عقاید اسلام در قرآن کریم

مشخصات کتاب

سرشناسه:عسکری، مرتضی، - 1293

عنوان قراردادی:[عقاید الاسلام من القرآن الکریم. فارسی]

عنوان و نام پديدآور:عقاید اسلام در قرآن کریم/ مولف مرتضی عسکری؛ مترجم محمدجواد کرمی

مشخصات نشر:تهران: مجمع علمی اسلامی، [1375] -.

شابک:964-5841-28-36500ریال(ج.1)

وضعیت فهرست نویسی:فهرستنویسی قبلی

يادداشت:جلد دوم کتاب حاضر توسط دانشکده، اصول دین منتشر می شود که نام قلبی مجمع علمی اسلامی است

يادداشت:فهرستنویسی براساس اطلاعات فیپا

يادداشت:ج. 2 (چاپ اول: 1376)؛ بها: 6500 ریال (ج. 2) :(vol. 2)ISBN 964-5841-37-2

یادداشت:کتابنامه

عنوان دیگر:عقاید الاسلام من القرآن الکریم. فارسی

موضوع:اسلام -- عقاید -- جنبه های قرآنی

شناسه افزوده:کرمی، محمدجواد، مترجم

شناسه افزوده:مجمع علمی اسلامی

شناسه افزوده:دانشکده اصول دین

شناسه افزوده:ظ

رده بندی کنگره:BP104/ع67ع 5341 1375

رده بندی دیویی:297/159

شماره کتابشناسی ملی:م 76-2835

ص: 1

جلد 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

* جلد اول

فهرست

مقدمه 7

ميثاق 15

1 و 2-آيۀ كريمۀ «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» و تلاش فكرى 17

3-تفسير آيه 19

4-انسان مجبور محيط و پدر و مادر نيست 19

مباحث الوهيّت 31

الف-آيا مخلوقات تصادفى پديد آمده اند 33

ب-اله و معناى آن 36

ج-معناى لا اله الا اللّه 39

د-آيا خداوند دختر و پسر دارد؟49

انواع مخلوقات خدا در قرآن كريم 61

1-ملائكه 63

2-السموات و الارض و سماء الأرض 75

3-دواب،جنبندگان 100

4-جن و شياطين 101

5-انسان 118

شرح آيات و تفسير آن در روايات 136

مباحث ربوبيت 147

1-ربّ 149

ص: 5

2-ربّ العالمين و انواع هدايت 152

3-انواع هدايت رب العالمين براى اصناف خلق 166

دين و اسلام 187

الف-دين 189

ب-اسلام و مسلمان 189

ج-مؤمن و منافق 190

د-اسلام نامى براى همه شرايع 192

ه-تحريف شرايع گذشته و تحريف نام آنها 195

و-اسلام با فطرت انسان سازگار است 202

ز-انسان و نفس امّاره بالسوء 208

ح-مشاركت جن و انس در شريعت اسلام 213

مبلّغان الهى و معلّمان مردم 221

1-نبى،رسول و وصى 223

2-بخشى از اخبار اوصيا در كتب عهدين 232

3-آيه و معجزه 236

صفات مبلغين الهى،عصمت از گناهان 247

1-ابليس بر جانشينان خدا در زمين سلطه اى ندارد 249

2 و 3-آثار عمل و جاودانگى آن و...254

4-بستن روايات دروغين بر نبىّ خدا،داود و...258

5-آياتى كه در تأويل آنها اشتباه كرده اند 281

تفسير برخى كلمات و مصطلحات 284

تأويل آيات در روايات امامان اهل بيت 292

مبارزات انبيا 299

مبارزات انبيا درباره ربوبيت 301

ص: 6

مقدمه

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم الحمد للّه ربّ العالمين و الصلاة و السلام على محمّد و آله الطاهرين و السلام على اصحابه المنتجبين

با استعانت از خداوند متعال،براى رسيدن به اهداف ذيل،به تأليف اين كتاب اقدام نمودم:

الف- از آنجا كه ديدم مكاتب گوناگون بشرى با قرآن كريم مخالفت دارند،و قانون گذاران نظام اجتماعى،قوانين جامعه را بر اساس چنين ديدگاهى،در ستيز با احكام قرآنى،بنا مى نهند،و اين بنيان بى ريشه نسل به نسل مورد اعتماد و استناد و دست مايه آيندگان مى گردد،و اين امر،برخى علماى مسلمان را بر آن داشته تا بپا خيزند و با توجيهات گوناگون،بيان خداوند در قرآن كريم در پيدايش خلقت را كه زير بناى وحى در تشريع قوانين اسلام است،با ديدگاه مادّى مخلوقين،يكسان و يكسو جلوه دهند،و اين تلاشها،به نابودى بينش صحيح از بيان قرآن كريم درباره پيدايش خلقت و رابطه آن با خداى خالق و پروردگار قانونگذار انجاميد؛اينها همه را كه ديدم، به تدوين مباحث اين كتاب همت گماشتم،و با تلاشى متواضعانه به استنباط برخى از فرموده هاى قرآن كريم درباره خداى خالق پرورشگر قانونگذار و اسماى حسناى او مبادرت كردم،و درباره چگونگى خلقت و ارتباط آن با خالق از بدو پيدايش تا روز قيامت-به بيان قرآن مراجعه كردم،و بدون آنكه از مسير اين بيان،به چيزى از گفتار

ص: 7

آدميان منحرف گردم،به تحقيق و پژوهش پرداختم.حال اگر در اين تلاش متواضعانه ام توفيق يافتم خداى را شپاس گزارم.و سپاس و شكر او راست كه اين نعمت را ارزانيم داشت.و اگر در پاره اى از موارد لغزيدم آن را،از كوتاهى و قصور خويش مى دانم و از خداى متعال و فضل و كرمش درخواست عفو و گذشت مى نمايم.

ب- پس از آنكه در جلد دوم كتاب(قرآن كريم و روايات دو مكتب)برخى روايات مكتب خلفا را مردود دانستم-رواياتى كه به پيامبر خدا نسبت داده و گفته اند:آن حضرت جا به جائى نامهاى خدا در قرآن كريم را اجازه فرموده اند-به اين نتيجه رسيدم كه اين مبحث چنانكه شايد نيازمند بررسى ويژه اى است تا،با مقايسه و تطبيق بين موارد استعمال دو نام از نامهاى خدا در قرآن كريم و شرح و تفصيل آن،حق مطلب ادا گردد.در بررسى پيرامون دو نام(اله)و(ربّ)كه در اين كتاب انجام گرفته،نادرستى نسبت اين روايات به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سلّم و صحابه اثبات،و دور بودن چنين نسبتها از حق و صواب مبرهن و آشكار گرديده است.

ج- پس از آنكه تنظيم كتابهاى درسى حوزوى را در«مجمع علمى اسلامى»به پايان برديم،و كتابى متناسب با نياز امروز جامعه،در بررسى عقايد اسلامى نيافتيم،با يارى خدا، به تقديم دروس اين كتاب همت گماشتيم.بدان اميد كه اين كمبود را به اذن خداى متعال جبران نمايد.

د- پس از تشكيل و استوارى نظام جمهورى اسلامى،چون ديدم همه چشمها متوجه اسلام و شناخت آن شده،و از سرزمين هاى دور و نزديك،در پى درك و فهم اسلام و دريافت آن هستند،قبل از آن نيز،هجرت گروههاى مسلمان به كشورهاى غربى و قطع رابطه آنان با منابع اسلامى كشورشان را كه ديده بودم،بر خود واجب دانستم،دوره هائى از كتب آموزشى اسلامى را،در رده هاى مختلف فكرى تهيه و ارائه نمائيم،براى اين كار،به يارى خدا،برنامه ويژه اى ترتيب داده و سلسله درسهاى«نقش ائمه در احياى دين»را تدوين كرديم كه بخش اول آن به نام«اصطلاحات اسلامى»مقدمه اين كتاب قرار گرفته است.

ص: 8

ه- در همين كتاب،وقتى براى بررسى عقايد اسلام،به ژرفاى عميق قرآن كريم نزديك شدم ديدم:قرآن عظيم عقايد اسلام را چنان ساده و روان عرضه مى كند كه،هر كس زبان عرب را بداند و به سن بلوغ و رشد عقلى رسيده و مخاطب فرموده(يا ايّها الناس)باشد، كلام خدا را پس از اين خطاب،به خوبى درك مى كند.

ولى افسوس كه،دانشمندان در تفسير قرآن،به فلسفه فيلسوفان و عرفان صوفيان و كلام متكلمان و روايات اسرائيلى،و ديگر روايات بررسى نشده منسوب به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم،اعتماد كرده،و آيات قرآن كريم را به كمك آنها،تأويل و تفسير نموده اند.و با اين كار،از«عقايد اسلام»طلسم و معمّا و چيستانهائى ساخته اند كه غير از دانايان به روش علمى علما،در فنون بلاغت و منطق و كلام و فلسفه،و مانند آنها،هيچ كس را ياراى فهم آن نيست.اين روشها باعث گرديد تا مسلمانان به تفرقه گرايند،و به گروههاى معتزله و اشاعره و مرجئه و...تقسيم گردند.

در اين بررسيها،همچنين،عقايد اسلام را سلسله اى به هم پيوسته يافتم كه برخى از آن، راهگشاى برخى ديگر است،و در مجموع،پيكره واحد و منسجمى را ماند كه هر بخش آن، بخش ديگر را تكميل مى كند.و چون دانشمندان در تأليفات خود،برخى از بخشها را جداى از هم مى آورند،حكمت عقايد اسلام،از پژوهندگانش مستور مى ماند.

با توجه به آنچه آورديم،اصول و مبانى بحثها-در اين كتاب-چنين است:

الف-روش بررسى اصول عقايد اسلامى-در اين كتاب-برگرفته از آيات روشن قرآن كريم است.خداى متعال قرآن را به زبان عربى فرستاده،و فرموده:

1-إِنّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.

ما آن را قرآنى به زبان عربى فرستاديم باشد كه شما انديشه كنيد. (1)

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ* عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ* بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ2/

ص: 9


1- -يوسف2/

مُبِينٍ*

روح الأمين آن را بر قلب تو وارد كرد تا از بيم دهندگان باشى،به زبان عربى روشن. (1)

چون مقصود خداوند از«زبان عربى روشن»،زبان عصر نزول قرآن است،به خاطر دور شدنمان از كاربرد زبان عرب عصر نزول،در مواردى از تفسير آيات،به كتابهاى لغت عرب مراجعه شده است.

براى شناخت بهتر تفسير آيات،به روايات سيره و حديث،كه در ديگر تأليفاتم بررسى شده،مراجعه نمودم.تعداد كمى از آنها را نيز،در اين مبحث بررسى كرده ام.از اين رو،در مباحث كتاب،به سه گونه از انواع تفسير قرآن كريم،اعتماد شده است:

1-تفسير روائى:تفسير آيات به وسيله روايات،مانند آنچه سيوطى در تفسير(الدر المنثور)و بحرانى در تفسير(البرهان)خود آورده اند،جز آنكه من،تنها به رواياتى كه صحّتش را پذيرفته ام اعتماد كرده ام،در حالى كه سيوطى هر روايتى را كه به دستش رسيده، در تفسير خود،آورده است،آنگونه كه برخى از روايات منقوله،برخى ديگر را نقض مى كند، بدين سبب پاره اى از رواياتش را،در اين كتاب،نقد و بررسى كرده ام.

در مراجعه به كتابهاى حديث،احاديث مورد اعتمادم را از همه كتب معتبر مسلمانان، اعم از صحاح و مسانيد و سنن و غيره،برگرفتم و به اخذ حديث از مكتب خاصى بسنده نكردم.گاهى نيز،به بررسى تطبيقى و مقارن بين حديثى با حديث ديگر پرداخته،و ديدگاهى را كه بر يكى از دو حديث اعتماد كرده با رأى ديگر مقايسه،و با اشاره به صاحب رأى،برداشت خود را با آوردن دليل،تقويت و اثبات كرده ام.

در فهم و درايت حديث،روش بزرگان حديث تا سدۀ ششم هجرى را برگزيدم.اين روش در مبحث:(امامان اهل بيت براى شناخت حديث ميزانها نهاده اند)در جلد سوم «معالم المدرستين (2)»آمده است.ت.

ص: 10


1- -شعراء195/-193
2- -جلد اول اين كتاب به نام:فرهنگ دو مكتب در اسلام،ترجمه و چاپ شده است.

2-تفسير لغوى:تفسير آيات با اشاره به معناى واژه ها و اصطلاحات،بدان گونه كه سيوطى در رواياتش از ابن عباس و غير او آورده است،و چون دانشمندان لغوى گاهى با آوردن معناى حقيقى و مجازى كلمه،بحث را به درازا مى كشند،از اين روش دورى گزيدم و آن معنائى را آوردم كه با سياق آيه سازگار است.

3-تفسير موضوعى:تفسير آيات يك موضوع در كنار هم،مانند آنچه فقها در تفسيرشان از آيات احكام آورده اند.

هر سه روش تفسيرى مذكور،همان روش درستى است كه از امامان اهل بيت عليهم السّلام روايت شده است.

چون اكثر آيات قرآن مجيد،بيش از يك مقصود را در خود دارد،از الفاظ آيات،فقط آن بخشى را كه ويژه و مربوط به بحث مى شود،آورده و غير آن را ترك كردم تا جمع بندى مطالب براى دانشجويان آسان گردد.بدين سبب گاهى يك آيه،چندين بار در مباحث پيوسته،به تناسب معانى آن با موضوعات بحثها تكرار مى شود.همچنين گاهى معناى يك لفظ قرآنى،به دليل فاصله موضوعات و امكان فراموشى،يا تغيير معنى در محل جديد با موضع قبلى،تكرار مى گردد.

در استفاده از روايات نيز،گاهى علاوه بر رواياتى كه در تفسير و توضيح آيات آمده،به رواياتى هم كه دربردارنده شرح و بيان بخشى از جوانب بحث مى باشد،مراجعه شده،زيرا، جمع بندى و فراگيرى همه اطراف بحث،چنين ضرورتى را ايجاب مى كرده است.

در برخى از مباحث،به آنچه در تورات و انجيل،در تأييد و تصديق ديدگاه ما آمده،به ويژه در موارد ذيل،استشهاد شده است:

الف-داستان پيامبران؛زيرا قديم ترين نصّ تاريخى از سيره پيامبران قبل از نبىّ خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در تورات و انجيل است،و خداى متعال در قرآن كريم به آنچه در تورات، درباره تحريم اسرائيل بر خود،آمده،استشهاد كرده و فرموده:

كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنِي إِسْرائِيلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ*

ص: 11

همه خوردنيها بر بنى اسرائيل روا بود،جز آنچه اسرائيل(-يعقوب)پيش از آمدن تورات بر خود حرام كرد.بگو:تورات را بياوريد و بخوانيد اگر راست مى گوئيد. (1)

بديهى است از داستانهاى اين دو كتاب،آنچه كه دربردارنده نسبتهاى ناروا به خداى ذو الجلال و رسولان و انبياى او باشد-و ساحت قدس ربوبى و انبياى گراميش پاك و منزه از آنند-و نيز مطالب مخالف علم و عقل آنها،رها شده است.

ب-آنچه از مژده و بشارات درباره بعثت خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم،در اين دو كتاب آمده، چنانكه قرآن كريم،به بشارت عيسى عليه السّلام استشهاد كرده،و فرموده:

وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ...

و آنگاه كه عيسى بن مريم گفت:اى بنى اسرائيل!من فرستاده خدا به سوى شمايم،و با آمدنم پيش گوئيهاى تورات درباره خودم را اثبات كرده و آمدن پيامبرى به نام احمد را،پس از خود،مژده مى دهم... (2)

در ذكر مطالب،تا حد امكان،از آوردن اصطلاحات علمى دورى جسته،و تعبيرات علمى با عباراتى در خور فهم خواننده عادى،آمده است.

در آوردن ديدگاهها و نظرات،در موضوع بحث،به ذكر ديدگاه انتخابى خود با دليل آن، بسنده كردم.گاهى نيز،رأيى را برگزيدم كه از ديدگاه دانشمندان گذشته بركنار است.دليل اين گزينش را،به اذن خداى متعال،عرضه مى دارم.

خلاصه آنكه،سلسله عقايد اسلام در اين كتاب را،همانگونه كه در قرآن كريم يافته ام، ترتيب دادم.مجموعه اى هماهنگ و همگون كه،هر بخشى بخش ديگر را تكميل كرده،و مبحث پيشين راهگشاى موضوع بحث آينده مى گردد.و با اين اسلوب است كه عقايد اسلام و حكمت آن دانسته مى شود.بدين سبب جمع بندى و فراگيرى بحث متأخر پيش از جمع بندى6/

ص: 12


1- -آل عمران93/
2- -صف6/

و فراگيرى مطالب آمده در مباحث پيشين، امكان پذير نيست.اين مطلب از«نمودار مباحث»آينده دانسته مى شود:

نمودار مباحث 1-عهد و ميثاق: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ»

2-مباحث الوهيت:

الف-آيا مخلوقات تصادفى پديد آمده اند؟

ب-معناى«اله».

ج-معناى«لا اله الا اللّه».

د-آيا خدا دختر و پسر دارد؟

3-انواع مخلوقات خدا در قرآن كريم:

الف-فرشتگان.

ب-سماوات و ارض و سماء ارض.

ج-دوابّ.

د-جنّ و شياطين.

ه-انسان.

4-مباحث ربوبيت:

الف-«ربّ».

ب-معناى«ربّ العالمين».

ج-انواع هدايت ربّ العالمين براى اصناف مخلوقات:

نخست-تعليم بى واسطه فرشتگان.

دوم-هدايت تسخيرى موجودات بى جان.

سوم-هدايت غريزى حيوانات.

چهارم-هدايت جن و انس به وسيله انبيا از طريق وحى.

5-دين و اسلام.

ص: 13

6-رسولان خدا،معلمان مردم:

از آدم عليه السّلام تا اجداد پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم از نسل اسماعيل عليه السّلام.

7-صفات رسولان خدا.

8-مبارزات پيامبران خدا با امت هاى خود درباره ربوبيّت ربّ العالمين(قانون گذارى خدا)و تشريع اسلام.

از خداى قادر متعال خواهانم اين كتاب را براى كسانى كه در پى دريافت عقايد اسلام از قرآن كريم اند،ياورى همراه و راهگشا،و براى آنان كه در پى رهائى از تفرقه و رسيدن به وحدت كلمه در زير لواى قرآن مجيدند،وسيله اى آرام بخش و راهنما گرداند،كه خود فرموده است:

اى مردم!برهانى از پروردگارتان براى شما آمد،و نورى آشكارا به سوى شما فرستاديم.پس آنان كه به خدا ايمان آورند و به او توسل جويند خداوند آنان را در رحمت و بخشش خود وارد ساخته و به صراط مستقيم هدايت مى كند. (1)

و آخرين سخن ما اينكه،ستايش ويژه پروردگار عالميان است.

مؤلف74

ص: 14


1- -نساء175/-174

1 ميثاق

اشاره

عهد و ميثاق پروردگار با بنى آدم الف-آيه كريمه: (أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ) آيا من پروردگار شما نيستم؟

ب-تلاش معده و ذهن آدمى در پى طعام و معرفت.

ج-تفسير آيه كريمه: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» .

د-انسان مجبور محيط و پدر و مادر نيست.

ص: 15

ص: 16

1 و 2-آيۀ كريمۀ «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» و تلاش فكرى

خداى سبحان بنابر آنچه در قرآن كريم آمده،از ذريه و نسل آدم پيمان گرفته است، چنانكه در سوره اعراف فرموده:

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلِينَ* أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ*

آنگاه كه پروردگارت از فرزندان آدم،ذريّه و نسلشان را بيرون كشيد،و آنان را گواه خودشان گرفت و فرمود:آيا من پروردگار شما نيستم؟گفتند:آرى،گواهى مى دهيم.اين براى آن بود كه در روز قيامت نگوئيد ما از اين مسأله ناآگاه بوديم،يا نگوئيد پدران ما مشرك شدند و ما نسل بعدى آنانيم،آيا ما را به خاطر آنان هلاك مى كنى (1)؟!

براى تفسير و شرح اين دو آيه به مقدمه زير نيازمنديم:

هنگامى كه نوزاد از رحم مادر جدا شده،و بند نافش كه وسيله دريافت غذاى او بوده، بريده مى شود،غريزه گرسنگى او را به تلاش در پى غذا وامى دارد ،پس،مى گريد و جيغ مى كشد و دست و پا مى زند و آرام نمى گيرد تا پستان مادر را بگيرد و شير را بمكد و از

ص: 17


1- -اعراف173/-172.

مجراى دهان به معده برساند.اين غريزه در آدمى هميشگى است،و او را در طول زندگى، براى يافتن غذا،به تلاش و تحرك وامى دارد .

در اين غريزه كه ما آن را،تلاش معده در يافتن غذا،مى ناميم،همه حيوانات با انسان برابرند،و اين،اولين غريزه اى است كه انسان را به سوى كار و تلاش در زندگى مى راند.

پس از آنكه نوزاد بزرگ و بزرگتر و چندساله مى شود،غريزه دومى به تدريج در او رشد كرده و در اوان كودكى و ابتداى نوجوانى ظاهر مى گردد،و نيروى مغزى اش را براى دريافت غذاى روحى،به تلاش و تكاپو وامى دارد .در اين حال،هر چه در اطراف خود مى بيند توجهش را جلب كرده،و او را به سؤال از پدر و مادر و اطرافيان مى كشاند تا علت وجود هر پديده اى را بپرسد.براى نمونه،هنگامى كه خورشيد را در حال غروب مى بيند از ايشان مى پرسد:خورشيد شبها به كجا مى رود؟يا وقتى چشمه آبى را در كوهساران در حال جوشش و جريان مى بيند، مى پرسد:اين آبها از كجا مى آيند؟يا گاهى كه ابرها را در آسمان روان مى بيند،مى پرسد:اين ابرها به كجا مى روند؟و...

بدين گونه آگاهى اش از موجودات را گسترش مى دهد،و با سؤال هايى كه از علت و سبب پديده ها و حركات آنها از پدر و مادر يا افراد بزرگتر از خود مى كند،نياز غريزى دوم خود را تأمين مى نمايد.پس اين غريزه نيز،انسان را به تلاش براى اشباع اينگونه گرسنگى وامى دارد .و اين در حقيقت همان تلاش و كوشش عقل بشر در راه شناخت و درك معرفت است.او با كاوشگرى و بررسى،در پى دستيابى و فهم اسباب و علل وجود پديده هاست، اين شيوه برخورد با حوادث و پديده ها،در طول عمر آدمى،با اين غريزه گسترش مى يابد،و او را به كاوش و بررسى در علت پيدايش موجودات كشانده،و در پى يافتن سبب حركت و ايستائى موجودات روان مى كند.و اين تنها راه معرفت شناسى و كسب همه دانشهاى بشرى است.

بحث و بررسى و كاوشگرى انسان در يافتن علت پديده ها،در نهايت او را به شناخت پديدآورنده آنها،يعنى خداى خالق،مى رساند.و تحقيق و پژوهش او در يافتن علت حركت و ايستائى موجودات،او را به بنيانگذار نظم و نظام در زندگى فردى و جمعى

ص: 18

مخلوقات،رهنمون مى گردد.

براى نمونه،گردش ماه به دور زمين،و زمين به دور خورشيد،يا حركت الكترون در درون اتم به دور هسته خود،و حركت گلبولهاى سرخ و سفيد در خون،و ديگر نمونه هاى آشكار نظم و نظام،در حركت و سكون موجودات-كه نه به شمار آيد و نه قابل احصا باشد-اينها همه،انسان را در چنين كاوشى به اين نتيجه مى رساند كه:پديده ها و موجودات آسمان و زمين،و هر چه ميان آن دو است،پروردگار قانونگذار و نظم آفرينى دارند كه زندگى هر يك از آنها را برنامه ريزى و تنظيم فرموده است.و اين همان معناى سخن خداى متعال در آيه كريمه سوره اعراف است كه مى فرمايد: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ...

3-تفسير آيه

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ يعنى هنگامى كه خداوند از هر يك از افراد بنى آدم،ذريّه و نسل او را بيرون آورد،و نسل هر پدرى از پشت او جدا و خارج شد. أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ هر يك از آنان را بر خودش گواه گرفت و از راه فطرت كنجكاو و جستجوگرى كه به او بخشيده بود تا از سبب پديد آمدن پديده ها و حركت و سكون موجودات جويا شود،از ايشان پرسيد:آيا من پروردگار شما نيستم؟و چون همه آنان با عقل فطرى خود،دريافته بودند كه هر مخلوقى را خالقى است و هر نظمى را ناظمى، فرياد بلى و آرى سر دادند.اين همان غريزه فطرى است كه انسان را از ديگر مخلوقات ممتاز كرده و بشر به وسيلۀ آن به نتيجه گيرى و جمع بندى پرداخته،و آنچه را كه ديگر مخلوقات توان درك و دريافتش را ندارند،فرا مى گيرد.شرح و بيان آن،به يارى خدا،در تفسير آيه كريمه: وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها مى آيد.

4-انسان مجبور محيط و پدر و مادر نيست

اشاره

گفتيم:خداوند رحمن به وسيله همان غريزه اى كه سرشت آدميان را بر آن بنا نهاده،آنان را گواه خودشان گرفت و پرسيد:آيا من پروردگارتان نيستم؟آنان هم به زبان فطرت پاسخ

ص: 19

دادند:آرى گواهى مى دهيم،پروردگار ما توئى.اين همان معناى حديث روايت شده از پيامبر است كه فرموده:

كل مولود يولد على الفطرة حتى يكون ابواه يهوّدانه و ينصّرانه. (1)و يمجّسانه. (2)

هر نوزادى بر پايه فطرت[عقل پژوهشگر]به دنيا مى آيد تا آنگاه كه پدر و مادر،او را منحرف و تابع خود،يعنى يهودى و نصرانى و مجوسى كنند.

يعنى،هر انسانى بر فطرت شناخت ربوبيّت،با استنتاج عقلى،به دنيا مى آيد-شرح آن بيايد-و اين پدر و مادرند كه او را از فطرت سليمش منحرف كرده،و به دين يهود يا نصارى يا مجوس-كه از دين فطرت روى گردان شده،و آيين خداى عزيز را تحريف كرده اند-در مى آورند.شرح آن مى آيد.

اما اينكه خداوند آنان را،تنها بر ايمان به«ربوبيّت»خويش گواه گرفت،و از گواهى بر «الوهيّت»و ايمان به آن،چيزى نپرسيد،از آن روست كه ايمان به«ربوبيّت»و قانون گذارى خدا در نظام زندگى مخلوقات،مستلزم ايمان به«الوهيّت»و خالق آنان است،در حالى كه عكس آن صادق نيست.بيان و توضيح آن در تفسير آيه كريمه: اَلَّذِي خَلَقَ فَسَوّى مى آيد.

آرى،خداى متعال آنان را بر خودشان گواه گرفت تا روز قيامت نگويند:ما از اين موضوع غافل بوديم،متوجه ربوبيّت و پروردگارى تو نبوديم!برهان و دليلى براى ما نياوردى،عقول ما را هم كه به كمال نرساندى تا اين«ربوبيّت»را دريابيم!يا نگويند: إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ پدران پيشين ما مشرك شدند،و ما نسل بعدى آنان بوديم.

يعنى:پدران ما پيش از ما،بر شرك به«الوهيت»و كفر به«ربوبيت»پرورده شدند،و ما..

ص: 20


1- -سفينة البحار ماده فطرت.
2- -صحيح مسلم كتاب قدر،باب معنى كل مولود...و صحيح بخارى كتاب جنائز و كتاب تفسير و كتاب قدر،سنن ابى داود،كتاب سنت.سنن ترمذى كتاب قدر.موطّا مالك كتاب جنائز و مسند احمد جلد 2،ص 233 و 253 و...

در حالى به دنيا آمديم كه چيزى را درك نمى كرديم،و آنان بودند كه ما را به سوى مرام خودشان جهت دادند،ما هم در اثر تربيت ايشان،آنگونه كه مى خواستند،پرورش يافتيم، پس گناه،گناه آنان است؛و آثار و تبعات آن هم بر ايشان! أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ آيا ما را به خاطر چيزى كه پدران و مادران سبب آن بوده اند،كيفر مى دهى؟!

اين همان چيزى است كه امروزه آن را،«جبر محيط و اثر آن بر انسان،به ويژه بر كودكان»،مى نامند.خداى سبحان مى فرمايد:شما را چنين سخنى نشايد گفت،زيرا،ما شما را به غريزه كاوشگرى و علت يا بى مجهز كرده ايم.همان گونه كه نسلهاى بعدى هميشه چيزهائى را كشف كرده و مى كنند كه گذشتگان از آن بى خبر بودند،و آنها را شديدا انكار و دست نيافتنى مى دانستند،مانند:قوّه بخار،نيروى الكتريسيته و برق،سرعت نور،گردش ستارگان به دور يكديگر و ديگر كشفياتى كه شمارش و احصاى آنها ناشدنى است.

در همه اين موارد،بشر با عقل فطرى علت ياب خود امكان آن را يافته تا پندار و گفتار گذشتگان را باطل،عقايد آنان را پوچ،و كشف جديد خود را به اثبات برساند.

آرى،خداى متعال به ما اين چنين پاسخ مى دهد:به واسطه آنكه شما را با غريزه و حسّ كنجكاوى از علتها آفريديم،و عقل مميّز و جداكننده حق و باطل و شناساى درست و نادرست عطا نموديم،حجت را بر شما تمام كرديم،پس شما را نسزد كه بگوئيد:

«ما اين را نمى دانستيم و از آن غافل بوديم»،يا بگوئيد:«پدران و مادران ما مشرك بودند،و ما از آنان پيروى كرديم،و محيط زندگى بر ما اثر گذاشت».

خداوند،براى ردّ اين پندار،و اثبات اينكه انسان مى تواند با محيطى كه در آن پرورش يافته و زندگى مى كند،به مخالفت برخيزد،در قرآن كريم نمونه و مثال آورده و فرموده:

ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلاَ النّارَ مَعَ الدّاخِلِينَ* وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِينَ* وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها وَ كُتُبِهِ وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتِينَ*

ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلاَ النّارَ مَعَ الدّاخِلِينَ* وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِينَ* وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها وَ كُتُبِهِ وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتِينَ*

خداوند،براى كسانى كه كافر شده اند،زن نوح و زن لوط را مثال مى زند كه در حريم نبوت و تحت سرپرستى دو تن از بندگان صالح ما بودند و به آن دو خيانت كردند.و ارتباطشان با اين دو پيامبر چيزى از عذابشان نكاست و به آنها گفته شد:وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مى شوند.

و خداوند،براى مؤمنان،زن فرعون را مثال مى زند،هنگامى كه گفت:پروردگارا! خانه اى در بهشت نزد خودت براى من بنا كن،و مرا از فرعون و كردارش رهائى ده،و از گروه ستمكاران خلاصى بخش.

و نيز،مريم دختر عمران را مثل مى زند،آنكه دامان خود را پاك نگه داشت،و ما از روح خود در او دميديم،و او كلمات پروردگار و كتابهايش را تصديق كرد و از فرمان پذيران تسليم خدا بود. (1)

آسيه زن فرعون در خانواده اى كافر و محيطى كفرآلود و كافرپرور زندگى مى كرد.او زن كسى بود كه ادّعاى«الوهيّت»و«ربوبيّت»داشت.بنابراين،طبيعى بود كه او نيز،به گمان قوم خود،«الهه»و خداى دست دوم به حساب آيد و مورد ستايش و تكريم ويژه و پرستش واقع شود.ولى او همه اينها را رد كرد و با شوهر و خانواده و همه مردم مملكتش به مخالفت برخاست،و تنها به پروردگار عالميان ايمان آورد.

او از فرعون قدرتمند مدّعى ربوبيت و كردارش بيزارى جست،و گفت:خدايا!مرا از فرعون و كارهائى كه مى كند رهائى بخش.و مرا از جماعت ستمكار نابخرد،يعنى از قوم خودم خلاصى ده.و در برابر آنها ايستاد و مقاومت كرد تا در راه پروردگار عالميان به شهادت رسيد.

از طرف ديگر،هر يك از دو زن نوح و لوط،با آنكه در خانه پيامبرانى بودند كه مردم را به اطاعت پروردگار عالميان فرا مى خواندند،با اين حال،به پروردگار عالم و به شوهرانشان0.

ص: 21


1- -تحريم12/-10.

كافر شدند.

مهمتر از اين دو،در مخالفت با جو محيط،پسر نوح است.آنكه خداى متعال در سوره هود،داستان مخالفتش با پدر،در سوار شدن بر كشتى را آورده،و فرموده:

وَ هِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبالِ وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ فِي مَعْزِلٍ يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِينَ* قالَ سَآوِي إِلى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاّ مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ*

كشتى آنان را در ميان امواج كوه مانند پيش مى برد،نوح فرزندش را كه در كنارى بود ندا داد و گفت:فرزندم!با ما سوار شو و همراه كافران مباش.او گفت:هم اكنون به كوهى پناه مى برم تا از آب نگهدارم باشد.نوح گفت:امروز نگهدارنده اى از امر خدا نيست مگر آن را كه او مورد رحمت قرار دهد.در اين حال بودند كه موج ميانشان فاصله شد و فرزند نوح از غرق شدگان بود. (1)

پس،زنان نوح و لوط با شوهرانشان مخالفت كردند،و پسر نوح در حالى كه نشانه هاى عذاب الهى و امواج كوه پيكر را مى ديد از خواسته پدر سر پيچى كرد و از سوار شدن بر كشتى امتناع ورزيد.اينان همه،در راه پيروى از خواسته دل و هواى نفس،اين راهها را برگزيدند نه از جبر محيط!

در حالى كه زن فرعون در مخالفت با هواى نفس،با شوهر و خانواده و قوم خويش به مبارزه برخاست تا فرمان پروردگارش را پيروى كند.و مريم دختر عمران،كه در خانواده اى مؤمن زندگى مى كرد،-بر خلاف زن نوح و لوط-كلمات پروردگار و كتابهايش را تصديق كرد.پس جبر محيط و خانواده بى معنى است.اين خانواده و محيط نيستند كه انسان را به كفر و ايمان وامى دارند ،بلكه تنها،تمايل به عادات و گرايش به پيروى از محيط است كه،چون در آدمى پيدا شود،او را از حق منحرف مى كند،چنانكه خداى متعال در هفت مورد از قرآن كريم از آن خبر داده،و فرموده:امتهاى گذشته به پيامبرانشان مى گفتند:3.

ص: 22


1- -هود42/ و 43.

در پرستش و عبادت بتها و ملائكه،از پدرانشان پيروى مى كنند،مانند داستان ابراهيم عليه السّلام و قوم او كه در سوره انبياء آمده است:

وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا بِهِ عالِمِينَ* إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ* قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِينَ*

ما پيش از اين،ابراهيم را به رشد و كمال خود رسانديم،و به شايستگى اش دانا بوديم،هنگامى كه به پدر و قومش گفت:اين مجسمه ها چيست كه شما خود را اسير و بنده آنها كرده ايد؟گفتند:ما پدرانمان را هميشه پرستنده آنها يافته ايم. (1)

و در سوره شعراء آمده است:

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ* إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ* قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ* قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ* أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ* قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ*

داستان ابراهيم را بر آنان بخوان،هنگامى كه به پدر و قومش گفت:چه مى پرستيد؟گفتند:ما بت هائى را مى پرستيم و خود را وقف پرستش آنها مى كنيم.ابراهيم گفت:آيا وقتى آنها را مى خوانيد سخنتان را مى شنوند؟آيا نفع و ضررى به شما مى رسانند؟!گفتند:ما پدرانمان را ديده ايم كه چنين مى كنند. (2)

و داستان موسى و فرعونيان در سوره يونس كه مى فرمايد:

قالَ مُوسى أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمّا جاءَكُمْ أَ سِحْرٌ هذا وَ لا يُفْلِحُ السّاحِرُونَ* قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِي الْأَرْضِ وَ ما نَحْنُ لَكُما بِمُؤْمِنِينَ*

موسى گفت:آيا هنگامى كه حق به سراغ شما آمد،مى گوئيد اين سحر است، در حالى كه ساحران هرگز رستگار نمى شوند؟گفتند:آيا آمده اى تا ما را از آنچه پدرانمان را بر آن يافته ايم منصرف گردانى تا بزرگى در زمين براى شما باشد؟9.

ص: 23


1- -انبياء53/-51.
2- -شعرا74/-69.

ما هرگز شما را باور نداريم. (1)

يا داستان خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم با قوم خود كه در سوره مائده مى فرمايد:

وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ*

و هرگاه به ايشان گفته شد به سوى آيات خدا و پيامبر بيائيد،گفتند:آنچه پدرانمان را بر آن يافته ايم ما را بس باشد،مگر نه آنست كه پدرانشان نه دانشى دارند كه بر آن اعتماد كنند و نه راه هدايتى كه در آن سلوك نمايند. (2)

و در سوره لقمان فرموده:

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ* وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ الشَّيْطانُ يَدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعِيرِ*

برخى از مردمان،بدون آنكه دانشى داشته،يا راهنمائى شده باشند و يا كتاب روشنگرى فرارويشان باشد،درباره خدا مجادله مى كنند.و هرگاه به ايشان گفته شد:از آيات نازله خداوندى پيروى كنيد،گفتند:بلكه از آنچه پدرانمان را بر آن يافته ايم متابعت مى كنيم.آيا نه آنست كه شيطان ايشان را به آتش شعله ور و عذاب آن فرا مى خواند؟ (3)

و در سوره زخرف فرموده:

وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ* وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاّ يَخْرُصُونَ* أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ* بَلْ قالُوا إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ*1.

ص: 24


1- -يونس77/ و 78.
2- -مائده104/.
3- -لقمان20/ و 21.

آنان ملائكه،بندگان خالص خداى رحمان را،ماده پنداشتند.آيا اينان گواه خلقتشان بوده اند كه چنين ادّعائى دارند؟به يقين گواهى ايشان نوشته و از آن پرسيده مى شوند.و گفتند:اگر خدا مى خواست ما آنها را نمى پرستيديم.جاهلانه سخن مى گويند،در اين باره هيچ اطلاعى ندارند،فقط گمانه مى زنند و دروغ مى بافند.آيا پيش از اين كتابى به آنان داده ايم و به آن تمسّك جسته اند؟خير، بلكه گفتند:ما پدرانمان را در اين مسير يكپارچه و يك رأى يافتيم،و ما هم در پى آنان راه مى يابيم. (1)

و در آيات بعد،در همان سوره،در داستان امتهاى گذشته آمده است:

وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ* قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى مِمّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ قالُوا إِنّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ* فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ*

بدين سان،پيش از تو در هيچ شهر و ديارى بيم دهنده اى نفرستاديم جز آنكه رفاه طلبان مستكبر آن گفتند:ما پدرانمان را بر آئين خود متحد و يكپارچه يافتيم،و البته كه بر مسير آنان اقتدا مى كنيم.پيامبر بيم دهنده گفت:آيا اگر به چيزى بهتر از آنچه پدرانتان را بر آن يافته ايد به نزد شما آمده باشم بازهم از پدرانتان تقليد مى كنيد؟گفتند:ما به هر چه براى ما آورده باشيد باور نداريم.

پس،از آنان انتقام كشيديم،بنگر چگونه است عاقبت تكذيب كنندگان (2)!

تفسير آيات

خداوند در آيات گذشته خبر مى دهد:خليلش ابراهيم عليه السّلام از قوم خود پرسيد:اين مجسمه هائى كه خودتان را وقف عبادت آنها كرده ايد چيستند؟آيا وقتى آنان را مى خوانيد سخن شما را مى شنوند؟آيا نفع و ضررى به شما مى رسانند؟گفتند:ما به اين مسائل كارى

ص: 25


1- -زخرف22/-19.
2- -زخرف25/-23.

نداريم،ما پدرانمان را بر اين روش ديده ايم و از آنان پيروى مى كنيم!در جاى ديگر،از برخورد موسى عليه السّلام با فرعونيان حكايت مى كند كه به آنان گفت:آيا اين آيات حقّه خداوندى را سحر مى ناميد؟فرعونيان گفتند:آمده اى كه ما را از مسير پدرانمان منحرف نمائى؟!.

خداوند از درگيرى خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم با مشركين قريش نيز خبر داد و فرمود: هرگاه به آنان گفته شد به فرمان خدا درآييد،گفتند:روش پدران و سيره آنان ما را بس!در جاى ديگر مى فرمايد:برخى مردمان،به دور از هر گونه اطلاع و دانش يا راهنما و كتاب روشنگرى،درباره خدا به بحث و جدل مى پردازند.

كفّار قريش،ملائكه را مى پرستيدند و آنان را اناث و ماده مى پنداشتند.خداى سبحان بر سبيل استفهام انكارى مى پرسد:آيا اينان شاهد خلقت ملائكه و انوثيت آنان بوده اند؟يا آنكه خداوند كتابى همانند تورات و انجيل برايشان فرستاده و اين قضيه را در آن آورده است،و اينان با تمسك و استناد به آن سخن مى گويند؟نه،چنين نگفتند،بلكه گفتند:

ما پدرانمان را بر اين روش يكپارچه و متحد يافتيم و بر مسير آنان راه مى يابيم.

خداى سبحان نيز،براى تسلّى و آرامش خاطر پيامبر خود،و اينكه اين سيره و روش تازگى ندارد و همه امتها با پيامبرانشان چنين برخوردهاى جاهلانه و نابخردانه اى داشته اند، مى فرمايد:ما در هيچ شهر و ديارى پيامبر بيم دهنده اى براى ترساندن مردمان نفرستاديم مگر آنكه مترفين مستكبر آن ديار گفتند:ما پدرانمان را بر دينى كه داريم يكدل و يك صدا يافته ايم و ما هم بر مسير و راه آنان رفته و به ايشان اقتدا مى كنيم.پيامبر فرستاده خدا كه براى ترساندن ايشان رفته بود،مى گفت:آيا اگر چيزى بهتر از روش پدرانتان براى شما آورده باشم بازهم انكار مى كنيد و كفر مى ورزيد؟آنان گفتند:ما به هر چه شما آورده باشيد كافريم!

پس،نتيجه مى گيريم:عصبيّت قومى و گروهى كه برخاسته از جهل و نادانى است چنين خواسته هائى را در جان انسان مى نشاند و او را بدانجا مى كشاند كه با فطرت پاك و سليم خدادادى اش-كه راهنماى او در شناخت خداى خالق و پروردگار پرورشگر است-به ستيز

ص: 26

و مخالفت بر مى خيزد.

فشرده بحث

از آنجا كه نفس آدمى كنجكاو و پژوهشگر است،در طول زندگى-همانند معده حريص و سيرى ناپذير خود كه در طول حيات غذا مى جويد-در جستجوى شناخت و معرفت مى باشد.پس،هنگامى كه جوياى علت حركت در متحركها و سبب وجود در موجودات مى گردد،عقل او به اين نتيجه و حكم مى رسد كه:هر حركتى حتما بايد حركت دهنده داشته باشد،و هر آفريده شدۀ داراى نظم و نظامى كه با حساب و دقت و وزانت به وجود آمده باشد،به يقين بايد آفريننده مناسب خود را دارا باشد.اين آفريننده نامش«اله»يعنى خداست.

پس،هيچ كس را نشايد كه در روز قيامت بگويد: إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلِينَ ما از اين مسائل غافل بوديم.يا بگويد:«پدران ما در گذشته شرك آوردند،و ما از نسل ايشان بوديم»-يعنى انتخاب راه از طرف آنان بوده-«آيا ما را به خاطر كردار جاهلانه آنان هلاك مى كنى؟»زيرا،حال ايشان در اين باره،حال مردمان در زندگى دنياست،مردم پيش از كشف نيروى برق و الكتريسيته در تاريكى محض به سر مى بردند.به خاطر غريزه تحقيق و كنجكاوى كه در ذات آنان به وديعت نهاده شده بود،فرزندانشان به كشف نيروى برق دست يافتند.ديگر كشفيات بشر هم،در هر دوره و نسلى كه گذشتگان به آن دسترسى نداشته اند، از اين قبيل است.بدين سبب،همانگونه كه نسل بشر تاريكى دنياى مادى خود را با تحقيق روشن نمود،مى توانست تاريكى كفر پدرانش را نيز پشت سر گذارده و از نور پيامبران روشنى بجويد.پس،هيچ كس نمى تواند بگويد:چون پدران من در تاريكى ظلم و شرك،و تاريكى انكار خالق به سر بردند،من هم به ناچار از آنان پيروى مى كردم.ناچارى در كار نيست،زيرا،خداوند رحمان با فرستادن پيامبران،براى تذكر غافلان و ناآگاهان،حجت را بر مردمان تمام كرده است.چنانكه به خاتم پيامبرانش فرموده: فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ* لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ* پس تذكر بده،كه تو تنها، تذكردهنده اى.تو بر آنان مسلّط

ص: 27

نيستى. (1)

و نيز قرآن را ذكر ناميده،و فرموده:

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ*

ما اين ذكر(يادآور)را بر تو فرستاديم تا آنچه براى مردمان فرستاده شده، برايشان بيان و روشن نمائى،و تا انديشه نمايند. (2)

در بحث آينده آنچه را در اينجا خلاصه و فشرده آورديم،به حول و قوه الهى،با شرح و بسط لازم بررسى خواهيم كرد./.

ص: 28


1- -غاشيه21/ و 22.
2- -نحل44/.

ص: 29

2 مباحث الوهيّت

اشاره

الف-آيا مخلوقات تصادفى پديد آمده اند؟

ب-معناى«اله».

ج-معناى«لا اله الا اللّه».

«اله»همان خالق است،و خالقى جز خدا نيست.و غير خالق پرستش نمى شود.

يعنى:هيچ خالق و معبودى جز خداى يگانه وجود ندارد.

بنابراين:لا اله الاّ اللّه.

د-آيا خدا دختر و پسر دارد؟

ص: 30

ص: 31

الف-آيا مخلوقات تصادفى پديد آمده اند

هنوز هستند افرادى كه مى گويند:خلقت و نظام هستى تصادفى پديد آمده است.نه مخلوقات را خالقى است،نه نظام را نظام دهنده اى!خلاصه گفتارشان اين است:

اينهمه موجود بى شمار و احصا نشدنى در مجموعه هستى،اتفاقى پديد آمده اند.يعنى ذرّات و عناصر گوناگون در اندازه ها و موقعيتهاى خاص،تصادفى در كنار يكديگر قرار گرفته اند،تصادفى به مقدار لازم و متناسب با هم ممزوج شده،تصادفى در جو مناسب و ملايم طبع خود قرار گرفته،تصادفى با ديگر عناصر تركيب شده و يكديگر را تكميل كرده اند،تصادفى در مدارهاى شايسته دور و نزديك هم جاسازى شده و تصادفى به يك مجموعه بى شمار و بى كران منظّم و حيات آفرين تبديل شده اند؛تصادفهاى دقيق و حساب شده!در اندازه هاى لازم و شايسته!تا آنجا كه عناصر اصلى حيات مانند:اكسيژن و هيدروژن و...پديدار،و مايه هاى زيست و زيستن آماده و مهيا گرديده است!!!

براى روشن شدن بيشتر موضوع،و براى آنكه ريشه اين مغالطه كاريها و پرده پوشيها از بن زده شود،به يارى خداى متعال،مثال زير را مى آوريم:

شما اگر ده عدد توپ كوچك يك اندازه را بگيريد و از يك تا ده شماره گذارى نماييد، سپس آنها را در كيسه اى بريزيد و آن را شديدا تكان دهيد تا كاملا در هم شده و از ترتيب شماره خارج شوند،پس از آن تصميم بگيرند بر همان رديف يك تا ده،آنها را از كيسه بيرون آوريد،احتمال بيرون آوردن توپ شماره يك،احتمالى از يك تا ده مى باشد،يعنى

ص: 32

ممكن است در مرتبه اول بيرون بيايد،يا دوم،و يا در مرحله آخر كه دهمين و آخرين است.حال اگر بخواهيد شماره هاى يك و دو را به دنبال هم بيرون آوريد،نسبت احتمال به يك تا صد مى رسد،يعنى هم ممكن است در مرحله اول با هم بيرون بيايند،و هم ممكن است شما مجبور باشيد يكصد بار اين عمل را تكرار كنيد تا موفق گرديد.اما اگر خواستيد شماره هاى يك و دو و سه را به ترتيب دنبال هم آوريد،نسبت احتمال در اينجا يك تا هزار مى گردد.يعنى ممكن است شما مجبور باشيد يك هزار مرتبه اين كار را تكرار نمائيد.در مرحله بعد،يعنى بيرون آوردن شماره هاى يك و دو و سه و چهار نسبت اوج مى گيرد و به رقم يك تا ده هزار مى رسد.يعنى ممكن است مجبور شويد ده هزار بار تكرار كنيد تا خواسته شما تحقق يابد،و همينطور پيش برويد تا جائى كه بخواهيد همه آن ده عدد توپ شماره گزارى شده را به ترتيب شماره هاى يك تا ده بيرون آوريد كه نسبت احتمال به يك تا دهها ميليون مى رسد (1).اين يك روش علمى پذيرفته شده روشن!

حال،اگر ديدگاه علمى چنين است كه براى بيرون آوردن تصادفى تنها ده عدد متوالى از يك كيسه،با نظم مورد نظر و ترتيب شماره،اينهمه تكرار لازم مى آيد،ديد علمى درباره ايجاد چنين نظامى كه امروزه آن را مشاهده مى كنيم چه خواهد بود؟!نظم و نظامى كه نه تنها مجموعه موجوداتش بى شمار و غير قابل احصايند،بلكه موجودات درون يك موجودش نيز با ديد علمى تيزبين و ابزار شناخته شده امروزين،در شمار و احصا نيايد!حال،آيا هيچ ذى شعورى را مى رسد كه بگويد:اينها همه تصادفى پديد آمده اند،و براى هر يك از آنها اتفاقا جزء مناسب آن پديد آمده،و از روى تصادف در كنار جزء ديگر جاى گرفته و همينطور،جزئى در كنار جزء ديگر،و بخشى در مسير بخش آخر،رديف و همگن و دمساز آمده،و اين نظم محيّر العقول شگفتى آفرين ايجاد گرديده است؟!!

خداى عظيم نظم آفرين در سوره حجر مى فرمايد:

وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنّاها لِلنّاظِرِينَ..A

ص: 33


1- -علم به ايمان دعوت مى كند تأليف:أ.كريسى موريسون. nosirrom ysserc.A

ما در آسمان برجهائى قرار داديم،و آنها را براى بينندگان آراستيم (1)

وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْزُونٍ.

و زمين را گسترديم؛و در آن كوههاى ثابت و استوار نهاديم،و از هر چيز موزون و مناسب،در آن رويانديم. (2)

و در سوره بقره مى فرمايد:

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ.*

به يقين در آفرينش آسمانها و زمين،و گردش روز و شب،و در حركت كشتى بر روى آب به سود مردمان،و آبى كه خداوند از آسمان مى فرستد و زمين را پس از مردن زنده مى كند،و جنبندگان را در آن گسترش مى دهد و چرخش بادها و ابرهاى رام شده ميان آسمان و زمين،براى صاحبان عقل و انديشه نشانه ها است. (3)

آرى،به خدا سوگند كه در آفرينش آسمان و زمين نشانه هاى تدبّر و انديشه فراوان است.و در نظام همگن و هماهنگ دژهاى آسمان و ستاره هايش،و در ميزان مستحكم و سنجيده گياهان و رويش آنها،براى انديشمندان و خردمندان نشان قدرت و عظمت و تدبير و نظم بى شمار است،اگر بينديشند!ولى افسوس كه هواى نفس انسان عاقل و انديشمند را از تعقل و انديشه بازمى دارد !!!/.

ص: 34


1- -حجر16/.
2- -حجر19/.
3- -بقره164/.

ب-اله و معناى آن

اول:معناى اله در كتابهاى لغت

خلاصه آنچه در كتابهاى لغت پيرامون اله آمده چنين است:

اله بر وزن«كتاب»از ماده اله يأله به معناى عبادت،يعنى:اطاعت خاضعانه است.

لفظ اله مانند«كتاب»هم مصدر است و هم اسم مفعول؛پس،همان گونه كه«كتاب»به معناى«مكتوب»يعنى«نوشته شده»آمده،اله نيز به معناى مألوه يعنى«عبادت شده» مى آيد.بنابراين ،اله در لغت يعنى:

1-عبادت و اطاعت خاضعانه.(معناى مصدرى)

2-معبود و مطاع:عبادت شده.(معناى مفعولى)

اين معناى اله در لغت بود.

دوم:معناى اله در محاورات و گفتگوهاى مردم عرب زبان

اله در محاورات مردم عرب زبان به دو معنى آمده است:

1-هنگامى كه شخص عرب زبانى از ديگرى خبر مى دهد و مى گويد:اله،مقصودش اين است كه او عبادتى را انجام داده است،يعنى براى معبود خودش عبادات دينى مانند:نماز و دعا و قربانى به جاى آورده است.و زمانى كه مى گويد:الها بر وزن كتابا مقصودش آن معبودى است كه عبادت و پرستش مى شود،و مراسم دينى براى او انجام مى گيرد،يعنى اين هيئت معناى اسم مفعولى دارد،همانگونه كه كتاب هم به معناى مكتوب،يعنى نوشته شده، مى آيد.و عرب هر چيزى را كه عبادت و پرستش شود،اله مى گويد كه جمع آن آلهة است، خالق و آفريننده باشد يا مخلوق و آفريده،براى او فرقى ندارد،مانند بتها و خورشيد و ماه، يا گاوها كه مورد پرستش هندوها هستند.

2-«اله»گاهى به معناى مطاع و پيروى شده مى آيد.مانند آنچه در قرآن كريم آمده است:

ص: 35

1- أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً.

آيا ديدى كسى را كه هواى نفس خود را مطاع خود گرفته است؟آيا تو مى توانى او را هدايت و راهنمائى كنى؟! (1)

2- أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللّهُ عَلى عِلْمٍ.

آيا ديدى كسى را كه هواى خود را پيروى مى كند و خداوند او را دانسته گمراه ساخته است؟! (2)

يعنى هر كه از هواى نفس خود پيروى مى كند،در واقع هواى نفس و خواسته دل را معبود و مطاع خويش گرفته است،چنانكه در سوره قصص مى فرمايد: وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللّهِ. آيا گمراهتر از آن كس كه هواى نفس خود را پيروى كرده و هدايت الهى را نپذيرفته،كسى پيدا مى شود؟! (3)

3-در سوره شعرا سخن فرعون به موسى را مى آورد كه گفت:

لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ

اگر اله ديگرى جز مرا پيروى كنى تو را زندانى خواهم كرد! (4)

اينكه اله را در اين آيه،مطاع و پيروى شده،معنى كرديم براى آن است كه فرعون و مردم زير فرمان او معبودهاى پرستيدنى خود را داشتند،چنانكه خداى سبحان در سوره اعراف از قول آنها آورده است:

وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ...

اشراف قوم فرعون به او گفتند:آيا موسى و قوم او را رها مى كنى كه در زمين فساد كنند،و تو و معبودهاى تو را رها سازند؟!... (5)

اين معبودها كه در اينجا آمده،همان معبودهاى پرستيدنى فرعون و قوم اوست كه براى/.

ص: 36


1- -فرقان43/.
2- -جاثيه23/.
3- -قصص50/.
4- -شعراء29/.
5- -اعراف127/.

آنها قربانى مى كردند و مراسم دينى مى گرفتند.

اما فرعون خودش هم«اله»بود،لكن اله به معناى مطاع و پيروى شونده.اگر چه اين احتمال نيز مى رود كه فرعون ادعاى«الوهيت»به معناى اول هم داشته است،يعنى خود را معبود پرستيدنى هم مى دانسته،چنانكه از برخى ملتها نقل شده كه آنها پادشاهان خود را از نسل«آلهه»خورشيد يا غير آن،مى دانستند،و براى آنان برخى مراسم عبادى را برگزار مى كردند.

اينها معناى«اله»در نزد عرب و غير عرب از ملتهاى منقرض و باقى است.

سوم:معناى اله در اصطلاح اسلامى

«اله»در مصطلح اسلامى از اسماى حسناى خداوند و به معناى معبود و آفريننده مخلوقات مى باشد.اين واژه گاهى در قرآن كريم،همراه با قرينه اى كه دلالت بر معناى لغوى دارد،آمده است.مانند:

اَلَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ.

آنان كه با اللّه معبود ديگرى قرار مى دهند. (1)

زيرا،دو كلمه:آخر و مع اللّه در آيه كريمه،دليل بر آنند كه مقصود از«اله»معناى لغوى آن،يعنى:مطاع و معبود است،يعنى همان كه جز اللّه پيروى و پرستش مى شود.

«اله»در آيات بسيارى از قرآن كريم،بدون قرينه و مطلق به معناى اصطلاحى اش آمده،و«الوهيت»را منحصر و ويژه خداى سبحان مى كند.ما در بحث آينده مشروح آن را بيان مى داريم.

جامع ترين سخن در معناى«اله»سخنى است كه ابن منظور مؤلف كتاب لسان العرب، در ذيل ماده«اله»،از قول ابى الهيثم آورده كه گفته است:

خداى عزّ و جلّ فرموده:خداوند هيچ فرزندى نگرفته،و هيچ الهى با او نيست،چه،اگر الهى جز او وجود داشت،هر الهى به مخلوق خود مى پرداخت.

ص: 37


1- -حجر96/.

يعنى:هيچ كس نمى تواند اله باشد مگر آنكه معبود بوده،و بتواند براى عبادت كننده خود خالق و رازق و مسلط و مقتدر بر او باشد.و هر كس چنين نباشد اله نيست،بلكه او مخلوق است،اگر چه به ناحق عبادت شده باشد.

ج-معناى لا اله الا اللّه

اشاره

معناى اله در قرآن كريم با تدبّر و دقت در آياتى كه در ابطال سخن مشركين درباره الوهيت آمده روشن مى گردد،آياتى كه الوهيت را منحصر و ويژه خداوند بلند مرتبه قادر مى داند،و آياتى كه درباره محاورات و جدال با مشركين پيرامون اله آمده است.چنانكه در آيات زير مشاهده مى كنيم:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ* ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ* ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ*

ما انسان را از عصاره اى از گل آفريديم،سپس او را نطفه اى در قرارگاه مطمئن رحم قرار داديم؛سپس نطفه را به صورت علقه،و علقه را به صورت مضغه،و مضغه را به صورت استخوانهائى در آورديم؛پس از آن بر استخوانها گوشت پوشانديم؛سپس آن را آفرينش تازه اى داديم؛پس بزرگ است خدائى كه بهترين آفرينندگان است. (1)

شرح كلمات

1-سلالة:خالصه و عصاره اى كه به نرمى و آرامى از چيزى گرفته و بيرون آورده مى شود.نطفه را از آن رو سلاله نامند كه عصاره غذاست و از غذا توليد مى شود.

ص: 38


1- -مؤمنون14/-12.

2-نطفة:نطفه همان منى يا آب اندكى است كه از زن و مرد خارج مى شود.

3-قرار:هر محل با ثبات و آرامى را كه اشياء در آن آرام گيرند،يعنى به آرامش برسند،محل قرار يا قرارگاه مى نامند.

4-مكين:هر چيز ثابت و غير متزلزل را كه در جاى خود استوار باشد،مكين،يعنى جاى گرفته و مطمئن گويند.

پس معناى آيه تا اينجا اين مى شود كه:ما نطفه را در قرارگاه خودش،يعنى در رحم، قرار داديم.

5-علقة:خون بسته غليظ چسبنده را علق،و يك قطعه از آن را علقه گويند.

6-مضغة:هنگامى كه عرب مى گويد:مضغ اللّحم،مقصودش اين است كه گوشت را در دهان جويد و با دندان قطعه قطعه كرد تا فرو برد.

به يك لقمه گوشت قابل جويدن نيز مضغه گويند.بدين خاطر،به جنين جاى گرفته در شكم مادر،هنگامى كه به اندازه لقمه گوشتى در حدّ جويدن گردد،مضغه گويند.مضغه پس از علقه پديد مى آيد.

7-انشاء:ايجاد،پديد آوردن و پرورش دادن.

إنشاء الشىء،يعنى آن چيز را ايجاد كرد و پرورش داد.

و أنشأ اللّه الخلق،يعنى خداوند مخلوقات را آفريد و آنها را پرورش داد.

تفسير آيات

ما انسان را از عصاره ناب و صافى گل زمين آفريديم.سپس او را در جايگاه ثابت و آرام بخش وى،يعنى در رحم مادر قرار داديم،پس از آن،اين نطفه را به خون تبديل كرديم،خونى جامد و غليظ و بسته و چسبان كه به هر چه برسد آويز آن مى شود،سپس اين خون بسته غليظ را به گوشتى،همانند گوشت جويدنى،مبدل ساختيم.پس آنگه همين تكه گوشت را استخوان نموديم.سپس همين استخوان را با گوشت پوشانديم.و در نهايت او را آفرينشى ديگر،شامل اعضاء و روح انسانى،داديم،پس بزرگ است خدائى كه بهترين آفرينندگان است،خدائى كه اين موجود پيچيده و شگفت آور را،در طى مراحلى اينگونه،

ص: 39

آفريده است!

بازگشت به نقطه آغازين

خداوند در سوره مؤمنون پس از آيات 12 و 13 و 14 كه بحث آن گذشت،و پس از يادآورى موجوداتى كه به نفع انسان و در اختيار و تسخير او هستند،و پس از بيان انواع مخلوقات خود،مى فرمايد:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ

ما نوح را به نزد قومش فرستاديم،او به ايشان گفت:اى قوم من!خدا را عبادت كنيد،هيچ الهى جز او براى شما نيست،آيا پروا نمى كنيد؟! (1)

سپس به آفرينش امتهاى ديگرى كه مخلوق خداى عزّ و جلّ بوده اند اشاره كرده،و با شرح كافى به بيان انكار و كفر آنان مى پردازد تا به آيه 91 اين سوره مى رسد و مى فرمايد:

مَا اتَّخَذَ اللّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ...

خداوند هرگز فرزندى براى خود انتخاب نكرده،و هيچ اله ديگرى با او نيست، كه اگر چنين مى شد،هر يك از الهان به سوى آفريدهاى خود مى رفت و به اداره آنها مى پرداخت،و بعضى بر بعضى ديگر برترى مى جستند و... (2)

ما در اين آيات،بارزترين و روشن ترين صفت الوهيت را،خالقيّت و آفرينش مى يابيم،و به همين سبب هم مى بينيم خداى عزّ و جلّ مشركين را استيضاح كرده،و پس از آنكه مى فرمايد:آسمان و زمين و هر چه ميان آنهاست را،جز به حق،نيافريديم، (3)به پيامبر مى فرمايد :به آنان بگو:اين معبودهائى را كه غير خدا پرستش مى كنيد به من نشان دهيد چه چيزى از زمين را آفريده اند،يا چه شركتى در آفرينش آسمانها دارند؟! (4)و در سوره رعد

ص: 40


1- -مؤمنون23/.
2- -مؤمنون91/.
3- -احقاف3/.
4- -احقاف4/.

مى فرمايد:

أَمْ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهّارُ

آيا براى خدا شريكانى قرار داده اند كه همانند خدا آفريده اند و اين آفرينشها بر آنان مشتبه شده است؟!بگو:خدا خالق همه چيز است؛و اوست يگانه پيروز! (1)

و در سوره نحل مى فرمايد:

أَ فَمَنْ يَخْلُقُ كَمَنْ لا يَخْلُقُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ

آيا كسى كه مى آفريند،مانند كسى است كه نمى آفريند؟!آيا متذكر نمى شويد؟! (2)

اين معنى،يعنى تكيه و اعتماد بر خالقيّت به عنوان بارزترين صفت الوهيت در آيات ديگرى مانند:آيه(20)سوره نحل،آيه(3)سوره فرقان،و آيه(9)سوره اعراف تكرار مى گردد.

در تمام اين آيات،مبارزه و استدلال با مشركان در مسأله توحيد،حول محور يكتائى خالق مى گردد.در آيه اول خداى متعال از كفار مى پرسد:به من نشان دهيد،آنها را كه جز خدا مى خوانيد و پرستش مى كنيد،چه چيز زمين را براى شما آفريده اند؟!و در آيه دوم مى فرمايد:

آيا بدين سبب براى خدا انباز و شريك قرار داديد كه از آنها هم مخلوقاتى همچون آفريده هاى خدا ديده ايد،و آفرينش خدا با آفرينش ديگران بر شما مشتبه شده و قابل تشخيص نيست؟!و در آيه سوم مى پرسد:

آيا آنكه مى آفريند،و اينهمه موجودات گونه گون را پديد مى آورد،با كسى كه چيزى نيافريده و نمى آفريند يكسان است؟

و مى فرمايد:هيچ اله و معبودى با او نيست.و در آيه ديگرى مى فرمايد:

بگو:خداست خالق همه اشياء و اوست يگانه پيروز./.

ص: 41


1- -رعد16/.
2- -نحل17/.

قرآن كريم،اينگونه در مقام استدلال با مشركين برهان مى آورد،و به آنان كه الهان و معبودان ديگرى را عبادت كرده،و آنها را شريك و انباز در عبادت خداى يكتا و يگانه قرار مى دهند،مى فرمايد:آفرينش مخلوقات ويژه خداوند است،و الهان ديگر هيچ قدرتى بر آفرينش ندارند.

از اين رو است كه ما در مى يابيم،بارزترين صفت اله،آفرينش است.

اين موضوع،در آيات ذيل،به گونه اى روشن تر بيان مى گردد،آنجا كه مى فرمايد:

1- ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ

اين است پروردگار شما!«هيچ الهى»جز او نيست؛آفريننده همه چيز اوست؛ پس او را عبادت كنيد. (1)

2- يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ

[صالح پيامبر گفت:]اى قوم من!خدا را عبادت كنيد،كه«الهى»جز او براى شما نيست!اوست كه شما را از زمين آفريد. (2)

3- هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ...

آيا«آفريننده اى»جز خدا هست كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد؟!هيچ «الهى»جز او نيست... (3)

4- وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ...

آنان غير از خداوند«الهانى»براى خود برگزيدند،معبودانى كه چيزى نمى آفرينند،بلكه خودشان آفريده شده اند... (4)

5- يا أَيُّهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ* ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ*/.

ص: 42


1- -انعام102/.
2- -هود61/.
3- -فاطر3/.
4- -فرقان3/.

اى مردم!مثلى زده شده است،به آن گوش فرا دهيد:كسانى را كه غير از خدا مى خوانيد،هرگز نمى توانند مگسى بيافرينند،هر چند براى اين كار دست به دست هم دهند!و هرگاه مگسى چيزى از آنها بربايد،نمى توانند آن را بازپس گيرند! طلب كننده و مطلوب،عابد و معبود،هر دو ضعيف و ناتوانند!به راستى، خدا را آنگونه كه بايد بشناسند نشناختند؛خداوند قوى شكست ناپذير است. (1)

خداى متعال در اين موضع از قرآن كريم همه مردمانى را كه«الهانى»جز«اللّه»را مى خوانند طرف خطاب قرار داده و به آنان مى فرمايد:

به اين مثل گوش فرا دهيد:آنانى را كه به جز خدا مى خوانيد،فراعنه و پادشاهان و زورمندان باشند يا گاوان و بتان و معبودان ديگر،هرگز نمى توانند مگسى را بيافرينند.

يعنى هيچ يك از اين فراعنه گردنكش جبّار،و هيچ يك از اين گاوهاى مورد پرستش،يا هر معبود و اله ديگرى از معبودان مردم،نمى توانند آلوده ترين و پست ترين حشره را بيافرينند حشره اى كه همه مردم آن را مى شناسند و در همه جوامع روى زمين پراكنده است، و همه خلق از آن دورى مى كنند!اينها چگونه معبودانى هستند كه هيچ يك از آنها نمى توانند مگسى آلوده را بيافرينند،و اگر با هم جمع آيند و يكديگر را پشتيبانى كنند بازهم قادر بر آفرينش يك نمونه از اين حشره بى مقدار نيستند؟!

گذشته از آن،اگر همين مگس چيزى را از اين معبودهاى پندارى ربود،گاوها باشند يا فرعون يا«آلهه»ديگر،قدرت پس گرفتن از او را هم ندارند،مثلا اگر مگس خون يكى از همين گاوهاى مورد پرستش در هند را بمكد،گاو بيچاره نمى تواند حق خود،يعنى خون مكيده شده را،پس بگيرد!

وه كه چه ضعيف و ناتوان است اين گاو بيچاره معبود بشر!و عاجزتر و ناتوان تر از آن، كسى است كه از اين موجود بيچاره حاجت مى خواهد!به راستى كه خدا را آن چنان كه شايسته ذات اقدس اوست نشناختند،خدائى كه آفريدگار همه مخلوقات،و قوى و قدرتمند و شكست ناپذير است.4.

ص: 43


1- -حج73/ و 74.

بنابراين ،آفرينش و همه هستى از آن خداى متعال است و بس.اوست كه مخلوقات را آفريده،و موجودات را به وجود آورده،زنده مى كند و مى ميراند،و مالك هر چيز اوست.

مؤثرى جز او در عالم خلقت نيست تا درخواست خود را به سوى او بريم،پس واجب است كه تنها او را عبادت كنيم و فقط از او حاجت بخواهيم.

آيات زير نيز،اين معنى را توضيح مى دهد:

1- قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلى قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللّهِ يَأْتِيكُمْ بِهِ.

بگو:به من پاسخ دهيد:اگر خداوند،گوش و چشم شما را بگيرد،و دلهاى شما را مهر كند كه چيزى را نفهميد،كدامين اله است،جز اللّه،كه آنها را به شما بازگرداند (1)؟!

2- اَلَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ يُحيِي وَ يُمِيتُ

همان خدائى كه حكومت آسمانها و زمين،از آن اوست؛اله و معبودى جز او نيست،زنده مى كند و مى ميراند. (2)

3- مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِياءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ

كدامين اله و معبودى جز خدا مى تواند براى شما روشنائى بياورد آيا نمى شنويد؟! (3)

4- ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَأَنّى تُصْرَفُونَ

اين است اللّه،پروردگار شما،حكومت عالم هستى از اوست؛

هيچ معبودى جز او نيست؛پس چرا از راه حق منحرف مى شويد؟! (4)

5- لا إِلهَ إِلاّ هُوَ يُحْيِي وَ يُمِيتُ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ

هيچ الهى جز او نيست،زنده مى كند و مى ميراند،پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شما است. (5)/.

ص: 44


1- -انعام46/.
2- -اعراف158/.
3- -قصص71/.
4- -زمر6/.
5- -دخان8/.

6- إِنَّما إِلهُكُمُ اللّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً

به يقين اله و معبود شما اللّه است،اله ديگرى جز او نيست،علم و دانش او همه چيز را فرا گرفته است. (1)

7- قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً

بگو:اگر آن چنان كه مى گويند با خدا خدايان ديگرى بود،در اين صورت مى كوشيدند تا راهى به سوى خداوند صاحب عرش پيدا كنند. (2)

8- وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا

آنان غير از خدا،معبودهاى ديگرى را براى خود برگزيدند،تا مايه عزّتشان باشند. (3)

9- أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا

آيا آنان را خدايانى است كه مى توانند در برابر ما از ايشان دفاع كنند؟ (4)

10- أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً وَ لا يُنْقِذُونِ

آيا غير از خدا معبودان ديگرى را برگزينم كه اگر خداى رحمان بخواهد زيانى به من برساند،شفاعت آنها كمترين سودى براى من ندارد و مرا نجات نخواهد داد؟! (5)

11- وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ

آنان غير از خدا،معبودهاى ديگرى براى خويش برگزيدند به اين اميد كه يارى شوند! (6)

12- فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ شَيْءٍ لَمّا جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ ./.

ص: 45


1- -طه98/.
2- -اسراء42/.
3- -مريم81/.
4- -انبيا43/.
5- -يس23/.
6- -يس74/.

و هنگامى كه فرمان مجازات پروردگارت رسيد،معبودانى كه غير از خدا مى خواندند،آنان را به هيچ وجه يارى نكردند. (1)

قرآن كريم بدين گونه صريح و روشن مى گويد:هر گونه آفرينشى ويژه خداى يگانه است،نزول باران،رويش گياهان،شفاى بيماران،پيروزى بر دشمنان و برطرف كردن فقر و پريشانى،همه اينها و امثال آن،و هر گونه حركت و سكون عالم هستى،تنها از جانب خداى متعال است و بس.پس اله حقيقى جهان هستى اوست،در قدرت و شوكت و افعالش بى شريك و يگانه است،شبيه و مثل و مانند ندارد:نه كسى را زاده،و نه از كسى زاده شده،كفو و همتا و همانند ندارد،اوست خداى عزيز و مقتدر و يكتا.همان گونه كه خود را توصيف كرده و فرموده:

1- إِنَّمَا اللّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ

به يقين خدا،تنها معبود يگانه است،او منزه است كه فرزندى داشته باشد. (2)

2- لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاّ إِلهٌ واحِدٌ.

آنان كه گفتند:"خداوند يكى از سه خداست"به يقين كافر شدند.هيچ اله و معبودى جز خداى يگانه وجود ندارد. (3)

3- وَ قالَ اللّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ

خداوند فرموده:دو معبود براى خود انتخاب نكنيد؛يقينا معبود شما همان خداى يگانه است. (4)

تا اينجا روشن شد كه الوهيت ويژه و خاص خداوند است.اين ويژگى خود سبب مى شود تا عبادت غير،همراه با عبادت خدا،ممنوع باشد.پس عبادت هم بايد تنها براى خداوند انجام پذيرد،چنانكه فرموده:

1- إِنَّنِي أَنَا اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي

من اللّه هستم؛معبودى جز من نيست!تنها مرا عبادت كن،و نماز را براى ياد/.

ص: 46


1- -هود101/.
2- -نساء171/.
3- -مائده73/.
4- -نحل51/.

من بپا دار. (1)

2- وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ

ما پيش از تو،هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر آنكه به او وحى كرديم:معبودى جز من نيست؛پس تنها مرا عبادت كنيد. (2)

3- أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ* أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِيَ وَ جَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حاجِزاً أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ* أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ* أَمَّنْ يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَنْ يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ تَعالَى اللّهُ عَمّا يُشْرِكُونَ* أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ*

آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريده،و از آسمان براى شما آبى فرستاد كه با آن،باغستانهاى سرورانگيز رويانديم،باغهائى كه شما هرگز قدرت روياندن درختانش را نداشتيد،آيا با اين خدا،معبود ديگرى هست؟!نه،بلكه آنان گروهى نادانند كه از حق روى گردان شده و آفريده را در رديف آفريدگار قرار مى دهند!

يا آنكه زمين را رام كرد و استقرار بخشيد،و در جاى جاى آن نهرها روان ساخت،و براى آن كوههاى استوار ايجاد كرد،و ميان دو دريا مانعى آفريد،آيا با اين خدا،معبود ديگرى هست؟!نه،بلكه بيشتر آنان نمى دانند!

يا كسى كه دعاى بيچاره را اجابت مى كند و گرفتارى را برطرف مى سازد،و/.

ص: 47


1- -طه14/.
2- -انبيا25/.

شما را جانشينان زمين قرار مى دهد؛آيا با خدا،معبود ديگرى هست؟!خيلى كم متذكر مى شويد!

يا آنكه شما را در تاريكيهاى صحرا و دريا هدايت مى كند،و كسى كه بادها را پيش از نزول رحمتش مژدگانى مى فرستد؛آيا با اين خدا،معبود ديگرى هست؟!بلند است مرتبه خداوندى از آنچه اينان شريك او قرار مى دهند!

يا آنكه آفرينش را آغاز كرد،سپس تجديدش مى كند،و آنكه از آسمان و زمين روزى تان مى دهد؛آيا با اين خدا،معبود ديگرى هست؟!بگو:"دليل و برهانتان را بياوريد اگر راست مى گوئيد!" (1)

بنابراين،خدائى جز خداى يگانه نيست.شريك و مثل و مانند ندارد.همان گونه كه-بر خلاف پندار برخى-دختران و پسران نيز،ندارد.گفتار اين گروه را در بحث آينده بررسى مى كنيم.

د-آيا خداوند دختر و پسر دارد؟

اشاره

در ميان معتقدان به تعدد خدايان،كسانى يافت مى شوند كه براى خداى سبحان دختران و پسران خيالى تراشيده و بدان معتقد شده اند.خداوند در سورۀ صافات از قول ايشان مى فرمايد:

فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّكَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ* أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِكَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ* أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ* وَلَدَ اللّهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ* أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنِينَ* ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ*

از ايشان بپرس:آيا پروردگارت دخترانى دارد و پسران از آن آنهاست؟!آيا ما فرشتگان را مؤنث آفريديم و آنان ناظر بودند؟!بدانيد اينها با اين دروغ بزرگشان مى گويند:«خداوند فرزند آورده!»راستى را كه آنان دروغگويانند!آيا خداوند دختران را بر پسران ترجيح داده است؟شما را چه شده؟درباره خدا

ص: 48


1- -نمل64/-60.

چگونه قضاوت مى كنيد؟! (1)

در سوره زخرف مى فرمايد:

وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ* وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ...

فرشتگان را كه بندگان خداى رحمانند مؤنث پنداشتند؛آيا آفرينش آنان را شاهد بوده اند؟!گواهى آنان نوشته و بازخواست مى شوند.و گفتند:اگر خدا مى خواست ما آنها را پرستش نمى كرديم. (2)

أَمِ اتَّخَذَ مِمّا يَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاكُمْ بِالْبَنِينَ

آيا خداوند از ميان آفريدگانش،دختران را براى خود گرفته و پسران را براى شما برگزيده؟! (3)

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ

در حالى كه هرگاه يكى از آنان را به همان چيزى كه براى خداى رحمان در پندار خود تراشيده و مثال آورده،بشارت دهند،رخسارش سياه شده و خشمگين مى گردد! (4)

اين مشركان،فرشته ها را در قالب بتهاى:لات و عزّى و منات،پرستش مى كردند؛و اين سه را پيكره و تنديس ملايك مى دانستند.

خداوند در سورۀ نجم مى فرمايد:

أَ فَرَأَيْتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّى* وَ مَناةَ الثّالِثَةَ الْأُخْرى* أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى* تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزى* إِنْ هِيَ إِلاّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى/.

ص: 49


1- -صافات154/-149.
2- -زخرف20/-19.
3- -زخرف16/.
4- -زخرف17/.

به من بگوئيد:آيا بتهاى:لات و عزّى و منات كه سومين آنهاست[دختران خدايند]؟!آيا سهم شما پسر است و سهم خدا دختر؟!(با آنكه به گمان شما دختران بى ارزشند!)در اين صورت چنين تقسيمى ناعادلانه است!(چنين نيست بلكه)اينها نامهائى است كه شما و پدرانتان بر آنها نهاده ايد،خداوند هيچ دليلى بر صحت اين پندار نازل نكرده؛آنان تنها از گمان و حدس و هواى نفس پيروى مى كنند،در حالى كه هدايت پروردگارشان به آنان رسيده است. (1)

إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثى* وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً

آنان كه به آخرت ايمان ندارند،فرشتگان را دختران خدا مى نامند!آنان بر اين گفته خود دليلى ندارند،تنها از حدس و گمان پيروى مى كنند،در حالى كه حدس و گمان هرگز آدمى را از حق بى نياز نمى كند! (2)

برخى ديگر از مشركان،اجنه را پرستش مى كردند،خداوند درباره آنان در سوره انعام فرموده:

وَ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا يَصِفُونَ* بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ

براى خدا همتايان و انبازانى از جن قرار دادند،در حالى كه آنان آفريده خدا هستند.و براى او بدون هر گونه دليل و دانشى پسران و دختران تراشيدند،منزّه است خدا،و برتر است از آنچه توصيف مى كنند.او پديدآورنده آسمانها و زمين است؛چگونه ممكن است فرزندى داشته باشد در حالى كه همسرى نداشته؟!او همه چيز را آفريده؛و به همه اشياء آگاه است. (3)

و در سوره سبا فرموده:0.

ص: 50


1- -نجم23/-19.
2- -نجم27/-28.
3- -انعام101/-100.

وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلائِكَةِ أَ هؤُلاءِ إِيّاكُمْ كانُوا يَعْبُدُونَ* قالُوا سُبْحانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ

و روزى كه خداوند همه آنان را بر مى انگيزد و به فرشتگان مى گويد:"آيا اينان شما را مى پرستيدند؟!"مى گويند:منزّهى!تنها تو ولىّ مائى نه آنان؛بلكه جن را پرستش مى كردند و بيشترشان به آنها ايمان داشتند! (1)

اين گروه از مشركان كه ملائكه را پرستش مى كردند،در عصر ما وجود ندارند.آنان منقرض شده و تنها يادى از كردارشان به جا مانده است.اما آنان كه در زمان ما هنوز باقى مانده و مى گويند خداوند پسر دارد،نصارى هستند كه در سوره توبه درباره آنان فرموده:

وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّى يُؤْفَكُونَ

يهود گفتند:"عزيز پسر خداست!"و نصارى گفتند:"مسيح پسر خداست!"اين سخنى است كه بر زبان مى آورند و با گفتار كافران پيشين دمساز مى شوند،خدا آنان را بكشد،از راه حق به كجا منحرف مى شوند؟! (2)

در سوره نساء مى فرمايد:

يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللّهِ وَكِيلاً* لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلّهِ وَ لاَ الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً*

اى اهل كتاب!در دينتان غلوّ و زياده روى نكنيد!و درباره خدا سخن به غير حق/.

ص: 51


1- -سبا41/-40.
2- -توبه30/.

نگوييد!عيساى مسيح پسر مريم فرستاده خدا و كلمه اوست كه به مريم القاء نمود؛و روحى از طرف او بود،پس،به خدا و پيامبرانش ايمان آوريد،و نگوييد:"خداوند سه گانه است!"از چنين گفتارى بازايستيد كه براى شما بهتر است!به يقين خدا تنها معبود يگانه است؛او منزّه است كه فرزندى داشته باشد؛ هر چه در آسمانها و زمين است از آن اوست،و همين بس كه خدا مدبّر و كارگردان آنها باشد.

مسيح پسر مريم هرگز از اينكه بنده خدا باشد ابا ندارد؛و فرشتگان مقرّب او نيز چنين اند،هر كس از عبادت و بندگى خدا روى برتابد و تكبّر ورزد،به زودى همه آنان را نزد خود جمع خواهد كرد. (1)

و در سوره مائده مى فرمايد:

لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قالَ الْمَسِيحُ يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النّارُ وَ ما لِلظّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ* لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ* أَ فَلا يَتُوبُونَ إِلَى اللّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ* مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنّى يُؤْفَكُونَ* قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ*

آنان كه گفتند:"خداوند همان مسيح پسر مريم است"مسلما كافر شدند،در حالى كه خود مسيح گفت:خدا را كه پروردگار من و شماست بپرستيد،زيرا،هر كس شريكى براى خدا قرار دهد،خداوند بهشت را بر او حرام كرده است؛و جايگاه او دوزخ است؛و ستمكاران،يار و ياورى ندارند.2.

ص: 52


1- -نساء171/ و 172.

آنان كه گفتند:"خداوند،يكى از سه خداست"به يقين كافر شدند؛هيچ معبودى جز معبود يگانه نيست؛و اگر از آنچه مى گويند دست بر ندارند،عذاب دردناكى به كافران آنها خواهد رسيد.آيا به سوى خدا بازنمى گردند ،و از او طلب آمرزش نمى كنند؟در حالى كه خداوند آمرزنده مهربان است.

مسيح پسر مريم،فقط فرستاده خدا بود كه پيش از او نيز فرستادگان ديگرى بوده اند؛مادرش زن بسيار راستگوئى بود؛هر دو غذا مى خوردند؛بنگر چگونه نشانه ها را براى آنان آشكار مى سازيم!و بنگر چگونه از حق منحرف مى شوند.

بگو:"آيا جز خداوند،چيزى را مى پرستيد كه مالك سود و زيان شما نيست؟!" و خداوند شنوا و داناست. (1)

و باز در همان سوره فرموده:

لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ لِلّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ

آنان كه گفتند:"خدا همان مسيح پسر مريم است"به يقين كافر شدند؛بگو:"اگر خدا بخواهد مسيح بن مريم و مادرش و همه افراد روى زمين را نابود كند،چه "كسى مى تواند جلوگيرى كند؟"حكومت آسمانها و زمين،و آنچه ميان آن دو قرار دارد از آن خداست؛هر چه بخواهد مى آفريند؛و او بر هر چيزى تواناست. (2)

و در سوره آل عمران فرموده:

إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ

مثل عيسى نزد خدا همچون آدم است كه او را از خاك آفريد،سپس به او فرمود:"موجود باش"او هم فورا موجود شد. (3)/.

ص: 53


1- -مائده76/-72.
2- -مائده17/.
3- -آل عمران59/.

و در سورۀ مريم فرموده:

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً* لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدًّا* تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا* أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً* وَ ما يَنْبَغِي لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً* إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاّ آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً*

و گفتند:"خداوند رحمان فرزندى براى خود بر گرفته است."راستى را كه سخن منكر و ناپسندى گفتيد!نزديك است به خاطر اين سخن آسمانها از هم متلاشى گردد،و زمين شكافته شود،و كوهها از هم فرو ريزد.از اين رو كه براى خداى رحمان فرزندى قائل شدند!در حالى كه هرگز براى خداوند رحمان سزاوار نيست كه فرزندى برگزيند.هيچ كس در آسمانها و زمين باقى نمى ماند مگر آنكه با خضوع و بندگى به نزد خدا آيد. (1)

خداوند در آيات سوره اخلاص بر همه گفتار و پندار اين گروه خط بطلان كشيده و فرموده:

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ* اَللّهُ الصَّمَدُ* لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ* وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ*

بگو:خداوند يكتا و يگانه است؛خداوند بى نياز مطلق است؛هرگز نزاده،و زاده نشده؛و همتا و همانندى براى او نيست.

شرح كلمات

براى آنكه از بحث گذشته نتيجه بهترى بگيريم،برخى از الفاظ آيات را،توضيح مى دهيم:

1-افك:دروغ و افترا و روى گرداندن از حق به سوى باطل.

ص: 54


1- -مريم93/-88.

2-كظيم:كسى كه غم و اندوه شديد و جانكاه دارد.

3-سلطان:سلطان در اينجا به معناى دليل و برهان است.

4-ضيزى:جائرانه و ستمگرانه،«قسمة ضيزى»:تقسيم ناعادلانه.

5-خرق:ادّعاى دروغين،ساختگى و تراشيدنى.

6-بديع: پديدآورنده و ايجاد كننده اى كه پديده او بى سابقه و ابتكارى باشد. بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يعنى: پديدآورنده آسمان و زمين بدون وسيله و ابزار و مدل از پيش تعيين شده،و بدون مادّه و زمان و مكان.پس گفتن بديع(مخترع حقيقى)به غير خدا روا نيست.

7-يضاهئون:يشابهون،يعنى شبيه و همانند مى كنند.

8-ادّا:ادّ به معناى امر عظيم و چيز ناپسند و بسيار زشت است.

9-هدّ:ويرانى شديد و نابودى،كوبيدن و خراب كردن بنا.

10-مسيح:مسيح لقب عيسى بن مريم و برگردان واژه عبرانى مشيح است،زيرا،آن حضرت با مسح كردن و دست كشيدن بر اندام افراد پيسى گرفته و نابينايان مادرزاد،آنان را به اذن خداى متعال شفا مى بخشيد.

11-كلمه:مخلوقى كه خداوند او را با لفظ:كن(موجود شو)و همانند آن مى آفريند، و از روش معمول و شناخته شده خلقت،يعنى آفرينش به توسط اسباب،جداست.

عيسى عليه السّلام از آن رو"كلمه خدا"ناميده شده كه خداوند با گفتن كلمه:كن(موجود شو)او را آفريده است؛همانگونه كه زكرياى پيامبر عليه السّلام را مورد خطاب قرار داده و فرموده است:

أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ .

خداوند تو را به«يحيى»بشارت مى دهد،كسى كه كلمه خدا(مسيح)را تصديق مى كند. (1)

و خطاب به مريم عليه السّلام فرموده:

إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ./.

ص: 55


1- -آل عمران39/.

خداوند تو را به كلمه اى از طرف خودش بشارت مى دهد كه نامش«مسيح، عيسى پسر مريم»است. (1)

و در آيه اى كه گذشت آمده بود:

به يقين مسيح،عيسى بن مريم،فقط فرستادۀ خدا و كلمه(مخلوق)اوست. (2)

ناميدن عيسى عليه السّلام به«كلمه»از قبيل ناميدن مسبّب به اسم سبب مى باشد،يعنى چون كلمۀ خدا(كن)سبب پيدايش عيسى عليه السّلام كه مسبب آن است گرديده،نام سبب بر مسبب نهاده شده است.

12-صدّيقه:صدّيق كسى است كه هرگز دروغ نمى گويد،و درستى گفتارش را با كردار خوب اثبات مى كند،صدّيقين در فضل و مقام،پس از انبياء قرار دارند،و صديقة مؤنث صديق است.

13-عبد:عبد در اينجا به معناى بنده و برده اى است كه اختيار سود و زيان و مرگ و زندگى خود را ندارد.

14-صمد:صمد همان كسى است كه نه زاده و نه زاده شده و نه همتا و همانند دارد، يعنى:هيچ چيز از او بيرون نيامده است؛چه اشياء جرم دار و سنگين و پر،مانند:مثل،فرزند و امثال آن كه از مخلوق زاده مى شود،و چه اشياء لطيف و بى جرم و نرم و نازك،مانند:

نفس آدمى و حيوانى و...

خداى سبحان را نه چرت و خواب در ربايد،و نه غم و اندوه فراگيرد بيم و اميد، بى ميلى و سرور،خنده و گريه،گرسنگى و سيرى،خستگى و نشاط او را عارض نگردد.

او از هيچ چيز بيرون نيامده،آنگونه كه اشياء جرم دار پروزن فربه از همانندان خود بيرون مى آيند،مثل جنبنده ها از جنبنده،و روئيدنيها از زمين،و آبها از چشمه و ميوه ها از درخت.

همچنانكه از هيچ يك از اشياء لطيف و بى جرم هم بيرون نيامده،آنگونه كه آتش از سنگ مى جهد،يا سخن از زبان بيرون مى آيد،و شناخت و تشخيص از قلب،و روشنى از/.

ص: 56


1- -آل عمران،45.
2- -نساء171/.

خورشيد و نور از ماه.

هيچ چيز مانند او نيست،بلكه او يگانه واحد صمدى است كه نه از چيزى بيرون آمده،و نه در چيزى پيچيده است،و نه بر چيزى تكيه دارد. پديدآورنده و مخترع و ايجادكننده همه اشياء اوست؛و همه را با دست قدرت خود آفريده است.

هر چه را بخواهد به خواست خود نابود مى كند،و هر چه را در علم خود صلاح بداند باقى مى گذارد.اين است آن خداى صمدى كه نه زاده و نه زاده شده و كفو و همانند و همتا ندارد.

تفسير آيات

خداوند در آيات گذشته،برخى از يهود زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم را معرفى مى كند،و مى فرمايد:آنان مى گفتند:«عزيز پسر خداست!»اين طايفه منقرض شدند،چنانكه برخى از مشركين كه مى گفتند:«فرشتگان دختر خدايند»نيز منقرض گرديدند،ولى نصارى تا به امروز باقى مانده اند،و همانگونه كه خداى متعال از ايشان خبر داده مى گويند:مسيح پسر خداست.و مى گويند:خداوند يكى از سه خداست:اب و ابن و روح القدس.راستى را كه نمى توان فهميد،چگونه خداى واحد سه گانه مى شود،و همان سه گانه واحد!نصارى با اين سخنشان با كفار همانندى و شباهت نشان دادند؛و با اين قول به خدائى مسيح معتقد شدند.

در حالى كه مسيح كسى جز فرستاده خدا نيست كه پيش از او هم فرستادگانى بوده اند، مادرش نيز زنى راستگو و درست كردار بود.هر دو غذا مى خوردند،مانند ديگران،و بديهى است كه هر كس غذا بخورد نيازمند و ناچار از تخليه مى گردد،و از خود مدفوع به جاى مى گذارد،و چنين فردى نمى تواند«اله و معبود»باشد،بلكه عيسى بن مريم كلمه خداست كه او را به مريم القاء فرمود؛اگر چه نصارى او را براى آنكه بدون پدر به دنيا آمده،پسر خدا مى گويند؛پيدايش او همانند پيدايش آدم عليه السّلام است كه خداوند او را از خاك آفريد و به او گفت:«موجود باش»او«موجود شد».به راستى اگر بنابر آن است كه براى خدا فرزندانى باشد-و خدا منزّه و برتر از آن است كه فرزند داشته باشد-آدم عليه السّلام كه سزاوارتر است تا پسر خدا باشد؛از اين سخن باطل به خدا پناه مى بريم.اينان همه،«آدم و عيسى»و«ملائكه و جن و انس و آسمانها و زمين»از آفريده هاى خدايند.و چه درست فرموده خداى سبحان:

ص: 57

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ* اَللّهُ الصَّمَدُ* لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ* وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ*

امام حسين عليه السّلام در پاسخ به نامه مردم بصره كه از معناى«صمد»پرسيده بودند،براى آنان نوشت:به نام خداوند رحمان و رحيم.اما بعد!بدون علم و دانش در قرآن فرو نرويد، و در آن مجادله نكنيد،و ندانسته دربارۀ آن سخن نگوئيد كه من از جدم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم شنيدم مى فرمود:هر كس درباره قرآن ندانسته سخن گويد جايگاه خود را در آتش برگزيند، و خداى سبحان و متعال،صمد را در قرآن تفسير كرده و فرموده:خدا يگانه است،خدا صمد است،سپس آن را شرح داده كه نه زاده و نه زاده شده،كفو و همتا و همانندى ندارد.نه چيزى مانند فرزند و امثال آن،از اشياء ثقيل و سنگين،-كه از مخلوقات بيرون مى آيد-از او بيرون آمده،و نه چيزى از اشياء لطيف و غير سنگين مثل نفس و جان.از چرت و پينه گى،خواب و وهم،غم و اندوه،خنده و گريه،بيم و اميد،تمايل و بيزارى،گرسنگى و سيرى،منزّه و مبرّاست.او برتر از آن است كه اشياء لطيف و خشن از او بيرون آيد،نه زاده شده و نه از چيزى به وجود آمده،يا از آن خارج شده-آنگونه كه اشياء جرم دار از عناصر خود بيرون مى آيند،يا جنبندگان و نباتات از زمين مى رويند و زاده مى شوند،يا آب از چشمه ساران و ميوه از درختان ظهور مى يابند-همانگونه كه از سنخ اشياء لطيفه هم نيست،اشيائى كه به مراكز خود وابسته اند،مانند:ديدن كه از چشم است و شنيدن كه از گوش،و بوئيدن كه از بينى و چشيدن از دهان و سخن گفتن از زبان و معرفت و شناخت از قلب و آتش از سنگ.نه،هيچ يك از اينها را همانند نيست،بلكه اوست خداى يگانه بى همتاى صمد،كه نه از چيزى است،و نه در چيزى،و نه بر چيزى، پديدآورنده و مخترع اشياء است،و خالق و ايجادكننده آنها به دست قدرت خود،هر چه را با مشيت و خواست خود براى نابودى آفريده در هم نوردد.و هر چه را به علم خود براى بقاء و بودن آفريده باقى نگه مى دارد.اين است آن خداى يگانه صمد كه نه زاده و نه زاده شده،همتا و همانند و همطراز ندارد.

ص: 58

نتيجه بحث

در ميان معتقدان به تعدد معبود،افرادى مانند مشركين قريش بودند كه مى گفتند:

«فرشتگان دختران خدايند»؛اين طايفه منقرض و نابود شده اند.

افراد ديگرى بودند كه مى گفتند:«عزيز پسر خداست»؛مثل برخى يهود زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم،اين گروه نيز منقرض گرديدند.

برخى از آنان مى گفتند:«عيسى بن مريم پسر خداست»و خدا يكى از خدايان سه گانه است:اب و ابن و روح القدس.همه نصارى تا امروز بر اين گفته پاى بندند.

برخى ديگر،جن را مى پرستيدند،اين طايفه در دوره هاى مختلف ديدگاهها و مذاهب گوناگونى درباره جن داشتند.

خداوند در قرآن كريم بطلان همه اين گفته ها و اقوال را آشكار كرده است؛آنجا كه از پندار فرشته پرستان خبر داد كه مى گفتند:فرشتگان دختران خدايند و مؤنث هستند،فرمود:

آيا اينان آفرينش فرشتگان را ناظر بوده و ديده اند كه آنها مؤنث هستند؟!و آنجا كه از مسيح و مادرش سخن گفت فرمود:اين دو غذا مى خورند،در حالى كه ما مى دانيم هر كس غذا بخورد مدفوع دارد،و خوردن و مدفوع گذاردن از صفات بشرى است.و فرمود:مثل عيسى در ولادت و آفرينش او بدون پدر،همانند آدم و آفرينش او از خاك است كه علاوه بر پدر،مادر هم نداشت!

پس،به يقين عيسى و فرشتگان و جن و همه موجودات آسمانها و زمين،همه و همه، بندگان خدايند،و خدا نه كسى را زاده و نه از كسى زاده شده،مثل و مانند و كفو و همتا ندارد.

قرآن كريم بدين گونه الوهيت يعنى آفرينش را منحصر و ويژه خداوند يگانه و بى شريك مى داند و بر آن استدلال مى كند،و ماسواى آفريدگار يگانه را مخلوق او مى داند.

در بحث آينده اصناف مخلوقات خدا را،بر اساس سلسله مراتبشان در هستى،مورد بررسى قرار مى دهيم.

ص: 59

3 انواع مخلوقات خدا در قرآن كريم

اشاره

الف-ملائكة.

ب-سماوات و ارض و كواكب.

ج-دوابّ.

د-جن و شيطان.

ه-انسان.

و-شرح آيات و تفسير آنها در روايات.

ص: 60

ص: 61

1-ملائكه

اشاره

مفرد آن ملك يعنى فرشته،صنفى از مخلوقات بالدار (1)خدا،و داراى مرگ و زندگى هستند.آنان بندگانى مطيع اند كه خدا را پرستش مى كنند،دستوراتش را اطاعت كرده و هرگز از فرمان او سر پيچى نمى كنند.گاهى در انجام دستورات و فرمانبردارى از خدا به صورت انسان نيز،ظاهر مى شوند.خداوند رسولان خود را از ايشان برگزيده و در سوره فاطر فرموده:

اَلْحَمْدُ لِلّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ إِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ

حمد و ستايش مخصوص خداوند آفريننده آسمانها و زمين است.خداوندى كه فرشتگان را پيام رسانانى قرار داد داراى بالهاى دوگانه و سه گانه و چهارگانه،و هر چه بخواهد در آفرينش مى افزايد،خداوند بر هر چيزى تواناست. (2)

در سورۀ زخرف مى فرمايد:

وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ

اينان فرشتگان را كه بندگان خداوند رحمانند مؤنث پنداشتند؛آيا شاهد آفرينش آنان بوده اند (3)؟!

ص: 62


1- -بالدار را بنا بر آنچه قرآن كريم فرموده مى گوئيم،كيفيت و چگونگى آن را نمى دانيم.
2- -فاطر1/.
3- -زخرف19/.

در سورۀ شورى مى فرمايد:

وَ الْمَلائِ كَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ

فرشتگان پيوسته تسبيح گو و ستايشگر پروردگارشان بوده و براى كسانى كه در زمين هستند از خدا آمرزش مى خواهند. (1)

در سورۀ نحل مى فرمايد:

يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ

آنان تنها از مخالفت پروردگارشان كه حاكم بر آنهاست،مى ترسند؛و هر چه را مأمور شوند به انجام مى رسانند. (2)

دربارۀ اينكه گاهى به صورت انسان نيز در مى آيند،در سورۀ مريم فرموده:

فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا* قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا* قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا*

ما روح خود را به سوى او فرستاديم؛و او در شكل انسانى متعادل و بى عيب بر مريم ظاهر شد!مريم سخت ترسيد و گفت:من از شرّ تو،به خداى رحمان پناه مى برم اگر پرهيزگارى!فرشته گفت:«من فرستاده پروردگار تو هستم»؛آمده ام تا پسر باك و پاكيزه اى به تو ببخشم (3)!

در سورۀ هود درباره فرو فرستادن عذاب بر قوم لوط،از آمدن فرشتگان به صورت انسان خبر داده و فرموده:

وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ* فَلَمّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ*... وَ لَمّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصِيبٌ* ...* قالُوا يا لُوطُ إِنّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ...7.

ص: 63


1- -شورى5/.
2- -نحل50/.
3- -مريم19/-17.

رسولان ما براى ابراهيم بشارت آوردند و گفتند:سلام!او نيز بر آنان سلام گفت و طولى نكشيد كه گوسالۀ بريانى براى آنها آورد.اما هنگامى كه ديد دست آنها به آن نمى رسد و از آن نمى خورند،ناپسندشان ديد و در دل از آنان احساس ترس كرد.آنان به او گفتند:نترس؛ما به سوى قوم لوط فرستاده شده ايم...و هنگامى كه فرستادگان ما،[ فرشتگان عذاب]،به نزد لوط آمدند،از آمدنشان ناراحت شد،و قلبش فشرده گشت و گفت:«امروز روز بسيار سختى است»...

فرشتگان گفتند:اى لوط!ما رسولان پروردگار توئيم!آنان هرگز به تو دست نخواهند يافت (1)...

در سوره انفال درباره فرشتگان و اينكه چگونه در سيماى جنگجويان در جنگ بدر به يارى مسلمانان آمدند،فرموده:

إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفِينَ

به ياد آوريد هنگامى را كه از شدت ناراحتى در ميدان بدر،از پروردگارتان كمك مى خواستيد؛و او خواستۀ شما را پذيرفت و فرمود:من شما را با يك هزار از فرشتگان،كه پشت سر هم فرود مى آيند،يارى مى كنم. (2)

و به دنبال آن مى فرمايد:

إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ.

هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد:«من با شما هستم»كسانى را كه ايمان آورده اند،ثابت قدم داريد!به زودى در دلهاى كافران ترس و وحشت مى افكنم؛ضربه ها را بر بالاى گردن فرو آريد و همه انگشتانشان را قطع كنيد. (3)/.

ص: 64


1- -هود81/-69.
2- -انفال9/.
3- -انفال12/.

و در سوره آل عمران فرموده:

إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلِينَ* بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِينَ*

هنگامى كه به مؤمنان مى گفتى:آيا شما را كافى نيست كه پروردگارتان با سه هزار فرشته اى كه از آسمان فرود مى آيند يارى تان كند؟!آرى،اگر استقامت ورزيد و تقوى پيشه كنيد،و دشمن به همين زودى به سراغ شما بيايد، خداوندتان به پنج هزار فرشته نشاندار يارى خواهد كرد! (1)

دربارۀ گزينش فرشتگان به پيام رسانى مى فرمايد:

اَللّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النّاسِ

خداوند از فرشتگان رسولانى برمى گزيند،و از مردمان نيز. (2)

درباره فرستادن وحى به توسط آنان فرموده:

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ* ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ* مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ*

اين سخن رسولى بزرگوار(جبرئيل)است.صاحب قدرت،كه نزد خداوند صاحب عرش مقام والائى دارد.در آسمانها مطاع و امين است. (3)

در سوره بقره فرموده:

قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ

بگو:هر كس دشمن جبرئيل باشد[در حقيقت دشمن خداست]زيرا او به فرمان خدا،قرآن را بر تو نازل كرده است. (4)

در سوره شعراء مى فرمايد:

وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ* نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ* عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ/.

ص: 65


1- -آل عمران125/-124.
2- -حج75/.
3- -تكوير21/-19.
4- -بقره97/.

مِنَ الْمُنْذِرِينَ*

به يقين اين قرآن،از سوى پروردگار عالميان فرستاده شده.روح الأمين آن را نازل كرده است.بر قلب تو،تا از بيم دهندگان باشى. (1)

در سورۀ نحل فرموده:

قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ

بگو:اين قرآن را،روح القدس از جانب پروردگارت به حق نازل كرده است،تا افراد با ايمان را ثابت قدم بدارد،و مسلمانان را مايه هدايت و بشارت باشد. (2)

در سورۀ بقره فرموده:

وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ

و عيسى بن مريم را دلايل روشن داديم؛و او را به وسيلۀ روح القدس يارى كرديم. (3)

فرشتگان در شب قدر براى تقدير امور فرود مى آيند،خداوند در سوره قدر فرموده:

تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ

فرشتگان و روح در شب قدر به اذن پروردگارشان براى تقدير هر كارى فرود مى آيند. (4)

برخى از آنان مراقب و نگهبان انسانند،چنانكه در سوره ق مى فرمايد:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ* إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِيدٌ* ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ*

ما انسان را آفريديم و وسوسه هاى نفس و درون او را مى دانيم،و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم.آن هنگامى كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم او هستند/.

ص: 66


1- -شعراء194/-192.
2- -نحل102/.
3- -بقره87/ و 253.
4- -قدر4/.

اعمالش را دريافت مى دارند،هيچ سخنى را بر زبان نمى آورد مگر آنكه همان دم فرشته اى مراقب و آماده دريافت و ضبط آن است. (1)

يكى از فرشتگان«ملك الموت»است،خداى سبحان فرموده:

قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ

بگو:فرشتۀ مرگ كه بر شما مأمور شده،روح شما را مى گيرد؛سپس به سوى پروردگارتان بازگردانده مى شويد. (2)

برخى از آنان معاونين ملك الموت اند،چنانكه فرموده:

حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا يُفَرِّطُونَ

هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد،فرستادگان ما جانش را مى گيرند؛آنان در انجام وظايف كوتاهى نمى كنند. (3)

در سوره نحل مى فرمايد:

اَلَّذِينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ* فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها...* اَلَّذِينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ*

آنان كه فرشتگان مرگ،روحشان را مى گيرند در حالى كه به خود ستم كرده اند! در اين موقع تسليم مى شوند و مى گويند:ما كار بدى انجام نمى داديم!آرى، خداوند به آنچه انجام مى داديد آگاه است!اكنون از درهاى جهنم وارد شويد كه جاودانه در آن خواهيد بود!...آنان كه فرشتگان مرگ روحشان را مى گيرند در حالى كه پاك و پاكيزه اند؛به آنان مى گويند:سلام بر شما!وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد. (4)

خداى سبحان از موقعيت و كار فرشتگان در روز قيامت نيز،خبر داده،و مى فرمايد:8.

ص: 67


1- -ق18/-16.
2- -سجده11/.
3- -انعام61/.
4- -نحل32/-28.

تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ

فرشتگان و روح به سوى او بالا مى روند،در آن روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است. (1)

در سورۀ نبأ فرموده:

يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً

روزى كه روح و فرشتگان در يك صفّ مى ايستند و هيچ يك جز به اذن خداوند رحمن سخن نمى گويند،و آنگاه كه بگويند درست مى گويند! (2)

خداوند ايمان به فرشتگان را بر ما واجب كرده و در سورۀ بقره فرموده:

لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ

نيكى تنها اين نيست كه[به هنگام نماز]روى خود را به سوى مشرق و يا مغرب كنيد؛بلكه نيكى و نيكوكار آن كسى است كه به خدا و روز قيامت و فرشتگان و كتاب آسمانى و پيامبران ايمان آورد. (3)

و باز در همان سوره فرموده:

مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِيلَ وَ مِيكالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ

هر كس دشمن خدا و فرشتگان و رسولان خدا و جبرئيل و ميكائيل باشد[بايد بداند كه]خداوند دشمن كافران است. (4)

شرح كلمات

1-فاطر:خالق و پديدآورنده.

2-حنيذ:كباب و بريان.

3-نكرهم:از آنان ترسيد و بدش آمد.

ص: 68


1- -معارج4/.
2- -نباء38/.
3- -بقره177/.
4- -بقره98/.

4-مردفين:به دنبال هم،ملائكۀ مردفين يعنى،گروه گروه در پى هم.

5-ثبّتوا:سستى را از آنان دور كنيد و استوارشان داريد.

6-مسوّمين:نشانداران،ملائكۀ مسوّمين يعنى،فرشتگانى كه بر خود يا بر اسبان خود علامت نهاده بودند.

7-مكين:بزرگوار،و در اينجا به معناى مقرب و ارزشمند نزد خدا.

8-مطاع:اطاعت شده،و مطاع از ملائكه يعنى،فرماندۀ فرشتگان كه زير دستانش او را اطاعت مى كنند.

9-بيّنات:واضحات،آيات بينات يعنى،نشانه هاى روشن.

10-حبل الوريد:شاهرگ،در اينجا به ريسمان تشبيه شده است.

11-متلقّيان:دو فرشتۀ مأمور و مراقب انسان كه،هر چه از كردار و گفتارش را مى گيرند-در نامه اى كه روز قيامت آن را فراروى خود گشوده مى بيند-ثبت مى كنند.

12-رقيب:حافظ و نگهبان

13-عتيد:آماده و مهيا.

14-توفّى:قبض كردن و دريافت داشتن تام و تمام،خداوند يا فرشتگان كه انسان را توفّى مى كنند،يعنى روح او را به هنگام مردن تمام و كمال مى گيرند.

15-روح:آنچه حيات و زندگى تن وابسته به آن است،و اگر از انسان يا حيوان بيرون رود مى ميرند.شناخت حقيقت و كنه روح براى ما ميسور نيست،چنانكه خداى متعال در سوره اسراء بدان اشاره كرده و فرموده:از تو درباره«روح»سؤال مى كنند،بگو:روح از فرمان پروردگار من است؛و جز اندكى از دانش،به شما داده نشده است. (1)

اضافه و نسبت روح به خداى متعال،يا اضافۀ تشريفى است،يعنى به خاطر ارزش ويژه اى است كه نزد خدا دارد،و يا اضافه ملكى است،يعنى چون ملك خداست آن را منسوب به خود كرده است.همان گونه كه در داستان آفرينش آدم عليه السّلام در سوره حجر آمده،و خداوند به ملائكه فرموده:/.

ص: 69


1- -اسراء85/.

فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ

هنگامى كه كار خلقت آدم را به پايان رساندم،و از روح خود در او دميدم، همگى براى او سجده كنيد. (1)

و در داستان آفرينش عيسى عليه السّلام در سورۀ تحريم فرموده:

وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا

مريم دختر عمران كه دامان خود را پاك نگاه داشت،و ما از روح خود در آن دميديم. (2)

در امثال اين موارد،نسبت دادن روح به خدا،همانند نسبت دادن«بيت»است به او كه در سوره حج به ابراهيم عليه السّلام مى فرمايد: وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ يعنى،خانه مرا براى طواف كنندگان پاكيزه گردان. (3)در اينجا اضافه و نسبت بيت اللّه الحرام به خدا اضافۀ تشريفى است،يعنى به دليل خصوصيت ويژه اى كه نسبت به ساير مكانهاى زمين دارد،خداوند آن را گرامى داشته و به خود نسبت داده و فرموده:خانۀ من!اضافه روح به خدا در دو آيه گذشته نيز چنين است.

روح معناى ديگرى نيز دارد كه آن،مايۀ حيات و هدايت جانها بودن است،مانند:

وحى،نبوت،شرايع الهى و بويژه قرآن،خداى سبحان در سوره نحل فرموده:

يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ

فرشتگان را با روح،به فرمان خود،بر هر كدام از بندگانش بخواهد نازل مى كند. (4)

و در سورۀ شورى فرموده:

وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا

و همان گونه[كه بر پيامبران پيشين وحى نموديم]بر تو نيز،روحى را به فرمان/.

ص: 70


1- -حجر29/.
2- -تحريم12/.
3- -حج26/.
4- -نحل2/.

خود وحى كرديم. (1)

روح مورد اشاره در اين آيات كه خداوند آن را به پيامبر وحى فرموده،قرآن كريم است.اين روح غير از فرشتگان است،چنانكه خداوند در سورۀ قدر نيز به آن اشاره كرده و فرموده:

تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ

فرشتگان و"روح"در آن شب به اذن پروردگار براى تقدير هر كارى نازل مى شوند. (2)

و در سوره معارج فرموده:

تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ

فرشتگان،و روح به سوى او بالا مى روند،در آن روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است. (3)

شرح و بيان اين موضوع را از سخن امام على عليه السّلام در صفحات آينده مى آوريم.

16-امين:ثقه و امانتدار در رساندن وحى،خداوند فرشته اى به نام روح را«امين» دانسته و در سوره شعراء فرموده:

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ* عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ*

روح الأمين آن را بر قلب تو نازل كرد،تا از بيم دهندگان باشى. (4)

17-قدس:پاكى،و روح القدس يعنى،روح پاك و طاهر،خداوند فرشتۀ روح را به صفت«قدس و پاكى»نيز توصيف كرده و در سوره بقره فرموده:

وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ

ما به عيسى بن مريم دلايل روشن داديم و او را با"روح القدس"تأييد و حمايت كرديم. (5)3.

ص: 71


1- -شورى52/.
2- -قدر4/.
3- -معارج4/.
4- -شعراء194/-193.
5- -بقره87/ و 253.

و در سورۀ نحل خطاب به خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرموده:

قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ

بگو:اين قرآن را"روح القدس"از جانب پروردگارت به حق نازل كرده،تا افراد با ايمان را ثابت قدم بدارد؛و هدايت و بشارتى براى مسلمان است. (1)

18-تعرج:اوج مى گيرد و بالا مى رود،از مادۀ عروج به معناى بالا رفتن تدريجى است.

پندارهاى خيالى از جهان غيب

در بحث هائى همانند اين مباحث كه از عالم غيب و نهان صحبت مى شود،معمولا از جانب مردمانى كه در سطوح مختلف درك و فهم و بينش هستند،كوششهاى گوناگونى براى شناخت اين مسائل انجام مى گيرد.آنان مى خواهند آنچه در قرآن كريم و احاديث شريف درباره عوالم غير محسوس آمده،همانگونه كه در عالم حسّ و ماده مى يابند،آن را شناخته و درك كنند،بدين خاطر در عالم خيال فرو مى روند و تخيلات و گمان خود را علم و معرفت مى نامند.بيان و شرح آن،به اذن خداى متعال،چنين است:

ابزارهاى شناخت و معرفت

ابزار ما براى شناخت اشيا و معرفت آنها-سواى آنچه درباره استنتاج عقلى در بحث ميثاق آورديم-دو گونه است:1-حسّى 2-نقلى.

اول-حسّى،از آنجا كه حواس ما براى اين آفريده شده اند تا موجودات عالم ماده را تشخيص دهيم،بديهى است كه قدرت عمل در عوالم غير محسوس را ندارند.

دوم-نقلى،يعنى آنچه را كه از راه نقل و حكايت مى شناسيم؛مانند آنچه از اوضاع شهرها و كشورهاى ناديده از راه نقل و خبر مى دانيم،دانستنيهاى ما از اين نوع در محدوده

ص: 72


1- -نحل102/.

منقولات است،و شناخت حاصل از آن بستگى به ثبوت صداقت و درستى خبر و خبر دهنده دارد.

آنچه كه انبياى الهى و پيامبران خدا عليهم السّلام از جهان غيب مى گويند،معرفتى از نوع دوم است.يعنى شناخت آسمانهاى مافوق ستارگان و سيارات،و جهان فرشتگان و جن،و مشاهده روز قيامت،و...از راه اخبار و حديث آنان براى ما حاصل مى شود،و بالاتر از آن، سخنان و احاديث ايشان درباره صفات خداى سبحان است كه علم ما در اين باره-پس از آن كه صدق نبوت و رسالت ايشان براى ما ثابت شد-محدود به حدودى است كه آنان بيان مى دارند،و ما نمى توانيم چيزى از گفته هاى آنان درباره اين عوالم را از راه حس تشخيص داده و پس از آن در اختيار عقل بگذاريم تا صحت و عدم صحت آن را تعيين نمايد.

فشردۀ بحث

فرشتگان نوعى از مخلوقات خدا،سپاهيان خدا و بندگان خدايند،آنان بالدارند،زندگى مى كنند و مى ميرند،داراى اراده و عقل اند،و گاهى كه نياز باشد براى انجام فرمان خدا به شكل انسان ظاهر مى شوند.آنان از حيث فضل و مقام درجات متفاوتى دارند،مانند:

روح الامين،روح القدس و...خداوند از آنان رسولانى را براى رساندن وحى و إنزال مقدّرات انسان در شب قدر برگزيده است.از جملۀ آنان دو فرشتۀ مأمور بر انسانند كه اعمال او را ثبت مى كنند،و نيز،ملك الموت و زير دستان او،آنان همه در روز قيامت بر انگيخته مى شوند و به انجام فرمان خدا مى پردازند و هرگز خدا را نافرمانى نخواهند كرد.

ابزار شناخت و معرفت ما منحصرا دو گونه است:

1-حسّ و شناخت حسّى،يعنى آنچه كه با آن به تشخيص و تميز اشياء مى رسيم.

2-نقل و شناخت نقلى،يعنى آنچه كه با خبر گرفتن از راوى مطمئن و مورد اعتماد دريافت مى كنيم.

از آنجا كه عالم فرشتگان و جن و روح و قيامت و ابتداى آفرينش براى ما محسوس و مشهود نيست،و ما راهى جز راه نقل،از طريق پيامبران خدا،براى شناخت آنها نداريم -پيامبرانى كه قبلا راستى و درستى رسالت ايشان از سوى خدا براى ما ثابت شده است-

ص: 73

پس،افرادى كه خود را صاحب نظر دانسته و سخنانى از اين عوالم بر زبان و قلم آورده اند، چيزى بيش از گمان و وهم و خيال نياورده اند،و ظنّ و گمان ما را از حق بى نياز نخواهد كرد.

آنچه كه در آياتى چون: وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ (1) يعنى:عرش او بر آب قرار داشت.

يا: ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ (2)يعنى:سپس به آفرينش آسمان پرداخت در حالى كه دود بود،آمده است،معنايش اين نيست كه آن آب مانند همين آبى است كه ما امروزه بر روى زمين مى بينيم و از تركيب:«اكسيژن و هيدروژن»با اندازه هاى مناسب به وجود آمده،يا دود و دخان،همان دود و دخانى است كه از آتش برمى خيزد!ما به زودى در مبحث ربوبيت معناى عرش را،به يارى خدا،بيان مى داريم،و در بحث و بررسى آينده معناى سماء و سماوات در قرآن كريم را مى آوريم.

2-السموات و الارض و سماء الأرض

نخست-السماء و السماوات
الف-سماء

1-سماء و معناى آن در زبان عرب:سماء:آسمان،در زبان عرب به معناى ارتفاع و بلندى است،و آسمان هر چيزى قسمت بالاى آن است،يعنى هر چه از بالا بر شما سايه افكند و شما را بپوشاند همان را سماء گويند.

2-سماء و معناى آن در قرآن كريم:سماء در قرآن كريم،آنجا كه مفرد آمده،گاهى به معناى فضاى پيرامون زمين و محيط بر آن است،مانند اين آيات:

1- أَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ فِي جَوِّ السَّماءِ

آيا آنان به پرندگانى كه در جوّ و فضاى آسمان مسخّرند نظر نيفكندند؟ (3)

ص: 74


1- -هود7/.
2- -فصلت11/.
3- -نحل79/.

2- وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ

و از آسمان آبى فرستاد و به وسيله آن ميوه ها را پرورش داد تا روزى شما باشد. (1)

زيرا،انسان با چشم غير مسلح هم چگونگى پرواز پرنده در فضاى اطراف و بالاى زمين را مى بيند،و هم ريزش باران،از ابرهاى هدايت شده در آسمان زمين را مشاهده مى كند.

انسان گاهى كه از كوه بالا مى رود در حالى كه خورشيد را در آسمان بالاتر در حال نور افشانى مى بيند،ابرها را در زير پا و در همان فضاى ميان زمين و آسمان يا ميان آسمانى كه بالاى زمين و محيط بر آن است،مشاهده مى كند.

و گاهى به معناى همه چيزهائى است كه بالاى زمين است،مانند:آسمانهاى هفت گانه، ستارگان و...چنانكه فرموده:

1- ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ

سپس به آسمان پرداخت،و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب ساخت. (2)

2- وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلاّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ

و هيچ موجود پنهانى در آسمان و زمين نيست مگر اينكه در كتاب مبين ثبت است. (3)

3- يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ...

در آن روز كه آسمان را چون طومارى در هم مى پيچيم... (4)

مراد از«سماء»در اين آيات،همۀ چيزهائى است كه از زمين بالاتر است،و زمين در زير و پايين آن قرار گرفته،يعنى آسمانهاى هفتگانه و غير آن كه فوق زمين است.

ب-السموات

مراد از سماوات در قرآن كريم،آسمانهاى هفت گانه است.چنانكه فرموده:

هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوّاهُنَّ

ص: 75


1- -بقره22/.
2- -بقره29/.
3- -نمل75/.
4- -انبياء104/.

سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ

اوست خدايى كه هر چه را در زمين است،براى شما آفريد؛سپس به آسمان پرداخت،و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود؛و او به هر چيز آگاه است. (1)

دوم-الأرض

ارض:زمين،در قرآن كريم(451)مرتبه به لفظ مفرد،و يك بار با كلمه سماوات،و عطف بر آن،چنين آمده است:

اَللّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ...

خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريد،و از زمين نيز همانند آنها را... (2)

ما از مشابهتى كه در آيه بين زمين و آسمانها آمده،چنين مى فهميم كه اين همانندى،در نحوه آفرينش است،نه در تعداد آنها،حال اگر براى زمين نيز هفت طبقه كشف شد،مى توان گفت كه مراد از اين همانندى ميان آسمانهاى هفت گانه و زمين،شباهت در تعداد طبقات آنها است.

سوم-آفرينش سماوات و ارض
اشاره

در آيات بسيارى از قرآن كريم،به خلقت ارض و سماء و ابتداى آن اشاره شده است.براى تفسير چنين آياتى كه موضوع آنها از دسترس حسّ و تجربه ما خارج است بايد تنها به كسى مراجعه كنيم كه از طرف خدا مفسّر و بيان كننده قرآن معرفى شده است؛كسى كه خداوند به او فرموده:

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ

ما اين قرآن را به سوى تو فرستاديم تا آنچه را كه بر مردم نازل شده،براى آنان روشن نمائى. (3)

ص: 76


1- -بقره29/.
2- -طلاق12/.
3- -نحل44/.

در اين باره،و دربارۀ ابتداى خلقت،روايات بسيارى از رسول خدا رسيده است،لكن چون اين احاديث مانند احاديث احكام نيست كه توسط علماى فن از حيث متن و سند بررسى شده باشد،و چون در اينجا نيز،فرصت چنين بررسى و تحقيقى نيست،بناچار در چنين شرايطى،در بحث و بررسى مان از ابتداى آفرينش،به آنچه از ظواهر آيات فهميده مى شود بسنده كرده،و از روايات آنچه را به درستى اش اطمينان يا ظنّ قوى داريم بر مى گزينيم و از خداى بزرگ مدد جسته و مى گوييم:

ابتداى آفرينش

خداوند سبحان،شروع خلقت و آفرينش و پس از آن را در قرآن كريم چنين توصيف كرده است:

1- وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ

اوست خدائى كه آسمانها و زمين را در شش روز[يا شش دوران]آفريد؛و عرش او بر آب قرار داشت. (1)

2- إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ

به يقين پروردگار شما،خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد؛سپس بر عرش قدرت قرار گرفت،و به تدبير كارها پرداخت. (2)

3- اَلَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ،وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً

خدائى كه آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دو وجود دارد،در شش روز آفريد؛سپس بر عرش قدرت قرار گرفت،خداى رحمان،[هر چه مى خواهى]از

ص: 77


1- -هود7/.
2- -يونس3/.

او بخواه كه از همه چيز آگاه است. (1)

4- أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ.

آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند،و ما آنها را از يكديگر جدا كرديم؛و هر چيز زنده اى را از آب قرار داديم؟آيا ايمان نمى آورند؟!

5- هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ

اوست خدائى كه همه آنچه را در زمين وجود دارد،براى شما آفريد؛سپس به آسمان پرداخت؛و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود؛و او به همه چيز آگاه است. (2)

6- قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمِينَ* وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها فِي أَرْبَعَةِ أَيّامٍ سَواءً لِلسّائِلِينَ* ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ* فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ*

بگو:آيا شما به آن كس كه زمين را در دو روز آفريد كافر مى شويد و براى او همانندهائى قرار مى دهيد؟!او پروردگار جهانيان است!

او بر گرده زمين كوههاى استوارى قرار داد و در آن بركت و فزونى بخشيد،و در طىّ چهار روز،مواد غذائى آن را،برابر با نياز خواستاران،مقدر فرمود.

سپس به آفرينش آسمان پرداخت،در حالى كه به صورت دود بود؛به آن و به/.

ص: 78


1- -فرقان59/.
2- -انبياء30/.

زمين دستور داد:«به وجود آييد،خواه از روى اطاعت و رضا و خواه با سختى و اكراه!»آنها گفتند:ما از روى اطاعت و رضا مى آييم و شكل مى گيريم!

پس،آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد،و در هر آسمانى كار آن را وحى و مقرر فرمود،و آسمان دنيا و پايين را با چراغهايى زينت داديم،و از رخنه شياطين حفظ كرديم؛اين است تقدير خداوند توانا و دانا (1)!

7- اَللّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ...

خداوند همان كسى است كه هفت آسمان را آفريد،و از زمين نيز همانند آنها را... (2)

8- أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها* رَفَعَ سَمْكَها فَسَوّاها* وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها* وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها* أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاه ا* وَ الْجِبالَ أَرْساها* مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ*

آيا آفرينش شما مشكل تر است يا خلقت آسمان كه خداوند بنايش نهاد؟! سقف آن را برافراشت و آن را منظم ساخت و شبش را تاريك و روزش را آشكار نمود!و زمين را بعد از آن گسترش داد و از آن آب و چراگاهش را بيرون آورد و كوهها را ثابت و استوار كرد همۀ اينها براى بهره گيرى شما و چهارپايانتان است. (3)

9- وَ السَّماءِ وَ ما بَناها* وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها*

قسم به آسمان و كسى كه آن را بنا كرد،قسم به زمين و آنكه آن را گسترانيد. (4)

10- وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِيَ وَ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْزُونٍ* وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِينَ*

و زمين را گسترديم،و در آن كوههاى ثابتى نهاديم؛و از هر گياه موزون در آن5.

ص: 79


1- -فصّلت12/-9.
2- -طلاق12/.
3- -نازعات33/-27.
4- -شمس6/-5.

رويانديم و براى شما و كسانى كه شما روزى دهندۀ آنان نيستيد،انواع وسائل زندگى را در آن قرار داديم. (1)

11- اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتّى* كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى* مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى*

خداوندى كه زمين را براى شما محلّ آسايش قرار داد؛و راههايى در آن ايجاد كرد؛و از آسمان آبى فرستاد كه با آن،انواع گوناگون گياهان را برآورديم.

بخوريد،و چهارپايانتان را به چرا بريد،به يقين در اينها نشانه هاى روشنى براى خردمندان است!

شما را از زمين آفريديم؛و در آن بازمى گردانيم ؛و بار ديگر از آن بيرون مى آوريم! (2)

12- اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ

خداوندى كه زمين را براى شما بستر،و آسمان را سقف قرار داد؛و از آسمان آبى فرو فرستاد؛و به وسيلۀ آن،ميوه ها را پرورش داد تا روزى شما باشد.

بنابراين،براى خدا همتايانى كه خود[ساختگى بودنشان را]مى دانيد،نتراشيد. (3)

13- أَ لَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً*...* وَ اللّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِساطاً* لِتَسْلُكُوا مِنْها سُبُلاً فِجاجاً*

آيا نديديد چگونه خداوند هفت آسمان را بر روى هم آفريده است و خداوند زمين را براى شما فرش گسترده اى قرار داد،تا از راهها و درّه هاى آن رفت و/.

ص: 80


1- -حجر20/-19.
2- -طه55/-53.
3- -بقره22/.

آمد كنيد! (1)

14- أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ* وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ*

آيا آنان به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده است؟!و به آسمان نگاه نمى كنند كه چگونه برافراشته است؟!و به كوهها كه چگونه در جاى خود برپا شده؟!و به زمين كه چگونه گسترده و هموار گشته است؟! (2)

15- أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ* أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِيَ وَ جَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حاجِزاً أَ إِلهٌ مَعَ اللّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ*

آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريده،و براى شما از آسمان آبى فرستاد كه با آن باغهاى زيبا و سرورانگيز رويانديم،باغهايى كه شما هرگز نمى توانستيد درختان آن را برويانيد!آيا معبود ديگرى با خداست؟!نه،بلكه آنان گروهى همانندتراش حق ناپذيرند!يا كسى كه زمين را مستقر و آرام قرار داد،و ميان آن نهرهائى روان ساخت،و براى آن كوههاى ثابت و پابرجا ايجاد كرد،و ميان دو دريا مانع ايجاد كرد.آيا معبودى با خداست؟!نه،بلكه بيشتر آنان نمى دانند! (3)

16- وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ وَ جَعَلْنا فِيها فِجاجاً سُبُلاً لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ* وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ.

و در زمين،كوههاى ثابت و پابرجايى قرار داديم،مبادا آنان را بلرزاند!و در آن درّه ها و راههائى قرار داديم تا هدايت شوند!0.

ص: 81


1- -نوح15/ و 19 و 20.
2- -غاشيه20/-17.
3- -نمل61/-60.

و آسمان را سقف محفوظى قرار داديم،ولى آنان از آيات آن روى گردانند. (1)

17- أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً* أَحْياءً وَ أَمْواتاً* وَ جَعَلْنا فِيها رَواسِيَ شامِخاتٍ...

آيا زمين را مركز اجتماع انسانها قرار نداديم،هم در حال حياتشان و هم مرگشان؟!و در آن كوههاى استوار و بلندى برافراشتيم... (2)

18- هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ ما خَلَقَ اللّهُ ذلِكَ إِلاّ بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ* إِنَّ فِي اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللّهُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ*

اوست خداوندى كه خورشيد را روشنايى،و ماه را نور قرار داد؛و براى آن منزلگاههائى مقدّر كرد،تا عدد سالها و حساب را بدانيد؛خداوند اين را جز به حق نيافريده؛او آيات را براى گروهى كه اهل دانش اند،شرح مى دهد!به يقين در آمد و شد شب و روز،و آنچه خداوند در آسمانها و زمين آفريده،آيات و نشانه هايى است براى گروهى كه پرهيزكارند. (3)

شرح كلمات:

1-يوم:روز،فاصله ميان طلوع فجر يا خورشيد تا غروب آفتاب را يوم گويند.

همچنين حوادث تاريخى و به ياد ماندنى و روزهاى جنگ را اگر چه مدت زيادى طول كشيده باشد،مانند يوم خندق و يوم صفين كه مراد جنگ خندق و جنگ صفين است.

2-ثمّ:اين كلمه بر تأخر زمانى يا مكانى يا رتبه اى ما بعد از ما قبل خود دلالت دارد.

الف-تأخر زمانى،مانند: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِيمَ... ثُمَّ قَفَّيْنا عَلى آثارِهِمْ بِرُسُلِنا وَ قَفَّيْنا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ. يعنى:ما نوح و ابراهيم را فرستاديم...و پس از آن

ص: 82


1- -انبياء32/-31.
2- -مرسلات27/-25.
3- -يونس5/-4.

رسولان ديگر خود را فرستاديم و بعد از آنان عيسى بن مريم را مبعوث كرديم. (1)

ب-تأخر مكانى،مانند:از قم به تهران،و پس از آن به مشهد رفتم.

ج-تأخر رتبه اى،مانند آنچه در پاسخ پيامبر آمده است؛شخصى پرسيد:به چه كس نيكى كنم؟پيامبر فرمود:به مادرت.پرسيد:بعد از او؟فرمود:مادرت.پرسيد:بعد از او؟ فرمود:پدرت.

3-دخان:دود يا آن چيزى است كه از آتش متصاعد مى شود،گاهى به بخار و هر چه شبيه بخار است نيز"دخان"مى گويند.

4-استوى:استوى عليه:استولى عليه،يعنى بر آن مسلّط و مستولى شد،توضيح بيشتر اين عبارت همراه با معناى:(رحمان)و(عرش)و(سوّاه)در مبحث صفات"ربّ" خواهد آمد.

5-رتق:بستن و ضميمه كردن،و فتق به معناى گشودن است.

6-جعل:جعل در قرآن كريم در معانى زير آمده است:

الف-به معناى خلق و ايجاد،مانند: اُذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِياءَ. به ياد آوريد نعمتهاى خدا بر خودتان را هنگامى كه در ميان شما پيامبرانى آفريد. (2)وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ. و براى شما پيراهنهائى آفريده كه شما را از گرما حفظ مى كند. (3)

ب-به معناى گردانيدن،مانند: اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً. خداوندى كه زمين را براى شما بسترى گردانيد. (4)

ج-به معناى قرار دادن و دستور،مانند: لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً. براى هر كدام از شما آيين و طريقه روشنى قرار داديم. (5)

د-به معناى مسخّر كردن،يعنى هدايت تسخيرى،مانند: وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ. و نهرها را از زير آنها جارى ساختيم. (6)يعنى:نهرها را با هدايت تسخيرى چنان/.

ص: 83


1- -حديد27/-26.
2- -مائده20/.
3- -نحل81/.
4- -بقره22/.
5- -مائده48/.
6- -انعام6/.

كرديم كه از زير آنان جريان يابد. (1)

7-رواسى:كوههاى ثابت و استوار،مفرد آن راسى است.

8-قضاهنّ:قضا در اينجا به معناى تقدير و اتمام خلقت است،يعنى خلقت آسمانها را در دو روز مقدر كرد و به اتمام رسانيد.

9- أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها :يعنى:وظيفه فرشتگان هر آسمان را به آنان ياد داد،و به ايشان آموخت كه چه بايد بكنند،و براى چه آفريده شده اند،ساير مخلوقات آسمانها را نيز چنان رام و مسخّر فرموده كه بر وفق نظامى كه براى آنان آفريده حركت كنند.

10-سمك:سقف،فاصله هر چيزى از پايين به بالا،چنانكه عمق،فاصله هر چيز از بالا به پايين است.

11-بناها:بنا يعنى ساختن و برپا داشتن،و در آيه يعنى:آسمان را دقيق و ميزان و محكم آفريد.

12-سوّى:سوّاه،يعنى:آن را در مسير كمال و استعداد مورد نظر قرار دارد.

13-اغطش:اظلم،آن را تاريك كرد.

14-ضحى:طلوع خورشيد و روشنائى نور آن و بر آمدن روز. أَخْرَجَ ضُحاها، يعنى:روزش را آشكار كرد.

15-دحاها:دحا يعنى بسط و گسترش و هموار كردن. وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها، يعنى:

زمين را گسترانيد و براى سكونت و بهرورى بشر،آن را مهيّا و هموار ساخت.

16-طحاها:بسطها،يعنى:آن را گسترش داد.

17-مددناها:مدّ يعنى:گسترش طولى پيوسته،و در آيه يعنى:زمين را براى زندگى بر روى آن،گسترده و هموار كرديم.

18-موزون:وزن يعنى:اندازه گيرى اجسام با چيزى برابر خود از حيث سبكى و سنگينى يا درازا و پهنا و يا گرما و سرما،و: أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْزُونٍ، يعنى:هر چيزى را در زمين به تناسب محيط خاص،هدف مورد نظر،مقدار نياز و مقتضاى حكمتم.

ص: 84


1- -هدايت تسخيرى را در مبحث انواع چهارگانه هدايت،در آينده بررسى مى كنيم.

آفريديم.

تفسير آيات
اشاره

آنچه از معنى آيات مى آوريم بر حسب معناى ظاهرى الفاظ است،و خدا داناتر است:

خداوند متعال،پيش از آنكه آسمان و زمين را بيافريند،آبى را كه تنها خدا حقيقتش را مى داند و بر ما روشن نيست،آفريده است.عرش خداوند،يعنى فرشتگانى كه به فرمان خدا عمل مى كردند،بر روى اين آب بودند،و هنگامى كه حكمت و مشيّت خداوندى بر آن شد كه چيزهاى ديگرى را بيافريند،ابتدا پيش از خلقت آسمان،زمين را آفريد.سپس از بخار زمين و گرماى آن،به خلق آسمان پرداخت.اين بخار يا دود از زمين بالا مى رفت.همچنين خداوند آسمان و زمين را،در حالى كه به هم پيوسته بودند،از يكديگر جدا ساخت-و خدا داناتر است-و همان بخار يا دود زمين،آسمان شد،اين آسمان را خداوند باز و گسترش داد و آن را هفت طبقه روى هم قرار داد.اين تفسير را در كلام امام على عليه السّلام چنين مى يابيم:

خداوند از درياى متراكم و موّاج آب،خشكى جامدى آفريد،و سپس از همان آب يا خشكى،طبقاتى را پديد آورد،و پس از پيوستگى از يكديگر جدايشان ساخته به هفت آسمان تبديل كرد. (1)

خداوند آفرينش آسمانها و زمين را در شش روز،يعنى شش دوره عملى به شرح زير، به انجام رسانيد:

اول-آفرينش زمين

خداوند زمين را در دو روز آفريد،و در آن كوههاى ثابت و پابرجا قرار داد،و در چهار روز ديگر،خورشيد را در فضاى آسمان قرار داد،و آب را بر روى زمين جارى كرد،سپس به تقدير ساير ارزاق از روييدنيها و غير آن پرداخت،يعنى:ذات آب،و طبيعت هر موجود زنده اى را آن چنان قرار داد كه از آب به وجود آيد.

ص: 85


1- -نهج البلاغة،خطبه 202،تفسير الدر المنثور،ج 1،ص 44،بحار ج 58،ص 104.

سپس به آسمان پرداخت،يعنى پس از آفرينش زمين به خلق آسمان پرداخت،و آسمان در اين حال،دود يا بخار بود،اين بخار يا گرما،از درياهاى زمين يا از بركه هاى آن برخاسته بود.خداوند آسمان و زمين را پس از آنكه به هم پيوسته بودند از يكديگر جدا كرده و بلنداى آسمان را سقف زمين قرار داد-خداوند داناتر است-سپس به اين آسمان و زمين فرمود:"به وجود آييد و شكل پذيريد،خواه از روى طاعت و خواه اكراه!"آنها گفتند:

"ما از روى طاعت مى آئيم و شكل مى گيريم!"

پس آسمان با همه كهكشانها و ستارگان و ديگر موجودات آن-كه تنها خداوند عدد و مقدار آن را مى داند-به وجود آمد.سپس زمين را در فاصله اى معين و دور از آسمان گسترش داد و نهرها و درختان و ساير روييدنيها را در آن قرار داد،پس از آن حيوانات را آفريد.

سپس آسمان جدا شده از زمين را كه محيط بر آن بود،به هفت آسمان تبديل كرد و در هر آسمانى،نظام بايسته اش را براى سير و ادامه بقاء در ذات آن قرار داد،و آسمان دنيا را به چراغهاى فروزان ستارگان آراست،و از همان ستارگان شهاب هاى ثاقب را براى حفاظت از استراق سمع شياطين پديد آورد كه بحث آن در آينده مى آيد.

خورشيد را نور دهنده و ماه را روشنى بخش آفريد،و براى ماه،در مسير خود منازلى را تقدير كرد تا هر شب را در يكى از اين منازل سپرى كند،و از خورشيد به مقدارى دور باشد كه در يك دور خود،يك ماه قمرى را تكميل نمايد،و با اين گردش،ماهها و سالها پديد آيد و مردمان شماره سالها و حساب آن را بدانند.و در زمين از هر چيزى به اندازه لازم آن آفريد،و زمين را محل سكونت و آرامش آدميان قرار داد تا زندگان و مردگان در آن جمع آيند و در روز قيامت از آن محشور گردند.

بنابر آنچه بيان داشتيم،از آيات گذشته چنين استنباط مى كنيم كه،زمين از حيث زمان بر آسمانها،و از حيث رتبه نيز،بر ساير مخلوقاتى كه خداوند بر روى آن آفريد تقدم دارد،و خداوند تعالى همه آنچه را كه در آسمان و زمين است براى بهرورى مردم روى زمين و مقام اولياى خود كه در ميان ايشان هستند،آفريده است.همو فرموده:

ص: 86

1- أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ.

آيا نديديد خداوند آنچه را در آسمانها و زمين است مسخّر شما كرده است. (1)

2- وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً.

و هر چه در آسمانها و زمين است،همه را مسخّر شما كرده است. (2)

و نيز،از آيات گذشته چنين استنباط مى كنيم كه،آفرينش غذاى انسان مثل:آب و گوشت و روييدنيها همه،قبل از آفرينش انسان بوده است،چنانكه برخى آيات،خلقت جن از آتش گرم و سوزان را،پيش از خلقت انسان از گل،با صراحت بيان مى دارد،همچنانكه فرشتگان نيز،قبل از انسان آفريده شده اند،خداوند فرموده:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ* وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ* وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ*

ما انسان را از گل خشكيده بر گرفته از گل تيره رنگ آفريديم.و جن را پيش از آن،از آتش گرم و سوزان خلق كرديم.و هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت:من بشرى از گل خشكيده اى مى آفرينم. (3)

دوم-آفرينش كواكب و كهكشانها

خداوند در قرآن كريم از برجها و كواكب و شهابها خبر داده و فرموده:

1- وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنّاها لِلنّاظِرِينَ* وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ* إِلاّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِينٌ*

ما در آسمان برجهايى قرار داديم؛و آن را براى بينندگان آراستيم.و آن را از هر شيطان رانده شده اى حفظ كرديم؛مگر آن كس كه استراق سمع كند[و دزدانه گوش دهد]كه شهاب مبين او را تعقيب مى كند. (4)

ص: 87


1- -لقمان20/.
2- -جاثيه13/.
3- -حجر28/-26.
4- -حجر18/-16.

2- إِنّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ* وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ* لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ* دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ* إِلاّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ*

ما آسمان دنيا را با ستارگان آراستيم.تا آن را از هر شيطان خبيث و سركشى حفظ كنيم.آنها نمى توانند به سخنان فرشتگان عالم بالا گوش فرا دهند،و از هر سو به شدت مورد هدف قرار مى گيرند!آنان به شدت دورو رانده مى شوند؛و براى ايشان مجازاتى دائم است!مگر آنها كه در لحظه اى كوتاه براى استراق سمع به آسمان نزديك شوند،كه شهاب ثاقب آنها را تعقيب مى كند. (1)

3- تَبارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً.

مبارك و جاودان است خدائى كه در آسمان منزلگاههائى براى ستارگان قرار داد،و در ميان آسمان چراغ روشن و ماه تابانى بر افروخت. (2)

4- هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ...

او خدائى است كه خورشيد را روشنائى،و ماه را نور قرار داد،و براى آن منزلگاههائى مقدّر كرد تا عدد سالها و حساب را بدانيد... (3)

5- وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً.

و ماه را در ميان آسمانها مايه روشنائى،و خورشيد را چراغى فروزان قرار داده است. (4)

6- إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ/.

ص: 88


1- -صافات10/-6.
2- -فرقان61/.
3- -يونس5/.
4- -نوح16/.

أَنْفُسَكُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ.

تعداد ماهها نزد خداوند در كتاب الهى-از آن روزى كه آسمانها و زمين را آفريده-دوازده ماه است كه چهار ماه از آن،ماه حرام است؛اين آيين ثابت و پابرجا است!بنابراين،در اين ماهها به خود ستم نكنيد،و با مشركان،دسته جمعى پيكار كنيد،همانگونه كه آنان يكپارچه با شما پيكار مى كنند؛و بدانيد خداوند با پرهيزكاران است. (1)

7- وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ.

و علاماتى قرار داد؛و به وسيله ستارگان هدايت مى شوند. (2)

8- وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ...

او خدائى است كه ستارگان را براى شما قرار داد تا در تاريكيهاى خشكى و دريا به وسيله آنها راه يابيد... (3)

شرح كلمات

1-بروج:بروج كه مفرد آن برج است،در زمين به معناى كاخ و قلعه،و در آسمان مجموعه اى از ستارگان است كه ماه و خورشيد و ديگر سيارات از مقابل آنها عبور مى كنند.

برخى از اين برجهاى آسمانى بگونه اى است كه اگر شكل آن را بر روى كاغذ ترسيم كنيم و فاصله ميان ستارگانش را با خط به هم متصل نمائيم همانند خرس و عقرب و...مى شوند كه عقرب يكى از منازل و ايستگاههاى ماه است،و اصطلاح مشهور"قمر در عقرب"از تقارن ماه با اين برج گرفته شده است.

ستاره شناسان براى ماه،در مسير حركتش،دوازده برج قائلند.و ما در پايان همين بحث از مخاطبه قرآن با مردم درباره آنچه از ماه به صورت آشكار مى بينند سخن خواهيم گفت.

ص: 89


1- -توبه36/.
2- -نحل16/.
3- -انعام97/.

2-رجيم:رانده شده،كسى كه از نيكيها يا جايگاه عرشيان يا رحمت خدا محروم شده باشد.

3-شهاب:شعله،شعله در حال فرود از آسمان كه جمع آن شهب است.شرح بيشتر آن در بحث جن مى آيد.

4-مارد:مارد و مريد از شياطين جن و انس به معناى سركش تهى از خير و فرو رفته در شر و گناه است.

5-دحور:دفع و طرد و دور كردن.

6-نجوم:ستارگان فروزانى كه مانند خورشيد نور دارند.

7-كواكب:اجسامى كه از نجوم و ستارگان نور مى گيرند،به همه اجسام نورانى آسمان كواكب گويند،چنانكه خداى سبحان فرموده: إِنّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ. ما آسمان دنيا را با كواكب آراستيم. (1)

8-واصب:دائم و لازم.

9-خطف خطفة:با سرعت گرفت و ربود،خطفة يعنى،يك بار ربودن.مراد اين است كه شياطين گاهى چيزى را از فرشتگان شنيده و با سرعت مى ربايند.

10-ثاقب:نافذ و شكافنده و روشن،شهاب از آن رو به ثاقب توصيف شده كه در تاريكيها نفوذ مى كند و چنان مى نمايد كه با نور خود آن را مى شكافد.

تفسير آيات
اشاره

از آياتى كه در بحث آسمانها و ستارگان آورديم دانسته مى شود كه:آسمان دنيا جايگاهش برتر و بالاتر از همه كواكب و ستارگان فروزان كهكشانهاست،و آسمان دوّم از آن برتر و بالاتر،و برتر از دوّم آسمان سوم،و بالاى سومين آسمان چهارم است،و بدين گونه تا آسمان هفتم كه رفعتش فوق ساير آسمانهاست،و ارتفاع هر يك از ديگرى،ارتفاع مكانى است،بر خلاف عرش كه رفعت آن رفعتى معنوى است و بيان آن در جاى خود

ص: 90


1- -صافات6/.

مى آيد.اين توضيح دو سؤال را متوجه خود مى كند:

1-چرا خداوند از خواص و فوائد ستارگان تنها امورى را يادآورى مى كند كه همه مردم مى دانند مانند اين آيه كه: جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا "ستارگان را براى هدايت و راهنمايى شما قرار داد (1)"چرا از آثار و صفاتى كه دانشمندان پس از نزول قرآن آنها را كشف كرده اند چيزى نگفته است؟

2-خداوند در سورۀ صافات فرموده: إِنّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ. ما آسمان دنيا را با ستارگان آراستيم (2)سؤال اين است كه اگر ستارگان زينت آسمان دنياست، لازمه اش اين است كه جايگاه تمامى ستارگان در زير آسمان دنيا باشد،با آنكه دانشمندان ستاره شناس در گذشته مى گفتند:جايگاه بيشتر ستارگان بالاى آسمان دنياست.ديدگاه علمى زمان ما در اين باره چيست؟در پاسخ از اين دو سؤال به يارى خدا مى گوئيم:

1-جواب سؤال اوّل

خداوند سبحان خاتم پيامبرانش را با قرآن كريم براى آن فرستاد تا همۀ مردمان را به آيينى كه براى آنان مقرر فرموده هدايت كند،چنانكه خود فرموده:

1- قُلْ يا أَيُّهَا النّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً...

بگو اى مردم!من فرستادۀ خدا به سوى همگى شما هستم... (3)

2- وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ...

اين قرآن بر من وحى شده،تا شما و همۀ كسانى را كه اين پيام به آنان مى رسد، بترسانم... (4)

بدين سبب،قرآن كريم در گفتارش همۀ مردمان را مورد توجه و خطاب«يا أيها الناس» قرار مى دهد،و چون همۀ مردم از هر صنف و گروهى مورد خطاب هستند،بناچار سخن هم بايد به فراخور حال و فهم همگان باشد،تا همۀ مردمان در هر موقعيت زمان و مكانى كه

ص: 91


1- -انعام97/.
2- -صافات6/.
3- -اعراف158/.
4- -انعام19/.

هستند آن را بفهمند،چنانكه در مقام استدلال و اقامۀ برهان بر يگانگى خالق و اله(توحيد الوهيّت)مى فرمايد:

آيا آنان به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده است؟!

و به آسمان نگاه نمى كنند كه چگونه برافراشته شده؟!

و به كوهها كه چگونه در جاى خود استوار و پابرجا شده اند؟!

و به زمين كه چگونه گسترده و هموار گشته است؟!

پس تذكر بده كه تو فقط تذكّردهنده اى!

تو سلطه گر و وادار كنندۀ آنان نيستى! (1)

و در مقام استدلال و اقامۀ برهان و بر يگانگى پروردگار(توحيد ربوبيّت)مى فرمايد:

آيا به آبى كه مى نوشيد انديشيده ايد؟!

آيا شما آن را از ابر نازل كرده ايد يا ما آن را فرو مى فرستيم؟!

هرگاه بخواهيم،اين آب گوارا را تلخ و شور مى گردانيم،پس چرا شكر نمى كنيد؟

...حال كه چنين است به نام پروردگار بزرگت تسبيح كن و او را منزّه بدان! (2)

حال،اگر خداى سبحان روشى بر خلاف اين مى پيمود،و در مقام استدلال،نظام حركت و سكون ميلياردها ستاره در ميليونها كهكشان آسمان را يادآور مى شد،يا از انسان فقط چشم او را محور استدلال قرار مى داد،و ميليونها خطوط ريز تعبيه شده در آن را ذكر مى كرد،و از خون او و مليونها گلبول سرخ و سفيدش سخن مى گفت،يا از مغز او و زواياى پيچيده و مليونى آن پرده برمى داشت،و يا از جهاز هاضمۀ او،و يا از انواع بيمارى و راه درمان آن مى گفت-چنانكه برخى مى پرسند:چرا خداوند از اين دانشهاى مربوط به جسم انسان كه خود آن را آفريده،چيزى در قرآن كريم بيان نكرده؟آيا اين از موارد كوتاهى و نقص در كتاب خدا نيست؟!به خدا پناه مى بريم!-شما چه فكر مى كنيد؟اگر ويژگيهاى خلقت بدان گونه كه گذشت در قرآن كريم مى آمد،كدامين از مردمان،قبل از زمان كشف آنها،آن را مى فهميد؟و اگر پيامبران مثلا به مردم مى گفتند:زمينى كه ما روى آن زندگى مى كنيم به4.

ص: 92


1- -غاشيه22/-17.
2- -واقعه70/-68 و 74.

دور خورشيد مى گردد،و خورشيد 23 مليون مايل از زمين فاصله دارد،و اين منظومه شمسى در كنار كهكشانى به نام راه شيرى قرار گرفته كه در آن كهكشان سى ميليارد ستاره است و در پشت اين كهكشان صدها هزار از عوالم ناشناخته و حفره هاى پيچيده يافت مى شود و...

شما چه مى انديشيد؟اگر امتها همانند اين سخنان را از پيامبرانشان مى شنيدند،به انبياء چه مى گفتند؟آنان كه پيامبران را-تنها بدين خاطر كه مردم را به يگانگى خدا دعوت مى كردند-ديوانه مى خواندند و خداوند درباره آنان مى فرمايد:

1- كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ*فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ*

پيش از آنها قوم نوح تكذيب كردند،آرى بنده ما نوح را دروغگو پنداشتند و گفتند:او ديوانه است! (1)

2- كَذلِكَ ما أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ.

اين گونه است كه هيچ پيامبرى پيش از آنان به سوى قومى فرستاده نشد مگر اين كه گفتند:او ساحر است يا ديوانه! (2)

3- وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ.

و مى گويند او[پيامبر خاتم]ديوانه است. (3)

حال،با چنين ديدگاه و حالتى كه امتها داشته اند،اگر امثال اين گفتار را نيز،از پيامبران مى شنيدند،چه مى گفتند؟اصولا چه تعداد از مردمان مخاطب قرآن بودند كه اين حقايق علمى را بفهمند،حقايقى كه دانشمندان تا امروز كشف كرده و پس از اين كشف مى كنند، چگونه براى آنان فهميدنى و قابل درك بود؟!

بعلاوه،اين مسائلى كه دانشمندان تا به امروز كشف كرده اند،در چه تعداد مجموعه علمى مى گنجد؟!در حالى كه خداوند،قرآن كريم را بر خاتم پيامبران نازل كرده تا كتاب هدايت باشد،و مردم را آموزش دهد كه چگونه خداى خود را بندگى كنند،و او امر و نواهى/.

ص: 93


1- -قمر9/.
2- -ذاريات52/.
3- -قلم51/.

او را اطاعت نمايند،و چگونه با ديگر مردمان برخورد كنند،و از آنچه خدا براى ايشان آفريده و مسخّر كرده،چگونه در راه رسيدن به درجه كمال انسانى و سعادت دنيا و آخرت بهره گيرند.

خداوند،قرآن كريم را نازل نكرده تا مردمان را از ويژگيهاى آب و هوا و زمين و حيوانات و نبات آگاه سازد،بلكه اين موضوع را از وظايف عقل بشرى قرار داده،عقلى كه خداوند به آنان بخشيده تا به همه اينها بر حسب نيازشان،در دورانهاى پياپى و حالتهاى مختلف، هدايتشان نمايد.

با چنين عقلى كه خداى سبحان به انسان بخشيده،بشر نيازمند آن نبوده تا مثلا خداوند در قرآن كريم چگونگى شكافتن اتم را به او آموزش دهد،بلكه نياز واقعى بشر در اين است كه خداوند راه بهره گيرى و كاربرى اين نيرو و امثال آن را به وى نشان دهد،تا پس از كشف و تسلط بر آن،در راه منافع انسانى به كارش بگيرد،نه در راه نابودى نوع بشر و حيوانات و گياهان!

پس،حكمت واقعى همان است كه قرآن كريم آورده،و در استدلال و اقامۀ برهان به ذكر گونه هاى مخلوقات پرداخته است.البته اين سخن با آنكه قرآن كريم گاهى اشاره اى هم به حقايق علمى مكشوفه داشته باشد،منافاتى ندارد.حقايقى كه پس از زمان نزول قرآن كشف شده،و قرآن پيش از كشف به آنها اشاره كرده،از دلايل روشن و نشانه هاى تازه اى است بر اينكه قرآن كريم از طرف خالق هستى و پروردگار آن نازل شده،و همانگونه كه وصىّ خاتم انبياء على مرتضى فرموده،عجايب قرآن پايان ناپذير است. (1)

و اين از شگفتيهاى قرآن كريم است كه هر جا ذكرى از خصائص و ويژگيهاى مخلوقات در آن شده،با حقايق علمى كه بعد از آن توسط دانشمندان در طول قرون و اعصار كشف شده مخالف نيست./.

ص: 94


1- -نهج البلاغه خطبه18/.
2-جواب سؤال دوم
اشاره

گروهى از دانشمندان در برخى از ادوار،بعضى از آنچه را كه در قرآن كريم آمده تأويل و توجيه كرده و با نظريات اشتباه و بى اساسى كه در زمان ايشان از حقايق علمى به حساب مى آمده تطبيق داده اند،مانند توجيه ايشان از آسمانهاى هفت گانه،به افلاك هفت گانه مشهور در نزد دانشمندان گذشته،بر اساس نظريه بطلميوس كه در حدود سال 90 تا 160 ميلادى مى زيسته است.بطلميوس گفته است:

آسمانها و زمين اجسامى كروى هستند كه،برخى از آنها همانند لايه هاى پياز روى برخى ديگر قرار گرفته اند.مركز اين كرات زمين است كه سه چهارم آن از آب تشكيل شده است.مرتبه فوقانى زمين هواست،و بالاتر از هوا آتش است،اين چهار عنصر يعنى:

خاك،آب،هوا و آتش را طبايع چهارگانه ناميده اند.بالاتر اينها فلك قمر است كه فلك اول مى باشد،سپس فلك عطارد،سپس فلك زهره،سپس خورشيد،سپس مريخ،سپس مشترى،بعد از آن زحل.ستارگان اين افلاك را هم،سبعه سيّاره ناميده اند كه فلك ستارگان ثابت كه آن را فلك بروج گويند بر آن احاطه دارد،پس از آن فلك اطلسى است كه ستاره اى در آن نيست.اين دانشمندان آسمانهاى هفت گانه را به افلاك سيارات هفت گانه،و كرسى را به فلك بروج،و عرش را به فلك نهمين توجيه و تأويل كرده اند!

ايشان همچنين،آنچه در قرآن و حديث در اطراف برخى از اصطلاحات اسلامى آمده، همه را با نظرات و ديدگاههاى بى اساس فلسفى و نجومى زمان خودشان توجيه و تأويل كرده اند.و چون در برخى از اين نظريات مطالبى است كه با نص قرآن كريم مخالف است، كوشيده اند تا بين آنچه در قرآن كريم آمده را با اين نظريات جمع كنند.مرحوم مجلسى(ره) به اين روش اشاره كرده و گفته است:

بدان!در اينجا اشكال مشهورى است،و آن اينكه:دانشمندان علم هيئت اتفاق دارند كه در آسمان اول جز ماه چيز ديگرى نيست،و ساير ستارگان سيار،همگى در يك فلك و گردونه هستند،و ستارگان ثابت در فلك هشتمين اند،در حالى كه آيه كريمة قرآن دلالت

ص: 95

دارد كه همه آنها يا بيشترشان،در آسمان دنيا هستند (1)،او سپس جوابهاى گفته شده را مى آورد.

با توجه به اينكه آيه مورد اشاره و تفسير آن در پى مى آيد،از ذكر وجوه مورد نقل مرحوم مجلسى در اينجا صرف نظر مى كنيم،و تنها سخن بزرگ فلاسفه زمان او، مير داماد(ره)را در تأويل حديثى در اين باب مى آوريم:

مجلسى(ره)در بحار گفته است:

بيان و تأويلى نادرست

سيد داماد رحمة اللّه در برخى تعليقاتش كه بر كتاب«من لا يحضره الفقيه»،نوشته،گفته است:

عرش همان فلك الافلاك است.و اينكه امام عليه السّلام آن را مربّع دانسته اند،براى آن است كه فلك به خاطر حركت دورانى كه دارد براى او يك كمربند و دو قطب به وجود مى آيد،و هر دايره بزرگى كه به دور كره اى كشيده شود آن كره را نصف مى كند،و فلك هم به واسطه كمربند حركتى و دايره اى كه از دو قطب آن مى گذرد به چهار بخش تقسيم مى گردد.و عرش كه فلك دورترين است و كرسى كه فلك ستارگان ثابت است به وسيله نصف النهار و كمربند بروج و دايره اى كه بر اقطاب چهارگانه مى گذرد به چهار بخش تقسيم مى گردند،و نيز دايره افق كه بر سطح فلك بالاتر است به وسيله نصف النهار و دايره مشرق و مغرب چهار بخش مى گردد و هر بخش آن بگونه اى در مجموعه قرار مى گيرد كه جهات چهارگانه جنوب و شمال و مشرق و مغرب را مشخص مى كند.فلاسفه فلك را نازل منزله انسانى فرض كرده اند كه بر پشت خود خوابيده،سر او به سمت شمال،پاهايش به سوى جنوب، دست راستش در جهت مغرب و دست چپ او به سمت مشرق مى باشد.

و نيز،تربيع و تسديس اولين اشكال دايره اند كه در جاى خود روشن شده است،زيرا، تربيع با دو قطرى كه قائم بر يكديگر باشند و همديگر را قطع كنند حاصل مى شود،و تسديس به نصف قطر،زيرا وتر يك ششم مساوى نصف قطر است،و يك چهارم دور يك

ص: 96


1- - إِنّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ. صافات6/.

قوس تمام است.و هر چه از يك چهارم كم باشد باقيمانده آن تا رسيدن به حد يك چهارم باعث تمام آن مى شود.

و نيز،فلك نهايى داراى مادّه و صورت و عقل مى باشد كه همان عقل اول است.و به آن عقل كل گفته مى شود،و داراى نفس است كه همان نفس اولى است.و به آن نفس كلّ مى گويند.و اين نفس مربّع است و اولين از مربّعات نظام هستى است.

در آنجا جهات ديگرى نيز هست كه مقام را گنجايش بسط آن نيست،و هر كه خواهد، بايد در پى فهم آن باشد.

مجلسى(ره)مى گويد:عدم موافقت اين توجيهات با قوانين شرع و مصطلحات اهل اسلام مخفى نيست.

پايان آنچه مجلسى رحمة اللّه آورده است.

اضافه بر آنچه آورديم،برخى دانشمندان نيز،قرآن كريم را با اسرائيليات،تفسير كرده اند.

برخى نيز،با روايات دروغينى كه بر پيامبر خدا بسته شده،بدون تحقيق و بررسى،به تفسير قرآن پرداخته اند،و بر اثر چنين برخوردها،فهم قرآن و مصطلحات اسلامى و الفاظ و واژه ها،بر تلاوت كنندگان قرآن و حديث پوشيده و مشتبه گرديده است.و ما بخشى از اين اشتباه كاريها را،در كتاب«قرآن كريم و روايات دو مكتب»،بخش«قرآن در زمان رسول خدا و بعد از آن حضرت»آورده ايم.

فشرده بحث

اوّل-سماء:آسمان،در لغت آن چيزى است كه شما را از بالا بپوشاند،و آسمان هر چيزى بالا و سقف آن است،آسمان در قرآن كريم آنجا كه مفرد آمده گاهى به معناى فضاى پيرامون زمين است مانند:

1- أَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ فِي جَوِّ السَّماءِ.

آيا آنان پرندگان نگه داشته شده در فضاى آسمان را نديدند؟ (1)

ص: 97


1- -نحل79/.

2- وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً.

و از آسمان آبى فرستاد. (1)

و گاهى مراد از آن،ستارگان و آسمانهاى هفت گانه بالاست،مانند:

ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ.

سپس به آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود. (2)

سماء آنجا كه به لفظ جمع آمده،مقصود از آن آسمانهاى هفت گانه است،چنانكه در آيه گذشته آمده بود.

دوم-ابتداى خلقت:خداى سبحان خود خبر داده كه پيش از آفرينش آسمانها و زمين،آب را خلق كرده بود.و ما از آيات گذشته در مى يابيم كه خداوند زمين را از اين آب آفريده،و آسمانها را از بخار اين آب و اين زمين پديد آورده است،و مراحل خلقت آسمان و زمين،و آفرينش برخى موجودات در آنها،كه در ضمن آن،نيازمنديهاى زندگى انسان هم بوده،در شش دوره به پايان رسيده است.و اينكه خداوند همه ستارگان نورانى را در زير آسمان دنيا قرار داده است.و اخبارى كه از خداوند درباره آفرينش به ما رسيده،به اندازه اى است كه براى هدايت مردم مورد نياز است،و عقل بشر بيش از اين توان درك مسائل مربوط به ابتداى خلقت و حقيقت كهكشانها و سيارات را ندارد.

برخى از دانشمندان خود را به زحمت انداخته،و هر چه را در قرآن در وصف آسمانها و ستارگان يافته اند،به مسائلى كه در زمان خودشان شناخته شده بود،و آن را علمى مى دانستند،توجيه و تأويل كرده اند؛مانند تأويل معناى آسمانها به افلاك هفت گانه كه آن را مسئله اى قطعى و علمى مى دانستند،و امروزه بطلان آن از بديهيات است.

همچنين،برخى آيات را با روايات اسرائيلى تفسير كردند،روشى كه هنوز هم در ميان مسلمانان متداول است،و بدين سبب ديدگاه نادرستى از اصناف موجودات در جامعه اسلامى منتشر گرديده است كه در بحثهاى آينده،به يارى خدا،برخى از آنها را بررسى مى كنيم./.

ص: 98


1- -بقره22/.
2- -بقره29/.
3-دواب،جنبندگان
اشاره

خداى سبحان درباره آفرينش آنها مى فرمايد:

1- وَ اللّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللّهُ ما يَشاءُ إِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.

خداوند هر جنبنده اى را از آبى آفريد،گروهى از آنها بر شكم خود راه مى روند، و گروهى بر دو پاى خود،و گروهى بر چهار پا راه مى روند؛خداوند هر چه را بخواهد مى آفريند،زيرا خدا بر همه چيز تواناست. (1)

2- وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ.

هيچ جنبنده اى در زمين،و هيچ پرنده اى كه با دو بال خود حركت مى كند، نيست مگر اينكه امتهائى همانند شما هستند.ما هيچ چيز را در اين كتاب فروگذار نكرديم؛سپس همگى به سوى پروردگارشان محشور مى گردند. (2)

3- وَ لِلّهِ يَسْجُدُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ.

تمام آنچه در آسمانها و زمين از جنبندگان وجود دارد،براى خدا سجده مى كنند. (3)

شرح كلمه

دابّة:جنبنده،هر جنبنده اى از صنف حيوانات كه به آرامى بر روى زمين مى رود،او را دابّه گويند،و مراد از دابّه در آيات مذكور تمام جانوران روى زمين است.

ص: 99


1- -نور45/.
2- -انعام38/.
3- -نحل49/.
تفسير آيات

خداوند هر جنبنده جاندارى را از آب آفريده،هيچ زنده اى در زمين،و هيچ پرنده اى در هوا نيست مگر آنكه امتها و طوائفى همچون آدميانند،مورچه خود امتى است با نظام زندگى،همانگونه كه انسان نظام و برنامه زيستن دارد،همچنين است ماهى در آب،و خزندگان بر زمين،و حشرات درون آن و ديگر جانوران،همه امتهائى مانند انسانند كه هر يك نظام زندگى ويژه خود را دارند.ما به يارى خدا در بحث«هدايت ربّ العالمين» چگونگى اين هدايت را كه براى هر يك از امتهاى جنبنده،نظام زيستى مشخصى را تعيين فرموده،بيان مى داريم.

4-جن و شياطين
الف-جنّ و جانّ

جنّ:مستور و پوشيده،جنّ الشىء يا جنّ على شىء،يعنى آن را پوشانيد.

چنانكه خداى سبحان فرموده:

فَلَمّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ.

هنگامى كه تاريكى شب او را پوشانيد. (1)

پس جنّ و جان مخلوقاتى پوشيده و ناديدنى به شرح زيرند:

الف-خداوند دربارۀ ساختمان وجودى جن مى فرمايد:

1- وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ.

و جن را از شعله هاى مختلط و متحرك آتش خلق كرد! (2)!

2- وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ.

و جن را پيش از انسان،از آتش گرم و سوزان آفريديم. (3)

ص: 100


1- -انعام76/.
2- -الرحمن15/.
3- -حجر27/.

ب-دربارۀ اينكه آنان امتهايى همچون آدميانند،مى فرمايد:

فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ.

آنان[ اجنه]به سرنوشت امتهاى گمراهى از جن و انس كه پيش از آنان بودند گرفتار شدند. (1)

ج-دربارۀ اينكه سليمان پيامبر آنان را به خدمت گرفته است،مى فرمايد:

وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ* يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ.

و گروهى از جن پيش روى سليمان به اذن پروردگارش كار مى كردند؛و هر كدام از آنان كه از فرمان ما سر پيچى كند،او را عذاب آتش سوزان مى چشانيم، آنان هر چه سليمان مى خواست برايش درست مى كردند:معبدها،تمثالها، ظروف بزرگ غذا مانند:حوضها،و ديگهاى ثابت حمل ناشدنى (2)!

د-دربارۀ اينكه در سپاه سليمان افرادى از جن بودند كه مى توانستند فاصلۀ ميان فلسطين و يمن را،قبل از اينكه سليمان از جاى خود برخيزد،رفته و بازگردند!خداوند گفتار يكى از آنان به سليمان را بدين گونه بيان فرموده است:

قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ.

عفريتى از جن گفت:«من آن تخت را نزد تو مى آورم،پيش از آنكه از مجلست برخيزى،و من نسبت به اين امر،توانا و امينم (3)

ه-دربارۀ اينكه اجنّه از غيب بى اطلاع و ناآگاهند فرموده:

فَلَمّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلاّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ/.

ص: 101


1- -فصلت25/.
2- -سبا13/-12.
3- -نمل39/.

اَلْمُهِينِ .

هنگامى كه مرگ را بر سليمان مقرر داشتيم،كسى آنان را بر مرگ وى آگاه نساخت مگر جنبندۀ زمين[ موريانه]كه عصاى او را مى خورد[تا شكست و پيكر سليمان فرو افتاد]؛پس هنگامى كه بر زمين افتاد جنّيان فهميدند كه اگر از غيب آگاه بودند در عذاب خواركننده باقى نمى ماندند (1)!

و-دربارۀ عقايد و گفتار و كردارشان قبل از بعثت خاتم انبياء از زبان خودشان فرموده:

1- وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللّهِ شَطَطاً.

و اينكه سفيه ما[ ابليس]درباره خداوند سخنان ناروا مى گفت (2)!

2- وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللّهُ أَحَداً.

و اينكه آنان گمان كردند-همان گونه كه شما گمان مى كرديد-خداوند هرگز كسى را به پيامبرى مبعوث نمى كند. (3)

3- وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً.

و اينكه مردانى از بشر به مردانى از جن پناه مى بردند،و آنان سبب افزايش گمراهى و طغيانشان مى شدند (4)!

ز-درباره استراق سمع آنان بعد از بعثت خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم،از قول خودشان، مى فرمايد:

1- وَ أَنّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً.

ما آسمان را جستجو كرديم و همه را پر از محافظان قوى و تيرهاى شهاب يافتيم (5)!

2- وَ أَنّا كُنّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً/.

ص: 102


1- -سبا14/.
2- -جن4/.
3- -جن7/.
4- -جن6/.
5- -جن8/.

رَصَداً.

و ما پيش از اين به استراق سمع در آسمانها مى نشستيم؛امّا اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند،شهابى را در كمين خود مى يابد (1)!

ح-درباره اسلام آوردن جنيان مى فرمايد:آنان گفتند:

1- وَ أَنّا مِنَّا الصّالِحُونَ وَ مِنّا دُونَ ذلِكَ كُنّا طَرائِقَ قِدَداً.

و در ميان ما افرادى صالح و افرادى غير صالحند؛و ما گروههاى متفاوتى هستيم (2)!

2- وَ أَنّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً.

گروهى از ما مسلمانند و گروهى ظالم؛هر كس اسلام را اختيار كند راه راست را برگزيده است (3).

ب-شيطان
اشاره

شيطان نامى است براى هر متكبر سركش از آدمى و جن و حيوان.

خداوند سبحان فرموده:

1- وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنّاها لِلنّاظِرِينَ* وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ* إِلاّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِينٌ*

ما در آسمان برجهائى قرار داديم؛و آن را براى بينندگان آراستيم،و آن را از هر شيطان رانده شده اى حفظ كرديم؛مگر آن كس كه استراق سمع كند و دزدانه گوش فرا دهد كه شهاب مبين او را تعقيب مى كند و مى راند (4)!

2- إِنّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ* وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ* دُحُوراً وَ

ص: 103


1- -جن9/.
2- -جن11/.
3- -جن14/.
4- -حجر18/-16.

لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ* إِلاّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ*

ما آسمان دنيا را با ستارگان آراستيم،تا آن را از هر شيطان خبيثى حفظ كنيم! آنان نمى توانند به سخنان عالم بالا گوش فرا دهند،و از هر سو هدف قرار مى گيرند!آنان به شدت به عقب رانده مى شوند؛و براى آنان مجازاتى دائم است!مگر آنان كه در لحظه اى كوتاه براى استراق سمع به آسمان نزديك شوند، كه شهاب ثاقب آنان را تعقيب مى كند. (1)

3- وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطِينِ وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعِيرِ.

ما آسمان دنيا را با چراغهاى روشن زينت بخشيديم،و آنها را تيرهاى دوركننده شياطين قرار داديم،و براى آنان عذاب فروزان فراهم ساختيم (2)

4- وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ* وَ لِتَصْغى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِيَرْضَوْهُ وَ لِيَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ*

اين چنين در برابر هر پيامبرى،دشمنى از شياطين انس و جن قرار داديم؛آنان بطور سرّى سخنان فريبنده و بى اساس به يكديگر مى گويند تا مردم را فريب دهند؛و اگر پروردگارت مى خواست،چنين نمى كردند؛بنا بر اين آنان را با تهمتهاشان به حال خود واگذار!نتيجه اين مى شود كه دلهاى منكران قيامت،به آنان متمايل گردد؛و به آن راضى شوند؛و هر گناهى كه بخواهند،انجام دهند (3)!

5- إِنّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ.

ما شياطين را اولياى كسانى قرار داديم كه ايمان نمى آورند! (4)

6- إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً./.

ص: 104


1- -صافات10/-6.
2- -ملك5/.
3- -انعام113/-112.
4- -اعراف27/.

تبذير كنندگان،برادران شياطينند،و شيطان در برابر پروردگارش بسيار ناسپاس بود! (1)

7- وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ* إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ*

از گامهاى شيطان پيروى نكنيد!چه اينكه او،دشمن آشكار شما است!او شما را فقط به بديها و كار زشت فرمان مى دهد؛و به اينكه،آنچه را كه نمى دانيد،به خدا نسبت دهيد. (2)

8- اَلشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ.

شيطان شما را وعده فقر و تهيدستى مى دهد؛و به فحشاء و زشتيها وامى دارد ؛ ولى خداوند به شما وعده آمرزش و فزونى مى دهد؛آرى خداوند فزونى بخش آگاه است. (3)

9- وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً* يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاّ غُرُوراً*

هر كس شيطان را به جاى خدا ولىّ خود برگزيند،زيان آشكارى كرده است.او به آنان وعده مى دهد؛و به آرزوها سرگرمشان مى سازد؛در حالى كه جز فريب و نيرنگ،به آنان وعده نمى دهد! (4)

10- إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ.

شيطان مى خواهد به وسيله شراب و قمار،در ميان شما عداوت و كينه ايجاد كند،و شما را از ياد خدا و از نماز بازدارد .آيا خوددارى خواهيد كرد؟! (5)/.

ص: 105


1- -اسراء27/.
2- -بقره169/-168.
3- -بقره268/.
4- -نساء120/-119.
5- -مائده91/.

11- يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ.

اى فرزندان آدم!شيطان شما را نفريبد،آن گونه كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد،و لباس آنان را از تنشان بيرون ساخت تا عورتشان را به آنان نشان دهد!چه اينكه او و همكارانش شما را مى بينند از جائى كه شما آنان را نمى بينيد! (1)

ج-

ابليس

الف-ابليس در لغت به معناى كسى است كه از روى حزن و اندوه و حيرت و نوميدى وادار به سكوت شده،و دستش از دليل و برهان كوتاه است.

خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:

وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ.

آن روز كه قيامت برپا مى شود،مجرمان در نوميدى و غم و اندوه،فرو مى روند! (2)

ب-ابليس در قرآن كريم،اسمى است علم براى شيطانى كه استكبار ورزيد و از سجده براى آدم سرپيچى كرد.لفظ شيطان در قرآن كريم هر جا مفرد و با الف و لام آمده مقصود همين ابليس است.

داستان ابليس با همين نام در قرآن كريم در آيات زير آمده است:

1- وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظّالِمِينَ بَدَلاً.

هنگامى كه به فرشتگان گفتيم:براى آدم سجده كنيد!آنان همگى سجده كردند جز

ص: 106


1- -اعراف27/.
2- -روم12/.

ابليس كه-از جن بود و-از فرمان پروردگارش بيرون شد!آيا او و فرزندانش را به جاى من اولياى خود انتخاب مى كنيد،در حالى كه آنان دشمن شما هستند؟!چه جايگزينى بدى است براى ستمكاران! (1)

2- وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ. وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ...

به راستى كه ابليس گمان خودش را درباره آنان محقّق ساخت.همگى از او پيروى كردند جز گروه اندكى از مؤمنان! (2)او هيچ گونه سلطه اى بر ايشان نداشت...

داستان او با نام شيطان در آيات ديگر چنين است:

1- فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما...

وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبِينٌ.

پس شيطان آن دو را وسوسه كرد،تا آنچه را از اندامشان پنهان بود،آشكار سازد...و پروردگارشان آنان را ندا داد كه:آيا شما را از آن درخت نهى نكردم؟!و نگفتم كه شيطان براى شما دشمن آشكارى است؟! (3)

2- أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ.

آيا با شما عهد نكردم اى فرزندان آدم كه شيطان را پيروى نكنيد كه او براى شما دشمن آشكارى است؟! (4)

3- إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِيرِ.

به يقين شيطان دشمن شماست،پس او را دشمن بدانيد؛او فقط حزبش را به/.

ص: 107


1- -كهف50/.
2- -سبا21/-20.
3- -اعراف20/ و 22.
4- -يس60/.

اين دعوت مى كند كه اهل آتش سوزان باشند! (1)

شرح كلمات

1-مارج:مرج به معناى خلط و مارج شعله مختلط با سياهى آتش است.

2-سموم:باد بسيار گرم نيمروزى را سموم گويند،از آن رو كه همانند سمّ در منافذ و سوراخهاى بدن اثر مى كند.

3-يزغ:منحرف شود، وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا ،يعنى:هر يك از آنان كه از مسير خدائى منحرف شود.

4-محاريب:جمع محراب،به معناى صدر مجلس يا بهترين جاى آن مى باشد،همان جايگاهى كه پادشاه را از ديگران ممتاز مى كند.غرفه اى كه پيشاروى عبادتگاه است،يا مساجدى كه در آنها عبادت مى شود.

5-جفان:جمع جفنه،ظروف ويژه غذا خوردن.

6-جواب:ظروف بسيار بزرگ غذا كه از جهت وسعت و بزرگى همانند حوض آب باشد.

7-راسيات:جمع راسيه،چيز ثابت و پابرجا را گويند.

8-عفريت:قوى ترين و خبيث ترين جنيان.

9-رصد:در كمين نشستن،مراقبت كردن،راصد و رصد يعنى:پاسدار و نگهبان،و "رصدا"در آيه به معناى نگهبان در كمين است.

10-طرائق:جمع طريقه يعنى:روش و حالت،خوب باشد يابد.

قددا:جمع قدّة به معناى جماعت و گروهى است كه ديدگاههاى متفاوت دارند،و طرائق قددا،يعنى:جمعيتهائى كه خواسته ها و سليقه هاشان گوناگون است.

11-قاسطون:جمع قاسط به معناى ظالم است،و قاسطان جن يعنى ستمگرانى كه اسلام را نپذيرفته اند.

ص: 108


1- -فاطر6/.

12-رشد:درستى و سداد و دورى از گمراهى و ضلالت.

13-سفيه:جاهل در دين يا سبكسر و بى عقل.

14-شطط:افراط و زياده روى در دورى از حق، عَلَى اللّهِ شَطَطاً ،يعنى:در گفتن سخنان دور از حق و نسبتهاى ظالمانه به خدا،زياده روى مى كرديم.

15-يعوذون:پناه مى برند،يعوذ به يعنى:به او پناه مى برد و خود را به او مى چسباند.

16-رهقا:طغيانا و سفها،"زاد و هم رهقا"،يعنى:بر طغيان و سفاهت و ذلت ايشان افزود.

17-دابّة الأرض:جنبنده زمين،دابّه نامى است براى همه حيوانات،نر يا ماده،عاقل يا غير عاقل،لكن بيشتر درباره غير عاقل به كار برده شده است.مراد از"دابّة الارض"در اينجا،موريانه است كه چوب را مى خورد.

18-منساته:عصاى او،عرب به چوبى كه با آن چهار پايان را مى راند منسأة گويد.

19-غيب:غير محسوس،چيزى كه در حواس نگنجد و از دسترس حس دور يا مستور باشد،مانند:خداى خالق و پروردگار پرورشگر كه انسان با عقل خود و از راه تدبّر و دقت در اسباب و مسبّبات،به وجود او پى مى برد و او را مى شناسد،نه از راه حواس كه:ديده ها او را در نيابند.ذات بى مثالش از دسترس حس دور و حواس از درك او عاجزند.و نيز،آنچه پوشيده و مستور است مانند:حوادثى كه در آينده به وجود مى آيد،يا هم اكنون هست ولى از ما دور است و از حواس ما مستور،يا هر چه به وسيله اخبار پيامبران به ما مى رسد،از هر دو نوع:غيب دست نايافتنى و دور از طور حواس،و غيب مستور از حيث زمان و مكان يا خبرهائى كه از مردم در مكانهاى دور به ما مى رسد،همه از ما غايب اند و مستور.

20-رجوم:جمع رجم و رجم،يعنى:وسيله راندن و طرد كردن.

21-زخرف:زينت،زخرف القول:آراستن سخن با دروغ.

22-يوحى:يوسوس،ايحاء در اينجا يعنى:وسوسه كردن.

23-غرور:فريب و به طمع انداختن از راه باطل.

24-يقترف و مقترفون:يقترف الحسنة او السيئة،يعنى:كسب مى كند نيكى يا بدى

ص: 109

را،و مقترف،يعنى: كسب كننده و عمل كننده.

25-مبذّرين:ضايع كنندگان،يعنى كسانى كه اموال را از راه اسراف حيف و ميل مى كنند،و آن را در غير مورد مصرف به كار مى برند اينها مبذّرند.

26-خطوات الشيطان:گامهاى شيطان،خطوه يعنى يك گام، وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ ،يعنى:دنباله رو آثار شيطان نباشيد.به وسوسه هاى او توجه نكنيد.

27-فحشاء:گفتار و كردار زشت و قبيح،و در اصطلاح اسلامى گاهى به معناى گناهان زشت به كار برده مى شود.

28-ميسر:قمار،قمار عرب در جاهليت به وسيله ازلام و قداح بوده است.

ازلام:جمع زلم:قطعه چوبى تير مانند كه بر يكى از آنها مى نوشتند:پروردگارم مرا امر كرده،و بر ديگرى:پروردگارم مرا نهى كرده،و سومى را بدون نوشته در ظرفى مى نهادند،و هر يك از امر و نهى كه بيرون مى آمد به همان عمل مى كردند،و اگر نانوشته بيرون مى آمد دوباره تيرها را در ظرف نهاده و تكرار مى كردند.

ازلام قريش را در جاهليت در كعبه مى گذاشتند تا خادمان و كليد داران خانه به كار قرعه كشى بپردازند.

قداح:جمع قدح:قطعه چوبى به طول ده تا پانزده سانتيمتر،با عرض كم و صاف كه روى يكى،«آرى»و روى ديگرى«نه»و سومى بدون نوشته بوده و به وسيله آنها قمار و قرعه انجام مى گرفت.

29-سوآتهما:عوراتهما،يعنى:شرمگاههاى آن دو.

30-قبيل:صنف و گروه همانند،جماعت،پيروان،كه در آيه: إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مقصود همانندان و پيروان شيطان است.

31-فسق:فسق در لغت به معناى بيرون شدن و از حد گذشتن است.و در اصطلاح اسلامى به معناى دورى فاحش از طاعت خدا و حدود شرع است،يعنى:فرو رفتن در منجلاب گفتار و كردار زشت و قبيح،فسق اعم از كفر و نفاق و گمراهى است،چنانكه خداى سبحان فرموده:

ص: 110

1- وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ.

هيچ كس جز فاسقان به آيات ما كفر نمى ورزد. (1)

2- إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ.

به يقين منافقان همان فاسقانند (2)!

3- فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ.

برخى از آنان هدايت يافته اند،و بسيارى از ايشان گمراهند. (3)

فسق با ايمان مقابله مى كند،چنانكه فرموده:

مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ.

برخى از آنان مؤمنند،و بيشتر ايشان فاسقند. (4)

د-جن در تفسير روايى
اشاره

سيوطى در تفسير سوره جن آورده است:

جنيان در فاصله ميان حضرت عيسى عليه السّلام و حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلم آزاد بودند و به آسمانها مى رفتند،هنگامى كه خداوند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلم را مبعوث كرد،ورودشان به آسمان دنيا ممنوع شد و آنان را با شهابهاى روشن تعقيب و دور مى كردند،جنيان نزد ابليس گرد آمدند و او به آنان گفت:در زمين حادثه اى پديد آمده،بگرديد و شناسائى كنيد و ما را از اين رويداد با خبر سازيد،اين حادثه چيست؟سپس گروهى از اشراف و بزرگان جن را به اطراف يمن و تهامه فرستاد،آنان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم را در حال انجام نماز صبح مشاهده كردند كه در كنار نخل خرمائى قرآن مى خواند،هنگامى كه نزديك شدند به يكديگر گفتند:

خاموش باشيد،و چون از نماز فارغ شد،آنان به سوى قوم خود بازگشتند و در حالى كه ايمان آورده بودند به انذار آنان پرداختند،پيامبر هم متوجه آنان نشده بود تا وقتى كه اين آيه نازل شد:

ص: 111


1- -بقره99/.
2- -توبه67/.
3- -حديد26/.
4- -آل عمران110/.

قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ.

بگو:به من وحى شده است كه جمعى از جن به سخنانم گوش فرا داده اند. (1)

گفته شده اين گروه،هفت نفر از اهل نصيبين بوده اند. (2)

*** آنچه گذشت برخى از شرح حال جن و شياطين و ابليس در قرآن كريم بود،آنچه در روايات آمده به شرح زير است:

1-امام باقر عليه السّلام درباره سليمان عليه السّلام فرموده:سليمان بن داود روزى به ياران خود فرمود:

خداى تبارك و تعالى مرا سلطنتى بخشيده كه براى احدى پس از من سزاوار نيست،باد را در اختيارم قرار داده،و انسان و جن و پرندگان و وحوش را سر به فرمان و مطيع من كرده است،سخن گفتن با پرندگانم آموخته،و از هر چيزى به من عطا فرموده است،ولى با اين همه نعمت و سلطنتى كه به من داده شده،يك روز را در شادى به شب نرسانده ام،حال دوست دارم فردا وارد قصر خود شوم،و بر بلنداى آن رفته،و سرزمينهاى تحت فرمانم را نظاره كنم،پس،هيچ كس را اجازه ورود به نزد من ندهيد،تا آسوده خاطر باشم،و چيز ناخواسته اى كه اين روز را كدر كند نشنوم،آنان گفتند:آرى،چنين مى كنيم.

فرداى آن روز عصاى خود را به دست گرفت و به بالاترين موضع قصر خويش رفت،و بر عصاى خود تكيه كرد و در حالى كه شاد و خرسند به تماشاى سرزمينهايش پرداخته و از آنچه به او عطا شده بود فرحناك مى نمود،بناگاه چشمش به جوان زيبا روى شيك پوشى افتاد كه از برخى زواياى قصر به سوى او مى آمد.سليمان از او پرسيد:چه كسى تو را وارد اين قصر كرده در حالى كه من بنا داشتم امروز در آن تنها باشم؟بگو بدانم با اجازه چه كسى وارد شدى؟آن جوان گفت:پروردگار اين قصر مرا به اينجا آورد،و من با اجازه او وارد شدم؟سليمان گفت:آرى،پروردگار قصر از من به آن سزاوارتر است،تو كه هستى؟گفت:

من فرشته مرگم،سليمان عليه السّلام گفت:براى چه كار آمده اى؟گفت:آمده ام تا روح تو را0.

ص: 112


1- -جن1/.
2- -تفسير در المنثور،ج 6،ص 270.

بگيرم!گفت:به هر چه مأمورى همان كن كه امروز روز شادى من است،و خداى عزّ و جلّ نمى خواهد براى من سرورى جز ملاقات او باشد!پس ملك الموت در همان حال كه سليمان به عصا تكيه كرده بود او را قبض روح كرد.

سليمان در همان حالتى كه بر عصا تكيه داشت،مدتهاى مديد بر جاى بود و مردمان او را مى ديدند،و زنده مى پنداشتند،سپس به اختلاف و فتنه در افتادند.برخى از آنان گفتند:

سليمان تمام اين مدت را بدون آنكه بخوابد يا خسته شود يا بخورد و بياشامد بر عصاى خود تكيه كرده!پس اين همان پروردگار ماست كه بايد او را عبادت كنيم!گروه ديگرى گفتند:سليمان سحر كرده،او با سحر كردن چشمان،چنين مى نمايد كه ايستاده است و بر عصاى خود تكيه زده،در حالى كه چنين نيست!و مؤمنان گفتند:سليمان بنده و نبىّ خداست،خداوند هر گونه بخواهد كار او را سامان مى دهد.

پس از اين اختلاف،خداوند موريانه را فرستاد تا در عصاى سليمان رفت،و درون آن را خورد،عصا شكست و سليمان از قصر خود به رو افتاد،اين فرموده خداى عزّ و جلّ است كه:

فَلَمّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهِينِ.

هنگامى كه بر زمين افتاد جنّيان فهميدند كه اگر از غيب آگاه بودند در عذاب خواركننده باقى نمى ماندند! (1)

2-امام صادق عليه السّلام در پاسخ به اين سؤال كه:براى چه خداى عزّ و جلّ آدم عليه السّلام را بدون پدر و مادر آفريد،و عيسى عليه السّلام را بدون پدر خلق كرد،و بقيه مردمان را از پدر و مادر پديد آورد؟فرمود:

براى آنكه مردم تماميت و كمال قدرت خدا را بدانند،و بفهمند كه او همانگونه كه قادر است موجودى را از ماده بدون نر بيافريند،همچنان مى تواند اين موجود را بدون وجود نر ياام

ص: 113


1- سبا14/ و بحار الانوار،ج 14،ص 136 و 137 به نقل از علل الشرايع و عيون اخبار الرضا عليه السّلام

ماده خلق نمايد.خداى عزّ و جلّ اين چنين كرد تا دانسته شود كه او بر هر چيزى تواناست. (1)

در قصص الانبياء آمده است كه فرمود:

خداوند ابليس را فرمان داد تا براى آدم سجده كند،ابليس گفت:پروردگارا به عزّتت سوگند!اگر مرا از سجده آدم معاف دارى،آن چنان تو را عبادت كنم كه هرگز احدى مانند آن عبادتت نكرده باشد،خداى جليل فرمود:من دوست دارم آنگونه كه خواسته ام اطاعت شوم (2)!...

از آن حضرت درباره ابليس پرسيدند:آيا ابليس از فرشتگان بوده يا از جنيان؟فرمود:

فرشتگان او را از خود مى دانستند،و تنها خداوند مى دانست كه ابليس از آنان نيست.

پس،هنگامى كه مأمور به سجده شد ماهيت خود را آشكار كرد.

از آن حضرت درباره بهشت آدم عليه السّلام پرسيدند،فرمود:آنجا باغى از باغهاى دنيا بوده كه ماه و خورشيد بر آن مى تابيده اند،چه اگر آن باغ از باغهاى جاودانى بود،هرگز از آنجا بيرون نمى شد. (3)

و درباره سخن خداى تعالى: «فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما» يعنى:«زشتى هايشان بر آنها نمايان شد» (4)فرموده:شرمگاههاى آن دو چنان بود كه ديده نمى شد،و پس از آن آشكار و نمايان گرديد. (5)

زنديقى از امام صادق عليه السّلام پرسيد:

كهانت[ اخترشناسى، غيب گوئى]چگونه و از چه راه پديد آمده؟و از كجا مردمان را از حوادث خبر مى دادند؟امام عليه السّلام فرمود:كهانت در دوره جاهلى و در فاصله ميان بعثت پيامبران بود،كاهن به منزله قاضى و داور بود و مردم در مسائلى كه بر آنان مشتبه مى شد به او مراجعه مى كردند،و او از حوادث و رويدادها به آنان خبر مى داد،اين خبر دادن از راههاى مختلف مانند،تيزبينى،ذكاوت،وسوسه نفس و زيركى روح همراه با القاى مطلب5.

ص: 114


1- -بحار الانوار،ج 11،ص 108.
2- -بحار الانوار،ج 11،144.
3- -بحار،ج 11 ص 143.
4- -طه121/.
5- -بحار ج 11 ص 145.

در قلب كاهن توسط شيطان بود،زيرا،شيطان اين مطالب را مى دانست و آن را به كاهن مى رسانيد،و او را از حوادث و رويدادهاى اطراف با خبر مى كرد.

اما خبرهاى آسمان:شياطين در هنگامى كه با شهابها از آسمان رانده نمى شدند و حجاب و مانعى از شنيدن اخبار آسمانى نداشتند،در جايگاههاى استراق سمع مى نشستند و اين اخبار را گوش مى دادند،علت جلوگيرى از استراق سمع آنان هم اين بود كه در زمين،چيزى همانند وحى كه از آسمان خبر مى دهد،به وجود نيايد تا مردم را به شبهه اندازد و حقيقت وحى خداوندى را بر آنان بپوشاند،وحيى كه خداوند براى اثبات حجت و برطرف كردن شبهات مى فرستد نبايد همانندى داشته باشد.

شيطانى از راه استراق سمع،كلمه واحدى از اخبار آسمانى درباره حوادث زمين را مى شنيد و مى ربود و آن را به زمين آورده و به كاهن القاء مى كرد،كاهن نيز كلماتى از پيش خود بر آن مى افزود و حق و باطل را در هم مى آميخت،پس،هر چه از اخبار كاهن درست مى آمد همانى بود كه شيطان او شنيده و به وى رسانده بود،و هر چه نادرست مى شد از باطل خودش بود كه بر آن مى افزود،و هنگامى كه شياطين از استراق سمع ممنوع گرديدند، كهانت نيز از ميان رفت.

امروزه شياطين تنها اخبار مردمان را به كاهنهاى خود مى رسانند،چيزهائى كه مردم در ميان خود از آن سخن مى گويند،و كارهائى كه مى خواهند انجام دهند،شياطين حوادث و رويدادهاى دور و مخفى مانند:سرقت و قتل و گم شدن افراد را به ديگر شياطين مى رسانند،آنان در اين كار نيز،همانند مردم،راستگو و دروغگو هستند.

زنديق گفت:شياطين چگونه به آسمان مى رفتند،در حالى كه آنان در آفرينش،همانند ساير مردمان جسم پر و غليظ دارند،و براى سليمان بن داود بناهائى مى ساختند كه از عهده بنى آدم خارج بود؟امام عليه السّلام فرمود:آنان همانگونه كه مسخّر سليمان گرديدند براى او غليظ و پروزن شدند،وگرنه آنان مخلوقاتى نرم و رقيق اند كه غذاى آنان بوئيدن است،دليل آن هم بالا رفتن آنان به آسمان براى استراق سمع است،جسم پر و غليظ قدرت بالا رفتن ندارد

ص: 115

مگر با نردبان يا وسيله ديگر. (1)

و در پاسخ به سؤالى درباره ابليس كه پرسيدند:آيا ابليس از فرشتگان است؟و آيا در چيزى از كار آسمانها دخالت دارد؟فرمود:

ابليس نه از فرشتگان بود و نه در چيزى از امور آسمانها دخالت داشت،او همراه فرشتگان بود،و ملائكه او را از خودشان مى پنداشتند،و تنها خدا بود كه مى دانست او از آنان نيست،هنگامى كه مأمور شد به آدم عليه السّلام سجده كند همان چيزى از او سر زد كه بود (2)!

فشرده بحث درباره جن و شيطان و ابليس

1-جن:موجودى پوشيده كه ديده نمى شود،خداوند در قرآن كريم خبر داده كه جنيان را از شعله آتش آميخته با سياهى آفريده است.

2-شيطان:شيطان نامى است براى هر مستكبر سركش از آدمى و جن و حيوان.مراد از شيطان در اين مبحث شياطين جن است.

3-ابليس:محزون،حيرت زده،ساكت و نوميد از دليل و برهان.ابليس مورد بحث ما همان مخلوق جنّى است كه از سجده براى آدم سر پيچى كرد.

خداوند از سرگذشت جنيان و سر به فرمان كردن آنان براى سليمان،و از اينكه براى او تماثيل و محراب و ظروف بزرگ مى ساخته اند،و اينكه در ميان آنان كسى بوده كه قدرت آوردن تخت بلقيس از يمن به شام-قبل از برخاستن سليمان از جاى خود-را داشته،خبر داده است،همچنين،از اشراف سليمان بر آنان در حالتى كه بر عصاى خويش تكيه داده بود و خداوند قبض روحش كرد،و اينكه با همان حالت مدتها پس از مردن بر جاى خود باقى ماند،و جنيان سرگرم كار خود بودند و اين را نمى دانستند،تا آنكه موريانه داخل عصايش را خورد و سليمان فرو افتاد،و به اين خاطر دانسته شد كه اگر جنيان از غيب آگاهى داشتند، اين همه مدت را در حال سختى و رنج كارشان درنگ نمى كردند،خداوند همۀ اينها را در

ص: 116


1- -خصال شيخ صدوق جلد 1 ص 152.
2- -بحار ج 11 ص 119.

قرآن كريم براى ما بيان داشته است.

خداى سبحان فرموده:شياطين از اجنه هستند،آنان در جايگاههاى استراق سمع مى نشستند تا مكالمات فرشتگان را دزدانه گوش كنند،پس از بعثت خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم خداوند آنان را از چنين كارى بازداشت و فرشتگان را فرمود تا با شهاب آتشين آنان را رانده و بسوزانند.خداوند،همچنين داستان ابليس و چگونگى وسوسۀ آدم و حوا،تا بيرون كردنشان از بهشت را،در قرآن كريم بيان فرموده است.مشروح آن در بحث آينده مى آيد.

5-انسان
اشاره

خداوند داستان آفرينش انسان و شروع آن را در قرآن كريم بيان داشته و فرموده:

1- إِنّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِينٍ لازِبٍ.

ما انسانها را از گل چسبنده اى آفريديم. (1)

2- وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ.

ما انسان را از گل خشكيده اى كه از گل بد بوى تيره رنگى گرفته شده بود آفريديم. (2)

3- خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخّارِ.

انسان را از گل خشكيده همچون سفال آفريد. (3)

4- اَلَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ* ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ* ثُمَّ سَوّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ*

خداوندى كه هر چه را آفريد نيكو آفريد؛و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد؛ سپس نسل او را از عصاره اى از آب ناچيز و بى قدر آفريد.سپس او را موزون ساخت و از روح خويش در وى دميد؛و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار

ص: 117


1- -صافات11/.
2- -حجر26/.
3- -رحمن14/.

داد؛اما كمتر شكر نعمتهاى او را به جا مى آوريد! (1)

5- يا أَيُّهَا النّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً.

اى مردم!اگر در رستاخيز شك داريد،[توجه كنيد كه:]ما شما را از خاك آفريديم.سپس از نطفه،و بعد،از خون بسته شده،سپس از«مضغه»[چيزى شبيه گوشت جويده شده]،كه بعضى داراى شكل و خلقت است و برخى بدون شكل؛تا براى شما روشن سازيم[كه بر هر چيز قادريم]!و جنينهائى را كه بخواهيم تا مدت معينى در رحم مادران قرار مى دهيم؛بعد شما را به صورت طفل بيرون مى آوريم؛سپس براى آنكه به حد رشد و بلوغ برسيد.در اين ميان برخى از شما مى ميرند؛و بعضى آن قدر عمر مى كنند كه به بدترين مرحله زندگى مى رسند؛آن چنان كه بعد از علم و آگاهى،چيزى نمى دانند (2)!

6- وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ* ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ* ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ* ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ* ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ تُبْعَثُونَ*

ما انسان را از عصاره اى از گل آفريديم؛سپس او را نطفه اى در قرارگاه مطمئن قرار داديم؛سپس نطفه را به صورت علقه،و علقه را به صورت مضغه،و مضغه را به صورت استخوانهائى در آورديم؛و بر استخوانها گوشت پوشانديم؛سپس آن را آفرينش تازه اى داديم؛پس بزرگ است خدائى كه بهترين آفرينندگان/.

ص: 118


1- -سجده9/-7.
2- -حج5/.

است!سپس شما بعد از آن مى ميريد؛سپس در روز قيامت برانگيخته مى شويد. (1)

7- هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.

او كسى است كه شما را از خاك آفريد،سپس از نطفه،سپس از علقه،سپس شما را به صورت طفلى بيرون مى فرستد،بعد به مرحله كمال قوت خود مى رسيد،و بعد از آن پير مى شويد،و گروهى از شما پيش از رسيدن به اين مرحله مى ميرند و در نهايت به سرآمد عمر خود مى رسيد؛و شايد انديشه كنيد! (2)

8- فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ* خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ* يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ*

انسان بايد بنگرد كه از چه چيز آفريده شده است!از يك آب جهنده خلق شده است،آبى كه از ميان پشت و سينه ها خارج مى شود. (3)

9- خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها.

او شما را از يك نفس آفريد،و همسرش را از آن خلق كرد. (4)

10- وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ.

او كسى است كه شما را از يك نفس آفريد،برخى از شما پايدار و بعضى ناپايداريد. (5)

11- وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً* وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ أَبى* فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى* إِنَّ لَكَ أَلاّ تَجُوعَ/.

ص: 119


1- -مؤمنون16/-12.
2- -مؤمن67/.
3- -طارق7/-5.
4- -زمر6/.
5- -انعام98/.

فِيها وَ لا تَعْرى* وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى* فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى* فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى* ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى* قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى* وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى*

ما پيش از اين،از آدم پيمان گرفته بوديم!اما او فراموش كرد؛و عزم استوارى براى او نيافتيم!و هنگامى كه به فرشتگان گفتيم:«براى آدم سجده كنيد!» همگى سجده كردند؛جز ابليس كه سرباززد !پس گفتيم:اى آدم!اين دشمن تو و دشمن همسر توست!مبادا شما را از بهشت بيرون كند كه به زحمت و رنج خواهى افتاد!تو در بهشت هيچ گاه گرسنه و برهنه نخواهى شد؛و هرگز تشنه و گرما زده نمى شوى!ولى شيطان او را وسوسه كرد و گفت:اى آدم!آيا مى خواهى تو را به درخت زندگى جاويد و ملكى بى زوال راهنمائى كنم؟!پس هر دو از آن خوردند و شرمگاههاشان آشكار گشت و براى پوشاندن خود،از برگهاى بهشتى جامه دوختند!آرى،آدم پروردگارش را نافرمانى كرد،و از پاداش او محروم شد!

سپس پروردگارش او را برگزيد،و توبه اش را پذيرفت،و هدايتش نمود.و فرمود:هر دو از آن فرود آييد،در حالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود!ولى هرگاه هدايت من به سراغ شما آيد،هر كس از هدايت من پيروى كند،نه گمراه مى شود،و نه در رنج خواهد بود!و هر كس از ياد من روى گردان شود،زندگى سخت و تنگى خواهد داشت؛و روز قيامت،او را نابينا محشور مى كنيم! (1)

12- وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ5.

ص: 120


1- -طه124/-115.

فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السّاجِدِينَ* قالَ ما مَنَعَكَ أَلاّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ* قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصّاغِرِينَ* قالَ أَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ* قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ* قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ* ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ* قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ* وَ يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظّالِمِينَ* فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ* وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النّاصِحِينَ* فَدَلاّهُما بِغُرُورٍ فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبِينٌ* قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ* قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ* قالَ فِيها تَحْيَوْنَ وَ فِيها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ*

ما شما را آفريديم؛سپس صورت بندى كرديم؛بعد به فرشتگان گفتيم:«براى آدم سجده كنيد!»آنان همه سجده كردند؛جز ابليس كه از سجده كنندگان نبود خداوند به او فرمود:«در آن هنگام كه به تو فرمان دادم،چه چيز تو را مانع شد كه سجده كنى؟»گفت:«من از او بهترم؛مرا از آتش آفريده اى و او را از گل!» فرمود:از آن مقام فرود آى!تو حق ندارى در آن مقام تكبر كنى!بيرون شو كه تو از افراد پست و بى مقدارى!گفت:مرا تا روزى كه برانگيخته مى شوند مهلت

ص: 121

ده!فرمود:تو از مهلت داده شدگانى!

گفت:اكنون كه مرا گمراه ساختى،من بر سر راه مستقيم تو در برابر آنان كمين مى كنم!سپس از پيش رو و از پشت سر،و از طرف راست و از طرف چپ آنان،به سراغشان مى روم؛و بيشتر آنان را شكرگزار نخواهى يافت!فرمود:از آن مقام با ننگ و عار و خوارى و ذلت،بيرون شو!به يقين هر كس از آنان تو را پيروى كند،جهنم را از شما همگى پر مى كنم!

واى آدم!تو و همسرت در بهشت ساكن شويد!و از هر جا كه خواستيد، بخوريد،امّا به اين درخت نزديك نشويد،كه از ستمكاران خواهيد بود!سپس شيطان آن دو را وسوسه كرد،تا آنچه را از اندامشان پنهان بود،آشكار سازد،و گفت:پروردگارتان شما را از اين درخت نهى نكرده مگر به خاطر اينكه با خوردن آن فرشته مى شويد،يا جاودانگى مى يابيد!و براى آنان سوگند خورد كه من خير خواه شما هستم.

بدين ترتيب،آنان را فريب داد،و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، شرمگاههاشان بر آنان آشكار شد؛و شروع كردند به قرار دادن برگهاى بهشتى بر خود،تا آن را بپوشانند.و پروردگارشان آنان را ندا داد كه:آيا شما را از آن درخت نهى نكردم؟!و نگفتم كه شيطان براى شما دشمن آشكارى است؟!

گفتند:پروردگارا!ما به خويشتن ستم كرديم!و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نكنى از زيانكاران خواهيم بود!فرمود:از مقام خويش فرود آئيد،در حالى كه برخى از شما نسبت به برخى ديگر،دشمن خواهيد بود!و براى شما در زمين، قرارگاه و وسيلۀ بهره گيرى تا زمان معينى خواهد بود.

فرمود:در آن زنده مى شويد؛و در آن مى ميريد؛و از آن خارج خواهيد شد. (1)

13- قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً* قالَ أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاّ قَلِيلاً* قالَ اذْهَبْ فَمَنْ1.

ص: 122


1- -الاعراف25/-11.

تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً* وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاّ غُرُوراً* إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ وَ كَفى بِرَبِّكَ وَكِيلاً*

ابليس گفت:آيا براى كسى سجده كنم كه او را از خاك آفريده اى؟سپس گفت:

به من بگو،اين كسى را كه بر من برترى داده اى[به چه دليل بوده است؟]اگر مرا تا روز قيامت زنده بگذارى،همه فرزندانش را،جز عده كمى،گمراه و ريشه كن خواهم ساخت!

فرمود:برو!هر كس از آنان از تو تبعيت كند،جهنم كيفر شماست،كيفرى است فراوان!

هر كدام از آنان را مى توانى با صدايت تحريك كن!و سپاه سواره و پياده ات را بر آنان گسيل دار!و در ثروت و فرزندانشان شركت جوى!و آنان را با وعده ها سرگرم كن!ولى شيطان،جز فريب و دروغ،وعده اى به آنان نمى دهد.تو هرگز سلطه اى بر بندگان من،نخواهى يافت!و همين بس كه پروردگارت حافظ آنان باشد. (1)

14- قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ* إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ* قالَ هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ* إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ* وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ*

ابليس گفت:پروردگارا!حال كه مرا گمراه ساختى،من نيز[نعمت هاى مادى] زمين را در نظر آنان زينت مى دهم،و همگى را گمراه خواهم ساخت،مگر بندگان مخلصت را.فرمود:اين راه مستقيمى است كه بر عهده من است،تو بر بندگان من تسلط نخواهى يافت،مگر گمراهانى كه از تو پيروى كنند،و جهنم1.

ص: 123


1- -اسراء65/-61.

ميعادگاه همه آنان است. (1)

شرح كلمات

1-لازب:گل سفت شده به هم چسبيده.

2-صلصال:گل خشك شده حرارت نديده.

3-حمأ:گل سياه بد بو.

4-مسنون:گل صاف شده شكل گرفته.

5-مخلّقة:جنين صورت بندى شده تام و تمام.

6-صلب و ترائب:صلب مرد،ستون فقرات و مجراى نطفه اوست،و ترائب زن،(بنا به نظر لغت شناسان)استخوانهاى فوقانى سينه اش مى باشد.

7-وسوسه:فراخوانى در گوشى و بى صدا به كارى،حديث نفس،يعنى آنچه در درون جان و ضمير مى گذرد،فريب انسان و برانگيختن او به سوى شرّ از طرف شيطان.

تفسير اين كلمه در سخن خداى متعال آمده،آنجا كه فرموده: وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ. شيطان،هر كارى را كه مى كردند،در نظرشان زينت داده! (2)و فرموده: زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ. شيطان اعمال آنها را در نظرشان جلوه داده. (3)

8-سوأة:چيزى كه نشان دادن آن قبيح و پوشاندنش لازم است.

9-عزما:عزم به معناى صبر و شكيبائى،جدّى بودن،و نيز به معناى تصميم قاطع بر انجام كار مى باشد.

10-جنّة:هر باغ پردرختى كه با درختانش زمين را بپوشاند.جنت به همين معنى در كلام خداى متعال نيز آمده،آنجا كه فرموده:

الف- وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً* أَوْ تَكُونَ

ص: 124


1- -حجر39/-43.
2- -انعام43/.
3- -انفال48/،نحل63/،نمل24/،عنكبوت38/.

لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ*

گفتند:ما به تو ايمان نمى آوريم تا اينكه چشمه جوشانى از اين سرزمين براى ما خارج سازى.يا"باغى"از درختان نخل و انگور از آن تو باشد؛ (1)

ب- لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ...* فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ*

براى قوم سبا در محل سكونتشان نشانه اى[از قدرت الهى]بود:دو"باغ" [بزرگ و گسترده]از راست و چپ،[به آنها گفتيم:]از روزى پروردگارتان بخوريد و شكر او را به جا آوريد...امّا آنان روى گردان شدند،و ما سيل ويرانگر را بر ايشان فرستاديم،و دو"باغ"[پربركت ]آنان را به دو"باغ" [بى ارزش ]با ميوه هاى تلخ و درختان شوره گز .و اندكى درخت سدر مبدل ساختيم. (2)

11-خمط:روئيدنى هائى كه مزه تلخ يا ترش زننده دارند.

12-اثل:درخت بلند راست قامت خوش چوب پرشاخه،با گره هاى زياد و برگهاى دراز و نازك،ميوه آن دانۀ سرخ رنگ ناخوردنى است.

توضيح آنكه:بهشت آخرت،جنّت و باغ ناميده شده،چون با باغهاى روى زمين شباهت دارد-اگر چه،تفاوت از زمين تا آسمان است-و بهشت جاودان توصيف شده،زيرا وارد شونده در آن جاويدان است.بدين سبب نيز،خداوند بهشتيان را،خالدان و جاودانان توصيف كرده،و فرموده:

الف- قُلْ أَ ذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ...* لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ خالِدِينَ*5.

ص: 125


1- -اسراء92/-90.
2- -سبا16/-15.

بگو:آيا اين[جهنم]بهتر است يا بهشت جاويدانى كه به پرهيزگاران وعده داده شده؟...هر چه بخواهند در آنجا براى آنان فراهم است،جاودانه در آن خواهند زيست. (1)

ب- وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ.

آنان كه ايمان آوردند،و كارهاى شايسته انجام دادند،آنان اهل بهشت اند،و در آن جاودان خواهند بود.

پس،جنت در قرآن كريم،به هر دو معناى مذكور،به كار رفته است.

امّا جنت و باغى كه خداوند آدم عليه السّلام را در آن جاى داد-و سپس او را،بعد از خوردن از درخت ممنوعه،از آنجا فرود آورد-از باغهاى دنيا بوده است.ما پس از اين،در مبحث بهشت آدم عليه السّلام در كجا بوده؟از آن ياد مى كنيم.

13-تضحى:ضحى الرّجل،يعنى:حرارت خورشيد بر او آسيب رساند. وَ لا تَضْحى ،يعنى:حرارت خورشيد و گرماى سوزان را احساس نمى كنى.

14-غوى:از جمله معانى غوى،تباه كردن زندگى است،و مراد آيه همين است،يعنى آدم عليه السّلام با خوردن از درخت ممنوعه،زندگى در رفاه خود را تباه كرد.

15-طفقا:شروع كردند به كار...

16-يخصفان:خصف به معناى چسباندن و قرار دادن است.يعنى شروع كردند به چسباندن و قرار دادن برگها بر اندام خود.

17-ضنكا:ضنك يعنى زندگى سخت و دشوار و در تنگنا قرار گرفتن.

18-وورى:پوشيده و پنهان شده.

19-دلاّهما:آن دو را همانگونه كه مى خواست فريب داد،و از راه به چاه انداخت، يعنى از بهشت بيرون كرد.

20-لأحتنكنّ:دهانه و لگام مى زنم،يعنى همه اولاد آدم را با افسار وسوسه و زينت6.

ص: 126


1- -فرقان15/ و 16.

دادن به دنبال خودم مى كشم.

21-اهبطوا:فرود آييد،هبوط درباره انسان بر سبيل استخفاف به كار رفته،بر خلاف انزال كه خداوند آن را در موارد شرف و ارزش مقام آورده است،مانند:انزال فرشتگان و قرآن كريم و باران.

هنگامى كه گفته مى شود:هبط فى الشرّ،يعنى به شر مبتلا شد،و هبط فلان،يعنى ذليل و پست گرديد،و هبط من منزله،يعنى از جايگاه خود سقوط كرد.

22-استفزز بصوتك:با وسوسه ات تحريك كن و برانگيز،يعنى:هر گونه مى توانى نسل آدم را با وسوسه به گناه وادارى،وادار!

23-و اجلب عليهم:با صداى بلند آنان را بران.

24-بخيلك و رجلك:با سواران و پيادگانت،يعنى هر چه در توان دارى از حيله و مكر و نيرو به خدمت بگير.

25-و شاركهم فى الأموال و الأولاد:در اموال بدست آمده از راه حرام،و فرزندان زاده شده از زناى آنان مشاركت كن!

26-عدهم:وعده باطل به آنان بده،آنان را به نبودن روز جزا اميدوار كن!

27-سلطان:تسلط و چيره گى قدرتمندانه،سلطان به معناى دليل و برهان نيز آمده، چنانكه خداى سبحان فرموده: أَ تُجادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ. "آيا درباره نامهائى كه شما و پدرانتان[بر بتها]گذارده ايد،با من مجادله مى كنيد،در حالى كه خداوند هيچ دليلى درباره آن نازل نكرده است؟!

"پس،معناى: إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ تو بر بندگان من سلطانى ندارى،اين مى شود كه:تو هيچ گونه قدرتى بر آنان ندارى،و نمى توانى بر ايشان چيره و غالب گردى.

تفسير آيات

خداى سبحان در آيات گذشته،از شروع آفرينش اولين انسان،آگاهى داد و فرمود:او را از گل سياه بد بوى سخت در هم شده همچون سفال،كه از سختى و صلابت سفال گونه اش صدا دار است،آفريده است.سپس نسل او را از چكيده اى از آب پست،كه از ميان صلب و

ص: 127

ترائب بيرون مى آيد قرار داد.سپس او را علقه گردانيد و از علقه به مضغه و از مضغه به استخوان تبديل كرد،و استخوانها را گوشت پوشانيد،سپس آفرينش ديگرى به او داد و از روح خود در وى دميد،و براى او چشم و گوش و دل قرار داد،پس بلند مرتبه است خدا كه بهترين آفرينندگان است.سپس او را به صورت كودكى از رحم مادر بيرون فرستاد تا به مرحله بلوغ و رشد برسد،و به هنگام آفرينش از همان چكيده آب،با نفس واحد انسانى،نر و ماده قرار داد،تا هر يك در زندگى دنيا به وظايف ويژه خود بپردازند،و تا به سن كهولت و پيرى و افتادگى رسند،سپس آنان را مى ميراند و در زمين جاى مى دهد،پس از آن در روز قيامت از زمين بيرون شده و به محشر در مى آيند تا پاداش و كيفر كردار خود را بر اساس حكمت پروردگار عزيز و دانا در يابند.

امتحان خدا از مخلوقات با شعور

اول-فرشتگان و ابليس:خداوند فرشتگان را كه ابليس هم با آنان بود،به وسيله سجده براى خليفه خود در زمين،آدم عليه السّلام،امتحان كرد،سخنان فرشتگان مى رساند كه آنان فهميده بودند،موجود زمينى خونريز است،زيرا از مخلوقات گذشته روى زمين چنين روشى را شاهد بوده اند،و خداوند خود،آنگونه كه در روايات آمده، (1)دستور نابودى آنان را به فرشتگان داده بود.

هنگامى كه خداوند فرشتگان را به علم و دانشى كه به آدم بخشيده بود آگاه كرد،و فرمان سجده براى آدم را به ايشان داد،فرشتگان براى آدم عليه السّلام سجده كردند،ولى ابليس سرباز زد و خود را برتر از آن دانست كه براى آدم عليه السّلام سجده كند،و دليل آورد كه خداوند او را از آتش آفريده و آدم را از گل.او در اين امتحان مردود گشت.

دوم-آدم و حوّاء:خداوند براى آدم همسرش حوّا را آفريد،و آن دو را در بهشتى غير جاويد جاى داد و به آنان فرمود:هر چه خواستيد از اين بهشت بخوريد ولى به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد شد،آدم را آگاه كرد كه در اين بهشت نه

ص: 128


1- -در روايات"ابتداى آفرينش اوصياء"به آنان اشاره خواهد شد.

گرسنه مى شود و نه برهنه،او را از ابليس بر حذر داشت و فرمود:اين شخص دشمن تو و دشمن همسر توست،مواظب باشيد از بهشت بيرونتان نكند كه به زحمت خواهيد افتاد، شيطان خوردن از درخت ممنوعه را براى آنان زيبا جلوه داد تا شرمگاههاى مستورشان هويدا گردد،او آدم و حوّا را فريب داد و به اين خيال انداخت كه اگر از آن درخت بچشند، حالات آنان همچون فرشتگان شده و جاودان مى گردند.و براى اطمينان آن دو به نام خداى سبحان سوگند خورد،آدم و حوا كه گمان مى كردند هيچ كس نمى تواند به نام خدا سوگند دروغ بخورد،فريبش را خورده،و در دام باطل او گرفتار آمده،و از آن درخت ممنوعه چشيدند،و شرمگاههاشان نمايان شد،آنان شروع به پوشاندن آن با برگ درختان بهشت كردند،پروردگارشان ندا داد،من شما دو نفر را از نزديك شدن به اين درخت نهى نكردم؟ به شما نگفتم شيطان دشمن آشكار شماست؟گفتند:پروردگارا!ما به خودمان ستم كرديم! اگر ما را نبخشى و مورد رحمت خويش قرار ندهى از زيانكاران خواهيم بود.

بهشت آدم در كجا بود؟

خداى سبحان فرموده:در اين زمين خليفه اى قرار داده،و خاكى را كه با آن آدم عليه السّلام را آفريد از مخلوط همين زمين بر گرفته،همچنين بر روى اين زمين فرشتگان را دستور سجده براى آدم داده،و ابليس از سجده براى آدم سرباززده ،و همينطور آدم عليه السّلام را در بهشتى كه در اين زمين بوده وارد كرده،و او را پس از آفريدن،از اين زمين به جاى ديگر و از جمله به بهشت جاودان منتقل نكرده،تا اخراجش از بهشت جاودان به زمين باشد.

دليل ما بر اين مطلب،علاوه بر ظهور آيات،اين است كه:هر كس وارد بهشت جاودان شود،جاودان است،و هرگز از آن بيرون نخواهد آمد،چنانكه روايات بر آن صراحت دارد. (1)

ما چنان مى بينيم كه اين بهشت در عراق و در جزيره اى عربى بوده،و آنچه صاحب كتاب"قاموس كتاب مقدس"از بسيارى از دانشمندان نقل كرده كه،اين بهشت در سرزمين فرات بوده،درست است. (2)

ص: 129


1- -در روايات"آفرينش اوصياء"به آن اشاره خواهد شد.
2- -قاموس كتاب مقدس مادّه:عدن.

مؤيّد اين مطلب اينكه،عبارت تورات با صراحت مى گويد:رودخانه بهشت آدم عليه السّلام به چهار شاخه تقسيم شده كه عبارتند از:رود فرات،دجله،جيحون و فيشون. (1)

در كتاب«قاموس كتاب مقدس»آمده كه،برخى از پژوهشگران احتمال داده اند جيحون و فيشون در بابل[عراق]باشد. (2)

بنابراين است كه مراد از جيحون رودخانه جيحون معروف نيست،رودخانه اى كه در درياچه نزديك خوارزم[آرال]مى ريزد،و ياقوت حموى آن را در معجم البلدان آورده است.

هنگامى كه آدم از بهشت فرود آمد،در منطقه بابل فرات سكنى گزيد.چون وفات كرد،فرزندش شيث او را در غارى در كوه ابو قبيس مكه دفن كرد،سپس نوح استخوانهاى او را در سفينه خود گذارد و پس از پياده شدن از كشتى در نجف اشرف دفن كرد. (3)

پس،چنانكه مى بينيم،خروج آدم عليه السّلام از بهشتى است كه در عراق بوده،و هنگامى كه از آنجا بيرون شد،به سرزمينى نزديك آن در عراق رفت.

او از درختان و دانه هاى اين باغ،نهالها و بذرهائى را بر گرفت،تا با آموزشى كه خداوند به او داده بود،درختان را غرس كند و دانه ها را بكارد،چنانكه صريح روايات اين مطلب را مى رساند.

امّا سكونتش در عراق،در مادّه:"بابليّون"معجم البلدان آمده است:

اهل تورات گفته اند:جايگاه آدم عليه السّلام در بابل بوده است،و بابل سرزمينى است ميان فرات8.

ص: 130


1- -كتاب عهد عقيق(توراة)چاپ ريچارد واتس لندن 1839،سفر تكوين،باب دوم شماره 14-10.
2- -قاموس كتاب مقدس.ماده:جيحون و فيشون.دانشمند محقق استاد سامى البدرى در يكى از مباحث چاپ نشدۀ خود درباره بهشت آدم،براى من نوشته است:رودهاى چهارگانه مذكور شاخه هاى فرات اند،وى يادآور شده كه در بحث خود به ترجمه آرامى تورات عبرى و سامرى استناد مى كند،و از اسامى شاخه هاى فرات و شهرهاى واقع شده در مسير آنها در آثار خطى ميخى و هيرو گليفى پيروى مى كند،اضافه بر آنكه بررسى واقعى در جغرافيا و رودهاى فرعى نهر فرات و اسامى آنها در سرزمينهاى اسلامى نيز،آن را تأييد مى كند.
3- -بحار ج 11 ص 267 و 268.

و دجله،و در مادّه بابل،در قاموس كتاب مقدس،چيزى آمده كه خلاصه آن چنين است:

آبهاى فرات و دجله در همه اراضى اين سرزمين جريان داشت،بدين خاطر اراضى آنجا به فراوانى و بركت مشهور بوده و انواع ميوه ها و حبوبات در آنجا به دست مى آمد،و نام قديم آن شنعار بوده است. (1)

در مادّه بابل معجم البلدان آمده كه،برخى از اهل تورات گفته اند:بابل همان كوفه است، و نوح عليه السّلام پس از آنكه از كشتى پياده شده با همراهانش در پى محل سكونت و سر پناه شدند و در بابل سكنى گزيدند،و بعد از نوح عليه السّلام گسترش يافتند.

اما دفن آدم عليه السّلام،در روايات مكتب خلفا آمده است كه،نوح او را در بيت المقدس دفن كرده است،و در روايات مكتب اهل بيت آمده كه،نوح آدم عليه السّلام را در نجف،در همين محلّى كه امام على عليه السّلام دفن گرديده،دفن كرده است،و نوح عليه السّلام نيز در همين محل دفن شده است.

سكونت آدم عليه السّلام در عراق را آنچه در روايات زير آمده تأييد مى كند:

اول:آدم عليه السّلام به مكه رفت و در عرفات و مشعر و منى وقوف كرد،و توبه او در عرفات پذيرفته شد،پس از آن در مكّه به حوّا پيوست،و خداوند او را مأمور ساختن بيت اللّه كرد.و بعيد مى نمايد كه آدم عليه السّلام از مكان دورى مانند هند،مأمور به حج شده باشد،چنانكه در برخى از روايات-كه درستى اش نزد من ثابت نشده-آمده است.

دوم:در روايات ديگرى آمده كه،آدم عليه السّلام در منطقه غرّاى نجف دفن شده است.، (2)و در روايات دفن خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم آمده است:هر پيامبرى در همان جا كه قبض روح شده دفن مى گردد. (3)

از مجموع آنچه بيان داشتيم چنين نتيجه مى شود كه:بهشت آدم عليه السّلام در اراضى فرات بوده،و هنگامى كه از آن بيرون شد،در نزديكى آن فرود آمد،و خداوند آن باغ را خشكانيد، و از صفحه روزگار بر انداخت،و آدم عليه السّلام محلّ ديگرى را با درختان و كشت و كار احيا و5.

ص: 131


1- -سفر تكوين:باب 10 و 11 و مادّه شنعار قاموس كتاب مقدّس.
2- -بحار ج 11 ص 268.
3- -طبقات ابن سعد ج 2 قسمت دوم ص 71،سنن ترمذى كتاب جنائز ج 4 ص 235.

آباد كرد،و خدا داناتر است.

امتحان الهى و دگرگونى احوال
اول-فرشتگان و ابليس:

فرشتگان كه ابليس هم در كنارشان بود،خدا را عبادت مى كردند،و هر چه را به آنان فرمان مى داد،در آسمانها و زمين،اطاعت نموده است،و چشم بر هم زدنى نافرمانى و عصيان نداشتند،تا آنكه خداى متعال به آنان خبر داد كه مى خواهد در زمين خليفه قرار دهد،آنان حكمت اين آفرينش را جويا شدند،و هنگامى كه خداوند از حكمت آن آگاهى شان داد،و فرمود تا براى او سجده كنند-همانگونه كه در ساير موارد مطيع و خاضع بودند-همگى اطاعت كردند،جز ابليس،او كه خدا را در ساير دستوراتى كه مخالف هواى نفس وى نبود و با خوى استكباريش بر خوردى نداشت،اطاعت مى كرد،در فرمان سجده براى آدم عليه السّلام از هواى نفسش پيروى كرده و از دستور خدا سرباززد ،بدين سبب همين كه چنين راهى را براى خود برگزيد از درجه فرشتگان-كسانى كه خدا را در هر چه فرمان دهد عصيان نكرده و همواره به فرمان او عمل مى كنند (1)-به درجه عاصيان و هواپرستان تنزل كرد.و خداوند به او فرمود:از اين مقام فرود آى،تو را نرسد كه در اين جايگاه بزرگ نمائى كنى!

ابليس در چنين حالتى نيز،از عصيان خود در برابر پروردگار عالميان پشيمان نشد،و به سوى خدا بازنگشت ،و از او درخواست بخشش نكرد،بلكه به خواست خود بر سقوط خويش افزود و گفت:مرا تا روز قيامت مهلت بده!خداوند فرمود:تو از مهلت داده شدگانى. (2)

آن ملعون پس از دريافت وعده خدا و رسيدن به خواسته خويش،بدون درنگ موضع خود در مقابل خدا را مشخص كرد و گفت:اين كسى را كه بر من برترى دادى،از او انتقام مى گيرم،و ذريّه او را با لگام و افسار به دنبال خود مى كشم،و از پيش رو و پشت سر و راست و چپ آنان وارد مى شوم،و اعمال و رفتار بد آنان را در نظرشان زيبا جلوه مى دهم،

ص: 132


1- -تحريم6/.
2- -اعراف14/ و 15.

تا آنجا كه بيشتر آنان را سپاسگزار نخواهى يافت.خداى سبحان فرمود:

اِذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً

برو!هر يك از آنان كه تو را پيروى كند،جهنم كيفر شماست،كيفرى فراوان (1)

آرى،ابليس به محض انتخاب اين راه،از درجه فرشتگان معصوم به درجه عاصيان فرمان خدا منتقل گرديد.و در اين درجه نيز،راه نادمان از گناه و توبه كنندگان به سوى خدا را پيشه نكرد،بلكه با اختيار خود به ادنى درجه پستى و حضيض ذلت افتاد،درجه كسانى كه مردم را گمراه مى كنند و هميشه دوران،بر آن اصرار مى ورزند.

دوم:آدم و حوّاء

خداى متعال پس از آنكه آفرينش آدم عليه السّلام را تمام كرد و فرشتگان را به سجده براى او واداشت ،و حوّا را آفريد،هر دو را در آن بهشت جاى داد،بهشتى كه بايد بر روى اين زمين باشد،زيرا خداى سبحان آدم را از گل همين زمين آفريده،و او را براى زندگى بر روى اين زمين آماده كرده-و در كتاب و سنت هم نصّ صريحى نداريم،كه بگويد خداوند آدم را، پس از آفرينش،از اين زمين به بهشتى كه در يكى از ستارگان ديگر بوده منتقل كرده،و دوباره او را به اين زمين بازگردانده است-پس بناچار بايد اين بهشت،چنانكه گفتيم،بر روى اين زمين بوده باشد،جز آنكه،اين بهشت چنانكه مى نمايد،در نوع خود بى نظير و يگانه،و مخصوص اين مرحله از مراحل آفرينش آدم و حوا بوده است.و وجود آن با سرآمدن اين مرحله از خلقت،پايان پذيرفته است-و خدا داناتر است.

اين بهشت ويژگيها و امتيازات مخصوصى داشته است كه خداوند به بخشى از آن اشاره كرده و از جمله به آدم عليه السّلام فرموده:تو در اين بهشت نه گرسنه مى شوى،نه تشنه،نه عريان مى گردى و نه از حرارت خورشيد آسيب مى بينى.و به او و حواء فرموده:

از اين باغ هر چه را خواستيد بخوريد،ولى نزديك اين درخت نرويد كه از ستمكاران به خودتان خواهيد شد.

ص: 133


1- -اسراء63/.

و به آدم عليه السّلام گوشزد كرد كه شيطان دشمن تو و دشمن همسر توست،مواظب باشيد از اين بهشت بيرونتان نكند.

آدم عليه السّلام پس از آنكه شيطان بارها به خدا سوگند خورد و گفت كه خير خواه اوست،به اختيار خود با همسرش حوّا،به وسوسه هاى شيطان گوش فرا دادند و از حالت اطمينان و اعتصامى كه به فرموده خدا داشتند تنزل كرده و به حالت وسوسه پذيرى افتادند.كيفر آن عمل نيز فرود آمدن از بهشت راحت،به دنياى زحمت بود،دنياى رنج و زحمت و تكليف و آمادگى براى عالم جاويد،در نعمتهاى بهشتى يا عذاب جهنّمى.

بدين گونه بود كه انسان حمل امانت را پذيرفت،امانتى كه خداى سبحان از آن خبر داده و فرموده:

إِنّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً* لِيُعَذِّبَ اللّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ وَ يَتُوبَ اللّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ كانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِيماً*

ما امانت[تعهد و تكليف]را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم،آنها از حمل آن سر برتافتند،و از آن هراسيدند؛امّا انسان آن را بر دوش كشيد،او بسيار ظالم و جاهل بود؛هدف اين بود كه خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را عذاب كند،و خدا رحمت خود را بر مردان و زنان با ايمان بفرستد؛خداوند همواره آمرزنده و رحيم است! (1)

مراد از امانت در اين آيه-و خدا داناتر است-تكاليف الهى و آن چيزى است كه انسان را به زيور انسانيت آراسته مى كند.

مراد از عرضه آن بر آسمانها و زمين،عرضه بر غير مكلفين از مخلوقات است،اين عرضه و قبول مقدمه اى براى گزينش الهى است،تا مخلصين و افراد ناب را جدا سازد.

بنابراين،عصيان آدم در حمل امانت بود،امانتى كه از آثار آن تأثيرپذيرى از وسوسه3.

ص: 134


1- -احزاب72/ و 73.

شيطان است؛تمام اين برنامه ها در مرحله اى از مراحل آفرينش آدم عليه السّلام بوده كه با مرحله اخير زندگى او در عالم خاكى ما شباهتى ندارد،و در سلسله مراحل هستى بخشيدن و ايجاد، پيش از هبوط و فرود معنوى او از آن بهشت ويژه و يگانه،و ورود به خارج آن در اين زمين بوده است.چه آنكه انبياء عليهم السّلام در اين عالم معصوم،و از گناه مبرّا هستند،و آدم عليه السّلام با انتخاب و اختيار خود به عالمى كه براى آن آفريده شده بود،فرود آمد،بنابراين ،عصيان آدم عليه السّلام نمادى از آن امر معنوى است-و خدا داناتر است-

شرح آيات و تفسير آن در روايات
اول-روايات وارد از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم:

1-احمد بن حنبل و ابن سعد و ابو داود و ترمذى با اسناد خود از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم آورده اند كه فرموده:

خداوند تعالى آدم عليه السّلام را از مشتى خاك،كه از همه اطراف زمين بر گرفته بود،آفريد.

پس بنى آدم،همسوى با زمين شدند،برخى سرخ،برخى سفيد،گروهى سياه و جمعى ميانه اين گروهها هستند (1)...

2-ابن سعد از رسول خدا روايتى آورده كه فشرده آن چنين است:

هنگامى كه آن خطا از آدم عليه السّلام سر زد شرمگاهش براى او آشكار شد،در حالى كه پيشتر آن را نمى ديد. (2)

3-صدوق در خصال با سند خود از رسول خدا آورده است:

درنگ آدم و حوّا در آن بهشت تا هنگام خروج هفت ساعت از روزهاى دنيا بود،تا آنكه خداوند در همان روز از بهشت فرودشان آورد. (3)

ص: 135


1- -سنن ترمذى ج 11 ص 16،سنن ابى داود ج 4 ص 222 حديث 4693،مسند احمد جلد 4 ص 400 و طبقات ابن سعد ط اروپا جلد 1 قسمت اول ص 5 و 6.
2- -طبقات ابن سعد،ط اروپا،ج 1،قسمت اول،ص 10.
3- -بحار الانوار،ج 11،ص 142.
دوم:روايات وارد از امام على عليه السّلام:
الف-درباره آفرينش فرشتگان:

در كتاب بحار الانوار است كه آن حضرت به خدا عرض مى كند:

...و فرشتگانى كه آفريدى و در آسمانهايت جاى دادى،سستى در آنان راه ندارد و فراموشى به سراغشان نيايد،و نافرمانى در ذاتشان نيست،آنان داناترين آفريدگانت به تو هستند،و بيمناكترين آنان از تو،و نزديكترين ايشان به سوى تو،و عاملترين مخلوقات به طاعت تو،خواب چشمها آنان را فرا نگيرد،و اشتباه عقول عارضشان نگردد،و سستى تن ها در ايشان راه نيابد،آنان در صلب پدران و رحم مادران جاى نگرفته،و از آب بى مقدار آفريده نشده اند،تو خود آنان را بدان گونه كه بايد ايجاد كردى،و در آسمانهايت جاى دادى، و در كنار خود گرامى داشتى،و بر وحى خود امين فرمودى،و از آفات به دور،و از بلاها نگاهدار،و از گناهان پاكيزه شان كردى.اگر توانشان نمى دادى توانمند نبودند،و اگر پابرجايشان نمى داشتى بر جاى نمى ماندند،و اگر مشمول رحمتت نبودند اطاعتى نداشتند،و اگر نبودى نبودند.آنان با همه قرابتى كه به تو دارند و اطاعتى كه از تو مى كنند،و جايگاه ويژه اى كه نزد تو از آن برخوردارند،و كمى غفلتى كه از فرمان تو دارند،اگر مقامات مستور تو را كه از ديد آنان پوشيده است،مشاهده نمايند،اعمال خود را كوچك دانسته،و به سرزنش و ملامت خويش مى پردازند،و به راستى در مى يابند آنگونه كه حق عبادت و بندگى توست عبادتت نكرده اند.منزّهى تو،اى خالق واى معبود،وه كه امتحان و گزينش تو نزد مخلوقات،چقدر زيبا و شكوهمند است. (1)

ب-ابتداى آفرينش:

امام على عليه السّلام درباره پيدايش خلقت سخنانى دارد كه فشرده تفسير آن چنين است:

خداى سبحان فضاها را خلق كرده و بر بلنداى آن آبى متلاطم و مواج آفريد،آبى سركش و ناآرام،با موجهاى بلند كه بر هم فزونى مى گرفتند،سپس آن را بر پشت تند بادى سخت و كوبنده قرار داد تا با تكانهاى بسيار شديد،-همانگونه كه ماست و شير را در مشك مى زنند و مى جنبانند و از آن سرشير و كره مى گيرند-كفهاى آن بر فراز آمد،آب كفها را

ص: 136


1- -بحار الانوار،ج 59،ص 175 و 176.

پراكنده ساخت،كفها در هواى باز و جو گسترده فضا بالا رفتند و خداوند از آنها هفت آسمان پديد آورد،پائين ترين آنها را موجى ممنوع از سرريز و سيلان قرار داد،و بالاترينشان را سقفى محفوظ،بدون آنكه ستونى داشته و يا با وسائل و ابزار اتصال و پيوند، به هم مرتبط باشند.آسمان دنيا را با ستارگان آراست،سپس ميانه آسمانهاى فوقانى را كه بالاى آسمان دنيا هستند گشود و آنها را از انواع فرشتگان انباشت،برخى از آنان در حال سجده دائم،بر نمى خيزند،و برخى در حال ركوع دائم،قيامى ندارند،و برخى ايستاده و مستقيم و استوار با صفوف منظم در جاى خود،بى حركت هستند،خداى را تسبيح گويند،و هرگز خسته نمى شوند،خواب چشمها و غفلت عقلها و سستى تن ها و فراموشى و بى توجهى در آنان راهى ندارد،برخى امينان وحى خدايند،و زبان پيغام رسان او به رسولان،و براى رساندن حكم و فرمان خدا دائم در آمد و شد هستند،برخى نگهبان بندگان او و دربان دربهاى بهشت اند،برخى از آنان چنانند كه قدمهايشان بر سرزمينهاى پست قرار گرفته و سرهاشان از آسمان بالا بيرون رفته است...آنان پروردگار خود را با توهّم و خيال تصوير نمى كنند،و صفات مخلوقات مصنوع را به خدا نسبت نمى دهند،او را به وسيله مكان محدود نمى كنند،و به وسيله نظاير و امثال مورد اشاره قرار نمى دهند.

ج-آفرينش انسان:

امام فرموده:سپس از مكانهاى مختلف زمين،از سخت و نرم و شور و شيرين آن،خاكى را برگرفت و با آب درآميخت تا خالص شد،و با نم دار كردن مجدد آن،جلا و صيقلش داد، و از آن صورت و شكلى داراى اعضا و جوارح پديد آورد،آن را خشكانيد تا خود را گرفت، و استحكامش بخشيد تا محكم و متين شد،براى روز مشخص و معلوم.

سپس از روح خود در آن دميد،پس به شكل انسان هشيارى در آمد كه به تحرك برخاسته و ذهن و فكر و اعضاى خود را به خدمت مى گيرد،و از ابزار جابجائى استفاده مى كند،حق و باطل را مى شناسد،و از حواس چشيدن و بوئيدن و ديدن برخوردار است معجونى است با سرشتى از رنگهاى مختلف و اشياى گرد آمده كه برخى ضد يكديگر بوده و برخى با هم متباين هستند،مانند:گرمى و سردى،ترى و خشكى،بدحالى و خوش حالى. (1)

ص: 137


1- -شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد،ج 1،ص 32.
د-آفرينش جنّ و شيطان و ابليس:

امام على عليه السّلام فرموده:خداوند سبحان پس از آنكه هفت هزار سال از زندگى جن و نسناس بر روى زمين گذشت،چون دوست داشت مخلوقى را به دست قدرت خود بيافريند، و آن مخلوق بايد آدم باشد كه تدبير و تقدير آسمانها و زمين براى او منظور شده بود،پرده از طبقات آسمانها برگرفت و به فرشتگان فرمود:مخلوقات من-جن و نسناس-را در زمين مشاهده كنيد.

آنان هنگامى كه رفتار عاصيانه و خونريزى ناحق و فساد اهل زمين را ديدند،بر ايشان گران آمد،و براى خدا به خشم آمدند،و بر زمينيان تأسف خوردند،و درحالى كه نمى توانستند خشم خود را كنترل كنند گفتند:پروردگارا!تو عزيز قادر جبار قاهر بزرگوارى،و اينان مخلوقات ضعيف و ذليل تو هستند كه در قبضه قدرتت جا به جا شده،و از رزق تو روزى مى خورند،و از بخشش تو بهره مى برند،و با اين گناهان بزرگ نافرمانى ات مى كنند،حال آنكه نه ناراحت مى شوى و نه خشم مى گيرى،و نه از آنچه از ايشان مى شنوى و مى بينى انتقام مى كشى،اين مسأله بر ما بسيار گران است،و آن را درباره تو خيلى بزرگ مى شماريم!خداى سبحان كه اين سخنان را از فرشتگان شنيد.فرمود:«من در روى زمين خليفه اى قرار مى دهم»تا جانشين و حجت من بر خلقم باشد،فرشتگان گفتند:منزّهى تو!«آيا در زمين كسى را قرار مى دهى كه در آن فساد و خونريزى كند، درحالى كه ما تسبيح و حمد تو را به جا مى آوريم،و تو را تقديس مى كنيم»و گفتند:اين جانشينى را در بين ما قرار ده كه نه در زمين فساد مى كنيم،و نه خونريزى مى نمائيم.

خداى عزّ و جلّ فرمود:فرشتگان من!«من حقايقى را مى دانم كه شما نمى دانيد»من بنا دارم مخلوقى را به دست خود بيافرينم و ذريّه او را پيامبران مرسل،و بندگان صالح،و امامان راه يافته گردانم،و آنان را در بين آفريدگانم جانشينان زمينى خود قرار دهم،تا ايشان را از گناهان بازدارند ،و از عذاب من بترسانند،و به اطاعتم راهنمائى كنند،و به راه من بياورند،و آنان را برهان آگاهي بخش،و دليل عذر خود گردانم،و نسناس (1)را از زمين

ص: 138


1- -حقيقت نسناس بر ما روشن نيست،در بحار اينچنين آمده است.

خود دور كرده،و آنجا را از لوث وجودشان پاك نمايم،و گردنكشان جن را از بين مخلوقات خود در زمين بيرون كرده،و آنان را در هوا و مكانهاى دوردست آن جاى دهم،تا در مجاورت نسل آدم نباشند،و با آنان انس نگيرند،و معاشرت ننمايند،پس هر كه از نسل اين آفريده من كه آنان را براى خود برگزيده ام مرا نافرمانى كند او را در جايگاه سركشان جاى داده و به منزلگاههاى ايشان وارد مى كنم،و اهميتى نمى دهم!فرشتگان گفتند:

پروردگارا!هر چه مى خواهى بكن كه:"ما چيزى جز آنچه به ما تعليم داده اى،نمى دانيم،تو دانا و حكيمى."... (1)

ه-روح:

امام على عليه السّلام درباره روح بيانى دارند كه خلاصه آن چنين است:

روح جبرئيل نيست،جبرئيل از فرشتگان است و روح غير از جبرئيل است.زيرا خداوند به پيامبرش فرموده:

يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ. فرشتگان را با روح-به فرمانش-بر هر كس از بندگانش بخواهد نازل مى كند (2)پس روح غير از فرشتگان است.و فرموده: لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ* تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ* شب قدر بهتر از هزار ماه است،فرشتگان و روح در اين شب به اذن پروردگارشان فرود مى آيند (3).و فرموده:

يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا. روزى كه روح و فرشتگان در يك صف مى ايستند (4).و درباره آدم عليه السّلام به فرشتگان كه جبرئيل نيز با آنان بود،فرموده: إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ* فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ* من بشرى را از گل مى آفرينم،پس هنگامى كه آن را نظام بخشيدم و از روح خود در او دميدم، براى او به سجده افتيد! (5)پس جبرئيل همراه با فرشتگان براى اين روح سجده كردند.و

ص: 139


1- -بحار ج 63 ص 82 و 83 به نقل از علل الشرايع
2- -نحل2/.
3- -قدر3/ و 4.
4- -نبأ38/.
5- -ص71/ و 72.

درباره مريم فرموده: فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا. ما روح خود را به سوى او فرستاديم،و او به مانند انسانى تمام عيار بر مريم نمايان شد. (1)و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرموده: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ* عَلى قَلْبِكَ* روح الأمين آن را نازل كرده است.بر قلب تو.

سپس فرموده: لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ* بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ* تا از بيم دهندگان باشى!به زبان عربى آشكار! (2)

پس روح حقيقتى است واحد با صورتهاى گوناگون (3).پايان كلام امام عليه السّلام-

بنا بر اين،روح-و خدا بهتر مى داند-آن چيزى است كه در آدم عليه السّلام دميده شد،و آن چيزى است كه فرشته مرسل به سوى مريم،آن را با خود داشت،و آن چيزى است كه فرشته حامل وحى بر پيامبر،با خود مى آورد،گاهى نيز به فرشته اى كه حامل وحى براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم بوده روح الامين گفته شده است.همچنين روح همان روح القدسى است كه خداوند عيسى عليه السّلام را به او تأييد فرموده است،و روز قيامت خود روح شخصا با فرشتگان در يك صف قرار مى گيرد،و اين همان روح است كه خدا درباره اش فرموده:

وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي.

از تو درباره روح سؤال مى كنند،«بگو:روح از فرمان پروردگار من است (4)».

پروردگارا!ما را از خطاى در فهم و لغزش در گفتار مصون دار.

و-معناى سجده فرشتگان براى آدم عليه السّلام:

امام على عليه السّلام در اين باره سخنى دارد كه فشرده آن چنين است:

سجده فرشتگان براى آدم عليه السّلام سجده طاعت نبود،و فرشتگان با اين سجده،غير خدا، يعنى آدم را عبادت و بندگى نكردند،بلكه به برترى آدم و فضل و رحمتى كه خدا به او داده بود اعتراف كردند. (5)

ص: 140


1- -مريم17/.
2- -شعراء195/-194.
3- -الغارات ثقفى،تحقيق استاد مير جلال الدين حسينى ارموى"محدث"جلد اول ص 184 و 185.
4- -اسراء85/.
5- -بحار ج 11 ص 139.
شرح كلام امام على عليه السّلام:

امام على عليه السّلام در بيانات گذشته فرشتگان را به چهار گروه تقسيم كرده است:

گروه اول: عبادت كنندگان،برخى در حال ركوع،برخى سجده كنان،برخى ايستاده،و گروهى تسبيح گوى،

گروه دوم: امينان وحى خدا در رساندن آن به پيامبران،و زبان گويا در دهان رسولان، و رفت و آمد كنندگان در پى امور بندگان كه خداوند به وسيلۀ آنان،كار خلق را سامان مى دهد.

گروه سوم: پاسداران عباد،بگونه نيروهاى امانى و ذخيره در تن و جان بشر كه خداوند همراهانشان را بدين وسيله از مهالك و مفاسد نگه مى دارد،و اگر چنين نبود هلاكت و مفسده بيش از سلامت و امان به انسان مى رسيد،برخى از ايشان نيز خادم بهشت اند، يعنى نگهبان و خدمتگزار.

گروه چهارم: حاملان عرش اند،و شايد اينانند كه مأمور تدبير امر جهان از فرستادن باران و روياندن نبات و امثال آنند،امورى كه به ربوبيت پروردگار جهانيان مربوط مى شود، و براى عالم مخلوقات تدبير گرديده است.

سوم-روايات وارد از امام باقر عليه السّلام:

امام باقر عليه السّلام در معناى:و نفحت فيه من روحى فرموده:

اين روح،روحى است كه خدا خود آن را انتخاب كرده،خود آن را آفريده،آن را به خود منسوب داشته،و بر جميع ارواح برترى داده است. (1)

و در روايت ديگرى فرموده:

خداوند اين روح را تنها از آن رو به خود نسبت داده كه آن را بر ساير ارواح برترى بخشيده،همانگونه كه خانه اى از خانه ها را نيز،براى خود اختيار كرده و فرموده:خانه من!و به پيامبرى از پيامبران،فرموده:خليل من و همانند آن.اينها همه مخلوق و مصنوع و

ص: 141


1- -بحار جلد 4 ص 11.

محدث و مربوب و مدبّرند (1).يعنى:اضافه آنها به خدا اضافه تشريفى است.

در روايت ديگرى،راوى مى گويد:

از امام باقر عليه السّلام پرسيدم:روحى كه در آدم است و روحى كه در عيسى است چه هستند؟ فرمود:آنها دو روح آفريده شده اند،خداوند آنها را اختيار كرد و برگزيد:روح آدم و روح عيسى عليهما السّلام را. (2)

چهارم-روايات امام صادق عليه السّلام:

امام صادق عليه السّلام درباره سخن خداى تعالى درباره آدم و حوا كه فرموده: فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما شرمگاههاشان بر آنان هويدا شد فرموده:

شرمگاههاى آنان كه ناپيدا بود ظاهر شد،يعنى پيش از آن در درون بود. (3)

امام عليه السّلام درباره گفت و گوى جبرئيل با آدم عليه السّلام فرموده:

هنگامى كه آدم از بهشت بيرون شد،جبرئيل نزد او آمد و گفت:اى آدم!آيا چنين نيست كه خداوند تو را به دست خود آفريد،و از روح خود در تو دميد،و فرشتگان را به سجده براى تو واداشت،و كنيز خود حوّا را به همسرى تو داد،در بهشت جايگزينت كرد،و آن را برايت حلال و روا دانست،و مشافهة تو را نهى كرد كه:از اين درخت نخورى!تو از آن خوردى و خدا را نافرمانى كردى؟

آدم گفت:اى جبرئيل!ابليس براى من به خدا سوگند خورد كه او خير خواه من است،و من گمان نداشتم كسى از خلق خدا سوگند دروغ به خدا را ياد كند. (4)

امام عليه السّلام درباره توبه آدم عليه السّلام فرموده:

خداى متعال چون خواست از آدم عليه السّلام درگذرد،جبرئيل را به سوى او فرستاد جبرئيل به او گفت:سلام بر تو اى آدم صابر بر بلاى خود،و توبه كننده از خطاى خويش،خداوند

ص: 142


1- -بحار جلد 4 ص 12 به نقل از معانى الاخبار و توحيد صدوق.
2- -بحار جلد 4 ص 13.
3- -بحار جلد 11 ص 160 به نقل از تفسير قمى ص 231.
4- -بحار ج 11 ص 163.

تبارك و تعالى مرا به سوى تو فرستاده تا مناسكى را كه مى خواهد با آنها توبه ات را بپذيرد به تو بياموزم،جبرئيل دستش را گرفت و با او به سوى بيت روانه شد،در اين هنگام ابرى در آسمان پديدار شد،جبرئيل گفت هر جا را كه اين ابر بر تو سايه افكنده با پاى خود خط بكش،سپس او را حركت داد تا به منى رسيد و جاى مسجد منى را به وى نشان داد و حدود آن را خط كشيد،پس از آن كه محل بيت را مشخص كرد و حدود حرم را خط كشيد،او را به عرفات برد و بر بلنداى آن بپا داشت و به وى گفت:هنگامى كه خورشيد غروب كرد هفت مرتبه به گناه خود اعتراف كن،و آدم عليه السّلام چنان كرد. (1)

پنجم-روايات امام رضا عليه السّلام
اشاره

:

امام رضا عليه السّلام در معناى سخن خداى عزّ و جلّ كه فرموده خَلَقْتُ بِيَدَيَّ فرمود:يعنى آن را به قدرت و قوت خود آفريدم. (2)

آن حضرت درباره عصمت انبياء در پاسخ سؤال مأمون كه پرسيد:

اى فرزند رسول خدا!مگر نه آن است كه شما مى گوئيد:پيامبران معصومند؟

فرمود:آرى.گفت:پس معناى سخن خداى عزّ و جلّ كه مى فرمايد: عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى چيست؟

فرمود:خداى تبارك و تعالى به آدم فرمود:«تو و همسرت در بهشت ساكن شويد و هر چه از آن را خواستيد بخوريد،و به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران مى شويد،»و درخت گندم را به آنان نشان داد.خداوند به آنان نفرمود:از اين درخت و هر چه از جنس آن است نخوريد،پس آدم و حوا به آن درخت نزديك نشدند،آن دو هنگامى كه شيطان وسوسه شان كرد و گفت:«خداوند از اين درخت نهى تان نكرده،بلكه شما را از نزديك شدن به غير آن نهى كرده،و شما را از خوردن آن نهى نكرده مگر آنكه دو فرشته شويد يا از جاودانيان گرديد»،بعد هم براى آن دو سوگند خورد كه«من خير خواه شما هستم،»و تنها از

ص: 143


1- -بحار ج 11 ص 167.
2- -تفسير نور الثقلين،ج 4،ص 472،به نقل از عيون اخبار الرضا عليه السّلام.

غير آن خوردند.»

آدم و حوّا كه پيش از آن نديده بودند كسى سوگند دروغ به خدا ياد كند،فريفته شدند و با اعتماد به سوگندى كه به خدا ياد كرد،از آن درخت خوردند،و اين كار قبل از نبوت آدم عليه السّلام بود. (1)

بقيه روايات مربوط به ابتداى آفرينش را،به يارى خدا،در پيوست هاى پايان كتاب مى آوريم.

***

فشرده بحث

مخلوقات مذكور در فصل اول اين بحث به گروههاى چهارگانه زير تقسيم مى گردند:

1-آنان كه مرگ و زندگى و اراده و ادراك كامل دارند،و نفس امّاره بالسّوء ندارند، آنان سپاهيان خدا،فرشتگانند.

2-كسانى كه مرگ و زندگى و اراده و نفس ادراك كننده و امّاره بالسوء دارند،اين گروه دو نوعند:

الف-آنان كه از خاك آفريده شده اند،فرزندان آدم،انسانها.

ب-آنان كه از آتش سوزان آفريده شده اند،جنيان.

3-گروهى كه مرگ و زندگى و اراده دارند،ولى نفس ادراك كننده ندارند،و انديشه نمى كنند،حيوانات.

4-اشيائى كه زندگى حيوانى و ادراك و اراده ندارند،مانند:نباتات،آبها،ماه و خورشيد و ستارگان.

ما با دقت در مجموعه انواع و اصناف اين مخلوقات،در مى يابيم كه در زندگى ويژه هر يك از آنها،نظام دقيق و متقن و استوارى نهفته است كه هر يك را در مسير خود به اعلى درجه كمال وجودى اش مى رساند.حال مى پرسيم:

ص: 144


1- -بحار،ج 11،ص 164 به نقل از عيون اخبار الرضا عليه السّلام.

آنكه براى هر يك از اين انواع و اصناف،برنامه و نظام زيستن را اندازه گيرى و منظم كرده كيست؟و نام او چيست؟

اين آن چيزى است كه ما،به يارى خدا،آن را در مبحث ربوبيت بررسى مى كنيم.

ص: 145

4 مباحث ربوبيت

اشاره

الف-ربّ و پروردگار

ب-ربّ العالمين چيست؟

ج-انواع هدايت ربّ العالمين درباره مخلوقات.

ص: 146

ص: 147

1-ربّ

اشاره

اصطلاح«ربّ»از مهمترين اصطلاحات اسلامى است كه درك معناى روشن آن براى مباحث آينده ما ضرورى است.چنانكه فهم بسيارى از آيات قرآن كريم به نحو عام،و شناخت خداى عزيز به طور خاص،بستگى به فهم واضح و درست اين واژه دارد.و نيز شناخت پيامبر و وحى و امام و روز قيامت،و شناخت موحّد از مشرك،متوقف بر فهم آن است.و ما،به يارى خدا،ابتدا معناى لغوى و سپس معناى اصطلاحى آن را مورد بررسى قرار مى دهيم:

الف-معناى ربّ در لغت عرب

«ربّ»در زبان عرب هم به معناى مربّى و تدبيركننده امور است،و هم به معناى مالك و صاحب اختيار،«ربّ البيت»يعنى:مالك خانه،و«ربّ الضّيعة»يعنى:مدبّر يا مالك اموال،و«ربّ الفرس»يعنى: تربيت كننده اسب يا مالك آن.

ب-معناى ربّ در اصطلاح اسلامى

«ربّ»در اصطلاح اسلامى از اسماى حسناى خداوند است،و نامى است براى آفريدگار و مالك مخلوقات و بنيانگذار نظام زندگى و مربّى آنها در طى مراحل حيات،تا هر يك به

ص: 148

درجه كمال وجود خود برسند. (1)

«ربّ»در قرآن كريم گاهى به معناى لغوى آمده و ما اين معنى را از قرينه اى كه دلالت دارد مقصود معناى لغوى«ربّ»است مى فهميم،مانند سخن يوسف عليه السّلام به همراهان زندانى خود كه به آنان فرمود:

1- أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ

آيا مالكان چندگانه بهترند يا خداى يگانه پيروز؟ (2)

2- وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ.

و به آن كسى كه مى دانست رهايى مى يابد گفت:مرا نزد مالك خود به ياد آر. (3)

«ربّ»آنجا كه مطلق آمده و به چيزى اضافه نشده،مراد از آن خداى متعال است، چنانكه در قرآن كريم آمده:

بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ.

سرزمينى پاك و پاكيزه و پروردگارى آمرزنده. (4)

بنابر آنچه آورديم،«ربّ»در لغت عرب و اصطلاح اسلامى هر دو،به معناى مالك و مربّى آمده است،اضافه بر آن،در اصطلاح اسلامى معناى بنيانگذار نظام زندگى در طى مراحل پرورش،تا رسيدن به درجه كمال، (5)بر معناى مربّى افزون شده،و معناى مربّى كامل گرديده،و«ربّ»اصطلاحى دو معنى پيدا كرده،يا معناى آن داراى دو بخش است.

راغب اصفهانى در ذيل مادّه«قرء»مى گويد:

هر اسمى كه براى دو معنى در كنار هم وضع شده باشد، هرگاه تنها آورده شود،به هر يك از آن دو اطلاق مى گردد،مانند«مائده»كه براى سفره و غذا با هم وضع شده،ولى به هرت.

ص: 149


1- -راغب اصفهانى در مادّه«ربّ»معناى اصطلاحى و معناى لغوى آن را خلط نموده،و از يكديگر ممتاز نكرده است،زيرا مربّى شىء در طى مراحل تا رسيدن به درجه كمال از معناى ويژه ربّ در اصطلاح اسلامى است،در حالى كه راغب آن را در معناى عام ربّ آورده است.
2- -يوسف39/.
3- -يوسف42/.
4- -سبا15/.
5- -واژه«ربّ»همانند واژه«صلاة»است كه در لغت عرب به معناى هر گونه دعا است،و در شريعت اسلام به معناى«صلاة معروف»يعنى«نماز»است.

يك از آن دو،به تنهائى نيز،«مائده»گويند.

معناى«ربّ»در لغت عرب نيز اينگونه است،گاهى به معناى مالك و گاهى به معناى مربّى است،و در اصطلاح اسلامى نيز،گاهى به معناى مالك تربيت كننده،و گاهى در بخشى از معناى آن،يعنى:بانى و قانونگذار نظام زندگى استعمال شده است،مانند سخن خداى متعال كه فرموده:

اِتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ.

[يهود و نصارى]دانشمندان و راهبان خود را قانون گذرانى در برابر خدا قرار دادند. (1)/.

ص: 150


1- -توبه31/.

2-ربّ العالمين و انواع هدايت

مقدمه

بحث«ربّ العالمين»به بخشهاى زير تقسيم مى شود:

الف-شرح و بيان معنى«ربّ العالمين».

ب-انحصار آن در خداى جليل.

ج-بيان انواع چهارگانه هدايت از سوى رب العالمين به شرح زير:

1-هدايت فرشتگان كه مرگ و زندگى و اراده و عقل دارند،و نفس امّاره بالسوء ندارند،هدايت به وسيله آموزش مستقيم از سوى خداوند.

2-هدايت انسان و جن كه مرگ و زندگى و اراده و عقل و نفس امّاره بالسوء دارند،هدايت به وسيله پيامبران با آموزش و بيم دادن.

3-هدايت حيوانات داراى مرگ و زندگى و اراده كه عقل و نفس امّاره بالسوء ندارند،هدايت به وسيله الهام غريزى.

4-هدايت موجودات بى جان و بى اراده،مسخّرات.

نخست-معناى ربّ العالمين در قرآن كريم

خداى متعال فرموده:

ص: 151

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

1- سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى* اَلَّذِي خَلَقَ فَسَوّى* وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى* وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعى* فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى*

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

منزّه شمار نام«ربّ» بلندمرتبه ات را،خداوندى كه آفريد و منظم كرد،همو كه اندازه گيرى كرد و هدايت نمود،و او كه چراگاه را به وجود آورد،سپس آن را خشك و تيره قرار داد. (1)

2- رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى.

پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى،آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده؛سپس هدايت كرده است؟ (2)

3- خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً.

همه چيز را آفريد و به دقت اندازه گيرى نمود. (3)

4- وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ* قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ*

و علم اسماء[ اسرار آفرينش]را همگى به آدم آموخت،سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود:اگر راست مى گوئيد اسامى اينها را به من خبر دهيد!

فرشتگان گفتند:منزّهى تو!ما چيزى جز آنچه به ما تعليم داده اى،نمى دانيم؛تو دانا و حكيمى. (4)

5- شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ...2.

ص: 152


1- -اعلى5/-1.
2- -طه50/.
3- -فرقان2/.
4- -بقره31/ و 32.

آيين و نظامى را براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود؛و آنچه را بر تو وحى كرديم و به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم اين بود كه:دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد... (1)

6- إِنّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِيسى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً. وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَ كَلَّمَ اللّهُ مُوسى تَكْلِيماً* رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ...

ما به تو وحى فرستاديم؛همانگونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى كرديم،و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان وحى نموديم؛و به داوود زبور داديم.و پيامبرانى كه سرگذشت آنان را پيش از اين،براى تو بازگفته ايم؛و پيامبرانى كه سرگذشت آنان را بيان نكرده ايم؛و خداوند با موسى سخن گفت.پيامبرانى كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند... (2)

7- نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ. مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنّاسِ...

كتاب را به حق بر تو نازل كرد، تصديق كننده كتب پيشين،و تورات و انجيل را، پيش از آن براى هدايت مردم فرستاد... (3)

8- وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ.

و جن و انس را نيافريدم مگر براى اينكه بندگى ام كنند. (4)

9- يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلى أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ6.

ص: 153


1- -شورى13/.
2- -نساء165/-163.
3- -آل عمران 3/4.
4- -ذاريات 56.

اَلدُّنْيا وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ.

اى گروه جن و انس!آيا رسولانى از خود شما به نزدتان نيامدند كه آيات مرا برايتان بازگو كنند،و شما را از ملاقات چنين روزى بيم دهند؟!

گفتند:[آرى]بر ضد خود گواهى مى دهيم؛و زندگى دنيا آنان را فريب داد؛و به زيان خود گواهى مى دهند كه كافر بودند! (1)

10- وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ* قالُوا يا قَوْمَنا إِنّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ* يا قَوْمَنا أَجِيبُوا داعِيَ اللّهِ وَ آمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُجِرْكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ* وَ مَنْ لا يُجِبْ داعِيَ اللّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَيْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءُ أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ*

و هنگامى كه گروهى از جن را به سوى تو متوجه ساختيم تا قرآن را بشنوند؛و چون حضور يافتند به يكديگر گفتند:خاموش باشيد!و هنگامى كه پايان گرفت،به سوى قوم خود بازگشتند و آنان را بيم دادند!و گفتند:اى قوم ما!ما كتابى را شنيديم كه بعد از موسى نازل شده،در حالى كه كتابهاى پيشين را تصديق مى كند،به سوى حق و راه راست هدايت مى نمايد.اى قوم ما! دعوت كننده الهى را اجابت كنيد و به او ايمان آوريد تا گناهانتان را ببخشد و شما را از عذابى دردناك پناه دهد!و هر كس دعوت كننده الهى را اجابت نكند،هرگز نمى تواند از عذاب الهى در زمين فرار كند،و غير از خدا ياورى ندارد،اينان در گمراهى آشكارند! (2)

11- قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً* يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً* وَ أَنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً* وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللّهِ9.

ص: 154


1- -انعام130/.
2- -احقاف32/-29.

شَطَطاً* وَ أَنّا ظَنَنّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللّهِ كَذِباً* وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً* وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللّهُ أَحَداً* وَ أَنّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً* وَ أَنّا كُنّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً* وَ أَنّا لا نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً* وَ أَنّا مِنَّا الصّالِحُونَ وَ مِنّا دُونَ ذلِكَ كُنّا طَرائِقَ قِدَداً* وَ أَنّا ظَنَنّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللّهَ فِي الْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً* وَ أَنّا لَمّا سَمِعْنَا الْهُدى آمَنّا بِهِ فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا يَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً* وَ أَنّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً* وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً* وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً* لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ مَنْ يُعْرِضْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذاباً صَعَداً*

بگو:به من وحى شده است كه جمعى از جن به سخنانم گوش فرا داده و گفته اند:

ما قرآن عجيبى شنيده ايم كه به راه راست هدايت مى كند،پس ما به آن ايمان آورديم و هرگز كسى را شريك پروردگارمان قرار نمى دهيم!و اينكه بلند است مقام پروردگار ما،و او هرگز همسر و فرزندى انتخاب نكرده است!و اين سفيه ما[ ابليس]بود كه درباره خداوند سخنان ناروا مى گفت!و ما گمان مى كرديم كه انس و جن هرگز بر خدا دروغ نمى بندند!و اينكه مردانى از انس به مردانى از جن پناه مى بردند،و آنان بر گمراهى و طغيانشان افزودند!و آنان همچون شما،گمان كردند كه خداوند هرگز كسى را مبعوث نمى كند!

و ما آسمانها را جستجو كرديم و همه را پر از محافظان نيرومند و تيرهاى شهاب يافتيم!و ما پيش از اين به استراق سمع در آسمانها مى نشستيم؛اما اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند،شهابى را در كمين خود مى يابد!

و ما نمى دانيم آيا اراده شرّى درباره اهل زمين شده يا پروردگارشان

ص: 155

خواسته است آنان را هدايت كند؟!و در ميان ما افراد صالح و غير صالح وجود دارد،و ما گروههاى متفاوتى هستيم!و ما يقين داريم كه هرگز نمى توانيم بر اراده خداوند در زمين غالب شويم و نمى توانيم از يد قدرت او بگريزيم!

و ما آنگاه كه هدايت قرآن را شنيديم به آن ايمان آورديم؛و هر كس به پروردگارش ايمان آورد،از نقصان و ظلم نمى هراسد!

و اينكه گروهى از ما مسلمان و گروهى ظالمند،پس هر كه اسلام آورده،راه رشد و برترى را يافته است،اما ستمگران هيمه دوزخند!

و اگر آنان[ جن و انس]در راه اسلام پايدارى كنند،با آب فراوان سيرابشان مى كنيم!با اين هدف كه آنان را بيازمائيم،و هر كس از ياد پروردگارش روى گرداند،او را به عذاب شديد و فزاينده اى گرفتار مى سازد! (1)

12- وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا يَعْرِشُونَ* ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ*

و پروردگار تو به زنبور عسل وحى[ الهام غريزى]نمود كه:از كوهها و درختان و داربستهائى كه مردم بالا مى برند،خانه هائى برگزين!سپس از تمام ثمرات بخور و راههائى را كه پروردگارت براى تو تعيين كرده است،رام و هموار بپيما!از درون آنها شربتى با رنگهاى مختلف بيرون مى آيد كه در آن، شفاى مردمانست؛به يقين در اين امر،نشانه روشنى است براى گروهى كه مى انديشند. (2)

13- إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ.9.

ص: 156


1- -جن17/-1.
2- -نحل68/ و 69.

پروردگار شما،خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز[ دوران] آفريد؛سپس به تدبير جهان پرداخت،شب را-كه با سرعت به دنبال روز است- بر روز مى پوشاند؛و خورشيد و ماه و ستارگان را آفريد؛كه مسخّر فرمان اويند.

آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير از آن اوست!بلند مرتبه و مبارك است خداوندى كه پروردگار جهانيان است.

دوم-انحصار ربوبيّت در خداى ذو الجلال
اشاره

خداى سبحان در اين باره فرموده:

1- إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفِيعٍ إِلاّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ* ...هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ...

پروردگار شما،خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز[ دوران] آفريد،سپس بر عرش استيلا يافت،و به تدبير كار پرداخت؛هيچ شفاعت كننده اى،جز با اذن او نيست؛اين است خداوند،پروردگار شما!پس او را پرستش كنيد!آيا متذكر نمى شويد؟!...

اوست كه خورشيد را روشنگر،و ماه را تابنده قرار داد و براى آن منزلگاههائى مقدّر كرد،تا عدد سالها و حساب را بدانيد.. (1)

2- قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمِينَ* وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها فِي أَرْبَعَةِ أَيّامٍ سَواءً لِلسّائِلِينَ* ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ* فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ

ص: 157


1- -يونس3/ و 5.

أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ*

بگو:آيا شما به آن كس كه زمين را در دو روز آفريد كفر مى ورزيد و براى او همانندهائى قرار مى دهيد؟!او پروردگار جهانيان است!او-كه در چهار روز- بر گرده زمين كوههاى استوارى قرار داد و در آن بركت و فزونى بخشيد و مواد غذائى را برابر با نياز خواستاران در آن جاى داد!سپس به آفرينش آسمان پرداخت،در حالى كه به صورت دود بود؛به آن و به زمين دستور داد:به وجود آييد،خواه از روى اطاعت و خواه اكراه:آنها گفتند:ما از روى اطاعت مى آئيم! پس آنها را به صورت هفت آسمان-در دو روز-آفريد،و در هر آسمانى كار آن را وحى فرمود،و آسمان پائين را با نوردهنده ها آراستيم و از رخنه شياطين حفظ كرديم؛اين است تقدير خداوند توانا و دانا! (1)

شرح كلمات

1-سبّح:نزّه،يعنى خدا را به پاكيزه ترين وجه يادكرد،يا«سبحان اللّه»گفت،يعنى خدا را از هر گونه نقص و آلودگى مبرّا دانست.تسبيح به معناى مطلق عبادت و پرستش در رفتار و كردار و نيّت نيز آمده است.

2-اسم:اسم،چنانكه در گذشته آورديم،دو معنى دارد:

الف-لفظى كه براى نامگذارى بر اشياء مى نهند،مانند:«مكّه»نشان شهرى كه قبله مسلمانان،كعبه،در آن است؛و«قرآن»،نشان كتابى كه خداوند بر خاتم انبياء فرستاده است.

ب-اسم الشىء،يعنى صفات ويژه هر چيز كه حقيقت آن را روشن مى كند.مراد از اسم در آيه همين معنى است.

3-ربّك:پروردگار تو،نظام دهنده و قانونگذار تو چنانكه گذشت.

4-اعلى:برتر،و در آيه يعنى خدا برتر از آن است كه با چيزى مقايسه شود.

5-خلق:آفريد،تفسير خلق را در آنچه خداوند از زبان موسى به فرعون بيان مى دارد

ص: 158


1- -فصلّت12/-9.

مى جوييم:پروردگار ما آن كسى است كه به هر موجودى آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده،سپس هدايت كرده است. (1)يعنى پروردگار ما همه چيز را دقيق و ميزان و كامل آفريده است.

6-سوّى:اندازه كرد و سامان داد،يعنى متعادل و ميزان و پيراسته از كژى و كاستى آفريد،تسويه هر چيز،سامان دادن به آن در مسير كمال و استعدادى است كه براى آن ايجاد گرديده است.

خداوند در سوره انفطار فرموده:«اى انسان چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته است؟!همان خدائى كه تو را آفريد و سامان داد و منظم ساخت (2)؟!در اين آيه هر دو معناى:به سامان كردن و در مسير كمال بردن،مورد توجه است.تسويه خلق يا به سامان كردن او چهار گونه است:

نخست- تسويه و بسامان كردن انسان:انسان ابتدا از نطفه آفريده مى شود،و در مراحل معينى از آفرينش،خلقت اوليه او در دوران جنينى اش به پايان مى رسد،و خداوند تمامى اعضاء و جوارحى را كه به وسيله آنها هدايت مى يابد،مانند:گوش و چشم و ديگر حواس گيرنده دانش را،به وى مى بخشد،و قواى فكرى و مغزى اش را كه بايد خزينه معلومات او گردد،و عقل و خردش را كه با آن درست و نادرست دانسته ها را جدا مى كند، در سرشت او جايگزين مى نمايد،و قابليت دادوستد دانسته ها با همتايان خود را به وسيله زبان و قلم در او ايجاد مى كند،چنانكه فرموده:

1- خَلَقَ الْإِنْسانَ* عَلَّمَهُ الْبَيانَ*

انسان را آفريد،و سخن گفتن را به او آموخت. (3)

2- اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ* خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ* اِقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ* اَلَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ*

بخوان به نام پروردگارت كه آفريد.انسان را از خون بسته خلق كرد.بخوان كه4.

ص: 159


1- -طه50/.
2- -انفطار6/ و 7.
3- -الرحمن3/ و 4.

پروردگارت بزرگوارتر است.آنكه به وسيله قلم آموزش داد،و به انسان آنچه را نمى دانست تعليم نمود. (1)

ياد گرفتن و ياد دادن به وسيله بيان و قلم موهبتى است كه خداى جليل تنها انسان را به آن دو ويژگى بخشيده است.

دوم- بسامانى حيوان:تسويه و سامان دادن حيوان در آفرينش با ايجاد غريزه در او پايان مى پذيرد،غريزه اى كه بتواند به وسيله آن چگونه زيستن را،متناسب با سرشت حيوانى خويش،تنظيم نمايد.

سوم- بسامانى در مسخّرات خلقت:خداى سبحان فرموده:

1- وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ.

خورشيد و ماه را مسخّر كرده،هر يك تا سر آمد معينى به حركت خود ادامه مى دهند؛اين است خداوند،پروردگار شما. (2)

2- وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ.

خورشيد و ماه و ستارگان مسخّر فرمان اويند،آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير از آن اوست،بلند مرتبه و مبارك است خدا،پروردگار جهانيان. (3)

چهارم- بسامانى فرشتگان:سامان دادن فرشتگان به اين است كه خداى متعال آنان را بگونه اى سرشته كه: لا يَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ هيچ گاه از فرمان خدا سرباز نمى زنند و هر چه را بدان مأمور شوند اجرا مى نمايند. (4)

معناى كامل تسويه و سامان دادن مادّى در تفسير: قَدَّرَ فَهَدى در ضمن تفسير آيات آينده مى آيد.

7-قدّر:اندازه كرد،تقدير و اندازه كردن خداوند در مواردى كه ما به دنبال تفسير آن هستيم يعنى:نظام زيست هر چيزى را بگونه اى تنظيم كرد كه با سرشت او تناسب و/.

ص: 160


1- -علق5/-1.
2- -فاطر13/.
3- -اعراف54/.
4- -تحريم6/.

همخوانى داشته باشد،چنانكه فرموده: وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً همه چيز را آفريد و بسيار دقيق اندازه كرد: (1)

8-هدى:هدايت كرد،هدايت كردن آفريدگان از سوى خداوند چهار گونه است:

الف-آموزش دادن.

ب-الهام غريزى.

ج-مسخّر كردن.

د-تبليغ وحى به وسيله پيامبران.

تفسير كامل دو كلمه: قَدَّرَ فَهَدى در بخش تفسير آيات خواهد آمد.

9-غثاء:گياه خشكى كه از هم جدا گردد.

10-احوى:گياهى كه از شدّت سبزى به سياهى مى زند.

11-وحى:

الف-وحى در لغت:وحى در لغت به معناى:اشاره،ايماء،سخن گفتن آهسته و در گوشى،الهام،فرمان دادن و القاى سخن مى باشد.

ب-وحى در اصطلاح اسلامى:وحى در اصطلاح اسلامى كلام الهى است كه آن را بر پيامبران خود القا مى كند،چه پيامبر فرشتۀ وحى را ببيند و سخنش را بشنود،مانند پيام رساندن جبرئيل به خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلم يا فقط سخن خدا را بشنود و چيزى را نبيند،بگونه اى كه موسى عليه السّلام سخن خدا را مى شنيد،يا آنكه به وسيله رؤيا در خواب باشد،چنانكه خداوند از قول ابراهيم عليه السّلام به فرزندش اسماعيل اينگونه خبر داد: إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ "من در خواب مى بينم كه تو را ذبح مى كنم." (2)و يا گونه هاى ديگرى از وحى كه تنها خدا مى داند و پيامبرانش صلوات اللّه عليهم آن را درك مى كنند.

برخى از موارد استعمال"وحى در اصطلاح اسلامى"را كه در قرآن كريم آمده،قريبا در بخش"وحى خداوند به پيامبران"،آورديم،اما استعمال وحى در معانى لغوى كه در قرآن آمده چنين است:/.

ص: 161


1- -فرقان2/.
2- -صافات102/.

1- فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا.

[زكريا]از محراب عبادت به سوى قومش بيرون آمد؛و به آنان"اشاره" كرد:صبح و شام خدا را تسبيح گوييد! (1)

2- إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ.

شياطين به دوستان خود مطالبى را«القا»مى كنند.يعنى در دل آنان خيالات بد و زشت مى اندازند. (2)

3- وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ...

ما به مادر موسى«الهام»كرديم كه:او را شير بده و... (3)

4- وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ

پروردگار تو به زنبور عسل«الهام»كرد. (4)يعنى زنبور عسل را با الهام غريزى بر اينگونه زيستن هدايت فرموده،زيرا خداوند به مقتضاى ربوبيتش در هر صنفى از اصناف حيوانات،غريزه اى نهاده كه او را متناسب با سرشت و فطرتش راه مى برد.

12-استوى:چيره گشت،كلمۀ استوى هرگاه با«على»متعدى شود به معناى استيلا و چيرگى است.چنانكه در بحث صفات ربّ مى آيد.

13-عرش:عرش در لغت جاى بلند سر پوشيده است،تخت پادشاه را نيز به اعتبار بلنديش عرش گويند،و آن را كنايه از قدرت و سلطه و حكومت مى دانند.در لسان العرب آمده:ثلّ عرشهم،يعنى:خداوند سلطنت آنان را نابود كرد. (5)

14-ضياء:آنچه از اجسام نورانى پخش مى گردد،از نور قويتر و فراگيرتر است، ضوء، روشنى بخش است،مانند:نور خورشيد و آتش،و نور،روشنى را از غير خودد.

ص: 162


1- -مريم11/.
2- -انعام121/.
3- -قصص7/.
4- -نحل68/.
5- -به مادّه«عرش»مفردات راغب،معجم الوسيط و قاموس قرآن مراجعه شود.

مى گيرد،مانند نور ماه.

15-أمر:امر دو معنى دارد:الف-خواستن انجام كار كه ضد نهى است و جمع آن اوامر،ب-شأن و كار و حال،كه جمع آن امور است.

16-سخّر:رام كرد،خاضع و ذليل نمود،و آن را در مسير هدف معينى روانه ساخت.

مسخّر:آنچه با قهر و زور رام مى گردد.

17-رواسى:جمع راسى،كوه ثابت و استوار و پابرجا .

تفسير آيات

تفسير مشروح آيات را براى تفسير كلمات قَدَّرَ فَهَدى مى آوريم:

الف-تفسير قدّر:خداوند عزيز در آيات سوره فصّلت،آفرينش را منحصر و مخصوص ذات اقدس خود"رب العالمين"دانسته،سپس به بيان سامان دادن و چگونگى تقدير نظام و ادامه بقاى آن پرداخته و فرموده:

وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها فِي أَرْبَعَةِ أَيّامٍ.

او در چهار روز بر گرده زمين كوههاى استوارى قرار داد،و در آن بركت و فزونى بخشيد و مواد غذائى را برابر با نياز خواستاران در آن جاى داد. (1)

و درباره آسمان فرموده:ايجاد آن به صورت هفت آسمان را در دو روز به پايان برده است،و در هر آسمانى كار آن را وحى فرموده،و آسمان دنيا را با نوردهندگان آراسته، و اينها همه را از تقدير و سامان دادن پروردگار عزيز دانا شمرده است.

درباره اينكه چگونه فرمان پروردگار،براى ادامه بقا بر وفق نظام آفرينش به آنها صادر شد،فرموده است:

إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ.

پروردگار شما خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز[ دوران]

ص: 163


1- -فصّلت10/.

آفريد،سپس بر عرش استيلا يافت و به تدبير كارها پرداخت. (1)

تدبير امر آنها،يعنى تربيت و پرورش آنها پس از آفرينش،و اينكه پروردگار شما انسانها تنها اوست،پس فقط او را عبادت كنيد،خداوند پس از آن،اندكى تفصيل داده و فرموده:اين پروردگار همان است كه خورشيد را روشنگر،و ماه را تابنده قرار داد،و براى آن منزلگاهها تعيين فرمود.

پس،از اين آيات چنين بهره برديم كه:قدّره تقديرا،يعنى:براى آن نظام مدبّرانه معين و بسامان قرار داد.

ب-هدى:در سوره فصّلت و يونس كه سخن از ربوبيت خدا براى آسمانها و زمين و ماه و خورشيد است،ذكر"تربيت رب"نيز تنها دربارۀ آنها آمده،ولى در سوره"اعلى"كه سخن از تربيت همه مخلوقات است،و فرمود: اَلَّذِي خَلَقَ فَسَوّى وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى مرادش اين است كه،پروردگارى كه اين مخلوقات را آفريده،خود او نيز آنها را بسامان كرده،و با تقديرى كه براى زيستن هر يك از انواع و اصنافشان قرار داده آنها را براى پذيرش هدايت آماده ساخته است،و براى نمونه،چراگاه حيوان را مثال زده و قريب به اين مضمون فرموده:پروردگار تمام مخلوقات همان كسى است كه چراگاه حيوان را از دل زمين بيرون آورد،و آن را تا رسيدن به درجه كمال وجودى اش پرورش داد تا به سبزى شديد متمايل به سياهى رسيد،سپس آن را با همان سبزى شديد خشكانيد!خداى سبحان چگونگى هدايت اصناف چهارگانه خلق را در آيات فراوان ديگرى بيان فرموده كه در بحث آينده مى آوريم./.

ص: 164


1- -يونس3/.

3-انواع هدايت رب العالمين براى اصناف خلق

اشاره

در اين بخش كه انواع هدايت الهى،براى اصناف موجودات را،بررسى مى كنيم،بحث را به ترتيب زمان آفرينش آنها پى مى گيريم.خداوند ابتدا فرشتگان را آفريد زيرا آنان سپاه خدا در خلق،و حاملان عرش ربوبى هستند،پس از آن به آفرينش زمان و مكان و آسمان و زمين پرداخت،و هر چه مورد نياز جانداران آن بود،از آب و گياه و ساير مايحتاج،در اختيارشان قرار داد.سپس جن و حيوان را آفريد.و انسان را پس از خلق همه نيازمنديهايش به دنيا آورد.شرح انواع هدايت«رب العالمين»براى اصناف مذكور را به ترتيب زير پى مى گيريم:

نخست-آموزش مستقيم فرشتگان
اشاره

خداوند متعال درباره فرشتگان فرموده:

وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ* وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ* قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ* قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ* وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ*

وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ* وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ* قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ* قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ* وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ*

و هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت:من در روى زمين،جانشينى قرار خواهم داد.فرشتگان گفتند:آيا كسى را در آن قرار مى دهى كه فساد و خونريزى كند؟!ما تسبيح و حمد تو را به جا مى آوريم،و تو را تقديس مى كنيم.فرمود:من حقايقى را مى دانم كه شما نمى دانيد.

سپس علم اسماء[ اسرار آفرينش]را همگى به آدم آموخت.بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود:اگر راست مى گوييد اسامى اينها را به من خبر دهيد!گفتند:منزهى تو!ما چيزى جز آنچه به ما آموزش داده اى نمى دانيم،تو دانا و حكيمى.فرمود:اى آدم!آنان را از اسامى[ حقايق]اين موجودات آگاه كن.و هنگامى كه آنان را آگاه كرد،فرمود:آيا به شما نگفتم كه من،غيب آسمانها و زمين را مى دانم؟!و نيز مى دانم آنچه را شما آشكار مى كنيد،و آنچه را پنهان مى داشتيد!و هنگامى كه به فرشتگان گفتيم:براى آدم سجده كنيد! همگى سجده كردند،جز ابليس كه سرباز زد،و تكبّر ورزيد،و از كافران شد. (1)

شرح كلمات

1-خليفة و خليفة اللّه فى الأرض.

الف-خلف:خلف زيد عمرا،يعنى:زيد بعد از عمر آمد،يا زيد بعد از عمرو به اداره امور پرداخت. (2)معناى اول مانند اين آيه: فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ يعنى:بعد از آنان فرزندانى آمدند. (3)

و معناى دوم مانند: وَ قالَ مُوسى لِأَخِيهِ هارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي يعنى:موسى به برادرش هارون گفت بعد از من[در نبود من]به اداره و اصلاح امور قومم بپرداز. (4)

ص: 165


1- -بقره34/-30.
2- -معجم الفاظ القرآن الكريم،ماده:خلف.
3- -اعراف169/ و نيز ماده:خلف از مفردات راغب.
4- -اعراف142/.

ب-خلافة:جانشينى از غير به خاطر غيبت،مرگ،ناتوانى،و يا براى بالا بردن مقام جانشين.

ج-خلفية:كسى كه به خاطر مرگ و ناتوانى و غيبت،يا رفعت مقام،جانشين ديگرى مى شود.معناى اول مانند: وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ به ياد آريد هنگامى را كه خداوند شما را جانشينان قوم نوح قرار دارد. (1)

و معناى دوم مانند: يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ اى داود ما تو را در زمين خليفه قرار داديم. (2)و مانند سخن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم:

اللهم ارحم خلفائى!اللهم ارحم خلفائى!اللهم ارحم خلفائى!قيل له:يا رسول اللّه من خلفاؤك؟قال:الذين يأتون من بعدى يروون حديثى و سنتى.

خدايا جانشينان مرا ببخشاى!خدايا جانشينان مرا ببخشاى!

خدايا جانشينان مرا ببخشاى!گفته شد:اى رسول خدا جانشينان شما كيانند؟ فرمود:كسانى كه بعد از من مى آيند و حديث و سنت مرا روايت مى كنند. (3)

با مراجعه به روايات دانسته مى شود كه خليفه خدا،يا پيامبر است و يا وصى پيامبر كه خداوند او را براى هدايت مردمان به شرايع آسمانى،تعيين فرموده است.شرح آن،به يارى خدا،در مبحث"رسولان الهى"مى آيد.

2-سجد:خضوع كرد،سجده يعنى خضوع و فروتنى،و درباره انسان، پيشانى را بر زمين نهادن بر آن افزوده شده است.معناى اول،خضوع و فروتنى، مانند: وَ لِلّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ يعنى:تمامى كسانى كه در آسمانها و زمين هستند،و سايه هاشان-از روى اطاعت يا اكراه-هر صبح و عصر،براى خدا سجده4.

ص: 166


1- -اعراف169/ و نيز ماده:خلف از مفردات راغب.
2- -ص26/.
3- -معانى الأخبار صدوق،ص375/-374.

[ خضوع و فروتنى]مى كنند. (1)

سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ.

نشانه آنان در چهره هاشان از اثر سجده نمايان است. (2)

خلاصه تفسير آيات

خداوند ايمان به فرشتگان را در رديف ايمان به خدا و روز قيامت و كتابهاى آسمانى و پيامبران قرار داده،و دشمنى با آنان را دشمنى با اينان.آنان را بندگان خاص خود شمرده، بندگانى كه تسبيح گوى پروردگار خويشند،براى اهل زمين طلب آمرزش مى كنند،و هر چه را خداوند فرمانشان دهد انجام مى دهند.

خداوند از اينكه فرشتگان را از چه آفريده،ياد نكرده-در برخى روايات آمده كه آنان را از نور آفريده- (3)تنها خبر داده كه براى آنان بالهاى:دوتائى و سه تائى و چهارتائى قرار داده،و اينكه هر چه بخواهد در آفرينش مى افزايد،و آنان به شكل انسان در مى آيند و مأموريت خود را اجرا مى كنند و شناخت كيفيت و چگونگى بال فرشتگان-با مقايسه آنها به بال پرندگان-براى ما ممكن نيست،زيرا فرشتگان مانند پرندگان اجسام مادى نيستند،و با ابزارهاى شناختى كه ما انسانها در اختيار داريم،يعنى شناخت حسى اجسام،راهى به درك حقيقت آنان،جز راه نقل،نداريم،همان گونه كه شناخت شهرهاى ناديده،و سرزمينهاى دور از ما تنها از راه شنيدن ميسور است،با اين تفاوت كه ما مى توانيم محسوسات را با همانندشان مقايسه كنيم،و با نتيجه گيرى عقلى،درستى و نادرستى شنيده و گوينده را به داورى بنشينيم-در اينجا مجال شرح آن نيست-ولى قياس عالم ناديده به آنچه در دنياى مادى ماست امكان ندارد.

خداى متعال،در ضمن گزارش حال فرشتگان،فرموده:خداوند هر چه را كه فرشتگان مى بايست بدانند،به آنان آموخته است،آموزشى كه بناچار بايد در حدود مأموريت و

ص: 167


1- -رعد15/.
2- -فتح29/.
3- -صحيح مسلم كتاب زهد،باب احاديث متفرقه ص 2294 و مسند احمد ج 6 ص 153 و 168.

وظايف آنان باشد.و نيز،آنان را از اينكه مى خواهد در روى زمين خليفه قرار دهد آگاه كرده،و آدم ابو البشر را به آنان نشان داده است.و فرموده فرشتگان گفتند:

أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ.

آيا در زمين كسى را قرار مى دهى كه فساد و خون ريزى كند؟!ما تسبيح و حمد تو را به جا مى آوريم،و تو را تقديس مى كنيم. (1)

در روايات آمده كه فرشتگان اين سخن را از آن رو گفتند كه خداوند قبل از آدم عليه السّلام مخلوقاتى را در زمين آفريده بود كه خون ريزى و فساد مى كردند،و به خاطر همين كارها خداوند آنان را نابود كرد.فرشتگان حالت مخلوق جديد را به آنچه از مخلوق قبلى خدا ديده بودند مقايسه كردند.

پاسخ خداوند به آنان اين بود كه:من حقايقى را مى دانم كه شما نمى دانيد!سپس آدم را آفريد،و همه اسامى،يعنى حقايق اشياء همه را به او ياد داد.زيرا اسماء در اينجا جمع اسم به معناى صفات ويژه شيء و بيان كننده حقيقت آن آمده،و اين بدان خاطر است كه خداوند، هر چه را در آسمان و زمين است به سود انسان مسخّر فرموده،پس بناچار صفات و خواص آنها را نيز بايد به او آموزش دهد.شرح آن در پايان اين بحث مى آيد.

خداوند خواص همه مسخّرات را به آدم آموخت تا با آنها به سود خود عمل نمايد،و هر يك از فرشتگان را تنها نسبت به چيزى كه براى انجام آن آفريده شده بود،آگاه كرد،مثلا:

فرشتگانى را كه براى عبادت آفريده بود،چگونگى تهليل و تسبيح و تكبير براى خدا را آنگونه كه سزاوار اوست،ياد داد،و فرشتگانى را كه براى ثبت اعمال انسان آفريده بود،از چگونگى ثبت خير و شر آدمى آگاه كرد،و به فرشتگان قبض روح كيفيت قبض آن را آموزش داد،و ديگران را آنچه براى آن آفريده شده بودند.

بنا بر اين،فرشتگان نمى توانستند آنچه را خداوند به آدم عليه السّلام آموخته بود،درك نمايند،و هنگامى كه خداوند از فرشتگان،از آن اسما و حقايقى كه به آدم عليه السّلام ياد داده بود پرسيد،/.

ص: 168


1- -بقره30/.

گفتند:منزّهى تو!ما چيزى جز آنچه به ما آموخته اى،نمى دانيم!خداوند به آدم عليه السّلام دستور داد آنان را از آنچه خدا به او ياد داده آگاه كند،سپس ملائكه را فرمود براى آدم عليه السّلام سجده كنند،همه سجده كردند جز ابليس كه سرباززد و استكبار ورزيد و...

نتيجه آنكه:اين صنف از خلق،يعنى فرشتگانى كه خداوند آنان را در آسمانها و زمين جاى داده،و داراى مرگ و زندگى و عقل مدرك هستند،و هواى نفس ندارند،در مقام هدايت،آنان را همين بس كه،آنچه را به خاطر آن آفريده شده اند فرا بگيرند تا در طول زندگيشان بدان قيام نمايند و آن را به اجرا گذارند.اما داستان پرسش آنان در اخبار سجده آدم عليه السّلام بيش از اين نيست كه آنان نمى دانستند آدم براى چه آفريده شده،و هنگامى كه اين را به واسطه آدم عليه السّلام دانستند،و او اسماء و حقايق اشياء را به آنان آموخت،دستورات خدا را اطاعت كردند،و براى آدم عليه السّلام سجده نمودند مگر ابليس كه از سجده براى آدم عليه السّلام سرباز زد،و استكبار ورزيد و از هواى نفس خود پيروى كرد.

بنابراين،هدايت فرشتگان با آموزش خداوند است،آموزش چيزى كه از آنان خواسته است.

دوم-تسخير مسخّرات
اشاره

در بحث هدايت تسخيرى در اينجا،تنها برخى از آياتى را مى آوريم كه با صراحت مى گويد خداوند اين مسخرات را به سود انسان تسخير كرده است،چنانكه فرموده:

1- وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ.

خداوند آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه را،از سوى خودش،براى شما مسخر ساخته،راستى را كه در اين كار،نشانه هاست براى آنان كه مى انديشند. (1)

ص: 169


1- -جاثيه13/.

2- اَللّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً.

خداوندى كه زمين را براى شما جايگاه امن و آرامش قرار داد،و آسمان را همچون سقفى برافراشت. (1)

3- اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلاً لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ.

آن كسى كه زمين را مهد آسايش شما قرار داد،و براى شما در آن راههائى آفريد كه هدايت شويد. (2)

4- وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ* فِيها فاكِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَكْمامِ* وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّيْحانُ* فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ*

و زمين را براى خلايق آفريد،كه در آن ميوه ها و نخلهاى پرشكوفه است،و دانه هاى همراه با ساقه و برگى كه به صورت كاه در مى آيد،پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (3)

5- هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِي مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ.

او خداوندى است كه زمين را براى شما رام كرد،پس بر شانه هاى آن راه برويد و از روزيهاى خداوند بخوريد؛و[بدانيد]بازگشت همه به سوى اوست. (4)

6- أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ...

آيا نديدى كه خداوند آنچه را در زمين است مسخّر و رام شما كرد... (5)

7- وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلاً.

به يقين آدميان را گرامى داشتيم،و آنان را در خشكى و دريا راه برديم،و از پاكيزه ها به آنان روزى داديم،و ايشان را بر بسيارى از آفريدگان برترى/.

ص: 170


1- -مؤمن64/.
2- -زخرف10/.
3- -رحمن13/-10.
4- -ملك15/.
5- -حج65/.

بخشيديم. (1)

8- اَللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ* وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ* وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ*

خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريد،و از آسمان آبى نازل كرد،و با آن ميوه ها را براى روزى شما بيرون آورد؛و كشتى ها را مسخر و رام شما گردانيد، تا در درياها به فرمان او حركت كنند،و نهرها را مسخر شما نمود.و خورشيد و ماه را-كه با برنامه منظمى در كارند-و شب و روز را،به سود شما مسخر ساخت.و از هر چه از او خواستيد،به شما داد؛و اگر نعمتهاى خدا را بشماريد، هرگز شماره شان را در نيابيد!راستى را كه انسان،ستمگر و ناسپاس است. (2)

9- وَ عَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ* هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ* يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ* وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ* وَ ما ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ* وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ مَواخِرَ فِيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ* وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَ أَنْهاراً وَ سُبُلاً لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ* وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ*

و بر خداست كه راه راست را نشان دهد؛اما برخى از راهها بيراهه است!و اگر2.

ص: 171


1- -اسراء70/.
2- -ابراهيم34/-32.

خدا بخواهد همه شما را هدايت مى كند؛او كسى است كه از آسمان،آبى فرستاد كه نوشيدنى شما از آن است،و گياهان و درختانى كه حيوانات خود را در آن مى چرانيد،نيز از آن است.خداوند با آن آب،براى شما زراعت و زيتون و نخل و انگور،و از همه ميوه ها مى روياند؛مسلما در اين كار نشانه روشنى براى انديشمندان است.او شب و روز و خورشيد و ماه را مسخّر شما ساخت،و ستارگان نيز به فرمان او مسخّر شمايند،همانا در اين تدبير نشانه هائى است براى گروهى كه از عقل خود بهره مى گيرند!و مخلوقاتى را كه در زمين به رنگهاى گوناگون به سود شما آفريده،در اين آفرينش نشانه روشنى است براى آنان كه پند مى گيرند!او كسى است كه دريا را رام كرد تا از آن،گوشت تازه بخوريد،و زيور پوشيدنى بيرون بياوريد،و كشتيها را مى بينى كه سينه دريا را مى شكافند تا شما از فضل خدا بهره گيريد،شايد شكر او را به جا آوريد!و در زمين كوههاى ثابت و استوار قرار داد تا لرزش آن را نسبت به شما بگيرد،و نهرها و راههايى ايجاد كرد،تا هدايت شويد.و علاماتى قرار داد،و به وسيله ستارگان راه مى يابند. (1)

10- وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ.

و از ميوه هاى درختان نخل و انگور،مسكرات و روزى خوب و پاكيزه مى گيريد،در اين،نشانه روشنى است براى گروهى كه مى انديشند. (2)

شرح كلمات

1-سخّر:رام و خاضع كرد تا براى هدف مشخصى به كار گيرد.مسخّر،يعنى آنچه با زور خاضع و رام شده است.

2-اكمام:جمع كمّ:غلاف و پوشش ميوه درخت و دانه زراعت.

ص: 172


1- -سوره نحل16/-9.
2- -نحل67/.

3-حبّ:دانه؛مراد از آن،گندم و جو و برنج است.

4-عصف:برگ خشك،كاه و پوسته حبوبات.

5-ريحان:گياه خوشبو.

6-آلاء:نعمتها.

7-ذلول:رام،مركب سوارى كه پس از چموشى رام و آرام شده باشد.

8-مناكب:جمع منكب،محل پيوند بازو و كتف انسان و غير اوست،مناكب زمين، بنابر تشبيه به شانه هاى شتر كه برجسته است به كوهها تفسير شده،و بنابر تشبيه به پهلوهاى آن كه در دو طرف قرار دارد،به اطراف و نواحى زمين تفسير گرديده است.

9-دائبين:تثنيه دائب،به معناى كوشنده دائم در كار،يعنى ماه و خورشيد دائم در حركتند و تا پايان جهان سستى نگيرند.

10-تسيمون:مى چرانيد،به چرا مى بريد.

11-ذرأ:پديد آورد،از روى نوآورى بى سابقه،و بسط و گسترش داد.

12-مواخر:جمع ماخرة:كشتى شكافنده آب دريا.

13-تميد بكم:شما را بلرزاند،ميد:لرزش شديد مانند زمين لرزه است.يعنى كوهها را در زمين قرار داديم تا لرزش آن را نسبت به شما بگيرد.

نتيجه بحث

خداوند متعال،زمين و موجودات درون و برون آن،مانند:درياها و رودها،درختان و گياهان و معادن،آسمان و كهكشانها،ماه و خورشيد و ستارگان،همه را،براى انسان آفريده است،چنانكه مى فرمايد: سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ يعنى:هر چه در آسمان و زمين است،همه را از سوى خودش مسخّر شما گردانيد. (1)

خداوند اين گونه مخلوقات را،با هدايت تسخيرى،چنان ساخت كه مطابق با نظامى كه خود به مقتضاى ربوبيتش براى آنها تعيين فرموده،حركت كنند.اين نوع از هدايت در قرآن

ص: 173


1- -جاثيه13/.

كريم،بيشتر با لفظ«سخّر»و گاهى با عبارت«جعل»آمده است،مانند: جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً يعنى:خورشيد را روشنگر و ماه را تابنده قرار داد.

سوم-هدايت حيوانات با الهام غريزى
اشاره

خداوند سبحان در سوره نحل مى فرمايد:

1- وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ* وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ* وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغِيهِ إِلاّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ* وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ*

و چهار پايان را آفريد؛براى شما در آنها وسيله پوشش،و منافع ديگرى است؛ و از شير و گوشت آنها مى خوريد؛و مايه زينت و جمال شمايند:گاهى كه آنان را بازمى گردانيد و هنگامى كه به صحرا مى فرستيد!بارهاى سنگين شما را،به جائى كه جز با مشقت زياد به آن نمى رسيد،حمل مى كنند.پروردگار شما مهربان و بخشايشگر است.اسبها و استرها و الاغها را آفريد تا بر آنها سوار شويد و زينت شما باشد.و چيزهائى مى آفريند كه نمى دانيد. (1)

2- وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشّارِبِينَ.

به راستى كه در وجود چهار پايان براى شما عبرتى است:از آنچه در شكم آنهاست،از ميان غذاهاى جويده و خون،شير ناب گواراى نوشندگان،به شما مى نوشانيم. (2)

3- وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا يَعْرِشُونَ* ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ

ص: 174


1- -نحل8/-5.
2- -نحل66/.

يَتَفَكَّرُونَ*

پروردگار تو به زنبور عسل وحى نمود كه:از كوهها و درختان و داربستهائى كه مردم بالا مى برند،خانه هائى برگزين!سپس از تمام ثمرات بخور و راههاى هموار پروردگارت را بپيما!از درون شكم آنها شربتى با رنگهاى گوناگون بيرون مى آيد كه در آن،شفاى مردمان است.به يقين در اين امر،نشانه روشنى است براى گروهى كه مى انديشند. (1)

4- وَ اللّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللّهُ ما يَشاءُ إِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.

خداوند هر جنبنده اى را از آبى آفريد؛گروهى از آنها بر شكم خود راه مى روند، گروهى بر دو پاى خود،و گروهى بر چهار پا راه مى روند؛هر چه را بخواهد مى آفريند،خداوند بر همه چيز تواناست. (2)

5- وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ.

هيچ جنبنده اى در زمين،و هيچ پرنده اى كه با دو بال خود پرواز مى كند،نيست مگر آنكه امتهائى مانند شما هستند،هيچ چيز را در اين كتاب،فروگذار نكرديم؛ سپس همه به سوى پروردگارشان محشور مى گردند. (3)

شرح كلمات

1-فرث:آنچه در معده است.

2-وحى خداوند به حيوانات:الهام و هدايت غريزى به انجام كارى كه زندگى و صلاح آنها به آن كار بسته است،و گاهى نيز با دقت و تيزبينى همراه است.كار حيوان تقريبا

ص: 175


1- -نحل69/-68.
2- -نور45/.
3- -انعام38/.

همانند كارى است كه صنف تسخير شده انجام مى دهند.

3-يعرشون:از ماده عرش به معناى داربست و سقف،يعنى بر بلنداى داربستهائى كه بالا مى برند نيز،خانه بگير.

4-ذللا:آرام و هموار.

نتيجه بحث

خداوند براى موجوداتى كه در محدوده زيرين آسمان دنيا آفريده،موجوداتى كه مرگ و زندگى و نفس حيوانى دارند ولى عقل ندارند،در فضا باشند يا در زمين،در درون آن باشند يا در دل درياها،خداوند براى هر يك از انواع و اصناف آنها نظامى قرار داده كه با ساختار فطرى و حيات حيوانى اش تناسب دارد،و هر نوعى را به وسيله غريزه اى كه در فطرتش نهاده،الهام فرموده كه در زندگى بر اساس آن نظام حركت كند.او خود چگونگى هدايت اينگونه مخلوقات را،در خبرى كه از زندگى زنبور عسل مى دهد،اينگونه بيان فرموده است:

پروردگار تو به زنبور عسل وحى نمود كه:از كوهها و درختان و داربستهائى كه مردم بالا مى برند،خانه هائى برگزين!سپس از تمام ثمرات بخور و راههاى هموار پروردگارت را بپيما!از درون شكم آنها شربتى با رنگهاى گوناگون بيرون مى آيد كه در آن،شفاى مردمان است.به يقين در اين امر،نشانه روشنى است براى گروهى كه مى انديشند. (1)

بنابراين،آنچه كه زنبور عسل با مهارت و زيركى انجام مى دهد،و حكيمانه و دقيق مى نمايد،با الهام پروردگار ما،ربّ العالمين است.اين بيان،نمونه اى توضيحى براى نوع هدايت اينگونه جانداران است كه در آيات(8-5)همين سوره،درباره صنف چهار پايان،و حكمت آفرينش و نظام زندگى،و نفعى كه در آنهاست،از آن سخن رفته است؛و تعبير اوحى ربّك اشاره به آن دارد كه،همان پروردگارى كه زنبور عسل را هدايت كرده،تا در زندگى برابر با نظام تعيين شده متناسب با فطرتش سير كند،همو پروردگار ماست كه براى ما هم نظامى هماهنگ با فطرتمان،قرار داده است،فطرتى كه ما را حكيمانه و متقن بر آن

ص: 176


1- -نحل68/ و 69.

سرشته است.

چهارم-آموزش انسان و جن به واسطه پيامبران
اشاره

انسان و جن مصداق سخن خداى متعال در آيات: خَلَقَ فَسَوّى وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى از سوره اعلى هستند.

نخست-انسان: پروردگار عالميان انسان را آفريد،و براى او نظام زندگى تعيين فرمود،و در ذات او،هم هواى نفس را قرار داد كه به خواسته دل مى رود،و هم عقل مميّز بخشيد تا سود و زيان خود را با آن تشخيص دهد،و او را براى پذيرش هدايت از دو راه آماده كرد:

1-از راه سخن گفتن با زبان،چه،سخن گفتن و تفاهم با ديگران را خداوند به انسان الهام فرموده است:

خَلَقَ الْإِنْسانَ. عَلَّمَهُ الْبَيانَ

انسان را آفريد،و او را سخن گفتن آموخت. (1)

2-از راه خواندن و نوشتن و نقل افكار،از انسانى به انسان ديگر و از نسلى به نسل بعد،چنانكه فرموده:

اِقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ* اَلَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ*

بخوان كه پروردگارت بزرگوارتر است،همان كسى كه به وسيله قلم آموزش داد،و به انسان آنچه را نمى دانست آموخت. (2)

خداى سبحان پس از آن،نظام زندگى و قانون زيستن را متناسب با فطرت انسانى انسان براى او تعيين كرد.چنانكه فرموده:

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها.

روى خود را متوجه آيين ناب و استوار پروردگار كن!فطرت خداوندى كه

ص: 177


1- -رحمن3/ و 4.
2- -علق3/ و 4.

مردمان را بر آن آفريده. (1)

خداوند با فرستادن وحى بر پيامبران،انسان را به سوى اين دين كه با فطرت او تناسب و سازگارى دارد هدايت كرده است.چنانكه فرموده:

1- إِنّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ...

ما به تو وحى فرستاديم؛همان گونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى كرديم... (2)

2- شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ...

دينى را براى شما تشريع كرد كه به نوح سفارش كرده بود؛و آنچه را بر تو وحى فرستاديم و آنچه به ابراهيم و موسى و عيسى توصيه نموديم اين بود كه:دين را برپا داريد و... (3)

خداوند اين دينى را كه بر پيامبران فرستاده،اسلام ناميده،چنانكه فرموده:

إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ.

دين در نزد خدا اسلام است. (4)

دوم-جن: خداوند جن را آفريد،و زندگى او را مانند انسان قرار داد،چه،در سرشت او نيز هواى نفس است كه به سوى خواسته دل مى راند،و عقل است كه سود و زيان خويش را با آن درك مى كند.چنانكه ما را از حال ابليس كه از جن بود با خبر ساخت و فرمود:

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ...

هنگامى كه به فرشتگان گفتيم:براى آدم سجده كنيد،همه سجده كردند جز/.

ص: 178


1- -روم30/.
2- -نساء163/.
3- -شورى13/.
4- -آل عمران19/.

ابليس،كه از جن بود و از فرمان پروردگارش بيرون شد... (1)

خداوند داستان ابليس را در سوره اعراف مشروحتر بيان داشته و فرموده:

وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السّاجِدِينَ* قالَ ما مَنَعَكَ أَلاّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ* قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصّاغِرِينَ* قالَ أَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ* قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ* قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ* ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ* قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ*

ما شما را آفريديم؛سپس صورت بندى كرديم؛بعد به فرشتگان گفتيم:"براى آدم سجده كنيد!"آنان همه سجده كردند؛جز ابليس كه از سجده كنندگان نبود.

خداوند به او فرمود:در آن هنگام كه به تو دستور دادم،چه چيز تو را از سجده بازداشت ؟گفت:"من از او بهترم؛مرا از آتش آفريدى و او را از گل!"فرمود:

از آن مقام فرود آى!تو حق ندارى در آنجا تكبر بورزى!بيرون شو كه تو از افراد پست و فرومايه هستى!ابليس گفت:مرا تا روزى كه برانگيخته مى شوند مهلت ده!فرمود:تو از مهلت داده شدگانى!گفت:اكنون كه مرا گمراه ساختى، من بر سر راه مستقيم تو،در برابر آنان كمين مى كنم!سپس از پيش رو و از پشت سر،و از طرف راست و از طرف چپ آنان،به سراغشان مى روم؛و بيشتر آنان را شكرگزار نخواهى يافت!فرمود:از آن مقام،با ننگ و خوارى،بيرون شو!سوگند كه هر كس از آنان،تو را پيروى كند،جهنم را از همگى شما پر خواهم كرد. (2)

معلوم مى شود هواى نفس در اين موجود جنّى سر كش بر خداى عزيز جبّار،از هواى1.

ص: 179


1- -كهف50/.
2- -اعراف18/-11.

نفس همه هوى داران بيشتر و قويتر است.

خداوند متعال در سوره جن از وجود هواى نفس در همه جنيان نيز خبر داده،و فرموده:

اجنه در پيروى از هواى نفس به حدّى پيش رفتند كه به استراق سمع سخنان فرشتگان مى نشستند،و از اين روش دست نكشيدند تا خاتم پيامبران صلّى اللّه عليه و آله و سلم مبعوث گرديد،و خداوند آنان را هدف شهابهاى سوزان قرار داد.در روايت آمده كه،آنان هر چه از فرشتگان مى شنيدند براى كاهنان بازگو مى كردند،و از روى ستم و انحراف دروغهائى را براى آزار و اذيت آدميان بر آن مى افزودند.

خداوند از اين روش نيز،در سوره جن،خبر داده و فرموده: فَزادُوهُمْ رَهَقاً يعنى جنيان بر گمراهى آدميان مى افزودند!و از اينكه اجنه در پيروى از هواى نفس همانند آدميانند،و در ميان آنان مسلمان و غير مسلمان وجود دارد،نيز خبر داده است.

در سوره احقاف آمده است:گروهى از جنيان هنگامى كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم قرآن را تلاوت مى كرد،حاضر شدند و آن را شنيدند و به سوى قوم خود بازگشتند و آنان را بيم دادند و گفتند:خداوند بعد از موسى عليه السّلام كتابى به نام قرآن فرستاده،و از آنان خواستند كه به اين كتاب ايمان آورند همچنين در سوره جن از يكسانى ديدگاه برخى از جنيان با بعضى آدميان درباره معاد،و گمان آنان به خدا،خبر داده كه مى گويند!خداوند هرگز كسى را در روز قيامت مبعوث نخواهد كرد!

از تمامى آنچه گذشت،نتيجه مى گيريم كه:در جن هم مانند انسان،دريافت عقلى و ادراك كامل وجود دارد،و آنان سخنان انسان را مى فهمند،و در يادگيرى از راه سخن گفتن با انسان شريكند،اين موضوع را به صورت آشكار،در داستانى كه خداوند از مكالمه سليمان عليه السّلام با آنان در آيات 17 و 39 سوره نمل آورده،در مى يابيم.

بدين گونه،اين دو صنف جن و انس،در همه حالات نفسانى مشتركند،همانگونه كه در جولانگاههاى رفتارى نيز مانند هم عمل مى كنند،خداى سبحان در سوره سبا فرموده:

يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ

ص: 180

جنيان براى سليمان هر چه مى خواست انجام مى دادند،محراب و تماثيل و ظروف بسيار بزرگ،مى ساختند. (1)

و در سوره انبياء مى فرمايد:

وَ مِنَ الشَّياطِينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِكَ.

برخى از شياطين براى سليمان غواصى مى كردند،و كارهائى غير از آن نيز انجام مى دادند. (2)

خداوند اين دو گروه جن و انس را در هدايت به اسلام،و فرستادن پيامبران به سوى آنان،براى بشارت و بيم دادن و آموزش،برابر دانسته،تا به خداى يگانه ايمان آورند و هيچ كس را شريك او نسازند،و به پيامبران و فرشتگان و قيامت و مشاهد و مواقف آن نيز ايمان بياورند.

اما احكام اسلامى،آنچه كه درباره آداب اجتماعى مانند:يارى رساندن به ناتوانان و نيازمندان مؤمنان،و ترك آزار ديگران،و مانند آنهاست،هر دو گروه در آن مشتركند،اما عبادات مانند:نماز و روزه و حج و ديگر احكام مربوط به جن،بناچار بايد با حالات آنان سازگار باشد،چنانكه آدميان نيز برخى با برخى ديگر در احكام اختلاف دارند،مانند احكام ويژه زن و مرد يا مريض و سالم و مسافر و مقيم و امثال آن.

نتيجه مباحث

خداوند فرشتگان را آفريد تا سپاهيان«الوهيت و ربوبيت»او باشند،چنانكه خود در آيات گذشته و آياتى كه از فرشتگان (3)ياد شده،از آن خبر داده،و بدين خاطر هم آنان را پيش از سايرين آفريده است.آنان زمانى كه عرش خدا بر آب بود حاملان عرش بوده اند، (4)چنانكه در سوره هود فرموده:

ص: 181


1- -سبا13/.
2- -انبياء82/
3- -به ماده:ملك معجم المفهرس قرآن كريم مراجعه شود.
4- -مراد از عرش،محل سپاهيان خدا،فرشتگان كارگزار الوهيت و ربوبيت است كه جايگاه آنان پيش از آفرينش آسمانها و زمين بر روى آب بوده است.

وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ...

او خدائى است كه آسمانها و زمين را در شش روز[ دوران]آفريد؛و عرش او بر آب قرار داشت... (1)

و نيز،خداى سبحان آسمانها را با هر چه در درون و برون آنهاست آفريد:فرشتگانى كه مى دانيم،و آنهايى كه نمى دانيم و هر چه در زير آسمانهاست از كهكشانها و ستارگان و ماه و خورشيدها كه مى دانيم،و آنها كه نمى دانيم و زمين را با آنچه بر روى آن است،و هر چه در درون دارد،از آبها و گياهان و معادن كه در زندگى مفيد است،و هر چه در بين آسمانها و زمين است،از گازها و غير آنها،آنچه را مى شناسيم و آنها را كه نمى شناسيم،همه اينها چيزهائى است كه اين اصناف سه گانه،يعنى:حيوان و جن و انسان،در زندگى نيازمند آنهايند،و حيوان را پيش از جن و انس آفريد،زيرا اين دو صنف در زندگى به آن نياز دارند،و جن را نيز پيش از انسان آفريد،چنانكه خود در داستان آفرينش آدم عليه السّلام فرموده:

بعد از خلقت آدم عليه السّلام ملائكه را-كه ابليس جنّى هم در ميان آنان بود-دستور داد تا براى آدم سجده كنند،سپس انسان را،بعد از آفرينش همه اصناف مخلوقات آفريد.

اينها اخبار اصناف چهارگانه مخلوقات خداى سبحان بود كه از آيات قرآن كريم و روايات،به مقتضاى ترتيب آن،استنباط كرديم.اما انواع هدايت آنها بدين قرار است:

چون خداوند"ربّ العالمين"،فرشتگان و جن و انس را عقل و ادراك بخشيد،هدايت آنان را به دو گونه:آموزش مستقيم و آموزش غير مستقيم،قرار داد،چنانكه از قول فرشتگان خبر داده كه در داستان خلقت آدم گفتند: سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا منزهى تو!ما چيزى جز آنچه به ما ياد داده اى نمى دانيم!و درباره صنف انسان فرموده: عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها خداوند همه اسامى[ اسرار آفرينش]را به آدم ياد داد،و فرموده: عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ به انسان آنچه را نمى دانست ياد داد (2).و درباره جن،در داستانى كه از خود آنان مى آورد چنين است:آنان قرآن را ياد گرفتند،و به وسيله آن هدايت شدند،و اين5/

ص: 182


1- -هود7/.
2- -علق5/

زمانى بود كه تلاوت قرآن كريم را از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم شنيدند.

از آنجا كه خداى سبحان صنف حيوان،و همه دوابّ و جنبندگان را،اندكى از ادراك بخشيده است،نوع هدايت براى هر يك از آنان،با الهام غريزى است.و چون ساير مخلوقات مانند:ستارگان و سيارات و جمادات،حتى اتم را چيزى از حيات و ادراك نداده است،هدايت آنها تسخيرى است،همان گونه كه مشروح آن را در قرآن كريم بيان فرموده است.

خداوند نظامى را كه براى هدايت انسان قرار داده،اسلام ناميده،و ما،به يارى خدا،در بحث هاى آينده آن را بررسى مى كنيم.

ص: 183

ص: 184

5 دين و اسلام

اشاره

الف-معناى دين.

ب-اسلام و مسلم.

ج-مؤمن و منافق.

د-اسلام نام همه شرايع آسمانى است.

ه-تحريف شرايع و اسامى آنها.

1-يهود و نصارى كتاب خدا و دين او را تحريف كردند.

2-يهود و نصارى نام دين را نيز،تحريف كردند.

3-منشأ تحريف.

و-سازگارى احكام اسلام با فطرت انسان.

ز-انسان و نفس امّاره بالسوء.

ح-جن و انس در شريعت اسلام شريكند.

ص: 185

ص: 186

الف-دين

لفظ"دين"در شريعت اسلامى به دو معنى آمده است:

1-جزاء،زيرا،يوم الدين كه در قرآن كريم آمده،روز جزا است و: مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (1)در سورۀ فاتحه،يعنى:مالك روز جزا.

2-شريعت دربردارنده معناى اطاعت و تسليم،بيشترين كاربرد دين در شريعت اسلامى،به همين معنى است،مانند سخن خداى تعالى در داستان يوسف و برادران او: ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ يعنى:[يوسف]نمى توانست برادرش را طبق آيين پادشاه و شريعت او بگيرد. (2)و در سوره بقره فرموده: إِنَّ اللّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ يعنى:

خداوند شريعت همراه با اطاعت و تسليم را براى شما برگزيد. (3)

ب-اسلام و مسلمان

اسلام:تسليم خدا بودن،و سر به فرمان شرايع و احكام او داشتن است.

خداى سبحان فرموده: إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ يعنى:دين در نزد خدا اسلام است. (4)

و مسلمان كسى است كه تسليم خدا و دين او باشد.

بنا بر اين،اسلام در زمان آدم عليه السّلام:تسليم خدا بودن،و سر به فرمان شريعت او داشتن

ص: 187


1- -فاتحه4/.
2- -يوسف76/.
3- -بقره132/.
4- -آل عمران19/.

است،و مسلمان آن زمان كسى بوده كه تسليم خدا و شريعت نازل بر آدم عليه السّلام بوده است.

اين تسليم بودن،متضمن تسليم شدن در برابر آدم عليه السّلام،كه برگزيده خدا و حامل شريعت عصر خود بوده،نيز،مى باشد.

اسلام در زمان نوح عليه السّلام نيز،تسليم خدا بودن،و سر به فرمان شريعت او داشتن،و پيروى از نوح به عنوان پيامبر مرسل خدا،و ايمان به شريعت پيشين آدم عليه السّلام بوده است.و مسلمان كسى بوده كه به همه آنچه گفته شد ايمان داشته است.

اسلام در زمان ابراهيم عليه السّلام نيز:تسليم خدا بودن،و سر به فرمان شريعت نوح داشتن،و پيروى از ابراهيم عليه السّلام به عنوان پيامبر مرسل خدا،و ايمان به انبيا و رسولان پيشين تا آدم عليه السّلام بوده است.

در عصر موسى عليه السّلام و عيسى عليه السّلام نيز،اين چنين بوده است.

و نيز،در زمان خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلم،اسلام همان است كه در گذشته بوده،و حدّ آن اقرار به زبان،يعنى گفتن شهادتين:اشهد ان لا اله الا اللّه،و اشهد انّ محمدا رسول اللّه مى باشد.

چنين اقرار زبانى،لازمه اش آن است كه:هيچ يك از ضروريات دين از عقايد و احكام، و نبوت انبياى پيشين كه در قرآن كريم آمده،انكار نگردد،يعنى:آنچه كه مورد اتفاق همه مسلمانان است و آن را از اسلام مى دانند،نبايد انكار شود،مانند:وجوب نماز و روزه و حج، و حرمت شراب خوارى و گرفتن ربا و ازدواج با كسانى كه ازدواج با آنان حرام است،و امثال آن از چيزهائى كه همه مسلمانان حكم آن را مى دانند،نبايد مورد انكار قرار گيرد.

ج-مؤمن و منافق

نخست-مؤمن

مؤمن كسى است كه شهادتين را بر زبان آورد،به عقايد اسلام ايمان قلبى داشته باشد،و به احكام آن عمل نمايد،و اگر كارى بر خلاف احكام اسلام از او سر زد آن را گناه دانسته و

ص: 188

توبه و بازگشت به سوى خدا،و در خواست آمرزش از او را،بر خود واجب شمارد.

فرق ميان مؤمن و مسلم در روز قيامت روشن مى گردد،و در دنيا هر دوى آنان، مشمول احكام اسلام و مسلمين هستند.بدين خاطر است كه خداى سبحان در سوره حجرات فرموده:

قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ...

باديه نشينان گفتند:ايمان آورده ايم،بگو:شما ايمان نياورده ايد،ولى بگوئيد اسلام آورده ايم،و هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است!... (1)

دوم-منافق

الف-نفاق در لغت:نفاق در لغت،بيرون رفتن است،نافق اليربوع ،يعنى:موش با زدن سر به درب مخفى لانه خود،از سوراخ بيرون رفت.اين بدان خاطر است كه لانه نوعى موش كه دستهاى كوتاه و پاهاى بلند دارد هميشه داراى دو درب است:يكى ورودى آشكار و ديگرى خروجى پنهان،او درب خروجى را به گونه اى ماهرانه استتار مى كند تا هرگاه دشمن از درب ورود داخل شد،با كوبيدن سر به آن خارج شده و فرار نمايد،آن وقت مى گويند:"نافق اليربوع".

ب-نفاق در اصطلاح اسلامى:نفاق در اصطلاح اسلامى،عمل ظاهرى و كفر باطنى است.نافق الرّجل نفاقا يعنى اسلام را آشكار و بدان عمل كرد و كفر خود را پنهان داشت،پس او منافق است.خداى سبحان در سوره منافقون فرموده:

إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللّهِ وَ اللّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ اِتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً...

هنگامى كه منافقان نزد تو آيند مى گويند:ما شهادت مى دهيم كه به راستى تو رسول خدايى،خداوند مى داند كه تو رسول او هستى،ولى خداوند گواهى

ص: 189


1- -حجرات14/

مى دهد كه منافقان درغگويانند.آنان سوگندهايشان را سپر ساخته اند... (1)

يعنى آنان چنين سوگندها را پرده استتار خويش قرار مى دهند،و نفاق خودشان را با اين قسم هاى دروغ پنهان مى دارند،و خداوند نادرستى گفتارشان را براى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم آشكار مى كند.

در سوره نساء فرموده:

إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى يُراؤُنَ النّاسَ

منافقان با خدا نيرنگ مى كنند،در حالى كه او آنان را فريب مى دهد،و هنگامى كه به نماز برمى خيزند،با كسالت برخاسته و در برابر مردم ريا مى كنند... (2)

د-اسلام نامى براى همه شرايع

نام اسلام در قرآن كريم درباره امت هاى گذشته نيز آمده است،خداوند در سوره يونس عليه السّلام مى فرمايد:نوح عليه السّلام به قوم خود گفت:

فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلَى اللّهِ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ.

اگر از دعوت من روى گردانيد،من از شما پاداشى نمى خواهم،مزد من،تنها بر خدا است!و من دستور دارم كه از مسلمانان باشم. (3)

و درباره ابراهيم عليه السّلام فرموده:

1- ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ.

ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى،بلكه موحّدى خالص و مسلمان بود؛و هرگز از مشركان نبود. (4)

ص: 190


1- -منافقون1/ و 2
2- -نساء142/
3- -يونس72/
4- -آل عمران67/

2- وَ وَصّى بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِيَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.

ابراهيم و يعقوب،فرزندان خود را به[آيين اسلام]سفارش كردند،و گفتند:

فرزندان من:خداوند اين دين را براى شما برگزيده است،و شما جز به آيين اسلام از دنيا نرويد. (1)

3- ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ.

خداوند در اين دين كه دين پدر شما ابراهيم است،هيچ گونه سختى و تنگنائى قرار نداد،او شما را در گذشته مسلمان ناميد. (2)

در سوره ذاريات درباره شهر قوم لوط فرموده:

فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ* فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ*

ما مؤمنانى را كه در آن شهر بودند بيرون برديم.ولى جز يك خانواده از مسلمانان در تمام آنها نيافتيم. (3)

درباره موسى عليه السّلام مى فرمايد:او به قوم خود گفت:

يا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ.

اى قوم من!اگر به خدا ايمان آورده ايد،بر او توكل كنيد اگر مسلمانيد (4)در سوره اعراف سخن ساحران فرعون را ياد مى كند كه گفتند:

رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِينَ.

پروردگارا!شكيبائى و استقامت را بر ما فروريز!و ما را مسلمان بميران. (5)

در سوره يونس در داستان فرعون مى فرمايد:6/

ص: 191


1- -بقره132/
2- -حج78/
3- -ذاريات35/ و 36
4- -يونس84/
5- -اعراف126/

حَتّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ.

هنگامى كه غرقاب او را در خود كشيد،گفت:ايمان آوردم كه هيچ معبودى،جز كسى كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده اند،وجود ندارد؛و من از مسلمانان هستم! (1)

درباره نامه سليمان به ملكه سبا و سخن او به اطرافيان در سوره نمل آمده:

إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* أَلاّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ*

اين نامه از سليمان است،و چنين مى باشد:به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

نسبت به من برترى جوئى نكنيد،و در حالى كه مسلمانيد به سوى من بياييد. (2)

و در همين سوره مى فرمايد:

يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ.

اى بزرگان!كدام يك از شما تخت او را براى من مى آورد پيش از آنكه آنان اسلام آورده نزد من آيند؟ (3)

درباره حواريان عيسى عليه السّلام در سوره مائده مى فرمايد:

وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَ بِرَسُولِي قالُوا آمَنّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ.

و زمانى كه به حواريان وحى فرستاديم كه:به من و به فرستاده من،ايمان آوريد!آنان گفتند:ايمان آورديم،و گواه باش كه ما مسلمانيم. (4)

در سوره آل عمران مى فرمايد:

فَلَمّا أَحَسَّ عِيسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ آمَنّا بِاللّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنّا مُسْلِمُونَ.1/

ص: 192


1- -يونس90/
2- -نمل30/ و 31
3- -نمل38/
4- -مائده111/

هنگامى كه عيسى از آنان احساس كفر كرد،گفت:ياوران من به سوى خدا كيانند؟حواريان گفتند:ما ياوران خدائيم؛به خدا ايمان آورديم؛و تو گواه باش كه ما مسلمانيم! (1)

اين اصطلاح نسبت به امت هاى گذشته منحصر به قرآن كريم نيست،در ديگر مدارك اسلامى نيز،در مواردى از ذكر سرگذشت آنان آمده است،مثلا:ابن سعد به سند خود از ابن عباس آورده كه او پس از يادآورى خروج نوح از كشتى گفته است:"پدران نوح تا آدم عليه السّلام همگى بر دين اسلام بوده اند."و در روايت بعد از آن چنين است:فاصله ميان آدم و نوح ده قرن طول كشيده كه همه بر دين اسلام بودند.و در دنباله روايت ابن عباس آورده است:او درباره كسانى كه از كشتى بيرون آمدند و در شهرى سكنى گزيدند گفته است:جمعيت آنان فزونى يافت و به يكصد هزار نفر رسيدند كه همگى بر دين اسلام بودند. (2)

ه-تحريف شرايع گذشته و تحريف نام آنها

اشاره

امت هاى پيشين همانگونه كه اصل شريعت ربّ العالمين را تحريف كردند،نام آن را نيز تغيير دادند،زيرا،نامگذارى برخى اديان به نامى غير از اسلام،مانند:يهوديت و نصرانيت،خود تحريفى است در نام دين كه توضيح آن چنين است:

الف-نامگذارى يهود

يهود،نامى است منسوب به شهر يهودا در كوه صهيون در جنوب غربى اورشليم كه داود عليه السّلام آن را پايتخت حكومت خويش ساخت،و بناى ويژه اى براى تابوت،كه تورات و ساير مواريث بنى اسرائيل در آن بود،بنيان نهاد،پادشاهان بنى اسرائيل در آنجا مدفونند. (3)

ص: 193


1- -آل عمران52/
2- -طبقات ابن سعد چاپ اروپا(ج 1 ص 18)ابن كثير نيز در تاريخ خود(ج 1 ص 101) روايت ابن عباس را آورده كه:عشرة قرون كلهم على الاسلام.
3- -قاموس كتاب مقدس،ماده:يهود،يهودا و صهيون.
ب-نامگذارى نصارى

نصرانى،نامى است منسوب به شهر ناصره در منطقه الجليل كه عيسى بن مريم عليه السّلام كودكى خود را در آنجا سپرى كرده است.آن حضرت در زمان خود به عيساى ناصرى مشهور بوده،شاگردان وى نيز بدين خاطر معروف به ناصرى (1)شدند.

مسيحيت نيز،منسوب به مسيح،عيسى بن مريم است،پيروان مسيح عليه السّلام را از سال 41 ميلادى مسيحيان خواندند و با اين لقب قصد مذمت آنان را داشتند. (2)

ج-تحريف شريعت
اشاره

ما بدان سبب كه معرفت و شناخت"الوهيت"و"ربوبيت"پايه اى براى شناخت عقايد و احكام دين است-در بيان كيفيت تحريف شريعت موسى و عيسى عليه السّلام توسط يهود و نصارى-تنها به بيان تحريف عقيده"الوهيت و ربوبيت"توسط ايشان بسنده مى كنيم:

الف-تحريف شريعت موسى عليه السّلام توسط يهود
اشاره

:

آنچه در پى مى آيد،خلاصه اى از باب دوم و تمام باب سوم رساله پيدايش تورات است كه از اصل عبرانى و كلدانى و يونانى به فارسى ترجمه و در سال 1932 ميلادى در دار السلطنه لندن به چاپ رسيده است:

پرودگار خالق باغى را در عدن پديد آورد،و از درون آن چهار رود جارى ساخت كه فرات و جيحون از آنهايند،در آن باغ درختانى كاشت،و در ميان آن،درخت زندگى و درخت تشخيص خوب و بد را غرس كرد،و آدم را در آن جاى داد،پروردگار خالق به آدم سفارش كرد و فرمود:از همۀ درختان اين باغ هر چه خواهى بخور، اما از درخت تشخيص خوب و بد نخور،زيرا روزى كه از آن

ص: 194


1- -قاموس كتاب مقدس،ماده:ناصره و ناصرى.
2- -قاموس كتاب مقدس،ماده:مسيح و مسيحى

بخورى به سختى مى ميرى،بعد از آن خوابى را بر آدم چيره كرد و يكى از دنده هايش را برگرفت و از آن حوّا،همسر آدم را آفريد،آدم و حوّا هر دو عريان بودند و از آن شرمگين نمى شدند.

باب سوّم و مار از همۀ حيوانات صحرا كه خداوند خدا ساخته بود هوشيارتر بود و به زن گفت آيا خدا حقيقتا گفته است كه از همۀ درختان باغ نخوريد*زن به مار گفت از ميوۀ درختان باغ مى خوريم*لكن از ميوۀ درختى كه در وسط باغ است خدا گفت از آن مخوريد و آن را لمس مكنيد مبادا بميريد*مار به زن گفت هرآينه نخواهيد مرد* بلكه خدا مى داند در روزى كه از آن بخوريد چشمان شما بازشود و مانند خدا عارف نيك و بد خواهيد بود*و چون زن ديد كه آن درخت براى خوراك نيكوست و به نظر خوش نما و درختى دلپذير دانش افزا پس از ميوه اش گرفته بخورد و به شوهر خود نيز داد و او خورد*آنگاه چشمان هر دوى ايشان بازشد و فهميدند كه عريانند پس برگهاى انجير به هم دوخته سترها براى خويشتن ساختند*و آواز خداوند خدا را شنيدند كه در هنگام وزيدن نسيم بهار در باغ مى خراميد و آدم و زنش خويشتن را از حضور خداوند خدا در ميان درختان باغ پنهان كردند*و خداوند خدا آدم را ندا در داد و گفت كجا هستى*گفت چون آواز تو را در باغ شنيدم ترسان گشتم زيرا كه عريانم پس خود را پنهان كردم*گفت كه تو را آگاهانيد كه عريانى آيا از آن درختى كه تو را قدغن كردم كه از آن نخورى خوردى*آدم گفت اين زنى كه قرين من ساختى وى از ميوۀ درخت به من داد كه خوردم*پس خداوند خدا به زن گفت اين چه كار

ص: 195

است كه كردى زن گفت مار مرا اغوا نمود كه خوردم*پس خداوند خدا به مار گفت چون كه اين كار كردى از جميع بهايم و از همۀ حيوانات صحرا ملعونتر هستى بر شكمت راه خواهى رفت و تمام ايام عمرت خاك خواهى خورد*و عداوت در ميان تو و زن و در ميان ذريّت تو و ذريّت وى مى گذارم او سر تو را خواهد كوبيد و تو پاشنۀ وى را خواهى كوبيد*و به زن گفت الم و حمل تو را بسيار افزون گردانم با الم فرزندان خواهى زائيد و اشتياق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو حكمرانى خواهد كرد*و به آدم گفت چون كه سخن زوجه ات را شنيدى و از آن درخت خوردى كه امر فرموده گفتم از آن نخورى پس به سبب تو زمين ملعون شد و تمام ايّام عمرت از آن با رنج خواهى خورد*خار و خس نيز برايت خواهد رويانيد و سبزهاى صحرا را خواهى خورد*و به عرق پيشانيت نان خواهى خورد تا حينى كه به خاك راجع كردى كه از آن گرفته شدى زيرا كه تو خاك هستى و به خاك خواهى برگشت*و آدم زن خود را حوّا نام نهاد زيرا كه او مادر جميع زندگان است*و خداوند خدا رختها براى آدم و زنش از پوست بساخت و ايشان را پوشانيد*و خداوند خدا گفت همانا انسان مثل يكى از ما شده است كه عارف نيك و بد گرديده اينك مبادا دست خود را دراز كند و از درخت حيات نيز گرفته بخورد و تا با به ابد زنده ماند*پس خداوند خدا او را از باغ عدن بيرون كرد تا كار زمينى را كه از آن گرفته شده بود بكند*پس آدم را بيرون كرد و به طرف شرقى باغ عدن كرّوبيان را مسكن داد و شمشير آتشبارى را كه به هر سو گردش مى كرد تا طريق درخت حيات را محافظت كند* (1)ى.

ص: 196


1- -كتاب مقدس،عهد عتيق[ تورات]ص 4 و 5 ترجمه فارسى از عبرانى و كلدانى و يونانى چاپ دار السلطنه لندن 1932 ميلادى.
بررسى محتواى اين دو باب

بنا بر آنچه گذشت،نتيجه اين مى شود كه:پروردگار خالق به مخلوق خود آدم،دروغ گفت،زيرا،به او فرمود:اگر از درخت تشخيص خير و شر بخورى مى ميرى!و مار حوّا را از حقيقت امر،و دروغ خداى خالق آگاه كرد.آن دو از درخت خوردند و چشمانشان گشوده شد و برهنگى خود را دريافتند.و چون صداى پروردگار خالق را كه در باغ سير مى كرد شنيدند،پنهان شدند،و خداوند كه جاى آنان را نمى دانست آدم را صدا زد و فرمود:كجائى؟ آدم هم پنهان شدن خود به سبب برهنگى را به خدا خبر داد،و خداوند از چگونگى درك اين معنى از آدم پرسيد و فرمود:آيا از آن درخت خورده اى؟آدم از حقيقت ماجرا خبر داد و خداى خالق بر آدم و حوا و مار خشم گرفت و آنان را به زمين بازگردانيد،و به خاطر كارى كه كرده بودند عقوبت داد.و پروردگار خالق چون ديد كه اين مخلوق،همانند خود او، شناساى خير و شر شده،و ترسيد كه به درخت زندگى دست يازد و از آن بخورد و براى هميشه زنده بماند،او را از باغ عدن بيرون كرد،و بر سر راه درخت زندگى پاسدارانى از كرّوبين گماشت تا انسان به آن نزديك نگردد.

راستى را كه اين پروردگار خالق چقدر ناتوان است!-منزه است خدا از آنچه به او نسبت مى دهند-خدائى كه مى ترسد مخلوق او همانندش گردد و بدين خاطر همه ابزارها را براى بازداشتن او از رسيدن به درجه خود به كار مى گيرد!و چه دروغزن و نيرنگ باز است كه بر عليه مخلوق خود كار مى كند،و به او دروغ مى گويد،دروغى كه بعدا فاش مى گردد!

و چه ستمگر است كه مار را به خاطر آنكه حقيقت را به حوّا گفته،عقوبت مى كند!و ما ندانستيم مقصود او از اين سخن چيست كه گفته است:"اين انسان مانند يكى از ما شد"!آيا مراد اين است كه در آنجا غير از پروردگار خالق يگانه،خدايان و پروردگاران ديگرى نيز بوده اند كه ضمير جمع(منّا)آورده است؟!

و در پايان مى گوييم:اثر چنين معرفت و شناختى،بر كسى كه به درستى تورات معتقد است،چه خواهد بود؟او هنگامى كه در تورات مى خواند:خداى خالق هستى دروغ مى گويد و نيرنگ مى زند و به خاطر ترس از اين انسان،او را از رسيدن به درجه كمال بازمى دارد

ص: 197

چه مى انديشد؟!به راستى كه منزه است خدا و برتر است از آنچه ستمكاران به او نسبت مى دهند،برترى وصف ناشدنى.

ب-تحريف نصارى
اشاره

آنچه آورديم از مشتركات يهود و نصارى بود.نصارى ويژگى ديگرى هم دارند كه آن:

تحريف در عقيده"الوهيت و ربوبيت"است،بيان آن چنين است:

تثليث نزد نصارى

نصارى گفته اند:مسيح پسر خداست،و خدا پدر اوست،و آن دو با روح القدس شىء واحدند كه همان خداست.پس خداى يگانه سه تاست:پدر،پسر،روح القدس،و اين سه:"خدا و عيسى و روح القدس"،يكى هستند كه همان خداست.سه نفر يكى است،و يكى سه تاست!

خداى سبحان در سوره مائده فرموده:

لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قالَ الْمَسِيحُ يا بَنِي إِسْرائِيلَ اعْبُدُوا اللّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النّارُ وَ ما لِلظّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ* لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاّ إِلهٌ واحِدٌ...* مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنّى يُؤْفَكُونَ*

آنان كه گفتند:خداوند همان مسيح پسر مريم است،به يقين كافر شدند،[با اينكه خود]مسيح گفت:اى بنى اسرائيل!خداوند يگانه را،كه پروردگار من و شماست بندگى كنيد،زيرا هر كس شريكى براى خدا قرار دهد،خداوند بهشت را بر او حرام كرده و جايگاه او دوزخ است؛و ستمكاران را يار و ياورى نيست.

آنان كه گفتند:خداوند يكى از سه خداست[نيز]به يقين كافر شدند،خدائى جز خداى يگانه وجود ندارد...

ص: 198

مسيح فرزند مريم،فقط فرستاده اى بود كه پيش از او نيز رسولان ديگرى بودند؛ مادرش،زن بسيار راستگو و درست كردارى بود،هر دو غذا مى خورند!بنگر چگونه نشانه ها را به روشنى براى آنان بيان مى داريم!سپس بنگر چگونه از حق بازگردانده مى شوند! (1)

و در سوره نساء فرموده:

يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللّهِ وَكِيلاً.

اى اهل كتاب!در دين خود غلو و زياده روى نكنيد!و درباره خدا،غير از حق نگوئيد!مسيح عيسى بن مريم فقط فرستاده خدا،و كلمه اوست؛كه او را به مريم القا نمود؛و روحى از طرف او بود.پس به خدا و پيامبران او،ايمان آوريد، و نگوييد:[خداوند] سه گانه است!از اين سخن بازايستيد كه براى شما بهتر است!خدا،تنها معبود يگانه است؛او منزه است كه فرزندى داشته باشد،هر چه در آسمانها و زمين است از آن اوست؛و همين بس كه خدا تدبيرگر باشد. (2)

راستى را كه خداى سبحان درست فرموده،و تحريف كنندگان دروغ گفته اند،ذات اقدس الهى از آنچه ستمكاران مى گويند برتر است!

*** حال،اگر مسأله چنان است كه بيان داشتيم-و در واقع چنان است-و دين مقبول نزد خدا فقط اسلام است،و نامگذارى دين به غير اسلام تحريف است،و يهوديت و نصرانيت، در اسم و رسم هر دو،تحريف شده اند،پس،اسلام صحيح چيست؟و شريعت اسلام كدام است؟1/

ص: 199


1- -مائده72/ و 73 و 75
2- -نساء171/
و-اسلام با فطرت انسان سازگار است
اشاره

خداى سبحان در سوره روم فرموده:

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ

پس،روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن!اين فطرتى است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده؛دگرگونى در آفرينش الهى نيست؛اين است دين استوار؛ولى بيشتر مردم نمى دانند! (1)

شرح كلمات

1-حنيفا:حنف از كژى به راستى شدن،و جنف:از راستى به كژى رفتن است.

حنيف:مخلص،كسى كه به فرمان خدا سر فرود آورده و هرگز از دين خدا منحرف نشده است.

2-فطر:اختراع كرد،فطر اللّه العالم،يعنى خداوند جهان را اختراع و ايجاد كرد.

خداوند،پس از آنكه در آيات قبلى گونه هائى از انحراف گمراهان از راه اسلام را برشمرد و به اعمال نيك اشاره فرمود،اين موضوع را به عنوان فرعى بر آن افزود و فرمود:

پس،روى خود را متوجه دين كن-دينى كه نزد خدا اسلام است-و از كژى به راستى و اعتدال،يعنى به حق،توجه نما،كه روى آوردن به دين اسلام،به مقتضاى فطرت انسانى است،فطرتى كه خداوند او را بر اساس آن آفريده است،و در آفرينش الهى تبديل و دگرگونى راه ندارد،بدين سبب،در دين او هم كه متناسب و سازگار با فطرت آدمى است، دگرگونى نخواهد بود،و هماهنگى با فطرت دليل روشن استوارى و استحكام اين دين است، ولى بيشتر مردمان نمى دانند.

جانداران همه در اين باره،بمانند انسانند و متناسب با فطرت خود هدايت مى شوند، براى مثال:زنبور عسل با فطرت و هدايت غريزى كه خداوند در او به وديعت نهاده،آنچه

ص: 200


1- -روم30/

از شكوفه گلها را كه به كار عسل مى آيد،مى مكد و گاهى كه با فطرت و هدايت غريزى اش مخالفت مى كند و چيزهاى ناباب و زيان آور مى خورد،در ورودى كند و به وسيله نگهبانان بازداشت و قطعه قطعه مى گردد.

مرغ نيز با فطرت و هدايت غريزى كه خداوند در او ايجاد كرده،دانه ها و سبزى هاى پاك را برمى چيند،و هرگاه از اين هدايت غريزى الهى سرپيچد و مدفوع نجس را بخورد، در شريعت اسلام"جلاّله"ناميده شده و خوردن گوشتش ممنوع مى گردد تا آنكه سه روز از دانه هاى پاك بخورد و پاكيزه شود.

آرى،حكم پروردگار عالميان نسبت به همه آفريدگان يكسان است.آنها را هدايت مى كند تا به كارهائى كه برايشان مفيد است اقدام نمايند،و از كارهاى زيان آور،كه هستى شان را در خطر قرار مى دهد،دورى گزينند.چنانكه نسبت به انسان در سوره مائده فرموده:

يَسْئَلُونَكَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ...

از تو مى پرسند چه چيزهائى براى آنان حلال شده است؟بگو:همه پاكيزه ها براى شما حلال گرديده... (1)

در سوره اعراف فرموده:

اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ...

آنان كه از فرستاده خدا،پيامبر امّى،پيروى مى كنند؛پيامبرى كه صفاتش را در تورات و انجيلى كه نزدشان است،مى يابند كه آنان را به معروف دستور مى دهد، و از منكر بازمى دارد !پاكيزه ها را براى آنان حلال،و ناپاكها را بر آنان حرام مى كند... (2)

پس،ملاك در احكام اسلامى،سود و زيان انسان است.خداوند ناپاكها را حرام فرموده،7/

ص: 201


1- -مائده4/
2- -اعراف157/

چون براى انسان زيانبار است،و پاكيزه ها را حلال فرمود،چون براى او مفيد است.مؤيد اين سخن بيان خداى متعال در سوره رعد است كه مى فرمايد:

فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمّا ما يَنْفَعُ النّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ.

امّا كف ها در كناره نابود مى شوند،ولى آنچه به مردم سود رساند در زمين مى ماند. (1)

و در سوره حج فرموده:

وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ.

مردمان را به حج فراخوان؛تا پياده و سواره بر مركبهاى لاغر از هر راه دورى به سوى تو آيند،تا شاهد منافع خويش باشند. (2)

و در آيات پيشين همين سوره فرموده:

يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ* يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ...

برخى از مردم جز خدا كسى را مى خواند كه نه زيانى به او مى رساند،و نه سودى،اين همان گمراهى بسيار عميق است!او كسى را مى خواند كه زيانش از نفعش نزديكتر است... (3)

پروردگار عالميان،آنچه را كه براى انسان سود و زيان دارد،ولى زيان آن بيشتر است، آن را نيز حرام فرموده،چنانكه در سوره بقره مى فرمايد:

يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما...

از تو درباره شراب و قمار سؤال مى كنند،بگو:در آنها گناه و زيان بزرگى است؛ و منافعى هم براى مردم در بردارد؛و گناه آنها از نفعشان بيشتر است.13

ص: 202


1- -رعد17/
2- -حج27/ و 28
3- -حج12/ و 13

هر چه دايره سود و زيان گسترش يابد،به تبع آن دائره حلال و حرام نيز،براى مخلوقات با توجه به ابعاد وجودى هر يك،گسترش مى يابد،و انسان كه ابعاد وجودى اش گسترده ترين است،مراعات سود و زيانش نيز،به مقتضاى حكمت،بايد متناسب با ابعاد وجودى اش باشد،براى مثال:انسان چون جسم مادى دارد،طبيعى است كه برخى اشياء براى جسم او زيانبار و برخى مفيدند،و خداوند هم بدين سبب،هر چه را براى جسم او مفيد بوده مانند:خوردن پاكيزه ها،براى انسان حلال فرموده،و هر چه را كه بر جسم او زيان مى زند،مانند:خوردن پليدى ها حرام كرده است.

امثال اين احكام براى شخص انسان احكام فردى است در هر جا كه باشد،در غارهاى كوهستان يا در بيشه زار دشتستان،در جوامع انسانى و يا در ستارگان و كرات ديگر.

امّا چون خداى متعال كمال زندگى انسان را در زندگى اجتماعى قرار داده چيزهاى ديگرى مانند: دادوستد و تجارت را نيز،كه سود اجتماعى دارند،براى انسان حلال فرموده، و امورى را كه به جامعه زيان مى رساند،مانند:ربا و قمار،حرام كرده است.

و چون داراى"نفس انسانى"است-و تهذيب نفس از ضروريات زندگى است-حج را كه در آن تهذيب نفس و مشاهده منافع ديگر است،بر او واجب كرده،و هر چه را كه بر جامعه ضرر بزند حرام فرموده،و انسان را به آنچه سود جامعه در آن است ارشاد نموده،و در سوره حجرات فرموده:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ...* يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ* يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ تَوّابٌ رَحِيمٌ*

مؤمنان برادر يكديگرند،پس ميان دو برادر خود را اصلاح كنيد...اى كسانى

ص: 203

كه ايمان آورده ايد،نبايد گروهى از شما گروه ديگر را مسخره كند،شايد آنان از اينان بهتر باشند؛و نه زنانى زنان ديگر را،شايد آنان بهتر از اينان باشند،و يكديگر را مورد طعن و عيب جوئى قرار ندهيد و با القاب زشت و ناپسند همديگر را ياد نكنيد،بسيار بد است كه بر كسى بعد از ايمان نام زشت و كفرآميز بگذاريد؛و آنان كه توبه نكنند،ظالم و ستمگرند!

اى مؤمنان!از بسيارى از گمانها بپرهيزيد،چرا كه بعضى از گمانها گناه است؛و هرگز تجسس نكنيد؛و هيچ يك از شما ديگرى را غيبت نكند،آيا كسى از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟!همه شما اين را ناخوش داريد؛ تقواى الهى پيشه كنيد كه خداوند توبه پذير و بخشايشگر است. (1)

اين شأن تشريع اسلامى است كه با فطرت انسانى در هر زمان و مكانى دمساز است.

بدين سبب در قرآن كريم چنين مى يابيم كه خداى متعال نماز و روزه و زكاة را همانگونه كه بر ما فرض كرده،بر امّت هاى پيشين هم واجب فرموده،و اين را درباره ابراهيم و لوط و اسحاق و يعقوب در سورۀ انبيا بيان مى دارد كه:

وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ...

آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما،هدايت مى كردند؛و انجام كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و اداى زكات را به آنان وحى كرديم... (2)

و در سورۀ مريم از حال عيسى عليه السّلام حكايت مى كند كه گفت:

وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا

خداوند مرا تا زنده ام به نماز و زكات سفارش كرده است. (3)

همچنين از حال اسماعيل صادق الوعد خبر مى دهد و مى فرمايد:

وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا.1/

ص: 204


1- -حجرات12/-10
2- -انبيا73/
3- -مريم31/

او همواره خانواده اش را به نماز و زكات فرمان مى داد؛و همواره مورد رضايت پروردگارش بود. (1)

خداى متعال ما را به روزه سفارش كرده،و در سورۀ بقره فرموده:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ.

اى مؤمنان!روزه بر شما نوشته شد،همان گونه كه بر پيشينيان شما نوشته شده بود؛تا پرهيزكار شويد. (2)

و ما را از«ربا»بازداشت،همانگونه كه امّت هاى پيشين را بازداشت،و در سورۀ نساء دربارۀ بنى اسرائيل مى فرمايد:

وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ...

و به خاطر ربا گرفتن،در حالى كه از آن نهى شده بودند! (3)...

و قصاص را بر ما واجب فرمود،بدان گونه كه بر گذشتگان پيش از ما فرض كرد، چنانكه در سورۀ مائده از تورات خبر مى دهد و مى فرمايد:

إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هادُوا...* وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ...*

ما تورات را نازل كرديم در حالى كه در آن،هدايت و نور بود،و پيامبران،كه در برابر فرمان خدا تسليم بودند،با آن براى يهود حكم مى كردند...و بر آنان در تورات مقرّر داشتيم كه،جان در مقابل جان،و چشم در مقابل چشم،و بينى در مقابل بينى،و گوش در مقابل گوش،و دندان در برابر دندان باشد.و هر زخمى،قصاص دارد... (4)45

ص: 205


1- -مريم55/
2- -بقره183/
3- -نساء161/
4- -مائده44/ و 45

و هنگامى كه خداوند در سورۀ بقره فرمود:

وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ...

و مادران،فرزندان خود را دو سال تمام،شير مى دهند.اين براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را تكميل كند... (1)

اين برنامه را،نظامى براى دوران كودكى انسان قرار داد.از اوّلين كودكى كه براى آدم و حوّا زاده شد تا آخرين آنها،براى همه كودكان،در هر سرزمينى كه به دنيا آيند.اختصاص به شريعت خاصى هم ندارد،زيرا اين نظام با فطرت الهى كه آدميان را بر آن آفريده متناسب و دمساز است،و دگرگونى در آفرينش خدا راه ندارد،به همين سبب،در دين خدا هم دگرگونى نخواهد بود،اين دين استوار است ولى بيشتر مردم نمى دانند.

امّا اينكه چرا انسان با احكام الهى كه با فطرت او سازگار و دمساز است،مخالفت مى كند؟اين را در بحث آينده،به يارى خداى سبحان،پى مى گيريم:

ز-انسان و نفس امّاره بالسوء
اشاره

از آنچه گذشت دانستيم كه،جداى از موجوداتى كه هدايت تسخيرى دارند،موجودات جاندار،گاهى با هدايت غريزى پروردگار عزيز مخالفت مى كنند،مانند مرغ كه گاهى به جاى بر چيدن سبزه و دانه پاك،مدفوع مى خورد و به خاطر آن بايد سه روز با غذاى پاكيزه و پاك استبرا شود.

زنبور عسل هم كه از شيره گلها مى مكد،گاهى چيزهائى را بر مى گيرد كه به كار عسل در كند و زيان مى زند،و بدين سبب نگهبانان كند و او را در آستانه ورود گرفته،و براى حفظ و بقاى نسل و ادامه زندگى جمعى،نابودش مى كنند.

حال بشر نيز،چنين است،زيرا،در بين انسانها كسانى هستند كه با نظام همسو با فطرت آدمى و هدايت الهى انبيا مخالفت مى كنند تا از هواى نفس خويش پيروى نمايند.توضيح

ص: 206


1- -بقره233/

آن اين است كه:خداوند متعال انسان را بر ساير جانداران برترى داده،و او را نفس انسانى عطا فرموده،نفسى كه هيچ كس جز خالق آن ابعاد وجودى اش را نمى داند،و از ويژگى هاى نفس انسانى يكى عقل است كه آدمى به وسيلۀ آن همه اشياء را به خدمت مى گيرد،از اتم گرفته تا ديگر اشيائى كه هنوز كشف نشده،خداى سبحان در توصيف اين نفس در سوره شمس مى فرمايد:

وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها* فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها*

قسم به جان آدمى و آن كس كه او را منظّم ساخت.سپس فجور و تقوا را به او الهام كرد. (1)

شرح كلمات

1-نفس:نفس در زبان عرب به چند معنى آمده كه از جمله آنها است:

الف-روحى كه سر چشمه زندگى است،و اگر از جسم مفارقت كند مرگ به سراغ او مى آيد،مى گويند:نفس[ جان]محتضر بيرون رفت.

ب-ذات و حقيقت شىء،نفس انسان و جن كه گفته مى شود يعنى:حقيقت انسان و حقيقت جن.

ج-عين هر چيز،چنانكه در مقام تأكيد گفته مى شود:جاءنى محمد نفسه،محمد خودش نزد من آمد.

د-آنچه جاى قلب استعمال مى شود،و با آن تميز و ادراك حاصل مى گردد،و انسان به وسيله آن اشياء پيرامون خود را احساس مى كند،و به هنگام خواب و بيهوشى از انسان كناره مى گيرد،و همان شعورى كه او را متوجه رفتار خير و شرّ مى كند.چنانكه گفته مى شود:

نفسم به من فرمان داد،نفسم چنين كار بدى را برايم آراست،مراد از نفس در آيه كريمه، همين معنى است.

2-سوّاها:آفرينش آن را تكميل كرد تا به درجه كمال آمادگى براى پذيرش هدايت

ص: 207


1- -شمس7/ و 8

رسيد.

3-فالهمها فجورها و تقويها:يعنى در نفس او احساسى را القاء كرد كه با آن،بين گمراهى و هدايت فرق مى گذارد.در زمان ما از چنين شعورى به ضمير و وجدان تعبير مى كنند.

از ويژگى ها و رفتار اين نفس،اضافه بر آنچه كه درباره عقل تميز دهنده خير و شر و خبيث از طيّب آوريم،امورى است كه انسان و حيوان در آن شريكند،مانند:حبّ و رضا، ميل و خواسته،كراهت و دشمنى و نفرت.

انسان اگر از راهنمائى عقل پيروى كند و شرور و پليدى ها را واگذارد،پاداش مى گيرد.

و هرگاه با حكم عقل مخالفت نمايد و از هواى نفس اطاعت كند عقوبت مى شود.چنانكه خداى سبحان در سوره نازعات فرموده:

وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى*

و هر كس كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى بازدارد يقينا بهشت جايگاه اوست. (1)

فَأَمّا مَنْ طَغى* وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا* فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى*

اما آن كس كه طغيان كرد.و زندگى دنيا را مقدم داشت.مسلمان دوزخ جايگاه اوست. (2)

خداوند در سوره مريم قومى را چنين توصيف كرده كه:

أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ

نماز را ضايع كردند،و از شهوات پيروى نمودند. (3)

همانگونه كه در اندرون نفس انسانى،انگيزه هاى متفاوت:خير خواهى و شرّ طلبى،با يكديگر در جدالند،خداوند براى انسان،در بيرون نفس او نيز،اين دوگانگى را ايجاد/.

ص: 208


1- -نازعات40/ و 41.
2- -نازعات39/-37.
3- -مريم59/.

كرده است:گروهى او را به هدايت و ترك هواى نفس فرا مى خوانند،اينان انبياء و پيروان ايشانند.و گروهى او را به گمراهى و پيروى هواى نفس دعوت مى كنند،آنان شياطين جن و انس مى باشند.

اين دو گروه،هيچ گونه تسلطى بر انسان ندارند،بلكه هر يك از دو طايفه تنها محتواى دعوت خود يعنى هدايت و گمراهى را زينت و شرح مى دهند،چنانكه خداى متعال در سوره حجر از شيطان و گفتار او پس از طرد شدن،خبر مى دهد كه گفت:

رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ

پروردگارا!حال كه مرا گمراه كردى من اشياء زمينى را در نظر آنان زينت مى دهم. (1)

و در سوره ابراهيم از خطاب شيطان به پيروانش در روز قيامت خبر مى دهد و مى فرمايد:

وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ...

و شيطان،هنگامى كه كار به پايان مى رسد،مى گويد:خداوند به شما وعده حق داد،و من هم به شما وعده دادم،و تخلّف كردم!من بر شما تسلطى نداشتم،جز اينكه شما را دعوت كردم و شما دعوت مرا پذيرفتيد!بنابراين،مرا سرزنش نكنيد،خودتان را سرزنش كنيد! (2)

حال پيامبران با مردم نيز بدين گونه است،چنانكه خداى سبحان خطاب به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم در سورۀ غاشيه فرموده:

فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ* لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ*

پس تذكر ده كه تو فقط تذكردهنده اى!تو سلطه گر و مجبوركننده آنان نيستى. (3)22

ص: 209


1- -حجر29/.
2- -ابراهيم22/
3- -غاشيه21/ و 22

و در سوره بلد فرموده: وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ يعنى راه خير و شر را به انسان نشان داديم. (1)

و در سورۀ انسان فرموده:

إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً

ما راه راست را به او نشان داديم،خواه شاكر باشد و خواه ناسپاس! (2)

و در سوره بقره فرموده:

لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ* اَللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ*

هيچ اكراهى در قبول دين نيست.راه راست از گمراهى روشن شده است.

بنابراين،كسى كه به طاغوت كافر شود و به خدا ايمان آورد،به دستگيره محكمى چنگ زده كه گسستنى براى آن نيست.و خداوند شنوا و داناست.

خداوند،ولىّ و سرپرست كسانى است كه ايمان آورده اند؛آنان را از تاريكيها بيرون و به سوى نور مى برد،و كسانى كه كافر شدند،اولياى آنان طاغوتها هستند كه آنان را از نور بيرون و به سوى ظلمات مى برند؛آنان اهل آتشند و هميشه در آن خواهند بود. (3)

بدين سبب انسان مسئول رفتار خويش است.چنانكه در سوره زلزال فرموده:

فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ* وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ* پس،هر كس به اندازه ذره اى كار نيك انجام دهد آن را مى بيند!و هر كس به اندازه ذره اى كار بد انجام دهد آن را مشاهده مى كند. (4)

*** 8

ص: 210


1- -بلد10/
2- -انسان3/
3- -بقره256/ و 257
4- -زلزال7/ و 8

اينها امورى است كه خداوند درباره انسان خبر داده،و جنيان در آن با او شريكند، چنانكه در بحث اصناف خلق بدان اشاره شد،مشروح آن به اذن خداى متعال در بحث آينده مى آيد:

ح-مشاركت جن و انس در شريعت اسلام
اشاره

خداى سبحان در سوره احقاف فرموده:

وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ* قالُوا يا قَوْمَنا إِنّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيمٍ* يا قَوْمَنا أَجِيبُوا داعِيَ اللّهِ وَ آمِنُوا بِهِ...*

و هنگامى كه گروهى از جن را به سوى تو متوجّه ساختيم كه قرآن را بشنوند، چون حضور يافتند به يكديگر گفتند:خاموش باشيد و بشنويد!و زمانى كه پايان گرفت،به سوى قوم خود بازگشتند و آنان را بيم دادند!گفتند:اى قوم ما! ما كتابى را شنيديم كه بعد از موسى نازل شده،هماهنگ با نشانه هاى كتب پيش از آن،كه به سوى حق و راه راست هدايت مى كند.اى قوم ما! دعوت كننده الهى را اجابت كنيد و به او ايمان آوريد... (1)

و در سوره جن فرموده:

قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً* يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً* وَ أَنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً* وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللّهِ شَطَطاً* وَ أَنّا ظَنَنّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللّهِ كَذِباً* وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً* وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللّهُ أَحَداً* وَ

ص: 211


1- -احقاف31/-29

أَنّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً* وَ أَنّا كُنّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً* وَ أَنّا لا نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً* وَ أَنّا مِنَّا الصّالِحُونَ وَ مِنّا دُونَ ذلِكَ كُنّا طَرائِقَ قِدَداً* وَ أَنّا ظَنَنّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللّهَ فِي الْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً* وَ أَنّا لَمّا سَمِعْنَا الْهُدى آمَنّا بِهِ فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا يَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً* وَ أَنّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً* وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً* وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً*

بگو:به من وحى شده كه جمعى از جنيان به سخنانم گوش فرا داده اند،سپس گفته اند:ما قرآن عجيبى شنيديم كه به راه راست هدايت مى كند،پس به آن ايمان آورديم و هرگز كسى را شريك پروردگارمان قرار نمى دهيم!

و اينكه بلند است مقام با عظمت پروردگار ما،و او هرگز براى خود همسر و فرزندى انتخاب نكرده است!و اينكه سفيه ما درباره خداوند سخنان ناروا مى گفت.و اينكه ما گمان مى كرديم كه انس و جن هرگز بر خدا دروغ نمى بندند!

و اينكه مردانى از بشر به مردانى از جن پناه مى بردند،و آنان سبب افزايش گمراهى و طغيانشان مى شدند!و اينكه آنان گمان كردند-همان گونه كه شما گمان كرديد-كه خداوند هرگز كسى را مبعوث نمى كند!

و اينكه ما آسمان را جستجو كرديم و همه را پر از محافظان قوى و تيرهاى شهاب يافتيم.و اينكه ما پيش از اين به استراق سمع در آسمانها مى نشستيم؛امّا اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند،شهابى را در كمين خود مى يابد.

و اينكه ما نمى دانيم آيا اراده شرّى درباره اهل زمين شده يا پروردگارشان

ص: 212

خواسته است آنان را هدايت كند؟!و اينكه در ميان ما،افرادى صالح و افرادى غير صالحند؛و ما گروههاى متفاوتى هستيم!و اينكه ما يقين داريم هرگز نمى توانيم بر اراده خداوند در زمين غالب شويم و نمى توانيم از يد قدرت او بگريزيم!و اينكه ما هنگامى كه هدايت قرآن را شنيديم به آن ايمان آورديم؛و هر كس به پروردگارش ايمان بياورد،نه از نقصان مى ترسد و نه از ظلم!و اينكه گروهى از ما مسلمان و گروهى ظالمند؛هر كس اسلام را اختيار كند راه راست را برگزيده است.و امّا ظالمان آتشگيره و هيزم دوزخند!

و اگر آنان[ جن و انس]در راه راست استقامت ورزند،با آب فراوان سيرابشان مى كنيم (1)

و در سوره انعام فرموده:

وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً يا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِياؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَنا قالَ النّارُ مَثْواكُمْ خالِدِينَ فِيها إِلاّ ما شاءَ اللّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ*...* يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلى أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ*

و در آن روز كه همه آنان را گرد هم آورد،مى گويد:اى جماعت اجنّه!شما افراد زيادى از انسانها را گمراه ساختيد!دوستان انسى آنان مى گويند:پروردگارا!هر يك از ما دو گروه از ديگرى استفاده كرديم،و به سرآمدى كه براى ما مقرر داشته بودى رسيديم.خداوند مى فرمايد:آتش جايگاه شماست،هميشه در آن مى مانيد،مگر آنچه خدا بخواهد،پروردگار تو حكيم و داناست.

اى گروه جن و انس!آيا رسولانى از خودتان به سوى شما نيامدند كه آيات مرا-1

ص: 213


1- -جن16/-1

برايتان بازگو مى كردند،و شما را از ملاقات چنين روزى بيم مى دادند؟!

مى گويند:ما بر ضدّ خودمان گواهى مى دهيم،آرى،زندگى دنيا آنان را فريب داد؛و به زيان خود گواهى مى دهند كه كافر بودند! (1)

شرح كلمات

1-جدّ:جدّ در اينجا به معناى عظمت و جلال است.

2-غدقا:غدق به معناى كثير است،«و هم فى غدق من العيش»،يعنى:آنان در نعمت و فراوانى هستند.

تفسير آيات

خداوند متعال،پس از بعثت خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم،گروهى از جنيان را در مسيرى قرار داد تا تلاوت قرآن را از زبان رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم بشنوند،آنان به هنگام استماع به يكديگر گفتند:خاموش باشيد!تلاوت رسول اللّه كه پايان يافت،به سوى قوم خود بازگشتند و آنان را بيم دادند و گفتند:اى قوم ما!ما كتابى را گوش داديم-يعنى قرآن-كه پس از موسى نازل شده و كتب پيشينيان را تصديق مى كند و به راه راست هدايت مى نمايد.اى قوم! دعوت كننده الهى را اجابت كنيد،و به او ايمان آوريد،كه ما به او ايمان آورديم و هيچ كس را شريك پروردگار خود نخواهيم كرد،براستى پروردگار ما برتر است از آنكه همسرى برگزيند يا فرزندى اختيار نمايد.برخى از مردان انس همانند شما گمان مى كردند كه خداوند هيچ كس را به رسالت مبعوث نخواهد كرد،در ميان ما جنيان،افراد صالح و اشخاص ناصالح،هر دو،وجود دارند،و روش و رفتار ما مختلف است:برخى از ما مسلمانيم و برخى ديگر ظالم و ستمگر و از حق بدوريم،به راستى كه مؤمنان به پروردگار، از كمبود و نقصان در حق خود،و جور و ستم بر خويشتن نمى هراسند،امّا ستمگران از حق گريز،يقينا هيزم جهنم خواهند بود و در آن عذاب مى شوند،اين روز همان روزى است كه

ص: 214


1- -انعام128/ و 130

خداوند جن و انس همگى را در آن گرد آورد،و پس از اعتراف گنهكاران به گناه خود به آنان مى گويد:اين آتش جايگاه شماست،هميشه در آن خواهيد بود،مگر آنكه را خدا بخواهد و مشيت او اقتضا كند و مورد رحمت خويش قرار دهد.

خداوند در چنين روزى مى فرمايد:اى گروه جن!آيا رسولانى از خودتان به سوى شما نيامد كه آيات مرا بر شما مى خواندند و از ملاقات اين روزتان بيم مى دادند؟پس آنان بر عليه خود به كفر خويشتن شهادت مى دهند.

از سخن جنيان كه گفتند:"ما كتابى را گوش داديم كه پس از موسى آمده...واى قوم ما! دعوت كننده الهى را اجابت كنيد."از اين سخنان،استنباط مى شود كه اجنه،در هدايت به وسيله كتب پيامبران صاحب شريعت،با انسانها شريكند،و شايد اينكه خداوند فرموده: أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ مراد همان پيامبران اولو العزم باشد.

تفسير آيات در روايات

در صحيح مسلم و غير آن از قول ابن عباس آورده اند-ما عبارت مسلم را مى آورديم- كه گفت:پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم با گروهى از يارانش به سوى بازار عكاظ روانه شدند،و اين در زمانى بود كه ميان شياطين و اخبار آسمانى فاصله ايجاد شده بود،و آنان را با تير شهاب مى زدند،شياطين نزد قوم خود بازگشتند،به آنان گفتند:شما را چه مى شود؟جواب دادند:

بين ما و اخبار آسمانى فاصله شده،و تيرهاى شهاب به سوى ما فرستاده مى شود،به آنان گفتند:حتما حادثه مهمّى رخ داده كه شما را از خبرهاى آسمان بازداشته اند ،شرق و غرب عالم را بگرديد و بررسى كنيد و ببينيد چه چيزى است كه بين شما و اخبار آسمان مانع شده است،گروهى از آنان كه به سوى تهامه رفته بودند متوجه پيامبر اكرم شدند كه در منطقه نخلة،در مسير بازار عكاظ،با يارانش نماز صبح مى خوانند،و هنگامى كه قرآن را شنيدند، به آن گوش فرا دادند و گفتند:به خدا سوگند،اين است آنچه كه بين شما و اخبار آسمان مانع شده است،پس به سوى قوم خود بازگشتند و گفتند:اى قوم ما!ما قرآن عجيبى را شنيديم كه به راه رشد هدايت مى كند،پس ما به آن ايمان آورديم،و هيچ كس را شريك

ص: 215

پروردگار خود قرار نمى دهيم.پس از آن خداوند اين آيه را بر پيامبرش فرستاد: قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ ،بگو:بر من وحى شده كه گروهى از جنيان گوش فرا دادند.

و آنچه بر حضرتش وحى شد همان گفتار جنيان بود. (1)

در كتاب بحار الانوار از تفسير على بن ابراهيم قمى ذيل آيه كريمه: يا قَوْمَنا إِنّا سَمِعْنا از سوره احقاف آورده كه مى گويد:

سبب نزول اين آيه آن بود كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم از مكّه به سوى بازار عكاظ بيرون رفت،و در حالى كه زيد بن حارثه با او بود،مردم را به اسلام دعوت مى كرد،و چون هيچ كس دعوتش را لبيك نگفت و كسى را نيافت تا از او بپذيرد،به سوى مكّه بازگشت، هنگامى كه به محلّى به نام(وادى مجنّه)رسيد،در نيمه هاى شب به تهجّد برخاست و به تلاوت قرآن پرداخت،در اين هنگام گروهى از جنيان بر او گذشته،و با شنيدن قرائت رسول خدا،بدان گوش فرا دادند و يكديگر را به سكوت واداشتند.هنگامى كه رسول خدا، تلاوت را پايان برد،به سوى قوم خود بازگشتند و آنان را بيم دادند و گفتند:اى قوم ما:ما كتابى را شنيديم كه پس از موسى آمده،كتابهاى پيشين را تصديق مى كند و به سوى حق و به راه راست هدايت مى نمايد.اى قوم ما! دعوت كننده الهى را اجابت كنيد و به او ايمان آوريد...تا آنجا كه مى گويد:"اين گروه در گمراهى آشكارند."پس از آن براى آشنائى با اصول و احكام اسلام خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم رسيدند و اظهار اسلام كردند و ايمان آوردند،رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم نيز احكام اسلام را به آنان تعليم فرمود.

پس از آن،خداوند اين سوره را بر پيامبرش فرستاد كه:بگو:به من وحى شده كه گروهى از جنيان گوش فرا دادند...تا پايان سوره كه خداوند گفتارشان را بازگو كرده است.

رسول خدا يكى از خود آنان را بر ايشان سرپرستى داد و... (2)23

ص: 216


1- -صحيح مسلم كتاب صلاة باب الجهر بالقراءة،حديث 149 و صحيح بخارى كتاب التفسير،تفسير سوره جن ج 3 ص 139.
2- -بحار ج 63 ص 81 به نقل از تفسير قمى ص 624-623
نتيجه بحث

جنيان در دريافت كتابهاى الهى مثل تورات و قرآن،همانند انسانند،و در بين اجنه كسانى يافت مى شوند كه مانند انسانها،به درجه منذرين و بيم دهندگان قوم خود مى رسند،و آنان بودند كه قوم خود را از وجود قرآن و اينكه تصديق كننده كتب الهى پيشين است-با تمام معنائى كه در كلمه مصدّق است و بر درستى قرآن دلالت مى كند-با خبر كردند،ديگر اينكه،در جن نيز بمانند انس،مشركان به پروردگار خالق وجود دارد،و از سياق آيات به دست مى آيد كه،جنيان معتقدند خداوند فرزند دارد همانگونه كه برخى از انسانها معتقدند مسيح پسر خداست.و افرادى از جن مانند مردانى از انس گمان مى كنند خداوند هيچ پيامبرى نفرستاده،و بعد از حيات دنيوى،حشر و حيات ديگرى نيست.

كوتاه سخن اينكه:جنيان همچون انسانند.در بين آنان مسلمانان مؤمن به پروردگار،و كافران ظالم نابكار،هر دو،وجود دارند.امّا مؤمنان به پروردگارشان و به آنچه ياد كرديم، در روز قيامت رستگارانند،و امّا كافران نابكار به زودى در آتش جهنم عذاب شده و هيمه و آتشگيره جهنّم خواهند بود.

و نيز،جن و انس را در عقايد مشترك مى بينيم،برخى مشركند و قائل به اينكه خدا فرزند دارد،و برخى از آنان دشمن انبيايند،و برخى وسوسه گر و اغواكننده ديگرانند، دسته اى هم مسلمان مؤمن به خدا و پيامبران و كتابهاى او هستند.اين دو گروه همگى در روز قيامت محشور و محاسبند،عذاب مى شوند يا پاداش مى گيرند.اين دو صنف در همه موارد مشتركند،امّا كيفيت عمل صنف جن به احكام اسلام بناچار بايد به گونه اى باشد كه با ساختمان وجودى و فطرتى كه خداوند بر آن خلقشان فرموده تناسب داشته باشد.

بنابراين،اسلام همان دين خدا و شريعت او براى جن و انس است،همان است كه به واسطه پيامبران صاحب شريعت و اوصياى ايشان كه پس از آنان آمده اند،آن را به جن و انس رسانيده است،كيفيت آن را در بحث آينده به يارى خدا بيان مى داريم.

ص: 217

ص: 218

6 مبلّغان الهى و معلّمان مردم

اشاره

الف-معناى نبى و رسول و وصى.

ب-اخبار رسولان و اوصيا در كتب آسمانى و در سيره و تاريخ

ج-تعريف آيه-معجزه-و چگونگى آن.

ص: 219

ص: 220

1-نبى،رسول و وصى

الف-نبىّ و نبوّت

نبوت در لغت به معناى بلندى و علوّ مقام است،خداوند در سوره آل عمران مى فرمايد:

ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللّهِ...

براى هيچ انسانى سزاوار نيست كه خداوند،كتاب آسمانى و حكم و نبوت به وى دهد.سپس او به مردم بگويد:غير از خدا مرا پرستش كنيد... (1)

پس نبوت منزلتى ويژه است،و نبى،به واسطه علمى كه خدا به او داده،و مقام قربى كه ارزانيش داشته،بر ديگران برترى يافته است.بنابراين،نبى كسى است كه چنين منزلتى را دارا باشد،همين معنى را در خطاب خداى متعال به نبىّ اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم در سوره احزاب مى يابيم كه مى فرمايد:

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً* وَ داعِياً إِلَى اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً*

اى پيامبر!ما تو را گواه فرستاديم و بشارت دهنده و ترساننده،و دعوت كننده به سوى خدا،به فرمان او،و چراغى روشنگر. (2)

ص: 221


1- -آل عمران79/
2- -احزاب45/ و 46

يعنى:اى بلند مرتبه والامقام ،ما تو را فرستاديم تا...

همچنين در آيه ديگر سوره احزاب كه مى فرمايد:

اَلنَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ.

پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است. (1)

نبى كسى است كه به او وحى مى شود،چنانكه خداى سبحان در سوره نساء فرموده:

إِنّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ...

ما به سوى تو وحى فرستاديم،همانگونه كه به سوى نوح و انبياى بعد از او وحى كرديم... (2)

بنابراين،نبى اصطلاحى است اسلامى به معناى:انسانى كه نزد خدا مقام والائى دارد و به او وحى مى شود،پروردگار خالق،انبياء والامقام را برمى انگيزد تا رسولانى بشارت دهنده و ترساننده باشند،و مردم را هدايت نمايند،چنانكه در سوره بقره فرموده:

كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ...

مردمان همه امتى يگانه بودند،خداوند انبيا را برانگيخت تا بشارت دهنده و ترساننده باشند،و با آنان كتاب را فرستاد... (3)

و انزل معهم الكتاب،يعنى:پروردگار خالق با كسانى از انبيا كه برانگيخته شدند كتاب فرستاد،نه آنكه خداوند با هر يك از انبياء كتابى را همراه كرده باشد.ديگر آنكه، پروردگار عالميان برخى از انبيا را بر برخى ديگر برترى داده،چنانكه در سوره اسراء مى فرمايد:

وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى بَعْضٍ.

ما بعضى از انبيا را بر بعض ديگر برترى داديم. (4)

خداوند همچنين رسولان خود را از ميان انبياء برگزيده و به سوى مردم فرستاده است،5/

ص: 222


1- -احزاب6/
2- -نساء163/
3- -بقره213/
4- -اسراء55/

چنانكه مى آيد:

ب-رسول

رسول:حامل رسالت،او وسيله هدايت مردمان از سوى پروردگار عالميان است،و شرف وساطت ميان آفريدگار و آفريده،از نوع بشر،ويژه اوست،و با رسالت خاص به سوى آنان فرستاده مى شود،خداوند او را از ميان كسانى كه به سويشان فرستاده شده و با زبان آنان سخن مى گويد،برمى گزيند،چنانكه در سوره ابراهيم مى فرمايد:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ...

ما هيچ پيامبرى را،جز به زبان قومش،نفرستاديم؛تا براى آنان روشن كند... (1)

و در سوره اعراف و هود مى فرمايد:

وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً.

و به سوى قوم"عاد"برادرشان"هود"را فرستاديم. (2)

و در سوره اعراف و هود و نمل مى فرمايد:

وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً.

و به سوى قوم"ثمود"برادرشان صالح را فرستاديم. (3)

و در سوره اعراف و هود و عنكبوت مى فرمايد:

وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً.

و به سوى مدين برادرشان شعيب را فرستاديم. (4)

حكمت چنين انتخابى نيز روشن است،زيرا رسول خدا در قوم خود،با خويشاوندانش تقويت،و در انجام تبليغ توانا مى گردد،چنانكه خداى متعال در سوره هود داستان قوم شعيب را آورده كه به او مى گفتند:

وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ.

ص: 223


1- -ابراهيم5/
2- -اعراف65/،هود50/
3- -اعراف73/،هود61/،نمل45/
4- -اعراف85/،هود84/،عنكبوت36/

اگر خويشاوندانت نبودند،تو را سنگسار،مى كرديم. (1)

خداوند پيامبران را براى هدايت مردمان و اتمام حجّت بر آنان مى فرستد،چنانكه در سوره نساء فرموده:

رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ.

رسولانى كه بشارت دهنده و ترساننده بودند،تا بعد از اين پيامبران،مردمان را بر خدا حجّتى نماند. (2)

و در سوره اسراء فرموده:

وَ ما كُنّا مُعَذِّبِينَ حَتّى نَبْعَثَ رَسُولاً.

و ما هرگز مجازات نخواهيم كرد،مگر آن كه پيامبرى برانگيخته باشيم. (3)

و در سوره يونس مى فرمايد:

وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ.

و براى هر امّتى،پيامبرى خواهد بود،هرگاه پيامبرشان بيايد،در بين آنان به عدل و داد حكم مى شود،و آنان مورد ستم قرار نمى گيرند. (4)

امّت هائى كه پيامبر را نافرمانى مى كنند سزاوار عذاب دنيا و آخرت مى گردند.چنانكه خداوند از فرعون و امّت هاى پيش از او خبر داده و در سوره حاقّه فرموده:

فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِيَةً.

آنان فرستاده پروردگارشان را نافرمانى كردند،خداوند هم ايشان را به عذاب شديدى گرفتار ساخت. (5)

نافرمانى پيامبر عين نافرمانى خداست،چنانكه در سوره جن مى فرمايد:0/

ص: 224


1- -هود91/
2- -نساء165/
3- -اسراء15/
4- -يونس47/
5- -حاقّه10/

وَ مَنْ يَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً.

و هر كس خدا و رسول او را نافرمانى كند،آتش دوزخ از آن اوست و هميشه در آن خواهد بود. (1)

خداوند رسولان را از ميان انبيا برگزيده،و هميشه تعداد پيامبران از شمار انبياء كمتر است،چنانكه در روايت ابو ذر آمده كه گفت:

«...و قلت يا رسول اللّه كم هى عدد الانبياء قال:مائة الف و اربعة و عشرون الفا،الرسل من ذلك ثلاثمائة و خمسة عشر،جمّا غفيرا.»

...گفتم اى رسول خدا:شمار انبياء چند است؟فرمود:يكصد و بيست و چهار هزار نفر،رسولان از اين جمع:سيصد و پانزده نفرند،مجموع آنان همين است. (2)

بنابر آنچه آورديم،هر رسولى نبى است،ولى هر نبيّى رسول نيست،چنانكه"يسع"رسول نبود ولى نبى و وصىّ موساى كليم بود.

برخى از پيامبران با شريعتى كه مى آورند،بعضى از مناسك شريعت سابق را نسخ مى كنند،چنانكه شريعت موسى عليه السّلام با شرايع پيش از خود چنين نسبتى داشت،برخى از پيامبران هم شريعتى مى آورند كه متمّم و تجديدكننده شريعت سابق است،چنانكه شريعت خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم نسبت به آيين حنيف ابراهيم خليل عليه السّلام اينگونه بود.خداوند در سوره نحل مى فرمايد:

ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً...

سپس به سوى تو وحى فرستاديم كه از آيين خالص ابراهيم پيروى كن... (3)

و در سوره مائده مى فرمايد:

اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ3/

ص: 225


1- -جن23/
2- -مسند احمد ج 5 ص 265-266،معانى الاخبار صدوق با شرح بيشتر ص 332،خصال صدوق چاپ مكتبة الصدوق ج 2 ص 523 و بحار ج 11 ص 32 ح 24،عبارت حديث را از مسند احمد آورديم.
3- -نحل123/

دِيناً.

امروز دين شما را كامل كردم،و نعمت خود را بر شما تمام نمودم،و اسلام را به عنوان آيين شما پسنديدم. (1)

در بحث آينده اخبار اوصياى انبيا را پى مى گيريم:

ج-وصىّ و وصيّت

وصىّ در كتاب و سنّت،انسانى است كه ديگرى به او وصيّت مى كند تا پس از مرگش به امورى كه مورد توجّه اوست،اقدام نمايد.چه با اين لفظ و عبارت باشد كه:"به تو وصيّت مى كنم كه بعد از من چنين كنى،يا:با اين لفظ كه:با تو عهد مى بندم و بر عهده تو مى گذارم كه بعد از من چنين و چنان نمائى،فرقى ندارد،همانگونه كه در اطلاع رساندن به ديگران دربارۀ وصيّت نيز،اشاره به لفظ وصىّ و وصيّت،يا غير آن،فرقى ندارد،و اگر بگويد:فلانى بعد از من وصىّ من است،يا بگويد:فلانى بعد از من چنين و چنان مى كند،و يا هر عبارتى كه بر وصيّت دلالت كند،كافى است.

وصىّ نبى نيز،انسانى است كه پيامبر با او عهد بسته تا پس از مرگش،كار شريعت و امّت او را بر عهده گيرد و به انجام رساند. (2)

از جمله اخبار اوصياى انبيا كه به ما رسيده،خبرى است كه طبرى از ابن عبّاس آورده، فشرده آن چنين است:

حوّا براى آدم عليه السّلام"هبة اللّه"را كه نام عبرى اش"شيث"مى شود به دنيا آورد،و آدم عليه السّلام او را وصىّ خود قرار داد،براى شيث نيز فرزندى به نام"انوش"زاده شد كه به هنگام بيمارى او را وصى خود قرار داد و از دنيا رفت.سپس فرزندان انوش،"قينان"و ديگران به دنيا آمدند كه وصىّ پدر"قينان"شد.از قينان هم"مهلائيل اليرد"و گروه ديگرى به دنيا آمدند، كه وصيّت بر عهده"يرد"قرار گرفت.از يرد نيز"اخنوخ"كه همان"ادريس"باشد با ديگر

ص: 226


1- -مائده3/
2- -شرح بيشتر را در"فرهنگ دو مكتب در اسلام"جلد اوّل مبحث:اصطلاح وصىّ مى يابيد.

فرزندان به دنيا آمدند و ادريس وصىّ پدر شد،از ادريس نيز"متوشلخ"و تعداد ديگرى به دنيا آمدند،كه وصيّت بر عهده او قرار گرفت.

ابن سعد در طبقات،درباره ادريس نبى،از ابن عباس آورده كه گفت:اوّلين پيامبرى كه بعد از آدم برانگيخته شد،"ادريس"بود.او"خنوخ بن يرد"است...از خنوخ نيز"متوشلخ"و تعدادى ديگر به دنيا آمدند،و وصيّت بر عهده او قرار گرفت،از متوشلخ نيز"لمك"و عدّه اى ديگر زاده شدند،و او وصىّ پدر شد،از لمك نيز"نوح"به دنيا آمد. (1)

مسعودى در«اخبار الزمان»روايتى آورده كه فشرده آن چنين است:

خداى سبحان هنگامى كه خواست آدم را قبض روح كند،به او دستور داد فرزندش شيث را«وصىّ»خود قرار دهد،و همه علومى را كه به وى داده شده به او بياموزد،و او چنين كرد.و گفته است:شيث پس از آنكه صحف را به فرزندش قينان آموزش داد،و محاسن زمين و ذخائر آن را برايش بيان كرد،او را وصى خود ساخت،و به اقامه نماز و دادن زكاة و گزاردن حج و جهاد با فرزندان قابيل فرمان داد.او فرمان پدر را به انجام رسانيد و در سن هفتصد و بيست سالگى از دنيا رفت.

قينان،فرزند خود«مهلائيل»را وصى خود ساخت،و او را به آنچه خود بدان سفارش شده بود سفارش كرد،عمر مهلائيل هشتصد و هفتاد و پنج سال بود.او هم به فرزندش «بوارد»وصيّت كرد،صحف را به وى آموخت و او را از ذخائر زمين و حوادث آينده آگاه كرد،و كتاب سرّ ملكوت را به او سپرد،كتابى كه مهلائيل ملك به آدم عليه السّلام آموخته بود،و آن را سر بسته و بدون نگاه در آن،از يكديگر به ارث مى بردند،از«بوارد»فرزندش«خنوخ»به دنيا آمد،وى همان ادريس نبى عليه السّلام است كه خداى متعال او را مرتبت والا داد،او را از آن رو ادريس گفته اند كه كتاب خداى عزّ و جلّ و سنّت هاى دين را بسيار خوانده و پيروى مى كرد،خداى سبحان سى عدد صحيفه را بر او نازل كرد كه با آنها صحيفه هاى نازله در آنت.

ص: 227


1- -تاريخ طبرى چاپ اروپا ج 1 ص 153،165 و 166،تاريخ ابن اثير ج 1 ص 20-19 درباره شيث بن آدم،طبقات ابن سعد ج 1 ص 16،ابن كثير در تاريخ خود خبر وصيّت آدم به فرزندش شيث را آورده است.

زمان كامل شد،«بوارد»پسرش«خنوخ»[ ادريس]را وصى خود قرار داد و وصيت پدرش را در اختيار او گذاشت،و علومى را كه نزدش بود به وى آموخت و مصحف سرّ را بدو سپرد و...

يعقوبى اخبار اوصياء را سلسله وار و با شرحى بيش از طبرى و ابن اثير آورده،او اخبار ديگرى را نيز درباره وصيّت آورده كه-براى مثال-مى گويد:به هنگام وفات آدم فرزندش شيث و فرزندان و نوه هايش نزد وى آمدند،او بر آنان درود فرستاد و از خدا برايشان بركت و فزونى خواست و شيث را وصىّ خود قرار داد.و گفته است:

بعد از مرگ آدم،فرزندش شيث بپا خاست و قوم خود را به تقواى الهى و عمل صالح فرمان مى داد...تا آنجا كه مى گويد:هنگام وفات شيث فرزندان و نوه هاى او كه در آن روز،انوش و قينان و مهلائيل و يرد و اخنوخ بودند و زنان و فرزندان آنان نزد او آمدند، شيث بر آنان درود فرستاد و از خداى برايشان بركت و فزونى خواست،و به آنان رو كرد و سوگندشان داد كه...با اولاد قابيل ملعون آميزش نكنند،و فرزند خود انوش را وصىّ خويش قرار داد.

يعقوبى بدين گونه اخبار وصيّت را سلسله وار،همراه با ذكر وقايع روزگار آنان مى آورد تا به خبر وصيّت نوح مى رسد و مى گويد:

هنگام وفات نوح،هر سه فرزند وى:سام و حام و يافث،و فرزندان ايشان نزد او جمع شدند،سپس به شرح وصيّت نوح به سام پرداخته است.او همچنين تسلسل اخبار اوصياء، -هر وصىّ بعد از نبى-را تا آخر انبياى بنى اسرائيل و اوصياى ايشان آورده است كه ما تا اينجا به همان فشرده اى كه آورديم بسنده مى كنيم.

در زمان نوح عليه السّلام عبادت بت ها در ميان فرزندان قابيل گسترش يافت.

ادريس فرزند خود متوشلخ را وصى خود قرار داد،زيرا خداوند به او وحى فرستاد كه وصيّت را در فرزندت متوشلخ قرار ده كه من بزودى از صلب او نبىّ پسنديده كردارى را بيرون خواهم آورد.خداوند ادريس عليه السّلام را به سوى خود بالا برد و بعد از آن وحى منقطع گرديد و اختلاف و تنازع پديدار و فزونى گرفت،و ابليس شايع كرد كه وى مرده است،زيرا

ص: 228

او كاهن بوده و مى خواسته به فلك بالا رود كه آتش گرفته و سوخته است،فرزندان آدم كه پيرو دين او بودند شديدا اندوهگين شدند،ابليس گفت كه بت بزرگ آنان بوده كه ادريس را هلاك كرده،پس بت پرستان در عبادت بت ها فزونى يافتند،و به زيور آنها پرداختند،و برايشان قربانى كردند،و جشن عيد گرفتند،عيدى كه همگان در آن حضور يافتند،آنان در اين دوران بت هائى به نام:يغوث و يعوق و نسر و ودّ و سواع،داشتند.

هنگامى كه مرگ متوشلخ فرا رسيد،فرزندش لمك را وصىّ خود قرار داد،-لمك به معناى جامع-و از او پيمان گرفت و صحف و كتاب هاى مختومۀ ادريس عليه السّلام را به او سپرد، عمر متوشلخ در اين هنگام نهصد سال بود.

وصيّت به لمك منتقل شد(او پدر نوح عليه السّلام بود)او يك بار چنان ديد كه آتشى از دهانش خارج شد و جهان را سوزانيد،و يك بار ديگر ديد گويا روى درختى در ميان درياست و هيچ چيز ديگرى نيست.

نوح عليه السّلام بزرگ شد،و خداوند او را در پنجاه سالگى رفعت مقام داد و نبوت بخشيد،و وى را به سوى قومش كه بت مى پرستيدند فرستاد،او از رسولان صاحب عزم بود.

در برخى از اخبار،عمر او را هزار و دويست و پنجاه سال ذكر كرده اند،او همانگونه كه خداى متعال فرموده:نهصد و پنجاه سال (1)در ميان قوم خويش درنگ كرد و آنان را به سوى ايمان فرا خواند،شريعت وى:توحيد و نماز و روزه و حج و جهاد با دشمنان خدا از فرزندان قابيل بود،او به حلال مأمور،و از حرام نهى شده بود و دستور داشت مردمان را به سوى خداى متعال دعوت نمايد و از عذاب او بر حذر دارد،و نعمت هاى خدا را يادآورى شان كند.

مسعودى گفته است:

خداوند رياست و كتابهاى انبيا را براى سام بن نوح قرار داد،و وصيّت نوح ويژه فرزندان او شده است. (2)

تا اينجا آنچه از كتاب اخبار الزمان مسعودى نزد ما موجود بود پايان گرفت،مسعودى02

ص: 229


1- -عنكبوت14/
2- -اخبار الزمان مسعودى چاپ بيروت 1386 ه ص 75-102

همچنين در كتاب"اثبات الوصيّه" (1)سلسله اوصياء را،از آدم عليه السّلام تا نبى خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلم،آورده است.اين آن چيزى است كه در مدارك بحث هاى اسلامى،درباره رسولان و اوصياى ايشان آمده است.در بحث آينده،به اخبار رسولان و اوصياى آنان در كتابهاى عهدين(تورات و انجيل)مى پردازيم:

2-بخشى از اخبار اوصيا در كتب عهدين

اشاره

در نقل اخبار اوصياء از كتب عهدين به آوردن سه وصيّت از آنها بسنده مى كنيم:

الف-وصيّت موسى كليم به نبى خدا يوشع عليهم السّلام

در كتاب"قاموس كتاب مقدّس"ذيل مادّه"يوشع"به نقل از تورات آمده است:

يوشع بن نون با موسى در كوه سينا بود و به پرستش گوساله در زمان هارون آلوده نگرديد. (2)

در آخر باب بيست و هفتم از سفر اعداد،درباره خبر تعيين او به وصايت موسى از جانب خدا،آمده است:

و موسى به خداوند عرض كرده گفت:*ملتمس اينكه يهوه خداى ارواح تمامى بشر كسى را بر اين جماعت بگمارد*كه پيش روى ايشان بيرون رود و پيش روى ايشان داخل شود و ايشان را بيرون برد و ايشان را در آورد تا جماعت خداوند مثل

ص: 230


1- -ما در جلد دوم اين كتاب درباره نسبت كتاب اثبات الوصيه به مسعودى در فصل:عصر فترت،باب:پدران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم توضيح لازم را آورده ايم.
2- -قاموس كتاب مقدس،ترجمه و تأليف مستر هاكس آمريكايى،چاپ مطبعه امريكايى،بيروت،1928 ميلادى،ص 970.

گوسفندان بى شبان نباشند*و خداوند به موسى گفت يوشع بن نون را كه مردى صاحب روح است گرفته دست خود را بر او بگذار*و او را به حضور العازار كاهن و به حضور تمامى جماعت برپا داشته در نظر ايشان به وى وصيّت نما*و از عزّت خود بر او بگذار تا تمامى جماعت بنى اسرائيل او را اطاعت نمايند*و او به حضور العازار كاهن بايستد تا از براى او به حكم اوريم به حضور خداوند سؤال نمايد و به فرمان وى او و تمامى بنى اسرائيل با وى و تمامى جماعت بيرون روند و به فرمان وى داخل شوند*پس موسى به نوعى كه خداوند او را امر فرموده بود عمل نموده يوشع را گرفت و او را به حضور العازار كاهن و به حضور تمامى جماعت برپا داشت*و دستهاى خود را بر او گذاشته او را به طورى كه خداوند به واسطۀ موسى گفته بود وصيّت نمود* (1)

و نيز،داستان قيام او به اداره امور بنى اسرائيل و جنگهايش در بيست و سه باب از سفر يوشع بن نون آمده است. (2)

ب-وصيت داود نبى به سليمان عليهما السّلام

در باب دوّم از كتاب اوّل پادشاهان آمده است: (3)

ص: 231


1- -كتاب مقدس،عهد عتيق[ تورات]ص 254 ترجمه فارسى از عبرانى و كلدانى و يونانى،چاپ دار السلطنه لندن،1932 ميلادى.
2- -كتاب مقدس،عهد عتيق[ تورات]ترجمه فارسى از عبرانى و كلدانى و يونانى چاپ دار السلطنه لندن 1932 ميلادى ص 370-332.
3- -همان مرجع.

باب دوّم و چون ايّام وفات داود شد پسر خود سليمان را وصيّت فرموده گفت*من به راه تمامى اهل زمين مى روم پس تو قوىّ و دلير باش*وصاياى يهوه خداى خود را نگاه داشته به طريقهاى وى سلوك نما و فرايض و اوامر و احكام و شهادات وى را به نوعى كه در تورات موسى مكتوب است محافظت نما تا در هر كارى كه كنى و به هر جائى كه توجّه نمائى برخوردار باشى* (1)

ج-وصيّت عيسى عليه السّلام به حوارى شمعون بطرس:
اشاره

در باب دهم انجيل متّى درباره سمعون كه نام او در تورات شمعون مى باشد،آمده است:

سپس دوازده شاگرد خود را طلبيده ايشان را بر ارواح پليد قدرت داد كه آنها را بيرون كنند و هر بيمارى و رنجى را شفا دهند نامهاى دوازده رسول اين است:اول شمعون معروف به پطرس...

و در باب بيست و يكم انجيل يوحنا،شماره 18-15 آمده است:

عيسى عليه السّلام او(شمعون)را وصى خود قرار داد و به وى گفت:

"گوسفندان مرا شبانى كن!"يعنى ايمان آورندگان به مرا مراقبت نما.

در"قاموس كتاب مقدّس"نيز آمده است:

مسيح عليه السّلام او(شمعون)را براى هدايت كنيسه تعيين كرد. (2)

در خبر اول ديديم كه نبىّ رسول،موسى بن عمران عليه السّلام پس از خود نبى خدا يوشع-در

ص: 232


1- -همان مرجع ص 524.
2- -قاموس كتاب مقدس،ماده:پطرس حوارى

قرآن كريم اليسع-را وصىّ قرار مى دهد.و در خبر دوم نبى خدا داود عليه السّلام به سليمان وصيت مى كند تا به شريعت نبى و رسول خدا موسى بن عمران عليه السّلام عمل نمايد.

و در خبر سوم،عيسى روح اللّه عليه السّلام به حوارى خود وصيّت كرد تا مردمان را هدايت نمايد.

اخبار رسولان و اوصيا در قرآن كريم

خداى سبحان در قرآن كريم داستان بيست و شش نفر از انبيا را با ذكر نام آنان آورده كه عبارتند از:

آدم،نوح،ادريس،هود،صالح،ابراهيم،لوط،ايوب،اليسع،ذو الكفل،الياس،يونس، اسماعيل،اسحاق،يعقوب،يوسف،شعيب،موسى،هارون،داود،سليمان،زكريا،يحيى، اسماعيل صادق الوعد،عيسى،و محمّد صلّى اللّه عليهم اجمعين.

برخى از آنان صاحب شريعتى بوده اند كه متمم و مكمّل شريعت گذشته بوده،مانند شريعت نوح عليه السّلام كه مكمّل شريعت آدم عليه السّلام شد،و شريعت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم كه مكمّل شريعت ابراهيم عليه السّلام بود.و برخى از آنان صاحب شريعتى بودند كه ناسخ شريعت پيشينيان بود، مانند موسى عليه السّلام و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلم.

برخى از آنان هم نبى بودند و هم وصىّ و حافظ شريعت رسول پيشين،مانند يوشع بن نون كه وصى موسى بن عمران عليه السّلام بود.

بدان خاطر كه هر كس از طرف پروردگار عالميان براى هدايت مردم برانگيخته مى شود -پيامبر باشد يا وصى پيامبر-بايد نشانه اى از جانب خدا به وى داده شود تا شاهد صدق مدّعايش بوده و مبعوث بودن از جانب پروردگارش را گواهى دهد،در بحث آينده اين موضوع،يعنى"معجزه"را،پى مى گيريم:

ص: 233

3-آيه و معجزه

آيه در لغت به معناى نشانه اى است كه بر چيزى دلالت كند،به گونه اى كه هرگاه آن نشانه پيدا شد وجود آن چيز آشكار گردد.

ما در اصطلاح اسلامى دو گونه آيه و نشانه داريم،يكى آنكه بر وجود خالق دلالت نمايد و ديگرى آنكه بر يكى از صفات وى-اسماى حسناى الهى-راهنما باشد،آن دو عبارتند از:

الف-آياتى كه با وجود متقن و سنجيده خود بر خالق حكيم و نظام محكم او دلالت دارند،و چنان مى نمايند كه اين مجموعه را پروردگارى حكيم است كه امورات خلق را برابر با نظامى استوار تدبير مى كند و ما آن را"سنت هاى خدا در هستى"مى ناميم.

نمونه اوّل،مانند آنچه خداى متعال در سوره غاشيه مى فرمايد:

أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ* وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ* وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ*...

آيا آنان به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده است؟!و به آسمان نگاه نمى كنند كه چگونه برافراشته شده؟!و به كوهها كه چگونه در جاى خود نصب گرديده؟! (1)...

و در سوره عنكبوت مى فرمايد:

خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ.

خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريد،به راستى كه در اين آيتى است براى مؤمنان. (2)

خداوند در اينگونه آيات قرآنى،انواعى از مخلوقات را يادآور مى شود كه با وجود خود، بر وجود خالق خويش دلالت دارند،بدين خاطر نيز،آنها را آيات و نشانه ها ناميده است.

نمونه دوم،سخن خداى متعال در سوره نحل است كه مى فرمايد:

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ

ص: 234


1- -غاشيه20/-17
2- -عنكبوت44/

تُسِيمُونَ* يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ* وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ* وَ ما ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ*

اوست خدائى كه از آسمان،آبى فرستاد كه نوشيدنى شما از آن است؛و گياهان و درختانى كه حيوانات خود را در آن به چرا مى بريد،نيز از آن است.خداوند با آن آب،براى شما زراعت و زيتون و نخل و انگور،و همه گونه ميوه را مى روياند،به راستى كه در اين،نشانه روشنى براى انديشمندان است.

او شب و روز و خورشيد و ماه را مسخّر شما ساخت،و ستارگان نيز به فرمان وى مسخر شمايند؛به راستى كه در اين نشانه هاست براى گروهى كه تعقل مى كنند.و مخلوقات گوناگون و رنگارنگى را كه در زمين آفريده،مسخر شما گردانيد،راستى را كه در اين،نشانه روشنى است براى آنان كه متذكر مى گردند. (1)

خداوند در اينگونه آيات قرآنى،انواعى از نظام هستى را كه بر وجود پروردگار مدبّر حكيم دلالت دارد،بيان مى كند.گاهى نيز با جمع ميان آيات و نشانه هاى دالّ بر وجود "خالق عزيز"و"ربّ مدبّر حكيم"همه را يكجا آورده،چنانكه در سوره بقره مى فرمايد:

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ.

به راستى كه در آفرينش آسمانها و زمين،و گردش شب و روز،و كشتى هاى درياپيما به سود مردمان،و آبى كه خداوند از آسمان فرو مى فرستد و زمين را10

ص: 235


1- -نحل13/-10

پس از مردنش زنده مى كند،و انواع جنبندگان را در آن گسترش مى دهد،و حركت بادها و ابرهاى تسخير شده ميان آسمان و زمين،نشانه هاى روشنى است براى آنان كه مى انديشند. (1)

خداوند در ابتداى اين آيه،آفرينش آسمانها و زمين را آورده،و پس از آن به ذكر نشانه هاى نظام هستى پرداخته،نظامى كه پروردگار عالم آن را تنظيم كرده،و ما آن را "سنت هاى خداوند در هستى"مى ناميم.

ب-آياتى كه پروردگار عالم در اختيار انبيا قرار مى دهد،مانند ولايت بر نظام هستى،به گونه اى كه هرگاه مشيت الهى اقتضا كند،پيامبر-به اذن خدا-مى تواند جزء كوچكى از اين نظام را كه خداوند بر هستى حاكم فرموده،تغيير دهد،چنانكه خداى متعال در وصف عيسى عليه السّلام فرموده:

وَ رَسُولاً إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ...

عيسى را فرستاده اى به سوى بنى اسرائيل[قرار داد كه به آنان گفت:]من نشانه اى از پروردگارتان براى شما آورده ام؛من از گل براى شما چيزى همانند پرنده مى سازم،سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا پرنده اى مى گردد... (2)

اين گونه آيات الهى را در عرف اسلامى"معجزه"گويند،زيرا ديگر افراد بشر از آوردن مانند آن عاجزند؛و آن خارق عادت و بر خلاف نظام طبيعى آفرينش است؛مانند معجزه حضرت عيسى عليه السّلام كه از گل به اذن خدا پرنده اى آفريد تا دليلى باشد بر اينكه:

1-اين پروردگار عالميان است كه خواص اشياء و نظام طبيعى را به آنان بخشيده است،و هرگاه حكمت او اقتضا كند تا خاصيّت چيزى را از آن بگيرد،چنين قدرتى را داراست،بدانسان كه حرارت آتش را گرفت و آن را از سوزانيدن ابراهيم عليه السّلام كه در آن افتاده بود،بازداشت،و هرگاه حكمتش اقتضا كند تا نظام طبيعى را كه خود براى برخى مخلوقاتش قرار داده تغيير دهد،بر چنين كارى تواناست،مانند آفرينش مرغ از گل،به/.

ص: 236


1- -بقره164/
2- -آل عمران49/.

دست عيسى عليه السّلام به جاى ايجاد آن در مرغ مادر،از طريق جفت گيرى با جنس نر،بر اساس نظام طبيعى آفرينش كه در سلسله خلقت جاندران قرار داده است.

معجزات انبيا-همانگونه كه گفتيم-خارق العاده و بر خلاف نظام طبيعى است و از طى مراحل انتقال مادّه،يعنى از حالى به حال ديگر،و از صورتى به صورت ديگر تا رسيدن به شكل نهائى،پيروى نمى كند.زيرا طى مراحل آفرينش مرغ از گل-چنانكه از سخن برخى فلاسفه مسلمين نيز فهميده مى شود-چيزى نزديك به سرعت سير نور بود كه خداوند آن را سريعتر از زمان طبيعى و دوره انتقال،براى پيامبرش درهم نورديد.

معجزه سحر نيست،زيرا سحر نوعى از خيال پرورى پوچ و غير واقعى است،براى مثال، ساحرى كه ديده مى شود مرغى را مى بلعد،يا از دهان شتر وارد و از مخرج آن بيرون مى آيد،يا ظروف شيشه اى را خرد مى كند و دوباره آن را به شكل اول در مى آورد،در واقع هيچ يك از اين كارها را انجام نداده،بلكه تنها چشم بينندگان را سحر كرده،و آنان اين امور را در خيال خود ديده اند،و لذا هنگامى كه كار سحر پايان مى پذيرد حاضران همه چيز را همانگونه كه بوده،بدون هر گونه تغيير و تبديلى،در جاى خود مى بينند.ولى معجزه نظام طبيعى را حقيقتا تغيير مى دهد،مانند كارى كه عصاى موسى كرد:مارى عظيم الجثه شد،و همه آنچه را كه ساحران در آن ميدان بزرگ آماده كرده بودند به يكباره بلعيد،و هنگامى كه دوباره به دست موسى عليه السّلام به شكل عصا در آمد اثرى از آنچه ساحران در آن ميدان تهيه ديده بودند باقى نماند،بدين خاطر بود كه ساحران به سجده افتادند،و گفتند:ما به پروردگار عالميان ايمان آورديم،پروردگار موسى و هارون؛زيرا آنان در كار سحر متخصص و خبره بودند،و فهميدند كه كار موسى عليه السّلام سحر نيست،بلكه آيت و نشانه اى از آيات پروردگار متعال است.

معجزه به امر محال تعلّق نمى گيرد،و آنچه كه در علم منطق از آن به اجتماع نقيضين تعبير مى كنند-مانند آنكه چيزى در زمان واحد و مكان واحد هم باشد و هم نباشد-آن هم از شمول اثر معجزه بيرون است.

حقيقت معجزات پيامبران،آياتى است كه پروردگار خالق به دست آنان جارى مى سازد،

ص: 237

نشانه هائى كه جن و انس از آوردن مانند آنها ناتوانند،و لو آنكه برخى از آنان برخى ديگر را پشتيبانى كنند،با آنكه در بين جنيان افرادى يافت مى شوند كه-براى مثال-قادرند تخت بلقيس را از يمن تا بيت المقدّس،قبل از برخاستن سليمان عليه السّلام از جاى خود،نزد او بياورند. (1)زيرا سرعت سير جن در فضا چيزى نزديك به سرعت نور است.

به همين دليل است كه جنيان گاهى مى توانند اخبار دوردست را،به كاهنى كه با آنان مرتبط است برسانند،ولى همين جن و انس نمى توانند مرغى را از گل بسازند كه بدون اذن پروردگار عالم مرغ حقيقى گردد.

مرتاض هندى هم گاهى مى تواند قطار را از حركت بازدارد ،ولى او و غير او،از كسانى كه خدا به آنان اجازه نداده،نمى توانند عصاى خود را بر سنگ بزنند،تا از آن دوازده چشمه آب فوران كند.

چون پروردگار خالق آيات و معجزات را،از آن رو به انبياى مبعوث خود مى دهد تا امّت هاى آنان درستى ادعايشان را دريابند،و بدانند كه آنان برانگيخته خدايند،مقتضاى حكمت آنست كه اين معجزات از امورى باشد كه امّتى كه پيامبر براى هدايت آن مبعوث گرديده،آن را بشناسد،چنانكه امام على بن موسى الرضا عليه السّلام در پاسخ كسى كه از او پرسيد:

براى چه خداوند موسى بن عمران عليه السّلام را با يد بيضاء و عصا مبعوث كرد،و عيسى عليه السّلام را با طبّ،و محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم را با كلام و سخن؟امام عليه السّلام فرمود:

خداى متعال هنگامى كه موسى را برانگيخت فن غالب اهل زمان سحر بود،او هم از جانب خداى عزّ و جل با چيزى به نزد آنان رفت كه همانندش در توان آن مردم نبود،چيزى كه سحرشان را باطل كرد،و حجّت را به وسيله آن بر ايشان تمام نمود.

خداوند متعال عيسى را نيز در هنگامى برانگيخت كه بيماريهاى مزمن پديدار شده بود، و مردم نيازمند طب بودند،او از سوى خداى رحمن چيزى براى آنان آورد كه همانند آن در نزد ايشان نبود،چيزى كه مردگان را برايشان زنده مى كرد و كور و پيس را به اذن خدا شفا مى داد،و حجت را به وسيله آن بر آنان تمام كرد.9/

ص: 238


1- -نمل39/

خداى متعال محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم را نيز هنگامى مبعوث فرمود كه فنّ غالب زمان،سخنورى و خطابه-راوى مى گويد:به گمانم فرمود:و شعر-بود،آن حضرت از كتاب خداى عزّ و جلّ و موعظه ها و احكام آن براى ايشان چيزهائى آورد كه،همه سخنانشان را باطل كرد، حجت را بر ايشان تمام نمود.

سائل گفت:به خدا سوگند،مثل امروزى را تا به حال هرگز نديده ام!سپس گفت:حجت بر مردم در زمان ما چيست؟امام عليه السّلام فرمود:"عقل؛با آن راستگوى بر خدا را مى شناسى و تصديقش مى كنى،و دروغگوى بر خدا را تشخيص مى دهى و تكذيبش مى نمائى."

سؤال كننده گفت:به خدا سوگند،جواب درست همين است و بس. (1)

*** معجزات خارق العاده پيامبران كه با بخشى از نظام طبيعى اشياء ناهماهنگ است خود، از سنت هاى تكوينى پروردگار عالميان در جوامع انسانى است،جوامعى كه انبياء را به سوى آنان برانگيخته بود،بهمين دليل هم،امت ها از پيامبرانشان معجزه مى خواستند تا دليلى بر درستى ادّعاى آنان باشد،چنانكه خداوند در سوره شعرا سخن قوم ثمود را آورده كه به پيامبرشان صالح عليه السّلام گفتند:

ما أَنْتَ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقِينَ* قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ* وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ*

تو فقط بشرى همچون مائى،اگر راست مى گوئى آيت و نشانه اى بياور!گفت:

اين ناقه[آيت الهى است]سهمى از آب براى اوست،و سهمى براى شما در روزى معين،مباد كمترين آسيبى به او رسانيد كه عذاب روزى بزرگ شما را فرا خواهد گرفت! (2)54

ص: 239


1- -بحار ج 11 ص 70-71 به نقل از علل الشرايع ص 52 و عيون الاخبار ص 234
2- -شعرا156/-154

بسيارى از امت ها پس از آنكه پيامبرشان معجزه اى مى آورد،بر عناد خود مى افزودند و با او به دشمنى مى پرداختند،و از ايمان آوردن سرباز مى زدند،چنانكه خداى متعال درباره قوم ثمود پس از ديدن ناقه،مى فرمايد:

فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ.

سرانجام آن ناقه را پى كردند،سپس از كرده خود پشيمان شدند! (1)

سنت خداوند بر اين است كه اگر مردمى از پيامبر خود درخواست آيت و معجزه كردند، و معجزه آمد،و آنان ايمان نياوردند،مستحق زجر و عذاب مى گردند،و خداى متعال ايشان را عذاب مى كند،چنانكه در همين سوره نيز از سرانجام قوم ثمود خبر داده و فرموده:

فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ.

پس عذاب الهى آنان را فرا گرفت؛به راستى كه در اين،آيت و نشانه اى است؛ ولى بيشتر آنان مؤمن نبودند! (2)

معجزه آوردن انبياء به مقتضاى حكمت است،مقتضاى حكمت هم آنست كه معجزه به مقدارى باشد كه حقانيت ادعاى پيامبر را،براى كسى كه مى خواهد به او ايمان آورد،اثبات نمايد.آيت الهى به دلخواه سركشان و مردم آزارانى كه از ايمان آوردن به خدا و رسول در هر حالى بازمى زنند نيست تا هر چه خواستند اجابت شود،و نيز چنانكه گذشت،بر امر محال تعلق نمى گيرد،چنانكه هر دو قسم آن در خواسته قريش از خاتم پيامبران صلّى اللّه عليه و آله و سلم وجود داشت، درحالى كه خداوند آيت و معجزه مخصوص عرب،"سخن بليغ"را به آنان داد، و در سوره بقره ايشان را مخاطب ساخته و فرموده بود:

وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ* فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ*

اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل كرده ايم شك داريد،يك سوره همانند آن بياوريد؛و گواهان خود را-غير خدا-براى اين كار فرا خوانيد اگر راست8/

ص: 240


1- -شعرا157/
2- -شعراء158/

مى گوئيد.پس اگر چنين نكنيد-كه هرگز نخواهيد كرد-از آتشى كه هيزم آن، مردمان و سنگهاست و براى كافران آماده شده،بترسيد. (1)

سران قريش كه قصد ايمان آوردن نداشتند،بر تعنّت و آزار خود افزودند،و براى به زحمت افكندن و عاجز نمودن پيامبر به درخواست هاى گوناگون و حتى محال خود افزودند،خداوند در سوره اسراء از انواع سركشى و مزاحمت ايشان خبر داده و فرموده:

قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً* وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبى أَكْثَرُ النّاسِ إِلاّ كُفُوراً* وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً* أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِيراً* أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلاً* أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاّ بَشَراً رَسُولاً* وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى إِلاّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللّهُ بَشَراً رَسُولاً* قُلْ لَوْ كانَ فِي الْأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولاً* قُلْ كَفى بِاللّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً*

بگو:اگر همه انسانها و تمام جنيان گرد هم آيند تا همانند اين قرآن را بياورند، مانند آن را نخواهند آورد،هر چند يكديگر را در اين كار پشتيبانى كنند.ما در اين قرآن،براى مردم از هر چيز نمونه اى آورديم،امّا بيشتر مردمان جز ناسپاسى،كارى نكردند.و گفتند:ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم تا اينكه چشمه جوشانى از اين سرزمين براى ما بيرون آورى،يا باغى از نخل و انگور از آن تو باشد،و نهرها در لابه لاى آن جارى نمائى،يا قطعات آسمان را-آنچنان كه24

ص: 241


1- -بقره23/ و 24

مى پندارى-بر سر ما فرود آورى؛يا خداوند و فرشتگان را در برابر ما حاضر كنى،يا براى تو خانه اى از نقش و نگار زرّين باشد،يا به آسمان بالا روى،و ما بالا رفتنت را باور نمى كنيم مگر اينكه نامه اى بر ما فرود آورى كه آن را بخوانيم!بگو:منزّه است پروردگار من،مگر من جز انسانى فرستاده خدا هستم؟! تنها چيزى كه بعد از آمدن هدايت مانع ايمان مردم شد،اين بود كه مى گفتند:

آيا خداوند بشرى را به عنوان رسول فرستاده است؟!بگو:اگر در روى زمين فرشتگانى بودند و با آرامش گام برمى داشتند،ما هم فرشته اى را به عنوان رسول،بر آنان مى فرستاديم!بگو:همين بس كه خداوند،ميان من و شما گواه باشد؛چرا كه او نسبت به بندگانش خبير و بيناست. (1)

پروردگار خالق حجت را بر قريشيان تمام كرد و فرمود:اگر درباره آنچه بر بنده خود فرستاديم شك و ترديد داريد،يك سوره همانند آن بياوريد،و گواهان خود را-غير خدا- فرا خوانيد.و خبر داد كه همه جن و انس هم اگر جمع شوند،نمى توانند همانند قرآن را بياورند،هر چند يكديگر را پشتيبانى كنند،و آن را تأكيد كرد و فرمود:هرگز نمى توانيد همانند آن را بياوريد،و تا امروز هم دشمنان اسلام-با تعداد زياد و قدرت انباشته و متنوع خود-نتوانسته اند سوره اى همانند قرآن بياورند.مشركين قريش پس از اين مبارزه طلبى آشكار و رساى قرآن،و اين كه اين معجزه اى است كه جن و انس در برابر آن عاجز و ناتوانند،هنگامى كه خود را درمانده و ذليل ديدند،از پيامبر خواستند تا طبيعت و هواى مكّه را تغيير دهد،و خانه اى پر از طلا داشته باشد،يا خدا و ملائكه را در يك صف روبروى آنان وادارد ،يا به آسمان بالا رود تازه بالا رفتنش را هم زمانى باور دارند كه از آسمان براى ايشان نامه اى بياورد تا آن را بخوانند،و چنانچه مشهود است،در خواسته هاشان امر محال نيز بود،و آن آوردن خدا و ملائكه روياروى ايشان است.راستى كه مرتبه خدا برتر از آن است كه اين ستمگران مى گويند.ديگر اينكه،برخى خواسته هاى آنان با سنّت هاى خداوند در فرستادن پيامبران مخالف بود،مانند بالا رفتن به آسمان،پيش روى آنان،و آوردن88

ص: 242


1- -اسراء96/-88

كتاب كه خداوند آن را مخصوص رسولان خود از فرشتگان قرار داده،و كار بشر نيست.

آنان اين را كه خداوند بشرى را به پيامبرى برانگيزد،منكر مى داشتند، درحالى كه اقتضاى حكمت آن است كه پيامبر مرسل به سوى بشر بايد از جنس خود آنان باشد،تا در كردار و رفتار الگو و اسوه ايشان گردد،اگر چه ساير خواسته هاشان هم بر مقتضاى حكمت نبود، مانند اينكه،درخواست عذاب مى كردند،بدين خاطر خداوند به پيامبر مى فرمايد در جواب آنان بگويد:منزه است پروردگار من،آيا من جز انسانى فرستاده خدايم؟!

خلاصه آنچه آورديم:حكمت خداوندى مقتضى شد تا فرستاده او معجزه اى از پروردگار خود،براى درستى ادعايش بياورد و با آن حجت را بر مردمان تمام كند،در چنين حالى هر كه بخواهد ايمان مى آورد،و هر كه نخواهد انكار مى كند،چنانكه حال قوم موسى و هارون عليه السّلام اينگونه بود كه پس از ديدن معجزات،ساحران ايمان آوردند،و فرعون و درباريان وى كفر ورزيدند،و خداوند آنان را با غرق كردن خوار و ذليل گردانيد،و هر آيتى را پيامبران از جانب خداى سبحان بياورند،در اصطلاح اسلامى به آن معجزه گويند.

اضافه بر آنچه آورديم،كسانى را كه خداوند پيشوايان زمين و هاديان مردم قرارشان داده-پيامبر صاحب شريعت باشند يا وصى پيامبر-صفات ويژه اى دارند كه از ديگر مردمان ممتاز مى گردند و ما در بحث آينده به يارى خداى متعال به آن مى پردازيم:

ص: 243

ص: 244

7 صفات مبلغين الهى،عصمت از گناهان

اشاره

الف-ابليس بر جانشينان خدا در زمين سلطه اى ندارد.

ب-اثر عمل و جاودانگى آن و سرايت بركت و شومى اعمال بر زمان و مكان.

ج-عصمت جانشينان خدا از گناه به خاطر مشاهده آن است.

د-روايات دروغينى كه بر نبى خدا داود عليه السّلام درباره ازدواج با بيوه اوريا بستند، و بر خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلم،درباره ازدواج با زينب مطلّقه زيد فرزند خوانده خود،نسبت دادند،و حكمت اين دو ازدواج.

ه-آياتى كه در تأويل آن اشتباه كرده اند.

ص: 245

ص: 246

1-ابليس بر جانشينان خدا در زمين سلطه اى ندارد

اشاره

خداوند سبحان در سوره حجر،در بيان گفتگوى خود با ابليس خبر داده كه،ابليس بر بندگان مخلص او سلطه اى ندارد،آن محاوره چنين است:

قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ* قالَ... إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ*

ابليس گفت:پروردگارا!به خاطر آنكه گمراهم كردى،در زمين براى آنان جلوه ها مى سازم،و همگى را گمراه مى كنم،مگر بندگان مخلصت را.

فرمود...تو بر بندگان من سلطه اى ندارى،مگر گمراهانى كه از تو پيروى مى كنند. (1)

و در بيان ماجراى يوسف و زليخا،چگونگى محافظت خدا از مخلصين در برابر وسوسه شيطان را چنين آورده است:

وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ.

آن زن قصد او كرد،و او نيز-اگر برهان پروردگارش را نمى ديد-قصد وى مى نمود!اين چنين كرديم تا بدى و فحشاء را از او دور سازيم؛چرا كه او از

ص: 247


1- -حجر42/-39

بندگان مخلص ما بود! (1)

ما وصف مذكور يعنى:عصمت و عدم سلطه ابليس را،در سوره بقره،در آنچه ميان خداى سبحان و خليل او ابراهيم مى گذارد،از شروط امامت مى يابيم،آنجا كه فرموده:

وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِينَ.

و هنگامى كه خداوند ابراهيم را با وسائل گوناگونى امتحان كرد.و او به خوبى از عهده آن بر آمد.خداوند به او فرمود:من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم.

ابراهيم عرض كرد:از دودمان من نيز!خداوند فرمود:پيمان من به ستمكاران نمى رسد! (2)

در سوره انبيا آورده است:كسانى را كه خداوند پيشوايان مردم قرار داده،آنان مردم را به فرمان خدا هدايت مى كنند: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى كنند. (3)

در همان سوره برخى از آنان را نام برده است،مانند:نوح،ابراهيم،لوط،اسماعيل، ايوب،ذا الكفل،يونس،موسى،هارون،داود،سليمان،زكريا،يحيى و عيسى عليهم السّلام.

در ميان كسانى كه خداوند در اين سوره آنان را به امامت توصيف فرموده،نبىّ و رسول و وزير و وصىّ همگى وجود دارد،بنابراين،براى ما آشكار مى شود كه خداى تبارك و تعالى چنين شرط فرموده كه هر كس را امام قرار مى دهد،نبايد ظالم باشد.

خداوند امام را خليفه خود در زمين شمرده،چنانكه در خطاب به داود عليه السّلام در سوره ص مى فرمايد:

يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ.

اى داود!ما تو را جانشين در زمين قرار داديم. (4)

و در توصيف آدم عليه السّلام براى فرشتگان در سوره بقره فرموده:/.

ص: 248


1- -يوسف24/
2- -بقره124/
3- -انبيا73/.
4- -ص26/.

وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً.

و هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان فرمود:من در روى زمين خليفه قرار مى دهم. (1)

شرح كلمات

1-اغويتنى،و لاغوينّهم،و الغاوين:

غوى:گمراه شد،غاوى:كسى كه غرق در گمراهى است.شيطان لعين از آن رو به خدا مى گويد:اغويتنى:گمراهم كردى،كه خداوند پيش از آن لعنتش كرده و فرموده بود: إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى يَوْمِ الدِّينِ دورى از رحمت حق تا روز قيامت بر تو باد،و اين دورى از رحمت خدا،كيفر نافرمانى و تن زدن او از سجده براى آدم عليه السّلام بود،چنانكه در سوره بقره فرموده:

يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقِينَ

خداوند جمع زيادى را با آن گمراه،و گروه بسيارى را هدايت مى كند؛ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى سازد! (2)

2-لازيّننّ لهم:رفتار زشت آنان را نيكو جلوه مى دهم،چنانكه خداى سبحان فرموده:

زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ شيطان رفتار آنان را در نظرشان زينت داده است. (3)و فرموده: زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ زشتى هاى اعمالشان براى آنان زيبا شده است. (4)

3-مخلصين:پاكان،كسانى كه خداوند آنان را-پس از آنكه خود را وقف خدا كرده و در جانشان محلّى براى غير خدا نيست-براى خود برگزيده است.

4-ابتلى:امتحان كرد،با خير و شر و رفاه و سختى،آزمود.

5-بكلمات:مقصود از كلمات در اينجا حوادثى است كه خداوند ابراهيم عليه السّلام را با آنها امتحان كرد،مانند:مبتلا شدنش به ستاره پرستان و بت پرستان،و سوزانيده شدن با آتش،و

ص: 249


1- -بقره30/
2- -بقره26/
3- -انفال48/،نحل24/،عنكبوت37/
4- -توبه37/

سر بريدن فرزند به دست خود،و امثال آن.

6-فاتمّهنّ:آنها را به احسن وجه انجام داد.

7-جاعلك:جعل در زبان عرب،به معناى:آفرينش،ايجاد،حكم، قانون گذارى، جاى گزين كردن و قرار دادن آمده،كه در اينجا همين معناى آخر مراد است،يعنى من تو را امام قرار دادم.

8-اماما:امام يعنى پيشوا و مقتداى مردمان در گفتار و كردار.

9-ظالمين:ظلم نهادن شىء در غير جاى خود،و نيز،تجاوز از حق است.ظلم سه گونه است:نخست-ظلم ميان انسان و پروردگارش كه بزرگترين آن شرك و كفر است،چنانكه در سوره لقمان فرموده: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ. به راستى كه شرك ظلم بزرگى است. (1)و در سوره انعام فرموده: فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآياتِ اللّهِ. چه كسى ظالم تر است از آنكه آيات خدا را تكذيب مى كند. (2)

دوم-ظلم ميان انسان و غير او،چنانكه در سوره شورى فرموده: إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النّاسَ. سلطه و مجازات بر كسانى است كه به مردم ظلم مى كنند. (3)

سوم-ظلم انسان بر خويشتن،چنانكه در سوره بقره فرموده: ...وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ و هر كس چنين كند،به خويشتن ظلم كرده است. (4)

و در سوره طلاق فرموده: وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ و هر كه از حدود و مرزهاى الهى خارج شود،مسلما به خويشتن ظلم كرده است. (5)

و ظلم،از هر نوع كه باشد،در نهايت ظلم به خويشتن است و به كسى كه متصف به ظلم شد،در هر زمان كه ظلم كرده باشد،گذشته يا حال،ظالم گويند.

10-همّت به و همّ بها:همّ يعنى تصميم بر اقدام گرفت،ولى انجام نداد.

11-رأى:ديد،ديدن دو گونه است:ديدن با چشم،يعنى نگاه كردن،و ديدن با قلب،1/

ص: 250


1- -لقمان13/
2- -انعام157/
3- -شورى42/
4- -بقره231/
5- -طلاق1/

يعنى بصيرت و ادراك.

12-برهان:دليل محكم و حجّت آشكارى كه حق و باطل را از هم جدا مى سازد،و آنچه يوسف عليه السّلام ديد فوق اين تعاريف است.

تأويل آيات

ابليس به پروردگار عالميان گفت:پروردگارا!حال كه مرا لعنت كردى،و از رحمت خود دورم ساختى،من هم در دنيا رفتارهاى زشت را در ديد مردمان زيبا جلوه مى دهم، چنانكه در سوره نحل فرموده:

تَاللّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ.

به خدا سوگند،ما به سوى امتهاى پيش از تو پيامبرانى فرستاديم؛اما شيطان رفتارشان را در نظرشان زيبا جلوه داد. (1)

و در سوره انفال فرموده:

وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ...

و هنگامى كه شيطان رفتار مشركان را در نظرشان زيبا جلوه داد،و گفت:امروز هيچ كس بر شما پيروز نخواهد شد... (2)

و در سوره نحل فرموده:

...يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ...

...به جاى خدا،براى خورشيد سجده مى كنند،و شيطان اعمالشان را در نظرشان زيبا جلوه داده،و آنان را از راه راست بازداشته است (3)...

آرى،شيطان گفت:من كارهاى همه مردمان را در چشم آنان زيبا جلوه مى دهم،مگر

ص: 251


1- -نحل63/
2- -انفال48/
3- -نمل24/

بندگان خاصّت را كه براى خود برگزيده اى!

و خداوند در جواب او فرمود:تو هيچ گونه تسلطى ندارى مگر بر آنان كه پيرويت مى كنند،كسانى كه در گمراهى و ضلالت فرو رفته اند.

خداوند از حال بندگان مخلص خود،در ماجراى يوسف و زليخا،خبر داده و مى فرمايد:

وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ آن زن قصد يوسف كرد و يوسف هم، اگر برهان پروردگارش را نمى ديد،قصد وى مى نمود.و اين در خانه اى بود كه هيچ انسانى جز يوسف عليه السّلام و زليخا در آن نبود!

زليخا كه شهبانوى مصر و مالك يوسف بود،تصميم بر آن داشت تا از يوسف عليه السّلام كام ستاند،و اگر نبود آنكه يوسف عليه السّلام برهان پروردگارش را ديد،يا تصميم به قتل او گرفته بود كه اين كار بدى بود،يا آنكه تصميم به فحشا مى گرفت كه مقتضاى حال و طبيعت جوانى و عزوبت او بود،و با مالكه جوان خود كه او هم در شرايطى مشابه و در اوج رفاه اشرافى مى زيست،در خانه خالى از اغيار،در مى آميخت،ولى برهان پروردگارش را ديد و عفّت ورزيد و از گناه و بدى به دور ماند.به راستى كه او از كسانى بود كه خداوند آنان را براى خود برگزيده و پاكيزه شان گردانيده است.اما برهانى كه يوسف عليه السّلام ديد،و چگونگى ديدن آن،اجمالا چنين است كه او آثار هر دو كار را بر خويشتن بعينه مشاهده كرد.شرح آن در آينده مى آيد:

2 و 3-آثار عمل و جاودانگى آن و سرايت بركت و شومى از

برخى كارها بر زمان و مكان و عصمت جانشينان خدا از گناه

بدان خاطر كه آن را مى بينند

براى آشنائى با عصمت انبيا،زيبنده آن است كه ابتدا چگونگى سرايت و گسترش بركت و شومى آثار كار انسان،بر زمان و مكان،در دنيا و آخرت را،بررسى كنيم.پس،از خدا مدد جسته و مى گوئيم:خداى سبحان در سوره بقره فرموده:

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ.

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ.

(روزه،در)ماه رمضان است،ماهى كه قرآن،براى راهنمائى مردم،و نشانه هاى هدايت،و فرق ميان حق و باطل،در آن نازل شده است،پس هر كه از شما در اين ماه در حضر باشد،روزه بدارد. (1)

و در سوره قدر فرموده:

إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ* وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ* لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ* تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ* سَلامٌ هِيَ حَتّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ*

ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم!و تو چه ميدانى كه شب قدر چيست؟!شب قدر بهتر از هزار ماه است!فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان براى هر كارى نازل مى شوند.شبى است سرشار از سلامت تا سپيده دم!

خداوند قرآن را در يكى از شبهاى ماه رمضان،بر خاتم پيامبرانش نازل فرمود،اين شب،بدين خاطر شب قدر شد،و فرشتگان و روح،براى هميشه دوران،هر سال به فرمان پروردگارشان فرود مى آيند،و بركت اين شب به همه شبهاى ماه رمضان،براى هميشه دوران،سرايت كرد.

ما در مبحث نسخ،به يارى خدا،بررسى خواهيم كرد كه،روز جمعه از زمان آدم عليه السّلام بركت يافت،بدان خاطر كه خداى سبحان در آن روز بركات خود را بر آدم عليه السّلام نازل فرمود، و روز نهم ذيحجه مبارك شد،و روز آمرزش گناهان بندگان خدا در منى گرديد،بدان خاطر كه خداوند آمرزش خود را در اين روز بر آدم عليه السّلام نازل فرمود،و سرزمين هاى عرفات و منى و مشعر هم،در نهم و دهم ذيحجه بر همه اولاد آدم سرزمين مبارك شد،و آثار آن تا هميشه دوران باقى ماند.

همچنين،اثر گامهاى ابراهيم عليه السّلام در خانه خدا،بر پشتۀ گلى كه در زير پاى خود نهاده بود تا بر روى آن رفته و ديوار خانه را بالا ببرد،بركت يافت،و خداوند ما را فرمان داد تا

ص: 252


1- -بقره185/

براى هميشه،آن را عبادتگاه خود قرار دهيم،و فرمود: اِتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى از مقام ابراهيم،عبادتگاهى براى خود انتخاب كنيد.حال شومى و سرايت آن به ديگران نيز، اينگونه است.چنانكه وضع خانه هاى قوم عاد در منطقه حجر،پس از نزول عذاب،چنين بود،و رسول خدا به هنگام عبور از آنجا در غزوه تبوك،ما را از آن مطلع فرموده است.

خلاصه آن در كتابهاى حديث و سيره چنين است:

هنگامى كه رسول خدا در سال نهم هجرى،به سوى غزوه تبوك مى رفت به سرزمين حجر-شهر قوم ثمود در وادى القرى،در مسير مدينه به شام-كه رسيدند،پيش از عبور از آن پياده شدند و سپاهيان از چاه آنجا آب كشيدند كه منادى پيامبر فرياد زد!از آب چاه اينجا ننوشيد!و براى نماز با آن وضو نسازيد!مردم هر چه در آبگيرهاى خود داشتند بر زمين ريختند و گفتند:اى رسول خدا!با آن خمير ساخته ايم،فرمود:آن را به شتران بخورانيد،مبادا مانند آنچه به آنان رسيد بر شما هم برسد و هنگامى كه بار برداشتند و از حجر گذشتند جامه خود را بر چهره كشيد و مركب خود را به شتاب راند،سپاهيان نيز چنين كردند.رسول خدا فرمود:

لا تدخلوا بيوت الذين ظلموا الاّ و انتم باكون

داخل خانه هاى ستمگران نشويد مگر در حال گريستن!

مردى با انگشترى كه در حجر،در خانه عذاب شدگان،يافته بود خدمت رسول خدا آمد،آن حضرت از وى روى گردانيد و با دست خود جلوى چشمانش را گرفت تا آن را نبيند،و فرمود:آن را بينداز!او هم بدورش افكند. (1)

همانند اين واقعه براى امام على عليه السّلام نيز پيش آمد،نصر بن مزاحم و غير او آورده اند:

مخنف بن سليم با امام على عليه السّلام از"بابل" (2)مى گذشتند كه امام على عليه السّلام فرمود:در سرزمين بابل،محلى است كه مورد عذاب واقع گرديده و بر زمين فرو شده است،مركب خود رات.

ص: 253


1- -مغازى واقدى ص 1006 تا 1008،امتاع الاسماع ص 454 تا 456 و...
2- -بابل منطقه اى است در عراق بين كوفه و بغداد و پل صراة بر روى رودخانه صراة نزديك بغداد بوده است.

تيزتر بران تا شايد نماز عصر را در بيرون آنجا به جا آوريم!

او مى گويد:امام عليه السّلام مركب خو را برجهانيد،مردم نيز مركب هاى خود را به دنبال آن حضرت راندند،او هنگامى كه از پل صراة گذشت،فرود آمد و نماز عصر را با مردم اقامه كرد. (1)در روايت ديگرى آمده است:

با امير المؤمنين عليه السّلام به هنگام عصر،از پل صراة گذشتيم،فرمود:اين سرزمين،وادى عذاب شده اى است و براى هيچ پيامبر يا وصى پيامبرى شايسته نيست تا در آن نماز بگزارد. (2)

آرى،بركت،از زمان و مكانى كه خداوند آن را براى بنده اى از بندگان مخلص خود، مبارك گردانيده،به ديگر زمانها و مكانها سرايت كرده و گسترش مى يابد،چنانكه شومى و نحوست هم گسترش و سرايت دارد،و از زمانى كه خداوند بر بندگان شقى و بدبخت خود غضب فرموده،به ديگر زمانها و مكانها راه مى يابد.

ما بزودى در مبحث"آثار عمل"كه در آينده مى آيد،مى بينيم كه رفتار آدميان در دنيا و آخرت آثار هميشگى دارند كه يا به شكل آتش جاويدى كه آتشگيره آن مردمان و سنگها هستند،در مى آيد،يا به شكل نعمت هاى خالد در بهشت هاى عدن،همه اين آثار و سرايت ها را بندگان مخلص خدا مى بيند و درك مى كنند،و اين بينش،آنان را به كوشش بيشتر در انجام كارهاى شايسته،و دورى از زشت كارى و فحشا و منكر مى كشاند.

اين بينش ها،همان برهان الهى است كه خداوند به كسانى از بندگانش مى دهد كه خود را پاك كرده و رضاى خدا را بر خواسته نفس امّاره برگزيده اند.بدين خاطر از بندگان مخلص خدا گناه هلاكت بار سر نمى زند،مثال ايشان در اين باره مثال انسان بينا و شخص كور است كه با هم در يك مسير ناهموار پر از پرتگاه مى روند،بديهى است شخص بينا از فرو افتادن در مهالك دورى مى كند،و همراه نابيناى خود را نيز آگاه مى كند تا از سقوط در آن دورى گزيند.ت.

ص: 254


1- -وقعه صفين،نصر بن مزاحم ص 135.
2- -بحار ج 41 ص 168 به نقل از علل الشرايع و بصائر الدرجات.

يا مانند انسانهاى تشنه اى كه روياروى آنان آبى زلال خودنمائى كرده و جانشان براى نوشيدن جرعه اى از آن لحظه شمارى مى كند تا حرارت تشنگى خود را فرونشانند،ولى در ميان ايشان پزشكى است كه با ميكروسكوپ آب را آزمايش مى كند و در آن انواع ميكروب هاى كشنده مى يابد،و به همراهان خود مى گويد:بايد اين آب را قبل از نوشيدن تصفيه نمائيم!

مثال بندگان مخلص خدا،اينگونه است.آنان برهان الهى را مى بينند،و حقايق اعمال و آثار نيك و بد آن را در مى يابند،ايشان با چنين بصيرتى كه از زشتى گناه و شناعت آن دارند،و مى دانند كه گناه در آخرت عذاب مجسم و آتش جاودان مى گردد،ممكن نيست در حال اختيار به چنان عملى مبادرت كنند.

شبهاتى كه در پيرامون عصمت انبيا مى آورند،و به آيات متشابه استشهاد مى كنند،بدان خاطر است كه در تأويل برخى راه اشتباه رفته،و برخى ديگر را با روايات نادرست تفسير مى كنند.ما براى اجتناب از طول بحث تنها به نمونه هائى از هر دو نوع بسنده مى كنيم:

4-روايات دروغينى كه بر نبىّ خدا،داود عليه السّلام،درباره ازدواج با

اشاره

بيوه اوريا بستند و بر خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم درباره ازدواج با زينب

مطلّقه زيد نسبت دادند و حكمت اين دو ازدواج

ما ابتدا،روايات مربوط به ازدواج داود با بيوه اوريا،و ازدواج پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم با مطلّقه زيد را مورد بررسى قرار مى دهيم:

الف-ازدواج داود عليه السّلام در قرآن كريم:

خداى سبحان در سوره ص مى فرمايد:

اِصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوّابٌ* إِنّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ* وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوّابٌ* وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ* وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ* إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ* إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ* قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ* فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ* يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ*

اِصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوّابٌ* إِنّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ* وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوّابٌ* وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ* وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ* إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ* إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ* قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ* فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ* يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ*

در برابر آنچه مى گويند شكيبا باش،و به ياد آر بنده ما داود صاحب قدرت را، كه بسيار توبه كننده بود،ما كوهها را مسخّر او ساختيم كه شامگاه و بامداد با او تسبيح مى گفتند.پرندگان را نيز مسخّر او نموديم كه همگى به سوى او مى آمدند.و حكومتش را استوار كرديم،و حكمت به او بخشيديم،و داورى عادلانه اش آموختيم.آيا داستان شاكيان هنگامى كه از محراب بالا رفتند به تو رسيده است؟!در آن هنگام كه بر داود وارد شدند و او از ديدن آنان ترسيد؛ گفتند:نترس،ما دو نفر شاكى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى ستم كرده،اكنون در ميان ما به درستى داورى كن و از حق دور مشو و ما را به راه راست هدايت كن!اين برادر من است؛او نود و نه ميش دارد و من يكى بيش ندارم!او اصرار مى كند كه:اين يكى را هم به من واگذار؛و در سخن بر من غلبه كرده است.داود گفت:مسلّم است كه او با درخواستش در افزودن ميش تو به ميشهاى خود،بر تو ستم نموده،و بسيارى از شريكان بر يكديگر ستم مى كنند،مگر كسانى كه ايمان آورده و عمل شايسته انجام داده اند؛كه شمار آنان اندك است.داود دانست كه ما او را امتحان كرديم،پس،از پروردگارش آمرزش خواست و به سجده افتاد و توبه كرد.ما اين كار را بر او بخشيديم،و او نزد ما داراى مقامى

ص: 255

و الا و سرانجامى نيكوست.اى داود!ما تو را جانشينى در زمين قرار داديم؛پس در ميان مردم به حق داورى كن... (1)

تأويل اين آيات در روايات مكتب خلفا
اشاره

روايات مكتب خلفا در تأويل آياتى كه از داورى داود عليه السّلام سخن مى گويد،بسيارند،ما در زير تنها به آوردن سه نمونه از آنها بسنده مى كنيم:

1-روايت وهب بن منبّه

طبرى در تأويل آيات از قول وهب بن منبّه آورده است:

هنگامى كه بنى اسرائيل پيرامون داود عليه السّلام گرد آمدند،خداوند زبور را بر او نازل كرد،و فن آهنگرى را به وى آموخت،و آهن را براى او نرم ساخت،و كوهها و پرندگان را فرمان داد تا هرگاه تسبيح گويد با او همراهى نمايند،-از جمله آورده اند-خداوند به هيچ يك از آفريدگانش همانند صداى داود را نداده است،او هرگاه زبور مى خواند-چنانكه آورده اند- وحوش به اندازه اى نزديك او مى شدند كه گردن آنها را مى گرفت،و آنها ساكت و آرام به صداى او گوش مى سپردند،او بسيار جهادگر و عبادت پيشه بود،در ميان بنى اسرائيل به حكومت برخاست،و نبىّ جانشينى بود كه به فرمان خدا داورى مى كرد،از انبياى بسيار زحمتكش بود كه زياد گريه مى كرد،سپس به فتنه آن زن مبتلا شد،او محراب ويژه اى داشت كه خود تنها در آن به تلاوت زبور و نماز مى پرداخت،و در پايين آن باغچه اى از مردى بنى اسرائيلى قرار داشت،و آن زن كه داود مبتلاى او شد نزد اين مرد بود.

او هنگامى كه در آن روز به محراب خود وارد شد،گفت:امروز تا شب هيچ كس نبايد نزد من آيد،و هيچ چيز نبايد خلوتم را بر هم زند،سپس داخل محراب شد،زبور را گشود و به تلاوت آن پرداخت.در محراب پنجره اى بود كه باغچه مذكور از آن ديده مى شد،در همان حال كه داود زبور خود را تلاوت مى كرد،كبوترى زرّين رويا روى او در پنجره قرار

ص: 256


1- -ص26/-17.

گرفت،او سر بر داشت و آن را ديد و در شگفت شد،سپس به ياد گفته خويش افتاد كه:

"هيچ چيز نبايد او را از عبادت بازدارد ،"پس،سر خود را به زير افكند و به زبور پرداخت، كبوتر كه براى امتحان و آزمايش آمده بود،از پنجره برخاست و روبروى داود به زمين نشست.او به سويش دست گشود،كبوتر قدرى عقب كشيد،به دنبالش برخاست،كبوتر به سوى پنجره پر زد.براى گرفتنش به سوى پنجره رفت،كبوتر به سوى باغچه پر كشيد.او با چشم تعقيبش كرد تا كجا مى نشيند كه آن زن را در حال شستشوى خود ديد-زنى كه در زيبائى و جمال و اندام،خداوند به حال او داناتر است.مى گويند آن زن وقتى داود را ديد موهايش را گشود و بدن خود را با آن پوشانيد-پس قلبش فرو ريخت و به سوى زبور و نشيمنگاه خود بازگشت،و چنان شد كه ياد آن زن از دلش جدا نمى شد،اين فتنه بدان جايش كشاند كه همسر زن را به جنگ فرستاد،و فرمانده لشكر را-به گمان اهل كتاب-فرمان داد او را به كام مرگ فرستد تا آنكه به خواسته اش رسيد،او كه نود و نه زن داشت آن زن را نيز پس از مرگ شوهرش خواستگارى و با وى ازدواج كرد.خداوند هم در موقعى كه در محراب بود دو فرشته را در حال درگيرى نزد وى فرستاد تا نمونه اى از كار او با همسايه اش را به وى بنمايد،داود كه آن دو را در محراب بر بالاى خود ايستاده ديد،ترسيد و گفت:چه چيز شما را بر سر من كشانده؟گفتند:نترس،ما براى درگيرى و ايراد بدى نيامده ايم،"ما دو نفر شاكى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى ستم كرده."آمده ايم تا ميان ما داورى كنى"،"بين ما به درستى داورى كن،و از حق دور مشو و ما را به راه راست هدايت كن."يعنى:ما را بر مسير حق ببر،و بر غير حق مبر،فرشته اى كه از جانب«اوريا بن حنانيا»شوهر آن زن سخن مى راند،گفت:"اين برادر من است"يعنى:برادر دينى من است،"او نود و نه ميش دارد و من تنها يك ميش دارم،به من مى گويد:ميش خود را در اختيار من نگذار"يعنى:مرا بر او مسلط كن،سپس در سخن بر من غلبه،و به من زور گفته،زيرا از من نيرومندتر است،او ميش مرا در شمار ميش هاى خودش آورده،و مرا دست خالى رها كرده است،داود خشمگين شد،و به متشاكى ساكت رو كرد و گفت:اگر آنچه مى گويد راست باشد،بينى ات را با تيشه مى كوبم،سپس به خود آمد و ساكت شد،و دانست كه مراد از اين صحنه،

ص: 257

نماياندن كارى است كه درباره همسر"اوريا"انجام داده است،پس،با گريه و انابه،به سجده افتاد و توبه كرد.او چهل روز را اين چنين در حالى كه روزه بود و چيزى نمى خورد و نمى آشاميد در سجده گذرانيد،تا سرشك ديده در زير صورتش سبزه رويانيد،و سجده بر گوشت چهره اش اثر گذاشت،خداوند او را بخشيده و توبه اش را پذيرفت.

چنين مى پندارند كه او گفت:پروردگارا!جنايتى را كه در حق آن زن روا داشتم بخشيدى،خون آن كشته مظلوم چه مى شود؟-به گمان اهل كتاب-به او گفته شد:اى داود بدان كه پروردگار تو در خون او ستم نكرده،ولى بزودى از او درباره تو سؤال مى كند و خونبهايش را مى پردازد،و از دوش تو برمى دارد.او هنگامى كه گرفتاريهايش بر طرف شد، گناهش را در كف دست راست خود نمودار كرد،و هرگاه غذا به دهان مى برد يا شربتى مى نوشيد،آن را مى ديد و گريه مى كرد،و چون براى سخن گفتن با مردم برمى خاست،دست خود را باز مى كرد و روبروى مردم مى گرفت تا نمودار گناهش را ببينند. (1)

2-روايت حسن بصرى

طبرى و سيوطى در تفسير آيات از حسن بصرى آورده اند كه گفت:

داود ايام زندگى را چهار بخش كرده بود:روزى را براى زنانش اختصاص داده بود، روزى را براى عبادت،روزى را براى داورى در بنى اسرائيل،و روزى را به خود بنى اسرائيل تا پندش دهند و پندشان دهد،او را بگريانند و او آنان را بگرياند،روز بنى اسرائيل كه شد گفت:موعظه كنيد،گفتند:آيا روزى بر انسان مى گذرد كه در آن گناه نكند؟داود در خود چنان ديد كه او توان اين را دارد،روز عبادتش كه رسيد،درها را به روى خود بست و دستور داد هيچ كس بر او وارد نشود،سپس به تورات پرداخت.در حال قرائت بود كه كبوترى زرّين،با رنگهاى زيبا،پيش روى او قرار گرفت،خواست آن را بگيرد،پر زد و قدرى دورتر،به مقدارى كه از دست يافتن به او نوميد نگردد،به زمين نشست،او همچنان به دنبال كبوتر رفت تا ديدگانش از بالا بر زنى افتاد كه خود را شستشو مى داد،اندام و

ص: 258


1- -تفسير طبرى ج 23 ص 96-95 چاپ دار المعرفة بيروت.

زيبائى اش او را به شگفت آورد،زن كه سايه اش را ديد،خود را با موهايش پوشانيد،و اين بر شگفتى و اعجاب وى افزود،او كه پيش از اين شوهرش را در سمت فرماندهى با برخى سپاهيانش به بيرون فرستاده بود،براى او نوشت به سوى مكان چنين و چنان حركت نمايد، مكانى كه اگر به سوى آن مى رفت بازگشتى نداشت،او دستور را انجام داد و كشته شد.وى نيز زن را خواستگارى و با او ازدواج كرد. (1)

3-روايت يزيد رقاشى از انس بن مالك
اشاره

طبرى و سيوطى در تفسير آيات به سند خودشان از يزيد رقاشى از انس بن مالك روايتى آورده اند كه فشرده آن چنين است:يزيد رقاشى مى گويد،از انس بن مالك شنيدم كه مى گفت:

از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم شنيدم كه مى فرمود:داود عليه السّلام هنگامى كه آن زن را ديد بنى اسرائيل را به جنگ فرستاد،و به فرمانده سپاه سفارش كرد: هرگاه به دشمن رسيديد فلانى[اوريا] بايد پيش روى تابوت شمشير بزند،تابوت را در آن زمان براى پيروزى مى بردند،و هر كه پيشاروى تابوت مى رفت،بازنمى گشت تا كشته شود يا دشمن از او بگريزد،او كشته شد و داود با آن زن ازدواج كرد،و آن دو فرشته بر داود عليه السّلام فرود آمدند،او به سجده افتاد و چهل روز در اين حال بود تا از سرشك ديده اش سبزه روئيد،و زمين صورتش را خورد،او در سجده اش مى گفت:پروردگار من!داود لغزشى كرد كه از فاصله مشرق و مغرب دورتر است،خداى من!اگر به ناتوانى داود رحم نكنى و خطايش را نبخشى،گناه او سخن مردمان پس از وى مى گردد،جبرئيل عليه السّلام پس از چهل روز آمد و گفت:اى داود!خداوند بر تو بخشود،داود گفت:من ميدانم كه خدا عادل است و ذره اى از عدل منحرف نمى شود،اگر فلانى[اوريا]روز قيامت بيايد و بگويد:اى پروردگار من!خون من به گردن داود است،چه كنم؟جبرئيل گفت:من از پروردگارت در اين باره سؤال نكرده ام،اگر بخواهى چنان كنم،

ص: 259


1- -تفسير طبرى ج 23 ص 96 چاپ دار المعرفه بيروت.سيوطى ج 5 ص 148 عبارت از طبرى است.

گفت:آرى،بپرس.جبرئيل عليه السّلام بالا رفت و داود به سجده افتاد،مدتى گذشت كه جبرئيل فرود آمد و گفت:اى داود!درباره آنچه مرا فرستادى از خدا سؤال كردم،فرمود:به داود بگو:خداوند شما دو نفر را در روز قيامت مى آورد و به او مى گويد:خونى را كه به گردن داود دارى بر من ببخش،مى گويد:پروردگارا!آن را به تو بخشيدم،خداوند مى فرمايد:در عوض آن،هر چه مى خواهى در بهشت برگزين،و هر چه ميل دارى از آن تو باشد (1)...

روايات وارد درباره نبى خدا،داود عليه السّلام،در تفاسير بدين گونه بود كه ديديم.اينك به بررسى اسناد آنها مى پردازيم:

بررسى اسناد روايات
1-وهب بن منبّه:

پدر وى از ايرانيانى بود كه كسرى آنان را به يمن فرستاد.شرح حال او در طبقات ابن سعد-فشرده آن-چنين است:

وهب گفته:من نود و دو كتاب را كه همه از آسمان نازل شده بود خوانده ام؛هفتاد و دوتاى آنها در كنيسه ها و در دست مردمان است،و بيست عدد ديگر را تنها عده كمى مى دانند، او در سال(110)هجرى وفات كرد.

دكتر جواد على گويد:گفته مى شود وهب از ريشه يهودى است،او به گمان خود،زبان يونانى و سريانى و حميرى و خواندن كتابهاى قديمه را خوب مى دانسته است.در كشف الظنون"قصص الانبياء"را از تأليفات وى شمرده است. (2)

2-حسن بصرى:

ابو سعيد،پدرش غلام زيد بن ثابت بوده،او در دو سال آخر خلافت عمر به دنيا آمد،در بصره زندگى و در سال 110 هجرى وفات كرد،در فصاحت و بلاغت بلند مرتبه،در نزد مردم و دستگاه خلافت پرشكوه ،و در بصره پيشواى پيروان مكتب خلفا بود. (3)

ص: 260


1- -تفسير طبرى ج 23 ص 96 چاپ دار المعرفه بيروت،و سيوطى ج 5 ص 300-301
2- -طبقات ابن سعد چاپ اروپا ج 5 ص 395 و كشف الظنون ص 1328،و تاريخ العرب قبل الاسلام،از دكتر جواد على ج 1 ص 44
3- -به ترجمه وى در وفيات الاعيان ابن خلكان چاپ اول ج 1 ص 354 و طبقات ابن سعد چاپ اروپا ج 7 ق 1 ص 120 مراجعه شود.

ديدگاه و عقايد او:از روايات شرح حالش در طبقات ابن سعد،چنين به دست مى آيد كه او قدرى مذهب بوده و درباره آن مناظره مى كرده،سپس از اين عقيده برگشته است.او قيام بر عليه حكومت ظالمى همچون حجاج بن يوسف را جايز نمى دانست.

ارزش روايات او:بخشى از شرح حال او در ميزان الاعتدال (1)چنين است:

حسن بصرى بسيار فريب كار بود،او هر حديثى را كه از ديگران روايت كرده بى اعتبار و ضعيف است،زيرا به خاطر نياز، سندسازى مى كرد،بويژه احاديث كسانى مانند ابو هريره و امثال وى كه يقينا چيزى از آنان نشنيده است.محدثان روايات او از ابو هريره را،در زمره روايات بى سند مى دانند،و خدا داناتر است.

يعنى:حسن هرگاه در حديثى گفته است:(از فلان)اين روايت ضعيف است،زيرا او به گفتن اين سخن كه(از فلان كس شنيدم)نيازمند بوده،بويژه راويانى كه چيزى از خود آنان نشنيده است؛مانند روايات مستقيم وى از ابو هريره و امثال او،حسن در حالى كه آنان را نديده بدون واسطه از ايشان روايت كرده است.

در قسمتى از شرح حالش در طبقات ابن سعد از قول على بن زيد آورده است:

من براى حسن بصرى حديثى گفته بودم و او همان را براى ديگران روايت مى كرد،به او گفتم اى ابا سعيد!چه كسى اين حديث را براى شما روايت كرد؟گفت:نمى دانم.به او گفتم:

من اين را براى شما روايت كردم.

همچنين آورده است:به او گفته شد:اين فتواها كه براى مردم صادر مى كنى از احاديثى است كه شنيده اى يا از ديدگاه و پندار شخصى است؟گفت:نه به خدا،چنان نيست كه هر فتوائى مى دهيم آن را شنيده باشيم،بلكه رأى و نظر ما[براى مردم]از رأى و ديد خودشان براى آنان بهتر است (2)!

واصل بن عطا، بنيان گذار مكتب اعتزال(متوفاى 131 ه)،و ابن ابى العوجاء يكى ازت.

ص: 261


1- -جلد 1 ص 527 شماره ترجمه 1968
2- -هر دو روايت در طبقات ابن سعد ج 8 ص 120 چاپ اروپا و ج 7 ق 1 ص 120 آمده است.

مشاهير زنديقان،از فارغ التحصيلان مكتب حسن بصرى هستند.

به ابن ابى العوجاء گفتند:مكتب استادت را رها كردى و به راهى وارد شدى كه نه اصلى دارد و نه حقيقتى!گفت:استاد من مغشوش و نامتعادل بود،گاهى طرفدار قدر بود و گاهى جبرى مسلك،باور ندارم او به عقيده ثابتى پايبند مانده باشد.

ابن ابى العوجاء را فرماندار كوفه در سال 155 هجرى كشت،او پيش از كشته شدنش گفت:مرا مى كشيد،ولى بدانيد من چهار هزار حديث ساخته ام كه حلال خدا را در آنها حرام كرده و حرام خدا را حلال نموده ام،روز روزه دارى تان را به افطار و روز افطارتان را به روزه برگرداندم. (1)

3-يزيد بن ابان رقاشى:

"حديث گوى قصه پرداز بصرى،زاهد گريان نابخرد."

فشرده شرح حال او در تهذيب الكمال مزّى و تهذيب التهذيب ابن حجر چنين است:

الف-درباره زهد او: او خويشتن را گرسنه و تشنه مى داشت،جسمش نحيف، اندامش ضعيف و رنگش كبود شده بود،گريه مى كرد و همنشينان خود را مى گريانيد و مى گفت-مثلا-:بيائيد بر آب خنك در روز تشنگى بگرييم!و مى گفت:سلام بر آب خنك به هنگام ظهر،راوى مى گويد:او كارهائى مى كرد كه پيامبر،نه گفته و نه عمل كرده بود.

خداى سبحان مى فرمايد: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا...

بگو:چه كسى زينت هاى الهى و روزى هاى پاكيزه را-كه خدا براى بندگان خود بيرون آورده-حرام كرده است؟!بگو:اين ها براى مؤمنان در زندگى دنياست... (2)

ب-ديدگاه او: اعتقادش ضعيف و مذهبش قدرى بود. (3)

ج-ارزش روايات او: از قول يكى از راويان،به نام"شعبه"،آورده اند كه گفت:اگر

ص: 262


1- -به ترجمه و اصل بن عطا در وفيات الاعيان،و شرح حال ابن ابى العوجاء در بحث زندقه و زنادقه جلد اول"يكصد و پنجاه صحابى ساختگى"و"الكنى و الالقاب"مراجعه شود.
2- -اعراف32/.
3- -طبقات ابن سعد چاپ اروپا ج 7 ق 2 ص 13

راهزنى كنم نزد من محبوبتر است تا از وى روايت نمايم!

درباره روايات او گفته اند:رواياتش منكر و ناشناخته است،رواياتش متروك است، روايات او نوشته نمى شود!

ابو حاتم گفته است:واعظى گريان بود،از انس بسيار روايت مى كرد،و اين محل تأمل و اشكال است،حديث او ضعيف است.

در تهذيب التهذيب آمده:ابن حبّان گويد:او از بهترين بنده هاى گريان خدا در شب بود، لكن از ضبط درست حديث به خاطر عبادت غافل ماند،بگونه اى كه سخن حسن را وارونه و آن را به جاى قول انس از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم قرار مى داد،روايت از قول او روا نيست مگر براى اظهار شگفتى!

يزيد بن ابان پيش از سال 120 هجرى وفات كرد. (1)

بررسى متن روايات

1-روايت وهب: فشرده روايت:نبىّ خدا داود عليه السّلام روزى را به عبادت اختصاص داد و خلوت گزيد و بر روى تورات افتاد و به قرائت آن پرداخت،بناگاه كبوترى زرّين روبروى او سبز شد،خواست آن را بگيرد،پر زد و قدرى عقب نشست،داود از پى او رفت و رفت تا همسر اوريا همسايه اش را،در حال شستشوى خود ديد،از زيبائى او در شگفت شد،زن كه وجود او را احساس نمود،خود را درون موهايش پنهان كرد و اين بر شگفتى داود افزود، نقشه كشتن شوهرش را كه در ميدان جنگ بود طراحى و با اين زن ازدواج كرد،پس آن دو فرشته بر او وارد شدند.و دنباله داستان كه قرآن كريم بيان مى دارد.

اين راوى يك بار مى گويد:(وهب گفت)،و بار ديگر مى گويد:(بنابر آنچه اهل كتاب مى پندارند)و با اين سخن،مسئوليت آن را از خود دور مى كند.ما هنگامى كه به تورات -باب يازده و دوازده كتاب دوم سموئيل-مراجعه كنيم،داستان را چنين مى يابيم كه:داود "يتشبع"همسر اوريا همسايه اش را از بالاى بام ديده و از زيبائى وى در شگفت مى شود،او

ص: 263


1- -شرح حال او را در تهذيب التهذيب ج 11 ص 309-311 مى يابيد.

را به خانه خود مى خواند،و با وى همبستر مى شود،زن از او به زنا باردار مى گردد و...

ملاحظه كنيد:

و واقع شد در وقت عصر كه داود از بسترش برخاسته بر پشت بام خانۀ پادشاه گردش كرد و از پشت بام زنى را ديد كه خويشتن را شستشو مى كند و آن زن بسيار نيكو منظر بود*پس داود فرستاده دربارۀ زن استفسار نمود و او را گفتند كه آيا اين بث شبع دختر اليعام زن اورياى حتّى نيست*و داود قاصدان فرستاده او را گرفت و او نزد وى آمده داود با او همبستر شد و او از نجاست خود طاهر شده به خانۀ خود برگشت*و آن زن حامله شد و فرستاده داود را مخبر ساخت و گفت من حامله هستم پس داود نزد يوآب فرستاد كه اورياى حتّى را نزد من بفرست و يوآب اوريا را نزد داود فرستاد*و چون اوريا نزد وى رسيد داود از سلامتى يوآب و از سلامتى قوم و از سلامتى جنگ پرسيد*و داود به اوريا گفت به خانه ات برو و پايهاى خود را بشو پس اوريا از خانۀ پادشاه بيرون رفت و از عقبش خوانى از پادشاه فرستاده شد*امّا اوريا نزد در خانۀ پادشاه با ساير بندگان آقايش خوابيده به خانۀ خود نرفت*و داود را خبر داده گفتند كه اوريا به خانۀ خود نرفته است پس داود به اوريا گفت آيا تو از سفر نيامده اى پس چرا به خانۀ خود نرفته اى*اوريا به داود عرض كرد كه تابوت و اسرائيل و يهودا در خيمه ها ساكنند و آقايم يوآب و بندگان آقايم بر روى بيابان خيمه نشين اند و آيا من به خانۀ خود بروم تا اكل و شرب بنمايم و با زن خود بخوابم به حيات تو و به حيات جان تو قسم كه اين كار را نخواهم كرد*و داود به اوريا گفت امروز نيز اينجا باش و فردا تو را روانه مى كنم پس اوريا آن روز و فردايش را در

ص: 264

اورشليم ماند*و داود او را دعوت نمود كه در حضورش خورد و نوشيد و او را مست كرد و وقت شام بيرون رفته بر بسترش با بندگان آقايش خوابيد و به خانۀ خود نرفت*و بامدادان داود مكتوبى براى يوآب نوشته به دست اوريا فرستاد*و در مكتوب به اين مضمون نوشت كه اوريا را در مقدّمۀ جنگ سخت بگذاريد و از عقبش پس برويد تا زده شده بميرد*و چون يوآب شهر را محاصره مى كرد اوريا را در مكانى كه مى دانست كه مردان شجاع در آنجا مى باشند گذاشت*و مردان شهر بيرون آمده با يوآب جنگ كردند و بعضى از قوم از بندگان داود افتادند و اورياى حتّى نيز بمرد*پس يوآب فرستاده داود را از جميع وقايع جنگ خبر داد*و قاصد را امر فرموده گفت چون از تمامى وقايع جنگ به پادشاه خبر داده باشى*اگر خشم پادشاه افروخته شود و تو را گويد چرا براى جنگ به شهر نزديك شديد آيا نمى دانستيد كه از سر حصار تير خواهند انداخت*كيست كه ابى ملك بن يربّوشت را كشت آيا زنى سنگ بالائين آسيايى را از روى حصار بر او نينداخت كه در تاباص مرد پس چرا به حصار نزديك شديد آنگاه بگو كه بنده ات اورياى حتّى نيز مرده است*پس قاصد روانه شده آمد و داود را از هر آنچه يوآب او را پيغام داده بود مخبر ساخت*و قاصد به داود گفت كه مردان بر ما غالب شده در عقب ما به صحرا بيرون آمدند و ما بر ايشان تا دهنۀ دروازه تاختيم* و تيراندازان بر بندگان تو از روى حصار تير انداختند و بعضى از بندگان پادشاه مردند و بندۀ تو اورياى حتّى نيز مرده است*داود به قاصد گفت به يوآب چنين بگو اين واقعه در نظر تو بد نيايد زيرا كه شمشير اين و آن را بى تفاوت هلاك مى كند پس در مقاتله با شهر به سختى كوشيده آن را منهدم بساز پس او را خاطر جمعى بده*و

ص: 265

چون زن اوريا شنيد كه شوهرش اوريا مرده است براى شوهر خود ماتم گرفت*و چون ايّام ماتم گذشت داود فرستاده او را به خانۀ خود آورد و او زن وى شد و برايش پسرى زاييد امّا كارى كه داود كرده بود در نظر خداوند ناپسند آمد*

باب دوازدهم و خداوند ناتان را نزد داود فرستاد و نزد وى آمده او را گفت كه در شهرى دو مرد بودند يكى دولتمند و ديگرى فقير*و دولتمند را گوسفند و گاو بى نهايت بسيار بود*و فقير را جز يك ماده برۀ كوچك نبود كه آن را خريده و پرورش داده همراه وى و پسرانش بزرگ مى شد از خوراك وى مى خورد و از كاسۀ او مى نوشيد و در آغوشش مى خوابيد و برايش مثل دختر مى بود*و مسافرى نزد آن مرد دولتمند آمد و او را حيف آمد كه از گوسفندان و گاوان خود بگيرد تا به جهت مسافرى كه نزد وى آمده بود مهيّا سازد و برۀ آن مرد فقير را گرفته براى آن مرد كه نزد وى آمده بود مهيّا ساخت* آنگاه خشم داود بر آن شخص افروخته شده به ناتان گفت به حيات خداوند قسم كسى كه اين كار را كرده است مستوجب قتل است*و چون كه اين كار را كرده است و هيچ ترحّم ننموده بره را چهار چندان بايد رد كند*ناتان به داود گفت آن مرد تو هستى و يهوه خداى اسرائيل چنين مى گويد من تو را بر اسرائيل به پادشاهى مسح نمودم و من تو را از دست شاؤل رهايى دادم*و خانۀ آقاى تو را به تو دادم و زنان آقاى تو را به آغوش تو و خاندان اسرائيل و يهودا را به تو عطا كردم و اگر اين كم مى بود چنين و چنان براى تو مزيد مى كردم*پس چرا كلام خداوند را خوار نموده در نظر وى عمل بد بجا آوردى و

ص: 266

اورياى حتّى را به شمشير زده زن او را براى خود به زنى گرفتى و او را با شمشير بنى عمّون به قتل رسانيدى*پس حال شمشير از خانۀ تو هرگز دور نخواهد شد به علّت اينكه مرا تحقير نموده زن اوريا حتّى را گرفتى تا زن تو باشد*خداوند چنين مى گويد اينك من از خانۀ خودت بدى را بر تو عارض خواهم گردانيد و زنان تو را پيش تو گرفته به همسايه ات خواهم داد و او در نظر اين آفتاب با زنان تو خواهد خوابيد*زيرا كه تو اين كار را به پنهانى كردى امّا من اين كار را پيش تمام اسرائيل و در نظر آفتاب خواهم نمود*و داود به ناتان گفت به خداوند گناه كرده ام ناتان به داود گفت خداوند نيز گناه تو را عفو نموده است كه نخواهى مرد*ليكن چون از اين امر باعث كفر گفتن دشمنان خداوند شده اى پسرى نيز كه براى تو زائيده شده است البته خواهد مرد*پس ناتان به خانۀ خود رفت و خداوند پسرى را كه زن اوريا براى داود زاييده بود مبتلا ساخت كه سخت بيمار شد*پس داود از خدا براى طفل استدعا نمود و داود روزه گرفت و داخل شده تمامى شب بر روى زمين خوابيد*و مشايخ خانه اش بر او برخاستند تا او را از زمين برخيزانند امّا قبول نكرد و با ايشان نان نخورد*و در روز هفتم طفل بمرد و خادمان داود ترسيدند كه از مردن طفل او را اطّلاع دهند زيرا گفتند اينك چون طفل زنده بود با وى سخن گفتيم و قول ما را نشنيد پس اگر به او خبر دهيم كه طفل مرده است چه قدر زياده رنجيده مى شود*و چون داود ديد كه بندگانش با يكديگر نجوى مى كنند داود فهميد كه طفل مرده است و داود به خادمان خود گفت آيا طفل مرده است،گفتند مرده است*آنگاه داود از زمين برخاسته خويشتن را شستشو داده تدهين كرد و لباس خود را عوض نموده به خانۀ خداوند رفت و عبادت نمود و به خانۀ خود آمده

ص: 267

خوراك خواست كه پيشش گذاشتند و خورد*و خادمانش به وى گفتند اين چه كار است كه كردى وقتى كه طفل زنده بود روزه گرفته گريه نمودى و چون طفل مرد برخاسته خوراك خوردى*او گفت وقتى كه طفل زنده بود روزه گرفتم و گريه نمودم زيرا فكر كردم كيست كه بداند كه شايد خداوند بر من ترحّم فرمايد تا طفل زنده بماند*امّا الآن كه مرده است پس چرا من روزه بدارم آيا مى توانم ديگر او را باز بياورم من نزد او خواهم رفت ليكن او نزد من باز نخواهد آمد*

از مقايسه روايت وهب با آنچه كه در تورات،كتاب دوم سموئيل،آمده،معلوم مى شود كه وهب برخى از داستان را از تورات،و برخى را از كتابهاى اسرائيلى ديگرى كه خوانده برگرفته است-چنانكه خود از خواندن آنها خبر داده است-اينگونه روايات،در علم حديث شناسى،روايات اسرائيلى يا اسرائيليات ناميده مى شود.

دوم-روايت حسن بصرى: خلاصه روايت حسن بصرى همان خلاصه روايت وهب مى باشد،جز آنكه بصرى در ابتداى داستان افزوده:داود اوقات را به چهار بخش تقسيم كرد،و ما نمى دانيم آيا اين را از پندار و ابتكار خود بر آن افزوده يا از راوى ديگرى از راويان اسرائيليات گرفته است؟

هر گونه باشد،حسن بصرى سند اين روايت را بيان نكرده،و آن را بدون سند و به اصطلاح"مرسل"آورده است،اگر او به هنگام روايت مرجع آن را بيان مى كرد و مى گفت از وهب بن منبّه يا غير او از راويان اسرائيليات روايت مى كند،مسأله آسان مى شد و پژوهشگران به مرجع روايت دست مى يافتند و به راحتى مى فهميدند كه از روايات اسرائيلى است،او با عدم بيان سند،كار اين روايت را بر محققين سخت مشكل كرده است.

و بدان سبب كه در مكتب خلفا امام پيش كسوتان عقايد به شمار است،روايت او در فهم عقايد اسلامى اثرى دو چندان دارد.

بيشتر راويان روايات اسرائيلى،همان كارى را مى كنند كه حسن بصرى كرده،يعنى روايات اسرائيلى را بدون سند و مرجع مى آورند،بدين خاطر،كار اينگونه روايات بر

ص: 268

افرادى كه حديث شناس نيستند بسيار سخت و پيچيده مى شود.

سوم-روايت يزيد رقاشى: يزيد بن ابان گفته است:اين روايت را از انس صحابى كه از رسول خدا شنيده،دريافت كرده،و با اين سخن،هم بر انس و هم بر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم دروغ بسته است.در حالى كه سيماى خارجى اش در جامعه،زاهد و عابد و گريان است! براستى اثر روايتى كه افرادى همانند يزيد عابد زاهد گريان،در موعظه ها و داستانهاى خود روايت مى كنند چه مقدار است؟!آيا غير متخصص در علم حديث شناسى مى تواند بفهمد كه يزيد رقاشى،آنچه را از حسن بصرى شنيده،به صحابى پيامبر انس و به پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم نسبت داده است؟!بويژه كه پس از آنان نيز مفسرانى مانند طبرى(متوفاى 310 ه)تا سيوطى(متوفاى 911 ه)از پى هم مى آيند و اين افسانه ها را در تفاسير خود وارد مى كنند،و غمبارتر آنكه آنان در نقل خود به آنچه از روايات اسرائيلى در اينجا آورديم بسنده نكرده اند،بلكه دامنه نقل از چنين راويان را به ديگر صحابه و تابعين گسترش دادند، و ما برخى از آنان را در جزء پنجم و دوازدهم"نقش ائمه در احياى دين"آورده ايم (1)،مانند:

1-صحابى عبد اللّه بن عمر و عاص،كسى كه دو انبان بزرگ از نوشته هاى اهل كتاب را در برخى جنگها به دست آورد،وى از اين كتابها بدون ذكر هيچ گونه مرجعى روايت مى كرد.

2-صحابى تميم دارى،وى پس از آنكه راهب نصارى بود اسلام آورد،و در روزهاى جمعه در مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم-پيش از شروع خطبه نماز توسط خليفه دوم عمر بن خطاب-سخنرانى مى كرد.اين كار،در زمان خليفه عثمان،به هفته اى دو روز گسترش يافت.

3-كعب الاحبار[تابعى]:او در زمان خلافت عمر اسلام آورد و پس از آن،در رديف علماى مسلمان به حساب آمد.

پس از اين گروه،كسان ديگرى،افسانه هاى ياد شده را از اينان گرفته و تفسير قرآن ناميدند،مانند:ت.

ص: 269


1- -جزء اول تا چهاردهم با همين عنوان به فارسى چاپ و نشر شده است.

4-مقاتل بن سليمان مروزى ازدى(متوفاى 150 ه)،او به مفسّر كتاب خدا شهرت دارد.شافعى درباره اش گفته است:

مردم همه ريزه خوار سه نفرند:در تفسير مقاتل بن سليمان،در شعر زهير بن ابى سلمى، و در كلام ابو حنيفه!

حال،جناب مقاتل چه مقدار از اسرائيليات را در روايات مورد اعتماد مكتب خلفا جاى داده،و چه مقدار از پيش خود ساخته و به ديگران نسبت داده،خدا مى داند و بس (1)!!

نتيجه بررسى

وهب بن منبّه روايت دروغينى را كه حاوى تهمت و افترا بر نبىّ خدا داود عليه السّلام است از كتابهاى اهل كتاب نقل كرد و مرجع آن را نشان داد،پيشواى امامان مكتب خلفا،حسن بصرى،آن را بدون اشاره به مرجع و مدرك روايت كرد،حديث گوى قصه پرداز،زاهد عابد گريان،يزيد بن أبان،با فريبكارى آن را به انس نسبت داد و گفت:انس آن را از رسول خدا شنيده است!

اينگونه تدليس و فريبكارى و نسبت دادن روايات اسرائيلى به صحابه،منحصر به اين مورد تنها،و اين صحابه خاص نيست،امثال اين روايت و خيلى بيش از اين را،به پسر عموى پيامبر،عبد اللّه بن عباس،نسبت داده اند،رواياتى كه بررسى آنها نيازمند بحث هاى تطبيقى گسترده است،و با مراجعه به صفحه آخر تفسير سيوطى(الدّر المنثور)برخى از اين موضوع براى ما روشن مى گردد.

*** بدينسان منشأ خبر دروغينى را كه بر داود عليه السّلام بسته اند،در قصه هاى تورات مى يابيم، اينگونه اخبار اسرائيلى،به تدريج و در طول زمان،با تفسير قرآن درآميخت،و براى

ص: 270


1- -مراجعه شود:تاريخ بغداد ج 12 ص 160-169 شماره 7142، وفيات الاعيان ج 4 ص 240-242،تهذيب التهذيب ج 10 ص 279-285،ميزان الاعتدال ج 4 ص 172 شماره 7841

مسلمانان ديدگاه نادرستى از سيره پيامبران ايجاد كرد.اينها،داستان دروغين ازدواج داود عليه السّلام با بيوه اوريا و افتراهائى بود كه در اين باره بر او بستند.

در بحث آينده،داستان صحيح ازدواج زينب دختر جحش با زيد و سپس با رسول خدا را،بيان مى داريم:

ازدواج پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم با زينب در روايت:

خازن در تفسير آيه:و تخفى فى نفسك و در دل چيزى را پنهان مى داشتى،مى گويد:

راست ترين سخن در اين باب روايتى است كه از سفيان بن عيينه از على بن جدعان رسيده كه گفته است:زين العابدين،على بن الحسين عليهما السّلام از من پرسيد:حسن بصرى درباره اين سخن خداى متعال كه فرموده: «وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ يعنى:در دل چيزى را پنهان مى داشتى كه خدا آن را آشكار مى كند؛و از مردم مى ترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى.»چه مى گويد؟گفتم مى گويد:هنگامى كه زيد خدمت رسول خدا رسيد و گفت:اى رسول خدا!من تصميم دارم زينب را طلاق گويم،پيامبر به شگفت آمد و فرمود:همسرت را نگه دار و از خدا بترس، على بن الحسين عليهما السّلام فرمود:چنين نيست،بلكه خداى ذو الجلال پيامبر را آگاه كرده بود كه زينب بزودى در شمار زنان پيامبر مى آيد،و زيد او را طلاق مى گويد،هنگامى كه زيد نزد آن حضرت آمد و گفت:من مى خواهم زينب را طلاق گويم،فرمود:همسرت را نگاه دار.

خداى متعال هم او را عتاب كرد و فرمود:چرا گفتى همسرت را نگاه دار،من كه تو را آگاه كرده بودم كه او بزودى در شمار زنان تو مى آيد؟!

خازن مى گويد:

اين تفسير به حال پيامبران،سزاوارتر و شايسته تر است،و با صريح آيات قرآن دمساز است و...

مشروح داستان ازدواج زينب-ابتدا با زيد،و سپس با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم-در آيات و روايات چنين است:

الف-

آيات ازدواج رسول خدا با زينب:

ص: 271

خداوند در سوره احزاب مى فرمايد:

وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً* وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللّهَ وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً* ما كانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيما فَرَضَ اللّهُ لَهُ سُنَّةَ اللّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ كانَ أَمْرُ اللّهِ قَدَراً مَقْدُوراً* اَلَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللّهَ وَ كَفى بِاللّهِ حَسِيباً* ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً*

هيچ مرد و زن با ايمانى را نشايد-هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند-اختيارى از خود نشان دهند،و هر كس خدا و رسولش را نافرمانى كند، به گمراهى آشكارى در افتاده است.

و هنگامى كه به آن كس كه خداوند نعمتش داد،مى گفتى:همسرت را نگاه دار و از خدا بترس،و در دل چيزى را پنهان مى داشتى كه خداوند آشكارش مى كند،و از مردم ترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى،پس هنگامى كه زيد نيازش را از آن زن پايان داد،ما او را به ازدواج تو داديم تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با زنان پسرخواندهاشان-هنگامى كه طلاق گيرند-نباشد؛و فرمان خدا انجام شدنى است.

هيچ گونه تنگنائى بر پيامبر-در آنچه خدا برايش مقرر داشته-وجود ندارد،اين سنت الهى در مورد پيشينيان هم جارى بوده و فرمان خدا روى حساب و اندازه است.پيشينيانى كه رسالتهاى الهى را تبليغ مى كردند،و از او ميترسيدند،و از

ص: 272

هيچ كس جز خدا بيم نداشتند،و همين بس كه خداوند حسابرس باشد.

محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلم پدر هيچ يك از مردان شما نيست،و لكن او رسول خدا و آخرين پيامبران است،و خداوند بر همه چيز آگاه است. (1)

تأويل آيات مذكور در روايات مكتب خلفا

طبرى در تأويل اين آيه از وهب بن منبّه روايت كرده:پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم زينب بنت جحش دختر عمه خود را به ازدواج زيد بن حارثه در آورد،روزى رسول خدا به دنبال زيد به درب خانه او رفت،بادى برخاست و پرده درب خانه را كنار زد،زينب در اطاق بدون پوشش كافى نمايان شد،شگفتى از جمال او در قلب پيامبر جاى گرفت،اين واقعه كه پيش آمد...-تا آنجا كه-زيد خدمت رسول خدا رسيد و گفت:اى رسول خدا!من مى خواهم از همسرم جدا شوم،پيامبر فرمود:تو را چه مى شود؟آيا شبهه اى درباره او به تو رسيده؟گفت:

نه به خدا چيز مشكوكى از او سراغ ندارم،و جز خوبى از او نديدم (2)...تا آخر حديث.

روايت ديگرى نيز در اين باره با همين مضمون از حسن بصرى آمده كه بزودى آن را -در ضمن روايات اهل بيت عليه السّلام در تأويل آيات-مى آوريم.

بررسى هر دو روايت

الف-سند دو روايت: اين دو روايت از قول وهب بن منبّه و حسن بصرى است،ما افزون بر آنچه در شرح حال آن دو آورديم مى گوئيم:هر دوى آنان سالها بعد از رسول خدا به دنيا آمده اند،حال چگونه از حوادث زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم روايت مى كنند،و بدون ذكر مدرك و مرجع،آن را مانند مسلّمات قطعى بيان مى دارند؟!

ب-متن دو روايت: شالوده اصلى جز اين نيست كه:پيامبر از ديدار ناگهانى جمال بى حجاب زينب در شگفت آمد و در دل خواستار طلاق وى توسط زيد شد ولى آن را در خود مخفى مى داشت.

ص: 273


1- -احزاب40/-36
2- -تفسير الميزان چاپ دار المعرفه بيروت ج 22 ص 10 و 11

بيان بطلان روايت:زينب دختر عمه پيامبر بود،حكم حجاب هم پس از ازدواج پيامبر با زينب آمد،آن حضرت او را پيش از ازدواج با زيد بارها و بارها ديده بود،پس هر كه چنين چيزى گفته،بر رسول خدا افترا بسته است.خبر صحيح آن است كه از كتابهاى سيره مى آوريم:

زيد بن حارثه كيست

بخشى از سرگذشت زيد بن حارثه كلبى چنين است:زيد در دوره جاهليت به اسارت در آمد و در برخى بازارهاى عرب به فروش رفت و براى خديجه خريدارى شد.

خديجه،پيش از بعثت،او را كه هشت ساله بود به پيامبر بخشيد،او نزد پيامبر بزرگ شد.خبر او به خويشاوندانش رسيد،پدر و عمويش براى آزاد كردن او به مكه آمدند و بر پيامبر وارد شده و گفتند:اى فرزند عبد المطلب،واى زاده هاشم،اى كسى كه فرزند آقاى قوم خود هستى،ما براى بردن فرزندمان نزد تو آمده ايم،بر ما منت بگذار و در فدا گرفتن در حق ما نيكى كن!پيامبر فرمود:چه كسى را مى گوئيد؟گفتند:زيد بن حارثه را،فرمود:

چرا روش ديگرى را پيش نگيريم؟گفتند:چه كنيم؟فرمود:او را صدا بزنيد و به اختيار خودش بگذاريد،اگر شما را برگزيد از آن شما باشد،و اگر مرا برگزيد،به خدا سوگند!من آنى نيستم تا ديگرى را بر كسى كه مرا برگزيده ترجيح دهم،گفتند:به راستى كه از مرز انصاف هم فراتر رفتى و بر ما بخشودى و نيكوئى نمودى،رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم زيد را فرا خواند و فرمود:اينان را مى شناسى؟گفت:آرى،اين پدرم و آن هم عمويم مى باشند،فرمود:من نيز همانم كه شناخته اى و مصاحبتم را ديده اى،هر يك از ما را مى خواهى انتخاب كن.زيد گفت:من آنان را نمى خواهم،من آنى نيستم كه ديگرى را بر تو گزينش كنم!تو براى من هم پدر و هم عمو هستى،گفتند:واى بر تو اى زيد!آيا بردگى را بر آزادى و بر پدر و خويشاوندانت ترجيح مى دهى؟گفت:آرى،من از اين مرد چيزى ديده ام كه هيچ گاه كسى را بر او ترجيح نمى دهم،رسول خدا كه چنين ديد او را به سوى حجر-در بيت اللّه-برد و فرمود:اى كسانى كه در اينجا حاضريد!گواه باشيد كه زيد پسر من است،او از من ارث

ص: 274

مى برد و من از او!پدر و عموى زيد كه اين را ديدند،دل آرام و شادمان شده و بازگشتند. (1)

زيد پس از اين واقعه به پيامبر منسوب شد،و به او زيد بن محمد مى گفتند.پيامبر كنيز مربّيه خود،ام ايمن را،به همسرى او داد،وى در مكه اسامة بن زيد را براى او به دنيا آورد. (2)

اين داستان پسرخواندگى زيد،از سوى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم بود،داستان ازدواج پيامبر با زينب چنان است كه مى آيد:

ازدواج زيد با زينب دختر عمّه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم

پس از هجرت به مدينه،عده اى از صحابه از زينب،دختر عمه پيامبر خواستگارى نمودند،او برادرش را براى مشورت در اين باره خدمت رسول خدا فرستاد،پيامبر فرمود:

نظرش درباره آن كس كه كتاب خدا و سنت پيامبرش را به وى بياموزد چيست؟

زينب پرسيد:آن شخص كيست؟پاسخ شنيد:زيد!زينب خشمگين شد و گفت:آيا دختر عمه خود را به ازدواج غلامت مى دهى؟!من با او ازدواج نمى كنم!من از جهت خاندان از او برترم!من ايّم و بى شوهر قوم خود هستم!پس،خداى متعال اين آيه را فرستاد: وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً يعنى:هيچ مرد و زن مؤمنى را نشايد-هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند-از خود اختيارى نشان دهند،و هر كس خدا و پيامبرش را نافرمانى كند به گمراهى آشكارى در افتاده است. (3)

زينب كه آيه را شنيد رضايت داد و پيامبر او را،پس از امّ ايمن سياه پوست حبشى،مادر اسامة بن زيد،به ازدواج زيد در آورد.زينب بر زيد برترى مى جست و درشتى مى كرد و با زبان آزارش مى داد،زيد به پيامبر شكوه مى كرد و سعى داشت او را طلاق گويد.خواست خدا نيز چنين بود كه زينب پس از زيد به ازدواج پيامبر در آيد تا بدين وسيله پسرخواندگى را در ميان مسلمانان الغاء نمايد،و اين را با وحى به اطلاع پيامبر رسانده بود،پيامبر هم از

ص: 275


1- -اسد الغابه ج 2 ص 227-224
2- -اسد الغابه ج 7 ص 303
3- -احزاب36/

آن مى ترسيد كه مردم بگويند با زن پسر خود ازدواج كرده است،بنا بر اين،سرّ وحى را در جان خود مخفى داشت و به زيد فرمود:از خدا بترس و همسرت را نگاه دار!زيد در نهايت از دست همسرش زينب به تنگ آمد و او را طلاق گفت و چون عدّه طلاق به سر آمد، مجموعه اين آيات يكباره بر پيامبر فرود آمد و از واقعه خبر داد و حكم پسرخواندگى در شريعت اسلام را بدين گونه بيان داشت:

فَلَمّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ...* ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ...*

پس هنگامى كه زيد نيازش را از آن زن پايان داد،ما او را به ازدواج تو در آورديم تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخواندهاشان نباشد...

محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نيست؛ولى رسول خدا و خاتم پيامبران است (1)...

خداى سبحان به ديگر مؤمنان هم مى فرمايد:

وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ* اُدْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَوالِيكُمْ*

خداوند فرزندخواندهاى شما را فرزند حقيقى شما قرار نداده است؛اين سخن شماست كه بر دهان مى رانيد،ولى خداوند حق را مى گويد و همو به راه راست هدايت مى كند.آنان را به نام پدرانشان بخوانيد كه اين نزد خدا عادلانه تر است؛ و اگر پدرانشان را نمى شناسيد،آنان برادران دينى و دوستان شما هستند. (2)

ما در گذشته دو نمونه از آياتى را كه دانشمندان در تأويل آنها اشتباه كرده بودند آورديم، اشتباه بدان سبب بود كه آنان به روايت دروغينى كه بر انبياء بسته شده اعتماد كرده اند،در4.

ص: 276


1- -احزاب40/-37.
2- -احزاب5/-4.

بحث آينده آياتى را كه برخى در تأويل آن-بدون استناد به هر گونه روايتى-دچار اشتباه شده اند،مى آوريم:

5-آياتى كه در تأويل آنها اشتباه كرده اند

اشاره

1-در سوره طه،راجع به نسبت عصيان به آدم عليه السّلام،آنجا كه مى فرمايد:

وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى.

آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و راه هلاكت پيمود. (1)

2-در سوره انبيا،آنجا كه ابراهيم عليه السّلام درباره شكستن بت ها گفت:بل فعله كبير هم بلكه اين كار را بزرگشان كرده است. درحالى كه اين خود او بود كه آنها را شكست،چنانكه خداى سبحان فرموده:

فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاّ كَبِيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ* قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظّالِمِينَ* قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ* قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ* قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ* قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ* فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظّالِمُونَ* ثُمَّ نُكِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ*

سرانجام،همه بت ها-جز بت بزرگشان-را قطعه قطعه كرد تا شايد سراغ او بيايند.گفتند:هر كس با خدايان ما چنين كرده،قطعا از ستمگران است!گفتند:

شنيديم نوجوانى از بت ها سخن مى گفت كه او را ابراهيم گويند.

گفتند:او را در ديدگاه مردمان بياوريد،تا گواهى دهند!

گفتند:آيا تو اين را با خدايان ما كرده اى،اى ابراهيم!

گفت:بلكه اين كار را بزرگشان كرده است!از آنها بپرسيد اگر سخن مى گويند! آنان به وجدان خويش بازگشتند و گفتند:به راستى كه شما ستمگريد!

ص: 277


1- -طه121/

سپس بر سرهايشان واژگون شدند كه:تو خوب مى دانى كه اينها سخن نمى گويند! (1)

3-خداوند در سوره يوسف خبر داده كه كارگزار يوسف عليه السّلام به برادرانش گفت:انّكم لسارقون به راستى كه شما دزدانيد. درحالى كه اينان ظرف پادشاه را ندزديده بودند،زيرا خداى سبحان مى فرمايد:

فَلَمّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ* قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ* قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ* قالُوا تَاللّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كُنّا سارِقِينَ* قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كاذِبِينَ* قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظّالِمِينَ* فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاّ أَنْ يَشاءَ اللّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ* قالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ* قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبِيراً فَخُذْ أَحَدَنا مَكانَهُ إِنّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ*

و هنگامى كه بارهاى آنان را بست،ظرف آبخورى پادشاه را دربار برادرش گذاشت؛سپس ندا كننده اى فرياد زد:اى اهل قافله شما دزد هستيد!آنان رو به سوى او كردند و گفتند:به خدا سوگند شما خوب مى دانيد كه ما نيامده ايم تا در اين سرزمين فساد كنيم؛و ما دزد نبوده ايم گفتند:اگر دروغگو باشيد،كيفرش چيست؟گفتند:پيمانه،دربار هر كس پيدا شد،خود او كيفرش باشد،ما ستمگران را اينگونه كيفر مى دهيم.او پيش از بررسى بار برادرانش،به جستجوى بارهاى آنان پرداخت،سپس آن را از بار برادرش بيرون آورد؛58

ص: 278


1- -انبياء65/-58

اين گونه براى يوسف چاره ساختيم!

او نمى توانست برادرش را مطابق آيين پادشاه بگيرد،مگر آنكه خدا بخواهد! درجات هر كس را بخواهيم بالا مى بريم؛و برتر از هر صاحب علمى،عالمى است!

گفتند:اگر او دزدى كند،برادرش نيز پيش از او دزدى كرد!يوسف اين را در درون خود پنهان داشت،و براى آنان آشكار نكرد؛گفت:شما از نظر جايگاه بدترين مردميد!و خدا از آنچه توصيف مى كنيد،آگاهتر است!گفتند:اى عزيز! او پدر پيرى دارد؛يكى از ما را به جاى او بگير؛ما تو را از نيكوكاران مى بينيم! (1)

4-خداوند در سوره انبياء نيز خبر داده كه"ذا النون پيامبر"[ يونس]چنان مى ديد كه خدا هرگز او را در تنگنا قرار نمى دهد،آنجا كه فرموده:

وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ* فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ*

و ذا النون[ يونس]هنگامى كه خشمگين رفت و چنان مى ديد كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت،در آن ظلمت ها صدا زد:جز تو معبودى نيست!منزّهى تو!من از ستمكاران بودم!ما دعاى او را اجابت كرديم؛و از اندوه نجاتش بخشيديم؛و اين گونه مؤمنان را نجات مى دهيم! (2)

5-خداوند در سوره فتح نيز خبر داده كه پس از فتح،گناهان گذشته و آينده خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم را آمرزيده است،آنجا كه مى فرمايد:

إِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً* لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً* وَ يَنْصُرَكَ اللّهُ نَصْراً عَزِيزاً*86

ص: 279


1- -يوسف78/-70
2- -انبياء88/-86

ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم.تا خداوند گناهان گذشته و آينده ات را بيامرزد،و نعمتش را بر تو تمام كند و به راه راست هدايتت فرمايد.

و پيروزى ات دهد،پيروزى شكست ناپذير! (1)

*** اينها و آياتى نظير اينهاست كه تأويل درست آن را درك نكرده اند،و ما پس از تفسير كلمات و برخى مصطلحات،به بررسى آنها مى پردازيم.

تفسير برخى كلمات و مصطلحات
نخست-تعريف مصطلحات بحث

الف-اوامر و نواهى خدا: برخى از اوامر و نواهى خدا مربوط به امور شخصى است، و آثار مخالفت با آن تنها در زندگى دنيا آشكار مى گردد،و به زندگى آخرت نمى رسد، مانند: كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد. (2)

اسراف:از اندازه گذشتن و زياده روى در هر كارى است كه انسان انجام مى دهد، مانند:پر خوردن و پر نوشيدن پاكيزه ها،انسان اثر مخالفت با اينگونه اوامر و نواهى خدا را در زندگى دنيا مى بيند و به آخرت وى مربوط نيست.اين گونه امر و نهى را در اصطلاح فقهى،امر و نهى ارشادى نامند.

گونه ديگرى از اوامر و نواهى آن است كه،فعل خواسته شده را واجب،ترك آن را حرام و انجام فعل نهى شده را ممنوع مى داند.

آثار مخالفت با اين گونه امر و نهى بر انسان،به قيامت كشيده و براى او عذاب آفرين مى گردد،اينها را در اصطلاح فقهى امر و نهى مولوى گويند،مانند:وجوب نماز و روزه و حج و حرمت قمار و شراب و ربا و...

ص: 280


1- -فتح3/-1
2- -اعراف31/

ب-ترك اولى: در ميان اعمالى كه از انسان سر مى زند برخى از آنها بگونه اى است كه اگر ضد آن را انجام مى داد بهتر و برتر مى نمود،ترك چنين بهترى را"ترك اولى"نامند، مانند برخى از افعال انبياى الهى همچون آدم و موسى عليه السّلام كه در قرآن كريم آمده و در بحث آينده مى آيد.

ج-معصيت: معصيت و عصيان،بيرون شدن از طاعت و انجام ندادن فرمان است، عاصى يعنى نافرمان.

كلمه و لفظ(امر)در جمله،گاهى پس از ذكر مشتقات معصيت مى آيد،مانند آنچه در سوره كهف در داستان خضر و موسى آمده و از زبان موسى مى گويد:

سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي-لَكَ«أَمْراً»

به زودى-به خواست خدا-مرا شكيبا يافته،و در هيچ كارى مخالفت فرمان تو نخواهم كرد. (1)

و در وصف فرشتگان كارگزار جهنّم در سوره تحريم مى فرمايد:

عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ.

بر آتش جهنم فرشتگانى گمارده شده اند كه خشن و سخت گيرند و هرگز«امر» خدا را مخالفت نمى كنند و به آنچه مأمورند عمل مى نمايند. (2)

كلمه و لفظ(امر)بيشتر اوقات،بدان خاطر كه معنى در جمله روشن است،آورده نمى شود،مانند سخن خداى متعال در سوره طه: وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ آدم پروردگارش را نافرمانى كرد.يعنى آدم«امر»پروردگارش را نافرمانى كرد. (3)

گاهى نيز نام شخص نافرمان را در جمله نمى آورد،مانند آنچه درباره فرعون در سوره نازعات آمده است:فكذّب و عصى پس تكذيب كرد و نافرمانى نمود. (4)

د-ذنب: حقيقت"ذنب"دنباله و اثر هر كارى است كه در آينده به انسان زيان1/

ص: 281


1- -كهف69/
2- -تحريم6/
3- -طه121/
4- -نازعات21/

مى رساند.اين اثر گاهى ويژه برخى كارهاى دنيائى مى گردد،و از جانب زورمندانى كه قدرت زيان رسانى دارند به انسانها مى رسد،چنانكه در سخن موسى عليه السّلام در مناجات با پروردگار خود،در سوره شعرا آمده است:

وَ إِذْ نادى رَبُّكَ مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظّالِمِينَ* قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا يَتَّقُونَ* قالَ رَبِّ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ* وَ يَضِيقُ صَدْرِي وَ لا يَنْطَلِقُ لِسانِي فَأَرْسِلْ إِلى هارُونَ* وَ لَهُمْ عَلَيَّ«ذَنْبٌ»فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ* قالَ كَلاّ فَاذْهَبا بِآياتِنا إِنّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ*

و هنگامى كه پروردگارت موسى را ندا داد كه به سراغ قوم ستمگر برو،قوم فرعون،آيا آنان پرهيز نمى كنند؟!موسى عرض كرد:پروردگارا!من از آن بيم دارم كه دروغگويم بخوانند،و سينه ام تنگ شود،و زبانم گويا نگردد،پس به سوى هارون فرست.و آنان را بر عهده من«گناهى»است كه مى ترسم مرا بكشند،فرمود:چنين نيست،شما هر دو با آيات ما برويد،ما با شما بوده و مى شنويم! (1)

كار موسى[ذنب او]همان كشتن شخص قبطى بود كه در آيات سوره قصص چنين آمده است:

وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ* قالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ* قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ* فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ* فَلَمّا أَنْ أَرادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ يا مُوسى أَ تُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَما قَتَلْتَ15

ص: 282


1- -شعرا10/-15

نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلاّ أَنْ تَكُونَ جَبّاراً فِي الْأَرْضِ وَ ما تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ* وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى قالَ يا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النّاصِحِينَ* فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِينَ*

او به هنگامى كه اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد؛ناگهان دو مرد را در حال درگيرى ديد؛يكى از پيروان او بود،و ديگرى از دشمنانش.آنكه از پيروان او بود در برابر دشمنش از وى كمك خواست؛موسى مشت محكمى بر سينه او زد و كارش را ساخت.گفت:اين از عمل شيطان بود كه او دشمن گمراه كننده آشكارى است![سپس]گفت:پروردگارا!من به خويشتن ستم كردم؛مرا ببخش!خداوند او را بخشيد،كه او بخشنده بخشايشگر است.عرض كرد:پروردگارا!به شكرانه نعمتى كه به من دادى،هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم بود!موسى در شهر ترسان و مراقب بود كه ناگهان ديد همان كسى كه ديروز از او يارى خواسته بود فرياد مى زند و از وى كمك مى خواهد؛موسى به او گفت:راستى را كه تو گمراه آشكارى.و هنگامى كه خواست با كسى كه دشمن آن دو بود درشتى نمايد،گفت:اى موسى مى خواهى مرا بكشى همان گونه كه ديروز انسانى را كشتى؟!تو تنها مى خواهى جبّارى در روى زمين بوده و نمى خواهى از مصلحان باشى![در اين هنگام]مردى با سرعت از دورترين نقطه شهر آمد و گفت:اى موسى!سران قوم براى كشتن تو نقشه مى كشند؛ بيرون شو كه من از خير خواهان تو هستم!موسى، درحالى كه ترسان و مراقب بود،از شهر بيرون رفت،گفت:پروردگارا!مرا از اين قوم ستمگر رهائى بخش. (1)

كار موسى عليه السّلام-كشتن قبطى-اثر و دنباله دنيائى داشت كه همان طرح كشتن او به وسيله فرعونيان بود.5/

ص: 283


1- -قصص15/

بيشتر آثار و تبعات نافرمانى اوامر و نواهى مولوى خداوند،در آخرت گريبان گير انسان مى شود؛گاهى نيز در دنيا و آخرت هر دو است و آن،گناهان گستاخانه انسان در برابر پروردگار بزرگ خويش است.

دوم-شرح برخى كلمات

1-ذا الأيد:توانمند.

2-أوّاب:توّاب بازگشت كننده به سوى خدا با ترك گناه و انجام فرمان.

3-لا تشطط:ستم مكن و از اندازه مگذر،از ريشه شطط به معناى جور و ستم در قضاوت و تجاوز از حدّ است.

4-اكفلنيها:مرا سرپرست او قرار ده،نگهداريش را به من بسپار.

5-عزّنى فى الخطاب:در سخن بر من درشتى كرده است.

6-الخلطاء:دوستان و همسايگان و انبازان.

7-ظنّ:ظنّ آن چيزى است كه از شواهد و نشانه ها به دست آيد،گاهى به درجه يقين مى رسد،مانند: وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاهُ داود يقين كرد كه او را امتحان كرديم.و گاهى خيلى كم رنگ و از يقين به دور و در حد حدس و وهم است،مانند: وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاّ يَظُنُّونَ آنان به آنچه مى گويند علمى ندارند،بلكه تنها حدس مى زنند.

8-فتنّاه:فتنه اش زديم،امتحانش كرديم.

9-خرّ:از بلندى سقوط كرد،خرّ راكعا،يعنى به ركوع رفت.

10-اناب:بازگشت و توبه نمود،و به خدا پناه برد،ابراهيم عليه السّلام از آن رو منيب خوانده شده كه در همه كارهاى خود به خدا تكيه داشت و به سوى او بازمى گشت .

11-فغفرنا له:بر او پوشانديم،غافر و غفور به معناى پوشاننده،و غفّار براى مبالغه است.بخشى از زره را كه در زير كلاه خود بر سر مى كشند مغفر گويند،زيرا سر و گردن را مى پوشاند،غفر اللّه ذنوبه،يعنى:خداوند گناهش را پوشانيد،اين پوشاندن با محو آثار گناهان در دنيا و آخرت مى باشد.

12-زلفى:قرب و منزلت

ص: 284

13-مآب:سرانجام،اسم زمان و مكان اوب[بازگشت]نيز مى باشد.

14-خليفة:شرح معناى خليفه گذشت،خلاصه اش چنين است:

معناى خليفة اللّه در قرآن چنانكه برخى گفته اند،خلافت نوع انسان در زمين نيست، بلكه مراد:امام و پيشواى برگزيده از سوى خدا براى هدايت مردمان و قضاوت در بين ايشان است،چنانكه از سخن خداى متعال به داود عليه السّلام آشكار مى گردد:يا داود انا جعلناك خليفة فى الأرض فاحكم بين الناس بالحقّ اى داود ما تو را جانشين در زمين قرار داديم،پس ميان مردم به حق داورى كن.

15-خيرة:اختيار و حق گزينش.

16-وطر:نياز مهم و مورد توجه كه هرگاه به آن رسيد مى گويند:قضى وطره، نيازش را برآورده ساخت.

17-ادعياؤهم:منسوبان به آنان،دعى:كسى كه او را به قومى نسبت دهند و از آنان نباشد،مصداق بارز آن، پسرخواندگى است.

18-سنّة اللّه:نظام خداوندى كه براى مخلوقات تقدير كرده، سُنَّةَ اللّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا فرمان خدائى و شريعتى كه بر پيامبران پيشين فرستاده است.

19-قدرا مقدورا:اندازه تدبير شده،قدر اللّه الرزق روزى را محدود و اندك قرار داد.

20-جذاذ: قطعه قطعه شده،شكسته شده.

21-فتى:جوان شاداب،تازه جوان،به غلام و كنيز هم براى عطوفت و دلجوئى فتى گفته مى شود،و نيز مردان كامل و جوانمردان،ولى در اينجا مقصود نوجوان است.

22-نكسوا:از روى خوارى و خفت سربزير شدند.

23-سقاية:ظرف آب خوردن كه گاهى پيمانه اش مى كنند.

24-عير:كاروان حامل بار،مردان و شتران،قافله شتر يا قافله انسانى.

25-صواع:پيمانه،همان ظرف آب خورى كه گذشت.

26-زعيم:ضامن،كفيل.

ص: 285

سوم-تأويل آيات

در بيان تأويل آيات،ابتدا به تأويل برخى موارد،متناسب با معناى لغوى آن پرداخته،و پس از آن روايات امامان اهل بيت عليهم السّلام را مى آوريم.

تأويل آيات متناسب با معنى الفاظ در زبان عرب

الف-تأويل سخن ابراهيم عليه السّلام در شكستن بتها: ابراهيم عليه السّلام كه به مشركين فرمود: بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ بلكه اين كار را بزرگشان كرده است!از آنها بپرسيد اگر سخن مى گويند. (1)با اين بيان توريه كرد،زيرا معناى سخن او اين مى شود كه:اگر مى توانند سخن بگويند بزرگشان اين كار را كرده است،اين معنى از جمله بعدى دانسته مى شود كه گفتند: لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ تو خوب مى دانى كه اينها سخن نمى گويند! (2)

ب-تأويل سخنى كه به برادران يوسف گفته شد: مقصود اين سخن كه برادران يوسف را دزد ناميدند و گفتند:أيّتها العير إنّكم لسارقون اى اهل قافله،شما دزد هستيد! اين بود كه آنان در گذشته،يوسف عليه السّلام را از پدرش دزديده بودند.

درباره پيمانه پادشاه نيز گفتند:نفقد صواع الملك پيمانه پادشاه را گم كرده ايم،و نگفتند:پيمانه پادشاه دزديده شده،در اين سخن نيز چنانكه مى بينيم توريه شده است. (3)

ج-داستان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم پس از فتح: خداى سبحان در سوره فتح مى فرمايد:

إِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً* لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً* وَ يَنْصُرَكَ اللّهُ نَصْراً عَزِيزاً* هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ...

ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم،تا خداوند گناهان گذشته و آينده ات را بپوشاند،و نعمتش را بر تو تمام گرداند و به راه راست هدايتت

ص: 286


1- -انبياء63/.
2- -انبياء65/.
3- -يوسف70/ و 72،مجمع البيان،ج 3،ص 252.

نمايد،و پيروزت گرداند،پيروزى شكست ناپذير.اوست كه آرامش را در دلهاى مؤمنان نازل كرد. (1)...

تفسير كلمات

1-فتحنا:گشوديم،مراد از فتح و گشايش در اينجا صلح حديبيه است.خداوند از آن رو فتحش ناميده كه اقتدار قريش را شكست،به گونه اى كه ديگر نتوانستند با پيامبر دشمنى نمايند و براى جنگ با آن حضرت به تجهيز سپاه بپردازند،و پس از اين صلح بود كه پيامبر مكه را گشود.

2-ليغفر:تا بپوشاند،غفران در لغت به معناى پوشاندن است.

3-ذنبك:گناهت،دنباله و پى آمد كارت،راغب در مفردات گويد:ذنب در اصل گرفتن دنباله چيز است،«اذنبته»،يعنى:دنبال او را گرفتم،«ذنب»با اين معنا در هر كارى كه پى آمد وخيم و ناخوشايند دارد استعمال مى شود.جمع ذنب ذنوب است.

تأويل آيه متناسب با معناى لغوى

فشرده آنچه واقدى درباره صلح حديبيه آورده چنين است:

عمر نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم آمد و گفت:آيا ما مسلمان نيستيم؟فرمود:چرا هستيم.

گفت:پس چرا در دين خود به پستى تن مى دهيم؟رسول خدا فرمود:من بنده خدا و پيامبر او هستم و هرگز با فرمان خدا مخالفت نمى كنم،و او هم هرگز مرا تباه و ضايع نخواهد كرد.

عمر سخن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم را نپذيرفت و با ابو بكر و ابو عبيده به گفت وگو پرداخت.آن دو نيز پاسخش گفتند،او پس از اين ماجرا مى گفت:در اين روز كه من دچار شك و ترديد شده بودم،بگونه اى با پيامبر برخورد كردم كه هرگز بمانند آن نكرده بودم... (2)

پس از صلح حديبيه سوره فتح نازل شد و اعلام داشت كه،اين صلح براى پيامبر و

ص: 287


1- -فتح4/-1.
2- -مغازى واقدى،ج 2،ص 606 و 607.و صحيح بخارى جلد 3 ص 190 در تفسير سوره فتح.

مسلمانان عين پيروزى است،و آنچه را كه مشركان ذنب و گناه پيامبر مى شمردند،عين صواب است.يعنى سفيه خواندن مشركين و عيب و ايرادى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم در مكه بر خدايان ايشان مى گرفت و كشتارى كه پس از آن،در جنگ بدر و غير آن،از ايشان نمود همه حق و مورد رضاى خدا بوده،و خداوند همه پندار مشركان را با اين صلحى كه اين همه ره آورد و پيروزى داشت،محو و نابود كرد!و سخن خداى متعال در اين سوره كه مى فرمايد: «ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ گناهان گذشته و آينده ات»،همانند سخنى است كه از قول موسى در سوره شعرا آورده كه گفت: وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ آنان را بر عهده من گناهى است كه مى ترسم مرا بكشند.يعنى من به پندار آنان گناهكارم!

*** به همين مقدار از تأويل آيات متناسب با معناى لغوى بسنده مى كنيم،و به روايات وارد در تأويل آنها مى پردازيم:

تأويل آيات در روايات امامان اهل بيت عليهم السّلام

صدوق آورده است كه،مأمون خليفه عباسى،صاحب نظران مذاهب اسلامى و اديان ديگر از يهود و نصارى و مجوس و صابئين را براى بحث با امام على بن موسى الرضا عليه السّلام گرد هم آورد،در ميان آنان على بن جهم كه از صاحب نظران مذاهب اسلامى بود به سؤال از امام عليه السّلام پرداخت و گفت:يا بن رسول اللّه!آيا شما انبياء را معصوم مى دانيد؟فرمود:

آرى،گفت:پس با اين سخن خداى عزّ و جل چه مى كنيد كه مى فرمايد: وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و از پاداش محروم شد؟ (1)و اين سخن كه مى فرمايد: وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ، و ذا النون[ يونس]كه خشمگين رفت و چنين پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت؟ (2)و اين سخن كه درباره

ص: 288


1- -طه121/.
2- -انبياء87/.

يوسف فرموده: وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها آن زن قصد يوسف كرد و يوسف قصد آن زن؟ (1)

و اين سخن كه درباره داود فرموده: وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاهُ و داود دانست كه ما او را امتحان كرديم؟ (2)و اين سخن كه درباره نبى خود محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرموده: وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ و در دل چيزى را پنهان مى داشتى كه خداوند آن را آشكار مى كند،و از مردم مى ترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى؟ (3)شما با اين آيات چه مى كنيد و چه پاسخى داريد؟

امام على بن موسى الرضا عليه السّلام فرمود:واى بر تو اى على!از خدا بترس و زشتى ها را به انبياى الهى نسبت مده،و كتاب خدا را با رأى شخصى خودت تأويل مكن!خداى عزّ و جلّ مى فرمايد: وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ هيچ كس تأويل آن را نمى داند جز خدا و راسخان در علم! (4)

اما آنچه خداى عز و جل درباره آدم عليه السّلام فرموده: وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى چنين است كه:خداى سبحان آدم را آفريد تا حجت و جانشين او در زمين باشد،او را براى آن بهشت نيافريده بود،نافرمانى آدم عليه السّلام در آن بهشت بود نه در اين زمين،براى آن بود كه تقدير خدا به انجام رسد،او هنگامى كه به زمين فرود آمد و حجت و خليفه خدا در زمين شد عصمت يافت،زيرا خداى سبحان فرموده: إِنَّ اللّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را برگزيد و بر عالميان برترى داد. (5)

و اما آنچه درباره يونس فرموده: وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ جز اين نبود كه يونس عليه السّلام مى پنداشت خداى عزيز رزق او را در تنگنا قرار نخواهد داد، مگر اين سخن خداى عزّ و جلّ را نشنيده اى كه فرموده: وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ اما هنگامى كه انسان را امتحان كند و رزق او را كاهش دهد؟ (6)يعنى او را در تنگناى/.

ص: 289


1- -يوسف24/.
2- -ص24/.
3- -احزاب37/.
4- -آل عمران7/.
5- -آل عمران33/.
6- -فجر16/.

معيشت قرار دهد،اگر يونس عليه السّلام پنداشته بود خداوند قدرت و تسلطى بر او ندارد كه به راستى كافر شده بود!

و اما سخن خداى عزّ و جلّ درباره يوسف عليه السّلام كه فرموده: وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها چنان است كه آن زن قصد گناه كرد و يوسف قصد كشتن او را-اگر مجبورش مى كرد-زيرا در ماجراى بزرگى داخل شده بود،و خداوند كشتن آن زن و فحشا را از يوسف دور كرد، چنانكه فرموده: كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ اينچنين كرديم تا بدى،يعنى كشتن،و فحشا،يعنى زنا،را از او[ يوسف]دور سازيم.

و اما داود عليه السّلام،درباره او چه مى گويند؟على بن جهم گفت:مى گويند:داود در محراب نماز مى گزارد كه ابليس به صورت زيباترين پرندگان خود را به او نماياند،او نمازش را شكست و برخاست تا پرنده را بگيرد،پرنده وارد خانه شد،آن را دنبال كرد،پر زد و بر پشت بام نشست،در پى بى آن بالا رفت،پرنده در خانه اوريا بن حنّان فرود آمد،داود با چشم آن را تعقيب كرد كه ناگهان همسر اوريا را در حال شستن خود ديد،هنگامى كه بر او نظر افكند،دلباخته اش شد،و اين در حالى بود كه اوريا را قبلا به يكى از جنگها فرستاده بود، پس،به فرمانده خود نوشت اوريا را به خط مقدم جبهه بفرستد،اوريا به خط مقدم رفت و بر مشركين پيروز گرديد،و اين بر داود گران آمد،دوباره نوشت اوريا را پيشاروى تابوت بفرستند،اوريا-كه رحمت خدا بر او باد-كشته شد،و داود با همسر وى ازدواج كرد.امام رضا عليه السّلام با شنيدن اين سخنان بر صورت خود زد و فرمود: إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ! راستى را كه شما يكى از انبياى الهى را تا بدانجا متهم كرديد كه در نماز سهل انگارى كرد و دنبال پرنده افتاد و به زشتى گرائيد و به كشتن بى گناهان دست يا زيد!!على بن جهم پرسيد:

اى فرزند رسول خدا!پس خطاى داود چه بود؟امام عليه السّلام فرمود:واى بر تو!كار داود جز اين نبود كه پنداشت خداى عزّ و جلّ مخلوقى داناتر از او نيافريده است،خداوند نيز،دو فرشته را برانگيخت تا در محراب بر او وارد شدند و گفتند: خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ* إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ* .

ص: 290

ما دو نفر شاكى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى ستم كرده؛اكنون در ميان ما به حق داورى كن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدايت كن!اين برادر من است،او نود و نه ميش دارد و من يكى دارم،او مى گويد اين يكى را هم به من واگذار،و در سخن بر من غلبه كرده است. (1)

داود عليه السّلام در داورى به زيان مدّعى عليه شتاب كرد و گفت: لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ به راستى كه او با درخواست افزودن ميش تو به ميش هاى خود،بر تو ستم نموده.و از مدّعى نخواست تا بر اين ادعاى خود بيّنه و دليل بياورد،و به مدّعى عليه توجه ننمود تا از او بپرسد:تو چه مى گوئى؟پس،اين خطاى او در داورى بود،نه آنچه كه شما بدان سو رفته ايد،مگر سخن خداى عزّ و جلّ را نشنيده اى كه مى فرمايد: يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ اى داود!ما تو را در زمين جانشين گردانيديم،پس در ميان مردم به حق داورى كن! (2)

على بن جهم مى گويد گفتم:اى فرزند رسول خدا!پس داستان اوريا چيست؟امام رضا عليه السّلام فرمود:وضع زن در دوره داود عليه السّلام چنان بود كه اگر شوهرش فوت مى كرد يا كشته مى شد،پس از او هرگز شوهر نمى كرد،و اولين كسى كه خداوند بر او روا داشت تا با زنى كه شوهرش كشته شده ازدواج نمايد،داود عليه السّلام است،و اين آن چيزى بود كه بر مردم دربارۀ اوريا گران آمد (3)...

در داستان داود عليه السّلام روايت ويژه اى از امير المؤمنين امام على عليه السّلام رسيده كه فرمود:اگر كسى را نزد من آورند كه بگويد داود عليه السّلام با همسر اوريا ازدواج كرده،او را دو بار حدّ مى زنم،حدّى براى مقام نبوت و حدّى براى اسلام. (4)يعنى:(اگر كسى بگويد داود عليه السّلام قبل از شهادت اوريا با همسر او ازدواج كرده)

و در روايت ديگرى مى فرمايد:هر كس داستان داود را بگونه داستانسرايان روايت كندد.

ص: 291


1- -ص23/-22.
2- -ص26/.
3- -بحار الانوار ج 11 ص 73-74 به نقل از امالى صدوق و عيون اخبار الرضا عليه السّلام.
4- -به تفسير آيه در مجمع البيان و نور الثقلين و تنزيه الأنبياء مراجعه شود.

يكصد و شصت تازيانه بر او خواهم زد.و در روايت ديگرى است كه،اين حدّ افترا بر انبياست. (1)

صدوق نيز،از امام صادق عليه السّلام همانند روايت اول را آورده است.

در روايت ديگرى از امام هشتم عليه السّلام است كه فرموده:وضع زن در دوره داود عليه السّلام چنان بود كه اگر شوهرش فوت مى كرد يا كشته مى شد،پس از او هرگز ازدواج نمى كرد،و اولين كسى كه خداوند بر او روا داشت تا با زنى كه شوهرش كشته شده ازدواج نمايد،داود عليه السّلام بود، او پس از كشته شدن اوريا و پايان عدّه وفات،با همسر وى ازدواج كرد،و اين است آنچه پس از كشته شدن اوريا بر مردم گران آمد. (2)

مؤلف گويد:اگر گفته شود آنچه شما آورديد با روايتى كه قمىّ در تفسير خود آورده معارض است،روايتى كه خلاصه آن چنين است:

داود عليه السّلام در محراب نماز مى گزارد كه پرنده اى روياروى او قرار گرفت و او را به گونه اى در شگفت آورد كه نماز را فراموش كرد و برخاست تا آن را بگيرد،پرنده پر زد و بر ديوار ميان خانه داود و اوريا نشست-داود اوريا را به جبهه فرستاده بود-داود از ديوار بالا رفت تا آن را بگيرد كه زنى را در حال شستشوى خود ديد،زن كه سايه او را ديد موهاى خود را پراكنده و بدنش را با آنها پوشانيد،داود شيفته او شد و به محراب بازگشت و به فرمانده لشكر نوشت به فلان جا و فلان محل حركت كنند و تابوت را ميان خود و دشمن قرار دهند و اوريا را در جلوى تابوت بفرستند،او چنين كرد و اوريا كشته شد و (3)...

مى گوييم:راوى اين روايت آن را از روايات متعدد وارد در كتب تفسير مكتب خلفا جمع آورى و تلفيق كرده،و از خيال خود بر آن افزوده،سپس آن را از قول امام صادق عليه السّلام روايت كرده است.ما اكنون متن روايت را بدون اشاره به سند آن بررسى مى كنيم:د.

ص: 292


1- -به تفسير آيه در تفسير خازن(35/4)و تفسير فخر رازى(192/26)و نور الثقلين (6/4)مراجعه شود.
2- -بحار الانوار(24/14)و نور الثقلين(446/4)به نقل از عيون اخبار الرضا عليه السّلام.
3- -بحار الانوار(23/14-20)از تفسير قمى(565-562)دنباله آن را در كتاب اسرائيليات و اثر آن در كتابهاى تفسير چاپ اول بيروت ص 233 مى يابيد.

1-امام صادق عليه السّلام خود به ما فرموده:دو حديثى كه با هم تعارض دارند آن را كه با اخبار عامّه موافق است واگذاريد و به آن اعتماد نكنيد. (1)

2-در خصوص داستان اورياى مورد بحث از امام صادق عليه السّلام روايتى به ما رسيده كه وقتى از آن حضرت پرسيده شد:نظر شما درباره آنچه مردمان راجع به داود و همسر اوريا مى گويند چيست؟فرمود:اين چيزى است كه عامّه(پيروان مكتب خلفا)مى گويند.

امام صادق عليه السّلام در اين حديث تصريح مى كند كه منشأ گفتار مردم درباره داود و بيوه اوريا،عامّه،يعنى پيروان مكتب خلفا هستند،پس اين سخن يقينا از سوى آنان در كتب و مدارك مكتب اهل بيت منتشر شده است.و ما اين روايات را در جاى خود،«روايات منتقله»،يعنى منتقل شده از مكتب خلفا به مكتب اهل بيت ناميده ايم. (2)

و اگر در جستجوى مصدر اين روايت در كتب تاريخ و تفسير مكتب خلفا برآييم (3)در مى يابيم كه راويان اين روايت آن را از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم نقل نكرده اند،و نگفته اند رسول خدا اين را گفته است،مگر در يك روايت كه سيوطى در تفسير آيه مورد بحث از يزيد رقاشى از انس آورده،و ما بطلان آن را در گذشته اين بحث آشكار كرديم.

اما داستان زيد و زينب،رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم با تزويج زينب به زيد،قانون برابرى نسبى يا تبعيض نژادى را كه از اصول شناخته شده عصر جاهلى بود شكست و آن را به قانون برابرى اسلامى تبديل كرد،آن حضرت پس از اين توفيق بزرگ،از جانب خداى متعال مأموريت يافت تا-با ازدواج با مطلّقه زيد-قانون پسرخواندگى را هم كه از اصول شناخته شده جاهليت بود بشكند،و اين كار پيامبر اكرم همانند كار داود عليه السّلام در ازدواج با بيوه اوريا و تبديل قانون جاهلى به قانون اسلامى بود.همه انبياى الهى در اجراى احكام اسلام چنين اند،پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم در ابطال قانون"ربا"و قانون"خونخواهى اعراب جاهلى"نيز چنين كرد و با مردود شمردن سودهاى ربائى عمويش عباس و هدر دانستن خون فرزندد.

ص: 293


1- -معالم المدرستين 336/3
2- -به بحث"روايات منتقله"در جلد دوم:"القرآن الكريم و روايات المدرستين"مراجعه شود.
3- -به تفسير آيه در تفسير طبرى و قرطبى و ابن كثير و سيوطى مراجعه شود.

پسر عمويش ربيعه در حجة الوداع،آن را اعلام داشت. (1)

اين لبّ لباب ازدواج داود نبى عليه السّلام با بيوه اوريا،و ازدواج خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلم با مطلّقه پسر خوانده خود،زيد بود.ولى افسوس كه سرايت روايات اسرائيلى در تأويل داستانهاى انبياى گذشته،و روايات ساختگى در تأويل غير آن،در برخى كتب تفسير و بعض مدارك تحقيقى اسلامى،مانع ديد درست و صحيح پژوهشگران گشته و باطل را حق و حق را باطل مى نمايد،اين روايات بويژه از آن رو شهرت يافته،و در طبقات متوسط جامعه اسلامى رواج گرفته تا سند توجيه جنايات و غوطه ورى برخى از افراد هيئت حاكمه در شهوت و شهوترانى قرار گيرد،چنانكه صدور گناهان بزرگ از امثال يزيد بن معاويه و همتايان او،از خلفاى مروانى و همانند آنان،عامّه را بر آن داشت تا به انبيا و رسولان الهى نيز گناهانى را نسبت داده و عصمت را از آنان سلب نمايند،و آيات قرآنى را در حق ايشان بگونه اى تأويل كنند كه ايراد و اشكالى بر برخى از خلفا وارد نيايد!

*** پس از اتمام بحث و بررسى صفات مبلغين الهى،سزاوار آن است كه در بحث آينده نحوه مبارزه ايشان با طاغوت ها و مترفين سركش عصر خود را به بررسى بگذاريم.ت)

ص: 294


1- -در سيره ابن هشام چاپ مصر 1365 ه.ق(275/4)آمده است:رسول خدا در خطبه اش در حجة الوداع فرمود:(...هر ربا و سود پولى برداشته شد،ولى سرمايه هاى شما از آن خودتان است،نه ستم كنيد و نه ستم شويد،حكم خدا بر آن است كه ربائى نباشد،و رباى عباس بن عبد المطلب همگى برداشته شد و هر خونى كه در جاهليت بود برداشته شد،و اولين خونى كه از شما برمى دارم خون پسر ربيعه پسر حرث پسر عبد المطلب است.(پسر ربيعه در دوره شيرخوارگى در قبيله بنى ليث بود كه قبيله هذيل او را كشت)

8 مبارزات انبيا عليهم السّلام

اشاره

ص: 295

ص: 296

مبارزات انبيا درباره ربوبيت

تاريخ اديان آسمانى نشان مى دهد كه محور درگيرى اكثر جبّاران و ستمگرانى كه به مقابله با انبيا برخاستند،«ربوبيت و پروردگارى»خداوند بوده نه«خالقيت»او،زيرا بيشتر اقوام به اينكه«اللّه»خالق همه موجودات است اقرار داشتند،اگر چه گاهى نام ديگرى بر آن نهاده اند،مانند يهود كه«اللّه»را«يهوه»مى نامند.همان گونه كه خداوند از آنان خبر داده و فرموده:

1- وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ

اگر از ايشان بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده مى گويند:اللّه! (1)

2- وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ

اگر از ايشان بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده مى گويند:خداوند قادر و دانا آنها را آفريده است. (2)

3- وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللّهُ فَأَنّى يُؤْفَكُونَ.

اگر از ايشان بپرسى چه كسى آنان را آفريده مى گويند:اللّه!پس چگونه از او منحرف مى شوند؟ (3)

ما بحث و بررسى را از مبارزه موساى كليم عليه السّلام با فرعون-كه ابعاد درگيرى در آن كاملا

ص: 297


1- -لقمان25/
2- -زخرف9/
3- -زخرف87/

روشن است-شروع مى نماييم:

موساى كليم و فرعون

داستان موسى عليه السّلام و طاغوت زمانش فرعون،بارها و بارها در قرآن كريم آمده است،از جمله در سوره نازعات است كه:فرعون پس از آنكه آيات الهى را ديد و موسى عليه السّلام حجّت را بر او تمام كرد،گروه بزرگى از اهل مصر را گرد آورد و در ميان آنان ندا داد: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى. من ربّ برتر شما هستم. (1)

فرعون با اين شعار خود در واقع مى گويد:-مثلا-اگر مرغ پرورشى پرورش دهنده اى دارد كه مالك آن است و آب و دانه اش داده،و نظام زيستن براى زندگى و رشدش قرار مى دهد،من فرعون نيز نسبت به شما چنينم!او مى گويد: أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي آيا حكومت مصر از آن من نيست،و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارد؟ (2)

فرعون مصر،در آن دوران،مالك تمامى مصر و متعلقات آن بود،بنابراين چنان مى ديد كه مصريان را او تغذيه مى كند،و اوست كه نيازهاى همۀ آنان را برطرف كرده و به آنان امداد مى رساند،پس،او پرورش دهندۀ آنان است،و نظام زيستى ايشان بايد از طرف او تعيين گردد،و هرگاه قانونى گذارد كه-مثلا-بنى اسرائيل بايد خادم مصريان باشند،اين همان شرع و دين بوده و عمل بدان واجب است.معناى سخن فرعون كه گفت: أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى. همين است.او در سخن خود ادعاى آفرينش آسمانها و زمين و موجودات آنها را نداشت.

امّا اينكه موساى كليم به او چه مى گويد؟و رسالت او و برادرش هارون در رساندن پيام الهى به فرعون چيست؟خداوند هر دو موضوع را در اين خطاب معين كرده و فرموده:

اِذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى... فَأْتِياهُ فَقُولا إِنّا رَسُولا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ.

ص: 298


1- -نازعات24/.
2- -زخرف51/.

برويد به سوى فرعون كه سركشى كرده است...نزد او برويد و بگوئيد:ما فرستادگان پروردگار توييم،پس بنى اسرائيل را با ما بفرست و آنان را شكنجه و عذاب مكن،ما با نشانه اى روشن از پروردگارت نزد تو آمده ايم. (1)

خداوند در اين آيه مى فرمايد:اى موسى واى هارون!نزد فرعون برويد و بگوئيد ما دو فرستاده پروردگار توايم،آنكه تو را پديد آورد و پرورش داد و به كمال رسانيد،به او بگوئيد:جناب فرعون!تو در ادعاى«ربوبيّت»خود اشتباه مى كنى!ما براى درستى گفتار خود دليل و نشانه اى از پروردگار تو همراه داريم.

ولى فرعون پس از مشاهده آيات و نشانه هاى خدا با موسى به جدال و احتجاج برخاست و گفت:اگر شما«ربوبيت»مرا قبول نمى كنيد،و مى گوئيد«ربوبيت»از آن ديگرى غير من است و ما بايد نظام زيستن را از او بگيريم،اين«ربّ»مورد ادعاى شما كيست؟

فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى (2) پروردگار شما دو نفر كيست اى موسى؟

قرآن كريم در اينجا جواب موسى به فرعون را در كمال ايجاز بيان داشته و فرموده:

رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى پروردگار ما آن كسى است كه به هر موجودى،آنچه لازمه آفرينش او بوده داده،سپس هدايت كرده است. (3)

يعنى خلقت هر چيزى را تام و تمام به انجام رسانده است.خداوند در سوره«اعلى»اين تماميت را با تفصيل بيشتر بيان داشته و فرموده: فَسَوّى ميزان و منظم كرد.يعنى او را براى پذيرش هدايت آماده ساخت،سپس قدّر فهدى اندازه گيرى كرد و هدايت نمود. (4)

يعنى هر صنفى از مخلوقات را متناسب با فطرت و ذات او در اندازه مناسب آفريده و هدايت كرد،و آدميان را،در مجموعه خلقت،به وسيله پيامبران هدايت نمود.

فرعون بر آن شد تا در اين استدلال موسى عليه السّلام القاى شبهه نمايد،بدين خاطر گفت: فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى پس تكليف نسلهاى گذشته چه خواهد شد؟ (5)يعنى اگر پروردگار تو/.

ص: 299


1- -طه47/-43.
2- -طه49/.
3- -طه50/.
4- -سوره اعلى2/ و 3.
5- -طه51/.

مردم را به وسيله پيامبران به سوى نظامى كه براى آنان قرار داده هدايت مى كند،اين پروردگار،نسل هاى گذشته را چگونه هدايت كرده است؟رسولانى كه به سوى آنان ارسال شده اند كيانند؟دستورات و شرايع آنان چگونه است؟موسى عليه السّلام گفت: عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي فِي كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى علم آن نزد پروردگارم در كتابى محفوظ است، پروردگار من هرگز گمراه نمى شود و فراموش نمى كند (1).يعنى علم و آگاهى اين دورانها نزد پروردگار در كتابى نوشته است و او هرگز به گمراهى و فراموشى دچار نخواهد شد.

موسى عليه السّلام پس از آن به شرح صفات و ويژگيهاى پروردگار پرداخت و گفت:

اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتّى* كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى*

همان خداوندى كه زمين را محل آسايش شما قرار داد،و راههائى در آن ايجاد كرد،و از آسمان آبى فرستاد كه با آن انواع گوناگون گياهان را برآورديم.

بخوريد و چهارپايانتان را در آن بچرانيد،راستى را كه در اينها نشانه هاى روشنى براى خردمندان است. (2)

قرآن كريم،در اين مقطع،پاسخ موسى عليه السّلام به فرعون را ياد كرده و مى فرمايد:جناب فرعون!تو كه مى گوئى: أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي (3)تو،و همه درباريان و حاشيه نشينان دربارت بايد بدانيد كه:پروردگار شما همان آفريننده اى است كه زمين را آفريد و به مقتضاى"ربوبيّت"خود آن را مهد آرامش انسان قرار داد،و در آن راهها ايجاد كرد-زمينى كه مملكت مصر هم جزئى از آن است-و از آسمان بارانى را فرستاد كه نهرها از آن به وجود آيد-و نهر نيل يكى از آنهاست-و به واسطه همين آب از زمين گياهان گوناگون بيرون آورد تا خوراك انسان و حيوانات باشد.

فرعون كه در برابر اين منطق موسى عليه السّلام عاجز و درمانده شده بود،مصمم شد تا دوباره/.

ص: 300


1- -طه52/.
2- -طه54/-53.
3- -زخرف51/.

به القاى شبهه پردازد و براهين روشن موسى عليه السّلام را تحت الشعاع قرار دهد.خداوند درباره او و موضع گيرى دوباره اش مى فرمايد: وَ لَقَدْ أَرَيْناهُ آياتِنا كُلَّها به راستى كه ما همه آيات خود را به او نشان داديم. (1)يعنى پس از آنكه ما آيات عامّه هستى و آيات خاص و ويژه اى را كه موسى آورده بود به او نشان داديم،فكذّب و ابى او تكذيب كرد و سرباز زد،و گفت:

أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِكَ يا مُوسى* فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنا وَ بَيْنَكَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَكاناً سُوىً*

اى موسى!آمده اى كه با سحر خود،ما را از سرزمينمان بيرون كنى؟!مسلما ما هم سحرى همانند آن براى تو خواهيم آورد،اكنون تاريخ معينى را ميان ما و خودت قرار ده كه نه ما و نه تو،هيچ يك از آن تخلف نكنيم،در مكانى كه نسبت به همه مساوى باشد. (2)

موسى عليه السّلام از قوم بنى اسرائيل بود،آنان در سرزمين مصر غريبانه به بردگى گرفته شده بودند،و فرعون با اين سخن كه:آمده اى تا ما را از سرزمينمان بيرون كنى؟مى خواست اطرافيان گردنكش خود را بر عليه موساى غريب بشوراند،و در آيات و نشانه هاى الهى -عصا و يد بيضا-با اين سخن كه اينها سحر تو هستند،القاى شبهه نمايد.و اين بدان خاطر بود كه سحر در سرزمين مصر گسترده بود و بسيارى از ساحران پيروان فرعون بودند.

سحر،خيال و پندارى بى حقيقت است كه چشم و حواس آدمى را فريب مى دهد، همانگونه كه گاهى احساس انسان فريب مى خورد و در خيال خود چيزهائى را مى بيند كه وجود خارجى ندارند،امّا نشانه هاى همراه موسى ساخته قدرت خداى سبحان بود،قدرتى كه آتش را بر ابراهيم عليه السّلام سرد و سلام كرد،ولى عامّه مردم نوعا قوه تميز و تشخيص حق و باطل و خيال و واقع را ندارند،به علاوه كه گاهى كثرت و زيادتى غالب آيد،و فرعون نيز با توجه به حال مردم و نيروى فريبنده سحر بود كه از موضع قدرت با موسى برخورد كرد و گفت:«مسلما ما هم سحرى همانند آن براى تو خواهم آورد اكنون تاريخ مشخصى بين ما و خود قرار ده كه هيچ يك از آن تخلف نكنيم،در مكانى مساوى و برابر!»7.

ص: 301


1- -طه56/.
2- -طه58/-57.

فرعون از موضع قدرت و برترى با موسى به مبارزه پرداخت،و تعيين زمان را در اختيار موسى گذاشت،موسى مبارزه را پذيرفت و روز موعد را يكى از اعيادى قرار داد كه مردم جشن مى گرفتند و در ميادين رو باز اجتماع مى كردند،و گفت: مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَنْ يُحْشَرَ النّاسُ ضُحًى ميعاد ما و شما روز زينت و عيد باشد،با اين شرط كه همه مردم در روشناى روز جمع آيند.ضحى هنگامى است كه آفتاب بالا مى آيد و شعاع آن گسترش مى يابد. فَتَوَلّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ فرعون مجلس را ترك گفت و به جمع آورى مكر و كيد خود پرداخت. (1)

بخش ديگرى از مواجهه موساى كليم با فرعون در سوره شعراء است،آنجا كه خداى سبحان از فرستادن موسى و هارون به سوى فرعون و نتيجه روياروئى خبر مى دهد و مى فرمايد:

فَأْتِيا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ*... قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِينَ* قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ* قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ* قالَ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ* قالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ* قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ*

به سراغ فرعون برويد و بگوئيد:ما فرستاده پروردگار جهانيان هستيم...

فرعون گفت:پروردگار عالميان چيست؟موسى گفت:پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است اگر اهل يقين هستيد!فرعون به اطرافيانش گفت:آيا نمى شنويد؟موسى گفت:او پروردگار شما و پروردگار نياكان پيشين شماست!فرعون گفت:پيامبرى كه به سوى شما فرستاده شده مسلما ديوانه است!موسى گفت:او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه ميان آن دو است مى باشد،اگر عقل و انديشه خود را به كار بگيريد! (2)

پس از آنكه فرعون از موسى عليه السّلام دليل و نشانه خواست،و عصاى موسى و يد بيضاى او16

ص: 302


1- -طه60/-59.
2- -شعراء28/-16

را ديد،به اطرافيانش گفت:

إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ. يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ* قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ* يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحّارٍ عَلِيمٍ* فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ* وَ قِيلَ لِلنّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ* لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ كانُوا هُمُ الْغالِبِينَ* فَلَمّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنّا نَحْنُ الْغالِبِينَ* قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ* قالَ لَهُمْ مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ* فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِيَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ*

اين ساحر آگاه و ماهرى است!او مى خواهد با سحرش شما را از سرزمينتان بيرون كند!شما چه نظر مى دهيد؟گفتند:او و برادرش را مهلت ده،و مأموران را براى بسيج به تمامى شهرها اعزام كن،تا هر ساحر ماهر و دانائى را نزد تو آرند! سرانجام ساحران براى وعده گاه روز معينى جمع آورى شدند.و به مردم گفته شد:آيا شما نيز اجتماع مى كنيد تا اگر ساحران پيروز باشند،از آنان پيروى كنيم؟!هنگامى كه ساحران آمدند به فرعون گفتند:اگر ما پيروز شويم،پاداش مهمى خواهيم داشت؟گفت:آرى،و در آن صورت شما از مقربان خواهيد بود! موسى به ساحران گفت:آنچه را مى خواهيد بيفكنيد،بيفكنيد!آنان طنابها و عصاهاى خود را افكندند و گفتند:به عزت فرعون،يقينا ما پيروزيم! (1)

در سوره اعراف درباره كيفيت سحر آنان و تاثيرش بر مردم مى فرمايد:

فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِيمٍ* وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ* فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ* فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرِينَ* وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ* قالُوا آمَنّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ* رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ* قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّ هذا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ34

ص: 303


1- -شعراء34/-34

فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ* لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ* قالُوا إِنّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ* وَ ما تَنْقِمُ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِآياتِ رَبِّنا لَمّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِينَ*

هنگامى كه وسايل سحر خود را افكندند،مردم را چشم بندى كردند و ترساندند و سحر عظيمى پديد آوردند.ما به موسى وحى كرديم:عصاى خود را بيفكن كه ناگهان اين عصا وسائل آنان را به سرعت برمى گرفت!

...ساحران به سجده افتادند.و گفتند:ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم، پروردگار موسى و هارون.فرعون گفت:آيا پيش از آنكه به شما اجازه دهم،به او ايمان آورديد؟يقينا اين توطئه اى است كه در اين شهر چيده ايد تا اهلش را از آن بيرون كنيد؛ولى بزودى خواهيد دانست!

سوگند كه دست ها و پاهاى شما را در جهت خلاف قطع مى كنم؛سپس همگى تان را به دار مى آويزم.ساحران گفتند:ما به سوى پروردگارمان بازمى گرديم .انتقام تو از ما بدان روست كه ما به آيات پروردگار خويش-كه سراغ ما آمد-ايمان آورديم،پروردگارا!صبر و استقامت بر ما فروريز،و ما را مسلمان بميران.

در سوره شعراء مى فرمايد:

إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ. يقينا او بزرگ و استاد شماست كه سحر را به شما آموخته!

در آيات گذشته آمده بود:فرعون به مردم مصر گفت:انا ربّكم الاعلى من پروردگار برتر شما هستم.به موسى عليه السّلام وحى شد به فرعون بگويد:

انّا رسولا ربك...و جئناك بآية من ربك.ما فرستادگان پروردگارت هستيم...ما نشانه اى از او نزد تو آورديم.

فرعون گفت:فمن ربكما يا موسى پروردگار شما كيست اى موسى!

ص: 304

موسى عليه السّلام به او گفت: رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى،آنچه لازمه آفرينش آن بوده،داده،سپس هدايت كرده است.

و در پاسخ او كه پرسيد:تكليف نسل هاى گذشته چه خواهد شد؟گفت:علم آن نزد پروردگارم مى باشد...آنكه زمين را محل آسايش شما قرار داد و...خداوند در مورد ديگرى به موسى و هارون فرمود:به فرعون بگوئيد:ما فرستادگان ربّ العالمين هستيم! فرعون گفت:ربّ العالمين چيست؟موسى عليه السّلام جواب داد:ربّ آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست.

ربّ شما و ربّ پدران گذشته شما.ربّ مشرق و مغرب و آنچه ميان آنهاست.

اما ساحران،آنان هنگامى كه معجزه عصا را ديدند،و ديدند هر چه را به دروغ واقعى جلوه داده بودند،بلعيد،گفتند: آمَنّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ* رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ. ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم،پروردگار موسى و هارون. (1)

و در پاسخ فرعون كه گفت:دست ها و پاهاى شما را در جهت خلاف قطع مى كنم، گفتند: لا ضَيْرَ إِنّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ* وَ ما تَنْقِمُ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِآياتِ رَبِّنا لَمّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِينَ* مهم نيست!ما به سوى پروردگارمان بازمى گرديم .انتقام تو از ما بدان روست كه ما به آيات پروردگارمان-كه به سراغ ما آمد-ايمان آورديم.پروردگارا!صبر و استقامت را بر ما فروريز،و ما را مسلمان بميران.

از آنچه در قرآن كريم آمده به خوبى روشن مى شود كه:روياروئى موسى و هارون با فرعون و اطرافيان سركش او بارها تكرار شده،چنانكه آيات و نشانه هاى الهى نيز متعدد بوده است:طوفان،ملخ،آفت گياهى،قورباغه و خون،و اينكه همه درگيرى ها در اطراف ربوبيت بوده و موسى و هارون به او مى گفتند:پروردگار ما و شما همان پروردگار جهانيان است،پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست و پروردگار نسل هاى گذشته، پروردگار مشرق و مغرب و آنچه ميان آنهاست و پروردگار پدران پيشين شما.47

ص: 305


1- -شعرا48/-47

و مى گفتند:پروردگار همه يكى است،و او همان است كه به هر موجودى هر چه لازمه خلقت او بوده داده،سپس هدايت كرده،و اينكه:ساحران فهميدند سحرشان امرى موهوم و خيالى است و حقيقت ندارد،و آثار آن موقتى است،و چوب و ريسمانى كه در ميدان همچون مار موج مى زند به حالت اول خود بازگشته،و چوب و ريسمان باقى مى مانند،ولى معجزه عصا همه را مى بلعد و اصل و فرعى بر جاى نمى گذارد،و اين جز از خالق عصا،ربّ العالمين،نشايد،لذا گفتند:ما به پروردگار جهانيان،پروردگار موسى و هارون،ايمان آورديم.پروردگارى كه آن دو را براى هدايت مردمان فرستاده است.

مبارزات ابراهيم عليه السّلام پيرامون توحيد«الوهيت و ربوبيت»

اشاره

قرنها پيش از عصر موساى كليم عليه السّلام،ابراهيم خليل عليه السّلام با انواعى از شرك عصر خويش به مبارزه پرداخت كه از آن جمله است:

الف-مبارزه براى«توحيد الوهيت».

خداوند در سوره انبيا و شعرا و صافات،داستان مبارزه ابراهيم با قوم خود درباره"توحيد الوهيت"را بيان داشته،و در هر يك از آنها،بخشى از داستان را آورده است كه:ابراهيم عليه السّلام با دلايل محكم اعتقاد آنان را كوبيد،بت هاشان را در هم شكست،او را در آتش افكندند، خداوند آتش را بر او سرد و سلامت گردانيد و...كه سخن در اطراف آن را كوتاه كرده و تنها به بررسى آنچه درباره"توحيد الوهيت"انجام داده مى پردازيم:مشركان كه بت هاى خود را در هم شكسته ديدند،ابراهيم عليه السّلام را حاضر كردند و به او گفتند:

أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ* قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ*

آيا تو با خدايان ما چنين كرده اى اى ابراهيم!گفت:بلكه اين كار را بزرگشان كرده است!از آنها بپرسيد اگر سخن مى گويند. (1)

يعنى:اگر آنها توان سخن گفتن دارند از خودشان بپرسيد:بزرگشان آنها را شكسته يا

ص: 306


1- -انبيا63/-62

ديگرى؟و چون بت ها سخن نمى گويند يقينا بزرگشان نيز آنها را نشكسته است.

خداوند همچنين خبر مى دهد:ابراهيم،با كسانى كه ستارگان را ارباب خود گرفته بودند نيز،به احتجاج برخاست،ولى از معناى مورد نظر آنان ما را آگاه نمى كند،و ما در اخبار مشركان مى يابيم كه،برخى از آنان«ربّ»و«اله»را از هم جدا نمى دانستند،و چنانكه در گذشته بيان داشتيم انبيا و پيامبران هميشه با مشركان امت خود درباره«توحيد ربوبيت» درگير بوده اند.

خداوند در سوره انعام از درگيرى ابراهيم عليه السّلام با ستاره پرستان خبر مى دهد و مى فرمايد:

وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ* فَلَمّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ* فَلَمّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضّالِّينَ* فَلَمّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمّا تُشْرِكُونَ* إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ* وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونِّي فِي اللّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ إِلاّ أَنْ يَشاءَ رَبِّي شَيْئاً وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ*

و اين چنين،ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان داديم تا از اهل يقين گردد.هنگامى كه شب او را فرا گرفت،ستاره اى ديد،گفت:اين خداى من است؟و چون غروب كرد،گفت:غروب كنندگان را دوست ندارم!

و هنگامى كه ماه شكافنده افق را ديد،گفت:«اين خداى من است؟»و چون غروب كرد،گفت:اگر پروردگارم مرا هدايت نكند يقينا از گمراهان باشم.و هنگامى كه خورشيد را ديد كه سينه افق را مى شكافد،گفت:اين خداى من است؟اين بزرگتر است،و چون غروب كرد،گفت:اى قوم!من از آنچه شريك خدا مى سازيد بيزارم.

من روى خود را به سوى كسى كردم كه آسمانها و زمين را آفريده؛من در ايمان

ص: 307

خود خالصم،و از مشركان نيستم.

قوم ابراهيم با او به ستيز برخاستند،گفت:آيا درباره خدا با من ستيز مى كنيد؟ در حالى كه خداوند مرا هدايت كرده،و من از آنچه شما شريك او قرار مى دهيد نمى ترسم،مگر آنكه پروردگارم چيزى را بخواهد كه علم پروردگارم همه چيز را در برگرفته،آيا متذكر نمى شويد؟! (1)

خليل عليه السّلام در اينجا به زبان ستاره پرستان قوم خود با ايشان سخن مى گويد و"ربّ"را به همان معنائى كه مى فهمند به كار مى برد،و سخن او كه مى گويد:اين ربّ من است!بر سبيل توريه و استفهام است،يعنى آيا اين پروردگار من است؟!همانگونه كه وقتى بت ها را شكست توريه كرد و در پاسخ بت پرستان گفت:بلكه بزرگشان اين كار را كرده است!

ب-جهاد ابراهيم عليه السّلام در توحيد ربوبيت به معناى تربيت اجسام:

بسيارى از انسانها در زمانهاى گذشته عقيده داشتند:ستارگان بر جهان ما و هر چه در آن است از انسان و حيوان و نبات،اثر مى گذارند.باران به خواست آنهاست كه مى بارد يا نمى بارد،سعادت و شقاوت،تنگدستى و گشايش،سلامت و مرض در جامعه انسانى از آنهاست،كم و زياد مرگ در آدميان و حيوان و نبات از آنجاست،گسترش محبت و نفرت ميان دو كس يا القاى محبت آدمى در دل ديگران،و هر چه مانند اين امور است از اثر ستارگان مى باشد.

بدين خاطر نيز برخى مراسم عبادى را براى آنها برگزار مى كردند،و فضاى مراسم را با عود خوشبو و عطر و گلاب معطر مى ساختند،ورد و دعا مى خواندند و از آنها جلب خير و دفع شر مى خواستند.برخى از اينها را در نوشته اى خطى منسوب به سكاكى(ت 626 ه)ديده ام كه در آن،انواع طلسم ها و دعاها و مناجات ها براى بعض ستارگان مانند:زهره و مريخ و غيره بود كه گاهى آنها را به نام"ربّ"مورد خطاب قرار داده است،ولى اينكه تأليف كتاب از سكاكى باشد براى من اثبات نگرديد.

نديم،نيز،در فهرست خود،در بخش اخبار صابئيان،در مقاله نهم،از برخى فرقه هاى صابئى،آورده است:(آنان بعض ستارگان را مى پرستند و براى آنها مراسم ويژه برگزار

ص: 308


1- -انعام80/-75

مى كنند)ابراهيم عليه السّلام اين طايفه را با سخنانى كه درباره ستارگان و ماه و خورشيد گفت راهنمائى كرد،و با گفتن:"هذا ربّى"به هنگام طلوع آنها و"لا احبّ الآفلين"به گاه غروبشان،اساس تفكر آنان را در هم ريخت،و در پايان با گفتن: "إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ" راه راست را به آنان نشان داد.

ج-جهاد ابراهيم عليه السّلام در«توحيد ربّ»به معناى تنها قانونگذار نظام هستى

خداوند در سوره بقره از اين جهاد خبر مى دهد و مى فرمايد:

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ قالَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ قالَ إِبْراهِيمُ فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ...

آيا نديدى آن را كه با ابراهيم درباره پروردگارش محاجه و گفتگو كرد؟آنكه خداوند به او سلطنت داده بود،هنگامى كه ابراهيم گفت:ربّ من آن كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند.او گفت:من نيز زنده مى كنم و مى ميرانم!ابراهيم گفت:خداوند خورشيد را از مشرق مى آورد؛تو آن را از مغرب بياور!آن مرد كافر مبهوت و درمانده شد و (1)...

منطق خليل عليه السّلام در اين آيه،منطق قرآن در سوره"اعلى"است كه مى فرمايد:پروردگار، همان خداوندى است كه آفريد و منظم كرد،و اندازه كرد و هدايت نمود.و مثال موجودات در اين باره،مثال همان چراگاهى است كه پروردگار عالميان آن را رويانيد و سپس خشك و تيره اش گردانيد،يعنى موجودات را حيات داد و سپس آنها را ميرانيد.

استدلال ابراهيم عليه السّلام توانمند و روشن بود،ولى طاغوت زمان او كه مى خواست آن را با پوششى گمراه كننده مستور كند،گفت:

اگر"ربوبيت"از آن كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند،من نيز زنده مى كنم و مى ميرانم!دستور داد زندانى محكوم به اعدامى را آوردند و آزادش كرد،و انسان بى گناهى را كه مى گذشت گرفته و اعدامش نمود،و با اين كار اطرافيان مترف خود را به شبهه8/

ص: 309


1- -بقره258/

انداخت.

ابراهيم عليه السّلام به جاى جدال در معناى ميراندن و زنده كردن،به احتجاج درباره موضوعى محسوس و دليلى آشكار پرداخت تا ادعاى اين طاغوت را از ريشه بركند و گفت:

پروردگار من خورشيد را از مشرق مى آورد،تو هم اگر پروردگار هستى،اين نظام را تغيير ده،و خورشيد را از مغرب بياور كه آن مرد كافر مبهوت و وامانده شد.

شرك طاغوت زمان ابراهيم عليه السّلام از نوع شرك طاغوت عصر موسى عليه السّلام بود،هر دو ادّعاى ربوبيت كردند،يعنى هر دو مى گفتند:حق قانون گذارى در نظام زندگى بشر را دارند.

و چون ادّعاى هر دو شبيه بود،آن دو پيامبر نيز پاسخ يكسانى به آنان دادند و گفتند:

پروردگار انسان كه نظام زيستن او را معين فرموده،همان پروردگار جميع موجودات است، آنكه موجودات را حيات بخشيده و براى ادامه وجودشان نظام ويژه سنت نهاد،و چگونه زيستن بر اساس آن نظام را به آنها آموخت و هدايتشان فرمود.او همان است كه همه زندگان را مى ميراند.

اين،منطق ابراهيم در دعوت مشركان به توحيد بود،او همانگونه كه خداوند در سوره شعرا از او خبر مى دهد،گفت:

فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلاّ رَبَّ الْعالَمِينَ* اَلَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ*

همه آنچه شما مى پرستيد دشمن من هستند،مگر پروردگار عالميان،همان كه مرا آفريد،و هميشه راهنمائى ام مى كند. (1)

همين سخن را موسى عليه السّلام در قالب ديگرى در پاسخ فرعون گفت:

رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى

پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى،آنچه لازمه آفرينش و زيست او بوده داده،سپس هدايت كرده است. (2)

ابراهيم عليه السّلام پس از آن ربوبيت خدا را شرح داده و مى گويد:

وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ* وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ* وَ الَّذِي0/

ص: 310


1- -شعرا77/ و 78
2- -طه50/

يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ* وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ* همان پروردگارى كه مرا غذا مى دهد و سيراب مى نمايد.و هنگامى كه بيمار شوم مرا شفا مى دهد.و آنكه مرا مى ميراند و سپس زنده مى كند.و كسى كه اميد دارم گناهم را در روز جزا ببخشد. (1)

قرآن هنگامى كه اخبار استدلال و محاجه پيامبران با اقوام خويش را تكرار مى كند،در هر بار،بخشى از آن را متناسب با آنچه در آن سوره آمده،بيان مى دارد،يعنى تنها آنچه را كه براى توجيه فكرى و ارشاد و هدايت مردم و اطرافيان پيامبر اعم از مسلمان و مشرك و يا يهود و نصارى لازم مى داند،آن را تكرار مى كند،زيرا قرآن كتاب تاريخ نيست تا اخبار پيشينيان را،آنگونه كه واقع شده،سلسله وار پى گيرى و بيان نمايد.

پس از بررسى مبارزات پيامبران،و اينكه دانستيم بيشتر درگيرى آنان درباره"ربوبيّت ربّ العالمين"بود،و"ربّ العالمين"يعنى همان ربّ انسان،همان كه زندگى او را تقدير كرد و نظام متناسب با فطرتش را براى او تشريع فرمود،نظامى كه نامش"دين اسلام" است،دينى كه آن را به همه پيامبرانش وحى كرد،و آنان براى رساندنش به مردم بپاخاستند،جاى اين سؤال باقى است كه اگر چنين است و دين خدا تنها اسلام است،پس معناى"نسخ شريعت"برخى پيامبران به وسيله شريعت پيامبر ديگر چيست؟اين چيزى است كه-به يارى خدا-در مبحث بعدى،"نسخ در مسير انبياء"در جزء دوم كتاب به بررسى آن مى پردازيم.

و الحمد للّه ربّ العالمين79

ص: 311


1- -شعرا82/-79

جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه:عسکری، مرتضی، - 1293

عنوان قراردادی:[عقاید الاسلام من القرآن الکریم. فارسی]

عنوان و نام پديدآور:عقاید اسلام در قرآن کریم/ مولف مرتضی عسکری؛ مترجم محمدجواد کرمی

مشخصات نشر:تهران: مجمع علمی اسلامی، [1375] -.

شابک:964-5841-28-36500ریال(ج.1)

وضعیت فهرست نویسی:فهرستنویسی قبلی

يادداشت:جلد دوم کتاب حاضر توسط دانشکده، اصول دین منتشر می شود که نام قلبی مجمع علمی اسلامی است

يادداشت:فهرستنویسی براساس اطلاعات فیپا

يادداشت:ج. 2 (چاپ اول: 1376)؛ بها: 6500 ریال (ج. 2) :(vol. 2)ISBN 964-5841-37-2

یادداشت:کتابنامه

عنوان دیگر:عقاید الاسلام من القرآن الکریم. فارسی

موضوع:اسلام -- عقاید -- جنبه های قرآنی

شناسه افزوده:کرمی، محمدجواد، مترجم

شناسه افزوده:مجمع علمی اسلامی

شناسه افزوده:دانشکده اصول دین

شناسه افزوده:ظ

رده بندی کنگره:BP104/ع67ع 5341 1375

رده بندی دیویی:297/159

شماره کتابشناسی ملی:م 76-2835

ص: 1

مقدمه

عقايد اسلام در قرآن كريم

عقايد اسلام در قرآن كريم (1)

علاّمه سيد مرتضى عسكرى با آنچه كه بيش از نيم قرن به رشته تحرير آورده،در طرح مباحث و جهت گيرى تكاملى اش ويژگى منحصر به فردى يافته است.پژوهش ها و تجربه هاى شخصى اش در اين مدت طولانى بر صافى و خلوص آثارش افزوده،و بر اساس همين تحقيقات و بررسيهاى طولانى است كه برنامه هاى اساسى خود را در جامعه اسلامى تبيين و اجرا مى نمايد؛برنامه هائى دقيق و علمى با چارچوبى استوار و متين كه هر روز بر غنا و استحكامش افزوده و با گسترش دامنه مباحث،فراگير و پربارتر مى شود،و از افراط و تفريط و عقب گرد و رجوع از ديدگاههاى اساسى مبرّاست.اين چيزى است كه از محتواى مباحث و نتايج گسترده و مستمر آن كاملا مشهود است.

برنامه علمى-فرهنگى علامه عسكرى هدف گيرى روشنى دارد:او مى كوشد تا ميراث اسلامى را بدور از پيرايه ها و تحريفات استخراج نمايد-تحريفات و پيرايه هائى كه در شرائط دشوار و پيچيده بعد از حيات پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به اسلام بسته شد-او مى كوشد تا به اصالت و حقيقت اسلام و ژرفاى ناب و خالص آن دست يابد و پس از دست يابى و رسوب زدائى،اسلام را آنگونه كه بوده و نه اينگونه كه شده،خالص و ناب به امت اسلامى عرضه نمايد.

ص: 2


1- -ترجمه مقاله آقاى«سليم الحسنى»در مجلّه عربى زبان«الوحدة»-با اندكى تلخيص-شماره 176 شوال 1415 ه ق ص38/.

اينگونه هدف گيرى در فرهنگ اسلامى،در بادى امر،چيز تازه و منحصر به فردى نمى نمايد.زيرا چنين آرزو و تمنائى را بسيارى از متفكرين اسلامى در دورانهاى گذشته و حال داشته و دارند؛ولى آنچه علامه عسكرى را از ديگران ممتاز و بلكه ويژگى خاص مى بخشد اين است كه،ايشان به دنبال اصلاح جزئى و مقطعى نيست تا نظرى را با نظرى و فكرى را با فكرى ديگر سنجيده و بررسى كند،و نيز،شيوه نقد و بررسى اش را براى قانع كردن ديگران پيرامون قضيه اى محدود به كار نمى گيرد.او در پى دست يابى به مبدأ و منشأ اصلى تحريف و انحراف در اسلام و ميراث اسلامى است تا پس از شناخت،آنگونه كه بايد به معالجه اش برخيزد؛و چون تحريف و انحراف را همراه و به صورت قضيه اى واحد مى بيند رسيدن به اسلام ناب و اصيل را هم بدون بحث و بررسى همه جانبه و شامل و جامع الأطراف بعيد و ناشدنى مى داند؛بدين خاطر،در همه جوانب و شاخه هاى اسلام به بحث و به بررسى مى نشيند و از پيش فرضهاى خود ساخته و پيش داوريهاى معمول اجتناب مى كند، بگونه اى كه با همه نصوص تاريخى مانند روايات،احاديث،رويدادها و غير آن كه به دست ما رسيده برخوردى نقادانه دارد،و همه را موضوعاتى قابل بررسى مى داند،و هيچ يك را غير قابل نقض و ايراد نمى داند.ايشان بحث و بررسى علمى صرف و سالم در پرتو قرآن كريم و سنت قطعى و موثق را تنها راه درمان و تشخيص سره از ناسره و در نتيجه شناخت حد و مرز اصالت از انحراف مى شناسد.

علامه عسكرى خود،همه يافته هاى علمى و تأليفات مشهور و پرآوازه اش را بر اين روش بنيان نهاده و به رشته تحرير در آورده است.تأليفاتى كه در عرصه هاى گوناگون علمى است ولى در هدف اصلى و اساسى همديگر را يافته و در راه تحقق آن هدف سير مى كنند.

بدين خاطر است كه اگر علامه عسكرى را تاريخ نگار يا پژوهشگر تاريخ بناميم سخن دقيق و درستى نگفته ايم؛با آنكه اين عنوانى است كه در اذهان بسيارى از خوانندگان-پس از پيدايش كتاب او به نام عبد اللّه بن سبا از حدود چهل سال پيش تاكنون-رسوخ كرده و جايگزين شده است.

آرى،آقاى عسكرى مورخ نيست،او صاحب برنامه جامع و فراگيرى است كه شاخه ها

ص: 3

و فروع آن،همه جوانب ميراث اسلامى را دربرمى گيرد .او جوينده و كاوشگر انحراف و حدود آن است؛در هر جا كه باشد،تا از اين راه،اسلام اصيل و ناب را شناسائى و اثبات نمايد.

شايد اين آن چيزى باشد كه از همين كتاب:"عقايد اسلام در قرآن كريم"با اندكى دقت به دست آيد،كتابى كه جلد اول آن در حدود 500 صفحه به زبان عربى انتشار يافته است.

اين كتاب،عقايد ناب و خالص اسلام را از زلال گوارا و مصفّاى قرآن كريم عرضه مى دارد.چنانكه آقاى عسكرى خود اين حقيقت را در مقدمه كتاب آورده و مى گويد:

من ديدم قرآن كريم عقايد اسلام را با روانى هر چه تمامتر بيان مى كند،بگونه اى كه هر عاقل عرب زبانى كه به سن رشد رسيده باشد آن را به خوبى فهميده و درك مى كند.علامه عسكرى در اين كتاب با ملايمت به دانشمندان اعتراض كرده و مى گويد:

اين پيچيدگى و گره كور و جنددستگى در عقايد اسلام،ناشى از آن است كه علما در تفسير قرآن به فلسفه فيلسوفان و عرفان صوفيان و كلام متكلمان و روايات اسرائيلى،و ديگر روايات بررسى نشده منسوب به رسول خدا،اعتماد نموده،و آيات قرآن كريم را با آنها تأويل و توجيه كرده اند؛و با اين كار از عقايد اسلام طلسم و معما و چيستان هائى ساخته اند كه تنها دانايان به روش علمى علما در فنون بلاغت و منطق و كلام و فلسفه آنها را مى فهمند،و همين كار به تفرقه مسلمين به گروههاى معتزله و اشاعره و مرجئه و...انجاميد.

پس،اين كتاب با ويژگيهايى كه برشمرديم،به يقين كتابى بسيار شايسته است كه مى تواند از بهترين كتب درسى دوره هاى علوم اسلامى باشد.

خواننده در اين كتاب در مى يابد كه استاد ما-علامه عسكرى-پيوستگى و انسجام خاصى را در عرضه عقايد در آن به كار برده است؛به گونه اى كه بحث پيشين زير بناى بحث آينده و راه وصول و درك آن مى باشد و خواننده را قادر مى سازد عقايد اسلام را با پيوستگى دقيق علمى فرا بگيرد.چنانكه به زودى در مى يابد مقدمات لازم را براى درك مباحث آينده پشت سر گذارده است.

در اين كتاب-همچون ديگر كتب مؤلف-روى اصطلاحات لغوى تكيه خاصى شده

ص: 4

است.ايشان ابتدا خواننده را با تعاريف لغات مصطلح از كتابهاى لغت معتبر آشنا مى سازد و سپس به توضيح و شرح هر يك از لغات و كلمات مورد بحث و مواد اصلى آنها در اصطلاح اسلامى و لغوى مى پردازد تا جهات و اسباب اختلاف در هر يك از دو اصطلاح اسلامى و لغوى را آشكار سازد،و همه اين زحمات و تلاشها را از آن رو متحمل مى شود كه زمينه بحث را آماده و امكان استنتاج و بهره گيرى صحيح و اساسى را فراهم نمايد.

بدين خاطر،خواننده با مطالعه كتاب احساس مى كند عقايد اسلام را بگونه اى كامل و فراگير با شيوه اى علمى و جديد و روشن،به دور از پيچيدگى و ابهام،دريافته است؛و با مطالعه آن خود را از مراجعه به ديگر كتب اعتقادى بى نياز مى بيند،و اين چيزى است كه به ندرت در كتابهاى ديگر يافت مى شود،به ويژه در دوره هاى اعتقادى كه به پيچيدگى و ابهام و تكرار در سطوح علمى اسلامى مشهور شده اند.

همچنين خواننده،با درك همه جانبه عقايد اسلام در اين كتاب،خود را در مقابل تلاش جديدى براى فهم قرآن و روش تازه اى از تفسير آن مى بيند،و اين همه مرهون شيوه و اسلوب ويژه اى است كه علامه عسكرى در برخورد با آيات قرآنى به كار گرفته است.

كتاب علامه سيد مرتضى عسكرى جايگاه ويژه اى را در تحقيقات قرآنى و عقيدتى به خود اختصاص داده است.ايشان با اين كتاب،گام بلندى در اجراى برنامه هاى اصيل اسلامى خود برداشته اند.

ص: 5

نمودار مباحث

1-نسخ در دوره پيامبران صاحب شريعت پس از آدم عليه السّلام:"نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد"صلوات اللّه عليهم اجمعين:

الف-يكسانى شريعت آدم و نوح و ابراهيم عليهم السّلام

ب-معناى اصطلاحى"نسخ و آيه".

ج-تفسير آيه كريمه: "ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ" و آيه: "وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ" .

د-شريعت موسى عليه السّلام ويژه بنى اسرائيل بود و با بعثت خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به پايان رسيد.

و-معناى نسخ در شريعت يك پيامبر.

2-ربّ العالمين انسان را به آثار عمل پاداش مى دهد:

الف-پاداش دنيوى.

ب-پاداش اخروى.

ج-به هنگام مرگ.

د-در قبر.

ه-در محشر و قيامت.

و-در بهشت و دوزخ.

ز-پاداش صبر.

ص: 6

پاداش عمل ميراث آيندگان.

شفاعت،پاداش برخى اعمال است.

حبط عمل،كيفر برخى رفتارهاست.

جن و انس در برخوردارى از پاداش عمل برابرند.

3-اسماء و صفات"ربّ العالمين":

الف-معناى اسم.

ب-رحمان.

ج-رحيم.

د-ذو العرش و ربّ العرش.

4-معناى:"و للّه الأسماء الحسنى".

الف-اللّه.

ب-كرسى.

5-مشيّت اللّه"ربّ العالمين".

الف-معناى مشيت.

ب-رزق و روزى.

ج-هدايت و راهنمائى.

د-رحمت و عذاب.

6-بداء يا محو و اثبات:"يمحو اللّه ما يشاء و يثبت":

الف-معناى بداء.

ب-بداء در اصطلاح علماى عقايد.

ج-بداء در قرآن كريم.

د-بداء در روايات مكتب خلفا.

ه-بداء در روايات مكتب اهل بيت عليهم السّلام.

7-جبر و تفويض و اختيار و معناى آنها.

ص: 7

8-قضا و قدر:

الف-معناى قضا و قدر.

ب-روايات امامان اهل بيت عليهم السّلام درباره قضا و قدر.

ج-پرسش و پاسخ.

ص: 8

ص: 9

1 نسخ در دورۀ پيامبران صاحب شريعت

اشاره

الف-شرايع آدم و نوح عليهما السّلام.

ب-اصطلاح"نسخ"و"آيه"و معناى هر يك از آنها.

ج-تفسير آيه كريمه: (ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ...) و آيه كريمه: (وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ...)

د-شريعت موسى عليه السّلام ويژه بنى اسرائيل بود و با بعثت خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پايان يافت.

ص: 10

ص: 11

در اين بحث با مراجعه به قرآن كريم و روايات اسلامى،تنها به امورى مى پردازيم كه موضوع"نسخ"در دوره پيامبران صاحب شريعت را براى ما روشن نمايد.بدين خاطر،از پيامبرانى مانند:هود و صالح و شعيب كه امت هاشان از ميان رفته اند ياد نمى كنيم؛بلكه بحث و بررسى ما ويژه پيامبرانى است كه شريعت آنان بعد از خودشان باقى مانده است، مانند:آدم و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم،كه به ترتيب زمان پى مى گيريم.

وحدت شرايع آدم و نوح و ابراهيم و محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم

نخست-آدم عليه السّلام پدر ابناى بشر

در روايات آمده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:

روز جمعه آقاى روزها و برترين آنها نزد خداوند است.خداوند آدم عليه السّلام را در اين روز آفريد.او در اين روز وارد آن باغ شد،و در اين روز به زمين فرود آمده (1)و حجر الأسود همراه او فرستاده شد (2).

در روايات ديگرى آمده است:خداوند پيامبران و امامان-اوصياى پيامبران-را در روز جمعه آفريد.

ص: 12


1- -صحيح مسلم(ج 5 ص 5)كتاب الجمعه باب فضل الجمعة،طبقات ابن سعد چاپ اروپا(ج 1 ص 8)،مسند احمد(ج 2 ص 232 و 327 و 540)
2- -اخبار مكه از رقى(ت 223 ه)چاپ 1275 ه ص 31.

در روايات صحيح آمده است كه:

جبرئيل آدم عليه السّلام را به حج برد و انجام مناسك را به وى آموخت.و در برخى آمده است:

پاره ابرى بر جايگاه بيت اللّه سايه افكند،جبرئيل هفت بار آدم عليه السّلام را پيرامون آن طواف داد،سپس او را به صفا و مروه برد و هفت بار بين آن دو سعى[ رفت و آمد]كرد،پس از آن در نهم ذى الحجّة او را به عرفات برد.آدم عليه السّلام در عصر عرفه به سوى خدا تضرع نمود و خداوند توبه اش را پذيرفت.بعد از آن در شب دهم او را به مشعر برد و او در آنجا تا صبح به مناجات با خدا پرداخت.روز دهم او را به منا برد و در آنجا به علامت قبولى توبه،سرش را تراشيد.سپس دوباره به مكه اش بازگردانيد و هفت بار پيرامون خانه طوافش داد.پس از آن براى خدا نماز خواند و بعد از نماز به"صفا و مروه"رفت و هفت بار سعى كرد.خداوند پس از قبول توبه آدم و حوا،دوباره آنان را به هم رسانيد و آدم عليه السّلام را به پيامبرى خويش برگزيد. (1)

دوم-نوح پدر انبيا عليهم السّلام
اشاره

خداى سبحان در سوره نوح فرموده:

إِنّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَكَ... قالَ يا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِيعُونِ... وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدّا وَ لا سُواعاً وَ لا يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْراً...

ما نوح را به سوى قومش فرستاديم و گفتيم:قوم خود را انذار كن...

نوح گفت:اى قوم!من براى شما بيم دهنده آشكارى هستم كه خدا را بندگى كنيد و از مخالفت او بپرهيزيد و مرا اطاعت نمايند...

و آنان گفتند:خدايان خود را رها نكنيد،و از بت هاى"ودّ و سواع و يغوث و يعوق و

ص: 13


1- -طبقات ابن سعد چاپ اروپا(ج 1 ص 12 و 15 و 26)،مسند احمد(ج 5 ص 178 و 179 و 265)،مسند الطيالسى(حديث 479).در بحار الأنوار(ج 11 ص 167-197)روايات متعدد و مختلفى در كيفيت حج آدم عليه السّلام موجود است.

نسر"دست برنداريد. (1)..

از داستان نوح عليه السّلام در قرآن كريم آنچه به بحث ما تعلق دارد،اين سخن خداى متعال در سوره شورى است كه فرموده است:

شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ...

همان آيينى را فراروى شما قرار داد كه به نوح فرمان داده بود،و آنچه بر تو وحى كرديم و به ابراهيم و موسى و عيسى فرموديم،اين بود كه:دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد (2)...

شرح كلمات

1-ودّ و سواع و يغوث و نسر:مجلسى رحمه اللّه در كتاب بحار الأنوار از امام صادق عليه السّلام روايتى آورده كه-مضمون آن در كتاب الأصنام ابن كلبى و صحيح بخارى نيز آمده و- خلاصه آن چنين است:

ودّ و سواع و يغوث و نسر،نيكوكاران مؤمن خداپرستى بودند كه چون مردند، مرگشان بر قوم اندوهبار و توان فرسا شد.ابليس ملعون نزد بازماندگان آمد و گفت:من بت هائى شبيه آنان براى شما تهيه مى كنم تا به آنها بنگريد و انس بگيريد و خدا را عبادت نماييد.پس،بت هائى همانند آنان براى ايشان آماده كرد،آنان هم خدا را عبادت و به اين بتها نظاره مى كردند.زمستان و بارندگى كه فرا رسيد بت ها را به درون خانه ها بردند و پيوسته بر عبادت خداى عزيز بودند تا دوران آنان سپرى و فرزندانشان جايگزين شدند و گفتند:يقينا پدران ما اينها را عبادت مى كردند؛پس،به جاى خداوند عزّ و جل،به عبادت آنها پرداختند.و اين همان است كه خداى متعال از قول آنان مى فرمايد: (وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً 3...

ص: 14


1- -نوح1/-3 و 23.
2- -نوح13/

2-وصيّت:وصيت كردن انسان به ديگرى يعنى:سفارش به انجام كارهاى مورد پسندى كه خير و صلاحش را در آنها مى بيند.

وصيت خداوند به چيزى يعنى:فرمان دادن و واجب كردن آن بر بندگانش (1).

تفسير فشرده آيات

خداى سبحان در آيات پيش خبر داد كه،نوح عليه السّلام را نزد قوم خود فرستاد تا آنان را بيم دهد،نوح به ايشان گفت:من بيم دهنده شمايم و مأموريت دارم به شما بگويم:از خدا بترسيد و تنها او را بندگى كنيد،و مرا در اوامر و نواهى خداوند اطاعت كنيد.آنان در پاسخ به يكديگر گفتند:عبادت بت هاتان را رها نكنيد!خداوند در آيات اخير نيز،فرمود:

اى امت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم!خداوند براى شما همان دينى را قرار داد كه براى نوح قرار داده بود،و آنچه بر تو-اى محمّد!-وحى كرديم،همان است كه بر ابراهيم و موسى و عيسى واجب نموديم.سپس فرمود:اين دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد (2).

آنچه بر اين مطلب دلالت دارد سخن خداى متعال در سوره«صافات»است كه مى فرمايد:

سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ* إِنّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ* إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ* ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ* وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ* إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ.

در ميان جهانيان،سلام بر نوح باد*ما اينگونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم* چرا كه او از بندگان با ايمان ما بود*سپس ديگران را غرق كرديم*و ابراهيم از شيعيان او بود*هنگامى كه با قلب سليم به درگاه پروردگارش آمد.

شيعه يعنى:جماعت ثابت تحت فرمان رئيس خود (3).

ص: 15


1- -معجم الفاظ القرآن الكريم،مادّه:وصى.
2- -به تفسير آيه در تفسير تبيان و مجمع البيان مراجعه شود.
3- -به تفسير آيه در تفسير"تبيان"مراجعه شود.

شيعۀ شخص يعنى:پيروان و ياران او (1).

بنابراين،معناى آيه:«ابراهيم از شيعيان و پيروان نوح بود»،اين مى شود كه،ابراهيم عليه السّلام نيز،همان شريعت نوح را پيروى و تبليغ مى نمود.

توضيح بيشتر را-به يارى خدا-در آينده مى آوريم.

سوم-ابراهيم خليل اللّه عليه السّلام
اشاره

از آيات مربوط به بحث ما درباره ابراهيم عليه السّلام آيات زير است:

الف-در سوره حج:

وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ* وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ* لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللّهِ فِي أَيّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ .

و هنگامى كه مكان خانه را براى ابراهيم آماده ساختيم و به او گفتيم:چيزى را همتاى من قرار مده،و خانه ام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجود كنندگان پاكيزه گردان*و مردم را به حج فراخوان كه پياده و سواره بر مركب هاى لاغر،از هر راه دورى به سوى تو آيند*تا شاهد منافع خود باشند و نام خدا را،در روزهائى معين،بر چهارپايانى كه روزى شان داديم بر زبان آورند. (2)

ب-در سوره بقره:

وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ...* وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ

ص: 16


1- -لسان العرب ماده:"شيع".
2- -حج26/-28.

رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ* رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ .

و هنگامى كه خانه كعبه را بازگشتگاه و مركز امن و امان مردم قرار داديم،و [فرموديم]مقام ابراهيم را نمازگاه خويش گيريد،و ابراهيم و اسماعيل را فرمان داديم كه:خانه مرا براى طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و ساجدان پاك و پاكيزه نمائيد...*و هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه را بالا مى بردند.گفتند:پروردگارا!از ما بپذير كه تو شنوا و دانائى* پروردگارا!ما را مسلمان و فرمانبردار خويش قرار ده،و از دودمان ما امتى فرامانبردار و تسليم خود پديد آور،و شيوه عبادتمان را به ما نشان بده و توبه ما را بپذير كه تو، توبه پذير و مهربانى. (1)

ج-در سوره بقره:

وَ قالُوا كُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ* قُولُوا آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ .

و گفتند:يهودى يا نصرانى شويد تا هدايت يابيد!بگو:بلكه از آيين استوار و ناب ابراهيم پيروى كنيد كه هرگز از مشركان نبود*بگوييد:ما به خدا ايمان آورديم،و به آنچه بر ما نازل شده،و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبران نسل او نازل گرديده،و نيز،آنچه به موسى و عيسى و همه انبياء از جانب پروردگارشان داده شده است،ما هيچ يك از آنان را از ديگرى8.

ص: 17


1- -بقره125/-128.

جدا نمى دانيم،و تنها تسليم فرمان خداييم. (1)

د-در سوره آل عمران:

ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ .

ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى،بلكه موحدى خالص و مسلمان بود،و هرگز از مشركان نبود (2).

ه-و نيز در همان سوره:

قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ .

بگو:خدا راست گفته است،پس آيين ناب و خدائى ابراهيم را پيروى كنيد كه هرگز از مشركان نبود (3).

و-در سوره انعام:

قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ دِيناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ .

بگو:پروردگار من مرا به راه راست هدايت كرده است.دينى استوار؛آيين خالص ابراهيم،او هرگز از مشركان نبود (4).

ز-در سوره نحل:

ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ .

سپس به تو وحى فرستاديم كه از آيين ابراهيم كه ايمانى ناب و استوار داشت و/.

ص: 18


1- -بقره135/ و 136.
2- -آل عمران68/.
3- -آل عمران95/.
4- -انعام161/.

از مشركان نبود،پيروى كن (1)

شرح كلمات

1-بوّأنا:هيّأنا:آماده كرديم،تمكن داديم،جاى داديم.

2-اذّن:اعلام كن،فرا بخوان،دعوت نما،كلمه اذان از همين ريشه است.

3-رجالا:در حال پياده،كسى كه وسيله سوارى ندارد،راجل يعنى پياده.

4-البهيمة:هر گونه چهارپا.

5-ضامر:شتر كم گوشت لاغراندام.

6-فجّ:درّه ميان كوهها.

7-مثابة:مكانى كه مردم به آن مراجعه مى كنند، (وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ) يعنى:خانه را محل مراجعه و روى آورى حجاج قرار داديم تا گروه گروه به سوى آن بيايند.

و نيز ممكن است جايگاه ثواب باشد،يعنى:مردم با انجام مناسك حج و عمره به ثواب و پاداش مى رسند،و جايگاه امن و امان ايشان است.

8-مناسكنا:عباداتنا:"نسك":عبادت براى خدا،و عملى كه باعث نزديك شدن به خدا مى شود،مانند:ذبح قربانى در حج كه به حيوان ذبح شده"نسيكه"گويند"منسك":

جايگاه عبادت و"مناسك":اعمال حج و زمان و مكان آن در عرفات و مشعر و منى و غير آن است.

9-مقام ابراهيم:سنگى است بر روى زمين مقابل كعبه با اثر گامهاى ابراهيم عليه السّلام بر آن

10-حنيف:استوار،ناب و خالص،گراينده از گمراهى به استقامت.نام شريعت حضرت ابراهيم عليه السّلام"حنيفيه"است.

11-قيما،قيم و قيّم:ثابت مستقيم و بدور از هر گونه كژى.

12-ملة:دين،حق باشد يا باطل،بنابراين، هرگاه به خدا و پيامبران و مسلمانان نسبت

ص: 19


1- -نحل123/.

داده شود،مقصود دين حق است.

تفسير خلاصه آيات

خداوند مى فرمايد:اى پيامبر!به يادآور هنگامى كه ابراهيم را بر جايگاه خانه آگاه كرديم تا آن را بنا كند،و هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل خانه را بنا مى كردند و پروردگارشان را مى خواندند و مى گفتند:پروردگارا از ما بپذير،و ما را تسليم خود قرار ده،و از دودمان ما امتى تسليم خويش پديد آر،و شيوۀ عبادتمان را به ما نشان بده،و خداى سبحان دعاى آنان را پذيرفت،ابراهيم عليه السّلام در خواب ديد كه پسرش اسماعيل را در راه خدا قربانى مى كند. (1)اسماعيل در اين زمان به سن رشد كافى رسيده بود و با پدر در بناى خانه همكارى داشت،ابراهيم عليه السّلام اسماعيل را از آنچه ديده بود آگاه كرد،او گفت:پدر جان!هر چه بدان مأمورى انجام ده كه به زودى-اگر خدا بخواهد-مرا از شكيبايان مى يابى،پس هنگامى كه تسليم فرمان خدا شدند،و ابراهيم فرزندش اسماعيل را بر زمين خوابانيد تا او را در راه خدا قربانى كند،خداوند ندايش داد:اى ابراهيم!آن خواب را به راستى رساندى! چرا كه او شروع به ذبح كردن اسماعيل نمود،و اين همان چيزى بود كه در خواب مشاهده مى كرد،او در خواب نديده بود كه فرزند را ذبح كرده است،و در همان حال بود كه خداوند در فداى اسماعيل قوچى را فراروى ابراهيم قرار داد كه در منى آن را قربانى كرد.

خداى متعال ابراهيم را فرمان داد تا دعوت براى حج را اعلان دارد و به مردم خبر دهد كه به زودى پياده و سواره و از راههاى دور به حج خواهند آمد،و خداوند اين خانه را براى مردم جايگاه امن و تحصيل ثواب قرار داده است.و فرمان داده تا مردم نمازگاه خود را از مقام ابراهيم برگيرند.

خداى سبحان در آيات ديگر از ملّت و دين ابراهيم عليه السّلام خبر مى دهد و مى فرمايد:

ابراهيم مسلمانى خالص و استوار بود،او نه مشرك بود و نه يهودى و نه نصرانى-چنانكه برخى اهل كتاب پنداشته اند-خداوند ما را فرمان داده تا آيين ابراهيم عليه السّلام را پيروى نمائيم،

ص: 20


1- -آنچه پيامبر در خواب مى بيند نوعى از انواع وحى است.

و پيامبر را به اين كار ويژگى بخشيده و به او فرموده تا بگويد:

پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده است،دين قيّم و ملت ابراهيم پاك نهاد روى گردان از شرك به اسلام!و از جمله پيرويهاى خاتم انبياء از شريعت جدش ابراهيم عليه السّلام آوردن مناسك حج به شيوه اى است كه او دستور داده،امت رسول خدا نيز چنين مى كنند و مناسك حج را چنان به جا مى آورند كه ابراهيم خليل الرحمن آورده است.

نتيجه بحث

روز جمعه بر آدم عليه السّلام و هر كه در دوران او مى زيست مبارك بود.اين روز بر خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امت او نيز،تا هميشه روزگار مبارك مى باشد.

حج بيت اللّه را آدم عليه السّلام و ابراهيم عليه السّلام و خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و پيروان ايشان تا به امروز به جاى آوردند،و بدين گونه تا هميشه روزگار انجام خواهند داد.همچنين براى پيروان خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم همان دينى را مقرر داشت كه به نوح فرموده بود،و ابراهيم عليه السّلام پيرو نوح و تابع شريعت او بود،بدين خاطر نيز خداى سبحان خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امت او را فرمان داد تا پيرو شريعت ابراهيم و دين استوار او باشند.

هيچ گونه اختلافى در شرايع پيامبران از آدم تا خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نيست،آنچه هست تجديد شريعت سابق با شريعت لاحق و گاهى اكمال آن است.قبلا گذشت كه آدم عليه السّلام حج گزارد،و ابراهيم عليه السّلام با بناى كعبه برخى نشانه هاى حج را تجديد كرد،و خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با تعيين ميقات هاى احرام و برگرفتن نمازگاه از مقام ابراهيم عليه السّلام و روشن ساختن ساير نشانه ها،آن را تكميل كرد.

خداى سبحان از احكام اسلام آنچه را كه انسان آن روزين نياز داشت براى آدم عليه السّلام فرستاد،انسانى كه بر زراعت و دام خود مى زيست و از شهر و تمدن بدور بود.

هنگامى كه نسل آدميان فزونى گرفت و در عصر نوح آباديها بنا كردند و در شهرهاى بزرگ سكنى گزيدند و نيازمند قانونمندى گسترده تر در اندازه هاى انسان متمدن شدند -انسانى با نيازهاى بسيار در امر تجارت و جامعه و مشكلات گوناگونى كه ساكنان شهرهاى بزرگ دارند-خداوند هم آنچه از احكام اسلام را كه نياز داشتند بر نوح عليه السّلام نازل فرمود تا

ص: 21

حاجات آنان را رفع نمايد،همانند آنچه بر خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از اينگونه احكام متناسب با نياز زمان فرو فرستاد.

امت هاى گذشته معمولا پس از انبياى خود منحرف و به شرك روى مى آوردند.چنانكه كار اولاد آدم در عصر نوح به عبادت بتها انجاميد،در چنين حالتى پيامبر ابتدا همه را به توحيد خداى خالق و ترك عبادت بتها دعوت مى كند.چنانكه كار نوح و ابراهيم و ساير پيامبران تا خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چنين بود و آن حضرت در بازارهاى عرب و خيام حاجيان رفت و آمد كرده و مى فرمود:بگوئيد:"لا اله الا الله"و رستگار شويد!

در ميان برخى امتها گاهى رهبر سركش و طاغوت آنان ادّعاى"ربوبيت"هم مى كرد.

چنانكه نمرود سركش با ابراهيم عليه السّلام درباره پروردگارش احتجاج كرد،و فرعون سركش "أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى" گفت.در چنين حالاتى پيامبر خدا دعوت را از توحيد ربوبى آغاز مى كند، چنانكه ابراهيم عليه السّلام به نمرود فرمود:ربّى الذي يحيى و يميت پروردگار من آن است كه زنده مى كند و مى ميراند.

و موسى عليه السّلام به فرعون فرمود:ربّنا الّذى أعطى كلّ شىء خلقه ثمّ هدى پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده،سپس هدايت كرده است. (1)شرح اين سخن موسى به فرعون،در سوره"أعلى"آمده است:

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى* اَلَّذِي خَلَقَ فَسَوّى* وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى* وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعى* فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى .

منزّه شمار نام پروردگار بلندمرتبه ات را*همان كه آفريد و منظم كرد*و همان كه اندازه گيرى كرد و هدايت نمود*و آنكه چراگاه را پديد آورد*سپس آن را خشك و تيره قرار داد. (2)

و در سوره اعراف كه فرموده:

إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ .5.

ص: 22


1- -طه50/.
2- -اعلى1/-5.

پروردگار شما اللّه است،همان كه آسمان و زمين را آفريد (1).

بنابراين،برخى امتهاى گذشته در اصل عقيده توحيدى منحرف مى شدند،مانند قوم نوح و ابراهيم و...و برخى در عمل از اسلام منحرف مى گرديدند،مانند كار قوم لوط و شعيب.

اگر آنچه را كه در قرآن كريم و روايات پيامبر و آثار انبيا و اخبار آنان در مدارك اسلامى است بررسى كنيم،در مى يابيم كه پيامبر پسين تجديدكننده شريعت نازلۀ خداوند بر پيامبر پيشين بوده است.شريعتى كه از طرف امتها مندرس و تحريف مى شده است.بدين خاطر،خداوند ما را فرمان داده تا بگوئيم:

آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ .

بگوئيد:ما به خدا ايمان آورديم،و به آنچه بر ما نازل شده،و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبران نسل او نازل گرديده،و نيز،آنچه به موسى و عيسى و همه انبيا از جانب پروردگارشان داده شده است.ما هيچ يك از آنان را از ديگرى جدا نمى دانيم،ما تنها تسليم فرمان خداييم (2).

ممكن است كسى بپرسد:اگر شرايع پيامبران بدين گونه است كه شما بيان داشتيد،پس معناى"نسخ"در شرايع انبيا عليهم السّلام چيست كه خداوند فرموده:

ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ .

هر حكمى را"نسخ"و يا نسخ آن را به تأخير اندازيم،بهتر از آن يا همانند آن را مى آوريم.آيا نمى دانستى كه خداوند بر هر چيز تواناست (3)؟!

و نيز معناى"تبديل"در اين سخن خداى متعال چيست كه فرموده:/.

ص: 23


1- -اعراف54/.
2- -بقره136/.
3- -بقره106/.

وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ .

و هنگامى كه آيه اى را به آيه ديگر مبدّل كنيم[ حكمى را نسخ نمائيم]-و خدا بهتر مى داند چه حكمى را نازل نمايد-مى گويند:تو افترا مى بندى،بلكه بيشترشان نمى دانند (1)!

در پاسخ مى گوئيم:بحث در اينجا پيرامون دو موضوع است:

1-اصطلاح"نسخ"و اصطلاح"آية".2-معناى آيات مذكور.كه-به يارى خدا-در مبحث آينده آن را بررسى مى نمائيم:/.

ص: 24


1- -نحل101/.

اصطلاح نسخ و آية و معناى آنها

نخست-نسخ

نسخ در لغت،از بين بردن چيزى با چيز ديگر است كه پس از آن مى آيد.مثلا مى گويند:نسخت الشّمس الظلّ:خورشيد سايه را از بين برد.

نسخ در اصطلاح اسلامى،از بين بردن احكام يك شريعت با احكام شريعت ديگر است،مانند:نسخ برخى احكام شرايع گذشته با احكامى كه در شريعت خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده است.همچنين،نسخ حكم موقت با حكم دائم در شريعت خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مانند:حكم ارث بردن از يكديگر بر اساس عقد اخوت ميان مهاجرين و انصار پيش از فتح مكه در مدينه،كه با حكم ارث بردن خويشاوندان از يكديگر پس از فتح مكه،نسخ گرديد (1).

دوم-آية
اشاره

آية در اصطلاح اسلامى لفظى است مشترك ميان سه معنى:

1-به معناى معجزه انبيا،چنانكه در سوره نمل به موسى بن عمران مى فرمايد:

وَ أَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فِي تِسْعِ آياتٍ إِلى

ص: 25


1- -تفسير طبرى(جلد 10 ص 26 و 27)و تفسير ابن كثير(جلد 2 ص 328 و 221)و تفسير الدر المنثور(جلد 2 ص 207)

فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ...

دستت را در گريبان ببر تا سفيد و درخشنده بى عيب بيرون آيد،اين در زمره معجزات نه گانه اى است كه تو با آنها به سوى فرعون و قومش فرستاده مى شوى (1)...

2-تركيبى از الفاظ قرآنى كه با شماره مشخص شده اند،چنانكه در سوره نمل مى فرمايد:

طس تِلْكَ آياتُ الْقُرْآنِ وَ كِتابٍ مُبِينٍ .

طا،سين.اين آيه هاى قرآن و كتابى مبين است.

3-بخش يا بخش هائى از كتاب خدا كه حكمى از احكام شريعت را بيان مى كند (2).

پس،ملاحظه شد كه مقصود از نامگذارى بخشى از قرآن به"آيه"مدلول و معناى آن، يعنى حكمى است كه در آن بخش آمده،و"نسخ"متوجه همان حكم است،و الفاظ قرآنى دربردارنده آن حكم را شامل نمى شود.

و نيز،دانسته شد كه معنى در لفظ مشترك با قرينه اى كه در كلام است و بر مقصود دلالت دارد،مشخص مى شود.

***

اين معناى"نسخ و آية"در اصطلاح اسلامى بود،اما تفسير دو آيه مورد بحث:

تفسير آيه نسخ

آيه نسخ در ضمن آيات(40-152)سوره بقره آمده كه آنچه مربوط به بحث ماست مى آوريم:

يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ

ص: 26


1- -نمل12/.
2- -شرح مفصل آن در بحث مصطلحات(القرآن الكريم و روايات المدرستين)جلد دوم آمده است.

بِعَهْدِكُمْ وَ إِيّايَ فَارْهَبُونِ* وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَ إِيّايَ فَاتَّقُونِ* وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ*... يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ* وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ*... وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ .

اى بنى اسرائيل!نعمت هائى را كه به شما ارزانى داشتم به ياد آوريد!و به پيمانى كه با من بسته ايد وفا كنيد،تا من نيز به پيمان شما وفا كنم،و تنها از من بترسيد*و به آنچه فرستاده ام ايمان بياوريد كه نشانه هاى آن با آنچه در كتب شماست مطابقت دارد،و شما نخستين كافر به آن نباشيد،و آيات مرا به بهاى ناچيزى نفروشيد،و تنها از من بترسيد*و حق را با باطل نياميزيد،و حقيقت را كه مى دانيد كتمان نكنيد*...اى بنى اسرائيل!نعمت هائى را كه ارزانى تان داشتم و شما را بر جهانيان برترى بخشيدم،به ياد آوريد*و بترسيد از روزى كه هيچ كس،ديگرى را به كار نيايد و هيچ شفاعتى از كسى پذيرفته نشود و هيچ غرامتى از كسى قبول نگردد،و به هيچ روى يارى نخواهند شد*...و به ياد آوريد زمانى را كه از شما پيمان گرفتيم،و كوه طور را بالاى سر شما قرار داديم،آنچه را به شما داده ايم،با قدرت بگيريد،و آنچه در آن است به ياد داشته باشيد شايد پرهيزكار شويد (1).

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ* وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ3.

ص: 27


1- -بقره40/-63.

بَلْ لَعَنَهُمُ اللّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلاً ما يُؤْمِنُونَ* وَ لَمّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكافِرِينَ* بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللّهُ بَغْياً أَنْ يُنَزِّلَ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِينٌ* وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ* وَ لَقَدْ جاءَكُمْ مُوسى بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ .

ما به موسى كتاب داديم،و از پى او پيامبران فرستاديم،و به عيسى بن مريم دلايل روشن داديم،و او را با روح القدس تأييد كرديم.آيا چنين نيست كه هرگاه پيامبرى چيزى بر خلاف هواى نفس شما آورد،سركشى كرديد،گروهى را تكذيب نموده و جمعى را به قتل رسانديد؟!*و گفتند:دلهاى ما در غلاف است!نه،بلكه خداوند آنان را به خاطر كفرشان از رحمت خود دور ساخته،و خيلى كم ايمان مى آورند*و هنگامى كه از طرف خداوند،كتابى بر ايشان آمد كه موافق نشانه هائى بود كه با خود داشتند،و پيش از اين،به خود نويد پيروزى بر كافران مى دادند،با اين همه،آنگاه كه اين كتاب،و پيامبر شناخته شده نزد آنها آمد،به او كافر شدند؛پس لعنت خدا بر كافران باد*خيلى بد خود را فروختند كه به ناروا به آيات نازله خدا كافر شدند،و از اينكه خداوند به هر كس از بندگانش كه بخواهد،آيات خود را مى فرستد،معترض بودند،از اين رو به خشمى افزون بر خشم ديگر گرفتار آمدند،و كافران را عذابى است خواركننده*و چون به آنان گفته شود:به آنچه خداوند فرستاده ايمان بياوريد، مى گويند:ما به آنچه بر خودمان نازل شده ايمان مى آوريم،و به غير آن كافر مى شوند،در حالى كه حق است،و كتابشان را هم تصديق مى كند،بگو:اگر شما

ص: 28

ايمان داريد پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين مى كشتيد؟!*و موسى آن همه معجزات را براى شما آورد.و شما پس از او ستمكارانه گوساله را برگرفتيد. (1)

...وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ*... وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ خَيْرٌ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ*...* ما يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ لاَ الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ اللّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ* ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ .

...ما نشانه هاى روشنى براى تو فرستاديم؛و جز فاسقان كسى به آنها كفر نمى ورزد*...و اگر آنان ايمان آورده و پرهيزكار مى شدند،پاداشى كه نزد خداست براى آنان بهتر بود،اگر مى دانستند*...*...كافران اهل كتاب و مشركان،دوست ندارند كه از سوى خداوند،خير و بركتى بر شما نازل گردد،در حالى كه خداوند،رحمت خود را به هر كس بخواهد اختصاص مى دهد و خداوند صاحب فضل بزرگ است*هر حكمى را نسخ كنيم يا نسخ آن را به تأخير اندازيم،بهتر از آن،يا همانند آن را مى آوريم.آيا نمى دانستى كه خداوند بر هر چيز تواناست؟! (2)

...وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمانِكُمْ كُفّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ*... وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ* بَلى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ*... وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ6.

ص: 29


1- -بقره87/-92.
2- -بقره99/-106.

اَلنَّصارى حَتّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ .

بسيارى از اهل كتاب،از روى حسد-كه در جانشان ريشه كرده-آرزو دارند شما را بعد از اسلام و ايمان،به كفر بازگردانند،با اينكه حق براى آنها كاملا روشن شده است*...و گفتند:هيچ كس جز يهود يا نصارى،هرگز داخل بهشت نخواهد شد.اين آرزوى آنهاست،بگو:اگر راست مى گوئيد،دليل خود را بياوريد*آرى،هر كس كه روى خود را تسليم خدا كند و نيكوكار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است؛نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى شوند*...هرگز يهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد تا از آيين آنان پيروى كنى،بگو:هدايت،تنها هدايت الهى است.و اگر از تمايلات آنان پيروى كنى-بعد از آنكه آگاه شده اى-هيچ يار و ياورى از سوى خدا نخواهى داشت. (1)

...يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ* وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ .

...اى بنى اسرائيل!نعمت هائى را كه به شما ارزانى داشتم و شما را بر جهانيان برترى بخشيدم به ياد آوريد*و بترسيد از روزى كه هيچ كس ديگرى را به كار نيايد،و غرامتى از كسى پذيرفته نشود.و شفاعت سودش نرساند،و به هيچ روى يارى نگردند (2).

خداوند،پس از بيان اين آيات،با تمهيد مقدمه اى كه برخى از آن را در گذشته درباره قيام ابراهيم و اسماعيل بر ساختن كعبه آورديم،و فرمود:

الف- وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ...3.

ص: 30


1- -بقره109/-120.
2- -بقره122/ و 123.

و هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى كعبه را بالا مى بردند (1)...

ب- وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أَمْناً...

و هنگامى كه خانه را محل مراجعه و مركز امن و امان مردمان قرار داديم (2)...

ج- وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ .

و به ابراهيم و اسماعيل فرموديم:خانه مرا براى طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان،پاك و پاكيزه نمائيد (3).

خداوند،با چنين تمهيدى،موضوع مورد"نسخ"را معين مى كند،و مى فرمايد:

قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا يَعْمَلُونَ* وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ آيَةٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ...* اَلَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ .

ما نگاه هاى انتظارآميز تو را به سوى آسمان مى بينيم!و يقينا تو را به سوى قبله اى كه دوستش دارى بازمى گردانيم ،پس،روى خود را به سوى مسجد الحرام بگردان،و هر جا كه باشيد روى خود را به سوى آن كنيد،به يقين آنانى كه كتاب آسمانى داده شده اند،به خوبى مى دانند اين فرمان حقى است كه از ناحيه پروردگارشان صادر شده،و خداوند از آنچه مى كنند غافل نيست* سوگند كه اگر براى اهل كتاب هر گونه آيه اى بياورى،از قبله تو پيروى نخواهند كرد؛و تو نيز از قبله آنها پيروى نمى كنى...*آنان كه كتاب آسمانى شان/.

ص: 31


1- -بقره127/.
2- -بقره125/.
3- -بقره125/.

داده ايم،او[ پيامبر]را،همچون فرزندان خود مى شناسند،براستى كه جمعى از ايشان حق را دانسته كتمان مى كنند. (1)

خداوند از جدال اهل كتاب با مسلمانان درباره عوض شدن قبله نيز،خبر داده و مى فرمايد:

سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلاّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَيْها قُلْ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ*... وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها إِلاّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللّهُ وَ ما كانَ اللّهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ .

به زودى سفيهان مردم مى گويند:چه چيز آنان را از قبله اى كه بر آن بودند بازگردانيد؟بگو:مشرق و مغرب از آن خداست و خداوند هر كس را كه بخواهد به راه راست هدايت مى كند*...ما آن قبله اى را كه قبلا بر آن بودى تنها براى اين قرار داديم تا افرادى كه از پيامبر پيروى مى كنند،از كسانى كه به جاهليت بازمى گردند ،مشخص شوند،و راستى را كه اين حكم-جز بر كسانى كه خداوند هدايتشان كرده-دشوار بود.و خدا هرگز ايمان شما را ضايع نمى گرداند،زيرا خداوند نسبت به مردم رئوف و مهربان است (2).

تفسير آيه تبديل

آيه تبديل در ضمن مجموعه اى از آيات(101 تا 124)سوره نحل آمده است (3)كه ما آنچه را به اين بحث اختصاص دارد مى آوريم.خداوند مى فرمايد:

وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ

ص: 32


1- -بقره144/-146.
2- -بقره142/ و 143
3- -شرح بيشتر بحث و مدارك آن را در بحث"مصطلحات اسلامى"(القرآن الكريم و روايات المدرستين)جلد اول مى يابيد.

أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ* قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ،بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِينَ*... إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ*... فَكُلُوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلالاً طَيِّباً وَ اشْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيّاهُ تَعْبُدُونَ* إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ* وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ* وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ...*... ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ* إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ...

و هنگامى كه آيه اى را به آيه ديگر مبدّل كنيم[ حكمى را جايگزين حكمى نمائيم]و خدا بهتر مى داند چه حكمى را نازل كند،مى گويند:تو افترا مى بندى! نه،بلكه بيشترشان نمى دانند*بگو:روح القدس آن را از جانب پروردگارت به حق نازل كرده،تا افراد با ايمان را ثابت قدم بدارد،و هدايت و بشارتى براى مسلمانان باشد*...تنها كسانى افترا مى بندند كه به آيات خدا ايمان ندارند؛ آنها خود درغگويان واقعى هستند*...پس،از آنچه خدا روزى تان كرده است،حلال و پاكيزه بخوريد؛و شكر نعمت خدا را به جا آوريد اگر او را مى پرستيد*خداوند،تنها مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را با نام غير خدا سر بريده اند،بر شما حرام كرده است؛اما كسى كه ناچار شود،در حالى كه تجاوز و تعدى از حد ننمايد،خداوند بخشنده و مهربان است*و به خاطر دروغى كه بر زبانتان جارى مى شود،نگوئيد:«اين حلال است و آن حرام»،تا بر خدا افترا بنديد،يقينا كسانى كه بر خدا دروغ مى بندند،رستگار نخواهند شد* آنچه را پيش از اين براى تو شرح داديم،بر يهود حرام كرديم...*...سپس بر تو وحى فرستاديم كه از آيين ابراهيم-كه ايمانى ناب و استوار داشت و از

ص: 33

مشركان نبود-پيروى كن*روز شنبه فقط بر عليه كسانى بود كه در آن اختلاف كردند... (1)

اما آنچه را خداوند در گذشته براى پيامبر حكايت كرده بود و در آيه 118 اين سوره يادآورى فرموده،اينهاست:

الف-آيه 93 سوره آل عمران:

كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنِي إِسْرائِيلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلى نَفْسِهِ .

همه غذاها براى بنى اسرائيل حلال بود،جز آنچه اسرائيل[ يعقوب]بر خود حرام كرده بود.

ب-آيه 146 سوره انعام:

وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما إِلاّ ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوايا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ وَ إِنّا لَصادِقُونَ .

و بر يهودان هر حيوان ناخن دار[ حيواناتى كه سم يكپارچه دارند]را حرام كرديم،و از گاو و گوسفند،پيه و چربى آنها را بر ايشان تحريم نموديم؛مگر چربيهائى كه بر پشت آنها قرار دارد،و يا در دو طرف پهلوهاست،و يا آنها كه با استخوان آميخته است؛اين كيفر را به خاطر ستمكارى شان به آنها داديم؛و ما راستگو هستيم.

شرح كلمات

1- مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ :يعنى صفات قرآن و صفات پيامبر،اخبار تورات را درباره بعثت پيامبر و فرستادن قرآن بر او،تصديق مى كند،مانند آنچه در باب سى و سوم از سفر تثنيه تورات(چاپ ريچارد و اطس لندن 1831 ميلادى به زبان عربى)آمده و ترجمه آن

ص: 34


1- -نحل101/-124.

چنين است:

اين است دعاى خيرى كه موسى مرد خدا پيش از مردن بر بنى اسرائيل خواند و گفت:خداوند از سينا برآمد و از ساعير نورافشان شد و از كوه فاران آشكار گشت و با او هزاران نفر از پاكان،در دست راستش شريعتى آتشين است.

مردمان را دوست داشت،همه پاكان در دست او هستند.آنان كه به او نزديكترند تعليم او را مى پذيرند.موسى ما را به سنتى فرمان داد كه ميراث جماعت يعقوب باشد.

همين نص(در چاپ ريچارد و اطس لندن 1839 ميلادى به زبان فارسى)چنين است:

باب سي و سيوم 1 و اينست دعاي خير كه موسى مرد خدا قبل از مردن بر بني اسرائيل خواند

2 و گفت كه خداوند از سيناى برآمد و از سعير نمودار گشت و از كوه فاران نورافشان شد و با ده هزار مقرّبان ورود نمود و از دست راستش شريعتي آتشين براى ايشان رسيد

3 بلكه تبائل را دوست داشت و همگى مقدّساتش در قبضۀ تو هستند و مقرّبان پاي تو بوده تعليم ترا خواهند پذيرفت

4 موسى ما را بشريعتي امر كرد كه ميراث بني يعقوب باشد

همين نص در چاپ دانشگاه اكسفورد (1)لندن(بدون تاريخ چاپ)در ص 184 چنيند.

ص: 35


1- -اين چاپ با رنگ سرخ و سياه-فقط در بخش عهد جديد-مشخص مى باشد.

آمده است:

CHAPTER 33 AND this is the blessing,where with Moses the man of God blessed the children of Israel before his death.

2 And he said,The LORD came from Sinai,and rose up from Seir unto them;he shined forth from mount Paran.and'he came with ten thousands of saints:from his right hand went,a fiery law for them.

3 Yea,he loved the people;all his saints are in thy hand:and they sat down at thy feet;every one shall receive of thy words.

4 Moses commanded us a law.even the inheritance of the congregation of Jacob.

اين نص با آنچه به زبان فارسى آورديم يكسان است.

در اين نص آمده است:(او با ده هزار از مقرّبان آمد)يعنى عدد هزاران را معين كرده است،چه،در نص اول بدون آنكه تعداد هزاران را معين كند آمده بود:(با او هزاران نفر از پاكان)زيرا،آنكه از غار حراء در فاران ظهور كرد و سپس با ده هزار نفر به سرزمين فاران يعنى مكه آمد،خاتم انبيا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است،و اهل كتاب اين نص را در عصر حاضر تحريف كردند تا بشارات تورات به بعثت خاتم انبيا را كتمان كنند،و ما اين را در بحث تمهيدى پنجم از جلد دوم كتاب(يكصد و پنجاه صحابى ساختگى)شرح داده ايم.

نتيجه بحث در تفسير «مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ»

اين باب تورات با صراحت مى گويد:موسى بن عمران عليه السّلام پيش از مرگ خود در وصيتش به بنى اسرائيل گفته است:

پروردگار عالميان تورات را در كوه سينا فرستاد و انجيل را در كوه سعير و قرآن را در كوه فاران-مكه-سپس ويژگيهاى شريعت سوم را برشمرده و فرموده:

او به مكه در مى آيد در حالى كه ده هزار نفر از مقربان با اويند،و اين همان ده هزار نفر سپاهيان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در فتح مكه هستند.و اينكه شريعت سوّم شريعت جهاد است.

و اينكه امت او تعليماتش را مى پذيرند،و در اين تصريح اشاره به موضع گيرى

ص: 36

بنى اسرائيل دارد كه به انحراف افتادند و گوساله پرست شدند و با پيامبرشان موسى عليه السّلام و ساير انبياى خود مجادله كردند و...كه در قرآن و تورات از آن ياد شده است.

ما در اينجا به اندكى از بسيار بسنده مى كنيم؛چه،اگر بخواهيم همه بشاراتى را كه درباره بعثت خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده و-با همه تحريفاتى كه در آن انجام داده اند-در باقى مانده كتابهاى آسمانى به دست ما رسيده،و در عصر خاتم انبيا نزد اهل كتاب بوده،اگر بخواهيم همه آنها را عرضه كنيم،اين بحث به درازا مى كشد.آرى،به سبب همين بشارات است كه خداى سبحان در چند آيه بعد مى فرمايد:

اَلَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ .

كسانى كه به آنان كتاب آسمانى داده ايم او[ پيامبر]را همچون فرزندان خود مى شناسد؛براستى كه گروهى از آنان،حق را دانسته كتمان مى كنند (1)!

بنابراين،مسلم است كه بعثت خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با قرآن،و صفات ويژه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امت او،تصديقى است بر همان چيزهائى كه نزد اهل كتاب در تورات و انجيل است.و سپاس و حمد پروردگار عالميان است.

2- لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ :يعنى حق و باطل را در هم نياميزيد تا حقيقت را بپوشاند،يا اينكه حق را با باطل نپوشانيد تا آن را مشكوك جلوه دهيد.

3-عدل:فدا،عوض دادن براى رهائى.

4-قفّينا:پشت سر هم فرستاديم.يعنى يكى پس از ديگرى را رسالت داديم.

5-غلف:جمع اغلف:چيزى كه در غلاف و پوشش باشد.

6-يستفتحون:پيروزى مى خواستند،پيروزى بر دشمن در جنگ،يعنى اهل كتاب با ذكر نام پيامبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و شفيع قرار دادن آن حضرت نزد خدا پيروزى مى جستند (2).

7-ننسها:نؤخّرها:آن را به تأخير اندازيم،"ننسها"بايد مخفف"ننسئها"از مادّهد.

ص: 37


1- -بقره146/.
2- -به تفسير آيه در تفسير طبرى مراجعه شود.

نسأ باشد،يعنى:هر حكمى را نسخ كنيم يا نسخ آن را به تأخير اندازيم،بهتر از آن يا همانند آن را مى آوريم.

"ننسها"نمى تواند مخفّف"ننسيها"از ماده"نسى"به معناى نسيان و فراموشى باشد تا معنى چنين شود كه:قرائت هر آيه از قرآن را از ياد مردم ببريم،بهتر از آن يا همانند آن را مى آوريم!-چنانكه برخى آن را اينگونه تفسير كرده اند- (1)زيرا:

الف-خداى متعال خود حفظ قرآن را از فراموشى و نسيان ضمانت كرده،و فرموده:

(سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى) ما به زودى قرآن را بر تو مى خوانيم و تو هرگز فراموش نخواهى كرد.

ب-هيچ گونه مصلحتى در اينكه آن را از ياد مردم ببرد نيست،خداوند آياتى را كه خود فرستاده تا مردم بخوانند چرا از يادشان ببرد؟!

8-هادوا و هودا:هادوا:يهودى شدند،هودا:جمع هائد يعنى يهوديان.

9- فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ :يعنى خداوند شما را در آن زمان بر فرعونيان مصر و عمالقه و ديگر مردمان شام برترى داد.

10-شطر:شطر را چند معنى است كه از جمله آنها،"جهت"و"سوى"است.

11- ما كانَ اللّهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ :خداوند هرگز نمازهائى را كه-پيش از تحويل قبله- به سوى بيت المقدس گزارده ايد تباه نمى كند.

12- إِذا بَدَّلْنا : هرگاه جايگزين كنيم،حكمى را به حكم ديگر بدل كنيم.

فرق بين عوض و بدل آن است كه:عوض قيمت جنس است و بدل جايگزين اصل مى گردد.

13- بِرُوحِ الْقُدُسِ :فرشته اى كه خداوند قرآن و احكام و تفسير آن را به وسيله او بر پيامبر مى فرستد.

14- ذِي ظُفُرٍ :ناخن دار و در اينجا مقصود هر حيوانى است كه سم آن شكاف ندارد، مانند:شتر و شتر مرغ و اردك و غاز-و اللّه اعلم.

15- اَلْحَوايا :روده هاد.

ص: 38


1- -به تفسير قرطبى و طبرى و روايت آن دو از سعد بن ابى وقاص در تفسير آيه،مراجعه شود.

16- مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ :آنچه با استخوان ممزوج شده.

تفسير آيات

نخست-آيه تبديل،آيه اى كه در ضمن آيات مكى سوره نمل آمده است:

خداوند سبحان در اين آيات فرموده:

هرگاه آيه اى را جايگزين آيه ديگر كنيم،يعنى حكمى از شريعت سابق را برداشته و حكم ديگرى را كه در قران آمده به جاى آن بگذاريم،به رسول ما مى گويند:تو دروغزنى!

اى پيامبر!بگو:احكام قرآنى را فرشته مخصوص از جانب خدا به حق مى آورد تا مؤمنان را بر ايمان خود ثابت قدم بدارد،و براى مسلمانان هدايت و بشارت باشد.تو دروغزن نيستى!دروغزن كسانى هستند كه به آيات خدا ايمان نمى آورند-يعنى مشركان- آنان خودشان دروغگويانند!

خداوند پس از اين،مورد نزاع را شرح داده و مى فرمايد:از آنچه روزى تان داده ايم، مانند:گوشت شتر و چربى هاى حيوان و امثال آن را كه بر بنى اسرائيل حرام كرده بوديم، حلال و پاكيزه،بخوريد،زيرا خداوند آنها را بر شما حرام نكرده،بلكه تنها خوردن مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را كه براى غير خدا قربانى كنند،بر شما حرام كرده-مگر براى مضطر كه ناچار از خوردن باشد-اينهاست كه بر شما حرام شده،شما از پيش خود نگوئيد:

"اين حرام و آن حلال است"،چنانكه مشركان مى گفتند و خداوند در سوره انعام (138-140)از آن خبر داده است.اينها كار مشركان است.امّا يهود،خداوند بر آنان حرامهاى ويژه اى قرار داده كه در آيه(146)سوره انعام آمده است.

اما تو اى پيامبر!ما به تو وحى كرديم:در حلال و حرام پيرو ملّت ابراهيم باش،و از جمله امورى كه در شريعت ابراهيم بود،روز جمعه روز استراحت هفته است،اما شنبه را تنها بر بنى اسرائيل تعطيل كرديم و كار در آن بر ايشان حرام بود،چنانكه در آيه(163) سوره اعراف آمده است.

بنابر آنچه آورديم،معناى تبديل آيه در اينجا،تنها تبديل برخى احكام تورات با احكام قرآن،و بازگشت به شريعت ابراهيم خليل عليه السّلام است.

ص: 39

آنچه بيان ما را تأكيد مى كند،فرموده خداى سبحان است كه مى فرمايد: وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ... قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ.. .قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ زيرا،ضمير مذكّر در نزّله به معناى(آية)يعنى به"حكم"بازمى گردد ،و اگر بحث بر محور تبديل آيه اى بود كه جزء سوره است،شايسته آن بود كه خداى سبحان مى فرمود:قل نزّلها روح القدس يعنى ضمير مؤنث مى آورد نه مذكّر![دقت كنيد!]

دوم-آيه نسخ،آيه اى كه در بين آيات مدنى سوره بقره آمده است:

خداى متعال در اين آيات فرموده:

اى بنى اسرائيل!نعمت هاى خدا را بر خود به ياد آوريد و به پيمان او وفا كنيد،پيمانى كه گاه فرستادن تورات به شما فرمود:"آنچه به شما داديم پرتوان بگيريد و آنچه را در آن است ياد كنيد"،و در آن بشارت بعثت خاتم انبيا بود.به پيمان خود با خدا وفا كنيد تا خداوند نيز،به عهدى كه با شما بسته وفا نمايد،و نعمتش را در دنيا و آخرت بر شما فزونى بخشد.به آنچه بر خاتم رسولان فرستاديم ايمان آوريد كه او درستى آنچه را نزد شما، در كتابهاى خداست،همه را اثبات مى كند.حق را كتمان نكنيد،و آن را دانسته با باطل نپوشانيد.خداوند به موسى عليه السّلام كتاب داد و پس از او نيز،رسولانى فرستاد كه عيسى بن مريم از آنان بود،همو كه با براهين روشن و با روح القدس تأييدش فرمود.آيا چنين نيست كه هر زمان پيامبرى چيزى بر خلاف هواى نفس شما آورد،تكبّر ورزيديد،عده اى را دروغزن ناميديد و جمعى را به قتل رسانديد؟!و گفتيد:دلهاى ما در غلاف است،و اين چيزها را نمى فهميم!حالا هم كه قرآن از سوى خدا براى شما آمده،و اخبارى را كه نزد شماست محقق مى كند به آن كافر مى شويد، درحالى كه پيش از اين،براى پيروزى بر كفار،نام او را شفيع خود قرار مى داديد،حال كه پيامبر آمده و شما او را شناخته ايد،به او و به آنچه خدا وحى كرده كافر شديد!خود را به بهاى بدى فروختيد كه به آنچه خدا فرستاده كافر شديد،كافر شديد كه چرا خداوند پيامبرى را در نسل اسماعيل قرار داده و در ذريّه يعقوب نگذارده؟ پس به غضب خدا گرفتار شدند،و براى كافران عذاب خواركننده است.

و هرگاه به يهود گفته شد:به آنچه كه خداوند بر خاتم پيامبران فرستاده ايمان آوريد،

ص: 40

گفتند:ما تنها به آنچه بر خودمان نازل شده ايمان آورده و به آنچه بر غير ما نازل گرديده كافريم! درحالى كه آن حق است و اخبار كتب انبيا را تصديق و اثبات مى كند.اخبارى كه درباره بعثت خاتم انبياست و در نزد آنان مى باشد.

اى پيامبر!به آنان بگو:اگر خود را مؤمن به خدا مى دانيد چرا انبياى الهى را كه پيش از اين نزد شما آمدند كشتيد؟!چگونه مى گوئيد به آنچه بر شما فرستاده شده ايمان مى آوريد درحالى كه موسى عليه السّلام با آيات روشنى نزد شما آمد و شما به جاى ايمان به خدا گوساله را پرستيديد؟!اكنون هم،خداوند همانگونه كه آيات روشن خود را بر موسى عليه السّلام نازل كرد،آن آيات را بر خاتم انبياى خود محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نيز فرستاده است،و جز فاسقان،هيچ كس به آن كافر نخواهد شد.

اگر يهود ايمان آورند و از خدا بترسند،يقينا خداوند پاداش آنان را خواهد داد،ولى چه سود كه كافران اهل كتاب و مشركين مكه،خوش ندارند هيچ گونه خبر و كتاب آسمانى بر شما مسلمانان نازل گردد،حال آنكه خداوند هر كه را بخواهد به رحمت خود ويژگى مى بخشد.

خداوند هر حكمى را نسخ كند يا آن را به تأخير اندازد،بهتر از آن يا همانند آن را مى آورد،خداوند بر هر كارى تواناست.

بسيارى از اهل كتاب،بدان سبب كه وحى الهى بر غير بنى اسرائيل نازل شده،حسودانه دوست دارند شما را از ايمانى كه به خاتم انبيا داريد به سوى كفر بازگردانند،و اين در حالى است كه حق بودنش بر آنان آشكار شده است!به شما گفتند:هيچ كس جز يهود يا نصارى داخل بهشت نمى شود،يعنى شما با اسلامتان از بهشت محروميد!بگو:دليلتان را بياوريد.

آرى،هر كه اسلام آورد و كارهاى شايسته انجام دهد پاداش او نزد خدا محفوظ است،و يهود و نصارى هرگز از تو راضى نمى شوند مگر آنكه پيرو دينشان گردى.

پس از آن يهود را مخاطب ساخته و فرموده:اى بنى اسرائيل!نعمت هائى را كه بر شما بخشيدم و شما را بر مردم عصر خودتان برترى دادم به ياد آورديد و از روز قيامت پروا كنيد.

ص: 41

سپس مورد نزاع و سبب دشمنى ميان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و يهود،و چگونگى آن را بيان داشته،و مى فرمايد:ما نگاه هاى انتظارآميز تو به سوى آسمان براى تحويل قبله از بيت المقدس را مى بينيم،اكنون تو را به سوى قبله اى كه از آن خشنود باشى بازمى گردانيم .

هر جا كه هستى،تو و همه مسلمانان،روى خود را به سوى مسجد الحرام بگردانيد.اهل كتاب،يهود كه با تو دشمنى مى كنند و نصارى،خوب مى دانند كه گرداندن قبله به سوى كعبه،حق،و از جانب پروردگارشان مى باشد،و تو هرگاه دليل و آيتى براى آنان آوردى سخنت را نپذيرفته و از قبله ات پيروى نمى كنند.

بزودى سبك مغزان از مردم مى گويند:چه چيز آنان را از بيت المقدس قبله سابق بازگردانيد؟!بگو:فرمان،فرمان خداست و مشرق و مغرب از آن اوست،هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى كند،قبله قرار دادن بيت المقدس و گرداندنش به سوى مكّه براى امتحان مردمان است،مردم مكه را با گرداندن قبله از كعبه به سوى بيت المقدس،در مكه،و يهود را با گرداندن قبله از بيت المقدس به سوى مكه،در مدينه،امتحان مى كند تا عيان نمايد كه آيا پس از آنكه دانستند اين موضوع حق و از جانب پروردگارشان مى باشد،از عصبيت قومى قبيلگى و اسرائيلى خود دست مى كشند و به سوى بيت المقدس و كعبه رو مى كنند يا خير!

امتحان اين گروه و آن گروه براى آن است تا پيروان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از كسانى كه به جاهليت خويش بازمى گردند مشخص شوند.چنانكه نمازهائى را كه پيش از اين به سوى بيت المقدس گزارده اند،نزد خدا تباه نخواهد شد.

و بدين گونه روشن مى شود كه،مراد از تبديل آيه اى با آيه ديگر كه در آيات مكى سوره نحل،در يادآورى مجادله قريش آمده،تبديل حكمى با حكم ديگر از سوى خداست.

مشروح اين مجادله در آيات(138-146)سوره انعام آمده است.

و نيز،روشن مى شود كه،مقصود از نسخ آيه و پايان مدّت آن،در داستان يهود مدينه، نسخ حكم در شريعت موسى عليه السّلام يا پايان مدت حكم يك شريعت خاص-براى حكمتى كه خدا مى داند-بوده است.

ص: 42

راغب اصفهانى در تفسير واژه(آية)راه صواب را يافته است.او مى گويد:

«هر جمله اى كه دلالت بر حكمى كند"آية"است،يك سوره كامل باشد يا بخشى از يك سوره[به اعتبار معناى آيه در سوره]يا بخش هائى چند».

پس،مقصود از تبديل آيه اى با آيه ديگر و نسخ آيه و تأخير انداختن آن كه در دو آيه كريمه آمده است،اينها بود كه گذشت.در بحث آينده جايگاه نسخ و حكمت آن در شريعت موسى عليه السّلام را-به اذن خداى متعال-بررسى مى كنيم.

ص: 43

شريعت موسى عليه السّلام ويژه بنى اسرائيل

اشاره

شريعت موسى عليه السّلام كه در تورات آمده ويژه بنى اسرائيل بود،چنانكه در بخش چهارم باب سى و سوّم سفر تثنيه آمده است:

«موسى ما را به سنتى فرمان داد كه ميراث جماعت يعقوب باشد».

يعنى موسى عليه السّلام ما را به شريعتى دستور داد كه ويژه جماعت يعقوب،يعنى بنى اسرائيل است،در آياتى كه گذشت نيز،بيان اين ويژگى آمده بود.در بحث آينده امر نسخ را-به اذن خداى متعال-با تفصيل بيشترى بررسى مى كنيم.

حقيقت نسخ در شريعت موسى عليه السّلام

ما در اين بحث،ابتدا داستان بنى اسرائيل در قرآن را-بر حسب تسلسل زمان-آورده، سپس به امر نسخ در شريعت آنان مى پردازيم:

نخست-تذكر بنى اسرائيل به نعمت هاى خدا

1-خداوند در سوره بقره مى فرمايد:

يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ*... وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ* وَ إِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْناكُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ* وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ .

يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ*... وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ* وَ إِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْناكُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ* وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ .

اى بنى اسرائيل!نعمت هائى را كه به شما ارزانى داشتم به ياد آوريد و اينكه،من شما را بر جهانيان برترى بخشيدم*...و هنگامى كه شما را از چنگال فرعونيان رهانيديم،آنان كه شما را به بدترين وجه شكنجه مى دادند:پسران شما را سر مى بريدند و زنانتان را زنده مى گذاشتند.و در اينها امتحان بزرگى از سوى پروردگارتان براى شما بود*و هنگامى كه دريا را براى شما شكافتيم و شما را نجات داديم و فرعونيان را غرق نموديم؛در حالى كه شما نظاره مى كرديد*و هنگامى كه با موسى چهل شب وعده گذارديم،سپس شما بعد از او،گوساله را انتخاب كرديد؛در حالى كه ستمگر بوديد. (1)

2-در سوره اعراف مى فرمايد:

وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلى أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ .

و بنى اسرائيل را از دريا عبور داديم،در راه به گروهى رسيدند كه با خضوع و كرنش پيرامون بت هاى خود گرد آمده بودند.گفتند:اى موسى!براى ما معبودى قرار ده،همانگونه كه آنان معبودهائى دارند!گفت:راستى را كه شما قومى نادانيد! (2)

3-در سوره طه فرموده:

وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِيُّ... فَكَذلِكَ أَلْقَى السّامِرِيُّ* فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى... وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا

ص: 44


1- -بقره47/،49،50،51.
2- -اعراف138/.

أَمْرِي* قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى .

و سامرى آنان را گمراه كرد...و سامرى اينگونه القا كرد*و براى آنان مجسّمه گوساله اى كه صداى گوساله داشت،پديد آورد.و گفتند:اين خداى شما و خداى موسى است...و پيش از آن هارون به آنان گفته بود:اى قوم من!شما با اين،مورد امتحان قرار گرفته ايد!پروردگار شما خداوند رحمان است.پس،از من پيروى كنيد و فرمان مرا اطاعت نمائيد*گفتند:ما همچنان ملازم آن هستيم تا موسى به سوى ما بازگردد. (1)

4-در سوره بقره مى فرمايد:

وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ .

و[به ياد آوريد]زمانى را كه موسى به قوم خود گفت:اى قوم من!شما با انتخاب گوساله به خود ستم كرديد.پس،توبه كنيد و به سوى خالق خويش بازگرديد.و خودهاتان را بكشيد.اين كار براى شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است.سپس خداوند توبه شما را پذيرفت،كه او توبه پذير و مهربان است. (2)

دوم-تورات و برخى احكام آن

1-خداوند در سوره بقره مى فرمايد:

وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ .

و[به ياد آوريد]هنگامى را كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بالاى سر شما قرار داديم[و گفتيم:]آنچه را به شما داده ايم با قدرت بگيريد؛و آنچه را در آن

ص: 45


1- -طه85/-91.
2- -بقره54/.

است به ياد داشته باشيد،شايد پرهيزكار شويد. (1)

2-در سوره اسراء فرموده:

وَ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِي إِسْرائِيلَ...

ما به موسى كتاب آسمانى داديم و آن را وسيله هدايت بنى اسرائيل ساختيم... (2)

3-در سوره آل عمران مى فرمايد:

كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنِي إِسْرائِيلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ...

همه خوردنيها بر بنى اسرائيل حلال بود جز آنچه اسرائيل پيش از نزول تورات بر خود حرام كرده بود... (3)

4-در سوره انعام فرموده:

وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما إِلاّ ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما أَوِ الْحَوايا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ وَ إِنّا لَصادِقُونَ .

و بر يهوديان،هر حيوان ناخن دار را حرام كرديم،و از گاو و گوسفند،پيه و چربى شان را بر آنان تحريم نموديم،مگر چربيهايى كه بر پشت گرفته يا در پهلوها دارند و يا آنها كه با استخوان آميخته است.اين را به خاطر ستمى كه مى كردند به آنها كيفر داديم و ما راست مى گوئيم. (4)

5-در سوره نحل مى فرمايد:

وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ .

چيزهائى را كه پيش از اين براى تو شرح داديم،بر يهود حرام كرديم؛ما به آنها/.

ص: 46


1- -بقره63/،نزديك به آن در آيات 93 بقره و 171 اعراف نيز آمده است.
2- -اسراء2/.
3- -آل عمران93/.
4- -انعام146/.

ستم نكرديم.ولى آنان به خودشان ستم مى كردند. (1)

6-در سوره نساء فرموده:

يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ فَقالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً... فَعَفَوْنا عَنْ ذلِكَ... وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثاقِهِمْ... وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً* فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ... وَ بِكُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلى مَرْيَمَ بُهْتاناً عَظِيماً* فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ كَثِيراً* وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ .

اهل كتاب از تو مى خواهند كتابى از آسمان بر آنان نازل كنى؛آنان از موسى بزرگتر از اين را خواستند و گفتند:خدا را آشكارا به ما نشان ده!...ولى ما از آن درگذشتيم...و به آنان گفتيم:روز شنبه تعدى نكنيد و از آنان پيمان محكمى گرفتيم*به خاطر پيمان شكنى آنان،و انكار آيات خدا،و كشتن پيامبران...و به خاطر كفرشان،و تهمت بزرگى كه بر مريم زدند*به خاطر ظلمى كه از يهود صادر شد،و به خاطر جلوگيرى بسيارشان از راه خدا،بخشى از پاكيزه هائى را كه بر آنان حلال بود،بر ايشان حرام كرديم*و نيز،به خاطر ربا گرفتن،در حالى كه از آن نهى شده بودند،و خوردن اموال مردم به باطل. (2)

7-در سوره اعراف مى فرمايد:

وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتِيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ .

و از آنان درباره شهرى كه در ساحل دريا بود بپرس!زمانى كه در روز شنبه1.

ص: 47


1- -نحل118/.
2- -نساء153/-161.

تجاوز مى كردند،آنگاه كه ماهيانشان روز شنبه آشكار مى شدند،اما در غير روز شنبه اينگونه ظاهر نمى شدند،اين چنين آنان را به چيزى امتحان كرديم كه نافرمانى مى كردند. (1)

8-در سوره نحل فرموده:

إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ... (2)

روز شنبه تنها به عنوان يك مجازات بود،بر كسانى كه در آن اختلاف كردند...

سوّم-نعمت هاى خدا بر بنى اسرائيل و سركشى و نافرمانى آنان
اشاره

1-خداوند در سوره اعراف مى فرمايد:

وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ* وَ إِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ وَ كُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ* فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَظْلِمُونَ .

ما بنى اسرائيل را به دوازده تيره از يك دودمان-با شاخه هاى جدا از هم- تقسيم كرديم.و هنگامى كه قوم موسى از او آب خواستند،به او وحى كرديم كه:

عصاى خود را بر سنگ بزن!ناگهان دوازده چشمه از آن بيرون جست،بگونه اى كه هر گروه،آبشخور خود را مى شناخت.و ابر را بر آنها سايه بان كرديم،و منّ و سلوى را بر آنان فرستاديم.[و گفتيم:]از روزيهاى پاكيزه اى كه به شما

ص: 48


1- -اعراف163/،بقره 65 و نساء 47 و 154.
2- -نحل124/.

داده ايم،بخوريد.آنان به ما ستم نكردند،ولى به خودشان ستم مى كردند*و هنگامى كه به آنان گفته شد:در اين شهر[ بيت المقدس]ساكن شويد،و از هر جا خواستيد از آن بخوريد و بگوئيد:خداوندا!گناهان ما را بريز!و از آن در با تواضع وارد شويد تا گناهان شما را ببخشيم،و نيكوكاران را پاداش افزونتر بدهيم*اما ستمگران آنها،اين سخن را،به غير آنچه به آنان گفته شده بود،تغيير دادند؛و ما به خاطر اينكه پيوسته ستمگر بودند،بلايى از آسمان بر ايشان فرستاديم. (1)

2-در سورۀ مائده فرموده:

وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً وَ آتاكُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ* يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ* قالُوا يا مُوسى إِنَّ فِيها قَوْماً جَبّارِينَ وَ إِنّا لَنْ نَدْخُلَها حَتّى يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنّا داخِلُونَ* قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غالِبُونَ وَ عَلَى اللّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ* قالُوا يا مُوسى إِنّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِيها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ* قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاّ نَفْسِي وَ أَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ* قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ .

و هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت:اى قوم من!نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد آنگاه كه در ميان شما پيامبرانى قرار داد،و شما را حاكم گردانيد.و به شما چيزهائى بخشيد كه به هيچ يك از جهانيان نداده بود*اى قوم من!به سرزمين مقدسى كه خداوند براى شما مقرر داشته،وارد شويد و به پشت سر2.

ص: 49


1- -اعراف160/-162.

خود بازنگرديد كه زيانكار شويد*گفتند:اى موسى!در آنجا گروهى ستمگرند،و ما هرگز وارد آن نمى شويم تا آنها از آن خارج شوند،اگر آنها از آنجا خارج شوند ما وارد خواهيم شد*دو نفر از مردانى كه از خدا مى ترسيدند، و خداوند بر آنان نعمت داده بود،گفتند:شما از دروازه شهر بر آنان درآييد كه تا وارد شويد،پيروزيد.و بر خدا توكل كنيد اگر ايمان داريد*گفتند:اى موسى! مادامى كه آنان در آنجا هستند،ما هرگز وارد آن نخواهيم شد!تو و پروردگارت برويد و بجنگيد،ما همين جا نشسته ايم*گفت:پروردگارا!من تنها اختيار خود و برادرم را دارم،ميان ما و اين جماعت گنهكار،جدائى بيفكن*فرمود:

اين سرزمين تا چهل سال بر آنها ممنوع است،آنان پيوسته سرگردان خواهند بود و تو بر اين قوم گنهكار،غمگين مباش. (1)

شرح كلمات

1-اسرائيل:يعقوب فرزند اسحاق پسر ابراهيم خليل عليه السّلام،لقب او اسرائيل است.بنى اسرائيل نسل او از دوازده پسرش مى باشند.

2-يسومونكم:عذابتان ميكردند،عذاب خواركننده.

3-يستحيون:زنده مى گذاشتند.

4-يعكفون:خاضعانه عبادت مى كردند،ملازم بودند.

5-خوار:صداى گاو و گوسفند.

6- لَنْ نَبْرَحَ :جدا نمى شويم.

7-فتنتم:امتحان شديد.فتنه خدا،براى امتحان بندگان است و فتنه ابليس و مردم، گمراهى و به زحمت افكندن مى باشد.خداوند درباره فتنه ابليس به مردم هشدار داده و فرموده: (يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ) اى فرزندان آدم!شيطان شما را نفريبد!و درباره فتنه مردم فرموده: (إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ

ص: 50


1- -مائده20/-26.

عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِيقِ) كسانى كه مردان و زنان با ايمان را شكنجه داده و به زحمت افكندند سپس توبه نكردند،براى آنان عذاب دوزخ و عذاب آتش سوزان است.

8-بارئ: هستى بخش.

9-اسباطا:اسباط در اينجا به معناى قبيله و تيره است.

10-فانبجست:فوران كرد،بيرون جست.

11-المن و السلوى:المنّ:چيزى شبيه عسل جامد،چسبنده و شيرين.السّلوى:مرغ سمانى،بلدرچين،از پرندگان حوزه درياى مديترانه كه در زمستان به مصر و سودان مهاجرت مى كند.

12-حطّة:گناهان ما را بريز،بار ما را سبك كن.

13-رفعنا:بالا برديم،برافراشتيم.

14-ميثاقكم:پيمان شما،ميثاق:پيمان مؤكّد،ملتزم شدن به عهد و پيمان.

15-الرّجز:عذاب،رجز الشيطان:وسوسه هاى او.

16-يتيهون:حيران مى شوند،راه را گم مى كنند.

17-لا تأس:غمگين مشو،افسوس مخور.

18-لا تعدوا:تجاوز نكنيد،ستم ننمائيد.

19-ميثاقا غليظا:عهد و پيمانى محكم و مؤكّد.

20-الحوايا:روده ها.

21-شرّعا:آشكارا و نزديك.

22-جعل لهم:قانون گذارد و مقرر كرد براى آنان.

تفسير آيات

خداوند در آيات گذشته به بنى اسرائيل فرمود:نعمت هائى را كه بر شما بخشيدم و در ميان شما پيامبران و حاكمان قرار دادم،و نعمت"منّ و سلوى"را كه به هيچ يك از جهانيان داده نشده،اين نعمت ها را به ياد آوريد.

خداى سبحان آنان را از ذلّت بردگى فرعون و كشته شدن فرزندان و زنده نگه داشتن

ص: 51

زنان براى كنيزى،نجات داد و فرعون و سپاهيانش را غرق كرد و آنان را از دريا عبور داد، با اين وجود،آنان همين كه ديدند گروهى به عبادت بتها مشغولند.به موسى عليه السّلام گفتند:براى ما نيز بتى همانند بت هاى اينان قرار ده تا آن را پرستش كنيم!و نيز،هنگامى كه موسى عليه السّلام براى دريافت تورات به كوه طور رفت،به پرستش گوساله برخاستند!موسى عليه السّلام فرمانشان داد تا به آن سرزمين مقدس كه خدا براى آنان تقدير كرده بود،درآيند؛گفتند:اى موسى!در آنجا گروهى زورگو و ستمگرند-عمالقه-ما تا آنها از آنجا بيرون نيايند وارد آن نمى شويم.

"يشوع"يا"يسع"و فرد ديگرى از آنان گفتند:به شهر درآييد كه بزودى پيروز مى شويد، سرپيچى كردند و گفتند:اى موسى!تو و پروردگارت برويد و با"عمالقه"بجنگيد،ما همين جا نشسته ايم!موسى گفت:پروردگارا!من تنها بر خودم و برادرم اختيار دارم،ميان ما و اين قوم گنهكار جدائى بيفكن!خداى سبحان فرمود:اين سرزمين مقدس چهل سال بر اينان حرام شد،در اين مدّت در صحراى سينا حيران و گم گشته خواهند ماند،تو بر اين گنهكاران اندوهگين مباش.

خداوند در سوره اعراف درباره آنان مى فرمايد:بنى اسرائيل را به دوازده تيره تقسيم كرديم.و هنگامى كه از موسى آب خواستند،به او وحى كرديم:عصايش را بر آن سنگ بزند،دوازده چشمه از آن جوشيدن گرفت-براى هر يك از تيره ها يك چشمه-ابر را نيز بر سر آنان گسترانيد تا از حرارت خورشيد در امان باشند،و شيرينى عسل گونه و گوشت پرنده را به آنان خورانيد،و پس از طى مسافت به آنان گفته شد:در اين شهرى كه روبروى شماست سكنى گزينيد،و از محصولات آن بخوريد،و در حين ورود به دروازه شهر خدا را سپاس گوئيد و براى او سجده نمائيد و بگوئيد:"حطّة"يعنى خدايا گناهان ما را بريز.

ستمكاران اين واژه را تغيير دادند و به جاى"حطّة"حنطة (1)گفتند،يعنى ما به دنبال گندم هستيم!خداوند نيز،به سبب اين اعمال،عذاب آسمانى را بر آنان نازل فرمود.

خداوند در سوره نساء درباره آنان فرموده:اى پيامبر!اهل كتاب از تو مى خواهند تا كتابى را از آسمان بر آنان نازل كنى،اينان پيش از اين بزرگتر از آن را از موسى خواستند وت.

ص: 52


1- -در تفسير آيه،در بحار الانوار و مجمع البيان،اينگونه آمده است.

گفتند:خدا را آشكارا به ما نشان ده تا با چشمان خود او را ببينيم!ما از گناهانشان درگذشتيم،و كوه طور را بر فرازشان افراشتيم.

محبوب ترين خوردنى و نوشيدنى اسرائيل عليه السّلام شير و گوشت شتر بود،يعقوب دچار نوعى از بيمارى شد و خدا شفايش داد،او نيز،محبوب ترين خوردنى و نوشيدنى خود،يعنى گوشت و شير شتر را-براى سپاس از خداوند-بر خويشتن حرام كرد.او همچنين چربى هاى كبد و كليتين و پيه را-غير از آنچه بر پشت حيوان است-بر خود حرام كرد،زيرا اين چربى را در گذشته براى قربانى مى بردند و آتش آن را مى خورد. (1)

از جمله پيمانهاى يهود با خداوند درباره عقايد آن بود كه:به كسانى كه موسى بن عمران عليه السّلام بعثت آنان را بشارت داده است يعنى بعثت عيسى عليه السّلام و بعثت خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، ايمان بياورند.اين بشارت را قبلا-از سفر تثنيه تورات-آورديم.

دربارۀ احكام نيز،عهد كردند كه در روز شنبه از تعطيل كار تعدى نكنند.خداوند در اين باره پيمان شديد و محكمى از آنان گرفته بود.

آنان پيمانهاى خود با خدا را شكستند و به آيات خدا كفر ورزيدند و به مريم عليه السّلام،آن بانوى پاك و مطهر،دروغ بزرگى را نسبت دادند.خداوند نيز،براى ادب كردن آنان، پاكيزه هائى را كه برايشان حلال بود،حرامشان كرد،چنانكه وقتى به پرستش گوساله برخاستند،فرمانشان داد تا خودهاشان را بكشند-يعنى هر كه به گوساله ايمان نياورده بود گوساله پرستان را بكشد-همچنين،چون از ايمان آوردن به خدا بازمى داشتند و معاملات ربوى مى كردند و ربا مى خوردند،با آنكه از ربا نهى شده بودند،پاكيزه هاى حلال بر آنان حرام گرديد.

مخالفت ديگر آنان شكستن پيمانى بود كه با خدا بسته و اكيدا از صيد ماهى در روز شنبه ممنوع شده بودند:ماهيان در روز شنبه آشكارا به نزديك ساحل مى آمدند ولى در روزهاى ديگر چنين نمى كردند،و اين امتحانى ويژه آنان بود.تعطيل روز شنبه تنها بر بنىد.

ص: 53


1- -سيره ابن هشام چاپ حجازى قاهره(168/2-169).آنچه در متن آورديم از تفسير طبرى و سيوطى است،به نظر مى رسد آنچه در سيره ابن هشام است از آنچه كه در متن آورديم درست تر باشد.

اسرائيل بود،همانها كه درباره آن اختلاف كردند.

خداى متعال در سوره نساء مى فرمايد:

يهوديان اهل كتاب از تو مى خواهند تا كتابى ويژه آنان از آسمان بياورى،آنان بزرگتر از اين را از پيامبرشان موسى عليه السّلام خواستند و گفتند:خدا را آشكارا به ما نشان ده تا با چشمان خود او را ببينيم!ما از اين خطاى بزرگ آنان درگذشتيم و كوه طور را بر فرازشان افراشتيم،و پيمانهاى شديد و محكم از آنان گرفتيم كه،هر چه موسى بن عمران برايشان آورد به آن عمل كنند،بخشى از پيمان ما،ايمان به انبياى خدا بويژه عيسى بن مريم عليه السّلام و محمد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود.آنان به مريم عذرا تهمت زدند،به احكام تورات دروغ بستند، انبياى خدا را انكار كرده و بسيارى را كشتند،از راه خدا بازداشتند و ربا گرفتند و اموال مردم را ناروا خوردند!ما نيز،به سبب اين همه ستم،پاكيزه هائى را كه پيش از آن برايشان حلال بود،حرامشان كرديم.از جمله محرمات بر آنها،صيد ماهى در روز شنبه براى ساحل نشنينان بود،آنجا كه ماهى ها در اين روز آشكارا به آنان نزديك شده و خودنمائى مى كردند!

نتيجۀ بحث

خداوند بنى اسرائيل را بر"فرعونيان"مصر و"عمالقه"شام و ساير ملت هاى معاصر آنان برترى بخشيده بود.پيامبرانى همچون موسى و هارون و عيسى و اوصياى آنان را در بين ايشان برانگيخت،و مهمتر از همه،تورات را فرا روى آنان قرار داد.از ايشان پيمانهاى شديد و محكم گرفت تا به آنچه در كتابهايشان آمده عمل نمايند.نعمت"منّ و سلوى"و جارى نمودن آب از سنگ و غير آن را،ارزانى شان داد.آنان در برابر اين همه نعمت،آيات خدا را انكار كردند و گوساله پرست شدند،ربا گرفتند و اموال مردمان را خوردند و هر گونه نافرمانى ديگر را به جاى آوردند.چنين مردمى براى تربيت نفوس آلوده خود نيازمند آن شدند تا خداوند،كشتن خودهاشان را بر آنان واجب و كار دنيائى در روز شنبه را بر ايشان حرام نمايد.آنان درباره ترك عمل در روز شنبه اختلاف كردند،چنانكه مردم آن شهر

ص: 54

ساحلى نيز،در اين باره حيله كردند. (1)خداوند هر چه را اسرائيل بر خود حرام كرده بود -خوردن چربى و گوشت شتر و مانند آن را-براى پيرايش جانشان بر آنان نيز،حرام فرمود.علاوه بر آن،چون بنى اسرائيل هميشه نيازمند همبستگى و اتّحاد قبيله اى خود بودند تا بتوانند با عمالقه و قبطى هاى سركش كه پيرامون آنها را گرفته بودند،مقابله نمايند؛ خداوند نيز-پيش از آنكه سليمان مسجد معروف به هيكل سليمان را بنا كند-بر آنان واجب فرمود تا براى عبادت،همگى به سوى"خيمه اجتماع"بگردند،و مراسم دينى خود را به سرپرستى فرزندان هارون به جاى آورند،همانگونه كه عيسى بن مريم و مادرش مريم عليهما السّلام را كه از نسل داود-زاده يهوداى بنى اسرائيل-بودند به سوى آنان فرستاد و برخى از آنچه را كه بر ايشان حرام كرده بود،حلال فرمود.چنانكه از زبان عيسى عليه السّلام در سوره آل عمران مى فرمايد:

...أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ... وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ...

...من نشانه اى از پروردگارتان براى شما آورده ام...و آنچه پيش از من در تورات بوده تصديق و اثبات مى كنم،و آمده ام تا برخى چيزها را كه بر شما حرام شده بود،حلال نمايم... (2)

بنابر آنچه آورديم،روشن شد كه انبياى بنى اسرائيل،از موسى بن عمران تا عيسى بن مريم عليهم السّلام،به سوى بنى اسرائيل فرستاده شده اند،و برخى احكام شرعى تورات تنها براى مصلحت بنى اسرائيل نازل شده.بنابراين،چنين احكامى موقتى است و از قبيل تحريم چيزهائى است كه اسرائيل بر خود حرام كرده بود،لذا مدت برخى از آنها با بعثت عيسى بن مريم عليه السّلام پايان يافت و آن حضرت پاره اى از آن حرام ها را براى آنان حلال كرد.مدت پاره اى از آنها نيز،تا بعثت خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود كه آن حضرت آمد و سررسيد همه را بيان0.

ص: 55


1- -به مادّۀ"سبت"در كتاب"قاموس كتاب مقدس"و تفسير آيه در تفسير طبرى و ابن كثير و سيوطى و...مراجعه شود.
2- -آل عمران49/-50.

فرمود.خداى سبحان در سوره اعراف اين موضوع را اينگونه بيان مى دارد:

اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ...

آنان كه اين رسول-بنىّ امّى-را پيروى مى كنند،پيامبرى كه صفاتش را در تورات و انجيلى كه نزد خود دارند،مى يابند؛آنان را به معروف امر كرده و از منكر بازمى دارد ؛پاكيزه ها را براى آنان حلال و ناپاكها را بر ايشان حرام مى كند؛ بارهاى سنگينشان را از آنان برداشته و زنجيرهائى را كه بر آنها بوده مى گشايد. (1)

اصرهم:بارهاى سنگين آنها،يعنى تكاليف سختى كه بر عهده شان بوده.

***

اين شأن«نسخ»در شريعت موسى عليه السّلام نسبت به شرايع پيش از آن بود.

برخى از آنچه در شريعت موسى عليه السّلام بود نيز،در شريعت خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نسخ گرديد.

نوع ديگرى از«نسخ»آن است كه تنها در شريعت يك پيامبر واقع مى شود،چنانكه مى آيد:/.

ص: 56


1- -اعراف157/.

معناى نسخ در شريعت يك پيامبر

اشاره

براى شناخت معناى نسخ در شريعت يك پيامبر،نمونه اى از آن را كه در شريعت خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلّم واقع شده بيان مى داريم:

اين نمونه،نسخ وجوب صدقه بر كسانى بود كه مى خواستند با پيامبر نجوا كنند،چنانكه در سوره مجادله آمده:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ. أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطِيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد!هنگامى كه مى خواهيد با رسول خدا در گوشى سخن بگوئيد،پيش از آن صدقه اى بدهيد؛اين براى شما بهتر و پاكيزه تر است.

و اگر نيافتيد خداوند آمرزنده مهربان است.آيا ترسيديد پيش از نجوايتان صدقاتى بدهيد؟اكنون كه اين كار را نكرديد و خداوند توبه شما را پذيرفت، نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد كه خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است. (1)

ص: 57


1- -مجادله12/-13.

مشروح اين داستان در تفاسير چنين است:

برخى از صحابه بيش از حد لازم به نجواى با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى پرداختند،و با اين كار به نوعى خود را از نزديكان و خاصّان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جلوه مى دادند.اخلاق كريمانه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نيز بگونه اى بود كه درخواست هيچ نيازمندى را رد نمى كرد.اين كار گاهى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را در تنگنا قرار مى داد ولى بر آن صبورى مى كرد.حكم پرداخت صدقه براى كسى كه بخواهد با پيامبر نجوا كند نازل شد.اين گروه نجواى با پيامبر را رها كردند و على بن أبي طالب عليه السّلام دينارى را به ده درهم تبديل كرد و ده مرتبه صدقه داد و به نجواى با پيامبر،در آنچه مهم مى دانست،پرداخت.پس از تأمين هدف و تربيت آن گروه با اين حكم، مدت آن به سر آمد،و حكم صدقه دادن برداشته شد. (1)

فشرده بحث نسخ و نتيجه آن

روز جمعه-از زمان آدم عليه السّلام تا زمان پيامبران بنى اسرائيل:موسى بن عمران تا عيسى بن مريم عليهم السّلام-روزى مبارك و روز استراحت بنى آدم بود.

و نيز،آدم عليه السّلام و پيامبران پس از او تا دوره ابراهيم عليه السّلام،همگى مناسك حج را به جاى آوردند،به عرفات و مشعر و منى رفتند و مكان بيت را هفت بار طواف كردند.سپس ابراهيم و اسماعيل عليهما السّلام خانه خدا را ساختند و پس از آن با پيروانشان در حج به دور خانه طواف كردند.

نوح عليه السّلام نيز،پس از آدم عليه السّلام شريعت او را تجديد كرد و شريعتى بسان شريعت خاتم انبيا آورد و همه انبياى بعدى از او پيروى كردند زيرا،خداى متعال مى فرمايد:

1- شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّى بِهِ نُوحاً...

دينى را فرا روى شما قرار داد كه به نوح فرمان داده بود... (2)

2- وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ .

ص: 58


1- -به تفسير آيه در تفسير طبرى و ديگر تفاسيرى كه در تفسير آيات به روايات اعتماد مى كنند، مراجعه شود.
2- -شورى13/.

و ابراهيم از پيروان او بود. (1)

3-به خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امت او نيز مى فرمايد:

الف- اِتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً .

از دين ناب و استوار ابراهيم پيروى كن. (2)

ب- فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً .

پس،از آيين خالص و پابرجاى ابراهيم پيروى كنيد. (3)

بنابراين،شرايع رسولان از گزينش آدم صفىّ خدا عليه السّلام تا انتخاب محمّد خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، همه يكى است؛مگر آنچه در شريعت ارسالى به انبياى بنى اسرائيل از موسى بن عمران تا عيسى بن مريم عليه السّلام،پديد آمد و مصلحت ويژه اين قوم در آن لحاظ شده بود،و خداى متعال درباره آن مى فرمايد:

1- كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنِي إِسْرائِيلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلى نَفْسِهِ...

همه خوردنيها بر بنى اسرائيل حلال بود،جز آنچه اسرائيل بر خود حرام كرده بود. (4)

2- وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ...

آنچه را پيش از اين براى تو شرح داديم،بر قوم يهود حرام كرديم. (5)

3- إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ...

تعطيل روز شنبه تنها بر عليه كسانى است كه در آن اختلاف كردند. (6)

در بخش چهارم باب سى و سوم سفر تثنيه تورات نيز،با صراحت آمده است كه:(موسى ما را به شريعتى ويژه اولاد يعقوب،فرمان داد.)/.

ص: 59


1- -صافات83/.
2- -نحل123/.
3- -آل عمران95/.
4- -آل عمران93/.
5- -نحل118/.
6- -نحل124/.

حكمت چنين تغييرى نيز آن بود كه،بنى اسرائيل قومى لجوج و كينه توز بودند.با انبياى خود دشمنى مى كردند و از نفس امّاره بالسوء پيروى مى نمودند و در مقابل دشمنان سستى و زبونى نشان مى دادند.اين قوم پس از آنكه خداوند دريا را برايشان شكافت و از ذلّت بردگى فرعون رهائى شان داد، گوساله پرست شدند و از ورود به سرزمين مقدسى كه خدا براى آنان تهيه ديده بود-از وحشت برخورد با عمالقه كه در آنجا بودند- سرباززدند .

پاكسازى و بازسازى نفوس چنين امتى نيازمند نوعى سخت گيرى در شريعت بود،لذا، هم بايد مؤمنانى كه گوساله را پرستش نكرده بودند مرتدّان گوساله پرست را مى كشتند و هم، كار كردن در روز شنبه بر آنان حرام مى شد و هم،چهل سال در صحراى سينا سرگردان مى ماندند!

از سوى ديگر،از آن رو كه آنان تنها مؤمنان عصر خود بودند،و اطراف آنان را ملت هاى كافر تجاوزگر نيرومندى احاطه كرده بود،نيازمند ارتباط و پيوندى قوى و تنگاتنگ در ميان خود بودند تا نقاط ضعف خويش را جبران كرده و به يكديگر يارى رسانند و از ديگران متمايز و به خويشتن پيوسته باشند؛براى وصول به اين اهداف،خداوند قبله ويژه اى براى آنان تعيين فرمود كه،تابوت دربردارنده الواح تورات،كتاب شريعت ويژه آنان-و ساير ما ترك آل موسى و آل هارون- (1)در آن قرار گرفته بود،و نيز،قوانين ديگرى متناسب با شرايط زمان و مكان و ظرفيت خاص آنان نازل فرمود.

در دوره عيسى بن مريم عليه السّلام مدت برخى از اين قوانين با از بين رفتن پاره اى از شرايط به آخر رسيد و عيسى عليه السّلام بعضى از آن محرمات را به فرمان خدا حلال كرد.

در عصر خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم،بنى اسرائيل در شهرها پراكنده شدند و با ساير مردمان گرد آمدند،آنان و ملت هائى كه ايشان در بين آنها زندگى مى كردند،از اينكه ماهيتشان مشخص شود و ديگران دريابند كه اينان از جنس آنان نيستند،و ساختارشان از همسايگان و همشهرى ها جداست،آزرده خاطر مى شدند؛بويژه كه مردم شهرها اسرائيلى را از خود نمى دانستند و او را مشكل ساز و بلوا آفرين مجامع يكنواخت مى دانستند.بدين سبب،/.

ص: 60


1- -بقره284/.

احكامى كه آنان را از ديگر ملت ها جدا مى كرد،وبال گردن ايشان شد،و امورى همچون تعطيل روز شنبه كه بر خلاف ساير امت ها بود،بار دوش آنان گرديد.همانگونه كه شرح آن در سفر تثنيه تورات آمده است.

خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به فرمان خدا مشكل آنان را برطرف،و هر چه خداوند در زمانهاى گذشته بر آنان حرام كرده بود،همه را حلال نمود.خداوند در سوره اعراف فرموده:

اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ...

آنان كه اين رسول-بنى امّى-را پيروى مى كنند،پيامبرى كه صفاتش را در تورات و انجيلى كه نزد خود دارند،مى يابند؛آنان را به معروف امر كرده و از منكر بازمى دارد ؛پاكيزه ها را براى آنان حلال و ناپاكها را بر ايشان حرام مى كند؛ بارهاى سنگينشان را از آنان برداشته و زنجيرهائى را كه بر آنها بوده مى گشايد... (1)

خداوند بدين گونه،احكامى را كه در زمانهاى گذشته به سود آنان بود،و در دوره هاى بعدى كه با ديگر مردمان در سطح جهان درآميختند،وبال گردنشان شده بود،اين احكام را از دوش آنان برداشت.اما احكامى كه در شريعت موسى براى همه مردم بود و بنى اسرائيل هم از مردم بودند،اين احكام،نه برداشته شد و نه نسخ گرديد.مانند حكم قصاص در تورات كه خداوند در سورۀ مائده از آن خبر داده و مى فرمايد:

إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هادُوا... وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ ./.

ص: 61


1- -اعراف157/.

ما تورات را كه در آن هدايت و نور بود نازل كرديم.پيامبرانى كه تسليم خدا بودند،با آن براى يهود حكم مى كردند...و بر آنان در آن مقرر داشتيم كه جان در مقابل جان،و چشم در برابر چشم،و بينى با بينى،و گوش با گوش،و دندان برابر دندان باشد،و هر زخمى قصاص دارد؛و هر كس قصاص را ببخشد كفّاره اى است براى او،و هر كس به آنچه خدا نازل كرده حكم نكند،ستمگر است. (1)

حكم قصاص كه در اينجا آمده،پيش از تورات و بعد از آن تا به امروز،جريان دارد؛ ساير احكامى كه خداوند براى انسان از آن رو كه انسان است مقرر فرموده نيز،در هيچ يك از دورانها و شرايع انبيا تغيير نكرده است.

شأن نزول آيه تبديل

هنگامى كه خداوند برخى احكام شريعت موسى عليه السّلام را به احكام ديگرى در شريعت خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تبديل كرد-چنانكه بيان داشتيم-قريش بر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شوريدند و گفتند:تو بر خدا دروغ مى بندى!خداوند سخن آنان را به خودشان بازگردانيد و فرمود:

وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ... إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللّهِ... فَكُلُوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلالاً طَيِّباً .

و هنگامى كه حكمى را به حكم ديگر مبدّل كنيم-و خدا بهتر مى داند چه حكمى را نازل كند-مى گويند:تو تنها يك دروغزنى!...تنها كسانى دروغ مى بندند كه به آيات خدا ايمان ندارند...پس،از آنچه خدا روزى تان كرده،حلال و پاكيزه بخوريد. (2)

يعنى چيزهائى مانند گوشت شتر و چربى گوشت حيوانات،بر شما حرام نيست،تنها

ص: 62


1- -مائده44/-45.
2- -نحل101/،105،114.

مردار و خون و گوشت خوك و آنچه براى غير خدا ذبح شده بر شما حرام است و قربانيهائى كه مشركان مكه براى بت هاشان هديه مى كردند.خداوند پس از آن،قريش را از افتراى بر خدا نهى كرد و فرمود:خودسرانه نگوييد:اين حرام و آن حلال است!همان گونه كه شرح گفتارشان را در سوره انعام آورده و مى فرمايد:

وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطْعَمُها إِلاّ مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها وَ أَنْعامٌ لا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللّهِ عَلَيْهَا افْتِراءً عَلَيْهِ... وَ قالُوا ما فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى أَزْواجِنا وَ إِنْ يَكُنْ مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكاءُ سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ .

و گفتند:اينها چهارپايان و كشت ممنوعه است.و جز كسانى كه ما بخواهيم-به گمان خودشان-نبايد از آن بخورند!و اينها چهارپايانى است كه سوار شدن بر آنها حرام شده است!و چهارپايانى كه نام خدا را بر آن نمى بردند و بر خدا دروغ مى بستند!...و گفتند:آنچه در شكم اين حيوانات است ويژه مردان ماست؛و بر زنانمان حرام است!و اگر مرده باشد همگى در آن شريكند.خداوند بزودى كيفر اين توصيف آنان را مى دهد؛او حكيم و داناست. (1)

در سوره يونس نيز،به آن اشاره كرده و فرموده:

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالاً قُلْ آللّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللّهِ تَفْتَرُونَ .

بگو:آيا روزى هائى را كه خداوند بر شما نازل كرده و شما برخى از آن را حلال و بخشى را حرام كرده ايد؛بگو:آيا خداوند به شما اجازه داده،يا بر خدا دروغ مى بنديد؟! (2)

بدين گونه،مسأله حلال و حرام ميان رسول خدا و مشركان قريش-از موضوعات خودساخته قريش گرفته تا احكام ويژه شريعت موسى كه خداوند بنا بر مصلحت در/.

ص: 63


1- -انعام138/-139.
2- -يونس59/.

شريعت خاتم انبياء آن را به احكام ديگرى تبديل فرمود،همه-مورد بحث بود.

قريش در مكه با هر حلال و حرامى كه رسول اللّه به فرمان خدا مى آورد و با عرف دينى آنها و آنچه از شريعت موسى بن عمران عليه السّلام مى دانستند مخالف بود،به دشمنى برمى خاستند.

همين دشمنى،در مدينه نيز،از طرف يهود برپا شد.آنان با پيامبر درباره احكامى كه بخشى از محتواى تورات را نسخ مى كرد به ستيز برخاستند.خداوند در سوره بقره اين جدال را بيان داشته و خطاب به بنى اسرائيل مى فرمايد:

أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ .

آيا چنين نيست كه هرگاه رسولى چيزى بر خلاف هواى نفس شما آورد.تكبّر ورزيديد؛پس،عده اى را دروغزن خوانديد،و جمعى را كشتار كرديد؟! (1)

وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ...

و هنگامى كه به آنها گفته شود:به آنچه خداوند نازل فرموده،ايمان بياوريد! مى گويند:ما به چيزى ايمان مى آوريم كه بر خود ما نازل شده است،و به غير آن كفر مى ورزند... (2)

و به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى فرمايد:

ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها...

هر حكمى را نسخ كنيم يا به تأخير اندازيم،بهتر از آن يا همانندش را مى آوريم... (3)

وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ...

يهود و نصارى هرگز از تو خشنود نمى شوند تا از دين آنان پيروى كنى!... (4)/.

ص: 64


1- -بقره87/.
2- -بقره91/.
3- -بقره106/.
4- -بقره120/.

مجادله بنى اسرائيل با رسول خدا پيرامون احكام نسخ شده تورات بويژه نسخ قبله به سوى بيت اللّه بود كه خداوند در سوره بقره از آن خبر داده،و فرموده:

ما نگاه هاى انتظارآميز تو را به سوى آسمان مى بينيم؛اكنون تو را به سمت قبله اى كه از آن خشنود باشى بازمى گردانيم ...هر جا كه هستيد روى خود را به سوى مسجد الحرام كنيد.

اهل كتاب-يهود و نصارى-خوب مى دانند كه اين حق و از جانب پروردگارشان است،و تو هر گونه آيت و نشانه اى براى اهل كتاب بياورى آنان از قبله تو پيروى نخواهند كرد. (1)

پس،مقصود از نسخ آيه در اين مورد،نسخ اين حكم خاص بود.چنانكه مقصود از تبديل آيه اى به آيه ديگر كه قريش درباره آن با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مجادله مى كردند،تبديل برخى احكام حلال و حرام نزد قريش و غير قريش در مكه بود.

بنابراين،روشن شد كه مراد از كلمه(آية)در اين سخن خداى متعال كه مى فرمايد:

«وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ» حكم است،يعنى:«اذا بدّلنا حكما مكان حكم» هرگاه حكمى را جايگزين حكمى كنيم...

و در اين سخن خداى متعال: «ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها» نيز،مراد اين است كه:هر حكمى را نسخ كنيم يا به تأخير اندازيم،بهتر از آن يا همانندش را مى آوريم.

مثال به تأخير انداختن حكم،تأخير انداختن روى كردن به قبله در شريعت موسى عليه السّلام،و تبديل آن به حكم روى كردن به سوى بيت المقدس است كه در آن زمان براى بنى اسرائيل مفيد و خيرافزا بود.

مثال نسخ حكم و تبديل آن به حكمى بهتر نيز،نسخ حكم روى كردن به بيت المقدس در شريعت خاتم انبياست كه همه مردمان تا هميشه تاريخ بايد روى خود را به سوى كعبه بگردانند.

پس،مقصود از تبديل آيه اى با آيه ديگر،تبديل حكمى با حكم ديگر است.

همچنين آشكار شد كه،احكامى را كه خداوند براى مردمان مقرر مى كند،گاهى مصلحت انسان از آن رو كه انسان است در آن لحاظ شده است؛چنين احكامى بى تغيير و5.

ص: 65


1- -بقره144/ و 145.

بى بديل است،همانگونه كه خداى سبحان در سوره روم از آن خبر داده و مى فرمايد:

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ .

روى خود را متوجه دين ناب و خالص پروردگار كن،فطرتى كه خداوند انسانها را بر آن آفريده،هيچ گونه تبديلى در آفرينش الهى نيست،اين است دين استوار؛ولى بيشتر مردم نمى دانند! (1)

يعنى،هيچ گونه تبديلى در قوانينى كه خداوند براى مردمان به تناسب فطرتشان مقرر فرموده،راه ندارد؛همانند اين سخن خداى متعال در سوره بقره:

وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ .

مادران-آنها كه مى خواهند دوران شيرخوارگى را به كمال رسانند-فرزندان خود را دو سال تمام شير مى دهند (2).

اين مادران،هر كه باشند و در هر جا زندگى كنند،تفاوتى ندارند،حوّا همسر آدم عليه السّلام باشد و نوزاد خود را در سايه درخت و غار شير دهد،يا نسل پس از او در غارها و خيمه ها و كاخ ها؛شير دادن كامل دو سال است!

همچنين است حكم روزه و قصاص و حرمت ربا براى بنى آدم كه بى تغيير است؛چنانكه خداى سبحان در سوره بقره فرموده:

1- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ .

اى اهل ايمان!روزه بر شما نوشته شد،همان گونه كه بر پيشينيان از شما نوشته شد؛تا پرهيزگار شويد (3).

2- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ.../.

ص: 66


1- -روم30/.
2- -بقره233/.
3- -بقره183/.

اى اهل ايمان!قصاص بر شما نوشته شد (1)...

3- أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا...

خداوند بيع را حلال و ربا را حرام كرده است (2)...

اينها و ديگر احكامى كه خداوند متناسب با فطرت انسانى انسان براى او مقرر فرموده، در هيچ يك از شرايع آسمانى تغيير نمى كنند.اين احكام در تعبير قرآن به لفظ:وصى، يوصيكم،وصيّة و كتب آمده است.

اما آنچه را كه خداوند براى برخى مردم،متناسب با شرايط خاص آنان مقرر فرموده، مدت آنها نيز،با از بين رفتن آن شرايط به سر مى رسد.مانند احكامى كه در گذشته راجع به بنى اسرائيل آورديم و متناسب با شرايط خاص آنان بود،و يا آنچه كه خداوند براى مهاجرين با پيامبر از مكه مقرر فرمود،و ارث بردن از راه برادرخواندگى با انصار مدينه در ابتداى هجرت را به رسميت شناخت،سپس مدت آن بعد از فتح مكه به سر آمد و اين حكم منسوخ گرديد و خداوند در آيات 72-75 سوره انفال از آن خبر داده و فرموده:

«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا» آنان كه ايمان آوردند و-از مكه-هجرت كردند. «وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا» و آنان كه پناه دادند و يارى كردند.يعنى انصار پيامبر در مدينه.

«أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ» اين گروه،بعضى شان اولياى بعض ديگرند،يعنى ولايت ارث و يارى كردن دارند. «وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتّى يُهاجِرُوا... وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ» آنان كه ايمان آوردند و هجرت نكردند،هيچ گونه ولايت و تعهدى در برابر آنان نداريد تا هجرت كنند...و آنان كه كافر شدند برخى شان ولىّ برخى ديگرند...

خداوند،سپس نسخ اين حكم را اين گونه بيان مى دارد:

وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللّهِ .

و خويشاوندان،در كتاب خدا،نسبت به يكديگر سزاوارترند./.

ص: 67


1- -بقره178/.
2- -بقره275/.

يعنى،خويشاوندان در احكامى كه خداوند براى همه انسانها مقرر داشته،حق تقدم دارند. (1)

خلاصه،قوم يهود هنگامى كه آيات الهى قرآن را شنيدند و ديدند صفات قرآن،آنچه را كه درباره بعثت رسول خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نزد خود دارند تصديق و اثبات مى كند،به آن كافر شدند و گفتند:ما تنها به توراتى كه بر ما نازل شده ايمان مى آوريم و به غير آن مانند انجيل و قرآن باور نداريم!خداوند نيز،از ارسال آيات روشن قرآن و معجزات و احكام آن خبر داده و مى فرمايد:جز فاسقان هيچ كس به آن كافر نمى شود،و باز فرموده:ما هر حكمى از شريعتى را نسخ كنيم-مانند نسخ قبله بودن بيت المقدس-يا آن را به تأخير اندازيم،بهتر از آن يا همانند آن را براى مردم مى آوريم،خداوند خود مالك آسمانها و زمين است،هر چه را بخواهد انجام مى دهد،و يهود و نصارى از رسول اللّه راضى نمى شوند مگر آنكه از احكامى كه بر او نازل شده دست برداشته و پيرو احكام شريعت آنان گردد.

خداى سبحان اين مفهوم را با بيانى ديگر در سوره"اسراء"تكرار كرده و مى فرمايد:

وَ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِي إِسْرائِيلَ...

ما به موسى كتاب داديم و آن را وسيله هدايت بنى اسرائيل ساختيم. (2)

سپس مى فرمايد:

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ .

اين قرآن به راهى كه استوارترين راههاست،هدايت مى كند. (3)

يعنى،راه قرآن از آنچه در كتاب موسى عليه السّلام آمده[فراگيرتر و]استوارتر است.

***

سخن را در مباحث ربوبيت به اينجا رسانديم كه،ربّ العالمين براى انسان نظامى متناسب با سرشت و فطرت او مقرر فرمود،سپس او را در مسير عمل به اين مقررات/.

ص: 68


1- -به تفسير آيه در مجمع البيان و تفسير طبرى و ساير تفاسير روائى مراجعه شود.
2- -اسراء2/.
3- -اسراء9/.

هدايت كرد.در بحث آينده-به اذن خداى متعال-چگونگى پاداش ربّ العالمين به انسان، در دنيا و آخرت را،بررسى مى نمائيم.

ص: 69

ص: 70

2 ربّ العالمين و پاداش اعمال انسان

اشاره

الف و ب-در دنيا و آخرت.

ج-در هنگام مرگ.

د-در قبر.

ه-در محشر.

و-در بهشت و جهنّم.

ز-پاداش صبر و شكيبايى.

ح-پاداش عمل ميراث نسلها.

ص: 71

ص: 72

انسان و پاداش كار در دنيا

اشاره

همه ما انسانها نتايج كار خود را در زندگى دنيا مى بينيم:هر كه گندم كاشت گندم بدرود،و آنكه جو كاريد جو حاصل برد.بدين گونه هر انسانى نتيجه دسترنج خود را مى خورد.

اينها نمونه اى از آثار مادّى عملكرد ما در حيات دنيوى است.اعمال ما در زندگى دنيا علاوه بر آثار مادّى،نتايج و آثار معنوى بسيارى نيز،دارد.براى مثال آثار"صلۀ رحم" در زندگى انسانهاست كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از آن خبر داده،و فرموده:

«صلة الرّحم تزيد فى العمر و تنفى الفقر»

رسيدگى به خويشاوندان،عمر را زياد و فقر را مى زدايد.

و نيز فرموده:

صلة الرّحم تزيد فى العمر،و صدقة السّرّ تطفئ غضب الرّبّ،و انّ قطيعة الرّحم و اليمين الكاذبة لتذران الدّيار بلاقع من اهلها و يثقلان الرّحم،و انّ تثقّل الرّحم انقطاع النّسل.

رسيدگى به خويشاوند،عمر را طولانى و صدقه دادن پنهان،خشم پروردگار را خاموش مى كند.راستى را كه قطع پيوند با خويشاوند و سوگند دروغ، سرزمين هاى آباد را برهوت و رحم هاى بارور را عقيم مى سازد.و رحم عقيم

ص: 73

مساوى با نابودى نسل است (1).

اينكه فرموده:(تطفئ غضب الرّبّ)صدقه پنهانى،خشم خدا را خاموش مى كند، مقصود اين است كه،اگر انسان با رفتار خود مستحق خشم و كيفر دنيائى خدا شده و بنابر آن باشد كه به جان و مال يا مربوطين او آسيبى برسد،صدقه پنهانى اين بلا را از او دور مى كند.

بلاقع جمع بلقع،سرزمين خشك و بى آب و علف،كوير و برهوت است (2).و چون چنين است امير المؤمنين عليه السّلام فرموده:

...و صلة الرّحم فانّها مثراة فى المال و منسأة فى الأجل،و صدقة السّرّ فانّها تكفّر الخطيئة.

...و رسيدگى به خويشاوند كه،مال را افزون و مرگ را به تأخير اندازد،و صدقه پنهانى كه،گناه را مى پوشاند (3).و نيز فرموده:

...و صلة الرّحم منماة للعدد

...و رسيدگى به خويشاوند فزونى افراد است (4).

از اينها در مى يابيم كه،خداوند به حكمت خود چنين خواسته تا فراوانى روزى و ازدياد نسل در"صله رحم"و تنگدستى و نابارورى در"قطع رحم"باشد.

بدين سبب است كه گاهى دو نفر بازرگان كه نوع واحدى از جنس را به بازار عرضه مى كنند،يكى زيان كرده و ديگرى سود مى برد و منشأ زيانكارى اوّل و سودمندى دوم، قطع اوّل و پيوند ثانى با خويشاوندان است:پاداشى برابر با عمل هر يك از سوى خدا.

پاداش چنين اعمالى وابسته به ايمان و عدم ايمان انسان به خدا نيست.زيرا خداوند براى عملكرد انسان در دنيا آثارى دنيايى و نتايجى عقبايى قرار داده است كه هرگاه در حال بيدارى و هوشيارى و با اراده كارى را انجام داد،پى آمد دنيائى آن در دنيا،و نتيجه آخرتى2.

ص: 74


1- -سفينة البحار ماده"رحم".
2- -المعجم الوسيط مادّه بلقع.
3- -نهج البلاغة خطبه 108.
4- -نهج البلاغة حكمت 252.

آن در عقبى به او مى رسد.

همچنين خداوند براى رفتار انسان با خدا و كردارش با خلق،جزا و پاداشى برابر و متناسب با آن قرار داده است.اين مخلوق انسان باشد يا حيوان يا يكى از نعمت هاى خدا كه ارزانيش داشته،براى هر يك پاداشى مناسب است.و همه آنها از خواست و حكمت الهى سرچشمه مى گيرد."ربّ العالمين"خود به ما خبر داده كه براى انسان چيزى جز نتيجه كردارش نيست:

وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعى .

براى انسان بهره اى جز نتيجه تلاش او نيست (1).

همچنين خبر داده كه،هر كس براى دنيا كار كند خداوند سبحان نتيجه كار او را در دنيا به او نشان دهد،و هر كس براى آخرت بكوشد پاداش كارش را در آخرت به او مى نمايد:

وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِي الشّاكِرِينَ .

هر كس پاداش دنيا را بخواهد،از آن به او مى دهيم؛و هر كس پاداش آخرت را بخواهد،از آن به او مى دهيم؛و به زودى سپاس گزاران را پاداش خواهيم داد (2).

مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِيها وَ هُمْ فِيها لا يُبْخَسُونَ* أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ النّارُ...

كسانى كه[تنها]زندگى دنيا و زينت آن را بخواهند،نتيجه كامل اعمالشان را در همين دنيا به آنان مى دهيم،و چيزى از آنان كاسته نمى شود.اين گروه كسانى اند كه در آخرت نصيبى جز آتش ندارند (3)...

مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِيها...* وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً* كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ6.

ص: 75


1- -نجم39/.
2- -آل عمران145/.
3- -هود15/-16.

هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً .

هر كس كه زندگى زودگذر دنيا را بخواهد،در دنيا به او مى دهيم...*و هر كس سراى آخرت را طلب كند و كوشش مناسب آن نمايد و مؤمن باشد،سعى و تلاش آنان پاداش داده خواهد شد*هر يك از دو گروه را از عطاى پروردگارت بهره مند مى سازيم؛و عطاى پروردگار تو هرگز منع نشده است (1).

شرح كلمات

نوفّ اليهم:حق آنان را تمام و كمال مى دهيم.

لا يبخسون:لا ينقصون:چيزى از حقشان كاسته نمى شود.

محظورا:ممنوعا،حظر يعنى منع.

پاداش دنيا و آخرت

بنابر آنچه آورديم،پاره اى از اعمال چنان است كه انسان جزاى آن را در دنيا مى بيند، ولى بخشى از آنها تنها در روز قيامت به انسان مى رسد.

مثلا،شهيدى كه در راه خدا جنگيده تا به فيض شهادت نائل آمده،امكان دريافت پاداش دنيوى را ندارد تا از آن بهره گيرد؛لذا خداوند پاداش او را در آخرت مى دهد، چنانكه فرموده:

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ* فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ* يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ .

هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند،مردگانند!بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند*آنان به خاطر نعمت هائى كه خداوند

ص: 76


1- -اسراء18/-20.

از فضل خود به ايشان بخشيده است،خشنودند و به خاطر كسانى كه هنوز به آنان نپيوسته اند،شادمانند كه نه ترسى بر ايشانست و نه اندوهى خواهند داشت*[آنان]از نعمت خدا و بخشش او و اينكه خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نمى كند،خوش حال و مسرورند (1).

همچنين است حال انسان سلطه گر و كسى كه انسان مؤمنى را با ظلم و تجاوز به قتل رسانده است؛چنين كسى نيز،جزاى خود را در آخرت مى يابد،چنانكه خداى سبحان فرموده:

وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِيماً .

و هر كس انسان با ايمانى را از روى عمد به قتل برساند،جزاى او دوزخ است، و در آن جاودانه مى ماند،و خداوند بر او خشم كرده،و از رحمت خود دورش ساخته،و عذاب بزرگى برايش تهيه ديده است (2).

همچنين است حال كسى كه معلول جسمى به دنيا مى آيد،مانند:كور و كر و ناقص الخلقه كه اگر به خدا و روز قيامت ايمان آورد و دوستدار اولياى خدا باشد و بر نقص عضو خويش براى خدا شكيبائى ورزد،چنين كسى را خداوند در زندگى جاويد آخرت پاداشى مى دهد كه با اين كمبود دنيائى و رنج و زحمتى كه براى آن در راه خدا تحمل كرده، قابل قياس نباشد. (3)

بنابر آنچه آورديم،عدل الهى بدون دريافت پاداش عمل در آخرت،تحقق نمى يابد، خداوند براى دريافت پاداش اعمال،پس از زندگى دنيا،مراحل متعدّدى قرار داده كه در بحث هاى بعدى آن را پى مى گيريم.د.

ص: 77


1- -آل عمران169/-171.
2- -نساء93/.
3- -به ثواب الاعمال صدوق رحمه اللّه باب:ثواب كسى كه خدا را در حال كورى ملاقات كند و آن را براى خدا تحمل كرده باشد،حديث 21.و نيز،به معالم المدرستين.جلد اول بحث شفاعت-روايت كورى كه نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمد و از آن حضرت خواست تا دعا كند خدا شفايش دهد-مراجعه گردد.

انسان و پاداش او در آخرت

اشاره

انسان خود در كشتزار خويش گاهى گندم و ذرّت و سبزه مى كارد و پس از چند ماه محصول آن را درو و برداشت مى كند.

گاهى نيز،انگور و انجير و زيتون و سيب و پرتقال مى كارد و پس از سه يا چهار سال، محصول آن را مى چيند.

و گاهى خرما و گردو مى كارد و پس از هشت سال يا بيشتر،از آن بهره مى گيرد.

بدين گونه،انسان نتيجه كار عادى و روزمره خود را به دست آورده و خانواده خويش و ديگران را از آن بهره مند مى سازد؛با اين وجود خداوند سبحان مى فرمايد:

إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ .

خداوند روزى دهنده است،خداوند قوىّ قدرتمند (1).

اَللّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ .

خداوندى كه شما را آفريد سپس روزى تان داد (2).

وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيّاهُمْ .

فرزندانتان را از ترس فقر نكشيد،ما شما و آنان را روزى مى دهيم (3).

ص: 78


1- -ذاريات58/.
2- -روم40/.
3- -انعام151/.

وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللّهُ يَرْزُقُها وَ إِيّاكُمْ .

چه بسا جنبنده اى كه قدرت حمل روزى خود را ندارد،خداوند او و شما را روزى مى دهد (1).

وَ اللّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ .

خداوند برخى از شما را بر برخى ديگر در روزى برترى داد (2).

آرى،انسان زمين را شخم مى زند،دانه را مى كارد،درخت را غرس مى كند،همه آنها را آب مى دهد،آفت هاشان را مى زدايد و آنها را پرورش مى دهد تا دانه برگيرد و ميوه بچيند و از آن بخورد و به هر كه خواست بخوراند،ولى خداى سبحان مى فرمايد:

«نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيّاهُمْ» ما شما و آنان را روزى مى دهيم!و درست هم فرموده،زيرا، آنكه در آب و خاك خواصّ روياندن گياه را قرار داده و چگونه كاشتن و غرس كردن را به ما آموخته،همو روزى دهنده ماست.مثال روزى دادن خدا و روزى خوردن انسان در دنيا، همانند غذا دادن ميزبان به ميهمان در غذاخوريهاى خودكار امروزى[ سلف سرويس ها] است كه عملا به ميهمان گفته مى شود:خودت را پذيرائى كن!در اين غذاخورى ها،غذاى ميهمان را ميزبان مى دهد،و هر گونه خوردنى كه ميهمان با آزادى كامل براى خود انتخاب مى كند از فرآورده هاى ميزبان است،اما ميهمانى كه وارد چنين غذاخورى ها مى شود اگر خود اقدام نكند و از قاشق و چنگال و بشقابى كه ميزبان تهيه ديده برندارد و با پاى خود به سوى غذاى آماده نرود و با دست خود هر چه خواست برنگيرد،چيزى نخواهد خورد،با اين حال،آنكه ميهمانان را غذا داده ميزبان غذاخورى[ سلف سرويس]است.در چنين حالتى زيان احتمالى بد خوردن نيز،بر عهده ميهمان است كه خود غذاى زيانبار و غير مفيد را برگرفته است.و چه درست و صادق است آنچه خداى عظيم در سوره ابراهيم فرموده:

اَللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ/.

ص: 79


1- -عنكبوت60/.
2- -نحل71/.

لَكُمُ الْأَنْهارَ* وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ .

خداوند همان كسى است كه آسمانها و زمين را آفريد؛و از آسمان آبى نازل كرد و با آن ميوه ها را براى روزى شما از زمين بيرون آورد،و كشتى ها را مسخّر شما گردانيد تا در پهنه دريا به فرمان او روان گردند،و نهرها را در اختيار شما قرار داد*و خورشيد و ماه را-با گردشى منظم و مستمر-مسخّر شما كرد و شب و روز را به تسخير شما درآورد (1).

و در سوره نحل مى فرمايد:

وَ اللّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ* وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشّارِبِينَ* وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ* وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا يَعْرِشُونَ* ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ .

خداوند از آسمانها آبى فرستاد؛و زمين را پس از آنكه مرده بود حيات بخشيد.

راستى را كه در اين،نشانۀ روشنى است براى قومى كه مى شنوند*و در وجود چهارپايان،براى شما عبرتى است:از درون شكم آنها،از ميان غذاى جويده و خون،شير ناب گواراى نوشندگان به شما مى نوشانيم*و از ميوه هاى درخت نخل و انگور،مسكرات و روزى خوب و پاكيزه مى گيريد.راستى را كه در اين،نشانه روشنى است براى قومى كه مى انديشند*و پروردگار تو به زنبور عسل وحى كرد كه:از كوهها و درختان و داربست هائى كه مردم بنا مى كنند،3.

ص: 80


1- -ابراهيم32/ و 33.

خانه هائى برگزين*سپس از تمام ثمرات بخور و راههايى را كه پروردگارت براى تو تعيين فرموده،به راحتى بپيما،از درون شكم آنها،نوشيدنى،با رنگهاى مختلف خارج مى شود كه در آن،شفاى مردمان است.براستى كه در اين امر،نشانه روشنى است براى قومى كه انديشه مى كنند. (1)

شرح كلمات

1-دائبين:مستمرّين:يعنى هميشه در گردشند،حركت در مسير تعيين شده،شأن و عادت هميشگى آنها شده است.

2-فرث:غذاى جويده در شكمبه و معده حيوانات.

3- مِمّا يَعْرِشُونَ :از آنچه بالا مى برند،داربست هائى كه مردم بالا برده و شاخه هاى درخت مو را روى آن قرار مى دهند،يا سقفى كه بر روى درختان خرما بنا مى كنند و...

بازگشت به آغاز

پروردگار روزى بخش،نعمت هائى را براى ميهمانان خود،انسان،در اين جهان فراهم آورده و چگونگى دست يابى و بهره ورى مفيد و بى ضرر براى دنياى زودگذر و آخرت جاويدان را،به وسيله انبيا و اوصيا و علما تعليمش داده و فرموده:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ اشْكُرُوا لِلّهِ .

اى اهل ايمان!از پاكيزه هائى كه روزى شما كرده ايم بخوريد و خدا را شاكر باشيد (2).

و نيز فرموده:

يَسْئَلُونَكَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ .

از تو مى پرسند:چه چيزهائى براى آنها حلال شده است؟بگو:همه پاكيزه ها

ص: 81


1- -نحل65/-69.
2- -بقره172/.

براى شما حلال گرديده است (1).

و نيز،در وصف خاتم انبياى خود صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده:

وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ .

او[ پيامبر]پاكيزه ها را براى آنان حلال،و ناپاك ها را برايشان حرام مى كند (2).

بنا بر اين،پروردگار سبحان ما را آفريد،هر چه در اطرافمان بود مسخّر ما گردانيد و در اين دنيا از پاكيزه ها كه نتيجه زراعت و كشت خود ما بود،روزى مان داد.او همچنين، نتيجه اعمالمان را روزى آخرتمان مى گرداند،چنانكه فرموده:

وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللّهُ رِزْقاً حَسَناً .

آنان كه در راه خدا هجرت كردند،سپس كشته شدند يا مردند،خداوند روزى نيكوئى به آنان خواهد داد (3).

و نيز مى فرمايد:

...إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ شَيْئاً* جَنّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا* لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً إِلاّ سَلاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا .

...مگر آنان كه توبه كنند و ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند.پس،اين گروه داخل بهشت مى شوند و كمترين ستمى به آنان نخواهد شد*بهشت هاى جاودانى كه خداوند رحمان بندگانش را غيابا به آن وعده داده،مسلما وعده خدا شدنى است*در آنجا هرگز گفتار بيهوده نشنوند و جز سلام نيابند و روزى آنان/.

ص: 82


1- -مائده4/.
2- -اعراف157/.
3- -حج58/.

صبح و شام در آن مقرر است* (1)

پس،ربّ حكيم جزاى انسان را كه نتيجه عملكرد اوست،در دنيا سريع و در آخرت پس از مدّت معلوم به او بازمى گرداند ؛همانگونه كه خود در سوره هاى بسيارى از آن خبر داده و در سوره«زلزال»فرموده:

فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ* وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ .

پس،هر كه به مقدار ذره اى نيكى كند،آن را مى بيند*و هر كه به اندازه ذره اى بدى نمايد،آن را مى بيند (2).

و در سوره يس فرموده:

فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ .

پس،در آن روز به هيچ كس ذرّه اى ستم نمى شود،و پاداشى جز آنچه عمل مى كرديد داده نمى شويد (3).

آرى،آنكه در اين دنيا حنظل تلخ مى كارد،برداشتى جز حنظل ندارد،و كسى كه درختان بارور غرس مى كند،ميوه هاى نيكو مى چيند،همانگونه كه خداى سبحان در سوره "نجم"مى فرمايد:

وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعى* وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى .

و اينكه،براى انسان بهره اى جز سعى و تلاش او نيست*و سعى او به زودى ديده مى شود (4).

انسان پاداش عملكرد خود را تنها در دنيا نمى بيند،بلكه در حالت ها و عوالم پنج گانه ذيل نيز،نتايج آن را مى بيند:

1-به هنگام مرگ.

2-در قبر.0.

ص: 83


1- -مريم60/-63.
2- -زلزال7/ و 8.
3- -يس54/.
4- -نجم39/ و 40.

3-در محشر.

4-در بهشت و جهنم.

5-در بازماندگانى كه پاداش عمل را براى آنان به ارث مى گذارد.

***

در اين بحث،نمونه اى از پاداش گرفتن انسان در كارهاى دنيائى را بيان داشتيم،در بحث آينده-به اذن خداى متعال-چگونگى پاداش خداوند به انسان در هنگام مرگ را بررسى مى نمائيم.

ص: 84

انسان و پاداش او به هنگام مرگ

اشاره

اولين مرحله از مراحل آخرت،مرگ است.خداى سبحان در وصف آن فرموده:

وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ .

[اى انسان]سرانجام،سكرات از خود شدن مرگ به حق فرا رسد،اين همان چيزى است كه تو از آن مى گريختى (1)!

يعنى،لحظه هولناك مرگ و شدّتى كه بر عقل آدمى چيره مى شود،فرا رسد.اين همان مرگى است كه تو[ انسان]هميشه از آن گريزان بودى!

قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ .

بگو:فرشته مرگ كه بر شما مأمور شده،جان شما را مى ستاند،سپس به سوى پروردگارتان بازگردانده مى شويد (2).

اينكه خداوند در اين سوره فرموده:فرشته مرگ جان شما را مى ستاند و در سوره زمر فرموده: اَللّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ خداوند جانها را مى گيرد (3).و در سوره نحل فرموده: تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ فرشتگان جان آنها را مى گيرند (4).و در سوره انعام فرموده: تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا

ص: 85


1- -ق19/.
2- -سجده11/.
3- -زمر42/.
4- -نحل28/ و 32.

فرستادگان ما جان او را مى گيرند (1).در اين سخنان،هيچ گونه منافاتى نيست.زيرا:

فرشتگان رسولان خدايند و در گرفتن جانها"ملك الموت"را يارى مى دهند،و همه آنان به فرمان خدا قبض روح مى كنند.پس در حقيقت خدا خودش جانها را مى گيرد كه فرشتگان را به آن فرمان مى دهد.

با شروع اين مرحله از مراحل آخرت،امكان عمل در دنيا از آدمى سلب گشته و ديدار نتيجه عمل آغاز مى گردد،و از جمله آثارى كه در آن حال مى بيند چيزى است كه صدوق رحمه اللّه با سند خود از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه آن حضرت فرموده:«صوم رجب يهوّن سكرات الموت»روزه ماه رجب سختى هاى مرگ را آسان مى كند. (2)

حال آدمى در اين مرحله،بر حسب عملى كه انجام داده،دو گونه است.چنانكه خداى سبحان خبر داده و فرموده:

فَأَمّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ* فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ* وَ أَمّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ* فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ* وَ أَمّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضّالِّينَ* فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ* وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ .

اما اگر از مقرّبان باشد*در روح و ريحان و بهشت نعيم است*اما اگر از اصحاب يمين باشد*[به او مى گويند:]سلام بر تو باد از سوى اصحاب يمين*اما اگر از تكذيب كنندگان گمراه باشد*با آب جوشان دوزخ پذيرائى مى شود*و در آتش جهنم جاى مى گيرد. (3)

خداى متعال از آنچه گروه اول-مقربان و اصحاب يمين-با آن روبرو مى شوند خبر داده و مى فرمايد:

يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* اِرْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً* فَادْخُلِي فِي عِبادِي* وَ ادْخُلِي جَنَّتِي .4.

ص: 86


1- -انعام61/.
2- -ثواب الاعمال باب:ثواب روزه رجب حديث4/.
3- -واقعه88/-94.

اى روح آرام يافته!*به سوى پروردگارت بازگرد در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو راضى است*پس در سلك بندگان من درآى*و در بهشت من وارد شو. (1)

و از گروه دوم-آنان كه در زندگى دنيا به خود ستم كردند-نيز خبر داده و مى فرمايد:

حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ .

تا آنگاه كه مرگ يكى از آنان فرارسد،مى گويد:پروردگار من!مرا بازگردانيد !*شايد در آنچه ترك كردم عمل صالحى انجام دهم!اين چنين نيست!اين سخنى است كه او بر زبان مى راند!و پشت سر آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته مى شوند (2).

شرح كلمات

1-يتوفّى:تمام و كمال دريافت مى كند،يعنى:خداوند يا ملك الموت جان او را كاملا مى گيرند.در هنگام خواب نيز كه قوّه تميز و برخى حواسّ آدمى گرفته مى شود مانند اين است كه روح او گرفته شده است.

2-حميم:آب جوشان.

3-تصلية جحيم:سوزاندن با آب جوشان در جهنّم.

4-برزخ:مانع و مرز ميان دو چيز.

***

انسان در اين مرحله،پايان زندگى دنيائى و مرگ همه اعضاى خود را درك مى كند، ولى ابزارى براى شناخت بعد از آن-جز آنچه انبيا خبر داده اند-ندارد.پس،اگر انبيا را تصديق كرده و به آنان و آنچه از صفات خدا و شريعت الهى آورده اند،ايمان آورد،به عالم

ص: 87


1- -فجر27/-30.
2- -مؤمنون99/-100.

آخرت و مراحل مختلف آن هم ايمان مى آورد.قياس آنچه درباره آخرت گفته اند با آنچه كه ما در دنيا ديده و شناخته ايم،ممكن نيست؛زيرا،ابزارهاى شناخت ما محدود و ويژه زندگى اين دنياست و براى بررسى اخبار انبياء دربارۀ آخرت-چنانكه در گذشته بيان داشتيم-كاربردى ندارد.

از جمله رواياتى كه درباره آخرين لحظات زندگى و فرارسيدن مرگ به دست ما رسيده،روايتى است از امام صادق عليه السّلام كه فرموده:

من مات و لم يحجّ حجّة الإسلام دونما مانع يمنعه فليمت ان شاء يهوديا او نصرانيّا.

هر كس مرگش فرا رسد و بدون عذر موجّه حج واجب خود را نگزارده باشد، بايد به خواست خود،يهودى يا نصرانى بميرد (1)./.

ص: 88


1- -ثواب الاعمال باب:عقاب كسى كه حج را ترك كند حديث2/.

انسان و پاداش او در قبر

كتاب هاى روائى از آنچه ميّت در قبر با آن روبرو مى گردد،انباشته است:از سؤال آن دو فرشته مأمور از عقايد (1)گرفته تا ديدن آثار سوء خلق و حسن خلق و ساير رفتارى كه داشته است.و اينكه،قبر براى ميت،بوستانى از بوستانهاى بهشت يا گودالى از گودالهاى آتش است (2).و كسى كه در پى سخن چينى رود يا گاه بول كردن از نجاست پروا نكند،در قبر عذاب مى شود (3).و هر كه اخلاق خود را نيكو گرداند از هنگام ورود در قبر تا پايان مراحل حسابرسى قيامت،پاداش مى گيرد (4)،و هر كه ركوع خود را به درستى انجام دهد، هيچ گونه هراسى در قبر بر او وارد نمى شود (5).

ص: 89


1- -به مادّه"نكر"در سفينة البحار مراجعه شود.
2- -به مادّه"قبر"در سفينة البحار مراجعه شود.
3- -ثواب الاعمال صدوق رحمه اللّه ص 295،حديث 1،صحيح مسلم كتاب الطهارة،باب:الدليل على نجاسة البول ص 240-241،سنن دارمى كتاب الطهارة،باب الاتّقاء من البول(188/1)و سنن ابى داود كتاب الطهارة،باب:الاستبراء من البول(34/1-35)و سنن ابن ماجه كتاب الطهارة،باب:التشديد فى البول(124/1-125)و مسند احمد(225/1 و 266/5،417،419)و صحيح بخارى كتاب الوضوء، باب:من الكبائر ان لا يستر من بوله(64/1)،و كتاب الادب،باب الغيبة(20/8)،و باب النميمة من الكبائر(21/8).
4- -ثواب الاعمال ص 180 باب:ثواب ادخال سرور بر برادر مؤمن.
5- -سفينة البحار،مادّه"ركع".

انسان و پاداش او در محشر

الف-به هنگام نفخ صور
اشاره

روز محشر با دميدن در صور براى حسابرسى آغاز مى گردد."صور"در لغت عرب چيزى همانند شاخ است كه در آن مى دمند تا صدا كند.خداى سبحان مى فرمايد:

وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاّ مَنْ شاءَ اللّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ .

در"صور"دميده مى شود،پس همه كسانى كه در آسمانها و زمينند مى ميرند، مگر آنانى كه خدا بخواهد،سپس بار ديگر در آن دميده مى شود،ناگهان همگى بپاخاسته و در انتظارند (1).

"صعق"در اينجا صوتى است با پى آمد مرگ.در حديث براى"نفخ"تفسيرى آمده كه فشرده آن چنين است:

دميدن در"صور"دو نوبت خواهد بود:

نوبت اول:اسرافيل در صور مى دمد و همه موجودات آسمانها و زمين مى ميرند،مگر آنان كه خدا بخواهد:حاملان عرش و جبرئيل و ميكائيل و عزرائيل.پس از آن خداوند - درحالى كه خود داناتر است-به ملك الموت مى فرمايد:چه كسانى باقى مانده اند؟

ص: 90


1- -زمر68/.

مى گويد:پروردگارا!جز ملك الموت و حاملان عرش و جبرئيل و ميكائيل هيچ كس باقى نمانده است.خداوند مى فرمايد:به جبرئيل و ميكائيل بگو:بايد بميرند و روح آنان قبض گردد!پس از آن- درحالى كه خود داناتر است-به ملك الموت مى فرمايد:كه باقى مانده؟ مى گويد:پروردگارا!جز ملك الموت و حاملان عرش كسى باقى نمانده!مى فرمايد:به حاملان عرش بگو:بايد بميرند و روحشان گرفته شود!بعد مى فرمايد:اى ملك الموت!كه مانده است؟عرض مى كند:كسى جز ملك الموت باقى نيست.مى فرمايد:بمير اى ملك الموت!او نيز ميميرد و خداى ذو الجلال ندا مى كند: لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ امروز حكومت از آن كيست؟هيچ كس پاسخ نمى دهد.در اين هنگام خداى جبّار ذو الجلال خود پاسخ خويشتن را داده و مى فرمايد: لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ از آن خداى يگانه قهار است. (1)

پس از آن، هرگاه خواست دوباره در"صور"مى دمد.چنانكه خود فرمود:سپس دوباره در آن[ صور]مى دمد،ناگهان همگى بپاخاسته و در انتظارند! (2)

نوبت دوم:خداوند درباره آن مى فرمايد:

1- وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً .

در"صور"دميده مى شود؛و ما همه را جمع مى كنيم. (3)

2- وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاّ مَنْ شاءَ اللّهُ وَ كُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِينَ .

روزى كه در"صور"دميده مى شود،و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند در وحشت فرو مى روند،جز كسانى كه خدا خواسته،و همگى با خضوع و ذلت به پيشگاه او حاضر مى شوند! (4)

3- وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ* قالُوا يا/.

ص: 91


1- -مؤمن16/.
2- -در المنثور سيوطى(336/5-337)،و بحار به نقل از كافى و غير آن(326/6-327).
3- -كهف99/.
4- -نمل87/.

وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ* إِنْ كانَتْ إِلاّ صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ* فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ .

در"صور"دميده مى شود،بناگاه آنان از قبرها شتابان به سوى پروردگارشان مى روند*مى گويند:اى واى بر ما!چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت؟!اين همان است كه خداى رحمان وعده داده بود،و فرستادگان او راست گفتند*اين رويداد،صيحه واحدى بيش نيست كه ناگهان همگى نزد ما احضار مى گردند:*امروز به هيچ كس ذرّه اى ستم نمى شود،و پاداشى جز آنچه عمل مى كرديد داده نمى شويد. (1)

و نيز،درباره اينكه همه انسانها را جمع كرده و گرد هم مى آورد،فرموده:

1- وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً .

و همه آنان را برمى انگيزيم،و احدى از ايشان را فروگذار نمى كنيم! (2)

2- يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً .

روزى كه در"صور"دميده مى شود و مجرمان را با بدنهاى كبود در آن روز گرد هم مى آوريم. (3)

3- يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً .

روزى كه پرهيزكاران را دسته جمعى به پيشگاه خداوند رحمن مى آوريم! (4)

شرح كلمات

1-داخرين:ذليلانه و با كرنش.

2-اجداث:قبرها.

ص: 92


1- -يس51/-54.
2- -كهف47/.
3- -طه102/.
4- -مريم85/.

3-ينسلون:جدا مى شوند،با سرعت از قبرها بيرون مى آيند.

4-زرقا:زرق جمع زرق يا ازرق،به معناى كبودى و نيلگونى است.

5-وفدا:وفد نام هيئت و گروهى است كه براى دريافت پاداش يا هر گونه نيازى نزد حاكم مى روند.

ب-در مشاهد روز قيامت
اشاره

خداوند سبحان مشاهد روز قيامت را اينگونه معرفى مى كند:

1- ...أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ* لِيَوْمٍ عَظِيمٍ* يَوْمَ يَقُومُ النّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ .

...آنان برانگيخته مى شوند*در روزى بزرگ*روزى كه مردم در پيشگاه پروردگار جهانيان برپا مى ايستند. (1)

2- يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً .

روزى كه"روح"و"فرشتگان"در يك صف مى ايستند و هيچ يك-جز آنكه خداى رحمن اجازه اش دهد و درست بگويد-سخن نمى گويند! (2)

3- وَ خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ .

خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريده است تا هر كس به آنچه كسب كرده پاداش داده شود،و به آنان ستم نخواهد شد. (3)

4- وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً* اِقْرَأْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً .

و هر انسانى،كردارش را بر گردنش آويخته ايم؛و روز قيامت كتابى براى او بيرون مى آوريم كه آن را فراروى خود گشوده بيند!*به او گفته مى شود:كتابت

ص: 93


1- -مطففين4/-6.
2- -نبأ38/.
3- -جاثيه22/.

را بخوان!همان بس كه امروز خود حسابگر خويش باشى. (1)

5- ...كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ* هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ إِنّا كُنّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ*... وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ* وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنْساكُمْ كَما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا وَ مَأْواكُمُ النّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ* ذلِكُمْ بِأَنَّكُمُ اتَّخَذْتُمْ آياتِ اللّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ لا يُخْرَجُونَ مِنْها وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ .

هر امّتى به سوى كتابش خوانده مى شود،امروز پاداش آنچه را انجام مى داديد به شما مى دهند*اين كتاب ماست كه به حق با شما سخن مى گويد؛ما هر چه را شما انجام مى داديد مى نوشتيم*...و بديهاى آنچه انجام مى دادند بر آنان آشكار مى شود،و آنچه استهزايش مى كردند،آنان را فرا مى گيرد!*و به آنان گفته مى شود:امروز شما را از ياد مى بريم همانگونه كه شما ديدار امروزتان را از ياد برديد،و جايگاه شما دوزخ است و هيچ ياورى نداريد*اين بدان خاطر است كه شما آيات خدا را به سخره گرفتيد و زندگى دنيا شما را فريفت!امروز نه از دوزخ بيرون آيند و نه عذرشان پذيرفته گردد. (2)

6- فَأَمّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَهْ...

وَ أَمّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتابِيَهْ* وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِيَهْ .

پس،كسى كه نامه اعمالش به دست راستش داده شده،مى گويد:بيائيد نامۀ مرا بخوانيد!...و آنكه نامه اعمالش به دست چپش داده شده مى گويد:اى كاش هرگز نامه اعمالم به دست من داده نشده بود*و نمى دانستم حساب من5.

ص: 94


1- -اسراء13/ و 14.
2- -جاثيه28/-29 و 33-35.

چيست! (1)

7- فَأَمّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ* فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً*... وَ أَمّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ* فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً .

پس،كسى كه نامه اعمالش به دست راستش داده شده*بزودى حساب آسانى براى او مى شود*...و اما كسى كه نامه اعمالش به پشت سرش داده شده* بزودى فرياد هلاكت و وا ويلا سر دهد. (2)

8- وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ .

كسانى كه بخل مى ورزند و آنچه را خدا از فضل خويش به آنان داده،انفاق نمى كنند،گمان نكنند اين كار به سود آنان است؛بلكه براى آنان شرّ است.به زودى در روز قيامت،آنچه را نسبت به آن بخل ورزيدند،طوق گردنشان گردانند. (3)

9- ...وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ* يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ...

...روزى كه گواهان بپا خيزند*روزى كه عذرخواهى ستمگران سودى براى آنان ندارد... (4)

10- وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهِيداً عَلى هؤُلاءِ .

روزى كه از هر امّتى،گواهى از خودشان بر آنان برانگيزيم،و تو[ پيامبر]را گواه بر آنان قرار مى دهيم! (5)

11- حَتّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ/.

ص: 95


1- -حاقه19/-26.
2- -انشقاق7/-11.
3- -آل عمران180/.
4- -غافر51/.
5- -نحل89/.

بِما كانُوا يَعْمَلُونَ* وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ...

هنگامى كه به آن مى رسند،گوشها و چشم ها و پوستهاشان به آنچه مى كردند گواهى دهند*آنان به پوستهاى خود مى گويند:چرا بر ضدّ ما گواهى داديد؟ جواب مى دهند:خداوندى كه هر موجودى را به نطق آورده ما را گويا ساخت... (1)

شرح كلمات

1-طائره:كنايه است از عمل خير و شرّ او.

2-ثبور:هلاكت،يدعو ثبورا،يعنى فرياد هلاكت سر مى دهد.

3-سيطوّقون:طوق گردن بر آنان زنند،يعنى بخل آنان در اداى حقوق واجب را به صورت مارى در گردنشان مجسم نمايند.

4-الشّهيد و الأشهاد:شهيد گواه قاطع،و أشهاد جمع شاهد است و مقصود از آن،انبيا و همراهان آنانند كه بر امت هاى خود گواهى مى دهند.و نيز،هر كه گواه اعمالى باشد كه از انسان صادر مى شود.

درباره آثار اعمال در روز قيامت از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت است كه:

1-اطولكم قنوتا فى دار الدّنيا اطولكم راحة يوم القيامة فى الموقف.

كسانى از شما كه در خانه دنيا قنوت[نمازشان]طولانى تر است،در روز قيامت و در جايگاه حساب استراحتى افزون دارند. (2)

2-از وصىّ رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت است كه فرمود:

إذا سجد احدكم فليباشر بكفّيه الأرض لعلّ يصرف عنه الغلّ يوم القيامة.

ص: 96


1- -فصّلت20/-21.
2- -ثواب الاعمال،ص 55.

هرگاه يكى از شما سجده مى كند كف دستهاى خود را بر زمين بچسباند تا شايد تشنگى روز قيامت را از او بگرداند. (1)

3-از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه فرمود:

من بغى على فقير او تطاول عليه و استحقره حشره اللّه يوم القيامة مثل الذّرة على صورة رجل يدخل النّار.

هر كس بر فقيرى ستم كرده يا فخرفروشى كند و كوچكش پندارد،خداوند در روز قيامت او را همانند مورچه در سيماى انسانى،داخل آتش مى كند. (2)

4-از امام صادق عليه السّلام است كه فرمود:

انّ المتكبّرين يجعلون فى صورة الذّرّ يتوطّأهم النّاس حتّى يفرغ اللّه من الحساب.

متكبّران در روز قيامت به صورت مورچه درآمده و مردم از روى آنها راه مى روند تا خداوند از حساب فارغ گردد. (3)5.

ص: 97


1- -ثواب الاعمال،ص 55-56.
2- -ثواب الاعمال،ص 335 باب:عقوبات اعمال.
3- -ثواب الاعمال،ص 265.

انسان و پاداش او در بهشت و جهنم

اشاره

خداوند انسان را در آخرت،بر حسب اعمالى كه در زندگى اين دنيا انجام داده و در آن سرا فرارويش مجسّم مى شوند،با نعمت هاى بهشتى پاداش و با عذاب جهنم كيفر مى دهد؛ همانگونه كه خود از آن خبر داده و فرموده:

1- إِنَّ اللّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جَنّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ...

خداوند كسانى را كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند،در باغهائى از بهشت-كه از زير درختانش نهرها جارى است-وارد مى كند... (1)

2- ...وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِ حِسابٍ .

هر كس عمل شايسته اى انجام دهد-مرد باشد يا زن-در صورتى كه مؤمن باشد داخل بهشت شده و روزى بى حسابى داده مى شوند. (2)

3- ...مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَ لا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً* وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقِيراً .

ص: 98


1- -حج23/.
2- -مؤمن40/.

هر كس عمل بدى انجام دهد،كيفر شود؛و ولىّ و ياورى جز خدا براى خويش نيابد*و كسى كه چيزى از اعمال صالح را انجام دهد-چه مرد و چه زن-در صورتى كه مؤمن باشد داخل بهشت شده و كمترين ستمى به آنان نخواهد شد. (1)

4- وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَكَبِّرِينَ*... وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ... وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً...

روز قيامت كسانى را كه بر خدا دروغ بستند مى بينى كه رويشان سياه است.آيا در جهنم براى متكبران جايگاهى نيست؟*...و به هر كس آنچه انجام داده بى كم وكاست داده شود...و كسانى كه تقواى الهى گزيدند گروه گروه به سوى بهشت برده مى شوند... (2)

5- اَلَّذِينَ آمَنُوا بِآياتِنا وَ كانُوا مُسْلِمِينَ* اُدْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُكُمْ تُحْبَرُونَ .

[به]آنان كه به آيات ما ايمان آورده و مسلمان بودند.[گفته مى شود:]شما و همسرانتان با شادكامى وارد بهشت شويد. (3)

6- وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ... إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ... وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا هُمُ الظّالِمِينَ

اين بهشتى است كه به پاداش اعمالى كه انجام مى داديد وارث آن مى شويد...

[اما]گناهكاران در عذاب جهنم جاويدانند...ما به آنها ستم نكرديم،آنان خود ستمكار بودند! (4)

7- ...وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ* يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ6.

ص: 99


1- -نساء123/-124.
2- -زمر60/ و 70 و 73.
3- -زخرف69/-70.
4- -زخرف72/ و 74 و 76.

جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ .

...كسانى كه طلا و نقره را گنجينه و اندوخته كرده و آن را در راه خدا انفاق نمى كنند،آنان را به عذاب دردناكى بشارت ده!روزى كه آن را در آتش جهنم گداخته كرده و صورتها و پهلوها و پشتهايشان را با آن داغ كنند[و به آنها بگويند:]اين همان چيزى است كه براى خود اندوختند!پس بچشيد آنچه را مى اندوختيد! (1)

شيخ صدوق رحمه اللّه با سند خود از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه فرمود:

اربعة يؤذون اهل النّار على ما بهم من الأذى ينادون بالويل و الثّبور:

رجل عليه تابوت من حجر فانّه مات و فى عنقه اموال النّاس لم يجد لها فى نفسه اداء و لا مخلصا و رجل يجرّ امعاءه،فانّه كان لا يبالى اين اصاب البول جسده و رجل يسيل فوه قيحا و دما،فانّه كان يحاكى فينظر كلّ كلمة خبيثة فيفسد بها و يحاكى بها و رجل يأكل لحمه،فإنّه كان يأكل لحوم النّاس بالغيبة و يمشى بالنّميمة.

چهار گروهند كه با عذابى كه مى بينند و نعره هاى هلاكت خواهى و وا ويلائى كه سر مى دهند،جهنميان را به ستوه مى آورند:1-كسى كه صندوقى از سنگ بر روى اوست،زيرا وى در حالتى از دنيا رفته كه حقوق مالى مردم بر عهده اش بوده و قصد پرداخت و خلاصى از آن را نداشته است.2-كسى كه روده هاى خود را با خود مى كشد،او كسى بوده كه از رسيدن بول به هر جاى بدنش باكى نداشته است.3-كسى كه از دهانش چرك و خون فوران مى كند،زيرا او سخنان زشت را از دهان اين و آن گرفته و براى ديگران بازگو نموده و فساد و فتنه ايجاد مى كرده است.4-كسى كه گوشت خود را مى خورد.او كسى است كه گوشت مردم را با غيبت و سخن چينى مى خورده است. (2)6.

ص: 100


1- -توبه34/-35.
2- -عقاب الاعمال ص 295-296.

خداى سبحان از درهاى متعدد بهشت و جهنّم نيز خبر داده و فرموده:

...وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ* جَنّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ .

...براى پرهيزكاران فرجام نيكويى است*باغهاى جاويدان بهشتى كه درهايش به روى آنان گشوده است. (1)

و خطاب به ابليس كه لعنت خدا بر او باد،فرموده:

إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ* وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ* لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ .

تو هرگز بر بندگان من تسلط نخواهى يافت،مگر گمراهانى كه از تو پيروى كنند*و جهنم،ميعادگاه همه آنهاست!*هفت در دارد و براى هر درى گروه معينى از آنان تقسيم شده اند! (2)

شرح كلمات

1-نقيرا:نقير،خال يا فرورفتگى كوچكى در پشت هسته خرماست كه اشياء سبك و بى ارزش را به آن مثل مى زنند.

2-مثوى:جايگاه،محل اقامت و استقرار.

3-زمرا:گروه گروه،زمر جمع زمره،به معناى فوج و گروه است.

4-مآب:بازگشت،فرجام،عاقبت.

5-جنات عدن:بهشت هاى ثبات و آرامش.

تفسير آيات در روايات

در تفسير آيات مذكور از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايتى است كه فرموده:

بهشت هشت در دارد و جهنم هفت در،برخى از درها بهتر از برخى ديگر است. (3)

ص: 101


1- -ص49/-50.
2- -حجر42/-44.
3- -تفسير سيوطى،الدر المنثور،جلد 4 ص 99-100.

و از امام على عليه السّلام روايتى است كه فرموده:

آيا مى دانيد درهاى جهنم چگونه اند؟راوى مى گويد گفتيم:مانند همين درهاست، فرمود:نه،بلكه چنين است:دستش را روى دستش نهاد و آن را گشود،يعنى درهاى جهنّم مانند خود جهنم روى هم سوارند.و در تفسير قرطبى بعد از آن آمده است:برخى از درها روى برخى ديگر است،و از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه:اهل هر طبقه در همان طبقه هستند. (1)

و باز از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت است كه در تفسير(جزء مقسوم)فرموده:

براى هر درى از درهاى جهنم،گروه معينى از اهل آتش تقسيم شده اند كه هر گروهى به مقدار اعمالى كه انجام داده اند عذاب مى شوند. (2)

در خاتمه،با آوردن پاره اى از احاديثى كه آيات گذشته را شرح كرده و نتايج اعمال را به اجمال و تفصيل بيان مى دارد،اين بحث را به پايان مى بريم:

1-در اصول كافى از امام جعفر صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود:

هر كس مؤمنى را خشنود كند خداى عزّ و جلّ از اين خشنودى موجودى را بيافريند كه به هنگام مرگ ملاقاتش كرده و به او مى گويد:اى ولىّ خدا!مژده باد تو را كه در كرامت و رضوان خدا هستى،پس از آن پيوسته با اوست تا به گور رفته و همين مژده را به او بدهد.

پس از برانگيخته شدن نيز به ديدارش رفته و همان بشارت را به او مى دهد و در كنار او مى ماند تا در مراحل سخت و هولناك پيوسته نويدش داده و دلشادش دارد.آن شخص به او مى گويد:رحمت خدا بر تو باد،تو كه هستى؟مى گويد:من همان خشنودى و سرورى هستم كه بر فلان كس وارد آوردى. (3)

2-در كتاب بحار به نقل از معانى الأخبار صدوق از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود:2.

ص: 102


1- -به تفسير آيه در مجمع البيان و تفسير قرطبى و سيوطى مراجعه شود.
2- -تفسير سيوطى،الدر المنثور،جلد 4 ص 99-100.
3- -اصول كافى جلد 2 ص 191 حديث 12.

هر كس اندوهى را از مؤمنى بزدايد خداوند غمهاى آخرت را از او مى زدايد و او با دلى خنك و خجسته از قبر بيرون مى آيد.و هر كس مؤمنى را از گرسنگى برهاند خداوند از ميوه هاى بهشتش بخوراند،و هر كس شربتى به او بنوشاند خداوند از جام سر به مهر بهشتى سيرابش گرداند. (1)

3-در اصول كافى از امام ابى الحسن عليه السّلام است كه فرموده:

خدا را در زمين بندگانى است كه هميشه در پى برآوردن نياز نيازمندان هستند.آنان آسوده خاطران روز قيامت اند،آرى،هر كس مؤمنى را خشنود كند خداوند در روز قيامت دلش را شادمان گرداند. (2)

4-در اصول كافى از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود:

هيچ مسلمانى نياز مسلمان ديگرى را برآورده نمى كند مگر آنكه خداى متعال ندايش دهد:پاداشت بر من است،و به چيزى غير از بهشت براى تو خشنود نمى شوم. (3)

5-صدوق در ثواب الاعمال از قول معروف بن خرّبوذ آورده كه گفت،شنيدم امام باقر عليه السّلام مى فرمود:

هر مؤمنى كه در دنيا به مصيبتى دچار شود و در حال مصيبت بگويد: «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» ما از خدائيم و به سوى او بازمى گرديم!خداوند همه گناهان گذشته اش را مى آمرزد،مگر گناهان كبيره اى را كه مستوجب آتش باشد!و فرمود:و هرگاه در آينده عمر خود به ياد مصيبت افتد و استرجاع نمايد [«إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» بگويد]و حمد خدا به جاى آورد،خداوند همه گناهانى را كه در فاصله استرجاع اول و استرجاع ثانى انجام داده مى آمرزد،مگر گناهان كبيره را! (4)

6-در بحار الأنوار از امام صادق عليه السّلام از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آورده كه خداى متعال فرموده:هيچ بنده اى را وارد بهشت نكنم مگر آنكه به آسيب جسمانى مبتلايش كنم،پس،4.

ص: 103


1- -بحار جلد 6 ص 355.
2- -اصول كافى جلد 2 ص 197 حديث 2.
3- -اصول كافى جلد 1 ص 194 حديث 7.
4- -بحار جلد 82 ص 127-128 به نقل از ثواب الاعمال ص 234.

اگر اين بلا در حد كفّاره گناهانش بود كه بود،وگرنه سلطه گرى را بر او چيره گردانم كه اگر با آن كفّاره گناهانش را پس داد به همان بسنده شود،وگرنه روزى او را در تنگنا قرار دهم تا اگر گناهانش با آن شسته شد كه شد،وگرنه به هنگام مرگ چنان بر او سخت بگيرم كه پاك و بى گناه نزد من آيد و آنگاه او را وارد بهشت گردانم... (1)

7-در صحيح بخارى است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:

هيچ مسلمانى نيست كه دچار مصيبت گردد مگر آنكه خداوند گناهانش را بريزد، همان گونه كه برگ درخت مى ريزد. (2)

8-در روايت ديگرى است كه:

هيچ مصيبتى به شخص مسلمان نمى رسد مگر آنكه خداوند آن را كفّاره گناهش قرار مى دهد،حتى اگر خارى بدن او را بخراشد. (3)

9-در صحيح بخارى و صحيح مسلم است كه رسول خدا فرمود:

هيچ مسلمانى نيست كه خراش خارى يا سخت تر از آن به او برسد مگر آنكه خداوند با آن گناهانش را مى ريزد،همان گونه كه درخت برگ خود را مى ريزد. (4)

10-در صحيح بخارى و مسند احمد است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:

هيچ گونه رنج و سختى،درد و مرض،مصيبت و اندوه،آزار و آسيب و حتى خراش خارى به مسلمانى نمى رسد مگر آنكه خداوند آن را كفّاره گناهانش گرداند. (5)0.

ص: 104


1- -بحار جلد 6 ص 172 به نقل از كتاب التمحيص.
2- -صحيح بخارى جلد 3 ص 2-3 كتاب المرضى باب:شدّة المرض.
3- -صحيح بخارى كتاب المرضى باب:ما جاء فى كفّارة المرض.
4- -صحيح بخارى جلد 3 ص 3 كتاب المرضى باب:شدة المرض،صحيح مسلم كتاب البرّ و الصلة و الادب باب:ثواب المؤمن فيما يصيبه.
5- -صحيح بخارى جلد 3 ص 2 كتاب المرضى باب:ما جاء فى كفّارة المرض،و مسند احمد ج 3 ص 180.

پاداش صبر و شكيبايى

اشاره

خداوند همان گونه كه براى هر يك از اعمال انسان پاداش دنيوى و جزاى اخروى قرار داده،همچنين براى صبر و شكيبائى انسان بر ناخوشيها و مصائب نيز،جزاى دنيائى و پاداش آخرتى مقرر داشته است.امام على عليه السّلام از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه آن حضرت فرمود:

الصّبر ثلاثة:صبر عند المصيبة،و صبر على الطّاعة،و صبر عند المعصية.

صبر و شكيبائى سه گونه است: خويشتن دارى به هنگام مصيبت،استقامت و پايدارى در اطاعت،شكيبيدن و بردبارى در برابر معصيت. (1)

خداوند در سوره اعراف فرموده:بنى اسرائيل را به خاطر آنكه در زندگى دنيا صبر و استقامت نشان دادند،پاداش داده است:

وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِي بارَكْنا فِيها وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ .

مشرق ها و مغرب هاى سرزمينى را كه بركت داده بوديم،به آن قوم به ضعف كشيده شده[ بنى اسرائيل]به ميراث داديم،و وعده نيك پروردگارت بر

ص: 105


1- -بحار جلد 82 ص 139 به نقل از مسكن الفؤاد.

بنى اسرائيل به خاطر صبر و استقامتى كه نشان دادند،تحقق يافت،و آنچه فرعون و فرعونيان مى ساختند و مى افراشتند،در هم كوبيديم! (1)

و نيز،درباره پاداش انواع سه كانه صبر و شكيبائى مى فرمايد:

1- وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرِينَ* اَلَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ* أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ .

يقينا همه شما را با چيزى از ترس و گرسنگى و كاهش در مالها و جانها و ثمرات امتحان مى كنيم،و بشارت ده شكيبايان را!*آنان كه هرگاه مصيبتى به ايشان رسيد گفتند:ما از خدائيم و به سوى او بازمى گرديم !*آنان،مشمول صلوات و رحمت پروردگار خود هستند،آنان،همان هدايت يافتگانند! (2)

2- لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ .

نيكى[تنها]اين نيست كه روى خود را به سوى مشرق و مغرب كنيد،بلكه نيكى و نيكوكردار آن است كه به خدا و روز رستاخيز و فرشتگان و كتاب و پيامبران،ايمان آورده و مال خود را،با آنكه دوستش دارد،به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و درراه ماندگان و سائلان و بردگان،انفاق مى كند،و نماز را برپا مى دارد،و زكات را مى پردازد،و نيز،آنانى كه- هرگاه عهد بستند-به عهد7.

ص: 106


1- -اعراف137/.
2- -بقره155/-157.

خود وفا مى كنند،و در برابر محروميت ها و بيماريها و زمان جنگ صبر و استقامت نشان مى دهند،اينان كسانى اند كه راست مى گويند و ايشان همان پرهيزكارانند! (1)

خلاصۀ اين آيات كه از سوره بقره آورديم اين شد كه:پرهيزكاران و هدايت يافتگان و نيكوكاران كسانى اند كه كارهاى شايسته انجام داده و به انواع سه گانه صبر و شكيبائى آراسته اند.

از جمله نمونه ها و مصاديق صبر بر طاعت و مصيبت،صبر و شكيبائى مؤمنان بر اذيت و آزار و سخريه و ريشخندى است كه براى ايمانشان به خدا تحمّل مى كنند،چنانكه خداى متعال از آن خبر داده و فرموده:

1- إِنَّهُ كانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبادِي يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرّاحِمِينَ* فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ* إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ .

آرى،گروهى از بندگانم مى گفتند:پروردگارا!ما ايمان آورديم،ما را بيامرز و بر ما رحم كن كه تو بهترين رحم كنندگانى!*و شما آنان را به باد مسخره گرفتيد تا ياد مرا از خاطرتان زدودند،و شما همچنان به آنها مى خنديديد* من امروز آنان را به خاطر صبر و استقامتشان پاداش دادم،راستى را كه آنان رستگارانند! (2)

2- اَلَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ* وَ إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ قالُوا آمَنّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنّا كُنّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ* أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِما صَبَرُوا وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ* وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلِينَ .1.

ص: 107


1- -بقره177/.
2- -مؤمنون109/-111.

آنان كه پيش از قرآن،كتاب آسمانى به آنها داده ايم،به آن ايمان مى آورند*و هنگامى كه بر آنان تلاوت شود مى گويند:به آن ايمان آورديم.اينها همه حق است و از جانب پروردگار ماست.ما پيش از اين هم مسلمان بوديم*آنان به خاطر شكيبائى و صبرشان،پاداش خود را دو بار دريافت مى دارند،و با نيكى ها بدى ها را دفع مى كنند،و از آنچه روزى شان داده ايم انفاق مى كنند*و هرگاه سخن لغو و بيهوده بشنوند از آن روى مى گردانند و مى گويند:اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان،سلام بر شما،ما خواهان جاهلان نيستيم! (1)

3-خداوند در سوره رعد صابران و برپا دارندگان نماز را بشارت داده و فرموده:

وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدّارِ* جَنّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيّاتِهِمْ وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ* سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ .

و آنان كه به خاطر پروردگارشان شكيبائى ورزيده،و نماز را برپا مى دارند،و از آنچه روزى شان داده ايم،در نهان و آشكار،انفاق كرده و با حسنات سيّئات را دفع مى كنند؛فرجام نيك آن سرا،ويژه آنان است:*بهشت هاى جاويدان كه-با پدران و همسران و فرزندان صالح خود-در آنها جايگزين مى گردند و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد شده*[و گويند:]سلام بر شما كه صبورى كرديد!وه كه چه نيكوست فرجام آن سرا! (2)

شرح كلمات

1-يعرشون:بالا مى برند.در اينجا مراد بناهاى مستحكمى است كه فرعونيان در

ص: 108


1- -قصص52/-55.
2- -رعد22/-24.

املاك خود مى ساختند.

2-البأس و البأساء:سختى و ناخوشى و جنگ كه در اينجا،مراد از"بأساء"سختى و ناخوشى و مراد از"بأس"زمان جنگ است.

3-يدرءون:يدفعون:دفع مى كنند،از خود مى رانند.

پاداش صابران در روايات

در بحار با سند خود از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود:رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده:

هنگامى كه پرونده هاى اعمال گشوده و ترازوهاى سنجش برقرار گردد،براى بلا ديدگان صابر،نه ترازوى سنجش نهند و نه پرونده عمل گشايند!و اين آيه را تلاوت فرمود: (إِنَّما يُوَفَّى الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ) صابران پاداش خود را بى حساب دريافت مى دارند! (1)

و باز در بحار با سند خود از امام زين العابدين عليه السّلام روايت كرده كه فرمود:

هنگامى كه خداوند همه اولين و آخرين را گرد آورد،جارزننده اى فرياد مى زند:كجايند صابران تا بى حساب وارد بهشت شوند؟!فرمود:افرادى سرافراز بپا مى خيزند،فرشتگان نزد آنان رفته و مى گويند:اى فرزندان آدم به كجا مى رويد؟مى گويند:به سوى بهشت! مى گويند:پيش از حساب؟مى گويند:آرى،مى گويند:مگر شما كه هستيد؟مى گويند:

صابران!مى گويند:صبر شما چگونه بوده؟مى گويند:در طاعت خدا استقامت كرديم و از معصيت او خويشتن دارى نموديم تا خداى عزّ و جلّ ما را ميرانيد و روحمان را دريافت كرد.فرشتگان مى گويند:شما همانگونه ايد كه گفتيد،وارد بهشت شويد كه پاداش عمل كنندگان بسيار نيكوست! (2)

و نيز،صدوق رحمه اللّه در ثواب الاعمال با سند خود از امام باقر عليه السّلام آورده است كه فرمود:

هر كس نابينا از دنيا رود،در حالى كه براى خدا صبورى كرده و دوستدار آل

ص: 109


1- -بحار جلد 82 ص 145،و زمر10/.
2- -بحار جلد 82 ص 138.

محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باشد،بى حساب به ملاقات خدا نائل گردد. (1)

***

اينها نمونه هائى از پاداش هاست كه انسان براى عمل يا صبر بر ناخوشى ها دريافت مى دارد.در بحث آينده-به يارى خدا-چگونگى به ارث ماندن نتايج اعمال را بررسى مى نمائيم.4.

ص: 110


1- -ثواب الاعمال،ص 61 و 234.

پاداش عمل،ميراث نسلها

اشاره

خداوند سبحان خبر داده كه پاداش و نتيجه عمل براى نسل هاى بعدى نيز،باقى مى ماند.چنانكه در سوره نساء مى فرمايد:

وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً* إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً .

كسانى كه اگر فرزندان صغير و ناتوانى از خود بر جاى گذارند از آينده آنان بيمناكند ،بايد بترسند و از خدا بپرهيزند و سخنى سنجيده و استوار گويند* آنان كه اموال يتيمان را به ظلم و ستم مى خورند،تنها در اندرون خود آتش مى خورند و بزودى در شعله هاى آتش بريان مى شوند.

در سوره كهف مى فرمايد:

فَانْطَلَقا حَتّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما فَوَجَدا فِيها جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً*...* وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ...

[خضر و موسى]به راه خود ادامه دادند تا به مردم قريه اى رسيدند و از آنان خواستند كه به ايشان غذا دهند؛ولى آنان از مهمان كردنشان خوددارى نمودند؛

ص: 111

در آنجا ديوارى يافتند كه مى خواست فرو ريزد،[خضر]آن را برپا داشت.

موسى گفت:مى خواستى در برابر اين كار مزدى بگيرى!*...*اما آن ديوار،از آن دو نوجوان يتيم در آن شهر بود؛و زير آن،گنجى بود متعلق به آن دو؛و پدرشان مرد صالحى بود؛و پروردگار تو مى خواست آنان به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج نمايند؛اين رحمتى از پروردگارت بود (1)...

شرح كلمات

1-سديد:درست،قول سديد يعنى سخن درست و استوار كه موافق عدل و شرع باشد.

2-سعير:آتش برافروخته سركش كه مراد از آن جهنم است.

3-ينقضّ:فرو ريزد،يعنى آن ديوار در حال فرو ريختن و انهدام بود.

4-اشدّهما:قوّت و توانشان،و(يبلغا اشدّهما)يعنى به سن رشد و توانمندى برسند.

آثار عمل بعد از مرگ

آثار برخى از اعمال پس از مرگ انسان نيز،باقى مانده و سود و زيان آن به صاحب عمل برمى گردد.صدوق در كتاب خصال از امام صادق عليه السّلام آورده است كه فرمود:

انسان پس از مرگ هيچ گونه ثواب و پاداشى به دنبال خود ندارد مگر پاداش سه كار نيك را:1-صدقه جاريه،صدقه اى كه در حال حيات به راه انداخته باشد،مانند موقوفه اى كه ارث برده نشود،اين جريان،پس از مرگ او تا روز قيامت ادامه مى يابد.2-سنّت هدايت و راهنمائى كه خود به آن عمل كرده و پس از او مورد عمل ديگران قرار گيرد.

3-فرزند شايسته اى كه براى او آمرزش بخواهد. (2)

شرح اين حديث در روايت ديگرى چنين است كه امام عليه السّلام فرموده:

ص: 112


1- -كهف77/-82.
2- -خصال صدوق ج 1 ص 153.

شش چيز است كه مؤمن پس از مرگ خود از آنها سود مى برد:1-فرزند شايسته اى كه برايش آمرزش بخواهد2-كتاب و قرآنى كه خوانده شود3-چاه آبى كه حفر كند4- درختى كه بكارد5-جريان آبى كه براى صدقه وقف نمايد6-سنت پسنديده اى كه پس از وى به كار آيد. (1)

***

تا اينجا،آثار عمل در دنيا و آخرت و به ارث ماندن آن را بيان داشتيم،از جمله آثار و نتايج اعمال نيك"حق شفاعت"است كه پروردگار عالميان آن را به برخى از بندگان خود عطا مى كند و ما در بحث آينده-به يارى خدا-آن را بررسى مى نمائيم.3.

ص: 113


1- -خصال صدوق ج 1 ص 323.

شايستگى شفاعت،پاداش برخى اعمال

الف-تعريف شفاعت

شفاعت در زبان عرب به معناى ضميمه كردن دو چيز همانند و درخواست عفو و بخشش براى گناهكار است؛شفيع و شافع كسى است كه براى يارى رساندن به گناهكار با او همراه شده و در حق وى شفاعت مى كند.

ب-شفاعت در قرآن
اشاره

خداى متعال در سوره طه مى فرمايد:

يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ...*... يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً .

روزى كه در صور دميده شود...*...در آن روز شفاعت هيچ كس سودى نبخشد مگر كسى كه خداى رحمان به او اجازه داده و به گفتار او راضى است. (1)

و در سوره مريم مى فرمايد:

لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً .

آنان هرگز حق شفاعت ندارند،مگر كسى كه نزد خداى رحمان عهد و پيمانى

ص: 114


1- -طه102/ و 109.

دارد. (1)

و در سوره اسراء فرموده:

...عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً .

...اميد است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستايش[ مقام شفاعت] برانگيزد. (2)

و در سوره انبيا فرموده:

...لا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ .

...آنان[ بندگان شايسته]جز براى كسى كه خدا راضى است شفاعت نمى كنند.آنان از ترس خدا بيمناكند . (3)

و در سوره اعراف مى فرمايد:

اَلَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا...*...*... يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَيَشْفَعُوا لَنا...

آنان كه دين خود را بيهودگى و بازيچه گرفتند؛و زندگانى دنيا مغرورشان ساخت؛امروز[ قيامت]فراموششان مى كنيم،همان گونه كه ديدار اين روزشان را فراموش كردند...*...*...روزى كه حقيقت امر فرا رسد، كسانى كه در گذشته آن را فراموش كرده بودند مى گويند:راستى را كه رسولان پروردگار ما حق را آوردند؛آيا شفيعانى براى ما وجود دارد كه شفاعتمان كنند؟ (4)3.

ص: 115


1- -مريم87/.
2- -اسراء79/.
3- -انبيا28/.
4- -اعراف51/-53.
تفسير آيات

روزى كه در صور دميده شود شفاعت هيچ كس كارساز نيست مگر شفاعت بندگان صالح خدا كه اجازه شان داده و از گفتارشان راضى است.

و نيز،هيچ كس مالك شفاعت نيست مگر كسانى كه نزد خداى رحمان عهد و پيمان دارند،يعنى انبيا و اوصيا و بندگان شايسته خدا كه با ايشانند.

شفاعت،همان مقام محمودى است كه خداوند به خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وعده داده است،و انبيا عليهم السّلام تنها از كسانى شفاعت مى كنند كه خداوند از شفاعت براى آنان راضى باشد؛و در همين روز است كه مغروران و كسانى كه زندگانى دنيا فريبشان داده درحالى كه هيچ شفاعت كننده اى ندارند،مى گويند:آيا براى ما شفيعانى هست كه شفاعتمان كند؟

ج-شفاعت در روايات
اشاره

در بحار به نقل از كتاب عيون اخبار الرضا عليه السّلام آورده است كه امام رضا عليه السّلام از قول پدرش امام كاظم عليه السّلام و او از پدرش تا امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده كه فرمود:رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده:

من لم يؤمن بحوضى-الحوض:الكوثر-فلا اورده اللّه حوضى و من لم يؤمن بشفاعتى فلا اناله اللّه شفاعتى...

هر كس به حوض من ايمان نياورد-حوض كوثر-خداوند او را بر حوض من وارد نسازد،و هر كس به شفاعت من ايمان نياورد،خداوند شفاعت مرا به او نرساند...

راوى در پايان روايت از امام رضا عليه السّلام مى پرسد:اى فرزند رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم!پس معناى فرموده خداى عزّ و جل چيست كه مى فرمايد: "وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى" شفاعت نمى كنند مگر براى كسى كه خدا راضى است.فرمود:معناى آيه اين است كه:

شفاعت نمى كنند مگر براى كسى كه خداوند دينش را پسنديده است. (1)

ص: 116


1- -بحار ج 8 ص 34،و انبيا28/.

در مسند احمد آورده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده:

الصيام و القرآن يشفعان للعبد يوم القيامة،يقول الصّيام:اى ربّ منعته الطّعام و الشّهوات بالنّهار فشفّعنى (1)فيه،و يقول القرآن:منعته النّوم باللّيل فشفّعنى فيه،قال:فيشفعان.

روزه و قرآن در روز قيامت براى بنده خدا شفاعت مى كنند،روزه گويد:

پروردگارا!من او را در طول روز از همه غذاها و شهوات بازداشتم،حال،مرا شفيع او گردان.و قرآن گويد:من او را از خواب شب بازداشتم،اكنون مرا شفيع او قرار ده.فرمود:و بدين گونه او را شفاعت مى كنند. (2)

در روايت ديگرى از امام على عليه السّلام است كه فرمود:رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است:

ثلاثة يشفعون الى اللّه عزّ و جلّ فيشفّعون:الانبياء ثمّ العلماء ثمّ الشّهداء.

سه گروه اند كه نزد خداى عزّ و جلّ شفاعت كرده و شفاعتشان پذيرفته مى شود:

انبيا و علما و شهدا. (3)

در سنن ابن ماجه آورده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:

يشفع يوم القيامة ثلاثة:الانبياء ثمّ العلماء ثمّ الشّهداء.

سه گروه در روز قيامت شفاعت مى كنند:انبيا و علما و شهدا. (4)

در بحار از امام صادق عليه السّلام درباره شفاعت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در روز قيامت حديثى آورده كه در آخر آن آمده است:

...انّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يومئذ يخرّ ساجدا فيمكث ما شاء اللّه فيقول اللّه عزّ و جلّ:ارفع رأسك و اشفع تشفّع،و سل تعط.و ذلك قوله تعالى:

"عسى ان يبعثك ربّك مقاما محمودا".3.

ص: 117


1- -در متن كتاب"فيشفعنى"آمده كه اشتباه است.
2- -مسند احمد ج 2 ص 174.
3- -بحار ج 8 ص 34.
4- -سنن ابن ماجه باب ذكر شفاعت حديث 4313.

...رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در آن روز به سجده مى افتد و تا هنگامى كه خدا بخواهد درنگ مى كند،پس از آن خداى عزّ و جلّ مى فرمايد:سر خود را بردار و شفاعت كن تا شفاعتت پذيرفته گردد،و درخواست كن تا خواسته ات عطا شود.و اين همان سخن خداى متعال است كه فرموده:اميد است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستايش برانگيزد. (1)

مشروح اين خبر در تفسير ابن كثير و طبرى و ديگران با عباراتى متفاوت نيز،آمده است. (2)

ترمذى از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:

شفاعتى لاهل الكبائر من امّتى.

شفاعت من براى صاحبان كبائر از امتم مى باشد. (3)

نتيجۀ بحث

از مجموع آيات و احاديث وارد درباره شفاعت دانسته مى شود كه،شفاعت در روز قيامت براى هر كس هر گونه بخواهد نيست؛بلكه شفاعت برابر با مشيت خداى حكيم، پاداش اعمالى است كه خداوند آنها را اسباب شفاعت قرار داده است؛مانند اينكه،بنده مسلمانى در واجبى از واجباتش كوتاهى كرده و در مقابل آن در زندگى دنيائى اش از صميم قلب دوستدار رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اهل بيت او عليهم السّلام بوده،و آنان را از آن رو كه اولياى خدا بوده اند دوست داشته است؛يا آنكه عالمى را بدان سبب كه عالم اسلامى بوده گرامى داشته، يا به مؤمن صالحى كه بعدها به شهادت رسيده نيكوئى نموده است.خداوند نيز او را به خاطر آن حبّ قلبى و اين اقدام علمى اش پاداشى مى دهد كه تقصير و كوتاهى اش در آن واجب را جبران نمايد.

ص: 118


1- -بحار ج 8 ص 36،و اسراء79/.
2- -به تفسير آيه در تفسير طبرى و قرطبى و ابن كثير و صحيح بخارى كتاب تفسير ج 3 ص 102 و سنن ابن ماجه حديث(4312)و سنن ترمذى ج 9 ص 267 مراجعه شود.
3- -سنن ترمذى كتاب«صفة يوم القيامة».

در نقطه مقابل نيز،آثار اعمال زشت و گناهان است كه پاداش اعمال نيك را تباه و نابود مى كند و ما در بحث آينده-به يارى خدا-آن را بررسى مى نمائيم.

ص: 119

تباهى پاداش،كيفر برخى اعمال

الف-تعريف حبط و تباهى عمل

حبط عمل و كار،بطلان و تباه شدن نتيجه آن است.نتيجه اعمال آدمى در آخرت به دلايل زير تباه مى گردد:

1-اينكه به خدا و روز قيامت ايمان نياورد يا مشرك باشد و با خدا و رسول بستيزد.

2-اينكه عمل را به قصد نفع دنيائى انجام داده باشد كه پاداش آن را نيز همان گونه كه خواسته در دنيا دريافت مى كند.

3-اينكه بى تقوا باشد و آداب اسلامى را سبك بشمارد و ريا كند و...

ب-حبط عمل در قرآن كريم

خداى سبحان در قرآن كريم چگونگى حبط و تباهى اعمال نيك آدميان را،از هر صنف و گروهى كه باشند،همراه با دلايل آن بيان داشته و در سوره اعراف درباره كافران به آيات خدا و قيامت مى فرمايد:

وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ .

آنان كه آيات خدا و ديدار قيامت را تكذيب مى كنند،اعمالشان تباه مى گردد.

ص: 120

آيا جز آنچه عمل مى كردند پاداش داده مى شوند؟! (1)

در سوره توبه درباره مشركان مى فرمايد:

ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللّهِ شاهِدِينَ عَلى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِي النّارِ هُمْ خالِدُونَ* إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسى أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ .

مشركان را نشايد كه مساجد خدا را آباد كنند در حالى كه به كفر خويش گواهى مى دهند!اين گروه اعمالشان تباه گرديده و در آتش دوزخ جاودانند.*مساجد خدا را تنها آن كسى آباد مى كند كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و نماز را برپا دارد و زكات را بپردازد و جز از خدا نترسد.اميد است اين گروه از راه يافتگان باشند. (2)

در سوره بقره درباره مرتدين و از دين برگشته ها مى فرمايد:

...وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيَ َا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ .

...هر كس از شما كه از دينش برگردد و در حال كفر بميرد.چنين كسانى همه اعمالشان در دنيا و آخرت تباه شده و اهل دوزخند و هميشه در آن خواهند بود. (3)

در سوره محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم درباره كافران و ستيزه جويان با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدى لَنْ يَضُرُّوا اللّهَ شَيْئاً وَ سَيُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ* يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ ./.

ص: 121


1- -اعراف147/.
2- -توبه17/ و 18.
3- -بقره217/.

آنان كه كافر شدند و[مردمان]را از راه خدا بازداشتند و بعد از آنكه راه هدايت برايشان روشن شد[بازهم ]با رسول خدا ستيزه جوئى كردند،هرگز زيانى به خدا نمى رسانند[بلكه خداوند]بزودى اعمالشان را تباه و نابود مى كند*اى كسانى كه ايمان آورده ايد!اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول خدا را و اعمال خود را تباه نسازيد!

حبط و تباهى اعمال-چنانكه گذشت و مى آيد-تنها دامن كافران را نمى گيرد بلكه مسلمانان را نيز شامل مى گردد،خداوند در سوره حجرات مى فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد!صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد،و با او به آواز بلند-بدان گونه كه با يكديگر سخن مى گوئيد-سخن مگوئيد كه اعمالتان تباه گردد و شما ندانيد!

در سوره بقره مى فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى كَالَّذِي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَ...

اى كسانى كه ايمان آورده ايد!صدقات و بخشوده هاى خود را با منّت و آزار تباه و باطل مسازيد،همانند كسى كه مال خود را براى ريا و خودنمائى انفاق مى كند و...

ج-حبط عمل در روايات
اشاره

در روايات اسلامى به بسيارى از دلايل و اسباب حبط اعمال اشاره شده است كه در زير نمونه هائى از آنها را مى آوريم:

شيخ صدوق در كتاب ثواب الاعمال از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايتى آورده كه آن حضرت فرموده:

هر كس بگويد:"سبحان اللّه"خداوند براى او در بهشت درختى را غرس مى كند.

ص: 122

و هر كس بگويد:"الحمد للّه"خداوند براى او در بهشت درختى را مى كارد.

و هر كس بگويد:"لا اله الا اللّه"خداوند براى او در بهشت درختى را مى نشاند.

و هر كس بگويد:"اللّه اكبر"خداوند براى او در بهشت درختى را برآورد.

يكى از مردان قريش گفت:اى رسول خدا!بنابراين،درختان ما در بهشت بسيار است!فرمود:آرى،ولى بر حذر باشيد كه آتشى بر آنها نفرستيد تا همه را بسوزاند،زيرا خداى عزّ و جلّ مى فرمايد: "يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ" اى كسانى كه ايمان آورده ايد!اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول خدا را و اعمال خود را[با نافرمانى]باطل نكنيد! (1)

در صحيح مسلم و غير آن از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آورده اند كه فرموده:

انّ فرطكم علىّ الحوض،من ورد شرب،و من شرب لم يظمأ بعد،و ليردنّ علىّ اقوام اعرفهم و يعرفونى ثمّ يحال بينى و بينهم.

به سوى من بر حوض كوثر سبقت جوئيد كه هر كس رسيد مى نوشد و هر كه نوشيد بعد از آن تشنه نگردد،در آنجا گروه هائى بر من وارد مى شوند كه آنان را شناخته و آنان نيز مرا مى شناسند سپس ميان من و آنان جدائى مى افتد!

در روايت ديگرى است كه فرموده:

ليردنّ علىّ الحوض رجال ممّن صاحبنى حتّى اذا رأيتهم اختلجوا دونى، فلأقولنّ أي ربّ اصحابى اصحابى،فيقالنّ لى:انّك لا تدرى ما احدثوا بعدك.

مردانى از اصحابم بر حوض كوثر نزد من مى آيند،ولى تا آنان را مى بينم از من جداشان مى كنند،من[با شتاب]مى گويم:خداى من!يارانم!يارانم!به من گفته مى شود:تو نميدانى اينان بعد از تو چه كردند! (2)

در حديث ديگرى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده است:0.

ص: 123


1- -ثواب الاعمال ص 32،و سورۀ محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيه 33.
2- -صحيح مسلم،كتاب الفضائل،حديث 26 و 27 و 28 و 32 و 40.

انّ المرائى يدعى به يوم القيامة بأربعة اسماء:يا كافر!يا فاجر!يا غادر!يا خاسر!حبط عملك و بطل اجرك و لا خلاق لك اليوم،فالتمس اجرك ممّن كنت تعمل له.

روز قيامت شخص رياكار را با چهار نام صدا مى زنند و مى گويند:اى كافر!اى فاجر!اى مكّار!اى زيانكار!كردارت تباه و پاداشت باطل گرديد،امروز بهره اى ندارى،اكنون پاداش خود را از كسى درخواست كن كه برايش كار مى كردى! (1)

خلاصه بحث

تا اينجا،نمونه هائى از پاداش"ربّ العالمين"به انسان را بيان داشتيم.در بحث آينده -به يارى خدا-شركت جن و انس در پاداش و كيفر الهى را بيان مى داريم.

ص: 124


1- -بحار ج 72 ص 295 به نقل از أمالى صدوق ص 346.

جنّيان در پاداش و كيفر همانند انسانند

اشاره

در بحث خلقت آدم عليه السّلام آورديم كه خداوند همه فرشتگان را فرمان داد تا براى آدم سجده كنند،آنان همه سجده كردند جز ابليس كه از جنيان بود،خداى سبحان نيز او را كيفرى در خور داده و از درگاه خود بيرونش راند.آنچه در اينجا مى آوريم بيان خداوند از سرانجام او و همزادان جنى اش در روز قيامت خواهد بود.

1-خداوند در سوره انعام مى فرمايد:

وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً يا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ... يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلى أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ .

روزى كه خداوند همه آنان را گرد هم آورد[مى گويد:]اى جماعت جنيان! شما بسيارى از انسانها را گمراه ساختيد...اى گروه جن و انس!آيا رسولانى از خود شما به سويتان نيامدند كه آيات مرا برايتان بازگو مى كردند و شما را از ديدار چنين روزى بيم مى دادند؟!آنان مى گويند:ما بر ضد خودمان گواهى مى دهيم![آرى]زندگى دنيا آنان را فريفت و به زيان خود گواهى دهند كه كافر بودند. (1)

ص: 125


1- -انعام128/ و 130.

2-در سوره جن از زبان خود جنيان براى قوم خويش مى فرمايد:

وَ أَنّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً* وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً .

[آنان گفتند:]گروهى از ما مسلمان و گروهى ستمگرند.و هر كس اسلام آورد راه رشد و هدايت را برگزيده است*امّا ستمگران هيزم و آتشگيره دوزخند! (1)

3-در سوره اعراف مى فرمايد:

قالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِي النّارِ كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتّى إِذَا ادّارَكُوا فِيها جَمِيعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ* وَ قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما كانَ لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ .

[خداوند به ستمگران]مى فرمايد:در رديف گروه هاى مشابه خود،از جن و انس،در آتش درآييد! هرگاه دسته اى وارد مى شود همتاى خود را لعن مى كند تا چون همگى در آنجا به هم رسند،گروه دنباله رو درباره پيشوايان خود مى گويند:پروردگارا!اينان بودند كه ما را گمراه ساختند.پس كيفر دوزخى آنان را مضاعف كن!خداوند مى فرمايد:عذاب همه مضاعف است ولى شما نمى دانيد*پيشوايان به دنباله روان گويند:شما بهتر از ما نبوديد،پس بچشيد عذاب را كه محصول كار خودتان است! (2)

4-در سوره هود مى فرمايد:

...وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ أَجْمَعِينَ .

...و فرمان پروردگارت قطعى شده كه:جهنّم را از همه جن و انس9.

ص: 126


1- -جن14/ و 15.
2- -اعراف38/ و 39.

انباشته گردانم! (1)

اينها برخى از آيات قرآن كريم درباره رفتار جنيان و مجازات آنان در دنيا و آخرت بود.قرآن كريم شرح و تفصيل حالات ويژه جن در قيامت را-بدان گونه كه درباره انسان آورده-نياورده است.

خلاصه بحث پاداش و كيفر

گفتيم:انسان خود گندم و جو و حبوبات را مى كارد و پس از چند ماه كه بگذرد محصول آن را برداشت مى كند.و نيز،انواع درختان ميوه را مى نشاند و پس از چند سال كه گذشت ميوه آن را برمى گيرد.يعنى انسان محصول دسترنج خود را مى خورد،با اين حال، خداى سبحان مى فرمايد: "كُلُوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ" از آنچه خداوند روزى تان داده بخوريد! (2)و نيز مى فرمايد: "يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ" اى كسانى كه ايمان آورده ايد!از پاكيزه هاى آنچه روزى تان داديم بخوريد. (3)و مى فرمايد: "وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيّاكُمْ" فرزندانتان را از ترس فقر و گرسنگى نكشيد!ما آنها و شما را روزى مى دهيم! (4)

و گفتيم:اين براى آن است كه انسان در اين مجموعه هستى همانند كسى است كه به "سلف سرويس"مى رود و بايد با دست خود از خويشتن پذيرائى كند،در چنين مكان ها آن كسى كه ميهمانان را اطعام كرده و انواع خوردنى ها را براى آنان فراهم مى نمايد ميزبان است،ولى ميهمان نيز در انتخاب غذا و آماده كردن آن براى خويشتن آزاد است و اگر اقدام نكند و بشقاب و قاشق برندارد و نزديك ديگ غذا نشود و هر چه خواست برنگيرد گرسنه مى ماند و حق اعتراض هم ندارد،همچنانكه اگر پرخورى كند يا غذاى ناباب بخورد نيز،تبعات آن بر خود اوست كه چنين كرده است.

ص: 127


1- -هود119/.
2- -مائده88/ و نحل114/.
3- -بقره172/.
4- -اسراء31/.

انسان در بهره گيرى از نتايج اعمال معنوى خويش نيز بگونه اى است كه برخى از نتايج كردار خود را تمام و كمال در همين دنيا دريافت مى كند،مانند آثار صلۀ رحم كافر كه براى او پاداش دنيائى دارد.برخى را نيز تنها در آخرت مى يابد،مانند آثار شهادت كه ويژه مؤمنين است.برخى از اعمال نيز بهره هر دو سرائى دارد مانند صله رحم مؤمن كه پاداش دنيائى و آخرتى آن را تماما دريافت مى دارد.

بنا بر آنچه آورديم،انسان نتيجه رفتار معنوى خود را،بدان گونه كه نتيجه رفتار مادّى اش را مى گيرد،تماما دريافت مى دارد،يا در دنيا و يا در آخرت،و يا در دنيا و آخرت هر دو،همچنين است نتايج اعمال سوء و زشت!

حق شفاعت در روز قيامت و اينكه خداى رحمان به برخى از انسانها چنين كرامتى را عطا مى فرمايد،نيز،محصول اعمالى است كه انسان در دنيا انجام مى دهد.همچنين است حبط و تباهى اعمال انسانها در روز قيامت كه نتيجه برخى كردار دنيائى آنان است،زيرا:

"لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعى" براى انسان پاداشى جز آنچه خود كرده نيست! (1)

قرآن كريم همچنين خبر داده كه جنيان هم بمانند انسيان پاداش اعمالشان را در آخرت تماما دريافت مى دارند.

همه آنچه را آورديم بر اساس تقدير"ربّ العالمين"و به اقتضاى برخى از صفات پروردگارى اوست،در بحث آينده-به يارى خدا-صفات ديگرى از ربّ العالمين را بررسى خواهيم كرد./.

ص: 128


1- -نجم39/.

3 برخى از صفات و اسماى ربّ العالمين

اشاره

1-معناى اسم.

2 و 3-الرّحمن و الرحيم.

4-ذو العرش و ربّ العرش.

ص: 129

ص: 130

1-معناى اسم

"اسم"در اصطلاح قرآنى به معناى صفات و خواصّ اشياء و بيان كننده حقيقت آنها است.بنابراين،آنجا كه خداى متعال مى فرمايد: "وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها" خداوند علم اسماء را همگى به آدم آموخت. (1)معنايش اين مى شود كه:خداوند علم خواصّ اشياء و ساير علوم را همگى به آدم عليه السّلام آموخت-جز علم غيب را كه هيچ كس در آن با خدا شركت نمى كند مگر كسى كه او بخواهد و بخشى از اخبار نهان را در اختيارش بگذارد.

2 و 3-معناى رحمان و رحيم

در قرآن كريم براى خداوند متعال نام ها و صفات ويژه اى آمده كه برخى از آنها آثار دنيائى،برخى آثار اخروى و برخى آثار هر دو سرائى دارند.از جمله اين نام ها و صفات واژه هاى"رحمان و رحيم"اند كه معناى آنها را بررسى مى نمائيم:

در كتاب هاى لغت"رحم و رحمت و مرحمت"به معناى"مهربانى و نرمى و رقت قلب"آمده است.راغب در كتاب"مفردات الفاظ القرآن"در ماده"رحم"سخنى دارد كه فشرده آن چنين است:

رحمت:رقت قلب و مهربانى است بگونه اى كه باعث احسان به رحمت شده گردد.

اين واژه گاهى در معناى رقّت صرف،و گاهى در معناى احسان بدون رقّت استعمال

ص: 131


1- -بقره30/.

شده است:هنگامى كه از رحمت خداى متعال سخن مى گوئيم مقصود تنها احسان مجرد بى رقت است،و بدين خاطر در روايت آمده است:رحمتى كه از سوى خدا باشد بخشش و بخشودن،و رحمتى كه از سوى آدميان باشد رقّت و مهربانى است.

واژه"رحمان"ويژه خداى متعال است و معناى آن جز بر خدا راست نيايد،زيرا تنها اوست كه رحمتش همه چيز را فراگرفته است.

واژه"رحيم"درباره خدا و غير خدا استعمال مى شود.خداوند درباره خود فرموده: "إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ" خداوند آمرزنده مهربان است.و درباره پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده: "لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ" .براستى رسولى از شما بسويتان آمد كه رنجهاى شما بر او گران است.بر هدايت شما پاى فشار و با مؤمنان رئوف و مهربان است. (1)

و نيز،گفته شده:خداى متعال رحمان دنيا و رحيم آخرت است.زيرا،احسان خداوند در دنيا عام است و شامل مؤمنان و كافران،و در آخرت مخصوص مؤمنان است.خداوند در سوره اعراف فرموده: "وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ" .

رحمت من همه چيز را فراگرفته،و بزودى آن را ويژه كسانى مى گردانم كه تقوا پيشه كنند. (2)يعنى:رحمت من در دنيا براى مؤمنان و كافران هر دو است و در آخرت ويژه مؤمنان است.

صاحب كتاب"تاج العروس"نيز در اين باره سخنى دارد كه فشرده آن چنين است:

"رحمان"نامى است مخصوص خداوند كه به غير او راست نيايد.زيرا،رحمت او همه موجودات را از طريق"خلق و رزق و سودرسانى"شامل است.

"رحيم"نامى است عام براى هر كه به صفت رحمت متصف گردد.بعد گويد:اين همان معناى سخن[امام]جعفر صادق عليه السّلام است كه فرموده:"رحمان"اسمى خاص براى صفتى عامّ است و"رحيم"اسمى عام براى صفتى خاص./.

ص: 132


1- -توبه128/.
2- -اعراف156/.

مؤيّد آنچه گفته اند اين است كه،"رحيم"در چهل و هفت مورد از قرآن كريم با"غفور" و"برّ"و"رئوف"و"ودود"قرين و همراه آمده است. (1)

واژه"رحمان"در سوره"الرّحمن"اسم و صفت كسى آمده كه انسان را پس از خلقت و آموزش بيان،با نعمت هدايت قرآنى گرامى داشته،و زمين را با هر چه در آن است از ميوه ها و نخل ها و دانه ها و رياحين براى بهره ورى او آفريده است.سپس جن و انس را مخاطب ساخته و فرموده: "فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ" پس كدامين نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد!و پس از ارشاد به برخى نعمت هاى دنيائى،پاره اى از نعمت هاى آخرت را يادآور شده و مى فرمايد: "وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ" و براى آن كس كه از مقام پروردگارش بترسد،دو باغ بهشتى خواهد بود.تا پايان سوره كه مى فرمايد:

"تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ" خجسته و زوال ناپذير است نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو!

4-ذو العرش و"ربّ العرش"

اشاره

از جمله آياتى كه در قرآن كريم از"عرش خدا"سخن گفته آيات زير است:

1-در سوره هود مى فرمايد:

وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً...

اوست خدائى كه آسمانها و زمين را در شش روز[ دوران]آفريد و"عرش" او بر آب قرار داشت،تا شما را بيازمايد كه كدام يك نيكوكارتريد... (2)

2-در سوره يونس فرموده:

إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ...

ص: 133


1- -به معجم المفهرس مادّه"رحم"مراجعه شود.
2- -هود7/.

پروردگار شما"اللّه"است همان كه آسمانها و زمين را در شش روز[ دوران] آفريد،سپس بر عرش قرار گرفت و به تدبير كار پرداخت... (1)

3-در سوره فرقان فرموده:

اَلَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً .

خداوندى كه آسمانها و زمين و هر چه را ميان آنهاست در شش روز[ دوران] آفريد،سپس بر عرش قرار گرفت،خداى رحمان،از او بخواه كه از همه چيز آگاه است. (2)

4-در سوره غافر فرموده:

...اَلَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِيمِ .

...آنان كه عرش خدا را حمل مى كنند و آنان كه پيرامون آنند،پروردگارشان را تسبيح و ستايش كرده و به او ايمان دارند و براى مؤمنان[بدين گونه] آمرزش خواهند:پروردگارا!رحمت و علم تو همه چيز را فرا گرفته است،پس كسانى را كه توبه كرده و به راه تو آمده اند بيامرز و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دار! (3)

4-در سوره زمر مى فرمايد:

وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ .

و فرشتگان را مى بينى كه برگرد عرش خدا حلقه زده اند و به ستايش/.

ص: 134


1- -يونس3/.
2- -فرقان59/.
3- -غافر7/.

پروردگارشان تسبيح گويند.ميان آنان به حق داورى گردد و گفته شود:ستايش ويژه"اللّه"پروردگار جهانيان است! (1)

5-در سوره حاقّه مى فرمايد:

...وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ .

...آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز آنها حمل مى كنند. (2)

شرح كلمات

العرش:عرش در لغت جاى سقف دار و جمع آن عروش است.تخت حكومت را به اعتبار بلندى جايگاه و عزّت و شوكت حاكم عرش ناميده اند.عرش به معناى ملك و مملكت نيز آمده است.در كتاب لسان العرب گويد:«ثلّ اللّه عرشهم»يعنى:خداوند ملك و سلطنت آنان را نابود كرد. (3)شاعر عرب زبانى در اين باره گفته است:

اذا ما بنو مروان"ثلّت عروشهم" و أودت كما أودت إياد و حمير

چو نابود شد ملك مروانيان فرو ريخت چون حمير و إيديان (4)

2-استوى:الف-در كتاب"التحقيق فى كلمات القرآن"ماده"سوى"آمده است:

معناى"استواء"به اقتضاى محل،تغيير مى كند؛يعنى در هر جائى بر حسب حال و اقتضاى آنجاست.

ب-در كتاب"مفردات راغب"آمده است:"استواء"هرگاه با"على"متعدى شود معناى"استيلا"يعنى:چيرگى و استقرار يافتن مى دهد،مانند:"الرّحمن على العرش استوى"خداى رحمان بر عرش تسلط و چيرگى دارد.

ج-در كتاب"المعجم الوسيط"آمده است:اينكه گفته مى شود:"استوى على سرير الملك او على العرش"،بر تخت حكومت قرار گرفت يا بر كرسى سلطنت نشست،مقصود

ص: 135


1- -زمر75/.
2- -حاقّه17/.
3- -به مفردات راغب و المعجم الوسيط ماده:عرش،و لسان العرب ماده:ثلل مراجعه شود.
4- -بحار(جلد 58 ص 7).

آن است كه:اختيار مملكت را به دست گرفت.

اخطل شاعر در مدح بشر بن مروان اموى گفته است:

قد استوى بشر على العراق من غير سيف او دم مهراق

بشر مملكت عراق را بدون شمشير و خون ريزى در اختيار گرفت. (1)

تفسير آيات

پس از آنكه دانستيم"رحمان و رحيم"در اسماى الهى از صفات"ربّ العالمين"است و هر يك را در دنيا و آخرت آثارى است،و دانستيم كه"اسم"در اصطلاح قرآنى به معناى صفات و خواصّ اشياء و بيان كننده حقيقت آنهاست و"عرش"در لغت عرب كنايه از حكومت و قدرت است،و نيز،دانستيم كه"استواء" هرگاه با"على"متعدى شود معناى "استيلا و چيرگى"مى دهد،و اينكه گفته مى شود:"استوى على سرير الملك او على العرش"بر تخت سلطنت يا بر عرش حكومت نشست،يعنى:"تولّى الملك"اختيار مملكت و حكومت را در دست گرفت.

اكنون اگر به موارد هفت گانه اى كه قرآن كريم از"استواى بر عرش"ياد كرده مراجعه كنيم مى بينيم در همه آنها"استواء"با"على"متعدى شده است،مانند:

"اِسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ" ،بر عرش قرار گرفت و به تدبير كار پرداخت (2)

"ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ...يُدَبِّرُ الْأَمْرَ" ،سپس بر عرش قرار گرفت...به تدبير كار پرداخت. (3)

در اين آيات[بدون اشاره به نوع تدبير]با صراحت مى فرمايد:بر عرش قرار گرفت و به تدبير امر پرداخت.در سوره اعراف(54)به انواعى از تدبير نيز اشاره كرده و مى فرمايد:

"اِسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ..." بر عرش قرار گرفت،با شب روز را

ص: 136


1- -بشر بن مروان برادر عبد الملك مروان خليفه اموى است كه در سال 74 هجرى در بصره درگذشت.سرگذشت او را در تاريخ دمشق ابن عساكر مى يابيد.
2- -يونس3/.
3- -سجده 4 و 5 و رعد 2.

مى پوشاند...و در سوره حديد(4)تدبير كار را با كنايه آورده و مى فرمايد: "اِسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها" بر عرش قرار گرفت،آنچه در زمين فرو مى رود و آنچه از آن خارج مى شود همه را مى داند.يعنى خداوند به هر چه در مملكتش جريان يابد آگاه است و همه با تدبير خود او مى گردند.

از اينجا معناى آيه(59)سوره فرقان را نيز درمى يابيم،آنجا كه مى فرمايد: "اِسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً" بر عرش قدرت قرار گرفت،خداى رحمان،تنها از او بخواه كه از همه چيز آگاه است!يعنى:آنكه بر عرش قدرت قرار گرفته همان خداى رحمان است كه همه عالميان را با رحمت گسترده خويش پرورش داده و هر كه در مملكت او كارى انجام مى دهد به اقتضاى رحمت و رحمانيت اوست.

اين موضوع در سوره طه(5)با تأكيد بيشترى آمده،مى فرمايد: "اَلرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى" خداى رحمان است كه بر عرش قدرت قرار گرفته و تسلط دارد.

بنابراين،از آنچه كه در سوره هود(7)مى فرمايد: "خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّامٍ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ" آسمانها و زمين را در شش روز[ دوران]آفريد و عرش قدرت او بر آب قرار داشت.از آن دانسته مى شود كه در مملكت خداوندى پيش از خلقت آسمانها و زمين،جز همان آبى كه تنها خدا حقيقتش را مى داند،چيز ديگرى وجود نداشته است.

و از آنچه كه در سوره غافر(7)مى فرمايد: "اَلَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ" آنان كه عرش را حمل مى كنند،دانسته مى شود كه مقصود فرشتگان كارگزار درگاه الهى اند كه برخى را رسولان قرار داده و برخى را به امداد پيامبران فرستاده است،برخى حاملان عذاب بر امت هائى مانند قوم لوط اند و برخى آدميان را قبض روح مى كنند،و خلاصه،هر يك به كارى ويژه و متناسب با آنچه مقتضاى ربوبيت خداى متعال در عالم ماست مشغولند.

و نيز،از آنچه در سوره حاقّه(17)مى فرمايد: "وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ" و عرش قدرت پروردگارت را در آن روز هشت فرشته حمل مى كنند،دانسته مى شود كه مقصود اين است كه فرشتگان اجراكننده فرمان خداوند در روز قيامت هشت

ص: 137

گروه اند.

و در سوره نحل(14)كه فرموده: "وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ مَواخِرَ فِيهِ" اوست خدائى كه دريا را مسخر شما گردانيد تا از آن گوشت تازه بخوريد و زيورى كه مى پوشيد بيرون آوريد،و كشتى ها را مى بينى كه سينه دريا را مى شكافند.معنايش اين است كه دريا را رام ما كرد تا از"خواصّ"آن سود ببريم،و اين يكى از موارد آموزش به آدم عليه السّلام است.چنانكه پيش از اين در همان سوره(5-8)مى فرمايد:

وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ* وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ* وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغِيهِ إِلاّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ* وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً وَ...

و چهارپايان را آفريد كه در آنها براى شما وسيله پوشش و منافع ديگر است،و از گوشت آنها مى خوريد*و مايه شكوه و زينت شمايند:گاهى كه از صحرا بازشان مى گردانيد و هنگامى كه به صحرا روانه شان مى داريد*و بارهاى سنگين شما را،به جاهائى كه جز با مشقّت زياد به آن نميرسيد،حمل مى كنند.

راستى را كه پروردگار شما رئوف و مهربان است*و اسبها و استرها و الاغها را آفريد تا بر آنها سوار شويد و زينت شما باشد و...

خداوند علاوه بر آنكه آنها را رام و مسخّر ما گردانيد،راه بهره ورى از آنها را نيز به ما آموخت تا از گوشت و پوست و سوارى و حمل بارشان استفاده نمائيم.

در سوره زخرف آيات 12 و 13 مى فرمايد:

وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ* لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنّا لَهُ مُقْرِنِينَ .

خداوندى كه همه زوج ها را آفريد و براى شما از كشتيها و چهارپايان وسيله

ص: 138

سوارى ساخت تا بر پشت آن سوار شويد*و چون بر آن استقرار يافتيد نعمت پروردگارتان را ياد كنيد و بگوئيد:منزّه است خداوندى كه اين را مسخّر و رام ما گردانيد وگرنه ما را توان تسخير آن نبود.

آرى،همان خداوندى كه روش بهره گيرى از آنچه در اين آيات آمده را به ما آموزش داده و به مقتضاى"ربوبيت"خود آنها را مسخّر و رام ما ساخته است،همو زنبور عسل را الهام كرد تا در كوهها و داربست ها خانه گيرد و از گلها و شكوفه ها بمكد و عسل بسازد،و همو دريا را در اختيار ماهيان قرار داد و با الهام غريزى روش بهره ورى از آن را به آنها آموخت و...و بدين گونه،با رحمت واسعه خويش نياز هر يك از مخلوقات را به وسيله موجودات ديگر در اختيار او نهاد و خواصّ اشياء مورد نيازش را به او آموخت تا از آن بهره گيرد.به عبارت ديگر،به زنبور عسل اسامى و خواص آنچه را براى ادامه زندگى نياز داشت بياموخت،و به ماهيان نيز اسامى و خواص اشياء مورد نيازشان را آموزش داد تا در زندگى به كار گيرند و...

امّا انسان كه خداوند پس از تكميل خلقتش در معرفى او فرمود: "فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ" بزرگ و خجسته است خدائى كه بهترين آفرينندگان است!خداوند همه اسامى و خواص اشياء را به او آموخت.چنانكه در سوره جاثيه(13)فرموده:

"وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ" .

خداوند هر چه در آسمانها و زمين است همه را خود مسخر شما ساخته است.

و در سوره لقمان(20)فرموده:

أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ .

آيا نديديد خداوند آنچه در آسمانها و زمين است همه را مسخّر شما كرده است؟

بنا بر اين،پروردگار رحمان هر يك از اصناف مخلوقاتش را در بهره گيرى از ساير مخلوقات،در حد نياز هدايت فرموده،و مخلوقى را كه مورد نياز مخلوق ديگر بوده تكوينا مسخّر او ساخته است.

انسان نيز،با استعداد خدادادى و عقل كاوشگرى كه توان درك خواص همه اشياء را

ص: 139

داراست،اگر بكوشد و در فراگيرى علوم مجاهده نمايد،خواهد ديد كه همه مخلوقات براى به كارگيرى در اختيار او نهاده شده اند،مثلا اگر بكوشد تا خواص"اتم"را دريابد يقينا به آن خواهد رسيد،و چون"اتم"از اشيائى است كه مسخر انسان گرديده،مسلما توان شكافتن و به كارگيرى آن را در مسير اهداف خود دارد،همان گونه كه خداوند خواص آتش و الكتريسيته و ديگر شاخه هاى علوم فيزيك و شيمى را در اختيارش نهاد و آنها را مسخّر او ساخت تا از فلزات مختلف سفينه فضائى بسازد و آن را در اطراف زمين به گردش در آورد و...

اما اين انسان[از آن رو كه سركش و سيرى ناپذير است]نيازمند كسى است كه به راه صحيح بهره ورى از مسخّرات هدايتش نمايد تا آنچه را آموخته و در اختيار گرفته در راه زيان خود و ديگران به كار نگيرد،و"حرث و نسل"را با آن به نابودى نكشاند،"ربّ رحمان"انبياى والامقام را براى هدايت او فرستاده تا روش درست به كارگيرى و بهره ورى از مسخّرات را به او نشان دهند.پس،از جمله آثار رحمت"ربّ رحمان"،فرستادن پيامبران و انزال كتابهاى آسمانى و تعليم مردمان است.بيان اين موضوع در سوره "الرّحمن"با تفسير لفظ"رحمان"چنين است:

"اَلرَّحْمنُ* عَلَّمَ الْقُرْآنَ" .خداوند رحمان،قرآن را تعليم فرمود.

"خَلَقَ الْإِنْسانَ* عَلَّمَهُ الْبَيانَ" .انسان را آفريد،و به او سخن گفتن آموخت.

"اَلشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ" خورشيد و ماه با حساب منظمى مى گردند.

"وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ" و گياه و درخت براى او سجده و فروتنى مى كنند.

"وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِيزانَ" آسمان را برافراشت و ميزان و قانون برنهاد.

"وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ" و زمين را براى خلايق آفريد.

"فِيها فاكِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَكْمامِ" در آن ميوه ها و نخلهاى پرشكوفه است.

"وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّيْحانُ" و دانه هاى همراه با كاه و گياهان خوشبو.

"فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ" پس كدام يك از نعمت هاى"ربّ"تان را تكذيب مى كنيد؟

ص: 140

"تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ" بزرگ و خجسته است اسم"ربّ"تو،آن صاحب جلال و اكرام.

و نيز"ربّ"است كه: "يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ" روزى را براى هر كه بخواهد گسترش داده و تنگ گرداند. (1)

آنچه از آثار رحمت"ربّ"در دنيا آورديم،همه مردمان از مؤمن و كافر را در برمى گيرد.بنابراين،"رحمان"از صفات"ربّ العالمين"در دنياست و رحمت او همه خلايق و از جمله مؤمنان و كافران را شامل مى گردد.

و چون"ربّ العالمين"مردمان را به وسيله"وحى"بر پيامبران هدايت مى كند،قرآن كريم"وحى"را به نام"ربّ"كه از اسماى حسناى الهى است نسبت داده و مى فرمايد:

...ذلِكَ مِمّا أَوْحى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ .

اين،از حكمت هائى است كه"ربّ"تو به تو وحى كرده است. (2)

و فرموده:

اِتَّبِعْ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ .

از آنچه كه از سوى"ربّ"تو بر تو وحى شده پيروى كن. (3)

قرآن همچنين،فرستادن رسولان و انزال كتابهاى آسمانى را به"ربّ العالمين"نسبت مى دهد و در شرح حال هود عليه السّلام مى فرمايد:او به قومش گفت:

يا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفاهَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ* أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي...

اى قوم من!هيچ گونه سفاهتى در من نيست،ولى من فرستاده اى از سوى "ربّ العالمين"ام*[كه]رسالت هاى پروردگارم را به شما مى رسانم. (4)

و دربارۀ نوح عليه السّلام مى فرمايد:او به قومش گفت:8.

ص: 141


1- -سباء36/ و 39.
2- -اسراء39/.
3- -انعام106/.
4- -اعراف 67 و 68.

يا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلالَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ* أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي... (1)

اى قوم من!هيچ گونه گمراهى در من نيست،ولى من فرستاده اى از سوى "ربّ العالمين"ام*[كه]رسالت هاى پروردگارم را به شما مى رسانم.

و دربارۀ موسى عليه السّلام مى فرمايد:او به فرعون گفت:

يا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ .

اى فرعون!من فرستاده اى از سوى"ربّ العالمين"هستم. (2)

و درباره انزال كتابهاى آسمانى فرموده:

وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ .

آنچه را از كتاب"ربّ"تو به تو وحى شده تلاوت كن! (3)

تَنْزِيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ .

نازل شدن اين كتاب،كه شك و ترديدى در آن نيست،از سوى "ربّ العالمين"است. (4)

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ... تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ .

براستى كه آن،قرآن كريمى است...نازل شده از سوى"ربّ العالمين" (5)

و نيز،امر و فرمان را به"ربّ"نسبت داده و مى فرمايد:

قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ .

بگو:"ربّ"من به عدالت فرمان داده است،و اينكه،روى خود را در هر مسجد به سوى او بداريد. (6)/.

ص: 142


1- -اعراف61/ و 62.
2- -اعراف104/.
3- -كهف27/.
4- -سجده2/.
5- -واقعه 77 و 80.
6- -اعراف29/.

بدين سبب بايد تنها از فرمان"ربّ"اطاعت كرد،چنانكه از قول خاتم انبيا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و مؤمنان مى فرمايد:

آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ... وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا...

پيامبر به آنچه از سوى"ربّ"ش بر او نازل شده ايمان آورده است،و همه مؤمنان نيز ايمان آورده اند...و گفتند:شنيديم و اطاعت كرديم،پروردگارا! آمرزش تو را... (1)

پيامبران نيز،بدان سبب كه اوامر"ربّ العالمين"را تبليغ مى كنند،خداى متعال اطاعت آنان را در رديف اطاعت خود قرار داده و فرموده:

...أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ .

...اطاعت كنيد خدا را،و اطاعت كنيد رسول را،و اعمال خويش را تباه نسازيد! (2)

همچنين است گناه و معصيت كه از هر كس سرزند"ربّ العالمين"را نافرمانى كرده است،چنانكه فرموده:

...فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ .

...فرشتگان همگى سجده كردند جز ابليس-كه از جن بود-و از فرمان "ربّ"ش بيرون شد. (3)

و نيز فرموده:

فَعَقَرُوا النّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ .

[قوم ثمود]"ناقه"را پى كردند،و از فرمان"ربّ"شان سرباز زدند! (4)

گاهى نيز لفظ"امر"و فرمان از جمله حذف شده ولى معناى آن باقى است،چنانكه/.

ص: 143


1- -بقره285/.
2- -محمد33/.
3- -كهف50/.
4- -اعراف77/.

درباره آدم عليه السّلام فرموده:

وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى .

آدم"ربّ"ش را نافرمانى كرد،و از پاداش محروم شد! (1)

يعنى آدم عليه السّلام"امر"ربّش را نافرمانى كرد.

پيامبران نيز چون اوامر"ربّ"را به مردم مى رسانند،نافرمانى آنان سرپيچى از فرمان "ربّ"به حساب آيد،چنانكه خداوند درباره فرعون و قوم او و كسانى كه پيش از آنان بوده اند مى فرمايد:

وَ جاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ... فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ...

فرعون و كسانى كه پيش از او بودند...با فرستاده"ربّ"شان مخالفت كردند. (2)

انسان پس از نافرمانى نيز، هرگاه توبه مى كند از"ربّ"خويش آمرزش مى خواهد، چنانكه فرموده:

اَلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا .

آنان كه مى گويند:"پروردگارا"!ما ايمان آورديم،پس گناهان ما را بيامرز! (3)

وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا .

و سخنشان تنها اين بود كه:"پروردگارا"!گناهان ما را بيامرز! (4)

رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا .

"پروردگارا"!گناهان ما را بيامرز،و بديهاى ما را بپوشان! (5)

در سوره قصص از قول موسى عليه السّلام مى فرمايد:

...رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ ./.

ص: 144


1- -طه121/.
2- -حاقة9/ و 10.
3- -آل عمران16/.
4- -آل عمران147/.
5- -آل عمران193/.

...پروردگارا!من به خويشتن ستم كردم،مرا ببخش!و خداوند او را بخشيد. (1)

بدين سبب"غفور و غفّار"نيز،از صفات"ربّ"است چنانكه فرموده:

وَ الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ .

آنان كه گناه كردند و بعد از آن توبه نموده و ايمان آوردند،[بدانند كه] "پروردگار"تو پس از آن،"غفور و مهربان"است. (2)

و از قول نوح به قومش مى فرمايد:

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفّاراً .

[نوح گفت به آنان]گفتم:از"پروردگار"تان"آمرزش"بخواهيد كه او بسيار "آمرزنده و غفّار"است. (3)

در سوره بقره فرموده:

فَتَلَقّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ .

پس آدم از"پروردگار"ش كلماتى را دريافت،و خداوند توبه او را پذيرفت، زيرا او" توبه پذير و مهربان"است. (4)

و كسانى كه گناه را با توبه جبران نكنند،كيفر كردارشان با"ربّ العالمين"است، چنانكه فرموده:

قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ... وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ .

بگو:اى بندگان من كه بر خويشتن اسراف و ستم كرده ايد!از رحمت خدا نوميد نشويد...به سوى"پروردگار"تان بازگرديد و سر به فرمان او گزاريد،پيش/.

ص: 145


1- -قصص16/.
2- -اعراف153/.
3- -نوح10/.
4- -بقره37/.

از آنكه عذاب به سراغتان آيد،سپس يارى نگرديد! (1)

پاداش"ربّ"در برابر اعمال نيز،گاهى در دنياست،گاهى در آخرت و گاهى در دنيا و آخرت،كه قرآن كريم همه را به"ربّ"نسبت داده و مى فرمايد:

لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ* فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ* ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِي إِلاَّ الْكَفُورَ . (2)

براى قوم"سبا"در محل سكونتشان نشانه اى بود:دو باغ از راست و چپ.[به آنان گفتيم:]از روزى"پروردگار"تان بخوريد و سپاس او بگزاريد.شهرى پاكيزه و"پروردگار"ى آمرزنده!*آنان روى گرداندند،و ما سيل ويرانگر را بر سرشان فرستاديم و دو باغ[پربار]شان را به دو باغ با ميوه هاى تلخ و شور گز و اندكى از درخت سدر مبدّل ساختيم*اين كيفر را به خاطر كفرانشان به آنان داديم.و آيا جز كفران كننده را كيفر مى دهيم؟!

امّا پاداش نهائى در قيامت پس از برانگيختن و حسابرسى است.قرآن كريم برانگيختن و حسابرسى را نيز به"ربّ"نسبت داده و مى فرمايد:

وَ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَحْشُرُهُمْ .

"پروردگار"تو،همو آنان را برمى انگيزد. (3)

و مى فرمايد:

ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ .

هيچ چيز را در"اين كتاب"فروگذار نكرديم.سپس همگى به سوى "پروردگار"شان گردآورده مى شوند. (4)/.

ص: 146


1- -زمر53/ و 54.
2- -سبا15/.
3- -حجر25/.
4- -انعام38/.

و مى فرمايد:

إِنْ حِسابُهُمْ إِلاّ عَلى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ .

[نوح گفت:]حساب آنان تنها با"پروردگار"من است اگر درك كنيد! (1)

مردم پس از حسابرسى يا مؤمنند كه به هر حال مشمول"رحمت"خدا قرار مى گيرند و يا غير مؤمن كه از رحمت خدائى بدورند.خداوند درباره مؤمنان فرموده:

يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً .

روزى كه پرهيزكاران را دسته جمعى به سوى خداى"رحمان"برمى انگيزيم. (2)

آرى،رحمت"ربّ العالمين"در آن روز ويژه مؤمنان است،بدين خاطر نيز خداوند، "رحيم"آخرت ناميده مى شود و واژه"رحيم"پس از"رحمان"مى آيد،چنانكه فرموده:

"اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ* اَلرَّحْمنِ الرَّحِيمِ" .

ستايش ويژه"اللّه"پروردگار جهانيان است*آن خداى"رحمان"و"رحيم".

زيرا رحمت«رحمان»در اين دنيا همه عالميان را در بر مى گيرد،ولى رحمت«رحيم» ويژه مؤمنان است.

و درباره غير مؤمنان و كافران فرموده:

إِنَّ جَهَنَّمَ كانَتْ مِرْصاداً* لِلطّاغِينَ مَآباً... جَزاءً وِفاقاً .

راستى را كه جهنم كمينگاهى است سخت*و بازگشتگاهى براى نافرمانان...

كيفرى برابر[با آنچه مى كردند] (3)

به همين سبب نيز،"ربّ العالمين"مالك روز جزا ناميده شده،چنانكه فرموده:

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ* اَلرَّحْمنِ الرَّحِيمِ*" مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ" .

بنا بر آنچه آورديم،"ربّ"هم"رحمان"است و هم"رازق"،هم"رحيم"است و هم "تواب"و هم"غفور"و هم واجد ديگر اسماى حسناست.6.

ص: 147


1- -شعراء113/.
2- -مريم85/.
3- -نبأ21/ و 22 و 26.
نتيجه بحث

خداوند در سوره"اعلى"فرمود:"ربّ"مخلوقات همان است كه آنان را به بهترين وجه آفريد،سپس آماده پذيرش هدايتشان فرمود،پس از آن حدود و اندازه زندگى هر يك را معين و آنها را هدايت نمود.در آيات بعدى چراگاه حيوان را مثال زد و فرمود:"ربّ"همان است كه چراگاه حيوانات را بيرون آورد و آن را پرورش داد تا پس از سبزى شديد به پايان رشد خود يعنى"گياه خشكيده"برسد.

همچنين در سوره"رحمان"كه آيات آن را آورديم و همه در وصف"ربوبيت"بود در ابتداى آن به پرورش انسان-از راه آموزش بيان-اشاره كرد و فرمود:

"خَلَقَ الْإِنْسانَ. عَلَّمَهُ الْبَيانَ"

انسان را آفريد و او را سخن گفتن آموخت.يعنى او را براى پذيرش هدايت آماده كرد.

و در سوره"علق"به گوشه ديگرى از صفات"ربوبيّت"در پرورش انسان اشاره كرد و فرمود:

خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ... اَلَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ .

انسان را از خون بسته آفريد...همان كسى كه به وسيله قلم آموزش داد*و به انسان آنچه را نمى دانست تعليم فرمود.

يعنى او را براى پذيرش هدايت آماده ساخت.

هر دو مورد مذكور[ آموزش بيان و تعليم با قلم]شرح كلمه"سوّى"است كه در سوره"اعلى"آمده است.

در سوره"شورى و نساء و آل عمران"چگونگى هدايت انسان به وسيله "ربّ العالمين"را شرح و بسط داده و فرمود:براى انسان دين"اسلام"را مقرر داشت و آن را در كتاب هاى خود به سوى پيامبرانش فرستاد و...

در سوره"يونس و اعراف"فرمود:پروردگار شما همان خداوندى است كه آسمانها و زمين را آفريد و آنها را هدايت تسخيرى فرمود.

ص: 148

در سوره"انعام"پس از يادآورى انواع مخلوقات در آيات(95-101)در آيه(102) فرمود:

ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ .

اين است پروردگار شما،هيچ الهى جز او نيست،آفريننده همه چيز اوست.

پس،تنها او را عبادت كنيد.

***

آنچه تا اينجا در بحث هاى ربوبيت از صفات"ربّ"و اسماى او آورديم،همگى از صفات"اللّه"و اسماى حسناى اوست.در بحث از"اسماى حسناى الهى"-به يارى خدا- اسماى ديگرى را كه ويژه"اللّه"است مى آوريم.

ص: 149

ص: 150

4 اسماى حسناى الهى

اشاره

1-اللّه 2-كرسى

ص: 151

ص: 152

1-اللّه

برخى از دانشمندان لغت شناس گفته اند:"اللّه"در اصل"اله"بوده كه اسم جنس"آلهه" است،الف و لام تعريف بر سر آن آمده و"الإله"گرديده،سپس الف را حذف كرده و دو لام را در هم ادغام كرده اند تا"اللّه"شده است.يعنى:"اله"و"اللّه"مانند:"رجل"و"الرّجل"اند، دوتاى اول:"اله و رجل"اسم جنس"آلهه"و"رجال"اند،و دوتاى دوم:"اللّه و الرجل" با الف و لام تعريف معرفه شده و"رجل"و"اله"مورد نظر را مشخّص كرده اند.بنابراين، معناى"لا اله الاّ اللّه"مى شود:هيچ الهى نيست مگر آن الهى كه مورد نظر و قصد گوينده است.

و اين پندارى اشتباه است،زيرا:

لفظ"اللّه"-به اصطلاح نحويان-"علم مرتجل"[ منحصر به فرد]است و مخصوص ذات بارى تعالى است؛آنكه صفاتش جامع جميع اسماى حسناست و هيچ كس در اين نام با او شريك و انباز نمى شود،چنانكه هيچ كس در"الوهيّت و ربوبيّت"با او شريك نگردد.

پس،"اللّه"در اصطلاح اسلامى اسمى است مخصوص براى ذاتى كه دربردارنده جميع صفات كمال است،چنانكه خود سبحانه و تعالى فرموده: "وَ لِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى" همه اسماى حسنى از آن"اللّه"است (1)و فرموده:

ص: 153


1- -اعراف180/.

"اَللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى"

خداوندى كه معبودى جز او نيست،همه اسماى حسنى از آن اوست. (1)

بنابراين،"لا اله الاّ اللّه"يعنى:هيچ خالق و مؤثّرى در هستى وجود ندارد،و جز ذات دربردارنده همه صفات كمال و صاحب همه اسماى حسنى،معبود ديگرى نيست.

يكى از اسماى حسناى الهى"قيّوم"است."قيّوم"يعنى:پاينده،كسى كه قائم به ذات خويشتن است،نگهدارنده هر چيز و كسى كه مايه قوام موجودات را به آنها مى دهد.اين معنى در آيه(50)سوره طه آمده است:

رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى

پروردگار ما آن كسى است كه به هر موجودى آنچه لازمه آفرينش و قوام او بوده داده،سپس هدايت كرده است!

پس،همان"اللّه"جامع جميع صفات كمال و اسماى حسناست كه"ربّ"است و "رحمان"است و"رزّاق"است و"توّاب"است و"غفّار"است و"رحيم"است و"مالك يوم الدين"است و...بدين خاطر نيز،لفظ"اللّه"در قرآن كريم گاهى به جاى ربّ نشسته يعنى آنجا كه شايسته ذكر نام"ربّ"بوده به جاى"ربّ"آمده و صفات"ربّ"را بر خود گرفته است مانند:"رزّاق و توّاب و غفور و رحيم"و كسى كه به انسان پاداش كارش را مى دهد،چنانكه فرموده:

1- اَللّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ .

"اللّه"است كه روزى را براى هر كس بخواهد گسترش داده و تنگ مى گرداند. (2)

2- وَ أَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ .

و براستى كه"اللّه"همو توبه پذير و مهربان است. (3)

3- إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ./.

ص: 154


1- -طه8/.
2- -رعد26/.
3- -توبه104/.

راستى را كه"اللّه"آمرزنده و مهربان است. (1)

4- لِيَجْزِيَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ .

تا"اللّه"پاداششان دهد،پاداش بهترين كارى كه مى كرده اند. (2)

در آياتى كه گذشت،چنانكه ديديم،صفات"رزّاق و غفور و رحيم"و پاداش دهنده كه ويژه«ربّ العالمين»است به"اللّه"داده شده،زيرا"اللّه"جامع جميع صفات كمال و خود «ربّ العالمين»است.

برخى اسماء و صفات آمده در قرآن كريم نيز،صفت ويژه"اللّه"است مانند:

اَللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاّ بِما شاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ .

هيچ معبودى نيست جز"اللّه"كه"حىّ و قيوم"و پاينده است.هرگز خواب سبك و سنگينى او را فرانمى گيرد،هر چه در آسمانها و زمين است از آن اوست.چه كسى است كه نزد او،جز به فرمانش،شفاعت كند؟آنچه را كه پيش رو و آنچه را كه پشت سرشان است مى داند،و به چيزى از علم او آگاه نمى گردند،جز آنچه خود بخواهد."كرسى"حكومت او آسمانها و زمين را در برگرفته،و نگاهدارى آنها خسته اش نمى كند،و اوست كه"علىّ و عظيم" [ بلند مرتبه و با عظمت]است. (3)

همه اسماء و صفات وارد در اين آيه ويژه"اللّه"است و از صفات"اله"خالق و"ربّ" پرورشگر جهانيان نيست.

و نيز،صفاتى مانند:"عزيز،حكيم،قدير،سميع،بصير،خبير،غنّى،حميد،/.

ص: 155


1- -بقره182/.
2- -توبه121/.
3- -بقره255/.

ذو الفضل العظيم،واسع عليم،فعّال ما يشاء و..."از صفات مخصوص"اللّه"است.

بنابراين،"اللّه"نامى است براى هر يك از اين صفات و حقيقت"اللّه"همين صفات و اسماى حسناست.

در زبان عبرى نيز،"يهوه"را به جاى"اللّه"و"الوهيم"را به جاى"الإله"مى آورند.

يكى از صفات"اللّه"اين است كه"كرسى حكومت"او آسمانها و زمين را در برگرفته است.اكنون به بررسى معناى"كرسى"مى پردازيم:

ص: 156

2-كرسى

كرسى در لغت به معناى"تخت و علم"است.

طبرى و قرطبى و ابن كثير از ابن عباس روايت كرده اند كه گفته است:«كرسى خدا علم اوست.»

طبرى گويد:«خداوند همان گونه كه از سخن فرشتگان خبر داده كه در دعاى خود گفتند:

"ربّنا وسعت كلّ شىء علما"پروردگارا!علم تو همه چيز را فراگرفته،در اين آيه، نيز،خبر داده كه: "وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ" علم او آسمان و زمين را فراگرفته است.زيرا،"كرسى"در اصل به معناى علم است،و اينكه عرب به جزوه علمى "كرّاسه"گويد از همين باب است،چنانكه به علما و دانشمندان هم گفته مى شود"كراسىّ" و...»-پايان سخن طبرى.

اضافه بر آنچه طبرى گفته،ما نيز-به يارى خدا-مى گوئيم:خداوند متعال سخن ابراهيم عليه السّلام به قوم خود را آورده كه به ايشان گفته است:

وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ .

علم پروردگار من همه چيز را در بر گرفته،آيا پند نمى گيريد؟ (1)

و سخن شعيب عليه السّلام به قوم خود را كه گفته است:

ص: 157


1- -انعام80/.

وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً .

علم پروردگار ما همه چيز را دربرگرفته است. (1)

و سخن موسى عليه السّلام به سامرى را كه گفته است:

إِنَّما إِلهُكُمُ اللّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً .

معبود شما تنها"اللّه"است،همان كه جز او معبودى نيست،علم او همه چيز را فراگرفته است. (2)

ششمين وصىّ از اوصياى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يعنى امام جعفر صادق عليه السّلام نيز،در پاسخ كسى كه پرسيد:معناى"كرسى"در جمله: "وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ" چيست؟فرمود:علم خداست. (3)

"كرسى"در قرآن كريم به هر دو معناى:"تخت و علم"آمده است.خداوند در داستان سليمان عليه السّلام در سوره:"ص"فرموده:

وَ لَقَدْ فَتَنّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسَداً...

ما سليمان را آزموديم و بر كرسى[ تخت]او جسدى افكنديم... (4)

و در اين آيه مى فرمايد:

يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاّ بِما شاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ...

خداوند،پيشاروى آنان و پشت سرشان را مى داند،و به چيزى از«علم»او آگاه نگردند،جز آنچه خود بخواهد.كرسى[ علم]او آسمانها و زمين را فراگرفته است. (5)

«كرسى»چنانكه در آيه شريفه مشهود است پس از"علمه"آمده كه با اين قرينه معناى/.

ص: 158


1- -اعراف89/.
2- -طه98/.
3- -توحيد صدوق ص 327 باب معنى قول اللّه عزّ و جلّ: "وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ" .
4- -ص34/.
5- -بقره255/.

آن مى شود:به چيزى از"علم خدا"-جز آنچه خود بخواهد-آگاه نگردند،"علم او"آسمانها و زمين را دربرگرفته است.

بنابراين،معناى برخى از روايات كه مى گويد:"كلّ شىء فى الكرسىّ"همه چيز در "كرسى"است،اين مى شود كه:همه چيز در علم خداوند است.

در اينجا بحث"اسماى حسناى الهى"را پايان مى دهيم و بحث«عبوديّت»را كه با آن مرتبط است بررسى مى نمائيم.

ص: 159

عبد و عبادت:

اشاره

"عبد"يعنى:اطاعت كرد،"عبوديّت"يعنى:اطاعت با خضوع و فروتنى و"عبادت" يعنى:اطاعت با نهايت خضوع و فروتنى كه از"عبوديّت"رساتر است.

الف-عبوديت

در جمله "إِيّاكَ نَعْبُدُ" در سوره"حمد"كه پس از ذكر «رَبِّ الْعالَمِينَ» آمده،"عبوديّت" به معناى اطاعت است،يعنى:تنها تو را اطاعت مى كنيم.

در حديث امام صادق عليه السّلام نيز كه فرموده:"من اطاع رجلا فى معصية فقد عبده"هر كس انسانى را در گناهى اطاعت كند او را عبادت كرده. (1)چنانكه مشهود است،"عبادت و اطاعت"قرين هم و به يك معنى آمده اند.

در سخن امام رضا عليه السّلام نيز،گوش فرادادن به سخن ديگران كه نوعى اطاعت و پيروى از آنان است"عبادت"دانسته شده،چنانكه فرموده:

من اصغى الى ناطق فقد عبده،فإن كان النّاطق عن اللّه عزّ و جلّ فقد عبد اللّه،و ان كان النّاطق عن ابليس فقد عبد ابليس.

هر كس به گوينده اى گوش بسپارد او را"عبادت"كرده است،حال اگر گوينده از خداى عزّ و جلّ سخن گويد،خدا را"عبادت"كرده و اگر از ابليس سخن گويد،

ص: 160


1- -اصول كافى جلد 2 ص 398.

ابليس را"عبادت"كرده است. (1)

"عبادت"براى موجودات با شعور،اختيارى،و براى ديگران با تسخير است.چنانكه خداى سبحان به انسانها فرموده:

يا أَيُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ...

اى مردم!پروردگارتان را"عبادت"كنيد،همان كه شما و پيشينيان شما را آفريد... (2)

و درباره ديگر موجودات فرموده:

وَ لِلّهِ يَسْجُدُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِكَةُ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ .

تمام آنچه در آسمانها و زمين است از جنبندگان و فرشتگان براى خدا سجده [ فروتنى]مى كنند و تكبّر نمى ورزند. (3)

ب-عبد

براى"عبد"چهار معنى است:

1-"عبد"به معناى"برده"مانند آنچه خداى متعال در سوره نحل فرموده:

ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ .

خداوند مثالى زده:برده مملوكى را كه قادر بر هيچ چيز نيست. (4)

جمع اين عبد"عبيد"است،چنانكه از قول رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آورده اند كه فرموده:

من خرج الينا من العبيد فهو حرّ.

هر يك از"بردگان"كه به سوى ما[ اسلام]بيايد آزاد است. (5)

ص: 161


1- -عيون اخبار الرضا عليه السّلام جلد 1 ص 303 حديث 63،وسائل الشيعة جلد 18 ص 92 حديث 13.
2- -بقره21/.
3- -نحل49/.
4- -نحل75/.
5- -مسند احمد جلد 1 ص 248.

2-"عبد"به معناى"بنده شدن"،روشن ترين مثال آن در سخن خداى متعال است كه فرموده:

إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاّ آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً .

هيچ كس در آسمانها و زمين نيست مگر آنكه به حال"بندگى"نزد خداى رحمان آيد. (1)

در اين معنى نيز جمع عبد"عبيد"[ بندگان]است مانند: "وَ أَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبِيدِ" خداوند نسبت به بندگان ستم نمى كند. (2)

3 و 4-"عبد"به معناى بنده عبادتگر و خدمت كننده كه تعبير"عابد"درباره آن رساتر است،و اين بر دو قسم است:

الف-"عبد"و بنده خالص و حقيقى خدا بودن كه جمع آن"عباد"است،مانند سخن خداى متعال در حكايت از موسى و جوان همراهش كه مى فرمايد:

فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا .

در آنجا"بنده"اى از"بندگان"ما را يافتند كه از نزد خود رحمتى به او داده بوديم. (3)

ب-"عبد"و بنده دنيا بودن يعنى كسى كه همه توان خود را وقف دنيا و دنياخواهى كند، در اينجا نيز جمع عبد"عبيد"است،چنانكه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده:!"تعس عبد الدّرهم و عبد الدّينار"بنده درهم و دينار[ طلا و نقره]هلاك شده است. (4)

و چون پروردگار عالميان براى هدايت مردمان"امر و نهى"دارد به كسى كه فرمان خدا را اطاعت مى كند مى گويند:"عبد الربّ"بندگى پروردگار نمود،او"عابد"است،يعنى:

اطاعت خدا كرده و مطيع پروردگار است.

و نيز،چون"اله"به معناى معبود است،و براى او مراسم دينى برگزار مى شود،).

ص: 162


1- -مريم93/.
2- -انفال51/.
3- -كهف65/.
4- -سنن ابن ماجه(ص 1386).

مى گويند:"عبد فلان الإله"فلانى خدا را عبادت[ پرستش]كرد،او عابد[ پرستنده] است،يعنى:او مراسم دينى را براى خدا به جا مى آورد. (1)

همه آنچه را كه در بحث هاى"الوهيت"از صفات"اله"برشمرديم،و در بحث هاى "ربوبيت"از صفات"ربّ"دانستيم،همگى از صفات"اللّه"ربّ العالمين است.يكى ديگر از صفات«ربّ العالمين»اينست كه:جريان هر چيزى به مشيت و خواست اوست،و ما -به يارى خدا-در بحث آينده آن را توضيح مى دهيم.م.

ص: 163


1- -آنچه درباره"عبد"آورديم فشرده اى است از مطالب مادّه"عبد"در كتاب صحاح جوهرى، مفردات القرآن راغب،قاموس اللغة فيروزآبادى و معجم الفاظ القرآن الكريم چاپ مصر كه عبارات آنها را ممزوج كرده و با سياق يكسان بيان داشتيم.

ص: 164

5 مشيّت ربّ العالمين

اشاره

الف-معناى مشيت.

ب-مشيت خدا در رزق ج-مشيت خدا در هدايت د-مشيت خدا در رحمت و عذاب

ص: 165

ص: 166

نخست-معناى مشيت در لغت و قرآن كريم

الف-مشيت در لغت

"مشيت"در لغت به معناى"اراده و خواستن"است و به اين معنى،مردم نيز داراى مشيّت اند،خداوند در قرآن كريم فرموده:

"إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً"

اين هشدار و تذكرى است،پس هر كس"بخواهد"راهى به سوى پروردگارش برمى گزيند! (1)

يعنى:انسان اگر"بخواهد و اراده"كند كه راهى به سوى پروردگارش برگزيند با كمال آزادى و به اختيار خود بر آن قادر است،مانند اين آيه،در سوره هاى مدثر(55)،عبس (12)،تكوير(28)،كهف(29)،و غير آنها نيز آمده است.

خداوند مشيت به معناى لغوى را به خود نيز نسبت داده و فرموده:

1- أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً .

آيا نديدى چگونه پروردگارت سايه را گسترده ساخت؟و اگر"مى خواست" آن را ساكن قرار مى داد. (2)

2- فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ* خالِدِينَ فِيها

ص: 167


1- -مزمّل 19 و انسان 29.
2- -فرقان45/.

ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعّالٌ لِما يُرِيدُ* وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ .

اما آنان كه بدبخت شدند،در آتشند و براى آنان در آنجا"زفير و شهيق" [ ناله هاى بلند دم و بازدم]است*و تا آسمانها و زمين برپاست جاودانه در آن مى مانند،مگر آنچه پروردگارت"بخواهد"كه پروردگار تو هر چه را بخواهد انجام مى دهد*و اما آنان كه خوشبخت شدند،در بهشت اند و تا آسمانها و زمين برپاست جاودانه در آن مى مانند،مگر آنچه پروردگارت "بخواهد"،بخششى است پيوسته. (1)

همانند اين دو آيه در سوره هاى اسراء(86)و فرقان(51)نيز آمده است.

اما معناى آيات گذشته چنين است:

1-خداوند سبحان در مورد اول فرمود: "أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ" آيا نديدى خداوند چگونه-بعد از ظهر-به تناسب نزديكى خورشيد به مغرب،سايه را به سوى مشرق گسترش داد تا آنگاه كه غروب كرد به حدّ نهائى اش در شب رسانيد و اگر"مى خواست" سايه را هميشه ساكن قرار مى داد،يعنى:گسترش سايه و حركت آن به"مشيت و اراده" الهى است و از خواست خدا بيرون نيست.

2-خداوند در مورد دوم فرمود:اهل جهنم براى هميشه در آتشند،و اهل بهشت براى هميشه در بهشت،و اين با قدرت و"مشيت"خداوندى است و از خواست خدا بيرون نيست.

ب-مشيّت در اصطلاح قرآنى

هرگاه پس از واژه هاى:رزق،هدايت،عذاب،رحمت و مشتقات آنها در قرآن كريم، بحث از"مشيّت خدا"آمده،مقصود آن است كه جريان رزق و روزى و هدايت و امثال

ص: 168


1- -هود106/-108.

آنها،بر اساس سنت هائى است كه خداوند به مقتضاى حكمت خويش مقرر داشته است،و سنت خداوندى در اين امور تغييرناپذير است و آنها از مصاديق اين آيه شريفه اند كه مى فرمايد: "سُنَّةَ اللّهِ... وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبْدِيلاً" اين سنت الهى است...و در سنت الهى هيچ گونه تبديلى نخواهى يافت! (1)چنانكه در سوره فاطر نيز مى فرمايد:

فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحْوِيلاً .

هرگز در سنت خدا تبديلى نخواهى يافت،و هرگز در سنت الهى تغييرى نمى يابى!/.

ص: 169


1- -احزاب62/ و فتح23/.

دوم-مشيّت خدا در رزق و روزى

اشاره

1-خداوند در سوره شورى مى فرمايد:

لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ .

كليدهاى آسمانها و زمين از آن اوست."روزى"را براى هر كس"بخواهد" گسترش مى دهد يا تنگ مى گرداند.او به همه چيز آگاه است. (1)

2-در سوره عنكبوت فرموده:

وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللّهُ يَرْزُقُها وَ إِيّاكُمْ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ* وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ فَأَنّى يُؤْفَكُونَ* اَللّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ* وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ .

چه بسا جنبنده اى كه قدرت حمل"روزى"خود را ندارد،خداوند او و شما را "روزى"مى دهد و او شنوا و داناست*و هرگاه از آنان بپرسى:چه كسى آسمانها و زمين را آفريده و خورشيد و ماه را مسخّر كرده است؟مى گويند:

ص: 170


1- -شورى12/.

"اللّه"!پس با اين حال،چگونه به انحراف كشيده مى شوند؟!*خداوند "روزى"را براى هر كس از بندگانش كه"بخواهد"گسترش داده و تنگ مى گرداند،خداوند به همه چيز آگاه است*و اگر از آنان بپرسى:چه كسى از آسمان آبى فرستاد و با آن زمين را،پس از مردنش،زنده كرد؟مى گويند:

"اللّه"بگو:حمد و ستايش ويژه خداست،امّا بيشتر آنان نمى دانند. (1)

3-در سوره سبا فرموده:

قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرّازِقِينَ .

بگو:پروردگار من"روزى"را براى هر يك از بندگانش كه"بخواهد"وسعت داده و يا تنگ مى گرداند.و هر چه را انفاق كنيد،جاى آن را پر مى كند و او بهترين" "روزى دهندگان است. (2)

4-در سوره اسراء مى فرمايد:

وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً* إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً* وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبِيراً... وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلاّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْئُولاً* وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً .

نه دست خود را بسته و آويزه گردن كن[تا از انفاق بازمانى ]و نه به يكباره آن را بگشاى كه سرزنش ديده و حسرت بار گردى*مسلما پروردگارت"روزى" را براى هر كس"بخواهد"گشاده يا تنگ مى گرداند،او به حال بندگانش آگاه است*فرزندان خود را از بيم فقر نكشيد!ما آنان و شما را"روزى"مى دهيم./.

ص: 171


1- -عنكبوت60/-63.
2- -سبا39/.

يقينا كشتن آنان گناه بزرگى است...و به مال يتيم،جز به نيكوترين وجه، نزديك نشويد تا آنگاه كه به حدّ بلوغش رسد،و به عهد خويش وفا كنيد كه از عهد و پيمان سؤال مى گردد!*و چون چيزى را پيمانه كنيد،حق پيمانه را ادا نمائيد،و با ترازوى درست وزن كنيد كه اين بهتر و نيك فرجامتر است. (1)

5-در سوره آل عمران فرموده:

قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ* تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ .

بگو:بار خدايا!مالك حكومتها توئى؛به هر كس"بخواهى"حكومت مى بخشى،و از هر كس"بخواهى"حكومت مى گيرى؛هر كس را"بخواهى" عزّت بخشيده و هر كس را"بخواهى"خوار گردانى.خوبى ها همه به دست توست و تو بر هر چيزى توانائى.شب را در روز داخل كرده و روز را در شب مى برى،و زنده را از مرده بيرون مى آورى و مرده را از زنده،و به هر كس "بخواهى"بدون حساب"روزى"مى دهى. (2)

مشيّت خدا چگونه است؟

در بحث پاداش اعمال آورديم كه خداوند متعال وسعت روزى را در«صلۀ رحم»قرار داده،و اولاد آدمى آثار صلاح و درستى پدرش را به ارث مى برد،چنانكه در داستان موسى عليه السّلام و عبد صالح خدا[ خضر عليه السّلام]گذشت كه ديوار در حال فرو ريختن را برپا داشت تا گنج مدفون زير آن براى دو يتيمى كه پدرشان مرد صالحى بود،باقى بماند و آن دو پس از رسيدن به سنّ بلوغ و رشد خود،آن را بيرون آورند.اين دو،نمونه اى از

ص: 172


1- -اسراء29/-35.
2- -آل عمران26/-27.

"مشيت"و خواست خدا در امر روزى دادن است كه بر اساس"سنت هاى ثابت الهى" جريان مى يابد.

ص: 173

سوم-مشيت خدا در هدايت و راهنمائى

اشاره

هدايت انسان در قرآن كريم دو گونه است:

1-هدايت به معناى آموزش عقايد و احكام اسلام.

2-هدايت به معناى توفيق در ايمان و عمل صالح.

قرآن كريم هدايت نوع اول را بيشتر به پيامبرانى نسبت ميدهد كه خداوند براى تبليغ و رساندن عقايد و احكام اسلام به انسانها فرستاده است.گاهى نيز،آن را به خود خدا كه پيامبران را با دين اسلام فرستاده نسبت مى دهد.

قرآن كريم هدايت نوع دوم را تنها به خدا نسبت مى دهد،گاهى با ذكر"مشيّت"و اينكه اين هدايت خواسته خداوند است،و گاهى بدون ذكر"مشيت".

خداوند شرط بهره گيرى از هر دو نوع هدايت را،پسند و گزينش مردم و اقدام عملى آنان براى رسيدن به آن قرار داده است.بيان آن در مباحث سه گانه زير مى آيد:

الف-هدايت آموزشى

قرآن هدايت آموزشى مردمان به معناى تبليغ اسلام را گاهى به انبيا نسبت داده و مى فرمايد:

وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ* صِراطِ اللّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ أَلا إِلَى اللّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ .

براستى كه تو به سوى راه راست هدايت مى كنى*راه خداوندى كه هر چه در

ص: 174

آسمانها و زمين است از آن اوست.آگاه باشيد!همه كارها به سوى خدا بازمى گردد. (1)

گاهى نيز،هدايت انبيا را به خدا نسبت داده و مى فرمايد:

1- وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا .

آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى كردند. (2)

2- هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ .

او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همه اديان پيروز گرداند. (3)

به همين معنى،هدايت را به كتابهاى آسمانى نيز،نسبت داده و فرموده:

1- شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ .

ماه رمضان ماهى كه قرآن هدايتگر مردمان،و نشانه هايى از ره يافت و جدائى حق و باطل،در آن ماه نازل گرديده است. (4)

2- وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ* مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنّاسِ .

و تورات و انجيل را،از پيش،براى هدايت مردم فرستاده است. (5)

گاهى نيز،هدايت آموزشى را مستقيما به خداى ذو الجلال نسبت داده و فرموده:

1- أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ. وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ* وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ .

آيا براى انسان دو چشم قرار نداديم؟و يك زبان و دو لب؟و او را به راه خير و شر هدايت نكرديم؟! (6)0.

ص: 175


1- -شورى52/ و 53.
2- -انبياء73/.
3- -توبه33/.
4- -بقره185/.
5- -آل عمران3/ و 4.
6- -بلد8/-10.

2- وَ أَمّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى .

امّا قوم ثمود را هدايت كرديم،ولى آنان بى بصرى را بر هدايت ترجيح دادند! (1)

بنابراين،خداى متعال هدايت تعليمى و آموزش اسلام را گاهى به پيامبران و كتاب هاى خويش نسبت مى دهد،و گاهى به ذات پاك خويشتن!و اين از آن روست كه خود او پيامبران را با اين كتاب ها براى آموزش مردم فرستاده است.

در بحث آينده چگونگى برخورد انسان با پذيرش يا ردّ اين هدايت را-به يارى خدا- بررسى مى نمائيم.

ب-انسان و گزينش هدايت يا گمراهى
اشاره

با دقت در آيات قرآن درمى يابيم كه مردم هميشه پس از آمدن انبيا و كتابهاى آسمانى، به دو گروه تقسيم شده اند:دسته اى هدايت را بر گمراهى برمى گزيدند،و دسته اى گمراهى را بر هدايت ترجيح مى دادند،به آيات زير توجه فرمائيد:

1- إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ... وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِينَ .

[بگو:]من مأمور شده ام پروردگار اين شهر را عبادت كنم...و اينكه قرآن را تلاوت نمايم،پس هر كس هدايت يافت به سود خود هدايت شده،و هر كس گمراه شد،بگو:من تنها از بيم دهندگانم! (2)

2- قُلْ يا أَيُّهَا النّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ .

بگو:اى مردم!حق از سوى پروردگارتان به سراغ شما آمده،هر كس هدايت يابد،به سود خويش هدايت يافته،و هر كس گمراه شود،تنها به زيان خود گمراه مى گردد،و من وكيل بر شما نيستم. (3)

ص: 176


1- -فصلت17/.
2- -نمل91/ و 92.
3- -يونس108/.

3- مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى وَ ما كُنّا مُعَذِّبِينَ حَتّى نَبْعَثَ رَسُولاً .

هر كس هدايت يابد،به سود خويش هدايت يافته،و هر كس گمراه شود،تنها به زيان خود گمراه مى گردد؛و هيچ كس بار گناه ديگرى را برنمى دارد؛و ما هرگز[كسى را]مجازات نمى كنيم مگر آنكه پيامبرى برانگيخته باشيم. (1)

انسان هدايت جو و امداد الهى

خداوند در سوره مريم درباره هدايت خواهان هدايت جو مى فرمايد:

وَ يَزِيدُ اللّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدىً .

آنان كه در مسير هدايت افتاده اند،خداوند بر هدايتشان مى افزايد. (2)

و در سوره"محمّد"صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى فرمايد:

وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ .

آنان كه هدايت يافتند،خداوند بر هدايتشان افزود و به ايشان روح تقوى بخشيد. (3)

آنان كه بعد از آمدن رسولان الهى هدايت را برگزيده و در راه خدا به تلاش برمى خيزند، سزاوار توفيق خداوندى مى گردند.ولى كسانى كه پيامبران را تكذيب كرده و از هواى نفس پيروى كنند،گمراهى آنان حتمى و يقينى است.خداى سبحان از هر دو گروه خبر داده و فرموده:

1- وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ .

آنان كه در راه ما به تلاش برخيزند،يقينا به راههاى خود،هدايتشان مى كنيم.و خداوند با نيكوكاران است. (4)

ص: 177


1- -اسراء15/.
2- -مريم76/.
3- -محمد17/.
4- -عنكبوت69/.

2- وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ* إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ .

ما در بين هر امّتى رسولى برانگيختيم كه:خداى را عبادت كنيد و از طاغوت دورى گزينيد!برخى را خداوند هدايت كرد،و برخى گمراهى شان به اثبات رسيد.پس،در روى زمين بگرديد و بنگريد سرانجام تكذيب كنندگان چگونه بود!*اگر بر هدايتشان اصرار بورزى[بدان كه]خداوند هر كس را گمراه ساخت هدايت نمى كند،و آنان هيچ ياورى ندارند. (1)

3- فَرِيقاً هَدى وَ فَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ .

خداوند،گروهى را هدايت كرده،و گروهى گمراهى شان به اثبات رسيده،آنان شياطين را به جاى خداوند اولياى خود برگزيدند،و مى پندارند كه هدايت يافته گانند: (2)

اين نوع از«هدايت»،هدايتى است با«مشيّت»الهى.شرح آن چنان است كه مى آيد:

ج-هدايت به معناى توفيق ايمان و عمل با مشيّت خداوندى
اشاره

هدايت به معناى امداد الهى در ايمان و عمل با اشاره به مشيّت الهى در آيات زير در سوره هاى بقره،نور و يونس،چنين آمده است:

وَ اللّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ .

خداوند هر كس را"بخواهد"به راه راست هدايت مى كند. (3)

در سوره انعام آمده است:

ص: 178


1- -نحل36/-37.
2- -اعراف30/.
3- -بقره142/ و 213 و نور46/ و يونس25/.

مَنْ يَشَأِ اللّهُ يُضْلِلْهُ وَ مَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ .

خداوند هر كس را"بخواهد"گمراه مى كند،و هر كس را"بخواهد"بر صراط مستقيم قرار مى دهد. (1)

در سوره قصص آمده است:

إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ .

تو نمى توانى هر كه را دوست دارى هدايت كنى،ولى خداوند هر كه را "بخواهد"هدايت مى كند،و او به هدايت يافتگان آگاهتر است. (2)

شرح كلمات

1-صراط مستقيم:صراط،راه آشكار،و مستقيم،راست و بدون كژى است.

"صراط مستقيم"دين را خداوند در سوره فاتحه چنين بيان داشته است:

صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضّالِّينَ .

راه آشكار كسانى كه نعمتشان دادى،نه كسانى كه بر آنان غضب كرده اى،و نه گمراهان. (3)

خداوند در سوره مريم كسانى را كه نعمت داده بيان داشته و پس از ذكر داستان"زكريا و يحيى و مريم و عيسى عليه السّلام"مى فرمايد: "وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ..." در اين كتاب [ قرآن]ابراهيم را ياد كن... "وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى" ...در اين كتاب موسى را ياد كن... وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ" ... "وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ" ...

سپس مى فرمايد:

أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ... وَ مِمَّنْ هَدَيْنا وَ اجْتَبَيْنا إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا .

آنان پيامبرانى بودند كه خداوند نعمتشان داده بود،از فرزندان آدم...و از

ص: 179


1- -انعام39/.
2- -قصص56/.
3- -فاتحه7/.

كسانى كه هدايت كرديم و برگزيديم.كسانى كه هرگاه آيات خداى رحمان بر آنان تلاوت مى شد،سجده كنان و اشك ريزان به خاك مى افتادند. (1)

صراط و راه اينان دين اسلام،و سيره و روش زندگى شان عمل به آن بود،همان كه مردم را به آن فرا مى خواندند.

2- اَلْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ :كسانى كه بر آنان غضب شده،اينان تنها قوم يهود بودند كه خداى متعال در سوره بقره آنان را معرّفى كرده و فرموده:

وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ .

ذلّت و خوارى و بيچارگى بر آنان مقرّر شد،و با خشم خدا قرين آمدند،و اين بدان سبب بود كه به آيات الهى كفر مى ورزيدند،و پيامبران را به ناروا مى كشتند،و اين براى آن بود كه نافرمانى كرده و تجاوز مى نمودند. (2)

همانند اين تعبيرات درباره آنان،در سوره آل عمران(112)،نيز،آمده است.

3- وَ لاَ الضّالِّينَ :ضالّين:گمراهان،همه كسانى كه از اسلام روى گردانند،چنانكه در سوره آل عمران(85-90)با صراحت فرموده:

وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ... وَ أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ .

هر كس جز اسلام دينى را برگزيند از او پذيرفته نخواهد شد...و آنان همان گمراهانند.

4-يهدى:هدايت مى كند،شرح آن را در بحث هدايت«ربّ العالمين»بجوييد./.

ص: 180


1- -مريم58/.
2- -بقره61/.

چهارم-مشيّت الهى در عذاب و رحمت:

بيان مشيّت الهى در عذاب و رحمت،در مواردى از قرآن كريم از جمله در سوره اعراف آمده است.خداوند با اشاره به دعاى موسى عليه السّلام مى فرمايد:

وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنّا هُدْنا إِلَيْكَ قالَ عَذابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِنا يُؤْمِنُونَ* اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ .

[موسى گفت:]و براى ما در اين دنيا و در آخرت،نيكى مقرّر فرما،ما به سوى تو بازگشته ايم.فرمود:عذاب خود را به هر كس«بخواهم»مى رسانم،و رحمت من همه چيز را فراگرفته است.آن را براى كسانى كه تقوا پيشه كنند و زكات بپردازند،و آنان كه به آيات ما ايمان مى آورند،مقرّر خواهم داشت* آنان كه از اين پيامبر و نبىّ"امّى"پيروى مى كنند.پيامبرى كه صفاتش را در تورات و انجيل نزد خود مى يابند.آنان را به معروف فرمان داده و از منكر بازمى دارد ،پاكيزه ها را بر آنان حلال شمرده و ناپاكها را حرام مى كند و بارهاى

ص: 181

سنگين و زنجيرهائى را كه بر آنان بود برمى دارد.پس،كسانى كه به او ايمان آوردند و گرامى اش داشتند و ياريش كردند و از نورى كه با او نازل شده پيروى نمودند،آنان همان رستگارانند. (1)

در سوره انبياء مى فرمايد:

اِقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ* ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ* لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ* قالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ* بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْيَأْتِنا بِآيَةٍ كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ* ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَ فَهُمْ يُؤْمِنُونَ* وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلاّ رِجالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ* وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ ما كانُوا خالِدِينَ* ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَيْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ وَ أَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ* لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ .

[روز]حساب مردم به آنان نزديك شد و آنان همچنان در غفلت و بى خبرى روى گردانند!*هيچ يادآور تازه اى از سوى پروردگارشان براى آنان نمى آيد مگر آنكه آن را شنيده و به بازى مى گيرند*دلهاشان در لهو و بى خبرى فرورفته،و آنان كه ستم كردند پنهان و در گوشى گفتند:آيا او جز بشرى همانند شماست؟!آيا با آنكه مى بينيد از پى سحر مى رويد؟!*[پيامبر] گفت:پروردگارم همه سخنان آسمان و زمين را مى داند،و او شنوا و داناست* گفتند:[اينها وحى نيست]بلكه خوابهاى آشفته است،يا آن را به دروغ به خدا نسبت داده،نه،بلكه او يك شاعر است!بايد براى ما معجزه اى بياورد، همان گونه كه پيامبران پيشين فرستاده شدند*هيچ يك از آباديهاى پيش از7.

ص: 182


1- -اعراف156/ و 157.

اينان-كه نابودشان كرديم-ايمان نياوردند.آيا اينان ايمان مى آورند؟*ما پيش از تو،جز مردانى كه به آنان وحى مى كرديم[موجود ديگرى]نفرستاديم.

اگر نمى دانيد از آگاهان بپرسيد*ما پيامبران را كالبدهايى كه غذا نخورند قرار نداده بوديم،آنان عمر جاويدان هم نداشتند!*سپس وعده اى را كه به آنان داده بوديم راست گردانيديم،و مسرفان را هلاك نموديم!*ما بر شما كتابى نازل كرديم كه مايه تذكر و اعتلاى شما در آن است،آيا درك نمى كنيد؟! (1)

در سوره"اسراء"فرموده:

مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً* وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً* كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً .

هر كس كه زندگى زودگذر دنيا را بخواهد،هر چه"بخواهيم"و به هر كس "اراده"كنيم در دنيا به او مى دهيم،سپس جهنم را برايش مقرر داريم تا نكوهيده و رانده شده ملازم آن گردد*و هر كس خواهان آخرت باشد و براى آن بكوشد-در حالى كه مؤمن باشد-پاداش سعى او داده خواهد شد*هر يك از دو گروه را از عطاى پروردگارت افزونى دهيم كه عطاى پروردگارت هيچ گاه [از كسى]دريغ نشده است. (2)

در سوره"انسان"مى فرمايد:

إِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَراءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً*...* إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً* وَ ما تَشاؤُنَ إِلاّ أَنْ يَشاءَ اللّهُ إِنَّ اللّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً* يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظّالِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً .0.

ص: 183


1- -انبياء1/-10.
2- -اسراء18/-20.

اينان زندگى زودگذر دنيا را دوست داشته و روز سختى را پشت سر خود رها مى كنند!*...*اين يك يادآورى است،پس هر كه خواهد راهى به سوى پروردگارش برگزيند*و شما چيزى نمى خواهيد مگر آنكه خدا"بخواهد"، خداوند دانا و حكيم است*هر كس را"بخواهد"در رحمت خود وارد مى كند.

و براى ستمكاران عذابى دردناك آماده كرده است. (1)

***

اين معناى"مشيّت"و اراده«رب العالمين»بود.از جمله صفات خداوند متعال اين است كه هر چه را بخواهد"محو يا اثبات"مى كند كه معناى آن را-به يارى خدا-در بحث آينده مى آوريم.1.

ص: 184


1- -انسان27/-31.

6 بداء يا محو و اثبات

اشاره

الف-معناى بداء.

ب-بداء در اصطلاح علماى عقايد اسلامى.

ج-بداء در قرآن كريم.

د-روايات مكتب خلفا درباره بداء.

ه-روايات امامان اهل بيت عليهم السّلام درباره بداء.

ص: 185

ص: 186

نخست-معناى لغوى بداء

بداء در لغت دو معنى دارد:

1-"بدا الأمر بدوّا و بداء"،يعنى:اين موضوع آشكار و واضح شد.پس،يكى از معانى"بداء"آشكار شدن و وضوح است.

2-"بدا له فى الأمر كذا،يعنى:در اين موضوع چنين رأيى برايش پيدا شد،رأى تازه اى پيدا كرد.

دوم-معناى بداء در اصطلاح علماى عقايد اسلامى

علماى"عقايد اسلامى"گفته اند:"بداء"درباره خداوند،آشكار كردن چيزى است كه بر بندگان مخفى بوده و ظهورش براى آنان تازگى دارد.بنابراين،كسانى كه پنداشته اند مقصود از"بداء"درباره خداوند اين است كه براى حق تعالى نيز،همانند مخلوقات،رأى تازه اى-غير از آنچه پيش از"بداء"داشته-پيدا مى شود سخت در اشتباهند،راستى را كه خداوند برتر و بالاتر از آن است كه مى پندارند.

سوم-بداء در قرآن كريم

اشاره

الف-خداى متعال در سوره"رعد"آيات(7 و 27)مى فرمايد:

وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ...

كسانى كه كافر شدند مى گويند:چرا آيت و معجزه اى از پروردگارش بر او نازل

ص: 187

نشده؟...

سپس در آيات(38-40)همان سوره مى فرمايد:

...وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ* يَمْحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ* وَ إِنْ ما نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ .

هيچ پيامبرى را نشايد كه آيت و معجزه اى بياورد مگر به فرمان خدا.هر دورانى را سرنوشتى است*خداوند هر چه را بخواهد محو و نابود،و هر چه را بخواهد اثبات و بر جاى مى گذارد،و ام الكتاب[ لوح محفوظ]نزد اوست* و اگر پاره اى از آنچه را كه به آنان وعده مى دهيم به تو نشان دهيم،يا تو را [پيش از موعد]بميرانيم،در هر حال،آنچه بر عهده توست تنها تبليغ و رساندن است،حساب[آنان]بر ماست.

شرح كلمات

1-آية:آيه در لغت علامت و نشان آشكار است،چنانكه اين شاعر گفته است:

و فى كلّ شىء له آية تدلّ على انّه واحد

در هر چه كه بنگرى نشانه آشكار وجود و دليل روشن يكتائى خداوند است.

معجزات انبيا از آن رو"آيت"نام گرفته كه نشان درستى آنان،و دليلى بر قدرت الهى است،همان پروردگارى كه ايشان را توان آوردن چنان معجزاتى مانند عصاى موسى و ناقه صالح بخشيده است.همان گونه كه در آيات(67)سوره شعرا و(73)سوره اعراف گذشت.

قرآن كريم همچنين انواع عذاب هائى را كه خداوند بر امت هاى كافر نازل فرموده، "آيت"ناميده است،چنانكه در سوره شعراء درباره قوم نوح مى فرمايد:

ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِينَ* إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً .

سپس برجاى ماندگان را غرق كرديم*راستى را كه در آن"آيت"و نشانه اى

ص: 188

است. (1)

و درباره قوم هود مى فرمايد:

فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْناهُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً .

آنان پيامبرشان[هود]را تكذيب كردند،ما هم نابودشان كرديم.راستى را كه در آن"آيت"و نشانه اى است[براى خردمندان]. (2)

و درباره قوم فرعون در سوره اعراف فرموده:

فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آياتٍ مُفَصَّلاتٍ .

پس،طوفان و ملخ و آفت گياهى و قورباغه و خون را-كه آيات و نشانه هاى جدا جدا بودند-بر آنان فرستاديم. (3)

2-اجل:مدت،وقت و زمان محدود،سرانجام و پايان.

اينكه گفته مى شود:فلان كس اجلش فرا رسيد،يعنى:مرد و مدت عمرش به سر آمد.

و اينكه گفته مى شود:براى آن اجلى تعيين شده،يعنى:براى آن وقت محدودى قرار داده اند.

3-كتاب:براى كتاب معانى متعددى است و مقصود از آن در اينجا"مقدار نوشته شده يا مقدّر"است،و معناى: "لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ" كه در آيه آمده اين است كه:

زمان آوردن معجزه به وسيله پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از پيش تعيين شده است،يعنى:هر دورانى را سرنوشتى معين است.

4-يمحو:محو مى كند،زايل مى گرداند،"محو"در لغت به معناى باطل كردن و از بين بردن است،همان گونه كه خداى متعال در سوره اسراء(12)مى فرمايد:

فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً ./.

ص: 189


1- -شعرا 120-121.
2- -شعراء139/.
3- -اعراف133/.

پس،نشانه شب را محو كرده و نشانه روز را روشنى بخش قرار داديم.

و در سوره شورى(24)مى فرمايد:

وَ يَمْحُ اللّهُ الْباطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ .

خداوند باطل را محو و نابود و حق را به فرمان خود ثابت و استوار مى دارد.

يعنى آثار باطل را از بين مى برد.

تفسير آيات

خداى سبحان در اين آيات مى فرمايد:كفار قريش از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم درخواست كردند تا براى آنان معجزاتى بياورد،خداوند نوع درخواست آنان را نيز در سوره اسراء بيان داشته و فرموده:

وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً... أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلاً .

و گفتند:ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم تا آنكه چشمه جوشانى از اين سرزمين براى ما بيرون آورى...يا قطعات آسمان را-آن گونه كه مى پندارى-بر سر ما فرود آورى،يا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بياورى. (1)

و در آيه(38)سوره رعد مى فرمايد: "وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ" هيچ پيامبرى حق ندارد معجزه اى را-كه از او خواسته اند-بياورد "إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ" مگر به فرمان خدا،زيرا هر كارى در تقدير مكتوب الهى زمان ويژه اى دارد.

خداوند در آيه بعد بدون فاصله،استثناى از تقدير مكتوب را بيان داشته و مى فرمايد:

"يَمْحُوا اللّهُ ما يَشاءُ" خداوند هر چه را بخواهد محو مى كند،يعنى:دست خدا بسته نيست و هر جا كه خواست رزق و اجل و سعادت و شقاوت را در اين مكتوب مقدّر،تغيير مى دهد، "و يثبت ما يشاء"و هر چه را بخواهد-از نانوشته ها-در آن جاى مى دهد،زيرا "وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ" اصل كتاب تقدير و سرنوشت يعنى"لوح محفوظ"كه هيچ گونه تغيير و تبديلى

ص: 190


1- -اسراء 90 و 92.

در آن نيست،نزد خداست.

بدين خاطر بعد از آن مى فرمايد: "وَ إِنْ ما نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ" اگر پاره اى از مجازات ها را كه به آنان وعده مى دهيم[در زمان حيات]به تو نشان دهيم، "أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ" يا تو را[پيش از آن]بميرانم، "فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ" در هر حال تو تنها ابلاغ كننده اى و بس.

طبرى و قرطبى و ابن كثير در تفسير اين آيه روايتى آورده اند كه مؤيّد گفتار ماست و فشرده آن چنين است:

خليفه دوم عمر بن خطاب پيرامون خانه خدا طواف مى كرد و مى گفت:

اللّهمّ ان كنت كتبتنى فى اهل السّعادة فأثبتنى فيها،و ان كنت كتبتنى فى اهل الشّقاوة و الذّنب فامحنى و اثبتنى فى اهل السّعادة و المغفرة، فانّك تمحو ما تشاء و تثبت و عندك امّ الكتاب.

خدايا!اگر مرا در زمره سعادتمندان قرار داده اى،در بين آنان استوارم دار،و اگر در زمره شقاوتمندانم نوشته اى،از ميان اشقيايم محو و در بين سعادتمندانم جاى گزين فرما،زيرا تو هر چه را بخواهى محو يا برقرار مى دارى،و كتاب اصلى نزد توست.

و از قول"ابى وائل"آورده اند كه بارها مى گفت:

اللّهمّ ان كنت كتبتنا اشقياء فامح و اكتبنا سعداء،و ان كنت كتبتنا سعداء فأثبتنا،فانّك تمحو ما تشاء و تثبت و عندك امّ الكتاب.

خدايا!اگر ما را در زمره بدبختان قرار داده اى،از بين آنان محو و در زمره نيك بختانمان جاى گزين فرما،و اگر در زمره نيك بختان قرارمان داده اى در آن استوارمان دار،زيرا تو هر چه را بخواهى محو يا برقرار مى دارى،و كتاب اصلى نزد توست. (1)ت.

ص: 191


1- -هر دو حديث را طبرى در تفسير آيه آورده است.ابو وائل شقيق بن سلمه اسدى كوفى است، شرح حال او در تهذيب التهذيب(354/10)چنين است كه:ثقه است و مخضرم[ جاهليت و اسلام را درك كرده است]در زمان صحابه و تابعين حضور داشته و در خلافت عمر بن عبد العزيز در سن يكصد سالگى از دنيا رفته است.

در بحار الانوار آمده است:

و ان كنت من الاشقياء فامحنى من الاشقياء و اكتبنى من السّعداء، فانّك قلت فى كتابك المنزل على نبيّك صلواتك عليه و آله:«يمحو اللّه ما يشاء و يثبت و عنده امّ الكتاب».

و اگر از بدبختانم مرا از زمره آنان محو و در بين نيك بختان جايگزين فرما، زيرا تو در كتاب خود كه بر پيامبرت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شده فرموده اى:خداوند هر چه را بخواهد محو يا برقرار مى دارد و كتاب اصلى نزد اوست. (1)

قرطبى نيز،در ذيل روايتى كه از صحيح بخارى و مسلم آورده،بر اين معنى استدلال كرده است،روايت مى گويد:رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:

من سرّه ان يبسط له فى رزقه و ينسأ له فى اثره-اجله-فليصل رحمه.

كسى كه از وسعت روزى و زيادتى عمر خشنود مى گردد،بايد به خويشاوند خود نيكى نمايد. (2)

و از ابن عباس نقل كرده كه او در جواب كسى كه پرسيد:چگونه در عمر و اجل زيادتى مى شود؟گفت:خداى عزّ و جلّ فرموده:

هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ .

او كسى است كه شما را از گل آفريد،سپس مدتى مقرر داشت،و اجل حتمى نزد اوست. (3)

ابن عباس گفت:اجل اول در آيه اجل بنده از تولد تا مرگ است،و اجل دوم-يعنى آنچه نزد خداست-از زمان مرگ تا قيامت است كه در برزخ به سر مى برد،و كسى جز خدا آن را نمى داند،پس اگر بنده اى از خدا بترسد و"صله رحم"به جا آورد،خداوند هر چه را/.

ص: 192


1- -بحار ج 98 ص 162.
2- -صحيح بخارى(جلد 3 ص 34)كتاب الادب باب(12 و 13)،و صحيح مسلم ص 1982 حديث (20 و 21)از باب صله رحم و مسند احمد(جلد 3 ص 247 و 266 و جلد 5 ص 76).
3- -انعام2/.

بخواهد از عمر برزخى او كاسته و به عمر اولش مى افزايد،و اگر نافرمانى كند و"قطع رحم" نمايد،خداوند هر چه بخواهد از عمر دنيائى اش كاسته و به عمر برزخى اش مى افزايد... (1)

ابن كثير بر اين استدلال افزوده و سخنى گفته كه فشرده آن چنين است:

«اين سخن با روايتى كه احمد و نسائى و ابن ماجه آورده اند هماهنگ مى نمايد،آنان آورده اند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:

انّ الرّجل ليحرم الرّزق بالذّنب يصيبه و لا يردّ القدر الاّ الدّعاء و لا يزيد فى العمر الاّ البرّ.

انسان گاهى به خاطر گناه از روزى محروم مى گردد،و چيزى جز دعا بلا و سرنوشت را بازنمى گرداند ،و چيزى جز نيكى عمر را نمى افزايد. (2)

و در حديث ديگرى فرموده:

انّ الدّعاء و القضاء ليعتلجان بين السّماء و الأرض.

دعا و سرنوشت در ميان آسمان و زمين با هم مبارزه مى كنند.» (3)

آنچه آورديم يكى از چند وجهى بود كه در معناى اين آيه گفته اند،وجوه ديگرى نيز در معناى آيه آورده اند،مانند اين سخن كه:مراد از"محو و اثبات"در آيه:محو حكمى و اثبات حكم ديگر است،يعنى نسخ احكام شريعت،و درست تر آنست كه بگوئيم:مقصود در آيه همه را شامل است،چنانكه قرطبى نيز اين را برگزيده و گفته است:

«...اين آيه عامّ است و شامل همه چيز مى گردد،و اين اظهر است و خدا داناتر». (4)

طبرى و سيوطى از ابن عباس آورده اند كه او درباره اين آيه: "يَمْحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ" گفته است:خداوند امور هر سال را در شب قدر تقدير و برنامه مى كند جز نيك بختى و بدبختى را... (5)ت.

ص: 193


1- -تفسير قرطبى(جلد 9 ص 329-331).
2- -مقدمه سنن ابن ماجه باب(10 حديث 90).
3- -تفسير ابن كثير(جلد 2 ص 519).
4- -تفسير قرطبى(جلد 2 ص 329).
5- -تفسير طبرى(جلد 13 ص 111)و تفسير سيوطى(جلد 4 ص 65)عبارت از طبرى است.

ب-خداى سبحان در سوره يونس مى فرمايد:

فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها إِلاّ قَوْمَ يُونُسَ لَمّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حِينٍ .

چرا هيچ يك از مردم شهرها و آبادى ها ايمان نياوردند تا ايمانشان سودشان دهد؟مگر قوم يونس كه چون ايمان آوردند،عذاب ذلت و خوارى را در زندگى دنيا از آنان برداشتيم،و تا مدتى آنان را برخوردار ساختيم. (1)

شرح كلمات

1-كشفنا:زايل كرديم،از بين برديم،برداشتيم.

2-خزى:خوارى،رسوائى.

3-حين:وقت و زمان نامعلوم كه بيش و كم آن مشخص نيست.

تفسير آيه

فشرده داستان يونس عليه السّلام آن گونه كه در تفسير طبرى و قرطبى و مجمع البيان آمده، چنين است:

قوم يونس عليه السّلام در نينوا از اراضى موصل مى زيستند و بت مى پرستيدند،خداوند يونس عليه السّلام را به سوى ايشان فرستاد تا آنان را به اسلام فراخوانده و از بت پرستى بازدارد، ايشان سرباز زدند،دو نفر از آنان يكى عابد و ديگرى عالم،يونس عليه السّلام را پيروى كردند، عابد از يونس عليه السّلام خواست تا بر عليه آن قوم نفرين كند و عالم او را از اين كار نهى كرد و گفت:بر اينان نفرين مكن،زيرا خدا دعايت را مستجاب مى كند ولى هلاكت بندگانش را دوست ندارد!يونس عليه السّلام سخن عابد را پذيرفت و نفرين كرد،خداوند فرمود:عذاب در فلان روز نازل مى گردد.يونس عليه السّلام آن را به آنان خبر داد،وقت عذاب كه نزديك شد يونس عليه السّلام به همراه آن عابد از ميان ايشان بيرون رفت ولى آن عالم در ميانشان باقى ماند،

ص: 194


1- -يونس98/.

قوم يونس عليه السّلام با خود گفتند:

ما تا به حال از يونس دروغى را نديده ايم،مواظب باشيد اگر او امشب در بين شما باقى ماند كه عذابى در كار نيست،ولى اگر بيرون رفت بدانيد كه صبح فردا عذابتان قطعى است شب كه به نيمه رسيد يونس عليه السّلام آشكارا از بينشان بيرون رفت،آنان كه اين را دانستند و آثار عذاب را مشاهده و به هلاكت خود يقين كردند به نزد آن عالم رفتند،او به ايشان گفت:به سوى خدا زارى كنيد كه او به شما رحم مى كند و عذاب را از شما برمى دارد:به سوى بيابان بيرون شويد و زنان و كودكانتان را از هم جدا كنيد و بين حيوانات و بچه هاتان جدائى افكنيد،سپس دعا كنيد و بگرييد!آنان چنين كردند؛با زنان و كودكان و چهارپايان خويش سر به صحرا نهادند،لباس پشمينه پوشيدند و اظهار ايمان و توبه كردند و نيت خود را خالص نمودند و ميان همه مادران و بچه هاشان از آدمى و حيوانات جدائى افكندند سپس ناليدند و فرياد زارى سر دادند،صداها كه درهم پيچيد و فريادها كه آميخته شد،با ناله و اندوه به سوى خداى عزّ و جلّ توجه نموده و گفتند:

[پروردگارا]ما به آنچه يونس آورده بود ايمان آورديم،خداوند آنان را بخشيد و دعايشان را پذيرفت و عذابى را كه بر سرشان سايه گسترده بود از ايشان برطرف ساخت و...

خداوند بدين گونه عذاب را از قوم يونس-بعد از آنكه توبه كردند-محو و برطرف كرد، آرى،خداوند هر چه را بخواهد محو كرده يا برقرار مى دارد.

ج-خداوند سبحان در سوره اعراف مى فرمايد:

وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً .

ما با موسى سى شب وعده گذاشتيم،و آن را با ده شب ديگر تكميل كرديم تا ميقات پروردگارش چهل شب تمام شد. (1)

و در سوره بقره فرموده:

وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ/.

ص: 195


1- -اعراف142/.

ظالِمُونَ .

و هنگامى كه با موسى چهل شب وعده گذارديم،و شما بعد از او-در حالى كه ستمكار بوديد-گوساله را برگزيديد. (1)

چهارم-بداء در روايات مكتب خلفا

طيالسى و احمد و ابن سعد و ترمذى روايتى دارند كه فشرده آن با عبارت طيالسى چنين است:

قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم:انّ اللّه ارى آدم ذريّته فرأى رجلا ازهر ساطعا نوره،قال:يا ربّ من هذا؟قال:هذا ابنك داود!قال:يا ربّ فما عمره؟ قال:ستّون سنة!قال:يا ربّ زد فى عمره!قال:لا الاّ تزيده من عمرك! قال و ما عمرى؟قال:الف سنة!قال آدم!فقد وهبت له اربعين سنة من عمرى...فلمّا حضره الموت و جاءته الملائكة قال:قد بقى من عمرى اربعون سنة.قالوا:انّك قد وهبتها لداود.

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:خداوند نسل آدم عليه السّلام را به او نشان داد،آدم در ميان آنان مردى را ديد با چهره اى نورافشان،عرض كرد:خدايا!اين كيست؟ فرمود:اين فرزند تو داود است!عرض كرد:خدايا عمر او چقدر است؟ فرمود:شصت سال!عرضه داشت:خدايا در عمر او بيفزاى!فرمود:نمى شود مگر آنكه از عمر خودت به او بيفزائى!عرض كرد:عمر من چقدر است؟ فرمود:هزار سال!آدم گفت:من چهل سال از عمرم را به او بخشيدم...هنگام وفات او كه فرا رسيد و فرشتگان قبض روح به بالينش آمدند گفت:هنوز چهل سال از عمر من باقى است!گفتند:تو خودت آن را به داود بخشيدى! (2)

ص: 196


1- -بقره51/.
2- -مسند طيالسى(ص 350 حديث 2692)،مسند احمد(جلد 1 ص 251 و 298 و 371)،طبقات ابن سعد چاپ اروپا(جلد 1 قسمت اول ص 7-9)،سنن ترمذى(جلد 11 ص 197/196)در تفسير

اين روايت به اضافه آنچه در گذشته،درباره آثار"صله رحم"و همانند آن،از روايات مكتب خلفا آورديم از مصاديق "يَمْحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ" است.

امامان اهل بيت عليهم السّلام"محو و اثبات"را بداء نام نهاده اند كه-به يارى خداى متعال-در بخش پنجم آن را بررسى مى نمائيم.

پنجم-بداء در روايات امامان اهل بيت عليهم السّلام

اشاره

در"بحار"از امام صادق عليه السّلام آورده است كه فرمود:

ما بعث اللّه عزّ و جلّ نبيّا حتّى يأخذ عليه ثلاث خصال:الإقرار بالعبوديّة،و خلع الأنداد،و انّ اللّه يقدّم ما يشاء و يؤخّر ما يشاء.

خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نكرده مگر آنكه سه چيز را از او خواسته است:

اقرار به بندگى خدا،نفى هر گونه شريك و همتا براى او،و اينكه خداوند هر چه را بخواهد مقدم داشته و هر چه را بخواهد واپس مى دارد. (1)

امام صادق عليه السّلام همين معنى را در بيان ديگرى با لفظ"محو و اثبات"آورده و فرموده:

ما بعث اللّه نبيّا قطّ حتّى يأخذ عليه ثلاثا:الإقرار بالعبوديّة،و خلع الأنداد،و انّ اللّه يمحو ما يشاء و يثبت ما يشاء.

خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نكرده مگر آنكه سه چيز را از او خواسته است:

اقرار به عبوديت خدا،نفى هر گونه شريك و همتا براى او،و اينكه خداوند هر چه را بخواهد محو كرده و هر چه را بخواهد برقرار مى دارد. (2)

و در روايت سوّمى"محو و اثبات"را"بداء"ناميده كه فشرده آن چنين است:

ما تنبّأ نبىّ قطّ حتّى يقرّ للّه تعالى...بالبداء...

هيچ پيامبرى هرگز نشان پيامبرى نگيرد مگر آنكه براى خداى متعال به اين

ص: 197


1- -بحار(جلد 4 ص 108)به نقل از توحيد صدوق.
2- سوره اعراف.در كتاب بحار الانوار(جلد 4 ص 102-103)نيز با اختلافى اندك آن را از امام باقر عليه السّلام آورده است.

امور اعتراف نمايد...يكى از آنها اعتراف به"بداء"است... (1)

از امام رضا عليه السّلام روايت كرده اند كه فرمود:

ما بعث نبيّا قطّ الاّ بتحريم الخمر،و ان يقرّ له بالبداء (2).

خداوند هرگز پيامبرى را نفرستاده مگر با حرمت شراب و اينكه به"بداء" [ محو و اثبات]در حق خدا اعتراف نمايد.

در روايت ديگرى،امام صادق عليه السّلام از زمان"محو و اثبات"نيز خبر داده و فرموده:

اذا كان ليلة القدر نزلت الملائكة و الرّوح و الكتبة الى سماء الدّنيا فيكتبون ما يكون من قضاء اللّه تعالى فى تلك السّنة فإذا اراد اللّه ان يقدّم شيئا او يؤخّره او ينقص شيئا امر الملك ان يمحو ما يشاء ثمّ اثبت الّذى اراد.

شب قدر كه مى شود فرشتگان و روح و نويسندگان به آسمان دنيا فرود مى آيند و هر چه را خداى متعال در آن سال مقرر فرموده مى نويسند،و اگر خدا بخواهد چيزى را پيش انداخته يا واپس بدارد،يا چيزى را بكاهد،به فرشته مأمور فرمان مى دهد آن را همان گونه كه خواسته"محو و نابود"يا"برقرار"دارد. (3)

امام باقر عليه السّلام نيز در بيان ديگرى از آن خبر داده كه فشرده آن چنين است:

تنزّل فيها الملائكة و الكتبة الى السّماء فيكتبون ما هو كائن فى امر السّنة و ما يصيب العباد فيها.قال:و امر موقوف للّه تعالى فيه المشيئة يقدّم منه ما يشاء و يؤخّر ما يشاء و هو قوله تعالى:يمحو اللّه ما يشاء و يثبت و عنده امّ الكتاب.

در شب قدر فرشتگان و نويسندگان به آسمان دنيا فرود مى آيند و هر چه را كه در آن سال شدنى است و هر چه در آن به بندگان مى رسد،همه را مى نويسند.م.

ص: 198


1- -همان مدرك.
2- -همان مدرك.
3- -بحار(جلد 4 ص 99)به نقل از تفسير على بن ابراهيم.

فرمود:و كارهائى است كه وابسته به مشيّت الهى است،هر چه را بخواهد مقدّم داشته و هر چه بخواهد واپس مى دارد،و اين معناى سخن خداى متعال است كه فرموده: "يَمْحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ" . (1)

امام باقر عليه السّلام در حديث ديگرى درباره اين آيه: "وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها" ، خداوند هرگز مرگ كسى را-هنگامى كه اجلش فرا رسد-به تأخير نمى اندازد.فرمود:

زمانى كه اجل فرود آيد و نويسندگان آسمان آن را بنويسند،اين اجل را خداوند به تأخير نمى اندازد. (2)

علامه مجلسى رحمه اللّه در اين باب از بحار همان داستانى را كه آدم عليه السّلام چهل سال از عمر خود را به داود بخشيد و ما آن را در روايات مكتب خلفا آورديم،آورده است. (3)

اين معناى"بداء"در روايات امامان اهل بيت عليهم السّلام بود،امّا"بداء"به اين معنى كه، "براى خداوند رأى جديد و تازه اى در كار پيدا شود كه پيش تر آن را نميدانسته"-معاذ اللّه-اين ديدگاه در مكتب اهل بيت منكر و مردود است،و ما از آن به خدا پناه مى بريم.ديدگاه امامان اهل بيت عليهم السّلام در اين باره همان است كه مجلسى از امام صادق آورده،امام عليه السّلام فرموده:

من زعم انّ اللّه عزّ و جلّ يبدو له فى شىء لم يعلمه امس فأبروا منه.

هر كس گمان كند كه براى خداى عزّ و جلّ در چيزى،رأى تازه و جديدى پيدا مى شود كه پيش تر آن را نمى دانسته،از او بيزارى بجوئيد. (4)

اثر اعتقاد به بداء

اگر كسى معتقد گردد كه،برخى از انسانها كه در زمره نيك بختان قرار گرفته اند هرگز حالشان عوض نگردد و هيچ گاه در رديف بدبختان قرار نمى گيرند،و برخى از انسانها كه در

ص: 199


1- -بحار(جلد 4 ص 102)به نقل از امالى شيخ مفيد.
2- -همان به نقل از تفسير على بن ابراهيم.
3- -همان به نقل از علل الشرايع.
4- -بحار(جلد 4 ص 111)به نقل از اكمال الدين صدوق.

زمره بدبختان قرار گرفته اند هرگز حالشان عوض نشده و در رديف نيك بختان درنمى آيند، و قلم از تغيير سرنوشت انسانها خشكيده و بازمانده است؛اگر چنين تصوّرى در كار باشد يقينا گناهكار از گناه خويش توبه نمى كند كه هيچ،بلكه به كار خود ادامه مى دهد،زيرا مى پندارد كه شقاوت و بدبختى سرنوشت حتمى اوست و امكان تغيير در آن نيست!از طرف ديگر،شيطان بنده نيكوكار را وسوسه مى كند كه،تو از نيك بختانى و در زمره اشقياى بدبخت نخواهى رفت،و همين وسوسه كافى است كه او را به سستى در عبادت و اطاعت بكشاند و با او آن كند كه نبايد.

برخى از مسلمانان كه معانى آيات و روايات وارد درباره"مشيّت"را به وضوح و كمال در نيافته اند به دو گروه تقسيم شده اند:گروهى چنين پنداشته اند كه،"انسان بر آنچه مى كند مجبور است"،و گروه ديگر معتقد شده اند:همه كارها به انسان تفويض و واگذار شده است.ما در بحث آينده-به يارى خدا-اين موضوع را بررسى كرده و راه حق و صواب در اين باره را بازمى شناسيم .

ص: 200

7 جبر و تفويض و اختيار

اشاره

ص: 201

ص: 202

جبر و تفويض و اختيار

الف-معناى لغوى جبر

"جبر"در لغت واداشتن به كارى با زور است و"مجبور"يعنى كسى كه با زور به كارى وادار شده است.

ب-جبر در اصطلاح علماى عقايد اسلامى

"جبر"در اين اصطلاح يعنى:خداى متعال بندگانش را بر آنچه مى كنند مجبور كرده است،در كار نيك باشد يا بد،زشت باشد يا زيبا،بگونه اى كه بنده در اين باره اراده و اختيار ترك فعل و سرپيچى از آن را ندارد.

پيروان مكتب"جبر"را عقيده بر آن است كه،هر چه براى انسان پديد آيد همان سرنوشت از پيش تعيين شده اوست،انسان را آنجا كه بايد مى برند،او اختيارى ندارد،اين سخن،سخن اشاعره است. (1)

ص: 203


1- -به معرفى"اشاعره"در كتاب ملل و نحل شهرستانى در حاشيه(الفصل فى الملل و الاهواء و النحل) ابن حزم(جلد 1 ص 119-153)مراجعه شود.

ج-معناى لغوى تفويض

"تفويض"در لغت به معناى واگذار كردن و اختيار دادن است.

د-"تفويض"در اصطلاح علماى عقايد اسلامى

"تفويض"در اين اصطلاح يعنى:خداوند متعال كارهاى بندگان را به خود آنان واگذار كرده است.هر چه بخواهند آزاد و رها انجام مى دهند و خداوند قدرتى بر افعال آنان ندارد، اين سخن،سخن"معتزله"است. (1)

ه-معناى لغوى اختيار

"اختيار"در لغت به معناى حق انتخاب و گزينش است.برگزيدن و پسنديدن و آزاد بودن در انتخاب را اختيار گويند.

و-اختيار در اصطلاح علماى عقايد اسلامى

خداى متعال بندگانش را به وسيله انبيا و رسولان خود بر برخى از كارها مكلّف و از برخى نهى فرموده است.خداوند پس از آنكه قدرت و اراده انجام كار و ترك آن را به بندگانش بخشيده و براى آنان در آنچه مى كنند،حق انتخاب و گزينش قرار داده،و هيچ كس را در اين راه مجبور نكرده،از آنان خواسته است تا در آنچه كه به آن فرمان داده يا از آن بازداشته،او را اطاعت نمايند.استدلال بر اين موضوع-به يارى خدا-در بحث آينده مى آيد.

ص: 204


1- -به معرفى"معتزله"در كتاب ملل و نحل شهرستانى در حاشيه(الفصل فى الملل و الاهواء و النحل) ابن حزم(جلد 1 ص 55-57)مراجعه شود.

8 قضا و قدر

اشاره

الف-معناى قضا و قدر.

ب-رواياتى از امامان اهل بيت عليهم السّلام درباره قضا و قدر.

ج-پرسش و پاسخ.

ص: 205

ص: 206

معناى قضا و قدر

اشاره

مادّه"قضا و قدر"در معانى متعددى استعمال شده كه آنچه مربوط به اين بحث است مى آوريم:

الف-برخى معانى مادّه قضا

1-"قضا"به معناى داورى ميان دو طرف درگير،مانند:

إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ .

پروردگار تو روز قيامت،در آنچه اختلاف مى كردند،ميان آنان داورى مى كند. (1)

2-"قضا"به معناى آگاه كردن،مانند سخن خداى متعال در داستان لوط و آگاه كردن او از سرانجام قومش كه مى فرمايد:

وَ قَضَيْنا إِلَيْهِ ذلِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ .

ما لوط را از اين موضوع آگاه كرديم كه صبحگاهان،همه آنان ريشه كن خواهند شد. (2)

3-"قضا"به معناى واجب كردن و فرمان دادن،مانند:

وَ قَضى رَبُّكَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِيّاهُ .

ص: 207


1- -يونس93/.
2- -حجر66/.

پروردگار تو فرمان داده كه جز او را نپرستيد. (1)

4-"قضا"به معناى"اراده و تقدير"،مانند:

وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ .

و هرگاه چيزى را"اراده"كند،تنها مى گويد:موجود باش!و مى شود. (2)

هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً .

او خداوندى است كه شما را از گل آفريد،سپس[براى هر يك]مدتى"مقدّر" فرمود. (3)

يعنى براى زنده بودن انسان اندازه و مقدار معينى قرار داد.

ب-برخى معانى مادّه قدر

1-"قدر"يعنى قدرت يافت،توان اقدام پيدا كرد،"قادر"يعنى توانا و"قدير"يعنى توانمند،خداى متعال در سوره يس(81)مى فرمايد:

أَ وَ لَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ .

آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريد،"قادر"نيست همانند آنها را بيافريند؟

در سوره بقره(20)مى فرمايد:

وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ .

اگر خدا بخواهد،گوش و چشم آنان را از بين مى برد،زيرا خداوند بر هر چيز "توانمند"است.

يعنى خداوند بر انجام هر كارى به هر گونه كه حكمتش اقتضا كند قدرت دارد.

2-"قدر"يعنى در تنگنا قرار داد،"قدر الرّزق عليه و يقدر"يعنى او را در تنگناى معيشت قرار داده و مى دهد.خداوند در سوره سبا(36)مى فرمايد:

قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ .

ص: 208


1- -اسراء23/.
2- -بقره117/.
3- -انعام2/.

بگو:پروردگار من روزى را براى هر كس بخواهد وسعت داده يا"تنگ" مى كند.

3-"قدر"يعنى تدبير و اندازه كرد،"قدر اللّه الأمر بقدره"يعنى خداوند آن را تدبير كرد يا خواستار وقوع آن شد،چنانكه در سوره قمر(12)مى فرمايد:

وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً فَالْتَقَى الْماءُ عَلى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ .

و زمين را شكافتيم و چشمه هائى بيرون فرستاديم؛و اين دو آب[ باران و چشمه]"به اندازه اى كه تدبير و خواسته شده بود"با هم درآميختند.

ج-معناى قدّر

1-"قدّر"يعنى حكم كرد،فرمان داد،"قدّر اللّه الأمر"يعنى خداوند حكم و فرمان داد كه كار،اينگونه باشد،چنانكه در سوره نمل(58)درباره زن لوط مى فرمايد:

فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِينَ .

ما او[ لوط]و خانواده اش را نجات داديم،جز زنش كه فرموديم:او از بازماندگان باشد.

يعنى حكم و فرمان ما اين بود كه آن زن از هلاك شدگان باشد.

2-"قدّر"يعنى مدارا نمود،درنگ كرد،"قدّر فى الأمر"يعنى در انجام كار درنگ كرد و با آن مدارا نمود،چنانكه خداى متعال در سوره سبا(11)به داود عليه السّلام مى فرمايد:

أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ .

زره هاى كامل و فراخ بساز و در بافتن آنها با تأمّل و مدارا عمل كن.

يعنى در ساختن زره عجله مكن بلكه با دقت و زمان كافى اقدام كن تا نتيجه كارت محكم و استوار باشد.

د-معناى قدر

1-"قدر"به معناى كميّت و مقدار و اندازه،چنانكه در سوره حجر(21)مى فرمايد:

وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ .

ص: 209

هر چه هست خزاين آن نزد ماست،و ما جز به مقدار و اندازه معين آن را نازل نمى كنيم.

2-"قدر"به معناى زمان و مكان،چنانكه در سوره مرسلات(20-22)مى فرمايد:

أَ لَمْ نَخْلُقْكُمْ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ* فَجَعَلْناهُ فِي قَرارٍ مَكِينٍ* إِلى قَدَرٍ مَعْلُومٍ .

آيا شما را از آبى پست نيافريديم*سپس آن را در قرارگاه محفوظ و آماده قرار داديم*تا"زمانى"معين و معلوم؟!

3-"قدر"به معناى حكم قطعى و نافذ،"قدر اللّه"يعنى حكم نافذ و قطعى و محكم خدا، چنانكه در سوره احزاب(38)مى فرمايد:

سُنَّةَ اللّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ كانَ أَمْرُ اللّهِ قَدَراً مَقْدُوراً .

اين سنّت الهى در پيشينيان نيز جارى بوده،و فرمان خدا"قطعى و نافذ و شدنى"است.

مؤلف گويد:شايد تعدّد معانى مادّه"قضا و قدر"و نسبت آن به خداى متعال باعث شده تا برخى از مسلمانان به اشتباه افتاده و چنان پندارند كه معناى"قضا و قدر"در قرآن و حديث اين است كه،انسان در زندگى خويش هر چه را مى كند،نيك يا بد،بر اساس "قضا و قدر"و سرنوشتى است كه خداوند،پيش از آفرينش او،برايش مقرر داشته است! چنانكه در روايات ما واژه"قدرى"،به"جبرى"و"تفويضى"هر دو اطلاق شده است.

و بنابر چنين اطلاقى،واژه"قدر"نام شىء و ضدّ آن مى گردد،مانند واژه"قرء"كه نامى است براى"حيض"و"پاكى"هر دو.

در پايان از بيان اقوال"قدرى ها"و پاسخ آن براى پرهيز از طول بحث در مى گذريم و تنها به آوردن احاديثى كه پاسخ اين اقوال را در آن يافته ايم بسنده مى كنيم تا-به يارى خدا-علاوه بر پاسخ،توضيح و شرح موضوع نيز باشد.

ص: 210

رواياتى از امامان اهل بيت عليهم السّلام در قضا و قدر

اشاره

روايت نخست:صدوق در كتاب توحيد با سند خود تا امام حسن عليه السّلام و ابن عساكر در تاريخ با سند خود تا ابن عباس آورده اند:[عبارت از صدوق است]

دخل رجل من اهل العراق على امير المؤمنين عليه السّلام فقال:اخبرنا عن خروجنا الى اهل الشام أ بقضاء من اللّه و قدر؟فقال له امير المؤمنين عليه السّلام اجل يا شيخ،فو اللّه ما علوتم تلعة و لا هبطتم بطن واد الاّ بقضاء من اللّه و قدر،فقال الشيخ:عند اللّه احتسب عنائى يا امير المؤمنين،فقال عليه السّلام مهلا يا شيخ!لعلّك تظنّ قضاء حتما و قدرا لازما،لو كان كذلك لبطل الثواب و العقاب و الأمر و النّهى و الزّجر،و لسقط معنى الوعيد و الوعد، و لم يكن على مسيء لائمة و لا لمحسن محمدة،و لكان المحسن اولى باللائمة من المذنب و المذنب اولى بالاحسان من المحسن تلك مقالة عبدة الأوثان و خصماء الرحمن و قدريّة هذه الامّة و مجوسها.يا شيخ!انّ اللّه عزّ و جلّ كلّف تخييرا،و نهى تحذيرا،و اعطى على القليل كثيرا و لم يعص مغلوبا.و لم يطع مكرها،و لم يخلق السموات و الأرض و ما بينهما باطلا ذلك ظنّ الذين كفروا فويل للّذين كفروا من النّار.

مردى عراقى بر امير مؤمنان عليه السّلام وارد شد و گفت:آيا خروج ما بر شاميان به "قضا و قدر"الهى است؟امام به او فرمود:آرى يا شيخ!به خدا سوگند از

ص: 211

هيچ بلندى بالا نرفتيد و در هيچ پستى فرود نيامديد مگر به"قضا و قدرى"از خداوند!آن مرد گفت:اميدوارم رنج من نزد خدا به حساب آيد! (1)

امام عليه السّلام به او فرمود:آهسته اى شيخ!شايد پنداشتى"قضاى حتمى و قدر قطعى"را مى گويم!اگر چنين باشد كه ثواب و عقاب و امر و نهى و پيش گيرى باطل شده،و ترساندن و مژده دادن بى معنى است،نه ملامتى بر گناهكار بجاست و نه ستايشى از نيكوكار رواست،بلكه نيكوكار به ملامت سزاوارتر از بدكار بوده و گناهكار به نيكى شايسته تر از نيك رفتار است! (2)اين گفتار بت پرستان و دشمنان خداى رحمان و"قدرى مسلكان"و مجوسان اين امّت است!اى شيخ!خداى عزّ و جلّ بندگان را مكلّف ساخت تا به اختيار خود عمل كنند و آنان را نهى كرد تا خود بازايستند ،و بر كار اندك پاداش بسيار دهد، شكست خورده نافرمانى نشده و ناخواسته اطاعت نگرديده،"او آسمانها و زمين و موجودات ميان آن دو را به باطل نيافريده،اين گمان كسانى است كه كافر شدند،پس واى بر كسانى كه كافر شدند از عذاب آتش!" (3)

راوى گويد:آن شيخ برخاست و سرود:

انت الإمام الّذى نرجو بطاعته يوم النّجاة من الرّحمن غفرانا

او ضحت من ديننا ما كان ملتبسا جزاك ربّك عنّا فيه إحساناص.

ص: 212


1- -يعنى اگر خروج و جهاد ما به"قضا و قدر"الهى است كه سزاوار پاداش نيستيم،پس اميدوارم رنج من در اين راه نزد خدا به حساب آيد و در رديف اعمال كسانى قرار گيرد كه روز قيامت مورد فضل و رحمت خدا قرار مى گيرند.
2- -زيرا هر دو در اصل مساويند،چون عمل به اراده و اختيار آنان نبوده،از طرفى چون نيكوكار مورد ستايش مردم قرار مى گيرد و اين را حق خود مى داند در حالى كه چنين نيست،به خاطر همين پندار،او به ملامت سزاوارتر است از گناهكار،زيرا گناهكار مورد ملامت مردم است و او خود را سزاوار اين ملامت مى داند،در حالى كه چنين نيست،پس بايد به او احسان شود تا تحمّل آزار و ملامت مردم را با آن جبران كند،نه به نيكوكار!
3- -اقتباسى است از آيه 27 سوره ص.

فليس معذرة فى فعل فاحشة قد كنت راكبها فسقا و عصيانا

تو همان امام حقى كه به يمن طاعت او

به قيامت آرزويم كرم خدات باشد

تو ز دين ما به يك دم همه شبهه را زدودى

مگر از خدات خواهم كه بر او جزات باشد

پس از اين بيان روشن نسزد گناه بر من

كه نه معذرت توانم نه مرا نجات باشد

"روايت دوّم":روايت دوم را از ششمين امام از امامان اهل بيت عليهم السّلام،امام ابو عبد اللّه جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام مى آوريم كه فرموده:

إنّ النّاس فى القدر على ثلاثة اوجه:رجل زعم انّ اللّه عزّ و جلّ اجبر النّاس على المعاصى فهذا قد ظلم اللّه فى حكمه فهو كافر.و رجل يزعم انّ الأمر مفوّض إليهم فهذا قد أوهن اللّه فى سلطانه فهو كافر.و رجل يزعم انّ اللّه كلّف العباد ما يطيقون و لم يكلّفهم ما لا يطيقون و إذا احسن حمد اللّه و إذا اساء استغفر اللّه فهذا مسلم بالغ.

مردم درباره"قدر"بر سه راه رفته اند:1-كسى كه عقيده دارد خداى عزّ و جلّ مردم را بر گناهان مجبور كرده است،او درباره فرمان[بازدارنده]الهى به خدا ستم كرده،پس او كافر است.

2-كسى كه معتقد است همه كارها به مردم واگذار شده،او خدا را در قدرت و سلطنت خويش ضعيف و ناتوان پنداشته،پس او[نيز]كافر است.

3-كسى كه عقيده دارد خداوند بندگان را به آنچه مى توانند مكلّف كرده،و آنچه را در توانشان نيست از آنان نخواسته است،او هرگاه كار نيكى انجام دهد خدا را سپاس گويد و اگر كار بدى از او سر زند از خدا آمرزش مى خواهد،اين همان

ص: 213

مسلمان[به حق]رسيده است. (1)

روايت سوم:از هشتمين امام از ائمه اهل بيت،امام على بن موسى الرضا عليه السّلام است كه فرموده:

1-انّ اللّه عزّ و جلّ لم يطع باكراه،و لم يعص بغلبة و لم يهمل العباد فى ملكه،هو المالك لما ملّكهم و القادر على ما اقدرهم عليه فان ائتمر العباد بطاعته لم يكن اللّه منها صادّا،و لا منها مانعا،و ان ائتمروا بمعصيته فشاء ان يحول بينهم و بين ذلك فعل و ان لم يحل و فعلوه فليس هو الّذى ادخلهم فيه.

خداى عزّ و جلّ از روى اجبار اطاعت نشده،و از ضعف و شكست نافرمانى نگرديده،و بندگان را در مملكت خويش بيهوده نگذاشته،او بر همه آنچه كه در اختيارشان نهاده مالك،و بر همه امورى كه توانشان داده توانمند است.اگر بندگان در پى طاعتش باشند خداوند راه آنان را نمى بندد و از طاعت بازشان نمى دارد،و اگر به دنبال نافرمانى اش باشند و او بخواهد ميان آنان و گناه فاصله شود،خواهد كرد،و اگر مانع از گناه نشد و آنان انجامش دادند،او نيست كه آنان را در آن راه انداخته است. (2)

يعنى:انسانى كه خدا را پيروى مى كند مجبور بر اين پيروى نيست و انسانى كه خدا را نافرمانى مى كند بر اراده و خواست خدا چيره نشده بلكه اين خود خداست كه مى خواهد بنده در كارش مختار و آزاد باشد.

2-و فرموده:خداى متعال مى فرمايد:

يا ابن آدم بمشيئتى كنت انت الّذى تشاء لنفسك ما تشاء،و بقوّتى ادّيت الىّ فرائضى،و بنعمتى قويت على معصيتى،جعلتك سميعا بصيرا قويّا،" ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ).

ص: 214


1- -توحيد صدوق(ص 360-361).
2- -توحيد صدوق(ص 361).

نَفْسِكَ ".

اى فرزند آدم!با خواست من است كه تو گزينشگر شده و هر چه را بخواهى براى خود اختيار مى كنى،و با نيروى من است كه واجباتم را به جا مى آورى،و با نعمت هاى من است كه بر نافرمانى ام توانمند شده اى،من تو را شنوا و بينا و توانا ساختم،[پس اين را بدان كه]"هر چه از نيكوئى به تو مى رسد از خداست،و هر چه از بدى به تو رسيد از خودت مى باشد." (1)

در روايت ديگرى آمده است:

"عملت بالمعاصى بقوّتى الّتى جعلتها فيك"،

با نيرويى كه در تو نهاده بودم به گناهان اقدام كردى! (2)

از امام صادق عليه السّلام روايت است كه فرموده:

1-لا جبر و لا تفويض و لكن امر بين امرين،قال قلت:و ما امر بين امرين؟قال عليه السّلام:مثل ذلك رجل رأيته على معصية فنهيته فلم ينته فتركته ففعل تلك المعصية،فليس حيث لم يقبل منك فتركته كنت انت الّذى امرته بالمعصية.

نه جبر است و نه تفويض،بلكه چيزى ميان اين دوست.راوى گويد:گفتم:

چيزى ميان اين دو يعنى چه؟فرمود:مثال آن مثال كسى است كه در حال گناه است و تو او را نهى مى كنى و او نمى پذيرد پس از آن رهايش مى كنى و او آن گناه را انجام مى دهد،پس چنان نيست كه چون از تو نپذيرفت و تو به حال خود رهايش كردى،اين تو بوده اى كه به گناه فرمانش دادى! (3)

2-ما استطعت ان تلوم العبد عليه فهو منه و ما لم تستطع ان تلوم العبد عليه فهو من فعل اللّه،يقول اللّه للعبد:لم عصيت؟لم فسقت؟لم).

ص: 215


1- -توحيد صدوق(ص 327،340،344،362)و كافى(جلد 1 ص 160)و سوره نساء آيه 79.
2- -توحيد صدوق(ص 362).
3- -كافى(جلد 1 ص 160)و توحيد صدوق(ص 362).

شربت الخمر؟لم زنيت؟فهذا فعل العبد و لا يقول له لم مرضت؟لم قصرت؟لم ابيضضت؟لم اسوددت؟لأنّه من فعل اللّه تعالى.

هر كارى را كه بتوانى بنده را بر آن سرزنش كنى،از آن اوست،و هر چه را كه نتوانى بنده را بر آن سرزنش نمائى،از آن خداست.خداوند به بنده اش مى فرمايد:چرا سركشى كردى؟چرا نافرمانى نمودى؟چرا شراب خوردى؟ چرا زنا كردى؟زيرا،اينها كار بنده است،خداوند از بنده اش نمى پرسد:چرا مريض شدى؟چرا قدّت كوتاه است؟چرا سفيد رنگى؟چرا سياه رويى؟چون اينها كار خداوند است. (1)

شرح روايات

"جبر"و"تفويض"دو طرف دارد:

1-طرفى كه به خدا و صفات خدا بازمى گردد .

2-طرفى كه به انسان و صفات او مربوط مى شود.

آنچه از"جبر و تفويض"به خدا و صفات خدا مربوط است،سزاوار آن است كه آن را از خدا و انبياى خدا و اوصياى ايشان بگيريم،و آنچه به انسان و صفات و افعال او مربوط مى شود،همين مقدار كه مى گوئيم:من اين كار را مى كنم،و من آن كار را نمى كنم،كافى است تا بدانيم كه هر چه مى كنيم به اختيار خويش است.در بحث هاى گذشته نيز دانستيم كه سير زندگى انسان با سير ذرّه و اتم و سيارات و كهكشانها و ديگر مسخّرات به فرمان خدا، در حركات و نتايج،يكسان نيست.اين از يك طرف،از طرف ديگر،خداوند انسان را به حال خود رها نكرده و او را به خود واگذار ننموده تا هر چه را بخواهد،همان گونه كه دوست دارد و هواى نفس او فرمانش مى دهد،همان را انجام دهد،بلكه خداوند به وسيله انبياى خود راهنمائى اش كرده:هم راه ايمان قلبى به حق را به او نشان داده و هم روش عمل شايسته سودمند جسمانى را به او نموده و هم از اعمال زيانبار آگاهش ساخته است.او اگر از

ص: 216


1- -بحار ج 5 ص 59 حديث 109.

هدايت خدا پيروى كند و يك گام در صراط مستقيم الهى به پيش رود،خداوند دستش را گرفته و ده گام جلوترش مى برد،سپس به خاطر آثار عملش در دنيا و آخرت هفتصد برابر پاداشش مى دهد،و خداوند به مقتضاى حكمت و سنّت خويش براى هر كس بخواهد مى افزايد.

ما در گذشته مثالى زديم و گفتيم:خداوند اين دنيا را همانند مهانسرائى از نوع"سلف سرويس"براى مؤمن و كافر هر دو آماده كرده است،چنانكه در سوره اسراء(20) مى فرمايد:

كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً .

هر دو گروه،اينان و آنان را،از عطاى پروردگارت افزون مى دهيم،زيرا عطاى پروردگارت هرگز از كسى دريغ نشده است.

براستى اگر امداد الهى نبود،و بندگان خدا توان جسمى و فكرى خويش و امكانات آماده و مسخّر اين عالم را از خداى سبحان نداشتند،نه مؤمن ره يافته مى توانست عمل صالح و شايسته انجام دهد،و نه كافر گمراه توان اقدام زيانبار فاسد را داشت،راستى اگر خداوند يك لحظه عطاى خود را از انسان سلب كند،حتى اگر جزء كوچكى از آن باشد:

بينائى،سلامت،عقل و انديشه و...و...چه مى تواند بكند؟بنابراين،انسان هر چه مى كند به اختيار خود و به وسيله ابزارى است كه خداوند به او بخشيده است.پس انسان در انتخاب مختار و در اكتساب وامدار است.

آرى،انسان در اين عالم خودكار محض نيست چنان كه مجبور صرف هم نيست،نه همه كار اين عالم به او واگذار شده و نه بر كارى كه انتخاب مى كند مجبور است،بلكه امرى است ميان دو امر[ امر بين أمرين]،و اين همان مشيت خدا و سنّت و قانون او درباره افعال بندگان است. "وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبْدِيلاً" و هرگز در سنت الهى تغيير و تبديلى نيابى!

ص: 217

چند پرسش و پاسخ

در اين بخش پرسش هاى چهارگانه زير مى آيد:

1-چگونه انسان در آنچه مى كند مختار است،با آنكه شيطان بر او چيرگى دارد و در حالى كه ديده نمى شود به اغواى آدمى پرداخته و در قلب او وسوسه مى كند و به كار شرّش فرا مى خواند؟

2-انسان در محيط فاسد نيز اينچنين است،او كه جز فساد و شر چيزى نمى بيند چگونه به اختيار خود عمل مى كند؟

3-انسانى كه دعوت پيامبران به او نرسيده و در نقاط دوردست سكونت دارد چه بايد بكند؟

4-گناه"زنازاده"چيست؟چرا او به خاطر رفتار ديگران دوستدار شرّ مى شود و شرارت مى كند؟

پاسخ پرسش 1 و 2

پاسخ اين دو پرسش را در آنچه كه در بحث ميثاق در ابتداى كتاب آورديم بجوئيد. (1)

در آنجا گفتيم كه خداى متعال حجت را بر انسان تمام كرده،و با وديعت نهادن عزيزه بحث و كاوش از سبب پديده ها كه او را به سبب ساز اصلى مى رساند،راه عذر او را بسته است،و براى همين است كه در سوره اعراف(172)درباره ميثاق الهى فرموده:

"أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلِينَ" .

تا روز قيامت نگوئيد ما از اين[ پيمان]ناآگاه بوديم.

انسان همان گونه كه در هر حالى از غريزه گرسنگى غافل نمى شود تا اندرون خود را از طعام سير كند،همچنين از غريزه معرفت خواهى نيز غافل نمى گردد تا سبب ساز حقيقى را بشناسد.

ص: 218


1- -همين كتاب،جلد اول ص 17-29.
پاسخ پرسش سوم

در پاسخ به اين پرسش مى گوئيم:خداى سبحان در سوره بقره(286)فرموده:

"لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها" خداوند هيچ كس را جز به مقدار توانش تكليف نمى كند.

پاسخ پرسش چهارم

"زنازاده"نيز،مجبور بر انجام كار شرّ نيست،آنچه كه هست اين است كه حالت روحى مرد و زن بدكار در حال ارتكاب بگونه اى است كه چون خود را نسبت به قوانين جامعه خائن مى بينند،و مى دانند كه جامعه كار آنان را آلوده و كثيف مى داند و اگر بر رفتارشان آگاه شود و آنان را در حال ارتكاب اين پستى ببيند با آنان دشمنى كرده و مطرودشان مى دارد،و مى دانند همه نيكان و پاكان و صاحبان اخلاق كريمه از چنين كارى بيزارى مى جويند،اين حالت روحى و كابوس درونى بر نطفه اثر مى گذارد و از راه وراثت به نوزاد منتقل مى گردد و او را شرّ دوست و دشمن نيكيها بار مى آورد مى سازد و با نيكان و معروفان جامعه به ستيزش مى خواند.نمونه بارز اين سيرت"زياد بن أبيه"و فرزندش "ابن زياد"بودند كه در دوران حكومتشان در عراق همه آنچه را كه نبايد،كردند؛بويژه ابن زياد كه به دستور او پس از شهادت امام حسين عليه السّلام جسم شريف آن حضرت و ياران پاكش را مثله كردند،و سرهاى ايشان را در شهرها گرداندند،و حرم رسول اللّه را اسيرانه به كوفه و شام روانه كردند،و ديگر كارها كه به دستور او انجام شد،و اين در حالى بود كه پس از شهادت امام حسين عليه السّلام هيچ فرد ديگرى نمانده بود تا در برابر حكومت آنان مقاومت نمايد،و هيچ گونه توجيهى براى اينگونه كارهاى او وجود نداشت،جز اينكه او دوستدار شرّ بود و مى خواست شوكت و عظمت شريف ترين خانواده عرب و اسلام را در هم بشكند،و آنان را بى اعتبار نمايد،آرى،او ذاتا شرّ دوست و دشمن نيكى ها بود و با كريمان و شريفان جامعه سر ستيز داشت. (1)

ص: 219


1- -به بحث ملحق كردن زياد در جلد اول كتاب"عبد اللّه بن سبا"،و بحث شهادت امام حسين عليه السّلام در جلد سوم"معالم المدرستين"مراجعه شود.

بنابراين[درست است و مى پذيريم كه]،شر دوستى و نيك ستيزى و آزار نيكان و پاكان جامعه در زنازاده-بر خلاف حلال زاده-[تقريبا]ذاتى او شده است،ولى با وجود همه اينها،هيچ يك از آن دو بر كارهاى خير و شرّى كه مى كنند يا نمى كنند مجبور نيستند،مثال آن دو،مثال جوان رشيد تنومند و پيرمرد ناتوان خميده است:اوّلى غرق در شهوت جسمانى و دوستدار وصول به خواهش نفسانى بوده و دومى،فاقد نيروى جوانى و تارك شهوت جسمانى است!روشن است كه در چنين حالى كه پيرمرد خميده نميتواند"زنا"كند و جوان رسيده در اوج توان جنسى است،اين جوان مجبور بر زنا كردن نيست تا اگر چنين گناه زشتى را مرتكب شد معذور باشد،بلكه اگر زمينه زنا برايش فراهم شد و او"خاف مقام ربّه"از مقام پروردگارش ترسيد "وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى" و نفس خويش را از خواسته نابجايش بازداشت "فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى" يقينا جايگاه او بهشت است. (1)

بدين گونه،هر يك از ابعاد زندگى انسان را كه بررسى كرده و در آن بينديشيم،او را در كارهاى خود صاحب اختيار مى يابيم،مگر آنچه از روى غفلت و عدم آگاهى باشد كه آن هم آثار اخروى ندارد.

***

تا اينجا اساس بحث ها بر بيان"عقايد اسلام"در آيات قرآن كريم بود،در بحث هاى آينده-به اذن خداى متعال-به بررسى"سيره مبلّغان الهى"در قرآن كريم مى پردازيم و هر چه از"تورات و انجيل و كتب سيره"در شرح و بيان آيات كريمه قرآن سودمند يافتيم مى آوريم.

و الحمد للّه ربّ العالمين..

ص: 220


1- -اقتباس از آيه 40 سوره نازعات:و امّا من خاف...

9 پيوستها

اشاره

ص: 221

ص: 222

پيوست شمارۀ 1

اشاره

راههاى بحث و بررسى در عقايد اسلامى و برترى راه اهل بيت عليهم السّلام (1)

«عقايد اسلامى»هميشه مورد بحث و بررسى مسلمانان و پژوهشگران اسلام بوده و هست،و با آنكه همه مسلمانان بر اينكه مرجع عقايد اسلام قرآن و حديث است،اتفاق نظر دارند،با اين حال،در طول ساليان و قرون گذشته-بنا به دلايل و انگيزه هاى مختلف- (2)ديدگاهها و آراى متفاوتى درباره«عقايد اسلامى»پديدار گشته كه به برخى از اسباب آنها اشاره مى كنيم:

1-اختلاف در راه و روش بحث و بررسى و استنباط.

2-نفوذ و رخنه«أحبار و رهبان»علماى يهود و نصارى،در صفوف مسلمانان و آميختن روايات اسلامى با«اسرائيليات»و داستانهاى ساختگى.

3-بدعتها و تأويل و تفسيرهاى نادرست از نصوص اسلامى.

4-درگيريهاى قبيله اى و تمايلات سياسى.

5-جهل و نادانى و بى اعتنايى به نصوص اسلامى.

ما در اين مقاله به بررسى سبب اول(اختلاف در راهها و روشها)پرداخته و راهها و

ص: 223


1- -ترجمه مقاله آقا شيخ عباسعلى براتى در مجله«رسالة الثقلين»،نشريه مجمع جهانى اهل بيت عليهم السّلام تهران،شماره دهم،سال سوم،1415 ه ق.
2- -دكتر احمد محمود صبحى در مقدمه كتاب:«فى علم الكلام»جلد 1 ص 46 چاپ پنجم،بيروت 1405 ه1985/ م.

روشهاى موجود در بررسى«عقايد اسلامى»را با راه و روش اهل بيت عليهم السّلام مقايسه، فراروى خوانندگان قرار داده و برترى راه اخير را روشن و بيان مى داريم.

اختلافات عقيدتى،ريشه و تاريخ آن
اشاره

اختلافات فكرى و عقيدتى مسلمانان از همان دوران پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نمودار شد ولى به اندازه اى نبود كه به پيدايش مذاهب كلامى،و مكاتب فكرى بيانجامد.زيرا،رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خود شخصا به درمان آن پرداخته و مجال گسترش به آن نمى دادند؛به ويژه كه روح صداقت و برادرى و محبت بگونه اى بر جامعه اسلامى آن روز حاكم بود كه در تاريخ بى بديل يا كم نظير است.

براى نمونه،موضوع«قدر»و سرنوشت انسانها بود كه ذهن و فكر صحابه و ياران پيامبر را به خود مشغول داشته و آنان را به بحث و گفتگو در اطراف آن وامى داشت تا آنجا كه در نهايت به مراء و خودنمائى و جدال كشيد و صداى درگيرى آنان به گوش پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسيد و آن حضرت-چنانكه در كتابهاى حديث آمده-بدين گونه آنان را از ادامه آن بر حذر داشت:

احمد بن حنبل از عمرو بن شعيب از پدرش از جدش روايت كرده كه گفت:رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روزى از منزل بيرون آمد و مردم را در حال گفتگو درباره«قدر»ديد-راوى گويد:-رنگ چهره پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از شدت خشم بگونه اى سرخ شد كه گويا دانه انار بر رخسار مباركش پراكنده اند!فرمود:«شما را چه شده كه به[جرح و تعديل و تجزيه و تحليل]كتاب خدا پرداخته و بخشى از آن را با بخش ديگر مقايسه[و نفى و اثبات] مى كنيد؟پيشينيان شما به خاطر اين كارها نابود شدند!» (1)

قرآن كريم و سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اصول عقايد اسلامى و مبانى اساسى آن را-به نحو كلّى-براى امت اسلامى بيان داشته اند؛برخى پرسشهاى بعدى از آن رو مطرح شد كه[در ظاهر]پاسخ صريحى در قرآن و سنّت براى آنها نبود و مسلمانان نيازمند استنباط و اجتهاد

ص: 224


1- -«مسند احمد»،ج 3 ص 178-196.

شدند و اين مسئوليت بر دوش فقها و مجتهدان در عقايد و احكام قرار گرفت.بدين خاطر، صحابه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نيز،گاهى در مسائل اعتقادى با يكديگر اختلاف داشتند؛اگر چه اختلافشان در زمان حيات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با اختلاف آنان در دوره هاى بعد نتايج و آثار متفاوتى داشت.زيرا،پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در حيات خود شخصا در بين آنان داورى مى فرمود و با رهنمودهاى خود ريشه اختلاف را مى خشكانيد (1)؛ولى پس از رحلت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مردم مجبور شدند به اجتهاد يكى از صحابه يا گروهى از آنان-كه برگزيده خلفا و حاكمان بودند- روى آورند و از آنان داورى بخواهند،در حالى كه صحابه ديگر،ديدگاهها و آراى خود را حفظ مى كردند.[و اين خود بر اختلاف مى افزود.]نمونه بارز آن اختلاف در موارد زير است:

1-اختلاف درباره خلافت يا امامت امت پس از وفات پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم (2)

2-كشتن كسانى كه زكات نمى دادند،و اينكه آيا ندادن زكات باعث ارتداد و بيرون شدن از دين مى شود يا خير؟

بدين گونه،هر اختلافى مبدأ پيدايش ديدگاهها و گروهها و مكتبهاى كلامى و اعتقادى ويژه اى گرديد كه هر يك نيز به طور طبيعى با روشى كه در استدلال و استنباط برگزيده بودند،به تدوين آراء و عقايد خويش پرداختند.مهمترين اين مكتبها-بنابر تحقيق ما- مكتبهاى زير است:

1-مكتب نقلى محض.

2-مكتب عقلى محض.

3-مكتب ذوقى و اشراقى.

4-مكتب حسّى و تجربى.

5-مكتب فطرى.».

ص: 225


1- -«سيرۀ ابن هشام»ج 1 ص 341-342،و دكتر محمد حميد اللّه،«مجموعة الوثائق السياسة»،ج 1 ص 7.
2- -اشعرى:«مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلّين»ج 1 ص 34 و 39،و ابن حزم:«الفصل فى الملل و الاهواء و النحل»ج 2 ص 111،و احمد امين:«فجر الاسلام».
الف-مكتب نقلى محض

«احمد بن حنبل»امام مذهب حنبلى ها[متوفاى:241 ه]در عصر خود پيشوا و پيشروترين شخصيت اين مكتب به شمار آمده است.اين مكتب همانند مكتب اهل حديث [ اخباريان عامه]است:آنان كه كارى جز پاسدارى از روايات و نقل آن نداشته و با تدبّر و انديشه در عمق و محتوا،و جداسازى سره از ناسره بيگانه اند.اين گونه جهت گيرى را در دوره هاى اخير«سلفيه»نامند و حنبلى مذهبان اهل سنّت در فقه،از اين روش پيروى مى كنند.آنان رأى و نظر در مسائل دينى را حرام،پرسش[از سبب و علت]را بدعت و كندوكاو و استدلال را بدعت گرائى و عقب نشينى در برابر هواپرستان مى دانند.اين گروه همه توان خويش را وقف درس و بحث بى انديشه سنت كرده و آن را«پيروى كردن»و غير آن را« بدعت گرائى»مى نامند.

بالاترين و برترين تلاش آنان اين است كه احاديث وارد در مسائل اعتقادى را تدوين و دسته بندى نموده و به شرح الفاظ و واژه ها و اسناد آن بپردازند؛چنانكه امام بخارى و احمد بن حنبل و ابن خزيمه و بيهقى و ابن بطّه كرده اند.اينها كارشان بدانجا رسيده كه علم كلام و ديدگاه عقلى در مسائل عقيدتى را حرام شمرده اند.برخى از آنان در اين باره رسالۀ ويژه اى نيز،تدوين كرده اند،مانند ابن قدامه در نوشته اى به نام:«رسالة تحريم النظر فى علم الكلام».

احمد بن حنبل گفته است:«اهل كلام هرگز رستگار نمى شوند.ممكن نيست كسى را در پى كلام و ديدگاه كلامى ببينى مگر آن كه در دل او مكر و حيلت باشد.»او بدگوئى از متكلمان را بدانجا رسانيد كه از حارث محاسبى«زاهد و با ورع»نيز،دورى گزيد،چرا كه او كتابى در ردّ بدعت گرايان تصنيف كرده بود.احمد به او گفت:«واى بر تو!آيا تو نخست بدعتهاى آنان را بازگو نمى كنى تا پس از آن به ردّ آنها بپردازى؟آيا با اين نوشته ات مردم را به مطالعه بدعتها و انديشه در شبهات وادار نمى كنى؟اين خود،آنان را به رأى و نظر و كندوكاو فرا مى خواند.»احمد همچنين گفته است:«علماى كلام زنديق و خرا بكارند.»

زعفرانى گويد:شافعى گفته است:«حكم من درباره اهل كلام اين است كه بايد آنان را با

ص: 226

خوشه خرما زده و در ميان قبايل و عشاير بگردانند و بگويند:اين كيفر كسى است كه كتاب و سنّت را رها كرده و به كلام گرويده است!»

همه سلفى هاى اهل حديث[ اخباريان عامه]در اين باره اتفاق نظر داشته و شدت عمل آنان در مقابله با متكلمين بيش از آن است كه نقل كرده اند.اينان مى گويند:«صحابه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم-با آنكه به حقايق داناتر و در گفتار رساتر از ديگران بوده اند-از سخن گفتن دربارۀ عقايد خوددارى نكردند مگر بدان خاطر كه مى دانستند از كلام شرّ مى زايد،و بدين سبب است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده:«هلك المتعمقون،هلك المتعمقون،هلك المتعمقون»كنجكاوان هلاك شدند،كنجكاوان هلاك شدند،كنجكاوان هلاك شدند.»

يعنى غوركنندگان در عمق و ريشه مسائل[دينى]هلاك مى گردند!

اين گروه[ اخباريان عامه]در عقيده به راه تجسيم و تشبيه رفته و به«قدر»و سرنوشت تغييرناپذير،و مسلوب الاراده بودن انسان معتقد شده اند. (1)

آنان تقليد در عقايد را جايز دانسته و رأى و نظر در آن را-چنانكه گذشت-حرام مى دانند.

دكتر احمد محمود صبحى گويد:

«با وجود آنكه تقليد در عقايد-بر خلاف نظر عبيد اللّه بن حسن عنبرى و حشويه و تعليميه (2)-نه ممكن است و نه جايز،همان گونه كه رأى فخر رازى در محصّل (3)است،و رأى جمهور بر آن است كه تقليد در عقايد جايز نيست،و استاد ابو اسحاق در«شرح الترتيب» آن را به اجماع اهل حق و غير آن نسبت داده،و امام الحرمين در كتاب«الشامل» گفته است:هيچ كس جز حنبلى ها در عقايد قائل به تقليد نيست؛با اين وجود،امام شوكانى، مكلّف دانستن مردم به وجوب انديشه و نظر در عقايد را،«تكليف بما لا يطاق»و وظيفه بيش از توان دانسته است.او پس از آوردن اقوال و ديدگاههاى پيشوايان[درباره وجوب7.

ص: 227


1- -صابونى،ابو عثمان اسماعيل:«رسالة عقيدة السلف و اصحاب الحديث»،(فى الرسائل المنيرة).
2- -آمرى:«الاحكام فى اصول الاحكام»،ج 4 ص 300.
3- -شوكانى،«ارشاد الفحول»،ص 266-267.

انديشه در عقايد]مى گويد:«پناه بر خدا!چه عجيب و شگفت آور است اين سخنان!...

براستى كه اين جنايتى بزرگ بر عامه مردم و اين امت مرحومه است،و تكليف بر چيزى است كه در توان ندارند و تحمّلش را نيارند.[مگر نه آنست كه]همان ايمان حملى و تقليدى صحابه اى كه به درجه نظر و اجتهاد نرسيده و به آن نزديك هم نشدند،آنان را كفايت كرد؟!...»

او نظر دادن در اين باره را بر بسيارى از مردم حرام و از گمراهى و نادانى شمرده است. (1)

از اين رو،علم منطق نيز نزد ايشان حرام است،و از روشهاى رسيدن به شناخت و معرفت بشرى به حساب نيايد.با آنكه علم منطق از مشهورترين مقياس ها و قديم ترين آنهاست،اين علمى است كه«ارسطو»در كتابى به نام«ارغنون»تدوين كرده و نام آن را علم سنجش و ميزان نهاده است.

علم منطق از ديدگاه صاحبان اين روش به تنهائى براى نگهدارى ذهن از خطا و اشتباه در فكر كافى نيست.آنان مى گويند:«بسيارى از انديشمندان اسلام مانند:كندى و فارابى و ابن سينا و امام غزالى و ابن ماجه و ابن طفيل و ابن رشد،در منطق به برترى رسيدند،ولى در افكار و آراء و ديدگاهها با يكديگر اختلافات عميق و بنيادين پيدا كردند.پس،منطق ميزان سنجش حق و باطل نيست.»

البته جهت گيرى اين گروه در دوره هاى اخير،در برابر علم منطق و كلام،بسيار نرم تر گرديده.مثلا ابن تيميه را در موضعگيرى اش مقابل علم كلام آشفته مى بينيم:او علم كلام را به كلى تحريم نمى كند بلكه اگر ضرورت اقتضا كند و كلام مستند به دلايل عقلى و شرعى بوده و وسيله مرزبندى و جداسازى شبهات ملحدان و زنديقان و خرابكاران باشد،آن را جايز مى داند. (2)

او در عين حال،منطق را تحريم و در ردّ آن رساله اى به نام:«رسالة الرّد على7.

ص: 228


1- -امام جوينى:«الارشاد الى قواطع الادلة»،ص 25؛غزالى:«إلجام العوام عن علم الكلام»،ص 66-67؛دكتر احمد محمود صبحى:«فى علم الكلام»مقدمه جلد اول.
2- -ابن تيميه:«مجموع الفتاوى»،ج 3 ص 306-307.

المنطقيين»مى نويسد،و پيروانش مى گويند:«دكارت فرانسوى(1596-1650 م)براى تشخيص خطا و صواب،به جاى منطق ارسطاطاليس ،مقياس و ميزان جديدى اختراع كرد و تأكيد نمود:«اگر انسان در تفكر خويش مقياس اختراعى او را گام به گام دنبال كند راهى جز رسيدن به صواب ندارد،و نتيجه به كارگيرى روش دكارتى يقين آور است.»ولى چنين نشد و اميدهاى برخاسته از روش دكارت در دوره معاصر،به سرنوشت آمال مورد نظر در منطق ارسطو دچار آمد،و مسائل مورد بحث-از پيش از ميلاد مسيح تا به حال-همچنان كه بود بر جاى ماند. (1)

اين همان چيزى است كه بسيارى از انديشمندان مسلمان پيشين از جمله امام غزالى (450-505 ه)را به سوى ترك و طرد روش عقلى راند،غزالى در كتاب خود:«تهافت الفلاسفة»با دلايل عقلى آراى فيلسوفان را ردّ و باطل مى كند.دقت در اين كتاب غزالى گواه آن است كه:آن عقلى كه مبناى دلايل است،همان عقلى است كه آنها را بر باد مى دهد!

غزالى اثبات مى كند كه از عقل انسانى در عالم الهيّات و اخلاق،جز ظن و گمان دور از يقين چيز ديگرى تراوش نمى كند.

فيلسوف اسلامى ابن رشد اندلسى(متوفاى:595 ه)نيز در كتاب خود:«تهافت التهافت»آراى غزالى را رد كرده است.ابن رشد كسى است كه اثبات مى كند بين عقل صريح با نقل صحيح هيچ گونه تعارضى نيست،و اين از كتاب او:«فصل المقال بين الحكمة و الشريعة من الاتصال»روشن مى گردد.و شگفت آنكه او در اين موضع گيرى با«ابن تيميه»در كتابش:«موافقت عقل صريح با نقل صحيح»به يك نتيجه مى رسند.

حال،چگونه مى توان ميان اين دو موضع گيرى ابن تيميه[:ضديتش با روشهاى عقلى و موافقتش با حكم عقل صريح]را جمع كرد نمى دانيم؟!

روش«اهل حديث»مكتب خلفا،و«اخباريان»مكتب اهل بيت عليهم السّلام،پيروى از ظواهر نصوص شرعى،آيات و روايات،و تلاش در پرهيز از«رأى و قياس»-در حد امكان-0.

ص: 229


1- -دكتر عبد الحليم محمود:«التوحيد الخالص»،ص 5-20.

است. (1)پايگاه«مكتب سلفى»يا مذهب اهل حديث در عصر ما،جزيرة العرب[منطقه نجد] مى باشد.گروههاى اندكى از آنان نيز در عراق و شام و مصر يافت مى شوند. (2)

ب-مكتب عقلى محض
اشاره

پيروان اين مكتب با تكيه بر شأن و مقام عقل بشرى،بمانند ابزارى براى شناخت و معرفت،از ديگران متمايزند.اينان را در ديدگاه اسلامى،پيروان«مكتب رأى»،و در عقيده «معتزله»نامند.پيدايش اين مكتب به دوران نخستين تاريخ اسلام بازمى گردد .

پديدآورندگان اوليه مكتب اعتزال«واصل بن عطا»(80-131 ه)و همدرس او«عمر و بن عبيد»(80-144 ه)معاصر منصور دوانيقى بودند كه پس از آنان پيشوايانى،مانند:«ابى دؤاد»وزير مأمون عباسى و«قاضى عبد الجبار بن احمد همدانى»(متوفاى:415 ه)پيدا كرد.از بزرگان ابن طايفه مى توان از«نظّام»و«ابو هذيل علاّف»و«جاحظ»و«جبائيان» نام برد.

اين ديدگاه به عقل بشرى بهاى بسيار داده و در شناخت خداى سبحان و صفات او آن را قويّا كارا و مهم مى شمارد.ادراك و تطبيق شريعت اسلامى از نظر اين گروه،جز با عقل انسانى به انجام نمى رسد.

اين مكتب[ معتزله]در زمان ما پيروان و يارانى به اين نام ندارد و تنها بخشى از افكار آنان در مذهب«زيديه»و«اباضيه»داخل شده است،و مى توان گفت كه اينان با «معتزله»در بخشى از ديدگاههاى فكرى شريك اند«معتزله»همچنين با شيعه اثناعشريه و اسماعيليه در برخى جوانب همسوئى دارد اهل حديث،[ اخباريان عامه]«معتزله»را از آن رو كه به آزادى اراده و انتخاب در انسان معتقدند،«قدريه»لقب داده اند.

ص: 230


1- -شيخ مفيد:«اوائل المقالات»،سيوطى:«صون المنطق و الكلام عن علمى المنطق و الكلام»، ص 252؛شوكانى:«ارشاد الفحول»ص 202؛على سامى النشار:«مناهج البحث عند مفكرى الاسلام» ص 194-195؛على حسين الجابرى:«الفكر السلفى عند الاثنى عشريه»،ص 154 و 167 و 204 و 240 و 424 و 439.
2- -قاسمى:«تاريخ الجهميه و المعتزله»،ص 56-57.

از مهمترين كتابهاى آنان در عقايد كتاب«شرح الاصول الخمسه»تأليف قاضى عبد الجبار معتزلى و«رسائل العدل و التوحيد»تأليف گروهى از رهبران معتزله مانند:حسن بصرى و قاسم رسّى و عبد الجبّار بن احمد است.

معتزله چنان بودند كه هرگاه با آيات قرآنى يا سنّت روايت شده اى مواجه مى شدند كه بر خلاف عقايدشان بود،آن را تأويل مى كردند.بدين خاطر آنان از پيروان«مكتب تأويل» به شمار آمده اند.آنان در عين حال،خدمات بزرگى نيز به اسلام ارائه كردند و در ابتداى دوره عباسى كه هجوم فكرى-فرهنگى شديدى بر ضد اسلام برپا شده بود به مقابله با آن پرداختند.

برخى از خلفا مانند«مأمون و معتصم»به آنان گرويدند،ولى اندكى بعد در دوره«متوكل» جريان امر به زيان ايشان دگرگون شد و احكام كفر و ضلال و تفسق يكى پس از ديگرى بر عليه آنان صادر گرديد؛درست همان گونه كه خود ايشان در دوره سيطره بر كاخها و درباريان عباسى،با مخالفان خود مى كردند و هر كس نظر ايشان را نمى پذيرفت آزارش مى دادند!

شرح بيشتر را در تأليفات جديد و قديم درباره معتزله مى يابيد. (1)

معتزله با اين اصول پنج گانه مشهورند:

1-توحيد،به معناى منزّه دانستن خداوند از صفات مخلوقين،و عدم امكان رؤيت خدا با ديدگان به طور مطلق.

2-عدل،يعنى خداى سبحان به بندگانش ظلم نكرده و مخلوقاتش را به انجام گناه مجبور نمى كند.

3-المنزلة بين المنزلتين،يعنى كسى كه گناه كبيره انجام مى دهد نه مؤمن است و نه كافر بلكه فاسق است.

4-وعد و وعيد،يعنى بر خدا واجب است به وعده[مژده بهشت]و وعيد[ترساندن از جهنم]خود كه به مؤمنان و كافران داده وفا نمايد.

5-امر به معروف و نهى از منكر،يعنى مخالفت با حاكمان ظالم كه از ظلم خويش بازنايستند،واجب است. (2)5.

ص: 231


1- -زهدى حسن جار اللّه:«المعتزله»،چاپ بيروت،دار الاهلية للنشر و التوزيع(1974 م).
2- -قاسم رسّى:«رسائل العدل و التوحيد و نفى التشبيه عن اللّه الواحد الصّمد»ج 1 ص 105.
مكتب اشعرى-ما تريدى يا راه ميانه در اهل تسنّن

«مكتب اشعرى»كه امروزه بيشتر اهل سنّت با آن همسوئى دارند،تعديل شده«مكتب معتزله»و روش اهل حديث است.زيرا،بنيانگذار آن يعنى شيخ ابو الحسن اشعرى [متوفاى:324 ه]خود ابتدا-در حدود چهل سال-مذهب معتزلى داشت و در حوالى سال [300 ه]بر فراز منبر جامع بصره،بيزارى خود از مذهب اعتزال و بازگشت به مذهب سنّت و جماعت را اعلام كرد و درصدد برآمد تا راه و روش معتدل و ميانه اى مركب از روش عقلى معتزله و سيره نقلى اهل حديث را در ميان عامه مردم رواج دهد.او در پى بى آن شد تا مكتب اهل حديث را تقويت و يارى نمايد ولى اين كار را با همان روش معتزله،يعنى با استدلال عقلى و برهانى انجام مى داد.بدين خاطر نيز،رانده معتزله و مانده اهل حديث شد، و هر دو گروه تا به حال،با ايراد اشكالات مهم و اساسى،روش او را انحراف و واپس گرايايى دانسته اند،حتى برخى از تندروهاى آنان او را تكفير كرده اند.

دانشمند ديگرى كه معاصر اشعرى بود نيز-بدون آنكه رابطه و پيوندى با وى داشته باشد-درصدد برآمد تا همان راه و روش را گزيده و ادامه دهد.او ابو منصور ما تريدى سمرقندى[متوفاى:333 ه]است،وى نيز پيشواى عقيدتى گروهى از اهل سنّت است.

اين دو رهبر در مجموعه آراء و ديدگاهها با هم اختلافاتى نيز دارند كه برخى مهمترين آنها را تا يازده مورد برشمرده اند. (1)

ص: 232


1- -مراجعه كنيد:محمد ابو زهره:«تاريخ المذاهب الاسلاميه»،قسم الاشاعره و الماتريدية.آيت اللّه

مهمترين ويژگيهاى«مكتب اشعرى»اين است كه از يك طرف شديدا از تأويل معناى ظاهر آيات و روايات پرهيز مى كند،و از طرف ديگر مى كوشد تا با قول«بلا كيف»،يعنى اينكه كيفيت در صفات بارى تعالى راه ندارد،از در افتادن به مهلكه«تشبيه و تجسيم»فرار نمايد،و با قول«بالكسب»،يعنى اينكه انسان در كردار خود آنچه مى كند از راه كسب است نه اقدام،از فروشدن در ورطه«جبر»دورى گزيند؛اگر چه اين روش نيز در ديد گروهى ديگر از دانشمندان،ناتوانى و كوتاهى در حلّ مسائل فكرى و اعتقادى به حساب آمده است.«مكتب اشعرى»به تدريج بر ثبات خود افزود و در مقابل اهل حديث [ اخباريان عامه]ايستادگى كرد و در جهان اسلام گسترش يافت. (1)

ج-مكتب ذوقى اشراقى

سخن را به سمت و سوى ديگر مى بريم،راه و روشى متفاوت كه مسائل كلامى متكى بر چرخه بحث و مناقشه را رها كرده و مسلك رمزى عشقى صوفيان را مى پيمايد.اين مسلك در همه ابعاد با روش فيلسوفان و متكلمان كه بر پايه عقل و نقل بنا شده،اختلاف دارد.

«منصور حلاّج»[متوفاى:309 ه]را مؤسس اين مكتب در بغداد،و«امام غزالى»را از بزرگترين رهبران آن شمرده اند.غزالى در كتاب خود:«إلجام العوام عن علم الكلام» مى گويد:«اين راه،راه«خواص»و برگزيدگان است و غير اين راه[ كلام و فلسفه و...] راه«عوام»و دون پايگان و راه كسانى است كه تفاوتشان با عوام تنها در دانستن ادلّه است، و دانستن ادله استدلال نيست.» (2)

برخى از پژوهشگران درباره روش امام غزالى و صوفيان،در دريافت عقايد اسلامى،

ص: 233


1- شيخ جعفر سبحانى:«الملل و النحل»،ج 1 و 2 و 4. آلفرد بل:«الفرق الاسلاميه فى الشمال الإفريقى»،ص 118-130،احمد محمود صبحى:«فى علم الكلام».
2- -«إلجام العوام عن علم الكلام»،ص 66-67.

كتابى ويژه تأليف كرده اند. (1)

دكتر صبحى با درك صحيح راه و روش غزالى مى گويد:

«گرچه غزالى نظر و كاوش در حقيقت ذات الهى را بر عوام حرام مى داند،و اين سخنى است كه هيچ كس بر او انكار نمى كند،ولى او،اديبان و نحويان و محدثان و فقيهان و متكلّمان را در رديف عوام آورده،و تأويل را منحصر و محدود بر راسخان در علم دانسته،و آنان در ديد وى اوليائى هستند كه در درياى معرفت غرق و از شهوتها بريده اند،و اين عبارت خود قرينه است بر درستى ادّعاى برخى محققين كه مى گويند:«غزالى در حكمت اشراقى و ذوقى و...اعتقاد ويژه[و مرموزى]دارد كه با اعتقاد عام و آشكارش كه با آن در ديد مردمان به مقام حجة الاسلامى رسيده،مغاير است.»

دكتر صبحى مى پرسد:

«آيا براستى راسخان در علم تنها صوفيانند و فقيهان و مفسّران و متكلّمان خارجند؟! اگر چنان است كه شرّ با ظهور و پيدايش فن كلام گسترش يافته،آيا اين استثناء[ تنها صوفيان را راسخان در علم دانستن]فرصت و مجال ويژه اى در اختيار آنان نمى گذارد تا به تنهائى جولان داده و به ادّعاهاى ناروا و گستاخيهاى بى پروا بپردازند؟!

ديدگاههاى تصوّف فلسفى مانند:فيض و اشراق و اصول بيگانه[از شرع]آن بسيار روشن است،و شرّ و زيان آن بر عقايد اسلامى به هيچ روى كمتر از شرور متكلّمان نيست.» (2)

ولى به هر حال،اين طايفه آثار فراوانى در عقايد اسلامى به روش صوفيانه بر جاى گذارده اند كه از نمونه هاى آن كتاب«فتوحات مكيّه»است. (3)م.

ص: 234


1- -دكتر سليمان دنيا:«الحقيقة فى نظر الغزالى».
2- -دكتر احمد محمود صبحى:«فى علم الكلام»ج 2 ص 604-606.
3- -مراجعه كنيد:شعرانى،عبد الوهاب بن احمد:«اليواقيت و الجواهر فى بيان عقايد الاكابر»،و سميع عاطف الزين:«الصوفية فى نظر الاسلام»،چاپ سوم،دار الكتاب اللبنانى:1405 ه،1985 م.
د-مكتب حسّى-تجربى علمى به اصطلاح روز

اين روش در انديشه اسلامى،روشى تازه و پديده اى نوظهور است كه برخى از دانشمندان مسلمان در سده اخير،به پيروى از رهبران فكرى اروپاى معاصر،آن را دنبال كرده اند.پيروان اين روش در مصر جديد،هند،عراق و ديگر بلاد اسلامى كه از فرهنگ استعمارى غرب و امواج فكرى وارداتى آن به جهان اسلام منفعل و متأثر شده اند،يافت مى شوند.

آنان درباره«ابزار شناخت و معرفت»بشرى ديدگاه وپژه اى دارند.اعتماد تام و تمام بر روشهاى حسّى و تجربى و رها كردن كامل راه و روش عقلى قديم و منطق ارسطوئى از مشخصه هاى بارز آنان است.ايشان مى كوشند تا بحث از«معارف الهى»و مسائل ماوراى طبيعى را با روشهاى«علوم تجربى»و در ميدان حسّ و عمل دنبال كنند. (1)

از جمله آثار اين مكتب كلامى جديد،تفسير معجزات به علل مادّى اين جهانى،و تفسير نبوّت به نبوغ و ويژگيهاى فردى بشرى است.برخى از پژوهشگران براى بحث و بررسى اين ديدگاه كتابى مستقل تأليف كرده اند. (2)

نمونه هائى از اين ديدگاه را در نوشته هاى«سيد احمد خان هندى»مى يابيم.او را اگر نتوانيم از پيروان اين مكتب بشماريم،از كسانى خواهد بود كه با اين ديدگاه همسوئى و نزديكى دارد.سبب اين نزديكى نيز آن است كه او با مطرح كردن آراى دانشمندان جديد غربى در تفسير قرآن و پر كردن تفسيرش از اين ديدگاهها،مى كوشد تا اثبات كند كه قرآن با همه كشفيات جديد موافق است.احمد خان هندى-بدون آنكه براى ديدگاه خود حدّ و مرزى بشناسد و موضوع و روش و هدف را در مسائل دينى و مباحث علمى جديد روشن كند-در يك كلام مى گويد:«همه قرآن با داده هاى علوم تجربى منطبق و هماهنگ است.» (3)

ص: 235


1- -دكتر عبد الحليم محمود:«التوحيد الخالص،او الاسلام و العقل»،مقدمه.
2- -دكتر عبد الرزاق نوفل:«المسلمون و العلم الحديث».فريد وجدى:«الاسلام فى عصر العلم».
3- -مراجعه كنيد:محمود شلتوت:«تفسير القرآن الكريم،الاجزاء العشرة الاولى»ص 11-14.اقبال لاهورى:«احياى تفكر دينى در اسلام»،ترجمه احمد آرام ص 147-151؛سيد جمال الدين اسدآبادى: «العروة الوثقى»شماره 7 ص 383،رم،ايتاليا.
ه-مكتب اهل بيت عليهم السّلام راه فطرت

خميرمايه اين مكتب يعنى راه فطرت،در تعليمات و آموزشهاى اهل بيت عليهم السّلام موجود است.آنان براى مردم بيان داشته اند كه:«فهم صحيح عقايد اسلام بدون تطبيق و هماهنگى با فطرت انسانى ممكن نيست.»اين بيانى است كه ريشه در كتاب و سنّت دارد.زيرا،در قرآن كريم كه باطل به هيچ روى در آن راهى ندارد،آمده است:

...فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ .

...فطرت الهى،سرشتى كه خداوند انسانها را بر آن آفريده،دگرگونى در آفرينش الهى نيست؛اين است آيين استوار؛ولى بيشتر مردم نمى دانند! (1)

پروردگار گرامى در اين آيه اشاره فرموده كه:«بهترين راه براى رسيدن به معارف دينى، راه فطرت سليم انسانى است.فطرتى كه در جوامع فاسد و تربيت هاى بد هم دگرگون نمى شود و هوسها و درگيريها آن را محو و نابود نمى كند،و علت اينكه بيشتر مردم نمى توانند حق و حقيقت را به درستى دريابند آن است كه خودخواهى و عصبيت،نور فطرتشان را خاموش كرده،و طغيان و سركشى،ميان آنان و راه يابى فطريشان به حقايق و علوم واقعى الهى،فاصله شده است.»

اين معنى در سنّت پاك احمدى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نيز تأكيد شده و در روايتى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده است:

كلّ مولود يولد على الفطرة فابواه يهوّدانه او ينصّرانه او يمجّسانه.

هر نوزادى بر فطرت پاك الهى به دنيا مى آيد و اين پدر و مادر هستند كه او را [با تربيت خود]يهودى يا نصرانى يا مجوسى مى كنند. (2)

راه فطرت به هيچ روى با بهره گيرى از عقل و نقل و شهود و اشراق و روش

ص: 236


1- -روم30/.
2- -«صحيح بخارى»،كتاب جنائز و كتاب تفسير،«صحيح مسلم»كتاب قدر حديث 22،23،24.و «مسند احمد»ج 2 ص 233،275،393،410،481،و جلد 3 ص 353 و«صراط الحق»آصف محسنى.

علمى-تجربى مخالفتى ندارد.مهم آن است كه اين راه منحصر و محدود به هيچ يك از ابزارهاى شناخت نيست بلكه هر يك را در جاى خود،برابر با هدايت خداى سبحان،به كار مى گيرد؛هدايتى كه قرآن كريم از آن خبر داده و مى فرمايد:

يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإِيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ .

[اى پيامبر!]آنان بر تو منت مى نهند كه اسلام آورده اند؛بگو:اسلام آوردن خود را بر من منت نگذاريد،بلكه خداوند بر شما منّت مى نهد كه شما را به سوى ايمان هدايت كرده است،اگر[در ادعاى ايمان]راستگو باشيد! (1)

در جاى ديگر مى فرمايد:

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً .

و اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود،هرگز احدى از شما پاك نمى شد. (2)

از امتيازات اين راه آن است كه پيروانش از ورود در مناظرات كلامى و شكوك و شبهات پيچيده دورى مى كنند،و در اين باره به احاديث اهل بيت عليهم السّلام در نهى از دشمنى و جدال در دين استناد مى نمايند.از ديد آنان متكلمانى كه توفيق هدايت به اين راه را نيافته اند،اختلافشان در مسائل عقيدتى يك مذهب گاهى به يكصد مسأله هم مى رسد. (3)

اين«فطرت»پاك كه خداوند انسان را بر آن آفريده،در روايات اهل بيت عليهم السّلام گاهى به «طينت و سرشت»و زمانى به«عقل طبعى»تعبير شده است.براى آشنائى بيشتر با اين موضوع مى توانيد به جوامع و كتب حديثى پيروان و پاسداران ميراث گرانبهاى اهل بيت عليهم السّلام مراجعه نمائيد. (4).

ص: 237


1- -حجرات17/.
2- -نور21/.
3- -على بن طاووس:«كشف المحجّة لثمرة الحجة»ص 11-20 چاپ كتابخانه داورى قم.
4- -كافى كلينى،ترجمه،جلد 3 ص 2 باب طينة المؤمن و الكافر،چاپ چهارم،اسلاميه،تهران 1392 ه.
اصول و مبانى مكتب اهل بيت عليهم السّلام در بررسى عقايد اسلامى

يكى از مهمترين مباحث در عقايد،بحث و بررسى از مدارك آن است.مدارك عقايد اسلامى-همان گونه كه در گذشته آورديم-تنها كتاب خدا و سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است.لكن تفاوت اساسى بين مكتب اهل بيت عليهم السّلام و راه ديگران در آن است كه،مكتب اهل بيت عليهم السّلام قويّا خود را تابع اين مدارك دانسته و هيچ گونه خواسته دل و هواى نفس و عصبيّتى را بر آنها مقدم نمى دارد،و در پى جوئى و دريافت عقايد از اين دو مرجع،تنها اصول عامّه اجتهاد در قرآن كريم و روايات رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را ملحوظ مى دارد.از جمله آنكه:

1-در برابر نصوص و تصريحاتى كه خالى از معارض باشد،يا معارض توان ايستادگى در برابر نص را نداشته باشد،هرگز اجتهاد را بر نصّ مقدم نمى دارند.اين در حالى است كه برخى هواپرستان و مكتب تراشان در پى آنند تا با تأويلات واهى و توجيهات سست،خود را از قيد نصوص برهانند-بزودى نمونه هائى از آن را نشان خواهيم داد.

امام امير المؤمنين على عليه السّلام در پاسخش به«حارث بن حوط»مى فرمايد:

...انّك لم تعرف الحقّ فتعرف من اتاه و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه.

...تو حق را نشناخته اى تا عمل كننده به آن را بشناسى و باطل را نشناخته اى تا عاملش را بشناسى. (1)

ص: 238


1- -نهج البلاغه،حكمت:262.

2-به بيان ديگر ممكن است بگوييم:پيروان مكتب اهل بيت عليهم السّلام هيچ چيز را بر نصّ و روايتى كه قطعى و متواتر باشد مقدم نمى دارند،و اين در عقيده اسلامى اصلى بسيار مهم است.زيرا،ظن و گمان و اوهام در عقايد جائى ندارند.اين چيزى است كه بايد مورد توجه و تنبّه ديدگاه«سلفى»و آنانى قرار گيرد كه روايات ضعيف و اخبار آحاد را در عقايد پذيرفته و شديدا از آن دفاع مى كنند و مسلمانان را بر اساس آن تكفير مى نمايند.

«سلفى ها»و اخباريان عامه بايد توجه كنند كه در روايات،«راست و دروغ،عام و خاص، محكم و متشابه و حفظ و وهم» (1)در كنار يكديگر قرار گرفته اند.بزودى شرح و بيان بيشتر اين موضوع را مى آوريم.

3-عقايد اسلامى شامل دو بخش است:ضرورى و نظرى:

ضرورى آن است كه هيچ مسلمانى آن را انكار نمى كند مگر آنكه از دين بيرون رود.

زيرا،از بديهيات دين است مانند:توحيد،نبوت و معاد.

نظرى آن است كه نيازمند تحقيق و برهان و شاهد و دليل بوده و اختلاف صاحبان آراء و مذاهب در آن ممكن باشد.منكر ضرورى تكفير مى شود ولى تكفير منكر نظرى ممنوع است.

4-قياس و استحسان در عقيده را بى ارزش مى دانند.

5-به موافقت حكم صريح عقلى با حكم صحيح نقلى-به شرط مراعات همه اوصاف لازم در آن دو-ايمان دارند و هيچ گاه ظن و گمان را جايگزين يقين نمى كنند.آنان هرگز به خبر ضعيف استناد نكرده و خبر واحد را به جاى صحيح متواتر نمى گيرند.

6-از گمانه زنى و اجتهادات شخصى در عقايد پرهيز كرده و از به كارگيرى تعابيرى كه «بدعت»به شمار آمده اند دورى مى نمايند.

7-همه انبياى الهى و امامان دوازده گانه-صلوات اللّه عليهم اجمعين-را معصوم مى دانند و معتقدند ايمان به آثار و روايات صحيح آنان واجب است و مجتهد در اين آثار گاهى صواب و گاهى خطا مى كند،ولى هرگاه شروط اجتهاد را مراعات نموده و همه توان و0.

ص: 239


1- -نهج البلاغه،خطبه:210.

تلاش خود را به كار برده باشد،معذور خواهد بود.

8-در بين امت كسانى هستند كه آنان را«محدّث»و«ملهم»گويند،و نيز،كسانى كه خوابهاى صحيح مى بينند و از راه آن به حقايق مى رسند،ولى همه اينها نيازمند اثبات است و كاربرد آن در حدّ عقيده شخصى است و عمل بدان از محدوده فردى فراتر نمى رود.

9-مناظره و مناقشه در عقايد اگر براى فهميدن و فهماندن همراه با رعايت ادب و تقوا باشد پسنديده است.ولى بر انسان است كه آنچه را نمى داند نگويد.بحث و مناظره هرگاه به مرز لجاجت و خودنمائى با سخنان زشت و خلقيات سوء رسيد،امرى قبيح و ناپسند و اجتناب از آن براى حفظ عقيده واجب است.

10-«بدعت»چيزى است اختراعى و ساختگى به اسم دين كه از دين نيست و ريشه شرعى ندارد.گاهى نيز چيزى را«بدعت»نامند كه اگر با دقت نظر به آن توجه شود، «بدعت»نيست؛چنانكه گاهى چيزى را كه«سنّت»نيست«سنّت»نامند.پس،تأمّل و انديشه قبل از فتوى ضرورى است. (1)

11-وجوب دقت نظر و تعمّق در«تكفير»،زيرا تا كفر كسى با اقرار خود او يا بيّنه قطعى اثبات نگرديده،حكم كفر درباره وى جايز نيست.چه،«تكفير»موجب حدّ شرعى مى گردد و قاعده فقهى در حدّ شرعى اين است كه:«انّ الحدود تدرأ بالشّبهات»حدود با شبهات برطرف مى گردند.و كافر شمردن ديگران از بزرگترين گناهان است مگر آنكه به حق باشد.

12-وجوب ردّ موارد خلاف به«كتاب و سنّت و عترت»همان گونه كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمان داده،و خداى متعال درباره آن فرموده:

وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاّ قَلِيلاً .

اگر[حوادث و پيش آمدها را]به پيامبر و رهبران خودشان-كه قدرت».

ص: 240


1- -سيد مرتضى،على بن الحسين الموسوى[متوفاى:436 ه]:«رسائل الشريف المرتضى،رسالة الحدود و الحقايق».

تشخيص كافى دارند-بازگردانند ،از ريشه مسائل آگاه مى گردند.و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود،جز عده كمى،همگى از شيطان پيروى مى كرديد. (1)

13-ديدگاه اهل بيت عليهم السّلام درباره صفات خداوند نيز،چنين است:

خداى عزّ و جلّ حىّ و قدير و عليم بالذات است؛يعنى زنده بودن و قدرت و علم،عين ذات بارى تعالى است.خداى سبحان-بر خلاف آنچه مشبّهه و بدعت گذارانى همچون ابو هاشم جبائى گفته اند-از صفات و احوال زائد بر ذات منزّه و مبرّاست.اين ديدگاهى است كه همه اماميه و معتزله-مگر آنان كه نام برديم-و بيشتر مرجئه و همه زيديه و گروهى از اصحاب حديث و حكمت بر آن انفاق دارند. (2)ديدگاهى ميان اثبات و تعطيل،يعنى در عين حال كه خداى سبحان را از داشتن صفات زائد بر ذات منزّه مى دانند،بحث درباره صفات و اسماى حسناى الهى را ممنوع و بى ثمر نمى دانند.

14-آنان به«حسن و قبح»عقلى معتقد بوده و مى گويند:درك«حسن و قبح»برخى اشياء نزد عقل بديهى و آشكار است.8.

ص: 241


1- -نساء83/.
2- -شيخ مفيد:«اوائل المقالات»ص 18.
راه اهل بيت عليهم السّلام راه قرآن
اشاره

برترى مكتب اهل بيت عليهم السّلام در عقايد اسلامى هنگامى كه با معلومات بديهى و داده هاى يقينى با ارزش مقايسه گردد،تجلّى بيشترى مى يابد.به نمونه هايى از آن اشاره مى كنيم:

1-درباره توحيد:

مكتب اهل بيت عليهم السّلام در توحيد،تنزيه مطلق خداوند از هر گونه تشبيه و تنظير و همانندى با مخلوقات بر اساس تعاليم قرآن است.چنانكه فرموده:

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ .

هيچ چيز همانند او[ خداوند]نيست و او شنواى بيناست. (1)

همچنين رؤيت خداوند با ديدگان را با الهام از قرآن كريم مردود مى داند،چنانكه فرموده:

لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ .

چشم ها او را نمى بيند ولى او همه چشم ها را مى بيند و او لطيف و آگاه است. (2)

و نيز،توصيف خداوند به صفات مخلوقين از سوى آفريدگان را ناممكن مى داند.

چنانكه فرموده:

ص: 242


1- -شورى11/.
2- -انعام103/.

الف- سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا يَصِفُونَ .

منزّه است خدا و برتر است از آنچه توصيف مى كنند. (1)

ب- سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا يَصِفُونَ .

منزّه است پروردگار تو،پروردگار عزّت،از آنچه توصيف مى كنند. (2)

2-درباره عدل:

مكتب اهل بيت عليهم السّلام هر گونه ظلم و ستم را از خداى متعال نفى كرده و ذات اقدس بارى تعالى را عدل مطلق مى داند.چنانكه خود فرموده:

الف- إِنَّ اللّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ .

خداوند به اندازه ذرّه اى[هم]ستم نمى كند.

ب- إِنَّ اللّهَ لا يَظْلِمُ النّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ .

خداوند به مردم هيچ ستم نمى كند ولى اين مردم به خودشان ستم مى كنند. (3)

3-درباره نبوت:

ديدگاه مكتب اهل بيت عليهم السّلام درباره نبوت،قول به عصمت مطلق انبيا عليهم السّلام است.

زيرا خداى متعال فرموده:

الف- وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ .

هيچ پيامبرى خيانت نمى كند،و هر كس خيانت كند،روز قيامت آنچه را كه در آن خيانت كرده با خود مى آورد. (4)

ب- قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ .

[اى پيامبر!]بگو:من[نيز]اگر پروردگارم را نافرمانى كنم،از عذاب روزى

ص: 243


1- -انعام100/.
2- -صافات180/.
3- -يونس44/.
4- -آل عمران161/.

بزرگ بيمناكم! (1)

ج- وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ* لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ* ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ .

اگر او[ پيامبر]سخنى دروغ بر ما مى بست*ما او را با قدرت مى گرفتيم* سپس رگ قلبش را قطع مى كرديم! (2)

مكتب اهل بيت عليهم السّلام همچنين،همه فرشتگان را معصوم مى داند.زيرا،خداى متعال فرموده:

عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ .

فرشتگانى بر آن[ جهنم]گمارده شده اند كه بسيار خشن و سختگيرند و هرگز خدا را در آنچه فرمانشان داده نافرمانى نكنند و بدانچه مأمورند عمل مى كنند. (3)

4-درباره امامت:

مكتب اهل بيت عليهم السّلام مى گويد:امامت يعنى،نيابت از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در امور دنيا و دين،عهد و پيمانى الهى است كه به غير معصوم نمى رسد.زيرا،خداى متعال فرموده:

وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِينَ .

و هنگامى كه پروردگار ابراهيم او را بگونه اى چند بياموزد و او به خوبى از عهده آنها برآمد،خداوند فرمود:من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم!ابراهيم عرض كرد:از دودمان من نيز[امامانى قرار ده!]فرمود:عهد و پيمان من به ستمكاران نمى رسد! (4)

از محتواى آيه شريفه[و كيفيت امتحان شدن ابراهيم عليه السّلام]نتيجه مى گيريم كه:خوابهاى

ص: 244


1- -انعام15/.
2- -حاقّه44/-46.
3- -تحريم6/.
4- -بقره124/.

رسولان و انبيا و امامان عليهم السّلام همگى،رؤياهاى صادق مصون از دروغ است،و خداى متعال آنان را از اشتباه در خواب نيز،نگه مى دارد. (1)

آنچه آورديم نمونه اى از مطابقت و همگونى راه اهل بيت عليهم السّلام با قرآن كريم در عقايد اسلامى بود.1.

ص: 245


1- -شيخ مفيد،اوائل المقالات ص 41.
جايگاه«عقل»در مكتب اهل بيت عليهم السّلام
اشاره

ديدگاه مكتب اهل بيت عليهم السّلام در ارزش و كاربرى عقل،ديدگاهى است متوسط،كه از تندروى و يكسونگرى معتزله،و كندروى و جمود ظاهربينان اهل حديث،در امان است.

شيخ مفيد[متوفاى:413 ه]مى گويد:

«اينكه مخالفان اماميه بگويند:«اخبار صريح بر امامت امامان شما به حدّ تواتر نمى رسد و اخبار آحاد حجّت نيست»،مكتب ما را زيان نرساند و حجّت ما را بى اعتبار نكند.زيرا، اخبار ما همراه و قرين با«دلايل عقلى»است،دلايلى كه در گذشته مشروح آن را در وجوب امامت و صفات امامان آورده ايم؛دلايلى كه اگر-چنانكه مخالف ما پنداشته-باطل باشند، «دلايل عقلى»وجوب نصّ بر امامان نيز باطل خواهد بود (1)...»

و نيز،مى گويد:«من به خواست خدا و توفيق او،در اين كتاب،تفاوت هاى مكتب شيعه و مكتب معتزله و مايه هاى جدائى ميان عدليّه شيعه و گروه عدليّه معتزله را اثبات مى كنم.» (2)

شيخ صدوق،محمد بن بابويه[متوفاى:381 ه]مى گويد:«...خداوند به سوى هيچ سببى فرا نمى خواند مگر بعد از آنكه حقانيتش را در عقول تصوير كرده باشد،و اگر آن را تصوير نكرده باشد دعوت و فراخوانى ناروا و حجت ناتمام است.زيرا اشياء،گرد آمده

ص: 246


1- -شيخ مفيد:«المسائل الجارودية»ص 46 چاپ كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد،قم 1413 ه.
2- -شيخ مفيد:«اوائل المقالات فى المذاهب و المختارات».

اشكال و خبر دهنده از ضدّ خويشند.پس،اگر در عقل[زمينه]انكار رسولان بود،خداوند هرگز هيچ پيامبرى را مبعوث نمى فرمود.» (1)

و نيز،مى گويد:«سخن درست در اين باره آن است كه گفته شود:خدا را به يارى خدا شناختيم.زيرا،اگر خدا را به وسيله عقل خود شناختيم،همو بخشنده عقول است،و اگر به وسيله انبيا و رسولان و حجّتهاى او شناختيم،همه رسولان و انبيا و امامان را او برگزيده است،و اگر با جان و روان شناختيم،پديدآورنده آن خداى ذو الجلال است،پس،با اوست كه او را شناختيم.» (2)

اينگونه بهره گيرى و كاربرى عقل،يعنى همراه كردن آن با كتاب و سنّت و امامان معصوم عليهم السّلام را در هيچ يك از روشهاى اسلامى،جز روش اهل بيت عليهم السّلام نمى يابيم.امام صادق عليه السّلام در اين باره مى فرمايد:

لو لا اللّه ما عرفنا،و لو لا نحن ما عرف اللّه.

اگر خدا نبود ما شناخته نمى شديم،و اگر ما نبوديم خدا شناخته نمى شد. (3)

ابن بابويه در شرح اين حديث مى گويد:«يعنى اگر حجتهاى خدا نبودند،خداوند آنگونه كه سزاوار است شناخته نمى شد،و اگر خدا نبود حجتهاى خدا شناخته نمى شدند.» (4)

مناظرات كلامى و ديدگاه اهل بيت عليهم السّلام
اشاره

در مباحث گذشته با ديدگاه كسانى كه هر گونه بحث و جدال و مناظره در دين را مطلقا ممنوع مى دانستند آشنا شديم؛و نيز،با ديدگاه كسانى كه معتدل بوده و ميان اقسام مناظره، قائل به تفصيل و جدائى بودند.روش اهل بيت عليهم السّلام در اين باره نيز،راهى ميانه است.آنان به پيروى از كتاب خدا جدال را دو گونه مى دانند:

1-جدال حسن و نيكو.

ص: 247


1- -ابن بابويه:«كمال الدين و تمام النعمة»،چاپ سنگى،تهران،1301 ه.
2- -توحيد صدوق،ص 290.
3- -همان مرجع.
4- -همان مرجع.
2-جدال قبيح و زشت.

خداى متعال مى فرمايد:

اُدْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ .

[مردم را]با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت نما و با آنان به روشى كه نيكوتر است مجادله و مناظره كن.پروردگار توبه[حال]كسى كه از راه او گمراه شده داناتر است؛و همو هدايت يافتگان را بهتر مى شناسد. (1)

شيخ مفيد رحمه اللّه در اين باره مى گويد:

«پيشوايان صادق ما عليهم السّلام به گروهى از شيعيانشان دستور مى فرمودند تا از اظهار حق بازايستند و خويشتن دارى نمايند،و حق را در درون خود از دشمنان دين مستور داشته و در برخورد با آنان بگونه اى رفتار كنند كه شبهه مخالف بودن را از ذهنشان بزدايند؛زيرا،اين روش به حال آن گروه مفيدتر بود.و در همان حال،به گروه ديگرى از شيعيان فرمان مى دادند تا با مخالفين به جدال و مناظره پرداخته و آنان را به سوى حق فراخوانند؛زيرا، امامان ما عليهم السّلام مى دانستند كه از اين راه زيانى به آنان نخواهد رسيد.» (2)

مقصود شيخ مفيد رحمه اللّه از«صادقان»در سخن خود،«امامان منصوص»از عترت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هستند كه خداوند در كتاب خود به طهارتشان گواهى داده و آنان را از گناه و معصيت پاك دانسته و آنان را مورد خطاب قرار داده و فرموده:

إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً .

خداوند تنها مى خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و شما را پاك و پاكيزه گرداند. (3)

خداوند امت اسلامى را نيز به تقواى الهى و همراهى با آنان در عقيده و عمل فرا خوانده و

ص: 248


1- -نحل125/.
2- -شيخ مفيد:«تصحيح الاعتقاد»،ص 66.
3- -احزاب33/.

فرموده:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصّادِقِينَ .

اى اهل ايمان،تقواى الهى پيشه كنيد و با صادقان باشيد. (1)

آرى،آنان امامانى هستند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نامشان را با صراحت بيان فرموده و هر يك از امامان نيز،امام بعدى را-تا دوازده امام-صريح و روشن معرفى كرده اند.نص و اشاره بر نام و عدد و نام اولين[و آخرين]آنان در سنّت پاك محمّدى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم موجود است.

هر كه خواهد رجوع نمايد. (2)

عقل نيازمند وحى است

از جمله سخنانى كه به همراهى و ملازمت عقل و شرع در مكتب اهل بيت عليهم السّلام تأكيد دارد،سخن صدوق رحمه اللّه است.او مى گويد:[عقل نيازمند وحى است]«اما استدلال ابراهيم خليل عليه السّلام كه با نظر به زهره،بعد از آن به ماه و سپس به خورشيد و غروب آنان گفت:«يا قوم انّى برى ممّا تشركون»اى قوم!من از شريك هائى كه[براى خدا]مى سازيد بيزارم (3)،از آن رو بود كه او نبىّ ملهم و پيامبر مبعوث به الهام خدائى بود.زيرا،خداى متعال خود فرموده: «وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى قَوْمِهِ» اينها دلايل ما بود كه به ابراهيم در برابر قومش داديم (4)!»و همه مردم بمانند ابراهيم[از الهام غيبى برخوردار]نيستند.اگر ما در شناخت توحيد از مساعدت و شناساندن خدا بى نياز بوديم و شناخت عقلى ما را بس بود،خداى سبحان به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نمى فرمود: «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ» پس بدان كه

ص: 249


1- -توبه119/.
2- -ابن عباس جوهرى:«مقتضب الاثر فى النص على عدد الائمّه الاثنى عشر»،ابن طولون الدمشقى: «الشذرات الذهبية فى ائمّه الاثنا عشرية».المفيد:«المسائل الجارودية»،ص 45-46 چاپ كنگره هزاره شيخ مفيد،قم 1413 ه.و نيز به:«اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات»شيخ حرّ عاملى تحقيق:ابو طالب تجليل چاپ قم،1401 ه،مراجعه نمائيد.
3- -انعام78/.
4- -انعام83/.

معبودى جز«اللّه»نيست. (1)»

مقصود ابن بابويه اين است كه:عقل بدون مساعدت وحى نمى تواند خدا را آنگونه كه بايد بشناسد،نه آنكه نتايج عقلى بى اعتبار است!

همچنين است سخن شيخ مفيد كه مى گويد:«عقل در مقدمات و نتايج نيازمند وحى است. (2)»ولى در همان حال،خود او كاربرى عقل را در فهم عقايد اسلامى تقويت مى كند و مى گويد:«امّا نهى از كلام و سخن درباره خداوند،تنها براى آن است كه از تشبيه خدا به خلق و نسبت ستمكارى به خالق دادن بازايستند . (3)»

او در احتجاج با مخالفين براى كاربرد عقل و نظر دليل آورده و در حالى كه آنان را به ناتوانى در رأى توصيف مى كند،مى گويد:روى گردانى از كاربرد عقل و نظر،چرخش به سوى تقليد است كه به اتفاق امت،مذموم و ناپسند مى باشد (4).

جايگاه نقل

در گذشته يادآور شديم كه«عقل»در مكتب اهل بيت عليهم السّلام با همه ارزشى كه در «معرفت دينى»دارد،از نور وحى بى نياز نيست.و اين را هيچ يك از مكتبهاى فكرى كلامى اسلامى انكار نمى كند.آنچه كه هست حدود اعتماد بر نقل است.زيرا،نقل[در اينجا مقصود حديث است.چه،قرآن كريم نقل متواتر و قطعى است]گاهى به صورت متواتر به ما مى رسد،يعنى به دليل كثرت راويان و ناقلان هر گونه شك و شبهه را مى زدايد.بگونه اى كه انسان به صدور حديث از رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يا عترت طاهره عليهم السّلام يا صحابه گرامى آن حضرت اطمينان پيدا مى كند.امّا گاهى به اين حد نمى رسد،بلكه تنها ظنّ و گمان قوى يا ضعيف را به دست مى دهد،و گاهى نيز،به حدّى مى رسد كه آن را خبر واحد گويند،يعنى خبرى كه يك نفر روايت كرده و يك نفر مدّعى صدور آن از معصوم است كه در اين حالت

ص: 250


1- -محمّد19/.
2- -اوائل المقالات،ص 11-12.
3- -تصحيح الاعتقاد بصواب الانتقاد،ص 26-27.
4- -تصحيح الاعتقاد بصواب الانتقاد،ص 28،چاپ شده با اوائل المقالات،تبريز،1370 ه.

نيز،در بسيارى از موارد موجب ظنّ و گمان متمايل به شك و جهل است.

روش مكتب اهل بيت عليهم السّلام در حالت اخير آن است كه:«اينگونه روايات تا هنگامى كه قرينه صدق و درستى همراه ندارند،قابل اعتماد و استناد نيستند.»

بى اعتبارى خبر واحد در عقايد

بى اعتمادى به خبر واحد در مكتب اهل بيت عليهم السّلام هنگامى كه به مسائل عقيدتى مى رسد، از آنچه گفتيم شديدتر مى شود.زيرا،عقايد به خاطر اهميّتى كه دارند با دلايل ضعيف و براهين واهى اثبات نگردند،بويژه كه زمان ما از زمان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و سلف صالح بسيار فاصله گرفته و بر ماست تا با تلاش و كوشش بسيار،از گفتار مشكوك و گمانه زنى دورى نموده و به يقينيات و باور كردنى ها،يا آنچه نزديك به آنهاست،روى آوريم؛تا از فروشدن در فتنه ها و اختلافات جدلى و جنجالى كه بزرگترين خطر را براى دين و وحدت امت در پى مى آورد،در امان بمانيم.

شيخ مفيد رحمه اللّه در اين باره مى گويد:

«مى گويم:حق آن است كه آگاهى و عمل به چيزى از اخبار آحاد واجب نيست،و براى هيچ كس روا نيست تا در دين خود،از راه خبر واحد به قطع و يقين برسد مگر آنكه همراه خبر قرينه اى باشد كه بر صدق گفتار راوى آن دلالت كند.اين مذهب همه شيعيان و بسيارى از معتزله و محكّمه و گروهى از مرجئه است كه با آنچه فقيه نمايان عامّه و اصحاب رأى بر آنند مخالف است.» (1)

آرى،پيروان مكتب اهل بيت عليهم السّلام در مسائل عقيدتى با احتياطند.زيرا،اهل بيت عليهم السّلام پيروانشان را به احتياط دستور داده و فرموده اند:«پرهيزكارترين مردمان كسى است كه نزد شبهات بايستد.»

ص: 251


1- -اوائل المقالات،ص 100 چاپ تبريز 1370 ه ش.
پايان سير و بررسى

با آنچه آورديم به پايان سير خود در روش مكتب اهل بيت عليهم السّلام درباره عقايد اسلامى رسيديم.راه اهل بيت عليهم السّلام چنانكه در صفحات گذشته بيان شد،راهى متكامل است كه از همه ابزارهاى شناخت،در جاى خود،بهره مى گيرد.مثلا مسائل الهيات و صفات بارى تعالى را از راه تجربى نمى كاود.زيرا،اين مسائل از دسترس چنين ابزارى بدور است.

همچنين،جمود و پاى فشردن بر يك ابزار واحد،مانند:اشراق باطنى و عشق و ذوق صوفى را نيز،روا نمى دارد.همان گونه كه درباره عقل نيز،غلوّ و زياده روى نكرده و آن را مستقل و مدرك همه امور-از جمله غيب و نهان و جزئيات معاد-نمى داند؛و درباره وحى مى گويد:

درك وحى بدون بهره گيرى از نور عقل ناشدنى است.

مكتب اهل بيت عليهم السّلام هر چه را به صورت روايت و سنّت و نقل باشد-تا هنگامى كه درستى نسبت آن به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و صحابه و امامان عليهم السّلام ثابت نباشد،و تا هنگامى كه آن را با ساير نصوص و تصريحات كتاب اللّه مقابله ننمايد،و عام و خاص و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و حقيقت و مجاز آن را نشناسد-مبادرت به قبول آن نخواهد كرد.و در يك كلام،اين مكتب متمركز بر«اجتهاد»به معناى بذل جهد و توان است،و تلاش در به كارگيرى همه توان براى فهم مقصود شرعى از نصوص را،وجهه همت خود نموده است.در عين حال،از نقد و بررسى و مناظره و مناقشه علمى-تا هنگامى كه از برانگيختن عواطف يا ايجاد دشمنى بدور باشد-نه تنها سرباز نمى زند،بلكه آن را فراخوانى و دعوت به راه پروردگار و جدال احسن و حكمت و موعظه حسنه مى داند.همان گونه كه خداى متعال فرموده:

وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ* وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ .

ص: 252

آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردند-ما هيچ كس را جز به اندازه توانش تكليف نمى كنيم-آنان اهل بهشتند و در آن جاويدان*آنچه در دلها از كينه دارند،بر مى كنيم،از زير آنان نهرها جارى است.مى گويند:"سپاس و ستايش خداى راست كه ما را به اين مسير رهنمون شد؛[راستى را كه]اگر خدا ما را هدايت نكرده بود،راه نمى يافتيم!مسلما فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند!"[در اين هنگام]به آنان گفته مى شود:اين بهشت را در برابر اعمالى كه انجام مى داديد به ارث برديد! (1)3.

ص: 253


1- -اعراف42/-43.

ص: 254

پيوست شمارۀ2 - ابتداى آفرينش و برخى صفات آفريدگان در روايات

1-ابتداى آفرينش به روايت مسعودى:

مسعودى با سند خود از امام على عليه السّلام روايت كند كه آن حضرت ابتداى آفرينش را در سخنى فشرده چنين بيان فرموده است:

...فسح الارض على ظهر الماء،و أخرج من الماء دخانا فجعله السماء،ثم استجلبهما الى الطاعة فأذعنتا بالاستجابة،ثم أنشأ اللّه الملائكة من أنوار أبدعها،و أرواح اخترعها،و قرن بتوحيده نبوّة محمد صلى اللّه عليه و سلّم فشهرت فى السماء قبل بعثته فى الارض،فلما خلق اللّه آدم أبان فضله الملائكة،و أراهم ما خصه به من سابق العلم من حيث عرّفه عند استنبائه إياه أسماء الأشياء، فجعل اللّه آدم محرابا و كعبة و بابا و قبلة أسجد إليها الأبرار و الروحانيين الأنوار،ثم نبه آدم على مستودعه،و كشف له عن خطر ما ائتمنه عليه،بعد ما سماه إماما عند الملائكة.

...زمين را بر پشت آب گسترانيد،و از آب،دود و دخانى بيرون كشيد و آن را سماء و آسمان گردانيد.سپس آن دو را به اطاعت فراخواند.آنها نيز فروتنانه پاسخ دادند و اجابت كردند.پس از آن،فرشته ها را از نورى كه

ص: 255

خود ابداع كرده و روحى كه خود اختراع نموده بود،پديد آورد.با توحيد و يگانگى خويش نبوت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را قرين و همراه فرمود.از اين رو، پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيش از بعثت در زمين،در آسمانها مشهور و بلند آوازه بود.هنگامى كه خداوند آدم را آفريد برترى اش را براى فرشتگان آشكار ساخت،و ويژگى اش را در علم و دانشى كه از پيش به او داده بود-از راه خبر دادن از حقيقت اشياء-به فرشتگان نشان داد.آرى،خداوند آدم را محراب و كعبه و باب و قبله اى قرار داد تا ابرار روحانى و روحانيان نورانى به سوى او سجده آرند،سپس او را-پس از آنكه نزد فرشتگان امامش ناميد-بر امانتدار بودنش آگاه كرد و خطرات و لغزشگاههاى آن را فرا رويش نمايان ساخت. (1)

2-ابتداى آفرينش در خطبه اول نهج البلاغه:
اشاره

...أنشأ الخلق إنشاء،و ابتدأه ابتداء،بلا رويّة أجالها،و لا تجربة استفادها،و لا حركة أحدثها،و لا همامة نفس اضطرب فيها.أحال الاشياء لأوقاتها،و لاءم بين مختلفاتها،و غرّز غرائزها،و الزمها اشباحها؛عالما بها قبل ابتدائها،محيطا بحدودها و انتهائها،عارفا بقرائنها و أحنائها.

ثمّ أنشأ سبحانه فتق الاجواء،و شق الارجاء،و سكائك الهواء، فاجرى فيها ماء متلاطما تيّاره،متراكما زخّاره،حمله على متن الريح العاصفة،و الزعزع القاصفة،فأمرها بردّه،و سلّطها على شدّه،و قرنها إلى حدّه؛الهواء من تحتها فتيق،و الماء من فوقها دفيق.ثم أنشأ سبحانه ريحا اعتقم مهبّها،و أدام مربّها،و أعصف مجراها،و أبعد منشاها،فأمرها بتصفيق الماء الزّخّار،و إثارة

ص: 256


1- -مروج الذهب،ج 1 ص 43.

موج البحار،فمخضته مخض السقاء،و عصفت به عصفها بالفضاء،تردّ أوّله الى آخره و ساجيه إلى مائره،حتّى عبّ عبابه، و رمى بالزّبد ركامه،فرفعه فى هواء منفتق،و جوّ منفهق،فسوّى منه سبع سماوات جعل سفلاهنّ موجا مكفوفا،و علياهنّ سقفا محفوظا،و سمكا مرفوعا،بغير عمد يدعمها،و لا دسار ينظمها.

ثم زيّنها بزينة الكواكب،و ضياء الثواقب،و أجرى فيها سراجا مستطيرا،و قمرا منيرا،فى فلك دائر،و سقف سائر،و رقيم مائر.

...مخلوقات را به دور از هر گونه انديشه قبلى و تجربه پيشين،و جداى از هر گونه تأثيرپذيرى و انفعال و اضطراب درونى پديد آورد،و موجودات را در ظرف زمانى شان ايجاد و مستقر كرد.تفاوت هاشان را پيوندى بهنجار و سرشتشان را تركيبى خوشگوار بخشيد،و در حالى كه قبل از پيدايش،چگونگى شان را مى دانست و به ابتدا و انتها و حدود و ماهيت و ژرفاى آنها احاطه داشت،سرشت و فطرت هر يك را ملازم و همراه آن قرار داد.

سپس فضا را گسترانيد و پيرامون و بالاى آن را وسعت بخشيد.آب موج آفرين و سركش و انباشته و ناآرام را بر پهنه آن روان كرد،و آن را در حوزه اقتدار باد دمنده كوبنده پرصلابت قرار داد و فرمانش داد تا از فرو ريختن و گسستن بازش داشته و محكم و فشرده در محدوده خويش نگهدارش باشد.در حالى كه هواى زيرينش گسترده و باز،و آب روئينش جهنده و در پرواز بود.

آنگاه باد ديگرى،عقيم و نابارور آفريد تا هماره ملازم و همراه آب باشد.فرمانش داد تا بر آن بتازد و آب انباشته و انبوه را به جنبش آورد و آن درياى متراكم را به موج آفرينى وادارد.آن باد نيز،آن درياى انباشته را همچون مشك آب،به جنبش آورد،و چنان بر آن وزيد كه اول و آخر و

ص: 257

ساكن و متحركش را در هم نورديد تا انبوه و انبوه بر فراز آمد و كف ها پديد آورد.پس،كفها را در فضاى باز و جو گسترده بالا برد و هفت آسمان استوار از آن پديدار ساخت؛آسمانهائى كه[طبقه]زيرينشان را موجى ثابت و بى كار و روئينشان را سقفى بلند و محفوظ و بى ستون و بى مسمار قرار داد.سپس آنها را با ستارگان و شهاب هاى نورانى آراست و خورشيد نورافشان و ماه تابنده را در آنها و در گردونه اى چرخان و سقفى گردان و صفحه اى تابان،به جريان واداشت...

شرح كلمات:

1-الرّويّة:تفكر و انديشه

2-همامة النّفس:انفعال و تأثيرپذيرى جان.

3-احال الأشياء لأوقاتها:موجودات را در ظرف زمانشان از نيستى به هستى آورد.

4-لأم:التيام بخشيد:ناهمگونى شان را بهنجار كرد،چنانكه از پيوند جسم و روح تركيب دل آراى انسان را پديد آورد: فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ .

5-غرّز الغرائز:غرائز جمع غريزه به معناى سرشت و طبيعت است،يعنى:در هر موجودى سرشتى ويژه قرار داد.

6-الزمها اشباحها:شبح،سايه و تصوير وهمى اشياء است و در اينجا مقصود آن است كه،صاحب هر خوى و طبيعتى را با همان سرشت جداناشدنى از او،ملازم و همراه قرار داد.مثلا شخص شجاع و دلير بيمناك نيست و...

7-عارفا بقرائنها و احنائها:قرائن جمع قرين به معناى مصاحب و همراه است و احناء جمع حنو به معناى پهلو و هر چيز كج و منحنى است،جثه باشد يا غير جثه،و در اينجا كنايه از امور پنهان اشياء است،يعنى:خداوند به همه طبايع و خصلتها و صفات موجودات عارف و آگاه است.

8-أنشأ سبحانه فتق الأجواء و شقّ الأرجاء و سكائك الهواء:

فتق الأجواء:شكاف جوّها و فضاها.

ص: 258

شقّ الأرجاء:گشودن پيرامون و اطراف.

سكائك الهواء:بالاهاى هوا و فضا.

يعنى:خداوند فضاى پهناور و هواى مافوق آن را در همه اطراف هستى آفريد و گسترش داد.

9-متلاطم:ناآرام،موّاج،خروشان.

10-تيّار:موج و جنبش و چين خوردگى.

11-متراكم:انباشته و انبوه.

12-زخّار:سوار بر هم،لبريز.

13-الرّيح العاصفة:باد تند و شديد و طوفان زا.

14-الزعزع القاصفة:باد تند و غرّان و رعدآسا.

15-دفيق:جهنده و در پرواز.

16-اعتقم مهبّها:جهت وزيدنش را عقيم و نابارور نمود،يعنى اين باد تنها خاصيتش تحريك و جنبش آب بود.

17-ادام مربّها:ملازم و همراه آن شد.

18-أمرها بتصفيق الماء الزّخار و اثارة موج الجار:فرمانش داد تا بر آن آب انبوه و لبريز بتازد و آن درياى انباشته راى به جنبش و هيجان آورد.

19-مخض السّقاء:مشكى كه با جنباندن آن از ماست درونش كره مى گيرند.يعنى:

آن باد اين آب راى همچون مشكى كه دوغ و كره از آن مى گيرند مى جنبانيد.

20-عصفت به عصفا بالفضاء:آن راى با شدت هر چه تمامتر به اين طرف و آن طرف مى راند.

21-حتّى عبّ عبابه و رمى بالزبد ركامه:تا آنجا كه روى هم انباشته شد و از جنبش و انبوهى اش كفها پديد آمد.

22-منفتق:باز و گشوده.

23-منفهق:وسيع و گسترده.

ص: 259

24-سفلى:پائين و زيرين.

25-عليا:بالا و رويين.

26-مكفوف:بازداشته و بى كار.

27-سمك:سقف بلند.

28-دسار:مسمار،ميخ يا ريسمان و بست.

29-ثواقب:جمع ثاقب به معناى نور افكن يا شهاب نورانى.

30-فلك:گردونه.

31-رقيم:لوح و صفحه متحرك.

ص: 260

پيوست شمارۀ 3 - كون و هستى يا عالم طبيعت در قرآن كريم

اشاره

كون و هستى يا عالم طبيعت در قرآن كريم (1)

واژه«كون»و«هستى»بيانگر موجودات خارجى و ظواهر طبيعى است.يعنى:همه آفريدگان اعم از انسان و حيوان و ستارگان و سيارات و كهكشانها و ديگر موجودات راى در برمى گيرد.

«كون»و«هستى»بنابر آنچه در دائرة المعارف«مك ميلان» (2)آمده،تأليفى است از مجموعه اجسامى كه قابل شناختن است،مانند:زمين و ماه و خورشيد و اجرام منظومه شمسى و كهكشانها و ديگر اشياى مابين آنها.همچنانكه صخره ها و معادن و خاكها و گازها و حيوانات و انسانها و ديگر اجسام ثابت و متحرك راى نيز شامل است.

منجّمان و ستاره شناسان از روى ناچارى واژه«كون»را براى اشاره به فضا و اجرام آسمانى به كار مى گيرند،در حالى كه وسعت و گستردگى مجموعه هستى چنان است كه زمين و ماه و خورشيد و ديگر سيارات،نقطه هاى ريز اين پهندشت بى كرانند،و خورشيد، تنها يك ستاره از كهكشانى است كه نزديك به يكصد مليون ستاره دارد!و همين زمين ما و ديگر سياراتى كه دور خورشيد مى گردند و نظم اين جهانى راى پديد مى آورند،در ديد ما انسانها بسيار عظيم و گسترده مى نمايند.

ص: 261


1- -برگرفته از مقاله آقاى«حافظ محمد سليم»در نشريه فرهنگى سفارت پاكستان در دمشق شماره 26(شباط-آذار1991/ م)اسفند،فروردين1/-1370
2- - MACMILLAN ENCICLOPEDIA .

فاصله زمين ما با خورشيد نزديك به 93 مليون مايل است،و اين به نظر انسان مسافتى بسيار بعيد و دور است،ولى همين مسافت راى اگر با مسافتى كه خورشيد با دورترين سياره منظومه شمسى دارد مقايسه كنيم،بسيار اندك و كوتاه مى نمايد.براى مثال،مسافت سياره «پلوتون»با زمين تقريبا چهل برابر مسافت زمين و خورشيد يعنى سه مليارد و ششصد و بيست مليون(000،000،620،3)مايل است.

دربارۀ اصل«كون و هستى»ديدگاههاى بسيارى است؛تازه ترين آنها تئورى«بيگ بانگ» (1)است كه در سال(1920 م)توسط«جورج لاميتر»ارائه شد و صريحا مى گويد:

همه«مواد و پرتوها»در هستى از يك انفجار عظيم پديد آمده است؛و اين شكل گسترده طبيعت نتيجه آن است و همچنان نيز،توسعه و گسترش مى يابد.

اين نظريه مى گويد:انفجار مذكور در حدود 10 تا 20 هزار مليون سال پيش به وقوع پيوسته است؛و با توجه به اينكه درجه حرارت ابتدائى و بسيار بالاى«هيدروژن»و«هليوم» براى چنين گسترش ناگهانى و تشكيل يكباره هستى از گاز هليوم كافى بوده،اين نظريه با داده هاى عملى نيز،به خوبى،دمساز است.

در اين باره،كشف شگفت آور و قابل توجه ديگرى است كه به قانون«هابل» (2)درباره گسترش هستى معروف است.بر اساس اين تئورى،گسترش«كون و هستى»امرى هميشگى است،و اين گسترده شدن در همه جهات هستى يكسان و يكنواخت است.اين تئورى مى گويد:رنگ نور صادره از اختران موجود در كهكشانهاى دور،به سوى انتهاى سرخ طيف حركت مى كند،(جا به جائى سرخ)يعنى:خطوط طيفى آنها به سمت طول موجهاى بلندتر،تغيير مكان مى يابند،و اين يعنى:دور شدن كهكشانها از ما و كهكشان ما (راه شيرى)و افزوده شدن بر فواصل ميان كهكشانها در عالم وجود.

اخيرا دانشمندان كيهان شناس از كهكشانهاى عظيمى خبر مى دهند كه چندين برابر).

ص: 262


1- - BIGBANG THEORY .
2- -ادوين پاول هابل دانشمند اخترشناس امريكائى(1889-1953 م).

كهكشان راه شيرى (1)هستند و فاصله آنها با زمين ما به ده مليون سال نورى مى رسد.

شناخت اين كهكشانها در مرحله اول پايان يافته و بسيارى از دانشمندان راى به اين نتيجه رسانده كه«كون و هستى»يا به سوى توسعه و گسترش بى نهايت پر مى گشايد و يا به ناچار بايد به سوى درون[و فشردگى]كشيده شود.

كون و هستى در قرآن كريم:

قرآن كريم كه آخرين كتاب آسمانى است،با روشنى هر چه تمامتر،از حقايق اساسى عالم هستى و آفرينش آن پرده برمى دارد و توضيح مى دهد كه:هر چه در«كون و هستى» است نشان آفرينش«خداى خالق و ربّ العالمين»است.

خداوند،ماه و خورشيد و آسمانها و زمين و ما بين آنها راى در اندازۀ متناسب آفريده است.

قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:

بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ .

هستى بخش آسمانها و زمين اوست.و هرگاه فرمان شدن چيزى را صادر كند، تنها مى گويد:موجود باش!و آن چيز،فورى موجود مى شود. (2)

واژه«بديع»در آيه دليل آن است كه خداوند اشياء را از نيستى به هستى آورده است.

علاّمه راغب اصفهانى در كتاب«مفردات»مى گويد:«واژه«بدع»به معناى آن است كه چيزى بدون نياز به«ماده»و نمونه و«الگو»پديد آورده شود.اين واژه هرگاه درباره خداوند و در رديف يكى از صفات و اسماى حسناى الهى به كار مى رود،معنايش آن است كه خداى عزّ و جلّ اشياء را از نيستى آفريده است.»قرآن كريم در جاى ديگرى مى فرمايد:

هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ يَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَكُونُ .

اوست خدائى كه آسمانها و زمين را به حق آفريد،و روزى كه[به هر چيز] مى گويد:موجود باش!فورى موجود مى شود. (3)

ص: 263


1- - MILKYWAY .
2- -بقره117/.
3- -انعام73/.

راغب مى گويد:«به كار رفتن واژه«حق»براى اشاره به چيز جديد بى مانند است،كه هرگاه با صفت آفريدگار مرتبط گردد،مقصود آن است كه چيز جديدى را از نيستى به هستى آورده است.يعنى:اوست خدائى كه آسمانها و زمين را از نيستى به هستى آورد.»

در جاى ديگر درباره مظاهر طبيعى و فيزيكى عالم خلقت مى فرمايد:

هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ ما خَلَقَ اللّهُ ذلِكَ إِلاّ بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ .

اوست خدائى كه خورشيد را نورانى و ماه را تابنده قرار داد و براى آن[ ماه] ايستگاههائى تقدير نمود تا شمار سالها و حساب[كارها]را بدانيد،خداوند اين را جز به حق نيافريده،او آيات[خود]را براى كسانى كه مى فهمند،شرح مى دهد. (1)

خداوند در جاى ديگرى از قرآن كريم به عظمت آفرينش اشاره كرده و مى فرمايد:

أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى بَلى إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ .

آيا نمى دانند خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريده و از آفرينش آنها عاجز و ناتوان نشده است،مى تواند مردگان را زنده نمايد؟آرى،او بر هر چيزى تواناست. (2)

آيات كريمه اى كه گذشت به روشنى مى گويند:تنها خداى عزّ و جلّ است كه اين جهان محسوس را در اندازه هاى دقيق و موزون آفريده و توان دوباره آفريدن و بازگرداندن موجودات آن را دارد،و اصل اصيل در آفرينش مادّه و نيرو و همه قوانين فيزيكى عالم هستى و نيروهاى جنباننده آن،فرمان خداوندى است./.

ص: 264


1- -يونس5/.
2- -احقاف33/.
چگونگى آفرينش:

قرآن كريم چگونه آفريدن«هستى»را بارها و بارها بيان فرموده است؛آيات زير فشرده اى از شيوه بنيادين آفرينش را بدين گونه فراروى ما قرار مى دهد:

الف- أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ .

آيا كسانى كه كافر شدند نديدند كه آسمانها و زمين بسته و پيوسته بودند و ما آنها را گشوده و گسترده كرديم و هر چيزى را از آب،حيات بخشيديم؟! (1)

در آيه ديگر به شيوه شكل گيرى آسمانها پس از آفريدن زمين و تأثير متقابل و پى درپى بودن كار خلقت اشاره كرده و مى فرمايد:

ب- ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ .

سپس،به آسمان پرداخت-در حالى كه دود بود-پس به آن و به زمين گفت:

خواسته و سرخوش يا ناخواسته و ناخوش پيش آييد!گفتند:ما خواسته و سرسپرده مى آئيم. (2)

آيه اوّل از حقايق زير پرده برداشته است:

1-مادّه ى مؤثر در پيدايش«هستى»ماهيّت واحدى دارد.

2-همه«هستى»بمانند قطعه اى واحد به هم پيوسته است.

3-گسترش و تفكيك اجزاى هستى،نظام يافته و مبتنى بر قوانين فيزيكى و سير تحوّل ماده است؛اين نظام تنها به منظومه شمسى و سيارات وابسته آن در كهكشان ما خلاصه نمى شود،بلكه خود كهكشانها نيز،جزئى از نظام برتر و گسترده ترى هستند كه در شكل ديگرى-همانند منظومه شمسى-پيرامون هسته مركزى خود در گردش اند.

دكتر«موريس بوكيل»در دوره هاى اخير ديدگاهى را بنيان نهاده كه با ديدگاه برخى از

ص: 265


1- -انبياء30/.
2- -فصّلت11/.

علماى مسلمان درباره شكل گيرى هستى،بر اساس آيات قرآن كريم همسوئى و قرابت دارد.او با اشاره به«انديشه تفكيك كلّ به اجزاى پرشمار»مى گويد:«جدائى و تفكيك هميشه از هسته مركزى واحدى است كه عناصر آن در ابتدا به هم پيوسته هستند.»يعنى همان كه در آيه شريفه با واژه:«رتق»يعنى بسته و پيوسته،و:«فتق»يعنى باز و جدا، آمده است.

برابر نظريه علمى معاصر،آنچه به عنوان«انفجار هستى» (1)شناخته مى شود،نتيجه حادثه اى واحد،در زمان واحد و با درجه حرارت بالا به شكلى استثنائى بوده است؛و فرض آن است كه در هنگام اين انفجار تمام هستى عبارت از جزئى واحد در نقطه اى واحد بوده و اين جدائى در آن پديد آمده است.جز آنكه قوانين فيزيكى نتيجه اين انفجار نيست.اين نظريه از حيث داده ها و معلومات،مشابه معلوماتى است كه در قرآن كريم آمده است.

آنچه شگفتى را افزون مى كند اين است كه قرآن كريم بيش از 1400 سال پيش پرده از اين راز برداشته است؛در هنگامى كه هيچ گونه بحث علمى اينگونه مطرح نبوده است!همان گونه كه قرآن كريم از حقايق آمده در نظريه«هابل»پيرامون گسترش هستى نيز،پرده برداشته و در آيه كريمه سوره ذاريات(47)مى فرمايد:

وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنّا لَمُوسِعُونَ .

آسمان را با قدرت بنيان نهاديم و همواره آن را وسعت مى بخشيم!

ما هنگامى كه در پى فهم و درك توسعه و گسترش هستى بر اساس نظريه جديد برآئيم، درمى يابيم كه«هيدروژن»موجود در خورشيد همواره در حال بدل شدن به عنصر«هليوم» با عمل ذوب هسته اى است،و غبار نورانى (2)يعنى آنچه كه پشته اى از ستارگان خيلى ريز همانند ذرات غبار مى نمايد،چيزى جز شعله هاى هسته اى پرحرارت نيستند.

بدين گونه،همه هستى گرد آمده يا بنا شده بر قدرت و توان بارورى است،و همواره در حال توسعه و گسترش.اين نتايج روى فرضيه اى استوار است كه مى گويد:انتقال يا تحوّل .

ص: 266


1- - BIGBANG .
2- - STARDUST .

سرخ (1)نتيجه تأثير متقابل اجسام بر نور-با امكان سنجش سرعت-مى باشد.

ما در اين باره،يعنى درباره گسترش هستى،به قرآن مجيد كه مراجعه مى كنيم واژه بسيار مهمى با عنوان«عالمين»[ جهانها]را مى يابيم كه دهها بار در قرآن كريم تكرار شده است.مانند:

1- وَ لكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمِينَ .

ولى خداوند نسبت به«عالمين»لطف و احسان دارد. (2)

2- قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ .

بگو:نماز و عبادت و زندگى و مرگ من همه از آن پروردگار«عالمين»است. (3)

3- أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ .

آگاه باشيد!آفرينش و تدبير از آن اوست.بلند مرتبه است خداوند،پروردگار «عالمين». (4)

4- وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ .

تو را جز رحمتى براى«عالمين»نفرستاديم. (5)

5- إِنِّي أَنَا اللّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ .

منم خداوند،پروردگار«عالمين».

آياتى كه آورديم اشاره به آن دارد كه،سرور و خالق و حافظ و نظم آفرين عالم به معناى وسيع آن،خداوند سبحان است،و واژه«عالمين»به معناى تعدّد در هستى يا جهانها اشاره دارد.

در اين عوالم مليونها كهكشان وجود دارد كه در هر يك از منظومه هاى پرشمار يك كهكشان ميليونها ستاره ثابت و سيار با يكديگر پيوستگى و ارتباط دارند،و اگر يكى از/.

ص: 267


1- - REDSHIFT .
2- -بقره251/.
3- -انعام163/.
4- -اعراف54/.
5- -انبيا107/.

ستاره هاى موجود در ميان ملياردها ستاره كهكشان«راه شيرى»با يكى از سيّارات،مثل سياره خودمان(زمين)پيوسته و مرتبط باشد،معنايش آن است كه مليون ها سياره امكان پيوستن به زمين را دارند؛و بر اساس دانش جديد« هستى شناسى»امكان ارتباط و پيوند ناگهانى با سيارات ديگر در آينده مورد نظر بعيد نيست.

دكتر«موريس بوكيل»معلومات علمى تازه اى درباره ضخامت و گستردگى هستى فراروى ما قرار داده است.مثلا:اشعه و نور خورشيد براى رسيدن به«پلوتون»يكى از سيارات منظومه شمسى-با سرعت سير نور در هر ثانيه سيصد هزار كيلومتر-نزديك به شش ساعت زمان مى خواهد.بنابراين،نور ستارگان دوردست آسمانها تا رسيدن به ما بايد مليون ها سال نورى را سپرى كرده باشند!

اين بررسى فشرده از عالم طبيعت،تا حدّى ما را به فهم اين آيه شريفه نزديك مى كند:

«وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنّا لَمُوسِعُونَ» .

آسمان را با قدرت بنيان نهاديم و همواره آن را وسعت مى بخشيم. (1)

و چون سخن از«خاكستر و دود»در بدو تاريخ طبيعت و هستى باشد،قرآن كريم پرده از راز آن نيز گشوده و مى فرمايد: «ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ» .سپس به آفرينش آسمان پرداخت در حالى كه دود بود. (2)

وجود«دخان»در ابتداى پيدايش«طبيعت و هستى»اشاره به آن است كه،ماده موجود در هستى در آن وقت،حالت گازى داشته است.پژوهشگران در دانش جديد،تئورى«ابر سديمى» (3)را مطرح مى كنند و مى گويند:طبيعت و هستى در مرحله اوّلى اش چنين بوده است.

قرآن كريم مى فرمايد:

قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً .

ص: 268


1- -ذاريات47/.
2- -فصلت11/.
3- - NEBULA .

ذلِكَ رَبُّ الْعالَمِينَ* وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها...* ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ .

بگو:آيا شما به آن كس كه زمين را در دو روز آفريد كافر مى شويد و براى او همانندهايى قرار مى دهيد؟!او پروردگار«عالم ها»است!او در زمين كوههاى استوارى قرار داد...سپس به آفرينش آسمان پرداخت در حالى كه به صورت دود بود. (1)

ما هنگامى كه اين آيات را تلاوت كنيم درمى يابيم كه عمل شكل گيرى«طبيعت و هستى»نتيجه انبوهى و انباشتگى ابرهاى«سديمى»اوّليه و سپس جدائى آن از هم بوده است.اين چيزى است كه قرآن كريم با روشنى از آن پرده برمى دارد و با اشاره به عملياتى كه پيوستگى و سپس جدائى را در«دود و دخان»آسمانى پديد مى آورد،راز خلقت را به روى ما مى گشايد؛و اين همان است كه دانش جديد به شرح و بسط آن درباره اصل«طبيعت و هستى»مى كوشد.1.

ص: 269


1- -فصّلت9/-11.

ص: 270

فهرستها

اشاره

تهيه و تنظيم:سردارنيا

ص: 271

ص: 272

فهرست اعلام

«الف» آدم عليه السّلام:14،15،17،19،54،58،60،70، 107،108،114،115،117،118،120، 123،127،129-136،140،141،143، 145،153،166،167،170،171،174، 189،190،195-199،208،228،232، 235،250،251،255،281،285،292، 293،321،325،327،328،336،337، 366،374،375،382،425،447،460، 461،495،512،515،530،531،571، 572

آسيه:22

آصف محسنى:552

آل ابراهيم عليه السّلام:293

آل عمران عليه السّلام:12،54،56،57،66،112، 154،180،189،192،194،223،238، 293،333،362،371،375،391،393، 411،460،464،488،491،496،599

آل فرعون:359،360

آل موسى عليه السّلام:376

آل هارون عليه السّلام:376

آمرى:543

ابراهيم عليه السّلام:24،26،64،71،83،153،154، 162،173،180،190،192،193،206، 211،225،227،235،238،250،251، 255،256،281،290،293،305،310، 312،314،321،327،329-338،345، 346،348،366،374،375،395،396، 473،495،560،565

ابليس:107،108،112،113،115،117، 118،121،122،124،129،130،133، 134،143،156،167،171،180،181، 230،231،249،253،294،329،366، 417،441،459،476،477

ابن ابى الحديد:138

ابن ابى العوجاء:265،266

ابن اثير:229،230

ابن بابويه:563،566

ابن بطه:542

ابن تيميه:544،545

ابن حجر:266

ابن حزم:519،520،541

ص: 273

ابن حبان:267

ابن خزيمه:542

ابن خلكان:264

ابن رشد:544،545

ابن زياد:535

ابن سعد:132،136،165،229،264،265، 266،327،328،512

ابن سيناء:544

ابن طفيل:544

ابن طولون:565

ابن عباس:11،195،217،228،229،473، 508،509،527

ابن عباس جوهرى:565

ابن عساكر:452،527

ابن قدامه:542

ابن كثير:195،229،297،340،371،434، 437،507،509،549

ابن كلبى:329

ابن ماجه:405،433،434،478،509،544

ابن منظور:38

ابن هشام:298،369،541

ابو الحسن اشعرى:548

ابو الحق:543

ابو بكر(خليفه):291

ابو حاتم:267

ابو حنيفه:274

ابو داود:20،136،405

ابو طالب تجليل:565

ابو عبيده:291

ابو ملك بن يربوشت:269

ابو منصور ماتريدى سمرقندى:548

ابو هاشم جبائى:557

ابو هذيل علاف:546

ابو هريره:265

ابو الهيثم:38

ابو وائل:507

احمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم:12

احمد آرام:551

احمد امين:541

احمد بن حنبل:20،136،169،227،327، 328،405،420،433،477،508،509، 512،540،542،552

احمد خان هندى:551

احمد محمود صبحى:539،543،544،549، 550

اخطل شاعر:452

اخنوخ:228،230

ادريس عليه السّلام:228،229،230،231،235،495

ادوين پاول هابل:578

ارسطاطاليس :545

ارسطو:544،545،551

اسامة بن زيد:279

اسباط عليه السّلام:154،332،338

اسحاق عليه السّلام:152،206،235،332،338،366

اسرائيل عليه السّلام:11،12،268،270،349،362، 366،369،370،371،375

اسرافيل عليه السّلام:406

اسماعيل عليه السّلام:14،154،162،206،235،250، 331،332،335،338،345،346،355، 374،495

ص: 274

اصحاب،صحابى:7،273،274،374،439، 507،540،541،543،566،568

العازار كاهن:232

آلفرد بل:549

اقبال لاهورى:551

الياس عليه السّلام:235

امام ابو الحسن عليه السّلام:419

امام الحرمين:543

امامان اهل بيت عليه السّلام:501،513،515،521، 529

امام جعفر صادق عليه السّلام:114،115،143،296، 297،329،404،413،418،419،425، 428،433،448،474،476،513،514، 515،529،531،563

امام حسن مجتبى عليه السّلام:527

امام حسين عليه السّلام:59،535

امام زين العابدين عليه السّلام:425

امام على بن ابى طالب عليه السّلام:132،137،139، 140،141،142،256،418،421،433، 554،571

امام على بن موسى الرضا عليه السّلام:114،144،240، 292،295،432،476،514،530

امام كاظم عليه السّلام:432

امام محمد باقر عليه السّلام:113،142،143،419، 425،513،514،515

امير المؤمنين على عليه السّلام:257،295،390،432، 527،554

انس بن مالك:263،267،273،274،297

انصار:340،383

انوش:228،230

اوريا:247،258،261،262،263،268،269، 270،271،275،294،295،296،297، 298

اهل البيت عليهم السّلام:434،439،540،545،552، 553،554،557،558،561،563،565، 567،568

اى،كريسى مريسون:34

ايوب عليه السّلام:154،135،250

«ب» بحرانى:10

بخارى:20،218،291،329،405،420،434، 508،542،552

بشر بن مروان:452

بطلميوس:96

بلقيس:117،240

بوارد:229،230

بيگ بانگ:578

بيهقى:542

«پ» پطرس:234

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم:58،60،84،98،112،136، 141،182،192،211،217،223،224، 232،258،263،267،273،275،290، 292،297،336،347،349،352،354، 357،368،374،380،393،448،505، 508،540،541،543،554،565،568، 572

ص: 275

«ت» تابعين:273،507

ترمذى:20،132،136،434،512

تميم دارى:273

توماس رابينسن:196

«ث» ثقفى:141

«ج» جاحظ:546

جبائيان:546

جبرئيل عليه السّلام:66،69،140،143،144،263، 264،328،406،407

جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام:114،115،143، 296،297،329،404،413،418،419، 425،428،433،448،474،476،513، 514،515،529،531،563

جعفر سبحانى:549

جمال الدين اسدآبادى:551

جواد على.دكتر:264

جورج لاميتر:578

جوهرى:479

جوينى:544

«ح» حارث محاسبى:542

حافظ محمد سليم:577

حام:230

حجاج بن يوسف:265

حرّ عاملى:565

حسن بصرى:262،264،265،266،267، 272،273،274،275،277

حميرى:264

حواء:118،119،130،132،134،135،136، 143،144،145،197،198،199،208، 228،328،382

حواريون:194،195،235

«خ» خاتم الانبياء،خاتم پيامبران صلّى اللّه عليه و آله و سلّم:73،92،94، 103،108،132،159،162،182،190، 216،227،232،242،247،255،280، 283،298،321،325،336،337،340، 351،352،355،356،369،371،372، 373،374،378،380،381،432،459

خازن:275،296

خديجه-ام المؤمنين عليه السّلام:278

خضر عليه السّلام:285،427،428،488

خنوخ:229،230

«د» دارمى:405

داوود عليه السّلام:113،116،154،168،195،233، 234،235،247،250،258،259،260، 261،262،263،264،267،268،269، 274،275،288،289،293،294،295، 296،297،298،371،512،515،525

دكارت:545

ص: 276

«ذ» ذو الكفل:235،250

ذو النون عليه السّلام:283،292

«ر» راغب اصفهانى:150،163،291،358،447، 451،479،579،580

ربيعة بن الحرث بن عبد المطلب:298

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم:8،9،59،78،136،168، 185،190،216،218،225،227،273، 274،275،277،278،279،280،291، 292،294،295،297،319،327،351، 357،373،378،380،381،384،389، 402،412،413،416-418،420،421، 425،432،434،437،439،474،477، 506،508،509،512،535،540،552، 554،556،564،565،567

روح الامين:10،72،74،141

روح القدس:58،60،67،72،73،74،141، 200،342،343،348،355

ريچارد واتس:131،196،349،350

«ز» زعفرانى:542

زكريا عليه السّلام:56،163،235،250،495

زليخا:249،254

زهدى حسن جار اللّه:547

زهير بن ابى سلمى:274

زياد بن أبيه:535

زيد بن ثابت:264

زيد بن حارثه:218،247،258،275،276، 277،278،279،280،297،298

زيد بن محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم:279

زين العابدين امام على بن الحسين عليه السّلام:275، 425

زينب دختر جحش:247،258،275،277، 278،279،280،297

«س» سام:230،231

سامرى:131،360،361،474

سامى البدرى:131

السبكى:549

سعد بن ابى وقاص:353

سفيان بن عيينه:275

سكاكى:312

سليمان عليه السّلام:102،103،113،114،115،117، 154،182،183،194،233،234،371، 474

سليمان دنيا(دكتر):550

سمعون:234

سموئيل:267

سميع عاطف الزين:550

سواع:231،328،329

سيوطى:10،11،112،263،264،273،297، 369،371،407،417،418،509،546

«ش» شافعى:274،542

شعبه:266

ص: 277

شعيب عليه السّلام:225،235،327،338،473

شفيق بن سلمه:507

شمعون:234

شوكانى:543،546

شهرستانى:519،520

شيخ صدوق:117،136،168،227،292، 295،296،393،402،405،416،418، 419،425،427،438،440،474،513، 515،527،530،562،563،565

شيخ مفيد:515،546،557،561،562،564، 565،567

«ص» صابونى:543

صالح عليه السّلام:43،225،235،240،327،504

صدوق شيخ صدوق

«ط» طبرى:228،229،230،260،262،263، 273،277،340،352،353،369،371، 374،384،434،507،509،510

طيالسى:328،512

«ع» عباس بن عبد المطلب:297

عباسعلى براتى:539

عبد الجبار بن احمد همدانى:546،547

عبد الحليم محمود:545،551

عبد الرزاق نوفل:551

عبد اللّه بن عباس:274

عبد اللّه بن عمرو عاص:273

عبد المطلب:278

عبد الملك مروان:452

عبد الوهاب بن احمد:550

عبيد اللّه بن حسن عنبرى:543

عثمان-خليفه-273

عزرائيل عليه السّلام:406

عزّى:50،51

عزير:52،58،60

على بن ابراهيم:218،514،515

على بن ابى طالب عليه السّلام:72،86،132،137، 139،140،141،142،256،374،418، 421

على بن الحسين عليه السّلام:275،425

على بن الحسين الموسوى:556

على بن جدعان:270

على بن جهم:292،293،294،295

على بن زيد:265

على بن طاووس:553

على حسين الجابرى:546

على سامى النشار:546

عمر بن خطاب-خليفه-:264،273،291، 507

عمر بن عبد العزيز:507

عمرو بن شعيب:540

عمرو بن عبيد:546

عيسى عليه السّلام:12،52،53،54،56،57،58،60، 67،71،72،83،112،114،141،143، 153،154،180،190،194،196،200، 201،206،234،235،238،239،240،

ص: 278

250،321،327،329،330،332،338، 342،343،355،369،370،371،374، 375،376،495

عيسى مسيح عليه السّلام:196

عيسى ناصرى:196

«غ» غزالى:544،545،549،550

«ف» فارابى:544

فخر رازى:296،543

فرعون:21،22،23،37،38،44،193،226، 245،285،286،301-309،314،337، 341،353،359،360،367،368،370، 376،422،458،460،505

فريد وجدى:551

فيروزآبادى:479

«ق» قابيل:229،230،231

قاسم رسّى:547

قاسمى:546

قرطبى:297،353،417،434،473،507، 508،509،510

قمى:296

قنيان:228،229،230

«ك» كسرى:264

كعب الاحبار:273

كلينى:553

كندى:544

«ل» لات:50،51

لقمان:25،88،252،301

لمك:229،231

لوط عليه السّلام:21،22،23،64،65،206،235، 250،338،453،523،525

«م» مك ميلان:577

مالك:20

مأمون خليفه عباسى:144،292،546،547

متوشلخ:229،230،231

متوكل خليفه عباسى:547

مجلسى:96،97،98،329،515

محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم:7،112،190،235،240،277، 280،293،321،327،330،351،356، 370،375،426،437،439،459،493، 566،571،572

محمد ابو زهره:548

محمد بن على الباقر عليه السّلام:113،142،143،419، 425،513،514،515

محمد بن بابويه:562

محمد حميد حمد اللّه:541

محمد سليم حافظ:577

محمود شلتوت:551

مخنف بن سليم:256

ص: 279

مرتضى(الشريف):556

مريم عليه السّلام:12،21-23،46،52،58،60،64، 67،71،72،83،141،163،196،200، 201،369،370،371،374،375،399، 408،431،463،478،493،495،496

مزّى:266

مستر هاكس آمريكايى:232

مسعودى:229،231،232،570

مسلم:20،169،217،218،327،405،420، 439،508،552

مسيح عليه السّلام:52،53،54،56،57،58،60،196، 200،201،545

معتصم خليفه عباسى:547

معروف بن خربوذ:419

مفيد شيخ مفيد

مقاتل بن سليمان:274

ملك الموت:68،74،114،401،402،403، 406،407

منات:50،51

منصور حلاج:549

منصور دوانقى:546

موريس بوكيل:580،584

موسى عليه السّلام:24،27،37،153،154،155، 162،163،167،180،182،190،193، 196،213،216،217،218،227،232- 235،239،240،245،250،285،286، 287،292،301،310،314،321،325، 327،329،330،332،337،338،340، 342،344،350،352،355،356،358، 366،368،370،372،374،378،380، 381،384،427،428،458،460،474، 478،488،495،497،504،511

مهاجرين:340،383

مهلائيل:228،229،230

مير جلال الدين حسينى:141

مير داماد:97

ميكائيل:69،406،407

«ن» ناتان:270،271

نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم:223

النديم:310

نسائى:509

نسر:231،329

نسناس:139

نصر بن مزاحم:256

نظام:546

نمرود:337

نوح عليه السّلام:21،23،41،82،83،89،94،131، 132،153،168،180،190،192،195، 224،229-231،235،250،293،321، 325،328،329-331،336-338،374، 457،461،463

«و» واصل بن عطاء:265،266،546

واقدى:256،291

ودّ:231،328،329

وهب بن منبه:260،264،267،272،274، 277

ص: 280

«ه» هابل:578،582

هارون عليه السّلام:154،167،232،239،245،250، 286،302،303،306،308،309،310، 360،361،370،376

هاشم:278

هبة اللّه:228

هود عليه السّلام:23،43،47،64،65،75،184،225، 226،327،391،442،443،449،457، 484،505

«ى» اليافعى:549

يافث:230

ياقوت حموى:131

يتشبع دختر اليعام:267،268

يحيى عليه السّلام:56،235،250،495

يرد:228،230

يزيد بن معاويه:298

يزيد رقاشى:263،266،267،273،274،297

يسع:227،235

يعقوب عليه السّلام:11،154،193،206،235،332، 338،349،350،355،359،366،369، 375

يعقوبى:230

يعوق:231،328،329

يغوث:231،328،329

يوآب:268،269

يوسف عليه السّلام:9،150،189،235،249،250، 253،254،282،283،290،293،294

يوشع بن نون:231،233

يونس عليه السّلام:25،83،89،154،158،165، 192،193،194،226،250،283،292، 293،294،379،449،450،464،492، 494،510،511،523،559،580

يهودا:195،371

ص: 281

فهرست آيات كريمه بتوالى بر حسب صفحات كتاب

رديف\آيۀ كريمه\سوره\صفحه

1\ إِنّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا... \يوسف\9

2\ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ... \شعراء\9،72

3\ كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنِي إِسْرائِيلَ... \آل عمران\11

4\ وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ... \صف\12

5\ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ... \اعراف\17

6\ إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ... \اعراف\20

7\ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ... \تحريم\21،22

8\ وَ هِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبالِ... \هود\23

9\ وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ... \انبياء\24

10\ وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ إِذْ قالَ لِأَبِيهِ... \شعراء\24

11\ قالَ مُوسى أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمّا جاءَكُمْ أَ سِحْرٌ... \يونس\24

12\ وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللّهُ... \مائده\25

13\ وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ... \لقمان\25

14\ وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ... \زخرف\25،50،63

15\ وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ... \زخرف\26

16\ فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ... \غايشه\28

17\ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ... \نحل\29

ص: 282

18\ وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ... \حجر\34،88،104

19\ وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا... \حجر\35

20\ إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ... \بقره\35

21\ أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ... \فرقان\37

22\ أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللّهُ... \جاثيه\37

23\ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللّهِ... \قصص\37

24\ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَيْرِي... \اعراف\37

25\ وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى وَ... \شعراء\37

26\ اَلَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ \حجر\38

27\ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ \مؤمنون\39،119

28\ وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ \مؤمنون\41

29\ مَا اتَّخَذَ اللّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ... \مؤمنون\41

30\ أَمْ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ... \رعد\42

31\ أَ فَمَنْ يَخْلُقُ كَمَنْ لا يَخْلُقُ... \نحل\42

32\ ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ... \انعام\43

33\ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ \هود\43

34\ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللّهِ يَرْزُقُكُمْ... \فاطر\43

35\ وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ... \فرقان\43

36\ يا أَيُّهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ... \حج\43

37\ قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَكُمْ... \انعام\45

38\ اَلَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ \اعراف\45

39\ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِياءٍ... \قصص\45

40\ ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ... \زمر\45

41\ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ يُحْيِي وَ يُمِيتُ رَبُّكُمْ وَ... \دخان\45

42\ إِنَّما إِلهُكُمُ اللّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ... \طه\46،474

43\ قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ... \اسراء\46

ص: 283

44\ وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا... \مريم\46

45\ أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ يُرِدْنِ... \يس\46

46\ أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا. \انبياء\46

47\ وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ... \يس\46

48\ فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي... \هود\46

49\ إِنَّمَا اللّهُ إِلهٌ واحِدٌ... \نساء\47

50\ لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ... \مائده\47

51\ وَ قالَ اللّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ... \نحل\47

52\ إِنَّنِي أَنَا اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِي... \طه\47

53\ وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ... \انبياء\48

54\ أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ... \نحل\48

55\ فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّكَ الْبَناتُ وَ... \صافات\49

56\ أَمِ اتَّخَذَ مِمّا يَخْلُقُ بَناتٍ وَ... \زخرف\50

57\ وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ... \زخرف\50

58\ أَ فَرَأَيْتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّى... \نجم\50

59\ إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ... \نجم\51

60\ وَ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ \انعام\51

61\ وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ يَقُولُ... \سبا\52

62\ وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ... \توبه\52

63\ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ... \نساء\52،200

64\ لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ... وَ ما \مائده\53،54،200

65\ إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ... \آل عمران\54

66\ وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً... \مريم\55

67\ قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ، اَللّهُ الصَّمَدُ... \اخلاص\55،59

68\ أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى... \آل عمران\56

69\ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ... \آل عمران\56

ص: 284

70\ اَلْحَمْدُ لِلّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ... \فاطر\63

71\ وَ الْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ... \شورى\64

72\ يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ... \نحل\64

73\ فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها... \مريم\64،141

74\ وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى... \هود\64

75\ إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ... \انفال\65

76\ إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ... \انفال\65

77\ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ... \آل عمران\66

78\ اَللّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً \حج\66

79\ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ... \تكوير\66

80\ قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ... \بقره\66

81\ وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ نَزَلَ بِهِ... \شعراء\66

82\ قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ... \نحل\67،73

83\ وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ... \بقره\67،72

84\ تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ... \قدر\67،72

85\ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ... \ق\67

86\ قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ... \سجده\68

87\ حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ... \انعام\68

88\ اَلَّذِينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ... \نحل\68

89\ تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي... \معارج\69،72

90\ يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا... \نباء\69،140

91\ لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ... \بقره\69

92\ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِلّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ... \بقره\69

93\ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ... \حجر\71

94\ وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي... \تحريم\71

95\ يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى... \نحل\71،140

ص: 285

96\ وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ... \حج\71

97\ ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ \فصلت\75

98\ وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ \هود\75

99\ أَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ فِي... \نحل\75،98

100\ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ... \بقره\76

101\ ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوّاهُنَّ سَبْعَ... \بقره\76

102\ وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ... \نحل\76

103\ يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ... \انبياء\76

104\ هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً... \بقره\76،77،79

105\ اَللّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ... \طلاق\77،80

106\ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ... \نحل\77

107\ وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيّامٍ... \هود\78،184،449

108\ إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي... \يونس\78،158، 164،337، 338،449

109\ اَلَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي... \فرقان\78،449

110\ أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا... \انبياء\79

111\ قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ... \فصلت\79،158

112\ أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها... \نازعات\80

113\ وَ السَّماءِ وَ ما بَناها، وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها... \شمس\80

114\ وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فِيها... \حجر\80

115\ اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ... \طه\81،304

116\ اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ... \بقره\81

117\ أَ لَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللّهُ سَبْعَ سَماواتٍ... \نوح\81

118\ أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ... \غاشيه\82،236

119\ أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَكُمْ... \نمل\82

120\ وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ... \انبياء\82

ص: 286

121\ أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتاً... \مرسلات\83

122\ هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ \يونس\83،89

123\ وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِيمَ... \حديد\83

124\ اُذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ... \مائده\84

125\ أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي... \لقمان\88

126\ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ... \حجر\88،118

127\ إِنّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ... \صافات\89،91،92، 102

128\ وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ... \نوح\89

129\ إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ... \توبه\89

130\ وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ... \نحل\90

131\ وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها... \انعام\90

132\ قُلْ يا أَيُّهَا النّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً... \اعراف\92

133\ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ... \انعام\92

134\ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ... \قمر\94

135\ كَذلِكَ ما أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ... \ذاريات\94

136\ وَ اللّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي... \نور\100،177

137\ وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ... \انعام\100،177

138\ وَ لِلّهِ يَسْجُدُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ... \نحل\100

139\ فَلَمّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ... \انعام\101

140\ وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ \الرحمن\101

141\ وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ \حجر\101

142\ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ \فصلت\102

143\ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ \سبا\102

144\ قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ... \نمل\102

145\ فَلَمّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ... \سبا\102

146\ وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللّهِ \جن\103

ص: 287

147\ وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ... \جن\103

148\ وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ... \جن\103

149\ وَ أَنّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها... \جن\103

150\ وَ أَنّا كُنّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ... \جن\103

151\ وَ أَنّا مِنَّا الصّالِحُونَ وَ مِنّا... \جن\104

152\ وَ أَنّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ... \جن\104

153\ وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ جَعَلْناها... \ملك\105

154\ وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ... \انعام\105

155\ إِنّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ... \اعراف\105

156\ إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ وَ كانَ... \اسراء\105

157\ وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ... \بقره\106

158\ اَلشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ... \بقره\106

159\ وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ... \نساء\106

160\ إِنَّما يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ... \مائده\106

161\ يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ... \اعراف\107

162\ وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ \روم\107

163\ وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ... \كهف\107،180

164\ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ... \سبا\108

165\ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ... \اعراف\108

166\ أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ... \يس\108

167\ إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا... \فاطر\108

168\ وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ \بقره\112

169\ إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ \توبه\112

170\ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ \حديد\112

171\ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ \آل عمران\112

172\ فَلَمّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا... \سبا\114

ص: 288

173\ إِنّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِينٍ لازِبٍ \صافات\118

174\ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخّارِ \الرحمن\118

175\ اَلَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ... \سجده\118

176\ يا أَيُّهَا النّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ... \حج\119

177\ هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ... \مؤمنون\120

178\ فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ \طارق\120

179\ خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها... \زمر\120

180\ وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ... \انعام\120

181\ وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ \طه\120

182\ وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا... \اعراف\121،122، 181

183\ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً... \اسراء\124

184\ قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ... \حجر\124،211، 249

185\ وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ \اسراء\125،506

186\ لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ... \سبا\126

187\ قُلْ أَ ذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي... \فرقان\126

188\ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ... \بقره\127

189\ اِذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ... \اسراء\134

190\ إِنّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ... \احزاب\135

191\ وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ... \اسراء\141

192\ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْواحِدُ... \يوسف\150

193\ وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا... \يوسف\150

194\ اِتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ... \توبه\151

195\ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى... \اعلى\153،337، 338

ص: 289

196\ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ... \طه\153،303، 314،337، 470

197\ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً \فرقان\153،163

198\ وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ... \بقره\153

199\ شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّى بِهِ نُوحاً \شورى\153،178

200\ إِنّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ... \نساء\154،178

201\ نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً... \آل عمران\154

202\ وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ \ذاريات\154

203\ يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ... \انعام\154

204\ وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ... \احقاف\155

205\ قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ... \جن\155،156، 213

206\ وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي... \نحل\156،163، 176

207\ خَلَقَ الْإِنْسانَ، عَلَّمَهُ الْبَيانَ \الرحمن\160،177

208\ اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ... \علق\160،177

209\ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى... \فاطر\161

210\ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ \اعراف\161

211\ لا يَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما... \تحريم\161

212\ فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ... \مريم\163

213\ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ... \انعام\163

214\ وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى... \قصص\163

215\ وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ... \فصلت\164

216\ وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي... \بقره\166،251

217\ وَ قالَ مُوسى لِأَخِيهِ هارُونَ اخْلُفْنِي فِي... \اعراف\167

218\ وَ لِلّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ... \رعد\168

ص: 290

219\ سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ \فتح\168

220\ أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ... \بقره\170

221\ وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ... \جاثيه\171،175

222\ اَللّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً... \مؤمن\172

223\ اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً... \زخرف\172

224\ وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ... \الرحمن\172

225\ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا... \ملك\172

226\ أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ \حج\172

227\ وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ... \اسراء\172

228\ اَللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ... \ابراهيم\173،395

229\ وَ عَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ... \نحل\173

230\ وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ \نحل\174

231\ وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْءٌ وَ... \نحل\176

232\ وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ... \نحل\176

233\ يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ \سبا\182

234\ وَ مِنَ الشَّياطِينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَ \انبياء\183

235\ إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ \آل عمران\180،189

236\ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ \يوسف\189

237\ قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا \حجرات\191

238\ إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ... \منافقون\191

239\ إِنَّ الْمُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ... \نساء\192

240\ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ... \يونس\192

241\ ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا... \آل عمران\192،333

242\ وَ وَصّى بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ... \بقره\193

243\ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ... \حج\193

244\ فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ... \ذاريات\193

ص: 291

245\ يا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ فَعَلَيْهِ... \يونس\193

246\ رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِينَ \اعراف\193

247\ حَتّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ... \يونس\194

248\ إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ \نمل\194

249\ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها... \نمل\194

250\ وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ... \مائده\194

251\ فَلَمّا أَحَسَّ عِيسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِي... \آل عمران\194

252\ فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ... \روم\202

253\ يَسْئَلُونَكَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ... \مائده\203

254\ اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ... \اعراف\203

255\ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً... \رعد\204

256\ وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ... \حج\204

257\ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا... \حج\204

258\ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما... \بقره\204

259\ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ... \حجرات\205

260\ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ... \انبياء\206،491

261\ وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ... \مريم\206

262\ وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ \مريم\206

263\ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما... \بقره\207،382

264\ وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ \نساء\207

265\ إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدىً... \مائده\207

266\ وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ... \بقره\208،382

267\ وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها... \شمس\209

268\ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها \شمس\210

269\ وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ... \نازعات\210

270\ فَأَمّا مَنْ طَغى وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا... \نازعات\210

ص: 292

271\ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا... \مريم\210

272\ وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللّهَ... \ابراهيم\211

273\ فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ... \غاشيه\211

274\ إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ... \بلد\212

275\ لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ... \بقره\212

276\ فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ... \زلزال\212

277\ وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ... \احقاف\213

278\ وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً يا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ... \انعام\215

279\ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتابَ وَ... \آل عمران\223

280\ يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ... \احزاب\223

281\ اَلنَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ \احزاب\224

282\ إِنّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا... \نساء\224

283\ كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ... \بقره\224

284\ وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى... \اسراء\224

285\ وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ بِلِسانِ... \ابراهيم\225

286\ وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً \اعراف\225

287\ وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً \اعراف\225

288\ وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً \اعراف\225

289\ رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلاّ... \نساء\226

290\ وَ ما كُنّا مُعَذِّبِينَ حَتّى نَبْعَثَ رَسُولاً \اسراء\226

291\ وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ... \يونس\226

292\ فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ... \حاقه\226

293\ وَ مَنْ يَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ... \جن\227

294\ ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ... \نحل\227،333

295\ اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ... \مائده\227

296\ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ... \عنكبوت\236

ص: 293

297\ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ... \نحل\236

298\ إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ... \بقره\237

299\ وَ رَسُولاً إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ... \آل عمران\238

300\ ما أَنْتَ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ... \شعراء\241

301\ فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ \شعراء\242

302\ فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ فِي ذلِكَ... \شعراء\242

303\ وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلى... \بقره\242

304\ قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ... \اسراء\243

305\ وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ \يوسف\249

306\ وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ \بقره\250،560

307\ يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي... \ص\250،289، 295

308\ يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَ... \بقره\251

309\ تَاللّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ... \نحل\253

310\ وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ... \انفال\253

311\ يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ زَيَّنَ... \نمل\253

312\ شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ... \بقره\254،491

313\ إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ \قدر\255

314\ اِصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ... \ص\258

315\ وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ \احزاب\276،279

316\ فَلَمّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها... \احزاب\280

317\ وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ... \احزاب\280

318\ فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاّ كَبِيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ... \انبياء\281

319\ فَلَمّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ فِي... \يوسف\282،290

320\ وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ... \انبياء\283،292، 293

321\ إِنّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً لِيَغْفِرَ لَكَ... \فتح\283،290

ص: 294

322\ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي... \كهف\285

323\ عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ... \تحريم\285،560

324\ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى \طه\281،285، 460

325\ وَ إِذْ نادى رَبُّكَ مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ... \شعراء\286

326\ وَ دَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها \قصص\286

327\ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ... \انبياء\290

328\ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ \ص\294

329\ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى... \ص\295

330\ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ \لقمان\301

331\ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ... \زخرف\301

332\ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ... \زخرف\301

333\ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي... \زخرف\302

334\ اِذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى \طه\302

335\ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى. \النازعات\302

336\ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِكَ \طه\305

337\ فَأْتِيا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنّا رَسُولُ... \طه\306

338\ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ يُرِيدُ أَنْ... \شعراء\307

339\ فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ \اعراف\307

340\ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ \شعراء\308

341\ لا ضَيْرَ إِنّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ \شعراء\309

342\ أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ \انبياء\310

343\ وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ... \انعام\311

344\ أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ... \بقره\313

345\ فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلاّ رَبَّ الْعالَمِينَ \شعراء\314

346\ وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ وَ إِذا مَرِضْتُ... \طه\314

347\ إِنّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ... \نوح\328

ص: 295

348\ شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّى... \نوح\329

349\ سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ... \صافات\330

350\ وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ... \حج\331

351\ وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً... \بقره\331،346

352\ وَ قالُوا كُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى... \انعام\332

353\ قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ... \آل عمران\333

354\ قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلى صِراطٍ... \انعام\333

355\ آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما... \بقره\338

356\ ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها... \بقره\338،380

357\ وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ... \نمل\339،347، 355،378

358\ وَ أَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ... \نمل\340

359\ يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ... \بقره\341،345، 359

360\ وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا... \بقره\342

361\ وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ آياتٍ... \بقره\344

362\ وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ... \بقره\344

363\ وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ... \بقره\345

364\ قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ... \بقره\346

365\ وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ... \بقره\346

366\ سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما... \بقره\347

367\ وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ... \انعام\349،362

368\ اَلَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ... \بقره\352

369\ وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ... \اعراف\360

370\ وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِيُّ... \بقره\361

371\ وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا... \بقره\361

372\ وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا \نحل\362،375

ص: 296

373\ وَ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدىً... \اسرا\362،384

374\ وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ... \اعراف\363

375\ يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ... \نساء\363

376\ إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ... \نحل\364

377\ وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً... \اعراف\364

378\ وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اذْكُرُوا... \مائدة\365

379\ إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ... \البروج\366

380\ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ... \آل عمران\371

381\ اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ... \اعراف\372،377

382\ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ... \مجادله\373

383\ إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ... \مائده\377

384\ وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ... \انعام\379

385\ قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ... \يونس\379

386\ أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا... \بقره\380

387\ وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللّهُ... \بقره\380

388\ وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ... \بقره\380

389\ فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً... \روم\382

390\ وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ... \بقره\382

391\ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ... \بقره\382

392\ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ... \بقره\382

393\ أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا \بقره\383

394\ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا... \انفال\383

395\ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ... \انفال\383

396\ وَ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْناهُ... \اسراء\384

397\ إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ... \اسراء\384

398\ وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعى \نجم\391،399، 444

ص: 297

399\ وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها... \آل عمران\391

400\ مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ... \هود\391

401\ مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا... \اسراء\391،499

402\ وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ... \آل عمران\392

403\ وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ... \نساء\393

404\ إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ \ذاريات\394

405\ اَللّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ... \روم\394

406\ وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ... \انعام\394

407\ وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا... \عنكبوت\395،486

408\ وَ اللّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِي... \نحل\395

409\ وَ اللّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ... \نحل\396

410\ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ... \بقره\397

411\ يَسْئَلُونَكَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ... \مائده\397

412\ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ... \اعراف\398

413\ وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ ثُمَّ... \حج\398

414\ إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً... \مريم\398

415\ فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً... \زلزال\399

416\ فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ... \يس\399

417\ وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ... \ق\401

418\ قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ... \سجده\401

419\ فَأَمّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ... \واقعه\402

420\ يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعِي... \فجر\402

421\ حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ... \مؤمنون\403

422\ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي... \زمر\406

423\ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً \كهف\407

424\ وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي... \نمل\407

ص: 298

425\ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ... \يس\407

426\ وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً \كهف\408

427\ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ... \طه\408،430

428\ يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ... \مريم\408

429\ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِيَوْمٍ عَظِيمٍ... \مطففين\409

430\ يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا... \نباء\409

431\ وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي... \اسراء\409

432\ وَ خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ... \جاثيه\409

433\ كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ... \جاثيه\410

434\ فَأَمّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ... \حاقه\410

435\ فَأَمّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَسَوْفَ... \انشقاق\411

436\ وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِما... \آل عمران\411

437\ وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِمْ... \نحل\411

438\ وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ... \غافر\411

439\ حَتّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ... \فصلت\411

440\ إِنَّ اللّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ... \حج\414

441\ وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى... \مؤمن\414

442\ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَ لا يَجِدْ... \نساء\414

443\ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى... \زمر\415

444\ اَلَّذِينَ آمَنُوا بِآياتِنا وَ كانُوا مُسْلِمِينَ \زخرف\415

445\ وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوها بِما... \زخرف\415

446\ وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ... \توبه\415

447\ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ... \ص\418

448\ إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ... \حجر\418

449\ وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ... \اعراف\420

450\ وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ... \بقره\422

ص: 299

451\ لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ... \بقره\422

452\ إِنَّهُ كانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبادِي يَقُولُونَ... \مؤمنون\423

453\ اَلَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِهِ... \قصص\423

454\ وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ... \رعد\424

455\ وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ... \نساء\427

456\ فَانْطَلَقا حَتّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ... \كهف\427

457\ لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ... \مريم\430

458\ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً... \اسراء\431

459\ لا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى... \انبياء\431

460\ اَلَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ... \اعراف\431

461\ وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ... \اعراف\436

462\ ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ... \توبه\437

463\ وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ... \بقره\437

464\ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللّهِ... \محمد\437

465\ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ... \حجرات\438

466\ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ... \بقره\438

467\ وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً يا مَعْشَرَ الْجِنِّ... \انعام\441

468\ وَ أَنّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ... \جن\442

469\ قالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ \اعراف\442

470\ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ \هود\442

471\ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ... \اسراء\443

472\ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ... \بقره\443

473\ لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ... \توبه\448

474\ وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُها... \اعراف\448

475\ فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ \الرحمن\449،456

476\ وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ \الرحمن\449

ص: 300

477\ تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلالِ... \الرحمن\449،457

478\ وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ... \هود\449

479\ إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ... \يونس\449

480\ اَلَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ... \غافر\450

481\ وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ... \زمر\450

482\ وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ \حاقه\451،453

483\ اِسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ \حديد\453

484\ اِسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ... \فرقان\453

485\ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ... \هود\453

486\ وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا وَ... \نحل\454

487\ وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْءٌ وَ... \نحل\454

488\ وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها وَ جَعَلَ... \زخرف\454

489\ وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ... \جاثيه\455

490\ أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما... \لقمان\455

491\ يا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفاهَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ... \اعراف\457،458

492\ قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ... \اعراف\458

493\ آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ \بقره\459

494\ أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ لا... \محمد\459

495\ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ كانَ مِنَ... \كهف\459

496\ فَعَقَرُوا النّاقَةَ وَ عَتَوْا \اعراف\459

497\ وَ جاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ... \حاقه\460

498\ اَلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنّا... \آل عمران\460

499\ وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا... \آل عمران\460

500\ رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنّا... \آل عمران\460

501\ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي... \قصص\460

502\ وَ الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ ثُمَّ تابُوا... \اعراف\461

ص: 301

503\ فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفّاراً \نوح\461

504\ فَتَلَقّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ... \بقره\461

505\ قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ... \زمر\461

506\ لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ... \سباء\462

507\ وَ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَحْشُرُهُمْ \حجر\462

508\ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ... \انعام\462

509\ إِنْ حِسابُهُمْ إِلاّ عَلى رَبِّي... \شعراء\463

510\ اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ اَلرَّحْمنِ الرَّحِيمِ \فاتحه\463،495

511\ إِنَّ جَهَنَّمَ كانَتْ مِرْصاداً... \نباء\463

512\ خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَيانَ... \الرحمن\464

513\ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ... \علق\464

514\ ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ... \انعام\465

515\ اَللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى \طه\470

516\ اَللّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ \رعد\470

517\ أَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ \توبه\470

518\ لِيَجْزِيَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ \بقره\471

519\ اَللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ \بقره\471،474

520\ وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً أَ فَلا... \انعام\473

521\ وَ لَقَدْ فَتَنّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى... \ص\474

522\ يا أَيُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي... \بقره\477

523\ وَ لِلّهِ يَسْجُدُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ... \نحل\477

524\ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ... \نحل\477

525\ إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ... \مريم\478

526\ فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ... \كهف\478

527\ إِنَّ هذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ... \مزّمل\483

528\ أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ... \فرقان\483،484

ص: 302

529\ فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النّارِ لَهُمْ... \هود\483

530\ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ... \احزاب\485

531\ لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ... \شورى\486

532\ وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللّهُ... \عنكبوت\486

533\ قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ... \سباء\487،524

534\ وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ... \اسراء\487

535\ قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ... \آل عمران\488

536\ وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ... \شورى\490

537\ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا... \انبياء\491

538\ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ... \توبه\491

539\ شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ... \بقره\491

540\ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ مِنْ قَبْلُ... \آل عمران\491

541\ أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ... \بلد\491

542\ وَ أَمّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى... \فصلت\492

543\ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ... \نمل\492

544\ قُلْ يا أَيُّهَا النّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ... \يونس\492

545\ مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ... \اسراء\493

546\ وَ يَزِيدُ اللّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا... \مريم\493

547\ وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً... \محمد\493

548\ وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ... \عنكبوت\493

549\ وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً... \نحل\494

550\ فَرِيقاً هَدى وَ فَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ... \اعراف\494

551\ وَ اللّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ \بقره\494

552\ مَنْ يَشَأِ اللّهُ يُضْلِلْهُ وَ مَنْ يَشَأْ... \انعام\495

553\ إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ... \قصص\495

554\ صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ \فاتحه\495

ص: 303

555\ أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ... \مريم\495

556\ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ... \بقره\496

557\ وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ... \آل عمران\496

558\ وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ... \اعراف\497

559\ اِقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ... \انبياء\498

560\ إِنَّ هؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ... \انسان\499

561\ وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ... \رعد\503

562\ وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ... \رعد\504،506

563\ ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِينَ... \شعراء\504

564\ فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْناهُمْ إِنَّ فِي... \شعراء\505

565\ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ... \اعراف\505

566\ فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ... \اسراء\505

567\ وَ يَمْحُ اللّهُ الْباطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ... \شورى\506

568\ وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّى تَفْجُرَ لَنا... \اسراء\506

569\ يَمْحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ... \رعد\506-509، 513-515

570\ وَ إِمّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ... \رعد\507

571\ هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ... \انعام\508،524

572\ فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها... \يونس\510

573\ وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ... \اعراف\511

574\ وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ... \بقره\511

575\ وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها... \منافقون\515

576\ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ... \يونس\523

577\ وَ قَضَيْنا إِلَيْهِ ذلِكَ الْأَمْرَ... \حجر\523

578\ وَ قَضى رَبُّكَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِيّاهُ... \اسراء\523

579\ وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ... \بقره\524

580\ أَ وَ لَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ... \يس\524

ص: 304

581\ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ... \بقره\524

582\ وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً فَالْتَقَى... \قمر\525

583\ فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها... \نمل\525

584\ أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ... \سباء\525

585\ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ... \حجر\525

586\ أَ لَمْ نَخْلُقْكُمْ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ... \مرسلات\526

587\ سُنَّةَ اللّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ... \احزاب\526

588\ كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ... \اسراء\533

589\ أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنّا... \اعراف\534

590\ لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها \بقره\535

591\ فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها... \روم\552

592\ يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ... \حجرات\553

593\ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ... \نور\553

594\ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ... \نساء\556

595\ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ \شورى\558

596\ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ... \انعام\558

597\ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا يَصِفُونَ \انعام\559

598\ سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمّا يَصِفُونَ \صافات\559

599\ إِنَّ اللّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ \نساء\559

600\ إِنَّ اللّهَ لا يَظْلِمُ النّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ... \يونس\559

601\ وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ... \آل عمران\559

602\ قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي \انعام\559

603\ وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ... \حاقه\560

604\ عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ... \تحريم\560

605\ وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ... \بقره\560

606\ اُدْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ... \نحل\564

ص: 305

607\ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ... \احزاب\564

608\ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا... \توبه\565

609\ وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى قَوْمِهِ... \انعام\565

610\ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لا... \اعراف\568

611\ بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى... \بقره\579

612\ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ \انعام\579

613\ هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ... \يونس\580

614\ أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ... \احقاف\580

615\ أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ... \انبياء\581

616\ ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ \فصلت\581،584

617\ وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنّا لَمُوسِعُونَ \ذاريات\582،584

618\ وَ لكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمِينَ \بقره\583

619\ قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ... \انعام\583

620\ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ \اعراف\583

621\ وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ \انبياء\583

622\ قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ... \فصلت\584

ص: 306

ملل و نحل و شعوب و قبايل و موضوعات پراكنده

«الف» آئين حنيف ابراهيم:227

آرامى:131

اباضيه:546

اسرائيليات:98،99،272،273،274،298، 539

اسلام:8،9،13،44،90،99،157،180، 187،189،190،191-193،195،201، 203،213،215،218،219،227،228، 273،280،295،297،315،317،320، 336،338،345،356،442،464،490، 492،496،507،510،535،539،544، 546،547،551،552

اسماعيليه:546

اشاعره:319،519،541

«ب» بنى اسرائيل:11،12،53،194،195،200، 230،233،238،260،262،263،302، 303،305،321،325،341،342،345، 349،352،354،356،359،360،362، 364،367-371،374-377،383،384، 421،422

بنى ليث:298

«ت» تابوت الواح:195،263،268،294،296،376

تعليميّه:543

«ث» ثمود:225،241،242،256،459،492

«ج» جاهليت:347،357

«ح» حجة الوداع:298

حشويه:543

حنبلى:542،543

«ز» زندقه،زنديق،زنادقه:115،116،266،542،

ص: 307

544

زيديّه:546،557

«س» سباء(قوم):102،103،108،126،183،194، 462،525

سريانى:264

«ش» شيعه:546،562

«ص» صابئين:292،312

صلح حديبيّه:296

صوفى:549،550

«ع» عاد:225،256

عباسى:547

عبرى و عبرانى:56،131،196،198،233، 472

عرب:9،10،36،38،40،75،149،150، 209،290،337،406،430،452،473، 535

عمالقه:353،368،370،371،376

«غ» غزوه بدر:65،292

غزوه تبوك:256

غزوه خندق:83

«ف» فتح مكه:340،351،383

فرانسوى:545

«ق» قدريّه:546

قريش:27،60،111،242،243،244،291، 357،379،380،381،506

«ك» كلدانى:198،233

«ل» لوح محفوظ:504

«م» مجوس:20،292،552

مرجئه:557،567

مسلمانان،مسلمين:7،10،67،73،189،190، 192،194،219،275،279،292،347، 348،354،356،357،424،438،442، 516،526،539،540،545،551،555، 582

مسيحيت:196

مشبهه:557

مشركين،مشركان:39،42،43،51،52،58، 60،90،135،219،292،294،310، 311،314

معتزله،اعتزال:265،520،546،547،548، 562،567

ص: 308

مكتب اشعرى:541،548،549

مكتب اهل البيت عليه السّلام:132،297،321،515، 545،552،554،555،558،559،560، 562،566،567،568

مكتب جبر:266

مكتب حسى و تجربى:541،551

مكتب خلفا:132،264،272،274،296، 297،321،501،515،545

مكتب ذوقى و اشراقى:541،549

مكتب سلفى:542،543،546،555

مكتب عقلى محض:541،546

مكتب فطرى:541

مكتب قدريه:265،266

مكتب نقلى محض:541،542

«ن» نصرانى:نصارى:20،52،58،60،151،187، 192،195،200،201،273،292،315، 332،333،335،344،345،356،357، 380،381،384،404،539،552

«و» وقعۀ صفين:83

«ه» هذيل:298

«ى» يونانى:198،233،264

يهود،يهودى:20،52،58،60،151،187، 192،195،200،201،207،264،292، 301،315،333،335،344،345،348، 349،353،354،355،356،357،362، 363،369،370،375،378،380،381، 384،404،539،552

ص: 309

فهرست احاديث و رواياتى كه در اين كتاب آمده است.

رديف\متن حديث و روايت\معصوم\صفحه

1\سليمان بن داود به ياران خود فرمود:خداى تبارك و تعالى مرا...\امام باقر عليه السّلام\113

2\براى اينكه مردم تماميّت و كمال قدرت خدا را بدانند و...\امام صادق عليه السّلام\114

3\(بهشت آدم)باغى از باغهاى دنيا بود كه ماه و خورشيد بر آن...\امام صادق عليه السّلام\115

4\خداوند تعالى آدم عليه السّلام را از مشتى خاك كه از همه اطراف...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\136

5\درنگ آدم و حوا در بهشت تا هنگام خروج هفت ساعت...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\136

6\اين روح،روحى است كه خدا خود آن را انتخاب...\امام باقر عليه السّلام\142

7\خداى متعال چون خواست از آدم درگذرد،جبرئيل را...\امام صادق عليه السّلام\143

8\خداى تبارك و تعالى به آدم فرمود:تو و همسرت در بهشت ساكن...\امام رضا عليه السّلام\144

9\دو حديثى كه با هم تعارض دارند،آن را كه با اخبار عامه...\امام صادق عليه السّلام\297

10\(و دربارۀ داستان اوريا و داود)فرمود:اين چيزى است كه عامه مى گويند\امام صادق عليه السّلام\297

11\صلة الرحم تزيد فى العمر و تنفى الفقر...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\389

ص: 310

12\صلة الرحم تزيد فى العمر،و صدقه السّر...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\389

13\صلة الرحم فانها مثراة فى المال و منسأة فى الاجل و...\امير مؤمنان عليه السّلام\390

14\...و صلة الرحم منماة للعدد\امير مؤمنان عليه السّلام\390

15\صوم رجب يهوّن سكرات الموت\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\402

16\من مات و لم يحج حجة الاسلام دونما...\امام صادق عليه السّلام\404

17\أطولكم قنوتا فى دار الدنيا...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\412

18\اذا سجد احدكم فليباشر بكفّيه الارض...\امير مؤمنان عليه السّلام\412

19\من بغى على فقيرا و تطاول عليه و استحقره...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\413

20\انّ المتكبرين يجعلون فى صورة الذر...\امام صادق عليه السّلام\413

21\اربعة يؤذون اهل النار على ما بهم من الاذى...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\416

22\بهشت هشت در دارد،و جهنم هفت در...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\417

23\آيا مى دانيد درهاى جهنم چگونه اند؟...\امير مؤمنان عليه السّلام\418

24\براى هر درى از درهاى جهنم گروه معينى از اهل...\امير مؤمنان عليه السّلام\418

25\هر كس مؤمنى را خشنود كند،خداى عز و جل از دين...\امام صادق عليه السّلام\418

26\هر كس اندوهى را از مؤمن بزدايد،خداوند غمهاى...\امام صادق عليه السّلام\419

27\خدا را در زمين بندگانى است كه هميشه در پى...\امام ابو الحسن عليه السّلام\419

28\هيچ مسلمانى نياز مسلمان ديگرى را برآورده نمى كند مگر...\امام صادق عليه السّلام\419

29\هر مؤمنى كه در دنيا به مصيبتى دچار شود در حال مصيبت...\امام باقر عليه السّلام\419

30\خداوند فرمود:هيچ بنده اى را وارد بهشت نمى كنم مگر آنكه...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\419

31\هيچ مسلمانى نيست كه دچار مصيبت گردد،مگر آنكه...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\420

32\هيچ مصيبتى به شخص مسلمان نمى رسد مگر آنكه...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\420

33\هيچ مسلمانى نيست كه خراش خارى يا سخت تر از آن...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\420

34\هيچ گونه رنج و سختى،درد و مرض،مصيبت و اندوه...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\420

ص: 311

35\الصبر ثلاثه،صبر عند المصيبة،و صبر على الطاعه...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\421

36\هنگامى كه پرونده هاى اعمال گشوده و ترازوها...\امام صادق عليه السّلام\425

37\هنگامى كه خداوند همۀ اولين و آخرين را گرد آورد...\امام زين العابدين عليه السّلام\425

38\هر كس نابينا از دينا رود در حالى كه براى خدا...\امام باقر عليه السّلام\425

39\من لم يؤمن بحوضى-الحوض الكوثر-فلا اوردوه...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\432

40\الصيام و القرآن يشفعان للعبد يوم القيامة...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\433

41\ثلاثة يشفعون الى اللّه عز و جل فيشفعون...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\433

42\يشفع يوم القيامة ثلاثه.الانبياء،ثم العلماء،ثم...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\433

43\ان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يومئذ يخرّ ساجدا فيمكث ما شاء اللّه...\امام صادق عليه السّلام\433

44\شفاعتى لا هل الكبائر من امتى...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\434

45\هر كس بگويد سبحان اللّه،خداى عز و جل،\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\438

46\ان فرطكم على الحوض من ورد شرب و من...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\439

47\ليردنّ علىّ الحوض رجال ممن صحبنى...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\439

48\ان المرائى يدعى به يوم القيامة باربعة اسماء...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\440

49\من اطاع رجلا فى معصية فقد عبده\امام صادق عليه السّلام\476

50\من اصغى الى ناطق فقد عبده...\امام رضا عليه السّلام\476

51\من خرج الينا من العبيد فهو حرّ...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\477

52\تعس عبد الدرهم و عبد الدينار\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\478

53\من سرّه،ان يبسط له فى رزقه و ينسأ له فى...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\508

54\ان الرجل ليحرم الرزق بالذنب\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\509

55\ان الدعاء و القضاء ليعتلجان بين السماء و...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\509

56\ان اللّه ارى آدم ذريته،فرأى رجلا ازهر...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\512

57\ما بعث اللّه عز و جل نبيّا حتى يأخذ عليه ثلاث...\امام صادق عليه السّلام\513

58\ما بعث اللّه نبيّا قطّ حتى يأخذ عليه ثلاثا...\امام صادق عليه السّلام\513

ص: 312

59\ما تنبأ نبى قط حتى يقرّ للّه تعالى...\امام صادق عليه السّلام\513

60\ما بعث نبيّا قط إلاّ بتحريم الخمر...\امام رضا عليه السّلام\514

61\ان كان ليلة القدر،نزلت الملائكه و الروح...\امام صادق عليه السّلام\514

62\تنزل فيها-ليلة القدر-الملائكه و الكتبه الى السماء...\امام باقر عليه السّلام\514

63\زمانى كه اجل فرود آيد و نويسندگان آسمان...\امام باقر عليه السّلام\515

64\من زعم ان اللّه عز و جل يبدو له فى شىء...\امام صادق عليه السّلام\515

65\فو اللّه ما علوتم تلعة،و لا هبطتم بطن واد...\امير مؤمنان عليه السّلام\527

66\ان الناس فى القدر على ثلاثة اوجه.رجل زعم...\امام باقر عليه السّلام\529

67\ان اللّه عز و جل لم يطع باكراه و لم يعص...\امام رضا عليه السّلام\530

68\لا جبر و لا تفويض و لكن امر بين امرين\امام صادق عليه السّلام\531

69\هلك المتعمقون،هلك المتعمقون،هلك...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\543

70\كل مولود بولد على الفطرة،فابواه يهوّدانه و...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\552

71\انّك لم تعرف الحق فتعرف من اتاه...\امير مؤمنان عليه السّلام\554

72\لو لا اللّه ما عرفنا،و لو لا نحن ما عرف اللّه...\امام صادق عليه السّلام\563

73\فسطح الارض على ظهر الماء و اخرج من الماء دخانا...\امير مؤمنان عليه السّلام\571

74\أنشأ الخلق إنشاء و ابتدأه ابتداء...\امير مؤمنان عليه السّلام\572

ص: 313

فهرست اشعارى كه در اين كتاب آمده است

اذا ما بنو مردان ثلّت عروشهم و اودت كما اودت اياد و حمير

چو نابوده شد ملك مروانيان فرو ريخت چون حمير و ايديان

451

قد استوى بشر على العراق من غير سيف أو دم مهراق

452

و فى كل شىء له آية... تدل على انّه واحد

504

انت الامام الذي نرجوا بطاعته يوم النجاة من الرحمن غفرانا

اوضحت من ديننا ما كان ملتبسا جزاك ربك عنّا فيه إحسانا

فليس معذرة فى فعل فاحشة قد كنت راكبها فسقا و عصيانا

تو همان امام حقى كه به يمن طاعت او به قيامت آرزويم كرم خدات باشد

تو ز دين ما به يكدم همه شبهه را زدودى مگر از خدات خواهم كه بر او جزات باشد

پس از اين بيان روشن نسزد گناه بر من كه نه معذرت توانم نه مرا نجات باشد

ص: 314

فهرست اسامى مؤلفين و مصنفين

«الف» آصف محسنى:552

آمرى:543

ابن ابى الحديد:138

ابن اثير:229،230

ابن بابويه:563،566

ابن بطه:542

ابن تيميه:544،545

ابن حجر:266

ابن حزم:519،520

ابن حبان:267

ابن خزيمه:542

ابن خلكان:264

ابن رشد:544،545

ابن سعد:132،136،و...

ابن سيناء:544

ابن طفيل:544

ابن طولون:565

ابن عباس جوهرى:565

ابن عساكر:452،527

ابن قدامه:542

ابن كثير:195،229 و...

ابن كلبى:329

ابن ماجه:405،433 و...

ابن منظور:38

ابن هشام:298،369 و...

ابو اسحاق:543

ابو الحسن اشعرى:548

ابو حاتم:267

ابو حنيفه:274

ابو داود:20،136 و...

ابو طالب تجليل:565

ابو منصور ماتريدى:548

ابو هاشم جبائى:546

احمد آرام:551

احمد امين:541

احمد بن حنبل:20،136 و...

احمد خان هندى:551

احمد محمود صبحى:539،543 و...

ادوين پاول هابل:578

ارسطاطاليس :545

ارسطو:544،545 و...

ص: 315

اقبال لاهورى:551

الفرد بل:549

امام الحرمين:543

اى كريسى مريسون:34

«ب» بحرانى:10

بخارى:20،218،و...

بطلميوس:96

بيگ تانگ:578

بيهقى:542

«ت» ترمذى:20،132،...

توماس رابينسن:196

«ث» ثقفى:141

«ج» جاحظ:546

جبائيان:546

جورج لاميتر:578

جعفر سبحانى:549

جمال الدين اسدآبادى:551

جواد على-دكتر:264

جوهرى:479

جوينى:544

«ح» حارث محاسبى:542

حافظ محمد سليم:577

حرّ عاملى:565

حسن بصرى:262،264،...

حميرى:264

«خ» خازن:275،296

«د» دارمى:405

دكارت:545

«ر» راغب اصفهانى:150،163،و...

ريچارد واتس:131،196،و...

«ز» زعفرانى:542

زهدى حسن جار اللّه:547

«س» السبكى:549

سامى البدرى:131

سكاكى:312

سليمان دنيا-دكتر:550

سميع عاطف الزين:550

سيوطى:10،11،...

ص: 316

«ش» شاخصى:274،542

شوكانى:543،546

شهرستانى:519،520

شيخ صدوق رحمه اللّه:117،136،...

شيخ مفيد:515،546،...

«ص» صابونى:543

«ط» طبرى:228،229،...

طيالسى:328،512

«ع» عباسعلى براتى:539

عبد الجبارين احمد همدانى:546،547

عبد الحليم محمود:545،551

عبد الرزق نوفل:551

عبد الوهاب بن احمد:550

عبيد اللّه بن حسن عنبرى:543

على بن الحسين الموسوى:556

على بن طاووس:553

على حسين الجابرى:546

على سامى النشار:546

«غ» غزالى:544،545،...

«ف» فارابى:544

فخر رازى:296،543

فريد وجدى:551

فيروزآبادى:479

«ق» قاسم رسى:547

قاسمى:546

قرطبى:297،353،و...

قمى:296

«ك» كلينى:553

كندى:544

«م» مالك:20

مجلسى:96،97،...

محمد ابو زهره:548

محمد بن بابويه:562

محمد حميد حمد اللّه:541

محمد سليم حافظ:577

محمود شلتوت:551

مخنف بن سليم:256

مرتضى(الشريف):556

مزى:266

مستر هاكس آمريكائى:232

مسعودى:229،231،...

مسلم:20،169،...

ص: 317

معروف بن خربوذ:419

مفيد(شيخ):515،546،...

مقاتل بن سليمان:274

مك ميلان:577

منصور حلاج:549

موريس بوكيل:580،584

مير جلال الدين حسينى:141

مير داماد:97

«ن» النديم:310

نسائى:509

نصر بن مزاحم:256

نظام:546

«و» واصل بن عطاء:265،266،...

واقدى:256،291

وهب بن منبه:260،264،...

«ه» هابل:578،582

«ى» اليافعى:549

ياقوت حموى:131

يعقوبى:230

ص: 318

اماكن جغرافيايى

«الف» آرال:131

اروپا:36،229،264،265،266،327،512، 551

امريكا:578

اندلس:545

اورشليم:195،269

«ب» بابل:131،132،256

بازار عكاظ:217،218

بدر:65،292

بصره:59،264،452،548

بغداد:256

بيت اللّه الحرام:71،132،328،336،381

بيت المقدس:132،353،357،365،381، 384

بيروت:231،232،262،264،277،296، 539

«ت» تبريز:566،567

تبوك:256

تهامه:212،217

تهران:84،539،553،563

«پ» پاكستان:577

«ج» جزيرة العرب:546

جيحون:131،196

«ح» حجر(ديار ثمود):256،462،525

حديبيه:291

«خ» خوارزم:131

خيمۀ اجتماع:371

ص: 319

«د» دجله:131،132

دمشق:452،577

«ر» رود نيل:304

روم:107،180،202،382،394،552

«س» ساعير:350

سبا:102،103،108،126،183،194،462، 525

سيناء:232،350،351،368،376

«ش» شام:117،256،353،370،527،535،546

شنعار:132

«ص» صراة:256،257

صفا:318

صفين:83

«ع» عدن:198،199

عراق:130،131،132،256،452،527،535، 546،551

عرفات:132،256،318،334،374

«غ» غار حراء:351

«ف» فاران:50،351

فرات:130،131،132،196

فلسطين:102

فيشون:131

«ق» قاهره:369

قم:84،553،565

«ك» كعبه:111،159،331،334،336،345،346، 357،571،572

كوفه:132،256،535

كوه ابو قبيس:131

كوه سعير:351

كوه سيناء:351

كوه صهيون:195

كوه طور:342،361،363،368،369،370

«ل» لندن:131،198،233،349،350

«م» مديترانه:368

مدين:225

مدينه:256،279،340،357،380،383

ص: 320

مروه:318

مسجد الحرام:346،357،381

مشعر الحرام:318،334،374

مشهد:84

مصر:254،302،304،305،308،353،370، 479،546،551

مقام ابراهيم عليه السّلام:332،334،335،336

مكّه:131،132،159،218،244،291،292، 318،340،351،356،357،379-381، 383

منى:132،144،255،318،334،335،374

موصل:510

«ن» ناصره:196

نجد:546

نجف اشرف:131،132

نصيبين:113

نينوا:510

«و» وادى القرى:256

وادى مجنه:218

«ه» هند:44،132،551

هيكل سليمان:371

«ى» يمن:102،112،117،264

ص: 321

فهرست كتب

«الف» اثبات الوصيّة:232

اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات:565

احياى تفكر دينى در اسلام:551

اخبار الزمان:229،231

اخبار مكه:327

ارشاد الفحول:543،546

ارغنون:544

اسد الغابة،279

اسرائيليات و اثر آن در كتابهاى تفسير:296

اصول كافى:418،419،476

اكمال الدين(صدوق):515

الاحكام فى اصول الاحكام:534

الارشاد الى قواطع الادله:544

الاسلام فى عصر العلم:551

إلجام العوام عن علم الكلام:544،549

امالى شيخ مفيد:515

امالى صدوق:295،440

امتاع الاسماع:256

انجيل:11،27،154،203،232،234،351، 352،372،377،384،491،497،536

اوائل المقالات:546،557،561،562،566، 567

«ب» البداية و النهايه:549

البرهان:10

بحار الانوار:16،114،115،117،131،132، 136،137،140-143،145،218،227، 240،275،295،296،328،329،368، 407،418،419،421،425،432-434، 440،451،508،513-515،532

بصائر الدرجات:257

«ت» تاج العروس:448

تاريخ ابن اثير:229،230

تاريخ ابن كثير:195،229،297

تاريخ ابن عساكر:527

تاريخ الجهميه و المعتزله:546

تاريخ العرب قبل الاسلام:264

تاريخ المذاهب الاسلاميه:548

ص: 322

تاريخ بغداد:273

تاريخ دمشق:452

تاريخ طبرى:229

التحقيق فى كلمات القرآن:451

تصحيح الاعتقاد:564،566

تفسير ابن كثير:340،371،434،507،509

تفسير القرآن الكريم محمود شلتوت:551

تفسير الميزان:277

تفسير تبيان:330

تفسير خازن:275،296

تفسير سيوطى:297،369،371،417،418، 509

تفسير طبرى:262،263،264،297،340، 352،353،369،371،374،384،434، 507،509،510

تفسير على بن ابراهيم:218،514،515

تفسير فخر رازى،296

تفسير قرطبى:297،353،418،434،507، 509،510

تفسير قمى:143،296

تنزيه الانبياء:296

التوحيد الخالص:545،551

توحيد صدوق:143،474،513،527،530، 531،563

تورات:11،12،27،131،132،154،196، 198،199،203،207،219،232،233، 234،262،267،274،349،351،352، 354،359،368،369-372،376-378، 380،384،491،497،536

تهافت التهافت:545

تهافت الفلاسفه:545

تهذيب التهذيب،266،267،274،507

تهذيب الكمال مزّى:266

«ث» ثواب الاعمال:393،402،404،405،412، 413،419،425،426،438،439

«ح» الحنفيه فى نظر الغزالى:550

«خ» خصال شيخ صدوق:117،136،227،428، 429

«د» دائرة المعارف مك ميلان:577

الدر المنثور سيوطى:10،86،113،274،340، 407،417،418

دو مكتب در اسلام:10

«ر» رسائل الشريف المرتضى:556

رسائل العدل و التوحيد:547

رسالة الرد على المنطق:544

رسالة تحريم النظر فى علم كلام:542

رسالة عقيده السيف و اصحاب الحديث:543

«ز» زبور داود:260،261

ص: 323

«س» سفينة البحار:20،390،405

سنن ابن ماجه:405،433،434،478،509

سنن ابو داود:20،136،405

سنن ترمذى:20،132،136،434،512

سنن دارمى:405

سيره ابن هشام:298،369،541

«ش» الشامل:543

الشذرات الذهبيه:565

شرح الاصول الخمسه:547

شرح الترتيب:543

شرح نهج البلاغه:138

«ص» صحيح بخارى:218،291،329،405،420، 434،508،552

صحاح جوهرى:479

صحيح مسلم:20،169،217،218،327،405، 420،439،508،552

صراط الحق:552

الصوفيه فى نظر الاسلام:550

صون المنطق و الكلام:546

«ط» طبقات ابن سعد:132،136،195،229،264، 265،266،327،328،512

طبقات الشافعيه:549

«ع» عبد اللّه بن سباء:538

العروة الوثقى:551

عقاب الاعمال:416

علل الشرايع:114،140،240،217،515

عيون اخبار الرضا عليه السّلام:114،145،240،295، 296،432،477

«غ» الغارات:141

«ف» الفرق الاسلاميه فى شمال الافريقى:549

الفصل فى الملل و الاهواء و النحل:519،520، 541

الفكر السلفى عند الاثنى عشريه:546

فتوحات مكيه:550

فجر الاسلام:541

فرهنگ دو مكتب:228

فصل المقال بين الحكمة و...:545

«ق» قاموس قرآن:163

قاموس كتاب مقدس:130،131،132،195، 196،232،234،371

قاموس اللغه:479

القرآن الكريم و روايات المدرستين:8،98، 297،341،347

قرآن:7-11،14،21،29،36،38،39،43، 44،47،59-61،66،67،71-73،75،

ص: 324

77،78،84،85،88،90،92،94-96، 98،107،112،113،117،118،127، 128،149،150،152،155-157،162، 163،175،182،184،190،192،195، 206،213،217،219،235،243،244، 254،255،258،267،273،275،285، 302،304،309،313،315،319-321، 327،329،338،341،349،351-353، 355،359،383،424،433،436،443، 447،449،457،458،462،470،471، 474،483،484،490،491،497،501، 503،504،526،536،539،540،551- 553،558،568،577،579-585

قصص الانبياء:264

«ك» كافى:407،418،531،553

كتاب مقدس عهد عتيق:128،233

كشف الظنون:264

كشف المحجه:553

كمال الدين و تمام النعمه:563

الكنى و الالقاب:266

«ل» لسان العرب:38،163،331،451

«م» مجمع البيان:290،295،330،368،384، 418،510

مجموع الفتاوى:544

مجموعة الوثائق السياسيه:541

مرآة الجنان:549

مروج الذهب:572

المسائل الجاروديه:562،565

المسلمون و العلم الحديث:551

مسند احمد بن حنبل:20،136،169،227، 327،328،405،420،433،477،508، 512،540،552

مسند طيالسى:328،512

معالم المدرستين:10،297،393،535

معانى الاخبار صدوق:143،168،227،418

معجم البلدان:131،132

معجم الفاظ القرآن:168،183،330،479

معجم المفهرس:449

معجم الوسيط:163،390،451

المعتزله(كتاب):547

مغازى واقدى:256،291

مفردات الفاظ القرآن راغب:163،167،168، 291،447،451،479،579

مقالات الاسلاميين:541

مقتضب الاثر فى النص على...:565

الملل و النحل:519،549

مناهج البحث عن مفكرى الاسلام:546

من لا يحضره الفقيه:97

موطأ مالك:20

ميزان الاعتدال:265،274

«ن» نقش ائمه در احياء دين:8،273

نور الثقلين:295،296

ص: 325

نهج البلاغه:86،95،390،554،555،572

«و» وسائل الشيعة:477

وفيات الاعيان:264،266،274

وقعۀ صفين نصر بن مزاحم:257

«ى» يكصد و پنجاه صحابى ساختگى:266،351

اليواقيت و الجواهر فى...:550

ص: 326

جلد 3

مشخصات کتاب

سرشناسه:عسکری، مرتضی، - 1293

عنوان قراردادی:[عقاید الاسلام من القرآن الکریم. فارسی]

عنوان و نام پديدآور:عقاید اسلام در قرآن کریم/ مولف مرتضی عسکری؛ مترجم محمدجواد کرمی

مشخصات نشر:تهران: مجمع علمی اسلامی، [1375] -.

شابک:964-5841-28-36500ریال(ج.1)

وضعیت فهرست نویسی:فهرستنویسی قبلی

يادداشت:جلد دوم کتاب حاضر توسط دانشکده، اصول دین منتشر می شود که نام قلبی مجمع علمی اسلامی است

يادداشت:فهرستنویسی براساس اطلاعات فیپا

يادداشت:ج. 2 (چاپ اول: 1376)؛ بها: 6500 ریال (ج. 2) :(vol. 2)ISBN 964-5841-37-2

یادداشت:کتابنامه

عنوان دیگر:عقاید الاسلام من القرآن الکریم. فارسی

موضوع:اسلام -- عقاید -- جنبه های قرآنی

شناسه افزوده:کرمی، محمدجواد، مترجم

شناسه افزوده:مجمع علمی اسلامی

شناسه افزوده:دانشکده اصول دین

شناسه افزوده:ظ

رده بندی کنگره:BP104/ع67ع 5341 1375

رده بندی دیویی:297/159

شماره کتابشناسی ملی:م 76-2835

ص: 1

اشاره

ص: 2

* جلد سوم

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ

همانا ما پيامبران خود را با دلايل روشن فرستاديم و با ايشان كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم به راستى و عدالت گرايند،و آهن را كه در آن سختى بسيار و منافعى براى مردم است فرو فرستاديم تا معلوم شود چه كسى با ايمان به غيب،خدا و پيامبران او را يارى خواهد كرد.زيرا خداوند قوى و شكست ناپذير است.

سورۀ حديد آيه 25

وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولئِكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ كانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِيماً

و آنان كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده،و ميان هيچ يك از آنان جدايى نيفكنده اند، خداوند به زودى پاداش ايشان را عطا كند،و خداوند بخشنده و مهربان است.

سورۀ نساء آيه 152

إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ* نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فِيها ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيها ما تَدَّعُونَ* نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ* وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ

إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ* نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فِيها ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيها ما تَدَّعُونَ* نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ* وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ

آنان كه گفتند پروردگار ما خداست و(بر اين باور)پايدار ماندند،فرشتگان بر آنها نازل شوند و مژده دهند كه هيچ ترس و اندوهى نداشته باشيد،و شما را بشارت باد به بهشتى كه قبلا به شما وعده داده شده بود*ما در دنيا و آخرت دوستان شما خواهيم بود،و براى شما در بهشت هر چه را كه مايل باشيد و اراده كنيد،خواهد بود*(اين سفرۀ احسان)خداى غفور و مهربان است*و چه كسى نيكوگفتارتر است از آن كس كه مردمان را به سوى خدا بخواند،و نيكوكار باشد،و گويد كه من از مسلمانانم؟

سوره فصلت آيات 30-33

وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ

و آنان كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده اند،همانا آنان نزد خدا صديقانند و شهداء(بر اعمال)،و پاداش و نور براى ايشان خواهد بود.و آنان كه به خدا كافر شده آيات ما را تكذيب كرده اند،اهل آتش دوزخند.

سوره حديد آيه 19

سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ

بشتابيد به سوى آمرزش پروردگارتان،و بهشتى كه پهنايش به اندازۀ پهناى آسمان و زمين است،و براى كسانى كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده اند مهيا گرديده است.اين فضل خداست كه به هر كه خواهد عطا كند،و خداوند صاحب فضل و بخشايش عظيم است.

سوره حديد آيه 21

ص: 3

فهرست

مقدّمه 11

نمودار مباحث 14

پيش گفتار 19

مصطلحات اسلامى 21

شرح كلمات 30

تفسير آيات گذشته در روايات 37

تفسير آيات در پرتو روايات 40

حقيقت آيه و معجزه 41

آدم عليه السلام 47

آفرينش آدم عليه السلام 49

شرح كلمات 51

تفسير آيات 54

اوصياى پس از حضرت آدم در كتب سيره 57

مقدمه 59

شيث هبة اللّه در كتابهاى سيره 61

ولادت شيث 63

وصيت حضرت آدم به شيث 63

قضاوت او،و حج خانۀ خدا 64

وصيت شيث به فرزندش انوش 65

انوش فرزند شيث 67

ولادت انوش،و وصيت شيث به او،و انتقال نور خاتم پيامبران(ص)به او 69

اولين كسى كه درخت نشاند و زراعت كرد 69

وصيت انوش به پسرش قينان،و تعليم صحف آدم(ع)به او 70

وفات انوش 70

قينان فرزند انوش 71

به دنيا آمدن قينان و درخشش نور خاتم پيامبران(ص)در پيشانى او 73

ص: 4

انوش صحف را به قينان تعليم و وى را به اقامه نماز و ديگر احكام فرمان داد 74

وصيت قينان به فرزندش مهلائيل 74

مهلائيل پسر قينان 75

نخستين كسى كه خانه ساخت و مساجد بپا نمود و معدن استخراج كرد 77

وصيّت مهلائيل به پسرش يرد 78

يوارد پسر مهلائيل 79

به دنيا آمدن يرد و انتقال نور به او 81

وصيت مهلائيل به پسرش يرد 81

وصيت يرد به پسرش ادريس 82

ادريس پيامبر خدا(ع)(اخنوخ)83

1-نام ادريس در قرآن كريم 85

شرحى از اين كلمات 85

2-ادريس در كتب سيره 86

به دنيا آمدن ادريس،و انتقال نور خاتم انبيا(ص)به او 86

نزول صحف آسمانى بر ادريس و خياطى او 87

خداوند،ادريس پيامبر را اسامى برجها و ستارگان آموخت 87

اختلاط نوادگان شيث و قابيل در زمان ادريس(ع)88

وصيت يوارد به فرزندش اخنوخ 89

متوشلح پسر اخنوخ يا ادريس پيامبر(ع)91

وصيت ادريس(ع)به پسرش و نور حضرت خاتم انبيا(ص)93

نخستين سواركار 94

لمك پسر متوشلح 95

وصيت متوشلح به پسرش لمك 97

ازدواج نوادگان شيث و قابيل 97

تنها ماندن هشت تن از پسران شيث،و وصيت او به نوح(ع)98

تاريخ اوصياى پيامبران از تورات 99

برخى از سرگذشتهاى اوصياء تا عصر نوح(ع)به نقل از تورات 101

نتيجۀ اين بحث 103

اخبار نوح(ع)و اوصياء بعد از او 109

نوح عليه السلام 111

سيره و روش نوح در آيات قرآن كريم 113

شرح كلمات 120

تفسير آياتى كه گذشت 123

داستان نوح(ع)در مصادر اسلامى 126

سام پسر نوح(ع)129

وصيت نوح به پسرش سام 131

سام جسد آدم را از سفينه برمى گيرد 131

وصيت سام به پسرش ارفخشد 132

ص: 5

ارفخشد پسر سام 133

ارفخشد بعد از پدرش سام 135

وصيت ارفخشد به پسرش 135

شالح پسر ارفخشد 137

قيام شالح به اطاعت و عبادت خداى تعالى 139

اخبار انبياء از اوصياء نوح(ع)در قرآن كريم 141

هود عليه السلام 143

سيرۀ هود(ع)در آيات كريمه 145

شرح كلمات 149

فشرده اى از تفسير آياتى كه گذشت 150

صالح پيامبر عليه السلام 151

سيره و روش صالح(ع)در قرآن كريم 153

شرح كلمات 157

چكيده اى از تفسير آيات 158

نتيجه بحث 159

ابراهيم عليه السلام،«خليل الرحمن»161

مشاهدى از سرگذشت ابراهيم عليه السلام در قرآن كريم 163

مشهد نخستين،ابراهيم و مشركان 163

مشهد دوم،ابراهيم و لوط(ع)169

مشهد سوم،ابراهيم و اسماعيل(ع)و بناى كعبه 172

مشهد چهارم،ابراهيم و اسحاق و يعقوب 177

شرح كلمات 177

موارد قابل توجه در تفسير آيات،و مشاهدى از سرگذشت حضرت ابراهيم و...180

مشهد نخستين،ابراهيم و مشركان:180

1-ابراهيم(ع)و ستاره پرستان 180

2-ابراهيم با بت پرستها 181

3-ابراهيم و طاغوت زمانش 182

مشهد دوم،موضع ابراهيم(ع)در برابر خبر قوم لوط 185

مشهد سوم،خبر ابراهيم و اسماعيل(ع)و ساختن كعبه و نداى به حج 187

مشهد چهارم،ابراهيم(ع)با دو شعبه از خانواده اش 191

اسحاق(ع)پسر ابراهيم(ع)،و پسرش يعقوب و فرزندان او 191

يعقوب پسر اسحاق عليهما السلام 193

يعقوب پسر اسحاق و فرزندانش و احكامى كه خداوند براى آنها تشريع فرمود 195

شرح كلمات 197

تفسير آياتى كه گذشت 197

شعيب پيامبر عليه السلام 199

شرح كلمات 203

نكاتى مهم در تفسير آياتى كه گذشت 204

ص: 6

سرگذشت بنى اسرائيل و پيامبرانشان 207

مشهد نخستين،به دنيا آمدن حضرت موسى و پذيرفته شدنش بعنوان فرزند فرعون 209

شرح كلمات 210

مشهد دوم،معجزات نه گانه 210

مشهد سوم،بنى اسرائيل در صحراى سينا 216

شرح كلمات 224

موارد مهمّ و قابل توجّه در تفسير آيات 227

مشهد چهارم،داود و سليمان(ع)233

شرح كلمات 239

تفسير آيات 241

مشهد پنجم،زكريا و يحيى(ع)243

شرح كلمات 246

تفسير آيات 246

مشهد ششم،عيسى بن مريم(ع)247

سرگذشت بنى اسرائيل با عيسى بن مريم(ع)249

شرح كلمات 251

تفسير آياتى كه گذشت 252

عصر فترت 255

معناى عصر فترت 257

شرح كلمات 258

تفسير آياتى كه گذشت 258

انبياء و اوصياء در عصر فترت،به غير از آباء و اجداد پيامبر(ص)261

انبياء و اوصياء در عصر فترت 263

برخى از اخبار حضرت اسماعيل 267

خبر نبوت حضرت اسماعيل(ع)در قرآن مجيد 269

نبوت حضرت اسماعيل در ديگر مصادر 269

اخبار برخى از اجداد پيامبر(ص)در عصر فترت 271

گسترش بت پرستى در مكه 271

اخبار برخى از اجداد پيامبر(ص)در عصر فترت 273

الياس بن مضر بن ترار بن محمد بن عدنان 273

كنانة بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر 274

كعب بن لؤى بن غالب بن فهر بن مالك بن النظر بن كنانه 275

گسترش بت پرستى در مكه و موضع گيرى اجداد پيامبر(ص)در برابر آن 276

قصىّ بن كلاب بن مرة بن كعب 278

قصىّ و اهتمام او به شئون بيت اللّه الحرام و حاجيان 279

وفات قصىّ 282

عبد مناف بن قصىّ 282

هاشم بن عبد مناف 282

ص: 7

چاره انديشى هاشم در امر«اعتفاد»285

عبد المطلب بن هاشم 288

حفر چاه زمزم 290

شرح ابيات 296

عبد المطلب،و ميلاد پيامبر(ص)302

فشردۀ بحث 312

1-الياس پسر مضر 313

2-خزيمة بن مدركة نوۀ الياس 313

3-كعب بن لؤى 313

4-قصى 313

5-عبد مناف 314

6-هاشم 314

7-عبد المطلب بن هاشم 315

عبد اللّه و ابو طالب،پدر و عموى رسول 317

1-عبد اللّه پدر خاتم الانبياء(ص)317

2-ابو طالب،سرپرست پيامبر(ص)و ياور اسلام 318

نتيجه گيرى 320

جمع بندى مطالب كتاب 331

وصيت آدم به پسرش شيث هبة اللّه 331

وصيّت شيث به پسرش انوش 332

وصيت انوش به پسرش قينان 332

وصيت قينان به پسرش مهلائيل 333

وصيت مهلائيل به پسرش يوارد 333

وصيت يوارد به پسرش اخنوخ(ادريس)333

وصيت ادريس به پسرش متوشلح 334

وصيت متوشلح به پسرش لمك 334

وصيت لمك به پسرش نوح 335

وصيت نوح به پسرش سام 335

وصيت سام به پسرش ارفخشد 336

وصيت ارفخشد به پسرش شالح 336

وصيت شالح به پسرش عابر 337

اوصياء دوازده گانۀ بعد از پيامبر(ص)341

موارد عبرت در تفسير آيات 345

فهرست ها 355

ص: 8

ص: 9

مقدّمه

در مقدمۀ جلد اول گفتيم:

ما عقايد اسلام را در قرآن كريم پيوسته و منسجم يافتيم،به گونه اى كه برخى از آنها مبيّن و مفسر ديگرى بوده،همگى مجموعه اى يك پارچه را تشكيل مى دهد و همه اجزاء آن مكمل يكديگرند.

اما چون كه دانشمندان در تأليفات خود برخى از آنها را جداى از يكديگر عرضه كرده اند،در نتيجۀ اين كار،انسجام آنها و نيز حكمت عقايد اسلام از ديد پژوهشگر آن پنهان مانده است.

ما در اين كتاب،عقايد اسلام را همان گونه كه در قرآن كريم به صورت مجموعه اى هماهنگ و مكمل يكديگر يافتيم،زنجيروار و متصل به هم آورديم،آن سان كه بحث در نخستين آن،راهنماى بحث متأخر بوده و بدين وسيله عقايد اسلام و حكمت آن را درك مى كنيم.

و در مبحث ربوبيت به طور خلاصه گفتيم:

ربّ،مرحله به مرحله و از حالى به حالى ديگر،به تربيت مربوبش مى پردازد تا وى به درجۀ كمال برسد.خداى سبحان به مقتضاى ربوبيتش نظامى را براى انسان و متناسب با فطرت او تشريع فرموده و براى اين نظام حاملان و حافظانى قرار داده است به نام پيامبران و اوصياء پيامبران،و فرموده است:

لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ

ص: 10

تا مردمان را پس از(ارسال)پيامبران بر خداوند حجتى نباشد. (1)

و امام على(ع)وصى خاتم پيامبران(ص)نيز فرموده است:

لا تخلو الارض من قائم للّه بحجّة،اما ظاهرا مشهورا أو خائفا مغمورا لئلا تبطل حججه و بيناته (2)

هيچ گاه زمين از قيام كننده به حق براى خدا خالى نخواهد ماند،خواه ظاهر و آشكار باشد يا[از بيم دشمنان]پنهان و در خفا،تا دلايل و براهين الهى باطل نگردند.

و نيز در مبحث«مبلغان الهى،آموزگاران مردم»بطور فشرده از اخبار ايشان سخن گفتيم زيرا شرح مفصل آنها موجب گسستن مباحث از يكديگر مى گرديد و يكپارچگى و انسجام آنها از ميان مى رفت و در آن صورت زنجيروار بودن عقايد اسلام از مبدأ تا معاد و اينكه اين عقايد چگونه يكى هادى ديگرى و ناظر بر آن است،براى پژوهشگر پنهان مى ماند.از اين رو،دربارۀ موقعيتهاى استثنايى بنى اسرائيل كه به خاطر زمان و مكان،احكام استثنايى را براى ايشان موجب گرديده است،سخن به كوتاهى گفته ايم.

و بدين خاطر ناگزيريم تا در جلد سوم اين كتاب مطالب مختصر پيشين را شرح دهيم.

در جلد اول در مورد اخبار حجتهاى خدا،و پشت سر يكديگر آمدنشان تا عصر فترت و اينكه منظور از فترت،درنگ در آمدن پيامبران است نه تأخير در حضور اوصياء ايشان، سخن به تفصيل گفته توضيح داديم كه چگونه حجتهاى خداوند خود پيشگامان تمدن براى بشريت بوده،هدايت و راهنمايى ايشان تنها امور عبادى و اخروى را شامل نمى شده است.

همچنين به تمام و كمال دربارۀ موقعيتهاى استثنايى بنى اسرائيل كه اقتضاى قوانين خاصى را براى آنها داشته طورى كه برخى از همين احكام ويژه تا عهد حضرت عيسى(ع)ادامه داشته و برخى از آنچه كه پيش از آن بر آنها حرام بوده حلال گرديده است،نيز سخن9.

ص: 11


1- -نساء165/.
2- -مراجعه كنيد به كتاب معالم المدرستين،مبحث وصى؛و نهج البلاغه،باب حكم، حكمت 139.

گفتيم.و به خواست خدا در بحثهاى«آخرين شريعت»خواهيم ديد كه چگونه خداوند تمام احكام ويژه اى را كه متناسب با موقعيت استثنائى بنى اسرائيل مقرر داشته بود نسخ فرمود و چسان دين پاك حنيفيۀ ابراهيم(ع)را كه خداوند پيش از ابراهيم حضرت نوح(ع)را به پيروى از آن امر كرده بود و تا ابد نيز متناسب با فطرت آدمى است اعاده فرمود.

و نيز در اين كتاب،به خاطر فايدۀ بيشتر،گاه اصطلاحاتى را كه در جلد اول تعريف كرده ايم،به گونه اى ديگر تعبير نموديم و اين به خاطر بيان و توضيح بيشتر و رساندن كامل مطلب بوده است.ما در تمام اين مراحل دنباله رو روش معجزه آساى قرآن كريم در نحوۀ طرح عقايد اسلام بوده ايم يعنى آنجا كه مقتضاى مقام بوده به اختصار و زمانى به تفصيل و گاه با تغيير تعبير نخستين به تعبيرى كه در اينجا آورده ايم سخن گفته ايم.

اينك تنها به اين اميد كه خوانندۀ انديشمند در قرآن كريم را از اين رهگذر سودى كامل فراچنگ آيد،مباحث مزبور را در مراحل آتى از نظر مى گذرانيم.

ص: 12

نمودار مباحث

سيرۀ مبلغان الهى بر حسب ترتيب زمانى

پيش گفتار

مصطلحات اسلامى:وحى،نبوت،رسالت،آيه

آيات قرآن كريم

تفسير آيات به وسيلۀ روايات

چكيدۀ مبحث

آدم عليه السلام:

آيات قرآنى در زمينۀ آفرينش آدم عليه السلام

اخبار اوصياء پس از حضرت آدم در كتابهاى سيره:

شيث هبة اللّه

انوش فرزند شيث

قينان فرزند انوش

مهلائيل فرزند قينان

يرد فرزند مهلائيل

ادريس پيامبر(اخنوخ)فرزند يرد

متوشلح فرزند اخنوخ

ص: 13

لمك فرزند متوشلح

تاريخ اوصياء پيامبران از تورات:

اخبار نوح(ع)و اوصياى بعد از او در تورات

نتيجه گيرى

نوح عليه السلام:

سيره و روش نوح(ع)در آيات قرآن كريم

شرح كلمات

تفسير آيات

چكيدۀ اخبار نوح(ع)

داستان نوح(ع)در مصادر اسلامى

سام فرزند نوح

ارفخشد فرزند سام

شالح فرزند ارفخشد

هود عليه السلام:

سيره و روش هود در آيات قرآن كريم

شرح كلمات

چكيده اى از تفسير آيات

صالح عليه السلام:

سيره و روش صالح(ع)در آيات قرآن كريم

شرح كلمات

چكيده اى از تفسير آيات

نتيجه گيرى

ابراهيم خليل الرحمن عليه السلام:

مشاهدى از سرگذشت ابراهيم(ع)در قرآن كريم

ص: 14

1-ابراهيم(ع)و مشركان

2-ابراهيم(ع)و لوط(ع)

3-ابراهيم و اسماعيل(ع)و بناى كعبه و فراخوانى مردم براى انجام مناسك حج

4-ابراهيم(ع)،و اسحاق و يعقوب(ع)

شرح كلمات

نكات عبرت انگيز در تفسير آيات

مشهد اول-ابراهيم(ع)و مشركان

الف.ابراهيم(ع)و ستاره پرستان

ب.ابراهيم(ع)و بت پرستان

ج.ابراهيم(ع)و طاغوت عصرش

مشهد دوم-موضع ابراهيم(ع)در داستان قوم لوط

مشهد سوم-سرگذشت ابراهيم و اسماعيل(ع)و بناى كعبه و فراخوانى مردم براى انجام مناسك حج

مشهد چهارم-ابراهيم،و دو انشعاب از نسل او

داستان اسحاق فرزند ابراهيم(ع)و يعقوب(اسرائيل)فرزند اسحاق(ع)و فرزندان يعقوب (بنى اسرائيل)

يعقوب فرزند اسحاق(ع):

سيره و روش يعقوب(ع)در آيات قرآن كريم

شرح كلمات

تفسير آيات

وضع احكام استثنايى براى قوم يعقوب در مدت زمانى خاص

شعيب(ع):

سيره و روش شعيب(ع)در آيات قرآن كريم

شرح كلمات

ص: 15

نكات عبرت انگيز در تفسير آيات

مشاهدى از اخبار بنى اسرائيل و پيامبرانشان و شرح حالات استثنايى آنان در قرآن كريم

مشهد اول-ولادت موسى(ع)،و اينكه فرعون او را به فرزندى گرفت

مشهد دوم-معجزات نه گانه

نكات عبرت انگيز در تفسير آيات:

مشهد سوم-بنى اسرائيل در سيناء

مشهد چهارم-داوود و سليمان عليهما السلام

مشهد پنجم-زكريا و يحيى عليهما السلام

مشهد ششم-عيسى بن مريم عليهما السلام

عصر فترت

مفهوم عصر فترت:

پيامبران و اوصيائى كه در عصر فترت بوده اند،به جز از پدران پيامبر اسلام(ص)

برخى از اخبار خاندان اسماعيل،وصى حضرت ابراهيم(ع)كه بر شريعت حنيفيه بوده اند.

اخبار بعضى از پدران پيامبر خدا(ص)در عصر فترت مانند:عدنان،مضر،و ديگران

الياس فرزند مضر

كنانه فرزند خزيمه

كعب فرزند لؤى

انتشار بت پرستى در مكه و موضع گيرى پدران پيامبر اسلام(ص)در برابر آن

قصى فرزند كلاب

عبد مناف فرزند قصى

هاشم فرزند عبد مناف

هاشم چگونه به درمان خود ميراندن پرداخت

عبد المطلب فرزند هاشم

عبد المطلب به هنگام تولد پيامبر خدا(ص)

ص: 16

پدران پيامبر خدا(ص)،ابو طالب و عبد اللّه،فرزندان عبد المطلب:

1-عبد اللّه،پدر خاتم پيامبران(ص)

2-ابو طالب،سرپرست پيامبر(ص)و ياور اسلام

ص: 17

پيش گفتار اين بحث

از آنجا كه مفاهيم و احكام اسلام،در سيره و روش پيامبران صاحب شريعت به عينيت رسيده،با بررسى آن،شخص مسلمان به برداشتى صحيح از مبدأ تا معاد عقايد اسلام دست مى يابد.ولى چون اين بحث و پژوهش،مجموعه اى عظيم را مى طلبد و مباحث اين كتاب را گنجايش آن نيست،ما تنها به بررسى اخبار ايشان در قرآن كريم و عهدين-تورات و انجيل-و ديگر مصادر اسلامى بسنده مى كنيم اخبارى كه بررسى آنها براى درك آنچه گفته ايم و آنچه در مباحث آتى اين كتاب خواهد آمد ضرورى است.

در تفسير آيات قرآنى نيز به همان مقدار كه درك و فهم مباحث كتاب وابسته به آنهاست اكتفا مى كنيم.اينك با استعانت از خداوند متعال سرآغاز بحث را بررسى آياتى قرار مى دهيم كه برخى از مصطلحات اسلامى مانند:وحى،نبوت،رسالت،آيه،بشير،نذير و...در آنها تعريف شده است؛يعنى همان مطالبى كه بحثهاى آينده بر محور آنها مى گردد.

ص: 18

ص: 19

1 مصطلحات اسلامى

اشاره

*اصطفاء

*وحى

*كتاب

*نبوت

*رسول

*اولو العزم

*آية

ص: 20

ص: 21

1-خداوند سبحان در سورۀ حج آيه 75 مى فرمايد:

اَللّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النّاسِ...

خداوند از فرشتگان و آدميان پيامبرانى را برمى گزيند...

2-و در سوره آل عمران آيه 33:

إِنَّ اللّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ

خداوند آدم و نوح و خانوادۀ ابراهيم و خانوادۀ عمران را بر جهانيان برگزيد.

3-و در سورۀ نساء آيات 163-165:

إِنّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِيسى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً* وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَ كَلَّمَ اللّهُ مُوسى تَكْلِيماً* رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللّهُ عَزِيزاً حَكِيماً

ما همان گونه كه بر نوح و پيامبران بعد از او وحى فرستاديم،بر تو وحى فرستاديم،و همچنين بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان وحى فرستاديم و به داود زبور را عطا كرديم*و هم به رسولانى كه داستانشان را پيش از اين بر تو حكايت كرديم و آنهايى كه حكايت نكرديم،و خداوند با موسى سخن گفت*پيامبرانى

ص: 22

نويد دهنده و ترساننده،تا مردمان را بعد از اين پيامبران هيچ حجتى بر خداوند نباشد و خداوند عزيز و حكيم است*

4-و در سورۀ نحل آيه 36:

وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ...

و همانا در ميان هر امتى پيامبرى فرستاديم[تا به خلق ابلاغ كند]كه خدا را بپرستيد و از طاغوت دورى كنيد،برخى از ايشان را خدا هدايت كرد و بعضى هم در گمراهى و ضلالت باقى ماندند....

...فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ

آيا بر پيامبران به جز تبليغ آشكار چيز ديگرى است؟آيه 35

5-و در سورۀ آل عمران آيه 81:

وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشّاهِدِينَ

و آنگاه كه خداوند از پيامبران ميثاق گرفت كه به شما كتاب و حكمت عطا كردم،پس به پيامبرى كه تصديق كنندۀ آيين شماست و به سوى شما مى آيد، ايمان آورده ياريش كنيد،(خداوند به آنها)گفت:آيا قبول داريد و بر اين امر پيمان مؤكد با من مى بنديد؟گفتند:آرى گواهى مى دهيم.خداوند گفت:پس گواه باشيد كه من نيز با شما از گواهان خواهم بود.

6-و در سورۀ انعام آيات 83-86 و 89:

وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ* وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ* وَ زَكَرِيّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصّالِحِينَ* وَ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِينَ*...* أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ...

وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ* وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ* وَ زَكَرِيّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصّالِحِينَ* وَ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِينَ*...* أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ...

اين حجت ماست كه به ابراهيم بر قومش داديم،مقام هر كس را كه بخواهيم بلند مى كنيم كه خداى تو حكيم و عليم است*ما به او اسحاق و يعقوب را عطا نموديم و همه را به راه راست راهنمائى كرديم،و نوح را پيش از آن هدايت كرديم،و از فرزندانش داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را هدايت كرديم و همچنين نيكوكاران را پاداشى نيك مى دهيم*و زكريا و يحيى و عيسى و الياس همه از نيكوكارانند*و اسماعيل و يسع و يونس و لوط نيز؛و ما همه را بر عالميان برترى داديم*...*آن پيامبران كسانى بودند كه كتاب و فرمانروايى(يا عقل و دانش،و يا مقام داورى)و نبوت را به آنان عطا كرديم....

7-و در سورۀ بقره آيه 136:

قُولُوا آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ

بگوييد ايمان آورديم به خدا و آنچه كه بر ما نازل شده و آنچه كه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل گرديد،و آنچه كه به موسى و عيسى داده شده،و به همۀ آنچه را كه به پيامبران از جانب خدايشان داده شده است ايمان آورديم.بين هيچ يك از اين پيامبران فرقى نمى گذاريم و ما مطيع و تسليم خدا هستيم.

8-و در سورۀ حديد آيه 25:

لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ...

لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ...

همانا ما پيامبران خود را با معجزات فرستاديم و همراهشان كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم به راستى و عدالت روى آورند،و آهن را كه در آن سختى(و كارايى)و منافع بسيار براى مردمان است نازل كرديم تا معلوم شود چه كسى با ايمان به غيب،خدا و پيامبرانش را يارى خواهد كرد....

و در سورۀ نور آيه 54 و عنكبوت آيه 18 مى فرمايد:

وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ

و بر پيامبر جز تبليغ آشكار چيزى نيست.

9-و در سورۀ سبأ آيه 34:

وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ

و هيچ پيامبرى را به ديارى نفرستاديم،جز آنكه عشرت طلبان آن ديار به آنها گفتند كه ما به رسالت شما كافريم و به شما عقيده نداريم.

10-و در سورۀ اعراف آيه 65 و سورۀ هود آيه 50:

وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً...

و سورۀ اعراف آيه 73 و سورۀ هود آيه 61 و سورۀ نمل آيه 45:

وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً...

و سوره اعراف آيه 85 و سوره هود آيه 84 و سوره عنكبوت آيه 36:

وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً...

11-و در سورۀ زخرف آيه 46:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَقالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ

ما موسى را با معجزاتمان به سوى فرعون و اطرافيانش فرستاديم و موسى به آنها گفت:من فرستادۀ پروردگار جهانيان هستم.

ص: 23

12-و در سورۀ احقاف آيه 35:

فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ...

(اى پيامبر!)تو هم چون ديگر پيامبران اولو العزم شكيبا باش و(بر عذابشان) شتاب مكن....

13-و در سورۀ فاطر آيه 24:

إِنّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فِيها نَذِيرٌ

ما تو را به حق،نويد دهنده و بيم دهنده فرستاديم و هيچ امتى نيست مگر اينكه در ميانشان بيم دهنده اى بوده است.

14-و در سورۀ شعراء آيه 208:

وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلاّ لَها مُنْذِرُونَ

و ما(اهل)هيچ ديارى را از ميان برنداشتيم مگر اينكه براى آنها پيامبرانى بيم دهنده فرستاديم.

15-و در سورۀ اسراء آيه 101:

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى تِسْعَ آياتٍ بَيِّناتٍ فَسْئَلْ بَنِي إِسْرائِيلَ إِذْ جاءَهُمْ فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يا مُوسى مَسْحُوراً

ما به موسى معجزات نه گانۀ آشكار عطا كرديم.از بنى اسرائيل بپرس آن زمانى كه موسى به سوى آنها آمد،و فرعون به او گفت:اى موسى!به گمانم تو سحرزده شده اى.

16-و در سورۀ نمل آيات 12-13 خطاب به موسى(ع):

وَ أَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فِي تِسْعِ آياتٍ إِلى فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ* فَلَمّا جاءَتْهُمْ آياتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِينٌ

(اى موسى!)دستت را در گريبانت فرو كن تا چون بيرون آوردى بى هيچ لكه اى،سفيد(و نورانى و نورافشان)گردد.آنگاه با نه معجزۀ ديگر به نزد فرعون

ص: 24

و قومش كه مردمى فاسقند فرستاده مى شوى*چون موسى معجزه هاى ما را به آنها نمود،گفتند:اين سحرى روشن و آشكار است.

17-و در سورۀ رعد آيه 38:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّيَّةً وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ...

ما پيش از تو پيامبرانى فرستاديم(كه مانند تو)زنان و فرزندانى داشته اند،و هيچ پيامبرى را روا نباشد كه بدون اذن و اجازۀ خداوند معجزه اى بياورد....

18-و در سورۀ غافر آيه 78:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ...

ما پيامبرانى را پيش از تو فرستاده ايم.از آنها كسانى بوده اند كه داستانشان را بر تو حكايت كرديم،و كسانى كه حالشان را بر تو حكايت نكرديم؛و هيچ پيامبرى را روا نباشد كه بدون اذن و اجازۀ خدا معجزه اى بياورد....

19-و در سورۀ حج آيات 42-45:

وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ* وَ قَوْمُ إِبْراهِيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ* وَ أَصْحابُ مَدْيَنَ وَ كُذِّبَ مُوسى فَأَمْلَيْتُ لِلْكافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ* فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ

و اگر تو را تكذيب كردند،پيش از اينان،قوم نوح و عاد و ثمود نيز(رسولان خود را)تكذيب كرده اند*و نيز قوم ابراهيم و قوم لوط*و نيز اهالى مدين (قوم شعيب)هم رسولان خود را تكذيب كردند و موسى نيز تكذيب شده است.

ما كافران را مهلت داديم آنگاه به عقوبتشان گرفتم،پس عقوبت من چگونه بود؟*چه بسيار آبادى هايى را كه(اهالى آنها)ستمگر بودند هلاكشان كرديم و آن شهرها كه سقفها و ديوارهايش بر هم فرو ريخت و از بنياد ويران و خالى

ص: 25

است،و چاههاى آبى كه بى مصرف مانده و قصرهاى عالى(كه بى صاحب گشته است).

20-و در سورۀ احزاب 45-46:

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً* وَ داعِياً إِلَى اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً

اى پيامبر!ما تو را گواه و نويد دهنده و ترساننده فرستاديم*تا بنا به فرمان و اجازۀ خداوند،خلق را به سوى خدا دعوت كنى و چراغ فروزان(براى عامۀ مردم باشى).

21-و در سورۀ سبأ آيه 28:

وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ كَافَّةً لِلنّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً...

و ما تو را به پيامبرى نفرستاديم مگر بر همۀ مردم،بشارت دهنده و ترساننده....

22-و در سورۀ اسراء آيات 88-95:

قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً* وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبى أَكْثَرُ النّاسِ إِلاّ كُفُوراً* وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً* أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِيراً* أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلاً* أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاّ بَشَراً رَسُولاً* وَ ما مَنَعَ النّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى إِلاّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللّهُ بَشَراً رَسُولاً* قُلْ لَوْ كانَ فِي الْأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولاً

(اى پيامبر!)بگو اگر انس و جن متفق شوند كه همانند اين قرآن بياورند،هرگز نتوانند اگر چه پشت به پشت يكديگر دهند.*ما در اين قرآن براى مردم از هر

ص: 26

مثالى آورده ايم،اما بيشتر مردم به جز ناسپاسى كارى نكردند*و گفتند:به تو ايمان نمى آوريم مگر اينكه از زمين چشمۀ آبى بيرون آورى*يا آنكه تو را باغى از خرما و انگور باشد كه در ميان آن نهرهاى آب جارى شود*يا چنانكه مى گويى قطعه اى از آسمان بر سر ما فرود آيد،يا خدا و فرشتگان را پيش روى ما حاضر كنى*يا آنكه خانه اى از طلا دارا باشى يا به آسمان بالا روى،و به آسمان بالا رفتنت هم هرگز ايمان نمى آوريم مگر آنگاه كه بر ما كتابى نازل كنى كه بخوانيم.بگو پاك و منزه است خداى من،آيا مگر من بشرى بيشترم كه از سوى خدا به رسالت بر انگيخته شده ام؟!*مردم را چيزى از ايمان و هدايت بازنداشت زمانى كه قرآن براى آنها آمد،مگر اينكه(به انكار)گفتند:آيا خداوند بشرى را به پيامبرى بر انگيخته است؟!*بگو اگر فرشتگان را در زمين قرار و مسكن بود،ما بى گمان فرشته اى از آسمان به رسالت بر ايشان مى فرستاديم.

شرح كلمات

1-يصطفى:

فعل مضارع از مادّۀ«صفو»است كه در لغت به معناى عصاره خالص و برگزيدۀ هر چيز است،و«اصطفاء»به معناى دست يابى به عصاره و نابى است.اصطفاء در اصطلاح اسلامى يعنى خداوند بنده اش را از شائبه ها و ناخالصى هاى موجود در ديگران تصفيه و پاك كرده است،يا او را بر ديگران برگزيده است.

پيامبر اسلام(ص)عصاره خلقت و برگزيدۀ خداست،و پيامبران همگى برگزيدگان خدايند.

2-اوحينا:

فعل متكلم مع الغير از مادّۀ«وحى»است كه در لغت به معناى اعلام نهانى است.

و در اصطلاح اسلامى هرگاه گفته شود:خداوند فلان چيز را به بنده برگزيدۀ خود«وحى» كرد،يعنى:آن را در قلب او جاى داد و در خواب يا بيدارى آن را به او«الهام»كرد،يا آن

ص: 27

را بر زبان يكى از فرشتگان خود به وى رسانيد.

3-بعث:

در مورد پيامبران،بدين معناست كه خداوند ايشان را فرستاده و برانگيخته است.

4-كتاب:

در لغت به معناى مجموعه اى از جزوه ها و رساله هاى مكتوب است.

و در اصطلاح اسلامى وحيى است كه شايسته است نوشته شود و كتاب گردد،كتابى كه در آن علوم دين از اعتقادات و عمل آمده باشد.از اين نوع كتاب،پنج تن از پيامبران آورده اند:نوح،ابراهيم،موسى،عيسى و محمد صلوات اللّه عليهم اجمعين.كتابى كه با پيامبران نازل شده است اسم جنس است و منظور از آن كتاب هاى آسمانى است.

5-حكم:

حكم يحكم حكما:قضاوت كرد و حكم قطعى صادر نمود.همچنين به معناى دانش و تفقه است و به معناى حكمت نيز آمده،و حكمت آدمى،شناخت موجودات و انجام كارهاى نيكوست.و همه اين معانى مناسب مقام است.

6-نبوّت:

نبوت در لغت به معناى برجستگى و ظهور و نيز،خبر دادن و آگاه كردن است.فشرده سخن راغب دربارۀ«نبأ»و«نبوت»چنين است:

««نبأ»خبرى است با فايده عظيم كه از آن علم يا ظنّ غالب حاصل آيد.و به خبر«نبأ» نگويند مگر آنكه اين سه چيز را در بر داشته باشد،و خبرى كه عنوان«نبأ»مى گيرد،بايد عارى از كذب باشد،مانند:تواتر و خبر خداوند متعال و خبر پيامبر(ص).

و گويد:«نبى»از«نبوت»به معنى رفعت و برجستگى است،و[پيامبر(ص)]به خاطر برجستگى و رفعت مقام نام«نبى»گرفته است.» (1)

و در اصطلاح اسلامى:با توجه به موارد استعمال«نبىّ»در قرآن و حديث مى توانيم بگوييم:أ.

ص: 28


1- -مفردات راغب،مادّه:نبأ.

«نبى»كسى است كه خداوند او را از ميان بندگانش برگزيده و به او حكم عطا كرده است و كتاب را به وى وحى مى كند،و او را برانگيخته تا انس و جن را به امورى كه صلاح دنيا و آخرتشان را در بر دارد آگاه سازد.او از جانب خدا سخن مى گويد و پيام حضرت بارى را كه به وى وحى شده به مردمان مى رساند.نبى،به نبيّين و انبياء جمع بسته مى شود. (1)

«نبى»در قرآن كريم به همين معنى آمده است،مگر در سورۀ حج آيۀ 52 كه مى فرمايد:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاّ إِذا تَمَنّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ...

پيش از تو هيچ رسول و نبى را نفرستاديم،مگر آنكه چون آرزو مى كرد(دين خود را عملى كند)شيطان در خواستۀ او اخلال مى كرد.

هنگامى كه از امام باقر و امام صادق(ع)از تفسير اين آيه پرسيده شد،فرمودند:

نبىّ كسى است كه(دستورات خدا را)در خواب مى بيند مانند رؤياى حضرت ابراهيم(ع)،و صدا را مى شنود ولى فرشته را نمى بيند؛اما رسول كسى است كه هم در خواب مى بيند و هم صدا را مى شنود و هم فرشتۀ وحى را به چشم سر مى بيند،و چه بسا كه مقام نبوت و رسالت در يك تن جمع شده است. (2)!

7-رسول:

رسول در لغت انسان عاقلى است كه حامل پيام باشد.در اين حال او را«مرسل» گويند،و جمع رسول،«رسل»است.

اما در مصطلح اسلامى:رسول انسانى است كه خداوند او را به رسالتى ويژه به سوى قومى مبعوث مى كند،تا ايشان را به شرايع اسلام هدايت نمايد.او در اين مأموريت معجزه يا معجزاتى از خداى تعالى به همراه دارد كه گواه بر صدق رسالت اوست،و بدان وسيله حجت بر مردمى كه خداوند وى را به سوى آنان فرستاده است تمام مى شود.تكذيب وم.

ص: 29


1- -رجوع كنيد به معجم الفاظ قرآن كريم،و معجم الوسيط،لغت نبأ.
2- -ما از فشردۀ احاديث اصول كافى(176/1)در باب تفاوت بين رسول و نبى چنين بهره گرفتيم.

مخالفت با آن پيامبر،بدبختى و عذاب يا هلاكت و نابودى دنيا را در پى خواهد داشت،و انواع عذاب در آخرت را؛و اينجاست كه به پيامبر نذير و منذر يعنى بيم دهنده گفته مى شود.

از طرفى ديگر ايمان به رسول و فرمانبردارى از وى،سعادت و فرخندگى دنيا،و رحمت و بخشايش،و رضايت و بهشت خدا را در آخرت به همراه دارد،و در اين صورت اين پيامبر بشير و مبشّر يعنى بشارت دهنده است.

بنابر آنچه كه گفتيم هر رسولى«نبى»است،و هر نبى صفى و برگزيدۀ خداست اما هر «نبى»الزاما رسول و پيامبر نخواهد بود.

8-أولو العزم:

عزم در لغت به معناى تصميم قلبى براى قيام به امرى و پايدارى و شكيبايى در راه آن است.

و در مصطلح اسلامى:پيامبران اولو العزم عبارتند از:نوح،ابراهيم،موسى،عيسى و محمد صلوات اللّه عليهم اجمعين.

9-بشير و نذير:

بشّره بشىء:مژده نيكش داد و در چنين صورتى مژده دهنده را بشير و مبشّر گويند.

و انذره الشىء و بالشىء:او را از چيز هولناكى بترسانيد،مثلا مى گويد اخطار مى كنم و تو را از عاقبت آن مى ترسانم،پس از آن بپرهيز.چنين كسى را منذر و نذير گويند.

و در مصطلح اسلامى:نام بشير و نذير در قرآن بر پيامبرانى اطلاق مى شود كه خداوند آنها را به سوى قومى فرستاده است.چنانكه فرموده:

وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلاّ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ (1)

و ما پيامبران را جز بشارتگر و بيم دهنده نفرستاديم.

إِنّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاّ خَلا فِيها نَذِيرٌ (2)

ما تو را به حق بشارتگر و بيم دهنده فرستاديم و هيچ امتى نبوده جز آنكه در/.

ص: 30


1- -انعام48/؛كهف56/.
2- -فاطر24/.

ميانشان ترساننده اى بوده است.

10-بيّنات:

بان الشىء:آشكار و واضح شد،مشخص گشت.آيات بينات يعنى آيات واضح و آشكار كه پيچيدگى در آن نيست،و در آن نقطۀ مبهمى براى افراد بشر وجود ندارد.

11-و أنزلنا:

خداوند آهن و ميزان را در كنار هم آورده تا مردمان از آن دو در زندگانى خويش بهره مند شوند.و ميزان را در كتابهاى آسمانى نازل فرموده،يعنى در آنها املاك و ميزانى نهاده تا با آن احوال مجتمع انسانى،عادات بشر،سنتها و عقايد و كارهاشان سنجيده شده، سود و زيان هر يك از آنها مشخص گردد.

12-ميزان:

ميزان در لغت يعنى وسيله اى كه با آن اشياء مادّى محسوس سنجيده مى شود.

و در اصطلاح اسلامى:ميزان،همان دينى است كه در كتاب آسمانى است و به موجب آن عقايد و كارها سنجيده شده،بر آن اساس به حساب انسان در روز قيامت رسيدگى مى گردد و به نتيجۀ آن كيفر و پاداش داده مى شود.

13-ليقوم الناس بالقسط:

قسط به معناى عدل است و عدل يعنى به هر كس آنچه را كه سزاوار اوست داده شود،و آنچه را كه بر او واجب است بپردازد از او گرفته شود.

14-بأس شديد:

مقصود از بأس در اينجا جنگ است كه مى فرمايد وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ يعنى خداوند انسان را راهنمايى كرده تا از آهن به قصد دفاع از حق، سلاح جنگى بسازد.هنوز هم بشر از آهن سلاح جنگى مى سازد و خواهد ساخت.گذشته از آن آهن منافع ديگرى هم براى بشر دارد.

15-كسفا:

كسفة به معناى قطعه و پاره اى از چيزى است كه جمع آن كسف مى باشد و معناى أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً اين است كه آسمان قطعه قطعه بر سر ما فرود آيد.

كسفة به معناى قطعه و پاره اى از چيزى است كه جمع آن كسف مى باشد و معناى أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً اين است كه آسمان قطعه قطعه بر سر ما فرود آيد.

16-زخرف:

زخرف به معناى طلاست.بعدها اين كلمه به معناى زينت به كار رفته است،يا برعكس.

17-جيب:

جيب به معناى گريبان پيراهن و امثال آن است،شكافى كه در پيراهن يا پارچه ايجاد مى كنند تا سر از آن عبور كند.

18-مبصرة:آشكار و واضح.

19-إصرى:إصر يعنى پيمان مؤكد.

20-طاغوت:

طغى طغيانا يعنى سركشى را از حد گذرانيد.طاغوت:هر گردنكش،و هر معبودى جز خداست،و جمع آن طواغيت است.

21-آية:

آيه در لغت به معناى علامت آشكار شىء محسوس و دليل بر مقصود در امر معقول است.

مثال اول:سخن خداى متعال است در داستان حضرت زكريا(ع)در سورۀ مريم آيۀ 10 كه مى فرمايد:

قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلاّ تُكَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَ لَيالٍ سَوِيًّا منظور حضرت زكريا كه مى گويد: اِجْعَلْ لِي آيَةً اين است كه براى اين امر علامت و نشانه اى برايم قرار ده.كه خداوند فرمود:علامت تو...

مثال دوم:سخن خداى تعالى است در سورۀ يوسف آيۀ 105 كه مى فرمايد:

وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ

يعنى چقدر علامت و نشانه در آسمانها و زمين وجود دارد كه حاكى از قدرت و حكمت

ص: 31

خداوند است يا صفات ديگر حضرت بارى تعالى كه به سادگى از كنار آن مى گذرند و از آن اعراض مى نمايند.

نمونه نوع دوم:آيات و معجزاتى است كه خداوند سبحان بر دست پيامبرانش جارى مى كند چنانكه در سورۀ نمل آيه 12 مى فرمايد:

وَ أَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فِي تِسْعِ آياتٍ إِلى فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ [مراد معجزۀ يد بيضاء حضرت موسى و معجزات نه گانۀ اوست.]

اما آيه در اصطلاح اسلامى به دو معنى آمده است:

1-معجزاتى كه خداوند بر دست پيامبران و اولياء خود جارى مى كند،مانند عصاى موسى كليم اللّه(ع)و ناقۀ صالح(ع).به آن معجزه مى گويند،زيرا جن و انس از آوردن همانند آن عاجز و ناتوانند،همچنين تولد فرزندى بدون پدر نيز معجزه است.

اقدامات و حالات خارق العاده و غير طبيعى پيامبران آياتى از اين نوع است،مانند ولادت حضرت عيسى(ع)از مادرش مريم،كه نه او را همسرى بوده و نه عيسى(ع)را پدرى،و خداوند مى فرمايد:

وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً... (1) ما پسر مريم و مادرش را آيت و نشانه اى قرار داديم.

و باز از همين نوع آيه،عذابى است كه بر مشركان نازل مى شود،همانگونه كه خداى سبحان در سورۀ عنكبوت آيه 15 مى فرمايد:

فَأَنْجَيْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِينَةِ وَ جَعَلْناها آيَةً لِلْعالَمِينَ [نجات دادن كشتى نشينان حضرت نوح و غرق شدن مشركان خود آيه بوده است.]نظير همين آيه در سورۀ قمر آيۀ 15 وجود دارد.

2-آيه در قرآن كريم:

راغب در كتاب مفردات القرآن مى نويسد (2):».

ص: 32


1- -مؤمنون50/؛انبياء91/.
2- -رجوع كنيد به مفردات راغب،لغت«الآية».

هر جمله از قرآن كه دلالت بر حكمى داشته باشد يك آيه است،خواه سوره اى از قرآن باشد خواه قسمت يا قسمتهايى از يك سوره؛و نيز به هر كلام و جمله اى از آن كه در لفظ جدا باشد«آيه»گفته مى شود.و بر اين اساس است كه يك سوره به آيات متعددى تقسيم مى شود.

تفسير آيات گذشته در روايات

الف-در حديث ابو ذر آمده است كه گفت:

از رسول خدا(ص)پرسيدم:تعداد انبياء چند نفر بوده است؟

فرمود:يكصد و بيست و چهار هزار نفر نبىّ بوده اند.

پرسيدم:چند نفرشان رسول بوده اند؟

فرمود:سيصد و سيزده نفر مجموعه اى پرشمار .

پرسيدم:نخستين نبى چه كسى بوده است؟

فرمود:آدم.

پرسيدم:آيا حضرت آدم،نبىّ مرسل بوده است؟

فرمود:آرى،خداوند او را به دست خود آفريد و از روح خود در او دميد.آنگاه رسول خدا(ص)خطاب به من فرمود:

اى ابو ذر!از ميان انبياء چهار تن(آدم،شيث،اخنوخ كه ادريس باشد و او نخستين كسى بوده كه با قلم خط نوشته و نوح)سريانى بوده اند و چهار تن:(هود،صالح و شعيب،و نبىّ تو محمد(ص)از عرب بوده اند.نخستين نبىّ بنى اسرائيل موسى و آخر ايشان عيسى است و ششصد نبى ديگر.

پرسيدم:اى رسول خدا!خداوند چند كتاب فرو فرستاده است؟

فرمود:يكصد و چهار كتاب.خداوند بر شيث(ع)پنجاه صحيفه و بر ادريس سى صحيفه و بر ابراهيم بيست صحيفه فرو فرستاد،و آنگاه تورات و انجيل و زبور و فرقان

ص: 33

را نازل فرمود...تا آخر حديث. (1)

عبارات اين حديث در مسند احمد بن حنبل به قرار زير است:

...پس پرسيدم:اى رسول خدا!انبياء چند نفرند؟

فرمود:يكصد و بيست و چهار هزار نفر كه از اين تعداد،رسولان سيصد و پانزده نفر مى باشند مجموعه اى پرشمار. (2)

ب-از امام ابو الحسن على بن موسى الرضا(ع)آمده است كه فرمود:

اولو العزم را از آن روى چنين ناميده اند كه ايشان صاحبان عزم و كوشش و استقامت و شريعت بوده اند.هر نبى بعد از نوح(ع)بر شريعت و مقررات آن حضرت بوده است و پيرو كتاب او تا زمان حضرت ابراهيم خليل؛و هر نبى كه در زمان وى بوده و يا بعد از او آمده بر شريعت و مقررات ابراهيم(ع)بوده و پيرو كتاب او تا زمان ظهور حضرت موسى؛و هر نبى كه در زمان موسى يا بعد از او بوده،بر شريعت موسى و مقررات او،و پيرو كتاب وى -تورات-بوده تا زمان حضرت عيسى(ع)؛و هر نبى كه در زمان عيسى يا بعد از او آمده بر مقررات و شريعت او و پيرو كتابش-انجيل-بوده تا زمان نبى ما حضرت محمد(ص).

اين پنج نفر اولو العزم،و افضل از همۀ انبياء و رسولان مى باشند،و شريعت محمد(ص) تا روز قيامت پابرجا بوده نسخ نمى شود،و نبى ديگرى بعد از آن حضرت نخواهد بود تا روز قيامت...تا آخر حديث. (3)

در تفسير سيوطى از ابن عباس آمده است:

اولو العزم عبارتند از:خاتم الانبياء،نوح،ابراهيم،موسى و عيسى صلوات اللّه عليهم).

ص: 34


1- -بحار الانوار مجلسى(32/11)به نقل از معانى الاخبار ص 95.خصال(104/2)؛ مسند احمد(265/5-266)؛نهاية اللغة،لغت حجة؛بحار(33/11)به نقل از خصال(144/1). مختصر الحديث از امام باقر(ع).شايد مقصود از سريانى كه در حديث آمده،لغات زبان مردم قديم بوده است.
2- -مسند احمد(265/5-266).
3- -بحار الانوار مجلسى(34/11-35)به نقل از عيون اخبار الرضا(234-235).

اجمعين (1).

و در اصول كافى به سندش از امام صادق(ع)روايت كند كه:

سرور انبيا و پيامبران پنج نفرند كه پيامبران اولو العزم بوده،محور گردونۀ شرايع مى باشند:نوح،ابراهيم،موسى،عيسى و محمد صلوات اللّه عليهم اجمعين (2).

ج-در تاريخ يعقوبى به روايت از امام صادق(ع)مى نويسد كه آن حضرت فرمود:

خداوند هيچ پيامبرى را مأموريت نداد مگر به همراه چيزى كه به وسيلۀ آن بر همۀ اهل زمانش سر آمد بود.مثلا موسى(ع)فرزند عمران را به قومى مأموريت داد كه بر آنها سحر و جادو غالب بود.پس به آن حضرت چيزى داد كه با آن به مبارزه عليه سحرشان برخاست و بر آن پيروز شد و آن را باطل كرد و آن:عصا،يد بيضاء،هجوم ملخ،شپش،قورباغه،خون، شكافته شدن دريا،منفجر شدن صخره طورى كه آب از درون آن جستن كرد و زشت گردانيدن رويشان بود.اينها معجزات آن حضرت بود.

داوود(ع)را در زمانى برانگيخت كه بر مردم آن روزگار صنعت و هنر،و سرگرمى و لهو چيره بود.پس آهن را در دست داوود(ع)نرم فرمود،و صدايى خوش به او عطا كرد طورى كه وحوش به خاطر صوت زيبايش گرد او تجمع مى كردند.

سليمان(ع)را به روزگارى مبعوث فرمود كه مردم زمانش سخت علاقه مند به ساختمان و به كارگيرى طلسم و جادو بودند.اين بود كه باد را مسخر او كرد،و اجنّه را مطيع وى ساخت.

عيسى(ع)را نيز در زمانى بر انگيخت كه در روزگارش پزشكى،مردم را به خود مشغول داشته بود،لذا او را مجهز فرمود به قدرت زنده كردن مردگان و بهبودى گرها و پيسها.

و محمد(ص)را به روزگارى مبعوث فرمود كه بر مردم زمانش بيش از همه سخن زيبا گفتن كهانت و پيشگويى،و كلام مسجع و موزون و خطبه چيره بود،پس حضرتش را با).

ص: 35


1- -تفسير سيوطى(45/6).
2- -اصول كافى(175/1)باب طبقات الانبياء و الرسل،به نقل از كتاب خصال(144/1).

قرآن مبين و روشنگر و نيروى سخنورى بر انگيخت. (1)

تفسير آيات در پرتو روايات

پروردگار جهان،از ميان آدميان و فرشتگان پيامبرانى چون:آدم،نوح،و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان،و مريم را بر زنان دو عالم برگزيده است.خداوند به نوح،و ابراهيم،و لوط،و اسماعيل،و اسحاق،و يعقوب،و يوسف،و موسى،و هارون،و يسع،و داوود،و سليمان،و ايوب،و يونس،و الياس،و زكريا،و يحيى،و عيسى كتاب و حكم و نبوت را عطا كرده و از بين ايشان نوح،و ابراهيم،و موسى،و عيسى،و پيامبر ما محمد مصطفى(ص)را كتاب و شريعتى ويژه عطا فرموده است؛اينان از پيامبران اولو العزم مى باشند.خداوند در كتابهاى ايشان ضابطه و ميزانى قرار داده تا بدان وسيله حق و باطل عقايد و باورهاى افراد مجتمع و كارهايشان شناخته شود.

و نيز براى برخى از ايشان چون حضرت موسى كليم اللّه(ع)،و محمّد حبيب اللّه(ص) استفاده از اسلحه را براى جنگ هاى سخت بر ضد كسانى كه از مسير انسانيت منحرف شده اند،و نيز آنهايى كه به جز با نيروى جنگ و تيزى شمشير به راه حق نمى آيند مقرر فرموده است.و همچنين برخى از پيامبران را برگزيد و ايشان را مبشرين و منذرين قرار داد چه پيامبران صاحب شريعت همچون نوح و موسى باشند و يا آنها كه شريعتى مستقل دارا نبودند مانند شعيب و لوط.خداوند هيچ قومى را به عذاب نگرفت مگر اينكه پيامبرى را نويدبخش رحمت و بيم دهنده به عذاب همراه با معجزه و نشانه اى از سوى خود بر آنان مبعوث گردانيد.

خداوند در اين مورد مى فرمايد:

1-در سورۀ اسراء آيه 15:

...وَ ما كُنّا مُعَذِّبِينَ حَتّى نَبْعَثَ رَسُولاً

...ما عذاب كننده نبوده ايم مگر پس از آنكه پيامبرى مبعوث كنيم.

ص: 36


1- -تاريخ يعقوبى(34/2).

2-در سورۀ يونس آيه 47:

وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ

هر امتى را رسولى است،و چون پيامبر ايشان بيايد بينشان به عدل و داد داورى شود،و ستم نبينند.

امتى كه پيامبر را نافرمانى كنند در دنيا و آخرت سزاوار عذاب خواهند بود،همانگونه كه خداوند از حال فرعون و پيشينيانش در سورۀ الحاقّة آيه 1 خبر داده و فرموده است:

فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِيَةً

پيامبر خدايشان را نافرمانى كردند،و خداوند هم آنها را بسختى گرفت.

نافرمانى پيامبر،نافرمانى پروردگار است همانطور كه خداوند در سورۀ جن آيه 23 فرموده است:

...وَ مَنْ يَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً

...و هر كس خدا و پيامبرش را نافرمانى كند،او راست آتش جهنم كه براى هميشه در آن معذب خواهد بود.

خداوند رسولان را از انبياء برمى گزيند،از اينرو تعداد رسولان همانطور كه در روايت ابو ذر از پيامبر اسلام(ص)گذشت،از شمار انبياء كمتر است.البته خداوند به كسى كه او را براى هدايت مردم مبعوث مى كند معجزه اى مى دهد تا مؤيدى بر مدعاى او باشد كه وى از جانب پروردگار بر انگيخته شده است.

حقيقت آيه و معجزه:

خداى سبحان انبياء را ولايتى بر نظام هستى عنايت كرده تا در صورتى كه خواست خداوند بر آن تعلق بگيرد كه نبىّ او جزئى از نظامى را كه براى هستى مقرر داشته است تغيير دهد،بتواند آن را به اذن و اجازه خداى تعالى به انجام رساند.

از اينروى آوردن معجزات بر خلاف قسمتى از نظام طبيعت،به وسيلۀ انبياء از سنتهاى تكوينى پروردگار و در جوامعى است كه پيامبران در آنجا به رسالت مبعوث شده اند.

ص: 37

اين است كه امتها از انبياء خود مى خواستند كه معجزه اى ارائه كنند تا دليلى بر صدق ادعاى ايشان باشد.خداى تعالى اين موضوع را در سرگذشت قوم صالح در سورۀ شعراء عنوان كرده مى فرمايد:

ما أَنْتَ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقِينَ* قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ* وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ (1)

(قوم صالح به او گفتند):تو نيستى،مگر بشرى مانند ما.اگر راست مى گويى معجزه اى بياور*(صالح)گفت:اين شترى ماده است كه بخشى از آب مخصوص او،و بخشى هم ويژۀ شماست.دست خيانت به سوى او دراز نكنيد كه به عذاب روز بزرگ گرفتار خواهيد شد.

غالبا بعد از اينكه آن پيامبر آيه و معجزه خود را نشان مى داد،امت ها به خيره سرى و عناد و دشمنى با او برمى خاستند و نه به پروردگار ايمان مى آوردند و نه به پيامبرى كه بر آنها مبعوث شده بود.خداى تعالى در اين مورد بعد از آياتى كه گذشت،از قوم ثمود چنين خبر مى دهد:

فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ (2)

آن شتر را كشتند و سپس از كردۀ خود پشيمان شدند.

و اگر بر حسب خواهش قومى از پيامبرش،معجزه اى صورت مى گرفت ولى آن قوم آن را تصديق نمى كردند و ايمان نمى آوردند،مستوجب تنبيه و عذاب مى شدند و خدايشان عذاب مى كرد همچنانكه خداى تعالى در همين سوره از پايان عصيان قوم ثمود چنين خبر داده است:

فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (3)/.

ص: 38


1- -شعراء154/-156.
2- -شعراء157/.
3- -شعراء158/.

آنگاه به عذاب موعود گرفتار شدند همانا در هلاك اين قوم آيت عبرت براى ديگران بود(و ليكن)اكثر مردم باز به خدا ايمان نياوردند.

آوردن معجزه براى انبياء بنا به حكمت الهى است،و مقتضاى حكمت آوردن معجزه به اندازه و حدى است كه:كسى كه قصد دارد به پروردگار و پيامبرش ايمان بياورد دريابد كه آن پيامبر در ادعايش راستگوست،نه به آن مقدار و اندازه اى كه اقوام سركش و بى ايمان تعيين مى كنند و مى خواهند،و يا امرى محال را انتظار مى برند.همانگونه كه در دو مورد قريش از خاتم پيامبران(ص)تقاضا كرد؛و آن بعد از اين بود كه خداوند از قريش كه در عرب به كلام بليغ ممتاز بود آيه اى را خواسته و مخاطبشان ساخته و در سورۀ بقره فرموده است:

وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ* فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ (1)

و اگر شما در شك و ترديد هستيد از آنچه ما بر بندۀ خود فرو فرستاده ايم،پس يك سوره مثل آن را بياوريد و ياران خود را به جز خداوند به كمك بگيريد اگر راست مى گوييد*ولى اگر نمى توانيد،كه هرگز نمى توانيد پس خداى را از آتشى كه هيزم و آتشگيرۀ آن آدميان و سنگ مى باشد و براى كافران آماده شده است بپرهيزيد.

و بدين سان پروردگار حجت را بر آنان تمام كرده و فرموده است:اگر در آنچه كه بر بندۀ خودمان فرو فرستاده ايم در شك و ترديد هستيد يك سوره مثل آن را بياوريد و همه را هم به كمك بگيريد.و خبر داده است كه انس و جن هم اگر به كمك يكديگر برخيزند نمى توانند مانند آن را بياورند،و تأكيد كرده و نفى ابد فرموده و گفته است«لن»يعنى هرگز نمى توانيد مانند آن را بياوريد،حتى در زمان ما نيز دشمنان اسلام با همه كثرت و قدرتهاى عظيم و گوناگونى كه دارند قادر نيستند يك سوره مثل قرآن بياورند.4.

ص: 39


1- -بقره23/ و 24.

آنان بعد از اين مبارزه جويى كوبنده-در آوردن امرى كه انس و جن از آوردنش ناتوانند،و عجز و ناتوانى قريش از آوردن مانند آن-از رسول خدا(ص)خواستند كه آب و هواى مكه را تغيير دهد و خانه اى از طلا بياورد يا خدا و فرشتگان را پيش رويشان حاضر كند يا به آسمان پرواز نمايد،تازه با اينهمه به او ايمان نمى آورند مگر هنگامى كه كتابى بر ايشان از آسمان فرود آورد كه بخوانند!!معلوم است در آنچه كه خواسته بودند امرى محال وجود داشت و آن اينكه خدا و فرشتگان را پيش رويشان بياورد«كه خداوند برتر از اين سخن ستمگران است»و نيز در ميان آنها مطالب خلاف سنت خداوند در ارسال انبيا وجود داشت به اين معنى كه خواسته بودند پيش روى ايشان به آسمان بپرد و بر ايشان كتابى بياورد،چيزى كه ويژۀ فرشتگان پيام آور خداوند است نه در حد انسان.و اينكه اساسا آنان قبول نداشتند خداوند بشرى را به رسالت بر انگيزد در صورتى كه حكمت اقتضاى آن دارد كه پيامبران از جنس بشر باشند،تا در رفتار و كارهاى ايشان به آنها اقتدا شده،الگوى قوم خود باشند.ديگر درخواستهاى ايشان هم در راستاى حكمت قرار نداشت مثل اينكه خواسته بودند كه بر آنها عذاب نازل شود.اين است كه خداوند به پيامبر فرمان مى دهد كه به ايشان چنين پاسخ دهد:

سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاّ بَشَراً رَسُولاً (1)

پاك و منزه است پروردگار من،آيا من جز انسانى فرستاده از سوى خدايم؟ خلاصۀ كلام اينكه حكمت پروردگار اقتضا داشت كه فرستادۀ او معجزه اى از پروردگارش بياورد كه دليل بر صدق ادعاى او باشد و بدان وسيله حجت بر مردم تمام شود.

در آن صورت هر كس كه مايل باشد ايمان مى آورد و آن كس كه بخواهد،سركشى و عناد مى ورزد؛همانطور كه شأن قوم موسى و هارون بعد از آمدن آن همه معجزات بود يعنى ساحران ايمان آوردند اما فرعون و اطرافيانش راه عناد و كفر پيمودند،كه خداوند هم با غرقه ساختنشان آنها را به خوارى كشاند.

آنچه را كه انبياء از جانب خداوند مى آورند در اصطلاح اسلامى معجزه مى نامند كه خود/.

ص: 40


1- -اسراء93/.

دليلى بر صداقت ايشان است.

بنابر آنچه كه گفتيم هر پيامبر و رسول نبى مى باشد،اما هر نبى،پيامبر نخواهد بود مانند يسع(ع)كه او نبىّ و وصى حضرت موسى كليم اللّه(ع)بوده است.

بعضى از پيامبران شريعتى را آوردند كه برخى از موارد و اعمالى را كه شريعت گذشته آورده بود نسخ كرد همانند شريعت حضرت موسى(ع)نسبت به شرايع سابقه،برخى نيز شريعتشان متمم شريعت سابق و تجديد كنندۀ آن بود مانند شريعت حضرت ختمى مرتبت(ص)نسبت به دين حنيف حضرت ابراهيم خليل(ع)اين است كه خداوند مى فرمايد:

ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً... (1)

آنگاه به تو وحى كرديم كه آيين پاك ابراهيم را پيروى كن.

و در سوره مائده آيه 3 مى فرمايد:

اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً

امروز دينتان را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را براى شما پسنديدم.

پس از آشنايى با مصطلحاتى چند كه فهم سرگذشت و اخبار انبياء در قرآن كريم و كتابهاى حديث شريف نبوى و سيره به آنها بستگى دارد،اينك به خواست خدا به بررسى اخبار ايشان مى پردازيم و سخن را از حضرت آدم ابو البشر(ع)آغاز مى كنيم./.

ص: 41


1- -نحل123/.

ص: 42

2 آدم عليه السلام

اشاره

*آياتى دربارۀ آفرينش حضرت آدم عليه السلام *شرح كلمات *تفسير آيات

ص: 43

ص: 44

آفرينش آدم عليه السلام

اشاره

1-خداوند سبحان در سورۀ طه آيات 115 و 122 مى فرمايد:

وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً*...* ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى

و ما با آدم عهد بستيم(كه فريب شيطان نخورد)و در آن عهد او را استوار و ثابت قدم نيافتيم*...*سپس خدا توبۀ او را پذيرفت و هدايتش فرمود و به مقام نبوتش برگزيد.

2-و در سورۀ بقره آيات 30-37:

وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ* وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ* قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ* قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ* وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ* وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظّالِمِينَ* فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمّا كانا فِيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ* فَتَلَقّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ

وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ* وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ* قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ* قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ* وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ* وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظّالِمِينَ* فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمّا كانا فِيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ* فَتَلَقّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ

هنگامى كه پروردگار تو به فرشتگان فرمود:من در زمين جانشينى قرار مى دهم گفتند آيا كسى را قرار مى دهى كه در آن فساد و خونريزى كند در حالى كه ما حمد و تسبيح تو مى گوئيم و تو را تقديس مى كنيم.فرمود:من چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد و تمام اسماء را به آدم آموخت و بعد آن را به فرشتگان عرضه داشت و پرسيد اگر راست مى گوئيد نام هاى اينها را بمن خبر دهيد*گفتند خداوندا تو منزهى به جز آنچه كه به ما آموخته اى چيزى نمى دانيم تو دانا و حكيمى*فرمود:اى آدم آن نام ها را به ايشان خبر ده هنگامى كه آدم ايشان را آگاه ساخت فرمود:نگفتم من غيب آسمانها و زمين را مى دانم و آنچه را كه ظاهر مى كنيد يا مخفى مى سازيد با خبر هستم*هنگامى كه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد،همگى سجده كردند مگر ابليس كه امتناع كرد و تكبر نمود.او از كافران بود*و گفتيم اى آدم تو و همسرت در بهشت ساكن شويد و از هر جاى آن مى خواهيد بخوريد كه گوارايتان باد ولى نزديك اين درخت نشويد كه از ستمكاران خواهيد شد*شيطان ايشان را بلغزش انداخت،و آنها را از آنچه در آن بودند بيرون كرد.و گفتيم همگى فرود آئيد،برخى از شما دشمن برخى ديگر خواهيد بود.و شما را تا مدتى در زمين جايگاه و بهره مندى خواهد بود*پس آدم از خدايش كلماتى فرا گرفت و خدا توبه اش را پذيرفت، كه او توبه پذير مهربان است.

3-و در سورۀ آل عمران آيه 33:

إِنَّ اللّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ

خداوند آدم و نوح و خانوادۀ ابراهيم و خانوادۀ عمران را بر جهانيان برگزيد.

ص: 45

و در سوره انعام آيه 89 فرموده است:

أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ...

آنها(پيامبران)كسانى هستند كه به آنها كتاب آسمانى و فرمانروايى و نبوت عطا كرديم....

شرح كلمات

1-اجتباه:او را برگزيد و انتخاب كرد.در مفردات راغب آمده است كه:اجتباه اللّه العبد يعنى اينكه خداوند بنده را به فيض الهى مخصوص گردانيده طورى كه انواع نعمتها را در اختيار او مى گذارد بدون اينكه بنده در اين زمينه كوششى كرده باشد.اين فيض،مخصوص انبياء و همسنگ ايشان از صديقان و شهداء مى باشد.

2-تاب:توبه كرد،توبۀ عبد معرّف پشيمانى بنده است از معصيتى كه كرده،و ارادۀ او به ترك آن گناه است و تا حد امكان تدارك و جبران آن.

اما توبه از ربّ،به معناى پذيرش توبۀ بنده است،و گذشتن از خطايش و لطف به او و آمرزش وى.

3-خليفه:بدنبال بحثى كه در آفرينش فرشتگان داشتيم مى گوييم:

لغت خليفه در قرآن هم بصورت مفرد و جمع آمده،و هم مفرد با ضمير جمع.آنجا كه به صورت مفرد آمده مقصود برگزيده اى از اصفياء اللّه است بر روى زمين،اما آنجا كه با لفظ جمع و يا همراه ضمير جمع آمده منظور جانشينى مردمى به جاى اقوام پيش از خود در روى زمين مى باشد.

در مورد وجه اول:

1-خطاب خداوند به فرشتگان: إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً من بر روى زمين خليفه اى قرار مى دهم.

2-خطاب خداوند به داوود: يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ اى داوود!ما تو را در زمين مقام خلافت داديم.

اگر مقصود در مورد اول اين باشد كه خداوند نوع انسان را در روى زمين خليفه و

ص: 46

جانشين خود قرار داده است ديگر براى داوود مورد ويژه اى براى تشرف او به مقام خلافت باقى نمى ماند،زيرا كه او هم يكى از آحاد مردم است كه خداوند آنان را تا جهان بر قرار است خليفه و جانشين خود بر روى زمين قرار داده است.

بنابراين ناگزير بايد گفت:مقصود از سخن حضرت بارى تعالى به فرشتگانش كه إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً تنها حضرت آدم(ع)مى باشد،يا حضرت آدم و فرزندان برگزيدۀ او كه امامان و پيشوايان مردم به سوى راه راست مى باشند.

در مورد وجه دوم:

1-آنجا كه در سورۀ اعراف آيه 69،در بيان سخن هود به قومش مى فرمايد:

...اُذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ...

...به ياد داشته باشيد كه خداوند شما را جانشينان قوم نوح قرار داد...

2-بعد از آن،در بيان سخن صالح به قومش در همان سوره آيه 74 مى فرمايد:

وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ...

و به ياد آوريد كه شما را جانشينان بعد از عاد قرار داد...

چگونه ممكن است دشمنان خدا مانند اقوام عاد و ثمود و پيش از آنها قوم نوح كه بر اثر نافرمانى و دشمنى با خدا،خداوند هلاكشان ساخته و ريشه شان را از زمين بركنده است، خلفا و جانشينان خداوند بر روى زمين باشند؟!

بنابراين مقصود هود(ع)در سخنانش به قوم خود كه جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ اين است كه خداوند شما را جانشينان قوم نوح بر روى زمين قرار داده است؛و در سخن صالح(ع)به قومش كه جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ اين است كه بعد از قوم عاد، شما را جانشينان ايشان بر روى زمين قرار داده است.

وجه سوم كه با ضمير جمع مى آيد نيز بر همين سياق است.مثلا در سورۀ اعراف آيه 129 در خطاب حضرت يونس به قومش چنين آمده است:

عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ...

اميد است كه خداوند دشمنتان را از ميان بردارد و شما را جانشين ايشان در روى زمين

ص: 47

گرداند...؛كه مقصود اين است كه خداوند آنها را به جاى دشمنانشان بر روى زمين جانشين گرداند.

4-الأسماء:براى اسم در لغت عرب دو معنا وجود دارد:

1-لفظى كه دلالت بر مسمى مى كند و او را از سايرين جدا مى سازد مانند مكه كه نامى است براى شهرى كه در آن كعبۀ مشرفه و بيت اللّه الحرام قرار دارد،و نام اشخاص مانند يوسف و فيصل و عباس و غيره.

2-لفظى كه دلالت بر حقيقت مسمى يا صفت او مى كند مانند لفظ«اسم»در اين آيۀ شريفه سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى (اى رسول ما!)به نام خداى خود كه برتر و بالاتر از همۀ موجودات است به تسبيح مشغول باش(سورۀ اعلى آيۀ 1)كه در اينجا مقصود تسبيح كردن اسم خدا نيست بلكه مقصود صفت ربّ است يعنى:پاك و منزّه بدار ربوبيّت پروردگار بلندمرتبه ات را از مواردى كه زيبندۀ ذات كبريايى او نيست.

و باز در همين مورد اين آيۀ شريفه است كه مى فرمايد: وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها كه در اينجا منظور اين نيست كه خداوند به خليفۀ خود حضرت آدم اسامى مراكزى چون بغداد و تهران و لندن،و يا اعضاء بدن آدمى مانند چشم و سر و گردن،و يا نام ميوه ها مانند انجير و زيتون و انار،و يا سنگها چون ياقوت و در و زبرجد،و يا معادن مانند طلا و نقره و مس و آهن و غيره و غيره-كه آدمى اشياء را با گويشهاى مختلف بدان ناميده است-تعليم داده باشد.بلكه قصد اين است كه خداوند به خليفه خود صفات اشياء و حقايق آنها را آموخته است.ما به خواست خدا در همين زمينه،در بحث«اسماى حسناى الهى»در جلد دوم به تفصيل سخن گفته ايم.

5-نسبّح بحمدك:سبّح يعنى منزّه دانست،و سبحان اللّه يعنى پاك و منزه است خداوند.

6-نقدّس:قدّس اللّه تقديسا،يعنى خداى را به شايسته ترين وجهى تقديس كرد،و بر او درود فرستاد و بزرگوار و بزرگش انگاشت،و او را از هر چه شايسته و بايستۀ مقام و مسند الوهيّت نباشد پاك و منزه دانست.

ص: 48

تفسير آيات

خداوند توبۀ آدم را پذيرفت و او را انتخاب كرد و براى دريافت وحى اش برگزيد، همانگونه كه ديگر پيامبرانش را براى هدايت مردمان برگزيده است.

در طبقات ابن سعد و مسند احمد چنين آمده است(و ما عبارت را از طبقات ابن سعد نقل مى كنيم):

دربارۀ حضرت آدم از رسول خدا(ص)پرسيدند كه آيا حضرت آدم نبى بوده،يا فرشته؟و رسول خدا(ص)پاسخ داده بود:بلكه نبى مكلّم بوده است[يعنى شخصى كه خدا با واسطۀ وحى با او سخن مى گفته است].

از ابو ذر نيز روايت شده كه گفت از رسول خدا(ص)پرسيدم:نخستين نبى چه كسى بوده است؟.

فرمود:آدم.

پرسيدم:آيا آدم نبى بود؟

فرمود:آرى نبى مكلّم بود.

پرسيدم:تعداد رسولان چند نفر بوده است؟

فرمود:مجموعا سيصد و پانزده نفر (1).

و از جمله امورى كه در شريعت او آمده بود،حج و طواف گرد كعبه و جمعه بوده است.

و در طبقات ابن سعد آمده است:

رسول خدا(ص)فرمود:روز جمعه سيد روزها و عظيم ترين آنها نزد خداست.چه، خداوند آدم را در آن روز آفريد و هم در آن روز آدم را به زمين فرود آورد و هم در آن روز آدم را از دنيا برد. (2)

حضرت آدم(ع)پيامبرى بود كه خداوند به او كتاب و حكم عطا كرده بود تا مردم

ص: 49


1- -طبقات ابن سعد،چاپ بيروت سال 1376(32/1 و 34)،چاپ اروپا(10 و 12)؛و مسند احمد(178/5 و 179)و(265/5-266)،و تاريخ طبرى،چاپ اروپا(152/1)؛و احاديثى ديگر در مصادر ديگر با الفاظى مختلف.
2- -طبقات ابن سعد،چاپ اروپا(8/1)،چاپ بيروت(30/1).

زمانش را كه همان همسر و فرزندانش بودند،هدايت كند.او از پيامبران اولو العزم يعنى بشير و نذير نبوده است.

از پيامبر خدا(ص)وارد شده است كه حضرت آدم را در سرزمين عراق،كه هم در آنجا چشم از جهان پوشيده بود به خاك سپردند.

حضرت آدم در زمان حيات به فرزندش«شيث»وصيّت كرد و او را به نگهدارى شريعتش و تبليغ آن بعد از وفاتش سفارش فرمود.به خواست خدا اخبار اين موضوع را در فصلهاى آتى پيگيرى مى كنيم.

ص: 50

ص: 51

3 اوصياى پس از حضرت آدم در كتب سيره

اشاره

*مقدمه *شيث هبة اللّه *انوش فرزند شيث *قينان فرزند انوش *مهلائيل فرزند قينان *يرد فرزند مهلائيل *اخنوخ فرزند يرد *متوشلح فرزند اخنوخ(ادريس) *لمك فرزند متوشلح

ص: 52

ص: 53

مقدمه

در طبقات ابن سعد و تاريخ طبرى و ديگر منابع-با تلخيص-از ابن عباس روايت شده است كه او گفت:

حواء براى آدم،هبة اللّه را به دنيا آورد كه به زبان عبرى به او«شيث»گفته مى شود و حضرت آدم او را وصى خود قرار داد.

شيث داراى فرزندى به نام انوش شد،و چون شيث بيمار شد،انوش را وصى خود كرد و از دنيا رفت.

قينان فرزند انوش،وصى پدرش انوش شد.

مهلائيل فرزند قينان و وصى پدرش بود.

يرد يا اليارد،فرزند مهلائيل و وصى او بود.

اخنوخ كه همان ادريس پيامبر است فرزند يرد و وصى او بود. (1)

متوشلح فرزند اخنوخ و وصى او بود.

لمك فرزند متوشلح و وصى او شد.

اين مطالب فشرده اى از روايت ابن سعد و طبرى از ابن عباس در مورد اخبار اوصياى

ص: 54


1- -براى يافتن اخبار مذكور مراجعه كنيد به طبقات ابن سعد،چاپ اروپا(14/1-17)؛ تاريخ طبرى،چاپ اروپا(153/1-165 و 166)؛و خبر وصيت آدم به شيث در تاريخ ابن اثير (19/1-20)و(40/1-48)؛و تاريخ ابن كثير(98/1)؛و تاريخ يعقوبى(11/1)و در آن گفته است كه اخنوخ همان ادريس پيامبر(ع)مى باشد.

حضرت آدم مى باشد.

اخبار اينان با شرح و تفصيل كافى در تاريخ يعقوبى متوفاى سال 284 هجرى،و مسعودى متوفاى سال 346 هجرى،و سبط بن جوزى متوفاى سال 654 هجرى به شرحى كه گفته خواهد شد،آمده است.

ص: 55

شيث هبة اللّه در كتابهاى سيره

اشاره

*ولادت شيث *وصيت حضرت آدم(ع)به او *حكم او،و حج خانۀ خداى او *وصيت او به فرزندش انوش

ص: 56

ص: 57

ولادت شيث

مسعودى در مروج الذهب مى نويسد:

چون حواء به شيث باردار شد نورى در پيشانيش درخشيدن گرفت،و زمانى كه شيث را به دنيا آورد آن نور به شيث منتقل گرديد.بعد از اينكه شيث بالغ گرديد و جوانى برومند و كامل شد،حضرت آدم او را وصى خود كرد و وصيتش را با او در ميان نهاد،.و او را آگاه كرد كه او حجت خدا بعد از آدم است و خليفۀ خداست بر روى زمين.او بايد حق را به اوصيائش برساند و او دومين كسى است كه نور پيامبر خاتم به او منتقل شده است (1).

وصيت حضرت آدم به شيث

در اخبار الزمان آمده است:

هنگامى كه خداوند مرگ آدم را اراده فرمود،به وى فرمان داد تا وصيت خود را به فرزندش شيث بسپارد و همۀ علوم و دانشى را كه به وى آموخته شده بود به او بياموزد،و آدم نيز چنين كرد (2).

در تاريخ يعقوبى آمده است:

ص: 58


1- -فشرده اى از شرح حال شيث در مروج الذهب مسعودى(47/1-48).
2- -فشرده اى از اخبار الزمان مسعودى،چاپ دار الاندلس بيروت،سال 1978 م؛سبط بن جوزى نيز برخى از اخبار وصيت را در شرح حال شيث،در مرآة الزمان،چاپ دار الشروق بيروت سال 1405 ه ص 223 آورده است.

چون مرگ آدم(ع)فرا رسيد،شيث به همراه فرزند و فرزندزاده اش به خدمت او رسيد.

حضرت آدم بر آنها درود فرستاد و بر ايشان از خداوند بركت خواست،سپس وصيتش را در اختيار شيث گذاشت و به او دستور داد كه جسدش را حفظ كند و پس از مرگ در غار گنج بگذارد،و سپس او به نوبۀ خود به فرزند و فرزندزادگانش يكى پس از ديگرى وصيت كند و به هنگام مرگ هر كدام ديگرى را وصى خود نمايد؛و چون از سرزمين خود فرود آمدند جسد او را برگيرند و در وسط زمين قرار دهند.سپس به شيث دستور داد تا پس از او قائم مقام وى در فرزندانش بوده،آنان را به تقواى الهى و عبادت و پرستش نيكوى او فرمان دهد،و آنان را از اختلاط با قابيليان ملعون بازدارد .سپس حضرت آدم بر همۀ آنها درود فرستاد و آنگاه ديده بر هم نهاد و به روز جمعه جهان را بدرود گفت (1).

قضاوت او،و حج خانۀ خدا

الف-در تاريخ يعقوبى آمده است:

شيث پس از مرگ پدرش حضرت آدم به جاى او نشست و مردم را به تقواى الهى و كار نيكو فرمان داد. (2)

و در اخبار الزمان آمده است:

خداوند شيث را فرمان داد تا خانۀ كعبه را بسازد،و حج و عمره به جاى آورد.شيث نخستين كسى است كه عمره به جاى آورده است. (3)

ب-در كتاب مرآة الزمان آمده است:

هنگامى كه آدم از دنيا رفت،شيث به مكه آمد و حج و عمره بگزارد و خانۀ كعبه را كه فرسوده شده بود تجديد بنا كرد و آن را با سنگ و گل بساخت،و به عمران و آبادى زمين پرداخت،و همچون پدرش حدود خدا را بر مفسدان جارى كرد. (4)

ص: 59


1- -تاريخ يعقوبى،چاپ بيروت(7/1).
2- -تاريخ يعقوبى(8/1).
3- -اخبار الزمان ص 76.
4- -مرآة الزمان ص 223.

ج-در كتاب مروج الذهب آمده است:

هنگامى كه آدم به شيث وصيت كرد،شيث آن را برگرفت و محتواى آن را به خاطر سپرد و به فرمانروايى و حكومت ميان مردم پرداخت و مقررات پدرش را به اجرا گذاشت.

سپس همسرش از او بار گرفت و انوش را به دنيا آورد.آنگاه بود كه نور درخشان موجود در پيشانى شيث به انوش منتقل گرديد.اين انتقال به هنگام ولادت او صورت گرفت.چون انوش به حد كمال رسيد،شيث وديعۀ آدم(ع)را به او سپرد و او را از موقعيت و شرف و كرامت اين وصيت آگاه ساخت و به او سفارش كرد كه[او نيز]فرزندش را به حقيقت اين شرف و كرامت با خبر سازد و فرزندانشان را نيز بر اين امر آگاه گردانند،و امر اين وصيت را مادام كه نسلشان بر قرار است در ميان خود يكى پس از ديگرى انتقال دهند. (1)

وصيت همچنان جارى بود و از قرنى به قرن ديگر منتقل مى شد تا اينكه خداوند نور تابان را به عبد المطلب و از او به فرزندش عبد اللّه پدر رسول خدا(ص)رسانيد؛و ما به خواست خدا اخبار برخى از ايشان را ضمن اخبار اجداد پيامبر(ص)خواهيم آورد.

وصيت شيث به فرزندش انوش

در تاريخ يعقوبى آمده است:

چون مرگ شيث فرا رسيد،فرزندان و فرزندزادگانش كه شامل انوش و قينان و مهلائيل و يرد و اخنوخ و زنان و فرزندانشان بودند گرد بستر او را گرفتند.شيث بر آنان درود فرستاد و بر ايشان از خداوند بركت خواست و پيش از همه،به اين امر سفارش كرد كه با فرزندان قابيل ملعون آميزش نكنند،آنگاه به فرزندش انوش وصيت كرد و او را فرمان داد تا جسد آدم را همچنان نگهدارد،و اينكه تقواى الهى پيشه كند و قومش را نيز به تقواى الهى و عبادت نيكو فرمان دهد؛آنگاه ديده از جهان فرو بست. (2)

ص: 60


1- -مروج الذهب مسعودى(48/1).
2- -تاريخ يعقوبى(8/1-9).

ص: 61

انوش فرزند شيث

اشاره

*ولادت انوش،و وصيت شيث به او،و انتقال نور خاتم پيامبران(ص)به او *نخستين كسى كه درخت كاشت و كشاورزى كرد *وصيت انوش به پسرش قينان،و تعليم صحف حضرت آدم(ع)به او *وفات انوش

ص: 62

ص: 63

ولادت انوش،و وصيت شيث به او،و انتقال نور خاتم

پيامبران(ص)به او

در مرآة الزمان آمده است:

انوش در زمان حيات حضرت آدم(ع)به دنيا آمد.آنگاه كه شيث مرگ خود را نزديك ديد فرزندش انوش را وصى خود گردانيد،و او را از نورى كه به هنگام تولد او به وى منتقل شده است-يعنى نور پيامبر خاتم(ص)كه از نسل او به دنيا خواهد آمد-آگاه نمود و او را فرمان داد كه فرزندانش را از اين افتخار و شرف كه از بزرگى به بزرگ ديگر و از نسلى به نسل ديگر منتقل خواهد شد آگاه كند.

انوش بعد از فوت پدرش به نيكوترين وجهى به انجام فرامين او برخاست و به تدبير امور رعايا و اجراى قوانين الهى همانگونه كه در زمان پدرش بود قيام نمود.او نخستين كسى است كه نخل خرما بنشاند و دانه در زمين بيفشاند. (1)

اولين كسى كه درخت نشاند و زراعت كرد

در مروج الذهب آمده است:

انوش به عمران و آبادانى زمين برخاست.بعد از اينكه فرزندش قينان به دنيا آمد،نور تابنده در پيشانى قينان درخشيدن گرفت.انوش دربارۀ اين نور از قينان پيمان گرفت (2)

ص: 64


1- -مرآة الزمان ص 223.
2- -مروج الذهب مسعودى(49/1).

(يعنى از او پيمان گرفت كه حاملان نور پيامبر خاتم(ص)را كه از فرزندان او خواهند بود، از وجود و بركت آن نور آگاه سازد).

وصيت انوش به پسرش قينان،و تعليم صحف آدم(ع)به او

در اخبار الزمان آمده است:

انوش پسر شيث بود كه نخستين فرزند او به حساب مى آمد و وصىّ پدرش بود.انوش نيز به نوبۀ خود پسرش قينان را وصىّ خود قرار داد،و صحف[حضرت آدم]را به وى تعليم داد. (1)

در تاريخ يعقوبى آمده است:

انوش فرزند شيث،بعد از پدر به حفظ و نگهدارى مفاد وصيت پدر و جدش برخاست.

او به نكوترين وجهى خدا را بندگى و عبادت كرد،و قومش را نيز فرمان داد تا به نحو احسن خداى را عبادت كنند. (2)

وفات انوش

در تاريخ طبرى آمده است:

انوش بعد از پدرش به ادارۀ امور ملك،و نظم و تدبير رعايا پرداخت. (3)

هنگامى كه ارتحالش فرا رسيد،فرزندان و فرزندزادگانش:قينان،مهلائيل،يرد،اخنوخ، متوشلح،و زنان و فرزندانشان را فرا خواند،و چون همگى حاضر آمدند بر آنها درود فرستاد و بر ايشان از خداوند بركت خواست؛و از اينكه حتى يكى از فرزندان ايشان قصد آميزش با دودمان قابيل ملعون را داشته باشد برحذرشان داشت.آنگاه قينان را وصى خود معرفى نمود و او را به نگهدارى جسد آدم سفارش كرد و همه را فرمان داد تا در خدمت وى خداى را نماز گزارند،و او را بسيار تقديس كنند.آنگاه ديده بر هم نهاد و دنيا را بدرود گفت. (4)

ص: 65


1- -اخبار الزمان ص 223-224.
2- -تاريخ يعقوبى چاپ بيروت(8/1).
3- -تاريخ طبرى،چاپ اروپا(165/1).
4- -تاريخ يعقوبى(8/1-9).

قينان فرزند انوش

اشاره

*به دنيا آمدن قينان و درخشش نور خاتم پيامبران(ص)در پيشانى او *انوش صحف حضرت آدم را به قينان تعليم داده،دستور مى دهد كه نماز را برپا دارد و ساير احكام را اجرا نمايد.

*وصيت قينان به فرزندش مهلائيل

ص: 66

ص: 67

به دنيا آمدن قينان و درخشش نور خاتم پيامبران(ص)در پيشانى او

الف-در مروج الذهب آورده است:

قينان فرزند انوش به دنيا آمد در حالى كه آن نور معهود در پيشانيش مى درخشيد(نور خاتم پيامبران(ص).انوش با تولد قينان،در مورد وصايت و جانشينى او،از ديگران پيمان گرفت. (1)

ب-در كتاب مرآة الزمان آمده است:

چون زمان مرگ انوش فرا رسيد به پسرش قينان وصيت كرد،و نور معهود به قينان منتقل شد.انوش قينان را به(حقيقت)آن سرّ كه به وى سپرده شده بود آگاه ساخت.پس از وفات انوش،قينان روش پدر را در پيش گرفت. (2)

مؤلف مى گويد:مقصود از سرّ،همان نور حضرت خاتم پيامبران(ص)است كه پياپى از يكى از آنها به ديگرى منتقل مى شد،و ما معناى اين عهد را به خواست خدا به دنبال همين مطالب بررسى خواهيم كرد.

ص: 68


1- -مروج الذهب(49/1).
2- -مرآة الزمان ص 224.
انوش صحف را به قينان تعليم و وى را به اقامه نماز و ديگر احكام فرمان داد

در كتاب اخبار الزمان آمده است:

انوش فرزندش قينان را وصىّ خود كرد.او پيش از آن صحف حضرت آدم(ع)را به وى آموخته بود،و پاره هاى زمين و اينكه چه چيزى را در درون خود دارند برايش بيان كرد.

او قينان را فرمان داد تا نماز را برپا دارد و زكات بپردازد و حج بگزارد و با فرزندان قابيل بجنگد.قينان فرمان برد و دستورات پدر را به اجرا گذارد. (1)

وصيت قينان به فرزندش مهلائيل

در تاريخ يعقوبى آمده است:

قينان كه مردى خوش برخورد،پرهيزكار و مقدس بود بعد از پدرش به انجام وظايف خود برخاست،و قوم خود را به فرمانبردارى از خدا و نيكو عبادت كردن او،و پيروى از سفارشهاى حضرت آدم و شيث فرمان داد.

چون قينان را مرگ فرا رسيد،فرزندان و فرزندزادگان او يعنى مهلائيل،يرد،متوشلح و لمك و زنان و فرزندان آنها به حضور او گرد آمدند.قينان بر آنان درود فرستاد و بر ايشان از خدا طلب بركت كرد،آنگاه به مهلائيل وصيت كرد و وى را به حفظ و نگهدارى جسد حضرت آدم(ع)فرمان داد. (2)

ص: 69


1- -اخبار الزمان ص 77.
2- -تاريخ يعقوبى(9/1).

مهلائيل پسر قينان

اشاره

*مهلائيل قومش را به فرمانبردارى از خدا فرمان ميدهد *مهلائيل نخستين كسى است كه درخت را بريد،و شهرها،و مسجدها ساخت و به استخراج معادن پرداخت.

*مهلائيل به فرزندش يرد وصيت مى كند و صحف حضرت آدم را به او مى آموزد.

*مهلائيل قومش را از انتقال نور خاتم پيامبران(ص)به وى آگاه مى سازد.

ص: 70

ص: 71

مهلائيل قومش را به فرمانبردارى از خدا فرمان ميدهد

در تاريخ يعقوبى آمده است:

بعد از قينان،وصى او مهلائيل در ميان قومش بپا خاست و آنان را به فرمانبردارى از خداى تعالى و پيروى از وصيت پدرش فرمان داد.

چون مرگ مهلائيل فرا رسيد،پسرش«يرد»را وصى خود اعلام كرد و سفارش جسد آدم(ع)را به او نمود.آنگاه از دنيا رفت. (1)

در مرآة الزمان آمده است:

قينان به هنگام مرگ،پسرش مهلائيل را وصى خود گردانيد،و او را از نورى كه به او انتقال يافته است آگاه نمود.مهلائيل نيز همان سيرۀ پدر را با مردم در پيش گرفت. (2)

نخستين كسى كه خانه ساخت و مساجد بپا نمود و معدن استخراج كرد

در تاريخ طبرى آمده است:

مهلائيل نخستين كسى است كه درخت ببريد[و از چوبش بهره جست]و خانه بساخت و به استخراج معادن پرداخت،و مردمان زمانش را بر آن داشت كه براى عبادت محلى ويژه تهيه كنند.او اول كسى است كه بنياد شهر بر روى زمين نهاد؛دو شهرى را كه وى بنياد

ص: 72


1- -تاريخ يعقوبى(10/1).
2- -مرآة الزمان ص 224.

گذاشته يكى بابل در حوالى كوفه،و ديگرى شهر شوش بوده است. (1)

در تاريخ كامل ابن اثير آمده است:

مهلائيل نخستين كسى است كه آهن را استخراج كرد و از آن ابزار صناعت بساخت.او مردم را به كار زراعت و كشاورزى تشويق كرد و دستور داد تا جانوران درنده را بكشند و پوست آنها را بر تن كشند،و گاو و گوسفند و حيوانات بيابانى را سر ببرند و از گوشت آنها بخورند. (2)

وصيّت مهلائيل به پسرش يرد

در اخبار الزمان آمده است:

مهلائيل پسرش يوارد[ يرد]را وصىّ خود كرد،و صحف آدم(ع)را به وى آموخت، و قسمتهاى زمين را و اينكه در جهان چه پيش خواهد آمد تعليم وى كرد؛و كتاب سرّ ملكوت را كه مهلائيل فرشته،آدم(ع)را ياد داده بود و اوصياء،آن را سربسته و مهر شده به ارث مى بردند به وى تسليم نمود. (3)

ص: 73


1- -تاريخ طبرى(168/1).
2- -الكامل فى التاريخ(22/1).
3- -اخبار الزمان ص 77.

يوارد پسر مهلائيل

اشاره

*به دنيا آمدن يوارد،و انتقال نور پيامبر خاتم(ص)به او *وصيت پدرش مهلائيل به او *وصيت يوارد به فرزندش اخنوخ ادريس پيامبر(ع)

ص: 74

ص: 75

به دنيا آمدن يرد و انتقال نور به او

در مروج الذهب آمده است:

يارد (1)،پسر مهلائيل به دنيا آمد،و نورى كه(از وصيّى به وصىّ ديگر)به ارث مى رسيد به او منتقل گشت؛پيمان بسته شد،و حق بر جاى خود قرار گرفت. (2)

وصيت مهلائيل به پسرش يرد

در كتاب مرآة الزمان آمده است:

مهلائيل به پسرش يرد وصيّت كرد،و او را از سر مكنون(راز پنهان)و انتقال نور به حضرت خاتم(ص)آگاه گردانيد.يرد سيرت نيكوكاران را در پيش گرفت.

در تاريخ يعقوبى آمده است:

پس از مهلائيل،يرد بر جاى او قرار گرفت.او مردى با ايمان،و خداى عزّ و جلّ را عبادت گزارى كامل بود،و شبانه روز نماز بسيار مى گزارد.

در زمان يرد بود كه فرزندان شيث پيمانى را كه بينشان استوار بود شكستند،(و

ص: 76


1- -در نسخه هاى تورات عربى يرد را«يوارد»،نوشته است.در مرآة الزمان ص 224«يرد»را به عنوان تعريب يوارد موجود در تورات به كار برده است.در تاريخ يعقوبى(10/1)يرد را به ازاى مخفف يوارد تورات در مروج الذهب(50/1)«لور»تحريف شده را استعمال كرده و در اخبار الزمان ص 77 و تاريخ ابن اثير(22/1)و طبرى(168/1)يوارد قيد شده است.
2- -مروج الذهب(50/1).

بر عكس سفارشهاى شيث و ديگران،از كوه رحمت)به زير آمده به سرزمين قابيليان پاى نهادند و در معاصى با ايشان همداستان شدند. (1)

وصيت يرد به پسرش ادريس

چون مرگ يرد فرا رسيد،پسران و پسرزادگانش يعنى اخنوخ،متوشلح،لمك و نوح به گردش فراهم آمدند.يرد بر آنها درود فرستاد و بر ايشان از خداوند بركت خواست.آنگاه پسرش اخنوخ(ادريس)را فرمان داد كه همواره در غار گنج-كه جسد آدم(ع)در آن قرار داشت-نماز بگزارد،سپس ديده بر هم نهاد و از دنيا برفت (2).

ص: 77


1- -تاريخ يعقوبى(11/1)؛و اخبار الزمان ص 77.
2- -تاريخ يعقوبى(11/1).

ادريس پيامبر خدا(ع)(اخنوخ)

اشاره

1-نام ادريس در قرآن كريم 2-ادريس در كتابهاى سيره *فرود آمدن صحف آسمانى بر ادريس *خداوند به ادريس نام ماه ها و كواكب را ياد داده است *ادريس نخستين كسى است كه نخ و سوزن بكار برد و لباس دوخت *اختلاط فرزندان شيث با فرزندان قابيل در عهد ادريس *وصيت ادريس به فرزندش متوشلح

ص: 78

ص: 79

1-نام ادريس در قرآن كريم
اشاره

خداى تعالى در سورۀ مريم مى فرمايد:

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا* وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا (1)

و ياد كن در اين كتاب ادريس را كه او پيامبرى صديق بود*و ما به او مكانى والا عطا كرديم.

شرحى از اين كلمات

الف-صدّيق:

تصديق كنندۀ تمام اوامر الهى و پيامبران او،همانگونه كه در سورۀ حديد مى فرمايد:

وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ... (2)

آنان كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده اند،آنها صدّيقان هستند.

چنين چيزى امكان ندارد مگر زمانى كه قول و فعل انسان در پذيرش امر خدا و ترك هواى نفس يكى باشد.بنابراين صديقان پس از انبياء قرار دارند و هر نبى صديق است،اما برخى صديقان از انبياء نمى باشند.

ب-عليّا:

ص: 80


1- -مريم56/ و 57.
2- -حديد19/.

عليا در اينجا به معناى مكان رفيع است.

و در تورات آمده است:اخنوخ به همراه خدا رفت و ديده نشد،زيرا خداوند او را برگرفته بود.

2-ادريس در كتب سيره
به دنيا آمدن ادريس،و انتقال نور خاتم انبيا(ص)به او

در تاريخ طبرى آمده است:

پدر ادريس پيامبر،يرد و مادرش بركنا بوده است.او زمانى به دنيا آمد كه از عمر حضرت آدم(ع)ششصد و بيست و دو سال گذشته بود.او از آن روى به ادريس معروف گرديد كه صحف آدم و شيث را بسيار مطالعه مى كرد.

ادريس نخستين پيامبر بعد از حضرت آدم(ع)است.او حامل نور محمدى بود و نخستين كسى است كه لباس دوخت و آن را به تن كرد.

در حديث آمده است كه روزى انبياء يا از راه كشاورزى تأمين مى شود يا از دامدارى مگر ادريس پيامبر كه او خياط بود.از حضرت امام صادق(ع)روايت شده است كه فرمود:

مسجد سهله-در كوفه-خانۀ ادريس پيامبر بوده كه در آن خياطى مى كرد و نماز مى گزارد.

ادريس چون به شصت و پنج سالگى رسيد با زنى بنام«أدانه»ازدواج كرد و او متوشلح و پسران و دختران ديگر بزاد.آنگاه از فرزندان شيث خواست كه خداى را عبادت كنند و از شيطان پيروى ننمايند و با قابيليان در كارهاى زشت و گمراهى در نياميزند،كه از او پذيرا نشدند و گروهى از ايشان با فرزندان قابيليان مخلوط شده،ارتكاب معاصى و محرمات در ميانشان رو به فزونى نهاد.هر قدر كه ادريس ايشان را به خير دلالت مى كرد و از معاصى بازمى داشت ،آنها سر مى تافتند و از كارهاى زشت دست بردار نبودند.بنابراين او در راه خدا با ايشان جنگيد،جمعى را كشت و گروهى از فرزندان قابيليان را به اسارت برد و به بردگى گرفت.تمام اين وقايع در ايام زندگانى حضرت آدم(ع)صورت گرفته است.

زمانى كه ادريس به سن سيصد و هشت سالگى رسيد،حضرت آدم(ع)چشم از جهان

ص: 81

فروبست.

ادريس در سن سيصد و شصت و پنج سالگى بنا به فرمان خدا پسرش متوشلح را به جانشينى خود برگزيد و به او و خانواده اش متذكر شد كه خداوند فرزندان قابيل و هر كس را كه با ايشان معاشرت كند و به آنها متمايل باشد عذاب خواهد كرد،پس از اين لحاظ آنها را از معاشرت و آميزش با آنها منع فرمود. (1)

در همان هنگام از سن وصىّ او(متوشلح)كه حامل نور محمدى(ص)بود سيصد سال مى گذشت و پدران او از يرد تا حضرت شيث همگى زنده بودند و حيات داشتند. (2)

نزول صحف آسمانى بر ادريس و خياطى او

در مروج الذهب آمده است:

پس از يرد،پسرش اخنوخ كه همان ادريس پيامبر(ع)است جاى پدر را گرفت.

صابئين (3)چنين گمان دارند كه ادريس همان هرمس است،و اوست كه خداوند عز و جل در كتابش خبر داده است كه وى را به مكانى رفيع بركشيده است.ادريس نخستين كسى بود كه خياطى كرد و براى دوختن سوزن بكار برد.بر ادريس پيامبر(ع)سى صحيفه نازل شد و پيش از او بر حضرت آدم بيست و يك صحيفه و بر شيث نيز بيست و نه صحيفه نازل شده بود كه در آن تسبيح و تهليل آمده است. (4)

خداوند،ادريس پيامبر را اسامى برجها و ستارگان آموخت

در مرآة الزمان آمده است:

ادريس پيامبر در زمان حضرت آدم به دنيا آمد.او نخستين كسى است كه فرزندان و نوادگان قابيل را به اسارت برد و برخى را نيز به بردگى گرفت.او در علم نجوم و موقعيت آسمان و بروج دوازده گانه و كواكب و سيارات اطلاعاتى وسيع داشت،و خداوند شناخت

ص: 82


1- -تاريخ طبرى(115/1-117).
2- -مراجعه كنيد به:تاريخ طبرى(117/1 و 118).
3- -مراجعه كنيد به:فرهنگ فارسى معين(963/5).
4- -مروج الذهب(50/1).

همۀ آنها را به وى الهام فرموده بود. (1)

اختلاط نوادگان شيث و قابيل در زمان ادريس(ع)

در تاريخ يعقوبى آمده است:

بعد از يرد،پسرش اخنوخ به جاى پدر نشست،و به عبادت خداى سبحان پرداخت.در زمان اخنوخ فرزندان و نوادگان شيث و زنان و فرزندانشان(از كوه رحمت)به زير آمده نزد قابيليان رفتند و با آنها درآميختند.اين كار نوادگان شيث بر اخنوخ گران آمد،بنابراين پسرش متوشلح و لمك و نوح را فرا خواند و به آنها گفت:«من مى دانم كه خداوند اين امت را به عذابى سخت خواهد گرفت و رحمت نخواهد فرمود.»

اخنوخ نخستين كسى است كه قلم به دست گرفت و خط بنوشت.او به فرزندانش وصيت كرد كه خداى را خالصانه عبادت كنند و صدق و يقين بكاربرند.آنگاه خداوند ادريس(ع)را از زمين بر گرفت و به آسمان برد. (2)

بنابر آنچه كه ذكر شد،ادريس(ع)صدّيق و نبى بوده،خداوند كتاب و حكمت به وى مرحمت كرده بود و او مردمان زمانش را به شريعت الهى هدايت نموده بود.سپس خداوند وى را به مكانى رفيع بركشيد.با اين همه او از جانب خداوند به پيامبرى قومش برانگيخته نشده،و با آيه و معجزه اى از سوى خداوند،بيم دهنده و منذر ايشان نبوده است.

در طبقات ابن سعد به سندش از ابن عباس روايت كند كه گفت:

نخستين نبىّ بعد از حضرت آدم(ع)،ادريس بوده كه همان اخنوخ فرزند يرد مى باشد....پسر اخنوخ،متوشلح نام داشته كه وصىّ پدر بوده،و اخنوخ فرزندان ديگرى هم داشته است.پسر متوشلح،لمك است كه وصى پدر بوده،و به غير از او فرزندان ديگرى هم

ص: 83


1- -مرآة الزمان ص 229.
2- -تاريخ يعقوبى(11/1)،چاپ بيروت دار صادر؛تاريخ طبرى،چاپ اروپا (173/1-174،350)؛طبقات ابن سعد،چاپ بيروت(39/1)و چاپ اروپا(16/1)در بيان اخبار ادريس پيامبر؛اخبار الزمان ص 77؛مروج الذهب(50/1)؛مرآة الزمان(229)؛خبر رفعت او به آسمان در كتاب تاريخ يعقوبى و مرآة الزمان آمده است.

داشته است.پسر لمك حضرت نوح(ع)بوده است.... (1)

وصيت يوارد به فرزندش اخنوخ

در كتاب اخبار الزمان آمده است:

يوارد به اخنوخ وصيت كرد و علومى را كه در نزد خود داشت به وى تعليم داد،و مصحف سرّ را تسليم وى كرد.

ص: 84


1- -طبقات ابن سعد،چاپ بيروت(39/1)و چاپ اروپا(16/1)در بيان اخبار ادريس پيامبر.

ص: 85

متوشلح پسر اخنوخ يا ادريس پيامبر(ع)

اشاره

*ادريس به پسرش متوشلح وصيت كرد و او را از نور حضرت خاتم پيامبران(ص)كه به او منتقل گرديده است آگاه كرد *آبادانى شهرها توسط او.

*نخستين كسى كه بر مركب سوار شد.

ص: 86

ص: 87

وصيت ادريس(ع)به پسرش و نور خاتم انبياء(ص)

در كتاب اخبار الزمان آمده است:

ادريس به پسرش متوشلح وصيت كرد زيرا خداوند به او وحى كرده بود كه به پسرت متوشلح وصيت كن كه من به همين زودى از صلب او پيامبرى مبعوث مى كنم كه كارهايش مورد تأييد و رضايت ماست. (1)

در كتاب مرآة الزمان آمده است:

ادريس به پسرش متوشلح وصيت كرد،و چون با وى پيمان به جاى آورد او را از نورى كه به وى منتقل گرديده است(نور حضرت ختمى مرتبت(ص)آگاه نمود.متوشلح نخستين كسى است كه بر شتر سوار شده است. (2)

در كتاب مروج الذهب آمده است:

متوشلح پسر اخنوخ پس از پدر به جاى او نشست و به آبادانى شهرها و بلاد پرداخت و نور درخشانى در پيشانيش تلألؤ مى كرد (3)-نور حضرت ختمى مرتبت(ص) (4).

در تاريخ طبرى آمده است:

ص: 88


1- -اخبار الزمان ص 79.
2- -مرآة الزمان(229)و گفته است كه او يا«متوشلح»است يا«متوشلخ».
3- -اخبار الزمان ص 79؛و مرآة الزمان(229)و گفته است كه او يا«متوشلح»است يا «متوشلخ»؛و مروج الذهب(50/1)؛و تاريخ طبرى(173/1).
4- -مروج الذهب(50/1).

اخنوخ او(متوشلح)را بنا به فرمان خداوند به جانشينى خود برگزيد و پيش از آنكه از دنيا برود به او و خانواده اش سفارشهاى لازم را نمود،و آنان را آگاه ساخت كه خداى عزّ و جلّ به زودى قابيليان و هر كس را كه با آنها آميزش كند و يا دوستدارشان باشد را عذاب خواهد كرد،و آنها را از اختلاط با آنان نهى فرمود. (1)

نخستين سواركار

در تاريخ طبرى آمده است:

او(متوشلح)نخستين كسى است كه بر مركب سوار شده است.او در جهاد پيرو پدرش بود و در ايام زندگانيش در طاعت و عبادت خداوند راه پدرانش را در پيش گرفته بود. (2)

ص: 89


1- -تاريخ طبرى(173/1).
2- -تاريخ طبرى(173/1).

لمك پسر متوشلح

اشاره

*وصيت متوشلح به لمك *ازدواج فرزندان شيث و قابيل،و اختلاط نسلهاى ايشان و به دنيا آمدن نسلى سركش و تبه كار از ايشان *تنها ماندن هشت تن از نسل شيث *وصيت لمك به نوح(ع)

ص: 90

ص: 91

وصيت متوشلح به پسرش لمك

در تاريخ طبرى و اخبار الزمان آمده است:

چون مرگ متوشلح فرا رسيد،به پسرش لمك-به معناى جامع-كه پدر نوح(ع)بود وصيت كرد و با او پيمان بست و صحف و كتابهاى مهر شده ادريس پيامبر را در اختيار او گذاشت و بدين سان وصيت به او منتقل گرديد (1).

ازدواج نوادگان شيث و قابيل و به دنيا آمدن زورگويان و سركشان از اين ازدواج ها

در مروج الذهب آمده است:

در ايام لمك رويدادها و اختلاط در نسلها پديد آمد (2)؛يعنى اختلاط نسل شيث و نسل قابيل ملعون.

در تاريخ يعقوبى-با تلخيص-آمده است:

لمك پس از پدرش به طاعت و عبادت خداوند برخاست.در زمان او تعداد سركشان و ستمگران رو به فزونى نهاد،زيرا كه پسران شيث با دختران قابيل درآميختند و زورگويان از ايشان زاده شدند.

ص: 92


1- -اخبار الزمان(80)؛و تاريخ طبرى،چاپ اروپا(178/1).
2- -مروج الذهب(50/1).
تنها ماندن هشت تن از پسران شيث،و وصيت او به نوح(ع)

چون مرگ لمك فرا رسيد،نوح و سام و حام و يافث و زنانشان را بخواند.اينان كه هشت تن بودند،تنها بازماندگان اولاد شيث به شمار مى رفتند،و از اولاد شيث جز اين هشت نفر كس ديگرى(بر دين راستان)باقى نمانده بود،و بقيه از كوه مقدس پايين آمده به نزد اولاد قابيل رفته بودند و با آنها آميزش نموده بودند لمك بر اين هشت تن درود فرستاد و بر ايشان از خداوند بركت خواست و به آنها گفت:

از خداوندى كه آدم را آفريد مسئلت دارم كه بركت پدرمان آدم را به شما ارزانى دارد،و سلطنت و قدرت را در فرزندانتان قرار دهد.اى نوح!من مى ميرم،و از اهل عذاب جز تو كسى نجات نخواهد يافت.چون من مردم،مرا بردار و جنازه ام را در غار گنج(كه جنازۀ آدم(ع)در آن بود)قرار ده؛و آنگاه كه خدا خواست بر كشتى سوار شوى،جسد پدرمان آدم(ع)را بردار و با خود به پايين برو آن را در اتاق بالاى كشتى قرار ده،و خودت و فرزندانت در قسمت شرقى كشتى،و زنانت و زنان فرزندانت در ناحيۀ غربى آن مقام گيريد.جسد آدم(ع)بايد وسط شما قرار گيرد،نه شما به زنانتان دسترسى داشته باشيد و نه زنانتان به شما،و با آنها نخوريد و نياشاميد و به آنها نزديك نشويد تا از كشتى بيرون آييد.چون طوفان فرو نشست و از كشتى پاى بر زمين گذاشتيد،تو بر جسد آدم نمازگزار،آنگاه به سام پسر ارشدت سفارش كن تا جسد آدم را با خود ببرد و در وسط زمين قرار بدهد،و يكى از فرزندانش را نيز مقرر دارد كه نزد آن بماند.

تا آنجا كه مى گويد:خداوند فرشته اى از فرشتگان را راهنماى او(سام)مى كند تا وى را مونس باشد و به وسط زمين راهنمايى كند (1).

*** ما به نقل همين مقدار از اخبار انبياء و اوصياء پيش از حضرت نوح(ع)از قرآن كريم و منابع اسلامى بسنده مى كنيم،اينك به خواست خدا به نقل تواريخ ايشان از تورات مى پردازيم.

ص: 93


1- -تاريخ يعقوبى(12/1-13)،چاپ بيروت،سال 1379 ه.

4 تاريخ اوصياى پيامبران از تورات

اشاره

ص: 94

ص: 95

برخى از سرگذشتهاى اوصياء تا عصر نوح(ع)به نقل از تورات

در سفر تكوين،اصحاح پنجم آمده است:

اين كتاب مواليد آدم است.روزى كه خداوند آدم را به دست خويش آفريد،نرينه و مادينه.او را آفريد و بركتش داد و در همان روز آفرينش،وى را آدم ناميد.آدم صد و سى ساله بود كه پسرى هم شكل و شمايلش به دنيا آمد و او را«شيث»نام نهاد.آدم پس از به دنيا آمدن شيث هشتصد سال بزيست و در اين مدت پسرها و دخترها دارا شد.تمام مدت عمر آدم نهصد و سى سال بود و آنگاه از دنيا برفت.

شيث صد و پنج ساله بود كه فرزندش«انوش»به دنيا آمد.شيث پس از به دنيا آمدن انوش هشتصد و هفت سال بزيست و پسرها و دخترها دارا شد.تمام مدت عمر شيث نهصد و دوازده سال بود و آنگاه از دنيا برفت.

انوش نودساله بود كه پسرش«قينان»به دنيا آمد.انوش بعد از تولد قينان هشتصد و پانزده سال بزيست و پسرها و دخترها دارا شد.تمام مدت عمر انوش نهصد و پنج سال بود و آنگاه از دنيا برفت.

قينان هفتادساله بود كه پسرش«مهللئيل»به دنيا آمد.قينان بعد از تولد مهللئيل هشتصد و چهل سال بزيست و پسرها و دخترها دارا شد.تمام مدت عمر قينان نهصد و ده سال بود و آنگاه از دنيا برفت.

مهللئيل شصت و پنج سال داشت كه پسرش«يارد»به دنيا آمد.مهللئيل بعد از تولد

ص: 96

يارد هشتصد و سى سال بزيست و پسرها و دخترها دارا شد.تمام مدت عمر مهللئيل هشتصد و نود و پنج سال بود و آنگاه از دنيا برفت.

يارد صد و شصت و دوساله بود كه پسرش«اخنوخ»به دنيا آمد.يارد پس از تولد اخنوخ هشتصد سال بزيست و پسرها و دخترها دارا شد.تمام مدت عمر يارد نهصد و شصت و دو سال بود و آنگاه از دنيا برفت.

اخنوخ شصت و پنج سال داشت كه پسرش«متوشلح»به دنيا آمد.اخنوخ پس از به دنيا آمدن متوشلح تا رفتنش به نزد خدا سيصد سال ديگر در دنيا بود،و در اين مدت پسرها و دخترها دارا شد؛پس تمام مدت زندگى اخنوخ سيصد و شصت و پنج سال بود.اخنوخ به نزد خدا رفت و ديگر ديده نشد،زيرا كه خداوند او را برگرفته بود.

متوشلح صد و هشتاد و هفت ساله بود كه پسرها و دخترها دارا شد.تمام مدت عمر متوشلح نهصد و شصت و نه سال بود و آنگاه از دنيا برفت.

«لامك»صد و هشتاد و دو سال داشت كه پسرى دارا شد و نامش را نوح گذاشت و مى گفت:اين فرزند،ما را از كار و حاصل دسترنجمان و از حاصل زمينى كه پروردگار لعنتش كرده است بهره مند خواهد ساخت.

لامك پس از تولد نوح پانصد و نود و پنج سال بزيست و پسرها و دخترها دارا شد.

تمام مدت عمر لامك هفتصد و هفتاد و هفت سال بود و آنگاه از دنيا برفت.

نوح پانصدساله بود كه پسرانش،سام و حام و يافث به دنيا آمدند.

*** بدين سان تورات در نقل اخبار اوصياء بين آدم(ع)و نوح(ع)به ذكر مدت سن هر يك از ايشان بسنده كرده است،مگر در خبر اخنوخ كه جملۀ«و اخنوخ به نزد خدا رفت زيرا كه خداوند او را برگرفته بود»را نيز افزوده است.قرآن كريم نيز به همين امر اشاره كرده و فرموده است:«و رفعناه مكانا عليّا:او را به مكانى بلند بركشيديم».

ص: 97

نتيجۀ اين بحث

خداوند،آدم(ع)را بخشيد و او را براى هدايت مردمان و تبليغ آنچه را كه انسانهاى اوليۀ هم عصر او از احكام اسلام به آن نياز داشتند برگزيد و انتخاب فرمود.آنگاه او را به نزد خود برد،و اوصياء او پس از وى به محافظت و پاسدارى از شريعت او و تبليغ آن براى هدايت مردمان برخاستند.بشر تا زمان ادريس پيامبر(ع)مرحله،به مرحله به تمدن و گسترش آن نزديكتر مى شد،و در كنار پيشرفت تمدن نيازمند به بيان و شرح تازه اى از احكام اسلامى در مسير زندگى خويش بود.اين بود كه خداوند به ادريس پيامبر(ع)آنچه را كه مردمان هم عصرش از احكام اسلام به آن نياز داشتند وحى فرمود،و آن حضرت نيز رسالت خود را به نكوترين وجهى به انجام رسانيد،آنچه را كه خداوند به او وحى كرده بود به منظور هدايت مردمان به ايشان تبليغ كرد؛پس از آن،حكمت الهى بر آن قرار گرفت كه او را به جايگاه بلند مرتبه اى بركشد،و خدا مى داند كه او را چگونه و به كجا بالا برده است،و اين بحث را نيز مجالى براى پيگيرى آن نيست.

گذشته از اين،از اخبار انبياء و اوصياء در مصادر اسلامى چنين دريافتيم كه هر يك از ايشان از وصىّ خودش دربارۀ نور حضرت خاتم پيامبران(ص)(كه به او منتقل مى شد) پيمان مى گرفت،و او نيز با وصى بعد از خودش چنين مى كرد و او را متعهد مى نمود.تأكيد بر اين پيمان گرفتن،در قرآن مجيد بخوبى نمايان است:

وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشّاهِدِينَ* فَمَنْ تَوَلّى بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (1)

و هنگامى كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت،كه چون به شما كتاب و حكمت بخشيدم،آنگاه كه پيامبرى آمد كه گواهى به درستى كتاب شما داد،بايد كه به او ايمان آورده ياريش كنيد(خداوند به پيامبران فرمود:)آيا اقرار داريد و از

ص: 98


1- -آل عمران81/ و 82.

امت هاى خود مطابق آن پيمان گرفتيد؟گفتند:آرى اقرار داريم.فرمود:بر آنان گواه باشيد كه من هم با شما از گواهانم*پس كسى كه بعد از اين(يعنى بعد از آمدن رسولان)از حق روى بگرداند همانا از فاسقان خواهد بود*

طبرى در تفسير آيۀ اول از امير المؤمنين على(ع)آورده است كه فرمود:

خداوند،آدم و پيامبران بعد از او را به پيامبرى مبعوث نفرمود مگر اينكه از آنها دربارۀ حضرت محمد(ص)پيمان گرفت كه اگر آن حضرت مبعوث شد و آنها زنده بودند،به او ايمان آورده به ياريش برخيزند و از قومشان همان پيمان را بگيرند.سپس اين آيه را تلاوت فرمود: وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ... .

در تفسير آيۀ دوم،از آن حضرت آورده است كه آيۀ كريمه گوياى اين مطلب است كه خداوند مى فرمايد:بدين مطلب گواه امتهايتان باشيد كه من،هم بر شما گواهم و هم بر آنها.

پس اى محمد(ص)!هر كس پس از چنين عهد و پيمانى از همۀ آن امتها،از تو روى بگرداند از فاسقان خواهد بود (1).

قرطبى در تفسير آيۀ مورد بحث مى گويد:

«رسول»در اينجا،بنا به قول على و ابن عباس،حضرت محمد(ص)است.

مؤلف مى گويد:

اين دو آيه كه گذشت،ضمن مجموعه اى از آياتى آمده است كه خود گوياى مطلبى است كه از حضرت على(ع)روايت شده،كه در سرآغاز آن خداوند چنين مى فرمايد:

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلى كِتابِ اللّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (2)

آيا كسانى را كه اندك بهره اى از كتاب دارند نديدى كه چون به كتاب خدا دعوت شدند تا ميانشان داورى شود،گروهى از آنان پشت كرده روى/.

ص: 99


1- -تفسير طبرى(236/3 و 238)؛زاد المسير فى علم التفسير تأليف ابن جوزى(416/1)؛ تفسير ابن كثير(378/1)با تغيير در الفاظ؛و تفسير قرطبى(125/4).
2- -آل عمران23/.

برمى گردانند،و آنها اعراض كنندگانند؟

قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللّهُ... (1)

(اى پيامبر!)بگو:اگر آنچه را كه در دل داريد پنهان كنيد يا آشكار سازيد،خدا همه را مى داند...

قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ... (2)

(اى پيامبر!)بگو:اگر خدا را دوست داريد مرا پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد...

قُلْ أَطِيعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ (3)

(اى پيامبر!)بگو:خدا و پيامبر را اطاعت كنيد كه اگر از آن دو روى بگردانيد، بى گمان خدا كافران را دوست نخواهد داشت.

در آيات سى و چهار به بعد در همان سوره بيان مى دارد كه خداى تعالى آدم و نوح و...

را برگزيد،و اينكه او چگونه عيسى را آفريد و به سوى بنى اسرائيل فرستاد و اينكه حواريون به او ايمان آوردند.

سپس مى فرمايد:

فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا... نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ (4)

پس هر كس(دربارۀ عيسى(ع)بعد از آنكه به وسيلۀ وحى به آن آگاهى يافتى با تو مجادله كند،بگو:بيائيد...مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.

سپس در چند آيۀ بعد مى فرمايد:

يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ/.

ص: 100


1- -آل عمران29/.
2- -آل عمران31/.
3- -آل عمران32/.
4- -آل عمران61/.

تَعْلَمُونَ (1)

اى اهل كتاب!چرا حق را در لباس باطل اظهار مى كنيد،و با اينكه خود مى دانيد حق را پنهان مى كنيد؟

و در جاى ديگر مى فرمايد:

وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ... (2)

و آنگاه كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت،چون به شما كتاب و حكمت بخشيديم...

و بدين سان از سياق آيات معلوم مى شود كه مقصود فرمايش خداى تعالى از آيۀ 81 سورۀ آل عمران كه در آن مى فرمايد:«براى هدايت شما اهل كتاب رسولى از جانب خدا آمد كه گواهى به راستى كتاب و شريعت شما مى داد،تا ايمان آوريد و او را يارى كنيد...»اين است كه از امت ها پيمان گرفته شده است كه به رسالت حضرت ختمى مرتبت(ص)ايمان آورند،همان گونه كه تفسير آن را از حضرت امير(ع)آورديم.مضافا بر همۀ اينها توجه شما را به آياتى كه در آخر كتاب تحت عنوان«آخرين شريعت»خواهيم آورد جلب مى كنيم، مانند اين آيه كه مى فرمايد:

يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ

(اهل كتاب)او(پيامبر خاتم(ص)را چنان مى شناسند كه فرزندانشان را.

از تمام اين آيات درمى يابيم كه خداى متعال از انبياء گذشته عهد و پيمان گرفته است كه امتهايشان را به وجوب ايمان به رسالت حضرت خاتم(ص)آگاه كنند، (3)و اينكه هر يك از انبياء از وصىّ خود در اين مورد عهد و پيمان گرفته است.همانگونه كه شرح و تفصيل آن از منابع اسلامى،تا زمان نوح پيامبر(ع)گذشت.).

ص: 101


1- -آل عمران71/.
2- -آل عمران81/.
3- -لباب التأويل فى معانى التنزيل،معروف به تفسير خازن،در گذشته به سال 741 ه. (252/1)؛و تفسير بحر المحيط،ابو حيان،در گذشته به سال 745 ه.(508/2-509)؛و تفسير الدر المنثور،سيوطى،در گذشته به سال 911 ه.(47/2-48).

اينها برخى از اخبار پيامبران و اوصياء ايشان از حضرت آدم(ع)تا عصر نوح(ع)بود.

در زمان حضرت نوح،نوادگان شيث با نوادگان قابيل آميزش كردند و در نتيجه نسلى فاسد بوجود آوردند،سركش و گمراه و بت پرست.به خواست خدا اخبار ايشان را ضمن خبر نوح(ع)پى خواهيم گرفت.

ص: 102

ص: 103

5 اخبار نوح(ع)و اوصياء بعد از او

اشاره

*نوح عليه السلام *سام پسر نوح *ارفخشد پسر سام *شالح پسر ارفخشد

ص: 104

ص: 105

نوح عليه السلام

اشاره

*سيرۀ نوح در آيات قرآن *شرح كلمات *تفسير آيات *فشردۀ سرگذشت نوح(ع) *اخبار نوح(ع)در منابع اسلامى

ص: 106

ص: 107

سيره و روش نوح در آيات قرآن كريم

1-خداوند سبحان در سورۀ حديد آيه 26 مى فرمايد:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِيمَ وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ

و ما نوح و ابراهيم را(به رسالت)فرستاديم و در ميان فرزندانشان كتاب و نبوت را قرار داديم،پس برخى از ايشان هدايت يافتند و بسيارى به فسق و تباهى روى آوردند.

2-و در سورۀ عنكبوت آيه 14:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاّ خَمْسِينَ عاماً...

و ما نوح را(به رسالت)به سوى قومش فرستاديم،او نهصد و پنجاه سال در ميان آنان زندگى كرد....

3-و در سورۀ مؤمنون آيات 23-25:

فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ* فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ* إِنْ هُوَ إِلاّ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتّى حِينٍ

(نوح)گفت:اى قوم!خدا را بپرستيد كه جز او شما را خدايى نيست آيا از خدا

ص: 108

نمى ترسيد؟!*بزرگان كافر قوم او گفتند:اين(نوح)كسى نيست مگر بشرى چون شما كه مى خواهد بر شما سرورى كند،و اگر خدا مى خواست پيامبرى بفرستد فرشته اى مى فرستاد.ما(ادعاى او را)از پدران پيشين خود نشنيده ايم* اين مرد جز ديوانه اى بيش نيست.تا مدتى با او(مدارا كنيد)و انتظار بريد.

4-و در سورۀ شعراء آيات 106-108:

...قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ* إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ* فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِيعُونِ

...برادرشان نوح به ايشان گفت:آيا خدا ترس و پرهيزكار نمى شويد؟!*من براى شما پيامبرى امين هستم*پس از خدا بترسيد و مرا اطاعت كنيد.

5-و در سورۀ يونس آيه 72:

فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلَى اللّهِ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ

(نوح به امتش گفت:)پس اگر شما از حق روى بگردانيد،من از شما پاداشى نمى خواهم كه اجر و پاداشم بر خداست،و من مأمور هستم كه از مسلمانان بوده تسليم حكم او باشم.

6-و در سورۀ شعراء آيات 111-116:

قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ* قالَ وَ ما عِلْمِي بِما كانُوا يَعْمَلُونَ* إِنْ حِسابُهُمْ إِلاّ عَلى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ* وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِينَ* إِنْ أَنَا إِلاّ نَذِيرٌ مُبِينٌ* قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ

(قوم نوح به آن حضرت)گفتند:آيا به تو ايمان آوريم و حال آنكه تو را مردمانى پست پيروى مى كنند؟!*فرمود:مرا چه كار كه احوال و اعمال آنان را بدانم*حساب آنها با پروردگار من است اگر شعور داريد*و مرا نرسد كه مؤمنان را از گرد خود برانم*من فقط انذار كنندۀ آشكار هستم*گفتند:اى

ص: 109

نوح!اگر از اين سخنان كوتاه نيايى تو را سخت سنگسار مى كنيم.

7-و در سورۀ هود آيات 28-33:

قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ*... وَ يا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ* وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللّهُ خَيْراً اللّهُ أَعْلَمُ بِما فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظّالِمِينَ* قالُوا يا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقِينَ* قالَ إِنَّما يَأْتِيكُمْ بِهِ اللّهُ إِنْ شاءَ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ

(نوح)گفت:اى قوم!چه مى گوييد هرگاه ببينيد كه مرا دليلى روشن از جانب پروردگارم مى باشد و رحمت او شامل حالم شده،باز حقيقت از شما پوشيده خواهد ماند؟!آيا شما را على رغم ميلتان مجبور كنم؟!*اى قوم!اگر من آن مردمان خداپرست را از خود برانم،چه كسى مرا از خشم خدا يارى خواهد داد؟!آيا پند نمى گيريد؟!*من نمى گويم كه خزائن خدا نزد من است،و مدعى نيستم كه علم غيب ميدانم،و نمى گويم كه من فرشته هستم،و نمى گويم كه خدا به كسانى كه پيش چشم شما بى مقدارند خيرى نمى دهد،خدا به حالشان آگاهتر است،و من اگر اين سخنان را بگويم از ستمكاران به شمار خواهم آمد*گفتند:

اى نوح!تو با ما جدال كردى،و جدال با ما را به درازا كشاندى.اگر راست مى گويى آنچه را كه به ما وعده داده اى بياور*نوح گفت:اگر خدا بخواهد آن را بر شما خواهد آورد و شما در برابر آن هيچ قدرت و مفرى نداريد.

8-و در سورۀ نوح آيات 5-28:

قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلاً وَ نَهاراً* فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلاّ فِراراً* وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً* ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً* ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً* فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفّاراً* يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً* وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً* ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلّهِ وَقاراً* وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً* أَ لَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً* وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً* وَ اللّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً* ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيها وَ يُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً* وَ اللّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِساطاً* لِتَسْلُكُوا مِنْها سُبُلاً فِجاجاً* قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلاّ خَساراً* وَ مَكَرُوا مَكْراً كُبّاراً* وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْراً* وَ قَدْ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ لا تَزِدِ الظّالِمِينَ إِلاّ ضَلالاً* مِمّا خَطِيئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْصاراً* وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيّاراً* إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلاّ فاجِراً كَفّاراً* رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظّالِمِينَ إِلاّ تَباراً

قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلاً وَ نَهاراً* فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلاّ فِراراً* وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً* ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً* ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً* فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفّاراً* يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً* وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً* ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلّهِ وَقاراً* وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً* أَ لَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً* وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً* وَ اللّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً* ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيها وَ يُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً* وَ اللّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِساطاً* لِتَسْلُكُوا مِنْها سُبُلاً فِجاجاً* قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلاّ خَساراً* وَ مَكَرُوا مَكْراً كُبّاراً* وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْراً* وَ قَدْ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ لا تَزِدِ الظّالِمِينَ إِلاّ ضَلالاً* مِمّا خَطِيئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْصاراً* وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيّاراً* إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلاّ فاجِراً كَفّاراً* رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظّالِمِينَ إِلاّ تَباراً

نوح گفت:پروردگارا!من شب و روز قومم را فرا خواندم*اما دعوت من جز فرار بر آنها نيفزود*و من هر وقت دعوتشان كردم تا آنها را بيامرزى، انگشتانشان را در گوشهايشان كردند،و لباسشان را بر سر كشيدند و تكبر كردند،تكبرى عظيم*سپس من با صداى بلند آنها را دعوت كردم*و آنگاه آشكارا و پنهان دعوت خود را اظهار نمودم*و گفتم:از خدا مغفرت بخواهيد كه او بسيار آمرزنده است*تا بر شما باران فراوان فرو فرستد*و كمك كند شما را به اموال و پسران،و براى شما باغها و نهرهايى قرار دهد*شما را چه شده كه به عظمت خدا سر فرود نمى آوريد*حال آنكه شما را در انواع مختلف

ص: 110

آفريده است؟!*آيا نمى بينيد كه چگونه خداوند هفت آسمان را بالاى هم آفريده*و ماه را در ميان آنها نور،و آفتاب را چراغى بزرگ قرار داده*و خدا شما را از زمين به طرز خاصى رويانيد*و سپس شما را به آن بازمى گرداند و بطور مخصوصى خارج مى كند؟!*خداوند زمين را براى شما گستراند*براى آنكه در راههاى وسيع و دور آن،قدم بگذاريد*نوح گفت:پروردگارا!آنها مرا مخالفت كردند،و از كسى فرمان بردند كه مال و فرزندش جز گمراهى بر او نيفزود*و نيرنگ بكار بردند،نيرنگى عظيم*و گفتند:از خدايان خود دست برنداريد و آنها را رها نكنيد:بتهاى ود و سواع و يغوث و يعوق و نسر را*آنها بسيارى را گمراه كردند،بر ظالمان جز ضلالت ميفزاى*به خاطر گناهانشان غرق شدند و داخل آتش بزرگى گرديدند،و به جز خدا ياورى براى خود نيافتند*نوح گفت:پروردگارا!بر روى زمين احدى از كافران را زنده مگذار* كه اگر آنها را زنده بگذارى بندگان تو را گمراه كنند،و به جز بدكار كافر نزايند* پروردگارا!مرا و پدر و مادرم را بيامرز و نيز كسى را كه مؤمن به خانۀ من وارد شود،و هم مؤمنين و مؤمنات را؛و بر ستمگران به جز هلاكت و نابودى ميفزاى.*

9-و در سورۀ هود آيات 37-48:

وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ* وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنّا فَإِنّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ* فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ* حَتّى إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قَلِيلٌ* وَ قالَ ارْكَبُوا فِيها بِسْمِ اللّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ* وَ هِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبالِ وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ فِي مَعْزِلٍ يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِينَ* قالَ سَآوِي إِلى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاّ مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ* وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظّالِمِينَ* وَ نادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ* قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ* قالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاّ تَغْفِرْ لِي وَ تَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخاسِرِينَ* قِيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنّا عَذابٌ أَلِيمٌ

وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ* وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنّا فَإِنّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ* فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ* حَتّى إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قَلِيلٌ* وَ قالَ ارْكَبُوا فِيها بِسْمِ اللّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ* وَ هِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبالِ وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ فِي مَعْزِلٍ يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِينَ* قالَ سَآوِي إِلى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاّ مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ* وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظّالِمِينَ* وَ نادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ* قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ* قالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاّ تَغْفِرْ لِي وَ تَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخاسِرِينَ* قِيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنّا عَذابٌ أَلِيمٌ

و تحت مراقبت و راهنمايى ما كشتى بساز،و دربارۀ ظالمان با من سخن مگو كه غرق خواهند شد*نوح كشتى مى ساخت،و هرگاه گروهى از قومش بر او مى گذشتند مسخره اش مى كردند.نوح گفت:اگر ما را مسخره مى كنيد،ما نيز شما را همانطور مسخره خواهيم كرد*به زودى مى دانيد كدام است آنكه عذاب خواركننده به او مى رسد،و عذاب دائم بر او وارد مى شود*تا وقتى كه فرمان رسيد و تنور فوران كرد،گفتيم:از هر حيوان يك جفت در كشتى حمل كن، خانواده ات را هم سوار كن،مگر آن كس كه وعدۀ عذاب بر او گذشته است،و نيز مؤمنان را سوار كن؛و به او(نوح)ايمان نياورده بودند مگر اندكى*نوح به آنها گفت:در كشتى سوار شويد،حركت و ايستادن آن به نام خداست كه خداى من آمرزنده و مهربان است*كشتى،آنها را در موجى چون كوه به پيش مى برد.

نوح پسرش را كه در كنارى ايستاده بود بانگ زد و گفت:پسرم!با ما سوار شو و از كافران مباش*گفت:اينك به كوهى پناه مى برم كه مرا از سيل محفوظ دارد.نوح گفت:امروز از عذاب خدا نگاهدارى نيست،مگر آن كس كه خدا مورد رحمتش قرار داده است؛و موجى ميانشان حايل شد و غرق گرديد*

ص: 111

فرمان رسيد كه:اى زمين!آبت را فرو بر،و اى آسمان!(از باريدن)بازايست ؛ و آب فرو رفت و آنچه امر شده بود انجام يافت،و كشتى بر جودى قرار گرفت و گفته شد:دور باد ستمگران از رحمت خداوند*و نوح پروردگارش را ندا داد كه:پروردگارا!پسرم از خانوادۀ من است و وعدۀ تو نيز حق،و تو عادل ترين داوران هستى*خدا گفت:اى نوح!او از خانواده ات نيست،او عملى ناصالح است،آنچه را كه نمى دانى از من مخواه.من تو را موعظه مى كنم كه مبادا از جاهلان باشى*نوح گفت:پروردگارا به تو پناه مى برم كه از تو چيزى بخواهم كه بدان علم ندارم.اگر مرا عفو نكنى و بر من رحم ننمايى از زيانكاران مى شوم*گفته شد:اى نوح!فرود آى به سلامت و با فايده هايى بر تو و بر امتهايى از كسانى كه با تواند،امتهايى نيز هستند كه متاعشان مى دهيم،سپس از ما به آنها عذاب خواهد رسيد*.

10-و در سورۀ صافات آيات 71-88:

وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقِينَ* وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ* سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ* إِنّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ* إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ

و تنها خانوادۀ او را باقى گذارديم*و در ميان آيندگان نام نيكويش بگذاشتيم* سلام بر نوح در ميان مردمان باد*ما نيكوكاران را اينچنين پاداش مى دهيم* او از بندگان مؤمن ماست.

11-و در سورۀ هود آيه 49:

تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ

اينها از خبرهاى غيبى است كه بر تو وحى كرده ايم،نه تو آنها را پيش از اين مى دانستى،و نه قوم تو.شكيبايى پيشه كن كه پايان كار به سود پرهيزكاران است.

ص: 112

شرح كلمات

1-فعمّيت عليكم:

عمّيت الأخبار و الأمور عنه و عليه:اخبار و جريانها از او پنهان و پوشيده ماند،و عمّى عليه طريقه يعنى راه بر او پوشيده ماند.

2-بمعجزين:

وقتى گفته مى شود اعجز فلان يعنى گريخت و گرفتار نشد،كه اين معنا مناسب مقام است.

3-استغشوا ثيابهم:

خود را با جامه پوشانيدند(جامه بر سر كشيدند)تا بشنوند ولى نبينند.

4-مدرارا:

پشت سر هم،تند و بسرعت باريدن.

5-وقارا:

حلم و بردبارى،سكون و آرامش همراه با عظمت و در اينجا معنى عظمت مناسب است.

6-أطوارا:

مفرد آن طور است كه به معنى حالت و شكل مى باشد.

7-طباقا:

طبقه طبقه و روى هم قرار گرفتن،بى فاصله يا با فاصله.

8-فجاجا:

راه هاى فراخ.مفرد آن فجّ است.

9-تبارا:

هلاكت و نابودى.

10-بأعيننا:

زير نظر و توجه ما و در پناه حفظ ما

ص: 113

11-تنور:

از جمله معانى آن فواره و چشمه مى باشد.در شرح حال حضرت نوح در تاريخ ابن عساكر (1)چنين آمده:اين تنور در گوشه اى از مسجد كوفه قرار داشته است.

12-غيض:

آب در زمين فرو رفت.

13-جوديّ:

در اينكه اين«جودى»در جزيرۀ ابن عمر قرار داشته يا نواحى موصل و يا در غرى در نزديك رود فرات،و بر بلنديهاى نجف،يا جاى ديگر اختلاف است.

در قاموس كتاب مقدس آمده است:كشتى نوح بر كوه آرارات كه بين رود ارس و درياى و إن قرار دارد قرار گرفته است.در لغت«جودى»در معجم البلدان حموى آمده است:جودى كوهى مشرف بر جزيرۀ ابن عمر در ناحيۀ شرقى دجله،از نواحى موصل است كه كشتى نوح(ع)بر آن مستقر شد.

در تفسير«و استوت على الجودى»در تفسير طبرى و ابن كثير و سيوطى طى روايتى آمده است:جودى در جزيرۀ ابن عمر،و در روايت ديگر در موصل (2)واقع شده؛و در روضه كافى آمده است كه:كوه جودى همان فرات كوفه است.مجلسى در شرح اين مطلب روضۀ كافى،در كتاب مرآة العقول مى نويسد:احتمالا اين مطلب در اصل«قريب الكوفه»بوده كه بعدها در نسخه بردارى به«فرات الكوفه»تصحيف و تبديل شده است. (3)

استاد محقق آقاى سيد سامى البدرى در پاسخ به نامۀ اين جانب در مورد«جودى»چنين نوشته است:

در توراتى كه به زبان عربى ترجمه شده آمده است كه كشتى نوح(ع)بر كوههاى).

ص: 114


1- -تاريخ ابن عساكر خطى شماره /329الف.
2- -تفسير طبرى(29/12-30)؛تفسير ابن كثير(446-447)؛الدر المنثور(331/3، 334-335).
3- -روضة الكافي،حديث 421:همچنين مراجعه كنيد به:بحار الانوار(11:303 و 313 و 333 و 338).

«آراراط»پهلو گرفته،و در قاموس كتاب مقدس آمده است:اين لفظى است عبرى كه از اصل آكادى«اورارطو»گرفته شده كه بر نهرهاى كوهستانى شمال آشور كه در شمال عراق قرار دارد اطلاق مى شود.كشتى نوح بر يكى از كوههاى آنجا پهلو گرفته است.

اما به نظر من كلمۀ آكادى«اورارطو»از دو جزء تشكيل شده است:

1-«اور»كه به معناى شهر است مثل«اورشليم»به معناى شهر سلام،«اوركلدانيين» بمعناى شهر كلدانيها،و«اوربيل»يا شهر بت بعل.

2-«ارطو»يا«اردو»كه اين لفظ هم به معناهاى متعددى آمده از آن جمله اسمى است براى رود فرات و نيز نام قديمى شهر بابل مى باشد.

بنابر آنچه گفته شد،كلمه«اورارطو»به زبان آكادى شهر فرات،شهر بابل بوده است.

آنچه كه نظريۀ ما را تأييد مى كند،ترجمۀ آرامى تورات عبرى در عهد مسيح(ع)است كه امروز نزد يهوديان به نام«ترجمۀ اونقليوس»معروف مى باشد.در آنجا كلمۀ«آراراط»را به«قردو»و«قردون»ترجمه كرده است و تورات به زبان سريانى نيز همان را اخذ كرده است.

دانشمندان صاحب نظر دورۀ آشور مى گويند كه«قردو»اسمى است كه در حدود 1500 سال پيش از ميلاد مسيح از سوى كشين ها(كه نزديك به چهار صد سال بر بابل حكم روايى داشته اند)به سرزمين بابل اطلاق مى شده است.

بنابراين مراد از كوههاى آرارات همان كوههاى بابل يا فرات است كه مجموعه اى هستند از ارتفاعات صخره اى و كوههاى كم ارتفاع پراكنده اى كه از مرتفعات سه گانۀ نجف كشيده شده به شمال غربى درياى نجف و حبّانيّه ادامه مى يابد كه به«الطارات»معروفند.

بلندترين آنها ارتفاعات نجف است كه از قديم الايام به كوه«كوفان»معروف بوده است.

اما آنچه كه در كتاب روضه كافى آمده است كه:«بر جودى قرار گرفت و آن فرات كوفه مى باشد»مؤيد اين مطلب است كه لفظ«جودى»و«جودا»،نامى براى فرات كوفه مى باشد كه سنگ نبشتۀ آن همين اواخر بدست آمده است.ما شرح مفصل آن را در مطالبى كه در

ص: 115

بارۀ طوفان نوح(ع)نگاشته ايم،آورده ايم. (1)

مؤلف مى گويد:

نكتۀ ديگر در تأييد مطالب بالا اين است كه سرزمينهاى بين النهرين(دجله و فرات)كه از قديم به خاطر سرسبزى مزارع و نخلستانهاى به هم پيوستۀ آن به اراضى سواد (سرزمينهايى كه از شدت سرسبزى به رنگ سياه ديده مى شوند)معروف بوده است و از حيره(نجف كنونى)و مدائن(بغداد امروزى)تا مصب دو رود دجله و فرات در دريا امتداد دارد،از زمان حضرت آدم(ع)تا دوران حكومت بنى عباس از بهترين زمينهاى حيات بشرى محسوب مى شده اند،بر خلاف كوههاى شمالى عراق كه برفگير و داراى زمستانهاى طولانى است.حكمت الهى چنين اقتضا داشته كه كشتى نشينان نوح كه فاقد هرگونه وسايلى براى زندگانى خود بوده اند در مكانى مناسب براى زندگى و ادامۀ حيات فرود آيند.

تفسير آياتى كه گذشت

تفسير آياتى كه گذشت (2)

نسل آدم بعد از گذشت ساليانى چند رو به ازدياد گذاشت و واضح است كه آنها در زمينهاى سرسبز و آباد كنارۀ دو رود فرات و دجله و متفرعات و جويبارهايى كه از آنها سرچشمه مى گرفتند يا در آنها مى ريختند ساكن مى شدند.در عهد نوح(ع)آبادانى و تمدن روى به پيشرفت نهاد طورى كه احكام اسلامى كه براى انسانهاى اوليه در عصر حضرت آدم(ع)وضع شده بود،و بدنبال آن آنچه را كه بر ادريس پيامبر(ع)براى تكميل آن آمده بود،از انسانهاى عصر نوح(ع)كه در تمدن پيشرفتى كرده بودند رفع نياز نمى كرد.چه، مردمان زمان آن پيامبر،آرام آرام به پرستش بتهائى بنام«ودّ،سواع،يغوث،يعوق و نسر» روى آورده بودند.اين بتها در اصل مجسمه هايى بودند كه به يادگار پنج تن از شايستگان و نيكان قوم كه بين عصر حضرت آدم(ع)و نوح پيامبر(ع)مى زيسته اند تراشيده بودند،و

ص: 116


1- -استاد بدرى،داراى مطالعات وسيعى از بشارات پيامبران،در ميراث قديم شرق مى باشد.
2- -در تفسير آياتى كه مربوط به سرگذشت انبياى الهى است-به يارى خداوند-آنچه را كه به مباحث آينده ما مربوط باشد،بررسى خواهيم كرد.

بدين وسيله خاطرات آنها را گرامى مى داشتند.شيطان از همين راه سود برد و ايشان را بر آن داشت تا نخست به آن هيكلها تبرك بجويند و رفته رفته به عبادت و پرستش آنها بپردازند و آنها را به عنوان خدايان كوچك در برابر«اللّه»به خدايى بپذيرند.

حضرت نوح(ع)نهصد و پنجاه سال در ميان آن قوم درنگ كرد و ايشان را به عبادت و پرستش خداوند و عمل به احكام اسلام و ترك بت پرستى دعوت كرد،اما بر سركشى و طغيان ايشان افزوده گشت.آنان پيامبرشان را بسختى آزار مى دادند،و به او ايمان نمى آوردند،اين بود كه خداوند باران را از ايشان منع فرمود،زيرا حكمت رب العالمين بر اين اقتضا داشت كه امتهايى را كه به تكذيب پيامبرانش برمى خواستند،به درماندگى و مشقت و زيان در اموال و انفس فروگيرد،باشد كه به خود آيند و به عذرخواهى در پيشگاه خدا برخيزند.نوح(ع)از ايشان خواست توبه كنند و به سوى خدا بازگردند و به آنان وعده داد كه اگر چنان كنند خداوند بر كشتزار ايشان باران فراوان خواهد باريد،اما آنها بر عكس بر عناد و انحراف خود افزودند و او را خوار شمردند و به آزار و اذيت او پرداختند.از آن جمله يكى از آنها فرزندش را نزد نوح مى آورد و او را به فرزندش نشان مى داد و مى گفت:

اى فرزند!اگر تو بعد از من زنده ماندى مبادا به اين ديوانه ايمان بياورى!!

سرانجام بر اثر اين عناد و خيره سرى مستحق عذاب مهلك خداوند شدند،و نخست با عقيم شدن زنانشان عذاب الهى بر آنان نازل شده آنگاه خداوند به نوح(ع)فرمان داد كه به ساختن كشتى بپردازد.نوح فرمان برد و زير نظر و تعليم و راهنمايى خداوند آن را بساخت.

آنگاه طوفان با جوشيدن آب از تنور كه نشانۀ شروع طوفان بود آغاز گرديد.تنور مزبور همانطور كه ابن عساكر گفته در گوشه اى از مسجد كوفه (1)قرار داشته است.

نوح(ع)مؤمنان به خود و برخى از جنبندگانى را كه خدا فرموده بود،سوار بر كشتى كرد.سپس زمين از هر گوشه دهان گشود و آب سيل آسا از آن جوشيدن گرفت و بارانى شديد باريد.آب زمين را پوشانيد تا آنجا كه كشتى نوح را برداشت و آن را در امواجى بهف.

ص: 117


1- -مراجعه شود به:شرح حال نوح(ع)در تاريخ ابن عساكر،دست نبشته در مجمع علمى اسلامى ورقه /329الف.

بلندى كوهها به پيش برد.

پسر نوح از سوار شدن بر كشتى سر برتافت.نوح را شفقت پدرانه دل به درد آورد -شفقتى كه همۀ افراد بشر دارا هستند-لذا پسر را مخاطب ساخته بانگ برداشت كه:

يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِينَ* قالَ سَآوِي إِلى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاّ مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ* وَ نادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ* قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ

اى پسرك من!همراه ما به كشتى سوار شو و با كافران مباش*پسر نوح گفت:

من به كوهى پناه مى برم كه مرا از اين آب نگهدارى كند.نوح گفت:امروز هيچ چيزى جلوى امر خدا را نمى گيرد،مگر كسى كه خدا بر او رحم آورد؛و موج ميان آنها حائل شد و او هم غرق شد*نوح پروردگار خود را ندا داد كه:

پروردگارا!پسرم از خانوادۀ من است و وعدۀ تو نيز حق،و تو از همۀ حكم گزاران بهتر حكم كننده اى*خداوند گفت:اى نوح!او در زمرۀ خاندان تو نيست.او كار ناشايست مى كرد،پس تو چيزى را كه نمى دانى از من مخواه.

نوح كه با خطاب الهى،به حقيقتى كه از آن آگاهى نداشت واقف گرديد و دانست كه پسرش به خاطر كارهاى ناروايش مستحق عذاب خداوند گشته است،عرضه داشت:

رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ...

پروردگارا!من به تو پناه مى برم از اينكه از تو چيزى بخواهم كه به آن علم ندارم.

خداوند هر كس را كه بر كشتى نوح سوار نشده بود هلاك كرد،بعد از آن باران سيل آسا بند آمده و آب در زمين فرو رفت و انسانهايى كه در كشتى بودند در سرزمين بابل پاى بر زمين نهادند (1)،و حيوانهايى كه نوح(ع)در آن قرار داده بود بيرون آمده پراكنده شدند.كه

ص: 118


1- -حموى در معجم البلدان در مادۀ بابل-با تلخيص-مى نويسد:بابل اسم ناحيه اى است كه

مردمانى كه بعد از نوح پيامبر(ع)بر پهنۀ گيتى تا به امروز پديد آمده اند از سه فرزند او يعنى سام،حام و يافث مى باشند.

قريش را از ماجراى نوح(ع)آگاهى نبود،و به وسيلۀ اخبار غيبى كه حضرت ختمى مرتبت(ص)از طريق وحى الهى دريافت داشته بود از آن واقعه مطلع گرديدند.

آنچه كه گذشت چكيدۀ اخبار نوح(ع)در تفسير آيات،و برخى از اخبارى بود كه در منابع اسلامى آمده است؛اينك به پاره اى ديگر از اخبار آن حضرت در منابع اسلامى مى پردازيم.

داستان نوح(ع)در مصادر اسلامى

در تاريخ يعقوبى-با تلخيص-چنين مى خوانيم:

خداوند در روزگار اخنوخ جدّ نوح(ع)كه همان ادريس باشد و پيش از آنكه وى را به آسمان بالا برد به نوح وحى كرده فرمان داد تا قومش را بيم دهد و از ارتكاب به گناهانى كه مرتكب مى شوند بازشان داشته از عذاب الهى بترساند.نوح فرمان برد و خود به عبادت خداى تعالى و فراخوانى قومش پرداخت.

سپس يعقوبى(و ديگر تاريخ نويسان)به شرح مفصل آنچه كه ما مختصرا پيش از اين در تفسير آياتى كه گذشت آورده ايم پرداخته و مى نويسد:

نوح پس از خروج از سفينه سيصد و شصت سال زندگى كرد و چون مرگش فرا رسيد، فرزندان سه گانه اش(سام،حام و يافث)و فرزندان ايشان را فرا خواند و به ايشان وصيت كرد،و فرمان داد كه به عبادت خداى متعال بپردازند.

آنگاه سام را گفت كه چون از دنيا رفتم،بدون اينكه كسى آگاهى يابد،خودت وارد

ص: 119

كشتى شو و جسد آدم را به مكان مقدس كه در وسط زمين قرار دارد حمل كن و اضافه كرد:

اى سام!چون تو به كمك پسرت«ملكيزدق»جسد آدم را برداشتيد،خداوند فرشته اى از فرشتگان را همراهتان مى كند تا راهنمايتان باشد و وسط زمين را به شما نشان دهد.در اين مأموريت هيچ كس نبايد از كار تو آگاهى يابد؛چه،اين وصيت آدم است به پسرش،كه هر كدام به ديگرى وصيت كرده تا اكنون به تو رسيده است.پس چون به آن جايگاه كه فرشته رهنمونتان مى شود رسيديد،جسد آدم را در آنجا به خاك سپاريد و«ملكيزدق»را دستور ده كه در همانجا و براى هميشه درنگ كرده از آن جدا نشود و كارى جز عبادت و پرستش خداى تعالى انجام ندهد. (1)

نوح چون زندگى را بدرود گفت،در همانجايى كه در عراق در گذشته بود به خاك سپرده شد زيرا پيامبر خدا فرموده است:

و ما قبض نبىّ الاّ دفن حيث يقبض. (2)

هر پيامبر،در همانجا كه از دنيا مى رود به خاك سپرده مى شود.

بر اين اساس،مدفن حضرت آدم نيز بايد همان جايى باشد كه آن حضرت از دنيا رفته است.3.

ص: 120


1- -تاريخ يعقوبى(13/1 و 16)،چاپ بيروت 1379 ه.
2- -سيرۀ ابن هشام(343/4)،سنن ابن ماجه حديث(1628)،فتح البارى(529/1)، كنز العمال 18763.

ص: 121

سام پسر نوح(ع)

اشاره

*وصيت نوح به پسرش سام.

*سام،جسد آدم(ع)را از سفينه بيرون آورده در جائى كه فرمان يافته به خاك مى سپارد *وصيت سام به پسرش ارفخشد

ص: 122

ص: 123

وصيت نوح به پسرش سام

در تاريخ ابن اثير آمده است:

نوح به پسرش سام كه بزرگترين فرزندانش بود وصيت نمود. (1)

در اخبار الزمان مسعودى آمده است:

خداوند بعد از نوح رياست را در پسرش سام قرار داد،و او را وارث كتابهاى پيامبران پيش از خود نمود و وصيت ويژۀ نوح را،نه در ديگر برادرانش بلكه در او و فرزندان او قرار داد (2).

سام جسد آدم را از سفينه برمى گيرد

در تاريخ يعقوبى آمده است:

سام بعد از پدر به عبادت خداى متعال و فرمانبردارى از او پرداخت،و در كشتى را باز كرد و مخفيانه و بدون اطلاع و حضور دو برادر ديگرش،تنها به كمك پسرش جسد آدم را از آنجا برگرفت و بيرون آورد.فرشتۀ نگهبان راه را به ايشان بنمود و آنها همچنان جسد آدم را با خود مى بردند تا به جايگاهى رسيدند كه قرار بود پيكر آدم در آنجا به خاك سپرده شود.

پس جسد آدم را در آنجا به خاك سپردند.

ص: 124


1- -تاريخ ابن اثير(26/1)،چاپ اول مصر.
2- -اخبار الزمان مسعودى(75-102)ط.سال 1386 ه.بيروت
وصيت سام به پسرش ارفخشد

چون وفات سام فرا رسيد،پسرش ارفخشد را بخواند و به او وصيت كرد. (1)

ص: 125


1- -تاريخ يعقوبى(17/1)،چاپ بيروت،سال 1379 ه.

ارفخشد پسر سام

اشاره

*جانشينى وى بعد از پدر *وصيت ارفخشد به پسرش

ص: 126

ص: 127

ارفخشد بعد از پدرش سام

در مروج الذهب مسعودى آمده است:

پس از سام،پسرش ارفخشد زمام امور را به دست گرفت. (1)

در تاريخ يعقوبى آمده است:

ارفخشد پس از پدرش سام به عبادت و فرمانبردارى از اوامر خداى تعالى پرداخت،و پس از اينكه به سن صد و هشتاد و پنج سالگى رسيد،پسرش شالح به دنيا آمد.در زمان او پسران نوح متفرق شده در اماكن مختلف سكنى گزيدند،و زورگويان و سركشان رو به فزونى نهادند و دست تعدى و تجاوز به هر سو گشودند،و فرزندان كنعان بن حام را به فساد و تباهى كشاندند،و گستاخانه و آشكارا مرتكب معاصى شدند (2).

وصيت ارفخشد به پسرش

در تاريخ يعقوبى آمده است:چون مرگ ارفخشد فرا رسيد،پسران و بستگانش پيرامون او گرد آمدند.ارفخشد آنان را به عبادت خداى تعالى و دورى از گناه سفارش كرد، آنگاه به پسرش شالح گفت:وصيتم را نگاهدار و پس از من در ميان خانواده ات به عبادت خداى تعالى بپرداز؛سپس ديده بر هم نهاد و دنيا را بدرود گفت (3).

ص: 128


1- -مروج الذهب مسعودى(54/1).
2- -تاريخ يعقوبى(18/1).
3- -تاريخ يعقوبى(18/1).

ص: 129

شالح پسر ارفخشد

اشاره

*قيام شالح به طاعت و عبادت خداى تعالى *وصيّت وى به پسرش عابر

ص: 130

ص: 131

قيام شالح به اطاعت و عبادت خداى تعالى

در تاريخ يعقوبى آمده است:

سپس شالح پسر ارفخشد(بنا به وصيت پدر)به عبادت خداى تعالى در قومش پرداخت و آنها را به فرمانبردارى از خداوند امر،و از ارتكاب معاصى نهى مى فرمود و از عذاب خدا كه بر اهل معاصى خواهد آمد برحذرشان مى داشت.شالح صد و سى ساله بود كه پسرش عابر به دنيا آمد.چون زمان وفاتش فرا رسيد به پسرش عابر وصيت كرد و او را امر فرمود كه از كارهاى گناه آلود فرزندان قابيل ملعون دورى گزيند.آنگاه چشم بر هم نهاد و جهان را بدرود گفت (1).

ما در مباحث پيشين،از سرگذشت آن عده از اوصياى نوح(ع)كه جزء انبياء نبوده اند، تنها به سرگذشت سام و ارفخشد و شالح بسنده كرده ايم.اينك به خواست خدا به آوردن برخى از اخبار انبياء و پيامبران از اوصياء نوح(ع)به شرحى كه در قرآن كريم آمده است مى پردازيم.

ص: 132


1- -تاريخ يعقوبى(18/1).

ص: 133

6 اخبار انبياء از اوصياء نوح(ع)در قرآن كريم

اشاره

*هود پيامبر عليه السلام *صالح عليه السلام

ص: 134

ص: 135

هود عليه السلام

اشاره

*سيرۀ هود(ع)در آيات كريمۀ قرآن *شرح كلمات *تفسير آيات كريمه

ص: 136

ص: 137

سيرۀ هود(ع)در آيات كريمه

1-خداى تعالى در سورۀ احقاف آيات 21-25 رسولش را مخاطب قرار داده،دربارۀ حضرت هود(ع)به او مى فرمايد:

وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللّهَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ* قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِكَنا عَنْ آلِهَتِنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقِينَ* قالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللّهِ وَ أُبَلِّغُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ وَ لكِنِّي أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ* فَلَمّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِيحٌ فِيها عَذابٌ أَلِيمٌ* تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ رَبِّها فَأَصْبَحُوا لا يُرى إِلاّ مَساكِنُ هُمْ كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ

ياد كن برادر قوم عاد را وقتى كه قومش را در سرزمين احقاف انذار كرد،با آنكه پيامبرانى در زمان او و پيش از او آمده بودند،(بر اينكه)جز خداى را عبادت نكنيد كه من از عذاب روز بزرگ بر شما بيمناكم*گفتند:آيا آمده اى تا ما را از خدايانمان برگردانى؟عذابى كه ما را وعده مى كنى بياور اگر راست مى گويى*(هود)گفت:علم(عذاب)نزد خداست.آنچه را كه بدان ارسال شده ام به شما تبليغ مى كنم،اما من شما را قومى مى بينم كه به راه جهالت مى رويد*و چون عذاب را ديدند كه به صورت ابرى به طرف سرزمين آنها

ص: 138

مى آيد،گفتند:اين ابرى است كه به ما باران مى دهد،(هود گفت:اينگونه نيست)بلكه آن همان چيزى است كه به آمدنش شتاب مى كرديد،بادى است كه در آن عذابى دردناك قرار دارد*و هر چيز زنده را به امر پروردگارش از ميان بر مى دارد.ايشان را صبح فرا رسيد،و به جز خانه هايشان(چيزى)ديده نمى شد.

ما قوم گناهكار را اينچنين جزا مى دهيم*

2-و در سورۀ هود آيات 50-55:

وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ مُفْتَرُونَ* يا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي أَ فَلا تَعْقِلُونَ* وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ* قالُوا يا هُودُ ما جِئْتَنا بِبَيِّنَةٍ وَ ما نَحْنُ بِتارِكِي آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِكَ وَ ما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ* إِنْ نَقُولُ إِلاَّ اعْتَراكَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ قالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّي بَرِيءٌ مِمّا تُشْرِكُونَ* مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ

به سوى قوم عاد برادرشان هود را فرستاديم،گفت:اى قوم من!خدا را عبادت كنيد كه جز او معبودى نداريد،شما(با پرستيدن بتها)كارى نمى كنيد مگر تهمت زدن(به خداوند سبحان)*اى قوم!من مزد رسالت از شما نمى خواهم، مزد من بر عهدۀ كسى است كه مرا آفريده آيا نمى خواهيد بينديشيد؟!*اى قوم من!از خدايتان آمرزش بخواهيد و به سوى او توبه كنيد تا باران فراوان بر شما بفرستد و بر نيرويتان بيفزايد،و با گنهكارى روى از من برنگردانيد*گفتند:اى هود!دليلى پيش ما نياوردى،و ما خدايان خود را به مجرد كلام تو ترك نمى كنيم و به تو ايمان نمى آوريم*تنها اين را مى گوييم كه برخى از خدايان ما به تو آسيب رسانيده اند.هود گفت:خدا را گواه مى گيرم و شما هم گواه باشيد كه من از آنچه كه جز خدا شريك(خدا)مى دانيد بيزارم*پس همۀ شما به من

ص: 139

نيرنگ بزنيد و مرا مهلت ندهيد*

3-و در سورۀ مؤمنون آيات 33-41:

وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ما هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمّا تَشْرَبُونَ* وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ* أَ يَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذا مِتُّمْ وَ كُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ* هَيْهاتَ هَيْهاتَ لِما تُوعَدُونَ* إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ* إِنْ هُوَ إِلاّ رَجُلٌ افْتَرى عَلَى اللّهِ كَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ* قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ* قالَ عَمّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نادِمِينَ* فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظّالِمِينَ

اشراف قوم او(هود)كه كافر شده عالم آخرت را تكذيب كرده بودند و در دنيا زندگانى فراخ به آنها داده بوديم گفتند:اين(هود)هم فقط بشرى است مانند شما،مى خورد از آنچه شما مى خوريد،و مى آشامد از آنچه شما مى آشاميد*و اگر از بشرى چون خودتان فرمان بريد،در آن صورت شما از زيانكاران خواهيد بود*آيا او به شما وعده مى دهد كه چون مرديد و پوسيده گشتيد و خاك شديد، از گور بيرون خواهيد آمد؟!*چقدر بعيد است وعده اى كه به شما داده شده است*زندگى،همين دنياست،كه مى ميريم و زنده مى شويم و ديگر برانگيخته نمى شويم*اين مرد به خدا دروغ بسته و ما به او ايمان نمى آوريم*(هود)گفت:

پروردگارا!ياريم كن كه مرا تكذيب كردند*خدا فرمود:بعد از اندك زمانى پشيمان خواهند شد*صيحۀ آسمانى آنها را به حق فرو گرفت و ما آنان را (خاك)و خاشاك بيابان مرگ ساختيم.كه نفرين خدا بر اين قوم ستمگر باد*

4-و در سورۀ اعراف آيات 65-72:

وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ* قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنّا لَنَراكَ فِي سَفاهَةٍ وَ إِنّا

ص: 140

لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكاذِبِينَ* قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفاهَةٌ وَ لكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ* أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمِينٌ* أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ* قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقِينَ* قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُجادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ* فَأَنْجَيْناهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ ما كانُوا مُؤْمِنِينَ

و به سوى قوم عاد برادرشان هود را فرستاديم،گفت:اى قوم من!خداى يكتا را بپرستيد كه جز او خدايى نداريد آيا(از عذاب او)نمى هراسيد؟!*بزرگان كافر قوم گفتند:ما تو را در نادانى و سفاهت مى بينيم،و گمان مى بريم كه از دروغگويانى*هود گفت:اى قوم من!در من سفاهتى نيست بلكه پيامبرى از جانب پروردگار جهانيان هستم*پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و خيرخواه امينى براى شما هستم*آيا تعجب كرديد كه شما را از جانب پروردگارتان به وسيلۀ مردى از شما پندى آمده تا شما را بيم دهد؟!به ياد آوريد آنگاه كه خداوند شما را از پس قوم نوح جانشين آنها كرد و به نيرويتان افزود، انواع نعمتهاى خداى را به خاطر آوريد باشد كه رستگار شويد*قوم هود گفتند:

آمده اى كه ما تنها خدا را بپرستيم و آنچه را كه پدرانمان مى پرستيده اند رها كنيم؟عذابى را كه به ما وعده دادى بياور اگر راست مى گويى*هود گفت:حتما عذاب و غضب خداوند بر شما نازل خواهد شد،آيا با من دربارۀ نام هايى كه خود و پدرانتان به آن بتها داده ايد و خدا دليلى در مورد آنها نازل نكرده است مجادله مى كنيد؟!پس منتظر باشيد كه من هم با شما منتظرم*ما هود و كسانى

ص: 141

را كه با او بودند به رحمت خود نجات داديم و ريشۀ كسانى را كه آيات ما را تكذيب كردند و ايمان نياورده بودند بريديم.

5-در سورۀ قمر آيات 18-20:

كَذَّبَتْ عادٌ فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ* إِنّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ* تَنْزِعُ النّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ

قوم عاد(پيامبر خود را)تكذيب كردند پس(ببينيد)عذاب و انذارهاى من چگونه بود*ما تند باد وحشتناك و سردى را در يك روز شوم پياپى بر آنان فرستاديم*كه آن باد مردم را همچون تنۀ نخلهاى ريشه كن شده از جا بر مى كند*

شرح كلمات

1-أحقاف:

حقف:توده هاى رمل طولانى و پرپيچ وخم را گويند،و جمع آن احقاف است.مقصود از احقاف در اينجا منطقه اى است رملى از عمان تا حضرموت.تفصيل خبر را در معجم البلدان حموى لغت احقاف مطالعه كنيد.

2-لتأفكنا:

إفك:دروغ و افتراى بزرگ است و مقصود مشركان اين بود كه:تو آمده اى تا با دروغ و افتراى بزرگت ما را از خدايانمان روى گردان كنى؟!

3-عارض:

عارض:آنچه در افق،از تودۀ ابر يا ملخ يا زنبور پديدار مى شود.

4-اترفناهم:

ترف:در لغت به معناى تنعم است.اترفناهم يعنى آنها را به انواع نعمت ها از مال و فرزند و خانه هاى عالى برخوردار كرديم.

5-هيهات:

هيهات هذا الأمر،منظور بعيد بودن انجام آن است،ناشدنى است.

6-بصطة:

ص: 142

بصطة در لغت به همان معناى بسط و گستردگى است.بصطة فى العلم به معناى وسعت و فضيلت و زيادتى در علم است.بصطة فى الجسم به معناى زيادتى نيرو و توانمندى است كه در اينجا قسمت اخير منظور است.

7-رجس:

رجس در اينجا به معناى عذابى است كه بر اثر كارهاى زشت و ناپسند نازل مى شود.

8-قطعنا دابرهم:

قطع الدابر كنايه از درماندگى است،و قطع اللّه دابرهم يعنى خداوند ريشۀ آنها را بركند و از ميانشان برداشت.

فشرده اى از تفسير آياتى كه گذشت

قبيلۀ عاد از اعقاب نوح(ع)بودند.آنان در تمدن به حدى پيشرفت كرده بودند كه متناسب با شريعت گستردۀ نوح شدند،اما شيطان توانست آنها را آرام آرام به عبادت بتها بكشاند.اين بود كه خداوند براى هدايت ايشان هود(ع)را كه از همان قبيلۀ عاد بود به پيامبرى فرستاد.هود ايشان را به عبادت و بندگى خداى يكتا،و عمل به دين اسلام كه از شريعت خداوند بود و نوح(ع)آن را آورده بود فرا خواند.او پند و اندرزشان داد،اما قوم عاد راه عناد و گمراهى در پيش گرفتند.خداوند هم بر آنان سخت گرفت و باران را از ايشان حبس كرد،باشد كه به خود آيند و راه طاعت و عبادت خدا را در پيش گيرند.باز هود(ع) آنان را مژده داد كه اگر ايمان آورده از كارهاى زشت و نارواى خود توبه كنند،خداوند باران فراوان بر آنها خواهد باريد.و از عذاب خداوند بيمشان داد.اما آنان برعكس بر سركشى و عناد خود افزودند،اين بود كه خداوند بادى سياه و تيره به سويشان فرستاد.قوم عاد چون آن را از دوردست و در كنارۀ افق مشاهده كردند گمان بردند كه آن ابر باران زاست،غافل از اينكه آن بادى است سخت كه آنها را از پاى درمى آورد و خانه هاشان را بر جاى مى گذارد.

قوم ثمود نيز چنين سرانجامى داشت كه اينك به خواست خدا به شرح خبر ايشان مى پردازيم:

ص: 143

صالح پيامبر عليه السلام

اشاره

*سيره و روش صالح(ع)در قرآن كريم *شرح كلمات *تفسير آيات

ص: 144

ص: 145

سيره و روش صالح(ع)در قرآن كريم

1-خداوند سبحان در سورۀ نمل آيات 45-47 مى فرمايد:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ فَإِذا هُمْ فَرِيقانِ يَخْتَصِمُونَ* قالَ يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ* قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ

و ما به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم كه بگويد خداى يكتا را بپرستيد.قوم او بر دو فرقه شدند(يك فرقه مؤمن و فرقۀ ديگر كافر)و به جدال پرداختند*صالح گفت:اى قوم!چرا پيش از اينكه كار نيك انجام دهيد،به كار بد شتاب مى كنيد؟!چرا از كارهاى زشت خود از خدا آمرزش نمى خواهيد تا مورد رحمت او قرار گيريد؟!*گفتند:ما به تو و پيروانت فال بد مى زنيم.صالح گفت:سرنوشت شما نزد خداست،بلكه شما مردمى فتنه زده هستيد.

2-و در سورۀ شعرا آيات 141-155:

كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ* إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ* إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ* فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِيعُونِ* وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ* أَ تُتْرَكُونَ فِي ما هاهُنا آمِنِينَ* فِي جَنّاتٍ وَ عُيُونٍ* وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِيمٌ* وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً فارِهِينَ* فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِيعُونِ* وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ* اَلَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ* قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ* ما أَنْتَ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقِينَ* قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ

كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ* إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ* إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ* فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِيعُونِ* وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ* أَ تُتْرَكُونَ فِي ما هاهُنا آمِنِينَ* فِي جَنّاتٍ وَ عُيُونٍ* وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِيمٌ* وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً فارِهِينَ* فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِيعُونِ* وَ لا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ* اَلَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ* قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ* ما أَنْتَ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقِينَ* قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ

قوم ثمود نيز پيامبران خود را تكذيب كردند*هنگامى كه برادرشان صالح به ايشان گفت:آيا از خدا نمى ترسيد؟!*من از شما مزدى براى رسالتم نمى خواهم كه اجر من جز با پروردگار جهانيان نيست*آيا چنين پنداريد كه شما تا ابد در اين ناز و نعمت دنيا خواهيد ماند؟!*در باغستانها و چشمه سارها*و كشتزارها و نخلستانهايى كه گل هاى لطيف دارند*و در كوهها با مهارت و استادى خانه ها مى سازيد؟!*از خدا بترسيد و مرا فرمان بريد*و اسراف كاران را فرمان نبريد*همان كسانى كه در اين سرزمين فساد مى كنند و اصلاح نمى نمايند*گفتند:حقا كه تو جادو شده اى*تو جز بشرى مانند ما نيستى،اگر راست مى گويى معجزه اى بياور*(صالح)گفت:اين شترى ماده است كه او را نوبت آبى است،و شما را نوبتى است در روز معين.

3-و در سورۀ هود آيات 61-68:

وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ* قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ* قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَما تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ* وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَرِيبٌ* فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ* فَلَمّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا صالِحاً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنّا وَ مِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ* وَ أَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ* كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها أَلا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ

وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ* قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ* قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَما تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ* وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَرِيبٌ* فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ* فَلَمّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا صالِحاً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنّا وَ مِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ* وَ أَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ* كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها أَلا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ

و بر قوم ثمود برادرشان صالح را به پيامبرى فرستاديم.صالح گفت:اى قوم من!خداى را كه جز او خدايى نيست بپرستيد.او شما را از خاك آفريد و براى آباد كردن آن برگماشت پس از او آمرزش بخواهيد و از گناهان توبه كنيد كه پروردگار من(به شما)نزديك است و توبه پذير*گفتند:اى صالح!تو پيش از اين نزد ما پناهگاهى(محل اميد)بودى آيا تو ما را از عبادت خدايان پدرانمان بازمى دارى ؟ما نسبت به آنچه كه ما را بدان مى خوانى در شك و بدبينى هستيم*صالح گفت:اى قوم من!اگر من از پروردگارم معجزه اى در دست داشته باشم كه او مرا به رحمت خود برگزيده است چه نظر داريد؟و اگر فرمان او را نبرم چه كسى مرا از(خشم)خدا در امان خواهد داشت؟كه شما جز ضرر و زيان بر من چيزى نخواهيد افزود*و اى قوم من!اين شتر مادۀ خداست كه براى شما معجزه است،او را واگذاريد تا در زمين خدا بچرد و به او آزار نرسانيد وگرنه عذاب خدا به زودى شما را خواهد گرفت*قوم صالح شتر را كشتند.

صالح به آنها گفت:سه روز ديگر در خانه هاى خودتان از زندگى بهره گيريد، اين وعده دروغ نيست*چون عذاب ما آمد صالح و كسانى كه با او ايمان آورده بودند را به رحمت خود از بلاى آن روز نجات داديم.پروردگار تو قوى و عزيز است*و ستمگران را صيحۀ آسمانى فرا گرفت و صبحگاهان در ديارشان بخواب مرگ افتاده بودند*گويى آنها اصلا در آن ديار زنده نبودند.بدانيد كه قوم ثمود كافر شدند به پروردگارشان و از رحمت خدا دور گرديدند.

4-و در سورۀ اعراف آيات 73-79:

وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هذِهِ ناقَةُ اللّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ* وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُيُوتاً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ* قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ* قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كافِرُونَ* فَعَقَرُوا النّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ* فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ* فَتَوَلّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النّاصِحِينَ

وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هذِهِ ناقَةُ اللّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ* وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُيُوتاً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ* قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ* قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كافِرُونَ* فَعَقَرُوا النّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ* فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ* فَتَوَلّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النّاصِحِينَ

و بر قوم ثمود،برادرشان صالح را به پيامبرى فرستاديم.صالح گفت:اى قوم من!خدا را بپرستيد كه به جز او خدايى نيست.اينك از سوى پروردگارتان معجزه اى آشكار آمده:اين ناقۀ خداست كه معجزه اى براى شماست او را واگذاريد تا در زمين خدا بچرد و به او آزار نرسانيد وگرنه به عذاب دردناك گرفتار خواهيد شد*و به خاطر آريد آنگاه كه خداوند شما را بعد از هلاك قوم عاد جانشين گذشتگان كرد و در زمين منزل داد كه در دشتهاى آن قصرها مى سازيد و در كوهها خانه ها بنا مى كنيد،پس نعمتهاى خدا را ياد كنيد و در زمين فساد بر نينگيزيد*بزرگان قومش كه گردنكشى كرده بودند،به كسانى كه زبون به حساب مى آمدند و ايمان آورده بودند گفتند:شما چه مى دانيد كه صالح از سوى پروردگارش فرستاده شده؟گفتند:ما به آيينى كه آورده ايمان آورده ايم*كسانى كه گردنكشى كرده بودند گفتند:ما به آيينى كه شما ايمان آورده ايد كافريم*پس شتر را كشتند و از فرمان پروردگارشان سرپيچى كردند و گفتند:اى صالح!اگر تو از پيامبرانى عذابى را كه به ما وعده مى دهى بياور* پس به زلزله گرفتار آمدند و در خانه هاشان بى جان افتادند*آنگاه صالح از

ص: 146

ايشان روى برتافت و گفت:اى قوم من!من پيام پروردگارم را به شما رساندم و شما را پند و اندرز دادم،اما شما خيرخواهان را دوست نمى داريد.

5-و در سورۀ نمل آيات 48-53:

وَ كانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ* قالُوا تَقاسَمُوا بِاللّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَ إِنّا لَصادِقُونَ* وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ* فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ* فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ* وَ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ

در آن شهر نه(نفر از رؤساى)قبيله بودند كه فساد مى كردند و اصلاح نمى نمودند*اينان گفتند:به خدا هم قسم شويد تا شبانه او(صالح)را با كسانش بكشيم،و آن وقت به وارث او بگوييم ما هنگام هلاك كسان او حاضر نبوديم و ما راست مى گوييم*آنها نيرنگى سخت زدند،و ما در بى خبرى ايشان تدبير نموديم*بنگر كه عاقبت نيرنگشان چه شد؛ما همگى آنها و قومشان را هلاك كرديم*و اين خانه هاى خالى آنهاست كه ديوارها و سقفهايش فرو ريخته به خاطر آن ستم ها كه كردند؛و در اين،براى آنها كه مى دانند عبرتى است*و كسانى را كه ايمان آورده و پرهيزكار بودند نجات داديم.

شرح كلمات

1-اطيّرنا و طائركم:

تطيّر و اطّيّر:فال بد زد،شگون بد زد،و طائركم در اينجا به معناى بد يمنى و بدشگونى شماست.

2-هضيم:

هضيم بمعناى ميوۀ رسيده است و لطيف يعنى:گوارا و ملايم.

3-فارهين:

ص: 147

فاره:سرمست و ماهر كه هر دو معنا مناسب بحث است.

4-جاثمين:

جثم جثوما:چسبيده به زمين،افتاده و هلاك شده.

5-بوّأكم:

بوّأه منزلا:در آنجا فرودش آورد.

6-و لا تعثوا:

عاث و عثا:بسختى افساد كرد.

7-عتوّا:

عتا عتوّا:تكبر كرد،سركشى را از حد گذرانيد.

8-رجفة:

رجف:او را به حركت و جنبش شديد واداشت ،الرّجفة:يك بار لرزيدن(زلزله).

9-رهط:

رهط در اينجا گروهى كمتر از ده نفر مرد است كه در ميانشان زنى نباشد.

چكيده اى از تفسير آيات

قبيلۀ ثمود از اعقاب حضرت نوح(ع)بودند كه بعد از قوم عاد زندگى مى كردند.آنان در كاخهاى زيبايى كه بين مدينه و شام (1)قرار داشت،روزگار مى گذرانيدند.

اين قوم دچار خودبينى و سركشى شده،خداى را رها كردند و به پرستش بتها پرداختند.

خداوند نيز پيامبرش صالح(ع)را كه از همان قبيلۀ ثمود بود با مأموريت بشارت و انذار بر ايشان فرستاد.از آياتى كه گذشت ديديم كه بين او و افراد قبيله اش چه گذشت.

سرانجام قوم ثمود از پيامبرشان معجزه اى خواستند مبنى بر اينكه از كوه،ماده شتر پا به ماهى را به عنوان صدق مدعايش بيرون آورد.خداوند خواستۀ آنان را برآورده ساخت.كوه

ص: 148


1- -در خبر است كه رسول خدا(ص)به هنگامى كه به غزوۀ تبوك تشريف مى بردند،بر منازل ايشان عبور فرموده اند.به اخبار غزوۀ تبوك در كتابهاى«مغازى الواقدى،و إمتاع الأسماع» مراجعه كنيد.

با شدت به پيچ و تاب در آمد و سپس از آن ماده شترى درشت اندام و آبستن بيرون شده و پيش روى قوم ثمود بچه شترى بزاد.

حضرت صالح(ع)با قومش قرار گذاشت كه آب نهرشان يك روز در ميان از آن شتر باشد،و كسى ديگر از آن آب برندارد،و شير شتر در آن روز به جاى آب از آن ايشان باشد، و روز ديگر آب نهر از آن ايشان و چارپايانشان.

روزگارى بر اين قرار گذراندند،تا اينكه نه نفر از افراد اوباش و ستمگر قوم تصميم به كشتن شتر گرفتند،و سرانجام آن حيوان را كشتند،و در نتيجه به خروش آسمانى،و جنبش شديد زمين(زمين لرزه)گرفتار آمدند و در جاى خود به هلاكت افتادند.

نتيجه بحث

خداوند هود و صالح(ع)را بشارت دهنده(به رحمت خداوند)و ترساننده(از عذاب او)به سوى قومشان فرستاد.آنها نيز قوم خود را به عمل به شريعت و مقررات آيين نوح(ع)فرا خواندند.

بدين سان هر كس كه پس از حضرت نوح مى آمد و به تبليغ شرايع آيين آن حضرت قيام مى كرد،وصى نوح پيامبر بر شريعت او بود،خواه رسولى باشد از جانب خدا مانند هود و صالح(ع)،يا نباشد چون سام فرزند نوح(ع)و ديگر اوصيائى كه بعد از او آمدند؛تا آنگاه كه خداوند حضرت ابراهيم(ع)را با شريعت حنيفيّه به رسالت برانگيخت كه به خواست خدا مطالب اين موضوع در بحثى كه در پيش داريم خواهد آمد.

ص: 149

ص: 150

7 ابراهيم عليه السلام،«خليل الرحمن»

اشاره

*مشاهدى از سرگذشت حضرت ابراهيم در قرآن كريم *ابراهيم عليه السلام و مشركان *ابراهيم عليه السلام و لوط(ع) *ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام و بناى كعبه و فراخوانى براى انجام مناسك حج *ابراهيم و اسحاق و يعقوب عليهم السلام

ص: 151

ص: 152

مشاهدى از سرگذشت ابراهيم عليه السلام در قرآن كريم

مشهد نخستين،ابراهيم و مشركان

1-خداوند سبحان در سورۀ شعراء آيات 69-82 مى فرمايد:

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ* إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ* قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ* قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ* أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ* قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ* قالَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ* أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ* فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلاّ رَبَّ الْعالَمِينَ* اَلَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ* وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ* وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ* وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ* وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ

(اى پيامبر!)خبر ابراهيم را براى امت بيان كن*آنگاه كه به پدر و قومش گفت:شما چه معبودى را مى پرستيد؟*گفتند:بتهايى را كه همواره مورد پرستش ما بوده است*گفت:آنگاه كه شما آنها را مى خوانيد سخن شما را مى شنوند؟!*يا به حال شما هيچ سود و زيانى دارند؟!*گفتند:ما پدران خود را ديده ايم كه چنين مى كنند*ابراهيم گفت:آيا مى دانيد آنچه را كه شما مى پرستيد*شما و پدران پيشين شما*من همۀ آنها را دشمن دارم به جز پروردگار جهانيان را*كه او مرا آفريد و به راه راست راهنمائيم كرد*او كسى

ص: 153

است كه سيرم گرداند،و تشنگيم را فرو نشاند*و چون بيمار شوم شفايم دهد* و آنكه مرا بميراند و سپس زنده كند*خدايى كه چشم اميد دارم به روز قيامت خطاهايم را بيامرزد*.

2-و در سورۀ انعام آيات 74-81:

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً إِنِّي أَراكَ وَ قَوْمَكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ* وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ* فَلَمّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ* فَلَمّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضّالِّينَ* فَلَمّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمّا تُشْرِكُونَ* إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ* وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونِّي فِي اللّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ إِلاّ أَنْ يَشاءَ رَبِّي شَيْئاً وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ* وَ كَيْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ

و ياد كن(اى پيامبر!)هنگامى را كه ابراهيم به پدرش آزر گفت:آيا تو بتها را به خدايى برگزيده اى؟!من تو و قوم تو را در گمراهى آشكارى مى بينم*و بدين گونه ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان داديم تا به مقام يقين برسد*پس چون تاريكى شب بر او در آمد،ستاره اى را ديد،گفت:اين پروردگار من است*اما چون آن ستاره غروب كرد،گفت:من غروب كنندگان را دوست ندارم*پس چون ماه را درخشنده ديد،گفت:اين پروردگار من است،اما چون غروب كرد گفت:اگر خدايم مرا رهنمايى نكند،همانا از گروه گمراهان خواهم بود*و چون خورشيد تابان را ديد گفت:اين پروردگار من

ص: 154

است اين از همه بزرگتر است،اما چون غروب كرد گفت:اى قوم من!از آنچه كه شما شريك خدا قرار مى دهيد بيزارم*من با ايمان خالص روى به سوى خدايى آورده ام كه آفرينندۀ آسمانها و زمين است و من هرگز با مشركان موافق نخواهم بود*قوم ابراهيم با او در مقام خصومت و احتجاج بر آمدند.گفت:آيا با من دربارۀ خدا محاجّه مى كنيد و حال آنكه خدا مرا حقيقتا هدايت كرد؟من از آنچه شما شريك خدا قرار مى دهيد بيم ندارم مگر آنكه خدا بخواهد.علم پروردگار من به همۀ موجودات محيط است،آيا شما متذكر نمى شويد؟!*و من چگونه از آنچه شما شريك خدا قرار مى دهيد بترسم در صورتى كه شما از شرك آوردن به خدا نمى ترسيد با آنكه هيچ برهان و حجتى بر آن نداريد؟!آيا كدام يك از ما به ايمنى(و كدام به ترس)سزاوارتريم،اگر شما فهم مى دانيد*

3-و در سورۀ عنكبوت آيات 16-18 و 24 و 25:

وَ إِبْراهِيمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ* إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْكاً إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ* وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ*...* فَما كانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجاهُ اللّهُ مِنَ النّارِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ* وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ مَأْواكُمُ النّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ

و ياد آر حكايت ابراهيم را كه به قومش گفت:خدا را بپرستيد و از او بترسيد، كه اين براى شما بهتر است اگر بفهميد*آنچه را كه به جز خداوند مى پرستيد، بتها و دروغهايى است كه خود ساخته ايد،و كسانى را كه به جز خدا مى پرستيد قادر به روزى دادن به شما نخواهند بود.از خداوند روزى بخواهيد و او را

ص: 155

بپرستيد و شكر او به جاى آوريد كه بازگشت شما به سوى او است*و اگر شما مرا تكذيب مى كنيد،امتهاى پيش از شما هم(پيامبرانشان را)تكذيب كرده اند، ولى بر رسول،به جز تبليغ آشكار رسالت،چيز ديگرى نيست*...*(بعد از اينهمه اندرز كه ابراهيم(ع)داد)پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند:او را بكشيد يا بسوزانيد؛و خداوند او را از آتش برهانيد.براستى كه در اين حكايت آياتى است براى قومى كه ايمان آورند*باز ابراهيم گفت:اى مردم!آنچه را كه به جز خدا،به خدايى گرفته ايد بتهايى است كه تنها براى دوستى بين خودتان در زندگانى دنيا برگرفته ايد،و روز قيامت شما يكديگر را تكفير خواهيد كرد و به يكديگر لعن و نفرين خواهيد نمود،و جايگاه ابدى شما آتش دوزخ خواهد بود و هيچ ياورى هم نداريد.

4-و در سورۀ صافات آيات 79 و 83-98:

سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ*...* وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ* إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ* إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ* أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللّهِ تُرِيدُونَ* فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ* فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ* فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ* فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ* فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ* ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ* فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ* فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ* قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ* وَ اللّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ* قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ* فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ

سلام بر نوح در همۀ عالميان*...*و ابراهيم يكى از پيروان او است*او كه با قلبى پاك و سالم به درگاه پروردگارش شتافت*آن زمان كه به پدر و قومش گفت:اين چيست كه مى پرستيد؟!*آيا خدايانى دروغين را به جاى خدا مى خواهيد؟!*دربارۀ خدا چه گمان مى بريد؟!*در اين هنگام نظرى به ستارگان انداخت*و گفت:من بيمارم*(مردم)از او روى گردانيده بيرون

ص: 156

رفتند*او به سوى بتهاى ايشان متوجه شد و گفت:آيا(غذاهايى را كه مشركان در روز عيد برايتان آورده اند)نمى خوريد؟!*شما را چه شده،چرا حرف نمى زنيد؟!*(اين بگفت)و محكم(با تبر)بر بتها كوبيد(و جز بت بزرگ)همه را درهم شكست*(مردم شهر)سراسيمه به سوى او شتافتند*ابراهيم پرسيد:

آيا ساخته دست خودتان را مى پرستيد*با اينكه خداوند شما و حاصل كارهايتان را آفريده است؟!*گفتند:براى او پايگاهى بسازيد و وى را در آتش افكنيد*آنها براى او نقشه كشيدند و ما آنها را زير دست گردانيديم*

5-و در سورۀ انبياء آيات 51-70:

وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا بِهِ عالِمِينَ* إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ* قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِينَ* قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ* قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاّعِبِينَ* قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى ذلِكُمْ مِنَ الشّاهِدِينَ* وَ تَاللّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ* فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاّ كَبِيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ* قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظّالِمِينَ* قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ* قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ* قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ* قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ* فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظّالِمُونَ* ثُمَّ نُكِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ* قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ* أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ* قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ* قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ* وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ

و بى گمان ما در گذشته به ابراهيم آن رشدى را كه مى توانست داشته باشد داديم،

ص: 157

و ما به او آگاه بوديم*وقتى به پدر و قومش گفت:اين هيكلها چيست كه به عبادت آنها پرداخته ايد؟!*گفتند:ما پدران خويش را پرستشگر آنها يافتيم* ابراهيم گفت:بى گمان شما و پدرانتان در گمراهى آشكار بوده ايد*پرسيدند:آيا تو به حق به سوى ما آمده اى يا تو هم از بازيگرانى؟*گفت:بلكه پروردگار شما،پروردگار آسمانها و زمين است،كسى كه آنها را آفريده و من بر اين امر گواهى مى دهم*به خدا سوگند بعد از بيرون شدنتان،در كار بتهايتان انديشه اى به كار خواهم برد*آنگاه ابراهيم بتها را قطعه قطعه كرد مگر بت بزرگشان را باشد كه به آن رجوع كنند*(مردم)گفتند:كسى كه با خدايان ما چنين كرده است از ستمگران مى باشد*گفتند:شنيده ايم جوانى كه به او ابراهيم مى گويند، بتها را به بدى ياد مى كند*گفتند:او را در برابر مردم حاضر كنيد تا همگان گواهى دهند*پرسيدند:اى ابراهيم!تو با خدايان ما چنين كرده اى؟*ابراهيم گفت:بلكه اين كه بزرگشان هست چنين كرده است،اگر مى توانند حرف بزنند از خودشان بپرسيد!*(قوم)به خودشان مراجعه كردند و گفتند:شما خود ستمگرانيد*سپس سر به زير انداخته گفتند:تو كه مى دانى اينها سخن نمى گويند*گفت:پس چرا به جز خدا،چيزى را كه نه سودى به شما مى رساند نه زيانى پرستش مى كنيد؟!*اف بر شما و بتهايى كه به جاى خدا مى پرستيد،آيا نمى انديشيد؟!*(مردم گفتند:)او را بسوزانيد و خدايانتان را يارى دهيد اگر كارى از شما ساخته است*و ما خطاب كرديم كه:اى آتش!بر ابراهيم سرد و سلامت باش*آنها دربارۀ او نيرنگى كردند،و ما آنها را زيانكارترين گردانديم*

6-و در سورۀ بقره آيه 258:

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ قالَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ قالَ إِبْراهِيمُ فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَ اللّهُ لا

ص: 158

يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمِينَ

آيا نديدى كه(پادشاه زمان ابراهيم)با ابراهيم دربارۀ پروردگارش به احتجاج برخاست؛آنگاه كه ابراهيم گفت:پروردگار من زنده مى كند و مى ميراند،گفت:

منهم زنده مى كنم و مى ميرانم.ابراهيم گفت:خداوند آفتاب را از شرق بيرون مى آورد،تو آن را از مغرب بيرون آر،آن كافر بهت زده شد و در جواب ناتوان ماند و خداوند ستمكاران را راهنمايى نخواهد كرد.

مشهد دوم،ابراهيم و لوط عليهما السلام

1-و در سورۀ عنكبوت آيات 26-27،31-32 مى فرمايد:

فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ* وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ وَ آتَيْناهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحِينَ*...* وَ لَمّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا إِنّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَها كانُوا ظالِمِينَ* قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ

پس لوط به او(ابراهيم)ايمان آورد و گفت:من(از اين ديار شرك)به سوى پروردگارم هجرت مى كنم،پروردگار من عزيز و حكيم است*و ما اسحاق و يعقوب را به او عطا كرديم،و در خاندانش مقام نبوت و كتاب آسمانى قرار داديم و در دنيا اجر او را مرحمت كرديم،و در آخرت نيز او از زمرۀ صالحان است*...*و چون رسولان ما براى ابراهيم مژده(تولد فرزندش را)آوردند، گفتند:ما(به امر پروردگار)مردم اين ديار را كه از زمرۀ ستمگران هستند هلاك مى كنيم*ابراهيم گفت:لوط در آنجاست،گفتند:ما به ساكنان آنجا آگاهتريم،ما لوط و خانواده اش را به غير از زن وى كه از هلاك شوندگان است، نجات خواهيم داد.

2-و در سوره هود آيات 69-76:

ص: 159

وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ* فَلَمّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ* وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ* قالَتْ يا وَيْلَتى أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِي شَيْخاً إِنَّ هذا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ* قالُوا أَ تَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ* فَلَمّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ* إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوّاهٌ مُنِيبٌ* يا إِبْراهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ

و فرشتگان ما براى ابراهيم بشارت آوردند و او را سلام گفتند،ابراهيم نيز سلام گفت و(چون آنها را به صورت آدمى ديد)چندى نگذشت كه گوساله اى كباب شده حاضر ساخت*و چون ديد كه آنها دست به غذا نمى برند،آنها را ناخوش داشت و در دل از آنها بيمناك گرديد.(فرشتگان)گفتند:مترس ما به سوى قوم لوط فرستاده شده ايم*زن او كه ايستاده بود(از شادى)خنديد پس به اسحاق بشارتش داديم و در پى اسحاق،يعقوب*گفت:اى واى!من كه پيرزنى هستم و اين شوهرم نيز پير است.آيا من بچه خواهم زاييد؟!به راستى كه اين چيز عجيبى است*گفتند:آيا از كار خدا تعجب مى كنى؟!رحمت و بركات خدا بر شما اهل بيت باد.او سزاوار حمد است و هموست مجيد*چون از ابراهيم ترس و وحشت برفت و بشارت فرزند بيامد،با ما دربارۀ قوم لوط به مجادله برخاست*راستى كه ابراهيم بردبار،و پرسوز و گداز و انابه گر بود*اى ابراهيم!از اين جدال درگذر كه امر پروردگار تو آمده،و عذاب بازنگشتنى به سوى آنان خواهد آمد*.

3-و در سورۀ و الذاريات آيات 24-37:

هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ* إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ* فَراغَ إِلى أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ* فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قالَ أَ لا تَأْكُلُونَ* فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ* فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ* قالُوا كَذلِكَ قالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ* قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ* قالُوا إِنّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ* لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ* مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ* فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ* فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ* وَ تَرَكْنا فِيها آيَةً لِلَّذِينَ يَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِيمَ

هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ* إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ* فَراغَ إِلى أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ* فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قالَ أَ لا تَأْكُلُونَ* فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِيمٍ* فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ* قالُوا كَذلِكَ قالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ* قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ* قالُوا إِنّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ* لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ* مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ* فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ* فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ* وَ تَرَكْنا فِيها آيَةً لِلَّذِينَ يَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِيمَ

آيا حكايت مهمانان گرامى ابراهيم به تو رسيده است؟*هنگامى كه آنها بر او وارد شدند و سلام گفتند.(و ابراهيم)سلام گفت و به ايشان فرمود كه شما مردمى ناآشنا هستيد*آنگاه نزد اهل بيت خود رفت و كباب گوسالۀ فربهى آورد*و آن را نزد آنها گذاشت و به ايشان گفت:آيا نمى خوريد؟!*آنگاه از آنها به بيم و انديشه افتاد.آنها گفتند:نترس،و او را به پسرى دانا(-اسحاق) مژده دادند.پس زن او به آنها روى آورد و فرياد زنان لطمه به صورت زد و گفت:من پير زن نازا(چگونه پسرى توانم زاييد؟!)*گفتند:پروردگار تو چنين فرموده است.او حكيم و داناست*ابراهيم از آنها پرسيد:اى رسولان خدا!چه مأموريتى داريد؟*گفتند:ما به سوى قوم بدكار فرستاده شده ايم*تا بر سر آنها بارانى از گل و سنگ بباريم*سنگهايى كه نزد پروردگارت نشاندار شده،براى ستمكاران است*و از مؤمنان هر كس كه آنجا بود بيرون آورديم*و در همۀ آن ديار،به جز يك خانواده مسلم و خداپرست نيافتيم*و براى آنان كه از عذاب دردناك خداوند مى ترسند،نشانه و عبرتى نهاديم.

4-و در سورۀ شعراء آيات 160-173:

كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ* إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ* إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ* فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِيعُونِ* وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ* أَ تَأْتُونَ الذُّكْرانَ مِنَ الْعالَمِينَ* وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ* قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ* قالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالِينَ* رَبِّ نَجِّنِي وَ أَهْلِي مِمّا يَعْمَلُونَ* فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ* إِلاّ عَجُوزاً فِي الْغابِرِينَ* ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ* وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ

كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ* إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ* إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ* فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِيعُونِ* وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ* أَ تَأْتُونَ الذُّكْرانَ مِنَ الْعالَمِينَ* وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ* قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ* قالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالِينَ* رَبِّ نَجِّنِي وَ أَهْلِي مِمّا يَعْمَلُونَ* فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ* إِلاّ عَجُوزاً فِي الْغابِرِينَ* ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ* وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ

قوم لوط،پيامبران را تكذيب كردند*هنگامى كه برادرشان لوط به آنها گفت:

آيا از خدا نمى ترسيد و تقوا پيشه نمى گيريد؟*من براى شما پيامبرى امين و خير خواهم*از خدا بترسيد و اطاعت كنيد*من از شما مزدى بر اين(رسالت) نمى خواهم كه مزد من جز به عهدۀ پروردگار جهانيان نمى باشد*آيا به مردان زمانه رو مى كنيد و زنانتان را كه پروردگارتان براى شما آفريده است وامى گذاريد ؟!راستى كه شما مردمى تجاوزگر هستيد*گفتند:اى لوط!اگر از اين پس دست از نهى و منع بر ندارى تو را از شهر بيرون خواهيم كرد*لوط گفت:من كار شما را دشمن مى دارم*پروردگارا!مرا و خانواده ام را از كارهاى (زشتى)كه مرتكب مى شوند نجات ده.*ما او و همۀ خانواده اش را نجات داديم*مگر پيرزنى كه جزء باقى ماندگان بود(و بايد هلاك مى شد)*سپس ديگران را هلاك كرديم*بر آنها بارانيديم،چه بارانى.و چه بد بود باران تهديدشدگان!*

مشهد سوم،ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام و بناى كعبه

1-خداوند سبحان در سورۀ ابراهيم آيات 35-37 و 39-41 مى فرمايد:

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ* رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ* رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ*...* اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ* رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ* رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ* رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ* رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ*...* اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ* رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ* رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ

و به يادآور وقتى را كه ابراهيم عرضه داشت:پروردگارا!اين شهر(مكه)را امن گردان،و من و فرزندانم را از پرستش اين بتها دور دار*پروردگارا!اينان بسيارى از مردمان را گمراه كرده اند،پس هر كس كه مرا پيروى كند از من است،و هر كس كه مرا عصيان كند،تو آمرزنده و مهربانى*پروردگارا!من بخشى از خانواده ام را در بيابانى بى آب و علف نزديك خانه اى كه حرم توست ساكن ساختم*پروردگارا!تا نماز گزارند پس دلهاى برخى مردمان را به سوى آنها مايل گردان و به انواع ثمرات روزيشان ده،شايد كه سپاس دارند*...* سپاس خداى را كه در سالخوردگى،اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد، پروردگار من شنواى دعاست*پروردگارا!مرا برپا دارندۀ نماز قرار ده،و از فرزندان من نيز،پروردگارا!دعاى مرا قبول فرما*پروردگارا!روزى كه (ميزان عدل و)حساب برپا شود،من و پدر و مادرم را با همۀ مؤمنان بيامرز*

2-و در سورۀ حج آيات 26-27 و 78:

وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ* وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ*...* وَ جاهِدُوا فِي اللّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ...

و هنگامى كه مكان بيت را براى ابراهيم آماده كرديم و[فرموديم:]چيزى را با من شريك و انباز نكن،و خانه ام را براى طواف كنندگان و مقيمان و سجده گزاران،پاك و پاكيزه گردان*و نداى حج در ميان مردمان سر ده تا پياده

ص: 160

و سوار بر مركب هاى لاغر از دره هاى عميق به سوى تو روان شوند*...*و در راه خدا كارزار كنيد،كارزارى كه او را شايسته است.او شما را برگزيد و در دين براى شما دشوارى قرار نداد،آيين پدرتان ابراهيم است كه او شما را از پيش مسلمان ناميده است....

3-و در سورۀ بقره آيات 124-129:

وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِينَ* وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ* وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ* وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ* رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ* رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ

و هنگامى كه خداوند ابراهيم را با امورى چند امتحان فرمود و چون از عهدۀ آنها بر آمد خداوند گفت:من تو را پيشواى مردمان قرار دادم.ابراهيم گفت:و فرزندان مرا نيز؟خداوند فرمود:عهد من به ستمگران نمى رسد*و هنگامى كه كعبه را مقام امن و مرجع مردمان قرار داديم،و مقرر داشتيم كه از مقام ابراهيم نمازگاه بگيريد و از ابراهيم و اسماعيل پيمان گرفتيم كه خانۀ مرا براى طواف كنندگان و اعتكاف كنندگان و سجده گزاران،پاك و پاكيزه دارند*و هنگامى كه ابراهيم عرض كرد:پروردگارا!اين شهر را جايگاه امن قرار ده،و مردمانش را كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده اند از ثمرات روزى ده.

ص: 161

خداوند فرمود هر كس كه كفر ورزد،نيز در دنيا اندكى او را بهره مند كنم،ليكن در آخرت در آتش دوزخ كه بد منزلگاهى است او را حتما معذب گردانم*و آنگاه كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه را بالا آوردند،گفتند:پروردگارا!اين خدمت را از ما بپذير كه تويى شنوا و دانا*پروردگارا!ما را تسليم فرمان خود گردان و فرزندان ما را نيز امتى تسليم در برابر اوامر خود بدار،و روش عبادت را به ما نشان ده،و بر ما ببخشاى كه تو بخشنده و مهربانى*پروردگارا!در ميان ايشان پيامبرى از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر ايشان بخواند،و آنها را كتاب و حكمت بياموزد كه تو عزيز و حكيمى*

4-و در سورۀ صافات آيات 99-107:

وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ* رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصّالِحِينَ* فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ* فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرِينَ* فَلَمّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ* وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ* قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ* إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ* وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ

و ابراهيم گفت:من به سوى خدا مى روم كه البته هدايتم خواهد فرمود* پروردگارا!مرا فرزندى صالح عطا كن*پس او را به پسرى بردبار و شكيبا مژده داديم*و آنگاه كه آن پسر رشد يافت و با او به سعى و عمل شتافت ابراهيم گفت:اى پسر من!در خواب ديده ام كه تو را قربانى مى كنم نظر تو چيست؟پسر گفت:اى پدر!آنچه را كه به تو فرمان داده شده به انجام رسان كه به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت*پس چون هر دو تسليم امر حق شدند،و ابراهيم پسر را براى كشتن بر روى درافكند*او را ندا داديم كه اى ابراهيم!*تو مأموريت(رؤياى خود را)انجام دادى؛و ما نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم*اين آزمايشى است آشكار و روشن*و ما او را به ذبحى

ص: 162

بزرگ فدا داديم*

5-و در سورۀ آل عمران آيات 65 و 67-68 و 95:

يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْراهِيمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِيلُ إِلاّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ*...* ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ* إِنَّ أَوْلَى النّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ* ...* قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ

اى اهل كتاب!چرا در آيين ابراهيم با يكديگر مجادله مى كنيد،در صورتى كه تورات و انجيل بعد از او نازل شده،آيا نمى انديشيد؟!*...*ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى ليكن به دين حنيف توحيد و اسلام بود و از مشركان نبود* نزديكترين مردم به ابراهيم كسانى هستند كه پيرو اويند،و اين پيامبر و كسانى كه ايمان آورده اند،و خداوند سرپرست مؤمنان است*...*بگو(اى پيامبر!) سخن خدا راست است(نه دعوى شما)پس آيين ابراهيم را پيروى كنيد كه دينى پاك و بى آلايش است،و(ابراهيم)هرگز از مشركان نبوده است*

6-و در سورۀ نحل آيه 123:

ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ

سپس به تو وحى كرديم كه از آيين پاك ابراهيم پيروى كن كه او هرگز به خداى يكتا شرك نياورد.

7-و در سورۀ نساء آيه 125:

وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ اتَّخَذَ اللّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلاً

دين چه كسى بهتر است از آن كس كه رو به خدا كرده و نيكوكار است و دين پاك ابراهيم را پيروى كرده است؟كه خداوند ابراهيم را خليل و دوست خود گرفته است.

ص: 163

مشهد چهارم،ابراهيم و اسحاق و يعقوب

1-خداوند سبحان در سورۀ مريم آيات 49 و 50 مى فرمايد:

فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلاًّ جَعَلْنا نَبِيًّا*... وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا

چون(ابراهيم)از ايشان،و از آنچه كه به جاى خداوند مى پرستيدند كناره گرفت، ما به او اسحاق و يعقوب را عطا كرديم و همه را نبى قرار داديم*...و ذكر خير بلند آوازه اى به آنها عطا كرديم.

2-و در سورۀ انبياء آيات 72 و 73:

وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحِينَ* وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ

و ما به او(ابراهيم)اسحاق و يعقوب را عطا كرديم و همه را صالح گردانيديم*و آنان را پيشوا قرار داديم تا(مردمان را)به امر ما هدايت كنند.و كارهاى خير و نيكو و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات را به ايشان وحى نموديم؛و آنان پرستندگان ما بودند*

3-و در سورۀ مريم آيه 58:

أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْراهِيمَ وَ إِسْرائِيلَ...

اينان كسانى هستند كه خداوند بر آنان منت نهاده،رسولانى از ميان اولاد آدم و اولاد آنانى كه با نوح در كشتى نشانديم و اولاد ابراهيم و يعقوب و اسرائيل...

شرح كلمات

1-حنيفا:

حنيف:شخص مخلصى كه تسليم اوامر خداست و در هيچ موردى از او روى گردان نيست؛كسى كه از گمراهى به راه راست گرايش دارد.

ص: 164

حنف:از گمراهى به راه راست گراييدن.

جنف:از راه راست به گمراهى روى آوردن.

2-راغ:

راغ:روى آورد،متوجه شد.

3-يزفون:

زفّ:شتاب كرد.يزفّون:شتاب مى كنند.

4-افّ:

كلمه اى است بيانگر بيزارى و نفرت.

5-جذاذا:

جذّه:آن را شكست و تكه تكه كرد.

6-بهت:

بهت الرجل:حيرت زده شد؛در برابر دليل و برهان متحير گشت.

7-بوّأنا:

بوّأه منزلا:او را فرود آورد.بوّأ المنزل:جايگاهى برايش مهيا ساخت.

8-ضامر:

ضمر الجمل:لاغر و كم گوشت و استخوانى شد،و ضامر يعنى شتر لاغر.

9-فجّ عميق:

الفجّ:راه گشاده و وسيع.

10-مثابة:

المثاب و المثابة:خانه،پناهگاه.

11-تلّه:

در اينجا يعنى او را به روى انداخت.

12-قانتا:

قنت للّه:فرمانبردارى كرد،و عبادت خداى تعالى را در مدتهاى طولانى انجام داد.

ص: 165

13-اوّاه:

الأوّاه:بسيار دعاكننده.رحيم:مهربان و نازك دل.

14-منيب:بسيار توبه كننده .

ناب إليه:بارها روى به درگاهش آورد.ناب الى اللّه:توبه كرد و به امر خدا روى آورد.

15-صرّة:

الصّرة:فرياد و خروش.

16-فصكّت:

صكّت در اينجا يعنى از تعجب و شگفتى لطمه به چهره زد.

17-نافلة:زيادتى.

از جمله معانى كه مناسب اين مبحث است عبارتند از:نيكى بيش از حد،هر چه را كه پسنديده باشد،و فرزندزاده چون زائد بر فرزند است.

18-اسرائيل:

اسرائيل لقب حضرت يعقوب پيامبر بوده،و به همين خاطر فرزندان آن حضرت را بنى اسرائيل گفته اند. (1)ل.

ص: 166


1- -قاموس كتاب مقدس،لغت اسرائيل.

موارد قابل توجه در تفسير آيات گذشته،و مشاهدى از

اشاره

سرگذشت حضرت ابراهيم خليل اللّه(ع)و شيوۀ پيامبران در

طرح عقايد اسلام

مشهد نخستين،ابراهيم و مشركان:
اشاره

در بابل،زادگاه حضرت ابراهيم(ع)به جاى پرستش خداى يگانه،سه نوع پرستش به شرح زير معمول بوده است:

1-پرستش ستارگان 2-پرستش بتها 3-پرستش طاغوت زمان يعنى نمرود

حضرت ابراهيم(ع)در احتجاج خود با مشركان بر روى دلايل عقلى صرف تكيه نكرد -كارى كه دانشمندان علم كلام پس از انتشار ترجمۀ كتابهاى فلسفۀ يونانى،از قرن دوم هجرى تا به امروز انجام داده و مى دهند-و نيز آن حضرت در دلايل خود بر بحثهايى نظير ممكن الوجود،واجب الوجود و ممتنع الوجود تأكيد نورزيد بلكه تنها بر دلايل حسىّ ملموس و معقول به شرح زير تكيه زده است.توجه كنيد:

1-ابراهيم(ع)و ستاره پرستان

ابراهيم خليل(ع)در احتجاج خود با ستاره پرستان آرام آرام به جلو گام برمى داشت.

ص: 167

نخست به آنها فرمود:شما كه اشياء پرنور را پروردگار خود مى دانيد،ماه كه از آنها پرنورتر است پس اين پروردگار من مى باشد؟!

اين استدراجى طبيعى و محسوس و معقول است،و همين امر پله به پله منتهى به اين مى شود كه اذهان آنها از ماه متوجه خورشيد مى شود،و ابراهيم مى گويد:اين پروردگار من است اين كه بزرگتر و پرنورتر است؟!توجه به بزرگى و پرنور بودن خورشيد،اذهان ستاره پرستان را بعد از افول خورشيد و از بين رفتن نور آن به اين امر متوجه مى سازد كه از بين رفتنى قابل پرستش نيست؛اينجاست كه ابراهيم(ع)مى گويد:

إِنِّي بَرِيءٌ مِمّا تُشْرِكُونَ* إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ...

اى گروه مشركان!من از آنچه شما شريك خدا قرار مى دهيد بيزارم*من با ايمان خالص روى به سوى خدايى آوردم كه آفرينندۀ آسمانها و زمين است.

2-ابراهيم با بت پرستها

بت پرستها،بتها را مى خواندند و از آنها مى خواستند تا بر ايشان باران بفرستند و از آنها در راندن دشمنان شفاعت و يارى مى جستند و روى به آنها كرده بر آورده شدن نيازهايشان را آشكارا و پنهان از آنها طلب مى كردند!

در اينجا براى آشكار ساختن ناتوانى و درماندگى اين بتها در باورهاى بت پرستان،هيچ دليلى كوبنده تر از درهم شكستن آن بتها و مسخره كردن باورهاى آنها وجود نداشت.

قهرمان توحيد همين راه را در پيش گرفت و با دقتى هر چه تمامتر بتها را در هم شكست و آنها را تكه تكه ساخت و در آخر تبرش را بر گردن بت بزرگ نهاد!

بت پرستان چون از مراسم عيدشان بازگشتند و بتهايشان را خرد و درهم شكسته يافتند از يكديگر مى پرسيدند كه:چه كسى به خدايان ما چنين كرده است؟

گفتند:جوانى را شنيده ايم كه به مسخره از آنها ياد مى كرد،به او ابراهيم مى گويند!

گفتند: فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ :در حضور جماعت و برابر چشمهاى مردم او را حاضر سازيد تا بر اين كار او گواهى دهند.

ص: 168

و چون او را آوردند،از او پرسيدند: أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ* قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ آيا تو با خدايان ما چنين كردى؟ ابراهيم در مقام احتجاج گفت:بلكه اين كار را بزرگ آنها كرده است.شما از اين بتها سؤال كنيد،اگر سخن مى گويند.

دليل ابراهيم در حد قاطع ترين دليل روشن پيروز شد.مشركان در خود فرو رفتند و با خويشتن گفتند: إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظّالِمُونَ شما ستمكار هستيد نه ابراهيم كه آنها را در هم شكسته است.

پس سرها به زير افكندند و جوابى نداشتند كه بدهند چه،به خوبى مى دانستند كه بتها سخن نمى گويند!آنان از مقابله با دليل ابراهيم(ع)درمانده شدند از آن جهت كه بتها در دفاع از خويشتن درمانده و ناتوانند،چه رسد كه بتوانند سودى به مردم برسانند!لذا فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ ... قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ (بعد از اينهمه نصايح و اندرز ابراهيم)باز قوم جز آنكه گفتند:او را بكشيد و در آتش بسوزانيد،پاسخى ندادند...قوم(حجت و برهانش را نشنيده گرفتند و)گفتند:بايد بر او آتشخانه اى بسازيد و او را در آتش بسوزانيد.

و گفتند: حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ* قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ* وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ او را بسوزانيد و خدايان خود را يارى كنيد اگر(به رضاى خدايان)كارى خواهيد كرد.(آن قوم آتشى عظيم بر افروختند و ابراهيم را در آن افكندند)ما خطاب كرديم كه:اى آتش!بر ابراهيم سرد و سلامت باش.آنان در مقام كيد و كينۀ او بر آمدند و ما كيدشان را باطل كرده،آنها را به زيان انداختيم.

3-ابراهيم و طاغوت زمانش

ابراهيم(ع)بر طاغوت زمانش نمرود كه-چون گسترۀ حكومتى وسيعى را در دست داشت-مدعى ربوبيت بود احتجاج كرد.خداوند مى فرمايد:

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللّهُ الْمُلْكَ

ص: 169

آيا نديدى آن كس را كه خدا به او ملك عطا كرده بود،با ابراهيم دربارۀ پروردگارش محاجّه كرد....

و همانطور كه شيوۀ قرآن در بيان موضع عبرت از احتجاج مى باشد،پس از آن فرموده است:

إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ «آنگاه كه ابراهيم(به نمرود)گفت:

پروردگار من كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند.»

اين سخن در مقابل ادعاى ربوبيت نمرود زده شده است و قرآن بعد از آن،سخن نمرود را در برابر حضرت ابراهيم آورده است كه أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ «من هم زنده مى كنم و مى ميرانم»

و در حال فرمان مى دهد تا انسان آزادى را گرفته به قتل رساندند و محكوم به اعدامى را نيز آزاد كردند!او به خيال خودش ادعايى را كه كرده بود چنين ثابت كرد.در اينجا، حضرت ابراهيم دست به احتجاج عقلى با نمرود نزد كه كشتن يك بى گناه آزاد و رها ساختن يك محكوم به مرگ ميراندن و زنده كردن حقيقى نيست،بلكه استدلال محسوس و معقول ديگرى در پيش كشيد كه: فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ

«خداوند آفتاب را از مشرق مى آورد،تو آن را از مغرب بياور؛كه آن كافر مبهوت ماند!» (1)

حضرت ابراهيم خليل الرحمن اينچنين دلايل محسوس و معقول را در محاجّه هاى خود با مشركان بكار مى برد.ديگر پيامبران نيز در مواجهه با مشركين عصر خود همين روش را پيش مى گرفتند.

قرآن كريم نيز آنگاه كه با همۀ مردم سخن مى گويد و يا طبقات مختلف مشركين را مخاطب قرار مى دهد همين سبك را پياده مى كند و در استدلال،تنها دانشمندان و يا فلاسفه را در نظر نمى گيرد.مثلا در سورۀ حج آيۀ 73 مثال محسوس و معقولى براى همۀ انسانها/.

ص: 170


1- -بقره258/.

مى آورد كه:

يا أَيُّهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً

«اى مردم!مثلى زده شده،به آن گوش فرا دهيد:بتهايى را كه شما به جاى خدا مى پرستيد،هرگز نمى توانند حتى مگسى بيافرينند.»

خداى تعالى در مثالى كه آورده سخن از حشرۀ كثيفى به ميان كشيده كه همه كس از آن نفرت دارد و در همه جا هم پيدا مى شود.مى فرمايد:«بتهايى را كه به جاى خدا عبادت مى كنيد»تا نياز زندگانى شما را در دنيا برآورده كنند،از آفريدن حشرۀ كثيف و پستى چون مگس عاجزند،و آن را با لفظ«لن»يعنى هرگز،آورده تا چنان توانايى را از آنها نفى ابد كرده باشد.سپس بيشتر به تشريح عجز و ناتوانى خدايان ساختگى مورد پرستش آنها پرداخته و فرموده است:

وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ

و اگر مگس چيزى از آنها بگيرد،نتوانند از او بازگيرند.

اين مگس با همۀ خردى و حقارتش اگر از خون فرعون-طاغوت مصر-و يا گاوهايى كه آلهۀ هندوهاست(و ديگر آلهه هاى اينچنينى بشر)مقدارى در حد خود بمكد،آن آلهه قادر نيست تا حق خود را از آن حشرۀ كثيف خرد ناتوان بازپس بگيرد!آنگاه مطلب را به اوج رسانده مى فرمايد:

ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ

اين بندگان ضعيف و ناتوان،خدا را(آن طور كه بايد و شايد)نشناخته اند.زيرا براى خدايى كه خالق آسمانها و زمين است،آن موجودات خوار و ضعيف را شريك قرار داده اند!

احتجاج خداوند و پيامبرانش از اين قرار است و در آنها چيزى از روش علماى علم كلام كه در تأليفات آنها آمده است ديده نمى شود.راستى كدام روش شايسته تر است تا در مناظره و احتجاج به كار برده شود؟!

حضرت ابراهيم(ع)در زادگاهش بابل،با ستاره پرستان و بت پرستها و طاغوت زمانش

ص: 171

به مقابله برخاسته،پس از اينكه به سرزمين كنعانيان در شام مهاجرت نموده در آنجا نيز ماجراهايى به شرح زير داشته است:

مشهد دوم،موضع ابراهيم(ع)در داستان قوم لوط

خداى تعالى در سورۀ عنكبوت آيۀ 26 مى فرمايد فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ... «لوط به او(يعنى به ابراهيم)ايمان آورد»

از اين آيۀ شريفه چنين بر مى آيد كه حضرت لوط(ع)به شريعت ابراهيم خليل(ع) عمل مى كرده و خداوند او را به ديارى كه در آن كارهاى شنيعى صورت مى گرفته ارسال داشته است، (1)تا در آنجا شريعت حضرت ابراهيم را تبليغ كند.چه،خداى تعالى در سورۀ صافات آيۀ 133 مى فرمايد:

وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ «لوط از پيامبران بوده است.»

و از موارد خبر ابراهيم با لوط(ع)،موضعى است كه آن حضرت در مسألۀ نزول عذاب خدا بر قوم لوط(ع)گرفته است.اين موضع گيرى در قرآن چنين آمده است:

الف-در سورۀ عنكبوت آيۀ 32:

قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ

(ابراهيم به فرشتگان مأمور عذاب قوم لوط)گفت:لوط در اين ديار است.

پاسخ دادند كه ما به ساكنان آنجا داناتريم،لوط و خانواده اش را نجات مى دهيم مگر زنش را كه جزء هلاك شوندگان است.

ب-در سورۀ هود آيات 74-76:

فَلَمّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ* إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوّاهٌ مُنِيبٌ* يا إِبْراهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ

ص: 172


1- -به تفسير آيۀ شريفه در تفاسير طبرى،قرطبى،ابن كثير و سيوطى مراجعه كنيد.

چون ترس از ابراهيم برفت و مژده بر او آمد،با ما دربارۀ قوم لوط مجادله مى كرد*ابراهيم بسيار شكيبا، تضرع كننده و توبه كننده بود*اى ابراهيم!از اين درگذر كه فرمان پروردگارت آمده،و آنها را عذاب بى بازگشتى فرا رسيده است.

جدالى را كه خداوند از آن خبر مى دهد،جدال ابراهيم(ع)با فرشتگان مأمور عذاب بوده،و آن هنگامى به وقوع پيوسته كه فرشتگان آن حضرت را آگاه كرده بودند كه خداوند ايشان را مأمور هلاكت قوم لوط كرده است.ابراهيم از ايشان مى پرسد:اگر در ميان آن شهر گروهى از مسلمانان باشند،بازهم مردمان آنجا را هلاك مى كنيد؟

و در روايتى آمده است كه ابراهيم(ع)پرسيد:اگر در آنجا پنجاه نفر مسلمان ساكن باشند،ايشان را هلاك مى كنيد؟

فرشتگان پاسخ دادند:اگر پنجاه نفر باشند،البته كه نه.

پرسيد:اگر چهل نفر؟

گفتند:اگر چهل نفر هم باشند،نه.

پرسيد:اگر سى نفر؟

فرشتگان گفتند:اگر سى نفر هم باشند نه!

و همينطور ادامه داد تا آنجا كه پرسيد:اگر در ميان آنها ده نفر مسلمان باشد چطور؟

فرشتگان گفتند:حتى اگر ده نفر مسلمان در ميان آنها باشند،هلاكشان نمى كنيم.

و از همين لفظ قرآن كه مى فرمايد قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً مشخص مى شود كه تنها حضرت لوط بوده است،و فرشتگان گفته بودند كه حتى اگر يك نفر مسلمان باشد آنها را عذاب نخواهيم كرد،اين بود كه ابراهيم به آنها فرمود:لوط كه در ميان آنهاست،و بلافاصله فرشتگان گفتند:او را نجات مى دهيم.

دلسوزى و عطوفتى كه حضرت ابراهيم(ع)نسبت به قوم لوط ابراز داشته و كوششى را كه آن حضرت براى دفع عذاب از ايشان بكار برده است مورد تمجيد و تعريف خداى تعالى قرار گرفته و فرموده است: إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوّاهٌ مُنِيبٌ .

ص: 173

مشهد سوم،خبر ابراهيم و اسماعيل(ع)و ساختن كعبه و نداى به حج

ساره،زوجه ابراهيم(ع)و دختر خالۀ او بود.(از آنجا كه او خودش از ابراهيم فرزندى نداشت)كنيز خود هاجر را به ابراهيم بخشيد تا با او آميزش كند.هاجر باردار شد و اسماعيل(ع)را به دنيا آورد.رشك و حسادت از ديدار هاجر و اسماعيل به جان ساره افتاد، لذا از شوهرش ابراهيم خواست كه هاجر و فرزندش اسماعيل را از پيش چشم او دور كرده آن دو را در سرزمينى غير قابل كشت ساكن گرداند.خداوند نيز به ابراهيم فرمان داد تا خواسته هاى زوجه اش ساره را برآورده سازد.

ابراهيم،هاجر و اسماعيل را بر چارپايى نشاند و روى به بيابان نهاد.او هرگاه به سرزمين مزروع و آبدارى مى گذشت و قصد فرود آمدن در آنجا را مى نمود،جبرئيل امين وحى خدا او را مانع مى شد تا اينكه به مكه در زمين«فاران»محصور ميان كوهها، سنگ هاى سياه،زمينى غير مزروعى و بى آب،نزديك بيت اللّه الحرام،و جايى كه مطاف آدم(ع)و ديگر پيامبران بوده است رسيدند.در آنجا بود كه جبرئيل(ع)از آنها خواست كه در همان جا فرود آيند و بار و بنه بگذارند.ابراهيم(ع)فرمان برد و زن و فرزند را در آنجا فرود آورد و گفت:

رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ

پروردگارا!من بعضى از فرزندانم را در دره اى غير قابل كشت در كنار خانه محترم تو جاى داده ام،پروردگارا!تا نماز بر پاى دارند،پس دلهاى برخى از مردمان را به ايشان متمايل كن.

ابراهيم(ع)آن دو را بر جاى بنهاد و به مسكن خود در شام بازگشت.

آبى كه هاجر به همراه داشت تمام شد و شيرش نيز به خشكى گراييد،و در گرماى كشندۀ حجاز مرگ بر چهرۀ كودك بى گناه بال و پر گشود.كودك از شدت بى تابى پاشنه پا بر زمين مى زد و هاجر سراسيمه به هر طرف سر مى كشيد و ديوانه وار به جانب كوه صفا دويدن آغاز كرد و از آن بالا رفت تا مگر در آن سوى كوه و در دره كسى را به بيند،اما چون كسى

ص: 174

را نديد و صدايى به جز انعكاس صداى خود نشنيد از صفا فرود آمد و رو به كوه مروه نهاد و از آن بالا رفت.او اين رفت و برگشت ميان دو كوه صفا و مروه را هفت بار تكرار نمود،و در هر نوبت چون به محاذى كودك خود مى رسيد بر سرعت قدمهاى خود مى افزود.پس از پايان هفتمين بار سعى و تلاش بين دو كوه،به نزد كودكش بازگشت تا از حال و وضعش آگاهى يابد كه با كمال شگفتى ديد آب از زير پاهاى فرزندش جارى شده است،پس با شتاب با دستهاى خود خاك پيرامون آب را جمع كرد و مانع حركت آن گرديد،سپس از آن آب خود بنوشيد و كودكش را نيز سيراب كرد و او را شير داد.

زمانى نگذشت كه قافله اى از قبيلۀ«جرهم»از آن نواحى در حال عبور بود.آنان از وجود پرندگان در فضاى مكه به جستجوى علت آن برآمدند كه به وجود آب در آن سرزمين سوزان پى بردند،لذا به ديدار هاجر و فرزندش اسماعيل آمده،از آن بانو اجازه خواستند كه در كنار او فرود آيند و مسكن گزينند،كه هاجر با پيشنهاد ايشان موافقت فرمود.

مدتها گذشت،اسماعيل بزرگ و بزرگتر شد و دخترى از قبيلۀ جرهم را به همسرى گرفت و پدرش ابراهيم(ع)به ديدار ايشان شتافت،و خداوند نيز به ابراهيم فرمان داد كعبه را برپا دارد.

ابراهيم با كمك فرزند خود اسماعيل كعبه را بساخت،و خداوند نيز مناسك حج را به او آموخت.ابراهيم در همان حال كه كعبه را مى ساخت از پروردگارش چنين درخواست نمود:

رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ

پروردگارا!ما را تسليم فرمان خود گردان و فرزندان ما را هم به تسليم و رضاى خود بدار.

و نيز گفت:

رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي

پروردگارا!من و ذريه ام را نمازگزار گردان.

و آنگاه پسرانش را چنين سفارش فرمود:

ص: 175

إِنَّ اللّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ

خداوند اين دين را براى شما برگزيده،پس نميريد مگر آنكه مسلمان باشيد.

پس از اينكه بناى كعبه به پايان رسيد،حضرت ابراهيم(ع)به همراه پسرش اسماعيل(ع)به قصد اداى مناسك حج عزيمت نمودند.هنگامى كه آنان از عرفات به سوى منا بازمى گشتند ،حضرت ابراهيم به آگاهى فرزندش اسماعيل رسانيد كه او در خواب ديده است كه وى را سر مى برد-و اينكه رؤياى پيامبران يك نوع وحى است-لذا از فرزند خود نظرش را پرسيد.اسماعيل گفت:

يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرِينَ

پدر!هر چه به تو امر شده آن را انجام ده كه به خواست خدا مرا از شكيبايان خواهى يافت.

ابراهيم پسر را به روى زمين خوابانيد و به قصد بريدن سر پسر كارد بر حلقوم او كشيدن گرفت،ولى با همۀ شگفتى كارد گردن اسماعيل را نمى بريد.در اين حال خداوند وى را ندا داد: يا إِبْراهِيمُ* قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا اى ابراهيم!تو مأموريت عالم رؤيا را انجام داده اى.

زيرا كه حضرت ابراهيم(ع)در خواب ديده بود كه سر فرزند را مى برد نه اينكه اسماعيل را سر بريده است،بنابراين او آنچه را كه در خواب ديده انجام داده بود.خداوند نيز قوچى را به همراه جبرئيل براى قربانى او فرستاد و ابراهيم(ع)آن قوچ را سر بريد،و مناسك حج را به پايان برد.پس از قيام حضرت ابراهيم به انجام كارهايى كه گذشت خداوند او را فرمان داد تا بانگ برآورد و مردمان را به حج بخواند،تا آنان حتى سوار بر شتران لاغر از دور دستها به زيارت خانۀ خدا بيايند.بدين سان حج بيت اللّه الحرام اساس شريعت حنيفۀ ابراهيم گرديد و ستون ملتى گرديد كه خداى تبارك و تعالى دربارۀ آن فرموده است:

فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً

از آيين ابراهيم كه دينى پاك و بى آلايش است پيروى كنيد.

ص: 176

پس از اينكه حضرت ابراهيم خليل(ع)مراحل مزبور را گذرانيد،خداوند او را امام و پيشواى مردمان قرار داد و فرمود:

وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِينَ

و هنگامى كه خداوند ابراهيم را به امورى چند امتحان فرمود و او همه را به جاى آورد.خدا به او گفت:من تو را به امامت و پيشوايى خلق برگزينم.ابراهيم عرض كرد:اين امامت را به فرزندان من نيز عطا خواهى كرد؟فرمود كه عهد من هرگز به مردم ستمكار نخواهد رسيد.

ما در سيره و روش حضرت ابراهيم خليل(ع)دو ويژگى آشكار مخصوص او كه در ميان همۀ انبياء و پيامبران ممتاز است مشاهده مى كنيم:

1-ويژگى مهمان نوازى و اهتمامى كه حضرتش در اطعام مردمان داشت كه خداوند نيز از آن خبر داده و فرموده است: فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ پس بى درنگ گوساله اى بريان فراهم آورد.

كه مبين اقدام شخص آن حضرت است براى آماده كردن خوراكى براى مهمانانى كه برايش ناشناس بودند؛در ضمن معلوم مى شود كه مهمان نوازى و پذيرايى از ايشان،جزء خصيصۀ آن حضرت بوده و فقط اختصاص به پذيرايى از همان مهمانان نداشته است.

2-قيام و اهتمام او به برپا داشتن كعبه و بيت اللّه الحرام،و فرا خواندن مردمان براى اداى مناسك حج.خداى سبحان نيز فرموده است:

وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ* وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ

و[به او وحى كرديم كه]خانۀ مرا براى طواف كنندگان و نمازگزاران و ركوع و سجود كنندگان پاكيزه دار*و مردم را به آواز مناسك حج اعلام كن تا مردم پياده و سوار بر شتران تكيده از هر راه دور به سوى تو آيند.

ما بزودى و به خواست خدا،اين دو صفت را كه در طول زندگانى آن حضرت ملازم وى

ص: 177

بوده اند در اوصياء او نيز كه آنها را از او به ارث برده اند،مورد بررسى قرار خواهيم داد.

مشهد چهارم،ابراهيم عليه السلام با دو تيره از خانواده اش

پس از اينكه حضرت ابراهيم(ع)،هاجر و پسرش اسماعيل را به مكه نقل مكان داد،و خانۀ كعبه را به همراه فرزندش اسماعيل بساخت و مناسك حج به جاى آورده،به موطنش شام بازگشت،آن وقت بود كه خداوند بر قوم لوط عذاب فرستاد و به حضرت ابراهيم(ع) نيز اسحاق،و فرزند او يعقوب را اضافه بر آن عطا فرموده و خداوند ايشان را پيشوايانى قرار داد كه به فرمان خدا مردم را به سوى حق راهبر باشند؛و به آنها انجام كارهاى خير و برپا داشتن نماز و پرداختن زكات را وحى فرمود.

اينجاست كه نبوت و وصايت بعد از حضرت ابراهيم خليل به دو تيره منتقل مى شود:

تيرۀ اول:تيرۀ حضرت اسماعيل(ع)و پسران او كه در مكه مى باشند و اينان اوصياى حضرت ابراهيم بر شريعت حنيفيۀ اويند.

تيرۀ دوم:تيرۀ حضرت اسحاق،و پسرش يعقوب،و پسران او كه در فلسطين هستند و خداوند آنها را شريعتى ويژه مقرر داشته كه با شريعت حضرت موسى(ع)تكميل شده است.

به خواست خدا هر يك از دو تيره را به طور جداگانه مورد بحث و بررسى قرار خواهيم داد.

نخست به بررسى تيرۀ پسر كوچكتر يعنى حضرت اسحاق و فرزندانش مى پردازيم.

اسحاق(ع)پسر ابراهيم عليه السلام،و پسرش يعقوب

(اسرائيل)و فرزندان او(بنى اسرائيل)

در اخبار حضرت اسحاق(ع)به خبرى كه دلالت بر آن داشته باشد كه آن حضرت را شريعتى ويژه به غير از شريعت پدرش ابراهيم(ع)بوده است دست نيافتيم.ما اين مطلب را آنجا كه خداوند از پسرش يعقوب(ملقب به اسرائيل)خبر مى دهد،به دست آورده ايم كه به خواست خدا آن را در مبحث آتى مورد مطالعه و بررسى قرار خواهيم داد.

ص: 178

ص: 179

8 يعقوب پسر اسحاق عليهما السلام

اشاره

*لقب يعقوب اسرائيل است،و فرزندانش بنى اسرائيل *خداى تبارك و تعالى براى بنى اسرائيل احكامى ويژه تشريع فرموده است *آيات كريمۀ قرآن در اين مورد *شرح كلمات در آيات مزبور *تفسير آيات مورد بحث

ص: 180

ص: 181

يعقوب پسر اسحاق ملقب به«اسرائيل»و فرزندانش

«بنى اسرائيل»و احكامى كه خداوند براى آنها تشريع فرموده

است.

1-خداوند سبحان در سورۀ آل عمران آيۀ 93 مى فرمايد:

كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنِي إِسْرائِيلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ

همۀ طعامها براى بنى اسرائيل حلال بود مگر آنچه را كه اسرائيل(يعقوب) پيش از نزول تورات بر خودش حرام كرده بود.(اگر جز اين است)بگو:تورات را بياوريد و بخوانيد،اگر راست مى گوييد.

2-و در سورۀ اسراء آيۀ 2:

وَ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِي إِسْرائِيلَ...

و به موسى كتاب تورات را داديم و آن را وسيلۀ هدايت بنى اسرائيل گردانديم...

3-و در سورۀ سجده آيۀ 23:

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَلا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقائِهِ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِي إِسْرائِيلَ

و ما به موسى كتاب تورات را عطا كرديم،و(تو اى پيامبر!)در ملاقات او ترديد مكن؛و ما تورات را وسيلۀ هدايت بنى اسرائيل قرار داديم.

ص: 182

4-و در سورۀ مائده آيۀ 44:

إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هادُوا وَ الرَّبّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلاً وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ

ما تورات را كه در آن هدايت و نور بود فرو فرستاديم تا پيامبران كه تسليم(امر خدا)هستند بدان وسيله بر يهوديان و خداشناسان و دانشمندانى كه مأمور حفظ و نگهدارى احكام از كتاب خدا هستند و بر درستى آن گواهى مى دهند،حكم كنند.پس(در اجراى احكام الهى)از مردم نترسيد،بلكه از من بترسيد و آيات مرا به بهاى اندك نفروشيد،كه هر كس خلاف آنچه خدا فرموده است حكم كند، او از كافران خواهد بود.

5-و در سورۀ صف آيۀ 5:

وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ...

و آنگاه كه موسى به قومش گفت:اى قوم من!چرا مرا آزار مى دهيد و حال آنكه يقينا مى دانيد كه من فرستادۀ خدا به سوى شما هستيم...

6-و در سورۀ آل عمران آيات 45 و 49:

...يا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ*...* وَ رَسُولاً إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ...

فرشتگان به مريم گفتند:اى مريم!خداوند تو را به كلمه اى از خود كه نامش مسيح عيسى بن مريم است و در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان درگاه خداست مژده مى دهد*...*او پيامبرى است به سوى بنى اسرائيل....

7-و در سورۀ صف آيۀ 6:

ص: 183

وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ...

و(اى پيامبر!ياد كن)آنگاه كه عيسى بن مريم گفت:اى بنى اسرائيل!من پيامبر خدا به سوى شما هستم....

شرح كلمات

1-هادوا:

در اينجا بمعناى افراد پايبند به دين يهود است.

2-ربّانيون:

ربّانى بمعناى دانشمند وارد در علوم دين است.

3-أحبار:

حبر به كسر و فتح حاء بمعناى دانشمند است و در قرآن كريم بر علماى اهل كتاب اطلاق شده است.

4-كلمة:

كلمه در اينجا بمعناى آفريده اى است كه خداى تعالى با لفظ كن(باش)و امثال آن و بدون وسيلۀ شناخته شده از اسباب و وسايل،آن را آفريده است.

5-مسيح:

مسيح لقب حضرت عيسى(ع)است زيرا آن حضرت هنگامى كه بيمارى را«مسح» مى كرد از آن بيمارى شفا مى يافت؛و غير از اين را هم گفته اند ولى ما اين معنا را كه دربارۀ مسيح گفته اند بر ديگر موارد ترجيح داديم.

تفسير آياتى كه گذشت

احكام استثنائى براى قوم يهود،در مدت زمانى خاص:

بنى اسرائيل(فرزندان و نوادگان و اعقاب حضرت يعقوب(ع)در سرزمين مصر و ديار غربت،به ذلت و خوارى روزگار مى گذرانيدند،زيرا قبطيان آنها را به بردگى مى گرفتند و پسرانشان را مى كشتند و دخترانشان را زنده نگه مى داشتند.

ص: 184

هنگامى كه خداوند آنها را از آن ذلت و خوارى كه در مصر متحمل مى شدند نجات داد،و بعد از آنكه در آنها روح آزادمنشى كشته شده و به جاى آن روح حقارت و خوارى،ترس و اضطراب و جزع،نسل به نسل بر اثر طول مدت بردگيشان در مصر جانشين آن شده بود،و مى بايست با اقوام سركش و ستمگر در شام بجنگند.در اين هنگام بود كه حكمت الهى بر آن قرار گرفت كه براى زندگانى آنها قوانين و مقرراتى وضع شود كه در سايۀ آن،روح اعتماد به نفس و افتخار و اعتزاز به پدرانشان كه از زمرۀ انبياء و پيامبران بوده اند،در آنها زنده گردد و بدانند كه ايشان از اقوام كافر و سركشى كه با آنها در جنگ هستند متمايز و برتر مى باشند.

در اين مسير نخستين موردى كه بر آنها مقرر شد،تحريم آن چيزهايى بود كه پدرشان پيامبر خدا اسرائيل(يعقوب(ع)بر خود حرام كرده بود تا بدان وسيله امتياز نبوت اسرائيل پيامبر خدا را دريابند.

پس از آن،با نزول تورات بر حضرت موسى(ع)،و انجيل بر حضرت عيسى(ع) تشريع ويژه آنها كامل گرديد.

ما بعد از مطالعه و بررسى اخبار مربوط به حضرت شعيب پيامبر-به خاطر رعايت و حفظ تسلسل زمانى اخبار پيامبران-به ذكر پاره اى از آنها خواهيم پرداخت.

ص: 185

9 شعيب پيامبر عليه السلام

اشاره

*سيره و روش حضرت شعيب با قومش در آيات قرآن كريم *شرح كلمات آيات *تفسير آيات مزبور

ص: 186

ص: 187

سيره و روش حضرت شعيب با قومش در آيات قرآن كريم

1-خداوند سبحان در سوره هود آيات 84-95 مى فرمايد:

وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ* وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ* بَقِيَّتُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ* قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ* قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلاّ بِاللّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ* وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ* وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ* قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمّا تَقُولُ وَ إِنّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ وَ ما أَنْتَ عَلَيْنا بِعَزِيزٍ* قالَ يا قَوْمِ أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ* وَ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ مَنْ هُوَ كاذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ* وَ لَمّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا شُعَيْباً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنّا وَ أَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ* كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها أَلا بُعْداً لِمَدْيَنَ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ

وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ* وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ* بَقِيَّتُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ* قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ* قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلاّ بِاللّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ* وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ* وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ* قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمّا تَقُولُ وَ إِنّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ وَ ما أَنْتَ عَلَيْنا بِعَزِيزٍ* قالَ يا قَوْمِ أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ* وَ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ مَنْ هُوَ كاذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ* وَ لَمّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا شُعَيْباً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنّا وَ أَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ* كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها أَلا بُعْداً لِمَدْيَنَ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ

براى مدين برادرشان شعيب را فرستاديم.او گفت:اى قوم من!خدا را بپرستيد كه معبودى جز او نداريد.از پيمانه و ترازو كم نكنيد،من شما را در نعمت مى بينم،و من بر شما از عذاب روزى كه همه را در بر مى گيرد بيمناكم*و اى قوم من!پيمانه و ترازو را به عدل،كامل بداريد،و اجناس مردم را ناچيز نشمريد و به بدى توصيف نكنيد،و در زمين براى فساد تلاش نكنيد*سود حلال خدا براى شما بهتر است اگر مؤمن باشيد و من(در برابر عذاب الهى) نگهبان شما نيستم*(قوم وى از روى استهزاء)گفتند:اى شعيب!آيا نماز تو دستورت مى دهد كه آنچه را پدرانمان عبادت مى كردند ترك كنيم يا از آنچه مى خواهيم در اموالمان دست برداريم؟!تو كه عاقل و كامل هستى*شعيب گفت:اى قوم من!به من بگوييد اگر از خدا دليلى آشكار داشته باشم،و به من رزق خوبى بدهد،[مى توانم خلاف او رفتار كنم؟]و من نمى خواهم از آنچه شما را نهى مى كنم خود مرتكب شوم،و تا مى توانم جز صلاح نمى خواهم؛توفيق من با خداست،بر او اعتماد كرده به او بازمى گردم *اى قوم من!عداوت با من شما را بدانجا نكشاند كه عذابى همانند عذاب قوم نوح،يا قوم هود،و يا قوم صالح به شما برسد،و دوران قوم لوط از شما دور نيست*از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و به سوى او برگرديد كه پروردگارم مهربان و مشفق است*گفتند:اى شعيب!ما بسيارى از آنچه را كه مى گويى نمى فهميم،و اگر كسان تو نبودند تو را سنگسار مى كرديم،تو بر ما قدرتى ندارى*شعيب گفت:اى قوم من!آيا اقوام من بر شما از خداوند عزيزترند كه او را پشت سر انداخته ايد؟!پروردگار من بر آنچه كه مى كنيد احاطه دارد*اى قوم من!آنچه مى توانيد به عمل خود

ص: 188

ادامه دهيد،من نيز به كار خود ادامه مى دهم به زودى در خواهيد يافت كه عذاب خواركننده چه كسى را فرو خواهد گرفت،و چه كسى دروغگوست.منتظر باشيد،من هم با شما منتظرم*و چون فرمان قهر ما آمد،شعيب را با كسانى كه با او ايمان آورده بودند به رحمت مخصوص خود نجات داديم،و ظالمان را صيحه(آسمانى)فرو گرفت،و در ديار خود نابود شدند*گويى كه هرگز در آن شهر نبوده اند.دور باد مدين(از رحمت خدا)همان گونه كه قوم ثمود از رحمت خدا دور شدند*

2-و در سورۀ اعراف آيات 88 و 89 مى فرمايد:

قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا قالَ أَ وَ لَوْ كُنّا كارِهِينَ* قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجّانَا اللّهُ مِنْها...

بزرگانى از قوم او كه گردنكش شده بودند گفتند:اى شعيب!بى گمان تو و ايمان آوردندگان به تو را از شهرمان بيرون مى كنيم،مگر اينكه به دين ما بازگرديد .

(شعيب)گفت:آيا اگر چه مايل نباشيم؟!*اگر ما به آيين شما بازگرديم پس از آنكه خداوند ما را از آن رهايى داده است به خدا دروغ بسته ايم...*

شرح كلمات

1-مدين:

مدين نام قوم شعيب بوده،كه شهرشان نيز به نام آنها ناميده شده است.در معجم البلدان آمده است كه شهر مدين در كنار درياى سرخ در برابر شهر تبوك و در فاصلۀ شش منزلى آن قرار داشته است.همچنين گفته شده:مدين منطقه اى است بين وادى القرى و شام،و وادى القرى به مجموعه قريه هايى كه نزديك مدينه بود اطلاق مى شود.

2-لا يجرمنّكم:

جرم الشىء يعنى كسب ناپسند كرد،جرمه الشىء يعنى بر كار ناپسند وادارش كرد، جرمه يعنى او را به آن وادار كرد.و لا يجرمنّكم،يعنى شما را واندارد.

ص: 189

3-شقاقي:

شاقّه شقاقا:با او مخالفت و دشمنى كرد،و شقاقى،يعنى دشمنى با من.

4-لا تعثوا:فساد نكنيد.

عثا:يعنى فساد كرد،فساد شديد.

5-بقية اللّه:

بقيه،ماندۀ هر چيزى است و در اينجا بمعناى فرمانبردارى خداست،و ثواب و پاداش خيرى كه نزد او ذخيره مى شود.

نكاتى مهم در تفسير آياتى كه گذشت

خداوند حضرت شعيب را با بشارت و انذار به سوى مدين فرستاد تا مردم آن ديار را به عمل به شريعت حنيفۀ ابراهيم(ع)فرا خواند.قوم شعيب چون ديگر امتهاى مشرك كه به ذمائم اخلاق موصوف بودند،به بدترين وجهى در زشت كاريها و فساد اخلاقى غوطه مى خوردند.آنها گذشته از كارهاى پليدى كه مرتكب مى شدند،از كالاى ديگران بد مى گفتند و آنها را از چشم مشترى مى انداختند،و در پيمانه و ترازو خيانت مى كردند و كم فروشى مى نمودند و چنين مى پنداشتند كه چون در تصرف اموال خود آزادند،اين قبيل كارهاى ناروا نيز حق آنهاست.دعوت حضرت شعيب،نصايح و پندهاى او به ايشان،و تنبّهشان كه بنگرند بر سر اقوام مشرك ديگر كه پيش از آنها بوده اند از عذاب الهى چه آمده است سودى نبخشيد و اين قوم جاهل در پاسخ او گفتند: لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا،أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا .همانا تو و پيروانت را از شهر و ديارمان بيرون مى كنيم،مگر اينكه به دين و ملت ما درآييد.

بنابراين،قوم شعيب براى خود اين حق را قائل بودند كه خود را در ستم رساندن به ديگران،و خوردن حقوق ايشان آزاد و مختار بدانند،امّا،اين حق را به شعيب و مؤمنان در ترك اخلاق زشت و ناپسند و نيز عبادت خداى يكتا نمى دادند!!

گاه شعيب را به مسخره گرفته مى گفتند:آيا نماز تو به تو فرمان داده است كه ما خدايان مورد پرستش پدرانمان را رها كنيم و در اموالمان به دلخواه خودمان دخل و تصرف نكنيم؟!

ص: 190

و گاه عناد و سركشى را از حد گذرانيده مى گفتند:اگر فاميل و عشيرۀ تو نبودند،بى گمان سنگسارت مى كرديم.

از اين آيه،و از اطلاعاتى كه از نسب حضرت خاتم پيامبران محمد مصطفى(ص) داريم،در مى يابيم كه خداى تعالى پيامبرانش را از ميان قدرتمندترين و بانفوذترين خانواده ها برمى گزيند،تا خويشاوندانش او را در تبليغ رسالت الهى يار و مددكار باشند.

بارى،چون قوم شعيب آن حضرت را تكذيب كردند و ديگر مؤمنان همراه او را خوار و سبك انگاشتند،مستحق عذاب الهى شدند،و خداوند آنان را با صيحۀ آسمانى فرو گرفت و در همان شهر و ديارشان به هلاكت رسانيد.

خداوند،پس از شعيب،حضرت موسى(ع)و ديگر پيامبران بنى اسرائيل را به رسالت فرستاد،كه به خواست خدا اخبارشان را در فصول بعدى بررسى خواهيم نمود.

ص: 191

ص: 192

10 سرگذشت بنى اسرائيل و پيامبرانشان

اشاره

و شرح حالات ويژۀ آنها در قرآن كريم

*ولادت حضرت موسى،و به فرزندى گرفتنش وسيله فرعون *معجزات نه گانه *بنى اسرائيل در صحراى سينا *داود و سليمان عليهما السلام *زكريا و يحيى عليهما السلام *عيسى بن مريم عليهما السلام

ص: 193

ص: 194

مشهد نخستين،به دنيا آمدن حضرت موسى و پذيرفته شدنش

اشاره

بعنوان فرزند فرعون

خداوند متعال در سورۀ قصص آيات 7-13 مى فرمايد:

وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ* فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما كانُوا خاطِئِينَ* وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ* وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ* وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ* وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ* فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ

ما به مادر موسى وحى كرديم كه:او را شير بده،و چون بر او ترسيدى،به دريايش بينداز و نترس و محزون مباش كه ما حتما او را به تو بر مى گردانيم و از پيامبرانش قرار مى دهيم*آل فرعون او را پيدا كردند،تا براى آنها دشمن و مايۀ اندوه باشد.كه فرعون و هامان و سپاهيانشان از خطاكاران بودند*زن

ص: 195

فرعون(به شفاعت برخاست و)گفت:اين بچه مايۀ سرور و نور چشم من و تو باشد،او را نكشيد،شايد به ما سود برساند يا او را به فرزندى بگيريم؛و آنها درك نمى كردند*و قلب مادر موسى(از همه چيز به جز ياد فرزند)چنان تهى شده بود كه اگر بر قلب او استقامت نگذاشته بوديم تا از مؤمنان باشد،حتما(كار انجام يافته را)فاش مى كرد*او به خواهر موسى گفت:موسى را پى جويى كن، و او برادرش را از دور نگاه مى كرد،و آنها نمى دانستند*زنان شيرده را قبلا بر او حرام كرده بوديم،(خواهر موسى)گفت:آيا شما را به خانواده اى هدايت بكنم كه او را براى شما نگهدارى كنند و خير خواه او هستند؟*پس او را به مادرش بازگردانيديم تا چشمش به او روشن شود و محزون نباشد،و بداند كه وعدۀ خدا حق است،اما بيشتر مردم نمى دانند (1)*

شرح كلمات

1-فارغا:

از جا كنده شده،تهى شده از شدت اندوه.

2-قصّيه:

او را تعقيب كن، پى جويى كن.

3-فبصرت به عن جنب:

از دور چشمش به او افتاد.از دور او را ديد و زير چشم داشت.

مشهد دوم،معجزات نه گانه

و در سورۀ نمل آيات 7-12 مى فرمايد:

إِذْ قالَ مُوسى لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ ناراً سَآتِيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتِيكُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ* فَلَمّا جاءَها نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ* يا مُوسى إِنَّهُ أَنَا اللّهُ

ص: 196


1- -و نيز،مراجعه كنيد:سورۀ طه،آيات 38 تا 47.

اَلْعَزِيزُ الْحَكِيمُ* وَ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلّى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ يا مُوسى لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ* إِلاّ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ* وَ أَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فِي تِسْعِ آياتٍ إِلى فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ

آنگاه كه موسى به اهلش گفت:من آتشى ديدم،به زودى از آن براى شما خبرى مى آورم يا آتشى مى آورم كه گرم شويد*چون نزديك آن آتش آمد،ندا شد:

مبارك است آن كس كه در آتش است،و آن كس كه در اطراف آن است،و پاك و منزه است پروردگار جهانيان*اى موسى!منم خداى توانا و حكيم*عصايت را بينداز.(موسى چون عصا را افكند)آن را ديد كه چون مار بزرگى به حركت درآمد،پشت كرد و ديگر به عقب برنگشت(كه خطاب رسيد)اى موسى! نترس كه پيامبران نزد من نمى ترسند*مگر آن كس كه ستم كرده،سپس آن را به نيكويى تبديل نموده كه من آمرزنده و مهربانم*و دستت را در گريبانت فرو كن،كه سفيد و بدون آسيب بيرون مى آيد(اين معجزه)،ضمن آيات نه گانه اى است(كه تو با آنها)به سوى فرعون و قومش(فرستاده مى شوى)آنها قومى فاسقند*

و در سورۀ اعراف آيات 103-135 مى فرمايد:

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى بِآياتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ* وَ قالَ مُوسى يا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ* حَقِيقٌ عَلى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرائِيلَ* قالَ إِنْ كُنْتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِها إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقِينَ* فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ* وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنّاظِرِينَ* قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ* يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ فَما ذا تَأْمُرُونَ* قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ* يَأْتُوكَ بِكُلِّ ساحِرٍ عَلِيمٍ* وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنّا نَحْنُ الْغالِبِينَ* قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ* قالُوا يا مُوسى إِمّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمّا أَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ* قالَ أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِيمٍ* وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ* فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ* فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرِينَ* وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ* قالُوا آمَنّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ* رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ* قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّ هذا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ* لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ* قالُوا إِنّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ* وَ ما تَنْقِمُ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِآياتِ رَبِّنا لَمّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِينَ* وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ وَ إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ* قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ* قالُوا أُوذِينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ* وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ* فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ* وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آيَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ* فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آياتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ* وَ لَمّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى بِآياتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ* وَ قالَ مُوسى يا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ* حَقِيقٌ عَلى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرائِيلَ* قالَ إِنْ كُنْتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِها إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقِينَ* فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِيَ ثُعْبانٌ مُبِينٌ* وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنّاظِرِينَ* قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِيمٌ* يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ فَما ذا تَأْمُرُونَ* قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ* يَأْتُوكَ بِكُلِّ ساحِرٍ عَلِيمٍ* وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنّا نَحْنُ الْغالِبِينَ* قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ* قالُوا يا مُوسى إِمّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمّا أَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ* قالَ أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِيمٍ* وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ* فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ* فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرِينَ* وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ* قالُوا آمَنّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ* رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ* قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّ هذا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ* لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ* قالُوا إِنّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ* وَ ما تَنْقِمُ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِآياتِ رَبِّنا لَمّا جاءَتْنا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمِينَ* وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَ تَذَرُ مُوسى وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ قالَ سَنُقَتِّلُ أَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ وَ إِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ* قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ* قالُوا أُوذِينا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِيَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ* وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ* فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ* وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آيَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ* فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آياتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ* وَ لَمّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما

ص: 197

عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرائِيلَ* فَلَمّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ

آنگاه بعد از آنها موسى را با آيات خويش به سوى فرعون و اشراف او فرستاديم،آنها آيات را انكار كردند.بنگر سرانجام تبهكاران چه شد*موسى گفت:اى فرعون!من فرستادۀ پروردگار جهانيانم*سزاوار اين است كه بر خدا جز حق نگويم،براى شما معجزه اى از پروردگارتان آورده ام،پس بنى اسرائيل را با من همراه كن*فرعون گفت:اگر از راستگويانى و معجزه اى آورده اى،آنها را ارائه ده*پس موسى عصايش را بينداخت و دردم اژدهايى آشكار شد*و دست از گريبان خود بيرون آورد كه ناگاه براى بينندگان سفيد بود*اشراف قوم فرعون(به فرعون)گفتند:اين جادوگرى است دانا*كه مى خواهد شما را از سرزمينتان بيرون كند.چه رأى مى دهيد؟*(پس از مشاوره در امر موسى،قوم به فرعون)گفتند:او و برادرش را مهلت ده،و اشخاصى به شهرها بفرست*تا جادوگران ماهر را نزد تو آرند*جادوگران نزد فرعون آمدند و گفتند:اگر ما غالب شديم حتما مزدى خواهيم داشت.*فرعون گفت:آرى و شما از مقربان خواهيد بود*جادوگران گفتند:اى موسى!يا تو اول عصاى خود را بينداز يا ما ابزار خويش را بيفكنيم*موسى گفت:شما بيندازيد،و چون انداختند چشمان مردم را جادو كرده آنها را بشدت ترساندند،و جادويى بزرگ آوردند*به موسى وحى كرديم عصاى خود را بيندازد،و(آن اژدها)دردم آنچه را كه آنها به دروغ آورده بودند بلعيد*حق آشكار شد و آنچه كه مى كردند پوچ گرديد*در آن ميدان شكست خوردند،و خوار شده بازگشتند*و جادوگران به سجده در آمدند*گفتند:ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم*پروردگار موسى و هارون*فرعون گفت:پيش از آنكه من اجازه بدهم شما به او ايمان آورده ايد؟! اين نيرنگى است كه در شهر ساخته ايد تا مردمش را از آن بيرون كنيد.به زودى خواهيد فهميد*دستها و پاهايتان را عكس يكديگر قطع مى كنم و آنگاه همگى

ص: 198

را به دار مى آويزم*گفتند:در آن صورت ما به سوى خدايمان بازمى گرديم * خشم تو بر ما تنها به خاطر ايمان آوردن ما به آيات پروردگار ماست كه به سويمان آمد؛پروردگارا!بر ما صبر عطا كن و ما را مسلمان بميران*اشراف قوم فرعون گفتند:آيا موسى و پيروانش را رها مى كنى تا در اين سرزمين تباهى كنند و تو و خدايانت را ترك نمايند؟فرعون گفت:به زودى همۀ پسرانشان را مى كشيم و دخترانشان را زنده نگه مى داريم،ما بر آنها مسلط هستيم*موسى به قوم خود گفت:از خدا يارى بجوييد و شكيبايى كنيد كه زمين مال خداست به هر كس از بندگانش بخواهد وامى گذارد ،و سرانجام نيك از آن پرهيزكاران است*گفتند:پيش از آنكه به سوى ما بيايى و هم بعد از آمدنت اذيت و آزار ديديم.گفت:اميد است كه پروردگارتان دشمن شما را هلاك كند،و شما را در اين زمين جانشين(آنها)گرداند و بنگرد چگونه عمل مى كنيد*فرعون را به سالهاى سخت و كمبود حاصل دچار كرديم شايد پند بگيرند*چون رفاه و آسايش به آنها رو مى كرد مى گفتند:اين به خاطر ماست،و چون پيشامد بدى به آنها مى رسيد،به موسى و پيروانش فال بد مى زدند!بدانيد كه فال بد آنها نزد خداست(يعنى سختيها و رنجهايى كه بر آنان وارد مى شده از جانب خداست)ولى بيشترشان نمى دانند*(فرعونيان به موسى)گفتند:هر چه آيت و معجزه براى ما بياورى تا ما را جادو كنى،ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم*پس طوفان،ملخ،شپش،قورباغه و خون(خون شدن آب)را كه معجزه هايى جدا از هم و روشن و آشكار بودند بر آنها فرستاديم،ولى گردنكشى پيش گرفته،قومى نابكار شدند*چون عذاب بر آنها آمد گفتند:اى موسى! پروردگارت را براى ما به آن پيمان كه با تو نهاده بخوان كه اگر اين عذاب را از ما بردارى حتما به تو ايمان مى آوريم و بنى اسرائيل را با تو مى فرستيم*چون عذاب را تا مدتى كه به آن مى رسيدند از آنها برمى داشتيم،باز پيمان شكنى

ص: 199

مى كردند (1)*

و در سورۀ شعراء آيات 57-66 مى فرمايد:

فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنّاتٍ وَ عُيُونٍ* وَ كُنُوزٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ* كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها بَنِي إِسْرائِيلَ* فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ* فَلَمّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى إِنّا لَمُدْرَكُونَ* قالَ كَلاّ إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ* فَأَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ* وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِينَ* وَ أَنْجَيْنا مُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِينَ* ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ

ما آنها(يعنى فرعونيان)را از باغها و چشمه سارها بيرون كرديم*و از گنجينه ها و مقامات عاليه محروم ساختيم*جريان چنين بود،و همۀ آنها را به بنى اسرائيل وانهاديم*فرعونيان به هنگام طلوع آفتاب بنى اسرائيل را تعقيب كردند*چون دو گروه يكديگر را ديدند،ياران موسى گفتند:ما گرفتار خواهيم شد*موسى گفت:هرگز،پروردگارم با من است و هدايتم خواهد كرد*به موسى وحى كرديم كه عصايت را به دريا بزن؛دريا بشكافت و هر قسمت آن مانند كوه بزرگى گرديد*ديگران(يعنى فرعونيان را از پى بنى اسرائيل)به دريا آورديم*و موسى و همۀ همراهان او را نجات داديم*آنگاه ديگران را غرقه ساختيم.

و در سورۀ يونس آيات 90-92 مى فرمايد:

وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً حَتّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ* آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ* فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النّاسِ عَنْ4.

ص: 200


1- -و نيز،مراجعه كنيد:سورۀ انبياء،آيات 100 تا 104 و سورۀ شعراء،آيات 10 تا 55 و سورۀ طه،آيات 9 تا 24.

آياتِنا لَغافِلُونَ

بنى اسرائيل را از دريا عبور داديم،فرعون و سپاهيانش به ستم و دشمنى آنها را تعقيب كردند.تا چون هنگام غرق او فرا رسيد گفت:ايمان آوردم كه خدايى به جز خداى بنى اسرائيل كه به آن ايمان آورده اند،نمى باشد و من از تسليم شدگانم*(به او در آن حال غرق خطاب شد:)اكنون ايمان مى آورى با آنكه پيش از اين نافرمانى كرده از مفسدان بودى؟*امروز،بدنت را به ساحل نجات مى رسانيم،تا براى آنان كه بعد از تو مى آيند عبرت و نشانه اى باشى؛با آنكه بسيارى از مردمان از آيات و نشانه هاى ما سخت غافل و بى خبرند.

مشهد سوم،بنى اسرائيل در صحراى سينا و سركشيهاى ايشان در زمان

اشاره

موسى(ع)و بعد از او

خداوند متعال در سورۀ اعراف آيات 138-140 و 160-164 و 166 مى فرمايد:

وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلى أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ* إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِيهِ وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ* قالَ أَ غَيْرَ اللّهِ أَبْغِيكُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ*...* وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ* وَ إِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ وَ كُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ* فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَظْلِمُونَ* وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتِيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ*...* فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ

وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلى أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ* إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِيهِ وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ* قالَ أَ غَيْرَ اللّهِ أَبْغِيكُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ*...* وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ* وَ إِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ وَ كُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ* فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَظْلِمُونَ* وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتِيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ*...* فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ

ما بنى اسرائيل را از دريا گذرانديم،پس بر قومى گذشتند كه بتهاى خودشان را پرستش مى كردند.(بنى اسرائيل)به موسى گفتند:اى موسى!براى ما نيز خدايى قرار ده،همانگونه كه آنها را خدايى است.موسى گفت:براستى كه شما مردمى نادانيد*خدايان اين بت پرستان نابود شدنى است،و آنچه مى كنند باطل و بيهوده است*(موسى)گفت:آيا به جز خداى واحد،براى شما خدايى بجويم، در حالى كه خداوند شما را بر جهانيان برترى داده است؟!*...*آنها را دوازده تيره و امت كرديم و آنگاه كه قومش از موسى تقاضاى آب كردند،به موسى وحى كرديم كه عصايت را به اين سنگ بزن،(چون زد)دوازده چشمه از آن بشكافت كه هر تيره آبشخور خود را دانستند،و ابر را بر آنها سايبان كرديم،و بر آنها منّ و سلوى فرو فرستاديم.از چيزهاى پاكيزه كه روزيتان كرده ايم بخوريد.

آنها نه بر ما بلكه بر خودشان ستم مى كردند*و آنگاه كه به ايشان گفته شد در اين قريه سكنا گزينيد،و از هر جاى آن كه خواستيد بخوريد و بگوييد كه گناهان ما را بريز،و در حال سجده و خضوع از در وارد شويد،تا گناهانتان را بيامرزيم و بر نيكوكاران بيفزاييم*ستمگران ايشان اين گفته را به سخنى غير از آنچه كه به ايشان گفته شده بود تبديل كردند،(و در نتيجه)به خاطر اين ستمى كه روا داشتند عذابى از آسمان بر آنها فرستاديم*از يهوديان بپرس از شهرى كه در كنار دريا قرار داشت كه مردمانش در روز شنبه تعدى كردند و حرمت آن را نگه نداشتند.ماهيان آنها آشكارا در روز شنبه مى آمدند،اما در روز غير شنبه نمى آمدند.اينچنين به سزاى تبهكاريشان آنها را آزموديم*...*چون از آنچه كه نهى شده بودند سرپيچى كردند،به آنها گفتيم به شكل بوزينه شويد و دور و بازمانده از رحمت خدا باشيد*

و در سورۀ طه آيات 80-98 مى فرمايد:

ص: 201

يا بَنِي إِسْرائِيلَ قَدْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَ واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى* كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوى* وَ إِنِّي لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى* وَ ما أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يا مُوسى* قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَرِي وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى* قالَ فَإِنّا قَدْ فَتَنّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السّامِرِيُّ* فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ يا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي* قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا وَ لكِنّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَكَذلِكَ أَلْقَى السّامِرِيُّ* فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِيَ* أَ فَلا يَرَوْنَ أَلاّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً* وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي* قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى* قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا* أَلاّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي* قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي* قالَ فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ* قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي* قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً* إِنَّما إِلهُكُمُ اللّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً

اى بنى اسرائيل!ما شما را از دشمنتان فرعون نجات داديم،و جانب راست طور را با شما وعده كرديم و بر شما منّ و سلوى نازل نموديم*از پاكيزه ها،آنچه را

ص: 202

كه روزيتان كرده ايم بخوريد،و در آن طغيان نكنيد كه غضب من بر شما وارد مى شود،و هر كس مستوجب خشم و غضب من گردد همانا خوار و هلاك خواهد شد*و من حتما آمرزنده ام هر كس را كه توبه كند و ايمان آورد،و كار پسنديده كند،و راه يابد*اى موسى!چه چيز تو را بر آن داشت كه از قومت پيشى گيرى؟*گفت:آنها پشت سر من هستند،و به سوى تو شتاب كردم تا تو خشنود شوى*گفت:ما قومت را بعد از تو آزموديم و سامرى آنها را گمراه ساخت* موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قومش بازگشت و گفت:اى قوم من!آيا پروردگارتان به شما وعدۀ خوب نداد،آيا غيبت من براى شما به درازا كشيد،يا مگر خواستيد كه غضبى از پروردگارتان شامل شما شود كه وعدۀ مرا تخلف كرديد؟*گفتند:ما به اختيار خود وعدۀ تو را خلف نكرده ايم.ما مقدارى از زينت آلات سنگين فرعونيان را به همراه داشتيم كه در آتش افكنديم و سامرى (فتنه انگيز)چنين به ما القاء كرد*پس براى آنها گوساله اى بيرون آورد جسدى كه صداى گوساله داشت؛و گفتند خداى شما و خداى موسى اين است كه (موسى)از ياد برده است*آيا[اين گوساله پرستان]نمى نگرند كه(گوساله) جواب آنها را نمى داد و هيچ سود و زيانى براى آنها نداشت؟!*هارون قبلا به آنها گفته بود كه اى قوم من!شما در مورد اين گوساله به فتنه گرفتار شده ايد، پروردگار شما خداى رحمان است.از من پيروى كنيد و فرمانبردارم باشيد* گفتند:ما آن را همچنان پرستش خواهيم كرد تا هنگامى كه موسى به سوى ما بازگردد *موسى(چون بازگشت با عتاب به هارون)گفت:هارون!چون ديدى كه گمراه شدند،چه چيز جلوى تو را گرفت كه از پى من نيامدى؟*چرا از فرمان من سرپيچى كردى؟*گفت:اى پسر مادرم!ريش و سر مرا مگير، ترسيدم كه بگويى در ميان بنى اسرائيل تفرقه انداخته اى و دستور مرا مراعات نكرده اى*موسى گفت:اى سامرى!اين چه كارى است(كه تو كرده اى)؟* گفت:ديده ام آنچه را كه اينان نديده اند،پس مشتى از اثر قدم رسول حق

ص: 203

(جبرئيل)را بر گرفتم و آن را انداختم،خواستۀ دلم مرا به اين كار واداشت* موسى گفت:برو!در زندگى بايد بگويى با من تماس نگيريد،و تو را وعده اى است كه تخلف نمى شود،و به خدايت كه به پرستش او ادامه داده اى بنگر كه آن را مى سوزانم و(خاكسترش را)به دريا مى پاشم*همانا خداى شما،خدايى است كه جز او معبودى نيست و علمش بر همه چيز گسترده است.

و در سورۀ بقره آيات 51 و 54-57 مى فرمايد:

وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ*...* وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بارِئِكُمْ فَتابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ* وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ* ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ* وَ ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ

و ياد آريد كه چهل شب را به موسى وعده كرديم،سپس(شما در غيبت او) گوساله را به پرستش گرفتيد و ستمكار بوديد*...*و آنگاه كه موسى به قومش گفت:اى قوم من!شما با گوساله پرستى بر خود ستم كرده ايد،پس به سوى خداى خود بازگرديد و به كيفر جهالت خود به كشتن يكديگر تيغ بر كشيد كه اين در نزد خدايتان به خير شماست.آنگاه خدا توبۀ شما را پذيرفت كه او بسيار توبه پذير و مهربان است*و به ياد آوريد كه به موسى گفتيد:اى موسى!ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم مگر آنگاه كه خدا را آشكارا به چشم خود ببينيم،پس آذرخشى شما را فرا گرفت در حالى كه مى ديديد*ابر را بر سر شما سايبان كرديم و بر شما منّ و سلوى نازل نموديم؛از پاكيزه هايى كه روزيتان كرده ايم بخوريد.

آنها(شكر اين نعمت را كه به جا نياوردند)نه به ما بلكه بر خود ستم روا

ص: 204

داشتند*

و در سورۀ اعراف آيه 155 مى فرمايد:

وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِمِيقاتِنا فَلَمّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِيّايَ أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا إِنْ هِيَ إِلاّ فِتْنَتُكَ...

و موسى هفتاد مرد را از قوم خود براى وعده گاه ما برگزيد،و چون(به جرم تقاضاى ديدن خدا)لرزه و زلزله آنها را گرفت،(موسى در آن حال)گفت:

پروردگارا!اگر مى خواستى،مرا و اينها را از پيش مى ميراندى،آيا ما را با كار كم خردهاى ما نابود مى كنى؟!اين نيست مگر آزمايش و امتحان تو....

و در سوره بقره آيه 61 مى فرمايد:

وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُمْ ما سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ

و چون گفتيد:اى موسى!ما هرگز به يك نوع غذا اكتفا نمى كنيم،پس از پروردگارت براى ما بخواه تا از آنچه كه زمين مى روياند چون خيار و سير و عدس و پياز براى ما بيرون آورد.موسى گفت:آيا مى خواهيد آنچه را كه پست تر است با خوبتر معاوضه كنيد؟(پس)به شهر مصر درآييد كه آنچه را خواستيد در آنجا موجود است.ذلت و بينوايى براى آنها حتمى شد،و گرفتار خشم و غضب خدا شدند،زيرا آنها به خاطر نافرمانى و تجاوز،آيات خدا را منكر مى شدند و پيامبران را به ناحق مى كشتند*

و در سورۀ مائده آيات 20-26 مى فرمايد:

ص: 205

وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً وَ آتاكُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ* يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ* قالُوا يا مُوسى إِنَّ فِيها قَوْماً جَبّارِينَ وَ إِنّا لَنْ نَدْخُلَها حَتّى يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنّا داخِلُونَ* قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غالِبُونَ وَ عَلَى اللّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ* قالُوا يا مُوسى إِنّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِيها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ* قالَ رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاّ نَفْسِي وَ أَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ* قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ

آنگاه كه موسى به قومش گفت:اى قوم من!نعمت خدا را بر خودتان ياد آريد، زمانى كه در ميان شما پيامبرانى قرار داد و شما را آزاد گردانيد و به شما چيزهايى داد كه به هيچ كس نداده است*اى قوم من!به سرزمين مقدسى كه خداوند بر شما مقرر فرموده وارد شويد و به عقب بازنگرديد(پشت به حكم خدا نكنيد)كه از زيانكاران خواهيد بود*گفتند:اى موسى!در آنجا قومى ستمكار هستند و ما هرگز داخل آن نمى شويم مگر هنگامى كه آنها از آنجا بيرون روند،و چون بيرون شدند ما وارد مى شويم*دو مرد خدا ترس كه مورد لطف خدا بودند(يوشح و كالب)به آنها گفتند:شما بر مردم شهر از دروازه وارد شويد،كه چون داخل شديد پيروز مى شويد.بر خدا اعتماد كنيد اگر مؤمن هستيد*گفتند:اى موسى!تا آنها در آنجا هستند ما هرگز وارد آنجا نمى شويم، تو و پروردگارت برويد و با آنها بجنگيد،ما همين جا نشسته ايم!*موسى گفت:

پروردگارا!من و برادرم فقط بر خودمان تسلط داريم،تو ميان ما و اين قوم فاسق(كه فرمان نمى برند)جدايى انداز*خداوند فرمود:(ورود به آن شهر)

ص: 206

چهل سال بر آنها حرام است و در بيابان سرگردان مى مانند.تو بر اين مردم فاسق متأسف نباش*

و در سوره قصص آيات 76-81 مى فرمايد:

إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ* وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللّهُ الدّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللّهُ إِلَيْكَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ* قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً وَ لا يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ* فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ* وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا يُلَقّاها إِلاَّ الصّابِرُونَ* فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرِينَ

قارون از قوم موسى بود كه بر آنها تجاوز كرد.به او آن قدر از گنجينه ها داده بوديم كه حمل كليدهاى آنها به زحمت با صاحبان قوت امكان داشت.آن هنگام كه قومش به او گفتند:تكبر مكن كه خدا تكبر كنندگان را دوست ندارد*در آنچه خدايت داده،سراى آخرت را بخواه،و بهره ات را از دنيا فراموش مكن و همچنانكه خداوند به تو نيكى كرده،به ديگران نيكى كن و اهل فساد و تباهى نباش كه خدا مفسدان را دوست ندارد*قارون گفت:اين مال و مكنت به خاطر دانشى كه دارم به من داده شده است.آيا او نمى دانست كه خداوند قرنها پيش از او كسانى را كه قويتر و ثروتمندتر از او بودند هلاك كرده است،و گناهكاران از گناهشان پرسش نمى شوند*(قارون)با تجمل و زينتش بر قومش بيرون آمد.

آنها كه خواهان دنيا بودند گفتند:اى كاش ما هم مثل قارون ثروت داشتيم.او را

ص: 207

بهره اى عظيم است*كسانى كه اهل دانش بودند گفتند:واى بر شما!ثواب خداوند براى كسانى كه ايمان آورده،نيكوكار باشند بهتر است،و چنين ثوابى جز به صابران نمى رسد*او(قارون)و خانه اش را به زمين فرو برديم،و او را ياورى نبود تا در برابر خداوند كمكش كند،و خودش هم نتوانست كه خود را يارى دهد*

شرح كلمات

1-جيبك:

جيب:گريبان،چاك پيراهن.

2-ملائه:

الملاء:اشراف و بزرگان قوم،گاهى نيز به جماعت اطلاق مى شود و اختصاص به اشراف ندارد.

3-أرجه:

أرجأ الامر:آن را به تعويق انداخت.

أرجه و أخاه:كار او و برادرش را به تأخير بينداز.

4-حاشرين:

حشر:گرد آمدن،جمع شدن.

حاشرين:جمع شدند تا ساحران را گرد آورند.

5-تلقف:

لقف الطعام:غذا را بلعيد،فرو برد.

تلقف:آنچه را كه ساحران حيله كرده بودند بلعيد.

6-يأفكون:

افك يافك:بهتان و افترا زد.يأفكون:وارونه جلوه دادند.

7-صاغرين:

صاغر:خوار و ذليل.

ص: 208

8-من خلاف:

قطع الأيدى و الأرجل من خلاف:قطع كردن دست راست و پاى چپ و يا بر عكس.

9-افرغ:

افرغ اللّه الصبر على القلوب:خدا صبر به دلها افكند،صبر را بر آنها نازل كرد.

10-سنين:

سنين جمع سنه است و به معنى سالهاى خشك و بى آب و علف و سخت.

11-يطيّروا:

تطيّر:شگون بد زد،فال بد زد.

طائر در اينجا يعنى شومى،و خير و شر آنها.يعنى تمام اين امور از خود آنها سرچشمه مى گيرد و ربطى به ديگران ندارد.

12-طوفان:

باران بسيار شديدى كه مردمان را در ميان بگيرد.

13-جراد:ملخ.

منظور اينست كه ملخ هر چه گياه و روييدنى داشتند همه را خورد و نابود كرد.

14-القمّل:

در معناى آن گفته اند:حشره اى است بسيار ريز و موذى مانند شپشۀ گندم،و شپش شتر و حيوانى مانند كنه.

15-رجز:عذاب

16-ينكثون:

پيمانشان را مى شكنند.

17-طوّد:كوه بزرگ سر به فلك كشيده.

18-ازلفنا:نزديك گردانديم،يعنى:

فرعون و فرعونيان را به موسى و قومش نزديك و نزديكتر كرديم تا آنها را ببينند و دنبالشان كنند تا همگى غرق شوند.

ص: 209

19-متبّر:

تبّره:او را كشت،به هلاكت رسانيد.متبّر:هلاك شده،كشته شده.

20-اسباطا:

اسباط:قبايل،و هر قبيله اى كه اعضايش از نسل يك مرد تشكيل شده باشد.

21-انبجست:منفجر شد،از هم پاشيده شد.

22-من و سلوى:

منّ را تفسير كرده اند كه صمغى بوده است چون عسل جامد كه از آسمان فرود مى آمده و بر درخت و يا سنگ كه مى نشست چون قرصى بسته مى شد.

سلوى نيز نام پرنده اى است دريايى و مهاجر كه سمان،خوانده مى شود.

23-حطّه:

حطّ اللّه وزره:خداوند گناهش را بخشيد.

قولوا حطّة:يعنى بگوييد پروردگارا!گناهان و اعمال زشت ما را نابود فرما.

24-يعدون:ستم مى كنند.

25-بقلها و قثّائها و فومها:بقلها:سبزيهاى نيك و پاكيزه كه بدون هيچ تغييرى خورده مى شوند،القثاء:خيار يا خيار چنبر،فومها:گندم يا نان يا سير.

26-لا تأس على القوم:بر آنها محزون مباش.

27-عتوا:تكبر ورزيده،از حد گذرانيده اند.

28-شرّعا:ظاهر و روان بر روى آب.

29-خاسئين:خوار و رانده شده.

30-خوار:خار الثور و العجل خوارا يعنى گاو و گوساله بانگ زد و صدا كرد.

31-لا مساس:

مسّه و ماسّه:لمس كرد و دست كشيد بر چيزى بدون مانع.لا مساس در آيه شريفه يعنى مرا لمس نكنيد.

32-يعكفون و عاكفين:

ص: 210

عكف في المكان:در جايى ماند و عكف فى المسجد:معتكف در مسجد شد،در مسجد ماند براى مدتى به قصد عبادت.

33-نبذتها:آن را ريختم.

34-سوّلت لى نفسى:نفسم مرا فريب داد و اين كار را برايم زيبا جلوه داد.

35-ننسفنّه:

نسفت الريح التراب:يعنى باد،خاك را پراكنده ساخت،و در اينجا بمعناى آن است كه ذرّات آن را در دريا مى ريزم.

36-فتنتك:امتحان تو.

37-مسكنة:فقر،بينوايى،ضعف،ناتوانى.

38-لن نبرح:از عبادت گوساله كناره نمى گيريم،كوتاه نمى آييم و دست بر نمى داريم.

39-لم ترقب:نگه نداشتى،حفظ نكردى.

40-خطبك:حال تو و موقعيّت تو.

موارد مهمّ و قابل توجّه در تفسير آيات

فرعون،از نوزادان بنى اسرائيل آن را كه پسر بود سر مى بريد،زيرا به او گفته بودند كه در ميان بنى اسرائيل پسرى به دنيا مى آيد كه هلاك او و قوم او به دست آن پسر خواهد بود.

حكمت بالغۀ پروردگار بر اين قرار گرفت كه فرعون خود تربيت آن پسر را بر عهده بگيرد، و خواست خدا چنان بود كه آن كودك در خانۀ فرعون نشو و نما كند تا آنگاه كه رشيد گردد و نيرويى تمام يابد.

موسى روزى از كاخ فرعون پاى بيرون نهاد و بدون اينكه كسى متوجه او شود وارد شهر شد.در آنجا ديد مردى قبطى با مردى از بنى اسرائيل دست به گريبان شده يكديگر را به باد كتك گرفته اند.چون آن مرد قبطى بر حريف خود پيروز شده بود،لذا آن اسرائيلى از موسى عاجزانه كمك طلبيد.موسى قدمى به جلو گذاشت و مشتى حوالۀ آن مرد قبطى كرد كه بر اثر همان ضربت به زمين افتاد و دردم جان داد!

فرعونيان بر انتقام و كشتن موسى هماهنگ شدند،از اينرو او به ناچار ترسان و گريزان

ص: 211

در حالى كه سخت مراقب اطراف خود بود پاى از مصر بيرون نهاد و همينطور مى رفت تا به مدين رسيد.در آنجا به كارمزدى شعيب پيامبر در آمد و چوپانى گوسفندان او را براى هشت و يا ده سال خدمت در ازاى ازدواج با يكى از دختران حضرت شعيب بر عهده گرفت.

موسى ده سال خدمت كرد و در پايان،شعيب علاوه بر وفاى به قرار داد،عصايى را كه از پيامبران به ارث برده بود و به كار شبانى گوسفندان مى آمد (1)به وى بخشيد.

موسى در پايان مدت خدمت،با همسر و گوسفندانش روى به صحراى سينا نهاد كه در آنجا در شبى سرد و ظلمانى آتشى مشاهده كرد.او روى به جانب آن آتش نهاد تا مگر از آن شعله اى برگيرد(و خانوادۀ خود را گرم كند)و يا بر آن آتش كسى را بيابد تا وى را در مسير درست راهنمايى كند.اما همين كه موسى به آنجا رسيد،ندايى شنيد كه مى گفت:اى موسى! من پروردگار جهانيانم (2)،عصايت را بينداز.چون چشم موسى به عصا افتاد كه چون جاندارى مى جنبد پشت كرد و گريخت و پشت سر خود را هم نگاه نكرد.خداوند او را ندا داد:اى موسى!مترس كه ما آن را به حال اولش بر مى گردانيم.پس موسى دست به سوى عصا دراز كرد و ناگاه ديد كه همان عصاى چوبينى شد كه اول بود.باز خداوند به او فرمود:

دستت را به گريبانت فرو بر و حالا بيرون آور:دستت از سفيدى درخشان مى گردد.بدون اينكه لكه اى در آن باشد.آنگاه خداوند به او فرمود:

اين دو معجزه،در ميان نه آيه و نشانه است و با آنها به(رسالت از جانب من)نزد فرعون و قوم او برو.موسى گفت:پروردگارا!هارون،برادرم را كه از من زبانى گوياتر دارد همراه من كن.و خداوند فرمود:بازوانت را به برادرت محكم گردانيديم.اينك به سوى فرعون برويد كه او طغيان كرده است.و با او به نرمى سخن بگوييد باشد كه او پند گرفته(از خدا)بترسد.نزد او برويد و بگوييد ما پيامبران پروردگار تو هستيم،بنى اسرائيل را همراه ما كن و ايشان را بيش از اين آزار و اذيت مرسان.م.

ص: 212


1- -اين مطلب در روايات آمده است.
2- -ما مطالب خود را از سياق آيات سوره هاى قصص،نمل،اعراف،طه،شعراء جمع كرده ايم و يك جا آورده ايم.

موسى كليم اللّه پيام خداوند را به فرعون و اشراف درگاهش رسانيد،و خداوند هم بر دست موسى آيات نه گانه اش را به آنها نشان داد.ولى فرعون همه را تكذيب كرد و از پيروى از فرمان خدا شانه خالى كرد و گفت:اى موسى!آيا آمده اى كه ما را با سحر و جادويت از سرزمينمان بيرون كنى؟!ما هم مى توانيم سحرى همانند جادوى تو آوريم.

سپس فرمان داد همۀ ساحران را براى روز عيد خودشان حاضر كردند.

جادوگران به موسى(ع)گفتند:اى موسى!تو عصايت را مى اندازى يا اول ما بيندازيم؟ موسى(ع)پاسخ داد:شما بيندازيد.جادوگران چون ريسمانها و عصاهايشان را انداختند، جادويشان چشم مردم را گرفت و آنها را سخت بترسانيد.جادوگران فرعون،سحرى بس عظيم عرضه كردند.ميدان نمايشگاه در چشم مردمان،از مارهاى خشمگين حمله كننده موج مى زد!در اين حال خداى تعالى به موسى فرمان داد:عصايت را بيفكن كه او به تنهايى همۀ آنچه را كه جادوگران به دروغ و خلاف واقع در چشم ديگران كشيده اند خواهد بلعيد.

موسى(ع)فرمان برد و عصايش را انداخت.عصاى آن حضرت به اژدهايى مهيب تبديل شد كه با يك حملۀ او،ديگر اثرى از آن همه ساخته ها و پرداخته هاى جادوگران در پهنۀ آن ميدان وسيع چيزى ديده نمى شد.سپس موسى(ع)دست به سوى اژدهاى عظيمى كه آن همه طناب و عصا را بلعيده بود دراز كرد،كه آن اژدهاى دمان در دست او همان عصايى شد كه بود.

جادوگران دريافتند كه بلعيدن آن همه طناب و عصا به وسيله عصاى موسى و نابود شدن آنها براى هميشه نمى تواند سحر و جادو باشد،بلكه معجزه اى است از معجزات بزرگ الهى،اين بود كه همگى به سجده افتادند و گفتند:ما به پروردگار جهانيان،پروردگار موسى و هارون ايمان آورديم.فرعون چون ايمان آوردن آنها را بديد گفت:پيش از آنكه من به شما اجازه بدهم به او ايمان آورديد؟(به سزاى اين كار)دست و پايتان را مخالف هم بريده به دارتان مى كشم.ساحران گفتند:اهميتى ندارد،ما به سوى پروردگارمان مى رويم.

فرعون و فرعونيان پس از آن،پشت سر هم عذاب الهى چون طوفان،هجوم ملخ، شپش،قورباغه و خون(خون شدن آب)را دريافت مى كردند و هرگاه كه يكى از اين عذابها

ص: 213

بر ايشان نازل مى شد مى گفتند:اى موسى!پروردگارت را بخوان كه اگر اين عذاب را از ما بگرداند،ما به تو ايمان مى آوريم و بنى اسرائيل را هم حتما با تو همراه مى كنيم.خداوند به دعاى موسى بلا را(بعد از گوشمالى لازم)از ايشان برمى داشت اما فرعونيان پيمان خود را مى شكستند.

بعد از اين جريانات خداوند به موسى وحى فرستاد كه بندگان مرا حركت بده،موسى نيز بنى اسرائيل را شبانه حركت داد تا به درياى سرخ رسيد.فرعون و سپاهيانش آنها را تعقيب كردند تا اينكه سرانجام بامدادان به ايشان رسيدند.بنى اسرائيل فريادشان برخاست كه:

گرفتار شديم.اينجا بود كه خداوند به موسى(ع)فرمان داد كه عصايت را به دريا بزن.

موسى(ع)فرمان برد و عصايش را به دريا زد.دريا از هم بشكافت و دوازده راه خشك برابر تعداد اسباط بنى اسرائيل پديد آمد و هر سبط قدم به راهى مخصوص نهاد و پيش رفت.فرعون و سپاهيانش نيز آنها را در راههاى خشك ايجاد شده در دريا تعقيب كردند.

هنگامى كه آخرين فرد بنى اسرائيل از آن سوى دريا بيرون آمد و آخرين نفر از سپاهيان فرعون وارد راههاى دريايى شد،ناگهان آبها به هم پيوستند و فرعون و تمامى افراد سپاه او را در كام خود فرو بردند.در اين حالت بود كه فرعون گفت:ايمان آوردم كه خدايى به جز خدايى كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده اند نمى باشد و من تسليم اويم.به او گفته شد:حالا! كه تا لحظه اى پيش عصيان مى ورزيدى؟!امروز بدنت را به ساحل نجات مى رسانيم تا براى آيندگان عبرتى باشد.خداى عظيم راست فرموده است،چه،بدن موميايى شدۀ همين فرعون در موزۀ آثار باستانى مصر در معرض تماشاى بازديدكنندگان قرار دارد و من -مؤلف-نيز آن را از نزديك ديده ام.

بعد از آنكه خداوند بنى اسرائيل را از دريا گذراند و دشمنانشان را در دريا غرق فرمود، و به جانب صحراى سينا پيش رفتند،به مردمى برخوردند كه بتهايشان را پرستش مى كردند.

بنى اسرائيل به موسى گفتند:اى موسى!براى ما هم خدايى قرار ده،همچنانكه اينان را خدايانى است!موسى فرمود:شما مردمى سخت نادانيد،كار اينان باطل و لغو است،آيا من براى شما به غير از خداى واحدى كه شما را(در دورۀ خودتان)بر جهانيان برگزيده است

ص: 214

خداى ديگرى بجويم؟!

اين برگزيدگى كه حضرت موسى به آن اشاره مى كرد از آن رو بود كه خداوند پيامبرانى را از خودشان و در ميانشان فرستاده بود و انواع نعمتهايش را چون سايه انداختن ابر بر سر آنها و جلوگيرى از سوزندگى آفتاب،و اطعامشان از منّ و سلوى را به آنها ارزانى داشته بود.

با اين همه آنها از فرمان خداوند كه به ايشان فرمان داده بود از دروازه،در حال سجده و شكرگزارى خداى تعالى وارد شوند و بگويند:«گناهان ما را كاملا بريز»برعكس عقب عقب وارد درگاه شدند و گفتند:«گندم سرخ!»

و نيز ساحل نشينان دريا،كه خدايشان از صيد ماهى در روز شنبه منعشان كرده بود -آنگاه كه در آن روز ماهيان گروه گروه بر سطح آب ظاهر مى شدند-خداى را نافرمانى كرده در روز شنبه به شكار و صيد آنها پرداختند كه خداوند بر آنها خشم گرفت و به شكل بوزينه شان در آورد.

پس از آنكه بنى اسرائيل صحراى سينا را اشغال كردند و در آنجا مجتمع عظيم انسانى تشكيل دادند،نياز به نظام و مقرراتى براى اجتماعشان پيدا كردند.در اين هنگام بود كه خداوند جانب راست كوه طور را با پيامبرش موسى ميقات نهاد تا بعد از سى شبانه روز تورات را به او عطا كند.موسى فرمان برد و براى مناجات با پروردگارش به ميقات شتافت و برادرش هارون را به جانشينى خود در قومش برگزيد.پروردگار جهانيان موعد خود با موسى را به ده شب ديگر تكميل فرمود،و اين ميقات به چهل شب تمام شد.

در غياب موسى(ع)سامرى به فريب دادن و گمراه ساختن بنى اسرائيل پرداخت و در اين راه،زينتهاى طلايى را كه از فرعونيان به عاريت گرفته بودند از آنها گرفت و ذوب كرد و از آن،مجسمه اى به شكل گوساله ساخت،و در دهان آن مجسمه،خاكى از جاى نعل اسب جبرئيل كه به هنگام فرود بر حضرت موسى(ع)به شكل انسانى اسب سوار در آمده بود بريخت.بر اثر اين كار از دهان مجسمۀ گوساله صدايى همانند بانگ گوساله بيرون مى آمد و همين بانگ تنها امتيازى بود كه آن گوسالۀ طلايى داشت.نفس سامرى اين كار وى را

ص: 215

برايش زيبا و جالب جلوه داده،وى را به انجام آن تشويق كرده بود.حضرت موسى(بعد از اتمام چهل شب و رجوع به قوم خود)به سامرى فرمود:تك و تنها سر به بيابانها بگذار كه اگر كسى با تو تماس پيدا كند هر دو به تب مبتلا خواهيد شد؛و مرتب خواهى گفت كه با من تماس نگيريد.بعد از آن هم تو را نويد عذاب خدا در روز قيامت مى دهم.اينك به خدايى كه ساخته و به عبادت آن پرداخته بودى بنگر كه آن را به آتش مى كشم و به دريايش مى افكنم؛همانا خداى شما،خداوند جل و علاست.

بعد از اينكه گوسالۀ معبود نابود شد و سامرى به بيابانها گريخت،آن دسته از بنى اسرائيل كه گوسالۀ او را پرستش كرده بودند به گناه خود پى بردند.آنان سر به فرمان خداوند فرود آوردند تا مؤمنانى كه گوساله را نپرستيده بودند آنها را بكشند،و همين توبۀ ايشان از گناهى بود كه مرتكب شده بودند.و چون اين جزا را پذيرفتند و تمكين كردند خداوند بنا به شفاعت حضرت موسى توبه شان را پذيرفت.

با اين همه،بنى اسرائيل نپذيرفتند كه موسى كليم اللّه است،و توراتى كه آورده خداوند به او داده است.اين بود كه از وى خواستند كه خود شاهد باشند و خداوند را به چشم خويش ببينند.لذا موسى هفتاد تن از آنها را برگزيد و با آنها به جانب كوه طور رفت.اين عده چون كلام خدا را شنيدند گفتند:خدا را آشكارا به ما بنما؛كه زلزله ايشان را فرا گرفت و جملگى هلاك شدند.موسى از آن ترسيد كه اگر خبر اين واقعه را به بنى اسرائيل برساند آنها باور نكنند،اين بود كه به پيشگاه خداوند تضرع و زارى كرد تا اينكه خداوند دعايش را اجابت فرمود و آنها را دوباره زنده ساخت.

و نيز حضرت موسى(ع)به آنها فرمود:اى قوم من!به سرزمين مقدسى كه خداى تعالى آن را براى شما مقرر فرموده است وارد شويد.آنها در پاسخ وى گفتند:اى موسى!در آنجا مردمى سخت گير و ستمگر وجود دارد و ما هرگز وارد آنجا نمى شويم مگر وقتى كه آنها از آنجا بيرون شوند.تو با خدايت برو و با آنها بجنگ ما همين جا نشسته منتظر مى مانيم!! كالب و يوشع دو تن از نيكان آنها به ايشان گفتند:شما همين كه از دروازۀ شهر بر آنها وارد شويد پيروز خواهيد بود.و موسى گفت:بار پروردگارا!من جز بر خودم و برادرم قدرت و

ص: 216

تسلطى ندارم،و تو بين ما و اين قوم فاسق و تبهكار جدايى انداز.خداى تعالى نيز فرمود:

تسلط بر چنان مكانى به مدت چهل سال بر آنها حرام گرديد.آنها در اين مدت سرگردان بيابانها خواهند بود،تو بر اين قوم تبهكار دل مسوزان و اندوهگين مباش.

در نتيجه بنى اسرائيل مدت چهل سال در سرماى شبانگاه از ناحيه اى كوچ مى كردند و تا بامدادان به جلو مى راندند،اما صبح گاهان خود را در همان ناحيه كه كوچ كرده بودند مى يافتند!در اين سرگردانى،نخست هارون و سپس موسى(ع)ديده از جهان فرو بستند،و يوشع وصىّ آن حضرت رهبرى بنى اسرائيل را بر عهده گرفت.او با بيدادگران و زورگويانى كه در سرزمينهاى شام منزل داشتند بجنگيد و با بنى اسرائيل وارد آنجا شد.

خداوند سبحان پيامبرانى را از اوصياى شريعت حضرت موسى متواليا به سوى بنى اسرائيل گسيل داشت تا آنگاه كه چنان عهدى به حضرت داوود پيامبر و پس از او به سليمان رسيد،و ما به خواست خدا در مقام بيان خبر اين دو پيامبر هستيم.

مشهد چهارم داود و سليمان عليهما السلام

اشاره

خداوند متعال در سورۀ ص آيات 17-20 و 26 مى فرمايد:

وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوّابٌ* إِنّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ* وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوّابٌ* وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ*...* يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ...

از بندۀ نيرومند ما داوود ياد كن كه به خدا بسيار توجه داشت*ما كوه ها را مسخر كرديم كه با او شامگاهان و بامدادان خدا را تسبيح مى كردند*پرندگان نيز گرد آمده با او همصدا بودند*فرمانروايى و حكومتش را محكم كرديم و به او حكمت و حكومت قاطع داديم*...*اى داوود!ما تو را جانشين خود در زمين قرار داديم،پس بين مردمان به حق داورى كن...*

و در سورۀ سبأ آيات 10 و 11 مى فرمايد:

وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنّا فَضْلاً يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنّا لَهُ الْحَدِيدَ* أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ...

وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنّا فَضْلاً يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنّا لَهُ الْحَدِيدَ* أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ...

به داوود از سوى خود تفضل كرديم و گفتيم:اى كوهها!و اى پرندگان!با او همصدا شويد؛و آهن را برايش نرم كرديم*و اينكه(تو اى داوود!)زره هاى فراخ بساز،و در حلقه هاى آن اندازه را رعايت كن...

و در سورۀ انبياء آيات 79 و 80 مى فرمايد:

وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنّا فاعِلِينَ* وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ

كوهها و پرندگان را مسخر كرديم تا با داوود،ما را تسبيح كنند،و ما اين كار را كرديم*و به داوود ساختن زره را ياد داديم،تا شما را از شدت جنگ مصون دارد،آيا با اين همه شكر نعمت را خواهيد گذاشت؟*

و در سورۀ ص آيات 30 و 35-38 مى فرمايد:

وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ*...* قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهّابُ* فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ* وَ الشَّياطِينَ كُلَّ بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ* وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ

و به داوود،فرزندش سليمان را عطا كرديم.او بندۀ خوبى بود و بسيار به خدا توجه مى كرد*...*سليمان گفت:پروردگارا!مرا بيامرز و سلطنتى به من عطا كن كه كسى بعد از من را سزاوار نباشد،كه تو بسيار بخشنده هستى*پس باد را مسخر او كرديم و به فرمان او هر جا كه اراده مى كرد به آرامى روان مى شد* و شياطين را،كه(براى او)بنّا و غوّاص بودند*و ديگر شياطينى كه در كنار يكديگر به زنجير كشيده شده بودند*

و در سورۀ نمل آيات 15-24 و 27-44 مى فرمايد:

وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي فَضَّلَنا عَلى كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِينَ* وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ* وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ* حَتّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ* فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصّالِحِينَ* وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ* لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ* فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ* إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ* وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ*...* قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ* اِذْهَبْ بِكِتابِي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ* قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ* إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* أَلاّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ* قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتّى تَشْهَدُونِ* قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي ما ذا تَأْمُرِينَ* قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ* وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ* فَلَمّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللّهُ خَيْرٌ مِمّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ* اِرْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ* قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ* قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ* قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ* قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لا يَهْتَدُونَ* فَلَمّا جاءَتْ قِيلَ أَ هكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنّا مُسْلِمِينَ* وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ* قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ

وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي فَضَّلَنا عَلى كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِينَ* وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ* وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ* حَتّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ* فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصّالِحِينَ* وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ* لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ* فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ* إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ* وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ*...* قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ* اِذْهَبْ بِكِتابِي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ* قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ* إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* أَلاّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ* قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتّى تَشْهَدُونِ* قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي ما ذا تَأْمُرِينَ* قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ* وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ* فَلَمّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللّهُ خَيْرٌ مِمّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ* اِرْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ* قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ* قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ* قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ* قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لا يَهْتَدُونَ* فَلَمّا جاءَتْ قِيلَ أَ هكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنّا مُسْلِمِينَ* وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ* قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ

وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي فَضَّلَنا عَلى كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِينَ* وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ* وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ* حَتّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ* فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبادِكَ الصّالِحِينَ* وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ* لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ* فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ* إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ* وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ*...* قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ* اِذْهَبْ بِكِتابِي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ* قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ* إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* أَلاّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ* قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتّى تَشْهَدُونِ* قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي ما ذا تَأْمُرِينَ* قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ* وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ* فَلَمّا جاءَ سُلَيْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِيَ اللّهُ خَيْرٌ مِمّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ* اِرْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ* قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ* قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ* قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ* قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لا يَهْتَدُونَ* فَلَمّا جاءَتْ قِيلَ أَ هكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنّا مُسْلِمِينَ* وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ* قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ

به داوود و سليمان دانشى ويژه داديم.آن دو گفتند:سپاس خداوندى را كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمنش برترى بخشيده است*سليمان از داوود ارث برد و گفت:اى مردم!به ما زبان پرندگان را آموخته اند،و از هر چيزى به ما داده شده است،همانا اين برترى آشكارى است*براى سليمان سپاهيانش از جن و انس و پرندگان گرد آمدند،و از پراكنده شدنشان جلوگيرى مى شد*تا چون بر درّۀ مورچگان آمدند،مورچه اى گفت:اى مورچگان!به خانه هاى خود داخل شويد تا سليمان و سپاهيانش ندانسته شما را لگدمال نكنند*سليمان از سخن مورچه ت بسم كرده،خنديد و گفت:پروردگارا!بر من لطف كن تا تو را بر نعمتى كه بر من و پدر و مادرم ارزانى داشته اى سپاس گويم و عمل صالحى كه مورد رضايت تو باشد انجام دهم،و مرا به رحمتت در زمرۀ بندگان شايسته ات وارد كن*سليمان پرندگان را سان ديد،پس گفت:چه شده كه هدهد را نمى بينم؟ مگر از غائبان است(بدون عذر غائب شده است)؟*سوگند كه او را عذابى سخت خواهم كرد يا او را سر خواهم بريد،مگر اينكه عذرى آشكار و موجّه بياورد*زمانى نگذشت(كه هدهد آمد و)گفت:به مطلبى دست يافته ام كه تو بى خبرى ،و از قوم سبأ خبر يقينى براى تو آورده ام*من(بر سبائيان)زنى را

ص: 217

ديدم كه بر آنها حكومت مى كند،و به او هر چيزى داده شده،و او تختى عظيم دارد*ديدم كه او و قومش به جاى خدا،به آفتاب سجده مى برند،و شيطان كارهايشان را بر ايشان آراسته و از راه حق بازشان داشته است كه هدايت نمى شوند*...*سليمان گفت:به زودى خواهيم ديد كه راست گفته اى يا از دروغ گويانى*اين نامۀ مرا ببر و به سوى آنها بينداز،آنگاه برگرد و ببين چه پاسخى مى دهند*(بلقيس نامه را به دقت مطالعه كرد و خطاب به رجال دربارش)گفت:اى بزرگان!نامه اى محترم به سوى من افكنده شده است*آن نامه از سليمان است.و(مضمون آن)چنين است:به نام خداوند بخشايندۀ مهربان*بر من سركشى نكنيد،و تسليم شده نزد من آييد*ملكه گفت:اى بزرگان!در كار من رايزنى كنيد كه من جز با بودن شما تصميمى نمى گيرم* (اشراف)گفتند:ما نيرومند و دلاوريم(با اين حال)فرمان با تو است،تا چه بنگرى و چه فرمان دهى*ملكه گفت:پادشاهان چون به شهرى درآيند آنجا را به فساد كشند و عزيزان آنجا را خوار گردانند،و رسم سياستشان چنين است* من به سويشان هديه اى مى فرستم و منتظر مى مانم تا فرستادگان من با چه پاسخى بازمى گردند *چون(هدايا)نزد سليمان رسيد گفت:شما با مال و خواسته مرا كمك مى كنيد؟!آنچه را كه خداوند به من داده است بهتر از آن است كه به شما داده،بلكه شما به هديۀ خود شادمانيد*به سويشان برگرد كه بر سرشان سپاهى خواهم آورد كه توان مقابله با آن را نداشته باشند و با خوارى و ذلت از شهر و ديارشان بيرون خواهم كشيد*(آنگاه سليمان روى به ياران خود كرده)گفت:اى مردم!كداميك از شما پيش از آنكه تسليم شوند،تخت او (بلقيس)را پيش من مى آورد؟*(در اين ميان)عفريت جن گفت:من آن را پيش از آنكه از جايت برخيزى برايت مى آورم،(يعنى كمتر از نصف روز)من براى آوردن آن قوى و امينم*آن كس كه علمى از كتاب نزد او بود گفت:من آن را پيش از يك چشم برهم زدنت برايت مى آورم.و چون(سليمان)آن را

ص: 218

نزد خود ديد گفت:اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه سپاس مى گويم يا از ناسپاسانم.هر كس شكرگزار باشد به سود خود كرده و هر كس كه ناسپاس باشد،پروردگار من بى نياز و كريم است*سليمان گفت:تختش را(با تغيير شكل دادن)برايش ناشناخته كنيد تا ببينم آيا آن را مى شناسد يا براى شناخت آن راه به جايى نمى برد*چون بلقيس آمد(به او)گفته شد:آيا تخت تو همين است؟ملكه گفت:گويا خودش باشد.پيش از اين ما(به قدرت و شوكت سليمان)آگاهى يافته بوده و تسليم بوديم*پرستش غير خدا (آفتاب پرستى)او را(از پذيرش اسلام)بازداشته بود.او از قوم كافران بود*به او گفته شد:به كاخ وارد شو!چون آن را بديد پنداشت كه آبى بس بزرگ است لذا دو ساق خود را عريان ساخت.سليمان گفت:اين كاخ از شيشه هاى صاف ساخته شده است.ملكه گفت:پروردگارا!من به خود ستم كردم،(اينك)با سليمان به خداى جهانيان اسلام آوردم*

و در سوره سبأ آيات 12-14 مى فرمايد:

وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ* يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِي اتٍ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ* فَلَمّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلاّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهِينِ

و باد را مسخر سليمان كرديم تا(بساط او را)در زمان صبح تا ظهر به مسافت يك ماه،و ظهر تا عصر به مسافت يك ماه جابجا كند،و مايع مذاب مس را براى او جارى كرديم،و از ديوان افرادى بودند كه بنا به فرمان پروردگارش در حضور او به خدمت مى پرداختند،و هر كس كه از فرمان ما سرپيچى مى كرد به

ص: 219

آتش سوزانش عذاب مى كرديم*آن اجنه و ديوان براى سليمان هر چه كه مى خواست از محرابها و عبادتگاهها و مجسمه ها و كاسه هاى بزرگ چون حوض آب،و ديگهاى بسيار بزرگ مى ساختند.اينك اى آل داوود!سپاس خداى را به جاى آوريد،و از بندگان من عدۀ اندكى شكرگزارند*چون ما مرگ را بر سليمان مقرر داشتيم،به جز موريانه كه عصاى او را خورد و تهى كرد(تا سليمان بر زمين افتاد)كسى را بر مرگ او آگاهى نبود،و چون سليمان به زمين افتاد ديوان از مرگ او آگاه شدند،كه اگر از اسرار غيب آگاه بودند،تا دير زمان در عذاب و خوارى باقى نمى ماندند*

شرح كلمات

1-ذا الايد:

آد يئيد أيدا:نيرومند شد و قوى گشت.ذا الأيد:قوى و توانا.

2-اوّاب:

آب إلى اللّه:از گناه خود توبه كرد،و چنين كسى آئب و اوّاب است.معناى مناسب مبحث:نادم از گناه و جوياى خشنودى خداوند است.

3-أوّبى:

(خطاب به مؤنث:)هماهنگ با او در تسبيح خداوند باش.

4-سابغات:

سبغ الشّيء سبوغا:به اتمام رساند و كامل كرد.سابغات:زره هاى تكميل شده و آماده براى استفاده.

5-قدّر فى السّرد:

سرد بمعناى حلقه هاى زره است،و«قدّر فى السرد»يعنى حلقه ها را يك دست و يكنواخت بساز،نه لرزان باشد و نه گسسته.

6-رخاء:

نرمى.

ص: 220

7-مقرّنين فى الأصفاد:با طناب يا زنجير به هم بسته شده.

8-محشورة:

گرد آمده،جمع شده.

9-يوزعون:

وزع الجيش:سپاهيان جدا از هم و به صف شده،و آمادۀ پيكار.

10-عفريت:

نيرومندترين اجنه و تنومندترين آنها.

11-صرح ممرّد من قوارير:

الصرح:خانۀ تزيين شده و ساختمان رفيع(عمارت).ممرّد:كاخى است زيبا و عالى،كه كف آن از آيينه ساخته شده است.

12-لجّه:

آب بزرگ،استخر با امواج آرام.جمع آن لجج است.

13-أسلنا له عين القطر:

سال المائع:مايع جارى شد،القطر:مس مذاب و معناى عبارت اين است كه:بر آن مايع مس مذاب بريزيم.

14-يزغ عن أمرنا:

زاغ عن الطريق:از راه منحرف شد.معناى مناسب آيه اين است كه هر كس از اجنه از دستورات سليمان سرپيچى كند او را عذاب مى كنيم.

15-سعير:

آتش،و زبانۀ آن.

16-جفان كالجواب:

جفان(جمع جفنة)يعنى ظرفهاى بسيار بزرگ براى خوراك و جوابى يعنى حوض بزرگ.جفان كالجواب يعنى:ظرفهاى خوراكى كه گنجايش بسيار دارند.

17-قدور راسيات:

ص: 221

قدر راسية:ديگ بسيار بزرگى كه از بزرگى قابل حمل و نقل نيست.الراسى:كوه استوار عظيم.

18-دابّة الأرض:

موريانه.

19-منسأة:

عصا.

تفسير آيات

مى فرمايد:اى پيامبر!از بندۀ خدا داوود نيرومند بسيار توبه كننده و خواستار رضايت و خشنودى خدا ياد كن،آنگاه كه خداوند كوهها را مسخر او كرد تا با تسبيح او بامدادان و شامگاهان خداى را تسبيح گويند،و پرندگان پيرامونش گرد آمده با تسبيح او هم آوا شوند.

سلطنتش را به هيبت و سپاهيان نيرومند نموديم،و مقام نبوت و درست انديشى در امور و بيان واضح و حكم قطعى در منازعات را به او بخشيديم.آهن در دستهاى او نرم گرديد تا از آن زره هايى با حلقه هاى منظم و مرتب بسازد.داوود نخستين كسى است كه براى جنگ زره ساخته است.

خداوند،به داوود،سليمان را عطا كرد كه او بسيار به درگاه خدا توبه مى نمود و خواستار خشنودى خدا بود.اين سليمان بود كه گفت:بار پروردگارا!مرا بيامرز،و سلطنتى به من عطا كن كه هيچ كس را بعد از من همانند آن نباشد.اين بود كه خداوند باد را مسخر او كرد كه تحت حكم او به نرمى هركجا كه او مى خواست روان شود.سپاهيانى از اجنه و ديوان و آدميان و پرندگان برايش مقرر داشت و همۀ زبانها را به وى آموخت.اجنه و ديوان را فرمانبردار او كرد تا هر چه را كه مايل باشد برايش بنا كنند،و در درياها فرو روند و برايش گوهرها بيرون آورند،و برخى از آنان را هم به زنجير و زندان كشيد.

او روزى با سپاهيانش از وادى مورچگان مى گذشت كه شنيد مورچه اى ياران خود را اخطار مى كند كه اى موران!به لانه هاى خود فرو رويد تا سليمان و سپاهيانش شما را نادانسته لگدمال نكنند.در اين حال سليمان بر آنچه خداى تعالى به او و پدر و مادرش

ص: 222

نعمت داده است شكر و سپاس گفت.

او روزى پرندگان را سان ديد،و هدهد را در ميان آنان بر فراز سرش مشاهده نكرد،لذا گفت كه او را تنبيه مى كنم يا سرش را مى برم،مگر اينكه عذر موجهى براى غيبتش داشته باشد.ديرى نپاييد كه هدهد آمد و او را از سبأ و مردم يمن خبر آورد كه:

ديدم زنى بر آنها حكومت مى كند و تخت بسيار عظيم و بزرگى دارد.او و مردمش خداى را سجده نمى برند،بلكه آفتاب را مى پرستند.سليمان گفت:خواهيم ديد كه راست مى گويى يا دروغى سر هم كرده اى.نامۀ مرا ببر و بر آنها بيفكن،سپس از آنها فاصله بگير و ببين چه مى گويند.نامۀ حضرت سليمان چنين بود:

بسم اللّه الرحمن الرحيم .بر من سركشى نكنيد،و مسلمان شده نزد من آييد.

جالب اينكه اين نامه دليلى است بر اين كه كلمۀ اسلام خود اسمى بر آيين هاى پيشين بوده،و شروع كارها به نام خدا و بسم اللّه ،در شرايع ايشان امرى عادى و جارى بوده است.

بارى،چون بلقيس ملكۀ سبأ نامۀ سليمان را دريافت كرد،با مشاوران خود به رايزنى پرداخت كه نامۀ سليمان را چه پاسخ دهد.گفتند:ما مردمى نيرومند،شجاع و صاحب شوكت و سپاهيم،با اين همه فرمان از توست.ملكه گفت:پادشاهان چون به قهر و غلبه به شهرى درآيند فساد مى كنند و عزيزان آنجا را به ذلت مى كشند.من به زودى هديه اى براى سليمان مى فرستم و منتظر پاسخ آن مى مانم كه چه خواهد بود.چون هداياى بلقيس به درگاه حضرت سليمان رسيد آن حضرت به پيغام گزارانى كه آن هدايا را به خدمتش عرضه كردند فرمود:آنچه را كه خداوند به من ارزانى داشته،بهتر از آن است كه به شما داده؛و هدايا را نپذيرفت و اضافه كرد:با لشكرى بر شما خواهم تاخت كه توان مقابله با آن را نداريد،و شما را به ذلت و خوارى خواهم كشيد.آنگاه روى به سپاهيان حاضر در مجلس كرده گفت:چه كسى تخت بلقيس را برايم مى آورد؟ديوى بلند بالا و نيرومند گفت:من.

پيش از آنكه تو از جايت برخيزى تخت بلقيس را برايت حاضر مى كنم-و حضرت سليمان را عادت بود كه نيم روز در درگاه جلوس مى كرد-در اين هنگام كسى را كه از كتاب(نازل شده در زمانهاى سابق)دانشى بود جلو آمد و گفت:من آن را پيش از يك چشم بهم زدنت

ص: 223

حاضر مى كنم.و حاضر كرد.اينجا بود كه سليمان خداى را بر اين همه نعمت سپاس گفت.

مى گويند اين عالم به كتاب،آصف برخيا،وزير حضرت سليمان بوده است.

آنگاه سليمان فرمود:در تخت بلقيس تغييراتى به وجود آوريد تا ميزان درايت و عقل او را دريابيم.چون بلقيس آمد،از او پرسيدند:آيا اين تخت تو است؟گفت:مثل اينكه خودش است.بعد به او گفتند:وارد كاخ سلطنتى شو.كف راهرو كاخ از شيشۀ شفاف بود و در زير آن آب جارى بود.بلقيس گمان آب برد بدين جهت دامن لباس را بالا زد و ساقهايش را نمايان ساخت تا از آن آب بگذرد،كه به او گفتند اين شيشۀ شفاف است كه زيرش آب قرار دارد.بلقيس بعد از مشاهدۀ امورى كه تهيۀ آن از عهدۀ آدميان بيرون است ايمان آورده مسلمان شد.

خداى تعالى براى سليمان چشمۀ مس مذاب را جارى ساخت و ديوان براى او هر ساختمان بلندى را مى ساختند،و مجسمه هايى را از تنۀ درختان و همانند آن برايش مى تراشيدند و ظرفهاى بزرگ غذاخورى،و ديگهاى عظيم حفره مانند را كه-به خاطر عظمتشان-امكان جابجايى آنها نبود مى ساختند.

روزى سليمان(ع)بر بام كاخ خويش برآمد و به عصايش تكيه داد و به نظاره كار كارگران اجنه اش كه سخت مشغول فعاليت بودند پرداخت.در همين حال خداوند جان او را بگرفت و چند روزى جسد بى روح او تكيه زنان بر عصا،مشرف بر كار ديوان ايستاده بود و ديوان بشدت در كارى كه بر عهده شان نهاده شده بود تلاش مى كردند و هيچ نمى دانستند كه سليمان مرده است.اين وضعيت همين طور دوام داشت تا زمانى كه موريانه عصاى چوبين او را تهى كرد و جسد سليمان از ارتفاع بر زمين افتاد.با سقوط او اجنه و ديوان به مرگ او آگاه شدند،چه،اگر اجنه علم غيب داشتند،پس از مرگ سليمان حتى لحظه اى هم در آن كارهاى طاقت فرسا درنگ نمى كردند!

مشهد پنجم،زكريا و يحيى عليهما السلام

اشاره

خداوند سبحان در سورۀ مريم آيات 1-15 مى فرمايد:

ص: 224

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ كهيعص* ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيّا* إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِيًّا* قالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا* وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا* يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا* يا زَكَرِيّا إِنّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا* قالَ رَبِّ أَنّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا* قالَ كَذلِكَ قالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَيْئاً* قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلاّ تُكَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَ لَيالٍ سَوِيًّا* فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا* يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا* وَ حَناناً مِنْ لَدُنّا وَ زَكاةً وَ كانَ تَقِيًّا* وَ بَرًّا بِوالِدَيْهِ وَ لَمْ يَكُنْ جَبّاراً عَصِيًّا* وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا

كهيعص*در اين آيات،پروردگار تو از رحمتش بر بندۀ خاص خود زكريا سخن مى گويد*آنگاه كه در تنهايى خداى خويش را ندا كرد*گفت:

پروردگارا!استخوان هاى من سست گرديده و فروغ پيرى بر سرم شعله كشيده است(يعنى سفيد شدن مو).پروردگارا!من هرگاه كه تو را خوانده ام محروم نمانده ام*من از اين وارثان كنونى(عموزادگانم)بيمناكم،و زنم از همان ابتدا نازا بوده است.پس مرا فرزندى عطا كن*كه از من و از آل يعقوب ارث ببرد، و او را شايسته بگردان*(او را خطاب آمد:)اى زكريا!ما تو را به پسرى بنام يحيى مژده مى دهيم و تا به حال كسى را همنام او قرار نداده ايم*گفت:

پروردگارا!مرا چگونه پسرى خواهد بود و حال آنكه زنم از قبل نازا بوده و خودم به كمال پيرى رسيده ام*(فرشته)گفت:پروردگارت فرموده است:اين كار براى من بسيار آسان است.تو را كه پيش از اين چيزى نبودى آفريده ام*

ص: 225

گفت:پروردگارا!برايم نشانه اى قرار ده.گفت:نشانۀ تو اين است كه سه شب تكلم نتوانى كرد*(زكريا)از محراب خارج شد،و به قومش اشاره كرد كه صبح و عصر خدا را تسبيح كنيد*اى يحيى!كتاب(تورات)را به قوت فراگير؛ و او را در كودكى مقام نبوت عطا كرديم*و از جانب خود مهربانى و پاكى به او بخشيديم،و او پارسا بود*و به پدر و مادرش نيكى مى كرد،و ستمگر و سركش نبود*و درود بر او به روزى كه زاده شد،و روزى كه بميرد،و روزى كه براى زندگى ابدى برانگيخته شود*

و در سوره آل عمران آيات 38-41 مى فرمايد:

هُنالِكَ دَعا زَكَرِيّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ* فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِيًّا مِنَ الصّالِحِينَ* قالَ رَبِّ أَنّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتِي عاقِرٌ قالَ كَذلِكَ اللّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ* قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلاّ تُكَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَةَ أَيّامٍ إِلاّ رَمْزاً وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ

در آنجا بود كه زكريا پروردگارش را خواند و گفت:پروردگارا!از جانب خودت به من فرزندى پاك عطا كن كه تو دعا را شنوايى*فرشتگان در حالى كه او در محراب به نماز ايستاده بود وى را ندا دادند كه:خداوند تو را به يحيى بشارت مى دهد كه تصديق كننده است به كلمه اى(مخلوقى)از خدا(مراد حضرت عيسى است)كه رهبر،پارسا،و پيامبرى از پاكان است*گفت:

پروردگارا!مرا چگونه پسرى خواهد بود در حالى كه پيرى من به حد كمال رسيده و زنم نازاست؟!(فرشته)گفت:اينچنين است.خدا هر چه را كه بخواهد انجام مى دهد*(زكريا)گفت:پروردگارا!برايم نشانه اى قرار ده.گفت:نشانۀ تو اين است كه سه روز قادر به تكلم با مردم نخواهى بود مگر به اشاره؛

ص: 226

پروردگارت را بسيار ياد كن و صبح و شام او را تسبيح گوى*

شرح كلمات

1-اشتعل الرّأس شيبا:سپيدى موى سرم فراگير شده است.

خداى سبحان پيرى و سپيدى موى را تشبيه فرموده است به آتش و گسترش آن را در موى تشبيه كرده است به شعلۀ آن.

2-عاقر:

زن نازا.

3-عتيّا:

بسيار پير شده،يا خشكيده و پوك شده.

4-سويّا:

يعنى تو بدون اينكه دچار بيمارى شوى و در حالى كه صحيح و سالم هستى نمى توانى تكلم كنى.

5-فأوحى اليهم:

به آنها اشاره كرد.

6-خذ الكتاب بقوّة:

با تمام نيرو تورات را برگير.

7-آتيناه الحكم صبيّا:

در حالى كه كودكى سه ساله بود او را نبوت داديم.

8-حنانا:

رحمت و لطف ما بر او.

تفسير آيات

حضرت زكريا به پيرى رسيده بود و استخوانهايش به ضعف و موى سرش به سپيدى گراييده بود كه پروردگارش را مخاطب ساخته گفت:من به پيرى رسيده ام و زنم نازاست،و

ص: 227

از پايان امر عموزادگانم كه پس از من وارثم خواهند شد بيمناكم.پس مرا پسرى عطا كن كه از من و آل يعقوب ارث ببرد،و او را از شايستگانت قرار ده.خداوند دعاى زكريا را اجابت فرمود و او را به پسرى به نام يحيى كه تا آن موقع كسى را به چنين اسمى نخوانده بودند،مژده داد.زكريا گفت:چگونه از من پسرى به دنيا خواهد آمد در حالى كه پير و لاغر و خشكيده ام،و زنم نيز نازاست؟!خداى متعال فرمود:اين كار براى من سهل و ساده است، تو را كه پيش از اين وجودى نداشتى آفريده ام.زكريا گفت:پروردگارا!حال كه چنين است مرا علامت و نشانه اى در اين عطيه قرار ده.خداى تعالى فرمود:آن علامت اين است كه تو در حالى كه سلامت هستى مدت سه شب قادر به سخن گفتن نخواهى بود.زكريا در حالى كه از محراب عبادتش بيرون مى شد به قومش اشاره كرد كه خداى را در هر صبح و شام تسبيح گويند.

خداوند به يحيى وحى فرستاد كه:اى يحيى!تورات را با همۀ نيرويت برگير؛و به او در حالى كه كودكى خردسال بود مقام نبوت و درك مطالب تورات را عطا فرمود.

مشهد ششم،عيسى بن مريم عليهما السلام

اشاره

خداوند سبحان در سورۀ مريم آيات 16-33 مى فرمايد:

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيًّا* فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا* قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا* قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا* قالَتْ أَنّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيًّا* قالَ كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنّاسِ وَ رَحْمَةً مِنّا وَ كانَ أَمْراً مَقْضِيًّا* فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكاناً قَصِيًّا* فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ قالَتْ يا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا* فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلاّ تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا* وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا* فَكُلِي وَ اشْرَبِي وَ قَرِّي عَيْناً فَإِمّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا* فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا* يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا* فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا* قالَ إِنِّي عَبْدُ اللّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا* وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا* وَ بَرًّا بِوالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبّاراً شَقِيًّا* وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيًّا* فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا* قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا* قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا* قالَتْ أَنّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيًّا* قالَ كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنّاسِ وَ رَحْمَةً مِنّا وَ كانَ أَمْراً مَقْضِيًّا* فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكاناً قَصِيًّا* فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ قالَتْ يا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا* فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلاّ تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا* وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا* فَكُلِي وَ اشْرَبِي وَ قَرِّي عَيْناً فَإِمّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا* فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا* يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا* فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا* قالَ إِنِّي عَبْدُ اللّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا* وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا* وَ بَرًّا بِوالِدَتِي وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبّاراً شَقِيًّا* وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا

در قرآن مريم را ياد كن،آنگاه كه از خانواده اش به جايى در قسمت شرق (بيت المقدس)كناره گرفت*و بين خود و آنها پرده اى آويخت.ما روح خود (روح القدس)را به شكل انسانى(زيبا)نزد او فرستاديم*مريم گفت:من از تو به خدا پناه مى برم.باشد كه تو پارسا باشى*(روح القدس)گفت:همانا من فرستادۀ پروردگار توام تا تو را پسر پاكى عطا كنم*مريم گفت:چگونه مرا پسرى خواهد بود،حال آنكه انسانى به من دست نزده،و زناكار هم نبوده ام؟!* فرشته گفت:چنين است؛پروردگارت فرموده است كه اين كار براى من بسيار آسان است.ما اين پسر را آيتى براى مردمان و رحمتى از جانب خود قرار مى دهيم،و اين امر حتمى است*مريم به آن پسر حامله شد،و با او در مكانى دور گوشه گرفت*درد زايمان او را به سوى تنۀ نخلى كشيد.(از شدت حزن و اندوه با خود مى)گفت:اى كاش پيش از اين مرده بودم و فراموش گشته بودم* (كودك)او را از پايين ندا داد كه:محزون مباش،پروردگارت در پايين پايت نهرى قرار داده است*تنۀ خرما را به سوى خودت تكان بده،خرماى تازه بر تو خواهد افكند*بخور و بياشام و مسرور باش،و اگر از آدميان كسى را ديدى بگو:من براى خداى رحمن نذر روزۀ سكوت كرده ام و امروز با كسى سخن نخواهم گفت*(مريم،)عيسى را در حالى كه در آغوش داشت پيش قومش آورد.گفتند:اى مريم!عجب كار منكرى كرده اى!*اى خواهر هارون!پدرت

ص: 228

مرد بدى نبود و مادرت هم زناكار نبود*مريم به عيسى اشاره كرد.آنها گفتند:

ما چگونه با كودكى كه در گهواره است سخن بگوييم؟!*(آن طفل به امر خدا به زبان آمد و)گفت:من بندۀ خدا هستم و او به من كتاب آسمانى داده و مرا شرف نبوت عطا كرده است*و مرا هركجا كه باشم براى جهانيان مبارك كرده است و مرا به نماز و زكات سفارش نموده مادام كه زنده ام*و مرا مقرر داشته كه به مادرم نيكى كنم و مرا ستمگر و شقى قرار نداده است*و درود بر من روزى كه زاده شدم و روزى كه بميرم و روزى كه براى زندگانى ابدى آخرت باز برانگيخته شوم*

سرگذشت بنى اسرائيل با عيسى بن مريم عليهما السلام

خداوند سبحان در سورۀ آل عمران آيات 42-45 مى فرمايد:

إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ* وَ يُكَلِّمُ النّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ مِنَ الصّالِحِينَ* قالَتْ رَبِّ أَنّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قالَ كَذلِكِ اللّهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ* وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ* وَ رَسُولاً إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ* وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِيعُونِ* إِنَّ اللّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ* فَلَمّا أَحَسَّ عِيسى مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ آمَنّا بِاللّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنّا مُسْلِمُونَ

آنگاه كه فرشتگان به مريم گفتند:اى مريم!خداوند تو را به كلمه اى از خودش،

ص: 229

به نام مسيح پسر مريم بشارت مى دهد كه او در دنيا و آخرت محترم بوده،از مقربان خداست*و در گهواره با مردم سخن مى گويد آنگونه كه در سنين بزرگى،و از شايستگان است*(مريم)گفت:پروردگارا!چگونه مرا پسرى خواهد بود حال آنكه بشرى مرا دست نزده است.فرشته گفت:(امر خدا) اينگونه است،خدا هر چه بخواهد مى آفريند.هنگامى كه چيزى را اراده كند،به او مى گويد موجود باش،پس همان دم موجود مى شود*و خداوند به عيسى كتاب و حكمت،و تورات و انجيل تعليم فرموده است*و او را به سوى بنى اسرائيل به پيامبرى مى فرستد(تا بگويد:)من از سوى پروردگارتان براى شما معجزه اى آورده ام.من براى شما از گل،مجسمۀ مرغى مى سازم و در آن مى دمم تا به اذن خدا پرنده اى شود،و كور مادرزاد و پيس را به اذن خدا شفا مى دهم،و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم،و از آنچه مى خوريد و آنچه را كه در خانه هاتان ذخيره مى كنيد خبر مى دهم.اين معجزات براى شما دليلى(بر رسالت من است)اگر مؤمن باشيد*توراتى را كه پيش از من بوده است تصديق مى كنم،و برخى از آنچه را كه بر شما حرام بوده حلال مى كنم و نشانه اى از سوى پروردگارتان براى شما آورده ام.پس(اى بنى اسرائيل!از خدا)بترسيد و مرا فرمان بريد*خدا،پروردگار من و شماست،پس او را پرستش كنيد كه راه راست همين است*هنگامى كه عيسى از ايشان احساس كفر كرد،گفت:

ياران من در راه خدا كيانند؟حواريون گفتند:ما ياران خداييم و به خدا ايمان آورده ايم.گواه باش كه ما تسليم فرمان اوييم*

و در سورۀ صف آيۀ 6 مى فرمايد:

وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِينٌ

و ياد آر هنگامى كه عيسى بن مريم گفت:اى بنى اسرائيل!من پيامبر خدا

ص: 230

به سوى شما هستم و توراتى را كه پيش من است تصديق مى كنم،و بشارت مى دهم به آمدن پيامبرى بعد از من كه نامش احمد است.پس چون آن پيامبر (رسول خدا حضرت محمد مصطفى(ص)با معجزات و آيات به سوى خلق آمد،گفتند:اين(معجزات و قرآن او)سحرى آشكار است*

و در سورۀ نساء آيات 155-158 مى فرمايد:

فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاّ قَلِيلاً* وَ بِكُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلى مَرْيَمَ بُهْتاناً عَظِيماً* وَ قَوْلِهِمْ إِنّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً* بَلْ رَفَعَهُ اللّهُ إِلَيْهِ وَ كانَ اللّهُ عَزِيزاً حَكِيماً

پس به خاطر پيمان شكنى و كفرشان به آيات خدا،و به ناحق كشتن پيامبران (خدا آنان را به كيفر رسانيد)و مى گفتند:دلهاى ما پوشيده و مستور است،بلكه خداوند به خاطر كفرشان بر آنها مهر نهاده است كه به جز اندكى ايمان نياوردند* و به خاطر كفرشان،و اينكه به مريم بهتانى عظيم زده اند*و اينكه گفتند:ما مسيح عيسى بن مريم پيامبر خدا را كشتيم،در صورتى كه او را نكشتند و به دارش نكشيدند ولى امر بر آنها مشتبه شد،و كسانى كه دربارۀ قتل او اختلاف كردند،از آن در شك و ترديد هستند و علمى جز پيروى گمان ندارند؛و به يقين او را نكشتند*بلكه خداوند او را به سوى خود بالا برد،و خدا عزيز و حكيم است*

شرح كلمات

1-كلمة:

در اينجا به معناى مخلوقى است كه خداوند تعالى به كلمه كن(باش)و همانند آن و بدون دخالت دادن اسباب و وسايط عادى آفرينش،او را آفريده است.

ص: 231

2-انتبذت:

كناره گرفت،دور شده به گوشه اى رفت.

3-زكيّا:

طاهر،پاك شده از هر نوع آلودگى.

4-سريّا:

رود كوچك،نهر آب.

5-جنىّ:

ميوۀ تازه چيده شده.

6-فريّا:

امرى شگفت انگيز و ناشناخته.

7-اكمه:

كور مادرزاد.

8-مصدّقا:

از آنجا كه بشارت آمدنش در تورات آمده،و آمدنش با همان صفاتى بوده كه در تورات آمده پس وجود حضرت رسول مصدّق و تصديق كنندۀ تورات است.

9-بغيّا:

زن بدكاره اى كه به وسيلۀ زناكارى كسب درآمد مى كند.

تفسير آياتى كه گذشت

داستان حضرت عيسى،آخرين پيامبر بنى اسرائيل،و مادرش حضرت مريم در قرآن مجيد چنين آمده است:

فرشتگان حضرت مريم را ندا داده و مژدۀ خدا را داير بر ولادت حضرت مسيح به او رسانيدند دادند كه حضرت بارى او را به كلمۀ خودش كن(باش)و بدون وسيله و اسباب مألوف آدميان مى آفريند؛و او كلام خدا را هم در گهواره و هم در بزرگسالى به مردمان ابلاغ مى كند.

ص: 232

حضرت مريم با شنيدن چنين خطابى گفت:بار پروردگارا!من چگونه فرزندى به دنيا مى آورم در حالى كه انسانى مرا دست نزده است؟

جبرائيل سخن خدا را به وى اينگونه ابلاغ مى كند:

خداى تعالى هر چه را كه بخواهد بدون اسباب و وسيله اى،تنها با كلمۀ«كن»مى آفريند و آن موجود در همان لحظه آفريده مى شود عينا همانگونه كه آنها را با اسباب و وسايط آفريده است.

سپس جبرائيل از جلو گردن،در چاك پيراهن مريم دميد و آنچه را كه حضرت بارى اراده فرموده بود صورت تحقق به خود گرفت و مريم باردار شد.

زمانى كه مريم در درون خود وجود جنينى را احساس كرد،به جايى دور از خانواده اش رهسپار شد.درد زايمان او را به جانب تنۀ درخت خشكيدۀ خرمايى كشيد،او پشت به آن داد و گفت:اى كاش پيش از اين مرده،و نيست و نابود شده بودم؛كه در آن حال از پايين وى عيسى يا جبرائيل ندايش داد كه:اندوهگين مباش.خداوند در زير پايت نهر كوچكى جارى ساخته است.تنۀ خشك خرما را تكان بده تا خرماى تازه بر تو بريزد.آنگاه از آن خرما بخور و از آن آب بياشام و شادمان و مسرور باش و چون كسى از مردم را ديدى به او بگو:من براى خدا نذر روزۀ سكوت كرده ام و ابدا امروز با كسى سخن نمى گويم.

مريم نوزاد را برداشت و نزد قومش برد.آنها چهره درهم كشيده،آن را ناخوش داشتند و گفتند:اى خواهر هارون كارى بسيار پليد و زشت مرتكب شده اى.نه پدرت زناكار بود و نه مادرت بدكاره!

حضرت مريم اشاره به عيسى كرد كه با او سخن بگوييد،او به شما پاسخ مى دهد.گفتند:

ما با نوزاد خوابيده در گهواره چگونه سخن بگوييم؟!كه خداى سبحان عيسى را به سخن در آورد و گفت:من بندۀ خدا هستم،او به من كتاب انجيل داده است،و مرا هركجا كه باشم پيامبرى مبارك و معلمى به كارهاى خير و نيكو قرار داده است،و مادام كه زنده هستم به برپا داشتن نماز و پرداختن زكات و نيكى در حق مادرم سفارشم فرموده است.

خداوند،حضرت عيسى را به رسالت به سوى بنى اسرائيل فرستاد و معجزاتى چند به وى

ص: 233

عطا كرد تا گواهى بر صدق رسالتش باشد.

او با گل صورت مرغى مى ساخت و در آن مى دميد،كه آن مجسمه به اذن خدا مرغى مى شد و پروبال مى گشود؛و نيز كور مادرزاد و پيس را به اذن خدا شفا مى داد و مرده را به اذن خدا زنده مى كرد؛و از آنچه كه در خانه هاى خود مى خوردند و ذخيره مى كردند خبر مى داد.

در ضمن آنچه را كه دربارۀ او،و پيش از وى در تورات آمده بود در او كاملا صدق مى كرد و مطابقت داشت.او همچنين به بعثت حضرت خاتم پيامبران،احمد(ص)خبر مى داد.

سرانجام بنى اسرائيل به او ايمان نياوردند و تكفيرش كردند و گفتند:اين سحرى واضح و آشكار است.

عاقبت چون عيسى كفر و عنادشان را احساس فرمود گفت:چه كسانى با من دين خدا را يارى خواهند داد؟حواريون به وى پاسخ دادند:ما ياران خدا خواهيم بود به خداوند ايمان آورده ايم،و تو گواه باش كه ما مسلمانيم.

و بدين سان بنى اسرائيل عهد و پيمانى را كه با خدا به دست حضرت موسى بسته بودند -مبنى بر اينكه به آنچه در تورات آمده مؤمن باشند و به عيسى و بعد از او به حضرت خاتم پيامبران ايمان آورند-شكستند و راه كفر و عناد در پيش گرفتند.

آنان همچنين به حضرت مريم بهتان و تهمتى بس بزرگ زده گفتند:او از مردى نجار،به نام يوسف حامله شده و عيسى را زاده است!

آنگاه در مقام كشتن و به دار كشيدن عيسى برآمدند كه خداوند،همان مرد يهودى را كه راهنماى دشمنان به سوى حضرت عيسى شده بود،او را به شكل و قيافۀ عيسى در آورد و بنى اسرائيل نيز همو را به دار كشيدند،و چنين پنداشتند كه عيسى بن مريم را به دار كشيده اند؛در حالى كه خداوند او را به سوى خود بالا برده بود.

ص: 234

11 عصر فترت

اشاره

*معناى عصر فترت.

*انبيا و اوصيا در عصر فترت،به غير از آباء و اجداد پيامبر(ص).

*اخبار نوادگان حضرت اسماعيل وصى حضرت ابراهيم(ع).

*آباء و اجداد پيامبر(ص)كه در عصر فترت عهده دار امر تبليغ بوده اند.

ص: 235

ص: 236

معناى عصر فترت

خداوند سبحان در سورۀ مائده آيۀ 19 مى فرمايد:

...قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِيرٍ وَ لا نَذِيرٍ فَقَدْ جاءَكُمْ بَشِيرٌ وَ نَذِيرٌ وَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ

...رسول ما آمد تا براى شما حقايق دين را در فاصله زمانى كه رسولان نبودند بيان كند،تا نگوييد كه براى ما بشارت دهنده و انذار كننده اى نيامد.به درستى كه رسول بشارت دهنده و انذاركننده بر شما آمد و خداى بر هر چيزى تواناست*

و در سورۀ يس آيات 1-3 و 6 مى فرمايد:

يس* وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ* إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ*...* لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ

يس(اى آقا و سرور پيامبران)*قسم به قرآن حكيم*كه تو از جملۀ رسولانى*...*تا بترسانى قومى را كه پدرانشان انذار نشده اند،كه ايشان غافل و ناآگاهند*

و همانند آن در سوره هاى قصص آيۀ 28 و سجده آيۀ 3 و سبأ آيات 34 و 44 نيز آمده است.

و در سورۀ شورى آيه 17 مى فرمايد:

ص: 237

وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها...

و اينگونه قرآنى عربى(فصيح و گويا)بر تو وحى كرديم تا مردم ام القرى(مكّه) و مردم پيرامون آن را انذار كنى(از عذاب الهى بترسانى)....

و در سورۀ سبأ آيۀ 28 مى فرمايد:

وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ كَافَّةً لِلنّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ

و ما تو را نفرستاده ايم مگر براى همۀ مردمان:بشارت دهنده و انذاركننده؛اما بيشتر مردم از اين حقيقت آگاه نيستند.

شرح كلمات

1-فترة:

فترت در لغت بمعناى فاصلۀ بين دو محدودۀ زمانى است.و در اصطلاح اسلامى:فاصلۀ زمانى است كه بين دو رسول بشير و نذير واقع مى شود.

2-أمّ القرى:

شهر مكّه مكرمه.

3-كافّة:

همگى،تمامى.

امام على(ع)فرموده است:خداوند رسول گرامى اسلام را در فاصلۀ زمانى بين پيامبران،و به هنگامى فرستاده است كه امتها را خواب غفلت در تاريكى جهل،و شكستن احكام الهى كه بر زبان پيامبران استوار شده فرا گرفته بود. (1)

تفسير آياتى كه گذشت

خاتم پيامبران،حضرت محمد مصطفى(ص)در فترت بين پيامبران،و نه فترت انبياء

ص: 238


1- -شرح نهج البلاغه،نوشتۀ محمد عبده،چاپ چاپخانۀ الاستقامۀ مصر(69/2)،خطبۀ 156.قريب به اين مطلب در خطبۀ 131 نيز آمده است.

به رسالت برانگيخته شده است.چه،خداى تعالى بعد از حضرت عيسى بن مريم(ع) پيامبرى بشارت دهنده و انذاركننده(بشارت دهنده به ثواب و پاداش الهى و ترساننده از عذاب خدا بر اثر نافرمانى و گناه)كه همراه او آيه و معجزه اى از پروردگارش باشد مبعوث نفرموده است.

وضع بر همين منوال بود تا اينكه خداوند،خاتم پيامبران(ص)را بشير و نذير،و با معجزۀ قرآنى برانگيخت،تا اهالى مكه و اطراف آن را به صورت خاص،و ديگر مردمان را بطور عام انذار كند.

توجه به اين نكته ضرورى است كه در طول مدت زمانى بيش از پانصد سال،انبياء و اوصياء وجودشان از مردم منقطع نبوده و خداوند انسانها را در اين مدت طولانى به حال خود رها نكرده است بلكه تبليغ كنندگانى را براى دينش،و اوصيايى بر شريعت حضرت عيسى(ع)و دين حنيفيۀ ابراهيم آماده فرموده است كه ما به خواست خدا در مقام بررسى اخبار آن مى باشيم.

ص: 239

ص: 240

12 انبياء و اوصياء در عصر فترت به غير از آباء و اجداد پيامبر(ص)

اشاره

ص: 241

ص: 242

انبياء و اوصياء در عصر فترت

در سيرۀ حلبيه-بطور خلاصه-چنين آمده است:

بعد از حضرت اسماعيل هيچ پيامبرى در قوم عرب با شريعتى مستقل به رسالت برانگيخته نشده است به جز حضرت محمد(ص).اما«خالد بن سنان»و پس از او«حنظله» به شريعتى مستقل برانگيخته نشده بودند،بلكه به شريعت عيسى(ع)اقرار داشته آن را تبليغ مى كردند.بين حضرت عيسى و حنظله سيصد سال فاصلۀ زمانى بوده است. (1)

از جمله كسانى را كه مسعودى و ديگران در فترت بين مسيح و حضرت ختمى مرتبت عليهما الصلاة و السلام نام برده اند:«خالد بن سنان عبسى»است كه رسول خدا(ص)دربارۀ او فرموده است:«او نبيّى بوده كه قومش قدر او را ندانستند».و نيز در تواريخ از كسان ديگرى بعنوان نبى نام برده شده كه بين مسيح و حضرت رسول صلوات اللّه عليهما قرار داشته اند. (2)

همچنين مجلسى در كتاب بزرگ خود به نام بحار الانوار،اخبار آنان را مفصلا در باب وقايع بعد از به آسمان رفتن حضرت عيسى(ع)و زمان فترت بعد از او آورده است. (3)

آن پيامبران و اوصيايى كه اخبارشان در قرآن كريم و تفاسير،و ساير منابع و مصادر

ص: 243


1- -سيرۀ حلبيه(21/1)،و تاريخ ابن اثير چاپ اول مصر(131/1)،و تاريخ الخميس (199/1).
2- -مروج الذهب مسعودى(78/1)،و تاريخ ابن كثير(271/2).
3- -بحار الأنوار(345/14).

اسلامى آمده است،كسانى هستند كه خداوند براى هدايت و ارشاد مردمان در جزيرة العرب و اطراف آن تا عصر اوصياء حضرت ابراهيم خليل الرحمن(ع)و بر اساس شريعت اسلام پاك برانگيخته است،و اوصيايى از ايشان بر شريعت حضرت موسى و عيسى(ع)بوده اند.

از جملۀ اوصياء شريعت حضرت عيسى(ع)كه پيروان حضرتش از او كسب دانش كرده اند،صحابى بزرگوار سلمان فارسى محمدى است كه از راهبان آن دين بوده و داستان او بطور خلاصه بشرح زير مى باشد. (1)

در مسند احمد و سيرۀ ابن هشام و دلائل النبوۀ ابو نعيم،ضمن روايتى دربارۀ سلمان فارسى،داستان اين صحابى را با آخرين كس از اوصياء حضرت عيسى بن مريم(ع)كه در عموريه (2)ساكن بوده و سلمان در مصاحبت او به سر مى برده است چنين آورده اند:

...به خدمت راهب دير در عموريه رسيدم و داستان خود را با او در ميان نهادم.او گفت:

نزد من بمان.پس من نزد مردى كه هدايت و سرپرستى يارانش را بر عهده داشت سكنا گزيدم،تا آنگاه كه مرگش فرا رسيد.چون در آستانۀ مرگ قرار گرفت او را گفتم:من با فلانى بودم،او به هنگام مرگ مرا وصيت كرد كه به نزد فلان كس بروم،اين دومى نيز مرا در حال احتضار به فلانى وصيت نمود،و اين سومى مرا به تو وصيت كرد.اينك تو مرا به چه كسى وصيت مى كنى،و چه دستور مى دهى؟

گفت:آرى پسرم!به خدا سوگند از مردمان زمانمان كسى را عالم تر و داناتر به دينى كه داريم نمى شناسم تا دستور بدهم نزد او بروى،اما تو در زمان پيامبرى هستى كه بر دين ابراهيم(ع)مبعوث مى شود.او در سرزمين عرب قيام مى كند و به منطقه اى كه بين دو زمين سوخته واقع است و بينشان نخلستانهايى است مهاجرت مى كند.او را نشانه هايى است آشكار،از هدايا مى خورد اما صدقه نمى خورد،و بين دو كتفش مهر نبوت زده شده است.اگرت.

ص: 244


1- -به اخبار آنان در سيرۀ ابن هشام(227/1)مراجعه كنيد.
2- -حموى(متوفاى سال 626 هجرى قمرى)در معجم البلدان خود دربارۀ عموريه نوشته است:شهرى است از شهرهاى روم كه معتصم عباسى(در گذشته به سال 227 هجرى قمرى)آن را در سال 223 گشوده است.

بتوانى كه خود را به آن منطقه برسانى چنين كن.آنگاه ديده برهم نهاد و از دنيا برفت... (1).

اينها برخى از اخبار اوصياء حضرت عيسى(ع)در عصر فترت بود.امّا اوصياء دين حنيف ابراهيم را در قسمتهاى آتى بررسى خواهيم كرد.پيش از آن شمه اى از سيرۀ اسماعيل،نخستين شاخه از اوصياء ابراهيم(ع)را مورد مطالعه قرار مى دهيم.سپس تا آنجا كه ممكن باشد به خواست خدا سيرۀ اوصياء از فرزندان او را به شرح خواهيم كشيد.ن.

ص: 245


1- -مسند احمد(442/4-443)؛سيرۀ ابن هشام متوفاى سال 213 ه.(227/1)؛دلائل النبوة نوشتۀ ابو نعيم متوفاى سال 430 ه،خبر سلمان.

ص: 246

13 برخى از اخبار حضرت اسماعيل وصىّ آن حضرت بر شريعت حنيفيه

اشاره

*وصيت ابراهيم به اسماعيل عليهما السلام در مورد بپا داشتن مناسك حج.

*نبوت اسماعيل(ع)،و دعوت نمودن عماليق و جرهم و قبايل يمن به خداپرستى.

ص: 247

ص: 248

خبر نبوت حضرت اسماعيل عليه السلام در قرآن مجيد

خداوند سبحان در سورۀ مريم آيات 54 و 55 مى فرمايد:

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا* وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا

و ياد كن در كتاب خود شرح حال اسماعيل را كه در وعده صادق،و رسول و نبى بود*او خانواده اش را به(اداء)نماز و(دادن)زكات فرمان مى داد،و نزد پروردگارش پسنديده بود*

و در سورۀ نساء آيۀ 163 مى فرمايد:

إِنّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِيسى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً

ما به تو وحى كرديم همچنان كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى كرديم،و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان و داوود وحى كرديم و به داود زبور هم عطا نموديم.

نبوت حضرت اسماعيل در ديگر مصادر

حضرت اسماعيل(ع)از زمان پدرش،ابراهيم خليل الرحمن(ع)در مكه مى زيست و در راستاى اجراى وصيت پدرش به اداى شعائر حج كه قائمۀ شريعت حنيفيۀ ابراهيم است

ص: 249

مى پرداخت.او تبليغ رسالت را نيز به شرح ذيل به جا آورد:

1-در تاريخ يعقوبى آمده است:

چون حضرت ابراهيم حج به جاى آورد و عزم بازگشت نمود،به پسرش اسماعيل وصيت كرد كه در كنار بيت اللّه الحرام بماند،و مردمان را در اداى حج و مناسكشان راهنما باشد.اسماعيل بعد از پدر،بيت اللّه الحرام را تعمير كرد و به اداى مناسك حج پرداخت. (1)

2-در اخبار الزمان آمده است:

خداوند به حضرت اسماعيل وحى فرستاد و او را به سوى عماليق و جرهم و قبايل يمن فرستاد.اسماعيل آنها را از پرستش بتان نهى كرد.اما فقط عده اى(اندك)به او ايمان آوردند و بيشترشان راه كفر و عناد در پيش گرفتند....

همين خبر،با اختلافى چند در لفظ در مرآة الزمان نيز آمده است. (2)

بدين سان اسماعيل(ع)در سراسر ايام زندگانيش به انجام امورى كه پدرش ابراهيم(ع) به او وصيت فرموده بود پرداخت تا آن هنگام كه درگذشت و در مكه به خاك سپرده شد.

پس از او،براى انجام چنين تكاليفى جانشينان و فرزندان شايسته از نسل او برخاستند؛و ما به خواست خدا به معرفى برخى از ايشان خواهيم پرداخت.0.

ص: 250


1- -تاريخ يعقوبى(221/1).
2- -اخبار الزمان ص 103؛مرآة الزمان ص 309 و 310.

14 (1)اخبار برخى از اجداد پيامبر(ص)...(2)گسترش بت پرستى در مكه...

اشاره

اخبار برخى از اجداد پيامبر(ص)در عصر فترت عدنان،مضر و ديگران *الياس بن مضر *كنانة بن خزيمة *كعب بن لؤى گسترش بت پرستى در مكه و موضع گيرى اجداد پيامبر(ص)در برابر آن *قصى *عبد مناف *هاشم *عبد المطلب *فشردۀ مبحث خاندان حضرت اسماعيل(ع) *پدر پيامبر(ص):عبد اللّه و ابو طالب

ص: 251

ص: 252

اخبار برخى از اجداد پيامبر(ص)در عصر فترت

اشاره

در كتاب«سبل الهدى»از ابن عباس روايت شده است كه گفت:

«ادد»پدر عدنان،مضر،قيس عيلان،تيم،اسد،ضبّه و خزيمه،مسلمان و بر ملت ابراهيم(ع)از دنيا رفته است. (1)

در طبقات ابن سعد نيز آمده است:

پيامبر خدا(ص)فرموده است:مضر را ناسزا نگوييد كه او مسلمان بوده است. (2)

الياس بن مضر بن ترار بن محمد بن عدنان

در تاريخ يعقوبى آمده است:

«الياس بن مضر»مردى شريف و بزرگوار بوده و برترى او بر ديگران آشكار مى نمود.او نخستين كسى بود كه بر فرزندان اسماعيل به خاطر تغييراتى كه در سنتهاى پدرانشان ايجاد كرده بودند خرده گرفت،از او كارهاى نيكويى سر زد و نسبت به او چنان خشنود بودند كه چنان خرسندى را به هيچ يك از فرزندان اسماعيل بعد از«ادد»ابراز نداشته بودند.

ص: 253


1- -سبل الهدى و الرشاد،نوشتۀ محمد بن يوسف شامى،در گذشته به سال 942 هجرى قمرى،چاپ دار الكتب العلميه،بيروت،سال 1414 ه ق،صفحۀ 291؛و نيز مراجعه كنيد به فتح البارى(146/7).
2- -طبقات ابن سعد،چاپ اروپا(30/1)؛و تاريخ يعقوبى(226/1)؛و كنز العمال (59/12)باب الفضائل،بخش چهارم در فضائل قبايل-مضر،شمارۀ حديث 33978.

او فرزندان اسماعيل را به رعايت سنتهاى پدرانشان بازگردانيد،به طورى كه تمامى سنتها به حالت اوليه خود بازگشتند.او نخستين كسى است كه شتران فربه را براى قربانى خانۀ خدا اختصاص داد،و نخستين كسى است كه پس از وفات حضرت ابراهيم ركن را بنا نهاد.و بدين سبب عرب«الياس»را بزرگ مى داشت...» (1).

در كتاب«سبل الهدى»پس از نقل همۀ اين مطالب مى نويسد:

...عرب همان گونه كه از لقمان تجليل مى كرد،او را نيز بزرگ و گرامى مى داشت. (2)

تمامى اوصياى پيامبران صاحب شريعت اين چنين خصوصيات و ويژگى هايى داشته اند،بنابراين«الياس»از جمله اوصياء حافظ و نگهبان بر شريعت حنيفيۀ حضرت ابراهيم(ع)بعد از او بوده است.

كنانة بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر

«كنانه»مردى والا و نيكو و بزرگ منزلت بوده،و عرب به خاطر دانش و برتريش به او مراجعه مى كردند.

او مى گفت:هنگام خروج پيامبرى از مكه به نام احمد فرا رسيده است كه مردم را به خدا و نيكى و بخشش و مكارم اخلاق دعوت مى كند.از او پيروى كنيد تا بر بزرگوارى و عزت شما بيفزايد،و با او دشمنى ننماييد و تكذيب آنچه را كه مى آورد نكنيد كه آنچه را او مى آورد حق است. (3)

از سخن«كنانه»چنين پيداست كه او علم را از وصى پيش از خود-از اوصياء حضرت ابراهيم(ع)-دريافت داشته است.

ص: 254


1- -تاريخ يعقوبى(227/1).
2- -سبل الهدى(289/1).
3- -سيرۀ حلبيه(16/1)؛و سبل الهدى(286/1)تا آنجا كه مى گويد:...تا بر بزرگوارى و عزت شما بيفزايد.
كعب بن لؤى بن غالب بن فهر بن مالك بن النظر بن كنانه

در انساب الاشراف و تاريخ يعقوبى آمده است(و ما سخن انساب الاشراف را مى آوريم):

«كعب»،در نزد عرب قدر و منزلتى بزرگ داشت و روز مرگش را به خاطر احترام به او مبدأ تاريخ قرار دادند تا آنگاه كه«عام الفيل»پيش آمد و آن را مبدأ گرفتند،و بعد از آن مرگ«عبد المطلب»را تاريخ انتخاب نمودند.

كعب در ايام حج براى مردم خطبه مى خواند و مى گفت:«اى مردم!بفهميد و بشنويد و بدانيد كه شب آرام و ساكت است و روز روشن،و آسمان افراشته،و زمين هموار،و ستارگان نشانه هايى هستند كه بيهوده آفريده نشده اند كه از آن روى گردان شويد.گذشتگان چون آيندگانند،و خانه در پيش رويتان است و يقين به غير از گمان شماست.به خويشاوندان خود برسيد و صلۀ رحم كنيد،و پيوندهاى ازدواجتان را نگاه داريد و عهد و پيمانهاى خود را پاس داريد،و اموالتان را(با تجارت و دادوستد)بارور كنيد كه مايۀ جوانمردى و بخشندگى شماست و آنجا كه انفاقش بر شما واجب مى شود،از آن دريغ نورزيد،و اين حرم(خانۀ خدا)را بزرگ شماريد و به آن متمسك شويد زيرا كه جايگاه پيامبرى است و از آنجا خاتم پيامبران به آيينى كه موسى و عيسى آورده اند مبعوث مى شود.»آنگاه چنين مى سرود:

پس از فترت،آن نبىّ نگهبان با خبرهاى عالمانه و آگاهانه خواهد آمد و در عبارت يعقوبى چنين است:

به ناگاه آن نبىّ محمّد(ص)مى آيد خبرهاى صادقانه و آگاهانه مى دهد.

آنگاه كعب مى گفت:اى كاش كه دعوت و بعثتش را درك مى كردم. (1)

در كتاب سبل الهدى و الرشاد-با تخليص-چنين آمده است:

ص: 255


1- -انساب الاشراف بلاذرى،چاپ مصر،سال 1959(16/1 و 41)؛و تاريخ يعقوبى (236/1)،چاپ بيروت،سال 1379 ه؛و سيرۀ حلبيه(9/1 و 15 و 16)؛و سيرۀ نبويه در حاشيۀ حلبيه(9/1).

روز جمعه را روز«عروبه»مى ناميدند و كعب نخستين كسى بود كه آن را جمعه نام گذاشت. (1)

سپس در دنبال آن همان مطالبى را كه آورديم با تغييراتى جزئى در لفظ آورده است.

آنچه را كه در ستايش«كعب»آورده اند،گوياى اين است كه او يكى از«اوصياء»بعد از حضرت ابراهيم(ع)بوده است.كعب و الياس دو مصداق بارز از مستجاب شدن دعاى حضرت ابراهيم(ع)بودند؛آنگاه كه به درگاه پروردگارش در حق ذريه اش دعا كرد و گفت:

از فرزندان من،امتى تسليم خود قرار ده.

گسترش بت پرستى در مكه و موضع گيرى اجداد پيامبر(ص)در

اشاره

برابر آن

در صفحات پيشين گفتيم كه قبيلۀ«جرهم»از«هاجر»اجازه خواستند كه در كنار او سكنا گزيده،از آب زمزم بهره مند شوند و هاجر نيز به آنها اجازه داد.بعد از اينكه سالها گذشت و پسرش«اسماعيل»جوانى برومند شد،دختر«مضاض جرهمى»را به ازدواج خود در آورد و از او داراى پسرانى شد.

پس از وفات اسماعيل،پسرش«ثابت»نوادۀ مضاض جرهمى امور را به دست گرفت.

پس از وفات او،جرهم بر امور مكه تسلط يافتند و سركشى كرده،روى از حق برتافتند.

«قبيلۀ خزاعه»با آنها جنگيد و بر ايشان پيروز شد (2)و زمام حكومت مكه را به دست گرفته، توليت بيت اللّه الحرام را عهده دار شدند و رفته رفته فرزندان اسماعيل نيز كوچ كردند و در شهرهاى مختلف پراكنده شدند مگر برخى از آنان كه از جوار خانۀ خدا دور نگشتند. (3)

سران قبيلۀ خزاعه سالها يكى پس از ديگرى حكومت مكه و توليت امور بيت اللّه الحرام را در دست داشتند تا آنگاه كه«عمرو بن لحىّ»كه ثروتى عظيم و شترانى بسيار داشت و

ص: 256


1- -سبل الهدى و الرشاد(278/1).
2- -مراجعه كنيد به:تاريخ ابن كثير،چاپ اول(184/2-185).
3- -تاريخ يعقوبى(222/1-238).

مردمان بر سر خانه او اطعام مى شدند به فرمانروايى نشست.او را نفوذى فراوان بود به طورى كه گفتار و رفتارش همچون مقررات شرعى بر ايشان لازم الاجرا گرديد. (1)

عمرو بن لحىّ در سفرى كه به شهرهاى شام داشت ديده بود كه مردم آن سامان بت مى پرستند و چون دربارۀ آن از ايشان سؤال كرده بود به وى پاسخ دادند:

اينها بتهايى هستند كه ما آنها را مى پرستيم،از آنها طلب باران مى كنيم و آنها به ما باران مى دهند و از ايشان يارى مى جوييم و ياريمان مى دهند.عمرو به آنها گفت:مى شود كه بتى هم به من بدهيد كه آن را با خود به سرزمين عرب ببرم،تا مردم آنجا آن را عبادت كنند؟ آنها هم بت«هبل»را به او داده بودند.عمرو اين بت را به مكه آورد و فرمان داد تا مردم آن را بزرگ شمرده پرستش كنند.او حتى بتها را در تلبيۀ حج داخل كرده،چنين مى گفت:

«لبّيك اللّهمّ لبّيك لا شريك لك،إلاّ شريك هو لك تملكه و ما ملك».

يعنى:لبيك خدايا لبيك،تو را شريكى نيست مگر شريكى كه از آن تو است،او و هر چه را كه دارد از آن تو است.

و منظور او از شريك خدا«بتها»بوده است-نعوذ باللّه من ذلك-او همچنين آيين حنيفيۀ ابراهيم(ع)را تغيير داد،و خود مقررات ديگرى وضع كرد.

مقررات«بحيره و سائبه»از كارهاى او است.بحيره شتر ماده اى است كه تحت شرايطى شير او را به بتها و خدايان ساختگى خود تقديم مى كردند.سائبه نيز شترى بوده است كه او را ويژۀ بتها قرار داده از او باركشى نمى كردند و به كار نمى گرفتند. (2)

بدينسان بت پرستى به سرزمين توحيد راه يافت.البته در راستاى اين انحراف ناپسند تنها به هبل بسنده نشد بلكه مقدار اين بتها رو به فزونى نهاد و آنها را بر ديوارۀ كعبه نيز آويختند.عبادت و پرستش اين بتها از مكه به ديگر سرزمينهاى آباد جزيرة العرب و قبايل مختلف منتقل شد.معالم توحيد از ميان مردم آن سامان پنهان گشت و رو به فراموشى نهاد و شريعت حنيفيۀ ابراهيم تحريف شد.).

ص: 257


1- -تاريخ ابن كثير(187/2).
2- -تاريخ ابن كثير(187/2-189)،و فشردۀ آن در انساب الاشراف بلاذرى(34/1).

پس از بررسى سيرۀ اجداد پيامبر اسلام(ص)،به مطالعۀ موضع گيرى آنها در برابر بت پرستى مى پردازيم.

قصىّ بن كلاب بن مرّة بن كعب

قبيلۀ خزاعه حكومت مكه و امر خانۀ خدا را همچنان در دست داشت تا آنگاه كه قصىّ رشد كرد و نيرويى يافت.او قوم پراكنده اش را گرد آورد،و از برادر مادريش«درّاج بن ربيعۀ عذرى»نيز يارى خواست.درّاج با گروهى از قضاعه كه توانسته بود فراهم كند به ياريش آمد.سپس همۀ آنها به جنگ با خزاعه برخاستند و عدۀ زيادى از هر دو طرف كشته شد،تا اينكه سرانجام به حكميت«عمرو بن عوف كنانىّ»تن دادند.

عمرو بن عوف به قضاوت نشست و چنين حكم داد كه قصىّ به امر مكه و توليت خانۀ خدا بر خزاعه شايسته تر است.

قصىّ،قبيلۀ خزاعه را از مكه بيرون كرد و حكومت مكه و خدمت به خانۀ خدا را خود به دست گرفت و قبايل پراكندۀ قريش را از اطراف و اكناف،از سر كوهها و دره ها گرد آورد و دره هاى مكه و ديگر زمينهاى آن را ميان آنها قسمت كرد.به همين مناسبت او را«مجمّع» (گردآورنده)خواندند.شاعرى در اين مورد گفته است:

ابوكم قصىّ كان يدعى مجمّعا به جمع اللّه القبائل من فهر

«پدر شما قصى است كه به او مجمّع مى گفتند،

خداوند به وسيلۀ او قبايل فهر را گرد هم آورد.»

قصىّ براى قبايل قريش محلى به نام«دار الندوه»بنا كرد تا در آن گرد آمده در امور مربوط به خودشان با يكديگر به رايزنى بپردازند.او همچنين خانۀ كعبه را نيز از بنيان بگونه اى بساخت كه كسى پيش از او نساخته بود. (1)قصى بشدت از پرستش بتها،نهى مى نمود.

ص: 258


1- -تاريخ يعقوبى(238/1-240).
قصىّ و اهتمام او به شئون بيت اللّه الحرام و حاجيان

1-در طبقات ابن سعد آمده است:

قصىّ امر سقايت(آب رسانى)و رفادت(يارى رساندن به حاجيان)را بر عهدۀ قريش نهاده گفت:اى گروه قريش!شما همسايگان خدا،و اهل خانه و حرم او هستيد و حجاج ميهمانان خدا و زوار خانۀ اويند،و آنان در تكريم و احترام،سزاوارترين ميهمانند.

پس در ايام حج بر ايشان خوراك و آشاميدنى فراهم كنيد تا آنگاه كه از ديار شما به خانه هاى خود بازگردند .

قريش نيز فرمان بردند و همه ساله مبلغى را براى مخارج حجاج كنار مى گذاشتند و آن را به قصىّ مى دادند.قصى با آن مبالغ،در ايام منى و مكه براى مردمان غذا تهيه مى كرد و از چرم حوضهايى مى ساخت و آن را پر از آب مى كرد و در مكه و منى و عرفات،مردم را آب مى داد.اين يادگارهاى قصىّ در دورۀ جاهليت همچنان در قوم او(قريش)جارى بود تا آنگاه كه اسلام آمد،و اين سنت همچنان تا به امروز در اسلام باقى و جارى است. (1)

2-در تاريخ يعقوبى آمده است:

قصىّ،افراد قبايل قريش را پيرامون خانۀ خدا گرد آورد و چون هنگام حج فرا رسيد به قريش گفت:

هنگام حج شده،و هيچ اكرام و احترامى را نزد عرب،برتر از اطعام نمى دانم.پس هر يك از شما مبلغى براى اين منظور بپردازد.

آنان چنين كردند و مبالغ زيادى فراهم آمد.هنگامى كه نخستين گروه حاجيان رسيدند، او بر سر هر راه از راههاى مكه شترى بكشت و در مكه نيز شترى كشت،و موضعى ساخت و در آن خوراك نان و گوشت بگذاشت و آب و شير به تشنگان نوشاند و به طرف خانه (كعبه)رفته و براى آن كليد و آستانه قرار داد. (2)

و در انساب الاشراف آمده است:

ص: 259


1- -طبقات ابن سعد،چاپ اروپا(41/1-42).
2- -تاريخ يعقوبى(239/1-241)،چاپ بيروت،سال 1379 ه.

قصىّ گفت:اگر ثروتم همۀ اينها را بسنده مى كرد،بدون كمك شما به انجام آن مى پرداختم. (1)

3-در سيرۀ حلبيه بطور خلاصه چنين آمده است:

چون گاه حج فرا رسيد،قصى به قريشيان گفت:

هنگام حج فرا رسيده است و عرب آنچه را كه انجام داده ايد شنيده است،و آنان براى شما احترامى قائلند،و من هيچ اكرام و احترامى را نزد عرب برتر از اطعام نمى دانم.پس هر كدام از شما براى اين كار مبلغى بپردازد.

آنان چنين كردند و مبالغ زيادى فراهم شد.هنگامى كه نخستين گروه حاجيان رسيدند، او بر سر هر راه از راههاى مكه شترى بكشت و در مكه نيز شترى كشت و آبگوشت آماده كرد و آب شيرين شده به آب ميوه،و شير به حاجيان نوشاند.

قصىّ نخستين كسى است كه در«مزدلفه»آتش افروخت تا شب هنگام مردمان به گاه خروج از عرفه آن را ببينند.او تمام مفاخر مكه را در اختيار خود گرفت و سقايت،كمك به حجاج،كليددارى كعبه،مجلس شورا يا دار الندوه،پرچمدارى و فرماندهى را از آن خود كرد.

«عبد الدار»بزرگترين اولاد قصىّ بود،و«عبد مناف»شريف ترين آنها.او شرافت را در همان زمان پدرش(قصى)از آن خود كرده بود و آوازۀ شرافت او همه جا پيچيده بود،رتبۀ برادرش«مطلّب»نيز در علو مقام بعد از او بود و مردم به آن دو برادر«بدران»مى گفتند.

قريش عبد مناف را به خاطر كثرت جود و بخشندگيش فيّاض لقب داده بودند.

قصىّ به پسرش عبد الدار گفت:

پسرم!به خدا سوگند كه تو را همپايۀ برادرانت عبد مناف و مطلب قرار خواهم داد، اگر چه از نظر علو رتبت و مقام بر تو برترى دارند.

هيچ مردى داخل كعبه نمى شود مگر اينكه تو آن را برايش باز كنى،تو پرده دار كعبه خواهى بود.).

ص: 260


1- -انساب الاشراف(52/1).

هيچ پرچمى براى جنگ كردن قريشيان بسته نمى شود مگر اينكه تو اجازه دهى، تو پرچمدار قريشى.

هيچ مردى در مكه آبى نمى آشامد مگر اينكه تواش بنوشانى،منصب سقايت از آن توست.

هيچ كس در ايام حج چيزى نمى خورد مگر از طعام تو،تو ميزبان حاجيانى.

هيچ كارى را قريش به قطعيت نمى رساند مگر در خانۀ تو،تو مسئول دار الندوة هستى.

هيچ كس به فرماندهى اين قوم نمى رسد مگر تو،تو رهبر اين قوم هستى.

و همۀ اين افتخارات از آن قصىّ بوده است.

قصىّ را چون زمان وفات فرا رسيد به فرزندانش گفت:از شراب بپرهيزيد. (1)

در مباحث پيشين دو ويژگى برجسته و آشكار در سنت حضرت ابراهيم را كه به شرح ذيل است بررسى نموديم:

1-تعمير بيت اللّه الحرام و فراخوانيش به انجام حج و اقامۀ شعائر آن.

2-توجهش به اطعام و تكريم ميهمان.

ما اين دو خصلت را در قصىّ ذريۀ آن حضرت-و آنان كه بعد از اين اخبارشان مى آيد- آشكارا مى بينيم كه به انجام هر دوى آنها اقدام كرده اند.

اوصياء پيامبران و انبياء در زنده كردن سنن پيامبرى كه وظيفه دار نگهداشتن شريعت او و تبليغ آن به مردمان مى باشند چنين هستند.

اما اينكه قصىّ نام دو فرزندش را«عبد مناف و عبد العزى»نهاده،مطلبى است كه به خواست خدا آنجا كه در سيره و روش«عبد المطلب»سخن مى گوييم،به آن خواهيم پرداخت.ت.

ص: 261


1- -سيرۀ حلبيه(13/1)كه برخى از آنها در حاشيه آن،در سيرۀ نبويه نوشتۀ زينى دحلان آمده است.
وفات قصىّ

در تاريخ يعقوبى آمده است:

قصىّ درگذشت و در«حجون»به خاك سپرده شد.پس از او«عبد مناف»پسر وى،زمام امور را به دست گرفت و رياست يافت،و قدر و منزلتش بالا گرفت و بر شرف و مكانتش بيفزود. (1)

عبد مناف بن قصىّ

در سيرۀ حلبيه و نبويه آمده است:

نامش«مغيره»بوده،و نوشته اى در«حجر»بدست آمده كه در آن نوشته شده بود:مغيره فرزند قصىّ،قريش را به رعايت تقواى خداى جل و علا،و صلۀ رحم سفارش كرده است. (2)

و در تاريخ يعقوبى آمده است:

(بعد از قصى)رياست به«عبد مناف بن قصى»رسيد،قدر و منزلتش بالا گرفت و بر شرف و افتخارش بيفزود.

هاشم بن عبد مناف

نام هاشم فرزند عبد مناف«عمرو العلى»بوده است.

1-در طبقات ابن سعد،و تاريخ يعقوبى به طور فشرده آمده است:

هاشم بعد از پدرش شرف و مكانت يافت و نام و آوازه اش بالا گرفت،و قريش موافقت كرد كه رياست و سقايت و رفادت در اختيار«هاشم بن عبد مناف»باشد.هاشم به هنگام برگزارى مراسم حج در ميان قريش برمى خاست و مى گفت:

اى قريشيان!شما همسايگان خدا و اهل خانۀ محترم خداييد.در اين موسم زوار خدا بر

ص: 262


1- -تاريخ يعقوبى(241/1).اينكه دربارۀ جرهم و خزاعه و قصى به تفصيل سخن گفته ايم به خاطر اين است كه بدانيم دين حنيفيۀ ابراهيم را كسانى تغيير داده اند كه از فرزندان ابراهيم و اسماعيل(ع)نبوده اند.
2- -سيرۀ حلبيه(7/1)؛و سيره نبويه(17/1)؛و سبل الهدى(274/1).

شما وارد مى شوند تا حرمت خانۀ او را بزرگ شمارند.آنها ميهمانان خدايند،و سزاوارترين ميهمانان به گراميداشت،ميهمانان خدايند.خداوند شما را براى اين كار برگزيده و شما را بدان سبب بزرگ داشته است و خدا همسايگى شما را بهتر از هر همسايه اى براى همسايه اش نگه داشته است.اينك شما ميهمانان و زائرين او را گرامى بداريد،كه آنها ژوليده موى و غبارآلود از هر شهر و ديارى سوار بر شترانى كه از لاغرى همچون چوبه هاى تير هستند از راه مى رسند،در حالى كه خسته و بدبو و كثيف و ناشسته و دارايى از دست داده هستند.پس به پذيرايى آنها برخيزيد،و از بى نوايى و درماندگيشان برهانيد.

قريش همگى به انجام آن امور برمى خاستند.

هاشم مال بسيار بر مى گرفت و دستور مى داد حوضهايى از پوست ساخته در محل زمزم قرار مى دادند،سپس از چاههاى آبى كه در مكه وجود داشت آن را پر مى كردند و حاجيان از آنها مى نوشيدند.او در مكه و منى و عرفه و مشعر به مردمان غذا مى داد،و نان و گوشت و روغن و آرد برايشان تهيه مى كرد و براى آنها آب را تا منى حمل مى كرد كه بياشامند؛تا آنگاه كه حاجيان از منى پراكنده شده به شهرهاى خود بازمى گشتند . (1)

2-در كتابهاى سيرۀ حلبيه و نبويه آمده است:

هاشم چون هلال ماه ذى الحجّه پديدار مى شد،صبحگاهان برمى خاست و از طرف در، پشت به ديوار كعبه مى داد و در خطبه اش مى گفت:

اى گروه قريش!شما سروران عربيد،و از همه خوشنامتر،و داناتر،و از همۀ تيره ها شريفتر،و از لحاظ رحم نزديكترين عرب ها به عرب هستيد.

اى گروه قريش!شما همسايگان خانۀ خداى تعالى هستيد.خداوند شما را به ولايت خود گرامى داشته و همسايگى خود را بعد از فرزندان اسماعيل ويژۀ شما گردانيده است.

اينك زائران خدا كه خانۀ او را بزرگ مى دارند به نزد شما مى آيند.آنها ميهمانان اويند و سزاوارترين كس براى گراميداشت ميهمانان خدا شماييد.پس ميهمانان و زائران او رام.

ص: 263


1- -طبقات ابن سعد(46/1)؛و تاريخ يعقوبى(242/1)،چاپ بيروت،سال 1379 ه.ما سخنان اين دو را جمع كرده ايم.

گرامى بداريد كه آنها ژوليده موى و غبارآلود از هر شهر و ديارى سوار بر شترانى كه از لاغرى همچون چوبه هاى تير هستند از راه مى رسند؛پس گرامى بداريد ميهمان و زائران خانۀ او را.به خداى اين كعبه سوگند اگر مرا مالى بود كه همۀ آنها را كفايت مى كرد،از شما كمك نمى خواستم.من اينك از مال پاك حلالم كه در آن رحمى قطع نشده و مالى به ستم گرفته نشده و حرامى در آن وارد نگرديده است(مقدارى براى صرف در اين امور)كنار مى گذارم،و هر كه از شما بخواهد چنين كند انجام دهد.از شما به حرمت اين خانه مى خواهم كه مردى از شما براى گراميداشت زوار بيت اللّه و تقويت ايشان،از مالش به جز پاك و حلال آن را جدا نكند؛از آن دينارى به ستم گرفته نشده باشد و رحمى با آن قطع نشده و به زور مالى از كسى نگرفته باشد.

آنها هم فرمان برده دقت مى كردند،و از مال خود حلال آن را جدا نموده،در«دار الندوه» قرار مى دادند. (1)

3-در انساب الاشراف،و سيرۀ ابن هشام،و المحبّر آمده است(و ما سخن انساب الاشراف را مى آوريم):

در يكى از سالها قريش را قحطى فرا گرفت و اموالشان از بين رفت،و بى نوايى و تنگدستى همه را فراگير شد.اين خبر به هاشم-كه در شام در ناحيۀ غزه (2)به تجارت رفته بود-رسيد.هاشم فرمان داد تا كعك(نان روغنى)و نان ساده تهيه كنند.با اجراى دستور او مقدار زيادى از اين چيزها فراهم شد.سپس آنها را در جواله هايى قرار داده،بر شتران بار كرد و به جانب مكه رهسپار گرديد.چون به مكه رسيد،دستور داد تا آنها را تريد كردند،و شترهايى را كه با خود آورده بود كشتند و اهالى مكه را سير كرد و از گرسنگى برهانيد.

عبد اللّه بن زبعرى،از اين قحطى كه مكيان را به سختى و مشقت انداخته بود چنين ياد كرده است: (3)).

ص: 264


1- -سيرۀ حلبيه(6/1)،و سيره نبويه(19/1).
2- -غزه شهرى است در انتهاى شام به سوى مصر؛معجم البلدان.
3- -انساب الاشراف(58/1)؛و سيرۀ ابن هشام(147/1)؛و المحبر تأليف ابن حبيب (ص 146).

عمرو العلى هشم الثريد لقومه و رجال مكة مسنتون عجاف

و هو الذي سنّ الرحيل لقومه رحل الشّتاء و رحلة الأصياف

««عمرو العلى»براى قومش آبگوشت ساخت در حالى كه مردان مكه به قحطى دچار شده بودند او سنت تجارت كاروانى براى قومش نهاد كاروان زمستانى و كاروان تابستانى را» در همان سال،قحطى همۀ مردم مكه را بگرفت و هاشم با آنچه كه كرد در مدتى محدود به فريادشان رسيد.اما بعد از آن تاريخ در ميان مكيان مردمانى بودند كه در برابر گرسنگى هيچ چاره اى نداشتند جز اينكه«اعتفاد»كنند؛و«اعتفاد»اين بوده كه همۀ افراد خانواده به صحرا مى رفتند و در سايه اى در انتظار مرگ مى نشستند،تا يكى بعد از ديگرى از گرسنگى بميرند و كسى از آن خانواده باقى نماند.

هاشم بن عبد مناف به چاره سازى اين كار خلاف چندش آور برآمد طورى كه بعد از آن كسى در مكه يافت نمى شد كه ناگزير به«اعتفاد»باشد.داستان از اين قرار بود:

چاره انديشى هاشم در امر«اعتفاد»

قرطبى از ابن عباس روايتى آورده كه خلاصۀ آن از اين قرار است:

قريش را عادت چنان بود كه هرگاه يكى از آنها چنان به گرسنگى مبتلا مى شد كه راه چاره برايش باقى نمى ماند،خود و خانواده اش به محلى معروف مى رفتند و خيمه اى در آنجا برپا كرده،در آن مى ماندند تا همگى مى مردند.

اين وضع تا زمان«عمرو بن عبد مناف»كه در زمان خودش آقا و سرور قوم بود ادامه داشت.عمرو پسرى داشت بنام«اسد»و او با پسرى از قبيلۀ بنى مخزوم دوست بود كه با وى همبازى بود و خيلى هم دوستش داشت.روزى دوست اسد به او گفت:ما فردا«اعتفاد» مى كنيم.معناى دردناك اين سخن اين بود كه:ما دسته جمعى به صحرا مى رويم و در زير يك چادر جمع مى شويم تا يكى پس از ديگرى بميريم.

اسد با شنيدن اين سخن گريان به نزد مادرش رفت و آنچه را كه دوستش گفته بود به

ص: 265

مادر گفت.مادر اسد هم براى آنها مقدارى پيه و آرد فرستاد،و آنها چند روزى را با آن سر كردند.بعد از مدتى دوباره دوست اسد نزد او آمد و گفت:ما فردا اعتفاد مى كنيم.اسد اين بار هم گريان به نزد پدرش رفت و داستان دوستش را به او گفت.اين خبر بر عمرو بن عبد مناف گران آمد بنابراين قريش را-كه از او فرمان مى بردند-فرا خواند و ميانشان به خطبه برخاست و گفت:

شما دست به كارى زديد كه تعداد خود را كم كرده در حالى كه جمعيت قبايل عرب افزون مى گردد،و به خوارى شما و عزت عرب منجر مى شود.شما اهل حرم خداى عزّ و جلّ و گرامى ترين فرزندان آدم هستيد،و مردم پيرو شما بوده گوش به فرمانتان دارند.و نزديك است كه اين اعتفاد شما را هلاك كرده و از بين ببرد.

قريشيان گفتند:ما منتظر فرمان تو هستيم.

هاشم گفت:نخست به اين مرد(يعنى پدر دوست اسد)بپردازيد و نگذاريد كه اعتفاد كند.

آنها فرمان ببردند و چنان كردند. (1)

آنگاه تيره هاى مختلف قريش را به دو سفر تجارتى واداشت:زمستان را به سوى يمن و تابستان را به سوى شام،و مقرر داشت كه ثروتمند،سودى را كه بدست مى آورد با فقير تقسيم كند؛تا آنجا كه فقيرشان همپايۀ توانگرشان گرديد.اين وضع همچنان ادامه داشت تا اسلام آمد.به اين ترتيب در عرب تيره اى از لحاظ ثروت و عزت به پاى قريش نمى رسيد كه شاعرشان گفته است:

و الخالطون فقيرهم بغنيّهم حتى يصير فقيرهم كالكافى

«فقير و ثروتمندشان با يكديگر آنچنان درآميخته اند كه فقيرشان همچون اشخاص دارا و بى نياز گشته است.»

اين وضع تا آنگاه كه خداوند پيامبرش حضرت محمد(ص)را به رسالت برانگيخت ادامه داشت.د.

ص: 266


1- -به لغت«عفد»در لسان العرب،و نيز تفسير قرطبى(204/20)مراجعه شود.

بلاذرى در كتاب انساب الاشراف خود،چگونگى به حركت درآوردن اين دو كاروان تجارتى قريش را به وسيلۀ هاشم چنين آورده است:

هاشم بن عبد مناف مبتكر سفر تجارتى قريش،و نخستين بنيانگذار آن است و داستان آن از اين قرار است:

هاشم ابتدا براى عزيمت كاروان تجارتى قريش از پادشاهان شام تضمين امنيت گرفت كه بازرگانان قريش با امنيت خاطر باشند.آنگاه برادرش«عبد شمس»از فرمانرواى حبشه چنين امنيتى را براى بازرگانان خود كه به آنجا كالا مى بردند دريافت كرد،و«مطلّب بن عبد مناف»از پادشاهان يمن،و«نوفل بن عبد مناف»از فرمانروايان عراق چنين پيمان امنيتى را اخذ كردند.به اين ترتيب در طى دو سفر تجارتى،در زمستان به سوى يمن و حبشه و عراق و در تابستان به سوى شام عزيمت مى كردند. (1)

خداوند در اين باره،در سورۀ قريش چنين مى فرمايد:

لِإِيلافِ قُرَيْشٍ* إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ* فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ* اَلَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ

براى انس و الفت قريش*الفت آنها در سفر زمستان و تابستانى*پس(به شكرانۀ اين دوستى)پروردگار اين خانه را بپرستند*آنكه از گرسنگى شديد رهانيد و خوراكشان داد،و از ترس بزرگ ايمنشان ساخت.

عرب به خاطر كسب افتخار و خوشنامى در مجتمع عربى،در امر رسيدگى به ميهمان و اكرام و اطعام او بر يكديگر پيشى مى گرفتند،و چه بسا مالى را كه در اين راه به مصرف مى رسانيدند از راه چپاول و غارت و غصب و ربا و قمار و از اين قبيل بدست آمده بود.اما هاشم به چنين مالى رضا نمى داد.

نيز مى دانيم كه او مى خواست تا انفاق،براى جلب رضاى خداى متعال باشد و به خاطر آن بود كه گرسنگان سال قحط و گرانى را سير مى كرد و كاروان تجارتيش را به كاروان حمل خوراك بر شتران تبديل كرده،در مكه همان شترانى كه كالاهاى تجارى او را حمل).

ص: 267


1- -انساب الاشراف بلاذرى(59/1).

مى كردند سر بريد و از همانها براى اهالى مكه غذا تهيه كرد.مهمتر از آن اينكه او مسألۀ اعتفاد را براى هميشه در ميان قومش ريشه كن نمود،و از آن مهمتر كاروانهاى تجارى براى قريش ترتيب داد و به اماكن آباد و معمور گسيل داشت.از آنجا كه حركت قوافل تجارى در جزيرة العرب در غير ماههاى حرام،به خاطر غارت و چپاول قبايل مختلف عرب غير ممكن بود(زيرا كه آنها عادت كرده بودند به هر جنبنده و مالى حمله برند و دست به غارت و چپاول بزنند)بنابراين هاشم و برادرانش پيمانهايى از پادشاهان شام و ايران و حبشه و سران قبايل عربى كه كاروانهاى تجارى از سرزمينهاى آنان رد مى شد گرفتند.بدين ترتيب آنان در تابستان به سرزمينهاى شام و ايران،و در زمستان به يمن و آفريقا سفرهاى تجارى انجام مى دادند.چنين ابتكارى در عرب و غير عرب سابقه نداشت.حتى حاتم،آن جوانمرد سخاوتمند و بخشنده،و غير او كسى كه جود و سخاوتمنديش بيشتر يا كمتر باشد به چنين كارى دست نزده بود.

هاشم بن عبد مناف با اين كارهايش سرآمد قومش در امر معاش و معاد ايشان بود، همانگونه كه خداوند پيامبرانى را براى هدايت مردم در امر معاش و معادشان برمى گزيند.

او توانست اهالى مكه را در زمان خودش و بعد از خودش ثروتمندترين مردم عرب كند.

عبد المطلب بن هاشم

1-در كتابهاى سيرۀ ابن هشام و تاريخ طبرى-به اختصار-چنين آمده است:

مادر«عبد المطّلب»او را به خاطر موى سپيدى كه در سر داشت،«شيبه»ناميده بود.

ولى زمانى كه عمويش«مطّلب»به مدينه رفته بود و او را از مادرش گرفته به مكه آورد، چون وى را پشت خودش بر شتر نشانده بود.قريش كه او را ديدند،پنداشتند كه آن كودك بردۀ مطلب است،اين بود كه او را«عبد المطلب»نام نهادند (1)،و همين نام،جاى نام اصلى او

ص: 268


1- -به شرح حال عبد المطلب در سيرۀ ابن هشام(145/1)؛و تاريخ طبرى(335/2-336)، چاپ بيروت،دار الفكر،مراجعه شود.ضمنا طى شعرى عبد المطلب را شيبة الحمد گفته اند، همانطور كه در صفحۀ 296 خواهيم ديد.

را گرفت.

از همين جا مى توان چنين استنباط كرد كه نامگذارى برخى از آباء و اجداد پيامبر خدا(ص)اينچنين صورت گرفته باشد مانند«هاشم»به معناى تريدكننده كه اين نام به خاطر تريد درست كردن او و ساختن آبگوشت براى بينوايان قومش در مكه در سال قحطى به او داده شده است؛و نام اصلى او كه«عمرو العلا»بوده به دست فراموشى سپرده شده (1)؛و يا نام«عبد مناف»،مغيره بوده كه قريش او را عبد مناف ناميده است (2)و يا قصىّ را مجمّع مى خواندند زيرا كه او قريش را در مكه گرد آورده بود (3).

2-در طبقات ابن سعد آمده است:

عبد المطلب از لحاظ چهره زيباترين،و از نظر جسمى خوش هيكل ترين،و از نظر حلم و بردبارى صبورترين،و از لحاظ جود و بخشش كريمترين قريشيان بود.

او دورترين مردم بود نسبت به هر امرى كه موجب بدنامى و فساد مردان مى شود او مردى سخت خداپرست بود و ستمگرى و كارهاى پليد را بسيار ناپسند مى شمرد.هيچ پادشاهى نبود كه او را ببيند و گراميش ندارد و خواسته اش را برآورده نسازد.او تا زنده بود آقا و سيد قريش بود. (4)

3-در مروج الذهب آمده است:

عبد المطلب بن هاشم مردى خداشناس و مقرّ به يكتاپرستى،و به وعده روز جزا معترف بود و آداب و رسوم غلط اجتماعى را رها كرده بود.او نخستين كسى بود كه در مكه آب گوارا به مردم نوشانيد. (5)).

ص: 269


1- -مراجعه شود به شرح حالشان كه پيش از اين آمده است.
2- -مراجعه شود به شرح حالشان كه پيش از اين آمده است.
3- -مراجعه شود به شرح حالشان كه پيش از اين آمده است.
4- -طبقات ابن سعد،چاپ اروپا(50/1-51).
5- -مروج الذهب(103/2-104).
حفر چاه زمزم

در تاريخ طبرى و سيرۀ ابن هشام(كه ما اين سخن را از همين مأخذ مى آوريم)از ابن اسحاق از امام على(ع)روايت كرده كه فرمود:

عبد المطلب گفت:

من در حجر خوابيده بودم كه در آن عوالم يكى بر سر من آمد و گفت:طيبه (1)را حفر كن.

پرسيدم:طيبه چيست؟ و موضوع از خاطرم رفت.روز ديگر باز در همان جا خوابيده بودم كه همان كس آمد و گفت:چاه را بكن.

گفتم:كدام چاه؟

و مطلب از خاطرم رفت.چون روز ديگر باز در همان محل به خواب رفتم،باز همان كس آمد و گفت:مضنونه (2)را حفر كن!

پرسيدم:مضنونه چيست؟

و او رفت.چون روز ديگر باز در همان جا خوابيده بودم همان كس آمد و گفت:زمزم را حفر كن.

پرسيدم:زمزم چيست؟

گفت:چاهى كه آبش هرگز تمام نشود و به آخر نرسد و كم آب نگردد و تو آن را به حاجيان بنوشانى.محل آن بين خون و سرگين است (3)،آنجا كه كلاغ منقار قرمز منقار بر

ص: 270


1- -طاب طيبه:پاكيزه گشت و نكو شد و لذيذ گرديد.
2- -الضنّ و الضنّة:چيزى كه دربارۀ آن بخل مى ورزند و آن را نمى دهند.به زمزم مضنونه گفته مى شود زيرا از اينكه كسى غير از افراد مؤمن از آن بنوشد بخل مى ورزند،و انسان منافق از آن سيراب نگردد.مضنونة:چيز گرانبها و با ارزش.
3- -بين خون و سرگين محلى بوده است كه در آنجا براى خداى خود قربانى،ذبح مى كرده اند و در نزديكى آنجا نيز لانۀ مورچگان قرار داشته است.به هنگام صبح،عبد المطلب، به سوى خانۀ خدا رفت.در آن حال كلاغى با منقار قرمز بر زمين نشست و همانجاى نشستن خود را نوك زد.بدين وسيله عبد المطلب مكان چاه زمزم را شناخت.

زمين زند،نزديك لانۀ مورچگان.

ابن اسحاق در ادامه مى گويد:

چون مأموريت كلاغ بر عبد المطلب معلوم گرديد و به محل چاه راهنمايى شد و دريافت كه مطلب درست است،صبح ديگر كلنگى برگرفت و پسرش حارث را كه در آن موقع جز او پسر ديگرى نداشت با خود برد و شروع به كندن زمين كرد.هنگامى كه حلقۀ چاه نمايان گرديد،عبد المطلب تكبير گفت،و قريشيان دريافتند كه او به خواسته اش رسيده،لذا به نزد او رفته گفتند:اى عبد المطلب!اين چاه از آن پدر ما اسماعيل است و ما هم در آن حقى داريم،ما را در آن شريك خود بگردان.

عبد المطلب گفت:من چنين كارى نمى كنم،اين چاه تنها ويژۀ من است و در ميان شما تنها به من داده شده است.

گفتند:آن را با ما تقسيم كن وگرنه ما دست از تو بر نمى داريم تا بر سر آن با تو درگير شويم.

عبد المطلب گفت:حال كه چنين است بين من و خودتان حكمى به ميل خود انتخاب كنيد تا ميان ما داورى كند.

گفتند:كاهنۀ بنى سعد هذيم (1).

گفت:خوب است.

اين كاهنه در بلنديهاى شام سكونت داشت.پس از انتخاب او،عبد المطلب با تنى چند از بستگانش از فرزندان عبد مناف،و نيز چند نفرى از قبايل ديگر قريش سوار شده روى به راه نهادند.

راوى مى گويد:عبور آنها از سرزمين بى آب و علف و كوير بود.چون مقدارى در آن كوير بين حجاز و شام پيش رفتند،آبى كه عبد المطلب و همراهانش به همراه داشتند تمامد.

ص: 271


1- -نام آن كاهنه در تاريخ طبرى چنين است،اما در باقى منابع«سعد بن هذيم»را نام او عنوان كرده اند.اين نام غلط است و تحريف شده زيرا هذيم پدر كاهنه نبوده بلكه بعد از پدرش سرپرستى او را بر عهده گرفته است لذا كاهنه همراه با نام هذيم معرفى مى شود.

شد و تشنگى سخت بر آنها روى آورد تا جايى كه يقين به مرگ كردند.آنان از قبايل قريش آب خواستند تا تشنگى فرونشانند اما از دادن آب به ايشان خوددارى كرده گفتند:

ما در كوير گرفتاريم و از آن چه كه بر سر شما آمده است،بر جان خود مى ترسيم.

عبد المطلب چون ناجوانمردى همراهان قريشى را ديد،بر جان خود و يارانش بيمناك گرديد و به ياران گفت:شما چه صلاح مى دانيد؟

گفتند:رأى ما تابع رأى تو است،دستور بده تا فرمان بريم.

عبد المطلب گفت:رأى من اين است كه هر كدام از ما اكنون كه نيرويى داريم گودالى براى خود حفر كنيم و هرگاه يكى از ما جان داد،ديگران او را در گودالش سرازير كنند رويش خاك بريزند تا آنگاه كه فقط يك تن باقى بماند كه در آن صورت ضايع شدن يك تن ساده تر از ضايع شدن جمعى است.

ياران عبد المطلب گفتند:دستورت بجا و خوب است.

سپس آنها هر كدام گودالى براى خود حفر نمود و بر لب آن قرار گرفته،همگى مرگ از تشنگى را به انتظار نشستند.پس از زمانى عبد المطلب ياران را مخاطب ساخته گفت:به خدا سوگند كه ما بر خود روا نمى داريم كه به خاطر عجز و ناتوانى به دست خود اينچنين خويشتن را به هلاكت اندازيم.از خدا دور نيست كه در جايى از اين سرزمين به ما آب ارزانى فرمايد.برخيزيد و حركت كنيد.

ياران فرمان بردند و حركت كردند،تا آنگاه كه همگى،از افراد قبيلۀ قريش كه با آنها بودند پيش افتادند و قريشيان آنها را نظاره مى كردند كه چه خواهند كرد.عبد المطلب به شترش رسيد و بر آن سوار شد،همين كه آن حيوان را حركت داد از زير پاى شتر چشمۀ آب گوارايى جوشيدن گرفت.عبد المطلب تكبير گفت و يارانش نيز تكبير گفتند.سپس پياده شده خود و يارانش از آب نوشيدند و مشكهاى خود را نيز پر از آب كردند.

عبد المطلب سپس افراد قبايل قريش را فرا خواند و گفت:به كنار آب بياييد كه خداوند ما را سقايت كرده است.

آنها پيش آمده آب نوشيدند و ظرفهايشان را هم پر كردند و آنگاه گفتند:اى

ص: 272

عبد المطلب!خداوند به سود تو بر ما حكم كرد،به خدا قسم كه ما در امر زمزم هرگز با تو مخاصمه نخواهيم كرد.آن كس كه در اين بيابان كوير تو را چنين آبى داد،هم او زمزم را به تو داده است.سرافراز و پيروز به سوى آن بازگرد.

عبد المطلب با همراهانش بازگشت و به نزد آن زن كاهن نرفتند و او را به حال خود واگذار كردند.

ابن اسحاق مى گويد:

اين چيزى است كه از سخن على بن ابى طالب رضى اللّه عنه در امر زمزم به من رسيده است. (1)

يعقوبى نوشته است:

هنگامى كه ابرهه پادشاه حبشه به قصد انهدام كعبه با فيل سواران خود به مكه آمد، قريش بر سر كوهها بگريخت.عبد المطلب به آنان گفت:كاش جمع و همدست مى شديم و اين سپاه را از خانۀ خدا دور مى كرديم.

آنها گفتند:ما را گريزى در برابر آن نيست.

بنابراين عبد المطلب در حرم باقى ماند و گفت:من از خانۀ خدا بيرون نمى روم و به غير خدا پناه نمى برم.

سپاهيان ابرهه شترهاى عبد المطلب را گرفتند.عبد المطلب به نزد ابرهه رفت.هنگامى كه اجازۀ ورود خواست،به ابرهه گفتند سيد و سرور عرب،و بزرگ قريش و شريف مردم نزد تو آمده است.بر او وارد شد،ابرهه او را تجليل نمود و به خاطر جمال و كمال و شرفى كه در او مشاهده كرد وى در دلش جاى گرفت،و به مترجمش گفت:به او بگو هر چه مى خواهى،درخواست كن.عبد المطلب گفت:شترانم را كه يارانت گرفته اند مى خواهم.

ابرهه گفت:تو را كه ديدم،مردى جليل القدر و بزرگوارت پنداشتم،و تو در حالى كه مى بينى من براى درهم شكستن بزرگوارى و شرافت تو آمده ام از من نمى خواهى كه بازگردم و كعبه را به حال خود گذارم،و دربارۀ شترانت با من سخن مى گويى؟!.

ص: 273


1- -سيرۀ ابن هشام(154/1-156)،چاپ چاپخانۀ حجازى،قاهره،سال 1356 ه.

عبد المطلب گفت:من صاحب و مالك اين شترانم،و براى اين خانه كه پنداشته اى مى توانى خرابش كنى نيز پروردگارى است كه تو را از اين كار بازمى دارد .ابرهه شتران عبد المطلب را پس داد،از سخنان او ترسى به دلش راه يافت.

عبد المطلب چون از نزد ابرهه بازگشت،پسران و همراهانش را گرد آورده به در كعبه رفت و به آن آويخت و گفت:

لهمّ!ان تعف فإنّهم عيالك... (1)

يا ربّ انّ العبد يمنع رحله فامنع رحالك

لا يغلبنّ صليبهم و محالهم ابدا محالك

«ابرهه قصد نابودى ما را كرده است.خداوندا!اگر آنها را ببخشى آنها عيال تواند....* خداوندا!هر بنده اى از خانۀ خود دفاع مى كند،پس تو هم از اهل خانۀ خود دفاع كن*مبادا صليب و نيروى ايشان از روى بيداد بر نيروى تو پيروز گردد.*»

كه خداوند ابابيل(پرستو)را به جنگ ايشان فرستاد. (2)

در بحار الانوار-با تلخيص-چنين آمده است:

عبد المطلب پسرش عبد اللّه را فرستاد تا از سپاهيان ابرهه خبر آورد،آنگاه خود به سوى خانۀ خدا رفت و هفت بار آن را طواف كرد،سپس به جانب صفا و مروه روى آورد و آنجا را نيز هفت بار سعى نمود.

عبد اللّه بر كوه ابو قبيس بالا رفت،و ديد كه پرنده ها(ابابيل)چه بر سر سپاه ابرهه آورده اند،لذا بازگشت و مژدۀ آن را به پدرش داد.عبد المطلب با شنيدن خبر فرزند بيرون آمد در حالى كه مى گفت:اى اهالى مكه!پيش به سوى اردوگاه دشمن براى گرفتن غنائم.

مردم به اردوگاه دشمن رفتند و ديدند كه سپاهيان ابرهه مانند تخته هاى درهم شكسته، خرد شده اند.پرندگان همگى سه سنگ ريزه به منقار و پاهايشان بود كه با هر كدام يكى از).

ص: 274


1- -ما فشردۀ سخنان يعقوبى را از كتاب تاريخ او(250/1-254)آورديم،اين خبر با الفاظ ديگرى در سيرۀ ابن هشام(54/1-168)و طبقات ابن سعد،چاپ اروپا(28/1-56)آمده است.
2- -مروج الذهب(105/2)و سيره ابن هشام(51/1).

افراد آن سپاه را از پاى درمى آوردند؛و بعد از اينكه همگى را از پاى درآوردند بازگشتند.

چنين چيزى را نه پيش از آن و نه بعد از آن كسى نديده است.

چون همۀ سپاهيان هلاك شدند،عبد المطلب به سوى كعبه بازگشت و بر پرده هاى كعبه بياويخت و گفت:

يا حابس الفيل بذى المغمس حبسته كأنّه مكوّس

فى مجلس تزهق فيه الأنفس «اى آنكه سپاه فيل را در«ذى مغمس» (1)بازداشتى .آنها را آنگونه متوقف نمودى كه گويى واژگون شده بودند،در آن مخمصه اى كه در آن جانها از تن برون مى رود.»

آنگاه بازگشت و در مورد فرار قريش و بى تابى آنها از سپاهيان حبشه گفت:

طارت قريش اذ رأت خميسا فظلت فردا لا أرى أنيسا

و لا أحسّ منهم حسيسا إلاّ اخا لى ماجدا نفيسا

مسوّدا فى اهله رئيسا (2)

«چون چشم قريش به سپاه ابرهه افتاد از چپ و راست گريختند و من تنها و بى همدم باقى ماندم و حتى صداى آهسته اى نيز از آنها نمى شنيدم،مگر برادرى كه از براى من بود و او بزرگوار و نكو بود.او در اهل(و قوم)خويش سرور و داراى شرف و بزرگوارى است.»

و در مروج الذهب مسعودى آمده است:

زمانى كه خداى عز و جل ابرهه و سپاهيانش را از ورود به مكه بازداشت(و آنان را نابود ساخت)عبد المطلب چنين سرود:

انّ للبيت لربا مانعا من يرده بأثام يصطلم

رامه تبّع فيمن جندت حمير و الحى من آل قدم (3)

فانثنى عنه و فى اوداجه جارح امسك منه بالكظمت.

ص: 275


1- -ذى مغمس محلى است نزديك مكه بر سر راه طائف،معجم البلدان.
2- -بحار الانوار(132/15)به نقل از مجالس شيخ مفيد و امالى فرزند شيخ طوسى(49 و 50).
3- -در نسخه ديگرى«من آل قرم»آمده است.

قلت و الأشرم تردى خيله انّ ذا الأشرم غرّ بالحرم

نحن آل اللّه فيما قد مضى لم يزل ذاك على عهد ابرهم

نحن دمّرنا ثمودا عنوة ثم عادا قبلها ذات الإرم

نعبد اللّه و فينا سنّة صلة القربى و ايفاء الذمم

لم تزل اللّه فينا حجّة يدفع اللّه بها عنّا النّقم

(1)

«خانه را پروردگارى است بازدارنده كه هر كس به گناه قصد آن كند نابودش نمايد*

تبّع،از آن جمله بود كه لشكر كشيد،همچنين حمير و طايفه اش*

كه پس از بازگشت در گردنش زخمى بود كه راه نفسش را مسدود مى كرد*

و آن گوش بريده(ابرهه)سوارانش را به هلاكت مى افكند گفتم:براستى كه اين گوش بريده نسبت به حرم سخت مغرور است*

ما آل اللّه گذشتگانيم،و از زمان ابراهيم هميشه اينچنين بوده است*

ما ثمود را بسختى گوشمالى داده از ميان برداشتيم،و پيش از آن قوم عاد،صاحب شهر ارم را*

خداى را پرستش مى كنيم و در ميان ما صلۀ رحم و وفاى به عهد سنت بوده است* هميشه خداى را در ميان ما حجتى بوده است كه به وسيله آن بلاها را از ما دور مى كند*»

شرح ابيات

1-آثام:گناهان و همچنين كيفر گناه.

2-يصطلم:اصطلمه و صلمه الدّهر أو الموت أو العدوّ:بيچاره شان كند،نابودشان سازد.

3-تبّع:به پادشاهان يمن گفته مى شده است.همچنانكه به پادشاهان روم،قيصر و به شاهان ايران،كسرى گفته مى شده،و تبّع حميرى كه قصد بيت اللّه الحرام را كرده بود يكى از آنان است.

ص: 276


1- -مروج الذهب(106/2).

4-جارح:زخم.

5-كظم:راه نفس،ناى.

6-أشرم:گوش يا بينى بريده(آن كس كه گوش يا بينى اش شكافته شده باشد)و از سخن عبد المطلب چنين پيداست كه ابرهه چنين بوده است.

7-تردى:به هلاكت افكند.

8-غرّ:غرّه غرّا و غرورا:او را فريب داد و او را مجبور كرد كه به يك چيز باطل طمع ورزد،چنين كسى مغرور و فريب خورده است.

9-إبرهم:ابراهيم است كه بنا به ضرورت شعرى مخفّف شده است.

10-عنوة:أخذ الشىء عنوة يعنى:چيزى را به اجبار و با زور گرفت.

11-إيفاء الذّمم:وفاى به عهد.يعنى:در ميان ما ذريّۀ حضرت ابراهيم صلۀ رحم و وفاى به عهد رايج است.و يا در ميان ما آل اللّه يعنى انبيايى مانند هود و صالح و ابراهيم(ع)،بوده اند.و بجاست كه بگوييم او از لفظ«فينا»هر دو گروه را در نظر داشته،چه، در ذريۀ ابراهيم آل اللّه و حجج او بوده اند،همانگونه كه انبيايى پيش از ابراهيم(ع)بوده اند، مثل هود و صالح.

عبد المطلب در اين ابيات مطلبى را به اين مضمون تكرار مى كند كه اين خانه را پروردگارى است كه مانع مى شود هر كس را كه به گناه بخواهد آن را در هم بكوبد.همچنين در اين ابيات داستان تبّع حميرى را خاطر نشان مى سازد كه در مورد خانه خدا دست به تجاوز زد،سپس سخن را به موضوع ابرهه برمى گرداند و مى گويد:

آنگاه كه آن مرد گوش يا بينى بريده قصد حمله به خانۀ خدا را داشت گفتم:اين گوش بريده در اين تجاوز به حرم بسيار مغرور و فريب خورده است.

عبد المطلب پس از ذكر اين مطلب خبر مى دهد كه خودش و سلسلۀ پدرانش از ذريّۀ اسماعيل اند و از همان زمان ابراهيم(ع)آل اللّه بوده اند،همان گونه كه امثال هود و صالح آل اللّه بوده اند.اين هود و صالح آل اللّه همان كسانى هستند كه قوم عاد-صاحبان شهر ارم-و پس از آنها قوم ثمود را از ميان برداشته اند.

ص: 277

خداى تعالى داستان ابرهه را در كتاب خود قرآن كريم چنين بيان داشته است:

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ* أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ* وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ* تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ* فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ

بنام خداوند بخشندۀ مهربان*

(اى رسول ما!)آيا نديدى كه پروردگارت با اصحاب فيل چه كرد؟!*آيا كيد و مكرشان را تباه نساخت؟!*و بر هلاكشان پرندگان ابابيل را فرستاد*كه ايشان را با سنگهايى از سجيل سنگباران كردند*و آنها را چون علف خرد شده به زير دندان گردانيد*

همچنين خداوند از قوم ثمود و ايستادگيشان در برابر صالح آل اللّه،-به تعبير عبد المطلب-چنين خبر داده است:

وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ...* قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينا مَرْجُوّاً قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ* قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي مِنْهُ رَحْمَةً...* فَلَمّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا صالِحاً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ...* وَ أَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ*... أَلا بُعْداً لِثَمُودَ (1)

و صالح پيامبر را به سوى قوم ثمود فرستاديم.صالح گفت:اى قوم من!خداى را بپرستيد كه شما را جز او خدايى نيست...*(قوم)گفتند:اى صالح!تو پيش از اين در ميان ما مايۀ اميد بودى.آيا مى خواهى ما را از پرستش آنچه كه پدران ما مى پرستيدند بازدارى ؟ما به آنچه كه ما را بدان مى خوانى سخت بدگمانيم* صالح گفت:اى قوم من!رأى شما چيست اگر ديديد كه من بر دعوى خود8.

ص: 278


1- -هود61/-63 و 66-68.

معجزه و دليلى از پروردگارم در دست دارم و از او مرا رحمتى رسيده است...؟*چون فرمان قهر ما رسيد،صالح و كسانى كه با او ايمان آورده بودند را نجات داديم...*و ستمكاران را صيحۀ آسمانى فرا گرفت و صبحگاهان در ديارشان(براى هميشه)بى حس و خاموش افتادند*...آگاه باشيد كه ثمود از رحمت الهى دور است*

همچنين اخبار و حكايات ايشان در 27 جاى ديگر از قرآن كريم آمده است. (1)

سپس عبد المطلب در سخنانش خبر مى دهد:ثم عادا قبلها ذات الارم.

قوم عاد كه خداوند ايشان را هلاك كرد،پيش از قوم ثمود بوده اند،و سخن او با آنچه كه در سورۀ اعراف آيات 65-74،و سورۀ هود آيات 50-68 يا سوره هاى ديگر آمده مطابقت دارد. (2)

همچنين اينكه او شهر ارم را از آن قوم عاد معرفى كرده با سخنان خداى تعالى در سورۀ فجر آيات 6-9 مطابقت دارد:

أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ* إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ* اَلَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ* وَ ثَمُودَ الَّذِينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ

(اى رسول ما!)آيا نديدى كه پروردگارت با قوم عاد چه كرد؟!*در شهر ارم كه داراى كاخهاى مرتفعى بود؟!*شهرى كه همانندش در سرزمينهاى مسكونى پديد نيامده بود*و نيز با قوم ثمود كه در درّه سنگها را مى بريدند[و براى خود از سنگها كاخ مى ساختند؟!]*

بدين ترتيب ملاحظه مى شود كه شعر عبد المطلب با آنچه كه در قرآن كريم در مورد اخبار پيامبران و امتهاى از بين رفته آمده است مطابقت دارد.

او آنجا كه اجدادش را توصيف مى كند،و ايشان را با انبياء الهى در متصف بودن به اخلاق پسنديده اى چون صلۀ رحم و وفاى به عهد در يك رديف قرار مى دهد،درستىد.

ص: 279


1- -به واژۀ ثمود در«المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم»مراجعه شود.
2- -به واژۀ عاد در«المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم»مراجعه شود.

سخنش در بررسى سيرۀ اجدادش در فصول پيشين اثبات مى گردد.

و آنجا كه مى گويد:آنها از زمان ابراهيم به اين طرف آل اللّه و خداپرست هستند،و خداوند همواره به وسيلۀ ايشان(يعنى كسانى كه او آنها را آل اللّه و حجت خدا معرفى مى كند)بدى و ناملايمات را دور مى سازد مطلبى است درست زيرا:

مفهوم اينكه آنها خداپرست مى باشند،اين است كه آنها به غير از خدا را پرستش نمى كرده اند،و ما درستى سخن او را آنجا در مى يابيم كه هرگز در پدران پيامبر اسلام(ص) تا حضرت اسماعيل كسى را نمى بينيم كه به بت سجده برده،يا براى بت قربانى كرده،يا به نام بت تلبيۀ حج گفته،يا به بت سوگند خورده،يا از بت در يك بيت شعر يا سخنى تعريف و ستايش كرده باشد؛بلكه بر عكس در تمام اين موارد ديده ايم كه آنها خداى را سجده نموده و براى نزديكى به خدا قربانى كرده اند و به خداى يكتا سوگند مى خورده اند و او را ثنا و ستايش مى نموده اند.بنابراين صدق سخن عبد المطلب در اين مورد واضح است.

اما اينكه مى گويد:همواره خداى را در ميان آنها حجتى بوده است،يا بايد بگوييم:

پروردگار جهان ساكنان خانه اش را در مكه كه آن را«ام القرى»ناميده به حال خود رها كرده است يعنى ساكنان اين ام القرى و اطراف آن،و كسانى كه براى اداى حج به خانۀ محترم او مى آمدند را براى مدتى بيش از پانصد سال به حال خودشان واگذاشته،و كسى را كه بتوانند شريعت اسلام را نزد او بيابند در ميانشان قرار نداده است كه غلط بودن چنين سخنى مشخص است و همانگونه كه ما در بحثهاى ربوبيت همين كتاب شرح داده ايم، پروردگار جهان از چنين امرى منزه و مبراست.

و يا اينكه بگوييم:

پروردگار جهان نسلهاى پشت سر هم را به مدت بيش از پانصد سال در ام القرى و اطراف آن به حال خود رها نكرده و در ميان آنها كسانى را قرار داده كه چون يكى از همان مردم بخواهد احكام دينش را از او بياموزد توانايى آن را داشته باشد؛به مصداق اين آيۀ شريفه كه مى فرمايد:

وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا

ص: 280

«و آنها كه در راه ما كوشا باشند،ما خود آنها را به راههايمان راهنمايى مى كنيم».

بنابراين خداوند در ميان همان مردم كسانى را قرار داده كه حجت را بر افراد همان نسلها تمام كند.در اين صورت آن هدايت گر به سوى دين خدا چه كسى غير از عبد المطلب و سلسلۀ پدرانش تا حضرت ابراهيم(ع)مى تواند باشد؟

آرى،به پروردگار جهان سوگند كه خداى تعالى در ميان ايشان از ذريۀ ابراهيم(ع) حجتهايى قرار داده و حجت را بر آنها تمام كرده است و به وسيلۀ ايشان بدى و نقمت را از آنها دور مى كرده.و عبد المطلب راست گفته است كه:

نحن آل اللّه فى ما قد مضى لم يزل ذاك على عهد ابرهم

لم تزل للّه فينا حجة يدفع اللّه بها عنّا النقم

در اسلوب سروده هاى عبد المطلب به ويژه ابيات فوق كه آنها را در مقام مباهات بر دشمن شكست خورده اش(ابرهه و سپاهيانش)سروده،و فضايل و مكارمى كه بر شمرده، تفاوت آشكارى با روش سروده هاى عرب در گذشته و حال وجود دارد.چه،او به وجود پدرش هاشم افتخار نكرده است.آن پدر سخاوتمندى كه اقدام به اطعام مردم مكه در سال قحطى كرد و بر شترانش به جاى حمل كالاهاى تجارتى،براى مكيان از شام غذا آورد،و سپس همان شتران را كه بر پشتشان غذا براى مردم آورده كشت و به خورد مردم گرسنه داد.كارى كه پيش از او،نه هيچ عربى انجام داده،و نه حاتم طايى و نه قبل و بعد از او،و نه آن را در سرگذشت امتها خوانده ايم.

و نيز اقدام پدرش را براى از بين بردن رسم«اعتفاد»تا هيچ خانواده اى از راه ناچارى و بر اثر گرسنگى تن به مرگ ندهد سند فخر خويش بر نمى شمارد و آموختن تجارت به قريش در آن روزگار و بردن كالا به سرزمينهاى آباد را ملاك برترى قرار نمى دهد.

عبد المطلب به هيچ كدام از اين موارد افتخار نمى كند،در حالى كه در ميان همۀ مردمان، موارد فوق تنها در انحصار پدرش هاشم بوده است.

اين به خود نباليدن و افتخار نكردن در اين قبيل امور كه نشانگر خدمت به خلق خداست،از صفات بارز انبياء الهى و حجتهاى خدا در ميان خلقش مى باشد؛يعنى آنها

ص: 281

به خاطر سخاوتشان نسبت به مردم و خدمتى كه در امر معاش به ايشان مى كنند،بر مردم منت نمى گذارند بلكه فقط مردمان را به آنچه كه خداوند ويژۀ ايشان كرده و آنان را وسيلۀ هدايت مردمان قرار داده است آگاه مى سازند.كارى كه عبد المطلب،در اشعارش آنجا كه مى گويد«ما از گذشتۀ دور آل اللّه بوده ايم...»انجام داده است.

عبد المطلب،و ميلاد پيامبر(ص)

در انساب الاشراف دربارۀ ميلاد نبى اكرم(ص)-با تلخيص-چنين آمده است:

چون آمنه به پيامبر باردار شد،در خواب كسى به ديدارش آمد و گفت:

اى آمنه!تو به سيد و سرور اين امت باردار شده اى،آنگاه كه كودكت به دنيا آمد بگو:

«أعيذك بالواحد من شرّ كلّ حاسد»يعنى:«تو را از شر هر حسودى در پناه خداى يكتا قرار مى دهم»،و نامش را احمد بگذار؛و بنا به روايتى محمد بگذار.

بعد از اينكه آمنه وضع حمل نمود به عبد المطلب پيغام داد كه پسرى براى تو به دنيا آمده است.عبد المطلب در حالى كه پسرانش همراه او بودند شادمان برخاست و به خانه آمد و ديده بر فرزند دوخت.آمنه داستان خواب خود را با وى در ميان نهاد،و اينكه مدت حملش سهل و ساده و زايمانش آسان انجام گرفته است.عبد المطلب كودك را در پارچه اى پيچيد و آن را برگرفت و او را به كعبه وارد كرد و چنين سرود:

الحمد للّه الذي اعطانى هذا الغلام الطّيّب الأردان

أعيذه بالبيت ذى الاركان من كلّ ذى بغى و ذى شنآن

و حاسد مضطرب العنان

سپاس پروردگارى را كه اين پسر پاكيزه و فرخنده را به من بخشيد.او را در پناه خانۀ خداوند قرار مى دهم تا از گزند ستمگران و بدخواهان و حاسدان لگام گسيخته در امان باشد.

در تاريخ ابن عساكر و ابن كثير ابياتى بر آن افزوده اند كه در پايان آن آمده است:

اشعار زير را كه در آخر آن آمده است اضافه دارند:

ص: 282

انت الذي سمّيت فى الفرقان في كتب ثابتة المبان

احمد مكتوب على اللسان (1)

«تو همانى كه در فرقان،و در كتاب هاى استوار تحريف نشده،بر زبان و نوشته،«احمد» نام گرفته اى.»

در اين ابيات عبد المطلب خبر مى دهد كه در كتابهاى آسمانى نوه اش احمد نام دارد.

در طبقات ابن سعد-با تلخيص-چنين آمده است:

حليمه،دايۀ شيرده پيامبر(ص)بر جان پيامبر خدا(ص)خائف گرديد اين بود كه او را در سن پنج سالگى با خود به مكه آورد تا به مادرش تحويل دهد،اما در ميان ازدحام جمعيت كودك را گم كرد و هر چه جستجو كرد به جايى نرسيد و او را نيافت.بنابراين به خدمت عبد المطلب شتافت و جريان امر را به وى اطلاع داد.جستجوى عبد المطلب نيز براى يافتن فرزند به جايى نرسيد و او ناگزير به كعبه روى آورد و گفت:

لا همّ أدّ راكبى محمّدا أدّه الىّ و اصطنع عندي يدا

انت الذي جعلته لى عضدا لا يبعد الدّهر به فيبعدا

انت الّذى سمّيته محمّدا (2)

«پروردگارا!چابكسوار من،محمد را برگردان،او را برگردان و يار و ياور من قرار ده.

اين تويى كه او را بازوى من قرار داده اى،روزگار هرگز او را از من دور نگرداند،و تو خود او را محمد ناميدى.»

در اينجا نيز عبد المطلب تصريح مى كند اين خداست كه نوه اش را محمد(ص)ناميده است.

در كتاب مروج الذهب آمده است:).

ص: 283


1- -انساب الاشراف(80/1-81)؛و با اختلاف در كلمات:طبقات ابن سعد(103/1)؛و تاريخ ابن عساكر(69/1)؛و ابن كثير(264/2-265)؛همچنين مراجعه كنيد به:دلائل بيهقى (51/1).
2- -طبقات ابن سعد،چاپ اروپا(70/1-71)و با اختلاف لفظ در خبر در انساب الاشراف (82/1)؛همچنين مراجعه كنيد به:سبل الهدى(390/1).

عبد المطلب پسرانش را به صلۀ رحم و اطعام طعام سفارش مى كرد آنها را تشويق مى كرد و مى ترسانيد تا مانند كسانى كه معتقد به معاد و بعثت و نشورند عمل نمايند.او سقايت و رفادت را بر عهدۀ پسرش«عبد مناف»يعنى«ابو طالب»نهاد و سفارش پيامبر خدا(ص)را نيز به او كرد. (1)

در كتابهاى سيرۀ حلبيه و نبويه آمده است:

عبد المطلب از جمله كسانى بود كه در ايام جاهليت شراب را بر خود حرام كرده بود.او مردى مستجاب الدعوه بوده است.وى را به خاطر جود و بخششى كه داشت«فياض» مى گفتند،و از آنجا كه براى پرندگان و وحوش،غذا بر سر كوهها مى گذاشت«مطعم طير السّماء»(غذا دهنده به پرندگان آسمان)لقب داده بودند.راوى مى گويد:عبد المطلب از مردان شكيباى قريش و حكماى آن به شمار مى رفت.

آنگاه به نقل از سبط بن جوزى-با تلخيص-آورده است:

عبد المطلب فرزندانش را به ترك ستم و سركشى فرمان مى داد،و ايشان را به رعايت مكارم اخلاق تشويق و تحريك مى نمود،و از كارهاى زشت و ناپسند بازشان مى داشت.او مى گفت:هيچ ظالم و ستمگرى چشم از دنيا نمى بندد،مگر اينكه انتقام ستمهايش را از او مى گيرند و عقوبت آنها را درمى يابد.

قضا را مردى ستمگر از اهالى شام بدون اينكه عقوبت كارهاى ناروايش را ببيند از دنيا رفت.داستان را به عبد المطلب بازگفتند.او مدتى به فكر فرو رفت و در آخر گفت:به خدا سوگند در پس اين دنيا،سرايى است كه در آن نيكوكار به كارهاى نيك و پسنديده اش،و بدكار به كارهاى ناروا و زشتش پاداش داده مى شود.

اين سخن بدين معناست كه مآل انسان ستمگر در دنيا چنين است،و اگر مرد و عقوبتى نديد،سزاى وى براى آخرتش آماده و مهياست.

از او سنّت هايى بر جاى مانده كه بيشتر آنها را قرآن و سنت تأييد كرده است مانند وفاى به نذر،جلوگيرى از نكاح با محارم،بريدن دست دزد،جلوگيرى از زنده به گور كردن).

ص: 284


1- -مروج الذهب(108/2-109).

دختران،تحريم شراب و زنا،و اينكه نبايد كسى لخت و عريان به گرد خانه خدا طواف كند. (1)

در كتاب سيرۀ نبويه آمده است:

عبد المطلب پسر هاشم،از جمله مردان بسيار حليم و حكيم قريش،و مردى مستجاب الدعوه بود.او شراب را بر خود حرام كرده،نخستين كسى بود كه بسيارى از شبها را در كوه حراء به عبادت(تحنث)مى پرداخت.وى چون ماه رمضان فرا مى رسيد،فقرا را اطعام مى كرد،و از كوه بالا مى رفت و در گوشه اى از آن با خود خلوت مى نمود با اين هدف كه از مردم كناره گيرد و در عظمت و بزرگى ذات بارى تعالى تفكر كند. (2)

در تاريخ يعقوبى و انساب الاشراف بلاذرى-با تلخيص-چنين آمده است(و ما مطلب را از تاريخ يعقوبى اخذ كرده ايم):

سالهاى مصيبت بارى از قحط و غلا بر قريش گذشت تا آنجا كه كشتزارها از ميان رفت و شير در پستانها بخشكيد.قريشيان درمانده و بيچاره به عبد المطلب پناه بردند و گفتند:

خداوند بارها به بركت وجود تو باران رحمتش را بر ما باريده است،اينك باز از خدا بخواه تا ما را سيراب كند.

عبد المطلب به همراه رسول خدا(ص)كه در آن روز در دامان جدش بود و(به اتكاى جدش راه مى رفت)بيرون شد و خدا را چنين دعا كرد:

«اللّهم سادّ الخلّة،و كاشف الكربة،أنت عالم غير معلّم،مسئول غير مبخّل،و هؤلاء عبداؤك و إماؤك بعذرات حرمك يشكون إليك سنيهم الّتى أقحلت الضرع و أذهبت الزّرع،فاسمعنّ اللّهمّ و أمطرنّ غيثا مريعا مغدقا».

بار خدايا!اى برآورندۀ نياز،و اى برطرف كنندۀ محنت،تو داناى ناآموخته،و سؤال شونده غير بخيلى و اينان بندگان و كنيزان تواند كه پيرامون حرمت سكنات.

ص: 285


1- -سيرۀ حلبيه(4/1)؛و سيرۀ نبويه(21/1).
2- -سيرۀ نبويه(20/1)؛قريب به همين مضمون در انساب الاشراف(84/1)آمده است.

گزيده اند،شكايت اين قحطى را كه شير در پستانها خشكانيده و محصول را از بين برده است به تو مى برند.پس خدايا!بشنو و بارانى پربار و فراوان عنايت كن.

قريشيان هنوز از آنجا حركت نكرده بودند كه از آسمان چنان باران سيل آسايى باريد كه دره را پر ساخت.يكى از قريش در اين مورد چنين سرود:

بشيبة الحمد اسقى اللّه بلدتنا و قد فقدنا الكرى و اجلوّذ المطر

منّا من اللّه بالميمون طائره و خير من بشّرت يوما به مضر

مبارك الأمر يستسقى الغمام به ما فى الأنام له عدل و لا خطر (1)

«از بركت شيبة الحمد(عبد المطلب)خدا سرزمين ما را سيراب ساخت در حالى كه آسايش را از دست داده بوديم و بارانى هم نداشتيم*

خدا به وجود مردى مبارك فال،بر ما منت نهاد و او بهترين كسى است كه روزى قبيلۀ مضر به او شادمان شده اند*

مبارك مردى كه ابر به خاطر او باريدن گرفت؛و در ميان مردم او را مثل و مانندى نيست*»

در بحار الانوار آمده است:

براى عبد المطلب پدر بزرگ رسول خدا(ص)در كنار كعبه فرش مى گستردند تا روى آن بنشيند،و به خاطر احترامى كه به شخص او مى گذاشتند جز وى كسى از پسرانش بر روى آن نمى نشست،اما پيامبر خدا(ص)كه مى آمد بر روى آن مى نشست.عموهاى آن حضرت مى رفتند كه او را از اين كار بازدارند اما عبد المطلب خطاب به آنها مى گفت:پسرم را واگذاريد و مانعش نشويد.

آنگاه دست بر پشت آن حضرت مى كشيد و مى گفت:اين پسرم را شأن و منزلتى ويژهم.

ص: 286


1- -تا اينجاى خبر در انساب الاشراف بلاذرى(82/1-85)به طور پراكنده آمده است.و ما خبر را به نقل از تاريخ يعقوبى(12/2-13)آورده ايم.

است. (1)

و باز در كتاب تاريخ يعقوبى آمده است:

عبد المطلب حكومت و امر كعبه را در اختيار پسرش زبير قرار داد،و سرپرستى رسول خدا(ص)و سقايت زمزم را به ابو طالب واگذار كرد و گفت:من در دست شما شرف و افتخار بزرگى را كه سرهاى بزرگان عرب در برابرش خم خواهد شد وانهاده ام.

آنگاه به ابو طالب گفت:

أوصيك يا عبد مناف بعدى بمفرد بعد أبيه فرد

فارقه و هو ضجيع المهد فكنت كالأمّ له فى الوجد

تدنيه من أحشائها و الكبد فأنت من أرجى بنىّ عندي

لدفع ضيم أو لشدّ عقد (2)

«اى عبد مناف!تو را بعد از خودم به يتيمى سفارش مى كنم كه بعد از پدرش تنها مانده است*

پدرش از او جدا شد در حالى كه او در گهواره بود،و تو او را چون مادرى دلسوز بودى*

كه از دل و جان او را در آغوش مى كشد.من به تو به خاطر رفع سختيها و ناراحتيها يا محكم كردن پيوند،بيش از همۀ فرزندانم اميدوارم.*»

در كتاب بحار الانوار،پس از اين ماجرا از قول واقدى-با تلخيص-چنين روايت شده است:

اوصيك أرجى اهلنا بالرفدى يا بن الذي غيبته فى اللحد

بالكره منّى ثمّ لا بالعمدى و خيرة اللّه يشا فى العبد

عبد المطلب گفت:اى ابو طالب!من بعد از وصيتم امرى را بر عهدۀ تو مى گذارم.

ابو طالب پرسيد:در چه موردى؟).

ص: 287


1- -بحار الانوار(144/15 و 146 و 150).
2- -تاريخ يعقوبى(13/2).

گفت:سفارش من به تو در مورد نور چشمم محمد(ص)است كه تو شأن و منزلت او را نزد من مى دانى،پس او را به تمام معنا گرامى بدار،و شب و روز تا زنده اى از او جدا مشو؛ خدا را،خدا را دربارۀ حبيب خدا.

آنگاه به فرزندان ديگرش گفت:محمد(ص)را گرامى بداريد كه به زودى در او امرى بزرگ و عظيم را ناظر خواهيد بود و به زودى پايان كارش را در آنچه دربارۀ او تعريف كرده ام به موقع خودش خواهيد ديد.

فرزندان عبد المطلب يك صدا گفتند:اى پدر!مطيع و فرمانبرداريم،و جان و مالمان را فداى او مى كنيم.

آنگاه ابو طالب-كه از گذشته هاى دور،مهربانترين و دلسوزترين عموهاى پيامبر(ص) نسبت به آن حضرت بود-گفت:مال و جانم فداى محمد،من با دشمنانش مى جنگم و دوستانش را يارى مى دهم.

واقدى گفته است:

سپس عبد المطلب ديدگان بر هم نهاد،و دوباره چشم بگشود و به قريشيان نظر كرد و گفت:اى قوم من!آيا رعايت حق من بر شما واجب نيست؟

همگى گفتند:آرى،رعايت حق تو بر خرد و كلان،واجب است.تو ما را رهبرى نيكو،و راهنماى خوبى بوده اى.

عبد المطلب گفت:سفارش فرزندم محمد بن عبد اللّه(ص)را به شما مى كنم،موقعيتش را چون شخص محترمى در ميانتان گرامى بداريد.او را نيكى كنيد و به وى ستم روا نداريد و ناخوشايندش را در برابر وى مرتكب نشويد.

فرزندان عبد المطلب همگى گفتند:سخنت را شنيديم و آن را فرمانبرداريم. (1)

و در طبقات ابن سعد آمده است:

چون مرگ عبد المطلب فرا رسيد،ابو طالب را به نگهدارى و مواظبت پيامبر خدا(ص)).

ص: 288


1- -بحار الانوار(152/15-153).

وصيت كرد. (1)

عبد المطلب از دنيا رفت در حالى كه پيامبر خدا(ص) هشت ساله بود،و او خودش صد و بيست سال از سنش مى گذشت.

خداى عزّ و جلّ عبد المطلب را در جسم توانايى بخشيده بود،و در شكيبايى و بخشندگى حوصله اى وسيع و دستى گشاده ارزانى داشته بود.او را يكتاپرست و معتقد به پاداش قيامت،و خداپرست در زمان جاهليت ساخته و از پرستش بتها،و از هر مهلكه اى كه مايۀ تباهى مردان است به دور داشته بود.او ستم و ارتكاب به گناهان را سخت بزرگ و ناپسند مى شمرد.

او نخستين كسى بود كه در غار حرا خلوت مى گزيد تا در جلال و عظمت خداى تعالى به عبادت و تفكر بپردازد(-تحنث)وى در ماه رمضان به چنين عبادتى مشغول مى گشت و فقرا و مساكين را در آن ماه اطعام مى كرد.

هم او نخستين كسى است كه در مكه آب گوارا به مردمان رسانيد،و در خواب مأمور شد كه چاه زمزم را حفر كند و آن را فرمان برد و چاه مزبور را به همراه تنها فرزندش حارث حفر نمود.

و چون ابرهه با سپاهيان فيل سوارش به قصد خراب كردن خانۀ خدا به حوالى مكه رسيدند،عبد المطلب قريش را به مقابله با سپاه ابرهه فرا خواند،اما آنها زير بار نرفتند و بر سر كوهها گريختند؛ولى عبد المطلب خانۀ خدا را ترك نكرد و خداى را مخاطب ساخته چنين سرود:

يا ربّ إنّ العبد يمنع رحله فامنع رحالك...تا آخر ابياتى كه گذشت.

بعد از اينكه خداوند ابرهه و سپاهيانش را هلاك كرد،عبد المطلب ضمن اشعارى چنين گفت:

إنّ للبيت ربّا مانعا من يرده بأثام يصطلم

تا آخر ابياتى كه گذشت.).

ص: 289


1- -طبقات ابن سعد(118/1).

در همين سال بود كه نوه اش خاتم پيامبران(ص)به دنيا آمد كه او را برگرفت و با خود به درون كعبه برد و ضمن سروده اى-كه پيشتر با ترجمه آورديم-گفت:

انت الّذى سمّيت فى الفرقان فى كتب ثابتة المثانى

احمد مكتوب على اللسان

عبد المطلب مستجاب الدعوه بود،و زمانى كه بر قريش باران نمى باريد از او مى خواستند تا دعا كند،او نيز خدا را مى خواند،و خدا نيز باران فراوانى بر آنها مى باريد.در آخرين بار به همراه پيامبر خدا(ص)كه كودكى كم سن و سال بود براى طلب باران بيرون شد.هنوز مردمان از مكان خود حركت نكرده بودند كه بارانى سيل آسا بر آنها باريدن گرفت.

عبد المطلب امورى را سنت نهاد كه اسلام آنها را تأييد و تثبيت نمود مانند:

1-وفاى به نذر؛انسان7/ و حج29/.

2-منع ازدواج با محارم؛نساء23/.

3-بريدن دست دزد؛مائده38/.

4-نهى از زنده به گور كردن دختران؛تكوير8/،انعام151/ و اسراء3/.

5-تحريم شراب؛مائده90/ و 91.

6-تحريم زنا؛فرقان68/،ممتحنه12/ و اسراء32/.

7-جلوگيرى از طواف عريان به گرد كعبه؛پيامبر خدا(ص)در سال نهم هجرى،آن هنگام كه پسر عمويش على(ع)را به قرائت آيات آغازين سورۀ برائت براى حاجيان مأمور فرمود،مقرر داشت تا اين موضوع را نيز با صداى بلند به ايشان ابلاغ كند.

8-رعايت صلۀ رحم و پيوند با خويشاوندان؛نساء1/.

9-اطعام طعام؛مائده89/،و بلد14/ و الحاقه34/.

10-ستمگرى ننمودن و ترك ظلم؛ابراهيم22/؛و بسيارى آيات ديگر.

او در غار حراء كنج خلوتى مى يافت و چندين شب را به عبادت خدا مى پرداخت( تحنث)،كه همين روش را نوه اش خاتم پيامبران(ص)نيز در پيش گرفته بود.او به روز جزا

ص: 290

اعتقاد داشت،و همين امر را به ديگران نيز تبليغ مى كرد.

در بحار الانوار،به سندش از امام جعفر صادق از پدرش از جدش از على بن ابى طالب(ع)از رسول خدا(ص)روايت شده است كه در وصيتش به على(ع)فرمود:

اى على!عبد المطلب در دوران جاهليت پنج سنت بر جاى نهاد كه خداى تعالى اجرا و انجام آنها را در اسلام مقرر داشت:

ازدواج با زنهاى پدر را حرام كرد؛و خداى تعالى اين آيه را نازل فرمود:

وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ

با زنانى كه پدرانتان به ازدواج خود در آورده اند،ازدواج نكنيد.

عبد المطلب گنجى يافت،خمس آن را جدا كرد و در راه خدا صدقه داد؛خداوند نيز فرمود:

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ...

بدانيد،هر چه را كه به دست مى آوريد،خمسش از آن خداست....

و وقتى چاه زمزم را حفر كرد،آن را آبشخور حاجيان قرار داد؛و خداوند نيز فرمود:

أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ...

آب رساندن به حجاج...؟

او ديۀ قتل را صد شتر تعيين كرد،و خداى عزّ و جلّ همان را نيز در اسلام مقرر فرمود.

سابقا براى طواف به گرد خانه خدا،قريش حد و معيارى نداشتند.عبد المطلب طواف را هفت شوط تعيين كرد و خداوند همان را در اسلام مقرر داشت.

اى على!عبد المطلب بر مبناى تيرهاى ازلام قسمت نمى كرد،بتى را نمى پرستيد و گوشت قربانى شده براى بت را نمى خورد و مى گفت:من به دين پدرم ابراهيم پايبندم. (1)

نكتۀ جالب توجه اين است كه جوشش آب از زير سم شتر عبد المطلب-كه حكايت آن پيشتر گفته شد-كرامتى بود كه خداوند بدان وسيله او را گرامى داشته بود،همچنانكه جدش اسماعيل را پيش از آن،با روان شدن آب زمزم در زير پاى او گرامى داشته بود.خداوند با).

ص: 291


1- -بحار الانوار(127/15)به نقل از خصال شيخ صدوق(150/1).

همانند اين كرامت،نوادۀ او محمد مصطفى(ص)را گرامى داشت آنگاه كه در جنگ تبوك آب از گرد پيكان حضرتش جوشيدن گرفت. (1)

آنچه در اين حديث آمده است كه عبد المطلب پنج سنت در جاهليت نهاد كه اسلام آنها را تأييد و تثبيت كرده،با آنچه كه پيش از اين آورده ايم منافاتى ندارد زيرا اثبات چيزى دليل بر نبودن چيزهاى ديگر نيست.

فشردۀ بحث

اشاره

حضرت ابراهيم(ع)به اسماعيل وصيت نمود كه ستون هاى شريعت حنيفيّه اش را با تعمير بيت اللّه الحرام و اقامۀ مناسك حج بر پاى دارد.اسماعيل در سراسر زندگانيش وصيت پدر را پاس داشت تا اينكه در مكه درگذشت و در كنار مادرش(هاجر)و برخى از فرزندانش،در حجر اسماعيل به خاك سپرده شد. (2)

خداوند براى فرزندان يعقوب پسر اسحاق،كه به اسرائيل معروف بود نيز،احكامى ويژه مقرر فرمود كه در شريعت حضرت موسى و عيسى(ع)آمده بود.

پس از حضرت عيسى بن مريم دورۀ فترت رسولان آغاز گرديد،يعنى خداى تعالى در اين مدت پيامبرى مبشر و منذر به سوى مردم نفرستاد،مگر انبيايى كه به هدايت برخى از مردم برخاسته آنها را به عمل به شريعت عيسى فرا خوانده اند،مانند خالد بن سنان و حنظله كه از جمله اوصياء بر شريعت حضرت عيسى بوده اند.

اما در ام القرى(مكه)و اطرافش بزرگانى از نوادگان حضرت اسماعيل-يكى پس از ديگرى-به برپا داشتن شريعت حنيفيّه ابراهيم و سنتهاى آن حضرت برخاسته اند كه اينك به معرفى فشرده برخى از ايشان مى پردازيم:

ص: 292


1- -بحار الانوار(235/21)به نقل از خرائج ص 189 در باب غزوۀ تبوك.
2- -مراجعه كنيد:دو مكتب در اسلام(82/1-85)و معالم المدرستين،چاپ چهارم (60/1-64).
1-الياس پسر مضر

الياس پسر مضر،بر دودمان اسماعيل(ع)كه سنن و روش پدرانشان را تغيير داده بودند برآشفت و خرده گرفت.او به اقامۀ مجدد آنها پرداخت تا آنگاه كه همۀ آنها مانند حالت اوليه و قبل از تحريفشان،مورد عمل قرار گرفتند.الياس نخستين كسى است كه با خود شتر قربانى به مكه برد،و نيز هم او نخستين كس بعد از حضرت ابراهيم است كه ركن را بنا نهاد.

2-خزيمة بن مدركة نوۀ الياس

خزيمه مى گفت:زمان خروج پيامبرى به نام«احمد»از مكه نزديك گشته است.او مردمان را به خدا و نيكى و احسان و مكارم اخلاق دعوت مى كند.او را پيروى كنيد و تكذيبش ننماييد كه آنچه را بياورد حق است.

3-كعب بن لؤى

كعب از نوادگان خزيمه بود.او در موسم حج خطبه مى خواند و مى گفت:آسمان و زمين و ستارگان بيهوده آفريده نشده اند،و روز رستاخيز پيش روى شماست.او بدين وسيله مردم را به اخلاق پسنديده و تكريم بيت اللّه الحرام فرا مى خواند،و آنان را آگاه مى كرد به اينكه آخرين پيامبران از خانۀ خدا مبعوث خواهد شد،و اين مطلب را موسى و عيسى(ع)اطلاع داده اند،و مى سرود:

على غفلة يأتى النّبى محمّد فيخبر أخبارا صدوقا خبيرها

«به ناگاه محمّد پيامبر(ص)مى آيد و آن راستگو خبرهايى مى دهد.

و مى گفت:اى كاش دعوت و بعثتش را درك مى كردم.»

4-قصىّ

بعد از اينكه رئيس قبيلۀ خزاعه بت پرستى را در مكه رواج داد،قصى-از نسل حضرت اسماعيل-به جنگ ايشان برخاست و آنها را از مكه بيرون كرد.او بت پرستى را نهى نمود و سنت ابراهيم را در اطعام ميهمانان مجددا برقرار ساخت.وى پيش از فرا رسيدن موسم

ص: 293

حج،در ميان قبيلۀ قريش برخاست و ضمن خطبه اى گفت:

اى گروه قريش!شما همسايگان خدا و اهل خانه و حرم او هستيد،و حجّاج ميهمانان خدا و زوار خانۀ اويند،و در احترام و تكريم سزاوارترين ميهمانان مى باشند.پس در ايام حج تا آنگاه كه از ديار شما به خانه هاى خود بازگردند بر ايشان خوراك و نوشيدنى فراهم كنيد،كه اگر دارايى من كفاف همۀ آنها را مى داد،تنها و بدون شما به انجام آن اقدام مى كردم.بنابراين هر كدام از شما قسمتى از مالش را براى اين كار اختصاص دهد.

قريش فرمان برد و مال فراوانى گرد آمد.چون زمان آمدن حاجيان فرا رسيد،بر سر هر يك از راههاى مكه شترى كشت و در مكه نيز چنان كرد،و محلى را برگزيد و در آنجا از گوشت و نان خوراكى بگذاشت،و آب شيرين و گوارا و دوغ براى حجاج مهيا نمود.او نخستين كسى بود كه در مزدلفه آتش برافروخت تا شب هنگام كه حجاج از عرفات بيرون مى شدند بلد راهشان باشند.وى براى خانۀ خدا كليد و پرده دار تعيين كرد،و خانۀ پسرش عبد الدار را بعنوان دار الندوه(مجلس شورا)قرار داد،طورى كه قريش هيچ تصميمى را جز در آنجا نمى گرفت.او به هنگام مرگ به فرزندانش وصيت كرد كه از شراب بپرهيزند.

5-عبد مناف

پس از قصى،پسرش عبد مناف كه نامش مغيره بود به جاى او برخاست و قريش را به پرهيزكارى و تقواى خداى تعالى و صلۀ رحم سفارش فرمود.

6-هاشم

پس از عبد مناف،پسرش هاشم جاى او را گرفت،و به پيروى از سنت و روش قصى در دعوت قريش براى پذيرايى از حجاج برخاست.او در خطبه اش مى گفت:

ميهمانان خدا و زائران خانۀ او را گرامى بداريد كه به پروردگار اين خانه،اگر خودم مالى داشتم كه كفايت مخارج ايشان را مى كرد،از كمك شما بى نياز بودم.من از مال حلال و پاك خود،كه در آن قطع رحمى به عمل نيامده،و به ستم چيزى گرفته نشده،و حرامى در آن وارد نگرديده است(براى مخارج حجاج)مبلغى را كنار مى گذارم،و هر كس هم كه

ص: 294

بخواهد،چنان كند و مبلغى را كنار بگذارد.شما را به حق اين خانه سوگند مى دهم كه هيچ يك از شما به خاطر گراميداشت زائران بيت اللّه و تقويت ايشان مالى را عرضه نكند مگر پاك و حلال آن را كه نه به ستم گرفته شده باشد،و نه به قطع رحمى،و نه به زور و غصبى.قريش هم در اين مورد دقت به خرج داده،اموال را در دار الندوه قرار دادند.

همانطور كه مى بينيم،كار هاشم شبيه كار انبياء در به دست آوردن خشنودى خداى تعالى است.او نه در راه كسب شهرت و نه جهت ثناگويى ديگران براى خود و قومش دست به اين كارها مى زد؛آنگونه كه روش اعراب جاهلى در آن زمان بود.

اقدام او در برنامه ريزى براى كاروانهاى تجارتى قريش نيز كه در ميان كوهها و سر زمينهاى بى آب و گياه زندگى مى گذراندند و به جز شير راه ديگرى براى امرار معاش خود نداشتند از همين دست بوده است.

هاشم در كارهايش همانند ديگر انبياء و پيامبران چشم بينا و مغز متفكر قومش در معاش دنيايى و معاد اخروى ايشان بوده است.

7-عبد المطلب بن هاشم

او مقرّ به توحيد بود و به رسيدن به پاداش هر كارى در دنيا و آخرت ايمان داشت.وى خداپرست و خداشناس دورۀ جاهليت بود.او چاه زمزم را حفر كرد.

عبد المطلب مردى مستجاب الدعوه بود،دعا مى كرد كه باران ببارد و خداوند دعايش را اجابت مى فرمود.او خبر داد كه خداوند پيامبر(ص)را در كتابهاى آسمانى احمد ناميده،و خداى را-در سلسلۀ پدرانش از زمان حضرت ابراهيم-حجتى بوده كه بدى ها را به خاطر او برطرف مى ساخته است.

عبد المطلب سنت هايى چند بنا نهاد كه اسلام آنها را تأييد و تثبيت كرده است.در تاريخ يعقوبى از رسول خدا(ص)-با تلخيص-آمده است:

خداوند در روز قيامت جدّ من عبد المطلب را امت واحده اى به سيماى پيامبران مبعوث

ص: 295

مى فرمايد. (1)

پيشتر در سيرۀ او ديديم كه از فرزندان و قومش پيمان گرفت كه چون پيامبر خدا(ص) به رسالت برانگيخته شود او را يارى دهند.همچنانكه ديگر انبيا با قوم خويش همين رفتار را داشته اند.ت.

ص: 296


1- -تاريخ يعقوبى(12/2-14)؛و بحار الانوار(157/15)به نقل از كافى(446/1 و 447). از امام صادق(ع)آمده است كه فرمود:عبد المطلب به صورت امت واحده اى محشور مى شود در حالى كه سيماى پيامبران و هيأت پادشاهان بر اوست.

عبد اللّه و ابو طالب پدر و عموى رسول

1-عبد اللّه پدر خاتم الانبياء(ص)

مادر عبد اللّه و ابو طالب،فاطمه دختر عمرو بن عائذ بن عمران مخزومى بوده است. (1)

و عبد اللّه كوچكترين فرزند پدرش عبد المطلب بوده است.

آنگونه كه از اخبار سيره بر مى آيد،رقيه دختر نوفل كه از برادرش«ورقة بن نوفل»خبر بعثت پيامبر خدا(ص)را شنيده بود خود را به عبد اللّه-پيش از ازدواجش با آمنه مادر پيامبر(ص)-عرضه كرده بود،اما عبد اللّه به او اعتنايى نكرده،با او ازدواج ننمود و خواسته اش را برآورده نساخت.رقيه نيز بعد از ازدواج عبد اللّه با آمنه متعرض او نشد.

عبد اللّه به او گفته بود:چرا امروز آنچه را كه ديروز از من مى خواستى(يعنى ازدواج با من را)امروز نمى خواهى؟رقيه در پاسخ عبد اللّه گفته بود:نورى كه ديروز به همراه داشتى،از تو جدا شده است.

و در روايتى همانند جريان فوق با زنى ديگر آمده است و او گفته بود:

عبد اللّه در حالى كه بين دو چشمانش نورى سپيد،چون سفيدى پيشانى اسب مى درخشيده از برابر آن زن عبور كرده بود. (2)

از اخبار عبد اللّه پدر پيامبر گرامى اسلام(ص)به همين مقدار بسنده كرده،به خواست

ص: 297


1- -سيرۀ ابن هشام(120/1).
2- -سيرۀ ابن هشام(169/1-170).

خدا به ذكر شخصيت ابو طالب،عمو و سرپرست آن حضرت مى پردازيم.

2-ابو طالب،سرپرست پيامبر(ص)و ياور اسلام
1-نام ابو طالب:

در مروج الذهب آمده است:

در نام«ابو طالب»اختلاف است،برخى ادعا مى كنند كه نامش«عبد مناف»است -همانطور كه ما قبلا بيان داشته ايم-و گروهى نيز معتقدند كه همان كنيۀ وى اسم اوست.به دليل اينكه على بن ابى طالب(رضى اللّه عنه)هنگامى كه به املاء پيامبر(ص)براى يهوديان خيبر نامه مى نوشت،در پايان نامه با اسقاط«الف»ابن بين نام خودش و ابى طالب نوشته است:«و كتب علىّ بن ابى طالب».پس معلوم مى شود كه ابو طالب اسم است نه كنيه. (1)

عبد المطلب سفارش پيامبر(ص)را به ابو طالب،در ضمن شعرى چنين بيان كرده است:

اوصيت من كنيته بطالب بابن الذي قد غاب ليس آئب

من به آن كسى كه«طالب»اش كنيه داده ام،دربارۀ پسر آن كسى كه رفت و باز نخواهد گشت،به او سفارش كرده ام.

2-سيره و روش ابو طالب:

در تاريخ يعقوبى-با تلخيص-آمده است:

عبد المطلب در وصيت خود،حكومت و امور كعبه را به عهدۀ پسرش«زبير»قرار داد و سقايت زمزم و سرپرستى رسول خدا(ص)را بر عهدۀ«ابو طالب»نهاد.هنگامى كه عبد المطلب چشم از جهان فروبست،پيامبر خدا(ص) هشت ساله بود. (2)

و در سيرۀ حلبيه آمده است:

«سقايت»بدين گونه بود كه حوضهايى از چرم را كنار ديوار كعبه قرار داده بودند و قبل

ص: 298


1- -يكى از قواعد املاء عربى اين است كه همزۀ«ابن»وقتى كه بين اسم،و اسم پدر قرار بگيرد حذف مى شود مانند«الحسن بن على(ع)»و در اينجا هم همزۀ«ابن»بين على و ابى طالب حذف شده و آمده است«على بن ابى طالب»و اين نشان مى دهد كه ابو طالب اسم است نه كنيه.
2- -تاريخ يعقوبى(13/2).

از حفر زمزم آب گوارا از چاههاى ديگر،در ظرفها و مشكها پر كرده و بر پشت شتران مى آوردند و در آن حوضها مى ريختند،و چه بسا در آن خرما و شيره انگور براى آشاميدن حاجيان در ايام حج قرار مى دادند.اين وضع غالبا تا بازگشت حجاج ادامه داشت.

اين آب رساندن و پذيرايى از حاجيان پس از«عبد مناف»به پسرش«هاشم»،و پس از او به پسرش«عبد المطلب»،و بعد از درگذشت وى به پسرش«ابو طالب»رسيد و او به انجام آن كارها همت گماشت،تا آنگاه كه فقر و ندارى گريبان ابو طالب را گرفت.لذا از برادرش عباس ده هزار درهم تا ايام حج سال ديگر وام گرفت،و همه را در راه آب رساندن به حاجيان،در همان سال به مصرف رسانيد.

چون سال ديگر فرا رسيد،ابو طالب را چيزى نبود تا بدهى خود را به«عباس»بپردازد، پس به برادرش گفت:چهارده هزار درهم ديگر به من بده تا سال ديگر همۀ طلبت را يك جا بپردازم.عباس به او گفت:مى دهم،اما به اين شرط كه اگر آن را نپرداختى،از سقايت حجاج چشم بپوشى و آن را به من واگذارى.ابو طالب پذيرفت.سال بعد هم سر رسيد و اين بار هم ابو طالب را چيزى نبود تا به برادرش عباس بپردازد.اين بود كه سقايت را به«عباس» واگذاشت.سقايت بعد از عباس به پسرش«عبد اللّه»رسيد و همينطور در دودمان«عباس بن عبد المطلب»دست به دست مى گرديد تا زمان«سفّاح»عباسى،كه از آن تاريخ به بعد بنى عباس آن را رها كردند. (1)

و در تاريخ يعقوبى آمده است:

على بن ابى طالب فرمود:أبى ساد فقيرا،و ما ساد فقير قبله.

پدرم در عين فقر و ندارى سرورى و آقايى كرد،و پيش از او هيچ فقيرى به سرورى و سيادت نرسيده بود. (2)

3-عقيده و ايمان ابو طالب:

در مروج الذهب آمده است:

ص: 299


1- -سيرۀ حلبيه(14/1)؛و سيرۀ نبويه(16/1)؛و انساب الأشراف(57/1).
2- -تاريخ يعقوبى،چاپ بيروت(14/2).

ابو طالب بيشتر از همۀ گذشتگان و همعصران خود به آفرينندۀ جهان اقرار داشت،و بر اين عقيده پابرجا بود،و براى وجود خالق هستى دليل و برهان مى آورد. (1)

در بحثهايى كه در پيش داريم،به خواست خدا در اين زمينه بيشتر سخن خواهيم گفت.

آنچه را كه تا به اينجا آورديم اخبارى از سيرۀ خاص ابو طالب بود،و ما به خواست خدا ضمن بررسى اخبار سيره پيامبر خدا(ص)در عهد ابو طالب،سيره و روش او در راه نگاهدارى و حفاظت از رسول خدا(ص)و دفاع از وى و از عقايد اسلام را مورد بحث و بررسى خود قرار خواهيم داد.

نتيجه گيرى

حضرت اسماعيل،نبى و رسول و وصىّ بر شريعت حنيفۀ ابراهيم در جزيرة العرب بود.

پس از او و در زمان فترت ارسال مبشرين و منذرين بعد از حضرت عيسى(ع)،برخى از انبياء و اوصياء،مبلّغ شريعت حضرت عيسى(ع)در ميان قوم خود بودند،مانند حنظله و خالد و راهبانى كه سلمان فارسى نزد آنها شاگردى كرده بود.

در ام القرى يعنى مكه نيز،اجداد پيامبر(ص)را-بزرگى پس از بزرگى ديگر-مى يابيم كه در تعمير خانۀ خدا،اهتمام به برپا داشتن مراسم حج،پذيرايى و غذا دادن و رسيدگى به امر زائران بيت اللّه و رساندن آب به ميهمانان خدا تا پايان مراسم حج،اقتدا به سنت ابراهيم(ع)كرده اند.اقدام آنان در پذيرايى از زوار بيت اللّه الحرام در مراسم حج نه به خاطر كسب افتخار و شخصيت براى خود و يا قوم و قبيله شان بوده،بلكه در سايۀ آن خشنودى خدا را مى خواسته اند و به همين جهت بوده كه در انفاق براى تأمين هزينه هاى آن ضيافت، شرط مى كرده اند كه از مال حرام نباشد.اين در حالى است كه خداى تعالى از مشركان چنين خبر داده است:

وَ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ... (2)

ص: 300


1- -مروج الذهب(109/2).
2- -نساء38/.

كسانى كه اموال خود را براى تظاهر به مردم،انفاق مى كنند و به خداوند و روز جزا ايمان نمى آورند...*

آن بزرگواران مردم را از قيامت و نتيجۀ اعمالشان بيم مى دادند؛در حالى كه مى بينيم خداى تعالى از مشركان عصر جاهليت و سخن ايشان چنين خبر مى دهد:

وَ قالُوا ما هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ... (1)

(مشركان)گفتند:حياتى نيست مگر همين زندگانى دنيوى ما،مى ميريم و زنده مى شويم،و ما را هلاك نمى كند مگر گذشت ايام....

وَ قالُوا إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ (2)

و(مشركان)گفتند:هيچ چيزى وجود ندارد مگر همين زندگى دنيوى ما،و ما از مبعوث شدگان نخواهيم بود.

...وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ مُبِينٌ (3)

...و اگر بگويى شما بعد از مرگ زنده خواهيد شد،كافران گويند:اين جز جادويى آشكار نمى باشد*

و همانند اين آيات در سورۀ اسراء آيات 49 و 98،سورۀ مؤمنون آيات 37 و 82، سورۀ صافات آيه 16 و سورۀ واقعه آيه 47 نيز آمده است.

و در سورۀ ياسين آيات 78 و 79 مى فرمايد:

وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ* قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ

براى ما مثلى زد و خلقت خويش را از ياد برد و گفت:چه كسى زنده مى كند استخوانهايى را كه پوسيده اند؟!*بگو:زنده مى كند آنها را،همان كس كه بار/.

ص: 301


1- -جاثيه24/.
2- -انعام29/.
3- -هود7/.

اول آفريدشان،و او به هر نوع آفرينشى داناست*

اين جاهلان همانگونه كه خداى تعالى در سورۀ واقعه آيات 46-48 وصفشان كرده است اينگونه اند:

وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ* وَ كانُوا يَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنّا لَمَبْعُوثُونَ* أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ

و بر گناه بزرگ اصرار مى ورزيدند*و مى گفتند:هنگامى كه مرديم و خاك و استخوان شديم،آيا ما از مبعوث شدگان خواهيم بود؟!*آيا پدران گذشتۀ ما هم(زنده خواهند شد)؟!*

از جمله امورى كه اجداد پيامبر خدا(ص)-بزرگى بعد از بزرگ ديگر-به آن مى پرداختند مخالفتشان با سلوك و سنن اجتماعشان بوده است،مانند:تحريم شراب و زنا در طول قرون،آن هم در جامعه اى كه نوشيدن شراب و ارتكاب به زنا به صور و اشكال مختلف در ميانشان رواج داشته است،به طورى كه در مكه و طائف خانه هاى ويژه اى براى روسپيان وجود داشته كه بر فراز آنها پرچمى به همين معنى در اهتزاز بوده است.همچنين از زنده به گور كردن دختران بشدت نهى مى كردند،آن هم در روزگارى كه خداوند در سورۀ نحل آيات 58-59 از آن چنين خبر داده است:

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ* يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ...

و چون به يكى از آنها مژدۀ ولادت دخترى داده شود،چهره اش سياه شده و پر از خشم مى گردد*و از بدى آنچه به او مژده داده شده از مردم پنهان مى شود(و فكر مى كند)كه آيا با خوارى نگاهش دارد يا در خاك پنهانش نمايد...*

آرى،آنان علاوه بر آنكه كارهاى ناپسند را ترك مى نمودند،ديگران را هم از انجام آن نهى مى كرده اند،و با سنن و آداب رايج قومشان كه در سوره هاى مكى قرآن از آنها به زشتى ياد شده است مخالفت مى ورزيدند.

ص: 302

همچنين به مكارم اخلاق كه ويژۀ آنها بوده است قيام نموده و مردم را دعوت مى كردند كه جهت اطعام ميهمانان خدا و حجاج،از وجوهى كه از راه حلال به دست آورده باشند انفاق كنند،آن هم در جامعه اى كه بر ربا و كسب درآمد از راه قمار استوار بود،و نيز دزدى و يغما و سلب اموال با هر وسيله كه ممكن بود،از هر كس كه مى توانستند به يغما ببرند.

از جنبۀ اعتقادى نيز،تاريخ نشان نداده كه حتى يكى از اجداد پيامبر(ص)به بتى سجده كند،براى بتى قربانى كند،از بتى يارى جويد،از بتى باران بخواهد،به نام بتى لبيك حج گويد و يا به نام بتى سوگند ياد كند؛و اين در شرايطى بود كه در جامعۀ مكى و مناطق اطراف آن بنيان عقايد و باورهاشان بر وجود بتها استوار بوده و كلام و سخنانشان پيرامون آنها دور مى زده است.

و نيز دعوت آنها از مردمان به ترس از عقاب اعمال در روز قيامت،در جامعه اى كه عقل و خرد معتقدان به زندگانى آخرت را به باد مسخره مى گرفتند و تحقير مى كردند، مسأله اى قابل تأمل است.و عقل سليم نمى پذيرد كه بگوييم همۀ موارد فوق از روى تصادف در طول آن قرون و اعصار آن هم در ميان فرزندان حضرت اسماعيل(ع)تا زمان عبد المطلب يعنى در محدودۀ زمانى بيش از پانصد سال صورت گرفته باشد.يعنى اينكه سلسلۀ اجداد پيامبر(ص)در طول آن قرون همگى به طور تصادفى متصف به چنان صفاتى بوده اند.اين مطلب را هم بايد افزود كه نسب آنان از آلودگى به انحرافات اخلاقى پاك مانده است؛و اين طهارت در زمانى بوده است كه در مكه و طائف انتشار زنا و انحرافات اخلاقى غوغا مى كرد،تا آنجا كه اين جانب با مراجعه به كتابهاى انساب و سيره هيچ خانوادۀ مشهور و سرشناسى را كه نسب آنها از آلودگى به انحراف اخلاقى پاك مانده باشد نيافتم.و اينكه همۀ اينها امرى تصادفى و اتفاقى باشد،معقول نيست.

علاوه بر همۀ اينها،بايد اقدام اجداد پيامبر(ص)در مژده دادن به قومشان به بعثت خاتم پيامبران در مكه،و اينكه آن حضرت در كتابهاى آسمانى محمد و احمد(ص)ناميده شده است را اضافه كرد،و اينكه آنها از قوم خود خواسته بودند كه وقتى آن حضرت مبعوث شد او را تصديق كرده به ياريش برخيزند.اين كار اجداد پيامبر(ص)مصداق اين سخن خداى

ص: 303

متعال است كه مى فرمايد:

وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشّاهِدِينَ (1)

و چون خداوند پيمان پيامبران را(از مردم)گرفت كه هرگاه كتاب و حكمتى به شما دادم،سپس پيامبرى به سوى شما آمد كه دين شما را تصديق مى كند،حتما به او ايمان آوريد و ياريش كنيد.(آنگاه خداوند به پيامبران)گفت:آيا اقرار كرديد و بر آن پيمان گرفتيد؟گفتند:اقرار نموديم.فرمود:پس گواه باشيد و من هم با شما از گواهانم.

و اين رسول،همان«محمد بن عبد اللّه(ص)»است.

تمامى آنچه را كه دربارۀ عقايد اجداد پيامبر(ص)بيان داشتيم،بيش از همه از جانب عبد المطلب صادر شده همانند اين سخنش كه به هنگام تولد پيامبر(ص)سروده است:

انت الذي سمّيت فى الفرقان فى كتب ثابتة المبانى

احمد مكتوب على اللّسان

«تو همانى كه در فرقان،و در كتابهاى استوار تحريف نشده،بر زبان و نوشته،«احمد» نام گرفته اى.»

يا اين سروده اش به هنگامى كه حليمه او را گم كرده بود:

انت الذي سمّيته محمّدا

«(پروردگارا!)اين تو هستى كه او را محمّد نام نهادى.»

و در اشعارى كه بعد از هلاك ابرهه و سپاهيانش سروده تصريح مى كند كه خود و پدرانش حجتهاى خدايند:

نحن آل اللّه فى ما قد مضى لم يزل ذاك على عهد إبرهم/.

ص: 304


1- -آل عمران81/.

لم تزل للّه فينا حجّة يدفع اللّه بها عنّا النّقم

اين تصادفى نيست كه اسلام،برخى از سنتهاى عبد المطلب را تأييد كرده است.زيرا او بر ملت ابراهيم حنيف بوده و آنچه را كه سنت نهاده به پيروى از شريعت او بوده است.به همين دليل سنتهاى عبد المطلب در اسلام آمده و خداى تعالى فرموده است:

ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً... (1)

آنگاه بر تو وحى كرديم كه(در دعوت به خداپرستى و توحيد و بسط معارف الهى)از آيين پاك ابراهيم پيروى كن....

قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً... (2)

(اى پيامبر!)بگو سخن خدا راست است(نه دعوى شما)،بايد از آيين ابراهيم پيروى كنيد كه دينى پاك و بى الايش است....

وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً... (3)

(در عالم)كدام دين بهتر از آن است كه مردم خود را تسليم حكم خدا نموده و سر زير بار فرمان حق آورند و هم نيكوكار باشند و پيروى از آيين ابراهيم حنيف كنند...؟

بنابراين اجداد پيامبر(ص)همگى بر شريعت حنيفۀ ابراهيم بوده اند و بى گمان سخن خداى تعالى در نهايت صدق و راستى است آنجا كه در سورۀ شعراء آيه 219 فرموده است:

وَ تَقَلُّبَكَ فِي السّاجِدِينَ

خداوند به انتقال تو در اهل سجود(و به تحوّلت از اصلاب شامخه به ارحام مطهره)آگاه است.

در تفسير همين آيه از ابن عباس روايت شده است كه گفت:نور پيامبر خدا(ص)در/.

ص: 305


1- -نحل123/.
2- -آل عمران95/.
3- -نساء125/ و انعام161/.

اصلاب پيامبران پيوسته از پشتى به پشتى منتقل مى شد تا آنكه مادرش او را بزاد.

و امام باقر(ع)در تفسير آن فرموده است:

انتقال(نور)حضرتش از پشت انبياء،از نبيّى به نبىّ ديگر كاملا معلوم و هويدا بود تا اينكه خداوند او را از صلب پدرش به دنيا آورد،و اين امر از زمان آدم(ع)از طريق ازدواج -و نه راه غير مشروع-بوده است.

و امير مؤمنان على بن ابى طالب(ع)در خطبه 92 نهج البلاغه،در وصف انبياء فرموده است:

«خداوند ايشان را در نيكوترين مأمنها به امانت نهاد و در بهترين قرارگاهها قرارشان داد،و آنان را از صلبهاى نيكو به رحمهاى پاك منتقل فرمود.هرگاه يكى از آنها درمى گذشت،يكى ديگر از آنان براى تبليغ دين خدا قيام مى كرد.تا آنكه تبليغ دين ارجمند خداوند سبحان به محمد(ص)تفويض گرديد.پس خداوند آن حضرت را از گرامى ترين معدنها و نيكوترين صلبها و عزيزترين شجره ها بركشيد،همان شجره اى كه ديگر پيامبران را از آن برگرفته،و امناء و اوصيائش را از آنجا برگزيده بود.خاندانش بهترين خاندان،و خويشانش نيكوترين خويشاوندان،و شجرۀ او بهترين شجره هاست كه در حرم خدا روييده، و در كرامت و بزرگوارى قد كشيده است».

اينكه امير مؤمنان(ع)مى فرمايد:«هرگاه يكى از آنها درمى گذشت،يكى ديگر از آنان براى تبليغ دين خدا قيام مى كرد،تا آنكه تبليغ دين ارجمند خداى سبحان...»خود دليلى است بر پشت سر هم آمدن قيام كنندگان براى دعوت مردم به دين خدا،و سلسله وار بودن آنها از زمان آدم(ع)تا پيامبر خاتم(ص)طورى كه هرگز جهان از وجود آنها خالى نماند.

حضرت على(ع)در جايى ديگر فرموده است:

«زمين از حجتى كه برپا دارندۀ دين خدا باشد خالى نيست؛چه هويدا و آشكار باشد يا ترسان و پنهان.تا مبادا دلايل و حجتهاى خدا ضايع گردد،آنان چند نفرند؟و كجا هستند؟

به خدا سوگند كه آنها از نظر شماره اندكند،و از لحاظ قدر و منزلت نزد خداى بسى بزرگ و ارجمندند.خداوند آيات و بينات خويش را به وسيلۀ ايشان نگهدارى مى كند،تا آنگاه كه

ص: 306

آنها را به همانند خودشان بسپارند و تخم آنها را در دلهاى چون خودشان بكارند» (1).

آرى،ربوبيت خداى تعالى چنين اقتضا دارد كه در هر عصر و زمانى،براى انسان ها امام و پيشوايى قرار دهد تا با مراجعه به او معالم دين خدا را از وى برگيرند.اين امر بايد بگونه اى باشد كه اگر آنان در پى جويى و دستيابى به او بكوشند به مسائل دين آگاهى يابند -همانگونه كه در طلب رزق و روزى خود ساعى هستند و به آن مى رسند-به مصداق سخن خداى تعالى كه:

وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا

كسانى كه در راه ما تلاش كنند حتما به راههاى خودمان هدايتشان مى كنيم* همانگونه كه سلمان فارسى محمدى براى بدست آوردن راه حق از جىّ اصفهان قدم بيرون گذاشت و هجرت اختيار كرد و به دير راهبان نصارى در عراق و موصل و شام رسيد.

ما در اين مبحث در پى آنيم تا نمونه هايى از سيرۀ اجداد پيامبر اسلام(ص)را كه شريعت حنيفۀ ابراهيم(ع)را به مردم مى رسانيدند،نشان دهيم.در حالى كه مردم بر اين باور غلط هستند كه خداى تبارك و تعالى مردم آن روزگار را كه روزگار فترت ناميده شده است،همينطور مهمل و بيهوده رها كرده و امام و پيشوايى را براى آنان تعيين نفرموده است تا معالم و دستورهاى دينشان را از وى فراگيرند-معاذ اللّه-.

چه مانعى دارد كه عبد المطلب از جملۀ انبيائى باشد كه نامشان در قرآن نيامده است؟

در صورتى كه در حديث پيامبر خدا(ص)به ابو ذر آمده است كه تعداد انبياء مجموعا صد و بيست و چهار هزار نفر است،و تعداد پيامبران مرسل سيصد و پانزده نفر،كه از اين تعداد فقط اسم بيست و پنج نبى و پيامبر در قرآن آمده است. (2)

اما اينكه اجداد پيامبر اسلام(ص)از موحدين ميباشند،مطلبى است كه علاوه بر آنچه گفته شد،از احاديث زير هم معلوم مى شود:

ابن عباس گفته است:از پيامبر خدا(ص)پرسيدم و گفتم:پدر و مادرم به فدايت.در آن).

ص: 307


1- -نهج البلاغه:باب احاديث،حديث 147.
2- -بحار الانوار(32/11)؛و مسند احمد(265/5-266).

هنگام كه آدم(ع)در بهشت بود شما كجا بودى؟با شنيدن اين سؤال آن حضرت لب به ت بسم گشود تا آنجا كه دندانهاى آسياى وى نمايان شد.آنگاه فرمود:من در صلب او بودم و وقتى به زمين فرود آمد باز در صلبش بودم،در صلب پدرم نوح به كشتى سوار شدم،و در صلب ابراهيم به آتش افكنده شدم،پدران و مادرانم هرگز بر خلاف شرع به يكديگر نرسيده اند،و خداوند پيوسته مرا از اصلاب پاك به رحم هاى پاكيزه و مهذب منقل مى فرمود.

در هيچ نسلى جدايى و دو تقسيمى پيش نيامد مگر اينكه من در بهترين آن بودم،خداوند پيمان مرا به نبوت گرفت و به اسلام هدايتم فرمود،و ياد مرا آشكارا در تورات و انجيل آورد،و صفات مرا در شرق و غرب عالم آشكار فرمود.كتابش را به من آموخت،و مرا به آسمانش بالا برد،و از نامهايش مرا بهره مند فرمود:خداى عرش محمود،است و من محمدم.مرا نويد داد كه حوضم ببخشد،و كوثرم عطا كرد.من نخستين شافع و اولين كسى هستم كه شفاعتم پذيرفته مى شود.آنگاه مرا در بهترين مناصب و مقامهاى امتم برانگيخت.

و امت من،حامدانى هستند كه امر به معروف و نهى از منكر مى كنند. (1)

و در تفسير آيات 26-28 سورۀ زخرف كه مى فرمايد:

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمّا تَعْبُدُونَ* إِلاَّ الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ* وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ

(اى رسول ما! يادآور)آن هنگامى را كه ابراهيم با پدر(يعنى عموى خود)و قومش گفت:اى بت پرستان!من از معبودان شما سخت بيزارم*و جز آن خدايى كه مرا آفريده و البته مرا هدايت خواهد كرد نمى پرستم*و اين خداپرستى(و توحيد)را در همۀ ذريۀ خود،تا قيامت كلمۀ باقى گردانيد تا همۀ فرزندانش(به خداى يكتا)رجوع كنند*

ابن عباس چنين گفته است:يعنى همواره در ذريّۀ او[ ابراهيم]كسى بوده كه كلمۀ«لا اله الاّ اللّه»را سر مى داده است. (2)او گفته است:لفظ«فى عقبه»به معناى«در جانشينان او»).

ص: 308


1- -تفسير سيوطى(99/5).
2- -تفسير ابن كثير(126/4).

مى باشد. (1)و بنابر روايت ديگر به معناى«فرزندان وى»است. (2)

در تفسير قرطبى-با تلخيص-چنين آمده است:يعنى خداوند اين كلام و گفتار را در نسل او كه فرزندان و فرزندزادگان او باشد باقى نهاده.يا اينكه آنها دورى از عبادت غير خدا را از ايشان به ارث مى برند،و هر كدام ديگرى را به چنين امرى وصيت و سفارش كرده اند.و لفظ«عقب»به معناى كسى است كه بعد از او مى آيد.

در صحيح ترمذى و مسند احمد به سندش تا واثلۀ صحابى آمده است كه:

خداوند از ميان فرزندان اسماعيل«كنانه»را،و از كنانه قريش را،و از قريش بنى هاشم را و از بنى هاشم مرا انتخاب كرد و برگزيد. (3)

و در سنن ترمذى به سندش از پيامبر خدا(ص)آورده است كه فرمود:

خداى عزّ و جلّ از فرزندان ابراهيم،اسماعيل را و از فرزندان اسماعيل،كنانه را و از فرزندان كنانه،قريش را و از قريش بنى هاشم(فرزندان هاشم)را و از بنى هاشم مرا برگزيده است.سپس ترمذى اضافه كرده مى نويسد:

و اين،حديثى است صحيح و نيكو. (4)

بديهى است كه مقصود از لفظ قريش،انحصارا آباء و اجداد پيامبر اكرم(ص)مى باشد.

آنچه گذشت برخى از اخبار آباء و اجداد رسول خدا(ص)در عصر فترت بود.

مسعودى در مروج الذهب خود مى نويسد:

مردم دربارۀ«عبد المطلب»اختلاف نظر دارند.برخى از آنها او را مؤمن و يكتاپرست مى دانند و معتقدند كه نه او،و نه هيچ يك از اجداد پيامبر(ص)براى خداوند شريكى قائل نبوده اند و عبد المطلب پشت به پشت از اصلاب پاك و پاكيزه به دنيا آمده،و خود اطلاع داده است كه مولدش بر اثر ازدواج صحيح و درست بوده نه از راه خلاف شرع.

عده اى هم هستند كه عبد المطلب و ديگر اجداد پيامبر(ص)را مشرك مى دانند،مگرل.

ص: 309


1- -تفسير قرطبى(77/16).
2- -تفسير سيوطى(16/6).
3- -صحيح مسلم،كتاب الفضائل،حديث شماره 1؛و مسند احمد(107/4).
4- -مسند احمد(107/4)؛صحيح ترمذى(94/13)ابواب المناقب،باب اول،حديث اول.

آنها كه درستى ايمانشان تأييد شده است.اين امرى است كه مورد اختلاف اماميه،معتزله، خوارج،مرجئه و ديگر فرقه هاست.و اين كتاب جاى رد و اثبات اين قبيل مطالب نيست تا دلايل هر فرقه را در آن منعكس كنيم.

ما سخنان و دلايل هر يك از اين فرق را در كتاب ديگر خود به نام«المقالات فى اصول الديانات»و كتاب«استبصار»نقل كرده،نظرات و سخنان مردم را دربارۀ امامت نيز در كتاب«الصفوة»آورده ايم. (1)پايان سخن مسعودى.

و ما به زودى-پس از بررسى سيره و رفتار ابو طالب(ع)با پيامبر(ص)-به خواست خدا به ذكر دلايل ايشان خواهيم پرداخت.م.

ص: 310


1- -مروج الذهب(108/22 و 109).سخنش در اينجا دليلى است كه كتاب«اثبات الوصيه» از آن او نمى باشد. وگرنه ضمن ديگر مؤلفاتش اسمى از آن هم مى برد.علاوه بر اين مسعودى هنگام بردن نام پيامبر در درود بر آن حضرت نام«آل»او را نمى برد و چون ديگر پيروان مكتب خلفا مى نويسد:صلى اللّه عليه و سلم،در صورتى كه در كتاب«اثبات الوصيه»اين درود شامل آل پيامبر هم شده است،مگر اينكه بپذيريم تأليف كتاب«اثبات الوصيه»بعد از كتابهاى مزبور صورت گرفته است. ممكن است كه كتاب اثبات الوصيه تأليف على بن حسين مسعودى،از مشايخ حديث نعمانى باشد كه نعمانى در كتاب«الغيبۀ»خود در ص 188 و 241 و 312 از او روايت كرده است. و ما در بحث وصيت در جلد اول كتاب معالم المدرستين برخى از اخبارى را كه نويسندۀ كتاب اثبات الوصيه در نقل آنها با ديگر مصادر متعدد و مشهور شركت داشته است از آن نقل كرده ايم.

جمع بندى و نتيجۀ مطالب كتاب

اشاره

نخست.تسلسل تعيين وصى از زمان حضرت آدم تا پيامبر خاتم(صلوات اللّه عليهم اجمعين)

وصيت آدم به پسرش شيث هبة اللّه

چون شيث به دنيا آمد،نور(پيامبر خاتم(ص)به او منتقل شد.بعد از اينكه او جوانى برومند و كامل شد،آدم وصيت خود را به وى سپرد و او را آگاه ساخت كه پس از خودش حجت خدا و جانشين او در زمين است،و اوست كه حق خدا را به اوصيائش مى رساند،و او دومين كسى است كه نور پيامبر خاتم(ص)به وى منتقل مى شود.

و در بيانى ديگر:

هنگامى كه خداوند اراده فرمود كه آدم را از جهان بر گيرد،او را فرمان داد تا پسرش شيث را وصى خود گرداند و همۀ آنچه را كه فرا گرفته بود به او ياد دهد.آدم فرمان برد و چنان كرد.

و در بيانى ديگر:

چون زمان مرگ آدم فرا رسيد،شيث و فرزندزادگان او به خدمتش فراهم آمدند.آدم آنها را درود گفت و بر ايشان دعا كرد و بركت خواست و شيث را وصىّ خود قرار داد و او را به نگهدارى جسدش سفارش كرد و فرمود كه چون درگذشت جسدش را در غار گنج قرار دهد،و سپس او به نوبۀ خود به فرزند،و فرزندزادگانش وصيت نمايد،و چون از كوه و

ص: 311

سرزمين خود فرود آمدند،جسد او را برگيرند و در وسط زمين قرار دهند.

هنگامى كه انوش پسر شيث به دنيا آمد نور معهود در سيماى او درخشيدن گرفت؛و چون بالا گرفت و كمال يافت،به گاه وصيت،دربارۀ آن وديعه و منزلت آن و اينكه شرف و مكانت آنها به آن وابسته است سفارشها نمود،و او را بفرمود تا فرزندش را بر حقيقت اين شرف و بزرگى منزلت آن آگاه سازد،و ديگر فرزندانشان را نيز با خبر گرداند و مادام كه نسلشان برجاست آن وصيت را به ديگرى منتقل نمايند.

وصيّت شيث به پسرش انوش

چون مرگ شيث فرا رسيد پسران و پسرزادگانش كه در آن هنگام عبارت بودند از انوش،قينان،مهلائيل،يرد،اخنوخ،و زنان و فرزندانشان به گرد او جمع شدند.شيث بر آنان درود گفت و بر ايشان دعا كرد و بركت خواست،و از آنان خواست كه از آميزش با قابيليان ملعون خوددارى كنند.آنگاه به پسرش انوش وصيت كرد و او را به نگهدارى جسد آدم وصيت كرد،و سفارش نمود كه تقواى الهى پيشه كند و قومش را به تقواى الهى و عبادت نيكو دستور دهد سپس از دنيا برفت.

انوش در زمان حضرت آدم(ع)به دنيا آمده بود.شيث هنگام مرگ به او وصيت كرد و او را از نورى كه به او منتقل شده(نور حضرت خاتم(ص)،پيامبرى كه از نسل او به وجود خواهد آمد)آگاه گردانيد،و او را فرمان داد تا فرزندانش را،بزرگى بعد از بزرگى ديگر و نسلى به نسل ديگر،از شرف و منزلت اين نور آگاه گرداند.

انوش بعد از پدرش به نحو احسن به انجام فرمانهاى پدر قيام كرد و به ادارۀ امور رعيت و عمل به احكام و مقرراتى كه پدر نيز پيرو آن بود پرداخت.

وصيت انوش به پسرش قينان

بعد از وفات شيث،انوش به انجام وصيت پدر و جدّش پرداخت.خدا را نيكو پرستش كرد،و قومش را نيز به حسن عبادت فرمان داد.

چون مرگ انوش فرا رسيد،پسران و پسرزادگانش چون قينان و مهلائيل به گردش جمع

ص: 312

شدند.او قينان را به حفظ و نگهدارى جسد آدم سفارش نمود،و همه را فرمان داد نزد او نماز گزارند،و خداى را بسيار تقديس كنند،سپس بدرود حيات گفت.

و در بيانى ديگر:

به پسرش قينان وصيّت كرد و او را از آن نور معهود كه به او منتقل شده بود و سرّى كه به امانت به وى سپرده شده بود آگاه گردانيد،سپس درگذشت.قينان سيره و روش پدرش انوش را در پيش گرفت.

قينان در ميان قومش به فرمانبردارى خدا برخاست،و او را نيكو پرستش كرد و پيروى از وصيت آدم و شيث را در پيش گرفت.

وصيت قينان به پسرش مهلائيل

چون مرگ قينان فرا رسيد،پسران و پسرزادگانش مهلائيل،يرد،متوشلح،لمك و زنان و فرزندانشان به دور او جمع شدند.قينان بر آنان درود فرستاد و بر ايشان دعا كرد و بركت خواست.آنگاه مهلائيل را وصى خود معرفى كرد و او را به حفظ و نگهدارى جسد آدم سفارش كرد و از نورى كه به او منتقل شده آگاه گردانيد.مهلائيل در ميان مردم سيره و روش پدرش را در پيش گرفت.

وصيت مهلائيل به پسرش يوارد

يارد فرزند مهلائيل است كه وصى پدر گرديد،و مهلائيل او را از سرّ مكنون و انتقال نور پيامبر خاتم(ص)به او مطلع كرد،و صحف را به وى آموخت،و بهرۀ زمين و آنچه را كه در جهان به وقوع مى پيوندد به وى ياد داد،و كتاب سرّ ملكوت را كه مهلائيل فرشته به آدم آموخته بود تحويل او داد.آنان اين كتاب را بصورت مختوم و سر به مهر يكى پس از ديگرى به ارث مى بردند.

وصيت يوارد به پسرش اخنوخ(ادريس)

در كتاب مرآة الزمان آمده است:

چون مرگ يرد نزديك شد،پسران و نوادگانش چون اخنوخ،متوشلح،لمك و نوح به

ص: 313

گردش فراهم شدند.يرد بر آنان درود فرستاد و بر ايشان بركت خواست و دعا نمود و به اخنوخ وصيت كرد و او را از علومى كه نزدش بود مطلع ساخت و كتاب سرّ ملكوت را به وى تسليم كرد،و به او فرمان داد هميشه در غار گنج كه جسد آدم در آنجا نهاده شده بود نماز گزارد،آنگاه درگذشت.

بر اخنوخ سى صحيفه نازل شده است و پيش از او بر حضرت آدم بيست و يك صحيفه، و بر شيث بيست و نه صحيفه كه در آن تسبيح و تهليل آمده بود نازل گشته بود.

اولين پيامبرى كه بعد از آدم به پيامبرى مبعوث شد ادريس يا اخنوخ بن يرد بود...

متوشلح و چند نفر ديگر،اولاد اخنوخ بودند.اخنوخ به متوشلح وصيت كرد.

لمك و تنى چند،فرزندان متوشلح بودند كه متوشلح،به لمك وصيت كرد.نوح پيامبر پسر لمك است.

وصيت ادريس به پسرش متوشلح

ادريس به پسرش متوشلح وصيت كرد،زيرا خداوند به او وحى فرستاد كه به پسرت متوشلح وصيت كن كه من به همين زودى از صلب او پيامبرى مبعوث مى كنم كه كارهايش مورد تأييد و رضايت ماست.

و در بيانى ديگر:

ادريس به پسرش متوشلح وصيت كرد،و چون پيمانش سپرد،او را از نورى كه به وى منتقل شده(نور حضرت ختمى مرتبت(ص)آگاه ساخت.

وصيت متوشلح به پسرش لمك

در كتاب اخبار الزمان آمده است:

چون مرگ متوشلح فرا رسيد،به پسرش لمك وصيت كرد.لمك به معناى جامع است و او پدر نوح پيامبر مى باشد.متوشلح به او وصيت كرد و صحف و كتابهاى سر به مهرى را كه از آن ادريس پيامبر بود به او سپرد،و وصيت به او منتقل شد.

ص: 314

وصيت لمك به پسرش نوح

چون لمك را مرگ فرا رسيد،نوح و سام و حام و يافث و زنانشان را بخواند،و از اولاد شيث به جز همين ها كه هشت تن بودند كسى باقى نمانده بود زيرا بقيه از كوه به زير آمده به نزد قابيليان رفته و با آنها آميزش كرده بودند.

لمك بر آنها درود فرستاد و دعا كرد و بر ايشان بركت خواست و گفت:

از خدايى كه آدم را آفريد مسئلت دارم كه بركت پدرمان آدم را به شما ارزانى دارد و حكومت و سلطنت را در فرزندانتان قرار دهد.من مى ميرم،و به جز تو اى نوح!كس ديگرى از آنان كه مستحق عذاب خدايند نجات نيابد.چون من مردم،مرا بردار و در غار گنج(كه در آن جسد آدم قرار داشت)بگذار.و چون خدا خواست كه در كشتى سوار شوى مرا و جسد آدم را برگير و از كوه به زير شو و ما را با خود بدار تا آنگاه كه از كشتى بيرون آيى.چون طوفان بنشست و از كشتى بيرون شديد و پاى به زمين گذاشتيد،تو نزد جسد آدم نماز بگزار و به پسر بزرگت سام سفارش كن كه جسد آدم را بردارد و با يكى از فرزندانش او را به وسط زمين برده به خاك سپارد و...خداوند فرشته اى از فرشتگان را با او مى فرستد تا همدمش باشد و او را به وسط زمين راهنمايى كند.

خداوند به نوح،-در ايام جدش ادريس پيامبر و پيش از آنكه ادريس را به آسمان بالا برد-وحى فرستاد و او را فرمان داد تا قومش را از سرانجام طغيان و عصيانشان بيم دهد و آنها را از ارتكاب به گناهانى كه مرتكب مى شدند نهى كند،و از عذاب برحذرشان دارد.نوح فرمان برد و به عبادت خداى تعالى و دعوت قومش پرداخت.

وصيت نوح به پسرش سام

پس از اينكه نوح از كشتى خارج شد،مدت سيصد و شصت سال بزيست و چون مرگش فرا رسيد پسرانش سام و حام و يافث،و فرزندانشان پيرامون او جمع شدند.نوح ايشان را وصيت كرد و به عبادت خداى تعالى فرمانشان داد،و به سام دستور داد كه چون وفات يافت او به درون كشتى رود و بدون اطلاع كسى جسد آدم را به وسط زمين و در جايگاه مقدس به خاك سپارد.آنگاه گفت:اى سام!چون تو به همراه ملكيزدق براى انجام

ص: 315

اين كار عازم شديد،خداوند فرشته اى از فرشتگان را با شما همراه مى كند تا راهنماى شما بوده،وسط زمين را به شما نشان دهد.در اين مأموريت هيچ كس را از كار خود آگاه مگردان.اين،جزء وصيت آدم است كه به پسرانش سفارش نموده،و هر يك ديگرى را به انجام آن وصيت نموده تا اينكه به تو رسيده است.پس چون به جايگاهى كه آن فرشته به شما نشان داد رسيديد،جسد آدم را در همانجا به خاك بسپار،و آنگاه دستور بده كه ملكيزدق از آنجا جدا نشود و كارى جز عبادت خداى تعالى انجام ندهد.

خداوند رياست،و كتابهايى كه بر پيامبران نازل فرموده بود را بر عهدۀ سام نهاد و او را جداى از ديگر فرزندان و برادرانش به وصايت نوح مخصوص فرمود.

وصيت سام به پسرش ارفخشد

سام پس از وفات پدر به عبادت خدا و فرمانبردارى از او پرداخت.او در كشتى را بگشود و جسد آدم را به همراه پسرش ملكيزدق برگرفت،و در اختفا و بدون اطلاع برادران و خانواده اش آن را به زير آورد.فرشته راهنمايى ايشان را بر عهده گرفت و تا آن جايگاهى كه فرمان داده شده بود كه جسد آدم را در آن به خاك سپارند همراهيشان كرد؛و جسد آدم را در همانجا به خاك سپردند.

و چون سام را هنگام وفات فرا رسيد،به پسرش ارفخشد كه بعد از پدر جانشين او در زمين بود وصيت فرمود.

وصيت ارفخشد به پسرش شالح

چون مرگ ارفخشد فرا رسيد،پسران و خانواده اش پيرامون او جمع شدند.او آنان را به عبادت خداى تعالى و دورى از معاصى سفارش فرمود.آنگاه به پسرش شالح گفت:وصيتم را بپذير،و بعد از من جانشين من در ميان خانواده ات باش و به فرمانبردارى از خداى تعالى برخيز.اين بگفت و چشم از جهان فرو بست.

ص: 316

وصيت شالح به پسرش عابر

شالح را چون زمان مرگ فرا رسيد،به پسرش عابر وصيت كرد و او را فرمان داد كه از قابيليان ملعون دورى گزيند.اين بگفت و چشم از جهان فرو بست.

در فصول پيشين نيز ديديم كه چگونه حضرت ابراهيم خليل الرحمن(ع)به دو پسرش اسماعيل و اسحاق(ع)به حفظ شريعت حنيفه وصيت فرموده است.

آنچه تا به اينجا آورديم،پاره اى از اخبار تسلسل امر وصايت در اين جلد از كتاب بود.

در جلد پيش خوانديم كه چگونه خداوند موسى كليم اللّه را فرمان داد تا يسع بن نون را بعد از خود وصى بر شريعت و امتش قرار دهد.

و نيز حضرت داوود،پسرش سليمان(ع)را به همان امر وصيت فرمود و حضرت عيسى،حوارى خود شمعون يا سمعان را به همين امر وصيت كرده است.اين امر وصايت همچنان از زمان حضرت آدم تا عيسى بن مريم(ع)تسلسل و ادامه داشته است.

بديهى است كه حضرت محمد(ص)نسبت به ديگر پيامبران روش جداگانه اى نداشته و خط سير او نيز متفاوت از آنها نبوده است.لذا آن حضرت به امر خداوند دوازده وصى از اهل بيت و عترتش براى بعد از خود تعيين فرموده كه نخستين آنها پسر عمويش امير المؤمنين على بن أبي طالب،و آخرين آنها حضرت مهدى فرزند امام حسن عسكرى(ع) است.

اخبار مفصل و مشروح اين وصايت،در پنج كتاب از بزرگان وارستۀ ما به نام«اثبات الوصيه»آمده كه شيخ و استاد ما،نويسندۀ كتاب عظيم«الذّريعة»آنها را معرفى نموده است.

و ما برخى از روايات و اخبار آن را در بيش از 25 صفحه در جلد اول كتاب معالم المدرستين خود تحت عنوان«نصوص وارده از پيامبر اسلام(ص)در تعيين ولىّ امر بعد از خودش»آورده ايم كه در اينجا بطور اختصار به آن اشاره مى كنيم:

1-در همان آغاز دعوت به اسلام،و بعد از نزول آيۀ وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ پيامبر خدا(ص)فرزندان عبد المطلب را فرا خواند و آنان را به پذيرش اسلام دعوت فرمود.در پايان آن ميهمانى رسول خدا(ص)دست بر گردن پسر عمويش على بن

ص: 317

ابى طالب نهاد و فرمود:اين،برادر و وصىّ و جانشين من در ميان شماست.او را مطيع و فرمانبردار باشيد. (1)

2-سلمان فارسى و ابو سعيد خدرى دو صحابى پيامبر روايت كرده اند كه رسول خدا(ص)فرموده است:

وصىّ من،و راز نگهدار من،و بهترين كسى كه بعد از خود به جاى مى گذارم،و آن كس كه كارهاى مرا به سامان مى رساند و دينم را ادا مى كند على بن ابى طالب است. (2)

از انس بن مالك-با تلخيص-روايت شده است كه پيامبر خدا(ص)به او فرمود:

نخستين كسى كه از اين در وارد ميشود،امام المتقين،و سيد المسلمين،و يعسوب الدين و خاتم الوصيين است...و على(ع)از آن در وارد شد... (3)

4-بريدۀ صحابى گفته است كه رسول خدا(ص)فرمود:هر پيامبرى را وصىّ و وارثى بوده است.على وصىّ و وارث من است. (4)

5-در صحيح بخارى و مسلم و ديگر مصادر (5)آمده است(و ما سخن بخارى را نقلاب

ص: 318


1- -تاريخ طبرى،چاپ اروپا(1171/3)؛و تاريخ ابن اثير(222/2)؛و شرح حال امير المؤمنين(ع)در تاريخ ابن عساكر؛و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد(263/3)كه به طور اختصار نقل شده است.
2- -روايت سلمان فارسى در معجم الكبير(221/6)و مجمع الزوائد(113/9).روايت ابو سعيد در فضايل على بن ابى طالب از كتاب فضائل كنز العمال(119/2)و طبرانى(271/6) آمده است.ابو سعيد بن مالك خزرجى در گذشته به سال 54 هجرى است.شرح حال او در استيعاب و اسد الغابه و اصابه آمده است.در صفحات بعدى،از اين سه كتاب تحت عنوان «كتابهاى سه گانه»نام خواهيم برد.
3- -شرح حال حضرت امير(ع)در تاريخ ابن عساكر و حلية الاولياء(63/1)و موسوعۀ اطرف الحديث عن أمجاد السادة المتقين نوشتۀ زبيدى آمده است.در سال وفات انس بن مالك، ابو ثمامۀ خزرجى اختلاف است از سال 90 الى 93 هجرى.
4- -شرح حال امام در رياض النضره(234/2)و تاريخ ابن عساكر.بريده،ابو عبد اللّه بن حديد بن عبد اللّه الأسلمى بعد از جنگ احد به مدينه آمد و در ديگر جنگها در كنار پيامبر شركت جست.براى مطالعۀ شرح حالش به كتابهاى سه گانه مراجعه كنيد.
5- -صحيح بخارى(200/2)باب مناقب على بن ابى طالب؛صحيح مسلم(120/7)باب

مى كنيم):

پيامبر خدا(ص)به على فرمود:

أنت منّى بمنزلة هارون من موسى،إلاّ أنّه لا نبىّ بعدى.

تو براى من چون هارون هستى براى موسى،با اين تفاوت كه بعد از من پيامبرى نخواهد بود.

6-در سنن ترمذى و مسند احمد بن حنبل آمده است(و ما سخن ترمذى را نقل مى كنيم):

إنّى تارك فيكم ما إن تمسّكتم به لن تضلّوا بعدى،أحدهما أعظم من الآخر:كتاب اللّه حبل ممدود من السماء إلى الأرض،و عترتى أهل بيتى،و لن يتفرّقا حتّى يردا علىّ الحوض،فانظروا كيف تخلفوننى فيهما. (1)

من چيزى را در ميان شما بر جاى مى گذارم كه اگر به آن تمسك جوييد،پس از من هرگز گمراه نشويد.يكى،از ديگرى بزرگتر و باعظمت تر است:كتاب خدا كه ريسمانى است كشيده شده از آسمان به زمين،و عترت من اهل بيت من.اين دو هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا آنگاه كه بر حوض كوثر بر من وارد شوند.

بنگريد كه چگونه سفارشم را دربارۀ آن دو پاس مى داريد.ت.

ص: 319


1- -سنن ترمذى(201/13)؛و اسد الغابه(12/2)در شرح حال امام حسن(ع)؛ الدّر المنثور در تفسير آيۀ مودت از سورۀ شورى؛و مستدرك الصحيحين و تلخيص آن (109/3)؛و خصائص نسائى ص 30؛و در مسند احمد(17/3)در صدر روايت«انّى أوشك أن أدعى فأجيب»آمده كه در صفحات 14 و 26 و 59 مفصل شرح داده است؛و طبقات ابن سعد (2 ق 2/2)؛و كنز العمال(47/1 و 48)و در ص 97 آن به اختصار آمده است.

و نيز فرموده است:

لا يزال هذا الدّين قائما حتّى تقوم الساعة أو يكون عليكم اثنا عشر.

اين دين تا روز قيامت،و تا آنگاه كه دوازده نفر بر شما امامت كنند همواره بر قرار خواهد بود.

و در روايتى ديگر آمده است:

لا يزال امر الناس ماضيا الى اثنى عشر.كار اين مردم پيوسته به دوازده نفر ثابت و استوار است.و در روايتى ديگر بعد از آن فرموده است:

ثمّ يكون المرج و الهرج،يعنى-پس از گذشت ايام ائمۀ معصومين و حضرت صاحب الزمان(عج)-دنيا رو به تباهى و هرج و مرج گذاشته فتنۀ آخر الزمان بروز خواهد نمود.

و در روايتى ديگر:

فإذا هلكوا ماجت الأرض بأهلها.

و چون همۀ امامان بيايند و بگذرند زمين و ساكنانش دچار اضطراب و ناآرامى خواهند شد.

و در روايتى ديگر پيامبر خدا(ص)فرموده است كه تعداد آنها دوازده نفر،به تعداد نقباى بنى اسرائيل مى باشد.

اين روايات بر غير از ائمۀ دوازده گانۀ اهل بيت پيامبر(ص)صدق نمى كند؛امامانى كه خداوند عمر آخرين كس از آنها را طولانى فرموده است و بعد از ايشان دنيا رو به نابودى خواهد نهاد.

از آنجا كه دانشمندان مكتب خلفا دل به ائمۀ اهل بيت خوش ندارند لذا در تفسير اين روايات صحيحه دچار سردرگمى شده،و نتوانسته اند آنها را چنان تأويل و معنى كنند كه رضايت خاطرشان را فراهم نمايد!

در اينجا ما اسامى اين دوازده تن را همانگونه كه پيامبر خدا(ص)در روايات ديگر به نامشان تصريح فرموده است مى آوريم:

ص: 320

اوصياء دوازده گانۀ بعد از پيامبر(ص)

اول.على بن ابى طالب عليه السلام،امير المؤمنين،وصى رسول رب العالمين.

دوم.حسن بن على عليه السلام سبط اكبر.

سوم.حسين بن على عليه السلام سبط اصغر،شهيد.

چهارم.على بن الحسين عليه السلام سجاد.

پنجم.محمد بن على عليه السلام باقر.

ششم.جعفر بن محمد عليه السلام صادق.

هفتم.موسى بن جعفر عليه السلام كاظم.

هشتم.على بن موسى عليه السلام رضا.

نهم.محمد بن على عليه السلام جواد.

دهم.على بن محمد عليه السلام هادى.

يازدهم.حسن بن على عليه السلام عسكرى.

دوازدهم.محمد بن الحسن عليه السلام مهدى،حجة،منتظر.

و بدين سان تعيين وصىّ از زمان حضرت آدم تا پيامبر خاتم صلوات اللّه و سلامه عليهم اجمعين تسلسل يافته است.

دوم.در اين كتاب ديديم كه در ميان حجج الهى،«انوش»نخل بر زمين نشاند و دست به كشاورزى و دانه افشانى زد و به آبادانى زمين پرداخت و پسرش قينان را به برپا داشتن نماز و پرداخت زكات و حج خانۀ خدا و جهاد با قابيليان فرمان داد،و او نيز فرمان پدر را به انجام رساند.

و«يرد»را مى بينيم كه به استخراج معادن و ساختن شهرها پرداخته،فرمان به بناى مسجدها و كشتن درندگان زيانبخش،و سر بريدن گاو و گوسفند داده است.

و ادريس نيز نخستين كسى بوده كه با سوزن خياطى كرده،و هم اولين كسى بوده كه قابيليان را به اسارت برده و از ايشان برده گرفته است.او در علم نجوم بينا بوده است و بر هر يك از بروج دوازده گانه نامى،و براى سيارات سماوى اسمى ويژه نهاده است.

ص: 321

و متوشلح نيز به آبادانى شهرها پرداخته و او نخستين كسى بوده كه از شتر،سوارى گرفته است.

و از همين جا در مى يابيم:كسانى كه از سوى خداوند مأمور تبليغ اسلام بوده اند به نوبۀ خود پيشگامانى در امر تمدن بشر بوده،بر خلاف ادعاى مسيحيان در امر هدايت مردمان، تنها به چگونگى انجام عبادت ايشان بسنده نكرده اند.

سوم.در عصر فترت پيامبران الهى،اجداد پيامبر خدا(ص)را مى بينيم كه مصداق استجابت دعاى حضرت ابراهيم و فرزندش اسماعيل(ع)بوده اند كه به نقل آيۀ 128 سورۀ بقره به درگاه خداوند دست به دعا برداشته اند كه:

رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ...

پروردگارا ما را تسليم خودت قرار ده،و از فرزندان ما-نيز-امتى كه تسليم تو باشند قرار ده...

از جملۀ ايشان«خزيمة بن مدركه»بوده است كه مى گفت:

زمان خروج پيامبرى از مكه به نام«احمد»كه مردمان را به پرستش خداى تعالى مى خواند نزديك است.او را پيروى كنيد و تكذيبش نكنيد كه آنچه مى آورد حق است.

«كعب بن لؤى»نيز مى گفت:

آسمان و زمين بيهوده آفريده نشده اند و سراى آخرت در پيش روى شماست.او مردم را به مكارم اخلاق سفارش مى كرد و مى گفت:از حرم امن الهى خاتم پيامبران،به امرى كه موسى و عيسى از آن خبر داده اند مبعوث خواهد شد.

و چنين مى سرود:«ناگهان پيامبر خدا محمد(ص)خواهد رسيد در حالى كه شما غافليد...»آنگاه مى گفت:اى كاش زنده مى ماندم و دعوت و بعثتش را درك مى كردم.

و چون«عمرو بن لحىّ»بت«هبل»را به مكه آورد و بت پرستى رواج يافت،اين «قصىّ»بود كه بت پرستى را مردود مى دانست و مردم را به عبادت خداى تعالى مى خواند.

او شعائر حج را كه پايۀ دين حنيف ابراهيم بود برپا مى داشت و با يارى مكيان به اطعام حجاج و پذيرايى از ايشان برمى خاست.

ص: 322

پس از وى همين كار را فرزندش«عبد مناف»بر عهده گرفت.او قريش را به رعايت صلۀ رحم و تقواى الهى فرمان داد.

پسرش«هاشم»نيز به اطعام و پذيرايى حجاج برخاست،و او بود كه به يارى كنندگانش از اهالى مكه مى گفت:از شما به حرمت اين خانه مى خواهم هيچ كدام از شما از مالش،به جز حلال آن را-مالى كه به ستم و قطع رحم و غصب گرفته نشده باشد-براى اين كار اختصاص ندهد.

و هم او بود كه دو سفر بازرگانى زمستانى و تابستانى را به شام و ايران و يمن و حبشه سنت نهاد.

پسرش«عبد المطلب»نيز شيوۀ پدرانش را در پيش گرفت.دربارۀ او چنين گفته اند:

او را اعتقادى قلبى به توحيد و پاداش روز جزا بود.خداوند حفر چاه زمزم را به دست او به انجام رسانيد.و چون ابرهه با سپاهيانش به مكه روى آورد تا كعبۀ مكرمه را ويران كند، عبد المطلب به او گفت:اين خانه را پروردگارى است كه تو را مانع خواهد شد.آنگاه با خدا به راز و نياز پرداخت و چنين سرود:

يا رب ان المرء يمنع رحله فامنع رحالك

«بار خدايا!هر كس از خانۀ خود دفاع مى كند،پس تو هم از(اهل)خانۀ خود دفاع كن.»

قريشيان بعد از هجوم ابرهه و سپاهيانش از مكه گريختند و عبد المطلب و خانواده اش تنها در آنجا باقى ماندند.چون خداوند سپاه ابرهه را نابود فرمود،او چنين سرود:

طارت قريش اذ رأت خميسا فظلت فردا لا ارى انيسا

«چون چشم قريش به سپاه ابرهه افتاد از چپ و راست بگريخت،و من تنها و بى همدمى باقى ماندم.»

و نيز چنين سروده است:

«ما از ديرباز،آل اللّه بوده ايم و از زمان ابراهيم پيوسته چنين بوده.

ما قوم ثمود را از ميان برداشتيم،و پيش از آن،قوم عاد را كه ارم داشتند.

خداى را پرستنده هستيم،وصله با نزديكان و پاسدارى از پيمان سنت ماست.

ص: 323

همواره خداى را در ميان ما حجتى بوده است كه خداوند به سبب آن بلاها را از ما دور مى كند.»

شيبة الحمد(عبد المطلب)در اين ابيات مى گويد:

قريش آنگاه كه سپاه ابرهه را ديد چون مرغان از هر سو بگريخت و من يكه و تنها و بى مونس در حرم باقى ماندم.اين سخن عبد المطلب گوياى ايمان و اطمينانى است كه به خداوند داشته و مى داشته كه خدا نمى گذارد ابرهه وارد حرم شود و آن را ويران نمايد.او و خاندانش از زمان ابراهيم آل اللّه هستند و اين سخن جز بر حجتهاى خدا بر خلقش مصداق ندارد.چه،همين حجتهاى خداوند هستند كه قبيلۀ ثمود و عاد را با ارم و ستونهايش ويران كردند.و چون هود و صالح در سلسلۀ اجداد عبد المطلب قرار نداشته،و قوم آن دو پيامبر از قريش نبودند،در مى يابيم كه مقصود عبد المطلب از اين سخن كه«ما قوم ثمود و عاد را از ميان برداشتيم»اين است كه حجّتهاى خداوند كه عبد المطلب نيز يكى از آنان بوده است، ثمود و عاد را از ميان برداشته،و آنگاه پروردگارش به دعاى او ابرهه را نابود ساخته،و اين سخن او كه«همواره خداى را در ميان ما حجتى بوده است كه خداوند به سبب آن بلاها را از ما دور مى كند»تأكيدى است بر اين كه او خود حجت خدا در زمانش بوده،همانگونه كه ابراهيم و هود و صالح در زمان خودشان حجتهاى خدا بوده اند.

و چون پيامبر خدا(ص)به دنيا آمد،عبد المطلب در شعرش گفت كه نوه اش در كتابهاى آسمانى«احمد»ناميده شده است،همچنانكه خداوند از زبان عيسى بن مريم(ع)فرموده است:

وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ

و من شما را بشارت مى دهم به آمدن پيامبرى بعد از من به نام احمد*

و آن هنگام كه حليمۀ سعديه،دايۀ پيامبر،عبد المطلب را از گم شدن او در كوههاى مكه خبر داد،عبد المطلب پروردگارش را مخاطب ساخته عرضه داشت:

«خداوندا!محمد را كه تو خود او را محمد ناميده اى به من بازگردان.»

همۀ اينها گوياى اين مطلبند كه شخص عبد المطلب از جمله كسانى بوده كه به كتابهاى

ص: 324

آسمانى پيش از خود آگاهى داشته است؛و اين در شهرى به جهالت سرشته چون مكه،و مردمانى جاهل چون قريش امكان پذير نخواهد بود مگر اينكه بپذيريم كه آن كتابها در اختيار او بوده و شخص عبد المطلب در سلسله اوصياء پدرانش ابراهيم و اسماعيل(ع)قرار داشته است.

عبد المطلب به رعايت صلۀ رحم،و اطعام محتاجان،و ترك ستم و سركشى فرمان مى داد و مى گفت:هيچ ستمگرى از دنيا نمى رود مگر اينكه انتقام ستمهايش را بچشد،و مى گفت:بخدا سوگند اندر پس اين دنيا،سراى پاداش كارهاست.

عبد المطلب وفاى به نذر،بريدن دست دزد،خوددارى از ازدواج با محارم و منع از زنده به گور كردن دختران را سنت نهاد،و شراب،زنا و برهنه طواف كردن گرد خانۀ خدا را ممنوع كرد. (1)همگى اينها در شريعت خاتم پيامبران(ص)آمده است.

خداوند دعاى عبد المطلب را به هنگام طلب باران براى اهالى مكه اجابت فرمود.او هر ماه رمضان را در غار حراء به عبادت مى پرداخت؛او همۀ قريش-و خاصه ابو طالب-را به رعايت جانب پيامبر خدا(ص)وصيت كرد.

موارد عبرت در تفسير آيات

خداوند بنى اسرائيل را در روزگارشان بر جهانيان برترى بخشيد آنان را در آن هنگام كه فرعون و فرعونيان با سر بريدن پسرانشان و زنده نگهداشتن دخترانشان بدترين عذاب را به آنها مى دادند نجات داد،بر جهانيان رفعت بخشيد و برتريشان مرحمت فرمود.همچنين دريا را برايشان از هم بشكافت و در كف آن راه خشك براى عبور آنها مهيا گردانيد،و از آن عبورشان داد،و فرعون و سپاهيانش آنها را تعقيب كرده قدم در همان راههاى خشكى نهادند كه بنى اسرائيل در آنها پيش مى رفتند و با بيرون آمدن آخرين شخص بنى اسرائيلى، دريا به هم آمد و خداوند فرعون و سپاهيانش را در برابر چشمهاى نگران بنى اسرائيل غرقه

ص: 325


1- -بعضى از افراد،در جاهليت،با لباسهايشان به اين بهانه كه در آنها گناه كرده اند گرد كعبه طواف نمى نمودند و به هنگام طواف يا از اهالى مكه لباسى عاريه مى گرفتند و يا عريان به گرد كعبه مى گشتند.

ساخت.سپس جسد فرعون را بر روى آب آورد كه تا به امروز در موزۀ مصر سالم باقى مانده و مايۀ عبرتى براى جهانيان باشد.

بنى اسرائيل همچنان پيش مى رفتند تا به قومى رسيدند كه بت مى پرستيدند،پس به موسى گفتند:«براى ما هم خدايى چون خدايانى كه ايشان دارند قرار بده»كه موسى(ع)به آنها فرمود:روش ايشان نابود و باطل است.آيا به غير از خدايى كه جليل است نام او،و او شما را بر جهانيان رفعت بخشيده است،خدايى ديگر برايتان بجويم؟!

پس از آن خداى تعالى به بنى اسرائيل فرمود اُسْكُنُوا الْأَرْضَ اين سرزمين را به تصرف خود درآوريد و اين خطاب در حالى بود كه آنها عمرى را بردۀ فرعون بوده حتى مالك و صاحب اختيار خودشان نبودند تا چه رسد به اينكه سرزمينى را با همه مزايايش مالك گردند.

نيز خداوند ابر را بر سرشان سايه گستر فرمود،و غذاى آسمانى(منّ و سلوى)به ايشان خورانيد،كه سلوى شامل بهترين گوشتها،و منّ شكر خالص طبيعى بود.در چنين حالتى بود كه به موسى گفتند:اى موسى!ما به يك نوع غذا بسنده نمى كنيم.از پروردگارت بخواه كه از محصولات زمين و حبوبات و سير و عدس و...آن ما را برخوردار كند،كه موسى(ع)به ايشان فرمود:به يكى از شهرها درآييد تا به خواستۀ خود برسيد.

همچنين خداوند آنها را بر جهانيان برترى داد آنگاه كه موسى(ع)آنها را به دوازده عشيره قسمت كرد و بنا به فرمان خداى تعالى عصايش را بر سنگ زد و دوازده چشمۀ جوشان آب از آن جستن كرد كه به هر عشيره آبشخورى ويژه نصيب گرديد تا تشنگى فرونشانند.

خداوند جل جلاله با موسى(ع)سى شب را وعده نهاد كه به طور سينا برود تا كتاب تورات را كه شامل شريعت و مقررات قوم بنى اسرائيل بوده به او مرحمت كند.خداوند اين ميعاد را ده روز ديگر تمديد و آن را به چهل روز كامل فرمود.اما در اين مدت سامرى (1)،رى

ص: 326


1- -«سامرى»تعريب شمرونى است،همانطور كه«عيسى»تعريب يشوع كه كلمه اى عبرى

قوم بنى اسرائيل را بعد از رفتن موسى به ميقات و مناجات در طور سينا گمراه كرد.او از زينت آلات طلاى آنها گوساله اى بر ايشان بساخت و از خاكى كه به همراه داشت و ديده بود جبرئيل بر آن پاى نهاده است در دهان آن گوساله بريخت كه بر اثر دميده شدن باد در دهان آن مجسمه صداى گوساله اى از آن برمى خاست.سامرى به آنها گفت:اين خداى شما و موسى است!!و هارون(ع)به ايشان گفت:شما مردم بدين وسيله مورد آزمايش قرار گرفته ايد.پروردگار شما خداى رحمان است.آنها در پاسخ او گفتند:تا زمانى كه موسى به نزد ما بازنگردد ،پرستش اين گوساله را ترك نمى كنيم.

خداوند،اين كار بنى اسرائيل را به موسى(ع)خبر داد.پس موسى با كمال تأسف و خشم به نزد آنها بازگشت و برادرش هارون(ع)را مورد عتاب قرار داد.هارون گفت:اى برادر!چنگ از ريش و سرم بردار.اين قوم مرا وانهاده نزديك بود مرا بكشند.

پس از آنكه بنى اسرائيل به خطاى خود پى بردند،خداوند تو به ايشان را بر اين قرار پذيرفت كه كسانى كه به گوساله پرستى روى آورده بودند،خود را در اختيار خداپرستان قرار دهند تا كشته شوند.آنان چون به اين فرمان تن دادند و تسليم امر الهى گرديدند، خداوند آنها را بخشيد.اما با همۀ شگفتى بعد از آن از موسى خواستند آنها را با خود به ميقات خداوند برده خود شاهد سخن گفتن او با خداوند باشند.اين بود كه موسى هفتاد نفر از آنها را برگزيد.آنان چون در ميقات حاضر آمدند،گفتند:مى خواهيم خداوند را آشكارا ببينيم!پس همچنانكه مى نگريستند آذرخشى ايشان را فرا گرفت(و در جاى بمردند)كه بار ديگر خداوند بنا به خواهش موسى(ع)آنها را حيات عطا فرمود،و بدين سان به توراتى كه خداى سبحان چراغ هدايتشان قرار داد تا پيامبرانشان بر اساس آن حكم كنند،ايمان آوردند.

موسى(ع)بعد از آنكه به خاطرشان آورد خداى عزّ و جلّ چه ها ارزانيشان داشته و بدان خاطر بر جهانيان برتريشان داده است،خطاب به آنان فرمود:اى قوم من!به سرزمينس.

ص: 327

مقدس(سرزمين شام)كه خداوند شما را بدان امر فرموده است وارد شويد.

گفتند:اى موسى!در آنجا قومى ستمگر و سركش وجود دارد،ما قدم به آنجا نمى گذاريم مگر آنگاه كه آنها از آنجا بيرون روند،و چون بيرون شدند،ما وارد آنجا مى شويم.

در آن هنگام دو مرد از احبار(دانشمندان)قوم خطاب به ايشان گفتند:از دروازه بر آنها درآييد،كه به محض وارد شدنتان،شما بر آنها پيروز مى شويد،و بر خدا توكل كنيد اگر مؤمن هستيد.

قوم گفتند:اى موسى!مادام كه آنها در آنجا باشند ما هرگز وارد آنجا نمى شويم.پس خودت و خدايت برويد و با آنها بجنگيد،ما همينجا در انتظار نشسته ايم!!

با دادن چنين پاسخى خداى تعالى فرمود:

فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ

مدت چهل سال تصرف آن سرزمين بر آنها حرام شد،آنها در اين مدت در بيابانهاى سينا همچنان سرگردان خواهند بود و تو اى موسى!بر ستمگران دل مسوزان.

اينها بخشى از ماجراهاى بنى اسرائيل در زمان حضرت موسى(ع)است.اما آنچه را كه از اين قوم بعد از حضرت موسى(ع)سرزده است،يكى اينكه:

برخى از ايشان بر كنارۀ درياى سرخ منزل گزيدند-و به شكار ماهى پرداختند-.از قضا ماهيهاى دريا به روز شنبه بسيار زياد بر كنارۀ ساحل پيش مى آمدند،و خداوند ايشان را از صيد در روز شنبه به خاطر رياضت نفس سركششان منع فرموده بود.آنها از اين نهى سرپيچى كرده روز شنبه به صيد ماهى پرداختند،در نتيجه خداوند آنها را به شكل ميمون مسخ نمود و هلاكشان كرد.

خداوند تعالى در ميان اوصياى حضرت موسى،داوود(ع)را قرار داد و به او زبور عطا فرمود كه چون داوود صدا به قرائت زبور و تسبيح خداوند بلند مى كرد،پژواك صدايش در كوهها مى پيچيد و پرندگان در تسبيح با او هم آوا مى شدند.خداوند آهن را در دست او نرم

ص: 328

فرمود تا از آن زره بسازد.و پس از وى سليمان(ع)را قرار داد كه باد را در اختيار او نهاد تا به فرمان وى به هر سو كه مى خواست حركت مى كرد.همچنين اجنّه را كه در درياها به كار غواصى پرداخته برايش گوهرها بيرون مى آوردند،و هيكلها و مجسمه ها،و محرابها،و كاسه هايى به بزرگى حوض،و ديگهاى بزرگ ثابت در زمين مى ساختند.

خداوند به او زبان حيوانات را آموخت طورى كه كلام مورچه را دريافت،و هدهد از مملكت بلقيس با خبرش ساخت،و از ملازمانش-آن كس كه او را بهره اى از كتاب مخصوص بود-تخت بلقيس را از يمن به مدت يك چشم برهم زدن براى او در شام حاضر كرد.

ملائكه در خدمت او بودند،و از جنيان هر كس كه از فرمان سليمان سرپيچى مى كرد با تازيانۀ عذاب او را تنبيه مى نمودند.

اجنه پس از مرگ سليمان همچنان در خدمت او به كار و فعاليت مشغول بودند تا آنگاه كه موريانه عصاى او را تهى كرد و سليمان بر زمين افتاد.

تمام اين موارد،حالات استثنايى در بنى اسرائيل و پيامبرانشان بوده است.از جمله حالات استثنايى ايشان در عهد حضرت موسى(ع)يكى اين بود كه در مورد قاتل شخص كشته شده اى بينشان اختلاف افتاد كه خداى تعالى ايشان را فرمان داد تا گاوى را سر ببرند و پاره اى از گوشت آن را بر جسد آن مقتول بزنند كه بر اثر آن،خداوند آن كشته را زنده فرمود و حقيقت امر آشكار گرديد.

و نيز از جمله داستانهاى ايشان،داستان«عزير و أرميا»است كه به ويرانۀ قريه اى كه ديوارها و سقفهايش درهم فرو ريخته،و ساكنانش جملگى مرده و درندگان اجساد آنها را خورده بودند گذر كرد،و از راه تعجب گفت:خداوند اين مردگان را چگونه زنده مى كند؟! كه خداوند او را به مدت يكصد سال بميراند و آنگاه زنده اش فرمود.صبحگاهان جان او را گرفت و شامگاهان به زندگيش بازگردانيد.فرشته اى از او پرسيد:چه مدت در خواب بودى؟

عزير نگاهى به آسمان و خورشيد كه مى رفت غروب كند انداخت و گفت:(به نظرم)

ص: 329

يك روز،يا پاره اى از آن را در خواب بودم.

فرشته گفت:بلكه مدت خواب تو صد سال بوده است!نگاهى به خوراكيت(انجير و انگور)و نوشيدنيت(شيرۀ انگور)بينداز و ببين كه طى اين سالها هيچ تغيير نكرده اند،و حالا به الاغت نظر كن و ببين كه حتى استخوانهايش از هم پاشيده و پراكنده و از بين رفته است!كه در آن هنگام خداوند اندامهاى پراكنده شده اش را در كنار هم قرار داد و گوشت بر آنها پوشانيد و زنده اش فرمود،و عزير را معلوم شد كه خداوند چگونه مردگان را زنده مى كند،و وقتى چنان ديد گفت:كاملا دانستم كه خداوند بر هر چيزى تواناست.

و از داستانهاى استثنايى ايشان بعد از حضرت موسى،داستان پيامبرانى چون زكريا و يحيى است.حضرت زكريا خداوند را بخواند و گفت:پروردگارا!استخوانهايم فرسوده شده و موى سرم سپيد گشته و زنم نازاست،و از وارثان بعد از خودم در بيم و هراسم.خودت مرا جانشينى عطا كن كه ارث بر من و آل يعقوب باشد.خداوند او را به يحيى مژده داد،نامى كه پيش از او بر كسى نهاده نشده بود،و خداوند در كودكى كتاب و داورى را به او مرحمت فرمود.

پرآوازه ترين داستان استثنايى ايشان خبر ولادت پيامبر خدا حضرت عيسى(ع)است بدون پدر از مادرش مريم،و در گهواره سخن گفتن او با قومش،و اينكه خداوند او را كتاب و حكمت مرحمت فرموده است،و آفرينش او از گل مرغى را به اذن خدا،و شفا دادن كور مادرزاد و پيس و زنده كردن مردگان،و به شكل و سيماى عيسى در آوردن بد خواه و خبر كش او را تا به جاى او به دار آويخته شود.خداوند عيسى(ع)را برگرفت و به جايگاه بلندى برد و همچنان زنده اش نگاه داشته تا آنگاه كه او را در آخر الزمان به زمين و در كنار حضرت بقيه اللّه الاعظم مهدى صاحب زمان(عج) بازگرداند.

*** همچنين براى انبياء بنى اسرائيل حالات استثنايى سراغ داريم كه در هيچ يك از پيامبرانى كه پيش از آنها بودند نديده ايم؛مانند آنچه را كه به حضرت سليمان(ع)داده شد، از كارگرى اجنّه براى او،يا به دنيا آمدن حضرت عيسى(ع)بدون پدر،و آفريدن او از گل

ص: 330

مرغى را به اذن خدا.

و نيز هيچ قومى را به سنگدلى قوم بنى اسرائيل نمى شناسيم.مردمى بدنهاد كه آيات و معجزات نه گانه را از پيامبرشان ديدند و مشاهده كردند كه وى آنان را از دريا و از ميان دوازده راه خشك شدۀ در كف آن گذرانيد و فرعون و سپاهيانش را غرق كرد.خداوند آنان را به معجزه اى كه در طول تاريخ بشر بى سابقه بوده است نجات داد،اما تا چشمشان به بت پرستان مى افتد به پيامبرشان مى گويند:اى موسى!براى ما از بت خدايى،چون بت اينان بساز!!

و يا به هنگامى كه پيامبرشان رفته تا از خداوند شريعت مورد عملشان را بياورد،به گوساله پرستى روى مى آورند!!

اينها نمونه هايى از صفات ناپسند و ذميمۀ آنهاست كه در كنارشان طرز رفتار و تفكر و روشهايى به چشم مى خورد كه ويژۀ آنها بوده و در امتهاى پيش و بعد از ايشان بى سابقه است.

دشمنان ايشان نيز چنين بوده اند؛مانند فرعون و درباريانش،و نيز اقوام و امتى كه در آن روزگار در سرزمينهاى شام ساكن بودند و مأمور به جنگ با ايشان شده بودند.

نتيجۀ تمام اين حالات و ظروف استثنايى اين شده است كه آنان نسبت به ديگر امتها،به احكام ويژه و استثنايى نياز داشته باشند،مواردى از قبيل تغيير قبلۀ آنها از كعبه به بيت المقدس،و تحريم آنچه را كه اسرائيل(يعقوب پيامبر)بر خود حرام كرده بود.و چون برخى از موقعيتها و ظروف اختصاصى آنها با از بين رفتن امتهايى كه با آنها در سرزمينهايشان مى جنگيدند،در زمان حضرت عيسى بن مريم(ع)منتفى شد،خداوند پاره اى از آنچه را كه پيش از آن بر ايشان حرام كرده بود حلال فرمود.

و چون در زمان حضرت ختمى مرتبت(ص)تمام آن ظروف استثنايى پايان يافته بود، تمام احكام استثنايى و ويژۀ آنها نيز از ميان برداشته شد؛چنانچه خداوند تعالى در سورۀ اعراف آيه 157 مى فرمايد:

اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ...

اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ...

كسانى كه آن پيامبر درس ناخوانده را كه نام و نشان و اوصافش را در نزد خود در تورات و انجيل نوشته مى يابند پيروى كنند،پيامبرى كه به معروفشان دستور مى دهد و از منكر بازشان مى دارد،و چيزهاى پاكيزه را حلالشان مى كند، و پليدى ها را حرامشان مى نمايد،تكليف گرانشان را با قيدها و زنجيرهايى كه بر آنها بوده است برمى دارد...

و بدين سبب شريعت موسى و عيسى(ع)نسخ گرديد،و فرمان رسيد كه به عمل به دين حنيف ابراهيم(ع)كه اينك خاتم پيامبران(ص)مبلّغ و مبيّن آن شده است بازگردند .و از همۀ اينها دريافتيم كه شرايع و مقررات اسلام از زمان حضرت آدم(ع)تا خاتم پيامبران(ص)يك دين واحد و متناسب با فطرت آدمى بوده،و چون آفرينش الهى را تبديلى صورت نگرفته،شرع و مقررات خداوند نيز تغيير و تبديل نيافته است.شريعت الهى با توجه به نياز مردم همعصر پيامبر زمان خود بر آن پيامبر نازل مى شده است و از اين روى است كه از آن شريعت به مقدار نياز يك خانواده،بر حضرت آدم(ع)نازل شد.در زمان ادريس(ع)به مقدارى كه ساكنان يك شهر نياز داشتند،و در زمان نوح پيامبر(ع)به مقدار احتياج ساكنان چندين شهر و ديار،دامنۀ اين شريعت وسعت يافت.همين مقدار از شريعت زمان نوح،شامل زمان ما نيز شده است چنانكه خداى تعالى مى فرمايد: شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّى بِهِ نُوحاً «از دين همان را براى شما قرار داده كه به نوح فرموده بود»و دين حنيف ابراهيم(ع)با شريعت نوح اختلافى ندارد همانگونه كه خداى سبحان مى فرمايد: وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ به اين معنى كه ابراهيم(ع)از پيروان حضرت نوح بوده است.

شريعت حضرت ختمى مرتبت(ص)نيز با دين حنيف ابراهيم(ع)اختلافى ندارد چنانكه خداوند مى فرمايد: وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً «دين حنيف ابراهيم را پيروى

ص: 331

كن»و به ما نيز فرموده است فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً «دين حنيف ابراهيم را پيروى كنيد»و شأن آدمى نسبت به شريعت الهى همانند و همسان زنبور عسل است كه خداى تعالى در غريزۀ او نهاده تا در راستايى كه خداوند براى او از نظم و ترتيبى خاص متناسب با فطرتش مقدر فرموده زيست كند،و آفرينش او از همان ابتدا كه خدايش آفريده تا به امروز تغييرى نيافته و نظام زندگى او به پيروى از غريزه اى كه خداوند به او عطا كرده و تربيتش نموده تغيير نكرده است.

همچنين نظامى كه پروردگار جهان به مقتضاى ربوبيتش براى همۀ آفريدگان و جهانيان مقرر داشته تغيير نيافته است و آدمى از اين قاعده بيرون و مستثنى نيست و او آفريده اى نو ظهور در ميان ديگر آفريده هاى خداى تعالى نمى باشد.

در اينجا مباحث ما در اين جلد از كتاب،كه خود شرح و تفصيل مطالبى است كه به طور فشرده و خلاصه در جلد اول آمده-احيانا همراه با اضافه يا تغيير بيان،به پيروى از قرآن كريم در طرح عقايد اسلام كه در جايى به اختصار،و در موردى به شرح و تفصيل،و گاه به تغيير تعبير از موردى به مورد ديگر پرداخته است-پايان مى پذيرد.

پس از انجام اين مباحث به خواست خداى تعالى در جلد سوم،تا آنجا كه در توانمان باشد به بررسى سيرۀ پيامبر خدا(ص)در مكّه با بهره گيرى از قرآن كريم و ديگر مصادر اسلامى خواهيم پرداخت.

و آخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمين

ص: 332

ص: 333

فهرست ها

اشاره

*اشخاص *آيات *ملل،قبايل و موضوعات پراكنده *احاديث *اشعار *مؤلفان *اماكن *كتب

ص: 334

ص: 335

فهرست اشخاص

«آ» آدم عليه السّلام،14،23،37،40،45،47،49، 50،52،53،54،55،57،59،60،61، 63،64،65،67،69،70،71،74،75، 77،78،82،86،87،88،98،101، 102،103،104،105،107،123،127، 129،131،326،328،331،332،333، 334،335،336،341،352

آزر،164

آصف برخيا،243

آمنه،302،317

«الف» ابراهيم عليه السّلام،13،15،16،17،23،24، 25،28،31،32،33،37،38،39،40، 45،113،159،161،163،164،165، 166،167،168،169،170،171،172، 173،174،175،176،177،180،181، 182،183،184،185،186،187،188، 189،190،191،204،255،259،264، 265،267،269،270،273،274،276، 277،281،282،296،297،300،301، 312،313،315،320،325،327،328، 329،337،342،344،345،352،353

ابرهه،293،294،295،296،297،298، 301،309،343،344

ابليس،49،50

ابن اسحاق،290،291،293

ابن عباس،38،59،88،104،273،285، 327،328

ابو ثمامۀ خزرجى،338

ابو ذر،37،54،327

ابو سعيد خدرى،338

ابو طالب عليه السّلام،18،271،304،307،308، 317،318،319،320،330،345

ابو عبد اللّه بن حديد بن عبد اللّه الاسلمى،338

احمد(حضرت رسول اكرم)صلّى اللّه عليه و آله و سلّم،250، 251،254،274،302،303،310،313، 315،323،324،342،344

اخنوخ،14،37،57،59،65،70،79، 82،83،86،87،88،89،91،93،102، 126،332،334

ص: 336

ادانه،86

ادد،273

ادريس،14،37،57،59،79،82،83، 85،86،87،88،89،91،93،97،103، 123،126،333،334،335،341،352

ارفخشد،15،109،129،132،133، 135،137،139،336

اسحاق عليه السّلام،16،23،24،25،40،161، 169،170،171،173،177،191،193، 195،269،312،337

اسد،273

اسد(پسر عمرو بن عبد مناف)،285،286

اسرائيل،177،179،191،195،198، 312،351

اسماعيل عليه السّلام،16،17،23،25،40،161، 172،173،174،175،187،188،189، 191،255،263،265،267،269،270، 271،273،276،282،291،300،311، 312،313،320،323،329،337،342، 345

اليارد(يرد)،59

الياس عليه السّلام،25،40،274،276

الياس بن مضر،271،273،313

امام باقر عليه السّلام،32،38،326

امام جعفر صادق عليه السّلام،32،39،86،311، 316

امام حسن عليه السّلام،339

امام حسن عسكرى عليه السّلام،337

انس بن مالك،338

انوش،14،57،59،61،65،67،69، 70،71،73،74،101،332،333،341

ايوب عليه السّلام،23،24،25،40،269

«ب» بركنا،86

بريده،338

بقية اللّه الاعظم(حضرت صاحب الزّمان، حضرت مهدى عليه السّلام)،337،340،350

بلقيس،237،238،242،243،349

«پ» پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم،17،18،31،55،255، 261،271،273،276،278،289،300، 302،304،309،315،316،317،318، 322،323،325،327،329،330،337، 338،339،340،342،344،353

«ت» تيم،273

«ث» ثابت،276

«ج» جبرئيل،187،220،253،347

جعفر بن محمّد عليهما السّلام،341

«ح» حارث بن عبد المطلب،291،309

حام،98،102،126،335

ص: 337

حسن بن على عليهما السّلام،341

حسن بن على عليهما السّلام،(امام عسكرى)،341

حسين بن على عليهما السّلام،341

حليمه،303،344

حنظله،263،312،320

حواء،59،63

«خ» خاتم الأنبياء(حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم)،12، 45،69،70،71،73،75،79،81،86، 91،93،103،106،126،254،258، 259،310،317،326،331،332،333، 334،341،351،352

خالد،320

خالد بن سنان،263،312

خزيمه،17،273

خزيمة بن مدركه،313،342

«د» داوود عليه السّلام،17،23،24،25،39،40،51، 52،207،233،234،236،241،269، 348

درّاج بن ربيعۀ عذرى،278

«ر» رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم،37،38،54،65،263، 305،307،311،320،338

رقيه(دختر نوفل)،317

روح القدس،248

«ز» زبير بن عبد المطلب،307،318

زكريا،17،24،25،35،40،207،243، 244،245،246،247،350

«س» ساره،187

سام،15،98،102،109،126،127، 129،131،132،133،135،139،159، 335،336

سامرى،218،219،231،232،346،347

سفّاح،319

سلمان فارسى،264،265،320،327،338

سليمان عليه السّلام،17،23،24،25،39،40، 207،233،234،235،236،237،238، 239،240،241،242،243،269،337، 349،350

«ش» شالح،15،109،135،137،139،336، 337

شعيب عليه السّلام،16،26،28،37،40،198، 199،201،202،203،204،205،228

شيبة الحمد(عبد المطلب)،288،306،344

شيث عليه السّلام،14،37،55،57،59،61،63، 64،65،67،69،70،74،81،82،83، 86،87،88،95،97،98،101،107، 331،332،333،334،335

شيطان،32،50،124،150،235،237

ص: 338

«ص» صالح عليه السّلام،15،26،36،37،42،52، 141،151،153،154،155،156،157، 158،159،201،202،297،298،299، 344

«ض» ضبّه،273

«ع» عابر،137،139،337

عباس بن عبد المطلب،319

عبد الدار،280،314

عبد العزى،281

عبد اللّه بن زبعرى،284

عبد اللّه بن عباس،319

عبد اللّه بن عبد المطلب،18،65،271،294، 317

عبد المطلب بن هاشم،17،18،65،271، 275،281،288،289،290،291،292، 293،294،295،297،298،299،300، 301،302،303،304،305،306،307، 308،309،310،311،312،315،316، 317،318،319،323،324،325،327، 329،337،343،344،345

عبد شمس،287

عبد مناف،17،271،280،281،282، 289،291،304،307،314،318،319، 343

عدنان،17،271،273

عزير،349

على بن ابى طالب(امير المؤمنين عليه السّلام)،12، 104،106،258،290،293،310،311، 318،319،326،337،338،339،341

على بن حسين عليهما السّلام،341

على بن محمد عليهما السّلام،341

على بن موسى عليهما السّلام(امام رضا)،38،341

عمران،39

عمرو العلى(هاشم)،282،285،289

عمرو بن عائذ بن عمران مخزومى،317

عمرو بن عبد مناف،285،286

عمرو بن عوف كنانى،278

عمرو بن لحى،276،277،342

عيسى عليه السّلام،12،17،23،24،25،31،33، 36،37،38،39،40،105،196،197، 198،207،245،247،248،249،250، 251،252،253،254،259،263،264، 265،269،275،312،313،320،337، 342،344،346،350،351،352

«ف» فاطمه(مادر ابو طالب)،317

فرعون،26،27،41،184،207،209، 210،211،212،213،214،215،216، 218،225،227،228،229،230،345، 346،351

«ق» قابيل،65،70،74،83،87،95،97، 98،139

ص: 339

قارون،223،224

قصى بن كلاب،17،271،278،279،280، 281،282،289،314،313،342،

قيس عيلان،273

قينان،14،57،59،65،67،69،70،71، 73،74،75،77،101،332،333،341

«ك» كالب،222

كعب بن لؤى،17،271،275،276،313، 342

كلاب،17

كنانه،17،329

كنانة بن خزيمة،271،274

كنعان بن حام،135

«ل» لامك،102

لمك،15،57،59،74،82،88،89، 95،97،98،333،334،335

لوط،16،25،28،40،161،169،170، 171،172،185،186،191،201،202

لؤى،17

«م» متوشلح،14،57،59،70،74،82،83، 86،87،88،91،93،94،95،97،102، 333،334،342

مجمّع(قصى)،278

محمد بن حسن عليهما السّلام،341

محمد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم،31،33،38،40، 104،205،251،258،263،275،286، 308،312،313،324،337،342

محمد بن على عليهما السّلام،341

محمد بن يوسف شامى،273

مريم،36،40،196،247،248،249، 250،251،252،253،350

مسيح عليه السّلام،122،196،197،250،251، 252،263

مضاض جرهمى،276

مضر،17،271،273

مطلّب بن عبد مناف،280،287،288

معتصم عباسى،264

مغيره(عبد مناف)،282،314

ملكيزدق،127،335،336

موسى عليه السّلام،17،23،24،25،26،27، 28،31،33،36،37،38،39،40،44، 45،191،195،196،198،205،207، 209،210،211،212،213،214،215، 216،217،218،219،220،221،222، 223،225،227،228،229،230،231، 232،233،254،264،275،312،313، 337،339،342،346،347،348،349، 350،351،352

موسى بن جعفر عليهما السّلام،341

مهلائيل،14،57،59،65،70،71،74، 75،77،78،79،81،332،333

مهللئيل،101،102

ص: 340

«ن» نمرود،182،183

نوح عليه السّلام،13،15،23،25،28،31،33، 36،37،38،39،40،50،52،82،88، 89،95،97،98،101،102،105،106، 107،109،111،113،114،115،116، 117،118،119،121،122،123،124، 125،126،127،129،131،135،139، 141،148،150،158،159،166،201، 202،328،333،334،335،336،352

نوفل بن عبد مناف،287

«و» وائله،329

ورقة بن نوفل،317

«ه» هاجر،187،188،276،312

هارون عليه السّلام،23،24،25،40،44،212، 213،218،219،228،229،231،233، 269،339،347

هارون(پسر عمران)،248،253

هاشم بن عبد مناف،17،271،282،283، 284،285،286،287،289،301،305، 314،315،319،343

هامان،209

هرمس،87

هود عليه السّلام،15،26،37،52،141،143، 145،146،147،148،150،159،201، 202،297،344

«ى» يارد،101،102

يافث،98،102،126،335

يحيى عليه السّلام،17،24،25،40،207،243، 244،245،247،350

يرد،14،57،59،65،70،74،75،77، 78،81،82،86،87،88،332،333، 341

يسع،25،40،45،337

يعقوب عليه السّلام،16،23،24،25،40،161، 169،170،177،179،191،193،195، 197،198،269،312،351

يوارد،333

يوسف عليه السّلام،24،25،40

يوشح،222

يونس عليه السّلام،23،25،40،52،269

ص: 341

فهرست آيات

رديف\آيۀ كريمه\سوره و آيه\صفحه

1\ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا... \حديد\25\3

2\ إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا... \فصلت\30-33\3

3\ وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ يُفَرِّقُوا... \نساء\152\3

4\ سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ... \حديد\21\4

5\ وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ... \حديد\19\4

6\ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ \نساء\165\11

7\ إِنَّ اللّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ... \آل عمران\33\23

8\ اَللّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النّاسِ... \حج\75\23

9\ إِنّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ... \نساء\163-165\23

10\ وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ... \آل عمران\81\24

11\ وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى قَوْمِهِ... \انعام\83-86 و 89\24

12\ ...فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ \نحل\35\24

13\ وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ... \نحل\24\24

14\ قُولُوا آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى... \بقره\136\25

15\ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ... \حديد\25\25

16\ وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً \اعراف\65 و هود\50\26

17\ وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً \اعراف\85 هود\84 عنكبوت\36\26

18\ وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً \اعراف\73 هود\61 نمل\45\26

ص: 342

19\ وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا إِلى... \زخرف\46\26

20\ وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها... \سبأ\34\26

21\ وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ \نور\54 و عنكبوت\18\26

22\ فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ... \احقاف\35\27

23\ وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى تِسْعَ آياتٍ بَيِّناتٍ فَسْئَلْ \اسراء\101\27

24\ وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلاّ لَها مُنْذِرُونَ \شعراء\208\27

25\ إِنّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً... \فاطر\24\27

26\ وَ أَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ... \نمل\12 و 13\27

27\ وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ... \حج\42-45\28

28\ وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً... \رعد\38\28

29\ وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا... \غافر\78\28

30\ يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً*... \احزاب\45 و 46\29

31\ قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا... \اسراء 88-95\29

32\ وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ كَافَّةً لِلنّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً \سبأ\28\29

33\ وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ... \حج\52\32

34\ وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلاّ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ \انعام\48 كهف\56\33

35\ إِنّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ... \فاطر\24\33

36\ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ... \حديد\25\34

37\ أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً \اسراء\92\35

38\ قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قالَ آيَتُكَ أَلاّ تُكَلِّمَ النّاسَ... \مريم\10\35

39\ وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها... \يوسف\105\35

40\ فَأَنْجَيْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِينَةِ وَ جَعَلْناها آيَةً لِلْعالَمِينَ \عنكبوت\15\36

41\ وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً... \مؤمنون\50 انبياء\91\36

42\ وَ أَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فِي... \نمل\12\36

43\ ...وَ ما كُنّا مُعَذِّبِينَ حَتّى نَبْعَثَ رَسُولاً \اسراء\15\40

44\ فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِيَةً \الحاقّة\10\41

45\ ...وَ مَنْ يَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ... \جن\23\41

46\ وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ... \يونس\47\41

ص: 343

47\ ما أَنْتَ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقِينَ*... \شعراء\154-156\42

48\ فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِينَ \شعراء\157\42

49\ فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ... \شعراء\158\42

50\ وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ... \بقره\23 و 24\43

51\ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاّ بَشَراً رَسُولاً \اسراء\93\44

52\ اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي... \مائده\3\45

53\ ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً... \نحل\123\45

54\ وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً... \بقره\30-37\49

55\ وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ...*... \طه\115 و 122\49

56\ إِنَّ اللّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ... \آل عمران\33\50

57\ أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ... \انعام\89\51

58\ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً \بقره\30\51

59\ يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ \ص\26\51

60\ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ \اعراف\69\52

61\ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ \اعراف\74\52

62\ ...اُذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ... \اعراف\69\52

63\ وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ... \اعراف\74\52

64\ عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ... \اعراف\129\52

65\ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً \بقره\30\52

66\ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى \اعلى\1\53

67\ وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها \بقره\31\53

68\ وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ... \حديد\19\85

69\ وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا*... \مريم\56 و 57\85

70\ وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ... \آل عمران\81 و 82\103

71\ وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ... \آل عمران\81\104

72\ أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلى... \آل عمران\23\104

73\ قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللّهُ... \آل عمران\29\105

74\ قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَ... \آل عمران\31\105

ص: 344

75\ قُلْ أَطِيعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللّهَ... \آل عمران\32\105

76\ فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا... \آل عمران\61\105

77\ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ... \آل عمران\71\106

78\ وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ \آل عمران\81\106

79\ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ \بقره\146 انعام\20\106

80\ وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِيمَ وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا... \حديد\26\113

81\ وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ... \عنكبوت\14\113

82\ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ*... \مؤمنون\23-25\113

83\ ...قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ*... \شعراء\106-108\114

84\ قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ*... \شعراء\111-116\114

85\ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ... \يونس\72\114

86\ قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ... \هود\28-33\115

87\ قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلاً وَ نَهاراً*... \نوح 5-28\115 و 116

88\ وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا وَ لا تُخاطِبْنِي فِي... \هود\37-48\117 و 118

89\ وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقِينَ*... \صافّات\71-88\119

90\ تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها... \هود\49\119

91\ يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِينَ*... \هود\42\125

92\ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ... \هود\47\125

93\ وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ... \احقاف\21-25\145

94\ وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ... \هود\50-55\146

95\ وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ... \مؤمنون\33-41\147

96\ وَ إِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ... \اعراف\65-72\147 و 148

97\ كَذَّبَتْ عادٌ فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ*... \قمر\18-20\149

98\ وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ... \نمل\45-47\153

99\ كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ* إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ \شعراء\141-155\153 و 154

100\ وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ... \هود\61-68\154 و 155

101\ وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ... \اعراف\73-79\155 و 156

102\ وَ كانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ... \نمل\48-53\157

ص: 345

103\ وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ*... \شعراء\69-82\163

104\ وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً... \انعام\74-81\164

105\ وَ إِبْراهِيمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِكُمْ... \عنكبوت\16-18 و 24 و 25\165

106\ سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ*... \صافات\79 و 83-98\166

107\ وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا بِهِ عالِمِينَ*... \انبياء\51-70\167

108\ أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللّهُ... \بقره\258\168

109\ فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ... \عنكبوت\26-27 و 31 و 32\169

110\ وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ... \هود\69-76\170

111\ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ*... \ذاريات\24-37\170 و 171

112\ كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ*... \شعراء\160-173\171 و 172

113\ وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي... \ابراهيم\35-37 و 39-41\172 و 173

114\ وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ... \حج\26 و 27 و 78\173

115\ وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي... \بقره 124-129\174

116\ وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ*... \صافات 99-107\175

117\ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْراهِيمَ وَ ما أُنْزِلَتِ... \آل عمران 65 و 67 و 68 و 95\176

118\ ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً... \نحل\123\176

119\ وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ... \نساء\125\176

120\ وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاًّ... \انبياء\72 و 73\177

121\ أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ... \مريم\58\177

122\ فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ وَهَبْنا... \مريم\49 و 50\177

123\ فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ \انبياء\61\181

124\ إِنِّي بَرِيءٌ مِمّا تُشْرِكُونَ*... \انعام\78\181

125\ أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ*... \انبياء\62\182

126\ إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظّالِمُونَ \انبياء\64\182

127\ حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ*... \انبياء\68\182

128\ أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللّهُ الْمُلْكَ \بقره\258\182

129\ قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ \صافات\97\182

130\ فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ... \عنكبوت\24\182

ص: 346

131\ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ \بقره\258\183

132\ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ \بقره\258\183

133\ فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ \بقره\258\183

134\ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ \بقره\258\183

135\ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ \انعام\91\184

136\ يا أَيُّهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ... \حج\73\184

137\ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ \حج\73\184

138\ وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ \صافات\133\185

139\ فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ... \عنكبوت\26\185

140\ قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها... \عنكبوت\32\185

141\ فَلَمّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى... \هود\74-76\185

142\ قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً \عنكبوت\32\186

143\ إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوّاهٌ مُنِيبٌ \هود\75\186

144\ رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ... \ابراهيم\37\187

145\ رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي \ابراهيم\40\188

146\ رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ \بقره\128\188

147\ إِنَّ اللّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ \بقره\132\189

148\ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرِينَ \صافات\102\189

149\ يا إِبْراهِيمُ* قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا \صافات\105\189

150\ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً \آل عمران\95\189 و 353

151\ وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ... \بقره\124\190

152\ وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ*... \حج\26\190

153\ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ \هود\69\190

154\ كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنِي إِسْرائِيلَ إِلاّ ما حَرَّمَ... \آل عمران\93\195

155\ وَ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِي إِسْرائِيلَ \اسراء\2\195

156\ وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَلا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ... \سجده\23\195

157\ ...يا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ... \آل عمران\45 و 49\196

158\ وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَ قَدْ... \صف\5\196

ص: 347

159\ إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا... \مائده\44\196

160\ وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي... \صف\6\197

161\ وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا... \هود\84-95\201

162\ قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ... \اعراف\88 و 89\203

163\ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا،أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا \اعراف\88\204

164\ وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ... \قصص\7-13\209

165\ إِذْ قالَ مُوسى لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ ناراً سَآتِيكُمْ... \نمل\7-12\210 و 211

166\ ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى بِآياتِنا إِلى... \اعراف\103-135\211 و 212

167\ فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنّاتٍ وَ عُيُونٍ*... \شعراء\57-66\215

168\ وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ... \يونس\90-92\215

169\ وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ... \اعراف\138-140 و 160-164 و 166\216 و 217

170\ يا بَنِي إِسْرائِيلَ قَدْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ وَ واعَدْناكُمْ... \طه\80-98\219

171\ وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ... \بقره\51 و 54-57\220

172\ وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِمِيقاتِنا... \اعراف\155\221

173\ وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ... \بقره\61\221

174\ وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ... \مائده\20-26\222

175\ إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ... \قصص\76-81\223

176\ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوّابٌ*... \ص\17-20 و 26\233

177\ وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنّا فَضْلاً يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ... \سبأ\10 و 11\233 و 234

178\ وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنّا... \انبياء\79 و 80\234

179\ وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ*... \ص\30 و 35-38\234

180\ وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلّهِ... \نمل\15-24 و 27-44\234 و 235 و 236

181\ وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ... \سبأ\12-14\238

182\ كهيعص* ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيّا*... \مريم\1-15\244

183\ هُنالِكَ دَعا زَكَرِيّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ... \آل عمران\38-41\245

184\ وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها... \مريم\16-33\247 و 248

185\ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ... \آل عمران\42-45\249

186\ وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ... \صف\6\250

ص: 348

187\ فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ وَ كُفْرِهِمْ بِآياتِ اللّهِ وَ قَتْلِهِمُ... \نساء\155-158\251

188\ ...قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلى فَتْرَةٍ... \مائده\19\257

189\ يس* وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ* إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ*... \يس\1-3 و 6\257

190\ وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ كَافَّةً لِلنّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً... \سبأ\28\258

191\ وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ... \شورى\17\258

192\ وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ... \مريم\54 و 55\269

193\ إِنّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ... \نساء\163\269

194\ لِإِيلافِ قُرَيْشٍ*... \قريش\287

195\ أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ*... \فيل\298

196\ وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ... \هود\61-63 و 66 و 68\298

197\ أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ* إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ*... \فجر\6-9\299

198\ وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا \عنكبوت\69\300 و 327

199\ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ \انفال\41\311

200\ أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ \توبه\19\311

201\ وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ \نساء\22\311

202\ وَ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ... \نساء\38\320

203\ وَ قالُوا إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ \انعام\29\321

204\ وَ قالُوا ما هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ... \جاثيه\24\321

205\ ...وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ... \هود\7\321

206\ وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ... \يس\78 و 79\321

207\ وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا... \نحل\58 و 59\322

208\ وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ* وَ كانُوا... \واقعه\46-48\322

209\ وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ... \آل عمران\81\324

210\ قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً \آل عمران\95\325

211\ وَ تَقَلُّبَكَ فِي السّاجِدِينَ \شعراء\219\325

212\ ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً \نحل\123\325

213\ وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ... \نساء\125 انعام\161\325

214\ وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمّا... \زخرف\26-28\328

ص: 349

215\ وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ \شعراء\214\337

216\ رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ... \بقره\128\342

217\ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ \صف\6\344

218\ اُسْكُنُوا الْأَرْضَ \اسراء\104\346

219\ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ... \مائده\26\348

220\ اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ... \اعراف\157\351 و 352

221\ شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّى بِهِ نُوحاً \شورى\13\352

222\ وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ \صافات\83\352

223\ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً \نساء\125\352

ص: 350

فهرست ملل،قبايل و موضوعات پراكنده

«آ» آل ابراهيم،40،50

آل داوود،238،239

آل عمران،23،40،50

آل فرعون،209،212

آل يعقوب،244،247،350

«الف» ابابيل،294،298

اماميه،330

«ب» بنى اسرائيل،12،13،16،17،27،37، 105،191،195،196،197،205،207، 211،213،214،215،216،217،218، 227،228،230،231،232،233،249، 250،253،254،340،345،346،347، 348،349،350،351

بنى عباس،123،319

بنى مخزوم،285

بنى هاشم،329

«ث» ثمود،26،28،42،52،150،153،154، 155،156،158،159،202،203،296، 297،298،299،343،344

«ج» جرهم،188،276،282

جنگ احد،338

جنگ تبوك،312

«ح» حوض كوثر،339

«خ» خزاعه،276،278،282،313

خوارج،330

«ر» روز رستاخيز،313

روز قيامت،34،166،232،315،323، 340

ص: 351

«س» سواع(بت)،117،123

«ع» عاد،26،28،52،145،146،147،148، 149،150،156،158،296،297،299، 343،344

عام الفيل،275

«غ» غزوۀ تبوك،158،312

«ق» قابيليان،64،82،86،88،94،332،335، 337،341

قريش،43،44،126،278،279،280، 282،283،284،285،286،287،288، 289،292،293،295،301،304،305، 306،309،310،311،314،315،329، 343،344،345

«ك» كنعانيان،185

«م» مرجئه،330

مضر،306

معتزله،330

«ن» نسر(بت)،117،123

«و» ود(بت)،117،123

«ه» هبل(بت)،277،342

هندو،184

«ى» يعوق(بت)،117،123

يغوث(بت)،117،123

ص: 352

فهرست احاديث

رديف\متن حديث يا روايت\معصوم\صفحه 1\لا تخلو الارض من قائم للّه بحجّة،اما ظاهرا...\امير المؤمنين عليه السّلام\12 2\نبى كسى است كه(دستورات خدا را)در خواب...\امام صادق عليه السّلام\32 3\(حديث در تعداد انبيا)\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\37 4\اولو العزم را از آن روى چنين ناميده اند كه...\امام رضا عليه السّلام\38 5\سرور انبيا و پيامبران پنج نفرند كه...\امام صادق عليه السّلام\39 6\خداوند هيچ پيامبرى را مأموريت نداد مگر...\امام صادق عليه السّلام\39 7\(حديث در نخستين نبى و تعداد رسولان)\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\54 8\روز جمعه سيد روزها و عظيم ترين آنها نزد...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\54 9\(حديث در محل دفن حضرت آدم عليه السّلام)\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\55 10\مسجد سهله-در كوفه-خانۀ ادريس...\امام صادق عليه السّلام\86 11\خداوند،آدم و پيامبران بعد از او را...\امير المؤمنين عليه السّلام\104 12\خداوند رسول گرامى اسلام را در فاصلۀ...\امير المؤمنين عليه السّلام\258 13\او نبيّى بوده كه قومش...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\263 14\مضر را ناسزا نگوييد كه...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\273 15\اى على!عبد المطلب در دوران جاهليت پنج سنت...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\311 16\خداوند در روز قيامت جدّ من عبد المطّلب را...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\315 17\خداوند ايشان را در نيكوترين مأمنها به امانت...\امير المؤمنين عليه السّلام\326 18\زمين از حجتى كه برپا دارندۀ دين خدا باشد خالى...\امير المؤمنين عليه السّلام\326 19\(حديث در چگونگى وجود حضرت رسول در زمان آدم)\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\328 20\خداى عزّ و جلّ از فرزندان ابراهيم،...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\329

ص: 353

21\اين،برادر و وصىّ و جانشين من در...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\338 22\وصىّ من،و راز نگهدار من،...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\338 23\نخستين كسى كه از اين در وارد...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\338 24\هر پيامبرى را وصىّ و وارثى بوده است؛...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\338 25\انت منّى بمنزلة هارون من...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\339 26\انّى تارك فيكم الثّقلين...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\339 27\لا يزال هذا الدّين قائما حتّى...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\340 28\لا يزال امر النّاس ماضيا...\رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم\340

ص: 354

فهرست اشعار

ابوكم قصىّ كان يدعى مجمّعا به جمع اللّه القبائل من فهر

278 عمرو العلى هشم الثريد لقومه و رجال مكة مسنتون عجاف

و هو الذي سنّ الرحيل لقومه رحل الشّتاء و رحلة الأصياف

285 و الخالطون فقيرهم بغنيّهم حتى يصير فقيرهم كالكافى

286 يا حابس الفيل بذى المغمس حبسته كأنّه مكوّس

فى مجلس تزهق فيه الأنفس

295 طارت قريش اذ رأت خميسا فظلت فردا لا أرى أنيسا

و لا أحسّ منهم حسيسا إلاّ اخا لى ماجدا نفيسا

مسوّدا فى اهله رئيسا

295 انّ للبيت لربا مانعا من يرده بأثام يصطلم

رامه تبّع فيمن جندت حمير و الحى من آل قدم

فانثنى عنه و فى اوداجه جارح امسك منه بالكظم

قلت و الأشرم تردى خيله انّ ذا الأشرم غرّ بالحرم

نحن آل اللّه فيما قد مضى لم يزل ذاك على عهد ابرهم

نحن دمّرنا ثمودا عنوة ثم عادا قبلها ذات الإرم

نعبد اللّه و فينا سنّة صلة القربى و ايفاء الذمم

ص: 355

لم تزل للّه فينا حجّة يدفع اللّه بها عنّا النّقم

295 و 296 نحن آل اللّه فى ما قد مضى لم يزل ذاك على عهد ابرهم

لم تزل للّه فينا حجة يدفع اللّه بها عنّا النقم

301 الحمد للّه الذي اعطانى هذا الغلام الطّيّب الأردان

أعيذه بالبيت ذى الاركان من كلّ ذى بغي و ذى شنآن

و حاسد مضطرب العنان

302 انت الذي سمّيت فى الفرقان في كتب ثابتة المبان

احمد مكتوب على اللسان

303 لا همّ أدّ راكبى محمّدا أدّه الىّ و اصطنع عندي يلدا

انت الذي جعلته لى عضدا لا يبعد الدّهر به فيبعدا

انت الّذى سمّيته محمّدا

303 بشيبة الحمد اسقى اللّه بلدتنا و قد فقدنا الكرى و اجلوّذ المطر

منّا من اللّه بالميمون طائره و خير من بشّرت يوما به مضر

مبارك الأمر يستسقى الغمام به ما فى الأنام له عدل و لا خطر

306 أوصيك يا عبد مناف بعدى بمفرد بعد أبيه فرد

فارقه و هو ضجيع المهد فكنت كالأمّ له فى الوجد

تدنيه من أحشائها و الكبد فأنت من أرجى بنىّ عندي

لدفع ضيم أو لشدّ عقد

307 اوصيك أرجى اهلنا بالرفدى يا بن الذي غيبته فى اللحد

بالكره منّى ثمّ لا بالعمدى و خيرة اللّه يشا فى العبد

307 إنّ للبيت ربّا مانعا من يرده بأثام يصطلم

309

ص: 356

انت الّذى سمّيت فى الفرقان فى كتب ثابتة المثانى

احمد مكتوب على اللسان

310 على غفلة يأتى النّبى محمّد فيخبر أخبارا صدوقا خبيرها

313 اوصيت من كنيته بطالب بابن الذي قد غاب ليس آئب

318 انت الذي سمّيت فى الفرقان فى كتب ثابتة المبانى

324 نحن آل اللّه فى ما قد مضى لم يزل ذاك على عهد إبرهم

لم تزل للّه فينا حجّة يدفع اللّه بها عنّا النّقم

324 و 325 يا رب ان المرء يمنع رحله فامنع رحالك

343 طارت قريش اذ رأت خميسا فظلت فردا لا ارى انيسا

343

ص: 357

فهرست مؤلفان

«الف» ابن ابى الحديد،338

ابن اثير،59،78،81،131،263،338

ابن جوزى،104

ابن حبيب،284

ابن سعد،54،59،88،89،273،279، 282،283،289،294،303،308،309، 338،339

ابن عساكر،121،124،302،303،338

ابن كثير،59،104،121،185،263،276، 277،302،303،328

ابن ماجه،127،338

ابن هشام،127،264،265،288،290، 294،317

ابو حيان،106

ابو نعيم،264،265

احمد بن حنبل،38،54،264،265،327، 329،338،339

«ب» بخارى،338

بلاذرى،275،277،287،305،306

بيهقى،303

«ت» ترمذى،329،339

«ح» حاكم،338

حموى،121،125،264

«ز» زبيدى،338

زينى دحلان،281

«س» سبط بن جوزى،60،63،304

سيد سامى البدرى،121،123

سيوطى،38،39،106،121،185،328، 329

ص: 358

«ش» شيخ صدوق،311

شيخ طوسى،295

شيخ مفيد،295

«ط» طبرانى،338

طبرى،54،59،70،77،78،81،86، 87،88،93،94،97،104،121،185، 288،290،291،338

طيالسى،338

«ق» قرطبى،104،185،285،286

«م» مجلسى،38،121،263

محمد عبده،258

مسعودى،60،63،65،69،131،135، 263،295،329،330

مسلم،329،338

«ن» نسائى،339

«و» واقدى،308

«ى» يعقوبى،39،40،59،60،63،64،65، 70،74،77،81،82،88،97،98،127، 132،135،139،270،273،274،275، 276،279،282،283،293،294،305، 306،307،315،316،318،319

ص: 359

فهرست اماكن

«آ» آراراط،122

آشور،122

آفريقا،288

«الف» احقاف،145،149

ارم،297،299

اصفهان،327

ام القرى،300،312،320

اورارطو(آراراط)،122

اوربيل،122

اورشليم،122

اوركلدانيين،122

ايران،288،296،343

«ب» بابل،78،122،125،184

بغداد،123

بيت اللّه الحرام،187،189،190،270، 276،279،281،284،296،312،313، 315،320

بيت المقدس،248،351

بيروت،54،63،64،70،88،89،98، 127،131،132،273،275،283،288

بين النهرين،123

«ت» تبوك،203

«ج» جزيرۀ ابن عمر،121

جزيرة العرب،264،277،288،320

جودى،121

«چ» چاه زمزم،276،283،290،293،307، 309،311،315،318،319،343

«ح» حبشه،287،288،293،295،343

حجون،282

ص: 360

حضر موت،149

حله،125

خيره،123

«خ» خيبر،318

«د» دار الندوه،278،280،284،314،315

درياى سرخ،203،348

درياى و إن،121

«ذ» ذى مغمس،295

«ر» رود ارس،121

رود دجله،121،123،125

رود فرات،121،122،123،125

روم،264،296

«س» سبأ،242

سواد،125

«ش» شام،158،185،187،203،233،277، 284،286،287،288،291،304،327، 343،348،349،351

شوش،78

«ص» صحراى سينا،17،207،216،228،230، 231،347،348

«ط» طائف،322

طور،218،231،232

«ع» عراق،55،122،127،287،327

عرفات،189

عمان،149

عموريه،264

«غ» غار حرا،309،310

غار گنج،82،98،331،334،335

غزه،284

«ف» فاران،187

فلسطين،191

«ق» قاهره،293

«ك» كسكر،125

كعبه،16،53،54،64،161،172،174، 187،188،189،190،277،278،279،

ص: 361

280،283،293،294،295،302،306، 307،310،318،343،345،351

كوفه،78،86،125

كوه آرارات،121

كوه ابو قبيس،294

كوه صفا،188،294

كوه كوفان،122

كوه مروه،188،294

«م» مدائن،123

مدين،28،201،202،203،204،228

مدينه،158،338

مزدلفه،280

مسجد سهله،86

مسجد كوفه،121،124

مصر،131،184،197،221،228،258، 263،275،346

مكه،53،64،173،187،188،191، 258،259،269،270،271،274،276، 277،278،279،281،283،284،285، 287،288،289،293،294،295،300، 301،309،312،313،314،320،322، 323،342،343،344،345،353

منا،189،279،283

موصل،121،327

«ن» نجف،121،122،123

«و» وادى القرى،203

«ى» يمن،267،270،286،287،288،296، 343

ص: 362

فهرست كتب

«الف» اثبات الوصيه،330،337

اخبار الزمان،63،64،70،74،78،81، 82،88،89،93،97،131،270،334

استبصار،330

استيعاب،338

اسد الغابه،338،339

اصول كافى،32،39،316

امالى،295

امتاع الاسماع،158

انجيل،19،37،38،176،198،250، 253،328،352

انساب الاشراف،275،277،279،284، 287،302،303،305،306،319

«ب» بحار الانوار،38،121،263،294،295، 306،307،308،311،312،316،327

بحر المحيط،106

«ت» تاريخ ابن اثير(الكامل فى التاريخ)،59،78، 81،131،263،338

تاريخ ابن عساكر،121،124،302،303، 338

تاريخ ابن كثير،59،263،276،277،302، 303 تاريخ الخميس،263

تاريخ طبرى،54،59،70،78،81،87، 88،94،97،288،290،291،338

تاريخ يعقوبى،40،59،64،65،70،74، 77،81،82،88،97،98،126،127، 131،132،135،139،270،273،274، 275،276،279،282،283،294،305، 306،315،316،318،319

تفسير ابن كثير،104،121،328

تفسير سيوطى،39،328،329

تفسير طبرى،104،121

تفسير قرطبى،104،286

تورات،15،19،37،38،81،86،98، 99،101،102،121،122،176،195،

ص: 363

196،198،231،232،245،246،247، 250،251،252،254،328،346،347، 352

«ح» حلية الاولياء،338

«خ» خرائج،312

خصائص،339

خصال،38،39،311

«د» در المنثور،106،121،339

دلائل النبوة،264،265،303

دو مكتب در اسلام،312

«ذ» الذّريعة،337

«ر» روضه كافى،121،122

رياض النضره،338

«ز» زاد المسير فى علم التفسير،104

«س» سبل الهدى و الرشاد،273،274،275، 276،282

سنن ابن ماجه،127

سنن ترمذى،329،339

سيره نبويه،284

سيرۀ ابن هشام،127،264،265،284، 288،290،293،294،317

سيرۀ حلبيه،263،274،275،280،281، 282،283،284،304،305،318،319

سيرۀ نبويه،275،281،282،283،304، 305،319

«ش» شرح نهج البلاغه(ابن ابى الحديد)،338

شرح نهج البلاغه(محمد عبده)،258

«ص» صحيح بخارى،338

صحيح ترمذى،329

صحيح مسلم،329،338

الصفوة،330

«ط» طبقات ابن سعد،54،59،88،89،273، 279،282،283،289،294،303،308، 309،338،339

«ع» عيون اخبار الرضا عليه السّلام،38

«غ» الغيبه،330

ص: 364

«ف» فتح البارى،127،273

فرهنگ فارسى معين،87

فضائل كنز العمال،338

«ق» قاموس كتاب مقدس،179،346

قرآن،6،7،8،11،13،14،15،16، 17،19،29،30،31،32،33،36،37، 43،45،51،83،85،98،102،103، 111،113،139،141،143،151،153، 161،163،183،185،186،193،197، 199،207،248،251،252،257،263، 269،298،299،304،322،327،353

«ك» كنز العمال،127،273

«ل» لباب التأويل فى معانى التنزيل،106

لسان العرب،286

«م» مجالس،295

مجمع الزوائد،338

المحبّر،284

مرآة الزمان،63،64،69،73،77،81، 88،93،270،333

مرآة العقول،121

مروج الذهب،63،65،69،73،81،87، 88،93،97،135،263،289،294، 295،296،303،304،318،319،320، 329،330

مستدرك الصحيحين،339

مستدرك حاكم،338

مسند احمد،38،54،264،265،327، 329،338،339

معالم المدرستين،312،330،337

معانى الاخبار،38

معجم البلدان،121،125،149،203،264

معجم الفاظ قرآن كريم،32

معجم الكبير،338

المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم،299

معجم الوسيط،32

مغازى الواقدى،158

مفردات راغب،31،36

المقالات فى اصول الديانات،330

موسوعۀ اطرف الحديث عن أمجاد السادة المتقين،338

«ن» نهاية اللغة،38

نهج البلاغه،12،326،327

ص: 365

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109