پیمان نصرت: شرح و تبیینی گذرا بر فرازهای زیارت آل یاسین

مشخصات کتاب

سرشناسه : افراسیابی، مهدی

عنوان قراردادی : زیارتنامه آل یاسین. فارسی. شرح

عنوان و نام پديدآور : پیمان نصرت: شرح و تبیینی گذرا بر فرازهای زیارت آل یاسین/ رضا زکریایی، مهدی افراسیابی.

مشخصات نشر : قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود( عج)، 1394.

مشخصات ظاهری : 184ص.؛ 5/14 × 5/21 س م.

شابک : 80000 ریال: 978-600-7120-64-4

يادداشت : فارسی - عربی.

یادداشت : کتابنامه: ص. 181 - 184 ؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : زیارتنامه آل یاسین -- نقد و تفسیر

Al yasin prayer

موضوع : زیارتنامه ها

*Ziyarat-namah (Prayers for visiting shrines)

Hadith (Shiites) -- Texts

شناسه افزوده : زکریایی، رضا، 1359 -

رده بندی کنگره : BP271/7 / آ70422 الف7 1394

رده بندی دیویی : 297/777

شماره کتابشناسی ملی : 3765198

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فاپا

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

ص: 3

سرشناسه: افراسيابى، مهدى

عنوان و نام پديدآور: پيمان نصرت

مشخصات نشر: قم: موسسه بنياد فرهنگى مهدى موعود (عج)،.

مشخصات ظاهرى: 184 ص.؛ / * / س م.

شابك: 978-600-7120-64-4

وضعيت فهرست نويسى: فيپا مختصر

يادداشت: اين مدرك در آدرس http://opac.nlai.ir قابل دسترسى است.

شناسه افزوده: زكريايى، رضا

شماره كتابشناسى ملى:

پيمان نصرت

مؤلفان: مهدى افراسيابى، رضا زكريايى

ناشر: انتشارات بنياد فرهنگى حضرت مهدى موعود

* ويراستار: رامين باباگل زاده

طراح جلد و صفحه آرا: مسعود سليمانى

نوبت چاپ: دوم/ تابستان 1396

شابك: 4-64-7120-600-978

شمارگان: 1000 نسخه (تاكنون 2000 نسخه)

قيمت: 8000 تومان

تمامى حقوق ض محفوظ است.

قم: خيابان شهدا/ كوچه آمار (22) / بن بست شهيد عليان/ پ: 26 /تلفن/ 1-37841130-025 / نمابر: 37744273-025

تهران: خيابان انقلاب/خيابان قدس/خيابان ايتاليا/پ: 98 / تلفن: 88998600-021 / نمابر: 89774381-021

www.mahdaviat.ir

info@mahdaviat.ir

Enteshara tbonyad@chmail.ir

ص: 4

فهرست مطالب

مقدمه 9

متن زيارت آل ياسين به نقل طبرسى رحمه الله 11

نگاهى به مفهوم «زيارت» و «سلام» 14

1. زيارت 14

2. سلام 16

اعتبار زيارت آل ياسين 21

دسته بندى كلى فرازهاى زيارت 25

بخش اول: 25

بخش دوم: 27

بخش سوم: 27

بخش چهارم: 28

بخش اول: سلام و درود بر حضرت بقية الله الاعظم عجل الله تعالى فرجه الشريف

«سَلَامٌ عَلَى آلِيس» 30

محور اول: سلام به اوصاف امام 32

«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا دَاعِى الله» 32

«وَ رَبّانى آياتِهِ» 37

«السّلامُ عَلَيكَ يا باب الله» 39

«وَ دَيّانَ دينِهِ» 44

«السّلامُ عَلَيكَ يا خَليفةَ الله» 49

«وَ ناصِرَ حَقِّهِ» 52

«السّلامُ عَلَيكَ يا حُجَّةَ اللهِ» 53

«وَ دَليلَ إرادَتِهِ» 57

«السّلامُ عَليكَ يا تالى كِتابَ اللهِ» 60

«وَ تَرجُمانُه» 63

«السُلامُ عَلَيكَ يا بَقيةَ اللهِ فى أرضِه» 67

«السّلامُ عليكَ يا ميثاقَ اللهِ الّذى أخَذَهُ وَ وَكَّدَه» 72

«السَّلامُ عليكَ يا وَعدَ الله الذى ضَمِنَه» 79

«السّلام عَليكَ أيهَا العَلَم المَنصوب» 85

«وَ العِلمُ المَصبوب» 88

«وَ الغَوثُ» 91

«وَ الرّحمةُ الواسِعَة» 97

«وَعداً غَيرَ مَكذوبٍ» 104

«السّلامُ عَلَيكَ أيها الإمامُ المَأمونُ» 106

ص: 5

«السّلامُ عَلَيكَ أيها المُقَدّمُ المَأمول» 108

محور دوم: سلام به حالات امام 111

«السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقُومُ، السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ» 111

«السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَ تُبَيِّنُ» 114

محور سوم: سلام به نماز امام 116

«السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّى وَ تَقْنُتُ» 116

«السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَ تَسْجُدُ» 119

«السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ و تُكَبِّرُ» 121

«السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَحْمَدُ وَ تَسْتَغْفِر» 123

محور چهارم: سلام به اوقات و لحظات امام 126

«السّلام عليكَ فى آناءِ لَيلِكَ وَ أطرافِ نَهارِك» 126

«السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ و تُمْسِى» 126

«السَّلَامُ عَلَيْكَ فِى اللَّيْلِ إِذا يَغْشى وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى» 128

«السّلام عَليكَ بِجَوامِعِ السّلام» 129

بخش دوم: شهادت به عقايد حقه و گواه گرفتن امام

شهادت به توحيد 135

«أَنِّى أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا الله وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ» 135

شهادت به رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم 137

«وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» 137

شهادت بر حجيت ائمه عليهم السلام 142

«أَنْتُمُ الْأَوَّلُ وَ الْآخِر» 143

بخش سوم: بيان ملاك سعادت و شقاوت،

تولّى و تبرّى و معيار حق و باطل

«يَا مَوْلَاى شَقِى مَنْ خَالَفَكُمْ وَ سَعِدَ مَنْ أَطَاعَكُمْ» 154

«فَاشْهَدْ عَلَى مَا أَشْهَدْتُكَ عَلَيْه» 155

«وَ أَنَا وَلِى لَكَ بَرِىءٌ مِنْ عَدُوِّكَ» 156

«فَالْحَقُّ مَا رَضِيتُمُوهُ وَ الْبَاطِلُ مَا سَخِطْتُمُوهُ وَ الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ وَ الْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ عَنْهُ» 159

بخش چهارم: نصرت امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف

1. بُعد معرفت (اعتقادى) 165

2. بُعد عاطفى 169

3. بُعد اطاعت (عملى و رفتارى) 174

خاتمه 177

كتاب نامه 180

ص: 6

چشمى كه بود حقيقت نماى عشق آخر نشان تير شد در رضاى عشق

ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است غلام همت آنم كه زير چرخ كبود

... تقديم به:

ارواح طيبه اى كه از روحشان روح گرفتيم؛ و از چشمان عاشقشان كه دوخته به حقيقت وجه الله بود چشمۀ معرفت و همّت در قلممان جوشيد.

پرستوهاى خونين بالى كه در شلمچه و جزيرۀ مجنون، ظهور مولايشان را صميمانه از خدا خواستند و در انتظار حكومت حقۀ امام زمان عليه السلام عاشقانه پر كشيدند؛

طلبۀ شهيد امير ميهن خواه؛

وطلبۀ شهيد محمدجواد آل اسحاق

«غيبت امام زمان عليه السلام ادامه دارد تا هنگامى كه اوضاع عمومى جهان براى پذيرش حكومت حق آماده گردد، زمينۀ تأسيس حكومت جهانى اسلام فراهم شود و اكثريت جهانيان از شدت گرفتارى و ستم، ظهور امام زمان عليه السلام را صميمانه از خدا بخواهند. در آن هنگام امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف به امر خدا ظاهر خواهد شد و با نيروى پيروزمندى كه در اختيار دارد، بيدادگرى ها را نابود مى سازد و صلح و آرامش واقعى را براساس توحيد در جهان برپا مى دارد. ما مسلمانان چنين روز پرشكوهى را انتظار مى كشيم...»

بخشى از وصيت نامۀ شهيد آل اسحاق

ص: 7

ص: 8

مقدمه

سعادت انسان در گرو توجه به حقيقت الهى خويش است كه از او و به سوى اوست؛ «انا لله و انا اليه راجعون». طى كردن اين مسير، جز به بركت الطاف و عنايات الهى ممكن نخواهد بود. درك حضور و توجه به وساطت امام در جلب فيوضات الهى از سويى، و نگاه صحيح به نقش اصيل و واقعى امام در هدايت و تربيت انسان ها، به ويژه شيعيان از سوى ديگر، انسان را وامى دارد تا هر چه بهتر در صدد ارتباط با اين منبع فيض الهى باشد و از تنها راه هدايت و سعادت خويش، يعنى امام، غفلت نورزد و خود را در مسير نسيم ها و اشارات قدسى امامِ زمان خويش قرار دهد. در اين ميان نقش ارتباط معنوى و توسل به ساحت ايشان را نمى توان ناديده گرفت؛ لذا يكى از مهم ترين ابزارها براى ارتباط قلبى با امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، «دعا» و «زيارت» است.

ائمۀ اطهار عليهم السلام در طول زندگى خويش، از تضرع و مناجات به درگاه الهى، بهره هاى فراوانى مى بردند و در فرصت هاى مناسب، اقدام به آموزش ادعيه و مناجات هايى با مضامين عالى به شيعيان مى كردند. و طبعاً با توجه به ماهيت معرفتى و عاطفى شديد ادعيه و زيارات، كه ناشى از اتصال فوق العادۀ روحى و معنوى بين زائر و مزور است، مى توان از اين منابع عظيم در جهت ايجاد ارتباط روحى با امام و تقويت عزم براى نصرت امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف، بهره هاى فراوانى بُرد.

«زيارت آل ياسين» يكى از بهترين زياراتى است كه زائر با مضامينى بلند و محتوايى عميق، امامِ خويش را فراخوانده و با او ارتباط برقرار مى كند. او در اين زيارت، با درك خاصى از جايگاه و منزلت امام عجل الله تعالى فرجه الشريف و نقش ايشان در هدايت عالم، با ادبى خاص، به مناجات با امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف پرداخته و در پايان، پس از شاهد گرفتن امام بر عقايد حقّه و بيان ملاك سعادت و ابراز تولّى و تبرّى به محضر ايشان، آمادگى خويش را براى يارى امام در تمام ابعاد اعلام مى كند.

علاوه بر محتواى غنى و فرازهاى دل نشين، آنچه بر شيرينى اين زيارت مى افزايد، اهداى اين زيارت از سوى امام زمان عليه السلام است. ايشان هنگام اهداى اين تحفۀ ارزش مند توصيه فرمودند: «إِذَا أَرَدْتُمُ التَّوَجُّهَ بِنَا إِلَي الله وَ إِلَيْنَا فَقُولُوا كَمَا قَالَ الله تَعَالَي: سَلَامٌ عَلَي آلِيس...»؛هر گاه خواستيد به واسطه ى ما، به خدا و ما (اهل بيت عليهم السلام) متوجه شويد، همان گونه كه خدا فرموده، شما هم بگوييد: «سَلامٌ عَلى آلِ ياسين...».

ص: 9

كتاب حاضر با در نظر گرفتن شرح هايى كه بر اين زيارت شريف نگاشته شده، سعى كرده است اثرى متفاوت و ارتقايافته را ارائه كند. موارد ذيل، از جمله تمايزات اين اثر است:

- مراجعه و استناد فراوان به منابع اصيل، به خصوص منابع روايى؛

- بررسى لغوى كلمات و جملات زيارت؛

- استفاده از برداشت هاى زيبا و محاسن ديگر شروح و در پاره اى موارد، اصلاح و تكميل آن برداشت ها. شايان ذكر است، از كتاب سلام بر پرچم افراشته، اثر سيدمجتبى بحرينى و كتاب ميثاق منتظران، اثر سيدمهدى حائرى قزوينى، بهره هاى بيشترى برديم.

- اهتمام به بررسى اعتبار سندى و تبيين جايگاه اين زيارت شريف كه مى تواند برخى شبهات و مناقشات احتمالى را مرتفع گرداند.

- دسته بندى كلّى محتوا و فرازهاى زيارت آل ياسين، پيش از ورود به شرح آن.

اميدواريم اين سعى ناچيز مورد رضاى الهى و پسند امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف قرار بگيرد. و تمسكى باشد به آن ريسمان نجات الهى و سر تعظيمى باشد بر درگاه آن باب الله كريمانه ى خدايى.

در پايان بر خود لازم مى دانيم از حمايتهاى مركز تخصصى مهدويت به ويژه ارشادات و عنايت خاص استاد عزيز حجت الاسلام و المسلمين كفيل تشكر نموده كه اگر راهنمائيها و تشويقهاى ايشان نبود توفيق اين نگارش را نمى يافتيم و همچنين از همه سرورانى كه با پيشنهادات و انتقادات خود ما را بهره مند مى كنند، پيشاپيش كمال تشكر و قدردانى را داريم.

خدايا ياران و شيعيان ايشان را مايه آرامش و انس حضرت قرار ده و ما را نيز در زمره ى ياران و پناهنده ى به آن پناهگاه الهى قرار ده همانان كه امام نيز به ايشان تكيه كرده است...

«اللهم اجعلنا من الِذينَ جَعَلتَهُم حِصْنَهُ وَ سِلَاحَهُ و مَفزَعَهُ وَ انسَه»(برگرفته از دعاى امام رئوف على بن موسى الرضا عليه السلام)

قم المقدسه

زمستان 1393

ص: 10

متن زيارت آل ياسين به نقل طبرسى رحمه الله

«وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِالله بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ أَنَّهُ قَالَ: خَرَجَ التَّوْقِيعُ مِنَ النَّاحِيَةِ الْمُقَدَّسَةِ حَرَسَهَا الله بَعْدَ الْمَسَائِلِ:

بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، لَا لِأَمْرِهِ تَعْقِلُونَ حِكْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ... عَنْ قَوْمٍ لايُؤْمِنُونَ.

السَّلَامُ عَلَيْنَا وَ عَلَي عِبَادِ الله الصَّالِحِينَ. إِذَا أَرَدْتُمُ التَّوَجُّهَ بِنَا إِلَي الله وَ إِلَيْنَا فَقُولُوا كَمَا قَالَ الله تَعَالَي:

سَلَامٌ عَلَي آلِ يس، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا دَاعِيَ الله وَ رَبَّانِيَّ آيَاتِهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا باب الله وَ دَيَّانَ دِينِهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ الله وَ نَاصِرَ خَلْقِهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ الله وَ دَلِيلَ إِرَادَتِهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا تَالِيَ كِتَابِ الله وَ تَرْجُمَانَهُ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ الله فِي أَرْضِهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ الله الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ الله الَّذِي ضَمِنَهُ، السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَ الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ وَعْداً غَيْرَ مَكْذُوبٍ، السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ، السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقُومُ، السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَ تُبَيِّنُ، السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّي وَ تَقْنُتُ، السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَ تَسْجُدُ، السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تُكَبِّرُ وَ تُهَلِّلُ، السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَحْمَدُ وَ تَسْتَغْفِرُ، السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تُمْسِي وَ تُصْبِحُ، السَّلَامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ إِذا يَغْشي وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّي، السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمَامُ الْمَأْمُونُ، السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأْمُولُ، السَّلَامُ عَلَيْكَ بِجَوَامِعِ السَّلَامِ.

أُشْهِدُكَ يَا مَوْلَايَ أَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا الله وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ لَا حَبِيبَ إِلَّا هُوَ وَ أَهْلُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ حُجَّتُهُ وَ الْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ وَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ مُوسَي بْنَ جَعْفَرٍ حُجَّتُهُ وَ عَلِيَّ بْنَ مُوسَي حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ حُجَّةُ الله أَنْتُمُ

ص: 11

الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ أَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لَا شَكَّ فِيهَا يَوْمَ لايَنْفَعُ نَفْساً إِيمانها لَمْتَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ أَنَّ نَاكِراً وَ نَكِيراً حَقٌّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ النَّشْرَ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ الصِّرَاطَ وَ الْمِرْصَادَ حَقٌّ وَ الْمِيزَانَ وَ الْحِسَابَ حَقٌّ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ الْوَعْدَ وَ الْوَعِيدَ بِهِمَا حَقٌّ، يَا مَوْلَايَ شَقِيَ مَنْ خَالَفَكُمْ وَ سَعِدَ مَنْ أَطَاعَكُمْ، فَاشْهَدْ عَلَي مَا أَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ وَ أَنَا وَلِيٌّ لَكَ بَرِيءٌ مِنْ عَدُوِّكَ، فَالْحَقُّ مَا رَضِيتُمُوهُ وَ الْبَاطِلُ مَا سَخِطْتُمُوهُ وَ الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ وَ الْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ عَنْهُ، فَنَفْسِي مُؤْمِنَةٌ بِالله وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِأَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ بِأَئِمَّةِ الْمُؤْمِنِينَ وَ بِكُمْ يَا مَوْلَايَ أَوَّلِكُمْ وَ آخِرِكُمْ وَ نُصْرَتِي مُعَدَّةٌ لَكُمْ وَ مَوَدَّتِي خَالِصَةٌ لَكُمْ، آمِينَ آمِينَ.

الدُّعَاءُ عَقِيبَ هَذَا الْقَوْلِ:

بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، اللهمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَي مُحَمَّدٍ نَبِيِّ رَحْمَتِكَ وَ كَلِمَةِ نُورِكَ وَ أَنْ تَمْلَأَ قَلْبِي نُورَ الْيَقِينِ وَ صَدْرِي نُورَ الْإِيمَانِ وَ فِكْرِي نُورَ الثَّبَاتِ وَ عَزْمي نُورَ الْعِلْمِ وَ قُوَّتِي نُورَ الْعَمَلِ وَ لِسَانِي نُورَ الصِّدْقِ وَ دِينِي نُورَ الْبَصَائِرِ مِنْ عِنْدِكَ وَ بَصَرِي نُورَ الضِّيَاءِ وَ سَمْعِي نُورَ وَعْيِ الْحِكْمَةِ وَ مَوَدَّتِي نُورَ الْمُوَالاةِ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صلى الله عليه و آله و سلم حَتَّي أَلْقَاكَ وَ قَدْ وَفَيْتُ بِعَهْدِكَ وَ مِيثَاقِكَ، فَلْتَسَعْنِي رَحْمَتُكَ يَا وَلِيُّ يَا حَمِيدُ، اللهمَّ صَلِّ عَلَي حُجَّتِكَ فِي أَرْضِكَ وَ خَلِيفَتِكَ فِي بِلَادِكَ وَ الدَّاعِي إِلَي سَبِيلِكَ وَ الْقَائِمِ بِقِسْطِكَ وَ الثَّائِرِ بِأَمْرِكَ، وَلِيِّ الْمُؤْمِنِينَ وَ بَوَارِ الْكَافِرِينَ وَ مُجَلِّي الظُلْمَةِ وَ مُنِيرِ الْحَقِّ وَ السَّاطِعِ بِالْحِكْمَةِ وَ الصِّدْقِ وَ كَلِمَتِكَ التَّامَّةِ فِي أَرْضِكَ، الْمُرْتَقِبِ الْخَائِفِ وَ الْوَلِيِّ النَّاصِحِ، سَفِينَةِ النَّجَاةِ وَ عَلَمِ الْهُدَي وَ نُورِ أَبْصَارِ الْوَرَي وَ خَيْرِ مَنْ تَقَمَّصَ وَ ارْتَدَي وَ مُجَلِّي الْعَمَي، الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً، إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ. اللهمَّ صَلِّ عَلَي وَلِيِّكَ وَ ابْنِ أَوْلِيَائِكَ الَّذِينَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ وَ أَوْجَبْتَ حَقَّهُمْ وَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيراً، اللهمَّ انْصُرْ وَ انْتَصِرْ بِهِ أَوْلِيَاءَكَ وَ أَوْلِيَاءَهُ وَ شِيعَتَهُ وَ أَنْصَارَهُ وَ اجْعَلْنَا مِنْهُمْ، اللهمَّ أَعِذْهُ مِنْ

ص: 12

كُلِّ بَاغٍ وَ طَاغٍ وَ مِنْ شَرِّ جَمِيعِ خَلْقِكَ وَ احْفَظْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ احْرُسْهُ وَ امْنَعْهُ مِنْ أَنْ يُوصَلَ إِلَيْهِ بِسُوءٍ وَ احْفَظْ فِيهِ رَسُولَكَ وَ آلَ رَسُولِكَ وَ أَظْهِرْ بِهِ الْعَدْلَ وَ أَيِّدْهُ بِالنَّصْرِ وَ انْصُرْ نَاصِرِيهِ وَ اخْذُلْ خَاذِلِيهِ وَ اقْصِمْ بِهِ جَبَابِرَةَ الْكُفْرِ وَ اقْتُلْ بِهِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ جَمِيعَ الْمُلْحِدِينَ، حَيْثُ كَانُوا فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ امْلَأْ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ أَظْهِرْ بِهِ دِينَ نَبِيِّكَ وَ اجْعَلْنِي اللهمَّ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ شِيعَتِهِ وَ أَرِنِي فِي آلِ مُحَمَّدٍ مَا يَأْمَلُونَ وَ فِي عَدُوِّهِمْ مَا يَحْذَرُونَ، إِلَهَ الْحَقِّ آمِينَ يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين.»(1)5.

ص: 13


1- الإحتجاج، ج 2، ص 493-495.

نگاهى به مفهوم «زيارت» و «سلام»

1. زيارت

«زيارت» از ريشۀ «الزَّوَر»(1) و به معناى قصد و ميل است. در ريشۀ اين مفهوم، گرايش به زيارت شونده و روى گرداندن و بى توجهى به ديگران نهفته است.(2)

زيارت، پيوند قلبى و نوعى رابطۀ عاطفى با زيارت شونده است و در فرهنگ شيعه، يعنى توجه قلبى و حضور جسم و جان در محضر امام، كه به منظور تكريم و بزرگ داشت و نيز انس و الفت با حجت خدا انجام مى گيرد؛ بر اين اساس، فرقى نمى كند در حرم امام باشى يا فرسنگ ها دورتر، هر آن و در هر كجاى كرۀ خاكى، مى توان دل را آسمانى كرد، دست ارادت بر سينه گذاشت و با عرض سلام به مولاى خود، جان را جلاى تازه بخشيد.

زيارت، نمودى از احساس شوق درونى و وابستگى قلبى، به زبان علاقه و ترجمان عشق است. زيارت، بر پايۀ محبت و دلدادگى است و اين، به هم رنگى، هم سويى، سنخيت يافتن و حركت در جهت معشوق مى انجامد. زيارت، بر معرفت مى افزايد، محبت را ريشه دارتر مى كند و قرب مادى و معنوى مى آورد.

زيارت، زمينه ساز ارتقاى روحى، الهام گرفتن از اسوه ها، تعظيم شعائر و تقدير از فداكارى ها و پاكى هاست. آن كه كنار مرقد ولى خدا مى ايستد، گويا در برابر آينه اى تمام قد ايستاده، كه سيماى حق و قامت فضيلت را نشان مى دهد و اين بهترين فرصت براى محك زدن و سنجش ظاهر و باطن وجود زائر است.

وقتى پيشواى اهل سنت احمد حنبل، پيراهن متعلق به شافعى را مى شويد و آبِ آن را مى نوشد، تا از مقام علم تجليل كرده باشد(3) ، پس ارزش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و تكريم

ص: 14


1- مصباح المنير، ج 2، ص 260.
2- معجم المقاييس اللغة، ج 3، ص 36.
3- الغدير، ج 5، ص 151.

آثار برجاى مانده از انبيا و امامان عليهم السلام و بوسه زدن بر بارگاه امام معصوم و حجت الهى، جاى خود دارد. با اين حساب چه گمراهند كسانى كه مى گويند: اگر نامِ كسى را در كنار نام خدا ببريد، شرك است! در حالى كه اگر اين سخن درست باشد، خداوند - نعوذبالله - خود مشرك است، زيرا در سورۀ «توبه» مى فرمايد:

(وَ ما نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْناهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ)(1) ؛ آن ها فقط از اين انتقام مى گيرند كه خداوند و رسولش، آنان را به فضل (و كرم) خود، بى نياز ساختند!

و در جاى ديگر مى فرمايد: (اللّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ)(2) ؛ خداوند، جان ها را مى گيرد. و نيز مى فرمايد: (يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ)(3) ؛ ملك الموت، جان شما را مى گيرد. بنابراين واسطه داشتن، نه تنها شرك نيست، بلكه جريان هستى بر مبناى واسطه است.

زيارت در واقع، عمل كردن به دستور قرآنى خداوند است كه مى فرمايد: (وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ)(4) ؛ وسيله اى براى نزديكى به خدا جست وجو كنيد. حال، آن وسيله كدام است؟ خداوند در اين آيه، نوع وسيله را براى ما مشخص نكرده و به صورت مطلق فرموده است: وسيله اى بجوييد. قطعاً ائمه اطهار عليهم السلام، برترين بندگان خدا و بهترين وسيلۀ تقرب الى الله هستند؛ همان گونه كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: «ائمه، وسيلۀ تقرب شما به سوى خدا هستند.»(5) همان گونه كه حضرت آدم عليه السلام به آن ها متوسل شد. او پس از آن كه از بهشت اخراج گرديد، ساليانى را به گريه، توبه و انابه گذراند. سپس كلماتى را از سوى پروردگارش دريافت كرد و به8.

ص: 15


1- توبه، آيه ى 74.
2- زمر، آيه ى 42.
3- سجده، آيه ى 11.
4- مائده، آيه ى 35.
5- عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 58.

آن كلمات متوسل شد. قرآن مى فرمايد: (فَتَلَقّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ)(1) . بسيارى از مفسران اهل سنت گفته اند: مراد از «كلمات» كه حضرت آدم به آن ها متوسل گرديد، نام پيامبر و اهل بيتش عليهم السلام بوده است(2) ؛ و آن كلمات اين چنين بود: «الهي يا حميد بحقّ محمّد، يا عالي بحقّ علي، يا فاطر بحقّ فاطمة، يا محسن بحقّ الحسن، يا قديم الاحسان بحقّ الحسين و منك الاحسان.»(3)

2. سلام

يكى از واژه هاى كليدى و پركاربرد در زيارت نامه ها، عبارت دل نشين و عميق «سلام» است. در زيارت آل ياسين نيز، زائر در كمال اخلاص و با نهايتِ صفاى درون، 23 مرتبه ارادت و محبت خود را در قالب سلام، به قطب عالم امكان حضرت صاحب العصر و الزمان عجل الله تعالى فرجه الشريف ابراز مى كند.

سلام، بهترين نوع تحيت و احترام گذاشتن در ابتداى ملاقات و از دستورات اجتماعى اسلام است كه جاى گزين آداب زشت و خوى ناجوان مردى دوران جاهليت شد. به دستور اكيد اسلام، مؤمنان به منظور احترام كردن و در امنيت قرار دادن جان، مال و آبروى خويش، از تعرض و تجاوز، در هر مرتبه و درجۀ اجتماعى كه قرار دارند، ابتدا اين كلمه را القا مى كنند و در نتيجه، بين دل ها الفتى برقرار مى شود و سپس صحبت خويش را آغاز مى كنند.(4)

در دنيا خداوند متعال به پيامبرش امر مى كند: (وَ إِذا جاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ)(5) ؛ و هنگامى كه مؤمنان به آيات ما نزد تو آمدند، پس بگو سلام بر شما! و نيز به مؤمنان امر مى فرمايد: (فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى

ص: 16


1- بقره، آيه ى 37.
2- الميزان، ج 1، ص 150.
3- بحارالانوار، ج 44، ص 245.
4- امام حسين عليه السلام: «السلام قبل الكلام»؛ تحف العقول، ص 246.
5- انعام، آيه ى 54.

أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً)(1) ؛ پس هنگامى كه به خانه ها وارد شديد، بر خودتان سلام كنيد كه آن تحيتى از جانب خداوند، پربركت و پاكيزه است. مقصود از «فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِكُمْ» سلام بر اهل خانه و ديگر مسلمانان است.(2) خداوند متعال با اين تعبير لطيف، اتحاد و يگانگى مسلمين بر محور ايمان را نشان داده و وسيلۀ ابراز اين يگانگى همراه با محبت و الفت را، «سلام» انتخاب كرده است.

در آخرت نيز، هنگام ملاقات بندگان شايسته با پروردگار خويش، تحيت و درود خداوند منان به مؤمنان، «سلام» است: (تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ)(3) ؛ تحيت ايشان از سوى خداوند در روزى كه او را ملاقات مى كنند، سلام است. و هم چنين تحيت اهل بهشت به يكديگر سلام است: (وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ) ؛ و تحيت اهل بهشت در آن جا، سلام است.(4)

غالب لغت شناسان در معناى «سلام»، به دو معناى سلامت، امنيت و نيز تسليم و انقياد، اشاره(5) و تلاش كرده اند تا در استعمالات متعدد و متنوع اين ريشه، دو معناى مذكور را تبيين كنند. مى توان گفت، اين معنا، مفهوم عامى دارد كه عنصر اصلى آن را سالم بودن از عيب، نقص، خصومت، تعرض و هر امر ناپسندى تشكيل مى دهد و مصاديق متعددى در امور مادى و معنوى را در بر مى گيرد.

«سلام» اگر به طور مطلق و بدون قيد به كار رود، به معناى سلامت از هر آفت، عيب و نقصى است و در قرآن كريم نيز به همين معنا، به عنوان يكى از اسماى ذاتيۀ الهى به كار رفته است:4.

ص: 17


1- نور، آيه ى 61.
2- الميزان، ج 15، ص 165.
3- احزاب، آيه ى 44.
4- يونس، آيه ى 10.
5- كتاب العين، ج 7، ص 265؛ معجم المقاييس اللغة، ج 3، ص 90 و مجمع البحرين، ج 6، ص 84.

(هُوَ اللّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ)(1) ؛ او خدايى است كه جز او معبودى نيست؛ حاكم و مالكى كه از هر عيب منزه و همه از ناحيۀ او در سلامتند و سالم از هر نقصى است.

واژۀ «سلام» به شكل متعدى، در باب تفعيل و به معناى تسليم نيز به كار مى رود. در اين حالت، در رابطه با خداوند متعال، يكى از صفات فعليۀ او به حساب مى آيد؛ يعنى همه چيز در عالم تحت تسليم قدرت لايزال الهى است.

بنابراين، سلام در زيارت معصومان عليهم السلام مى تواند به دو معنا باشد:

الف) سلام به معناى سالم بودن:

اين سلام وقتى از سوى خداوند درخواست مى شود، يعنى خداوند متعال، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام را از تمامى گناهان، عيوب و نقص ها مبرّا قرار داده است. خداوند در قرآن كريم نيز به همين معنا، به رسولان خود سلام داده است: (وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ)(2) ؛ (سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ)(3) ؛ (سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ)(4) ؛ (سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ) . (5) هم چنين سلام خداوند و ملائكه به اهل بهشت از همين باب است: (سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ)(6) و (سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ)(7) ، زيرا بهشت جاى افراد آلوده به گناه و معصيت و صاحب صفات ناپسنديده نيست.

سلامِ زائر در اين معنا، در واقع اقرارى است بر سالم بودن و مبرّا بودن ائمه عليهم السلام از جميع گناهان و عيوب، و هم چنين دعا و درخواست سلامتى براى امام4.

ص: 18


1- حشر، آيه ى 23.
2- صافات، آيه ى 181.
3- صافات، آيه ى 79.
4- صافات، آيه ى 109.
5- صافات، آيه ى 120.
6- يس، آيه ى 58.
7- رعد، آيه ى 24.

در برابر انواع بلاها و خطرات است.

ب) سلام در شكل متعدى و به معناى تسليم:

معناى تسليم، انقياد و واگذار كردن امرى به كسى است.(1) اين مفهوم از سوى حق تعالى، بدين معناست كه خداوند با توجه به ربوبيت خود، ائمه عليهم السلام را واسطۀ فيض به جميع عوالم هستى قرار داده است. البته واسطه بودن، بدين معنا نيست كه خداوند متعال كنار رفته، دست روى دست گذارده و امور را به ائمه عليهم السلام واگذار كرده باشد، زيرا به تصريح قرآن كريم: (إِنَّ رَبَّكَ فَعّالٌ لِما يُرِيدُ)(2) و (وَ ما تَشاؤُنَ إِلاّ أَنْ يَشاءَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ)(3) ، هيچ فاعلى در عالم، حتى براى لحظه اى استقلال ندارد. ائمه عليهم السلام نيز نسبت به حضرت حق، استقلال ندارند، بلكه فاعل بودن اهل بيت عليهم السلام در طول فاعليتِ خداوند متعال است. بنابراين، سلامِ زائر يعنى خود و جميع شئون خويش را به محضر مقدس امام تسليم مى كند و اعلام مى دارد كه همچون برده اى، گوش به فرمان آماده است تا جان، مال، خانواده و هر آنچه را در توان دارد، در ركاب امام خويش فدا كند و در راه رسيدن به اهداف حجت خدا، از هيچ تلاشى فروگذار نخواهد كرد. اوج زيارت، توجه و دركِ اين معناست. اگر چنين شد، زائر پس از زيارت، تمام همّ و غمّ خود را در كسب رضايت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف به كار خواهد بست تا ثابت كند در ادعاى خود، صداقت داشته و به امام خويش وفادار بوده است.

اين دو معناى مذكور، همان مطلبى است كه امام صادق عليه السلام در پاسخِ داود بن كثير رقى فرمودند. هنگامى كه او معناى سلام بر رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم را پرسيد، ايشان فرمودند:

چون خداوند (در عالم ارواح) پيغمبرش را و وصى او و دختر و دو پسرش و9.

ص: 19


1- تاج العروس، ج 16، ص 351.
2- هود، آيه ى 107.
3- تكوير، آيه ى 29.

امامان ديگر و همۀ شيعيان را خلق فرمود، از آن ها پيمان گرفت كه (در بلاها) صبر كنند و (در برابر دشمنان خدا و هواى نفس) پايدارى كنند و (جان خود و اسبان خويش را) در مرزها و سرحدها به كار بندند و از خدا پروا كنند. و خدا (در مقابل اين امور) به آن ها وعده فرمود كه زمين مبارك (مدينه يا بيت المقدس) و حرم امن (مكه) را تسليمشان كند و بيت المعمور (فرشتگان يا خاندان ائمه) را برايشان بياورد و سقف افراشته (تمام آسمان ها و عرش يا بركات آسمان) را به آن ها بنماياند و ايشان را از دشمنان آسوده كند و زمين را به محلى امن و سالم از شرور، تبديل فرموده و آنچه را در زمين است، براى آن ها سالم دارد و ذره اى ناسازگارى در آن نباشد و هر چه را دوست داشته باشند، در زمين براى آن ها مهيا باشد. پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم از همۀ امامان و شيعيان، اين پيمان را گرفت. سلام بر آن حضرت، يادآورى اين عهد و پيمان و تجديد آن است براى پيامبر توسط خداوند، تا شايد خداوند در رسيدنِ وقت اين پيمان، تعجيل كند و سلامت و سازش را با تمام آنچه در پيمان بود، براى شما هرچه زودتر آماده كند.(1)

توجه به اين نكته كه تمام اين خيرات و بركاتى كه خداند متعال به ائمه عليهم السلام و شيعيان وعده داده، در دوران ظهور و حكومت سراسر عدل امام مهدى عليه السلام تحقق مى يابد، به سلام هاى «زيارت آل ياسين» عمق بيشترى مى بخشد و اين جملات را دل نشين تر مى كند. در واقع، اين سلام هاى بيست وسه گانه، درخواست تحقق يافتن اين پيمان و وعدۀ الهى است.5.

ص: 20


1- اصول كافى، ج 2، ص 345.

اعتبار زيارت آل ياسين

«زيارت آل ياسين»، يكى از مشهورترين زيارت هاى حضرت مهدى عليه السلام است. اين زيارت در طول ساليان متمادى، مورد توجه علما و علاقه مندان آن حضرت بوده است. راوى و ناقلِ اين زيارت، «ابوجعفر محمد بن عبدالله حميرى قمى رحمه الله» است. وى عالمى برجسته، مورد اعتماد و صاحب كتاب هاى متعددى بوده و همۀ علماى رجال و بزرگان راوى شناس، از او به بزرگى و قداست ياد كرده اند.(1)

حميرى در دوران غيبت صغرى مى زيسته و پرسش هاى گوناگون خود را از طريق نواب خاص، از امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف پرسيده و توقيعات(2) متعددى از سوى آن حضرت در پاسخ به پرسش هاى او نقل شده است. در پايانِ يكى از اين توقيعات، حضرت صاحب العصر عجل الله تعالى فرجه الشريف پس از آن كه به پرسش هاى او پاسخ مى دهند، زيارت آل ياسين را مى نگارند. اين زيارت حقيقتاً هديه اى ارزش مند از سوى امام غايب بوده كه روشن گر مسير شيعيانِ منتظر، در دوران غيبت است.

اين زيارتِ شريف، مورد توجه محدثان شيعى بوده و در منابع متعدد حديثى نقل شده است. قديمى ترين منبع موجود، كتاب شريف الاحتجاج على اهل اللّجاج، اثر ابومنصور احمد بن على طبرسى رحمه الله از دانشمندان قرن ششم هجرى است. طبرسى، معاصر ابوالفتوح رازى و ابوعلى فضل بن حسن طبرسى، صاحب تفسير مشهور مجمع البيان، و استادِ شيخ منتجب الدين و ابن شهرآشوب(3) ، از فقها و حديث نگاران مشهور دوران خود است. ابن شهرآشوب با عنوان هاى «استاد» و «شيخ»، از ايشان تجليل مى كند و سپس ساير آثار طبرسى رحمه الله در فقه، تاريخ و حديث را شمارش

ص: 21


1- معجم رجال الحديث، ج 16، ص 233.
2- «توقيع» به معناى امضا كردن نامه و فرمان است و منظور، مكتوبات ائمه اطهار عليهم السلام است كه خطاب به فرد يا عده اى از شيعيان صادر شده است.
3- تاريخ فقه و فقها، ص 225.

مى كند.(1) اين آثار متنوع، خود گوياى جامعيتِ شخصيت مؤلف احتجاج است. همچنين عالمان بزرگى چون سيدبن طاووس، شيخ يوسف بحرانى، محقق خوانسارى و...، بر جايگاه علمى و جلالت شخصيت طبرسى رحمه الله تصريح كرده اند. شيخ يوسف بحرانى مى نويسد: «ايشان از علماى جليل القدر و فضلاى مشهور است.»(2)

ابومنصور طبرسى از بين منابع اوليۀ حديث شيعه، مجموعه اى از احتجاجات اهل بيت عليهم السلام در مقابل مخالفان را جمع آورى كرده است. او همان گونه كه در مقدمۀ كتاب خود اشاره كرده(3) ، تمام سعى خود را به كار بسته تا مجموعه اى از احاديث مورد اتفاق علما و مشهور در كتب خاصه و عامه را جمع آورى كند؛ لذا روايات را بدون ذكر سند آورده و فقط روايات مذكور از امام حسن عسگرى عليه السلام را به علت عدم شهرت، با ذكر سند بيان مى كند. اين نكته به خوبى، تسلط علمى، دقت و حساسيت ايشان را در جمع آورى روايات نشان مى دهد. قطعاً همين نكته سبب شده تا كتاب احتجاج بين علماى شيعه شهرت يافته و مورد توجه قرار گيرد. شيخ حر عاملى رحمه الله پس از اين كه صاحب احتجاج را فقيهى فاضل و محدثى مورد اعتماد معرفى كرده، از كتاب احتجاج با عبارت «حسن كثيرالفوائد» ياد مى كند.(4) علامه مجلسى رحمه الله نيز اين كتاب را از كتب معروف و متداول بين علماى شيعه مى داند و مى نويسد: «اين كتاب مورد توجه اكثر محدثان بوده و احاديث آن را نقل كرده اند.»(5) از اين روست كه شيخ آغابزرگ تهرانى، كتاب شناس شهير، در تأييد اين9.

ص: 22


1- معالم العلماء، ص 25.
2- تذكرة الأعيان، ص 133.
3- الإحتجاج، ج 1، ص 14.
4- أمل الآمل، ج 2، ص 17.
5- بحارالأنوار، ج 1، ص 29.

كتاب به اعتماد شيخ حر و علامه مجلسى اشاره كرده است.(1)

با توجه به جملات پيش گفته، دقت در نكات ذيل اعتبار و جايگاه زيارت آل ياسين را روشن مى كند:

1 - وثاقت شخصيت و شهرت توقيعات حميرى، به حدى است كه اين توقيعات علاوه بر احتجاج در آثار بزرگان ديگرى مثل شيخ طوسى و... نيز ديده مى شود.

2 - جايگاه علمى و تبحر حديث شناسى طبرسى رحمه الله، از همين كتاب شريف، شاگردان وى و اعتماد علماى پس از او، به دست مى آيد.

3 - ويژگى خاص دوران حيات مؤلف احتجاج، وجود منابع اوليۀ حديثى و دست رسى به قرائن و شواهد گوناگون براى تشخيص احاديث معتبر، مانند قرائت، سماع و... كه با توجه به آنچه در مقدم خود را ملزم به آن دانسته معلوم مى شود از احاديث مشهور و مورد اتقان در آن دوران بوده است.

4 - استناد جزمى و قطعى اين زيارت به امام عصر توسط اين عالم متقى كه بدون شك و شبهه اين توقيع شريف را نقل كرده است.

5 - اعتماد علما و استناد بزرگان حديث به نقل مرحوم طبرسى در ذكر اين زيارت شريف و استناد به كتاب احتجاج.

بنابراين بايد گفت، «زيارت آل ياسين» از جمله زيارات مورد اعتماد و معتبر است.

ساير منابع زيارت

علاوه بر كتاب احتجاج، منابع ديگر نيز به تبع ايشان، اين زيارت شريف را نقل كرده اند:

1. علامه مجلسى (م. 1110 ق) در سه جاى بحارالانوار اين زيارت را آورده:

الف) جلد 53، تتمة كتاب تاريخ الإمام الثانى عشر صلوات اللّه عليه، باب 31،3.

ص: 23


1- الذريعه، ج 1، ص 283.

حديث 5.

ب) جلد 91، تتمة كتاب الذكر و الدعاء، تتمة أبواب الدعاء، باب 28، حديث 4.

ج) جلد 99، تتمة كتاب المزار، أبواب زيارت الأئمة و رسول الله صلوات الله عليهم أجمعين، باب 7، حديث 1.

2. شيخ حرّ عاملى (م. 1104 ق) در كتاب الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، باب 10، حديث 94، ص 351.

3. شيخ عباس قمى (م. 1111 ق) در مفاتيح الجنان.

4. ميرزامحمدباقر فقيه ايمانى در كتاب فوز اكبر، ص 68.

5. صدرالاسلام همدانى (م. 1111 ق) در كتاب تكاليف الانام فى غيبة الامام (پيوند معنوى با ساحت قدس مهدوى)، ص 128.

6. آيت الله صافى گلپايگانى، منتخب الأثر، فصل 11، باب 5، حديث 4.

7. جمعى از مؤلفان، معجم احاديث الامام المهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، ج 6، ص 200.

شايان ذكر است، در كتاب شريف المزار الكبير ابن مشهدى(1) ، زيارت ديگرى نقل شده است كه با نام «زيارت ندبه» شناخته مى شود. اين زيارت در سند و متن، شباهت بسيارى به «زيارت آل ياسين» دارد. بحث از اين كه اين دو، يك زيارتند كه دو بار از جانب امام انشا شده و يا زيارت ديگرى است، مجال ديگرى مى طلبد و ما چون دليل متقنى بر اتحاد آن زيارت با زيارت آل ياسين نيافتيم، از ذكر آن خوددارى كرديم.6.

ص: 24


1- المزار الكبير، باب 9، ص 566.

دسته بندى كلى فرازهاى زيارت

اشاره

محتوا و عبارات زيارت آل ياسين را مى توان به چهار بخش اصلى تقسيم كرد: سلام و درود بر حضرت بقية الله الاعظم عجل الله تعالى فرجه الشريف؛ شهادت به عقايد حقه و گواه گرفتن امام؛ بيان ملاك سعادت و شقاوت و معيار حق و باطل؛ تجديد بيعت و اعلام آمادگى براى يارى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف.

بخش اول: سلام و درود بر حضرت بقية الله الاعظم عجل الله تعالى فرجه الشريف و ذكرِ اوصاف ايشان عليه السلام

اين بخش را 23 سلام و ارادت به محضر امام عصر عليه السلام تشكيل مى دهد. غير از سلام اول: «سَلَامٌ عَلَي آلِ يس»كه ابراز محبت و ارادت به عموم خاندان اهل بيت عليهم السلام و اجداد طاهرين امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف است، و سلام آخر كه سلامى كلّى است، مى توان گفت ساير سلام ها بر چهار محور اصلى، گرد هم مى آيند.

محور اول: سلام به اوصاف وجود مقدس امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف

با تأملى كوتاه مى توان گفت، اوصاف بيست گانه اى كه در اين قسمت بيان شده، دورۀ امام شناسى و معرفت افزايى دربارۀ وجود نورانى امام است. گويى پيش از اين كه پاى در ركاب عمل بگذاريم، ابتدا بايد معرفت خود را به امام، كامل كنيم؛ اين گوش زد، رمز اساسى هدايت و ثبات قدم، در دوران تاريك غيبت است و پناهِ مطمئنى است براى نجات از آفات و انحرافات، در اين مسير دشوار و پرپيچ وخم.

در اين اوصاف از سويى، مقام امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف نزد خداوند متعال تبيين مى شود؛ اين كه امام، الهى ترين آيه، خدايى ترين نشانۀ الهى، يارى گر حقّ خدا و تلاوت كنندۀ واقعى قرآنند و با امام است كه خدا بر بندگان اتمام حجت مى كند و عذر و بهانه ها را از ميان برمى دارد. و از سوى ديگر، جايگاه ايشان در ارتباط با امت، روشن مى شود؛ اين كه امام دعوت گر و راه ارتباط مردم به سوى خداست؛ اين كه با امام است

ص: 25

كه ارادۀ الهى دانسته و بدان عمل مى شود و هموست كه همچون پرچمى برافراشته، مؤمنان را به سرمنزل نجات و سعادت، هدايت مى كند؛ اين كه امام، همان موعودى است كه دل هاى ستم ديدگان عالم را التيام خواهد بخشيد.

محور دوم: سلام بر امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف در حالات گوناگون

نشست و برخاست امام، كه در واقع كنايه از تمام حركات و سكنات آن وجود شريف است، در اين سلام ها مورد توجه و عنايت زائر قرار دارد و در حقيقت، در اين قسمت گويا درود ما تمامى حالات اماممان را شامل مى گردد؛ از اولين لحظۀ حيات روى زمين گرفته، تا دوران طولانى غيبت و هنگامۀ ظهور، قيام و اقامۀ حكومت حق و....

محور سوم: سلام بر امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف در حالات مختلف نماز

سلام بر حالات و اجزاى نماز امام، بهانه اى است براى تقديس و تقرب؛ گويا مريد، بهترين حالت مرادِ خويش را هنگام عروج در نماز يافته و سعى مى كند در اين حالت، خود را به بهترين بندۀ خدا نزديك كند، تا شايد او هم به طُفيل امام خويش، آسمانى شود و رنگ و بوى الهى بگيرد؛ سلام بر هنگام قيام و ركوع، سلام بر هنگام قعود و سجود، سلام بر هنگام قنوت و دعا و سلام بر هنگام حمد و استغفار امام.

محور چهارم: سلام به امام عجل الله تعالى فرجه الشريف در اوقات و لحظات متفاوت زندگى

در اين قسمت، لحظه لحظۀ حيات امام، از اولين لحظات صبح امام تا ساعات پايانى روز، هنگام پرفروغ ترين اشعۀ خورشيد تا تاريك ترين زمان سياهى شب، مورد توجه است. شايد بيان گر اين باشد كه محب و شيعه بايد در تمام لحظات عمر، به فكر رضايت، اطاعت و همراهى با حجت خدا باشد، و نه زرق و برق دنيا

ص: 26

در روشناى روز و نه دام هاى پنهان فساد و فتنه در تاريكى شب، او را در پيروى از مسير حق، لحظه اى به سستى و كاهلى مبتلا نكند.

در سلام آخر، با جملۀ: «السَّلَامُ عَلَيْكَ بِجَوَامِعِ السَّلَام»تمامى جوانب، صفات، حالات و اوقات مورد توجه قرار مى گيرد و زائر به همۀ آن ها سلام مى دهد. اين توجه مى تواند بيان گرِ اين مطلب باشد كه بندۀ وفادار، به همۀ حالات مولاى خود توجه دارد و به دنبال اين است كه با هر بهانه و در هر فرصتى، به محضر مولاى خويش عرض ارادتى خالصانه داشته باشد.

بخش دوم: شهادت به عقايد حقه و گواه گرفتن امام

اين بخش با عبارت: «أُشْهِدُكَ يَا مَوْلَايَ أَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا الله وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ...»شروع مى شود و ابراز و اقرار به حقانيت عقايد شيعه است و يك دورۀ اجمالى عقايد اماميه از مبدأ تا معاد را در برمى گيرد. در اين فرازها زائر، امام را بر اعتقادات خود گواه مى گيرد و گويا عقايد خود را به محضر امام عرضه مى كند، تا بار ديگر در صحت و درستى آن ها تجديد نظر كرده باشد و اگر احياناً كم و كاستى و يا نقص و اشتباهى دارد، به لطف حجت حى الهى در صدد اصلاح آن برآيد.

در اين قسمت آنچه بيش از همه مورد توجه است، تأكيد بر ايمان به ائمه اثناعشر عليهم السلام به عنوان حجت هاى خدا روى زمين است. ائمه عليهم السلام را يك به يك با نام شريف آن ها ذكر مى كنيم و در كنار توحيد و نبوت، ايمان قلبى خود را به امامت ايشان ابراز مى داريم.

بخش سوم: بيان ملاك سعادت و شقاوت، تولّى و تبرّى و معيار حق و باطل

عبارت: «يَا مَوْلَايَ شَقِيَ مَنْ خَالَفَكُمْ وَ سَعِدَ مَنْ أَطَاعَكم»آغاز اين بخش است. در اين جا زائر با قاطعيتِ تمام اعلام مى كند كه تنها راه تأمين سعادت، پذيرش

ص: 27

ولايت اهل بيت عليهم السلام است. گويا با گوشت و پوست او عجين شده كه اطاعت از حجت خدا، سعادت دنيا و آخرت را، و مخالفت با ولى خدا، شقاوت ابدى را در پى خواهد داشت. در ادامه، تولّى و دوستى خود با محبان حجت خدا عليه السلام، و بيزارى و دشمنى با دشمنان ايشان را بيان مى كنيم و در پايانِ اين بخش، به شاخصۀ كلى و پرچم اصلى ولايت مدارى معتقد مى شويم كه: معيار حق و معروف، رضايت و دستور اهل بيت عليهم السلام و ملاك باطل و منكر، نارضايتى و نهى آن هاست.

بخش چهارم: تجديد بيعت و اعلام آمادگى براى يارى امام عليه السلام

اين بخش كه با عبارت: «فَنَفْسِي مُؤْمِنَةٌ بِالله...»آغاز مى شود، فرصت تجديد عهد و اعلام وفادارى به اولياى دين است. در آخرين جملات زيارت، زائر پس از اعتقاد به عقايد حقه، خود را در محضر ولى خدا مى داند و با تمام وجود و آكنده از شور و شعور، دست در دست مولاى خويش، خالصانه بيعت مى كند و آمادگى خود را براى يارى خاندان رسالت، در كمال اخلاص اعلام مى دارد.

كلمات پايانى اين زيارت، گويا حديث نفس منتظر واقعى است. او در پى ديدار مولاى خود، قلب خويش را جلا داده و پس از عروجى موفق، خود را براى يك فُرود آرام و مطمئن آماده مى سازد و به اميد آن است تا در هنگام ظهور و در صحنۀ عمل، پيوند با ولى خدا را خالصانه به نمايش بگذارد.

ص: 28

بخش اول: سلام و درود بر حضرت بقية الله الاعظم عجل الله تعالى فرجه الشريف

اشاره

ص: 29

همان گونه كه گذشت، اين بخش را 23 سلام و ارادت به محضر امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف تشكيل مى دهد. در دسته بندى كلى گفتيم كه اين سلام ها، غير از سلامِ اول و آخر، بر چهار محور اصلى قابل جمعند.

«سَلَامٌ عَلَى آلِيس»

اولين فراز اين زيارت، اهداى تحيت و درود به محضر اهل بيت پيامبر عليهم السلام و برگرفته از آيات نورانى قرآن است. زائر ابتدا همان گونه كه خداوند متعال سلام داده و تحيت فرستاده، به اجداد طاهرينِ امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف عرض ارادت مى كند.

* «آل ياسين» در قرآن

بنا بر قرائت نافع، ابن عامر، يعقوب و زيد(1) ، آيۀ 130 در سورۀ مباركۀ صافات:

(سلام علي آل يس) قرائت شده است. در منابع روايى اسلامى، روايات متعددى ذيل آيۀ شريفه نقل شده كه «يس» را پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و «آل يس» را اهل بيت پيامبر عليهم السلام تفسير مى كنند. شيخ صدوق، يكى از بزرگان علم حديث شيعه، در كتاب معانى الاخبار بابى را به معناى «آل ياسين» اختصاص داده(2) و ذيل آن، پنج روايت نقل كرده است؛ هم چنين در تفاسير روايى اهل سنت، رواياتى در تأييد اين

ص: 30


1- الميزان، ج 17، ص 159.
2- معانى الأخبار، ص 122.

معنا نقل شده است.(1)

علاوه بر اين، در تفسير آيۀ اول سورۀ «يس» از امام صادق عليه السلام نقل شده است: «يس، نامى از نام هاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و به معناى «اى شنودۀ وحى» است.»(2) و نيز در برخى روايات، «يس» يكى از نام هاى اختصاصى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در قرآن معرفى شده است.(3)

«آل» از ريشۀ «آلَ، يؤولُ» به معناى رجوع و اتكاست و از همين لحاظ خانواده، نزديكان و خاصّ هر شخص را آلِ او مى گويند. بعضى، اصل آن را «اهل» و بعضى «أَوْل» دانسته اند.(4)

* تفاوت «آل» و «اهل»

تفاوت كلمۀ «آل» و «اهل» در اين است كه «آل» همواره به كلمۀ معرفه، آن هم معرفه اى كه صاحب شعور باشد، اضافه مى شود و هرگز به كلمۀ نكره و زمان ها و مكان ها اضافه نمى شود. هيچ وقت «آل رجل، آل قرن دهم و آل همدان» نمى گويند. لفظ «آل» هميشه به چيزى اضافه مى شود كه شريف ترين و برترين فرد در صنف خويش باشد، مانند «آل الله و آل السلطان»؛ به خلاف كلمۀ «اهل» كه شمول بيشترى دارد؛ يعنى به همۀ كلمات نام برده اضافه مى شود و مختص به يك مورد و دو مورد نيست؛ مثلاً مى گويند: «اهل الله، اهل الخياط، اهل قرن دهم، اهل همدان».(5)

پس «آل يس» به طورى كه از ظاهر كلمه برمى آيد، عبارتند از نزديكان خاص از خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و مراد از آن، پاكان و ائمه طاهرين عليهم السلام از ذريۀ آن جناب8.

ص: 31


1- شواهد التنزيل، ج 2، ص 167.
2- معانى الأخبار، ص 22 و البرهان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 563.
3- الخصال، ج 2، ص 422.
4- المصباح المنير، ج 2، ص 29.
5- مفردات ألفاظ القرآن، ص 98.

است، و خداوند اين چنين بر آل پيامبر عليهم السلام سلام داده است.

اين سلام به دستورِ شخص امام زمان عليه السلام است؛ يعنى در شروع زيارت، ابتدا ادب و احترام به آبا و اجداد طاهرين حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف رعايت مى شود و سپس بر خودِ آن حضرت سلام مى دهيم؛ گويى اشاره مى كند كه مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف، ثمرۀ نهايى و نقطۀ اوج اين شجرۀ طيبه است. نكتۀ لطيف اين فراز اين كه، اين سلام تبعيت از خداوند متعال در كلام و گفتار است، به اميد آن كه به تبعيتِ در عمل و كردار نيز رهنمون شويم.

محور اول: سلام به اوصاف امام

«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا دَاعِى الله»

«داعى» از مادۀ «دعو» و «دعاء» و در لغت به معناى خواندن، دعوت كردن، حاجت خواستن و استمداد است و گاهى مطلقِ دعوت و خواندن از آن منظور است(1) ؛ مثل: (فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلاّ فِراراً)(2) ؛ اما دعوت من، چيزى جز فرار از حقّ بر آنان نيفزود. پس «داعى» به معناى دعوت كننده است.

در قرآن كريم، «داعى» و مشتقات آن بسيار به كار رفته است، اما تركيب «داعى الله» فقط دو بار در سورۀ «احقاف» آمده كه در هر دو مورد، شخص پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم منظور هستند:(3)

(يا قَوْمَنا أَجِيبُوا داعِيَ اللّهِ وَ آمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ وَ مَنْ لا يُجِبْ داعِيَ اللّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءُ أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ)(4) ؛ اى قوم ما! دعوت كنندۀ الهى را

ص: 32


1- قاموس قرآن، ج 2، ص 344.
2- نوح، آيه ى 6.
3- الميزان، ج 18، ص 216 و تفسير نمونه، ج 21، ص 370.
4- احقاف، آيات 31 و 32.

اجابت كنيد و به او ايمان آوريد تا گناهانتان را ببخشد و شما را از عذابى دردناك پناه دهد! و هر كس به دعوت كنندۀ الهى پاسخ نگويد، هرگز نمى تواند از چنگال عذاب الهى در زمين فرار كند، و غير از خدا يار و ياورى براى او نيست. چنين كسانى در گمراهى آشكارند.

* در معناى «داعى الله» دو احتمال وجود دارد:

1. كسى كه خدا را مى خواند، صدا مى زند و با او مرتبط و در مناجات است (داعى الله)؛

2. كسى كه بندگان را به سوى خدا مى خواند و دعوت مى كند (داعى الى الله).

در معناى اول، اسم فاعل به مفعول اضافه شده و به ارتباط پيوسته و اتصال عميق وجود مقدس امام با ذات پروردگار عالميان اشاره دارد و در معناى دوم، اسم فاعل به مفعول دوم اضافه شده و حرف جرّ «الى» در تقدير است و به مقام دعوت گرى امام اشاره دارد؛ همان گونه كه همين مقام، در دو آيۀ مذكور براى پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و سلم لحاظ شده است.

هرچند معناى اول، نشان دهندۀ كمال نفسانى و اوج پيوستگى امام با خداست، اما آنچه بيشتر با هدف امامت و منصب هدايت تناسب دارد، معناى دوم يعنى همان هدايت و دعوت مردم به حق و سعادت است و بنا بر آيات قرآن، همين دعوت به حق است كه لزوم تبعيت از حجت خدا را در پى دارد.(1)

* اذن دعوت

«داعى الله» كسى است كه به امر خدا، به سوى او دعوت مى كند، و اين مقام و مسئوليتى بس مهم براى تمام انبياى الهى و نبى گرامى اسلام عليهم السلام بوده است؛ چنان كه در آيات 45 و 46 سورۀ «احزاب» آمده است:

(يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً وَ داعِياً إِلَى اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ5.

ص: 33


1- يونس، آيه ى 35.

سِراجاً مُنِيراً) ؛ اى پيامبر! ما تو را [به سِمَتِ] گواه، بشارت گر و هشداردهنده فرستاديم، و دعوت كنندۀ به سوى خدا به فرمان او و چراغى تابناك.»

* علم و عصمت داعى

داعى الله، كه منصوب و مأذون از سوى خداست، بايد از جهل، خطا و لغزش مصون و عارى باشد، وگرنه نمى تواند به سوى خدا دعوت كند. اگر رهبر و راهنما علم به مقصد و هدف نداشته باشد، چطور مى تواند ديگران را به آن هدف رهنمون باشد؟! اگر رهبر و راهنما در انديشه و رفتارش دچار لغزش و خطا باشد، چطور مى تواند همۀ انسان ها را به طور قطع به مسير الهى و نورانى هدايت راهبر باشد و نيز بتواند اتمام حجتى براى انسان ها باشد؟! لذا امام و رهبر مسلمين چون داعى الله است، بايد عالم بالله بوده و از هر گونه خطا و معصيت، معصوم باشد.

* امامان عليهم السلام، دعوت كنندگان به سوى خدا

در اعمال روز عيد غدير، در دعايى مى خوانيم:

...اللهمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْأَئِمَّةِ الْقَادَةِ وَ الدُّعَاةِ السَّادَة...(1) ؛ خداوندا! درود بفرست بر محمد و آل محمد، آن امامان راهبر و سروانِ دعوت كننده (به سوى تو).

در زيارت امام رضا عليه السلام به سه امام، به ترتيب به عنوان «داعى الله» سلام و درود مى فرستيم:

به امام رضا عليه السلام به عنوان دعوت كنندۀ به دين خدا؛ «اللهمَّ صَلِّ عَلَي عَلِيِّ بْنِ مُوسَي الرِّضَا... الدَّاعِي إِلَي دِينِكَ وَ دِينِ آبَائِهِ الصَّادِقِينَ»؛به امام جواد عليه السلام به عنوان دعوت كنندۀ به راه خدا؛ «اللهمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدِ بْنِ2.

ص: 34


1- اقبال الأعمال، ج 1، ص 492.

عَلِيٍّ عَبْدِكَ وَ وَلِيِّكَ... وَ الدَّاعِي إِلَي سَبِيلِكَ»؛به امام حسن عسكرى عليه السلام به عنوان دعوت كنندۀ به سوى طاعت خدا و رسول؛ «اللهمَّ صَلِّ عَلَي الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ... الدَّاعِي إِلَي طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِك».(1)

* امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، دعوت كنندۀ به سوى خدا

در بيانات اهل بيت عليهم السلام، تعبير «داع» و «داعى» در قرآن كريم، به امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف تفسير شده است.(2) در دعاى شريف «افتتاح»، حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف را دعوت كنندۀ به سوى كتاب خدا مى خوانيم: «... اللهمَّ اجْعَلْهُ الدَّاعِيَ إِلَي كِتَابِك»(3)در دعاى بعد از «زيارت آل ياسين» به امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف به عنوان دعوت كنندۀ به راه خدا درود مى فرستيم و اين گونه مى خوانيم: «... اللهمَّ صَلِّ عَلَي حُجَّتِكَ فِي أَرْضِكَ وَ خَلِيفَتِكَ فِي بِلَادِكَ وَ الدَّاعِي إِلَي سَبِيلِكَ.»(4)نيز در «دعاى عهد» كه در هر صبح براى تجديد پيمان با مولا و امام خود مى خوانيم، ايشان را داعى دانسته و خود را لبيك گو به نداى آن داعى معرفى مى كنيم: «... مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدَّاعِي فِي الْحَاضِرِ وَ الْبَادِي».(5)

* بصيرت، لازمۀ دعوت گرى

خداى سبحان در آيۀ شريفۀ 108 سورۀ «يوسف» فرموده است: (قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي وَ سُبْحانَ اللّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ) . در اين جا خداوند پس از آن كه فرمود: ايمان محض و توحيد، حقيقتِ صريح و واضحى است كه آيات آسمان ها و زمين بدان دلالت مى كنند، بر طبق4.

ص: 35


1- كامل الزيارات، ص 311.
2- تفسير قمى، ج 2، ص 341.
3- المصباح، ص 581.
4- الإحتجاج، ج 2، ص 494.
5- المزار الكبير، ص 664.

اين آيه رسول خود را مأمور كرده تا راه و هدف خود را اعلام بدارد و آن، دعوت به توحيد است؛ دعوتى كه بايد از روى بصيرت باشد.(1)

* دعوت به سوى خدا، وظيفه اى عمومى

هرچند از آنچه تا به حال گفته شد روشن مى گردد، «دعوت به حق» مقام و جايگاهى ويژه است كه خداوند متعال آن را براى انبيا و اوليا برگزيده است، اما با توجه به آيۀ مزبور، خداوند بار مسئوليت دعوت به سوى خويش را، هم بر دوش رسول گرامى اش مى گذارد و هم كسانى كه از او پيروى مى كنند؛ بنابراين، بر شيعيان امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف هم لازم است، تا در مرتبۀ پايين تر، دعوت گرى به سوى خدا را جزء وظايف مسلّم خود بدانند و در اين وادى نيز شيعۀ امام خويش باشند. لذا منتظران امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف، همانند ايشان دغدغۀ تبليغ دين و دعوت به سوى خدا دارند. در اين عرصه، نكتۀ مهم اين است كه روش و منش شيعۀ منتظر بايد دعوت كنندۀ به سوى خدا باشد، چنان كه رسالتِ بزرگ امام نيز همين است. در «دعاى افتتاح» آمده است:

اللهمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ... و تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَي طَاعَتِكَ؛خداوندا! ما را در حكومت اماممان، جزء دعوت كنندگان به سوى خودت قرار بده.(2)

و مسلّم است كسى در حكومت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف مى تواند دعوت گر باشد، كه روحِ دعوت گرى را پيش از حكومت امام با اشتغال به آن، در خود پرورش داده باشد.0.

ص: 36


1- ترجمه الميزان، ج 11، ص 379.
2- إقبال الأعمال، ج 1، ص 60.

«وَ رَبّانى آياتِهِ»

«ربّانى» از ريشۀ «رب» به معناى پروردگار و مربّى گرفته شده است. در ادبيات عرب، اين وزن براى مبالغه است. در لغت به مالك و صاحب اختيارِ يك چيز، رب گويند؛ بنابراين «ربّانى» يعنى كسى كه اختصاص و انتسابش با «ربّ» و توجهش به او (عبادت و اطاعت او)، خيلى زياد است.(1)

در معناى «ربانى آياته» چهار احتمال وجود دارد:

1. پرورش دهنده و تبيين كنندۀ آيات قرآن كريم: آيات قرآن با توجه به وجود متشابهات و بطون و عمق معانى آن، نيازمند تفسير، تبيين، باز شدن معانى و پرورش است. امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، مفسّر حقيقى و پرورش دهندۀ آيات قرآن هستند.

از امام باقر عليه السلام از معناى كلام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حديث «ثقلين» پرسيدند. امام باقر عليه السلام پاسخ دادند:

لَا يَزَالُ كِتَابُ الله وَ الدَّلِيلُ مِنَّا يَدُلُّ عَلَيْهِ حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ(2) ؛ پيوسته كتاب خدا با دليل و راهنمايى از ما خاندان كه بر آن دلالت كند، همراه است تا كنار حوض (كوثر) نزد من آيند.

2. پرورش دهندۀ تمام آيات خدا: بنا بر اين معنا، تعبيرِ «ربانى آياته» مقام منيع ربّانى آن وجود مقدس را نسبت به همۀ آيات و نشانه هاى خداوند منان در تمام خلقت، بيان مى كند. خداوند سبحان، تربيت و پرورش جميع آياتش را به خاندان رسالت افاضه كرده است؛ يعنى هيچ مخلوقى به كمال نهايى خود نمى رسد، جز با عنايت و افاضه ى كمال از جانب امام. امروز اين مقام شامخ و منصب والا، به امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف اختصاص دارد.

ص: 37


1- التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج 4، ص 16.
2- بصائرالدرجات، ج 1، ص 414.

3. خداگونگى: «ربانى آياته» اضافۀ صفت به موصوف است؛ يعنى: سلام بر تو اى آيۀ ربّانى! اى نشانۀ خداگونه! بر اساس اين معنا، امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف را به عنوان كسى مى خوانيم كه آيه و نشانۀ خدانما هستند؛ چنان كه اين انتساب و اتصافِ وثيق را در دعايى كه امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف به جناب محمد بن عثمان رحمه الله آموختند، مى خوانيم:

...اللهمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَعَانِي جَمِيعِ مَا يَدْعُوكَ بِهِ وُلَاةُ أَمْرِكَ... فَجَعَلْتَهُمْ مَعَادِنَ لِكَلِمَاتِكَ وَ أَرْكَاناً لِتَوْحِيدِكَ وَ آيَاتِك... لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِيَدِك...(1) ؛ خداوندا! از تو مسئلت مى كنم و مى خواهم با حقيقت تمام آن چيزى كه واليان امرِ تو، تو را مى خوانند... همانان كه ايشان را معدن هاى كلماتت و پايه هاى توحيد و آياتت قرار دادى... فرقى بين تو و ايشان نيست، جز اين كه آنان بندگان و آفريده هاى تو هستند كه رتق و فتقشان به دست توست.

4. نمايان گرترين نشانۀ الهى: تمام مخلوقات خدا، نشانه ها و نشان گرهايى به سوى خدايند. وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، ربّانى آيات است؛ يعنى از همۀ آيات، نشان گرتر است؛ يعنى نمايان گرى امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف از خداوند در مقام معرفى ذات بارى تعالى، از همۀ آيات بيشتر است.

امام صادق عليه السلام در تفسير قول خداوند كه مى فرمايد: (قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما تُغْنِي الْآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ) ؛ (2) بگو: نگاه كنيد چه چيز از آيات خدا و نشانه هاى توحيدش در آسمان ها و زمين است! اما اين آيات و انذارها به حالِ كسانى كه ايمان نمى آورند، مفيد نخواهد بود، فرمود: «مراد از آيات، آل محمد هستند.»(3)7.

ص: 38


1- مصباح المتهجد، ج 2، ص 803.
2- يونس، آيه ى 101.
3- البرهان، ج 3، ص 67.

امام باقر عليه السلام نيز در تفسير آيۀ: (عَمَّ يَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ) مى فرمايند: «منظور از نبأ عظيم، اميرالمؤمنين عليه السلام است»؛ هم چنين از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده است: «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنّي»(1) ؛ براى خداوند، آيه و خبرى عظيم تر از من وجود ندارد.

«السّلامُ عَلَيكَ يا باب الله»

«باب» در لغت به معناى در، مدخل و وسيلۀ رسيدن به چيزى است، و در اصل به راه ورودى يا مدخلِ مكان ها، مثل درب شهرها و خانه ها گفته مى شود. (2)«باب» در معناى غيرمادى هم به كار مى رود؛ چنان كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده اند: «أنا مدينة العلم و علي بابُها»(3) ؛ من شهر علم هستم و على، دربِ آن است.

* امامان، باب هاى الهى

بدون ترديد، هر محلى، راه و درى دارد كه بايد از آن طريق وارد شد. از آن جا كه دست رسى به كُنه ذات خدا براى ما مقدور نيست، چنان كه از تفكر در ذات خدا نهى شده ايم: «مَن نَظَرَ فِي اللهِ كَيفَ هوُ هَلَكَ»(4)و از آن جا كه بايد براى رسيدن به خدا راه ديگرى موجود باشد، در كلمات نورانى ائمه عليهم السلام آمده است: تنها راهِ دست رسى به خدا و معرفت به او، اهل بيت عليهم السلام هستند.

اصبغ بن نباته گويد: در محضر اميرالمؤمنين على عليه السلام نشسته بودم كه عبدالله بن كوّاء وارد شد و عرضه داشت: يا اميرالمؤمنين! معناى قول خداوند چيست كه مى فرمايد: (وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها)(5) ؛ و از درِ خانه ها وارد شويد!

ص: 39


1- الكافى، ج 1، ص 207.
2- مفردات، ج 1، ص 318.
3- الأمالى (صدوق)، ص 345.
4- الكافى، ج 1، ص 234.
5- بقره، آيه ى 189.

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:

ماييم آن خانه ها كه خداوند دستور داده وارد آن ها شويد و ماييم باب الهى؛ پس هركه با ما بيعت و به ولايت ما اقرار كند، از آن در وارد شده و كسى كه با ما مخالفت دارد و ديگران را بر ما ترجيح دهد، از پشت خانه ها و از غير راه وارد شده است.(1)

در زيارت امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف نيز مى خوانيم:

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا سَبِيلَ الله الَّذِي مَنْ سَلَكَ غَيْرَهُ هَلَك؛سلام بر تو اى راه خدا! راهى كه هر كس غير آن را بپيمايد، هلاك خواهد شد.(2)

امام صادق عليه السلام مى فرمايند:

الْأَوْصِيَاءُ هُمْ أَبْوَابُ الله عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِي يُؤْتي مِنْهَا وَ لَوْلَاهُمْ مَا عُرِفَ الله عَزَّ وَ جَلّ...؛امامان، ابواب خداوند هستند؛ ابوابى كه از آن درب ها مى توان داخل شد و اگر ايشان نبودند، خداوندِ شناخته نمى شد.(3)

هم چنين از امام باقر عليه السلام روايت شده است:

...فَإِنَّ رَسُولَالله صلى الله عليه و آله و سلم باب الله الَّذِي لَايُؤْتي إِلَّا مِنْهُ وَ سَبِيلُهُ الَّذِي مَنْ سَلَكَهُ وَصَلَ إِلَي الله عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَذلِكَ كَانَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام مِنْ بَعْدِهِ وَ جَري لِلْأَئِمَّةِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ؛... رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، باب اللّهى بودند كه فقط از آن در مى شد به خدا رسيد؛ ايشان راهِ خدايى بودند كه اگر كسى آن راه را بپيمايد، به خداوند خواهد رسيد و اين مقام و جايگاه براى اميرالمؤمنين عليه السلام و امامان بعدى هم خواهد بود.(4)7.

ص: 40


1- احتجاج، ج 1، ص 227.
2- البلد الأمين و الدرع الحصين، ص 285.
3- كافى، ج 1، ص 477.
4- همان، ص 487.

* بابِ خداوند بودن، نشانۀ عظمتِ باب

خداوند واحد قهّار، عظيم و متعال، آن خالق همۀ عظمت ها در آسمان و زمين، آن حى ازلى و قيّوم ابدى، آن ربّالاربابى كه در هنگامۀ قيامت با اذن او و در آنى همۀ خلايق مى ميرند، بابى دارد. در بيانات نورانى اهل بيت عليهم السلام آمده است:

وقتى خداوند اهل زمين را مى كشد، پس از آن اهل آسمانِ دنيا را مى كشد؛ سپس به سراغ ساكنان آسمان هاى بالا رفته و به نوبت، حيات را از همۀ آن ها مى گيرد. سپس ميكائيل و پس از آن جبرائيل و اسرافيل را مى كشد و در نهايت ملك الموت، عزرائيل را مى كشد. سپس در صور دميده شده و همه را برمى انگيزد. در اين هنگام خداوند صدا مى زند: «فرمانروايى، امروز از آنِ كيست؟ كجايند جبّارها؟ كجايند كسانى كه براى من شريك و همتا قرار دادند؟ كجا هستند متكبرها...؟!»(1)

اين خداوند عظيم و جليل، باب دارد و بايد براى ورود به ساحت او، از طريق باب وارد شد، و طبعاً بايد بين باب و اصل خانه، سنخيت و هماهنگى وجود داشته باشد؛ اين نكته، عظمت فوق العاده و جايگاه رفيع امام را در انديشۀ شيعه مى رساند.

* ادب و احترام به باب

توجه به بابِ خانه و احترام به آن، علامت محبت و احترام به صاحب و اهل آن خانه است؛ لذا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه مُحب و شيفتۀ خدا بودند، براى ادب و احترام به خدا، به باب الله، يعنى اهل بيت عليهم السلام احترام مى گذاشتند. اين احترام، به اين دليل نبود كه رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم براى قرب و ورود به ساحت الهى، ناچار به تمسك به اهل بيتشان باشند، چراكه ايشان بالاترين و والاترين بندۀ الهى اند.

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم براى توجه دادن ديگران به جايگاه اين باب الهى، بارها كه از مقابل منزل حضرت على عليه السلام مى گذشتند، مى ايستادند و با ادب به اهل خانه سلام0.

ص: 41


1- الزهد، ص 90.

مى دادند؛ هم چنين به ديگران سفارش مى كردند به اين خاندان احترام گذاشته و همواره ادب را رعايت كنند.

* توهين به باب

اگر فساد و سركشى نفس بالا بگيرد و انسان به حدّ عداوت با خداوند برسد، چون ياراى جسارت و لطمه زدن و قدرت ايستادگى در برابر خودِ خدا را ندارد، به بابِ خداوند اهانت و جسارت مى كند، چون توهين به باب، توهين به كلّ خانه و صاحب خانه است، و راز اين كه به ائمه و اهل بيت عليهم السلام جسارت شد نيز همين بود. سيه دلى، كينه و بغض از خدا، خودش را بر باب خدا، على بن ابى طالب عليه السلام نشان داد؛ آن موقعى كه دل باب الله را سوزاندند و درب خانۀ على و فاطمه عليهما السلام را آتش زدند!

اين جاست كه سرّ احاديث بسيارى كه به اين مضمون رسيده و در «زيارت جامعه» هم مى خوانيم، روشن مى شود:

مَنْ وَالاكُمْ فَقَدْ وَالَي الله وَ مَنْ عَادَاكُمْ فَقَدْ عَادَي الله وَ مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ الله وَ مَنْ أَبْغَضَكُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ الله وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِالله(1) ؛ هر كه با شما اهل بيت عليهم السلام دوستى كرد، با خدا دوستى كرده؛ هر كه با شما عداوت داشت، با خداوند دشمنى نموده؛ كسى كه شما را دوست داشته باشد، خدا را دوست داشته؛ كسى كه از شما بدش آيد، از خدا بدش آمده و آن كه به ريسمان شما دست يازد، به ريسمان خدا دست انداخته است.3.

ص: 42


1- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 613.

* امام زمان، بابى براى تمام مخلوقات

باب الله بودنِ امام، به انسان اختصاص ندارد، بلكه همان گونه كه خداوند، خداى همه و ربّ و مربّى كل است، اين دودمان هم براى كلّ هستى بابند. امروز آن پرده نشين سراپردۀ غيبت، باب الله است براى همۀ آفرينش. هر موجودى، كمتر از ذره تا روح القدس و پايين تر از تحت الثرى تا فوق ذروۀ عرش خدا، بخواهد از خدا فيضى دريافت كند، به جايى راه يابد و به مقامى نايل شود، بايد از اين در بيايد و دست التجا و آستين نيازش را به حلقۀ آستانه اين باب الله دراز كند تا چيزى عايدش گردد.

امام صادق عليه السلام در معرفى جايگاه امامان و اهل بيت عليهم السلام مى فرمايند:

إِنَّ الله... جَعَلَنَا... خُزَّانَهُ فِي سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ بِنَا أَثْمَرَتِ الْأَشْجَارُ وَ أَيْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ جَرَتِ الْانهارُ وَ بِنَا يَنْزِلُ غَيْثُ السَّمَاءِ وَ يَنْبُتُ عُشْبُ الْأَرْضِ(1) ؛ خداوند... ما امامان را خزانه داران آسمان و زمينش قرار داده است؛ به سبب ما، درختان ميوه مى دهند و مى رسند و به واسطۀ ما رودها جارى، بارانِ آسمان ريزان و گياهانِ زمين در رويشند.

در دعاى «عديلة كبيرة» وقتى به امامتِ ائمه طاهرين عليهم السلام شهادت مى دهيم و به نام مبارك امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف مى رسيم، ايشان را با اين صفات مى خوانيم:

...الْحُجَّةُ الْخَلَفُ الصَّالِحُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِيُّ الْمُرْجَي الَّذِي بِبَقَائِهِ بَقِيَتِ الدُّنْيَا وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَي وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ(2) ؛ خداوندا! شهادت مى دهم به امامتِ حجتِ جانشين حجت هايت؛ آن صالحِ قائمِ مورد انتظار و اميد آن كسى كه با وجود اوست كه دنيا باقى است و به بركت او، مخلوقاتت روزى مى خورند و به سبب اوست كه آسمان و زمين پابرجاست.

وشّاء از شيعيان امام رضا عليه السلام، از حضرت پرسيد: آيا زمين بدون امام باقى4.

ص: 43


1- الكافى، ج 1، ص 144.
2- زاد المعاد، ص 424.

مى ماند؟ امام پاسخ دادند: «نه.» وشّاء عرض كرد: براى ما اين گونه روايت كرده اند كه خدا در زمينِ بدون امام، بر بندگانش غضب خواهد كرد. امام فرمودند: «نه؛ اصلاً باقى نماند، بلكه در هم فرو ريزد.»(1)

«وَ دَيّانَ دينِهِ»

«ديان» صيغۀ مبالغه بر وزن «فعّال» از ريشۀ «دانَ، يَدين» است. «ديّان» از نام هاى خداوند، به معناى قهار، حاكم و قاضى است.(2)

در معناى «ديان»، تدبير و سرپرستى «الدَّيَّان: السائس»(3) نقل شده؛ هم چنين در اين ريشه، غلبه و قهر نهفته است و بر كسى كه بر قومى غالب شود و از او اطاعت كنند، اطلاق مى شود؛ لذا در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گفته شده است: «يا سيّد الناس و دَيَّانَ العرب.»(4)هم چنين دربارۀ اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده است: «كان دَيّانَ هذه الأُمة بعد نبيها: أَي قاضيها و حاكمها.»(5)«دَين» به فتح دال به معناى قرض، بدهى و هر چيز غيرحاضر است(6) ؛ و به كسرِ دال، به معناى مجموعه اى از آداب و دستورات، اطلاق گرديده و با «اديان» جمع بسته مى شود. شيخ طوسى رحمه الله مى نويسد: «دِين در لغت به معناى حساب و جزاست»(7) و با توجه به همين معنا در آيات متعدد قرآن مثل سورۀ «حمد»، براى اشاره به روز قيامت به كار رفته است. هم چنين معناى طاعت، قضا و حكم را نيز

ص: 44


1- الكافى، ج 1، ص 179.
2- لسان العرب، ج 13، ص 167.
3- همان، ص 170.
4- النهاية فى غريب الحديث، ج 2، ص 148.
5- لسان العرب، ج 13، ص 167.
6- كتاب العين، ج 8، ص 72.
7- التبيان، ج 1، ص 36.

در تبيين آن نگاشته اند.(1)

هرچند در استعمالات اين ريشه، معانى متعدد و متنوع ديده مى شود، اين ماده معناى واحدى دارد و همۀ موارد استعمال آن، به يك معنا برمى گردد. ابن فارس ذيل اين ريشه مى نويسد: «أصلٌ واحد إليه يرجع فروعُه كلُّها و هو جنسٌ من الانقياد و الذُّل»(2) ؛ اين ريشه، معناى واحدى دارد و همۀ فروع آن به اين معنا برمى گردد؛ معناى آن، نوعى انقياد و ذلت است.

در جمع بندى معناى لغوى مى توان گفت، معناى اصلى اين ريشه، نوعى پذيرش و انقياد در مقابل مقررات و يا برنامه اى مشخص است و با توجه به مورد استعمال و انتساب به عامل و يا پذيرندۀ اين انقياد، در موارد متعدد به كار گرفته مى شود.

حال با توجه به معناى لغوى مى توان گفت، در عبارت «ديان دينه» دو احتمال وجود دارد:

1. حاكم و سرپرست دين خدا در دنيا: اين معنا به شأن ولايت و مرجعيت حجت خدا در امور دينى اشاره دارد؛ مرجعيت در علم به قرآن و سنت نبوى، و ولايت در اجراى دستورات الهى و تحقق بخشيدن به معارف دينى. اين مقامى است كه خداوند به ولى خود اعطا كرده است و بر مؤمنان لازم دانسته خليفۀ او را، مرجع و تكيه گاه خود بدانند؛ آن جا كه خداوند متعال فرمود: (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) (3) ؛ اگر خودتان نمى دانيد، از اهل ذكر بپرسيد! پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در توضيح اين آيۀ شريفه فرمودند: «مقصود از ذكر، منم و اهل ذكر، امامان3.

ص: 45


1- المحيط فى اللغة، ج 9، ص 360.
2- معجم المقاييس اللغة، ج 2، ص 319.
3- نحل، آيه ى 43.

(اهل بيت عليهم السلام) هستند.»(1)

امام رضا عليه السلام در اشاره به اين شأن امام و توضيح جايگاه امامت چنين فرمودند:

إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَلَاحُ الدُّنْيَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ... الْإِمَامُ يُحِلُّ حَلَالَ الله وَ يُحَرِّمُ حَرَامَ الله وَ يُقِيمُ حُدُودَ الله وَ يَذُبُّ عَنْ دِينِ الله وَ يَدْعُو إِلَي سَبِيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ الْحُجَّةِ الْبَالِغَة(2) ؛ امامت، زمامِ دين و مايۀ نظام مسلمين، صلاح دنيا و عزت مؤمنان است... امام است كه حلال و حرام خدا را تبيين و مستدل مى كند، حدود خدا را به پا مى دارد، از دين خدا دفاع مى كند و با حكمت و اندرز نيكو و حجت رسا، مردم را به سوى پروردگارش دعوت مى كند.

شايان ذكر است، اين وصف براى همۀ ائمه عليهم السلام وجود داشته و هر امامى در دوران امامت خود، ديان دين بوده است؛ لذا در زيارت حضرت على بن موسى الرضا عليهما السلام(3) و نيز بعضى زيارات ديگر، در شأن اكثر ائمه عليهم السلام اين وصف به كار رفته است.

«يوم الدين»، عصر ظهور

دربارۀ حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف قطعاً اين شأن، نمودِ بيرونى خواهد داشت و در دوران ظهور آن حضرت و عصر طلايى حكومت مهدوى، اين مرجعيت و ولايت تحقق عملى خواهد يافت؛ آخرين خليفة الهى، زمام معارف الهى را به عهده خواهد گرفت و با قدرت نافذ خود، دين حق را احيا كرده و نقاب هر گونه انحراف و كژانديشى را از صورتِ آيين خدا برمى گيرد و در نهايت، دين مبين اسلام بر سراسر0.

ص: 46


1- الكافى، ج 1، ص 210.
2- همان، ص 200.
3- كامل الزيارات، ص 310.

عالم حاكم خواهد شد و با اجراى تمام احكام و حدود شرع مقدس، مؤمنان اوج اعتلاى دين حق را نظاره گر خواهند بود؛ لذا در بعضى روايات، از آن دوران به «يوم الدين» تعبير شده است.(1)

2. حاكم و قاضى جزا و پاداش الهى در قيامت: اين معنا به حاكميت و حساب رسى روز قيامت اشاره دارد؛ روزى كه خداوند متعال همۀ انسان هاى روى زمين را زنده و پس از بررسى پروندۀ اعمالشان، جايگاه ابدى شان را مشخص مى كند. اين صفت در اصل از اوصاف خداوند قهار و مالك روز جزاست، اما بنا بر ادلۀ معتبر و بر اساس حكمت الهى، اين حساب رسى و حكمرانى به حجج الهى واگذار شده است و در طول ارادۀ خداوند، تحت ولايت امام معصوم انجام خواهد شد.

* خداوند، مالك روز جزا و امامان عليهم السلام، حاكم آن روز

قرآن كريم، حساب و جزا در روز محشر را به خدا نسبت داده است: (إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ) . (2) امام صادق عليه السلام نيز در بيان نورانى، خداوند را اين گونه معرفى كردند:

...إِنِّي أَنَا الله لا إِلهَ إِلَّا أَنَا قَاصِمُ الْجَبَّارِينَ وَ مُدِيلُ الْمَظْلُومِينَ وَ دَيَّانُ الدِّين(3) ؛ ... همانا من خدايى هستم كه جز من خدايى نيست؛ من درهم كوبندۀ جباران، يارى گر مظلومان و حاكم روز جزايم.7.

ص: 47


1- تفسير فرات كوفى، ص 514.
2- غاشيه، آيات 25 و 26.
3- الكافى، ج 1، ص 527.

* ائمه عليهم السلام، حاكمان روز قيامت

بر اساس روايات اهل بيت عليهم السلام، اين حسابرسى و حاكميت به نحو طولى، بر عهدۀ امامان عليهم السلام و از اختيارات ايشان در قيامت است؛ مثلاً احاديثِ نقل شده در تفسير سورۀ «غاشيه»، نشان دهندۀ مرجعيت امام معصوم در حسابرسى و بيان گر جايگاه حاكميت ائمه عليهم السلام در روز قيامتند.(1)

در «زيارت جامعۀ كبيره» خطاب به امامان معصوم عليهم السلام چنين مى خوانيم: «وَ إِيَابُ الْخَلْقِ إِلَيْكُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَيْكُمْ وَ فَصْلُ الْخِطَابِ عِنْدَكُمْ.»(2)اميرالمؤمنين عليه السلام نيز بر فراز منبر مسجد كوفه، خود را اين گونه معرفى كردند:

وَ الله إِنِّي لَدَيَّانُ النَّاسِ يَوْمَ الدِّينِ وَ قَسِيمٌ [بَيْنَ] الْجَنَّةِ وَ النَّار(3) ؛ به خدا قسم و به قطع، من حاكمِ انسان ها در روز جزا و تقسيم كنندۀ بهشت و جهنم هستم.

هم چنين در زيارت ائمه بقيع عليهم السلام مى خوانيم:

السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّةَ الْهُدي، السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ التَّقْوي... وَ أَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِيُّون... دَيَّانُ الدِّين(4) ؛ سلام بر شما اى امامان هدايت! سلام بر شما كه اهل تقواييد!... و شهادت مى دهم كه شما به تربيتِ الهى رشد كرده و هدايت شده ايد... و شما حاكمِ روز جزاييد.

در زيارت قبر امام حسين عليه السلام، اميرالمؤمنين عليه السلام را حاكمِ روز جزا مى خوانيم:

اللهمَّ صَلِّ عَلي أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَبْدِكَ وَ أَخِي رَسُولِكَ، الَّذِي انْتَجَبْتَهُ بِعِلْمِكَ وَ جَعَلْتَهُ هادِياً لِمَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ وَ الدَّلِيلِ عَلي مَنْ بَعَثْتَهُ بِرِسَالَاتِكَ وَ9.

ص: 48


1- ر. ك: البرهان، ج 5، ص 645.
2- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 612.
3- تفسير فرات، ص 178.
4- الكافى، ج 4، ص 559.

دَيَّانِ الدِّينِ بِعَدْلِك.(1)

«السّلامُ عَلَيكَ يا خَليفةَ الله»

«خليفة» را در لغت، چنين معنا كرده اند:

من يخلُف غَيرَه و يقوُمُ مَقامَه وَ السُلطانُ الاعظمُ و في الشَّرعِ: الامامُ الذي ليسَ فوقَه امامٌ(2) ؛ كسى كه جانشين ديگرى مى گردد و به جاى او مى نشيند؛ هم چنين سلطان اعظم را خليفه گويند و در شرع، امام و پيشوايى را مى گويند كه بالاتر از او، پيشوايى نيست.

دربارۀ حقيقت و مصداق «خليفة الله» دو ديدگاه وجود دارد:

1. انسان بالقوّه خليفة الله است؛ يعنى اگر فردى استعدادهاى خود را شكوفا كند، در مسير عبوديت خدا قدم بردارد و به قلۀ بندگى برسد، به جايگاه خليفة اللهي رسيده و شايستۀ اين است كه آينۀ خدانما باشد.

2. خليفة اللهي فقط شأن حجت خداست، نه همۀ انسان ها؛ لذا بايد در هر زمانى حجت الهى در بين انسان ها باشد تا واسطۀ تمام فيوضات الهى بوده و هادى و راهبر امت به سوى خدا باشد. آن حجت الهى در زمين همان «خليفة الله» است؛ از اين رو، در بدو خلقتِ انسان، حضرت آدم عليه السلام و در هر زمانى، پيامبرِ آن زمان جانشين خداوند در زمين بود. در دوران هاى پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز، امامان معصوم عليهم السلام خلفاى الهى هستند. در عصر ما نيز حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف خليفة خدايند.

ص: 49


1- همان، ص 572.
2- اقرب الموارد، ماده «خلف».

* وضع خليفه به دست خدا

خليفة الله، نماينده و جانشين خدا در زمين است و چنان كه از اضافۀ واژه «خليفه» به «الله» برمى آيد، اين خليفه را بايد خود خدا منصوب كند، نه مردم. در دو جاى قرآن كريم، تعبير «خليفة الله» آمده است كه در هر دو جا، نصب و جعل خليفه به صراحت، به خداوند منسوب است:

الف) در آيۀ 30 سورۀ «بقره» آمده است: (إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً) ؛ من، قراردهنده ى جانشين در زمينم.

ب) خداوند در آيۀ 27 سورۀ «ص» خطاب به حضرت داود عليه السلام مى فرمايد: (يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ) ؛ اى داود! ما تو را در زمين خليفه قرار داديم؛ پس بين مردم به حق داورى كن!

همان گونه كه در نكات ذيل صفت «باب الله» گذشت، بايد بين باب و اصل خانه، سنخيت و هماهنگى وجود داشته باشد؛ در اين جا نيز بايد بين خليفه و آن كسى كه خليفه، جانشينى او را دارد، سنخيت و شباهت باشد، وگرنه نمى تواند صلاحيت جانشينى او را داشته باشد. اين نكته، عظمتِ فوق العاده و جايگاه بلند امام را مى رساند، زيرا امام جانشينِ خداوندى متعال، قيوم، جبار، متكبر، درهم كوبندۀ ظالمان، منتقم مظلومان و... است.

* اميرالمؤمنين عليه السلام، خليفة الله

از امام صادق عليه السلام روايت شده است:

وقتى روز قيامت شود، از دل عرش منادى ندا سر مى دهد: «أَيْنَ خَلِيفَةُ الله فِي أَرْضِهِ»؛كجاست خليفۀ خدا در زمينش؟ در اين هنگام، داود نبى عليه السلام در اجابتِ آن صدا بلند مى شوند و ندايى از سمت خدا مى آيد كه: «اى داود! تو را اراده نكرديم؛ هرچند تو هم براى خدا در زمين خليفه بودى.» سپس دوباره ندا داده مى شود: «أَيْنَ خَلِيفَةُ الله فِي أَرْضِهِ؟»در اين هنگام،

ص: 50

اميرالمؤمنين عليه السلام بلند مى شوند؛ آن گاه صدايى از جانب خداوند مى آيد: «اى انسان ها! اين شخص كه مى بينيد، على بن ابى طالب، خليفۀ خدا در زمين و حجتِ او بر بندگان است؛ هر كس در دنيا به ريسمانِ نجات او دست انداخته است، الآن هم به ريسمان نجات او دست اندازد...».(1)

* امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، خليفة الله

پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله و سلم براى شناساندن حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف به اصحاب خاصشان، به ندايى آسمانى در زمان ظهور اشاره مى كنند:

مُنَادٍ يُنَادِي هَذَا الْمَهْدِيُّ خَلِيفَةُ الله فَاتَّبِعُوهُ يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً(2) ؛ منادى ندا سر مى دهد: اين مهدى، خليفۀ خداست؛ پس از او پيروى كنيد و او زمين را از عدل و داد پر مى كند، همان گونه كه از ظلم و جور پر شده است.

تحقق كامل خليفة اللّهي امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف پس از ظهور ايشان و با تشكيل حكومت حضرت خواهد بود؛ خليفه و جانشينى كه ارادۀ الهى و عبوديت خدا را در زمين به طور كامل منتشر مى كند. امام صادق عليه السلام در تفسير آيۀ «استخلاف»: (وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ)(3) مى فرمايند: «آن كسانى كه به ايشان وعدۀ جانشينى و خلافت در زمين داده شده، امامان هستند.»(4) و نيز در جاى ديگر فرمودند: «مصداق اين آيه، قائمِ ما اهل بيت، يعنى مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف است.»(5)5.

ص: 51


1- ارشادالقلوب، ج 2، ص 236.
2- كفاية الأثر، ص 151.
3- نور، آيه ى 55.
4- الكافى، ج 1، ص 194.
5- تفسير قمى، ج 1، ص 15.

«وَ ناصِرَ حَقِّهِ»

«ناصر» در لغت به معناى ياور و يارى گر است.(1) و «ناصر حقّ الله» يعنى كسى كه يارى گر حقّ خداست و براى تحقق ارادۀ خداوند، پيشتاز است.

* امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف؛ هم ناصر و هم منصور

در دعاى شب نيمۀ شعبان مى خوانيم: «وَ الله نَاصِرُهُ وَ مُؤَيِّدُه.»(2)در دعاى افتتاح نيز آمده است:

اللهمَّ أَعِزَّهُ وَ أَعْزِزْ بِهِ وَ انْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ انْصُرْهُ نَصْراً عَزِيزاً(3) ؛ خداوندا! مهدى را عزت ببخش و به سبب او، به اهل حق نيز عزت عطا كن. و او را يارى كن و به سببِ او، اهل حق را نيز يارى نما؛ يارى اى كه شكستى در پى نداشته باشد.

* حقّ خدا چيست؟

امام سجاد عليه السلام دربارۀ «حقّ خدا» چنين فرمودند:

فَأَمَّا حَقُّ الله الْأَكْبَرُ عَلَيْكَ فَأَنْ تَعْبُدَهُ لَا تُشْرِكَ بِهِ شَيْئا...(4) ؛ بزرگ ترين حقّ خدا بر تو اين است كه او را عبادت كنى و براى او شريكى قرار ندهى.

پس «توحيد»، مهم ترين حقّ خداست و ساير حقوقِ خداوند، در تمامى شئونِ فكرى و عملى انسان، از شاخه هاى همين حق است و رعايت همۀ آن ها لازم است. برخى از اين حقوق، در اوايل «رسالۀ حقوق امام سجاد عليه السلام» شمرده شده است.

ص: 52


1- قاموس قرآن، ج 7، ص 73.
2- مصباح المتهجد، ج 2، ص 842.
3- همان، ج 2، ص 581.
4- الخصال، ج 2، ص 566.

* «حق الله» در دوران حكومت امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف

همۀ انبيا و اوليا، ناصر حقّ خدا بودند، اما نصرت حقّ خدا و ايفاى حقّ وحدانيتِ او در روزگارِ هر كدام از آن ها محدود بود؛ تا آن جا كه قرآن در حقّ حضرت نوح عليه السلام، پس از 950 سال دعوت مى فرمايد: (وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قَلِيلٌ) . (1) حتى در روزگار نبى مكرّم اسلام صلى الله عليه و آله و سلم نيز، اين حق به طور كامل تحقق نيافت. خداوند، مقام نصرت حق را به طور عام و كامل در سطح تمام هستى، فقط براى وجود مقدس امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف قرار داده است، چون در روزگار ايشان است كه اثرى از شرك باقى نمى ماند و وعدۀ مذكور در آيۀ 55 سورآ نور، در آن ايام محقق مى شود: (يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً) .

بر اساس روايات متعدد، در عصر ظهور امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف دين مبين اسلام بر همۀ اديان غلبه خواهد كرد(2) و شهادت به يگانگى خداوند، بر هر كوى و برزن جارى خواهد شد؛ حتى هيچ خيمه اى در بيابان ها نيست، مگر اين كه يكتايى خداوند، در آن داخل مى شود.(3) پس امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف با ايجاد جامعۀ توحيدى، بسترساز جريان عبوديت در عالم هستند و ظهور و اعتلاى كلمۀ توحيد به معناى واقعى كلمه و به گسترۀ تمام هستى، در دوران حكومت مهدوى خواهد بود.

«السّلامُ عَلَيكَ يا حُجَّةَ اللهِ»

«حجت» در لغت به معناى نمايان گر، دليل و برهان است.(4) جمع آن «حجج» است كه هنگام بحث و گفت وگو با طرف مقابل به كار گيرند؛ خواه آن دليل، درست و مورد قبول خردمندان باشد و خواه باطل و مردود باشد.

ص: 53


1- هود، آيه ى 40.
2- الكافى، ج 1، ص 432 و البرهان، ج 5، ص 366.
3- مجمع البيان، ج 5، ص 38 و الكشف و البيان، ج 5، ص 36.
4- لسان العرب، ج 2، ص 228.

* معناى «حجة الله»

«حجت خدا» كسى است كه وجود او، زبان گوياى دلايل الهى و نمايان گرِ تمامى حقايق دين است و انسان ها به واسطۀ او، به سوى خدا راهنمايى مى شوند و به او مى رسند. با وجود حجت الهى در زمين، عذرى براى ندانستن يا شانه خالى كردن از مسئوليت ها باقى نمى ماند؛ لذا خداوند به وسيلۀ حجتش بر بندگان احتجاج مى كند و از ايشان سؤال كرده و احياناً مورد بازخواست قرار مى دهد؛ بندگان نيز به واسطۀ او، نزد خدا اقامۀ حجت مى كنند.

* علم و عصمتِ حجت خدا

اگر خداوند بخواهد به واسطۀ وجود امام و حجتش بر خلق خود، دليل و برهان را تمام كند، بايد: اولاً، اين حجت در نهايت علم و آگاهى باشد، تا همگان از وجودش بهره مند شوند و جهل جاهلان، عذرى باقى نگذارد؛ ثانياً، اين حجت مصون از لغزش و خطا باشد تا باز عذرى براى بددلان و بدكاران باقى نماند.

* گمراهى، نتيجۀ عدم شناخت حجت خدا

حجت خدا در اوج طهارت و دانايى است و قطعاً تنها راه رسيدن به قرب الهى، معرفتِ او و تمسك به دامانِ پرمهرِ اوست؛ بنابراين عدم شناخت حجت خدا، سرانجامى جز ضلالت و نگون بختى در پى نخواهد داشت. در دعايى منقول از امام صادق عليه السلام مى خوانيم:

اللهمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللهمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللهمَ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي(1) ؛ خدايا! خودت را به من بشناسان، چراكه اگر تو را نشناسم، پيامبرت را نخواهم شناخت؛ خداوندا! فرستاده ات را به من بشناسان، چراكه اگر فرستاده ات را6.

ص: 54


1- الغيبة (نعمانى)، ص 166.

به من نشناسانى، حجت تو را نخواهم شناخت؛ خداوندا! حجتت را به من بشناسان، چراكه اگر حجتت را به من نشناسانى، گمراه مى شوم.

* امامان عليهم السلام، حجج الهى

از امام صادق عليه السلام روايت شده است:

الْأَوْصِيَاءُ هُمْ أَبْوَابُ الله... وَ بِهِمُ احْتَجَّ الله تَبَارَكَ وَ تَعَالي عَلي خَلْقِه(1) ؛ امامان، ابوابِ خداوندند... و خداوند با وجود آن هاست كه بر بندگانش احتجاج مى كند.

جابر بن عبدالله انصارى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده است:

إِنَّ الله جَعَلَ عَلِيّاً وَ زَوْجَتَهُ وَ أَبْنَائَه حُجَجَ الله عَلَي خَلْقِهِ وَ هُمْ أَبْوَابُ الْعِلْمِ فِي أُمَّتِي، مَنِ اهْتَدَي بِهِمْ هُدِيَ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ؛خداوند، على و همسرش و فرزندانش را حجت هاى خودش بر بندگان قرار داده است؛ آن ها درهاى علم در بين امتم هستند. هركه از آن ها هدايت را بجويد، به راه راست هدايت مى شود.(2)

* امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، حجتِ خداست

در حديث معروف جابر بن عبدالله انصارى، وقتى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم جانشينان خود را معرفى مى كردند، از آخرين جانشين خود اين چنين ياد كردند: «... ثُمَّ سَمِيِّي وَ كَنِيِّي (هم نام و هم كنيۀ من) حَجَّةُ الله فِي أَرْضِهِ.»(3)امام حسن عسكرى عليه السلام نيز فرزند خويش را «حجة الله» مى خواند. حكيمه خاتون، دختر امام جواد عليه السلام نقل مى كند:4.

ص: 55


1- الكافى، ج 1، ص 477.
2- شواهد التنزيل، ج 1، ص 76.
3- كفاية الأثر، ص 54.

آن گاه كه حضرت نرجس وضع حمل نمود، فرزندش به سجده افتاد و در حالى كه روى بازويش به نور رقم خورده بود: «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ» ، او را نزد پدر بزرگوارش آوردم. پدر، دستِ مباركشان را بر چهرۀ او كشيد و فرمود: «تكلّم يا حُجّة اللّهِ وَ بقيةَ الأنبياءِ و خاتَمَ الأوصياءِ»؛سخن بگو اى حجت خدا، بازماندۀ پيامبران و آخرينِ اوصيا!(1)در آخرين لحظات زندگى شريف امام حسن عسكرى عليه السلام، در حالى كه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف پدر گرامى شان را وضو مى دهند، امام عسكرى عليه السلام با تعبير «حجة الله» به ايشان نويدهايى مى دهند:

أَبْشِرْ يَا بُنَيَّ فَأَنْتَ صَاحِبُ الزَّمَانِ وَ أَنْتَ الْمَهْدِيُّ وَ أَنْتَ حُجَّةُ الله عَلَي أَرْضِهِ وَ أَنْتَ وَلَدِي وَ وَصِيِّي...(2) ؛ پسرم! تو را بشارت مى دهم كه تو صاحب الزمانى، تو مهدى هستى، تو حجت خدايى بر زمينِ او، تو فرزند و جانشين منى.

هم چنين در توقيعى از جانب امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف كه از سوى محمد بن عثمان به دست ما رسيده، آمده است:

وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَي رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ الله عَلَيْهِم(3) ؛ اما در حكمِ پيش آمدهاى تازه، به راويان حديث ما رجوع كنيد، زيرا آن ها حجتِ بر شمايند و من حجتِ بر آن هايم.

* لقب مشهور امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف

«حجة الله» مشهورترين لقب امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف است و با آن كه همۀ امامان عليهم السلام حجج الهى هستند، اما چنان به آن جناب اختصاص دارد كه در روايات، هرجا بدون4.

ص: 56


1- مشارق أنوار اليقين، ص 157.
2- الغيبة (طوسى)، ص 273.
3- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 484.

قرينه و شاهدى ذكر شود، مراد ايشان هستند.(1)

«وَ دَليلَ إرادَتِهِ»

«دليل» از مادۀ «دلالة» است. «دلالت» در لغت به معناى نشان دادن و ارشاد است(2) و «دليل» بر وزن فعيل، يعنى دالّ و آنچه براى رسيدن به معرفت و شناختِ چيزى به آن متوسل مى شوند و دلالت به واسطۀ آن حاصل مى شود. راغب اصفهانى مى نويسد: «دلالت آن است كه با آن، به معرفت و شناخت چيزى برسند؛ مثل دلالت لفظ بر معنا، اشاره و....»(3) اين معنا در آيات قرآن نيز استفاده شده است: (ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلاّ دَابَّةُ الْأَرْضِ)(4) ؛ مردم را بر مرگ سليمان دلالت نكرد، مگر حشرۀ زمين. لذا «دليل» به معناى نشان گر، علامت و نمودار است و بر همين اساس به راهنما و رهبر هم اطلاق مى شود.

«اراده» در لغت از مادۀ «رود»، به معناى طلب كردن خواسته، ميل و رغبت، آهنگ و قصد كردن است.(5)

ارادۀ خداوند، خواست و مشيت، تقدير و فرمان و ايجاد اوست، و آن بر دو گونه است:

الف) تكوينى: خواست و ايجاد قطعى و غير قابل تغيير خداست كه بدون تخلف و تأخير واقع مى شود؛ چنان كه فرموده است:

(إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ)(6) ؛ امرِ خداوند چنين است كه هرگاه چيزى را اراده نمايد، به محض آن كه بگويد: باش، به طور حتم

ص: 57


1- العبقرى الحسان، ج 1، ص 32.
2- قاموس قرآن، ج 2، ص 354.
3- مفردات الفاظ القرآن، ص 316.
4- سبأ، آيه ى 14.
5- قاموس قرآن، ج 3، ص 144.
6- يس، آيه ى 82.

و بى درنگ به وجود مى آيد.

ب) تشريعى: مجموعه دستورات خداوند و فرمان او به اطاعت و نهى از معصيت است. در آن جبرى نيست؛ هرگاه بندگان فرمان او را به كار بندند، ايشان را پاداش مى دهد و چنانچه معصيت كنند، آن ها را به كيفر مى رساند.

* مراتب ارادۀ بندگان صالح در ارتباط با ارادۀ خداوند

مرتبۀ نخست:

آن است كه بنده اراده اش را تابع ارادۀ خدا قرار دهد؛ هر چه خدا مى خواهد، او همان را بخواهد. اين حقيقت از گفت وگوى جابر بن عبدالله انصارى با امام باقر عليه السلام استفاده مى شود. جابر در آخرِ عمر، به ضعف پيرى و ناتوانى مبتلا شده بود. امام باقر عليه السلام حالش را پرسيد. او عرضه داشت: در حالى هستم كه پيرى، مرض و مرگ نزد من از جوانى، سلامتى و حيات، محبوب تر است. امام عليه السلام فرمود: «اما اگر خدا جوانى يا پيرى، مرض يا عافيت، مرگ يا حيات را برايم قرار دهد و بخواهد، من هم همان را مى خواهم و مى پسندم.»(1)

مرتبۀ دوم:

در اين مرتبه، بنده هيچ توجهى به ارادۀ خود ندارد و تمام اهتمام او به ارادۀ ربّ است؛ در اين مرحله، ارادۀ عبد با ارادۀ رب اتحاد پيدا مى كند. در اين مقام، گويى بنده خود را مسلوب الاراده ساخته است. اگر از او بپرسند: چه اراده اى دارى و چه مى خواهى؟ مى گويد: اراده اى ندارم و چيزى نمى خواهم. در اين مرتبه، نكات ظريفى نهفته است كه توجه بيشترى مى طلبد. انسانى كه كمال او به اراده و اختيار اوست، كمالِ اراده و انسانيت او به اين است كه خود را مسلوب الاراده كند و در برابر ارادۀ خدا، هيچ اراده اى از خود نداشته باشد. در مرحلۀ پيشين اراده بود، ولى تابع بود؛ در اين مرحله اصلاً اراده اى نيست. گوياى اين مقام سخن حضرت7.

ص: 58


1- مسكِّن الفؤاد، ص 87.

سجاد عليه السلام است كه مى فرمايند:

وقتى سخت بيمار شدم، پدر بزرگوارم به من فرمود: چه مى خواهى؟ گفتم: مى خواهم كه در آنچه پروردگارم براى من تدبير مى كند [و رقم مى زند] پيشنهادى نداشته باشم. فرمود: آفرين كه با خليل خدا ابراهيم مشابهت دارى! [وقتى در ميان آتش نمرود بود] جبرئيل به او گفت: چه مى خواهى، همين پاسخ را داد.(1)

در اين مقام، ارادۀ بنده در ارادۀ حق تعالى فانى است. فقط يك اراده نمود دارد و آن ارادۀ خداست. اگر كسى موفق شود در اين وادى قدم بردارد، به لذايذى مى رسد كه قابل توصيف نيست و در بحبوحۀ بلايا و كوران حوادث، آن چنان آرامشى دارد كه به تصور نمى آيد.

مرتبۀ سوم:

اين مرتبه، بالاتر از دو مرحلۀ پيشين است؛ يعنى عبد به مقامى برسد كه ارادۀ او دليل ارادۀ خدا باشد و از طريق ارادۀ او بتوان به ارادۀ پروردگار پى برد. اين جملۀ «زيارت آل ياسين» ناظر به اين مرحله است. در مرحلۀ اول، ارادۀ بنده تابع ارادۀ خدا بود و از ارادۀ خدا به ارادۀ بنده خدا پى مى برديم؛ در مرحلۀ دوم، دو اراده از بين رفته و نمودِ يك اراده بود، ولى در مرحلۀ سوم اگر مى خواهيم بفهميم خدا چه اراده اى دارد، بايد ببينيم امام چه اراده اى دارد.8.

ص: 59


1- الدعوات (راوندى)، ص 168.

* قلب امام، محل ارادۀ خدا

امام كاظم عليه السلام مى فرمايند:

إِنَّ الله جَعَلَ قُلُوبَ الْأَئِمَّةِ مَوْرِداً لِإِرَادَتِهِ فَإِذَا شَاءَ الله شَيْئاً شَاءُوهُ وَ هُوَ قَوْلُهُ وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ الله رَبُّ الْعالَمِين(1) ؛ خداوند، قلوب امامان را محل ارادۀ خود قرار داده است؛ پس اگر خداوند چيزى را اراده كند، ايشان نيز اراده مى كنند و اين تفسير همان قول خداوند [در آيۀ 29 سورۀ تكوير] است كه فرمود: «و نمى خواهيد مگر آنچه پروردگار عالميان مى خواهد.»امام صادق عليه السلام نيز مى فرمايند:

...إِنَّ الْإِمَامَ وَكْرٌ لِإِرَادَةِ الله عَزَّوَجَلَّ لَا يَشَاءُ إِلَّا مَنْ يَشَاءُ الله...(2) ؛ امام، آشيانه اى براى ارادۀ خداوند است؛ اراده نمى كند مگر آنچه خداوند اراده مى كند.

«السّلامُ عَليكَ يا تالى كِتابَ اللهِ»

«تالى» اسم فاعل از «تلو»، به معناى پيروى كننده و درپى آورنده است، و تلاوت، پياپى خواندن است. البته خواندن كتاب هاى آسمانى را تلاوت مى گويند، نه هر كتاب ديگرى را.(3)

در معناى تالى كتاب الله دو احتمال وجود دارد:

1. تلاوت كنندۀ كتاب خداوند

تلاوت گران در قرآن عبارتند از:

الف) خدا، تلاوت كنندۀ آيات است؛ در درجۀ اول خداوند خود تلاوت گر آياتش است؛ چنان كه فرمايد: (ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ)(4) ؛ اين ها را

ص: 60


1- تفسير القمى، ج 2، ص 409
2- بحارالأنوار، ج 25، ص 385
3- التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج 1، ص 393
4- آل عمران، آيات 58 و 108؛ بقره، آيه ى 252؛ قصص، آيه ى 3؛ جاثيه، آيه ى 6.

كه بر تو مى خوانيم، از نشانه ها (ى حقانيت تو) است، و يادآورى حكيمانه است.

ب) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، تلاوت كنندۀ آيات است؛ خداوند، دستور تلاوت را به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هم داده و اين منصب را به آن حضرت واگذار كرده است: (يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ)(1) ؛ بر آنان، آيات او را تلاوت مى كند.

ج) ائمه اطهار عليهم السلام، تلاوت كنندگان آيات خدايند؛ خداوند، ائمه اطهار عليهم السلام را تلاوت گر كامل و به جاى آورندگان حقّ تلاوت معرفى كرده است: (الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ)(2) ؛ كسانى كه كتاب را به ايشان داده ايم، آن را چنان كه بايد و شايد تلاوت مى كنند، آنان به آن ايمان كامل دارند. چنان كه در حديث صحيح آمده كه امام صادق عليه السلام دربارۀ اين آيه فرمودند: «ايشان امامان عليهم السلام هستند».(3)

علامه مجلسى رحمه الله در بيان اين حديث شريف مى نويسد:

زيرا «تلاوت قرآن چنان كه بايد و شايد»، فهميدن مطالب پيچيده و عميق آن و عمل به تمامى مضامين آن است، و چنين كارى به ائمه عليهم السلام اختصاص دارد و نيز ايمان كامل به آن، از غير ايشان ساخته نيست.(4)

و نيز از امام صادق عليه السلام روايت شده كه در بيان مقصود از «حقّ تلاوت» چنين فرمودند:

آيات آن را به تدبّر و تأنّى (ترتيل) مى خوانند و در آن تفقّه مى كنند، احكام آن را به كار مى بندند، نويدهايش را اميدوارند و از هشدارهايش بيمناكند، از حكايت هاى آن پند مى گيرند، فرمان هايش را گردن مى نهند و از نواهى آن خوددارى مى ورزند. به خدا سوگند! حقّ تلاوت، حفظ آيات و آموختن0.

ص: 61


1- آل عمران، آيه ى 164.
2- بقره، آيه ى 121.
3- الكافى، ج 1، ص 215.
4- بحارالانوار، ج 23، ص 190.

حروف و پياپى خواندن سوره ها و يادگيرى... نيست، حروف آن را حفظ كردند و حدود آن را ضايع ساختند! همانا [تلاوت كامل، چنان كه بايد و شايد] تدبّر آيات قرآن و عمل به احكام آن است؛ خداوند متعال مى فرمايد: (كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ)(1) ؛ اين كتابى كه بر تو فرو فرستاديم، بابركت است تا در آيات آن انديشه كنند.(2)

* امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، تالى كتاب الله است

امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف قارى قرآن خداست، اما چه تالى و چه قارى اى! آن چنان تلاوت و قرائتى كه چون به گوش علامه بحرالعلوم، سيدمهدى طباطبائى رحمه الله مى رسد، دل از دست مى دهد. مولا زين العابدين سلماسى گويد:

روزى سيد جليل بحرالعلوم رحمه الله وارد حرم اميرالمؤمنين عليه السلام شد. پيوسته مترنّم به اين شعر بود: «چه خوش است صوت قرآن ز تو دل ربا شنيدن/ به رخت نظاره كردن، سخن خدا شنيدن!» با خودم گفتم: سيد بحرالعلوم، آن كانون تقوا و ادب و در حرم و حريم ولايت شعر خواندن؟! وقتى از مرحوم سبب خواندن اين شعر را پرسيدند، گفت: «در آن لحظه كه وارد حرم مطهر شدم، ديدم حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه الشريف بالاى سر مرقد اميرالمؤمنين عليه السلام نشسته اند و با صداى بلند قرآن مى خوانند. چون استماع صوت تلاوت قرآن حضرتش را نمودم، دل از دست دادم و به خواندن اين شعر پرداختم.»(3)

آرى، هر گوشى لايق و قابل نيست كه به افتخار استماعِ تلاوت آن تالى كتاب الله در عصر غيبت نايل آيد. سيد بحرالعلومى بايد، سيدبن طاووسى شايد و ياف.

ص: 62


1- ص، آيه ى 29.
2- البرهان، ج 1، ص 316.
3- جنة المأوى، ص 127، با اندكى تصرف.

صاحب قداست و طهارت ديگرى، تا نواى دل ربا و آهنگ گيراى قرآن و دعاى آن وجود مقدس را بشنوند و دل از دست بدهند. ما تالى قرآن نديده ايم، ما قارى قرآن مشاهده نكرده ايم، ما كتاب خدا را از عالِم به كتاب خدا استماع نكرده ايم كه به هر نوايى گوش مى دهيم و بر هر آهنگى احسنت و آفرين مى آوريم!

2. تالى تلوِ قرآن

يعنى تابع و كسى كه همراه قرآن است و اين معنا به حديث متواتر «ثقلين» اشاره دارد و بازگوكنندۀ اين حقيقت است كه وجود مقدس امام، همراه و هم گام با قرآن است؛ او از قرآن جدا نمى شود و قرآن از او انفكاك ندارد.

اميرالمؤمنين عليه السلام در گفت وگوى مفصلى كه با كميل داشت، براى او از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نقل نمود كه ايشان فرمودند:

كلّ واحد منهما ملازم لصاحبه غير مفارق له حتّى يرد الى الله فيحكم بينهما و بين العباد(1) ؛ هر كدام از دو ثقل (قرآن و عترت)، ملازم با ديگرى است و از او جدا نمى شود تا بر خدا وارد شوند؛ آن گاه او ميان آن ها و بندگانش حكم كند.

«وَ تَرجُمانُه»

«ترجمان» در لغت به معناى مفسّر، شارح، سخن گو، بيان كننده و روشن گر آمده است.(2) قرآن، نيازمند ترجمه و تفسير است تا معانى بلند و حقايق آن فهميده شود. قرآن، مانند الگوى كلى و نقشۀ جامع براى عمل و نيل به سعادت است. اين كتابِ انسان ساز و هدايت گر، ظاهر و باطن، محكم و متشابه دارد كه بدون راهنما و هادى نمى توانيم آن را بفهميم و بدون مفسر و روشن گر، در تطبيق كليات بر مصاديق و امور جزئى، دچار اختلاف و انحراف خواهيم شد. خود قرآن كريم به اين

ص: 63


1- بشارة المصطفى، ص 30.
2- لسان العرب، ج 12، ص 66.

حقيقت اشاره دارد، آن جا كه در آيۀ 7 سورۀ «آل عمران» مى فرمايد:

هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ الله وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم...؛خداست كسى كه اين كتاب [قرآن] را بر تو فرو فرستاد. پاره اى از آن، آيات محكم [صريح و روشن] است. آن ها اساس كتابند و [پاره اى] ديگر متشابهاتند [كه تأويل پذيرند]. اما كسانى كه در دل هايشان انحراف است، براى فتنه جويى و طلب تأويل آن [به دل خواه خود،] از متشابه آن پيروى مى كنند، با آن كه تأويلش را جز خدا و ريشه داران در دانش كسى نمى داند....

جابر، از اصحاب امام باقر عليه السلام مى گويد: از محضر امام دربارۀ تفسير بخشى از قرآن پرسيدم، امام باقر عليه السلام پاسخ مرا دادند. سپس از همان بخش، دوباره سؤال كردم؛ ديدم پاسخم را به گونه اى ديگر و با پاسخى جديد دادند؛ لذا از امام پرسيدم: آقا! شما در همين مسئله پاسخ ديگرى به من داده بوديد. امام عليه السلام فرمودند:

إِنَّ لِلْقُرْآنِ بَطْناً وَ لِلْبَطْنِ بَطْناً وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ لِلظَّهْرِ ظَهْرٌ يَا جَابِرُ وَ لَيْسَ شَيْءٌ أَبْعَدَ مِنْ عُقُولِ الرِّجَالِ مِنْ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ إِنَّ الْآيَةَ يَكُونُ أَوَّلُهَا فِي شَيْءٍ وَ آخِرُهَا فِي شَيْءٍ وَ هُوَ كَلَامٌ مُتَّصِلٌ مُتَصَرِّفٌ عَلَي وُجُوهٍ؛قرآن، باطنى دارد و براى آن باطن، باطنى هست و نيز قرآن معانى پنهانى دارد كه براى آن نيز، معانى پنهانى هست. اى جابر! چيزى دورتر از تفسير قرآن از فهم مردم نيست. چه بسا كه اولِ يك آيه اى در موضوعى است و آخرِ آن در موضوعى ديگر، و حال آن كه كلام خدا به هم پيوسته بوده و در عين حال، قابليت معانى گوناگون را دارد.(1)0.

ص: 64


1- المحاسن، ج 2، ص 300.

* امامان عليهم السلام، مفسران واقعى قرآن

حضرت على عليه السلام مى فرمايند:

هَذَا الْقُرْآنُ إِنَّمَا هُوَ خَطٌّ مَسْطُورٌ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ لَا يَنْطِقُ بِلِسَانٍ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَانٍ وَ إِنَّمَا يَنْطِقُ عَنْهُ الرِّجَال(1) ؛ اين قرآن تنها خطى منقوش در بين دو جلد است؛ با زبان سخن نمى گويد و لذا احتياج به مترجم دارد و فقط مردان [الهى] مى توانند از آن سخن بگويند.

امام صادق عليه السلام در تبيين آيۀ شريفۀ: (... وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ) فرمودند:

نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ(2) ؛ ما اهل بيت هستيم كه راسخان در علميم و ماييم كه تأويل آيات آن را مى دانيم.

از امام باقر عليه السلام نيز روايت شده است:

فَإِنَّمَا عَلَي النَّاسِ أَنْ يَقْرَءُوا الْقُرْآنَ كَمَا أُنْزِلَ فَإِذَا احْتَاجُوا إِلَي تَفْسِيرِهِ فَالاهْتِدَاءُ بِنَا وَ إِلَيْنَا(3) ؛ بر مردم لازم است قرآن را همان گونه كه نازل شده، قرائت كنند؛ پس هنگامى كه احتياج پيدا كردند به تفسير آن، لازم است از ما [اهل بيت] آن را پى جويى كنند.8.

ص: 65


1- نهج البلاغه (صبحى صالح)، ص 182.
2- الكافى، ج 1، ص 213.
3- تفسير فرات، ص 258.

* امامان عليهم السلام؛ مخاطب قرآن

امام باقر عليه السلام ضمن گفت وگويى مفصل با قتاده، كه فقيه بصره بود و خود را اهل تفسير قرآن مى دانست، مى فرمايند:

يَا قَتَادَةُ إِنْ كُنْتَ إِنَّمَا فَسَّرْتَ الْقُرْآنَ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِكَ فَقَدْ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ وَ إِنْ كُنْتَ قَدْ أَخَذْتَهُ مِنَ الرِّجَالِ فَقَدْ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْت... إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه(1) ؛ اى قتاده! اگر قرآن را از پيش خودت تفسير كنى، هم خود را هلاك كردى و هم ديگران را و نيز اگر فهم قرآن را از ديگران بخواهى و به دنبال فهم آن از غير اهلش باشى، هم خود و هم ديگران را هلاك كرده اى... قرآن را فقط كسى مى فهمد كه مورد خطاب آن قرار گرفته باشد.

* بقاى امامت تا قيامت

قرآن، معجزۀ جاويد و كتاب هدايت انسان است، اگر اين هدايت گرى بخواهد تا قيامت استمرار يابد، پس لازم است هميشه، ترجمانى در كنار آن وجود داشته باشد تا بشر در فهم آن دچار خطا نگردد و به بى راهه نرود. رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در حديث «ثقلين» فرمودند:

إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ الله وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ(2) ؛ همانا من در بين شما، دو شيء گران بها را باقى گذاشتم؛ كتاب خدا و عترت و اهل بيتم را كه اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند، تا اين كه در كنار حوض كوثر نزد من آيند.

از امام باقر عليه السلام از معناى كلام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حديث ثقلين پرسيدند. امام پاسخ دادند:4.

ص: 66


1- الكافى، ج 8، ص 311.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 234.

لَا يَزَالُ كِتَابُ الله وَ الدَّلِيلُ مِنَّا يَدُلُّ عَلَيْهِ حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ(1) ؛ پيوسته كتاب خدا با دليل و راهنمايى از ما خاندان كه بر آن دلالت كند، همراه است تا كنار حوض (كوثر) نزد من آيند.

«السُلامُ عَلَيكَ يا بَقيةَ اللهِ فى أرضِه»

* مفهوم «بقية الله»

از نظر لغت و كاربرد «بقية»، اسم مصدر از مادۀ «بَقِيَ الشيءُ يَبْقَي بَقَاءً و بَقَي بَقْيا»(2)، به معناى اندوخته و باقى ماندۀ از شيئى است؛ اما برخلاف آنچه در اذهان جاى گرفته، معناى آن صرف ذخيره و باقى مانده نيست، بلكه معناى دقيق و وسيع ترى دارد. در مادۀ «بقى» معناى دوام و ثبات بر حال نخستين، ضد فنا و نابودى نهفته است(3) ؛ بر اين اساس مى توان گفت، صفت «بقية الله» بر مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف، به معناى تجلّى حق و حقيقت است كه بر اصالت خود ثابت مانده و در هنگام ظهور، غلبۀ حق و زهوق باطل را نمايان مى كند.

وقتى گفته مى شود: «فُلانٌ بَقيةُ قَومِهِ أي مِن خيارِهِم»؛ يعنى از نيكان و خوبانِ قوم خود است(4) ، گويا در اين مفهوم نوعى خير و صلاح، خفته است و از همين نظر گفته شده: اعمال صالح نزد خدا باقى مى مانند، وگرنه همۀ اعمال انسان ها نزد خداوند متعال موجود است. مى توان گفت، چون حضرت مهدى عليه السلام ذخيرۀ الهى به منظور برقرارى حكومت صالحان و گسترش كامل خير و بركات بر سراسر زمين هستند، به وجود مقدسشان لقب «بقية الله» خطاب شده است.

مادۀ «بقى» وقتى با «همزه» و يا «عَلَى» متعدى شود، به معناى رحمت و

ص: 67


1- بصائر الدرجات، ج 1، ص 414.
2- لسان العرب، ج 14، ص 79.
3- مصباح المنير، ج 2، ص 58.
4- لسان العرب، مادة «بقى».

شفقت نيز مى آيد.(1) طريحى در تبيين معناى: «أنتم بقية الله في عباده»در وصف اهل بيت عليهم السلام، گفته است: «يعنى رحمت الله كه به سبب آن، خدا بر بندگان خود منت نهاده است.»(2) لذا امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف ذخيره اى از رحمت بى كران الهى است كه در عصر ظهورش، همۀ بركات زمين و آسمان تمام نقاط دنيا را فرامى گيرد.

هم چنين در معناى اين ريشه، اشاره اى به انتظار و ترقب هم ديده مى شود: «بَقَيْتُه أَي نظرت إليها و ترقبته.»(3)بر همين اساس، در تفسير «بقية الله» به «اعمال صالح»، بعضى گفته اند: اين معنا از باب انتظار ثواب و پاداش آن اعمال است.

با لحاظ اين نكات مى توان گفت، لقب «بقية الله» دربارۀ امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، به معناى ذخيره اى است از رحمت بى كران الهى، كه گذر زمان و طى دوران، ذره اى از صلاح و سلامت اوليۀ آن نكاسته و خداوند متعال مترصد است تا در زمينۀ مساعد، اين لطف و رحمت خاص خود را به بشريت عرضه كند.

* «بقية الله» در قرآن

تركيب «بقية الله» در قرآن، فقط يك بار و در داستان قوم شعيب، به منظور نهى از كم فروشى و فساد در زمين آمده است. خداوند خطاب به مفسدان دنياپرست مى فرمايد: «بَقِيَّتُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.»(4) اما در روايات و احاديث متعددى، اين آيه بر امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف تطبيق شده است. شخصى از امام صادق عليه السلام پرسيد: آيا بر امام قائم عليه السلام مى توان با لقب «اميرالمؤمنين» سلام كرد؟ امام صادق عليه السلام در پاسخ فرمودند: «خير؛ خداوند اين نام را به اميرالمؤمنين عليه السلام6.

ص: 68


1- مجمع البحرين، ج 1، ص 57.
2- همان.
3- لسان العرب، ج 14، ص 81.
4- هود، آيه ى 86.

اختصاص داده است؛ پيش از او كسى به اين نام ناميده نشده و پس از او نيز كسى جز كافر، اين نام را به خود نبندد.» پرسيد: فدايت شوم! پس چگونه بر آن حضرت سلام كنند؟ امام صادق عليه السلام فرمودند: «بگويند: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَالله!»سپس امام اين آيه را قرائت فرمودند: (بَقِيَّتُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ) .(1)

در ماجراى ملاقات احمد بن اسحاق، وقتى افتخار ديدار آخرين حجت خدا عليه السلام نصيب او شد و امام حسن عسگرى عليه السلام، فرزندش حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف را در سه سالگى به او نشان مى دهد، احمد بن اسحاق عرضه داشت: آيا نشانه اى هست تا قلبم آرام گيرد و مطمئن شود؟ ناگاه آن كودك به زبان عربى فصيح سخن گفت و فرمود: «أَنَا بَقِيَّةُ الله فِي أَرْضِهِ وَ الْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِهِ.»(2)همچنين از امام باقر عليه السلام روايت شده است:

هنگامى كه قائمِ ما خروج كند، در حالى كه بر كعبه تكيه زده و 313 نفر دور او جمع شده اند، اولين كلماتى كه بر زبان جارى مى سازد، اين آيه است: (بَقِيَّتُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ) . سپس مى فرمايد: من بقية الله در روى زمينم و خليفه و حجت خدا بر شما هستم. آن گاه هيچ كس بر او سلام نفرستد، مگر اين كه مى گويد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ الله فِي أَرْضِه».(3)1.

ص: 69


1- الكافى، ج 1، ص 412.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 385.
3- همان، ج 1، ص 331.

* بقية الله؛ وصف ائمه عليهم السلام

در دستۀ ديگرى از روايات، لقب «بقية الله» براى عموم يا بعضى ائمه عليهم السلام تعبير شده است؛ مثلاً در زيارت جامعه كبيره مى خوانيم: «السَّلَامُ عَلَي الْأَئِمَّةِ الدُّعَاةِ... وَ بَقِيَّةِ الله وَ خِيَرَتِهِ.»(1)هم چنين در روايات آمده است:

هنگام مراجعت كاروان امام باقر عليه السلام از سفر شام در نزديكى شهر مدين، وقتى امام ديدند مردم مانعِ ورود ايشان و همراهان به شهر شدند، بالاى كوهِ مشرف به شهر رفتند و با صداى بلند فرياد برآوردند: «يَا أَهْلَ الْمَدِينَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها أَنَا بَقِيَّةُ الله يَقُولُ الله بَقِيَّة الله خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ».(2)

هم چنين در روايت تولد امام رضا عليه السلام، نجمه خاتون، مادر گرامى حضرت نقل مى كنند:

امام كاظم عليه السلام پس از قرائت اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ نوزاد، كام او را با آب فرات باز كردند و هنگام تحويل نوزاد فرمودند: «خُذِيهِ فَإِنَّهُ بَقِيَّةُ الله فِي أَرْضِه.»(3)مى توان گفت، وجه تسميۀ امامان عليهم السلام به «بقية الله» اين است كه امامان عليهم السلام، آينۀ تمام نماى صفات خداوند و سايۀ حضرت حق روى زمينند؛ گويى باقى مانده و بخشى از او هستند، جز اين كه او خالق است و ايشان مخلوق و او منزه از صفات و حالاتِ ممكنات است؛ بنابراين، مقصود از «بقية الله» كسى است كه خدا او را دوام و ثبات بخشيده و به جا گذارده؛ يعنى ثابت، باقى و پابرجاماندۀ خدايى.(4)6.

ص: 70


1- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 611.
2- الكافى، ج 1، ص 472.
3- عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 20.
4- روضة المتقين، ج 5، ص 466.

* اختصاص به امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف

هرچند با توجه به اين دسته از روايات مى توان گفت، همۀ امامان عليهم السلام بقية الله و ذخاير الهى روى زمينند، ولى بعضى روايات تأكيد خاصى دارند كه اين لقب به حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف اختصاص دارد. اميرالمؤمنين عليه السلام كه خود مصداق اتمّ «بقية الله» است، در روايت مفصلى در پاسخ به يكى از منكران، «بَقِيَّة الله» را به آخرين حجت خدا تطبيق دادند:

بَقِيَّةُالله يَعْنِي الْمَهْدِيَّ يَأْتِي عِنْدَ انْقِضَاءِ هَذِهِ النَّظِرَةِ فَيَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً(1) ؛ بقية الله، مهدى است كه در پايانِ اين مهلت خواهد آمد و زمين را از عدل و قسط پر مى كند، همان گونه كه از ظلم و جور مملوّ گشته است.

شايد سرّ اين مطلب، در خاتم الاوصيا بودن حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف باشد، چون ايشان بقيۀ تمام ذخاير پيشين و بقية اللهي است كه پس از او حجت ديگرى نخواهد آمد و اوست كه در جايگاه آخرين بقية الله و خليفۀ خدا، اهداف تمام اولياى الهى و حاكميت مطلق حق را بر سراسر عالم محقق مى كند؛ از اين روست كه در لسان علما و بزرگان، از وجود مقدس ايشان با عبارت «بقية الله الاعظم» تعبير مى شود.2.

ص: 71


1- الإحتجاج، ج 1، ص 252.

«السّلامُ عليكَ يا ميثاقَ اللهِ الّذى أخَذَهُ وَ وَكَّدَه»

«ميثاق» در لغت از مادۀ «وثق» و به معناى اعتماد است. «وَثِقَ به وُثُوقاً و ثِقَةً»، يعنى به او اعتماد كرد. و «وَثَاقَة» به معناى محكم و ثابت شدن است.(1)

«ميثاق» به معناى عهد و پيمان محكم و مؤكد، بر وزن مِفعال از اوزان اسم آلت است و در اين جا به معناى چيزى است كه به واسطۀ آن وثوق و اطمينان حاصل مى شود؛ لذا بر «عهد» اطلاق شده است. در نتيجه، معناى لغوى ميثاق، عهد و پيمان است و يا آنچه موجب حصول اطمينان است، و در اين لفظ نوعى معناى تَعهّد و تعاهد (عهد دوطرفه) هم خوابيده است.(2)

* متعلَّق عهد و ميثاق

متعلّق ميثاق و پيمان، اعمال اختيارى انسان است؛ مثلاً مى گوييم: ميثاق و پيمان بستم كه اين كار را انجام دهم يا فلانى پيمان بست اين عمل را ترك كند؛ لذا ميثاق و پيمان به شخص و اشخاص تعلق نمى گيرد؛ يعنى معنا ندارد بگوييم: من ميثاق هستم يا شما پيمان هستيد. پس بايد گفت، علت اين كه در اين جمله به امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف به عنوان «ميثاق الله» سلام مى دهيم، يقيناً براى مبالغه يا تأكيد است و با توجه به اهميت آن ميثاق و پيمان به نفسِ نفيس امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف اطلاق شده است.

* احتمالات در معناى «ميثاق الله»

1. معناى نخست: ميثاق و پيمانى است كه خداوند از خود امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف بر پذيرش مسئوليت و تحمل سختى هاى امامت و غيبت گرفته است و به علت سنگينى بار اين مسئوليت، اين ميثاق آن قدر شديد و اكيد گرفته شده كه گويا

ص: 72


1- قاموس قرآن، ج 7، ص 181.
2- العين، ج 5، ص 203.

صاحب اين ميثاق، خود نفس اين ميثاق است و دهندۀ اين پيمان، خودش پيمان است.

از محضر امام صادق عليه السلام سؤال شد: معناى سلام به رسول الله چيست؟ امام پاسخ دادند:

هنگامى كه خداوند، پيامبر و جانشين او و دختر گرامى اش و دو فرزندش را و تمام امامان و شيعيان آن ها را خلق كرد، از همۀ آن ها عهد و ميثاق گرفت بر اين كه در برابر مشكلات و هوس ها استقامت كنند، در برابر دشمنان پايدار باشند، از مرزهاى خود مراقبت كنند و تقواى الهى را رعايت نمايند، و خدا (در مقابل اين امور) به آن ها وعده فرمود كه زمين مبارك (مدينه يا بيت المقدس) و حرم امن (مكه) را تسليمشان كند و... سلام بر آن حضرت، يادآورى اين عهد و پيمان و تجديد آن است براى پيامبر توسط خداوند؛ تا شايد خداوند در رسيدن وقت اين پيمان تعجيل كند و سلامت و سازش را با تمام آنچه در پيمان بود، براى شما هرچه زودتر آماده كند.(1)

از احاديث استفاده مى شود، كتابچه هايى مُهرشده و مختوم از جانب خداوند و از عوالم بالا براى هر كدام از معصومان عليه السلام، آمده تا به آنچه در آن نوشته شده بود، عمل كنند. در واقع آن صحيفه ها، حامل حوادث و اتفاقات دوران امامتِ هر امام و موضع گيرى و مسئوليت ايشان در برابر آن بود كه در عوالم گذشته، از حضراتشان پيمان گرفته بودند و آنان بر پذيرش و عمل به آن، ميثاق سپرده بودند. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در اين باره فرمودند:

إِنَّ الله تَبَارَكَ وَ تَعَالَي أَنْزَلَ عَلَيَّ اثْنَيْ عَشَرَ خَاتَماً وَ اثْنَتَيْ عَشَرَةَ صَحِيفَةً اسْمُ كُلِّ إِمَامٍ عَلَي خَاتَمِهِ وَ صِفَتُهُ فِي صَحِيفَتِهِ صَلَّي الله عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ1.

ص: 73


1- الكافى، ج 1، ص 451.

أَجْمَعِينَ(1)؛ به درستى كه خداوند، بر من دوازده صحيفه نازل فرمود كه اسمِ هر امامى بر مُهر آن رقم خورده و صفتش در كتابچۀ مخصوص به خودش ثبت شده است.

پس در آن عالم، از هر امامى پيمانِ آنچه بايد انجام دهد، گرفته اند و در اين عالم به عنوان دستورالعمل بر او عرضه داشته اند؛ چنان كه ميثاق تشنگى و شهادت، پيمان خون و اسيرى را با سيدالشهدا عليه السلام بستند و از او، عهدِ وفا به همۀ آن ها را گرفتند.

هم چنين در دعاى ندبه آمده است: «... اخْتَرْتَ لَهُمْ (أَوْلِيَائِك) جَزِيلَ مَا عِنْدَكَ مِنَ النَّعِيمِ الْمُقِيمِ... بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ... فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ.»اين فراز نيز به همين ميثاق اشاره دارد كه خداوند از انبيا، ائمه عليهم السلام و تمام اولياى خود گرفته است؛ عهد و ميثاق گرفته تا به ظواهرِ اين دنيا دل نبندند و اسير جلوه ها و دعوت هاى آن نشوند. «فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِه فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ»؛و اين اولياى الهى به آن شرط و ميثاق گردن نهادند و پذيرفتند و خداوند نيز مى دانست آن ها به اين عهدشان پاى بند خواهند بود؛ لذا ايشان را به مقام قرب خويش رساند و آن ها را قبول نمود.(2)

2. معناى دوم: عهد و ميثاقى كه خداوند، دربارۀ حقّ ولايت ائمه عليهم السلام و خصوصِ امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف به عنوان منجى بشريت و برپاكنندۀ حكومت حق و عدل گرفته است. اين پيمان از همۀ مردم و حتى پيامبران گذشته نيز گرفته شده و در ميان پيامبران، فقط آنان كه بر اين عهد اقرار كردند، «اولوالعزم» نام گرفتند.

خداوند در آيۀ هفتم سورۀ «احزاب» مى فرمايد:

(وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ5.

ص: 74


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 269.
2- إقبال الأعمال، ج 1، ص 295.

عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً) ؛ و [ياد كن] هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم، و از تو و از نوح، ابراهيم، موسى و عيسى پسر مريم، و از [همۀ] آنان پيمانى استوار گرفتيم.

امام صادق عليه السلام در تفسير و توضيح اين آيۀ شريفه مى فرمايند:

كان الميثاق مأخوذاً عليهم لله بالربوبية و لرسوله بالنبوة و لأميرالمؤمنين و الأئمة بالإمامة...(1) ؛ ميثاقى كه خداوند از پيامبران گرفته بود، ايمان و التزام به ربوبيت خودش بود و رسالت نبى مكرم اسلام صلى الله عليه و آله و سلم و امامت على بن ابيطالب عليه السلام و امامان پس از ايشان....

از امام باقر عليه السلام نيز روايت شده است:

...ثُمَّ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَي النَّبِيِّينَ فَقَالَ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَ أَنَّ هَذَا مُحَمَّدٌ رَسُولِي وَ أَنَّ هَذَا عَلِيٌّ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ قَالُوا بَلَي فَثَبَتَتْ لَهُمُ النُّبُوَّةُ وَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَي أُولِي الْعَزْمِ أَنَّنِي رَبُّكُمْ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي وَ عَلِيٌّ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ وَ أَوْصِيَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ وُلَاةُ أَمْرِي وَ خُزَّانُ عِلْمي وَ أَنَّ الْمَهْدِيَّ أَنْتَصِرُ بِهِ لِدِينِي وَ أُظْهِرُ بِهِ دَوْلَتِي وَ أَنْتَقِمُ بِهِ مِنْ أَعْدَائِي وَ أُعْبَدُ بِهِ طَوْعاً وَ كَرْهاً قَالُوا أَقْرَرْنَا يَا رَبِّ وَ شَهِدْنَا وَ لَمْ يَجْحَدْ آدَمُ وَ لَمْيُقِرَّ فَثَبَتَتِ الْعَزِيمَةُ لِهَؤُلَاءِ الْخَمْسَةِ فِي الْمَهْدِيِّ وَ لَمْ يَكُنْ لِآدَمَ عَزْمٌ عَلَي الْإِقْرَارِ بِهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلي آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً...(2) ؛ آن گاه خداوند بر پيامبران پيمان گرفت كه فرمود: مگر نه اين كه من پروردگار شمايم و اين محمد صلى الله عليه و آله و سلم فرستادۀ من است و على عليه السلام اميرمؤمنان است؟! گفتند: چرا، بر اين باوريم؛ پس نبوت براى آنان ثابت گشت و بر پيامبران اولوالعزم پيمان گرفت كه: من پروردگار شمايم و محمد صلى الله عليه و آله و سلم، رسول من است و على عليه السلام،8.

ص: 75


1- البرهان، ج 4، ص 418.
2- الكافى، ج 2، ص 8.

اميرمؤمنان است و اوصياى پس از او واليان امر و گنجوران علم من عليهم السلام مى باشند، و اين كه حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف همان است كه به وسيلۀ او براى دينم يارى مى گيرم، توسط او دولت و حكومتم را آشكار مى سازم، به دست او از دشمنانم انتقام خواهم كشيد و به اهتمام او، از روى رغبت و به اكراه پرستش شوم؟ گفتند: پروردگارا! اقرار داديم و گواه هستيم. و آدم عليه السلام انكار نكرد و اقرار هم ننمود؛ لذا عزيمت (و مقام اولوالعزمى) براى اين پنج تن دربارۀ حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف ثابت ماند، و براى آدم عليه السلام عزم و تصميمى بر اقرار به آن حضرت نبود و همين است مقصود از قول خداوند: «و البته به سوى آدم پيش از آن عهد و پيمان بنهاديم؛ پس او فراموش كرد و براى او عزم استوارى نيافتيم.» امام باقر عليه السلام فرمود: همانا [فراموش كردن] يعنى: ترك كرد و واگذاشت.

در توضيح اين حديث مى توان گفت، شايد سرّ اين كه آدم عليه السلام در اقرار به حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف عزم استوارى نيافت، چنين باشد كه بعيد مى دانست نوع انسانى، بر موضوع واحدى اتفاق كنند و حكومتى جهانى به سرپرستى حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف تشكيل دهند.

علامه مجلسى رحمه الله در توضيح اين حديث مى نويسد:

ظاهراً مقصود از نداشتن عزم، عدم اهتمام و جدّيت به آن و عدم تذكر و يادآورى آن حضرت است؛ يا اين كه تصديق زبانى انجام نداد، زيرا تصديق زبانى واجب نبود؛ نه اين كه مطلقاً تصديق نكرده باشد كه چنين چيزى با منصب نبوّت - بلكه پايين تر از آن هم - سازگار و مناسب نيست.(1)

در روايات بسيارى، بر ميثاق ولايت و امامتِ معصومان عليهم السلام، به خصوص حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف تأكيد شده است؛ براى نمونه، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در خطبۀ5.

ص: 76


1- بحارالأنوار، ج 64، ص 115.

«غدير» فرمودند:

اى مردم! جمعيتِ شما بيشتر از آن است كه يك يك با من بيعت كنيد. خداوند مرا امر فرموده كه با زبان از شما اقرار بگيرم براى پيشوايى على اميرمؤمنان و امامانِ پس از او كه به شما معرفى كردم. آن ها فرزندان من از صلب او خواهند بود؛ پس همۀ شما اقرار نماييد و بگوييد: شنيديم و اطاعت مى كنيم و راضى هستيم و فرمان مى بريم از آنچه ابلاغ كردى به ما، از سوى پروردگارمان براى پيشوايى على و پيشوايى فرزندان او، كه امامان بعد از او خواهند بود. بر اين امر با تو بيعت مى كنيم، با دل هاى خود و جان هاى خود و دست و زبان خود، و با اين بيعت باقى هستيم مادامى كه زنده ايم و زمانى كه مى ميريم و بعد از مرگ كه زنده مى شويم و بيعت خود را تغيير و تبديل نمى دهيم و شك نمى آوريم و مردّد نمى شويم و از عهد خود برنمى گرديم. و پيمان شكن نمى باشيم و از خدا اطاعت مى نماييم و مطيع تو هستيم و فرمان بَر اميرمؤمنان و فرزندان او مى باشيم و اطاعت مى كنيم امامانى را كه اعلام نمودى از فرزندان تو و از صلب على بعد از حسن و حسين خواهند بود، و تو مقام حسن و حسين را به ما معرفى كردى و منزلتِ آن ها در پيشگاه خداوند را بيان داشتى و آن ها بزرگواران و آقايانِ جوانان اهل بهشتند و پس از پدر، پيشوايان امت خواهند بود. اى مردم! باز هم بگوييد: اطاعت مى كنيم خدا و رسول را و على، حسن، حسين و امامانى را كه ياد كردى. عهد و پيمانى براى على اميرالمؤمنين عليه السلام مى بنديم با دل هاى خود و جان هاى خود و زبان هاى خود، و بيعت مى كنيم با كسى كه با على عليه السلام بيعت كرده است و اقرار مى كنيم كه هرگز اين بيعت را تبديل نكنيم و هرگز از آن سرپيچى

ص: 77

ننماييم و در اين بيعت، خداى را شاهد مى گيريم....(1)

هم چنين امام باقر عليه السلام به جابر جعفى فرمودند:

خداوند بدين جهت جمعه را «جمعه» ناميد، كه در آن روز اولين و آخرين و تمامى آفريدگان از جنّ و انس و آسمان ها و زمين ها و درياها و بهشت و دوزخ و... را جمع كرد؛ آن گاه از آن ها پيمان گرفت براى خودش به خداوندى، براى محمد صلى الله عليه و آله و سلم به پيامبرى و براى على و معصومان عليهم السلام به ولايت و امامت، و در آن روز به آسمان ها و زمين ها فرمود: با رغبت يا به كراهت بياييد! گفتند: به طوع و رغبت آمديم. پس خداوند آن روز را جمعه ناميد، به سبب اين كه در آن روز اولين و آخرين را جمع كرد.(2)

* ميثاق الهى؛ مورد سفارش و تأكيد ائمه عليهم السلام

همۀ ائمه اطهار عليهم السلام بر اين پيمان محكم الهى تأكيد داشتند و به آن سفارش مى كردند؛ چنان كه در زيارت جامعۀ كبيره مى خوانيم: «وَ وَكَّدتُم مِيثاقَهُ»(3) ؛ و پيمان محكم او را تأكيد كرديد.

در نتيجه مى توان گفت، امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف «ميثاق الله» هستند، چون از ايشان و يا دربارۀ ايشان پيمان گرفته شد و همان گونه كه از جملۀ بعدى پيداست، اين ميثاق با توجه و تأكيد خاصى همراه بود، چون گرفتن آن و تأكيد بر آن، به ذات اقدس خداوند نسبت داده شده است: «ميثاقَ اللِه الّذي أخَذَه وَ وَكّدَه».2.

ص: 78


1- احتجاج، ج 1، ص 65.
2- البرهان، ج 5، ص 379.
3- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 612.

«السَّلامُ عليكَ يا وَعدَ الله الذى ضَمِنَه»

«وَعْد» در لغت يعنى نويد و اميد دادن، كه هم در خير و هم در شر به كار مى رود؛ برخلاف وعيد كه در وعدۀ شر به كار مى رود. «ضمانت» هم يعنى عهده دار چيزى شدن.(1)

* امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف؛ موعود پايانى قرآن

در بين آياتى كه از وعده هاى الهى به مؤمنان سخن مى گويد، چندين آيه بر وجود مقدس امام زمان عليه السلام تطبيق شده است؛ از جملۀ اين آيات، «آيۀ وعد» است:

(وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ)(2) ؛ خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در زمين جانشين قرار دهد، همان گونه كه كسانى پيش از ايشان را جانشين كرد، و قطعاً دينى را كه خداوند براى آنان پسنديده است، براى آنان استقرار و اقتدار بخشد و از پى ترسشان امنيت را جاى گزين كند، تا (تنها) مرا بپرستند و چيزى را شريك من نكنند، و هر كس بعد از اين، كفر ورزد پس آنان همان فاسقانند.

ص: 79


1- قاموس قرآن، ج 7، ص 226.
2- نور، آيه ى 55.

* پيام هاى آيۀ وعد:

- وعدۀ بزرگ الهى عبارت است از: حكومت صالحان بر كلّ زمين؛ استقرار دين حق و مورد رضاى خدا در سراسر عالم؛ و امنيت يافتن انسان ها از شرّ مفسدان.

- اين وعدۀ الهى، تنها يك هدف را دنبال مى كند و آن عبارت است از: عبادت خالصانه و توحيد در همۀ ابعاد زندگى فردى و اجتماعى بشر و نفى هر گونه شرك از ساحت الهى: «يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً».

- وعدۀ پيروزى الهى؛ تنها در سايۀ ايمان و عمل صالح محقق خواهد شد: «وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ».

- دينى كه خدا پسنديد و استقرار و اقتدارش را وعده داد، اسلام راستين است؛ يعنى دين همراه با امامت و ولايت كه بارها در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و در «غدير خم» معرفى شد. به استناد اكثر مفسران شيعه و اهل سنت(1) ، هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در غدير خم به فرمان خداوند، حضرت على عليه السلام را جانشين خود قرار داد، اين آيه نازل شد: (رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً)(2) ؛ امروز اسلام را براى شما پسنديدم. پس دينى كه مورد رضايت خداست، در روز غدير معلوم شد.

- در احاديث آمده است: مصداق كاملِ اين آيه، روز حكومت حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف است و اين آيه در شأن ايشان نازل شده است.(3) امام سجاد عليه السلام پس از قرائت اين آيۀ شريفه فرمودند:

هم و الله شيعتنا أهل البيت يفعل الله ذلك بهم علي يدي رجل منا و هو مهدي هذه الأمة(4) ؛ به خدا سوگند، اينان شيعيان ما اهل بيت هستند. خداوند متعال اين وعده را به دست مردى از ما انجام مى دهد. آن مرد،0.

ص: 80


1- شواهد التنزيل، ج 1، ص 201.
2- مائده، آيه ى 3.
3- نورالثقلين، ج 3، ص 619.
4- مجمع ا لبيان، ج 7، ص 240.

مهدى اين امت است.

- در قرآن، بارها به غلبۀ حق و تحقق حكومت نهايى صالحان وعده داده شده است؛ از جمله: (لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ) ؛ اسلام بر همۀ اديان پيروز خواهد شد(1) ؛ (أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ) ؛ بندگان صالح من وارث زمين خواهند شد(2) ؛ (وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى)(3) ؛ (وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ)(4) و.... در احاديث متعدد، مصداق اين آيات، امامان عليهم السلام، به خصوص امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف و اصحاب ايشان بيان شده است.(5)

* ظهور امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، وعدۀ تضمين شده

با توجه به آنچه گذشت، ظهور و حكومت امام مهدى عليه السلام يكى از مهم ترين وعده هاى خداوند به مؤمنان و صالحان است و بر اساس صريح آيات قرآن، خداوند هرگز از وعدۀ خود تخلف نمى كند: (وَ لَنْ يُخْلِفَ اللّهُ وَعْدَهُ)(6) و (إِنَّ اللّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ) . (7) با توجه به همين نكات معلوم مى شود كه چرا امام باقر عليه السلام َ، خروج و ظهور قائم آل محمد عليهم السلام را وعده اى تخلف ناپذير دانستند و فرمودند: «إِنَّ الْقَائِمَ مِنَ الْمِيعَادِ وَ الله لايُخْلِفُ الْمِيعادَ.»(8)در همين «زيارت آلِياسين» نيز مى خوانيم كه وعدۀ خدا در ارتباط با امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف، مورد ضمانت الهى و حتمى است: «وَعدَ الله الذي ضَمِنَه»؛وعده اى كه خدا آن را تضمين كرده است.

قيام حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، آخرين و بزرگ ترين انقلاب در برابر اهل باطل، براى4.

ص: 81


1- توبه، آيه ى 33؛ فتح، آيه ى 28؛ صفّ، آيه ى 9.
2- انبياء، آيه ى 105.
3- طه، آيه ى 132.
4- اعراف، آيه ى 128.
5- الكافى، ج 1، ص 431؛ تأويل الآيات الظاهره، ص 32؛ مجمع البيان، ج 7، ص 10 و نورالثقلين، ج 3، ص 464.
6- حج، آيه ى 47.
7- آل عمران، آيه ى 9.
8- الغيبة (نعمانى)، ص 304.

برپايى حاكميت عدل و قسط و نابودى دولت باطل است؛ به همين جهت، ابليس و همۀ پيروانش در صددند تا به خيال خام خود، فروغ حق را خاموش كنند و در اين راستا هر آنچه در توان داشتند، به ميدان آورده اند و مى آورند؛ از جمله اين كه مانند فرعونيان تلاش كردند تا با ريختن خون هاى بسيارى، مانع تحقق اين وعدۀ الهى شوند.

امام صادق عليه السلام دربارۀ تلاش بنى اميه و عباسيان فرمودند:

وَ كَذَلِكَ بَنُو أُمَيَّةَ وَ بَنُو الْعَبَّاسِ لَمَّا وَقَفُوا عَلَي أَنَّ زَوَالَ مُلْكِهِمْ وَ مُلْكِ الْأُمَرَاءِ وَ الْجَبَابِرَةِ مِنْهُمْ عَلَي يَدِ الْقَائِمِ مِنَّا نَاصَبُونَا الْعَدَاوَةَ وَ وَضَعُوا سُيُوفَهُمْ فِي قَتْلِ آلِ الرَّسُولِ صلى الله عليه و آله و سلم وَ إِبَادَةِ نَسْلِهِ طَمَعاً مِنْهُمْ فِي الْوُصُولِ إِلَي قَتْلِ الْقَائِمِ وَ يَأْبَي الله عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَكْشِفَ أَمْرَهُ لِوَاحِدٍ مِنَ الظَّلَمَةِ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ(1) ؛ هم چنين بنى اميه و بنى عباس (مانند فرعونيان)، وقتى متوجه شدند كه زوال پادشاهى آن ها و پادشاهى اميران و ستمگران آن ها به دست قائم ماست، با ما به دشمنى برخاستند و در قتل آل رسول صلى الله عليه و آله و سلم و نابودى نسل او شمشير كشيدند، به طمع آن كه بر قتل قائم دست رسى پيدا كنند، اما خداوند ابا دارد كه امر خود را براى يكى از ظالمان، مكشوف سازد و نور خود را كامل مى كند، گرچه مشركان را ناخوش آيد.

خداوند متعال اين تلاش هاى بى نتيجۀ دشمنان حق و حقيقت را، به مثابۀ تلاش براى خاموش كردن نور چراغى ضعيف دانسته و در مقابل از ارادۀ حتمى خود در به اتمام رساندن نور حقانيت خبر مى دهد:

(يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللّهُ إِلاّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ0.

ص: 82


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 354 و الغيبة (طوسى)، ص 170.

اَلْكافِرُونَ)(1) ؛ آن ها مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند، ولى خدا جز اين نمى خواهد كه نور خود را كامل كند، هرچند كافران ناخشنود باشند!

در روايات متعددى، مصداق اين «نور خدا» كه دشمنان در صدد خاموش كردن آن بوده اند و هستند، امامت و ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام بيان شده و نيز خبر از اتمام و غلبۀ اين نور به دست بابركت حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف داده شده است(2) ؛ يعنى در دوران ظهور، حضرت مهدى عليه السلام جريان باطل را پايان داده و طومار زندگى آنان را در هم مى پيچد، تا همۀ انسان ها بر اساس آموزه هاى دينى، زندگى آرام و مطمئنى داشته باشند. البته اين وعدۀ خداوند بوده و وعدۀ الهى تخلف ناپذير است؛ لذا حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف رهبرى گروه حقّ و حزب خدا را در دست مى گيرد و با تمام توان به جنگ نهايى با جبهۀ كفر و باطل و جنود شيطان مى پردازد و در تحقق وعده هاى حتمى الهى، پيروز مى شود و تاريخ به شكوه مندترين فرجام خود مى رسد.(3)

* محتواى وعدۀ الهى دربارۀ امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف

در زيارتى از زيارات امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف مى خوانيم:

السَّلَامُ عَلَي الْمَهْدِيِّ الَّذِي وَعَدَ الله بِهِ الْأُمَمَ أَنْ يَجْمَعَ بِهِ الْكَلِمَ وَ يَلُمَّ بِهِ الشَّعْثَ وَ يَمْلَأَ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً وَ يُمَكِّنَ لَهُ وَ يُنْجِزَ لَهُ مَا وَعَدَ الْمُؤْمِنِين(4) ؛ سلام بر مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف كه خداوند او را به امت ها وعده داده است تا به واسطۀ او، به ايشان وحدت كلمه داده و از پراكندگى رهايشان كند و6.

ص: 83


1- توبه، آيه ى 32.
2- الكافى، ج 1، ص 432.
3- براى آشنايى بيشتر با دشمنان حضرت ر. ك: خدامراد سليميان، درس نامة مهدويت، ج 3، درس پنجم و يازدهم.
4- البلد الأمين، ص 286.

به واسطۀ او زمين را پر از عدل و قسط كرده و آنچه به مؤمنان وعده داده، به سبب او محقق سازد!

با توجه به اين زيارت روشن مى شود، وعدۀ الهى دربارۀ امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف، وحدت و يگانگى عقايد و انديشه ها، انسجام و نجات از تفرقه، عدالتِ فراگير، فراهم آمدن شرايط لازم براى بسط يد و تحقق عملى حكم و حكومتِ جهان شمول ايشان است. و نيز در بسيارى از احاديث آمده است: وعدۀ الهى در حكومت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف اين است كه در زمين خانه اى نخواهد بود، مگر آن كه اسلام در آن خانه وارد خواهد شد و اسلام، دين آيندۀ جهان است.(1)

طبق روايات، هنگامى كه وعدۀ ظهور محقق مى شود، حضرت در كنار كعبه مى ايستند و اين آيه را تلاوت مى كنند:

(الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ)(2) ؛ حمد و ستايش، مخصوصِ خداوندى است كه به وعدۀ خويش دربارۀ ما وفا كرد و زمين را ميراثِ ما قرار داد كه هر جا را بخواهيم، منزلگاه خود قرار دهيم. چه نيكوست پاداش عمل كنندگان!(3)

* امام زمان عليه السلام در انتظار تحقق وعدۀ الهى

با توجه به روايتى كه بانوى جليله، حكيمه خاتون نقل مى كند، اين وعدۀ الهى به خود امام زمان عليه السلام هم داده شده و وجود پرخير و بركت امام مهدى عليه السلام، تحققِ هر چه زودتر اين وعده را از خدواند درخواست مى كند. حكيمه خاتون مى گويد: ديدم حضرت را كه در حال سجده، دست به دعا برداشته و مى فرمايد:

...اللهمَّ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي وَ أَتْمِمْ لِي أَمْرِي وَ ثَبِّتْ وَطْأَتِي وَ امْلَإِ الْأَرْضَ1.

ص: 84


1- نور الثقلين، ج 3، ص 619.
2- زمر، آيه ى 74.
3- مختصر البصائر، ص 441.

بِي عَدْلًا وَ قِسْطا...؛بارالها! آنچه به من وعده فرمودى، به جاى آر و كار مرا به انجام رسان و گامم را استوار ساز و زمين را به واسطۀ من، پُر از عدل و داد گردان.(1)

«السّلام عَليكَ أيهَا العَلَم المَنصوب»

«عَلَم» به معناى نشان و نشانه است.(2) پرچم را نيز به همين جهت عَلَم ناميده اند، چون نشانه اى براى آگاهى و توجه ديگران است؛ لذا جايى كه پرچمى قرار مى گيرد، معنايش اين است كه گِرد آن پرچم جمع شوند و نيز راه را با يك پرچم و پرچم دار در جلو، به ديگران نشان مى دهند.

ائمه اطهار عليهم السلام عَلَم هاى هدايت هستند و بدون توجه به ايشان، مسيرمان به ضلالت و گمراهى خواهد بود.

امام صادق عليه السلام ذيل آيۀ شانزدهم سورۀ نحل: (وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ) ؛ و خداوند در زمين علاماتى قرار داد و در شب به وسيلۀ ستارگان هدايت مى شوند، فرمودند: «النَّجْمُ رَسُولُ الله صلى الله عليه و آله و سلم وَ الْعَلَامَاتُ هُمُ الْأَئِمَّة عليهم السلام»(3) ؛ آن ستاره، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و علامات، ائمه عليهم السلام هستند.

عبدالله بن سنان، از محدثان گران قدر شيعه مى گويد:

همراه پدرم به محضر امام صادق عليه السلام شرف ياب شديم. امام فرمودند: كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا صِرْتُمْ فِي حَالٍ لَا تَرَوْنَ فِيهَا إِمَامَ هُدًي وَ لَا عَلَماً يُرَي وَ لَا يَنْجُو مِنْهَا إِلَّا مَنْ دَعَا دُعَاءَ الْغَرِيقِ فَقَالَ لَهُ أَبِي إِذَا وَقَعَ هَذَا لَيْلاً فَكَيْفَ نَصْنَعُ فَقَالَ أَمَّا أَنْتَ فَلَا تُدْرِكُهُ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَتَمَسَّكُوا بِمَا فِي أَيْدِيكُمْ حَتَّي يَتَّضِحَ لَكُمُ الْأَمْر؛حالِ شما چگونه باشد آن گاه كه امام هدايت را نبينيد و

ص: 85


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 428.
2- قاموس قرآن، ج 5، ص 34.
3- الكافى، ج 1، ص 206.

پرچمِ هدايت رؤيت نشود (دوران غيبت) و هيچ كس نجات نيابد، مگر آن كه دعاى غريق را بخواند؟! پدرم گفت: در آن شبِ ظلمانى كه چنين امرى واقع شود، ما چه كنيم؟ فرمود: اما تو آن را ادراك نمى كنى و چون آن واقع گردد، به آنچه داريد متمسك شويد (به آنچه مى دانيد از معارف حقه عمل كنيد) تا امر برايتان روشن گردد.(1)

امام صادق عليه السلام در جاى ديگر، «دعاى غريق» را اين گونه انشا مى كنند:

هنگامى كه پرچم هدايت را در بين خود نديديد، اين طور دعا كنيد: «يَا الله يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَي دِينِك.»(2)در زيارتى مأثور از امام صادق عليه السلام، اميرالمؤمنين عليه السلام را اين گونه زيارت مى كنيم:

اللهمَّ صَلِ عَلَي الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ... الَّذِينَ ارْتَضَيْتَهُمْ أَنْصَاراً لِدِينِكَ وَ حَفَظَةً لِسِرِّكَ وَ شُهَدَاءَ عَلَي خَلْقِكَ وَ أَعْلَاماً لِعِبَادِك(3) ؛ خداوندا! درود بفرست بر امامان از فرزندان على عليه السلام...؛ آنان كه صالحشان دانستى براى يارى دينت، ايشان را حافظ سرّت و گواهان بر خَلقت نمودى و ايشان را پرچم هاى [هدايت] براى بندگانت قرار دادى.

* نصب پرچمِ هدايت، به دست خداست

در «زيارت آل ياسين» به حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، در جايگاه پرچمِ نصب شده سلام مى دهيم (العَلَم المنصوب) و روشن است، هر منصوبى نيازمندِ نصب كننده است؛ نصب كنندۀ امام، خداست و ما در نصب اين پرچم و به تعبير ديگر، در نصب و انتخاب امام اختيارى نداريم، چون هدايت و سرپرستى امت،2.

ص: 86


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 348.
2- همان، ص 352.
3- فضائل أميرالمؤمنين عليه السلام، ص 142.

مسئوليتى خطير است كه جز با نصب و تأييد خداوند حكيم خبير، امكان ندارد و تنها خداست كه معصومان و شايستگان اين مقام مهم را مى شناسد.

ابوبصير مى گويد: نزد امام صادق عليه السلام بودم. ديدم ذكر جانشينان امام به ميان آمد و من نيز جناب اسماعيل، فرزند امام صادق عليه السلام را ياد كردم. در اين هنگام امام عليه السلام فرمودند:

لَا وَالله يَا أَبَامُحَمَّدٍ مَا ذَاكَ إِلَيْنَا وَ مَا هُوَ إِلَّا إِلَي الله عَزَّوَجَلَّ يُنْزِلُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ(1) ؛ نه! به خدا قسم، اين گونه كه فكر مى كنيد، نيست. اى ابابصير! اين مسئله به ما واگذار نشده است. تعيين امام به دست خودِ خداوند است كه يكى پس از ديگرى، ائمه را تعيين و نازل مى كند.

ايشان در جاى ديگر فرمودند:

أَتَرَوْنَ الْمُوصِيَ مِنَّا يُوصِي إِلَي مَنْ يُرِيدُ لَا وَالله وَ لَكِنْ عَهْدٌ مِنَ الله وَ رَسُولِهِ صلى الله عليه و آله و سلم لِرَجُلٍ فَرَجُلٍ حَتَّي يَنْتَهِيَ الْأَمْرُ إِلَي صَاحِبِهِ؛شما گمان مى كنيد، امامِ قبلى از ما ائمه، به هر كه بخواهد مى تواند به امامت وصيت كند؟ به خدا قسم، اين گونه نيست؛ امامت، عهد و فرمانى است از سوى خدا و رسولش براى هر امام پس از ديگرى، تا برسد امر امامت به صاحبش كه مستحقّ آن است.(2)

پس امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، پرچمِ هدايت بشريت است كه از جانب خداوند متعال براى برپايى حكومت موعود و گسترش عدالت جهانى ظهور خواهد كرد. وظيفۀ ما هم اين است كه هر چه توان داريم، خودمان را به اين پرچم نزديك تر كنيم و با توجه دائمى به آن، از ورود به راه هاى انحرافى و سرگردانى در بى راهه، در امان باشيم.8.

ص: 87


1- الكافى، ج 1، ص 277.
2- همان، ص 278.

«وَ العِلمُ المَصبوب»

«صب» در لغت از مادۀ «صَبّ» به معناى ريختن و يك جا (يك دفعه) ريختن است.(1) پس «مصبوب» به چيزى گفته مى شود كه يك دفعه در ظرفى ريخته مى شود. در اين زيارت، «عِلْم» به مايعى تشبيه شده است كه آن را يك جا در ظرفى بريزند.

* علم لدنّى و غير اكتسابى

در اين فراز به امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف اين گونه سلام مى دهيم: «سلام بر تو اى عِلم ريخته شده [عطاشده]!» پس معلوم مى شود، علمِ امام از سوى خدا به ايشان عنايت شده و تحصيلى نيست. اين مطلب دربارۀ تمام انبيا و اولياى الهى نيز صادق است و در روايات بسيارى بر اين مطلب تأكيد شده كه حجت خدا، علم لدنّى دارد و بر اساس عقايد حقه، يكى از مهم ترين شرايط امامت بر امت، بهره مندى از علمِ بى كران خدايى است.

ابوبصير مى گويد:

امام باقر عليه السلام را ديدم كه در ارتباط با آيۀ شريفه: (بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ) ؛ بلكه اين قرآن، آيات روشنى است در سينه هاى كسانى كه به آن ها علم (الهى) داده شده، با دستشان به سينۀ مباركشان اشاره مى كنند (يعنى «الّذين اوتوا العِلم» من هستم).(2)

امام صادق عليه السلام نيز مصداق اين آيه را تنها ائمه عليهم السلام دانسته و فرمودند: «هُمُ الْأَئِمَّةُ عليهم السلام خَاصَّة»(3) ؛ آن ها تنها امامان هستند.

امام صادق عليه السلام مى فرمايند:

ص: 88


1- لسان العرب، ج 1، ص 515 و النهاية فى غريب الحديث و الاثر، ج 3، ص 4.
2- الكافى، ج 1، ص 213.
3- همان، ص 214.

إِنَّ دَاوُدَ وَرِثَ عِلْمَ الْأَنْبِيَاءِ وَ إِنَّ سُلَيْمَانَ وَرِثَ دَاوُدَ وَ إِنَّ مُحَمَّداً وَرِثَ سُلَيْمَانَ وَ إِنَّا وَرِثْنَا مُحَمَّداً وَ إِنَّ عِنْدَنَا صُحُفَ إِبْرَاهِيمَ وَ أَلْوَاحَ مُوسَي...(1) ؛ داود عليه السلام علم انبيا را به ارث برد و سليمان عليه السلام وارث علم داود گشت و محمد صلى الله عليه و آله و سلم وارث علم سليمان. و هر آينه ما از محمد به ارث برده ايم و صحف ابراهيم عليه السلام و الواح موسى عليه السلام نزد ماست.

* علمى بدون جهل و بطلان

از آن جا كه خداوند صابّ و سرازيركنندۀ علوم به وجود شريف امام است، در علم امام هيچ شائبه اى از جهل و باطل راه ندارد، چراكه علم امام، مصبوبِ خداست؛ لذا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در خطبۀ غدير در معرفى جايگاه اميرالمؤمنين عليه السلام و امامانِ پس از ايشان فرمودند:

...و أَطِيعُوهُ فِي جَمِيعِ أُمُورِكُمْ فَإِنَ عِنْدَهُ جَمِيعَ مَا عَلَّمَنِي الله تَبَارَكَ وَ تَعَالَي وَ حِكْمَتُهُ فَسَلُوهُ وَ تَعَلَّمُوا مِنْهُ وَ مِنْ أَوْصِيَائِهِ بَعْدَهُ وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ وَ لَا تَتَقَدَّمُوهُمْ وَ لَا تَخَلَّفُوا عَنْهُمْ فَإِنَّهُمْ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُمْ لَا يُزَايِلُونَهُ وَ لَا يُزَايِلُهُم(2) ؛ و در جميع امورتان، از او اطاعت كنيد كه هر چه خداى تعالى به من آموخته و حكمتِ پروردگار نزد اوست. از او و از اوصياى پس از او پرسش كنيد و بياموزيد و به آنان تعليم ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از ايشان بازنمانيد كه ايشان همراه حقّند و حق نيز همراه ايشان است و از حق جدا نشوند و حق نيز از آنان زايل نشود.

از امام سجاد عليه السلام روايت شده است:

مَا يَنْقِمُ النَّاسُ مِنَّا فَنَحْنُ وَ الله شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ بَيْتُ الرَّحْمَةِ وَ مَعْدِنُ الْعِلْمِ7.

ص: 89


1- همان، ص 225.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 277.

و...(1) ؛ مردم چه خرده اى از ما مى گيرند؟! به خدا قسم، ما شجرۀ نبوت، خاندان رحمت، معدن علم و... هستيم.

* مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف، وارث همۀ علوم الهى

عبارت «العِلمُ المَصبوب»، تعبير دقيقى است و مى رساند كه امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف تمام علم را يك جا دارا هستند، زيرا بنا بر قواعد ادبيات عرب، «الف و لام» جنس در واژۀ «العلم»، بر استغراق و عموم دلالت مى كند. در بعضى زيارات امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، از علمِ ايشان اين چنين ياد مى كنيم:

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حَافِظَ أَسْرَارِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ عِلْمِ الْمُرْسَلِين؛سلام بر تو اى نگه دار اسرار پروردگار جهانيان! سلام بر تو اى وارث علوم پيامبران!السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ كَنْزِ الْعُلُومِ الْإِلَهِيَّةِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حَافِظَ مَكْنُونِ الْأَسْرَارِ الرَّبَّانِيَّة؛سلام بر تو اى وارث گنج علوم الهى! سلام بر تو اى حافظ اسرار پنهان الهى!أَنَّكَ حَائِزُ كُلِ عِلْم(2) ؛ تو (اى امام زمان) داراى همۀ علوم هستى.

السَّلَامُ عَلَي الْحَقِ الْجَدِيدِ وَ الْعَالِمِ الَّذِي عِلْمُهُ لَا يَبِيد(3) ؛ سلام بر حقّ نو و آن عالمى كه علم او پايان نمى پذيرد!هم چنين امام صادق عليه السلام مى فرمايند: «المهدي عجل الله تعالى فرجه الشريف أكثرُ الناسِ عِلماً و حِلماً»(4) ؛ مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، عالم ترين و حليم ترينِ مردم است. ايشان در جاى ديگر مى فرمايند:

الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً، فَجَمِيعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفَانِ، فَلَمْ يَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّي الْيَوْمِ غَيْرَ الْحَرْفَيْنِ، فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرِينَ7.

ص: 90


1- الكافى، ج 1، ص 221.
2- مصباح الزائر، به نقل از: بحارالأنوار، ج 99، ص 98.
3- البلد الأمين، ص 286.
4- إلزام الناصب، ج 1، ص 217.

حَرْفاً فَبَثَّهَا فِي النَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَيْهَا الْحَرْفَيْنِ حَتَّي يَبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ حَرْفاً؛تمامى دانش 27 حرف است. مجموعۀ آنچه پيامبران آورده اند، دو حرف است و مردم تا امروز، غير از دو حرف را نشناخته اند. آن زمان كه قائمِ ما قيام كند، آن 25 حرف ديگر را بيرون آوَرَد و ميان مردم نشر دهد و آن دو حرف را هم به آن ها ضميمه كند، تا آن كه مجموعۀ 27 حرفِ علم، ميان مردم منتشر شود.(1)

با دقت در اين حديث نورانى و با محاسبه اى ساده معلوم مى شود كه 124 هزار پيامبر از بدوِ خلقت تا زمان نبى خاتم صلى الله عليه و آله و سلم، همگى فقط دو حرف از علم را آوردند و تا پيش از ظهور، همۀ پيشرفت علم بشرى، بيش از دو حرف نخواهد بود، ولى امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف به تنهايى حائز و آورندۀ 25 حرف از آن است و اين يعنى بيش از دوازده برابر!

«وَ الغَوثُ»

«غَوث» به معناى فريادرسى و يارى كردن است. «أغاثَهُ» يعنى او را يارى و نصرت نمود. «غياث» هم به معناى يارى دهنده است.(2)

در درجۀ نخست، خودِ خداوند غوث و فريادرسِ بندگانش است. اگر كسى با اخلاص و از صميم دل به خدا پناه بَرد، خداوند پناه همۀ بى پناهان و فريادرسِ همۀ محرومان و واماندگان است.

خدا را با نام «غوث» و «غياث» خواندن، به قدرى در استجابت دعا مؤثر است كه در بسيارى از ادعيۀ حرز و برآورده شدن حاجات آن را مى بينيم؛ تعابيرى چون: «غياث المستغيثين(3) ، يا غَوثَ مَن أرادَه(4) ، يا غَوثَ المُستَغيثين(5) ، يَا غَوْثَ اللهفَان(6)»

ص: 91


1- مختصر البصائر، ص 320.
2- مجمع البحرين، ج 2، ص 260 و مصباح المنير، ج 2، ص 455.
3- من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 490.
4- بحارالأنوار، ج 92، ص 56 (دعاى بعد از زيارت امام رضا عليه السلام).
5- مصباح المتهجد، ج 2، ص 504.
6- مهج الدعوات، ص 54.

در ادعيۀ متعددى وارد شده است.

* هديه اى اختصاصى و آسمانى

در اين مقام، مناسب است به حديثى نورانى از نبى مكرم اسلام صلى الله عليه و آله و سلم توجه كنيم تا به عمق تأثير ياد نمودن خدا با اين تعابير آسمانى پى ببريم. خاتم پيامبران صلى الله عليه و آله و سلم به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:

اى على! چيزى به تو بياموزم كه دوستم جبرئيل برايم آورده است و گفته: اى محمد! اين هديه اى است براى تو از جانب خداوند، و خداوند تو را با اين هديه كرامت بخشيده، چراكه تا به حال به پيامبرى پيش از تو اين را عطا نكرده بود و آن هديه، نوزده حرف است كه هيچ دل سوخته و مصيبت زده و هيچ اندوهناك و غمناكى و يا كسى كه در خطر دزد و آتش سوزى باشد يا كه از پادشاهى بترسد، آن را نخواند، مگر آن كه خداوند براى او وسيلۀ رهايى فراهم سازد و آن نوزده جمله است كه چهار جملۀ آن بر پيشانى اسرافيل نوشته شده، چهار جمله اش بر پيشانى ميكائيل، چهار جمله بر گرداگرد عرش، چهار جمله اش بر پيشانى جبرئيل و سه كلمۀ آن در جايى كه خدا خواسته است.

على بن ابى طالب عليه السلام عرض كرد: يا رسول الله! چگونه آن ها را بخوانيم؟ فرمود:

بگو: «يَا عِمَادَ مَنْ لَا عِمَادَ لَهُ وَ يَا ذُخْرَ مَنْ لَا ذُخْرَ لَهُ وَ يَا سَنَدَ مَنْ لَا سَنَدَ لَهُ وَ يَا حِرْزَ مَنْ لَا حِرْزَ لَهُ وَ يَا غِيَاثَ مَنْ لَا غِيَاثَ لَهُ َوَ يَا كَرِيمَ الْعَفْوِ وَ يَا حَسَنَ الْبَلَاءِ وَ يَا عَظِيمَ الرَّجَاءِ وَ يَا عَوْنَ الضُّعَفَاءِ وَ يَا مُنْقِذَ الْغَرْقي وَ يَا مُنْجِيَ

ص: 92

الْهَلْكي يَا مُحْسِنُ يَا مُجْمِلُ يَا مُنْعِمُ يَا مُفْضِلُ أَنْتَ الَّذِي سَجَدَ لَكَ سَوَادُ اللَّيْلِ وَ نُورُ النَّهَارِ وَ ضَوْءُ الْقَمَرِ وَ شُعَاعُ الشَّمْسِ وَ دَوِيُّ الْمَاءِ وَ حَفِيفُ الشَّجَرِ يَا الله يَا الله يَا الله أَنْتَ وَحْدَكَ لَا شَرِيكَ لَك.»سپس حاجت خود را از خدا مى خواهى؛ ان شاءالله مستجاب مى شود.(1)

* ائمه عليهم السلام، فريادرس انسان ها

در نظام اعتقادات توحيدى، دست گيرى از انسان ها و برآورده كردن حاجتِ نيازمندان، تحت ارادۀ نافذ خداوند است و فقط اوست كه بر اساس علم و حكمتِ بى پايان خود، درخواست بندگانش را پاسخ مى دهد؛ البته هيچ منافاتى ندارد كه خداوند متعال، راه دست يافتن به رضايت خود را در رضايت اولياى خود قرار دهد و ائمه طاهرين عليهم السلام در طول ارادۀ خداوند، ملجأ نيازمندان و واسطه اى در مسير اتصال به ذات مقدس خداوند متعال باشند.

در اين جا لازم است به نمونه هايى اشاره شود كه بر اين شأن امامان عليهم السلام دلالت دارد:

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، امام حسين عليه السلام را اين گونه معرفى كردند: «هُوَ إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ مَوْلَي الْمُؤْمِنِينَ وَ خَلِيفَةُ رَبِ الْعَالَمِينَ وَ غِيَاثُ الْمُسْتَغِيثِين.»(2)يا امام صادق عليه السلام با اشاره به فرزندشان امام كاظم عليه السلام، بشارتِ ولادت و امامتِ امام رضا عليه السلام را مى دهند و ايشان را چنين معرفى مى كنند: «يُخْرِجُ الله مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ غِيَاثَهَا»(3) ؛ خداوند از اين فرزندم، فريادرسِ اين امت را به دنيا خواهد آورد.

ائمه عليهم السلام در مواقع بسيارى به فرياد شيعيانشان رسيده اند. ما نيز ايشان را در4.

ص: 93


1- الخصال، ج 2، ص 510.
2- الأمالى (صدوق)، ص 115.
3- الكافى، ج 1، ص 314.

ادعيه و زيارات، با همين اوصاف مى خوانيم؛ براى مثال، در زيارتى كه از امام صادق عليه السلام رسيده، حضرت امير عليه السلام را اين گونه زيارت مى كنيم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا سَيِّدَ الْوَصِيِّينَ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْمُتَّقِينَ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا غِيَاثَ الْمَكْرُوبِين.»(1)* امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، فريادرس اين امّت

يكى از مهم ترين تعاليم اسلام، كمك به نيازمندان است و بر اساس بيانات نورانى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم هر كس بداند و بتواند، بايد به دست گيرى و يارى دادخواهان و درماندگان بپردازد و در اين باره از هيچ كمكى دريغ نورزد. امام زمان عليه السلام كه هم از احوال و نيازهاى مردم كاملاً مطلع است، هم توان يارى رساندن به آنان را دارد و هم دلسوزى او از پدر مهربان بيشتر است، فريادرس هر دردمندى است كه به او پناه برد و از او مدد جويد. نكتۀ قابل توجه اين است كه ما حقيقتاً از اين دنياى مادى دل بكنيم و از سويداى دل، آن مهربان ترين را بخوانيم.

امام حسن عسكرى عليه السلام پس از ولادت فرزندشان، ايشان را به اين لقب خوانده اند و پس از اين كه فرزندشان را امر به سخن گفتن كردند، اين گونه ايشان را صدا زدند: «يا حُجَّة اللّهِ وَ بَقيّةَ الأنبياء وَ نورَ الأصفياء وَ غوثَ الفُقَراءِ.»(2)در طول غيبت كبراى امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف، استغاثه به ساحت ايشان موررد نظر و عنايت علماى بزرگ بوده است و همواره به آن سفارش مى كردند. صاحب كتاب ارزش مند المزار الكبير، اعمال مخصوصى را براى استغاثه به امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف نقل مى كند.(3) استغاثۀ معروف و مذكور در كتاب شريف مفاتيح الجنان كه با «سَلَامُ الله الْكَامِلُ التَّام»شروع مى شود، برگرفته از همين كتاب است.

در اين جا كلامى جامع و زيبا از ميرزامحمدباقر فقيه ايمانى رحمه الله را كه در فصل0.

ص: 94


1- المزار الكبير، ص 209.
2- إلزام الناصب، ج 1، ص 427.
3- المزار الكبير، ص 670.

«استغاثه به امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف» آوردند، نقل مى كنيم:

معناى استغاثه، تضرع، زارى و لابه نمودن(1) به ايشان در موقع پيش آمدن درماندگى سخت و دچار شدن به محنتى، مانند كارد به گلو رسيدن است. آداب و شرايط استغاثه به امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف كه موجب كمال تأثير آن مى باشد اين است كه در مقام استغاثه، از هر جا باشد، بايد بنده متذكر باشد مقام احاطۀ علمِ ايشان را به تمام عالَم و خود را نزد ايشان حاضر بداند، به طورى كه كأنّه به چشم، او را مى بيند و ملتفت كمال قدرت ايشان به هر امرى باشد و هم ملتفت و متذكر مقام بزرگوارى ايشان، كه اگر وجود ايشان نباشد، نه عالم برقرار است و نه هيچ فيض و رحمتى نازل مى شود، و هم متذكر و ملتفت كمال مهربانى آن جناب، خاصه با دوستان و شيعيان خود باشد كه به يك جهت، رعايا و بندگان و به يك جهت، اولاد و فرزندان ايشان مى باشند. پس با اين حال به ايشان استغاثه كند؛ مانند پناه بردن و الحاح كردن فقير ذليل عاجز به سلطان جليل قادر كريم، و مانند درخواست كردن فرزند از پدر مهربان خود. با اين همه، شرط مهمّ ديگر آن است كه از گناهان خود به قلب و زبان توبۀ واقعى كند. اگر هم در اعمال خود كار شنيع و زشتى را مى داند كه مرتكب آن مى باشد، ترك كند و يا اگر ظلم و آزارى از او به كسى رسيده كه مى داند، پس او را از خود راضى كند كه اين هر دو، سببِ شدت غضب از خدا و ولى خدا و موجب استحقاق عقوبت بنده است، تا چه رسد كه ديگر به او توجه و لطف نمايند.

ايشان دربارۀ كيفيت استغاثه به آن جناب عليه السلام نيز اين گونه مى نويسند:

از جملۀ آن ها در واقعۀ ابوالوفاء شيرازى از حضرت رسول صلى الله عليه و آله ذكر شد: «يا صاحب الزمان اغثنى، يا صاحب الزمان أدرِكنى!»ن.

ص: 95


1- زارى و خواهش كردن.

از آن جمله است آنچه از دارالسلام نقل شد: «يا محمّدُ يا عَلي يا فاطِمه يا صاحِبَالزَمان أدرِكني وَ لا تُهلِكني!»از آن جمله است كه برخى علما اعلام فرموده اند: در صحرا يا مكان وسيع خلوت، مخصوصاً با سر برهنه بگويند: «يا أباالقاسِم أغِثني يا أباصالِحَ المَهدي أدرِكني أدرِكني وَ لا تَدَعني، فإنّي ذَليلٌ عاجِزٌ!»از آن جمله، آنچه معروف و مشهور در السنۀ مؤمنان است: «المُستَغاثُ بِكَ يا صاحِبَ الزّمان.»بايد دانست كه براى اين الفاظ و عبارات مذكور، براى استغاثه به امام عصر - صلوات الله عليه - وقت و عددِ معين ذكر نشده است، زيرا عمدۀ شرط در تأثير استغاثه، توجه به آن جناب عليه السلام است در وقت وقوع در شدت سختى با حال شكستگى و تضرع و لابه كردن؛ پس به هر حال و هر عدد و هر وقت باشد، كافى است، لكن بهتر و اكمل در اثر آن است كه در اوقات شريف و اوقات متعلق به آن جناب عليه السلام باشد؛ مخصوصاً مقارن طلوع فجر و در مكان خلوت و موافق يكى از عددها كه حدّ كمال ختم است، در نوع دعاها خوانده شود. و از آن ها ده و ديگر چهل و ديگر هفتاد و ديگر صد مى باشد... و اگر هر كدام از اين عبارات استغاثه را بعد از نماز آن حضرت عليه السلام بخوانند، پس فوق العاده اكمل در تأثير خواهد شد.(1)

آنچه از فريادرسى ها و دست گيرى هاى آن غوث و غياثِ غايب از نظر نقل شده، فوق شمارش است. كمتر كسى از دوستان حضرت است كه در اين زمينه جريانى نداشته باشد؛ يا خودش مورد عنايت و فريادرسى آن وجود مقدس قرار گرفته و يا برايش نقل شده است.

در طول دوران پرفراز و نشيب غيبت كبرا، موارد بسيارى رخ داده كه علما و).

ص: 96


1- فوز اكبر، ص 64 (با اندكى تغيير).

بزرگان شيعه در گرفتارى هاى فردى و اجتماعى خود، به دامان پرلطف امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف متوسل شده و مورد لطف آن امام همام عليه السلام قرار گرفته اند؛ از جمله مى توان به عنايات امام عصر عليه السلام در پيروزى انقلاب اسلامى ايران، حماسۀ هشت سال دفاع مقدس و... اشاره كرد.(1)

«وَ الرّحمةُ الواسِعَة»

«رحمة» در لغت به معناى نرمى و مهربانى است.(2) به كارگيرى اين لغت، دربارۀ انسان ها به معناى رفع نيازمندى هاى ديگران است بر اثر رقّت قلب و تأثّر نفسانى، اما دربارۀ خداوند متعال، مقصود اثر رحمت است، بدون هيچ گونه تغييرِ حال، زيرا هر گونه تغيير بر خداوند، محال است.(3)

* رحمت خداوند؛ فراگير و گسترده

آيات بسيارى در قرآن، خداوند متعال را داراى رحمتى فراگير معرفى مى كنند؛ نظير: (فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ)(4) ؛ اى پيامبر! بگو پروردگار شما داراى رحمتى فراگير است.

(وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ)(5) ؛ و رحمت من همه چيز را فراگرفته است.

(وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ)(6) ؛ و خداى شما، خداوند يگانه اى است كه غير از او معبودى نيست! اوست رحمان و رحيم.

ص: 97


1- ر. ك: عبقرى حسان، روزنه اى از عالم غيب، مير مهر، اسرار و فوايد امام عصر در زمان غيبت، عقابان بازى دراز و....
2- لسان العرب، ج 12، ص 231.
3- برگرفته از: الميزان، ذيل آيه ى اول سورة «حمد».
4- انعام، آيه ى 147.
5- اعراف، آيه ى 156.
6- بقره، آيه ى 163.

* انواع رحمت هاى خداوند

1. رحمت عام (رحمانيت): رحمت و لطف عمومى خداوند كه همۀ موجودات از آن بهره مند مى شوند. وصف «الرحمن» گوياى اين لطف خداست. كلمۀ «رحمان» صيغۀ مبالغه است كه بر كثرت و زيادى رحمت دلالت مى كند؛ پس «خداى رحمان» معنايش خداى كثيرالرحمة است؛ لذا رحمتِ رحمانى خداوند، شامل حال عموم موجودات و انسان ها، اعم از مؤمن و كافر مى شود و به همين معنا در بسيارى از موارد در قرآن استعمال شده است؛ از آن جمله فرمود: (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى) . (1) مصدر رحمت عامۀ خدا، عرش است كه مهيمن بر همۀ موجودات است. و نيز فرمود: (قُلْ مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا)(2) ؛ بگو آن كس كه در ضلالت است، بايد خدا او را در ضلالتش مدد برساند.

2. رحمت خاص (رحيميت): لطف و كرامتى خاص است كه خداوند براى بندگان خاصّ خود در نظر گرفته است. صفت «الرحيم» بر اين معنا دلالت دارد. كلمۀ «رحيم» بر وزن فعيل، صفت مُشبَّهه است، كه ثبات، بقا و دوام را مى رساند؛ پس معناى «خداى رحيم» خداى دائم الرحمة است؛ لذا رحمت رحيمى خداوند، تنها شامل حال مؤمنان مى گردد و در عالمى افاضه مى شود كه فناناپذير بوده و آن عالم آخرت است، هم چنان كه خداى تعالى فرمود: (وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً) ؛ خداوند همواره، فقط به مؤمنان رحيم بوده است.(3) و نيز فرموده: (إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِيمٌ) ؛ به درستى كه او به ايشان، رئوف و رحيم است.(4) و به همين جهت، بعضى گفته اند: رحمان عام است، و شامل مؤمن و كافر مى شود، و رحيم خاصِ مؤمنان است.(5)».

ص: 98


1- طه، آيه ى 5.
2- مريم، آيه ى 75.
3- احزاب، آيه ى 43.
4- توبه، آيه ى 117.
5- برگرفته از: الميزان، ذيل آيه ى اول سوره «حمد».

* رحمة الله، اشتراك خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله و سلم و خاتم الاوصياء عجل الله تعالى فرجه الشريف

هرچند همۀ معصومان عليهم السلام، مصداق و تجلى رحمت بى كران الهى اند، امّا تا آن جا كه ما به دست آورديم، در ميان آيات و روايات، توصيف به لطف و رحمت، فقط براى دو معصوم به كار رفته است: خاتمِ پيامبران حضرت محمد مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم و خاتمِ امامان حضرت مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف. البته تمام معصومان مظهر رحمت الهى اند، اما مى توان گفت جلوۀ ظاهرى و فراگير اين رحمت واسعه، در دوران حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم بوده و در حكومت پايانى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف نيز خواهد بود.

خداوند متعال از آخرين رسول خود اين چنين ياد مى كند: (وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ) ؛ و ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم.(1) و در ادعيه و زيارات متعددى، از وجود مقدس پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله و سلم با وصف «نَبِيِ الرَّحْمَة» ياد شده است؛ از جمله در دعايى كه براى رفع حوايج از امام باقر عليه السلام رسيده است، مى خوانيم: «يَا مَاجِدُ يَا وَاحِدُ يَا كَرِيمُ أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَة.»(2)علت اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رحمت الهى معرفى شده اند، شايد اين باشد كه رحمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شامل همۀ عوالم وجود و تمامى خلايق بوده و هست؛ از پيامبران و فرشتگان گرفته، تا انسان و جن و شياطين و جانوران و زمين و آسمان و... و حتى دشمنان آن حضرت، يعنى كفار، مشركان و منافقان از رحمتش برخوردار شدند، كه جان و مال آنان محفوظ مانَد و كيفر و عقوبت آن ها به احترام آن حضرت به تأخير افتَد. آنان آزارهاى بسيارى بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و عترتش وارد كردند، اما رحمت عالميان هرگز بر آن ها نفرين نكرد، با اين كه باطنِ پليد آن ها را مى شناخت و مقاصد شومشان را مى دانست.3.

ص: 99


1- انبياء، آيه ى 107.
2- الكافى، ج 3، ص 473.

در رابطه با امام زمان عليه السلام هم شايد بتوان گفت، سرّ اين كه ايشان رحمت واسعه اند، اين باشد كه در عصر ظهور ايشان جهان در طلعت شريفش، كمال روشنى و خرمى را خواهد يافت و سراسر گيتى پر از عدل و آبادى خواهد گشت، و در واقع رحمت پهناور الهى به سبب ايشان در زمين نمايان خواهد شد؛ يعنى تمام دست آوردها و بركات حكومت جهانى ايشان، نمودى از رحمت الهى است كه بر اثر عمل به شريعت محمدى و احياى دين اسلام و تعاليم قرآنى به دست آمده است. در دعاى ندبه مى خوانيم:

أَيْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِيدِ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ، أَيْنَ الْمُتَخَيَّرُ لِإِعَادَةِ الْمِلَّةِ وَ الشَّرِيعَةِ، أَيْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْيَاءِ الْكِتَابِ وَ حُدُودِهِ، أَيْنَ مُحْيِي مَعَالِمِ الدِّينِ وَ أَهْلِه(1) ؛ كجاست آن ذخيرۀ الهى براى نوسازى دستورات خداوند و آن كه انتخاب شده براى برگرداندن دين و شريعت؟ كجاست آن كه آرزويش را داريم براى احياى حقايق قرآن و دستورات آن؟ كجاست احياگر دين و دين داران؟حتى وقتى ايشان همۀ سردمداران كفر و الحاد و ستم پيشگان و تعدّى جويان هر عصر و زمانى را جمع كرده و همۀ آن ها را از دم تيغ مى گذراند، اين نيز آب رحمتى است كه جارى مى شود. وقتى پيامبر رحمت صلى الله عليه و آله و سلم چنين مى گويند: «إِقَامَةُ حَدٍّ خَيْرٌ مِنْ مَطَرِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً»(2) ؛ اقامۀ يك حد، از بارانِ چهل روز سودمندتر است، آيا اقامۀ جميع حدود الهى در دوران مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، رحمت واسعه نيست؟!در بيان نورانى اهل بيت عليهم السلام، آيۀ: (يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها)(3) به احياى عدل و اقامۀ حدود در سايۀ حكومت امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف تفسير شده است.(4) آرى، حيات5.

ص: 100


1- المزار الكبير، ص 579.
2- الكافى، ج 7، ص 174.
3- حديد، آيه ى 17.
4- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 668 و الغيبة (طوسى)، ص 175.

زمين به احياى عدل است و كسى كه بيايد خارها را از كنار گُل ها بزدايد، بوهاى بد و تعفن را از جوّ جامعه برطرف كند، تازيانه هاى ستم و داس هاى استبداد را بر گُردۀ صاحبانش فرود آورد و سر از سركشان برگيرد و ريشه هاى همۀ مفاسد را بخشكاند، چنين كسى قطعاً رحمت واسعه است.

ابعاد رحمت خاتم الاوصيا

آيت الله حاج سيدمحمدتقى موسوى اصفهانى رحمه الله در كتاب ارزشمند مكيال المكارم، در ترسيم رحمت بودن امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف دسته بندى بسيار زيبايى دارند كه در پى مى آوريم:

بدان كه منافع وجود مبارك آن جناب بر چند قسم است:

1. منافع آن حضرت عليه السلام چه غايب باشد و چه ظاهر؛

2. منافع زمان غيبت آن حضرت عليه السلام؛

3. منافع زمان ظهور آن حضرت عليه السلام.(1)

ايشان قسم اول و سوم را به دو نوع «عمومى» و «اختصاصى» و قسم دوم را به دو نوع «اختصاصى» تقسيم مى كنند و با بيان مثال و تأييدات روايى، آن ها را توضيح مى دهند:

«منافع عمومى قسم اول» كه تمام خلايق در آن شريكند؛ مانند: زندگى و بقاى در جهان و... كه همه اش از بركات و فيوضات وجود شريف آن حضرت عليه السلام است؛ لذا در توقيع شريف فرمود: «و اما وجه بهره ورى از من در زمان غيبتم، مانند استفاده از خورشيد است، هنگامى كه ابر از ديده ها پنهانش سازد. و من براى اهل زمين امان هستم، هم چنان كه ستارگان مايۀ ايمنى اهل آسمان هستند.»(2) و «منافع اختصاصى قسم اول»،5.

ص: 101


1- مكيال المكارم، ج 1، ص 342.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 485.

افاضات علمى و عنايات ربّانى است كه به مؤمنان اختصاص دارد.

قسم دوم (منافع زمان غيبت)، به دو نوع «بركات مختص مؤمنان و منتظران» و «منافع مختص كافران و منافقان» تقسيم مى شود.

«بركات خاص مؤمنان در زمان غيبت»، ثواب بسيار بر انتظار فرج و صبر و شكيبايى در دوران غيبت و چندين برابر شدن ثواب كارهاى نيك است؛ چنان كه امام صادق عليه السلام خطاب به عمار ساباطى فرمود: «عبادت در حال ترس در دولت باطل، مانند عبادت و امنيت در دولت حق نيست. بدانيد هر يك از شما كه امروزه نماز واجب خودش را به جماعت بخواند، در حالى كه از دشمن مخفى باشد و با تمام شرايط در وقتش آن را ادا نمايد، خداوند ثواب پنجاه نماز فريضه با جماعت براى او مى نويسد، و هر آن كه از شما نماز واجبى را فرادى و مخفيانه از دشمن در وقتش با تمام شرايط بخواند، خداوند براى او ثواب 25 نماز فرادى مى نويسد، و هر يك از شما نماز نافله اش را در وقتش با شرايط به جاى آورد، خداوند براى او ثواب ده نماز نافله مى نويسد، و هر كدام از شما حسنه اى انجام دهد، خداوند براى او بيست حسنه مى نويسد، و خداوند حسنات مؤمنِ از شما را مى افزايد، اگر اعمالش را نيكو گرداند و به تقيّه، دين و امام و خودش را مواظبت كند و زبانش را حفظ نمايد، چندين برابر مى افزايد. خداوند كريم است.»(1)

«منافع خاص كافران و منافقان»، مهلت دادن و تأخير عذاب آن هاست؛ چنانچه ذيل آخرين آيۀ سورۀ طارق: (فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً) ؛ پس كافران را مهلت ده؛ مهلت اندكى، نقل شده: اين مهلت تا زمان قيام حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه الشريف است.(2)6.

ص: 102


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 646.
2- تفسير قمى، ج 2، ص 416.

«منافع عمومى قسم سوم» (زمان ظهور)، شامل همۀ خلايق و موجودات مى شود؛ مثل: انتشار نور، ظهور عدل، امنيت راه هاى بلاد، ظهور بركات زمين، صلح و آشتى درندگان و چارپايان، آزار نرساندن هيچ نيش دارى به كسى و بركات فراوان و منافع بى كران ديگر... چنان كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «و آسمان بارانش، درختان ميوه ها و زمين گياهان را برمى آورند و براى اهل آن زينت مى كند، و درندگان ايمن شوند تا جايى كه مانند چارپايانشان در اطراف زمين چرا مى كنند.»(1)

«منافع اختصاصى زمان ظهور»، ويژۀ مؤمنان است و خود به دو گونه تقسيم مى شود؛

گونۀ اول: مخصوص زندگان و آن انتفاع و بهره ورى از شرف حضور آن حضرت، استفاده از نور آن جناب، فراگرفتن علوم آن بزرگوار، برطرف شدن بيمارى ها، گرفتارى ها و بلاها از بدن هاى ايشان، زياد شدن نيرو و طولانى شدن عمرشان، مشاهدۀ نحوۀ انتقام حضرت قائم عليه السلام از دشمنانشان و منافع فراوان ديگر است؛ چنان كه امام صادق عليه السلام فرمود: «هرگاه قائم عليه السلام به پا خيزد، خداوند از هر مؤمن، ناگوارى ها را دور مى سازد و نيرويش را به او بازگرداند.»(2)

گونۀ دوم: براى مردگان ايشان، از جمله: خوش حالى و فرح ظهور آن حضرت كه به قبرهايشان داخل مى شود؛ چنان كه امام صادق عليه السلام ذيل آيۀ شريفه:

(وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللّهِ) ؛ (3) و در آن روز مؤمنان به يارى5.

ص: 103


1- مختصر البصائر، ص 473.
2- الغيبة (نعمانى)، ص 317.
3- روم، آيات 4-5.

خداوند خشنود مى شوند، فرمود: در قبرهايشان به ظهور قائم عليه السلام.(1) و از جمله منافع زمان ظهور براى اموات مؤمنان، زنده شدن آن ها پس از مرگشان است. از امام صادق عليه السلام روايت شده: «و چون هنگام قيامش فرا رسد، در ماه جمادى الثانى و ده روز از رجب، بارانى بر مردم خواهد باريد كه خلايق نظير آن را نديده باشند؛ پس خداوند به وسيلۀ آن، گوشت ها و بدن هاى مؤمنان را در قبورشان مى روياند؛ گويى آن ها را مى نگرم كه از سوى «جهينه» مى آيند، در حالى كه موهاى خود را از خاك تميز مى كنند..»(2).

«وَعداً غَيرَ مَكذوبٍ»

اين فراز زيارت، به وعده بودن امام زمان عليه السلام اشاره دارد؛ وعده اى مسلّم كه در آن كذب راه ندارد. «مكذوب» اسم مفعول از مادۀ «كَذَب» به معناى تكذيب شده و انكارشده است؛ پس عبارت «غير مكذوب» به معناى چيزى است كه قابل انكار و تكذيب نيست.

بنابراين مى توان گفت، در عبارت «غير مكذوب» دو معنا محتمل است:

1. منظور اين باشد كه ظهور امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، قيام و حكومت ايشان وعدۀ قطعى خداست كه هيچ تخلف و تغييرى در آن نخواهد بود. و بنا بر روايات متعدد، اگر يك روز هم از دنيا باقى باشد، خداوند متعال آن قدر اين روز را طولانى خواهد كرد تا اين وعده محقق شود.(3)

2. منظور، استقبال و پذيرش قلبى و فطرى عموم مردم باشد؛ يعنى اين وعدۀ خدا به منجى گرايى اشاره دارد كه مورد پذيرش همۀ اديان و مذاهب است؛ يعنى

ص: 104


1- دلائل الامامة، ص 465.
2- الارشاد، ج 2، ص 381.
3- ر. ك: بحارالأنوار، ج 51، ص 71.

هر نفس سالمى كه از محتواى اين وعده آگاه شود، چون مطابق فطرت و اصالت انسانيتِ اوست، آن را مى پذيرد و تحقق آن را آرزو مى كند.

اما در اين كه اين تعبير متعلق به چيست، چند احتمال وجود دارد:

1. اين جمله متعلق به «الرحمة الواسعة» باشد؛ يعنى اين كه امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف رحمتش، كه تمام عالم را فرا مى گيرد، وعده اى است حتمى كه در آن كذب راه ندارد.

2. متعلق به همۀ فقرات اين سلام باشد؛ يعنى اين علَم منصوب، اين عِلم مصبوب، اين غوث و اين رحمت واسعه، وعده اى است حتمى و غير قابل شك و ترديد.

3. متعلق به همۀ سلام هاى گذشته از آغاز زيارت باشد، كه متضمن اوصاف آن وجود مقدس بود؛ يعنى آن داعى الله، آن ربّانى آياتِ خدا، آن خليفة الله، آن بقية الله، آن ميثاق الله و... وعده اى است قطعى كه هيچ احتمال كذبى در آن داده نمى شود.

4. آخرين احتمال در اين جمله اين است كه بگوييم: پيوندى با فقرات سابق ندارد و جمله اى است مستقل و بيان گر صفتى ديگر براى آن حضرت؛ همانند ساير صفات.(1) البته اين احتمال بعيد به نظر مى رسد، چراكه نظير اين حالت را در فراز «وَعدَ اللهِ الّذى ضَمِنَهُ» خوانديم.).

ص: 105


1- سلام بر پرچم افراشته، ص 165 (با اندكى تصرف).

«السّلامُ عَلَيكَ أيها الإمامُ المَأمونُ»

* تبيين معنا و مفهوم امام

«امامت» در لغت به معناى پيشوايى و رهبرى است و «امام» كسى است كه سرپرستى گروهى را در مسيرى مشخص، به عهده مى گيرد.(1)

در اصطلاح دينى، «امام» و «امامت» به گونه هاى مختلفى تفسير شده است. به نظر اهل سنت، امامت حاكميتى دنيوى (و نه منصبى الهى) است كه از رهگذر آن، جامعۀ مسلمين سرپرستى و اداره مى گردد و از آن جا كه هر جمعيتى به پيشوا و بزرگى نياز دارد، جامعۀ مسلمين نيز پس از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بايد براى خود رهبرى برگزيند و چون براى اين گزينش، راه و رسم ويژه اى در دين ترسيم نشده است، انتخاب جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى تواند از راه هاى گوناگونى همچون رجوع به آراى اكثريت مردم يا بزرگان آن ها يا وصيت خليفۀ پيشين و يا حتى كودتا و غلبۀ نظامى باشد!

اما شيعه كه «امامت» را ادامۀ نبوت و «امام» را حجت خدا در ميان خلق و واسطۀ فيض او به مخلوقات مى داند، معتقد است، امام تنها به تعيين الهى است كه از زبان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، پيام آورِ وحى، معرفى مى گردد. در تفكر شيعى، امام نه تنها سرپرست و مدير سياسى و اجتماعى جامعۀ مسلمين است، بلكه بيان كنندۀ احكام الهى، مفسر قرآن كريم و راهبر راه سعادت نيز مى باشد.(2) پس امام، مرجع امور مردم در دو بخش دين و دنياست، نه آن گونه كه اهل سنت معتقدند تنها وظيفۀ خليفه، حكومت دارى و ادارۀ دنياى مردم باشد.

«مأمون» از ريشۀ «أمن» به معناى آرامش و در مقابل ترس است. مصدر اين كلمه «أمْن، أمان و أمانةً» است.

ص: 106


1- لسان العرب، ج 1، ص 157.
2- نگين آفرينش، ص 28.

كاربرد اين واژه در دو جاست(1): اسم براى حالتى از انسان كه در امنيت به سر مى برد؛ و اسم براى آن چيزى كه انسان، مأمور به حفظ و ايجاد امنيت براى آن است.

«امانت» اساساً مفهومى مقدس و مورد پسند همۀ عقلا و فطرت هاى پاك است. اين صفت نيك، منشأ هر خير و كمال، نشانۀ جوان مردى و بزرگوارى و بهترين وسيلۀ ارتباط صحيح بين انسان هاست.

پس در فراز «السّلامُ عَلَيكَ أيها الإمامُ المَأمونُ»، به پيشوايى سلام مى دهيم كه مورد اطمينان و مورد وثوق خدا و بندگان خداست و از سهو و نسيان و خطا در امان است؛ لذا از ناحيۀ او، هيچ نگرانى و ترسى در دل انسان ها نيست.

* امامان عليهم السلام، امَناى خدايند

دارا بودن ملكۀ «امانت»، ضامنى بر ابلاغ درست دين و اجراى صحيح حدود و دستورات الهى و لازمۀ قطعى مقام امامت است؛ به عبارت ديگر، ملكۀ امانت به همان صفت ضرورى «عصمت» برمى گردد.

در سند و منشور امامت، يعنى «زيارت جامعۀ كبيره»، دربارۀ مقام امانت دارى امامان معصوم عليهم السلام اين گونه خطاب مى كنيم: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أمناءُ الرَّحمن»؛يا در جايى ديگر در همين زيارت آمده: «آمَنَكُم مِنَ الفِتَن»؛يا: «الأمانة المَحفوظَة «و يا: «فبِحَقّ مَنِ ائتَمَنَكُم عَلي سِرّهِ».(2)

حضرت على عليه السلام فرمودند: «لَايَزَالُ فِي وُلْدِي مَأْمُونٌ مَأْمُون»(3) ؛ همواره در فرزندان من، امانت دارى مورد اعتماد و مايۀ اميد خواهد بود.

در حديثى از امام صادق عليه السلام نيز آمده است:2.

ص: 107


1- مفردات الفاظ القرآن، ص 90.
2- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 610.
3- قرب الإسناد، ص 22.

بر امام واجب است وقتى ديد شخصى گناه و خطايى را مرتكب شده است، حدّ الهى را بر او جارى سازد و احتياجى به بينه نيست، چراكه ايشان امين خداوند در ميان بندگان هستند.(1)

«السّلامُ عَلَيكَ أيها المُقَدّمُ المَأمول»

«مقدم» به معناى جلو بودن و جلو قرارداده شده است.(2) و «مأمول» از مادۀ «أمل» به معناى آرزو و مطلوب و «مأمول» يعنى مورد توقع و طلب بودن، مورد أمل و آرزو، و بيشتر در مواردى به كار مى رود كه حصول آن، بعيد و دور است.(3)

در تركيب و معناى «المقدّم المأمول» دو احتمال وجود دارد:

1. به صورت موصوف و صفت معنا كنيم، كه مقدّم موصوف باشد و مأمول صفت: سلام بر تو اى مقدّم پيش رويى كه مورد آرزو هستى! يعنى سلام بر تو اى كسى كه امام و منتظَر هستى؛ امام و پيشوايى هستى كه اميد و آرزوى مستضعفان عالم است.

2. به صورت صفت و موصوف معنا كنيم، كه مقدّم صفت باشد و مأمول موصوف: سلام بر تو اى آرزويى كه مقدّم هستى!

* متعلّق اميد و آرزوى ما دربارۀ امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف

دو مطلب مى تواند در رابطه با امام، مورد آرزو باشد:

اول: وجود مقدس خود امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، مورد آرزوست.

سيدبن طاووس هنگام سحر در سرداب مقدس، دعايى از مولا و صاحبش ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف شنيد كه در آن مناجات، ايشان اين طور دعا مى نمودند و براى شيعيانشان از خداوند طلب مغفرت مى كردند:

ص: 108


1- الكافى، ج 7، ص 262.
2- كتاب العين، ج 5، ص 123.
3- التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج 1، ص 148.

الّلهمّ إن شيعَتنا منّا خُلقوا مِن فاضِل طينَتِنا وَ عجنوا بِماء وِلايَتِنا اللّهمّ اغفِر لَهُم مِنَ الذُنوب(1) ؛ خداوندا! شيعيان ما از ما هستند؛ از زيادى گِل ما خلق شده اند و با آب ولايت ما عجين شده اند. خداوندا! گناهانشان را بيامرز.

مؤمنان و شيعيان حضرت گِلشان از وجود ايشان سرشته است و تمام هستى و هويتشان را در وجود امامشان مى دانند و امام خويش را تنها راه و تنها باب به سوى خدا مى بينند، اينان در آرزوى وصال مولاى خويشند؛ به خصوص در سال هاى طولانى غيبت كه در فراق مولايشان سوخته و ساخته اند، صبح و شام در طلب و آرزوى ولى و آقاى خويشند و به او دل بسته اند.

امام صادق عليه السلام نيز وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف را «مأمول» دانسته اند:

عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَي سَيِّدِي جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي لَوْ عَهِدْتَ إِلَيْنَا فِي الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِكَ فَقَالَ لِي يَا مُفَضَّلُ الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِي ابْنِي مُوسَي وَ الْخَلَفُ الْمَأْمُولُ الْمُنْتَظَرُ م ح م د بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَي(2) ؛ مفضل بن عمر گويد: نزد آقاى خود امام صادق عليه السلام شرف ياب شدم و گفتم: اى آقاى من! اى كاش دربارۀ جانشين پس از خود وصيت مى فرموديد! امام فرمود: «اى مفضل! امامِ پس از من فرزندم موسى و جانشين مأمول منتظر «م ح م د» فرزند حسن بن على بن محمد بن على بن موسى است.»هم چنين در «دعاى افتتاح» بر آن حضرت اين گونه درود مى فرستيم:

اللهمَّ وَ صَلِّ عَلَي وَلِيِّ أَمْرِكَ الْقَائِمِ الْمُؤَمَّلِ وَ الْعَدْلِ الْمُنْتَظَر(3) ؛ خداوندا! درود فرست بر ولى امر خودت، آن قيام كنندۀ مورد آرزو و عدل مجسم كه مورد انتظار است.0.

ص: 109


1- بحارالأنوار، ج 53، ص 303.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 334.
3- إقبال الأعمال، ج 1، ص 60.

دوم: برنامه ها و اصلاحات مهدوى كه در عصر ظهورِ امام انجام خواهد پذيرفت، مورد آرزو و طلب باشد.

در دعاى ندبه، آمدنِ امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف را براى زنده شدن كتاب و دستورات خدا آرزو داريم: «أين المؤمّلُ لِإحياءِ الكِتابِ و حُدودِه»(1) ؛ كجاست آن كسى كه آرزويش را داريم، تا كتاب خدا و حدود الهى زنده گردد؟!در زيارتى از زيارات امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، ايشان را آشكاركنندۀ حق خدا (توحيد) خوانده و اين گونه ياد مى كنيم:

اللهمَّ وَ صَلِّ عَلَي... الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَاحِبِ الْعَصْرِ وَ الزَّمَانِ، وَصِيِّ الْأَوْصِيَاءِ وَ بَقِيَّةِ الْأَنْبِيَاءِ الْمُسْتَتِرِ عَنْ خَلْقِكَ وَ الْمُؤَمَّلِ لِإِظْهَارِ حَقِّك(2) ؛ خدايا! بر حجت بن الحسن درود فرست؛ همو كه صاحب زمان، جانشين اوصياى الهى و پنهان از بندگانت است، و مورد آرزوست تا حقّ تو را آشكار نمايد.1.

ص: 110


1- المزار الكبير، ص 579.
2- همان، ص 561.

محور دوم: سلام به حالات امام

«السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقُومُ، السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ»

«تَقومُ» از مصدر قيام به معناى برخاستن (ضد نشستن) است.(1) و «تقعُدُ» از مصدر «قُعود» به معناى نشستن (ضد ايستادن) است.(2)

در معناى اين دو فراز، دو احتمال مطرح است:

1. معناى ظاهرى قيام و قعود:

زائر در اين فراز، به نشست و برخاستِ امام سلام مى دهد. گفتنى است، نشست و برخاست امام، كنايه از تمام حركات و سكنات آن وجود شريف است؛ در واقع در اين دو سلام، آنچه مورد توجه زائر قرار دارد، تمامى حالات امام است. شيعه و محبّ امام مى خواهد ادب و محبتِ خود را در همۀ حالاتِ محبوب خود اظهار كند و قيام و قعود، نمونه و بهانه است.

2. معناى كنايى قيام و قعود:

«قيام» كنايه است از برخاستن و نبرد با ظالمان و غاصبان براى احقاق حق (دوران ظهور)، و «قعود» كنايه از تحمل و مدارا با ستمگران است، و در واقع به دوران غيبت امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف اشاره دارد؛ به همين جهت، يكى از القاب امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف «قائم» است كه در بيان ائمه عليه السلام نيز به آن اشاره شده است.

عبدالحميد واسطى به امام باقر عليه السلام عرض كرد: اگر عُمرم به سر آمد و قائم عجل الله تعالى فرجه الشريف را درك نكردم، چطور مى شود؟ امام عليه السلام فرمودند:

...الْقَائِلُ مِنْكُمْ أَنْ لَوْ أَدْرَكْتُ قَائِمَ آلِ مُحَمَّدٍ نَصَرْتُهُ كَانَ كَالْمُقَارِعِ بَيْنَ يَدَيْهِ بِسَيْفِهِ لَا بَلْ كَالشَّهِيدِ مَعَه(3) ؛ اگر كسى سخنش (و آرزويش) اين باشد كه

ص: 111


1- قاموس قرآن، ج 6، ص 47.
2- همان، ص 22.
3- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 644.

اگر قائم عجل الله تعالى فرجه الشريف را درك نمايم، او را يارى خواهم كرد، هرچند ايشان را نبيند، مانند كسى است كه براى قائم عجل الله تعالى فرجه الشريف شمشير زده است؛ بلكه همانند كسى است كه همراه با قائم عجل الله تعالى فرجه الشريف بوده و شهيد شده است.

* قيام و قعودِ امام عليه السلام، به فرمان خداست

قيام و قعودِ امامان، به فرمان خدا و تحت بندگى و مصلحتِ الهى است؛ بنابراين، قيام امامى و عدم قيام و قعود امام ديگر، علامت برترى يا نقص براى هيچ امامى نيست؛ لذا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در حديث مشهورى فرمودند: «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا»(1) ؛ حسن و حسين عليهما السلام هر دو امامند؛ چه بجنگند و چه صلح كنند.

حمران به امام باقر عليه السلام عرض كرد: قربانت گردم! موضوع نهضت على، حسن و حسين عليهم السلام و قيام ايشان براى دين خداوند و مصيبت هايى كه ديدند، از كشته شدن به دست طغيان گران و پيروزى آن ها بر ايشان، تا آن جا كه كشته شدند و مغلوب گشتند، چه بود؟ امام عليه السلام فرمود:

اى حمران! خداوند آن مصيبت ها را برايشان مقدر كرد، حكم فرمود، امضا نمود، حتمى ساخت و سپس اجرا كرد (پس همۀ آن مصيبت ها با علم و اجازه خدا بوده) و على و حسن و حسين از روى بصيرت و دانشى كه قبلاً از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دريافته بودند قيام كردند، و هر كس از ما خانواده هم كه خاموشى گزيند، از روى علم است.(2)1.

ص: 112


1- علل الشرائع، ج 1، ص 211.
2- الكافى، ج 1، ص 281.

* علت غيبتِ امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف

قطعاً هيچ حادثه اى بدون علت پديد نخواهد آمد، و شيعيان و منتظرانِ امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف بايد در دوران غيبت امام، به دنبال كشف علل غيبت بوده تا با زدودن موانع قيام و ظهور، شرايط را براى فرج و ظهور آماده كنند. در سخنان گهربار رسول خدا و ائمه عليهم السلام، عللى براى غيبت ذكر شده كه در ادامه به آن اشاره مى كنيم.

روايات، برخى علت هاى غيبت را بيان كرده اند كه برايند آن ها از اين قرار است:

1 - حفظ جانِ امام(1) ؛

2 - بيعت نكردن امام با طاغوت(2) ؛

3 - كوتاهى مردم.(3)

با توجه به اين سه دسته از روايات، در جمع بندى علل غيبت امام عليه السلام بايد گفت:

آخرين ذخيره و حجت الهى براى هدايت بشر و بسط و گسترش عدل در سراسر جهان، در تمام سال هاى طولانى غيبت، در انتظار فراهم آمدن زمينۀ قيام و دعوتى خالص و از هر لحاظ پيروزمندانه است. اگر بنا بود ماهيتِ قيام و ظهور امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف سراسر معجزه آميز و خارق العاده باشد، اين اعجاز و خرق عادت، به اين همه تأخير و انتظار احتياج نداشت؛ پس روشن است كه جريان تحقق حاكميت الهى بر روى زمين، معمولى و با تكيه بر استعدادهاى عادى موجود در زمين صورت مى پذيرد؛ اين بدان معناست كه جبهۀ حق براى مقابله و نبرد با جريان باطل و براى زدودن تاريكى هاى جهالت و نفسانيت از روى زمين، علاوه بر شرايط لازم ديگر، نيازمندِ نيروى كافى و كيفى است. ضمن اين كه، اگر حاكميت حق3.

ص: 113


1- همان، ص 338 و كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 481.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 480 و الإحتجاج، ج 2، ص 471.
3- الغيبة (نعمانى)، ص 141 و الكافى، ج 1، ص 343.

روى زمين و نابودى باطل به صورت معجزه صورت پذيرد، اختيار انسان ها در انتخاب مسير درست و عبوديت و طاعتِ امام، بى ارزش يا بسيار كم ارزش مى گردد، كه اين با حكمت الهى مبنى بر مختار بودن انسان در اين دنيا، منافات اساسى دارد؛ البته نقش امدادهاى غيبى الهى و ارتباط معنوى و ماورايى امام عليه السلام و اصحاب ايشان در پيروزى ها و تحقق دولت حقّه را نمى توان ناديده گرفت.

بنابراين، علت غيبت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف به عدم آمادگى جوامع، به خصوص شيعيان براى يارى و در نتيجه، فراهم نبودن زمينه هاى پيروزى قاطعانه براى امام عليه السلام برمى گردد.

«السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَ تُبَيِّنُ»

«تقرأ» از مصدر «قرائت» است. «قَرء» در لغت يعنى جمع كردن. و خواندن قرآن را از آن جهت قرائت گويند كه در خواندن، حروف و كلمات كنار هم جمع مى شوند.(1)

«تُبَيّن» صيغۀ هفتم فعل مضارع از باب تفعيل است و از «بيّن» به معناى آشكار مى آيد؛ پس «تبيّن» يعنى: آشكار مى كنى، توضيح مى دهى.(2)

* ضرورتِ تبيين و تفسير قرآن

در سلام به مولا و امام زمانمان در فراز «السّلامُ عَليكَ يا تالي كِتابَ اللهِ و ترجُمانَه»گذشت كه ائمه اطهار عليهم السلام طبق معرفى خود قرآن، تلاوت كنندگان حقيقى آيات خدايند. قرآن نيازمند ترجمه و تفسير است، تا معانى بلند و حقايق آن فهميده شود و امامان عليهم السلام مترجمان و مفسران واقعى قرآنند، چراكه ايشان مورد خطاب اصلى آيات قرآن هستند.

ص: 114


1- قاموس قرآن، ج 5، ص 260.
2- فرهنگ ابجدى، ص 200.

* رسالتِ تبيين آياتِ قرآن بر دوش امام

حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف از آن جا كه در عصرِ ما، تنها عالم به حقايق قرآنند، دربارۀ آيات قرآن، رسالتى چون پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و سلم را در تبيين و روشن ساختن حقايق قرآن دارا هستند؛ چنان كه خداوند فرمود:

(وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ)(1) ؛ و ما اين ذكر [قرآن] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است، براى آن ها روشن سازى؛ شايد انديشه كنند!

يا اين كه در جاى ديگر فرمود:

(وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ)(2) ؛ ما قرآن را بر تو نازل نكرديم، مگر براى اين كه آنچه را در آن اختلاف دارند، براى آن ها روشن كنى و (اين قرآن) مايۀ هدايت و رحمت است براى قومى كه ايمان مى آورند.

در اين فراز به امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف در جايگاه تنها تالى و قارى حقيقى قرآن سلام مى دهيم؛ در واقع با اين درود، نقش امام را در تبيين آيات خدا و ثقل دوم و در كنار قرآن بودن ايشان در حديث ثقلين را به خود يادآورى مى كنيم. امام باقر عليه السلام در اين باره فرمودند:

فَإِنَّمَا عَلَي النَّاسِ أَنْ يَقْرَءُوا الْقُرْآنَ كَمَا أُنْزِلَ فَإِذَا احْتَاجُوا إِلَي تَفْسِيرِهِ فَالاهْتِدَاءُ بِنَا وَ إِلَيْنَا(3) ؛ بر مردم لازم است قرآن را همان گونه كه نازل شده، قرائت كنند؛ پس هنگامى كه به تفسير آن احتياج پيدا كردند، لازم است از ما [اهل بيت] آن را پى جويى كنند.8.

ص: 115


1- نحل، آيه ى 44.
2- نحل، آيه ى 64.
3- تفسير فرات، ص 258.

محور سوم: سلام به نماز امام

«السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّى وَ تَقْنُتُ»

«تُصلّى» از مادۀ «صلو» و مصدر «صلوة» و صلوة به معناى توجه و انعطاف است. صاحب تفسير الميزان ذيل آيه 43 سورۀ «احزاب» مى نويسد:

معناى جامع صلوة، چنان كه از مواردِ استعمال آن به دست مى آيد، انعطاف است، و با اختلاف نسبت، متفاوت مى شود؛ لذا گفته اند: آن از خدا «رحمت»، از ملائكه «استغفار» و از مردم «دعا» ست.

صلوة در احكام اسلام، همان عبادت بزرگى است كه در رأس عبادات قرار گرفته و از اركان دين و تارك آن در رديف كافر است. در وجه نام گذارى آن به «صلوة» گفته اند: چون قسمتى از آن دعاست، از باب تسميۀ كل به اسم جزء، اين عمل را صلوة گفته اند.(1)

«تَقنُت» از مادۀ «قنت» و مصدر «قنوت» است، و قنوت به معناى دوام طاعت همراه با خضوع است. در فرهنگ اسلامى و مناسك دينى قنوت در نماز، دعا كردن پس از قرائت است.(2)

در اين فراز به عالى ترين حالت ممكن در ارتباط بنده با پروردگارش سلام مى دهيم. در واقع، هنگامى كه به بنده ترين، خالص ترين، پاك ترين و والاترين انسان، آن هم در عالى ترين نوع ارتباط با خدا، يعنى نماز سلام مى دهيم، اوج انسانيت و كمال نهايى انسانِ كامل را تقديس كرده ايم. يوسف فاطمه عليه السلام وقتى در نمازش، مخاطبِ درود و سلام ما قرار مى گيرد، هم مورد تكريم و تقديس خداست و هم مورد تكريم و تقديس بندگان خدا. امام در نماز آن قدر خواستنى مى شود كه همۀ كائنات به تقديس او مشغول مى گردند. اين نماز شايستۀ آن است تا انبياى

ص: 116


1- قاموس قرآن، ج 4، ص 148.
2- همان، ج 6، ص 41.

الهى را به اقتدا واداشته و در واقع به تعظيم اين نماز بكشاند. امام رضا عليه السلام مى فرمايند:

إِذَا خَرَجَ الْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِي نَزَلَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ فَصَلَّي خَلْفَه(1) ؛ وقتى مهدى از فرزندانم قيام مى كند، عيسى عليه السلام فرود مى آيد و پشت سر او نماز مى خواند.

* اقامۀ نماز؛ نخستين نشانۀ حكومت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف

وقتى اوج و معراج در نماز امام، معنا يافت، حال لازم است براى تحقق عبوديت و نشر بندگى خدا در زمين، اقامه و برپايى همين نماز و عروج، سرلوحۀ برنامه هاى ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف قرار بگيرد؛ لذا اولين ضرورت مطرح در حكومت ايشان، نماز است:

الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُور(2) ؛ پس ايشان (ظالمان) را به [سزاى] گناهانشان هلاك كرديم و پس از آنان نسل هاى ديگرى پديد آورديم؛ همان كسانى كه چون در زمين به آنان توانايى دهيم، نماز برپا مى دارند، زكات مى دهند، به كارهاى پسنديده وامى دارند و از كارهاى ناپسند بازمى دارند، و فرجام همۀ كارها از آنِ خداست.

طبق روايات، اين آيه در شأن اهل بيت عليهم السلام، به خصوص امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف نازل شده است. امام باقر عليه السلام در تبيين اين آيه فرمودند:

هذه الآية لآل محمّد، المهدي عجل الله تعالى فرجه الشريف و أصحابه، يملّكهم الله مشارق الأرض و مغاربها و يظهر الدين و يميت الله عزّوجلّ به و بأصحابه البدع و الباطل كما أمات السفهةُ الحقَّ، حتي لا يُري أثر من الظلم(3) ؛ اين آيه متعلق به7.

ص: 117


1- عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 202.
2- حج، آيه ى 41.
3- تأويل الايات، ص 339؛ تفسير القمى، ج 2، ص 87.

آل محمد است؛ يعنى شخص مهدى موعود و ياران او، كه خداوند آنان را در شرق و غرب جهان قدرت و سيطره دهد و دين اسلام را غالب گرداند و هر بدعت و باطلى را به وسيلۀ او و يارانش محو كند، همان طور كه سفيهان حق را از ميان برده باشند و آن چنان عالم در آسايش به سر برد كه اثر ظلم در جايى ديده نشود.

در اين جا و در اين فراز كه به امام در حال قنوتشان سلام مى دهيم، شايسته است به اذكارى كه ايشان در قنوت نمازشان به كار مى برند، توجه كنيم، تا ما نيز در نماز با همين الفاظ، قنوت گرفته و با عشق به مولايمان، استجابت دعاهاى حضرت را از خداوند منان بخواهيم. در ادامه، با دو فراز زيبا از دعاهاى قنوت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، شرح آل ياسين را مزين و معطر مى كنيم:

دعاى اول:

اللهمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَكْرِمْ أَوْلِيَاءَكَ بِانجازِ وَعْدِكَ وَ بَلِّغْهُمْ دَرْكَ مَا يَأْمُلُونَهُ مِنْ نَصْرِكَ(1) ؛ خدايا! بر محمد و بر آل محمد رحمت فرست و دوستان خود را به برآوردن وعدۀ خود اكرام نما و ايشان را به منتهاى آنچه آرزو مى نمايند كه آن آرزو، يارى توست، برسان!دعاى دوم:

اللهمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاء...؛خدايا! اى صاحب پادشاهى! پادشاهى را به هر كه خواهى عطا مى كنى و از هر كس كه خواهى، مى ستانى... أَنْجِزْ لِى مَا وَعَدْتَنِى وَ اجْمَعْ لِى أَصْحَابِى وَ صَبِّرْهُمْ وَ انْصُرْنِى عَلَى أَعْدَائِكَ وَ أَعْدَاءِ رَسُولِك(2) ؛ براى من آنچه را وعده داده اى، برآورده كن و اصحابم را براى من جمع نما و به8.

ص: 118


1- مهج الدعوات، ص 67.
2- همان، ص 68.

ايشان صبر ده و مرا بر دشمنانِ تو و رسولت، يارى كن!

(البته شايد بتوان اين دعا را، خاص خود حضرت دانست.)

«السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَ تَسْجُدُ»

«تَركَعُ» از مادۀ «ركع» و مصدر «ركوع» بوده، و ركوع به معناى انحنا و خم شدن است؛ گاهى در شكل خاصّ خودش در نماز استعمال مى شود و گاهى به مطلق تواضع و اظهار تذلّل در عبادت و غيرعبادت، ركوع مى گويند.(1)

«تَسجُدُ» از مادۀ «سجد» و مصدر «سجود» و سجود به معناى انحنا و تذلّل، خضوع و اظهار فروتنى است. طبرسى رحمه الله مى نويسد:

سجود در لغت، خضوع و تذلّل است و در شرع، عبارت است از گذاشتن پيشانى بر زمين. در شريعت اسلام، سجده بر غيرخدا حرام است و آن، گذاشتن اعضاى هفت گانه (پيشانى، كف دست ها، زانوها و سر انگشتان بزرگ دو پا) بر زمين است و اهمّ آن ها، گذاشتن پيشانى است.(2)

در فرازِ پيشين، به عالى ترين حالتِ ممكن در ارتباط بنده با پروردگارش، يعنى نماز، سلام داديم؛ حال در خود نماز، باز حالتى هست كه در بين حالات و اجزاى نماز، در جايگاه عالى و بلندى قرار دارد. سلام به سجدۀ امام، سلام به والاترين انسان در عالى ترين نوع عروج با خدا و در اوجِ اين معراج است. امام صادق عليه السلام به ابوبصير فرمودند:

إِنَّ أَبِي كَانَ يَقُولُ أَقْرَبُ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ مِنَ الرَّبِّ وَ هُوَ سَاجِدٌ يَبْكِي(3) ؛ پدرم همواره مى فرمود: نزديك ترين حالتِ بنده به پروردگار آن موقعى است كه در سجده بوده و مى گريد.

ص: 119


1- مفردات الفاظ القرآن، ص 364.
2- قاموس قرآن، ج 3، ص 225.
3- بحارالأنوار، ج 90، ص 334.

شايد هم اين سلام ويژه به ركوع و سجود امام، به جهت ركوع ها و سجده هاى طولانى ايشان در دوران غيبت باشد.

امام كاظم عليه السلام، جدّ بزرگوار ايشان، همراه با دعا براى فرج آن حضرت، از آن ركوع ها و سجده ها ياد مى كردند؛ يحيى بن فضل نوفلى مى گويد: در بغداد، پس از فراغت امام كاظم عليه السلام از نماز عصر، خدمت آن بزرگوار رسيدم. ديدم دست هاى خويش را به سوى آسمان بلند كرده است و شنيدم كه مى فرمود:

أَنْتَ الله لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ... أَسْأَلُكَ... أَنْ تُصَلِّيَ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تُعَجِّلَ فَرَجَ الْمُنْتَقِمِ لَكَ مِنْ أَعْدَائِكَ وَ أَنْجِزْ لَهُ مَا وَعَدْتَهُ يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ؛تويى خداوندى كه معبودى جز تو نيست كه آغاز و پايان و آشكار و نهان مى باشى... درخواست مى كنم... در فرجِ انتقام گيرنده از دشمنانت، تعجيل و به وعدۀ او وفا كنى؛ اى صاحب كرامت و بزرگى!به امام عرضه داشتم: براى چه كسى دعا فرموديد؟ امام فرمودند: براى مهدى آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم. سپس امام فرمودند:

بِأَبِي الْمُنْبَدِحُ [المنفدح] الْبَطِنِ الْمَقْرُونُ الْحَاجِبَيْنِ أَحْمَشُ السَّاقَيْنِ بَعِيدُ مَا بَيْنَ الْمَنْكِبَيْنِ أَسْمَرُ اللَّوْنِ يَعْتَادُهُ مَعَ سُمْرَتِهِ صُفْرَةٌ مِنْ سَهَرِ اللَّيْلِ بِأَبِي مَنْ لَيْلَهُ يَرْعَي النُّجُومَ سَاجِداً وَ رَاكِعاً بِأَبِي مَنْ لَا يَأْخُذُهُ فِي الله لَوْمَةُ لَائِمٍ...(1) ؛ پدرم فداى كسى كه شكمش فراخ، ابروانش پيوسته، ساق هاى پايش باريك، فاصلۀ مابين دو شانه اش دور و رنگ چهره اش گندمين و ميان سياه و سفيد است و با وجود رنگ گندمى، زردى اى به واسطۀ بيدارى شب، پيوسته بر او نمايان است! پدرم فداى كسى كه شب ها در حالى كه در سجده و ركوع است، ستارگان را مى پايد (براى مراقبت اوقات نماز)!9.

ص: 120


1- فلاح السائل، ص 199.

پدرم فداى كسى كه در راه خشنودى خدا، سرزنش هيچ سرزنش كننده اى در او اثر نمى گذارد....

* اولين سجدۀ امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف

حكيمه خاتون، عمّۀ امام عسگرى عليه السلام نقل مى كنند:

پرده اى كه بين ما بود، برداشته شد؛ ديدم نورى نرجس (مادر امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف) را فراگرفته است كه توان ديدن آن را ندارم و آن كودك عليه السلام را ديدم كه روى به سجده نهاده و دوزانو بر زمين نهاده است و دو انگشت سبّابۀ خود را بلند كرده و مى گويد: «أشهد أن لا إله إلّا الله [وحده لا شريك له] و أنّ جدّى محمّداً رسول الله و أنّ أبى أميرالمؤمنين...» سپس امامان را يكايك برشمرد تا به خودش رسيد.(1)

«السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ و تُكَبِّرُ»

«تُهلّل» از مصدر «تهليل» به معناى «لا الِه الا الله» گفتن است.(2) و «تُكبّر» از مصدر «تكبير» به معناى «الله اكبر» گفتن است.(3)

«لا اله الا الله» اولين شعار اسلام است و به والاترين هدف انبيا و اولياى الهى اشاره دارد، چراكه نفى شرك و توحيد كامل، به عنوان بزرگ ترين حقّ خدا، سرلوحۀ برنامه هاى ايشان بوده است. و از آن جا كه تنها در روزگار امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف است كه اثرى از شرك باقى نمانده و وعدۀ آيۀ 55 سورۀ «نور» محقق مى شود: (يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً) ، شايسته است به اين وعدۀ الهى و برنامۀ نهايى توجه داشته و به حقيقتِ تهليل امام - كه يادآور اين حق و برنامۀ الهى است - سلام دهيم.

ص: 121


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 428.
2- مفردات الفاظ القرآن، ص 843.
3- همان، ص 698.

حال با توجه به جايگاه تهليل و تكبير و اهميت اين دو ذكر، آن هم در زبان امام عليه السلام، ما هم بايد از بركات و نورانيت اين اذكار غافل نباشيم و وجود خويش را به اين دو ذكر، نورانى كنيم. امام باقر عليه السلام فرمودند:

أَكْثِرُوا مِنَ التَّهْلِيلِ وَ التَّكْبِيرِ فَإِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَي الله عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ التَّهْلِيلِ وَ التَّكْبِير(1) ؛ ذكر «لا اله الا الله» و «الله اكبر» را زياد بگوييد، چراكه محبوب تر از اين دو ذكر براى خدا چيزى نيست.

در اين فراز از سلام ها، به جهت اهميتِ تهليل و تكبير در بين اذكار و اوراد، به «الله اكبر» گفتن امام و «لا اله الا الله» گفتن ايشان سلام مى دهيم؛ او كه سراسر وجودش، نمودِ تكبير و تهليل است. امام باقر عليه السلام در فضيلت زيارت امامان معصوم عليهم السلام فرموده اند:

مَنْ كَبَّرَ بَيْنَ يَدَيِ الْإِمَامِ وَ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا الله وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ كَتَبَ الله لَهُ رِضْوَانَهُ الْأَكْبَرَ وَ مَنْ كَتَبَ الله رِضْوَانَهُ الْأَكْبَرَ يَجِبُ أَنْ يَجْمَعَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ إِبْرَاهِيمَ وَ مُحَمَّدٍ ص وَ الْمُرْسَلِينَ فِي دَارِ الْجَلَال...(2) ؛ هر كس در برابر امام تكبير بگويد و بگويد: «لا اله الا الله وحده لا شريك له»، خداوند براى او رضوان اكبرش را پاداش قرار مى دهد و هر كه خداوند براى او رضوان اكبر را مقرر كند، او را در دار جلال (منزلى از منازل بهشت) با ابراهيم عليه السلام و محمد صلى الله عليه و آله و سلم و بقيۀ پيامبران همراه خواهد كرد.

آرى؛ ديدار حجّت حق، تكبير دارد؛ زيارت ولى الله الاعظم تهليل دارد، چراكه ائمه عليهم السلام مظاهر جلال و كبريايى اند و نمود وحدانيت حقّ متعال.2.

ص: 122


1- الكافى، ج 2، ص 506.
2- بصائرالدرجات، ج 1، ص 312.

«السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تَحْمَدُ وَ تَسْتَغْفِر»

«تَحمَد» از ماده و مصدر «حمد» و به معناى ستايش و ثناگويى است.(1)

و «تَستَغفر» از ماده و مصدر «غفر» و به معناى پوشاندن و مستور كردن است؛ لذا غفرانِ گناه، مستور و ناپديد كردنِ آن است، كه به عفو و بخشش گناه تعبير مى گردد.(2)

هرچه معرفت به خداوند بالاتر باشد، حمد و استغفار بيشتر بر جان و زبان انسان جارى مى گردد، چراكه توجه به ذات بارى تعالى و اوصاف كمال و جلال او، انسان را در برابر خدا خاشع تر و خاضع تر كرده و انسانِ بامعرفت در برابر چنين خدايى، احساس تقصير نموده و استغفار را براى خود لازم مى داند؛ نيز عنايت به نعمت ها و الطاف عام و خاص اين پروردگار كريم و مهربان، انسانِ آگاه را به حمد و ستايش ويژه اى وا مى دارد؛

لذا امام صادق عليه السلام از احوال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم كه خبر مى دادند، فرمودند:

كَانَ رَسُولُ الله صلى الله عليه و آله و سلم يَحْمَدُ الله فِي كُلِ يَوْمٍ ثَلَاثَمِائَةِ مَرَّةٍ وَ سِتِّينَ مَرَّةً عَدَدَ عُرُوقِ الْجَسَدِ يَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ كَثِيراً عَلَي كُلِّ حَال(3) ؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اين گونه بودند كه در هر روز خداوند را 360 مرتبه، به تعداد رگ هاى اصلى بدن، حمد مى گفتند و مى فرمودند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ كَثِيراً عَلَي كُلِّ حَال».

هم چنين در روايات آمده است:

أَنَّ رَسُولَالله صلى الله عليه و آله و سلم كَانَ لَايَقُومُ مِنْ مَجْلِسٍ وَ إِنْ خَفَّ حَتَّي يَسْتَغْفِرَ الله عَزَّوَجَلَّ خَمْساً وَ عِشْرِينَ مَرَّةً(4) ؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از مجلسى به پا

ص: 123


1- قاموس قرآن، ج 2، ص 172.
2- همان، ج 5، ص 107.
3- الكافى، ج 2، ص 503.
4- همان، ص 504.

نمى خواستند، هرچند آن مجلس كوتاه باشد، مگر اين كه به درگاه خداوند 25 بار استغفار مى كردند.

امام صادق عليه السلام در حديث ديگرى فرمودند:

كانَ رَسُولُالله صلى الله عليه و آله و سلم يَسْتَغْفِرُ الله عَزَّوَجَلَّ فِي كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّة(1) ؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در هر روز به درگاه خداوند، هفتاد بار استغفار مى كردند.

بر اين اساس، امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف در اوج مراتبِ حمد و استغفار قرار دارند. حال اين سؤال مطرح است كه استغفار ايشان و بقيۀ معصومان عليهم السلام براى چه امورى است؟ مگر ايشان - نعوذ بالله - گناه مى كردند؟!

* علت استغفار معصومان عليهم السلام

علاوه بر جنبۀ آموزشى و تعليم به ديگران، موارد ذيل را مى توان مهم ترين علل استغفار معصومان عليهم السلام دانست:

1. استغفار از درجۀ پايين تر به درجۀ بالاتر؛

نظر به اين كه آن بزرگواران همواره در حال ترقى و صعود به قله هاى بلند تقرب، محبت، معرفت و يقين بوده اند، هرگاه به درجۀ فراتر بالا مى رفتند، از درجۀ پايين تر خود استغفار مى كردند.

2. معصومان عليهم السلام هميشه خود را در حدّ تقصير قرار مى دادند؛

عظمتِ خدا لايتناهى است و معصومان خود را از انجام آنچه سزاوار ذات خداست، عاجز مى ديدند و در معرفت و عبادت خدا، خود را مقصر مى دانستند و در دعاها و مناجات خويش به درگاه خداوند عرضه مى داشتند: «سُبحانَكَ مَا عَرَفنَاك حقّ مَعرفَتِك و مَا عَبَدناكَ حقّ عِبَادَتك.» به بيانى ديگر، نفوس كاملۀ معصومان عليهم السلام هميشه خود را در حدّ تقصير قرار مى دادند و پوشانيدن كاستى ها را5.

ص: 124


1- همان، ص 505.

از پروردگارشان مسئلت مى نمودند و استغفار مى كردند.(1)

3. ارتباط با دنيا، موجب كدورت و لذا مقتضى استغفار براى معصومان عليهم السلام بوده است؛

ارتباط با دنيا و نيز سروكار با مسائل دنيوى در موارد مباح، بلكه در امور راجح، نظير گره گشايى از كار مردم، تعليم و تربيت انسان ها، به خصوص جاهلان و عنودان، موجب كدورت و بازماندن نسبى از حضور كامل در محفل انس و خلوت با خداوند است و در نظر معصومان، همين اندك هم مقتضى استغفار است؛ همان گونه كه در حديث مشهور از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است:

إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَي قَلْبِي حَتَّي أَسْتَغْفِرُ فِي الْيَوْمِ مِائَةَ مَرَّة(2) ؛ رگه هايى از تاريكى بر قلب من عارض مى شود، تا اين كه هر روز صد مرتبه استغفار مى كنم.

4. معصومان عليهم السلام، معصيتِ امت را به خود نسبت مى دادند و خود را گناه كار فرض مى كردند؛ پيامبر و ائمه عليهم السلام بر همۀ موجودات، مقام ولايت كليه دارند؛ لذا متمّم و مقوّم تمامى مخلوقات و قلب عالم امكانند، و ساير بندگان - چه فرمان بردار و چه معصيت كار - همانند اعضا و جوارح ايشانند؛ بدين جهت، گويى معصيت آن ها را به خود نسبت مى دهند و خود را گناه كار فرض مى كنند. پس مى توان گفت، بخشى از استغفار ايشان در حقيقت، استغفار آنان از گناهان پيروان و شيعيانشان است؛ مثل پدرى كه به جاى پسرش از بى ادبى و جسارت او به ديگران، از آن ها معذرت خواهى و اظهار شرمندگى مى كند.

در پايان اين بخش، به مولايمان عرض مى كنيم: «يا أَبانَا إسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئين.»(3)ما از اين كه شما را با اعمالمان در درگاه خدا شرمنده ساخته ايم، شرمنده ايم؛ از ما درگذر و بار ديگر براى ما از خداوند طلب مغفرت نما! تويى7.

ص: 125


1- مرآة العقول، ج 12، ص 155
2- جامع الاخبار للشعيرى، ص 57؛ بحارالأنوار، ج 90، ص 282.
3- يوسف، آيه ى 97.

آبرودار نزد خدا و بدون شما، روى سخن و بازگشت به خدا را نداريم!

محور چهارم: سلام به اوقات و لحظات امام

«السّلام عليكَ فى آناءِ لَيلِكَ وَ أطرافِ نَهارِك»

«آناء» جمع «إنى» و به معناى اوقات است.(1)

«اطراف» جمع «طَرَف» است و در لغت، طَرَفُ الشىءِ: يعنى جانبُهُ (كنار آن چيز)، و در اجسام و اوقات و... استعمال مى شود.(2)

طبرسى رحمه الله در آيۀ 130 سورۀ «طه»، كه قريب به همين مضمون است، در «آناء الليل و أطراف النهار» اين احتمال را مطرح كرده است كه كنايه از عموم اوقات باشد؛ يعنى ما با اين سلاممان به امام، به شايستگى امام براى درودهاى بى پايان و هميشگى، اعتراف مى كنيم و با توجه به عجزمان از اين مداومت، با اين تعبير و اين نوع سلام، اين شايستگى را اعلام مى داريم.

«السَّلَامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ و تُمْسِى»

«صُبح» در لغت يعنى اولِ روز.(3) در اين فراز از زيارت، به امام سلام مى دهيم در آن هنگامى كه صبح مى كنند.

«مَساء» اول شب و تاريكى است.(4) در اين فراز، به امام سلام مى دهيم در آن هنگامى از اوقات كه امام داخل شب مى شوند.

ابتداى صبح و شب، اهميت فراوانى دارند، زيرا:

1. عرضۀ اعمال ما محضر امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف در اين دو هنگام انجام مى پذيرد.

امام رضا عليه السلام فرمودند:

ص: 126


1- مصباح المنير، ج 2، ص 28.
2- مفردات الفاظ القرآن، ص 517.
3- همان، ص 473.
4- قاموس قرآن، ج 6، ص 259.

أَنَّا مَعَاشِرَ الْأَئِمَّةِ تُعْرَضُ عَلَيْنَا أَعْمَالُ شِيعَتِنَا صَبَاحاً وَ مَسَاءً فَمَا كَانَ مِنَ التَّقْصِيرِ فِي أَعْمَالِهِمْ سَأَلْنَا الله تَعَالَي الصَّفْحَ لِصَاحِبِهِ وَ مَا كَانَ مِنَ الْعُلُوِّ سَأَلْنَا الله الشُّكْرَ لِصَاحِبِه(1) ؛ هر صبح و شام، اعمال شيعيانمان بر ما امامان عرضه مى گردد؛ پس هر تقصيرى كه در اعمال آنان باشد، عفو و بخشش از آن را از خداوند خواستار مى شويم، و هر كار خوب و پيشرفتى در اعمالشان ببينيم، از خداوند براى صاحب آن عمل، پاداش خواهيم خواست.

لذا بسيار زيباست در اين لحظات با اماممان، كه واسطۀ صدور و وصول عنايات الهى اند، مرتبط بوده و با ادب و حالت التجا و دعا، به ايشان سلام دهيم.

2. اين دو هنگام، لحظاتى است كه معمولاً انسان ها به امور دنيا اشتغال ندارند و فراغت براى دعا و نماز بيشتر است.(2) پس بايد آن را غنيمت شمرده و آن را صرف امام زمانمان كنيم. شايد بتوان گفت، به حسب ظاهر اين فراغت براى امام هم پديد آمده باشد و در اين لحظات در واقع داريم با ايشان، هم نوا مى شويم. امام به خدا روى آورده و او را مى خواند و ما به امام و باب خدا روى آورديم و او را مى خوانيم. شهيد آوينى در بيان اين نوع رابطه چه زيبا فرموده:

آن شراب طهور كه شنيده اى بهشتيان را مى خورانند، ميكده اش كربلاست و خراباتيانش اين مستانند كه اين چنين بى سر و دست و پا افتاده اند. آن شراب طهور را كه شنيده اى، تنها تشنگان راز را مى نوشانند وساقى اش حسين است؛ حسين از دست يار مى نوشد و ما از دست حسين.(3)

3. در اين دو وقت، قدرت خداوند به نمايش گذارده مى شود، چراكه شب را مى برد و روز را مى آورد(4) ؛ لذا جا دارد براى كُرنش در برابر اين قدرت نمايى، در برابر1.

ص: 127


1- مناقب، ج 4، ص 341.
2- ر. ك: مرآة العقول، ج 12، ص 222.
3- فتح خون، ص 60.
4- ر. ك: مرآة العقول، ج 12، ص 221.

تجلّى حقيقى اين عظمت و قدرت، يعنى امام عليه السلام، خاضعانه و خاشعانه بايستيم و ادب و احترام خويش را در قالب سلام، به محضر امام تقديم كنيم.

«السَّلَامُ عَلَيْكَ فِى اللَّيْلِ إِذا يَغْشى وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى»

«يغشى» از مادۀ «غَشِى» به معناى «پوشاند» است. «غَشاوَة» در لغت يعنى آنچه با آن چيزى را بپوشانند(1) ؛ لذا يغشى يعنى «مى پوشاند».

«تجَلّى» از «جلى» به معناى آشكار كردن است. «تجلّى» از باب تفعّل بوده و معناى اثرپذيرى دارد؛ در نتيجه تَجَلّى يعنى «آشكار شد».(2)

دربارۀ حقيقت «ليل و نهار»، دو احتمال وجود دارد:

احتمال اول: همان معناى ظاهرى، يعنى شب و روز مراد باشد؛

در اين صورت، با اين سلام به امام عليه السلام به ايشان اعلام مى كنيم كه ما در تمام اوقات و لحظات، به ياد شما هستيم و شما در هر لحظه، شايستۀ بهترين درودها و سلام ها هستيد.

احتمال دوم: منظور از «ليل»، ايام غيبت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف و منظور از «نهار»، ايام ظهور ايشان است.

محمد بن مسلم، از شيعيان و اصحاب بزرگ امام باقر عليه السلام مى گويد: در محضر امام، از تفسير قول خداوند در آيۀ اول و دوم سورۀ «ليل» پرسيدم: (وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى * وَ النَّهارِ إِذا تَجَلّى) . امام عليه السلام فرمودند:

«ليل» در اين موضع، يعنى همان غاصبانِ حكومت اميرالمؤمنين عليه السلام كه در دولت آن غاصبان، اميرالمؤمنين عليه السلام پوشانده و عقب رانده شد و ايشان صبر كردند تا دولتشان سپرى شد و منظور از «نهار»، همان قائم عجل الله تعالى فرجه الشريف از

ص: 128


1- مفردات الفاظ القرآن، ص 607.
2- فرهنگ أبجدى، ص 300.

ما اهل بيت است كه وقتى قيام كند، دولتِ او، دولتِ باطل را مغلوب كند.(1)

پس حقيقتِ ليل، دوران غيبت امام و حقيقتِ نهار، دوران ظهور امام عليه السلام است. در اين فراز از زيارت آل ياسين، با اشاره به دو دوران حيات نورانى امام، يعنى دوران غيبت و ظهور، در هر دو دوران به امام سلام مى دهيم؛ باشد كه در دوران ظهورشان نيز زنده باشيم و اين سلام را محضر ايشان تقديم كنيم!

«السّلام عَليكَ بِجَوامِعِ السّلام»

«جوامع» جمع «جامع» است و جامع به معناى سخن كوتاه و پرمعناست. و در مورد دعا، به معناى دعايى است كه مقاصد و اغراض صالح و متعددى را در بر مى گيرد و مشتمل بر حمد و ثناست.(2)

در اين فراز، كه آخرين سلام در زيارت آل ياسين است، گويا هرچند با اوصاف زيادى امام خويش را خوانده ايم، هنوز نتوانستيم چيزى از صفات مولايمان را برشماريم و با آن ها به او سلام كنيم؛ لذا با توجه به عجز و ناتوانى مان در شمارش اوصاف جمال و جلال امام، با تعبيرى جامع عرضه مى داريم:

«السَّلَامُ عَلَيْكَ بِجَوَامِعِ السَّلَام»؛سلام بر تو، به تمامى سلام ها؛ آنچه گفتيم و نگفتيم!

ص: 129


1- البرهان، ج 5، ص 677.
2- لسان العرب، ج 8، ص 54.

ص: 130

بخش دوم: شهادت به عقايد حقه و گواه گرفتن امام

اشاره

ص: 131

«أُشْهِدُكَ يَا مَوْلَاى...»همان گونه كه پيش تر گذشت، اين بخش دربارۀ اقرار به عقايد حقه و عرضۀ آن به محضر امام است. در اين قسمت، امام را بر باورهاى خود شاهد مى گيريم، و اين با توجه به حضور، علم و اطلاع آن حضرت از وضعيت شيعيان در دنيا و گواهى دادن به نفع آنان در آخرت است.

به استناد آيات نورانى قرآن، امامان طاهرين عليهم السلام، كه همان مؤمنان حقيقى اند، شاهد اعمال و رفتار ما هستند(1) و بنا بر روايات، هر هفته و يا هر روز اعمال بندگان خدا بر امام عرضه مى شود(2) تا نهايتاً در پروندۀ اعمال او ثبت شود؛ پس مى توان گفت، اين شاهد گرفتن هرچند به دستور خود امام است، بيشتر به منظور عرضه و بازنگرى در اعتقادات است.

اين عرضه و اقرار به عقايد، پس از زيارت و سلام به اوصاف كمال امام، يادآور اين نكته است كه بايد عقايد خود را از وجود نورانى حجت خدا بگيريم و صرف محبت و علاقه، كافى نيست. در واقع، اين كار بهره گيرى از علم الهى امام است؛9.

ص: 132


1- توبه، آيه ى 105.
2- الكافى، ج 1، ص 219.

همان صفت «الْعِلْمُ الْمَصْبُوب» كه در بخش اول به آن سلام داديم.

* عرضۀ اعتقادات در زمان ائمه عليهم السلام

عرضۀ باورها بر حجت خدا، در زمان حيات معصومان عليهم السلام نيز بسيار اتفاق افتاد(1) و بين مؤمنان و شيعيان مرسوم بود؛ آنان هرگاه فرصتى فراهم مى شد و به محضر حضرات ائمه عليهم السلام شرف ياب مى شدند، عقايد خود را عرضه مى داشتند، تا اگر صحيح است، به مُهر قبول نايل آيد و بر آن ثابت قدم باشند و اگر خطايى دارد، اصلاح كنند.

* عبدالعظيم در محضر امام هادى عليه السلام

نمونه اى از موارد عرضۀ اعتقادات بر ائمه عليهم السلام، داستانِ حضور عبدالعظيم حسنى(2) به محضر امام هادى عليه السلام است. وى مى گويد: تا امام مرا ديدند، فرمودند: «مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَاالْقَاسِمِ أَنْتَ وَلِيُّنَا حَقّاً»؛خوش آمدى ابالقاسم!(3) تو حقيقتاً دوست و ولى ما هستى. عبدالعظيم كه ولايت و محبت او مورد تأييد امام قرار گرفته بود، بلافاصله عرض مى كند: «اى فرزند رسول خدا! مى خواهم دين خود را بر شما عرضه كنم؛ اگر پسنديده بود، بر آن استوار باشم تا آن كه خداوند را ملاقات كنم.» امام فرمود: «اى ابوالقاسم، بازگو!» گفتم:

من معتقدم خداى تعالى، واحد است و چيزى مانند او نيست و از دو حدّ خارج است: حدّ ابطال و حدّ تشبيه. او جسم و صورت و عَرَض و جوهر نيست، بلكه او پديدآورندۀ اجسام، تصويركنندۀ صورت ها و آفرينندۀ اعراض و جواهر و ربّ و مالك و جاعل و پديدآورندۀ هر چيزى است، ود.

ص: 133


1- ر. ك: بحارالأنوار، ج 66، ص 1.
2- عبدالعظيم حسنى، از نوادگان امام حسن مجتبى عليه السلام است. او از امام زادگان واجب التعظيم و راويان حديث ائمه عليهم السلام و مدفون در شهر رى است.
3- «ابالقاسم»، كنية عبدالعظيم حسنى است و امام بنا بر رسم عرب، به منظور بزرگ داشت و تكريم، او را چنين خطاب فرمودند.

اين كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم بنده و فرستادۀ او و خاتم پيامبران است و پس از او تا روز قيامت پيامبرى نخواهد بود و آيين او، ختم كنندۀ آيين هاست و پس از آن تا روز قيامت، آيينى نخواهد بود. من معتقدم پس از او، امام، خليفه و ولى امر، اميرالمؤمنين على بن أبى طالب عليه السلام است. سپس حسن و بعد حسين و بعد على بن الحسين و بعد محمدبن على و بعد جعفربن محمد و بعد موسى بن جعفر و بعد على بن موسى و بعد محمدبن على عليهم السلام و بعد از او، شما اى مولاى من!

امام هادى عليه السلام فرمود: «و پس از من، فرزندم حسن است و مردم با جانشين او چگونه باشند!» گفتم: «اى مولاى من! مگر امر آن چگونه است؟» حضرت فرمودند: «زيرا شخص او را نمى بينند و ذكر نام او روا نباشد، تا آن كه قيام كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد، هم چنان كه پر از ظلم و جور شده باشد.» گفتم:

اقرار مى كنم و معتقدم دوستِ آنان، دوستِ خدا و دشمن ايشان، دشمن خدا و اطاعت ايشان، طاعت خدا و معصيت ايشان، معصيت خداست و معتقدم معراج، حق است؛ سؤال قبر حق است؛ بهشت و دوزخ حق است؛ صراط و ميزان حق است و قيامت مى آيد و شكى در آن نيست و خداى تعالى اصحاب قبور را مبعوث مى فرمايد و معتقدم فرايض واجبه بعد از ولايت، نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر است.

چون سخن جناب عبدالعظيم به اين جا رسيد، امام هادى عليه السلام فرمودند:

يَا أَبَاالْقَاسِمِ هَذَا وَ الله دِينُ الله الَّذِي ارْتَضَاهُ لِعِبَادِهِ فَاثْبُتْ عَلَيْهِ ثَبَّتَكَ الله بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ؛(1)اى ابوالقاسم! به خدا سوگند اين دين خداست كه آن را براى بندگانش پسنديده است؛ پس بر آن ثابت9.

ص: 134


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 379.

باش! خداوند تو را به قول ثابت در حيات دنيا و آخرت استوار بدارد!

شهادت به توحيد

«أَنِّى أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا الله وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ»

از اين فراز به بعد، در واقع بيان يك دوره عقايد حقۀ شيعه از زبان حضرت بقية الله الاعظم عجل الله تعالى فرجه الشريف است كه در قالب اين زيارت شريف، به محبان و ارادت مندان خود تعليم فرموده اند.

اولين و اساسى ترين عقيدۀ مسلمانان، آموزۀ يكتاپرستى و شهادت به يگانگى خداوند متعال است كه به شكل ذكر جليلۀ «لَا إِلَهَ إِلَّا الله» بيان مى گردد و از آن به كلمۀ توحيد، كلمۀ اخلاص و يا تهليل تعبير مى شود. در اين جا كلمۀ توحيد، به عبارت «وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ» مقرون شده كه مى توان گفت، اين جمله تأكيد و يا تفسير كلمۀ توحيد است. در جملۀ نخست شهادت مى دهيم كه حقيقتاً هيچ معبودى جز ذات پاك «الله»، شايستۀ پرستش نيست و در عبارت بعدى، تبيين مى شود كه هيچ موجود ديگرى، همتا و شريك او نيست و تنها اوست كه شايستگى اين عظمت و تقديس را دارد.

* اهميت كلمۀ توحيد

اين ذكر شريف، اساسِ بندگى و مسلمانى است و با توجه به احاديث مذكور، از نظر آثار و بركات دنيوى و اخروى جايگاه خاصى دارد؛ بنابراين شايسته است، مؤمنان به رعايت حقّ آن توجه لازم را داشته باشند، تا با مداومت بر آن به عمق معناى آن دست يابند. پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:

هر كس از روى اخلاص «لا اله الا الله» بگويد، وارد بهشت مى شود و اخلاص آن به اين است كه اين جمله او را، از آنچه خداوند متعال حرام

ص: 135

كرده، باز دارد.(1)

از حضرت امير عليه السلام نيز روايت شده است:

هيچ بندۀ مسلمانى نيست كه «لا إِلهَ إِلَّا الله» بگويد، مگر اين كه اين كلمه بالا مى رود و هر سقفى را بشكافد؛ و به چيزى از گناهانش نرسد، مگر اين كه آن را محو و نابود سازد، تا آن كه به مثل خود، از حسنات منتهى شود؛ آن گاه بايستد.(2)

ابوحمزه گويد: شنيدم امام باقر عليه السلام مى فرمود:

ثوابِ هيچ چيزى، برتر از شهادت به يگانگى خدا با گفتن «لا اله الا الله» نيست. همانا هيچ چيزى برابر و مساوى با خداوند نيست و در هيچ امرى، كسى شريكِ او نمى شود.(3)

حضرت صادق عليه السلام فرمودند:

قلب (بر اثر گناه و غفلت) زنگار مى گيرد؛ هرگاه او را به كلمۀ «لا اله الا الله» يادآورى كردى، (زنگارش زدوده مى شود و) شفاف و منجلى مى شود.(4)

* حقيقت توحيد؛ ولايت اهل بيت عليهم السلام

نكتۀ اساسى، درك حقيقتِ اين ذكر است و درك اين حقيقت، جز با محبت و ولايت اهل بيت عليهم السلام ميسر نخواهد بود، زيرا حقيقت آن، پذيرش ولايت الهيه در تمام شئون به نحو اتم و اكمل است و معصومان عليهم السلام، جانشينان و صاحبان ولايت خدا روى زمين هستند. امام باقر عليه السلام فرمودند:2.

ص: 136


1- معانى الأخبار، ص 370.
2- التوحيد (صدوق)، ص 21.
3- الكافى، ج 2، ص 516.
4- مجمع البحرين، ج 1، ص 262.

هر كس در مقابل امام تكبير بگويد و سپس بگويد: «لَا إِلَهَ إِلَّا الله وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ»، خداوند، رضوان اكبرش را براى او مى نويسد و هر كس خداوند براى او رضوان اكبرش را نوشت، واجب است او را همراه حضرت ابراهيم عليه السلام، حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم و ساير پيامبران، در دار جلال جمع كند و يك جا قرار دهد.

راوى پرسيد: دار جلال چيست؟ حضرت فرمودند:

ما اهل بيت، دار جلال هستيم و اين همان قول خداوند متعال است كه فرمود: (تِلْكَ الدّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ)(1) ؛ آن خانۀ برتر و والاى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه در روى زمين، ارادۀ برترى و تسلط (بر ديگران) و فساد و تباهى ندارند، و سرانجام (نيك) از آن پرهيزگاران است.(2)

شهادت به رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم

«وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»

پس از پذيرش توحيد و اقرار به يگانگى خداوند، شهادت به عبوديت و نبوت حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله و سلم، مهم ترين اعتقاد است، چراكه لازمۀ ايمان به حق تعالى، ايمان به رسولان و اوصياى اوست.

امام صادق عليه السلام در اين باره فرمودند:

پس از شناخت خدا، معرفتِ حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم و شهادت به نبوت او، لازم ترين واجب است. و كمترين حدّ معرفت رسول اين است كه به پيامبرى او اعتراف كنى و معتقد باشى هر آنچه آورده، از سوى خداوند

ص: 137


1- قصص، آيه ى 83.
2- بصائرالدرجات، ج 1، ص 312.

متعال است.(1)

* عبوديت، مقدم بر رسالت

پيش از اقرار به رسالت و محبت خاص پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، ابتدا به مقام عبوديت آن حضرت اعتراف مى كنيم. اين تقدم، بيان گرِ اين حقيقت است كه عبوديت آن حضرت، زمينۀ رسيدن به مقام رسالت و ساير مقامات ايشان بوده است. در قرآن كريم وقتى خداوند متعال مى خواهد از بلنداى مقام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سخن به ميان آورد، با مدال بندگى و مقام عبوديت از حبيب خود ياد مى كند: (سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ)(2) ؛ (الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً(3) .

* حقيقتِ عبوديت

رسيدن به عبوديت حقيقى، قطعاً نيازمند درك حقيقت و شناخت اركان و اجزاى اصلى آن است. امام صادق عليه السلام سه ركن بندگى را چنين معرفى كردند:

حُرُوفُ الْعَبْدِ ثَلَاثَةٌ العين و الباء و الدال فَالْعَيْنُ عِلْمُهُ بِالله وَ الْبَاءُ بَوْنُهُ عَمَّنْ سِوَاهُ وَ الدَّالُ دُنُوُّهُ مِنَ الله تَعَالَي بِلَا كَيْفٍ وَ لَا حِجَاب(4) ؛ كلمۀ «عبد» مركب از سه حرف است: عين، باء، دال. حرف عين: به علم و معرفت بنده به پروردگار خود اشاره دارد. حرف باء: به «بون» يعنى بريدن و دور شدن از غيرخدا دلالت مى كند. و حرف دال: به «دنُوّ» يعنى نزديكى و قُرب بدون حائلِ عبد به خداوند عزيز، رهنمون مى سازد.8.

ص: 138


1- كفايه الأثر، ص 263.
2- اسراء، آيه ى 1.
3- كهف، آيه ى 1.
4- مصباح الشريعة، ص 8.

* ولايت اهل بيت عليهم السلام، محور بندگى خدا

دست يافتن به حقيقتِ پرستش و بندگى خدا، در گرو درك صحيح از حق و معرفت به دينِ خداست. معصومان عليهم السلام به عنوان جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و عالمان الهى، تمام عمر در مسير تبيين و دفاع از دين حق مجاهدت كردند و چه بسيار مصيبت ها و مشقت ها كه در اين مسير تحمل كردند، تا حق بر اهلش مخفى نماند و آيندگان بهره اى از آن داشته باشند! به بركت تلاش و مجاهدت آن ذوات مقدسه است كه حق به حق جويان مى رسد و خداوند عبادت مى شود. بر اساس همين حقيقت است كه امام صادق عليه السلام مى فرمايند:

بِعِبَادَتِنَا عُبِدَ الله عَزَّوَجَلَّ وَ لَولانَا مَا عُبِدَ الله؛به واسطۀ عبادت (تلاش و مجاهدت) ما، خداوند عبادت مى شود و اگر ما نبوديم، خداوند عبادت نمى شد.(1)

«لَا حَبِيبَ إِلَّا هُوَ وَ أَهْلُهُ»

«حبيب» صفت مشبّهه، از ريشۀ «حَبَب» است. معناى اصلى در اين ريشه را تمايل شديد و نقيض «بُغض» گفته اند.(2) حبيب به «أَحِبَّة و أَحِبَّاء و أَحْبَاب» جمع بسته مى شود و گاهى با معناى اسم فاعلى (مُحِب) و گاهى با معناى اسم مفعولى (مَحبوب) به كار مى رود.(3) در اين جا چون عبارت مطلق و بدون قيد است، مى تواند هر دو معنا را در بر داشته باشد؛ يعنى هيچ محب و يا محبوبى، جز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت او عليهم السلام نيست.

«اهل» به معناى خانواده و خاندان است و معناى اختصاص و قرابت در آن

ص: 139


1- الكافى، ج 1، ص 193.
2- كتاب العين، ج 3، ص 31 و لسان العرب، ج 1، ص 289.
3- لسان العرب، ج 1، ص 290.

لحاظ شده است(1) ، و از همين باب به همسر، فرزندان و ساكنان بيت، اهل گفته مى شود. و در بعضى موارد، به پيروان هم اطلاق شده است.(2)

خداوند متعال در آيۀ «تطهير»(3) ، اهل بيت پيامبر عليهم السلام را ستوده و هر گونه آلودگى و زشتى را از آن ها زدوده است. روايات متعددى ذيل اين آيۀ شريفه در منابع شيعه و اهل سنت آمده و حضرت زهرا، اميرالمؤمنين عليه السلام و ائمه اثنى عشر عليهم السلام را اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم معرفى كردند.(4)

* معناى عبارت «لَا حَبِيبَ إِلَّا هُوَ وَ أَهْلُهُ»

ظاهر اين عبارت، معناى حصر را افاده مى كند، چون استثنا در سياق نفى است و اين قالب براى بيان انحصار استفاده مى شود. در ادبيات عرب، اين گونه جملات در موارد متعددى، به منظور نفى كمال استعمال مى شود، نه نفى حقيقت و يا جنس؛ يعنى هيچ محب يا محبوب كاملى، جز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و اهلش عليهم السلام نيست.

با توجه به دو معناى «حبيب» و نيز با توجه به اين كه متعلقِ دوستى ذكر نشده و اين متعلق مى تواند خلق يا خالق باشد. مجموعاً چهار معنا در اين جا قابل تصور است:

1. محب و دوست دارندۀ كامل خدا، فقط پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و خاندان او عليهم السلام هستند (مُحِب الله).

2. محبوب كامل خدا، فقط حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله و سلم و عترت پاك او عليهم السلام هستند (محبوب الله).

3. محب كامل خلق و بندگان، فقط رسول خاتم صلى الله عليه و آله و سلم و دودمان او عليهم السلام هستند (مُحِب الناس).

4. محبوب كامل مؤمنان، فقط نبى مكرم اسلام صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت او عليهم السلام3.

ص: 140


1- كتاب العين، ج 4، ص 89.
2- مصباح المنير، ج 2، ص 29.
3- احزاب، آيه ى 33.
4- سيدهاشم بحرانى رحمه الله 43 روايت از منابع شيعه و 41 روايت از منابع اهل سنت در اين باره آورده است؛ ر. ك: غاية المرام، ج 3، ص 173.

هستند (محبوب الناس).

چند نكته در تأييد معناى اول و دوم:

- در زيارت نامه هاى مختلفى كه براى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده، در موارد متعددى «حبيب الله «، يكى از القاب و اوصاف آن حضرت ذكر شده است.

- ظاهر عبارت، در مقام مدح و تمجيد از وجود نورانى آن حضرت است و آنچه بيشتر با اين مقام تناسب دارد، اين است كه مقصود «حبيب الله» باشد.

- تمجيد و تعريف هاى ديگرى كه خداوند در آيات متعدد قرآن، مثل: «رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ» ، «إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» و... دربارۀ رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم بيان كرده و نيز ساير مقامات و اختصاصات آن حضرت، مثل: معراج، خاتميت و... گوياى محبوبيت خاص پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نزد خداوند متعال است.

پس معناى اين عبارت اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و عترت پاك او عليهم السلام، در بالاترين درجۀ محبوبيت خداوند قرار دارند؛ به عبارت ديگر، اين ذوات مقدسه چنان درجه اى از محبت و محبوبيت را برخوردارند كه گويا هيچ محب و محبوبى غير از اين چهارده نفر وجود ندارد. البته رمز محبوبيت خاصّ چهارده معصوم عليهم السلام نزد خداوند سبحان، محبت خالص ايشان به خداوند مهربان است؛ اولياى الهى در سايۀ شناختى كه از خالق هستى دارند، به درجه اى از محبت مى رسند كه تمام محبت ديگران در برابر آن، قطره اى ناچيز در مقابل دريايى بى كران است.

ص: 141

شهادت بر حجيت ائمه عليهم السلام

اشاره

«وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ حُجَّتُهُ وَ الْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ وَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ مُوسَي بْنَ جَعْفَرٍ حُجَّتُهُ وَ عَلِيَّ بْنَ مُوسَي حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ حُجَّةُالله»امامت، ادامۀ نبوت است و امام پس از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، حافظ دين خدا، رهبر و راهنماى امت به خير و صلاح است. در اين قسمت از زيارت، پس از اين كه جداگانه نام ائمه عليهم السلام را ذكر مى كنيم، بر امامت و حجت خدا بودن آن ها اقرار مى كنيم. مهم ترين وصفى كه اين جا مورد تأكيد قرار مى گيرد، لقب «حجة الله» است. معناى «حجة الله» را در قسمت سلام بر اوصاف حضرت بيان كرديم و نياز به تكرار نيست. نكتۀ لطيف در اين جا اين است كه پس از ياد كردن حجج يازده گانۀ خدا، امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف را خطاب قرار داده و ايشان را جداگانه با لقب «حجة الله» ياد مى كنيم؛ گويا اين لقب به حضرت اختصاص پيدا كرده است. شايد سرّ مطلب اين باشد كه تحقق عملى و خارجى اتمام حجت الهى، كه همۀ عذر و بهانه ها را قطع مى كند، به دست شريف حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف است؛ در واقع، به بركت ظهور و قيام ايشان است كه حجت بودن ائمه يازده گانه عليهم السلام تبيين مى گردد و وجود پرخير و بركت ايشان، ثمرۀ عملى همۀ حجت هاى پيشين است.

ص: 142

«أَنْتُمُ الْأَوَّلُ وَ الْآخِر»

در اين فراز، پس از اعتراف به حجت خدا بودن ائمه عليهم السلام، در وصفى كلى همۀ آن ها را «اوّل و آخِر» معرفى مى كنيم. اين عبارت برخلاف اين كه ظاهرش خيلى ساده و واضح به نظر مى رسد، اما فهم دقيق معناى آن مشكل و عميق است و چه بسا بسيارى، معناى آن را نفهميده اند و به انحراف كشيده شده اند!

* مضمون «اول و آخِر» در روايات

علاوه بر اين زيارت، در روايات ديگرى هم اين عبارت آمده است. در اين جا به برخى از آن ها اشاره مى شود.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:

وقتى به معراج رفتم، خداوند متعال از وراى حجاب با من تكلم كرد و از جمله به من فرمود: «يَا مُحَمَّدُ عَلِيٌّ الْأَوَّلُ وَ عَلِيٌّ الْآخِرُ».(1)

اميرالمؤمنين عليه السلام در يكى از خطبه ها فرمودند:

«أَنَا الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ.»(2)هم چنين از امام حسن مجتبى و امام صادق عليهما السلام نقل شده است:

«نَحْنُ الْأَوَّلُونَ وَ نَحْنُ الْآخِرُونَ.»(3) * در معناى اين عبارت چند احتمال وجود دارد:

1. منظور تقدم و تأخر در خلقت باشد؛ يعنى ائمه عليهم السلام پيش از هر مخلوقى خلق شدند و آخرين روحى كه به خداوند ملحق مى شود، ارواح مقدس ائمه اطهار عليهم السلام است؛ در واقع اين فراز، ضرورت وجود حجت در همۀ عوالم، پيش از ساير مخلوقات و پس از آن ها را مى رساند. امام صادق عليه السلام فرمودند: «الْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ»(4) ؛ حجت خدا پيش از مخلوقات، همراه مخلوقات و

ص: 143


1- بصائرالدرجات، ج 1، ص 515.
2- الإختصاص، ص 163.
3- دلائل الإمامة، ص 168 و مشارق أنواراليقين، ص 75.
4- الكافى، ج 1، ص 177.

پس از آن هاست.

2. منظور تقدم و تأخر در كمالات و مقام و منزلت باشد؛ يعنى ائمه عليهم السلام افضل و اكمل مخلوقات در دنيا و آخرتند. ايشان اولين مخلوقاتى اند كه خدا را عبادت و تسبيح كرده اند و هيچ كس از اولين و آخرين انسان ها، به مقام ايشان نمى رسد. اين ذوات مقدس، آخرين مقامات و درجات ايمان و يقين و نيز بالاترين و آخرين درجۀ ممكن را در قيامت خواهند داشت. امام باقر عليه السلام فرمودند: «فَنَحْنُ أَوَّلُ خَلْقِ الله وَ أَوَّلُ خَلْقٍ عَبَدَ الله وَ سَبَّحَه»(1) ؛ ما اولين مخلوق خدا هستيم و اولين مخلوقى هستيم كه خدا را عبادت و تسبيح كرد.

3. معناى لفظى و حقيقى مراد نباشد، بلكه اين عبارت كنايه از جامعيت باشد؛ اين اسلوب - به كار بردن دو لفظ مخالف و ضد به منظور ارادۀ عموميت - متداول است و نمونه هاى فراوانى دارد؛ مثلاً در قرآن براى بيان شمول علم خداوند متعال آمده: (وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ) . (2) با توجه به اين معنا، منظور عبارت اين است كه ائمه عليهم السلام در هر آنچه شايستۀ آن هاست، جامعيت دارند؛ يعنى همه جا بوديد، هستيد و خواهيد بود و شما همه كاره هستيد. اول و آخرِ امور دنيا و آخرت به دستِ شماست؛ به تعبيرى ديگر، حرف اول و آخر و علم و كمالات اول و آخر را شما داريد.(3) امام صادق عليه السلام به ابوبصير فرمودند:

يَا أَبَامُحَمَّدٍ أَمَا عَلِمَتْ أَنَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ لِلْإِمَامِ يَضَعُهَا حَيْثُ يَشَاءُ وَ يَدْفَعُهَا إِلَي مَنْ يَشَاءُ جَائِزٌ لَهُ ذَلِكَ مِنَ الله(4) ؛ اى ابومحمد! مگر نمى دانى كه دنيا و آخرت از آن امام است و او آن را هر كجا بخواهد، مى نهد و به هر كه بخواهد، مى دهد؟! اين حق براى او از جانب خدا روا گشته است.

حقانيت رجعت

«وَ أَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌ لَا شَكَّ فِيهَا يَوْمَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ8.

ص: 144


1- مدينة معاجز، ج 2، ص 374.
2- انعام، آيه ى 59.
3- «تو را گواه مى گيرم»؛ شرح زيارت آل ياسين، ص 81.
4- الكافى، ج 1، ص 408.

قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانها خَيْراً»پس از اعتقاد به نبوت و امامت، يكى ديگر از عقايد شيعه «رجعت» است. رجعت به معناى بازگشت به اين دنيا پس از مرگ و پيش از قيامت است. در اين فراز به حقانيت و اعتقاد به رجعت تأكيد مى كنيم. حقانيتِ رجعت را آيات نورانى قرآن با بيانات متعددى تأييد مى كند و معصومان عليهم السلام بر اعتقاد به آن تأكيد داشته اند.

* مفهوم رجعت

«رجعت» از مادۀ «رجع» و اصل آن به معناى بازگشتِ پس از رفتن است: «رَجَع: يدل على ردّ و تكرار. تقول: رَجَع يرجع رجوعاً اذا عاد و راجع...».(1) معناى متعدى اين مصدر، «برگرداندن» است و اين ريشه در معناى لازم و متعدى، يك سان به كار مى رود: «رجع: رجعت رجوعا و رجعته، يستوي فيه اللازم و المجاوز. و الرجعة المرة الواحدة.»(2)رجعت در اصطلاح دينى عبارت است از اين كه خداوند متعال، هم زمان با ظهور حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، عده اى از شيعيان و دشمنان آن حضرت را به دنيا برمى گرداند، تا شيعيان به ثواب يارى و همراهى امام و مشاهدۀ دولت آن حضرت توفيق يابند و از مشاهدۀ ظهور حق و اعتلاى كلمۀ حق خرسند گردند و نيز از دشمنان انتقام گرفته شود.(3)

* اجماع بر رجعت

رجعت از اختصاصات مكتب شيعه و مورد اتفاق و اجماع تمام علماى بزرگ شيعه است. عالمانى چون شيخ صدوق(4) ، شيخ مفيد(5) ، شيخ طوسى(6) ، سيد مرتضى(7) ،5.

ص: 145


1- معجم مقائيس اللغة، ج 2، ص 290.
2- كتاب العين، ج 1، ص 225.
3- رسائل المرتضى، ج 1، ص 125.
4- اعتقادات الامامية، ص 60.
5- اوائل المقالات، ص 46.
6- رساله العقايد الجعفرية، ص 250؛ به نقل از: بازگشت به دنيا در پايان تاريخ، ص 40.
7- رسائل المرتضى، ج 1، ص 125.

علامه طبرسى(1) و... بر اثبات آن اتفاق نظر دارند. شيخ حر عاملى و علامه مجلسى در جمع آورى روايات و دلايل حقانيت آن تلاش وافرى كرده اند. علامه مجلسى حدود دويست روايتِ رجعت را جمع آورى كرده و سپس دربارۀ اجماعى بودن اين اعتقاد مى نويسد: «اعتقاد به رجعت، در جميع اعصار بين شيعيان مورد اجماع بوده و مانند خورشيد در وسط آسمان، بين آن ها شهرت داشته است.»(2) هم چنين شيخ حر عاملى در كتاب معروف خود، بابى را به عنوان «اجماع و اطباق جميع الشيعة الامامية علي اعتقاد صحة الرجعة»، به اجماعى بودنِ رجعت اختصاص داده است.(3)

* رجعت در قرآن

آيات بسيارى در قرآن كريم اعتقاد به رجعت را تأييد مى كند. شيخ حر عاملى باب سوم كتاب خود را به آيات قرآن اختصاص داده و 64 آيه در اين موضوع، جمع آورى كرده است.(4)

اين آيات را مى توان به دو دستۀ كلى تقسيم كرد؛ دستۀ اول، اصل وقوع رجعت را در امم گذشته بيان مى كند و مواردى را مثال مى زند؛ مثل داستان گاو بنى اسرائيل، حضرت عزير عليه السلام، اصحاب كهف عليهم السلام و...؛ و دستۀ دوم، وقوع رجعت در آينده را خبر مى دهد. دلالت اين دسته آيات، بعضى صريحند و بعضى به كمك رواياتِ تفسيرى فهميده مى شوند.

- يكى از مهم ترين آياتِ صريح در رجعت آيۀ: (وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ)(5) است. اين آيه از روزى خبر مى دهد كه در آن از3.

ص: 146


1- مجمع البيان، ج 7، ص 366.
2- بحارالأنوار، ج 53، ص 122.
3- الايقاظ من الهجعة، ص 33.
4- همان، ص 72.
5- نمل، آيه ى 83.

هر امتى، عده اى از تكذيب كنندگان آيات و دلايل الهى در آن روز زنده مى شوند. و چون مسلّم است كه در روز قيامت همۀ امم گذشته و آينده زنده مى شوند، نه عده اى از آنان، پس اين آيه قطعاً مربوط به رجعت است؛ البته روايات متعددى نيز در تأييد اين برداشت، ذيل اين آيۀ شريفه نقل شده است.(1)

- عبارت «يَوْمَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانها...»كه پس از اعتقاد به رجعت ذكر شده، در واقع قسمتى از آيۀ 158 سورۀ «انعام» است. اين عبارت، ظرف وقوع رجعت را بيان مى كند و از جمله آياتى است كه با روز رجعت و زمان ظهور امام مهدى عليه السلام مطابقت دارد. امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيۀ شريفه فرمودند: «يَعْنِي خُرُوجَ الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرِ مِنَّا»(2) ؛ يعنى اگر هر كس پيش از قيام به شمشير و شروع جنگ، ايمان آورد، توبۀ او قبول مى شود و ايمانِ او به او سود مى بخشد، اما روز قيام و شروع مبارزۀ امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، ديگر ايمانِ كسى كه پيش تر ايمان نياورده، قبول نمى شود و براى او نفعى ندارد، چون روز ظهور آيات خدا و هنگام غضب و انتقام است.

* رجعت در روايات

در متون روايى، احاديث فراوانى از ائمه عليهم السلام نقل شده است كه بر حقانيت و لزوم اعتقاد به رجعت تأكيد مى كند. اين روايات به حدى است كه بزرگانى چون شيخ طوسى، علامه مجلسى رحمهما الله و ديگران، به متواتر بودن اين روايات تصريح كرده اند.(3)

در بعضى روايات اعتقاد به رجعت، جزء اعتقادات شيعه شمرده شده و فرموده اند: كسى كه به شش چيز اعتقاد داشته باشد، مؤمن است و در بين آن شش مورد، ايمان به رجعت هم ذكر شده است.(4) و در بعضى روايات، ائمه طاهرين عليهم السلام پيوند و ارتباط خود را از كسى كه اعتقاد به رجعت نداشته باشد، سلب كرده و فرموده اند:0.

ص: 147


1- ر. ك: البرهان، ج 4، ص 230.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 357.
3- بحارالانوار، ج 53، ص 127.
4- صفات الشيعة، ص 30.

«لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْيُؤْمِنْ بِكَرَّتِنَا»(1) ؛ از ما نيست كسى كه به رجعتِ ما ايمان ندارد.

* رجعت در زيارات

عقيدۀ رجعت آن چنان در اعتقادات شيعه اصالت دارد كه حتى در زيارات و ادعيۀ متعدد به آن توجه شده است. علاوه بر زيارات جامعه كه براى هر امامى خوانده مى شود (مثل زيارت جامعۀ كبيره)(2) ، در ادعيه و زيارات مهدوى نيز به اين آموزه التفات ويژه شده و حدوداً بيست فراز مرتبط با رجعت، در ادعيه و زيارات مهدوى يافتيم كه در آن ها با عبارات گوناگون، به مسئلۀ رجعت اشاره شده است، كه گاهى اصل اعتقاد به رجعت مدنظر بوده و بر اعتقاد به آن تأكيد شده، گاهى آرزوى رجعت و حضور در ركاب امام درخواست شده و در بعضى فرازها، هدف از رجعت در قالب زيارت و دعا بيان شده است.

- در زيارت سرداب سامرا چنين مى خوانيم: «اللهمَّ إِنِّي أَدِينُ لَكَ بِالرَّجْعَةِ بَيْنَ يَدَيْ صَاحِبِ هَذِهِ الْبُقْعَةِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ يَا صَاحِبَالزَّمَان»(3) ؛ خدايا! من به رجعت در دوران صاحب اين بقعۀ شريف (امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف) معتقدم. سپس از امام عصر عليه السلام درخواست كمك مى كنيم.

- در يكى از زيارات امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف به ايشان عرضه مى داريم:

إِنْ أَدْرَكَنِيَ الْمَوْتُ قَبْلَ ظُهُورِكَ فَأَتَوَسَّلُ بِكَ إِلَي الله سُبْحَانَهُ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و أَنْ يَجْعَلَ لِي كَرَّةً فِي ظُهُورِكَ وَ رَجْعَةً فِي أَيَّامِكَ؛اگر پيش از ظهورِ شما، مرا مرگ در بر گرفت، از خداوند سبحان مى خواهم بر محمد و آل او درود بفرستد و بازگشت به دنيا در زمان ظهورت و رجعت در ايام حكومتِ شما را براى من قرار دهد.(4)0.

ص: 148


1- من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 458.
2- «مُؤْمِنٌ بِاِيابِكُمْ مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِكُمْ.»
3- المزار الكبير، ص 658 و مفاتيح الجنان.
4- بحارالأنوار، ج 99، ص 100.

- و در «دعاى عهد» از خداوند متعال چنين درخواست مى كنيم:

اللهمَّ إِنْ حَالَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَلْتَهُ عَلَي عِبَادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي مُؤْتَزِراً كَفَنِي شَاهِراً سَيْفِي مُجَرِّداً قَنَاتِي مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدَّاعِي فِي الْحَاضِرِ وَ الْبَادِي(1) ؛ خدايا! اگر بين من و امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، مرگ را كه بر همۀ بندگانت حتمى و قطعى قرار دادى، حائل شد، مرا (در زمان ظهورش) از قبرم خارج كن، در حالى كه كفنم را به خود پوشانده ام و شمشيرم را آمادۀ نبرد كرده ام و....

* نقش اعتقاد به رجعت در زندگى منتظران

همان گونه كه «انتظار فرج» عبادتى بس بزرگ است و نقش مهم و بسزايى در پويايى و تحرك جامعه دارد، اعتقاد به رجعت و بازگشت به دنيا در زمان دولت كريمه نيز مى تواند نقش مهم و بسزايى در نشاط دينى و اميد به حضور در حكومت جهانى حضرت مهدى عليه السلام ايفا كند؛ اگر منتظر بداند در هنگام ظهور - در صورت دارا بودن شرايط - امكان بازگشت او به دنيا و حضور در محضر آخرين امام را دارد، در اميدوارى او نقش بسيارى خواهد داشت، و قطعاً در مسير رسيدن به اين شرايط، تلاش بيشترى خواهد كرد.

بر اساس روايات، گروهى از رجعت كنندگان، كسانى اند كه داراى ايمانِ محضند؛ مؤمنان حقيقى كه چيرگى ظلم و فساد در دوران غيبت، آن ها را از پاى درنياورده و به اميد درك دولتِ يار، ايمان خود را حفظ مى كنند و در راستاى كسب فضايل اخلاقى و انجام تعهدات دينى، كوتاهى نمى كنند.

منتظر، آرزومندِ درك محضر آخرين حجت الهى است؛ اعتقاد به رجعت، اين آرزوى شيرين را براى او دست يافتنى مى كند و به او اميد مى بخشد تا نهايتِ تلاش خود را به كار بندد و با كسب بالاترين درجات ايمان، در زمرۀ رجعت كنندگان قرار گيرد.ن.

ص: 149


1- بلد الأمين، ص 83؛ المصباح، ص 551 و مفاتيح الجنان.

حقانيت معاد

«وَ أَنَ الْمَوْتَ حَقٌ وَ أَنَّ نَاكِراً وَ نَكِيراً حَقٌّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ النَّشْرَ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ الصِّرَاطَ وَ الْمِرْصَادَ حَقٌّ وَ الْمِيزَانَ وَ الْحِسَابَ حَقٌّ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ الْوَعْدَ وَ الْوَعِيدَ بِهِمَا حَق»در اين قسمت، حياتِ بعد از اين دنيا و اعتقاد به معاد، جزء معتقدات شيعه معرفى مى شود. اعتقاد به مقصد و معاد، يكى از مسلّمات اسلامى است. بر اساس تعاليم اسلام، انسان، بى هدف و عَبَث خلق نشده، بلكه خداوند سبحان در وراى اين همه نعمات و بركات، سختى و مشكلات، شيرينى و تلخى و رنگ و لعاب دنيا، نتيجه و مقصدى را براى آدمى قرار داده كه در واقع آن جا، قرار اصلى و منزلگاه دائمى انسان است. پرسش از مقصد و نهايت اين دنيا، يكى از سه پرسش اساسى هر انسانى است، و لذا حدود يك سوم آيات قرآن كريم، به پاسخِ اين پرسش اختصاص يافته است.

* مراحل معاد

رسيدن به مقصد نهايى و سراى باقى، مراحل متعدد و گوناگونى دارد. در اين فرازها، بعضى از مهم ترين مراحل سير انسان بعد از اين دنيا اجمالاً ذكر شده است. اولين مرحله، جدايى از اين دنيا و عبور از پل مرگ و جان سپردن است. در اين مرحله قسمت مهم، سؤالِ شب اول قبر و پاسخ گويى به دو ملَك «نكير» و «منكر» است. پاسخ به اين دو، جايگاه انسان را در برزخ و نوع زندگى برزخى را مشخص مى كند.

مرحلۀ بعدى، زنده شدن و جمع شدن همۀ انسان هاى اولين و آخرين است. در اين قسمت تمامى افراد بشر، پس از زنده شدن، به سمت جايگاه حساب و كتاب و بررسى اعمال و رفتار روانه مى شوند. بررسى پروندۀ اعمال بدون ذرّه اى ظلم و بر اساس ميزان و معيارى است كه خداوند منّان در دنيا آن را مشخص كرده است. بر اساس نتيجۀ بررسى پروندۀ اعمال و عبور از پل صراط، جايگاه هر كسى در بهشت

ص: 150

يا جهنم مشخص خواهد شد.

به طور كلى در اين قسمت از زيارت، به معاد و مراحل آن معتقد مى شويم و به حقانيتِ آن اعتراف مى كنيم تا در نهايت، پنج اصل توحيد، نبوت، امامت، عدل و معاد كامل گردد؛ در واقع، مجموعۀ اعتقادات خود را به امام عرضه مى كنيم و بدين ترتيب، به سنت حسنۀ «عرضۀ عقايد به پيشگاه حجت خدا» عمل مى كنيم، به اميد آن كه امام معصوم، عقايد حقّه را در انديشه و اعتقاد ما حفظ كند و در هنگام نياز و در پرتگاه هاى اعتقادى و در مواقف و منازل آخرت، به فرياد ما برسد. پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله و سلم در اين باره فرمودند:

حُبِّي وَ حُبُ أَهْلِ بَيْتِي نَافِعٌ فِي سَبْعِ مَوَاطِنَ أَهْوَالُهُنَّ عَظِيمَةٌ. عِنْدَ الْوَفَاةِ وَ الْقَبْرِ وَ النُّشُورِ وَ عِنْدَ الْكِتَابِ وَ عِنْدَ الْحِسَابِ وَ عِنْدَ الْمِيزَانِ وَ عِنْدَ الصِّرَاط(1)دوستى من و خاندانم در هفت جايگاهِ بسيار ترسناك، مفيد است؛ هنگام جان دادن، درون قبر، هنگام زنده شدن، زمان حساب و كتاب، سنجش اعمال و هنگام عبور از صراط.9.

ص: 151


1- كفاية الأثر، ص 109.

ص: 152

بخش سوم: بيان ملاك سعادت و شقاوت، تولّى و تبرّى و معيار حق و باطل

اشاره

ص: 153

در اين بخش، چند ملاك و معيار مهم براى رسيدن به سعادتِ دنيا و آخرت بيان مى شود. يكى از مهم ترين رموزِ دست يافتن به زندگى موفق در دنيا و تضمين خوشبختى دنيا و آخرت، ترسيمِ خطوط اساسى و داشتن اصول بنيادى در همۀ شئون زندگى است. در اين قسمت از «زيارت آل ياسين»، منتظر امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف شاخصۀ كلى و اصول مهمّ زندگى خود را اعلام مى كند. پاى بندى به اين اصول در تمام ابعاد زندگى شيعيان، نقشى كليدى خواهد داشت.

«يَا مَوْلَايَ شَقِيَ مَنْ خَالَفَكُمْ وَ سَعِدَ مَنْ أَطَاعَكُمْ»

«سعادت»، آسايش و رفاه در دنيا و آخرت و «شقاوت»، شدت و عُسر در دنيا و آخرت است.

* شقى و سعيد در قرآن

قرآن در سورۀ «هود» مردم را به دو دستۀ «سعيد» و «شقى» تقسيم مى كند و جايگاه سعيدان را استقرار دائمى در بهشت برين و عاقبت شقاوت مندان را چشيدن زبانه هاى آتش جهنم بيان مى كند. امام باقر عليه السلام ذيل اين آيه فرمودند:

مَن دَخَلَ في وَلاية آلِ محمّدٍ دَخَلَ الجَنّة و مَن دَخَلَ في وَلايةِ عَدوّهِم دَخَلَ النّار(1) ؛ هر كسى ولايتِ اهل بيت پيامبر عليهم السلام را بپذيرد، وارد بهشت مى شود و هركس ولايتِ دشمن آنان را بپذيرد، وارد جهنم مى شود.

ص: 154


1- تفسير العياشى، ج 2، ص 160.

* اهميت و انحصار طريق

در زيارت جامعه كبيرۀ، در عبارتى شبيه زيارت آل ياسين مى خوانيم: «سَعِدَ مَنْ وَالاكُمْ وَ هَلَكَ مَنْ عَادَاكُم.»در اين عبارت نيز ملاك سعادت، محبت و پذيرش ولايت ائمه عليهم السلام و معيار هلاكت و شقاوت، دشمنى و مخالفت آنان بيان شده است. در اين دو عبارت، دو كلمۀ «شَقِى» و «سَعِدَ» با اين كه فعل هستند و جايگاه آن ها در آخر جمله است، اما در ابتداى جمله ذكر شده اند. علت آن، تأكيد بر اهميت موضوع و بيان انحصار طريق است. اين دو جمله تأكيد مى كنند، تنها راه سعادت و شقاوت واقعى، چنگ زدن و يا رها كردن ائمه اطهار عليهم السلام به عنوان باب الله است.

«فَاشْهَدْ عَلَى مَا أَشْهَدْتُكَ عَلَيْه»

در اين فراز، آقا و مولاى خويش را بر تمام چيزهايى كه به آن اقرار كرديم و به آن معتقد شديم، شاهد مى گيريم. اين شاهد گرفتنِ امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف با توجه به اين است كه بر اساس آيات نورانى قرآن، خداوند متعال، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام را شاهد بر امت اسلام قرار داده است. اين امر، سنت خداست و در تمام اقوام گذشته نيز شاهدانى از آن امت وجود داشته است: (فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً) .(1)

اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه، پس از اين كه شيعيان را به عمل به وظايف و سير الى الله ترغيب مى كند، مى فرمايد: «أَنَا شَاهِدٌ لَكُمْ وَ حَجِيجٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنْكُم»(2) ؛ من شاهد بر شمايم و روز قيامت به نفع شما اقامۀ حجت مى كنم.

نكتۀ ديگرى كه از آيات قرآن به دست مى آيد، حضور دائمى اين شاهد و گواه الهى در همۀ اعصار است. خداوند مى فرمايد: (يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ(3) . بر اساس اين آيۀ شريفه، گواه بايد از هر امتى و از خود همان مردم باشد؛ اين يعنى هميشه يك حجت خدا و شاهد بر اعمال بندگان در روى زمين

ص: 155


1- نساء، آيه ى 41.
2- نهج البلاغه (صبحى صالح)، ص 253.
3- نحل، آيه ى 89.

وجود دارد، و اگر اين نباشد، خلاف معناى شاهد و گواه خواهد بود.

در زمان ما هم وجود نورانى حضرت بقية الله الاعظم عجل الله تعالى فرجه الشريف، شاهد اعمال و رفتار ما هستند؛ لذا از اين فرصت استفاده مى كنيم و ايشان را بر عقايد صحيح و اعمال صالح خود گواه مى گيريم تا در روز جزا و در پيشگاه خداوند، براى ما شهادت دهند.

«وَ أَنَا وَلِى لَكَ بَرِىءٌ مِنْ عَدُوِّكَ»

اين فراز، يكى از مهم ترين فرازهاى زيارت آل ياسين است. اين عبارت، تكليفِ چگونه زيستن و خطّ مشى زندگى را مشخص مى كند. در اين جا محكم ترين دست آويز ايمان و اعتقاد رخ مى نمايد و چون سخن از محبت خالصانه و برخاسته از نيت الهى است، وجوب همراهى، هم دل بودن را معلوم مى كند و فرازى است كه از چهره، مواضع و كارهاى ما پرده برمى دارد. مى توان گفت، اين قسمت به اهميت و جايگاه ولايت و امامت پرداخته است، زيرا لازمۀ ولايت پذيرى، تولّى و تبرّى است؛ لذا زائر پس از ذكر شهادت و اعتقاد خود، تولّى و تبرّى خويش را اعلان مى كند. شايان ذكر است، «تولّى» به معناى دوست داشتنِ دوستان ائمه عليهم السلام و «تبرّى» به معناى بيزارى جستن از دشمنان ائمه عليهم السلام و دشمنانِ دوستان ايشان است.

* تولّى و تبرّى، ملاك ايمان راستين

تولّى و تبرّى، دو اصل مهم از فروع دين هستند و جايگاه ويژه اى در نصوص اسلامى دارند و به مثابۀ معيار روشنى براى تشخيص ايمان، سره از ناسره و مؤمن راستين از دروغين قلمداد شده اند.

خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد:

(لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللّهِ

ص: 156

هُمُ الْمُفْلِحُونَ)(1) ؛ هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند، نمى يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند، هرچند پدران يا فرزندان يا برادران و يا خويشاوندانشان باشند. آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحۀ دل هايشان نوشته و با امدادى ويژه از ناحيۀ خودش، آن ها را تقويت فرموده، و آن ها را در باغ هايى از بهشت وارد مى كند كه نهرها از زير (درختانش) جارى است؛ جاودانه در آن مى مانند. خدا از آن ها خشنود است و آنان نيز از خداوند خشنودند. آن ها «حزب الله» اند. بدانيد حتماً حزب الله، پيروز و رستگارند!

امام صادق عليه السلام در پاسخ اين سؤال كه: آيا حبّ و بغض جزء ايمان است؟ فرمودند:

هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُ وَ الْبُغْضُ.

سپس اين آيه شريفه را تلاوت نمودند:

(حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرّاشِدُونَ)(2) ؛ ايمان، چيزى جز حب و بغض نيست. «خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دل هايتان زينت بخشيده، و (به عكس) كفر، فسق و گناه را منفورتان قرار داده است. كسانى كه داراى اين صفاتند، هدايت يافتگانند!»(3)

* تولّى و تبرّى، دو روى يك سكه

به امام صادق عليه السلام گفتند: فلانى شما را دوست دارد، ولى در برائت از دشمنان شما ضعف دارد. حضرت فرمودند:

هَيْهَاتَ كَذَبَ مَنِ ادَّعَي مَحَبَّتَنَا وَ لَمْيَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنَا(4) ؛ هيهات! كسى كه ادعاى محبت ما را دارد، ولى از دشمنان ما بيزارى نمى جويد، دروغ0.

ص: 157


1- مجادله، آيه ى 22.
2- حجرات، آيه ى 7.
3- الكافى، ج 2، ص 125.
4- السرائر الحاوى، ج 3، ص 640.

مى گويد.

امام رضا عليه السلام نيز فرمودند:

«كَمَالُ الدِّينِ وَلَايَتُنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا»(1) ؛ كمالِ دين دارى، ولايت ما و بيزارى از دشمنان ماست.

* معيار تولّى و تبرّى، محبت اميرالمؤمنين عليه السلام

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم به يكى از ياران خود فرمودند: «هيچ كس طعم ايمان را نمى چشد، هرچند نماز و روزۀ بسيار داشته باشد، مگر اين كه حبّ و بغض در راه خدا داشته باشد.» آن صحابى پرسيد: چگونه بفهمم كه اين گونه دوستى و بغض را دارم؟ حضرت با اشاره به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:

وَلِيُّ هَذَا وَلِيُّ الله فَوَالِهِ وَ عَدُوُّ هَذَا عَدُوُّ الله فَعَادِهِ وَ وَالِ وَلِيَّ هَذَا وَ لَوْ أَنَّهُ قَاتِلُ أَبِيكَ وَ وَلَدِكَ وَ عَادِ عَدُوَّ هَذَا وَ لَوْ أَنَّهُ أَبُوكَ وَ وَلَدُك(2) ؛ دوستِ على عليه السلام، دوستِ خداست؛ پس با او دوستى كن و دشمنِ على عليه السلام، دشمن خداست؛ پس با او دشمنى كن! با ولى على عليه السلام دوست باش، هرچند قاتلِ پدر و فرزندت باشد و با دشمنِ او دشمن باش، هرچند پدر يا فرزندت باشد!* اهميت تولّى و تبرّى در دوران غيبت

اشرف كائنات، پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و سلم در توصيف منتظران ظهور حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف فرمودند:

طُوبَي لِمَنْ أَدْرَكَ قَائِمَ أَهْلِ بَيْتِي وَ هُوَ يَأْتَمُ بِهِ فِي غَيْبَتِهِ قَبْلَ قِيَامِهِ وَ يَتَوَلَّي أَوْلِيَاءَهُ وَ يُعَادِي أَعْدَاءَهُ. ذَلِكَ مِنْ رُفَقَائِي وَ ذَوِي مَوَدَّتِي وَ أَكْرَمُ أُمَّتِي عَلَيَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ(3) ؛ خوشا به حال كسى كه (امامت) قائم اهل بيت عليهم السلام مرا درك كند، در حالى كه در دوران غيبتش، او را امامِ خود قرار داده و6.

ص: 158


1- همان.
2- صفات الشيعة، ص 46.
3- كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 286.

دوستان او را دوست دارد و با دشمنان او دشمنى مى كند! او در روز قيامت از دوستان و نزديكانم و از گرامى ترين افراد امتم خواهد بود.

«فَالْحَقُّ مَا رَضِيتُمُوهُ وَ الْبَاطِلُ مَا سَخِطْتُمُوهُ وَ الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ وَ الْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ عَنْهُ»

اين چهار جمله در قسمت هاى پايانى زيارت، نشان از نقطۀ صعود و اوج معرفت زائر دارد. اين جملات هم با ظاهرى زيبا و دل نشين، در هم آميخته شده و هم مطالب زيبا و مهمى را در بر گرفته است. در اين فراز، رويارويى دو جريان حق و باطل و تقابل منكَر و معروف، ملاك گذارى مى شوند. در اين عباراتِ پرمغز، شاخص اصلى دو جريان حق و باطل كه هميشه با يكديگر در تقابلند، بيان شده و نيز ملاك روشنى و تيرگى اعمال ما در اين دنيا به زيبايى مشخص شده است.

* مفهوم حق و باطل

واژه هاى «حق» و «باطل»، نقيض يكديگرند و هر كدام را به ضدّ ديگرى معنا كرده اند. مفهوم حق، ابعاد گوناگون و گسترده اى دارد كه در اكثر آن ها به ثبات و مطابقت با واقع عنايت شده است. «حق» در حوزۀ اعتقادات و معرفت، به معناى مطابق با واقع بودن است و از آن به «حقيقت» تعبير مى شود. و در عرصۀ جزا و حقوق، به معناى چيزى است كه صاحبِ آن، شايستگى آن را داشته باشد و گاهى نيز به معناى وجودِ بى نقص و كامل است. «باطل»، نقيضِ حق و چيزى است كه ثبات و قوام ندارد. صفات حق و باطل، در اصل مختص به اعتقادند و اگر در غير اعتقاد، به كار برده شود، با توجه به ارتباط با اعتقاد و در معناى مجازى به كار رفته است.

* مفهوم معروف و منكر

«معروف» به معناى شناخته شده و هر چيزى است كه عقل و فطرتِ سليم با آن آشنايى دارد، و «منكر» به معناى ناشناس، و چيزى است كه به دور از عقل و دين است. چون شناختِ همه جانبه و علمى اين مفاهيم و تطبيقِ آن بر موارد

ص: 159

گوناگون، از عهدۀ افراد معمولى برنمى آيد، دين، معروف و منكر را تبيين و مشخص مى كند. اين دو صفت، معمولاً در امور عملى و جنبه هاى رفتارى به كار مى روند.

* اهل بيت عليهم السلام؛ محور، معدن و مرجع حق

در اين قسمت، بر محوريتِ ولايت در حق و حقيقت و چرخشِ معروف و منكر بر معيارِ رضايت امام، تأكيد شده است؛ هم چنان كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در حقّ اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: «عَلِيٌ مَعَ الْحَقِ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ.»(1)هم چنين در زيارت جامعۀ كبيره مى خوانيم:

وَ الْحَقُّ مَعَكُمْ وَ فِيكُمْ وَ مِنْكُمْ وَ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ أَهْلُهُ وَ مَعْدِنُه(2) ؛ حق با شما و در خاندان شماست و مبدأش شما و مرجعش به سوى شماست و اهل حق و معدن حق و حقيقت شماييد.

اين فرازِ زيارت، تسليم بودن در مقابل امام و حجت خدا را مى رساند. در اين قسمت به مولاى خود عرض مى كنيم:

كاملاً تسليم شما هستم؛ هرچه شما به آن راضى باشيد، حق است و هر آنچه از آن بيزاريد، باطل است. ويژگى شيعۀ واقعى اين است كه چشم به لبان مبارك امام خود دارد و هر آنچه او امر كند، به عمق وجود مى پذيرد و همۀ معروف و منكر را به امر و نهى امام خود، وابسته مى داند.

* اطاعتِ امام، اطاعت از خداست

اين معرفت و تسليم در برابر امام و حجت خدا، همان چيزى است كه قرآن از مؤمنان مى خواهد: (ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) . (3) در واقع، آنچه امامان به آن امر و نهى مى كنند، چيزى جز امر و نهى خدا نيست و اهل بيت عليهم السلام، آشكاركنندگان و تبيين كنندگان امر و نهى خداوند متعالند. در زيارت7.

ص: 160


1- الفصول المختارة، ص 98.
2- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 612.
3- حشر، آيه ى 7.

جامعه كبيرة، در توصيف ائمه طاهرين عليهم السلام مى خوانيم: «الْمُظْهِرِينَ لِأَمْرِ الله وَ نَهْيِه»؛شما آشكاركنندگانِ امر و نهى خداوند هستيد.

بنابراين، اطاعت از اهل بيت عليهم السلام اطاعت از خداست و مخالفت با دستور آن ها، مخالفت با خداوندِ جليل است. قرآن اين اعتقاد را چنين بيان مى كند: (مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ) . (1) امام چون خليفۀ خداست، بيعتِ با او نيز بيعت با خداست: (إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللّهَ) .(2)

خلاصه اين كه، در اين مقام به برخى شئون و وظايف امام در روى زمين اقرار مى كنيم. امام چون نماينده و منصوب خداست، اراده و خواست او همان معروفِ اسلام است و او از هرچه اظهار تنفّر كند، همان در دين الهى، منكَر و مبغوض خواهد بود.0.

ص: 161


1- نساء، آيه ى 80.
2- فتح، آيه ى 10.

ص: 162

بخش چهارم: نصرت امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف

اشاره

ص: 163

«فَنَفْسِي مُؤْمِنَةٌ بِالله وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِأَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ بِكُمْ يَا مَوْلَايَ أَوَّلِكُمْ وَ آخِرِكُمْ وَ نُصْرَتِي مُعَدَّةٌ لَكُمْ وَ مَوَدَّتِي خَالِصَةٌ لَكُمْ آمِينَ آمِين»زائر در اين قسمتِ زيارت مى گويد: «پس نفس و جانِ من، به خداوندِ يكتاى بى شريك ايمان دارد و به رسول او و به اميرالمؤمنين و به شما اى مولاى من! اعتقاد دارد. اين ايمانِ من به شما خاندان، به ابتدا و آخر شما (همۀ شما) است و نصرت و يارى من، مهيّاى شماست و محبت من به طور خالص براى شماست. خدايا، اجابت فرما! اجابت فرما!»

در اين فراز، پس از شاهد گرفتنِ امام بر عقايد حقّه و بيان ملاك سعادت و ابراز تولّى و تبرّى به محضر ايشان، آمادگى خويش را براى يارى امام در تمام ابعاد اعلام مى داريم. در اين مقام در سه بُعد: معرفت، محبت و اطاعت، آمادگى خويش را براى يارى اماممان اعلام مى كنيم؛

ص: 164

1. بُعد معرفت (اعتقادى)

آنچه در بُعد اعتقادى است، در اين جمله آمده: «فَنَفْسِي مُؤْمِنَةٌ بِالله وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِأَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَ بِكُمْ»؛اظهار ايمان و اعتراف به وحدانيت حق، رسالت حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله و سلم و وصايتِ اميرالمؤمنين عليه السلام و ساير خاندان رسالت عليهم السلام.

عرضه مى داريم: اى مولاى من! اعتقادِ من به شما كامل و تمام است. من معتقد به همۀ شما خاندانم و امامان من دوازده نفرند و همه، جانشينان بر حقّ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هستند.

در اين فراز، به لُبّ معرفت هاى لازم براى آمادگى در ركاب امام اشاره شده است. ايمان كامل به خدا، رسول و امام، حقيقتى است كه با توجه به تمام پيش زمينه ها در اين جهت به دست مى آيد؛ لذا شيعه در برابر امام خويش، مجموعه اى از شناخت ها را لازم و ضرورى مى داند.

* معرفت هاى لازم جهت آمادگى براى يارى امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف

الف) معرفت به امام عليه السلام (جايگاه، اهداف و رضايت امام)

امام و حجت خدا، در واقع صاحب اصلى قيام است و ياران او در صدد تحقق آن و يارى رهبر آن قيامند. كسى كه در مسير يارى امامش قدم برمى دارد، بايد به امام و اهدافش، معرفت والايى داشته باشد. اگر جامعه اى معرفت شايسته اى دربارۀ جايگاه امام و آنچه مورد رضايت ولى خود است، كسب نكرده باشد، قطعاً در كوران حوادث و فتنه هاى پيش رو، دچار ترديد خواهد شد، چراكه حركت در اين مسير، دشوارى هاى زيادى خواهد داشت و جز مؤمنان حقيقى، تحمل آن ها را تاب ندارند.

ص: 165

ب) درك اضطرار به امام عليه السلام و ضرورت زمينه سازى ظهور پيش از قيام و يارى پس از قيام

اضطرار، يعنى يار به اين سطح از درك برسد كه در نگاهش، تنها راه رسيدن به سعادت دنيا و آخرت، زندگى تحت سرپرستى حجت خدا باشد، نه اين كه امام را طريقى در كنار ساير راه ها بداند. آن جا كه آدمى تنها راه نيل به مقصود خويش را يافته، هيچ گاه در حركت خويش سست نمى شود و آرام نمى گيرد، تا اين كه به مقصود خويش نايل شود. در واقع درك نياز و اضطرار، حلقۀ واسطه اى است كه ياران را از اعتقاد و معرفت، بالاتر كشيده و به صحنۀ عمل مى رساند. شيعيان و محبان اهل بيت عليهم السلام، زمانى در مسير پرتلاطمِ زمينه سازى و يارى وارد مى شوند كه تنها راه رسيدن به سعادت دنيا و آخرت را در وجود امام و اطاعت محض از او بدانند؛ به زبانى ساده تر، عطش و درك نياز، بستر حركت است و اگر احساس عطش نباشد، انسان هيچ گاه به سمت آب گوارا - هرچند نزديك باشد - حركت نمى كند، اما وقتى احساس تشنگى غلبه كرد و نياز شديد احساس شد، هر عاقلى، براى نجات خويش و رفع عطش، فرسنگ ها راه پرمشقت را به آسانى مى پيمايد.

منصور بن حازم، يكى از شيعيانِ امام صادق عليه السلام است كه حقيقتِ اضطرار به ولى الله و امام را خوب فهميده بود؛ لذا وقتى عقيدۀ خود را در اين باره به امام عليه السلام عرضه مى دارد، ايشان او را تأييد و براى او دعا مى كنند:

إِنَّ مَنْ عَرَفَ أَنَّ لَهُ رَبّاً فَيَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَعْرِفَ أَنَّ لِذَلِكَ الرَّبِّ رِضًا وَ سَخَطاً وَ أَنَّهُ لَا يُعْرَفُ رِضَاهُ وَ سَخَطُهُ إِلَّا بِوَحْيٍ أَوْ رَسُولٍ فَمَنْ لَمْ يَأْتِهِ الْوَحْيُ فَقَدْ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَطْلُبَ الرُّسُلَ فَإِذَا لَقِيَهُمْ عَرَفَ أَنَّهُمُ الْحُجَّة وَ أَنَّ لَهُمُ الطَّاعَةَ الْمُفْتَرَضَة(1) ؛ وقتى كسى فهميد كه پروردگارى دارد، سزاوار است بداند كه8.

ص: 166


1- الكافى، ج 1، ص 168.

آن پروردگار رضايت و خشم (اوامر و نواهى) دارد. بنده بايد بداند كه رضايت و سخطِ خداوند، جز از طريق وحى يا فرستادۀ الهى شناخته نمى شود و كسى كه بر او وحى نازل نمى شود، شايسته و بايسته است كه به دنبال فرستادۀ الهى باشد و چون آن ها را بيابد، بداند كه آن ها حجت خدايند و اطاعتشان واجب است.

اضطرار به امام، وقتى در كنار معرفت عميق قرار گيرد، ضرورتِ قدم برداشتن در مسير يارى امام را نتيجه مى دهد، چراكه يارِ حقيقى، وضعيت دوران غيبت را فاقد حيات مى بيند، و از سوى ديگر، تنها راه رسيدن به سعادت و كمال، در گرو حاكميتِ مطلق امام و اجراى دين و احكام توسط ايشان است؛ پس چاره اى نيست جز اين كه در راه تحقق حاكميت امام، تلاش كند و ايشان را در اين جهت يارى نمايد.

ج) شناخت جايگاه خود در مسير يارى امام عليه السلام

جامعه اى در صدد يارى امامِ خويش برمى آيد كه به جايگاه و نقش خود در مسير يارى حق، شناخت لازم را داشته باشد؛ يعنى هر يار به عنوان عضوى از سپاه امام عليه السلام، بايد براى اراده و انتخاب خود ارزش قائل شده و دربارۀ نقش و اثرگذارى خود، آگاهى لازم را به دست آورده و بداند ارادۀ تك تك افراد و خواستِ جمعى آن ها در يارى امام و در نتيجه، تحقق حكومت امام و اجراى منويات ايشان اثرگذار است.

جماعتى از شيعيان نزد امام صادق عليه السلام نشسته بودند و دربارۀ امرِ ظهور و فرج سخن مى گفتند. امام صادق عليه السلام پس از آهى عميق به ايشان فرمودند:

لَا وَ الله لَا يَكُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْيُنَكُمْ حَتَّي تُغَرْبَلُوا لَا وَ الله لَا يَكُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْيُنَكُمْ حَتَّي تُمَيَّزُوا [لا و الله لا يكون ما تمدون إليه أعينكم

ص: 167

حتي يتمحصوا](1) ؛ قسم به خدا، آن امرى كه چشم به آن دوخته ايد (فرج)، اتفاق نخواهد افتاد، مگر اين كه غربال شويد. آن امرى كه چشم به آن دوخته ايد، اتفاق نخواهد افتاد، مگر اين كه خالص ها از بينتان جدا شوند.

د) شناخت آثار و نتايج يارى امام

يكى ديگر از معرفت هاى لازم در ياران، آگاهى نسبت به بركات و نتايج حاصل از فعاليت در روند نصرتِ امام است. يارى امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف، فعاليتى گسترده و بلندمدت است و چه بسا ساليان متمادى طول بكشد؛ لذا بايد به برنامه ريزى كوتاه مدت، بلندمدت، مقاطع گوناگون و... توجه داشت.

توجه و شناخت به آثار و نتايج يارى، در اين برنامه ريزى ها نقش اساسى دارد. اين معرفت، دو نتيجه را در بر خواهد داشت؛ نخست اين كه، در ترسيم برنامه ها و تقسيم بندى آن ها كمك خواهد كرد تا مرحله بندى دقيق ترى انجام گيرد؛ و دوم اين كه، كمك مى كند تا در جريان زمينه سازى و نصرت حق، ارزيابى، دقيق و راحت تر انجام شود، چون با آگاهى از نتايجى كه بايد حاصل مى شد، كاستى ها و انحراف ها، به راحتى قابل شناسايى و كنترل است.

ه -) آگاهى از عنايتِ امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف به ياران

آگاهى از عنايتِ امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف به يارانشان، تأثير بسزايى بر روحيۀ ايشان دارد. سيد بن طاووس و كفعمى، قنوتى از امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف نقل مى كنند كه حضرت در آن به درگاه خدا عرضه مى دارد: يا مَن لا يُخلف الميعاد أنجِزلى ما وعدَتنى واجمَع لى أصحابى وَ صَبِّرهُم؛ «اى كسى كه خلاف وعده اش رفتار نمى كند! وعده اى را كه به من دادى، وفا كن و تمام يارانم را برايم گرد آور و به ايشان صبر و استقامت عطا كن!»(2)9.

ص: 168


1- الغيبة (طوسى)، ص 336.
2- - مهج الدعوات، ص 69.

هم چنين در قنوتى كه از امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف نقل شده، آمده است:... وَايِدِّ جنودَه وَاَعوانَه... «خداوندا!... سپاهيان و ياران او را نيرومند و قوى گردان.»(1)

ى) شناخت ياوران امام و معاندان

يكى ديگر از نكات قابل توجه در معرفت، شناختِ دوست و دشمن است. شناخت دوستان و ياوران لازم است تا با آن ها همكارى لازم صورت گيرد و از قابليت هاى يكديگر به نحو شايسته اى استفاده شود؛ به خصوص كه در فرهنگ اسلامى، كار گروهى اهميت خاصى دارد. از سوى ديگر، شناخت دشمنان و ساير موانع احتمالى، در جبهه و مسير نصرت امام، نقش مهمى در برنامه ريزى ها و جلوگيرى از آسيب و تصميم گيرى مناسب در چالش هاى پيش رو دارد؛ به خصوص در دنياى امروز كه نظريه هايى چون جنگ تمدن ها، شبيخون فرهنگى و... مطرح است، دشمن شناسى بدون ترديد، ضرورى است.

2. بُعد عاطفى

در بُعد عاطفى و محبتى كه نقش انگيزه را براى اقدامات عملى ما دارد، به امام عرض مى كنيم: «وَ مَوَدّتي خالِصةٌ لَكُم»؛اى امام زمان! آن محبت مخصوصِ من كه ريشۀ فطرى دارد و طبعِ من با آن هم سوست و حصول و تحققش را آرزومندم، به طور خالص از آنِ شماست.

ياران و پيروان راستينِ امام، كسانى اند كه علاوه بر تقويت ابعاد شناختى و رفتارى، از نقش انگيزه و تأثير عواطف و احساس در هر حركتى غافل نيستند، چه اين كه اگر به وظيفه اى نوعى معرفت داشته و فقط بر اساس وظيفه بخواهيم اداى تكليف كنيم، چه بسا نتوانيم از عهدۀ آن تكليف برآييم و در مسير اطاعت امام، خسته و سست شويم! به عبارت ديگر، لذت و شيرينى بندگى خدا و اطاعت امام،

ص: 169


1- . همان، ص 67.

جز با تقويت عواطف پاك و خالصانه به ايشان، احساس نخواهد شد و همين بُعد عاطفى است كه شيعۀ بامعرفت و مقيد را در اداى تكليف و جهاد در راه تحقق خواسته هاى امام، جلو مى برد و بر نشاط و شوق او افزوده و مانع سستى و كاهلى مى شود؛ چنان كه دعاى ياران و زمينه سازان ظهور مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف و حكومت جهانى ايشان اين است: «وَاصْرِفْ عَنَّا في أَمْرِهِ السَّامَةَ وَالْكَسَلَ وَالْفَتْرَةَ»(1) ؛ بارالها! در انجام اوامر آن حضرت، تنبلى، سستى و سهل انگارى را از ما دور كن. لذا احساسات و عواطف برخاسته از شعور ولايى يارانِ حضرت، معطوف به يك سرى از امور است كه در ادامه مى آيد:

الف) محبت و اشتياق به امام و اهداف امام عليه السلام

معرفت راستين به امام و جايگاه او و شناخت صفات و خصال عالى ايشان، به طور طبيعى باعث مى شود هر انسانى به امام علاقه و محبت پيدا كند. اين علاقه و محبت آن گاه كه در اثر مراوده و ارتباط متوسلانه و خاضعانه، آن هم از سر اضطرار و احساس نيازِ مطلق به ساحت امام به وجود آيد، رنگ عشق به خود مى گيرد و از حدّ محبت به حدّ اشتياق مى رسد. ياران امام و زمينه سازان ظهورشان، به خصوص كه ساليانى را نيز در فراق محبوب خويش سوخته اند، با بهانه اى، هرچند ياد و نام امام، زلالِ اشك بر چهره شان جارى مى گردد و غبارِ كدورت ها را با خود مى شويد. چقدر اين شوق و سوز در وجود اين ارادتمندان و دلدادگان، زيبا و سازنده است!

امام صادق عليه السلام خطاب به فضيل فرمودند: «آيا با هم مى نشينيد و گفت وگو مى كنيد؟» گفت: آرى، فدايت شوم! امام فرمود:

من اين گونه مجالس را دوست دارم. پس اى فضيل! امر ما را احيا كنيد. خداوند رحمت كند كسانى را كه امر ما را احيا مى كنند! اى فضيل! كسى كه از ما ياد كند يا نزد وى از ما ياد شود و از چشمانش به اندازۀ پرِ مگسى7.

ص: 170


1- اقبال الأعمال، ج 1، ص 147.

اشك بيرون آيد، خداوند گناهان او را اگرچه بيشتر از كف درياها باشد، مى آمرزد.(1)

بر اساس همين عشق است كه ياران امام، با ايشان انس داشته و امام نيز آن ها را پناهگاهِ خويش مى داند. در دعاى قنوت امام حسن عسگرى عليه السلام در زمرۀ خصال ياران مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف آمده است: «الِذينَ جَعَلتَهُم... مَفزَعَهُ وَ انسَه»(2) ؛ همان يارانى كه ايشان را پناهگاه و مونس امام قرار دادى.

طبعاً شيعيان و ياران امام، كه محبت و شوقشان به ساحت ايشان معطوف است، به برنامه ها و اهداف بلند امام، كه همان سعادت دنيوى و اخروى بشر است، علاقه مندند و همان برنامه ها و اهداف را در سطح مقدور، در زمرۀ برنامه ها و اهداف خود قرار داده و تحقق آن ها، از بزرگ ترين خواسته هاى ايشان است.

ب) آرزوى تحقق حكومت امام عليه السلام

ياران امام عليه السلام از آن جا كه شبيه خودِ امام، دغدغۀ هدايت و سعادت بشريت را دارند، به دنبال فراهم آوردن زمينۀ اين امر نيز هستند؛ لذا تحقق حكومت عدل فراگير مهدوى، هميشه جزء آرزوهاى آنان بوده و هست و با خداى خويش، هميشه اين چنين زمزمه مى كنند: «اللهمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ في دَوْلَةٍ كَريمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَ أَهْلَهُ.»؛خدايا مشتاقانه مسألت داريم كه دولتى با شكوه برانگيزى تا اسلام و اسلاميان را عزت بخشى و نفاق و منافقين را به خاك ذلت كشى.(3)1.

ص: 171


1- مصادقة الإخوان، ص 32.
2- مهج الدعوات، ص 85؛ البلد الأمين، ص 660 و مصباح المتهجّد، ص 156 (با اندكى تفاوت).
3- الكافى، ج 3، ص 424 و مصباح المتهجد، ج 2، ص 581.

ج) بيزارى از دشمنان امام

اصولاً در تحقق هر امرى، علاوه بر ضرورت فراهم بودن شرايط و مقدمات آن امر، لازم است موانع حركت و پيشرفت آن نيز برطرف گردد. ياران امام عليه السلام نيز بر همين اساس، به همان اندازه كه در دلشان شوق به امام و علاقه به دوستان ايشان وجود دارد، نفرت و انزجار از شياطين و دشمنان حضرت قرار دارد و اين نفرت را اساساً شرط محبت و وفادارى خويش به امام مى دانند.

د) گذشتن از تعلقات قلبى و محبت هاى دنيايى

انصارالمهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف در راه مولا و يارى او، از تعلقات قلبى و عاطفى خويش گذشته اند؛ البته تعلق قلبى آن ها به مولايشان، آن قدر پررنگ و پرشور است كه خود به خود، محبت ها و عواطف دنيوى در برابر آن رنگ مى بازد.

در قنوتى كه از امام حسن عسگرى عليه السلام نقل شده است، در وصف ياران ايشان آمده: «اَلَّذينَ سَلَوْا عَنِ الْأَهْلِ وَ الْأَوْلادِ وَ جَفَوُا الْوَطَنَ»؛همان عزيزان و ياورانى كه از خانواده و فرزندانشان دست كشيده و وطن را ترك كردند. «وَ فُقِدُوا في أَنْدِيَتِهِمْ بِغَيْرِ غَيْبَةٍ عَنْ مِصْرِهِمْ»؛و بدون پنهان شدن از شهرشان، از مجالس و محافل مهمّشان دست شستند. «وَ قَلَوُا الْقَريبَ مِمَّنْ صَدَّ عَنْ وِجْهَتِهِمْ»(1) ؛ و نزديكانى را كه سدّ راهشان مى شدند، كنار گذاشتند.

ه -) دوست داشتن شيعيان و ديگر ياران امام عليه السلام

يكى از ويژگى هاى ياران راستين و وفاداران به امام اين است كه در راه امام و به خاطر امام و محبوبشان، به مُحبان امام، به خصوص شيعيان حقيقى، محبت و علاقه دارند. اساساً وقتى همّ و غمّ شيعه در غيبت امام عصر عليه السلام اين شد كه زمينۀ حضور امام را فراهم كند و در جهت رضاى امام قدم بردارد و در حكومت و ركاب).

ص: 172


1- مهج الدعوات، ص 85؛ البلد الأمين، ص 660 و مصباح المتهجّد، ص 156 (با اندكى تفاوت).

ايشان ناصر و ياور باشد، كم كم رنگ و بوى امام را مى گيرد و رؤيت و مصاحبت با او، يادآور امام و محبوب است؛ در اين صورت، مگر مى شود چنين شيعۀ مُحب و دلداده اى را دوست نداشت؟!

من خاك كف پاى سگ كوى همويم كو خاك كف پاى سگ كوى حبيب است

امام صادق عليه السلام به يكى از اصحابشان فرمودند: «كُونُوا إِخْوَةً بَرَرَةً مُتَحَابِّينَ فِي الله»(1) ؛ اينگونه باشيد! برادران نيك كه همديگر را براى خدا دوست دارند.

ى) احساس برادرانه و صميمانه در ارتباطات بين شيعيان

ياران امام عليه السلام، به شيعيان ديگر فقط احساس محبت ندارند، بلكه اين محبت با حالتى زيبا همراه است كه در فرهنگ روايات، «برادرى» نام دارد. اگر با كسى كه دوستش داريم، احساس برادرى نيز داشته باشيم، اين ارادت، صميمانه و خالصانه خواهد شد.

شعيب عقرقوفى مى گويد: در مجلسى حاضر بودم و شنيدم كه امام صادق عليه السلام به ياران خويش مى فرمود:

اتقوا الله و كونوا اخواناً بَرَرَة متحابيّن في الله متواصلين متراحمين تَزاوَروا و تلاقوا وَ تذاكروا أمرَنا و أحيُوهُ؛از خداوند بترسيد و نسبت به هم، برادران نيكوكار، دوست دار در راه خدا، دل جوى و مهربان باشيد! به ديدن يكديگر برويد، همديگر را ببينيد و امر ما را ياد و احيا كنيد.(2)ن.

ص: 173


1- مصادقة الإخوان، ص 35؛ الكافى، ج 2، ص 175 و الأمالى (طوسى)، ص 60.
2- همان.

3. بُعد اطاعت (عملى و رفتارى)

از بُعد عملى، با جملۀ: «وَ نُصرَتي مُعَدّةٌ لَكُم»، آمادگى عملى خود را براى يارى امام عليه السلام اعلام مى كنيم. مسلّماً كسى مى تواند امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف را يارى كند كه در خود، شرايط و لياقت يارى را پديد آورده باشد. حكومتِ امام در زمين، حكومت صالحان و مُصلحان است؛ از اين رو، حاكميت عدل در سراسر زمين، بايد به دست انسان هايى وارسته و شايسته تحقق يابد.

ياران مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، فرمان امام را دستور خدا مى دانند و آنان چون حقيقتِ عبوديت را در وجود خود يافته اند، بى چون و چرا و در هر شرايطى، مطيعِ امر مولايند؛ هم چنان كه در دعاى ظهور آمده است: «اللهمَ... وَ وفّقنا لمتابعتهِ و اداء حقّه وَامنُن علَينا بمُتابعتهِ في الباساء و الضراء؛ما را در پيروى و اداى حقّ آن حضرت، موفق كن و بر ما به واسطۀ پيروى از ايشان در سختى ها و رنج ها، منّت بگذار!»(1)اگر اطاعت از امام، برخاسته از معرفت و محبتِ مولا باشد، صحنه هاى زيبايى را خواهد آفريد كه تنها با منطقِ عشق قابل تفسير است. ياران امام در امتثال امر مولا، از يكديگر سبقت مى گيرند و گاه حتى منتظر امر مولا نبوده، ارادۀ ايشان را كشف كرده و به سمت برآوردن آن از هم پيشى مى گيرند. در دعاى عهد مى خوانيم:

خداوندا! مرا از كسانى قرار ده كه براى برآوردن خواسته هاى امام سرعت مى گيرند و اوامرش را اطاعت كرده و براى برآوردن ارادۀ مولا، بر يكديگر سبقت مى گيرند.(2)

ص: 174


1- اقبال الأعمال، ج 1، ص 427.
2- البلد الأمين، ص 82 و المصباح (كفعمى)، ص 551.

ياران حضرت حجت عجل الله تعالى فرجه الشريف كه افقى جز طاعت خدا و عبوديت ندارند، خوب مى دانند اطاعت از كسانى كه در سلسلۀ ولايت، به خدا منتهى مى گردند، عين اطاعت از خداوند متعال است؛ پس آن ها براى اطاعت از پروردگار خويش، اطاعت از مولا و امامشان را واجب مى دانند؛ و براى اطاعت از امامشان، اطاعت از واليان امرِ ايشان را هم بر خود لازم مى دانند، چراكه اولياى امر، كه جانشينان و فرماندهان امام هستند، در نگاه آن ها، خالص ترين بندگان خداوندند.

در دعاى معروف غيبت آمده است:

اللهمَّ وَ صَلِّ عَلي وُلاةِ عُهدِهِ و الأئمة من وُلدِه وَ بَلِّغْهُمْ آمالَهُمْ وَ زِدْ في آجالِهِمْ وَ أعِزَّ نَصرَهُمْ وَ تَمِّمْ لَهُمْ ما أَسْنَدْتَ إِلَيْهِمْ مِنْ أَمْرِ دينِكَ و ثَبّت دَعائمَهُم وَاجْعَلْنا لَهُمْ أَعْواناً وَ عَلي دينِكَ أَنْصاراً، فَإِنَّهُمْ مَعادِنُ كَلِماتِكَ وَ أركانُ توحيدِك و دَعائمُ دينِك وَ وُلاةُ أَمْرِكَ وَ خالِصَتُكَ مِنْ عِبادِكَ وَ صَفوَتُكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ أَوْلِيائُكَ وَ سَلائِلُ أَوْلِيائِكَ وَ صَفْوَةُ أَوْلادُ رُسُلِك وَ السَّلامُ عليهِم و رَحمَة اللهِ و بَرَكاتُه(1) ؛ خدايا! بر فرمان دارانش و پيشوايان از فرزندان او رحمت فرست و به آرزوهايشان برسان و بر عمرشان بيفزا و نصرت با عزت به آن ها عنايت بفرما و آنچه از امر دينت به آن ها مربوط ساخته اى، كامل و تمام گردان و اساس حكومت آن ها را ثبات و پايدارى عنايت كن و ما را از مددكاران آنان قرار ده و از يارى كنندگان دينت مقرّر فرما! زيرا آنان، معدن هاى كلمات تو، ستون هاى توحيد تو، استوانه هاى دين تو، سرپرستان امر از طرف تو، بندگان مخلص تو، نيكوكاران از ميان بندگان تو، دوستان تو، فرزندان اولياى تو و برگزيدۀ از فرزندان پيامبران تو هستند. و درود و رحمت و بركت هاى تو بر آنان نثار باد!با دعايى، شرح اين بخش را به پايان مى بريم:1.

ص: 175


1- مصباح المتهجد، ج 1، ص 409 و البلد الأمين، ص 81.

... خداوندا! ما را از ياوران، پيروان، مدافعان و از شهادت طلبان در پيشگاه و ركابِ همايونى او قرار بده؛ آنان كه با تمام شوق، آرزوى شهادت مى كنند نه با اجبار؛ در صفى كه اهل آن را در قرآنت وصف كرده اى و گفتى: صف بسته اند؛ گويى اينان، بنيانى آهنين هستند در فرمان بردارى تو و رسولت و آل او، كه بر ايشان درود باد!

...وَاجْعَلْني مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَشْياعِهِ وَ الذَّابّينَ عَنْهُ وَاجْعَلْني مِنَ الْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ، طائِعاً غَيْرَ مُكْرَهٍ فِي الصَّفِّ الَّذي نَعَتَّ أَهْلَهُ في كِتابِكَ، فَقُلْتَ صَفّاً كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ عَلي طاعَتِكَ وَ طاعَةِ رَسُولِكَ وَ آلِهِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ(1).3.

ص: 176


1- زاد المعاد، ص 302 و المزار الكبير، ص 663.

خاتمه

از اين كه توفيق خداوند مهربان در نگارش اين كتاب، همراهمان بود و الطاف بى كران حضرتش، ما را در به پايان رساندن اين شرح يارى كرد، بر آستان قدسش سر تعظيم فرود مى آوريم و به نشانۀ شكرگزارى جبين بر تراب مى ساييم. اميدواريم اين نوشته مورد رضايت حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف قرار گيرد و منتظرانش را سودمند افتد!

در پايان بار ديگر، نيم نگاهى به مضامين و معارف اين زيارت شريف خواهيم داشت و به اختصار، رئوس مطالب بيان شده را يادآور مى شويم.

از مطالب و توضيحات صفحات ابتدايى روشن شد، بدون شك، «زيارت آل ياسين» يكى از معتبرترين زيارات مأثوره است. نكتۀ ممتاز در اين زيارت، دستور مستقيم زيارت شونده بر استفاده از اين تعابير در هنگام زيارت بود. اين ويژگى خاص، رنگ و بوى ديگرى به اين زيارت نامه بخشيده و بر بلنداى مضامين و عمق محتواى اين زيارت افزوده است. هرچند تلاش ما در اين مرقومه با ناتوانى هاى بسيارى قرين گشت، كوشيديم در حد توان در تبيين و توضيح اين تعابير زيبا و دقيق، بيشتر از منابع روايى و بيانات نورانى ائمه اطهار عليهم السلام استفاده كنيم و از افكار ناقص خود كمتر مطلبى را بيان كنيم، مگر در مواردى كه ضرورت اقتضا مى كرد و يا در صدد جمع بندى و ارائه معنايى مُحصَّل بوديم.

مجموعه عبارت ها و فرازهاى اين زيارت را به چهار بخش كلى تقسيم كرديم؛

بخش اول، سلام و درود بر حضرت بقية الله الاعظم عجل الله تعالى فرجه الشريف و مشتمل بر 23 سلام بود. اين سلام هاى خالصانه را در چهار محور دسته بندى كرديم و در لابه لاى اين سلام ها، بيست صفتِ ذكرشده از اوصاف حضرت را توضيح داديم و تلاش كرديم خلوصِ برآمده از جان زائر را با معرفتِ هرچه بيشتر به مقام و جايگاه حجت

ص: 177

موعود عليه السلام قرين كنيم. در اين مطالب، معناى اوصافى مانند: حجت و ولى خدا، باب قرب، نمايان گر رضايت حضرت حق، عِلم سرشار، عَلَم سرافراز الهى، مِهر بى كران، وعدۀ تضمين شده و... تبيين و ترسيم شد. در خلال اين توضيحات روشن شد كه بعضى از اين اوصاف، ناظر به نفس و وجود مقدس امام و بعضى مربوط به فعل و جنبۀ بيرونى امام زمان عليه السلام بود؛ هم چنين بعضى مشترك بين تمام حجج الهى و بعضى مختصّ حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف است.

بخش دوم، شهادت به عقايد حقه و عرضه و گواه گرفتن امام بر اعتقادات خود بود. اين بخش در واقع تأملى دوباره در معتقدات بود تا علاوه بر سنجيدن عقايد خود در محضر آيينۀ تمام نماى حضرت حق، افكار خود را از هر ناحقى پاك كنيم و آن ها را به امين ترين انسان روى زمين به وديعه بگذاريم، تا در هنگام نياز، به دور از هر عيب و نقصى به ما برگردد. اين عبارات، مجموعه عقايد انسان مؤمن، از توحيد تا مراحل مختلف معاد، و از نبوت و ولايت تا حقانيت رجعت را در بر مى گرفت.

بخش سوم و چهارم، مربوط به قسمت هاى پايانى زيارت است. هرچند اين دو بخش حجم چندانى نداشتند، اما به نتايج و آثار عينى دو بخش پيشين توجه داشته و تمام آنچه لازم است زائر با معرفت و محبت كسب كند، در اين دو بخش به آن اشاره شده است. زيارت آن گاه شيرين و ماندگار خواهد بود كه با تحفه اى از حريم محبوب همراه شود، و چه سوغاتى بالاتر از اين كه زائر پس از انصراف از زيارت، خود را پيوسته در محضر امام خود ببيند و وظيفۀ خود را دريافته و ملاك و معيارى با وجود او عجين شود كه او را تا پايان عمر بيمه نمايد و اسبابِ عاقبت به خيرى را براى او فراهم كند!

در بخش سوم، زائر با تمام وجود اقرار مى كند كه ملاك سعادت و شقاوت و معيار حق و باطل را دريافته و نشان مى دهد، معرفتى بر جان او نشسته است كه تا

ص: 178

قيام قيامت در تشخيص هيچ معروف و منكرى، دچار شك و ترديد نخواهد شد و در هر مسئله فردى و اجتماعى، از هر مكر و خدعه و راه انحرافى ايمن خواهد بود. و اين معرفت همان است كه عرضه داشتيم: امام، محور حق و حقانيت، و معيار سعادت در دنيا و آخرت است؛ و ملاك شقاوت ابدى، مخالفت با حجت خداست.

بخش چهارم، مقام حديث نفس با انيس النفوس بود. در اين جملات، مهم ترين وظيفۀ منتظر حضرت مهدى موعود عليه السلام مورد توجه قرار گرفت و تلاش كرديم علاوه بر يادآورى لزوم تجديد بيعت، آمادگى براى يارى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف را در ابعاد گوناگون زندگى، مورد بررسى قرار دهيم.

به اميد اين كه الطاف و عنايات آن عزيز، شامل حالمان شود و جزء بهترين ياران و زمينه سازان دولت سراسر شكوه و عظمت امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف باشيم؛ ان شاءالله!

ص: 179

كتاب نامه

- قرآن كريم.

1 - ابن أبى زينب نعمانى، محمد بن ابراهيم، الغيبة، چاپ اول: صدوق، تهران 1397 ق.

2 - ابن اثير جزرى، مبارك بن محمد، النهاية فى غريب الحديث و الأثر، چاپ چهارم: اسماعيليان، قم 1367 ش.

3 - ابن ادريس، محمد بن احمد، السرائر الحاوى لتحرير الفتاوى، چاپ دوم: جامعه مدرسين، قم 1410 ق.

4 - ابن بابويه، محمد بن على، إعتقادات الإمامية، چاپ دوم: كنگرة شيخ مفيد، قم 1414 ق.

5 ------------------، الأمالى، چاپ ششم: كتابچى، تهران 1376 ش.

6 ------------------، التوحيد، چاپ اول: جامعة مدرسين، قم 1398 ق.

7 ------------------، الخصال، چاپ اول: جامعه مدرسين، قم 1362 ش.

8 ------------------، صفات الشيعة، چاپ اول: أعلمى، تهران 1362 ش.

9 ------------------، علل الشرائع، چاپ اول: داورى، قم 1385 ش.

10 ------------------، عيون أخبار الرضا عليه السلام، چاپ اول: جهان، تهران 1378 ق.

11 ------------------، كمال الدين و تمام النعمة، چاپ دوم: اسلاميه، تهران 1395 ق.

12 ------------------، مصادقة الإخوان، تحقيق: سيدعلى خراسانى، چاپ اول، مكتبة الإمام صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، الكاظميه 1402 ق.

13 ------------------، معانى الأخبار، چاپ اول: جامعه مدرسين، قم 1403 ق.

14 ------------------، من لايحضره الفقيه، چاپ دوم: جامعه مدرسين، قم 1413 ق.

15 - ابن شهرآشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبى طالب عليهم السلام، چاپ اول: علامه، قم 1379 ق.

16 - ابن طاووس، على بن موسى، إقبال الأعمال، چاپ دوم: الإسلاميه، تهران 1409 ق.

17 ------------------، فلاح السائل و نجاح المسائل، چاپ اول: بوستان كتاب، قم 1406 ق.

18 ------------------، مهج الدعوات و منهج العبادات، چاپ اول: دارالذخائر، قم 1411 ق.

ص: 180

19 - ابن عقده كوفى، احمد بن محمد، فضائل أميرالمؤمنين عليه السلام، چاپ اول: دليل ما، قم 1424 ق.

20 - ابن فارس، أحمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة، چاپ اول: مكتب الاعلام الاسلامى، قم 1404 ق.

21 - ابن قولويه، جعفر بن محمد، كامل الزيارات، چاپ اول: دارالمرتضوية، نجف 1356 ش.

22 - ابن مشهدى، محمد بن جعفر، المزار الكبير، چاپ اول: جامعه مدرسين، قم 1419 ق.

23 - ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، چاپ سوم: دارالفكر، بيروت 1414 ق.

24 - استرآبادى، على، تأويل الآيات الظاهرة فى فضائل العترة الطاهرة، چاپ اول: جامعه مدرسين، قم 1409 ق.

25 - امينى، عبدالحسين، الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، چاپ دوم: اسلاميه، تهران 1366 ش.

26 - آوينى، سيدمرتضى، فتح خون، چاپ اول: ساقى، تهران 1379 ش.

27 - بالادستيان، محمدامين، محمدمهدى حائرى پور و مهدى يوسفيان، نگين آفرينش، چاپ پنجاه وپنجم: بنياد فرهنگى حضرت مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف، قم 1392 ش.

28 - بحرانى، سيدهاشم، غاية المرام، تحقيق سيدعلى عاشور، نرم افزار مكتبه اهل بيت عليهم السلام.

29 ------------------، البرهان فى تفسير القرآن، چاپ اول: بعثت، قم 1374 ش.

30 ------------------، مدينة معاجز الأئمة الإثنى عشر، چاپ اول: مؤسسه معارف اسلامى، قم 1413 ق.

31 - بحرينى، سيدمجتبى، تو را گواه مى گيرم، چاپ اول: منير، تهران 1384 ش.

32 ------------------، سلام بر پرچم افراشته، چاپ دوم: منير، تهران 1384 ش.

33 - برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، چاپ دوم: دارالكتب الإسلامية، قم 1371 ق.

34 - بستانى، فؤاد افرام و رضا مهيار، فرهنگ ابجدى، چاپ دوم: اسلامى، تهران 1375 ش.

35 - تهرانى، آقابزرگ، الذريعه الى تصانيف الشيعه، چاپ دوم: دارالأضواء، بيروت 1406 ق.

36 - ثعلبى نيشابورى، ابواسحاق احمدبن ابراهيم، الكشف و البيان عن تفسير القرآن، چاپ اول: دار إحياء التراث العربى، بيروت 1422 ق.

37 - حافظ برسى، رجب بن محمد، مشارق أنوار اليقين فى أسرار أميرالمؤمنين عليه السلام، چاپ اول: أعلمى، بيروت 1422 ق.

38 - حرّ عاملى، محمد بن حسن، أمل الآمل، تحقيق: سيداحمد حسينى، نرم افزار جامع فقه نور

39 - حسكانى، عبيدالله بن عبدالله، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، چاپ اول: وزارت ارشاد اسلامى، تهران 1411 ق.

40 - حسينى زبيدى، محمد مرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس، چاپ اول: دارالفكر، بيروت 1414 ق.

41 - حلى، حسن بن سليمان بن محمد، مختصر البصائر، چاپ اول: جامعه مدرسين، قم 1421 ق.

42 - حميرى، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، چاپ اول: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم 1413 ق.

ص: 181

43 - خزاز رازى، على بن محمد، كفاية الأثر فى النصّ على الأئمة الإثنى عشر، بيدار، قم 1401 ق.

44 - خسروى، غلامرضا، ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، چاپ دوم: مرتضوى، تهران 1374 ش.

45 - خويى، سيدابوالقاسم موسوى، معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال، چاپ چهارم: آثار الشيعه، قم 1410 ق.

46 - ديلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلى الصواب، چاپ اول: الشريف الرضى، قم 1412 ق.

47 - راغب أصفهانى، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، چاپ اول: دارالقلم - الدارالشامية، بيروت - دمشق 1412 ق.

48 - سبحانى تبريزى، جعفر، تذكرة الأعيان، مؤسسه امام صادق عليه السلام، چاپ اول، قم، بى تا.

49 - سليميان، خدامراد، بازگشت به دنيا در پايان تاريخ، چاپ اول: بوستان كتاب، قم 1384 ش.

50 - شرتونى لبنانى، سعيد، اقرب الموارد، كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، قم، 1403 ق.

51 - شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغه، چاپ اول: هجرت، قم 1414 ق.

52 - شعيرى، محمد بن محمد، جامع الأخبار، چاپ اول: حيدرية، نجف، بى تا.

53 - شهيد ثانى، زين الدين بن على، مُسكّن الفؤاد عند فقد الأحبّة و الأولاد، چاپ اول: بصيرتى، قم، بى تا.

54 - شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، چاپ اول: نويد، تهران 1362 ش.

55 - صاحب بن عباد، إسماعيل بن عباد، المحيط فى اللغة، تحقيق: محمدحسن آل ياسين، چاپ اول: عالم الكتاب، بيروت 1414 ق.

56 - صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فى فضائل آل محمّد عليهم السلام، چاپ دوم: كتاب خانه آية الله مرعشى نجفى، قم 1404 ق.

57 - طباطبائى، سيدمحمدحسين، الميزان فى تفسير القرآن، چاپ پنجم: جامعة مدرسين، قم 1417 ق.

58 - طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، چاپ اول: مرتضى، مشهد 1403 ق.

59 - طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، چاپ سوم: ناصر خسرو، تهران 1372 ش.

60 - طبرى آملى صغير، محمد بن جرير بن رستم، دلائل الإمامة، چاپ اول: بعثت، قم 1413 ق.

61 - طبرى آملى، عمادالدين أبى جعفر محمد بن أبى القاسم، بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، چاپ دوم: حيدرية، نجف، 1383 ق.

62 - طريحى، فخرالدين بن محمد، مجمع البحرين، چاپ سوم: مرتضوى، تهران 1375 ش.

63 - طوسى، محمد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن، تحقيق: احمد قصير عاملى، دار احياء التراث العربى، بيروت، بى تا.

ص: 182

64 ------------------، الأمالى، چاپ اول: دارالثقافة، قم 1414 ق.

65 ------------------، الغيبة، چاپ اول: دارالمعارف الإسلامية، قم 1411 ق.

66 ------------------، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، چاپ اول: فقه الشيعة، بيروت 1411 ق.

67 - عروسى حويزى، عبدعلى بن جمعه، تفسير نور الثقلين، تحقيق: سيدهاشم رسولى محلاتى، چاپ چهارم: اسماعيليان، قم 1415 ق.

68 - علم الهدى، على بن حسين، رسائل المرتضى، تحقيق: سيداحمد حسينى و سيدمهدى رجائى، دارالقرآن الكريم، قم 1405 ق.

69 - عياشى، محمد بن مسعود، تفسير العيّاشى، چاپ اول: المطبعة العلمية، تهران 1380 ق.

70 - فرات كوفى، ابوالقاسم فرات بن ابراهيم، تفسير فرات كوفى، تحقيق: محمدكاظم محمودى، چاپ اول: وزارت ارشاد اسلامى، تهران 1410 ق.

71 - فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين، چاپ دوم: هجرت، قم 1409 ق.

72 - فقيه ايمانى، ميرزامحمدباقر، فوز اكبر در توسلات به امام منتظر عليه السلام، چاپ اول: مسجد مقدس جمكران، 1379 ش.

73 - فيومى، أحمد بن محمد، المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير، چاپ دوم: دارالهجرة، قم 1414 ق.

74 - قرشى بنايى، على اكبر، قاموس قرآن، چاپ ششم: دارالكتب الاسلامية، تهران 1412 ق.

75 - قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله، الدعوات/ سلوة الحزين، چاپ اول: مدرسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، قم 1407 ق.

76 - قمى، على بن ابراهيم، تفسير قمى، چاپ چهارم: دارالكتاب، قم 1367 ش.

77 - كفعمى، ابراهيم بن على عاملى، البلد الأمين و الدرع الحصين، چاپ اول: الأعلمى، بيروت 1418 ق.

78 ------------------، المصباح الكفعمى، چاپ دوم: دارالرضى، قم 1405 ق.

79 - كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافى، چاپ چهارم: الإسلامية، تهران 1407 ق.

80 - گرجى، ابوالقاسم، تاريخ فقه و فقها، چاپ سوم: سمت، تهران 1421 ق.

81 - مازندرانى، ابن شهرآشوب، رشيدالدين محمد بن على، معالم العلما، چاپ اول: حيدرية، نجف 1380 ق.

82 - مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، چاپ دوم: دار إحياء التراث العربى، بيروت 1403 ق.

83 ------------------، زاد المعاد - مفتاح الجنان، چاپ اول: الأعلمى، بيروت 1423 ق.

84 ------------------، مرآة العقول فى شرح أخبار آل الرسول، چاپ دوم: الإسلامية، تهران 1404 ق.

85 - مجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى، روضة المتقين فى شرح من لايحضره الفقيه، چاپ دوم: كوشانپور، قم 1406 ق.

86 - مصطفوى، حسن، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، وزارت ارشاد اسلامى، چاپ اول: تهران 1368 ش.

ص: 183

87 - مصطفوى، سيدجواد، ترجمه أصول كافى، چاپ اول: اسلاميه، تهران 1369 ش.

88 - مفيد، محمد بن محمد، الإختصاص، چاپ اول: كنگره شيخ المفيد، قم 1413 ق.

89 ------------------، الإرشاد فى معرفة حجج الله على العباد، چاپ اول: كنگره شيخ مفيد، قم 1413 ق.

90 ------------------، الفصول المختارة، چاپ اول: كنگره شيخ مفيد، قم 1413 ق.

91 ------------------، اوائل المقالات، تحقيق: ابراهيم انصارى، چاپ دوم: دارالمفيد، بيروت 1414 ق.

92 - مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، چاپ اول: دارالكتب الإسلامية، تهران 1374 ش.

93 - منسوب به امام جعفر بن محمد عليهما السلام، مصباح الشريعة، چاپ اول: اعلمى، بيروت 1400 ق.

94 - موسوى اصفهانى، سيدمحمدتقى، مكيال المكارم، ترجمه: سيدمهدى حائرى قزوينى، چاپ اول: ايران نگين، قم 1381 ش.

95 - موسوى همدانى، سيدمحمدباقر، ترجمه تفسير الميزان، چاپ پنجم: جامعة مدرسين، قم 1374 ش.

96 - نورى، ميرزاحسين، جنة المأوى فى ذكرمن فاز بلقاء الحجه، چاپ اول: دارالمحجة البيضاء، بيروت، 1412 ق.

97 - نهاوندى، على اكبر، العبقرى الحسان، چاپ اول: مسجد مقدس جمكران، قم 1386 ش.

98 - يزدى حايرى، على، إلزام الناصب فى إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالى فرجه الشريف، چاپ اول: اعلمى، بيروت 1422 ق.

ص: 184

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109