نیازمندیهای نسل جوان ویژه برادران و خواهران ...

مشخصات کتاب

سرشناسه : حق جو، محمدحسین، 1333 -

عنوان و نام پديدآور : نیازمندیهای نسل جوان ویژه برادران و خواهران .../ تالیف محمدحسین حق جو.

مشخصات نشر : مشهد: رستگار، 1372.

مشخصات ظاهری : 163ص.

فروست : معارفی از قرآن و عترت (علیهم السلام) ؛ 14.

شابک : 1700 ریال ؛ 2000 ریال (چاپ دوم) ؛ 3000 ریال (چاپ سوم)

يادداشت : چاپ دوم: پاییز 1372.

يادداشت : چاپ سوم: 1373.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع : جوانان مسلمان

اخلاق اسلامی

رده بندی کنگره : BP230/ح7ن9 1372

رده بندی دیویی : 297/483

شماره کتابشناسی ملی : م 72-1749

ص: 1

مقدمه

نيازمنديهاى نسل جوان

«ويژه برادران و خواهران»

«پاسخ به چندين مشكل فراگير جوانان از ميان نامه ها»

تأليف: محمد حسين حق جو

تقديم به جوانان دردمند،

به عزيزان مظلوم نوجوان،

به آينده سازان مرز و بوم ايران اسلامى،

به آنان كه چشم به راه چراغ اميدند،

به آنان كه دچار شكست ها و ناكامى ها شده اند،

به آنان كه نمى دانند دردهاى خود را با كه در ميان گذارند.

و به دلسوختگان نسل جوان.

مؤلف

ص: 1

بنام خدا، بياد امام مهدى

اگرچه انسان در بدو خلقتش از يك هماهنگى و تعادل همه جانبه اى در پرتو مقدرات الهى برخوردار است و در قرآن و روايات هم به رعايت تعديل و ميانه روى تاكيدى زياد شده است ولكن بسيارى از مردم بخاطر ناآگاهى و كم آگاهى و يا عوامل ديگر برونى يا درونى در سوى افراط و تفريط گام برداشته و همين تندروى و كندروى ها زمينه ساز بنياد مكاتب انحرافى، التقاطى و حتى باطل بوده است، اين انتخاب و گزينش ها در همگان با شدت و ضعف بوده ولكن در نسل جوان و كم تجربه ها محسوس تر مى باشد.

در اين راستا به دنبال مباحث هفتگى كه شبهاى دوشنبه در ميان جمعى از طلاب و فضلاء حوزۀ علميۀ قم در مدرسه معصوميه قم مدتها برقرار بود براى پيشگيرى از اين گونه انتخابهاى ناشايسته سلسله مباحثى تحت عنوان نيازمندى هاى نسل جوان مطرح شد تا در برخى محورهاى مهم مطالبى عرضه شود در اين مجموع سعى بر آن بود كه ابتدا شناخت كلى از مباحث مورد نظر و مرزهاى منفى و مثبت القاء گردد.

بدنبال انجام اين مباحث برخى از دوستان نوارهاى جلسات را تقاضا مى كردند و گوش مى نمودند و چندين سرى از آنها در برخى شهرها براى نسل جوان بصورت كلاس غيرحضورى مورد استفاده قرار گرفت تا اينكه يكى از دوستان فاضل گرانمايه آقاى عبدالقائم مهدوى روزى مجموعۀ چند بخش مباحث را از نوار پياده كرده وبصورت ويرايش شده به بنده داد چون ديدم زحمت زيادى كشيده بدان گذرى كردم، سپس تقاضاى چاپ آن را داشتند، از آنجا كه مباحث پياده شده هماهنگ با برخى مشكلات جوانان عزيز بود كه طى نامه، تماس تلفنى و يا حضورى سؤال مى كردند نسبت به چاپ آن اقدام گرديد.

در اينجا لازم مى دانم از تمامى دوستان كه در نشر اين مجموعه تلاش كرده اند قدردانى نمايم و از عزيزانى كه به مطالعه اين همت مى گمارند تقاضا كنم نظرات اصلاحى و انتقادى خود را براى حقير ارسال دارند.

محمد حسين حق جو

بهار 1372

ص: 2

بخش اول استعدادها

شكوفايى استعداد

انسان از ابتدا كه به دنيا مى آيد، استعدادهايى در نهادش نهفته است. اين استعدادها تا زمينۀ لازم را پيدا نكنند، رشد نكرده و پويا و شكوفا نمى شوند.

خداوند براى رشد بشر، امكاناتى در اختيار او گذاشته است، زيرا انسان نيازمندهايهايى دارد كه بايد با استفاده از امكاناتى كه خداوند در اختيار او گذاشته است، اين نيازمندى ها را رفع كند.

از ابتداى خلقت، بشر نيازمندهايى دارد مثل: نيازمندى هاى جسمى، روحى، عاطفى، روانى و معنوى اگر انسان اين نيازها را بشناسد و آنها را تأمين كند، انسانى متعادل و كامل مى شود.

چنانكه يك دانۀ گندم اگر زمينۀ رشد نداشته باشد، رشد نمى كند و اگر زمينه باشد، مثل خاك، آب، هوا، نور خورشيد، مناسب يك دانه استعداد 70 تا 700 برابر شدن را دارد. حال اگر دانۀ گندم اين زمينه ها را داشت ولى زير نظر فرد باتجربه اى نبود، باز هم رشد نمى كند.

برخى نارسايى هاى جسمى، روحى، عاطفى و عقلى و معنوى انسان، بخاطر نشناختن نيازمندى ها و نبودن زمينه هاى همه جانبه رشد و شكوفايى براى انسان پيش مى آيد و به رشد كافى نمى رسد.

خداوند در مورد خلقت بشر مى فرمايد:

«ما شما را از رحم مادرانتان خارج كرديم در حالى كه هيچ چيزى نمى دانستيد.»(1)

انسان وقتى متولد مى شود، چيزى نمى داند ولى زمينه براى رشد او زياد است. چنانكه قرآن مى فرمايد:

«ما انسان را به تحقيق به نحو احسن آفريديم»(2)

خداوند بهترين زمينه و امكانات را در اختيار انسان قرار داد به شرطى كه نيازهاى واقعى خود را بشناسد و بر اساس آن خود را تغذيه كند، اگر نيازها تأمين شود، شكوفايى انديشه نيز صورت مى گيرد.

شناخت نياز

اگر گاهى نسبت به يكى از نيازمندى ها بى توجهى شود، اين بى توجّهى اثراتى دارد. هر كدام از نيازها كم رنگ شود انسان در همان جهت ضعيف مى شود.

ص: 3


1- . «اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا...»؛ سورۀ نحل، آيۀ 78.
2- . «لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم...»؛ سورۀ تين، آيۀ 4.

بطور مثال اگر فردى احتياج به غذا خوردن دارد و نسبت به اين نياز بى توجه باشد. اين بى توجّهى هر مبنايى كه داشته باشد، (فقر و نادارى و يا زهد و زمينه هاى عرفانى) به هر حال بى توجهى به اين نياز انسان را دچار بيمارى مى كند. وقتى غذاى مناسب جسم به او داده نشود، بدن بيمار شده و گاهى برخى افراد بخاطر بى توجهى و بى مبالاتى در غذا خوردن دچار بيماريهاى جسمى و روحى مى شوند. پوسيدگى دندان، كم سويى چشم، زخم معده و امراض ديگرى كه هر كدام مى توانند انسان را دچار ناراحتى كنند. وقتى شخصى از لحاظ مادى و معنوى و علمى رشد كند و با بى توجهى به نيازهاى خود بيمار باشد، نمى تواند از علم و مقام خود كمال استفاده را ببرد.

خداوند در قرآن بارها فرموده است:

«ما نعمتها را براى شما خلق كرديم»(1)

پس، انسان در حدّ متعارف بايد نيازها را بشناسد و از امكانات موجود و لازم براى رفع آنها استفاده كند.

اقسام نيازها

اسلام دربارۀ نيازهاى انسان و انواع و اقسام آن، حتّى در كوچك ترين اين نيازها دستوراتى براى راهنمايى بشر معين فرموده است. در دنيا هيچ مكتبى، مثل مكتب اسلام به موضوع نيازمندى هاى انسان توجه نكرده است.

هم دين ما بسيار دقيق برخورد كرده است و هم خداوند متعال به عنوان نمونۀ دستورات الهى كه در قرآن آورده است، به عنوان ايدئولوك، پيامبران و ائمه عليهم السلام را راهنما قرار داده است. هم منبع وحى و هم منابع روايات كه مكمّل آيات الهى هستند، راجع به نيازمندى ها، مسؤولانه برخورد كرده اند.

نكته هاى دقيقى در روش زندگى و نيازمندى هاى انسان در كتابهاى روايتى ما آمده است.(2)

در اسلام در رابطه با آداب خوردن، چگونه خوردن، جويدن لقمه، چگونه جويدن، پرخورى، كم خورى(3) همچنين در خوابيدن، چگونه خوابيدن، قبل از خواب، بعد از خواب، سمت خوابيدن، كجاى بدن پوشيده يا كجاى بدن در خواب باز باشد، مكان خوابيدن روايات فراوانى وجود دارد.

تعادل

توجه در آيات و روايات، شناخت انواع نيازمندى ها و رسيدگى به آنها، موجب مى شود كه زمينۀ تعادل در انسان به وجود بيايد. چنانكه خداوند، تعادل و ميانه روى در ابعاد زندگى را توصيه فرموده

ص: 4


1- . «خلق لكم....» سورۀ بقره، آيۀ 29. (در قرآن 64 مورد اين جمله آمده است).
2- . مكارم الاخلاق، وسائل الشيعه، مستمسك وسائل، سفينة البحار.
3- . توضيح بيشتر در كتاب «اخلاق در زندگى» تأليف مؤلف مطرح شده است.

است.(1)

بى توجهى به مسائل مادى و نيازهاى جسمى، موجب مى شود كه در جنبه هاى روانى، عدم تعادل پيش آيد. توازن و تعادل در تمام مسائل بايد رعايت شود. و زهد در اسلام، به معناى تارك دنيا و رهبانيت نيست. بلكه متعادل زندگى كردن و نسبت به دنيا دلبستگى نداشتن است. در اسلام هم افراط مضرّ است و هم جنبۀ تفريط مردود است.

در مسائل نبايد انسان، آنقدر بى توجه باشد كه به خاطر اين بى توجهى، دچار مشكل شود، و نه مى تواند آنقدر در مسائل مادى غوطه ور شود كه از معنويت باز ماند.

بسيارى از نارسايى هاى روحى بستگى به نيازهاى جسمى دارد، كه ارضا نشده است.

شناخت نياز واقعى

اگر انسان نياز را بشناسد و صحت آن را تشخيص دهد، برآوردن آن نياز آسان مى شود. بطور مثال در بُعد غذا خوردن اگر انسان، هر روز در ساعت معينى صبحانه بخورد و تا ظهر نيز چيزى نخورد. كار جسمى زياد يا سبك بودن صحانه يا خستگى فكرى فراوان ممكن است ساعت 10 گرسنه شود، در اين گرسنگى دو ديد وجود دارد و نسبت به اين دو ديد، دو عكس العمل هم از انسان سر مى زند. يكى سركوب است. سركوب گرسنگى، كه موجب ضعف روحى و جسمى مى شود. و ديگر، شناخت علّت گرسنگى و برآوردن نياز بدن نسبت به گرسنگى مى باشد. پس بايد علت را فهميد. اگر معلوم شد كه ضعف جسمى و گرسنگى واقعى است، بايد ارضا شود و اگر نشود و در مقابل گرسنگى مقاومت به خرج دهد، نيازمندى برطرف نشده و انسان در دراز مدت دچار مشكل مى شود.

گاهى نيز انسان نياز را مى شناسد و به خاطر جنبه هاى معنوى، آن را ارضا نمى كند.

مثل اينكه انسان در حال روزه و عبادت، به گرسنگى بى اهميت است، زيرا در حال عبادت است.

اين گرسنگى نه تنها انسان را دچار مشكل نمى كند، بلكه بر جنبه هاى روانى و معنوى انسان تأثير مطلوب مى گذارد.

مسأله ديگر در شناخت نياز آن است كه انسان، بفهمد چه نيازى دارد؟ و در مقابل آن چه بايد مصرف كند؟

انگيزۀ الهى

در نيازهاى روحى اگر انسان زحماتى را محتمل شود و تنگناهايى را به جان بخرد، و فراز و نشيب را بپذيرد و در مقابل اينهمه زحمات براى ديگران، از آنها به جاى تقدير و تشكّر ناسپاسى

ص: 5


1- . «وجعلناكم امة وسطا»؛ سورۀ بقره، آيۀ 142.

ببيند و او را مطرود و تقبيح كنند. مسؤوليت او را بگيرند.

ديدگاه ها دو گونه است:

1 - ديد منفى و مردود، آن است كه اگر براى خدا، كار را انجام نداده باشد، ضربۀ روحى خورده و ناراحت مى شود.

2 - ديد مثبت و جنبۀ خوب آن است كه انگيزه خدايى باشد، اگر ديگران هم تشكّر و تقدير نكنند، مهم نبوده و خللى در روحيۀ او نمى گذارد، زيرا مطمئن است كه خداوند اجر و پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند.(1)

يا براى مثال: كسى كه تمكّن مالى ندارد، با فرزند و خانواده طورى برخورد كند كه آنها احساس حقارت نكنند و در جامعه ضربه هم نخورند. و در مقابل، كسانى باشند كه با خانواده به گونه اى برخورد كنند كه احساس حقارت و كوچكى در خانواده ريشه دوانده و آنها را از جامعه طرد كند.

پس، انسان در عين حال كه نيازمند است، مى تواند رفتارش به گونه اى باشد كه اين نياز او را سركوب نكند و با استعانت از خداوند، جنبه هاى معنوى خود را رشد دهد.

غريزۀ جنسى

*غريزۀ جنسى(2)

يكى از نيازمندى هاى انسان، غريزۀ جنسى است. شناخت اين نياز، احتياج به آگاهى دارد. غريزۀ جنسى يك غريزۀ طبيعى است و همۀ انسانها داراى اين غريزه هستند. كسى نمى تواند بگويد كه من از ديدن زنى زيبا، خوشم نمى آيد. اين دروغ است ولى ترس از خدا موجب مى شود كه انسان از نگاه حرام بپرهيزد.

غريزۀ جنسى اگر در وجود كسى نباشد، مريض و بيمار است. و بايد در صدد معالجه باشد.

غريزۀ جنسى در انسان بايد آگاهانه با آن برخورد شود. تا دچار بيمارى هاى روحى ناشى از آن مانند:

ناتوانى جنسى، انحراف جنسى، گناه، نگاه، فساد، سرخوردگى، سردمزاجى و افسردگى نشود.

احتلام، شير اطمينان انسان است. وقتى انسان به بلوغ مى رسد و غريزۀ جنسى رشد مى كند، زمانى كه اين هيجانهاى روحى به اوج مى رسد، احتلام صورت مى گيرد تا بدن تعادل خود را حفظ كند. با توجه به روايات و آيات الهى، تا پيدا شدن زمينۀ مناسب براى ازدواج، انسان بايد سعى كند، به خاطر غريزۀ جنسى، دچار انحراف و گناه نشود.

شناخت غريزۀ جنسى مناسب است. سركوب كردن آن غلط و تعديل و نرمال كردن آن مثبت مى باشد و فوايد زيادى دارد.

نياز عاطفى

ص: 6


1- . «ان الله لا يضيع عمل المحسنين»؛ سورۀ توبه، آيۀ 120.
2- . توضيح بيشتر در اثر ديگر مؤلف «جوانان و غريزۀ جنسى».

نيازهاى عاطفى انسان نيز فراوان است. اگر اين نيازها شناخته نشود و رسيدگى لازم انجام نگيرد، جسم انسان نيز به اين علّت دچار بيمارى و ناراحتى مى شود.

محبت و دوستى نياز انسان است. هيچ كس نمى تواند بگويد به دوستى ديگران مثل: معلم، دولت، پدر، مادر و فاميل نياز ندارم.

نمى توان گفت: من از تشويق بدم مى آيد و از تنبيه ناراحت نمى شوم. بهر حال، اين حرف دروغى است. تشويق لازمۀ تربيت است. چنانكه گاهى اوقات، تنبيه براى آخرين چاره لازم است.

تقدير و احترام را انسان دوست دارد و در مقابل از پرخاش و عصبانيت روى گردان است. اينكه انسان چرا احترام بگذارد؟ چگونه ديگران را محترم بداند؟ شرايط احترام به اشخاص محترم و رعايت ديگران را بايد از متن آيات و روايات دريافت.

نياز روانى

روان و روح انسان نيز نيازهايى دارد. ملاك و معيار شناخت بايد براى انسان مشخّص شود.

اگر حس كنجكاوى در انسان نباشد، رشد نمى كند. كنجكاوى نقطۀ مقابلى نيز دارد كه فضولى است. فضولى جنبۀ منفى كنجكاوى است. انسان بايد اين معيارها را بشناسد.

كنجكاوى در جنبۀ خوب روانى است و در مقابل شناخت خرابكارى كه جنبۀ منفى است، لازم مى باشد. خرابكارى و فضولى مطرود است. ولى اگر كنجكاوى نباشد، انسان رشد نمى كند. بسيارى از اختراعات و اكتشافات در اثر كنجكاوى بشر بوجود آمده است.

عزت نفس يك نياز روانى است. اگر انسان عزت نفس را رشد دهد، در مقابل طاغوت و بيهودگى ها و انحرافات بيمه مى شود. انسان اگر شخصيّت و تشخص الهى خود را بيابد، در مقابل خداوند و دستورات او حالت تسليم و در زندگى با سرفرازى زندگى خواهد كرد.

راههاى به دست آوردن عزّت نفس، روان الهى انسان، بعد معنوى و رعايت دستورات الهى را بايد از متون روايات دريافت نمود.

تواضع و فروتنى نيز يك نياز روانى و براى انسان ضرورى است. گاهى براى دورى از غرور و خودپرستى، فروتنى لازم است. ضررهاى غرور همچنين مزاياى تواضع و فروتنى بايد شناخته و به آنها عمل گردد.

گريه يك نياز روانى است. لذا در اسلام براى گريۀ هدفدار، ثواب و اجراهايى آمده است.(1)

گريه براى امام حسين عليه السلام و مصائب ائمه، گريه در فراق و دورى از خدا، گريه از ترس خدا، گريه براى جلب محبّت خدا، در متون روايات جايى وسيع دارد.

گريۀ هدفدار، وسيله اى براى ابراز علاقه به ائمه مى باشد و نياز انسان به گريه را هم برآورده

ص: 7


1- . در مقدمه نفس المهموم روايات فراوان آمده است در مباحث آينده مفصل خواهد آمد.

مى كند.

نياز عالى

هدف داشتن، يكى از نيازهاى عالى در انسان است. اصولاً هدف داشتن، يكى از نيازهايى است كه اگر نباشد، عامل ركود در انسان مى شود. خود هدف در انسان فرق مى كند.

1 - هدف نامحدود 2 - هدف محدود.

اگر هدف بى نهايت باشد، در محدوده اى خاص نباشد انسان را رشد مى دهد. قرآن كريم پيرامون هدف بلند به انسان مى فرمايد:(1)

«اى انسان تو به طرف خداوند تلاش مى كنى و او را ملاقات خواهى كرد لقاى الهى محدود نيست. اگر انسان محدود فكر نكند، هدف هم نامحدود است.(2)

عمل از طريق هدف عالى به بى نهايت مى رسد.

هدف محدود

حال اگر هدف محدود و براى كسى غير از وجود الهى انجام بگيرد، پاداش او هم به عكس العمل همانها محدود است. در اين باره روايات فراوان است.

امام صادق عليه السلام در حديث قدسى مى فرمايد:(3)

«خداوند شريك خوبى است، اگر كسى عملى را انجام دهد و 99/5 درصد براى خدا و فقط 0/5 براى ديگرى باشد، خداوند تمام آن عمل را به شريكش مى دهد.»

روايات در مورد «ريا» فراوان است.(4) داستانهايى نيز در تاريخ پيرامون ريا و نتايج آن آورده شده است.

گويند: مردى براى عبادت و نماز شب به مكانى خاص رفت. وقتى مشغول عبادت شد، صداى خش خش شنيد، چنين پنداشت كه شخص ديگرى نيز مشغول عبادت است. ذكر ركوع و سجود و عبادت را رساتر و باخشوع تر خواند، صبح هنگام دريافت، صداى خش خش از سگى بوده است كه از سرما به اين مكان پناهنده شده بود. و دريافت از نيمه شب تا صبح به خاطر خوش آمد سگ عبادت كرده است.

چنين عبادات با چنين اهدافى مقبول درگاه الهى نيست. به هر حال، انسان از كارهايى كه در زندگى روزمره انجام مى دهد، هدفى دارد اما شعاع هدف فرق مى كند. اگر چنين پايين بود، اجر و

ص: 8


1- . «يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحاً فملاقيه»؛ سورۀ انشقاق، آيۀ 6.
2- . «اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه»؛ سورۀ فاطر، آيۀ 10.
3- . بحارالانوار، ج 78، صفحه 48.
4- . به كتاب خودسازى اثر ديگر مؤلف مراجعه نماييد.

پاداش آنهم محدود است. اما اگر شعاع وسيع تر و هدف متعالى تر شد، پايان و انجام و پاداش آنهم بى نهايت است.

بنابراين، اگر انسان بخواهد، تكامل پيدا كند و متعال شود بايد كارى را انجام دهد كه نمونۀ بارز آن حضرات ائمه عليهم السلام هستند.

ايدئولوگ واقعى

خداوند، براى اجراى فرامين خود، از ميان خود مردم پيامبران را براى راهنمايى بشر فرستاد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بعضى افراد را كه نسبت به نيازهاى خود، بى توجّه بودند، نكوهش مى كردند. گاهى افرادى را كه نسبت به زن و بچه بى ميل بودند، گاهى افرادى كه از زندگى دنيا و غذا و استراحت، كناره گيرى مى كردند، گاهى افرادى را كه از جنگ و جهاد روى گردان بودند، نكوهش مى فرمودند و به آنها گوشزد مى كردند:

«من هم مثل شما مى خورم، مى خوابم و استراحت مى كنم»(1)

اين از امتيازات پيامبران الهى است كه مثل مردم بودند و از ملائك يا جن نبودند. آن وقت همين پيامبران با رعايت كردن دستورات الهى به مقامات بالاى معنوى رسيدند. با اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله از نظر روح و جسم مثل ديگر مردم بود ولى به مقام قرب رسيد»

امام صادق عليه السلام در دعاى شريف ندبه فرمود حضرت آنقدر به خداى متعال نزديك شد كه فاصله بسيار اندكى با لقاء الهى يافت يا خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:(2)

منزه است خداوندى كه سير داد بنده اش را در يك شب از كعبه تا مسجد اقصى

پيامبر صلى الله عليه و آله به معراج رسيد، پس انسانهاى ديگر نيز مى توانند برسند.

سازندگى

عامل بسيارى از مشكلات و مسائل مردم، در اين است كه نياز خود را نمى دانند. يا خود آنها كم اطلاع هستند و يا كسانى كه ولايت و راهنمايى آنها را مثل؛ پدر، مادر، استاد، مربى، دوست به عهده دارند نمى دانند.

روان شناسان مى گويند:

وقتى مى خواهيد كسى را از انحرافى كه دارد، باز بداريد به جاى آن روش غلط راه درست را جايگزين آن كنيد.

اگر كودكى، چاقويى در دست دارد و مى خواهيد آن را بگيريد، ابتدا اسباب بازى ديگرى به او بدهيد. سپس او را از محبوبش كه چاقوست، جدا كنيد.

ص: 9


1- . «من انفسكم...»؛ سورۀ جمعه، آيۀ 5.
2- . مضمون آيه قرآن است كه مى فرمايد: «ياكل الطعام...»؛ سورۀ فرقان، آيۀ 7.

اگر به جوانى مى گوييد: نوار ويديويى، نرم افزار محرك، حرام است به جاى آن، نرم افزارهاى سالم از نظر اجتماعى سرگرمى، فرهنگى، هنرى را تحويل او داده و به او معرفى كنيد. يا از مراكزى كه توان تهيّۀ اين نوارها را دارند كمك بگيريد.

از امكانات بايد استفاده كرد، تا جوان نيروى سالم خود را در اختيار كسى قرار ندهد كه او را دچار انحراف نمايد نياز به تنوع در جامعه زياد است. اگر توجه نشد، نيازهاى سرگرمى جوانان به وسيلۀ دشمن با سرگرمى هاى مخرّب پرخواهد شد.

به نياز كودك بايد توجه داشت. اگر كودكى دزدى مى كند، به خاطر آن است كه پول توجيبى لازم را در اختيار ندارد.

بايد پول به حدّ كافى - نه افراط و نه تفريط - در اختيار او باشد، تا منحرف نشود. گاهى وقتى كوچك هستند، با دزدى نيازشان را مرتفع مى سازند و در بزرگى با پرخاش و قلدرى و فساد اخلاقى در صدد تأمين نياز خود برمى آيند. اگر بخواهيم او را از دزدى منع كنيم، تا حدودى از نظر مادى، بايد نياز او را برآورده سازيم اگر انسان، خودش را نساخته باشد، در عين حال مسؤول تربيت ديگرى هم باشد، هم خود به جايى نمى رسد و هم نسل آينده نيازش برآورده نشده و ساخته نمى شود. انسان غير متعادل نسل آيندۀ متعادل به وجود نياورده و تحويل نخواهد داد.

انسان، هم بايد به سازندگى خود توجه داشته باشد و هم به نسل آينده بپردازد.

ص: 10

فصل اول ابعاد وجودى

اشاره

انسان از دو بعد مادى و معنوى تشكيل يافته است. براى آن كه بخواهيم در بعد معنوى روح را پرورش دهيم، دقّت در بعد مادّى نيز لازم است. اگر بخواهيم روح متعالى شود، بايد ابتدا بعد مادى را تربيت كنيم، سپس به معنا بپردازيم. در بحثهاى روانى، ابتدا بايد براى مقدمّه ابعاد مادى را بررسى كرد. همچنانكه براى روح غذاى معنوى لازم است، براى جسم نيز خوردن و تغذيه اهميّت زيادى دارد.

ابعاد مادى وجود انسان بايد مطابق با دستورات الهى و اسلامى باشد تا بتوانيم، اين جسم مادى را طبق دستورات الهى، روحانى نماييم.

يكى از نيازمندى هاى جسم و بعد مادى انسان، خوردن است. براى آن كه در بعد معنوى حال باشد، بايد جسم از راه خوردن تقويت شود. اسلام راجع به خوردن مباحث زيادى دارد كه اين جا ما فقط گذرا و بصورت فهرست وار به آن اشاره مى كنيم.(1)

تغذيه در مولكولها

كوچك ترين مادّه اى كه خصوصيت عنصر را دارد و در طبيعت موجود است مولكول نام دارد.

مولكول يعنى آن ذرّه اى كه بدون تجهيزات علمى، قابل رؤيت نيست. امّا همين عنصر كوچك براى بقاى خود به غذا نياز دارد. بايد غذا و زمينۀ مناسب در اختيار هر مولكول قرار گيرد تا بتواند، رشد كرده و به ثمر برسد. آنچنان نظم در عالم طبيعت هست كه هر مولكول و عنصرى آن چيزى را دريافت مى كند كه به آن احتياج دارد. اگر به طور مثال در باغچه اى 20 نوع گياه بكاريم، هر كدام خصوصيّت ويژه به خود را دارد و هيچكدام خصوصيات ديگر را جذب نمى كند و عناصر آن با هم مخلوط نمى شوند. هيچ وقت گياه «نعنا» بوى «تلخون» نمى دهد و تخم «تره»، «تربچه» تحويل نمى دهد.

البتّه بايد توجه داشت كه ارشاد در طبيعت امرى جبرى است و اين هدايتى است كه خداى متعال در نهاد هر اتم و موجود كوچك قرار داده است و هر كس وظيفۀ خود را در اين رابطه انجام مى دهد.

پس، هر جسمى و هر ماده اى براى بقاى خود نياز به تغذيه دارد.

در حيوانات هم نياز به امور مادى يك امر غريزى است و بطور خودكار كار غذارسانى انجام مى شود. و تعيين نوع، كيفيت و مقدار در بسيارى از حيوانات يك امر طبيعى است و نياز به آموزش

ص: 11


1- . مكارم الاخلاق، وسائل الشيعه، باب اكل و شرب.

نيست.

قبل از رحم

در عالم قبل از رحم كه هنوز نطفۀ انسان در رحم مادر قرار نگرفته است، آنچنانكه خداوند در قرآن مى فرمايد:(1)

«از بين صلب (پشت) پدر و ترائب (سينۀ) مادر خارج مى شود».، اسلام دستوراتى براى تغذيه پدر و مادر داده است. تغذيه چگونه باشد؟ چه غذاهايى بايد مصرف شود؟ چه غذاهايى جنين را دختر مى كند؟ چه غذايى باعث مى شود جنين پسر شود؟ و وظيفۀ پدر و مادر قبل از انعقاد نطفه چيست؟ تغذيه، چه اثرى در نطفه دارد؟

«اسپرماتوزوئيد» يا نطفۀ مرد و «اوول» يا تخمك زن، وقتى تركيب شوند، فرزندى را به وجود مى آورند كه شبيه به پدر و مادر مى شود. اين نطفۀ اوليّه نيز نياز به تغذيه دارد تا در جاى معينى كه حقّ، متعال قرار داده است قرار گرفته و رشد كند.

نطفه بايد زمينۀ مناسب، فضاى مناسب، مكان مناسب، قدرت مناسب را داشته باشد كه باعث حاملگى شود چنانچه هر يك از اين زمينه ها ضعفى داشته باشند باعث مى شوند كه حاملگى صورت نگيرد.

همان طور كه در آداب زفاف و نزديكى، دعا و نماز و توجه به خداوند در روايات وارد شده است كه بايد مورد توجه قرار گيرد تا نطفۀ نسل آينده، بى عيب و سالم منعقد شود، همان طور هم در باب اغذيه اى كه بايد پدر و مادر بخورند، روايات فراوانى آمده است.

تغذيه در رحم

وقتى فرزند، نطفه اش داخل رحم قرار گرفت، اسلام براى تغذيه اش سفارشات فراوانى نموده است. در ايام باردارى، مادر چه غذاهايى بايد مصرف كند تا خود و جنين او سالم باشند و دچار نقصهاى قبل از تولّد نگردند.

تغذيه در باردارى جنين بسيار مؤثر است، زيرا منشأ بسيارى از بيماريهاى جسمى و روحى فقر و كمبود مواد غذايى است كه مادر از آن در طول، باردارى محروم بوده است. به طور مثال: زردى و يرقان به علّت كمبود آهن؛ لب شكرى شدن؛ به علّت كمبود ويتامينهاى ب و كمپلكسهاى آن مى باشد. زيبايى و زشت رويى فرزند نيز ارتباط مستقيمى با تغذيه مادر در باردارى دارد. حافظه فرزند، قد و وزن فرزند، همه در رابطه با تغذيه مادر است. لذا در اسلام روايات زيادى وارد شده و مادران را تشويق به خوردن غذاهايى نموده كه هر كدام يك اثر و فايده اى براى جنين دارند.

ص: 12


1- . «يخرج من بين الصلب و الترائب»؛ سورۀ طارق، آيۀ 7.

به طور خلاصه، سير، خربزه، به، سيب و گلابى، فرزند را سياه مى كند، كندر و كنجد حافظه او را زياد مى كند، مواد پروتئينى مثل ماهى در زيبايى فرزند موثر است.

خرما او را صبور مى سازد و...

تغذيه در باردارى براى مادر نيز مهم است. اگر مادرى در طول باردارى از تغذيه مناسب و كافى برخوردار باشد مى تواند بعد از زايمان نيز فرزند خود را شير دهد، بدون آن كه با مشكلى مواجه شود. اگر مادر در ايام باردارى روزانه 4 ليوان شير يا ماست بخورد، كلسيم بدنش(1) تأمين مى شود و مى تواند بعدها كودك خود را كاملاً شير دهد.

شيردهى

در ايام شيردهى نيز وظيفۀ مادر سنگين تر است. اسلام طى رواياتى دستوراتى داده كه مادر چه كند كه شيرش خشك نشود و مزاياى شير مادر چيست؟

اگر مادرى بداند كه شير دادن براى خود او و فرزندش چقدر فايده دارد و بداند بايد چكند كه بتواند خوب و كامل شير دهد، بسيار راحت تر فرزندش را پرورش مى دهد. هم او را از غذاى جسمى بى نياز مى كند و هم از نظر عاطفى فرزندش را پرورش مى دهد.

فرزندى كه شير مى خورد اگر دچار ناراحتى و غم و گرفتارى شود، چون ارتباط عاطفى و كافى با مادر ندارد، خيلى زود اين نقص را جبران مى كند و آغوش مادر او را به زندگى اميدوار مى سازد. اين گونه فرزندان در بزرگسالى هم عواطف بيشترى با مادر دارند، زيرا از طفوليت با او آشنا شده اند. بر خلاف كودكانى كه به عللى از شير مادر محروم بوده اند. اين كودكان، اغلب به خاطر نرسيدن انواع ويتامينها و به علّت تغذيه با شير خشك و وسايل غير بهداشتى بيشتر بيمار مى شوند و قدرت دفاعى بدن آنها كم است.

اگر شير قدرى سرد باشد، مريض مى شوند، چربى آن كم و زياد شود بيمارند، از ويتامينها بايد استفاده كنند، اغلب به علّت كمبود مكيدن و ارضا نشدن حسّ غريزى، ناآرام و عصبى هستند.

بسيارى از مشكلات زندگى ووراثت انسان به خاطر ايام باردارى و شيردهى است، لذا دقت در اين امور بسيار لازم است.

اما شير مادر يا كيفيتى بسيار عالى با حرارت طبيعى 37 درجه بدن، بدون نياز به سرد و گرم كردن با تركيباتى كافى از انواع اغذيه اى كه مادر استفاده مى كند. و معمولاً تا 4 ماهگى كودكى كه از شير مادر تغذيه مى شود به غذاى اضافى نيازى ندارد.

تركيبات شير مادر در هر ساعت متغيّر است، شير پسر با دختر فرق مى كند، شير در زمانهاى مختلف از اول تولد تا 2 سالگى متغير است و بر اساس نيازهاى كودك تشكيل مى شود.

ص: 13


1- . توضيح بيشتر در كتاب «خانه دارى» اثر ديگر نويسنده.

اسلام براى شير مادر، دايه، شيردهى، وراثت و شيردهى مسائل زيادى دارد كه بايد بررسى و مطالعه شود.

خوردن

تا دو سالگى مراقبتهاى ويژه توسط مادر بايد انجام شود. بعد از دو سالگى تا پايان عمر تغذيه به صورت يكنواخت است. البتّه احتياجات غذايى در هر سن متفاوت است. ولى اصل خوردن و استقلال در خوردن، مسأله اى است كه همه با هم مشتركند.

انسان نياز به غذا خوردن دارد، براى آن كه بتواند، حرارت بدن را حفظ و ويتامينهاى از دست رفته را به دست آورد. اگر انسان غذا نخورد، مدت زيادى نمى تواند به زندگى ادامه دهد همانطور كه شكم پرورى منفور است، بى توجهى به غذاهاى مورد نياز هم مشكل آفرين است. مسائلى كه در خوردن مطرح است، چند نكته مى باشد:

1 - حرمت: دقّت در غذا خوردن بسيار مهم است كه قرآن نيز در اين باره مى فرمايد:(1)

«در غذايى كه مى خورى دقّت كن»

از نظر معنوى غذا نبايد حرام باشد. چيزهايى كه انسان مى خورد، بايد طبق موازين شرعى باشد، گوشت مرده، گوشت بعضى حيوانات يا شراب حرام است و خوردن آنها جايز نيست. لقمۀ حرام، قلب و روح معنوى انسان را از بين مى برد. مالى كه خمس نداده باشند يا از راه ربا و معاملۀ حرام باشد، غذايى كه با آن تهيه مى شود، حرام است و خوردن آن جايز نيست.

2 - شبهه ناك: انسان بايد دقّت كند غذايى كه مى خورد شبهه ناك نباشد. اگر از كسى تعارف و هديه دريافت مى كند، بداند كه او چگونه تحصيل روزى مى كند، يا اگر جايى دعوت نيست، نبايد برود.

كسى را مجبور به اطعام دادن نكند. كه اينها غذاى شبهه است و اين كه انسان حمل به صحّت كند كه انشاءالله راضى است يا پولش حرام است، حكم شرعى را برمى دارد ولى حكم وضعى و اثراتى كه بر روح دارد باقى مى ماند.

يكى از بزرگان مى فرمودند: «اگر در مسائل عبادى بى توجه شديد، ببينيد چه خورده ايد؟ گاهى يك لقمه غذا خوردن زحمت چندين سال انسان را از بين مى برد.»

مثل مسألۀ عبادت است. اگر در نماز با لباسى نماز بخوانيم كه همۀ آن مال خود ماست فقط يك دكمۀ آن غصبى است، همان يك دكمه باعث مى شود، نماز باطل شود. اگر 10 سال هم نماز بخوانيم، باز باطل است. گاهى ديده مى شود، شخصى از نظر مال و جاه و مقام و عبادت بسيارى بالاست ولى يكباره سقوط مى كند. اين بدليل همان است كه زير بناى معنوى او خالى و سست بوده است.

3 - نجس: غذاى نجس هم در روح انسان تأثير منفى دارد. نجس خوردن، و حتى به ميهمان و

ص: 14


1- . «فانظر الى طعامك»؛ سورۀ بقره، آيۀ 259.

بچّه نيز نمى توان غذاى نجس داد. درست است اين جا هم مى شود اغماض كرد اگر اطمينان به نجاست نباشد مى توان گفت: انشاءالله پاك است و شرعاً هم اشكال ندارد، اما اگر نجس باشد، همان نجاست در روح مؤثر و از كمالات معنوى انسان كم مى كند.

4 - ترديد: ترديد داشتن، در غذاهاى تعارفى، يا ميهمانى ها، يا درآمدها، نيز بايد هشدارى باشد كه از آنها اجتناب شود. وقتى كه در روايات مى خوانيم:

«كسى كه در راه تحصيل روزى حلال بكوشد مثل مجاهد در راه خداست»(1)

به همين علت است كه، روزى حلال، به دست آوردنش مشكل مى باشد. حال در صورتى كه اطمينان مشكل باشد، بايد استعانت از خداوندكرد تا اثرات منفى آن كم شود و استعانت الهى به اين است كه اوّل هر لقمه با «بسم اللّه الرحمن الرحيم» شروع شود، تا اثر سوء لقمه تا حدى از بين برود يا كم شود، پس به هر حال انسان بايد پيوسته مراقب باشد، تا كمّالات معنوى او در اثر بى توجهى از بين نرود يا كم رنگ نشود.

انگيزۀ خوردن

انگيزه در غذا خوردن بسيار مهم است. گاهى انگيزه ممكن است اين باشد:

1 - غذا بخورم، خوب بخورم، چون غذا خوردن را دوست دارم.

گاهى هم همين غذا خوردن انگيزۀ الهى پيدا مى كند.

2 - غذا بخورم، قدرت پيدا كنم تا درس بخوانم يا خدا را عبادت كنم.

در اينجا هم غذا خوردن، چون مقدّمۀ عبادت است، خودش هم عبادت مى شود. فقط دقت لازم دارد. انسان تمامى انگيزه اش در محور الهى بچرخد. وقتى خوابيدن او، نفس كشيدن او، راه رفتن او، گوش دادن مؤمن عبادت است. به علّت آن است كه محورش الهى است. پس قاشق برداشتن، خوردن و جويدن عبادت است. آب خوردن عبادت است، زيرا اينها مقدمۀ عبادت است. مثل آن است كه انسان تصميم بگيرد به حرم ائمه عليهم السلام برود. از خانه كه بيرون مى آيد تا وقتيكه به حرم مى رسد و زيارت مى كند، همه اش در حال عبادت است. چون مقدّمۀ عبادت را انجام مى دهد.

غذاشناسى

شناختن كيفيّت غذا، خود علمى مفيد براى افراد جامعه، بخصوص، پدران و مادران است. اين كه بدانيم چه غذايى مى خوريم؟ بدن ما به چه غذايى نيازمند است؟ پروتئيين و منابع آن چيست؟

فرزند 2 ساله يا مرد بالغ يا زن حامله يا افراد عادى به چه غذايى نيازمندند؟ منابع ويتامينها و نقش آن در بدن چه مى باشد؟ كسى كه كار فكرى دارد چه غذايى نياز دارد؟

ص: 15


1- . «الكاد على عياله كالمجاهد فى سبيل الله» (خودسازى در مكتب قرآن و عترت عليه السلام، صفحه 266)

جوابهاى اين سؤالها را بايد در كتابهاى غذاشناسى جستجو كرده و با آگاهى به نوع غذا، آن را تهيه و در اختيار افراد خانواده قرار داد.

بعضى اوقات، خوردن نوعى از غذا با نوع ديگرى از غذا از نظر بهداشتى غلط است.

اين علوم را بايد فرا گرفت، تا تغذيه اى مناسب و درخور هر فرد از افراد جامعه به آنها تحويل داده شود. اين كار اگر انجام گيرد، باعث مى شود، هر فرد غذاى مورد نياز را دريافت و به زندگى طبيعى و عادى خود بدون بيمارى ادامه دهد. بايد دانست فقر هر ويتامين يا املاح يا پروتئين در بدن، آن را دچار اشكال مى كند.

بهتر است در مواقع بيكارى، بين درس و تحصيل و يا موقعى كه فكر خسته است و كار فكرى نمى تواند بكند، چند كتاب از اين نوع بررسى شده و نتيجۀ آن گرفته شود.(1)

بايد بدانيم هر فرد، به ميزان كارى كه انجام مى دهد بايد از غذاى مناسب برخوردار شود و در صورت نرسيدن غذا به سلولهاى بدن، انسان دچار بيمارى و ضعف حافظه و ضعف بينايى و ضعف اعصاب و زخم معده و انواع و اقسام بيماريها مى شود. زيرا سلولهاى بدن از ذخاير بدن براى تغذيه خود استفاده مى كنند و بتدريج، بدن نحيف و لاغر مى شود. شناخت پروتئين شامل گوشت و مشابهات آن، ويتامينها، آشاميدنى ها، شيرينى ها، املاح و مواد معدنى (مثل كلسيم، فسفر، مس، منگنز) براى همه واجب است.

زمان خوردن

زمان غذا خوردن بايد منظم باشد كه معده در ساعت معين و وقت مشخص غذا دريافت كند و اين نظم در متابوليسم غذا بسيار مؤثّر است.

«پاولوف»(2) دانشمندى روسى است كه آزمايشى از نظر نظم روى يك سگ انجام داده است. او هر روز مثلاً ساعت 10 به سگ كمى گوشت مى دهد و هم زمان زنگى را بصدا درمى آورد. بعد از چند روز كه سگ به اين برنامه عادت كرد و شرطى شد، يك روز ساعت 10 به سگ گوشت نداد. امّا زنگ را به صدا درآورد. تا زنگ به صدا در آمد، بزاقهاى معدۀ سگ، شروع به ترشح كرد.

از اين قانون مى توان استفاده كرد، بدن انسان نظم پذير است و هر كارى از روى نظم انجام شود، بدن انسان شرطى شده و آن عمل را بهتر مى پذيرد.

سر وقت غذا خوردن، مطالعه، گردش، يا خواب، بدن انسان را منظم مى كند و از برنامه ها مى تواند سود بيشترى ببرد. در مقابل بى نظمى، دستگاه گوارش را دچار اختلال و خستگى و زخم و ورم مى شود و اين است كه اكثر مردم معمولاً ناراحتى گوارشى دارند. متفرّق خوردن و غذا خوردن بدون برنامه نتيجۀ خوبى براى انسان نخواهد داشت.

ص: 16


1- . زبان خوراكى ها، اولين دانشگاه، راهنماى مادر، خودآموز شناخت غذا.
2- . روان شناسى مان.

بدخورى

مسألۀ بسيار مهمى كه در خوردن اكثر مردم مطرح است، بدخورى مى باشد. يكى از پزشكان مى گويد:

«اكثر مردم به خاطر بدخورى مى ميرند، آنان كه از نخوردن مى ميرند بسيار كم مى باشند.»

اسلام براى خوردن، شرايطى را سفارش فرموده است.(1)

اسلام، براى يك لقمه برداشتن و خوردن سى مطلب دارد، مثلاً:

با ياد خدا باشد، اول نمك خورده شود، به لقمه نگاه كنند، لقمه كوچك باشد، خوب جويده شود، لقمه به اندازه 13 دهان باشد، تند نخورند، به اطراف نگاه نكنند، به غذا توجّه كنند، در يك وعده چند نوع غذا با هم نخورند. و...

اشكال عمده در بهداشت تغذيه همين بدخوراكى است. اصولاً مردم از غذاهاى لازم براى بدن خود غافل هستند. لبنيّات كه بسيار مهم است، نمى خورند، در عوض غذاهاى بسيار چرب را دوست دارند.

برنج را اغلب صاف كرده مى خورند كه در اين صورت اغلب ويتامينهاى سفيد آن را دور مى ريزند، در حالى كه بهتر است برنج صاف نكرده و همراه با سبزيجات و حبوبات مصرف شود.

در مصرف نان سفيد نبايد زياده روى كرد، زيرا معده پر شده و جاى غذاى اصلى را مى گيرد در حالى كه نان سفيد، آن قدر انرژى توليد نمى كند كه براى بدن كافى باشد.

نان هر چه با آرد پر سبوس، درست شود براى بدن مفيدتر است.

از مصرف حبوبات و ميوه ها نبايد غافل شد. نبايد كودكان و جوانان معدۀ خود را از تنقلات شكم پركن، مملو سازند كه نتوانند غذاى اصلى خود را كامل بخورند.

تند خوردن

يكى ديگر از نشانه هاى بدخورى تند خوردن غذا است. تند خوردن باعث مى شود گاهى غذا را نجويده پايين دهند و در نتيجه دستگاه گوارش با مشكل روبرو شود.

نشانۀ خوب جويدن، شيرين شدن غذا در دهان است. در روايات وارد شده است هر لقمه 33 مرتبه در دهان بايد جويده شود.»

علّت تند خوردن هر چه باشد، معده را دچار ناراحتى مى كند، گاهى غذاى نجويده بدون متابوليسم كافى، دفع شده و فقط خستگى عايد دستگاه گوارشى مى شود. براى هضم غذايى كه ما مى خوريم، حدود 20 دستگاه از بدن به كار مى افتد تا با مشاركت هم غذا را حلّ و جذب و دفع كنند.

ص: 17


1- . ميزان الحكمه، بخش اكل و شرب.

از اينهمه كارى كه روى غذاى خورده شده انجام مى شود فقط وظيفۀ جويدن آن به عهدۀ ماست و مابقى وظايف خود بخود انجام مى شود.

پُرخورى

يكى از نشانه هاى بدخورى، پرخورى مى باشد. اين كه انسان در يك وعده آن قدر بخورد كه سنگين شود و قدرت كارى نداشته باشد از نظر اسلام مردود است.

«فكر انسان در موقع پرخورى مى ميرد و حافظه از كار مى افتد»(1)

معمولاً افراد پرخور، هر چه مى خورند سير نمى شوند. گاهى آن قدر خورده اند كه نمى توانند از جاى خود بلند شوند؛ ولى در همان حين هنوز احساس گرسنگى مى كنند. اين به دليل آن است كه آنها خوب نمى خورند. از آنچه بدن لازم دارد، استفاده نمى كنند. لذا سير نمى شوند.

در متون اسلامى پرخورى منفور و ناپسند است. امام باقر عليه السلام مى فرمايد:

«در نزد خداوند، چيزى منفورتر از شكم پر نيست»

همچنين امام سجاد عليه السلام مى فرمايد:

«حق شكم اين است كه آن را ظرف حرام قرار ندهى و آنگاه كه سير شدى، بيشتر نخورى»(2)

در اين باره رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده:

«مردمى كه بيش از همه سير باشند، در روز قيامت، گرسنه تر از همه خواهند بود.»(3)

بهتر است اگر انسان تمكّن مالى دارد، آن را صرف خوب خوردن و پرخوردن نكند بلكه به فكر اعضاى ديگر جامعه نيز باشد.

منابع تغذيه

اشاره

براى آنكه بتوانيم از تغذيه مناسب برخوردار شويم، لازم است، آگاهى مناسب تر و بيشترى نسبت به منابعى كه غذا را تشكيل مى دهند داشته باشيم تا بتوانيم با استفاده از اين منابع تغذيه اى شايسته ترى داشته باشيم. بايد يادآور شويم، منابع غذايى را 7 گروه تشكيل مى دهند كه اين منابع براى همه افراد بويژه زنان باردار، بانوان شيرده، كودكان و ديگر افراد اهميّت خاص دارد و شناخت كامل آنها ضرورى است: 1 - لبنيات 2 - غلات 3 - گوشت و مشابهات آن 4 - سبزيها و حبوبات 5 - ميوه ها، 6 - شيرينى ها 7 - آشاميدنى ها.

ص: 18


1- . «اذا امتلأت المعده مات الفكر» اخلاق در زندگى، ج 1، اثر ديگر مؤلف.
2- . اخلاق شبر، ص 124.
3- . عدة الداعى، ص 76.

1 - لبنيات

لبنيات شامل: شير و فرآورده هاى آن؛ مثل كره، كشك، پنير، ماست، خامه و امثال اينهاست لبنيات داراى مقدار زيادى مواد معدنى مى باشند. بدن براى رشد مو، ناخن، دندان، و استخوانها نياز فراوانى به لبنيات دارد. در رژيم غذايى همۀ افراد در گروههاى سنى مختلف بايد لبنيات وجود داشته باشد، تا دچار كمبود كلسيم و ساير مواد معدنى كه در لبنيات موجود است، نشوند.

بهتر است شير را در صبح صرف كرد و از جوشاندن و گرم كردن مكرر آن بايد خوددارى كرد، زيرا ويتامين «ث» موجود در آن تبخير مى شود. شير را مى توان سرد و همراه با كاكائو و شكلات يا عسل مصرف نمود.

لبنيات با آن كه بسيار مهم هستند، به علّت فقدان آهن و مواد خونساز از نظر مواد غذايى ضعيف هستند و به تنهايى نمى توانند يك رژيم غذايى را تشكيل دهند.

2 - غلات

يكى ديگر از منابع غذايى غلات است كه شامل: گندم، جو، نخود، باقلا، عدس، لوبيا، چاودار، برنج، ذرّت و آردهاى مختلف است. در غلات تركيبات مواد، ئيدروكربنه، موجود است كه اين مواد صرف متابوليسم (سوخت و ساز) بدن مى شوند و حرارت لازم را در بدن توليد مى كنند. مقدارى از اين مواد به صورت قند در كبد ذخيره مى شوند تا در موقع لزوم از آنها استفاده شود. در كنار مصرف غلات كه اكثراً به صورت پوست كنده و برنج صاف كرده مصرف مى شوند، مصرف ويتاميني 1 B ي از جمله واجبات است، زيرا غلات پوست گرفته ويتامين «ب» خود را از دست داده اند و مصرف مواد «ئيدروكربنه» بدون ويتاميني 1 B ي بدن را دچار بيمارى و امراض مختلف مى كند. مصرف طولانى مواد نشاسته و ئيدروكربنه بدون مصرف ويتاميني 1 B ي بدن را دچار ناراحتى و نارسايى هاى گوناگون مى كند. مى توان گفت: اين مواد فقط براى پركردن معده و روده است و براى هضم و جذب بدن بدون ويتامين هاى جانبى، نمى خورد.

اين مواد بايد خوب جويده شوند، تا معده نفخ نكند، نان هر چه پرسبوس تر باشد، از نظر تغذيه بهتر است. لذا افراد روستاها چون نان پرسبوس تر مى خورند، قويتر هم هستند.

مصرف برنج هفته اى دوبار مناسب است و بهتر است از نوع كم لعاب باشد و به صورت صاف نكرده مصرف شود، تا ويتامين «1 B » آن از بين نرود. در كنار برنج مصرف سبزيجاتى چون پياز، سير و ساير سبزيها و حبوبات مانند ماش، عدس، لوبيا، باقلا و... لازم است تا ويتامين لازم براى هضم برنج به دستگاه گوارش وارد شود.

3 - گوشت و مشابهات آن

يكى ديگر از منابع تغذيه را گوشت تشكيل مى دهد. گوشت هر چه سفيدتر باشد، هضم آن آسانتر است. گوشت مقدار زيادى مواد پروتئينى دارد كه مأمور ساختمان سلولهاى مختلف بدن

ص: 19

است و در رشد عمومى بدن مؤثّر است. گوشت شامل انواع گوشتها مثل: ماهى، گوسفند، مرغ، گاو و گوساله و مشابهاتى مثل تخم مرغ مى شود.

گوشت بايد خيلى چرب نباشد، زيرا مصرف چربى حيوانى، كبد را خسته و تنبل مى كند. مواد چربى بايد بعد از وارد شدن به بدن گوارش شده و به صورت ذرات ريزى وارد خون شده و به سراسر بدن برسند. در مورد چربى حيوانى اين متابوليسم (سوخت و ساز) دير انجام مى شود و مصرف زياد آن دستگاههاى بدن را خسته مى كند. اما در مورد چربى هايى مثل: كره، خامه و روغنهاى گياهى مثل، زيتون، آفتابگردان و... اين متابوليسم زودتر انجام شده و هضم آن آسانتر است در هفته براى رشد بدن حتماً 2 مرتبه خوب است از گوشت استفاده شود. علاوه بر اين، در سنين بالا مصرف گوشت بايد محدود شود تا انسان دچار بيمارى هاى گوناگون نشود و در صورت بروز اين بيماريها، مصرف گوشت بهبودى را با مشكل مواجه مى كند. در مورد بيماريهايى چون، فشار خون، قلبى، اوره، قند، نقرس و... بايد حتماً مصرف گوشت محدود باشد. به جاى گوشت مى توان از مشابهات گياهى آن مثل عدس، سويا و لوبيا استفاده نمود.

4 - سبزيجات و حبوبات

سبزيجات از دسته هاى غذايى مهم از نظر ويتامين هستند ولى خيلى انرژى زا نيستند.

اما چون املاح مختلف و ويتامين فراوان دارند در هر فصلى متناسب با سبزيهاى موجود در همان فصل بايد در رژيم غذايى روزانه از آنها استفاده نمود. سبزيها هضم ساير دسته هاى غذايى را در بدن آسانتر مى كنند.

بايد سبزيها به دقّت شسته شده و خام مصرف شوند. سبزيهاى خام شامل، گل كلم، كلم، كاهو، اسفناج، خيار، گوجه فرنگى، بادمجان، كدو، كدو تنبل، تره فرنگى، كرفس، ريواس، چغندر، هويج، شلغم، ترب سياه و قارچهاى خوراكى هستند.

اغلب اين سبزيها به صورت خام و به عنوان سالاد مصرف مى شوند. و هر چه خام مصرف شوند، ويتامين « A و C » بيشترى دارند، زيرا ويتامين « C » سبزيجات در 90 درجه حرارت تبخير و از بين مى رود و اگر در ظرف در باز پخته شود، بيشتر در معرض نابودى قرار مى گيرد لذا سبزيجات پخته معلوم نيست، چقدر ويتامين « C » دارند. لذا خام آنها بهتر است. سالاد بهتر است با سركه يا آبليمو مصرف شود تا كلسيم و ساير مواد لازم براى بدن بهتر جذب شود.

حبوبات نيز حاوى مقدار زيادى مواد ئيدروكربنه و املاح هستند و در رژيم غذايى در هر روز بايد از حبوبات حتماً استفاده شود.

5 - ميوه ها

ميوه ها منبع مهم ويتامين هستند، و در كليه مراحل زندگى در سنين مختلف مورد لزوم مى باشند.

ص: 20

ميوه ها پس از اين كه وارد دستگاه گوارش شدند، به علّت خاصيّت قليايى كه در خون ايجاد مى كنند، موجب ازدياد ادرار شده و لذا بين راه به دفع سموم بدن كمك مى كند.

ميوه ها علاوه بر رفع كمبود ويتامينهاى بدن چون حاوى مقدار زيادى آب و املاح هستند در متابوليسم نقش اساسى دارند. ميوه ها اغلب حاوى 0/75 تا 0/95 آب هستند و به اين وسيله كسرى آب بدن را جبران مى كنند.

ميوه ها شامل مقدار زيادى ويتامين ( A ه C ه PP ه B ) و آهن و كلسيم هستند.

كسانى كه كم خونى دارند مصرف ميوه هايى مثل: انگور، گوجه، خرمالو، انجير و هلو برايشان ضرورى است.

ميوه بايد تازه مصرف شود تا ويتامين « C » بيشترى به بدن برساند. آبميوه قبل از غذا بايد خورده شود تا تحريك اشتها را انجام دهد و تشنگى را رفع كند.

كسانى كه مبتلا به فشار خون يا اوره هستند، بايد گوشت مصرف نكنند و به جاى آن آب ميوه بخورند تا با زياد شدن ادرار سموم بدن دفع و به سلامتى آنها كمك شود.

ميوه ها نمى توانند كالرى زيادى توليد كنند، لذا به تنهايى نمى توانند احتياجات بدن فردى را تأمين كنند؛ بلكه بايد در كنار دسته هاى ديگر غذايى مصرف شوند.

6 - شيرينى ها

شيرينى جزء رژيم غذايى روزانه نيست؛ اما چون سرشار از قند است، نمى توان از آن چشم پوشى كرد. در كسانى كه قند خون آنها كم است يا كسر كلسيم دارند و يا ضعف و افتادگى فشار خون دارند، شيرينى ها مى توانند به عنوان دارو مخصوصاً در ايام حاملگى مصرف شوند.

موادى مثل شكلات، كاكائو، عسل، مربّا، انرژى زا هستند و در زمستان بايد بيشتر مصرف شوند تا حرارت لازم بدن را توليد و بدن را گرم كنند. ولى در مصرف اين شيرينى ها نبايد افراط شود، زيرا بدن را چاق و دستگاههاى مختلف بدن را دچار كار بيش از حد نموده و آنها را خسته مى كند.

7 - آشاميدنى ها

آشاميدنى ها شامل آب، چايى كم رنگ، دوغ، شربت آبليمو، شربت سكنجبين و نوشابه هاى معمولى (غير گازدار) مى شوند. بايد دانست آب مهمترين ماده غذايى مورد احتياج بدن است، زيرا 70% بدن انسان را آب تشكيل مى دهد و به صورت مايع بين سلولى يا خون و لنف در بدن موجود است، بدون آب زندگى ميسر نيست. كليه تغييرات بدن با وجود آب ممكن است. در ترشحات بدن مثل خون، صفرا، عصيرهاى معده، لنف، ادرار، عرق و... آب مورد احتياج است. كليه مواد غذايى در معده و روده اول به صورت محلول در آب درمى آيند تا قابل جذب شوند.

كسانى كه در گرما كار مى كنند، كودكانى كه مبتلا به اسهال مى شوند، در استفراغها و استفراغهاى

ص: 21

حاملگى يا بيماران مبتلا به قند كه نظم عمومى بدن آنها بهم خورده و عطش فراوان دارند، بايد آب بيشترى مصرف كنند.

آب همراه غذا نبايد مصرف شود، زيرا عصيرهاى معده را رقيق مى كند و موجب اختلال هضم غذا مى شود. آب نبايد زياد سرد باشد؛ بلكه بايد به حرارت بدن يعنى 37 درجه نزديك باشد.

چايى كم رنگ يكى ديگر از نوشيدنى هاست كه به دليل داشتن فلوئور، وجود آن براى ساختمان دندان انسان لازم است. به كودكان هم بايد چايى داد تا دندانهاى آنها زود خراب نشود.

چايى نبايد داغ باشد، آن را نبايد فوت كرد كه مكروه است و در فوت كردن سموم گازى كه از بدن صادر مى شود به درون چاى وارد مى گردد، بلكه بايد آن را نزديك به 37 درجه حرارت بدن مصرف نمود، زيرا چايى داغ موجب سرطان حنجره مى شود.

مصرف نوشابه هاى گاز دار اصلاً مناسب نيست، زيرا اين نوشابه ها فايده و خاصيت غذايى و دارويى ندارند. گرچه در بعضى موارد و ناراحتى ها به عنوان خنك كننده و ناچار مصرف مى شوند.

در اين موارد بايد گاز آنها را گرفت و بعد مصرف كرد.

بهترين نوشابه همراه غذا، دوغ است، كه در تابستان رفع تشنگى نموده و از بروز امراض عفونى مثل اسهال جلوگيرى و در صورت بروز آن را از بين مى برد.

فصل دوّم خواب

اشاره

يكى از نيازمندى هاى انسان در بعد مادى، خواب است. خواب لازمۀ زندگى آدمى است.

روان شناسان و دانشمندان فيزيولوژى و بيولوژى فوايدى براى خواب ذكر كرده اند. البتّه بايد توجه داشت، اين دانشمندان، فقط براى خواب يا مسائل ديگر مادى تعريف دارند ولى هيچ كدام از آنها را محلّ درستى براى چگونه خوابيدن و مسائل مربوط به خواب ندارند.

منبع وحى چون، خالق انسان است و به نيازهاى واقعى انسان آگاه است، از اين رو دستوراتى داده است كه اگر رعايت شود، اين خواب زمينه ساز بسيارى از فوايد در وجود بشر مى شود.

در حالى كه گاهى مى بينيد فردى روزانه بسيار زياد مى خوابد و هنوز هم كسل است. اين كسالت نشانۀ آن است كه او خواب را درست انجام نداده است.

خداوند پيرامون خواب كه يكى از نيازهاى مهم است به وسيلۀ پيامبر صلى الله عليه و آله دستوراتى فرموده است و مى دانيم قانون الهى اين مزيت را دارد كه چون خداوند از وجود بشر مطلع است، نياز او را مى داند.

مثل مهندس سازندۀ يخچال كه براى نگهدارى از آن دستورات و راهنمايى مى نويسد و قابل اجراست در صورتى كه تعميركار چنين حرفى نمى تواند بزند، زيرا سند ندارد و به خصوصيات

ص: 22

آن كامل آشنا نيست. قوانين بشر، حاشيه است. اما قانون الهى شامل تمام جزئيات است. اكثر روايات نبوى است و پيامبر صلى الله عليه و آله از خود چيزى نمى گويد.(1)

تفسير وحى است و آنچه خدا فرموده است. روايات نبوى صلى الله عليه و آله و ائمۀ عليهم السلام ديگر، متن وحى است. به شرط آن كه روايت از نظر سند و اثبات و دلالت، خدشه ناپذير باشد، همان آيات و تبين وحى است. بايد اينها را بخوانيم و فرا بگيريم و به آن عمل كنيم.

عمل به دستورات الهى، موجب مى شود كه پيرامون خرافات نرويم. و به عمل درست عادت كنيم.

فوايد خواب

1 - زمينه ساز تجديد قواست.

اشاره

بدن انسان، به واسطۀ اعمالى كه خصوصا در روز انجام مى دهد، خسته مى شود. دستگاههاى بدن با خوابيدن انسان تجديد قوا مى كنند. جهت مادى وجود انسان خواب آفرين است. لذا كسانى كه كارهاى جسمى و سنگين دارند، به خواب بيشترى نياز دارند. در حالى كه آنان كه كار فكرى مى كنند چندان به خواب زياد و پيوسته نياز ندارند.

فعاليتهاى انسان دو بعد دارد: 1 - جنبۀ منفى 2 - جنبۀ مثبت.

فعاليت جسمى در هر بعد كه باشد، قواى انسان را تحليل مى برد، لذا خواب، لازم مى شود.

جنبۀ منفى

از نظر بعد مادى، استمرار در كار كردن موجب خستگى مى شود. بعضى اوقات كاركردن طورى است كه اعضاى بدن نمى توانند سير طبيعى خود را ادامه دهند. مثل دويدن، يا دوچرخه سوارى غير اصولى به يكباره و زياد موجب خستگى مى شود. گاهى كمى كه مى ايستيد خستگى رفع مى شود. در مورد ورزش، و در انواع و اقسام آن، نيز كه انسان انجام مى دهد، خستگى وجود دارد. بايد بدانيم سيستم دفاعى در بدن بسيار قوى است. آن قدر سيستم دفاعى بحث جالبى دارد كه مى توان آن را به عنوان درس توحيد و خداشناسى قرار داد، زيرا روايت مى فرمايد:

«كسى كه خود را شناخت، خدا را شناخته است»(2)

اگر كسى از اين سيستم دفاعى غافل باشد و نسبت به آن آگاهى نداشته باشد، گاهى اوقات كارهايى انجام مى دهد كه بدن او توان اجراى آن فعاليت را ندارد. لذا گاهى موارد به جاى پيشرفت، و سير قهقرايى و عقبگرد را طى مى كند. اگر زياد فشار روى بدن وارد بياورد، در انجام كار مى ماند و سست مى شود. سستى بدن به دليل آن است كه از سيستم بدن، درست استفاده نمى شود.

ص: 23


1- . «ما ينطق عن الهوى»؛ سورۀ النجم، آيۀ 3.
2- . «من عرف نفسه فقد عرف ربه»

مثلاً: چشم: گاهى بسيارى از نگاههاى او باطل و بيهوده است. فردى را شايد صد بار مى بينيد ولى گذرا مى گذريد. لذا خصوصيات ظاهرى او را در ذهن نداريد. مغازه اى را در فلان خيابان شايد هزاران بار مى بينيد، چشم عكسبردارى و ضبط و آرشيو در مغز دارد ولى در موقع استفاده مى بينيد.

درست نگاه نكرده ايد و ظواهر مغازه را در ذهن نداريد. اين گونه استفاده كردن از چشم موجب خستگى او مى شود.

استفاده صحيح نكردن از اعضا موجب كار بيشتر و بى ثمر در اعضاى بدن مى شود. مثل آن كه فردى بدون انجام كارى خاص، مرتب سر تكان دهد يا بالا و پايين بپرد. اين كار ثمرى جز از دست رفتن انرژى، براى او ندارد و قواى بدنش به تحليل مى رود. زمانى هم كه قوا به تحليل رفت، براى تجديد آن قوا بايد استراحت كرد و خوابيد.

جنبۀ مثبت خواب

يك سرى اعمال و رفتارى كه انسان به طور اصولى و روزمره انجام مى دهد، موجب خستگى و از بين رفتن قوا به طور طبيعى مى شود. مثلاً راه رفتن، غذا خوردن، متابوليسم بدن براى تجزيه و تحليل غذا، حرف زدن، شنيدن، حفظ كردن مطالب، درس خواندن و بسيارى از كارهاى ديگرى كه انسان انجام مى دهد حركتهايى در بدن بوجود مى آورند كه در نتيجۀ اين حركتها قوا به تحليل مى رود و به بازسازى احتياج پيدا مى كند.

از نظر قواى روانى نيز مثل غدد و اعصاب، در اثر خستگى ناشى از عصبانيت زياد، خوشحالى و كارهايى از اين قبيل موجب مى شود كه حركاتى در بدن بوجود بيايد كه انرژى بدن را ذوب كند، در اين وقت، احتياج به بازآورى و بازسازى قوا پيدا مى شود.

پس، خواب براى ساماندهى يافته هاى حواس، ثبت آنها و تجديد قوا براى اعضاى بدن است و لذا در هنگام احتياج به خواب، گاهى مى بينيد، فردى بدون آن كه مقدمات خواب را فراهم كند، خودبخود به خواب مى رود.

خواب اگر طبق دستورات الهى انجام شود، موجب تقويت اعصاب، كارايى غدد و تجديد قوا مى شود. دستگاههاى مادى مثل، گوارش، چشم و يا قوۀ متافيزيكى مثل اراده تقويت مى شوند. اگر انسان ضعف اراده داشته باشد، موجب مى شود كه نتواند كارش را بخوبى انجام دهد. آرامش اراده را قوى مى كند و هر سيستمى كار خود را بخوبى انجام مى دهد. وقتى قرآن كريم مى فرمايد:

«با ياد خدا قلبها آرامش مى گيرند»(1)

اطمينان قلب، تنها مربوط به قلب نيست؛ بلكه با آرامش قلب، تمام سيستمهاى بدن آرامش پيدا مى كند. خوابى خوب است كه از آن استفادۀ خوب شود و گرنه اين طور نيست كه كم خوابى خوب

ص: 24


1- . «الا بذكر اللّه تطمئن القلوب»؛ سورۀ رعد، آيۀ 28.

باشد. خواب بايد به ميزان كافى صورت بگيرد تا بدن به آرامش برسد.

2 - تمركز براى ذخيره سازى

فايده دوم خواب، اين است كه چون در حال خواب و استراحت، انسان كارهايش كم مى شود و ضريب فعاليت پايين مى آيد، موجب مى شود كه مأمورين بدن، از انرژى حاصله در بدن براى خود ذخيره سازى كنند. اين مأمورين در موقع بيدارى به خاطر كار و فعاليت وقت چنين كارى را ندارند.

مأمورين جذب، دفع، مغز، سيستم دفاعى در خواب ذخيره سازى و تجديد قوا فرايند وظايف خود را طى مى كنند.

مأمورين مغز در حال خواب الكتروشيميايى انجام مى دهند، يعنى سلولهاى مغز را ترخيص و براى دريافت مطالب بعدى پاكسازى مى كنند. ترخيص كردن بدين گونه است كه مثلاً به جاى نوشتن يك ميليون كه يك و 6 صفر مى باشد مى توان نوشت 10 بتوان 5، اين را ترخيص مى گويند.

در حال استراحت نيز مغز، انسان اين عمل را انجام مى دهد. لذا كسانى كه زياد درس مى خوانند و مطالعه مى كنند، در خواب هم مشغول مطالعه و حل مسائل و مشكلات علمى هستند و اين كار توسط مغز انجام مى شود.

به طور مثال: اگر انسان يك مطلب را به وسيلۀ چند حس دريافت كند. چنانكه اگر علم بيولوژى خوانده باشيد مى دانيد، مغز انسان به 2 قسمت تقسيم شده است و هر قسمت از مغز كارمختلفى انجام مى دهد دست، پا، چشم، لامسه، ذائقه و ساير قسمتهاى بدن در مغز جاى مخصوصى دارند.

اگر انسان مطلبى بخواند يا بگيرد كه در آن از چند حس استفاده كند، اين ها در مغز به وسيلۀ الكتروشيميايى ترخيص و در يك سلول يا ياخته گزينش مى شوند. اگر انسان شكل سيب را دارد، خود سيب را هم در دست مى گيرد و لمس مى كند، و آن را مى نويسد. همه يك كار و در مورد سيب است. اما از چند حس در گزينش آن استفاده شده است وقتى الكتروشيميايى شد، آنچه در ذهن مى ماند سيب است، بقيّه سلولها ترخيص و در موقع دريافت هم همان سيب از مغز دريافت مى شود.

3 - زمينه سازى براى ترموديناميك دستگاههاى بدن

ترموديناميك، تحرك در دستگاههاى بدن است كه خواب اين قواى تحرك را زياد مى كند. مثل آن كه انسان وقتى مى دود و خسته مى شود، هنگامى كه مى ايستد، خستگى از تن او بيرون مى رود و دوباره مى تواند بدود و حركت كند.

هنگامى كه انسان بيدار است، حركت خون، اعصاب، غدد و نقل و انتقالات شديد است. لذا در خواب كه اين حركتها كم است، قوا تجديد مى شود. همين كمى تحرك در موقع خواب است كه موجب سرما خوردگى انسان مى شود. اگر در حال خواب بدن بدون پوشش باشد چون حركات افت

ص: 25

مى كند، سرما مى خورد. اين افت موجب مى شود موقع حركت، قوا حركت خود را انجام دهند.

4 - انسجام

براى متابوليسم (سوخت و ساز) بدن

هنگامى كه انسان غذا مى خورد، حدود 20 دستگاه براى متابوليسم آن به حركت درمى آيد. وقتى انسان بيدار باشد، اين سوخت و ساز بستگى به تلاش او دارد. اگر كارش زياد باشد، غذا زودتر تحليل مى رود؛ اما اگر فعاليت او كم باشد، هضم غذا ديرتر انجام مى شود.

وقتى انسان مى خوابد؛ اين سوخت و ساز، بطور طبيعى انجام مى پذيرد و كالرى بوجود آمده حل و جذب مى شود.

هنگامى كه انسان غذا خورد و مثلاً 100 كالرى در بدن توليد شده اگر سير متابوليسم طبيعى باشد مقدارى در بدن ذخيره مى شود. ولى در صورت كار زياد از طريق، عرق، ادرار و مدفوع دفع مى شود.

انسان وقتى غذا مى خورد، بايد از ميزان فعاليت خود كم كند و گاهى هنگام غذا خوردن انسان سست و بى حال مى شود و گاهى عرق مى كند. اين سستى به خاطر آن است كه مأمورين دريافت غذا به تكاپو افتاده اند تا براى قسمتهاى مربوطۀ خود غذا ببرند.

سلولها و مأمورين جذب دست، استخوان، پا، مغز، چشم، اعصاب، در تكاپوى تغذيه مناسب به معده هجوم مى آورند. لذا بعد از غذا خوردن، در روز كه اكثر مأمورين بيدارند، استراحت ضرورى و لازم است كه اين سير به طور طبيعى انجام بگيرد. و اسلام هم خواب بعد از غذا بويژه در روز را مستحب نموده است.

5 - امنيت سيستمهاى روانى (پسيكولوژى)

روان و روح انسان در خواب در حالت آرامش است. ممكن است هنگام بيدارى، انسان گاهى غمناك، خوشحال، خشن و عصبانى شود و حالات روحى تغيير كند. اين تغيير حالات روحى، در بدن تأثيراتى دارد. اما در خواب اين حالات نيست و تمام قواى بدن امنيت پيدا مى كنند. در خواب هيچ كنش و واكنشى، عصبانيت و غمناكى و خشونت وارد نمى شود. لذا قواى روحى تقويت مى شوند.

6 - جابجايى نيروهاى دفاعى

در بدن انسان سيستم دفاعى دقيق و عظيمى حكمفرماست. حدود 14 لشكر وظيفۀ دفاع از بدن را بعهده دارند. تعداد افراد يكى از اين لشكرها حدود 4 تا 5 ميليارد ياخته و سلول است كه گويچه يا گلبولهاى سفيد را تشكيل مى دهند. هر لشكر شامل چند گردان و هر گردان انجام كارى را به عهده دارند.

عده اى از اين مأمورين ميكروب خوار، شيميايى، پادزهر، انفرادى و... هستند. اگر مثلاً در

ص: 26

خواب پشه اى انسان را نيش بزند، تا پشه نيش مى زند، مأمورين شروع به دفاع مى كنند و شما بدون دخالت داشتن در اين دفاع عمومى صبح كه برمى خيزيد، جاى سموم پشه و دفاع گويچه ها را مى بينيد. قرمزى پوست و آبى كه در جاى گزيدگى هست، نشانگر دفاع گويچه و شهداى آنها در اين دفاع است.

تب، يكى ديگر از نشانه هاى دفاع از بدن در مقابل بيمارى و بيرون راندن دشمنان خارجى است.

خون انسان از سه قسمت تشكيل شده است: گلبول قرمز، گلبول سفيد، پلاسم. هر كدام از اين سه قسمت، وظيفه اى در بدن دارند كه بايد انجام دهند و كار گلبول سفيد دفاع است.

يكى ديگر از سيستمهاى دفاعى بدن در گوش است. گوش داراى سوراخى است كه اگر اين ماده در آن وجود نداشت انسان دايم در خطر ورود حشرات به گوش خود بود. اما مادّۀ زهرآگين، چسبنده، تلخ و كشندۀ داخل گوش كه كار به دام اندازى حشره را به عهده دارد، مانع از ورود حشرات به گوش مى شود و گاهى اين مأمورين وقتى زياد شوند از گوش بيرون مى ريزند.

واقعاً اگر انسان فقط از ديد بيولوژى و زيست شناسى مطالعه كند، خداى را بهتر مى شناسد. پس، در خواب، نيروهاى دفاعى جابجا شده كار خود را بهتر انجام مى دهند.

زمينۀ خواب

ميزان خواب در هر فردى نسبت به ويژگى هايى كه دارد، تفاوت مى كند. به طور خلاصه مى توان گفت: مقدار خواب در هر فردى بستگى به عوامل زير دارد:

1 - سن: هر سنى مقدار خواب متعارفى دارد.

2 - كارهاى فيزيكى: كسى كه كار جسمى مى كند به خواب بيشترى نياز دارد.

3 - كارهاى فكرى: در كار فكرى خواب زياد لازم نيست. مگر فعاليت فكرى نامفيد كه موجب خستگى مى شود.

4 - متابوليسم: پرخورى، باعث پرخوابى مى شود. خوردن سردى، مثل ماست و خيار انسان را سست مى كند.

5 - فضاى مناسب: در جاى گرم و نرم و بيكارى و فراغ بال، خواب زياد مى شود.

مقدار خواب

اطفال (9 ماه تا 12 سال) 9/5 ساعت

نوجوان (12 سال تا 20 سال) 8 ساعت

جوان (20 سال تا 30 سال) 7/5

ميانسال (30 سال تا 50 سال) 7 ساعت

بعد از 50 سالگى و در پيرى، ميزان خواب بيشتر مى شود.

ص: 27

تذكر: بهتر است حدود يك ساعت از خواب را در بين روز انجام گيرد.

از ميزان خواب در صورتى كه فعاليت جسمى، زياد نباشد مى توان كم كرد. اما اگر كار زياد است بايد از حد متعادل خواب كمتر نشود.

برخى اعمال قبل از خواب

طى روايت بسيار زيبايى، پيامبر صلى الله عليه و آله به حضرت فاطمه زهرا (س) سفارشاتى فرمودند(1):

«زهرا جان، شب وقتى مى خواستى بخوابى كارى كن و عملى انجام بده كه شامل اينها باشد: يك ختم قرآن بخوان، خدا را از خودت راضى كن، پيامبران را از خودت راضى كن، مؤمنين را از خودت راضى كن، كارى كن كه اگر بيدار نشدى، شهيد باشى.»

حضرت زهرا (س) عرض كرد: چگونه اينهمه عمل را انجام دهم؟

حضرت فرمود:

1 - «حمد» و سه «قل هو الله» بخوان؛ خداوند ثواب يك دوره ختم قرآن، به تو مى دهد.

2 - سه مرتبه «لا حول و لا قوة الاّ باللّه العلّى العظيم» بگوى، خداوند از تو راضى مى شود.

3 - سه صلوات بفرست، پيامبران و انبياء عليه السلام از تو راضى مى شوند.

4 - يك «حمد» و سه «قل هو اللّه» بخوان و ثواب آن را به مؤمنين هديه كن، مؤمنين از تو راضى مى شوند.

5 - وضو بگير و با وضو بخواب كه اگر خوابيدى و بيدار نشدى در زمرۀ شهدا قرار مى گيرى.

انجام اين عمل براى تمركز هم خوب است و كسانى كه دچار بيدار خوابى هستند، به وسيلۀ خواندن اين دعا زودتر به خواب مى روند.

حالت خوابيدن

اگر بخواهيم، خواب سالم و آرامبخش داشته باشيم بايد نكاتى را رعايت كنيم:

رختخواب بايد رو به قبله باشد. دو حالت، ممكن است وجود داشته باشد.

يكى مثل حالت اختصار، كه پا به طرف قبله است. يا صورت به طرف قبله باشد، مثل حالتى كه ميّت را در قبر مى گذارند. در اين حال بايد طورى باشد كه به طرف راست بخوابد.

خوابيدن به طرف راست، موجب مى شود كار قلب بهتر انجام گيرد و از سكته نيز جلوگيرى شود، زيرا سنگينى بدن روى قلب نيست.

ص: 28


1- . اخلاق در زندگى، ج 1، اثر ديگر مؤلف؛ سنن النبى صلى الله عليه و آله، ص 142.

پوشش

هنگام خواب، بايد روى انسان پوشيده باشد. و اين پوشش بهتر است از رنگ روشن استفاده شود. پوشيدن انسان بوسيلۀ ملافه در هنگام خواب به علّت آن است كه از صداها و انوارى كه در فضا هست، محفوظ باشد. البتّه بايد بداند صدا در هوا بسيار زياد است، مثلاً وسيله اى مثل راديو قادر است، فركانس صدا را از نقاط دنيا به شما برساند و يا تلويزيون انوار سراسرى را بگيرد و تحويل دهد.

نور و صوت در فضاى روشن و لباس روشن نفوذ كمترى دارند. لباسهاى تيره نور را جذب مى كنند و انسان به آرامش نمى رسد.

روان شناسان عوامل بسيارى از بيماريهاى عصبى را تأثير زياد صدا مى دانند و اعلام كرده اند امروز ما مبتلا به ترافيك صوتى و نورى هستيم كه بسيار مضر است. وقتى دنيا پر از سر و صداست و صدا در هوا متراكم است، به سلسله اعصاب ضرر مى رساند. بنابراين، اگر روى بدن، پارچه، پتو يا ملافه سفيد باشد، اثرات نور و صورت را به داخل بدن نمى كشد.

سرپوشيده باشد

معمولاً انسان از سر، سرما مى خورد يا از ريه، مثانه، كبد و...، سرماخوردگى از سرد شدن فضاى دور مغز ناشى مى شود كه انسان ها بويژه بچه ها در هواى سرد بايد سر را بپوشانند. اطراف شكم و پهلو را نيز گرم نگه دارد. هنگام خواب نيز به خاطر كم شدن حرارت بدن در زمستان، سر بايد پوشيده باشد. در خلقت نيز، سرپوشيده از مو مى باشد ولى پا در معرض هواى آزاد، سرما، گرما، يخ زدگى و مسائلى از اين قبيل قرار دارد، زيرا پا منشأ بيمارى كمتر مى شود.

دهان بيرون باشد

وقتى انسان نفس مى كشد، در دم هواى تازه مى گيرد و در بازدم، گازهاى سمى بدن را بيرون مى آورد. اگر سر هنگام خواب داخل روانداز باشد و دهان پوشيده باشد، انسان از هواى سالم محروم مى شود و تنفّس دوبارۀ گازهاى سمّى انسان را بيمار مى كند.

مچ پا بيرون باشد

وقتى انسان مى خوابد، گاهى به علّت پرخورى، حرارت بدن بالا مى رود. گاهى هم در اثر تب ميزان حرارت بدن بالاست. بنابراين، پا بايد بيرون و در معرض هواى آزاد باشد، تا حرارت بدن را متعادل كند. پا شويه كردن در هنگام تب نيز موجب پايين آوردن آن مى شود.

زير سايه درخت نباشد

درختان به خاطر تصفيۀ هوا از گازهاى سمّى و جذب آن به خود كه براى انسان مضر مى باشد،

ص: 29

و توليد اكسيژن پاك در شب فعل و انفعالاتى دارند. در ضمن ممكن است حيوانات هم به انسان ضرر برسانند.

مسواك زدن

قبل از خوابيدن مستحب است انسان مسواك بزند. مسواك موجب مى شود كه دهان از آلودگى پاك شده و دندانها سالم بمانند. بوى بد دهان به وسيلۀ مسواك زدن از بين مى رود. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله راجع به مسواك بسيار سفارش فرموده حتى در روايات هست كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«اگر براى امّتم زحمت نمى شود، مسواك را براى آنها واجب مى كردم»(1)

دستشويى و تخليه

هنگام خوابيدن، مثانه بايد خالى باشد. مستحب است قبل از خوابيدن انسان به توالت برود. و در روايات است كه پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام سفارش فرموده است:

«اگر حتى نياز به دستشويى هم ندارى، خودت را به دستشويى عرضه كن»(2)

استنشاق

قبل از خواب سفارش شده است كه انسان بينى خود را به وسيلۀ استنشاق تميز كند.

وقتى انسان، در روز نفس مى كشد، گرد و غبار موجود در هوا بينى را كثيف مى سازد، استنشاق موجب مى شود، مجراى بينى تميز شده و هواى مناسبترى به بدن برسد.

فضا تاريك نباشد

مستحب است انسان در فضاى تاريك نخوابد و محل خواب كمى روشن باشد. يكى از فوايد آن اين است كه حشرات در تاريكى به حركت درمى آيند و روشنايى موجب مى شود، حشرات به انسان آسيب نرسانند.

نورى كه براى روشنايى استفاده مى شود، بايد زننده و محرّك نباشد. بدترين نورها قرمز است كه اعصاب را تحريك و قوۀ بينايى را ضعيف مى كند. بهترين نورها آبى روشن و سبز مى باشد كه خداوند از اين دو رنگ در طبيعت از سبز براى درختان و از آبى در آسمان و آب دريا استفاده نموده است و اين دو رنگ آرامبخش مى باشند.

رو به آفتاب نباشد

ص: 30


1- . اخلاق در زندگى، جلد 1 (اثر ديگر مؤلف)؛ بحار، ج 76، صفحه 187.
2- . اخلاق در زندگى، جلد 1 (اثر ديگر مؤلف)؛ بحار ج 76، صفحه 187.

هنگام خواب در آفتاب بهتر است، پشت انسان به آفتاب باشد كه هم از ويتامين D آفتاب استفاده كند و هم نور مستقيم آفتاب به سيستم عصبى آسيب نرساند.

با ترس و عصبانيت نبودن

اگر انسان از چيزى ترسيده باشد و يا عصبانى شده باشد، بهتر است فوراً نخوابد: در خواب دفاع انسان ضعيف است و گاهى كودكانى كه گريۀ شديد كرده و مى خوابند با مرگ مواجه مى شوند. بهتر است قدرى انسان تأمّل كند تا اعصاب آرام شوند، و سپس بخوابد.

تنها نبودن

بهتر است انسانى كه ازدواج كرده است، در بستر تنها نباشد و كسى هم كه ازدواج نكرده در اطاق تنها نخوابد.

لباس و رختخواب

بهتر است جنس لباس خواب و رختخوابى كه از آن استفاده مى شود، رنگ روشن و نخى باشد.

اگر جنس لباس يا رختخواب، نايلون و از جنس پوليستر باشد، ايجاد الكتريسيته مى كند و اين انرژى براى انسان مضر است و گاهى موجب انحراف جنسى و اختلال عصبى مى شود.

رختخواب مشترك

خوابيدن دو پسر در يك رختخواب و يك پتو بعد از سن 7 سالگى جايز نيست، دو برادر، دو دوست يا فاميل فرق نمى كنند. همچنين، دو خواهر يا يك برادر و خواهر، بعد از سن 7 سال نبايد پهلوى هم بخوابند حرارت اين دو در يك فضاى متمركز موجب فساد در آنها مى شود و تأثيرات منفى دارد.

اتاق پدر و مادر

در روايات سفارش اكيد شده است كه اتاق پدر و مادر از اتاق بچه ها جدا باشد، حتى اگر پدر و مادرى در اتاقى كه فرزندشان در آن خوابيدن است، عمل زناشويى انجام دهند. آن كودك در خطر انحراف است. اگر دختر باشد زانيه مى شود و اگر پسر باشد زناكار مى گردد. و در صورت انحراف بچه ها پدر و مادر بايد خود را ملامت كنند. چون مسبّب انحراف آنها خودشان بوده اند.(1)

ص: 31


1- . الزواج المبكر، ص 163.

سر و صدا نباشد

خوابيدن در فضاى پر سر و صدا، موجب مى شود، آرامش حاصل نشده و خواب كم نتيجه باشد.

اگر سر و صدا هم هست و چاره اى نيست مى توان با پوشاندن سر، قواى عصبى را آرامش بخشيد.

مغز انسان در حل خواب هم سر و صدا را بخود مى گيرد و موجب آشفتگى انسان و عدم آرامش مى شود.

غذا و خواب

هنگام روز، وقتى انسان غذا مى خورد، بهتر است ساعتى را استراحت كند. اما در شب كه فعاليّت مأموران بدن در انسان كم مى شود، بهتر است، بعد از غذا حدود 200 قدم راه برود تا نيروها فعال شده و كار طبيعى متابوليسم غذا انجام گيرد. پرخورى در شب و دير غذا خوردن و فوراً خوابيدن بعد از غذا، موجب پريشانى در خواب مى شود و انسان نمى تواند راحت بخوابد و آرامش لازم را به دست آورد.

ص: 32

فصل سوم دفع زوايد

اشاره

يكى از نيازهاى مادّى انسان، دفع زوايد بدن است. غذايى كه انسان مى خورد و آبى كه مى نوشد، پس از متابوليسم، مقدارى صرف حرارت بدن، مقدارى جذب نيروهاى از دست رفته و ترميم، تغذيه و دفاع اعضاى بدن، و در آخر مقدارى نيز به صورت زيادى از مجارى مختلف، بايد دفع شود.

غذايى كه از دهان وارد بدن مى شود، حدود 20 دستگاه براى هضم آن به جريان مى افتد و در آخر آن مقدارى هم به صورتهاى مختلف مثل: ادرار، مدفوع و منى كه نجس هستند و بايد از آنها دورى كرد و آنها را آب كشيد دفع مى شوند؛ و بعضى زوايد ديگر مثل: عرق، آب بينى، مو، ناخن يا سلولهاى فرسوده كه در حمّام به صورت چرك، خارج مى شود و نجس نيستند، و بلكه بايد براى حفظ بهداشت آنها را از بين برد، دفع مى شوند.

دفع زوايد از نظر اسلام، آيين و روشى دارد كه بايد به آن توجه و براى زيست سالم به آنها عمل كرد. عمل به دستورات الهى، بايد از همان كودكى آغاز شود و بدانيم كه جزء وظايف ماست كه به آنها عمل و دستورات را جزء برنامۀ اصلى زندگى بدانيم.

همچنانكه عمل به دستورات دينى فوايد فراوانى دارد، بى توجهى نسبت به آن نيز پى آمدهاى زيادى خواهد داشت.

عوارض عدم توجه

برخى به علّت ناآگاهى يا كم توجّهى به مسأله زوايد، دچار برخى بيماريهاى جلدى يا گوارشى مى شوند.

بيماريهايى از قبيل: بواسير، پروستات، يبوست، منع ادرار، آپانديس، سنگ مثانه، عفونت مجارى ادرار، آلرژى يا آسم، بخش مهّم ابتلاى به آنها، بى توجهى به همين مسائل دفع زوايد مى باشد.

يبوست، بواسير

به طور اشاره مى توان بيان كرد: بى توجهى به وضع غذا و رعايت نكردن دستورات غذايى و فقر و كمبود منابع غذايى، يكى از علّتهاى يبوست مزاج است. كسانى كه يبوست دارند بايد مواظبت كنند و با خوب جويدن غذا و استفاده به موقع از مايعات و رعايت دستورات بهداشتى در مورد غذا - كه قبلاً گفته شد - ناراحتى خود را رفع كنند.

ص: 33

اگر يبوست طولانى شود، توليد بواسير مى كند.

مويرگهاى داخلى مقعد بواسطه فشار دچار تورم و پارگى مى شود و اين منبع تورم، عفونى شده و گاه به عمل جرّاحى منجر مى شود.

يكى ديگر از دلايل بواسير، نشستن زياد در توالت و دو زانو نشستن هنگام مطالعه است.

بهترين حالت نشستن چهار زانو و حالت تورك است كه در اسلام سفارش شده است.

سر پا نشستن در توالت موجب فشار به اعضاى سافله شده و بيمارى بواسير كه انواع و اقسام مختلفى هم دارد، بروز مى كند.

عفونت مجارى ادرار

پروستات يا اتّصاع لوله هاى ادرار، عفونتهاى مجارى ادرار، به علّت استبراء(1) نكردن به وجود مى آيد. مجارى زوايد بايد كاملاً پاك شود و استبراء در مردان، لوله هاى مجارى را پاك مى كند.

استبراء دو نوع است:

1 - استبراء از ادرار كه بعد از هر بار دستشويى رفتن بايد انجام شود.

2 - استبراء از منى: بعد از هر جنابت، بايد حتماً ادرار كرده و استبراء انجام گيرد و اگر رعايت نشود موجب مى شود كه منى در مجارى باقى بماند و رسوب كند و عوارضى مثل: اتصاع مجارى منى، عفونت، زود انزالى و امراضى از اين قبيل را بوجود بياورد.

سنگ مثانه نيز در اثر نگهداشتن ادرار و رسوب كردن زوايد در آن به وجود مى آيد. لذا در اسلام وارد شده است:

«قبل از خواب حتماً به دستشويى برويد.»

«قبل از نماز حتماً ادرار كنيد و مكروه است انسان ادرار را نگهدارد.»

«انجام مستحبات و ترك مكروهات براى انسان مفيد و سودمند است.»

آلرژى

يكى از بيماريهاى مهّم بدن آلرژى يا حساسيت است. در اثر بى توجّهى به دفع زوايد، بعضى آلرژى بروز مى كند. در آلرژيهاى فصلى و كهير و اقسام آن، يك بخش مربوط به رعايت دستورات غذايى و پرهيز از مواد آلرژى زا مثل؛ ادويه، بادمجان، گوجه فرنگى و تخم مرغ مى باشد.

بخش ديگر آلرژى مربوط به مجارى دفع آب بينى و گلو مى باشد. بروز آسم، برونشيت و آنژين و ساير عفونتهاى دستگاه دهان و بينى به علّت رعايت نكردن بهداشت آنهاست.

ص: 34


1- . به رساله عمليه، بخش طهارت مراجعه فرماييد.

استنشاق

در اسلام استنشاق مستحب شمرده شده است. استنشاق آب و تميز كردن بينى موجب مى شود، هواى سرد يك دفعه از راه دهان وارد ريه نشود و ابتدا از بينى تصفيه شده و بعد كم كم به ريه برسد و آن را دچار اشكال و بيمارى نكند. اگر بينى تميز باشد، فرد مجبور نمى شود از دهان نفس بكشد و خود را بيمار كند.

بسيارى از سر دردها نيز به وسيلۀ استنشاق معالجه مى شود، زيرا مجارى آب بينى به اين وسيله پاك مى شود و بقايا و رسوباتى كه از آب بينى در بينى مانده است از بين مى رود.

آب بينى

يكى از زوايد بدن آب بينى است. آب بينى در حكم روغنى است كه در ماشين مى ريزند و پس از كاركردن زياد در ماشين اين روغن، سياه مى شود و بايد آن را تعويض كرد.

مغز انسان نيز از مايعى پوشيده شده است كه آب بينى زوايد آن مادّه است. سرماخوردگى و زكام موجب مى شود كه اين زوايد خارج شوند. در روايات داريم،

«از زكام نترسيد، آمدن آب بينى، نشانۀ نجات از ديوانگى است.»

البتّه در مواقع عادى هم اين آب ترشح مى شود و به طور خودكار اين مادّۀ زايد خارج مى شود.

ادرار

ادرار يكى از زوايد بدن است. سمومى كه در بدن توليد مى شود به وسيلۀ ادرار بيرون مى آيد و كسانى كه به ناراحتى كليوى مبتلا هستند، دفع سموم بدنشان با اشكال مواجه مى شود. براى ادرار كردن در اسلام نكاتى وارد شده است.

1 - در هنگام نشستن در توالت بين شكم و پا فاصله نباشد. دست بين آنها (دوپا) قرار گيرد يعنى پاها را به هم نزديك كنيم تا فشار روى مثانه زياد شود و دفع ادرار فورى انجام شود.

2 - تكيه گاه به طرف چپ و مثانه باشد، تا دفع راحت تر انجام گيرد.

3 - در توالت، حرف نزنيد، حرف زدن مكروه است، زيرا موجب حواس پرتى و طول كشيدن دفع مى شود.

4 - در توالت، فكر نكنيد، چون موجب طولانى تر شدن توقف در توالت مى شود كه مضر است.

5 - عجله و اضطراب نداشته باشيد.

6 - رو به قبله و رو به باد و رو به خورشيد نباشيد.

7 - ايستاده نباشد.

8 - با پاى چپ وارد و با پاى راست خارج شويد.

9 - سر پوشيده باشد، زيرا مغز و پياز مو از گازهاى توالت ضربه مى بيند.

ص: 35

10 - فضا روشن باشد، كه حشرات و خزندگان آسيب نرسانند.

11 - استبراء حتماً انجام شود.

رعايت كردن دستورات اسلام، منافعى دارد. شايد علم روز به نفع بعضى از آنها رسيده باشد. و دانسته عمل انجام شود، شايد هم علم روزهاى بعد به تفسير نكات برسد و بيان كند كه چه اثراتى در عمل به دستورات اسلام نهفته است. علم الهى آگاهى كامل از نيازهاى بشر دارد، لذا همان چيزى را امر فرموده است كه نياز واقعى انسان در آن نهفته است.

عرق

يكى ديگر از زوايد بدن، عرق است. در اثر فعاليت جسمى مقدارى از آب زائد بدن، بوسيلۀ تعريق بيرون مى آيد. در تابستان كه تعريق زيادتر است، رعايت بهداشت هم لازمتر است.

در اسلام، دو روز در ميان به استحمام سفارش شده است. اگر فردى مرتب دو روز در ميان حمام كند، بدنش بوى بد نمى گيرد، سلولهاى فرسوده به صورت چرك و گرد و غبار منافذ بدن را نمى پوشانند. اگر استحمام مرتب انجام نشود و منافذ بدن بسته بماند، عوارضى در بدن توليد مى كند.

لذا مى بينيد اگر انسان مدتهاى طولانى حمام نرود، پس، از استحمام فوراً عرق شديد مى كند. اين عرق نشانگر آن است كه منافذ پوست باز شده و زوايد به طور طبيعى خارج مى شوند.

عرق به آن علت بد بو مى شود كه بهداشت رعايت نشده و عرق بدن و ديگر عوامل بيرونى از قبيل گرد و خاك و دود، تركيب شده و توليد بو و عفونت مى كنند. لذا در اسلام و بهداشت وارد شده است كه جوراب هر روز شسته شود تا تميز بماند.

ناخن

ناخن يكى ديگر از زوايد بدن است كه بتدريج خارج مى شود. اسلام در مورد ناخن گرفتن، هفته اى يك بار را توصيه فرموده است. اگر دقت كرده باشيد، در طول يك هفته كه ناخن كوتاه است حركت و رشد دارد و در صورتى كه گرفته نشود، در هفته بعد سير حركت و رشد آن كم مى شود.

ناخن گرفتن هفته اى يك بار، ناخن را فعال كرده و زوايد زودتر خارج مى شود.

خداوند متعال در ريشۀ ناخن قدرتى قرار داده است تا زوايد را كشيده و بيرون بفرستد.

مو

مو يكى از زوايد بدن است، موهاى زير بغل و زير شكم بايد مرتّب تميز و از بين برود تا توليد بوى نكند. ضمناً نبايد اين موها كنده شود، زيرا باعث ضعف مفصل دست و لگن انسان مى شود؛ بلكه به وسيلۀ تيغ يا داروهاى موبَرْ از بين برود.

ص: 36

موى سر، پوشش مغز است. بنابراين كسانى كه كارهاى فكرى دارند بايد موى آنها كوتاه باشد.

مو اگر مرتب رسيدگى و به ميزان كافى كوتاه شود، رشدش زياد مى شود. اما وقتى زياد بلند شود از رشد آن كم مى شود. كسانى كه دچار بيماريهايى هستند كه به كلسيم نياز دارند، بايد موهاى خود را بيشتر كوتاه كنند، زيرا مو كلسيم بدن را به طرف خود جذب مى كند.

فصل چهارم لباس

اشاره

لباس پوشيدن، يكى از نيازمندى هاى انسان مى باشد. پوشيدن لباس انسان را از حيوان متمايز مى سازد و فوايدى دارد. و در اسلام راجع به لباس پوشيدن و مسائل مربوط به آن سفارشاتى وارد شده است:

1 - اولين فايده لباس، كنترل حرارت بدن است. از آن جا كه يكى از فوايد مهّم غذا خوردن، توليد حرارت در بدن است. اين حرارت در تابستان و زمستان و فصلهاى معتدل بايد به وسيلۀ لباس كنترل شود. لباس مهم نيست كه جنس و مد و قيافه و دوخت آن چگونه باشد. لباس مناسب، لباسى است كه انسان را از سرما و گرما حفظ كند.

جاهاى حساس بدن در زمستان بايد بيشتر مورد توجه باشد، كه انسان را دچار بيمارى نكند. دو عضو خطر آفرين براى سلامت انسان، سر و شكم مى باشد. سر بايد پوشيده و شكم نيز از سرما مصون باشد. معده و مغز ارتباط تنگاتنگى با هم دارند لذا بايد مواظبت شوند. ولى پا در سرما خوردگى تأثير چندانى ندارند. بعضى بانوان در سرماى زمستان با يك جوراب، زندگى مى كنند و سرما هم نمى خورند. اگر اقتضاى طبيعت مردان هم در دامن پوشيدن و جوراب پوشيدن بود، آنها هم سرما نمى خوردند.

پس، به وسيلۀ لباس، دماى بدن كنترل مى شود.

2 - دومين فايده لباس، پوشاندن معايب جسمى و بدنى است. اگر انسان عيبى در جسم خود داشته باشد به وسيلۀ لباس مى تواند آن را از ديد ديگران بپوشاند.

3 - سومين نفع لباس، كنترل مفاسد است. در اين جا بحث فراوان است كه از نظر پوشش چه پوششى مورد توجه اسلام است كه مسلمين آن را رعايت كنند و جامعۀ مسلمان با جوامع و افراد ديگر بخصوص از بانوان بايد تميز داده شوند.

در غرب كه پوشش اسلامى چندان جايى ندارد، مفاسدش هم بى شمار است. اين جا جاى تأمّل و دقّت نظر زياد است، زيرا اسلام در مورد پوشش بدن، تنها به عنوان يك وسيله نگاه نمى كند بلكه پوشش اسلامى هدفدار و با ميزان الله سنجيده مى شود. لذا پوشيدن لباس مردانه براى زنان، و لباس زنانه براى مردان جايز نيست.

ص: 37

جنس لباس

جنس لباس از نظر اسلام، بخصوص براى جوانان بسيار مهم است. در سنّ جوانى پوشيدن لباسهاى محرّك جوانان را به فساد سوق مى دهد. لباس نايلونى و پوليستر بخصوص لباس زير مثل:

شورت و زيرپوش خطرات جانبى دربر دارد.

خشكى پوست به علّت اين است كه لباس نايلون هوا را در جريان نمى گذارد و هوا براحتى تخليه نمى شود. منافذ جنس پلاستيك گرفته است و هوا نه به داخل راهى دارد و نه مى تواند بيرون بيايد. لذا پوست را خشك مى كند.

تحريك غريزۀ جنسى، به علّت آن كه لباس نايلون با بدن تماس مى گيرد و توليد اصطكاك و جرّقه مى كند. اين اصطكاك پوست و پارچه، توليد خارش و تحريك غريزه نموده و بعد هم منشأ انحرافات جنسى مى شود. به همين جهت توصيه مى شود، لباس - حتماً - از جنس نخ باشد.

مخصوضاً لباسهاى زيرين كه تماس بيشترى با بدن دارند.

در مورد جنس لباس بايد دقت شود كه لباس همانطور كه عرض شد، نايلونى نباشد و حتى بسيار نرم يا بسيار ضخيم هم نباشد.

در مورد لباسهاى زير، اين مسأله بيشتر اهميت دارد كه نرمى بيش از حد لباس زير، يا ضخامت، بيش از حدّ آن هم فساد برانگيز است. جنس متوسط، انتخاب اصلح است.

بايد توجه داشته باشيم كه جنس لباس طورى باشد كه تخليۀ تعريق بدن و هواى بدن و دماى آن براحتى و بدون اشكال انجام گيرد.

رنگ لباس

در هر فصلى بايد به اقتضاى همان فصل لباس پوشيده شود. در تابستان كه هوا گرم است، لباس بايد رنگ روشن داشته باشد تا نور را به خود جذب نكند و موجب گرماى بيش از حد در بدن نشود.

لباسهاى رنگ روشن از نظر بهداشتى نيز، قابل توجه و دقت هستند كه كثيفى آنها زودتر معلوم مى شود و بهداشت بهتر رعايت مى شود.

در زمستان پوشيدن رنگهاى تيره مناسبتر است. زيرا رنگ تيره نور را به خود جلب و بدن را گرم مى كند.

بايد دقت داشته باشيد كه رنگ لباس محرك و تند نباشد. چنانكه در وقت خواب قرمزى چراغ خواب، يا پرده، محرك و براى اعصاب ضرر دارد. در لباس پوشيدن نيز بايد دقت شود كه رنگهاى تند مورد استفاده قرار نگيرند تا زمينۀ تحريك از بين برود.

ص: 38

نوع لباس

گفتيم لباس براى حفظ بدن از گرما، سرما، پوشاندن معايب و جلوگيرى از مفاسد است.

بعضى از انسانها آنقدر در كارها افراط و تفريط مى كنند، كه ناچار بايد متذكّر شويم كه لباس پوشيدن نبايد جنبۀ افراط داشته باشد، اسراف در لباس خريدن و لباس پوشيدن مردود است.

چنانكه در همۀ امور زندگى نبايد اسراف كرد زيرا:

«خداوند اسرافكاران را دوست ندارد»(1)

لباسى را كه انسان، تازه مى خرد، نبايد از آن به قدرى در موارد غير ضرورى استفاده كند كه شكل و قيافۀ خود را از دست بدهد. اين نيز خود نوعى اسراف است. لباس بايد بر حسب نياز و استفاده خريدارى شود. لباس ميهمانى بايد مشخّص باشد كه همان لباس در منزل و يا كارهاى ديگر مورد استفاده قرار نگيرد. بهترين لباسها، براى عبادت و ميهمانى در نظر گرفته شود.

حفظ شؤون

لباس پوشيدن بايد در شأن افراد و متناسب با موقعيّت آنها باشد. براى تهيّۀ لباس حد و مرزى نمى توان قائل شد كه چقدر و چند دست لباس مناسب يك فرد است. خود انسان بايد جنبه هاى معنوى و اسراف را در نظر داشته باشد و طبق عرف منطقه اى كه در آنجا زندگى مى كند و با مردمى كه رفت و آمد دارد لباس بپوشد.

لباس نبايد هدف باشد و وسيله اى براى چشم و هم چشمى و استفاده از مد قرار گيرد.

مسلمان و آزاده بايد در قيد و بند لباس و ماديات نباشد كه در آن فرو رود و از كمالات معنوى بماند. بخصوص آنان كه از نظر اجتماعى به عنوان يك الگو و رهبر و ايدئولوك مطرح هستند، در لباس پوشيدن يا اعمال و رفتار ديگر خود دقت كامل داشته باشند تا بتوانند راهنما باشند. از مردم جدا نشوند. مطابق افراد معمولى لباس بپوشند و طورى نباشد لباس و قيافۀ آنها به گونه اى جلوه كند كه ديگران بر او اقبال نكنند. و از او دورى گزينند. چنين فردى نمى تواند رهبر جامعه قرار گيرد.

وقتى لباس او قيافه او، و وضع ظاهريش طورى بود كه مردم از او رويگردان شدند، طبعاً به حرفهايش نيز اقبالى نخواهند داشت.

سعى شود از لباسهاى بافت و دوخت ايران استفاده شود. زيرا يك فرد مذهبى نبايد از دشمنان دين به وسيلۀ لباس يا هر چيز ديگرى تبليغ كند.

لباس جذّاب

از نظر اسلام پوشيدن لباس جذّاب جايز نيست.(2) اگر لباس با رنگ خاصى در معرض استفاده گروهى قرار مى گيرد و آنها با اين لباس شناخته مى شوند، استفاده از آن حرام است.

ص: 39


1- . «انه لا يحب المسرفين»؛ سورۀ انعام، آيۀ 141.
2- . «و لا يبدين زينتهن»؛ سورۀ نور، آيۀ 31.

لباسهاى برّاق، جذاب، رنگهاى متنوع و چشمگير، نبايد مورد استفاده قرار گيرد؛ مگر در مواردى كه يك جامعه اى هم از اين نوع لباس استفاده كنند و جذابيتى هم نداشته باشد و جلب نظر نيز نكند.

در مناطقى كه مصرف بعضى لباسها مرسوم نيست. نبايد از اين لباسها استفاده شود.

فرهنگ هر منطقه بايد حفظ شود و باقى بماند.

پوشيدن جورابهاى جذاب، كفشهاى جذاب و رنگهاى متنوع، از نظر اسلام جايز نيست. بويژه براى خانمها كه زمينه جذب نظر جنس مخالف گردد.

نظافت لباس

مهم نيست كه لباس چه قيمتى دارد. آنچه ارزشمند است لباس تميز است كه خداوند در قرآن مى فرمايد: «خداوند پاكيزگان را دوست دارد.»(1)

نظافت لباس و اتو كشيدن آن مهمتر از قيمت آن است. چه بسا لباس گران قيمتى اگر خوب استفاده نشود، زود از بين برود. اما لباس ارزان قيمت و با سليقه و تميز و اتو كشيده طورى جلوه كند كه بيشتر از قيمت پولى آن ارزش داشته باشد. مهم استفادۀ خوب از لباسى است كه در اختيار افراد قرار دارد.

گاهى ديده مى شود ساليان زيادى فردى از يك نوع لباس بخوبى استفاده مى كند، بدون آنكه از ظاهر آن لباس معلوم شود كه كهنه است. بهتر است كسانى كه در معرض گرد و غبار و دود هستند، لباسهايشان را زود عوض كنند تا هميشه تميز باشند.

لباس راحت

بهتر است، انسان در مواردى، لباس راحت انتخاب كند.

1 - هنگام مطالعه، بهتر است لباس راحت باشد، گرما و سرماى بدن را حفظ كند تا انسان راحت به درس خواندن يا مطالعه بپردازد. لباس تنگى كه انسان در عذاب باشد، مانع تمركز فكر و جريان خون رسانى به مغز مى شود.

2 - هنگام خواب، بهتر است لباس گشادتر و راحت تر انتخاب بشود تا انسان در رختخواب احساس راحتى كند.

3 - هنگام كار، بهتر است لباس كار با لباسهاى ديگر از هم جدا باشند تا انسان هنگام كار راحت باشد و در حين كار لباسهاى تميز دچار آلودگى و كثيفى نشوند.

ص: 40


1- . «ان الله يحب المتطهرين»؛ سورۀ بقره، آيۀ 222.

4 - هنگام خوردن اين لباسها بهتر است از جنس نخى انتخاب شوند تا هوا در آن بهتر جريان داشته باشد و بدن بتواند تنفّس طبيعى خود را انجام دهد.

پس، به طور كلى نظر اسلام راجع به لباس و ساير نيازمندى ها يابد از كودكى رعايت شود تا در بزرگى جزء برنامۀ زندگى و اعتقاد انسان درآيد و عمل شود. مسلمان در مسائل اوليّه دين نبايد نقص داشته باشد.

فصل پنجم ورزش

اشاره

يكى از نيازمندى هاى مهم زندگى انسان، ورزش مى باشد. ورزش در زبان روان شناسى به شكوفايى استعدادهاى نهفتۀ انسان تعبير شده است.

ورزش مفيد مى تواند، به انسان بالندگى عنايت كند و استعدادهاى او را شكوفا سازد.

ورزش انواع و اقسامى دارد:

درمان جسمى

يك نوع ورزش حالت ديناميكى صرف دارد. و براى بعضى افراد كه نارسايى هاى جسمى دارند، بكار گرفته مى شود و به آن اصطلاحاً «فيزيوتراپى» گفته مى شود.

«فيزيوتراپى» در مواردى به كار مى رود كه شخص دچار نقصى در اعضاى بدن خود مى شود.

براى درمان اين نقص، به وسيلۀ «فيزيوتراپى» عضو صدمه ديده، راه اندازى و به كار گرفته مى شود، تا سلامت خود را به دست آورد. «فيزيوتراپى» در مورد جانبازان عزيز به عنوان درمان فيزيكى و حركتى عضوى استفاده مى شود و اعضاى بدن با اين درمان به سلامت مى رسند.

درمان روحى

ورزش ديگرى نيز وجود دارد كه براى سالم سازى و حركت در جنبۀ روحى استفاده مى شود و در اصطلاح، «فيزيوپيسكولوژى» يا درمان حركت فيزيكى ناميده مى شود.

اشخاص سرخورده، افسرده، منزوى و كم تحرّك به وسيله اين نوع ورزش درمان شده و ناراحتى هاى روحى آنان درمان مى شود. اين ورزشها فرد را از خمودى درآورده و به او جنبش و حركت مى بخشد. وقتى روح سالم شد، سلامت جسم هم به دست مى آيد. در اين ورزش، بدن سالم است اما مى خواهد به سلامتى جسم، سلامتى روح را نيز اضافه كند و استعدادهاى نهفته اش را بيدار سازد.

ص: 41

بالندگى استعداد

اين نوع ورزش، كاركردن روى اعضاى بدن و شكوفا كردن استعدادهايى است كه در نهاد انسان وجود دارد. دست انسان، بالقوه مى تواند سنگ را بشكند، اما به فعل درآوردن آن، نياز به تمرين و ورزش دارد. استعداد هست ولى بايد از آن استفاده شود تمرين مسابقات مثل: دو و دويدن نيز اينچنين است انسان بالقوه مى تواند، چند كيلومتر بدود ولى شكوفايى اين استعداد، به تمرين نياز دارد. بدون تمرين اگر شخص دويد، بزودى خسته شده و از كار مى افتد.

براى آن كه انسان در رشته هاى مختلف ورزش مثل فوتبال، كشتى، و ساير انواع آن، قهرمان شود، تمرين لازم دارد و بايد برنامه رزى كند.

اين نوع ورزش، پرورش استعدادهاى ظاهرى و جسمى مى باشد.

جنبه روحى و معنوى

نوع ديگر ورزش، كاركردن روى استعدادهاى علمى و هنرى است. عالم ورزش جسمى پويايى و بالندگى جسمى، كارى است كه با ورزش كلاسيك و مستمر به وجود مى آيد.

اما انتخاب اين نوع ورزش، براى تمامى مردم ممكن است. قهرمان شدن، دورنمايى است كه نمى توان شعاع ديد يك دانشجو يا معلّم يا استاد يا طلبه و مدرس باشد.

كسى كه در حوزۀ فعاليتهاى علمى، كار مى كند، بايد ورزشهايى انجام دهد كه بدرد علم او و آيندۀ علمى او بخورد. يك استاد حوزه يا دانشگاه، اگر دوندۀ خوبى باشد ولى نتواند از علمش آن طور كه مى خواهد استفاده كند، قهرمان شدن به درد او نمى خورد.

يك استاد بايد در زمينه هايى استعدادهاى خود را شكوفا كند كه آينده علمى او را تحكيم بخشد.

در اين راستا بايد ورزشهايى انجام شود كه استعدادهاى علمى انسان پويا شود.

ورزش به حركت، جنبش و جهشهايى گفته مى شود كه يك استعداد را رشد دهد و شكوفا كند.

تمركز

يكى از ورزشهايى كه براى علما و دانشجويان مفيد است، تمركز مى باشد؛

تمركز عبارت از اين است كه انسان قواى معنوى خود را تقويت كند تا بتواند در محيط پر سر و صدا، مثلاً درس بخواند يا بتواند بخوابد. اگر در محيطى قرار مى گيرد كه تشنج و تشتت است، بتواند فكر خود را در درس و بحث مورد نظرش متمركز كرده و اصلاً ناراحت نشود.

پيدا شدن حالت تمركز در انسان، دقت و حوصله و صرف وقت زياد لازم دارد. انسان مى تواند در مواقعى كه زمينه مناسب است اين حالت را در خود به وجود بياورد.

ص: 42

اراده

ورزشهايى براى تقويت اراده، نقاط ضعف اراده و پيدا كردن كاستى ها موجود است.

فردى كه مى خواهد در زمينه هاى علمى كار كند بايد اراده اى قوى داشته باشد.

كسى كه مى خواهد در محيط سازندگى قرار گيرد وجود خود را از رذايل پاك كند، بايد كارى كند كه اراده اش قوى شود. انسان، منهاى اراده قوى نمى تواند در مسير تزكيه قرار گيرد اگر در مسير خودسازى باشد ولى اراده اش تقويت نشود، نمى تواند رشد كند و جلو برود ابتدا بايد اراده را قوى نمود، بخصوص آنهايى كه گذشته اى بد و ناهمگون داشته اند، و در گذشته آلوده زندگى كرده اند بايد روى تقويت اراده بسيار كار كنند.

تقويت اراده بدون تمرين و زحمت ممكن نيست. مثل آموزش رانندگى و فرا گرفتن اصول اين كار يا انواع ديگر كارها كه بدون تمرين ممكن نيست.(1)

حافظه

يكى از ابزارهايى كه براى شعاع علمى لازم است، حافظه و استفادۀ صحيح از حافظه مى باشد.

كسى كه در مسير علم و دانش قرار مى گيرد بايد آن قدر روى حافظه كار كند كه بتواند از آن در موقع لزوم، استفاده و از داشته هاى مغزى اش بهره بردارى كند.

حافظه استعدادى است كه در همۀ افراد بالقوه موجود است. به فعل درآوردن آن به دست خود انسان است. انسان چه كند كه استعداد و حافظه اش پويا شود، و زود مطلب را بگيرد و در موقع احتياج تحويل دهد. اين كار احتياج به كار و ورزشهايى دارد كه در تقويت آن مؤثر است.

كارهايى كه در مسير رشد يك عضو انجام مى شود، ورزش، حركت، جنبش و جهش است.(2)

تندخوانى

براى كسانى كه در مسير فعاليتهاى علمى كار مى كنند، لازم است كه استعدادهاى خود را تقويت كنند. تندخوانى، هنرى است كه به وسيلۀ آن مى توان (مثلاً) 50 صفحه را در نيم ساعت خواند و فهميد. استعداد تندخوانى در همۀ افراد هست، ولى شكوفا شدن اين هنر روشهايى دارد كه بايد انجام و به مرحلۀ عمل درآيد.

تندخوانى اگر در فردى شكوفا شود، بخصوص كسانى كه دانشجو يا طلبه هستند، در وقت آنان بسيار صرفه جويى مى شود. در اين كار تنها تندخوانى نيست، بلكه فهم و درك مطالب هم هست.

روشهاى تندخوانى، ورزشى مفيد است كه در اوقات بيكارى مى توان روى آن كار كرد و خود را به اين هنر مسلّح نمود.(3)

ص: 43


1- . توضيح بيشتر در اثر ديگر مؤلف «روشهاى تسريع در خواندن و درك (تند خوانى)».
2- . توضيح بيشتر در اثر ديگر مؤلف «شيوه هاى بالندگى اراده».
3- . توضيح بيشتر از اثر ديگر مؤلف «شيوه هاى موفقيت در تحصيل».

تخيل و احتمال

يكى ديگر از ورزشهايى كه براى كسانى كه در مسير علم هستند، مفيد است، تخيل و احتمال مى باشد. احتمالات درست مورد نظر است. اگر كسى دانشجو يا طلبه است يكى از خصوصيات او بايد اين باشد كه زياد احتمال بدهد. هر چه انسان شعاع احتمال پرورى اش بيشتر باشد، رشد فكرى او بيشتر است.

در تاريخ روايات آمده است:

شخصى از امام جواد عليه السلام - كه نوجوان بودند - سؤالى كرد. حضرت براى يك سؤال او 30 فرع مطرح كردند. سؤال كنند از اينهمه علم امام عليه السلام در تعجّب شد.(1)

اگر از كسى يك سؤال شود و او نتواند حتى يك فرع آن را جواب دهد، معلوم مى شود كه تخيل و احتمالات در جنبۀ مثبت آن در چنين فردى ضعيف است. البته لازم به تذكر است كه تخيل و احتمالات جنبۀ منفى هم دارد. در اين جا خيالپردازيهاى بيهوده مورد نظر ما نيست. بلكه جهت مثبت آن در نظر است كه تخيّل جهت دار بوده و بتوان از آن بهره بردارى كرد.

يكى از كتابهاى متن فقهى و درسى در حوزه «عروة الوثقى» است. اكثر فقهاى متأخر، بر آن حاشيه و شرح زده اند. سيد در تأليف عروه و در فروع سازى يد طولانى داشته است. فروع فقهى در اين كتاب زياد است. در مسأله صلوة و صوم و ساير مسائل فقهى، كتابى مثل عروه از نظر فرعى نظر نداده است. با اينكه كتاب در سطح حوزه زياد است ولى جاى عروه را پرنمى كند.

همين احتمالات و تخيّلات انسان در مسير صحيح بايد بهره بردارى شود تا اگر اثرى خلق مى شود، يا انسان در سطح اجتماع وارد كارى مى شود، از اين قوّۀ تخيل بتواند بخوبى بهره بردارى و استفاده كند.

استعدادهاى دست

براى كسى كه در مسير تعليم و تعلّم است، خوب است كه از استعدادهاى دست استفاده كند، بهره بردارى از اين استعدادها وقت و زمان لازم دارد. چنانكه دست انسان بالقوه مى توان 300 كيلوبار بردارد و به فعليت درآوردن آن يك سرى تمرين و مقدمات لازم دارد. در مسير علم نيز ورزش و تمرينهايى بايد انجام گيرد تا دست در مسير علم، استعدادهايش شكوفا شود، بسكتبال خوب يا وزنه بردارى، در مسير قهرمان شدن خوب است؛ اما در مسير رشد فكرى و فرهنگى كارآيى ندارد.

آنچه در آينده علمى، از دست برمى آيد، بدست آوردن خطّ خوب با طراحى، مقاله نويسى،

ص: 44


1- . بحارالانوار، بخش حالات امام جواد عليه السلام.

داستان پردازى، نقد و بررسى، نمايشنامه نويسى، شعر و شاعرى و انواع هنرهايى است كه احتياج به تمرين زياد دارد.

به دست آوردن هنرهايى كه از دست برمى آيد، مثل رانندگى، ماشين نويسى، تعميرات انواع و اقسام وسايل زندگى كه انسان را در خرده كاريها، غنى و بى نياز كند. بايد سعى شود آن چيزهايى كه به درد زندگى مى خورد در اوقات فراغت و بيكارى، تنظيم شده به طور كلاسيك فرا گرفته شود و استعدادها در مسير رشد آينده، شكوفا شود.

در قرآن نيز پيرامون علمى كه از قلم تراوش مى كند مى خوانيم:

«قسم به قلم و آنچه قلم آن را مى نويسد»(1)

قسم به قلم است، نه آن كس كه مى نويسد، زيرا هر كسى و هر نوشتارى لياقت قسم ندارد. قسم به چيز عزيزى خورده مى شود كه يكى از مصداقهاى آن بارى تعالى جل شأنه مى باشد.

يا در روايت است: «مداد علما، ارج و ارزشش بيشتر از خون شهداء است»(2)

بايد گفت: قلم علم است كه خون شهيد را زنده نگه مى دارد.

پس، بايد توجه داشت از قلم و دست در مسير حركت و تعالى معنوى استفاده شود و اين كار با ورزش انجام پذير است.

ورزش چشم

چشم يك عضو حساس بدن است. چشم، چراغ روشن انسان است و ورزش چشم، براى استفادۀ بهتر و كاملتر از اين فروغ بسيار پراهميت است. اگر هنگام درس و مطالعه خوابتان مى برد، به خاطر آن است كه چشم خسته مى شود. مثل آن كه انسان اگر دو ساعت دو زانو بنشيند و حركت نكند، خسته مى شود و پايش خواب مى رود. و لازم است حتماً جابجا شده و حركت كند تا پا خسته نشود.

ورزش چشم(3) نيز در حين مطالعه لازم است. خوب است انسان پس از مقدارى مطالعه اندكى دراز كشيده و دستها را روى چشم بگذارد و در تاريكى چشمها را باز كند، تا خستگى چشم از بين برود.

نوع ديگر ورزش چشم، ثابت نگه داشتن سر و بعد چشم را در حدقه ابتدا بالا را تا حدى كه ماهيچه ها كشيده شوند نگاه كند بعد طرف راست بدون چرخاندن سر، تا حدى كه ممكن باشد.

بعد طرف چپ، باز هم بدون اين كه سر را تكان يدهد. بعد به پايين نگاه كند. و سپس چشم را يك دور از بالا به راست و چپ و پايين بچرخاند. هم خستگى چشم از بين مى رود و هم بينايى

ص: 45


1- . «ن. و القلم و مايسطرون»؛ سورۀ ن، آيۀ 1.
2- . «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء»، بحار، ج 2، صفحه 14؛ امالى صدوق رحمه الله، ص 16
3- . براى آشنايى بيشتر با تمرين هاى چشم به اثر ديگر مؤلف «شيوه هاى موفقيت در تحصيل» مراجعه كنيد.

دچار آسيب ناشى از كار زياد نمى شود.

استفاده منفى

ورزش، در يك محيط احساسى و عاطفى انجام مى شود. نگاه كردن ورزشى يكى از بدترين كارهاست، زيرا انسان يك فضاى احساسى را مى بيند كه ورزشكار مثلاً دنبال توپ مى دود يا اسب را مى راند يا دوچرخه سوارى مى كند. اما بيننده نمى تواند از نظر احساسى خود را با آنچه كه مى بيند، تطبيق دهد. لذا فضا و احساس منفى در انسان به وجود مى آيد. انسان نمى تواند هماهنگ شود، به همين جهت ضربه مى خورد.

حركت و تنش در بازى هست ولى در بيننده اگر بوجود بيايد، نمى تواند خود را بروز دهد. مثل اين است كه كسى بخواهد فرار كند ولى جلوى او را بگيرند و نگذارند برود. همين احساس در بينندۀ ورزش نيز وجود دارد. ورزش خوب است براى سلامت تن و روان انجام شود. نه اينكه انسان يك گوشه بنشيند و تماشا كند. تماشا كردن ورزش نه تنها سودى ندارد، مضر هم مى باشد.

ورزش زبان

زبان عضو بسيار حساس بدن است. از حركتهاى زشت و ناپسند زبان و ضررهاى آن به كار گرفتن زبان در مسير گناه است مثل: غيبت كردن، تهمت زدن، لهو و لغوگويى، ناسزا و نفرين، فحّاشى و بد زبانى به ديگران و انواع گناهانى كه حدود 190 نوع گناه كبيره و صغيره از آنها در روايات صادر شده و آمده است.

اما از همين قدرت مى توان استفادۀ صحيح و بجا كرد. استعدادهاى زبان، بى شمار است. چنانكه گناهان او بى شمار است.

استفاده صحيح از زبان مثل تمرين سخنرانى مى باشد. گاهى فردى در برابر دو يا سه نفر نيز از تكلم و صحبت گريزان است و دچار لكنت مى شود. بايد تمرين انجام شود تا اين فنّ در زبان جاى گرفته و استعداد آن شكوفا شود.

حضرت موسى عليه السلام هنگامى كه از طرف خداوند مأمور شد تا با فرعون به صحبت بپردازد و او را ارشاد كند از خداوند خواست تا زبانش را گويا كند.(1)

«خدايا عقدۀ زبانم را بگشا، تا گفتارهايم را بفهمند»

كسى كه در مسير ارشاد و دانش اندوزى است بايد از خداوند هم استمداد كند تا عقدۀ زبانش گشوده شود. تمرين قرائت قرآن از فنون زبان است. اگر از كودكى با صورت و لحنهاى مختلف، تمرين انجام شود. استعداد زبان در بزرگسالى شكوفا شده و پيشرفت مى كند.

ص: 46


1- . «رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى...»؛ سورۀ طه، آيات 25، 26 و 27.

تندگويى، خوب گويى، مداحى، گويندگى، دكلمه و انواع هنرهاى زبان احتياج به تمرين دارد.

بهتر است انسان ابتدا حنجره و گلو و صدا را درست تربيت كند. در اوايل كار در مناطقى كه صدا مى پيچد و زيبا مى شود، در محيطهاى كوچك دربسته، اطاق يا حمام روى صدا تمرين انجام شود. تا كم كم استعدادهاى زبان شكوفا شود.

اگر انسان مشغول خودسازى و سالم سازى اعضا و تمرين هنر شود، گاهى اوقات وقت هم كم مى آورد و بيكار نمى شود كه دچار گناه آلودگى شود. فقط يك سرى برنامه ريزى صحيح و منظم مى خواهد كه انسان بتواند در مسير رشد قرار گيرد.

ورزشهاى عاطفى

يكى از خصوصيات امام على عليه السلام اين بود كه ايشان، جمع صفات متضاد را در خود داشتند. در عين اين كه شب زنده دار بودند و آن طور در دعاها به درگاه خدا، تضرع و زارى مى كردند كه نمونۀ آن در دعاى كميل مشهور است. در عين حال، روز در ميدان جنگ و عمل شير درنده بودند.

به همان اندازه كه در ميدان جنگ در برابر دشمن مى شوريدند و مقاومت مى كردند، در كنار بچه يتيم خود را خوار و كوچك كرده و اشك مى ريختند. دو صفت متضاد شجاعت و ترحم در او جمع بودند. هر انسانى نيز چنين است. يك سرى صفات عاطفى در وجود انسان هست و بايد تقويت شود. اما در عين تقويت اين صفات نبايد از يك سرى صفات ديگر غافل شد. دوست داشتن پدر و مادر يك صفت عاطفى است و در وجود هر انسانى هست. اما اين دوستى نبايد مانع رشد و درس انسان شود. اگر به دوستى، زياد علاقه داريم، نبايد اين دوستى مانع درس خواندن يا موجب ارتكاب گناه شود.

عشق و دوستى

يكى از ورزشهاى عاطفى عشق و دوستى است كه انسان بايد آن را در خود تقويت كند. انسان ديگران را دوست بدارد؛ براى دوست احترام قائل باشد؛ به همسر و فرزند علاقه داشته و آنها را دوست بدارد. اين دوستى ها پيوندهاى عاطفى را محكم كرده و زندگى انسان را شيرين مى كند.

مهمترين عشقى كه در نهاد انسان به طور بالفطره موجود است، عشق به خدا و خداپرستى است.

ترك هوا و هوس و دوستى اللّه باعث مى شود كه بسيارى از دوستى هاى كاذب از بين برود. و اين دوستى با تمرين زيادى براى انسان به دست مى آيد.

دوست يابى، دوست شناسى و در بعضى موارد ترك دوست، احتياج به تمرين دارد. اگر در جايى لازم است از دوستى قطع رابطه كند، شهامت اين قطع، تمرين مى خواهد. گاهى فردى از كسى بسيار ضربه مى خورد اما به خاطر دوستى حاضر نيست او را رها كند و لذا افت و شكست در زندگى برايش پيش مى آيد.

ص: 47

آنجا كه دوستى فاسد است، بايد بتوانيم از او جدا شويم. و اين قطع و وصل، عشق و دوستى و ترك اين دوستى با تمرين فراوان براى انسان پيش مى آيد.

ورزشهاى اخلاقى

در زمينۀ رشد فضايل اخلاقى نيز تمرين فراوان است. فقط بايد توجّه داشته باشد كه انسان كاستى هاى وجود خود را بشناسد و آنها را يا در بعد و جنبۀ مثبت تقويت نمايد و يا اگر منفى هستند از بين ببرد. فضايل اخلاقى اكتسابى هستند و يك شبه در نهاد انسان قرار نمى گيرند. به دست آوردن اين فضايل تمرين لازم دارد.

عفو و بخشش

پيدا كردن صفت گذشت در انسان كار بسيار مشكلى است. قرآن كريم به عنوان برترى در صفات مؤمنين مى فرمايد:(1)

«مؤمنين، خشم خود را فرو مى برند و از خطاى مردم مى گذرند»

و يا در آيۀ ديگرى مى فرمايد:(2)

«هنگامى كه به جاهل برمى خورند با آنها مسالمت آميز رفتار كرده و به آنها سلام مى كنند.»

اگر از نظر روحى در انسان، روح بخشندگى به وجود بيايد و خونسردى جايگزين غضب شود، روح انسان متعالى مى شود. غضب عواقب زيانبارى از نظر جسمى و روحى براى انسان دربردارد.

اگر انسان با خود تمرين كند كه به جاى برخورد تند در مقابل ديگران، خونسرد باشد، روش مقابله به مثل تند با كسى نكند. رسيدن به اين روحيه كار مى خواهد و تا پيدا نشود، رسيدن به مقامات معنوى ممكن نيست در حالات ائمه عليه السلام و پيامبر صلى الله عليه و آله عفو و گذشت فراوان است و بايد براى تذكّر و پند به تاريخ مراجعه شود.

استاندار و گذشت

در حالات مالك اشتر رحمه الله در زمانى كه ايشان فرماندۀ نظامى بود و فرد برجسته اى از نظر لشكرى و كشورى به شمار مى رفت و استاندار هم بود آورده اند:

مالك از خيابانى مى گذشت. مرد كاسبى خرمايى خورد و براى تمسخر، هستۀ آن را به مالك زد، هستۀ خرما به سر او خورد. مالك حرفى نزد و رفت. مشترى آن مرد به او گفت:

«شناختى كه اين مرد كيست و اين بى ادبى را كردى؟ گفت: نه. مشترى او را معرفى كرد. مرد كاسب بسيار ترسيد. كفشهايش را به نشانۀ عذر خواهى درآورد و پابرهنه به جستجوى مالك رفت.

ص: 48


1- . «و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس»؛ سورۀ آل عمران، آيۀ 134.
2- . «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»؛ سورۀ فرقان، آيۀ 63.

مالك را در مسجدى در حال نماز يافت. صبر كرد نمازش تمام شد. خود را روى دست و پاى او انداخت و اظهار شرمندگى كرد كه من شما را نمى شناختم.

مالك گفت: به خدا قسم من به مسجد نيامدم و نماز نخواندم، مگر آن كه از خداوند براى تو طلب بخشش كردم.

اين روحيه احتياج به تمرين دارد تا انسان به مقامات معنوى دست يابد. اگر كسى به اندازۀ مالك شخصيّت سياسى و اجتماعى داشت و اين گونه عفو و گذشت كرد، كارى انجام داده است. شايد اگر استاندارى ديگر به جاى مالك بود، حكم زندان و جلب و تعزير براى مرد كاسب مقرر مى داشت.

ولى او گذشت كرد.

دروغ

انسان بايد شعاع فكرى خود را در اين روش متمركز كند، كه به عنوان ورزش و ايجاد حركت در خود، رذايل اخلاقى را از خود دور كند. بخصوص كسى كه در آينده در اجتماع، در مسند قدرت يا حكومت قرار مى گيرد. دروغ يك مفسدۀ اخلاقى است. انسان اگر با خود نذر كند و عهد ببندد كه اگر دروغ گفت: ده هزار تومان صدقه بده، يا هزار مرتبه استغفار كند. كم كم با دقت و تمرين و صرف وقت مى توان اين صفت را از خود دور كند. صفتى كه امام على عليه السلام مى فرمايد:(1)

«هيچ كس طعم ايمان را نمى چشد مگر اينكه از دروع گرچه جدى و شوخى پرهيز كند.»

كسى كه مى خواهد مفاهيم اسلامى و قرآنى را بفهمد، با بى ايمانى نمى شود. ايمان و علم با هم سازگارند.

در روايات است:(2)

«يكى از عنايات دروغ به انسان، فراموشى است»

كسى كه يك صفت ناپسند دارد، نمى تواند رشد كند. بايد سعى كند كه خود را پاك كند. خود را محدود به كار و روش ديگران نكند. اگر بخواهد در روش مثل كسانى باشد كه ركود دارند، نمى تواند رشد كند.

ديگر صفات رذيلۀ اخلاقى، چون: حسادت ورزيدن، مسخره كردن، تهمت زدن، غيبت كردن نيز تمرين مى خواهد تا كم كم از انسان دور شود.

بايد بدانيم كه اخلاق حسنه را بايد كم كم جايگزين كرد. يكباره نمى شود؛ رذايل بروند و حسنات بيايند.

ص: 49


1- . «لا يجد عبد طعم الايمان حتى يترك الكذب هذلة وجده»؛ خودسازى، ج 1، ص 74؛ بحار، ج 72، ص 249.
2- . از امام صادق عليه السلام: كافى، ج 2، ص 341.

استفاده از وقت

اگر در حالات بزرگان و علما دقّت شود، مى بينيم بسيارى از آنها براى حفظ كردن مطالب درسها مفاهيم قرآن، يا روايت معصومين عليهم السلام از وقت مفيد استفاده نمى كرده اند. آنها اين محفوظات را در وقتهاى اضافه، از خانه تا مدرسه، از محل كار تا منزل، در اتوبوس، بين راه، در وقت اضافى درس ما بين درسها، زنگ تفريح، به دست آورده اند.

اگر انسان از منزل تا محل كار روى يك آيه قرآن، يا يك مسألۀ مشكل رياضى، تمركز داشته باشد و فكر كند و چند بار بخواند. آن را فرا مى گيرد. و حفظ مى كند، بدون آن كه وقت مفيدى را از دست بدهد. بعضى علما قرآن كريم يا نهج البلاغه را در اين گونه اوقات حفظ كرده اند. حفظ ادعيه اى چون زيارت عاشورا، دعاى توسل و ديگر ادعيه، هم حافظه را تقويت مى كند و هم به زندگى انسان بركت مى دهد. بعضى از بزرگان، در طول روز در وقتهاى اضافى برنامه ريزى دارند. روزى يك جزء از قرآن كريم، زيارت عاشورا زيارت جامعه، ادعيۀ هنگام خواب كه در بحث خواب بيان شد، را حفظ و تكرار مى كنند.

اگر عالم و دانشمندى يك ساعت از وقت خود را تلف كند و فيلمى ببيند كه 2 يا 3 پيام دارد، به خود و اسلام و جامعه ظلم كرده است، زيرا اين فرد مى تواند خود خلاّق اثراتى باشد كه ديگران از آن استفاده كنند. و اينگونه وقت خود را در مسائل بيهوده تلف ننمايد. كسى كه خود در مسير رشد است و مى تواند براى ديگران مفيد واقع شود، ظلم است وقتش بيهوده تلف شود.

شرايط ورزشها

اشاره

هر ورزش و تمرينى كه انجام مى شود، چه در زمينۀ علمى، اخلاقى و عاطفى و چه در زمينه جسمى، غيرجسمى، و ديگر ورزشها بايد شرايطى داشته باشد تا اين ورزش مفيد واقع شود.

1 - مستمر و منضبط

هر ورزشى كه انسان شروع مى كند بايد استمرار داشته باشد و زمان معينى انجام شود. در بعد جسمى ورزش اگر فردى يك روز مثلاً فوتبال بازى كند و چند روز ترك كند اين ورزش نه تنها سودى ندارد بلكه براى بدن، مضر هم مى باشد. اگر كارى 4 يا 5 روز انجام شود و بعد رها شود، به جسم و روح ضربه خواهد زد.

2 - خلاقيت

ورزش وقتى انجام مى شود خوب است و انسان در يك بعد و جنبه تقويت مى شود، در حالى ركود و يك ورزش باقى نمى ماند. اگر مدتى روى حافظه كار كرديد و ديديد، مشكلات حافظۀ شما كم كم حل مى شود، پا را فراتر بگذاريد و بالاتر برويد. به تمركز و تداعى بپردازيد و در راه تقويت

ص: 50

اراده جلو برويد. تخيل و خيالپردازى كنيد تا اين خلاقيتهاى ديگر و استعدادهاى ديگر شما نيز رشد كنند. هيچ وقت يك جا متمركز نشويد.

3 - متنوع

ورزش بايد متنوع باشد. تكيه كردن روى يك ورزش و كار روى آن انسان را خسته مى كند. براى رفع خستگى بهتر است، كارهاى متنوع انجام دهيد. و روى يك ورزش تكيه نكنيد.

اگر مدتى روى چشم و ورزش مخصوص با آن كار كرديد، از دست و تمرينهاى آن نيز غافل نباشيد.

تنوع در هر كارى باعث رشد است.

4 - هدفدار

هر كارى كه انسان مى كند بايد از انجام آن هدفى داشته باشد. هدف اگر كوچك و پايين باشد، بهتر است از آنكه انسان بى هدف باشد.

ياد گرفتن زبانهاى مختلف براى انسان مفيد است. شهيد بهشتى رحمه الله به چند زبان مسلّط بودند. اگر عالمى بيايد فعاليت كند تا فوتباليست شود، كار مهمى نكرده است. يك نفر عادى نيز اين كار او را انجام مى دهد. اين افتخار نيست، زمانى افتخار است كه دانش پژوه با قبل از درس خواندن خود، فرقى كرده باشد. تفاوتى از محيط علم و دانش با قبل از آن داشته باشد.

اگر هدف بالا و متعالى باشد، روح آدمى نيز اوج مى گيرد و هدف لايتناهى مى شود.

5 - خطرناك نباشد

خوب است اگر انسان آموزش مى بيند و استعدادى را پرورش مى دهد، در كنار آن ايمان را نيز پرورش دهد. فرا گرفتن جودو، كشتى، كاراته، ورزشهاى رزمى، خوب است و قدرت دفاعى انسان را زياد مى كند. اما اگر اين حربه در دست بى ايمان باشد، منشأ خطر و ضرر براى ديگران مى شود.

پس، اگر انسان در ورزشى كار مى كند كه خطرآفرين است بايد دقت كافى داشته باشد.

6 - ورزشهاى مضرّ

همانگونه كه ورزش سود و نفع دارد. جوانب منفى نيز دارد. و بايد روى اين جوانب نيز دقت و بررسى شود. در تمام اعضاى بدن ضرر و زيان، مثل نفع در ورزش موجود است.

7 - چشم

ورزش مضر براى چشم، ديدن بى فايده است. مثل نگاه كردن به بازى و بى توجهى كردن به

ص: 51

عواطف و احساسات كه عواقبى دارد. خيره كردن چشم در اين موارد باعث كم سويى چشم و ضعف در بينايى مى شود.(1)

گوش

يكى از حركتهاى مضر براى گوش، شنيدن سر و صداهاى زياد و احساسى است. شنيدن موسيقى هاى تند و حركتهاى روحى ناشى از آن و اثرات مخرّب بعضى موسيقيها بر روان و اعصاب، ورزشى مضر براى گوش است. شنيدن صداهاى ناهنجار و گوش خراش و ايجاد تحرك در گوش براى اعصاب انسان مضر مى باشد.

ورزش خطرناك

بعضى ورزشها خطرآفرين هستند. مثل ورزش بوكس، جودو و كاراته و انواعى از اين قبيل كه استفادۀ بد از اين آموزشها گاهى مرگ آفرين است. دفاع خوب است؛ اما ابزار دست انسان، نبايد خطرناك باشد.

در كنار فراگيرى اين ورزشها 2 عامل كنترل كننده لازم است:

1 - ايمان

2 - عقل.

شجاعت على عليه السلام در تاريخ زبانزد خاص و عام است. همه مى دانند، على عليه السلام در خيبر را با يك دست از جا بلند كرد. عمرو بن عبدود را كشت و در مقابل اين شجاعت در هيچ جا نيامده كه ايشان با همين دست، مظلومى را از بين برده يا حقى از كسى ضايع كرده باشد.

ايشان با اين كه در مقام برتر و با صفات بالا بود، وقتى ديد كه جلو چشمش، به همسرش بى احترامى كردند به خاطر اسلام، چيزى نگفت؛ اين نشانۀ ايمان بالاست.

ناآگاهى به شيوۀ كار

اصولاً در هر كارى كه انسان وارد مى شود بايد شيوه و راه و رسم آن كار را بداند. در هر علمى براى پيشرفت در آن، اصولى مطرح است. رعايت كردن اين اصول در پيشرفت و رشد مؤثّر است.

مثلاً اگر كسى براى پرورش استعدادهاى دست، به نويسندگى يا خطاطى مى پردازد، بايد اصول يادگيرى صحيح آن را بداند. از اصولى كه پيروى مى كند، كادر علمى و واقعى داشته باشد. تا از زحمات خود نتيجه بگيرد و متحمّل ضرر نشود. كه لازمۀ آن اين است كه تحت نظر افراد با تجربه، متدين و آگاه باشد.

ص: 52


1- . توضيح بيشتر را در كتاب «چشم و نگاه» اثر ديگر نويسنده مطالعه كنيد.

در زمينۀ زهد و خودسازى، برخى فكر مى كنند مانند على عليه السلام با نان جو يا خرما سدّ جوع كنند امّا بدانند كه اين روش در اين زمان قابل پياده شدن نيست. ائمه عليهم السلام خصوصياتى از نظر معنا و معنويت داشتند كه كاستى هاى مادى را با آن جبران مى كردند. كسى نمى تواند چون آنان زندگى كند و بايد اگر مى خواهد خودسازى كند. راه و روشش را فرا بگيرد تا دچار بيماريهاى جسمى و روحى نشود.

هماهنگى

در هر كارى هماهنگ كردن جسم و روح لازم است. انسان در تقويت استعداد بايد ابتدا انگيزه و زمينه و ظرفيت روحى پيدا كند و بعد در تقويت جسم بكوشد. اگر روح آمادگى و ظرفيت انجام كار را نداشته باشد، زود خسته مى شود. وضعيت بودن انگيزه و اراده، انسان را موفق نمى كند.

در جنبه هاى مختلف جسمى و روحى انسان بايد توانايى هاى خود را بازيابد و سپس روى آنها كار كند تا موفق شود. اگر مى بينيد نمى تواند و در يك مدّت كوتاه از روح و جسم او برنمى آيد كه دنبال فراگيرى چند علم و استعداد برويد، نبايد روح خود را آزرده كند. و اين روايت بجاست كه مى فرمايد:(1)

«عملى كه كم انجام شود، ولى توأم با مداومت باشد، بهتر از عمل زيادى است كه ملالت آور باشد و رها شود.»

تقويت ايمان

در كنار هر شكوفايى و استعداد، تقويت ايمان نيز لازم است. عمل منهاى ايمان در درگاه الهى مقبول نيست. اگر در روايت مى خوانيم كه: «مؤمن در حال خواب در حال عبادت است». به خاطر همين است كه مؤمن اگر مى خوابد، مى خورد، راه مى رود اين كار را براى رضاى خدا و عمل براى خدا انجام مى دهد. و اين مقدمات براى انجام عبادت است. پس، مقدمۀ عبادت هم عين عبادت است. خواب و استراحت و خوردن هم عبادت است.

پس مهمترين عامل در يادگيرى و شكوفايى استعدادها، تقويت ايمان است. كه انسان از اين ايمان استفاده كند و بتواند، استعدادها را در مسير صحيح به كار گيرد.

فصل ششم ازدواج

اشاره

يكى از نيازمندى هاى ضرورى در پديده هاى الهى، اعم از جمادات، گياهان، حيوانات و انسانها،

ص: 53


1- . «قَلِيلٌ مَدُومٌ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ مَملُولٍ مِنْهُ» نهج البلاغه، حكمت 444.

مسألۀ غريزۀ جنسى است. در انسان، غريزه به اين جهت گفته مى شود كه انسان در اين مسأله با حيوانات خصوصيت مشترك دارد. هر خصوصيتى كه انسان و حيوان با هم مشترك باشند از آن به غريزه تعبير مى شود. اين نيازمندى در تمام پديده هاى هستى - به استثناى فرشتگان - وجود دارد.

فرشتگان چون از مجرّدات هستند و در مجرّدات كثرت لحاظ نمى شود، ازدواج نيست.

روح مجرّدات، در ميلياردها انسان و گياه، روح موجود است؛ ولى در عين حال يكى است. در عين كثرت ما وحدت دارد.

انسان داراى روحى الهى است و خداوند در قرآن مى فرمايد:

«در انسان، از روح خود دميدم».(1)

با اين كه حق تعالى در هر انسان از روح خود دميد، همه يك روح است. و چون مجردات وحدت دارند و كثرت ندارند، در اينها غريزه وجود ندارد و اعمال آنها بر مبناى اختيار نيست. البتّه در حيوانات و گياهان و ساير موجودات - غير از انسان - جبر وجود دارد ولى تفاوتهايى با فرشتگان دارند.

ازدواج در جمادات

غريزۀ جنسى در جمادات موجود است. براى روشن شدن مطلب مثالى آورده مى شود:

در معادلات شيمى، بعضى از فلزات با بعضى ديگر تركيب نمى شوند، يا بعضى گازها با بعضى بازها تركيب نمى گردند. يا بعضى بازها كه ماده هستند با بعضى از فلزات ممكن است تركيب نشوند. بعضى فلزات با بعضى اسيدها دير تركيب مى شوند.

در مقابل، مثلاً آهن با گاز اكسيژن زود تركيب مى شود و اكسيد شده و زنگ مى زند. آهن با اكسيژن قابل تركيب است. قابل جفت شدن و انضمام است. و همين جفت شدن نشانۀ ازدواج در جمادات مى باشد. جمادات در عين اين كه جمادند، قابل تركيبند، قابل تزويج هستند. البته نه آن ازدواجى كه در انسان مطرح است و نه غريزه اى كه در انسان موجود است.

غريزه در گياهان

وجود غريزۀ جنسى در گياهان، با اين مسأله كه بين گياهان نر و ماده وجود دارد، مشخص مى شود. در بعضى ميوه ها و گلها و گياهان، گياه ماده به وسيلۀ گرده افشانى، باردار شده و ميوه مى دهد. قابليت پيوند زدن در گياهان هم نشانه اى از تزويج آنهاست. و محصولاتى كه به وجود مى آيد، بيانگر اين ازدواج است.

از پيوند آلبالو و گيلاس ميوه اى به نام آلبالو گيلاس، و از پرتقال و انار ميوه اى به نام «توسرخ

ص: 54


1- . «و نفخت فيه مِن روحى»؛ سورۀ حجر، آيۀ 29.

پرتقاال خونى»، و از هلو و آلو ميوه اى به نام «شرنگ» به وجود مى آيد و ساير گلها نيز با پيوند قابليت ازدياد و ثمردهى دارند.

غريزه در حيوانات

در حيوانات چيزى شبيه به غريزۀ جنسى در انسان و توالد و تكاثر مطرح است. البتّه تفاوتهايى در جنبۀ حيوانيت با انسان وجود دارد كه انسان به خاطر انسان بودنش بعضى قوانين را در اين رابطه بايد اجرا كند؛ ولى حيوانات قانون و قرار مشخص و منظمى ندارند.

از مباحث بسيار شيرين، وجود غريزه در حيوانات و مسائلى كه براى آنها اتفاق مى افتد و گاه در لابلاى تاريخ از آن بحث به ميان آمده است. از جمله در تارخ راجع به حضرت سليمان عليه السلام مى خوانيم:

حضرت سليمان عليه السلام منطق الطير را مى دانست و مى فهميد كه حيوانات چه مى گويند، روزى در كاخ نشسته بود. دو گنجشك روى درخت بالاى سر او نشستند و شروع به جيك جيك كردند.

سليمان عليه السلام چون زبان آنها را مى فهميد، ديد آندو با هم مشاجره مى كنند و براى حلّ اختلاف پيش او آمده اند و او را به قضاوت خواندند گنجشك نر به سليمان عليه السلام گفت:

اين گنجشك ماده و همسر من، از من اطاعت نمى كند. سليمان عليه السلام از گنجشك ماده دليل خواست.

گنجشك ماده گفت: او مرا دوست ندارد، من هم از او اطاعت نمى كنم. سليمان عليه السلام از ماده پرسيد:

چه دليلى دارى كه او تو را دوست ندارد. گنجشك ماده گفت:

به اين دليل كه او همسر ديگرى گرفته است. به اندازه اى كه او را دوست دارد، علاقه اش به من كم شده است.

حضرت سليمان عليه السلام از خدا خواسته بود كه خدا ملك و پادشاهى به او عنايت كند كه تا به حال به كسى آن را نداده باشد. خداوند ملكى فرستاد و به سليمان عليه السلام گفت:

در عين حال كه قضاوت مى كنى، مواظب پيام اينها باش. هر چيزى مقدارى گنجايش دارد. اگر از چيزى پر شود لبريز مى شود. اگر حكومت دنيا را بخواهى و به آن علاقمند شوى، هر قدر علاقۀ حكومت در دست باشد، علاقه خدا از دست مى رود.

«دو محبّت در يك دل، جا نمى گيرد»

به هر حال، معلوم مى شود كه بين حيوانات نيز غريزۀ جنسى وجود دارد. آنان كه طالب فهم بيشترى هستند به كتابهاى زيست شناسى مراجعه كنند.

ص: 55

انسان و غريزۀ جنسى

*انسان و غريزۀ جنسى(1)

انسان هم داراى غريزۀ جنسى است. به مقتضاى حيوانيت و ماده بودن انسان، نيازمندى هايى دارد. به مقتضاى حيوانيت، انسان داراى غريزه است.

در هيچ جايى از دين اسلام، چه آيات، چه روايات، نمى توان به جايى برخورد كرد كه خداوند به نابودى غريزۀ جنسى فرمان داده باشد. حتّى اگر كسى ضربه اى به ديگرى بزند و غريزۀ جنسى را در او از بين ببرد، بايد ديۀ يك انسان كامل به او دهد.

در بحث جلوگيرى از نازاى (در زن يا مرد) عقيم شدن دايمى جايز نيست و اسلام اجازه نداده است. در بحث نيازمندى هاى انسان - چه خوردن و چه خوابيدن و چه آشاميدن - نيامده است كه نخوريد بلكه سفارش به تعديل شده است:(2)

«بخوريد و بياشاميد ولى اسراف نكنيد.»

در غريزۀ جنسى هم جنبۀ افراط و تفريط بايد لحاظ شود. نه انسان افراط كند، كه دچار نابسامانى روحى و روانى و جسمى شود و نه حالت تفريط داشته باشد.

تفريط در غريزۀ جنسى

اشاره

در تاريخ آورده اند:

امام صادق عليه السلام فرمود: زن عثمان بن مظعون، خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد:

اى رسول خدا، عثمان روزها روزه مى باشد و شبها نماز مى خواند، اما به نزد من نمى آيد.

حضرت غضبناك به نزد عثمان آمدند و فرمودند:

«اى عثمان، خدا مرا براى رهبانيت نفرستاده است. دين من مستقيم، سهل و آسان است. روزه مى گيرم، نماز مى خوانم و با زنان خود نزديكى مى كنم. پس هر كس دين مرا مى خواهد بايد به اين سنت من عمل كند. و يكى از سنتهاى من، نكاح زنان است.»

و در روايت ديگر است كه حضرت، دست بر سينۀ عثمان بن مظعون زد و فرمود:

«از سنت من اعراض نكن، چه هر كس از روش من روى بگرداند، روز قيامت فرشتگان سر راه او را مى گيرند و صورتش را از حوض من برمى گردانند.»(3)

اسلام شديداً با رهبانيت و ترك غريزۀ جنسى مخالفت مى كند. با افراط هم مبارزه دارد. و نظر اسلام آن است كه ميانه روى انتخاب شود و در كارها تعديل باشد.(4)

در پرتو غريزۀ جنسى، بسيارى از نيازهاى انسان تأمين مى شود. انسان نيازهايى دارد كه اگر

ص: 56


1- . توضيح بيشتر در اثر ديگر مؤلف به نام «جوانان و غريزه جنسى» و «جلوه هاى بلوغ».
2- . «كلوا و اشربوا و لا تسرفوا»؛ سورۀ اعراف، آيۀ 31.
3- . مستدرك، ابواب المقدمات.
4- . «و كذلك جعلناكم...»؛ سورۀ بقره، آيۀ 143.

ازدواج كند و به غريزۀ جنسى پاسخ مثبت دهد به آنها مى رسد.

1 - توالد و تكاثر

محبّت و عشق به فرزند، وديعه اى الهى است كه در پرتو غريزۀ جنسى به عنوان نياز فطرى انسان تأمين مى شود. انسان فرزند را دوست دارد و در قرآن نيز مى فرمايد:(1)

«مال و ثروت و فرزندان، زينت زندگى و حيات مادى هستند»

بقاى نسل بشر با توالد انجام پذير است؛ به همين دليل است. كه انسان نياز به فرزند دارد.

2 - جمع خواهى

اجتماعى بودن جزء فطرت انسان و يك نياز روحى محسوب مى شود. در حيوانات هم اين جمع زيستى به گونه اى مطرح است. انسان احتياج به جمع دارد و از وحدت و تنهايى رنج مى برد اگر بهترين امكانات را داشته باشد ولى تنها باشد، رنجور و كسل مى شود. چنانچه در حيوانات هم همينطور است. بطور مثال اگر براى يك قنارى تمام لذات زندگى، دانه، غذا، هواى خوب، قفس طلايى مهيّا باشد. باز او آزادى و در جمع پرندگان ديگر را دوست دارد. اگرچه در آن جا آب و دانۀ مناسب نباشد و او غذا را با زحمت به دست آورد.

3 - لذّت

انسان به طور فطرى لذّتخواه و لذّتجو مى باشد. مقدارى از اين لذّت در پرتو غريزۀ جنسى تأمين مى شود. البته براى انسان لذّات ديگرى هم وجود دارد كه تنها غريزۀ جنسى لذّت او را تأمين نمى كند.

تشويق و ترغيب نوعى لذّت است كه انسان به وسيلۀ آن به كارهاى خوب وادار مى شود.

لذّت بردن از تشويق، انسان را به كارهاى خوب ترغيب مى كند. لذا خداوند هم براى ترغيب انسان به كارهاى خوب او را تشويق كرده و به او وعده هاى بهشتى مى دهد.

در قرآن كريم مى خوانيم:(2)

«براى آنها بهشتهايى است كه از پايين آن، نهرها و جويبارها جارى است.»

«و ما حورالعين را به آنها تزويج مى كنيم»(3)

از اين نوع آيات در قرآن فراوان به چشم مى خورد كه، نياز انسان به تشويق را برآورده مى كند.

پس، لذتجويى يك نيازمندى است كه انسان در پرتو غريزۀ جنسى به بُعدى از آن مى رسد.

ص: 57


1- . «المال و البنون زينة الحيوة الدنيا»؛ سورۀ كهف، آيۀ 46.
2- . «لهم جنات تجرى من تحتها الانهار»؛ سورۀ توبه، آيۀ 100.
3- . «و زوجناهم بحور عين»؛ سورۀ واقعه، آيۀ 54.

خوردن و خوابيدن، نيز براى انسان لذت دارد.

در صورتى كه غريزۀ جنسى تأمين كنندۀ لذّات انسان است، انسان نمى تواند به آن بى اعتنا باشد.

4 - علاقه به حاكميت و قدرت

از نظر اسلام، زن و مرد در خانه دو مديريت جداگانه دارند. مرد مدير و مسؤول بيرون از خانه و مسؤول تأمين معاش و كار و خريد لوازم مورد احتياج خانواده مى باشد.

زن نيز مدير داخلى منزل است و بايد امور زندگى و حفظ و حراست از اموال و بچه ها و ميهمان دارى را به عهده بگيرد.

اگر مرد در بيرون از خانه زحمت مى كشد و عرق مى ريزد، همين كه به منزل مى آيد و با روى باز و خندان همسر روبرو مى شود، خستگى هاى او بيرون مى رود. همين كه خانواده از مرد تقاضايى كند و او ملزم به تهيّۀ وسايل آسايش خانواده باشد، از آن لذت مى برد. شايد گاهى در ظاهر خشن برخورد كند و از اطاعت سر باز بزند و گاهى غرولند هم بكند اما ذاتاً و فطرتاً لذّت مى برد كه حوايج خانواده را برآورده كند. احساس قدرت براى تأمين نيازها و شخصيّت در محيط منزل به مرد نيرو مى دهد.

در مقابل، خانم هم، اگر زحمت مى كشد و مثلاً غذا درست مى كند و شوهر از او در مقابل زحمتش قدردانى و تشكر بكند، نياز مديريت او برآورده مى شود. احساس شخصيّت مى كند كه توانسته است، نيازهاى همسر و فرزندان را برآورده كند.

5 - جهات معنوى

غريزۀ جنسى فوايدى دارد كه در كنار آن تأمين مى شود. جهات معنوى ازدواج و آيات و روايات فراوانى كه در اين باره رسيده است، روح معنويت را در انسان تأمين مى كند.

روايتى مى فرمايد:(1)

«مردى كه زحمت بكشد تا نياز خانواده اش را از راه حلال تأمين كند، مثل مجاهد در راه خداست»

يا روايت ديگرى كه مى فرمايد:

«اگر شخص در حال تحصيل روزى حلال بميرد، مثل كسى است كه در خون خود غلطان است.»(2)

يا رواياتى كه پيرامون اعمال زناشويى، باردارى، زايمان، تربيت فرزند، محبّت به همسر و فرزند مى باشد و فراوان هم هست. نشانگر تأمين جهات معنوى در پرتو ازدواج است.

از طرف ديگر، تمجيد و احترام همسر، متقابلاً نيازهاى طرفين را تأمين و در آنها از نظر جسمى

ص: 58


1- . «الكاد على عياله كالمجاهد فى سبيل اللّه»؛ جامع السعادات، ج 2، ص 15.
2- . «الازدواج فى الاسلام»؛ مكارم الاخلاق.

و روحى و عاطفى، تعادل برقرار مى شود.(1)

ازدواج مناسب

ثابت شد كه ازدواج و اصل غريزۀ جنسى نيازى غيرقابل انفكاك از انسان است و انسان منهاى اين نياز نمى تواند زندگى كند. انسان نمى تواند روى ساختارى كه براى وجود و بقاى او لازم است، پا بگذارد. در تشكّل انسان، غرايزى قرار داده شده است كه ازدواج يكى از آنهاست. اما ازدواج بايد در زمان مناسبى انجام شود.

كسى كه هنوز درس خود را تمام نكرده است. دانشجو مى باشد يا در حوزۀ علميه درس مى خواند و مشكلات فراوانى دارد. اگر ازدواج هم بكند. ازدواج موفقى نمى تواند باشد. حداقل بايد انسان چند سالى درس خوانده باشد تا بتواند نيازهاى اوليه يك زندگى را تأمين كند، بعد در فكر ازدواج بيفتد.

حال در زمانى كه انسان نياز به ازدواج دارد، اما مقدمات آن فراهم نيست، بايد از عوامل تحريك غريزۀ جنسى دورى كند. بايد بدانيم عواملى غريزۀ جنسى را تحريك مى كنند.

عوامل تحريك

خانواده

يكى از عوامل تحريك غريزۀ جنسى، پدر و مادر مى باشند. گاهى پدر و مادر شرايطى در فضاى منزل ايجاد مى كنند كه اين شرايط موجب تحريك فرزند و بلوغ زودرس در او مى شود.

فردى در حالت عادّى ممكن است (پسر در 16 سالگى و دختر در 9 سالگى) به بلوغ برسد و آثار بلوغ در او هويدا شود، اين عوامل تحريك، اين بلوغ را جلوتر به وجود مى آورند.

غريزۀ جنسى از كودكى در وجود انسان هست. روان شناسان مى گويند: چنگ زدن كودك به پستان مادر، از روى غريزه است. لذا مادرى هم كه شير ندارد و كودكش را با شير خشك تغذيه مى كند، در روز چندين بار بايد كودك را به سينه بچسباند، تا حالت فطرى و غريزى او ارضاء شود و از نظر متافيزيكى ارتباط برقرار شود.

حال، اگر كودكى بر اثر بى توجهى پدر و مادر دچار تحريك شد، مناظرى از آنها ديد يا شنيد، بلوغ در او زودتر صورت مى گيرد، لذا در روايات هشدار داده شده است.

امام صادق عليه السلام فرمودند:(2)

«مرد با زن و يا كنيز خود، در خانه اى كه كودكى هست، آميزش و جماع نكند كه آن كودك زناكار

ص: 59


1- . توضيح بيشتر در اثر ديگر مؤلف «آئين خانه دارى».
2- . الزواج المبكر، ص 163.

مى شود.» (اگر فرزندشان ناظر بر عمل زناشويى باشد) يا فرزندى كه از آنها به وجود مى آيد، زناكار مى شود. از اين رو پدر و مادر بايد مراقبت كنند و به وظايفى كه در اين زمينه دارند، توجه داشته باشند.

2 - لباس

يكى از عوامل تحريك غريزۀ جنسى بخصوص در جوانان مجرّد پوشيدن لباسهاى تنگ و چسبان است. البتّه اين جا بيشتر منظور لباس زير از قبيل: شورت، مايو و زيرپوش مى باشد كه اين لباسها بايد تنگ نباشند و حتى المقدور آزاد باشند. اگر در بيدارى هم امكان ندارد. هنگام خوابيدن حتماً بايد لباس آزاد و راحت پوشيد.

از طرفى پوشيدن لباسهايى از جنس نايلون و پوليستر نيز علاوه بر زيانهاى جلدى و پوستى بر اثر برخورد و اصطكاك بدن با لباس نايلونى، ايجاد جرقّه مى كند و موجب تحريك غريزۀ جنسى مى گردد.

پوشيدن لباس بسيار نرم نيز محرك است. لباس زير نبايد زياد نرم يا زياد ضخيم باشد بلكه بايد حالت متعادل بين نرم و ضخيم باشد. تا تحريك كمتر انجام شود.

3 - غذا

عامل ديگر تحريك كنندۀ غريزۀ جنسى، غذاها و آشاميدنى ها مى باشد. ممكن است در اثر بى توجهى به نوع غذا اين تحريك باعث زحمت در بين جوانان باشد، پس، حتماً لازم است كه به غذا بيشتر توجه داشته باشند.

شناخت خصوصيات و زبان خوراكى ها شناخت غذاهاى خام و پخته شده، بر همگان لازم است.

بايد بدانيم بعضى ميوه ها و غذاها غريزۀ جنسى را تحريك مى كند از جمله: موز، پياز، سير، فلفل، دارچين ادويه، زعفران، شيرنى و وانيل كه در شيرينى به كار مى رود، هويج چه ايرانى و چه فرنگى، مربا، آب هويج و غذاهايى كه با آن تهيّه مى شود محرّك هستند.

اگر گاهى مجبور به مصرف اين نوع غذاها مى شوند در مقابل بايد كارى كنند كه انرژى حاصله ذوب شود، ورزش، نرمش، كارهاى جسمى و روزه گرفتن براى جلوگيرى از ضررهاى اين نوع غذاها و مصرف ميزان كالرى حاصله از سوخت و سوز آنان در بدن لازم است.

اگر انسان غذاهاى محرّك بخورد اما در مقابل مثلاً كوهپيمايى كند، كالريهاى حاصله مصرف مى شود و عارضه اى پيش نمى آيد.

كسانى كه در مناطق حارّه و گرمسير مثل جنوب كشور زندگى مى كنند، ميزان تحريك آنها بيشتر است. اما مناطقى مثل شمال كشور كه سرد و معتدل و مرطوب است، افراد ساكن در آن جا زمينۀ تحريك كمترى از نظر آب و هوا دارند.

ص: 60

4 - ديدنيهاى محرّك

4 - ديدنيهاى محرّك(1)

ديدن مناظر محرّك از طريق نوارهاى ويديويى غيرمجاز، مجلاّتى كه عكسهاى محرك دارند و به وسيلۀ پست براى بعضى افراد براى منحرف كردن آنها فرستاده مى شوند، عوامل تحريك كاذب غريزۀ جنسى هستند. تهاجم فرهنگى دشمنان اسلام و جوانان ايران زمين به وسيلۀ همين اشائۀ فرهنگ غربى و فحشا در جامعه، نمود پيدا مى كند. همان كارى كه در آندلس مسلمين را شكست داد. گاهى حتّى اين مجلاّت محرّك به صورت رايگان در اختيار جوانان قرار مى گيرند. در حالى كه از نظر كاغذ و عكس رنگى و چاپ مجلات بسيار گران قيمتى هستند.

ديدن بعضى فيلمها با هنرپيشه هاى زن محرّك، ديدن عكسهاى لخت و محرّك نيز غريزۀ جنسى را تحريك مى كند.

چشم چرانى و نگاههاى حرام به جنس مخالف يا همجنس از روى عشق و علاقه نيز عامل تحريك و حرام است. اگر در محيطى كه نگاه حرام انجام مى شود، دستگاههاى علمى موجود باشد، برخورد و نگاه محرّك چنان جرقّۀ الكتريسته اى ايجاد مى كند كه اگر اين سيگنال جرقه مثل نور خورشيد كه به وسيلۀ ذرّه بين متمركز مى شود و جسم را مى سوزاند، متمركز شود، فرد را مى سوزاند و لذا گاهى يك نگاه حرام، دين و دنيا و علم و آخرت را از بين مى برد. منشأ بسيارى از انحرافات در غريزۀ جنسى مثل: لواط، استمنا، استشها و زنا در اثر همين نگاهها به وجود مى آيد. لذا در اسلام رواياتى پيرامون پرهيز از چشم چرانى، خلوت كردن زن با مرد نامحرم، نماز خواندن در جايى كه مرد و زن نامحرم تنها هستند نيز آمده است.

5 - شنيدنيها

يكى ديگر از عوامل تحريك جنسى كه لازم است جوانان مجرد از آن پرهيز كنند، شنيدن حرفهاى محرّك است. سعى كنند در مجالسى كه از اين گفت و شنودها انجام مى شود، شركت نكنند و در صورت برخورد حتماً مجلس را ترك كنند.

موسيقى نيز گاهى اثر تحريك كننده در انسان دارد. بايد از پناه بردن به موسيقى براى تفريح و گذراندن وقت خوددارى شود، زيرا بعضى موسيقى ها محرك غريزۀ جنسى هستند. در علاوه گوش كردن به آن هم حرام مى باشد.

احتلام

مسأله اى كه شايد گريبانگير اغلب جوانان باشد، بيرون آمدن منى در خواب يا بيدارى و يا

ص: 61


1- . توضيح بيشتر در كتاب «چشم و نگاه» اثر ديگر مؤلف.

اصطلاحاً احتلام مى باشد.

احتلام در بدن به منزلۀ شير اطمينان در آبگرمكن است. اگر دقت كرده باشيد، وقتى آبگرمكن از درجه حرارت معينى بالاتر مى رود، بخار زياد ايجاد شده در آن به وسيلۀ شيراطمينان، تخليه مى شود.

احتلام نيز در مواردى كه فضاى منى ساز و غريزۀ جنسى يا كيسه منى پر شود، صورت مى گيرد تا تعادل در بدن به وسيلۀ احتلام و غسل كردن برقرار شود.

احتلام نشانۀ سلامتى است؛ اما اگر اين احتلام زياد از حد صورت بگيرد، عمر انسان را كوتاه مى كند، باعث ضعف چشم، كاهش قواى بدن و از بين رفتن توان و قدرت انسان مى شود. در انحرافات جنسى مثل استمنا يا استشها كه فرد با خودكارى انجام مى دهد كه منى خارج شود و عملى حرام است، عوارضى از اين قبيل بخوبى مشهود است.

بايد سعى شود كارهايى كه باعث تحريك غريزۀ جنسى مى شود كمتر انجام شود تا احتلامهاى شبانۀ كمتر شوند و فرد را به زحمت نيندازند.

عوارض نگاه محرك

اگر در فردى نگاهى تحريك آميز پيش آمد، گاهى ثمرۀ يك دنيا تجربه و عبادت و پرستش خدا و مقام دنيا و آخرت را از انسان مى گيرد. اگر ايمان قوى نباشد و تحريك پيش آيد، شيطان برايش فرقى نمى كند كه طرف چه كسى است، زليخا همسر عزيز مصر است يا برصيصا كه چندين سال عبادت خدا كرده است.

برصيصاى عابد مردى مستجاب الدعوه بود. آن قدر از نظر مقامات معنوى بالا بود كه اگر كسى مريض مى شد و به خانۀ او مى رفت، برايش دعا مى كرد و از خداوند مى خواست و بيمارى فرد خوب مى شد. خيلى مقام معنوى داشت. اين عابد با اين مقامش با يك نگاه از مقامات دنيا و آخرت محروم شد.

دختر پادشاه آن زمان بيمار شد. از او خواستند كه به قصر برود و دعا كند. قبول نكرد، گفت: دختر را بياوريد در نوبت بگذاريد، تا برايش دعا كنم.

برادران دختر، او را آوردند و در صومعۀ برصيصا گذاشتند و خودشان به قصر برگشتند. برصيصا دعا كرد و دختر خوب شد، اما يك نگاه شيطانى او را فريب داد. شيطان او را تحريك كرد و با دختر آميزش نمود. بعد كه به خود آمد پشيمان شد. حالا جواب برادران دختر را چه بدهد؟ دختر را كشت و او را دفن كرد. برادرها آمدند كه خواهرشان را ببرند، او را نديدند.

برصيصا كتمان كرد و گفت: برايش دعا كردم و خوب شد و رفت. اما شيطان به برادرها گفت كه او دختر را كشته و دفن كرده است. جسد را پيدا كردند و برصيصاى مستجاب الدعوة را ريسمان به گردن در كوچه ها كشيدند.

ص: 62

يك نگاه، حاصل يك عمر تلاش او را از بين برد.(1)

ارضاى حرام

گفتيم كه ازدواج، يك نياز فطرى در انسان است. مردها به حكم قانون و فطرت الهى از جنس مخالف وزن خوششان مى آيد. چنانكه زنها نيز مايل به مردها مى باشند. اما زمانى كه اين نيازمندى واقعى انسان، در حالتى باشد كه انسان نتواند آن را ارضا كند، تأمين اين غريزه گاهى توأم با مشكلات مى شود.

البتّه ارضاى حرام، مثل غذاى حرام و غذايى است كه از راه حرام به دست آمده و مصرف مى شود. و همان گونه كه تغذيۀ حرام، اثرات سويى بر روى انسان دارد، ارضاى حرام نيز اين گونه است. لازم است ارضاى حرام را شناخته و دنبال آن نرويم. تا از اثرات مخرّب آن در امان باشيم.

ارضاى حرام به دو صورت انجام مى گيرد: خودارضايى، دگر ارضايى.

خودارضايى

خودارضايى در مرد، «استمنا» ناميده مى شود و در زن به آن «استشها» مى گويند. در اين مورد وقتى براى فرد تحريك پيش مى آيد، با خودكارى انجام مى دهد كه از او منى بيرون مى آيد.

بايد دانست كه خودارضايى اثرات شوم و مخرّبى روى اعضاء و بدن مى گذارد.

در اين زمان برخى جوانان، به دلايل گوناگون به خودارضايى گرفتارند و اغلب مثل اعتياد به سيگار يا هروئين به آن معتادند و در خفا خود را ارضا مى كنند.

خودارضايى، موجب كم سويى چشم، بى اشتهايى، ضعف اعصاب، لرزش اعضاى بدن، انزال بى اختيار، رنگ پريدگى، بداخلاقى، ضعف و لاغرى شديد مى شود. بخصوص اين عوارض بيشتر در كسانى به چشم مى خورد كه به اين كار عادت كرده باشند. اين ارضا، از نظر اسلام حرام شمره شده است.

دگرارضايى

دگرارضايى حرام، «زنا» يعنى دو جنس مخالف و نامحرم عمل زناشويى انجام دهند. يا لواط، كه دو همجنس، دو پسر يا دو دختر، با هم ارتباط جسمى و جنسى برقرار مى كنند. در اين دو مورد از نظر شرعى - وقتى ثابت شود - حدّ واجب و لازم است.

دو نامحرم، بايد حتماً از بودن در يك جا، ارتباطهاى بى مورد، شوخى و خنده و نگاههاى شهوانى خوددارى كنند تا زمينه سازى براى انجام اين عمل پيش نيايد.

ص: 63


1- . موارد مشابه در كتاب «چشم و نگاه» اثر ديگر مؤلف.

ارضاى كاذب

در اين مورد، شخصى دچار اعمالى مى شود كه براى او حالت احتلام در شب يا بعضى مواقع در روز پيش مى آيد. چشم چرانى علاوۀ بر حرمت شرعى، موجب مى شود كه، زمينه براى احتلام به وجود بيايد. معمولاً كسانى كه زياد در كوچه و خيابان آمد و شد دارند، بيشتر اين حالت برايشان پيش مى آيد.

ظرفيت غريزۀ جنسى وقتى با نگاه حرام، شنيدنى هاى محرّك، پوشيدن لباسهاى محرك، خوردن غذاهاى محرّك، پرشد، زمينه براى تحريك و اخراج زوايد منى در انسان به وجود مى آيد.

راههاى كنترل

بهترين راه براى جلوگيرى از آلوده شدن خود و اجتماع كه راهى شرعى، قانونى و عقلى است، آن است كه كارهايى انجام دهد كه غريزۀ طغيان نكند. در بعضى روايات آمده است:

«ازالۀ مو از بدن، موجب تقليل غريزۀ جنسى مى شود»(1)

و باز بعضى روايات مى فرمايند:

«ازالۀ مو از بدن موجب تحريك مى شود»

از اين دو روايت استفاده مى شود كه ازالۀ مو از اطراف بدن مثل دست، زير بغل و سر غريزۀ جنسى را كم مى كند. ولى ازالۀ مو از اطراف آلت تناسلى غريزه را تحريك مى كند. براى آنها كه مجرّد هستند، اين ازاله بايد به گونه اى باشد كه موجب تحريك نشود.

تراشيدن موى سر، بخصوص در تابستان و پاييز موجب كاهش غريزۀ جنسى، روشنايى چشم، تقويت لثه و تقويت حافظه مى شود.

روزه گرفتن، انسان را متعادل مى كند، در روايات، هفته اى يكبار يا دوبار روزه گرفتن مستحب شمرده شده است. كسى كه زمينۀ تحريك براى او زياد است، بايد روزه بگيرد. البتّه در اين كار رعايت تعادل را بنمايد تا از عوارض ناشى از ضعف جسمى در امان باشد.

ازدواج موقّت

براى كسانى كه امكان ازدواج دايم ندارند، ازدواج موقّت مى تواند چاره ساز باشد. البتّه بايد به عرف جامعه توجه داشت. براى برخى از قشرها، برخى كارها، در عرف خوب نيست. مثل ساندويچ خوردن طلبه در ملأ عام كه خلاف عرف است. ولى خلاف شرع نيست. و بايد يك فردى كه از نظر علمى و مذهبى براى ديگران الگو مى باشد، برخى كارها را انجام ندهد.

ص: 64


1- . وسائل الشيعه.

براى برخى آقايان روحانيون نيز، متعه، در عرف جامعه جلوۀ خوبى ندارد. حضرت آية اللّه خامنه اى در جلسه اى فرمودند: «مستحب خوبى است؛ ولى بهتر است طلبه ها اين مستحب را انجام ندهند.»

و علاوه بر اين عمل عوارضى جانبى دارد كه اگر همراه با آگاهى و دقت نباشد قطعاً مشكلات غير قابل جبران در پى خواهد داشت.

شرايط زن

اگر انسان تصميم به ازدواج بگيرد و بخواهد دخترى را انتخاب كند بايد به مسائلى توجه داشته باشد.

پول

انسان نبايد هيچ گاه به خاطر پول و موقعيّت اجتماعى و مالى دخترى، با او ازدواج كند. زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«اگر كسى به خاطر پول ازدواج كند، همان پول موجب بدبختى او مى شود»(1)

اگر كسى در سطح پايينى از نظر پول و درآمد است، دخترى را در نظر بگيرد كه شغل و درآمد دارد اما با او همگونى فكرى ندارد، اين نابرابرى موجب بدبختى است. در اسلام بالاترين ملاك، كفو و هم شأن بودن است، دو خانواده بايد در يك سطح و يا نزديك بهم باشند.

برادران دانشجو يا طلبه در اوايل درس و دانشجويى نبايد ازدواج كنند تا مجبور شوند، ازدواجى كنند كه بعدها وقتى به مقام و منزلتى رسيدند، پشيمان شوند. بايد آينده و رشد فكرى و معنوى خود را بسنجند و بعد ازدواج كنند.

زيبايى

نبايد زيبايى، تنها ملاك در انتخاب همسر باشد، اگر انسان دخترى را بگيرد كه زيبا باشد، و خصلتها و فضايل اخلاقى او خوب نباشد، موجب بدبختى مى گردد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«از سبزينۀ باتلاقها بپرهيزيد» سؤال شد آن چيست؟ فرمود:

«زن زيبايى كه در خانوادۀ بى ايمان تربيت شده باشد»(2)

زن اگر زيبا باشد ولى به زينت دين، مزيّن نشده و متديّن نباشد، همين زيبايى او را به فساد و بدبختى مى كشاند. ايمان بايد در كنار زيبايى باشد تا ارزش داشته باشد.

ص: 65


1- . «آيين خانه دارى» اثر ديگر مؤلف.
2- . «اياك و الخضراء الدمن»؛ فروع كافى، ج 5، ص 550.

مقام

ملاك انتخاب همسر، نبايد مقامات دنيوى باشد و نيز مقام نبايد انگيزه براى انتخاب شهرت و پول دختر يا خانوادۀ او باشد، شايد بعضى اوقات، فكر شود كه ما او را مى گيريم اما او را مى سازيم.

گاهى اوقات نمى شود. دو خانواده بايد از نظر موقعيّت اجتماعى در يك سطح باشند. و اگر نبودند براى هر دو جنگ اعصاب است. نه تنها آنها، خانواده ها هم در عذابند. به هر حال، شهرت و مقام نبايد باعث شود كه انسان حقايق را زير پا بگذارد و دنبال عناوين دهان پركن برود.

بى قيد

در انتخاب همسرحتماً بايد شرايط در نظر گرفته شود. اگر كسى بگويد من زن مى خواهم، هر چه باشد مهم نيست، بى سواد يا با سواد، زيبا يا زشت، پولدار يا بى پول، بى شخصيّت يا با شخصيّت، هر چه باشد، فقط زن باشد. براى كسى كه مى خواهد يك عمر زندگى كند و دچار مشكل نشود بايد شرايط خود و همسرش را در نظر بگيرد.

دانشجو يا طلبه و مؤمن بايد زنى بگيرد كه چند سال ديگر همراه با رشد اجتماعى خود دچار مشكل نشود. آن وقت اگر پشيمان شود و بخواهد دنبال جدايى و طلاق و ازدواج مجدّد برود از زندگى و سير تكاملى آن عقب مى ماند و به اصطلاح از چاله در مى آيد و در چاه مى افتد. از ابتدا بايد چشم خود را باز كند و همسرش را خوب انتخاب كند.

انتخاب شايسته

امام صادق عليه السلام فرمود:

«زن زيبا بگيريد»(1)

مؤمن بايد علاوه بر اين كه به ايمان زن، توجه مى كند، از نظر اندام، زيبايى، خوش تيب بودن نيز به دختر توجه دارد. روايات فراوانى در متون اسلامى هست كه دقّت در انتخاب همسر را نشان مى دهد.

على عليه السلام فرمود:

«همسر گندمگون، چشم درشت، سياه چشم، خوش اندام، ميانه قد انتخاب كنيد.»

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«در خواستگارى، گردن زن را بو كنند كه خوشبو باشد و غوزك پايش پرگوشت باشد.»

امام رضا عليه السلام فرمود:

ص: 66


1- . «آيين خانه دارى» اثر ديگر مؤلف.

«از سعادت آدمى است كه زن سفيدى داشته باشد.»

امام صادق عليه السلام فرمود:

«اگر از زنى خواستگارى مى كنيد، همانطور كه از صورتش مى پرسيد، از مويش نيز بپرسيد كه نصف زيبايى زن به موى اوست.»(1)

پس، همسر مؤمن بايد زيبا باشد، كه او را از هر نظر اغنا كند. علاوه بر آن كه متدين نيز باشد.

همسر موافق

هر كسى بايد در نظر بگيرد كه همسرش در زندگى از نظر اخلاقى و روحى و سواد با او موافق باشد. اگر كسى همسرى بگيرد كه از نظر فكرى در سطح خودش نباشد، زندگيش توأم با عذاب خواهد بود. گاه مى بيند كه فردى موقعيت اجتماعى خوبى دارد؛ اما همسر و فرزندان او با او هيچ شباهتى ندارند.

اگر دانشجويى همسر كم سواد بگيرد يا طلبه اى زن بى سواد انتخاب كند، بعدها كه آقا رشد كرد و ترقى نمود و در مصدر كارى قرار گرفت و همسرش در سطح پايين ماند، اوّل كشمكش و ناراحتى است خانم فردى كه در مسير علم است، بايد در مسير علم باشد، همسر يك طلبه بايد احكام خود را بداند و بتواند به ديگران نيز ياد دهد.

هماهنگى فكرى و تربيتى بايد موجود باشد، تا فرزندانى كه در اين خانواده پرورش مى يابند از نظر روحى و اخلاقى متعادل باشند. و آن طور نباشد كه فرزند يك اهل علم، خلاف علم باشد.

نيازهاى عاطفى

يكى از نيازمندى هاى انسان، امور عاطفى و روحى است. شناخت اين نياز مثل نيازهاى مادى مثل گرسنگى كه علائم آن با رنگ پريدگى و ضعف بروز مى كند نيست؛ اما امور عاطفى انسان نيز بايد مثل امور مادى برطرف شوند. و اغنا گردند.

نياز عاطفى را مى توان در اين غالب مثال زد كه وقتى كودكى مقدارى بازى مى كند، يكباره مى آيد و به آغوش مادر يا پدر مى رود. مدتى مى نشيند و دوباره به سراغ بازى مى رود. اين خلأ عاطفه در كودك با آغوش والدين برطرف مى شود.

در كتاب «اصول روان شناسى «مان»»، آزمايشى را كه در كشورهاى غربى در يك پرورشگاه كودك انجام داده اند آورده است. در اين پرورشگاه كودكانى نگهدارى مى شده اند كه از پدر و مادر يا محروم بوده اند و يا از آنها دور افتاده بودند.

در زمان خاصى كودكان بدون گرسنگى و يا درد يا ناراحتى بخصوص شروع به گريه مى كردند.

ص: 67


1- . حلية المتقين، آداب ازدواج.

دانشمندان تمام آزمايشات را روى آنها انجام دادند و چيزى مشاهده نكردند بعد از نظر روانى دانشمندان روانكاو پيشنهاد كردند كه ضربان قلب يك مادر را ضبط و در سالن پشت، بلندگوها بگذارند. اين كار باعث شد، كودكان ساكت شوند.

بسيارى از ناسازگاريهاى نوزادان، به خاطر دورى از آغوش مادر است. كودك به پدر و مادر نياز عاطفى دارد. نياز روحى و معنوى دارد. هر چند وسايل رفاه مادى او هم فراهم باشد. دورى از اين قطبهاى محبّت براى او دردناك و حزن انگيز است.

در اسلام نيز پيرامون محبّت به فرزند، بوسيدن فرزند، احترام به او، دوست داشتن او سفارش و براى اين كارها ثواب الهى در نظر گرفته شده است. چنانكه در مقابل پدر و مادر براى فرزند هم وظايفى است. رواياتى نيز در احترام به والدين، نگاه با محبّت به آنها با رسيدگى به آنها، عيادت از آنها وارد شده است. اين نشست و برخاست با والدين نياز روحى و عاطفى هر دو را برطرف مى كند.

در آغوش گرفتن فرزند، شيردادن به او، رسيدگى به وضع جسمانى فرزند براى مادر شادى انگيز است.

ازدواج و نيازهاى عاطفى

بر طبق همين قانون عاطفه، زن به شوهر و شوهر به زن احتياج دارد. غريزۀ جنسى در هر دوى آنها موجود است و اگر كسى از ازدواج طفره برود و به آن بى اعتنايى كند، نيازهاى عاطفى خود را زير پا گذاشته و از نظر روحى دچار نابسامانى مى شود.

ازدواج تعادل عاطفى زن و شوهر را برقرار مى كند. نياز به خانواده، محبّت به همسر، عشق به فرزند و نگهدارى و نوازش او در سايه ازدواج شكل مى گيرد.

ازدواج تنها فرو نشاندن غريزۀ جنسى نيست؛ بلكه برقرار كنندۀ تعادل روحى هم هست.

و لذا در اسلام رهبانيت مردود شمرده شده و زن و شوهر به ازدواج ترغيب شده اند. حتى براى آنهايى كه از ازدواج به خاطر مسائل مادى آن روى گردان هستند نيز سفارشاتى شده است. و در روايات فرموده اند كه به خاطر ترس از فقر از ازدواج روى نگردانيد، زيرا خداوند به لطف خود آنها را بى نياز مى سازد.

ترغيب به ازدواج

روايات فراوانى پيرامون محاسن مادى و معنوى ازدواج در متون اسلامى وجود دارد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«هر كس ازدواج كند، نصف دين خود را حفظ كرده است. از نصف ديگر به خدا پناه ببرد».(1)

ص: 68


1- . «آيين خانه دارى» اثر ديگر مؤلف.

و نيز فرمود:

«هر كس مى خواهد از سنّت من پيروى كند ازدواج كند، زيرا ازدواج سنّت من است.»

امام باقر عليه السلام فرمود:

«دو ركعت نمازى كه متأهل مى خواند، بهتر از مجرّدى كه شبها تا صبح نماز مى خواند و روزها روزه مى گيرد.»

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«هر كس از ترس فقر و نادارى ازدواج را ترك كند به تحقيق به خداوند متعال گمان بد برده است.»(1)

زيرا خداوند مى فرمايد:

«اگر ايشان فقير باشند، خداوند از فضل خود ايشان را بى نياز مى گرداند»(2)

و باز امام صادق عليه السلام فرمود:

«دو ركعت نمازى كه متأهل مى خواند، برابر است با هفتاد ركعت نمازى كه مجرّد بخواند.»(3)

شرايط انتخاب زن:

براى آنكه تشكيل خانواده بر اساس قوانين و ضوابط اسلامى انجام گيرد و با مشكل روبرو نشود، اسلام شرايطى را براى همسر خوب بيان نموده است.(4)

به طور خلاصه مى توان گفت كه يك همسر خوب بايد چنين شرايطى داشته باشد.

1 -

نازا نباشد

اگر شخصى با زنى ازدواج كند كه نازا باشد، اكثر اين ازدواجها (حدود 90%) به جدايى و طلاق منجر مى شود. اگر در خانواده اى خواهر يا خاله يا عمّۀ كسى نازا باشد، احتمال دارد كه خود دختر نيز نازا باشد. در برخى موارد از طريق آزمايشات ژنتيك نازايى شناخته شده و ازدواج صورت نمى گيرد. به هر حال، زن بايد بچه دار شود و در روايات نيز آمده است كه «خوبى زن به بچه دار شدن او بستگى دارد.»

فرزند، ثمرۀ زندگى است و اگر كسى از اين ثمره بى بهره باشد، تحمّل آن را ندارد. البتّه مى توان با فرزندخواندگى و قبول فرزندان بى سرپرست بعد از ازدواج در صورت نازايى دوام زندگى را مستحكم كرد.

ص: 69


1- . حلية المتقين.
2- . «ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله»؛ سورۀ نور، آيه 32.
3- . حلية المتقين.
4- . «الزواج فى الاسلام»؛ فروع كافى، وسائل الشيعه، تشكيل خانواده در اسلام.

2 -

رشيد باشد

در متون روايات اشاره شده است كه زن رشيد بگيريد. گرچه برخى كوتاه قدها مزايايى نيز دارند ولى هر چه هست بلندى قد در زن براى او حسن و كمال به حساب مى آيد و بعدها فرزندان او هم رشيد خواهند شد.

3 -

عاقل باشد

ازدواج با زن احمق، مردود شمرده شده و انسان را از زندگى عقب نگه مى دارد.

امام على عليه السلام فرمود:

«از ازدواج با زن احمق بپرهيز، زيرا ادامۀ زندگى با او بلاست و فرزندش هم بى نتيجه خواهد بود.»(1)

در انتخاب همسر عقل و سليقۀ زن بايد در نظر گرفته شود. بهترين ملاك تشخيص در برخورد با خانواده و سبك و روش زندگى آنها مشخص مى شود. اگر مادرى بد سليقه، وضع خانه نابسامان و آشفته، وسايل زندگى كثيف و درهم ريخته باشد، مسلّم دختر او هم كه پرورش يافتۀ دست اوست، بهتر از او نخواهد بود.

در برخورد با خانواده، سر سفرۀ غذاى آنها نشستن به مسافرت رفتن خيلى چيزها را براى انسان روشن مى كند، زيرا ازدواج، مسألۀ ساده اى نيست، يك عمر زندگى در كار است. و اگر بعدها قرار باشد، توافق در زندگى نباشد و مجبور به جدايى و طلاق شوند، اين جدايى شايد تا چند نسل در جامعه اثر سوء بگذارد. بايد از ابتدا در انتخاب همسر دقّت كرد.

اگر مادرِ خانواده، كدبانو نباشد، غذاى سوخته يا برنج كوفته، يا كوكوى نپخته سر سفره بگذارد، دختر او هم به احتمال زياد همين گونه خواهد بود.

در روايات هست كه زن عاقل عمر انسان را زياد مى كند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«خدايا پناه مى برم به تو از زنى كه مرا در جوانى پير كند.»(2)

در تاريخ هم از اين گونه زنان حتى در مورد همسران برخى پيامبران هست كه چقدر اينها را اذيّت مى كردند. و حتى در مورد همسر حضرت ابراهيم عليه السلام هست كه خداوند او را هم عذاب كرد.(3)

مى گويند: يكى از پيامبران زنى داشته كه براى او غذا درست نمى كرده است. وقتى هم كه خود پيامبر غذا درست مى كرد، مى آمد يا آن را مى ريخت و يا شور مى كرد كه قابل استفاده نباشد.

دقت كنيد چگونه زنى مى گيريد، گاهى برخى زنان دنيا و آخرت انسان را از بين مى برند. مانع ترقّى و رشد انسان مى شوند. چشم خود را باز كنيد و همسر شايسته انتخاب كنيد.

ص: 70


1- . وسائل الشيعه، ج 3، ص 11.
2- . مكارم الاخلاق، بخش نكاح.
3- . «الاعجوزةً فى الغابرين»؛ سورۀ شعراء، آيۀ 171.

4 -

خوش اخلاق باشد

يكى از صفات همسر خوب اخلاق نيكو و شايسته است.

على عليه السلام مى فرمايد:

بهترين زنان شما، پنج طايفه اند. پرسيدند آنها كيانند؟ فرمود:

«سهل گير، نرمخو (خوش اخلاق)، هماهنگ با شوهر، زنى كه وقتى شوهر خشمگين شود سعى كند تا رضايت او را فراهم كند، زنى كه در غياب شوهر، آبرو و حيثيت او را نگهدارد. اين زن از كارگزاران الهى است و از لطف خدا نااميد نمى شود.»(1)

اگر زن خوش اخلاق باشد و طبق مضامين اين روايت عمل كند، زندگى اجتماعى خانواده بيمه مى شود.

5 -

متعادل باشد

دختر و همسر از خانوادۀ متعادل انتخاب شود. معمولاً خانواده هايى كه مشكل اجتماعى و اخلاقى دارند، متاركه يا طلاق يا همسر دوم يا نامادرى يا ناپدرى، براى آنها مطرح است. معمولاً دچار مشكل هستند و اين مشكلات اكثر موارد روى خانوادۀ جوان هم اثر مى گذارد. بسيارى از ازدواجهابا فرزندان اين خانواده مشكل آفرين است.

شايد كسى چنين عقيده داشته باشد كه ازدواج كند و بعد همسر را بسازد اين خوب است ولى اگر نتواند و دختر زير بار نرود، يا او وقت كافى نگذارد، يك عمر دچار بدبختى خواهد شد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «همسر موافق مايۀ آسايش خاطر است.»(2)

6 -

زيبا باشد

قرآن مى فرمايد:

«زنان خوب، براى مردان خوب، در نظر گرفته شوند»(3)

همسر مؤمن بايد تمام صفاتش خوب باشد. خوش بيان، خوش چهره، خوش زبان باشد.

امام صادق عليه السلام فرمود:

«همسر مؤمن بايد زيبا باشد كه او به ديگران مايل نشود»(4)

مؤمن چون اهل چشم چرانى و گناه نبوده و پناه به آغوش ديگرى نيست، همسرش بايد از

ص: 71


1- . وسائل الشيعه، كتاب النكاح.
2- . مستدرك الوسائل، مقدمات النكاح.
3- . «الطيبات للطيبين»؛ سورۀ نور، آيۀ 26.
4- . مستدرك الوسائل، مقدمات النكاح.

جميع جهات، نيكو و پسنديده باشد. خوش هيكل، خوش قامت و زيبا باشد، تا نيازهاى مرد را برآورد.

7 -

متدين باشد

در كنار تمام زيبايى ها، خوش اخلاقى ها، ويژگى هاى جسمى و فكر همسر، ايمان او نيز بايد در نظر گرفته شود، تدين و ايمان از همۀ اين موارد اهميتش بيشتر است. خانوادۀ همسر بايد متدين باشند، تا تعادل معنوى خانواده نيز برقرار شود.

اگر زنى همۀ ويژگى ها را داشته باشد ولى اينها منهاى ايمان باشد، ارزشى ندارد. در مقابل اگر زنى ايمان داشته باشد، ولى جهات مادى و ويژگى هاى جسمى او كمى كمرنگ باشد ارزش انتخاب دارد، زيرا ايمان كاستى هاى جسمى را جبران مى كند.

8 -

سن زن

بهتر است كه خانم چند سال از مرد كوچكتر باشد يا حداقل هم سن باشند. زن چون زود به تكليف مى رسد و بعدها زايمان و نگهدارى فرزند از نيروى او مى كاهد و در مقابل به خاطر آن كه هر چه سنّ خانم كمتر باشد، زودتر خود را با خانواده و همسر موافق مى كند و انس مى گيرد. لذا بهتر است از مرد كوچكتر باشد.

تحقيق ازدواج

اشاره

خوب است كه ازدواج بدون تحقيق و شناخت نباشد. خانواده ها يكديگر را بشناسند و بخصوص دختر و پسر از زواياى روح يكديگر باخبر باشند و بدانند كه چه همسرى را انتخاب مى كنند. انتخاب همسر توسط والدين، ممكن است براى آنها ايجاد دردسر كند. و دو نفر كه مى خواهند با هم از نظر فكرى، اخلاقى و اجتماعى زندگى كنند بايد شناخت كاملى از يكديگر داشته باشند و با اهداف مشترك زندگى خود را آغاز كنند.

منابع تحقيق گوناگون مى باشد.

1 - اقوام

ابتدا بايد از اقوام مثل: عمو، دايى، عمه، خاله، همسرانشان و خويشان خانواده شروع كرد.

ويژگى هاى اخلاقى و رفتارى آنها، نقاط مثبت و ضعف آنها، قوانين ژنتيكى و خانوادگى در يك خانواده موروثى است و لذا بايد اقوام ابتدا مورد تحقيق قرار بگيرند. اگر خانواده اى بودند كه مورد نظر و ايده آل بودند بعد به سراغ نزديكترها بروند.

ص: 72

2 - معلّم

محيط مدرسه و مربّى همسر مى تواند، كمك خوب و راهنماى نيكويى در تحقيق باشد.

ويژگى هاى اخلاقى و رفتارى و اجتماعى در محيط مدرسه و در برخورد با استاد و مربّى نشانگر روحيات فرد مى باشد.

3 - دوست

مرحلۀ بعد، شناخت دوست است. دختر يا پسر با چه كسانى آمد و شد داشته اند، روحيّات دوست در انسان بسيار مؤثر است. و از اين روست كه در انتخاب دوست در اسلام سفارش زيادى شده است.(1)

معرّف شخصيّت هر فرد، دوستان او مى باشند.

4 - همسايه

بعد از اينكه انسان از اقوام و معلم و دوست فرد مورد نظر مطمئن شد، ويژگى هاى رفتارى را مى توان از همسايه ها پرسيد. و در اين موارد ديگران بايد مشورت شرعى را در نظر بگيرند و هر چه از خصوصيات فردى مى دانند، در اختيار مشورت كننده ها قرار دهند.

بهرحال، بايد تحقيق گسترده و مطمئن باشد. زن كت و شلوار نيست چنانكه شوهر نيز، همينگونه است. بايد زندگى جديد بر اساس موازين شرع و عرف آغاز شود تا يك زندگى و فرزندان صالح تحويل جامعه شود.

يكى از بزرگان، ازدواج را تولّدى جديد در زندگى مى داند و براستى اين گونه است.

دو زندگى جدا در يك زندگى خلاصه مى شود. بايد واقعاً دو طرف همسر هم باشند. چنانكه اسلام نيز كفو و شأن را در ازدواج در نظر دارد.

فصل هفتم دفاع

اشاره

يكى از نيازمندى هاى غريزى انسان مسألۀ دفاع است. معمولاً وقتى صحبت از دفاع به ميان مى آيد، دفاع در برابر دشمن خارجى يا دشمنان مرزى و يا دشمنان سياسى و فرهنگى در ذهن ها نقش مى بندد. در روايات اسلامى نيز مسألۀ دفاع تحت عنوان همين مسائل بحث شده است.

اما معمولاً در دفاع دو بعد مطرح است:

ص: 73


1- . توضيح در فصل هاى آيندۀ همين كتاب.

1 - دفاع معنوى، كه اين دفاع ابزارى دارد.

2 - دفاع جسمى، كه اين نوع دفاع نيز ابزارى مخصوص به خود دارد.

دفاع از هر نوع كه باشد ابزارى مخصوص به خود دارد. و انسان در مقابل هر عامل متهاجم از يك نوع وسيله براى دفاع استفاده مى كند. و گاهى هم اين دفاع بدون احتياج به وسايل خارجى و خود از طريق فطرت انجام مى شود.

دفاع فطرى

بحثى كه در اين جا مطرح است، دفاعى است كه خود بخود و بدون دخالت انسان انجام مى شود و حق متعال در وجود انسان ابزارى را بصورت خودكار به وديعه نهاده است كه اين ابزار كار دفاع از بدن انسان را بعهده دارند.

اين دفاعهاى جسمى اتوماتيك و خودكار انجام مى شود و خود انسان در اين دفاع هيچ نقشى ندارد. بدن انسان از طريق فطرى و درونى در مقابل تهاجم، حالت دفاعى به خود مى گيرد. و اگر اين دفاع دچار اختلال و بى نظمى شود، جان انسان در معرض خطر قرار مى گيرد.

اين دفاع عظيم و نهفته بدون دخالت مستقيم انسان از انسان دفاع مى كند چه در حال خواب باشد يا در حالت بيدارى به سر برد، بيهوش باشد يا هوشيار و در هر حالى كه باشد دفاع انجام مى شود.

سيستم دفاعى در ساير موجودات

قابل ذكر است به آن چيزى كه بين انسان و حيوان مشترك است، غريزه گفته مى شود. همچنان كه در انسان به طور غريزى دفاع وجود دارد، در حيوان نيز دفاع مطرح است. حيوانات نيز در راستاى زندگى و حفظ بقاى خود به دفاع نياز كامل دارند.

حيوانات ابزار دفاعى مستقلى دارند. هر حيوانى از يك نوع وسيلۀ دفاعى در برابر دشمن استفاده مى كند. برخى حيوانات با چنگال يا دندان يا فرار كردن يا پريدن يا دويدن، غرش كردن و يا قدرت نشان دادن، از خود دفاع مى كنند.

سيستم دفاعى در ساير موجودات عالم و در جمادات و گياهان نيز هست. هر گياهى از يك نوع قدرت در مقابل تهاجمات استفاده مى كند. برخى ريشه در زمين دارند يا ستونى شكل هستند يا داروى سمى ترشّح مى كنند، پيچان هستند و بالا مى روند و هر كدام به نوعى از خود دفاع مى كنند.

دفاع جسمى

اشاره

بحث دفاع جسمى در عين حال كه بحثى پزشكى است و جنبۀ فيزيولوژى و بيولوژى دارد، يك بحث خداشناسى است، زيرا در روايات هم هست كه: «هر كس خود را شناخت بتحقيق خدايش را

ص: 74

شناخته است.»(1)

اگر به بحث دفاع دقت بيشتر مى شود، انسان به عظمت و والايى خداوند پى مى برد كه خداوند چقدر در وجود انسان، نيرو قرار داده است و خودش خبر ندارد. لذا در قرآن نيز مى فرمايد:

«اگر بخواهيد نعمتهاى خدا را بشماريد نمى توانيد.»(2)

چقدر نعمت زياد است كه انسان از شمارش آن عاجز است. چه برسد به اينكه بخواهد در برابر اين نعمتها خدا را شكر كند.

بحث دفاع كه يكى از نعمتهاى بيشمار الهى است، بسيار مفصل است و ما بطور اشاره و گذرا از آن رد مى شويم.(3)

همچنانكه براى دفاع از يك مملكت در ارتش گروه بندى و طبقه بندى صورت مى گيرد و هر كدام از اين گروه مثل سرباز، گروهبان، افسر، تيمسار، خلبان و... وظيفه اى به عهده دارند. مأمورين دفاع از بدن نيز وظايفى دارند. و اين مأمورين بر اساس خصوصيتى كه دارند نام ويژه اى براى آنها لحاظ مى شود.

گاه دشمنان خارجى به بدن حمله مى كنند كه اين دشمنان، بعضى باكترى و بعضى ويروس ميكرون نام دارند. هر كدام خصوصيتى ويژه براى خود دارند و مرزبانان و مأموران دفاع از بدن در برابر هر كدام به گونه اى متفاوت اعمال قدرت و نيرو مى كنند. و اين دفاع بدون دخالت خود انسان انجام مى شود و انسان در هر حالتى كه باشد، در اين دفاع نقشى ندارد.

1 - گويچه

يكى از مأمورين دفاعى بدن گويچه يا گلبولهاى سفيد هستند. خون انسان از سه قسمت تشكيل شده است:

1 - گلبولهاى قرمز

2 - گلبولهاى سفيد

3 - پلاسما

گلبولهاى سفيد يا گويچه هاى سفيد مأمورين دفاع در كليّه اجزاى بدن هستند. اگر اين مأمورين دفاعى در بدن نباشند، در اوّلين لحظات پس از نابود شدن اين مأمورين انسان نيز از بين مى رود. در مورد كلسترول يا چربى خون، آنچه موجب سكتۀ مغزى يا قلبى مى شود، ضعف قدرت همين

ص: 75


1- . «من عرف نفسه فقد عرفه ربه».
2- . «ان تعدوا نعمت ا... لاعتصوها»؛ سورۀ نحل، آيۀ 18.
3- . توضيح بيشتر در كتب: «آرامش روانى»، دكتر صانعى؛ «بيماريهاى روانى»، دكتر پريور؛ «راز سلامت»، دكتر اردوبادى.

گويچه ها است.

در بدن انسان و خون او حدود 4 ميليارد تا 6 ميليارد، به طور متوسّط گويچه وجود دارد.

براى روشن شدن اذهان در مورد اين مسأله مى توان مطرح كرد كه اگر پشه اى انسان را نيش بزند، چه انسان در خواب باشد يا در حال بيدارى به سر ببرد، زمانى كه پشه انسان را نيش زد، سيستم دفاعى بطور اتوماتيك به طرف قسمت گزيدگى حمله مى كنند. اگر دقت كنيد، اطراف گزيدگى و نيش آماس كرده و ورم مى كند مأمورين دفاعى اطراف اين زهر را محاصره كرده اند كه اين سموم وارد بخشهاى بدن نشوند. اينها آنقدر دفاع مى كنند كه برخى از اينها پس از تمام شدن قدرت و نيرويشان به مرحله نابودى مى رسند. مايع سفيدى كه پس از سر باز كردن دانه يا جوش از پوست خارج مى شود، جنازۀ قربانيان اين عمليات دفاعى است.

اگر انسان به محض گزيدن حشرات جاى اين گزيدگى را با تيغ استريل چاك دهد و كمى خون بيايد، زهر خارج شده و موجب خارش و باد كردن نمى شود. در اين جا ابزار دفاعى به دست خود انسان تعيين شده است.

2 - فاووسيكها (ميكروبخوارها)

دومين گروه دفاعى موجود در بدن فاووسيكها يا ميكروبخوارها هستند. اين سربازان دفاعى كه در تمام بدن وجود دارند، به محض مشاهده ميكروب آن را مى خورند و در خود هضم مى كنند و قدرت عمليات را از ميكروب مى گيرند.

عمل دفاع در بدن مثل دفاع از مرزها گاهى اگر تهاجم سبك باشد با سلاح سبك و تفنگ دفاع مى شود ولى در مقابل رزم سنگين، سلاح سنگين به كار مى رود.

در برابر تهاجم ميكروب نيز اگر حمله با ميكروب ضعيف باشد، گويچه ها عمل دفاع را انجام مى دهند و آنها پيشگامان و پيشقراولان جنگ هستند اما اگر نتوانستند و محتاج به كمك شدند، فاووسيكها وارد عمل مى شوند.

فاووسيكها بين 1 تا 1/5 ميليارد در بدن وجود دارند. اينها تمركز عملياتى ندارند اما نيروى كمكى در دفاع عمومى هستند. در حالت عادى در تمام نقاط بدن وجود دارند، به محض ورود ميكروب به طرف محلّ ورود ميكروب هجوم مى آورند. و در صورت كمك خوااستن و ضعف گويچه ها وارد عمل مى شوند.

3 - آنتى بادى (پادزهر)

يكى ديگر از مأموران دفاعى بدن، آنتى باديها يا پادزهر و ضد ميكروب هستند. اين مأمورين در بدن وظيفه دارند كه پادزهر و ضد ميكروب توليد كنند. اگر ميكروبى وارد شود و گويچه ها يا فاووسيكها نتوانند آنها را از بين ببريد، آنتى باديها با توليد پادزهر به مبارزه مى آيند و ميكروب را نابود مى كنند.

ص: 76

اگر دقّت كرده باشيد عمل واكسينه كردن، آن است كه ميكروب بيماريهاى مختلف مثل سل يا فلج يا كزاز و انواع ديگر بيمارى را ضعيف كرده و ميكروب ضعيف شده را به بدن انسان يا حيوان منتقل مى كنند. اين ميكروب ضعيف شده وقتى وارد بدن شود، آنتى باديها، پادزهر را در فضاى مخصوص ذخيره مى سازند و زمانى كه ميكروب اصلى و قوى بيمارى بخواهد وارد بدن شود، پادزهرى كه توسّط آنتى باديها ساخت شده است به ميدان مى آيد و ميكروب اصلى را از بين مى برد.

به همين علّت است كه در موقع واكسينه كردن بايد طرف سالم و بدون بيمارى و تب باشد.

در بعضى موارد مشاهده مى شود كه بعد از تزريق واكسن فرد چند روز دچار بيمارى و تب مى شود. ميزان مقاومت بدن هر كس نسبت به وزن و سن او متفاوت است. گاهى در اين گونه موارد كه تب و مقاومت بدن بالا مى رود بايد از تجويز استامينوفن براى تب بر و مسكن استفاده كرد، تا تحمّل تب براى كودك آسانتر باشد.

تعداد آنتى باديها در بدن در حدود 700 تا 800 هزار عدد مى باشد. كه اينها مأموران مخفى هستند و بدون دخالت و شناخت انسان، با ميكروب وارد شده به وسيلۀ ساختن پادزهر مبارزه مى كنند و انسان هيچ دخالتى در اين امر ندارد.

4 - هيپوتالاموس

براى مأمورين دفاعى بدن در مغز، مركزى به عنوان فرماندهى وجود دارد كه به آن هيپوتالاموس گفته مى شود و حدود 14 ميليارد عدد تعداد آنهاست.

انواع و اقسام مأمورين دفاعى بدن تحت فرماندهى «هيپوتالاموس» عمليات خود را انجام مى دهند. هيپوتالاموسها يا به وسيلۀ «استرن ها» كه آنتهاى عصبى هستند و يا از نزديك و مستقيم عمليات را فرماندهى مى كنند.

5 - سپرهاى دفاعى

در بعضى از اعضاى مختلف و حساس بدن، براى حفظ اين اعضا، حق تعالى سپرهايى قرار داده است كه در مواقع خطر مى تواند از بروز بسيارى از مشكلات جلوگيرى كند اين سپرها در جاهاى حساس بدن واقع شده است.

يكى از اين سپرها پوشش دنده هاى روى قلب است كه اگر قلب در مكان محفوظى نبود با توجه به حساسيت آن زياد دچار مشكل مى شد. قفسۀ سينه عاملى براى حفظ قلب است. مثل ماشين ضد گلوله كه اگر تير به ماشين اصابت كند، تير را دفع مى كند.

مغز كه مركز فرماندهى بدن است در پوشش چند جداره قرار دارد و در مواقع خطر بسيار كم آسيب مى بيند اگر آسيب بسيار شديد باشد، جان انسان با ضربات مغزى به خطر مى افتد.

در شكم انسان سپرى دفاعى به نام «ديافراگم» روده ها را پوشانده است. و اگر اين سپر دفاعى

ص: 77

نباشد، با كوچكترين ضربه پوست شكم پاره شده و روده ها بيرون مى ريزند. اما ديافراگم - به محض آنكه ضربه اى حوالۀ شكم شود، خود به خود سپر دفاعى تشكيل داده و سفت و سخت و محكم مى شود و ضربه را دفع مى كند و جلوى خطرات احتمالى را مى گيرد.

سپر دفاعى چشم در پلكها قرار داده شده است. اگر عامل خطرناكى به سمت چشم بيايد و بخواهد ضربه اى وارد كند، پلكها به صورت غضروف درآمده و ضربه را مى گيرند. در حالت طبيعى و بدون دفاع پلك چشم، ضربه هاى كوچك هم براى چشم خطرآفرين هستند.

«ديافراگم» در سه جاى حساس بدن وجود دارد:

1 - شكم 2 - پلك چشم 3 - اطراف بيضه ها در مردان

ديافراگم در حالت طبيعى نرم و انعطاف پذير است اما در مقابل مانع مثل غضروف محكم مى شود.

6 - سيستم دفاعى گوش

گوش يكى از نقاط حساس بدن و در رابطه با مغز و مركز فرماندهى بدن است و شنوايى انسان، نياز مستقيم به سلامت گوش دارد. اگر اين سيستم دفاعى كه حق متعال در گوش قرار داده است، وجود نداشت يا ضعيف بود انسان بسيار دچار مشكل مى شد و در حالتهاى مختلف مثل خوابيدن و دراز كشيدن، مورد اذيت و آزار حشرات قرار مى گرفت.

مادّۀ دفاعى گوش داراى سه خصوصيت چسبنده، كُشنده و گيرنده است.

اگر حشره يا هزارپا يا مورچه وارد گوش شود، چسبندگى آن موجب مى شود كه پاى آنها در ماده گير كند و مثل شخص كه پايش را در باتلاق مى گذارد به داخل آن فرو رود. بعد از فرو رفتن تلخى و چسبندگى آن موجب مرگ مهاجم شده و مانع ورود او به تونل مغز مى شود.

اين ماده بعد از مدتى كه از كارآيى افتاد بيرون ريخته و مادّۀ جديد به وسيلۀ گوش توليد مى شود.

لذا نظافت گوش و خارج كردن مادّه هاى فاسد شده از گوش بسيار اهميت دارد و تراكم اين مواد در گوش موجب ضعف شنوايى مى شود.

7 - سيستم دفاعى چشم

چشم حساسترين عضو بدن انسان و چراغ وجود آدمى است. خداوند براى دفاع و حفظ و حراست از چشم مأمورينى قرار داده است:

1 - اشك 2 - پلكها 3 - مژه ها 4 - ابروها

1 - اشك

اشك چشم مأمور دفاعى ارزشمندى در چشم محسوب مى شود. گريه كردن درمان بسيارى از بيماريهاى روحى و چشمى است. در حالى كه زياد گريه كردن هم خوب نيست و موجب ضعف

ص: 78

چشم مى شود.

اگر كسى ناراحتى روحى داشته باشد به وسيلۀ گريه كردن آرامش روانى خود را به دست مى آورد و بسيارى از ناراحتى هاى جسمى را به اين وسيله دفع مى كند. لذا يكى از عوامل دفاع معنوى بسيار قوى، همين گريه كردن است كه اگر از ترس خدا و قيامت و در مصائب محبيّن الهى باشد، اجر و ثواب اخروى نيز دارد. لذا گويند: «گريه بر هر درد بى درمان دواست».

يكى از خصوصيات اشك چشم، شور بودن آن است. از نظر علمى بهترين موقعيت حفظ و نگهدارى چشم در آب نمك است، زيرا چشم از چربى تشكيل يافته است و چربى در كنار آب نمك سالم مى ماند و فاسد نمى شود. خداوند نيز چشم را بوسيلۀ اشك شور محافظت مى كند.

اشك چشم با خصوصيت كه دارد مواد اضافى وارد شده به چشم را به طور خزنده به بيرون مى راند و اگر حالت چشم اين گونه نبود انسان، براى تميز كردن بسيار به زحمت مى افتاد.

2 - پلكها

در بحث سپردهاى دفاعى مطرح شد كه پلك در مقابل ضربات خارجى به حالت غضروف درآمده و چشم را از آسيب محفوظ مى كند. پلك در حالت عادى نرم و انعطاف پذير است. پلكها در مقابل گرد و خاك با به هم خوردن، چشم را از ميكروب تميز و پاك مى كنند.

3 - مژه ها

مژه در چشم به منزلۀ رادار عمل مى كند. مثل سبيل گربه كه حالت رادار دارد و اگر گربه سبيل نداشته باشد نمى تواند مستقيم راه برود و راه درست را تشخيص دهد و از روى ديوار مى افتد. مژۀ چشم نيز مثل رادار است و علاوه بر فوايد مختلف موج مهاجم را تشخيص و از چشم دفاع مى كند.

مژه ها، عمل تنظيم نور لازم براى چشم را انجام مى دهند. در موقعى كه انسان مطالعه مى كند بايد نور از طرف چپ چشم بتابد و براى تنظيم نور، مژه به منزلۀ سايه بان بسيار مهم است. اگر انسان مستقيم به كتاب نگاه كند چشم دچار آسيب مى شود.

يا در مقابل نور آفتاب نيز چشم مستقيم نمى تواند خورشيد را نگاه كند و نور آفتاب به چشم آزار مى رساند. در اين جا مژه ها سايه بانى براى چشم فراهم مى كنند كه براى او نور را تنظيم كند.

4 - ابروها

ابروها براى چشم به منزلۀ محافظ و سايه بان مى باشند. اگر ابرو در بالاى چشم وجود نداشت، هنگامى كه پيشانى عرق مى كرد داخل چشم مى ريخت و به چشم آسيب مى رساند و در اين حال انسان با زحمت مواجه مى شد.

8 - تب

تب و بالا رفتن درجۀ حرارت انسان نشانۀ وجود ميكروب و مبارزه اعضاى مختلف سيستم

ص: 79

دفاعى در مقابل آن است.

تب همواره يك علامت است و نشانۀ قدرت بدن در مقابل دفاع از ملامت مى باشد و خود نشانۀ بالا بودن مقاومت است. اما در كودكان و نوزادان ضعيف گاه در مقابل ميكروب مقاومت نشان داده نمى شود و تشخيص بيمارى بسيار مشكل است.

در هنگام تب بايد شخص تب دار در هواى معمولى و خنك باشد، مرتب پاشويه شود، مايعات زياد بخورد، لباسش را كم كند، تا بالارفتن درجۀ حرارت در بدن ايجاد مشكل نكند. گاه در كودكان بالا رفتن تب موجب تشنج مى شود، لذا با سرد كردن بيمار جلوى اين ضايعۀ مغزى و قلبى را مى توان گرفت.

تب يكى از مأمورين از بين برندۀ ميكروب است و برخى ميكروبها در برابر اين گرما مقاومت ندارند و از بين مى روند. در مواقعى كه انسان «آمپى سيلين» و ضد باكترى مصرف مى كند معمولاً پزشكان به همراه آن از انواع ويتامين نيز استفاده مى كنند، تا ويتامينهاى مختلفى كه در اين مقاومت از بين رفته اند، جبران شوند.

غير از «مولتى ويتامين» يا «ب كمپلكس» كه به صورت دارو تجويز مى شود، مى توان از ميوه ها كه منبع مهم ويتامين هستند، در مواقع بيمارى بيشتر استفاده كرد استفاده از منابع طبيعى ويتامين، موجب حفظ برخى از آنها در منابع ذخيره سازى بدن مى شود كه در مواقع مختلف و ضرورى به طور طبيعى از اين ذخاير استفاده مى شود، در حالى كه ويتامينهاى دارويى و شيميايى، بر اساس احتياجات روزانه جذب و مابقى دفع مى شوند.

9 - آدرنالين

آدرنالين يكى ديگر از مأموران دفاعى بدن است. آدرنالين در كنار غدد سه گانۀ انسان قرار دارد و مأمور تحريك غدّه ها مى باشد. آدرنالين، هم قسمت جنبى غدد بدن را تأمين مى كند و هم در ابعاد روحى غدد را تغذيه و تقويت مى كند.

10 - سورنال

سورنال مأمور جبران كنندۀ مواد از بين رفتۀ بدن مى باشد. روزانه با گوارش، تعريق، مصرف آنتى بيوتيكها، برخى از مواد لازم بدن از بين رفته و تحليل مى رود. سورنال مأمور جايگزين كردن اين فنا شده ها مى باشد.

سورنال علاوه بر تأمين ويتامينهاى لازم بدن، پادزهر، آنتى بادى يا آدرنالين نيز مى سازد و قدرت دفاعى بدن را بالا مى برد.

ص: 80

دقت، توجه، تفكّر

البته 10 مأمور دفاعى بدن يكى از سيستمهاى موجود در بدن انسان است كه بدون دخالت انسان از او دفاع مى كنند و اگر اين مأموران دفاعى نباشند يا دچار نقص و اشكال شوند انسان در دفاع از خود عاجز و ناتوان مى شود.

خداوند، اين نعمت دفاع از بدن انسان را به رايگان در وجود انسان به وديعه نهاده است. مطالعه و تأمل و انديشه در مورد نعمتهاى الهى يكى از وظايف انسان است.(1)

اين مقدار از علم كه انسان در آن پيشرفته است، جزيى از علوم بسيار كامل الهى است. در روايات آمده است:

«هر چه از علم تاكنون كشف و شكوفا شده است، يك مرحلۀ علم است. در حالى كه علم 27 مرحله دارد و در زمان حكومت جهانى حضرت مهدى (عج) تمام مراحلش شكوفا مى شود.»

اگر انسان در وجود خود كمى دقت و تأمّل داشته باشد، كه چقدر نيرو در او نهفته است در ساير اعضاى بدن مثل گوش، مغز، چشم و ساير اعضاى بدن نيز نيروهاى عظيمى نهفته است. و اگر ما نمى توانيم از اين علوم و نيرو استفاده كنيم، دليل بر ضعف يا نبود آن نيست. مثل زمين، اگر شخص صالح و كاردانى از آن استفاده كند، بارور شده و به محصول مى رسد اما اگر شخص ناآگاه از آن نتواند بخوبى استفاده كند، زمين باير مى ماند. بعضى توانسته اند و استفاده كرده اند، نعمت فراوان است.

ولى آشنايى با طرز استفاده از نعمت مهم است.

پشتوانۀ اقتصادى

براى انجام هر كارى، پشتوانۀ اقتصادى لازم است. اگر اقتصاد ضعيف باشد انجام كارها با مشكل روبرو مى شود. خداوند براى پشتوانۀ اقتصادى، دفاع فرهنگى، مسائلى چون خمس، زكوة، صدقات، هدايا و وقف را قرار داده است.

براى استفاده در امورى كه به فرهنگ يك جامعه بستگى دارد. و براى آن كه اجتماعى منحرف نشود و براى هدايت و ارشاد منحرفين لازم است، آگاهانى تربيت شوند، و بالاخره براى جنبه هاى دفاعى فكرى اين مسائل را منظور داشته است.

يكى از مصارف صدقات يا زكوة و يا خمس امور دفاعى معنوى است. خداوند امكاناتى را به صورت واجب (خمس و زكوة) مستحب (هدايا) تأكيد (صدقات و انفاق) قرار داده است تا روح از انحراف نجات پيدا كند.

پشتوانۀ عاطفى

يكى از نعمتهاى بسيار بزرگى كه بين شيعيان وجود دارد و بسيار نعمت بزرگى هم هست،

ص: 81


1- . امام صادق عليه السلام: «تفكر ساعة افضل من....» بحار، ج 71، ص 326.

عزادارى براى ائمۀ طاهرين عليهم السلام است.

امام خمينى رحمه الله مى فرمودند: «ما هر چه داريم از عزادارى براى امام حسين عليه السلام و شخص ايشان داريم.»

و در واقع هم همين است، چنانكه وجود خود ائمه عليهم السلام براى ابناى بشر بركت دارد، عزادارى و سوگوارى و مصيبات آنها هم منشأ فيوضات الهى است.

در دنيا هيچ مكتبى از مكاتب مادى مثل «ماركس، كانت، هگل» و ديگران چنين پشتوانه اى ندارند.

اين كه فردى در مواقعى خاص تحريك عاطفى شود و خودش، وقتش و مالش را در اختيار همگان قرار دهد چيز كمى نيست. گاهى يك فرد در مراسم عزادارى هم پول مى دهد، هم كار مى كند، هم عرق مى ريزد و هم آبرو مى دهد، هم خسته مى شود و هم ضرر مادى مى كند ولى با عشق و محبت اين كار را انجام مى دهد و توقعى هم ندارد.

اين يكى از نعمات الهى براى شيعيان است. و اين خود منبعى براى مبارزه با انحرافات اخلاقى، فكرى، دينى، سياسى و مذهبى است.

چه بسيار افرادى كه در مراسم مذهبى ائمه عليه السلام از انحرافات فكرى بازگشته اند يا منشاء خيرى براى بناهاى يادبود يا متشكّل كردن ثروت براى رفاه بيشتر محرومين بوده است.

امر به معروف

يكى از امورى كه به عنوان دفاع فكرى در فروع دين مطرح بوده و عامل بسيار مهمى است، امر به معروف مى باشد. گاهى فردى پول ندارد، مقام بالايى ندارد، موقعيت اجتماعى او ضعيف است ولى اين موجب نمى شود كه فكر كند در مسأله دفاع نقشى ندارد. بايد خود و خانواده اش را از نظر فكرى بسازد و از آنها در مقابل انحرافات دفاع كند.

خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«خود و خانواده و اهلت را از آتش نگهدار»(1)

و در آيه اى ديگر فرمود:

«و خانواده و نزديكان و عشيره و قبيله ات را دعوت به دين كن و آنها را انذار كن»(2)

حتى پيامبر صلى الله عليه و آله هم بايد به اين نيرو مسلّح شده و قبيله و نزديكان و خانواده اش را انذار كند.

در بين مردم هم خداوند مى فرمايد:

«در ميان مردم بايد كسانى باشند (كه مردم را به سوى خداوند دعوت كنند)»(3)

ص: 82


1- . «قوا انفسكم و اهليكم ناراً»؛ سورۀ تحريم، آيۀ 6.
2- . «و انذر عشرتك الاقربين»؛ سورۀ شعراء، آيۀ 214.
3- . «و لتكن منكم امة يدعون الى الغير»؛ سورۀ آل عمران، آيۀ 104.

در بين مردم بايد كسانى باشند، كه عالم و آگاه باشند و مردم را بترسانند؛ هدايت كنند؛ به حق دعوت كنند و از باطل باز دارند. حتى در اين باره مى فرمايد:

«از هر قومى يك نفر براى تحقيق در دين برود و بعد برگردد و ديگران را ارشاد كند»(1)

اين عامل امر به معروف و نهى از منكر را خداوند در كنار نماز و روزه واجب قرار داده تا مردم نسبت به خود و جامعه احساس بى تفاوتى نكنند.

كسى كه مى خواهد امر به معروف كند بايد ابتدا از خودش شروع كند و در اين باره خداوند مى فرمايد:

«چرا حرفى مى زنيد كه خود عمل نمى كنيد.»(2)

اگر كسى مى خواهد چيزى را تبليغ و ترويج كند بايد خود از عاملين به آنها باشد، بايد خود را ساخت و بعد تبليغ كرد. و اين امر به معروف براى تقويت بعد معنوى و دفاع روحى است.

هيچ كس نسبت به خود و اطرافش نبايد بى تفاوت باشد.

تحريف

دفاع ديگرى كه از نظر بعد دفاع معنوى مطرح است مبارزۀ فراگيرى است كه در رابطه با تحريفات در آيات و روايات وارد شده است. تأكيد بر مبارزه با تحريفات و چيزهايى كه در دين نيست و آنها را نسبت به دين داده اند.

آن قدر تحريف مطرود است كه خداوند در قرآن مى فرمايد:

«خداوند لعنت مى كند، كسى را كه با دستش از فكر خود چيزى مى نويسد و به خداوند نسبت مى دهد»(3)

و يا در آيۀ ديگر در معرفى تحريف كنندگان مى فرمايد:

«كسانى كه كلمات را از مواضع خود تحريف مى كنند.»(4)

حتى در وقايع تاريخ زمان ائمه عليهم السلام نيز تحريفات فراوانى آمده است. راجع به تحريفات در كربلاى حسينى حرفها زياد است و مرحوم شهيد مطهرى كتابى در اين خصوص دارند.(5)

در بعضى موارد چيزهايى به اسلام و تاريخ ائمه عليهم السلام نسبت داده مى شود كه فكر مردم را متزلزل و دچار اخلال مى كند، لذا مبارزه با آن لازم است.

ص: 83


1- . «فلو لا نفر من كل فرقة منهم طائفه»؛ سورۀ توبه، آيۀ 122.
2- . «لم تقومون مالا تفعلون»؛ سورۀ صف، آيۀ 2.
3- . «هذا من عند اللّه»؛ سورۀ نساء، آيۀ 78.
4- . «الذين يحرفون الكم عن مواضعه»؛ سورۀ نساء، آيۀ 46. (توضيح در تفسير نمونه و الميزان)
5- . فريادهاى شهيد مطهرى رحمه الله بر تحريفات عاشورا، توسط مؤلف تدوين شده است.

تفسير به رأى

در روايات آمده است:

«كسى كه احكام الهى را تفسير به رأى كند، جايگاهش در جهنم است.»

براى اين كه تغيير دادن احكام الهى موجب مى شود كه به روح افراد جامعه ضربه بزند و مردم متضرر شوند.

بدعت

دفاع معنوى ديگرى كه در اسلام مطرح است و مبارزۀ فراگير با بدعت است. همان گونه كه خداوند روى دفاع جسمى سرمايه گذارى فرموده است در دفاع از روح نيز سرمايه گذارى كرده است.

در متون روايات از پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه راجع به بدعت و نوآورى و چيزى كه در دين نيست و كسى آن را اختراع و وارد دين كند و به دين نسبت دهد، بحث مفصلى وارد شده است.

خرافات

خرافات چيزهايى است كه بعضى عوام آن را بر طبق نظر خود درست كرده و اشاعه مى دهند و به اسلام و دين مى چسبانند. اسلام در زدودن اين خرافات بسيار كوشيده و دفاع كرده است.

يكى از خرافات دوران جاهلى كشتن دختر بود كه اسلام آن را تقبيح كرد و القا كرد كه اين كه پسر خوب است يا دختر بد است و قابل زندگى كردن نيست، خرافات است.(1)

امروزه خرافات به گونه اى ديگر در جامعه جا باز كرده است. و خوب است كه اهل علم و اطلاع از آن پيروى نكرده و از شيوع آن جلوگيرى كنند.

برخى افراد راجع به اين خرافات وابستگى شديدى پيدا كرده اند:

«اگر كلاغى، بالاى خانه شان قارقار كند، علامت خبر از راه دور مى دانند.»

اگر كفشها رديف شد، نشانۀ آمدن ميهمان؛ اگر روى هم افتاد نشانۀ مسافرت و اگر چاى روى استگان ايستاد نشانۀ آمدن ميهمان است!! در حالى كه معمولاً چاى از برگ و ساقه مخلوط مى شود و برگ چاى زود دم كشيده و خيس مى خورد و پايين مى رود و ساقه روى چاى مى ماند. حال برخى رفت و آمد اين ساقۀ چاى را نشانۀ عجلۀ ميهمان يا بلند و كوتاه يا چاقو لاغرى او مى دانند. ممكن است به طور تصادفى پيش بينى آنها درست از آب درآيد، ولى دليل بر صحت مطلب نيست.

يا وز وز كردن مگسهاى ماده و تخمگذار را برخى علامت ميهمان راه نزديك مى دانند كه معلوم است اين حرف هم درست نيست.

ص: 84


1- . «و اذا بشر احدهم بالانثى ظل وجهه»؛ سورۀ نحل، آيۀ 58.

صبر آمدن و نهى از مسافرت، يا ميهمانى رفتن نيز درست نيست. اصولاً دربارۀ عطسه در روايات اسلامى آمده است كه وقتى انسان عطسه مى كند رفلكس است كه در تمام سيستمهاى بدن به وجود مى آيد و نشانگر آن است كه فرد تا سه روز ديگر زنده است.

از امام صادق عليه السلام است كه عطسه حركت رفلكس است كه تمام شريانها را پمپاژ مى كند. در هيچ جاى روايات نيامده است كه اگر عطسه كرديد، كار نكنيد و يا موضوعاتى كه به آن نسبت مى دهند.

در بعضى موارد خرافه پرستى منشأ بسيارى از اختلافات و كشمكشهاى قومى مى شود، لذا از شيوع آن بايد جلوگيرى كرد و هر چه شنيديد نبايد بپذيريد. مگر آن كه اهل علم و تحقيق باشيد و با متن اسلام و دين تطبيق كنيد و يا از اهل علم بپرسيد.

انتقاد

بايد افكار التقاطى و شك و ترديد را شناخت. چقدر امام رحمه الله نسبت به اين مسأله تأكيد داشتند كه مبادا اين افكار غلط نظام را مورد تهاجم قرار دهد. برداشت ناصحيح گروه منافقين از اسلام و مشكلاتى كه از اين انحراف فكرى براى انقلاب اسلامى پيش آمد همان چيزى بود كه على عليه السلام هم مى فرمود:

«صبر كردم در حالى كه تيغ در چشم و خار در گلو داشتم.»(1)

برخى از اصحاب پيامبر در سقيفه چيزى ساختند كه نه در اسلام بود و نه پيامبر صلى الله عليه و آله و خدا و قرآن آن را تأييد مى كردند. حق ولايت را غصب و دين را با مشكل مواجه كردند.

كارى كه گروه فرقان هم در اوايل انقلاب كردند و وقتى خواستند شهيد مطهرى رحمه الله را ترور كنند، قاتل، نماز خواند و براى تقرب به خدا مطهرى را كشت.

در زمان حضرت امير عليه السلام هم كارى كردند كه به عنوان تقرب الى الله، مردم در قنوت به على عليه السلام لعن مى فرستادند و به او ناسزا و نفرين مى گفتند.

در زمان حال نيز گاهى به عنوان دفاع از اسلام با محور و پايه اسلام كه رهبر و قرآن و اسلام و دين و روحانيت است، مبارزه مى كنند و آنان را مى كوبند در حالى كه خود را حق مى دانند. انحراف فكرى در همۀ زمانها بوده و هست فقط جلوه هاى آن فرق مى كند. انسان بايد مواظب باشد كه تحت تأثير اصطلاحات واقع نشود و حساب شده كار كند.

ارزش هدايت

از نظر سيستم دفاع روحى و دفاع فكرى، خداوند ارزش زيادى براى هدايت افراد قرار داده است. براى هدايت افراد، انبياء، صلحا، ائمه اطهار عليهم السلام، قرآن و علما را قرار داده و در مجموع با

ص: 85


1- . «صبرت و فى العين قذى و فى الحلق شجى» نهج البلاغه.

پشتوانۀ اقتصادى به صورت واجب يا مستحب و هديه راه را براى هدايت افراد و حمايت از فكر سالم باز نموده است. اين همه پول براى پاكسازى مردم از مسير باطل به مسير الهى به كار مى رود و خداوند در مورد انسانهايى كه در مسير هدايت ديگران هستند مى فرمايد:

«اگر كسى يك نفس را زنده كند، مثل آن است كه همۀ نفوس را زنده كرده باشد.»(1)

اجر معنوى هدايت يك انسان بسيار زياد است. اگر كسى فردى را از نظر روحى بكشد و يا به او بى توجهى كند و همين موجب سقوط فكرى او شود، مسؤول است و موجب مرگ ابدى اوست. و در قيامت نيز گرفتار است.

بهترين انسانها كسانى هستند كه در مسير هدايت مردم كار كرده اند و قرآن مى فرمايد:

«كسى كه در راه ما جهاد كند، ما راههاى هدايت را به او نشان مى دهيم.»(2)

منظور از اين جهاد و مبارزه چگونه تلاشى است؟ آيا تلاش براى پولدار شدن، سرمايه دار شدن يا به پول رساندن ديگران و سرمايه دار كردن ديگران است؟ آيا تلاش بايد براى اين باشد كه شخص بى نياز شود و يا ديگران را از نظر مادى بى نياز كند؟

البتّه منظور اين نيست، كسانى كه در راه خدا براى هدايت خود و ديگران تلاش مى كنند خداوند راه را به آنها نشان مى دهد.

پيامبر صلى الله عليه و آله كه هادى مردم بود، در هيچ روايتى هرگز نفرمود: اگر فلان كار را بكنيد پولدار مى شويد، اگر مى خواستند ماديّت را تقويت كنند باز هم از راه معنويت داخل مى شدند، نمى فرمود:

گرانفروشى كنيد يا كم فروشى و كلك و احتكار كنيد تا پولدار شويد، بلكه مى فرمود: انصاف داشته باشيد، توكل به خدا كنيد. و اينها يك عامل معنوى است. اگر پول باشد و در كنار آن تعهد معنويت نباشد، عاملى براى بدبختى است.

لذا خداوند عواملى براى دفاع معنوى و فكرى قرار داده است. اين عوامل به وسيلۀ خود انسان، خداوند، ائمه، پيامبر، على و قوانين كه خداوند تعيين فرموده است، موجب مى شود با رعايت آنها از اغتشاش و اعوحاج فكرى جلوگيرى شود.

نياز به دفاع

دفاع چه از بعد مادى يا از نظر بعد معنوى و روحى، يكى از نيازمندى هاى ذاتى انسان است.

چنانكه اگر انسانى بيدار باشد و عامل مهاجمى به او حمله كند، انسان نيز حالت تهاجمى مى گيرد.

حتى كودكان شيرخوار و ضعيف با بالا بردن دست، يا گرداندن صورت از حمله دفاع مى كنند و حالت تهاجم به خود مى گيرند.

اگر به كودكى شيشه ندهيد يا غذايش را بگيريد و خوراكى هايش را تصاحب كنيد، نيروى دفاعى

ص: 86


1- . «من احياها فكانّما احيا الناس جميعا»؛ سورۀ مائده، آيۀ 32.
2- . «من جاهد فينا لنهدينهم سبلنا»؛ سورۀ عنكبوت، آيۀ 69.

مادى كه در وجود اوست، او را بر آن مى دارد كه دفاع كند؛ جيغ مى زند، فرياد مى كشد، چيزى را مى ريزد، مى شكند، گاهى ناسزا مى گويد و معترض مى شود كه چرا حق او را گرفته ايد.

اين دفاع مختص به انسان نيست در حيوانات هم بنا به حسب به ذات و دفاع از آن هست. دفاع يك نياز واقعى است. دفاع مادى و جسمى و يا دفاع از فكر و جنبه هاى معنوى، لازمۀ يك انسان است.

انسان بايد خود را مسلح كند، ابزارهاى دفاع را شناخته و از آنها استفاده كرده و آن را تقويت كند و خود را معتدل و مقاوم سازد تا حدى كه بتواند در برابر عوامل خارجى مقاومت لازم را داشته باشد.

فصل هشتم تجربه

اشاره

يكى از نيازمندى هاى اجتماعى ما، به دست آوردن و كسب تجربه است. تجربه امرى اكتسابى است و در نهاد انسان به عنوان يك سرمايه وجود ندارد، بلكه بايد آن را از زندگى روزمره كسب كرد.

تجربه كسب كردن در زندگى بسيار مؤثر است. گاهى ثمرۀ 20 سال تجربۀ شخصى را انسان مى تواند بگيرد و خود از اين 20 سال روند زندگى يك شخصى بياموزد كه چگونه زندگى كند تا عمر خود را هدر ندهد. اگر انسان بخواهد، در زندگى موفق باشد. بايد بتواند از تجربياتى كه ديگران كسب كرده اند كمال استفاده را ببرد تا بتواند اين تجربيات را در زندگى خود به كار گيرد. بدون آن كه خود زندگيش را با بى تجربگى به مخاطره بيندازد.

تجربه در روايات

در متون اسلامى از كلام معصومين عليه السلام روايات فراوانى، پيرامون تجربه آمده است.(1)

امام على عليه السلام مى فرمايد:

«نگهدارى و مراقبت از تجارب، سرمايۀ عقل است»(2)

چنانكه در بحث علم، ائمه عليه السلام سفارش فرموده اند كه:

«علم را با نوشتن مهار كنيد و حفظ نماييد»(3)

همينطور هم نوشتن تجربه ها بسيار مفيد است. از صبح تا شب مسائل بسيارى در زندگى انسان

ص: 87


1- . روايات در ميزان الحكمه، ج 2.
2- . «حفظ التجارب رأس العقل»؛ غرر الحكم.
3- . «قيدو العلم»»؛ منيه المريد، ص 163.

روى مى دهد كه انسان بايد اين امور را يا در ذهن و يا در دفترى يادداشت كند. آخر شب اين تجربه ها را بررسى و از آنها استفاده كند. حال چه تجربۀ خوب و چه تجربۀ تلخ باشد.

اگر در مسأله اى شكست مى خورد، برخورد بد با دوست دارد، شكست ديگران را مى بينيد، ضرر مالى مى كند، بيمار مى شود و مسائل روزمرۀ ديگرى كه اتفاق مى افتد، مى تواند تجربه اى براى بهتر زيستن در آينده باشد. پس حفظ تجربه موجب گردآورى سرمايۀ عقل انسان مى شود.

«تجربه ها، علمى هستند كه مورد استفاده قرار مى گيرند».(1)

روايت ديگر مى فرمايد:

«نتيجۀ تجربه، انتخاب خوب مى باشد»(2)

انتخاب مسير شايسته و خوب، شناخته تجربۀ كسانى است كه آن كار را انجام داده و در آن شكست خورده و يا پيروز شده اند. استفاده از اين تجربه انسان را، در انتخاب خوب كمك خواهد كرد.

روايت ديگر مى فرمايد:(3)

«كسى كه تجربه اش كم باشد، مكر و حيله و نيرنگ مى خورد.»

معمولاً در زندگى روزمره، در مورد شغلى كه فرد انتخاب مى كند، اگر صاحب تجربه نباشد و از تجربۀ ديگران نيز استفاده نكند، مورد مكر و خدعۀ ديگران قرار مى گيرد و خيلى زود مكاران زندگيش را در مخاطره قرار مى دهند. بسيارى از بزهكاريها و خلافكاريها و انحرافات در نتيجۀ كم تجربگى در شغل و كار و زندگى روى مى دهد. در اين حال چون فرد تجربه اى ندارد، خيلى زود، گول خواهد خورد و اگر مواظب نباشد، زندگيش را در مسير اين بى تجربگى مى گذارد. اين جاست كه دقت نظر در زندگى گولخوردگان و كسب تجربه از زندگى آنها براى انسان مفيد است.

روايت ديگر مى فرمايد:

«نظر انسان، به مقدار تجربۀ اوست.»(4)

اين كه انسان در مسأله اى صاحب نظر شود، احتياج دارد كه نظرات ديگران را بداند و بررسى كند. كسانى كه نظرات علما و فقهاى گذشته، فلاسفه ادبا را بررسى كرده و آن را تحليل مى كنند (مثل شيخ انصارى «ره») مى توانند، نظرات را تجزيه و تحليل كرده و خود در مبانى فقه صاحب نظر شوند. و لذا رأى و نظر مجتهدين از آن رو اهميت دارد كه آنها پيوسته نظرات و تجربيّات ديگران را بررسى مى كنند تا خود صاحب نظر شوند.

و باز در روايت ديگر آمده است:م.

ص: 88


1- . «التجارب علم مستفاد»؛ غرر الحكم.
2- . «ثمرة التجربه، حسن الاختيار»؛ غرر الحكم.
3- . «من قل تجربته خدع و من كثر تجربته قلت عزا»؛ غرر الحكم.
4- . «رأى الرجل على قدر تجربته»؛ غررالحكم.

«كسى كه از روى تجربه حكم بدهد از تنگناها و طوفانها، مبرّا و سالم است.»(1)

پس، نظر و حكم از روى تجربه، حكمى است كه خلل ناپذير است و يا كمتر دچار اشكال مى شود.

تجربه در قرآن

در قرآن كريم پيرامون تجربه، آيات فراوانى ذكر شده است. در آن جا كه امر به تذكر، تعقل، عبرت گرفتن و اعتبار مى شود، براى آن است كه ذهن را براى فراگيرى تجربه آماده كند. اصولاً يكى از روشهاى قرآن كريم، پند گرفتن از نتايج كارگذشتگان است. يك قسمت مهم قرآن داستان گويى است، و در ضمن اين داستانها، تأكيد شده است كه هدف قرآن، داستان گويى تنها نيست؛ بلكه براى آن است كه ديگران پند بگيرند.(2)

شنيدن داستان يا خواندن آن، خوب و نيكو است؛ ولى گرفتن تجربه از دين نقلها مهمتر است.

اگر در زندگى پيامبران در قرآن بررسى مى شود و براى دقّت در آن تذكر داده مى شود(3)، براى آن است كه تجربيات اقوام گذشته از لابلاى آن متون بيرون آورده شود.

نقاط ضعف، دلايل شكست، پيروزيها يا خودمحوريها يا نتايج شرك و بت پرستى، پيروى از هوا و هوس و نتايج آن و بحثهاى مفصلّى كه در هر كدام از داستانهاى قرآن كريم به مناسبتهاى مختلف آمده است، مى تواند انسان را در كسب تجربه يارى دهد.

داستان حضرت يوسف عليه السلام از آن جا كه ابعاد اجتماعى، فرهنگى، عبادى، شخصى و نتايج فراوانى دارد، در قرآن به عنوان احس القصص»(4) ياد شده است.

قرآن كريم پس از تذكر و داستانگويى، اين روش را وسيله اى براى كسب تجربۀ افراد عاقل معرفى كرده است.(5)

پس، براى بدست آوردن تجربه، دقت در داستانهاى تاريخ، علما، دانشمندان و اساتيد، بسيار مؤثّر است، كه انسان با كسب تجارب آنان و استفاده از امور زندگى خود، بتواند، راه درست را انتخاب كند.

زحمت براى كسب تجربه

در احوالات بزرگان هست كه آنها براى كسب تجربه زحمات فراوانى كشيدند و سعى كردند،

ص: 89


1- . «من احكم من التجارب سلم من العوارض»؛ غرر الحكم.
2- . «لقد كان فى قصصهم مجرة لاولى الابصار»؛ سورۀ يوسف عليه السلام، آيۀ 1.
3- . «فاذكر فى الكتاب»؛ سورۀ مريم عليها السلام، آيۀ 16.
4- . «احسن القصص»؛ سورۀ يوسف، آيۀ 1.
5- . «عبرة لاولى الالباب»؛ سورۀ يوسف عليه السلام، آيۀ 111.

تجربيات ديگران را شنيده يا مطالعه كرده و به كار ببندند.

از يكى از بزرگان و دانشمندان عصر حاضر، نقل شده است كه ايشان، در اوايل رشد علمى خود به منزل اساتيد خود رفته و كارهاى استادان خود از قبيل، خريد نان، گوشت يا سبزى را انجام مى داده اند. وقتى از ايشان علت را مى پرسند، مى گفتند:

من براى كسب تجربه از زندگى اساتيد خود، سعى مى كنم با آنها رابطه خصوصى داشته باشم. تا در اين رفت و آمدها بتوانم تجربياتى كسب كنم كه از آن براى رشد علمى خود استفاده كنم.

به دست آوردن تجربۀ ديگران، كار بسيار نيكويى است، زيرا ممكن است انسان در مسير انتخاب اشتباه كند و يك اشتباه موجب شود پس از 20 سال، زندگى را، دوباره از اول و ابتدا شروع كند.

در قرآن نيز در احوال مجرمين در قيامت دارد كه آنها خطاب به خدا مى گويند:

«خدايا ما را به دنيا بازگردان، شايد عمل صالحى انجام دهيم.»(1)

معلوم مى شود كه انسان، در قيامت با يقين درمى يابد كه اشتباه كرده است. آن وقت مى خواهد اين اشتباهات را جبران كند، لذا درخواست بازگشت به دنيا را مى كند. شايد بتواند با عمل به تجربيات خود، گذشته اش را جبران كند.

و گاه در قيامت، انسانها از دوست شدن با ديگرى اظهار پشيمانى مى كند، زيرا همان دوستان موجبات جهنم رفتن او را فراهم كرده اند.(2)

«اى كاش، فلانى را دوست قرار نمى دادم.»

امّا «اى كاش» در قيامت، فايده ندارد. انسان در دنيا بايد با كسب تجربه راهى انتخاب كند كه محورش الهى باشد.

كسب تجربه از استاد

اگر انسان، در زندگى با آنان كه راهنماى او هستند، مثل: پدر، مادر، استاد، مرشد، و مربّى خود، رابطه اى صميمى و آگاهانه داشته باشد، موجب مى شود كه آنان تجربيات خود را بسيار ارزان و ساده در اختيار او قرار دهند.

اگر انسان نسبت به راهنمايان خود، علاقه و محبّت داشته باشد و بفهمد كه آنها خير و صلاح او را مى خواهند و حرف آنها را بپذيرد، مى تواند خيلى راحت، از آن چيزى استفاده كند كه آنها شايد 30 الى 40 سال عمر خود را بر سر آن كار گذاشته اند.

گاهى اوقات مربيّان مى خواهند، متربيان خود را ارشاد كنند و از دادن تجربه هم كوتاهى ندارند اما خود فرد، حاضر نيست زانوى شاگردى به زمين زده و از آنها كسب تجربه كند.

ص: 90


1- . «رب ارجعون لعلّى اعمل صالحاً فيما تركت»؛ سورۀ مؤمنون، آيۀ 99.
2- . «و يا ليتنى لم اتّخذ فلاناً خليلا»؛ سورۀ فرقان، آيۀ 28.

در رابطه با طلاب، دانشجويان و دانش پژوهان عزيز، مى توان گفت، همان طور كه سرجلسه درس و در خدمت استاد نشسته اند، مى توانند از اخلاقيات خوب يابد او كسب تجربه كنند.

از طرز برخورد، حرف زدن، ارشاد كردن، درس دادن، رفع كسالت از بچه ها، علاقه به شاگرد، نظم، علم و آگاهى و به طور كلى قوۀ دافعه يا جاذبه استاد يا معلم نكاتى را بفهمند و با يادداشت آن در جاى مخصوصى بتوانند، آن اخلاق و رفتار نيكو را از استاد خود دريابند. ضمن آن كه درس را فرا گرفته اند، كسب تجربۀ كارى نيز نموده اند.

بزرگانى چون مرحوم حاج شيخ عباس قمى رحمه الله در «سفينة البحار» آنچه كه شنيده اند نيز نقل كرده اند و اين نشان مى دهد كه ايشان چنين خصوصيتى داشته اند، كه در محضر استاد كسب تجربه مى نموده اند.

يا در احوالات مرحوم نراقى رحمه الله كه از نظر عرفانى، اخلاقى و فقهى استادى بزرگ بوده اند نيز چنين حالاتى وارد شده است. پس مى توان فهميد كه حافظۀ انسان به گونه اى است كه مى توان از آن بيش از اينها استفاده برد. اگر بو على سينا رحمه الله نابغه است، صد برابر نبوغ او در حافظه انسان گنجايش وجود دارد اما برنامه ريزى مى خواهد.

انواع تجربه

البتّه بايد توجّه داشت، كسب تجربه تنها در ابعاد علمى آن مورد بحث نيست. بلكه در انواع و اقسام هنرها و مسائل مادى مربوط به زندگى نيز راهگشاى كارها مى باشد. كسب هنر نيز تجربه اى است براى آنان كه فاقد آن هنر مى باشند.

اگر كسى خط خوبى ندارد، مى تواند در مواقع بيكارى و آن مواقعى كه حال عبادت، ذكر، درس خواندن، درس گفتن و كارهاى فكرى را ندارد، تمرين خط كند. خطاطى خود هنرى است كه انسان مى تواند، با مختصر تمرين حداقل خط نوشتارى خود را نيكو و زيبا كند.

يا در بعد طرّاحى، طرح زيبايى مى بيند، مى تواندآن را تجزيه و تحليل كرده و از خود خلاقيت نشان دهد.

آنچه ما مى توانيم ياد بگيريم بيش از آن چيزى است كه ياد گرفته ايم. حافظۀ ما توان دارد كه تمام علوم را دريافت كرده و در موقعيّت مناسب و مفيد تحويل دهد.

و اين است كه روايات مى فرمايد:

«مؤمن زيرك است»(1)

مؤمن به گونه اى است كه از تمام لحظات زندگى به نحو احسن استفاده و يك اشتباه را دوبار تكرار نكند. امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

ص: 91


1- . «المؤمن كيس...»؛ غررالحكم.

«مؤمن از يك سوراخ، دوبار گزيده نمى شود»(1)

ابزار تجربه

به دست آوردن تجربه راههاى گوناگون دارد. يكى از آنها اين است كه انسان خصوصيّات فنى را از اشخاص بپرسد. پس اولين ابزار تجربه پرسيدن است.

وقتى چيزى را به تعمير كار مى سپاريد - مثل آب گرم كن - كه آن را درست كند، در حين عمل شما هم دقيق شويد و ببينيد او چه مى كند و اشكالات را هم بپرسيد، مى بينيد كه خودتان هم بعدها مى توانيد اگر به مشكلى برخورد كرديد، آن را مرتفع سازيد. پس، براى ياد گرفتن، علوم فنّى، پرسيدن و امتحان كردن وسيله، كمك بزرگى به انسان مى كند.

اگر در ماشين يا در حال مسافرت هستيد يا مى توانيد براى آشنايى با همسفرى شغل او را بپرسيد و مجهولاتى كه در آن شغل داريد، ياد بگيريد. اگر شغل او خياطى است، اشكالات لباس و چيزهايى كه مربوط به آن است. اگر رانندگى است، اشكالاتى كه راجع به ماشين داريد، بپرسيد و الى آخر در اين صورت وقتى طرف مقابل مى بينيد كه شما جنبۀ شاگردى را باز كرديد، او هم شروع به سؤال دربارۀ شغل و درس و اشكالات مى كند كه شما از آن اطلاع داريد. و از اين راه مبادلۀ علوم صورت مى گيرد.

دومين ابزار تجربه، مطالعه كردن است.

خواندن كتابهايى كه از اعاظم و شرح حال بزرگان در دسترس است، مى تواند در كسب تجربه انسان را يارى كند. كاوش و توجه در زندگى بزرگان، انسان را با مسائلى آشنا مى كند كه اين مسائل او را يارى مى دهد. كسب تجربه در هر مسير، مطالعه در همان سير را طالب است.(2)

سومين ابزار كسب تجربه، نگاه كردن است.

ص: 92


1- . «لا يلدع المؤمن من حجر واحد...»؛ بحار، ج 77، ص 218.
2- . فوائد الرضويه، قصص العلماء، سرگذشتهاى ويژه امام خمينى رحمه الله.

نگاه كردن به اعمال ديگران و روش آنهايى كه در زندگى موفق هستند مى تواند در كسب تجربه به انسان كمك كند. حتى دقّت در زندگى آنها كه با شكست و ناكامى روبرو شده اند نيز مى تواند، در كسب تجربه انسان را يارى كند.

البتّه ممكن است بعضى چيزها را افراد بسادگى در اختيار ديگران قرار ندهند. بايد در اين موارد اصرار كرد. تا وقتى طرف مطمئن شود كه صلاحيت دانستن وجود دارد، آن وقت بيان كند.

مى گويند:

يكى از شاگردان خصوصى علامه طباطبايى رحمه الله خدمت ايشان رسيدند و به ايشان گفتند: من بتازگى متوجه شده ام هر آيه از قرآن را كه مى خواهم، تا قرآن را باز مى كنم، همان صفحه اى كه مى خواسته ام، مى آيد.

علامه فرمودند: «اين لطف الهى را به كسى نگوئيد، زيرا اثر آن از بين مى رود.»

بنابراين، تجربه ها را به آسانى نمى توان در اختيار ديگران قرار داد، مگر اهل حال و معنا كه شايستگى دانستن آن را داشته باشند.

اركان تجربه

حال كه دانستيم تجربه چقدر مهم است بايد بدانيم تجربه نيز اركانى دارد.

واقعى باشد

تجربه بايد واقعيت داشته باشد و بسيارى از داستانهايى كه بعضى ها مى گويند، خيالبافى و انگاره و پندار است. تجربه زمانى ارزش دارد كه واقعى باشد. يا اگر تجربه واقعى نيست فرد آگاهى، نظرش را بعنوان استنباط شخصى بگويد.

بطور مثال: در انقلاب، امام رحمه الله، در بعضى بحرانها كه به وجود مى آمد به مسائل گذشته تكيه داشتند و از آن به عنوان تجربه استفاده مى كردند. مثل نهضت تنباكو، ملّى شدن نفت و در پيروزى انقلاب از آن تجارب استفاده مى كردند تا شكست نخورند.

زمانى كه رهبر انقلاب راجع به تهاجم و شبيخون فرهنگى، اعلام خطر كردند به خاطر آن است كه در تاريخ تجربه شده است زمانى كه دشمن از راههاى نظامى، سياسى، و اقتصادى نتواند ضربه بزند، از راه فرهنگ وارد مى شود و ضربۀ خود را مى زند. همان كارى كه فرعون با بنى اسرائيل مى كرد و يا رومى ها در اندلس كردند. تا مردم را گول بزنند. پس تجربه وقتى ارزش دارد كه ديگران آن كار را كرده باشند و نتيجۀ مثبت آن هم معلوم باشد. اما اگر تجربه اى زائيده وهم و خيال باشد، به كار بستن آن، بى نتيجه است.

ص: 93

از نظر علمى قوى باشد

اگر فردى در كارى موفق شد كه پايه هاى علمى نداشت، فكر نكنيم كه ما هم مى توانيم از راهى كه او برگزيده است استفاده كنيم و منتظر موفقيت هم باشيم. هر كارى بايد اصول و مبناى واقعى و علمى خود را داشته باشد.

مفيد باشد

گاهى ممكن است تجربه، از راههاى كج و مفاسد و چپاولگرى كسب شود. اگر فردى با معاملۀ حرام، غش در معامله يا خلاف شرع به مال و جاه رسيد، نمى شود از او به عنوان شخص باتجربه و از تجربه اش به عنوان تجربۀ خوب استفاده كرد. تجربه چپاولگرى مفيد نيست و هر تجربه اى براى انسان قابل استفاده نيست. شايد مدتى اين تجربه انسان را به آرزوهايش برساند، اما چون پايه اش اشتباه است، دوام چندانى نخواهد داشت.

قابل پذيرش باشد

قبل از آن كه انسان، بخواهد از تجربۀ ديگرى استفاده كند بايد زمينۀ پذيرش را در خود به وجود آورد. اگر شنيد كسى با كم خورى به درجات معنوى رسيده است، فكر نكند كه او هم مى تواند برسد.

شايد او از نظر معنوى اوجى دارد كه كم خورى و ضعف جسمى در او مؤثر نيست. و اگر كسى اين كار را بدون آگاهى انجام دهد، بيمار شده و از رشد هم باز مى ماند.

در مقابل؛ شايد كسى پرخور باشد و درسش هم خوب باشد. نمى توان گفت چون او پرخور است، درس و كارش هم خوب است، مى توان از روش پرخورى تبعيت كرد. گاهى اين تجربيات استفاده كه ندارد، مضر هم هست.

با زمان و مكان مطابق باشد

استفاده از تجربه ديگران، با موقعيّت هر فرد، بايد سازگارى داشته باشد. هر فرد به نسبت استعداد، موقعيت خانوادگى و اجتماعى و توان خود مى تواند كارى را انجام دهد و تجربه نيز بر اساس نيازهاى واقعى فرد بايد باشد تا قابل اجرا شود. گاهى كارى در موقعيتى براى فردى، موفقيت آفرين است؛ اما استفاده از تجربۀ او براى ديگرى نه تنها مفيد نيست، مضر هم هست.

مرز تجربه

در كسب تجربه مرزى وجود ندارد. در روايات، فراوان سفارش شده است:

ص: 94

«دانش را فرابگيريد ولو از اهل ضلال باشد.»(1)

«دانش را فرا بگيريد و لو اين دانش در چين باشد»(2)

از اين روايات استفاده مى شود كه علم و تجربه مرزى ندارد. گاهى مى توان با دقّت در زندگى فردى بى سواد، مشرك، منافق يا بى اطلاع، تجربياتى كسب كرد.

كسب تجربه حتماً نبايد از پيرمرد يا با سواد و يا اهل علم باشد. كسب تجربه از هر كس در هر موقعيت زمانى و مكانى و سنى مناسب است.

البتّه بعد از كسب تجربه، لازم است نقد و بررسى شود تا صحت و خلاف آن معلوم شود و بعد به كار گرفته شود.

حتّى گاهى بسيارى از بزرگان، از حيوانات كسب تجربه كرده اند. كه در تاريخ، مكتوب است.

آورده اند. پادشاهى در جنگ بسيار عظيمى، نزديك بود شكست بخورد، از لشكر كناره گرفت و در خرابه اى به استراحت مشغول شد. ديد مورچه اى گندمى رابه دهان گرفته و مى خواهد از ديوار بالا رود ولى چون گندم سنگين است، نمى تواند. پادشاه شمرد، 70 مرتبه مورچه بالا رفت تا بالاخره موفق شد.

همين كار مورچه او را تشويق كرد، بلند شد و به ميدان آمد و با تشويق سپاهيان خود، در جنگ پيروز شد.

پس، دقّت در كار ديگران، در هر بعد و شخصيّت و مقامى كه باشند، در كسب تجربه مفيد است.

فوايد تجربه

كسب تجربه فوايدى دارد كه قابل اغماض نيست. در ابتداى هر كارى، تجربه ديگران مفيد است. اگر دانشجو يا دانش آموز يا دانش پژوه و طلبه درسى را از ابتداى شروع نفهميد، يا در تبين درس اشكال داشت، يا در درك مطلب مشكل داشت، نبايد بگذارد كه مشكل حل نشده، بماند. اگر چنين شد، كم كم دلزدگى از درس پيش مى آيد.

در ابتداى هر كارى وقت متعادل كردن آن است. اگر كار و درس خواندن متعادل نشد و مشكل باقى ماند، بعدها با پيشرفت درس و مشكل شدن آنها، اشكالات رفع نمى شود. لذا بايد اشكالات را پرسيد و از تجربۀ ديگران استفاده كرد.

اين رفع اشكال، اعضاى بدن را تقويت و بالاتر از همه حافظه را دچار پويايى و نبوغ مى كند.

كسب محبوبيت

يكى از فوايد كسب تجربه، محبوبيت در ميان مردم است. وقتى انسان تجربه اش زياد شد و در

ص: 95


1- . «اطلبوا العلم و لو من اهل الضلال»؛ نهج الفصاحه؛ بحار، ج 1، ص 180.
2- . «اطلبوا العلم و لو بالسين»»؛ نهج الفصاحه؛ بحار، ج 1، ص 187.

هر فنى و حرفه اى، تجربه كسب كرد، مى تواند ديگران را راهنمايى كند و نظرى بدهد كه ديگران از آن استفاده كنند و همين باعث مى شود كه در بين مردم محبوب شود.

اعتماد به نفس

كسب تجربه به انسان اراده و قدرت مى بخشد. آنان كه اراده از خود ندارند، در مسير انحرافات بيشترى هستند و قرآن آنان را نكوهش كرده است.(1)

اين حالت اعوجاج به خاطر كم تجربگى است. كسى كه كارى را شروع مى كند و پس از چندى آن را رها مى كند، اعتماد به نفس ندارد. هر روز كار تازه اى انجام مى دهد ولى روحش ارضاء نمى شود.

گاهى تا پايان عمر نيز، نمى تواند راه درست را انتخاب كند، زيرا از پايان هر كارى مى ترسد.

براى جلوگيرى از اين شكستهاى پى در پى، كسب تجربه لازم است. از همان ابتداى هر كار شناخت ابعاد كار و دلگرم شدن به پايان آن و كسب تجربۀ ديگران كه در اين راه به موفقيت رسيده اند، انسان را كمك مى كند.

اگر انسان انگيزه نداشته باشد، ابتداى هر كارى، جوش و خروش دارد ولى كم كم سرد مى شود.

نمونۀ بارز اعتماد به نفس در زندگى حضرت امام رحمه الله ديده مى شود. كه ايشان تا آخر عمر از مطالعه و تحقيق و كاوش علمى و اجتماعى و سياسى دست برنداشتند. لذا تحليلهاى ايشان هم كهنه نشده و در تمام اعصار به درد جوانان و اقشار مختلف جامعه مى خورد. در زندگانى مرحوم آية الله بروجردى رحمه الله آورده اند:

ايشان سالى يك بار كتاب «سيوطى» را كه تمام قواعد كلى ادبى را دارد مى خواندند و در اين كار كوشش كردند تا در استنباطهاى علمى و فقهى از آن استفاده كنند.

هشدار

على عليه السلام فرمود:(2)

«انسان دو بار عمر نمى كند كه يكبار عمر كند و تجربه به دست آورد و در عمر دوم از تجربه استفاده كند.»

و فرمود:(3)

«بر شما باد كه تجربه به دست آوريد براى آن كه عمر شما يك بار است. لذا از تجربه ديگران استفاده كنيد.»

ص: 96


1- . «مذبذبين بين ذلك، لا الى هؤلاء و لا الى هؤلاء»؛ سورۀ نساء، آيۀ 143.
2- . غررالحكم.
3- . «عليكم بالاعتبار»؛ غررالحكم.

فصل نهم نياز به محبّت

اشاره

يكى از نيازمندى ها و خواسته هاى جوانان محبّت است. هر انسانى نياز دارد كه به ديگران محبّت كند و مورد محبّت ديگران قرار گيرد.

در مكتب اسلام و فرهنگ قرآن، روايات و آيات فراوانى راجع به محبت به چشم مى خورد كه ضرورت محبّت را به انسان مى شناساند. انسان براى رفع نياز محبت چه بايد بكند؟ با چه كسى دوست شود؟ شرايط دوستى و محبّت چيست؟ شيوه هاى دوستى، مرز دوستى، حدود دوستى كدامند؟

در اين جا ما بحث كلى محبّت را داريم و درصدد پرداختن به جزئيات آن نيستيم، زيرا اين مطالب ساده نيست و وقت و زمان زيادى مى طلبد تا راجع به مسائل محبت از ديدگاههاى مختلف بحث شود. ما در اين جا فقط به محورهاى بحث اشاره مى كنيم و طالبين بايد به منابع و مآخذ(1)مراجعه كنند و جزئيات را مطالعه نمايند.

انزواطلبى

انسان فطرتاً اجتماعى است و بايد در اجتماع زندگى كند و به افراد آن نيز نياز دارد. هيچ انسانى به تنهايى قادر نيست مسائل و مشكلات زندگى خود را حل كند بلكه حتماً به ياران و دوستانى نياز دارد كه در سختى ها و زمينه هاى تعالى، او را يارى نمايند.

برخى افراد تحت عنوان خودسازى و عرفان، رفتارى صوفى گرانه به خود مى گيرند همه چيز را ترك مى كنند و انزوا طلب و گوشه گير مى شوند. از جامعه به خاطر جنبه هاى معنوى مى گريزند. با افراد فاميل و دوست و پدر و مادر نمى جوشند و انس نمى گيرند اگر مورد محبت واقع شوند خوشحال شوند فكر مى كنند، از نظر عرفانى و خداپرستى كم دارند كه از محبت ديگران خوشحال مى شوند در حالى كه اين چنين نيست.

عقده زدايى

محبت نيازى متقابل و طرفينى است. انسان هم دوست دارد به ديگران محبت كند و هم دوست دارد مورد محبت قرار گيرد. اگر كسى از محبت ديگران خوشحال مى شود نبايد فكر كند كه شايد عقده اى است يا كمبود محبت دارد يا داراى افت شخصيّت است.

اگر انسان دچار مشكلى مى شود و ديگران او را در حل مشكل يارى مى كنند، يا او را از گرفتارى

ص: 97


1- . به اثر ديگر مؤلف به نام «سرمايه كلاسدارى» مراجعه نماييد.

نجات مى دهند، يا در بعضى موارد به او هديه مى دهند، خوشحالى و سپاس او يك امر عادّى است و نبايد فكر كند كه عقدۀ حقارت و كمبود شخصيّت دارد.

انسان نياز به محبت دارد و در مقابل بايد به ديگران محبت كند. در محبت به ديگران نبايد انگيزه اين باشد كه چون به او نياز دارم، از ترس به او محبت مى كنم، اگر محبت نكنم آبرويم مى رود و يا محبّت تملّق و چاپلوسى باشد. انسان ذاتاً كمك به ديگران را دوست دارد و مى خواهد به ديگران كمك كند.

پس، نياز به محبّت يك اصل ضرورى و فطرى است و انسان از محبت ديگران بايد شاد شود و به محبّت به ديگران اصرار داشته باشد.

محور محبّت

آيات و روايات سير محبّت را براى انسان ترسيم كرده اند. چه انسان به ديگران محبت كند و يا مورد محبت واقع شود. آيات و روايات مشخص كرده كه محبت بايد روى چه مبنا و انگيزه اى باشد؟

خداوند در قرآن مى فرمايد:(1)

«كسانى كه ايمان دارند همۀ محبت شان براى خداوند است.»

ممكن است سؤال شود كه آيا خداوند به محبّت انسان نياز دارد؟

مسلّم است كه خداوند ماده و موجود نيست كه نيازمند باشد. ولى انسان خود نياز به اللّه دارد. ما سوى الله محتاج محبت خداوند هستند.

اگر انسان به محبّت كردن به ديگران نياز دارد، ديگران نيز به اين محبّت نياز دارند مثلاً: پدر و مادر اگر مورد محبّت فرزند واقع شوند، هم نياز آنان به محبّت برطرف و تأمين شده است و هم به نياز فرزند پاسخ داده شده است، زيرا نياز طرفينى است.

محبّت به دوست تأمين كنندۀ دو نياز است. هم نياز شما و هم نياز دوست تأمين شده است.

ذات مقدس احديت از هر نيازى مبرّا است، امّا انسان اگر به خداوند محبت داشته باشد، يا انگيزۀ محبت به ديگران، خدا باشد نياز خود انسان تأمين شده است. خداوند به محبت انسان نياز ندارد ولى انسان محتاج محبت خداست. محبت به خداوند متعال همانطور كه تأمين نياز خداوند را نمى كند ولى تداوم نياز انسان به محبت را تأمين مى نمايد. جلو بلا و مشكل و سختى را مى گيرد.

انسان اگر به محبّت خداوند متّكى باشد، تحمل سختى و بلا برايش آسان مى شود.

خداوند در قرآن مى فرمايد:(2)

«با ياد خدا دلها آرامش مى پذيرد»

ص: 98


1- . «ان الذين آمنوا اشدّ حبّا للّه»؛ سورۀ بقره، آيۀ 165.
2- . «الا بذكر اللّه تطمئن القلوب»؛ سورۀ رعد، آيۀ 28.

جلوه هاى محبّت

اشاره

هر محبّتى نشانه اى دارد، نشانه هاى محبت به وجود خداوند نيز بى شمارند.

1 - نماز

يكى از جلوه ها، خواندن نماز است. نماز ارتباط بين بنده و مولا و بين عبد و معبود است. انسان براى آن كه به ياد خدا باشد بايد نماز بخواند.(1)

اين يكى از الطاف بزرگ الهى است كه انسان 5 نوبت در شبانه روز با معبود قرار ملاقات داشته باشد. نماز موجب مى شود كه انسان از ماسوى الله بريده و تمام توجهش به سوى خداوند باشد و لذا نماز خواندن واقعى پيامهايى نيز از نظر اخلاقى در نمازگزار دارد:

«نماز انسان را از بديها باز مى دارد.»(2)

2 - قرآن

در نماز، انسان با خدا حرف مى زند و تكلّم مى كند. اما در قرآن خواندن، خداوند با انسان، صحبت مى كند. فضيلتهايى براى خواندن قرآن در روايات آمده است.

3 - توسل و ادعيه

خواندن ادعيه اى كه در كتابهاى معتبر اسلامى وارد شده، يكى از جلوه هاى محبت به خداست.

يكى از جلوه هاى راز و نياز با معشوق، در دعاى كميل حضرت على عليه السلام نمايان است كه چگونه در برابر معبود و معشوق خود راز و نياز مى كند و چگونه از خود بى خود مى شود.

4 - ترك نواهى، انجام اوامر

يكى ديگر از جلوه هاى محبّت، انجام دستورات الهى است. ترك آنچه خداوند فرموده نشانۀ محبت به خداوند است.

كسى كه مى خواهد تمام محبّتش براى خداوند باشد، بايد به قوانين الهى ارج بگذارد تا به خداوند نزديك شود.

محبت به خداوند مراحلى دارد. يك اوج و قلّه اى دارد كه شايد غير از انبياء و معصومين عليهم السلام نتوانند به آن قلّه برسند. بعضى از اولياء نيز درجات پايين ترى نسبت به معصومين عليهم السلام پيدا كرده اند.

محبّت، رابطه انسان با خداوند است، رابطۀ مخلوق با خالق، ماده با متافيزيك و ماوراى ماده، جسم با ابديت و روح است.

5 - محبّت به اولياى خدا

خداوند مى فرمايد:(3)

ص: 99


1- . «اقم الصلوة لذكرى»؛ سورۀ طه، آيۀ 14.
2- . «ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر»؛ سورۀ عنكبوت، آيۀ 45.
3- . «من يؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى»؛ سورۀ بقره، آيۀ 256.

«كسى كه به خدا ايمان دارد بايد به عروه و ريسمان الهى چنگ بزند»

عروه و ريسمان الهى كانال انبيا و ائمۀ معصومين عليهم السلام است. يكى از شيوه هاى محبت و راههاى نشان دادن محبت و تأمين نياز انسان به محبت اين است كه انسان نسبت به پيامبر و ائمه اطهار اظهار محبت كند.

پيامبر و ائمه عليهم السلام مورد توجه خداى متعالند، زيرا در محبت به او خالص شده اند، فرامين آنها و انجام دستورات آنها، به دست آوردن رضايت و لقاى الهى است، زيرا خواست الهى در خواست ائمه عليهم السلام خلاصه شده است.

البتّه لازم به تذكّر است كه ائمه معصومين عليهم السلام نيازى به محبت انسان ندارند. اگر انسان به دنبال شيوه هاى رفتار بين خدا و پيامبر و ائمه عليهم السلام است، در حقيقت، به دنبال نياز خودش مى باشد.

يك زمانى على عليه السلام با آنهمه صحابى و ياور، يكه و تنها بودند و خط فكرى ايشان را افراد نمى پسنديدند، حضرت شيوه و روش خود را داشتند، به آنها محتاج نبودند و كارى به كار آنها و محبت آنها هم نداشتند.

هر چه انسان رابطه با خدا و ائمه و معصومين عليهم السلام را مستحكم كند، از محبتهاى ديگر بى نياز مى شود.

6 - اطاعت

يكى ديگر از جلوه هاى محبت، اطاعت محض از مولاست. شاخص و نمودار محبت بين عاشق و معشوق، بين محبوب و محب، اين است كه مجرى فرامين و مطيع محبوب باشد. اطاعت از محبوب واقعى انسان را از محبت ديگران (ظاهرى و غير واقعى) بى نياز مى كند.

امام حسين عليه السلام در دعاى عرفه مى فرمايد:

«هر كس خدا را شناخت و پيدا كرد چه چيز را گم كرد و هر كس خدا را گم كرد، چه چيز را پيدا كرد؟»

پس، هر كس خدا را دارد و محبيين خدا يعنى ائمه عليه السلام را دوست دارد و مطيع حق است و از او پيروى مى كند، هيچ كمبود محبتى ندارد و هر كس به غير اينها محبت داشته باشد و متكى باشد، هيچ ندارد.

نياز واقعى انسان در پرتو غير حق و محبيين غيرحق تأمين نمى شود. اين طور نيست كه هر كس پولدار شد، يا به دنبال محبت پول يا مقام يا شهرت رفت و به آنها رسيد، نيازش تأمين شده باشد. لذا بزرگترين ثروتمندان جهان يا مشهورترين افراد نامدار يا پولدار و با شخصيّت و در مسير غير خدا را نمى توان پيدا كرد كه از خود و زندگى راضى باشند؛ مگر اينكه اينها را در سايۀ حبّ الهى به دست آورده باشند.

در روايت مى فرمايد:

«مثال دنيا مانند آب درياى شور است، هر چقدر از آن بخورند، سيرنمى شوند»

هر چه انسان دنبال مال و مقام و شهرت و شهوت برود سير نمى شود. و آنها كه فكر مى كنند

ص: 100

سعادت در سايۀ اين مسائل تأمين مى شود، سخت اشتباه مى كنند.

تشبيه به محبوب

دانشمندان لغت شناس و واژه دان در تفسير محبت مى گويند: «محبّت»، يعنى تشبيه محبّ به محبوب. اين تشبيه از تمام جهات ظاهرى، تشبيه هيئت و رفتار، از نظر برون و درون به محبوب است.

محبوب وقتى محبوب واقعى است و محبّت وقتى محبت كامل است كه انسان محبّ همه چيز را در مسير محبوب خود قرار دهد.

محبيّين واقعى

اكسير محبّت، مورد نياز بشر است. انسان نياز دارد محبوبى داشته باشد و محبوب ديگران هم واقع شود.

اما محبّتى كه پسنديده و مورد نظر است و محبت واقعى است، محبّت به چند دسته مى باشد:

1 - خداوند - 2 - پيامبر 3 - ائمه عليه السلام 4 - اولياى الهى

اين محبيّين - چنانكه گفته شد - به محبّت ما نيازى ندارند. اما محبوب بودن آنها نزد انسان موجب رشد انسان است. تعالى و بالندگى انسان در سايۀ محبت به آنهاست. و اگر انسان از اين كانالها محروم باشد و يا محبتش در اين مسير ضعيف باشد، براى او مشكلاتى به وجود مى آيد.

انسانى كه محبّ واقعى او اين 4 گروه نباشند به محبتهاى ديگر گرايش پيدا مى كند به دنبال محبّت مقام مى رود ولى تأمين نمى شود شايد مردم به او احترام كنند ولى نياز واقعى او تأمين نمى شود. لذا دنبال مسائل ديگر است. مال، ثروت، مقامات گوناگون دنيوى را با سعى و تلاش براى تأمين محبّت دنبال مى كند ولى باز مى بيند كه نياز واقعى او تأمين نشده است.

اگر محور، محبت الهى نباشد، گاهى انسان براى جلب محبت مرتكب گناه مى شود. پيروى از طاغوت مى كند كه محبت او را جلب كند. و در اين راه از طريق مقام غصبى، حرام يا مال حرام جلب محبّت مى كند.

محبتهاى محدود

گاه انسان، به ارزشهاى محدود محبت مى كند. اين محبّتها خوبند ولى محدودند. محبّت به فرزند و مال حلال و همسر و پدر و مادر، محبتهاى خوب است ولى محدود به دنياست و انسان را از آخرت باز مى دارد و اگر موجب غفلت هم نشود، او را از محبّت واقعى كه بايد به خدا باشد باز

ص: 101

مى دارد. مال و فرزند وسيلۀ آزمايش و امتحان انسان معرفى شده اند.(1)

اگر انسانى همّ و تلاش او اين باشد كه كارى كند تا جلب محبّت همسر و فرزندان را بكند، كارى محدود انجام داده است. يا اگر كسى جلب محبّت پدر و مادر را بكند و در مقابل از آنها هم انتظار محبّت داشته باشد، خوب است ولى محدود است. اين محبت اگر بر محور الله نباشد، محبت واقعى نيست و انسان را از محبت واقعى هم باز مى دارد.

محبتهاى انگاره اى

برخى از محبّتها را انسان گمان مى كند كه محبت است اما اين پندار و انگاره است و واقعيت اين است كه اين محبّت واقعى نيست.

اگر انسان محبوب كسى شود و يا كسى محبوب او باشد، نبايد فكر كند كه هم نياز خودش برطرف شده است و هم نياز ديگرى را تأمين كرده است.

تنها محبتى براى انسان ارزش دارد كه نياز واقعى او را تأمين كند.

انگيزۀ محبت به ديگران

انسان در هر كارى بايد انگيزه اش الهى باشد. اگر انگيزه الهى بود عمل هم محورش الهى است و عين عبادت است.

اگر انسان به پدر و مادر محبت كند و در مقابل از آنها انتظار محبت داشته باشد، يا به خاطر آن كه نياز به محبتش برآورده شود، محبّت كند الهى نيست.

اما گاهى محبت مى كند، زيرا انگيزه و موجب محبّت، امر خدا يا تأكيد پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام مى باشد. پس، محبّت در اينجا اگر به انگيزۀ فرمان الهى و اولياء الله باشد اين اظهار محبّت وسيله اى براى تقرّب به خداوند مى شود به پدر و مادر محبّت مى كند تا خود را به محبوب اصلى يعنى خداوند برساند.

پس، اگر به ديگران محبت كند و از آنها انتظار تشكر، قدردانى، مقابله به مثل و تلافى داشته باشد، انگيزه الهى نيست و اين محبت محدود و كوتاه است. اما اگر اطاعت از پدر يا مادر كند، از آنها عيادت كند؛ به آنها رسيدگى كند، براى آنكه بدين وسيله جلب رضايت الهى را بنمايد، مسير اين محبت الهى ومحورش خدايى است. در همان حال كه به پدر و مادر محبت مى كند در اصل به دنبال به دست آوردن محبت محبوب اصلى يعنى خداوند است و بدين وسيله از او اطاعت مى كند و

ص: 102


1- . «المال و البنون زينة الحيوة الدنيا»؛ سورۀ كهف، آيۀ 46.

محبتش را به خداوند نشان مى دهد.

در مورد ديگران نيز همين گونه است. اگر انگيزۀ محبت به معلم براى به دست آوردن نظر او و نمرۀ بهتر باشد الهى نيست؛ اما اگر به معلم احترام شود چون خداوند امر فرموده است يا پيامبر و اولياى الهى عليهم السلام امر نموده اند، محبت الهى است و مسيرش رضايت حق تعالى مى باشد.

پس، احترام به معلم، دوست، استاد، پدر، مادر، فرزند، همسر، عالم، متقى، فاميل بايد به خاطر خدا باشد نه به خاطر تشكر، قدردانى، احترام متقابل، منافع مادى يا معنوى و ساير انگيزه هاى ديگر.

كاملترين محبت

بهترين و كاملترين نوع محبّت، محبت به خداوند و پيامبر و اوليا و ائمه عليهم السلام است. و بهتر از آن اين است كه حتى انسان پيامبر صلى الله عليه و آله و امام عليه السلام را هم كه دوست دارد به خاطر خدا باشد. اين جمله عرفانى است و عرفان واقعى و رشد دهنده و بالشى و بالنده است.

كه انسان هر چه دوست دارد به خاطر خدا باشد.

على عليه السلام مى فرمايد:(1)

«من هيچ چيز را نمى بينم؛ مگر آن كه قبل از ديدن آن خدا را مى بينم.»

انسان بايد به هر چيزى محبت داشته باشد و چون خدا فرموده دوست داشته باشد و از هر چه روى گردان مى كند چون خداوند نهى فرموده است، روى گردان باشد.

نشانه هاى محبت

اشاره

هر عملى در وجود انسان يك عكس العمل يا رفلكس طبيعى دارد. نشانه هاى محبّت خداوند در وجود انسان نيز برايندهايى دارد. چنان كه عشق و محبّت به محبوب ديگرى نيز اينچنين است.

1 - احترام

يكى از نشانه هاى محبّت احترام به نام و وجود محبوب است.

2 - دفاع از محبوب

آن هنگام كه محبوب در موضع مظلوميت باشد، وظيفۀ محبّ دفاع از اوست. اگر دين خدا، در موضع مظلوميت باشد، وظيفۀ محبّ دفاع از دين حق است. پس، كسانى كه در مقام تحقيق و مسلّح شدن به فرهنگ و علوم قرآنى هستند، وظيفۀ الهى دارند كه از دين خدا با سلاح علم و عمل دفاع كنند و آن را از تهاجم فرهنگى حفظ نمايند.

3 - سپاسگزارى

يكى ديگر از نشانه هاى محبت و عشق آن است كه اگر محبوب به انسان لطفى مى كند از نعمت او سپاسگزارى و تشكر شود. تشكّر نبايد تنها به زبان باشد. بلكه قلباً تشكر و قدردانى نمايد.

ص: 103


1- . نهج البلاغه، بخش خطبه ها.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت مى فرمايد:(1)

«ايمان، يقين داشتن قلبى، گفتن لفظى و عمل به دستورات دين است.»

سپاس نيز اينچنين است. زبان بگويد «الحمد لله» اما در عمل هم حمد باشد. و حمد در عمل آن است كه با اين نعمت گناه نكند و از ديگران نيز مضايقه ننمايد، اسراف نكند و حق ديگران را از مالش بدهد.

تشكّر قلبى نيز اين است كه قلباً مطمئن به نعمت باشد، از كس ديگر نعمت نخواهد و به ديگران غير خدا اميدوار نباشد.

اگر چنين حالتى براى انسان به وجود بيايد كه در برابر يافته ها و داده هاى محبوبش سپاسگزارى كند، براى انسان افزايش نعمت و محبّت به همراه دارد.

خداوند در قرآن مى فرمايد:(2)

«اگر شكر نعمت كنيد، نعمت شما افزايش پيدا مى كند».

افزايش نعمت در پرتو سپاسگزارى است. توجّه به نعمتها انسان را بيشتر شاكر مى كند. اگر انسان دريابد كه در چه نعمتهايى غرق شده است. اگر در محيط علم و دانش است بداند كه چه افرادى در آرزوى اين محيطهاى علمى و معنوى هستند كه يا زمينه ندارند و يا اجازۀ پدر و مادر نيست، يا امكانات كم است و يا مشكلات زندگى به آنها اجازۀ تحصيل نمى دهد. محصّل بايد قدر بداند در مكانى كه درس مى خواند اگر زمينه اش الهى باشد، فرشتگان در اطراف اويند و مورد تأئيد خداوند است و اين، نعمت كمى نيست و شكر كمى هم نمى طلبد.

انواع نعمتها، سلامتى، فكر، انديشه، عقل، دين، رهبر، مال، ثروت، همسر، فرزند، گياهان، جمادات، ولايت ائمه عليهم السلام، كشور و حكومت اسلامى، هوا، آب، غذا و تغذيه و هزاران نعمتى كه از عهدۀ شمارش آنها برنمى آييم.(3)

4 - تأمين نياز به محبوب

انسان با جلب توجّه الهى بايد به دستوراتى كه از طرف خداوند داده شده است، عمل كند. اما خداوند به انسان و محبت او نيازى ندارد. تنها اين محبوب است كه صمد و بى نياز است. محبوبيين ديگر به طور متقابل نيازهايى دارند كه انسان به عنوان وظيفۀ اخلاقى و نشان دادن محبت و دوستى، بايد در رفع آن نيازها بكوشد.

حال اگر انگيزۀ محبت به محبوب، خدا باشد و در اصل انسان از محبت به ديگران، رضايت و محبت محبوب اصلى (خدا) را در نظر داشته باشد، بايد نيازهاى ديگران را تأمين كند.

برآوردن نياز ديگران، مثل پدر، مادر، همسر، فرزند، دوست، فاميل، همسايه و ديگران يك نوع

ص: 104


1- . «الايمان عقد بالقلب و نطق بالسان و عمل بالاركان»؛ اصول كافى.
2- . «لئن شكرتم لازيدنكم»؛ سورۀ ابراهيم عليه السلام، آيۀ 7.
3- . «و ان تعدو نعمة الله لا تحصوها»؛ سورۀ نحل، آيۀ 18.

محبت به آنهاست. اگر انسان نياز آنها را تأمين كند در حقيقت يك نياز معنوى خود را تأمين كرده است. اگر دوستى به همكارى احتياج داشت و شما اين همكارى را انجام داديد و به او محبت كرديد در حقيقت نياز روحى و معنوى خود را تأمين كرده ايد. البتّه اين دوست، محورى هم دارد كه تديّن و در مسير اللّه بودن اوست. اگر انسان به دنبال كارى براى يك دوست متدين برود، بايد متوجّه باشد كه انگيزه داشته باشد. اگر انگيزه الهى در كارها باشد، شامل رواياتى مى شود كه مى فرمايد:

خواب مؤمن يا عالم عبادت است، خوردن، استراحت، صحبت كردن، نگاه كردن، شنيدن، راه رفتن و خلاصه تمام حركات مؤمن عبادت است.

و اين حالت عبادت فقط براى مؤمن با انگيزه است. مؤمن بايد انگيزه اش را قوى كند.

تقويت انگيزه

اشاره

براى اين كه انسان در مسير قرب الهى باشد، و سايلى براى تقرب هست كه بايد به وسيلۀ آنها به محبوب برسد. بسيارى از بزرگان به اين وسايل تمسك جسته و به مقامات بسيار بالاى معنوى هم رسيده اند.

خواندن نمازهاى مستحبى، قرائت قرآن در هر روز و در حد توان (تا روزى يك جزء) خوب است. و بهتر است كه اين قرائت قرآن را به روح انبيا و معصومين عليهم السلام و صحابه و علما (رضوان اللّه تعالى عليهم) و مقرّبيين هديه كند تا اتصال به معنويت آنان، رشد بيشترى را شامل انسان كند.

اگر انسان مواظبت كند و بخواهد در خود انگيزه به وجود بياورد. هيچ كارى را بدون انگيزه انجام نمى دهد.

نگاه كردن، يك كار بيهوده است اگر انگيزه باشد گاه همين نگاه كردن عبادت است. ديدن نعمت هاى الهى براى شناخت خدا، ديدن پدر و مادر از روى محبت و به خاطر خدا عبادت مى شود.

خوابيدن به جهت نيرو گرفتن براى انجام كارها و عبادت، مقدّمۀ عبادت شمرده مى شود و خود عبادت است؛ درس خواندن براى خدا عبادت است و لذا مداد عالم از خون شهيد افضلتر مى شود.(1)

و در اين حال است كه انسان خسته نمى شود، چون در هر كارى انگيزه دارد و رضاى محبوب را در نظر مى گيرد.

اگر براى شركت در نماز از منزل خارج شود، از همان ابتداى نيت، وضو گرفتن در مسير مسجد رفتن و نماز خواندن، همه عبادت مى شود. و لذاست كه براى انجام هر كارى در اسلام دستور است و دعاهايى وارد شده است:

قبل از خواب، بعد از خواب، قبل از خوردن، حين خوردن، بعد از خوردن، قبل از وضو، حين وضو، بعد از وضو، از منزل بيرون رفتن، حتى در دستشويى و تخلّى نيز دعا وارد شده است. و اين

ص: 105


1- . «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء»؛ منيه المريد.

مى رساند كه اسلام روى تقويت انگيزه بسيار كار كرده است.

فوايد محبّت:

1 - نشاط

اگر انسان نياز به محبت را از طريق صحيح برطرف نمايد، فوايدى دارد كه از جملۀ آنها «نشاط» است.

انسانى كه محبت واقعى را تأمين كرده است، شاداب است. اگر انسان مدتى كارى انجام داد و بعد احساس كرد، خسته شده است يا حالش را ندارد، بداند كه انگيزه اش ضعيف است.

اگر انسان در مقابل كارى كه انجام مى دهد، بداند هميشه ترغيب و تشويق و جايزه هست هيچ وقت خسته نمى شود. اما اگر كارى انجام دهد و تشويق نشود، طبعاً انگيزه اش ضعيف مى شود.

حال اگر انسان انگيزه اش در محبت اين باشد كه هر روز كارى كند كه نياز معنوى او برآورده شود، خسته نمى شود. مثل خوردن نهار، شام، صبحانه كه هر روز تكرار مى شود.

و هيچ وقت انسان احساس پوچى از غذا خوردن نمى كند چون نياز اوست و انسان بدون غذا نمى تواند زنده باشد. يا خواب، نياز انسان است. اگر انسان نخوابد از نظر جسمى و روحى دچار مشكل مى شود. چنانكه خواب نياز ضرورى انسان است، محبّت نيز ضرورى است.

وقتى محبّت نياز است و بايد برآورده شود. در تأمين اين نياز، احترام، اطاعت محبت و سپاسگزارى از محبوب نيز مثل غذا خوردن ضرورى است، زيرا انسان اول نياز خود را تأمين مى كند و بعد اثرات آن به محبوب نيز مى رسد.

محبت به محبوب اگر نياز است، نيازش را تأمين مى كند و اگر مثل ذات الوهى نيازى ندارد، پاداش اين محبّت به صورت بسيار بالاتر و نيكوتر پاسخ داده مى شود. و در اين حال انسان شاداب مى شود و نشاط پيدا مى كند.

2 - اعتماد به نفس

دومين اثرى كه از برآوردن نياز محبت بر روح انسان وارد مى شود، اعتماد به نفس است. معمولاً آنها كه از مشكلات فرار مى كنند، اعتماد به نفس ندارند. به دست آوردن اعتماد به نفس در سايۀ محبّت به ديگران كار آسانى است. زيرا در اين جا احساس شعف و شور و ارزشمندى مى كند و در مى يابد كه مشكل ديگرى به دست او باز شده است، لذا حس اعتماد به نفس در او قوى مى شود.

كسى كه اعتماد به نفس دارد يكى از آثارش اين است كه دشمن ندارد. على عليه السلام فرمود:(1)

«هزار دوست كم، و يك دشمن زياد است.»

و باز فرمود:(2)

ص: 106


1- . غرر الحكم، ص 87.
2- . اصول كافى.

«چقدر ضعيف است كسى كه در پيدا كردن دوست ناتوان است و ضعيفتر از او كسى است كه دوستى را كه پيدا كرده است از دست بدهد»

البته بايد توجه داشت: دوست ناباب لايق دوستى نيست و گاه بريدن از دوست نادان، معتاد و فاسد خود عين اعتماد به نفس است. اما از دست دادن دوست دانا، عاقل و متدين از ضعف اعتماد به نفس است.

3 - تقويت قواى عقلانى

انسانى كه هميشه احساس مى كند براى كارى كه مى كند، نتيجه اى موجود است و نيازى از او تأمين مى شود عقلش توسعه و گسترش پيدا مى كند.

انسانى كه هميشه كارهايش با انگيزه است و انگيزۀ او هم اين است كه هر كارى كه براى هر محبوبى انجام مى دهد براى رسيدن به وصل محبوب حقيقى و خداست و شامل اين آيه مى شود كه:(1)

«بالاترين محبت براى خداست»

پس، عقل او الهى مى شود. و چنان مى شود كه خداوند در مورد ارادۀ خود مى فرمايد:(2)

«هر چيزى را كه خداوند اراده كند، انجام مى شود»

اگر انسان به چنين قدرتى وصل و متصل باشد، عقل او هم الهى مى شود. عقل او به عالم ابديت متصل مى شود و دركش به عالم لا يزال مى رسد.

4 - استقلال:

يكى ديگر از اثرات حبّ و محبت به محبوب واقعى و خداوند اين است كه انسان از ديگران بى نياز و مستقل مى شود. و در انجام كارهايش فقط قوّۀ اطمينان و اتّكاى او خداست.

5 - نزديكى و انس

محبّت بين انسان و ديگران انس و الفت به وجود مى آورد و محبت به ديگران در مسير قرب الهى، نزديكى به خدا را در پى دارد.

6 - دقّت توجه

محبت و رد و بدل كردن آن بين افراد، دقت و تجربه و توجه را زياد مى كند. در پرتو ابراز محبّت تجربه ها منتقل مى شود و خود منبع بزرگ آموزش درسهاى زندگى است.

7 - مِنّت نيست

اگر كار و محبت براى قرب الهى باشد مِنّت نيست كه شامل اين آيه شود:(3)

«اعمال خوب خود را به منّت باطل و حبط نكنيد و از بين نبريد»

ص: 107


1- . «اشد حبّاً للّه»؛ سورۀ آل عمران، آيۀ 31 و سورۀ بقره، آيۀ 165.
2- . «اذا اراد شيئاً ان يقول له كن فيكون»؛ سورۀ يس، آيۀ 82.
3- . «لا تبطلوا صدقاتكم بالمنّ و الاذى»؛ سورۀ بقره، آيۀ 246.

اگر كسى براى خدا كارى انجام دهد، انتظار تشكر، سپاسگزارى و جبران از ديگران ندارد. و اگر آنها اين كار را نكردند بر آنان مِنّت نمى گذارد.

8 - تلاش و رشد زياد مى شود

9 - نجات از انحرافات

اكثر انحرافات اخلاقى، جنسى، دينى و مذهبى به خاطر كمبود محبت است. اكثر كودكانى كه در خانه مدرسه و اجتماع كمبود محبت دارند و از كسى محبتِ سالم و واقعى نمى بينند دچار انواع انحرافات مى شوند.

به طور مثال، خيلى از افراد وقتى مريض مى شوند به خاطر آن است كه غذا مى خورند ولى غذاى مناسب و واقعى نمى خورند، زيرا بعضى چيزها از نظر جسمى و مادى سيرى كاذب به وجود مى آورد و جلوى غذاى اصلى را مى گيرد. مثل انواع شيرينها، بيسكويت ها يا نوشيدنيها، گاهى بدن را دچار چاقى مفرط مى كنند. لذا شيرينى خوردن بعد از غذا اصلاً مناسب نيست.

در مورد محبت نيز چنين است. بعضى محبتها سيرى كاذب از محبت به وجود مى آورد.

وقتى انسان از محبت واقعى محروم باشد دنبال محبت مى گردد. گمشده اى دارد و چون نمى داند محبت واقعى چيست؟ جذب افرادى مى شود كه شايسته ارتباط هم نباشند. و در اين جاست كه زمينۀ انحرافات پيش مى آيد.

مثل آن است كه انسان از راه حلال كسب معاش و روزى نكند و به راه حرام يا شبهه براى پول درآوردن بيفتد. اگر انسان به راه صحيح برود، شيطان زياد وسوسه مى كند اما همين كه وارد حرام و شبهه شد و راهش غلط گرديد، ديگر شيطان دست از او برنمى دارد. و ديگر به شيطان هم زياد كارى ندارد، خودش راه غلط را ادامه مى دهد. مثل منفذى كه در جايى ايجاد شود. تا منفذ و سوراخ باز نشده، بايد سعى و تلاش كرد اما اگر سوراخ شد، كنترش از دست مى رود و روز بروز زياد مى شود.

اگر انسان از راه حق نيازش برطرف نشد، به مرور به مسير باطل مى افتد و اگر گام اول را رفت بدبختى او شروع مى شود.

عوارض كمبود محبت

1 - غم و اضطراب

تشنگان محبت غمگين و افسرده، و ناراحت و نگران هستند. و اين ناراحتى و نگرانى در همۀ تشنگان محبت وجود دارد. بعضى از اولياى الهى به حضور ائمه عليهم السلام مى رسيدند و از اين نگرانى و ناراحتى شكايت مى كردند. ائمه عليهم السلام مى فرمودند:

«قرآن بخوانيد، نماز بخوانيد و با خدا ارتباط برقرار كنيد گرفتگى روحى شما برطرف مى شود.» هر وقت غمى داريد و نمى دانيد منشأ آن چيست؟ بدانيد كه خلأ محبت داريد. با خالق خود ارتباط برقرار كنيد. فيض الهى شامل حال شما مى شود و بهترين، كاملترين و سالمترين و زلالترين محبت

ص: 108

از كانال خداو ائمۀ اطهار عليهم السلام مى آيد.

حال گاهى اوج اين مسائل ممكن است پيش نيايد ولى بايد انسان از صفر شروع كند و با تداوم به اوج برسد.

2 - اختلال در روابط

اگر كسى به ديگران محبت نكند، مورد محبت هم واقع نمى شود. گاه از خودش هم بيزار مى شود. خودكشى ها، به علت بى علاقه شدن به «هستى» است، فرار، اعتياد، فساد جنسى، دزدى و فساد اخلاقى به خاطر كمبود محبت و عدم علاقه به خود است. از بس محبت نكرده و محبت نديده است، ديگر براى خود شخصيّت و ارزشى قائل نيست كه به خاطر آن از مفاسد دورى كند.

روايت داريم، انسان هر چه در دنيا زندگى مى كند، اگر بتواند زاد و توشه اى براى آخرت فراهم كند، خوب است و بهترين لحظات عمر اوست. اگر يك ساعت بيشتر زندگى كند، زاد و توشۀ آخرت او زياد مى شود و اين ارزش دارد.

3 - خشونت و سخت دلى

قساوت قلب در نتيجۀ كمبود محبت است. چون توضيح اين مطالب در مباحث گذشته آمده فقط به عنوان كلى آنها بسنده مى كنيم.

4 - انحرافات عقلى، فكرى، جنسى، روحى، عاطفى

5 - انواع بيماريهاى جسمى و روحى

6 - بدبينى و بى اعتنايى

7 - نارسايى در رشد، (جسمى، فكرى)

8 - گريز از خانه

9 - سقوط علمى، فكرى، معنوى

10 - ناراحتيهاى روحى

تعادل در محبّت

در هر كارى تعادل و ميانه روى لازم است.(1)

در محبّت به ذات احديّت مرزى نيست و هر قدر محبت باشد، ضرر ندارد. اما در محبت به غير خداوند و ديگران بايد مرز و اندازه داشته باشد.

اگر محبت زياد باشد باعث تأخير در رشد اجتماعى و فكرى، لوسى، بى اعتمادى، غرور و كبر و خودخواهى مى شود.

اگر محبت كم باشد، موجب عقده، بى ثباتى و وابستگى و عدم اعتماد به نفس مى شود. محبت

ص: 109


1- . «و جعلناكم امة وسطا»؛ سورۀ بقره، آيۀ 143.

سالم، متعالى و بالنده محبتى است كه طبق مبانى و سيكل و سيرى باشد كه اسلام معرفى فرموده است.

بعضى افراد كه از پدر و مادر و اقوام و خويشان دور هستند و در نتيجه از محبت كمترى برخوردار هستند اين كمبود محبت را بايد با محبتهاى معنوى جبران كنند.

فصل دهم اعتماد به نفس

اشاره

يكى از نيازهاى مهم انسان اعتماد به نفس است. كليد بسيارى از موفقيتهاى انسان داشتن اعتماد به نفس است، لذا بايد در به دست آوردن اعتماد به نفس تلاش بيشترى شود.

اگر انسان خود اعتماد به نفس نداشته باشد، موجب مى شود كه اين امر را در ديگران نيز از بين ببرد.

شايد بسيارى از افراد، مسير حقّى را در زندگى خود انتخاب كنند كه پدر يا مادر يا اجتماع و ديگران از آن مسير حق خشنود نبوده و موجبات دلسردى فرد را به وجود بياورند. اين گونه افراد براى به ثمر رساندن تلاش خود به اعتماد به نفس بيشترى احتياج دارند. زيرا بر خلاف خواست انسانى و نياز به تشويق، نهى هم انجام مى گيرد.

مثلاً فردى كه از خانواده اى لاابالى است و خود در مسير دينِ حق قدم برمى دارد. براى حفظ دين خود به اعتماد به نفس بيشترى احتياج دارد.

يكى از مسائلى كه دشمن در طول تاريخ، براى انحراف جوانان از مسير حق برگزيده است دست گذاشتن روى همين اعتماد به نفس است. ضعف اراده جوان را به دام اعتياد، فحشا، مفاسد و انحرافات اخلاقى و مذهبى سوق مى دهد. اما همين جوانان وقتى با تشويق فردى به داشتهاى وجود خود برسند، منشأ بسيارى از ترقيّات روحى و اخلاقى مى شود.

اينكه امام رحمه الله و مقام معظم رهبرى دائم و مكرر مى فرمودند: ما مى توانيم بدون اتكاء به غرب و شرق روى پاى خود بايستيم و كشورمان را اداره كنيم، همين تلقين و اعتماد به نفس امام رحمه الله و رهبرى به امّت باعث شد كه طى چندين سال اين امت با دست خالى از هيچ به حكومت جمهورى اسلامى برسند.

وقتى امام رحمه الله مى فرمودند. اگر جنگ بيست سال هم طول بكشد، ايستاده ايم. همين حرف يك بسيجى عوام و دوره نديده و بدون شناخت نسبت به دوره هاى تاكتيكى، هوايى، لجستيكى و آموزشهاى امروزى را به جبهه مى كشاند و با كمترين امكانات بالاترين پيروزيها را نصيب امت مى نمود.

اعتماد به نفس جادّۀ كمربندى براى موفقيت و سكوى پرش براى رشد انسان است. و اگر انسان

ص: 110

بتواند اين اكسير سعادت را كسب كند، هرگز شكست به درون او راه ندارد و روز به روز موفق تر خواهد بود.

نظريات دانشمندان روانشناس

در مورد اعتماد به نفس، نظريات به سه دسته تقسيم مى شوند.

برخى از دانشمندان، اعتماد به نفس را يك غريزه مى دانند. (غرايز حالاتى است كه بين انسان و حيوان مشترك است مثل: خوردن، توالد، تناسل و...) بر اين اساس اگر اعتماد به نفس را غريزۀ بدانيم و نظر اين دانشمندان را قبول داشته باشيم، بايد اعتماد به نفس در حيوانات را هم قبول كنيم.

ولى با يك تفاوت كه اعتماد به نفس در انسان، امرى اختيارى است و در حيوانات جبرى مى باشد.

برخى از دانشمندان، اعتماد به نفس را زائيدۀ حركت و ماده مى دانند. همان طور كه گياه وقتى دانه اش در زمين شكافته مى شود، به دو قسمت ساقه و ريشه تقسيم مى گردد.

به موازات رشد ساقه و بالا رفتن، آن، ريشه نيز به عنوان تكيه گاه پايين مى روند. هر چه ساقه تنومندتر مى شود فراگيرى ريشه نيز بيشتر مى شود. و اگر چنين نباشد با تهاجم يك باد ساقه نيز مى غلطد. ريشه به صورت خزنده زياد مى شود تا ساقه و ميوه را تحمل كند.

دانشمندان مادّه گرا، اعتماد به نفس را در انسان اين گونه مى دانند كه هر چه انسان رشد كند، به طور طبيعى اعتماد به نفس در او نيز رشد مى كند.

اعتماد به نفس در اسلام

با توجه به اينكه اعتماد به نفس امرى روانى است و غريزى و مادى نيست. و امور روانى نيز منحصر به انسان است و در پديده هاى ديگر مسائل روانى وجود ندارد. اعتماد به نفس نيز امرى روانى و اكتسابى است.

از متن روايات اين گونه برمى آيد كه اعتماد به نفس، يكى از خصوصيات انسان است. و از آن جا كه امرى اختيارى و اكتسابى است، در همه افراد به يك ميزان وجود ندارد.

امور اكتسابى بايد علمى باشد، آموزش و اكتساب و تحصيل با هم و در يك سطح قرار دارند.

از نظر ما نظريات دانشمندانى كه اعتماد به نفس را غريزى و يا لازمۀ حركت و ماده مى دانند. و روى اين نظر خود بسيار كار هم كرده اند، درست نيست. اسلام براى انسان، بعدى فوق بعد مادى به عنوان بعد روح و معنويت قائل است كه دانشمندان ماترياليست به اين بعد وجود اصلاً توجه كاملى ندارند.

از روايات برمى آيد كه اعتماد به نفس را بايد بعدى معنوى به حساب آورد. اعتماد به نفس امرى معنوى است نه يك امر مادى يا حيوانى، كه اعتماد به نفس از بعد حيوانيت يا مادى بودن انسان زاييده نمى شود، بلكه امرى روانى است و امور روانى منحصر به انسان است. و امور معنوى و روانى

ص: 111

در همه است ولى باشد شكوفا شود و راهكارهاى شكوفايى و بالندگى آنرا پيدا كرد.

تأثير اعتماد به نفس در نبوغ

كسانى كه اعتماد به نفس دارند، براى كسب موفقيت تلاششان بيشتر از كسانى است كه اعتماد به نفس ندارند. شكست براى آنها پيروزى يا مقدمه پيروزى و يا مانع شكست بعدى است.

معمولاً نوابغ كسانى بوده اند كه اكثراً زمينۀ ژنتيك يا ارثى و اجتماعى نداشته اند. و اگر در زندگى آنها مطالعه شود، به دست مى آيد كه آنها نبوغ را به وسيلۀ اعتماد به نفس به دست آورده اند. پيوسته تلاش كرده اند، ضربه خورده اند، ولى پيش رفته اند. شكست نتوانسته است آنها را دلسرد كند. بلكه شكست عامل پيشرفت بوده است.

گاهى بعضى افراد، از ترس تمسخر، استهزاء، اهانت و بى ادبى ديگران، از بيان افكار خود گريزانند، گاهى از شركت در مجالس پرهيز مى كنند، از مباحثه با ديگران مى ترسند، از بيان عقيدۀ خود طفره مى روند، گوشه گير و منزويند. و اينها تمام نمودارهاى عدم اعتماد است.

در مورد اعتماد به نفس، عواملى در سلب و تضعيف اعتماد به نفس در شخص مؤثر هستند.

با توجه به اين كه اعتماد به نفس يك خصوصيت روانى و روحى است، اين عوامل مى توانند اين خصوصيت را بگيرند.

القاى غلط والدين

اگر فردى در منزل مورد سركوب والدين قرار گيرد، بالاترين ضربۀ روحى را خواهد خورد و اعتماد به نفس در او ضعيف خواهد شد. تهديد، سركوب، شكنجه، تنبيه بدنى، كلمات ركيك در مقابل كوچكترين ضعف و سستى، روح فرزند را آزرده خواهد كرد.

اگر كودكى تجديد آورد، كارى را درست انجام نداد، تلقين و تكرار اين ضعف موجب تشديد شدن ضعف و كم شدن قدرت اعتماد به نفس و در نتيجه، ضايعات روحى و فكرى خواهد شد.

فرزند در هر مرحله اى از رشد كه باشد، كودك، نوجوان و جوان، اگر مورد تحقير قرار گيرد، اعتماد به نفس از او گرفته مى شود.

سرزنش شديد

در مرحلۀ رشد، هر انسانى استعداد دارد كه تا هر اندازۀ ممكن رشد كند و چاق شود، اما كوتاه ماندن قد و كسر وزن، در اثر ناراحتى هاى روحى و فكرى و افسردگى است. مثل گوسفندى كه از هر نظر خوب بخورد و بياشامد و استراحت كند اما هر روز، يكبار دشمن را - كه گرگ است - ببيند.

همان لرزش بدن در مقابل دشمن باعث مى شود كه بجاى رشد، عقبگرد كند.

روح و جسم انسان در ارتباط با يكديگرند. اگر به روح مرتب ضربه بخورد، اگر پيكرۀ معنوى

ص: 112

دچار آسيب شود كه «تو چيزى نمى شوى»؛ «آخرش بيكاره از آب درمى آيى»؛ «وجودت مضر است»؛ «خوبى ندارى»؛ جسم نيز دچار آسيب مى شود.

احساس بى كفايتى

اشاره

اگر فردى مرتب، به او تلقين شود كه تو نمى توانى، عُرضه ندارى، بدبختى و از اين كلماتى كه روزمره بسيارى از افراد با آن مواجه هستند، فرد مذكور شايد مدّتى به واسطۀ اين كه جنبۀ معنوى او قوى است، قدرى مقاومت كند. ولى اگر تكرار و مداوم باشد به پيكرۀ وجود او ضربه مى خورد و احساس عدم لياقت، بى كفايتى و عدم جهت يابى صحيح سراسر وجود فرد را مى گيرد.

موقعى كه مى خواهند تنۀ درختى را ارّه كنند، بار اوّل و دوّم بريده مى شود ولى درخت و تنه نمى افتد. اما وقتى كه بريدگى عميق شد و شكاف برداشت، درخت مى افتد. به پيكرۀ روحى و معنوى انسان هم كه ضربه وارد شود، وقتى ادامه پيدا كند، ضربه مى خورد و از ريشه درمى آيد.

وقتى مرتب به خود القاء كند كه درس چيزى نيست، دين چرا؟ خدا كيست؟ بالاخره روى فرد تأثير مى گذارد.

1 - تقويت جوانب معنوى

روايات و متن بعضى ادعيه به ما مى آموزد كه به جاى تكرار شكست و كاستى ها، خوبى ها در نظر گرفته شوند و جنبه هاى معنوى و خوب تقويت شوند. و برعكس، جنبه هاى منفى فراموش و كنار گذاشته شوند و از آنها به عنوان يك نقطۀ مثبت براى رشد استفاده شود. در دعاها تكرار شده است كه مرتب بگوييد:

«لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم»

تكيه بر حقّ متعال به انسان نيرو مى دهد. به جاى تلقين منفى كه «تو چيزى نشدى» فرد در خود اين فكر را تقويت كند كه اگر مثلاً دكتر نشدم يا در حوزه درس خواندم و حجة الاسلام نشدم اما دينم را هم از دست ندادم. باز در بخش ديگرى تلاش خواهم كرد.

يا اگر انسان براى قرض گرفتن به افراد بى شمارى رجوع كرد و كسى به او نداد. به جاى خيال بافى به حق متعال بپيوندد، خداوند به او خواهد داد و او را بى نياز از مردم خواهد كرد. «اياك نعبد و اياك نستعين»

تكرار اين ذكر انسان را قوى مى كند كه خدا را در عين حال حامى است.

اگر كسى كارى انجام داد و به جاى تقدير و تشكر و سپاس به او ضربه زدند، اهانت كردند، شانتاژ و تبليغات سوء نمودند، اگر ذهنيّت خدا و «اياك نعبد» باشد، ناراحت نمى شود، زيرا اصل كار، محورى الهى دارد.

2 - استعانت از خدا

اگر على عليه السلام در جبهه مى خروشد، با دشمنان داخلى و خارجى در نبرد است. مصالحه و مسامحه

ص: 113

نمى كند از هيچكس هراس ندارد و هيچ نيرويى او را از حقش باز نمى دارد و به خاطر آن است كه او با خدا ساخته است.

در دعاى كميلش مى گويد:

«خدايا جوانح و جوارح مرا در خدمت خود قوى گردان»(1)

جوانح، اعضاى معنوى؛ و جوارح اعضاى مادى است. اگر على عليه السلام از خدا مى خواهد كه تمام اعضاى او در خدمت خدا باشد، اگرچه معاندين هم همه عليه او باشند، چون خدا راضى است و خدا تكيه گاه اوست، ترس و وحشت ندارد.

آنچنان ضرباتى كه حضرت از استانداران، طرفداران و معاندان و ددمنشان داخلى و خارجى خورد، جز اين استعانت چيزى نمى تواند به او كمك كند. و اگر از خدا چنين استنباطى شود و اتكاى به ستونى كه ستون ابديت و غير قابل زوال است باشد. ترس نيست ضعف و سستى در اراده نيست، زيرا محل اعتماد خداوند متعال است.

3 - تلقين

بسيارى از افراد، اگر در خانواده سرافكنده و مورد اهانت فاميل و اعضاى خانواده بوده اند، و بارها به خاطر همين مسأله تصميم به خودكشى داشته اند، اما با يك ارشاد، با يك راهنمايى و هدايت برخى افراد مثل معلم، استاد، روحانى و بالاخره فردى كه آنها را شناخته و درد آنها را درك كرده است. نجات پيدا كرده و بجاى شكست، رشد پيدا كرده اند.

تلقين اين مسائل كه اگر پدر، مادر، فاميل، دوست و ديگر افراد، زنده باد يا مرگ بر او باد بگويند، تشويق يا تنبيه كنند، چه راهنمايى كنند يا از راه باز دارند، فرقى ندارد، زيرا كار براى آنها نيست كه احتياج به تشويق داشته باشد.

آينده از اوست و در آينده با دقت و تلاش، مى توان كارى كرد كه دهان همه بسته شود.

اگر واقعاً انسان به دنبال رشد است، بايد از لذتها چشم بپوشد، محروميتها را تحمل كند و اتكاى او فقط به خدا باشد. شكست هم عين پيروزى است و اين تلقين مى خواهد. اگر فردى ضعيف هم باشد، تلقين در روح مؤثر است.

4 - توجه به معاد

اينكه انسان انگيزه داشته باشد و خود را به معبود برساند، درمى يابد كه زندگى دنيا با آنهمه ظواهر دلفريبش فانى است.

روزنامه ها و جرايد نقل كرده بودند كه:

«زندگى متوسط هر فرد ايرانى 60 سال است»

ممكن است برخى افراد كمتر يا بيشتر از اين هم عمر كنند. ولى به هر حال، هر انسانى در اين 60

ص: 114


1- . «قو على خدمتك جوارحى و اشرد على العزيمة جوانحى»؛ دعاى شريف كميل.

سال نيمى در حال استراحت و خواب است و نيم ديگر اگر در مسير حق باشد ارزش دارد. در قرآن مى فرمايد:

«يك روز معاد، 50 هزار سال است.»(1)

حال معلوم نيست كه اين روز، روز 24 ساعتى باشد و يا مثل روزهاى قطبى 6 ماه طول مى كشد به هر حال ارزش دارد كه انسان هر قدر عمر مى كند، در مسير حق باشد، چه در سختى باشد يا شيرين سپرى شود. اما آنجايى كه زندگى نهايت ندارد نتيجۀ اين عمر كوتاه ارزش بيشترى دارد.

توجه به معاد اعتماد به نفس را زياد مى كند. امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«مؤمن، اگر داخل آتش هم بشود، تغيير نمى كند.»(2)

5 - اعتماد به نفس

در حالات اصحاب امام حسين عليه السلام هست كه در شب عاشورا وقتى حضرت فرمودند: «هر كس مى خواهد برود.»

در جواب ايشان گفتند: اگر 70 مرتبه بميريم و زنده شويم، باز از حمايت شما و دين شما دست برنمى داريم، اين حالت براى آن است كه شخص اعتماد به نفس دارد، هدف را مى شناسد، آينده برايش روشن است. لذا اعتماد به نفس فقط در كارهاى جزيى و روزمره نيست، گاه يك آيندۀ درخشان با اعتماد به نفس ترسيم مى شود.

پيامبر صلى الله عليه و آله به ابوذر رحمه الله فرمود:

«اگر همۀ مردم به يك سو رفتند و على عليه السلام در يك طرف ماند. همان طرفى برو كه على عليه السلام مى رود، زيرا على حق است و حق با على است.»

اين بالاترين درجۀ اعتماد به نفس است. اگر همۀ مردم از دين، دست بكشند، معتمد به نفس دست نمى كشد، زيرا فكرش به هدفش و راهش است.

براى تقويت اعتماد به نفس راههاى نيز وجود دارد.

6 - تمرينهاى ورزشى

يكى از شيوه هاى به دست آوردن اعتماد به نفس ورزش است. البتّه ورزش تنها در بعد جسمى مطرح نيست. فوتبال، واليبال، بسكتبال، شنا، دوميدانى، اسب دوانى و ساير رشته هاى ورزشى، نوعى ورزش است، ولى ورزش محدود و منحصر به اينها نيست. براى كسانى كه سلامت روح و جسم مى خواهند، نرمش صبحگاهى و استفاده از اكسيژن سالم، بسيار مفيد است. ورزش مى تواند نيروهاى بالقوه انسان را به فعليت درآورد.

همين ورزش، اگر با انگيزه انجام شود، خود نوعى عبادت، برطرف كنندۀ كسالت، ايجاد شادابى روحى و جسمى است.

ص: 115


1- . «يوم كان مقداره خمسين الف سنه»؛ سورۀ معارج، آيۀ 4.
2- . «ان المؤمن اذا ادخل فى النار لم يتغير قلبه»؛ اصول كافى، ج 1.

بعضى موارد، براى درست كردن مقاومت در ساير اعضاى بدن و استفاده در موفقيتهاى تحصيلى و شغلى ورزش براى آن عضو ضرورى است.

ورزش چشم، براى محصّلين و دانشجويان بسيار لازم است،(1) زيرا چشم و مطالعه در آيندۀ آنها مؤثر است. بسيارى از افراد از خواب آلودگى، كسالت، تورم چشم، ضعف ديده چشم و خسته شدن آن شكايت دارند. با ورزش مختصرى مى توان به چشم كارآيى بيشترى داد.

ورزش زبان، در كسانى كه متصدّى امورى هستند كه به بيان خوب احتياج دارند تقويت حنجره، تمرين صدا، مداحى و ساير موارد به ورزش نيازمند است و ورزش مقاومت آنها را زياد مى كند.

ورزش گوش، به انسان كمك مى كند كه صدا با فنوتيك پايين يا گوشخراش را تحمل و درك كند و در عين حال حواس او پرت نشود و صداها مزاحم درس خواندن و مطالعۀ او نشوند. با ورزش گوش نسبت به فركانسها مقاومت نشان داده و انسان دچار زحمت نمى شود.

7 - تشويق

يكى ديگر از مواردى كه در انسان اعتماد به نفس به وجود مى آورد، تشويق است. قرآن دربارۀ پندارهاى انسان در برابر نعمت و نقمت آياتى دارد مى فرمايد:

«اگر خداوند بخواهد انسان را آزمايش كند، به او نعمت و برترى بدهد، انسان مى گويد، من شايستۀ اين نعمت و برترى هستم.»(2)

و باز راجع به افرادى مى فرمايد:

«و اگر انسان را به بدى آزمايش كند و رزق اوراكم نمايد، مى گويد: خدا مرا ضعيف شمرده داست.»(3)

انسان معمولاً كارهاى خوب را از خود مى داند و كارهاى بد را به ديگران نسبت مى دهد. مثلاً هيچوقت شنيده نشده است كه دانش آموزى اگر مردود يا تجديد شد بگويد؟ درس نخواندم لذا مردود شدم. مى گويد: معلم نمره نداد، قبولم نكرد، تجديد شدم. امّا اگر قبول شود مى گويد، قبول شدم. نمى گويد، معلم قبولم كرد.

انسان هميشه نقطه ضعفها را خيلى بزرگ مى كند. بايد سعى كرد كه نقطه هاى مثبت را هم ديد اگر از يك نمره كمى ضعيف باشد، نگويد كه نمره كم آوردم بلكه خوبى ها را هم ببيند و سعى در جبران آن كمبود كند.

اگر چشم انسان درد گرفت، تنها درد چشم را نبيند؛ بلكه به نعمتهاى ديگرى هم كه موجود است توجه داشته باشد. گوش سالم، قلب، كليه، معده، سالم است. اما كمى گوش انسان درد مى كند.

8 - ارزيابى نعمتها

در روايات بسيار تأكيد شده است كه هميشه جهات مثبت را ببينيد و نعمتها را ارزيابى كنيد.

ص: 116


1- . به اثر ديگر مؤلف «شيوه هاى موفقيت در تحصيل» مراجعه نماييد.
2- . «و اما اذا ما تبليه و قدر عليه رزقه فيقول ربى اهاتن»؛ سورۀ فجر، آيۀ 15.
3- . مدرك قبل.

يكى از بزرگان نقل مى فرمود: هنگامى كه به نماز جماعت ايستادم، فردى در روبروى من در صف جلو ايستاده بود و كمى پايش ناراحتى داشت، به طورى كه نمى توانست درست بايستد و نماز بخواند. همين كه چشمم به او افتاد و پاى سالم خود را ديدم شروع به حمد و سپاس خدا كردم؛ الحمدلله پايم سالم است، گوش سالم، چشم سالم، دست، اعضا و جوارح، دستگاه گوارش سالم و ... خلاصه همين طور الحمدلله گفتم. نفهميدم كى نماز تمام شد.

خداوند نيز در قرآن مى فرمايد:

«اگر بخواهيد نعمتهاى خدا را بشماريد، هرگز نمى توانيد:(1)

هميشه در كنار ضعفها، برتريها را هم در نظر بگيريد تا اعتماد به نفس پيدا كنيد. در مقابل شكست، پيروزى را هم ببيند، حتى در مواقع خودسازى اگر، گناه را به ذهن مى آوريد، از رحمت خدا غافل نشويد قرآن مى فرمايد:

«از رحمت خدا غافل و نااميد نشويد، مأيوس از رحمت خدا نمى شوند مگر آنها كه كافر هستند.»(2)

مأيوس شدن از رحمت الهى گناه كبيره است. مرور كردن و بيادآوردن گناه بايد باعث حركت بسوى خودسازى شود نه اين كه انسان را ميخكوب كند. در مضامين دعاى كميل، على عليه السلام گناه را به ياد مى آورد.

«چه گناهانى را كه از من پوشاندى و چه بلاهايى را از من دفع كردى».(3)

در فرازهاى ديگر دعا مى فرمايد:

«خدايا من غير از تو كسى را ندارم.»(4)

هم گناه را يادآورى و اظهار مى كند و هم در حل مشكلات از او يارى مى خواهد، به اين عنوان كه هيچكس را جز او ندارد.

9 - تكيه به توانائيها

بايد انسان نسبت به استعدادهاى خود فكر كند، مطالعه نمايد، تبادل نظر با افراد ديگر نمايد تا بداند كه آنچه دارد بسيار كمتر از قدرتهايى است كه مى تواند داشته باشد و آنچه ندارد به خاطر بهره جويى نكردن صحيح از امكانات اوست ولى در عين حال هر زمان كه انسان از اشتباه برگردد به نفع اوست و در اينجا ايستايى موفقيت آفرين نيست، بلكه شكست آور است.

10 - افزايش علوم معارف و اخلاق

عقايد و اخلاق يك جنبه هاى تئورى و كلاسيك دارند و يك جنبه هاى عملى نيز شامل آنهاست.

تكرار مسائل علمى، فراگيرى آنها، زمينه ساز اعتقادات عملى مى شود. اگر فردى يك دوره اصول

ص: 117


1- . «و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها»؛ سورۀ ابراهيم عليه السلام، آيۀ 34.
2- . «لا تيئس من روح الله انه لا يأس من روح الله»؛ سورۀ يونس عليه السلام، آيۀ 87.
3- . «كم من قبيح سترته و كم من فادح من البلاء»؛ دعاى شريف كميل.
4- . «الهى من لى غيرك»؛ دعاى كميل.

عقايد بخواند، تمام و كافى نيست بايد روى اعتقادات مرتب كار شود. مطالب مرور شود و در كتابهاى مختلف از ابعاد مختلف بررسى شود، تا اعتقاد راسخ شود. اگر جلساتى راجع به اخلاق بحث شود و فرد محورهاى بحثهاى اخلاقى را بداند كافى نيست. اكثر افراد محورهاى بحث - مثلاً غيبت - را مى دانند، عوامل ايجاد كنندۀ غيبت، برآيند غيبت، مفاسد غيبت، غيبت كننده در قيامت و مسائل ديگر را هم خوب بررسى مى كند. اما همين فرد، در موقع عمل غيبت هم مى كند، زيرا آثارش را فراموش مى كند. بايد آن قدر علوم اخلاقى تكرار شود، تا در عمل نيز پياده گردد.

بطور مثال: به قدرى آموزش دربارۀ خطرات برق و علم و آگاهى زياد شده است كه به محض نشان دادن سيم برق، احتياط در چشم مجسم مى شود. اگر 10 سيم باشد و بگويند يكى از آنها برق دارد، هيچ كس جرأت نزديكى به 10 عدد را به احتمال برق گرفتگى ندارد. چون يقين به مرگ دارد.

اما دربارۀ گناه اين قدر علم و اطمينان نيست. لذا مى داند غيبت حرام است، ربا حرام است، رشوه حرام است. اما چون مطمئن نيست باز گناه مى كند. وقتى به يقين رسيد كه يك غيبت، يعنى آتش، آن وقت با اعتماد گناه نمى كند؛ اگر يقينى از يك نگاه به نامحرم آتشى در پى دارد ديگر چنان پايدار خواهد شد كه فكر نگاه حرام هم نخواهد كرد.

11 - مطالعه دربارۀ معاد

«ياد مرگ بهترين موعظه كننده است.»(1)

انسان اگر به معاد دقت كند، جريانات بعد از مرگ را بررسى كند و دقت نمايد، در قرآن بيش از هزار آيه راجع به معاد هست. اين آيات اگر خوانده و بعضاً حفظ شوند، توجه انسان را زياد مى كنند:

«روزى كه پنجاه هزار سال است.»(2)

«روزى كه مجرم را با غل و زنجير به جهنم مى برند»(3)

«در جهنم طعامى براى گناهكاران است كه از چرك و خون تهيه شده است.»(4)

«روزى كه انسان اگر يك ذره اعمال بد انجام داده باشد مى بيند»(5)

«روزى كه انسان كافر از شدت عذاب مى گويد: كاش خاك بودم»(6)

«واى بر نمازگزاران كه از نماز غفلت مى كنند»(7)

«روزى كه انسان آرزو مى كند بين او و عملش فرسنگها راه باشد.»(8)

ص: 118


1- . «كفى بالموت واعظا»؛ نهج البلاغه.
2- . «يوم كان مقداره خمسين»؛ سورۀ معارج، آيۀ 4.
3- . «خذوه فغلوه»؛ سورۀ الحاقه، آيۀ 30.
4- . «طعام من غسلين»؛ سورۀ الحاقه، آيۀ 36.
5- . «فمن يعمل مثقال ذرة شرا يره»؛ سورۀ زلزال، آيۀ 7.
6- . «يقول الكافر يا ليتنى كنت ترابا»؛ سورۀ 40 - نبأ
7- . «فويل للمصلين الذينهم...»؛ سورۀ ماعون، آيۀ 4.
8- . «تودوالوان بينها و بينه امراً بعيدا»؛ سورۀ آل عمران، آيۀ 30.

«هر انسانى اعمالش مثل طوق بر گردن او آويزان است»(1)

«روز قيامت روزى است كه همۀ افراد از اعمال انسان با خبر مى شوند.» اگر شخصى گناهى كند و به واسطۀ آن از جايى اخراج شود. بين چند نفر آبرويش رفته است. حال در قيامت بين ميلياردها انسان از اولين و آخرين آبروى انسان مى رود.

پس، هر قدر در قيامت تفكر شود، اعتماد به نفس را تقويت مى كند تا نسبت به اعمال نيك گرايش بيشتر و نسبت به اعمال بد، تنفر زيادتر از خود نشان دهد.

12 - مطالعه حالات ائمه عليه السلام

توجه در حالات ائمه و لطف آنها نسبت به انسان، اعتماد به نفس را قوى مى كند. مرحوم سيد بن طاووس رحمه الله آنقدر شرفياب محضر آقا امام زمان عليه السلام شده بود كه حضرت را مى شناخت، تُن صداى حضرت را مى شناخت (در تشرف به محضر آقا تبعات و درجاتى است، بعضى مى شناسند و بعضى نمى شناسند). سيد بن طاوس رحمه الله مى گويد: مشرف شده بودم به سرداب مقدس كه در سامرا، محل زيارت امام زمان (عج) است. ديدم صداى حضرت از داخل سرداب مى آيد، مشغول راز و نياز با خداست مى گويد:

«خدايا شيعيان ما از ما هستند، از زيادى گِلِ وجود ما خلق شده اند و به آب ولايت ما عجين گشته اند، خدايا گناهان آنها را بيامرز و از اعمال خوب و شايستۀ من در دفتر اعمال آنها بنويس»(2)

حال با چنين ائمۀ رؤوفى، بايد چقدر اعتماد به نفس داشت؟ امام سجاد عليه السلام مى فرمايد:

«خدا در برابر هر كار خوب ده برابر پاداش مى دهد، اما در مقابل كار بد يك عقاب و عذاب است.(3)

حال با اين حالت، واى بر كسى كه در قيامت نامۀ اعمال بد او، از نامۀ اعمال خوبش بيشتر باشد.

پس، بايد دقت كرد.

13 - مطالعه حالات بزرگان

براى پيدا كردن اعتماد به نفس بايد به حالات بزرگان توجه داشت. در تاريخ آمده است: در يكى از جنگها، على عليه السلام بيمار شده بودند. چشم درد شديد، ايشان را بسترى كرده بود. پيامبر صلى الله عليه و آله به عيادت او آمدند و تعدادى از آيات قرآن و اخبار قيامت و عذاب آن براى على عليه السلام توضيح دادند.

حضرت فورى از جا برخاستند و فرمودند: چشم درد چيزى نيست در مقابل آنچه در قيامت است.(4)

در دعاى كميل هم هست كه على عليه السلام مى فرمايد:

«خدايا! خودت مى دانى كه من در برابر عذاب دنيا كه كم و كوتاه است طاقت ندارم آن وقت چطور

ص: 119


1- . «كل انسان الزمناه طائره فى عنقه»؛ سورۀ اسراء، آيۀ 13.
2- . نجم الثاقب.
3- . «من جاء بالحسنه فله عشرا مثالها...»؛ سورۀ انعام، آيۀ 160.
4- . «انت تعلم عن ضعفى عن قليل بلاء و عقوباتها و جليل»؛ دعاى كميل.

عذاب قيامت را تحمل كنم كه هم سخت است و هم طولانى.»(1)

تصور سختى هاى قيامت، به انسان نيرو و اعتماد مى دهد كه در برابر سختى هاى دنيا مقاوم باشد.

14 - مدارا در عين قدرت

توجه در زندگى و جهاد على عليه السلام به ما مى آموزد كه على، آن شيرمرد شجاع ميدان نبرد، به خاطر «دين» خانه نشين شود، به همسرش اهانت شود، فرزندش كشته شود، او را بزور از منزل بيرون ببرند، حكومت را از او بگيرند. و به خاطر خدا چيزى نگويد.

اگر ما كه نه قدرت داريم ونه مقام معنوى داريم، افرادى بيايند و چنين كارهايى در مورد ما انجام دهند، چقدر سخت است. حال بر على عليه السلام كه آن همه قدرت دارد و چقدر سخت تر خواهد بود.

على عليه السلام اگر همان لحظه يك نگاه مى كرد، قدرت داشت كه همۀ آنها را سنگ كند و از بين ببرد و همه را نابود كند. اما على عليه السلام اين كار را نكرد، چون به رضاى خدا راضى بود.

انسان بايد آن قدر ساخته شود كه به خاطر مقام، دين را نفروشد و گناه نكند. دنيا را به آخرت نفروشد و رضايت خدا را در نظر داشته باشد.

دقّت در مضامين دعاهاى، شبهاى جمعه (دعاى كميل)، صبح جمعه (دعاى ندبه)، عصر جمعه (دعاى سمات)، شب چهارشنبه (دعاى توسل) و ديگر ادعيه به انسان نيروى مقاومت مى بخشد.

نشانه هاى اعتماد به نفس

1 - كارهاى شخصى خود را، خود انجام مى دهد و انجام كارهايش را به ديگران واگذار نمى كند.

اين مسأله با تك محورى و خودرأيى تفاوت دارد. يعنى فرد، در انجام كار ناتوان نيست و انتظار انجام كارهايش را از ديگران ندارد.

2 - دچار ترديد و تزلزل نيست. با يقيين كارهايش را انجام مى دهد.

3 - در شكستها از ميدان به در نمى رود.

4 - از خودستايى و خودمحورى دورى مى كند. از تمجيد ديگران لذت نمى برد. چون هدف عاليست، تشويق و تحقير ديگران برايش فرقى ندارد.

5 - از تحقير و بدگويى ديگران ناراحت نمى شود، زيرا به هدف خود اعتماد دارد. اگر همۀ عالم با امام رحمه الله درافتادند، بيم نداشت. اگر على عليه السلام 25 سال خانه نشين شد، ناراحت نبود. اگر در جنگ از يك شهر 100 هزار نفرى فقط تعداد كمى به جبهه مى رفتند، بسيجى را هراسى نبود.

6 - كاستى ها و اشكالات خود را مى پذيرد.

7 - مسؤوليت پذير است. در حد توان، از انجام مسؤوليت سرباز نمى زند.

كسانى كه زير بار مسؤوليت نمى روند، اعتماد به نفس ندارند، براى ايجاد اعتماد به نفس،

ص: 120


1- . «و هو بلاء تطول مدته و يدوم مقامه»؛ دعاى كميل.

پذيرفتن مسؤوليت لازم است.

پس، روى اعتماد به نفس بايد زياد كار شود، زيرا اكثر افراد، در اعتماد به نفس ضعف دارند. بايد خود را تقويت كنند و عواملى را كه باعث تقويت اعتماد به نفس مى شود، به كار برد.

فصل يازدهم كنترل

اشاره

يكى از نيازهاى روحى انسان، كنترل يا مراقبت و نظارت است. به اين علت كه انسان در ابتداى خلقت، با ناآگاهى و جهل به دنيا مى آيد. و پيرامون اين مسأله قرآن مى فرمايد:

«خداوند شما را از شكم مادر خارج نمود، در حالى كه هيچ چيز نمى دانستيد.»(1)

هر قدر بر سن انسان افزوده مى شود، به وسيله ديدن، شنيدن، خواندن و تجربه كردن مسائلى را مى آموزد. و يا اين كه يادگيرى بر اثر تحولاتى در مغز به وجود مى آيد و اصطلاحاً به آن «الكتروشيميايى» گفته مى شود انسان آگاهى هايى به دست مى آورد. مثلاً مطلبى كه از علم فيزيك فرا مى گيرد و يا علمى كه از شيمى مى خواند و يا مطلبى كه از فقه مى گيرد، در مغز به وسيلۀ الكتروشيميايى تركيب مى شود و مسأله جديدى را استنباط مى كند.

چون انسان در مسير رشد و تكامل است، احتياج دارد كه در مسير رشد و تكامل تحت كنترل و مراقبتهايى باشد تا راه حقيقت را پيدا كند و به بيراهه نرود. در كودكى مراقبت شديدتر است و در نوجوانى و جوانى، كنترل صورت ديگرى به خود مى گيرد. نوجوان مى داند و فرا مى گيرد كه آتش خطرناك است، پس نزديك آن نمى شود اما همين نوجوان براى راهيابى به فكر درست و باز نياز به مراقبت و كنترل دارد.

فوايد كنترل

بايد به انسان تفهيم شود كه كنترل، يكى از نيازهاى واقعى است. همانطور كه انسان از نظر مادى به غذا خوردن، خوابيدن و كار احتياج دارد، كنترل نيز يكى از نيازهاى روح اوست.

كنترل نبايد باعث آزردگى روحى و موجب نگرانى شود. اگر نوجوان درس مى خواند و از او سر كلاس سؤال مى شود؛ تمرينهاكنترل مى شوند؛ امتحان مى گيرند؛ سر جلسۀ امتحان ناظر و مراقب هست؛ يا پدر و مادر از او مى پرسند: چرا دير آمدى؟ آيا تكاليف مدرسه را انجام دادى؟ بقيه پولهايت را چه كردى؟ باكى دوست هستى؟ و مسائل ديگرى كه حاكى از نظارت و كنترل است، اين كنترلها ضرورت دارد و اگر نباشد براى انسان مشكل آفرين است.

اگر امتحان انجام نشود، فرد نمى داند در چه دروسى ضعيف و در چه درسهاى خوب است. اگر

ص: 121


1- . «و الله اخرجكم من بطون امهاتكم»؛ سورۀ نحل، آيۀ 78.

رفت و آمد، تحت كنترل نباشد، در مواقع خطر هيچ كس نمى تواند براى انسان كارى انجام دهد. اگر ناظرين بر امتحان نباشند، تقلّب بعضى افراد، تميز بين دانش آموزان را مشكل مى كند و درسخوانها از تنبلها تشخيص داده نمى شوند.

كنترل در عالم

در متون اسلامى آيات و روايات فراوانى داريم، كه كنترل در عالم را لازم و ضرورى مى دانند.

خداوند متعال نه تنها بر انسان كه بر كلّ هستى و پديده هاى آن، در هر كدام بنوعى، مراقبت و كنترل دارد. قرآن مى فرمايد:

«خداوند بر تمام چيزها مراقب است»(1)

خداوند تمام موجودات هستى را كنترل مى كند و اگر كنترل خداوند نباشد، سير طبيعى در نظام هستى به هم مى ريزد. اگر كنترل روى غريزۀ حيوانات باشد، يا حركت و تكامل گياه از مراقبت خداوند بيرون رود، ديگر اين نظام هستى، منظّم نيست. هر موجودى، در سير ثابتى كه دارد، پيوسته اين سير ثابت از مراقبت خداى متعال سرچشمه مى گيرد. و اگر اين مراقبت نباشد تغيير و تبديل در هستى به وجود نمى آيد.

انواع كنترل

آياتى در قرآن كريم، حاكى از اين است كه خداوند نسبت به انسان 3 نوع كنترل دارد: 1 - مادى 2 - حيوانى 3 - روحى و معنوى

مادى: با توجه به اين كه انسان در ابعاد وجودى اش نوعى، وجود مادى است، يك مراقبت مادى در سيستم مادى مثل رشد و تكامل و خلاصه نسبت به وجود مادى او كنترل دارد. غذايى كه انسان مى خورد با متابوليسم و كنترل مادى الهى بر او باعث رشد، تغذيه و بالندگى او مى شود، بدون اين كه خود انسان در اين كار نقشى غير از غذا خوردن داشته باشد. انسان فقط غذا مى خورد اما كارهاى ديگر اين متابوليسم توسط اعضاى گوارش و تحت كنترل الهى انجام مى شود.

كنترل حيوانى: يك سرى كنترل حيوانى، همان گونه كه براى حيوانات است و انسان نيز در بعضى از اينها كه تحت عنوان غريزه مطرح است، با حيوانات يكسان است. انجام مى شود. مثل كنترل و دقت در توالد انسان، كه با انجام عمل زناشويى، پرورش جنين خود به خود و بدون دخالت انسان اساسى انجام مى شود.

روحى و معنوى: از يك سرى آيات برمى آيد كه خداوند براى انسان كنترل سومى را هم در نظر گرفته است. اين كنترل نه كنترل مادى است، مثل خصوصياتى كه در فلز و گياه است، مى باشد و نه

ص: 122


1- . «ان الله على كل شىء رقيبا»؛ سورۀ احزاب، آيۀ 52.

كنترل حيوانى كه در سيستمهاى حيوانى انسان با حيوانات مشترك است انجام مى گيرد. اين كنترل، كنترل روح، هدايت و مسائلى است كه مربوط به معنويات انسان مى باشد. اين كنترل را ماديون و كسانى كه معتقد به وجود خدا نيستند، قبول ندارند ولى اسلام اين كنترل را لازم و جزء سير تكاملى او مى داند.

ضرورت كنترل

اگر انسان، تحت كنترل نباشد، در هر سطحى كه باشد، رشد نمى كند، بلكه آسيب پذير مى شود.

ركود هنگامى است كه انسان مورد كنترل قرار نگيرد. اگر انسان بخواهد آزاد باشد، بايد بداند كه سقوط و ركود و شكست او قطعى است. انسان يا بايد خود را تحت كنترل ديگران درآورد و يا در مورد كنترلى كه روى او انجام مى شود، ناراحت نباشد.

اگر كسى روى انسان سرمايه گذارى مى كند، وقت مى گذارد، دلسوزى مى كند، كه زندگى و فكر او را تحت كنترل داشته باشد بسيار خوب است، ولى بداند كه او با چه كسى دوست است؟ چه درسى مى خواند؟ چگونه مى خواند؟ شيوۀ برخورد اجتماعى او چگونه است؟ وقتگذرانى او، عبادت او خواب و خوراك او، انجام تكاليف او چگونه است؟ انسان بايد از چنين فردى استقبال كند.

فرهنگ اسلام، آنقدر غنى است كه در هر موردى، نمودارهاى تربيتى و نمونه هاى عملى دارد.

اگر فردى، آشناى به اين فرهنگ باشد و فرد ديگرى را تحت كنترل داشته باشد، مسلماً رشد و تكامل در پى اين كنترل خواهد آمد.

همچنانكه اگر كنترل روى اعضاى مادى نباشد، غذا خوردن، ارضاى غريزۀ جنسى، خوابيدن به طرز صحيح انجام نشود، ضررهايى در پى دارد، كنترل نكردن براى جهات معنوى نيز مضر است.

امتحان

امتحان، نوعى كنترل است و كنترل لازمۀ رشد است. اگر امتحان در مقاطع تحصيلى نباشد، نمودارى براى بالارفتن سطح فرهنگ و جلوه هاى تربيت درست وجود ندارد.

شايد فردى سالها درس بخواند، اما اگر امتحان نباشد، نمى توان روى دانسته هاى او حساب كرد.

اگر فرد مورد ارزيابى قرار نگيرد، نقاط ضعف و مثبت خود را پيدا نخواهد كرد. اگر ارزيابى شد مى فهمد كه روش كارش درست بوده يا نبوده است.

گاهى فردى درسى را 20 بار هم بخواند. اما چون شيوه اش درست نبوده است، نتوانسته اين خواندنها برايش مفيد باشد. در امتحان معلوم مى شود كه مطلب را فرا گرفته است يا نه؟ البتّه اين بحث در ضرورت امتحان است. گاهى اوقات در امتحانات افراد با دستپاچه شدن يا مشكلات روحى و جسمى، عدم محيط مناسب، وقت نامناسب، يا تصحيح نامناسب اوراق، خستگى و عوامل ديگر، نمى توانند، آنچه در ذهن دارند روى ورقه بياورند و گاهى حقّ آنها به اين واسطه ضايع هم مى شود.

ص: 123

اما اصل كنترل يك ضرورت است. اگر كنترل نباشد در آينده شخص ضرر خواهد كرد.

مراقبين انسان

در مسائل معنوى و اعمال و رفتارى كه از انسان سر مى زند، خداوند مراقبينى براى انسان در نظر گرفته است. گرچه انسان در انتخاب هدايت يا ضلالت آزادى دارد. اما در عين حال اعمال او تحت مراقبت است.

1 - خداوند: مراقبت اصلى از انسان، توسط خود خداوند انجام مى شود قرآن مى فرمايد:

«آيا نمى دانيد كه خداوند شما را مى بيند؟»(1)

«خداوند آنچه را در خفا و آشكار انجام مى دهيد مى داند»(2)

«هيچ اعمال كوچك و بزرگى نيست، مگر اين كه مورد بررسى قرار مى گيرد.»(3)

«آيا مى پنداريد خداوند شما را بيهوده آفريده است»(4)

2 - دو ملك: دوّمين ناظر، دو فرشته هستند كه يكى اعمال خوب انسان و ديگرى اعمال بد را مى نويسند. قرآن مى فرمايد:

«هر حرفى كه شما مى زنيد، دو ملك مراقبت به نام «رقيب» و «عتيد» همراه شما مى باشند.»(5)

و اين دو ملك در قيامت به اعمال انسان گواهى خواهند داد.

ملائك مقرب: قرآن مى فرمايد: «ملائكه بر آن ها شاهد هستند.»(6)

3 - پيامبران: قرآن كريم مى فرمايد: «و پيامبر بر شما شاهد هستند.»(7)

در بعضى از آيات اشاره شده است كه ما رسولانى فرستاديم «رسل كسانى هستند كه مأموريت دارند، به معناى پيامبر نيست. در بعضى تفاسير، «رسل» به «ملائكه» تعبير شده است. فرشتگانى مسؤول ثبت و ضبط هستند.

4 - شهداء: قرآن مى فرمايد: «و روزى كه از تمام امتها شاهدانى برانگيخته مى شوند»

5 - اعضاى بدن: «در قيامت اعضاى بدن اعمالى را كه انجام داده اند شهادت مى دهند»

قرآن مى فرمايد: چون روز قيامت شود، آن هنگام، گوش ها، چشمها و پوست بدنها بر جرم و گناه آنها گواهى مى دهند. مجرمين به اعضاى بدن خود مى گويند، چگونه بر اعمال ما شهادت داديد؟

اعضا مى گويند: خدايى كه همۀ موجودات را به زبان آورد ما را نيز گويا كرد.»(8)

ص: 124


1- . «الم يعلم بان الله يرى»؛ سورۀ علق، آيۀ 14.
2- . «يعلم ما تسرون و ما تعلنون»؛ سورۀ هود، آيۀ 5.
3- . «لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصيها»؛ سورۀ كهف، آيۀ 49.
4- . «افحسبتم انما خلقناكم عبثا»؛ سورۀ مؤمنون، آيۀ 115.
5- . «ما يلفظ من قول»؛ سورۀ ق، آيۀ 18.
6- . «انزله يعله و الملئكة يشهدون»؛ سورۀ نساء، آيۀ 166.
7- . «و يكون الرسول عليكم شهيدا»؛ سورۀ بقره، آيۀ 143.
8- . «شهد عليهم سمعهم»؛ سورۀ فصلت، آيۀ 21.

انسان به اعضاى خود اعتراض مى كند، ولى آن جا كنترل الهى برداشته شده است. دست، خود مى گويد چه كرده است؟ اعضاى بدن خود شهادت مى دهند در دنيا با آن كه خداوند مى تواند هر كارى انجام دهد. امّا راه را به انسان نشان داده است. قرآن مى فرمايد:

«ما راه را به شما نشان داديم مى خواهيد شاكر باشيد و مى توانيد كفر بورزيد»(1)

اما در قيامت راه انتخابى نيست، جبر است. آنچه انسان كسب كرده است، در آنجا در مى يابد.

اعمال در قيامت

كنترل بر روى اعمال به طرق مختلف انجام مى شود.

1 - گاه نوشتن است: قرآن مى فرمايد: «هيچ حرفى نمى زنيد مگر اينكه رقيب و عتيد آن را مى نويسند.»(2)

2 - گاه نسخه بردارى است: قرآن مى فرمايد: «ما نسخه بردارى از اعمال شما مى كنيم.»(3)

3 - گاه اعمال بر گردن انسان است قرآن مى فرمايد: «بزودى به صورت طوق...».(4)

4 - گاه به صورت فيلمبردارى است: قرآن مى فرمايد: «روزى كه هر كس هر كارى كه انجام داده است حاضر مى بيند، چه اعمال خوب و چه اعمال بد و آرزو مى كند كه كاش بين او و اعمال بد او فاصلۀ زيادى بود»(5)

پس، ضبط اعمال تنها به يك صورت نيست. كنترل و ارزيابى با راهها و وسايل مختلف انجام مى شود.

كنترل فردى

هر فردى نسبت به اعمالى كه انجام مى دهد، آگاهى كامل دارد. قرآن مى فرمايد:

«انسان بر نفس خود آگاه است.»(6)

هيچ انسانى نيست كه نداند، گناه مى كند يا عمل ثواب انجام مى دهد. اكثر اعمال انسان از روى آگاهى است. گاه ممكن است. بر اثر تكرار گناه و عوامل ديگر، قساوت قلب، وجود داشته باشد و در موقع ارتكاب جرم احساس ناراحتى نكند. ولى هر وجدان آگاهى بعد از گناه پشيمان مى شود و خود را ملامت مى كند.

خداوند در قرآن مى فرمايد:

ص: 125


1- . «انا هديناه السبيل»؛ سورۀ انسان، آيۀ 3.
2- . «ما يلفظ من قول»؛ سورۀ ق، آيۀ 18.
3- . «انا كنا نستنسخ»؛ سورۀ جاثيه، آيۀ 29.
4- . «سيطوقون ما نجلوا...»؛ سورۀ آل عمران، آيۀ 180.
5- . «يوم تجد كل نفس»؛ سورۀ آل عمران، آيۀ 30.
6- . «بل الانسان على نفسه بصيره»؛ سورۀ قيامت، آيۀ 141.

«آيا به روز قيامت قسم نخورم؟ و به نفس ملامت كننده (وجدان) قسم ياد نكنم؟»(1)

اين نفس ملامت كننده و وجدان، در انسان آن قدر اهميت دارد كه خداوند به آن قسم ياد مى كند، زيرا معمولاً شىء يا فرد مورد قسم، بايد محترم و عزيز باشد. همين نفس ملامت كننده، انسان را از بسيارى گناهان باز مى دارد و بعد از ملامت، انسان را وادار به جبران گذشته مى كند.

اما هر انسانى در همۀ ابعاد نمى تواند خود را كنترل كند، بلكه كنترل كنندۀ بالاترى نياز دارد كودك در سنّى نيست كه توان تشخيص مسائل ضرر و زيان و خوبى و بدى را داشته باشد، جوان تشخيص بهترى دارد، اما احساسات در او به قدرى قوى است كه نمى تواند مسير حق و درست را انتخاب كند. لذا در اين مراحل حساس به مراقبت بيشترى احتياج دارد.

كنترل مسائل مادى

كنترل گاه در مسائل ظاهرى و عادى است. بعضى افراد صلاحيت اين كنترل را دارند، در مورد كودكان و نوجوانان تا رسيدن به مرحلۀ رشد، رسيدگى به خواب، خوراك، بهداشت و مسائل ديگر لازم است.

كنترل مسائل معنوى

در اين گونه كنترل، انسان بايد تحت مراقبت افرادى قرار مى گيرد كه خود ساخته شده اند و احاطۀ علمى و معنوى به مسائل دارند. همۀ افراد نمى توانند در اين مسائل اظهار نظر كنند و در صورت عدم دسترسى به چنين مراقبتى لزوم مطالعۀ زندگينامۀ اين بزرگان لازم است.(2)

در تاريخ هست: يكى از علما مشغول تدريس بودند. در اين حال يكى از شاگردان ايشان وارد جلسۀ درس شد. استاد وقتى او را ديد فرمود: آيا كسى با جنابت سر كلاس درس و فقه امام صادق عليه السلام مى آيد؟ شاگردى كه جنب بود خود فهميد كه كار اشتباهى انجام داده است. ولى ديگران نفهميدند، منظور استاد چه كسى بود؟ در جلسه اى خصوصى، استاد به او اعتراض كرده و فرمود:

چرا غسل نكرده سر كلاس آمدى؟

شاگرد گفت: مى ترسيدم درس دير شود. فرمود: مى خواستى حداقل تيمّم كنى. حالت جنابت، حالتى است كه آنان كه اهل فضلند، مى فهمند كه چقدر انسان در آن حالت تا غسل نكرده است، از خدا دور است. جنب نور ندارد، معنويت ندارد و اين را اهل فضل مى دانند.

يا اينكه انسان با وضو باشد، نمازش را اول وقت بخواند، با خانواده مدارا كند، قرآن تلاوت كند، صله رحم انجام دهد و كارهاى معنوى ديگر كه شناختن اين كارها و به دست آوردن سيماى معنوى، به تذكّر استاد و مراقبت نيازمند است تا خوبى ها در وجود انسان رسوخ كنند و براى او ملكه شوند.

ص: 126


1- . «لا اقسم بيوم القيامة و لا اقسم بنفس الوامة»؛ سورۀ قيامت، آيۀ 1.
2- . سرگذشتهاى ويژه از امام خمينى رحمه الله - زى طلبگى.

تشكر از مراقبت

انسان اگر مورد كنترل قرار گرفت، نه تنها نبايد ناراحت شود، بلكه بايد از مربى خود تشكر نيز بكند. دانش آموز از كنترل و مراقبت و سؤال معلم نبايد ناراحت شود. گاهى معلم علائم نبوغ را در فردى مى بيند، لذا با او بيشتر كار مى كند و از او توقع بيشترى دارد. اين مسأله موجب مى شود كه دانش آموز به تلاش بيشترى وادار شود و در نتيجۀ ارزيابى مداوم رشد بيشترى كسب كند. اگر انسان تحت كنترل باشد و مورد ارزيابى قرار گيرد، نقاط ضعف و نارسايى كارهاى او از بين مى رود و زمينه هاى رشد شكوفا مى شود.

لذاست كه خداوند نيز مراقبين بى شمارى براى انسان قرار داده است. گرچه وجود خود خداوند براى كنترل انسان كافى بود، ولى اين همه عامل كنترل مثل: ملائكه، انبيا، اوليا، علما، شهدا، زمين، آسمان، اعضا و جوارح، وقت و زمان، معلم و استاد، فقط براى ارزيابى بيشتر و رشد كاملتر انسان است.

كنترل تغذيه

اگر در غذا خوردن دقّت شود، در مى يابيم غذايى را كه مى خوريم، چند عضو كنترل مى كنند.

ابتدا چشم لقمه را مى بيند. كه قرآن نيز مى فرمايد:

«به لقمه اى كه مى خورى نگاه كن.»(1)

حال در اين جا بحث تفسيرى زياد است كه منظور تنها نگاه كردن مادى نيست. بلكه از نظر لقمۀ حرام و غصبى و شبهه ناك انسان مراقب باشد كه چه مى خورد. به هر حال، چشم مى بيند، اگر در لقمه، زايده يا چيز ناجورى باشد كنترل مى كند.

حس بويايى: در فاسد بودن يا سالم بودن لقمه به انسان كمك مى كند. ذائقه، طعم غذا را كنترل مى كند، شورى، شيرينى و تلخى غذا را مى فهمد و در انتخاب به انسان كمك مى كند. دندان، عامل كنترل و جويدن غذاست. زبان، عامل كنترل غذا و خوب جويدن غذاست و اگر زبان نبود گردش غذا در دهان مشكل بود. اين گردش به گونه اى است كه زبان كمتر دچار آسيب مى شود با آن كه غذا را دائم بين دندانها مى فرستد. گلو عامل كنترل است كه غذا يكباره و ناجور وارد مرى نشود. مرى، كنترل كنندۀ غذا و مانع ورود آن به اعضاى ديگر است. معده به صورت ديگ غذا را در خود جاى داده و گوارش مى كند. و همين طور كه جلو برويم، عوامل كنترل زياد است.

اين گوشه اى از كنترل در دستگاههاى بدن است. پس، در مسائل معنوى هم همين قدر عامل كنترل لازم است.

ص: 127


1- . «فانظر الى طعامك»؛ سورۀ بقره، آيۀ 259.

مشاوره

توجه و دقت در حالات بزرگان و اصحاب ائمه به ما مى آموزد كه ايشان گاهى به حضور ائمه عليهم السلام مى آمدند و برنامه هاى زندگى خود را به ائمه عليهم السلام عرضه مى كردند، و عقايد خود را راجع به مسائل مختلف براى ايشان بيان مى كردند و مى خواستند كه آنها تشخيص بدهند آيا كارهاى آنها درست است يا نه؟ برنامه هاى زندگى آنها آيا مطابق با دستورات الهى هست يا نه؟ آيا اعتقادات آنها صحيح است يا نه؟

انسان در هر مقطع و حالتى كه باشد، بايد فرد آگاه و دانايى را انتخاب كند و يا او را در امور مربوطه اش، مشاوره كند و راهنمايى بخواهد.

مشاوره، امرى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله هم در كارهايش به آن امر فرموده شده است. قرآن مى فرمايد:

«در كارها با آنان مشورت كن»(1)

انسان هر چه در دل دارد، بگويد. شيوۀ عمل، فكر، گفتار، كردار و پندار درست را دريابد. گاهى در اثر مشورت نكردن، انسان وقتى چشم باز مى كند مى بيند ساليان درازى ازعمرش را بيهوده بر فنا داده است.

جوانى، شور و احساسات است. احساسات در جوانى بسيار قوى است و تشخيص راه درست، با احساسات منافات دارد. سنين بين 20 تا 40 سالگى مرز احساسات است. اما وقتى انسان به 40 سالگى رسيد، احساسات به تدريج كم شده و عقل جايگزين مى شود. به حدّى عقل كامل مى شود كه گاه انسان به كارها و اعمال دوران جوانى خود مى خندد.

لذا پيدا كردن شخصى مناسب و عرضۀ برنامه هاى زندگى بر او كارى لازم است كه انسان دريابد:

آيا راهى كه مى رود درست است يا نه؟ اگر درست است خود را تقويت كند و اگر درست نيست، برنامه ريزى صحيح ترى براى خود داشته باشد.

كنترل علمى

براى اينكه، انسان بتواند كنترل را به وجود بياورد، ابتدا بايد شناخت و سيطرۀ علمى نسبت به ارزشها پيدا كند. ارزشها كدامند؟ ضد ارشها از نظر اسلام و جامعه چيست؟ اگر زشتى ها شناخته شوند، مقابله با آنها آسان است. گاه گناهى را فردى عيب نمى داند، چون فكر مى كند كار خوبى است.

و اين بدترين نوع عمل است. قرآن مى فرمايد: «آيا زيانكارترين افراد را به شما معرفى نكنم؟ كسانى كه اعمال آنها در ضلالت و گمراهى است؛ اما خود فكر مى كنند كه دارند عمل شايسته اى انجام مى دهند.»(2)

ص: 128


1- . «وشاورهم فى الامر»؛ سورۀ شورى، آيۀ 12.
2- . «قل هو انبئكم بالاخسرين اعمال الذين سعيهم فى الحيوة الدنيا»؛ سورۀ كهف، آيۀ 103.

اين جهل مركّب، مرض بسيار خطرناكى است.

مثلاً ترس بد است. تهوّر هم منفى است. متعادل اين حالت، شجاعت است. شناخت شجاعت و مرزهاى آن لازمۀ رشد است. انسان ترسو نباشد، متهور هم نباشد، اما شجاعت داشته باشد. به دست آوردن شجاعت لازمۀ علم است.

در ارتباط با زندگى خانوادگى، عبادات، مستحبات، تحصيلات و عقايد و افكار درست، شناخت ارزشها لازم است. گاه كارى خلاف شرع و عرف انجام مى دهد، اما به خيال خود كار با ارزشى انجام داده است.

كنترل علمى

روابط اجتماعى

براى رشد و تكامل فكر و انديشه كنترل اعضا لازم است. اسلام ارزش زيادى براى اعضاى انسان قائل است. لذا چراغ خطر را روشن فرموده و در قرآن مى فرمايد:

«همانا چشم و گوش و قلب، همگى مسؤول هستند.»(1)

در روابط اجتماعى، انسان بايد مواظب باشد كه چه مى كند؟ خريد، فروش، تجارت، دوستى، صله رحم، رعايت حقوق ديگران و خلاصه هر عملى كه انجام مى دهد، بر مبناى درست پايه ريزى شده باشد.

اعضاى بدن

بايد مراقب اعضاى بدن خود باشيد كه گناه نكنيد و اگر كرديد توبه كنيد كه توبه واجب است. و بايد اعضا تحت كنترل باشند.

بخصوص زبان كه در خلقت آدمى اگر دقت شود، خداوند دو گوش قرار داده است كه بيشتر بشنويم، دو چشم قرار داده است تا بيشتر ببينيم و يك زبان كه كمتر حرف بزنيم پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«بيشترين اهل آتش كسانى هستند كه به واسطۀ زبان و گناهان زبان به جهنم رفته اند.»(2) انسان بايد مواظب فكر و انديشه و پندارهاى خود باشد. در روايات است كه از فكر گناه هم بپرهيزيد كه زمينه سازى براى گناه عملى به وجود نيايد.

خوردن

در كنترل عملى، مواظب خوردن باشيم. گاه يك لقمه غذاى شبهه ناك يا حرام نتيجۀ ساليان

ص: 129


1- . «ان السمع و البصر و الفواد كل اولئك كان عنه مسئولا»؛ سورۀ اسراء، آيۀ 36.
2- . «هل يكب الناس...»؛ اخلاق بشر، ص 129.

درازى از زحمت انسان را از بين مى برد. گاهى در كنترل عملى انسان ناآگاه است، ياناچار مى باشد.

اينها راههائى براى جبران ضررهاى وارده شده است. اما اگر انسان بى قيد باشد، ضربه اش زياد است.

ميهمانى هاى تحميلى، رو انداختن به مردم، خود را همه جا وارد كردن، مردم را در ناراحتى و تعب و سختى انداختن، خوردن غذاى زياد، پرتوقع بودن، روى روح اثر دارد و انسان را بيمار مى كند. لذا بايد مواظبت و مراقبت فراوانى انجام شود.

فكر

در كنترل علمى، مواظب فكر نيز بايد بود. خواندن كتاب هر قلم و نويسنده اى بدون قيد و شرط به روح و فكر ضربه مى زند. هر كس هر كتابى مى خواند يا به سخنان هر كس گوش مى كند، فكر و انديشه اش را در اختيار او قرار داده است و بايد مواظب باشد كه چه برداشتهايى را به ذهن خود وارد مى كند. ماهيت افراد براى دوستى و ارشاد و بهره ورى از صحبتهاى آنان بايد شناخته شوند.

آثار كنترل

بهر حال براى هر عملى، بازتاب و رفلكسى هست. هر عملى كه انسان انجام مى دهد در جسم و روح او اثراتى دارد. كنترل نيز اينچنين است.

1 - حفظ سلامت: سلامت روحى و جسمى انسان در گرو كنترل است.

2 - جلوگيرى از فساد و انحراف

3 - تأمين امنيت

4 - جلوگيرى از آسيب پذيرى: بسيارى از انحرافات اخلاقى، عملى، فكرى و مذهبى در اثر عدم كنترل به وجود مى آيد. كسانى كه به طور صحيح كنترل نمى شوند. دچار انحراف مى گردند.

شرايط ناظر

كنترل كننده بايد فردى باشد كه به شرايط كنترل و شيوۀ آن آشنا باشد. شرايط امر به معروف و نهى از منكر بايد درست و شيوه اش صحيح باشد تا از انحرافات جلوگيرى كند. گاهى شيوۀ ناصحيح و اعمال آن توسّط پدر، مادر، دوست، استاد، معلم، همكلاسى يا ديگران موجب انحراف بيشتر فرد خاطى و هتاك و جسور شدن او مى شود.

در تحريرالوسيلۀ حضرت امام رحمه الله چندين شرط براى امر به معروف و نهى از منكر بيان شده است.

ص: 130

فصل دوازدهم خنده و گريه

اشاره

يكى از نيازهاى انسان در بعد عاطفى و روانى خنده و گريه است. همچنانكه انسان به غذا خوردن، خوابيدن، عشق و محبّت و ساير مسائل مادى و معنوى نياز دارد، به خنده و گريه نيز نيازمند است به عقيدۀ دانشمندان روان شناس، خنده و گريه يك پسآورد روحى و روانى است. در متون اسلامى نيز، رواياتى راجع به خنده و گريه هستند. كه اين روايات هر دوى آنها را لازم مى داند؛ ولى براى آنها شرايطى قائل شده اند.

اگر انسان به اين نيازهاى واقعى بى توجّه باشد، ضررهايى متوجه روح و جسم او مى شود چنانكه اگر انسان گرسنه شود، لازم است غذا بخورد. در مواقعى كه با نشاط و خوشحال است، خنده براى او لازم است و اگر دچار تأسّف و ناراحتى شود، بايد به صورت گريه آثار آن را بروز دهد.

اما بهترين گريه و بهترين خنده مورد كلام است كه طى اين بحث به يارى خدا روشن مى شود.

خنده

يك مسلمان پيرو دستورات دين، بايد گشاده رو باشد. در روايات مى فرمايد: «خندۀ مؤمن، تبسم است.»(1)

حدى كه روايات براى خنده معين كرده اند، تبسم است. در بعضى روايات ديگر است.

«وقتى كه مؤمن مى خندد، بيش از دندان ثنايا ديده نمى شود»

مؤمن «كثير التّبسم» است، علامت گشاده رويى تبسم در چهره است اما خنده اى كه مورد ملامت واقع شده است:

«قهقهه زدن، از كارهاى شيطان است.»(2)

خندۀ بلند و شديد و با صدا، از نظر اسلام مطرود است.

حال خنده با تبسم، آثارى نيز دارد.

آثار خنده

انسان با خنده و گريه، عكس العمل درونى خود را بروز مى دهد. اين بروز اگر در مواقع خوشحالى يا ناراحتى به صورت گريه و خنده بروز نكند، انسان را دچار مشكل مى كند. مثلاً اگر انسان از نظر دستگاه گوارش، دچار ناراحتى و عفونت شده باشد، اين عفونت بايد در بدن از بين برود. اگر معالجه نشود، دستگاههاى بدن را دچار مشكل و خطر مى كند، حتى گاهى بعضى از عفونتها خطر مرگ به همراه دارد. پس، بايد معالجه شود تا منشأ عفونت از بين برود.

حال اگر خوشحالى كه براى انسان به وجود مى آيد، به صورت خنده بروز نكند، انسان را دچار

ص: 131


1- . «ضحك المؤمن التبسم»؛ غررالحكم.
2- . «القهقهه من الشيطان»؛ وسائل، ج 8، ص 479.

بيماريهاى بى شمار روحى مى كند.

وقتى انسان خوشحال مى شود بايد بخندد، ولى خنده، متعادل به حالت تبسم باشد.

اگر اين عاملى كه باعث خوشحالى شده به صورت خندۀ متعادل بروز نكند، در درون متمركز شده و چند ساعت بعد به صورت تمسخر ديگران، يا دروغ يا خودنمايى ظاهر مى شود.

خندۀ موزون موجب رشد، شادابى و آرامش انسان مى شود. سلامت روانى در كنار شادى به دست مى آيد.

روان شناسى

در اصول روان شناسى كودك مى گويد:

«يكى از نيازهاى مهم درونى كودك، گريه است.»

«گريه و خنده تخليه هيجانات روحى و درونى است، تخليه خوشيها در خنده و ناراحتيها در گريه است.»

گريه يا خنده در سنين مختلف عواملى دارد كه با هم فرق مى كنند؛ ولى مجموعاً براى انسان لازم هستند. مثل حرف زدن كه يك نياز ضرورى است. اما حرف زدن نيز مرز دارد.

پرحرفى، دروغ، غيبت، تهمت، سخن چينى و ساير گناهان زبان ممنوع است، در مقابل كسى هم كه حرف نمى زند از نظر زيست شناسى و روان شناسى و بيولوژى ضرر دارد.

زياد حرف زدن هم نشانۀ سلامت نيست. پس حرف بايد زد اما مرزها را هم بايد رعايت كرد خنديدن هم بايد باشد ولى بايد مرزهاى خنده رعايت شود.

خنده و روايات

در متون اسلامى راجع به خنده روايات بسيارى آمده است.(1)

امام رضا عليه السلام مى فرمايند: «از خنده زياد پرهيز كنيد، زيرا دل شما را مى ميراند.»(2)

سيرۀ انبيا و اوليا اين است كه انسان گشاده رو و خنده رو باشد ولى زياد خنديدن و قهقهه نيز مطرود است و حدّ متوسط كه همان تبسّم است، آن هم تبسم به جا و موزون مورد نظر است.

امام رضا عليه السلام مى فرمايد: «از زياد خنديدن بپرهيزيد، زيرا ايمان را از بين مى برد.»(3)

و روايتى ديگر: «كسى كه زياد بخندد، هيبت و وقارش از بين مى رود»(4)

ص: 132


1- . ميزان الحكمه، باب الضحك.
2- . «اياك و كثرة الضحك فانه يميت القلب»؛ بحار، ج 76، ص 59.
3- . «اياك و كثرة الضحك فانه يمحوا الايمان»؛ بحار، ج 14، صفحه 249.
4- . «من ضحك ذهب هيبته»؛ بحار، ج 77، ص 285.

«خنده، عقل انسان را از بين مى برد.»(1)

بخصوص آنها كه در مصادر امورند، به اخلاق و رفتار خود بايد توجه زيادى داشته باشند. خوب است ساختار وجودى خود را از ابتدا تحت كنترل درآورند و آن را ارزيابى كنند، تا هنگامى كه رشد شخصيّت و مقام اجتماعى پيدا كردند، دچار نوسانات و اشتباهات اخلاقى نشوند.

اثرات منفى قهقهه

هر عملى در بدن انسان عكس العملى دارد. چنانكه خندۀ موزون و تبسم موجب رشد و شادابى و سلامتى روانى مى شود. خندۀ بلند و قهقهه نيز اثراتى منفى بر جسم و روح انسان دارد.

1 - موجب اتّساع رگها و شريانها، در نتيجه گشادى دريچه قلب مى شود. بخصوص اگر خندۀ قهقهه دائمى باشد.

2 - نوسان در تارهاى صوتى به وجود مى آورد، صدا خشن و زنگ دار مى شود.

3 - زمينه ساز ورود ويروس و ميكروب به مخاط بينى، حنجره و مغز مى شود. زيرا وقتى تنفس طبيعى و از راه بينى باشد، هوا از چند فيلتر عبور مى كند. در زمستان هوا به وسيلۀ مخاط گرم شده و بعد داخل ريه مى شود. در تابستان، خنك شده و هواى گرم و خشك، به يك باره وارد ريه نمى شود.

لذا در زمستان براى پيشگيرى از سرماخوردگى حتماً بايد با بينى تنفس كرد.

حال در خندۀ قهقهه چون دهان باز است و هوا بدون فيلتر وارد ريه مى شود، منشأ بسيارى از امراض ريوى و عفونى مى شود.

4 - بين سلولهاى بدن فاصله ايجاد مى كند و موجب چاقى مى شود. خندۀ زياد و پى در پى و توأم با قهقهه موجب چاقى مى شود. در فيزيك خوانده و مى دانيد كه وقتى فاصله بين الكترونها زياد شود، خاصيت آن ماده كم مى شود. در عنصرها و سلولهايى كه در بدن انسان هست، نيز همان خاصيّت وجود دارد. اگر خنده زياد باشد موجب فاصله بين سلولها و ايجاد چاقى مى شود.

مثال ديگرى مى توان زد كه عصارۀ 10 كيلو گوجه فرنگى يك كيلو رب مى شود كه در خواص مثل گوجه فرنگى موجود است ولى وقتى متراكم شده و هوا و آب زيادى آن گرفته شد هواهاى داخل بدن نيز گاهى به گونه اى بخار شده و از بين مى رود و گاهى هم مى ماند.

5 - موجب فراموشى از خدا و قيامت مى باشد. اگر خنده اى اينچنين باشد، چون نهفته از اعمال شيطان است و شيطان مطرود پروردگار مى باشد، لذا پيروى از شيطان نيز دل را مى ميراند و خدا را از ياد انسان مى برد.

ص: 133


1- . «من ضحك ضحكه مُج من غقله»؛ بحار، ج 78، صفحه 158.

تنوع

براى كسانى كه كارهاى فكرى شديد، دروس سنگين، خستگى روحى، غصه و ناراحتى و اغتشاش روحى دارند، خوب است براى ايجاد تنوع مقدارى نيز از كتب لطيفه و مسائل خنده دار مطالعه كنند، كه با تنوع آن حالت روحى و روانيشان تسكين پيدا كند.

چنين شوخى ها و خنده هاى مرزدار در سيرۀ ائمه عليهم السلام و اولياء الهى نيز بوده است. در روايات آمده است كه: پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام مشغول خوردن خرما بودند. حضرت على عليه السلام براى مزاح خرما را كه مى خوردند، هستۀ آن را جلوى پيامبر مى گذاشتند. بعد از مدتى به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: يا رسول الله، مثل اين كه شما خيلى خرما دوست داريد!

حضرت فرمودند: آن كس كه خرما را با هسته مى خورد، بيشتر از من دوست دارد.

به هر حال، در ايام شادى و سرور ائمه عليهم السلام مجالس جشن و تعريف لطايف و خنديدن و خندانيدن نيز خالى از ثواب نيست.

يادگيرى لطايف براى متنوع كردن سخنرانى، كلاس درس، ميهمانى و ساير مواردى كه به گونه اى افراد دور هم جمع مى شوند، خالى از لطف نيست.

همين ايجاد تنوع و لبخند زدن به شاديها، زندگى را شادتر و تحمل شدائد را آسانتر مى كند.

مايعات بدن

براى وارد شدن در بحث گريه لازم است به عنوان مقدّمه و به طور سريع و گذرا مايعاتى را كه در بدن توليد مى شود بشناسيم. در عالم هستى 3 نوع آب موجود است: شور، شيرين، تلخ. كه دست حق متعال هر سه نوع اين آب را در بدن انسان به وجود آورده است.

1 - عرق: مايعى است كه به وسيلۀ آن سموم بدن دفع مى شود. استحمام و تميز كردن منافذ بدن براى خروج عرق بسيار مفيد است.

2 - ادرار: دفع سموم توسط كليه و مثانه است. در روايات شرايطى براى ادرار كردن نيز هست.

3 - منى: جوانى كه به سن بلوغ مى رسد، كيسه هاى منى شروع به فعاليت مى كنند و به صورت احتلام در خواب يا بيدارى، آميزش جنسى چه از طريق حلال يا حرام، منى از انسان دفع مى شود.

4 - خون: تشكيل دهندۀ مقدار زيادى از وزن بدن انسان و با ورود و خروج از قلب در هر انقباض و انبساط انسان به حياط خود، ادامه مى دهد.

5 - وذى، مذى، ودى، ترشحات سفيد و پاكى هستند كه گاه بعد از ادرار يا قبل از ادرار خارج مى شوند و مسير مثانه را زهكشى مى كنند. اين مايعات نشانۀ سلامتى است. ودى در مواقع ملاعبه، يا تحريك جنسى خارج مى شود. غسل ندارد و مبطل وضو و غسل هم نيست.

6 - بزاق دهان: به محض ورود غذا به دهان ترشح كرده و موجب مى شود، غذا با آن ممزوج شود و حل و جذب و متابوليسم به آسانى انجام شود.

7 - مايع دفاعى گوش: مانع ورود حشرات به مغز مى شود. تلخ و كشنده و چسبنده است. و اين

ص: 134

سه خاصيت موجب يا پيشگيرى از ورود حشرات به مغز مى شود.

8 - آب بينى: ترشحات اضافى مغز است كه در مواقع سرماخوردگى بيرون مى آيد. و در روايات است كه زكام و آبريزش بينى، جلوگيرى از ديوانگى مى كند.

9 - اشك: اشك نيز يكى از مايعات بدن است. اشك پى آوردهاى تراوشات 5 غدّۀ مهم بدن است كه اين 5 غده عبارتند از: هيپوفيز، تيروئيد، پاراتيروئيد، فوق كليوى و لوزالمعده. اين غدد در حين كار كردن اضافاتى دارند كه اشك ضايعه غدد است امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

در مغز رطوبتى است كه ماندن آن منشأ دردهاى بزرگى مى شود و گريه آن را مى زدايد.

دانشمندان بيولوژيست مى گويند: اشك پى آورد غدد است.

دانشمندان روان شناس مى گويند: گريه تخليه هيجان و عقده گشايى است.

آنها كه در مواقع ناراحتى گريه نمى كنند و به اين وسيله عقده گشايى نمى كنند، به ناراحتى هاى بى شمار روحى و جسمى مبتلا مى شوند.

پس، اشك از ترشحات غدد است. بيماريهاى غددى از اين جا سرچشمه مى گيرند كه تعادل جسمى و غدد در بدن به وسيلۀ تخليه اشك و تعديل احساسات است و اگر اين تخليه انجام نشود غدد دچار ناراحتى مى شوند.

اگر دقّت شود در مواقع ناراحتى و بغض احساس درد و گرفتگى در گلو احساس مى شود. معده غذا نمى پذيرد، لقمه پائين نمى رود. اينها تظاهرات ناراحتى هاى غدد در جسم هستند، غدد ترشحاتى دارند كه مانع پذيرش غذا است. و لذا امام صادق عليه السلام مى فرمايند:

اگر اشك در ناراحتى ها تخليه نشود، موجب ناراحتى ديگرى مى شود.

تباكى

اسلام آنقدر به تخليۀ عقده ها تأكيد دارد كه حتى گاهى در بعضى روايات امر فرموده است كه اگر شخصى گريه اش نمى آيد، خود را به حالت گريه در آورد.

پيامبر صلى الله عليه و آله راجع به امام حسين عليه السلام فرمود:

«كسى كه گريه كند و يا بگرياند و يا حالت گريه داشته باشد، بهشت بر او واجب مى شود.»(1)

در اين حالات گريه جنبۀ رشد معنوى پيدا مى كند و بايد بدانيم كه برخى رشدهاى معنوى، كاستى هاى روحى راجبران مى كند.

انواع گريه

گريه انواع گوناگون دارد و هر كدام فوايد و آثارى دارند.

ص: 135


1- . نفس المهموم، ص 70.

1 - شوق: علاقه به چيزى كه انسان از بيادآوردن آن به گريه مى افتد. مثل: شوق بهشت، شوق لقاى الهى، شوق ديدار ائمه عليهم السلام و امام زمان در عاشق ايجاد گريه مى كند.

2 - شادى: مثل مادرى كه بعد از مدّتها صداى فرزند را بشنود يا او را ببيند، از شادى گريه مى كند.

يا دوستى را، پس از مدتها ملاقات نماييد.

3 - ترس: ترس از بزرگتر مثل: پدر، معلم و ترس از تنبيه و آبروريزى بين بچه ها موجب گريه مى شود.

4 - درد: در هنگام بروز درد و ناراحتى مثل: گوش درد، دندان درد يا درد زايمان در خانمها موجب گريه مى شود.

5 - حيله: گاهى افراد براى به كرسى نشاندن افكار و عقايد خود و تحميل آن به ديگران دست به دامان گريه مى شوند. خانمها، از جمله كسانى هستند كه با اين وسيله خيلى زود به اميال و مقاصد خود دست پيدا مى كنند. كودكان خردسال نيز براى جلب حمايت ديگران، جوانان نيز در سنين بلوغ گاهى با اين حيله، به اميال خود مى رسند و گريه را وسيله دستيابى به عقايد و افكار خود مى دانند.

6 - فراق: گريه از دورى فردى، حال چه منتهاى درجه احساس فراق نسبت به حق متعال و گريه در فراق او چنانكه على عليه السلام در دعاى كميل مى فرمايد:(1)

و يا نسبت به فراق و دورى از انبياء، اولياء، ائمه عليهم السلام و بالأخص وجود مقدّس امام زمان - عليه السلام - گريه كنند. و يا گريه اى كه حضرت يعقوب عليه السلام در فراق يوسف عليه السلام مى كرد و يا گريه اى كه برخى مادران در فراق و دورى از فرزندشان دارند.

بكاء

گريه اى كه در اسلام بسيار ارجمند است و گريه كننده از ثواب و درجاتى نيز در قيامت برخوردار مى شود و در دنيا نيز اين گريه فوايدى دربردارد.

اين بكاء كه مؤمن زياد دارد و در دعاى ابوحمزه ثمالى امام سجاد عليه السلام 11 بار دلائل گريه خود را بيان مى دارد: براى بى كسى در قبر، تاريكى قبر، گناهان و معاصى، خشم الهى، كسب نكردن خوبى، ترك خوبى ها ياد قيامت، برزخ و مسائلى از اين قبيل.

هيچ كس نيست كه بگويد من گناه نمى كنم. همۀ افراد گناهكارند. و خوب است كه انسان مواقعى را براى حسابرسى اعمال و رسيدگى به آنها قرار دهد، زيرا امام كاظم عليه السلام «از ما نيست، كسى كه هر روز به حسابهاى نفس خود رسيدگى نكند»(2)

رسيدگى به اعمال به انسان مى فهماند كه مسير زندگيش در كدام سمت است. در راه خير و صلاح است يا از خداوند و راه حق دور مى باشد.

ص: 136


1- . «و لا دينك اين كنت يا ولى المؤمنين و يا غاية آمال العالفين»؛ دعاى كميل.
2- . «ليس منا من لم يحاسب نفسه فى كل يوم»؛ الحقائق، صفحه 303.

چنانكه غذا خوردن، رسيدگى به بهداشت بدن و ساير مسائل لازم است، رسيدگى به بهداشت و سلامت روح نيز لازم است و در اين ميان گريه مسكن آلام و شدايد روحى است. ضمن اين كه اين گريه، داراى اجر و ثواب نيز هست.

بزرگان و گريه

فرزند سيد بن طاوس رحمه الله كه يكى از علماى بزرگ بودند و بارها با امام زمان عليه السلام ملاقات داشتند، مى گويد:

«بعضى مواقع پدرم گريه مى كرد مثل بچه اى كه ساعتها از مادر دور بوده است و گاهى در نماز شب چنان گريه و ضجه مى كرد كه انسان فكر مى كرد دارند فرزندش را مى كشتند.»

و در حالات روحى آيت الله بروجردى رحمه الله آمده است:

ايشان در اواخر عمر يكبار شبى خواب ديدند كه قيامت برپاست و مردم مى خواهند از صراط بگذرند، صراط راههاى گوناگون داشت. ايشان نمى دانستند از كدام راه بروند.

صراط امام حسين عليه السلام؟ صراط انبياء عليهم السلام؟ صراط علماء؟ بالاخره هر كس در راهى مى رفت. آية الله بروجردى رفته بودند كه از راه امام حسين عليه السلام بروند، اما نگذاشته بودند: گفته بودند بايد از صراط علما بروند.

ايشان بعد از خواب تا چند روز به حدّى گيج و ناراحت بودند، كه بيمار شدند و از شدت ناراحتى از بالكن منزل افتاده و پايشان شكسته بود.

به علّت وحشتى كه كرده بودند و مرتب گريه مى كردند.

در تاريخ هست كه حضرت زهرا (س) به على عليه السلام توصيه فرمود: شيشه اى با من هست كه آن را همراه من دفن كن و اين شيشه اشكهايى است كه از ترس عذاب و خوف خدا گريه كرده ام.

و آية الله مرعشى رحمه الله در وصيتنامه شان فرمودند: دستمالى كه با آن اشكهايم را در مصيبت جدّم پاك مى كرده ام، با من دفن كنيد.

مراحل گريه

مرحلۀ اوليّۀ گريه، بكاء است. ضجه و صراخ و تضرّع مراحل بعدى است. در هر مرحله انسان اگر گريه اش براى جلب توفيق الهى باشد، كمالاتى نيز كسب مى كند. اين گريه گناهان را پاك مى كند، تقرب به سوى خدا به وجود مى آيد. تضرّع، سكوى پرش به طرف قرب الهى است. بالاتر از بكاء و اشك است. اين انواع گريه اگر براى خدا باشد، رمز لقاى الهى است. خداوند خطاب به انسان مى فرمايد:

ص: 137

«اى انسان، همانا تو به سوى پروردگارت تلاش مى كنى و سرانجام او را ملاقات خواهى كرد.»(1)

گريه براى خداوند علاوه بر آثار علمى، روان شناسى و جسمى، آثار معنوى نيز دارد.

گريه را خداوند توصيف مى فرمايد كه بهترين گريه كه مورد لطف خداست اين است:

«پروردگارتان را با تضرع و زارى و در خفا بخوانيد»(2)

اين زارى و تدبر در خفا، انسان را از نظر معنوى بالا مى برد.

بهترين گريه

1 - گريه براى لقاى الهى بهترين عمل است. اما گريه هاى معنوى تنها شامل آن نيست بلكه در مرحلۀ بعد گريه هاى ديگرى هم هست.

2 - گريه براى ائمه عليهم السلام و مظلومت آنها، امام حسين عليه السلام و اصحاب ايشان، حضرت زهرا (س) و ساير ائمه عليهم السلام نيز تقرب آفرين است. در روايات هست كه «اگر ذكر مصيبت مى شود گريه كنيد و اگر گريه هم نمى كنيد، به صورت تباكى خود را به گريه واداريد.»

و باز در تاريخ هست، كه ائمه عليه السلام كسانى را اجير مى كردند، مجلس مى گرفتند، روضه مى خواندند و خود نيز در مجلس شركت مى كردند و گريه مى كردند.

3 - گريه از ترس خداوند كه در روايات مى فرمايند:

«گريه از ترس خداوند كليد رحمت خداوند است.»

4 - گريه براى سلب موفقيت، اگر از كار خيرى باز مانديم، دل بسوزد. مثل كسى كه در شهرى غريب است و همۀ پس انداز خود را تمام كرده باشد و هيچ آشنايى هم نداشته باشد، چگونه دلش مى شكند و گريه مى كند. همانطور هم اگر انسان از كارهاى معنوى بازماند يا توفيق پيدا نكرد، بايد ناراحت باشد. اگر حال عبادت ندارد، توفيق خواندن قرآن و دعا ندارد و شايد خوششان نمى آيد، يا كسى كه ساليان سال از بلوغ او گذشته است ولى هنوز نماز درستى نمى خواند، نوعى گمشده دارد كه بايد برايش گريه كند. و على عليه السلام هم از كمى زاد و توشه در دعاى كميل گريه هاى فراوان دارد. البته تفاوت او با ديگران فراوان است.

5 - گريه براى پيروى از شيطان و دورى از خدا، گريه اى بجا است. حساب كنيم چقدر به خدا نزديك هستيم و از شيطان دور شده ايم. حرف خداوند چقدر در روح ما اثر دارد و حرف شيطان چقدر ما را تحت تأثير قرار مى دهد. شيطانى كه در قيامت در مقابل اعتراض انسان مى گويد:

«مرا ملامت نكنيد، بلكه خود را ملامت كنيد.»(3)

اين همه اسباب هدايت از كلام خدا، پيامبران، سيرۀ ائمه عليهم السلام و علماء و اولياء به انسان مى رسد،

ص: 138


1- . «يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه»؛ سورۀ انشقاق، آيۀ 6.
2- . «ادعوا ربكم تضرعا و خفيه»؛ سورۀ اعراف، آيۀ 55.
3- . «فلا تلمهونى و لوموا انفسكم»؛ سورۀ ابراهيم عليه السلام، آيۀ 22.

اما شيطان فقط در دل وسوسه مى كند. چگونه آن همه آثار الهى را زير پا گذاشته و از شيطان پيروى مى كنيم؟ آيا اين گريه ندارد؟ شيطان نيز مى گويد: چرا تبعيت و پيروى آنها را نكردى و از من متابعت نموديد؟

آرى و چنين گريه هايى چنين بشارتهايى دارد:

روايت مى فرمايد: «در روز قيامت همه چشمها گريه مى كنند غير از سه چشم:.... و چشمى كه سحرها براى خدا گريه كند.»(1)

و باز روايتى ديگر دارد: «گريه از ترس خداوند، قلب را نورانى و انسان را از گناه باز مى دارد.»(2)

و باز اين روايت كه مى فرمايد: «گريه از ترس خدا كليد رحمت خداست.»(3)

فصل سيزدهم شخصيّت

اشاره

اصولاً هر انسانى دوست دارد كه مورد احترام ديگران باشد و اين يك نياز روحى در انسان است.

هر قدر رشد اجتماعى انسان بيشتر شود، نياز به احترام و جلب نظر ديگران در وى بالا مى رود.

انسان گاهى به خاطر عوامل دنيوى و مادى و گاهى به خاطر عوامل معنوى حب به شخصيّت دارد.

هر فرد در مقابل بى احترامى ديگران، ناراحت و مضطرب مى شود. از بى اعتنايى رنج مى برد و دوست دارد كارى كند كه شخصيّت او حفظ شود. حتّى اين حب به ذات در كودكان هم هست. كه اثر اين محبت به شخصيّت، آن جا ظاهر مى شود كه اگر كودكى را جلوى ديگران تنبيه يا پرخاش كنند، عكس العمل بدى در روحيه و افكار و اعمال ظاهر مى شود، اغلب حسادتها، كجرويها، بد رفتاريها، سوء اخلاق و رفتار ناهنجار به خاطر اين پيش مى آيد كه به شخصيّت انسان ضربه وارد مى شود.

در افراد در هر شرايط سنى كه باشند، حب به ذات و شخصيّت وجود دارد و لذا انسان بايد در روابط اجتماعى، شخصيّت جالب و ارزشمندى براى خود كسب كند تا محبوب ديگران باشد و اين محبت در سايه اجراى فرامين الهى كه توسط قرآن و اهل بيت عليهم السلام وارد شده است، به دست مى آيد.

تأمين شخصيت

شخصيّت در هر فردى به دو وسيله تأمين مى شود: 1 - ترك اعمال منفى و مخالف با شخصيّت 2 - انجام كارهاى مثبت

ص: 139


1- . «كل عين باكيه يوم القيامه غير ثلاث»؛ بحارالانوار.
2- . «البكاء من خشية الله ينير القلب و يعصم»؛ غررالحكم.
3- . «البكاء من خشية الله مفتاح رحمة الله»؛ غررالحكم.

اين دو پايه مى تواند ساختار شخصيّت انسان باشد. و انسان براى اين كه بتواند، تأمين شخصيّت كند، ناچار است به اين دو عامل در زندگى توجه داشته باشد و آنها را رعايت كند.

انسان ذاتاً اجتماعى است. براى زندگى كردن و ادامۀ حيات به جمع محتاج است. نمى تواند كسى پيش خود تصوّر كند، كه من ايده و روشى دارم، همان طور هم زندگى مى كنم. اگر اين ايده و روش مورد ستايش باشد يا مورد نكوهش قرار گيرد، فرقى نمى كند. اگر اين حرف در مسير حق و عدالت باشد، شيوه اى درست است. اما اگر در مواردى باشد كه شخصى دچار ناراحتى و بحران روحى و اخلاقى است، نمى تواند صحيح باشد، زيرا هر عمل بدى عكس العمل بدترى از طرف ديگران در پى خواهد داشت. لذا بايد انسان خود را با شرايط و قوانين درستى تطبيق دهد. و اگر ندهد و در جامعه مطرود باشد، توان تحمّل چنان موقعيتى را ندارد و دچار ناراحتى هاى روحى مثل انزواطلبى، افسردگى، بزهكارى، هيسترى، فوبيا و ساير ناراحتى هاى روحى و روانى مى شود.

تذهيب

قبل از آن كه انسان از نظر اجتماعى رشد كند و در مسند قدرتى قرار گيرد و لازم است كه خود را با موازين شرعى، اخلاقى، انسانى منطبق كند، بديها را پالايش و خود را به خوبى ها آرايش نمايد.

ممكن است برخى افراد در بعضى موارد، شعارهايى بدهند كه اگر ما سر فلان كار و مقام و قدرت باشيم، چه مى كنيم اما اگر در عمل ساخته نباشند، نه تنها مفيد واقع نمى شوند، بلكه ضربه هايى مى زنند كه گاه جبران ناپذير است.

هر انسان در هر موقعيتى كه باشد بايد در فكر مهذّب و پاك كردن نفس خود باشد. هر قدر شخصيّت بالا رود لنزها و عدسى هاى دقيق نگر و دوربين مردم بيشتر مى شود. عوام از او توقعات بيشترى دارند. هر فردى ممكن است به صرف حزب الهى بودن، رئيس، مسؤول، معلول، بسيجى، روحانى بود، مورد احترام مردم باشد، اما همين عناوين دقت عمل بيشترى را مى طلبد.

مردم توقع بيشترى از او دارند. كوچكترين اختلاف عقيدتى، علمى و عملى و اخلال در عقايد و افكار مى تواند موج بزرگى فراهم كند، كه در زندگى مردم عادى اين طور نيست. لذا امام صادق عليه السلام نسبت به يكى از صحابه فرمود:

«هر عمل خوبى خوب است، اما از تو خوبتر است چون به ما نسبت داده مى شوى و هر عمل بدى بد است اما از تو بدتر مى باشد.»(1)

و در روايتى ديگر امام صادق عليه السلام فرمود: «براى ما زينت باشيد. براى ما موجب شرمندگى نباشيد.»(2)

پس انسان بايد در مسير خودسازى باشد و در اين ارتباط بين خود و خدا را بسازد كه اگر موجى هم عليه او به وجود آمد بتواند با تكيه بر خداوند با آن روبرو شود. گاهى خود فرد اين زمينه را در

ص: 140


1- . «كل امر حسن و منك احسن»؛ كافى، ج 1.
2- . «كونو لنا زينا و لا تكونوا لنا شينا»؛ كافى، ج 1.

خود به وجود نياورده است و در مقابل يك موج و شانتاژ روحيۀ خود را از دست مى دهد و ضربۀ روحى مى خورد. پس، تا مى تواند و فرصت دارد بايد خود را بسازد.

تذكرات الهى

اگر به تاريخ انبياء عليهم السلام مراجعه شود، در مى يابيم كه خداوند نسبت به انبياء عليهم السلام چقدر دقيق و لطيف برخورد مى كرده است، اگر در زندگى هر كدام از اين انبياء كوچكترين خللى پيش مى آمده است خداوند با تذكر و تنبّه آنها را متوجّه اشكالات خود مى نموده است.

انبياء عليهم السلام چون در مصادر امور بوده اند و مأمور ارشاد و هدايت مردم بوده اند كارهاى آنها، در نظر مردم الگو بوده است: لذا خداوند روى كارهاى آنها نظارت خاصى داشته است. اين سرگذشتها در تاريخ موجود است و براى آنها كه در مصادر امورند الگوى تربيتى و عملى قابل توجهى مى باشد.(1)

حضرت يونس عليه السلام و عجله در تبليغ

حضرت يونس عليه السلام، يكى از پيامبران الهى بوده است، كه مأموريت هدايت يك منطقه، شهر يا روستا را بر عهده داشته است. داستان حضرت يونس عليه السلام در قرآن آمده است.(2)

يونس 40 روز در شكم ماهى زندانى شد. از امام صادق عليه السلام سؤال شد: چرا خداوند يونس عليه السلام را 40 روز در شكم ماهى زندانى كرد؟

حضرت فرمود: يونس عليه السلام قبيله اش را به توحيد و خداپرستى دعوت كرد، وقتى آنها دعوت او را نپذيرفتند، از ده بيرون آمد و بعد مردم را نفرين كرد. در غيبت يونس عليه السلام مردم توبه كردند و خداوند براى آنها عذاب نفرستاد و آنها را بخشيد. يونس عليه السلام كنار دريا آمد و سوار كشتى شد، طوفان دريا موجب شد كه افراد كشتى قرعه كشى كنند و يك نفر كه زيادى سوار كشتى شده و كشتى سنگين شده بود را داخل دريا بيندازند، قرعه به نام يونس عليه السلام درآمد و او را در آب انداختند، يونس در دهان يك ماهى 40 روز زندانى شد. در شكم ماهى توبه كرد و بعد از 40 روز ماهى او را كنار دريا به زمين گذاشت. وقتى نجات پيدا كرد، براى خود وسيله اى ساخت، كه با چوب درست شده بود و با آن به كنار روستايى آمد كه فكر كرد با نفرين او از بين رفته است. اما روستا سالم بود و صاعقه خانۀ چوبى يونس عليه السلام را سوزاند. يونس عليه السلام ناراحت شد. خداوند به او فرمود:

«چطور از سوختن خانۀ يك روزه اى كه تمام وسايل و فكر ساخت آن از من است اين قدر ناراحت مى شوى ولى اهل يك روستا با آن همه جمعيت را نفرين مى كنى؟»

امام صادق عليه السلام فرمود: «چون يونس در تبليغ عجله كرد به اين عذاب مبتلا شد.»

ص: 141


1- . علل الشرايع، شيخ صدوق رحمه الله.
2- . «و ذالنون اذ ذهب مغاضباً»؛ سورۀ انبياء، آيۀ 87.

تذكّر:

از اين مطلب تاريخى مى توان استفاده كرد. كسانى كه در مسير هدايت و ارشاد مردم هستند بايد از سعۀ صدر برخورددار باشند. چنانكه حضرت موسى عليه السلام از خداوند خواست كه به او سعۀ صدر عنايت كند.(1)

اگر فردى را نصيحت كرديم و او نپذيرفت، يا مسخره كرد، يا اهانت كرد يا خنديد، نبايد با كينه توزى با او برخورد كرد. يا از او پيش رئيس و مسؤول و فرمانده و يا ديگر افراد بدگويى نموده و از كار بركنارش كنيم. اين كارها ضربه به شخصيّت و ساختار اجتماعى انسان است و انسان بايد بداند كه ضربۀ چنين كارهايى را خواهد خورد.

دقتهايى كه خداوند در زندگى انبياى پيشين داشته است، در زندگى ما هم دارد ولى با اين تفاوت كه عمل و عكس العمل ما به ديار ديگر موكول شده است.

مى فرمايند: «امتان حضرت رسول صلى الله عليه و آله امتّان مرحومه هستند.»(2)

يعنى اين كه عذاب آنها در قيامت است و در دنيا هم فرصت توبه دارند. در حالى كه در اقوام قبل چنين نبوده است. به هر حال، هر كارى كه انسان انجام دهد، نتيجۀ آن را خواهد ديد. پس، در مقابل افراد خاطى بايد بسيار با احتياط عمل كرد.

يوسف عليه السلام و توكل به غير خدا

حضرت يوسف عليه السلام فرازهاى بسيارى در زندگى او پيش آمد كه هر كدام براى او بسيار سخت بود و بعد از تحمّل به مقاماتى هم رسيد.(3)

حضرت يوسف عليه السلام بعد از آن كه با زليخا مبارزه كرد و دست ردّ به سينۀ عشق او گذاشت، خداوند به او علم تعبير خواب عنايت كرد. اما يوسف عليه السلام به قهر زليخا به زندان افتاد. در زندان دو نفر زندانى بودند كه هر كدام خوابى ديدند و حضرت يوسف عليه السلام خواب آنها را تعبير كرد. به يكى فرمود اعدام مى شوى و به ديگرى گفت: تعبير خوابت اين است كه از زندان بيرون مى روى و ساقى پادشاه مى شوى.

در اين جا يك لحظه يوسف عليه السلام غافل شد و به زندانى گفت: وقتى پيش عزيز مصر ساقى شدى از ما هم ياد كن و به او بگو كه يوسف عليه السلام بى گناه زندانى شده است.

امام صادق عليه السلام فرمود:

به واسطۀ اين غفلت 7 سال زندانى او تمديد شد و خداوند اين حرف را از ذهن ساقى تا 7 سال

ص: 142


1- . «رب اشرح لى صدرى و سيرلى امرى»؛ سورۀ طه، آيۀ 25.
2- . ينابيع المودة، ص 80.
3- . سورۀ يوسف، آيات 1 تا 103.

برد.

اما بعد از 7 سال يادش آمد و به واسطۀ همين علم تعبير خواب و تعبير خواب عزيز مصر يوسف به پادشاهى مصر رسيد. يك لحظه توكل به غير خدا چنين جريمه اى را براى يوسف عليه السلام به دنبال داشت.

حال ما چقدر به غير خدا توكل كرده ايم؟ مواظب باشيم.

سليمان عليه السلام و خودخواهى

حضرت سليمان عليه السلام بين همۀ انبيا از قدرت زيادى برخوردار بود. تمام مخلوقات در اختيار او بودند، جن، پرندگان، گياهان، باد، خورشيد، آب، دريا، حيوانات و ساير موجودات عالم تحت اختيار او بودند. يك روز به خداوند گفت:(1)

«خدايا من مى خواهم ميهماندار مخلوقات تو باشم و يك روز آنها را غذا بدهم.»

خداوند فرمود: عجله نكن، تا شش ماه فرصت دارى كه ذخيره كنى.

حضرت سليمان عليه السلام 6 ماه هر چه داشت ذخيره كرد. روز موعود فرا رسيد. همۀ مخلوقات، كنار دريا به ميهمانى حضرت سليمان عليه السلام آمدند. در اين هنگام يك ماهى بزرگ از وسط دريا دهانش را باز كرد و گفت: گرسنه ام.

حضرت سليمان عليه السلام دستور داد به او غذا بدهند. هر چه غذا در 6 ماه جمع كرده بودند در دهان او ريختند و باز سير نشد و مرتّب غذا مى خواست. انبارها كه خالى شد، حضرات سليمان عليه السلام به او فرمود: چقدر مى خورى؟ ما 6 ماه هر چه داشتيم ذخيره كرديم و تو همه را خوردى باز هم گرسنه اى؟

ماهى گفت: غذاى من هر روز 3 لقمه است. اينها كه خورده ام تازه نيم لقمۀ هر روز بوده است، هنوز 2/5 لقمه باقى است.

سليمان عليه السلام فهميد كه كار ساده اى را پيشنهاد نكرده است و ميهمانى حضرت سليمان بهم خورد و او خجل شد و گفت: خدايا اين كار از دست من ساخته نيست.

حال هر فرد بايد ببيند كه چقدر خودخواهى كرده است. شايد خداوند، چند صباحى به مصلحت روزگار كارى با او نداشته باشد، ولى دقت در احوال و لطايفى كه خداوند در زندگى و كارهاى انبيا داشته است، به ما مى فهماند كه بايد مواظب بود و از خدا غافل نشد.

پيامبر صلى الله عليه و آله و عجله در جواب

در تاريخ راجع به حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است:

ص: 143


1- . علل الشرايع.

روزى عدّه اى يهودى خدمت حضرت رسيدند و از ايشان پرسيند كه جريان اصحاب كهف و رقيم چيست؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«فردا بياييد تا جواب آن را بدهم.»

اما تا 40 روز وحى نازل نشد، هر روز يهوديها دنبال جواب مى آمدند ولى پيامبر مى فرمود: هنوز وحى نيامده است و جواب معلوم نيست.

بعد از 40 روز آيه نازل شد كه:

«اى پيامبر نگو كه فردا جواب مى دهم...»(1)

چون پيامبر صلى الله عليه و آله نفرمود: جواب مى دهم، اگر خدا بخواهد. جواب تا 40 روز به تأخير افتاد.

توجه به پالايش

بايد توجه داشت كه چقدر خداوند به انبيا و حرف و اعمال آنها دقت دارد و چه ديد ظريفى نسبت به انبيا بخرج مى دهد. راجع به همۀ انبيا هست كه اگر كمى ضعف داشتند، ضربه مى خوردند تا رشد كنند و متعالى شوند، زيرا خداوند مى خواست كه انبيا كاملاً ساخته شوند و تمام غبارهاى خوديت از آنها زدوده شود و از كاستى ها پالايش شوند. حتى در روايات توجه ائمه نسبت به اصحاب نيز آورده شده است كه آنها نيز چون شاگرد مكتب وحى هستند، خودسازى كنند و مهذّب شوند. از جمله نمونه هاى تاريخى جريان محمد بن مسلم رحمه الله صحابى امام صادق عليه السلام است. وقتى حضرت احساس كردند كه اين شاگرد برجسته به خاطر مقامات علمى و معنوى دچار غرور شده است به او فرمودند: براى اين كه خوديت در تو شكسته شود و فروتنى به جاى غرور بيايد، يك روز خرما فروشى كن. هر چه شخصيّت اوج پيدا كند، دقت بيشتر مى شود. مردم توقع بيشترى دارند.

لذاست كه خودسازى و خودشكستن و دورى از گناهان واجب مى شود.

شخصيت كاذب

اگر انسان بخواهد در جامعه رشد كند و شخصيّت واقعى پيدا كند، بايد توجه داشته باشد كه هيچگاه خود را به ديگران وابسته نكند. اگر آشنا يا پارتى يا شخصيتى را مى شناسد و خود بخواهد از طريق اين شخصيتها به جايى برسد، مسلّم ضربه مى خورد. اگر پدر، دوست، يا خود دوست، يا همسايه، يا فاميل داراى يك شخصيّت اجتماعى باشند و انسان در فكرش اين باشد كه برود و در كنار آنها به جايى برسد و وابسته به موقعيت آنها باشد، ضرر خواهد كرد.

شخصيّت واقعى در كنار توجه به خداوند كه منشأ قدرت كامل است و ائمه عليهم السلام به دست مى آيد.

اگر كسى با خدا باشد در هر مقامى كه باشد، رشد دارد. آن كس كه با خداست، لحظه لحظه عمرش،

ص: 144


1- . «و لا تقولون انى فاعل غدا الا ان يشاءالله»؛ سورۀ كهف، آيۀ 23.

ارزش و بها دارد.

هر چه انسان خود را در برابر مردم كوچك كند، چاپلوسى نمايد و بخواهد در كنار اين كارها داراى موقعيت شود، ارزش الهى ندارد.

شخصيت واقعى

جمله اى معروف است كه:

با خدا باش پادشاهى كن بى خدا باش هر چه خواهى كن

اگر كسى محو دستورات الهى باشد شخصيّت واقعى دارد. چنانكه راجع به عالم مى فرمايد:

«مداد علماء از خون شهيدان بالاتر است.»(1)

«نگاه كردن به صورت عالم عبادت است.»(2)

«خوابيدن عالم عبادت است.»(3)

«عالم از انبيا ميراث مى برد»(4)

اين عالم، منظور كسى است كه صددرصد در اختيار فرامين الهى است. كسى كه محبّتى جز محبت خدا در نظر ندارد. در اعمال و رفتار فردى، اجتماعى، انسانى و اخلاقى همه اش، تحت اختيار خداست. حتى در ارتباط با ديگران و آشنا شدن با آنها بايد توجه به خدا و استمداد از او باشد.

از او خواسته شود كه محبّت انسان در قلب ديگران قرار گيرد.(5)

تواضع و فروتنى در دستگاه الهى بزرگى مى آورد. خداوند اهل كبريا و جبروت است، ولى از كبر و غرور بنده بيزار است. هر كس خواهان تعالى و رشد است، در درگاه الهى بايد خاضع باشد.

خضوع و خشوع و تسليم فقط بايد به درگاه الهى باشد.

توجه و توسل به ائمه عليه السلام نيز راهگشاست. در حل مشكلات، در مسائلى كه براى انسان پيش مى آيد توسلات مى توان انسان را از مشكلات رها كند. و كسانى كه به اين حريم دست يافته اند هم در دنيا رشد كرده اند و هم داراى مقامات معنوى شده اند. اما هيچ كدام در زندگى آن را تظاهر و ريا نكرده اند.

در احوالات سيد بن طاوس رحمه الله هست كه ايشان بارها خدمت امام زمان عليه السلام رسيده اند اما در زمان حياتشان هيچ كس نفهميد و بعد از رحلتشان، مردم فهميدند. يا در مورد علامۀ حلى رحمه الله، مقدس اردبيلى رحمه الله شيخ انصارى رحمه الله و ساير علماى خاص كه تا زنده بودند، اين توفيقات را ذكر نكردند. اما

ص: 145


1- . «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء»؛ منيه المريد.
2- . «اَنظَرَ الى وجه العالم عبادة»؛ منيه المريد.
3- . «نوم العالم عبادة»؛ ميزان الحكمه.
4- . «العلماء ورثة الانبياء»؛ منيه المريد.
5- . «يا مقلب القلوب و الابصار» (دعاى سال نو).

همين توفيقات به سير كمال و رشد آنها بسيار كمك كرد و هر كدام توانستند منشأ خير بسيارى براى خود و دين و جامعه باشند.

نياز به احترام

اشاره

يكى از نيازهاى مهم انسان، نياز به شخصيّت است. انسان دوست دارد مورد احترام قرار گيرد.

اين يك نياز طبيعى است. انسان در هر موقعيتى كه باشد، دوست دارد مورد احترام قرار گيرد. احترام دو حالت دارد:

1 - احترام ظاهرى 2 - احترام واقعى

احترام ظاهرى محدود است. احترام به خاطر مال، مقام، شخصيّت، پول و شهرت يا انتساب به ديگران، يا به خاطر فاميل پرقدرت، تا مدتى محفوظ است كه اين مقامها باقى باشند. اما هنگامى كه اين مقامها از بين رفت، احترام اگر واقعى نباشد، نيز از بين مى رود و افت شخصيّت پيدا مى شود. لذا اين احترام ارزش ندارد، زيرا نبايد شخصيّت و احترام از راه باطل تأمين شود. احترام واقعى، در پناه اجراى فرامين الهى و توجه خداوند است. اين احترام هميشگى است و تا زمانى كه انسان مقيد به فرامين الهى باشد، احترام او هم حفظ مى شود.

حال كه شخصيّت براى انسان ضرورى است، لازم است عواملى كه اين شخصيّت را از بين مى برد، نيز شناخته شود تا شخصيّت انسان دستخوش تزلزل نشود. مواردى در روايات ذكر شده است كه اگر انسان انجام دهد از نظر شخصيّت اجتماعى و فردى آسيب مى بيند. به چند مورد از آفات شخصيّت اشاره مى شود.

1 - حرص

حرص يكى از مواردى است كه انسان را ذليل كرده و باعث افت شخصيّت او مى شود. روايت مى فرمايد:

«كسى كه حرص به او غالب شود، ذليل مى شود.»(1)

كسى كه حريص باشد و دنبال مقام دنيوى، پول، شهرت و ثروت برود، موجباتى فراهم مى كند و اعمالى انجام مى دهد كه ذليل مى شود. در روايات هست:

«كسى كه چيزى را دوست داشته باشد، كور و كر مى شود.»(2)

به دنبال اين محبّت به پول يا مقام و يا ساير مورادى كه محبوب واقع مى شوند، انسان حاضر است دست به هر كارى بزند و هر حرفى را بگويد و هر رفتارى را داشته باشد تا به محبوبش برسد.

لذا اين محبّت و حرص و آز انسان را از دقت در اعمال، گفتار، رفتار، كردار، ديدار و خلاصه ساير رفتارهايش باز مى دارد و دقّت و توجّه رسيدن به محبوب غير واقعى مى شود. بنابراين، انسان بايد

ص: 146


1- . «من غلب عليه الحرص»؛ ميزان الحكمه، ج 2.
2- . «حب الشىء يعمى و يصم»؛ ميزان الحكمة، ج 2.

حرص را در خود از بين ببرد و از اين صفتى كه از نظر اجتماعى انسان را دچار ركود مى كند، دورى كند.

2 - خشم

عصبانيت و خشم و غضب موجب مى شود كه فرد از نظر اجتماعى دچار ركود شود. روايت مى فرمايد:

«كسى كه زياد خشم كند، دشمنان او زياد مى شود»(1)

در اسلام زياد سفارش شده است كه از عصبانيت دورى شود و در مقابل كسانى كه خشم خود را فرو مى برند، ستايش شده اند: قرآن مى فرمايد:

«كسانى كه خشم خود را فرو مى برند و مردم را عفو مى كنند، خداوند احسان كنندگان را دوست دارد.

كسى كه خشم خود را فرو مى برد، پيش خدا محبوب است و از او ستايش شده است.»(2)

و باز در مقابله با افراد خاطى و جاهل، قرآن مى فرمايد:

«و هنگامى كه افراد جاهل آنها را مخاطب قرار مى دهند، آنها سلام مى گويند.»(3)

وقتى با جاهل روبرو مى شويد، خشم نكنيد. حتى راجع به فرعون هست كه خداوند به حضرت موسى عليه السلام هنگامى كه مى خواست رسالت خود را آغاز كند سفارش نمود: «و با او، به صورت آرام و متين و سنجيده و ليّن صحبت كن.»(4)

حتى در امر به معروف و نهى از منكر نيز همين آرامش و دورى از خشم و غضب سفارش شده است عصبانيت و خشم يك حالت «استرس» روحى است كه در هنگام بروز انسان اعمالى انجام مى دهد كه بعد از آرام شدن، فوراً پشيمان مى شود. عامل اكثر قتل ها، غارت ها، اختلافها، زد و خورد و كشمكشهاى روزمره، خشم و غضب است.

3 - دروغ

دروغ يكى از چيزهايى است كه شخصيّت انسان را از بين مى برد و انسان را زير سؤال مى برد.

روايت مى فرمايد:

«كسى كه زياد دروغ بگويد، ارزشش از بين مى رود.»(5)

در اسلام، توريه و دروغ مصلحتى در مواردى جايز شمرده شده است. در اين موارد نيز بسيار تأكيد شده است كه انسان تا مى تواند، دروغ مصلحتى هم نبايد بگويد: زيرا گاهى حرف راست او هم پذيرفته نمى شود و گمان مى رود كه اين هم از موارد دروغ است.

ص: 147


1- . «من رضى نفسه ساخط عليه»؛ ميزان الحكمة، ج 8، ص 317.
2- . «و الكاظمين الغيظ...»؛ سورۀ آل عمران، آيۀ 134.
3- . «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»؛ سورۀ فرقان، آيۀ 63.
4- . «و قولا له قولاً لينا»؛ سورۀ طه، آيۀ 44.
5- . «من كثر كذبه ذهب بهائه»؛ اصول كافى، ج 2، ص 341.

بايد سعى شود، در يك جلسه، دروغ گفته نشود. مثلاً پدرى كه فرزندش از او پول مى خواهد يا همسرش از او طلب پول مى كند، و او روى مصالحى مى گويد ندارم، هنگامى كه آنها از خواسته شان منصرف شدند، نبايد بگويد پول داشتم و ندادم. يا در همان هنگام براى مورد ديگرى پول بدهد كه ديدگاه همسر و فرزند نسبت به او خدشه دار شود و او به عنوان دروغگو مطرح شود. اين گونه اعمال ارزش اجتماعى انسان را از بين مى برد. دروغ گناهى است كه بسيارى از گناهان از او سرچشمه مى گيرد. لذا انسان بايد از اين نقيصۀ اخلاقى دورى كند.

4 - شوخى

يكى از مواردى كه شخصيّت انسان را از بين مى برد، شوخى زياد است. روايت مى فرمايد:

«از شوخى بپرهيزيد، زيرا ارزش انسان را از بين مى برد.»(1)

برخى افراد به خاطر ايجاد دوستى يا وقت گذرانى يا تفريح، زياد شوخى مى كنند. حتى گاهى اين شوخى ها زننده، خلاف شرع، گناه و خلاف نزاكت و ادب هم هست، و با اين خيال كه ما چون خودمانى هستيم عيبى ندارد خود و شخصيّت خود را زير سؤال مى برند. در برخورد با افرادى كه اين گونه اند و براى ادب كردن و هدايت كردن آنها بايد سعى كرد كه اين اعمال انجام نشود، نه اين كه چون آنها اين گونه اند، پس در ارشاد و هدايتشان هم بايد از اين روش استفاده كرد. اين عقيدۀ درستى نيست.

البتّه خوشرويى يكى از قوّه هاى جاذبۀ شخصيّت است. اما خوشرويى با شوخى بى حد و مرز تفاوت دارد. حرف زدن، خنديدن، متبسم بودن، بشاش بودن بايد معمولى و متعادل و سنجيده باشد.

بايد سعى شود كه از حرفهاى خنده دارى كه گاهى ممكن است آبروى برخى افراد را از بين ببرد نيز پرهيز شود. به هر حال، شوخى و مزاح بيش از حد، موجب از بين رفتن شخصيّت مى شود.

5 - خنده

يكى ديگر از آفات شخصيّت انسان، خندۀ زياد و بيش از حد است. روايت مى فرمايد:

«از خندۀ زياد بپرهيزيد، خندۀ زياد وجاهت انسان را از بين مى برد.»(2)

در بحث خنده و گريه مطرح شد كه حدّ معمول خنده چقدر است و انسانى كه مى خواهد از نظر اجتماعى موزون و متين باشد، بايد از خندۀ بلند و قهقهه پرهيز نمايد.

6 - بداخلاقى و بدرفتارى

يكى ديگر از آفات شخصيّت، اخلاق و سيرۀ بد است. اخلاق و رفتار سوء موجب افت شخصيّت مى شود. سوء اخلاق عام است و شامل همۀ نقاط بدن مى شود. انسان در مورد اعضاى بدن خود بايد كنترل داشته باشد، كه عملى خلاف اخلاق انجام ندهند. اعضاى بدن بايد ترمز داشته

ص: 148


1- . «اياكم و المزاح فانه يذهب بهاء الوجه»؛ بحار، ج 77، ص 567.
2- . «اياكم و كثرة الضحك»؛ بحار، ج 77، ص 567.

باشند؛ زبان حرفى نزند كه باعث ناراحتى خدا و خلق شود. دست نبايد كتك بزند و بى خود تنبيه كند، پا در راهى نرود كه صلاح دين و دنيا نباشد، چشم موجب تحقير و نگاه آلوده به افراد نشود. در روايات دارد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در وقت سخن گفتن نگاه خود را متمركز نمى كردند؛ بلكه به همۀ افرادى كه در جمع بودند، يكسان نگاه مى كردند.

به هر حال، خوردن، خوابيدن، نگاه كردن، شنيدن و ساير اعمال بايد رنگ خدايى داشته باشد و به هر اندازه كه از نظر دين كم رنگ باشد، انسان دچار افت شخصيّت مى شود.

7 - منبع احسان

احسان بسيار پسنديده است و در مقابل كسى كه از احسان كردن منع كند يا خود به كسى احسان نكند، دچار ركود شخصيّت و افت شخصيّت اجتماعى مى شود.

روايت مى فرمايد:

«يكى از آفتهاى قدرت انسان، منع از احسان است.»(1)

حتى در مواردى كه انسان با فقيرى مواجه مى شود و نمى خواهد زياد رسيدگى كند يا پول كم دارد همان كه دارد بدهد، تا منع احسان نكرده باشد. حتّى اگر گدايى سماجت كرد، حداقّل با رفتار خوب و سنجيده بايد به او احسان كرد. هرگز فقير را طرد نكنيد، با او به احترام و احسان برخورد نماييد. اگر انفاق كرديد كه گاه تا 70 برابر پاداش داريد.(2) اگر هم نداريد كه انفاق كنيد، روح او را آزرده نكنيد.

مصاديق احسان فراوان است، تنها پول دادن و رسيدگى به ضعفا و فقرا نيست. شايد برادرى داشته باشيد كه او به پول شما نيازمند نيست، اما مى توان با احترام كردن، جفت كردن كفش او، واكس زدن كفشش، يارى و كمك در كارهاى ديگرى كه دارد به او احسان نمود. يا پدر و مادر انسان گاهى به پول انسان نيازمند نيستند ولى طالب احترامند. همين احترام، احسان است. در كارها به يارى آنها بشتابيد. احسان عملى است كه رفلكس آن به خود انسان برمى گردد. قرآن مى فرمايد: «اگر احسان و نيكى نماييد به خود احسان كرده ايد و اگر بدى كنيد هم به خود بدى كرده ايد.»(3)

حتى در متون اسلامى سفارش شده است كه در مقابل احسان ديگران بى تفاوت نباشيد.

مى فرمايند:

«هنگامى كه احسان شديد، شما احسان بيشترى كنيد يا حداقل مقابله به مثل نمائيد.»(4)

اگر حال داريد. احسان را بهتر جواب دهيد، و گرنه بى تفاوت نباشيد، حداقل مثل همان احسان را به طرف مقابل منتقل كنيد. اين احسان كردن موجب مى شود كه نيكى ها در جامعه زياد شده و جامعه

ص: 149


1- . «آفة القدرة منع الاحسان»؛ ميزان الحكمه، ج 2، صفحه 444.
2- . فى سنبلة سبع سنابل (261 - بقره)
3- . «ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اسأتم فلها»؛ سورۀ اسراء، آيۀ 7.
4- . «فاذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها او ردّوها»؛ سورۀ نساء، آيۀ 86.

و مردم اصلاح شوند. حال، اگر كسى احسان نكند و يا در مقابل احسان ديگران بى تفاوت باشد، دچار افت شخصيّت مى شود.

8 - فحش دادن

يكى از گناهانى كه از زبان صادر مى شود و موجب ركود شخصيّت مى شود فحش دادن است.

قرآن مى فرمايد:

«مردم را دشنام ندهيد، زيرا دشمنى پيش مى آيد.»(1)

با مردم به فحش و كنايه صحبت نكنيد، فحش دادن خلاف شخصيّت واقعى و بى اعتنايى به فرامين خداوند است. فحش دادن بى اعتنايى به حب به ذات و شخصيّت طلبى افراد است. زيرا هر كس خود را دوست دارد و آنچه به او متعلق مى باشند نيز برايش محترم هستند. حال اگر انسان اين عزيزان فردى را با فحش بيازارد قطعاً موجب دشمنى و كينه در مخاطب مى شود. سَبّ كردن شامل:

هُمَزه و لُمَزه و غيبت نيز مى شود.

كسى كه در روابط اجتماعى به اين موارد بى توجه باشد، موجب ركود شخصيّت او مى شود.

9 - پيروى از لذّات نفسانى

لذّت نفس و پيروى از هواى نفس و تلاش براى رسيدن به اهداف نفسانى موجب ركود شخصيّت مى شود. روايت مى فرمايد:

«كسى كه نفس خود را نسبت به لذّتها نگه ندارد، خود را بدبخت كرده است.»(2)

پيروى از شهوات، چشم چرانى كردن، آرايش ظاهر و نماياندن به نامحرم، دنبال نواميس مردم افتادن، انسان را از كمال باز مى دارد. اگر فردى در كمند شيطان بيفتد، گناه برايش آسان مى شود.

اسرافها، تبذيرها، حق كشى ها و ساير مواردى كه انسان حقوق ديگران را پايمال مى كند، در اثر تبعيت از هواى نفس پيش مى آيد و اين تبعيت انسان را از رشد و كمال باز مى دارد.

آن كس كه خوردن و ميهمانى رفتن او فقط به انگيزۀ جستجوى لذات نفسانى است، ضربه مى خورد. بايد در ميهمانى ها، دعوت، مال حلال، دورى از شبهه و غذاى مشكوك، پرهيز از پرخورى حتماً رعايت شود. اگر كسى بى دعوت به ميهمانى برود و يا مال صاحبخانه مشكوك و خمس نداده و درآمد او از راه حرام باشد، اين غذا، موجب افت كمالات روحى در انسان مى شود.

به هر حال، هر جا زمينه اى از گناه و لذت نفس باشد، اما رعايت نشود، در هر زمينه كه باشد شخصيّت انسان را از بين برده و انسان را متضرر مى كند.

10 - كارهاى غيرضرورى

يكى ديگر از آفات شخصيّت، مشغول شدن به كارهاى غيرضرورى است. آنچه موجب مى شود انسان از رشد، محروم شود، شخصيّت او از بين برود، آن است كه انسان از واجبات زندگى خود

ص: 150


1- . «لا تسبّوالناس فتكسبوا العداوة»؛ سورۀ انعام، آيۀ 108.
2- . «من احمل نفسه فى لذاتها شقى نفسها»؛ ميزان الحكمه، ج 9، باب النفس.

غافل بماند. روايت مى فرمايد:

«كسى كه خود را به غير ضروريات مشغول كند خود را در معرض نابودى افكنده است»(1)

مثل دانش آموزى كه به جاى درس خواند، فقط وقت تلف كند، برود و بيايد ولى درس نخواند. يا اگر مى خواهد مطالعه كند، كتابهايى بخواند كه به درد او نمى خورد و يا به جاى كارهاى مفيد، گرد هم جمع شوند و خود را به لهو و لعب مشغول دارند. اين كارها نه تنها رشد و كمال نيست؛ بلكه موجب ركود شخصيّت مى شود. انسان بايد دايم در جهت رسيدن به كماليات و حق متعالى كوشا باشد تا رشد كند. قرآن سفارش مى كند:

«به سوى مغفرت خدا بشتابيد.»(2)

هر كس در اين مسير نبايد متضرر شود.

رضوان الهى

انسان بايد در مسير رشد، فقط كارهايى انجام دهد كه محور آن خداوند متعال باشد. تا اگر دچار كمبود و نقصانى هم شد، خداوند به يارى او بشتابد. اگر كسى بدون تكيه به خداوند بالا رود، دنبال مقام برود، از پارتى استفاده كند و سرانجام به مقصودش هم برسد، بداند ضربه مى خورد، و كسى كه از بالاى نردبان بيفتد بيشتر از كسى ضربه مى خورد كه از پله هاى اول و دوم نردبان زمين مى خورد.

هرگز ارتباط خود را با خداوند و ائمه عليهم السلام قطع نكنيد و با وسايل ديگر دنبال رشد باشيد. بدانيد كه اگر مى خواهيد رشد واقعى كنيد، بايد با خدا بسازيد. با گناه و پارتى و ساختن با غير خدا، سعى نكنيد، به كمال برسيد. اگر با خدا بسازيد، خداوند وسايل رشد و سعادت شما را فراهم مى كند و آنچنان رشد و كمالى مى دهد كه هم سعادت دنيا، هم سعادت آخرت در او باشد.

وقتى انسان متكى به خداوند باشد و شخصيّت را از طريق او به دست آورد، نياز واقعى او تأمين شده است؛ ولى به دست آوردن شخصيّت در سايه گناه و پارتى و توسل به ديگران نه تنها ارزشمند نيست، بلكه وقتى پارتى از بين رفت و انسان بى اتكا شد، هم ضربۀ اجتماعى مى خورد و هم به ناراحتى هاى روحى، روانى مثل: افسردگى، انزواطلبى، فوبيا، هيسترى و ساير امراض مبتلا مى شود.

ص: 151


1- . «من شغل نفسه بما لا يحب»؛ ميزان الحكمه، ج 9، باب النفس.
2- . «سارعوا الى مغفرة من ربكم»؛ سورۀ آل عمران، آيۀ 133.

فصل چهاردهم نظم

اشاره

يكى ديگر از نيازهاى مهم انسان، «نظم»» است. اگر اهميت نظم براى انسان مشخص شود، درمى يابد كه بى نظمى چقدر از تمام ابعاد به انسان، ضربه مى زند. بايد نظم را بشناسيم. براى شناختن نظم لازم است، قدرى دربارۀ آن بحث شود.

1 - نظم در مادّه، لازمۀ حركت

نظم امرى مطابق با پديده هاى مادى و نيز هم مطابق با وجود اوليّۀ ماده، مثل يك تك سلول، و مطابق با تداوم وجود مادّه و بقا و حدوث ماديّات و رشد آنها مى باشد. يعنى، بدون وجود نظم، سير تكامل در هيچ يك از پديده هاى هستى امكان پذير نيست. اگر نظم در وجود ماده حاكم نباشد، در پديده هاى مادى و هستۀ وجود ماده، خلل وارد شده و در معرض خطر و نابودى قرار مى گيرد. مثل فردى كه سر ساعت منظم اگر غذا بخورد، همان ساعت كه مى شود، احساس گرسنگى مى كند.

2 - نظم و غريزه

در عين حال، نظم يك امر غريزى براى حيوانات مى باشد. يعنى، حيوانات به طور غيرارادى و ناخواسته از يك نظم دقيق برخوردار هستند. حتى مى توان از نظم حاكم بر حيوانات نظم را عملاً در زندگى پياده كرد. همين دستاوردهايى كه از حيوانات به وجود مى آيد، رشد، حركت، بازدهى، مواد مصرفى هر حيوان يا توليدات هر حيوان، دال بر نظم ثابت و سير ثابت بر وجود اين حيوانات است.

به طور مثال، تاكنون زنبور عسل غير از شهد گل ننوشيده و چيزى غير از عسل توليد نكرده است. يا طريقۀ توالد و تناسل هر حيوان، ثابت و منظم و در وقت و مكان دقيقى انجام مى شود.

3 - فطرت و نظم

نظم امرى فطرى در انسان است. فرق فطرت و غريزه اين است: چيزهايى كه اختصاص به انسان دارد با توجه به بعد مادى و معنوى انسان، به آن فطرت مى گويند و آنچه اختصاص به حيوان دارد، غريزه نام دارد، زيرا بعد مادى تنها مى باشد. و انسان در اين موارد با حيوان مشترك است. انسان از نظر فطرى هم نظم را به عنوان يك اصل ثابت و لازم پذيرفته است.

4 - نظم و روان

علاوه بر اين، نظم امرى روانى است. اگر از نظر روانى، انسان در يك سير و نظم ثابت قرار گيرد، مثل همان نظمى كه در دستگاه گوارش حاكم است. چنانكه اگر منظم غذا بخوريد، سر ساعت گرسنه مى شويد. اين يك نظم مادى است. از نظر روحى نيز اگر انسان منظم باشد به محض اين كه زمان تغذيۀ روحى او مى شود، و به تأخير مى افتد و اغنا نمى شود. اگر روح سالم باشد احساس خلأ مى كند. همچنانكه انسان سالم در زمانى كه احتياج به تغذيه دارد بايد در مقابل اعلام گرسنگى نياز بدن را تأمين كند. چنانكه جسم اعلام گرسنگى مى كند، روح گرسنه نيز تظاهراتى دارد كه بايد در

ص: 152

موقع گرسنگى او را تغذيه كرد. گاهى تغذيۀ روح در ارتباط با خداست گاه پس از مدتها دورى از پدر و مادر، به محبت آنها نيازمند است و گاه در شدايد و سختى ها به تسكين و تسلّى محتاج است.

روح سالم در اين زمانها اعلام نياز مى كند.

5 - نظم و اجتماع

نظم، امرى اجتماعى هم هست. اگر در جامعه اى نظم حاكم نباشد، نظام جامعه به هم مى خورد.

بى نظمى ثمرات خوبى براى هيچ يك از افراد دربر نخواهد داشت. مشخص است كه نظم حاكم بر اجتماع را افراد منظم جامعه و قانون به وجود مى آورند.

لزوم نظم

از آن جا كه نظم مطابق با كل نظام هستى است. انسان كه عضو باشعور اين پديده ها مى باشد نيز بايد منظّم باشد. هر گونه بى نظمى در انسان، يك افت رفتارى و كردارى او، باعث مى شود كه با تضاد و مخالفت شديد روبرو شود. با مخالفت تكوينى، تشريعى، غريزه، فطرت، روان و مخالفتهاى بعد مادى انسان مواجه مى شود. اين تعارض و نبرد و جنگ درونى انسان نامنظم، صدمات فراوانى براى او پيش خواهد آورد. اگر بپرسيم كه چرا بايد منظم باشيم؟ بايد بگوييم: چون بى نظمى مبدأ تضاد با اين همه بنياد و تشكُّلِ روحى و معنوى و مادى انسان است. پس، انسان بايد سعى كند كه در تمام امور منظّم باشد و اگر نبود كسى جز خود او ضربه نخواهد ديد.

نظم تكوينى

در تقسيم بندى كه از نظم مى شود، مى توان گفت: نظم دو نوع است: 1 - تكوينى 2 - تشريعى در بيان نظم تكوينى اين توضيح لازم است كه نظم تكوينى مثل نظم جمادات، حيوانات، گياهان و بعد مادى انسان است. كون و تكوين اين موجود است با نظم همراه است. وجود تكوينى هر جسم، عواملى دارد كه يكى از آنها نظم است.

نظم تشريعى

در بيان نظم در مسائل شرعى مى توان از شيوۀ انبياء، ائمه عليهم السلام، كتب آسمانى، علما و فرامين الهى به اين مسأله پى برد كه در تشريع، قوانين ثابت و غيرقابل تغيير و منظم موجود است. در قرآن نيز در اين مورد آياتى وارد شده است. كه يكى از آنها مى فرمايد:

«در سنن و قوانين الهى، هيچ تغييرى نيست.»(1)

از بدو خلقت تاكنون، در قوانين الهى هيچ تغييرى به وجود نيامده است. شايد در برخى موارد در

ص: 153


1- . «ولن تجد لسنة الله تبديلا»؛ سورۀ فاطر، آيۀ 43.

شكل ظاهرى بعضى احكام فرقهايى صورت گرفته باشد اما جهت قوانين يكى است. مثلاً نماز در زمان حضرت عيسى عليه السلام به گونه اى و در زمان حضرت موسى عليه السلام به نحوى و زمان نبى اكرم صلى الله عليه و آله انجام آن تفاوت داشته است؛ ولى نماز، همان نماز است. روزه همان است. مثل اين كه قرآن مى فرمايد:

«روزه بر شما واجب شد، چنانكه بر اثوام قبل از شما نيز واجب بود.»(1)

شايد چگونگى اجراى روزه تفاوت كرده باشد؛ ولى قانون روزه قانونى است كه در تمام اديان بوده است.

در قوانين نماز نيز تفاوت هست؛ مثل نماز مسافر، نماز خوف، نماز يوميه، نماز بيمار، نماز ميّت، نماز وحشت، نماز جمعه. همه نماز است اما قوانين آن فرق مى كند.

به هر حال، اين مسأله در تشريعات قابل توجه است كه نظم موجود بوده و قوانين در مورد انبيا، رسولان، ائمه و علماى قوانين و احكام ثابت است و نظم در آنها حاكم است.

خطرات بى نظمى در احكام

اگر در احكام الهى بى نظمى باشد، تزاحم و تضاد و اختلاف پيش مى آيد، بين بعضى از احكام با بعضى ديگر، يا حكمى با حكم ديگر اختلاف بروز مى كند. مثلاً اگر در احكام گفته مى شود كه انسان با يكى از طهور ثلاث مى تواند نماز بخواند. طهارت پيدا كردن آسان است. هر كدام كه موجود بود انسان به وسيلۀ آن طاهر شده و به نماز مى ايستد.

اما اگر گفته مى شد كه فقط بايد وضو باشد، تعارض پيش مى آمد. شايد جايى انسان دسترسى به آب نداشت، در آن جا نماز خواندن مشكل بود. اما سيرى در احكام مشخص شده است كه تزاحم و تضاد و تعارض پيش نيايد.

نظم در عقايد

يكى از اصول اثبات و تبيّن وجود خداوند متعال، نظم است. از كوچكترين ماده مثل اتم يا الكترون تا بزرگترين پديدۀ عالم مثل كهكشان منظم هستند. اگر نظم موجود است، پس ناظم كه وجود خداوند است نيز اثبات مى شود.(2)

نظم در اخلاق

در اخلاقيات نيز نظم حاكم است. اگر اسلام مى گويد: «غيب حرام است»، مرز آن را نيز بيان كرده است. گاهى همين غيبت بى اشكال است. در چند مورد مثل مشورت، يا خطر جانبى و مالى غيبت

ص: 154


1- . «كتب عليكم الصيام كما كتب...»؛ سورۀ بقره، آيۀ 183.
2- . به كتب علمى و عقايد مراجعه شود.

اشكال ندارد. در قانون اخلاق نيز نظم به صورت تبصره و تك ماده وارد شده و از هر گونه بى نظمى جلوگيرى به عمل آمده است. در اخلاقيات نيز نظم ثابتى حكمفرماست كه بايد از اين قوانين و نظم پيروى شود.

قرآن و نظم

در قرآن آيات فراوانى پيرامون نظم آمده است.(1) در يكى از آيات مى فرمايد:

«و آب را از آسمان به مقدار لازم، نازل كرديم.»(2)

آب باران مقدار و اندازه دارد. اگر اندازه نبود، آن قدر از آسمان باران مى آمد كه دنيا را سيل مى برد و يا كمبود آن قحطسالى ايجاد مى كرد.

نوشته اند: در مناطق سيبرى در قطب شمال و جنوب اقيانوسهايى هست كه منجمد است. اگر يخ اين اقيانوسهاى منجمد آب شوند، تمام دنيا را آب فرا مى گيرد. اگر زمينه اى ايجاد شود كه اين آبها بخار شوند و ابر توليد شود و باران بيايد، خطر سيل همگانى و احتمال غرق شدن دنيا وجود دارد.

اما باران هميشه به ميزان و قدر معلوم مى بارد. حال، گاهى ممكن است به علّت آزمايش و ابتلا سيل در منطقه اى بيايد و خصارت وارد كند اما همگانى نيست.

در تاريخ انبيا عليهم السلام، در وقايع زمان حضرت نوح عليه السلام آمده است كه خداوند به وسيلۀ باران تمام دنيا را زير آب برد و همۀ مشركين از بين رفتند و تنها كشتى حضرت نوح عليه السلام بر جودى آرام گرفت و مسافران آن نجات پيدا كردند.(3)

نظم در اعمال انسان

انسان هر عملى در دنيا مرتكب شود، كاتبين (ملائكه نويسنده) آن را ثبت كرده و در قيامت به اين اعمال رسيدگى خواهد شد. قرآن مى فرمايد:(4)

«هيچ حرفى گفته نمى شود؛ مگر اين كه مراقبينى به نام رقيب و عتيد دارد»

و يا آيۀ ديگر مى فرمايد: «كسى كه عمل خوبى انجام دهد، ده برابر پاداش آن را مى بيند، اما جزاى بدى مثل همان است.»(5)

و يا آيه ديگر مى فرمايد: «هر كس ذرّه اى عمل نيك انجام دهد آن را مى بيند و هر كس ذرّه اى عمل بد انجام دهد نيز آن را مى بيند.»(6)

ص: 155


1- . المعجم المفهرس، مادّۀ قدر.
2- . «انزلنا من السماء ماءً بقدر»؛ سورۀ زخرف، آيۀ 11.
3- . «على الجودى»؛ سورۀ هود، آيۀ 44.
4- . «ما يلفظ حسن قول الا لديه رقيب عتيد»؛ سورۀ ق، آيۀ 18.
5- . «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و جزاءالسيئة»؛ سورۀ انعام، آيۀ 120.
6- . «فمن يعمل مثقال ذرة خيراً يره»؛ سورۀ زلزال، آيۀ 7.

و يا آيۀ ديگر مى فرمايد: «اگر خوبى كنيد، براى نفس خود كرده ايد و اگر عمل بد انجام دهيد نيز براى خودتان است.»(1)

از اين آيات كه نمونه هاى آن فراوان است برمى آيد كه در اعمال نيز نظم حاكم است و هيچ كس به خاطر عمل ديگرى عذاب يا عقاب نخواهد شد. باز قرآن مى فرمايد: «روزى كه هيچ كس سنگينى و سختى گناه كسى را بر گردن نمى گيرد.»(2)

نظم در شب و روز

اگر انسان كمى دقت كند درمى يابد كه نظام هستى، مطابق با نياز انسان تدارك ديده شده است.

خداوند مى فرمايد:

«بدرستى كه خداوند شب و روز را به مقدار معين كرد.»(3)

اگر هميشه شب بود چقدر مشكل مى شد و يا اگر هميشه روز بود مشكلات فراوان وجود داشت. در مناطقى مثل قطب كه 6 ماه شب و 6 ماه روز است چقدر زندگى مشكل و غيرقابل سكونت است. يا سردى و گرمى هوا، به ميزان و مقدار و منظم است. اگر هميشه سرد بود مثل بعضى از مناطق سيبرى و يا اگر هميشه گرم بود مثل بعضى از مناطق حجاز، زندگى با زحمت و مشكل روبرو مى شد. آب و هوا حالتى منظم دارد.

نتيجه

از اين مقدمه استفاده مى شود كه جهان منظم است، تمام پديده هاى هستى با نظم و حساب هستند. انسان كه يك عضو اين نظام منظم است، علاوه بر اين كه عقل و شعور نيز دارد، بايد منظم باشد. اگر انسان بخواهد رشد كند و تكامل پيدا كرده و بالا رود بايد منظّم باشد. چون اگر منظم نباشد با تمام اين عوامل اجتماعى، تكوينى، تشريعى عملاً تعارض مى كند.

بخصوص كسانى كه در مصادر امورند بايد منظم باشند تا ديگران از آنها اين نظم را ياد بگيرند و به كار ببندند.

يكى از واجبات زندگى هر فردى در هر سمت و شغل نظم است. و خوب است كه انسان نظم را از كودكى به بچه ها بياموزد و آنها را منظم بار بياورد تا در بزرگى اين نظم جزء برنامه هاى روزمرّه آنها شده و آنها را دچار مشكل نكند.

به هر حال، فرد در هر شرايطى كه باشد لازم است منظم باشد. و لازم نيست كه انسان از ابتدا در هر كارى زياده روى كند كه نتواند آن را به انجام برساند. امام على عليه السلام مى فرمايند:

ص: 156


1- . «ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان»؛ سورۀ اسراء، آيۀ 7.
2- . «و لا ترزوازرة و زر اخرى»؛ سورۀ انعام، آيۀ 164.
3- . «والله يقد الليل و النهار»؛ سورۀ مزمل، آيۀ 20.

«عمل كم و پيوسته بهتر از عمل زياد و ناپيوسته و خستگى آور است.»(1)

علما و نظم

چند مثال از زندگى علماى بزرگ و طرز عمل و رفتار آنها به ما كمك مى كند كه از آنان نظم را آموخته و نتايج چشمگير نظم را در زندگى آنان لمس كنيم. البتّه خيلى از علما در دورانهاى مختلف زندگى كرده اند و اگر اكنون نام و يادى از آنها نيست، بدان علت است كه كار آنها روى حساب و نظم نبوده است علاّمه مجلسى رحمه الله رواياتى را كه مطالعه مى كرده اند، همه را در كتاب عظيمى به نام «بحارالانوار» گردآورى كرده اند و اين اثر مهم را از خود به جا گذاشته اند.

علاّمه امينى رحمه الله بزرگترين اثر خود يعنى «الغدير» را از جمع بندى كتب شيعه و اهل سنت تأليف كردند و اين كتاب نه تنها در دنياى شيعه، كه در بين اهل تسنن نيز از كتب مهم به شمار مى رود.

شيخ حرّ عاملى رحمه الله كتاب مفيد و سودمند خود بنام «وسائل الشيعه» را از 4 منبع مهم روايى مثل:

تهذيب، من لايحضره الفقيه، استبصار و كافى گردآورى و تيترگذارى و عنوان گذارى و دسته بندى كرده اند. و هيچ عالمى نيست كه محتاج به اين كتاب مفيد نباشد.

شيخ عباس قمى (ر) در تأليف كتب خود ابتكاراتى به كار برده اند. ايشان مطالب مهم كتاب «بحارالانوار» را رمزگذارى و جمع بندى كرده اند و در كتابى به نام «سفينة البحار» جمع آورى كرده اند، كتاب «مفاتيح الجنان» را از كتب ادعيه جمع آورى و به زبان عربى و فارسى تأليف نمودند و حال هيچ خانه اى نيست كه مفاتيح در او موجود نباشد. همۀ افراد از اين كتاب سودمند بهره مى برند.

اگر در زندگى اين علما، سير و تحقيق شود، مشخص مى شود كه اكثر اين علما اين موفقيتها را از وقتهاى اضافه و بيكارى به دست آورده اند و وقت خود را تبديل به وقت مفيد كرده اند.

علامه طباطبايى رحمه الله درس تفسيرى كه براى طلاب داشته اند، متن اين تدريس را هر شب نقد و بررسى كرده و به صورت «تفسيرالميزان» ارائه داده اند.

اكثر علماى ما كم كم و با استفاده از كار منظم به اين درجات رسيده اند. در مثال هم هست: «ذره ذره جمع گردد وانگهى دريا شود.»

استفاده از دروس

بهترين استفاده از وقت، هنگامى است كه انسان به كلاس درس برود. چنانكه در اسلام به درس خواندن سفارش بسيار شده است پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله فرمود:

«علم را بجوييد و لو اين علم در كشور چين باشد.»(2)

بسيارى از دانش آموزان و دانشجويان از درس بهرۀ كافى نمى برند، زيرا روى درسى كه گوش

ص: 157


1- . «قَلِيلٌ مَدُومٌ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ مَملُولٍ مِنْهُ»؛ نهج البلاغه، حكمت 444.
2- . «اطلبوا العلم و لو بالصين»؛ ميزان الحكمة، ج 6، باب العلم.

مى كنند يا سخنرانى كه مى شنوند كارى انجام نمى دهند. حتى گاهى كه از كلاس يا جلسۀ درس بيرون مى آيند فراموش مى كنند كه استاد چه گفته است؟

استفادۀ درست و منظم از درس به اين صورت است كه انسان وقتى درسى را گوش مى كند مطالب مهم آن را بنويسد، زيرا بهترين روش در يادگيرى نوشتن است. روايت مى فرمايد: «علم را با نوشتن به بند بكشيد.»(1)

وقتى انسان مطلب مهمى را بنويسد، آن را فراموش نمى كند اين نوشتن بايد منظم باشد. اگر انسان پول بيشترى بابت دفتر بپردازد ارزش دارد، زيرا مى تواند مطالب را طورى بنويسد كه چندين سال از آن استفاده كند. تقريرات درس بعضى اساتيد توسط دانشجويان به همين ترتيب نوشته مى شود. بعد مى توان اين نوشته ها را تصحيح و دسته بندى كرد و بعدها هم قابل طبع است و هم در استفادۀ خصوصى به درد انسان مى خورد. اين، استفاده صحيح از وقت و منظم درس خواندن است.

اين نظم در درس خواندن به انسان، انگيزه، عشق و علاقه مى دهد و انسان تشويق به درس خواندن و آگاهى بيشتر مى شود.

اما اگر انسان سر كلاس بنشيند و مطالب را يا ننويسد و يا درست ننويسد، از درس و وقت خود استفادۀ مفيد نمى برد. جلسۀ درس بايد زنده باشد و روح جلسه به شوق شاگرد است. يا حتى در گوش كردن سخنرانى ها، يك وقت فردى، گوش مى كند و مى رود. اما گاهى فردى مطالب سخنران را نوشته، دسته بندى و منظم مى كند و خود در وقت لازم از آن استفاده مى كند.

مطالعه منظّم

انسان بايد در مطالعه كردن منظّم باشد. آنچه انسان در مطالعه مى آموزد، نزد سلولهاى مغز به بايگانى سپرده مى شود. براى استفادۀ به موقع و منظم از آنچه سلولها فرا گرفته اند بايد مطالعه منظم باشد. اگر فرد ناواردى به يك بايگانى برود، همه را درهم مى ريزد و چيزى پيدا نمى كند. مثال آدمى هم كه بى نظم مطالعه مى كند به همين گونه است. گاهى كتب رياضى، گاه كتاب تاريخ، گاه عقايد، گاه روان شناسى گاه لغت و هر لحظه يك كتاب را مى خواند. اين خواندن سردرگم كردن سلولهاى بايگانى مغز است و آنها هر چه مى كنند چون مطالعه منظم نيست، چيزى در بايگانى نمى توانند جمع آورى كنند. لذا شايد در آن لحظه انسان بفهمد كه چه مى خواند ولى بعد يادش مى رود چون مطالعه منظّم نيست.

وقت منظم

عوض كردن ساعات مطالعه و درس، امرى مطرود است. حتى در آموزش و پرورش نيز سعى

ص: 158


1- . «قيدوا العلم بالكتابه»؛ منية المريد.

مى شود يك برنامۀ منظم و حساب شده تا آخر سال اجرا شود، زيرا اگر ساعت درس عوض شود اين جابه جايى، تا بخواهد منظّم شود، دانش آموز ضربه مى خورد. تا او بخواهد خود را منطبق با اين جابه جايى كند، وقت مى برد و از نظر درسى، دچار افت مى شود. آزمايش كنيد. 10 روز متوالى سر ساعت 9 صبح كتاب تاريخ بخوانيد. روز يازدهم سر ساعت 9 مى بينيد كه در مغز شما صفحۀ تاريخ گشوده مى شود و يك سرى مطالب از ده روز گذشته به ياد شما مى آيد. اين نظم در مطالعه به انسان كمك مى كند كه از آموخته ها بهتر استفاده كند. تسلّط بر سلولهاى بايگانى مغز فقط به وسيلۀ نظم به دست مى آيد.

مكان منظم

در مطالعه بهتر است كه مكان منظم باشد. لذا در كلاسهاى درس از ابتدا تا آخر سال هر كس جاى معين مى نشيند. اين نظم در مكان، به يادگيرى كمك زيادى مى كند. اگر درسى براى حفظ كردن خوانده مى شود و مكان مرتب عوض مى شود، در وقت استفاده از اين آموخته ها شكل ايجاد شده و مطالب درست بياد نمى آيد. چون مكان يادگيرى متغير بوده است.

يكى از اصول حفظ قرآن هم همين است. قرآنى كه با آن، قرآن حفظ مى شود تا انتهاى حفظ نبايد تغيير كند. به محض استفاده از يك قرآن، صفحات آن در مغز فيلمبردارى مى شود و در وقت استفاده مى توان از فيلم استفاده كرد.

آقاى رى شهرى كه حافظ كل قرآن هستند، در مصاحبه با روزنامه اى بيان داشتند. يكى از مسائلى كه در حفظ قرآن مهم است، استفاده از يك قرآن است. گفته بودند كه براى حفظ سوره اى در ماشين از قرآن ديگرى كه رسم الخط آن متفاوت بود استفاده كرده اند و حال در وقت خواندن در همان قسمت دچار اشكال مى شوند چون، از قرآن ديگرى استفاده كرده اند.

مقدار مطالعه

مقدار مطالعه در هر وقت مطالعه بايد منظم باشد. اگر فردى از كتابى خوشش بيايد و آن را فوراً در يك جلسه بخواند، استفادۀ او از مطالب كتاب كم است. ولى اگر كتابى بخواند و در عين علاقه به پايان آن، سر ساعت معين آن را تمام كند و كتاب را ببندد.

بهتر است بعد از يك ربع، 5 دقيقه در مطالب خوانده شده فكر شود. مطالعه بيش از يك ساعت و پشت سر هم بى نتيجه، كم فائده و يا مشكل آفرين است.

در مطالعۀ يك كتاب ابتدا، فهرست كتاب، بعد مقدّمۀ آن و سپس تيترهاى كتاب بايد خوانده شود. اين كار در فهم كتاب به انسان كمك زيادى مى كند.

زياد خواندن و بى برنامه خواندن، نتيجه اى ندارد. گاهى شخص وقتى كتابى را هم تمام مى كند و از او سؤالى مى شود باز نمى تواند، پاسخ دهد به اين علت است كه خوب مطالعه نكرده و مطالب

ص: 159

كتاب را نفهميده است بهتر است در مطالعۀ كتاب زير مطالب مهم خط كشيده شود يا در دفتر نوشته شود تا بهتر در مغز بايگانى شود.

نظم در نوشتن

انسان بايد در نوشته منظم باشد. اگر مى خواهد از مطالبى كه مى نويسد، بعدها استفاده كند بهتر است آن را يك روى كاغذ، يك خط در ميان و كنار صفحه هم حاشيۀ باز داشته باشد، تا اگر بعدها خواست مطلبى اضافه كند، جا داشته باشد. شايد مطلبى ابتدا كم محتوا باشد، اما وقتى سطح آگاهى انسان بالا مى رود، مى تواند مطالب ديگرى را به آن اضافه كند، و اگر اين مطلب در جايى نوشته شود كه امكان اضافه و تجديد نظر نباشد، انسان مجبور به دوباره نويسى و تضييع وقت مى شود. مطلب بايد طورى نوشته شود كه به محض احتياج، دسترسى به آن آسان باشد.

نظم در نگاه

نگاه انسان بايد منظم باشد. اغلب افراد نگاههايشان نامنظم است. از خيابانى شايد صدها بار عبور مى كنند، ولى اگر آدرس مغازه يا محلى را در همان خيابان از ايشان بپرسيد نمى دانند. شايد مغازۀ كتاب يا لوازم منزل يا فروشگاه كفشى را بارها مى روند و نگاه مى كنند، اما چون نگاه دقيق نيست و گذراست، از وسايل داخل مغازه تصويرى در ذهن ندارند. لذا اگر از آنها راجع به همين مغازه سؤالى شود، در جواب حيران مى مانند.

شايد استادى را هر روز مى بينند و سر كلاس او مى نشينند؛ اما اگر از زواياى ظاهر او سؤالى از آنها بشود، نمى توانند پاسخ دهند. چرا؟ چون نگاه دقيق نيست.

از هر نگاه، بايد تصويرى در حافظه بماند، زيرا مغز در هنگام نگاه كردن در حال فيلمبردارى است و مرتب فيلم مى گيرد. خاطره ها به همين وسيله در ذهن جاى مى گيرند. هر چه نگاه دقيقتر باشد استفاده از فيلم نگاه ها آسانتر است.

مثلاً: در مطالعۀ كتاب؛ شايد چندين بار كتابى را ديده و خوانده ايد. اما تصوير آن را در ذهن نداريد. نگاه بايد با حساب و منظم باشد.

نگاه توحيدى، بهترين نگاههاست. انسانى در مشاهدۀ گل، مناظر طبيعت و زيبايى ها به ياد خالق گل بيفتد و اين پديده ها برايش بى تفاوت نباشد.

نظم در خوردن

انسان در غذا خوردن، بايد منظم باشد. ساعت غذا خوردن بايد منظم باشد. اگر اين طور شد سر همان ساعت منظم، معده خود را براى پذيرش غذا آماده مى كند.

علم تغذيه و خوردن غذاهاى لازم براى هر انسان لازم است. انسان روزانه به 2800 تا 3000

ص: 160

كالرى براى دوام و رشد احتياج دارد. اين كالرى بايد از منابعى مثل پروتئين، ميوه و املاح، آب و ويتامين فراهم شود. انسان بايد بداند كه به چه چيزهايى براى تغذيه احتياج دارد. چه چيزهايى بايد بخورد و از خوردن چه چيزهايى بايد صرف نظر كند. پرخورى كردن، از نظر اسلام مطرود است.

اگر فردى در يك جلسه، مثلاً 1 كيلو از ميوه اى بخورد دو روز ديگر نخورد كار درستى انجام نداده است. هر فرد بايد بداند كه روزانه به چقدر ميوه احتياج دارد.

چگونه خوردن نيز خود علمى است. انسان چگونه غذا بخورد كه جذب بدن شود. نه اين كه آنچه مى خورد، بى كم و كاست دستگاه گوارش به بيرون بفرستد، بدون اين كه نتيجه اى از اين همه تلاش براى هضم غذا بگيرد. گاهى بد خوردنها اين گونه است كه انسان آنچه مى خورد به جاى جذب دفع شده و ضايع مى شود.

انسان بايد خوب بخورد و قدرت پيدا كند و عبادت كرده و درس بخواند. يك نكته لازم به ذكر است: خوب خوردن و درس نخواندن و عبادت نكردن، بدخوردن و از درست و عبادت ماندن، هر دو بد هستند.

امام رحمه الله و نظم

بهترين الگوى تربيتى براى ما افرادى مثل حضرت امام رحمه الله هستند. طبق نقل قول؛ هنگامى كه امام رحمه الله در پاريس بودند، پليس فرانسه كه مأمور مراقبت آنجا بود، ساعت خود را با رفت و آمد و كارهاى امام رحمه الله تنظيم مى كردند. ساعت خواب استراحت، خوردن، عبادت و ساير كارهاى ايشان بانظم بود.

آزمايش كنيد. يك هفته تمام كارهاى خود را منظم انجام دهيد. خوابيدن سر ساعت مشخّص، غذا خوردن، درس خواند، استحمام كردن و ساير كارهاى روزمره را سر ساعت انجام دهيد. آن وقت ببينيد كه چقدر موفق هستيد. از نظر روحى احساس آرامش مى كنيد. انسان بايد مطابق با تكوين، غريزه، فطرت، تشريع، اخلاق و اجتماع منظم باشد و اگر نباشد احساس ضعف و نگرانى مى كند. چون بى نظمى با فطرت و غريزه و تكوين و تشريع، در تضاد و تعارض است. بى نظمى موجب تعارض درونى و روانى است. چون عمل انسان هماهنگ با نظام حاكم در جهان نيست.

نظم در لباس

لباس بايد مرتب، اتو كشيده و تميز باشد. جورابها هر روز بايد شسته شوند، بدن، دندان و موها بايد مرتب و منظم باشند. انسان مؤمن بايد منظم باشد. روايت مى فرمايد:

«اگر كسى از خانه بيرون بيايد و خود را در آينه نگاه نكرده باشد، از بى عقلى اوست.»(1)

ص: 161


1- . روضه كافى، ص 303.

نگاه در آينه كم و كاستى هاى بدن و لباس را به انسان نشان مى دهد و انسان مرتب از خانه بيرون مى رود. مؤمن بايد در حفظ بهداشت و نظافت بكوشد، زيرا روايت مى فرمايد:

«رعايت نظافت، نشانۀ ايمان است.»(1)

استحمام يك روز در ميان، به انسان نشاط و طراوت مى بخشد. منافذ بدن باز شده و ورود و خروج اكسيژن به آسانى انجام مى شود.

نظم در روابط

روابط انسان بايد منظم باشد. رسيدگى به فاميل، سركشى به پدر و مادر و ارحام لازم است. در روابط اجتماعى، دوستى ها و الفتها بايد مطابق با شؤونات اسلامى باشد. رابطه با حزب الهى و بسيجى، مؤمن و يا در كنار آن چسبيدن به بى دين و ضد انقلاب و ضدّ اسلام، با هم تضاد دارند. مگر اين كه اين روابط براى اصلاح كردن آنها باشد. اگر هدف اين نباشد، گاهى همين روابطآلوده روى انسان تأثير منفى گذاشته و انسان را از مسير هدايت و رشد باز مى دارد. قرآن مى فرمايد:

«روز قيامت عدّه اى مى گويند، كاش فلانى را به عنوان دوست نگرفته بودم.»(2)

اين افسوس خوردن هنگامى است كه روابط نامنظم هم دين و هم دنياى انسان را نابود كند.

بى نظمى در روابط، آفت رشد است.

تفكر منظم

نيروى فكر و انديشه وديعه اى الهى است و بارها در قرآن، به تفكر سودمند سفارش شده است.

و در بسيارى از موارد انسانى كه فكر نمى كند، مورد سرزنش قرار گرفته است.(3)

تفكر منظم، تفكرى است كه به انسان رشد و بالندگى مى دهد و اين جاست كه فضليت آن از عبادت بيشتر مى شود. روايت مى فرمايد:

«يك ساعت فكر كردن بهتر از 70 سال عبادت كردن است.»(4)

آفت تفكر سالم و سازنده، خيالپردازى است. اين آفت در اكثر افراد بطور محسوس وجود دارد.

در خيال به همه جا مى رسند و به همه كس امر و نهى مى كنند، مى خرند، مى فروشند و ساعتها مشغوليات فكرى دارند. اما اين فكر سالم و سازنده نيست. بلكه وهم و خيال و ظن و گمان است.

پس، فكر بايد سالم و منظم و جهت دار باشد.

ص: 162


1- . «النظافة من الايمان»؛ مكارم الاخلاق.
2- . «لم اتخذ فلاناً خليلا»؛ سورۀ فرقان، آيۀ 28.
3- . «افلا نيفكرون»؛ سورۀ انعام، آيۀ 50.
4- . «تفكر ساعة افضل من عباده سبعين سنه»؛ ميزان الحكمة، ج 7، باب فكر.

عبادت منظم

از نظر معنوى نيز انسان بايد منظّم باشد. وقت مشخصّى براى عبادت داشته باشد. در عبادت كندروى يا تندروى نكند، كم كارى يا زياده روى هر دو مطرود است. در هر كارى ميانه روى بهترين روش است. و قرآن نيز به آن سفارش مى كند:

«و شما امت ميانه رو باشيد.»(1)

افراط و تفريط هر دو، ناپسند است.

در هر حال، اگر همۀ كارهاى انسان روى نظم باشد، از اوقات خود بهترين استفاده را مى كند و هيچ وقت افسوس نمى خورد.

پايان

72/5/14

ص: 163


1- . «و جعلناكم امة وسطا»؛ سورۀ بقره، آيۀ 143.

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109