وسواس ، شناخت ، درمان ، پيشگيرى

مشخصات کتاب

وسواس (شناخت، پيشگيرى، آثار و درمان)

نويسنده: حقجو، محمد حسین

زبان: فارسی

ناشر: انصار المهدی علیه السلام - قم - ایران

تعداد صفحات: 95 ص

ص: 1

مقدمه

بسم اللّه الرحمن الرحيم

«وسواس، شناخت، درمان، پيشگيرى»

وسواس يكى از شايع ترين اختلالات عصبى در انسان است. در همۀ جوامع بشرى از متمدن و غير متمدن، به صورت آشكار و نهان وجود دارد.

نمونه هاى آن در بين سنين مختلف به صورت ها و انواع مختلف ديده مى شود، ولى برخى از نمونه هاى آن در بين گروه هاى مختلف سنّى و جنسى بيشتر است.

همه ناراحتى هاى عصبى آرام و قرار را از افراد سلب مى كنند، ولى هيچ كدام آن ها چون وسواس جنبه طرد و رد اجتماعى ندارد.

اختلال وسواسى اجبارى ممكن است در هر سنى آغاز شود ولى شروع آن معمولاً در دورۀ نوجوانى است.

صفات وسواسى - اجبارى كه در كودكان ديده مى شود، اغلب از ميان مى روند و يا زود به درمان جواب مى دهند.

بعضى از موارد اختلال موقتى و گذرا بوده و نسبتاً محدود و محصور هستند. چنين بيمارانى اگر روان درمانى شوند، پيش آگهى خوبى خواهند داشت، متأسّفانه بسيارى از اين واكنش ها تمايل به مزمن شدن دارند و بهتر و بدتر مى شوند. و به اين جهت به درمان مقاومند(1).

وسواس از نظر لغت:

وسوسه به معنى حديث نفس است. يعنى كلامى كه در باطن انسان است. خواه از شيطان يا خود انسان باشد(2).

در مجمع فرموده: وسوسه با صداى آهسته به سوى چيزى خواندن است.

ص: 1


1- . مباحث عمده در روانپزشكى / 133.
2- . قاموس قرآن / 220/7

«فوسوس لهما الشيطان ليبدى لهما ما ورى عنهما»(1)

شيطان به آن دو وسوسه كرد تا آن چه از عورتشان پنهان بود بر آن ها آشكار كند.

«وسوس له» يعنى نصيحت و خيرخواهى به نظر او آورد ولى «وسوس اليه» يعنى معنا را با صورت خفى و آهسته به او القا كرد(2).

وسواس، افكار بى فائده و مضرّى است كه به ذهن خطور مى كند. افكار باطله كه منشأ كارهاى باطل و حرام اند گاهى از جانب شياطين و جن و گاهى از جانب مردم است كه در دل پيدا مى شود.

خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:

«من شرّ الوسواس الخنّاس * الذى يوسوس فى صدور النّاس * من الجنّة والناس»(3).

مرحوم نراقى مى نويسد:

وسواس از آثار شيطان خناس است و الهام به كار خوب اثر فرشتگان الهى(4).

وسواس در اصطلاح روان شناسان:

اختلال وسواسى - اجبارى (يا نوروز وسواسى - اجبارى) بنا به تعريف - = III - = MSD - = خصيصه اصلى آن عبارت از وسواس ها و اجبارهاى عود كننده است. وسواس عبارت است از انديشه ها و افكار و تصورها يا تكانه هاى تكرار شونده و پايا كه فرد حس نمى كند آن ها را با اراده خود به وجود آورده، بلكه افكارى هستند كه به خودآگاهى او هجوم آورده اند و بيمعنى و ناخوشايند هستند.

شخص كوشش مى نمايد كه آن ها را ناديده گرفته يا سركوب نمايد(5).

روان شناسان وسواس را نوعى اختلال از سرى نوروزهاى شديد و بسيار سخت مى دانند كه تعادل روانى و رفتارى فرد را سلب و او را در سازگارى با محيط دچار اشكال مى سازد و اين عدم تعادل و اختلال داراى صورتى آشكار است.

برخى وسواس را از نوع (نوروز پسيكاستنى) ذكر كرده اند كه در آن اختلالات عواطف، منش و مكانيسم هاى هوشى ويژه اى به چشم مى خورد و رفتار شگفت انگيز از فرد سر مى زند.

بعضى وسواس را نوعى (پسيكو نوروز) دانسته اند كه در آن بيمار نوعى رفتار را براى دفاع عليه

ص: 2


1- . اعراف / 20.
2- . مجمع البيان / ذيل آيه.
3- . سوره ناس.
4- . جامع السعادات / 145/1.
5- . مباحث عمده در روانپزشكى / 129.

اضطراب و دلهره به كار مى برد كه مقبول اجتماع نيست.

همۀ روان شناسان وسواس را نوعى اختلال در رفتار مى دانند و قائلند كه بيمار وضعى غير عادى دارد و براى نجات خود و معاشران ناگزير به درمان است.

وسواس از نظر روانكاوان:

روانكاوان وسواس را نوعى غريزه واخورده و ناخودآگاه معرفى مى كنند. آن را حالتى مى دانند كه در آن فكر، ميل يا عقيده هاى خاص كه اغلب وهم انگيز و اشتباه است، آدمى را در بند خود مى گيرد آن چنان كه حتى اختيار و اراده را از او سلب كرده و فرد را وامى دارد كه حتى رفتارى را برخلاف ميل و خواسته اش انجام دهد. وسواسى خود را به عملى مجبور مى يابد آن چنان كه با اعتقاد به بيهودگى آن گمان دارد، نمى تواند از قيد آن رهايى يابد.

بنابر عقيده روانكاوان غرائز واخورده از قسمت ناآگاه با يافتن راهى وارد قسمت خودآگاه ذهن شده و همراه با عقيده يا عقايد مختلفى تظاهر مى كند.

فرد وسواسى در نحوه ارتباط با ديگران اغلب آشفته و جدا از ديگران به نظر مى رسد. فرد مبتلا به وسواس اغلب به طور شديد در بعضى كارها فعال است. در كار كردن او كيفيتى از اشتغال شديد ذهنى، احساسى از تلاش و جد و جهد وجود دارد. بدين ترتيب شخص پيوسته احساس فشار و سنگينى مى كند.

شخص وسواسى از درون خود تحت فشار است. فشار براى پيشرفت، براى انجام دادن كار، براى رسيدن به هدف، ولى تجربه وى چنين است كه اين فشار از خارج بر وى تحميل مى شود. او براى انجام دادن وظائف معيّن احساس مى كند كه تحت فشار، اجبار و اضطرار است.

در فرد وسواسى ادارۀ خويشتن از لحاظ روان شناختى از معنى طبيعى اش خارج شده، اراده يا انتخاب و تدبير منحرف گرديده، عمل هدف دار و جهت يابى خودآگاه نسبت به هر رفتار به سوى تكرار تمايل جسته است. چنان كه گويى يك فشار و دستور عمدى مداوم از طرف يك ناظر بر وى وارد مى شود(1).

وسواس از منظر آيات و روايات:

آيات و رواياتى نيز وسواس را معرّفى مى كنند. از جمله روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه

ص: 3


1- . روانشناسى مرضى / 120.

فرمودند:

«للقلب لمتّان: لمتّه من الملك ايعاد بالخير و تصديق بالحق و لمته من الشّيطان ايعاد بالشّر و تكذيب بالحق»(1).

براى دل دو گرايش فكرى وجود دارد:

1 - يكى از جانب فرشته، و آن فكرى است كه مشتمل بر عزم به امور خير و تصديق امور حق است.

2 - ديگرى شيطانى كه دربر دارندۀ امور بد و تكذيب حقيقت هاست.

بنابراين روايت شريف وسوسه از جانب شيطان است و فردى كه از وسواس پيروى مى كند، از شيطان پيروى كرده است.

جاى ترديد نيست كه هر فردى در آغاز فطرت بطور مساوى قابليت هر دو خط فرشته و خط شيطان را دارد. وقتى دنبال هواى نفس برود، روح شيطانى تقويت مى شود، اگر دنبال پرهيزكارى و تقوى برود، خط فرشته تقويت مى گردد.

وقتى روح انسان به زمينه شهوت يا غضب روى آورد، شيطان جان مى گيرد و از طريق وسوسه وارد مى شود و آن گاه كه به ذكر خدا توجه شد، ميدان عمل فرشته باز مى شود و مشغول تلقين و الهام مى گردد.

هميشه جنگ ميان شيطان و فرشته در مغز انسان وجود دارد و استعداد رشد براى هر دو نيرو موجود است، تا يكى از آن ها پيروز گردد و مملكت مغز و روح را تسخير نمايد و براى هميشه بماند.

پيروزى شيطان از طريق متابعت هواى نفس است و پيروزى فرشته از طريق پرهيزكارى، اگر هواى نفس تعقيب شد، روح فرد جولانگاه شيطان مى گردد و چنين فردى از حزب شيطان مى شود و اگر پرهيزكارى غلبه كرد، روح انسان مركز جولانگاه فرشته و فرودگاه وى مى شود.

بيشتر قلب ها و مغزها كه تسخير شياطين مى گردند و وسوسه ها اثر مى كند و در هر كارى نفع دنيوى بر سود آخرت مقدم انداخته مى شود، به اين علت است كه شيطان مثل خون در تمام گوشت و پوست فرد نفوذ مى كند و بر قلب مسلّط مى گردد و تمام اعضاء بدن را تحت كنترل مى گيرد.

به همين علت رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «شيطان همانند خون در بدن فرزند آدم حركت مى كند».0.

ص: 4


1- . جامع السعادات / 142/10.

و خدا از زبان شيطان در قرآن مى فرمايد:

«... لا قعدنّ لهم صراطك المستقيم ثم لاتينّهم من بين ايديهم و من خلفهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم...»(1).

من بر سر راه مستقيم تو مى نشينم سپس از پيش رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ آن ها، به سراغشان مى روم در چنين شرايطى نجات از دست شيطان نياز به جهادى بزرگ و رياضتى سخت دارد. بنابراين كسانى كه آماده جهاد با شيطان نباشند، روح خود را هدف تير وسوسه هاى شيطان قرار داده اند و از حزب شيطان شده اند(2).

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

«وسوسه در تمام قلب ها راه دارد، امّا آن جا كه وسوسه از قلب بيرون آمد و از زبان جارى شد، گناه است و گناهكار مورد مؤاخذه قرار مى گيرد ولى تا زمانى كه به زبان نرسيده و گناهى انجام نشده مشكلى وجود ندارد»(3).

امام باقر عليه السلام فرمود: «مردى پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: من منافق شده ام.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: به خدا سوگند منافق نشده اى. اگر منافق شده بودى، پيش من نمى آمدى.

بگو چه چيز تو را به ترديد انداخت؟

فكر مى كنم دشمن خطرناك (شيطان) آمد و به تو گفت: چه كسى ترا خلق كرده؟ شما گفتى: خدا.

شيطان از تو پرسيد: خدا را چه كسى خلق كرده است؟

راوى عرض كرد: به خدا سوگند به خدايى كه شما را به حق مبعوث كرده، همين طور است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: شيطان از طريق اعمال (وضو، غسل، نماز و...) مى آيد شما را وسوسه مى كند، پيروز نمى شود از طريق عقائد مى آيد كه شما را گمراه كند، هر گاه چنين پيشامدى براى شما شد به ياد خداى واحد بيفتيد و از او كمك بخواهيد»(4).

جاى ترديد نيست كه عمل وسواسى افراط در عمل است و روزنه اى است كه شيطان از آن رخنه كرده و به تدريج بر تاروپود وسواسى مسلّط مى گردد. در اين حال كار به جايى مى رسد كه على عليه السلام آن را اين گونه توصيف مى فرمايند:

«شيطان هم آنان را دام خود گردانيده است. نتيجه اين شد كه شيطان در سينه هاى آنان تخم2.

ص: 5


1- . اعراف / 16.
2- . جامع السعادات / 146/1.
3- . مستدرك الوسائل / 4/1.
4- . اصول الكافى / 425/2.

گذاشته، تخم ها جوجه شده در دامن آنان راه رفته و گام برداشته، در نتيجه شيطان با چشمانشان نگاه كرده و با زبانشان سخن گفته است. شيطان با اين گونه افراد بر لغزش ها تسلّط يافته و خطاها در نظرشان جلوه داده شده است»(1).

ماهيت وسواس:

وسواس را عبارت از يك محتوى نفسانى، به صورت فكر، خيال، ميل، كشش يا حركت به همراه يك احساس اجبار درونى و مقاومت ناپذيرى ذكر كرده اند كه اساس آن هيجانى شديد و درونى است و به صورت اعمال بى رويه اى در فرد ظاهر مى شود. ظهور آن افكار و احساس كه داراى جنبه مزاحمت است به صورت غير ارادى در بخش خودآگاه ذهن مى باشد كه به اصطلاح روانكاوان با من يا شخصيت اصيل او در مقابله و معارضه بوده و باعث پيدايش اضطراب مى شود.

به خاطر آثار و جنبه هاى مختلف اين بيمارى است كه برخى آن را نوراستنى عميق و برخى ديگر آن را اختلال عصبى، روانى يا «پسيكونوروز» ناميده اند.

وسوسه انديشه يا توهمات پراكنده اى است كه با يك نوع اضطراب و هيجان وارد احساس ما مى شود. گاهى ترس از يك خطر موهوم يا خطاى كوچك با تنش درونى وارد وجدان شده و در آن حال انسان نمى خواهد به آن تسليم شود و سعى مى كند خود را از واكنش سخت آن دور سازد. بيمار در آن چه مى كند هوشيار است با خودش در حالت نبرد است اما نمى تواند خود را از چنگال اين انديشه بى نظم رها سازد.

فرايند پديدآيى مشكل وسواس در روان:

براى اين كه پديدۀ وسواس بهتر روشن شود بايد توضيح دهيم كه قضاوت هاى ما نسبت به عالم خارج سه صورت دارد:

1 - قضاوت قطع به وجود: مثل: على هست، من مى توانم و...

2 - قضاوت قطع به عدم: مثل: من نمى توانم، ضعيفم، اصلاً وارد نمى شوم و...

3 - قضاوت ترديدآميز: اگر نتوانم چه؟

حالت اضطرابى احتمال شكست كه افكار ترديدآميز ايجاد مى كند و پيدايش وسواس از اين جا شروع مى شود:

ص: 6


1- . نهج البلاغه / خحطبه 7 / صفحه 42، ترجمه استاد مصطفى زمانى رحمه الله.

1 - پيدايش قضاوت ناصحيح و ترديدآميز در يك مقطع (اين پاك شد يا نشد، در را بستم يا نبستم و...)

2 - تأييد ذهنى قضاوت ترديدآميز (انتخاب ترديد و شك، پاك نشد، در را نبستم و...)

3 - عمل بر طبق قضاوت ترديدآميز (تكرار طهارت و آبكشى، تكرار بستن در و...)

و به اين صورت وسواس در روح و روان كليد مى خورد و شكل مى گيرد. ساختار روانى فرد عوض مى شود. احساس مى كند كه از دستشويى نمى تواند بيرون بيايد. انتخاب اوليه كاملاً ارادى و اختيارى است.

اگر از آدم سيگارى بپرسيد كه سيگار چيز خوبى است؟ مى گويد: نه. پس چرا سيگار مى كشد؟

آن قضاوتى كه فرد وقت عمل در ذهن دارد شخصيت او را مى سازد، نه قضاوت منطقى و عقلى.

در اين جا قواى منطقى و عقلى كارآيى ندارد. اساس عمل قضاوت ذهنى و روانى فرد است.

اصل مشكل در روان فرد پديد مى آيد و بعد جسم دچار مشكل و درگير مى شود.

واقعيت اين است كه در زندگى فرد وسواسى حالت خاص و ويژه به دلائل خاص و ويژه نسبت به يك امر قضاوتى ترديدآميز پيدا مى كند، در حالى كه از لحاظ روانى بايد يقين داشته باشد.

گاهى قضاوت ترديدآميز در وقت شستن دست پيش مى آيد. يك لحظه اين اتفاق مى افتد و اولين گام مشكلى است كه فرد در زندگى روانى به آن مبتلا مى شود.

ويژگى اين قضاوت اين است كه در ابتدا احساس اضطراب نمى كند.

وقتى انتخاب ترديدآميز در عمل به ذهن آمد و اين كه فرد طرف پاك نشدن را انتخاب و برطبق آن عمل مى كند. در اين جا اگر بخواهد طرف انتخاب پاك شدن را بگيرد، يك ذره اضطراب پيدا مى كند. در واقع سر دو راهى نكند دستم پاك نشد. در عمل وقتى انتخاب مى كند كه دستش پاك نشده قدرى ادامه مى دهد، با اين كار اگر بخواهد پاك شد را انتخاب كند، دوباره وقت شستشو به ذهنش مى آيد.

در دفعه بعد اگر بخواهد احياناً طرف ديگر را انتخاب كند، اضطرابى كه تجربه مى كند از دفعه قبل بيشتر است. اما او حواسش نيست در نتيجه بيشتر به ذهنش مى آيد نكند پاك نشده، بيشتر ادامه مى دهد، آن قدر پيش مى رود و به تدريج عمل مى كند كه ساختار روانى فرد عوض مى شود و وسواس در درون فرد نهادينه مى گردد.

ص: 7

سير صعودى و تدريجى وسواس:

پيدايش و ظهور وسواس در افراد داراى سيرى تدريجى است. در اغلب نوجوانان يا كودكان پيدايش آن صورت ناگهانى دارد و در بيشترشان اين امر با ترس و وحشت همراه است.

اين سير از دوره آرامش در افراد آغاز شده و تدريجاً به مرحله حادّ آن مى رسد. ممكن است درجه بيمارى وسواس در چند تن يكسان باشد ولى استمرار و تداوم و ظهور و بروز آن در آنان مختلف مى باشد.

برخى از بيماران هشيارتر و مقاوم ترند و سعى دارند خود را كمتر گرفتار اين بيمارى نشان دهند در حالى كه برخى ديگر خود را در اختيار آن جريان قرار داده و آشكارا پذيراى آن مى گردند. بدين ترتيب علائم آن در يك فرد ضعيف و در ديگرى شديد است.

بديهى است كه صورت وسواس خفيف در بسيارى از افراد وجود دارد، ولى چون صورت مرضى مهم و غير قابل تحمل ندارد به صورت عادى ديده مى شود و افراد جامعه آن را مى پذيرند.

دشوارى به هنگامى است كه اين حالت در بيماران اوج گيرد و آن ها را به وسوسه و ترديدى مشهود بكشاند. اميرمؤمنان على عليه السلام مى فرمايند:

«كسى كه با ترديد ارتباط داشته باشد، زير دست و پاى شيطان پليد كوبيده مى شود»(1).

عوامل بروز وسواس:

در اختلالات روان و اعصاب شناخت ريشه ها و انگيزه ها از مسائل مهم و قابل توجه است.

اختلال وسواس مثل بقيّه اختلالات چند عاملى است:

1 - عامل ژنتيك (برخى صاحب نظران بر اين عقيده اند كه حدود 40% ابتلاء به وسواس را از والدينِ خود به ميراث برده اند).

2 - عوامل محيطى: برخوردهاى غلط، دوستان و معاشران وسواسى، همدمى و انس با افراد وسواسى.

3 - عوامل خانوادگى (پدر و مادرى كه دچار اختلال وسواس هستند و فرزند را مجبور به انجام يك سرى آداب و كارهايى مى كنند كه در واقع تثبيت كنندۀ اختلال وسواس مى شود).

4 - يادگيرى و الگوسازى از رفتار ديگران، تأسى به رفتارهاى نادرست.

5 - فشارهاى عصبى: (ممكن است در خانواده اى اختلال وسواس زمينه ژنتيك داشته باشد، اما نهفته بماند، آن چه آن را بروز مى دهد، استرسورها و فشارهاى عصبى از طريق آموزش هاى اجبارى

ص: 8


1- . نهج البلاغه / حكمت 31.

و تكرارى ممكن است به نوعى اين اختلال شكل بگيرد. ممكن هم هست كه با وجود زمينۀ ژنتيك هيچ وقت خود را بروز ندهد).

6 - نقص در ترشّح هورمون هاى عصبى: از عوامل ديگر ناقل عصبى به نام «سرتونين» شناخته شده است كه در اختلال وسواس ميزان ترشح آن كم مى شود همان طور كه در ديابت ترشح انسولين كم مى شود و فرد دچار ديابت مى گردد. در وسواس سرتونين كم مى شود و فرد دچار اختلال وسواس مى شود.

بنابراين همان طور كه بيمار ديابتى بايد دارو مصرف كند تا بهبود يابد وسواسى هم ضرورى است كه تحت درمان دارويى قرار بگيرد و ترشح سرتونين متعادل گردد. لذا درمان دارويى نقش مهمى در بهبودى بيمار دارد. اين گونه بيماران را با نصيحت نمى شود درمان كرد.

7 - حوادث غير مترقبه و اتفاقى (بلاياى طبيعى مثل: سيل، زلزله، آتش سوزى، مرگ عزيزان و...)

8 - باردارى

9 - مشكلات جنسى

10 - شكست ها و ناكامى ها.

آثار و نشانه هاى وسواس:

بررسى ها نشان مى دهند: اولين علائم وسواس در كودكان دو ساله ديده مى شود. طبق نظر نظريه پردازان و روانكاوان از دورۀ آموزش توالت به وجود مى آيد. و اين مسئله به دليل وجود فرد سختگير، پرتوقع و كيفردهنده است.

وقتى مربى آموزش فردى سختگير يا پرتوقع باشد يا در صورت تمرّد و سرپيچى كودك او را تنبيه كند در نتيجه كودك دچار اضطراب شده و رفتار وسواسى در او شكل مى گيرد.

البته صفات وسواسى اجبارى كه در كودكان ديده مى شود، اغلب از ميان مى رود و يا زود به درمان جواب مى دهند.

علائم اين مشكل متشكل از آداب و رسومى خشك و غير قابل انعطاف است. در آن اعمال: الزام، تكرار كلمات و اعداد، اهميت زيادى پيدا مى كند.

از علائم اوليه آن ترس، تكرار يك طرز فكر و انديشه، ترديد در عقايد و تصورات و در صورت نهايى احساس اجبار است.

ص: 9

فرد وسواسى با توجه دائم به امرى چون بسته بودن درها، قرار دادن اشياء در جاى خاص، دست زدن به اشياء و در مواردى پيدايش يك حالت افسردگى است.

ضعف روحى از نشانه هاى اصلى وسواس است.

امام هفتم عليه السلام فرمودند: چهار چيز نشانه وسواس است:

1 - خوردن گل، 2 - جويدن گل، 3 - جويدن ناخن، 4 - جويدن ريش(1)

شخصيت قبل از بيمارى:

شخصيت قبل از بيمار به طور نمونه وار خصلت وسواسى دارد. يه اين معنى كه فرد بسيار خشك، مقيد، منظم، دقيق، محتاط باملاحظه، باوجدان و قابل اعتماد و اتكا مى باشد.

وجود چنين صفاتى به معنى غير عادى بودن نيست و اكثر افرادى كه داراى صفات وسواسى - اجبارى هستند، به صورت بيماران وسواسى - اجبارى، در نمى آيند.

لازم به ذكر است كه افرادى كه خصوصيات بالا را دارند، زمينۀ ابتلا به وسواس در آن ها بيشتر است. در حقيقت با صفات فوق زمينۀ بروز و گسترش وسواس در آن ها بيشتر از ديگران است.

صورت هاى وسواس:

اشاره

وسواس به صور مختلف خود را نشان مى دهد:

1 - اجتناب:

يكى از صور وسواس به صورت پرهيز و اجتناب از اشياء، امور و برخوردها پديد مى آيد.

مهم ترين جلوه اين اجتناب را به صورت پرهيز از آلودگى در شستشوى افراطى و مكرر مى بينيم.

2 - تكرار و مداومت:

اين هم نشانه و علامت ديگرى براى وسواس است كه او عمل بى حاص و بيهوده اى را تكرار و در آن مداومت نمايد. در تكرار عمل آن چنان است كه گويى نيرويى از درون او را مجبور مى كند كه عملى را انجام داده و تكرار نمايد.

3 - ترديد:

بى تصميمى و دودل بودن، ترديد در امور، از صورت هاى ديگر وسواس است. او قادر نيست كه خوب تصميم بگيرد و يا اخذ آن به جايى برسد.

ص: 10


1- . الخصال / 221.

4 - شك در عبادت:

جلوه اى ديگر از وسواس شكّ در عبادت است. شك در نيّت نماز، قرائت نماز، تعداد ركعات، گفتن تكبيرة الاحرام، تعداد سجود و...

5 - ترس:

از علائم مهم وسواس ترس است. البته ترسى بى ريشه و اساس كه نكند چنين و چنان شود؟ مبادا فلان حالت پديد آيد؟ نكند دست پاك نشده؟ نكند حوله نجس شده و... اغلب ترس ها به صورت ترس از ناپاكى است.

6 - دقت و نظم افراطى:

از ديگر نشانه ها نظم و دقت افراطى است. اينان سعى دارند همه چيز را دقيقاً براساس ترتيب هاى خاصى قرار دهند، تا هيچ چيز غلط و پيش بينى نشده اى پديد نيايد و هيچ گونه بى حسابى در كار نباشد. در ايجاد نظم و ترتيب احساس خستگى نمى كنند.

7 - اجبار و الزام:

فرد وسواسى در خود احساس الزام و اجبار مى كند و ناگزير است همه اعمال و آداب خود را به صورت جبر انجام دهد. اين احساس دائماً رو به توسعه است آن چنان كه همه اعمال و رفتار او را دربر مى گيرد و زندگى فردى و اجتماعى او را به مخاطره مى اندازد.

8 - احساس بن بست:

در فرد مبتلا به وسواس گاهى اين احساس پديد مى آيد كه در حل فلان مسئله و دشوارى در بن بست بوده و قادر به رفع و كنترل آن نيست، او براى نجات از اين بن بست خود را به امرى سرگرم كرده و به طور مكرر آن را انجام مى دهد.

9 - عناد و لجاجت:

گاهى بيمار براى كاهش اضطراب و ناراحتى خود رفتار پيچيده اى را از خود بروز مى دهد كه توأم با عناد و پرخاشگرى است و در مواردى ممكن است با خودآزارى همراه باشد.

علائم ديگر وسواس:

- سرگرمى بى فائده، مثل شمارش موزائيك

- منظم كردن يقه و توجه مداوم به آن

- ليسيدن لب ها و سبيل ها و يا دستكارى موهاى خود و دكمه هاى لباس

- بالا انداختن شانه و مراقبت از چهره و قيافه و منظم كردن آن

ص: 11

- حفظ و نگهدارى شديد يك شئ از (دستبرد، خوردن، وارد شدن صدمه به آن)

- بستن در اتاق از داخل و مراقبت دائمى از آن

- اشتغال فكرى در مورد فرزند يا همسر و... در مورد آسيب نديدن آن ها و ترس از مرگ يا بيمارى عزيزان خود.

- بهانه گيرى.

- بى خوابى يا بدخوابى.

- رفتار ناهنجارى چون: دله دزدى، آتش زدن جايى، درآوردن جامه و لباس.

انواع وسواس:

اشاره

وسواس با تعاريف مختلف دسته بندى شده است. يك نوع از اين تعاريف و دسته بندى ها وسواس را به بخش هاى زير تقسيم مى كند:

1 - وسواس فكرى، 2 - وسواس عملى، 3 - شخصيت وسواسى

1 - وسواس فكرى:

به ذهن آمدن يك اعتقاد، يك تكانه، تصوير، به صورت ناخواسته و مزاحم كه قواى ذهنى را مختل مى كند، مى سازد و مى پردازد و انسان را از كار باز مى دارد. شايع ترين موضوع ها عبارتند از:

افكار مربوط به خشونت، آلودگى و ناپاكى، شك، اعمال و حرف ها قبيح، مذهب و اعتقادات، حيات و ممات، خير و شر، وجود خدا يا عدم آن.

2 - وسواس عملى:

آن نوع رفتارى كه فرد احساس مى كند مجبور است آن را انجام دهد و اگر انجام ندهد احساس اضطراب مى كند و احساس تپش قلب و خفگى و نارضايتى شديد دارد. شايع ترين اعمال اجبارى:

مقابله با آلودگى، شستن دست، شمردن، بازبينى، دست زدن، لمس كردن، اعمال مثل: نماز، وضو، غسل، نيت و...

3 - شخصيت وسواسى:

شخصيت هاى وسواسى رفتارهاى خاص دارند، يك نمونه كمال گرايى سفت و سخت در مسائل زندگى از آن ها مشاهده مى شود. مى خواهند همه چيز را در حد اعلا داشته باشند. وجود كمال گرايى در تكاليف، اشتغال ذهنى به جزئيات و قواعد در هر كارى در آن ها مشاهده مى شود.

گاهى اين افراد خود را مشكل دار نمى دانند، گاهى مردم هم آن ها را تحسين مى كنند كه منضبط و

ص: 12

دقيق هستند. اما براى كسانى كه با آن ها زندگى مى كنند مشكل ايجاد مى كنند. همواره تنها هستند. با افراد خاص مى توانند سازش كنند و با ديگران مشكل دارند. شخصيت وسواسى نوعى ساختمان روانى است كه داراى صفات وسواسى با حالات دفاعى گوناگون است. چنين افرادى در امور ناچيز ناراحت مى شوند و در گرفتن تصميم ناتوانى دارند و در مواردى شدت اين حالات به جايى مى رسد كه امور زندگى براى آن ها مختل مى شود و قدرت انطباق و سازش اجتماعى را از دست مى دهند.

وسواس توأم:

گاهى وسواس فكرى و عملى توأماً ظاهر مى شود و در آن صورت دشوارى براى بيمار و اطرافيان سنگين تر است. در اين حال كردار بى معنى و غير موجه فرد فعاليت عادى و زندگى روانى شخص را به مخاطره مى اندازد و به ويژه در اين رابطه كه ميان انگيزه ها و عواطف، تضاد پديد مى آيد. مثل مهر و خشونت، پرخاشگرى و تسليم و...

شخصيت فرد وسواسى:

اشاره

از طريق شناخت بيمار، ضرورى است كه شخصيت، حالات و اخلاق و رفتار او مورد مطالعه قرار گيرد. در استقرار علائم وسواس شخصيت بيمار جاى خاصى دارد.

1 - بدن:

بررسى ها نشان مى دهد كه افراد وسواسى توجهى افراطى به خود و بدن خود پيدا مى كنند و به سر و وضع خود بسيار توجه دارند. شانه كردن سر، مرتب كردن لباس، رسيدگى به سر و وضع ظاهر بدن در آن ها قابل توجه است. به بيمارى ها و زخم هاى بدن خود توجه خاص دارند و اغلب متوجه بدن خود هستند كه مبادا جوش بزند يا غدّه در بياورد و در صورت ديدن كمترين مشكلى به پزشك مراجعه مى كنند.

2 - مزاج:

افراد وسواسى از لحاظ مزاجى وضع نامطلوبى دارند. از دفع و خروج ادرار و مدفوع ناراحتند.

اين هراس اغلب ناشى از آن است كه از تطهير و شست وشو هراس دارند. بسيار دير به دستشويى مى روند و اين امر موجب پيدايش بيمارى ها و يبوست مزاج در آنان است و اغلب يبوست مزاج دارند.

ص: 13

3 - روح و روان:

اغلب افراد وسواسى افسرده حالند، اغلب درونگرا و در خود فرو رفته اند، كم حرف و كم خنده و غمگينند. دوست دارند در حال اعتزال و كناره گيرى و دور از جمع و در انزوا باشند. خودمدارى و خودخواهى در آنان زياد است. به خود سرگرمند و دربارۀ خود مى انديشند و حالى براى خوش وبش با ديگران برايشان باقى نمى ماند.

4 - عاطفه:

اينان چون ديگران افرادى عاطفى هستند ولى ترس از آلودگى و وحشت از سرايت نجاست، سبب مى شود كه آن ها حتى از فرزندان خود دورى كنند. ديده شده كه مادرى از شير دادن به فرزند خويش خوددارى كرده بدان حساب كه نكند در اين رابطه آلودگى هايى به وجود آيد.

محبتشان نسبت به فرزند، همسر و ديگران مشروط است و مهربانى شان به شرطى است كه آن ها بتوانند براساس ضوابط تعيين شده و طبق اصول طهارت و نجاست كار كنند. البته اينان گاهى هم اعلام محبت خود را مهار مى كنند.

5 - اراده:

افراد وسواسى در وضع و موقعيتى هستند كه حتى بايد گفت اراده شان كشته شده است. آنان در رابطه با بيمارى شان احساس مشكل دارند ولى نمى توانند آن را حل كرده و يا خود را از آن برهانند.

عدم توانايى در اتخاذ تصميم در آن ها مشهود است. دچار دودلى شديد هستند و نمى توانند به سادگى درباره امرى تصميم بگيرند. بر آنان اجبارى غالب است كه نمى توانند بر آن غلبه نمايند.

6 - اعتماد و اطمينان:

افراد وسواسى دربارۀ آن چه به وسواسشان مربوط مى شود، احساس اطمينان ندارند وجدان شان در رابطه با وسوسه هايى كه نسبت به مسائل دارند، هرگز آرام نمى گيرد، با اين كه چيزى را چند بار تطهير مى كنند يا عملى را تكرار مى نمايند، باز هم در دل نسبت به صحت كار وسوسه دارند البته ساعتى مى رسد كه دست از كار برمى دارند ولى نه بدان خاطر كه از آن اطمينان يافته اند، بلكه از آن جهت كه از اين امر خسته شده اند.

7 - احساس:

احساس فرد وسواسى در زندگى احساس گناه و عدم كفايت است. احساس عدم كفايت در همۀ امور زندگى شان اثر مى گذارد و حتى ديدشان را نسبت به خود و زندگى شان منفى مى نمايد.

احساس ناتوانى و وسوسه هاى بازدارنده، احساس وسوسه در همه امور مربوط به حيات خود دارند.

ص: 14

8 - پندار و تصور:

افراد وسواسى شخصيت كسانى را پياده مى كنند كه در دوران كودكى از رنج ها و كشمكش هايى در زحمت بوده و به جهت هايى ناگوار سوق داده مى شود. افرادى بدگمان، نسبت به همه كس و همه رفتارها بدبين بوده و از اين جهت رفتار اخلاقى شان دچار تنزّل و انحطاط است. اغلب از خود احساس نارضايتى دارند. تصور غلبه طلسم و جادو در آنان زياد است. به مسائل كوچك و ناچيز بها مى دهند، دچار توهم و خيال هستند.

9 - تمايلات:

اينان تمايلاتى غيرعادى و غيرطبيعى دارند، در رابطه با اشخاص تمايلاتشان خصمانه است.

گمانشان اين است كه افراد غير وسواسى نامتعادلند و يا مى خواهند موجبات صدمه و آزار او را فراهم آورند. گاهى آرزوى مرگ ديگران را دارند. تمايل به دزدى، آتش زدن، فحاشى، بددهنى، كشتن و از ميان بردن ديگران دارند.

10 - انديشه هاى ناروا:

آدم وسواسى در مسيرى قرار مى گيرد كه انديشه هاى ناروا در مخيله اش وارد شده و او را به رفتارهاى ناروايى وامى دارد. اينان اغلب در فكر طراحى و نقشه كشى هستند كه اگر به ميهمانى رفتند و نجس شدند، چه كنند؟ در برابر ديگران چگونه موضع بگيرند؟ چگونه خود را حفظ كنند كه كسى سر از كار آن ها درنياورد.

11 - در جنبه اجتماعى:

افراد وسواسى در جنبه اجتماعى حالات و رفتارى خاص دارند، دير آشنايند، با ديگران به زحمت خو مى گيرند، در دوست يابى دچار اشكال هستند، در روابط انسانى دچار خطرات هستند، در خرده گيرى و سوءظن فوق العاده اند، مصاحبت با آنان رنج آور و غير قابل تحمل است.

جنبه هايى چون: ديگرآزارى، خرده بينى، تمايل به نظم و دقت، خسّت ولامت عصيانگرى، حالات تهاجمى، خودشيفتگى دارند، گرچه اصرار دارند كه آن را مخفى سازند.

12 - در جنبۀ مشاغل:

شخصيت هاى وسواسى كارى را بدون زمينه سازى و بررسى جوانب انجام نمى دهند. در اقدام به هر كارى سعى دارند زمينه و مقدمات آن را از قبل فراهم كنند و حتى دربارۀ آن ها بينديشند و بحث كنند. به دنبال كار و شغلى هستند كه با خصائص رفتارى و شخصيتى آن ها متناسب باشد. مثلاً در آن مسئله رطوبت و به دنبال آن احساس نجاست و آلودگى نباشد.

ص: 15

13 - در جنبه عمل:

در عمل رعايت بيش از حدّ تشريفات به چشم مى خورد. براى ورود به يك مجلس اصرار دارند لباس هاى رسمى بپوشند. حتى دكمه هاى آن را كيپ و منظم كنند. اگر ازدواج كنند در زندگى شان تشريفات و برنامه ريزى هاى خشك و مقرراتى به وفور ديده مى شود. با همسر خود هم رسمى و براساس مبادى آداب سخن مى گويند.

در كودكان و نوجوانان وسواسى آتش افروزى به ميزان زياد ديده مى شود.

حالات افراد وسواسى:

اشاره

افراد وسواسى، به ويژه آن ها كه بيمارى بر آن ها غلبه كرده است، داراى حالات و روحياتى هستند كه هر كدام آن ها براى شان زجر دهنده و ناراحت كننده است. اين حالات براى اطرافيان آن ها نيز نگران كننده مى باشد.

1 - حالت ترس:

افراد وسواسى دچار ترس هستند و ترس ها برايشان عميق و ريشه دار است. ترس هايشان پردامنه و متنوع است. گاهى به صورت «فوبى» يا ترس هاى نابهنگام و زمانى به صورت هراس از نجس شدن و آلوده شدن مى باشد.

گاهى ترس از كلام بى جا، كار بى جا، كشتن فرزند، هل دادن نزديكان از پله، سلب اختيار، وقوع خطا، وقوع امرى غير منتظره، ترس از روابط زناشويى و... مى باشد.

اين افراد مى ترسند ولى از ابراز آن به ديگران هم ترس دارند و به ديگران بازگو نمى كنند، مى ترسند زمينۀ اختلاف و كشمكش شود.

2 - حالت اضطراب:

افراد وسواسى به دليل اضطراب وسواسى شده اند. وسواس عبارت است از پاسخ شرطى شده در مقابل اضطراب و اجبار و عبارت از الگوهاى رفتارى براى كاستن اضطراب مى باشد.

اعمال اجبارى براى رفع (تخفيف) و محصور كردن اضطراب به حدود معين است. اعمال اجبارى جنبۀ نمادى دارند(1). به هر حال وسواس زير مجموعۀ اختلالت اضطرابى است.

3 - حالت اضطرار:

اضطرار حالتى ديگر از وسواسى ها است. اينان در وضع و موقعيتى هستند كه خود را به انجام

ص: 16


1- . مباحث عمده در روانپزشكى / 132.

عملى ناگزير مى بينند و اين اضطرار در آنان كاملاً به چشم مى خورد.

اضطرار در مواردى است كه وسواس شدت مى گيرد. در چنان صورت قادر به اداره نظم، جهت انجام اعمال نيست و دچار حالتى مى شود كه به آن نوروز وسواس مى گويند.

در چنين حال او كارهايى انجام مى دهد كه براى او از تبخش نيست ولى نمى تواند كار را انجام ندهد. كار وسواسى مستقل از اراده است و به صورتى است كه بايد گفت: بر سازمان روانى او تحميل شده است.

4 - احساس فشار:

فرد وسواس به گونه اى است كه احساس فشارى در درون خود دارد و جبراً به سوى اعمال كشانده مى شود كه گاهى برخلاف شخصيت است و بدون هيچ گونه اراده و اختيارى تن به انجام عمل مى دهد. با تكرار عملى حق ناپسند سعى دارد موجبات آرامش خود را فراهم آورد و يا از فشار روانى خود بكاهد.

توان تصميم گيرى او اندك است، حتى در عينِ نارضايتى بايد به كارى تن دهد.

5 - زمزمه با خود:

فرد وسواسى با خود در حال سخن گفتن و زمزمه كردن است. گاهى اداى حرف زدن در مى آورد. به نظر مى رسد كه او براى سرگرم داشتن خود و دورى از احساساتى زجر دهنده مى كوشد، با خود حرف بزند. تا به اين وسيله خود را آرامش و سكون ببخشد و يا مسئله اى را از ياد ببرد.

6 - يك دندگى:

در بسيارى از وسواسى ها حالت يك دندگى به چشم مى خورد. وقتى با استدلال و منطق به او ثابت مى كنيد كه كارش بيهوده است، قانع مى شود، ولى پس از لحظاتى مى بينيد دوباره كارش را از سر گرفته و راه و روش خود را ادامه مى دهد.

گاهى به خاطر ملاحظاتى پيش شما رفتار وسواسى نشان نمى دهد ولى در تنهايى و در خفا همان راه را دنبال مى كند. و اين نشان دهنده اين است كه در راه و روش آن ها تعديلى نيست و در عقايد خود لجوج و مصرّند و به اصطلاح عاميانه، خشك و يك دنده اند.

7 - حساسيّت:

در حالات و رفتار افراد وسواسى، حساسيت كاملاً به چشم مى خورد. درباره ى همه امور حساسند، حتى در مورد زخم بدن، زشتى چهره، يقص و نارسايى عضوى، لهجه، رفتار و آداب، روابط با ديگران نيز حساس هستند. اگر نتوانند ديگران را از كارى كه آن ها را زجر مى دهد بازدارند،

ص: 17

خودخورى مى كنند و معمولاً احساس زجر و ناراحتى مى نمايند.

8 - دلواپسى سخت:

فرد وسواسى در مواردى دلواپسى كشنده اى دارد. دوست دارد به اطمينان و آرامش برسد و اگر چنين نشود، مشوش مى گردد. نگاه مكرر به ساعت، دست بردن دائم به يقه و لباس، جلوه اى از اين حالت است. اگر از او بخواهيد كارى را سريع انجام دهد، مضطرب و نگران مى شود و با سرگرم داشتن خود به آن اضطراب تسكين حاصل مى كند.

9 - تحمل وسواسى:

وسواسى ها به ظاهر افرادى متحمل هستند از آن بابت كه شستشوهاى مكرر دارند، عملى را با دقت و ظرافت انجام مى دهند. اما تحمل آن ها نوعى تحمل مرضى است كه جز آن چاره اى در خود نمى بينند. زجر مى كشند و ناگزير آن را متحمل مى گردند.

آن ها در برابر مسائل ابهام آميز، كارهاى ناتمام، امور بى كنترل، تماشاى صحنه اى وسوسه انگيز و رفتارى آلوده و توأم با نجاست، جدّاً از خود بى خود مى شوند. در اين صورت افكار و اعمالشان چنان غيرطبيعى مى شود كه تصوير بيمارى «اسكيزوفرنى» را كه نوعى جنون است در ذهن انسان زنده مى سازد.

جنبه هاى اخلاقى فرد وسواسى:

اشاره

در اين بحث آن چه مربوط به اخلاق و رفتار فرد وسواسى مى شود مورد بررسى قرار مى گيرد.

1 - تعرض:

در افراد وسواسى حالتى شبيه به تعرض وجود دارد. آن ها براى اين كه پاك و سالم بمانند و در دنياى فكر و انديشه خود غوطه ور باشند و به آرامش و سكون دست يابند، مى كوشند ديگران را از خود دور و يا خود را از ديگران دور داشته باشند.

اين ها اجازه نمى دهند كسى وارد محدودۀ زندگى آن ها شود و به وسائل آن ها دست درازى كند.

در صورت تخلف تن به اقدامات تعرضى چون طرد كردن، زدن و آزار رساندن مى كنند.

2 - سخت گيرى:

افراد وسواسى، افرادى سخت گير، خشك و خرده گيرند. در جنبه دفاعى رفتار خود، حالت تغييرناپذيرى دارند. اصرار دارند كه كارى خاص با سرعت و نظم و دقتى خاص به پيش رود.

سخت گيرى را در همه موارد حيات آنان مى بينيم، دقت ها، ظرافت ها، وقت شناسى ها و... كه در

ص: 18

آن انعطاف و ملاحظه كارى به چشم نمى خورد.

اينان افرادى بيش از حدّ وجدانى، دقيق، حساب گر، فاضل مآب، مراعات كننده، اقتصادى، علاقمند هستند. تغييرناپذير، شديد و تنها وسيله دفاعى پيروى از اين نظم دقيق و قابل پيش بينى است.

3 - اشكال تراشى و عيب جوئى:

افراد وسواسى، اشكال تراش، عيب جو، سخت گير، آتشى مزاج، غير عادى بوده و زير دستان خود مى آزارند. زنان همسران خود را آزار داده و شوهران وسواسى از زنان خود عيب جويى مى كنند. خطاهاى آن ها را پيدا كرده و به ايرادگيرى مى پردازند. سعى دارند ضوابط و اصول خود را همسر خود ديكته نمايند.

اينان در رابطه با هر چيز، دليل غير واقعى مى تراشند و سعى دارند عدم رضايت خود را اعلام كنند، سؤالات و اشكالات بى حدّ و حصرى مى كنند. به همين خاطر نمى توانند رابطه عاطفى درستى با فرزندان خود برقرار نمايند.

4 - رفتار اجبارى بيهوده:

افراد وسواسى، رفتار اجبارى بيهوده دارند. مرتب كردن مداوم يقه، سر و سامان دادن موى سر و صورت، مراقبت افراطى از اتوى شلوار كه شخص احساس مى كند در انجام دادن آن ها اجبار دارد، در عين اين كه شخصاً آن را امرى منطقى نمى شناسد.

5 - نظم و ترتيب:

فرد وسواسى آدمى منظّم است و اين نظم در قول و فعل او كاملاً هويدا است، اصرار دارد هر چيزى در جاى خود باشد، هر كارى طبق برنامه و در ساعت معين انجام شود و اين امور تغييرناپذير باشد.

برخى از روانكاوان اين امر را ناشى از كمال طلبى مى دانند. باريك بينى، نكته سنجى، صراحت توأم با خجالت، عشق او به رعايت وجدان در امور مورد نظر او، همه از اين سنخ هستند.

6 - دقت افراطى:

افراد وسواسى، افرادى دقيق هستند. اينان به مسائل حتى بسيار كوچك، توجهى دقيق دارند. اين توجه افراطى در زمينه سلامت، بهداشت فردى، نظافت، ورزش، خواب و خوراك، حفظ زيبايى پوست، بهداشت دهان و دندان و... نيز وجود دارد.

اين دقت چون مصروف مسائل پوچ و بى ارزش مى شود، جنبۀ مرضى دارد. اگر اين دقت در

ص: 19

مسائل ارزشى صرف شود، زمينه كمال است.

7 - صرفه جويى توأم با خسّت:

افراد وسواسى رفتارى خسيسانه در خور ملامت و تقبيح دارند. آن ها جلوگيرى از اسراف و زياده روى را به خسّت و لئامت مى كشانند.

نفس صرفه جويى امرى معقول و مورد پسند است و امرى ارزشى به حساب مى آيد اما اگر كار به خسّت و لئامت بكشد، از نظر شرع هم پسنديده نيست. گرچه براى خانم ها از ديد اخلاق اسلامى بخيل بودن مثبت است.

8 - كنترل:

فرد وسواسى مى كوشد كه دو چيز را شديداً تحت كنترل خود قرار دهد. الف: خود، ب: محيط.

كنترل خود، براى اين كه خطايى از او سر نزند. و كنترل محيط، تا براساس خواست و نظر او پيش رود و سر و سامان يابد.

سنين ابتلا به وسواس:

اشاره

وسواس در همه سنين به چشم مى خورد. ولى در برخى سنين بيشتر و داراى ويژگى هاى خاص است. پاره اى از تحقيقات اين ويژگى ها را به شرح زير نشان مى دهد.

كودكى:

عارضه وسواس در سنين 2 سالگى هم ديده شده است ولى والدين و مربيان كمتر متوجه آن مى شوند كه آن ها را نزد روانپزشك ببرند.

در سنين شش سالگى هم اين اختلال در كودكان ديده شده است. در كودكان بزرگتر به ويژه سنين 7-9 سالگى اين اختلال حضور خود را نشان مى دهد و كودك را به رفتارى خاص وامى دارد.

به هر ميزان كه سن بالاتر مى رود و كودك به مرحله نوجوانى و بلوغ نزديك مى شود، وسواس در او عيان تر مى گردد.

در سنن خردسالى اعمال و رفتار وسواسى به صورت بازى و تظاهرات كودكانه و در سنين بالاتر به صورت هاى ديگر مشهود است.

نوجوانى:

بررسى ها نشان مى دهد كه علائم اختلالات وسواسى در مرحله سنّى قبل از 15 خود را نشان مى دهد و اين آمار 20% از بيماران وسواسى را دربر مى گيرد.

ص: 20

از سنين 9-12 سالگى به ميزان زياد اختلال در كودكان بروز مى كند و از مرز سنى 12 اين اختلال به وفور ملاحظه مى شود. بخصوص وسواس فكرى و عملى در اين سنين زياد مى شود.

اين نكته قابل ذكر است كه نوروز وسواس در نوجوانان سطح بالاى اجتماع زيادتر از طبقات پايين به چشم مى خورد.

جوانى و بعد از آن:

بررسى ها علمى نشان داده اند كه 50-60% حالات وسواسى در سنين 15-20 سالگى ظاهر مى شود و تدريجاً بر دامنه آن افزوده مى گردد. اوج آن تا سنين 25 سالگى است. پس از آن سنين ركود مى شود، تا در سنين 35 سالگى كه از آن به بعد وسواس در افراد كمتر به چشم مى خورد. البته در سنين 40 و 50 هم رد وسواسى را مى شناسيم ولى رقم آن بسيار اندك و ناچيز است. براساس توزيع آمارى بيمارى در سنين پائيز بيشتر، در ميان سالى كمتر و در پيرى تقريباً اندك است. به ندرت به پيرانى برمى خوريم كه در سنين كهولت وسواس گرفته باشند.

سنين شدّت و ضعف وسواس:

ريشه هاى وسواس را به دوران كودكى مربوط مى دانند. از مرحله نوجوانى چهرۀ مبهم آن در خانواده پيدا شده و در بلوغ كاملاً آشكار و عيان مى شود.

در سنين حدود 18-25 به اوج كمال مى رسد و ممكن است بسيار حاد باشد، آن چنان كه موجب زحمت و درد سر خود فرد و يا اطرافيان را فراهم نمايد.

تجارب حيات عادى افراد نشان مى دهند كه وسواس همگام با بلوغ در افراد پايه گرفته و تدريجاً رشد مى كند. اگر در آن ايام شرائط براى درمان مساعد باشد، بهبودهاى نسبى و دوره اى مؤثر است.

وگرنه بيمارى سير مداوم و رو به رشد خود را خواهد داشت تا جايى كه بيمار به ستوه مى آيد.

رابطه وسواس با جنس:

وسواس در هر دو جنس زن و مرد، ديده مى شود، ولى بررسى ها نشان مى دهند كه آمار آن ها در زن ها و دختران به مراتب زيادتر از مردان است.

در رابطه با وسواس بدن، دختران را مى بينيم كه در سنين نوجوانى و بلوغ بر پسران پيشى مى گيرند و اين امر در حين شكوفايى بلوغ جنسى كاملاً آشكار و شكوفا مى شود.

در بررسى هاى علمى حالات و صفات وسواس در زن و مرد يكسان و به يك اندازه نشان داده مى شوند.

ص: 21

دلائل مشهود نبودن وسواس در مردان:

دلائلى وجود دارد كه وسواس در مردان كمتر مشاهده مى شود:

1 - كار مردان به گونه اى است كه در خارج از محيط خانه، در محل كارخانه، كارگاه و يا اداره اند و وسواسشان نمود پيدا نمى كند.

2 - نوع كار مردان با طهارت و نجاست و امور وسوسه انگيز، كمتر در ارتباط است.

3 - مردان در اجتماع با جمع بيشتر سر و كار دارند و اين امر عامل تخفيف دهنده و حتى درمان كننده است.

دلائل وسواس زياد در بانوان:

بنا به دلائلى خانم ها بيشتر به وسواس مبتلا مى شوند:

1 - بودن در خانه، تنهايى و معاشرت محدود، در زنان زمينه تنهايى و فراغت و تكرار اعمال وسواسى را فراهم مى كند.

2 - دوران باردارى براى زنان از نظر فكرى وسوسه انگيز است.

رابطه وسواس با هوش:

رفتار وسواسى ها خطاكارانه و به ظاهر نشانه بلاهت و كم خردى است ولى اين امر دليل بر اين نيست كه آن ها در زمينه هوشى از ديگران پايين تر باشند و يا نمره هوشى شان از حد متعارف پايين تر باشد.

بررسى هاى علمى نشانگر آن است كه وضع هوشى وسواسى متوسط و بالاتر از متوسط است.

افراد وسواسى با بهره هوشى اندك و يا با درجه ضعيف هوشى بسيار كم هستند. بر اين اساس رفتار آن ها نبايد حمل بر كمبود هوش آن ها شود. همان گونه كه نابغه اى ممكن است دچار بيمارى شود، اينان هم دچار وسواس شده اند.

هوش نظرى وسواسى ها نسبتاً بالاتر از هوش عملى آن ها است.

رابطه وسواس و اعتقاد:

وسواسان در زمينه اعتقادى دو گروه هستند:

1 - افرادى كه به علت ضعف در عقيده و ايمان و يا اعراض از مذهب به اين اختلال دچار شده اند.

در اين گروه وسواس فكرى زيادتر است. چون به جايى وصل نيستند نمى توانند شك و ترديد خود را سروسامان بخشند.

ص: 22

2 - افرادى كه به دليل علاقمندى افراطى به مذهب و آميخته بودن اين علاقه با جهل و وهم دچار وسواس مى شوند. چنين افرادى، هم به وسواس فكرى و هم به وسواس عملى مبتلا مى شوند و وسواس عملى در اين ها شديدتر است.

اگر وسواس را نوعى وسوسه و به اعتقاد مفسران حديث نفس بدانيم درمى يابيم كه ناشى از عدم اطمينان در افراد است و نشان مى دهد كه اين افراد در خود اعتمادى را احساس نخواهند كرد. منشأ اعتماد، خدا و ناشى از شناخت علمى و قطعى اوست و وسواسى از اين اعتماد دور است.

رابطه وسواس با شخصيت و محيط:

طبق تحقيقات روانكاوان و روانپزشكان كسانى كه شخصيت ويژه اى از نوع، «پسيكاستنيك»، و يا «اسكيزوئيد» دارند، زمينه ابتلاء به وسواس هم دارند.

تجارب نشان داده است، آن ها كه در زندگى شخصى حساس ترند، امكان ابتلايشان به وسواس بيشتر و غلبه وسواس بر آن ها زيادتر است.

در بين فرزندانى كه والدين آن ها انضباط محكوم كننده اى بر اعمال آن ها مى كنند وسواس بيشتر ديده مى شود. بررسى ها اثبات كرده اند كه كودك در دوران حيات كودكانه خود بايد از انضباط ملايمى برخوردار باشد و امر و نهى درباره او زياد صورت نگيرد و موجبات تشويش و اضطراب در آنان پديد نيايد. در آن صورت زمينه براى پيدايش و گسترش وسواس در آن ها پديد خواهد آمد.

پاره اى از تحقيقات نشانگر آن است كه شخصيت والدين و حتى صفات ژنتيكى، روابط همگن خونى و محيطى در اين امر مؤثرند.

مسئلۀ شخصيّت را اگر با دامنه اى وسيع تر مورد توجه قرار دهيم، خواهيم ديد كه اين امر حتى دربر گيرندۀ افراد و اشخاص از نظر جوامع هم خواهد بود. وسواس در جوامع به ظاهر متمدن و پيشرفته و حتى در بين افراد هوشمند هم به ميزانى قابل توجه ديده مى شود.

ديدگاه هاى فرد وسواسى دربارۀ خود:

اشاره

اين كه فرد وسواسى درباره خود چه تلقّى و آگاهى هايى دارد، خود مسئله اى مهم و درخور رسيدگى بسيار است. اين امر درمانگران را در درمان، هدايت كرده و بيمار را نيز به وضع خود آگاه و آشنا خواهد ساخت.

1 - آگاهى از بيمارى:

اغلب وسواسى ها از حال و وضع خود باخبرند و مى دانند كه وضعى عادى و منطقى ندارند. از

ص: 23

سلامت و تعادل لازم برخوردار نيستند. اما اين آگاهى را در درون نگه مى دارند و سعى مى كنند رفتار و حالات خود را عادى جلوه دهند و جلو سرزنش هاى ناشى از آن را بگيرند.

حتى بسيارى از آنان درمى يابند كه عارضه ى آن ها صورت روانى دارد و به آن اعتراف دارند ولى در محيطى هستند كه درمى يابند امكان نجات براى آن ها نيست.

عدّه ى معدودى از وسواسى ها هم هستند كه خود را سالم و ديگران را بيمار مى دانند. اين عده افراد معدودى هستند.

2 - بى معنى بودن رفتار:

بسيارى از مبتلايان به وسواس مى دانند كه سالم نيستند و خيالات واهى و بى اساس دارند. رفتار و خيالاتشان عقلائى نيست. كارشان مستدل و منطقى نبوده و مى دانند كه راه صواب و درست را طى نمى كنند. آگاهند كه رفتارشان مهمل و بى فايده است. رنج وسواسشان را قبول مى كنند، ولى نمى توانند از آن دست بردارند.

تدريجاً به اين نتيجه مى رسند كه عملشان صورت الزام و اجبار پيدا كرده و نمى توانند از آن دست بردارند و يا تنها انجام دادن رفتارى خاص است كه آن ها را از اضطراب مى رهاند.

3 - دريافت درونى از خود:

مبتلايان به وسواس به وضع و حالتى مى رسند كه گاهى بخشى از حالات و رفتار خود را خوب و بخشى ديگر را بد مى دانند. مثلاً از شك و ترديد در زمينۀ مذهب و اعتقادات هراسان شده و به خود لعنت و نفرين مى فرستند كه چرا چنان وسوسه اى در ذهنشان بيدار شده امّا از ترديد در طهارت، ناراحت نيستند.

ممكن است او بخشى از وجودش را بد و مردود و بخشى ديگر را خوب و مورد قبول احساس كند. تحليل روانى قضيه اين است كه اضطرابى كه در بيمار وجود دارد، ممكن است روى شئ موقعيت و يا بخشى از وجود او متمركز شود و ترسى پوچ و نامعقول براى بيمار پديد آورد كه درك علت آن براى بيمار و يا درمانگر نامشخّص شود.

به هر حال عمل او بى معنى و عجيب است و دريافت درونى او هم اين چنين است ولى قادر به ترك و رهايى از آن نيست.

4 - نگرانى از وضع خود:

افراد وسواسى از وصفى كه دارند، ناراحتند. از ديد مردم نسبت به خود نگران هستند. اشاره و كنايه هاى مردم مايه رنج و عذاب آن هاست. مى خواهند روزى برسد كه چنين وضعى براى شان

ص: 24

نباشد و از اين عذاب روحى نجات يابند. افراد وسواسى گاهى احساس مى كنند دارند ديوانه مى شوند و يا وجودشان مايه عذاب ديگران است. گاهى براى خود آرزوى مرگ مى كنند.

افراد وسواسى در اثر فشار روانى به خودكشى كشيده نمى شوند، ولى در جنبه بدبينى و يأس و غلبه افسردگى در وضع و موقعيتى قرار مى گيرند كه به اين گروه نزديك اند.

خود را موجودى بى ارج و بى مقدار احساس مى كنند، گمان دارند كه خود و زندگى شان ارزشى ندارد و بدين خاطر اعتماد به نفس در آنان كشته مى شود. لذا در بين جمع احساس حقارت مى كنند.

5 - دورى از جمع:

افراد وسواسى از جمع دور شده و در گوشه اى، دور از چشم انظار به رفتار وسواسى خود مى پردازند. در تبيين علل انزواى وسواسيان مى توان گفت، به دلايل زير از جمع دورى مى كنند:

الف: از رفتار غلط خودآگاهى دارند.

ب: مى ترسند در جمع نتوانند خود را كنترل كنند.

ج: از شماتت و سرزنش مردم مى ترسند.

د: از عمل خود احساس شرمسارى مى كنند.

ر: در جمع بر نگرانى و اضطراب آن ها افزوده مى شود و افزايش اضطراب، عاملى براى وادار كردن به كارهاى تكرارى مى گردد.

6 - خواستار معجزه:

اين علاقه در فرد وسواسى وجود دارد كه به نحوى خويش را از شرّ رفتار ناروا و خسته كننده نجات دهد و يا وسواس او به نحوى مطلوب و دور از هر گونه زحمت و مزاحمت درمان شود.

گاهى آرزو مى كنند معجزه اى واقع شود و موجبات درمان و نجاتشان را فراهم سازد بر اين اساس اعتقاد آن ها به طلسم ها و سحر و جادو و امور موهوم، اغلب از اين جا نشأت مى گيرد.

توجيه روانى وسواس:

از ديدگاه روان شناسان توجيهاتى براى وسواس وجود دارد:

وسواس را نوعى واكنش روانى و وسيله اى دفاعى ذكر كرده اند كه به علت پيدا شدن افكار ناخوانده و مزاحم و پيدايش تمايلات اجبارى در عمل، براى شخص ظاهر مى شود. اعمال و حركاتى را به صورت تكرار و نامفهوم از خود بروز مى دهند كه تدريجاً توسعه يافته و همه ابعاد و جوانب حيات آدمى را مى پوشاند.

ص: 25

روانكاوان آن را نوعى مكانيسم دفاعى خوانده اند. از آن بابت كه نوعى تجهيز براى مقابله با اضطراب و تكرار عملى خاصى كه ربطى به انگيزه اصلى و اساسى ندارد.

برخى از روانكاوان مى گويند: افراد مبتلا براى اين كه خود را از شرّ سانسورها، منع ها، امر و نهى ها دور نگه دارند به خود مى پردازند.

برخى آن را نوعى مكانيسم جابه جايى ذكر كرده اند و گفته اند فرد وسواسى پس از مواجه شدن با شكست يا احساس نوعى ناكامى به وسواس متوسل مى شود.

كشمكش:

در همه حال وجود وسواس نشانه اى از وجود كشمكش در درون فرداست. بنا به اين نظريه جدايى شديد ولى حساب در اندرون وجود آدمى قرار دارد و فرد وسواسى در پى آن است كه اين كشمكش ها را از ميان برده و خود را آرام و بر خويشتن خويش مسلّط سازد.

جدال ميان تشفّى تمايلات ناخواسته و يا مقابله با ايجاد آن در آدمى تضاد و اضطراب پديد مى آورد. اضطراب درمان نشده و حل نشده براى فرد وسواسى كيفيتى است نامطبوع و وسيله دفاعى فرد، وسواس است.

فرد وسواسى، وسواس را تنها راهى مى داند كه در سايه آن مى تواند از كشمكش درونى بكاهد و خود را از موقعيتى غير قابل تحمل نجات بخشد.

تنبيه خود:

گاهى وسواس و اعمال وسواسى، نشانه و سمبُلى از كوششى درونى براى تطهير خود از گناهانى است كه در گذشته يا حال صورت گرفته است.

به عبارت ديگر تطهيرهاى مكرر، دو دلى و ترديدهاى خسته كننده براى فرد نوعى تنبيه ناخودآگاه است كه در سايه تحمل زجر و عقوبت آن مى خواهد خويش را از مفاهيم پليد گذشته و انديشه هاى ناروايى را كه در درون داشته و يا دارد و زمانى هم از رفتارى گناه آلود پاك نمايد.

احساس گناه:

منشأ وسواس را عده اى احساس گناه ذكر كرده اند، احساس گناه در برابر يك عمل خلاف اخلاق و يا شرع كه فرد براى تطهير خود از گناه تن به اعمالى مى دهد كه صورت عذرتراشى دارد.

فرد وسواسى مى خواهد از طريق به رنج افكندن خود، آن هم به صورتى ناخودآگاه راه كفاره اى را براى عمل خود پيدا كند و لغزش خود را بشويد. بر اين اساس راهى را در پيش مى گيرد كه در آن جلوه اى از خودآزارى، دقت و اصرار است. نمونه هاى آن در تطهيرهاى مكرر يا در دو دلى ها براى

ص: 26

حسن انجام وظيفه مى بينيم.

و آن ها كه گمان دارند و حسشان به علت گناه يا امر غير منتظره اى، آلوده شده است، جهت فرار از كشمكش هاى روانى به تطهير خود مى پردازند. با شستشوهاى مكرر مى خواهد نشان دهد اصرار به پاكى خود دارد و از اين راه خود را از ملامتگر درون (نفس لوّامه) مى خواهد رها كند.

تكامل و قداست:

توجيه ديگرى كه در رابطه با وسواس مطرح است اين است كه وسواس تلاشى براى وصول به مرحلۀ كمال است. اما اين افراد از راه و رسم رسيدن به كمال خبر ندارند و توان آن را در خود نمى بينند. لذا محكوم افكارى مى شوند كه ما جلوه آن را در وسواس و حالات و رفتار وسواسى مى بينيم.

حمايت از خود:

برخى از روانكاوان وسواس را نوعى حمايت از خود و ناشى از خوددوستى و خودپرستى خوانده اند. آنان با رفتار و عمل خود مى خواهند نشان دهند كه در برابر خطرات و مشكلات مغلوب شده اند و مى توانند عواملى را كه براى آنان خطرآفرين است، از خود دور سازند.

آن ها در انجام دادن يك عمل وسواسى به حمايت از خود پرداخته و سعى دارند حيات خود را به گونه اى زنده و مجسم نشان دهند و سازش شان با وسواس جلوه اى از اين عنايت است.

نجات از تشويش:

تشويش ها و اضطرابات در مواردى كشنده اند. قرار و توان را از آدمى سلب مى نمايند. فرد مضطراب سر خود را به بهانه ها و امورى كه سر و ته ندارند گرم مى كند، باشد كه از آن طريق به قرار و آرامى دست يابد.

مسئله شستشوهاى مكرر و رفتارهاى پى درپى خود راهى قابل تعقيب براى سرگرم داشتن خود و نجات از تشويش است.

كنترل داخلى:

گاهى وسواس راه و روشى براى ايجاد كنترل داخلى فرد است. اين كنترل اغلب به خاطر حفظ فرد از لغزش هاى احتمالى، اخلاقى، فرهنگى يا اجتماعى است.

در فرد وسواسى وسوسه هاى كار خلاف مثل: هل دادن، خفه كردن، زدن و... ديگران وجود دارد.

وسواسى براى آن كه به اين گناهان تن در ندهد، خود را با رفتار و اعمالى مكرر، سرگرم مى دارد.

او خود را ناگزير به انجام دادن چنان عملى مى يابد، زيرا مى ترسد كه اگر چنان نكند، سر از

ص: 27

رسوايى و ايجاد شر درآورد.

توجيهات ديگر:

در رابطه با اعمال وسواسى توجيهاتى ديگر نيز وجود دارد، به طور مثال گفته اند:

عمل وسواسى درب بستن مكرر در فرد وسواسى نشان گر آن است كه:

1 - اين افراد در گذشته براى نجات از تنبيه والدين يا اعمال خشم يا ترس در گذشته خود را به اطاقى مى كشانده و درب را از درون مى بسته اند.

2 - اين كار به طور ناخودآگاه براى نجات از ترسى ديگر صورت مى گيرد.

3 - اين كار براى آن ها به صورت عادت درآمده است.

4 - ترس از عقوبت از نتيجه كارهاى خلاف او را به ستوه آورده و به اين حالت كشانده است.

5 - سختگيرى هاى دوران كودكى عامل ديگرى در بروز اين حالت است.

6 - نظم و دقت نتيجه درخواست هاى مكرر و توأم با فشار والدين در دوران كودكى است.

لازم به ذكر است، در مورد اين توجيهات اختلاف نظر وجود دارد.

آسيب شناسى روانى وسواس:

اشاره

از نظر روانكاوان وسواس اختلالى اضطرابى است كه از اختلالات اضطرابى ديگر پيچيده تر است.

1 - واپس زدن:

واپس زدن، بنا به دلايلى، ناموفق يا فقط به طور ناقص موفق است و فرد ساير مكانيسم هاى دفاعى را براى تقويت مكانيسم «واپس زدن» به كار مى گيرد. واپس زدن عبارت از تبعيد غير ارادى و خودكار افكار و تكانه ها و احساسات به درون ناخودآگاه است. اين مكانيسم ها عبارتند از:

الف: جداسازى ب: واكنش سازى ج: خنثى سازى د: جابه جايى

خصوصيات مكانيسم هاى دفاعى به شرح است:

داراى هدف و منظور هستند.

ما را از مضطرب شدن دور نگاه مى دارند و يا باعث تخفيف اضطراب مى شوند.

مكانيسم هاى دفاعى به عنوان واكنش هاى اجتناب يا فرار كه از طريق كاهش يا حذف تحريكات آزار دهنده مثل اضطراب آموخته مى شوند، تأكيد مى ورزند(1).

ص: 28


1- . مباحث عمده در روانپزشكى / 90.

2 - دوسوگرائى (دواحساسى)

وجود همزمان دو احساس متضاد نسبت به يك فرد يا شئ در بيماران وسواسى - اجبارى خيلى چشمگير است. معمولاً احساس توأم دوستى و تنفر وجود دارد.

3 - شخصيت وسواسى

شخصيت قبل از ابتلاء به وسواس، خصلتى وسواسى است. فرد بسيار خشك، مقيد، دقيق، محتاط، باملاحظه، باوجدان، قابل اعتماد و اتكا مى باشد.

4 - آموزش توالت:

پيدايش اختلال وسواس و اجبار، نشانى از ثبوت در مرحله آموزش توالت، يا واپس روى به اين مرحله رشد است. يعنى مرحله اى كه آن سوپر اگو سخت گير، پرتوقع و كيفردهنده است.

5 - پاسخ به اضطراب:

طبق نظر نظريه پردازان، يادگيرى وسواس عبارت از پاسخ شرطى شده در مقابل اضطراب و اجبار است. يعنى وسواس زير مجموعه اختلالات اضطراب است، و منشأ وسواس اضطراب مى باشد.

6 - محصور كردن و رفع اضطراب:

اعمال اجبارى وسواس، رفع (تخفيف) و محصور كردن اضطراب به حدود معين است(1).

(يعنى فرد براى رسيدن به آرامش و رفع و تخفيف اضطراب، دست به اعمال وسواسى مى زند).

ريشه هاى خانوادگى وسواس:

اشاره

در زمينه ريشه يابى وسواس از خانواده مى توان به زمينه تربيت آن ها اشاره كرد. زيرا نوع رفتار والدين در تربيت كودك نقش مهمى دارد.

1 - دوران كودكى:

اعتقاد گروهى از محقّقان اين است كه 50% وسواس ها در سنين نوجوانى و پس از آن از دوران كودكى پايه گذارى شده است. تاريخچه زندگى اين افراد حاكى از دوران كودكى ويژه اى است كه در آن كشمكش ها و مقاومت ها و سرسختى هاى فوق العاده اى وجود داشته است. كودك در برابر خواسته هاى بزرگتران تاب مقاومت نداشته و به خود پرداخته است.

ص: 29


1- . مباحث عمده در روانپزشكى / 132.

تحقيقى ديگر نشان داده است كه 80% افراد وسواسى در دوران كودكى دچار اضطراب، عصبانيت و ترس هاى مختلفى بوده اند به عقيده روانكاوان، منشأ وسواس نوعى واكنش نسبت به معيارهاى خشك واپس زده در دوران كودكى و يا مربوط به آموزش تحميلى مراسم توالت است.

2 - شيوه تربيت:

در پيدايش و گسترش وسواس، براى شيوه تربيت والدين نقش فوق العاده اى را بايد قائل شد.

بررسى ها نشان مى دهد، مادران حسّاس و كمال جو، به صورتى ناخودآگاه زمينه را براى وسواسى شدن فرزندان فراهم مى كنند. مخصوصاً والدينى كه رفتار طفل را براساس ضابطه خود به صورت دقيق مى خواهند و انعطاف پذيرى كمترى دارند در اين رابطه مقصرند.

تربيت خشك و مقرراتى، والدين پرتوقع و سخت گير، محدوديت هاى ناروا، تنبيه كودك، حبس كردن، ترساندن كودك از اجسام خيالى و... زمينه هاى پيدايش و گسترش وسواس است.

نحوه از شير گرفتن كودك به صورت ناگهانى، گسترش آموزش مربوط به نظافت و طهارت و كنترل كودك در رفتار مربوط به نظم و ترتيب و دقت او هم در اين امر مؤثر است.

3 - تحقير كودك:

بررسى هاى علمى نشان گر آن است افرادى كه گذشته توأم با حقارتى داشته و دائم سركوفت خورده و سرزنش شنيده اند نمى توانند رفتار عادى داشته باشند. جلوه هاى چنين تحقيرى به صور مختلف و از جمله در بند وسواس قرار گرفتن است. برخى افراد وسواسى جزء كسانى هتسند كه اين عبارات دائماً به گوششان خورده است: آدم بى عرضه اى هستى، لياقت ندارى، آدم نيستى، به درد زندگى نمى خورى و...

اين افراد از بابت عدم لياقت خود توسط والدين، مربيان، خواهران و برادران ارشد سركوفت شنيده و تنبيه شده اند. تحقيقات درباره زندگى وسواسى ها نشان داده است كه اين گونه افراد حتى در مواردى سابقه ناسازگارى با ديگران و فرار از خانه داشته اند تا خود را از شر اين سرزنش ها و تحقيرها رهايى بخشند.

4 - ناامنى:

پاره اى از تحقيقات نشان داده اند: برخى افراد كه دوران حيات كودكى آشفته اى داشته و با ترس و ناامنى همساز بوده اند بعدها دچار وسواس شده اند.

آن ها در مرحله كودكى وحشت از آن داشته اند كه نكند كار و رفتارشان مورد تأييد والدين و مربّيان قرار نگيرد. اينان در دوران كودكى براى راضى كردن مربيان خود مى كوشيده اند و سعى داشته اند كه دقّتى افراطى درباره كارهاى خود روا دارند و در همه مسائل با باريك بينى و موشكافى

ص: 30

وارد شوند.

عادت به چنين رفتارى و تكرار آن سبب و عاملى براى وسواسى شدن آن ها در مراحل بعدى شده است. به ويژه زمينه هايى چون غم و درد، تشويشى فوق العاده، دردى بزرگ و... موجبات تشديد و يا رشد آن را فراهم كرده است.

5 - منع ها:

گاهى وسواس فردى بزرگسال، نشأت گرفته از منع هاى شديد دوران كودكى و حتى نوجوانى و جوانى است. سخت گيرى والدين ايرادگيرى هاى بسيار، توقعات فوق العاده از زيردستان، زمينه وسواس آن ها را فراهم مى كند.

آن ها كه در اثر منع ها در گذشته محروميت هايى ديده اند، بعدها در بزرگسالى دچار عوارضى شده اند كه نوعى از آن وسواس و يا اختلالات عصبى ديگرى است.

6 - از دست دادن محبّت:

پديد آمدن وسواس گاهى چند عاملى است و اين عوامل شرائط را به گونه اى نامطلوب براى پديد آمدن اختلالات وسواسى فراهم مى كند. تولد كودكى ديگر در خانواده، براى كودك قبلى كه همه مهر و اميدش را به محبت والدين وابسته كرده و آن ها را انحصاراً در اختيار خود مى شناسد مصيبت و بلائى است.

اين مسئله وقتى تشديد مى شود كه والدين، مخصوصاً مادر در تربيت، ناشى گرى داشته باشد. و همه توجه خود را به كودك جديد معطوف دارد و از كودك قبلى دور شود.

از عوامل ديگر دامن زننده به اين ابتلاء، احساس از دست دادن محبت والدين، عدم توان رقابت با ديگران، تنبيه والدين، فشار مدرسه، وسواسى بودن والدين يا مربيان مى باشد.

8 - ويژگى هاى خانواده ى افراد وسواسى:

بررسى هاى علمى نشانگر آن است كه:

الف: اغلب وسواسى ها والدين لجوج داشته اند كه در وظيفه خواهى از فرزندان سماجت بسيار نشان مى داده اند.

ب: والدين ايرادگير و عيب جو كه مختصر لغزش فرزندان را به رخ آن ها كشيده و شرمسارشان مى كردند.

ج: والدين خسيس بوده اند. آن چنان كه كودك براى دستيابى به هدفى ناگزير بود به شيوه اى اصرارآميز متمسّك شود.

ص: 31

د: والدين بى پروا بوده و اگر لغزشى از فرزندان خود، مى ديدند، در حضور جمع آبروريزى مى كردند.

ر: والدين افرادى كم گذشت، طعنه زن، ملامتگر بوده اند و كودك سعى مى كرده خود را در حضور آن ها دائماً جمع وجور كند، تا سرزنش نشود.

عوامل فردى مؤثر در وسواس:

اشاره

گاهى ريشه وسواس عوامل فردى است و در خود شخص بايد جستجو شود. در اين زمينه موارد بسيارى را مى توان نام برد كه برخى از آن ها به قرار زير است:

1 - عامل حبّ به ذات:

براساس غريزه حب به ذات، محبت افراطى نسبت به خود، توجه فوق العاده و حساسيت زياد درباره خويش سبب پيدايش چنين صدمه اى مى شود.

بر اثر اين توجه افراطى به خود است كه دوست دارد، همگان او را دوست بدارند و ناز او را خريدار شوند. از او تملق بگويند، فرمان او را مو به مو اجرا نمايند. خلاف دستور او كارى صورت نگيرد، يا خود به كارى تن در ندهد كه برخلاف ميل و رضاى اوست. اگر براى چنين فردى مانع و فشارى وارد آيد كه بتواند به هدف و مقصود خود دست يابد، عوارض و ابتلا آتى پديد مى آيد كه جلوه اى از آن وسواس است.

2 - فراموشى خدا:

روايات اسلامى، وسواس را در مواردى ناشى از فراموشى خدا، اعراض از حكم، برخورد سرسرى با تعاليم پروردگار ذكر مى كنند. گاهى وسوسه ها از طريق شياطين به دل انسان رخ مى كند.

دلى كه استوار و مطمئن و معتمد به خدا است، دچار چنين ابتلائى نمى شود. مگر آنگاه كه نقص يا ضايعه اى متوجه آن ها گردد و به اصطلاح بيمار شوند.

ايمان به خدا پناهگاه بسيار مهم و مطمئنى براى حفظ انسان از خطرات گوناگون و از جمله غلبه وسوسه هاست. برخى از روايات، منشأ وسواس را تن دادن به كارهاى حرام و باطل ذكر كرده و مى فرمايند: پناه بردن به خدا انسان را از چنين شرى مصون مى دارد.

3 - فعاليت ذهنى:

در مواردى وسواس ناشى از فعاليت هاى كش دار ذهنى درباره امرى ساده و كوچك است. برخى براى ذهن نياز به نشخوار فكرى خاصى دارند، محتاج به اين امرند كه دائماً سرگرم به امرى باشند و

ص: 32

يا راجع به مسئله اى بينديشند. به هنگامى كه محتوايى ارزنده در اين رابطه موجود نباشد، سرگرم كارهاى بيهوده و بى اساس مى شوند و به موهومات و امور خيالى مشغول شده و آن را در ذهن مى پرورانند.

4 - ضعف ايمان:

گاهى اوقات وسواس به دليل ضعف ايمان در دل انسان به وجود مى آيد. اگر انسان مؤمن واقعى باشد تحت تأثير وسوسه هاى شيطانى قرار نمى گيرد. نمونه هاى تاريخى از وسوسه هاى شيطان در مورد اهل ايمان وجود دارد كه بيانگر آن است كه ضعف ايمان سبب رسوخ وسوسه شيطان در دل مى شود. نمونۀ آن راهب بنى اسرائيل معروف به «بر صيصاى عابد» است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

«در ميان بنى اسرائيل كنيزى درد گلو كرد. شيطان وسوسه كرد كه دواى او پيش راهب است. كنيز را پيش راهب بردند. او را نپذيرفت آن قدر فشار آوردند تا پذيرفت. شيطان آمد و راهب را تحريك كرد تا با او همبستر شود و سرانجام پس از وسوسه با او هم بستر شد و كنيز حامله گرديد.

شيطان راهب را وسوسه كرد كه آبرويت مى ريزد او را به قتل برسان. اگر بستگانش آمدند، بگو از دنيا رفت. راهب كنيز را به قتل رساند و او را دفن كرد، شيطان پيش اقوام كنيز آمد و آن ها را تحريك كرد كه او را آبستن كرده و كشته و سپس او را دفن كرده است.

راهب منكر قتل شد، اما شيطان وسوسه كرد و كنيز را از قبر بيرون آوردند.

شيطان پيش راهب آمد و گفت: من گلوى كنيز را گرفتم. من آن ها را تحريك كردم او را پيش تو بياورند و اقوام كنيز را تحريك كردم تا او را پيدا كنند. اگر مى خواهى تو را نجات بدهم از من اطاعت كن تا از دست من خلاص شوى.

راهب گفت: چگونه اطاعت كنم؟

شيطان گفت: براى من دو سجده انجام بده.

وقتى راهب براى شيطان دو سجده كرد، شيطان گفت: من از تو بيزارم»(1).

خداوند درباره اين عمل شيطان در قرآن مى فرمايد:

«كمثل الشيطان اذ قال للانسان اكفر فلمّا كفر قال انى برىٌ منك انى اخاف اللّه ربّ العالمين»(2).

كار آن ها همچون شيطان است كه به انسان گفت: كافر شو، اما هنگامى كه كافر شد، گفت: من از تو

ص: 33


1- . المحجة البيضاء / 56/5.
2- . حشر / 16.

بيزارم، من از خداوندى كه پروردگار عالميان است، بيم دارم.

بدين ترتيب عابد چندين ساله كه سال ها غرق در عبارت بود، قاتل شد و از دين خارج گرديد و شيطان سال ها اين هدف را تعقيب مى كرد تا به نتيجه رسيد. عابد بر بالاى چوبه دار با چشم بر شيطان سجده كرد. در نتيجه عابدى كه مستجاب الدعوه بود وسوسه شيطان او را به اين جا كشاند(1).

5 - اضطراب:

بسيارى از روانكاوان ريشه و منشأ وسواس را درونى ذكر كرده و براى اضطراب در اين زمينه نقشى فوق العاده قائلند. اضطرابات درونى زمينه نابسامانى رفتارى و اختلال در اعصاب را فراهم مى آورند.

برخى از روان شناسان در اين رابطه عقيده دارند پاره اى از افكار كه با وسواس توأم است به حقيقت بيان اضطرابى است كه در اثر يك ناراحتى براى انسان پديد مى آيد و ريشه كن كردن آن با دشوارى هاى سخت همراه است.

6 - ترس:

گاهى منشأ وسواس ترس هاى غير عقلانى است. ترس از بيمارى، مرگ و.. ترس و وحشتى است كه موجبات ابتلاى فرد را به وسواس فراهم مى كند.

7 - كم رويى:

كم رويى مى تواند عامل و منشأيى براى وسواس باشد. در افراد كم رو، ترس از سكوت وجود دارد كه البته منشأ آن را بايد در دوران كودكى جستجو كرد. اين گونه افراد در دوران طفوليت مورد نامهربانى قرار گرفته اند.

افراد كم رو دائماً به اين در و آن در مى زنند و مراقبند كه عملى را به وجهى نيكو انجام دهند، تا مورد سرزنش قرار نگيرند. اين حالت موجب تن دادن به تكرار مكررات است تا به حسن عملى دست يابند و سرانجام آن وسواس خواهد بود.

8 - عدم امنيت:

عدم امنيت در مواردى عامل و سببى براى وسواس مى شود. به عبارت ديگر عده اى وسواس دارند از آن بابت كه در درون خود امنيت ندارند.

اينان مى خواهند دقيقاً و براساس نظم و اسلوب محيط را تحت كنترل خويش درآورند. تخلّفى از آنان سر نزند كه موجب پيدايش خصومت و ناراحتى شود. اين احساس در مواردى مى تواند

ص: 34


1- . سفينة البحار / 71/1.

ناشى از ضعف شخصيت و به علّت عدم تسلّط بر خود باشد.

اراده اين افراد ضعيف است و اراده اى ندارد كه تصميمى بگيرند و نقشه اى بكشند.

ضربه هاى روحى، فشار روانى و عاطفى مى تواند در مواردى امنيت فكرى را از آدمى سلب كرده و موجبات وسواس را پديد آورد.

9 - ضعف روحى:

در مواردى وسواس ناشى از ضعف روحى است و حتى مى توان آن را علت العلل وسواس خواند. افراد وسواسى از شدت ضعف روحى قدرت و توان مقابله را از دست داده و در برابر حوادث تسليم مى شوند.

ضعف روحى ناشى از آن است كه فردى بخواهد همه اعمالش را با خواسته فردى برتر و بالاتر تطبيق دهد، در صورت احساس تحميل به نوعى احساس ضعف دچار خواهد شد.

در همه وسواس ها ريشه از نگرانى هاى روحى و عاطفى و ضعف روحى به چشم مى خورد.

10 - تحوّلات بلوغ:

پاره اى از تحقيقات نشان داده اند، تحوّلات دوران بلوغ، تمايلات سرخورده، ناكامى ها، ارضاءهاى غلط، گاهى در وضع و ساختمان بدن فرد تأثير مى گذارد. اين تأثيرات در دوران فرد مهمتر است و تجلّى برخى از آن ها به صورت وسواس است.

11 - منشأهاى ديگر:

وسواس در افراد مى تواند منشأهاى ديگرى هم داشته باشد.

الف: آرزوهايى كه جامۀ عمل نپوشيده است.

ب: جبرهايى كه بر زندگى افراد مسلّط شده اند.

ج: دقت هاى افراطى كه به صورت عادت درآمده باشد.

د: موشكافى هاى زياده از حدّ دربارۀ مسائل بسيار كوچك و ناچيز.

ر: افراط در محبّت كه بعدها عدم جبران آن سبب ناراحتى و شرمسارى هاست.

ز: تنبيهات بسيار والدين و مربيان

س: نظم و ترتيب

ش: كمال جويى

ه: رشك و حسرت

و: علاقه به پول

ص: 35

ى: خسّت و لئامت در مصرف

ل: تمايلات دگرآزارى

ذ: غفلت

ص: بيكارى

ض: رذائل اخلاقى

ط: شهوت پرستى

ظ: سختى هاى جانكاه

ع: شكست در زندگى

غ: ناراحتى و خشم

راه هاى وسوسه شيطان:

اشاره

بدون ترديد يكى از عوامل ابتلاء به وسواس، وسوسه هاى شيطانى و دام ها و راه هايى است كه شيطان با نفوذ بر انسان او را به وسواس مبتلا مى كند.

1 - حرص، حسد:

حرص و حسد دو راه نفوذى شيطان است. همان گونه كه موجب سقوط ابليس شد و در داستان حضرت آدم عليه السلام به آن اشاره شده است.

2 - غضب، شهوت:

غضب و شهوت دو گناه ديگرى است كه شيطان براى به وجود آمدن آن بشر را وسوسه مى كند.

وقتى شيطان عقل را مهار كرد، غضب رشد مى كند و ميدان براى شهوت باز مى شود.

در روايتى آمده كه شيطان به حضرت موسى عليه السلام نصيحت كرد:

سه مورد به ياد من باش. من تو را هلاك نمى كنم.

الف: آن جا كه غضب مى كنى. چون روح من در قلب تو قرار مى گيرد، چشم من در چشم توست و مثل خون در بدن تو مى چرخم.

ب: آن جا كه دشمن در جبهه رودرروى مسلمان قرار مى گيرد. من پيش فرند آدم مى آيم و در بحران جنگ بچه، زن و خويشاوندانش را به يادش مى آورم تا دست از جنگ بردارد.

ج: از همنشينى با زن نامحرم بپرهيز من فرستاده آن زن پيش تو و فرستاده تو پيش او هستم(1).

ص: 36


1- . المحجة البيضاء / 58/5.

حضرت على عليه السلام در روايتى مى فرمايند: «اى بندگان خدا بدانيد كه... گفت وگو و اختلاط مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختى خواهد شد و دل ها را منحرف مى سازد و پيوسته به زنان چشم دوختن نور ديده را خاموش مى گرداند و همچنين با گوشه چشم به زنان نگاه كردن از حيله ها و دام هاى شيطان است(1).

3 - عشق به دنيا:

حب دنيا: مال، لباس، خانه، زن و... ريشۀ گناهان است. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

«حبّ الدّنيا رأس كل خطيئه»(2).

عشق به دنيا سرمنشأ و ريشه هر گناه است.

و عشق به دنيا راه وسوسۀ شيطان در انسان است.

4 - طمع:

طمع كارى از راه هاى وسوسه شيطان در انسان است. طمع كارى انسان را وادار مى كند كه كار خير خود را براى كسى كه از او طمع دارد جلوه دهد تا به خواسته خود برسد. اين كار به رياكارى و عدم اعتقاد به رازقيت خدا منتهى مى گردد.

از امام صادق عليه السلام پرسيدند: چه چيز ايمان را قوى و چه چيز ايمان را ضعيف مى كند؟ فرمودند:

ورع، ايمان را قوى و طمع، ايمان را ضعيف مى كند.

هنگامى هم كه ايمان ضعيف شود، راه ورود شيطان فراهم شده است(3).

5 - عجله:

عجله در كارها از دام هاى شيطانى و وسوسه هاى اوست، و در روايات است كه:

«العجلة من الشيطان و التّانى من الرحمن»(4).

عجله در كارها از شيطان و صبر و تحمل و متانت از خداى متعال است.

شخصى كه عجله دارد دقت در واجب و حرام و حلال نمى كند، لذا به دام شيطان مى افتد. لازم به ذكر است عجله در كار دنيا مذموم است ولى در كار آخرت امرى پسنديده است.

6 - ترس از فقر:

ترس از فقر دام ديگرى از شيطان است. شيطان انسان را از فقر مى ترساند و او را در دام بخل

ص: 37


1- . بحارالأنوار / 291/4.
2- . مصباح الشريعه / 138.
3- . سفينة البحار / 93/2.
4- . المحجة البيضاء / 60/5.

مى اندازد. قرآن مى فرمايد:

«الشيطان يعدكم الفقر و يامركم بالفحشاء»(1).

شيطان شما را وعده فقر و تهيدستى مى دهد به فحشاء امر مى كند.

انسان از ترس فقر از انفاق در راه خدا بخل مى ورزند، صدقه نمى دهد و به ذخيره سازى مال و اموال مى پردازد. و خداوند به زر اندوزان وعده عذاب داده است(2).

7 - تعصب و كينه:

تعصب و كينه نسبت به ديگران، به بى اعتنايى، تحقير كردن، حرف هاى ناروا، غيبت، تهمت، دروغ، افتراء و بهتان منتهى مى گردد. و از راه هاى ورودى شيطان و وسوسه او در دل انسان است.

8 - سوءظن:

سوءظن از عوامل نفوذى شيطان است. خداوند مى فرمايد:

«واجتنبوا كثيراً من الظن انّ بعض الظنّ اثم»(3).

از بسيارى از گمان ها بپرهيزيد، بعضى از سوءظن ها گناه است.

9 - موسيقى و غنا:

يكى از دام هاى شيطان موسيقى و غناست. از آيات متعدد قرآن كريم چنين استفاده مى شود، كه غنا از دام هاى شيطان است. كسانى هم كه به دنبال آوازخوانى و موسيقى مى روند، به تدريج كارشان به جايى مى رسد كه دين، آيات الهى، پيامبران و بندگان مؤمن حق تعالى را مورد تمسخر قرار مى دهند(4).

خداوند در قرآن خطاب به شيطان مى فرمايد:

«واستفزز من استطعت منهم بصوتك»(5).

هر كدام از آن ها را مى توانى با صداى خودت تحريك كن.

بعضى از مفسران، آن را تنها به معناى نغمه هاى هوس انگيز موسيقى و خوانندگى تفسير كرده اند كه هر گونه تبليغات گمراه كننده را كه در آن از وسايل صوتى و سمعى استفاده مى شود، شامل

ص: 38


1- . بقره / 268.
2- . توبه / 34.
3- . حجرات / 12.
4- . لقمان / 6.
5- . اسراء / 64.

مى گردد(1).

عبداللّه بن مسعود مى گويد:

مراد از صداهاى شيطان در اين آيه، آوازخوانى و موسيقى مى باشد(2).

آيه ديگر مى فرمايد:

«والّذين لا يشهدون الزّور و اذا مرّوا باللّغو مرّوا كراما»(3).

و كسانى كه شهادت به باطل نمى دهند (و در مجالس باطل شركت نمى كنند) و هنگامى كه با لغو و بيهودگى برخورد كنند، بزرگوارانه از آن مى گذرند.

امام صادق عليه السلام در مورد اين آيه مى فرمايد:

«منظور غنا است».

در تفسير مجمع البيان آمده است، منظور آيه اين است كه بندگان خاص خداوند در مجالس باطل حاضر نمى شوند و منظور از مجالس باطل، مجالس غنا و... مى باشد(4).

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

«كان ابليس اوّل من تغنّى»(5).

ابليس اولين كسى بود كه مرتكب غنا شد.

10 - زينت دادن معاصى:

يكى از راه هاى نفوذى شيطان در انسان اين است كه معاصى و گناهان را در نزد انسان زينت مى دهد. قرآن مى فرمايد:

«وزيّن لهم الشّيطان ما كانوا يعملون»(6).

و شيطان هر كارى را كه مى كردند، در نظرشان زينت داد.

امام على عليه السلام در خطبه اى فرمودند:

«والشيطان موكّل به يزيّن له المعصية ليركبها و يمنّيه التّوبه ليسوّفها، اذا هجمت منيّة عليه اغفل ما

ص: 39


1- . تفسير الميزان / 149/13.
2- . تفسير نمونه / 184/12.
3- . فرقان / 72.
4- . وسائل الشيعه / 99 / ح 19.
5- . بحارالأنوار / 33/2.
6- . انعام / 43.

يكون عنها»(1).

شيطان مسلّط بر انسان است، گناهان را جلوه مى دهد تا انسان انجام دهد، به او مى گويد هميشه مى شود توبه كرد، تا انسان توبه را به تأخير اندازد و ناگهان مرگ كه بيش از همه انسان از آن غافل بود به او حمله مى كند.

11 - افراط در كارها:

يكى از دام هاى شيطان افراط در كارها است. گاهى افراط در كار كردن است كه به حرص و طمع مى انجامد. گاهى افراط در محبت است كه به انحراف منتهى مى شود، گاهى افراط در عبادت است كه به بى حالى و كسالت مى انجامد. گاهى افراط در خدمت به ديگران است كه چاره را از انسان مى گيرد.

گاهى افراط در صدقه است كه دست انسان را خالى كرده و براى وى مشكل به وجود مى آورد.

افراط در هر امرى مطرود است و اسلام از آن نهى كرده است امام على عليه السلام مى فرمايند:

«قليل مدوم عليه خير من كثير مملول منه»(2).

كار كمى كه بادوام باشد، بهتر از كار زيادى است كه خسته كننده شود.

در روايتى ديگر مى فرمايند:

«اذا اضرّت النواقل بالفرائض فارفضوها»(3).

آنگاه كه كارهاى مستحبى به واجبات لطمه مى زند آن ها را ترك كنيد.

در روايتى ديگر مى فرمايند:

«انّ للقلوب اقبالها وادبارها، فاذا اقبلت فاحملوها على النّوافل و اذا ادبرت فاقتصروا بها على الفرائض»(4).

به طور حتم قلبها نشاط و عقب ماندگى دارند: وقتى قلب نشاط پيدا كرد به انجام كارهاى مستحب وادارش سازيد و آنگاه كه عقب ماندگى پيدا كرد به انجام واجبات اكتفا كنيد.

منظور از روايات اين است كه عبادت را از روى نشاط و علاقه انجام دهيد. اگر نشاط داشتيد به مستحبات هم عمل كنيد والّا واجبات كفايت مى كند.

12 - راه هاى ديگر:

ص: 40


1- . نهج البلاغه / خطبه / 63 / ص 119.
2- . نهج البلاغه / حكمت / 453 / ص 1036.
3- . نهج البلاغه / حكمت / 285 / ص 965.
4- . نهج البلاغه / حكمت / 317 / ص 978.

كليه اعمال حرام مثل: قتل، شرابخوارى، زنا، ربا، كسب حرام، تا مطالب اخلاقى كه پنهان تر و ضعيف تر است و از گناهان بزرگ به شمار مى رود، همه راه هاى ورودى شيطان است. مرحوم ملا احمد نراقى مى فرمايد:

«به خاطر اين كه ميل نفس به باطل شديدتر است، و نفس را آماده پذيرفتن نمودن و از راه شيطان بازداشتن آشكار است، راه هاى شيطانى هميشه باز است. اما راه خدا، راه ملائكه است كه پنهان است و مسدود و فرزند آدم با مشكلات فراوان بايد راه هاى بسته را باز كند و راه هاى پنهانى را پيدا كند و آن ها را باز نمايد(1).

خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:

«وانّ هذا صراطى مستقيماً فاتّبعوه و لا تتّبعوا السّبل فتفرّق بكم عن سبيله»(2).

اين راه مستقيم من است. از آن پيروى كنيد و از راه هاى پراكنده (و اغراض) پيروى نكنيد كه شما را از طريق حق دور مى سازد.

يكى از حكماء مى گويد:

شيطان از طرف معاصى وارد مى شود و آن را براى فرد جلوه مى دهد تا به معصيت آلوده شود.

ولى اگر ايمان او قوى بود و نپذيرفت از راه نصيحت وارد مى شود، تا او را از طريق بدعت وارد كند و به دام خود بيندازد. اگر از اين طريق نتوانست، او را در خوراكى به وسوسه مى اندازد تا خود را در مضيقه قرار دهد و خيلى از غذاها و كارهايى كه حلال است بر خود حرام كند.

اگر از اين طريق هم موفق نشد، از راه شك در وضو، غسل و نماز وارد مى شود تا علم پيدا كردن به انجام تكليف را از او بگيرد، اگر از اين طريق هم نتوانست وارد شود، به كارهاى خوب تشويقش مى كند تا اعمال شايسته انجام دهد. در اين موقع او را در نظر مردم فردى پاكدامن و نيكوكار جلوه مى دهد تا مورد احترام مردم قرار گيرد. در چنين موقعى از طريق غرور و خودپسندى او را به دام مى اندازد و اعمال او را باطل مى گرداند.

در چنين مراحلى كه هر كس هر قدر ايمان داشته باشد، باز بايد از خدا كمك بخواهد كه در اين مرحله در دام شيطان سقوط نكند(3).

از راه هاى ديگر نفوذ شيطان شركت در اموال و نفوس است. يعنى شركت شيطان در مال مثل رباخوارى و ارتزاق به وسيلۀ آن و شركت در نطفۀ افراد (در حال حيض، بدون بسم اللّه، با شكم پر،5.

ص: 41


1- . جامع السعادات / 154/1.
2- . انعام / 153.
3- . المحجة البيضاء / 81/5.

اول و آخر و وسط ماه و...) و يا فرزندان نامشروع از طريق زنا مى باشد(1).

عوامل تشديد وسواس:

اشاره

عوامل بسيارى در توسعه و تشديد وسواس دخالت دارند.

1 - بيمارى ها:

بررسى ها نشان مى دهند كه وسواس با بيمارى جسمانى و نيز با خستگى شدت پيدا مى كند. آن چنان كه حتى درمان آن ها را به عقب مى اندازد 60-80% چنين افرادى به مدت يك تا پنج سال درمانشان طول مى كشد.

2 - محيط معاشرتى:

پاره اى از تحقيقات نشانگر آن است افرادى كه بستگان و معاشران وسواسى دارند، يا برخى از بستگان آن ها، بيمارى روانى دارند، دچار وسواس بيشترى هستند. وجود برادران و خواهراس وسواسى به خصوص در آن ها كه افسردگى دارند، در امر وسواس دخيل است.

3 - ناسازگارى خانوادگى:

درگيرى هاى خانواده، متاركه ها، مراقبت هاى افراطى والدين از فرزندان تولد فرزندى جديد و هر تهديدى كه به رفتار منظم فرد وارد شود، و زندگى خانوادگى را دچار اختلال سازد، موجب وسواس و ترديد بيشترى خواهد شد.

4 - پرتوقعى:

والدين پرتوقع كه انتظارات بسيارى از فرزندان دارند و اطفال از برآوردن و تحقق آن ناتوان باشند، نق زدن ها، به رخ كشيدن ها، عدم اعلام رضايت از كار فرزند، زمينه را براى تشديد وسواس فراهم مى سازند.

كارمندانى هم كه در يك مؤسسه گرفتار رئيس سخت گير و پرتوقع هستند، نيز شامل اين افراد مى باشند.

5 - انعطاف ناپذيرى مربيان:

برخى از والدين و يا مسئولان انضباطى افرادى انعطاف ناپذير هستند و در همه كارها و فعاليت هاى فرزندان دخالت مى كنند. امر و نهى آن ها به گونه اى است كه انعطاف پذير نيستند. چنان چه فردى دچار وسواس باشد، انعطاف ناپذيرى بر آن دامن مى زند و زمينه را براى تشديد آن فراهم

ص: 42


1- . تفسير نور الثقلين / 184/3.

مى سازد.

6 - فرهنگ و اعقتدات:

فرهنگ هايى كه تعاليم خشك و تشريفاتى دارند، زمينه را براى تشديد ناراحتى عصبى فراهم مى آورند گروهى از محققان قائلند كه همين تمدن سبب پيدايش و رشد وسواس در افراد مى شود و يا موجبات نوروز را فراهم مى آورد.

7 - شرائط نامساعد حيات:

در مواردى تشديد وسواس به علت شرائط نامساعد زندگى است. جوّ اضطراب آميز، فشارها و تحميلات غير قابل تحمّل ناراحتى ها و نابسامانى ها، عواملى كه در دور و بر آدمى هستند و هم چون گرهى بر دل سنگينى مى كنند، موجبات تشديد اين امر را فراهم مى آورند.

8 - رشد جنسى:

در مرحله بلوغ حالات خاصى به افراد دست مى دهد و زمينه ظهور يا تشديد پاره اى از نابسامانى ها و اختلالات روانى در افراد را فراهم مى آورد. ترشح هورمون هاى جنسى از اين دسته هستند كه براى افراد در حال بلوغ ايجاد مشكل مى نمايند.

9 - كم رويى:

كم رويى هاى ناشى از حبّ ذات سبب پيدايش وسواس و در مواردى تشديد آن مى شود.

10 - موارد ديگر:

موارد ديگرى كه سبب گسترش وسواس و تشديد آن مى شود، اين موارد را مى توان ذكر كرد:

الف: بيكارى،

ب: فارغ البالى،

ج: بى خيالى،

د: دورى از جمع،

س: عادت به تنهايى و عزلت،

ش: القآت غلط،

ر: بى خبرى از مذهب

ز: عدم اعتقاد به تعاليم شرعى

ف: عدم ميل به اصلاح لغزش ها

و: سرزنش هاى افراطى در عمل

ص: 43

ه: اصرار در نظم خواهى

ى: طلب دقت افراطى

عوامل افزايش وسوسه از منظر روايات:

امام باقر عليه السلام طى روايتى به عوامل افزايش وسوسه اشاره فرمودند:

1 - در گورستان ادرار نمودن.

2 - ايستاده ادرار كردن.

3 - در آب راكد ادرار نمودن.

4 - با يك لنگه كفش راه رفتن.

5 - در شب ايستاده آب خوردن

6 - در خانه تنها ماندن.

7 - با دست چرب و كثيف خوابيدن(1).

هواى نفس:

جريد مى گويد: به علاء بن زياد از وسوسه اى كه در سينه ام پيش مى آيد شكايت كردم. او گفت:

قلب مثل خانه است، دزد بر آن عبور مى كند، اگر چيزى در آن به دست مى آورد مى برد و اگر چيزى نيافت آن را رها مى كند.

قلبى كه خالى از هواى نفس باشد، شيطان وارد آن نمى شود به همين جهت خداى متعال در قرآن مجيد مى فرمايد:

«انّ عبادى ليس لك عليهم سلطان و كفى بربّكِ وكيلاً»(2).

تو هرگز سلطه اى بر بندگان من، نخواهى يافت. همين قدر كافى است كه پروردگارت حافظ آن ها باشد.

كسى كه دنبال هواى نفس (از جمله وسواس) برود، عبدالهوى است، نه عبداللّه. به همين جهت شيطان بر او تسلّط پيدا مى كند و خدا از اين گونه افراد سرزنش كرده، مى فرمايد:

«افرأيت من اتّخذ الهه هويه...»(3).

آيا كسى را كه هواى نفس خود را خداى خود قرار داد، ملاحظه كردى و ديدى؟

ص: 44


1- . الفروع / 546/6.
2- . اسراء / 65.
3- . جاثيه / 23.

عوارض وسواس:

اشاره

وسواس داراى عوارض و آثارى است، كه هر كدام از جهات مختلفى قابل بررسى هستند:

1 - عوارض زيستى و بدنى:

وسواس سبب پيدايش و ريشه دار شدن بسيارى از اختلالات و بيمارى هاست. عوارض جسمى آن:

بى اشتهايى، بيمارى قلبى، ضعف و خستگى بدن، زمينه سازى بيمارى «راشيتيسم» (پوكى استخوان) استخوان درد، مى باشد.

از عوارض وسواس ابتلاء به بى خوابى يا بدخوابى است. اضطراب، افسردگى، دستپاچگى، ترديد، بى قرارى، خواب و قرار را از آن ها مى گيرند و اين خود ضايعه اى است كه زمينه را براى اختلالات متعدّد فراهم مى آورد.

اتلاف وقت، دوباره كارى ها، شستشوهاى مكرر، ضمن ضايع كردن عمر عمل نابهنجار هم به حساب مى آيد.

2 - عوارض روانى:

وسواس در جنبه هاى روانى انسان هم عوارض و ضايعاتى دارد. وسواسى در جنبۀ روانى هم دائماً گرفتار و ناراحت است. مى خواهد با انجام دادن كارى موجبات آرامش خود را فراهم آورد ولى روزبه روز گرفتارتر مى شود. اميال و علائق مخرّب او را وامى دارند كه به تنبيه و سرزنش خود بپردازد و يا تدريجاً به اختلالات عصبى يا روانى دچار شود.

مبتلا به وسواس، گاهى در فكر ابتلاى به سرطان، سفليس و بيمارى هاى لاعلاج خود يا ديگران است. اين افكار موجب به وجود آمدن ترس در وجود آن ها مى شود. اين نوع ترس همواره در حال شدت گرفتن است.

افكار خودكشى يا كشتن ديگران هم در ذهن و روان افراد وسواسى شكل مى گيرد.

3 - عوارض اجتماعى:

وسواس عوارض اجتماعى هم در پى دارد. بيمار در مواردى دچار ضايعاتى است كه حاصل آن وارد آوردن صدمه بر افراد ديگر مثل همسر و فرزند است.

اينان اغلب در جمع به سر مى برند ولى به گونه اى هستند كه گويى از جمع بريده اند. البته افرادى هم داريم كه مى كوشند از اجتماع كناره گيرى كرده و حتى در فعاليت هاى سياسى، اجتماعى و

ص: 45

معاشرت ها تلاشى نداشته باشند.

گاهى در آنان وسوسه تجاوزكارانه اى در جنبه جنسى پيدا مى شود. گاهى تمايل به دزدى در آنان به وجود مى آيد بدون اين كه آنان نيازى به دزدى و پول داشته باشند.

برخى افزاد وسواسى به رفتارهاى شرم آورى تن مى دهند كه هيچ عرف و اخلاقى پذيراى آن نيست.

اغلب اوقات فرد وسواسى و اطرافيان از اتلاف وقت ها، از عدم امكان تصميم گيرى هاى به موقع و از عدم قاطعيت ها به ستوه مى آيند.

زن وسواسى در روابط زناشويى تمايلى از خود نشان نمى دهد، يا سعى دارد آن را مهار كرده و يا آن را بى اهميت تلقّى نمايد.

آرزوهاى پردامنه و خطرناكى در آن ها وجود دارد.

4 - عوارض اقتصادى:

از عوارض مهم اين بيمارى يكى اين است كه آدمى را از كار بازمى دارد، سبب مى شود كه فعاليت و تلاش لازم را در زندگى از خود بروز ندهد. از تن دادن به برخى كارها خوددارى مى كند.

افراد وسواسى در كارهاى اقتصادى كند كارى دارند. اتلاف وقت و عمر در اين افراد باعث محروم شدن از شغل و كسب درآمد مناسب مى شود.

عوارض ديگر:

عوارض ديگرى در ارتباط با وسواس قابل ذكر است:

الف: هدر دادن سرمايه

ب: عذاب سخت و جانكاه روحى

ج: ابتلاء به اضطراب

د: غلبه حساسيت بر فرد

ر: فلج شدن زندگى

ز: غلبه خيالبافى ها

س: گرفتارى هاى ناشى از يبوست مزاج،

و: حركات ناشايست، نابهنجار و اضافى

ه: عدم توان كنترل بر خود

ى: اداى كلمات زشت و نابهنجار

ص: 46

ش: تضييع وقت

ص: دورى از ذكر و ياد خدا

ض: ضايع شدن دنيا و آخرت

ط: بازيچه شيطان شدن

ظ: تيرگى دل

ع: افسردگى دل

غ: ابطال عمر

ف: دورى از دين

ق: خستگى از عبادات

ك: بدبينى و سوء ظن، بدگمانى

گ: كم عقلى

ل: جنون

م: از دست دادن اعتماد به نفس

و: تنفر عمومى

ه: كشيده شدن به حرام

ى: منفى بافى

د: بى نشاطى

ضرورت درمان:

اشاره

وسواس فكرى و عملى مزاحم زندگى فرد است و به سادگى از زندگى افراد جدا شدنى نيست و نمى توان جلوى آن را گرفت. رفتار وسواسى براى فرد و ديگران موجب صدمه است و در كل به دليل مشكلات ناشى از وسواس، ايجاب مى كند كه اين بيمارى درمان شود. ضرورت هاى درمان از جهات مختلفى قابل بحث است.

1 - ضرورت فردى:

انسان داراى حق آرامش و حيات است. براى فرد وسواسى چون ديگران لازم است از امنيت خاطر و فراغى برخوردار باشد تا بتواند به سازندگى و فراغ دست يابد و بهره خويش را از زندگى ببرد.

ص: 47

وسوسه ها براى فرد خطرناكند. از آن بابت كه ادراك و شعور آدمى را تحت الشعاع قرار داده و او را از درك حقايق محروم مى سازند.

فكر و ذهن فرد وسواسى مسموم شده و نمى تواند خود را از اين افكار رها سازد. عدم توجه به وضع فرد وسواسى ممكن است در مواردى زندگى او را به وخامت بكشاند آن چنان كه تمنّاى مرگ نمايد.

2 - ضرورت اجتماعى:

اعمال وسواسى براى افراد اجتماع، به ويژه اطرافيان بيمار خطراتى را پديد مى آورد. خويشان و بستگان و مخصوصاً اعضاى خانواده بيمار از رفتار نامتعادل و نابهنجار او شديداً در عذابند:

در زندگى خانوادگى افراد وسواسى با مشكل مواجهند ارتباط زوجين، ارتباط فرد وسواسى با فرزند، معاشرت با اعظاء خانواده دستخوش مشكلات فراوانى است. چه بسا ممكن است كه اين حالات و رفتار، كار و زندگى شان را به تباهى و طلاق بكشاند.

احساس بدبينى، عدم اطمينان، خصومت ها، وسوسه آزار و اذيت به ديگران، موجب بدبختى و تأثيرات منفى اجتماعى است.

عدم پيشگيرى يا پيشروى وسواس، سبب مى شود كه وضع او روز به روز وخيم تر شود و بر دشوارى هاى او افزوده گردد.

خطر عدم درمان وسواس:

در صورت عدم درمان، وسواس در افراد مزمن مى شود و از زمان ظهور و پيدايش آن تا معالجه قطعى حدود يك چهارم افراد وسواسى، وسواسشان رو به مزمن شدن مى گذارد.

گاهى كثرت ترديد و اشكال بيمار را خسته كرده و از پا درمى آورد و يا جدال دائمى بين ميل و اضطرابش او را به ستوه مى آورد.

در مواردى فرد وسواسى خود را از ارتفاع سقوط داده و يا ديگران را از بلندى هل مى دهد. تا زمانى كه فرد درمان نگردد، همين رنج و عذاب براى او وجود دارد.

افراد وسواسى بايد درمان شوند و به چيزى دست يابند كه ارزش جديدى به آن ها بدهد. براى افراد وسواسى بايد پناهگاهى پديد آيد كه آن ها در گرو آن زندگى را از سر گيرند و مادام كه چنين وضعى پديد نيايد، همين دشوارى و خطر وجود دارد.

ص: 48

آمار درمان پذيرى افراد وسواسى:

بررسى هاى محققان نشان داده اند كه 40-30% افراد وسواسى به خودى خود درمان مى شوند.

50-40% در اثر مراقبت و درمان به صورت نسبى بهبود مى يابند.

15-10% هم در عين مراقبت و درمان قابل درمان نيستند و وسواس در آنان ادامه مى يابد.

البته بسيارى از افراد وسواسى به تدريج با وسواس و عوارض آن خوى مى گيرند و تحمل وسواس براى آنان عادى مى شود. اما اطرافيان فرد وسواسى ناگزير به تحمل مصيبت وجودى اين افراد هستند.

به طور كلى همكارى فرد وسواسى در بهبود كامل او مؤثر است. هر قدر فرد وسواسى در درمان همكارى كند، طول درمان او كمتر شده و درمان با موفقيت همراه است.

ضرورت شناخت علل و عوامل درمان:

مهمترين اصل در درمان وسواس شناخت علل و عوامل وسواس است. روانكاوان در شناخت علل و انگيزه ها سعى دارند علت داخلى اين ناراحتى عصبى را كشف كنند و به محتويات ناخودآگاه ذهن فرد وسواسى وارد شده و عمق آن را بررسى و كشف نمايند.

چنين شيوه اى وسيله و سبب درمان درد است.

شناخت علل و عوامل در رابطه با كودكان كمى دشوار است و به همين مناسبت معالجات دير آغاز مى شود. اصل بر اين است كه مفهوم اين اختلال را در كودكان تبيين كنيم و ببينيم او از چه چيزى رنج مى برد و چه عوامل و عللى او را به اين نابسامانى كشانده است؟

اختلال وسواسى - اجبارى، از نظر روانكاوى از ديگر اختلالات اضطراب پيچيده تر است. لذا قبل از شروع درمان بايد به علل و عوامل وسواس پى برده و براساس آن درمان مناسب براى فرد وسواسى به كار گرفته شود.

درمان محيطى:

اشاره

اگر بخواهيم به بيماران وسواسى خدمتى انجام دهيم، يكى از راه هاى اين است كه علائم و آثار بيمارى را در او تخفيف دهيم و از هيجانات و بحران هاى روحى او بكاهيم.

كشاندن فرد وسواسى به مرحله اى كه در آن از تظاهرات وسواسى خود بكاهد و رفتار خود را دگرگون سازد، گام ديگرى است كه در طريق اصلاح او برداشته مى شود.

ص: 49

در اين مقصد مى توان از راه و روش ها، وسايل و ابزارى براى درمان استفاده كرد:

1 - تغيير آب و هوا:

دور ساختن بيمار از محيط خانواده و اقامت دادن او در يك منطقه خوش آب و هوا براى تخفيف اضطراب و درمان وى اثرى آرام بخش دارد.

البته در تغيير آب و هوا بايد فشار جو و شرائط اقليمى را مورد نظر داشت. بررسى ها نشان داده است كه زندگى در ارتفاعات زياد، باعث تشديد اضطراب مى شود. به همين نظر سعى بر اين است محل زندگى جديد بيش از 900 متر از سطح دريا ارتفاع نداشته باشد.

2 - تغيير شرائط زندگى:

يكى از شيوه هاى درمان اين است كه زندگى فرد وسواسى را به محيط ديگرى بكشانيم و وضع او را تغيير دهيم. محيط جديد بايد داراى حيات سالم بوده و دور از اغتشاش و اضطراب باشد. بناى اصلى شخصيت او از دستبردها دور و در امان باشد.

بررسى هاى غربى نشان گر آن است كه در مواردى با تغيير شرائط زندگى و تغيير خانه و محل كار و زندگى بهبود كامل حاصل مى شود. هدف از تغيير شرائط زندگى اين است كه به فرد وسواسى استراحت لازم را در جنبۀ فكرى و زندگى بدهيم. موجباتى پديد آيد كه آرامش و اعتماد براى فرد حاصل شود يا تعديل گردد. عوامل فشار روحى از ميان برداشته و يا از شدت آن كاسته شود. تجارب تلخ گذشته در او ريشه كن شود.

بديهى است در تغيير محيطى و شغلى نبايد براى فرد وسواسى بيكارى پديد آيد. وقفه در فعاليت شغلى منظم بيمار، اثرات نامساعدى در فرد به جاى مى گذارد و براى او خطرآفرين است.

3 - ايجاد اشتغال و سرگرمى:

يكى از عوامل ايجاد وسواس و ادامۀ آن بيكارى است. بيكارى در اسلام امرى مطرود به شما مى رود، امام صادق عليه السلام روايتى در اين باره مى فرمايد:

«خداى متعال از خواب زياد و بيكارى زياد عصبانى مى گردد»(1).

در مقابل بيكارى پر كارى و فعاليت زياد است كه اين هم مطرود است. امام هفتم عليه السلام فرمودند:

«از كسل بودن و ضجر كشيدن پرهيز كن، زيرا اگر كسل شدى كار را صحيح انجام نمى دهى و اگر خسته شدى، حق را اداء نمى كنى»(2).

ص: 50


1- . الفروع من الكافى / 84/5.
2- . الفروع من الكافى / 85/5.

فرد وسواسى در نظم كار روزانه دچار مشكل است. ساعات بيشمارى را در يك عمل هدر داده و وقت خود را از دست مى دهد گاهى با صرف اين اوقات به تكليف الهى و اصلى خود هم نمى رسد و به آن توجهى ندارد، حتى تفريح و استراحت و لذت هاى مباح او هم از بين مى رود.

امام صادق عليه السلام فرمودند:

«در حكمت آل داود چنين آمده است:

بايد مسلمان عاقل وقت خود را در سه كار مصرف كند:

الف: تأمين مخارج زندگى،

ب: اندوختن ثواب براى قيامت،

ج: بهره بردارى از لذت هاى غير حرام.

سزاوار است كه مسلمان عاقل بخشى براى رابطه ميان خود و خدا قرار دهد و بخشى براى ديدار و گفتگو با برادران دينى در امر آخرت و بخشى هم براى لذت هاى حلال در نظر بگيرد كه اين دو بخش، بخش ديگر را تقويت مى كند»(1).

امام على عليه السلام مى فرمايند:

«مؤمن بايد اوقات خود را به سه قسمت تقسيم كند:

الف: در يك قسمت با خدا راز و نياز و عبادت كند،

ب: در بخش دوم وسيله زندگى را فراهم سازد،

ج: و در بخش سوم دنبال لذت حلال و جالب برود.

عاقل بايد فقط در سه كار فعاليت كند: تأمين زندگى، راه عبادت، لذت حلال»(2).

امام باقر عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده اند:

«عبادت هفتاد بخش است و بهترين عبادت، دنبال رزق حلال رفتن است»(3).

بيشتر اعمال تكرارى وسواسى، بدان خاطر است كه فرد وسواسى وقت و فرصت كافى براى انجام آن در خود احساس مى كند. لذا ضرورى است در حدود امكان كار بيشترى براى او تهيه شود و سرگرمى او زيادتر گردد تا وقت و فرصت زائد او كشته شود.

اشتغالات موظف فرد را وادار خواهد كرد كه نسبت به امور تكرارى وسواس بى اعتماد شود. در5.

ص: 51


1- . الفروع من الكافى / 87/5.
2- . نهج البلاغه / حكمت / 1014/396.
3- . الفروع من الكافى / 78/5.

اين رابطه رعايت چند نكته مطرح است.

الف: واداشتن فرد وسواسى به كار و شغل بايد به گونه اى باشد كه او فشارى درخور احساس نكند.

ب: كار را از روى اجبار و رودربايستى انجام ندهد.

ج: كار در حد توان و قدرت او باشد. و به كارى كه قادر به انجام دادن آن نيست وادار نشود.

چنانچه اين امور در اشتغال رعايت نشود، نه تنها مفيد نبوده بلكه زمينه را براى توسعه و گسترش وسواس فراهم خواهد كرد.

4 - زندگى در جمع:

فرد وسواسى را بايد از دنياى اعتزال و تنهايى بيرون كشيد و او را به سوى حيات جمعى كشاند.

زندگى در ميان جمع مى تواند عامل و سببى براى رفع اين حالت باشد.

ترتيب دادن مسافرت هاى دسته جمعى يا برنامه پيك نيك كه همه افراد ناگزيرند شيوۀ واحدى را در زندگى پذيرا شوند. در تخفيف و درمان وسواس مؤثر است.

حشر و نشر فرد وسواسى را بايد با ديگران بيشتر نمود. ابراز محبت را زيادتر كرد. از سخت گيرى و اعمال خشونت كاست. بايد به حل مشكل و رفع آن كمك نمود و مراقب بود كه بيمار در وضعى روبه رو قرار نگيرد.

در زندگى جمعى به صورت غير مستقيم بايد فرد وسواسى را وادار كرد كه درباره كار و رفتار خود بررسى نمايد و رفتارش را مورد تحليل و داورى قرار دهد، تا به خود آيد و درباره خود و رفتار وسواسى خويش، تصميم مقتضى اتخاذ نمايد.

5 - تنگ كردن وقت:

يكى از راه ها و شيوه هاى درمان وسواس تنگ كردن وقت فرد وسواسى است. لازم است با استفاده از شيوه هايى او را وادار به انجام وظائفى كنيد و وقت او را براى اعمالى مثل وضو، غسل، تطهير تنگ نمائيد.

لازم است او را به سرعت در انجام فرائض مذهبى وادار كرد، هر چند اين اعمال به نظر او درست نباشد. او بايد موظف شود در ساعت معينى اعمالش را انجام دهد. تكرار و مداومت در چنين برنامه اى در مواردى مى تواند به صورت جدى در درمان مؤثر باشد.

رعايت نكردن ضوابط و مقررات:

در مواردى براى درمان چاره اى نداريم جز اين كه به او القا كنيم كه ضوابط و مقررات را رعايت

ص: 52

نكند. با لباس يا دست و بدنى كه نجس مى داند، به نماز بايستد و وظيفه اش را انجام دهد.

به عبارت ديگر فرد وسواسى را وادار كنيم همان چيزى را كه از آن مى ترسد، در برابرش قرار گيرد و بدان كار تن دردهد و ببيند آخرش چه خواهد شد؟

تنها در چنين صورتى است كه درمى يابد هيچ واقعه اى اتفاق نمى افتد.

موارد فراوانى از درمان وسواس با اين شيوه وجود دارد.

يكى از مقلدين مرحوم ميرزاى قمى پيش وى آمد و عرض كرد: من نمى توانم در نماز نيت كنم و نماز من قضا مى شود.

مرحوم ميرزاى قمى فرمود: بدون نيت نماز بخوان خدا قبول مى كند.

بعد آمد و عرض كرد: نمى توانم بدون نيت نماز بخوانم.

مرحوم ميرزاى قمى به وى گفت: نماز را بخوان و توجهى به نيت و يا عدم نيت نداشته باش.

او اطاعت كرد و از وسواس بيرون آمد(1).

شيوه هاى درمان شناخت رفتار:

براى اصلاح فرد وسواسى شيوه هاى شناخت رفتار به شرح زير است:

1 - واداشتن بيمار به مقايسه وضع خود و ديگران.

2 - سير دادن در ملاحظه زندگى اكثر افراد جامعه و عملكرد آن ها.

3 - توجه دادن به اين كه او تنها عامل اين كره خاكى نيست و همۀ مردم هم ديوانه نيستند.

4 - اثبات منطقى اين امر كه او زندگى غير عادى دارد.

5 - سعى به همانندى او با الگوهاى برتر و استفاده از اصل امامت و رهبر و پذيرفتن نقش او.

شيوه هاى درمان اخلاقى:

در اين زمينه از طرق مختلفى مى توان وارد شد كه هر كدام آن ها به نحوى در اصلاح و درمان بيمارى مؤثر است.

1 - استفاده از رودربايستى ها و ملاحظات فيمابين كه هر انسانى به نحوى با آن مواجه است مى تواند تا حدود زيادى سبب تخفيف وسواس شود. حشر و نشر نسبت مداوم و طولانى افرادى كه نزد وسواسى آبرويى دارند و حتى زندگى در خانه شان در اين امر مؤثر است.

ص: 53


1- . وسواس، پيدايش، رشد و علاج / 182.

2 - طرح سؤالات انتقادى آن هم توأم با لطف و شيرينى، به ويژه از سوى كسانى كه محبوب و مورد علاقه بيمارند در امر سازندگى او بسيار مؤثر است و مى تواند موجب پيدايش تخفيف هايى در اين رابطه شود. البته بايد سعى بر اين باشد كه انتقاد به ملامت منجر نشود و روح بيمار را نيازارد.

قال على عليه السلام: «اِلا فراط فى الملامه يشُبّ نار اللّجاجه»(1).

زياده روى در ملامت، آتش لجاجت را شعله ور مى سازد.

قال على عليه السلام: «لا تكثرن العتاب فانّه يورث الضّغينه و يدعوا الى البغضاء»(2).

در سرزنش زياده روى نكن كه كينه آورد و وادار به دشمنى كند.

3 - احياى غرور بيمار در مواردى بسيار سبب درمان و نجات او از عوامل آزاردهنده و خفت و خوارى ناشى از پذيرش رفتارهاى ناموزون وسواسى است و به بيمار قدرت مى دهد.

گاهى با انتقادى ملايم بايد غرور فرد وسواسى را زير سؤال برد و با كنايه به او تفهيم كرد كه عرضه اداره خود و نجات خويش را ندارد. تا او بر سر غرور آيد و خود را بسازد.

4 - بيمار را بايد دائماً تشجيع و تحريص كنند كه احساس عجز و لابه نكند و در برابر وضعى كه دارد، خود را نبازد.

5 - بايد به بيمار اعتماد به نفس داد كه مى تواند خود را از اين وضع برهاند.

6 - بايد به بيمار اجازه داد كه دربارۀ افكار خود اگر چه بى معنى است صحبت كند. تخليه روانى از ميزان اضطراب فرد مى كاهد.

7 - بايد به فرد وسواسى ياد داد كه از انتقاد ناراحت نشود. انتقاد ديگران از او براى رفع مشكل و نجات از وسواس است.

فرايند درمان عملى وسواس:

اشاره

تغيير حالت هاى روانى بسيار تدريجى و آرام است. ممكن است كسى اولين رفتار وسواسى را 10 سال قبل تجربه كرده باشد و بعد از ده سال حالا به جايى رسيده كه ما به او وسواسى مى گوئيم. لذا در درمان نبايد عجله كرد، تغييرات روان شناختى طى ساليان دراز مى آيد و ما گاهى بايد چند سال تلاش كنيم تا آن اتفاق را از بين ببريم.

1 - اصلاح قضاوت ها:

ص: 54


1- . تحف العقول / 84.
2- . فهرست غرر الحكم / 336/231.

فرد وسواسى در ذهن خود قضاوت هايى دارد كه اسير آن ها شده است. مثل: پاك نشدم، همه نجس هستند، من آدم دقيقى هستم، من بايد مطمئن شوم كه پاك شدم و... بعد از شناسايى قضاوت هاى فرد وسواسى بايد به او كمك كنيم كه قضاوت هاى خود را اصلاح كند. ابتدا ويژگى هاى يك انسان سالم يا قضاوت هاى درست را براى او بنويسيد و او را وادار كنيد تا مثل آن فرد سالم فكر كند مثل:

همۀ اشياء اطراف من پاك است، چون يقين ندارم كه نجس باشد.

در طهارت و نجاست و آلودگى دقت لازم نيست.

هر چه نمى دانم نجس است، پاك است.

در اسلام طهارت و نجاست بر پايه دقت بنا نشده است و كاملاً براساس مسامحه مى باشد و دقت عرفى كفايت مى كند، در سرايت دقت عقلى و علمى نمى شود. بلكه صدق عرفى كافى است.

حكم طهارت و نجاست در اسلام براساس واقع نيست، حكم ظاهرى است.

وقتى قضاوت هاى فرد اصلاح شد، متوجه مى شود كه واقعيت غير از چيزى است كه در ذهن اين فرد مى باشد. لذا بايد به عالم خوش بين باشد و فعاليت هاى خود را در مسير درست حركت دهد.

چنان چه فرد وسواسى حاضر به همكارى نباشد، درمان با موفقيت انجام نمى شود. مهمترين اصل درمان همكارى فرد وسواسى است.

2 - آموزش چگونگى تطهير:

لازم است كه فرد وسواسى با چگونگى تطهير و احكام واقعى آن آشنا شود، حكم مرجع خود را بداند و براساس آن عمل كند. حكم آب جارى، آب قليل، برطرف كردن نجاست، آب كشيدن، وضو، غسل و... را بايد به او آموزش داد.

3 - مشاهده:

لازم است فرد وسواسى چگونگى عمل طهارت را از مربى خود مشاهده كند. مربى قدرى چيز نجس مثل ادرار يا خون را به بدن يا لباس خود بريزد و آن را عملاً نزد فرد وسواسى آب بكشد تا او روش صحيح را مشاهده كند و اضطرابش از بين برود.

4 - مواجهه:

در مرحلۀ بعد مربى قدرى چيز نجس را به لباس يا بدن فرد وسواسى بريزد و او را وادار كند كه آن را آب بكشد. يا مربى آن را طبق روشى درست تطهير كند تا عملاً آموزش ببيند.

ص: 55

5 - بازدارى از واكنش:

مربى بايد فرد وسواسى را از آب كشيدن هاى مكرر يا اعمال مشابه بازدارد و نگذارد كه او هر طور و هر زمان دلش مى خواهد به اعمال وسواسى خود ادامه دهد.

6 - غرقه سازى:

يكى از روش هاى درمانى وسواس، غرقه سازى است. برخى متخصصين افراد وسواسى را وادار به كارى مى كنند كه از آن وحشت دارند مثلاً افراد وسواسى در طهارت و نجاست را وادار به تميز كردن توالت مى كنند. ابتدا وسواسى را به نظافت در و ديوار و آئينه و سپس به نظافت زمين آن وادار مى سازند.

7 - آرام بخشى:

تمرين هاى زيادى در مورد آرام بخشى به وسيله حركات ورزشى و نرمشى وجود دارد كه فرد وسواسى براى تخليه هيجان نياز به اين ورزش ها دارد. تمرين ريلكسيشن معروف ترين روش آرام سازى بدن و تخليه هيجان و اضطراب است.

گاهى اوقات با «خواب واره» درمانى و تنظيم خواب فرد وسواسى به وى جهت آرام شدن كمك مى كنند. اختلال خواب در تشديد وسواس و اضطراب بيشتر، مؤثر است. لذا در درمان وسواس اصلاح و نظم خواب فرد وسواسى بسيار مهم است.

8 - دارو درمانى:

فرد وسواسى در كنار روش هاى علمى درمان، نياز به مصرف دارو هم دارد. همان طور كه در ديابت انسولين كم مى شود و فرد دچار ديابت مى شود در وسواس، «سرتونين» كم مى شود و فرد دچار اختلال وسواس مى گردد. بنابراين لازم است فرد وسواسى تحت درمان دارويى قرار گيرد. در وسواس درمان سير منظمى را تا بهبودى طى مى كند. گاهى برخى مى پرسند كه از نظر زمانى چقدر طول مى كشد تا وسواس درمان شود؟ برخى تا يكسال هم دارو مى خورند و تفاوت چندانى مشاهده نمى كنند.

پاسخ اين است كه زمان درمان به روش هاى غير دارويى وسواس برمى گردد. اگر فرد وسواسى در كنار مصرف دارو به روش هاى ديگر درمانى نيز توجه داشته باشد و از نظر رفتار درمانى نيز به موارد پيشنهادى عمل كند، زمان درمان كم تر مى شود.

در درمان فرد وسواسى بايد پس از مدتى به مرور زمان نقش را به خود فرد محول كنيم. چون وسواس يك امر غير منطقى تكرارى است ما بايد كم كم منطقى را براى فرد جايگزين كنيم، تا به نتيجه برسد. هر قدر نقش فرد وسواسى فعال و مؤثر باشد دورۀ درمان دارويى كم تر مى شود. او بايد

ص: 56

عادت كند كه خودش بر اعمال و افكار وسواسى خود مسلّط شود.

طبيعت وسواس طبيعت عودكننده اى است و سير مزمن دارد. معمولاً كسانى كه به روانپزشك مراجعه مى كنند شايد سال ها از اختلال آن ها گذشته باشد. بنابراين هيچ موقع نمى شود به آن ها گفت كه شما چند ماه دارو بخورى خوب مى شوى. بلكه بايد به آن ها گفت: اگر نقش شما فعال شود و خودت در واقع عهده دار نقش شوى و در افكار و رفتارهاى خود تأثير بگذارى دوره درمانت كوتاه مى شود و واقعيت هم همين است.

درمان دارويى وسواس متعدد است. داروهاى مختلفى از قديم و جديد در اين مورد تجويز مى شود. بعضى داروها عوارض جانبى مثل رخوت و سستى دارد. پاسخ به دارو و درمان دارويى متفاوت است. همين طور پاسخ به عوارض هم متفاوت است. برخى به داروهاى قديم و برخى به داروهاى جديد پاسخ مى دهند.

گاهى لازم است، تركيبى از داروهاى جديد و قديم تجويز شود تا تأثير مناسب را بگذارد.

برخى افراد وسواسى مشكل تأخير در خواب شب هم دارند. يعنى افكار وسواسى مزاحمت ايجاد مى كند و خواب با تأخير صورت مى گيرد. (خواب شب آرام بخش است به لحاظ ترشح هورمونى به نام «ملاتونين» كه در خواب شب در غياب نور خورشيد ترشح مى شود).

بنابراين اگر خواب شب مختل باشد روى درمان نيز تأثير سوء مى گذارد. لذا بايد خواب شب فرد وسواسى تنظيم شود. خواب روز توصيه مى شود بيش از 45 دقيقه نباشد. براى اين كه در خواب روز «ملاتونين» قطع مى شود كه اثرات ضد وسواس و ضدافسردگى دارد. لذا افرادى كه روز زيادى مى خوابند، كسل هستند و كسالت روى «سرتونين» اثر مى گذارد. در درمان دارويى ساير اختلالات هم مدّنظر قرار مى گيرد.

گاهى در كنار مشكل وسواس اختلالات ديگر هم در فرد وجود دارد. لذا در درمان دارويى ساير اختلالات نظير: افسردگى، اضطراب، اختلال در تغذيه، اختلال در خواب نيز بايد در نظر گرفته شود.

9 - همانند سازى با افراد سالم:

فرد وسواسى بايد اعمال و رفتار خود را با افراد سالم بسنجد و مثل آن ها عمل كند. همان طور كه آن ها نماز مى خوانند يا وضو مى گيرند، يا تطهير مى كنند. وقتى رفتار خود را با افراد سالم سنجيد، كم كم رفتارش سالم مى شود.

ص: 57

10 - بى اعتنايى به وسوسه شيطان:

از مهمترين راه هاى درمان بى اعتنايى به وسوسه شيطان و عدم پيروى از وسوسه هاى اوست.

وقتى كه مدتى به اين وسوسه ها بى اعتنايى شود، كم كم، به صورت عادت خوب درمى آيد و وسوسه هاى شيطان هم به مرور از بين مى رود. در حالى كه اگر به وسوسه شيطان عمل شود، وسواسى روزبه روز بيشتر و مرض رو به تزايد مى رود.

اصولى در درمان وسواس فكرى:

در وسواس فكرى، افكار، تكانه، يا تصوير مزاحم ناخواسته در فكر فرد بوجود مى آيد. گاهى فرد دلش نمى خواهد كه اين افكار در ذهن او به وجود بيايند. زيرا مزاحم هستند، اما مى آيند. در اصل خود فرد در پيدايش اين افكار مقصر است.

روش هاى درمانى:

1 - به دقت و با ظرافت به فرد وسواسى بايد بفهمانيم كه راه را خودش آمده و خودش هم بايد برگردد. مثل فردى كه در چاه افتاده است. اگر در چاه بماند بدتر است. ما طناب مى اندازيم او بايد تلاش كند تا از چاه بيرون بيايد.

2 - در روان فردى كه وسواس فكرى است خطايى است كه بايد خطا را شناخته و به او بفهمانيم كه خطايش در كجاست؟

3 - واقع پندارى خيال اولين خطاى روانى فرد وسواسى است. فرد وسواسى آن چه در ذهنش مى آيد واقع پندارى خيال است. لذا بايد فرق بين واقعيت و خيال را براى او توضيح دهيم. هر چه در ذهن مى آيد در خارج محقق نمى شود. مثلاً در ذهن و فكر فرد وسواسى اين مسئله مى آيد كه شوهرش تصادف مى كند و مى ميرد. اين خيال است واقع نيست. آشناسازى فرد با اين كه واقعيت غير از چيزى است كه در ذهن اين فرد مى باشد. بايد به عالم خوش بين باشد و فعاليت هاى خود را در مسير درست حركت دهد.

4 - برخى روانشناسان بر اين عقيده اند كه فرد وسواسى به افكار خود اهميت ندهد. فرد طورى عمل كند كه اين افكار اگر به ذهن او آمد، بود و نبودش فرقى نكند.

5 - تلاش نكند كه افكار وسوسه برانگيز را از ذهن بيرون كند.

6 - اما اين افكار را تأييد نكند و از آن پيروى ننمايد.

7 - فرد را از افكار خود بيرون آورده و به انجام كار خارجى، مطالعه، كار فيزيكى وادار نماييم. كار

ص: 58

كردن، مطالعه، تلاوت قرآن، دعا، عبادت، خوردن، خوابيدن، ورزش، هم كلامى و هم صحبتى با ديگران، شركت در مجامع عمومى، شركت در كارهاى عام المنفعه و... روش هايى است كه باعث غلبه بر افكار مزاحم مى شود.

8 - توقف فكر و تمرين براى فكر نكردن و قطع افكار مزاحم روش ديگرى در درمان وسواس فكرى است. هر قدر فرد در افكار خود غوطه ور شود امكان درآمدن او كمتر است. اما اگر به افكار توجه نكند، به مرور زمان افكار مزاحم، از او دور مى شوند.

درمان هاى تخصصّى وسواس:

اشاره

چنانچه رفتار يا عمل وسواسى شديد شود، نياز به متخصص روان و اعصاب و روان درمانى دارد.

1 - روانپزشكى:

اشاره

يكى از راه هاى درمان وسواس ارجاع به روانپزشك است. متخصص روان و اعصاب مى تواند با ارائه نسخه و تجويز دارو و يا روش هاى ديگرى كه براى درمان مى داند، اقدامات لازم را انجام دهد.

افراد وسواسى بايد تحت نظر روانپزشك بوده و در صورت لزوم در بيمارستان تحت درمان قرار گيرند. درمان براى برخى از افراد ساده و آسان و براى برخى ديگر بسيار سخت است. به ويژه شرائط اقتصادى و اجتماعى بيمار در اين امر مؤثر است. براساس تحقيقات انجام شده، داروهاى ضداضطراب و ضدافسردگى گاهى در رفع بعضى از علائم همراه با اختلال وسواسى - اجبارى مفيدند. اما هيچ كدام از داروهاى روان گراى شناخته شده، اختلال وسواسى اجبارى زيربنايى را اصلاح نمى كنند(1).

ويژگى هاى فردى روانپزشك و روانكاو:

تنها اطلاعات تخصصى در رابطه با درمان فرد وسواسى كافى نيست. فرد روانپزشك و روانكاو، نيازمند به تجهيز اطلاعات و آگاهى هايى در زمينه مسائل خانوادگى، اجتماعى، مذهبى نيز مى باشد.

اين افراد بايد داراى شخصيتى استوار و تحليل شده باشند و بتوانند با افراد مظنون و عصبى يك رابطه انسانى برقرار سازند.

مشكل كار در درمان، گاهى اين است كه بيمار نوجوان يا جوان، از بيان ناراحتى خود شرمسار و

ص: 59


1- . مباحث عمده در روانپزشكى / 134.

خجل است. حاضر نيست مسائل خود را با روانپزشك يا روانكاو در ميان بگذارد.

در اين جا درمانگر بايد قادر و متحمل باشد و بتواند بيمار را به زبان آورد، احساس مسئوليت كند و راز خود را با او در ميان بگذارد.

برخورد روانپزشك با بيمار بايد چون برخورد پدرى دلسوز، رفيق، آشناى به اسرار، محرم راز، قابل اطمينان باشد، كه بيمار بتواند با او رابطه دوستى و اطمينان برقرار كند.

درمانگر بايد فردى قابل انعطاف و قادر به تغيير موضع باشد و در سايه ى آن بيمار را در وضعى اطمينان بخش قرار دهد. او بايد سعى كند از اسرار و ريشه گرفتارى هاى بيمار سردرآورد، اگرچه بيمار به صورت مستقيم نخواهد حرف خود را با او درميان بگذارد.

ارتباط متقابل دكتر و بيمار:

روابط فيمابين اغلب صورت كلامى دارد و بيمار احساسات و افكار خود را بدون هيچ گونه مانعى بيان مى كند و به تعقيب افكار خويش مى پردازد.

ممكن است مريض به زبان نيايد و يا سؤالات بدون جواب بماند. بايد او را وادار به سخن كرد تا عقده هاى دوران كودكى را بازگو كند. بايد او را در مخطور اخلاقى و رودربايستى قرار داد كه چرا جواب نمى دهى؟ چه چيز باعث شده كه حرف نزنى؟

تشريح و تحليل زندگى، بيان شرح حال، ذكر مواردى كه در دوران گذشته بيمار گذشته و در رفتار او مؤثر است. درد دل كردن ها تا حدودى بيمار را آرامش مى دهد كه البته اين التيامى موقتى است و تغييراتى اساسى ايجاد نمى كند و سرانجام روانپزشك ممكن است در ضمن القاآتى به او كه البته براساس موازين علمى است داروهايى هم به بيمار تجويز كرده و يا دستور بسترى شدن او را صادر كند و اين در حدود وظيفه و اختيار او است و در همه حال هدف اين است كه بتوانند شخصيت بيمار را با استفاده از شيوه هاى درمانى نيكو بسازد.

2 - روان درمانى:

اشاره

اين هم نوعى درمان است كه توسط روانكاو و يا روانشناس صورت مى گيرد. و آن يك همكارى آزاد بين بيمار و درمان كننده مبتنى بر اعتماد متقابل است كه براساس روابطى نسبتاً طولانى و طبق هدف و برنامه ريزى مشخّص به پيش مى روند.

درمان اختلال به صورت مكالمه و صحبت و يا هر شيوه مفيدى كه قادر به اصلاح زندگى روانى فرد باشد، انجام مى گيرد. در اين درمان هم ممكن است دارود مورد استفاده قرار گيرد. البته اصل بر اين است كه براساس شيوه مصاحبه و گفتگو زمينه براى يك تحول درونى فراهم شود.

ص: 60

اصول روان درمانى:

اشاره

در روان درمانى افراد سه اصل مورد نظر است و اگر به اين جنبه ها توجه نشود، امكان اصلاح و درمان نخواهد بود.

الف: اصلاح محيط:

توجه به محيط زندگى بيمار، توجه به امنيت آن، بررسى اصول حاكم بر جنبه هاى محبتى و انضباطى، نوع روابط و معاشرت ها، فعاليت هاى تفريحى، گردش ها، تلاش هاى جمعى، مشاركت در امور و...

ب: ارتباط خوب و مناسب:

آن چه در روان درمانى مهم است، ايجاد روابط خوب و مناسب، همدردى و همراهى، كمك كردن، دادن اعتبار و رعايت احترام، وانمود كردن حق به جانبى براى بيمار، تقويت قدرت استدلال، بيان خوب، خوددارى از سرزنش و...

ج: روان كاوى و روان درمانى:

تلاشى براى ريشه يابى، ايجاد زمينه براى دفاع خود بيمار از وضع و حالات خود، گشودن عقده ها، توجه دادن بيمار به ريشه و منشأ اختلال خود، القاآت لازم و...

ويژگى هاى درمانگر:

در روان درمانى درمانگر بايد داراى ويژگى هاى خاص باشد:

1 - درمانگر بايد شيوه اى اتخاذ كند كه بيمار او را به عنوان يك هم صحبت بپذيرد.

2 - درمانگر اطلاعات كافى داشته باشد.

3 - بيمار بايد دريابد كه از حقوق مساوى با درمانگر برخوردار است.

4 - درمانگر با اعتماد به نفس كامل وارد مشاوره شود.

5 - درمانگر با كلمات عاميه و معاشرت هاى خالى از آداب سعى كند با بيمار تفاهم كند.

6 - درمانگر اعتماد بيمار را به خود جلب نمايد. ممكن است بيمار براى مداوا به چند نفر ديگر هم مراجعه كرده باشد بيشترين دغدغه او اين است كه درمان مى شود يا نه؟ درمانگر بايد به او اطمينان دهد كه مشكل او قابل درمان است.

7 - درمانگر بكوشد با بيمار به گونه اى برخورد كند كه او دريابد درمانگر مى تواند خدمات درمانى به او ارائه دهد.

8 - درمانگر با شيوه هاى خاص، بيمار را وادار كند كه ريشه و منشأ منازعات خود را دريابد و به فهم وضع گذشته و حال خود نائل آيد.

9 - درمانگر بيمار را به برون ريزى واداشته و از او بخواهد كه از ناراحتى ها، آشفتگى ها، دردهاى درونى، ترس ها، و اضطراب هاى خود سخن گويد و ناتوانايى هاى خود را بيان دارد.

ص: 61

10 - درمانگر شرح فرايند بيمارى و درمان را براى بيمار توضيح دهد.

11 - براى وادار كردن كودكان بيمار به سخن گفتن گاهى لازم است از بازى درمانى، داستان گويى، مجسمه سازى استفاده شود كه موجب تخليه هيجان و ذكر عملى ناراحتى گردد.

12 - هدف درمان روشن باشد. هدف را به بيمار هم بگويد. هدف عالى در درمان، برگرداندن فرد به زندگى عادى است.

تذكر: بررسى ها، تعبيرها، تفسيرها از عقايد بيمار به هنگامى آغاز مى شود كه اطمينان حاصل شود، اعتماد بيمار به سوى درمانگر جلب شده است.

3 - شيوه تداعى:

در روش تداعى سعى بر اين است كه بيمار وسواسى آن چه را در ذهن دارد، عرضه كند احساسات و اميال دوران كودكى را نسبت به خانواده و محيط و مخصوصاً والدين به خاطر آورده و آن را به درمانگر بگويد.

براساس اين خاطرات مخفى بيمار كه سبب پيدايش وسواس، شده اند با دردها و اضطرابات چهره مخفى خود را آشكار كرده و بيمار از آن رهايى مى يابد.

درمانگر با استفاده از سمبل هايى كه عرضه مى كند يا سؤالاتى از آن چه در ذهنش رسوخ كرده، بيان مى كند بدون آن كه مقاومتى از خود بروز دهد.

سؤالات درمانگر به گونه اى تهيه مى شود كه بيمار به اعماق ضمير خود وارد شود و مسائل را مورد بررسى قرار دهد. ريشه و منشأ اختلال خود را بشناسد و دريابد كه از كجا و چرا چنين شده است. چه ناراحتى هايى را واپس زده و امروزه به صورت وسواس ظاهر گرديده است.

در روش تداعى گاهى بيمار را مى يابيم كه ديگر قادر به صحبت كردن نيست، رشته كلام از دستش مى رود و يا سكوت اختيار مى كند. در اين صورت ضرورى است موضوع ديگرى مطرح شود و سكوت و مقاومت او از بين برود. يا به گونه اى بيمار از اين وضع و حالت بيرون بيايد.

در روش تداعى كلمات و جملاتى كه بيمار به زبان مى آورد بايد به گونه اى با زندگى و سوابق او تطبيق داده شود و اين خود نيازمند به تعبير و تفسير است. تعبيرات به گونه اى است كه بيمار به محتويات ذهنى خود بى پرده و به جريان و علل ناراحتى خود آگاه مى شود و اين آگاهى در كاستن هيجان بيمار مؤثر است.

بر اين اساس عقده هاى نهفته آشكار شده و بيمار كم وبيش درمان مى شود.

ص: 62

درمان مذهبى:

اشاره

وسواس در موارد بسيارى از طريق روش هاى مذهبى درمان مى شود. در اين زمينه از شيوه ها و جنبه هاى مختلفى مى توان اقدام كرد.

الف: توجه دادن به تعاليم مذهب:

گاه جهل به تعاليم مذهبى ريشه و منشأ وسواس مى شود. آموختن اين كه شستن دست نجس با دوبار پاك مى شود و اضافه بر آن جزء مذهب نيست و حتى اگر با نيت عدم تطهير دست ها بيش از اندازه معين شسته شود نوعى بدعت است و... مى تواند سبب تخفيف اين بيمارى شود.

در اين صورت ضرورى است افرادى كه بيشتر مورد احترامند اطلاعات و تذكرات لازم را به فرد وسواسى بدهند.

در مورد احكام طهارت و نجاست، غسل، وضو، و قرائت افراد بايد به حكم خدا مراجعه كنند و آنچه خدا دستور داده عمل نمايند.

در اين مورد احكام الهى مشخص است. روايات زيادى هم در اين مورد رسيده است كه مى تواند مبناى عمل قرار گيرد. ضمن آن كه اين احكام به صورت كامل در توضيح المسائل علماى اعلام وجود دارد و هر كس مى تواند به حكم مرجع خود رجوع كند.

در اين جا به ذكر چند روايت در اين مورد مى پردازيم:

از امام صادق عليه السلام پرسيدند:

اگر از يك ناودان آب مى ريزد و از ناودان ديگر بول و موقعى كه روى زمين ريخت مخلوط شد و به ما پاشيد، تكليف چيست؟

حضرت فرمود: «مانعى ندارد، پاك است»(1).

در هر صورت افراد بايد علم به نجاست داشته باشند. علم وقتى پيدا مى شود كه انسان عين نجاست را ببيند. بدون رؤيت نجاست و با احتمال، نمى توان حكم به نجاست داد و اين خلاف وظيفه و دام شيطان است.

ب: انجام مراسم دينى:

مراسم دينى سبب ايجاد حالات روحى مناسب، تطهير روح از عواطف ناپسند شده و مى تواند يكى از راه هاى درمان باشد. واداشتن بيمار به انجام برنامه هاى دينى، دعاها و ذكرها و وردها داراى ارزش دفاعى و كوشش براى حفظ خود است.

ج: واداشتن به تلقين:

ص: 63


1- . فروع من الكافى / 13/3.

بديهى است دعا و ذكر مى تواند داراى نقش تلقينى باشد. تلقين هم در فرد مؤثر است. بايد از روش تلقين در درمان استفاده كرد. بيمار بايد وادار شود كه از خود بپرسد از چه مى ترسد؟ از چه امر و مسئله اى نگران است؟ چرا با دو بار شستن دست او پاك نشده؟ با تلقين به خود و يا القاء از ديگران اين امكان وجود دارد كه او دست از وسواس بردارد.

البته تلقيناتى در جهت ايجاد اميد هم مى توان در فرد به وجود آورد و او را به زندگى اميدوار ساخت. بررسى ها نشان مى دهند كه بيمار اگر به آينده اميدوار باشد و نسبت به آن اطمينان زيادترى پيدا كند، اين اميد وجود دارد كه او به زودى درمان گردد. تلقين يكى از اعمال روانى است كه از اين طريق، انسان تحت اراده و نفوذ ديگرى قرار مى گيرد و حرف هاى او را اجرا مى كند. تلقين پذيرى در بعد مثبت بسيار مفيد است.

افرادى كه معمولاً داراى روح همكارى مى باشند در بعد مثبت تلقين پذيرند و برعكس منفى گراها ممكن است درست مخالف آن چه را كه تلقين مى شوند، بطور منفى انجام دهند.

لازم به ذكر است كه افراد عصبانى كمتر تحت تلقين قرار مى گيرند.

د: توجه دادن به خدا:

يكى از روش هاى درمان مذهبى توجه دادن وسواسى به ياد و ذكر خداست. طبق تعاليم دينى ما مسلمانان ياد خداوند متعال باعث آرامش انسان است، قرآن مى فرمايد:

«الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر اللّه الا بذكر اللّه تطمئن القلوب»(1).

آن ها كسانى هستند كه ايمان آورده اند و دل هايشان به ياد خدا مطمئن (و آرام) است. آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دل ها آرامش مى يابد.

كسى كه از يا خدا دورى كند، در دام شيطان مى افتد. قرآن مى فرمايد:

«من يعش عن ذكر الرحمن نقيّض له شيطاناً فهو له قرين»(2).

و هر كس از ياد خدا روى گردان شود شيطان را به سراغ او مى فرستيم، پس همواره قرين اوست.

كسى كه شيطان بر او مسلّط شود، ياد خدا از خاطرش مى رود. قرآن مى فرمايد:

«استحوذ عليهم الشّيطان فانسيهم ذكر اللّه اولئك حزب الشّيطان الا انّ حزب الشّيطان هم الخاسرون»(3).

ص: 64


1- . رعد / 28.
2- . زخرف / 36.
3- . مجادله / 19.

شيطان بر آن ها مسلّط شده و ياد خدا را از خاطر آن ها برده، آنان حزب شيطانند، بدانيد حزب شيطان زيانكارانند.

علاج قطعى وسواس:

اشاره

مرحوم نراقى در جامع السعادات مى گويد:

اگر علاج قطعى براى وسواس وجود داشته باشد، از اين سه راه به دست مى آيد:

اول:

بستن راه هاى بزرگ شيطان كه به قلب منتهى مى شود كه عبارت است از: غضب، حرص، حسد، عداوت، عجب، كينه، كبر، طمع، بخل، خفت، ترس، عشق دائم به مال دنيا، شوق به زينت با لباس خوب، عجله در كارها، ترس فقر و بيچارگى، تعصب راه غير حق، سوء ظن به خدا و امثال اين مطلب كه از رؤس صفات پست و ملكات رذيله است.

چون اين درب هاى ورودى شيطان هستند و هرگاه شيطان يكى از اين راه ها را بازديد از طريق وسوسه نسبت به آنموضوع وارد مى گردد و آن گاه كه آن درب را مسدود ديد، فقط از طريق دزدى و پنهان كارى رخنه مى كند.

دوم:

قلب با صفات خوب اخلاقى و با پرهيزكارى و مواظبت عبادت خدا آباد گردد. در برابر عشق به دنيا، بى اعتنايى بيايد، در برابر غرور، تواضع بيايد، در برابر كينه محبت بيايد و در برابر ترس، شجاعت و...

سوم:

با قلب و زبان به ياد خدا بودن. وقتى اصول مفاسد اخلاقى كه به منزله درب هاى بزرگ ورود شيطان است از قلب ريشه كن گردد، نفوذ و قدرت شيطان تمام مى شود، تنها خطور ذهنى و دزدى وارد شدن اوست كه با ذكر خدا از بين مى رود. اگر راه ها بسته نباشد، تنها ذكر خدا كافى نيست. وقتى سگ گرسنه باشد با «اخسأ» نمى رود. اما وقتى چيز براى خوردن نيابد با «اخسأ» مى رود.

در قلب هم اگر خوراكى براى شيطان نباشد، با گفتن ذكر خدا مى رود، ولى قلبى كه در خوراك شيطان غرق است با ذكر خدا تصفيه نمى شود و اگر ذكر خدا اثر داشته باشد، شيطان را تا ديوار قلب مى راند.

ذكر خدا به منزله غذاى مقوى براى ايمان است. همان طورى كه غذاى مقوى وقتى مفيد است كه مواد مرضى برطرف شده باشد، ذكر خدا هم تا زمانى كه قلب تطهير نشده باشد و اخلاق فاسد برطرف نگرديده باشد فايده ندارد. ذكر خدا وقتى براى قلب مفيد است كه قلب از هواى نفس تطهير شده باشد. و نور تقوى در آن رخنه كرده باشد.

ص: 65

خداى متعال مى فرمايد:

«انّ الّذين اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّيطان تذكّر وافاذاهم مبصرون»(1).

پرهيزكاران هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند، به ياد خدا مى افتند و ناگهان بينا مى گردند.

اگر بنا بود ذكر خدا شيطان را طرد كند بايد در نماز همه كس حضور قلب داشته باشد و در نماز وسوسه نباشد، در صورتى كه مى بينيم در نماز گاهى بيشتر به دنيا توجه داريم و نماز ميدان جولان شيطان است نمازگزار را به سوى راست و چپ مى كشد، به بازار به دشمن و به گمشده.

اشتباه نشود نمى شود گفت كه ذكر خدا فائده ندارد فائده دارد، اما در حدّ اثر ذكر خدا در قلب.

انواع ذكر:

1 - ذكر با زبان.

2 - ذكر با زنان و قلب بدون رخنه در قلب.

3 - ذكر با زبان و قلب و اثر در قلب.

4 - ذكر با زبان و قلب و نفوذ در قلب و خودباختگى در برابر خدا در حدى خود را فراموش كند كه نه به خود توجه داشته باشد و نه به ذكر خود و ذكر كامل همين است، مابقى مراحل اگر چه به حساب مى آيند، اما مقدمه براى رسيدن به مرحله عالى است(2).

اذكار مؤثر در رفع وسوسه:

محمد بن حمران مى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره وسوسه اگرچه زياد باشد، سؤال كردم.

حضرت فرمودند:

چيزى نيست. وقتى به فكر افتادى بگو: «لا اله إلّااللّه»(3).

جميل بن دراج به امام صادق عليه السلام عرض كرد: در قلب من مطلب مهمى واقع مى گردد چه كنم؟

حضرت فرمودند: بگو: «لا اله إلّااللّه».

جميل مى گويد: هر وقت قلب من مورد حمله وسوسه قرار مى گرفت مى گفتم: «لا اله إلّااللّه» وسوسه ام برطرف مى شد(4).

در روايتى ديگر امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

از پدرم امام باقر عليه السلام پرسيدم: قربانت گردم، آخر شب كه براى نماز شب برمى خيزم چه بگويم؟

ص: 66


1- . اعراف / 201.
2- . جامع السعادات / 152/1.
3- . اصول كافى / 424/2.
4- . اصول كافى / 424/2.

حضرت فرمود بگو:

«حمد مخصوص پروردگار جهانيان و آل اللّه است كه خدا آنان را براى اصلاح مردم فرستاده است. ستايش مخصوص كسى است كه مرده ها را زنده مى كند و آن ها را كه در قبر هستند روز قيامت بيرون مى آورد.

وقتى اين مطالب را بيان داشتى، وسوسه شيطان و حيله هاى او از تو برطرف مى گردد(1).

در روايت ديگرى سفارش شده است: وقتى در مورد قدرت خدا به ترديد و شك افتادى و راجع به اوصاف خدا به فكر افتادى بگو: «لا اله إلّااللّه محمد رسول اللّه صلى الله عليه و آله و على اميرالمؤمنين»(2).

اين اذكار انسان را به ايمان خالص بازمى گردد و وسوسه را رفع مى كند.

در روايت ديگر نقل شده كه فرمودند:

«هر وقت در مغز تو ترديد راه يافت بگو «هو الاول والاخر والظاهر والباطن و هو بكل شئ عليم»(3).

امام باقر عليه السلام فرمودند: مردى پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و از وسوسه و افكار تنهايى و قرضى كه بر او فشار آورده بود و فقر به حضرت شكايت كرد. حضرت فرمودند: اين دعا را بخوان:

«توكلت على الحىّ الذى لا يموت «والحمد للّه الذى لم يتخذ ولدا و لم يكن شريك فى الملك و لم يكن له ولىّ من الذّلّ و كبّره تكبيرا»(4).

به خدايى كه زنده است و نمى ميرد و آن خدايى كه فرزند قبول نكرده، در قدرت خود شريكى ندارد و دوستى كه او را از ذلت برهاند نمى خواهد، توكل و اعتماد كن و براى او تكبير شايسته بگو.

اين دعا را زياد بخوان تا از شر وسواس در امان بمانى.

مدتى نگذشت پيش حضرت آمد و عرض كرد، وسواس من برطرف گرديد، قرض من ادا شد و از فقر نجات يافتم(5).

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

شيطان بر دو قسم است. شيطان جنى و شيطان انسى. شيطان جنى دور مى شود به گفتن:

«لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظيم».1.

ص: 67


1- . سفينة البحار / 655/2.
2- . سفينة البحار / 655/2.
3- . سفينة البحار / 654/2.
4- . اسراء / 111.
5- . مكارم الأخلاق / 380/1.

و شيطان انسى دور مى شود با گفتن:

«اللّهم صلّ على محمد و آل محمد»(1).

قرآن مى فرمايد:

«ان الذين اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشّيطان تذكّر و افاذاهم مبصرون»(2).

پرهيزكاران هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند، به ياد خدا مى افتند و ناگهان بينا مى گردند.

تقوى پيشگان با ياد خدا، خود را از شر وسوسه شيطان نجات مى دهد.

استعاذه:

خداى متعال در قرآن كريم امر فرموده كه بندگان از شرّ شيطان به خدا پناه برده و به ريسمان الهى چنگ بزنند و اعتصام به حبل اللّه داشته باشند. قرآن مى فرمايد:

«فاستعذ باللّه من الشّيطان الرّجيم»(3).

از شرّ شيطان رانده شده به خدا پناه ببر.

امام صادق عليه السلام فرمودند:

«وقتى شيطان از وسوسه نتيجه مى گيرد، كه بنده خدا از ياد خدا غافل بماند، امر خدا را كوچك بشمارد و نهى او را عمل كند. آگاهى خدا از اعمال پنهانى بنده را فراموش نمايد».

بايد نسبت به شيطان مثل غريب و سگ كشاورز باشى. وقتى مورد حمله قرار مى گيرد به صاحب خود پناه مى برد وقتى شيطان تو را به وسوسه انداخت تا از راه راست منحرف سازد و از ذكر خدا غافل بمانى، از شر او به خدا پناه ببر.

كسى مى تواند قدرت طرد او را پيدا كند كه آمدن شيطان و راه وسوسه او را درك كند و اين كار بدون مراقبت و استقامت در راه انجام وظيفه و درك عظمت روز قيامت و ذكر فراوان بدست نمى آيد. اما كسى كه بيكار است حتماً صيد شيطان مى گردد(4).

اميرمؤمنان على عليه السلام به كميل رحمه الله سفارش فرمود:

وقتى شيطان در مغز تو وسوسه كرد، بگو: به خداى نيرومند از شرّ شيطان اغواگر پناه مى برم. به محمد صلى الله عليه و آله خشنود از شر آن چه پيش آمده و از ناحيه شيطان است پناه مى برم. به خداى مردم از شر

ص: 68


1- . مفاتيح الجنان / 541.
2- . اعراف / 201.
3- . نحل / 98.
4- . سفينة البحار / 655/2.

جن و انس هم با هم پناه مى برم. خدايا شر ابليس و شيطان ها و همه ياوران مثل او را از من برطرف گردان(1).

قرائت معوذتين (سوره هاى ناس و فلق) نيز در دفع وسوسه هاى شيطان مؤثر است.

در روايات وارد شده كه پيش از طلوع و غروب آفتاب ده مرتبه بگوئيد:

«اغوذ باللّه السّميع العليم من همزات الشّياطين و اعوذ باللّه ان يحضرون انّ اللّه هو السّميع العليم»(2).

قرآن كريم مى فرمايد:

«وقل ربّ اعوذ بك من همزات الشّياطين * و اعوذ بك ربّ ان يحضرون»(3).

و بگو پروردگارا از وسوسه هاى شياطين به تو پناه مى برم و از اين كه آنان نزد من حاضر شوند، اى پروردگار من به تو پناه مى برم.

امام المتقين على عليه السلام مى فرمايند:

«واحمد اللّه واستعينه على مداحر الشّيطان و مزاجره والاعتصام من حبائله و مخاتله»(4).

خداى را ستايش مى كنم و از خدا براى اعمالى كه شيطان را دور مى سازد، كمك مى خواهم و براى نجات از نقشه و حيله هاى شيطان به خدا پناه مى برم.

تأثيرات الهى:

در درمان فرد وسواسى، نبايد تنها به معالجه دارويى اكتفا كرد. وسواس علاوه بر درمان دارويى نياز به تقويت ارتباطات معنوى دارد. او بايد از خداوند بخواهد تا به وى حضور قلب، اراده، تمركز حواس و تصميم قاطع عطا كند تا بتواند از شر وسواس رهايى يابد.

بديهى است كه وسواس ريشه اضطرابى دارد و از اختلالات اضطرابى به شمار مى رود. جاى ترديد نيست كه اضطراب قلب و ضعف فكر از سست بودن ايمان سرچشمه مى گيرد. البته عوامل ديگرى چون: محيط، وراثت، حوادث غير مترقبه و... نيز در ايجاد اضطراب مؤثر هستند.

در هر حال در كنار مداواى دارويى بايد به خدا پناه برد و از او كمك خواست، قرآن مى فرمايد:

ص: 69


1- . سفينة البحار / 655/2.
2- . مفاتيح الجنان / 39.
3- . مؤمنون / 97 و 98.
4- . نهج البلاغه / خطبه / 150.

«هو الّذى انزل السّكينه فى قلوب المؤمنين ايزدادوا ايماناً مع ايمانهم»(1).

خداست كه آرامش را در قلب مؤمنين فرود مى آورد، تا به ايمانى كه دارند، اضافه شود.

در آيه ديگر مى فرمايد:

«اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدّهم بروح منه و يدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها رضى اللّه عنهم و رضوا عنه اولئك حزب اللّه الا انّ حزب اللّه هم المفلحون»(2).

آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته و با روحى از ناحيه خودش آن ها را تقويت فرموده و آن ها را در باغ هايى از بهشت وارد مى كند كه نهرها از زير درختانش جارى است.

جاودانه در آن مى مانند. خدا از آن ها خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند آن ها حزب اللّه اند و بدانيد حزب اللّه پيروزان و رستگارانند.

كسى كه خداوند او را تأييد كند، از مشكلات او را رهايى بخشد و از وسوسه هاى شيطان در امان است.

امام صادق عليه السلام فرمود:

«هر مؤمنى قلبش دو دريچه دارد از يك دريچه وسواس خناس نفوذ مى كند و تحريك مى نمايد و از دريچه ديگر فرشته مى دمد و تحريك مى نمايد. اما مؤمن از دام وسواس خنّاس نجات مى يابد و فرشته به او كمك مى كند. خدا به اين عمل اشاره كرده مى فرمايد:

«خدا مؤمن را با روح خود تأييد مى كند»(3).

اگر درمان همراه با تقويت ايمان باشد، فرشته هاى الهى هم بر تأييدات مؤمن مى افزايد و دارو هم مؤثر واقع مى شود و دام هاى شيطان و حيله هاى او وسواس برطرف شده، آرامش فكرى به همراه خواهد داشت.

ابو بصير از شاگردان امام صادق عليه السلام نقل مى كند: در دوران جوانى به عبادت روى آورده و در اين راه كوشا بودم. امام صادق عليه السلام مرا ديد كه عرق مى ريزم و خود را براى عبادت به زحمت انداخته ام. به من فرمود:

«اگر خدا بنده اى را دوست بدارد، او را به بهشت مى برد و عبادت كم او را هم قبول مى كند»(4).

روزه:

ص: 70


1- . فتح / 4.
2- . مجادله / 22.
3- . اصول الكافى / 267/2.
4- . اصول الكافى / 87/2.

روزه يكى از راه هاى درمان وسواس است كه در روايات به آن سفارش شده است. در سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين مطلب به چشم مى خورد كه ايشان، پنج شنبه اول ماه، چهارشنبه وسط ماه و پنج شنبه آخر هر ماه را روزه مى گرفتند»(1).

براى تعديل در خوردن و پرهيز از پرخوردى كه يكى از دلايل بروز وسواس است، امام صادق عليه السلام سفارش به روزه در هر ماه سه روز فرمودند و توضيح دادند:

مرض هاى شيطانى (وسوسه) را از بين مى برد و روزه سه روز در ماه معادل روزه يك عمر است(2).

لازم به ذكر است افرادى كه از ضعف مبتلا به وسواس شده اند روزه مستحب براى آن هايى ضرر نيست. لذا بايد در حال خود توجه داشته باشند، اگر نمى توانند، روزه مستحب نگيرند.

توبه:

از آن جا كه فرد وسواسى در خود احساس گناه مى كند، بايد راه جبران و توبه را به وى آموخت.

خداوند متعال در آيات زيادى از قرآن خطاب به بندگان خود نويد و بشارت مى دهد كه توبه پذير و مهربان است. قرآن مى فرمايد:

«نبأ عبادى انّى انا الغفور الرّحيم»(3).

بندگانم را آگاه كن كه من بخشنده مهربانم.

و مى فرمايد:

«قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة اللّه ان اللّه يغفر الذّنوب جميعا انّه هو الغفور الرحيم»(4).

بگو اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده ايد، از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.

و مى فرمايد:

«انه من عمل منكم سوء ابجها له ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحيم»(5).

هر كس از شما كار بدى از روى نادانى كند، سپس توبه و اصلاح (و جبران) نمايد (مشمول رحمت

ص: 71


1- . الفروع من الكافى / 90/4.
2- . سفينة البحار / 655/2.
3- . حجر / 49.
4- . زمر / 53.
5- . انعام / 54.

خدا مى شود، چرا كه) او آمرزنده مهربان است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله در روايتى فرمودند:

«التّائب حبيب اللّه و التّائب كمن لا ذنب له»(1).

توبه كار محبوب خدا است كسى كه از گناه توبه كند، مثل كسى است كه گناه نكرده است.

حقيقت توبه:

حقيقت توبه اين است كه انسان از گناه پشيمان شود و هرگز به آن گناه بازنگردد. استغفار زبانى و ادامه گناه توبه واقعى نيست. خداوند در قرآن مى فرمايد:

«يا ايّها الّذين آمنوا ثوبوا الى اللّه توبةً نصوحاً»(2).

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به درگاه خدا برويد و توبه اى كنيد كه پس از آن به عمل ناشايسته بازنگرديد.

در روايت است:

قال على عليه السلام: وقيل له ما التّوبة النّصوح؟ فقال عليه السلام: ندم بالقلب واستغفار باللّسان والقصد على ان لا يعود»(3).

از امام على عليه السلام پرسيدند: توبه نصوح چيست؟ حضرت فرمودند:

1 - با قلب پشيمان شدن، 2 - با زبان استغفار كردن، 3 - تصميم بر ترك گناه براى هميشه گرفتن.

امام باقر عليه السلام در روايتى فرمودند:

«التّائب من الذّنب كمن لا ذنب له والمقيم على الذّنب و هو يستغفر منه كالمستهزئ»(4).

كسى كه از گناه توبه كند، مانند كسى است كه گناه ندارد و كسى كه گناه مى كند و استغفار هم مى كند، مثل كسى است كه خدا را مسخره كرده است.

تلاوت قرآن:

فردى كه دچار وسواس شده، بايد عمل خود را منطبق با قرآن كند. قرآن كريم بنا به فرمودۀ خداوند متعال درمان دردهاست.

«و ننزّل من القرآن ما هو شفاءٌ و رحمة للمؤمنين».

و از قرآن، آن چه شفاء و رحمت است، براى مؤمنان، نازل مى كنيم.

ص: 72


1- . جامع السعادات / 51/3.
2- . تحريم / 8.
3- . تحف العقول / 149.
4- . اخلاق شبر / 209.

بيمارى وسواس هم با تلاوت قرآن و عمل به آن برطرف مى گردد. در روايات هم سفارش به تلاوت قرآن شده است. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

«آن گاه كه آشوب و فتنه همانند شب تاريك شما را فراگرفت، بر شما باد كه به قرآن توجه كنيد و از آن بهره مند گرديد»(1).

در قرآن كريم هم به قرائت قرآن توصيه شده است:

«فاقروأ ما تيسّر من القرآن»(2).

اكنون آن چه براى شما ميسّر است قرآن بخوانيد.

ذكر و ياد اهل بيت عليهم السلام

در كنار ذكر خداى متعال ذكر و ياد اهل بيت موجب دفع وسوسه شيطان مى شود. وقتى انسان به وحدانيت خدا، رسالت حضرت محمد صلى الله عليه و آله و ولايت امام على عليه السلام توجه پيدا كرد، همه الهام بخش نيروى اراده است و ضعف ايمان را برطرف مى گرداند.

على عليه السلام مى فرمايند:

«ذكرنا اهل البيت شفاء من العلل و الاسقام و وسواس الرّيب»(3).

ذكر و نام ما اهل بيت موجب شفاى بيمارى روحى، روانى و جسمى خواهد شد.

در روايت ديگر هم براى رفع وسوسه شيطان اين ذكر سفارش شده است:

«لا اله الّا اللّه محمّد رسول اللّه صلى الله عليه و آله و على اميرالمؤمنين عليه السلام»(4).

ائمه اطهار عليهم السلام، در دعاهاى شبانه روز و اعمال خود مبارزه با وسواس را عملاً آموزش داده اند.

فرد وسواسى بايد علاوه بر درمان جسمى، درمان روحى و معنوى را هم مورد توجه قرار دهد.

براى لحظات حساس زندگى مثل طلوع و غروب آفتاب، عمل زناشويى، آغاز سال، نماز شب، نماز و... ادعيه فراوانى از حضرات معصومين عليهم السلام رسيده است كه انسان را از شيطان و وسوسه هاى شيطانى دور مى كند.

در تعقيبات مشتركه نماز وارد شده كه بايد گفت:

«اعند نفسى و دينى و اهلى و مالى و ولدى و اخوانى فى دينى و ما رزقنى ربّى و خواتيم عملى و من يعنينى امره باللّه الواحد الاحد الصّمد الّذى لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً احد و بربّ الفلق

ص: 73


1- . اصول من الكافى / 599/2.
2- . مزمل / 20.
3- . البحار / 5/203/81.
4- . سفينة البحار / 655/2.

من شرّ ما خلق و من شرّ غاسق اذا وقب و من شرّ النّفاثات فى العقد و من شرّ حاسد اذا حسد و بربّ الناس ملك الناس اله الناس من شرّ الوسواس الخناس الذى يوسوس فى صدور الناس من الجنة والناس»(1).

در دعاى ديگرى در سحر جمعه مى خوانيم:

«صلّ على محمد و آله و لا تجعل للشّيطان على عقلى سبيلا»(2).

درود فرست بر محمّد صلى الله عليه و آله و آل او و شيطان را بر عقل و خردم راه مده.

ائمه اطهار صلى الله عليه و آله وجود شيطان را در جان انسان و وسوسه هاى آن را قطعى گرفته راه مبارزه با آن را اين طور نشان مى دهند:

«الهى اشكو اليك عدوّاً يضلّنى و شيطاناً يغوينى قد ملأ بالوسواس صدرى و احاطت هو احبسه بقلبى يعاضد لى الهوى و يزيّن لى حبّ الدّنيا و يحول بينى و بين الطّاعة و الزّالفى. الهى اليك اشكوا قلباً قاسياً مع الوسواس متقلّباً»(3).

شيوه هاى ديگر درمان مذهبى وسواس:

در روايات و آثار اسلام راجع به وسواس بحث هاى زيادى شده است. راه هاى مختلفى جهت درمان وسواس توصيه گرديده است. در اين جا به برخى از آن ها اشاره مى كنيم.

عسل:

عسل يكى از مواد خوراكى است كه در درمان كلّ بيمارى هاى جسمى و روحى مؤثر و تقويت كنندۀ جسم انسان است. قرآن كريم مى فرمايد:

«واوحى ربّك الى النّحل ان اتّخذى من الجبال بيوتا و من الشّجر و ممّا يعرشون * ثم كلى من كل الثّمرات فاسكلى سبل ربّك ذللاً يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فيه شفاءٌ للنّاس انّ فى ذلك لاية لقومٍ يتفكّرون»(4).

و پروردگار تو به زنبور عسل وحى نمود كه از كوه ها و درختان و داربست هايى كه مى سازند، خانه هايى برگزين، سپس از تمام ثمرات بخور و راه هايى را كه پروردگارت براى تو تعيين كرده است به راحتى بپيما از درون شكم آن ها، نوشيدنى با رنگ هاى مختلف خارج مى شود كه در آن شفا براى مردم است. به يقين در اين امر، نشانه روشنى است براى جمعيتى كه مى انديشند.

ص: 74


1- . مفاتيح الجنان / به نقصل از مصباح كفعمى / 29.
2- . مفاتيح الجنان / 57.
3- . مفاتيح الجنان / 198 / مناجات الشّاكين.
4- . نحل / 68 و 69.

بنا به بيان صريح قرآن كريم عسل مايه شفاى بيمارى هاى انسان ها است. در روايت نيز مى فرمايد:

«عسل همراه قرائت قرآن و جويدن كندر بلغم را ريشه كن مى گرداند»(1).

سدر:

امام صادق عليه السلام فرمودند: رسول خدا صلى الله عليه و آله سر خود را با سدر شستشو مى داد و مى فرمود:

«سر خود را با برگ سدر بشوئيد و آن را تميز كنيد، زيرا تمام فرشتگان مقرّب و پيامبران مرسل آن را ستوده اند. كسى كه سر خود را با برگ سدر بشويد، خدا هفتاد روز او را از وسوسه شيطان در امان مى دارد»(2).

بديهى است استحمام و رعايت بهداشت و دوش گرفتن با آب ولرم موجب تقويت اعصاب و آرام بخش است.

انار:

انار نقش ويژه اى در دفع وسواس دارد.

امام على عليه السلام فرمودند: «انار را با پيه آن (ورقۀ سفيد رنگ شبيه كاغذ كه در ميان دانه هاى انار است) بخوريد، چون معده را دباغى مى كند و هر دانه انارى كه در معده جاى گرفت، قلب را زنده مى كند، جان را صفا مى بخشد و تا چهل روز وسوسه شيطان را برطرف مى گرداند»(3).

فرد وسواسى بايد از انار شيرين استفاده كند. چون انار ترش ضعف مى آورد و اگر منشأ وسواس ضعف جسمى باشد، انار ترش خوب نيست.

عبداللّه بن سنان مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمودند:

«بر شما باد به انار شيرين، آن را بخوريد هر دانه اى از آن در معده قرار گرفت، درد را برطرف مى سازد و آتش وسوسه شيطان را خاموش مى گرداند»(4).

بهتر است انار را ناشتا مصرف كند تا از طريق خوردن آن نتيجه قطعى بگيرد. امام كاظم عليه السلام فرمودند:

«كسى كه روز جمعه يك انار ناشتا بخورد چهل روز قلبش نورانى مى گردد. اگر دو انار خورد هشتاد روز قلبش روشن مى شود و اگر سه انار خورد يكصد و بيست روز قلب او صفا پيدا مى كند و

ص: 75


1- . الفروع من الكافى / 332/6.
2- . سفينة البحار / 611/1.
3- . سفينة البحار / 535/1.
4- . الفروع من الكافى / 354/6.

وسوسه شيطان از او برطرف مى شود و كسى كه از وسوسه شيطان فاصله بگيرد خدا را معصيت نمى كند و كسى كه معصيت نكند، خدا او را به بهشت مى برد(1).

سيب:

سيب خاصيت هاى درمانى زيادى دارد كه يكى از آن ها رفع وسوسه است:

امام كاظم عليه السلام فرمودند: سيب چند خاصيت دارد:

«سم، جادو، جنون و وسوسه اى را كه به مردم زمين دست مى دهد و بلغمى را كه غلبه پيدا كرده باشد، برطرف مى سازد چه نفعش سريعتر از سيب نيست»(2).

حنا:

يكى از چيزهايى كه وسوسه را برطرف مى سازد، حنا است. در حنا چهارده خاصيت وجود دارد:

1 - باد گوش را برطرف مى سازد.

2 - چشم را روشنى مى دهد.

3 - بينى را نرم مى كند.

4 - بوى بد دهان را برطرف مى گرداند.

5 - لثه ها را محكم مى سازد.

6 - ضعف را برطرف مى گرداند.

7 - وسوسه شيطان را بيرون مى نمايد.

8 - فرشتگان از حنا بستن خوشحال مى شوند.

9 - مؤمن از حنا شاد مى گردد.

10 - كافر از حنا عصبانى مى شود.

11 - زينت زن و مرد است.

12 - عطر مسلمان است.

13 - سند بى گناهى با حنا بسته مى شود.

14 - نكير و منكر در قبر از مرده خجالت مى كشند، سؤال كنند(3).

گرچه حنا اين همه سود و فايده دارد، اما در مواردى از مصرف آن نهى شده است.

ص: 76


1- . الفروع من الكافى / 355/6.
2- . الفروع من الكافى / 355/6.
3- . سفينة البحار / 389/1.

در روايات سفارش شده است كه فرد جنب و حائض و زنى كه بچه دار شده (تا ده روز) از حنا استفاده نكند زيرا موجب وسواس و وسوسه شيطان است(1).

آب نيسان:

يكى از داروهاى مفيد براى وسواس، آب نيسان است. 23 روز بعد از عيد نوروز تا 30 روز ماه نيسان است. در اين مدت از آب باران جمع آورى كرده و دعاهاى وارده را بر آن مى خوانند. اين آب براى شفاى بيماران از جمله وسواسى مفيد است. امام صادق عليه السلام از پدران خود از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه جبرئيل دوايى به من آموخت كه با استفاده از آن هيچگاه نياز به پزشك پيدا نمى كنم.

يكى از ياران حضرت عرض كرد: دوست داريم آن دوا را بشناسيم.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: از آب نيسان مى گيرى و سوره هاى حمد، آية الكرسى، قل يا ايها الكافرون و اعلى را 70 مرتبه و «لا اله الّا اللّه» 70 مرتبه، اللّه اكبر 70 مرتبه، صلوات بر محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله 70 مرتبه بر آن مى خوانى. سپس از آن آب كمى صبح و كمى شب مى نوشى، هفت روز اين كار را انجام مى دهى. شفا مى يابى(2).

زعفران، تربيت امام حسين عليه السلام:

طبق روايات تربت امام حسين عليه السلام خاصيت شفابخشى براى كلّ بيمارى ها از جمله وسواس دارد.

يكى از اصحاب امام باقر عليه السلام پيش حضرت آمد و عرض كرد: من عازم مكه بودم زنى آمد، كلافى به من داد و گفت: آن را به پرده دار مكه تحويل بده كه پرده كعبه را با آن بدوزند.

من كه از وضع پرده داران آگاه بودم، اين كار را نكردم، تكليف من چيست؟

امام باقر عليه السلام فرمود: آن نخ ها را بفروش و پول آن ها را عسل و زعفران بخر و از تربت امام حسين عليه السلام بگير و آب آب باران خمير كن و از عسل و زعفران به آن بزن و ميان خانه هاى شيعه تقسيم كن تا مريضان خود را با آن مداوا كنند(3).

نمك:

افتتاح و اختتام غذا با نمك از تأكيدات بهداشتى دين مبين است.

امام صادق عليه السلام فرمودند: غذا را با نمك شروع كن، خدا هفتاد درد را كه تو نمى دانى و خدا مى شناسد از تو برطرف مى سازد(4).

ص: 77


1- . سفينة البحار / 389/1.
2- . سفينة البحار / 542/2.
3- . الفروع من الكافى / 243/4.
4- . سفينة البحار/ 545/2.

و رسول خدا صلى الله عليه و آله به امام على عليه السلام فرمودند: غذا را با نمك شروع و با نمك ختم كن. تا هفتاد نوع بلا از جان تو بيرون رود. از جمله، ديوانگى، جذام و پيسى(1).

مسواك:

مسواك يكى از چيزهايى است كه وسواس را از بين مى برد. مسواك اهميت زيادى دارد. امام باقر عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: اگر ملت من به زحمت نمى افتادند، مسواك كردن براى هر نمازى را واجب مى نمودم(2).

امام صادق عليه السلام فرمودند:

«بر شما باد به مسواك، زيرا وسوسه سينه و مغز را برطرف مى گرداند»(3).

گوشت:

وسواسى ها غالباً از لحاظ جسمى ضعيف هستند. غذاى مناسب موجب برطرف شدن ضعف آن ها مى شود. روايات زيادى در مصرف گوشت و چگونگى مصرف آن وجود دارد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «كسى كه دوست دارد، عصبانيت وى برطرف گردد، گوشت مرغ بخورد»(4).

امام موسى بن جعفر عليه السلام فرمودند: «فرد غصه دار گوشت كبك بخورد، زيرا گوشت كبك استخوان بندى پاها را تقويت مى گرداند و تب را برطرف مى سازد»(5).

امام صادق عليه السلام فرمودند: «گوشت خوردن، گوشت بدن را اضافه مى كند و چهل روز گوشت نخوردن، بدخلقى مى آورد و كسى كه بدخلق شود بايد در گوش او اذان گفت»(6).

موسى فرزند بكر مى گويد: در مدينه مريض و ضعيف شدم. پيش امام هفتم عليه السلام رفتم. حضرت فرمود: ضعيفى؟

عرض كردم: آرى.

حضرت فرمود: كباب بخور.

ص: 78


1- . سفينة البحار / 546/2.
2- . سفينة البحار / 674/1.
3- . سفينة البحار / 655/2.
4- . الفروع من الكافى / 312/6.
5- . الفروع من الكافى / 312/6.
6- . الفروع من الكافى / 309/6.

كباب خوردم و خوب شدم(1).

خرما:

امام صادق عليه السلام فرمود:

«كسى كه در هر روز هفت خرماى هسته دار از خرماهاى خوب ناشتا بخورد، سمّ و جادو به او كارگر نشود و شيطان در او نفوذ نكند»(2).

انگور و مويز:

امام اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:

«خوردن بيست و يك عدد مويز سرخ همه روزه ناشتا تمام مرض ها را برطرف مى گرداند مگر مرض مرگ را»(3).

امام صادق عليه السلام فرمودند:

«مويز اعصاب را تقويت مى كند، مرض و بلاء را مى برد و خون را تصفيه مى كند»(4).

گلابى:

امام على عليه السلام فرمودند:

«گلابى قلب ضعيف را قوت مى بخشد، معده را پاك مى كند، مغز را تصفيه مى كند و ترسو را شجاعت مى بخشد»(5).

امام صادق عليه السلام فرمودند:

«گلابى بخوريد، چون گلابى قلب را صاف مى كند و دردهاى داخل بدن را به اذن خدا برطرف مى گرداند»(6).

آب:

ابى طسيفور متطيب مى گويد: پيش امام هفتم عليه السلام رفتم. ديدم آب مى خورد. به حضرت عرض كردم آب نياشاميد.

حضرت فرمود:

ص: 79


1- . الفروع من الكافى / 319/6.
2- . الفروع من الكافى / 349/6.
3- . الفروع من الكافى / 352/6.
4- . الفروع من الكافى / 352/6.
5- . الفروع من الكافى / 357/6.
6- . الفروع من الكافى / 358/6.

«خوردن آب ضرر ندارد. غذا را در معده مى گرداند، عصبانيت را برطرف مى سازد، عقل را زياد مى كند، عوارض زرداب را خاموش مى نمايد»(1).

امير مؤمنان عليه السلام فرمودند: از شكسته ظرف و از جاى دسته ظرف آب نخور. زيرا شيطان در كنار دسته ظرف و شكستگى آن كمين مى كند(2).

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: «آب زمزم شفاى هر مرض است كه به قصد شفاى آن، بنوشى»(3).

امام على عليه السلام فرمودند: «از آب آسمان بنوشيد، بدن را تميز مى سازد و مرض ها را برطرف مى گرداند. خداوند در قرآن مى فرمايد:

«و ينزّل عليكم من السّماء ماءً ليطهّركم به و يذهب عنكم رجز الشّيطان و ليربط على قلوبكم و يثبّت به الاقدام»(4).

ما آب را از آسمان فرستاديم تا پاكيزه شويد و عوارض و پليدى شيطان از شما دور شود و اضطراب شما تمام شود، قلب هاى شما آرامش پيدا كند و پاهاى شما استوار گردد.

بدين ترتيب بخشى از آب ها در تسكين وسواس و برطرف كردن وسوسه شيطان مفيد است.

انگشتر عقيق:

انگشتر عقيق به دست راست كردن خواصى دارد. روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه به كسى كه از بسته شدن راه شكايت كرده بود فرمودند:

«آيا انگشتر عقيق دست نكرده اى. انگشتر عقيق از تمام ناراحتى ها نگهبانى مى كند»(5).

سيد بن طاووس از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است:

«هر كس صبح كند و در دستش انگشتر عقيقى باشد و انگشتر در دست راست او باشد، پيش از آن كه به كسى نگاه كند، نگين آن را به جانب كف دست بگرداند و به آن نگاه كند، سوره «انا انزلناه فى ليلة القدر» را تا آخر بخواند و بگويد:

«آمنت باللّه وحده لا شريك له و كفرت بالجبت و الطّاغوت و آمنت به آل محمد صلى الله عليه و آله و علانيتهم و ظاهرهم و باطنهم و اولهم و آخرهم».

چون چنين كند خداوند عالميان او را در آن روز از شرّ آن چه از آسمان نازل مى شود و آن چه بالا

ص: 80


1- . الفروع من الكافى / 381/6.
2- . الفروع من الكافى / 385/6.
3- . الفروع من الكافى / 387/6.
4- . انفال / 11.
5- . الفروع من الكافى / 471/6.

مى رود به سوى آسمان و آن چه در زمين فرو مى رود و آن چه بيرون مى آيد از زمين نگه مى دارد و در حرز و حمايت خدا و دوستان خدا تا شام خواهد بود(1).

رعايت بهداشت بدن:

اشاره

در مورد رعايت بهداشت بدن نيز نكاتى در روايات ذكر شده كه موجب دفع شياطين مى شود.

1 - كوتاه كردن سبيل:

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «سبيل خود را نگذاريد بلند شود، زيرا شيطان سبيل را جايگاه استراحت قرار مى دهد و آن جا پنهان مى شود»(2).

2 - شانه زدن ريش:

امام صادق عليه السلام فرمودند: «كسى كه ريش خود را هفتاد مرتبه شانه بزند و روى شماره انجام دهد، چهل روز شيطان به او نزديك نمى گردد»(3).

3 - شستن سر با حظمى:

امام صادق عليه السلام فرمودند: «شستن سر با حظمى در هر جمعه از جنون و برص جلوگيرى مى كند»(4).

4 - استعمال عطر:

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «استعمال عطر قلب را تقويت مى كند»(5).

5 - كوتاهى ناخن:

امام صادق عليه السلام فرمودند: «كسانى كه به حد بلوغ مى رسند بايد هر هفته موهاى زيادى سبيل خود را بزنند، ناخن ها را بگيرند و مقدارى عطر مصرف كنند»(6).

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: «هنگامى كه بوى شخص خوب مى شود، عقل او هم زياد مى گردد»(7).

با توجه به نكات بالا درمى يابيم كه رعايت بهداشت در تقويت فكر و عقل انسان مؤثر است. در

ص: 81


1- . مفاتيح الجنان / 869.
2- . الفروع من الكافى / 488/6.
3- . الفروع من الكافى / 489/6.
4- . الفروع من الكافى / 504/6.
5- . الفروع من الكافى / 510/6.
6- . سفينة البحار / 101/2.
7- . سفينة البحار / 101/2.

صورتى كه عقل انسان تقويت شود، در دام اوهام و وساوس شيطان قرار نمى گيرد.

6 - شستن دست قبل غذا:

امام صادق عليه السلام فرمود: «كسى كه دست خود را قبل از غذا و بعد از غذا بشويد، در آسايش به سر مى برد و از مرض بدن بيرون خواهد آمد»(1).

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: «اول غذا شستن دست فقر را برطرف كرده و پس از غذا غم را مى برد»(2).

7 - بسم اللّه اول غذا:

امام صادق عليه السلام فرمود: «موقعى كه غذا و شام گذاشته شد، بسم اللّه بگو. زيرا شيطان ملعون به اصحاب خود مى گويد: بيرون برويد اينجا نه شام هست و نه خوابگاه و اگر فراموش كرد بسم اللّه بگويد به اصحاب خود مى گويد: هم شام است و هم خوابگاه»(3).

8 - شام خوردن:

كم خوردن يا غذا نخوردن در شب موجب ضعف، وسوسه و نفوذ شيطان است. امام صادق عليه السلام فرمودند: «ريشه ضعف و مريضى بدن غذا نخوردن در شب است»(4).

درمان هاى فيزيكى، شيميايى:

براى درمان وسواس بايد سعى كرد كه تا حدود زيادى در بيمار آرامش بوجود آورد. به نحوى كه فرد وسواسى بتواند غم هاى خود را با ما در ميان بگذارد از گذشته تاريكش سردرآورد و موجبات وسواسى شدن خود را دريابد.

براى ايجاد آرامش در فرد وسواسى در مواردى ناگزير به استعمال دارود مى باشد كه بنا به تجويز روانپزشك تعيين مى شود و درمان هاى غير دارويى استعمالى محدود دارند.

درمان با خواب:

چون وسواس بر اثر موجبات ناامنى و اضطراب پديد مى آيد، در مواردى بسيار راه درمان با خواب را مطرح مى كند و اين راه براى آن ها كه تشويش بسيارى دارند، مورد استفاده قرار مى گيرد.

اين امر از آن بابت است كه خواب عامل آرامش بخش براى انسان است و بسيارى از ناراحتى ها را

ص: 82


1- . الفروع من الكافى / 290/6.
2- . الفروع من الكافى / 290/6.
3- . الفروع من الكافى / 293/6.
4- . الفروع من الكافى / 288/6.

تخفيف مى دهد. چنان كه خداوند متعال در قرآن مى فرمايد:

«وجعلنا نومكم سباتا»(1).

و خواب شما را مايه آرامشتان قرار داديم.

فرد وسواسى به طور محسوسى مبتلا به بدخوابى، كم خوابى، پرخوابى، و به طور كلى اختلال در خواب و كسالت است. مصرف داروهاى مناسب و تنظيم خواب شبانه در بهبود وضعيت بيمار، بسيار مؤثر است.

درمان شيميايى:

در مواردى براى درمان وسواس از داروهاى شيميايى استفاده مى شود و اين امر در مورد دفع شدت اضطراب داراى نقشى فوق العاده است. داروهايى كه روانپزشكان تجويز مى كنند قادر است، هيجان هاى مغزى را كنترل كرده و فشارهاى روانى را تقليل دهد و اين داروها داراى جنبه آرامش بخشى هستند.

در مواردى از داروهاى ضدافسردگى استفاده مى شود كه به تنهايى ارزش درمانى بسيار ندارند و استعمال آن همراه با دقت بسيار، تحت نظر روانپزشك و با داروهاى آرامش بخش است. مصرف دارو گاهى تا دو سال پياپى نيز ادامه خواهد داشت. لذا لازم است بيمار تحت نظر پزشك دارو مصرف كند و پزشك ميزان لازم دارو را براى بيمار تجويز نمايد. چنان چه بيمار به دلايلى به بعضى از داروها حساسيت نشان دهد، پزشك معالج مى تواند دارو را تعويض يا دُز آن را كم يا زياد كند.

بهتر است بيماران خودسرانه دارو مصرف نكرده، يا داروى پزشك را قطع نكنند.

بسترى كردن:

نوروز وسواس تنها نوروزى است كه مى تواند سبب بسترى كردن بيمار شود و اين به هنگامى است كه امكان كنترل بيمار در خانه نباشد، يا عامل بيمارى زايى بسيار باشد و يا مقصد آن باشد كه پايه هاى اساسى درمان ريخته شود و امكان براى بررسى هاى عميق مورد نياز باشد.

بيمار را بسترى مى كنند تا بر اثر آن بتوانند او را از محيط خانه و تضادهاى ناشى از آن دور سازند و از گسترش و رشد بيمارى جلوگيرى كنند و هم موجباتى فراهم آورند تا امكان رسيدگى در مورد بيمار فراهم آيد.

در مراكز شبانه روزى و بيمارستان ها، متخصّصان مختلفى چون روانپزشكان، روان شناسان، مددكاران اجتماعى هستند كه تعليمات خاصى را به بيماران مى دهند.

ص: 83


1- . نبأ / 9.

امر بسترى كردن بيمار يا تجويز متخصصان است و در آن القاآتى به بيمار مى شود كه اطمينان مى يابد بيمارى او طولانى نخواهد شد. و اگر همراهى كند زودتر نجات خواهد يافت. هم چنين القاء به بيمار كه من از هيچ چيز باك ندارم، از چيزى نمى ترسم، نگرانى و اضطراب ندارم و... در بهبود او مؤثر است.

شوك الكتريكى:

متخصصان براى بيماران وسواسى از الكتروشوك استفاده نمى كنند. ولى در مواردى كه وسواس با علامت افسردگى همراه باشد از شوك استفاده مى شود و اين امر در تخفيف بيمارى مؤثر است. به هر حال تجويز شوك الكتريكى و كيفيت آن با روانپزشك است.

اصول و ضوابط درمان وسواس:

اشاره

اصول و ضوابطى در درمان وسواس بايد رعايت شود، شايد هر كدام از اين اصول به تنهايى نتواند دربارۀ وسواس گره گشايى كند اما در مجموع حركتى به سوى سالم سازى بيمار به حساب مى آيد. و بدين نظر رعايت آن ضرورى است.

1 - دادن آگاهى به بيمار:

بايد بيمار را به وضع خود و هم به نوع موضعى كه اتخاذ مى كند، آگاه سازيم. او بايد بداند كه در وضعى عادى نيست و رفتارش از صورت بهنجار خارج شده است.

بيمار بايد مطلع شود كه اگر مقصد او از اين چند باره شستن تطهير است، اين امر با همان دو بار شستن حاصل مى شود. وچود چنين آگاهى سبب خواهد شد كه او بتواند و بخواهد با درمانگر همراهى و همكارى كند. زيرا تا زمانى كه بيمار نخواهد همكارى كند، مطمئناً درمان نخواهد شد.

2 - ايجاد زمينه آمادگى در بيمار:

از طريق مذاكره، بحث، ايجاد ملاحظات، همراهى و همدلى، درخواست و تمنا بايد بيمار را وادار كرد كه آمادگى پيدا كند تا شيوه هاى درمان درباره او عملى شود. زيرا بسيارى از بيماران هستند كه خود را شديداً وابسته به وسواس مى يابند و حاضر نيستند كه از اين حالت بيرون آيند. آن چنان كه گويى در صورت ترك وسواس در وحشت و غمى فرومى روند. تشويق بيمار به قبول خدمات خود گامى مهم و مؤثر در اين زمينه است و راه درمان را هموار مى سازد.

3 - تقويت اراده:

براى درمان وسواس ضرورى است كه موجبات تقويت اراده را در بيمار فراهم كنيم تا او

ص: 84

بخواهد و بتواند نيكو تصميم بگيرد و به سوى آن به پيش برود. از راه هاى تقويت اراده اين است كه زندگى او را براساس تعقل و تفكر پايه گذارى كنيم و هم بر اين اساس و بر مبناى رشد منطق و استدلال او را مدير خود سازيم و آن گاه از او بخواهيم هدف هاى تكاملى را در اين راه تعقيب نمايد.

4 - تقويت روحيه:

به بيمار بايد روحيه اى قوى داد تا از حالت هيجان زدگى، بى خوابى و نابسامانى بيرون آيد و در نفس خود استحكامى بيابد. پيداست كه در چنان صورتى به سلامت و آرامش خود علاقمند مى شود و از حال و وضعى كه دارد، رهايى پيدا مى كند.

بر اين اساس لازم است به او شخصيت بدهيم، در انجام رفتارى خاص تشجيعش كنيم، به او جرأت دهيم. همين كه برنامه اى را به سرعت و بدون وسواس انجام داد، تشويقش كنيم. همين كه بدون ترديد با تطهيرى شرعى خود را نجات يافته تلقى كرد موفقيت او را به او تبريك بگوييم.

5 - تقويت بدن:

بررسى هاى محققان نشان داده اند كه افراد ضعيف بيشتر در معرض خطر وسواسند و بيشتر وسواسى ها افرادى ضعيف البنيه اند.

بدين جهت تقويت جسمانى موجبى را براى يافتن اعتماد و اعتمادى بيشتر و سببى براى كاستن از رنج ها و ناراحتى هاست، استفاده از غذاهاى طيّب و پاك، كم حجم و پرقدرت، آثارى مثبت براى بيمار دارد.

6 - شكستن مقاومت بيمار:

گاهى بيمار وسواسى در رابطه با درمان آن چنان مقاومت مى كند كه درمانگر يا روانكاو هم از او نوميد مى شود و اين درست در مواقعى است كه حتى خود بيمار اصرار به نجات و رهايى از آن بيمارى را دارد.

واگذار كردن امر به بيمار به تنهايى چاره ساز نيست. بلكه بايد دست از آستين برآورد و به بيمار عملاً كمك كرد تا خود را از ترديد نجات دهد.

مثلاً شما به او مى گوييد: بس است اين قدر پارچه را مشوى كه پاك شده است. ولى او توان دست برداشتن از تطهير را ندارد. بايد سر شير آب برويد و با جدى و شوخى او را بغل كنيد و با خود به اطاق بياوريد و يا بالاى سر او بايستيد تا با اصرار شما دست از تطهير بردارد.

7 - استفاده از القاء و تذكر:

تذكرات پى درپى و القاآت مكرر در اين رابطه مؤثر است. بايد تلاش كنيم تا او را به وضع

ص: 85

نابهنجار و رفتار نادرستش آگاه كنيم. گرچه او آگاه است ولى تذكرات مكرر او را در وضعى قرار مى دهد كه دريابد اوضاع او آنچنان غير عادى است كه ديگران هم سردرآورده اند.

اصلاً مذاكره با بيمار به شرطى كه خود در مرحله اضطرارى باشد، امرى مهم و سازنده است.

القاآت مكرر تصورات رؤيايى و ايده آلى او را درهم مى شكند و او را وامى دارد كه لحظه اى به خود آيد و از اهداف خيالى و سرابى دست بردارد.

8 - ايجاد اعتماد به نفس:

از راه هاى مهم اصلاح وسواس، بوجود آوردن اعتماد به نفس در فرد وسواسى است. بايد در او اعتماد به وجود بياوريم تا وقتى كارى درست انجام داد، تقويت شود. به بيمارانى كه ترس از كشتن عزيزان خود دارند، مى توان اطمينان داد كه هرگز چنين كارى را نمى كنند.

دادن اعتماد و اطمينان به بيمار باعث مى شود كه از وسوسه هاى درون كه اضطراب انگيزند نجات پيدا كرده و امنيت خاطر او تأمين گردد.

در ضمن حبّ به ذات او هم تعديل شده و اگر بيمار دچار كمرويى و حياى افراطى هم باشد، اصلاح خواهد شد.

9 - وحدت بين ابعاد وجودى:

گاهى بيمار وسواسى را مى يابيم كه دچار تعدّد شخصيت شده و بين ابعاد وجودى او فاصله است. در چنين موارد با كمك روانكاو و روانپزشك يا متخصص اعصاب و روان بايد به بازسازى شخصيت او پرداخت و بين ابعاد وجودى او وحدت ايجاد كرد و اين براى درمان ضرورى است.

بسيارى از بيماران در وضع و موقعيتى هستند كه يك بعد وجودى، بعد ديگر او را خنثى كرده و يا با مقابله عليه آن مى ايستد و اين جنبه بايد در او اصلاح گردد.

10 - تقويت مذهب و اخلاق:

از راه هاى سلطه يافتن بر بيمارى وسوسه، ياد خدا و قرار دادن همه امور و رفتار خود در مسير فرمان الهى است. در بخش هاى پيش در مورد اين موضوع بحث و بررسى شد.

موارد ديگر:

در زمينه اصلاح و درمان از موارد ديگرى نيز بايد سخن گفت:

الف: گذاردن وسايل و امكاناتى در اختيار بيمار تا بر احساس حقارت خود چيره شود.

ب: زمينه سازى براى يادآورى مراحل و مواردى كه بر اثر آن وسواس در فرد بوجود آمده است.

ج: فراهم آوردن زمينه هايى كه فرد بر اضطراب هاى خود غالب شود.

ص: 86

د: ايجاد شرائط و محيطى كه فرد وسواسى در آن شرائط ترس و وحشت خود را از دست بدهد.

ر: دور داشتن فرد وسواسى از جو و شرائط فشار در درمان مؤثر است.

س: رفع موانعى كه بر سر راه درمان وجود دارد و نمى گذارد كه فرد وسواسى روى اصلاح و درمان را ببيند.

ش: درمان اضطراب بيمار ضرورى است از آن بابت كه چنين اضطرابى او را به جنبه اجبارى مى كشد و زندگى را بر او تلخ مى سازد.

و: شخصيت نابهنجار بيمار كه توسعه يافته و تركيب بندى ديگر يافته بايد درمان شود.

ه: سازمان عصبى وسواس بايد درمان شود، اين بخش از درمان به دشوارى قابل عمل است، همه تلاش روانكاوان و روانپزشكان و مددكاران اجتماعى متوجه اين مقصد است. شيوه هاى روان درمانى، روانپزشكى و احياناً درمان هاى فيزيكى يا شيمايى به خاطر اين امر در افراد صورت مى گيرد و بخش اعظم وقت گذارى ها و سرمايه و برنامه ريزى ها در اين رابطه است.

مشكلات درمان:

در درمان وسواس مشكلاتى وجود دارد كه هر كدام چون سرى در برابر درمانگر و بيمار افراشته شده است. برخى از اين مشكلات عبارتند از:

1 - عادت بيمار به وسواس و انس گرفتن با آن.

2 - عدم امكان دستيابى درمانگر به ريشه ها و شرائط زمينه ساز وسواس در فرد.

3 - عدم آگاهى و اطلاع بيمار از زمينه هاى پديد آمدن وسواس در وى.

4 - مقاومت بيمار در پذيرش اصول و شرائط مؤثر در درمان.

5 - گرانى امر درمان، هزينه دار بودن مشاوره ها، بسترى در بيمارستان و...

6 - كمبود روانشناس، مددكار، روانپزشك در مناطق محروم.

7 - طولانى بودن مدت درمان و درمان هاى چند ساله.

8 - ماهيت عودكنندگى وسواس با ايجاد شرائط مناسب براى ظهور و بروز مجدد.

9 - عميق بودن بيمارى و غفلت از درمان.

10 - عدم همكارى بيمار در مصرف به موقع و مؤثر دارو.

ص: 87

نشانه هاى سلامت:

ممكن است در سايه درمان ها و مراقبت ها به اين گمان برسيم كه اين بيمارى درمان شده است از نظر كلى نشانه هاى سلامت بيمار، علائم زير است:

1 - اظهارنظر خود بيمار در اين رابطه كه مدعى شود، ديگر هيچ گونه ناراحتى ندارد و وضع او عادى و طبيعى است.

2 - سازگارى اجتماعى بيمار به نحوى رضايتبخش به صورتى كه حيات عادى خود را در معاشرت و رفتار در پيش گيرد.

3 - آغاز مجدد فعاليت شغلى و حرفه اى به گونه اى كه احساس سنگينى و مخمصه اى نكند.

توجه به نكاتى در درمان افراد وسواسى:

1 - درمان وسواس امرى بالنسبه دشوار است، زيرا آن را از واكنش هاى سخت عصبى به حساب مى آورند.

2 - بررسى ها نشان داده اند كه عده اى از افراد وسواسى در مرز آمارى حدود 20-10% هرگز درمان نشده اند.

3 - درمان افراد وسواسى طولانى و گاه تا چند سال طول مى كشد.

4 - در درمان افراد وسواسى بايد در انتظار نتايج ديررس بود.

5 - اولياى بيمار نبايد هرگز انتظار داشته باشند كه بيمارشان يك شبه درمان شود.

6 - درمان قدم به قدم و تدريجى است. در مقابل هر قدم در مسير درمان بايد خدا را شكر كرده و به اين موفقيت راضى باشند.

7 - بيمار در طول درمان نيازمند حمايت عاطفى و ترغيب و تشويق براى ادامه درمان است.

پرهيز و مراقبت هاى در مسير درمان:

اشاره

در زمينه درمان بايد به نكات زير توجه كافى مبذول شود تا سير درمان با موفقيت همراه باشد.

1 - رفع تعارضات روانى:

تعارضاتى كه زائيده ى محروميت ها، فقرها، بى عدالتى ها، تبعيض ها براى بيمار است بايد از بين برود. تا زمانى كه اين تعارضات در بيماران رفع نشده و از ميان نرفته اند، بيمار درمان نخواهد شد.

در جنبه ى درمان اين عوامل بايد شناسايى شده و علائم آن معلوم گردند و افراد مسئول به رفع و جبران آن اقدام نمايند. در اين راه سعى بر اين است به تعارضات و محروميت هاى اصلى توجه شود.

ص: 88

2 - رفع احساس گناه:

در مسير درمان فرد وسواسى بايد بدون آن كه او متوجه شود، احساس گناه او را از ميان برداريم.

طرح مسئله گناه و توبه در اين رابطه فوق العاده مؤثر است. بايد به صورت مستقيم و غيرمستقيم به بيمار تفهيم شود كه خداوند توبه پذير است و اگر در زندگى عادى فردى دچار و لغزشى شده و جدّاً از آن پشيمان شود، مى تواند حساب خود را با خداوند صاف و خود را تطهير نمايد.

3 - زدودن عوامل اضطراب:

درمان نگرانى، تشويش و اضطراب بيمار اساس درمان را تشكيل مى دهد. بسيارى از بحران هاى روحى در اثر شدّت اضطراب براى بيمار پديد مى آيد و او را بيش از پيش نگران كرده و يا بر دامنه بيماريش مى افزايد.

بايد به دلايل و عواملى كه سبب پيدايش اضطراب در بيمارند توجه كرد. بايد ديد كه بيمار از چه جنبه هايى بيشتر نگرانى دارد. بعد از شناخت عوامل بايد كوشش كرد كه ريشه هاى آن خشك و زدوده شوند.

4 - ترك سرزنش ها:

سرزنش و ملامت از عواملى است كه زمينه را براى توسعه وسواس فراهم مى آورد. اگر فرد وسواسى شديداً مورد ملامت و سرزنش قرار گيرد، دچار مشكل ديگر به نام افسردگى مى شود كه اين خود در دامن زدن به وسواس مؤثر است. ملامت و سرزنش از ديدگاه شرع مقدس نيز مطرود به شمار مى رود. اميرالمؤمنين على عليه السلام مى فرمايند:

«الافراط فى الملامة يشبّ نيران اللّجاج»(1).

زياده روى در توبيخ و سرزنش، آتش لجاجت را شعله ور مى سازد.

5 - رفع فشار و اجبار:

اعمال قاطعيت، تنبيه، سخت گيرى بى مورد در امر اصلاح و درمان وسواس امرى مطرود و مردود است، تحقيقات نشان داده اند كه شرايط استبدادآميز هرگز قادر به اصلاح افراد نخواهند بود.

درمانگران و اطرافيان بيمار، بايد افرادى قابل انعطاف باشند و آزادى و آرامش براى بيمار پديد آورند. اطرافيان بيمار را بايد متقاعد كرد كه بر او سخت نگيرند و بر هيجان هاى او نيفزايند. آرامش و سكون براى فرد وسواسى سازنده تر است.

6 - كنترل مصاحبت ها:

ص: 89


1- . تحف العقول / 84.

فرد وسواسى را بايد از مصاحبت با افراد وسواسى دور داشت زيرا همدمى آن ها نوعى تأييد حالت وسواسى بيمار است. از نظر علمى مصلحت ايجاب مى كند، آن ها كه به نحوى اختلال روانى دارند، با اين بيمار در ارتباط نباشند. هم چنين بايد آن ها را از مصاحبت و همدمى با كسانى كه سرزنش گر و ملامت كننده اند، دور داشت كه اين امر اصلاح و درمان فرد وسواسى را به تأخير مى اندازند.

7 - پرهيز از تكاليف سخت:

براى بيمار نبايد تكاليف شاق و سخت در نظر گرفت. كه اين امر خود زمينه اى براى پيدايش و گسترش اضطراب و در نتيجه پيدايش با توسعه وسواس در افراد مى شود.

نگرانى و ناراحتى از انجام تكاليف سخت، بر ناراحتى و نگرانى فرد بيمار مى افزايد و دشوارى و مشكل او را دو چندان خواهد كرد.

8 - جلوگيرى از مزمن شدن وسواس:

بيمارى وسواس هر چه زودتر شناخته و درمان شود، آسان تر و راحت تر خواهد بود. هنگامى كه بيمارى ريشه دار و در افراد مزمن گردد كار اصلاح و درمان به مراتب دشوار و دشوارتر خواهد شد و حتى در مواردى اين امر به ورطه محال خواهد افتاد.

9 - مراقبت در رعايت دستورات پزشك:

بسيارى از بيماران وسواسى حاضر به مراجعه به روانپزشك نيستند. عده اى هم كه تن به درمان داده و به روانپزشك مراجعه مى كنند، در رعايت دستورات پزشك و مصرف دارو، اهمال مى ورزند.

در اين جا براى اطرافيان بيمار ضرورى است كه مراقبت هايى به عمل آورند تا فرد وسواسى دارو بپردازد و از رعايت دستورات سرپيچى نكند. البته اين امر بايد به صورت مسالمت آميز انجام گيرد.

10 - مراقبت در عدم بازگشت بيمارى:

وسواس در طول مدتى كه بر بيمار غالب است، براى او نوعى اعتياد پديد مى آورد، به گونه اى كه حتى در حين درمان و پس از آن امكان بازگشت بيمارى وجود دارد.

بيمار را در دوران نقاهت و درمان بايد زير نظر داشت و مورد حمايت قرار داد كه بيمارى عود و بازگشت نداشته باشد. و زحمات و تلاش هاى درمانگران به هدر نرود. و بيمار از نو وارد وادى خطر وسواس شود.

اين امر وظيفه اطرافيان است كه بيدارى و هشيارى لازم را داشته باشد.

ص: 90

اصولى در پيشگيرى از وسواس:

هميشه پيشگيرى مهم تر و مفيدتر از درمان است. صرفه اقتصادى، اجتماعى پيشگيرى هم بيشتر از درمان است. زيرا پيشگيرى ها با مراقبت صورت مى گيرند. اما درمان ها نياز به صرف بودجه و مراقبت دارند. ضمن اين كه در طول مدت بيمارى ضايعاتى سخت بر بيمار و اطرافيان وى وارد مى آيد.

در پيشگيرى از ابتلاى به وسواس ضرورى است به توصيه ها و نكاتى توجه شود:

1 - يكى از عوامل و زمينه هاى وسواس ژنتيك است. لذا در انتخاب همسر بايد دقت كامل انجام شود. چنان چه والدين مبتلا به وسواس باشند، فرزندان آن ها هم زمينه ابتلاء را خواهند داشت.

2 - در هنگام انعقاد نطفه بايد دقت كامل صورت گيرد و از عواملى كه باعث ورود شيطان و ادخال او در نطفه مى شود، پرهيز شود. مثل نزديكى در اول، وسط و آخر هر ماه، نزديكى در برابر نور خورشيد، نزديكى با خيال زن يا مرد نامحرم ديگر، نزديكى در ايام حيض، نزديكى بعد از احتلام نزديكى با شكم پر و...(1)

3 - رعايت اصول سفارش شده در ايام باردارى و بعد از ولادت فرزند مثل: گفتن اذان و اقامه پس از ولادت، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

«كسى كه فرزند پيدا مى كند، اگر در گوش راستش اذان بگويد و در گوش چپش اقامه، فرزندش از شيطان و حمله هاى او در امان مى ماند»(2).

از اصول سفارش شده عقيقه فرزند است كه در هنگام قربانى دعائى خوانده مى شود كه فرزند از شر شيطان به خدا پناه داده مى شود.

«خدايا آن چه عطا نموده و بخشيده اى از تو و مال تو است. خدايا از من اين قربانى را براساس سنت پيامبر بپذير. به خدا از شرّ شيطان رجيم پناه مى بريم»(3).

ايام شيردهى نيز بسيار مهم است. افكار و اعمال فرد شير ده در فرزند تأثيرگذار است. لذا روايتى از امام صادق صلى الله عليه و آله است كه ايشان از حضرت على عليه السلام نقل مى فرمايند:

«زنان نادان را براى شير دادن طفل انتخاب نكنيد، زيرا فرزند با فكر شير دهنده رشد مى كند»(4).

4 - هر فردى براساس فطرت الهى خلق مى شود. قرآن مى فرمايد:

ص: 91


1- . حلية المتقين، علامه مجلسى رحمه الله.
2- . الفروع من الكافى / 24/6.
3- . الفروع من الكافى / 30/6.
4- . الفروع من الكافى / 43/6.

«فطرة اللّه الّتى فطر الناس عليها»(1).

رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز مى فرمايند:

«هر فردى خداشناس خلق مى شود»(2).

اما عوامل تربيتى و ميحطى است كه فرد را عوض مى كند.

قابل توجه است كه اسلام همه افراد را در تربيت يكسان مى داند و فطرت همه را پاك مى شمارد كه قابل رشد و تكامل و عظمت هستند.

لذا مربيان بايد مراقب اين فطرت هاى خداجو باشند و آن ها را در مسير خداوند راهنمايى و ارشاد كنند و آن ها را از دام شيطان و وسوسه هاى او رهايى بخشند.

هر قدر ايمان در فرد تقويت شود، در برابر شيطان و وساوس او بيمه مى گردد.

5 - والدين بايد يك وضع تربيتى ملايم و متعادلى در امر تربيت فرزندان داشته باشند. از افراط و تفريط بپرهيزند.

6 - در اعمال و رفتار فرزندان خود دقت كافى داشته و مراقبت لازم را انجام دهند. اگر در آنان علائمى از اين بيمارى يافتند هر چه زودتر به درمان آن بپردازند و نگذارند كه وسواس مزمن شده و يا رو به توسعه و پيشرفت بگذارد.

7 - از مصاحبت و انس فرزندان با افراد وسواسى جلوگيرى و ممانعت به عمل آورند.

مصاحبت ها زمينه يادگيرى و همانندسازى را در فرزندان به وجود مى آورد.

8 - از اعمال فشارهاى سخت و مته بر خشخاش گذاردن ها خوددارى نمايند.

9 - از درخواست هايى كه فرد قادر به انجام دادن آن ها نيست، خوددارى نمايند.

10 - فرزندان خود را از افكار و انديشه ها و اميدهاى پر طول و دراز دور نگه دارند.

11 - فرزندان را از تخيلات بى حساب و از اوهام و خيالات واهى دور كنند.

12 - از بيكارى كه منشأ بسيارى از نابسامانى هاست دورى كنند.

13 - از اعتزال و كناره گيرى از جمع و حيات جمعى كه سبب بروز آشوب ها و هرج و مرج ها در دوران است، بپرهيزند.

14 - زندگى در ميان جمع متعادل داشته و سعى بر تطابق انديشه ها و حيات جمعى داشته باشند.

15 - خود و ديگران را از فرورفتن در افكار رؤيايى و انديشه هاى ايده آليستى دور و بركنار دارند.2.

ص: 92


1- . روم / 30.
2- . الكافى / 13/2.

16 - از شرائط سخت ترتيب كسل كننده و نگرانى آورنده دورى نمايند.

17 - درخواست نظم هاى بسيار جزئى با توجه به شرائط سنى افراد نداشته باشند.

18 - فرزندان خود را بپذيرند و به آنان احترام گذاشته، از آن ها حمايت نموده و نسبت به آن ها محبت داشته باشند.

19 - افراد را از ناكامى ها و محروميت هاى شكننده و خرد كننده دور نگه دارند.

20 - در زندگى تنوع داشته باشند. با ايجاد تغييرات و شرائط خاصى در مراحل مختلف و شرائط متنوع زندگى كنند.

21 - آموزش اصول و فروع زندگى به گونه اى كه در اين رابطه اطلاعات و آگاهى هاى لازم را داشته باشند.

22 - دادن آگاهى هاى لازم در مواردى كه شك و ترديدى در زندگى براى فرد پديد مى آيد، لازم و ضرورى است.

23 - جلوگيرى از پيدايش ترس و عوارض ناشى از آن كه منشأ بسيارى از لغزش ها است.

24 - در رابطه با عنادها، لجاجت ها و خشم هاى افراطى، فرد را متعادل نمايند.

25 - از سرگرمى هاى بى حاصلى چون شمردن اعداد، شمردن آجرها، منظم كردن مداوم يقه و لباس جلوگيرى نمايند.

26 - نقص ها و نارسائى هاى بدنى يا روانى بيمار را كوچك و ناچيز بشمارند و آن ها را به رخ نكشند.

27 - فرد را از احساس گناه هاى شديد دور كنند او را وادار نمايند كه اگر لغزشى كرد توبه و جبران نمايد.

28 - در دفع كودك ايجاد نظم نمايند و از حبس كردن ادرار و مدفوع او جلوگيرى نموده و رعب و وحشت در ايجاد نظم در آداب توالت ايجاد ننمايند.

29 - در بهداشت جسمى و بهداشت روانى مراقبت داشته باشند.

30 - اراده و روحيه افراد را به ويژه در مرحله كودك تقويت نمايند و ارادۀ آن ها را رشد و پرورش دهند.

31 - پرورش اعتماد به نفس و رعايت آزادى و استقلال فرد به ميزانى كه در مصرف مشروع مورد نياز است.

32 - تكيه به شيوه و روشى كه در آن حساسيت ها و زودرنجى ها از ميان برداشته شود.

ص: 93

33 - افراد از پندارها و تصورات بى حساب دور نگه داشته شود.

34 - تمايلات و احساسات افراد كنترل و تعديل گردد.

35 - افراد از حالت اضطراب و اضطرار و به بن بست رسيدن و احساس فشار دور نگه داشته شوند.

36 - قدرت تحمل افراد در ساير مراقبت ها و تمرين ها بالا برده شود.

37 - جنبه هاى اخلاقى چون گذشت، ايثار، فداكارى و انفاق، پرورش داده شود.

38 - توجه به محيط زندگى كه در آن ضوابط مورد قبول و تعادل وجود داشته باشد.

39 - ايجاد زمينه خوشبينى در فرد، نسبت به سلامت و رشد و تكامل، به گونه اى كه نسبت به سلامت خود حساس و آن را وسيله اى براى رشد بداند.

40 - كودك و ديگران از تحقيرها، ناامنى ها و منع هاى بى حساب دور نگه داشته شود.

41 - محيط خانواده از ناسازگارى ها، درگيرى ها و دعواها، دور نگه داشته شود.

42 - كمروئى، حسادت و كينه توزى كودكان، نوجوان و بزرگترها اصلاح شود.

43 - خواب و استراحت كافى و دور از دغدغه و پريشانى براى اعضاء خانواده تدارك شود.

44 - شخصيت دادن به فرد، به گونه اى كه خود را فردى مهم و لايق بداند.

45 - افراد در حيات جمعى از طريق شورها و مذاكره ها مشاركت داده شوند.

46 - روابط صميمانه و ملاحظات و رودربايستى در خور مقام و رتبت انسانى ترتيب داده شود.

47 - نسبت به آموزش احكام طهارت و نجاست دقت لازم انجام شود و در اين مورد سخت گيرى در كار نباشد. همان طور كه اسلام دين ساده اى است و هر كس نسبت به توان تكليف شده است چنان كه خداوند مى فرمايد:

«لا يكلّف اللّه نفساً الا وسعها»(1).

و خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانائيش تكليف نمى كند.

48 - رسول خدا صلى الله عليه و آله صريحاً مى فرمايد: خدا دوست دارد به كارهاى واجب و مستحب توجه شود(2). امام باقر عليه السلام فرمودند: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

«دين اسلام متين است. راه مدارا در اجراى آن پيش بگيريد و بندگان خدا را براى عبادت تحت فشار قرار ندهيد، زيرا بر اثر فشار از زير بار عبادت شانه خالى مى كنند و شما مثل سوارى خواهيد1.

ص: 94


1- . بقره / 286.
2- . الوسائل / طبع القديم / 17/1.

بود كه تند مى رود و در نتيجه نه سفر را به پايان مى رساند و نه حيوان سوارى سالم مى ماند»(1).

49 - هر فرد بايد اعمال خود را كنترل كند و دريچه هاى سقوط خود را تشخيص دهد و ببيند نقطۀ ضعف او كجاست و مراقب باشد كه شيطان از آن نقطۀ ضعف او را سقوط ندهد.

فردى در طهارت، نجاست، غسل، وضو و قرائت خيلى دقيق و مراقب است. اما در موضوع مال مردم، ناموس مردم، غيبت دروغ و تهمت به ديگران پروا ندارد.

مرحوم فيض مى نويسد: وقتى قيافه اى زيبا مى بيند قدرت حفظ چشم و قلب را ندارد و قلب او فرومى ريزد.

آيا كسى كه در مورد مقام و اعتبار نمى تواند خود را كنترل كند، آيا كسى كه موقعى كه تحقير مى شود، نمى تواند غضب خود را فرونشاند، آيا كسى كه براى به چنگ آوردن پول، همه چيز را فراموش مى كند، مروت، تقوى و احتياط را ناديده مى گيرد، بر شيطان پيروز شده، وسواس ندارد؟

دود هواى نفس از قلب چنين افرادى بالا مى رود تا نور بصيرت و معنويت را خاموش كند. نور حيا، وجدان و ايمان را نابود سازد و خواسته هاى شيطان را عملى سازد(2).

ما مى توانيم در مسائل ياد شده خود را آزمايش كنيم، ببينيم در دام شيطان و راه نابودى ايمان و وسوسه هستيم يا نه؟ آزمايش و كنترل اعمال از افتادن در دام وسواس پيشگيرى مى كند.

50 - براى اوقات فراغت خود برنامه ريزى جامع و كاملى داشته باشيم. تا در فرصت هاى فراغت و بيكارى زمينه بروز و ظهور وسواس فراهم نشود.5.

ص: 95


1- . الاصول الكافى / 86/2.
2- . المحجة البيضاء / 84/5.

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109