اضطراب و نگرانی عامل بیماری های روانی : شناخت، پیشگیری، عوامل، آثار و درمان

مشخصات کتاب

عنوان و نام پديدآور : اضطراب و نگرانی عامل بیماری های روانی : شناخت، پیشگیری، عوامل، آثار و درمان/محمدحسین حق جو

مشخصات نشر : [قم]: انصارالمهدی (عج)، 1381

مشخصات ظاهری : 97 ص.

فروست : روانشناسی جوان؛ 5

معارفی از قرآن و عترت (ع)؛ 35

وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)

يادداشت : چاپ دوم

شماره کتابشناسی ملی : 3258255

اشاره

روانشناسى اسلامى

اضطراب و نگرانى

(عامل بيمارى هاى روانى)

(شناخت، پيشگيرى، عوامل، آثار و درمان)

محمّدحسين حقجو

ص: 1

بنام خدا، بياد امام مهدى

روزنانه از طريق نامه، تلفن و مراجعه حضورى شاهد قربانى چهره هاى ارزشمند جامعۀ انسانى هستيم، گاه برآيند يك رفتار نابهنجار ضايعاتى بهمراه داشته كه قلب انسان دردمند و دلسوز را آتش مى زند، چه گفتگوهاى تلفنى كه منجر به گريه دوجانبه شده، چه نامه هايى كه آثار قطرات اشك نويسنده جوان و نوجوان بر صفحۀ كاغذ او، لرزه را بر اندام انسان مستولى مى كند. گاه بهم خوردن تعادل روحى پدر، مادر، معلم، دوست، دختر، پسر و... جان و روح و فكر يك انسان را متلاشى كرده است. گاه حاصل عصبانيت و خشم، يك عمر ندامت و پشيمانى شده است. گاه اضطراب و نگرانى بنياد خانواده ها را از هم گسسته است، گاه يك اضطراب و ناراحتى ساده تلاشهاى يك مجموعه را براى رشد يافتن فرد يا افرادى بى ثمر كرده است.

دست آورد اين مشكل روحى معمولاً در جوامع بشرى زياد است و گاه در گوشه وكنار ميهن اسلامى و انقلابى شاهد آنيم و آثار شوم آن در اعضاء مختلف جامعه بويژه جوانان عزيز بارها خواب، راحتى و غذا را از حقير گرفته است.

بر اساس فراگيرى اين مشكل بويژه در بين نسل جوان بر آن شدم كه مباحثى را از منابع علمى روانشناسى تهيه و به نورانيت قرآن و روايات آميخته سازم و تقديم عزيزان نمايم.

اگر چه كارى نو در لابلاى نشريات و مطبوعات اسلامى مى باشد و طبعاً خالى از كاستى ها و اشكالات نخواهد بود كه اهل نظر از تذكرات دريغ نخواهند فرمود ولى تلاش بر آن بوده كه در حد توان، مطالب ساده و كاربردى مطرح گردد، تا همگان بتوانند از مطالعه آن بهره مند گردند.

برخى گمان مى كنند كه صرف دانستن، كافى است. امّا اينطور نيست، بلكه تكرار و استمرار در دانش همراه با عمل به ثمر خواهد نشست.

ص: 2

در پايان، از عزيزانى كه در تنظيم اين اثر نگارنده را يارى و تذكرات لازمه را مبذول فرمودند، كمال تشكر را دارم اميد است در پيشگاه خداى متعال مأجور باشند.

والسلام

تابستان 1374

حوزه علميه قم - محمد حسين حق جو

ص: 3

چكيدۀ مطالب

معمولاً خانواده ها به بيمارى هاى جسمى آگاهى بيشترى نسبت به بيمارى هاى روحى دارند. خانواده از آنجا كه تا حدودى به بيمارى جسمى آشناست و عواقب بروز بيمارى در جسم را توسط اطبّاء، وسائل ارتباط جمعى، و مقالات علمى فرا گرفته است، لذا نسبت به بيمارى هاى جسم خود و ديگران حساسيت لازم را تا حدى نشان مى دهد.

آنچه در اينجا بعنوان خلأ و كمبود، مورد نظر بحث ماست اين است كه خانواده ها نسبت به بيمارى هاى روحى، توجّه زيادى از خود نشان نمى دهند. تلاش در اين است كه توسط مقالاتى چند، خانواده ها با بيمارى هاى مختلف روحى آشنا شوند و آثار و عواقب بيمارى روح را چون بيمارى جسم بشناسند.

خانواده بايد به آن سطح علم و آگاهى برسد كه همانگونه وقتى فرزندش دچار بيمارى جسمى مى شود او را به پزشك مى رساند و هزينه و صرف وقت برايش اصلاً مهم نيست، نسبت به بيمارى روح نيز به چنين بينشى برسد و همينگونه از خود حساسيت نشان دهد. زيرا خطر بيمارى هاى روحى، كمتر از بيمارى هاى جسمى نيست، بلكه در موارد خاص و پيشرفته بيمارى هاى روحى، جسم انسان نيز دچار بيمارى مى شود و تحت تأثير فشار عصبى قرار مى گيرد.

چند سؤال

1 - برخورد خانواده با بيمارى جسم به چه صورت مى باشد؟

2 - چه عواملى موجب آگاهى خانواده نسبت به بيمارى هاى جسمى شده اند؟

3 - چرا در مقابل بيمارى هاى روح چون بيمارى جسم حسّاس نمى باشيم؟

4 - بيمارى هاى روحى از چه نظر مهم مى باشند؟

5 - آگاهى خانواده از بيمارى هاى روحى چقدر مهم است؟

6 - چه عواملى باعث تقويت بنيۀ علمى خانواده مى شود؟

7 - غذاى روح به چه چيزهايى اطلاق مى شود؟

8 - اضطراب چيست؟

9 - اضطراب چه نقشى در پيدايش بيمارى جسم دارد؟

10 - چرا برخى از مطرح كردن بيمارى روحى خجالت مى كشند؟

ص: 4

1 - شناخت بيمارى هاى جسمى

اشاره

اصولاً خانواده ها نسبت به بيمارى هاى جسمى، شناخت لازم را دارند. بوسيلۀ مطالعه مقالات علمى تبليغات وسائل ارتباط جمعى و آموزشها، مراجعه به پزشك متخصص نسبت به بيمارى هاى جسمى تا حدودى آگاهى داشته و روش برخورد با آن را مى دانند.

همين علم و آگاهى و شناخت مسائل و مشكلات و بيمارى هاى جسمى باعث مى شود كه با مشاهده كوچكترين آثار بيمارى جسمى، خانواده ها فوراً در صدد تماس با پزشك برمى آيند و مراجعه نكردن به پزشك را يك تقصير بحساب مى آورند و آن را گناه مى شمارند.

يك مادر با مشاهده تب شديد در فرزند، او را به پزشك مى رساند، زيرا مى داند كه تب نشانۀ بيمارى است و احتمال مى دهد منشأ تب، عفونتهاى مختلف چون، برونشيت، مننژيت و ساير بيمارى هاى حادّ تنفّسى يا گوارشى باشد.

اين مادر مى داند كه تب شديد، توأم با تشنج و عوارض بيشمار دستگاههاى گوناگون بدن است.

لذا با هر وسيلۀ ممكن و گاه صرف بودجه هاى گزاف، سعى در تماس با پزشك و بيمارستان دارد.

در مقابل صرف هزينه هاى زياد نگران نيست، زيرا سلامت فرزندش را بالاتر از هر چيز مى داند و عوارض بى توجّهى به بيمارى هاى جسمى فرزند را، بخوبى مى شناسد و نمى خواهد فرزندش تا آخر عمر، ضربۀ بى دقتى و بى كفايتى او را بخورد. فرزندش دچار فلج شده و يا از نظر هوش ضعيف يا عقب ماندۀ جسمى حركتى شود.

اين دقت نظر اولياء نسبت به بيمارى هاى جسمى، مورد تحسين است و نشانگر علم و آگاهى عمومى مردم است و جا دارد از مسئولين صدا و سيما و مجلات علمى و روزنامه ها كه در بالابردن سطح آگاهى افراد جامعه نقش مؤثرى دارند، تشكر شود.

عدم شناخت نسبت به بيمارى روحى

متأسفانه، خانواده ها آنقدر كه به بيمارى جسمى فرزند خويش اهميّت مى دهند، نسبت به مسائل و بيمارى هاى روحى يا آگاهى ندارند و يا نسبت به آن بى توجّه هستند.

بسيارى از بيمارى هاى روحى، در فرزند يا جوان و حتى ميانسال و پير وجود دارند كه متأسفانه هرگز خانواده ها به فكر شناخت بيمارى روحى، بالا بردن آگاهى، شناخت درمان و راههاى پيشگيرى از بيمارى هاى روحى نيفتاده اند و هرگز در صدد برنيامده اند تا عوامل و علل بيمارى هاى روحى را بشناسند و در صدد رفع بيمارى برآيند و اگر تلاشى هم در اين مورد انجام شده باشد، بسيار محدود است.

ص: 5

چنانكه تب، نشانۀ عفونت در دستگاههاى مختلف بدن و نشان و نماد بيمارى است، بسيارى از اعمال و حركات فرزندان خانواده نيز نشانۀ بيمارى و ناراحتى روحى است و اگر معالجه نشود، چنانكه تب عوارض جسمى شديد بدنبال دارد، بيمارى روحى نيز بر جسم و روان انسان اثر مخرب دارد.

گاه عقده هاى روانى از كودكى در روح فرزند، ريشه مى دواند و تا آخر عمر، او را با مسائل جسمى و روحى درگير مى نمايد. اين عقده هاى روانى گاه در ابتدا با تدابير مفيد و لازم در كوتاه مدت قابل درمان هستند، اما وقتى فشار عصبى مداوم باشد، بيمارى كم كم بصورت مزمن و يا بدون علاج بروز مى كنند، ريشۀ بسيارى از بيمارى هاى روحى در خانواده و اجتماع مى باشد. و خانواده ها و مربيان عزيز همانگونه كه به بيمارى جسمى اهميّت مى دهند و نسبت به رفع بيمارى تلاش و كوشش دارند، بايد نسبت به مسائل روحى، روانى و عاطفى فرزندان، بى توجّه نباشند و در صدد رفع عوامل و عوارض ناشى از بيمارى روحى باشند.

خجالت از طرح بيمارى

اگر فردى مبتلا به بيمارى جسمى شود، از مطرح كردن بيمارى خجالت نمى كشد و آن را بيان مى كند تا درمان شود.

كسى هم كه بيمارى روحى، روانى دارد، مثلاً دچار اضطراب است، ترسو بوده يا مبتلا به فوبياست، كمرويى دارد، عقده اى است، احتياج به محبّت دارد، عصبانى است، از طرح بيمارى نبايد خجالت بكشد.

همانگونه كه بيمارى جسم، خجالت ندارد و عواملى موجب بيمارى مى شوند، بيمارى هاى روحى نيز عواملى دارند كه بايد شناخته و درمان شوند، تا اثرات سوء اين بيمارى ها، جسم و روح انسان را مورد مخاطره قرار ندهد.

خلأ مراكز روحى، روانى

اگر در منطقه اى پزشك جسم، زايشگاه، متخصّص انواع بيمارى هاى جسمى وجود نداشته باشد، مسئولين منطقه در صدد تماس با مسئولين سطح بالا و مقامات ذى صلاح و صاحب نفوذ برمى آيند، يا با جلب كمكهاى مردمى و بسيجى سعى دارند تا اعتبارات لازم براى رفع احتياجات پزشكان و مراكز درمانى جسم را بدست آورند، زيرا اهميّت سلامت جسم، را مى دانند.

متأسفانه آنقدر كه به مسائل جسمى توجّه مى شود، در امر مسائل و مشكلات روانى و روحى چنين توجّهى احساس نمى شود. مراكز علمى و فرهنگى در رابطه با مسائل و مشكلات روانى يا وجود ندارد و يا در سطح بسيار پايينى موجود است اگر در هر منطقه صد پزشك متخصص مسائل

ص: 6

و بيمارى هاى جسمى باشد، در مسائل روانشناسى، پسيكولوژى و روان درمانى، مراكز كمترى موجود است و به همين مراكز محدود نيز، توجّه زيادى مبذول نمى شود.

برخورد متفاوت با بيمارى جسمى و روحى

اگر مادرى، روزى متوجّه شود كه فرزندش، دچار عفونت دستگاه گوارش و اسهال شده است، رنگش پريده و احساس ضعف دارد، دست از پا نمى شناسد، ابتدا خود شروع به خوددرمانى و رساندن كمكهاى اوليه به فرزندش مى كند و سرانجام در صورت مشاهدۀ بيمارى شديد او را به دكتر مى رساند و هر قدر درمان و معالجه، زمان برده، يا هزينه مصرف شود، ناراحت نيست. بلكه خوشحال است كه در صدد مداواى فرزندش مى باشد.

اما همين مادر اگر روزى فرزندش، عصبانى شود، جيغ بزند، پرخاشگرى كند، ناسزا بگويد، با خواهر يا برادرش، دعوا كند، گريه كند و بهانه بگيرد، كارهاى فرزندش را ناشى از مردم آزارى او مى داند.

اين مادر يا پدر و يا مربى هرگز فكر نمى كند كه شايد فرزندش از نظر روحى، روانى يا عاطفى دچار مشكل شده است، شايد با كسى دعوا كرده، كسى حرفى ناخوشايند به او گفته و شايد در مدرسه او را اذيت كرده اند، و عوامل مختلف در روحيۀ فرزند اثر مخرب گذاشته است. بلكه اولين برخورد يك مادر، اين است كه فرزندش مى خواهد او را اذيت كند. اين مادر با ديدن نشانه هاى بيمارى جسمى، هرگز فرزندش را تنبيه نمى كند كه چرا تب كردى؟ چرا اسهال گرفتى؟ بلكه در صدد رفع بيمارى برمى آيد.

اما در مقابله با بيمارى روحى، روانى گاه فرزند را تنبيه مى كند كه چرا فرياد زدى؟ دعوا كردى؟ پرخاش كردى؟ و...

اين مادر بايد بداند كه: فرزند او، ممكن است دچار بيمارى شده باشد، بايد بيمارى روحى او برطرف شود و چنانكه اگر اسهال گرفت و معالجه نشد، جانش در معرض خطر است، اگر دچار بيمارى روحى هم شد و معالجه لازم در مورد او اعمال نگشت، دچار عوارض شديدتر مى شود.

بايد اولياء بدانند، بيمارى روحى، ديوانگى نيست بلكه همانطور كه گاهى جسم انسان دچار بيمارى مى شود و اعضاء بدن با مشكل مواجه مى شوند و بايد مداوا شوند، روح انسان نيز، دچار بيمارى مى شود و بايد معالجه گردد و علت بيمارى را شناخته و درمان لازم انجام شود و اگر بيمارى روحى به موقع معالجه نشود، ممكن است، جسم انسان را نيز دچار بيمارى كند.

همچنانكه مشكل و بيمارى، در بعد جسم محتاج شناخت و درمان صحيح است، بيمارى هاى روحى نيز احتياج به شناخت و درمان دارند.

ص: 7

اهميّت آگاهى خانواده

مراكز علمى، مربيان تربيتى و مسئولين وسائل ارتباط جمعى، موظفند، مسائل و مشكلات روانى، عوارض ناشى از آنها، روش برخورد و مقابله صحيح با بيمارى ها را به خانواده ها منتقل كنند.

خانواده بايد همانقدر كه در فكر سلامت جسم كودك است، سلامت روان و روح فرزند را نيز در نظر داشته باشد. گاه مشكلات روانى مسائل و مشكلات فراوان جسمى را نيز بدنبال دارد و منشأ بسيارى از بيمارى هاى جسمى، مشكلات روحى مى باشد.

بسيارى از مشكلات روانى و روحى در ابتدا خيلى حاد و مشكل نيستند و با برخورد صحيح خانواده براحتى از بين مى روند، اين مسائل در جايى حادّ و گاه بى درمان و خطرآفرين مى شوند كه بجاى دلجويى، مراقبت و توجّه به بيمار، بيمار از نظر روحى آزرده تر شود، با او برخورد خشن انجام گيرد و يا طرد و منزوى گردد.

در اينجاست كه بيمارى كم كم در عمق جان فرزند ريشه كرده و كم كم او را دچار مشكل مى سازد.

بعضى از خانواده ها نسبت به بيمارى روحى، روانى، شناخت غلطى دارند. فكر مى كنند كسى كه بيمارى روحى دارد، ديوانه است، در صورتى كه ممكن است كسى چندين بيمارى روحى داشته باشد و عاقل هم باشد؛ درست مثل كسى كه دندان و گوش او درد مى كند او فردى زنده است، ولى ناراحتى جسمى دارد.

جنون از نظر دانشمندان، نوعى مرگ است. ولى بيمار روحى، مجنون نيست. حتى كسى كه ناراحتى روحى در او بسيار پيشرفته باشد. اين فرد، انسانى زنده و عاقل است، ولى يك نارسايى روحى دارد كه بايد درمان شود.

خانواده بايد بداند، بعضى از ناراحتيهاى روحى، مقطعى و گذراست. مسئلۀ مهم آنجاست كه بيمارى در وجود فرد رخنه كرده و جسم و روح را تحت تأثير خود بگيرد.

تأمين غذاى روح

همانطور كه خانواده در فكر سلامت جسم فرزند است و براى تغذيۀ جسمِ او زحمت مى كشد، غذا تهيه مى كند، ميوه فراهم مى آورد، براى جسم فرزند خود پوشاك و غذا، مسكن و.... تهيّه مى كند، بايد به فكر سلامت روان كودك هم باشد.

سلامت روان كودك، بستگى به عوامل مختلفى نظير ايجاد محيطى امن و بدون اضطراب دارد.

خانه، مدرسه و محيط در سلامت روان كودك مؤثّر است.

تأمين كتابهاى تربيتى براى پدر، مربى و مادر! حتى قبل و بعد از تولّد كودك و در حين رشد

ص: 8

كودك، لازم است تهيه و مطالعه شود. براى رشد فكرى كودكان نيز بايد كتابهايى در حدّ فكر آنان تهيه شود تا با مطالعۀ آنان، كودك شخصيت خود را بسازد.

تهيه نوارهاى ويدئويى يا نوار كاست صوتى براى جوانان، پيرامون مسائل مختلف اخلاقى، رفتارى، هنرى، علمى و فنى لازم و ضرورى است.

بايد مراكز مشاوره دينى، تربيتى، فرهنگى، آموزشى و ورزشى از نظر محصولات فرهنگى، علمى، هنرى و... غنى شوند و جوانان با مراجعه به اين مراكز به نيازهاى روانى خود دست يابند و آگاهى لازم پيرامون علوم و فنون و مسائل مختلف اجتماع خود را بدست آورند.

آشنايى با افرادى كه توانايى مشاوره دينى دارند و مراكز مشاوره دينى، فرهنگى، مذهبى، روان مغشوش و مشوش جوان و كودك را آرامش مى بخشد و سلامت روان او را تضمين مى كند. اين مراكز مى تواند، جوان و كودك را در مقابل ابتلا به بيمارى روحى، روانى بيمه كند.

اضطراب

يكى از بيمارى هاى مهم روانى، اضطراب مى باشد. اضطراب منشأ بسيارى از بيمارى هاى جسمى، روانى، روحى، عاطفى و معنوى انسان مى باشد.

از آنجا كه اضطراب يا استرس در بين اكثر خانواده ها شيوع دارد، يكى از مباحثى است كه بايد از بعد روانشناسى، علم بيولوژى، مسائل عاطفى و از نظر اسلام مورد بحث قرار گيرد.

يكى از نيازهاى علمى خانواده ها، شناخت نسبت به عوارض اضطراب، عوامل اضطراب، آثار روحى، روانى، دنيوى و اخروى اضطراب مى باشد.

خانواده بايد بداند كه اضطراب چيست؟ بوسيلۀ چه عواملى بوجود مى آيد و عوارض ناشى از آن چيست؟ اين شناخت مى تواند خانواده ها را نسبت به برخورد با اين بيمارى، هوشيارتر و آگاهتر سازد و از عوارض منفى و مخرب ناشى از آن بكاهد.

اضطراب، يك بيمارى روحى است. اگر به آثار جسمى و روحى اضطراب دقت كنيم، مى بينيم چنانكه دست زدن به سيم برق كشنده است، يا كسى كه طناب به گردنش مى بندد و زير پايش خالى مى شود مى ميرد، و يا اگر با تيغ دست خود را ببرد، خون مى آيد و اگر شريان قطع شود، خطر مرگ دارد، اگر كسى چاقو را به قلب بزند، مى ميرد و يا اگر سوزن در چشم كند، كور مى شود.

اين آثار بخاطر كارى است كه انسان در حق خود انجام مى دهد و خود را معلول مى كند و يا از بين مى برد. اين آثار ظاهرى و جسمى است، اضطراب و فشار عصبى نيز كمتر از اينها نيست. اضطراب نيز منشأ خطرات روحى و جسمى براى انسان مى شود و انسان را با خط مرگ مواجه مى كند.

چنانكه اگر انسان بلاهاى جسمى براى خود بوجود بياورد از زندگى محروم مى شود، اگر اضطراب و فشار عصبى در انسان مداومت داشته باشد، آثارى دارد كه انسان را از داشتن يك زندگى

ص: 9

سالم محروم مى كند. اضطراب موجب اختلال در سيستمهاى دفاعى، فكرى، مادى و روحى انسان مى شود، و انسان را بيمار مى كند.

ص: 10

چكيدۀ مطالب

انسان بطور غير مترقبه دچار بيمارى روحى نمى شود. بلكه عواملى در بوجود آمدن بيمارى روحى نقش مستقيم دارند. اگر به عوامل ايجاد اضطراب توجّه كافى مبذول شود، اين بيمارى قابل پيشگيرى و درمان مقطعى و دائمى مى باشد و براى درمان بايد عوامل ايجاد بيمارى را از بين ببريم.

از مهمترين علل پيدايش بيمارى روحى و اضطراب، خانواده، اجتماع و مسائل روحى، روانى فرد مى باشد. عوامل فردى شامل رذائل اخلاقى چون حسادت، تكبّر، منفى گرايى، توقع زياد و... مى باشد كه اين بيمارى را در انسان تشديد مى نمايند. از نظر جسمى نيز عواملى در ايجاد اضطراب نقش دارند چون ترشحات ناموزون غدد، غذاهاى محرك، مشكلات جنسى كه هر كدام مى توانند منشأ ايجاد اضطراب باشند. در برخى موارد نيز جهل و نادانى انسان نسبت به عواقب آثار و پيامدهاى بيمارى هاى روحى، موجب بى توجّهى انسان به اخلاق و رفتار خود مى شود و اين بى توجّهى انسان را در دام بيمارى گرفتار مى سازد.

برخى مشكلات، گرفتارى ها، خلأ و كمبودها نيز مى توانند منشأ بيمارى باشند.

چند سؤال

1 - شناخت عوامل اضطراب، چقدر اهميّت دارد؟

2 - خانواده چه نقشى در ايجاد اضطراب در كودك دارند؟

3 - تربيت فرزند از چه زمانى آغاز مى شود؟

4 - علل جسمى ايجاد اضطراب چيست؟

5 - چرا احساس گناه موجب اضطراب در فرد مى شود؟

6 - چگونه بايد شكست را تحليل نمود؟

7 - جهل چه نقشى در بوجود آمدن اضطراب دارد؟

8 - منفى گرايى چيست؟

9 - مشكلات جنسى چگونه توليد اضطراب مى نمايند؟

10 - چرا اخبار ناگهانى، در انسان تأثير سوء مى گذارند؟

ص: 11

2 - عوامل ايجاد اضطراب

اشاره

بيمارى هاى روحى و اضطراب به علّت و عوامل بسيار زيادى بستگى دارد. انسان معمولاً يك مرتبه، دچار بيمارى روحى نمى شود، بلكه علل و عواملى بتدريج موجب مى شوند كه انسان دچار اضطراب شود.

همانگونه كه اگر ميوۀ يك درخت دچار نارسايى شود، مقصّر خود درخت نيست، بلكه عوامل تشكيل دهنده و يا زمينه ساز پرورش درخت، در نارسايى ميوه سهيم و شريك مى باشند. از جمله عوامل نارسايى هاى مادى مى توان به زمين، آب، هوا، خورشيد و باغبان و آفات زمانى و مكانى اشاره كرد و كاستى هر كدام از اينها موجب مى شود كه محصول درخت، دچار نارسايى شود.

در انسان نيز اين مسئله صدق مى كند كه بيمارى ها وابسته به عواملى هستند كه تشكيل مجموعۀ بيمارى روحى را مى دهند. اين نكته قابل اهميّت است كه بيمارى روحى گاهى مُسرىٖ مى شود، مثل ويروس و ميكربى كه در بعد جسم، رشد مى كند و ديگران را نيز مبتلا مى سازد. در بعد بيمارى روحى بايد به اين نكته توجّه داشت كه اين بيمارى ها قابل انتقال به ديگران است. اگر پدر و مادر يا معلم عقده حقارت داشت، به فرزند و دانش آموز هم سرايت مى كند و او هم تحت تأثير قرار مى گيرد.

لذا بيمارى هاى روحى اگر درمان نشده و در روح انسان متراكم شوند، بصورت بدخيم و فزاينده اى جلوه گر مى شوند، و گاه اگر زياد پيشرفته باشند، ديگر قابل درمان هم نيستند.

همانگونه كه در بعد جسم نيز درمان جسمى لازم است و اگر بيمارى در آغاز شناخته و درمان نشود بدخيم و گاه غيرقابل درمان خواهد بود.

اين مسئله در بيمارى روحى اهميّت دارد كه سرايت و شيوع بيمارى به نسلهاى بعدى، ممكن است نسلهاى آينده را نيز تحت تأثير خود بگيرد. زيرا مهمترين، عامل در دوران كودكى اعمال و رفتار اولياء مى باشد و اگر اين رفتار دچار خلل، عارضه بيمارى مسرى باشد، به فرزند منتقل خواهد شد.

1 - خانواده

اشاره

يكى از عوامل مهم اضطراب، نارسايى هاى روحى و مشكلات ناشى از آن، خانواده مى باشد.

خانواده نقش مهمى در تربيت كودك دارند.(1) لذا مكتب فراگير اسلام، در مورد خانواده بحثهاى

ص: 12


1- . توضيح بيشتر در كتاب «تربيت فرزند» اثر ديگر مؤلف

فراوانى دارد. دختر يا پسر ابتدا بايد خودسازى كند، عيوب خود را از بين ببرد، در صدد رفع بيمارى هاى اخلاقى و روحى خود برآيد سپس تصميم به تشكيل خانواده بگيرد.

ازدواج و انتخاب همسر

اشاره

اسلام عزيز قبل از تشكيل خانواده، نسبت به تربيت نسل آينده توجّه دارد. اسلام توصيه مى فرمايد: كه مرد مؤمن با زن مؤمن ازدواج كند و از مشركين دورى نمايد و زن مؤمن نيز با مرد مؤمن ازدواج نمايد و از مشركين دورى كند.(1)

زيرا مهمترين اصل در انتخاب همسر، ايمان و تقوى مى باشد.

بعد از ايمان بعنوان مهمترين شرط ازدواج، ادب و اخلاق، از شرائط ديگر مهمتر است.

حضرت على عليه السلام به زن توصيه مى فرمايد:

«هرگاه مى خواهى با كسى پيوند كنى، با آزاد مرد و مؤدّب پيوند نما، جوانمردى كه از فرزندان آزادگان و زينت مجالس باشد».(2)

امام صادق عليه السلام به مردان توصيه مى فرمايد:

«شما را مى ترسانم از سبزه هايى كه در مزبله مى رويند، از منظور حضرت سؤال شد، فرمودند: ازدواج با زن زيبايى كه در خانوادۀ بى ادب تربيت شده باشد».(3)

و در روايت ديگر على عليه السلام مى فرمايند:

«از ازدواج با زن احمق و نادان بپرهيزيد، كه صحبت نمودن با آنان بلا و مصيبت و فرزندانشان فاسد خواهند شد.»(4)

اين چند روايت، به منظور توجّه به اهميّت انتخاب همسر ذكر شده در كتب مربوط به ازدواج، شرائط مفصّل همسر آورده شده است.(5)

يادآورى اين نكته لازم است كه مرد و زن مؤمن بايد با بصيرت كامل ازدواج نمايند كه ثمرۀ ازدواج آنها معيوب نشود، زيرا فرزند، روحيات آنان را به ارث مى برد.

الف: دوران جنينى

دوران باردارى نيز يكى از مهمترين دوران زندگى بشر است. زن باردار بايد از نظر روحى در حال تعادل باشد، خبرهاى ناگوار به او نرسد، محيط خانواده براى او محيط امن و باثباتى باشد. از

ص: 13


1- . «ولعبد مؤمن خير من مشرك»؛ (بقره / 221)
2- . ديوان، بيت 439
3- . وسائل، ج 14، ص 19
4- . وسائل، ج 14، ص 56
5- . «خودسازى» و «خانه دارى»، دو اثر ديگر مؤلف

اختلافات و زد و خوردهاى احتمالى در دوران باردارى، جدّاً بايد پرهيز شود.

از جمله عوامل ناسازگارى روحى و بيمارى هاى روانى فرزند، اضطراب مادر در حال باردارى است و اين نكته قابل ذكر است كه تربيت فرزند از دوران باردارى آغاز مى شود.

در مكتب مقدس اسلام پيرامون دوران باردارى بحثهاى فراوانى مطرح شده است. توجّه به مادر، پرهيز از اضطراب، دقت در خوراكيها، توجّه به استراحت و پرهيز از كارهاى سنگين، از جمله احتياطهاى دوران باردارى است كه گاه بى دقتى در هر كدام از اينها مى تواند براى جنين خطرساز باشد و جنين را با خطر عقب ماندگى ذهنى، بيمارى هاى خطرناك و مُسرى يا ناپايدارى روحى مواجه سازد.

ب: دوران شيردهى

بعد از دوران باردارى، ايام شيردهى، از مهمترين ايام زندگى يك كودك است. از نظر اسلام، بهترين تغذيه، شير مادر است و روحيۀ مادر در ايام شيردهى نيز روى فرزند تأثير كامل دارد.

اضطراب مادر، ناراحتيهاى روحى، فشار عصبى، خشونت و عصبانيتِ مادر روى روحيات فرزند مؤثر است، برخى از فشارهاى روانى وارده بر مادر، ناخودآگاه به فرزند منتقل مى شوند.

لذا مادر بايد بداند كه فرزند او در عين حال كه ضعيف و ناتوان است، بسيار دقيق، باهوش و حساس است. به دقت و توجّه وعاطفه نياز شديد دارد، بى مهرى مادر را درك مى كند و گاه بخاطر نياز عاطفى است كه گريه مى كند و هر گاه در آغوش مادر قرار گيرد آرام مى شود. لذا مادرانى كه ناگزير از استفاده شير خشك هستند، لازم است گاهى كودك خود را در آغوش گيرند و نياز عاطفى و روحى او را برطرف كنند.

نكات تربيتى

اين نكته قابل ذكر است كه فرزندان ناخواسته و يا جنسيت ناخواسته، به فرزند ربطى ندارد.

كسى كه دلش مى خواسته پسر داشته باشد، اگر صاحب دختر شود و بالعكس اين قضيه اگر اتفاق افتد، فرزند در اين ميان موجودى بى تقصير است و اولياء بايد خواست خدا را بر خواسته هاى خود، مقدم دارند و بدانند از جمله ريشه هاى بيمارى هاى روحى، روانى و اضطرابهاى دوران كودكى همين تفكّرات اولياء و رفتارهاى برخواسته از آن است كه فرزند را در سنين بالاتر با مشكل روحى، فكرى مواجه مى كند.

از نظر اسلام فرزندان امانت هستند و بايد در تربيت آنان، دقت شود. اولياء بايد نسبت به مسائل تربيتى آگاه شوند و اين مسائل را در مورد فرزندان رعايت نمايند تا بتوانند نسل سالم تربيت كنند.

امام صادق عليه السلام فرمودند:

ص: 14

«دختران حسنه هستند و پسران نعمت مى باشند، براى حسنه ثواب مى دهند و از نعمت سؤال مى كنند».(1)

و در روايت ديگر مى فرمايد:

«خدا پدر را رحمت مى كند بخاطر علاقه شديدى كه به فرزند خود دارد».(2)

و رسول اكرم صلى الله عليه و آله توصيه مى فرمايند:

«كودكان خود را دوست بداريد و بر آنها رحم كنيد و آنگاه كه به آنها وعده داديد، به وعدۀ خود عمل كنيد».(3)

و در روايت ديگر مى فرمايند:

«به فرزندان خود احترام بگذاريد، آنان را با ادب بار بياوريد، خداوند گناهانتان را مى بخشد».(4)

و اين نكته را يادآورى مى فرمايند:

«فرزند شايسته، گلى از گلهاى بهشت است».(5)

و امام صادق عليه السلام هشدار مى دهند:

«براى گناهكار بودن انسان، همين بس كه نسبت به زيردستان خود كوتاهى كند».(6)

دقت در اين نكات تربيتى روشنگر آن است كه خانواده در سعادت و شقاوت فرزند، سهم ويژه اى دارد و اولين مكتب انسان ساز در اسلام خانواده است، لذا اولياء نبايد نسبت به سرنوشت فرزندان خود بى توجّه و بى دقت باشند.

بطور مثال: اگر اولياء، خود ترسو باشند، فرزندانشان هم ترسو مى شوند، اگر مادرى از سوسك بترسد، فرزندش شجاع بار نمى آيد.

پدرى كه عصبانى است، خسيس است، بدبين مى باشد، اين روحيات را به فرزند منتقل مى كند.

دروغگويى اولياء فرزند را هم دروغگو بار مى آورد. اوليايى كه نسبت به مسائل تربيتى بى دقت باشند، فرزند صالح نمى توانند تربيت كنند، لذا منشأ بعضى از بيمارى هاى روحى مى تواند خانواده باشد، و خانواده است كه بايد نمودار بيمارى هاى روحى را بشناسد و مرزهاى آن را بداند و با آن برخورد صحيح كند.

بطور مثال: اگر فرزند، دزدى مى كند، دلائل خاص و متعدد دارد، شايد مرز مالكيت را نمى داند،72

ص: 15


1- . تحف العقول، ص 282
2- . عدة الداعى، ص 78
3- . فروع كافى، ج 6، ص 49
4- . مكارم الاخلاق، ص 222
5- . فروع كافى، ج 6، ص 3
6- . عدة الداعى، ص 72

احتياج دارد، گناه را نمى شناسد، بى توجّهى كرده است و... اين اولياء هستند كه بايد مرزهاى صحيح را به فرزند بياموزند و مواظب باشند كه رفتار آنها اعمال زشت را به فرزندشان ياد ندهد و روش صحيح مقابله با بزهكارى ها را فرا گرفته و آنها را بصورت صحيح بكار گيرند.

2 - اجتماع

اشاره

از جمله عوامل بيمارى هاى روحى اجتماع مى باشد. مسائل و مشكلات اجتماعى مى توانند موجب فشار و اضطراب روحى در افراد شوند. مسائل اجتماعى بسيار متعدد مى باشند كه هر كدام از اين مشكلات علل و عواملى خاص دارند. اجتماع خانۀ دوم افراد است و بايد از هر گونه ويروس و ميكروب روحى و جسمى سالم باشد، تا از بروز بيمارى در افراد جلوگيرى شود.

الف: مشكلات اقتصادى: حرص

از جمله عوامل تحريك بيمارى روحى، مسائل و مشكلات اقتصادى است. مشكلات اقتصادى گاه ريشۀ فردى دارد، اين مسائل گاهى ناشى از افزون طلبى و حرص است. در اين حال برخى افراد سعى دارند در مدت كوتاهى به مال و ثروت برسند و هر چه در اين مسير جلوتر مى روند، دچار اضطراب شديدترى مى شوند. اصولاً افرادى كه دچار حرص مى شوند، كمتر هم قانع مى شوند. هر قدر به پول و مال و مكنت مى رسند، بيشتر مى طلبند، لذا بيشتر هم مى خواهند.

از نظر اسلام مال و ثروت، امانت و وسيلۀ آزمايش است. قرآن مى فرمايد:

«بدانيد كه مال دنيا و فرزندان شما وسيلۀ آزمايش هستند».(1)

از نظر اسلام پول پرستى، ناپسند است.

رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايند:

«پول پرست ملعون است، ملعون».(2)

و در روايتى ديگر فرمودند:

«دو گرسنه اند كه سير نمى شوند، گرسنه علم و گرسنه مال».(3)

و در روايتى ديگر فرمودند:

«از همنشينى با مردگان پرهيز كنيد. پرسيدند مردگان چه كسانى هستند؟ فرمودند:

ثروتمندان».(4)

ص: 16


1- . «اعلموا انما اموالكم و اولادكم فتنه»؛ (انفال / 28)
2- . معانى الاخبار، ص 404
3- . الحقايق، ص 14
4- . اخلاق شبر، ص 107

و در روايتى ديگر امام رضا عليه السلام فرمودند:

«ثروت فقط با پنج صفت جمع مى شود: بخل شديد، آرزوى دراز، حرص كامل، قطع رحم و دنيا را بر آخرت مقدم داشتن».

با توجّه به اينكه حرص از نظر اسلام درست نيست، براى انسان موجب بيمارى روحى و اضطراب مى شود وگاه انسان را به گناهان ديگرى چون رشوه، ربا، دزدى، اختلاس و ساير گناهان نيز تشويق مى كند.

ب: فقر

گاهى مشكلات روحى ناشى از فقر است. اگر انسان فقر را تحمل كند و نسبت به قناعت ديد روشنى داشته باشد، فقر موجب بيمارى روحى در او نمى شود. اما اگر فردى فقر را كمبود شديد دانست و خواست فقر را از بين ببرد وگاه موفق هم نشد، در عرصۀ بازار نتوانست توفيق بدست آورد، در اينجا نيز فقر موجب بيمارى روحى و تشويش خاطر و اضطراب مى شود.

از نظر اسلام فقر وسيلۀ آزمايش افراد باايمان است.(1)

در روايات نيز پيرامون فقر مسائل زيادى مطرح شده است. از جمله رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

«اى جمعيت فقرا با قلب خود از خدا راضى باشيد، تا به ثواب فقر دست يابيد، اگر با جان و دل از خدا راضى نباشيد، ثواب فقر را بدست نمى آوريد».(2)

انسان بايد در هر حال شاكر باشد و فقر او را به گناه وادار نكند. امام سجاد عليه السلام مى فرمايند:

«كسى كه به رزق كم قانع باشد، خدا هم به عمل كم از او راضى است».(3)

هر كس به اندازۀ نعمتش بايد در برابر خداوند عبوديت داشته باشد، فقير چون مال كم دارد، خداوند عمل كم او را مى پذيرد.

اگر فردى فقير باشد، نبايد عزت خود را با گدايى و رو انداختن به ديگران از بين ببرد. امام صادق عليه السلام فرمودند:

«درخواست از مردم به سرعت عزت را از بين مى برد و حياء را ريشه كن مى كند».(4)

قرآن مى فرمايد:

«روح انسان، وقتى ثروتمند، غنى و بى نياز شود طغيان مى كند».(5)

براى رسيدن به قناعت و جلوگيرى از طغيانگرى خوب است به اين روايت توجّه شود:

ص: 17


1- . «و لنبلونكم بشىء من الخوف والجوع»؛ (بقره / 156)
2- . الحقايق، ص 113
3- . كشف الغمه، ج 2، ص 313
4- . اصول كافى، ج 2، ص 148
5- . «انّ الانسان ليطغى ان رآه استغنى»؛ (علق / 7)

از امام حسن عليه السلام سؤال شد ثروت چيست؟ حضرت فرمود:

«رضايت به رزقى كه خدا در نظر گرفته گرچه كم باشد».(1)

و على عليه السلام مى فرمايند:

«هيچ ثروتى مانند عقل نيست، فقرى بدتر از جهل و بيسوادى و نادانى نيست و ميراثى مثل ادب يافت نمى شود».(2)

گرچه فقر و بى پولى مشكل است، ولى حرص نيز مشكل بدترى است. گناهانى كه در كنار ثروت هست بيشمار است، اگر انسان عقل داشته باشد، در راه ايمان و علم قدم بردارد و به آداب الهى مؤدب شود، شخص ثروتمندى است، گرچه فقير باشد.

اين است كه فقر مؤمن را ذليل نمى كند و ثروت او را غنى نمى سازد. ثروت در قناعت خلاصه مى شود، و گرنه هيچ ثروتمندى به پولى كه دارد، قانع نيست و انسان افزون طلب است.

اين تجزيه و تحليل از فقر، مشكلات اقتصادى را قابل تحمل مى سازد و شخص فقير در مقابل صبر خود مأجور هم خواهد بود و رضاى خداوند را بدست خواهد آورد و فقر موجب بيمارى روحى در او نخواهد شد و او را مضطرب نخواهد كرد.

ج: معلّم

اشاره

گاهى معلّم و رفتارهاى او موجب اضطراب، در افراد مى شود، معلّم بايد در كلاس جوّ خشونت، تبعيض، فحّاشى، را از بين ببرد و بجاى آن محيط سالمى براى رشد افراد بوجود بياورد.

روابط خاص معلّم، با دانش آموزى خاص، منشأ حسادت، عقده هاى حقارت، و كينه در ساير دانش آموزان مى شود و گاه برخورد ناخوشايند معلّم، افراد را دچار اضطراب شديد و استرس مى نمايد.

معلّم و مربّى بايد با محبّت درس را به شاگرد تفهيم كند و چون پيامبر صلى الله عليه و آله در ارشاد و هدايت نسل جوان بكوشد. الگوى مربى بايد انبياء باشند زيرا مربى پيرو راه انبياست. و مقام معلم نزد خداوند بسيار زياد است. امام باقر عليه السلام مى فرمايند:

دانشمندى كه از علم وى به جامعه نفع برسد، بهتر از هفتاد هزار عابد ارزش دارد.(3)

علم مفيد، علمى است كه باعث احياء روح و جان افراد تحت تعليم شود. و قرآن در مورد اين زنده كردن مى فرمايد:

ص: 18


1- . مجالس السنيّه، ج 2، ص 365
2- . نهج البلاغه، صبحى صالح، ص 478
3- . الحقايق، ص 6 وكشف الغمّه، ج 2، ص 344

«كسى كه يك نفر را زنده كند، مثل آن است كه تمامى مردم را زنده كرده باشد».(1)

اين زنده كردن، به معناى زنده كردن به نور علم و پرهيز از كشتن روحى است.

برخى از برخوردهاى اولياء و مربيان متناسب با روحيات افراد نيست، لذا در آنها توليد بيمارى روحى مى كند. از طرفى برخى بيماران روحى كه احتياج به دلجويى، مراقبت و توجّه خاص دارند، به مقدار مطلوب از طرف اولياء و مربيان مورد توجّه واقع نمى شوند. برخوردهاى غلط با بيماران روحى وضعيت آنان را وخيم تر مى كند. در حالى كه بسيارى از بيمارى هاى روحى در بروزهاى اوليّه با توجّه و دقت نظر، بخوبى قابل معالجه هستند و مسرى نيز نمى باشند. در شناخت بيمارى هاى روحى دانش آموز، گاهى معلم آگاه و دقيق بهتر از خانوادۀ دانش آموز، عمل مى كند و مى تواند او را درمان نمايد.

شرائط ارشاد و هدايت

از نظر اسلام ارشاد و هدايت(2) مقام والايى دارد. يكى از مهمترين وظائف انبياء عظام، ارشاد و هدايت مردم مى باشد. ارشاد و هدايت مردم نزد خداوند ارزش زيادى دارد.

مربى از راه انبياء پيروى مى كند، زيرا كه:

«علماء از انبياء ارث مى برند».(3)

ارشاد و هدايت شرائطى خاص دارد كه مربى بايد به آنها توجّه داشته باشد.

خوش اخلاقى

يكى از روشهاى ارشاد، خوش اخلاقى است. خداوند خطاب به پيامبر مى فرمايد بخاطر محبت خدا، نسبت به مردم، نرمخو باش.

«اگر غلظت قلب داشتى و بداخلاق بودى كسى بسوى تو نمى آمد و مردم از اطرافت دور مى شدند».(4)

آرامش

يكى ديگر از راههاى ارشاد، حالت آرامش و تعادل روحى است. انسان در برخورد با افراد خاطى و گناهكار نبايد عصبانى شود و كلمات ركيك بر زبان آورد، در اين حالت، ارشاد و هدايت او

ص: 19


1- . «و من احياها فكانما احيا الناس جمعيّا»؛ (مائده/ 32)
2- . تفصيل بحث را در اثر ديگر مؤلف بنام «آيين هدايت و ارشاد نسل جوان» مطالعه كنيد
3- . «العلماءُ ورثةُ الأنبياء»؛ (كافى، ج 1، ص 32)
4- . «فبما رحمة من اللّه»؛ (آل عمران/ 159)

بى ثمر خواهد بود. خداوند وقتى به حضرت موسى امر كرد فرعون را به خداشناسى فراخواند به او تأكيد كرد كه:

«با او با آرامش سخن بگو، شايد تذكر گرفته يا بترسد».(1)

مربى بايد آرام باشد تا حرفهاى او روى متربى اثر مثبت بگذارد.

آشنايى با امور تربيتى

مربى بايد به حالت روحى و روانى افراد آگاهى داشته باشد و بداند كه در رابطه با بزهكارى ها چه رفتارى بايد داشته باشد. در مقابل اخلاق بد، دزدى، فساد جنسى، گناه، رفتار ناشايست چه روشى بايد اتخاذ كند تا بتواند آنها را اصلاح كند.

انگيزۀ اعمال در افراد، مختلف است. برخورد مربى با هر يك از انگيزه هاى عمل بايد متفاوت باشد.

گاه مربى راه گناه را به متربى مى آموزد. در قرآن هم اين مسئله آمده است كه حضرت يعقوب عليه السلام به فرزندان خود گفت: مى ترسم يوسف عليه السلام را ببريد و گرگ او را بخورد.(2) فرزندانش حضرت يوسف عليه السلام را در چاه انداختند و پيراهنى خونى به يعقوب عليه السلام نشان دادند و گفتند كه يوسف عليه السلام را گرگ خورده است. در حقيقت القاء حضرت يعقوب عليه السلام، برادران يوسف عليه السلام را به دروغگويى وادار كرد.

در ساير مسائل نيز مربى بايد با زير و بم مسائل تربيتى آشنايى كامل داشته باشد. ابتدا منشأ گناه يا خطاى فرد را بشناسد، انگيزه را تشخيص دهد، سپس با روش خاص آن انگيزه، در صدد اصلاح فرد بزهكار برآيد.

شرح صدر

مربى بايد شرح صدر داشته باشد. در تربيت افراد دقت داشته باشد و در راه هدايت ديگران آزرده خاطر نشود. چنانكه حضرت موسى عليه السلام از خداوند خواست:

«خدايا سينه ام را گشاده گردان، كارم را آسان كن، از زبانم ناگويايى را بردار، تا ديگران حرفهايم را بفهمند».(3)

شرح صدر، وديعه الهى است. زيرا قرآن مى فرمايد:

هر كس را كه خدا بخواهد به حق هدايت كند، سينه اش را باز مى كند و آمادگى پذيرش معارف

ص: 20


1- . «و قولوا له قولا ليّنا»؛ (طه/ 44)
2- . «يأكله الذئب»؛ (يوسف / 13)
3- . «رب اشرح لى صدرى»؛ (طه/ 23)

اسلام را به او عطا مى كند و هر كس را كه بخواهد گمراه سازد، سينه اش را تنگ و كم ظرفيت قرار مى دهد كه ظرفيت معارف نورانى دين را نخواهد داشت.(1)

پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايند:

«هنگامى كه خدا در دل انسان نور وارد كند، دل او گشايش پيدا مى كند، آمادگى و استعداد پذيرش معارف را پيدا مى كند».(2)

بهرحال شرح صدر براى مربى امرى لازم و ضرورى است. مسائل تربيتى و اصلاح روانى، يكمرتبه حاصل نمى شود و احتياج به صبر و حوصلۀ فراوان دارد. اگر به تاريخ مراجعه شود، اين نكته قابل تأمّل است كه اولياء الهى در راه هدايت مردم صبر بسيار كردند و نتيجۀ زحمات چندين سالۀ آنها بسيار كم بود ولى همين هدايتهاى كم، باعث شكوفايى ايمان در قلوب مردم و اجتماع شد و صبر امرى است كه خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله نيز توصيه فرمود:

«پس صبر كن، چنانكه پيامبران اولوالعزم صبر كردند».(3)

مربى نيز بايد بر اين اساس صبور باشد و با صبر و حوصله در صدد معالجۀ بيمارى هاى روحى باشد.

د: دوست

گاهى عامل اضطراب و بيمارى روحى دوست ناباب مى باشد. دوست روى اعمال و رفتار افراد تأثير بسزايى دارد. در انتخاب دوست بايد دقت بسيار انجام شود كه انسان چه دوستى را به رفاقت و همنشينى خود انتخاب مى كند.

در اسلام انتخاب دوست، شرائط خاصى دارد، امام چهارم عليه السلام به فرزند خويش فرمود:

«با پنج دسته رفاقت مكن: دروغگو، گناهكار، بخيل، احمق، قاطع رحم و...».(4)

البته روايت مفصل است و دلائل ترك رفاقت با اين افراد بيان شده است. امّا آنچه مسلّم است دوست روى انسان تأثير مستقيم دارد. على عليه السلام مى فرمايند:

«موقعى كه كسى با كسى قدم برمى دارد مردم آنان را با يكديگر برابر مى دانند زيرا افراد نمونه هاى يكديگرند و آنگاه كه افراد با يكديگر ارتباط پيدا مى كنند، قلبهايشان با يكديگر نزديك مى گردد».(5)

وقتى انسان با فردى عاقل مرتبط باشد، رفتارش عاقلانه مى شود و يك دوست خوب مى تواند

ص: 21


1- . «فمن يرداللّه ان يهديه»؛ (انعام/ 125)
2- . ميزان الحكمه، ج 7، ص 369
3- . «فاصبر كما صبر اولوالعزم»؛ (احقاف/ 35)
4- . اصول كافى، ج 2، ص 441
5- . كيف تكسب الاصدقاء، ص 48

انسان را به مرتبه هاى معنوى و علمى برساند، دوست بد نيز همينگونه است و مى تواند ضربه هاى مهلكى به دين و دنياى انسان بزند، القائات منفى كند، انسان را به سوى انحرافات سوق دهد و از فردى مؤمن انسانى گناهكار و مجرم بسازد و روح فرد را در گير هيجان اضطراب و نگرانى كند.

امام على عليه السلام طى گفتگويى با فرزندشان امام حسن عليه السلام نصيحتهاى فراوان فرمودند از جمله:

«با افراد پست ننشين كه بى اعتبار مى شوى...».(1)

گفتگو با افراد ناباب، شركت در مجالس نامناسب، رفت و آمد به مراكز فحشاء و مورد تهمت، موجب متهم شدن انسان مى شود و كم كم انسان نيز به دام انحرافات اخلاقى و روحى مى افتد.

ممكن است دست آورد ارتباط با افراد ناشايسته و ناآگاه زمينه اضطراب و نگرانى فراوان را براى انسان مهيا سازد.

و: وسائل ارتباط جمعى

در دنياى پيشرفته امروز وسائل ارتباط جمعى نقش مؤثرى در رفتار و تربيت انسان دارند. يكى از عوامل اضطراب و فشار روحى همين وسائل ارتباط جمعى است.

جدا از منافعى كه وسائل ارتباط جمعى دارند و برنامه هاى متنوع علمى و اخلاقى آنها باعث تقدير است، كودكان ما عادت كرده اند كه تمامى فيلمها و سريالها را ببينند. اگر چه اين كار تبعات منفى زيادى دارد، ولى يكى از آثار منفى آن ايجاد نگرانى و دلهره مى باشد. زيرا برخى از برنامه ها در سطح درك و فهم و شعور كودكان نمى باشد. براى اينكه شبيخون فرهنگى دشمن، جوانان را تحت تأثير برنامه هاى خود قرار ندهد، براى جذب جوانان به وسائل ارتباط جمعى، انواع فيلمها، سريالها، مجلات، داستانها، رمانها، نوشته و در اختيار جوانان قرار مى گيرند. هر كدام از اين سريالها و مطالب خواندنى، براى قشر خاصى مفيد هستند. كودكان نبايد تا پاسى از شب پاى تلويزيون بنشينند.

برخى از فيلمهايى كه مخصوص بزرگسالان است، براى كودكان مضر است. برخى از كودكان بواسطۀ ديدن همين فيلمهاست كه دچار بيمارى هاى مختلف روحى از جمله: ترس، شب ادرارى، روحيۀ تهاجم و خشونت، انزواطلبى يا بلوغ زودرس اضطراب، بدخوابى و... مى شوند.

ديدن فيلمهاى مهيّج و محرّك نيز براى جوانان مضر است. اگر جوان مجرّد باشد، چون نمى تواند بطور صحيح و شرعى اطفاء شهوت كند، به دامان فساد و انحراف جنسى از قبيل استمنا يا اونانيسم، همجنس گرايى يا لواط، اذيت و آزار و ارتباط نامشروع همچنين با جنس مخالف كشيده مى شود. روحيۀ اضطراب و خشم در آنها بوجود آمده و تشديد مى گردد.

مطالعۀ كتب منحرف و ضد اخلاق و محرك، براى جوانان و كودكان قبل از رسيدن به بلوغ

ص: 22


1- . تحف العقول، ص 65

عقلى، مضر است و باعث تحريك اعصاب و ناهنجارى و اضطراب و بيمارى روحى در آنان مى شود.

از اين روست كه بايد به سالم سازى محيط آموزشى براى افراد تحت تعليم، همّت ويژه اى بگماريم و مواظب ديدنيها يا شنيدنيها و خواندنيهاى جوان باشيم.

3 - ترشّحات غدد

در بدن انسان 5 غدّه مهم وجود دارد كه طبيعى بودن حالات روحى انسان، بستگى به تعادل ترشح اين غدد دارد و اگر ترشح هورمونهاى اين غدد كم يا زياد شود، مشكلات روحى و روانى براى انسان بوجود مى آيد.

اين غدد عبارتند از: هيپوفيز، تيروييد، پاراتيروييد، فوق كليوى، لوزالمعده. هر كدام از اين غدد كه كار طبيعى خود را از دست بدهند و ترشحات اضافه يا كم داشته باشند، موجب مى شنود كه تعادل عصبى انسان از بين برود و فرد به ناراحتيهاى روحى، روانى و اضطراب؛ مبتلا شود. لذا مصرف داروهاى هورمونى، در افراد مستعد ايجاد اضطراب كرده و موجب عدم تعادل روحى مى شود.

4 - غذاهاى محرك

از جمله عوامل ايجاد يا تشديد اضطراب و فشار عصبى، غذاهاى محرك مى باشد. در افرادى كه زمينۀ تحريك عصبى و بيمارى روحى وجود دارد، اين غذاها توليد حساسيت بيشترى مى نمايد.

اين غذاها موادى هستند كه از ادويه جات، ترشيجات، فلفل، پياز و سير و... تشكيل مى شوند.

غذاى داغ نيز محرك است و در انسان ايجاد عوارض روحى، جسمى مى كند. برخى از شيرينيجات مصنوعى كه از مواد محركى چون وانيل در آن استفاده مى شود، نيز محرك مى باشند.

البته لازم به تذكر است، همانگونه كه گاه در هنگام بيمارى جسمى مصرف برخى غذاها از طرف پزشك ممنوع مى شود و انسان اگر پرهيز غذايى نداشته باشد ديرتر بهبود پيدا مى كند، مثلاً آنانكه دچار فشار خون هستند بايد از نمك بپرهيزند، آنان كه چربى خون دارند، بايد از مواد چربى كمتر استفاده كنند و در مواقع بيمارى سرماخوردگى، مصرف ترشيجات، انگور و خربزه ممنوع است.

آنانكه بيمارى عصبى مزمن دارند نيز بايد از غذاهاى محرك بپرهيزند، زيرا اين غذاها موجب تحريك اعصاب و تشديد اضطراب مى شود.

اين غذاها، در افرادى كه زمينۀ اضطراب و بيمارى روحى ندارند، در ابتدا مشكل خاصى ايجاد نمى كند ولى اگر كسى زمينۀ اضطراب را در خود مشاهده مى كند بايد از اين غذاها بپرهيزد، تا اختلالات عصبى و روانى در وجودش تشديد نشود.

ص: 23

5 - علل عاطفى

يكى از عوامل ايجاد اضطراب و بيمارى هاى روحى، اختلالات عاطفى است. كسى كه از نظر فهم و درك ضعيف باشد، ممكن است ديگران او را تمسخر و سرزنش كنند، تحقير شود و مرتب بخاطر حافظه ضعيف يا علم كم، مورد اذيت و آزار واقع شده و از نظر روحى سرخورده گردد.

چنين فردى بخاطر افت در تحصيل و ضعف حافظه، قدرت خود را بوسيلۀ خشم و خشونت ابراز مى دارد. زيرا دچار اضطراب و فشار روحى است. نمى داند اين فشار را چگونه تخليه كند و خود را راحت كند، لذا به وسائل مختلف مى خواهد شخصيت خود را بروز دهد، هر چند اين شخصيت، خشن و پر درد سر باشد.

بايد توجّه داشت ممكن است اين افراد، از نظر درس ضعيف باشند، ولى از نظر بعد فيزيكى و كار، زرنگ و كارآمد مى باشند. بايد استعدادها در افراد شناخته و روى اين استعدادها و توانها، سرمايه گذارى شود تا به مرحله شكوفايى برسد.

از نظر روانشناسى، سرزنش و ملامت، راه تربيتى صحيحى نيست و از اين روش نمى توان براى پرورش استعدادها سود جست. حتى مقايسه كردن دو فرد از يك خانواده نيز، از نظر روانشناسى درست نيست. هر كس بواسطۀ وراثت، عامل ژنتيك، محيط و... بگونه اى رشد و نمو مى كند و استعدادهاى هر فرد با ديگرى متفاوت است.

6 - حسادت

حسادت مى تواند منشأ اضطراب و بيمارى روحى باشد. حسادت بيمارى خطرناكى است و از نظر اسلام مطرود است و انسان بايد حسادت را از خود دور كند.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

«همانطور كه آتش هيزم را مى خورد، حسد نيز اعمال نيك را مى خورد».(1)

و امام صادق عليه السلام فرمود:

حسود قبل از اينكه به ديگرى زيان برساند، بخودش ضرر مى زند، شيطان را ببين بخاطر حسادت نسبت به آدم عليه السلام لعنت را براى خود باقى گذاشت و حضرت آدم عليه السلام بسوى افتخار و هدايت رهسپار شد.(2)

و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:

«از حسد بپرهيزيد، زيرا حسد قابيل را وادار كرد تا برادرش هابيل را به قتل برساند

ص: 24


1- . حقايق ص 76، ارشاد القلوب ص 130
2- . مصباح الشريعه ص 104 و اخلاق شبر ص 149

حسود منكر خداست، زيرا به خواست خدا راضى نگرديده است».(1)

جريان حضرت يوسف عليه السلام و برادران او در همين راستاست، برادران بخاطر حسد نسبت به مقام نبوت او را در چاه افكندند ولى حضرت يوسف عليه السلام آنگاه كه به مقام عزت و سلطنت و نبوت رسيد، برادران خود را مورد بخشش قرار داد و از آنها انتقام نگرفت.(2)

از نظر امام على عليه السلام حسادت عامل بيمارى است. زيرا ايشان مى فرمايند:

«سلامتى بدن، از كم حسادت ورزيدن است».(3)

اگر انسان مى خواهد بدنى سالم و روحى آرام و بدون نگرانى و اضطراب داشته باشد، لازم است از حسادت دورى كند.

7 - احساس گناه

اشاره

يكى از عوامل ايجاد اضطراب و بيمارى هاى روحى، احساس گناه است. ممكن است فردى بواسطۀ گناهى كه كرده است، روحش دچار هيجان و اضطراب شود و متراكم شدن اين هيجانات در او بيمارى روحى بوجود مى آورد. اگر اين فرد به دامن خشونت پناه ببرد، حالت خشم و غضب، هيجانات روحى او را شديدتر مى كند و تمام آثار خشم در وجود او پديدار خواهد شد.

اگر فردى گناهى كرد، اين گناه از نظر شرعى راه جبران دارد. اما اگر فردى گناه كند و مرتب خود را سرزنش نمايد كه چرا كردم؟ حالا چه كنم، كاش نمى كردم. پس من آدم بدى هستم. اين تلقينات، مشكل او را حل نمى كند، بلكه اين سرزنشها متراكم شده و او را دچار بيمارى روحى مى نمايد.

در اسلام براى گناه راه جبران و توبه و پالايش در نظر گرفته شده است.

اقسام گناهان

اين نكته قابل تذكر است كه گناهان بر دو بخش تقسيم مى شوند:

1 - حق اللّه

2 - حق النّاس

1 - حق اللّه، گناهى است كه انسان با ارتكاب آن، با ترك برخى دستورات الهى، حدود الهى را زير پا مى گذارد، مثلاً نماز نمى خواند، روزه نمى گيرد، خمس نمى دهد، حج نمى رود... در اين موارد، انسان بايد بعد از توبه تصميم بر انجام عبادات انجام نشده بگيرد و ديگر عبادات را ترك نكند،

ص: 25


1- . ارشاد القلوب، ص 129
2- . جريان مفصل در سورۀ يوسف
3- . نهج البلاغه صبحى صالح، حكمت 256

ضمن آنكه گناهانى كه قبل از اين انجام داده و عباداتى كه از او قضا شده، بايد انجام دهد و اگر كفاره دارد، كفارۀ آنها را بدهد.

2 - حق الناس، گناهى است كه انسان با ارتكاب آن حقوق مردم را از بين مى برد، مثلاً غيبت مى كند، آبروى ديگرى را مى ريزد، دزدى كرده و مال مردم را به ناحق از آنها گرفته و غصب مى كند و... در اينگونه موارد علاوه بر توبه به زبان، انسان بايد حقوق ضايع شدۀ ديگران را به آنها باز گرداند و خساراتى كه به ديگران وارد كرده است، جبران نمايد.

از آنها دلجويى كرده و سعى كند، آنچه در گذشته انجام داده است جبران نمايد و در ضمن استغفار هم براى آنها انجام دهد. در اينجا تنها به ذكر روايتى پيرامون غيبت اكتفا مى كنيم. تا بحث ما به نور كلام معصومين عليهم السلام نيز منوّر باشد.

از امام صادق عليه السلام نقل شده فرمود: از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سؤال كردند: كفاره غيبت چيست؟

حضرت فرمود: هر وقت بياد كسى كه او را غيبت كرده اى مى افتى برايش استغفار نمايى.(1)

تذكر: در اين توبه لازم نيست انسان به فرد مورد نظر مراجعه كند و مثلاً بگويد غيبت شما را كردم، تهمت زدم و... مخصوصاً اگر برايش ايجاد مشكل شود فقط با خداى خود توبه كند و براى او هم طلب مغفرت كند كافى است.

دعوت به توبه

خداوند انسانهاى خطاكار را به توبه دعوت فرموده است و به پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«بندگانم را آگاه كن كه من آمرزنده و بخشنده ام».(2)

هر انسانى هر قدر گناه كرده باشد، نبايد از درگاه خداوند نااميد شود. زيرا نااميدى خود گناه بزرگى است. قرآن مى فرمايد:

«از رحمت خدا نااميد نشويد كه فقط كافران از رحمت او نااميد مى شوند».(3)

خداوند به بشر اين بشارت را داده است كه:

«خدا كسى است كه توبه بندگانش را مى پذيرد و از گناهان چشم مى پوشد».(4)

امام صادق عليه السلام طى روايتى مى فرمايند:

«وقتى بنده خدا واقعاً توبه كرد، خدا او را دوست دارد و گناهش را مى بخشد».(5)

و امام حسن عليه السلام فرمود:

ص: 26


1- . تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 94
2- . «نبأ عبادى انى انا الغفور الرحيم»؛ (حجر/ 49)
3- . «لاتيئسوا من روح اللّه»؛ (يوسف/ 87)
4- . «هوالذى يقبل التوبه عن عباده»؛ (شورى/ 25)
5- . جامع السعادات، ج 3، ص 51

«بهترين بندگان در نظر خداوند، ناله زنندگان و توبه كنندگان هستند».(1)

و امام صادق عليه السلام طى روايتى فرمود:

«خداى عزيز از تو به بنده مؤمن همان طورى خوشحال مى شود كه كسى از پيدا شدن گمشدۀ خود خوشحال مى گردد».(2)

و رسول خدا صلى الله عليه و آله توبه كننده را محبوب خداوند معرفى مى فرمايد:

هيچكس در نظر خداوند از مرد مؤمن يا زن مؤمنى كه توبه كرده باشند، محبوبتر نيست.(3)

شرايط توبه

توبه در اسلام شرائطى خاص دارد و هر گناه توبۀ مخصوص به خود را دارد و لازم است مؤمن شرائط توبه را بداند، تا اگر گناهى مرتكب شد توبه برايش آسان باشد.

قرآن پيرامون شرائط توبه آيات متعدّدى دارد.

توبه بايد با ايمان و عمل صالح باشد. قرآن مى فرمايد:

«كسى كه توبه كند و ايمان آورد و عمل خوب انجام دهد، اينان گناهانشان، به حسنه بدل مى شود».(4)

توبۀ گناهى كه از روى جهالت انجام شود پذيرفته است. قرآن مى فرمايد:

«توبه مخصوص كسانى است كه كارهاى ناشايسته را از روى نادانى انجام داده باشند».(5)

پس كسى كه مى داند، كارى گناه است و باز انجام مى دهد، گرچه توبه كند توبه اش پذيرفته مى شود، ولى احتياج به تلاش بيشترى دارد چون قبح گناه را مى دانسته و گناه كرده است.

«توبه كار شايسته و بازگشت از انحراف است، توبه به زبان نيست».(6)

كسى كه توبه مى كند، تنها نبايد به زبان اكتفا كند، بلكه توبه بايد همراه با عمل و بازگشت باشد.

خداوند در قرآن مى فرمايد:

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به سوى خداوند برويد و توبه نصوح كنيد.»(7)

ص: 27


1- . جامع السعادات، ج 3، ص 52
2- . اصول كافى، ج 2، ص 436
3- . عيون الاخبار، ج 2، ص 29
4- . «من تاب و آمن و عمل»؛ (فرقان/ 70)
5- . «انما التوبه على اللّه الذين»؛ (نساء/ 17)
6- . كشف الغمه، ج 2، ص 313
7- . «يا ايها الذين امنو توبوا الى اللّه»؛ (تحريم/ 8)

از امام على عليه السلام پرسيدند: توبه نصوح چيست؟

امام عليه السلام فرمود:

«با قلب پشيمان شدن، با زبان استغفار كردن و تصميم بر ترك گناه براى هميشه گرفتن، توبه نصوح است».(1)

پس كسى كه نماز نمى خواند، روزه نمى گيرد، خمس نمى دهد، دشنام مى دهد، بداخلاق است، غيبت مى كند، دروغ مى گويد و... هر كدام از اين گناهان جبران مخصوص خود را دارد.

توبه اى كه پذيرفته نيست

توبه در بعضى از شرائط قبول نمى شود. قرآن در اين مورد مى فرمايد:

«كسانى كه اعمال بد انجام مى دهند و توبه نمى كنند تا مرگ آنها برسد، توبه آنها پذيرفته نيست».(2)

توبه بايد در زمانى باشد كه انسان هنوز به حيات خود اميدوار است. وقتى كه انسان مرگ را احساس كرد، ديگر توبۀ او پذيرفته نيست.

در جاى ديگرى نيز توبه پذيرفته نيست و آن در صورتى است كه انسان كافر شود و از آيات الهى دورى كند. قرآن مى فرمايد:

«كسانى كه مؤمن بوده اند و پس از آن كافر شده اند و در كفر زياده روى كرده اند، توبۀ آنها پذيرفته نمى شود».(3)

تكرار گناه از جمله مواردى است كه توبه شامل آن نمى شود، در صورتى كه انسان علم به گناه دارد، آن را انجام مى دهد و استغفار هم مى كند و باز اين عمل تكرار مى شود. اگر انسان فهميد گناه چيست؟ بايد آن را انجام ندهد. اگر گناه كند و باز توبه نمايد و دوباره دانسته گناه را مرتكب شود، استغفار او بى نتيجه است.

امام باقر عليه السلام در اين مورد مى فرمايند:

«كسى كه از گناه توبه كند، مانند كسى است كه گناه ندارد، اما كسى كه گناه مى كند و استغفار هم مى نمايد، مثل كسى است كه خدا را مسخره كرده است».(4)

8 - ترس

يكى از عوامل ايجاد اضطراب و بيمارى هاى روحى، روانى، عصبى، ترس و احساس ناامنى

ص: 28


1- . تحف العقول، ص 149
2- . «ليست التوبة للذين يعملون»؛ (نساء/ 18)
3- . «ان الذين كفروا بعد ايمانهم»؛ (آل عمران/ 90)
4- . اخلاق شبر، ص 209

مى باشد. اگر انسان از جهت خانوادگى، محيط اجتماع، دوست، مدرسه و آنچه در ارتباط با اوست، احساس ناامنى و ترس كند، اين احساس ناامنى در انسان، توليد اضطراب مى كند.

اگر در جامعه جوّ ناامنى، بروز كند، افراد جامعه مضطرب و پريشان خواهند بود اينگونه موارد در زمان جنگ و موشك باران يا بمبارانها، بخوبى مشهود بود. البته اين يك نوع ناامنى است. گاهى افراد از لحاظ اقتصادى، دچار ناامنى و ترس مى شوند، از شكست در معاملات مى ترسند. از ضرر و زيان وحشت دارند و از مشوش بودن بازار در هراس و ترس بسر مى برند، افرادى كه در اين رابطه دچار روحيۀ ناامنى و ترس مى شوند، اضطراب، دلهره و تشويش، در رخسار آنها بخوبى نمايان است، حتى در برخى موارد پيشرفته شخص دچار سكتۀ قلبى نيز مى شود.

گاه ترس از امتحان، مردودى، عدم موفقيت در كنكور، در جوانها ايجاد تشنج و اضطراب روحى مى كند و اكثر اين افراد در اينحال خشن، عصبى و تندخو مى شوند.

ارعاب و ترس در نزد كودكان نيز امر شايعى است. كودك گاه از گربه، سوسك، تاريكى، يا تنهايى وحشت دارد، مضطرب و پريشان مى شود و گاه اين اضطراب را با بدخلقى و خشونت و لجبازى و فرياد بروز مى دهد.

رخنه ترس در وجود كودك علتهاى گوناگون دارد. گاه منشأ ترس، اولياء هستند، براى آنكه كودك غذا بخورد، وسايلش را جمع كند، بخوابد، به حرف پدر يا مادر گوش كند، او را از گربه يا حيوان ديگرى مى ترسانند. اين ترسها گاه آنقدر در جسم كودك قوى و نيرومند مى شود، كه به آسانى قادر به محو كردن ترس از وجودِ كودك نخواهيم بود.

گاه منشأ ترس در كودك رفتار اولياء است. مادرى كه از سوسك يا موش مى ترسد، فرزند او به تقليد از مادر خود، از سوسك يا موش بى اختيار وحشت دارد.

گاه منشأ ترس، تماشاى فيلمهاى جنايى، براى كودك است. كودكان نبايد جو خشونت و ترس را در فيلمها تماشا كنند، ديدن برخى سريالهاى پليسى كودكان را ترسو مى كند.

گاه منشأ ترس، تنها گذاشتن فرزند توسط اولياء است. پدر يا مادرى كه مجبور است براى انجام كارى كودك را تنها بگذارد، بايد حتماً رعايت كودك را بكند، فراهم كردن وسائل بازى، ايجاد محيطى امن يا گذاشتن فرزند، نزد دوست، همكلاس يا پدربزرگ و مادربزرگ، براى اولياء فرض و لازم است.

كودك مخصوصاً قبل از دو سالگى وابستگى شديدى به اولياء دارد و از تنهايى وحشت مى كند و گريان مى شود.

گاه منشأ ترس، تنبيه نابجاى اولياء و مربيان است. برخى از اولياء براى تنبيه كودك از زندانى كردن كودك در محيط تاريك استفاده مى كنند. اينكار كودك را دچار ترس، دلهره و اضطراب مى كند. بخصوص اگر اين تنبيه ها مداوم و مستمر انجام گيرد.

ص: 29

در شرع مقدس اسلام براى تنبيه صحيح شرائطى خاص در نظر گرفته شده است بجاى اينكه كودك بواسطه انجام عمل خلافى تنبيه بى جا شود و دچار ناراحتى روحى گردد، اسلام راههاى بى ضرر و روشهاى متعادل را معرفى مى كند از جمله موارد تنبيه صحيح عبارتند از:

1 - قهر كردن اولياء، بشرط آنكه زياد طول نكشد.

2 - محروميت از نعمتها بطور موقت، مثلاً محروميت از پول توجيبى، بشرط آنكه كودك آنقدر در مضيقه نباشد كه دست به دزدى بزند. بلكه تنبيه كوتاه مدت باشد.

3 - تنبيه بدنى كه موجب ديه نشود. بنحوى تنبيه شود كه جاى آن سرخ، سياه يا كبود نشود و...

9 - شكستها

اشاره

يكى از عوامل ايجاد اضطراب و ناراحتى روحى، شكستها مى باشد. براى انسان، در عرصۀ زندگى، معمولاً شكست وجود دارد، همانگونه كه براى هر پديده اى در عالم نشيب و فراز وجود دارد.

بطور مثال، هر درختى خزان و زمستان دارد و بعد از گذران سختى زمستان است كه بهار مى آيد و تابستان درخت بار مى گيرد و بارور مى شود. اين نشيب و فراز براى رشد درخت است. نمى شود درخت هميشه ميوه داشته، يا سرسبز باشد. در حالى كه درخت هميشه در حال خزان هم نيست. اين تفاوتهاى هماهنگ زمينه رشد استعداد و شكوفايى درخت را فراهم مى كند.

براى انسان هم شكست وجود دارد و از جمله ملزومات زندگى اوست.

تحليل شكست

انسان بايد بتواند مشكلات و شكستها را براى خود تحليل كند. وقتى انسان خود به نقاط ضعف و قوت كار خويش پى ببرد، تجربه پيدا مى كند و دوباره شكست نمى خورد.

امام على عليه السلام مى فرمايند:

«مؤمن از يك سوراخ دوبار گزيده نمى شود».(1)

يعنى مؤمن از يك عامل دوبار شكست نمى خورد، ضرر نمى كند و ناراحتى روحى نمى كشد.

بلكه عامل شكست خود را از بين مى برد.

اگر انسان نتواند شكست را براى خود تحليل كند، عوامل شكست را بشناسد و آنها را از بين ببرد، ضربۀ روحى مى خورد و اين ضربه در جايى است كه فرد بجاى راه حل و چاره جويى براى مشكلات، مرتب خود را سرزنش وملامت كند كه چرا شكست خوردم؟ بدبخت شدم، آبرويم

ص: 30


1- . بحار، ج 77، ص 218

رفت، من بى عرضه ام، شانس ندارم و...

اين تلقينات نه تنها شكست را جبران نمى كند بلكه، عوارض روحى انسان را بيشتر كرده و در انسان توليد اضطراب و استرس مى نمايد.

انسان بايد بداند كه هميشه درجۀ بالاترى از مصيبت هم وجود دارد، در هر حال اگر انسان به مصيبتهاى ديگران كه نسبت به او در وضع بدترى هستند توجّه كند، در مى يابد در عين حال كه مشكل دارد و دچار شكست شده است، نعمتهاى ديگرى نيز در اختيار دارد كه آن شكست را جبران خواهند كرد. بهرحال دنيا محلّ خوشى به معناى تام نيست، بلكه خوشيها و آسايشها نسبى است.

امام على عليه السلام مى فرمايند:

«هر نعمتى در كنار بهشت، ناچيز است و هر بلايى در پيش آتش جهنم سلامتى و آسايش مى باشد».(1)

انواع شكستها

اشاره

براى آنكه شكستها بهتر شناخته شوند، ذكر چند نوع از شكستها لازم و ضرورى است.

الف: شكست علمى

گاهى دانش آموز و دانشجويى در مراتب علمى شكست مى خورد، به نمره دلخواه نمى رسد، تجديد شده و يا، مردود مى گردد، از كنكور رد مى شود در امتحانات ورودى مراكز مورد نظرش موفق نمى شود و نمى تواند به هدفى كه در نظر داشته است برسد.

در اينجا غصه خوردن و تشويش خاطر و تلقين بى كفايتى، اثرات شكست را در وجود و روح انسان بيشتر مى كند. بجاى غصه خوردن، بايد در صدد رفع مشكلات تحصيل برآيند و شكست را با تلاش جبران نمايند.

ب: شكست خانوادگى

گاهى برخى از زندگيهاى زناشويى بواسطه عدم تفاهم اخلاقى، سوء رفتار، مشكلات اجتماعى، اختلاف سليقه، دخالت ديگران و دلائل ديگر به جدايى مى كشد و زن يا شوهر دچار شكست مى شوند.

اين نكته قابل تذكر است كه طلاق و جدايى مساوى با مرگ نيست و اضطراب و نگرانى و ناراحتى مشكل را درمان نمى كند.

در ابتدا يك زوج بايد زمينۀ اختلاف و طلاق را از بين ببرند، ولى گاهى هم كه ديگر زندگى قابل

ص: 31


1- . نهج البلاغه صبحى صالح، ص 544

دوام نيست، ناراحتى و اضطراب مشكل را حل نمى كند، بلكه اثرات سوء آن را در روح و بدن انسان بيشتر مى كند.

د: مشكلات اجتماعى

گاهى افراد در اجتماع دچار شكست مى شوند، فرد با شكست اقتصادى، ضرر و زيان، از دست دادن مقام و پست دلخواه، يا عدم توفيق در رسيدن به شغل دلخواه و... روبرو مى شود.

بايد بدانيم كه تمام نعمتها براى انسان امانت هستند و اگر روزى از دست انسان بروند، با غصه خوردن و ناليدن قابل جبران نيستند.

انسان بايد بجاى اضطراب و تشويش خاطر به دنبال درمان و راه حل و چاره جويى براى انواع مشكلات خود باشد و مشكلات او را در خود ذوب نكند.

10 - توقع زياد

اشاره

يكى از عوامل ايجاد اضطراب و بيمارى هاى روحى، توقع زياد است. اين توقع زياد بر دو قسم است:

الف: توقع زياد از ديگران: خانواده، فرزند، اجتماع و...

ب: توقع زياد از خود.

توقع زياد از ديگران

برخى افراد توقع دارند، همانطور كه خود مى گويند، مى نويسند، مى خوانند، كارى انجام مى دهند و يا اعمال و رفتارى كه خود دارند، ديگران نيز همانطور باشند و يا هر چه آنها دستور مى دهند ديگران بدون چون و چرا انجام دهند و اعتراض نكنند كه اگر اعتراض شود، مساوى با عصبانيت و برخورد خشن از طرف ايشان خواهد بود. اين نكته قابل تذكر است كه توانايى همه افراد يكسان نيست، علم افراد متفاوت است، زمينه هاى تربيتى و خانوادگى افراد متفاوت است، لذا هرگز دو فرد مثل هم نمى شوند و انسان نبايد از ديگران توقع داشته باشد كه همه مثل او باشند، مثل او فكر كنند، بخوابند، تصميم بگيرند و...

توقع انسان از مردم بايد توقع نرمال و متعادل باشد، و اگر انسان توقعش را از ديگران كاهش دهد و به توانايى افراد توجّه كند، بخش اعظم بيمارى اضطراب در وجود خود را از بين برده است.

گاهى توقع از همسر است. مرد يا زن توقع دارد، همسرش همانطورى باشد كه او مى پسندد. بايد به اين نكته توجّه كرد كه آيا واقعاً زمينه هاى آن توقع در همسر وجود دارد يا نه؟ و ثانياً آيا اين توقع از همسر، بجاست يا بى مورد مى باشد. آيا همسر توان انجام اين توقع او را دارد؟ يا قادر به انجام آن

ص: 32

نيست.

ابتدا همسر بايد زمينۀ انجام توقع بجا و شايسته را در همسر بوجود آورد و خواسته و توان همسر را در نظر بگيرد، سپس امرى را از همسر بخواهد.

توقع زياد از همسر در صورتى كه او توان انجام آن را نداشته باشد، منشأ ايجاد اضطراب و ناراحتى روحى در خود و همسر مى شود و نتيجۀ سوء آن شامل خود انسان نيز خواهد شد.

توقع زياد از فرزندان نيز امر درستى نيست. گاهى اولياء دوست دارند آنچه خود به آن نرسيده اند. فرزندشان به آن برسد و شكستهاى آنها را جبران كند. در هر مورد دقت به توانايى جسمى، روحى، علمى، قدرت فراگيرى فرزند، بسيار مهم است. هر كس ظرفيتى خاص دارد، بايد استعدادها شناخته شده و سپس روى استعدادها به روش درست و صحيح كار شود تا نتيجۀ مطلوب بدست آيد.

البتّه اين نكته قابل ذكر است كه توقّع ابعاد و جلوه هاى متعدد دارد. ابتدا انسان بايد به افراد ميدان دهد و سپس از آنان كار بخواهد.

توجّه به خانواده

خداوند نيز انسان را به اندازۀ توان مكلّف كرده است:

«خداوند هر كس را به اندازۀ توان او تكليف داده است».(1)

در مراحلى خداوند از انسان قبل از بلوغ، تكليف عبادى و شرعى نمى خواهد و به انسان فرصت رشد مى دهد و در همين دوران به اولياء سفارش لطف و مرحمت نسبت به فرزند خود را دارد.

زن با توجّه به ساختار وجوديش، توان جسمى كمترى دارد و تحمل انجام برخى كارهاى سخت و شاق را ندارد، و لذا اغلب موارد مورد ظلم واقع مى شود براى همين است اسلام راجع به رعايت حقوق خانواده مسائل بيشمارى دارد.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«براى گناهكار بودن انسان همين بس كه نسبت به زيردستان خود كوتاهى كند».(2)

و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«بهترين شما كسى است كه براى خانوادۀ خود مفيدتر از همه باشد، و من بهترين فرد شما نسبت به خانواده ام هستم».(3)

و امام حسن عليه السلام فرمودند:

ص: 33


1- . «لا يكلّف اللّه نفساً الاّ وسعها»؛ (بقره/ 286)
2- . عدة الداعى، ص 72
3- . مكارم الاخلاق، ص 216

«خداوند بيش از همه براى زن و بچه عصبانى مى شود».(1)

و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:

«كودكان خود را دوست داشته باشيد و به آنها رحم كنيد و آنگاه كه به آنها وعده داديد به آن وعده عمل كنيد».(2)

و فرمودند:

«دوست داشتن زنان از اخلاق انبياء است».(3)

و انجام دادن دستورات الهى، و توجّه به حال خانواده است كه مقام فرد را تا مجاهد فى سبيل اللّه بالا مى برد.

امام رضا عليه السلام فرمودند:

«كسى كه براى آسايش خانواده اش زحمت مى كشد، ثوابش از مجاهدان راه خدا بزرگتر است».(4)

البتّه تنها وظيفۀ مرد خانواده نيست كه براى ايجاد آرامش و صفا در خانواده زحمت بكشد، بلكه زن نيز در مقام مادر و همسر وظائف و مسئوليتهاى زيادى دارد.

امام باقر عليه السلام مى فرمايند:

«جهاد زن، خوب شوهردارى كردن است».(5)

توقع زياد از خود

برخى افراد از خودشان توقّع زيادى دارند. رفتارى دارند كه در نظر خودشان صحيح نيست، دوست دارند ترك كنند، در معامله اى ضرر كرده اند، توقع دارند، فورى جبران نمايند مثلاً يك دانشجو يا دانش آموز توقع دارد كه نمرات خوب بگيرد، رشد علمى كند، شغل خوب داشته باشد، درآمدش مكفى باشد، عبادت زياد انجام دهد و....

انسان بايد به ظرفيت خود توجّه داشته باشد. گاهى فردى آنقدر به خود فشار وارد مى كند كه دچار بيمارى هاى مختلف روحى و اضطراب مى شود. نه تنها به مقصد نمى رسد، رشد لازم و هماهنگ نيز ندارد. اينگونه افراد پرتوقع خيلى دير راضى مى شوند و يا هرگز از تلاشى كه مى كنند، كمال رضايت را ندارند. انسان بايد توقعات خود را متعادل كند و در حد توان خود از خود انتظار كار و عمل داشته باشد.

ص: 34


1- . فروع كافى، ج 6، ص 50
2- . فروع كافى، ج 6، ص 49
3- . فروع كافى، ج 5، ص 320
4- . سيرالائمّة، ج 4، ص 147
5- . مكارم الاخلاق، ص 215

همانگونه كه خداوند نيز نسبت به انسان، رعايت تعادل را نموده و او را به تكاليف شاق وادار ننموده است.(1)

در برخى موارد خداوند اولياء و پيامبران را نيز به تعادل فرا خوانده و آنان را بسوى وظيفه فرا مى خواند. وقتى نبى اكرم صلى الله عليه و آله در راه هدايت اين امّت متحمل سختيها و مشقات شود و خود را به زحمت مى اندازد، خداوند به ايشان مى فرمايد:

«ما قرآن را نازل نكرديم كه خودت را به مشقت بيندازى».(2)

پيامبر صلى الله عليه و آله مكلّف به اداى تكليف رسالت بود، برخى مشركين لياقت هدايت نداشتند و قلوبشان سنگ شده بود(3)، لذا سخن خدا را نمى شنيدند. پيامبر اداء تكليف كرده بود تا آنها را هدايت نمايد و خداوند مى فرمايد:

«و بر رسول نيست مگر آنكه بصورت آشكار ابلاغ رسالت نمايد».(4)

و بعد از شنيدن ابلاغ رسالت، خداوند مى فرمايد:

«كسى كه هدايت را پذيرفت، براى خود او سودمند است و كسى كه گمراه شد، ضلالت بر عليه خود اوست».(5)

حال اگر پيامبر صلى الله عليه و آله توقع داشته باشد همه هدايت شوند، اين امر ممكن نيست. البتّه با توجّه به اينكه حضرت از توقع خود مأجور بودند ولى مشركين، لياقت هدايت را از دست داده بودند، مؤمن نيز بايد چنين باشد. توقع او متعادل و سنجيده باشد تا زمينۀ اضطراب و نگرانى را از بين ببرد.

11 - جهل و ناآگاهى

اشاره

يكى از عوامل مهم اضطراب و ناراحتيهاى ديگر روحى جهل و ناآگاهى است. اگر انسان نسبت به عواقب اضطراب و نمادهاى بيمارى روحى ناآگاه و جاهل باشد، نمى تواند در مواردى كه در وجودش اضطراب؛ خشم و غضب و... رخنه مى كند، تصميم درستى بگيرد.

دقت در عواقب بيمارى اضطراب و خشم، به انسان علم و آگاهى مى دهد كه در اينگونه موارد تصميم درستى بگيرد.

همانگونه كه انسان نسبت به خطرات سيم برق، آگاهى دارد، عواقب مسموميت را مى داند، لذا هيچگاه دست به سيم برق نمى زند و كمتر اتفاق مى افتد كه خود را مسموم كند. اگر انسان جاهلانه و ناآگاهانه دست به سيم برق بزند، مواد سمى را بخورد، گرچه جاهل بوده است ولى از صدمات و

ص: 35


1- . «لايكلّف اللّه نفساً إلّاوسعها»؛ (انعام/ 286)
2- . «ما انزلنا عليك القرآن لتشقى»؛ (طه/ 3)
3- . «كالحجارة او اشد قسوة»؛ (بقره/ 74)
4- . «و ما على الرّسول الّا البلاغ المبين»؛ (نور/ 54)
5- . «من اهتدى فانما يهتدى لنفسه»؛ (اسراء/ 15)

گرفتارى هاى احتمالى آنها درامان نخواهد بود.

در مسائل روحى نيز اينچنين است. اگر انسان نداند كه اضطراب در وجود او چه پيامدهايى خواهد داشت، تبعاً حساسيتى در خود نشان نخواهد داد.

مكرر اتفاق افتاده است كه ما حركات روحى منفى از خودمان نشان داده ايم و اصلاً ناراحت نشده و نيستيم. مثلاً خيلى افراد مكرّر دروغ مى گويند و به آثار منفى دروغ بر روح خود آگاه نيستند.

جهل به آثار اعمال و تبعات آن، زمينۀ انجام عمل است. اينجاست كه اهميّت آگاهى انسان از آثار اعمال روحى و شناخت و آگاهى نسبت به اضطراب، روشن مى شود، اگر كسى زمينۀ اضطراب را در خود بوجود آورد و بخاطر چيزهاى بى ارزش و جزيى و غيرمفيد عصبانى شود، تبعات بعدى اضطراب را ناچار است بپذيرد.

جهل - مرگ

كسى كه ناآگاه است، در مسير مرگ مقطعى يا مرگ تدريجى است. در روايتى جاهلان را مرده معرفى مى كند و مى فرمايد: دانشمندى كه ميان نادانان گرفتار آيد، مثل زنده اى است كه ميان مردگان باشد.(1)

فردى كه به حالات روحى و نيازهاى جسمى و روحى خود، ناآگاه است، تبعاً در مسير مرگ است. مرگ او شامل مرگ فردى، اجتماعى، مادى، معنوى، دنيوى و يا اخروى مى باشد.

بسيارى از افراد بظاهر زنده اند، ولى از نظر مبانى شرعى و ارزشى مرده مى باشند و بسيارى از افراد بحسب ظاهر مرده اند، ولى از نظر شرع، حى و زنده اند. خداوند در مقام والاى شهدا مى فرمايد:

«آنانكه در راه خدا كشته شده اند را مرده نپنداريد، بلكه آنان زنده اند، ولى شما نمى دانيد».(2)

شهداء شرايط يك انسان زنده را به ظاهر ندارند، ولى به آن جهت كه از نظر روحى و معنوى در جامعه تأثير مثبت دارند، خداوند آنان را زنده مى داند.

پس افرادى كه آثار مثبتى در جامعه ندارند، در اصل مرده اند. لذا جهل عاملى براى مقدمه مرگ است و جاهل دچار مرگ مقطعى يا تدريجى است.

جهل در اسلام

پيرامون جهل و نادانى، آيات و روايات فراوانى در مكتب اسلام موجود است و اسلام از انسان

ص: 36


1- . ارشاد القلوب، ص 165
2- . «ولا تقولو لمن يقتل»؛ (بقره/ 154)

مى خواهد، كه از نادانان و جاهلان نباشد.(1)

امام حسن عليه السلام مى فرمايد:

«ثروتى بالاتر از عقل نيست، فقرى مانند نادانى نيست، وحشتى برتر از خودخواهى نمى باشد و هيچ لذتى بهتر از خوش خلقى نيست».(2)

در روايتى ديگر، جهل دشمن انسان معرفى شده است.

امام رضا عليه السلام فرمود:

«دوست هر شخصى عقل اوست و دشمن او جهل وى است».(3)

جهالت و نادانى اثرات سويى در روح و روان انسان مى گذارد و حتى گاهى اوقات انسان مسير هدايت و كمال را نيز نمى تواند تشخيص دهد.

حضرت على عليه السلام مى فرمايند:

«جاهل را هميشه در حال افراط و تفريط مى بينى».(4)

جهل و ناآگاهى موجب مى شود انسان يا در حال زياده روى و تندروى باشد و يا سست عنصر بوده و در حال تفريط زندگى كند.

بهر حال انسان بايد ريشه هاى جهل را از وجود خود بركند و بسوى عقل و كمال و ديندارى برود تا هم زندگى دنيايش، شيرين باشد و هم در آخرت زندگى جاويد و مثبت داشته باشد. زيرا امام صادق عليه السلام فرمودند:

«كسى كه عاقل باشد، انشاءاللّه پايان زندگيش بهشت خواهد بود».(5)

12 - ذهن گرايى

اشاره

يكى از عوامل بيمارى روحى و اضطراب، ذهن گرايى و خيالبافى است. فرد ذهن گرا در نزد خود برنامه ريزى مى كند و آينده نگرى خيالى دارد كه مثلاً چنين كارى را انجام بدهم و فلان عمل را به مرحلۀ كمال برسانم، بعد كه مى بيند نمى تواند خيالهايى كه در ذهن خودبافته انجام دهد، ناراحت و متأثّر و گوشه گير مى شود و تفكر و خيال باطل و انگاره او را دچار اضطراب مى كند.

ذهن گرايى به افكارى اطلاق مى شود كه مبانى عقل و شرع با آن هم سو نيست و با عقل و شرع منافات دارد. لذاست كه بى ارزش است و امام صادق عليه السلام انگاره و خيال را ظلمت مى دانند و

ص: 37


1- . «فلا تكونن من الجاهلين»؛ (انعام/ 35)
2- . كشف الغمه، ج 2، ص 198
3- . تحف العقول، ص 326
4- . نهج البلاغه صبحى صالح، ص 479
5- . ثواب الاعمال، ص 29

مى فرمايند:

«خدايا مرا از ظلمات وهم، خارج فرما».(1)

تفكر

نقطۀ مثبت انگاره و خيال، تفكر است كه با مبانى عقل و شرع منافات ندارد و از خصوصيات انسان مؤمن و عاقل است، كه فكرش را هميشه در كنار مبانى عقل و شرع قرار مى دهد.

تفكّر سالم، آنقدر ارزشمند است كه خداوند انسان را به آن فرا مى خواند(2) و از تفكر نكردن، انسان را پرهيز مى دهد. و مى فرمايد:

«بدترين جنبندگان در نزد خداوند، كسانى هستند كه كر و لال هستند و همينها تعقل نمى كنند».(3)

تفكر از نظر اسلام آنقدر ارزش دارد كه از عبادت بى تفكر بالاتر است. پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايند:

«يك ساعت فكر كردن، بهتر از يك سال عبادت كردن است».(4)

و امام رضا عليه السلام تفكر را عين عبادت دانسته و مى فرمايند:

«عبادت و بندگى خداوند به زياد نماز خواندن و زياد روزه گرفتن نيست، عبادت، تفكر در كار خداوند متعال است».(5)

تفكر رسيدن به نور معرفت و خداشناسى را براى انسان به ارمغان مى آورد. رسول گرامى صلى الله عليه و آله مى فرمايند:

«كسى به مقام تفكر دست نمى يابد؛ مگر اينكه به نور معرفت و خداشناسى مجهّز شده باشد.»(6)

از آثار تفكر سالم، بر مبناى عقل و شرع اين است كه انسان را مى سازد و عوامل اضطراب و خشم را در او از بين مى برد و راه رستگارى و فلاح را به انسان نشان مى دهد. امام على عليه السلام در آثار تفكر مى فرمايند:

«فكر كردن انسان را به كار خير و عمل به آن وادار مى سازد».(7)

13 - منفى گرايى

ص: 38


1- . «اللهم اخرجنى من ظلمات الوهم»؛ (مفاتيح الجنان)
2- . افلا يتفكرون، بقره/ 219
3- . «ان شرّ الدواب»؛ (انفال/ 22)
4- . اخلاق شبر، ص 288
5- . الحقايق، ص 306
6- . مصباح الشريعة، ص 114
7- . اخلاق شبر، ص 288

يكى از عوامل ايجاد اضطراب و بيمارى روحى، منفى گرايى است. برخى افراد در ارزيابيهاى خود، ملاكات مثبت را در نظر نمى گيرند. هميشه از وقايع، بالاترين نقطۀ منفى را در نظر دارند، اگر فرزندشان تب كند، احتمال بيمارى هاى حاد و خطرناك مى دهند، در شكستها بالاترين نقطۀ بدبختى را در نظر مى گيرند، در مواقعى كه گناه مى كنند، راه فرجى براى خود نمى يابند.

اگر اتفاقى برايشان روى دهد، اوج و نهايت بدى را در آن مى جويند و دريچه هاى اميد را روى خود بسته مى بينند.

برعكس اين افراد، برخى هستند كه تنها به جهات مثبت توجّه دارند و هميشه به نكات مثبت مى پردازند، از كار ديگران و خود تعريف مى كنند و هيچگاه نقاط منفى را درنظر نمى گيرند.

اين افراد به بيمارى تملق و چاپلوسى گرفتار مى شوند كه بيمارى خطرناكى بشمار مى آيد و آثار تربيتى سويى بر افراد خواهد داشت.

هميشه بايد جهات منفى و مثبت كار را فرد مورد نظر را كنار هم بگذاريم و بر اساس زياد بودن نقاط مثبت كسى را فرد خوبى بدانيم و يا اگر نقاط منفى او بيشتر بود، روى آن قضاوت داشته باشيم، انسان اگر هميشه نقاط منفى خود يا ديگران را در نظر بگيرد و شكستها و عدم موفقيتها را بررسى كند، بى شك چنين فردى از نظر روحى شكست مى خورد و سقوط مى كند.

هر دو نقطه مثبت و منفى بايد با هم ارزيابى شوند، تا تصميم گيرى درست و بجا انجام شود. زيرا هر فرد بدون عيب و ايراد نيست، هر كس اگر عيبى دارد، نقاط مثبتى كه قابل ذكر باشند نيز در او يافت مى شوند.

همانا كه اگر كسى خوب درس نمى خواند، از نظر جسمى توانايى كارهاى سنگين ترى را دارد و برعكس كسانى كه اهل كارهاى فكرى هستند، در بعد جسمى، توان چندانى معمولاً ندارند.

بهرحال سنجش نقاط منفى و ارزيابى نقاط مثبت يك مشكل و شكست، زمينۀ حل مشكلات را فراهم مى آورد و زمينه هاى اضطراب و بيمارى روحى را از بين مى برد.

14 - تكبّر

اشاره

يكى از عوامل اضطراب و فشار روحى، تكبر است. فرد مغرور و متكبّر از ديگران توقع دارد كه او را احترام كنند و براى او ارزش قائل شوند واگر كسى نسبت به آنها بى توجّهى و بى اعتنايى كند، مضطرب و ناراحت مى شوند و در صدد انتقام جويى برمى آيند.

كبر و غرور يك بيمارى روحى است كه علل مختلف دارد و همين بيمارى روحى است كه اضطراب را در انسان تشديد مى كند و خود منشأ بيمارى هاى ديگر مى شود. از نظر اسلام كبر و غرور پسنديده نيست و قرآن مى فرمايد:

«از روى فخر و مباهات روى زمين راه مرو كه خدا خودخواهان، فخر فروش را

ص: 39

دوست ندارد».(1)

و امام سجاد عليه السلام مى فرمايند:

«از خودخواه، فخرفروش، تعجب مى كنم در صورتى كه ديروز نطفه بوده و فردا (پس از مرگ) مردار است».(2)

كبر و غرور نشانه هايى دارد از جمله آنها اين است كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«نشانۀ خودخواهى اين است كه مردم را تحقير كنى و حق را ناديده بگيرى».(3)

گناهانى كه انسان با داشتن تكبر مرتكب مى شود، انسان را از فلاح و رستگارى باز مى دارد و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:

«كسى كه در قلبش ذره اى از خودخواهى باشد، به بهشت نخواهد رفت».(4)

و متكبر عذاب ويژه اى خواهد داشت كه امام صادق عليه السلام فرمودند:

در جهنم سرزمينى مخصوص خودخواهان و متكبرين (با عذابهاى خاص) است.(5)

***

تواضع

در مقابل صفت كبر كه بيمارى روحى است و گناه كبيره مى باشد و منشأ اضطراب بشمار مى رود، تواضع يكى از صفات مؤمن است و خداوند از پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواهد:

«براى مؤمنينى كه تو را همراهى مى كنند، تواضع نما و احترام كن».(6)

و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:

«وقتى فروتنان امت را مشاهده كرديد براى آنان تواضع نماييد».(7)

تواضع نشانه ها و علاماتى دارد كه اين آيه شريف به آن اشاره دارد:

«بندگان شايستۀ خدا كسانى هستند كه با آرامش راه مى روند و آنگاه كه از نادانان حرف نامربوط شنيدند، ناديده مى گيرند و اظهار محبت مى كنند».(8)

و امام كاظم عليه السلام فرمودند:

«تواضع اين است نسبت به مردم روشى داشته باشى، كه دوست دارى همان روش را

ص: 40


1- . «و لا تمش فى الارض مرحا»؛ (لقمان/ 18)
2- . سير الائمّة، ج 3، ص 234
3- . اخلاق شبر، ص 171
4- . ارشاد القلوب، ص 189
5- . جامع السعادات، ج 1، ص 303
6- . «و اخفض جناحك»؛ (شعراء/ 215)
7- . جامع السعادات، ج 1
8- . «عبادالرحمن الّذين»؛ (فرقان/ 63)

با تو داشته باشند».(1)

و امام صادق عليه السلام فرمودند:

«علامت تواضع اين است، كه شخص پايين تر از مقام خود بنشيند».(2)

و در روايت ديگر فرمودند:

«علامت تواضع اين است كه به هر كس مى رسى، سلام كنى».(3)

تواضع براى انسان، منافع دنيوى و اخروى فراوانى دارد. امام صادق عليه السلام فرمودند:

«تواضع ريشه تمام شرافتهاى شايسته و مرتبه بالاست».(4)

تواضع موجب رشد اجتماعى مى شود. امام صادق عليه السلام فرمودند:

«مأمورينى براى مردم در آسمان هست كه هر كس تواضع كرد او را بالا مى برند و هر كس خودخواهى كرد او را پايين مى آورند».(5)

از جمله آثار تواضع حكمت است. امام كاظم عليه السلام فرمودند:

«كشاورزى در زمين نرم، ثمره دارد، نه در زمين سخت، همينطور حكمت نيز در قلب متواضع رشد مى كند، نه در قلب خودخواه و ستمگر».(6)

تواضع موجب قرب و نزديكى به خداوند است. امام صادق عليه السلام فرمود:

«خداوند به داود عليه السلام وحى كرد: اى داود! هر چه مردم متواضع به خدا نزديكتر مى شوند، افرادى كه خودخواه و متكبرند از خدا دورترند».(7)

بر انسان فرض و لازم است كه با تواضع، ريشه هاى كبر را از وجود خود دور كند و از بين ببرد تا در مسير رشد و صلاح و رستگارى قرار گيرد و همين كه از چنگ اضطراب و نگرانى رهايى يابد.

15 - خلأها و كمبودها

اشاره

يكى از عواملى كه زمينه ساز اضطراب مى شود، خلأها و كمبودهاى جسمى و روحى و اجتماعى است. گاهى بطور طبيعى يا غيرطبيعى و يا بوسيلۀ خود فرد يا ديگرى مشكلاتى براى انسان بوجود مى آيد.

بطور مثال: گاهى فردى بر اثر بى دقتى اولياء نسبت به باردار شدن و ايام باردارى يا بعلّت زايمان

ص: 41


1- . الحقايق، ص 86
2- . اصول كافى، ج 2، ص 122
3- . خصال صدوق، ج 1، ص 11
4- . جامع السعادات، ج 1، ص 313
5- . جامع السعادات، ج 1، ص 304
6- . تحف العقول، ص 292
7- . اصول كافى، ج 2، ص 124

غيرطبيعى دچار نقص عضو مى شود، يا عقب ماندۀ ذهنى مى گردد يا اعضاء بدن او دچار ناراحتى مى شوند. اين عوارض مادرزادى، در اغلب موارد تا آخر عمر با فرد قرين هستند و اغلب آنها هم، علاج ندارند.

گاهى فردى در بدو تولّد سالم بوده است، اما بعلت تصادف، بيمارى، سوء تغذيه، هواى آلوده، آتش سوزى و ساير عوامل ديگر دچار نقص عضو يا مشكل جسمى، روحى مى شود. برخى از اين عوارض قابل درمان و گروهى قابل درمان نمى باشند.

گاه بعلّت امور غير مترقبه اجتماعى چون زلزله، جنگ، سيل يا مشكلات ديگرى فردى با بحران فكرى، روحى و مالى يا جسمى مواجه مى شود.

علّت كمبود و خلأ هرچه باشد، مى تواند، عامل اضطراب در فرد شود.

آزمايش

شكستها، بلاها و سختى ها، خلأ و كمبودها از نظر اسلام براى مؤمن آزمايش و امتحان است و آزمايش و امتحان براى ارزيابى، استعدادهاى انسان در نظر گرفته شده است.

قرآن مى فرمايد:

«ما آنان را با خوبيها و بديها، آزمايش مى كنيم، شايد بخود آيند».(1)

در آيه ديگر مى فرمايد:

«ما شما را با ترس و ناامنى، گرسنگى و كمبود مالى و جانى آزمايش مى كنيم».(2)

ترس و ناامنى، گرسنگى و قحطى، از بين رفتن نفوس و مالها توسط سيل، بمباران، طوفان، آتش و بلاهاى ديگر، وسيلۀ آزمايش بنده است.

در روايات هم از حضرات معصومين عليهم السلام به ما رسيده است:

«اگر چهل روز بر مؤمن بگذرد و براى او سختى و مشكلى پيش نيايد، بايد بداند كه در مسير سلب نعمت و هجوم بلاهاست».(3)

گاهى خداوند، افراد گناهكار را بخود واگذار مى كند تا، گناهشان بيشتر شود و بعد به يكباره نعمتها را از آنها مى گيرد. در اين باره قرآن مى فرمايد:

«كسانى كه كافر شدند، گمان نكنند كه مهلت دادن ما به ايشان، براى آنها بهتر خواهد بود، ما به آنان براى امتحان، فرصت و مهلت مى دهيم، تا بر طغيان خود بيفزايند، و

ص: 42


1- . «بلوناهم بالحسنات و السيّئات»؛ (اعراف/ 168)
2- . «و لنبلونكم بشىء من الخوف»؛ (بقره/ 156)
3- . سرمايۀ كلاسدارى، ص 96

عذابى خواركننده در انتظار آنها است».(1)

و در آيۀ ديگرى مى فرمايد:

«آيا كافران مى پندارند، كه ما بوسيلۀ دادن مال و فرزندان به آنان كمك مى كنيم و در رساندن خوبيها به آنان تعجيل مى نماييم؟ آنها درست نمى پندارند».(2)

بنابراين، هميشه سختيها و مشكلات از بدى انسانها نيست و خوبيها و نعمتها نيز دليل بر خوبى انسان نمى باشد. امام صادق عليه السلام مى فرمايند:

«سخت ترين بلاها براى پيغمبران و اوصياى ايشان و بعد مؤمنين به مراتب ايمانشان خواهد بود».(3)

نتيجۀ امتحان

امتحان براى انسان نتايج مطلوبى دربر دارد، بشرط آنكه انسان، از امتحان الهى شايسته و سرفراز بيرون آيد.

قرآن مى فرمايد:

«ما شما را آزمايش مى كنيم تا مجاهدان و صابران شناخته شوند و از اخبار شما آگاه شويم».(4)

صبر در برابر مشكلات نزد خداوند اجر دارد. امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«بهترين جرعه ها، جرعۀ عصبانيت براى كسى است كه صبر كند، زيرا پاداش بزرگ براى بلاى بزرگ است و خدا هيچ ملتى را دوست ندارد، جز اينكه آنان را گرفتار مى سازد».(5)

و در روايتى ديگر فرمودند:

«بلاء زينت مؤمن و لطف براى كسى است كه درك كند، زيرا در كنار بلا صبر هم وجود دارد. و استقامت در كنار بلاء، موجب اصلاح مراتب ايمان مى گردد».(6)

و در روايتى ديگر امام كاظم عليه السلام امتحان زياد را سبب افزون شدن ايمان مى داند و مى فرمايد:

«آزمايش و ايمان مانند دو كفه ترازو هستند، اگر يكى زياد باشد، ديگرى نيز زياد

ص: 43


1- . «و لا يحسبن الّذين كفروا انّما...»؛ (آل عمران/ 178)
2- . «ايحسبون انما نمدهم»؛ (مؤمنون/ 54)
3- . سفينة البحار، ج 1، ص 105
4- . «ولنبلونكم حتى نعلم المجاهدين»؛ (محمّد/ 31)
5- . اخلاق شبر، ص 147
6- . مصباح الشريعه، ص 183

مى شود».(1)

با توجّه به آيات و روايات آزمايش و امتحان الهى و مصائب و سختيها، اين مطلب قابل توجّه است كه مشكلات، براى انسانهاى خوب است و آنان كه در مقابل آزمايش تحمل و صبر كنند مأجورند و آزمايش، آنان را متوجّه خدا مى سازد و ايمانشان را بالا مى برد. لذا مؤمن از مشكلات نمى ترسد، بلكه آنها را با صبر و ايمان از بين مى برد و خود نيز در عرصه هاى مختلف پيروز مى شود.

دنيا از نظر شرع اسلام

اين نكته قابل توجّه است كه زندگى دنيا گذراست، ولى در آخرت زندگى انسان باقى، بدون درد و رنج خواهد بود. قرآن زندگى دنيا را فانى مى داند و از دل بستن به آن انسان نهى مى كند.

«گناهكاران به زندگى دنيا شاد هستند، در صورتى كه زندگى دنيا، نسبت به زندگى آخرت ناچيز است».(2)

و يا مى فرمايد:

«اى مردم اين زندگى دنيا ناچيز است، آخرت خانۀ ابدى است».(3)

و رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايند:

«دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است».(4)

امام صادق عليه السلام مى فرمايند:

«از رنج تهيه مخارج زندگى كسل نباشيد، زيرا بدون ترديد، پدران ما هم در دنيا سختى و رنج مى بردند و براى معاش زندگى خود تلاش مى كردند».(5)

و رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايند:

«مردم در دنيا مهمان هستند و آنچه در دست آنهاست عاريه مى باشد».(6)

از نظر اسلام دنيا وسيله اى براى رسيدن به آخرت مى باشد. امام على عليه السلام دربارۀ اين آيۀ قرآن كه مى فرمايد:

«بهرۀ خود را از دنيا فراموش نكن».(7)

و نيز فرمود:

ص: 44


1- . سفينة البحار، ج 1، ص 105
2- . «و فرحوا بالحياة الدنيا»؛ (رعد/ 26)
3- . «يا قوم انما هذه الحياة الدنيا»؛ (غافر/ 39)
4- . اخلاق شبر، ص 181
5- . الحقايق، ص 98
6- . ارشاد القلوب، ص 23
7- . «و لا تنس نصيبك من الدنيا»؛ (قصص/ 77)

«در دنيا، سلامتى، نيرو، جوانى، ثروت و نشاط خود را در راه بدست آوردن كمالات اخروى از ياد مبر».(1)

سيرۀ ائمه عليهم السلام

انسان مؤمن بايد بداند كه بلاها و سختيها براى دوستان خداست، اگر قرار بود دنيا محلّ عيش و خوشگذرانى باشد، ائمه عليهم السلام پيامبران عليها السلام و اوتاد و اولياء الهى بايد از آن بنحو احسن بهره مى بردند، در حالى كه با سيرى گذرا در سيرۀ آنان مى بينيم كه دنيا براى آنها نيز راحت نبوده است، بلكه هر يك به گونه اى دچار مصيبت و بلا بوده اند.

گروهى از دست همسران خود رنج مى كشيدند، چون حضرت لوط عليه السلام يا امام حسن مجتبى عليه السلام و امام جواد عليه السلام كه همسرشان ايشان را به شهادت رساندند.

گروهى از فرزندان خود در عذاب بودند، چون حضرت نوح عليه السلام، يعقوب عليه السلام و امام صادق عليه السلام كه پسرى بنام جعفر كذاب داشتند.

حضرت على عليه السلام وقتى با غصب خلافت روبرو شدند، و حضرت زهرا عليها السلام را از فدك محروم كردند. بخاطر دفاع از رهبر معصوم عليهم السلام كتك خورده و رنج كشيدند و بالأخره به شهادت رسيدند.

از نظر وضع اقتصادى نيز ائمه عليهم السلام پيامبر صلى الله عليه و آله و علماء گرامى بسيار در رنج و عذاب بودند، با سيرى در تاريخ و روايات مكتب تشيّع، اين نكته قابل توجّه است كه حضرت على عليه السلام فرمودند:

«على در زندگى خود يكبار شكمش با نان گندم سير نشد».

با آنكه حضرت على عليه السلام در مضيقه بودند، اما آنچه كه داشتند نيز در راه خدا انفاق مى كردند. حتى گاه ايثار مى نمودند، كه آيات زيادى پيرامون انفاق و ايثار حضرت، نازل شد. بهر حال دنيا براى هيچيك از اولياء الهى خالى از مشكل و سختى نبوده است. با دقت در زندگى اولياء الهى به اينِ مطلب پى مى بريم كه براستى دنيا فانى است و هر چه انسان در آن سختى بكشد، اگر مؤمن واقعى باشد، در جهان آخرت آسوده خواهد بود. قرآن مى فرمايد:

«كسى كه سود دنيا بخواهد به او مى دهيم، اما در آخرت بهره اى نخواهد داشت».(2)

با توجّه به اينكه انسان هر چه در دنيا متنعّم باشد، راضى نخواهد شد و بقول امام صادق عليه السلام كه فرمودند:

«دنيا مانند آب درياست، تشنه هر چه بيشتر از آن بنوشد، عطش او زيادتر، مى شود تا او را به هلاكت برساند».(3)

ص: 45


1- . معانى الاخبار، ص 325
2- . «من كان يريد حرث الدنيا»؛ (شورى/ 20)
3- . اصول كافى، ج 2، ص 136

پس انسان مؤمن بايد سعى كند، از نعمتها بهره برده و گناه نكند، دنبال دنيا نرود و به دنيا دل نبندد، بلكه از دنيا بعنوان پلى براى رسيدن به آخرت بهره جويد و اگر دنيا را پل و گذرگاه بداند، نه قرارگاه از كاستيها و كمبودها دچار اضطراب و تشويش خاطر نمى شود. زيرا اضطراب، نگرانى، خشم، خودخورى، اهانت به ديگران نه تنها مشكل را حل نمى كند، بلكه منشأ مشكلات جديدى خواهد بود.

16 - مسائل جنسى

اشاره

يكى از عوامل ايجاد اضطراب، فشار مسائل جنسى است. جوان در دوران بلوغ با فشار شهوت روبروست. اگر براى اطفاء شهوت به روش صحيح اقدام نكند،(1) به دامان انحرافات جنسى كشيده شده و دچار اضطراب، احساس گناه و خجالت مى شود. كسانى هم كه در سنّ ازدواج و بلوغ نيستند، بايد از زمينه هاى گناه و تحريك جنسى دورى نمايند، تا دچار عوارض ناشى از فشار جنسى نشوند.

چشم چرانى موجب ايجاد

يكى از عواملى كه موجب تحريك مى شود، عشق و علاقه به جنس مخالف مى باشد. در اين مرحله جوان با يك نگاه به شخصى دل مى بندد، آرام و قرار از او سلب مى شود، دچار اضطراب و تشويش خاطر است و دچار فشارهاى عصبى مى گردد و فكر مى كند كه اگر دلدار را نبيند قالب تهى مى كند. اين نكته قابل تذكر است كه عشقهاى خيابانى غالباً منشأ ازدواج پاگير و ثابت نمى شوند.

همانطور كه امروز با نگاه فردى گول خورد، چند روز بعد نيز، گول ديگرى را خواهد خورد.

بناى زندگى كه بر گناه و روابط نامشروع و نامه نگارى استوار شود، بنيان محكمى ندارد و خيلى زود آتش شهوت خاموش شده و پشيمانى به سراغ هر دو مى آيد.

ازدواج بايد سنجيده، عاقلانه، شرعى، قانونى، تحت نظر اولياء با عزت و احترام باشد، تا قابل دوام بوده و به ثمر بنشيند.(2)

لذا قبل ازدواج جوانها بايد از نگاههاى حرام بپرهيزند و دل خود را اسير هوسهاى، زودگذر نسازند. زيرا نگاه انسان را آلوده مى كند. پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايند:

«چشم چرانى، تيرى زهرآلود از ناحيه شيطان است كه ايمان را هدف مى گيرد».(3)

و امام صادق عليه السلام فرمودند:

ص: 46


1- . به اثر ديگر مؤلف «جوانان و غريزه جنسى» مراجعه شود
2- . توضيح در كتاب «چشم و نگاه» اثر ديگر مؤلف
3- . اسرار الصلوة، ص 145

«بسيارى از نگاهها، پشيمانى ببار مى آورد».(1)

و امام صادق عليه السلام طى روايتى فرمودند:

«نگاههاى پى در پى موجب مى شود كه شهوت تحريك شود و اين تحريك شهوت زمينه ساز فتنه و انحراف است».(2)

و امام رضا عليه السلام فرمودند:

«از نگاههاى اضافى پرهيز كنيد، زيرا شما را به بيهوده گرايى مى كشاند و به غفلت دچار مى كند».(3)

بهر حال نگاه است كه آتش شهوت و مسائل جنسى را شعله ور مى سازد و انسان را به انحراف مى كشاند.

انحرافات جنسى

اگر جوان چشم خود را آزاد بگذارد به انحراف كشيده مى شود. انحرافات جنسى شامل:

(اونانيسم يا استمنا، استشها، لواط يا همجنس گرايى، زنا و...) مى باشد.

استمناء، بيمارى و انحراف جنسى است كه اغلب در بين جوانان شايع است و جوانها گاه آنقدر در اين بيمارى غرق مى شوند كه علاوه بر اضطراب هميشگى و تندخويى و عصبانيت، دچار علائم بالينى اين بيمارى نيز مى شوند. لاغر و رنگ پريده اند، چشمشان ضعيف مى شود، دچار زخم معده و ناراحتيهاى گوارشى هستند، كم حافظه و كند ذهن مى شوند، دچار لرزش در اعضاء بدن مى گردند و...

هر كدام از اين انحرافات در پيشگاه الهى گناه محسوب مى شود و مرتكبين آن رستگار نمى شوند و بايد حدّ يا تعزير شوند و گاه اين گناهان موجب سنگسار شدن مرتكبين آن مى شود.

17 - اخبار ناگهانى

يكى از عوامل ايجاد اضطراب، خبرهاى ناگهانى و ناگوار مى باشد. حامل خبر بايد فرد پخته و عاقلى باشد تا بتواند، توان و ظرفيت افراد را در نظر بگيرد و در انتقال خبر، شجاعانه و در عين حال با احتياط عمل كند.

هر كس توان و ظرفيتى خاص دارد. برخى آنقدر ايمانشان قوى است كه در برابر شنيدن اخبار ناگهانى، ناراحت نمى شوند و خدا را به ياد مى آورند. قرآن مى فرمايد:

ص: 47


1- . كشف الغمّة، ج 2، ص 243
2- . تحف العقول، ص 225
3- . بحار، ج 72، ص 199

«كسانى كه هنگامى كه مصيبت به آنها برسد، مى گويند ما از خداييم و به سوى خدا بازمى گرديم».(1)

«اينها كسانى هستند كه از طرف خداوند بر آنها صلوات فرستاده شده و رحمت مى شوند و همانها هدايت شده اند».(2)

اما برخى افراد توان و ظرفيتِ كافى ندارند، لذا دچار هيجان، اضطراب، تشويش خاطر و ناراحتى عصبى و گاهى در برخى موارد دچار شوك و سكته مى شوند.

گاهى برخى افراد بواسطۀ شنيدن خبرهاى ناگهانى دچار فلج عضوى، لكنت زبان، فشار خون، قند خون و چربى خون مى شوند.

لذا بايد فردى كه حامل خبر است به شرائط جسمى افراد توجّه داشته باشد و اگر احساس كرد فردى در برابر خبرهاى غيرمترقبه، حاد و تند، از نظر روحى، توان تحمل ندارد، ابتدا زمينه سازى كند و به صورتهاى گوناگون، خبر را به او برساند.7)

ص: 48


1- . «الذين اذا اصابتهم مصيبة»؛ (بقره/ 156)
2- . «اولئك عليهم صلوات من»؛ (بقره/ 157)

چكيدۀ مطالب

بيمارى ها، معمولاً جسم و روح را تحت تأثير مى گيرند. همانگونه كه اگر انسان دچار بيمارى سرماخوردگى شود، توان كار را از دست مى دهد، تب مى كند، ضعيف مى شود، احتياج به پرهيز غذايى و مراقبت دارد تا بهبود پيدا كند، در مورد بيمارى هاى روحى نيز آثار بيمارى، اجتناب ناپذير مى باشد.

افراد مضطرب، دچار بى حوصلگى، بيمارى هاى فكرى، عجله و شتاب، عدم تعادل مى باشند. گاه اضطراب در افراد بصورت واكنش درونى منفى جلوه مى كند و فرد افسرده و انزوا طلب مى گردد، و گاه نيز اضطراب موجب خشم و غضب شديد مى گردد، عصبانيت براى انسان، عواقب شوم و مخربى در پى دارد.

از نظر اجتماعى شخصيت انسان را زير سؤال مى برد. باعث برخورد غيرمنطقى، بى توجّهى مردم يا كينه و دشمنى ديگران مى شود. بر اثر عصبانيت، جسم انسان نيز دچار بيمارى هاى فراوان مى شود. عصبانيت بر زندگى اخروى نيز تأثير سوء مى گذارد و موجب عذاب براى انسان مى شود. توجّه به آثار اضطراب، هشدارى به انسان است كه مراقبت كند تا در چنگال آثار اضطراب اسير و مفلوك نشود و زندگى دنيوى و اخروى خود را بر باد فنا ندهد.

چند سؤال

1 - در چه صورت اضطراب، در انسان تأثير سوء بجاى مى گذارد؟

2 - بيمارى هاى فكرى چيست؟

3 - واكنشهاى درونى را تعريف كنيد؟

4 - غضب منفى و مثبت چيست؟

5 - از نظر اسلام، خشم چگونه معرفى شده است؟

6 - عصبانيت چه آثارى بر جسم انسان مى گذارد؟ (5 مورد را ذكرنماييد)

7 - چرا فرد عصبانى، دچار شرمندگى و پشيمانى مى شود؟

8 - تأثير عصبانيت در قيامت چيست؟

9 - انسان چه گناهانى در هنگام عصبانيت، ممكن است مرتكب شود؟

10 - عقوبت اين گناهان چيست؟

ص: 49

3 - آثار اضطراب

اشاره

اضطراب در هر فردى باعث ايجاد، واكنشهاى ظاهرى مى شود. فرد مضطرب اعمالى انجام مى دهد، كه بيانگر اضطراب درونى اوست.

آشنايى با آثار اضطراب، موجب آگاهى از نتيجۀ هيجان و فشار عصبى مى شود.

1 - حوصله كم

افرادى كه دچار اضطراب مى شوند، معمولاً كم حوصله هستند. صبر نداشته و حوصلۀ انجام كارهاى پيگير و مداوم را ندارند.

اين افراد به علت بى حوصلگى نمى توانند متعادل راه بروند، متعادل حرف بزنند، متعادل غذا بخورند، متعادل ببيند و حتى بطور متعادل فكر كنند.

با دقت در كارهاى افراد كم حوصله ديده مى شود اين افراد، حوصلۀ نشستن سر سفره را ندارند، گاه سير هم نمى شوند. نمى توانند سر سفره با آرامش بنشينند و غذا بخورند، مضطرب هستند، بهانه مى گيرند و سرانجام سفره را ترك مى كنند.

وقتى با افراد كم حوصله صبحت شود، حوصلۀ پاسخ درست را ندارند، اغلب افراد كم حوصله در برابر سؤالات بچه ها بجاى جواب منطقى فرياد مى زنند و آنها را از خود دور مى سازند.

اينگونه افراد، حوصلۀ ميهمانى رفتن و مجالست با مردم را ندارند، از اجتماع مى گريزند، همواره با خود در حال جنگ و ستيز به سر مى برند، بهانه مى گيرند و مرتب از ديگران انتقاد مى كنند.

دقت در اعمال افراد كم حوصله نشانگر اضطراب درونى آنهاست. با اندكى تأمّل به ژرفاى اعمال فرد مضطرب، مى توان به آثار اضطراب در اعمال او پى برد.

2 - بيمارى فكرى

افراد مضطرب از نظر فكرى دچار بيمارى هستند. بيمارى آنها بصورت وهم و خيال بروز مى كند، اين افراد اكثراً در حال خيالبافى و زندگى پنداره اى و انگاره اى هستند.

هميشه در خيال زندگى مى كنند و دنيا را سراب مى دانند. خيالبافى يك بيمارى مهم فكرى است كه انسان را از رسيدن به مدارج عالى علمى و فرهنگى باز مى دارد.

لذاست كه امام صادق عليه السلام مى فرمايند:

ص: 50

«خدايا مرا از ظلمات وهم خارج فرما».(1)

وهم و خيالبافى ظلماتى است كه وقتى انسان در آن فرو رود، ژرفاى نورانى زندگى را نمى بيند.

3 - عجله و شتاب

يكى از آثار اضطراب در انسان، عجله و شتاب است. افراد عجول اغلب مضطرب هستند، مى ترسند شكست بخورند و يا موفق نشوند، لذا هر كارى را با عجله انجام مى دهند و گاه مجبور مى شوند كارى را چند بار انجام دهند. عجله در اسلام مطرود است و در روايت آمده است:

«عجله از شيطان است و تأنّى و متانت از اخلاق رحمانى و الهى مى باشد».(2)

از خصوصيات مؤمن اين است كه با آرامش كارهايش را انجام مى دهد و ايمان او موجب مى شود كه از عجله در كارها بپرهيزد.

4 - عدم تعادل

اضطراب موجب مى شود كه انسان در كارهايش، تعادل نداشته باشد. در برخى موارد تندروى كند، يا در برخى موارد خونسردى بخرج دهد.

فشار عصبى و اضطراب موجب عدم تعادل در اعضاء نيز مى شود. گاه بواسطۀ اضطراب و فشار عصبى بدن انسان دچار ناراحتى و بيمارى مى گردد كه در بحث آثار جسمى عصبانيت اشاره خواهد شد.

5 - كوتاهى عمر

اكثر افراد مضطرب و عصبانى عمر كوتاهى دارند. پديد آمدن يك مشكل شغلى، خانوادگى، فردى يا فاميلى مى تواند، زمينۀ سكته و انفاركتوس قلبى را در آنها ايجاد كرده و آنها را از پاى درآورد.

و مى بينيم اين مسئله اختصاص به سن و زمان مشخصى ندارد. بعلّت مشكلات عصبى و هيجانهاى روحى است، كه متوسط عمر انسانها بسيار پايين آمده است.

واكنش درونى

برخى افراد در مقابل فشار اضطراب و استرس، دچار هيجان درونى مى شوند. ممكن است اين

ص: 51


1- . «اللهم اخرجن من ظلمات الوهم»؛ (مفاتيح الجنان)
2- . «العجلة من الشيطان والاناة من الله»؛ (بحار، ج 71، 340)

افراد، بصورت ظاهر، عكس العملى از خود نشان ندهند، اما اضطراب روى روح آنها اثر منفى و مخرّب مى گذارد.

عكس العمل اضطراب يا فشار عصبى در چنين افرادى بصورت گوشه گيرى يا انزواطلبى و افسردگى بروز مى كند و آنها را از اجتماع بيزار مى نمايد.

اينگونه افراد، زمينۀ بروز اضطراب و فشار عصبى را ندارند، مى ترسند و يا خجالتى هستند. لذا اضطراب وارده و فشارهاى عصبى خود را بصورت افسردگى تخليه مى كنند.(1)

هر كدام از اين واكنشها خود آثار سويى در پى دارد، كه بايد اين بيمارى ها شناخته و درمان شوند و اگر درمان نشوند، فردر را با ضربه هاى شديدتر روحى مواجه مى سازند.

واكنش هاى منفى در مقابل اضطراب

وقتى كه انسان دچار اضطراب و هيجان روحى مى شود و مشكلات به او فشار روحى وارد مى سازد، اينجاست كه بايد مواظب واكنشهاى خود باشد.

اضطراب ايجاد شده در هر فرد، بنا به ظرفيتهاى افراد، بصورتهاى مختلف ايجاد واكنش وعكس العمل مى كند. گاه فرد در مقابل فشار اضطراب، هيجان زده مى شود، كنترل خود را از دست مى دهد، فرياد مى كشد و با ديگران درگير مى شود، جنجال براه مى اندازد و سعى دارد اين فشار را بنحوى تخليه كند.

اين واكنشهاى منفى در حدّ كوتاه و گذرا شايد مسئله ساز نباشند، اما بتدريج اين واكنشهاى منفى و مستمر در بدن انسان ايجاد زحمت مى كنند.

در بسيارى مواقع اگر عامل بازدارنده و كنترل كننده منطقى وعاقلانه اى در كار نباشد جنايت آفريده مى شود.

اگر در كنار نبود عامل بازدارنده، زمينه هاى تحريك و تشديد وجود داشته باشد، مصيبت هاى احتمالى قوى تر و برآيند آن عميق تر و كارسازتر خواهد بود.

غضب مثبت و سازنده

در اسلام، يكى از اركان فروع دين، تبرى است. يعنى غضب كردن نسبت به دشمنان اسلام، امرى است كه حتى عبادت نيز محسوب مى شود.

مؤمن و مسلمان بايد نسبت به دشمنان اسلام، دشمنان ارزشها و دشمنان مفاهيم اسلامى و انقلابى، خشم و انزجار داشته باشد.

در اينجا اين خشم و انزجار و غضب نه تنها منفى نيست، بلكه آثار مثبتى نيز دربر دارد. در

ص: 52


1- . «افسردگى» اثر ديگر مؤلف

حالات نبى اكرم صلى الله عليه و آله نيز هست كه حضرت چنين بودند:

«بر دشمنان سخت مى گرفتند و در بين خود با محبت و رحمت، رفتار مى نمودند».(1)

در جايى كه غضب و خشم در راه خدا باشد و محركى براى انسان باشد كه انسان را به مبارزه با دشمنان دين و اسلام بكشاند و عامل جهاد در راه خدا شود، امرى مثبت است.

در مسائل تربيتى نيز، خشم گاهى لازم است. درست است كه اسلام با روش خلق نيكو و لحن آرام، سعى در تربيتِ افراد دارد و به كسانى كه در مسند تربيت امور مردم، هستند دستوراتى پيرامون، قول بليغ(2)، لحن آرام(3)، كلام محكم و متين(4)، روش نيكو(5) و ارشاد غيرمستقيم(6) فرموده است، ولى گاهى در موارد خاص، خشم گرفتن و اخم كردن در امور تربيتى نيز امرى لازم است.

عصبانيت منفى و مخرب

يكى از واكنشهاى منفى در موقع اضطراب؛ خشم و غضب و عصبانيت است. عصبانيت را مى توانيم بيمارى قرن بناميم. اين بيمارى اثر مخرب و ويرانگرى بر جسم، روح و اعصاب انسان دارد و انسان در موقع عصبانيت با برآيندهاى بيشمارى در ساختار وجودى خود مبتلا مى شود.

پيرامون غضب در شرع مقدس اسلام، مباحث فراوانى آمده است و اين بيمارى از ديدهاى گوناگون مورد بررسى قرار گرفته است.

انسان در حال عصبانيت بحدّى به خود فشار وارد مى آورد تا بتواند، فريادى بكشد، فحش دهد، نفرين كند و يا كسى را كتك بزند. در اصل ابتدا انسان از خود مايه مى گذارد، خود را اذيت مى كند، تا بتواند به ديگرى حرفى بزند و يا آسيبى برساند.

خشم و روايات

اشاره

اينجاست كه ارزش سخن امام صادق عليه السلام مشخص مى شود كه مى فرمايند:

«غضب و خشم، كليد كليّه شرور و بديهاست».(7)

كسى كه عصبانى شود، درهاى كليۀ شرور و بدى و زشتى را به روى خود و ديگران مى گشايد، على عليه السلام نيز مى فرمايد:

ص: 53


1- . «محمّد رسول اللّه و الّذين معهُ اشدّاء على الكفّار رُحماء بينهم»؛ (فتح/ 29)
2- . «قولاً بليغا»؛ (نساء/ 63)
3- . «قولاً ليّنا»؛ (طه/ 44)
4- . «قولاً سديدا»؛ (احزاب/ 70)
5- . «قولاً كريما»؛ (اسراء/ 23)
6- . «يتبعون احسنه»؛ (زمر/ 18)
7- . قصار الجمل (آية اللّه مشكينى)، ج 2، ص 93

«غضب و خشم، همنشين بدى است، زيرا شر را نزديك و خير را دور مى كند».(1)

رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيز مى فرمايند:

«هنگامى كه انسان غضب كند، كليّۀ شرور وجود او را دربر مى گيرد».(2)

از نظر روايات اسلامى، غضب و خشم بدترين تخليه هيجان در مواقع اضطراب و فشارهاى روحى است. اسلام با توجّه دادن به شرور عصبانيت سعى دارد كه به انسان تفهيم كند، در مواقع اضطراب و فشارهاى روحى، به غصب، تكيه نكند و از غضب براى تخليه هيجان استفاده ننمايد.

غضب و عصبانيت نه تنها، فشارهاى روحى را تعديل نمى كند و انسان را تسكين نمى دهد، بلكه زمينه ساز و كليد كليّه شرور و بديهاست.

وقتى انسان عصبانى مى شود، با دست خود كليّۀ بديها را در وجود خود جايگزين مى كند. در روايتى ديگر مى خوانيم:

«غضب، سنگى از شيطان است».(3)

كسى كه غضب مى كند، از شيطان پيروى مى نمايد و با شيطان هماهنگ مى شود و معلوم است هنگامى كه انسان از شيطان پيروى كند، هم در دنيا و هم در آخرت زيان خواهد كرد.

عصبانيت در فرد عصبانى، آثارى سوء بجاى مى گذارد. لازم به تذكر است وقتى عصبانيتها شديد شوند و دفعات عصبانيت مستمر و بيشمار باشند، چنين آثارى در انسان بيشتر مشهود مى شود. از نظر فردى، عصبانيت روى انسان تأثيراتى بسيار سوء و بد دارد.

1 - عدم تمركز

غضب زمينه هاى تمركز و قدرت علمى و فكرى انسان را از بين مى برد، فرد عصبانى موفق به مطالعه نمى شود و اگر هم بشود، قدرت جمع بندى و دسته بندى مطالب را در حافظه خود از دست مى دهد.

در حال عصبانيت حافظه، قدرت يادگيرى ندارد و نمى تواند مطالب را در خود بايگانى كند و به موقع آنها را انتقال دهد. لذا فرد از نظر علمى، رشد نمى كند. چون مغز قدرت يادگيرى و انتقال و پردازش مطالب علمى را ندارد و ضعيف مى شود.

امام على عليه السلام طى روايتى مى فرمايد:

«حاضر جوابترين مردم كسى است كه خشمگين نمى شود».(4)

ص: 54


1- . قصار الجمل (آية اللّه مشكينى)، ج 2، ص 94
2- . ميزان الحكمة، ج 7، ص 234
3- . «الغضب جمرة من الشيطان»؛ (جامع السعادات، ج 1، ص 257)
4- . ميزان الحكمة، ج 7، ح 14716

خشم و غضب، انسان را از حيطۀ فكر و تفكر صحيح محروم مى كند. در اين حالت است كه فرد نمى تواند، برداشت درستى از اعمال و رفتار و گفتار ديگران داشته باشد و خود با آنها برخورد صحيح كند.

2 - منافى حكمت

حكمت يكى از نعمات الهى است كه خداوند آن را به خواص از بندگان خود هديد مى فرمايد.

اما غضب و حكمت دو امرى است كه با هم غيرقابل جمع باشند. چنانكه شب و روز را نمى شود با هم جمع نمود كسى كه خشم و غضب مى كند نيز، نمى تواند حكيم باشد.

حكمت و فهم، لازمۀ رشد و تعالى است و اگر كسى مى خواهد، دانا، فهيم، وارسته و داراى كمالات عاليه باشد بايد از غضب دورى كند. امام صادق عليه السلام فرمودند:

«غضب با حكمت، منافات دارد».(1)

انسان نمى تواند حكيم و وارسته باشد، در حالى كه شخصى عصبانى نيز باشد.

3 - برخورد غير منطقى

كسى كه عصبانى باشد، پندار و رفتار و گفتارش بر اساس موازين عقل و شرع نخواهد بود، زيرا انسان هنگام خشم، تعادل خود را از دست داده و منطقى فكر نمى كند. امام صادق عليه السلام مى فرمايند:

«كسى كه نتواند غضب خود را كنترل كند، مالك عقل خود نيست».

منشأ بسيارى از مفاسد اجتماعى و فردى عصبانيت است. در آن هنگام چون انسان مالك عقل خود نيست و تعادل روحى ندارد، لذا مرتكب بسيارى از مفاسد و گناهان و قتل و غارت و فحّاشى و ظلم به ديگران مى شود.

امام صادق عليه السلام مى فرمايند:

«كسى كه غضب كند، منطقش تغيير مى كند».(2)

تغيير يافتن منطق به اين معناست كه پندار رفتار و كردار فرد عصبانى بر اساس موازين عقل و منطق و شرع نيست. چون فرد عصبانى، توازن عقلى و روحى خود را از دست داده و بر اساس همين دليل نمى تواند عمل و رفتار منطقى و عقلايى داشته باشد.

فرد عصبانى، كردار، ديدار، شنيدارش از حيطۀ منطق و عقل خارج مى شود و لذا گاهى دچار اعمالى مى شود كه جرم محسوب شده و پيگرد قانونى دارد.

خشم و غضب گاه روابط عاطفى افراد را نيز از بين مى برد و گاه در حين عصبانيت مادر، برادر،

ص: 55


1- . ميزان الحكمة، ج 7، ص 224
2- . «شدة الغضب تغير المنطق»؛ (ميزان الحكمه، ص 234)

پدر، خواهر و يا افراد ديگر فاميل، مورد ضرب و شتم و يا حتى قتل واقع مى شوند. و روابط عاطفى تبديل به رابطۀ خصمانه مى شود.

4 - ضرر و بدبختى، دورى از خوبى

على عليه السلام طى روايتى مى فرمايند:

«غضب همنشين بدى است (زيرا موجب دو زمينۀ منفى براى انسان مى شود) انسان را به شر نزديك و از خير دور مى كند».(1)

اين نزديكى شر و دورى خوبيها در تمام عرصه هاى اجتماعى در مورد فرد عصبانى، مصداق دارد، در برخوردهاى اجتماعى، خانوادگى، سياسى، دينى و مذهبى اگر انسان عصبانى شود، خيرها از او دور و بديها به او روى مى آورند.

وقتى انسان به غضب پناه برد، از خيرها، نيكى ها، ارزشها و اعمال شايسته محروم مى شود و اينجاست كه شرور غضب دامنگير انسان مى شود.

امام صادق عليه السلام نيز مى فرمايند:

«كسى كه بداخلاقى را پيشۀ خود سازد موجب اذيت و آزار خودش مى شود».(2)

5 - از بين رفتن تعادل

يكى از آثار مهم فردى خشم در انسان، از بين رفتن تعادل جسمى و روحى است. در حال غضب انسان، كنترل روحى، روانى خود را از دست مى دهد. لذا دچار خطاها و اشتباهات فراوانى مى شود.

اين از بين رفتن تعادل بواسطۀ فشارى است كه در اثر اضطراب بر سيستمهاى عصبى و انسان وارد مى آيد و اين سيستمها را از كارآيى متعادل خارج كرده و باعث عدم تعادل در انسان مى شود.

در اين حالات است كه هر چه بر فشار روحى و غضب افزوده شد، تعادل انسان و كنترل اعمال و رفتار او نيز دچار خدشه و دگرگونى مى شود.

6 - بى بركتى

يكى از آثار عصبانيت و سوء خلق اين است كه بركت از زندگى انسان برداشته مى شود پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:

«خوش اخلاقى موجب بركت و بداخلاقى موجب بى بركتى مى باشد».(3)

و در روايت ديگر مى فرمايند:

ص: 56


1- . «بئس القرين الغضب يدنى الشر و يباعد الخير»؛ (قصار الجمل، ج 2، ص 94)
2- . روضة الواعظين، ص 377
3- . نهج الفصاحه، ص 29

«خوش خلقى موجب بركت و بداخلاقى موجب بى بركتى است و نيكى كردن به مردم باعث افزايش عمر مى شود و عمر را زياد مى كند».(1)

بركت نعمتى الهى است كه موجب مى شود انسان از جوانى، پول، سلامتى و ساير نعمتهاى خود به خوبى استفاده كند و اين نعمتها را در مسير رضاى خداوند بكار گيرد و طورى زندگى كند كه هم در دنيا خوشبخت شود و هم در آخرت از نعمات الهى بهره گيرد.

آثار جسمى عصبانيت

اشاره

همچنانكه عصبانيت بر روى روح و روان انسان آثار مخرّب دارد، بر جسم انسان نيز تأثيرات منفى مى گذارد.

منشأ بسيارى از بيمارى هاى جسمى، در عصر حاضر، عصبانيت است. از نظر دانشمندان روانشناس و پزشكان جسم، عصبانيت اگر شديد و مستمر باشد، مى تواند جسم انسان را در معرض نابودى و خطر قرار دهد.

در اين بحث بطور اختصار به برخى از بيمارى هايى كه منشأ عصبى دارند، اشاره مى شود. اين اشاره بخاطر هشدار، به افرادى است كه، بواسطۀ مسائل بسيار كوچك خود را عصبانى مى كنند و در وجود خود طوفان و رعد و برق به راه مى اندازند، وقتى طوفان شدت گرفت، مسلّم است كه هر چه سر راهش باشد، نابود مى كند و تعادل نظام هستى را بهم مى ريزد.

البته لازم به تذكر است كه علّت تامّه اين بيمارى ها، فشار عصبى نيست، امّا مهمترين علّت مى تواند عصبانيت باشد.

1 - ميگرن

يكى از بيمارى هاى بسيار شايع در افراد عصبانى ميگرن است. ميگرن سردردى موضعى است كه در زمينۀ سر و پيشانى بوجود مى آيد و افرادى به اين بيمارى مبتلا مى شوند كه عصبانيتهاى شديد و مشكلات غيرقابل تحمل، براى آنها پيش مى آيد و زندگى آنها توأم با اضطراب و عصبانيت است.

اين بيمارى ابتدا بوسيلۀ دارو درمانى و مصرف قرصهاى «ارگوتامين سى» تا حدودى آرام مى گيرد، ولى وقتى منشأ عصبانيت از بين نرود و عصبانيتها تكرار شوند، كم كم در فاصله هاى زمانى كمترى سردرد شروع مى شود و ديرتر آرام مى گيرد و ديگر به مُسَكّن و آرامبخش نيز جواب مثبت نمى دهد. در اين حال بيمار به اتاق تاريكى پناه مى برد و دوست دارد چشمها را بسته و نور به او نرسد و كسى را نبيند و با كسى حرف نزند.

ص: 57


1- . نهج الفصاحه، ص 290

از نظر دانشمندان روانشناس و متخصصين اعصاب و روان، تنها داروى مؤثر ميگرن، محيطى آرام و دور از عصبانيت، و محيطى شاد و متنوّع مى باشد و بيمار بايد از عوامل ايجاد اضطراب و عصبانيت دور باشد.

اگر چنين محيطى براى بيمار فراهم شود، كم كم آثار سوء بيمارى از بين مى رود، تعداد دفعات حمله ابتلا بتدريج كم مى شود و زمان سر درد تقليل مى يابد و بيمارى بدون مصرف آرامبخش قابل كنترل خواهد بود.

2 - سرگيجه و سردرد

يكى ديگر از آثار عصبانيت ايجاد سردرد و سرگيجه به هنگام عصبانيت است.

اين سردردها بواسطه اختلالات عصبى بوجود مى آيند و بهترين روش مداواى اينگونه سردردها پرهيز از عصبانيت است.

بايد توجّه داشته باشيم كه سردرد علل مختلف دارد و ما حدود 20 نوع سردرد داريم، كه يكى از علل اين سردردها عصبى است و سردردهاى ديگر به علتهاى ديگرى انسان را مبتلا به بيمارى مى كند. فشار عصبى يكى از شايعترين سردردها در افراد عصبى مى باشد.

3 - تنش و پرش اعضاء

اعضاى بدن افراد عصبانى، دچار تنش و پرش مى گردد. گاهى شصت پاى آنها دچار پرش مى شود يا پلك آنها ناخودآگاه مى پرد. دانشمندان روانشناس به اين پرشها «تيك» نام نهاده اند.

گاه تنش و پرش اعضاء بواسطۀ فشار عصبى، باعث پاره شدن مويرگهاى بدن در نقاط مختلف مى شود وايجاد خون مردگى در زير پوست مى نمايد.

اين خون مردگى بواسطۀ فشارى است كه بر مويرگها وارد مى شود و آنها را پاره مى كند، و گاه به مرور زمان از بين مى رود.

4 - لكنت زبان

يكى از آثار جسمى، عصبانيت لكنت زبان است. يكى از علل لكنت زبان در افراد مى تواند فشارهاى عصبى، روحى و روانى باشد.

بسيارى از افراد در هنگامى كه عصبانى مى شوند، بخاطر عدم توازن عصبى به لكنت زبان افتاده و نمى توانند، درست حرف بزنند و كلمات را درست ادا كنند.

برخوردهاى عصبى و غيرمنطقى با كودكان، آنها را نيز دچار لكنت زبان مى كند، لكنت زبان با آموزش قابل درمان است. اما مهمترين درمان لكنت زبان، آزادى فرد در گفتار و پرهيز از تشنج و

ص: 58

محيط عصبى مى باشد.

5 - فلجهاى موضعى

يكى از علل فلجهاى موضعى فشار روانى و اضطراب، و واكنش عصبى در اين حالات مى باشد.

در مواقعى كه اضطراب يا فشار روانى بر فردى وارد مى شود، فشار حاصلۀ عصبى مى تواند، عصبهاى بعضى از اندام بدن را دچار فلج و از كارافتادگى نمايد.

در جامعۀ ما بسيارند افرادى كه بر اثر شنيدن يك خبر ناگوار و فشار عصبى به فلج مبتلا شده اند، يا دستشان فلج شده و يا دچار فلج مغزى، فلج اعضاء مختلف بدن شده اند.

اين فلجها معمولاً يا قابل درمان نيستند و يا درمان آنها با مشقت فراوانى همراه است و گاه در اين موارد، معجزه كارساز است و با عنايت خاص ائمه عليهم السلام اين فلجها از طريق معجزه قابل درمان هستند.

6 - بيمارى هاى خونى

بسيارى از بيمارى هاى خونى، منشأ عصبى دارند. افزايش كلسترول يا چربى خون، گاه منشأ عصبى دارد و مداواى آن نيز، درمان اعصاب است. از نظر دانشمندان بيولوژيست يكى از عوامل مهم بيمارى قند خون يا ديابت، منشأ عصبى است، اكثر افرادى كه قند خون دارند، بر اثر فشار عصبى و شنيدن خبرى ناگوار و ناگهانى به اين بيمارى مبتلا شده اند و از اين جهت است كه در مواقع عصبانيت، قند آنها نيز افزايش مى يابد. منشأ بسيارى از بيمارى هاى قلبى، انفاركتوس، سختى عروق، پاره شدن شريان و يا انسداد شريانهاى خون، عصبى مى باشد.

واريس كه فشرده شدن خون و انسداد عروق در ناحيۀ زانوهاست نيز، يكى از بيمارى هايى است كه منشأ عصبى دارد، گرچه زياد ايستادن را در ابتلاء به واريس نيز مؤثر مى دانند.

ازدياد فشار خون، منشأ عصبى دارد، از نظر اطباء يكى از عوامل فشار خون فشارهاى عصبى و اضطراب است. كسى كه دچار فشار خون است بايد از اضطراب و عصبانيت و فشارهاى روانى دورى كند و سعى كند با آرامش، موجبات ازدياد فشار خون را در خود از بين ببرد.

گاهى در اثر فشارهاى عصبى، افراد موقّتاً دچار افزايش فشار خون مى شوند. اين به معناى فشار خون نيست، بلكه عوامل اضطراب و فشارهاى عصبى بطور موقت موجب ازدياد فشار خون مى شوند و بتدريج با از بين رفتن عوامل فشار عصبى فشار خون نيز پايين مى آيد. تپش قلب نيز نوعى بيمارى است كه بر اثر فشار عصبى كه به دستگاه گردش خون و قلب مى آيد، در انسان بروز مى كند.

ص: 59

7 - سكته

منشأ سكته هاى قلبى و مغزى در اغلب موارد عصبى است. بر اثر فشارهاى عصبى وارده بر بدن، اعصاب اين دو عضو مهم بدن، يعنى مغز و قلب انسان، دچار اختلال شده و شخص دچار ايست قلبى يا مغزى مى شود.

سكته ها در اولين بار، اغلب عوارض سويى در پى ندارد و با مراقبتهاى ويژه در «سى سى يو» يا «آى سى يو» بيمار قادر به ادامۀ زندگى مى باشد.

اما اگر فشارهاى عصبى زياد باشند و يا ادامه يابند؛ سكته عوارض سويى در بدن بجاى مى گذارد و براى رسيدن به يك زندگى سالم بايد مخارج هنگفتى خرج كرد و ماهها در بيمارستان تحت نظر بود.

و گاه سكته منشأ فلج اعضاء مختلف در بدن مى شود و اين اعضاء مفلوج در اغلب موارد غيرقابل درمان هستند.

8 - سستى و لرزش اعضاء

بواسطۀ فشار عصبى وارده بر اعصاب اعضاء بدن، اعصاب ضعيف شده و بدن دچار لرزش مى شود. گرچه تظاهر اين بيمارى اغلب در پيرى مى باشد ولى ديده شده است كه افراد عصبى، در حال عصبانيت كنترل اعضاء خود را ندارند و بشدت مى لرزند.

اين لرزش بر اثر فشارهايى است كه بر سيستم اعصاب انسان وارد مى شود.

9 - بيمارى هاى دهان و دندان

بر اثر فشارهاى عصبى، لثه ها متورم و خون آلود مى شوند و بتدريج مقاومت خود را از دست مى دهند و دندانها با مخاطرۀ جدى روبرو مى شوند.

اغلب افراد عصبى از دندانهاى سالمى برخوردار نيستند. دندان اين افراد اغلب با لايه اى از عفونت پوشيده شده است و به اين دليل خيلى زود دچار پوسيدگى دندان مى شوند.

10 - كاهش قدرت دفاعى بدن

انسانها در بدن خود سيستمهاى دفاعى زيادى دارند، اين سيستمها، باعث مى شوند كه انسان به بيمارى مبتلا نشود و يا خطرآفرين نباشد و يا اينكه با بيمارى ها مبارزه مى كنند. اين سيستمهاى دفاعى هر كدام با روش خاص خود به دفاع از بدن مى پردازند.

گلبولهاى سفيد، آدرنالين، گويچه ها و ساير قدرتهاى دفاعى بدن بر اثر فشارهاى عصبى، قدرتشان كم شده و از بين مى رود. لذاست كه افراد عصبى خيلى بيشتر از افراد معمولى، بيمار مى شوند و ديرتر هم خوب مى شوند. زيرا داروها نيز بواسطۀ كم بودن قدرت دفاعى بدن،

ص: 60

نمى توانند بخوبى با محيط بيمارى سازگار شوند و بيمارى را بهبود بخشند.

11 - ناراحتيهاى دستگاه گوارشى

اشاره

وقتى كه انسان دچار اضطراب يا استرس مى شود فشار عصبى تأثيرات شومى بر دستگاه گوارش انسان وارد مى كند. در اينجا به عوارض فشارهاى عصبى و اضطراب بر دستگاه گوارش اشاره اى مختصر مى شود كه بدانيم در حالى كه عصبانى مى شويم اين عصبانيت چه ناراحتيهايى براى ما درپى خواهد داشت.

الف: بى اشتهايى يا سيرى كاذب

بر اثر اضطراب، در معده اسيد ترشح مى شود اين اسيدها مانع پذيرش غذا مى شوند و فرد دچار سيرى كاذب مى شود. اگر اين عوامل اضطراب، ادامه داشته باشند، بر اثر ترشح اسيد و بى اشتهايى و نخوردن غذا فرد به ورم معده يا گاستريت حاد مبتلا مى شود.

ب: ورم و زخم معده

بر اثر ايجاد ترشحات اسيدى در محيط معده بر اثر فشارهاى روانى و عصبى، معده كم كم دچار ورم شده و در صورت تداوم عصبانيت، دچار زخم مى شود. اين زخمها مدتها طول مى كشند تا درمان شوند و گاه بر اثر تداوم عوامل ايجاد كنندۀ فشار روحى و اضطراب و عصبانيتها، زخم معده تا آخر عمر مهمان فرد عصبى خواهد بود، ترش كردن و نفخ كردن معده نيز از عوارض عصبى است.

ج: اسهال

در برخى موارد، اضطراب و فشارهاى عصبى، فرد را به اسهال مبتلا مى سازند. بر اثر فشارهاى روانى، دل پيچه و اسهال به سراغ فرد مى آيند و او را با زحمت مواجه مى سازند.

در همۀ اين موارد، فشارهاى عصبى در دستگاه گوارش ايجاد التهاب، ورم و يا زخم مى كنند و تنها داروى مؤثر در از بين رفتن اين اختلالات، از بين بردن عوامل اضطراب و فشارهاى روانى در فرد بيمار است. گرچه در همۀ اين موارد با مراجعه به پزشك و مصرف دارو مى توان قدرى از تزاحم بيمارى كاست و آن را آرامش بخشيد.

12 - لاغرى يا چاقى

از جمله عوارض اضطراب و فشارهاى روانى، عصبى روى انسان، چاقى يا لاغرى مفرط و

ص: 61

بدون دليل است.

از آنجا كه افراد نسبت به واكنش در برابر فشارهاى روانى متفاوت هستند، اثرات اين فشارها نيز روى افراد به صورتهاى گوناگون نمود پيدا مى كند.

فشارهاى عصبى برخى افراد را چاق مى كند و برخى را با لاغرى مفرط روبرو مى سازد.

13 - نازايى با ناتوانى جنسى

يكى از علل ناتوانى جنسى در زن و مرد، علل عصبى هستند. كسانى كه مشغلۀ كارى زياد دارند، يا فشارهاى روانى و اضطراب مواجه هستند، اغلب در مسائل جنسى ناتوان و يا كم توان هستند.

از جمله عوامل و علل نازايى را نيز علل عصبى دانسته اند. تنشهاى قوى، برخوردهاى خشن و مداوم، مى تواند در سيستم توليد مثل، اسپرم يا اوول تأثير منفى بگذارد و شخص را از داشتن فرزند و توليد مثل محروم نمايد.

14 - ورم مفاصل

از نظر دانشمندان علم بيولوژى و زيست شناسى، اضطراب، فشار روانى و برخوردهاى عصبى مى تواند سبب تورم در مفاصل انسان شوند.

اغلب در افراد عصبى كه برخوردهاى خشن از خود بروز مى دهند، بتدريج مفاصل حالت خود را از دست داده و دچار تورم مى شوند و اين تورمها اكثراً دردآلود مى باشند.

15 - بيمارى هاى پوستى

بنظر اطباء منشأ برخى از بيمارى هاى پوست، اضطراب و استرسهاى شديد مى باشد. پيسى كه باعث بوجود آمدن لكهاى سفيد يا قهوه اى روى بدن، مى شود و نارسايى رنگ پوست را بدنبال دارد منشأ عصبى دارد.

يكى از علل ابتلاء به كهير كه در بدن توليد خارش و تورم و سوزش مى كند، اضطراب و فشارهاى عصبى است. اگزما، سودا، آكنه يا غرور جوانى نيز در بعضى افراد، منشأ عصبى دارند.

البتّه بايد توجّه داشته باشيم كه علل عصبى، علل تامّۀ اين بيمارى ها نيستند ولى در بوجود آمدن بيمارى نقش مؤثر دارند و گاه خود سبب بوجود آمدن بيمارى مى شوند.

با ديدن فردى كه بيمارى پوستى دارد نمى توان به او انسانى عصبى اطلاق كرد، بلكه منشأ عصبى يكى از علل ابتلا به اين بيمارى هاست.

ص: 62

16 - بيدارخوابى، خوابهاى پريشان

فشار عصبى و اضطراب؛ انسان را از نعمت خواب محروم مى كند. در مواقعى كه براى فردى حوادث غير منتظره، ناگوار و خشن و غيرقابل تحمل پيش مى آيد، اين عوامل موجب پريشانى خيال آنها شده و كم خواب مى شوند.

در اين موارد گاه داروى «واليوم» نيز بى تأثير است و مانع خوابيدن آنها مى شود و اگر احياناً كمى هم بخوابند با خوابهاى پريشان روبرو مى شوند و به محض شنيدن كوچكترين صدايى از خواب مى پرند و ديگر به خواب نمى روند. ساعتهاى طولانى از شب را در رختخواب مى غلتند و از بى خوابى رنج مى برند.

اين بيخوابيها، اضطراب و عصبانيت را تشديد مى كند. لذا بايد عوامل اضطراب آفرين از بين برود و فرد به تعادل عصبى برسد تا از اين عذاب نجات پيدا كند.

آثار اجتماعى عصبانيت

اشاره

هنگامى كه انسان عصبانى مى شود، بايد بداند كه عصبانيت براى او آثار شومى بدنبال دارد اگر به روايات اسلامى توجّه كرده و همانگونه كه روايات مى فرمايند، عصبانيت را كليد بديها و شرور بدانيم، اهميّت مسئلۀ عصبانيت روشنتر مى شود.

در اين بحث سعى مى شود آثار اجتماعى عصبانيت تبيين شود، تا بدانيم آثار اجتماعى اين بيمارى روحى، چه مى تواند باشد.

1 - انسان پست مى شود.

2 - معايب او آشكار مى شود.

روايت مى فرمايد:

«غضب صاحبش را پست مى كند و معايب اهل غضب آشكار مى شود».(1)

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«كسى كه از عصبانيت خود صرفنظر كند خدا عيب او را مى پوشاند».(2)

در مواقعى كه انسان آرام است، بسيارى از معايبش پوشيده است و كسى نمى تواند عيب و ايراد چندانى از فرد آرام بگيرد.

اما در موقع عصبانيت چون كنترل اعصاب و تعادل از دست انسان خارج مى شود، در اين هنگام است كه معايبش ظاهر شده و ظهور معايب، انسان را از نظر شخصيت زير سؤال مى برد.

اگر انسان بخواهد، معايبش محفوظ باشد و به شخصيت اجتماعى او لطمه وارد نشود، بايد تعادل روحى خود را حفظ كند.

ص: 63


1- . ميزان الحكمة، ج 7، ص 332
2- . جامع السعادات، ج 1، ص 259

فشار عصبى و عصبانيت موجب مى شود انسان دست به ارتكاب جرم، جنايت و يا حتّى قتل نيز بزند، در حالى كه انسان در مواقعى كه آرامش روحى دارد، هيچگاه مرتكب چنين جرائمى نمى شود و يا كمتر به اين اعمال دست مى زند.

3 - شكست و پشيمانى

كسى كه عصبانى شود و غضب كند و اين حالت غضب در او مكرّر صورت بگيرد، و هيچ كنترلى روى خود نداشته باشد، در زندگى اجتماعى دچار شكست مى شود و معمولاً بعد از شكست، پشيمانى به سراغ انسان مى آيد، ولى پشيمانى گاهى سودى دربر ندارد و جبران شكست، مشكل و يا غير قابل امكان خواهد بود. روايت مى فرمايد:

«كسى كه در غضب آزاد باشد، به شكست خود، شتاب مى كند».(1)

در روايت ديگر مى فرمايند:

«بواسطۀ غضب، پايۀ دليل و برهان انسان قطع مى شود».(2)

فرد عصبانى چون كارهايش دليل و برهان ندارد، بعد از كرده هاى خود پشيمان مى شود و در اجتماع با شكستهاى مختلف روبرو مى گردد.

4 - كينه و دشمنى

وقتى فردى عصبانى مى شود و مرتكب اعمالى مى شود كه ديگران را ناراحت مى كند موجب مى شود كه مردم كينه او را در دل گرفته و منتظر فرصت باشند تا از او انتقام بگيرند. لذا على عليه السلام در روايتى مى فرمايند:

«كسى كه غضب كند، خود را در مسيرى قرار داده است كه كينه ها به سوى او سوق پيدا كرده اند».(3)

و در مقابل خوشرويى سبب زدودن كينه مى شود پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«خوشرويى با برادر ايمانى سبب مى شود كه اگر كينه اى در دل او باشد، از بين برود».(4)

5 - هلاكت و نابودى

كسى كه زياد عصبانى مى شود، هر وقت مى خواهد غضب مى كند و هيچ عاملى، بازدارنده غضب

ص: 64


1- . «من اطلق غضبه تعجل هتفه»؛ (ميزان الحكمة، ج 7، ص 344)
2- . «تقطع مادة الحجة»؛ (ميزان الحكمة، ج 7، ص 344)
3- . ميزان الحكمة، ج 7، ص 344
4- . نهج الفصاحة، ص 288

او نيست، چنين فردى مسلّماً در مسير نابودى و هلاكت است. اگر به آثار اجتماعى، فردى، روانى، اجتماعى، جسمى و معنوى عصبانيت دقت كنيم مى بينيم كه روايت درست مى فرمايند:

«كسى كه غضب خود را آزاد مى گذارد، اين فرد خود را در مسير هلاكت و نابودى قرار داده است».(1)

6 - بى توجّهى مردم

افرادى كه زياد عصبانى مى شوند، نزد مردم، شخصيت قابل توجّهى ندارند، ديگران به حرف آنها توجّه خاص نمى كنند و به حرفهاى آنان دقت لازم را مبذول نمى دارند.

اگر فردى بيخود عصبانى شود، در مواقعى هم كه عصبانيت او منطقى است، ديگران توجّهى به عصبانيت او ندارند گاهى همين بى توجّهى موجب تشديد، عصبانيت در افراد مى شود. لذا روايت مى فرمايد:

«زياد خشم نكنيد، زيرا مردم به خشم شما توجّه نمى كنند».(2)

7 - شخصيت منفى

در روايت مى خوانيم:

«افراد را در حال غضب و عصبانيت ارزيابى كنيد».(3)

ممكن است فردى ادّعا، زياد داشته باشد و بر خودش در عرف جامعه خوب باشد، حتى داراى تشخّص والايى باشد، اما در زمانى كه زمينه هاى فشار روحى و اضطراب پيش مى آيد و عصبانى مى شود، تعادل روحى او بهم مى خورد، نمى تواند خود را كنترل كند و اعمالى مرتكب مى شود كه با رفتار او در حال آرامش تفاوت چشمگيرى دارد.

در روايت ديگرى مى فرمايد:

«فهم آنها متفرّق و متفاوت مى شود».(4)

اين افراد فهم و دركشان در همۀ مواقع يكسان نيست. گاه از نظر فهم در مقام بالايى هستند و گاه بواسطۀ غلبۀ غضب، مدركات و بينشها و داشتهاى علمى آنها، نمى تواند به ياريشان بشتابد و موفق به عمل صحيح نمى شوند.

ص: 65


1- . ميزان الحكمة، ج 7، ص 232
2- . همان
3- . همان
4- . «تفرّق الفهم»؛ (ميزان الحكمه، ج 7، ص 233)

8 - ارتكاب گناه

يكى از آثار اضطراب و فشارهاى عصبى اين است كه انسان را در دام گناه مى اندازد.

افراد مضطرب و عصبانى گناهان مختلفى انجام مى دهند. و ما بيان كرديم در حين عصبانيت و اضطراب انسان تعادل روحى، فكرى حتى عقيدتى خود را از دست مى دهد.

گاهى ممكن است فحش دهد. اين فحشها گاه حدّ شرعى و تعزير در پى دارند، و از نظر خداوند گناه محسوب مى شوند.

گاه در حين عصبانيت، افرادى دروغ مى گويند، غيبت مى كنند، تهمت مى زنند، هتك حرمت و آبروى افراد را مى كنند، كه هر كدام از اينها گناه كبيره محسوب مى شود و براى آنها در قرآن كريم وعدۀ عذاب داده شده است.

ارتكاب گناه از هر كس باشد پسنديده نيست و در پيشگاه الهى عقاب در پى دارد. گناه عملى خلاف فطرت و شرع و عقل است. و هر كارى بر اين مبنا باشد، از نظر خداوند پسنديده نيست و انسان خود وسيلۀ عقاب خود را با گناه كردن فراهم مى كند.

قرآن مى فرمايد:

«كسى كه گناهى انجام دهد، مثل همان گناه عقاب مى بيند و ظلم نمى شود».(1)

امام باقر عليه السلام طى روايتى مى فرمايند:

چه چيز از غضب شديدتر است؟ شخصى عصبانى مى شود و آدمكشى را كه خدا حرام كرده اجرا مى كند و زنان شوهردار را متهم (به زنا و فحشا) مى كند.(2)

و چون انسان در حين عصبانيت مرتكب گناه مى شود، در روايات دستور رسيده است كه از عصبانيت پرهيز شود و اگر از آن دورى نكرد جهنم را براى خود خريده است. امام باقر عليه السلام مى فرمايند:

«كسى كه عصبانى مى شود و به همان حالت بماند، وارد آتش جهنم مى گردد».(3)

آثار اخروى

اشاره

آثار اخروى(4)

زندگى دنيا براى انسان مؤمن، دوران سازندگى، عبادت و ساختن دنياى آخرت است. از نظر شرع مقدس اسلام، انسان تنها براى زندگى دنيا آفريده نشده است. بلكه حيات دنيوى، آغازگر حيات ابدى است.

ص: 66


1- . «و من جاء بالسيّئه فلايجزى الا مثلها»؛ (انعام/ 160)
2- . الحقايق، ص 70
3- . اخلاق شبر، ص 144
4- . تفصيل آثار اعمال زشت را در كتاب «سيماى معاد» اثر ديگر مؤلف بخوانيد

اعمالى كه انسان انجام مى دهد، داراى پاداش و جزاست و قرآن مى فرمايد:

«كسى كه عمل صالحى انجام دهد، خداوند ده برابر به او پاداش مى دهد، ولى جزاى كار بد، مثل همان گناهى است كه مرتكب شده است».(1)

گناهان همچنانكه در زندگى دنيوى انسان تأثير دارند، در زندگى اخروى انسان نيز مؤثر مى باشند. قرآن مى فرمايد:

«تمام انسانها نسبت به آنچه انجام داده اند مديون مى باشند».(2)

و در آيۀ ديگر مى فرمايد:

«(قيامت) روزى است كه انسان آنچه عمل خير و بد انجام داده است در برابر خود مى بيند، و آرزو مى كند كه اى كاش بين او و اعمال او فاصله اى زياد ايجاد شود».(3)

در زندگى آخرت است كه انسان به زشتى اعمال خود آگاه مى شود و دوست دارد كه از گناهان، دور شود و آثار گناهان را نبيند.

بداخلاقى و عصبانيت نيز، در آخرت براى انسان، نتايجى را بدنبال خواهد داشت. چنانكه ديگر اعمال چنين هستند و روز قيامت روزى است كه انسان به نتايج اعمال خود آگاه مى شود. قرآن مى فرمايد:

«روز قيامت مردم دسته، دسته وارد صحراى محشر مى شوند تا عكس العمل اعمال خود را ببينند».(4)

آنچه مسلم است اين است كه بداخلاقى براى انسان موجب عذاب مى شود. پيامبر مى فرمايند:

«از بداخلاقى برحذر باشيد كه بداخلاقى موجب ورود در آتش است».(5)

1 - عذاب قبر

برخى از گناهانى كه انسان مرتكب مى شود، براى انسان موجب عذاب قبر مى شود. يكى از گناهانى كه موجب عذاب قبر مى شود بداخلاقى است.

در متون اسلامى داستانى از صحابه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است.

«سعد بن معاذ» يكى از صحابى معروف و متدين حضرت رسول صلى الله عليه و آله بود. وقتى ايشان از دنيا رفت، پيامبر صلى الله عليه و آله با احترام و عزت خاصى در تشييع جنازه او شركت كردند، با سر و پاى برهنه روى پنجۀ پاها راه مى رفتند. از ايشان علت را پرسيدند. فرمودند: آنقدر ملائكه در تشييع جنازۀ او شركت

ص: 67


1- . «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها»؛ (انعام/ 160)
2- . «كلّ نفس بما كسبت رهينة»؛ (مدثر/ 38)
3- . «يوم تجد كل نفس ما عملت»؛ (آل عمران/ 30)
4- . «يومئذ يصدر النّاس اشتاتاً»؛ (زلزال/ 4)
5- . عيون الاخبار، ص 31، ج 2

كرده اند كه جاى پا گذاشتن نيست.

سپس حضرت خود به او نماز خواندند و او را به خاك سپردند. در اين حال مادر سعد خطاب به او گفت: خوشا بحالت كه رستگار شدى.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: اينطور نيست. الآن قبر فشارى به معاذ داد كه تمام استخوانهاى او خرد شد.

وقتى از حضرت علّت را پرسيدند، فرمودند: سعد با خانواده اش بداخلاق بود.

گرچه سعد، فرد خوب و متدينى بود و آنقدر مقام و شخصيت داشت ولى بواسطۀ بداخلاقى، دچار عذاب قبر شد.

البته گناهان ديگرى نيز در عذاب قبر مؤثر هستند كه در كتب اخلاقى، روايى بيان شده است.(1)

2 - عقوبت گناهان

اشاره

هنگامى كه انسان عصبانى مى شود و غضب مى كند بنا به فرمودۀ روايت زمينه هاى گناه در او بوجود مى آيد:

«هنگامى كه انسان غضب كند، كليّه شرور و بديها وجود او را دربر مى گيرد».(2)

در حالت غضب است كه انسان مرتكب گناه مى شود و كليّۀ گناهانى كه انسان مرتكب مى شود حدود، قصاص و عقابى درپى دارند.

بعضى از گناهان بوسيلۀ زبان انجام مى گيرند و رسول اكرم صلى الله عليه و آله در روايت مى فرمايد:

«كسى كه زبانش را كنترل نكند، عملش به او ثمرات معنوى نمى بخشد».(3)

غيبت

غيبت يكى از گناهانى است كه از زبان انسان صادر مى شود و امام صادق عليه السلام فرمودند:

«غيبت براى هر مسلمانى حرام است، غيبت كارهاى خوب را همانند آتش كه هيزم را مى خورد، نابود مى گرداند».(4)

و معمولاً انسان در حال عصبانيت مرتكب غيبت مى شود.

تمسخر، سرزنش

يكى ديگر از گناهان، تمسخر ديگران و سرزنش آنهاست. قرآن در اين مورد مى فرمايد:

ص: 68


1- . در كتاب «سيماى معاد» اثر ديگر مؤلف مطرح شده است
2- . ميزان الحكمة، ج 7، ص 244
3- . مكارم الاخلاق، ص 467
4- . جامع السعادات، ج 2، ص 235

«واى بحال كسى كه از ديگران بدگويى كند و يا كسى را سرزنش و مسخره نمايد».(1)

ويل جايگاهى در جهنم است كه گروهى خاص در آن جاى مى گيرند و از جملۀ آنها كسانى هستند كه ديگران را تمسخر و سرزنش كرده و از آنها بدگويى مى نمايند.

دروغ

از جمله گناهان زبان دروغ است دروغ گناه كبيره مى باشد و براى آن عذاب در نظر گرفته شده است.

پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايند:

«خدا لعنت كند دروغگو را، هر چند دروغ از روى شوخى بگويد».(2)

و امام عسگرى عليه السلام فرمودند:

«تمام مفاسد را در اتاقى گذاشته اند و كليد آن را دروغ قرار داده اند».(3)

و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

«از دروغگو پرهيز كنيد، زيرا دروغگو به انحراف مى كشاند و منحرف هم به آتش رهسپار مى شود».(4)

تهمت

تهمت از جمله گناهانى است كه انسان بوسيلۀ زبان مرتكب مى شود و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«كسى كه به مرد مؤمن و يا زن مؤمنى تهمت بزند و يا چيزى به او نسبت دهد، روز قيامت خداوند او را بر تپه اى از آتش قرار مى دهد تا از كيفر بهتان بيرون آيد».(5)

و امام صادق عليه السلام فرمود:

«آنگاه كه فردى، برادر دينى خود را متهم ساخت، ايمان در قلب وى همانند، آب شدن نمك در آب، تمام مى شود».(6)

فحش

فحش دادن يكى از اعمالى است كه انسان در حال عصبانيت، بوسيلۀ زبان مرتكب آن مى شود در حالى كه خداوند فحش دادن به بى دين را نيز توصيه نمى كند و مى فرمايد:

ص: 69


1- . «ويل لكل همزة لمزه»؛ (همزة/ 1)
2- . اخلاق شبر، ص 133
3- . جامع السعادات، ج 2، ص 249
4- . جامع السعادات، ج 2، ص 248
5- . جامع السعادات، ج 2، ص 243
6- . اصول كافى، ج 2، ص 361

به كسانى كه خدا را قبول ندارند، بد نگوييد، زيرا آنها هم از روى انتقام و از روى نادانى به خداوند بد مى گويند».(1)

و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

«از فحش دادن بپرهيزيد، زيرا خدا نه بدگفتن را دوست دارد و نه بد شنيدن را تأييد مى كند».(2)

و در روايتى ديگر فرمودند:

«بهشت بر هر بدگويى حرام است كه وارد آن شود».(3)

و در روايتى ديگر فحش دادن، علامت نفاق شناخته شده است. امام صادق عليه السلام مى فرمايند:

«فحش دادن، آزار رسانيدن و پرگويى، علامت نفاق است».(4)

اذيت و آزار

از جمله آثار عصبانيت در عمل، اذيت و آزار ديگران است، كه خداوند آن را دوست ندارد.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«خداوند فرموده است: كسى كه بندۀ مؤمن مرا آزار دهد، به من اعلان جنگ كرده است».(5)

و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

«كسى كه مؤمنى را آزار دهد، مرا آزار داده و كسى كه مرا اذيت كند، خدا را اذيت كرده و لعنت خدا و ملائكه و تمام مردم بر چنين فردى باد».(6)

منّت

يكى ديگر از اعمالى كه موجب خسران اعمال انسان مى شود و معمولاً انسان در حال عصبانيت مرتكب آن مى شود، منت گذارى است.

اگر انسان براى فردى كارى انجام داده باشد و در حين عصبانيت آن را به رخ او بكشد و بر او منّت بگذارد، نيكى خود را از بين برده است. لذا بايد در حين عصبانيت مواظب اعمال و رفتار خود باشيم.

ص: 70


1- . «و لا تسبو الذين يدعون من»؛ (انعام/ 108)
2- . اخلاق شبر، ص 133
3- . جامع السعادات، ج 1، ص 177
4- . اصول كافى، ج 2، ص 325
5- . جامع السعادات، ج 2، ص 166
6- . جامع السعادات، ج 1، ص 165

قرآن مى فرمايد:

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، صدقات خود را با منت گذاشتن و اذيت كردن، باطل نسازيد».(1)

البتّه گناهان ديگرى نيز انسان در حين عصبانيت ممكن است انجام دهد كه براى آگاهى به عقوبت آنها بهتر است به كتب اخلاق مراجعه شود.

امّا آنچه مهم است اين است كه انسان هر گناهى كه انجام دهد، كيفر آن را در دنيا و آخرت مى بيند.

براى برخى از گناهان انسان در دنيا مكافات مى شود و مكافات برخى گناهان به قيامت مى افتد.

3 - همنشينى با مستكبرين

يكى از دستاوردهاى اعمال انسان عصبانى و بداخلاق اين است كه در روايت مى فرمايد:

«يكى از عذابهاى ويژه انسان بداخلاق و خشن اين است كه در قيامت، همنشين مستكبرين است».(2)

در قيامت براى هر گروهى كه مرتكب گناهى شده باشند، نوعى عذاب، در نظر گرفته شده است.

بعضى عذاب اليم، برخى عذاب عظيم، جمعى ويل، جمعى عذاب سعير، جمعى عذاب شديد، و هر كس به نسبت گناهى كه كرده عذاب مى شود. و درجات و نوع عذابها با يكديگر متفاوت هستند. براى مستكبرين نيز بواسطۀ تكبر و غرورى كه داشته اند، قرآن چنين مى فرمايد:

«پس روز قيامت، آنها را با عذاب خواركننده، جزا مى دهيم، بخاطر آنكه در زمين به غير حق استكبار ورزيدند».(3)

انسان بداخلاق و خشن در قيامت كنار طاغوتها، مستكبرين و فرعون و نمرودهاست. به دليل آنكه، هر كدام از طاغوتها در حدّ قدرت و توان خود به مردم ظلم كردند و فرد عصبانى و غضبناك نيز، در حدّ توان خود، ارزشهاى انسانى را ناديده گرفته و به ديگران ظلم كرده است. چنين فردى اگر داراى قدرت بود، چون فرعون عمل مى كرد. لذا از نظر مقام، چون فرعون است و در قيامت همنشين او مى باشد.

همنشينى با مستكبرين آنقدر، زجرآور است كه حضرت على عليه السلام در دعاى كميل مى فرمايد:

«خدايا مرا با دوستان خود همنشين فرما و بين من و دشمنان خود در قيامت جدايى افكن».(4)

ص: 71


1- . «يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا»؛ (بقره/ 264)
2- . ميزان الحكمة، ج 7، ص 244
3- . «فاليوم تجزون عذاب الهون بما كنتم تستكبرون فى الارض بغير الحق»؛ (احقاف/ 20)
4- . «وجمعت بينى و بين احبائك و اوليائك»؛ (دعاى شريف كميل)

4 - حبط عمل

برخى از اعمالى كه انسان مرتكب مى شود، باعث مى شوند تا عملهاى ثواب و نيك انسان از بين بروند. برخى از اين اعمال كه موجب حبط عمل يا، از بين رفتن عمل مى شوند، از عصبانيت و فشار روحى، سرچشمه مى گيرند.

بنابراين عقيده كه انسان در حين عصبانيت مالك اعمال و رفتار خود نيست و با در نظر گرفتن اينكه ممكن است انسان سالها زحمت بكشد و اعمال صالحى انجام دهد و در حين يك عصبانيت و تندخويى همه را از دست بدهد، لازم است به موارد حبط عمل توجّهى داشته باشيم.

قرآن مى فرمايد:

«صدقات و نيكيها را با منت و اذيت، باطل نكنيد».(1)

منت گذارى و اذيت، باعث باطل شدن نيكيهاست.

قرآن مى فرمايد:

«اگر شرك بورزيد، آنچه انجام مى دهيد، از بين مى رود».(2)

در آيۀ ديگر كفر را سبب حبط شدن اعمال مى داند.(3)

در آيۀ ديگر قرآن كريم تكذيب آيات الهى و قيامت را موجب حبط عمل مى داند.(4)

و در آيۀ شريف ديگرى اسائۀ ادب به رسول اكرم صلى الله عليه و آله را سبب از بين رفتن اعمال مى شمارد».(5)

هر كدام از اين آيات خود بحث جداگانه و مفصلى دارند. اما آنچه مورد نظر است اين است كه انسان متوجّه باشد كه در حين عصبانيت كفر نگويد، شرك نورزد، آيات خدا را بى اهميّت جلوه ندهد و قيامت را راست و يقين بداند. اگر انسان چنين اعمالى مرتكب شود، اعمال او دچار حبط و نابودى شده و انسان از آنها خيرى نمى بيند. زيرا خداوند مى فرمايد:

«همانا خداوند از متقين قبول مى فرمايد.»(6)

و در آيۀ ديگرى مى فرمايد:

«كسانى كه ايمان بياورند و عمل صالح انجام دهند، اهل بهشت خواهند بود».(7)

براى اينكه انسان اعمالش مورد قبول باشد، بايد ايمان داشته باشد و تقوى پيشه كند. البتّه هر كس

ص: 72


1- . «لاتبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى»؛ (بقره/ 264)
2- . «ولو اشركوا لحبط عنهم كانوا يعملون»؛ (انعام/ 88)
3- . «و من يكفر بالايمان فقد حبط عمله»؛ (مائدة/ 5)
4- . «و الذين كذّبوا باياتنا و لقاء الاخره»؛ (اعراف/ 147)
5- . «و لا تجهرا له بالقول»؛ (حجرات/ 2)
6- . «انما يتقبل الله من المتقين»؛ (مائده/ 27)
7- . «والذين آمنوا و عملوا الصالحات»؛ (بقره/ 82)

عمل صالحى انجام دهد، نزد خداوند محفوظ است بشرط آنكه ميزان عمل، تقوى باشد. و خداوند مى فرمايد:

«و اعمال خود را حاضر مى يابند و خداوند به احدى ظلم نمى كند».(1)

در آيۀ ديگر نيز مى فرمايد:

«كسى كه عمل صالح انجام دهد، براى خود انجام داده و كسى كه عمل بد انجام دهد، بر خود اوست و خداوند به بندگان خود ظلم نمى كند».(2)

پس هر كس به اندازۀ گناهى كه كرده عقاب مى شود و ارتكاب برخى گناهان است كه اعمال خوب را از بين مى برد، بداخلاقى و عصبانيت نيز از مواردى است كه اعمال خوب را فاسد مى كند.

پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايند:

«بداخلاقى اعمال خوب انسان را فاسد مى كند، همانگونه كه سركه عسل را فاسد مى كند».(3)

و از جمله مواردى كه اعمال انسان حبط مى شود، غيبت كردن است و بيان شد غيبت از آثار عصبانيت مى باشد و رسول خدا صلى الله عليه و آله در روايتى مى فرمايند:

«روز قيامت، مردى كه كارهاى خوب زياد انجام داده مى آيد و مى بيند كارهاى خوبش نيست، مى گويد: كارهاى خوبى كه در دنيا انجام مى دادم چه شد؟ به او مى گويند:

بخاطر غيبت مردم تمام شد و در نامۀ عمل آنها نوشته شد».(4)

و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«كسى كه غيبت برادر مسلمان خود را نمايد روزه اش باطل مى شود، وضويش خراب مى گردد و اگر با همين وضع از دنيا چشم ببندد حرام خداى متعال را حلال دانسته است».(5)35

ص: 73


1- . «و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا يظلم»؛ (كهف/ 49)
2- . «من عمل صالحاً فلنفسه و من اساء فعليها»؛ (فصلت/ 46)
3- . عيون الاخبار، ج 2، ص 37
4- . ارشاد القلوب ديلمى، ص 116
5- . عقاب الاعمال، ص 335

چكيدۀ مطالب

اگر به عواملى كه موجب اضطراب در انسان مى شوند، دقت كنيم، درمى يابيم كه براى رسيدن به درمان مطلوب بايد عوامل بيمارى را از بين ببريم. از آنجا كه عوامل ايجادكنندۀ اضطراب؛ عوامل روحى، جسمى، معنوى و... مى باشند درمان نيز به همين عوامل وابسته است.

از نظر جسمى انسان بايد با تغيير حالت، سرد كردن بدن، پرهيز از غذاهاى محرك با اضطراب مبارزه كند، از نظر عملى نيز انسان بايد از محل دور شود، يعنى از عوامل ايجاد اضطراب، دورى كند، فكر خود را از مسائل اضطراب برانگيز خالى نمايد و بوسيلۀ گريه هيجانات روحى خود را تخليه نمايد.

آگاهى فردى از آثار اضطراب با توجّه به آثار حسن خلق و فروخوردن خشم، انسان را به بينش لازم مى رساند تا به نفس مطمئنه دست يابد. در درمان اضطراب تمرين، نقش اساسى دارد و بايد با حوصله و مداومت، انسان خود را از اضطراب تخليه نمايد. از نظر معنوى خوب است انسان با الگوهاى عملى اسلام آشنا شود و تاريخ را مطالعه كند، ضمن آنكه بوسيلۀ قرآن نيز درمان امكان پذير مى باشد و بهترين راه درمان ياد مرگ است.

چند سؤال

1 - چه عواملى در، درمان اضطراب مؤثر مى باشند؟

2 - سركردن بدن چه منافعى دارد؟

3 - تخليه هيجان بصورت صحيح چيست؟

4 - آگاهى انسان چه نقشى در درمان خواهد داشت؟

5 - چگونه مى توان به نفس مطمئنه رسيد؟

6 - تمرين چه نقشى در درمان دارد؟

7 - مطالعه تاريخ چه سودى دارد؟

8 - معانى ذكر را بنويسيد؟

9 - چگونه مى توان با قرآن اضطراب را درمان كرد؟

10 - ياد مرگ چه منافعى دارد؟

ص: 74

4 - درمان اضطراب

اشاره

بعد از آگاهى از عوامل ايجاد اضطراب، فشارهاى عصبى و بيمارى هاى روحى طبعاً در ذهن مى آيد كه چه بايد كرد تا بيمارى اضطراب، تعديل شود و از بين برود و انسان حالتى متعادل و نرمال داشته باشد.

از آنجا كه عوامل ايجاد اضطراب، عوامل روحى، جسمى، عاطفى يا اجتماعى است عوامل از بين بردن آن هم شامل اين عوامل مى شود.

درمان جسمى

1 - تغيير حالت جسمى

يكى از راههاى درمان و پيشگيرى از عصبانيت تغيير حالت جسمى است. انسان در هر حال كه دچار اضطراب يا عصبانيت مى شود بايد حالتش را تغيير دهد. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«اى على! غضب نكن و اگر غضب كردى، بينش».(1)

و امام باقر عليه السلام مى فرمايند:

«شخصى كه غضبناك شده و ايستاده است، بنشيند».(2)

در بعضى روايات اشاره شده است كه با تغيير حالت جسمى، رجس و پليدى شيطان از انسان دور مى شود، زيرا غضب سنگى از سنگهاى شيطان است و با پيشگيرى از عصبانيت، شيطان به اهداف شوم خود نمى رسد. امام باقر عليه السلام مى فرمايند:

غضب جرقه اى است از شيطان كه در قلب فرزند آدم روشن مى شود».(3)

در برخى از روايات مى خوانيم كه اگر غضب كردى و نشسته اى برخيز.

در حال عصبانيت اگر انسان، تغيير حالت ندهد و حركت جسمى نداشته باشد، حالات روحى، فشارهاى عصبى و اضطراب در او تشديد مى شوند و تغيير حالت جسمى، به انسان حالت ركود و سكون مى دهد.

2 - سرد كردن بدن

اشاره

هنگامى كه انسان دچار اضطراب مى شود، براى از بين بردن حالات روحى و جلوگيرى از

ص: 75


1- . ميزان الحكمه، ج 7، ح 14761
2- . ميزان الحكمة، ج 7، ح 14758
3- . جامع السعادات، ج 1، ص 257

تشديد اضطراب بايد بدن را سرد كرد.

در برخى روايات است كه وقتى غضبناك شديد آب بخوريد.

در برخى روايات مى فرمايد: وقتى غضبناك شديد خود را در معرض باد قرار دهيد.

در مباحث آثار اضطراب و خشم بر جسم، مطرح شد كه خشم روى جسم انسان، آثار مخربى بر جاى مى گذارد و موجب بيمارى هاى جسمى، عصبى و خونى شديد مى شود. در اين حال بايد كارى كرد كه جسم به حال تعادل درآيد.

شستن بدن، سرد كردن بدن، آب خوردن، در معرض باد بودن، جسم را سرد مى كند و حالت خشم و غضب را در انسان تعديل مى كند.

وضو گرفتن

مكتب اسلام به ارتباط معنوى انسان و خداوند، تأكيد فراوان دارد. در مواقعى كه مشكل براى انسان بوجود مى آيد، يكى از راههاى درمان ارتباط معنوى است.

از آنجا كه يكى از راههاى درمان جسمى از نظر روايات سرد كردن بدن است، وضو گرفتن علاوه بر سرد كردن بدن، ارتباط معنوى را زياد مى كند و اين ارتباط آتش غضب را كاهش داده و از بين مى برد.

رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايند:

«همانا آب، آتش را خاموش مى كند، پس وقتى يكى از شما خشمگين شد، وضو بگيرد».(1)

همانگونه كه آب حرارت آتش را كاهش مى دهد، وضو نيز حرارت غضب را كاهش مى دهد.

3 - پرهيز از غذاهاى محرك

برخى از غذاهاى حارّ و گرم موجب افزايش حرارت بدن و شدت گرفتن فشارهاى عصبى مى شوند. برخى ترشيجات، غذاهاى گرم، دانه هاى گياهى اضطراب و خشم را تشديد مى كند، براى درمان اضطراب و فشار روحى، بايد از اين غذاها پرهيز شود و بجاى آن غذاهاى سرد و موادى كه گرم نباشند، استفاده گردد.

4 - سكوت

يكى از راههاى درمان اضطراب و خشم، سكوت است. سكوت به انسان آرامش مى دهد.

ص: 76


1- . ميزان الحكمة، ج 7، ص 14761

صحبت كردن و فكر كردن در رابطه با آن چيزى كه انسان را خشمناك كرده است، افزايش غضب را بدنبال دارد.

همانگونه كه وقتى ماشين جوش مى آورد، بايد روى آن آب ريخت و ماشين را در معرض هواى سرد گذاشت، و اگر چنين كارى نمى كنيم، حداقل كارى كه مى توانيم انجام دهيم اين است كه بگذاريم، ماشين بايستد و حركت نكند. موتور ماشين، بطور طبيعى وقتى كه متوقف شود و حركت نكند، اوج شتاب و حرارتش كاهش پيدا مى كند.

در روايت نيز مى فرمايد:

«غضب را با سكوت درمان كنيد».(1)

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«كسى كه ساكت باشد، نجات پيدا مى كند».(2)

امام رضا عليه السلام مى فرمايند:

«سكوت از درهاى حكمت است، محبت را جذب مى كند و راهنماى هر كار خير است».(3)

و در روايتى ديگر حضرت رسول صلى الله عليه و آله سكوت را آيينه حكمت مى داند.(4)

5 - دور شدن از محل

يكى از راههاى درمان، جدا شدن از عامل فشار عصبى و اضطراب است. وقتى انسان عصبانى مى شود براى جلوگيرى از تشديد فشار عصبى بايد عامل خشم را رها كند. اگر عامل تلفن است، قطع كند. نامه اى است كه موجب عصبانيت شده است، رها كند. نامه را به شخص ديگرى بدهد كه بخواند و خلاصۀ آن را برايش بگويد، با شخصى مواجه است كه او را عصبانى مى كند، از او دور شود. ديگرى بر او غضب كرده و مجبور است بنشيند، به حرفهاى او گوش نكند و بهر حال كارى كند كه از عامل خشم و غضب دور شود.

امام باقر عليه السلام مى فرمايند:

«رسول خدا صلى الله عليه و آله هر گاه خشم مى گرفت، دور مى شد».(5)

6 - تخليۀ فكر

ص: 77


1- . «داع الغضب ما لصحت»؛ (ميزان الحكمه، ج 7، ص 244)
2- . الحقايق، ص 65
3- . كشف الغمّة، ص 83
4- . ارشاد القلوب، ص 104
5- . قصارالجمل، ج 2، ص 95

يكى از راههاى درمان، پرهيز از تجسم اعمال خود و ديگران است. انسان بايد فكر خود را نيز، از مسائل اضطراب انگيز تخليه كند. بطور مثال انسان با كسى بحث و جدلى داشته است، اگر بخواهد اين برخوردها را در ذهن خود ترسيم كند، آنها را مرتب در ذهن خود مرور نمايد، مسائل و مشكلات روانى در او تشديد مى شود.

انسان بايد تمركز فكر خود را در مسائل اختلاف برانگيز و تجزيه و تحليل مسائل مختلف اضطراب انگيز را از بين ببرد. تمركز موجب مى شود كه انسان بصورت مداوم در فشار عصبى بسر ببرد و اين فشارها موجب هيجان و اضطراب و گاه انفجار مى شود. لذا يكى از راههاى درمان تخليه فكر از اعمال، سخنان و رفتار زشت ديگران است. از صفات مؤمن و از اعمال صالح اين است كه قرآن مى فرمايد:

«هنگامى كه بالغو روبرو مى شوند با كرامت از آن مى گذرند».(1)

7 - تخليه هيجان

اگر مسائل و عوامل مختلفى در فرد توليد اضطراب يا استرس نمايد، هر فرد نسبت به قدرتهاى روحى و جسمى خود به نحوى اضطراب را تخليه مى كند.

گاهى فرد بوسيلۀ انزواطلبى، افسردگى و خمودگى، سعى مى كند اضطراب را در درون خود هضم كند.

اما گاه همين اضطراب در افراد موجب بروز خشم، عصبانيت و فرياد مى شود. تخليۀ هيجان بايد به صورت صحيح انجام شود. هر دو روش بالا براى تخليۀ هيجان مناسب نيستند، بلكه عوارض را تشديد مى كنند.

تخيلۀ هيجان مى تواند با استفاده از گريه صورت گيرد. گريه يكى از بهترين راههاى تخليۀ هيجان ناشى از اضطراب مى باشد و انسان را آرامش و تسكين مى بخشد.

از نظر روانشناسى گريه و خنده هر دو تخليۀ هيجانات روحى و درونى مى باشند. تخليۀ هيجان در خوشيها خنده و در ناراحتيها گريه است.(2)

موقعى كه ناراحتى و اضطراب يا فشار عصبى براى انسان پيش مى آيد، غدد گوناگون در بدن ايجاد ترشح مى كنند كه در مواقع عادى اين غدد تعادل جسم انسان را بعهده دارند و برخى گويند اشك از زائده ترشحات اين غدد است و بوسيلۀ گريه كردن، احساسات انسان تعديل مى شود. در موقع اضطراب اگر دقت شود، انسان احساس بغض و گرفتگى در گلو مى كند، معده غذا نمى پذيرد و لقمه پايين نمى رود، اين تظاهرات ناراحتيهاى غدد بر اثر فشار اضطراب و استرس در جسم

ص: 78


1- . «و اذا مرّوا بالغوّ مرّوا كراما»؛ (فرقان/ 72)
2- . توضيح بيشتر پيرامون خنده و گريه در كتاب «نيازمنديهاى نسل جوان» اثر ديگر مؤلف

هستند، غدد ترشحاتى دارند كه مانع پذيرش غذاست و امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«اگر اشك در ناراحتيها، تخليه نشود، موجب ناراحتى ديگرى مى شود».

از نظر دانشمندان روانشناس، گريه تخليۀ هيجان و عقده گشايى است و آنها كه در مواقع ناراحتى گريه نمى كنند و به اين وسيله عقده گشايى نمى نمايند، به ناراحتيهاى بيشمار روحى و جسمى مبتلا مى شوند.

پس بهترين روش در مواقعى كه انسان دچار اضطراب يا فشار روحى است، اين است كه بوسيلۀ صحيح عقده گشايى كند و نگذارد اضطراب روى روان و روح او اثر منفى بگذارد.

7 - پيوند معنوى

اشاره

در مكتب مقدس اسلام، به مسائل روحى، توجّه خاصى مبذول شده است. در مورد تخليه هيجان بصورت صحيح نيز، تأكيد فراوان شده و انسان به آن ترغيب گرديده است. همۀ انسانها به تخليۀ هيجان و گريه نيازمند هستند، در اسلام براى گريۀ با هدف، ثواب اخروى در نظر گرفته شده است.

در اين حالت است كه گريه جنبۀ رشد معنوى پيدا مى كند و اين رشد معنوى، برخى از كاستيهاى روح را نيز جبران مى كند.

شرع مقدس اسلام به عزادارى و گريه كردن بر مصائب اهل بيت عليه السلام تأكيد زيادى كرده است و به مؤمنين فرموده است: در موقع ناراحتى و مصيبتها، به ياد مصائب دوستان و اولياء الهى باشند و از اين راه قدرت مقابله با شكستها را در خود تقويت نمايند.

پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد عزادارى امام حسين عليه السلام مى فرمايند:

«كسى كه گريه كند، يا بگرياند و يا حالت گريه داشته باشد، بهشت بر او واجب مى شود».(1)

مؤمن بكاء و گريه زياد دارد و از اين روست كه مؤمن در مواقع شكست كمتر دچار فشار و هيجان عصبى مى شود.

در تاريخ اسلام ناله ها و گريه ها و پيوندهاى معنوى ائمه عليهم السلام مشهود است كه ايشان چقدر در اين رابطه دعا و استغفار و گريه داشتند. پيروان و شيعيان واقعى آنان نيز در همين مسير گام برمى دارند.

اين روش، روشى است كه خداوند به مؤمنين توصيه فرموده است:

«پروردگارتان را با تضرع و زارى و در خفا بخوانيد».(2)

و روايت مى فرمايد:

ص: 79


1- . نفس المهموم، ص 70
2- . «ادعوا ربكم تضرعاً و خفيه»؛ (اعراف/ 55)

«گريه از ترس خداوند، قلب را نورانى و انسان را از گناه بازمى دارد».(1)

و در روايت ديگر است:

«گريه از ترس خداوند، كليد رحمت خداوند است».(2)

بنابر عقيده دانشمندان روانشناس گريه براى انسان لازم است و بقولى: «گريه بر هر درد بى درمان دواست».

گريه اى كه با هدف و پيوند معنوى باشد. اجر و ثواب نيز در پى دارد.

اين پيوند معنوى آنقدر اهميّت دارد كه يكى از برنامه هاى شبيخون فرهنگى، خدشه دار كردن معنويت و بى توجّه كردن جوانان نسبت به مسئلۀ عزادارى و مجالس سوگوارى است كه از افتخارات مكتب تشيع بشمار مى رود.

دشمن سعى دارد با تبليغات سوء رابطۀ جوانها را با مراكز معنوى، مساجد، مجالس عزادارى، اولياء او روحانيت كم كند يا كمرنگ نمايد، سپس از اين خلأ معنوى، نهايت استفاده را بنمايد و جوانان را بسوى مراكز فحشاء و مخرب تشويق كرده و به اين گونه چيزها مايل كند و بتدريج به اهداف شوم و استعمارگرانه خود برسد.

درمان فردى

8 - اهميّت آگاهى فردى

يكى از روشهاى درمان، از نظر امور تربيتى و روانشناسى، استفاده از مسئلۀ حبّ به ذات در انسان است.

انسان ذاتاً به خود علاقه دارد، نمى خواهد ضرر كند يا بيمار شود، مى خواهد كه هميشه از نعمتها برخوردار باشد، لذا اگر بداند مسئله اى براى او ايجاد زحمت كرده و او را گرفتار مى كند، يا مرگ و نابودى برايش بهمراه دارد، سعى مى كند، از آن عوامل، دورى نمايد.

با ديدن آثار ظاهرى اضطراب در فردى مى توان، به او آگاهى داد كه اضطراب و فشار عصبى، چقدر براى جسم و روح مضر است و چه خطراتى براى او در پى دارد و گاه فرد عصبانى و مضطرب، اعمالى انجام مى دهد كه خود را در مسير هلاكت و نابودى مى اندازد.

حبّ به ذات در تمامى موجودات عالم حتى در كودك نيز موجود است. در بسيارى موارد ديده شده است كه افرادى پس از استعمال داروى خطرناكى بعنوان خودكشى، همينكه احساس ناراحتى و مسموميت كرده اند و پى برده اند كه ممكن است هلاك و نابود شوند، فرياد مى كشند و از ديگران براى نجات خود كمك مى طلبند.

ص: 80


1- . «البكاء من خشية اللّه ينير القلب و يعصم»؛ (غررالحكم)
2- . «البكاء من خشية اللّه مفتاح رحمة اللّه»؛ (غررالحكم)

اضطراب نيز بيمارى خطرناكى است كه پيامدهاى فراوان براى انسان دربر دارد، وقتى انسان بداند با اضطراب و خشم چه بر سر خود مى آورد، همان حس علاقه به خود و حب به ذات به انسان كمك مى كند، تا ريشه هاى اضطراب را از خود دور نمايد.

9 - آثار فروخوردن خشم

در اسلام عزيز، نسبت به «كظم غيظ» يا فرو خوردن خشم، تأكيد زيادى شده است. يكى از خصوصيات مؤمن فروخوردن خشم است. قرآن مى فرمايد:

«كسانى كه خشم خود را فرو مى خورند و از ديگران مى گذرند و انسانها را عفو مى نمايند، و خداوند احسان كنندگان را دوست دارد.(1)

امام صادق عليه السلام فرمود:

«كسى كه عصبانيت خود را در حالى كه مى تواند به عصبانيت ادامه دهد فرونشاند، خداوند متعال روز قيامت قلب او را از رضايت سرشار سازد».(2)

و امام باقر عليه السلام فرمود:

«از بهترين راههاى دستيابى بخدا دو جرعه است، جرعه عصبانيت كه به حلم و حوصله بدل شود و جرعۀ مصيبت كه با صبر عوض شود».(3)

پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله فرمود:

«كسى كه غضب خود را كنترل كند، خدا عذاب را از او برطرف گرداند».(4)

و در روايت ديگر فرمودند:

«كسى كه از عصبانيت خود صرفنظر كند، خدا عيب او را مى پوشاند».(5)

امام صادق عليه السلام فرمود:

«هر بندۀ خدايى كه عصبانيت خود را فرونشانيد، خدا در دنيا و آخرت به او عزت عنايت مى كند».(6)

10 - توجّه به حسن خلق

در مقابل عصبانيت و بداخلاقى كه آثار سويى براى انسان در دنيا و آخرت بدنبال دارد، حسن

ص: 81


1- . «و الكاظمين الغيظ»؛ (آل عمران/ 134)
2- . زبدة البيان، ج 1، ص 327
3- . اصول كافى، ج 2، ص 110
4- . اخلاق شبر، ص 145
5- . جامع السعادات، ج 1، ص 259
6- . سفينة البحار، ج 2، ص 481

خلق، باعث نجات در دنيا و آخرت مى شود.

براى تيمّن و تبرك به رواياتى چند پيرامون حسن خلق اكتفا مى كنيم كه هر كدام از اين روايات خود دريايى از علم و فلاح و آگاهى مى باشند.

رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:

«قيامت، در ميزان عمل، بهتر از حسن خلق يافت نمى شود».(1)

سنگينترين عمل در قيامت حسن خلق است و در روايتى ديگر امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«خدا به شخص خوش اخلاق، ثوابى مى دهد كه در رديف، مجاهد در راه خداست».(2)

و رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:

«محبوبترين فرد و نزديكترين شخص نسبت به جايگاه من در روز قيامت كسى است كه اخلاق او از همه بهتر باشد».(3)

و امام صادق عليه السلام فرمودند:

«پاداش خوش اخلاق مانند كسى است كه روزها روزه دار و شبها را نافله بخواند».(4)

و امام باقر عليه السلام فرمودند:

«مؤمنى از نظر ايمان كاملتر از همه است كه از نظر اخلاق، بهتر از همه باشد».(5)

و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«اخلاق خوب، گناه را همانند آب شدن يخ بوسيلۀ خورشيد، نابود مى سازد».(6)

و امام صادق عليه السلام فرمودند:

«اخلاق نيكو جزء وظائف دين است و به رزق و روزى انسان اضافه مى كند».(7)

با دقّت در اين چند روايت كه قطره اى از درياى علم ائمه عليهم السلام است درمى يابيم كه اگر عصبانيت، پيامدهاى ناگوارى براى انسان در پى دارد، حسن خلق به انسان، نعمتهاى بيشمار اعطا مى كند كه از جملۀ آنها اين است كه حسن خلق باعث، زياد شدن روزى، از بين رفتن گناه، ايمان كامل، ثواب روزه و شبها در حال عبادت، محبوبترين و نزديكترين فرد به رسول اكرم صلى الله عليه و آله، ثواب مجاهده در راه خدا باعث سنگينى عمل انسان در قيامت مى شود.75

ص: 82


1- . اخلاق شبر، ص 5
2- . اصول كافى، ج 2، ص 101
3- . جامع السعادات، ج 1، ص 272
4- . اخلاق شبر، ص 5
5- . اخلاق شبر، ص 4
6- . جامع السعادات، ج 1، ص 272
7- . تحف العقول، ص 275

11 - شرمندگى و نفاق

معمولاً در هنگام عصبانيت انسان مرتكب اعمالى مى شود كه شايسته است از طرف مقابل كه حقّ او غصب شده يا، مغبون گرديده است عذرخواهى شود.

در مكتب مقدّس اسلام مؤمن را امام حسين عليه السلام چنين معرّفى مى كند:

از چيزى كه بعد مى خواهى از آن عذرخواهى كنى پرهيز كن، مؤمن نه بد مى كند و نه عذر مى خواهد و منافق همه روزه بد مى كند و عذر مى خواهد.(1)

اگر انسان بخواهد شرمنده نباشد و دچار نفاق نشود، بر اعمال خود نظارت دقيقترى دارد تا از نظر روحى سرافكنده نباشد.

12 - رسيدن به نفس مطمئنّه

اشاره

با توجّه به ذكر آثار اضطراب و فشارهاى عصبى و با دقت در راههاى پيشگيرى و درمان به اين نكته مى رسيم كه انسان تا سختى نكشد و مشكلات را تحمل نكند، رشد مادى و معنوى پيدا نمى كند و اين نكته صريحاً در قرآن به آن اشاره شده است:

«بدرستى كه پس از سختى، آسانى است».(2)

انسان بايد در آزمايشگاه و مشكلات دنيا خود را بسازد تا بتواند به مقامات اخروى برسد و رضوان خداوند را درك كند، از اين رو نبايد هيچ عاملى انسان را مضطرب و عصبانى كند.

انسان نبايد متوقع باشد كه اگر اهل دين و ايمان بود، متدين و مذهبى شد و به فرائض دينى عمل كرد، پس نبايد سختى ببيند، در مباحث قبل ذكر شد كه بلا مخصوص مؤمن است و مؤمنى اجر دارد كه صبر كند.

اگر در مقابل سختيهاى دنيا نتواند مقاومت كند، قطعاً به لياقتى نمى رسد كه بتواند مقامات دنيوى و يا اخروى را درك كند.

بالاترين مقام در آخرت مقام رضوان است كه خداوند در قرآن مى فرمايد:

«خداوند به مؤمنين و مؤمنات وعده داده است كه به آنان بهشتهايى كه از پايين آن نهرها روان است و در آن جاودانه باقى مى مانند و منزلگاههاى پاكيزه و زيبا بهشتهاى عدن دارند و رضوان از خداوند بزرگتر است و آن فوز عظيم است».(3)

مقام رضوان به كسى داده مى شود كه صاحب نفس مطمئنه است كه خطاب به آنها گفته مى شود اى صاحب نفس مطمئنه بسوى خداى خود برگرديد كه هم شما از خدا راضى هستيد و هم خدا از

ص: 83


1- . سير الائمّة، ج 3، ص 163
2- . «ان مع العسر يسرى»؛ (انشراح/ 5)
3- . «و رضوان من اللّه اكبر»؛ (توبه/ 72)

شما راضى مى باشد. داخل بندگان من شده داخل بهشت من گرديد».(1)

كسى كه روح و رفتار آرام و مطمئن نداشته باشد، شامل اين آيه نخواهد شد، گرچه يكى از مصاديق اين آيه شهداى والا مقام هستند.

اگر در رفتار شهداء دقت شود، مى بينيم كه شهداء نيز همين حالت را داشته اند، در ميدان جنگ با سختيها، ناملايمات، گرسنگى، تشنگى، عمليات طاقت فرسا، رعب و وحشت، كمبودها، جنايات دشمنان، مقابله و مقاومت كردند، ولى ايستادند تا به شهادت رسيدند. پس بهشت رضوان گواراى آنهاست.

درمان معنوى

13 - آشنايى با فرهنگ الهى

فرهنگ اسلام، بر اساس نيازهاى بشر، مدون شده است. آشنايى با اين فرهنگ جامع و كامل مى تواند انسان را از عوارض سخت و نابهنجار بيمارى هاى روحى مصون نگه دارد. وقتى انسان در روانشناسى غرب مطالعه مى كند و در كنار آن فرهنگ اسلام را مورد بررسى قرار مى دهد، متوجّه مى شود كه اسلام، در 14 قرن پيش به اصول روانشناسى انسان، دقت و توجّه داشته است.

اصولاً مبانى روانشناسى اسلامى، از روانشناسى غربى بالاتر، برتر، غنى تر، روانتر و مهمتر است. در برخى موارد، مطالبى را روانشناسى اسلامى مطرح مى كند كه هنوز دانشمندان غربى به آن نرسيده اند و شايد هم به آن دست نيابند زيرا كه ابزار آنها و تفكراتشان با انديشمندان اسلامى متفاوت است.

اگر انسان بخواهد فرد متعادلى باشد، بايد در پرتو فرهنگ الهى به اين تعادل برسد.

خداوندى كه انسان را خلق كرده و ذرات وجودى او را تكوين بخشيده است، بر اساس نيازهاى تكوينى، دستورالعملهاى تشريعى معين فرموده است.

قانون الهى، قانونى جامع و كامل است و به تمام نيازهاى انسان توجّه خاص دارد. خداوندى كه خالق چشم، گوش، زبان، مغز، اعضاء و جوارح ماست، نيازهاى اين بدن مادى را بهتر از خود انسان مى داند. لذا بوسيلۀ قرآن و عترت عليهم السلام براى جزءجزء زندگى انسان برنامه ريزى دقيق نموده است.

قرآن مى فرمايد:

«هيچ تر و خشكى نيست مگر آنكه در قرآن روشن و آشكار بيان شده است».(2)

روايات حضرات معصومين عليهم السلام نيز از خود آنها نيست بلكه با الهام گرفتن از وحى و قرآن مى باشد و بيان حضرات معصومين عليهم السلام قطعاً وحى و مرتبط با خداوند است.

ص: 84


1- . «يا ايّتها النفس المطمئنة»؛ (فجر/ 27)
2- . «و لا رطب ولا يابس الاّ فى كتاب مبين»؛ (انعام/ 59)

وقتى روايتى از نظر سند و دلالت ارزيابى شد، آنچه معصومين عليهم السلام مى فرمايند، وحى و كلام خداست، قرآن مى فرمايد:

«آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد، از روى هوى سخن نمى گويد، بلكه كلام خداوند است كه به او وحى شده است».(1)

در همۀ مراحل زندگى تمسك به قرآن و روايات اهل بيت عليه السلام براى مؤمن راهگشاست و هيچ سختى و بلايى نمى تواند انسان مؤمن را از بين ببرد و ايمان او را دچار خدشه كند. به همين جهت بايد انسان به اين مطلب آگاه شود كه توجّه به خداوند و مكتب او باعث خوشى در دنيا و آخرت است و پشت كردن به دستورات الهى زندگى دنيوى و اخروى انسان را سخت مى كند و قرآن به اين مطلب با صراحت اشاره مى كند:

«كسى كه از ياد من دورى كند، زندگى او در دنيا زندگى سختى خواهد بود».(2)

14 - الگوهاى عملى

اشاره

در مكتب و فرهنگ غنى اسلام، تنها دستور مطرح نشده است. الگوهايى نيز در اين رابطه در مكتب اسلام مطرح هستند كه دستورات را اجراء نموده اند و همين عملكردها براى انسانها، الگوهاى عملى هستند. قرآن نيز به اين مسئله اشاره دارد كه:

«همانا رسول گرامى صلى الله عليه و آله براى شما الگو و اسوۀ نيكويى است».(3)

دستورات اسلام شعار نيست، بلكه در عمل نيز قابل اجراست و تجزيه و تحليل زندگى ائمه عليهم السلام كه پيروان راستين اسلام بوده اند، اين حقيقت را روشن تر مى نمايد. در زندگى هر يك از ائمه سختيها و مشكلات فراوانى وجود داشته است كه آنان با صبر و بردبارى، آنها را تحمل كرده اند و ما نيز با ديدن اين الگوها بايد چون آنان باشيم. البته اين نكته قابل ذكر است كه در اينجا بطور تفصيل نمى توان به اين داستانها پرداخت و اين كار احتياج به كار گسترده و ويژه اى دارد. آنچه در اينجا مى آيد تنها ذكر چند نمونه است.

پيامبر صلى الله عليه و آله

پيامبر صلى الله عليه و آله در ابتداى رسالت خود در كنار خانۀ خدا مردم را ارشاد مى كردند و آيات الهى را مى خواندند عده اى براى اينكه حرف پيامبر صلى الله عليه و آله به گوش مردم نرسد، در برابر پيامبر مى ايستادند و كف مى زدند. سر و صدا مى كردند تا صداى پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده نشود و حضرت عكس العمل تند از

ص: 85


1- . «ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى»؛ (نجم/ 3)
2- . «من اعرض عن ذكرى فان له»؛ (طه/ 134)
3- . «و لكم فى رسول اللّه اسوة حسنة»؛ (احزاب / 21)

خود نشان نمى دادند.

***

وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله به طائف رفتند كه مردم را ارشاد و هدايت كنند، مردم طائف بجاى استقبال از حضرت روى ديوارهاى قلعۀ طائف رفتند و حضرت و اصحاب ايشان را با سنگ و تير و شمشير مورد حمله قرار دادند.

پيامبر صلى الله عليه و آله در آن لحظه بجاى برخورد تند، مى فرمودند: «قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا» مردم من مى خواهم شما رستگار و سعادتمند باشيد و خداى واحد و يگانه را بپرستيد.

***

در يكى از جنگها بين پيامبر صلى الله عليه و آله و اصحاب ايشان جدايى افتاد. يكى از دشمنان متوجّه تنهايى حضرت شد با عجله به طرف حضرت آمد و بعد از نبرد كوتاهى، تصميم بر كشتن پيامبر صلى الله عليه و آله گرفت.

همين جا از حضرت پرسيد: اى محمد كيست كه ترا از چنگال من نجات دهد؟

پيامبر صلى الله عليه و آله هم قدرت اعجاز و هم قدرت جسمى داشت، ولى مى خواست براى او و جهان بشريّت الگويى در طول تاريخ به يادگار بگذارد، در جواب او فرمود: فقط خداست كه مى تواند مرا از دام تو نجات دهد. «لا حول و لا قوة الاّ باللّه العلى العظيم.»

يك مرتبه سنگ زير پاى اسب دشمن حركت كرد و او از اسب به زمين افتاد. پيامبر صلى الله عليه و آله بلند شد و بلافاصله شمشير را برداشت و فرمود: حال كيست كه ترا از دام من نجات دهد؟ آن مشرك كه خداوند را قبول نداشت گفت: يا محمد رحمت و رأفت تو.

با شنيدن حرف پيامبر صلى الله عليه و آله، وى را مورد بخشش قرار داده و فرمودند:

«برخيز و شمشيرت را بردار و برو».

امام مجتبى عليه السلام

روزى امام مجتبى عليه السلام هنگام ظهر از يكى از كوچه هاى مدينه عبور مى كردند و به طرف منزل خود مى رفتند، مشاهده كردند، جوانى كنار كوچه در هواى گرم ايستاده و به حضرت على عليه السلام اهانت و توهين مى كند.

حضرت با آنكه امام بودند و معجزه داشتند و مى توانستند او را نابود كنند، جلو رفتند و با مهربانى به جوان گفتند:

گرسنه اى؟ خانه ندارى؟ مركب ندارى؟ قرض دارى؟ غريبى؟

(در اين بيان، اركان يك نظام متعادل در فرد از نظر بعد مادى مطرح شده است).

بعد فرمودند: اگر گرسنه اى بيا برويم به تو غذا بدهم، اگر خانه ندارى، خانۀ من خانۀ شماست.

اگر مركب ندارى بيا به تو مركب سوارى بدهم و اگر قرض دارى، بيا بدهيت را بپردازم.

ص: 86

حضرت جوان را به منزل برده و از او دلجويى كردند. جوان از خانه بيرون آمد و مشغول دعا به صاحبخانه شد و نمى دانست كسى كه او را به منزل برده، فرزند اميرالمؤمنين عليه السلام بوده است. شخصى عبور مى كرد: گفت: تا چند دقيقه پيش پدر اين خانه را فحش مى دادى، حال چطور شد كه دعا مى كنى؟

پرسيد: مگر صاحب اين خانه كيست؟

گفتند: فرزند على عليه السلام است كه تو به او اهانت مى كردى.

جوان با صداى بلند و رسا گفت: خداوند مى داند، رسالت و هدايتش را در چه قوم و قبيله اى قرار دهد. «اللّه يعلم حيث يجعل رسالته».

امام حسين عليه السلام و حرّ

حرّ جزء اولين كسانى بود كه با لشكر و سپاهش، جلو كاروان حسينى را گرفت و نگذاشت از جا حركت كنند و اولين كسى بود كه فرزند پيامبر و آل پيامبر صلى الله عليه و آله را آزار و اذيت كرد.

حرّ وقتى حقّانيت امام حسين عليه السلام برايش ثابت شد و به سوى حضرت آمد، حضرت از او استقبال كردند و فرمودند:

«اينجا خانۀ رحمت و بخشش و عطوفت است».

امام حسين عليه السلام با دشمن ترين افراد نسبت به خود، چنين رفتارى دارند و پس از شهادت حر سرش را بدامن مى گيرند و با دستمال خود سر حر را مى بندند و هم اكنون پس از ساليان سال كه از جريان كربلا مى گذرد، بدن حر سالم و هنوز دستمال حضرت بر سرش بسته شده است.

امام سجّاد عليه السلام

امام سجّاد عليه السلام فرزند خردسالى داشتند. اين فرزند، از دست يكى از نوكران حضرت افتاد و مرد.

حضرت متغير شدند و به نوكر نگاهى كردند، عاطفه و مهر پدرى، طغيان كرد، اما نوكر هم پرورش يافتۀ مكتب اسلام بود و با روحيات حضرت آشنايى داشت. وقتى ديد حضرت متغيّر شدند گفت:

«والكاظمين الغيظ» يكى از خصوصيات مؤمن، فروخوردن خشم است.

حضرت فرمودند: خشم خود را فرو خوردم.

نوكر گفت: و العافين عن الناس، از خصوصيات مؤمن، عفو و بخشش است. امام فرمودند: تو را بخشيدم.

نوكر گفت: و ان اللّه يحب المحسنين(1)، خدا نيكوكاران را دوست دارد.

ص: 87


1- . آل عمران/ 134

حضرت فرمودند: تو را در راه خدا آزاد كردم.

سيرۀ علماء

علماء بزرگ نيز در برخورد با افراد خاطى و هتاك، شيوۀ صبر و استقامت و بزرگوارى دارند و مصداق آيۀ شريفه اند كه مى فرمايد:

«بندگان خداوند كسانى هستند كه روى زمين با تواضع راه مى روند و در برابر خطاب جاهلان با كرامت جواب مى دهند».(1)

يكى از اين علما، بزرگ خواجه نصيرالدين طوسى است. زمانى شخصى نامه اى براى او فرستاد و در نامه نوشت: اى سگ، پسر سگ!

خواجه پس از اينكه نامه را خواند، بدون اينكه عصبانى شود، بر پشت آن نوشت: اى برادر تو اشتباه كرده اى من سگ نيستم، زيرا سگ چهارپا دارد و من دو پا، من راست قامت و ايستاده راه مى روم، ولى سگ بر روى چهار دست و پا راه مى رود، ناخنهاى سگ دراز است، ولى ناخنهاى من اينگونه نيست.(2)

اين برخورد شخصى الهى است، كه از مكتب اهلبيت عليهم السلام درس گرفته است. هر قدر ما نسبت به معرفت و علم اهلبيت عليهم السلام آگاهى بيشترى پيدا كنيم، بايد از نظر فكر و عمل به آنها نزديكتر شويم.

زندگى دانشمندان و علماء بزرگ، نشان مى دهد كه آنان در سايۀ تلاش، كوشش و استقامت در مقابل سختى ها و رنجها؛ به مقامهاى بالاى علمى و معنوى رسيده اند و آنان نيز در زندگى و حيات خود با دشمنان فراوان، مردمان جاهل، حاكمان جور، مشكلات مادى و فقر دست بگريبان بوده اند.

تنها رمز موفقيت آنان صبر و استقامت بوده است و صبر موجب شده است كه مشكلات را از بين ببرند و بر آن فائق آيند.

مطالعه تاريخ

يكى از برنامه هايى كه مى تواند، حلاّل بسيارى از مشكلات باشد مطالعۀ تاريخ است. بعضى وقتها شخص فكر مى كند كه گرفتارى فقط براى اوست و ديگران زندگى راحتى داشته اند.

اگر زنى همسرى بداخلاق، خشن و بى ايمان دارد، نبايد فكر كند كه فقط اوست كه چنين مشكلى دارد. در تاريخ همسر فرعون زن متدين و خداشناسى بود، ولى همسرش ادّعاى خدايى مى كرد و همسرش را بسيار آزار مى داد. لذا پيامبر صلى الله عليه و آله در روايت مى فرمايد:

«زنى كه با بداخلاقى شوهر خودش، بسازد خدا ثواب آسيه دختر مزاحم (زن فرعون)

ص: 88


1- . «عبادالرحمن الذين يمشون على الارض»؛ (فرقان/ 63)
2- . الكنى و الالقاب. ج 3، ص 252

را به او مى دهد».(1)

اگر مردى مى بيند كه همسرى بداخلاق و بدزبان و بى ادب دارد، بايد به حالات همسر لوط فكر كند، كه چقدر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را اذيت مى كرد. امام مجتبى عليه السلام چگونه با همسرش مى ساخت و آخر نيز به دست او شهيد شد. امام جواد عليه السلام چگونه با جعده كه قاتلش شد، زندگى مى كرد و كسى كه فرزند ناخلف دارد، نبايد فكر كند فقط اوست كه دچار فرزند بى دين شده است. در تاريخ ثبت است كه حضرت نوح پيامبر عليه السلام بود اما پسرش كنعان او را بسيار آزار مى داد و از كافران شد و در دريا غرق گرديد. حضرت يعقوب از دست فرزندانش به استثناء حضرت يوسف عليه السلام چقدر زجر كشيد و دچار فراق يوسف گشت و آنقدر گريه كرد تا چشمان خود را از دست داد و مگر جعفر كذّاب فرزند امام نبود؟

كسى كه مشكلات مالى دارد، نبايد فكر كند كه فقط اوست كه در عسرت و سختى است. آيا ائمۀ ما عليهم السلام مشكل مالى نداشتند. بارها پيامبر صلى الله عليه و آله به فاطمه عليها السلام مى فرمودند: پدرت چند روز است غذا نخورده و در زندگى حضرت زهرا عليها السلام و اميرالمؤمنين عليه السلام نيز شب و روزهايى بود كه آنها غذايى نداشتند كه بخورند. بارها على عليه السلام اعلام مى كردند: كه على يكبار شكمش با نان گندم سير نشد.

با اينكه خزائن زمين براى على عليه السلام گشوده بود و حضرت به صورت اعجاز مى توانست از آنها بهره گيرد. دقت در تاريخ و مطالعۀ زندگى اولياء به انسان درس استقامت، ايمان و شجاعت مى دهد.

15 - ذكر و يادآورى

اشاره

ذكر، تذكر، تفكر و انديشيدن در برخى مسائل موجب مى شود، كه انسان از حالت غفلت بيرون آمده و متوجّه نعمات الهى شود.

ذكر به معناى يادآورى است و در قرآن به آن سفارش فراوان شده است.

ياد خدا

يكى از معانى ذكر ياد خداوند است.

قرآن مى فرمايد:

«خداوند را زياد ياد آوريد».(2)

ياد خداوند موجب آرامش است. قرآن مى فرمايد:

«آگاه باشيد كه با ياد خداوند، قلبها آرام مى گيرد».(3)

ص: 89


1- . مكارم الاخلاق، ص 214
2- . «اذكروا اللّه كثيرا»؛ (جمعه/ 10)
3- . «الا بذكر اللّه تطمئن القلوب»؛ (رعد/ 28)

ياد خداوند به انسان حالت اطمينان مى بخشد و كسى كه به ياد خدا باشد، مضطرب و خشمناك نمى شود، كسى كه خشمگين مى شود از خداوند و ياد او غفلت ورزيده است. زيرا خداوند با آنهمه قدرت و شوكت و عظمت و اشرافى كه بر موجودات عالم دارد، اما با موجودات خود با لطف و كرم برخورد مى كنند. انسانى كه مى خواهد حركت و خصوصيتى الهى داشته باشد، بايد سعى كند از خشم و اضطراب بپرهيزد.

اطمينان و آرامش و تعادل روحى از صفات بارز رحمان و رحميت خداوند است و انسان بايد به اين صفات تمسك جويد، زيرا مؤمن از ياد خدا لذت مى برد.

و قرآن مى فرمايد:

«خداوند را زياد ياد كنيد، شايد رستگار شويد».(1)

فلاح و رستگارى در اين است كه انسان زياد به ياد خداوند باشد.

يادآورى نعمتها

يكى از معانى ذكر، يادآورى نعمتهاى خداوند است كه در قرآن مى فرمايد:

«نشانه ها و آيات خدا را به ياد آوريد».(2)

و در آيۀ ديگر مى فرمايد:

«نعمتهاى خداوند را به ياد آوريد».(3)

و در آيۀ ديگر نعمتهاى خداوند را بى حساب مى شمارد.

و اگر بخواهيد نعمتهاى خداوند را حساب كنيد، به حساب نخواهد آمد.(4)

نعمتهاى خداوند بيشمار است. نعمتهاى مادى، معنوى، نعمت ولايت، سلامتى، رفاه، ارزشهاى جسمى، عقلى، شرافت دين اسلام، امنيت، نعمتهايى هستند كه هر قدر انسان شاكر آنها باشد، باز هم كم شكرگزارى كرده است.

انسان در حال اضطراب و خشم، بسيارى از نعمتها را از دست مى دهد و بخاطر عوارضى ناشى از اضطراب، بتدريج، از نعمتهاى جسمى، مادى و معنوى محروم خواهد شد، دقت در آثار فردى، اجتماعى، معنوى، اخروى اضطراب و فشار روحى، بيانگر آن است كه انسان اگر بصورت فراگير مبتلا به اضطراب شود، فرصت استفاده از نعمات الهى را از دست مى دهد.

اينجاست كه علت تأكيد خداوند به ذكر و تذكر روشن مى شود، خداوند بارها به پيامبر صلى الله عليه و آله

ص: 90


1- . «فاذكرواللّه كثيرا لعلكم تفلحون»؛ (جمعه/ 10)
2- . «فاذكروا اللّه»؛ (اعراف/ 74)
3- . «واذكرو نعمة اللّه»؛ (بقره/ 231)
4- . «و ان تعدوا نعمة اللّه»؛ (نحل/ 18)

مى فرمودند:

«تذكر بده زيرا تذكر به مؤمنين نفع مى رساند».(1)

ذكر قرآن

يكى از معانى ذكر، قرآن است. كه خداوند مى فرمايد: ما قرآن را نازل كرديم و آن را حفاظت مى كنيم.(2)

در مكتب فراگير و كاربردى اسلام، براى كليّۀ بيمارى هاى جسمى، روحى، اخلاقى و معنوى، درمانهايى وجود دارد. متن آيات قرآن، داراى اعجازى هستند كه در بسيارى از موارد، بيمارى ها را از بين مى برند و موجب شفاى بيمار مى شوند.

انسان مؤمن در كليّۀ گرفتارى ها، بايد از قرآن شفابگيرد، زيرا خداوند مى فرمايد:

«قرآن را نازل كرديم تا براى مؤمنين، شفاء و رحمت باشد».(3)

البتّه ما نمى دانيم كه در اذكار و آيات قرآن چه ويتامينى هست كه بيمارى ها را از بين مى برد.

همانگونه كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام در مورد ميوه ها در صدر اسلام سفارش فراوان مى نمودند كه هويج يا سيب و يا كاهو بخوريد، خوب است و اثراتى را براى آن بيان مى فرمودند.

آن زمان مردم نمى دانستند كه درون هويج چيست كه چشم را تقويت مى كند؟

اما حالا دانشمندان علم تغذيه به اين مسئله پى برده اند كه ويتامين A در هويج، موجب تقويت چشم مى شود.

در مورد آيات قرآن نيز، شايد در آينده دانشمندان بتوانند، اثر معجزه آساى آن را در درمان بيمارى ها كشف كنند. اما آنچه لازم به تذكر است، تمسّك به حبل اللّه و قرآن است و انسان در گرفتارى ها و بيمارى ها بايد از قرآن استشفاء بجويد.

در مورد ازدياد شرح صدر و معالجۀ بيمارى عصبانيت روايت مى فرمايند:

«كسى كه سورۀ انشراح را مرتب بخواند، خداوند به او شرح صدر عنايت مى كند».(4)

كسى كه مى خواهد شرح صدر داشته باشد، اين سوره را زياد بخواند كه اين سوره آرامبخش است.

در مورد اذكار نيز، ذكرها تأثيرات فوق العاده معنوى دارند. استمرار بر اين ذكر نيز به انسان شرح صدر و آرامش مى دهد:

ص: 91


1- . «فان الذكرى تنفع المؤمنين»؛ (زاريات/ 55)
2- . «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون»؛ (حجر/ 9)
3- . «و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين»؛ (اسراء/ 82)
4- . بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ * وَوَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ * الَّذِي أَنقَضَ ظَهْرَكَ * وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ * فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً * فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ * وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ. (سوره انشراح)

«لا حول و لا قوة الاّ باللّه العلى العظيم».

و بزرگان در مشكلات و گرفتارى هاى بزرگ از اين ذكر يارى مى جويند، همانگونه كه امام حسين عليه السلام در روز عاشوا از همين ذكر پيوسته استعانت مى جستند.

وقتى انسان عصبانى مى شود، لفظاً اين ذكرها را تكرار كند كه هر كدام منافعى از نظر معنوى دارند و به انسان آرامش مى بخشند.

«رب اشرح لى صدرى و يسّرلى امرى واحلل عقدةً من لسانى يفقهوا قولى».(1)

و اين ذكرى بود كه حضرت موسى عليه السلام از خداوند خداست تا در برابر يك عامل خشونت آفرين چون فرعون، سينه اش را گشاده گرداند، كارش را آسان كند و عقده از زبانش بگشايد تا حرف او را درك كنند.

يادآورى مرگ

يكى از موارد يادآورى، ذكر قيامت و مرگ است. اگر انسان دنيا را فانى و زودگذر بداند، بسيارى از مسائل و مشكلات براى او حل شده هستند.

در مكتب اسلام به دنيا بعنوان وسيله نگاه شده است. از جمله قرآن مى فرمايد:

«زندگى دنيا بازيچه و سرگرمى است».(2)

در آيه ديگر به مردم هشدار مى دهد:

«اى مردم وعده خدا (قيامت) دروغ نيست، زندگى دنيا شما را گول نزند».(3)

در آيۀ ديگر مى فرمايد:

«تمام نفوس مرگ را مى چشند، پس بسوى خداوند مراجعه مى كنيد».(4)

و آيۀ ديگر مى فرمايد:

«پس هنگامى كه اجل آنها برسد، ساعتى كم و زياد نمى شود».(5)

و در آيۀ ديگر علت خلقت دنيا و آخرت را ارزيابى اعمال مى داند و مى فرمايد:

«كسى كه مرگ و حيات را خلق كرد، براى آزمايش شما بود تا معلوم شود كداميك از شما عملتان بهتر است».(6)

برپايى قيامت نشانه ها و علائمى دارد كه وقتى بوقوع بپيوندند، قيامت شروع مى شود. در سورۀ

ص: 92


1- . طه/ 25
2- . «و ما الحيوة الدنيا الا لعب»؛ (انعام/ 32)
3- . «يا ايها الناس ان وعد اللّه»؛ (فاطر/ 5)
4- . «كل نفس ذائقة الموت»؛ (عنكبوت/ 57)
5- . «فاذا جاء اجلهم لا يستأخرون»؛ (اعراف/ 34)
6- . «ليبلوكم ايكم احسن عملا»؛ (ملك/ 2)

تكوير به برخى علائم اشاره شده است كه از جمله، تاريك شدن خورشيد، سياه شدن ستارگان، بحركت درآمدن كوهها، جوش آمدن درياها نام برده است.

در سورۀ انفطار، شكافتن قبور و ديدن اعمال انسان از علائم قيامت نام برده شده است. در سوره هاى جزء آخر، چگونگى برپايى قيامت و حساب و كتاب اعمال ذكر شده است. انسان بايد به ياد آورد كه چگونه از دنيا مى رود و سالها در برزخ مى ماند و در شروع و برپايى قيامت در دادگاه عدل الهى محاكمه مى شود، آنهم نه محاكمه اى در محيطى سربسته يا آرام يا راحت بلكه اين محاكمه هم شرائطى خاص دارد. قرآن مى فرمايد:

«روزى كه مقدار آن 50 هزار سال است».(1)

يكروز قيامت 50 هزار سال است. قرآن مى فرمايد:

«روزى كه زمين مى لرزد، لرزيدنى سخت، و زمين آنچه در دل دارد بيرون مى ريزد و انسان با تعجب مى گويد چه خبر است؟ و آن روزى است كه زمين اخبار خود را مى دهد و اين به دستور خداست پس در اين روز مردم گروه گروه به محشر مى آيند تا اعمال خود را ببينند، هر كس ذره اى كار خير انجام داده آن را مى بيند و هر كس ذرّه اى كار بد انجام داده آن را مى بيند.»(2)

و باز قرآن مى فرمايد:

«هر كس موازينش سنگين باشد، در زندگى راحت است و اگر موازين عمل صالحش سبك باشد، جايگاه او جهنم خواهد بود».(3)

در آن دادگاه اعضاء بدن انسان، بر عليه انسان حرف مى زنند و كارهايى كه كرده اند، خود بيان مى دارند:

«هنگامى كه بر عليه آنها شهادت مى دهند، گوش، چشم و اعضاء آنها، آنچه را انجام داده اند و آنان به بدنشان مى گويند، چرا بر عليه ما شهادت مى دهيد، اعضاء بدن مى گويند، خداوند ما را ناطق كرده است، كسى كه تمام چيزها را گويا كرده و هم او كه اول بار شما را خلق كرده و بسوى او باز مى گرديد».(4)

و در آيه ديگر مى فرمايد:

«روزى كه بر زبانها قفل زده شده و دست و پا آنچه كرده اند، بيان مى دارند».(5)

در آيه اى ديگر، اعمال انسان را در دادگاه حى و حاضر مى داند كه انسان از ديدن اعمال خود شرم4)

ص: 93


1- . «يوم كان مقداره خمسين»؛ (معارج/ 4)
2- . سوره زلزال
3- . «من ثقلت موازينه»؛ (قارعه/ 6)
4- . «و قالوا لجلودهم»؛ (فصلت/ 21)
5- . «اليوم نختم على افواههم»؛ (يس/ 64)

دارد. روزى كه انسان هر عمل نيك و بدى انجام داده حاضر مى بيند، و آرزو مى كند، اى كاش بين او و اعمالش فاصله ايجاد شود.(1)

لازم به ذكر است كه بحث قيامت، چگونگى برپايى آن، ميزان و حسابرسى اعمال، برزخ، جهنم، بهشت، غذاهاى آخرت چه در جهنم يا بهشت، جايگاهها در جهنم يا بهشت، بسيار گسترده است.

آنچه ذكر شد، تنها اشاره به نمونه اى از آيات پيرامون قيامت و مرگ بود، براى آنكه نفس انسان، بوسيلۀ ذكر مرگ، موعظه مى گيرد و روايت مى فرمايد:

«ياد مرگ بهترين موعظه است و براى پند دادن كافى است».(2)

درمان تدريجى

اين نكته قابل توجّه است كه اگر كسى مى خواهد خودسازى كند و خود را از بديها پالايش كند، اين خودسازى و پالايش به سرعت و يك شبه امكان پذير نيست.

همانطور كه اگر انسان از نظر جسمى بيمار شود، بيمارى او به تدريج بهبود پيدا مى كند و بايد داروهاى خود را در زمان معين مصرف كند، پرهيز غذايى داشته باشد و در معالجه، حوصله داشته باشد، در بعد روحى نيز بيمارى ها به يكباره بهبود پيدا نمى كنند.

اگر انسان تصميم بگيرد كه ديگر عصبانى نشود، اين امر احتياج به صبر و حوصله و صرف وقت دارد. ممكن است انسان، در همان زمان كه تصميم به ترك دارد، اگر زمينۀ اضطراب، برايش پيش آيد، باز هم عصبانى شود. لذا نبايد دلسرد شود. عصبانيت بيمارى است و براى مداواى بيمارى بايد انسان دقت و صبر داشته باشد.

در مكتب اسلام نيز اين مطلب مورد تأييد است كه انسان بايد عملش مداوم باشد، هر چند عمل در سطح بالايى نباشد. در اين مورد على عليه السلام مى فرمايد:

«عمل كم ولى پيوسته، بهتر از عمل زياد و ملالت آور است».(3)

انسان بايد عمل خوب و مداوم داشته باشد، كثرت عمل در آنجايى مورد نظر اسلام نيست كه انسان از عمل زياد خسته شود و شكست بخورد. بلكه در هر حال نشاط خودسازى و اشتياق عمل خير بايد در انسان وجود داشته باشد، كه انسان را به انجام عمل خير تشويق كند.

اهميّت تمرين

تمرين در پالايش اخلاقهاى رذيله و بيمارى هاى روحى، نقش اساسى دارد. اگر انسان تصميم بر ترك كارى بگيرد، بايد ابتدا روزى يكساعت، مرتكب آن عمل نشود. در مورد عصبانيت كه يك

ص: 94


1- . «يوم تجد ما عملت من خير»؛ (آل عمران/ 30)
2- . «كفى بالموت و اعظا»؛ (بحار، ج 77، ص 137)
3- . «قليل مددم عليه خير مِن كثير ملوم به»؛ (نهج البلاغه بخش كلمات قصار)

بيمارى روحى است نيز اين مسئله صدق پيدا مى كند.(1)

انسان ابتدا بايد از روزى يكساعت شروع كند. در آن يكساعت و زمان خاص، عصبانى نشود.

وقتى در آن يكساعت موفق به كنترل خود شد، زمينه را كم كم گسترش دهد و بتدريج بر ساعات ممنوعيت عصبانيت بيفزايد تا، اينكه در تمامى شبانه روز عصبانى نشود.

اگر انسان بخواهد در مسير سازندگى و بالندگى و شكوفايى و رشد، قرار گيرد، بايد آهسته آهسته و قدم به قدم جلو برود. اگر به يكباره آنچه توان انجام آن را ندارد، به خود تحميل كند، چون قدرت انجام ندارد، در عمل شكست مى خورد.

كسى كه دائم در حال عصبانيت بوده و براى كارهاى كوچك غضب مى كرده است، نمى تواند بدون تمرين تدريجى ديگر مرتكب عصبانيت نشود. اين امر به مرور و با تمرين امكان پذير است.

در مورد ديگر ابعاد پالايش و سازندگى بعد روحى نيز، اين امر صدق پيدا مى كند.

پس اگر در حين انجام تمرين ترك عصبانيت، به محض روبرو شدن با عوامل عصبانيت انسان عصبانى شود، اين امر نبايد او را ناراحت كند. زيرا بيمارى روح نيز چون بيمارى جسم با مقاومت و تمرين و صبر درمان مى شود و درمان يكمرتبه هرگز وجود نخواهد داشت. درمان تدريجى و با انجام تمرين حاصل مى شود.

نقش تمرين در بعد جسمى

تمرين در شكوفايى استعدادهاى جسم نيز مطرح است. كسى نمى تواند، بدون تمرين، وزنه بردار موفقى باشد و يا بدون تمرين خوب فوتبال بازى كند، شنا كند، قهرمان دو شود و در ساير موارد ورزش، موفقيت بدون تمرين، ميسر نيست.

تمرينهاى فشرده و طولانى نيز از كارآيى بازيكن كم كرده و او را دچار مشكل مى سازند. در مطالعه نيز تمرين نقش اساسى دارد، انسان بايد به تدريج، مطالعه كند، مطالعۀ درست و صحيح بنمايد، تا مغز و حافظه انسان قدرت گزينش و دسته بندى مطالب را داشته باشد و بتواند در مواقع ضرورى داشتهاى مغز و حافظه را تحويل دهد.

هنرهاى گوناگون را انسان بدون تمرين، فرا نمى گيرد، هر هنرى به اضافۀ فراگيرى متون آن، محتاج تمرين و ممارست است، تا انسان بتواند در رشته هاى مختلف هنرى، موفق به يادگيرى شود.

پايان

والسلام عليكم

ص: 95


1- . توضيح در كتاب «شكوفايى اراده» اثر ديگر مؤلف

منابع و مدارك

قرآن

نهج البلاغه

معراج السعادة

جامع السعادات

اخلاق شبّر

اصول كافى

وسائل الشيعه

بحارالأنوار

ديوان امام على عليه السلام

تحف العقول

مكارم الاخلاق

عدة الداعى

فروع كافى

معانى الاخبار

الحقايق

كشف الغمه

مجالس السنيّة

الميزان

ميزان الحكمه

ارشاد القلوب

مصباح الشريعه

تفسير نورالثقلين

عيون الأخبار

سير الائمه عليهم السلام

ثواب الاعمال

خصال

سفينة البحار

اسرار الصلاة

ص: 96

مفاتيح الجنان

قصارالجمل

نهج الفصاحة

نفس المهموم

غررالحكم

الكنى و الالقاب

سرمايه كلاسدارى

خودسازى

چشم و نگاه

شكوفايى اراده

افسردگى

روانشناسى پرورشى

اختلالهاى رفتار كودكان

روانشناسى خشم

ترس و اضطراب

اصول روانشناسى

عصبانيت هاى عصر ما

تربيت و تندرستى

روانشناسى انسان سلطه جو

ص: 97

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109