّ أَنْ نُؤْتَاهَا فَقَالَ تُحِبُّ أَنْ تَصْنَعَ بِهَا مَا ذَا قَالَ أَعُودُ بِهَا عَلَى نَفْسِي وَ عِيَالِي و أَصِلُ بِهَا وَ أَتَصَدَّقُ بِهَا وَ أَحُجُّ وَ أَعْتَمِرُ فَقَالَ ع لَيْسَ هَذَا طَلَبَ اَلدُّنْيَا هَذَا طَلَبُ اَلْآخِرَةِ»(الکافی، ج5، ص 72، ح 10)

وسیله آبروی خود را حفظ نموده و دین خویش را بپردازد و صله رحم نماید».(1)

تحرک اجتماعی و به گردش در آوردن چرخ های اقتصادی جامعه، وا داشتن انسان به تلاش برای تأمین زندگی از راه حلال، حفظ شرافت و عزت انسانی و تلاش برای محتاج دیگران نبودن، وسیله ای برای آخرت طلبی از آثار مثبت ثروت اندوزی محسوب می شوند. آنچه مهم است این است که این فعالیت نیز همچون سایر فعالیت های بشری، آداب و اخلاق خاص خود را می طلبد که با فقدان ضوابط اخلاقی به انحراف کشیده شده و ضررهای دنیوی و اخروی را در پی خواهد داشت. در آیه ای که در ابتدای بحث آمده است به این موضوع توجه داده شده و نتیجه بی توجهی به دستور خداوند بیان گردیده است.

آیۂ کنز و عاقبت ثروت اندوزان

اشاره

در آیه مورد بحث، «کنز»به معنای روی هم نهادن مال و نگهداری آن است و مقصود از «یکنزون»، انباشتن و ذخیره کردن مال می باشد. براساس آیه مورد بحث، ثروت اندوزی و جمع آوری مال وقتی به اتفاق در راه خدا نیانجامد، ممنوع بوده و در صدد القای این دستور به مسلمانان است که اموال خویش را در راه خدا به کار اندازند، نه اینکه صرفا به دنبال جمع آوری و ذخیره نمودن آن باشند. کسانی که به این دستور عمل نکنند عذابی دردناک در انتظار آنان است. در آیه بعد (آیه 35) به مجازاتی که در قیامت، دامن آنها را خواهد گرفت، اشاره نموده و تصویری از آن راگزارش می کند.

به دو نکته که از آیه استفاده می شود، دقت کنیم:

نکته اول: کنز و انفاق

علامه طباطبایی در توضیح جمله «وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّه»می نویسد:

«به طوری که از کلام خود خدای تعالی بر می آید انفاق در راه خدا عبارتست ازآن انفاقی که قوام دین بر آن است، بطوری که اگر در آن مورد انفاق نشود بر اساس دین لطمه وارد می آید، مانند انفاق در جهاد و در جمیع مصالح دینی که حفظش واجب است، و همچنین آن شؤون اجتماعی مسلمین که با زمین ماندنش شیرازه اجتماع از هم گسیخته می گردد، و نیز حقوق مالی واجبی که دین آن را به منظور تحكيم اساس اجتماع تشریع کرده، پس اگر کسی با وجود احتیاج اجتماع به هزینه درباره حوایج ضروریش سرمایه و نقدینه را احتکار و حبس کند او نیز از کسانی

ص: 70


1- «لا خَيرَ فيمَن لا يُحِبُّ جَمعَ المالِ مِن حَلالٍ،يَكُفُّ بهِ وَجهَهُ و يَقضي بهِ دَينَهُ و يَصِلُ بهِ رَحِمَهُ»(الکافی، ج5، ص 72، 5)

است که در راه خدا انفاق نکرده و باید منتظر عذابی دردناک باشد، چون او خود را بر خدایش مقدم داشته، و احتیاج موهوم و احتمالی خود و فرزندانش را بر احتیاج قطعی و ضروری اجتماع دینی برتری داده است... پس نھی آیه شریفه نهی از داشتن پول نیست بلکه نهی از حبس آن است، چون اسلام مالكيت اشخاص را از حیث کمیت محدود نکرده و حتی اگر شخص مفروض هزارها برابر آن دفینه ثروت می داشت ولی آن را حبس نمی کرد، بلکه آن را در معرض جریان قرار می داد، اسلام هیچ عتابی به او نداشت... پس معلوم شد که آیه شریفه ناظر است به آن گنجی که صاحبش را از انفاق در حقوق ماليه واجب باز بدارد. البته همانطور که گفتیم منظور از انفاق تنها دادن زکات نیست بلکه معنای اعمی است که هم زکات را شامل می شود و هم حوایج ضروری جامعه را از قبیل جهاد و دفاع و حفظ جانها از هلاکت و امثال آن»(1)

نکته دوم: چرا عذاب پیشانی و پشت و پهلو؟

در اینکه در آیه فوق چرا از میان تمام اعضاء بدن تنها «پیشانی» و «پشت» و «پهلو» ذکر شده در میان مفسران گفتگو است، ولی از ابوذر چنین نقل شده است که او می گفت: این به خاطر آن است که حرارت سوزان در فضایی که در پشت این سه نقطه قرار دارد نفوذ می کند و تمام وجود آنها را فرا می گیرد (حتى يتردد الحرفي اجوافهم). و نیز گفته شده این به خاطر آن است که با این سه عضو در مقابل محرومان عکس العمل نشان می دادند: گاهی صورت را در هم می کشیدند، و زمانی به علامت بی اعتنایی از روبرو شدن با آنها خود داری می کردند و منحرف می شدند وگاهی به آنان پشت می نمودند لذا این سه نقطه از بدن آنها را با اندوخته های زر و سیمشان داغ می کنند.(2)

ثروت اندوزی از منظر روایات

هنگامی که آیه «وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ...» (آیه کنز) نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«نابود باد طلا و نقره»؛و این جمله را سه بار تکرار نمود. اصحاب عرض کردند:کدام مال را اختیار کنیم؟ فرمود:«زبانی سپاسگزار،و قلبي خاشع، و زنی که دردینداری به شما یاری رساند»(3)

ص: 71


1- ترجمه المیزان، ج 9، ص333.
2- تفسیر نمونه، ج 7، ص 402.
3- عَنْهُ صلّي اللّه عليه و آله:أنّهُ قَالَ: لَمَّا نزل قوله تَعَالَى:«وَ اَلَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ...» قَالَ تَبَا اللَّذَّهَبُ وَ الْفِضَّةُ قَالَهَا ثَلاثاً فَقَالُوا أَى اَلْمَالِ نَتَّخِذُ فَقَالَ لِسَاناً شَاكِراًوقَلْباً خاشِعاً وَ زَوْجَةً تُعِينُ أَحَدُكُمْ عَلَى دِينِهِ(مستدرک الوسائل، ج 14، ص 171، ح 16414)

پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود:

«ای ابن مسعود!از دنیا، و از خوردن حرام، و از زر و سیم بر حذر باش»(1)

با توجه به سایر آیات و روایاتی که وجود دارد باید توجه داشت که مقصود پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ترک دنیا و کنار نهادن نعمت هایی که خداوند رازق آفریده و به بهره بردن از آنها فرمان داده، نیست بلکه دعوت همگان به زندگی بر مدار صرفه جویی، اعتدال و پرهیز از ثروت اندوزی موردنظر است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

«خداوند این زیادتی مال را به شما عطا کرده است تا آن را به جایی برسانید که خدا معین کرده است؛ و آن را برای اندوختن به شما نداده است»(2)

امام صادق علیه السلام خطاب به یکی از اصحاب خویش فرمود:

«ای عبد الله در آن بکوش که زر و سیم نیندوزی و مصداق این آیه نباشی که خدای بزرگ فرموده است:وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّه...»(3)

جمعی از مردم خراسان به نزد امام صادق علیه السلام آمدند، امام در آغاز چنین فرمود: هر کس مالی را برای نگاه داشتن گرد آورد، خداوند به اندازه آن مال او را عذاب خواهد کرد».خراسانیان به زبان فارسی گفتند: ما عربی نمی دانیم. امام فرمود: «هر که درم اندوزد، جزایش دوزخ باشد».(4)

پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود:

«هر که از خود گنجی بر جای گذارد، روز قیامت به صورت ماری خطرناک بر او ظاهر می شود با دو خال بر بالای چشم و او را دنبال می کند؛ آن شخص می گوید:وای بر تو، تو کیستی؟ مار می گوید: من آن گنجم که پس از خود بر جای گذاشتی. و همینسان به دنبال او می رود تا اینکه دستش را در دهان می گیرد و خرد می کند و فرو می برد، و پس از آن دیگر قسمتهای بدن او را»(5)

پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود:

«هیچ بنده مالداری که زکات نداده باشد نیست مگر اینکه روز قیامت با آهنهای

ص: 72


1- «يَا اِبْنَ مَسْعُودٍ!اِحْذَرِ اَلدُّنْيَاوَ أَكْلُ اَلْحَرَامِ وَ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةُ...»(الحياة، ج 4، ص 214)
2- «إِنَّمَا أَعْطَاكُمُ اَللَّهُ هَذِهِ اَلْفُضُولَ مِنَ اَلْأَمْوَالِ لِتُوَجِّهُوهَا حَيْثُ وَجَّهَهَا اللَّهُ وَلَمْ يُعْطِكُمُوهَا لِتَكْنُرُوهَا»(الحياة، ج 4، ص215؛ الکافی، ج 4، ص 32، ح5)
3- «ابا عَبْدِ اللَّهِ اجْهَدْ أن لا تَكْنِزَ ذَهَباً ولا فِضَّةً فَتَكُونَ مِنْ أَهْلِ هذهِ الآيةِ اَلَّتِي قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَجَلٌ الَّذِينَ يَكنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الفِضَّةَ وَلا يُنفِقُونَها في سَبِيلِ اللَّه»(الحياة، ج 4، ص215؛ بحار، ج 75، ص 273)
4- الإمام الصادق «ع»:«اُدْخُلْ إِلَيْهِ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ خُرَاسَانَ فَقَالَ اِبْتِدَاءً مَنْ جمعَ مَالاً يَحْسِرُهُ عَذَّبَهُ اَللَّهُ عَلَى مِقْدَارِهِ فَقَالُوا بِالْفَارِسِيَّةِ لاَ نَفْهَمُ بِالْعَرَبِيَّةِ فَقَالَ لَهُم هر که درم اندوزد جزایش دوزخ باشد»(الحياة، ج 4، ص 216 به نقل از بحار، ج47، ص 119)
5- النبى «ص»:مَنْ تَرَكَ كنزامثل لَهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ شُجَاعاً أَقْرَعَ لَهُ زَبَيْبِسَتَانَ يَتْبَعُهُ وَ يَقُولُ وَيْلَكَ مَا أَنْتَ فَيَقُولُ أَنَا كَنْزُكَ اَلَّذِي تَرَكْتُ بَعْدَكَ فَلاَ يَزَالُ يَتْبَعُهُ حَتَّى يُلقِمَهُ يَدَهُ فَيَقْضِمُهَا ثُمَّ يَتْبَعُهُ سَائِرُ جَسَدِهِ.(الحياة، ج 5، ص 717)

گداخته در آتش جهنم پیشانی و دو پهلو و پشت او را پیوسته داغ می کنند، تا روز پنجاه هزار سال-که خدا در آن روز میان بندگانش داوری می کند- به پایان برسد، آنگاه راه خود را خواهد دید که باید به بهشت برود یا به دوزخ»(1)

رهاوردهای منفی ثروت اندوزی

اشاره

برخی از آثار و پیامدهای منفی ثروت اندوزی از این قرار است:

1.انحراف از یاد خدا

خداوند در قرآن می فرماید:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ ۚ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ»(المنافقون/9)

«ای کسانی که ایمان آورده اید،(زنهار) اموال شما و فرزندانتان شما را از یاد خداغافل نگرداند، و هر کس چنین کند، آنان خودزیانکارانند». در این آیه شریف، به مهمترین آسیب منفی علاقه به مال و ثروت اشاره شده و رهزن بودن آن را به «اهل ایمان»گوشزد می کند. چنین خطابی نسبت به «اهل ایمان»، گویای آن است که مؤمن باید درجه علاقه خویش را به مال و فرزند کنترل نموده و به حدی نرسد که از یاد خدا غافل شود؛ چرا که رسیدن به چنین حدی، یعنی در زمره زیانکاران واقعی قرار گرفتن. اساسا محبت به خداوند باید از محبت به هر چیزی بیشتر باشد و چنین محبتی، مطلوب و خواسته خداوند متعال از انسان است.

در قرآن مجید درباره محبت و علاقه مؤمن به خدا می خوانیم:

«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ ۖ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ۗ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ»(البقرة/165)

«و برخی از مردم، در برابر خدا، همانندهایی برای او برمی گزینند، و آنها را چون دوستی خدا، دوست می دارند ولی کسانی که ایمان آورده اند، به خدا محبت بیشتری دارند. کسانی که با برگزیدن بتها، به خود ستم نموده اند اگر می دانستند هنگامی که عذاب را مشاهده کنند تمام نیرو [ها] از آن خداست، و خدا سخت کیفر است».

2. ایجاد انحراف در عقل

در لابالای متون دین با عباراتی رو به رو می شویم که در آنها عقل به عنوان موهبتی

ص: 73


1- قال رسول الله صلی الله علیه و آله:«مَا مِن عَبْدٍ لَهُ مَالٌ ولا يُؤَدِّي زَكَاتَهُ إِلاَّ جَمَعَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ صَفَائِحُ يَحْمِي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بها جَبْهَتُهُ وَ جَنْبَاهُ وَ ظَهْرَهُ حَتَّى يُقْضَى اَللَّهُ بَيْنَ عِبَادِهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ ثُمَّ يَرَى سَبِيلَهُ إمَّا إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ إمَّا إِلَى اَلنَّار»(الحياة، ج 5، ص 717)

الهی به بشر معرفی شده و در کنار «وحی»که «حجت ظاهری» نامیده می شود از«عقل»به عنوان «حجت باطنی» یاد گردیده است. بنابراین، فقدان این موهبت الهی و فاسد شدن آن موجب می شود که انسان یکی از ابزارهای لازم را در مسیر هدایت از دست داده و چراغ راهش خاموش گردد. از جمله اموری که موجب فاسد شدن عقل شده و ایجاد اخلال می کند، علاقه و کشش نسبت به دنیا است. سخنان گهربار امام على علیه السلام شاهد این مدعا است.

آن حضرت فرمود:

«علاقه به دنیا، عقل را فاسد نموده و گوش دل را از شنیدن مطالب حکیمانه ناشنوامی سازد و موجب عذاب دردناک می شود»(1)

و نیز فرمود:

«شایسته است انسان عاقل، خویشتن را از مستی ثروت، از مستی قدرت، از مستی علم و دانش، از مستی تمجید و تملق، از مستی جوانی مصون نگاه دارد؛ زیرا هر یک از این مستی ها بادهای مسموم و پلیدی دارد که عقل را زائل می کند و آدمی را خفيف و بی شخصیت می نماید»(2)

همچنین فرمود:

«مستی بر چهار قسم است: مستی جوانی، مستی ثروت، مستی خواب، مستی ریاست»(3)

3.تجاوز به حقوق دیگران

دستیابی به مال و ثروت فراوان برای انسان فزون طلب به عنوان یک اصل اساسی بوده و چاره ای ندارد که تمام توان خود را برای رسیدن به آن به کار گیرد. یکی از موانع پیش رو، رعایت حقوق دیگران است که به طور جدی، منافع چنین انسانی را به خطر انداخته و گاه موجب از بین رفتن تمام زحمات خواهد بود در حالی که در نگاه دیندارانه، رعایت حقوق دیگران یکی از واجبات مسلم است. کلامی راازامیرالمؤمنین علیه السلام می خوانیم تا اهمیت رعایت حقوق مردم را بهتر درک نماییم. آن حضرت فرمود:

«سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روی خارهای سعدان (خاری سه شعبه که خوراک شتران بوده و سخت گزنده است) به سر ببرم، و یا با غل و زنجیر به این

ص: 74


1- «حُبُّ الدُّنيا يُفسِدُ العَقلَ ، ويُصِمُّ القَلبَ عَن سَماعِ الحِكمَةِ ، ويوجِبُ أليمَ العِقابِ»(مستدرک الوسائل، ج 12، ص 41)
2- «يَنبَغِي للعاقِلِ أن يَحتَرِسَ مِن سُكرِ المالِ ، و سُكرِ القُدرَةِ ، و سُكرِ العِلمِ ، و سُكرِ المَدحِ ، و سُكرِ الشَّبابِ ، فإنَّ لِكُلِّ ذلكَ رِياحا خَبيثةً تَسلُبُ العَقلَ و تَستَخِفُّ الوَقارَ»(مستدرک الوسائل، ج 11، ص 371، ح 13293)
3- «السُّكَّرِ أَرْبَعُ سُكَّرَاتٍ سُكْرُ الشَّرَابِ وَ سُكْرُ اَلْمَالِ وَ سُكْرُ اَلنَّوْمِ وَ سُكْرُ اَلْمُلْكِ»(بحار الأنوار، ج 76، ص 128، ح 11)

سو یا آن سو کشیده شوم، خوش تر دارم تا خدا و پیامبرش را در روز قیامت، در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم، و چیزی از اموال عمومی را غصب کرده باشم»(1)

4.ابتلا به صفات ناپسند

انسان فزون طلب، ظرفی است که آمادگی پذیرش و پرورش صفات ناپسند اخلاقی را دارا می باشد. اگر در سایه آموزه های دینی حرکت نکند این صفات زشت در او نفوذ نموده و در راه تباهی قدم خواهد برداشت.

محمد بن اسماعیل بن بزیع می گوید: از امام رضاعلیه السلام شنیدم که می فرمود:

«ثروت اندوخته نشود مگر با پنج خصلت: بخلی فراوان، آرزوئی دراز، آزی بیش ازحد، گسستن از خویشان، برگزیدن دنیا بر آخرت» (2)

5.از دست دادن تربیت دینی فرزند

از نظر دینی بر هر پدری واجب است که نسبت به آموزش دستورات دینی و تربیت صحیح فرزند اقدامات لازم را انجام دهد. هستند کسانی که نه تنها به این امر مهم توجهی ننموده و زمینه را برای آموزش و تربیت دینی فرزندان فراهم نمی کنند بلکه حتی آنها را منع می نمایند. اینان فرزندان خویش را به کسب مال ترغیب نموده و از قرار گرفتنشان در این مسیر خشنودند. متأسفانه، میراث اینگونه افراد برای فرزندان، علاقه به جمع آوری مال و ثروت است. حدیثی از پیامبر اکرم علیه السلام در این باره شنیدنی است. آن حضرت به بعضی از کودکان نظر کرد و فرمود:

«وای بر فرزندان آخر زمان از روش پدرانشان. عرض شد یا رسول الله از پدران مشرک آنها؟ فرمود نه، از پدران مسلمانشان که چیزی از فرائض دینی را به آنها یاد نمی دهند، و اگر فرزندان، خود از پی فراگیری بروند منعشان می کنند و تنها از این خشنودند که آنها درآمد مالی داشته باشند هر چند ناچیز باشد. سپس فرمود: من از این پدران بری و بیزارم و آنان نیز از من بیزارند»(3)

ص: 75


1- «وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِي الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَيْ ءٍ مِنَ الْحُطَامِ»(نهج البلاغة (ترجمه دشتی)، خطبه 224)
2- «لا يَجتَمِعُ المالُ إلاّ بخِصالٍ خَمسٍ : بِبُخلٍ شَديدٍ ، و أمَلٍ طَويلٍ ، و حِرصٍ غالِبٍ ، و قَطيعَةِ الرَّحِمِ ، و إيثارِ الدُّنيا علَى الآخِرَةِ»(الخصال، شیخ صدوق، ج1، ص 282، ح 29)
3- «أنَّهُ نَظَرَ إلى بَعضِ الأطفالِ فَقالَ : وَيلٌ لِأَولادِ آخِرِ الزَّمانِ مِن آبائِهِم. فَقيلَ : يا رَسولَ اللّه ِ، مِن آبائِهِمُ المُشرِكينَ فَقالَ : لا، مِن آبائِهِمُ المُؤمِنينَ ؛ لا يُعَلِّمونَهُم شَيئا مِنَ الفَرائِضِ، و إذا تَعلَّموا أولادُهُم مَنَعوهُم، و رَضوا عَنهُم بِعَرَضٍ يَسيرٍ مِنَ الدُّنيا، فَأنا مِنهُم بَرِيء ، و هُم مِنِّي بُرآءٌ»(مستدرك الوسائل ج15، ص 164، ح 17871)

اسراف نه، اعتدال اری

اشاره

«إسراف»از ریشه «سرف»گرفته شده که به معنای زیاده روی و تجاوز از حد و اندازه در انجام هر کاری است.(1) خداوند متعال، انسان را از نعمت های گوناگونی برخوردار نموده و به جز مواردی چند، او را در بهره بردن از این نعمت ها آزاد نهاده است. با این حال، اسراف را امری ناپسند شمرده و از آن نهی نموده و می فرماید:

«... وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ» (الأعراف/31)

«... بخورید ولی بیاشامید ولی زیاده روی مکنید که او اسرافکاران را دوست نمی دارد»

و نیز می فرماید:

«وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَغَيْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُكُلُهُ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ»(الأنعام/141).

«و اوست کسی که باغهایی با داربست و بدون داربست، و خرمابن، وکشتزار با میوه های گوناگون آن، و زیتون، و انار، شبیه به یکدیگر و غیر شبیه پدید آورد. از میوه آن- چون ثمر داد- بخورید، و حق بینوایان از آن را روز بهره برداری از آن بدهید، و لی زیاده روی مکنید که او اسرافکاران را دوست ندارد».

در اسلام، هر جا مسأله خوردن مطرح است، در کنارش وظیفه دیگری نیز ذکرشده است:(2)

«كُلُوا...وَلَا تُسْرِفُوا»(اعراف، 31) بخورید ولی اسراف نکنید.

«فَکُلُوا...وَ أَطْعِمُوا»(حج 36) بخورید و به دیگران بخورانید.

«كُلُوا...وَاعْمَلُوا»(مؤمنون، 51) بخورید و عمل صالح انجام دهید.

«كُلُوا...وَاشْكُرُوا»(سبأ، 15) بخورید و سپاس گزارید.

امام سجادعلیه السلام است در فرازی از دعای هشتم صحیفه سجادیه خطاب به خداوند متعال عرض می کند:

«وَ نَعُوذُ بِکَ مِنْ تَنَاوُلِ الْإِسرَافِ»

«و (پروردگارا!)به تو پناه می بریم از اقدام بر زیاده روی.»

ص: 76


1- ر.ك: المفردات في غريب القرآن، ص 407، کتاب العین، ج 7، ص 244؛ مجمع البحرین، ج 5، ص 69؛ لسان العرب، ج 9، ص148۔
2- تفسير نور، ج8، ص 44- 45.

پرهیز از اسراف در انفاق

ناپسند بودن اسراف تا جایی است که حتی در انفاق نیز که یکی از پسندیده ترین امور است، نباید زیاده روی شده بلکه باید به میانه روی رفتار گردد. به دو نمونه زیر توجه کنیم:

1.خداوند در توصیف «عباد الرحمن»می فرماید:

«وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا»(الفرقان/67).

«و کسانی اند که چون انفاق کنند، نه ولخرجی می کنند و نه تنگ می گیرند، ومیان این دو روش حد وسط را برمی گزینند».

در تفسير «اسراف»و «اقتار»که نقطه مقابل یکدیگرند مفسران سخنان گوناگونی دارند که روح همه به یک امر باز می گردد و آن اینکه «اسراف» آن است که بیش از حد و در غیر حق و بیجا مصرف گردد و «اقتار» آن است که کمتر از حق و مقدار لازم بوده باشد.

در یکی از روایات اسلامی تشبیه جالبی برای اسراف و اقتار و حد اعتدال شده است و آن اینکه هنگامی که امام صادق علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود مشتی سنگ ریزه از زمین برداشت و محکم در دست گرفت و فرمود: این همان «اقتار» و سخت گیری است. سپس مشت دیگری برداشت و چنان دست خود را گشود که همه آن به روی زمین ریخت و فرمود: این «اسراف» است. بار سوم مشت دیگری برداشت و کمی دست خود را گشود به گونه ای که مقداری فرو ریخت و مقداری در دستش بازماند و فرمود: این همان «قوام»است.(1)

پیامبرصلی الله علیه و آله در تفسیر آیه «وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا»فرمود:

«هر کس در غير مورد لازم (بجا و درست)، خرج کند اسراف کرده است، و هرکس از خرج کردن در جای لازم (بجا و درست)، تن زند خست ورزیده است»(2)

2. در یکی از آیات می خوانیم:

«وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا»(الإسراء/29)

«و دستت را به گردنت زنجیر مکن و بسیار (هم) گشاده دستی منما تا ملامت شده و حسرت زده بر جای مانی».

این آیه، کنایه لطیفی است از اینکه دست دهنده داشته باش و همچون بخیلان

ص: 77


1- تفسیر نمونه، ج 15، ص 152.
2- (النبى «ص»- في تفسير قوله تعالى:وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا:مَنْ أَعْطَى فِي غَيْرِ حَقٍ فَقَدْ أَسْرَفَ وَ مَنْ مَنَعَ عَنْ حَقٍ فَقَدْ قَتَرَ)الحياة، ج 4، ص308 - 309.

که گویی دستهایشان به گردنشان با غل و زنجیر بسته اند و قادر به کمک و انفاق نیستند مباش. از سویی دیگر، دست خود را فوق العاده گشاده مدار، و بذل و بخشش بی حساب مکن که سبب شود از کار بمانی و مورد ملامت این و آن قرار گیری و از مردم جدا شوی. «بسته بودن دست به گردن»کنایه از «بخل»، و «گشودن دستها به طور کامل» کنایه از «بذل و بخشش بی حساب» است. «تقعد» که از ماده «قعود» به معنی نشستن است کنایه از توقف و از کار افتادن می باشد. تعبیر به «ملوم» اشاره به این است که گاه بذل و بخشش زیاد نه تنها انسان را از فعالیت و ضروریات زندگی باز می دارد بلکه زبان ملامت مردم را بر او می گشاید.... در مورد مساله انفاق و بخشش اگر از حد بگذرد و تمام توان و نیروی انسان جذب آن گردد، طبیعی است که انسان از ادامه کار و فعالیت و سامان دادن به زندگی خود وامی ماند، برهنه از نیروها و سرشار از غم می گردد و طبعا از ارتباط و پیوند با مردم نیز قطع خواهد شد. در بعضی از روایات که در شان نزول این آیه نقل شده این مطلب به وضوح دیده می شود. در روایتی می خوانیم: پیامبرصلی الله علیه و آله در خانه بود سؤال کننده ای بر در خانه آمد چون چیزی برای بخشش آماده نبود و او تقاضای پیراهن کرد، پیامبر صلی الله علیه و آله پیراهن خود را به او داد و همین امر سبب شد که نتواند آن روز برای نماز به مسجد برود. این پیش آمد زبان کفار را باز کرد، گفتند: محمد خواب مانده یا مشغول لهو و سرگرمی است و نمازش را به دست فراموشی سپرده است و به این ترتیب، این کار هم ملامت و شماتت دشمن و هم انقطاع از دوست را در پی داشت و مصداق «ملوم حسور» شد، آیه فوق نازل گردید و به پیامبرصلی الله علیه و آله هشدار داد که این کار تکرار نشود.(1)

پرهیز از اسراف غیر مالی

باید توجه داشت که اسراف به اسراف مالی منحصر نشده و در امور غیر مالی نیز جریان دارد. با این حال، اسراف مالی بیش از سایر موارد اسراف مورد توجه قرار گرفته و از آن نهی شده است. موارد قرآنی زیر به اسراف غیر مالی اشاره دارند:

1. زیاده روی در انجام گناه و ستم به خویش

خداوند در این باره می فرماید:

«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»(الزمر/53)

«بگو: «ای بندگان من- که بر خویشتن زیاده روی روا داشته اید- از رحمت خدا نومید

ص: 78


1- تفسیر نمونه، ج 12، ص 90-92

مشويد. در حقیقت، خدا همه گناهان را می آمرزد، که او خود آمرزنده مهربان است».

2. عمل زشت قوم لوط

خداوند درباره قوم لوط می فرماید:

«إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ»(الأعراف/81)؛

«شما از روی شهوت، به جای زنان با مردان درمی آمیزید، آری، شما گروهی تجاوزکارید».

3. از ویژگی های فرعون:

خداوند درباره فرعون می فرماید:

«مِن فِرْعَوْنَ ۚ إِنَّهُۥ كَانَ عَالِيًا مِّنَ ٱلْمُسْرِفِينَ» (الدخان/31)؛

«از(دست) فرعون که متکبری از افراط کاران بود».

و نیز می فرماید:

«...إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍۢ فِى ٱلْأَرْضِ وَإِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلْمُسْرِفِينَ»(یونس/83)؛

«...و در حقیقت، فرعون در آن سرزمین برتری جوی و از اسرافکاران بود».

مقصود از «عالی»، برتری جویی او و علو در اسراف و تجاوز از حق است.

اهمیت اعتدال و نکوهش اسراف در آموزه های حدیثی

هرگاه انسان در امور زندگی، از زیاده روی (افراط) و کوتاهی (تفریط) دوری نماید، به اعتدال و میانه روی دست یافته است.

«اعتدال» که در زبان فارسی از آن به «میانه روی» تعبیر می شود از ویژگی های پسندیده ای است که هر انسان عاقلی به آن اذعان دارد. اعتدال را از دو جنبه می توان مورد توجه قرار داد: 1. اعتدال در رفتارها و امور شخصی؛ 2. اعتدال در برخوردهای اجتماعی در دو سوی اعتدال، افراط (زیاده روی) و تفریط (کوتاهی) قرار می گیرند که طبعا به دلیل پیامدهای سوء آنها، نقطه ضعف برای صاحبش محسوب می شوند. اهمیت اعتدال گروی و پرهیز از افراط و تفریط به اندازه ای است که امام علی علیه السلام درباره آن فرمود:

«نادان را یا تندرو یا کندرو می بینی».(1)

چنانکه ملاحظه می شود امام علیه السلام، تندرو بودن (افراط) و کندرو بودن را به عنوان دو ویژگی انسان جاهل معرفی فرموده است. مفهوم این کلام آن است که انسان عالم

ص: 79


1- نهج البلاغة (ترجمه دشتی)، حکمت 70

از این دو ویژگی مبرا بوده و ضد آنها یعنی ویژگی اعتدال را داراست. توجه داریم که انسان عالم از نیروی عقل و خرد خود بهره می گیرد و امور را پیش می برد.

به دلیل قرار گرفتن ویژگی اعتدال در شمار ویژگی های پسندیده است که پیامبرصلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشان، اصل اعتدال را در زندگی خود به کار بسته و هم در گفتار و هم در رفتار و هم در کردار، آن را به شیعیان خود آموزش می دادند. امام على علیه السلام در یکی از خطبه ها که در مقام توصیف خدای سبحان، پیامبران آسمانی و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود یکی از ویژگی های رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله را «اعتدال در راه و رسم» معرفی نمود و فرمود: «سَيَّرَهُ اَلْقَصْدُ»(1) در حدیث دیگری درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«مُعْتَدِلَ اَلْأَمْرِ غَيْرُ مُخْتَلِفٍ»(2)

باید دانست که مطابق با آموزه های قرآنی و حدیثی، رعایت اعتدال و میانه روی در ابعاد مختلف زندگی جاری است؛ اعتدال در اعتقاد، اعتدال در محبت به اهل بیت علیه السلام، اعتدال در محبت به مردم، اعتدال در عبادت، اعتدال در انفاق، اعتدال در صدای نماز، اعتدال در راه رفتن، اعتدال در صوت و سخن، اعتدال در نصیحت، اعتدال در خواب و استراحت، اعتدال در خوردن، اعتدال در معیشت، نگاه اعتدالی به دنیا و آخرت، اعتدال در خوف و رجا، اعتدال در وعده، وعید، تشویق و تنبیه، تصمیم گیری با اعتدال، اعتدال در مدیریت، اعتدال در امور زندگی، اعتدال در برخوردهای اعتدال در نگاه، اعتدال در اجرای مسؤولیت، اعتدال در غنا و فقر.(3)

امام علی علیه السلام در کلمات حکیمانه ای، میانه روی را نیمی از روزی و هزینه زندگی(4)،و شیوه مؤمن(5)، طريقه اهل بیت(6) دانسته و می فرماید:

«چون خدا خیر بنده ای را بخواهد، میانه روی و حسن تدبیر را به او الهام می کند،و از تدبیر بد و اسراف دورش می دارد»(7)

آن حضرت، زیاد شدن کم(8)، سبک شدن هزینه های زندگی(9)، عدل ورزی(10)، یاری

ص: 80


1- نهج البلاغة (ترجمه دشتی)، خطبه 94.
2- معاني الأخبار، ص 82 - بحار الأنوار، ج16، ص 151.
3- برای آگاهی از آیات و احادیث رك: اعتدال و میانه روی در کارها، ص 17 - 24.
4- «اَلاِقْتِصَادُ نِصْفُ اَلْمَؤُنَةِ»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 353)
5- «اَلْمُؤْمِنِ سِيرَةُ اَلْقَصْدِ وَ سُنَّتُهُ الرُّشْدُ»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلام، ص 353)
6- «طَرِيقَتَنَا الْقَصْدِ وَ سُنَّتِنَا الرُّشْدِ »(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 353)
7- «إذا أرادَ اللّه ُ بعَبدٍ خَيرا ألهَمَهُ الاقْتِصادَ و حُسنَ التَّدْبيرِ ، و جَنَّبَهُ سُوءَ التّدْبيرِ و الإسْرافَ»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 353)
8- «الاقتِصادُ يُنمي القليلَ»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 353)-«اَلْاِقْتِصادُ يُنْمِي الْيَسيرَ»تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 353)
9- « خُذِ الْقَصْدُ فِي الْأُمُورِ فَمَنْ أَخَذَ القصدخفت عَلَيْهِ الْمُؤَنُ»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 353)«أَمَّنْ اقتصدخفت عَلَيْهِ الْمُؤَنُ»(تصنيف غرر الحکم و درر الكلم، ص 353)
10- «عَلَيْكَ بِالْقَصْدِ فِى الاْمُورِ فَمَنْ عَدَلَ عَنِ الْقَصْدِ جارَ، وَ مَنْ اَخَذَ بِهِ عَدَلَ»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 353)

کننده تر بر نیکو شدن زندگی(1) ، آماده بودن برای برخورد با پیشامدهای روزگار(2)، تباه نشدن(3)، تلف نکردن(4) را از آثار و فوائد میانه روی برشمرده است.

در ادامه نمونه هایی از روایات اسلامی را درباره اسراف و میانه روی مورد توجه قرار می دهیم:

امام علی علیه السلام فرمود:

«اسراف، آدمی را بر زمین می زند و میانه روی موجب زیادی مال می گردد»(5) همچنین فرمود:

«آن که میانه روی کند تهیدست نخواهد شد».(6)

امام کاظم علیه السلام به یکی از آثار اسراف اشاره نموده و می فرماید:

«کسی که میانه روی کند و قانع باشد نعمت برایش باقی می ماند و کسی که تبذير و اسراف داشته باشد، نعمت از او زایل می شود»(7)

امام صادق علیه السلام فرمود:

«میانه روی چیزی است که خداوند آن را دوست می دارد و اسراف، خداوند را خشمگین می کند، حتی به دور انداختن هسته خرما - که به درد چیزی می خورد - و حتی زیادی آب آشامیدنی را به زمین ریختن»(8)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«کسی که در معیشتش میانه روی کند، خداوند به او روزی می دهد و کسی که ولخرجی (تبذیر) کند، محرومش می سازد»(9)

امام صادق علیه السلام خطاب به یکی از اصحاب خویش فرمود:

«ای عیسی! مال، مال خدا است که آن را به امانت به بندگان خود سپرده و فرمان داده است تا با اقتصاد و میانه روی از آن بخورند، و با میانه روی از آن بیاشامند، و با میانه روی از آن بپوشند، و با میانه روی از آن زناشویی کنند، و با میانه روی از مرکب بهره مند شوند، و بقیه را به فقرای مؤمنان بازگردانند؛ پس هر کس از این حد درگذرد، آنچه می خورد حرام است، و آنچه می نوشد حرام است، و آنچه می پوشد حرام

ص: 81


1- عَلَيكَ بِالقَصْدِ فَإنَّهُ أعْوَنُ شَيْءٍ على حُسنِ العَيْشِ ولَنْ يَهْلِكَ امرُؤٌ حَتَّى يُؤثِرَ شَهوَتَهُ علَى دِينِهِ(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 353)
2- مَنِ اقتَصَدَ في الغَنِيِّ وَالفَقرِفقد استعد لنوائب الدهر(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 354)
3- لَنْ يَهْلِكَ مَنِ اِقْتَصَدَ(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 354)
4- لَيْسَ فِي اِقْتِصَادِ تَلَفٍ(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 354)
5- قَالَ:اَلسَّرَفُ مَثْوا وَ اَلْقَضُّ(بحار الأنوار، ج 68، ص 347)
6- قال علیه السلام:«مَا عَالَ مَنِ اِقْتَصَدَ»(نهج البلاغة (ترجمه دشتی)، حکمت 140)
7- مَنِ اِقْتَصَدَ وَ قنِعَ بَقِيَتْ عَلَيْهِ اَلنِّعْمَةُ وَ مَنْ بَدَرَ وَ أسرفَ زَالَتْ عَنْهُ اَلنِّعْمَةُ(بحار الأنوار، ج 75، ص 327)
8- عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ ع قَالَ:«إِنَّ القَصْدَ أمْرٌ يُحِبُّهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّ السَّرَفَ يُبغِضُهُ حَتَّى طَرْحُكَ النَّواةَ فَإِنَّهَا تَصْلُحُ لِشَيْءٍ وَ حَتَّى صَبَّكَ فَضْلَ شَرَابِك»(همان، ج68، ص 346، ح 10)
9- عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:« مَنِ اقْتَصَدَ فِي مَعِيشَتِهِ رَزَقَهُ اللَّهُ وَ مَنْ بَذَّرَ حَرَمَهُ اللَّهُ»(الکافی، ج 4، ص 54، ح 12)

است، و آنچه صرف زناشویی می کند حرام است، و آنچه هزینه سواری می کند، حرام است».(1)

از وصایای امیرالمومنین علیه السلام در بستر مرگ به فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام این بود:

«فرزندم! در امر معیشت و زندگی، میانه رو باش و در عبادتت نیز میانه رو و بر تو باد که در این امور به اندازه ای عمل کنی که همیشه توان انجام آن را داشته باشی»(2)

امام علی علیه السلام فرمود:

«چون خدا خیر بنده ای را بخواهد، میانه روی و محسن تدبیر را به او الهام می کند،و از تدبیر بد و اسراف دورش می دارد»(3)

امام صادق علیه السلام درباره نشانه های اسراف فرمود:

«...اسراف کننده سه نشانه دارد: آنچه را که لازم نیست، خریداری می کند. آنچه را که برای او لازم نیست، می پوشد. آنچه را که برای او لازم نیست، می خورد ...»(4)

امام باقر علیه السلام فرمود:

«كمال تمام و کامل در سه چیز است: 1. دین شناسی، 2. صبر و خویشتنداری درمصیبت، 3. اندازه گیری و اعتدال در امر معاش»(5)

اميرالمؤمنين علیه السلام آثار زیر را برای میانه روی بر شمرده است:

«افزون شدن اندک»، «سبک شدن مخارج»، «عدالت ورزیدن»، «دورتر از اسراف»،«بهتر و سالمتر بودن برای بدن»، «یاری کننده تر بر عبادت»، «نشانه قناعت»، «به هلاکت رسیدن».(6)

در روایات دیگر، «آرامش خاطر»، «دوری از گناهان» و «بی نیازی از دیگران» نیز از آثار آن شمرده شده اند.

حکایت هارون الرشید و بهلول

هارون الرشید برای گردش و سرکشی به طرف بعضی از ساختمان های جدید خود رفت. در کنار یکی از قصرها با بهلول مصادف شد، از او درخواست کرد خطی.

ص: 82


1- الإمام الصادق ع از ... یا عیسی! المال مال الله جعله ودائع عند خلقه، و أمرهم أن يأكلوا منه قصدا، و يشربوا منه قصدا، و يلبسوا منه قصدا، و ینکحوا منه قصدا، و يركبوا منه قصدا، و يعودوا بما سوى ذلك على فقراء المؤمنين؛ فمن تعدى ذلك كان أكله حراما، و ما شرب منه حراما، و ما ألبسه منه حراما، و ما أنكحه منه حراما، و ما ركبوا منه حراما(الحياة، ج 4، ص 188)
2- فِي وَصِيَّةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ عِنْدَ وَفَاتِهِ وَ اقْتَصِدْ یابنی فِي معيشتک وَ اقْتَصِدْ فِي عِبَادَتِكَ وَ عَلَيْكَ فِيهَا بِالْأَمْرِ الدَّائِمِ الَّذِي تُطِيقُهُ (بحار الأنوار، ج 68، ص 214، ح9)
3- الإمام علی ع: إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً الْهِمَّةِ الِاقْتِصَادَ وَ حُسْنَ التَّدْبِيرِ ، وَ جَنَّبَهُ سُوءَ التَّدْبِيرِ وَ الْإِسْرَافَ(الحياة، ج 6، ص 304)
4- «وَ لِلْمُسْرِفِ ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ يُشْتَرَى مَا لَيْسَ لَهُ وَ يَلْبَسُ مَا لَيْسَ لَهُ وَ يَأْكُلُ مالیس لَهُ»(بحار الأنوار، ج69 ص 206)
5- عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ : الْكَمَالُ كُلُّ الْكَمَالِ التَّفَقُّهُ فِي الدِّينِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النائبه وَ تَقْدِيرِ الْمَعِيشَةِ (الکافی، ج 1، ص 32، ح 4)
6- غرر الحکم، ج 2، ص 1185، باب القصد و الاقتصاد

بر دیوار قصر بنویسد. بهلول پاره ای زغال برداشته نوشت: «دفع الطين على الطين و وضع الدين»؛ (یعنی: گل بر روی هم انباشته شده ولی دین خوار و پست گردیده). اگر این کاخ را از پول و ثروت حلال خود ساخته ای اسراف و زیاده روی نموده ای 9والله لايح المشرفين) خداوند اسراف کنندگان را دوست ندارد. چنانچه از مال مردم باشد به آنها ستم کرده ای (والله لايحب الظالمين) خداوند ستمکاران را دوست ندارد.(1)

اسراف ممنوع

آبان، پسر تغلب نقل می کند:

امام صادق علیه السلام فرمود:

ابان تو گمان می کنی خداوند به کسی که مال و ثروت داده، به خاطر مقام ومنزلت او در پیشگاه خدا بوده و او را خداوند دوست می دارد؟و کسی را که از عطای خود محروم ساخت و زندگیش در تنگنا است، به خاطر این است که او در نزد خدا بی ارزش است و خداوند او را دوست ندارد؟

هرگز چنین نیست؛ زیرا ثروت و مال از آن خداست، به عنوان امانت در اختیارمردم می گذارد و آنان را آزاد گذاشته که از روی میانه روی بخورند و بیاشامند و لباس تهیه نموده و ازدواج کنند و برای خود وسیله سواری تهیه کرده و زندگی را به طور اقتصادی بگردانند. و هرگاه از مخارج معمولی اضافه آمد، از مستمندان و مؤمنان دستگیری نموده و مشکلات زندگی آنان را برطرف سازند.

هر کس در مال خداوند این چنین شرعی و میانه روی رفتار کند، هر اندازه استفاده نماید و هر کاری انجام دهد، بر وی حلال است. هر آنچه می خورد و می آشامد و سواری تهیه می کند و ازدواج می نماید بر او حلال است. و کسی که اسراف نموده و در موارد خلاف خروج می کند برایش حرام خواهد بود.

آنگاه فرمود:

اسراف نکنید! چون خداوند اسراف کنندگان را دوست ندارد

ای ابان! تو فکر می کنی خداوند از کرم و فضل خود به کسی به عنوان امانت مالی می دهد او می تواند اسبی به ده هزار درهم بخرد در صورتی که اسب بیست درهمی هم او را کفایت می کند و یا کنیزی به هزار دینار بخرد با این که بیست دیناری او را کافی است؟

سپس فرمود:

زیاده روی نکنید خداوند اسراف کنندگان را دوست ندارد.(2)

ص: 83


1- پند تاریخ ج3، ص 211 به نقل از روضات الجنات، ص 137.
2- داستانهای بحار الأنوار، ج 3، به نقل از بحار، ج 75، ص 305 و ج 79، ص 304.

میانه روی در زندگی

علاء بن زیاد یکی از ارادتمندان ثروتمند علی علیه السلام در بصره، بیمار بود. اميرالمؤمنين به عیادت او رفت، زندگی وسیع و اتاقهای مجلل و بزرگ، توجه امام را به خود جلب کرد، معلوم بود علاء در زندگی زیاده روی کرده است.

فرمود: ای علاء! تو خانه ای به این بزرگی را در دنیا برای چه می خواهی در صورتی که تو در آخرت به چنین خانه ای محتاج تري (زیرا که در این خانه بیش از چند روز نمی مانی ولی در آن خانه همیشه خواهی بود). آری!اگر بخواهی در آخرت نیز چنین خانه وسیع داشته باشی در این خانه مهمان نوازی کن، صله رحم بجا آور و حقوق الهی و برادران دینی را بپرداز! اگر این کارها را انجام دهی خداوند به شما در جهان دیگر مانند همین خانه را می دهد.

علاء: دستور شما را اطاعت خواهم کرد.

سپس عرض کرد: یا امیرالمؤمنین ! من از برادرم عاصم شکایت دارم!

حضرت فرمود: برای چه؟ مگر چه کرده است؟

علاء در پاسخ گفت: لباس خشن پوشیده، از دنیا کناره گیری نموده است به طوریکه زندگی را بر خود و خانواده اش تلخ کرده.

فرمود: او را نزد من بیاورید!

عاصم را آورند.

امير المؤمنین چون او را دید چهره در هم کشید و فرمود: ای دشمن جان خویشتن! شیطان عقلت را برده و تو را به این راه کشانده است، از اهل و عیالت خجالت نمی کشی؟ چرا به فرزندت رحم نمی کنی؟ گمان می کنی خدایی که نعمت های پاکیزه را بر تو حلال کرده نمی خواهد از آنها استفاده کنی؟ تو در پیشگاه خداوند کوچک تر از آنی که چنین اندیشه را داشته باشی.

عاصم گفت: یا امیرالمؤمنین! چرا شما به خوراک سخت و لباس خشن اکتفانموده ای؟ من از تو پیروی می کنم.

فرمود: وای بر تو! من مانند تو نیستم، من وظیفه دیگر دارم، زیرا من پیشوای مسلمانان هستم، من باید خوراک و پوشاک خود را تا آن حد پایین بیاورم که و فقیرترین مردم در دورترین نقاط حکومت اسلامی تلخی زندگی را تحمل کند. با این اندیشه که بگوید: رهبر و پیشوای من هم مانند من می خورد و مانند من می پوشد این وظیفه زمامداری من است تو هرگز چنین تکلیفی نداری.

و پس از سخنان حضرت، عاصم لباس معمولی پوشید و به کار و زندگی پرداخت.(1)121

ص: 84


1- داستانهای بحار الأنوار، ج 3، به نقل از بحار: ج 40، ص 336 و ج 41، ص .

انفاق

اشاره

مفهوم «انفاق» از مفاهیم مورد توجه در آموزه های قرآنی است. آیات متعددی در قرآن وجود دارد که در آنها یا مستقیما از واژه انفاق و مشتقات آن استفاده شده و یا با الفاظ دیگری، این معنا رسانده شده است.

در بیست آیه از آیات قرآن تعبير« يُنْفِقُونَ »(انفاق می کنند) به کار رفته است.(1)

در پنج آیه، جمله « وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ »(و از آنچه به ایشان روزی داده ایم انفاق می کنند) آورده شده است.(2) در یکی از آیات، مسئله انفاق پس از «ایمان به غیب»و «برپایی نماز» قرار داده شده است(3) و این قرار گیری، بیانگر اهمیت انفاق و ضرورت توجه به آن در بعد اجتماعی است.

انفاق و آثار آن در نگاه قرآن

اشاره

برخی از آثار و پیامدهای انفاق، آنگونه که قرآن بیان داشته از این قرار است:

1. موجب برکت زایی و افزایش

به فرمودۂ خداوند متعال، انفاق مایه فزونی است نه کمبود، آن جا که فرمود:

«... وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ»(سبأ/39).

و هر چه را انفاق کردید عوضش را او می دهد. و او بهترین روزی دهندگان است.»

و در آیه ای می خوانیم:

« مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعُ عَلِيمُ »(البقرة/291)

«مثل (صدقات) کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند همانند دانه ای است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه ای صد دانه باشد و خداوند برای هر کس که بخواهد آن را چند برابر می کند، و خداوند گشایشگر داناست».

ص: 85


1- ر.ک: البقرة : 3؛ البقرة : 215؛ البقرة : 219؛ البقرة: 261؛ البقرة : 262؛ البقرة : 265؛ البقرة : 274؛ آل عمران: 117؛ آل عمران: 134؛ النساء : 38؛ الأنفال3؛ الأنفال : 36؛ التوبة : 54؛ التوبة : 91؛ التوبة : 92؛ التوبة : 121؛ الحج : 35؛ القصص : 54؛ السجدة : 16؛ الشوری : 38.
2- ر.ک: البقرة : 3 الأنفال : 3؛ الحج : 35؛ القصص: 54؛ السجدة : 16؛ الشوری : 38.
3- «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»(البقرة : 3)(آنان که به غیب ایمان می آورند، و نماز را بر پا می دارند، و از آنچه به ایشان روزی داده ایم اتفاق می کنند).

در آیه ای دیگر چنین آمده است:

«وَ مِثْلُ الَّذِي يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَيْتُ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلُ فَاتَتْ أُكُلَها ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلُ فَطَلُّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرُ» (البقرة/295)

«و مثل (صدقات) کسانی که اموال خویش را برای طلب خشنودی خدا و استواری روحشان انفاق می کنند، همچون مثل باغی است که بر فراز پشته ای قرار دارد که اگر رگباری بر آن برسد، دو چندان محصول برآورد، و اگر رگباری هم بر آن نرسد، باران ریزی برای آن بس است، و خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست.»

2. آرامش بخش

در آیه ای آمده است:

«وَ مِثْلُ الَّذِي يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَيْتُ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلُ فَاتَتْ أُكُلَها ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلُ فَطَلُّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرُ» (البقرة/ 262)

«کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند، سپس در پی آنچه انفاق کرده اند، منت و آزاری روا نمی دارند، پاداش آنان برایشان نزد پروردگارشان [محفوظ] است، و بیمی بر آنان نیست و اندوهگین نمی شوند».

در آیه ای دیگر می خوانیم:

«الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفُ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» (البقرة\274)

«کسانی که اموال خود را شب و روز، و نهان و آشکارا، انفاق می کنند، پاداش آنان نزد پروردگارشان برای آنان خواهد بود و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند».

3. برخورداری از پاداش بهتر

در یکی از آیات آمده است:

«وَ لا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً وَ لا يَقْطَعُونَ وادِياً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ » (التوبة/121)

«و هیچ مال کوچک و بزرگی را اتفاق نمی کنند و هیچ وادیی را نمی پیمایند مگراینکه به حساب آنان نوشته می شود، تا خدا آنان را به بهتر از آنچه می کردند پاداش دهد».

و در آیه ای می خوانیم:

ص: 86

«آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَهُ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرُ كَبِيرُ»(الحدید/7)

«به خدا و پیامبر او ایمان آورید، و از آنچه شما را در استفاده از آن، جانشین دیگران کرده، انفاق کنید. پس کسانی از شما که ایمان آورده و انفاق کرده باشند،پاداش بزرگی خواهند داشت.»

و می خوانیم:

«أُولَئِكَ يُوتُونَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَروا وَ يَدرونَ بِالحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمّا رَزَقناهُم يُنْفِقُونَ»(القصص/54)

«آنانند که به (پاس) آنکه صبر کردند و برای آنکه بدی را با نیکی دفع می نمایند و از آنچه روزی شان داده ایم انفاق می کنند، دو بار پاداش خواهند یافت»

4.نشانه فروتنان

در توصیف «مُخْبِتِينَ»(فروتنان) می خوانیم:

«اَلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اَللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرِينَ عَلَى ما أَصابَهُم وَالمُقيمي الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُم يُنفِقُونَ»(الحج/35)

«همانان که چون (نام)خدا یاد شود، دلهایشان خشیت یابد و آنان که بر هر چه بر سرشان آید صبر پیشگانند و برپا دارندگان نمازند، و از آنچه روزیشان داده ایم انفاق می کنند».

5. نشانه اهل ایمان

«إِنَّما يُؤْمِنُ باياتنا الَّذِينَ إِذا ذکروا بِها خَرُّوا سجداسبحوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهْمُ لا يَسْتَكْبِرُونَ* تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»(السجده/15 و 16)

«تنها کسانی به آیات ما می گروند که چون آن (آیات) را به ایشان یادآوری کنند، سجده کنان به روی در می افتند، و به ستایش پروردگارشان تسبیح می گویند و آنان بزرگی نمی فروشند.* پهلوهایشان از خوابگاهها جدا می گردد [و] پروردگارشان را از روی بیم و طمع می خوانند، و از آنچه روزیشان داده ایم انفاق می کنند»

6. نشانه خردمندان

«وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولَٰئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ»(رعد\22)

ص: 87

«و (خردمندان) کسانی هستند که برای جلب توجه پروردگارشان صبر پیشه کرده و نماز بپا داشتند و از آنچه روزیشان کردیم پنهانی وآشکارا انفاق کردند و بدی را با نیکی پاک می کنند. آنانند که سرای آخرت مخصوص آنهاست»

7.توشه آخرت

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ ۗ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (البقرة/ 254)

«ای کسانی که ایمان آورده اید، از آنچه به شما روزی داده ایم انفاق کنید، پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن نه داد و ستدی است و نه دوستی و نه شفاعتي. و کافران خود ستمکارانند».

انفاق، ذخیره ای برای آخرت

خداوند درباره نقش انفاق در سرای آخرت می فرماید:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ ۗ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (البقرة/ 254)

«ای کسانی که ایمان آورده اید، از آنچه به شما روزی داده ایم انفاق کنید، پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن نه داد و ستدی است و نه دوستی و نه شفاعتی و کافران خود ستمکارانند».

در این آیه خداوند اهرم هایی رابرای تشویق مردم به انفاق بکار برده است:

الف: آنچه داری، ما به تو دادیم از خودت نیست. «رَزَقْنَاكُمْ»

ب: مقداری از آنچه داری کمک کن، نه همه را. «مِمَّا»

ج: این اتفاق برای قیامت تو، از هر دوستی بهتر است. «يَأْتِيَ يَوْمٌ»(1)

پیام های قابل استفاده از این آیه عبارتند از:(2)

1. قبل از دستور، مردم را با احترام صدا زنیم. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»

2.استفاده از فرصت ها در کارهای خیر، ارزش است. «مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ»

3. محروم کردن امروز، محروم شدن فرداست. اگر امروز انفاق و بخششی صورت نگیرد، در آن روز هم محبت و دوستی و وساطتی در بین نخواهد بود. (أَنْفِقُوا)(يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ)

4. ياد معاد عاملی برای تشویق به انفاق است.(أَنْفِقُوا) (يَأْتِيَ يَوْمٌ)

ص: 88


1- تفسير نور، ج 1، ص 402.
2- همان، ص 403.

5. یکی از راههای ایجاد روحیه ی سخاوت، توجه به دست خالی بودن انسان در قیامت است. «لا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ»

6. بخل، نشانه ی کفران نعمت و کفر به وعده های الهی است. (أَنْفِقُوا) (وَالْكَافِرُونَ)

7.كفر، نمونه ی بارز ظلم است. «وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ»

رعایت اعتدال در انفاق

در قرآن می خوانیم:

«وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَٰلِكَ قَوَامًا»(فرقان/67)

«و کسانی اند که چون انفاق کنند، نه ولخرجی می کنند و نه تنگ می گیرند، ومیان این دو روش حد وسط را برمی گزینند».

در یکی از آیات آمده است:

«وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ»(اسراء، 29)

«و دستت را به گردنت زنجیر مکن و بسیار [هم] گشاده دستی منماتا ملامت شده و حسرت زده بر جای مانی.»

امام رضا عیه السلام در تفسیر آیه «وَكَانَ بَيْنَ ذَٰلِكَ قَوَامًا»(الفرقان/67)، مقدار هزینه و انفاق معتدل را همان مقدار معروفی دانستند که در آیه «عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ»(بقره/236٫) (توانگر به اندازه توان خود، و تنگدست به اندازه وسع خود) آمده است.(1)

در یکی از روایات اسلامی تشبیه جالبی برای اسراف و اقتار و حد اعتدال شده است و آن اینکه هنگامی که امام صادق علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود مشتی سنگ ریزه از زمین برداشت و محکم در دست گرفت و فرمود: این همان «اقتار» و سخت گیری است. سپس مشت دیگری برداشت و چنان دست خود را گشود که همه آن به روی زمین ریخت و فرمود: این «اسراف» است. بار سوم مشت دیگری برداشت و کمی دست خود را گشود به گونه ای که مقداری فرو ریخت و مقداری در دستش بازماند و فرمود: این همان «قوام» است.(2)

پیام هایی که از آیه «وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَٰلِكَ قَوَامًا»(فرقان/67) دریافت می شوند عبارتند از:(3)

ص: 89


1- الكافی، ج 4، ص 56,ح8.عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ ع فِي قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:«وَكَانَ بَيْنَ ذَٰلِكَ قَوَامًا»(الفرقان/67)قَالَ :اَلْقَوَامُ هُوَ اَلْمَعْرُوفُ«عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ ۖ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ»(البقرة \236)على قَدرِ عِيالِهِ وَمَئونَتِهِم الّتي هِيَ صَلاحٌ لَهُ وَلَّهَمٌ«وَ لاَ يُكَلِّفُ اَللَّهُ نَفْساً إِلاَّ مَا آتَاهَا»(الطلاق/7)
2- تفسیر نمونه، ج 15، ص 152.
3- تفسیر نور، ج 8 ص 280.

1.انفاق برای عباد الرحمن، یک وظیفه و مسألهی قطعی است. «إِذَا أَنْفَقُوا» ...(درادبیات عرب «إذا» نشان عملی شدن و «لو» نشان عملی نشدن است.) 2. نماز شب و ترس از جهنم و خوف الهی، باید در کنار رسیدگی به محرومان جامعه باشد. «يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ أَنْفِقُوا»

3. انسان مالک است، ولی در خرج کردن محدودیت دارد. «لَمْ يُسْرِفُوا»

4. اسراف جایز نیست، حتی در انفاق. «إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا»

5. بندگان خاص خداوند، از بخل بدورند. «لَمْ يَقْتُرُوا»

6. امت میانه و وسط، باید برنامه های معتدل داشته باشد. «وَ كَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَاماً»

7. میانه روی در عبادت و انفاق، ارزش است.«قَوَاماً»

درجات انفاق

انفاق دارای درجاتی است:

گام اول: بخشش از فضل و داده های الهی. «أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ»(بقره، 254)

گام دوم: بخشش از دسترنج و کسب حلال. «أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ» (بقره، 267)

گام سوم: بخشش از آنچه دوست دارند. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»(آل عمران/92)

گام چهارم: ایثار. «وَيُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ»(حشر 9)(1)

جایگاه انفاق در روایات

در روایات اسلامی، تعبیراتی همچون: «نشانه ایمان بودن»، «همانند جهادبودن»،«بزرگترین نعمت»، برای انفاق بيان شده است. چیزی که می تواند مانع بروز این فضیلت باشد «بخل» است که در زمره رذایل اخلاقی قرار می گیرد.

امام على علا در فرازی از وصیت خویش به امام حسن السلام فرمود

«اگر مستمندی را دیدی که توشه ات را تا قیامت می برد، و فردا که به آن نیاز داری به تو باز می گرداند، کمک او را غنیمت بشمار، و زاد و توشه را بر دوش او بگذار، و اگر قدرت مالی داری بیشتر انفاق کن، و همراه او بفرست، زیرا ممکن است روزی در رستاخيز در جستجوی چنین فردی باشی و او را نیابی»(2)

عایشه می گوید:

ص: 90


1- تفسير نور، ج6، ص 218.
2- نهج البلاغة (ترجمه دشتی)، نامه 31.

گوسفندی را سر بریدند) و گوشت آن را انفاق کردند. پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود: چیزیمانده است؟ عایشه عرض کرد: به جز شانه اش چیزی باقی نمانده است. پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود: به جز شانه اش، همه آن باقی مانده است.»(1)

به هنگام انفاق باید به قصد قربت و پرهیز از ریا، پرهیز از منت گذاری و آزار رسانی، انفاق از مال حلال، انفاق از چیزهای محبوب و مرغوب، میانه روی در انفاق و انفاق پنهانی توجه نمود.

حال که ارزش و اهمیت انفاق تا به این اندازه است بنابراین مؤمن باید تمام تلاش خویش را به کار گیرد تا در مسیر صحیح و نیک اتفاق نماید. با وجود علم و آگاهی محدود، باید از خداوند متعال استمداد نمود که در هنگام انفاق، مسیر صحیح انفاق را به انسان نشان دهد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

«صدقه و انفاق روز گناه را حل می کند چنان که آب، نمک را حل می کند؛ وصدقه ی شب خشم پروردگار بزرگ را خاموش می نماید»(2)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

«... و صدقه و انفاق پنهان گناه را از بین می برد و خشم پروردگار را خاموش می کند».(3)

حکایتی عجیب در صدقه و انفاق

امام هفتم علیه السلام می فرمایند: امام صادق علیه السلام همراه با جمعی که دارای اموالی بودند در راه بود، خبر دادند در این مسیر دزدانی هستند که راه را بر مردم گرفته و اموال آنان را به غارت می برند.

بدن کاروانیان از وحشت به لرزه آمد.

حضرت فرمودند: شما را چه شده؟

گفتند: اموالی با ماست که از غارت شدن آن به توسط دزدان راه می ترسیم. آیا آن اموال را به عنوان اینکه از شماست از ما قبول می کنی؟ باشد که دزدان راه اگر آنها را در اختیار تو ببینند گذشت کرده و واگذارند.

فرمودند: چه می دانید؟ شاید دزدان جز مرا قصد نداشته باشند، شاید آنها را برای تلف شدن در اختیار من بگذارید.

ص: 91


1- میزان الحکمه، جلد 13، ص 6449
2- إِنَّ صَدَقَةَ النَّهَارِ تَمِيثُ الْخَطِيئَةَ كَمَا يَمِيثُ الْمَاءُ الْمِلْحَ: وَ إِنَّ صَدَقَةَ اللَّيْلِ تطفىء غَضَبَ الرَّبِّ جَلَّ جَلَالُهُ(الأمالي (صدوق)، ص367؛ بحار الأنوار، ج93، ص 176، ح 1)
3- وَ صَدَقَةُ السِّرِّ فَإِنَّهَا تُذْهِبُ الْخَطِيئَةَ وَ تُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ (بحار الانوار، ج 93، ص 177، ح 9)

گفتند: می گویی چه کنیم؟ آیا اموالمان را زیر خاک پنهان کنیم؟

فرمودند: نه، چرا که دفن آنها سبب ضایع شدن آنهاست، شاید بیگانه ای یا غریبی به آن دستبرد بزند یا ممکن است بعد از این به آن دست نیابید و محل آن را گم کنید

گفتند: چه کنیم؟

فرمودند: آن را نزد کسی به امانت بگذارید که حفظش کند و از آن جانبداری نموده و به آن بیفزاید، و یک درهم از آن را از دنیا و آنچه که در آن است بزرگتر نماید، سپس آن را به شما باز گرداند و بر شما بیش از آنچه کهنیازمندید کامل و تمام نماید.

گفتند: چنین امانتداری کیست؟

فرمودند: پروردگار عالميان.

عرضه داشتند: چگونه نزد او امانت بگذاریم؟

فرمودند: به ناتوانان از مسلمانان صدقه دهید.

عرضه داشتند: در این بیابان چنین افرادی وجود ندارند تا ما به آنان صدقه بدهیم.

فرمودند: ثلث مال خود را تصمیم بگیرید در راه حق صدقه دهید تا خداوند باقی آن را از بالایی که از جانب دزدان می ترسید به سر شما آید حفظ کند.

عرضه داشتند، تصمیم گرفتیم.

فرمودند: پس همه شما در امان خدا هستید، راه را ادامه دهید.

حرکت خود را ادامه دادند. سر و کله دزدان پیدا شد، حضرت فرمودند: چرا می ترسید؟ شما در امان خدا هستید.

دزدان جلو آمدند، پیاده شده است امام صادق علیه السلام را بوسیدند و گفتند: دیشب در عالم خواب رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدیم، به ما امر فرمودند خود را به حضرت شما عرضه کنیم، اکنون در اختیار شما و این کاروانیم تا دشمنان و دزدان راه را از آنان دفع کنیم.

فرمودند: نیازی به شما نیست، کسی که شما را از ما دفع کرد، دشمنان و دزدان راه را از ما دفع می کند! کاروان سالم بیابان را پشت سر گذاشت، ثلث مال خود را به ناتوانان صدقه دادند، تجارتشان برکت گرفت، به هر درهمی ده درهم به دست آوردند.

گفتند: برکت وجود حضرت صادق علیه السلام چه اندازه عظيم و بزرگ بود!

حضرت فرمودند: برکت معامله با خدا را شناختید، بر آن مداومت کنید.(1)

ص: 92


1- عبرت آموز، ص 164 به نقل از عیون اخبار الرضا:4/2، باب 30 ، حدیث 9وسائل الشيعة:390/9، باب 10 ، حدیث 12309؛ بحار الأنوار:93/ 120 ،باب 14،حدیث23

دوواجب فراموش شده

اشاره

از واجبات اسلامی، امر به معروف و نهی از منکر است. از نظر لغوی، «معروف»به معنای «شناخته شده» و «منکر» به معنی «ناشناس» است. امر به معروف یعنی سفارش به خوبی ها و نهی از منکر یعنی بازداشتن از بدی ها. هم در آیات وحی و هم در کلام معصومان علیهم السلام درباره این واجب اجتماعی سخن گفته شده و علاوه بر اهمیت و پیامدهای نیک آن، خطرات رها نمودن آن نیز گوشزد شده است. درباره اهمیت آن همین بس که امام على علیه السلام فرمود:

«...و همه کارهای نیک و جهاد در راه خدا برابر امر به معروف و نهی از منکر، چون دمیدنی است به دریای پر موج پهناور. و همانا امر به معروف و نهی از منکر نه اجلی را نزدیک کنند و نه از مقدار روزی بکاهند...»(1)

چنانکه می دانیم واقعه عاشورا و نهضت سید الشهداعلیه السلام این یکی از مهمترین وبی نظیرترین وقایع تاریخ بشریت است. آن حضرت درباره هدف این قیام می فرماید:

«من از سر شادی و سرمستی و تباهکاری و ستمگری قیام نکردم، بلکه برای خواستار شدن اصلاح در امت جدم به پا خاستم، و اکنون می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم، و بر روش جدم و پدرم علی بن ابی طالب راه بروم...»(2)

کسی که امر به معروف نموده و از منکر نهی می کند به سلامتی جامعه علاقمند بوده و تلاش می کند تا در استمرار این سلامتی نقش داشته باشد. او با این کار خود، امنیت اجتماعی را فراهم نموده و در ایجاد انضباط دینی تأثیر می نهد. همانگونه که عواطف و احساسات انسانی به او اجازه نمی دهد بیماری را که از مرض جسمی رنج می برد رها نموده و نسبت به او بی تفاوت باشد همین حالت را نسبت به انحرافات اجتماعی دارد.

توهماتی از این قبیل که «گناه دیگران کاری به ما ندارد»، «آزادی مردم را سلب نکنیم»، «من اهل ترس و خجالت هستم»، «با یک گل که بهار نمی شود»، «عیسی به دین خود موسی به دین خود»، «ما را در یک قبر قرار نمی دهند»، «دیگران هستند، من چرا امر به معروف کنم؟»، «با نهی از منکر، دوستان یا مشتریان خود را از دست می دهم»، و امثال آن، نمی توانند این تکلیف را از دوش ما بردارند. البته امر به معروف

ص: 93


1- و ما أعمالُ البِرِّ كُلُّها و الجِهادُ في سَبيلِ اللّه ِ عِندَ الأمرِ بِالمَعروفِ و النَّهيِ عَنِ المُنكَرِ ، إلاّ كَنَفثَةٍ في بَحرٍ لُجِّيٍّ(نهج البلاغة / ترجمه شهیدی،ص429)
2- و إنّي لَم أخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً و إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإصلاحِ في اُمَّةِ جَدّي اُرِيدُ أن آمُرَ بِالْمَعرُوفِ و أنهي عَنِ الْمُنكَرِ و أسِيرُ بِسيرَةِ جَدّي وَ أبي عَليِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السّلام(الحياة، ج 2، ص 323؛ بحار الأنوار، ج 44، ص 330)

و نهی از منکر باید آگاهانه، دلسوزانه، عاقلانه و حتی المقدور مخفیانه باشد. گاهی باید خودمان بگوییم، ولی آنجا که حرف ما اثر ندارد، وظیفه ساقط نمی شود، بلکه باید از دیگران بخواهیم که آنان بگویند. حتی اگر برای مدت کوتاهی می توان جلوی فساد را گرفت، باید گرفت و اگر با تکرار می توان به نتیجه رسید، باید تکرار کرد.(1)

در منابع تفسیری روایتی نقل شده که امام علی علیه السلام درباره آیه «و در برابر هر آنچه به تو می رسد صبر کن» (لقمان/17) فرمود:

«مقصود، سختی ها و آزارهایی است که در راه امر به معروف و نهی از منکر به انسان می رسد»(2)

سیمای امر به معروف و نهی از منکر در قرآن

در آیات الهی، مسئله امر به معروف و نهی از منکر به صورت های مختلفی بیان شده است که از جمله آنها می توان به موارد زیر اشاره نمود:

1. در برخی آیات، به طور کلی از آنها سخن گفته شده و دستور داده شده تاهمگان نسبت به انجام آنها اهتمام کنند.(3)

2. در برخی آیات به مصادیق مشخصی از «معروف» امر شده و از مصادیق مشخصی از «منکر» نهی شده است؛ همچون امر به عدل، احسان، بازگرداندن امانت ها به صاحبانشان و نهی از فحشا و فساد در زمین.(4)

3. در برخی آیات از کسانی سخن گفته شده که نهی از منکر را ترک نمودند.(5)

با اینکه مجال پرداختن به همه آیات مرتبط وجود ندارد ولی از باب نمونه به چهار آیه که در آنها به امر به معروف و نهی از منکر دستور داده شده، توجه می کنیم تا اهمیت آن بیش از پیش روشن گردد:

آیه اول و پیامهای آن

خداوند میفرماید:

«وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ۚ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (آل عمران /104)

«و باید از میان شما، گروهی، مردم را به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته

ص: 94


1- تفسيرنور، ج9، ص 265 - 266.
2- «وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا أَصَابَكَ» مِنَ الْمَشَقَّةِ وَ الأذي فِي الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ(تفسير نور الثقلین، ج 4، ص 297؛ تفسیر کنز الدقائق وبحر الغرائب، ج 10، ص 254؛ میزان الحکمة، ج8، ص3701)
3- ر.ک: آل عمران/104؛ آل عمران / 110؛ لقمان /17.
4- ر.ک: الأعراف/29؛ النحل/90؛ النساء/58؛ هود/116.
5- ر.ک: المائدة / 78- 79

وادارند و از زشتی بازدارند، و آنان همان رستگارانند».

پیام های آیه:

1.در جامعه اسلامی، باید گروهی بازرس و ناظر که مورد تأیید نظام هستند، بررفتارهای اجتماعی مردم نظارت داشته باشند.«وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ»

2. اصلاح جامعه و جلوگیری از فساد، بدون قدرت منسجم و مسئول مشخص امکان ندارد. «مِنْكُمْ أُمَّةٌ»

3. دعوت کننده ی به خير و معروف باید اسلام شناس، مردم شناس و شیوه شناس باشد. لذا بعضی از امت این وظیفه را به عهده دارند، نه همه آنها.«مِنْكُمْ أُمَّةٌ»

4. دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر، باید به صورت دائمی باشد، نه موسمی و موقتی «يَدْعُونَ»، «يَأْمُرُونَ»، «يَنْهَوْنَ»

5. امر به معروف، بر نهی از منکر مقدم است. اگر راه معروف ها باز شود، زمینه برای منکر کم می گردد. «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»

6. کسانی که برای رشد و اصلاح جامعه دل می سوزانند، رستگاران واقعی هستند و گوشه گیران بی تفاوت را از این رستگاری سهمی نیست. «أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»

7. فلاح و رستگاری، تنها در نجات و رهایی خود خلاصه نمی شود، بلکه نجات و رشد دیگران نیز از شرایط فلاح است.«يَأْمُرُونَ »،«يَنْهَوْنَ»، «أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».(1)

آیه دوم و پیامهای آن

خداوند در این آیه می فرماید:

«كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ۗ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ ۚ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ» (آل عمران/110)؛

«شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شده اید: به کار پسندیده فرمان می دهید، و از کار ناپسند بازمی دارید، و به خدا ایمان دارید. و اگر اهل کتاب ایمان آورده بودند قطعا برایشان بهتر بود برخی از آنان مؤمنند و[لی] بیشترشان نافرمانند».

پیام های آیه:

1.بهترین امت بودن با شعار نیست، با ایمان و امر به معروف و نهی از منکراست. «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ»، «تَأْمُرُونَ...»

2. در امت ساکت و ترسو خبری نیست. «خَيْرَ أُمَّةٍ»، «تَأْمُرُونَ»، «تَنْهَوْنَ»

3. امر به معروف و نهی از منکر به قدری مهم است که انجام آن معیار امتیاز

ص: 95


1- تفسیر نور، ج 2، ص 125 - 126

امت هاست. «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ »

4. امر به معروف و نهی از منکر، در صورتی محقق می شود که مسلمانان به شکل یک امت باشند، یعنی حاکمیت داشته باشند.«كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ »

5. مسلمانان مسئول اصلاح تمام جوامع بشری هستند. «أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ»

6. سفارش به خوبی ها بدون مبارزه با فساد، کم نتیجه است.«تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»

7. هر یک از افراد امت باید امر به معروف و نهی از منکر کند.(یک دختر 9 ساله نیز حق امر به معروف و نهی از منکر رئیس جمهور را دارد) «تَأْمُرُونَ»، «تَنْهَوْنَ»

8. در امر به معروف، سن، منطقه، نژاد، سواد و موقعیت اقتصادی و اجتماعی نقشی ندارد.«خَيْرَ أُمَّةٍ»، «تَأْمُرُونَ»،«تَنْهَوْنَ»

9. مسلمان باید از موضع قدرت امر و نهی کند، نه از روی خواهش و التماس.«تَأْمُرُونَ»

10. امر به معروف، مقدم بر نهی از منکر است.«تَأْمُرُونَ»،«تَنْهَوْنَ»

11. امر و نهیی می تواند موثر باشد که از ایمان مایه گرفته باشد.«تَأْمُرُونَ»،«تَنْهَوْنَ»،«تُؤْمِنُونَ»

12. خداوند اهل کتاب را به اسلام دعوت می کند. «وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ»

13. اسلام، ناسخ تمام ادیان است.«وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ»

14. انسان، درانتخاب راه آزاد است. « مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ»(1)

آیه سوم و پیامهای آن

در آیه سوم، خداوند از قول لقمان به فرزندش می فرماید:

«يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا أَصَابَكَ ۖ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»(لقمان/17)؛

«ای پسرک من، نماز را برپا دار و به کار پسندیده وادار و از کار ناپسند باز دار، و بر آسیبی که بر تو وارد آمده است شکیبا باش این حاکی از عزم و اراده تو درامور است.

پیام های آیه:

1. یکی از وظایف والدین نسبت به فرزندان، سفارش به نماز است. «يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ»

2. پاکسازی درونی را با دوری از شرک و بازسازی روحی را با نماز آغاز کنیم. «لَاتُشْرَكْ...أَقِمِ الصَّلَاةَ»

ص: 96


1- تفسير نور، ج 2، ص 129 - 130.

3. وجوب امر به معروف و نماز، مخصوص دین اسلام نیست. (قبل از اسلام نیز، لقمان سفارش به نماز کرده است) «يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ»

4. فرزندان خود را از طریق سفارش به نماز، مؤمن و خدایی، و از طریق سفارش به امر به معروف و نهی از منکر، افرادی مسئول و اجتماعی تربیت کنیم. «يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ»

5. آگاهی فرزندان خود را به قدری بالا ببریم که معروف ها و منکرها را بشناسند تابتوانند امر و نهی کنند. «يَا بُنَيَّ...وَأْمُرْ...وَانْهَ»

6. بعد از توجه به مبدأ و معاد مهم ترین عمل، نماز است. «أَقِمِ الصَّلَاةَ»

7. کسی که می خواهد در جامعه امر و نهی کند و قهرا با هوش های مردم درگیر شود، باید به وسیله ی نماز خودسازی و خود را از ایمان سیراب کند.«أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ»

8.فرزندان خود را آمر به معروف و ناهی از منکر بار آوریم. «وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ»

9. امر به معروف، همیشه قبل از نهی از منکر است. «وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ»رشد معروف ها در جامعه، مانع بروز بسیاری از منکرات می گردد.

10. در مسیر حق بودن کافی نیست، لازم است دیگران را نیز به مسیر حق دعوت کنیم.«أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ»چنان که در سوره عصر می خوانیم: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ»

11. در تبلیغ دین و اجرای فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر، باید صبر و سعدی صدر داشته باشیم.«وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا أَصَابَكَ»نهی از منکر،با تلخیها و نیش زدن های گناهکاران همراه است، مبادا عقب نشینی کنیم.

12. پدر حکیم، رسیدن سختی به فرزندش را می پذیرد و فرمان صبر می دهد، ولی ضربه به مکتبش را که سکوت در برابر فساد باشد، هرگز. «وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا أَصَابَكَ»

13. امر به معروف و نهی از منکر از مسایل مهم است و صبر در برابر آنچه دراین راه به انسان می رسد ارزش دارد.«إِنَّ ذَٰلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»(1)

آیه چهارم و پیامهای آن

در چهارمین آیه چنین آمده است:

«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ۚ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ أُولَٰئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّه»

ص: 97


1- تفسیر نور، ج9، ص260 - 262.

إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»(التوبة/71)

«و مردان و زنان با ایمان، دوستان یکدیگرند، که به کارهای پسندیده وا می دارند و از کارهای ناپسند باز می دارند، و نماز را بر پا می کنند و زکات میدهند، و از خدا و پیامبرش فرمان می برند. آنانند که خدا به زودی مشمول رحمتشان قرار خواهد داد که خدا توانا و حکیم است».

پیام های آیه:

1. زن و مرد هر دو، در اصلاح جامعه تأثیر گذارند.«الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ»

2. مؤمنان در جامعه ی اسلامی، نسبت به یکدیگر از طرف خداوند، حق ولایت ونظارت همراه با محبت دارند و بی تفاوت نیستند.«بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ»

3. امر به معروف و نهی از منکر که بر همه ی مردان و زنان با ایمان واجب است، برخاسته از حق ولایت بر یکدیگر است. «عْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ۚ يَأْمُرُونَ»...«وَيَنْهَوْنَ»

4. امر به معروف و نهی از منکر باید از موضع قدرت باشد نه ضعف. «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»

5. امر و نهی، در سایه ی محبت و ولایت قابل اجراست.«بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ»،«يَأْمُرُونَ...»

6.توجه به زندگی محرومان و تأمین اجتماعی فقرا، در کنار مسائل عبادی دیگر است.«َيُقِيمُونَ»،«يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّه...»

7.ایمان در اصلاح فرد و جامعه، نقش به سزایی دارد. «الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ»...«يَأْمُرُونَ»،«يَنْهَوْنَ»، «يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّه»

8. امر به معروف و نهی از منکر، اقامه ی نماز، پرداخت زکات و اطاعت از خدا و رسول، وظیفه و عملکرد دائمی مؤمنان است.«يَأْمُرُونَ»، «يَنْهَوْنَ»،«يُقِيمُونَ»،«يُؤْتُونَ»،«يُطِيعُونَ»(فعل مضارع رمز استمرار است)

9. کسانی که دیگران را به کارهای خوب دعوت می کنند، باید خود نیز اهل عمل باشند.«يَأْمُرُونَ»،«يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ» 10.اطاعت از خدا و رسول باید با میل و رغبت باشد.«يُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»(اطاعت در لغت به معنای پیروی با میل است)

11. هم اطاعت از خدا در برنامه های عبادی لازم است و هم اطاعت از رسول دربرنامه های حکومتی، «يُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»

12. اعمال انسان، زمینه ساز رحمت الهی است.«يَأْمُرُونَ»،«يَنْهَوْنَ»، «يُقِيمُونَ»،«يُؤْتُونَ»، «يُطِيعُونَ»، «سَيَرْحَمُهُمُ»

13. زن و مرد در دریافت رحمت الهی یکسان می باشند. «الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ»

ص: 98

...«سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ»(1)

جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در روایات

اشاره

توجه به ویژگی های زیر نشان می دهد که امر به معروف و نهی از منکر تا چه اندازه دارای اهمیت بوده و از چه جایگاهی در آموزه های اسلامی برخوردار است:

1. دو خصلت از خصلت های خدای عزوجل

امام باقرعلیه السلام فرمود:

«امر به معروف و نهی از منکر دو خصلت از خصلت های خدای عزوجل هستند. هر که آنها را یاری دهد خداوند عزوجل عزتش بخشد و هر که تنهایشان گذارد خداوند عزوجل او را تنها گذارد».(2)

2. جانشینی خداوند و رسولش

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«هر که به خوبی فرمان دهد و از زشتی باز دارد او جانشین خدا در زمین وجانشین رسول اوست»(3)

3. برترین کارهای آفریدگان

امام علی علیه السلام فرمود:

«فرمان دادن به خوبی برترین کارهای آفریدگان است».(4)

4.موجب تقویت مؤمنان

امام على علیه السلام فرمود:

«آن که به کار نیک واداشت، پشت مؤمنان را استوار داشت، و آن که از کار زشت منع فرمود بینی منافقان را به خاک سود».(5)

5.هیبت مؤمن در نهی از منکر

ص: 99


1- تفسير نور، ج 5، ص 104 - 105.
2- «الأمرُ بِالمَعروفِ و النَّهيُ عَنِ المُنكَرِ خُلُقانِ مِن خُلُقِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ ، فمَن نَصَرَهُما أعزَّهُ اللّه ُ، و مَن خَذَلَهُما خَذَلَهُ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ»(الخصال (صدوق)، ج 1، ص 42 - میزان الحکمة، ج8، ص 3699)
3- «مَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نُهِيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَهُوَ خَليفَةُ اللَّهِ في الأَرضِ وَخَليفَةُ رَسُولِهِ»(مستدرک الوسائل، ج 12، ص 179، ح 13817 - میزان الحكمة،ح8،ص 3699)
4- «اَلاْمْ-رُ بِ-الْمَعْ-رُوفِ اَفْضَلُ اَعْمالِ الْخَلْقِ»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص331؛ میزان الحكمة، ج 8، ص 3699)
5- نهج البلاغة / ترجمه شهیدی، حکمت 31، ص 365.«فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظَهْرَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ نَهَى عَنِ اَلْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أَنْفَ اَلْمُنَافِقِينَ»

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«خدای تبارک و تعالی مؤمن ضعیفی را که هیبت و صلابت ندارد دشمن می دارد. آن حضرت فرمود: او کسی است که نهی از منکر نمی کند»(1)

خطر رها کردن امر به معروف و نهی از منکر

اشاره

سفارش های مؤكد خداوند متعال در آیات وحی و نیز امامان معصوم علیهم السلام درروایاتی که از آنها به دست ما رسیده، حکایت از آن دارد که رها کردن امر به معروف و نهی از منکر که از ضرورت های اجتماعی به شمار می روند، می تواند جامعه را با چالش های جدی مواجه ساخته و خطراتی را ایجاد نماید. در این قسمت به مواردی از این پیامدهای ناگوار که در روایات اسلامی آمده است، توجه می کنیم:

1.مستجاب نشدن دعا

امام کاظم علیه السلام فرمود:

«باید امر به معروف و نهی از منکر کنید وگرنه نابکاران شما، زمام کارهایتان را به دست می گیرند و در این صورت دعاهای نیکانتان نیز مستجاب نخواهد شد».(2)

همین معنا را امام علی علیه السلام پس از ضربتی که از سوی ابن ملجم بر آن حضرت

وارد گشت در سفارش به امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام بیان فرمود:

«امربه معروف و نهی از منکر را وامگذارید که بدترین شما حکمرانی شما را بردست گیرند! آن گاه دعا کنید و از شما نپذیرند».(3)

2.محرومیت از برکت وحی

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«هرگاه امت من به دنیا بها دهد شکوه اسلام از آنان گرفته شود و هرگاه امر به معروف و نهی از منکر را واگذارد از برکت وحی محروم گردد».(4)

3.عذاب فراگیر

ص: 100


1- «إنَّ اللّه َ تَبارَكَ وتَعالى لَيُبغِضُ المُؤمِنَ الضَّعيفَ الّذي لا زَبْرَ لَهُ ، وقالَ : هُوَ الّذي لا يَنهى عَنِ المُنكَرِ»(معاني الأخبار، ص 344، ح 1؛ میزان الحكمة ج8، ص3701)
2- «لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ اَلْمُنْكَرِ أَوْ لَيُسْتَعْمَلَنَّ عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ فَيَدْعُو خِيَارُكُمْ فَلاَ يُسْتَجَابُ لَهُمْ»(تهذيب الأحكام (تحقیق خرسان) ج6، ص 176، ح 1؛ میزان الحكمة، ج8، ص3709)
3- نهج البلاغة / ترجمه شهیدی، نامه 47، 321.«لا تَترُكوا الأمرَ بِالمَعروفِ و النَّهيَ عَنِ المُنكَرِ فَيُوَلّى عَلَيكُم شِرارُكُم ثُمَّ تَدعونَ فلا يُستَجابُ لَكُم»
4- «إذا عَظَّمَت اُمَّتيَ الدّنيا نُزِعَت مِنها هَيبَةُ الإسلام ، و إذا تَرَكَتِ الأمرَ بِالمَعروفِ و النَّهيَ عَنِ المُنكَرِ حُرِمَت بَرَكَةَ الوَحيِ»(میزان الحکمة، ج8،ص 3709)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«یا امر به معروف و نهی از منکر می کنید یا عذاب خدا همه شما را فرا می گیرد»(1)

شرایط امر به معروف و نهی از منکر

بر اساس آنچه در روایات اسلامی آمده است آمر به معروف و ناهی از منکر باید دارای شرایطی باشد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«امر به معروف و نهی از منکر نکند مگر کسی که سه خصلت در او باشد. [1]در امر و نهی خود، طریق مداراپیش گیرد. [2] در امر و نهی خود، به عدالت رفتارکند. [3] به آنچه امر و نهی می کند، دانا باشد».(2)

امام صادق علیه السلام در پاسخ به پرسش از وجوب امر به معروف و نهی از منکر برهمه امت فرمود:

«واجب نیست. عرض شد: چرا؟ فرمود: زیرا این کار بر عهده کسی است که قدرت داشته باشد، از او حرفشنوی داشته باشند و خوب را از بد باز شناسد؛ نه بر افراد ناتوانی که راه و چاه را تشخیص نمی دهند و نمی دانند از چه به چه دعوت کنند، به باطل یا به حق. دلیل این سخن از کتاب خداوند، این فرموده خدای عزوجل است که می فرماید: «باید از میان شما گروهی باشند که به خیر دعوت کنند».(3)

امام صادق علیه السلام درباره شرایط امر و ناهی چنین فرمود:

«کسی باید امر به معروف و نهی از منکر کند که سه خصوصیت در او باشد [1] به آنچه فرمان می دهد، خود عمل کند. [2] آنچه را نهی می کند خود نیز ترک گوید. [3] در امر و نهی خود، عدالت را رعایت کند و در امر و نهیش طریق ملایمت پیش گیرد».(4)

با توجه به سه حدیث یاد شده، می توان شرایط زیر را برای آمر و ناهی در نظرداشت:

ص: 101


1- لَتَامُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ أَوْ ليعمنکم عَذَابِ اللَّهِ(وسائل الشيعة، ج16، ص135؛ میزان الحکمة، ج 8، ص3711)
2- «لا یَأمُرُ بِالمَعروفِ و َلا یَنهى عَنِ المُنکَرِ إلاّ مَن کانَ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ : رَفیقٌ بِما یَأمُرُ بِهِ رَفیقٌ فیما یَنهى عَنهُ ، عَدلٌ فیما یَأمُرُ بِهِ عَدلٌ فیما یَنهى عَنهُ، عالِمٌ بِما یَأمُرُ بِهِ عالِمٌ بِما یَنهى عَنهُ»(النوادر للراوندی، ص 21 - میزان الحکمة، ج 8 ص 3717)
3- «وَ سُئِلَ عَنِ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ والنَّهيِ عَنِ المُنْكَرِ أوَاجِبُ هُوَ عَلَى اَلْأُمَةِ جَمِيعاً فَقَالَ لاَ فَقِيلَ ولم قَالَ إِنَّمَا هُوَ عَلَى الْقُوَى الْمُطاعِ الْعَالِمِ بِالْمَعْرُوفِ مِنَ الْمُنْكَرِ لا عَلَى اَلضَّعَفَةِ اَلَّذِينَ لاَ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً إلى أى مَن أى يَقُولُ مِنَ الحَقِّ إِلَى الْبَاطِلِ والدَّليلُ عَلَى ذَلِكَ كِتَابُ اللّه قول اللّه عزّوجلّ وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ ويَنْهَوْنَ عَنِ المُنْكَرِ»(تهذيب الأحكام (تحقیق خرسان)، ج 6، ص 177، ح 9 میزان الحكمة، ج8ص 3717)
4- « إنَّما يَأمُرُ بِالمَعروفِ و يَنهى عَنِ المُنكَرِ مَن كانَت فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ : عامِلٌ بِما يَأمُرُ بِهِ و تارِكٌ لِما يَنهى عَنهُ ، عادِلٌ فيما يَأمُرُ عادِلٌ فيما يَنهى ، رَفيقٌ فيما يَأمُرُ و رَفيقٌ فيما يَنهى»(الخصال، ج 1، ص 109، ح 79 - میزان الحکمة، ج 8 ص 3717)

1. مدارا و ملایمت در امر و نهی

2. رعایت عدالت در امر و نهی

3. آگاهی از معروف به هنگام امر، و آگاهی از منکر به هنگام نهی

4. قدرت بر امر و نهی

5. تاثیر گذاری و مؤثر واقع شدن امر و نهی

6. عمل کننده به معروف و ترک کننده منکر

توجه به این نکته لازم است که در کلام امام صادق علیه السلام از شرایط امر به معروف و نهی از منکر این دانسته شد که آمر به آنچه فرمان می دهد، خود عمل کند و ناهی از آنچه نهی می کند خود نیز آن را ترک گوید. با این حال، روایاتی وارد شده است که بر اساس آنها باید به خوبی فرمان داد گرچه به آن عمل نکنیم و از بدی باز داریم حتی اگر از آن اجتناب نکنیم

پیامبرخدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«به خوبی فرمان دهید گرچه خود بدان عمل نکنید و از زشتکاری باز دارید هرچند خودتان از همه آنها اجتناب نکنید»(1)

به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض شد: ما تنها به چیزهایی امر و نهی می کنیم که خودمان به طور کامل آنها را رعایت کنیم. حضرت فرمود:

«نه، بلکه به خوبی ها فرمان دهید هرچند خودتان به همه آنها عمل نکنید و اززشتی ها باز دارید گرچه خود از همه آنها خودداری نورزید».(2)

در عین حال باید دانست که بین این روایات، تعارضی وجود ندارد؛ زیرا اگر آمر به این ملتزم باشد که خود، به آنچه امر می کند عمل نماید و آنچه راکه نهی می کند ترک نماید چنین حالتی موجب می شود تا کسی که مورد امر و نهی قرار می گیرد این بهانه را نیاورد که امر کننده و یا نهی کننده، خود به آنچه می گوید عمل نمی کند که در این صورت این احتمال قوت می باید که امر به معروف و نهی از منکر بی تاثیر گردد. بنابراین معنای روایت این نیست که با فقدان شرط مورد بحث، امر به معروف و نهی از منکر از اساس ترک شود و هیچ امر و نهی صورت نگیرد بلکه در مقام بیان ضرورت عمل به گفته ها است. از این رو، امام صادق علیه السلام فرمود:

«مردمان را تبلیغ کنید، اما نه با گفتار بلکه با کردار، تا ببینند که شما خود اهل پرهیز پیشگی و کوشش و نماز و عبادت و کار نیکيد».(3)

ص: 102


1- «مُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ إِنْ لَمْ تَعْمَلُوا بِهِ كُلِّهِ وَ اِنْهَوْا عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ إِنْ لَمْ تَنْتَهُوا عَنْهُ كُلِّهِ»(نهج الفصاحة، ص 720 - میزان الحکمة، ج8، ص3721)
2- قِيلَ یارَسُولِ اَللَّهِ لاَ نَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ حَتَّى نَعْمَلَ بِهِ كُلِّهِ وَ لاَ نَنْهَى عَنِ اَلْمُنْكَرِ حَتَّى نَنْتَهِيَ عَنْهُ كُلِّهِ فَقَالَ لاَ بَلْ مُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ إِنْ لَمْ تَعْمَلُوا بِهِ كُلِّهِ وَ اِنْهَوْا عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ إِنْ لَمْ تَنْتَهُوا عَنْهُ كُلِّهِ(مجموعة ورام، ج 2، ص 213 - میزان الحکمة، ج 8 ص 3721)
3- «كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ لِيَرَوْا مِنْكُمُ الْوَرَعَ والاجْتِهَادَ وَ الصَّلاةَ وَ الخَيرَ فَانَّ ذلِكَ داعِيَةٌ»(الکافی، ج 2، ص 78، ح 14 - الحياة، ج 1، ص 210)

و نیز در قرآن می خوانیم:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ»(الصف 2)

«ای کسانی که ایمان آورده اید، چرا چیزی می گویید که انجام نمی دهید؟»

چنانکه ملاحظه می شود این آیه در صدد توبیخ کسانی است که چیزی می گویند ولی خود، بدان عمل نمی کنند نه اینکه در صدد بیان این مطلب باشد که فقط چیزی را بگویید که به آن عمل می کنید. در واقع، خداوند با این آیه می خواهد اهل ایمان را تحریک کند تا به آنچه می گویند عمل کنند.

مراتب و مراحل نهی از منکر

اشاره

براساس آنچه در روایات اسلامی آمده است نهی از منکر دارای مراتب و مراحلی است.

مرحله اول: انگار قلبی

این مرحله، مرحله ای درونی بوده و به باطن شخص نھی کننده مربوط است. مقصود از انکار قلبي آن است که انسان در قلب و درون خویش، از معصیت و نافرمانی دستورات خداوند ناراحت بوده و تنفر داشته باشد. باید دانست که یکی از نشانه های ایمان آن است که با مشاهده منکر، قلبا نسبت به آن تنفر داشته و ناراحت و غمگین باشد.

مرحله دوم: انگار زبانی

در این مرحله، انکار و تنفر قلبی و درونی خود را ابراز نموده و به کسی که نسبت

به انجام منکر اقدام نموده، هشدار داده و از ارتکاب آن باز داشته و به خوبی و معروف امر می کند.

مرحله سوم: انگار عملی

در صورتی که انکار زبانی اثر بخش نباشد تلاش می کند تا در صورت امکان با

قدرت، جلوی خلاف و انحراف را بگیرد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر یک از شما منکری را دید باید با دست خود آن را ا تغییر دهد و اگر نتواند با دستش آن را تغییر دهد با زبانش تغییر دهد و اگر نتواند با دست و زبانش آن را تغییر دهد با قلبش آن را انکار کند و این ضعیف ترین مرحله را ایمان می باشد».(1)

باید توجه داشت که انکار عملی نباید موجب هرج و مرج و ایجاد اختلال در نظام اجتماعی گردد. از آنجا که در حکومت اسلامی، بسترهای لازم برای برخورد عملی با

ص: 103


1- «مَنْ رَأَى مِنْكُمْ مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بِيَدِهِ، فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ، فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ، وَذَلِكَ أَضْعَفُ الْإِيمَانِ»(نهج الفصاحة ص 768)

خلافکاران وجود دارد بنابراین باید برای انکار عملی از مجاری قانونی اقدام نمود. آری، اگر برخورد مستقيم از نظر قوانین حکومت اسلامی اشکال و مانعی نداشته باشد می توان مستقیما نسبت به آن اقدام کرد.

روش نهی از منکر امام صادق علیه السلام

شقرانی فرزند یکی از آزادکرده های حضرت رسول صلی الله علیه و آله بود. سبط بن جوزی در تذکره می نویسد: شقرانی گفت: منصور دوانیقی روزی به مردم جایزه می داد، ولی من کسی را نداشتم که واسطه شود تا به من هم جایزه بدهد. جلوی خانه منصور سرگردان ایستاده بودم، در این هنگام حضرت صادق علیه السلام تشریف آورد. پیش رفتم و درخواست خود را به ایشان عرض کردم. آن حضرت نزد منصور رفت، طولی نکشید که برگشت و جایزه مرا به من داد و فرمود: کار نیکو از هر کسی شایسته است؛ ولی اگر از تو صادر شود شایسته تر است و کار زشت نیز از هر کسی سر زند ناپسند است؛ اما اگر از تو سر زند ناپسندتر است؛ چون به ما منسوب هستی.

حضرت صادق علیه السلام چون می دانست او شراب می خورد، حاجتش را برآورد و باکنایه او را موعظه فرمود.(1)

عذاب و تعجب فرشته

خداوند «دو ملک»را مامور کرد تا شهری را سرنگون کنند. چون به آنجارسیدند مردی را دیدند که خدا را می خواند و تضرع می کند.

یکی از آن دو فرشته به دیگری گفت: این دعا کننده را نمی بینی؟ گفت: چرا،ولكن امر خداست باید اجراء شود.

اولی گفت: نه، از خدا سؤال کنم، و از حق مسألت کرد که در این شهر بنده ای تو را می خواند و تضرع می کند آیا عذاب را نازل کنیم؟

فرمود: امری که دادم انجام دهید، آن مرد هیچگاه برای امر من رنگش تغییر نکرده و از کارهای ناشایست مردم خشمگین نشده است.(2)

ص: 104


1- هزار و یک حکایت اخلاقی، ص 690 به نقل از پند تاریخ 5\21-20.
2- یکصد موضوع 500 داستان، ص 78 به نقل از جامع السعادت، 231/2

غفلت وبی خبری

اشاره

«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (الأعراف/179)

«و در حقیقت، بسیاری از جنیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم. چرا که دلهایی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمی کنند، و چشمانی دارند که با آنها نمی بینند، و گوشهایی دارند که با آنها نمی شنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند. [آری]، آنها همان غافل ماندگانند»(1)

آگاهی و تشخیص، نقش مهمی در رفتارهای انسان دارد. آن سوی آگاهی، جهل و بی خبری و گاه غفلت است که می تواند آثار ناگواری را برای انسان رقم بزند؛ آثاری که چه بسا جبران آن امکان پذیر نباشد. پس منطقی و معقول است که انسان در همه حالات خود، نسبت به آگاهی و شناخت اهتمام داشته و از بی خبری و غفلت دوری نماید. در این صورت است که رفتارهای انسان، ارزش یافته و کمالی بر کمالات او می افزایند. غفلت، موجب تنزل انسان شده و از ارزشش می کاهد. از این رو است که امام زین العابدین علیه السلام در فرازی از دعای هشتم صحیفه سجادیه خطاب به خداوند متعال عرض می کند:

«وَ[اللَّهُمَّ إِنی أَعُوذُ بِک مِنْ]سِنَةِ الْغَفْلَةِ»

و [پروردگارا ! به تو پناه می برم از] چرت غفلت.

«سنة»از ریشه «وسن»به حالتی گفته می شود که در ابتدای خواب رخ می دهد. از این حالت در زبان فارسی به «چرت» تعبیر می شود.(2) واژه «غفلت» واژه ای است عربی که از ماده «غ ف ل» گرفته شده است. معنای لغوی این واژه، حاضر نبودن چیزی در ذهن انسان و توجه نداشتن به آن است.(3)

وقتی انسان نسبت به حقیقتی که برای آن آفریده شده و باید برای رسیدن به آن تلاش کند، غفلت ورزیده و آن را به فراموشی بسپارد این فراموشی و غفلت موجب می شود که خداوند نیز انسان را فراموش کند، همانگونه که فرمود: «وَ لَاتَكُونُوا

ص: 105


1- برای آگاهی از آیات دیگری که از غفلت و فراموشی سخن می گویند رك: الروم /7؛ يونس/92؛ الأعراف 205؛ جن /17؛ حشر/19؛ مریم /39، ص /26؛ الأعراف/ 146؛ ق/22؛ فرقان/ 28 و 29؛ الأنعام / 131؛ یونس 7 و 8 نحل/ 108؛ منافقون/ 9
2- ر.ک: لسان العرب، ج13، ص 449؛ النهاية، ج 5، ص 186؛ مصباح المنیر، ج 2، ص 660
3- ر.ک: مصباح المنیر، ج 2، ص 449؛ فرهنگ ابجدی، ج 1، ص 643؛ المفردات فی غریب القرآن، ص 609

كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(1) بر اساس این آیه اگر کسی در جستجوی آن است که خداوند او را همواره مورد توجه قرار داده و از یاد نبرد گام اول این است که خود به دنبال خداوند بوده و از او غفلت نورزیده و فراموشش نکند.

دربارۀ غفلت به چند مطلب باید توجه داشت:

1. در نگاه انسان شناسانه دینی، هر اندازه انسان به بعد حیوانی خویش نزدیک شده و فقط برآوردن نیازهای قوای حیوانی هم و غم او باشد به همان اندازه از بعد انسانی خود دور گشته و نسبت به آن غفلت می ورزد. از آنجا که ادیان برای سامان دادن بعد معنوی انسان، یکی پس از دیگری، گسیل شده اند و در صدد پیشگیری و نیز درمان بیماری های روحی و نفسانی و رساندن او به اوج معنویت و کمال می باشند بنابراین غفلت از ساحت های اصیل انسانی، موجب دور شدن از دین شده و انسان را در لذت های زود گذر دنیوی متوقف می سازد.

2. غفلت در هر مرحله ای از مراحل انجام کار، ناپسند بوده و آفتی است که دیر یا زود گریبانگیر می شود. اولین گام برای مطلوبیت عمل، نیت پاک و خالص است که اگر نسبت به آن غفلت شود عمل، ارزشش را از دست داده و زاد و توشه ای محسوب نمی شود. اما آگاهی فقط به این مرحله اختصاص نداشته و تا آخرین جزء عمل نیز باید آن را همراهی کند. گاهی اتفاق می افتد که عملی با نیت خداجویانه آغاز می شود اما در مسیر انجام آن، عواملی قرار می گیرند که موجب غفلت شده و آن نیت اولیه را مخدوش نموده و یا به کلی از بین می برند. در این وضعیت، چنین عملی، ارزش دینی خود را از دست داده است.

3. فقط امور دنیوی و صرفا مادی نیستند که موجب غفلت می شوند بلکه گاه ممکن است انسان در همان حال که با امور معنوی سر و کار دارد دچار غفلت شده و توجهش را از دست بدهد. کسی که عباداتش را با ریا و خودنمایی آلوده می کند و در همان حال، خود را در صف بندگان خدا می داند به غفلتی گرفتار شده است که تمام اعمال او را پوچ و بی نتیجه می سازد.

سه کلام گهربار زیر از مولای متقیان، امیرمؤمنان، حضرت علی علیه السلام را هرگز از یاد نبریم. آن حضرت فرمود:

«آن که حساب نفس خود کرد سود برد، و آن که از آن غافل ماند زیان دید ..»(2)

«مستی غفلت و غرور دیرتر از مستی شراب از بین می رود.»(3)

«اگر طالب نجات هستید غفلت و لهو را ترک نمایید و همواره به دنبال جهاد و

ص: 106


1- الحشر /19. و چون کسانی میباشید که خدا را فراموش کردند و او نیز آنان را دچار خودفراموشی کرد آنان همان نافرمانانند»
2- «مَن حاسَبَ نَفسَهُ رَبِحَ ، و مَن غَفَلَ عَنها خَسِرَ...»(نهج البلاغة (ترجمه شهیدی)، ص 36، حکمت 208)
3- «سُكرُ الغَفلَةِ والغُرورِ أبعَدُ إفاقَةً مِن سُكرِ الخُمُورِ»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 266)

کوشش باشید»(1)

عوامل غفلت

اشاره

برخی از عوامل غفلت را می توان چنین برشمرد:

1. نادانی

چنانکه می دانیم شناخت و آگاهی، سهم بسزایی در انتخاب انسان دارد. به همان اندازه، جهل و نادانی موجب سقوط انسان شده و از همین رو هم در آیات قرآن و هم در روایات پیشوایان دینی نسبت به فراگیری دانش ترغیب شده است. سهم آگاهی و شناخت در غفلت زدایی و سهم جهل و نادانی در ایجاد غفلت کم نیست تا جایی که امام علی علیه السلام در قسمتی از خطبه خویش که به «خطبة الوسيلة» نام نهاده شده، می فرماید:

«کسی که ایام روزگار خود را بشناسد از آمادگی غافل نمی شود»(2)

2. دنیا گرایی

دنیاو زرق و برق آن می تواند عاملی برای غفلت انسان نسبت به آخرت بوده و ریشه این انحراف باشد. خداوند متعال در یکی از آیات، دوزخیان را با ذکر چند ویژگی معرفی نموده و می فرماید:

«إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ»(یونس /7)

«کسانی که امید به دیدار ما ندارند، و به زندگی دنیا دل خوش کرده و بدان اطمینان یافته اند، و کسانی که از آیات ما غافلند»

آخرین ویژگی دوزخیان در این آیه شریفه، ویژگی «غفلت» است. همین ویژگی است که ویژگی های قبلی را به وجود می آورد؛ زیرا غفلت از حقایق هستی موجب می شود انسان به معاد، توجهی نداشته و فقط به زندگی دنیا خوشنود باشد. این خوشنودی غیر واقعی، سرآغازی است برای افتادن در دام انواع گمراهی ها.

3. پرخوری و سرمستی

محافظت از بدن و حفظ تندرستی آن بر انسان واجب است. کسی حق ندارد و آگاهانه و بدون هیچ دلیل موجه عقلی و شرعی، جان خود را به خطر اندازد. یکی

ص: 107


1- «إن كنتم للنجاة طالبي ارفضوا الغفلة و اللهو والترموا الاجتهاد في الجد»(همان)
2- «مَن عَرَفَ الأيّامَ لم يَغفُلْ عنِ الاستِعدادِ»(الکافی، ج8 ص23)

از راههای محافظت از بدن و حفظ تندرستی، استفاده از خوردنی ها و آشامیدنی هایی است که خداوند برای انسان آفریده است. با این حال، به دليل آثار بدی که پرخوری دارد نسبت به آن هشدار داده شده است. یکی از این آثار ناگوار، گرفتار شدن در غفلت است که خود غفلت نیز عاملی برای گرفتار شدن در امور ناگوار دیگری است.

امام سجاد علیه السلام در این باره فرمود:

«وای بر تو ای پسر آدم! سنگینی پرخوری، و تنبلی، و مستی سیری، و مغرور شدن به ملک، از اموری هستند که انسان را از عمل باز می دارند و یاد خدا را از یاد می برند و از نزدیک بودن مرگ، غافل می سازند ...»(1)

4. مال و فرزند

بهره مندی از مال و فرزند، حقیقتی است که زندگی دنیا با آن گره خورده و نه تنها هیچ ممنوعیتی برای انسان نسبت به آنها وجود ندارد بلکه مورد توصیه نیز قرار گرفته تا جایی که در برخی روایات، فرزند صالح، گلی از گلهای بهشت معرفی شده است؛ اما در عین حال، به این حقیقت نیز توجه داده شده که مال و فرزند ممکن است عاملی برای ایجاد غفلت و فراموش نمودن خدا شده و انسان را در گودال لذت های دنیایی فرو برند. برخی آیات قرآن از این حقیقت سخن گفته و نسبت به آنها هشدار داده اند.

در این باره می خوانیم :

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ ۚ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ»(المنافقون / 9)

«ای کسانی که ایمان آورده اید، [زنهار] اموال شما و فرزندانتان شما را از یاد خداغافل نگرداند، و هر کس چنین کند، آنان خود زیانکارانند».

و نیز می خوانیم:

«أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ- حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ»(التكاثر /1 و 2)؛

«تفاخر به بیشتر داشتن، شما را غافل داشت * تا کارتان [و پایتان] به گورستان رسید».

5.آرزوهای دست نیافتنی

این آرزوها می توانند عاملی برای ایجاد غفلت شده و زندگی معنوی انسان را با

ص: 108


1- «ويحكَ يَا ابْنَ آدَمَ أَنَّ قَسْوَةَ الْبِطْنَةِ وَ كِظَّةَ اَلْمَلاَةِ وَ سُكْرِ اَلشِّبَعِ وَ غِرَّةَ اَلْمُلْكِ مماويثبط وَ يُبْطِي عَنِ الْعَمَلِ وَ يَنْسَى الذِّكْرَ ويُلْهِى عَنِ اِقْتِرَابِ الأَجَل»(تحف العقول، ص 273)

چالش های جدی مواجه سازند.

امام علی علیه السلام فرمود:

«بدانید که آرزوهای دور و دراز، عقل را غافل و یاد خدا را به فراموشی می سپارد.آرزوهای ناروا را دروغ انگارید که آرزوها فريبنده اند و صاحبش فریب خورده»(1)

نشانه های غفلت

اشاره

«هدفمندی» نقش مهمی را در رفتارها و عملکردهای انسان ایفا می کند. انسان های موفق کسانی بوده و هستند که همواره هدف خاصی را دنبال می کنند. در جایی که انسان به هدف خویش توجه نداشته و آن را از یاد ببرد، «غفلت نسبت به هدف» شکل می گیرد. در نگاه دین، هدف اصلی و نهایی خلقت انسان، رسیدن او به سعادت اخروی است. در این نگاه، هر آنچه که موجب انحراف انسان از این هدف شود باید به عنوان نشانه ای از نشانه های غفلت تلقی شده و نسبت به آن حساس شد.

در روایات اسلامی به برخی از این نشانه ها بر می خوریم که عبارتند از:

1.ضایع نمودن عمر

امام علی علیه السلام فرمود:

«برای غفلت انسان همین بس که عمر خود را در چیزی صرف کند که او رانجات نمی دهد».(2)

2. فقدان اعمال نیکو

امام علی علیه السلام فرمود:

«برای شخص غافل، عملی نیست».(3)

3. ترک مسجد و پیروی از فاسق

امام حسن علیه السلام فرمود:

«ترک مسجد و اطاعت از شخص فاسد، [نشانه] غفلت است».(4)

ص: 109


1- «وَاعْلَمُوا أنّ الأملَ یسْهی العقلَ، وَ ینْسی الذِّکرَ. فأکذِبُوا الأملَ، فإنّه غَرُورٌ، وَ صاحِبُهُ مغْرُورٌ»(نهج البلاغة (ترجمه دشتی)، خطبة 86)
2- «كَفى بالرجُلِ غَفلَةً أن يُضَيِّعَ عُمُرَهُ فيما لا يُنجِيهِ»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 160)
3- «لاَ عَمَلَ لِغَافِلٍ»(همان، ص 266)
4- «الغَفلَةُ تَركُكَ المَسجِدَ، و طاعَتُكَ المُفسِدَ»(بحار الأنوار، ج75، ص 115)

4.چهار نشانه دیگر

لقمان حکیم در ضمن توصیه هایی که به فرزندش داشت سه نشانه برای غافل بیان فرمود که عبارتند از: «سهو، سرگرمی و فراموشی»(1)در روایتی دیگر، «عمی»(نابینایی و بستن چشم بر روی حقایق) نیز نشانه چهارمی برای انسان غافل بیان شده است.(2)

درمان غفلت

اشاره

امور زیر می توانند عوامل مؤثری برای از بین بردن غفلت باشند:

1.یاد خدا

از جمله معارفی که در قرآن و روایات از آن سخن گفته شده، یاد خدا و غافل نبودن از اوست. بر اساس آیات قرآن، یاد خدا، آرامش دل را به دنبال داشته(3) و اعراض از یاد او، امور ناگواری را در پی دارد؛ اموری همچون: زندگی سخت و کور محشور شدن در قیامت(4)، همراه شدن با شيطان(5)، به دوش کشیدن بار سنگین در قیامت(6)،خداوند متعال به مؤمنان دستور می دهد که خدا را بسیار یاد کرده(7)و ثروت و فرزند آنها را از یاد خدا باز ندارد.(8)

در یکی از آیات، پیامبرصلی الله علیه و آله مورد خطاب قرار گرفته و ویژگی های کسانی که صلاحیت همنشینی و معاشرت داشته و کسانی که صلاحیت همنشینی و معاشرت ندارند، معرفی شده است. در این آیه می خوانیم:

«وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا»(الكهف / 28)

«و با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام می خوانند و خشنودی [و] را

ص: 110


1- «وَ لِلْغَافِلِ ثَلَاثُ عَلَامَاتِ السَّهْوِ وَ اللَّهْوَ وَ النِّسْيَانِ»(همان، ج 69، ص 206، ح 7)، (سهو به معنای توجه نکردن به اموری است که باید به آنها توجه کرد).
2- « وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْغَافِلِ فَأَرْبَعَةُ الْعَمَى وَ السَّهْوَ وَ اللَّهْوَ وَ النِّسْيَانِ»(همان، ج 1، ص 122)
3- «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(الرعد \28) ... آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش می یابد
4- «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ»(طه /124)«و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت،زندگی تنگ و سختی خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا محشور می کنیم.»
5- «وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ»(الزخرف \36)«و هر کس از یاد (خدای) رحمان دل بگرداند، بر او شیطانی می گماریم تا برای وی دمسازی باشد.»
6- «مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وِزْرًا»(طه / 100)«هر کس از (پیروی) آن روی برتابد، روز قیامت بار گناهی بر دوش می گیرد.»
7- «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا»(الأحزاب /41)«ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را یاد کنید، یادی بسیار.»
8- «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ ۚ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ»(المنافقون /9)«ای کسانی که ایمان آورده اید،(زنهار) اموال شما و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نگرداند، و هر کس چنین کند، آنان خود زیانکارانتد.»

می خواهند، شکیبایی پیشه کن، و دو دیده ات را از آنان برمگیر که زیور زندگی دنیا را بخواهی، و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم و از هوس خود پیروی کرده و اساس کارش بر زیاده روی است، اطاعت مکن»

چنانکه ملاحظه می شود، «غافلان از یاد خدا» در زمره کسانی هستند که صلاحیت همنشینی و معاشرت ندارند. این در حالی است که در میان روایات، آثاری از قبیل: «نیکو شان اعمال»، «نورانی شدن قلب و فکر»، «زنده شدن قلب»، «طرد شیطان»، «امنیت از نفاق»، «نزول رحمت» و «محبوبيت الهی» برای یاد خدا بیان شده است.

یاد خدا در ریشه کن نمودن غفلت آن چنان تاثیر گذار است که امام سجاد علیه السلام در فرازی از دعای مکارم الأخلاق به پیشگاه خداوند چنین عرضه می دارد: «و نَبِّهني لِذِكرِكَ في أوقاتِ الغَفلَةِ»(و در زمان های بی خبری و غفلت، مرا به یاد نمودنت متوجه و آگاه گردان)(1)

2. یاد مرگ

در روایات، آثار فراوانی برای یاد مرگ بیان شده است. از جمله این آثار، غفلت زدایی است. در روایتی از امام صادق علیه السلام، این اثر و آثار دیگر معرفی گردیده است. آن حضرت فرمود:

«یاد مرگ، شهوات غير مشروع را در ضمیر انسان می میراند، ریشه های غفلت و ناآگاهی را می کند، دل را به وعده های الهی تقویت می کند، به طبیعت آدمی، نرمی و رقت می بخشد، نشانه های هوی پرستی را درهم می شکند، آتش حرص را فرو می نشاند و دنیا را در نظر آدمی کوچک و حقیر می سازد و این است معنای جمله ای که پیامبر گرامی فرموده است: یک ساعت فکر از یک سال عبادت بهتر است»(2)

3. اندرز پذیری

امام علی علیه السلام فرمود:

«به وسیله موعظه ها، غفلت کنار می رود»(3)

همچنین فرمود:

«بین شما و بین موعظه، پرده ای از غفلت و غرور وجود دارد که موجب می شودموعظه در شما اثر نکند»(4)

ص: 111


1- رك: دعای مکارم الأخلاق در آینة قرآن و حدیث، ص 233.
2- الحديث (روایات تربیتی)، ج 3، ص 204
3- «بِالْمَوَاعِظِ تَنْجَلِی الْغَفْلَةُ»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 224)
4- «بَينَكُم و بَينَ المَوعِظَةِ حِجابٌ مِن الغَفلَةِ و الغِرَّةِ»(همان، ص 266)

آثار غفلت

اشاره

برخی از آثار ناگوار غفلت از این قرار است:

1.مورد بی اعتنایی خدا واقع شدن

یکی از فرموده های خداوند در شب معراج به پیامبرصلی الله علیه و آله این جمله بود که فرمود:

«کسی که از یاد من غافل شود، نسبت به این که او در کدام راه، هلاک و نابودشود، اعتنایی ندارم»(1)

2.از بین رفتن هویت انسانی

در نگاه قرآنی، «غفلت» موجب از بین رفتن هویت انسانی شده و او را به چهار پایی مبدل می سازد که تمام هم و غمش ارضای قوای غضب و شهوت است و به بیش از آن توجهی نداشته و از آن غافل است. در این باره می خوانیم:

«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»(الأعراف / 179)؛

«و در حقیقت، بسیاری از جنیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم. چرا که دلهایی دارند که با آن [حقایق] را دریافت نمی کنند، و چشمانی دارند که با آنها نمی بینند، و گوشهایی دارند که با آنها نمی شنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند. آری، آنها همان غافل ماندگانند»

این آیه، درباره گروهی از بدترین افراد انسانی سخن می گوید که «غفلت»، عامل بدبختی آنها دانسته شده است؛ زیرا بهرۀ عقل برای انسان، تفقه و اندیشه ورزی است. بهره چشم، دیدن حقیقت و بهره گوش، شنیدن حقیقت است. این ابزارها، ابزارهای شناخت انسان برای حرکت در مسیر کمال بوده و عواملی برای غفلت زدایی اند. اگر انسانی با در اختیار داشتن این ابزارها به شناخت نرسیده و فقط آنها را برای برآوردن نیازهای حیوانی خود مورد استفاده قرار دهد، از هویت انسانی خود دور مانده و در هویت حیوانی گام برمی دارد. به راستی، چه عاقبتی در انتظار چنین انسانی است؟!

3. عمر کوتاه و پاداش ناچیز

امام علی علیه السلام فرمود:

«وای بر آن که در خواب غفلت است! چه زیانکار است! عمرش کوتاه و پاداشش

ص: 112


1- «مَنْ يَغْفُلُ عَنَّى لاَ أُبَالِي بِأَىِّ وَادٍ هَلَكَ»(بحار الأنوار، ج 74، ص 29)

كم»(1)

4.مورد دسیسه واقع شدن

امام علی علیه السلام فرمود:

«کسی که از دشمن خود آگاه نبوده و غافل باشد، دسیسه ها او را آگاه ساخته [او به خود آورد]»(2)

دشمن همواره در پی آن است که با دسیسه و نیرنگ، انسان را شکست داده و با سرکوب نمودن او به اهداف خود برسد. در آموزه های قرآنی، شیطان، دشمن انسان شمرده شده است. پس یکی از فعالیت های شیطان می تواند فراخواندن انسان به سوی اموری باشد که چیزی جز غفلت را به دنبال ندارند. بر همین اساس است که امام صادق علیه السلام فرمود:

«اگر شیطان، دشمن است پس غفلت برای چیست...»(3)

حکایت

از عطای سلمی - که یکی از مشاهیر اهل حال است - نقل کرده اند که او در اوایل، نساجی می کرد. روزی یک پارچه درست کرد که به اعتقاد خودش در نهایت محکمی و بی هیچ عیبی بود. پارچه را نزد بزازان برد که بفروشد. آنها قیمتی کمتر از قیمت عطای سلمی برای پارچه قرار دادند و عیب هایی گرفتند که هیچ یک از عیب ها در او پیدا نبود. عطا که این را می شنود شروع می کند به گریه کردن؛ بزاز از گفته خود پشیمان می شود و از او عذرخواهی می کند و می گوید: هر قیمتی که بگویی می دهم. عطا می گوید: گريه من از کمی قیمت نیست بلکه از این است که با وجودسعی و تلاش، پارچه ام معیوب است و من از عیب های آن غافل بوده ام، شاید عمل های من نیز مثل این پارچه معیوب باشد و من از آن غافل باشم.(4)

ص: 113


1- «وَیِحَ النَّائِمِ مَا أَخْسَرَهُ قَصَرَ عَمَلُهُ وَ قَلَّ أَجْرُهُ»(تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، ص 266)
2- «مَن نامَ عَن عَدُوِّهِ أنبَهَتهُ[نبَهَتهُ]المَكايِدُ»(همان، ص 334)
3- «إِنْ كَانَ اَلشَّيْطَانُ عَدُوّاً فَالْغَفْلَةُ لِمَا ذَا...»(بحار الأنوار، ج 70، ص157، ح1)
4- قصه های دلنشین، ص 89 به نقل از ترجمه مصباح الشريعة، ص57.

ولایت از آن کیست؟

اشاره

«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»(المائدة/55)

«ولی شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند: همان کسانیکه نماز برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند»

درباره این آیه به چند مطلب باید توجه نمود:

آیه ولایت در قرآن

1.به کار رفتن ادات حصر

در هر زبانی برای بیان حصر و اختصاص چیزی در چیزی، الفاظی وجود دارد. در زبان عربی، واژه «إنما» به عنوان یکی از ادات حصر است که در فارسی می توان آن را با تعابیری همچون «فقط»و «تنها» ترجمه نمود. این واژه در ساختار زبان عربی از ادات حصر بوده و وقتی در جایی به کار رود بر انحصار و اختصاص دلالت می کند. به عنوان نمونه در یکی از آیات قرآن می خوانیم: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»(الأحزاب/33) یعنی:«خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما خاندان پیامبر بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند». در این آیه خداوند چیزی را اراده نموده و آن را با کلمه «إنما» همراه کرده است. بنابراین، «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّه»، انحصار خواسته خداوند را می رساند. خواسته خداوند متعال در این آیه، دور نمودن رجس وپلیدی از خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله است.

در آیه شریفه «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا...»نیز از واژه «إنما»استفاده شده است و بنابراین در صدد بيان گونه ای حصر و اختصاص است.

2. انحصار ولايت در سه مصداق

در آیه مورد بحث، سخن درباره ولایت است و با توجه به اینکه کلام با واژه «إنما» آغاز گردیده بنابراین سخن از حصر و اختصاص ولایت در مواردی است که در ادامه آیه بیان گردیده است. موارد مورد نظر عبارتند از: خداوند متعال، رسول خدا صلی الله علیه و آله و کسانی که ایمان آورده اند. در ادامه آیه، دو ویژگی برای اهل ایمان بیان گردیده است:

ص: 114

1. برپا داشتن نماز؛ 2. پرداخت زکات در حال ركوع.

3. معنای ولایت

واژه «ولایت»در زبان عربی به دو شکل به کار می رود:(1)

1.ولایت (مفتوح بودن واو): در این شکل به معنای نصرت و یاری نمودن است.

2.ولایت (مکسور بودن واو): در این شکل به معنای امارت، حکومت و سرپرستی است.

با توجه به این مطلب، اکنون باید بررسی شود که واژه «ولی»در«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ»به چه معناست؟ آیا به معنای دوست و ناصر و یاور است و یا اینکه به معنای سرپرستی می باشد؟

شک نیست که کلمه «ولی»در آیه به معنی دوست و یا ناصر و یاور نیست؛ زیرا ولایت به معنی دوستی و یاری کردن مخصوص کسانی نیست که نماز می خوانند، و در حال رکوع زکات می دهند، بلکه یک حکم عمومی است که همه مسلمانان را در بر می گیرد، همه مسلمین باید یکدیگر را دوست بدارند و یاری کنند حتی آنهایی که زکات بر آنها واجب نیست، و اصولا چیزی ندارند که زکات بدهند، تا چه رسد به اینکه بخواهند در حال رکوع زکاتی بپردازند، آنها هم باید دوست و یار و یاور یکدیگر باشند. ازاینجا روشن می شود که منظور از «ولی» در آیه فوق ولایت به معنی سرپرستی و تصرف و رهبری مادی و معنوی است، بخصوص اینکه این ولایت در ردیف ولایت پیامبرصلی الله علیه و آله و ولایت خدا قرار گرفته و هر سه با یک جمله ادا شده است.(2)

شأن نزول آیه

سائلی و محتاجی وارد مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله شد و از مردم درخواست کمک کرد. کسی چیزی به او نداد. حضرت علی علیه السلام در حالی که به نماز مشغول بود، در حال رکوع، انگشتر خود را به مسائل و فقیر بخشید. در تکریم این بخشش، این و آیه نازل شد. ماجرای فوق را ده نفر از اصحاب پیامبر مانند: ابن عباس، عمار یاسر، جابر بن عبدالله، ابوذر، انس بن مالک، بلال و .. نقل کرده اند و شیعه و سنی در این شأن نزول، توافق دارند. عمار یاسر می گوید: پس از انفاق انگشتر در نماز و نزول آیه بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ».پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در غدیرخم،برای بیان مقام على علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود. و خود على علیه السلام نیز برای

ص: 115


1- ر.ک: مجمع البحرین، ج 1، ص 45؛ النهاية، ج5، ص228؛ لسان العرب، ج15، ص 407؛ فرهنگ ابجدی، ج 1، ص 996.
2- تفسیر نمونه، ج 4، ص423.

حقانیت خویش، بارها این آیه را می خواند. ابوذر که خود شاهد ماجرابوده، در مسجد الحرام برای مردم داستان فوق را نقل می کرد.(1)

در بسیاری از کتب اسلامی و منابع اهل تسنن، روایات متعددی دائر بر اینکه آیه فوق در شان على علیه السلام نازل شده نقل گردیده که در بعضی از آنها اشاره به مساله بخشیدن انگشتر در حال رکوع نیز شده و در بعضی نشده، و تنها به نزول آیه درباره على علیه السلام قناعت گردیده است. این روایت را «ابن عباس» و «عمار یاسر» و «عبد الله بن سلام» و «سلمة بن کھیل» و «انس بن مالک» و «عتبة بن حکیم» و «عبد الله ابی » و «عبد الله بن غالب» و «جابر بن عبد الله انصاری» و «ابوذر غفاری» نقل کرده اند. و علاوه بر ده نفر که در بالا ذکر شده از خود على علیه السلام نیز این روایت در کتب اهل تسنن نقل شده است. جالب اینکه در کتاب غاية المرام تعداد 24 حدیث در این باره از طرق اهل تسنن و 19 حدیث از طرق شيعه نقل کرده است. کتابهای معروفی که این حدیث در آن نقل شده از سی کتاب تجاوز می کند که همه از منابع اهل تسنن است، از جمله محب الدین طبری در ذخائر العقبی صفحه 88 و علامه قاضی شوکانی در تفسير فتح القدير جلد دوم صفحه 50 و در جامع الاصول جلد نهم صفحه 478 و در اسباب النزول واحدی صفحه 148 و در لباب النقول سیوطی صفحه 90 و در تذكرة سبط بن جوزی صفحه 18 و در نور الأبصار شبلنجی صفحه 105 و در تفسیر طبری صفحه 165 و در کتاب الكافي الشاف ابن حجر عسقلانی صفحه 56 و در مفاتیح الغیب رازی جلد سوم صفحه 431 و در تفسیر در المنصور جلد 2 صفحه 393 و در کتاب کنز العمال جلد 6 صفحه 391 و مسند ابن مردویه و مسند ابن الشيخ و علاوه بر اینها در صحیح نسایی و کتاب الجمع بين الصحاح السته و کتابهای متعدد دیگری این احادیث آمده است. با این حال چگونه می توان این همه احادیث را نادیده گرفت، در حالی که در شان نزول آیات دیگر به یک یا دو روایت قناعت می کنند، اما گویا تعصب اجازه نمی دهد که اینهمه روایات و اینهمه گواهی دانشمندان درباره شان نزول آیه فوق مورد توجه قرار گیرد. و اگر بنا شود در تفسیر آیه ای از قرآن این همه روایات نادیده گرفته شود ما باید در تفسیر آیات قرآنی اصولا به هیچ روایتی توجه نکنیم، زیرا در باره شان نزول کمتر آیه ای از آیات قرآن اینهمه روایت وارد شده است. این مساله بقدری روشن و آشکار بوده که «حسان بن ثابت» شاعر معروف عصر پیامبرصلی الله علیه و آله مضمون روایت فوق را در اشعار خود که درباره على علیه السلام سروده چنین آورده است:

فانت الذي اعطيت اذ كنت راكعا***زكاتا فدتك النفس يا خير راكع

ص: 116


1- تفسير نور( 10جلدی)، ج 2، ص318.

فانزل فیک الله خير ولاية***و بينها في محكمات الشرائع

یعنی:

و بودی که در حال رکوع زکات بخشیدی، جان به فدای تو باد ای بهترین رکوع کنندگان.

و به دنبال آن خداوند بهترین ولایت را درباره تو نازل کرد و در ضمن قرآن مجید آن را ثبت نمود.(1)

روایتی در تفسیر آیه

امام صادق علیه السلام راجع به قول خدای عزوجل «همانا ولی شما خداست و رسولش وکسانی که ایمان آورده اند» فرمود:

«یعنی سزاوارتر به شما و کارهای شما و جان و مال شما خداست و رسولش و کسانی که ایمان آورده اند؛ یعنی علی و اولادش که ائمه علیهم السلام هستند تا روز قیامت. سپس خدای عزوجل ایشان را وصف کرد و فرمود: «کسانی که نماز می خوانند و در حال رکوع زکات می دهند».اميرالمؤمنین مشغول نماز ظهر بود، بعد از آنکه دو رکعت را خوانده و در رکوع بود، در حالی که حله ای که هزار دینار قیمت داشت، در برش بود و آن حله را نجاشی به پیغمبرصلی الله علیه و آله هدیه کرده و او به امیرالمؤمنین پوشانیده بود، مرد سائلی آمد و گفت:

سلام بر تو ای ولی خدا و ای کسی که نسبت به مؤمنین از خودشان سزاوارتری! به فقير صدقه ای ده، علی علیه السلام آن حله را به جانب او انداخت و با دست اشاره کرد که بردار، سپس خدای عز و جل آن آیه را در شأن او نازل فرمود. و تصدق اولادش را به تصدق او متصل ساخت و نعمت بر اولادش را به وسیله نعمت بر او قرار داد پس هر یک از اولاد او که به درجه امامت رسد، مانند خود او همین صفت را دارد که در حال رکوع تصدق می دهد، و آن سائلی که از امير المؤمنین تقاضا کرد از ملائکه بود، و آنها که از ائمه اولادش سؤال کنند، از ملائکه می باشند»(2)

ص: 117


1- تفسیر نمونه، ج 4، ص 424 - 426.
2- عَنِ اَبي عبدِاللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا «2» قَالَ إِنَّمَا يَعْنِي أَوْلَى بِكُمْ أَيْ أَحَقُّ بِكُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا يَعْنِي عَلِيّاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ ع إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ وَصَفَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي صَلَاةِ الظُّهْرِ وَ قَدْ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ وَ هُوَ رَاكِعٌ وَ عَلَيْهِ حُلَّةٌ قِيمَتُهَا أَلْفُ دِينَارٍ وَ كَانَ النَّبِيُّ ص كَسَاهُ إِيَّاهَا وَ كَانَ النَّجَاشِيُّ أَهْدَاهَا لَهُ فَجَاءَ سَائِلٌ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ وَ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ تَصَدَّقْ عَلَى مِسْكِينٍ فَطَرَحَ الْحُلَّةَ إِلَيْهِ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَيْهِ أَنِ احْمِلْهَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ هَذِهِ الْآيَةَ وَ صَيَّرَ نِعْمَةَ أَوْلَادِهِ بِنِعْمَتِهِ «2» فَكُلُّ مَنْ بَلَغَ مِنْ أَوْلَادِهِ مَبْلَغَ الْإِمَامَةِ يَكُونُ بِهَذِهِ الصِّفَةِ مِثْلَهُ «3» فَيَتَصَدَّقُونَ وَ هُمْ راكِعُونَ وَ السَّائِلُ الَّذِي سَأَلَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ الَّذِينَ يَسْأَلُونَ الْأَئِمَّةَ مِنْ أَوْلَادِهِ يَكُونُونَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ.(الکافی، ج 1، ص 288، ح 3) (ترجمه مصطفوی، ج 2، ص 47، ح 3)

پیام های آیه ولایت

1. اسلام، هم دین ولایت است و هم دین برائت. هم جاذبه دارد و هم دافعه.

آیات قبل، از پذیرش ولایت یهود و نصاری نهی کرد، این آیه می فرماید: خدا و رسول و کسی را که در رکوع انگشتر داد، ولى خود قرار دهید.«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا»... «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّه...»

2. از اینکه به جای «اَوْلِيَائِكُمْ»،«وَلِيُّكُمُ »آمده ممکن است استفاده شود که روح ولایت، پیامبر و على عليها السلام، شعاع ولایت الهی است«وَلِيُّكُمُ»

3. معمولا در قرآن نماز و زکات در کنار هم مطرح شده است، ولی در این آیه، هر دو به هم آمیخته اند. (دادن زکات در حال نماز) «الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»

4. کسانی که اهل نماز و زکات نیستند، حق ولایت بر مردم را ندارند. «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّه»إِنَّمَا، نشانه ی انحصار ولایت در افراد خاص است)

5. برای توجه به محرومان، نماز هم مانع نیست. «يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»(آری،فقير نباید از جمع مسلمانان دست خالی برگردد.)

6. ولایت از آن کسانی است که نسبت به اقامه ی نماز و پرداخت زکات پایدارباشد. «يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ»...يُقِيمُونَ ويُؤْتُونَ تو نشانه دوام است)

7. هر گونه ولایت، حکومت و سرپرستی که از طریق خدا و رسول و امام نباشد،باطل است. «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّه».(کلمه «إنما» علامت حصر است)

8. توجه به خلق برای خدا در حال نماز، با اقامه نماز منافات ندارد.«يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»

9.کسی که نسبت به فقرا بی تفاوت باشد، نباید رهبر و ولی شما باشد. «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ»...«يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ»

10. کارهای جزئی (مثل انفاق انگشتر) نماز را باطل نمی کند. «يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»

11. در فرهنگ قرآن، به صدقه مستحبی هم «زکات» گفته می شود. «يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ»

12. ولایت ها در طول یکدیگرند، نه در برابر یکدیگر ولایت بر مسلمین، ابتدا از آن خداست، سپس پیامبر، آن گاه امام.«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا»

13. حضرت علی علیه السلام در زمان خود پیامبرصلی الله علیه و آله نیز ولایت داشته است.«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُه»(ظاهر ولایت، ولايت بالفعل است، نه ولایت بالقوه. زیرا ولایت در آیه یک بار بکار برده شده که با همه بالفعل است و یا همه بالقوه می باشد).(1)

ص: 118


1- تفسیر نورج3، ص111 - 112.

نگاهی به «آیه تبلیغ»و«حدیث غدیر»

اشاره

مراسم «حجة الوداع» در آخرین ماه سال دهم هجرت پایان یافت و پیامبرصلی الله علیه و آله مکه را به قصد مدينه ترک گفت. آفتاب داغ نیم روز هجدهم ماه ذى الحجة بر سرزمین غدیر خم (منطقه ای بین مکه و مدینه) به شدت می تابید. با رسیدن کاروان به این نقطه، امین وحی فرود آمد و پیامبرصلی الله علیه و آله را از دستور خداوند آگاه ساخت. خداوند از پیامبر خویش چنین خواست:

«يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ»(المائدة /17)؛

«ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنی پیامش را نرسانده ای. و خدا تو را از گزند مردم نگاه می دارد. آری، خدا گروه کافران را هدایت نمی کند».

لحن آیه بیانگر این بود که خداوند، انجام مسئله مهمی را بر عهده پیامبرصلی الله علیه و آله گذاشته است. با نزول این آیه دستور توقف از سوی آن حضرت صادر شد. پس از اقامه نماز ظهر، بر روی نقطه بلندی قرار گرفت و خطبه ای مفصل ایراد فرمود که به «خطبه غدیر» نام گرفت.(1) نقطه برجسته این خطبه، جمله ای است که پیامبرصلی الله علیه و آله پس از بالا بردن دست حضرت علی علیه السلام فرمود. آن جمله تاریخی چنین است:

«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ...»

«هر که من مولای او هستم، علی مولای اوست. خداوندا ! دوست بدار کسی را که علی را دوست بدارد و دشمن بدار کسی را که علی را دشمن بدارد ...»

گفته می شود که پیامبرصلی الله علیه و آله جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ»را سه بار تکرارفرمود(2) و سپس «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ...»را در ادامه بیان کرد.

این واقعه از حوادث مسلم تاریخ صدر اسلام به شمار می رود به طوری که صحت آن بر هیچ حق جویی پنهان نیست. همین بس که در کتاب های دانشمندان اهل تسنن، نام صد و ده تن از کسانی که این رخداد را روایت کرده اند، به چشم می خورد.(3) جامع ترین کتاب در میان آثار شیعی، کتاب «الغدیر»است که توسط «علامه

ص: 119


1- این خطبه در منابعی همچون «کمال الدین و تمام النعمة»، (شیخ صدوق)، «الاحتجاج» (طبرسی)، «روضة الواعظين» (نیسابوری) و ... آمده است.برای آگاهی از این حدیث در منابع اهل سنت، بنگرید: الغدیر، ج 1.
2- به گفته علامه امینی، این جمله در نقل مورد نظر أحمد بن حنبل، امام حنابله (از فرق اهل سنت) چهار مرتبه تکرار شده است. بنگرید: الغدير ج 1، ص 11.
3- بنگرید:الغدیر، ج 1، ص 14 به بعد

امینی» به رشته تحریر در آمده و نقل این واقعه مهم تاریخ صدر اسلام رابه صورت گسترده از منابع اهل سنت گزارش کرده است. با نیم نگاهی به منابع شیعی و نیز کتب حدیث، تفسیر و تاریخ اهل سنت، با اخبار بسیاری مواجه خواهیم شد که درستی حدیث غدیر را تأیید کرده و شأن نزول آیه یاد شده را درباره حضرت على علیه السلام در روز غدیر خم معرفی می کنند.

معناشناسی واژه مولا در حدیث غدیر

اشاره

پرسش اساسی این است که مقصود از واژه «مولا» در کلام پیامبرصلی الله علیه و آله چیست؟

اهل سنت این واژه را به معنای دوستی و یاوری می دانند ولی به نظر شیعه، به معنای امامت و رهبری است. با این که اخبار بسیاری در اختیار است که به صراحت، مقصود از تبلیغ را در آیه یاد شده و نیز مقصود از واژه «مولا»را در کلام پیامبرصلی الله علیه و آله به مسئله ولایت و امامت امیرالمومنین علیه السلام پس از پیامبرصلی الله علیه و آله (نه صرف دوستی و یاوری) تفسیر کرده اند اما در این جا برآنیم که با دقت در شواهدی از متن حدیث غدیر و نیز آنچه پس از ایراد این حدیث اتفاق افتاد، به تبیین این مسئله پرداخته و روشن سازیم که مقصود پیامبرصلی الله علیه و آله از واژه «مولا»، صرفا بیان دوستی و یاوری حضرت على علیه السلام ما نبوده است بلکه آن حضرت، اطاعت از حضرت علی علیه السلام را به عنوان امام و ولی پس از خود، خواهان است و از آن جا که پیوند تاریخی و جغرافیایی میان آیه یاد شده و حدیث غدیر جای شبهه نیست پس در حقیقت مسئله امامت و جانشینی آن حضرت، خواسته خداوند متعال است.

شواهد مورد نظر برای اثبات امامت و ولایت (نه صرف دوستی و یاوری) به دودسته تقسیم می شوند:

الف. شواهد درونی

شواهدی که می توان از خود حدیث غدیر برای اثبات این مطلب ارائه کرد، ازاین قرار است:

1- پیامبردر آغاز خطبه، از نزدیک شدن رحلت خویش خبر داد و فرمود:«إِنِّي أَوْشَكَ أَنْ أُدْعَى فَأُجِيبَ».(یعنی: نزدیک است دعوت حق را لبیک گویم). این خبر، نشانگر آن است که آن حضرت با معرفی شخصی که از او نام خواهد برد، می خواهد شکافی را که پس از رحلتش پدید می آید، پر کند. حال این پرسش مطرح می شود که آنچه می توانست این شکاف را پر نموده و خلا فقدان پیامبرصلی الله علیه و آله را جبران نماید آیا تعیین شخصی به عنوان امام و جانشین بود یا دوست داشتن و

ص: 120

یاوری کردن او؟! آری، دوستی و یاوری امام، لازمه اطاعت از او نیز می باشد.

2- پیامبرصلی الله علیه و آله قبل از این که جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»را به مردم القا کند، از آنها پرسید: «أَ لَسْتَ أولی بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ؟»(یعنی: آیا من نسبت به شما از خودتان شایسته تر نیستم؟) که حاضران با پاسخ «آری»پیامبرصلی الله علیه و آله را تایید کردند.با توجه به این فراز از حدیث، اگر بگوییم: مقصود پیامبرصلی الله علیه و آله این بود که دوستی و یاوری حضرت علی علیه السلام را با جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ»تثبیت کند نه سرپرستی و امامت او را، در این صورت معنا نداشت که ابتدا برتری خویش را از آنها اقرار بگیرد. بنابراین، برای معنا دار بودن این کلام پیامبرصلی الله علیه و آله باید بپذیریم که مقصود ایشان این بود که همان برتری و شایستگی خویش را که همگان اعتراف و تایید نموده بودند برای کسی که جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ...» را درباره او بیان فرمود، اثبات کند.

این دو شاهد و شواهد دیگری که در متن خطبه وجود دارد،(1) موجب می شوند که بپذیریم«مولا»به معنای امامت و ولایت است؛ زیرا در غیر این صورت، ارتباط منطقی و معقول میان کلمات پیامبرصلی الله علیه و آله از بین خواهد رفت که حتی اهل سنت نیز به چنین مطلبی ملتزم نمی شوند.

ب.شواهد بیرونی

پس از ایراد خطبه، اتفاقاتی افتاد که واژه «مولا»را در معنای امامت و ولایت متعین می سازد که از این قرارند:

ا- با پایان یافتن سخنان پیامبرصلی الله علیه و آله، شاعر معروف، حسان بن ثابت، از آن حضرت اجازه خواست و چنین سرود:

فقال له قم یا على فإننی***رضيتک من بعدى إماما و هادیا

فمن کنت مولاه فهذا وليه***فكونوا له اتباع صدق مواليا

یعنی: پیامبرصلی الله علیه و آله به على علیه السلام ما فرمود: برخیز که پس از من به جانشینی و راهنمایی تو برای مردم راضی شدم (بیت اول). هر کس من مولا و سرپرست او هستم على مولای او است و شما در حالی که او را از صمیم دل دوست می دارید از پیروان او باشید (بیت دوم).(2)

چنان که ملاحظه می شود این شاعر آگاه به الفاظ عرب، از لفظ «مولا»، امامت وهدایت فهمیده است و بر اساس همین فهم، اشعاری سروده است.

ص: 121


1- درباره شواهد، بنگرید: الغدیر، ج 1، ص 370.
2- بنگرید: الغدیر، ج 2، ص 34. اشعار حسان در منابع متعددی از اهل سنت همچون مناقب خوارزمی، فرائد السمطین و ... آمده است

2- گزارش های تاریخی حاکی از این است که پس از اتمام سخنرانی، اصحاب پیامبرصلی الله علیه و آله نزد حضرت علی علیه السلام آمده و به ایشان تبریک و تهنیت گفتند. در این میان، جمله معروف «عمر بن الخطاب» به آن حضرت به منظور تبریک و تهنیت، قابل توجه است. جمله مورد نظر چنین است: «هَنِيئاً لَكَ يَا عَلِيَّ بْنَ ابيطالب أصبَحتَ وَ أمسَيتَ مَولايَ وَ مَولى كُلِّ مُؤمِنٍ وَمُؤمِنَةٍ»

(یعنی: گوارا باد بر تو ای پسر ابوطالب که مولای من و مولای هر زن و مرد مومن گشتی.)(1)

تبریک و تهنیت، بیانگر این است که آن حضرت، مقام و مرتبه ای یافته بود که شایسته تبریک بود. این مقام، که از واژه «مولا» فهمیده می شد، نمی توانست صرف دوستی و یاوری باشد؛ زیرا اعلام دوستی و یاوری حضرت علی علیه السلام، مطلب تازه ای نبود که مسلمانان از آن بی اطلاع بوده و بر پیامبر لازم باشد در آن هوای سوزان آنها را برای آگاه ساختن از این خبر متوقف کند تا جایی که اگر این مطلب را به اطلاع مردم نرساند به تصریح آیه 67 سوره مائده، رسالت خویش را انجام نداده است.

پیام های آیه تبلیغ

1. نوع خطاب، باید با نوع جلف، هماهنگ باشد. چون هدف، رسالت و پیام رسانی است، خطاب هم «يَا أَيُّهَا اَلرَّسُولُ» است.

2. انتخاب رهبر اسلامی (امام معصوم) باید از سوی خداوند باشد.«بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ»

3. گاهی ابلاغ پیام الهی باید در حضور مردم و مراسم عمومی و با بیعت گرفتن باشد، ابلاغ ولایت با سخن کافی نیست، بلکه باید با عمل باشد. «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ» به جای «إِنْ لَمْ تَبْلُغْ»

4. احکام و پیام های الهی، همه در یک سطح نیست. گاهی کتمان یک حقیقت،با کتمان تمام حقایق برابر است. «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»

5. اگر رهبری صحیح نباشد، مكتب نابود و امت گمراه می شود. «فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»

6. رکن اصلی اسلام، امامت و حکومت است.«وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»

7. انكار ولایت، نوعی کفر است. «إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ»

8.عنصر زمان و مکان، دو اصل مهم در تبلیغ است.(با توجه به اینکه این آیه درهجدهم ذی الحجه و در محل جدا شدن کاروان های حج نازل شد) (2)131

ص: 122


1- برای آگاهی از منابع اهل سنت در این باره بنگرید: الغدیر، ج 1، ص 272.
2- تفسیر نور، ج3، ص

اطاعت از اول الأمر

اشاره

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا»(النساء/ 59)

«ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید پس هر گاه در امری [دینی] اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به [کتاب] خدا و سنت پیامبر [او] عرضه بدارید، این بهتر و نیک فرجام تر است». خداوند در این آیه(1) به مؤمنین فرمان می دهد که او را اطاعت کنند. به دنبال این فرمان، به اطاعت از رسول خویش و نیز اطاعت از «اولی الامر»فرمان می دهد. اطاعت از خدا و رسول خدا معلوم بوده و ابهامی در آن وجود ندارد اما درباره مقصود از «اولی الأمر» که به اطاعت نمودن آنها نیز دستور داده شده، بین شیعه و اهل سنت اختلاف نظر وجود دارد. در اینجا، دیدگاه هر یک از آنها را بیان می کنیم.

دیدگاهها درباره مقصود از «اولی الامر»

الف. دیدگاه اهل سنت

مفسران و علمای اهل سنت درباره معنای «اولى الأمر» اختلاف نموده اند.مشهورترین دیدگاه ها در این باره از این قرار است:

1. مقصود از «اولی الامر»، امیران و زمامداران حق هستند.(2) زمخشری این دیدگاه را پذیرفته و درباره علت آن می نویسد:«زیرا خداوند و رسولش از زمامداران باطل و ستمگر بی زارند و بنابراین در وجوب اطاعت از آنان بر خدا و رسولش عطف نمی شوند»(3)

صاحب «أنوار التنزیل»نیز همین دیدگاه را اختیار نموده و مقصود از «اولی الامر»را امیرانی می داند که در زمان حیات رسول الله صلی الله علیه و آله و نیز در زمان های بعد ظهور کرده اند. وي، خلفا، قضات و فرماندهان جنگ هایی را که پیامبر در آنها حضور نداشت

ص: 123


1- نک: پیام قرآن، ج9، ص 53 - 60؛ و نیز: ص 215 - 219.
2- بنگرید: تفسیر روح البیان، ج 2، ص 229؛ الكشف والبيان عن تفسير القرآن، ج 3، ص 335؛ روح المعانی، ج 3، ص 63،الدر المنثور، ج 2، ص 176.
3- الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 1، ص 524.

(سرايا)، از این جمله می شمارد.(1)

2. مقصود از «اولی الامر»، فرماندهان سپاه در جنگ هایی بود که شخص پیامبر در آن جنگ ها حضور نداشت و کسی را به عنوان جانشین خود برای فرماندهی سپاه منصوب می فرمود(2)

زمخشری پس از ارائه دیدگاه مورد قبول خویش که در شماره پیشین بیان شد، این دیدگاه را یاد آور شده و روایتی را از پیامبر درباره چنین معنایی نقل می کند. در این روایت پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود:

«هر کس که از من اطاعت کند خدا را اطاعت کرده و هر کس که از من نافرمانی کند خدا را نافرمانی کرده است. هر کسی فرمان امیر مرا اطاعت کند مرا اطاعت نموده و هر کس از فرمان امير من سرپیچی کند از من سرپیچی کرده است».(3)

3. مقصود از «اولى الأمر»، علما و دانشمندان دین هستند که دین را به مردم آموزش داده و آنها را امر به معروف و نهی از منکر می کنند.(4) این دیدگاه، سومین دیدگاهی است که زمخشری پس از ارائه دیدگاه مورد قبول خویش از آن یاد می کند.(5)

4.«اولی الامر» دارای معنای گسترده است که هم شامل زمامداران می شود و هم شامل علما. ابن كثير همین دیدگاه را در تفسیر خویش استظهار کرده است.(6)

5. مقصود از «اولى الأمر»، اهل حل و عقد می باشند. این دیدگاه را فخر رازی مطرح نموده است. به نظر وی، فراز«وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ»بر حجيت اجماع امت دلالت دارد؛ زیرا در این آیه خداوند متعال به طور جزم و یقین به اطاعت از اولى الأمر دستور داده است؛ و کسی که خداوند با جزم و یقین به اطاعت او دستور دهد باید معصوم از خطا باشد؛ پس اولی الامر باید معصوم از خطا باشند. سپس این پرسش را مطرح می کند که آیا این معصوم، مجموع امت است یا برخی از آنان؟ در پاسخ به این سوال،نشناختن امام معصوم و دسترسی نداشتن به او را به منظور دریافت دین و علم، دلیل بر این می گیرد که آن معصومی که خداوند در این آیه به اطاعت او دستور داده است برخی از افراد امت و حتی طائفه ای از طوائف امت نیز نمی تواند باشد. با باطل شدن این فرض، نتیجه آن است که مقصود از معصوم مورد نظر که در

ص: 124


1- أنوار التنزيل و أسرار التأويل,ج 2، ص 80.
2- بنگوید: تفسير القرآن العظيم (لابن الكثير)، ج 2، ص 303؛ الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج3، ص 334 ؛ روح المعانی، ج 3، ص 63 الدر المنثور، ج 2، ص 176.
3- الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 1، ص 524.
4- بنگرید: تفسير القرآن العظيم (لابن الكثير)، ج 2، ص 304؛ الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج 3، ص 334؛ روح المعانی، ج 3، ص 64؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 176.
5- الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 1، ص 524.
6- تفسير القرآن العظيم (لابن الكثير)، ج 2، ص 304.

فراز «وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ»، بیان شده است، أهل حل و عقد امت اسلام می باشند. با ثابت شدن این معنا، وی به حجيت إجماع امت معتقد می شود.(1)

ب. دیدگاه شیعه

به نظر مفسران و اندیشمندان شیعه، سیاق آیه به گونه ای است که نشان می دهد «اولی الامر» باید معصوم باشند؛ زیرا اطاعت ازاولی امر در ردیف اطاعت از خدا و رسولش قرار گرفته است. از طرفی، تردیدی در عصمت خداوند و رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و وجوب اطاعت مطلق از آنها وجود ندارد و اطاعت بی قید و شرط از آنها امری معقول و مقبول است؛ اما معقول نیست که خداوند عالم و حکیم و خیرخواه، علاوه بر اینکه به اطاعت بی قید و شرط از خود و رسولش دستور می دهد همین گونه اطاعت را درباره «اولی الامر» نیز دستور بدهد مگر اینکه آنها نیز از درجه عصمت برخوردار باشند؛ زیرا چنین دستوری فقط در برابر کسی سزاوار است که از کجروی در رفتار و کج اندیشی در گفتار مصون باشد و از خداوند حکیم شایسته نیست که به اطاعت کجرو و کج اندیش دستور داده و با این کار، غرض خویش را از ارسال رسل و انزال کتب که هدایت بشر بوده است، نقض کند.(2)

از سوی دیگر، وجوب اطاعت از خداوند بر وجوب اطاعت از رسول او مقدم شده است. درباره اطاعت از رسول خدا و اطاعت از اولى الأمر نیز همین وضعیت وجود دارد؛ یعنی اطاعت از رسول خدا بر اطاعت از اولى الأمر مقدم شده است. با توجه به این مطلب، وجوب اطاعت از اولى الأمر تداعی کننده این است که اولى الأمر بر سایر مردم برتری داشته و همین برتری، مورد توجه خداوند قرار گرفته و به اطاعت مطلق آنها امر نموده است.

حال این پرسش مطرح می شود که ملاک برتری اولي الأمر و وجوب اطاعت مطلق و بی قید و شرط از آنها چیست؟ آیا صحابه پیامبر بودن، خلافت و زمامداری ظاهری، فرمانده جنگ بودن و ... ملاک این برتری است و یا ملاک برتری را باید در چیز دیگری جستجو نمود؟

پاسخ این پرسش روشن است و آن اینکه مصونیت و معصومیت معنوی باید به عنوان ملاک تقدم باشد. آیا مگر نه این است که گرامی ترین افراد نزد خداوند، با تقواترین آنها است؟! و آیا بالاترین مقام تقوا، عصمت مطلق نیست؟! و آیا پذیرفتنی

ص: 125


1- نک: مفاتیح الغیب، ج 10، ص 113.
2- از این گذشته، به لحاظ ادبی، از یک فعل امر (أطیعوا) برای بیان وجوب اطاعت از خدا و از یک فعل امر مشابه (أطیعوا) برای بیان وجوب اطاعت از رسول خدا و وجوب اطاعت از اولى الأمر استفاده شده است. این حالت نشان از آن دارد که پیامبرصلی الله علیه و آله و گروه اولی الامر دارای عصمتاند که به اطاعت بی قید و شرط آنها دستور داده شده است

است که خداوند حکیم و خیرخواه به اطاعت بی قید و شرط غير معصوم دستور دهد؟! و آیا مصادیقی که اهل سنت برای اولی الامر معرفی نموده اند، دارای عصمت می باشند؟!

چنانکه در ارائه دیدگاه های اهل سنت گفتيم، فخر رازی از مفسران معروف این فرقه اسلامی تا اینجا با مفسران شیعه هم عقیده بوده و دلالت آیه را بر عصمت اولی الامر پذیرفته است اما در تعیین مصداق «اولی الامر» با شیعه اختلاف نظر دارد. به نظر وی، مقصود از اولى الأمر،«أهل حل و عقد»(نخبگان) می باشند در حالی که به نظر مفسران امامیه، مصداق اولی الامر، کسانی هستند که پس از پیامبرصلی الله علیه و آله به عنوان جانشین آن حضرت تعیین شده اند. به نظر شیعه زعامت و رهبری اجتماعی - سیاسی و هدایت معنوی جامعه اسلامی از جانب خداوند متعال و توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله من به امامان سپرده شده است.

اولى الأمر چه کسانی هستند؟

اشاره

روایاتی از منابع مشهور اهل سنت و نیز منابع شیعه در اختیار است که «اولی الامر» را در این آیه بر حضرت علی علیه السلام و فرزندان آن حضرت تطبیق می کنند که به نمونه هایی از آنها اشاره می کنیم:

1. منابع اهل سنت

«عبید الله بن احمد حسکانی» مفسر معروف قرن پنجم اهل سنت در کتاب تفسیری خود به نام «شواهد التنزيل لقواعد التفضيل»، پنج حديث ذیل این آیه نقل کرده است که در همه آنها مصداق «اولى الأمر»، حضرت علی علیه السلام معرفی شده است. در اولین حدیث، أبان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس هلالی نقل کرده که على علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«شریکان من کسانی هستند که خداوند آنها را در کنار نام خویش و نام من قرار داده و درباره آنها آیه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ...»را نازل کرده است.[حضرت على علیه السلام می گوید:] پرسیدم: ای پیامبر خدا! آنها (اولي الأمر) چه کسانی هستند؟ فرمود: تو نخستین آنها هستی».(1)

شیخ سلیمان قندوزی حنفی در کتاب «ینابيع المودة» از تفسير مجاهد نقل می کند که آیه «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»درباره امیرالمؤمنین علىه السلام در ان نازل شد در آن هنگام که پیامبرصلی الله علیه و آله او را در (جنگ تبوک) جانشین خود

ص: 126


1- شواهد التنزیل، ج 1، ص 189.

در مدینه قرار داد.(1)

2. منابع شیعه

روایات بسیاری در منابع شیعی وجود دارد که در آنها «اولوا الأمر» به امامان مورد اعتقاد شیعه تفسیر شده اند که مفسر بزرگ، علامه طباطبایی، پس از تفسیر آیه یاد شده، برخی از آنها را نقل می کند.(2)

پیام های آیه اولي الأمر

1. مردم باید نظام اسلامی را بپذیرند و از رهبران الهی آن در قول و عمل پشتیبانی کنند. «وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»

2. اسلام مکتبی است که عقاید و سیاستش بهم آمیخته است. اطاعت از رسول و أولى الأمر که امری سیاسی است، به ایمان به خدا و قیامت که امری اعتقادی است، آمیخته است. « أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ»

3. سلسله مراتب در اطاعت باید حفظ شود. «اللَّهَ»، «الرَّسُولَ»، «أُولِي الْأَمْرِ»

4. اولی الامر باید همچون پیامبر معصوم باشند، تا اطاعت از آنها در ردیف اطاعت پیامبر، بی چون و چرا باشد. «أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ»

5. اطاعت از حاکمی واجب است که مؤمن و از خود مردم با ایمان باشد.«أَطِيعُوا»،«مِنْكُمْ»

6. نام اولی الامر در کنار نام خدا و رسول، همراه با اطاعت مطلق، نشان آن است که مسئول حکومت و نظام اسلامی باید از قداست والایی برخوردار باشد. «أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ»

7. نشانه ی ایمان واقعی، مراجعه به خدا و رسول، هنگام تنازع و بالا گرفتن درگیری هاست و اطاعت در شرایط عادی کار مهمی نیست.«فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ»

8. یکی از وظایف حکومت اسلامی ایجاد وحدت و حل تنازعات است. «فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ...»

9. دین کامل باید برای همه ی اختلاف ها، راه حل داشته باشد. «فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ»

10. پذیرش فرمان از حکومت های غير الهی و طاغوت، حرام است. «فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ»

ص: 127


1- ينابيع المودة، ص 135.
2- بنگرید: ترجمه المیزان، ج 4، ص 653. و نیز بنگرید: بحار الأنوار، ج 23، ص 283، باب 17.

11. اگر همه ی فرقه ها، قرآن و سنت را مرجع بدانند، اختلافها حل شده، وحدت و یکپارچگی حاکم می شود. «فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ»

12. مخالفان با احکام خدا و رسول و رهبران الهی، باید در ایمان خود شک کنند.«إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ...»

13. برنامه عملی اسلام بر اساس برنامه اعتقادی آن است.«أَطِيعُوا»،«إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ»به عبارت دیگر ایمان به خدا و قیامت، پشتوانه ی اجرایی احکام اسلام و مایه ی پرهیز از نافرمانی خدا و رسول است.

14. دوراندیشی و رعایت مصالح درازمدت، میزان ارزش است. «أَحْسَنُ تَأْوِيلًا»(1)

ص: 128


1- تفسیر نور، ج 2، ص 313.

حسابرسی درقیامت

اشاره

از جمله حقایقی که قرآن در چندین آیه مطرح نموده موضوع حسابرسی اعمالی است که هر انسانی در زندگی انجام داده است. این اعمال در محکمه عدل الهی، توسط خداوند متعال مورد حسابرسی قرار خواهد گرفت. با توجه به این آیات است که یکی از نام های مشهور قیامت،«یوم الحساب»(1) می باشد.(2) علاوه بر اصل حسابرسی و بیان آن در چندین آیه، از سرعت حسابرسی نیز در چندین آیه سخن گفته شده است. در هشت آیه تعبير «سريع الحساب» آمده است(3) و آیاتی نیز وجود دارد که سایر مشتقات واژه «حساب»، همچون «حَسیباَ»و «اَلْحَاسِبِينَ»در آنها به کاررفته است.

قرآن و مسئله حسابرسی

آیات زیر، نمونه هایی از آیات قرآن در رابطه با موضوع حسابرسی است که برخی از آنها از «اصل حسابرسی»و برخی دیگر از«سرعت محاسبه اعمال»سخن می گویند. توجه به این نکته لازم است که تعدد آیات در موضوع مورد نظر، نشان از اهمیت آن داشته و اهتمام قرآن به آن را گوشزد می کند.

1.«اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ»(الأنبياء/1)؛

«برای مردم وقت حسابشان نزدیک شده است، و آنان در بی خبری رویگردانند».

2.«وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّلْ لَنَا قِطَّنَا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسَابِ»(ص/16)؛

«و گفتند: «پروردگارا، پیش از رسیدن روز حساب، بهره ما را (از عذاب) به شتاب به ما بده».

3.«يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ»(ص \ 26)؛

«ای داوود، ما تو را در زمین خلیفه و جانشین گردانیدیم پس میان مردم به حق

ص: 129


1- يوم الحساب (ص 16، ص26)؛ بيوم الحساب (غافر/27)؛ ليوم الحساب (ص /53)؛ يوم يقوم الحساب (ابراهیم /41).
2- برای آگاهی از هفتاد نام قیامت رک: پیام قرآن، ج 5، ص49.
3- 3. البقرة : 202؛ آل عمران : 19؛ آل عمران : 199؛ المائدة : 4؛ الرعد : 41؛ إبراهيم: 51؛ النور : 39؛ غافر: 17.

داوری کن، و زنهار از هوس پیروی مکن که تو را از راه خدا به درکند. در حقیقت کسانی که از راه خدا به در می روند، به سزای آنکه روز حساب را فراموش کرده اند عذابی سخت خواهند داشت.»

4.«هَٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسَابِ» (ص\53)؛

«این است آنچه برای روز حساب به شما وعده داده می شد».

5.«إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابَهُمْ*ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُمْ»(الغاشية /25 و 26)

«در حقیقت، بازگشت آنان به سوی ماست * آن گاه حساب (خواستن از) آنان به عهده ماست».

6.«إِنَّهُمْ كَانُوا لَا يَرْجُونَ حِسَابًا»(النباء/27)

«آنان بودند که به روز حساب امید نداشتند».

7.«اقْرَأْ كَتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا»(الاسراء/14)؛

«نامه ات را بخوان کافی است که امروز خودت حسابرس خود باشی»

8.«...أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ»(الأنعام/62)

«...آگاه باشید که داوری از آن اوست، و او سریعترین حسابرسان است»

9.«...إِنَ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ»(آل عمران/199؛ المائدة/4؛ إبراهيم/ 51؛ غافر/17)؛

«آری! خدا زود شمار است».

آیات مورد نظر را از دو جنبه می توان مورد توجه قرار داد:

جنبه اول: این آیات، هشدار و تهدیدی هستند برای انسان هایی که از حقایق،روی گردان شده و جسم و جان خود را به انواع آلودگی های فردی و اجتماعی گرفتار نمودند.

جنبه دوم: فرصت و بشارتی است برای آن انسان هایی که راه صحیح را یافته اندو نسبت به آن التزام و اهتمام دارند.

یکی از عوامل فراموشی روز حساب

در یکی از آیات قرآن خداوند، خطاب به حضرت داودعلیه السلام فرمود:

«يَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلْنَٰكَ خَلِيفَةً فِى ٱلْأَرْضِ فَٱحْكُم بَيْنَ ٱلنَّاسِ بِٱلْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ ۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌۢ بِمَا نَسُواْ يَوْمَ ٱلْحِسَابِ» (ص \26)

«ای داوود، ما تو را در زمین خلیفه [و جانشین] گردانیدیم پس میان مردم به حق داوری کن، و زنهار از هوس پیروی مکن که تو را از راه خدا به درکند. در حقیقت کسانی که از راه خدا به در می روند، به سزای آنکه روز حساب را فراموش کرده اند

ص: 130

عذابی سخت خواهند داشت».

در جمله آغازین این آیه، سخن درباره رسیدن حضرت داودعلیه السلام به مقام خلافت وجانشینی است که از سوی خداوند متعال برای او وضع و جعل شده است.

از آنجا که یکی از شؤون خلافت و جانشینی این است که شخص جانشین، صفات و اعمال کسی را که جانشین او گردیده است، نشان دهد. بنابراین، خلیفه خدا در زمین باید متخلق به اخلاق خدا باشد، و آنچه خدا اراده می کند او اراده کند، و آنچه خدا حکم می کند او همان را حکم کند، و چون خدا همواره به حق حکم می کند (وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ) (غافر/20) او نیز جز به حق حکم نکند و جز راه خدا راهی نرود، و از آن راه تجاوز و تعذی نکند.(1)

با توجه به این شأن، خداوند متعال پس از جمله «يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ»، جمله «فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ»را آورده و این جمله را بر جمله پیشین، متفرع فرمود؛ یعنی شأن خلافت و جانشینی خدایی اقتضا دارد که به حق حکم کند.

خداوند متعال، پس از این اینکه حکم کردن به حق را میان مردم به حضرت داودعلیه السلام این دستور داد به دنبال آن، به مهمترین خطری که می تواند حاکم عادل را تهدید کند، اشاره نموده و دستور دیگری را صادر و به او فرمود:«از هوای نفس پیروی مکن که از راه خدا گمراهت می کند»؛و نیک می دانیم که راه خدا همان راه حق است.

در ادامه دومین دستور،(نهی از پیروی هوای نفس) و بیان پیامد آن (گمراهی از راه خدا) جمله «إِنَّ اَلَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اَللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ اَلْحِسَابِ»را بیان فرمود.

چنانکه علامه طباطبایی در تفسیر این آیه بیان می کند جمله «إِنَّ اَلَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اَللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ اَلْحِسَابِ»نهی از پیروی هوای نفس را تعلیل می کند؛ چرا که پیروی هوای نفس باعث می شود انسان از روز حساب غافل شود و فراموشی روز قیامت هم عذاب شدید دارد. به نظر ایشان، منظور از فراموش کردن روز حساب، بی اعتنایی به آن است. نکته قابل توجه در کلام علامه طباطبایی آن است که این آیه شریفه دلالتی است بر اینکه هیچ ضلالتی از سبیل خدا، و یا به عبارت دیگر، هیچ معصیتی از معاصی، منفک از نسیان روز حساب نیست.(2)

امام علی علیه السلام درباره فراموشی روز حساب فرمود:

«ای مردم! همانا بر شما از دو چیز بیشتر می ترسم: از خواهش نفس پیروی کردن، و آرزوی دراز در سر پروردن، که پیروی خواهش نفس، آدمی را از راه حق باز می دارد

ص: 131


1- ترجمه المیزان، ج 17، ص 296.
2- ر.ک: ترجمه المیزان، ج 17، ص297.

و آرزوی دراز، آخرت را به فراموشی می سپارد. آگاه باشید که دنیا پشت کرده است و شتابان می رود، و از آن جز اندکی باقی نیست، همچون قطره های مانده بر ظرفی که آب آن را ریخته اند و تهی است. آگاه باشید که آخرت روی آورده است و هر یک از این دو را فرزندانی است. از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا مباشید، که روز رستاخیز هر فرزند به مادر خود پیوندد. همانا امروز روز کار است و روز شمار نباشد، و فردا روز شمار است و کس را مجال کار نباشد»(1)

پیام های آیه مورد بحث

1.خداوند تدبیر امور بندگانش را به انبيا سپرده است.«يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً»

2. تدبير امور مردم، حق خداست که به هر کس بخواهد واگذار می کند.«إِنَّا جَعَلْنَاكَ»

3. دین از سیاست جدا نیست. «يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً»

4. حکومت بر مردم، نعمت بزرگی است که شکر آن، اجرای عدالت در میان مردم است.«جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً...فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ»

5. محور قضاوت باید حق باشد. «فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ»

6.رهبران و داوران جامعه باید از هوای نفس دور باشند. «خَلِيفَةً...فَاحْكُمْ...لَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ»

7.در مدیریت حتی المقدور نیروها را حفظ کنید. (خداوند به خاطر یک ترک اولی، اولیای خود را از گردونه ی اجتماع خارج نمی کند).«فَاسْتَغْفِرَ رَبَّهُ...فَغُفِرَتَا...يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ»

8.قضاوت از شئون حکومت است و باید الهی باشد.«شَدَدْنَا مُلْكَهُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فَاحْكُمْ»

9.حکومت دینی، سابقه ای بس طولانی دارد.«شَدَدْنَا مُلْكَهُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً- فَاحْكُمْ»

10.رفتار خليفه ای خدا باید پرتوی از افعال الهی باشد. «وَ اللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ»،«فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ»

11. هر چه در برابر حق قرار گیرد، هوی و هوس است. «فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ»

12. خطر قضاوت، دوری از حق و توجه به هواهای نفسانی است. «فَاحْكُمْ...

ص: 132


1- «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ وَلَّتْ حَذَّاءَ فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ اصْطَبَّهَا صَابُّهَا أَلَا وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ لِكُلٍّ مِنْهُمَا بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا فَإِنَّ كُلَّ وَلَدٍ سَيُلْحَقُ بِأُمِّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ»(نهج البلاغة خطبة 42 ترجمه شهیدی)

بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ»

13. همه انسانها حتى انبيا در معرض دام هوس هستند که از طریق هشدارهای الهی مصون می مانند.«لَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ»

14.هوی پرستی ممنوع است، خواه تمایلات فردی و شخصی باشد یا گروهی و حزبی.«لَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ»

15. هوی پرستی با انحراف مساوی است.«لَاتَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ»

16.خطرات گام به گام پیش می آید (گام اول هوى پرستی، گام دوم انحراف از راه خدا، گام سوم فراموش کردن حساب و قیامت و در نتیجه عذاب شديد).«لَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ...لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ»

17. ایمان به معاد کافی نیست، باید انسان یاد معاد باشد.(در مورد بعضی افراد قرآن می فرماید:«لَا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ»(غافر/27) ایمان به معاد ندارد ولی در این آیه می خوانیم: ایمان هست ولی معاد را فراموش می کند.«نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ»

18. هوی پرستی و فراموش کردن روز قیامت، خطراتی است که حاکمان جامعه راتهدید می کند.«جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً...لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى ...نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ».(1)

انواع حسابرسی در قیامت

از قرآن استفاده می شود، در قیامت برای مردم چند نوع حساب وجود دارد:

1. گروهی حساب آسان دارند.«حِسَابًا يَسِيرًا»(انشقاق8)

2. عده ای سخت و دقیق حسابرسی می شوند.«حِسَابًا شَدِيدًا»(طلاق\8)،«سُوءُ الْحِسَابِ»(رعد18).

مراد از«سُوءُ الْحِسَابِ»دقت در حساب است.

3. بعضی بی حساب به دوزخ می روند و نیازی به محاکمه و میزان ندارند.«فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا»(کهف/105)

4. گروهی بی حساب به بهشت می روند.«إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ» (زمر/10)

طبق آنچه از روایات و احادیث متعدد بدست می آید، کسانی که با مردم به عفو و رحمت برخورد کنند، حسابشان آسان و کسانی که با مردم به سختی و دقت شدید عمل نمایند حسابشان سخت خواهد بود. افراد مشرک بی حساب به دوزخ و اهل صبر هم بی حساب به بهشت خواهند رفت.(2)

ص: 133


1- تفسير نور، ج 10، ص 99 - 100.
2- همان، ج 6، ص209.

گستره حسابرسی در روز قیامت

آنچه از آیات بدست می آید این است که:

1.همه ی افراد مورد سؤال قرار می گیرند.«فَلَنَسْ-َٔلَنَّ ٱلَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْ-َٔلَنَّ ٱلْمُرْسَلِينَ»(اعراف/16)

2. همه ی اعمال مورد محاسبه واقع می شود.«لَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(نحل/93)

3. همه ی احوال مورد رسیدگی قرار می گیرد.«إِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ»(بقره/284)

4.از همای اعضای بدن انسان سؤال خواهد شد. «إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَ...كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا»(اسراء\36)

5. از نعمت های الهی سؤال می شود.«لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»(نحل/93)

6 همه کارها را در هر کجا و به هر اندازه که باشد حاضر خواهند ساخت.«إِنْ تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ»(لقمان\16)

در اولین سؤال، از نماز خواهند پرسید و به حساب امور مهمی چون، جوانی، عمر، راه کسب درآمد و هزینه ی آن و بویژه مسأله ی رهبری و ولایت خواهند پرداخت و همین بس که خداوند، خود، حسابرسی خواهد بود.«كَفَىٰ بِنَا حَاسِبِينَ»(انبیاء/47).(1)

برخی از عوامل آسان شدن حساب در قیامت

اشاره

براساس روایات اسلامی، اموری هستند که در آسان شدن حساب نقش دارند که می توان از میان آنها به موارد زیر اشاره نمود:

1.صله رحم

امام صادق علیه السلام فرمود:

«صله رحم حسابرسی روز قیامت را آسان می کند. سپس این آیه را تلاوت کرد:آنان که آنچه را خدا به پیوستن آن فرمان داده است پیوند می دهند و از پروردگارشان می ترسند و از سختی حسابرسی بیم دارند».(2)

2.دارایی اندک

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«دو چیز است که آدمی آنها را ناخوش دارد: مرگ را ناخوش دارد، در حالی که مرگ

ص: 134


1- همان، ج 7، ص423.
2- «إنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الحِسابَ يَومَ الِقيامَةِ ،ثُمّ قَرأَ الّذينَ يَصِلونَ ما أمَرَ اللّه ُبهِ أنْ يُوصَلَ ويَخْشَونَ رَبَّهُم ويَخافُونَ سُوءَ الحِسابِ»(بحار الأنوار، ج 71، ص 102، ح 54 - میزان الحکمة، ج 3، ص 1171)

مایه آسودگی مؤمن از فتنه و گمراهی است. تنگدستی را ناخوش دارد، در حالی که دارایی اندک حسابرسی را کمتر و ساده تر می کند»(1)

3. قناعت

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«به آنچه به تو داده شده قناعت کن تا کار حسابرسی بر تو آسان شود»(2)

4.اخلاق نیکو

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«اخلاقت را نیکو گردان خداوند حساب تو را سبک کند».(3)

5.برخورداری از سه خصلت

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«سه خصلت است که در هر کسی باشد خداوند حسابرسی اندکی از او به عمل آورد و به رحمت خود او را وارد بهشت کند. عرض کردند: آن سه چیست ای رسول خدا؟ فرمود: اگر کسی تو را از چیزی محروم کرد تو برخوردارش سازی. اگر کسی با تو قطع رابطه کرد تو با او پیوند برقرار کنی. و اگر کسی به تو ستم کرد از او درگذری»(4)

فرار مادر از فرزند

کتاب های شیعه و اهل سنت از پیامبر روایت کرده اند که مادری با فرزندش که هر دو بار گناه سنگین دارند وارد عرصه قیامت می شوند. مادری که کانون مهر و محبت و عشق ورزی به فرزند است؛ مادری که برای پرورش فرزندش حاضر است از شیره جانش به فرزند شیر دهد؛ مادری که برای نجات فرزندش از آسيب و بلا حاضر است خود را به هر آب و آتشی بزند؛ مادری که ضرب المثل مهر و محبت است؛ این مادر در قیامت به فرزندش می گوید: به یاد داری نه ماه تو را در شکم خود حمل کردم و دو سال در آغوشم به تو شیر دادم و چگونه در هر موقعیتی از

ص: 135


1- «شَيْئَانِ يَكْرَهُهُمَا اِبْنُ آدَمَ يَكْرَةُ اَلْمَوْتِ وَ المَوتُ راحَةٌ لِلمُؤمِنِ مِنَ الْفِتْنَةِ وَ يَكْرَةُ قِلَّةِ اَلْمَالِ وَ قِلَّةُ اَلْمَالِ أَقَلُّ لِلْحِسَابِ»(الخصال، ج 1، ص 74، ح 115 میزان الحكمة، ج 3، ص 1171)
2- «اقْنَعْ بِما اُوتيتَهُ يَخِفَّ علَيكَ الحِسابُ»(بحار الأنوار، ج 74، ص187)
3- «حَسِّنْ خُلقَكَ يُخَفِّفِ اللّه ُ حِسابَكَ»(مجموعة ورام، ج 2، ص 164)
4- «ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فِیْهِ حاسَبَهُ اللّهُ حِساباً یَسِیْراً وَ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِهِ قالُوا وَ ما هِىَ یارَسُولَ اللّهِ قالَ تُعْطِى مَنْ حَرَمَکَ وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ وَ تَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَکَ»(بحار الأنوار ج 7، ص 96 - تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص537)

تو نگه داری و حفاظت کردم و برای به ثمر رسیدنت چه رنج هایی را تحمل نمودم، اکنون با مقداری از بار گناه من را به پرونده خود منتقل کن تا مرا به دوزخ نبرند. ولی فرزند با شنیدن این پیشنهاد از مادر می گریزد و فرار را بر قرار ترجیح می دهد تا دیگر بار این پیشنهاد را نشنود !!

آری، قیامت برای بدکاران روزی است که«يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ*وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ*وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ» (عبس/34-36)؛«روزی که [در قیامت]انسان از برادر و پدر و مادر و همسر و فرزندش می گریزد»(1)

حساب در قیامت (حکایت)

پدری به پسرش گفت: امروز هر حرفی را با مردم می گویی و آنچه بر زبان می آوری و همه کارهایت را به هنگام نماز عشا به من بگو!

آن پسر، در وقت مشخص شده با رنجی بسیار و تکلفی تمام، یک روز گفتاروکردار خویش را به پدرش گزارش داد.

روز دیگر، پدر همین درخواست را تکرار کرد.

پسر گفت: ای پدر! هر کار دشواری که می خواهی به عهده من بگذارد؛ اما این کاررا از من نخواه که طاقتش را ندارم.

پدر گفت: ای پسر! هدفم این بود که هوشیار باشی و از حساب قیامت بترسی امروز طاقت پس دادن حساب یک روزه با پدر خویش را با چندین لطف، نداری؛ فردا حساب همه عمر را با قهر، چگونه طاقت می آوری؟(2)

ص: 136


1- عبرت آموز، ص 260.
2- داستانهای موضوعی، ص 245 به نقل از داستانهای کشف الاسرار، ص 351.

کسب وکار برای طلب روزی حلال

اشاره

«وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ»(هود/61)؛

«و به سوی قوم ثمود، برادرشان صالح را فرستادیم گفت: ای قوم من! خدارا بپرستید؛ شما را جز او هیچ معبودی نیست، و او شما را از زمین به وجود آورد و از شما خواست که در آن آبادانی کنید؛ بنابراین از او آمرزش بخواهید، سپس به سوی او بازگردید؛ زیرا پروردگارم به بندگانش نزدیک و اجابت کنندهدعای آنان است».(1)

امام علی علیه السلام در تفسیر آیه «هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا»فرمود:

«پس خداوند سبحان ما را آگاه ساخت که مردمان را به آباد کردن فرمان داده است، تا دانه و میوه و نظایر آنها که از زمین بیرون می آید و خدا آنها را روزی بندگان خود قرار داده است به وسیله معاش آنان باشد».(2)

جایگاه کار در اندیشه اسلامی

شاید بتوان ادعا کرد که نیاز و احتیاج انسان از بقیه آفریده ها بیشتر است و از این رو به فعالیت بیشتری احتیاج دارد تا به وسیله آن،نیازهای گاه بی شمار خود را تأمین نموده و از این طریق، خود و خانواده اش را حفظ کند. نقش مثبتی که کار در تعالی و ارتقای شخصیت انسان دارد می تواند جنبه دیگری از ضرورت آن را نشان دهد. علاوه بر این، کسب درآمد، علاوه بر منافع شخصی آن برای اشخاص،موجب پیشرفت جامعه می شود که با توجه به طبیعت مدنی انسان، امری بسیار ضروری و حائز اهمیت است.

در اندیشه اسلامی، کار به منزله جهاد در راه خدا(3)و موجب کمال انسان(4)است.

هم در آیات قرآن و هم در روایات معصومین علیهم السلام الان به مسئله کسب و کار و ابعاد مختلف آن بسیار توجه شده است.

ص: 137


1- ترجمه حسین انصاریان
2- «فَأَعْلَمَنَا سُبْحَانَهُ أَنَّهُ قَدْ أَمَرَهُمْ بِالعِمارَةِ لِيَكونَ ذَلِكَ سَبَباً لِمَعَايِشِهِمْ بِمَا يَخرُجُ مِنَ الأَرضِ مِنَ الْحَبِّ وَ الثَّمَراتِ وَما شاكَلَ ذلِكَ مِمَّا جَعَلَهُ اللَّهُ تَعَالي مَعايِشَ لِلخَلقِ اَلْخَبَرَ»(الحياة، ج 4، ص 474 - مستدرک الوسائل، ج13، ص 66)
3- رگ: الکافی، ج 5، ص 88 باب من كد على عياله
4- رک: الکافی، ج 5، ص 71، باب الاستعانة بالدنيا على الآخرة

اهمیت کار و تلاش در زندگی به اندازه ای است که طبق نقل های تاریخی، تمام پیامبران(1)و از جمله پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و امامان علیه السلام برای امرار معاش زندگی کار می کردند و دیگران را نیز به کارکردن توصیه می نمودند.

على بن ابی حمزه، از پدرش نقل می کند که گفت:

ابوالحسن (امام موسی کاظم)علیه السلام را دیدم که در زمینی متعلق به خودش کار می کرد، و پاهای او غرق عرق شده بود، عرض کردم: فدایت شوم! کارگرانت کجایند؟ فرمود: ای علی! کسانی با دست خود در زمین خویش کار کردند که از من و پدرم بهتر بودند. گفتم: کدام کسان؟ فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام و همه پدرانم، که با دست خود کار می کردند. با دست خود کار کردن کار پیامبران و رسولان و اوصیا و صالحان است».(2)

فضل بن ابی قره می گوید خدمت امام صادق علیه السلام که در باغش مشغول کار بود،رسیدم و عرض کردم: خدا ما را فدای شما کند، اجازه بدهید ما برایتان کار کنیم یا غلامان این کار را انجام دهند. حضرت فرمودند:

«نه، مرا به حال خود بگذارید، زیرا دوست دارم خداوند عز و جل مرا در حال کارکردن و زحمت کشیدن برای کسب روزی حلال ببیند»(3)

ابو عمرو شیبانی نقل می کند: امام صادق (علیه السلام) را دیدم که در دستش بیلی بود و ازاری ضخیم بر تن داشت و در بوستان خود کار می کرد و عرق از پشت او سرازیر بود. عرض کردم: فدایت شوم! اجازه بدهید من به جای شما کار کنم. فرمود:«من دوست دارم که مرد برای تأمین معیشت خود در گرمای آفتاب اذیت شود»(4)

پیامبرصلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام علاوه بر اینکه نسبت به کار و تلاش اهتمام عملی داشتند توصیه هایی نیز پیرامون آن بیان فرمودند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

«هرکس دنیا را طلب کند به قصد این که آبروی خود را از مردم حفظ، رفاه خانواده اش را تأمین و به همسایه اش کمک کند، وقتی با خدا دیدار کند، چهره اش همانند ماه شب بدر می درخشد»(5)

ص: 138


1- امام صادق علیه السلام فرمود:«ما بَعَثَ اللّه ُ نَبيّا قَطُّ حتّى يَستَرعِيَهُ الغَنَمَ ، يُعَلِّمُهُ بذلكَ رِعْيَةَ النّاسِ»(بحارالأنوار، ج 11، ص65، ح7)
2- «عَلِيُّ بنُ أبي حَمزَةَ : رَأَيتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلاميَعمَلُ في أرضٍ لَهُ قَدِ استَنقَعَت قَدَماهُ فِي العَرَقِ ، فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ، أينَ الرِّجالُ ؟ فَقالَ : يا عَلِيُّ ، قَد عَمِلَ بِاليَدِ مَن هُوَ خَيرٌ مِنّي في أرضِهِ ومِن أبي ، فَقُلتُ لَهُ : ومَن هُوَ؟فَقالَ:رَسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله وأميرُ المُؤمِنينَ، وآبائي عليهم السلامكُلُّهُم كانوا قَد عَمِلوا بِأَيديهِم ، وهُوَ مِن عَمَلِ النَّبِيّينَ وَالمُرسَلينَ وَالأَوصِياءِ وَالصّالِحينَ»(الكافي، ج5، ص75، ح 10)
3- «اَلْفَضْلِ بْنُ أَبِي قُرَّةَ دَخَلْنَا عَلَى أَبِي عَبْدِاَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وهُوَ يَعْمَلُ فِي حَائِطٍ لَهُ فَقُلْنَا جَعَلَنَا اَللَّهُ فِدَاكَ دَعْنَا نَعْمَلْ لَكَ أَوْ تَعْمَلَهُ اَلْغِلْمَانُ قَاللاَ دَعُونِي فَإِنِّي أَشْتَهِي أَنْ يَرَانِيَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلٌ أَعمَلُ بِيَدي وَأَطلُبُ الحَلالَ في أَذى نَفْسِي»(من لایحضره الفقيه ج 3، ص 163، ح 3595)
4- «عَنْ أَبِي عَمْرو اَلشَّيْبَانِيِّ قَالَ رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ ع وَ بِيَدِهِ مِسْحَاةٌ وَ عَلَيْهِ إِزّا غَلِيظٌ يَعْمَلُ فِي حائِطٍ لَهُ وَ العَرَقُ يَتَصَابُّ عَنْ ظَهْرِهِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَعْطِنِي أَكفِكَ فَقالَ لِي إِنِّي أُحِبُّ أَنْ يَتَأَذَّى اَلرَّجُلُ بِحَرِّ اَلشَّمْسِ فِي طَلَبِ اَلْمَعِيشَةِ»(الکافی، ج 5، ص 76، ح 13)
5- مَنْ طَلَبَ اَلدُّنْيَا اِسْتِعْفَافاً عَنِ اَلنَّاسِ وَ سَعْياً عَلَى أَهْلِهِ وَ تَعَطُّفاً عَلَى جَارِهِ لَقَى اَللَّهَ عَزَّوجلَّ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ وَجْهُهُ مِثْلُ اَلْقَمَرِ لَيْلَةَ اَلْبَدْر(وسائل ِالشيعة، ج17، ص31، ح21876)

و نیز فرمود:

«اگر در خط مقدم جبهه، درگیری شروع شد، باز هم کار کردن و طلب روزی رادر آن روز ترک نکن»(1)

امام صادق علیه السلام درباره معاذ (فروشنده کرباس) پرسش نمود. به آن حضرت عرض شد: او تجارت را رها کرده است. در این هنگام امام صادق علیه السلام فرمود:

«عمل شیطان را انجام داده است. کسی که تجارت را رها کند دو سوم عقل او رفته است...»(2)

امام صادق علیه السلام فرمود:

«رها کردن کسب و کار، عقل را کم می کند».(3)

ممنوعیت بیکاری در اسلام

باید توجه داشت که در نگاه اسلامی، انتخاب شغل نه فقط راهی برای جلب روزی پروردگار بلکه علاوه بر این، برداشتن گامی است تا افراد دیگر آسوده زندگی کنند.از این رو، افرادی که بیکاری را پیشه خود کنند بی ارزش تلقی شده اند.بیکاری و تنبلی در اسلام شدیدا ممنوع است. این مهم از آن روست که ثبات و بقای جامعه در گرو ثبات و بقای اقتصادی آن است و مقوله اقتصاد نیز بیگانه از مقوله فرهنگ و سیاست نمی باشد. نمی توان انکار کرد که کار یکی از پایه های مهم اقتصاد به شمار می رود. از این رو، بسیار بدیهی است که اسلام برای کار جایگاه ویژه ای قائل باشد و در مقابل،از بیکاری و تنبلی و سهل انگاری به شدت نهی کند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

«مردم در حالت بیکاری به نهایت گستاخ می گردند و به ناسپاسی گرفتار می آیند تا جایی که فساد فراوان می گردد و کارهای زشت شایع می شود،زیرا که اگر تمام این ها (امور معاش و کالاهای زندگی)در اختیار انسان گزارده می شد و نیازی به کار و تلاش در این امور نداشت، دیگر زمین زیر پای او - از گستاخی و ناسپاسی - بند نمی شد و کار او به جایی می رسید که به کارهایی دست بزند که مایه هلاکت او باشد.»(4)

هرگاه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به مردی نگاه میکردواز اوخوشش می امدمی پرسید:

ص: 139


1- «يَا هِشامُ ان رَأَيْتَ الصَّفَّينِ قَدِ اِلْتَقَيَا فَلاَ تَدَعْ طَلَبَ اَلرِّزْقِ فِي ذَلِكَ اَلْيَوْمِ»(الکافی، ج 5، ص 78، ج7)
2- «وَ سَأَلَ اَلصَّادِقَ ع عَنْ مُعَاذٍ بَيَّاعِ الْكَرَابِيسِ فَقِيلَ لَهُ تَرَكَ اَلتِّجَارَةَ فَقَالَ عملَ عَمَلَ اَلشَّيْطَانِ مَنْ تَرَكَ التِّجَارَةَ ذَهَبَ ثُلُثَا عَقْلِهِ أَ مَا عَلِمَ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ ص لَمَّا قَدِمَتْ عِيرٌ مِنَ اَلشَّامِ فَاشْتَرَى مِنْهَا وَ اِتَّجَرَ وَ رِيحٌ فِيهَا مَا قَضَى دَيْنَهُ»(عوالی اللئالی، ج3، ص 193، ح 5)
3- تَرْكُ اَلتِّجَارَةِ يَنْقُضُ اَلْعَقْلَ(الکافی، ج 5، ص 148، ح1)
4- اسلام و توسعه، ص 32 به نقل از معیارهای اقتصادی در تعالیم رضوی، ص 224.

کاری دارد؟ اگر می گفتند: نه، می فرمود: از چشمم افتاد. پرسیدند: ای پیامبر خدا چرا چنین است؟ فرمود: برای اینکه مؤمن اگر حرفه ای نداشته باشد با دینش زندگی می کند (و به نام دین، بار دوش این و آن می شود).(1)

امام موسی کاظم علیه السلام فرمود:

«خداوند دشمن بنده ای است که زیاد می خوابد و بیکار است».§َََََََََََانَّ اللَّهِ عزوجل لیغض الْعَبْدَ النَّوَّامَ،انَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْعَبْدَ الْفَارِغَ.(وسائل الشيعة، ج17، ص58 ، ح 21972)(2)«أَبْغَضُ اَلْخَلْقِ إِلَى اَللَّهِ جِيفَةٌ بِاللَّيْلِ بَطَّالٌ بِالنَّهَار»(مستدرک الوسائل، ج 4، ص 340، ح 6954)(3)«قَالَ مُوسَى علیه السَّلَامُ يَا رَبِّ أَىُّ عِبَادِكَ أَبْغَضَ إِلَيْكَ قَالَ جِيفَةُ بِاللَّيْلِ بَطَّالُ بِالنَّهَار»(بحارالأنوار، ج 73، ص 180، ح8)(4)«أَخْشَى مَا خَشِيتَ عَلَى أُمَّتِى كَبَّرَ الْبَطْنِ وَ مُدَاوَمَةِ النَّوْمِ وَ الْكَسَلَ وَ ضَعُفَ الْيَقِينِ»(نهج الفصاحة، ص173)(5)«إنَّ اللّه َ تعالى يُحِبُّ العَبدَ المؤمنَ المُحْتَرِفَ»(الکافی، ج 5، ص 113، ح 1)


1- ابن عباس:كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ إِذَا نَظَرَ اَلرَّجُلَ فَأَعْجَبَهُ قَالَ هَلْ لَهُ حِرْفَةٌ فَإِنْ قَالُوا لاَ قَالَ سَقَطَ مِنْ عَيْنِي قِيلَ وَ كَيْفَ ذَاكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ لِأَنَّ اَلْمُؤْمِنَ إِذَا لَمْ يَكُنْ لَهُ حِرْفَةٌ يَعِيشُ بِدِينِهِ.(بحارالأنوار، ج 100، ص9، ح38)
2- از امام علی علیه السلام نقل شده است که آن حضرت فرمود: «مبغوضترین آفریده نزد خداوند کسی است که همچون مردار در شب و بیکاردر روز است».
3- از امام باقرعلیه السلام روایت شده است که فرمود: «حضرت موسی علیه السلام گفت: پروردگارا! از کدام یک از بندگانت بیشتر نفرت داری؟خداوند فرمود: آن کس که شب هنگام چون مردار است، و روز بیکار».
4- در این دو بيان نورانی، سبک خاصی از زندگی نکوهش گردیده است که یکی از آنها ترک عبادت شبانه و صرف همه زمان شب به خواب است و دیگری، گذراندن روز به بیکاری و پرهیز از کار و تلاش. رسول گرامی اسلام علیه السلام فرمود: «برامت خویش، بیشتر از هر چیز، از شکم پرستی و پر خوابی و بیکارگی و بی ایمانی بیمناکم»
5- در آموزه های اسلامی، بی کاری و بی هنری مورد نکوهش قرار گرفته و در مقابل، انسان دارای حرفه، محبوب خداوند شمرده شده است چنانکه از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که فرمود: «خداوند متعال مؤمنی را که دارای حرفه ای است، دوست دارد»

را به دست آورد و این نشان از اهمیت کار و تلاش در اسلام دارد.

در منابع حدیثی مواردی وجود دارد که حضرات معصومین در برخورد با کسانی که از کنار کناره گرفته و فقط به عبادت پرداخته بودند، برخورد نموده و آنها را مورد عتاب قرار دادند تا بینشی صحیح درباره عبادت و کار را به پیروان خویش القا نمایند.على بن عبد العزيز گويد: امام صادق علیه السلام فرمود:عمر بن مسلم چه کرد؟ گفتم: فدایت شوم، به عبادت پرداخت و تجارت را ترک کرد. فرمود: بیچاره او، آیا نمی داند که آدم بیکار دعایش مستجاب نمی شود؟ گروهی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله چون این آیه نازل شد:«وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ»(هر کس از خدا بترسد، برای او راه رهایی قرار می دهد، و از جایی که گمان نمی برد به او روزی می رساند)، دکانهای خود را بستند و به عبادت پرداختند و گفتند:«روزی ما خواهد رسید».چون پیغمبرصلی الله علیه و آله این خبر را شنید، ایشان را نزد خود خواست و فرمود: «چه چیز شما را بر این کار واداشت؟»، گفتند: ای رسول خدا! خدا رساندن روزی ما را کفالت کرد و از این رو به عبادت پرداختیم. فرمود:«هر کس چنین کند دعایش مستجاب نخواهد شد، بروید دنبال کار (و طلب روزی حلال)»(1)

همت برای جلب روزی حلال

در آموزه های اسلامی، کار و تلاش هم به لحاظ کمی و هم به لحاظ کیفی مورد ستایش قرار گرفته تا جایی که گونه ای عبادت به شمار می رود.(2) رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله عبادت را دارای ده جزء معرفی فرموده که کار و تلاش برای به دست آوردن روزی حلال، نه جزء آن را تشکیل می دهد.(3) در روایتی دیگر، دارای هفتاد جزء دانسته شده که بالاترین و بزرگترین جزء آن کسب حلال است.(4)

در حدیث قدسی آمده است که خداوند می فرماید:

«ای احمد! همانا عبادت ده جزء است که نه جزء آن طلب روزی حلال است پس چون خوراکی و نوشیدنی خود را پاک کردی در پناه و حمایت من هستی»(5)

با توجه به این حدیث قدسی، درآمد حرام، شکافی را میان خالق و مخلوق ایجاد

ص: 141


1- عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اَلْعَزِيزِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عبدالله ع مَا فَعَلَ عُمَرُ بْنُ مُسْلِمٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَقْبَلَ عَلَى الْعِبَادَةِ وَ تَرَكَ اَلتِّجَارَةَ فَقَالَ وَيْحَهُ أَمَا عَلِمَ أَنَّ تَارِكَ اَلطَّلَبِ لاَ يُسْتَجَابُ لَهُ إِنَّ قَوْماً مِن أصحابِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَمَّا نَزَلَت وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجاً ويَرْزُقُهُ مِن حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ أَغْلَقُوا اَلْأَبْوَابَ وَ أَقْبَلُوا عَلَى اَلْعِبَادَةِ وَ قَالُوا قَدْ كُفِينَا فَبَلغَ ذَلِكَ اَلنَّبِيَّ ص فَأَرْسَلَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ مَا حَمَلَكُمْ عَلَى مَا صَنَعْتُمْ قَالُوا يَا رَسُولَ اَللَّهِ تُكُفِّلَ لَنَا بأرزاقنا فأقبْنَا عَلَى اَلْعِبَادَةِ فَقَالَ إِنَّهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ لَمْ يُسْتَجَبْ لَهُ عَلَيْكُمْ بِالطَّلَب(الکافی، ج 5، ص 84،ح 5 - الحياة، ج 3، ص 271)
2- ر.ک: مستدرک الوسائل، ج13، ص 12،بَابُ اسْتِحْبَابِ طَلَبِ الرِّزْقِ وَ وُجُوبِهِ مَعَ الضَّرُورَةِ
3- اَلْعِبادَهُ عَشَرهُ اجزاءٍ، تِسعَه أجزاءٍ في طَلَبِ الْحَلال(مستدرك الوسائل، ج13، ص 12، ح 14586)
4- العِبادَةُ سَبعونَ جُزءا، و أفضَلُها جُزءا طَلَبُ الحَلالِ.بحار الانوار،ج 100، ص9، ح36)
5- قال الله تعالى:يا أحمدُ، إنَّ العِبادَةَ عَشرَةُ أجزاءٍ تِسعَةٌ منها طَلَبُ الحَلالِ، فإن اُطيبَ مَطعَمُكَ وَ مشرَبُكَ فأنتَ فِي حِفظي و كَنَفي(بحار الانوار ج 74، ص 27)

نموده و موجب جدایی او از پروردگارش می شود.

اسلام با ایجاد چنین نگاهی نسبت به کار موجب گردید تا انسان مؤمن با انگیزه بیشتری به کار و فعالیت اهتمام نموده و استعداد خود را شکوفا سازد.

با اینکه اسلام بر کار و تلاش تأکید نموده و از بیکاری، برحذر داشته اما بااین حال، هر نوع کار و هر گونه تلاشی را نیز مجاز ندانسته است. از نظر اسلام، تلاش برای کسب روزی حلال، همواره به عنوان یک اصل کلی القاء شده و آثار زیانبار درآمد حرام همواره گوشزد شده است. به فرموده رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله من یکی از حقوق فرزند بر پدرش، تأمین روزی او از راه حلال است.(1) از آثار بسیار گرانسنگ کسب روزی حلال، برخورداری از صفای درونی و باطنی و دستیابی به اشک چشم برای گریستن از خوف خدا است و در مقابل، درآمد حرام، مانعی برای استجابت دعا است.

رسول اکرم علیه السلام فرمود:

«هر کس از قوت حلال بخورد، قلبش رقت و صفا می یابد، چشمانش پر اشک می شود و برای استجابت دعایش مانعی نمی باشد».(2)

امام صادق علیه السلام فرمود:

«هر کس بخواهد دعایش مستجاب شود، باید کسب خود را حلال کند و حق مردم را بپردازد. دعای هیچ بنده ای که مال حرام در شکمش باشد یا حق کسی بر گردنش باشد، به درگاه خدا بالا نمی رود».(3)

در کلام امام باقرعلیه السلام، پاک نگهداشتن شکم از حرام و تلاش برای درآمد حلال جهاد شمرده شده است. آن حضرت در پاسخ به کسی که عرض کرد: من در عمل ناتوانم و نماز و روزه کم به جا می آورم اما سعی می کنم جز حلال نخورم و جز با حلال نزدیکی نکنم فرمود: «چه جهادی برتر از پاک نگه داشتن شکم و شرمگاه؟!»(4)

کسب درآمد از راه حرام مورد توجه شیطان بوده و بستر مناسبی برای القای وسوسه های او است. امام صادق علیه السلام فرمود:

«ابلیس ملعون می گوید: در مورد بنی آدم، هر چه مرا خسته و ناتوان کند، یکی از این سه چیز مرا در برابر آدمی زاد ناتوان نمی کند: یکی به دستآوردن مال از راه غیر حلال، و دیگری جلوگیری کردن او از پرداخت واجب مالی، و سوم، مصرف

ص: 142


1- حَقُّ الوَلَدِ على والِدِهِ...أن لا يَرزُقَهُ إلاّ طَيِّبا(نهج الفصاحه ص 447، ح 1394)
2- مَنْ أَكَلَ مِنِ الْحَلَالِ الْقُوَّةِ صَفَا قَلْبُهُ وَ رَقَّ وَ دَمَعَتْ عَيْنَاهُ وَ لَمْ يَكُنْ لِدَعْوَتِهِ حِجَابُ(مجمع البحرین ج 5، ص 353)
3- إذا أرَادَ أحدُكُم أن يُستَجابَ لَهُ فَليُطَيِّبْ كَسبَهُ و لْيَخرُجْ مِن مَظالِمِ الناسِ ، و إنَّ اللّه َ لا يُرفَعُ إلَيهِ دُعاءُ عبدٍ و في بَطنِهِ حرامٌ أو عندَهُ مَظلِمَةٌ لِأحَدٍ مِن خَلقِهِ؛(بحارالأنوار، ج 90، ص 321، ح 31)
4- قالَ لَهُ رجُلٌ:إنّي ضَعيفُ العَملِ قَليلُ الصّلاةِ قليلُ الصَّومِ ، ولكنْ أرْجو أنْ لا آكُلَ إلّا حَلالاً، ولا أنْكِحَ إلّا حَلالاً - : وأيُّ جِهادٍ أفْضَلُ مِن عِفَّةِ بَطْنٍ وفَرْجٍ؟!(المحاسن، ج 1، ص 292، ح448)

کردن آن در راه ناروا و حرام»(1)

در اندیشه اسلامی، رازق على الاطلاق، فقط و فقط خداوند متعال است. انسان باید با تلاش و کوششی که انجام می دهد روزی مقدر را از راه حلال به دست آورد. متأسفانه عوامل مختلفی ممکن است موجب شوند که انسان راه صحیح و مورد تأیید خداوند را نپیموده و از راهی برای جلب روزی اقدام کند که از آن نهی شده است. چنین انسانی ممکن است به ظاهر گمان کند که به مقصود خود دست یافته است اما در حقیقت، چیزی جز ضرر نصیبش نمی شود.

امام علی علیه السلام فرمود:

«هر کس مالی را از راه غير حلال بدست آورد، آن را در راه غير حق مصرف خواهد نمود».(2)

و نیز فرمود:«بنده به سبب بی صبری، خودش را از روزی حلال محروم می کند و بیشتر از روزی مقدر هم نصیبش نمی شود»(3)

بر اساس آموزه های اسلامی، کار و تلاش برای دست یابی به درآمد بیشتروافزایش ثروت، به خودی خود مورد نکوهش قرار نگرفته است بلکه نوع مصرف ثروت به دست آمده، در ستایش و یا نکوهش آن تأثیر دارد. مهم این است که درآمد از راه حلال و مطابق با موازین شرعی باشد.

مردی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: «به خدا قسم، خواستار دنیا بوده و دوست دارم که آن را به دست آورم. حضرت از او پرسید: دوست داری با دنیا چه کنی؟ آن مرد پاسخ داد: با آن، به زندگی خود و عائلهام منفعت رسانم؛ صله رحم نمایم؛ صدقه بدهم؛ به سفر حج و عمره بروم. امام علیه السلام به او فرمود: این کار تو، دنیا طلبی نیست بلکه آخرت طلبی است»(4)

درباره تاثیر درآمدهای حرام در اخلاق، روایات بسیاری هم در جنبه اخلاق فردی و هم در جنبه اخلاق اجتماعی وارد شده است. از جمله آثار فردی آن می توان به سیاهی دل، لاابالیگری و عیاشی، تباهی عمر، پلیدی نسل، خطر معنوی، تباهی عمل و عذاب اخروی اشاره نمود. در بعد اجتماعی، موجب سلب امنیت اجتماعی، رکود اقتصادی و رواج بی بند و باری، از بین رفتن فضایل و هلاکت اجتماع می شود.(5)

ص: 143


1- عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:قالَ اِبلیسُ لَعنَةُ اللهِ عَلَیهِ لِجُنودِهِ اِذا استَمکَنتُ مِنِ ابنِ آدَمَ فی ثَلاثٍ لَم اُبالِ ما عَمِلَ فَاِنَّهُ غَیرُ مَقبُولٍ مِنهُ اِذَا استَکثَرَ عَمَلَهُ وَ نَسیَ ذَنبَهُ وَ دَخَلَهُ العُجب(الخصال (صدوق)، ج 1، ص 132، ح 141)
2- مَن يَكتَسِبْ مالاً مِن غَيرِ حِلِّهِ يَصرِفْهُ في غَيرِ حَقِّهِ(تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص355، ح 8109)
3- إِنَّ العَبدَ لَيَحرُمُ نَفسَهُ الرِّزقَ الحَلالَ بِتَركِ الصَّبرِ، وَ لا يُزادُ عَلى ما قُدِّرَ لَهُ(شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج 3، ص 160)
4- الكافی، ج 5، ص 72، ح 10.
5- ر.ک: اخلاق اقتصادی و سیاسی، ص 46-51.

طلب روزی حلال، صدقه است

امام زین العابدین علیه السلام سحرگاه در طلب روزی از منزل خارج شد.

عرض کردند: یابن رسول الله ! کجا می روید؟

فرمود: از منزل بیرون آمدم تا برای خانواده ام صدقه ای بدهم.

عرض کردند: چطور به خانواده تان صدقه می دهید؟

فرمود: هرکس از راه حلال روزی را به دست آورد (و برای خانواده خود خرج نماید) در پیشگاه خداوند برای او صدقه محسوب می شود.(1)

تجارت با هفتاد دینار حلال

روزی جوانی به حضور امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: سرمایه ندارم.

امام علی فرمود: درستکار باش! خداوند روزی را می رساند.

جوان بیرون آمد. در راه، کیسه ای پیدا کرد. هفتصد دینار در آن بود. با خود گفت: باید سفارش امام علیه السلام را عمل نمایم، لذا من به همه اعلام می کنم که اگر همیانی گم کرده اند نزد من آیند.

با صدای بلند گفت: هر کس کیسه ای گم کرده، بیاید نشانه اش را بگوید و آنرا ببرد.

فردی آمد و نشانه های کیسه را گفت، کیسه اش را گرفت و هفتاد دینار به رضایت خود به آن جوان داد.

جوان برگشت به حضور حضرت، قضیه را گفت.

حضرت فرمود: این هفتاد دینار حلال بهتر است از آن هفتصد دینار حرام و آن را خدا به تو رساند.

جوان با آن پول تجارت کرد و بسیار غنی شد.(2)

ص: 144


1- داستانهای بحار الأنوار، ج 1، به نقل از بحار، ج 46، ص 67.
2- داستانهای بحار الأنوار، ج 1، به نقل از بحار، ج 47، ص 117.

ممنوعیت حرام خواری

اشاره

اسلام به عنوان برترین دین الهی، مجموعه کاملی از بایدها و نبایدهایی را که هر انسانی در زندگی دنیایی به آن نیاز دارد، فرو فرستاده است. از طرفی، بایدها و نبایدهای اسلامی صرفا برای گذران زندگی موقت دنیا نبوده و هدفی فراتر از این مورد توجه است و آن دستیابی به سعادت در حیات جاودان اخروی است که پس از دنیا در انتظار نیکوکاران است.

از آنجا که هر کس برای گذران زندگی و تأمین معاش خود چاره ای جز کار و فعالیت ندارد بنابراین بخشی از آموزه های اسلامی به برنامه های مالی و اقتصادی افراد ارتباط یافته و در این راستا با در نظر گرفتن مصالح فرد از یک سو و مصالح اجتماع از سوی دیگر، قوانین لازم وضع شده است، قوانینی که با قطع نظر از مصالح و مفاسد شخصی افراد، با فطرت انسان منافاتی نداشته و در مسیر فطرت پاک وضع شده اند.

از نظر اسلام، برای تحقق مالکیت های فردی راه های مشخصی وجود دارد که با رعایت شرایط و احکام آن برای همگان قابل دسترس است. از طرفی ممکن است این مالكيت ها مورد تعدی و تجاوز و تصرف نااهلان قرار گیرد بنابراین در این راستا علاوه بر تربیت اخلاقی افراد، قوانینی قابل اجرا نیز وضع شده تا مالكيت افراد ضمانت شود.

نکته قابل توجه آن است که از نظرگاه اسلامی، آزادی افراد برای فعالیت های ناظر به کار و ازدیاد درآمدهای مالی نباید از حدود قوانینی که مصالح اجتماعی افراد را تضمین نموده است فراتر رود. توجه آموزه های اسلامی به درآمدهای به دست آمده از شراب فروشی، قمار،دزدی، کم فروشی، ربا، رشوه، غش و حیله در معامله، احتکار، اجتناب از ادای مزد کارگر،غصب و ... در همین راستا قرار دارد.

هشدارهای قرآن

در ارتباط با درآمدهای نامشروع، تعبير«أكل مال به باطل»و نیز«سحت»را در آیات قرآن می بینیم که تعبير «حرام خواری» همین معنا را می رساند. به آیات زیرتوجه کنیم:

ص: 145

«وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقًا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(البقرة/188)؛

«و اموالتان را میان خودتان به ناروا مخورید، و[به عنوان رشوه قسمتی از]آن را به قضات مدهید تا بخشی از اموال مردم را به گناه بخورید، در حالی که خودتان [هم خوب] می دانید.»

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا»(النساء/29)؛

«ای کسانی که ایمان آورده اید، اموال همدیگر را به ناروا مخورید -مگر آنکه داد و ستدی با تراضی یکدیگر، از شما [انجام گرفته]باشد- و خودتان را مکشید، زیرا خدا همواره با شما مهربان است.»

«وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَكْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ ۚ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا»(النساء/ 161)؛

«و [به سبب] ربا گرفتنشان - با آنکه از آن نهی شده بودند - و به ناروا مال مردم خوردنشان، و ما برای کافران آنان عذابی دردناک آماده کرده ایم.»

«سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ»(المائده/42)؛

«پذیرا و شنوای دروغ هستند [و]بسیار مال حرام می خورند...»

وَتَرَى كَثِيرًا مِنْهُمْ يُسَارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (المائدة/62)؛

«و بسیاری از آنان را می بینی که در گناه و تعدی و حرامخواری خود شتاب می کنند. واقعا چه اعمال بدی انجام می دادند.»

لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَصْنَعُونَ (المائدة/63):

چرا الهيون و دانشمندان، آنان را از گفتار گناه [آلود] و حرامخوارگی شان باز نمی دارند؟ راستی چه بد است آنچه انجام می دادند.»

سه آیه اول، از اكل مال به باطل نهی می کند و به قرینه «بینکم»، منظور مطلق داد

ص: 146

و ستدهای نامشروع است؛ زیرا اکل، شایع ترین شکل تصرف در مال است؛ و سه آیه دوم اکل «سحت»را ممنوع می دارد و سحت، هرمعامله زشت و آلوده و ننگین است و معاملات حرام را «سحت» گویند. بنا بر مفاد هر دو نوع آیات، در حقیقت هرگونه شغلی باید از بیهودگی و بی حاصلی مبرا باشد تا به دیانت و جوانمردی انسان لطمه وارد نسازد؛ زیرا همانگونه که «سحت» پوسته ای است که از ریشه درخت کنده می شود معاملات و خدمات غیر مجاز و ناحق نيز اثر منفی اش در انسان تا جایی است که گویا دین و ایمان و مروت شخص را از ریشه و بنیاد می کند.(1)

باید توجه داشت که مراد از خوردن مال حرام، مطلق است خواه به مصرف خوردن و آشامیدن برسد یا به مصرف لباس و مسکن و غیره یا اینکه آنرا تصرف کرده، مصرف نکند. به همه این موارد عنوان «حرام خواری» داده می شود.(2)

شاید بتوان در یک بیان کلی و عام گفت:

توجه اسلام به چگونگی کسب درآمد بر این متمرکز شده است که هرگونه کسب درآمدی که منجر به ضرر رساندن به افراد جامعه باشد مشروع نبوده و باید از آن جلوگیری شود. گفتنی است که این ضرر رسانی فقط به ضررهای مادی محدود نشده و شامل ضررهای غیر مادی نیز می شود. از این رو، افراد جامعه اسلامی اجازه ندارند که از هر راهی و به هر شیوه ای به دنبال کسب درآمد باشند.

اگر در آموزه های اسلامی موجود در قرآن و سنت (به عنوان دو منبع اصیل اسلامی) نیک بنگریم خواهیم دید که نگاه اسلام به کسب و کار نگاهی است که با فطرت سلیم انسانی سازگار است؛ زیرا هر کسی که عقیده اش این باشد که انسان توانایی آن را دارد که محسن و قبح برخی امور را درک کرده و بفهمد اذعان خواهد نمود که کسب درآمدی که موجب ضرر رساندن به دیگران و تجاوز به حقوق آنها باشد قبيح و مذموم است.

فاصله گرفتن از فطرت پاک انسانی به این منجر خواهد شد که سودجویی به عنوان یک اصل تلقی شده و همه چیز را تحت شعاع خود قرار دهد. نتیجه چنین رویکردی متزلزل شدن جامعه در پی تزلزل در رکن اقتصادی آن است که از سوی افراد سودجو به پیکر جامعه وارد می گردد.

ممنوعیت تصرف در مال دیگران

همگان اذعان دارند که یکی از ابعاد سلامت اجتماعی، سلامت و امنیت اقتصادی است. عوامل متعددی در رسیدن به این امنيت نقش دارد که یکی از آنها پرهیز از

ص: 147


1- ملاحظاتی پیرامون پیامهای اقتصادی قرآن، ص 339.
2- اخلاق اقتصادی و سیاسی، ص46.

تصرف در مال دیگران بدون مجوز شرعی و عقلایی است. از نظر اسلام، اموالی را که انسان از طریق مشروع به دست می آورد محترم بوده و هیچ کسی حق ندارد بدون مجوز شرعی در آن تصرف کند. این حکم مهم اسلامی موجب تحکیم جامعه و ایجاد امنیت اجتماعی شده و می تواند نقش مؤثری در خشکاندن ریشه فساد داشته باشد.

هرگونه تصرف فاقد مجوز شرعی، مصداق «باطل»است که خداوند متعال از آن نهی نموده و خطاب به اهل ایمان می فرماید:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ...»(النساء/29)؛

«ای کسانی که ایمان آورده اید،اموال همدیگر را به ناروا مخورید - مگر آنکه داد و ستدی با تراضی یکدیگر، از شما[انجام گرفته] باشد ...» اسلام اجازه نمی دهد که هر کس به خود حق دهد که هر چه به دستش می رسد تصاحب کند و از هر راهی که برایش ممکن باشد ثروت جمع نماید. از این رو، تصرف در اموال به دست آمده از طریق رباخواری، رشوه خواری، قمار بازی، کم فروشی، غصب و ... ممنوع می باشد.خداوند در مقام نکوهش قوم یهود و بیان یکی از اعمال زشت آنها می فرماید:

«وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَكْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ ۚ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا»(النساء/161)؛

«و [به سبب ] ربا گرفتنشان - با آنکه از آن نهی شده بودند - و به ناروا مال مردم خوردنشان، و ما برای کافران آنان عذابی دردناک آماده کرده ایم.»

همچنین درباره گروهی از دانشمندان دینی اهل کتاب آمده است:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ»(توبه/34)؛

«ای کسانی که ایمان آورده اید، بسیاری از دانشمندان یهود و راهبان، اموال مردم را به ناروا می خورند، ...»

امام علی علیه السلام فرمود:«از گناهان بزرگ این است که مال مسلمانی را بدون حق تصرف کنند»(1)

پیامدهای حرام خواری

اشاره

براساس احادیث اسلامی، برخی از پیامدهای کسب حرام و حرام خواری عبارت

ص: 148


1- «أعظمُ الخطايا اِقتِطاعُ مالِ امرِيءٍ مُسلِمٍ بِغَير حَقٍّ»(وسائل الشيعة، ج 16، ص 50، ص 20953)

است از:

1. توشه ای از آتش

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«هر کس مالی را از غیر راه حلالش به دست آورد، توشه اش در آتش است»(1)

2. قبول نشدن حج و عمره و صله رحم

امام باقر علیه السلام فرمود:

«وقتی کسی مالی از راه حرام به دست آورد، خداوند حج و عمره و صله رحم رااز او قبول نمی کند، بلکه ازدواج با آن مال هم مشکل خواهد بود»(2)

3. روی گردانی خداوند از حرام خوار

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«کسی که مال مؤمنی را به ناحق از او بگیرد و به او ندهد، خداوند از او روی گردان شده، کارهای او را سرزنش کرده، آنها را در نامه اعمال او نمی نویسد تا توبه کند و مالی را که از آن مؤمن گرفته، به او برگرداند»(3)

امام صادق علیه السلام فرمود:

«هنگامی که لقمه حرام در شکم انسانی قرار گیرد، هر فرشته ای که در آسمان هاو زمین است، او را لعنت می کند و تا وقتی که آن لقمه در شکم اوست، خدا به او نگاه نمی کند، و هر کس که لقمه حرام بخورد، به سوی خشم خدا رفته است. پس اگر توبه کند، خدا می پذیرد و اگر قبل از توبه بمیرد، آتش به او سزاوارتر است».(4)

4.ممنوعیت ورود به بهشت

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«خداوند بر بهشت حرام نموده داخل شدن پیکری را که از حرام تغذیه شده باشد».(5)

ص: 149


1- قال رسول الله ص:مَنِ اِكْتَسَبَ مَالاً مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ كَانَ زَادَهُ إِلَى اَلنَّارِ(بحارالانوار، ج100، ص10، ح 45)
2- «عن الحُسيْنِ بنِ موسى الْحَنَّاطِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ ذكرَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ ذُكِرَ عِنْدَهُ رَجُلٌ فَقَالَ إِنَّ الرَّجُلَ إِذا أَصابَ مالاً مِن حَرامٍ لَم يُقْبَل مِنهُ حَجٌ وَلا عُمْرَةٌ وَلا صِلُّهُ رَحِمٌ حَتَّى إنَّهُ يَفسُدُ فيهِ الفَرَجُ»(بحارالانوار، ج100، ص 11، ح48)
3- قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ ص مَنِ اِقْتَطَعَ مَالَ مؤمنٍ غَضَباً بِغَيْرِ حَقِّهِ لَمْ يَزَلِ اللَّه ع وَجِلَ مُعْرِضاً عَنْهُ مَاقِتاً لِأَعْمَالِهِ اَلَّتِي تَعْمَلُهَا مِنَ البرو اَلْخَيْرِ لاَ يُثْبِتُهَا فِي حَسَنَاتِهِ حَتَّى يَتوبَ وَ يَرُدَّ اَلْمَالَ اَلَّذِي أَخَذَهُ إِلَى صَاحِبِهَا(بحارالأنوار، ج 101، ص 294، ح8)
4- «قَالَ ص إِذَا وَقَعَتِ اَللُّقْمَةُ مِنْ حَرَامٍ فِي جَوْفِ الْعَبْدِ لَعَنَهُ كُلُّ مَلَكٍ في السَّماوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ وَمَا دَامَتِ اللُّقْمَةُ فِي جَوْفِهِ لا يَنْظُرُ اللَّهُ إِلَيْهِ ومَنْ أَكَلَ اللِّقَمَهُ مِنَ الْحَرَامِ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اَللَّهِ فَإِنْ تَابَ تَابَ اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ إِنْ مَاتَ فَالنَّارُ أَوْلَى بِه»(مکارم الاخلاق، ص 150)
5- «إنَّ اللّه َ عزّ و جلّ حَرّمَ الجَنّةَ جَسَدا غُذِيَ بحَرامٍ»(مجموعة ورام، ج 1، ص 61)

5.جدایی از اهل بیت علیهم السلام

از امام صادق علیه السلام فرمود:

«امیرمؤمنان بارها می فرمود: کسی که مال مؤمن را به حرام بخورد، از دوستان ما نیست».(1)

6. قبول نشدن نماز و مستجاب نشدن دعا

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«کسی که لقمه حرام بخورد تا چهل شب نمازش قبول نمی شود، و دعایش تا چهل روز مستجاب نمی شود، و گوشتی که آن لقمه حرام می رویاند، به آتش سزاوارتر است. آری، یک لقمه هم گوشت می رویاند».(2)

مال حرام (حکایت)

حضرت موسی علیه السلام شخصی را دید که دست تضرع و نیاز به سوی خدا بلند کرده و با گریه و ناله، از خدا می خواهد که حاجتش را برآورد.

وقتی موسی علیه السلام او را در آن حال دید، دلش سوخت و به سوی خدا متوجه شد و عرض کرد:

خدایا! این بنده تو است که در درگاهت ناله و گریه می کند، حاجتش را برآور!

خداوند به حضرت موسی علیه السلام وحی کرد:

اگر او آن قدر دست هایش را بلند کند تا به آسمان برسید و به اندازه همه مردم زمین گریه کند و آن قدر ناله نماید که نفس او قطع شود حاجتش رابر نمی آورم!

حضرت موسی علیه السلام علت آن را پرسید و به موسی علیه السلام وحی شد:

این شخص در ظلم کردن به مردم اصرار دارد و شکمش پر از مال حرام است ودر خانه اش مال حرام وجود دارد.

خانه او را جستجو کردند فقط شانزده درهم در آن بود.(3)

ص: 150


1- «كَانَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ ع يَقُولُ كَانَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ لَيْسَ بِولِئ لَنَا مِنْ أَكَلِ مَالِ مُؤْمِنٍ كِراما»(بحارالانوار، ج101، ص 296، ح 17)
2- عَنِ اَلنَّبِيِّ ص قَالَ: مَنْ أَكَلَ لُقْمَةَ حَرَامٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلاَةٌ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ لَمْ تُسْتَجَبْ لَهُ دَعْوَةٌ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً وَ كُلُّ لَحْمٍ يُنْبِتُهُ اَلْحَرَامُ فَالنَّارُ أَوْلَى بِهِ وَ إِنَّ اَللُّقْمَةَ اَلْوَاحِدَةَ تُنْبِتُ اَللَّحْمَ.(بحار الأنوار، ج 63، ص 314، ح 7)
3- داستانهای موضوعی، ص 264.

شب قدر

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«إِنَّآ انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ * وَمَآ أَدْرَاکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ * لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ * تَنَزَّلُ الْمَلآَئِکَهُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِن کُلِّ أَمْرٍ * سَلاَمٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»(القدر 1- 5)؛

به نام خداوند رحمتگر مهربان

«ما [قرآن را] در شب قدر نازل کردیم. * و از شب قدر، چه آگاهت کرد. * شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است. در آن [شب] فرشتگان، با روح، به فرمان پروردگارشان، برای هر کاری [که مقرر شده است] فرود آیند * [آن شب] تا دم صبح، صلح و سلام است».

نود و هفتمین سوره قرآن، سورۂ قدر است. این سوره، بیانگر نزول قرآن در شب قدر می باشد؛ همان شبی که خداوند آن را در این سوره مورد تعظيم قرار داده و برتر و بالاتر از هزار ماه معرفی نموده است.

علامه طباطبایی درباره مکی و یا مدنی بودن این سوره و شان نزول آن می نویسد:

«این سوره، هم احتمال مکی بودن را دارد و هم می تواند مدنی باشد، و روایاتی که درباره سبب نزول آن از امامان اهل بیت علیهم السلام و از دیگران رسیده خالی از تایید مدنی بودن آن نیست، و آن روایاتی است که دلالت دارد بر اینکه این سوره بعد از خوابی بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله دید، و آن خواب این بود که دید بنی امیه بر منبر او بالا می روند، و سخت اندوهناک شد، و خدای تعالی برای تسلیتش این سوره را نازل کرد (و در آن فرمود شب قدر بهتر از هزار ماه حکومت بنی امیه است)»(1)

نزول کامل قرآن در شب قدر

ظاهر اولین آیه سوره قدر بر این معنا دلالت دارد که خداوند همه قرآن را در شب قدر نازل کرده است(2) نه اینکه بعضی از آیات آن را در این شب نازل نموده باشد.

ص: 151


1- ترجمه المیزان، ج 20، ص 560 - و نیز ر.ک: الدر المنثور، ج 6 ص 371.
2- ابو بصیر از امام صادق علیه السلام نقل میکند که آن حضرت فرمود: تورات پس از گذشت شش شب از ماه رمضان نازل گردید و انجیل پس از گذشت دوازده شب از ماه رمضان نازل شد و زبور در شب هجدهم ماه رمضان نازل گشت و قرآن در شب قدر نازل گردید( عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدُ اللَّهِ ع قَالَ : نَزَلَتِ التَّوْرَاةُ فِي سِتٍّ مَضَتْ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ نَزَلَ الْإِنْجِيلُ فِي اثْنَتَيْ عَشْرَةَ لَيْلَةً مَضَتْ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ نَزَلَ الزَّبُورُ فِي لَيْلَةِ ثمانی عَشْرَةَ مَضَتْ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ نَزَلَ الْقُرْآنُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ(الکافی، ج 4، ص 157، ح5)

علامه طباطبایی برای تأیید این مطلب، دو دلیل ارائه می کند:

1.در آیه مورد نظر،تعبير«إنزال»به کار رفته (انزلناه) که در اعتبار یکپارچگی ظهوردارد، نه «تنزیل» که ظاهر در نازل کردن تدریجی است.

2. دلیل دوم، وجود آیه دیگری است که در معنای آیه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ»است. خداوند در آن آیه می فرماید:«وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ »(دخان/3) (سوگند به کتاب مبین، ما آن را در شبی مبارک نازل کردیم).

خداوند در این آیه صریحا فرموده همه کتاب را در آن شب نازل کرده است؛ چون ظاهرش این است که نخست به همه کتاب سوگند خورده و بعدفرموده این کتاب را که به حرمتش سوگند خوردیم، در یک شب و یکپارچه نازل کردیم.(1)

با این حال باید دانست قرآن کریم دارای دو گونه نزول است:

1. نزول دفعی: مقصود از نزول دفعی، نزول همه قرآن به صورت یکپارچه و در یک شب معین است (شب قدر).

2. نزول تدریجی: مراد، نزول قرآن در طول بیست و سال نبوت و رسالت پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله می باشد. دو آیه زیر، نزول تدریجی قرآن را اثبات می کنند:

«وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنزِيلاً»(الإسراء/106)؛

«و قرآنی با عظمت را بخش بخش ابر توا نازل کردیم تا آن را به آرامی بر مردم بخوانی، و آن را به تدریج نازل کردیم.»

«وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا»(الفرقان/32)

«و کسانی که کافر شدند، گفتند: «چرا قرآن یک جابر او نازل نشده است؟»این گونه ما آن را به تدریج نازل کردیم تا قلبت را به وسیله آن استوار گردانیم، و آن را به آرامی بر تو خواندیم.»

شب قدر در ماه رمضان

در سوره قدر، نشانی از این که شب قدر در کدام یک از شب های سال است وجود ندارد. اما آیه دیگری در قرآن آمده است که زمان آن را ثابت می کند. خداوند در در آیه مورد نظر می فرماید:«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ»(البقرة\185)(ماه رمضان در همان ماه است که در آن، قرآن فرو فرستاده شده است).

بنابراین می توان از ضمیمه نمودن این آیه به اولین آیه سوره قدر نتیجه گرفت که

ص: 152


1- رک: ترجمه المیزان، ج 20، ص 560

شب قدر، یکی از شب های ماه رمضان است.

شب قدر، در کدامین شب ماه رمضان؟

پس از اینکه ثابت شد شب قدر در ماه رمضان قرار گرفته است این پرسش مطرح می شود که کدام یک از شب های ماه رمضان، شب قدر است؟

پاسخ این پرسش نه در سوره قدر و نه در جای دیگری از قرآن نیامده است بلکه از روایاتی که از ناحیه معصومان علیهم السلام به دست ما رسیده، نشانه هایی از آن را می توان یافت.

در اینکه کدام شب از شبهای ماه رمضان است، گفتگو بسیار است و در این زمینه تفسیرهای زیادی شده؛ از جمله: شب اول، شب هفدهم، شب نوزدهم، شب بیست و یکم، شب بیست و سوم، شب بیست و هفتم و شب بیست و نهم. ولی مشهور و معروف در روایات این است که در دهه آخر ماه رمضان و شب بیست و یکم یا بیست و سوم است، لذا در روایتی می خوانیم که دردهه آخر ماه مبارک پیغمبر اکرم نه تمام شبها را احیا می داشت و مشغول عبادت بود.(1)

برای روشن شدن مطلب لازم است به برخی از روایات اشاره شود:

1. سخن از سه شب

صاحب تفسیر مجمع البيان، روایتی را نقل می کند که راوی می گوید از امام صادق علیه السلام از شب قدر پرسیدم. آن حضرت در پاسخ فرمود:

«در نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم آن را جستجو کن»(2)

2. تردید بین شب بیست و یکم و شب بیست و سوم

در روایتی حسان بن مهران می گوید از امام صادق علیه السلام از شب قدر پرسیدم.

حضرت فرمود:

«در شب بیست و یکم یا شب بیست و سوم آن را طلب کن».(3)

همچنین روایتی را عیاشی نقل می کند که راوی می گوید از امام باقرعلیه السلام از شب قدر پرسیدم. حضرت فرمود:در دو شب است: یکی بیست و یکم و دیگری بیست و سوم. به حضرت عرض کردم: یکی از آن دو شب را برایم مشخص فرما. فرمود:

ص: 153


1- تفسیر نمونه، ج27، ص188.
2- مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 10، ص787.
3- «سَأَلْتُهُ عَنْ لَيْلَةِ الْقَدْرِ فَقَالَ الْتَمِسْهَا فِي لَيْلَةِ إِحْدَى وَ عِشْرِينَ أَوْ لَيْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ»(الکافی، ج 4، ص 156، ح1)

چه می شود که به هر دو شبی که یکی از آن دو، شب قدر است، عمل نمایی»(1)

در روایت دیگری، راوی می گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: شب قدر را به من خبر ده. فرمود: «شب بیست و یکم و شب بیست و سوم»(2)

3. تعيين شب بیست و سوم

در روایت عبد الله بن بکیر چنین آمده است که زراره از یکی از دو امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام روایت کرده و می گوید: از شبهایی که در ماه رمضان، در آن غسل مستحب است پرسیدم. فرمود: «شب نوزدهم و شب بیست و یکم و شب بیست و سوم. و فرمود: شب بیست و سوم شب جهنی(3)است، و حدیث آن این است که جهنی بر رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم عرض کرد که منزل من از مدينه دور است. مرا به شبی هدایت فرما که در آن شب داخل مدينه شده و آن را احياء بدارم. پس او را به شب بیست و سوم امر فرمود».(4)

توجه:

با اینکه در تعیین شب قدر میان روایات اختلاف مشاهده می شود اما در یکی ازروایات آمده است که زراره می گوید امام صادق علیه السلام فرمود:

«تقدیر در شب نوزدهم، و ابرام در شب بیست و یکم و امضا در شب بیست و سوم است»(5)

بنابراین شاید بتوان با توجه به این روایت به گونه ای میان مجموعه روایاتیکه درباره تعیین شب قدر وارد شده اند، جمع نمود.

علت نامگذاری به شب قدر

ظاهرا مراد از قدر، تقدیر و اندازه گیری است؛ پس شب قدر، شب اندازه گیری است. در آن شب، خدای متعال، حوادث یک سال را (یعنی از آن شب تا شب قدر سال آینده) تقدیر می کند؛ زندگی، مرگ، رزق، سعادت، شقاوت و چیزهایی دیگر از این قبیل را مقدر می سازد. آیه ششم سوره دخان که در وصف شب قدر است بر

ص: 154


1- روى العياشي بإسناده عن زرارة عن عبد الواحد بن المختار الأنصاري قال سألت أبا جعفرعلیه السلام عن ليلة القدر قال في ليلتين ليلة ثلاث وعشرين وإحدى وعشرين فقلت أفرد لي أحدهما فقال و ما عليك أن تعمل في ليلتين هي إحداهما. (مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 10، ص 787).
2- عن شهاب بن عبد ربه قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام أخبرني بليلة القدر فقال: ليلة احدی و عشرین و ليلة ثلاث وعشرين. (تفسير نور الثقلین، ج 5، ص628)
3- شخصی به نام عبدالله بن انیس انصاری بود
4- في رواية عبد الله بن بكير عن زرارة عن أحدهما قال سألته عن الليالي التي يستحب فيها الغسل في شهر رمضان فقال ليلة تسع عشرة وليلة إحدى و عشرین و ليلة ثلاث و عشرین و قال ليلة ثلاث و عشرين هي ليلة الجهنی و حدیثه أنه قال لرسول الله ص إن منزلی نأى عن المدينة فمرني بليلة أدخل فيها فأمره بليلة ثلاث وعشرين. (مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 10، ص 788)
5- «التَّقْدِيرُ فِي لَيْلَةِ تِسْعَةَ عَشَرَ وَالْإِبْرَامُ فِي لَيْلَةِ إِحْدَى وَعِشْرِينَ وَالْإِمْضَاءُ فِي لَيْلَةِ ثَلَاثٍ وَعِشْرِينَ»(الکافی، ج 4، ص 159، ح 9)

این معنا دلالت دارد. در این آیه آمده است:

«فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ أَمْرًا مِنْ عِنْدِنَا ۚ إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ»(در آن شب هر حادثه ای که باید واقع شود خصوصیاتش مشخص و محدود می گردد، این امری است خلف ناپذیر، امری است از ناحيه ما که این ماییم فرستنده رحمتی از ناحيه پروردگارت).

«فرق» به معنای جدا سازی و مشخص کردن دو چيز از یکدیگر است، و فرق هر امر حکیم جز این معنا ندارد که آن امر و آن واقعه ای که باید رخ دهد را با تقدیر و اندازه گیری مشخص سازند. و از این استفاده می شود که شب قدر، منحصر در شب نزول قرآن و آن سالی که قرآن در آن شبش نازل شد، نیست بلکه با تکرار سال ها، آن شب هم تکرار می شود. پس در هر ماه رمضان از هر سال قمری، شب قدری هست که در آن شب، امور سال آینده تا شب قدر سال بعد اندازه گیری و مقدر می شود. برای اینکه این فرض امكان دارد که در یکی از شب های قدر چهارده قرن گذشته، قرآن، یکپارچه نازل شده باشد ولی این فرض معنا ندارد که در آن شب، حوادث تمامی قرون گذشته و آینده تعیین گردد. علاوه بر این، کلمه «يغرق» به خاطر اینکه فعل مضارع است، استمرار را می رساند. در سوره مورد بحث هم که فرموده:«شب قدر از هزار ماه بهتر است»و نیز فرموده: «ملائکه در آن شب نازل می شوند»مؤید این معنا است.(1)

در مقابل این تفسیر برای نامگذاری شب قدر، تفسیرهای دیگری نیز وجود دارد که علامه طباطبایی آنها را مطرح نموده و مورد مناقشه قرار می دهد.(2)

از ابوذر روایت شده که می گوید به رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم عرض نمودم: ای رسول خدا!آیا شب قدر، شبی است که در عهد انبیاء بوده و امر بر آنان نازل می شد وچون از دنیا رفتند نزول امر در آن شب تعطیل شده است؟ فرمود:«نه، بلکه شب قدر تا قیامت هست».(3)

به گفته علامه طباطبایی، در این معنا، روایات زیادی از طرق اهل سنت نیز آمده است.(4)

پاسخ به یک پرسش

چنانکه گفته شد در هر شب قدر، امور سال آینده تا شب قدر سال بعد اندازه

ص: 155


1- ر.ک: ترجمه المیزان، ج 20، ص 561.
2- ر.ک: همان
3- عن أبي ذر(رضي الله عنه)، قال: قلت: يا رسول الله ليلة القدر شيء يكون على عهد الأنبياء ينزل عليهم فيها الأمر، فإذا مضوا رفعت؟ قال: لا بل هي إلى يوم القيامة
4- ر.ك: الدر المنثور، ج 6، ص 371.

گیری و مقدر می شود. پرسشی که ممکن است مطرح شود آن است که آیا آنچه در شب قدر، تقدیر و معین شده است قابل تغییر می باشد و یا اینکه آنچه مقدر شده با هیچ عاملی دگرگون نمی شود؟

در پاسخ می گوییم:

هیچ منافاتی ندارد که در شب قدر، مقدر شود ولی در ظرف و زمان تحققش، به صورت دیگری محقق شود؛ چون کیفیت موجود شدن مقدر، امری است و دگرگونی در تقدير، امری دیگر است. همچنان که هیچ منافاتی ندارد که حوادث در لوح محفوظ معین شده باشد ولی مشیت الهی آن را تغییر دهد، همانگونه که در قرآن کریم آمده است:«يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ ۖ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ»(رعد\39) (خدا هر چه را که از مقدرات بخواهد محو، وهر چه را بخواهد اثبات می کند، و کتاب تغییر ناپذیر نزد او است).(1)

درباره عدم منافات تقدیر در شب قدر با آزادی و اختیار انسان باید گفت:

این امر هیچگونه تضادی با آزادی اراده انسان و مساله اختیار ندارد؛ چرا که تقدیر الهی به وسیله فرشتگان بر طبق شایستگی ها و لیاقت های افراد، و میزان ایمان و تقوا و پاکی نیت و اعمال آنها است. یعنی برای هر کس آن مقدر می کنند که لایق آن است، یا به تعبیر دیگر زمینه هایش از ناحیه خود او فراهم شده، و این نه تنها منافاتی با اختیار ندارد و بلکه تاکیدی بر آن است.(2)

جایگاه شب قدر در کلام امام باقر علیه السلام

درباره برتر بودن شب قدر بر هزار ماه و فضیلت آن فضیل، زراره و محمد بن مسلم از حمران روایت کرده اند که وی از امام باقرعلیه السلام درباره معنای آیه «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ»سؤال کرد.

حضرت در پاسخ فرمود: بله شب قدر که در هر سال در ماه رمضان و در دهه آخر آن می باشد، شبی است که قرآن جز در آن شب نازل نشده، و خداوند متعال درباره اش فرمود: «فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ».

سپس فرمود: در شب قدر، هر حادثه ای که باید در طول آن سال واقع گردد، تقدیر می شود، چه خیر و چه شر، چه طاعت و چه معصیت، و چه فرزندی که قرار است متولد شود، و یا اجلى که بنا است فرا رسد، و یا رزقی که قرار است برسد. پس آنچه در این شب مقدر شود، و به آن حکم گردد حتمی است. در عین حال، مشیت

ص: 156


1- ر.ک: ترجمه المیزان، ج 20، ص 562.
2- تفسیر نمونه، ج27، ص 187.

خدای عزوجل در آنها محفوظ است.

حمران می گوید: پرسیدم: منظور خدای تعالی از اینکه فرمود: «شب قدر بهتر است از هزار شب» چیست؟

حضرت فرمود: عمل صالح همچون نماز و زكات و انواع خیرات در آن شب بهتر است از همان اعمال در هزار ماهی که در آن، شب قدر نباشد. و اگر خدای تبارک و تعالی، جزای اعمال خير مؤمنین را مضاعف نمی کرد، مؤمنین به جایی نمی رسیدند، ولی خداوند، پاداش حسنات ایشان را به خاطر محبت ما مضاعف می کند.(1)

ص: 157


1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنِ اَلْفُضَيْلِ وَ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ حُمْرَانَ : أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبٰارَكَةٍ » قَالَ نَعَمْ لَيْلَةُ اَلْقَدْرِ وَ هِيَ فِي كُلِّ سَنَةٍ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فِي اَلْعَشْرِ اَلْأَوَاخِرِ فَلَمْ يُنْزَلِ اَلْقُرْآنُ إِلاَّ فِي لَيْلَةِ اَلْقَدْرِ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «فِيهٰا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ » قَالَ يُقَدَّرُ فِي لَيْلَةِ اَلْقَدْرِ كُلُّ شَيْءٍ يَكُونُ فِي تِلْكَ اَلسَّنَةِ إِلَى مِثْلِهَا مِنْ قَابِلٍ خَيْرٍ وَ شَرٍّ وَ طَاعَةٍ وَ مَعْصِيَةٍ وَ مَوْلُودٍ وَ أَجَلٍ أَوْ رِزْقٍ فَمَا قُدِّرَ فِي تِلْكَ اَلسَّنَةِ وَ قُضِيَ فَهُوَ اَلْمَحْتُومُ وَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ اَلْمَشِيئَةُ قَالَ قُلْتُ « لَيْلَةُ اَلْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ » أَيُّ شَيْءٍ عُنِيَ بِذَلِكَ فَقَالَ اَلْعَمَلُ اَلصَّالِحُ فِيهَا مِنَ اَلصَّلاَةِ وَ اَلزَّكَاةِ وَ أَنْوَاعِ اَلْخَيْرِ خَيْرٌ مِنَ اَلْعَمَلِ فِي أَلْفِ شَهْرٍ لَيْسَ فِيهَا لَيْلَةُ اَلْقَدْرِ وَ لَوْ لاَ مَا يُضَاعِفُ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِلْمُؤْمِنِينَ مَا بَلَغُوا وَ لَكِنَّ اَللَّهَ يُضَاعِفُ لَهُمُ اَلْحَسَنَاتِ بِحُبِّنَا.(الکافی، ج 4، ص 157، ح 6)

وقف،احسانی ماندگار

اشاره

وقف، از جمله موضوعات شرعی و عقلایی است که اهتمام به آن، در روایات اسلامی مورد تأکید و در میان عقلاء رایج بوده و هست. موضوع وقف موضوعی نیست که فقط در میان شیعه امامیه جریان داشته باشد بلکه حقیقتی است که سایر ادیان و ملل نیز تحت عناوین مختلف به آن ملتزم هستند. با توجه به آثار و پیامدهای نیک فراوانی که دارد زنده نگهداشتن این سنت شریف و اهتمام به آن می تواند کارکردهای قابل توجهی در ابعاد مختلف فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی داشته و مشکلات و معضلات بسیاری را در جامعه برطرف سازد.

تعبیراتی همچون «حبس شدن» و «حبس کردن»، «متوقف شدن»(1)و «متوقف کردن» درباره معنای لغوی وقف گفته شده است.(2) این واژه در دانش فقه و در عرف فقها، اصطلاح خاصی بوده و به این معنا است که تحت ضوابط و شرایط خاصی، شخص، عین ملک مال خود را حبس نموده و منافع آن را در اختیار شخص یا اشخاصی قرار دهد تا از آن بهره مند شوند .(3)

گفتنی است که معنای اصطلاحی وقف، برگرفته و مستند به روایتی است که در آن رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمود:«حَبِّسِ الأصلَ وسبِّلِ الثَّمرةَ»(4)در حدیث دیگری چنین آمده است: «حَبِّسِ اَلْأَصْلَ وَ سَبِّلِ اَلثَّمَرَةَ»(5)

موضع قرآن درباره وقف

اشاره

آیه ای در قرآن وجود ندارد که به صراحت وقف و احکام آن را بیان نموده باشد.

آری، در چهار آیه، واژه «وقف» در معنای لغوی خود به کار رفته و به معنای اصطلاحی آن که در عرف فقها مطرح شده است، ارتباطی ندارد. (6)با این حال نباید از کاربرد

ص: 158


1- قاموس قرآن، ج7، ص 236
2- رک: لسان العرب، ج 9، ص359؛ مصباح المنير، ج 2، ص 669
3- به عنوان نمونه مرحوم محقق حلی در تعریف آن گفته: «الوقف عقد ثمرته تحبيس الأصل و إطلاق المنفعة»(شرایع الاسلام، ج 2، ص 165)؛ یعنی وقف، عقدی است که ثمرة آن حبس کردن اصل و رها کردن منفعت است. امام خمینی (قدس سره) در تعریف وقف فرموده است: «تحبيس العين و تسبیل المنفعة»(تحرير الوسیله، ج 2، ص 62) یعنی وقف، عبارت از حبس کردن عين و رها گذاشتن منفعت آن است.
4- مستدرک الوسائل، ج 14، ص 47، ح 16074.
5- عوالی اللئالی، ج 1، ص 225، ح 110.
6- کاربرد قرآنی واژه وقف در معنای لغوی در این آیات است: 1.«وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»(الأنعام/27)«و ای کاش منکران را هنگامی که بر آتش عرضه می شوند، می دیدی که می گویند: «کاش بازگردانده می شدیم و دیگر آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم و از مؤمنان می شدیم.»2.«وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى رَبِّهِمْ قَالَ أَلَيْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ»(الأنعام/ 30)«و اگر بنگری هنگامی را که در برابر پروردگارشان باز داشته می شوند. [خدا] می فرماید: «آیا اینحق نیست؟» می گویند: «چرا، سوگند به پروردگارمان که حق است»می فرماید: «پس به كيفرا آنکه کفر می ورزیدید، این عذاب را بچشید»3.«وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلَا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ»(سبأ/31)«و کسانی که کافر شدند گفتند: «نه به این قرآن و نه به آن (توراتی) که پیش از آن است هرگز ایمان نخواهیم آورد.» و ای کاش بیدادگران را هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان بازداشت شده اند می دیدی [که چگونه] برخی از آنان با برخی دیگر جدل و گفتگو می کنند کسانی که زیردست بودند به کسانی که ریاست و برتری داشتند، می گویند: «اگر شما نبودید قطعا ما مؤمن بودیم.»4.«وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ»(الصافات /24)«و بازداشتشان نمایید که آنها مسئولند»

آن در معنای لغوی، عدم مشروعیت وقف استفاده شود؛ زیرا آیات فراوانی در قرآن وجود دارد که وقف اصطلاحی یکی از مصادیق آنها می باشد و از این نظر، مورد تأييد قرآن است.

آیات مورد نظر، آیاتی هستند که درباره ستایش و سفارش به احسان نمودن،انفاق کردن، تعاون (همکاری)، بر (نیکوکاری)، خیر، معروف، صدقه، باقیات الصالحات و تعابير و عناوینی از این دست سخن می گویند. از آنجا که وقف، گونه ای احسان، آن هم از نوع ماندگار است بنابراین آیات مورد نظر بر وقف و مشروعیت آن نیز دلالت دارند. اساسا اگر با دقت بنگریم، خواهیم دید که وقف نه فقط مصداقی برای نیکی و احسان بلکه یکی از بهترین مصادیق آن است. وقف، صدقه جاری، ماندگار و پایدار است. ممکن است سال ها از فوت واقف بگذرد اما آنچه را وقف نموده همچنان پابرجا باشد. سهم واقف از این پایداری، برخورداری از ثواب و اجری ماندنی است.

از بعد دیگری نیز می توان به این موضوع نگریست و آن اینکه یکی از آموزه های اسلامی که بسیار به آن ترغیب شده، خدمت به مردم بوده و در جای خود، امری مقدس شمرده شده است. سفارش به این امر بیانگر آن است که خشنودی خداوند متعال در آن نهفته شده که مورد سفارش قرار گرفته است. درباره اهمیت و ارزش خدمت به خلق روایات بسیاری وجود دارد. در یکی از آنها پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم فرمود:

«مردم، عيال خداوند هستند. پس محبوبترین مخلوق در نزد خدا کسی است که به عيال خدا سود برساند و اهل خانه ای را شاد گرداند»(1)

از این رو، می توان با ابزاری به نام وقف، موجبات خشنودی خداوند را با سود رسانی به خلق خدا در زمینه های مختلف فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی فراهم نمود. سه نمونه از آیاتی را که می توان از عمومیت و کلیت آنها استفاده نمود و با توجه به تعبیری که در آنها به کار رفته است بر وقف نیز تطبیق کرد عبارتند از:

1. الباقيات الصالحات

خداوند می فرماید:

ص: 159


1- قال رسول الله(ص):«الْخلقُ عِيالُ الله فَأحبُّ الْخلق إلي الله من نَفَع عيالَ الله و ادْخل علي اهلِ بيْتٍ سُرُوراً.» (الکافی، ج 2، ص 164، ح6)

«الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا»(الكهف/46)؛

«مال و پسران زیور زندگی دنیایند، و نیکیهای ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید نیز بهتر است».

به گفته مرحوم علامه طباطبایی، مقصود از«الباقيات الصالحات»اعمال صالح است؛ زیرا اعمال انسان، برای انسان نزد خدا محفوظ است. همچنین اگرچه براساس برخی روایات، منظور از «الباقيات الصالحات»، تسبیحات چهارگانه یعنی «سبحان الله و الحمد لله ولا اله الا الله و الله اکبر» و در بعضی روایات «نماز» و در برخی دیگر،«مودت اهل بیت» دانسته شده است اما باید دانست که اینها از باب ذکر مصادیق آیه است.(1)

وقتی مقصود از تعبير «الباقيات الصالحات»، عمل صالح باشد آنگاه وقف نیز از آنجا که اولا عملی صالح و ثانیا صدقه ای جاری، باقی و ماندگار می باشد به عنوان یکی از مصادیق آیه مطرح گردیده و بنابراین آنچه در این آیه درباره باقیات الصالحات گفته شده است، شامل وقف نیز می شود؛ یعنی وقف هم از نظر پاداش نزد پروردگار،بهتر و از نظر امید بهتر است.

تعبير «الباقيات الصالحات» در آیه ای دیگر نیز به کار رفته و خداوند چنین فرموده است:

«وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدًى وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ مَرَدًّا»(مریم/76)

«و خداوند کسانی را که هدایت یافته اند بر هدایتشان می افزاید، و نیکیهای ماندگاری نزد پروردگارت از حیث پاداش بهتر و خوش فرجام تر است».

2.انفاق

از جمله واژگان قرآنی که می تواند به سوی فرهنگ وقف راهبری نماید، واژه «انفاق» است که تعبیرات مختلفی در قرآن درباره آن به کار رفته و در صدد تشویق مؤمنان برآمده و برخی از آداب آن را بیان داشته است. از آنجا که وقف مال - با توجه به اینکه واقف آن را از ملکیت خود خارج نموده و منافع آن را برای دیگران آزاد می گذارد - یکی از مصادیق انفاق شمرده می شود بنابراین می توان اهمیت آن را از آیاتی که ناظر به موضوع انفاق می باشند، استفاده نمود و آن آیات را بر موضوع وقف نیز منطبق ساخت.

ص: 160


1- ر.ک: ترجمه المیزان، ج 13، ص 443

به عنوان نمونه در یکی از آیات چنین آمده است:

«الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»(البقرة /274)؛

«کسانی که اموال خود را شب و روز، و نهان و آشکارا، انفاق می کنند، پاداش آنان نزد پروردگارشان برای آنان خواهد بود و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند.»

در آیه ای دیگر می خوانیم:

«وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ »(البقرة/265):

«و مثل [صدقات] کسانی که اموال خویش را برای طلب خشنودی خدا واستواری روحشان انفاق می کنند، همچون مثل باغی است که بر فراز پشته ای قرار دارد که اگر رگباری بر آن برسد، دو چندان محصول برآورد، و اگر رگباری هم بر آن نرسد، باران ریزی برای آن بس است، و خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست».

3. خیر

از واژگان دیگری که می تواند اهمیت مسئله وقف را به عنوان یک کار«خير»روش نماید، آیه ای است که خداوند در آن می فرماید:

«...وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا...»(المزمل/ 20)؛

«...و هر کار خوبی برای خویش از پیش فرستید آن را نزد خدا بهتر و با پاداشی بیشتر باز خواهید یافت...»

علامه طباطبایی درباره معنای واژه خیر، ذیل آیه«يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ»(یوسف/39) می نویسد: کلمه «خیر» از نظر وزن، وصفی است که از ماده «خار، یخار، خيرة» اشتقاق یافته که این ماده به معنای انتخاب و اختیار کردن یکی از دو چیز و یا دو عملی است که به وجهی در انجام و یا اخذ آن در تردید باشد، و خير از آن دو، آن است که در مطلوبیت و فضیلت، برتری بردیگری داشته اخذ آن متعین باشد. پس خیر از دو عمل، آن عملی است که انجام و آن متعین باشد. و خير از دو چیز آن است که از جهت انتخاب مطلوب باشد، مثلاخیر از دو مال، آن مالی است که از جهت تمتع و استفاده مطلوبتر باشد. وخير از دو خانه، آن خانه ای است که از جهت سکنی مطلوب تر باشد. و خير از دو انسان،

ص: 161

آن فردی است که از جهت مصاحبت بهتر باشد. و خير از دو رأي، آن رأيي است که اخذ به آن بهتر باشد. و خير از دو آله آن معبودیست که از جهت پرستش بهتر باشد.(1)

با توجه به معنای واژه «خیر»اکنون باید توجه داشت که وقف مال به عنوان صدقه جاریه و ماندگار - که هم شخص از بهره های معنوی آن برخوردار شده و هم دیگران از منافع آن استفاده می کنند - یکی از روشن ترین مصادیق «خیر» است که به حکم آیه یاد شده آن را نزد خدا بهتر و با پاداشی بیشتر باز خواهیم یافت.

تشویق به وقف در روایات معصومان علیهم السلام

اشاره

اگرچه در ایات قران، تعبير «وقف» به کار نرفته است اما این موضوع در برخی از روایات با تعبير «وقف» و در برخی با تعبير «حبس» و در برخی با تعبير صدقه«جاریه»مورد اشاره قرار گرفته و به آن ترغیب و تشویش شده است تا جایی که از جابر نقل شده که گفت: «هیچ توانگری در میان صحابه نبود مگر اینکه چیزی وقف کرده»(2)

در اینجا به نمونه هایی از روایات اشاره می کنیم:

1. وقف، فیضی همیشگی

در حدیثی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم می خوانیم:

«هنگامی که فرزند آدم بمیرد عملش قطع می شود مگر در سه مورد:1. فرزند صالح و شایسته ای که برایش دعا می کند. 2. دانشی که از آن انتفاع می برد. 3. صدقه جاری (مستمر و غیر منقطع).(3)

طریحی در معنای «جاریه» می نویسد:

«یعنی ادامه دار و غیرمنقطع، مانند وقف و سایر نیکی های مانند وقف»(4)

و ابن اثیر در این باره می گوید:

«یعنی متصل، مانند وقف هایی که برای انواع نیکی ها مهیا می شوند»(5)

در حدیثی از امام جعفر صادق علیه السلام چنین نقل شده است:

ص: 162


1- ترجمه المیزان، ج 11، ص 238.
2- روی عَنْ جَابِرٍ أَنَّهُ قَالَ : لَمْ يَكُنْ مِنَ الصَّحَابَةِ ذُو مَقْدُرَةٍ إِلَّا وَقَفَ وَقْفاً.(عوالی اللئالى، ج 3، ص 261، ح5)
3- إذا ماتَ الإنسانُ انقَطَعَ عَمَلُهُ إلاّ مِن ثَلاثٍ : إلاّ مِن صَدَقَةٍ جاريَةٍ:(مستدرک الوسائل، ج 12، ص 230، ح 13960)- در روایت دیگری چنین آمده است:قَالَ النَّبِيُّ(ص):«إذا ماتَ الإنسانُ انقَطَعَ عَمَلُهُ إلاّ مِن ثَلاثٍ : إلاّ مِن صَدَقَةٍ تَجري أو عِلمٍ يُنتَفَعُ بِهِ أو وَلَدٍ صالِحٍ يَدعُو لَهُ»(بحارالأنوار، ج 2، ص33، ح 70).
4- «أي الدارة المستمرة غير المنقطعة كالوقف و نحوه من أبواب البر»؛(مجمع البحرین، ج 1، ص 83).
5- «أي دارة متصلة، كالوقوف المرصدة لأبواب البر»:(النهاية، ج 1، ص 263).

«پس از مرگ، برای هیچ کس اجر و ثوابی نخواهد بود، مگر از سه چیز: 1.صدقه ای که در زمان زنده بودن خود به جریان انداخته است، و پس از فوتش نیز به آن عمل می شود. 2. راه و رسم درستکاری و دینداری که (در دوران زندگی پی نهاده است و) پس از مرگش مردم به آن عمل می کنند. 3. فرزندی صالح که برایش دعا کند»(1)

أبی کهمش از امام صادق علیه السلام نقل می کند که آن حضرت فرمود:

«شش چیز است که مؤمن پس از مرگ هم از آنها بهره مند می شود. فرزند شایسته ای که برای پدر آمرزش بطلبد و قرآنی که از آن او باشد و مورد استفاده قرار گیرد و چاه آبی که می کند و درختی که می نشاند و چشمه آبی که در راه خدا جاری می کند و رویه نیکی که از او به یادگار مانده و دیگران از او اتخاذ کنند»(2)

در روایتی دیگر امام صادق علیه السلام فرمود:

«بهترین چیزی بعد از مرگ، جانشین انسان می شود سه چیز است: فرزندی نیک که برایش آمرزش بطلبد. رویه ای نیکو که دیگران در آن رویه به او اقتدا کنند. صدقه ای که پس از او جریان داشته باشد».(3)

2. وقف، ذخیره ای برای آخرت

در اندیشه اسلامی، دنیا معبری برای رسیدن به زندگی جاوید اخروی است. جایگاه انسان در آخرت به نوع زندگی او در دنیا بستگی دارد. اگر در دنیا نسبت به انجام وامر الهی و ترک نواهی پروردگار التزام داشته باشد زندگی نیکوی اخروی در انتظار اوست و از نعمت های الهی در سرای آخرت متنعم خواهد گشت و در غیر این صورت، چیزی جز عذاب در انتظار او نیست. بنابراین، مؤمن هر آنچه می تواند باید توشه سفر آخرت را تهیه نموده و ذخیره سازد. در این راستا، وقف می تواند وسیله مناسب برای دستیابی به این مقصود باشد.

امام علی علیه السلام فرمود:

«صدقه و حبس (وقف) دو ذخيره اند؛ پس آنها را برای روز خودشان (قیامت)کنار نهید»(4)

ص: 163


1- «لَيْسَ يَتْبَعُ الرَّجُلَ بَعْدَ مَوْتِهِ مِنَ الأَجْرِ اِلاّ ثَلاثُ خِصالٍ: صَدَقةٌ اَجْراها فى حَياتِهِ فَهِىَ تَجْرى بَعْدَ مَوْتِهِ، و سُنَّةُ هُدىً سَنَّ-ها فَهِىَ يُعْمَلُ بِها بَعْ-دَ مَوْتِهِ، اَوْ وَلَ-دٌ ص-الِحٌ يَ-دْعُ-ولَ-هُ»(الکافی، ج 7، ص 56).
2- «سِتُّ خِصَالٍ يَنْتَفِعُ بِهَا الْمُؤْمِنُ بَعْدَ مَوْتِهِ : وَلَدٌ صَالِحٌ يَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ مُصْحَفٌ يَقْرَأُ فِيهِ وَ قَلِيبٌ يَحْفِرُهُ وَ غَرْسٌ يَغْرِسُهُ وَ صَدَقَةُ مَاءٍ يُجْرِيهِ وَ سُنَّةٌ حَسَنَةٌ يُؤْخَذُ بِهَا بَعْدَه»(بحار الأنوار، ج 6، ص 293)
3- «خَيْرُ مَا يُخَلِّفُ الرَّجُلُ مِنْ بَعْدِهِ ثَلَاثٌ: وَلَدٌ صَالِحٌ يَدْعُو لَهُ وَ صَدَقَةٌ تَجْرِي يَبْلُغُهُ أَجْرُها وَ عِلْمٌ يُعْمَلُ بِهِ مِنْ بَعْدِهِ.»(بحار الأنوار، ج 6، ص 294)
4- « عَنْ أَمِيرِ المؤمنین ( ع ) أَنَّهُ قَالَ : الصَّدَقَةُ وَ الْحَبْسُ ذخیرتان قدعوهما لِيَوْمِهِمَا» (مستدرک الوسائل، ج 45، ح 18068).

3. وقف، کلیدی برای ورود به بهشت

امام علی علیه السلام در یکی از وقفنامه هایشان انگیزه خود را چنین بیان می کند:

«برای رضایت خداوند وقف کردم تا به سبب آن مرا داخل بهشت برین فرماید و از آتش دورم دارد و آتش را از صورتم دور فرماید، در روزی که صورتهایی سفید و صورتهایی سیاه اند»(1)

4.گشایشی از ناحیه خدا

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم به مردی گذر کرد که در باغش درخت می کاشت. پس آن حضرت صلی الله علیه واله وسلم نزدش ایستاد و فرمود: تو را راهنمائی نکنم بر کشت درختی که ریشه اش پا برجاتر و میوه هایش زودرس تر و بهتر و پاینده تر باشد؟ عرض کرد: چرا مرا رهنمائی فرما ای رسول خدا، فرمود: چون بامداد کنی و شام کنی بگو: «سبحان الله و الحمد الله ولا اله الا الله و الله اکبر». زیرا اگر آن را بگوئی به شماره هر تسبيحهای(یعنی هر یک مرتبه) ده درخت در بهشت داری (که هر درختی از آنها یکنوع) از انواع میوه ها (می دهد) و آنها از کارهای شایسته و پاینده است. امام محمد باقرعلیه السلام فرمود: پس آن مرد گفت: پس من شما را گواه گرفتم که این باغ من صدقه قبض شده و وقف است بر فقرای از مسلمانان که مستحق صدقه باشند، پس خدای عز و جل آیاتی از قرآن را نازل کرد: «اما آنکه حق خدا را داد و پروا داشت، و آپاداش ] نیکوتر را تصدیق کرد، بزودی راه آسانی پیش پای او خواهیم گذاشت»(سوره ليل آیه های 5-6-7)(2)

5.برخورداری از رحمت خداوند

رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمود:

«بهشت متعلق به توبه کاران است و رحمت متعلق به وقف گذاران است»(3)

ص: 164


1- عَنْ عَلَى ص أَنَّهُ أَوْصَى بِأَوْقَافٍ أَوْقَفَهَا مِنْ أَمْوَالِهِ ذَكَرَهَا فِي كِتَابِ وَصِيَّتِهِ كَانَ فِيمَا ذَكَرَهُ مِنْهَا هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ وَقْفاً فَقُضِيَ فِي مَالُهُ عَلِىُّ بْنُ أَبِيطَالِبِ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ لِيُولِجَنِي اللَّهُ بِهِ الْجَنَّةَ وَ يَصْرِفَنِي عَنِ النَّارِ وَ يَصْرِفَ النارغنی يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهُ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهُ ...(دعائم الاسلام، ج 2، ص 341، ح 1284)
2- مَرَّرسولَ اللّه ِ(ص)برَجُلٍ يَغرِسُ غَرسا في حائطٍ لَهُ قالَ : أ لا أدُلُّكَ على غَرسٍ أثبَتَ أصلاً و أسرَعَ إيناعا و أطيَبَ ثَمَرا و أبقى قالَ : بلى فِداكَ أبي و اُمّي يا رسولَ اللّه ِ فقال : إذا أصبَحتَ و أمسَيتَ فقُلْ سُبحانَ اللّه ِ و الحَمدُ للّه ِ و لا إلهَ إلاّ اللّه ُ و اللّه ُ أكبَرُ» فإنّ لكَ بذلكَ إن قُلتَهُ بكُلِّ تَسبيحَةٍ عَشرَ شَجَراتٍ في الجَنَّةِ من أنواعِ الفاكِهَةِ ، و هُنَّ مِن الباقِياتِ الصّالِحاتِ فقالَ الرّجُلُ : اُشهِدُكَ يا رسولَ اللّه ِ أنَّ حائطي هذا صَدَقَةٌ مَقبوضَةٌ على فُقَراءِ المُسلمينَ مِن أهلِ الصُّفَّةِ ، فأنزَلَ اللّه ُ تباركَ و تعالى : «فأمّا مَنْ أعْطى و اتَّقى و صَدَّقَ بِالحُسْنى فسَنُيَسِّرُهُ لِليُسْرى»(الکافی، ج 2، ص 506، ح4 - ترجمه مصطفوی، ج 4، ص 268)
3- «الجنة لكل تائب و الرحمة لكل واقف»(نهج الفصاحة، ص 434، ح 1332)

سنت عملی معصومان علیهم السلام در انجام وقف

اشاره

چنانکه می دانیم یکی از ویژگی های پیامبرصلی الله علیه واله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام این بود که به سفارش و توصیه زبانی نسبت به انجام کارهای پسندیده اکتفا نمی کردند بلکه در مرحله عمل نیز به انجام آن اهتمام داشتند. این روش در موضوع وقف هم جریان یافت. براساس مستندات تاریخی، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم و امامان علیه السلام از اموالی که به دست می آوردند، مقداری را وقف می نمودند. در اینجا به دو نمونه از این موارد اشاره می کنیم:

1. وقف در سیره پیامبر صلی الله علیه واله وسلّم

مردی از یهودیان به نام مخیریق که در جنگ احد مسلمان شده بود، همراه سپاه اسلام در جنگ با مشرکان شرکت داشت. هنگامی که به سوی احد حرکت کرد، گفت: اگر من کشته شدم، هفت قطعه از باغهای من از آن رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم باشد. آن باغها عبارت بودند از: عواف، دلال، برقه، مبيت، حسنی، صافيه و حائط ام ابراهیم. مخیریق در این جنگ کشته شد و آن باغها از همان تاریخ، یعنی سال سوم هجری به ملک پیامبرصلی الله علیه واله وسلم درآمد و آن حضرت تصرف نمود. تا سال هفتم هجری کارگران رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم آن باغها را اداره می کردند تا این که در همان سال آن باغها را وقف کردند اما این وقف خاص بود، یعنی، بر اولاد و بر بنی هاشم وقف شد. پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه واله وسلم خلیفه اول این باغها را گرفت ولی خلیفه دوم آن را به على علیه السلام باز گردانید که در تاریخ مفصلا نقل شده است. در مدارک مصادر تاریخی زمینهای دیگری به نام صدقات رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم ذکر شده است، از آن جمله:رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم و زمینی را وقف کرد و آن را برای ابن السبيل صدقه قرار داد.(1)

امام صادق علیه السلام فرمود:

«رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم اموالی را صدقه کرد و آنها را وقف قرار داد، و برای خرج مهمانان خود از آنها می گرفت، و آنها را بر فاطمه علیه السلام وقف کرد. [اوقاف] عراف و برقه و صافيه و مشربه ام ابراهيم و حسنی و زلال و منبت از جمله آنها بوده»(2)

2. وقف در سیره امام علی علیه السلام

راوی می گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:

رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم غنایم را تقسیم کرد و یک قطعه زمین به على علیه السلام رسید. على علیه السلام

ص: 165


1- میراث جاویدان، شماره 39 و40، وقف در سیره پیامبر و امامان شیعه، محمد علی چنارانی
2- عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ( ع ) أَنَّهُ قَالَ : « تَصَدَّقَ رَسُولُ اللَّهِ ( ص ) بِأَمْوَالٍ جَعَلَهَا وَقْفاً وَ كَانَ يُنْفِقُ مِنْهَا عَلَى أَضْيَافِهِ وَ أَوْقَفَهَا عَلَى فَاطِمَةَ ( ع ) مِنْهَا الْعَرَافُ وَ الْبُرْقَةُ وَ الصَّافِيَةُ وَ مَشْرَبَةُ أُمِّ إِبْرَاهِيمَ وَ الحسنی وَ الزُّلَالُ وَ الْمَنْبِتُ»(مستدرک الوسائل، ج 14، ص51، ح 16087)

دستور داد در آن زمین چشمه ای حفر کنند و چشمه به آب رسید و مانند گردن شتر از آن آب به آسمان فوران کرد، لذا حضرت آن را «عين ينبع (چشمه جوشان)»نامید. کسی آمد که به آن حضرت مژده دهد. حضرت فرمود: وارث را بشارت ده! این صدقه ای است قطعی و مسلم برای حاجیان خانه خدا و مسافران راه آن. نه فروختنی است نه بخشیدنی و نه ارث بردنی. پس هرکه آن را بفروشد یا ببخشد لعنت خدا و فرشتگان و مردم همه بر او باد و خداوند از او هیچ توبه و فدیه ای نپذیرد.(1)

اهمیت وقف در بهبود وضع جامعه

به دلیل وسعتی که در آثار وقف وجود دارد مجالی برای بیان آن در این نوشتار نیست. با این حال می توان آن را در دو بعد دنیوی و اخروی مورد توجه قرار داد. روایاتی را که پیش از این درباره تشویق به وقف از سوی معصومان علیهم السلام بیان نمودیم تا اندازه ای توانست تأثير وقف نمودن را در بعد حیات معنوی و اخروی روشن نماید. علاوه بر این، آثار وقف درزندگی دنیایی نیز بسیار حائز اهمیت است. از باب نمونه می توان اهمیت آن را در سه بعد فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مورد توجه قرار داد و مواردی را برشمرد:

1. تأسیس مراکز آموزشی و پژوهشی به منظور فراهم نمودن امکان دانش اندوزی و توسعه آن

2. تأمین هزینه های تحصیل در مقاطع و گروه های مختلف آموزشی و حمایت از علم آموزان مستعد

3. تأسیس و تامین ساخت اماکن معنوی (مسجد، حسینیه، بقاع) و فرهنگی وپشتیبانی از فعالیت های آموزشی و ترویجی آنان در راستای ارتقای سطح فرهنگ دینی با محوریت قرآن و عترت

4. به جریان انداختن وقف در راستای رفاه عمومی

5. تأسیس مراکز درمانی به منظور تامین بهداشت عمومی و حمایت از آنها

6. تأمین هزینه های ازدواج با تكيه بر آموزه های اسلامی

7. رفع دغدغه های سال های اولیه پس از ازدواج با تأمین برخی هزینه ها به منظورترغیب به ازدواج و فرزند دار شدن

8.به جریان انداختن وقف در ایجاد و حمایت از کارهای تولیدی و خدماتی

ص: 166


1- عَنْ أَيُّوبَ بْنِ عَطِيَّةَ الْحَذَّاءِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ( ع ) يَقُولُ قَسَمَ نَبِىِّ اللَّهِ الفی ، فاصاب عَلِيّاً أَرْضٍ - فاختفر فِيهَا عَيْناً فَخَرَجَ مَاءُ يَنْبُعُ فِي السَّمَاءِ كَهَيْئَةِ عُنُقِ الْبَعِيرِ فَسَمَّاهَا ینبع فَجَاءَ الْبَشِيرُ یبشر فَقَالَ ( ع ) بَشِّرِ الْوَارِثَ هِيَ صَدَقَةُ بَتَّةً بَتْلًا فِي حَجِيجِ بَيْتِ اللَّهِ وَ عَابِرِ سَبِيلِ اللَّهِ لَا تُبَاعُ وَ لَا تُوهَبُ وَ لَا تُورَثُ فَمَنْ بَاعَهَا أَوْ وَهَبَهَا فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ وَ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا.(بحار الأنوار،ج 41، ص 39، ح18)

و...

به طور کلی، هر جا که بتوانیم با وقف بخشی از اموال خود (حتی به مقدار اندک) - به طوری که اصل آن محفوظ مانده و منافع آن مورد استفاده دیگران قرار گیرد - اقدام نماییم گامی برای بهبود وضع جامعه (محله یا شهر یا استان یا کشور) برداشته ایم و در زمرۂ واقفان قرار گرفته ایم و آن را برای آخرت خویش پس انداز نموده ایم.

ص: 167

فهرست منابع

قرآن کریم (با ترجمه فولادوند)

اخلاق اقتصادی و سیاسی، علی اصغر الهامی نیا، نعمت الله یوسفیان، سید تقی حسینی، اداره آموزش عقیدتی سیاسی نمایندگی ولی فقیه در سپاه، زمستان 1384، چاپ دوم.

اسلام و توسعه، على اخترشهر، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،1386، چاپ اول.

اعتدال و میانه روی در کارها، عبدالحسین اوحدی حائری، مقدمه و تصحیح و تحقيق:صفر فلاحی، نشر تجريد، تابستان 1389، چاپ اول.

الأمالی، ابن بابویه، محمد بن علی، ناشر: کتابچی، تهران، 1376 ش، چاپ ششم.

الأمالی، طوسی، محمد بن الحسن، دار الثقافة، قم، 1414ق، چاپ اول.

أنوار التنزيل و أسرار التأويل، بیضاوی، عبدالله بن عمر، تحقيق: محمد عبد الرحمن المرعشلي، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1418ق، چاپ اول.

بحار الأنوار، مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، دار إحياء التراث العربی، بیروت، 1403ق، چاپ دوم.

البرهان في تفسير القرآن، بحرانی سید هاشم، بنیاد بعثت، تهران، 1416 ق، چاپ اول.

پرتوی از نور، محسن قرائتی، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، 1388، چاپ دوم.

پند تاریخ، موسی خسروی، کتابفروشی اسلامیه، تهران، 1362ش، چاپ دهم.

پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، مدرسة الإمام علی بن ابیطالب علیه السلام، 1375ش، چاپ سوم.

تحرير الوسيلة، خمینی، سید روح الله موسوی، مؤسسه مطبوعات دار العلم، قم، چاپ اول.

ترجمه تفسير الميزان، طباطبایی، سید محمد حسین، مترجم: سید محمد باقرموسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی جامعه ی مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1374ش، چاپ پنجم.

تصنیف غرر الحکم و درر الكلم، تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، دفتر تبلیغات اسلامی، ایران، قم، 1366ش، چاپ اول.

تفسير القرآن العظيم، ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تحقيق: محمد حسین شمس الدين، دار الكتب العلمية، منشورات محمد على بيضون، بیروت، 1419ق، چاپ اول.

تفسير جوامع الجامع، طبرسی، فضل بن حسن، انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت

ص: 168

حوزه علمیه قم، تهران، 1377 ش، چاپ اول.

تفسیر روح البیان، حقی بروسوی، اسماعیل، دارالفکر، بیروت، بی تا.

تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، قمی مشهدی محمد بن محمدرضا، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1368 ش، چاپ اول.

تفسیر نمونه، مکارم شیرازی ناصر، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش، چاپ اول.

تفسير نور الثقلين، العروسي الحویزی، عبد على بن جمعة، محقق / مصحح: رسولی محلاتی، سید هاشم، ناشر: اسماعیلیان، قم، 1415ق، چاپ چهارم.

تفسير نور، قرائتی محسن، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، 1383 ش، چاپ یازدهم.

تهذیب الاحکام، طوسی، محمد بن الحسن، مصحح: خرسان، حسن الموسوی، دارالكتب الإسلامية، چاپ تهران، 1407 ق، چاپ چهارم.

الحدیت (روایات تربیتی)، محمد تقی فلسفی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران،1368ش.

الحياة، حکیمی، محمدرضا ؛ حکیمی، محمد حکیمی، علی، ترجمه احمد آرام، دفترنشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1380 ش، چاپ اول.

الخصال، ابن بابویه، محمد بن علی، ترجمه جعفری، نسیم کوثر، قم، 1382 ش، چاپ اول.

الخصال، ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ناشر: جامعه مدرسین، قم، 1362ش، چاپ اول.

داستانهای بحار الأنوار، مترجم و نگارنده: ناصر محمودی، ناشر: دار الهدی، 1385، چاپ اول.

داستان های موضوعی، کاظم سعید پور، نشر جمال، قم، 1390، چاپ ششم.

الدر المنثور في تفسير المأثور، سیوطی، جلال الدین، کتابخانه آية الله مرعشی نجفی،قم، 1404 ق.

دعای مکارم الأخلاق در آینه قرآن و حدیث، حجت منگنه چی، مرکز بین المللی

ترجمه و نشر المصطفى صلی الله علیه واله وسلم، قم، 1390ش، چاپ دوم.

دعائم الإسلام، ابن حيون، نعمان بن محمد مغربی، مؤسسه آل البيت عليهم السلام،قم، 1385 ق، چاپ دوم.

روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، آلوسی، سید محمود، تحقیق: علی عبدالباری عطية، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1415ق، چاپ اول.

رياض السالكين في شرح صحيفة سيد الساجدین(صلوات الله عليه)، السيد على

ص: 169

خان الحسيني الحسني الملذی الشیرازی، موسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، قم، 1411 ه. ق، الطبعة الأولى.

شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبة الله، مكتبة آية الله المرعشی النجفی، قم، 1404 ق، چاپ اول.

شرائع الإسلام فی مسائل الحلال والحرام، حلی، محقق، نجم الدین، جعفر بن حسن،مؤسسه اسماعیلیان، قم، 1408 ه ق، چاپ دوم.

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، حسکانی عبید الله بن أحمد، تحقيق: محمد باقر محمودی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1411 ق، چاپ اول.

عبرت آموز داستانهای کتب استاد حسین انصاریان، ناشر: دار العرفان، قم، تابستان 1388چاپ سوم.

عوالی اللئالی العزيزية في الأحاديث الدينية، ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، دارسید الشهداء للنشر، قم، 1405ق، چاپ اول.

عيون أخبار الرضاعلیه السلام، شیخ صدوق، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378 ق.

الغدير في الكتاب و السنة و الأدب، عبدالحسين أحمد الأميني النجفي، دار الكتب العربی، بیروت، 1387 ه-، الطبعة الثالثة.

غرر الحکم، مترجم: سید حسن شیخ الاسلامی، انتشارات انصاریان، قم، چاپ هفتم،.1385.

مفاتيح الغيب، فخرالدین رازی ابوعبدالله محمد بن عمر، دار احیاء التراث العربی، بیروت،1420 ق، چاپ سوم.

فرهنگ ابجدی، بستانی، فؤاد افرام، مترجم: مهیار، رضا، انتشارات اسلامی، تهران، 1375ش، چاپ دوم.

قاموس قرآن، قرشی بنایی، علی اکبر، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1412ق، چاپ ششم.

قصه های دلنشین، کاظم سعید پور، نشر جمال، تهران، 1389ش، چاپ سوم.

الکافی، کلینی، محمد بن يعقوب، مصحح: غفاری علی اکبر، و آخوندی محمد، دارالكتب الإسلامية، تهران، 1407ق، چاپ چهارم.

کتاب العین، فراهیدی، خليل بن أحمد، نشر هجرت، قم، 1409ق، چاپ دوم.

الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، زمخشری، محمود دار الكتاب العربی، بیروت،1407ق، چاپ سوم.

الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ثعلبی نیشابوری ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، دارإحياء التراث العربی، بیروت، 1422 ق، چاپ اول.

گناه شناسی، محسن قرائتی، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، 1387، چاپ نهم.

ص: 170

لسان العرب، این منظور، ابو الفضل، جمال الدین، محمد بن مكرم، دار الفكر للطباعة والنشر و التوزيع - دار صادر، بیروت - لبنان، 1414 ه ق، چاپ سوم.

مجمع البحرین، طریحی، فخر الدين، کتابفروشی مرتضوی، تهران - ایران، 1416 هق،چاپ سوم.

مجمع البيان في تفسير القرآن، طبرسی، فضل بن حسن، تحقيق: محمد جواد بلاغی،انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 ش، چاپ سوم.

مجموعة ورام (تنبيه الخواطر)، ورام ابن ابی فراس، انتشارات مكتبة فقيه، چاپ اول.

المحاسن، برقی، احمد بن محمد بن خالد، دار الكتب الإسلامية، قم، 1371 ق، چاپ دوم.

مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، نوری، میرزا حسین، مؤسسه آل البيت علیه السلام،بيروت - لبنان، 1408 هق، چاپ اول.

المصباح المنير في غريب الشرح الكبير الرافعي، أحمد بن محمد بن على المقرى الفيومي، دار الفكر.

معاني الأخبار، ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1403ق، چاپ اول.

معیارهای اقتصادی در تعاليم رضوی علیه السلام، محمد حکیمی، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1370، چاپ اول.

المفردات فی غریب القرآن، حسین بن محمد راغب اصفهانی، دارالعلم - الدار الشامية دمشق - بيروت، چاپ اول، 1412ق.

مکارم الاخلاق، طبرسی، حسن بن فضل، ناشر: الشريف الرضی، قم، 1412 ق/1370ش، چاپ چهارم.

ملاحظاتی پیرامون پیامهای اقتصادی قرآن، دکتر سید جمال الدین موسوی اصفهانی،دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ اول.

من لایحضره الفقیه، ابن بابویه، محمد بن علی، مترجم: غفاری، علی اکبر و غفاری محمد جواد و بلاغی، صدر، نشر صدوق، تهران، 1367 ش، چاپ اول.

من لایحضره الفقيه، شیخ صدوق، جامعه مدرسین، قم، 1404ق، چاپ دوم.

میزان الحکمة، محمد محمدی ری شهری، مترجم: حمید رضا شیخی، دارالحدیث،قم، 1384، چاپ پنجم.

النوادر، راوندی کاشانی، فضل الله بن علي، دار الكتاب، ایران، قم، بی تا، چاپ اول.

النهاية في غريب الحديث و الأثر، ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم، 1367 ش، چاپ چهارم.

نهج البلاغة، شریف الرضی، محمد بن حسین، ترجمه دشتی، ناشر: مشهور، ایران، قم،

ص: 171

1379 ش، چاپ اول.

نهج البلاغة، شریف الرضی، محمد بن حسین، ترجمه شهیدی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1378، چاپ چهاردهم.

نهج الفصاحة (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم، ابوالقاسم پاینده، دنیای دانش، تهران، 1382 ش، چاپ چهارم.

وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، مؤسسة آل البيت علیهم السلام قم، 1409ق، چاپ اول.

هزار و یک حکایت اخلاقی، محمد حسین محمدی، ناشر: چاف، قم، 1386، چاپ اول.

همتایی قرآن و اهل بیت علیهم السلام جوادی آملی، عبدالله، نشر اسراء، قم، 1389ش، چاپ اول.

يكصد موضوع 500 داستان، سید علی اکبر صداقت، انتشارات ناصر، قم، 1379، چاپ دوم.

ينابيع المودة، سليمان بن إبراهيم الحسيني البلخي القندوزی الحنفی، موسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت لبنان، 1430ق / 2009م، الطبعة الثانية.

ص: 172

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109