زمینه های بالندگی و شکوفائی اراده در مکتب قرآن و عترت علیهم السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : حق جو، محمدحسین، - 1333

عنوان و نام پديدآور : زمینه های بالندگی و شکوفائی اراده در مکتب قرآن و عترت علیهم السلام/ مولف محمدحسین حق جو

مشخصات نشر : تهران: جواهریان، 1373.

مشخصات ظاهری : ص 100

شابک : بها:2000ریال

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

یادداشت : کتابنامه: ص. 167؛ همچنین به صورت زیرنویس

موضوع : خودسازی (اسلام)

اراده

جبر و اختیار

جوانان و اسلام

اخلاق اسلامی

رده بندی کنگره : BP250/ح 7ز8 1373

رده بندی دیویی : 297/63

شماره کتابشناسی ملی : م 73-2210

ص: 1

مقدمه

زمينه هاى بالندگى و شكوفايى اراده

در مكتب قرآن و عترت عليهم السلام

مؤلف: محمد حسين حق جو

ويرايش: حسين دهنوى

به نام خداوند متعال

به ياد امام مهدى

* مقدمه

همانگونه كه جامعه از مجموعه افراد و فرهنگ تشكل مى گردد، افت و خيز جامعه بستگى تنگاتنگى با مردم و فرهنگ آن دارد، در يك جامعه هماهنگ هر كس در حد توان علمى، مالى و معنوى خود بايد در صدد جبران خلأهاى آن باشد و در مسير كمال امت خود گام بردارد، اين تلاش اختصاص به فرد يا قشر خاصى ندارد، همه و همه بايد كوشش نمايند.

توازن و تعادل وقتى در يك جامعه محقق مى گردد كه هر عضو آن در شعاع فكر و توازن خويش گام بردارد.

بى اعتنايى و كم كارى در امور جامعه برآيندى به بار خواهد آورد كه حتى خواندن فرد و خانواده اش را هم در بر خواهد گرفت.

همانگونه كه پس لرزه ها و يا باران هاى مداوم و نرم گاه خطرش از اصل زمين لرزه و باران شديد بيشتر است، تنش ها و افت هاى مداوم فرهنگى هم زيان بارتر از برخى نبردهاى فرهنگى فراگير است.

امروز مسئولين نظام مقدّس جمهورى اسلامى در رأس آنان مقام معظّم رهبرى آوار تهاجم فرهنگى بلكه شبيخون فرهنگى را سر داده و همگان را به حركت همه جانبه و هماهنگ دعوت كرده اند، كسى نمى تواند به صرف اينكه ادعا كند امكانات كم است يا وجود ندارد بى تفاوت باشد، بلكه بايد با هر ابزار ممكن در مقابله با دشمن ايستادگى نمود.

ص: 1

گلايه از ضعف اراده

نسل جوان ما امروز در نوك پيكان تهاجم قرار گرفته و با ابزار جذّاب و فريبنده آنان را به سوى انديشۀ باطل سوق مى دهند.

بارها در پرتو مكاتبات، مكالمات و مذاكرات حضورى برادران و خواهران به يك نكته مواجه شده و آن اينكه مصمّم بر انجام كارهاى نيك و يا رها كردن كارهاى زشت بوده اند ولى در زمان كوتاهى از تصميم خود بازگشته اند و به كارهاى قبلى ادامه مى داده اند و از ضعف اراده خويش گلايه داشته اند.

در اين راستا سلسله مباحثى تحت عنوان مشكلات جوانان در كنار برادران عزيز حوزه مطرح گرديد كه در كنار اين مباحث تبادل نظر هم مى شد و خلاصه گفتارها و تضارب افكار دوستان به صورت مجموعۀ حاضر درآمد و براى بهره گيرى عزيزان در سراسر كشور به زيور طبع و چاپ آراسته گرديد.

اگرچه نگارنده خود اذعان دارد كه تلاشش خالى از اشكال نيست ولى چون كار جديدى در دنياى مطبوعات اسلامى است اميد مى رود توسط انديشمندان بزرگوار سير تكاملى خود را طى كند و در آينده اى نه چندان دور شاهد مجموعه اى عميق تر و قوى ترى باشيم.

شناخت درد و دردمند از خاصه هاى آنان است كه با اقشار مختلف جامعه در ارتباط هستند اگرچه درمان آن در ديدگاههاى افراد تفاوت دارد.

بر اساس تجربۀ به عمل آمده مطالعۀ اين كتاب در شكوفايى اراده هر فردى مؤثر است و او را به قلۀ پيروزى خواهد رساند اگرچه رابطۀ تنگاتنگى با دقّت نظر و پشتكار افراد خواهد داشت.

اميد است برنامه هاى اين كتاب جوانان عزيز و مظلوم جامعه ما را يارى دهد تا بتوانند در رها كردن اعمال ناشايست و مداومت بر كارهاى نيك و خداپسندانه موفق بدارد، و آنان را ياران مقاومى در كنار مولايمان امام زمان قرار دهد و توفيق همجوارى آن عزيز را بيابيم.(1)

خدايا قلم مرا، فكر خواننده را به لطف خودت تأييد كن تا زمينه ساز رضاى تو و حضرات معصومين عليهم السلام گردد.

والسلام

حوزۀ علميّۀ قم - محمد حسين حق جو

ص: 2


1- . «وَاجْعَلْنا مِمَّنْ يَاْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ وَ يَمْكُثُ فى ظِلِّهِمْ...»؛ (دعاى ندبه)

چكيده مطالب

مهم ترين مرحلۀ زندگى بشر، جوانى است. جوانى، مرحله اى حسّاس و بحرانى است؛ بسيارى از جوانان در اين برهه از زندگى با مسائل و مشكلات فراوانى مواجه هستند، فشارهاى ناشى از اقتضاى بلوغ، فطرت و بحبوحۀ شكل گيرى شخصيّت جوانى، بسيارى از جوانان را با مشكلات بسيارى روبرو مى سازد.

جوان در اين مرحله از زندگى پناهگاه مى خواهد. اولياء، مربيان، آگاهان، مشاوران روانكاو، مديران و متخصصان اهل فن و روحانيت بهترين پناهگاه از نظر مادى و معنوى براى جوانان مى باشند.

لذا، اقتضاى طبيعت برخورد اين اقشار با جوانان آن است كه از آگاهيهاى لازم در زمينه هاى روحى و روانى جوانان، برخوردار باشند و بتوانند راهى فراروى مشكل آنان پيشنهاد كرده و در پيروزى بر مشكلات يار و ياورشان باشند.

بررسى انواع مشكلات، روش صحيح برخورد با مشكلات جوان، توجه به خصوصيات جوان، مسائلى است كه سعى شده است، به آنان در اين بحث پرداخته شود.

سؤالات

1 - مشكل چيست؟

2 - در برخورد با مشكل بهترين روش كدام است؟

3 - انواع مشكلات، را مختصر توضيح دهيد.

4 - روش صحيح پاسخگويى به مشكل چيست؟

5 - نقش مشاوره و طرح مشكل با افراد ذيصلاح چه فوائدى دارد؟

6 - خاصّه هاى جوان چيست؟

7 - در برخورد با احساسات بهترين روش كدام است؟

8 - تجربه در زندگى جوان چه نقشى دارد؟

9 - مهم ترين راه كسب تجربه چيست؟

10 - ضعف اراده چه تأثيرى در زندگى جوان دارد؟

مشكلات جوان

اشاره

يكى از مسائل اجتماعى بسيار مهم، مشكلات نسل جوان است. جوان، باشور و احساسات و انواع مشكلات زندگى روبرو مى شود. او در اين گيرودار چه بايد بكند؟ رسيدگى به مشكلات جوان

ص: 3

از آن رو حائز اهميّت است كه مهم ترين بخش زندگى انسان، جوانى است و در اين سن ساختار 50 يا 60 سال زندگى آيندۀ او پى ريزى مى شود بر مسؤولين فرهنگى ما فرض و لازم است كه در بارۀ مشكلات جوانان تحقيق، تعمق و بررسى داشته باشند. تنها بالا بردن سطح علمى حوزوى و يا دانشگاهى، در سطح عموم و جامعه كاربردى ندارد. بلكه رسيدگى به مشكلات نسل جوان و بالا بردن سطح آگاهى پدر و مادرها و مبلغين و اساتيد نسبت به اين مشكلات بسيار لازم و ضرورى است. زيرا در سنين جوانى، بهترين تبليغات روى اين نسل پيامدى چندين ساله دربر خواهد داشت.

هر جوان، در هر سطح فرهنگى و علمى كه باشد به گونه اى با مشكلات دست و پنجه نرم مى كند و در اين ورطه اگر پناهگاه روحى پيدا كرد و توانست راه درست را بيايد، مى تواند از انحراف نجات پيدا كند؛ ولى اگر اين پناهگاه نبود، در مسيرهاى انحرافى خواهد افتاد.

برخورد با مشكل

اشاره

كسانى كه مسؤوليت نظام آموزشى، فرهنگى، عقيدتى و اجتماعى جوان را بر عهده گرفته اند، مسؤوليتى بس خطير دارند.

مهم ترين پناهگاه جوانان، پدر و مادر و روحانيت عزيز نيز كه از نظر بعد معنوى راهبرى قشر جوان را بر عهده دارند مسؤوليتى بس مشكل تر و حساس تر دارند. چنانكه مربيان سطوح مختلف دبستان تا دانشگاه نيز از اين مسؤوليت كم بهره نيستند.

در برخورد با مشكلات جوان وظيفۀ ما چيست؟

1 - بالا بردن سطح آگاهى

در ابعاد اجتماعى، روانى، فرهنگى بايد آگاهى پيدا كنيم. آنان كه درگير مشكلات نسل جوان هستند، با آگاهيهاى عميق مى توانند به آنان در رفع مشكلاتشان يارى برسانند. منابع اين آگاهى متعدد است: گذراندن دوره هاى ويژه، مطالعه، استماع نوارهاى علمى و مذهبى، مباحثات علمى، سمينارها مى تواند در تبادل معلومات و بالا بردن سطح آگاهى مفيد باشد.

2 - پاسخگويى مشكلات

آنان كه در ارتباط با قشر جوان هستند، در برابر سؤالاتى قرار مى گيرند كه مجبورند به اين سؤالات پاسخ لازم را بدهند، مراعات نكاتى در اين رابطه لازم و ضرورى است:

ص: 4

الف) پاسخ، صحيح باشد و اگر شخص پاسخگو اطمينان به صحت پاسخ ندارد، با صراحت تمام اظهار دارد كه: جواب را نمى دانم.

ب) تمام جوانب مطلب را در پاسخ مدّ نظر داشته باشد.

ج) در پاسخ به مجهولات، رعايت اصول اخلاقى و اسلامى را بنمايد.

د) بارويى گشاده و دلسوزى و ملايم و رعايت جوانب مختلف مسائل را مطرح كند.

ه) پرتوقع نباشد و انتظار پذيرش قطعى را نداشته باشد.

و) توانايى علمى خود و طرف مقابل را در نظر داشته باشد.

ز) تفصيلاً او را اهنمايى كرده و قانعش سازد.

3 - موضعگيرى مناسب

بايد بدانيم كه اتّخاذ يك موضع متناسب در ارتباط با مشكلات بسيار مهم است. اگر جوانى مشكل ادارى دارد، نبايد حق هيچ يك از طرفين در قضاوت ما ضايع شود.

تكذيب يا تأييد افراد بايد روى اصول جامعه شناسى اسلامى باشد. جوان بايد با آگاهى شرعى و عقلى بتواند، علت تأييد يا تكذيب را دريابد.

اگر تأييد يا تكذيب روى يك شخصيت، يك برنامه، يك ايده و روش خاص اجتماعى همراه با تندى، پرخاشگرى و طرح ايراد و اشكال براى ديگران باشد، نمى تواند جوان را يارى دهد تا از اين موضعگيرى بهره بردارى كند؛ پس بكار بردن روشهاى تند و آميخته با پرخاشگرى به هيچ وجه مناسب نيست.

4 - آگاهى به محورهاى بحث

براى پاسخگويى و رسيدگى به مشكلات جوان آگاهى به محورهاى بحث اجتماعى، روانى يا مذهبى بسيار لازم است. طفره رفتن از سؤال، از اين شاخه به شاخه اى ديگر پريدن و برخورد كشكولى با مشكلات كردن، به هيچ وجه مناسب نيست.

مشكلات جوان انواع گوناگون دارد كه بايد ابتدا روى انواع آن شناخت پيدا كرد و سپس نسبت به موضعگيرى پيرامون محورهاى بحث آماده گشت.

مشكلات سياسى

مشكل گاهى سياسى است. بعد از انقلاب اسلامى ايران و باز شدن فضاى سياسى و آزادى

ص: 5

مطبوعات و بالا رفتن سطح آگاهيهاى فردى و اجتماعى مردم، معمولاً همۀ اقشار، در مباحث سياسى، خود را دخالت داده و هر كدام، در نظر خود، سياستمدارى لايق جلوه مى كنند.

اين دخالتهاى سياسى، معمولاً ذهن برخى از جوانان را در رابطه با مسائل مختلف با مشكل مواجه مى كند مخصوصاً اگر آگاهى لازم نسبت به موضوع را نداشته باشند و يا شانتاژهاى تبليغاتى آنقدر فراوان و بى شمار باشند كه فرصت يافتن خط فكرى مناسب را از جوان بگيرد.

معمولاً مشكلات سياسى، مقطعى است، گاه يك منطقه يا كشور با سياستى، دچار آشوب و اضطراب مى شود و گاه آرام مى گيرد. حال در اين مقاطع چگونه بايد برخورد كرد؟

موضعگيرى مناسب

افرادى كه در رابطه با مسائل سياسى، موضعگيرى مى كنند بايد اطلاعات لازم سياسى، اجتماعى را داشته باشند. مطالعۀ روزنامه، مجله، يا كتب منتشره در رابطه با موضوع و همينطور استماع نوار، در موضعگيرى مناسب دخيل است.

لازم است اگر آگاهى زيادى ندارند، با افراد متعهد و متبحر در امور سياسى مشورت نمايند و خود را از نظر ديدگاههاى سياسى و ربط مسائل تقويت كنند.

در رابطه با مسائل سياسى و يا افراد و شخصيتهاى زير سؤال رفته و استيضاح شده، بايد مواردى را مدّ نظر داشت:

1 - هيچ گاه تأييد بر اعمال فرد نگذاريد، زيرا شايد موارد خلافى داشته باشد كه شما از آن اطلاع نداريد.

2 - در مقابل عدم تأييد، فردى را نيز طرد يا تكفير نكنيد و زير سؤال نبريد؛ اگر جريانات برخلاف نظر شما جلو برود و نظرتان خلاف واقع تشخيص داده شود، اعتبار سياسى خود را از دست خواهيد داد.

3 - در مواردى كه اطلاعى در خصوص جريانى نداريد، در جواب سؤال حتماً اظهار نماييد كه خبر نداريد.

4 - در مواردى كه مى توانيد و لازم است، حتماً تجاهل، تغافل و قانون تو ريه را پياده كنيد. يكى از موارد دروغ مصلحت آميز در مورد آبروى مؤمن است؛ اگر لازم شد تو ريه كنيد و يا دروغ مصلحت آميز بگوييد تا آبروى كسى را بخريد، حتماً اين كار را بكنيد. راستگويى در مواردى كه باعث ضايعه و يا آبروريزى مى شود، پسنديده نيست.

5 - در مواردى كه آشوب زياد است و شما قدرت بر دفاع از اشخاص نداريد پافشارى نكنيد.

ص: 6

روايت نيز مى فرمايد:

«كسى را كه در حال اضطراب و ناراحتى و درد است، هر قدر بخواهى تقويت كنى، سودمند نيست».(1)

لذا روانشناسان، بازجويى افراد را در حالت رعب، ترس، وحشت و اضطراب تأييد نمى كنند و قبول ندارند.

بهتر است اندكى صبر كنيد، گذشت زمان بعضى مسائل را به خوبى حل مى كند.

6 - تحت تأثير شانتاژهاى تبليغاتى، چه از طريق راديوها، چه از افكار عامه مردم و چه از شايعات به هيچ وجه قرار نگيريد بلكه خود تصميم مناسب را اتخاذ كنيد.

7 - بايد سعى كنيد افراد را در رابطه با مشكلات راهنمايى و يا درد آنها را درمان كنيد. به جوان آنقدر با آگاهى تلقين كنيد، كه قدرت تشخيص راه راست را از گفتار شما پيدا كند.

8 - هرگز براى خوشحالى و يا تأييد ديگران، راه غلطى را اتخاذ نكنيد. بلكه اصلاح فرد، مورد نظر شما باشد.

9 - لازم نيست براى تأييد حرفهاى خود، متوسل به قسم شويد بلكه حرف راست را بيان كنيد خواه مورد پذيرش واقع شود و خواه تكذيب گردد، مهم آن است كه نظر شما مورد رضاى حضرت حق تعالى و بر اساس مبانى مذهبى و مكتبى باشد.

مشكل عقيدتى

برخى از جوانان، با مشكلات عقيدتى مواجه هستند. از خصوصيات جوانى، بحرانهاى عقيدتى است؛ شك و ترديد و سؤال پيرامون مسائلى چون: قيامت، جبر و تفويض، معاد جسمانى و روحانى، عالم برزخ، عدل و غيره براى جوان بسيار پيش مى آيد.

برخورد با اين مشكلات براى جوان بسيار سخت است. گاهى همين مشكلات موجب بروز ضعف در اعمال مى شود؛ گاه سستى و كاهلى در پيرامون عبادات براى آنها بوجود مى آيد و اعمال صالح آنها تحت الشعاع همين مشكلات، دچار عوارض مى گردد.

موضع گيرى صحيح

آنان كه با مسائل جوان روبرو هستند بايد در مشكلات عقيدتى جوان برخوردى شايسته داشته باشند؛ زيرا گاه طفره رفتن از سؤال يا جواب اشتباه، جوان را دچار سردرگمى و حيران كرده و

ص: 7


1- . نيازمنديهاى نسل جوان اثر ديگر مؤلف.

موجب افتادن جوان در انحرافات عقيدتى مى شود. لذاست كه مكاتب انحرافى بيشترين سرمايه گذارى را روى جوان انجام مى دهند و با ايجاد سؤال و شك و ترديد، راجع به مسائل اسلامى آنان را با مشكل عقيدتى مواجه مى سازند.

خوب است براى پاسخگويى و موضعگيرى صحيح در مشكلات عقيدتى جوان، مواردى چند را در نظر داشته باشيم.

1 - در مورد مسائل پايه و مبنايى در عقيده، حتماً مطالعات گسترده داشته باشيم.

2 - در پاسخگويى به مشكلات عقيدتى، به پاسخ خود اطمينان كامل داشته باشيم.

3 - اگر جواب سؤالى را نمى دانيم، حتماً بگوييم كه نمى دانيم.

4 - در زمينه هايى كه خود ضعف داريم، حتماً مطالعه داشته باشيم.

5 - جوانان را با مراكز فرهنگى و كتب ارشادى محكم و متقن آشنا سازيم.

6 - پاسخ خود را بر اساس فهم طرف بيان كنيم و بگونه اى نباشد كه او از درك جواب عاجز باشد.

7 - جوانان را با هدايت و جواب اصولى با مبناى خلقت و عبوديت و كتاب الهى آشنا سازيم تا در پرتو توسّل به امور معنوى، از شك و شبهه رهايى پيدا كنند.

مشكلات اجتماعى

يكى از مشكلات فراگير جوان، مشكلات اجتماعى است. مشكلات اجتماعى فراوان، و پاسخگويى و ارائۀ راه حل به جوانان، طالب آگاهى و مطالعه بيشترى از طرف متصديان امور جوان است. مشكلات اجتماعى، خود انواعى دارد و برخورد با انواع آن شيوه هايى خاص را مى طلبد.

1 - مشكل تغذيۀ فكرى، يكى از مشكلات جوان است. كتابها، روزنامه ها، مجلات، نوارها، ويدئو، راديو، تلويزيون، عكسها، ماهواره و غيره، زمينه هاى تغذيۀ فكرى جوان است. استعمار از همين راه چه بسيار جوانانى را كه به منجلاب بدبختى و سقوط سوق داده است.

مسألۀ تهاجم فرهنگى، توجه به نياز جوان، به تغذيۀ فكرى و منحرف كردن او از اين راه است.

آنجا كه استعمار با جنگ نتواند جوانان يك مملكتى را به زانو درآورد. از طريق تخدير فكرى و فرهنگى آنها را به انحراف مى كشاند؛ اگر جوان آگاهيش كم باشد، با تحريك احساساتش به دام چنين افرادى مى افتد.

لذاست كه متصديان امور جوان بايد تسهيلاتى براى جوانان فراهم آورند و با ايجاد كانونهاى جوانان، پاسخى عملى و منطقى به تهاجم فرهنگى داشته باشند و با جايگزين كردن منابع تغذيۀ مناسب و پسنديده از هجوم جوانان به سمت لاابالى گرى و فحشاء جلوگيرى به عمل آورند.

ص: 8

2 - مشكل روابط اجتماعى و دوست ناباب، مسأله اى است كه جوانان را با مشكلات زيادى روبرو مى كند؛ دوست ناباب، مى تواند جوان را با وسايل مختلف دچار انحراف و مشكل كند.

حيله هايى كه برخى در لباس دوست مى زنند، محبتهاى دروغين، ابراز علاقۀ كاذب، استفاده از تنهايى و بى كسى جوان، پناهگاه جلوه دادن براى جوانان، طرفندهايى است كه برخى دوستان در راه انحراف جوانان بكار مى برند.

لذا دوست يابى با روابط درست و صحيح، مشورت و غيره، مسائلى است كه بايد براى جوان تجزيه و تحليل شود و او با آگاهى كامل با كسى طرح دوستى بريزد؛ كه اين دوستى موجب سقوط فكرى و فرهنگى و اخلاقى او نشود.(1)

3 - مشكل اتلاف وقت، مسأله اى است كه جوانان اجتماع را بسيار با مشكل مواجه كرده است؛ در حالى كه جوانى با شور و اميد است، گاه به دلايل مختلف خانوادگى و اجتماعى، روح نااميدى و يأس موجب اتلاف وقت جوان مى شود. جوان به جاى پرداختن به مسائل اصولى زندگى، سر چهارراهها و يا سينماها و تئاترها و يا مجالس دوستانه به اتلاف وقت مشغول است؛ در حالى كه عمر گرانمايه چون بر باد رود قابل جبران نيست.

لذاست كه برنامه ريزى صحيح براى پركردن ايّام فراغت جوان، برخورد اصولى با اين پديدۀ شوم است.

4 - مشكل سرخوردگى اجتماعى جوان، براى او بسيار دردآور است؛ اگر جوان به مبدأ هستى بى توجه باشد و پايه هاى ايمان در دلش رسوخ نكرده باشد به محض مواجه شدن با مشكلات اجتماعى از قبيل، مردودى، پيدا نكردن شغل مناسب، مشكلات مادى، عدم موفقيتها در اجتماع، ورشكستگى و ساير مسائل، او را دچار سرخوردگى و افسردگى و در نتيجه انزواطلبى مى سازد. و زمينۀ ضعف و سقوط فكرى و اجتماعى او فراهم مى شود.

5 - افراط و تفريط، مشكل ديگر جوان است. برخى مثلاً اكثر اوقات خود را صرف تفريح و گردش مى كنند و در مقابل برخى، نسبت به تفريح توجهى ندارند.

برخى در مسائل معنوى بسيار افراط مى كنند و برخى در اين راه تفريط به خرج داده و نسبت به اين مسائل بى توجهند.

در روابط اجتماعى برخى سرخورده اند و گوشه گيرى و انزوا را دوست دارند و برخى نامتعادل برخورد كرده و همۀ وقت خود را صرف ديد و بازديد و اتلاف وقت بر سر مسائل تفريحى مى نمايند...

ص: 9


1- . توضيح در كتابهاى «دوستى هاى تلخ و شيرين» و «آيين دوست يابى»، «چگونه دوستى انتخاب كنيم» و....

اسلام دينى متعادل است و تعادل را دوست دارد. چنانكه خداوند مى فرمايد:

«وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً.»(1)

«ما شما را امّت وسط قرار داديم»

در هر حال هم افراط مورد نكوهش است و هم تفريط امر غلطى است، لازم است جوان مرز اين دو را بداند.

مشكلات فرهنگى و علمى

اگر جوانى بخواهد در اجتماع رشد كند، بايد از نظر فرهنگى تغذيۀ مناسب شود؛ چنانكه اگر فردى غذاى فاسد بخورد، بيمار مى شود، كسى هم كه از نظر فرهنگى غلط تغذيه شود و تغذيه مسموم گردد، دچار مشكل مى شود.

در همۀ شهرها و مراكز فرهنگى بايد برنامه هاى هنرى، تفريحى وجود داشته باشد و بايد جوان را به سوى كتابخانه، مراكز فرهنگى و هنرى، فكرى، تفريحى، خدماتى و ورزشى مناسب جذب كنيم و آنچه او براى رشد احتياج دارد، در اختيارش قرار دهيم.

در بعد علمى نيز جوان مشكل دارد. در برخى كشورهاى دنيا روى تقويت علمى جوانان بسيار سرمايه گذارى مى شود، ما نيز بايد روش صحيح درس خواندن و درس خواندنِ با انگيزه را به جوان بياموزيم.(2)

جوان بايد طرز صحيح درس خواندن را بداند؛ در جايى كه مى شود با تندخوانى، در هر دقيقه 1500 كلمه را خواند و جلو رفت، چرا جوان ايرانى بايد ميانگين مطالعه اش در هر دقيقه 200 كلمه باشد؟(3)

گذراندن دورۀ تندخوانى، ميزان رشد علمى جوان را به سرعت بالا برده و به 10 برابر افزايش مى دهد. آنها كه در اين زمينه كار كرده اند، بسيار ترقى نموده اند.

جوان بايد درس را با علاقه بخواند؛ چرا دروسى چون بينش اسلامى، عربى يام نطق و... دروسى هستند كه فقط براى نمره خوانده مى شوند؟ چون روش صحيح تدريس و تعليم اين دروس براى جوان بيان نشده است و يا اينكه براى او ناشناخته مانده است.

آنچه مورد نياز است، پياده كردن متدهاى علمى درس خواندن در مدارس است. بايد برنامه اى

ص: 10


1- . سورۀ بقره / 143.
2- . توضيح بيشتر در كتاب شيوه هاى موفقيت در تحصيل اثر ديگر مؤلف.
3- . توضيح بيشتر در كتاب روشهاى تسريع در خواندن و درك، اثر ديگر مؤلف.

تدوين شود تا جوان، روش صحيح حفظ لغات، قواعد، آيات قرآن يا زبان را فرا بگيرد و از اين علوم در آينده بتواند استفاده كاربردى نمايد.

مشكلات روحى

اهمّ مشكلات جوان، مشكلات روحى است. مسائلى چون كم رويى، انزواطلبى، گوشه گيرى، عدم اعتماد به نفس، عقده خود كم بينى و غيره گريبانگير اكثر جوانان ما است.

مسائل روانى و مشكلات آن ريشه در روابط خانوادگى و مدرسه دارد.

جوانى كه مرتب او را تحقير كرده اند، با عقدۀ حقارت بزرگ مى شود و در اجتماع جرأت بروز و خودنمايى و ابراز عقيده ندارد. مى ترسد حرف بزند يا اظهار نظر كند. و اگر صاحب قدرتى شود، حالت انتقام جويانه دارد.

مشكلات روانى، متعدد و فراوان است و فرايندهاى آن نيز بى شمار مى باشد.

اگر در خانواده به اين روايت عمل مى شد كه:

«بگذاريد كودكان 7 سال بازى كنند، در 7 سال بعد با آنها مشورت كنيد و 7 سال بعد رئيس باشند.»(1)

جوانان امروز بايد مشكل روانى نداشته باشند.

مهم ترين پيشرفتى كه امام رحمه الله در نسل جوان ايجاد كردند آن بود كه به آنان اعتماد به نفس دادند.

بسيارى از عقب ماندگيهاى اجتماعى بر اساس اين است كه اعتماد به نفس وجود ندارد. لذا افراد به دنبال كار و برنامۀ صحيح نمى روند.

بسيارى از جوانان، مى ترسند كه در كنكور شركت كنند مبادا مردود شوند، دنبال شغل نمى روند مبادا موفق نشوند، دنبال كارى را نمى گيرند، مبادا ورشكست شوند و اين ابعاد منفى در ذهن جوان مانع پيشرفت اوست و معمولاً همين افكار منفى آنها را به سقوط مى كشاند.

اگر فردى متخصص مى شود، پزشك يا مهندس است، از نظر مادى و معنوى موفق است، دليل بر اين نيست كه او از جهاتى با فرد مشابه فرق دارد. بلكه او از استعدادهاى درونى خود استفاده كرده و ديگرى از اين استفاده محروم بوده است. يا زمينه هاى شكوفايى استعدادها براى او فراهم نشده است.

محور بحث ما

ص: 11


1- . مكارم الاخلاق و تربيت فرزند اثر ديگر مؤلف.

چون جوان، بيش از همه كس در معرض تهاجم فرهنگى است، لذا محور بحث جوان است. اما اين به آن معنا نيست كه زن و مرد و پير مشكل ندارند، بلكه از آن جهت كه دشمن، لبۀ تيز و نوك پيكانِ تهاجم فرهنگى را به سوى جوان نشانه رفته است و او را تهديد مى كند و اين مسأله در افراد مسنّ يا اصلاً نيست و يا اينكه زياد آنها را تهديد نمى كند، لذا محور بحث ما جوان است.

خصوصيات جوان

اشاره

نسل جوان خصوصيات ويژه اى دارد.

1 - نسل جوان كم تجربه است

بسيارى از مشكلات، در جاهايى بروز مى كند كه تجربه؛ كم باشد يا اصلاً نباشد؛ اگر جوانها تجربه داشته باشند و يا با اهل تجربه در ارتباط باشند، هرگز به دام نمى افتند و دچار مشكل نمى شوند؛ مشكل، زمانى بروز مى كند كه عملى، بى تجربه پيشين و بدون مشورت انجام شود.

البته روشن است كه پس از انجام عمل، پشيمانى سودى نخواهد داشت در اين صورت اكثر چراها؟ بى فايده خواهد بود. چرا درس نخواندم؟ چرا با فلانى دوست شدم؟ چرا به آن مكان فساد رفتم؟ چرا فلان كتاب انحرافى را خواندم؟ چرا فلان صحنۀ فاسد را نگاه كردم؟ چرا فلان فيلم يا عكس مستهجن را ديدم؟ براى جلوگيرى از بوجود آمدن اين چراها؟ دقت در زندگى نادمين و استفاده از تجربه ديگران مهم است.

2 - آگاهى نسل جوان كم است

نسل جوان از سنين 15 تا 30 سال است. منظور از آگاهى در اينجا تسلط به فيزيك و شيمى و جبر و مثلثات نيست. اين مسائل تجربه نيست و قدرت مقابله با ميكربها و ويروسهايى، كه از طريق تهاجم فرهنگى وارد فكر جوان مى شود، را ندارد و بايد مراقب پيشگيرى و درمان بود.

آنچه قدرت مقابله با تهاجم را زياد مى كند، اين است كه انسان از نظر مبانى فكرى و عقيدتى و عقلى قوى باشد؛ قدرت معنوى است كه جلوى اين مسائل را مى گيرد.

چه بسيار فيزيك دانها و رياضى دانها و شيمى دانهايى كه هم خود به فلاكت افتاده اند و هم جامعه را به ورطۀ سقوط كشانده اند؛ به خاطر آنكه تخصص بدون معنويت داشته اند، لذا از تخصص خود براى اعتلاى فكر و فرهنگ خود و مردم استفاده نكرده اند، بلكه در مسير سقوط خود و آنها، از علم خود بهره بردارى نموده اند. و دنيا همچنان در جنگ همين متخصصهاى بى تعهّد مى سوزد و فنا مى شود.

ص: 12

3 - احساسات جوان زياد است

احساسات معمولاً عقل را محكوم مى كند. تا بُعد احساسات پيش مى آيد انسان تسليم مى شود.

راه صحيح آن است كه جوان با وجود داشتن احساسات، عاقلانه عمل كند.

مثلاً حدْ جارى كردن، بريدن دست دزد، مجازات قاتل شايد از بُعد احساسات محكوم شود چون فردى كه شلاق مى خورد، احساس درد مى كند اما براى ايجاد ثبات و امنيت در جامعه، امرى ضرورى است و بايد با احساسات برخورد شود.

ترحم پليس، راننده خاطى را جرى مى كند، جريمه نكردن، باعث تخلف مى شود و بر اين مبناست كه چون جوان يكپارچه احساسات بى تجربه دارد، لذا گاهى گول مى خورد و دچار مشكل مى شود. احساسات بايد در پرتو دين و عقل باشد تا درست عمل كند.

4 - شتابزدگى

جوان به علت مسائلى كه گفته شد، حوصلۀ كمترى دارد، مى خواهد زود عملى را انجام دهد و نتيجه اش را هم مشاهده كند؛ زود درس بخواند و به درجات عالى برسد، حوصله ندارد كه روى مبنا و اصول پيش رود.

در مسألۀ ازدواج اغلب زود و با عجله تصميم مى گيرد و اين افراد اكثر اوقات نيز پشيمان مى شوند. چون شتابزده عمل مى كنند.

اسلام مى فرمايد:

«العجلة من الشيطان و التأنى من الرحمن»(1)

«عجله از شيطان و تأمل از اوصاف الهى است.»

جوان چون شتابزده عمل مى كند، بايد كمكش كرد و جوان به خاطر همين اوصاف جوانى است كه نمى تواند صحيح عمل كند.

5 - ضعف اراده

مسأله و مشكل حادّ جوانان ضعف اراده است. گاهى مى خواهند كارى انجام دهند، تصميم هم مى گيرند اما بعد رها مى كنند، چرا؟ چون اراده شان ضعيف است.

يكى از صفات الهى كه بسيط است و مركب نيست - يعنى اينكه جزء جدا شده از چيزى نمى باشد

ص: 13


1- . غررالحكم و بحارالانوار ج 71 ص 340 روايت 12.

و همينطور داراى اجزاء نيست - ز بارقه و جلوه اى رقيق از آن در هنگام دميدن از روح خود(1) در وجود هر انسانى بوديعه گذاشته است، صفت اراده است. و آن روحى كه از خداوند متعال به انسان دميده شده است بسيط است. در آن بسيط كه مركب نيست و جزء جدا نشده از چيزى مى باشد. در آن بسيط يك چيزهايى است كه آن چيزها در عين حال مركب نيست. يكى از آن چيزها كه از صفات الهيه هم هست اراده است.

اگر واقعاً انسان مؤمن از اين اراده كه از طرف خداوند به او القاء شده استفاده كند، چون اراده اش، اقتباس از خداست، چون عضو و گونه اى از آن قدرت است، لذا خيلى قدرتمند است و مى تواند با اراده به مقامات بالا برسد.

ضعف اراده و اينكه برخى مى گويند: «نمى توانم»، اولين مرحله ركود، و ضد اراده مى باشد.

چكيده مطالب

ضعف اراده يكى از مشكلات جوان است. اراده يكى از ابعاد وجود معنوى انسان است و از صفات الهى محسوب مى شود و در نفخۀ الهى و دميدن روح به انسان، منتقل شده است و از صفاتى است كه انسان با خداوند در اين صفت اشتراك دارد.

ثابت كردن اين مسئله كه اراده، در وجود همۀ انسانها هست و ليكن افرادِ با اراده؛ اين استعداد را در خود شكوفا كرده اند. موانع تحقق اراده را از بين برده اند و توانسته اند، اراده را در خود شكوفا كنند.

انسان بايد به يقين برسد كه توانايى دارد كه به مراحل بالاى شكوفايى استعداد برسد، آنچنان رشد كند كه قدرت او، در نيروهاى معنوى، جلوه اى از ارادۀ الهى باشد. لازم است با موانع شكوفايى اراده آشنا شويم و اين موانع را از بين برده و زمينۀ تحقق اراده را در خود به وجود آورد.

تسلّط و قدرت علمى پيرامون استعدادها، زمينه هاى تعيين و تحقق اراده است. علم زمينه اى بسيار متقن براى ايجاد آمادگى روحى و پذيرش نفس پيرامون قدرتهاى فراوانى است كه در وجود انسان موجود است و لازم است اين استعدادها به مرز شكوفايى برسند.

سؤالات

1 - اراده را تعريف كنيد.

2 - زمينۀ اشتراك صفات در خداوند و انسان را توضيح دهيد.

3 - چرا اراده در افراد متفاوت است؟2.

ص: 14


1- . «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي...»؛ سورۀ ص / 72.

4 - موانع شكوفايى اراده چيست؟

5 - چگونه مى توان اراده را شكوفا كرد؟

6 - نظر فلاسفه در رابطه با اراده را بيان كنيد.

7 - از نظر اسلام، اراده چگونه تعريف شده است؟

8 - مرز اراده چيست؟

9 - اراده در انجام عبادات چه نقشى دارد؟

10 - ريا را تعريف كنيد.

ص: 15

تعريف اراده

اشاره

يكى از خصوصيات انسان، بُعد متافيزيكى و معنوى اوست. اين بعد معنوى داراى استعدادها و قدرتهاى فراوانى است و احتياج به اين دارد كه انسان روى اين ابعاد كار كند تا بارور شوند.

اراده، قدرتى است كه از بعد روحى انسان مشتق شده است. آنجا كه خداوند فرمود:

«وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي...»(1)

«و از روح خود در انسان دميدم»

خداوند بعد از بوجود آمدن پيكر مادى انسان، در اين پيكر، يك وجود ثانوى و معنوى قرار داد كه از آن وجود معنوى به نام روح تعبير شده است.

از نظر روايات اسلامى و در نظر فلاسفه، مسائل گوناگونى را از روح مشتق مى دانند كه از جمله:

اراده، غرائز، فطريات، عقليات، ذهنيات و ظنون از همان بعد مى باشند.

مى دانيد كه مجرد، قابل تكثير، انفكاك و تجزيه نيست و واحد مى باشد و تعبير انشقاق و تكثّر در روح يا اراده تعبير عميقى نيست، اما براى حضور ذهن و پذيرش ذهنى مى باشد. اراده جزء مجردات است و مجردات قابل تجزيه و تكثير نبوده و يك وجود واحد دارند.

روحى كه خداوند در پيكر انسان دميد اينطور نيست كه از خدا جدا شد و به انسان رسيد. و اين بحث، بحث عقيدتى و فلسفى است. اما تذكر و توجه نسبت به آن در اين بحث تا اين حدود لازم است.(2)

اشتراك صفات

يكى از خاصه و ويژگيهاى انسان در رابطه با ذات مقدس احديت اين است كه در صفات الهى او نيز اشتراكاتى وجود دارد.

افتراق بين حيوان و جماد و حتى ملائكه با انسان در همين است كه برخى از صفات الهى در انسان نيز موجود است.

صفات الهى مادى نيستند زيرا اگر مادى باشند، اشكالات مختلفى چون احتياج به زمان، مكان و تغذيه دارند كه ذات مقدس احديت از اين مسائل مبرّاست، اراده نيز يكى از صفات الهى است كه از ناحيۀ خداست و اراده به اين سبب جز مجردات محسوب مى شود كه از همان نفخۀ الهى در وجود

ص: 16


1- . سورۀ حجر / 29.
2- . توضيح بيشتر در كتب عقيدتى و فلسفى.

انسان مى باشد.

خصوصيت مجردات

وقتى مى گوييم اراده از صفات الهى است، به اين معناست كه اراده «من اللّه» و از خداست اما اين اراده از ارادۀ الهى منشق و جدا نشده است، به آن سبب كه مجردات قابل تجزيه نيستند؛ همچنانكه روح مجرد است و قابل تجزيه نيست. قرآن مى فرمايد:

«وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي...»(1)

«و در انسان از روح خود دميدم»

روح ما از خداوند متعال است. اما روح قابل تكثر نيست. اگر خداوند در انسان از روح خود دميد، بدان معنى نيست كه روح از خداوند جدا شد و بعد جزء بدن انسان قرار گرفت. بلكه روح واحد است.

با ذكر اين مثال مسأله روشن مى شود: اگر در اتاقى لامپى روشن باشد، از نور لامپ به هر كجا كه برسد، روشنايى خواهد داشت و همۀ اين انوار از يك مبدأ در جريان است، تكثر نور در اتاق از وجود يك لامپ است و اينطور نيست كه نور در ابعاد اتاق با جاى ديگر تفاوت داشته باشد. همۀ نورها يكى است زيرا از يك لامپ است. انشقاق و انفكاك در اينجا مطرح نيست.

در مورد مجردات نيز همين است. در مباحث فلسفى اين مسأله مطرح است كه: «كثرت در عين وحدت است.» در عين حال كه در تمام عالم در وجود هر انسانى روح است اما همه يكى است.(2)

اراده ثابت است يا اكتسابى؟

اراده از صفات الهى است. وقتى صفتى از خدا و از صفات الهى باشد، تا مرز آن قدرت الهى، زمينه رشد دارد (تأمل شود).

همانگونه كه اگر خداوند چيزى را اراده كند، انجام شود، انجام مى شود و قرآن مى فرمايد:

«إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون»(3)

«اگر خداوند چيزى را اراده كند كه بشود، مى شود.»

انسان نيز اگر اراده اش را بكار گيرد، همان خصوصيت قدرت الهى را مى تواند پيدا كند.

ص: 17


1- . سورۀ حجر / 29.
2- . براى توضيح بيشتر به مباحث فلسفى مراجعه شود.
3- . سورۀ يس / 82.

با توجه به اين مسائل، نمى توان گفت: اراده اكتسابى است و ما مى توانيم كارى كنيم كه اراده را بدست بياوريم؛ بلكه اراده در وجود هر انسانى به وديعه گذاشته شده است، همۀ انسانها داراى اراده هستند.

چنانكه روح در انسان ثابت است. از جنين تا كودك و جوان و مسن و پير همه داراى روح مى باشند. مجردات نيز ثابت مى باشند و قابل تغيير نيستند. اراده نيز از همان مقوله است و نمى توان گفت اراده يك وجود اكتسابى است.

ارزش واقعى هر انسانى مبتنى بر اراده اوست. زيرا اراده از صفات الهى است و در همان نفخۀ الهى همچون روح در وجود انسان به وديعه نهاده شده است. اراده، استعداد است و در همۀ افراد موجود مى باشد؛ لكن افراد با اراده از روش شكوفايى و بكارگيرى استعداد استفاده كرده اند و اراده را در خود شكوفا نموده اند و به مرحلۀ بروز رسانده اند.

تفاوت اراده در اشخاص

اگر ادعا مى كنيم كه اراده اكتسابى نيست، پس چگونه است كه برخى داراى اراده اى قوى هستند و برخى اراده شان ضعيف است؟

در اينجا بايد بيان كنيم كه اراده در وجود همۀ انسانها بطور مساوى هست؛ اما برخى افراد موانعى براى شكوفايى اراده بوجود مى آورند كه در نتيجه اراده نمى تواند به مرحلۀ بروز و نمود، برسد.

چنانكه فطرت انسان پاك است، همۀ انسانها با فطرت پاك و الهى متولّد مى شوند. چنانكه قرآن مى فرمايد:

«فِطْرَةَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَاتَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّهِ»(1)

«اى رسول ما روى به جانب آيين پاك اسلام آور و پيوسته از طريق دين خدا كه فطرت خلق را بر آن آفريده، پيروى كن كه هيچ تغييرى در خلقت خدا نبايد داد.»

فطرت از صفات الهى است؛ اما همۀ انسانها در اين صفت، يكسان نيستند. برخى گناه مى كنند، ظلم و جنايت و دزدى مى كنند و خلافكارند. و برخى برعكس، بر اساس فطرت الهى مردمى صالح و نيكوكارند. در اينجا عواملى باعث مى شود كه شخص خلافكار بر خلاف فطرت الهى، مرتكب گناه و جنايت شود در مثال به مانند آن است كه لامپى را روشن كنيد، اما روى لامپ مانعى قرار دهيد كه نور نتواند به مرحله بروز و روشنايى برسد و فضا را روشن كند.

اراده نيز وجود ثابتى است كه قابل اكتساب نيست و نمى شود آن را كسب كرد اما عواملى باعث

ص: 18


1- . سورۀ روم / 30.

مى شود كه اراده كارآيى و نمود و قدرت نمايى خود را از دست مى دهد.

شكوفايى اراده

اراده استعدادى در وجود انسان است كه بايد با رعايت مسائلى به مرحلۀ بروز و شكوفايى برسد. براى مثال: زمين استعداد دارد كه زمينه هاى لازم براى پرورش گل و ثمردهى درختان را به وجود آورد و براى اين منظور ضرورى است اين استعداد را با افزودن كودهاى شيميايى و غيره در او تقويت كرد؛ اما اگر او به حال خود رها شود و مراقبت هاى لازم صورت نگيرد جز بوته هاى خار محصولى و پوششى نخواهد داشت.

انسان با وجود اراده مى تواند به مراحل بالايى از قدرت و خلاقيت برسد. و اگر از اراده اش استفاده نكند و به آن توجه نداشته باشد، اراده در او وجود دارد، اما وجود مكتومى است. وجودى مخفى است كه نمى تواند خود را نشان دهد.

وجود هر انسانى مملوّ از استعداد است و اگر زمينه هاى شكوفايى در او بوجود بيايد، به مرحلۀ بروز و ثبوت مى رسد، و الاّ مكتوم مى ماند.

موانع شكوفايى اراده

برخى از اعمال انسان مانع شكوفايى اراده مى شود؛ چنانكه انسان قدرت راه رفتن دارد؛ ولى اگر به دست و پاى او طناب بسته شود، قدرت حركت و راه رفتن از او سلب مى شود. آيا به چنين انسانى مى توان گفت كه استعداد حركت كردن ندارد؟

استعداد هست، اما موانع زياد است و نمى گذارد حركت كند.

اراده در نهاد انسان هست اما عواملى موجب مى شود كه اراده نتواند خود را نشان دهد.

موشك، در ذات خود استعداد حركت وجهش دارد، اما تا به وسيلۀ چاشنى تحريك نشود، خودبخود قادر به حركت نيست.

لذا بايد آنچه مانع شكوفايى اراده است و در اين مباحث به آن پرداخته مى شود، از بين برود تا انسان بتواند در مسير استفادۀ صحيح از اراده، گام بردارد.

فلاسفه و اراده

اراده يك بحث اصولى، فلسفى و اخلاقى و روانشناسى است. براى آنكه احاطه و اشراف بيشترى نسبت به ماهيت اراده داشته باشيم بايد نظر فلاسفه را نيز در ارتباط با اراده، بدانيم.

ص: 19

مرحوم ملاصدرا فيلسوف شرق، اراده را به اين معنا تفسير كرده است:

«اراده علم فاعل، به فعل خود مى باشد.»(1)

علم به ابعاد عمل، محاسبۀ ثمره و ابعاد كار مى باشد. وقتى علم محقق شود، جهل نيست. زيرا در هنگامى كه ما نسبت به عملى جهل، غفلت، خيال، گمان يا احتمال داشته باشيم، علم، محقق نيست و در نتيجه اراده نيز در نبود علم محقق نمى شود.

اگر ما نسبت به عملى، موفق به انجام يا موفق به ترك آن نمى شويم، به خاطر اين است كه علم ما درست نيست، نسبت به عمل، علم نداريم. اگر علم باشد، قطعاً عمل بد را انجام نمى دهيم و در موارد مثبت مرتكب اعمال صالح مى شويم.

مرحوم آخوند در تعبير اراده فرموده است:

«اراده علم به مصالح و مفاسد فعل است»(2)

در آنجا كه ما نسبت به مصالح و مفاسد عمل، علم داشته باشيم، زمينه ساز اراده مى شود. وقتى علم باشد، حكم عملى، تصورى و تصديقى نسبت به عمل پيدا مى شود و در انسان انگيزۀ انجام كار را بوجود مى آورد.

مراحل علم و يقين

اگر مراحل علم را طى كنيم و نسبت به عمل علم پيدا كنيم، اين علم زمينه سازِ تعيين مى شود.

اگر ما به كارى همت نمى گماريم، به خاطر آن است كه علم نداريم و در مرحلۀ ظن و گمان و احتمال هستيم و نسبت به مصالح و مفاسد عمل، ما به يقين نرسيده ايم.

به طور مثال اينكه نماز ما حالت خضوع و خشوع ندارد، به علت جهل ما نسبت به مفاسد اين عمل [عدم خضوع و خشوع] است و نمى دانيم كه نماز با خلوص و خضوع، چه مصالحى دارد؟

ارادۀ عمل تام و تمام نماز را براى خود نمى كنيم، اين است كه هميشه لحظه اى تصميم مى گيريم كه نمازِ خوب بخوانيم اما در مرحلۀ تصميم مى مانيم تصميم به مرحلۀ تصور مى رسد، اما به مرحلۀ تصديق و عمل نمى رسد.

لذا بايد علم و يقين مراحل خود را طى كنند تا مقدمات و زمينه هاى اراده در ما بوجود بيايد.

چنانكه در كتب اخلاقى آمده است يقين سه مرحله دارد:

علم اليقين، حق اليقين و عين اليقين.

ص: 20


1- . اسفار ج 6 ص 341 طبع كتابخانه مصطفوى قم.
2- . كفاية الاصول ج 1 ص 99 طبع كتابفروشى اسلاميه.

اگر عين اليقين نسبت به عمل پيدا شد، تسلّط بر انجام يا ترك كار و احاطه بر عمل نيز پيدا مى شود.

اين مراحل و آگاهى به مصالح و مفاسد در مورد اعمال عام است، هم شامل انجام اعمال نيك و هم ترك اعمال بد مى شود.

آگاهى، انسان را تحريك به انجام يا ترك عمل مى كند.

علم و ايمان

علم، مقدمه ايمان است. علمى كه فرهنگ اسلام مطرح مى فرمايد، علمى است كه زمينه ساز ايمان باشد.

علمى كه زمينه ساز ايمان نباشد، علم نيست. اگر شخصى مؤمن به دين نباشد و عالم هم باشد، اين علم او در راه تخدير و تخريب بشريت بكار گرفته مى شود. علمش نه تنها منشأ آثار خير نيست بلكه سر منشأ مفاسد است.

جهان امروز، در آتش علم بدون ايمان مى سوزد. علم هر قدر پيش مى رود، در راه تخدير و كشتار مردم بكار گرفته مى شود و در يك كلام، راه بهتر نابود كردن مردم در راستاى علم مورد نظر اين دانشمندان بى ايمان است.

علمى كه در معارف غنى اسلامى نمود عينى دارد، توأم بودن آن با ايمان است و تخصص بدون ايمان مخرّب، معرفى شده است؛ اين مطلب نشانگر آن است كه علم بايد جهت الهى داشته باشد.

علمى باشد كه به وسيلۀ آن، آگاهى و شناخت نسبت به معبود بيشتر شود و توجه انسان را از علائق مادى كم كند و به سوى خداوند سوق دهد.

زمينۀ تحقق اراده

اراده ماهيتى است كه در وجود همۀ انسانها هست، برخى كه در زمينه هاى تحقق آن در وجود خود كوشش كرده اند، شكوفايى اراده را در وجود خود بدست آورده اند.

مرتاضهاى هندى، نمونۀ بارز اين تحقق اراده اند، آنها از ارادۀ خود استفاده كرده اند، اراده را در وجود خود شكوفا كرده اند، اما هدف و تحقق اراده در راستاى كارهاى غلط و باطل است؛ ما نيز بايد اراده را بشناسيم و بعد از قدرت دادن به اراده، آن را جهت ببخشيم و در راستاى ايمان از آن استفاده كنيم.

اگر ما موفق به اجراى اراده در اعمال نمى شويم، به علت جهل است. هر علتى، معلول

ص: 21

مى خواهد؛ هر شكوفايى نيازمند زمينه است. اگر ما بخواهيم به آن خواسته و انگيزۀ اعلى برسيم بايد زمينۀ انگيزه را بوجود بياوريم. زمينه تحقق اراده را در خود پديد آوريم و يكى از آن زمينه ها، آگاهى و علم به اعمال نسبت به مصالح عمل و مفاسد آن است.

از نظر فلاسفۀ اسلامى تحقق وجود اراده مبتنى بر اين دو پايه است. آگاهى به مصالح و مفاسد عمل.

اراده در روايات

اراده را در لسان برخى روايات به تعبير «ايمان» در مى يابيم. نشانه هاى ايمان وقتى مطرح مى شود، به اراده برمى گردد.

در برخى روايات، تعبير به «علاقه، عشق يا محبت» شده است.

فلاسف هوقتى مى خواهند اراده را تعريف نمايند، مى گويند: «اراده، شوق مؤكَّد است»(1) هر چه بخواهيم اراده را قوى كنيم بايد به شوق خود بيفزاييم؛ علاقه را نسبت به آن كار، زياد كنيم، تا بتوانيم نسبت به آن مسأله اراده اى قوى داشته باشيم. هر كارى انسان انجام مى دهد، برخاسته از علاقه و شوق است و تا انسان اراده نكند، كار مثبت يا منفى انجام نمى دهد.

اگر در روز قيامت عذاب جسمى و روحى مطرح است، بدان علت مى باشد كه انسان به حرام نگاه مى كند و لذت مى برد، لذتى كه از طريق ديدن بدست مى آورد و اگر اراده روحى نباشد، لذت محقق نمى شود.

اگر كسى شراب و يا غذاى حرام مى خورد، لذت جسمى او از حس چشايى، به خاطر ارادۀ روح است؛ همگونى جسم و روح در گناه، عقاب جسم و روح را نيز در پى دارد.

مرز اراده

بايد بدانيم كه هر كارى كه انسان انجام مى دهد و تصميم بر آن كار مى گيرد بايد مبناى شرعى و عقلى داشته باشد. لذا اراده اين نيست كه انسان كارى خلاف شرع و عقل انجام دهد. از اين روست كه گاهى اراده، با لجاجت اشتباه گرفته مى شود. فرد عمل خلافى به نيت و اراده انجام مى دهد و بر انجام آن لجاجت مى ورزد و زير بار حرف حق هم نمى رود.

ارادۀ درست و صحيح نشانه ها و مرزهايى دارد كه بايد شناخته شود. لذا در سيرۀ پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمۀ اطهار عليهم السلام مى بينيم كه آنها در برخى موارد، وقتى امرى را خلاف شرع مى ديدند، هر قدر طرف،

ص: 22


1- . اسفار ج 6 ص 339-337 طبع مصطفوى قم.

سماجت به خرج مى داد، ايشان به عنوان اعتراض با آنها برخورد مى كردند و هيچ چشم پوشى، نسبت به مسأله نمى كردند.

ارتباط عقل و اراده

از نظر شرع مقدس اسلام مواردى هست كه اگر فردى عملى را انجام دهد، مورد قصاص و بازخواست قرار نمى گيرد.(1)

لذا اگر ديوانه اى مرتكب گناه يا عمل خلافى شود، چون تكليفى ندارد، مورد قصاص قرار نمى گيرد و عذاب هم نمى شود. گرچه او از غذا خوردن حرام لذت هم مى برد اما چون مصداق اراده، انگيزه و شوق مؤكّد در او نيست و كارش را غير ارادى انجام مى دهد لذا بازخواست نيز ندارد.

در مورد كودك نابالغ نيز، مسأله به همين ترتيب است؛ اگر كودكى كار خلافى انجام دهد، كسى را بزند، به چيزى ضرر برساند، چون اراده بر او حاكم نيست و عقل، كه جلوه اى از اراده است، در او وجود ندارد، كودك مقصر نيست.

چنانكه اگر اتومبيلى با فردى تصادف كند و او را به قتل برساند، اتومبيل قصاص نمى شود بلكه راننده كه محرك آن است، قصاص خواهد شد.

پس كودك و ديوانه، چون محرك درونى ندارند، مجرم نيستند.

نقش اراده در عبادات

در شرع مقدس اسلام براى هر گونه عبادتى، نيّت يا اراده لازم و ضرورى است؛ يكى از شرايط صحت عبادات، ارادۀ خالص و تقرب به خداوند است.

اگر فردى عبادتى را بدون اراده انجام دهد، هر چند سالها بر آن مداومت داشته باشد، عمل او باطل است.

در عباداتى چون: نماز، روزه، وضو، غسل، اعمال و مناسك حج، صدقه و كليۀ عبادات نيت لازم است. اعمالى كه منهاى اين اراده و نيت الهى باشد، باطل است.

البته نيت، فقط به زبان آوردن نيست، بلكه محرّك عمل و اراده، براى انجام عبادت است و مرور ذهنى كافى مى باشد.

ريا

ص: 23


1- . رُفع عن امتى تسعة... خصال صدوق (ره)، ص 417، حديث 9 طبع بيروت.

يكى از مواردى كه موجب حبط عمل مى شود، ريا مى باشد. در اسلام، مواردى وجود دارد كه موجب از بين رفتن اعمال صالح و خوبِ فرد مى شود؛ ريا، از جملۀ اين موارد است.

در قرآن مى فرمايد:

«فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»(1)

«كسى كه به لقاى الهى اميد دارد بايد عمل صالح انجام مى دهد و كسى را در عبادت شريك نگرداند.»

شريك قرار دادن در عبادت، مصداق بارز ريا مى باشد. ريا يعنى اينكه فردى عملى را انجام دهد و غير خدا را در نظر داشته باشد و براى خوشايند او مرتكب اعمال نيك شود.

اگر شريك در عمل وارد شود، عمل از بين رفته و باطل مى شود، اثر عمل نيز از بين مى رود و علاوه بر آن در آخرت نيز مورد عقاب الهى قرار مى گيرد.(2)

عادت كردن به اراده الهى

از آنجا كه داشتن اراده قوى، در مسائل مختلف براى انسان نتايج مفيدى دربر دارد خوب است كه بتوانيم خود را عادت دهيم به اينكه هيچ كارى را بدون اراده الهى انجام ندهيم؛ در همۀ ابعاد زندگى چه عقيدتى، اخلاقى، عبادى، دينى يا دنيوى و كليۀ مسائل روزمرۀ زندگى، انگيزۀ انجام اعمالمان فقط ارادۀ الهى باشد.

بسيارى از اعمال ما، اراده و شوق مؤكّد، انگيزۀ آن نيست، بلكه بر حسب عادت انجام مى دهيم.

اگر فردى با شوق مؤكد وضو بگيرد و نماز بخواند، ديگر موردى ندارد كه در بين نماز دچار حواس پرتى شود. و اينكه دچار چنين حالتى مى شود چون از شوق مؤكّد و ارادۀ حقيقى نيست و شوق، ظاهرى است، لذا از عبادت نيز لذّتى درك نمى كند.

مى گويند واعظى روى منبر گفت: هر كس دو ركعت نماز با اراده و اخلاص بخواند، خداوند در روز قيامت او را جزء اولياء محشور مى كند؛ شخص معمارى پاى منبر بود، پيش خود گفت: اينكه كار ساده اى است بلند شد و رفت، وضو گرفت و در حرم يكى از ائمه عليهم السلام مشغول نماز شد. به محض آنكه الله اكبر گفت، چشمش به ستونهاى مسجد افتاد؛ در اين فكر فرو رفت كه اين ستون چند رديف و هر رديف با چند آجر ساخته شده است؛ همچنان مشغول بود تا به خود آمد ديد دو ركعت نماز را تمام كرده در حالى كه محاسبه نموده است كه مسجد با 50 كاميون آجر ساخته شده

ص: 24


1- . سورۀ كهف / 110.
2- . توضيح بيشتر در كتب اخلاقى مانند: معراج السعادة، جامع السعادات و....

است! پس ادعا ساده است؛ خوب است با خود محاسبه كنيم، چقدر از اعمال ما از روى ارادۀ الهى و حقيقى انجام شده است.

چكيده مطالب

از نظر روانشناسى هر عملى كه انسان انجام مى دهد در درون انسان موجب عكس العمل يا رفلكس طبيعى مى شود. اراده نيز كه يكى از صفات الهى است، تحقق آن در وجود انسان، مستلزم علائم و نشانه هايى است كه با مشاهدۀ اين علائم مى توان به ميزان اراده در وجود خود پى برد.

تعبد يكى از شرائط اعمال ارادى است. ايمان انسان بايد آنقدر قوّى باشد كه در برابر فرامين تام الهى پذيرش داشته باشد. گرچه اثرات آن اعمال را نداند.

انعطاف در عمل يعنى وجود خصوصيات متضاد در وجود انسان، نشانگر اراده است. و يكى از نشانه هاى عمل با اراده هماهنگى جسم و روح است. شوق مبناى عمل است. قرآن نيز بيانات فراوانى پيرامون اعمال ارادى و برخواسته از شوق ارائه داده است. و قدرت عمل در هماهنگى جسم و روح و اراده را نيز متذكّر گرديده است.

اراده قوّى اثرات شايان ذكرى در رشد معنوى و مادى انسان دارد. بوده اند كسانى كه با اراده و توفيق الهى يك شبه ره صد ساله را پيموده اند.

اراده يكى از قوا و استعدادهاى ضرورى براى جوان است و تقويت آن نيز براى جوان بسيار اهميّت دارد.

لازم است جوان اركان اراده را بداند تا بتواند اراده را در خود به استخدام درآورده و از اعمال غيرارادى بپرهيزد.

سؤالات

1 - نشانه هاى اراده را بنويسيد.

2 - تعبد در عمل را شرح دهيد.

3 - انعطاف در عمل چه مرزهايى دارد؟

4 - هم آهنگى جسم و روح چه تأثيرى در عمل دارد؟

5 - قرآن در برخورد با اعمال ارادى، چه بيانى دارد؟

6 - تقويت اراده چه نقشى در رشد انسان دارد؟

7 - چرا بايد اراده را به استخدام درآوريم؟

8 - اركان اراده را بنويسيد.

ص: 25

9 - هدف داشتن، چه تأثيرى روى اراده انسان دارد؟

10 - دقّت در عمل و ادّلۀ كافى در انجام يا ترك آن، چقدر در اراده مؤثّر است؟

ص: 26

نشانه هاى اراده

اشاره

با ارائۀ نشانه هايى كه از ارادۀ حقيقى مطرح مى شود، حقيقت اراده مشخص مى گردد و هر فرد مى تواند با اين نشانه ها ارادۀ حقيقى را بشناسد و خود را به آن آرايش دهد و كليد موفقيت در همۀ كارها را بدست آورد.

1 - تعبد

تعبد يكى از شرايط اعمال ارادى است. تعبد بدون چون و چرا در اينجا مطرح است؛ مى دانيد چرا در اصول دين، ذكر دليل براى مبانى عقيده هست؛ اما در فروع دين، اخلاقيات، مستحبات، نيست، و بايد تعبد باشد؟

آنقدر در فرد باايمان بايد پذيرش باشد كه اگر خداوند يا پيامبر صلى الله عليه و آله و يا ائمه عليهم السلام فرمودند: «بايد كارى انجام شود»، چون از منبع و منشأ فيض است، پس مفيد است، گرچه به ظاهر آن كار مشكل و مضرّ هم باشد. شرط اصلى در عمل، تعبد است.

در مسائل مذهبى، اجتماعى يا اخلاقى، جوانى كه مى خواهد گناهى را ترك كند بايد فقط براى خدا تصميم بگيرد تا بتواند، آن گناه را ترك كند.

اگر در شرع مقدس اسلام تأكيد به نماز شب شده است و فرموده اند: نماز شب بخوانيد تا به مقامات دنيوى و اخروى برسيد و اولياى الهى تأكيد به اين امور داشته اند؛ فردى كه مى خواهد نماز شب بخواند بايد با اراده و شوق الهى اين كار را انجام دهد.(1)

اگر تعبد و اراده در اين امر محقق نشده باشد، مدتى شروع مى كند و بعد با خوردن يك ضربه از ميدان بيرون مى رود و با ديدن مشكلات درجا مى زند.

تعبد، يكى از شرايط اعمال ارادى است، خواه عمل اثر داشته باشد و يا بى اثر باشد.

هنگامى كه شخص پى مى برد، مطلبى خوب است و شرع و عقل آن را تأييد مى كند، بايد آن را انجام دهد، خواه نافع باشد و يا ضرر داشته باشد. اگر ترك عملى را شرع تأييد مى كند، بايد ترك شود، خواه عمل نافع باشد و يا مضرّ.

در مقابل عمل خوب، هميشه نبايد انتظارِ خوبى و پاداش داشته باشيم و منتظر نزول بركات باشيم؛ اگر چنين بود پس معلوم مى شود كه عمل بر مبناى تعبد نيست، بلكه مبنا جبران و انتظار است.

ص: 27


1- . ثمرات اين عمل در «سرمايه كلاسدارى» اثر ديگر مؤلف مطرح شده است.

نمونه هاى عملى تعبد در عمل، ترك گناه يا عبادات، در تاريخ فراوان است و سيرۀ اولياى الهى و تعبّدِ آنها نسبت به دستورات خداوند، روشن شده است.(1)

2 - انعطاف در عمل

در عين حال كه يك فرد، نسبت به حكمى تعبد دارد بايد نسبت به حكم و حاكم نيز انعطاف داشته باشد. در بين افراد معمولى، معمولاً آنها كه در جنبۀ كارهاى جسمى هستند، در كارهاى فكرى نيستند. آنكه در كار اجتماعى است اهل عبادت و تهجد نيست. معمولاً صفات متضاد در افراد نيست.

خداوند متعال در قرآن مى فرمايد:

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»(2)

«محمد رسول اللّه صلى الله عليه و آله و مؤمنين با كفار به شدّت رفتار مى كنند و بين خود مهربان هستند.»

پيامبر صلى الله عليه و آله هم اسوۀ شدت و غلظت است و هم بعد رحمت و شفقت دارد.

يكى از صفات و خصوصيات ائمه عليهم السلام اين بوده كه صفات متناقض و متضاد داشته اند.

امام على عليه السلام تا زن مستمند و فرزندان يتيم او را مى بيند، گريه مى كند و عاطفى است. در ميدان جنگ چنان مى جنگد كه همۀ دشمنان را از بين مى برد، ولى وقتى در كنار معبود و خدا در عبادت قرار مى گيرد، چنان گريه از ترس عقاب و عذاب و اميد به رحمت دارد كه ديگر ابعاد وجودش را تحت الشعاع قرار مى دهد.

مجموع صفات شدّت و غلظت و انعطاف عملى در على عليه السلام موجود است لذا پيامبر صلى الله عليه و آله به ابوذر سفارش مى فرمود:

اگر عالَم به يك طرف رفت و على عليه السلام در جهت ديگر بود. در همان جهتى باشيد كه على عليه السلام هست، چون حق با على عليه السلام است.

لذا است كه ابوذر تا آخرين لحظه و تا پاى شهادت و ايثار جان، بر اين پيمان استوار ماند.

دقت در زندگى امام خمينى رحمه الله براى آنان كه مى خواهند در اجتماع رشد فرهنگى و عملى داشته باشند و به مردم خدمت كنند، لازم و ضرورى است.

چيزى را كه امام تشخيص مى داد و مبانى تشخيص و ادلۀ او درست بود، تا آخر هم روى تشخيص خود مى ايستاد، گرچه همۀ افراد با اين نظر او مخالفت بكنند.

ص: 28


1- . براى اطلاع بيشتر به سيرۀ ائمۀ اطهار عليهم السلام و علماء بزرگ رحمه الله مراجعه شود.
2- . سورۀ فتح / 29.

شاه بايد برود؛ هر چه وساطت و سفارش شد كه شاه بماند و سلطنت مشروط كند، زير بار نرفتند و در نهايت فرمودند:

جمهورى، اسلامى است؛ نه يك كلمه كم و نه يك كلمه بيشتر.

گرچه منافقين و چپى ها از اين موضوع در رنج و عذاب بودند، و مخالفتهاى زيادى با اين نوع جمهورى داشتند.

8 سال مقاومت، و چون صلاح در صلح ديدند، جام زهر را نوشيدند و ملاحظۀ سرزنش دوست و دشمن را نكردند؛ آنجا، صلاح كشور و دين بر جنگ و اينجا، در صلح بود.

و در بُعد عبادت هم آنچنان، قوى و عبد صالح خدا بودند.(1)

3 - هماهنگى جسم و روح

اشاره

يكى از نشانه هاى عمل با اراده اين است كه جسم و روح با هم هماهنگ باشند. عملى كه انسان انجام مى دهد اگر از روى اراده و شوق باشد و مبناى آن هم درست باشد، جسم نسبت به آن عمل پايبند و استوار است. زيرا كار با شوق و علاقه و از روى اراده با اين شوق و علاقه بر مبناى اركان وجودى انسان است.

آنچه شرع حكم مى كند، حكم عقل نيز هست؛ و بالعكس هر چه عقل حكم كند، حكم شرع هم هست.

وقتى انسان بر مبناى ارادۀ حقيقى، عملى انجام دهد، جسم ثَبات دارد و از اين روست كه گاهى افراد حرفهايى مى زنند و چون دل با زبان يكى نيست، اين حرفها ثبات هم ندارد. چنانچه دروغ، اهانت و ياوه گويى و غيره چون همگونى معنوى بين جسم و روح نيست، لذا حرفهايى از اين قبيل قابل توجه هم نيستند.

قرآن و اعمال ارادى

اشاره

قرآن دربارۀ اعمال، كه از ارادۀ حقيقى مشتق مى شود مثالهايى بيان مى كند:

قسم به اسبانى كه (سواران اسلام در جهاد بركفار تاختند تا جايى كه) نفسشان به شماره افتاد، و در تاختن از سم ستوران بر سنگ، آتش افروختند (و بر دشمن شبيخون زدند) تا صبحگاه آنها را به غارت گرفتند، و گرد و غبار (از ديار كفر) برانگيختند و سپاه دشمن را در ميان گرفتند.(2)

ص: 29


1- . سرگذشتهاى ويژه از زندگى امام خمينى رحمه الله را مطالعه كنيد.
2- . سورۀ عاديات / 1 تا 5.

آنچنان عمل ارادى مؤمن مجاهد در راه خدا مهم است كه خداوند به يك يك اعمال آنها اشاره كرده و آن را مقدس مى شمارد و به آن قسم ياد مى كند.

در آيۀ ديگر مى فرمايد:

«إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمْ الْمَلَائِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا»(1)

«به تحقيق كسانى كه به خداوند ايمان آوردند و بر اين ايمان استقامت ورزيدند، ملائكه بر آنها نازل مى شوند و به آنها بشارت مى دهند كه نترسيد و بيم و اندوه نداشته باشيد».

مؤمن وقتى كارى انجام مى دهد، چنان پايدار است و مقاومت مى كند كه فرشتگان نيز به يارى او مى شتابند و براى او تقديس و تسبيح كرده و به او نيرو و قدرت مى بخشند؛ لذا وقتى انسان با ارادۀ واقعى (نه ارادۀ پوشالى و بر اساس مبناى حيوانى) كارى را شروع كند، هيچ تزلزل و ترس و ضعفى در او نيست. قرآن مى فرمايد:

«أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللّهِ لَاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.»(2)

«آگاه باشيد كه اولياى الهى هيچ ترس و اندوه و حزنى ندارند.»

بررسى اعمال در جسم و روح

ترس و ضعف، نمودارى است كه از طريق روح در جسم ظاهر مى شود؛ وقتى روح ضعيف شود، رنگ انسان پريده و تغيير مى كند چهره، آزرده و غمگين مى شود. جسم به تنهايى قادر به درست كردن اين نمودارها نيست.

اگر مشغول انجام كارى هستيد و روح شما نسبت به آن كشش و جاذبه اى ندارد، بدانيد كه بر اساس ارادۀ حقيقى نيست، بلكه ارادۀ كاذب است. مثل لجاجت و لجبازى كردن، كه اين عكس العمل ارادۀ حقيقى نيست. بلكه ارادۀ حقيقى با لجاجت تفاوت مهم دارد.

كسى كه عصبى است و در صحبت كردن حالت تهاجم دارد؛ اهانت كردن، پرخاشگرى، زد و خورد، نشانگر اعمال غير ارادى اوست و فردى كه چنين اعمالى انجام مى دهد، تعادل روحى و جسمى ندارد و همگونى بين اين دو بُعد نيست؛ لذا اين گونه افراد هم بسيار زود از اعمال خود ناراحت و پشيمان مى شوند.

قدرت در هماهنگى جسم و روح

ص: 30


1- . سورۀ فصلت / 30.
2- . سورۀ يونس / 62.

اگر جسم و روح همگون شد، قدرت زياد مى گردد به حدى كه نزديك به قدرت الهى مى شود؛ چنانچه قرآن در بارۀ قدرت خداوند قرآن مى فرمايد:

«إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون.»(1)

«هنگامى كه خداوند اراده كرد چيزى باشد و گفت: باش، مى شود.»

عرفا مى گويند: روح ما الآن در غالب جسم محبوس است و اگر بشود روح را از قفس جسم بيرون بياوريم، بسيارى از ملكات و قدرتهاى فوق العاده اى براى ما بوجود مى آيد.

مى گويند: اخيراً به وسيلۀ برخى كارهاى روانشناسى، مثل هيپنوتيزم، براى جراحى دندان استفاده شده است.

برخى از علماء اسلام نيز از همين قدرت اراده در كارهاى فوق العاده خطير استفاده مى كرده اند از جمله:

يكى از علماء مشهد، چنان ارادۀ قوى داشت كه در عمل جراحى ايشان از داروى بيهوشى استفاده نشد، بلكه خود ايشان روح را از غالب جسم بيرون برده و دوباره بعد از عمل روح خود را به جسم خود وارد نمودند.

«طى الارض» و پيمودن مسافتهاى زياد، در كمترين زمان، از نظر اسلام بعيد نيست.

مى شود انسان آنقدر روح خود را قوى كند كه مسلط بر جسم شود و اگر الآن حركت ما روى زمين آهسته و سست است، به خاطر آن است كه جسم روح را در خود نگه داشته است. در آنجا كه روح مسلط بر جسم است، در و ديوار براى او مانع نيست زيرا حركت، حركت مادى نيست، بلكه حركتى غيرمادى است.

رشد سريع، با ارادۀ قوى

اگر بتوانيم، ارادۀ حقيقى را كسب كنيم و اراده و آثار آن را صاحب شويم، خداوند نيز قدرتهاى عجيبى به ما خواهد داد. بدترين صفات را مى شود در كمتر از يك روز كنار گذاشته و صاحب بهترين صفات شويم.

در تاريخ شيعه فراوان خوانده ايد، جريان كسانى كه در يك لحظه و با يك توجه داراى مقاماتى بالا شده و رشد كرده اند. از آن جمله:

يكى از شاگردان شيخ انصارى رحمه الله است كه از نظر ادراك بسيار ضعيف بوده است؛ چندين سال محضر استاد را درك مى كرد، بدون آنكه از مباحث استاد سودى ببرد؛ شبى در خواب حضرت امام

ص: 31


1- . سورۀ يس / 82.

على عليه السلام يك «بسم الله الرحمن الرحيم» در گوش او خواندند و اين فيض الهى چنان در درك او مؤثر بود كه فردا سر درس نه تنها درس را مى فهميد، بلكه به شيخ اشكال نيز مى گرفت.(1)

و از آن جمله است:

كربلايى كاظم كه به يك نگاه امام زمان عليه السلام حافظ كل قرآن و معنويت آن شد. نه تنها جسم قرآن، بلكه روحانيت آن را نيز صاحب شد. آنچنان بود كه او با اينكه فرد بى سوادى بود، اما كلمات قرآن را از لابلاى حروف يك سطر كتاب معمولى كه در آن از آيه هاى قرآن استفاده شده بود، تشخيص مى داد.

و بسيار بوده اند كسانى كه با يك توجه و توسل به ائمۀ عليهم السلام يا امامزاده اى انواع بيماريهاى روحى و جسمى آنان در كمتر از يك لحظه از بين رفته است.(2)

پس پى مى بريم، بسيارى از عقب ماندگيهاى ما بخاطر ضعف اراده است.

تقويت اراده

تقويت اراده يكى از ضروريات زندگى براى يك جوان است. استعداد در وجود جوان زياد است بايد براى تسريع در رشد معنوى، اراده را شكوفا و تقويت كرد.

كسى كه ارادۀ قوى داشته باشد مى تواند در يك آن از هر چه صفت رذيله است بگذرد و فضائل اخلاقى را كسب كند.

لازم است جوان كاربرد اراده را بداند، همانطور كه جسم ما براى حركت و ادامۀ راه به تغذيه و جذب انرژى نياز دارد، روح نيز عواملى را براى قوى شدن مى طلبد اراده نيز احتياج به جذب نيرو دارد. بايد اين عوامل را به استخدام خود درآورد تا روح و اراده قوى شود.

همچنانكه در بُعد تغذيۀ جسم، به صبحانه، ناهار و شام احتياج مى باشد، روح نيز به تغذيه معنوى احتياج دارد؛ اراده نياز دارد كه تقويت شود.

همچنانكه، اگر از استعدادهاى درونى خود استفاده كنيم، مى توانيم در انواع علوم و فنون صاحب قدرتِ خلاّق شويم، در ورزش، طراحى، نقاشى، كامپيوتر، تندخوانى و بالا بردن ضريب مطالعه از 150 كلمه تا 1500 كلمه و ساير نيروهاى خدادادى كه در قرآن به آن اشاره شده است:

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»(3)

ص: 32


1- . مردان علم در ميدان عمل.
2- . داستان كربلايى كاظم رحمه الله.
3- . سورۀ تين / 4.

«ما انسان را در بهترين صورت آفريديم»

در هر يك از اجزاى بدن، نيروهاى فوق العاده اى نهفته است بطور مثال: تنها در چشم 150 ميليون سلول نورى در پشت كرۀ چشم منتظر دريافت پيام هستند.

براستى ما چقدر به اين نيروهاى الهى ظلم مى كنيم كه نمى توانيم از آنها كمال استفاده را ببريم!

به استخدام درآوردن اراده

ارادۀ انسان بسيار قوى است و اين انسان آنچنان قدرتى دارد كه مى تواند همان كارهايى را كه خدا مى كند به اذن الهى انجام دهد.

اگر ما اراده مان به قدرى ضعيف است كه خود را نيز نمى توانيم اداره كنيم، دليل آن به استخدام در نياوردن اراده است.

اراده تنها شامل افراد باايمان نيست. بلكه هر فردى گرچه ايمان هم نداشته باشد مى تواند اراده را به استخدام خود درآورد.

اراده، يك استعداد قوى در وجود انسان است كه گاهى به قدرى قوى مى شود كه از جسم انسان مى گذرد و در طرف مقابل تأثير مى گذارد.

برخى مرتاضها از به استخدام درآوردن اراده، كارهاى فوق العاده اى را انجام مى دهند؛ نگاه مى كند قطار مى ايستد، پرنده مى افتد و يا كارهاى خارق العادۀ ديگرى كه در بررسى حالات آنان مسطور است؛ آنان اعمالى انجام داده اند كه اراده را در خود شكوفا نموده اند، در حالى كه اين اراده آنها جهت خاص و سازنده نيز ندارد.

اراده مثبت و منفى

ايمان، در اراده قوى نقش بسيار مؤثرى دارد. اگر فردى، كه اراده اش را قوى مى كند و آن را به استخدام مى گيرد، مؤمن به خداوند باشد، از اين اراده در مسير مثبت استفاده مى كند.

همچنانكه ديگر استعدادهاى انسان نيز همين زمينه هاى مثبت يا منفى را داراست، خط كش ايمان، در بكارگيرى استعدادها، بسيار مهم و كارساز است.

در راه پيشرفت و تعالى جوامع بشرى بسيار مى توان از استعدادها استفاده كرد و هم مى توان اين استعدادها را در خدمت انهدام و تخدير جوامع بكار برد.

اصولاً متخصصين باايمان، در راه پيشرفت جوامع، قدمهاى مؤثرى برداشته اند و جوامع زيادى نيز از اراده هاى منفى ضربه هاى فراوان خورده اند.

ص: 33

اينچنين است كه قرآن نيز ايمان را شرط قبولى اعمال مى داند:

«مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً»(1)

«هر كس كار شايسته اى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، درحالى كه مؤمن است، او را به حياتى پاك زنده مى داريم.»

معجزه در اسلام، بكارگيرى اراده حقيقى و آثار آن است. چنانكه قرآن دربارۀ يكى از معجزه ها مى فرمايد:

«اقْتَرَبَتْ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ.»(2)

«قيامت نزديك شد و ماه شكافته گرديد.»

شكافته شدن ماه با اشاره نبى اكرم صلى الله عليه و آله معجزه اى است كه با قدرت الهى نبوى انجام شد.

اين معجزات با ارادۀ هدايت افراد، به مبدأ هستى، انجام گرفت و افراد بى شمارى با معجزات انبياء الهى عليهم السلام به خداوند ايمان آوردند.

اركان اراده

اراده، بنابر نظر فلاسفه، تعبير به شوق مؤكّد شده است، وقتى علاقۀ زيادى به يك چيز پيدا شد، در درون انسان نيرويى بوجود مى آيد كه اين نيروى غيرمادى در درون به اعضاى مادى فرمان مى دهد كه انسان كارى را انجام دهد؛ اين شوق مؤكّد اركانى دارد كه اگر عمل، با اين اركان انجام شود، نشانگرِ، عمل از روى اراده حقيقى است و اگر يكى از اين پايه ها سست يا نارسايى داشت، عمل از روى ارادۀ حقيقى انجام نمى گيرد.

اركان اراده را مى توان چنين شمرد:

1 - انسان نسبت به انجام يا ترك عمل، دلايل و براهين كافى داشته باشد و جوانب كار را در نظر بگيرد؛ هدفش از انجام يا ترك كار مشخص باشد و آثار و پيامدهاى آن را نيز بداند.

2 - پس از شناخت هدف و آثار آن، تصميم بر انجام كار بگيرد.

3 - پس از تصميم گرفتن، به تصميم خود عمل كند.

چكيده مطالب

وقتى مرز اراده مشخص باشد، مى توان تشخيص داد كه چه اعمالى ارادى هستند و چه اعمالى غيرارادى

ص: 34


1- . سورۀ نحل / 97.
2- . سورۀ قمر / 1.

انجام مى شوند.

بايد بدانيم كه اعمال غيرارادى، يا اعمالى كه اركان اراده را ندارند و در اين بعد ضعف دارند، اعمال قابل توجهى نيستند.

اعمال غيرارادى را انسان وقتى مرتكب مى شود كه شرايط اركان اراده در او نباشد و يا ضعيف باشد مثل عملى كه ديوانه انجام مى دهد و يا اعمالى كه در خواب يا به اجبار و اضطرار يا خطا و اشتباه و يا فراموشى و جهل انجام مى گيرند.

لازم است فرق بين اعمال ارادى و غيرارادى را بدانيم تا بتوانيم بين دو عمل افتراق بگذاريم.

بايد بدانيم كه بسيارى از اعمال ما ارادى نيستند و شوق مؤكّد انگيزه عمل نشده است.

لذا بسيارى از اعمال ما، داراى شك و ترديد و اهمال و وسوسه مى شود و ما توان انجام عمل را نداريم.

گاهى شوك ارادى موجب ركود و سكون اراده مى شود گرچه اراده در وجود همۀ انسانها هست ولى پايه هاى اراده سست شده و يا قدرت اراده كاهش پيدا كرده است.

حال اين ضعف اراده، برآيندهايى دارد كه با بررسى آنها، مى توان اعمال ارادى و غيرارادى را شناخت.

سؤالات

1 - چه اعمالى را مى توان غيرارادى دانست؟

2 - ضعف يا كاهش اراده چه نقشى در عمل دارد؟

3 - چرا عمل ديوانه، عملى ارادى نيست؟

4 - جبر در انجام عمل چه تأثيرى در عمل دارد؟

5 - عمل اضطرارى را توضيح دهيد.

6 - جهل و انواع جهالت در عمل را توضيح دهيد.

7 - شك و وسواس در عمل نشانگر چيست؟

8 - آشنايى به احكام الهى چه تأثيرى در عمل دارد؟

9 - شوك ارادى را توضيح دهيد.

10 - برآيند ضعف و كمبود اراده چيست؟

ص: 35

اعمال غير ارادى

اشاره

برخى اعمال ارادى نيستند و شناخت اين اعمال، انسان را نسبت به عمل بر اساس ارادۀ حقيقى راهنمايى مى كند؛ با بررسى اين اعمال غير ارادى، كه از روى اراده حقيقى نيست، درمى يابيم اعمال ما از چه گروه هستند.

هر كدام از اين اعمال غير ارادى، اركان اراده را ندارند و يا ضعيف هستند.

1 - عملى كه ديوانه انجام مى دهد

ممكن است، نيرويى بر ديوانه حكم كند كه كار خلافى انجام دهد و ديوانه انجام مى دهد.

مخصوصاً اين امر در ديوانه هاى ادوارى و مقعطى و يا اشخاصى كه بسيار عصبى هستند، مصداق دارد؛ اين افراد اعمالى را انجام مى دهند. اما تقدّم عملى، بر اراده و تصميم و دليل دارند و مسأله هنوز برايشان از نظر استدلال و عقل تبيين نشده است، لذا با دليل كار را انجام نمى دهند.

اين تزلزل در اركان اراده موجب مى شود كه اين قبيل افراد از كار خود نيز پشيمان مى شوند و بارها اين عمل و پشيمانى و عذرخواهى تكرار مى شود.

در اسلام از اين افراد حكم برداشته شده است و دربارۀ آنها حكم و حدود اجراء نمى شود، مگر ثابت شود كه فردى خود را به ديوانگى زده است. و ديوانگى او مصلحتى بوده است.

2 - عملى كه در خواب انجام مى شود

در حال خواب؛ اگر كسى مرتكب عمل خلافى شود و يا ضررى برساند، چون در حال غيرارادى است و عمل او پايه و اركان ارادۀ حقيقى را ندارد، لذا مديون و مرهون نيست.

3 - عملى كه با جبر انجام مى شود

عملى را كه فرد تمايل به انجام آن ندارد، لكن بالاجبار انجام مى دهد، چون از روى اراده حقيقى نيست؛ درست است كه براى انجام عمل بدن و فكر، جسم و روح با هم تشريك مساعى دارند، اما چون اجبار در كار است، ارادۀ او ارادۀ حقيقى نيست و پايه ها و اركان اراده در عمل اجبارى ضعيف است.

ص: 36

4 - عملى كه از روى اضطرار انجام مى شود

برخى موارد، انسان عملى را انجام مى دهد كه از نظر عقل و شرع، آن را درست نمى داند اما به خاطر شرايطى خاص، مجبور به انجام عمل مى شود.

به طور مثال: انسان عقلاً و شرعاً خوردن گوشت ميت را حرام مى داند و آن را دوست ندارد. اما اگر در جايى چيزى براى خوردن نداشته باشد و خطر جانى برايش پيش بيايد، براى حفظ جان مجبور است كه در حال اضطرار به قدر سدّ جوع از گوشت ميت ارتزاق كند.

اين كار كه از روى اضطرار، انجام مى شود، از روى اراده حقيقى نيست، چون پايه ها و اركان ارادۀ حقيقى را دارا نيست.

5 - عملى كه از روى خطا يا اشتباه انجام مى شود

در اسلام عمل خطايى، مورد عفو قرار مى گيرد. اگر فردى به خيال شكار آهو تيرى زد و به انسانى به طور خطا، اصابت كرد و آن فرد كشته شد، چون اراده قتل نداشته اما عمل او منتهى به قتل شده است، عمل از روى ارادۀ واقعى نيست و قتل خطايى نيز از نظر قصاص مورد عفو است.

6 - عملى كه از روى فراموشى انجام مى شود

گاهى انسان نسبت به موضوعى، مطالعه مى كند يا گوينده اى بحث مى كند و با استدلال مى پذيرد كه: عملى را انجام دهد يا عملى را ترك كند؛ چند روزى هم طبق تصميم خود عمل مى كند، اما بعد از گذشت زمان شعاع و ابعاد معنوى گوينده يا نويسنده، اثرش را در روح انسان از دست مى دهد. بعد از مدتى استدلال و اثر حرف ضعيف شده و انسان دوباره نسبت به عمل متروك، گرايش پيدا مى كند. مطلب را فراموش مى كند و يادش مى رود، چنين عملى از روى ارادۀ حقيقى و واقعى نيست.

7 - عملى كه از روى ناآگاهى و جهل انجام شود

اگر انسان عملى را انجام دهد و نسبت به آن مسأله ناآگاه و جاهل باشد دو راه دارد:

1 - گاهى فردى به دنبال دست يابى به حكم درست نيست و عملى عبادى را بر اساس بافته هاى ذهنى خود انجام مى دهد و بعد از مدتى مى فهمد كه اعمالش غلط بوده است؛ چنين فردى اعمالش تماماً باطل و نادرست است و احتياج به اعاده دارد. زيرا جاهل مقصر است.

2 - گاهى فردى عملش را درست فرا گرفته است، اما بعد از گذشت مدتى خود به خود، عمل دچار اشكال گرديده است. مثل خواندن نماز، كه وقتى پيش فرد واردى بيان مى كند، درمى يابد كه

ص: 37

نمازش دچار اشكال است يا غسلش باطل است.

اين فرد چون عملش، در سابق درست بوده است و به خيال درستى عمل، آن را انجام مى داده است اينك نيز عباداتش احتياج به اعاده ندارد.

پس وقتى انسانى آگاهى به حكم ندارد، چون در اصل انجام آن شوق مؤكّد نيست، لذا ارادۀ واقعى نيست.

افتراق عمل ارادى و غير ارادى

با دقّت در اعمالى كه غير ارادى هستند، مشخص مى شود كه بسيارى از اعمال ما از روى ارادۀ حقيقى نيست؛ بين عملى كه از روى ارادۀ حقيقى صورت مى گيرد و عملى كه غيرارادى است تفاوت وجود دارد.

اگر عملى را انجام مى دهيم و پس از مدتى آن را رها مى كنيم، به علت آن است كه عمل، از روى ارادۀ حقيقى نيست و پايه هاى اراده، سست است.

شك و وسواس در اعمال، نشانه بى اراده بودن است. چون در عمل پايه ها و اركان اراده محقق نيست، لذا وسوسه و شك در دل انسان توسط شيطان رسوخ مى كند و گاه موجب بطلان اعمال نيز مى شود.

بايد مرز و حدود احكام را بدانيم و از روى پايه ها و اركان اراده، اعمال خود را ارزيابى كنيم؛ بسيارى از اعمال ما غيرارادى است و با شناخت اين اعمال غيرارادى مى توانيم روى اعمال ارادى خود كار كرده و اراده را تقويت كنيم.

هرگز كسى نمى تواند، ادعا كند كه من اراده ام ضعيف است و نمى توانم عملى را رها كنم، اعتياد را ترك كنم، يا عملى را انجام دهم، نماز بخوانم يا روزه بگيرم؛ بلكه با شناخت ارادۀ واقعى مى توان بر تمام اين بى ارادگيها خط بطلان كشيد.

افراط و تفريط در اعمال، هر دو به دليل بى ارادگى است. مثلاً برخى در رعايت و احتياط در نجاسات و پاكيها راه افراط را مى روند و گروهى ديگر اصلاً اهميتى به آن نمى دهند. در حالى كه اسلام دين آسانى است و هرگز بر كسى سخت نمى گيرد؛ اشكال در آن است كه ما از اسلام به قدر كمى دريافته ايم و بر خود سخت مى گيريم.

شوك ارادى

افرادى كه كم اراده و يا بى اراده هستند، اصطلاحاً در علم روانشناسى به آنها تعبير شوك ارادى

ص: 38

مى شود؛ اراده اين افراد دچار ركود و سكون شده است.

اين افراد اراده دارند، اما پايۀ اراده شان شكسته و يا قدرت ارادۀ آنها كاهش پيدا كرده است.

انسان عاقل، داراى اراده هست؛ اما اين اراده متغير است. اگر انسان اراده نداشته باشد، ديوانه است؛ حال شايد كسى در چند عمل، اراده اى هم داشته باشد و در برخى اعمال اراده نداشته باشد، اراده اش كامل نيست؛ اما اراده دارد.

خصوصيات هر فرد نسبت به شرايط خاص خود او نسبى است. ممكن است فردى خصوصيت بى ارادگى در وجودش با ضريب 10 باشد و در ديگرى با ضريب 70 وجود داشته باشد؛ اين خصوصيات نسبت به حالات و روحيات افراد متغير است.

برآيند ضعف و كمبود

اشاره

آنانكه اراده شان ضعيف است و يا كمبود اراده دارند، از نظر اخلاقى خصوصيات ويژه اى دارند.

با بيان اين خصوصيات مى توان ميزان اراده را سنجيد، البته لازم به تذكر است كه ضريب اين خصوصيات در هر فرد متغير است.

و گاه فردى تمامى اين خصوصيات را با هم دارد و گاه با يك خصوصيت دست به گريبان است.

1 - قدرت تصميم گيرى ندارند

اگر در تعريف اراده دقت كرده باشيم، بيان شد: اراده، شوق مؤكّد است و شوق برخواسته از آگاهى و دليل و برهان مى باشد. وقتى كسى آگاهى و دليل و برهان نسبت به عملى نداشت، نمى تواند درست تصميم بگيرد و در اين صورت متغير است.

كسى كه بر اساس ضعف اراده قدرت تصميم گيرى ندارد، ضعف او حاكى از جهل، بى دليلى، يا كم دليلى و يا ضعف دليل است. لذا قاطع و برنده نيست كه در او تحرك بوجود بياورد و او را قادر به تصميم گيرى صحيح و اتخاذ به موضع درست نمايد.

هر كدام از اين دلايل موجب ضعف اراده باشد، سبب مى شود كه انسان تصميمى بگيرد و به تصميم خود عمل نكند يا گاهى تصميم مى گيرد، چند روزى هم عمل مى كند اما چون پايه شوق مؤكد ندارد، رها مى كند.

2 - در فكر خود پروژه زياد دارند

هر كس نسبت به علم، سن، قدرت و موقعيت خود بايد براى آينده برنامه ريزى داشته باشد و

ص: 39

روى برنامه ريزى و طرح خود، كار كند.

معمولاً پروژه و كار و اشتغالات زياد، با افراد با اراده منافات دارد. مسيرى بايد درست انتخاب شود و فرد جلو برود، هر قدر موانع بر سر راه هدفش زياد باشد. او را در رسيدن به هدف سست نكند.

در مثال مى توان به افراد معتاد اشاره كرد كه اين گونه افراد در هنگامى كه نشئه هستند، هزاران فكر در سر دارند و هزاران كار انجام مى دهند، اما هنگامى كه اثر مواد مخدّر از بين رفت، تمامى آن افكار بر باد رفته است.

و يا مثال ديگرى مى توان گفت: كه شيطان در هنگام نماز زياد به انسان القاء مى كند؛ تا انسان مؤمن به نماز مى ايستد، القائات شيطانى شروع مى شود، كه پس از نماز چه كنم و به چه كارهايى بايد بپردازم، نماز را زود بخوانم و درس بخوانم، بخوابم، بخورم، به ديدار دوستم بروم، بازى كنم، ميهمانى بروم و هزاران فكر ديگر كه معمولاً بعد از نماز همه از بين رفته و انسان نسبت به انجام كار، دلسرد و سست مى شود.

جوان بر اساس اقتضاى حالات جوانى در فكر خود برنامۀ زياد دارد، مى خواهد همه چيز را ياد بگيرد، با همه در بيفتد، جهان را دگرگون كند، اما اين برنامۀ بدون پايه، هيچ مشكلى را كه حل نمى كند، بلكه بر مشكلات فكرى و اجتماعى جوان نيز مى افزايد، معمولاً آنها كه دنبال چند شغل و برنامه و كارهاى بدون پايه هستند، از نظر اجتماعى هم عقبگرد دارند. زيرا كارى را به ثمر نمى رسانند و دائم از اين شاخه به شاخۀ ديگر مى پرند.

على عليه السلام نيز در روايت سفارش مى فرمايد:

«قَلِيلٌ يَدُومُ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ مَمْلُولٍ.»(1)

«عمل كم و پيوسته بهتر از عمل زياد و ملالت آور است.»

3 - كارها را به تأخير مى اندازند

افراد سست اراده اگر تصميم به كارى بگيرند، چون انگيزه، قوى نيست، لذا شوق هم زياد نيست و پايه و اركان اراده شان ضعيف است. اين ضعف موجب مى شود كه هر كارى را بخواهند شروع كنند به امروز و فردا مى اندازند، و آخر نيز موفق به انجام آن نمى شوند.

4 - تضاد فكرى و عملى دارند

ص: 40


1- . غرر و درر آمدى، ترجمۀ مرحوم انصارى، ج 2، ص 535، حديث 28.

در اعمال اين افراد تعارض موجود است. در فكر چيزى دارند و عملشان چيز ديگرى است؛ مى خواهند بخوابند، اما راديو را هم كنار رختخواب روشن مى كنند؛ خوابيدن، آرامش مى خواهد و اين عمل تعارض فكر و عمل را مى رساند.

خداوند براى آنكه انسان داراى هدف متعالى باشد. براى او راه را روشن نموده است.

خداوند در قرآن مى فرمايد:

«يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلَاقِيهِ.»(1)

«اى انسان، همانا تو به سوى خداوند تلاش مى كنى و سرانجام نيز او را ملاقات خواهى كرد.»

خداوند انسان را به جايى راهنمايى كرده كه بى نهايت است؛ رضاى معبود و لقاى او نامحدود است؛ لذا به انسان نيز ياد داده است كه به نامحدود توجه داشته باشد. هر قدر شعاع فكر بالا باشد، تلاش بيشتر است. آن كس كه به فكر لقاى خداست، آنچه را كه مانع رسيدن به اوست از ميان برمى دارد.

آن كس كه هدفى متعالى ندارد، به عوامل پايين و كم اهميّت مى پردازد و عوامل فرعى او را از راه باز مى دارد.

اگر به فكر تحصيل هستيم، شعاع فكر ما بايد بالاتر از دكترا و تخصّص باشد، تا بتوانيم به مراحل متوسط موفق شويم. اگر هدف در درس خواندن اخذ مدرك ديپلم باشد، در ميان راه دچار سستى خواهيم شد.

اگر طلاب و دانشجويان و دانش آموزان عزيز، در حوزه علمى خود، هدفشان درسى باشد كه در جايى هر قدر محدود، مشغول كار شوند، اين هدف پايين، آنها را دچار ركود و مشكل مى كند.

در جايى كه اهداف انسان بالاست، بايد موانع رسيدن به اين اهداف را از بين برد. اگر جوان تصميم به درس خواندن مى گيرد، بايد از سستى و كاهلى و وقت گذرانى بپرهيزد. اين كارها با هدف عالى متعارض است.

گاه تصميم مى گيريم متعبد باشيم، يا نماز شب بخوانيم و يا به واجبات مقيد و از محرمات اجتناب داشته باشيم اما موفق نمى شويم.

زيرا كسى كه رعايت اخلاق و عدالت و حقوق افراد را نمى كند و اهل گناه است، توفيق ملكوتى پيدا نمى كند.

پيكرى كه به انواع بديها ملوَّث شده است، نمى تواند در سطحى قرار بگيرد كه مورد نظر ملائكه باشد؛ زيرا مؤمنى كه به نماز شب مى ايستد، چنانكه ما در زمين ستاره ها را مى نگريم، ملائكه نيز در6.

ص: 41


1- . سورۀ انشقاق / 6.

عرش و ملكوت اين انسان مؤمن را نظاره مى كنند.

لازمۀ تعبد و تهجد آن است كه وجود و پيكر خود را از بديها پاك كنيم تا لايق عبادت در آستان حق باشيم.

پس اگر تصميم به كارى مى گيريم بايد ريشه هاى آن را محقق كنيم تا به نتيجه برسيم. تضاد در اينجا اين است كه اگر مى خواهيم به كمالى برسيم، نبايد كارى خلاف آن انجام دهيم.

اگر رضاى حق را مى طلبيم ضد رضاى حق تعالى را انجام ندهيم. چشمِ آلوده، به نور حق روشن نمى شود.

قلبِ گنهكار، به رضاى حق نمى رسد، مگر خود را پاك كند؛ زيرا در عمل و هدف تعارض است و افراد بى اراده اينگونه اند كه اراده و عملشان هم آهنگ نيست.

كسى كه تصميم گرفته از نظر علمى رشد كند بعد در مسير تحصيل، فكرش را به امور غير ضرورى متوجه مى سازد، معلوم مى شود در نظر او اين كارها اهميّت بيشترى دارد تا حصول مقامات علمى، وگر نه

بايد تمام توان و نيروى خود را صرف هدف اصلى كند نه اينكه قدرت متمركز را از دست بدهد و توقع داشته باشد با توان نامتمركز به يك مسيرى نائل آيد كه نياز به تمركز تمام قوا دارد.

5 - زود تحت تأثير قرار مى گيرند

كسانى كه سست اراده اند، مرتب تغيير عقيده مى دهند و تحت تأثير تبليغات و شانتاژها قرار مى گيرند. زيرا از خود استدلال و برهان ندارند.

على عليه السلام در صفات اين افراد مى فرمايد:

«وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ، يَمِيلُونَ مَع كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ.»(1)

«مثل پشه هستند، با هر باد به هر سو مى روند و از خود نور علم ندارند و به جاى محكمى پاى بند نيستند.»

قرآن نيز مى فرمايد:

«مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لَاإِلَى هَؤُلَاءِ وَلَا إِلَى هَؤُلَاءِ.»(2)

«آنها افراد بى هدفى هستند كه نه سوى اينها و نه سوى آنهايند! (نه درصف مؤمنان قراردارند و نه در صف كافران.»

ص: 42


1- . نهج البلاغه، كلمات قصار، 137.
2- . سورۀ نساء / 143.

اما در مقابل آنها، انسانهاى مؤمن با اراده هستند. امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«قال الصادق عليه السلام: ان المؤمن اشدُّ من زبر الحديد، ان الحديد اذا دخل فى النار تغيير ان المؤمن لو قتل و نشر ثم قتل لم يتغير قلبه.»(1)

«به تحقيق مؤمن استوارتر و محكمتر از پاره هاى آهن است زيرا وقتى آهن در كورۀ آهنگرى واقع شود تغيير پيدا مى كند بر خلاف مؤمن كه اگر كشته شود [در راه خدا] و [در آتش سوزانده شود] و خاكسترش بر باد داده شود و [دوباره زنده شود] باز هم كشته شود قلب او متغير نمى شود و اندك خللى در ايمانش [به خدا] پديد نمى آيد.»

آتش بلاها و سختيها و مشكلات، مؤمن را تغيير نمى دهد؛ بلكه به خدا نزديكتر شده و رنگ كارهايش خدايى مى شود.

افراد متلون و متغيّر معمولاً به جايى هم نمى رسند و اگر هم برسند ماندگار نيستند و قرآن مى فرمايد: اگر انسان ايمان آورد و پايدارى كند، در برابر اين استقامت زمينه هاى كمال جويى براى آنان مهيّا مى شود و بركات و ملائكه (ياوران) الهى بر او نازل مى شوند.

اصولاً يكى از ابزارهاى اساسى و مهم انبياء و ائمۀ اطهار عليهم السلام و علماء بزرگ پايدارى در تحقق انديشه ها و اهداف الهى بوده است آنچنان كه خداوند در قرآن به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله امر مى فرمايد:

«فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنْ الرُّسُلِ.»(2)

«پايدارى كن آنچنان كه پيامبران قبل از تو نيز مقاومت از خود نشان دادند.»

«فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ.»(3)

«و ما به تو دستور مى دهيم كه پايدارى از خود نشان بده.»

6 - زود عصبانى مى شوند

اسلام در پرهيز از خشم و غضب سفارشات فراوانى نموده است. يكى از خصوصيات افراد بى اراده نيز عصبانيت است كه ريشه و اساس آن، جهل است.

استرس(4) يا خشم و غضب در درون روح انسان ريشه ها و عواملى دارد. هر كس بعد از عصبانيت بايد فكر كند و ببيند عامل عصبانيت در او چه بوده است؟

معتقد نبودن به اجر الهى و اخروى، توقع زياد از ديگران، غرور و تكبر، ممكن است از عوامل

ص: 43


1- . بحارالانوار، ج 70، ص 178، روايت 42، باب 52.
2- . سورۀ احقاف / 35.
3- . سورۀ هود / 112.
4- . [ Stress ]

خشم و غضب باشد.

با توجه به كشمكشها درمى يابيم كه شايد ما مقصّر باشيم؛ خوب است تقصير خود را قبول كرده و معذرت خواهى كنيم؛ اگر اشتباه از طرف مقابل بوده، اگر جاى گذشت دارد، بگذريم و صبر كنيم و بدانيم در مقابل صبر، مأجور هستيم.

افراد بى اراده زود عصبانى مى شوند و بعد هم زود پشيمان مى گردند. ريشۀ بى ارادگى، جهل و عدم تسلّط به عمل است.

انسان مؤمن با توكل به خدا آرامش دارد و با هيچ مشكلى هراسان نمى شود و خشم نمى گيرد.

قرآن مى فرمايد:

«أَلَا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.»(1)

«با ياد خدا دلها آرامش مى گيرد.»

اگر برخى نسبت به خداوند بى توجهند و يا گرايشهاى مذهبى آنها كمرنگ شده است بايد به دنبال علل آن باشند و از اين منبع فيض بهرۀ بيشترى ببرند.

عوامل بى توجهى ممكن است گناه، غفلت يا سست شدن پايه هاى آگاهى باشد.

7 - كم صبر هستند

افراد سست اراده يا بى اراده صبور نيستند. در برابر مشكلات و سختيها كه لازمۀ هر زندگى و رشد انسان است، صبر و تحمل ندارند.

جوان در زندگى با مشكلات زيادى روبروست. مشكلاتِ اقتصادى، ازدواج، مسكن، مشكلات رفتارى صاحبخانه، همسر و ساير مشكلات، در هر زندگى كم و بيش وجود دارد.

آنچه مهم است اين است كه اگر انسان در رفاه باشد، خداوند را فراموش مى كند چنانكه قرآن مى فرمايد:

«إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى.»(2)

«همانا انسان تا بى نياز و غنى شود، طغيان مى كند.»

اگر وضع اقتصادى فردى خوب باشد، پول و خانه و ماشين و همسر و فرزند مرتب بوده و احساس رفاه كند، اين رفاه او را به طغيان مى كشد.

دنيا و آنچه در آنست اگر خوب بود، انبياء الهى و ائمه عليهم السلام بايد به دنبال آن بودند همانگونه كه

ص: 44


1- . سورۀ رعد / 28.
2- . سورۀ علق / 6 و 7.

مشتى سنگ به فقيرى مى دادند و جواهر مى شد، براى آنان كارى نداشت كه خود از اين ذخائر زمين استفاده كنند. اما چرا نكردند؟

حضرت على عليه السلام 90 چاه حفر كرده و وقف عام نمود، 40 نخلستان، بعمل آورد و وقف مردم نمود، در حالى كه خود با نان خشكِ جو و نمك ارتزاق مى كرد.

پس دنيا و راحتى آن، براى مؤمن ملاك عمل نيست؛ مؤمن از دنيا به عنوان پلى(1) براى رسيدن به آخرت استفاده مى كند. نه اينكه دنيا را قرارگاه دائم بداند و به دنبال دست يابى به نعمت بيشتر باشد.

كم صبرى در مسائل ناسپاسى است.

قرآن مى فرمايد:

«فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنْ الرُّسُلِ.»(2)

«صبر كن، چنانكه انبياء الهى صبر كردند.»

در سورۀ شعراء كه خصوصيات بسيار از انبياء الهى را مى شمارد؛ در يك امر، تمام انبياء وجه مشترك داشته اند و آن صبر و پايدارى در برابر فرمان خدا بوده است براى انبياء پيروزى و موفقيت در رسالت، زير لواء صبر و استقامت بوجود آمد. مؤمن نيز بايد صبور باشد، تا شامل بشارت اين آيه گردد.

قرآن مى فرمايد:

«إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا...»(3)

«كسانى كه به خدا ايمان آوردند و خدا را معبود يافتند و در اين عقيده پايدار ماندند و استقامت ورزيدند، ملائكه بر آنها نازل مى شوند و به آنها مى گويند: براى شما ترس و اندوهى نيست.»

اگر كسى صبور نباشد و انتظار نزول ملائكه رحمت و نجات را در سختيها داشته باشد، فكر وا نديشه باطلى را در سر مى پروراند و اين امرى متناقض است. نمى شود هم دنبال دنيا رفت و هم به زندگى خوش آخرت و رضاى خدا رسيد، مگر ايمان كامل باشد.

چكيده مطالب

اصولاً دانستن اركان هر عمل و روشن بودن مرزهاى عمل در عملى كه انسان انجام مى دهد، بسيار مؤثر است. اگر بخواهيم اراده را تقويت كنيم، بايد حدود و مرزهاى آن را بدانيم لجاجت و اراده را تفاوت قائل0.

ص: 45


1- . «انما ادنيا قنطرة...»؛ ميزان الحكمة ج 3 ص 337 ح 6033.
2- . سورۀ احقاف / 35.
3- . سورۀ فصلت / 30.

باشيم، اثر اعمال مستحب و افراط و تفريط در اعمال را بدانيم و بهر حال سعى كنيم در همۀ ابعاد ميانه رو باشيم.

بهترين روش، روشى است كه قرآن به آن دستور داده است و دانستن احكام الهى نيز در انجام عمل بسيار تأثير خواهد گذاشت چنانكه خداوند افراط را طرد مى كند، تفريط را نيز قبول ندارد.

در جسم و روح انسان تفاوت هايى است كه اين تفاوت ها در عمل نيز مؤثر خواهد بود. چنانكه در بعد جسمى ابزارى براى تقويت هست در بعد روحى نيز خداوند ابزارى براى تقويت اراده قرار داده است.

لازم است انسان ابزار الهى را بشناسد و آن ابزارى كه بدست خود او به قدرت مى رسند را نيز به نحو احسن از آنها استفاده كند.

انسان داراى صفاتى در وجود خود مى باشد كه اين صفات ابعاد وجود انسان را تشكيل مى دهند. آگاهى پيرامون ابعاد وجود، موجب شناخت بيشتر از وجود انسان و عمل آگاهانه و ارادى مى گردد.

سؤالات

1 - چرا بايد با احكام الهى آشنا شويم؟

2 - لزوم فراگيرى مرزها چيست و چه نقشى در عمل دارد؟

3 - بعد منفى تقويت اراده را بنويسيد و مثال بزنيد.

4 - بهترين روش ارائه شده در اعمال چيست؟

5 - چرا افراط و تفريط هر دو روشهاى مطرود شناخته شده اند؟

6 - به چند نوع ابزار تقويت روح اشاره نمائيد.

7 - ابزار الهى در وجود انسان را توضيح دهيد.

8 - ابعاد وجود انسان را بيان نمائيد.

9 - صفات الهيه چه صفاتى هستند؟

10 - وجه تسميه صفات عاطفى چيست؟

ص: 46

بُعد منفى تقويت اراده

اشاره

برخى افراد كه در مزاياى اراده و برآيندهاى آن تحقيق مى كنند و درمى يابند كه اراده چقدر مهم است و لزوم شكوفايى آن را درك مى كنند، به فكر آن مى افتند كه ارادۀ خود را تقويت كنند؛ اين تفكر در تقويت اراده بسيار خوب و متعالى است؛ اما بايد روش كار درست باشد. آنان كه در راه تقويت اراده، خود را در تنگناهاى جسمى و روحى قرار مى دهند، روزه هاى بى شمار مى گيرند، كم مى خورند، كم مى خوابند، با اقوام ارتباطى ندارند، منزوى و گوشه گير مى شوند از خانواده غافل مى گردند، راه افراط يا تفريط را مى روند و بسيارى از موارد آن درست نيست؛ بلكه خوب است كه انسان از راه درست به ايجاد زمينه، براى شكوفايى اراده بپردازد. اگر چه روزه خوب است، اما افراط در روزه هاى مستحبى، انسان را دچار ضعف و مشكلات جسمى مى كند و به نحوى مى شود كه از عبادت و كارهاى واجب نيز باز مى ماند.

همچنانكه پرخورى بد است و عوارض شومى دارد.(1) نخوردن نيز عواقب شوم ترى دارد.

پس اگر تصميم به تقويت اراده داريد بايد متعادل و ميانه رو باشيد. هرگز راه افراط و تفريط را نرويد و قرآن كه روشنگر راه است مى فرمايد:

«وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً.»(2)

«ما شما را امتى متعادل قرار دهيم.»

اسلام با هر دو گونۀ اين روشهاى غلط، چه افراط و چه تفريط، مبارزه كرده است، و ذكر اين مبارزات در تاريخ مسطور است.

تفاوت تقويت در جسم و روح

مشخص شد كه انسان بايد زمينه هاى شكوفايى اراده را بوجود بياورد. انسان بايد بتواند كارى كند، كه اراده اش به مرحلۀ ارادۀ الهى برسد.

اما تقويت در بُعد معنوى و روحى با بُعد جسمى و مادى تفاوت دارد. تفاوت تقويت در آن است:

در بعد جسمى، انسان بايد تغذيه شود، تا اندامهاى او تقويت شوند.

اما در بعد روحى، براى تقويت انسان، چيزى به او اضافه نمى شود.

ص: 47


1- . به كتب مربوطه مراجعه شود.
2- . سورۀ بقره / 143.

تلقين در اين مرحله نقش اساسى دارد و اولين مرحله براى شناخت استعدادهاى هر فرد در درون او بشمار مى رود. قدرت روحى در اثر تلقين بارور شده و زمينه براى مراحل شكوفايى اراده بوجود مى آيد.

اگر به فردى تلقين شود اينكه: «تو مى توانى به هدف خود برسى، تو شجاع هستى يا قدرت كافى دارى»، از نظر روحى تقويت شده و اراده فرد به مرحله معرض و بروز گذاشته مى شود.

لازم است به اين نكته مهم توجه داشته باشيم كه تقويت و شكوفايى استعدادها نياز به ابزار مناسب دارد.

ابزارِ تقويتِ روحى

بيان شد كه مجردات در وجود انسان از نفخۀ الهى وجود دارند. برخى از صفات الهى نيز بر اساس همان نفخه در وجود انسان قرار دارند، كه براى رسيدن به قدرت و عمل كرد حقيقى اين استعدادها، بايد شكوفا شوند.

روح در همۀ انسانها وجود دارد اما اگر روح بخواهد در جسم انسان عمل كند، ابزار مى خواهد تا وجود خارجى پيدا كند.

عقل در نهاد هر انسانى هست و وجه تمايز او با حيوان مى باشد. اما تكامل عقل نياز به ابزار دارد.

كودك از ابتداى تولد داراى عقل هست. استعداد تعقّل دارد. اما به اين علّت كه ابزار تكامل در او به نحو كامل وجود ندارد لذا بيشتر اعمال كودك، غير عاقلانه است.

اگر كودكى به آتش دست مى زند، ابزار خطرناك را برمى دارد، به توصيه هاى والدين بى توجه است، به معناى آن نيست كه عقل ندارد، بلكه عقل او به مرحله و بروز و نمود نرسيده است.

روانشناسى كودك مى گويد: در برابر تمام كارهاى كودك نايستيد و همۀ كارهاى او را مانع نشويد بعضى از اين اعمال به نسبت ديگرى انجام مى شود اما نمود خارجى آن اشتباه است؛ مثل كنجكاوى و خرابكارى كه نمود هر دو يكى است.

بسيارى از اعمال كودك به علت جهل، كنجكاوى، كاستيهاى روحى و يا نيازهاى عاطفى است؛ بايد اعمال كودك بررسى شوند تا علت اعمال او روشن گردد.

پس اگر عقل بخواهد مسير درست را طى كند بايد از ابزار درست براى شكوفايى آن استفاده شود اراده نيز بر همين اساس نياز به ابزار صحيح براى شكوفايى دارد.

ص: 48

ابزار الهى در وجود انسان

چنانكه براى روح نياز به ابزار لازم براى شكوفايى است خداوند در بُعد جسم نيز ابزارى قرار داده است تا جسم انسان به مرحلۀ تكامل برسد. انسان در اين بُعد هيچ نقشى ندارد.

از بدوِ تولدِّ انسان، اعمالى به وسيلۀ ابزار الهى، در بدن او صورت مى گيرد كه تا لحظۀ مرگ به اذن الهى به كار خود مشغول هستند و اگر انسان نكات بهداشتى اسلام را رعايت كند، هيچ گاه با مسأله و مشكل روبرو نمى شود.

دستگاههايى چون مغز، گوارش، قلب، چشم، گوش و ساير اعضاى بدن طبق هماهنگى با ارادۀ الهى به كار طبيعى خود مشغولند. سالها وقت لازم است كه انسان بتواند نسبت به اين اعمال، آگاهى بدست بياورد. چنانكه با اين همه پيشرفت كه در عرصۀ علم و بيولوژى انسان صورت گرفته است هنوز بسيارى از مسائل در پرده اى از ابهام مانده است.

به هر حال آنچه مسلَّم است، انسان در نحوۀ عملكرد اين سيستم هاى داخلى هيچ نقشى ندارد و اين اعمال به طور خودكار انجام مى شود؛ آنچه به انسان مربوط است، آن است كه در نيروهايى كه دخل و تصرّف دارد، امكان شكوفايى و رشد را بوجود بياورد.

ابعاد وجود انسان

اشاره

انسان در وجود خود ابعاد گوناگونى دارد و وجود انسان از يك سرى صفات، تشكيل شده است.

شناخت ابعاد گوناگون وجود، راهنماى خوبى براى پى بردن به مسائلى است كه از هر كدام از ابعاد وجود سرچشمه مى گيرد.

1 - صفات الهى

يكى از ابعاد وجود چنانكه مطرح شد، متشكل از صفات الهى است كه در پى دميدن نفخه در پيكرۀ مادى انسان در وجود انسان قرار گرفت.

اين صفات الهى، همان صفاتى هستند كه اگر به مرحلۀ بروز و نمود برسند، انسان قدرتهاى فراوان و خلاّقى را پيدا خواهد كرد.

اگر انسان بخواهد آنچنان باشد كه خالق انتظار دارد، بايد در شكوفايى اين استعدادها كوشش لازم را بنمايد.

2 - صفات شيطانى

برخى از صفات انسان از بعد شيطانى سرچشمه مى گيرد. شيطان از مادۀ شطن و در لغت به معناى

ص: 49

ضرر زننده و مضر مى باشد.

شيطان نيز چون وجودى آزار رسان و مضر است، به همين نام ناميده مى شود. در لسان روايات، عوامل مضر، تعبير به شيطان شده است، حتى در اشاره به ميكربهاى بيمارى زا، چون به وجود انسان و محيط زيست زيان و آزار مى رسانند در تعريف آنها از لغت شيطان استفاده شده است. مثلاً در روايات مى خوانيم:

«شيطان، در زير ناخن بلند لانه مى كند.»(1)

«زباله، اگر شب در ساختمان باشد آشيانۀ شيطان است.»(2)

«روى ظرف آب، در شب، پوشش بگذاريد و گر نه لانۀ شيطان است.»(3)

«اگر ظرفى بشكند، شيطان در لابلاى شكستگى ظروف لانه مى كند. لذا در ظرف شكسته غذا نخوريد.»(4)

به همان نسبت كه ميكرب به جسم انسان آزار مى رساند و شيطانى است، صفاتى نيز در وجود انسان هست كه شيطانى است و علت شيطانى بودن آن اين است كه از بعد حيوانى سرچشمه گرفته است.

برخى از صفات چون: حسادت، ظلم، دروغ، غيبت و امثال اينها صفاتى شيطانى هستند. و هم براى خود انسان مضر و عامل ركود هستند و هم اجتماع را با مشكل روبرو مى كنند.

3 - صفات حيوانى

برخى از صفات انسان با حيوان مشترك است. انسان بنا به اقتضاى مادى بودن خود به اين صفات نياز دارد و بايد مرزهاى آن را رعايت كند تا در صفات حيوانى غرق نشود. حب به مقام، برترى جويى يا تفوُّق طلبى جزء صفات حيوانى است و از آن به غريزه تعبير مى شود. غرايز صفاتى هستند كه بين انسان و حيوان مشترك است.

بسيارى از گناهان، منشأ آن صفات حيوانى است. چنانكه شير جنگل، مصداق اتم مقام خواهى در ميان حيوانات است، حيوانات بزرگ نسبت به حيوانات كوچك حالت قدرت طلبى دارند و لذا بر سر اين مقام يكديگر را نيز از بين مى برند.

انسان نيز گاهى در صفات حيوانيت آنچنان غرق مى شود و حبّ مال و مقام و پول و شهرت او را

ص: 50


1- . ميزان الحكمة، ج 5، ص 590، حديث 11068.
2- . ميزان الحكمة، ج 10، ص 93، ح 20024.
3- . ميزان الحكمة، ج 1، ص 125، ح 648.
4- . حلية المتقين و مكارم الاخلاق، آداب الاكل و الشرب.

مى گيرد، كه حتى به نزديكترين عزيزان خود نيز رحم نمى كند، اين چنين است كه انسان بايد اين صفات را در خود كنترل كند و رعايت خصوصيات اخلاق و دين را در مورد ديگران بنمايد.

4 - صفات مادى

انسان به اقتضاى مادى بودن خود، برخى صفات مادى را نيز دارا مى باشد؛ اگر انسان غذا مى خورد به علّت وجود مادى اوست كه احتياج به رشد و نمو دارد؛ انسان براى بقاى نسل به توالد و تناسل و تكاثر احتياج دارد.

اين صفات با صفات حيوانيت اشتراك دارد و اگر انسانى تنها همتش در خوردن و شهوترانى باشد در اين زمان است كه بعد حيوانيت را در نياز مادى داخل كرده است. انسان براى بقاء، احتياج به غذا دارد، ولى از طرفى چون حيوان نيست كه هر چه شد بخورد و از هر كجا شد، غذا بدست بياورد.

هر چند اين غذا حرام و شبهه ناك هم باشد. لذا انسان در خوردن، بايد رعايت حقوق الهى و اجتماعى را بنمايد و نهايت دقت را در چگونگى تحصيل غذا مبذول دارد. چنانكه در شهوترانى نيز انسان چون حيوان آزاد نيست. حيوان در اطفاء شهوت گاه با محارم نيز در مى آميزد، اما انسان در بعد غريزۀ جنسى، بايد راه و روش و اصولى را مراعات كند و آنچه شرع برايش بيان كرده، رعايت نمايد.

5 - صفات عاطفى

به هر صفتى كه با صفت ديگر پيوند پيدا كند به آن عاطفه مى گويند؛ امورى كه پيوند بين دو ركن و دو صفت در انسان مى دهد قواى عاطفى هستند

عشق و محبت صفت الهى هستند. قرآن مى فرمايد:

«وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ»(1)

«آنهايى كه ايمان دارند عشق و محبتشان به خدا شديدتر است.»

حال اگر كسى، دوستى با كسى را به خاطر پول و مقام او برقرار كند، محبت حقيقى را ندارد؛ بلكه محبت به خطا رفته است.

صفات عاطفى بين پيكرۀ مادى و معنوى پيوند برقرار مى كند. گاه اين پيوند در بعد غريزى مثل غريزه جنسى، حب به مال، قدرت طلبى، مال اندوزى كه بُعد غرائز انسان است و وجه مشترك بين انسان و حيوان مى باشد. در اينجا بعد عاطفى اين غرائز را با معنويت پيوند مى دهد. عطف بين دو صفت، صفات عاطفى هستند.

ص: 51


1- . سورۀ بقره / 165.

ص: 52

چكيده مطالب

با توجه به ابعاد وجودى انسان، در برخورد با مشكلات و صفات شيطانى و حيوانى انسان نياز شديد به شكوفايى اراده دارد. براى شكوفايى اراده خداوند در وجود انسان ابزارى قرار داده است و هر فرد بايد با توجه به اين ابزار، اراده را در خود شكوفا كند.

در دين مبين اسلام، نمونه هاى عملى و الگوهايى ارائه شده است كه افرادى در شكوفايى اراده چنان پيش رفته اند كه ارادۀ آنها بر مخلوقات عالم مؤثر واقع شده و آنان در كارهاى خارق العاده موفّق بوده اند.

كارهايى كه آنها انجام داده اند، برخاسته از همان صفت الهيۀ اراده بوده است.

روشهاى عملى براى شكوفايى اراده در افراد وجود دارد كه هر فرد بايد بداند كه چگونه از اين روشها استفاده كند.

سيطره بر اعمالى كه انسان انجام مى دهد مثل بيان، رؤيت، مشى، راه رفتن، خوردن و ساير اعمال موجب شكوفايى اراده است.

تسلّط بر روح و سيطره بر روح در شكوفايى اراده بسيار مؤثر است. دقت در مصرف انرژيهاى مادى، درمان كاستيهاى جسمى، تسلّط بر قواى جسمى، آشنايى با مشكلات روحى توازن علمى و عملى روح، از بين بردن زمينه هاى تضعيف روحيه، از جمله عواملى هستند كه زمينه هاى شكوفايى اراده را تحقق مى بخشند.

سؤالات

1 - چرا بايد اراده را در خود شكوفا كنيم؟

2 - نمونه اى عملى از شكوفايى اراده را بيان نمائيد.

3 - آيا اراده فرد با اراده در ديگران نيز مؤثر است؟

4 - در چه كارهايى بايد متانت را لحاظ كنيم؟ و متانت در اراده چه تأثيرى دارد؟

5 - تسلّط بر روح چه ابعادى دارد؟

6 - انرژيهاى مادى را چگونه بايد مصرف كرد؟ و رابطۀ آن با اراده چيست؟

7 - تسلّط بر قواى جسمى از چه راههايى امكان پذير است؟

8 - چگونه بايد با مشكلات روحى مبارزه كرد؟ مشكلات روحى چه تأثيرى بر اراده دارند؟

9 - در برخورد با شكستها بهترين روش كدام است؟

10 - زمينه هاى تضعيف روحيه چيست؟ روحيه ضعيف انسان در اراده او چقدر مؤثر خواهد بود.

ص: 53

لزوم شكوفايى اراده

اشاره

با دقت در صفات و ابعاد وجودى انسان، اين مطلب روشن مى شود كه انسان در برخورد با صفات شيطانى و حيوانى و براى به خطا نرفتن قواى عاطفى، نياز شديد به شكوفايى اراده دارد.

چنانكه بيان شد، اراده، صفتى الهى است و خصوصيات و روشهايى براى شكوفايى آن بيان شده است. براى اراده ابزارى در وجود انسان هست چنانكه در رابطه با بعد مادى، خداوند ابزارى در وجود هر انسانى، براى شكوفايى آنها قرار داده است.

انسان چون از دو بعد مادى و معنوى تشكيل شده است، قطعاً در شكوفايى اراده بايد روى اين دو بعد سرمايه گذارى كند.

شكوفايى اراده و تلاش انسان براى تقويت اراده اين اثر را دارد كه قواى فطرى، عقل و وجدان و روح نيز قوى مى شود و وجود انسان همان وجودى مى شود كه بر عالَم هستى و تكوين قدرت و احاطه دارد. براى آنان كه در آينده تصميم دارند مدارج بالاى علمى و معنوى را طى كنند لازم است كه در شكوفايى اراده موفق باشند.

الگوهاى عملى در شكوفايى اراده

براى ما جاى بسى افتخار است كه دين مبين اسلام، در هيچ كجا مطلب گنگى ندارد، در رابطه با هر موضوع روانشناسى و اجتماعى و دينى و غيره، الگوهاى عملى به دنيا عرضه كرده است.

در احوالات عيسى بن مريم عليه السلام مى خوانيم كه از معجزات ايشان اين بود كه مرده را زنده مى كردند(1)، در حالى كه اين كار فقط منحصر به خداوند است. اما عيسى بن مريم عليه السلام در مرحله اى از شكوفايى صفات الهى است كه اراده اش، ارادۀ الهى است.

اگر در احوالات ائمه عليهم السلام مى خوانيم كه مثلاً امام هادى عليه السلام را متوكل در جايى قرارداد كه منزلگاه حيوانات درنده بود و مى خواست آنها حضرت را بخورند. اما به محض ورود حضرت به جايگاه حيوانات درنده، آنان به رسم تواضع و تكريم براى حضرت احترام مى گذارند، اين عمل آنها، احاطۀ قدرت و سيطرۀ ارادى حضرت نسبت به آنهاست. زيرا تمام موجودات در عالم هستى به تعبير قرآن چنين هستند:

ص: 54


1- . سورۀ آل عمران / 49.

«يسبح للّه ما فى السموات و ما فى الارض»(1)

«آنچه در زمين و آسمان است، براى خداوند تسبيح مى كنند.»

اين بعد معنوى و روحى امام هادى عليه السلام است كه حيوان را مسخر او قرار داده است.

وقتى حضرت موسى عليه السلام اراده مى كند، عصاى چوبى او تمام مارهاى ساحران را مى بلعد.(2)

پس انسانى كه در بسيارى از مسائل ضعيف است و احساس ضعف مى كند، مى تواند با استفاده از قدرت معنوى و شكوفايى اراده چنين احاطه اى بر عالم هستى و كون داشته باشد.

چنين استعدادهايى در وجود انسان است و براى پيشرفت در مراحل علمى و اجتماعى روى اين بُعد بايد سرمايه گذارى بيشترى انجام شود.

تأثير اراده در ديگران

اشاره

يكى از آثار اراده قوى اين است كه ارادۀ انسان در طرف مقابل تأثير مى گذارد. كسى كه داراى اراده قوى است مى تواند اراده را، در ديگران نيز تقويت كند.

اگر در حالات ائمه عليهم السلام مى خوانيم كه در برخورد با افراد گنهكار، جاهل يا غافل به نحوى عمل مى كردند كه طرف مقابل، مجذوب آنها مى شد و يا دست از خلاف برمى داشت، از تأثير ارادۀ قوى آنها بود.

اگر در احوالات امام خمينى رحمه الله مى بينيم كه ياران ايشان، در مواقعى كه احساس ضعف و سستى مى كردند و در مسير انقلاب خود را مى باختند، با صحبتهاى ايشان نيرو مى گرفتند، از تأثير اراده قوى امام رحمه الله در آنها بود.

بهر حال اراده قوى، هم براىِ خودِ شخص مفيد است و هم ديگران از اين اراده تأثير مى پذيرند.

و كسانى كه مى خواهند در اجتماع خدمت كنند و وظيفۀ خود را نسبت به مردم انجام دهند بايد اراده اى قوى داشته باشند؛ عالم، پزشك، معلم، استاد دانشگاه و همۀ اقشار، مخصوصاً آنهايى كه به نحوى از انحاء با جوانان در ارتباط هستند، براى تأثير در ديگران بايد خود داراى اراده اى قوى باشند.

الف - روشهاى شكوفايى اراده

اشاره

آنچه تاكنون بيان شد، نشانگر آن بود كه انسان نياز مبرم به تقويت و شكوفايى اراده دارد.

ص: 55


1- . سورۀ جمعه / 1.
2- . سورۀ شعراء / 45.

اما روشهاى عملى در شكوفايى اراده چيست؟

1 - متانت در عمل

چنانكه بيان شد، چون ابعاد وجود انسان دو بعد مادى و معنوى دارد، بايد در شكوفايى اراده نيز اين دو بُعد لحاظ شوند.

اگر بخواهيم فكر خود را تحت پوشش اراده قرار دهيم، لازمه اش بكار گرفتن قواى مادى و جسمى است. اگر به فردى بگوييد: «يك روز غذا نخور»، تحمل برايش آسانتر از آن است كه به او بگوييد: «ده دقيقه فكرت را متمركز كن.» هرگز توان اين تمركز نيست؟! زيرا قواى جسمى بر روح انسان حاكم است و تسلط بر روح وجود ندارد يا كمرنگ است.

لذا تسلّط در امور مادى، براى ما تسلط بر روح را نيز به ارمغان مى آورد. متانت در اعمال، تسلط بر اعمال و امور مادى بسيار مهم است و براى تقويت اراده امرى لازم مى باشد زيرا ما در امور جسمى قوى هستيم و قواى مادى بر ما حاكم است، ابتدا بايد روى بعد مادى تسلط پيدا كنيم، تا آنجا كه ممكن است بايد ضعفهاى عمل از بين بروند تا اراده بتواند زمينه هاى شكوفايى را بدست آورد.

2 - متانت در بيان

متانت در بيان بسيار مهم است. در قرآن اگر بررسى و تفحص شود، با مطالعۀ آياتى كه پيرامون بيان ذكر شده است و ماده هايى چون قول، قولاً و قولوا در اين خصوص، حدود 16 خصوصيت براى حرف زدن بيان كرده است.(1)

ملايم حرف زدن، فصيح و بليغ بيان كردن، متين و با ادب بودن، پرهيز از دشنام و هتاكى و دروغ و تهمت و تمسخر، آرام حرف زدن و غيره خصوصياتى است كه در متانت قول بايد رعايت شوند.

برخى افراد با داشتن سطوح علمى بالا به خاطر نداشتن بيان خوب، در اجتماع موفق نيستند. لذا لازم است، كسانى كه در مسير ارشاد و هدايت ديگران هستند، لهجه را كنار بگذارند و سعى كنند ادبى و فصيح حرف بزنند تا براى ديگران درك كلامشان امكان داشته باشد.

3 - متانت در رؤيت

ما انسانها معمولاً زياد مى بينيم و از چشم استفاده مى كنيم، اما اكثر اين ديدنها متين نيست و تعمق ندارد؛ قرآن نيز مى فرمايد:

ص: 56


1- . توضيح در المعجم المفهرس قرآن كريم با مراجعه به ماده قول.

«وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَايُبْصِرُونَ بِهَا.»(1)

«براى آنها چشمهايى است كه با آن نمى بينند.»

ديدن انسان بايد حساب شده و روى اصول باشد، زيرا كه هر عضوى از انسان داراى مسؤوليتى خطير است. چشم عضوى است كه گناه با آن جان انسان را آتش مى زند و قرآن نيز مى فرمايد:

«إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً.»(2)

«همانا كه گوش و چشم و قلب، مسؤولند.»

نگاه متين، فوايد بى شمارى دارد كه يكى از آنها پى بردن به آثار و بزرگى خداوند و مخلوقات اوست. براى آنكه اين شناخت، روشنگر راه براى ارشاد و هدايت انسان باشد.

4 - متانت در مشى

متين راه رفتن زحمت دارد، اما با تمرين قابل پيگيرى است. آنها كه در راه رفتن رعايت اصول اخلاقى را نمى كنند، تند مى روند، نظر حرام مى كنند، تنه مى زنند، تند مى روند و گاهى هم بر اثر بى احتياطى، زمين مى خورند يا ديگران را زمين مى زنند، و به زحمت مى اندازند، نشانگر روح پرتلاطم و ضعف اراده آنهاست. مخصوصاً افرادى كه براى ديگران الگو هستند، در راه رفتن بايد متانت بيشترى به خرج دهند.

بد راه رفتن و راه رفتن همراه با ركود نيز مطرود است. برخى افراد قدم به قدم راه مى روند در حالى كه در بحثِ «تند روى» مطرح است كه بين هر قدم تا يك متر مى تواند فاصله باشد، ضمن آن كه سريع حركت مى كنيم مِتانت را نيز رعايت كنيم.

تسلّط در راه رفتن را مى توان با ديدن بزرگان و رفتار آنان دريافت كه چگونه هم سريع مى روند و هم مواظب اعمال و حركات خود هستند بايد سرعتِ در عين حال متانت در راه رفتنِ ايده آل، مورد توجه قرار گيرد.

5 - متانت در غذا خوردن

سعى كنيم در خوردن متين باشيم. متانت در غذا خوردن در اراده مؤثر است. اگر جايى ميهمانى دعوت مى شويم، به خاطر خدا هم كه شده، سعى كنيم آداب معاشرت صحيح اسلام را رعايت كنيم، به قدرى پرخورى نكنيم كه، عمل ما موجب سرافكندگى افراد مؤمن شود.

ص: 57


1- . سورۀ اعراف / 179.
2- . سورۀ اسراء / 36.

براى غذا خوردن به سبك تربيت اسلامى نيز روشهايى در اسلام مطرح است.(1)

در هنگام خوردن حرف نزنيم، لقمه را كوچك برداريم، دهان را بى اندازه باز نكنيم، آرام غذا بخوريم، غذا را خوب بجويم.

ب: تسلط بر روح

اشاره

يكى از زمينه هاى شكوفايى اراده تسلّط بر قواى روحى است. با توجه به اينكه اراده متّخذ از بعد معنوى و روحى انسان و جزء صفات الهى است؛ لذا از بعد ماديات و مقولۀ مادى نيست. اگر انسان بخواهد به قدرت اراده نائل شود و اراده در او شكوفا گردد بايد نسبت به روح تسلّط داشته باشد.

ما الآن بر اعضاى مادى خود تسلّط بيشترى داريم. روح ما در غلبۀ جسم ماست و علّت آن اين است كه حركات ما صرفاً مادى است.

اگر ما بتوانيم به قواى روحى خود، مسلّط شويم، جسم ما تحت سيطرۀ روح قرار مى گيرد. وقتى سيطره، با قواى معنوى و روحى شد، جلوه هايى از كارهاى خارق العاده و قدرتهاى معنوى عظيم براى انسان پيش مى آيد.

جلوه هاى سيطرۀ روح

پيامبران و ائمه عليهم السلام و اولياى الهى نمونۀ بارز كسانى هستند كه جسم آنها تحت سيطرۀ روح قرار گرفته است.

اعمالى كه اين اولياى الهى انجام مى دهند، وجود مادى صرف نمى تواند، اين كارها را انجام دهد.

يكى از اين كارها «طى الارض» است.

«طى الارض» مقامى است كه انسان در وجود مادى ندارد؛ در يك آن كه تصميم بگيرد، مسافتهاى طويل را بدون استفاده از قواى مادى مى پيمايد؛ اين مقام براى كسانى محقق مى شود كه احاطۀ روحى بر بعد مادى داشته باشند.

وجود مادى انسان، ويژگيهاى خاصى دارد. وقتى ماده سيطره دارد، مسأله وزن پيش مى آيد، احتياج به زمان و مكان است و در حركت مادى، مسايل خاصى است اما موجودات معنوى چنين موانعى ندارند. بطور مثال: صدا ماده است اما مادۀ ظريفى است كه از موانع مى گذرد و وارد يك محوطه اى مى شود.

بسيارى از ويژگيهاى اولياى الهى به خاطر احاطۀ روح بر بعد مادى است؛ اگر ما چند وعده غذا

ص: 58


1- . توضيح بيشتر در نيازمنديهاى نسل جوان اثر ديگر مؤلف.

نخوريم، به حالت سستى و رخوت درمى آييم. امّا آنها كه از نظر معنوى قوى هستند و معنويت بر جسم آنها حاكم است، چنين مشكلى ندارند.

شايد شنيده باشيد: سربازان اسلام در جنگ خندق، به علّت كمبود مواد غذايى، هر چند نفر با يك خرما ارتزاق مى كردند. محيط جنگ، هواى گرم، زحمت و كار شديد، خستگى و احتياجات شديد غذايى، آنها را، سيطرۀ روحى، سامان مى بخشيد و آنها قادر به تحمل مشكلات بودند.(1)

امام حسين عليه السلام و يارانشان چندين شبانه روز، تشنگى كشيدند و حتى قطره آبى نداشتند، با اين حال در عاشورا در ميدان جنگ، جهاد هم كردند؛ اين صبر و مقاومت آنها تنها به خاطر تقويت ابعاد روحى آنها بود كه كمبودهاى مادى را برايشان جبران مى كرد.

ج: احتياط در مصرف انرژيهاى مادى

اشاره

يكى از زمينه هاى شكوفايى اراده احتياط در مصرف انرژيهاى مادى است. كسانى كه مى خواهند اراده را در خود تقويت كنند و زمينه هاى شكوفايى آن را به وجود بياورند، بايد در اعمال خود دقت بيشترى داشته باشند.

مصرف انرژيهاى مادى انواعى دارد، كه انسان در اين رابطه ها بايد نيروهاى مادى خود را صرف نمايد:

1 - حرف زدن.

2 - شنيدن.

3 - نگاه كردن.

4 - راه رفتن.

5 - خوردن.

1 - حرف زدن
اشاره

يكى از راههاى سعادت انسان زندانى كردن زبان است. در روايات نيز در فرهنگ اسلام نسبت به اين مسأله توجه خاصى شده است.(2)

از نظر روانشناسى اسلامى، چون زبان منشأ بسيارى از گناهان و خطاهاست لذا بايد نسبت به آن توجه بيشترى منظور شود. علماى علم اخلاق حدود 70 گناه را مى شمارند كه از زبان صادر

ص: 59


1- . تاريخ اسلام.
2- . ميزان الحكمه ج 8 ص 496 حديث 17886.

مى شود. گاهى انسان، با خود تصميم هم مى گيرد كه حرفى را نزند ولى وقتى در جلسه اى قرار مى گيرد، بى اختيار، آنچه نمى خواسته بگويد، مطرح مى كند.

اين مطلب نشانگر آن است كه تسلّط بر زبان بسيار مشكل است؛ اما اگر اين تسلّط به مرحلۀ بروز برسد، بركات زيادى براى انسان دربر خواهد داشت.

كسانى كه مى خواهند از نظر روحى قوى شوند بايد كم حرف بزنند. حضرت على عليه السلام مى فرمايند:

«لَا تَقُلْ مَا لَاتَعْلَمُ وَ إِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ»(1)

«آنچه نمى دانيد، نگوييد، بلكه تمامى آنچه را كه مى دانيد نيز، نگوييد.»

كم حرف زدن از نظر تقويت و شكوفايى اراده بسيار مؤثر است. اين رهنمودِ بسيار روشنى از على عليه السلام است كه هر چه نمى دانيد نگوييد؛ از صحبتهاى اضافه پرهيز كنيد؛ سعى كنيد تمامى آنچه را كه مى دانيد نيز بيان نكنيد. مَثَل فارسى است كه:

تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد.

علماى علم اخلاق گوشزد مى كنند كه خداوند يك زبان قرار داده است، و دو گوش كه يعنى بيشتر بشنويد و كمتر حرف بزنيد.

بسيارى از گناهان و كاستيهاى جسمى و روحى بر اثر، عدم مراقبت از زبان بوجود مى آيد.

و زبان مى تواند ضربه هاى جبران ناپذيرى به قواى روحى و جسمى وارد كند.

لذا مراقبت از زبان در تقويت اراده بسيار مؤثر است و احتياط در حرف زدن براى شكوفايى اراده ضرورى است.

دقت در احوال بزرگان و اولياى الهى اين نكته را مشخص مى سازد كه آنها كم مى گويند و بجا حرف مى زنند؛ اگر ساعتها در محضر چنين افرادى باشيد، جز به ضرورت، سخن به ميان نمى آورند.

كم حرف زدن زمينه ساز تفكّر و تأمّل و تدبّر مى شود و اين خود زمينۀ تقويت قواى روحى است. قبل از حرف زدن لازم است قدرى فكر كنيم كه هدف از حرف زدن چيست؟ ياد خدا است؟ تذكر است؟ نهى از منكر است؟ امر به معروف است؟ مفيد است؟ مضر است؟ ارشاد است؟ ويرانگر است؟ هدف داشتن در حرف زدن، زمينه ساز كم حرف زدن است.

تفكر يا تخيل؟

در خصوص تفكر، اسلام بسيار سفارش فرموده است و روايات زيادى پيرامون فكر كردن در

ص: 60


1- . نهج البلاغه، كلمات قصار، 91.

متون فرهنگ اسلام به چشم مى خورد.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«تفكُّرُ ساعةٍ افضلُ مِن عبادةِ سَنةٍ»(1)

«يك ساعت تفكر از يك سال عبادت بالاتر است.»

و قرآن بارها انسانها را مورد خطاب قرار مى دهد:

«أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ، أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ»(2)

«آيا تفكّر نمى كنيد؟ آيا تدبّر نمى كنند؟»

اگر كسى مى خواهد سكوت كند و حرف نزند بايد به تفكرات خود جهت بخشد و دقت داشته باش كه تخيل منفى نيز مضر است.

تخيّل صحيح و جهت دار، خوب است و از نظر روانشناسى، آنها كه تخيلات قوى دارند، زمينۀ نبوغ هم، زياد دارند.

خيال و گمان در حول و حوش تعقّل، خوب است اما اگر تخيّل، جهت نداشته باشد و مبدَّل به خيالبافى و خلق موارد غير ممكن خيالى شود، مضر است.

2 - شنيدن

احتياط در شنيدن نيز از زمينه هاى شكوفايى اراده است؛ بسيارى از شنيدنيها غير ضرورى هستند و برخى علاوه بر صرف وقت، باعث از بين رفتن قواى جسمى انسان نيز مى باشند.

در مسائل حرام، فرهنگ اسلام، استماع را حرام مى داند؛ گوش دادن به موسيقيهاى حرام، غيبت، دروغ، تهمت، حرام است.

بهتر است انسان از جلساتِ گناه، دورى كند اما اگر امكان خارج شدن از چنين جلساتى وجود ندارد، در اينجا براى فرار از استماع و آلودگى بر گناه، اسلام سمع را جايز مى داند. سمع به معناى آن است كه شما صحبت يا نوار يا صدايى را مى شنويد اما استماع نمى كنيد و روى آنها تجزيه و تحليل نداريد.

برخى افراد در چنين جلسات، با وجود حضور از مباحث مطروحه در جلسه، چيزى به خاطر نمى آورند و اين رعايت كردن جنبۀ سمع است وقتى استماع نباشد، گوش، در اختيار صداها نيست، لذا از مطالب نيز چيزى در ذهن جاى نمى گيرد.

ص: 61


1- . بحار، ج 72، ص 326.
2- . سورۀ انعام / 50 و سورۀ نساء 82 و سورۀ محمد صلى الله عليه و آله / 24.
3 - نگاه كردن

براى ايجاد زمينه هاى شكوفايى اراده، ديدن نيز بايد طبق ضوابط باشد. ضابطۀ نگاهِ درست اين است كه نگاه به پديده هاى هستى بايد نگاه خاص باشد و روى اين نگاه خاص، فكر شود. قرآن نيز در اين باره مى فرمايد:

«فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللّهِ»(1)

«اى رسول ما به سوى آثار رحمت الهى نظاره كن.»

چشم بايد در مسير ايمان و بدست آوردن آگاهيهاى بيشتر بكار گرفته شود؛ نگاه بايد جهت داشته باشد. در نگاه خاص، هدفى دنبال شود و بعد نسبت به آن تأمل و تدبر گردد. نگاههاى بى هدف، گناهبار، هوس آلود و خيانتكار، چون بر خلاف تدابير الهى است، موجب مى شود كه انسان را از مراحل رشد بازدارد، روايت مى فرمايد:

«النظر سهم من سهام ابليس»(2)

«نگاه آلوده تيرى از تيرهاى شيطان است»

حتى گاهى نگاه، آلوده نيست اما چشم، چنان بى هدف مى چرخد و همه چيز را از نظر مى گذراند كه بعد از فكر در چند ساعت نگاه كردن، هيچ چيز از آن در مغز ثبت و ضبط نشده است؛ از ساعتها نگاهِ بى هدف، نتيجۀ خاصى برداشت نكرده است.

اين نگاههاى بى هدف است كه برخى افراد از خيابانى بارها عبور مى كنند اما چون تعدد نگاه دارند، چيزى از مغازه ها و خصوصيت خيابان در ذهن ندارند و در مقابل سؤال از آنها در اين مورد متحير مى مانند. اينجا مصداق نگاه بى هدف است.

احتياط در انرژى و مصرف آنها، در نگاه كردن مصداق دارد و نگاه خاص مى تواند، انرژى هدر رفته انسان را به ثمر بنشاند.

4 - راه رفتن

براى ايجاد زمينه هاى شكوفايى اراده بايد انرژى مصرف شده در راه رفتن اصولى باشد؛ هر گونه صرف انرژى در بُعد مادى بايد حساب شده باشد تا در بُعد معنويت كارآيى داشته باشد؛ زيرا اين دو بُعد وجود انسان، مكمل و متمم يكديگرند.

ص: 62


1- . سورۀ روم / 50.
2- . «چشم و نگاه» اثر ديگر مؤلف و ميزان الحكمة ج 10 ص 78 ح 19983.

راه رفتن نيز يك بعد صرف انرژى است؛ از راه رفتن بدون جهت و پرسه زدن در كوچه و خيابان نمى توان، به اهداف معنوى رسيد. اگر محرك حركت ما هدفى الهى باشد، عيادت از بيمار، ديدار از اقوام، خويشان و خانواده هاى گرفتار، كمك به ديگران، شركت در مراسم مذهبى تحصيل علم و روزى حلال و غيره، راه رفتن را با اهدافى الهى توأم مى سازد، كه هر كدام آنها به عنوان عمل نيكى در نزد خداوند متعال ثبت خواهد شد.

برخى حركتها و رفت و آمدهاى همراه با گناه، از دست رفتن انرژى جسمى و باز ماندن از ابعاد روح است؛ اگر رفتن به محلى را غيرضرورى مى دانيم، تصميم بگيريم و اراده كنيم كه اين كار را انجام ندهيم؛ مراقبت و مواظبت از انرژى مادّى، زمينۀ شكوفايى ابعاد روحى را دربر دارد.

5 - خوردن

يكى از زمينه هاى شكوفايى اراده، توجه و دقت در بعد خوردنيهاست.

بالاترين مسأله در بعد خوردنيها، پرهيز از غذاى حرام و شبهه ناك است. غذاهاى حرام شامل اموال غصبى، خمس و زكات نداده، نجس، و همينطور خوردنيهايى كه از نظر شرع مقدس اسلام حرام است، مى شود. پرهيز از غذاهايى كه ماهيت آنها براى ما روشن نيست نيز لازم است.

خوردنيهاى غيربهداشتى و ناسالم نيز مواردى هستند كه بايد حتماً از آنها پرهيز شود. علم تغذيه، مرحلۀ بعدى دقت در خوردنيهاست. بايد بدانيم هر فرد، در روز به چه ميزان انرژى براى ادامۀ حيات نياز دارد، انواع منابع تغذيه كدام هستند و براى دسترسى و تهيۀ يك غذاى سالم بايد به چه راههايى متوسل شويم.

دقت در مواد مصرفىِ خوردنيها، ويتامينها، پروتئين ها، مواد ضرورى يا غيرضرورى موجب مى شود تا غذاى صحيحى وارد دستگاه گوارش شود.

بسيارى از خوراكيهايى كه ما مى خوريم، مورد نياز بدن نيست و ما فقط براى دستگاههاى مختلف بدن - براى سوخت و ساز اين مواد -، ايجاد زحمت مى كنيم.

برخى مواد غيرضرورى نيز موجب از بين رفتن انرژى حاصل از مواد ضرورى براى بدن مى شود. مصرف ترشيجات زياد يا نوشابه هاى قوى، به همراه غذا موجب توليد اشكال در دستگاه گوارش مى شود. گوارش ناصحيح مواد غذايى، موجب ضعف در دستگاههاى مختلف بدن و در نتيجه باعث بيمار شدن انسان مى شود.

ص: 63

د: درمان كاستيهاى جسمى

اشاره

يكى از زمينه هاى شكوفايى اراده دقت در مسائل و مشكلات جسم انسان است. ناسازگاريهاى جسمى ضررى به اراده نمى زنند اما چون اراده گاهى نمودش در بعد مادى است بايد مشكلات جسمى را برطرف كرد؛ اگر جسم انسان سالم باشد، مى توانيم از او توقع داشته باشيم كه در شكوفايى ابعاد روحى با ما همراه باشد. دقت در اعضاى بدن و شناخت لازم نسبت به كارآيى هر يك از اعضاء، انسان را در رسيدن به اهداف متعالى يارى مى دهد.

هر عضو بدن، داراى استعدادهاى ويژه اى است كه شناخت آنها لازم است. و ضرورى است كه با اندك مشاهده كاستى در هر يك از اعضاء، نسبت به رفع كمبود در آن عضو بكوشيم. اگر دست داراى نيروهاى نهفته است و مى تواند صاحب هنر در فنون خطاطى، نقاشى، طراحى، يا تايپ شود، اگر چشم، به جاى خواندن 200 كلمه قادر است تا 1500 كلمه در هر دقيقه بخواند، اگر انسان، زمينه هاى نبوغ و استعداد در وجودش فراوان است و روى هر بعد كار كند، نتيجه هاى شگفت و محيّر آن را خواهد ديد، هشدارى است براى ما كه اين استعدادها را بشناسيم.

توجه به بهداشت اعضاى بدن لازم است؛ بكار بستن نكات بهداشتى براى عموم افراد ضرورى است.

اگر چشم دچار ضعف يا نقص در بينايى شود با مشاهدۀ آثارى چون قرمزى، خارش، سوزش، احساس درد در چشم بايد با چشم پزشك مشورت شود تا بينايى دچار اشكال نشود. اگر دندان دچار پوسيدگى شود، لازم است ترميم شده و جرم گيرى شود. مسواك زدن و رعايت موازين بهداشتى امرى لازم است.

به هر حال كاستى در هر يك از اعضاء (دست، پا، قلب، دستگاه گوارش، دستگاه تنفس، مغز و غيره) بايد جبران شوند. مخصوصاً اين كار براى آنها كه اهل مطالعه و كارهاى فكرى هستند، امرى لازم است. اگر انسان دچار بيماريهاى حاد و عفونى شود ضريب مطالعه اش پايين مى آيد. رشد مطالعه و برنامه هاى فكرى نيز از بين مى رود. اگر به اين كاستيها توجه نشود، در زمانى كه انسان در اوج بلوغ و نبوغ فكرى است، يك يك سيستمهاى بدن دچار نقص شده و كارآيى خود را از دست مى دهند و انسان را با مشكل مواجه مى سازند.

ممكن است بيمارى، ساده مثلاً سرماخوردگى باشد، اما در اثر بى توجهى، همين سرماخوردگىِ ساده منشأ بيماريهاى عفونى مثل: سينوزيت، برونشيت، آسم، آلرژى و يا بيماريهاى كليوى مى شود. لذا نبايد بيماريها را ساده گرفت.

جامعيت دستورات اسلام

ص: 64

مؤمن بايد در اصلاح جسم بكوشد، تا مشكلى براى شكوفايى زمينه هاى استعداد خود نداشته باشد، اگر كسى مدعى مسلمانى است بايد به دستورات شرع مقدس پيرامون مسائل مختلف توجه و دقت و عمل داشته باشد.

با نگاهى گذرا به متن فرهنگ اسلام در مى يابيم كه اسلام از كوچكترين عضو انسان و عمل مادى او غافل نبوده است و براى همه چيز حساب مستقلى باز كرده است.

ناخن، مو، اصلاح، لباس، نظافت، تميزى، حمام، خوردن، خوابيدن، تخلّى، مسواك، راه رفتن، گفتن، خنديدن، شنيدن، ديدن، گوش، بينى و ساير اعضاء و اعمال انسان دستورات بهداشتى و اخلاقى خاصى دارند.(1)

هر كدام از اين اعمال بايد طبق شرايط انجام شوند و انجام اين اعمال طبق شرايط خاص ما را به اين نتيجه مى رساند كه: اگر به تمامى موازين شرع عمل بكنيم، هيچگاه كاستى، بيمارى و لغزش در اعمالمان بوجود نمى آيد و در نتيجه در پيمودن ابعاد روح نيز دچار مشكل نمى شويم.

اين بعد جسم و روح، متمم و مكمل يكديگرند و ما نمى توانيم ابعاد جسمى و مادى را ناديده بگيريم و يا به ابعاد روحى بى اعتنا باشيم.

ه: تسلّط بر قواى جسمى

اشاره

يكى از زمينه هاى بالندگى اراده، تسلّط بر قواى جسمى است. پس از درمان كاستيهاى جسم، بايد انسان بتواند، نسبت به قواى جسمى احاطه پيدا كند.

احاطه بر قواى جسم، يكى از دستوراتى است كه در رابطه با خودسازى نيز در شرع مقدس اسلام روى آن تأكيد شده است. دانشمندان روانشناس نيز بر اين عقيده اند، براى ساختن ابعاد روح، ابتدا بايد تسلّط و سيطره و احاطه بر قواى جسمى پيدا شود.

بطور مثال: براى خودسازى تصميم مى گيريم، نماز شب بخوانيم. اگر بيدار شويم، وسوسه هاى نفسانى، توجيه هاى فراوان در ما بوجود مى آورد. كه: «واجب نيست، سرما مى خورى، هوا سرد است، آب نيست، فردا به كار نمى رسى، سر كلاس خوابت مى برد و...» در اينجا بايد چه كنيم؟

روايت مى فرمايد:

اگر از خواب بيدار شديد و اين وسوسه ها به جان شما افتاد، لازم نيست مدت نماز را طولانى كنيد، يا در هواى سرد وضو بگيريد. بلكه در همان اتاق با يك ليوان آب وضو بگيريد و ساده ترين نماز شب كه سه ركعت است بجا آوريد و ذكر را بگوييد. زيرا ذكر خدا و ياد خدا به انسان انرژى

ص: 65


1- . رجوع شود به كتاب حلية المتقين.

مى بخشد.

«أَلَا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.»(1)

انجام اين عمل ساده، تسلّط بر قواى جسمى است. هر قدر در ابتدا مشكل باشد اما كم كم تسلّط بيشتر مى شود و به انجام عمل مقيد مى شويم.

و يا مثال ديگر: تصميم مى گيريم قرآن بخوانيم. اگر ديديم حال نداريم، خسته مى شويم، لازم نيست در هر روز يك جزء قرآن بخوانيم، بلكه قرآن بخوانيم هر چند خواندن چند آيۀ كوچك باشد. اين امر موجب مى شود برنامه به هم نخورد و كم كم جسم نسبت به اين امر مقيد شود. چنانكه در قرآن مى فرمايد:

«فَاَقْرَءُوا ما تيسَّرَ مِنَ الْقُرآن»(2)

«از قرآن هر قدر مى توانيد تلاوت كنيد.»

نظم و شرطى شدن

نظم در كارهاى فيزيكى، زمينه ساز رشد و معنويات اراده است و منافع فراوانى براى انسان به همراه دارد، به نحوى كه روح و جسم در انجام اين امور با هم هماهنگ و شرطى مى شوند.

اگر تصميم به كار مى گيريم، هر قدر خسته باشيم، بيمار باشيم، محل كار يا استراحت ما تغيير كند، اما هماهنگى جسم و روح به هم نمى خورد.

اصطلاحاً در روانشناسى، به تقيد روح و جسم، شرطى شدن مى گويند و يكى از دانشمندان غربى نقل مى كند:

من خودم را عادت داده بودم كه دو ساعت قبل از طلوع آفتاب بيدار شوم، يك روز كه بيمار بودم و شب تا دير وقت هم نخوابيده بودم، اما صبح ديدم سر ساعت معين از خواب بيدار شدم.

كسانى كه غذا را منظم مى خورند، به محض اين كه ساعت غذا مى رسد، شكم اعلام گرسنگى مى كند و معده آمادۀ تحويل غذا مى شود.

به هر حال نظم در امور مادى و فيزيكى موجب شرطى شدن مى شود و تسلّط بر جسم بوجود مى آيد و اين تسلّط زمينۀ سيطرۀ روحى را فراهم مى سازد.

الگوهاى عملى در سيطره بر قواى جسمى

ص: 66


1- . سورۀ رعد / 28.
2- . سورۀ مزمل / 20.

اولياى الهى، نمونۀ بارز سيطره بر قواى جسمى هستند، فرهنگ اسلام مملو از سرگذشت كسانى است كه با تسلّط بر قواى جسمى به مقامات شامخ معنوى رسيده اند.

در شرح حال على عليه السلام مى خوانيم:

در جنگى، تيرى به پاى حضرت برخورد كرد. نتوانستند آن را بيرون بياورند، تا زمانى كه حضرت به نماز ايستادند. در آن هنگام تير را از پاى حضرت جدا كردند و ايشان نفهميدند.(1)

در حالات امام سجاد عليه السلام آمده است:

امام سجاد به نماز مشغول بودند، يك مار افعى روى شصت پاى امام قرار گرفت و حضرت نفهميدند، و بين زمين و آسمان منادى، ندا كرد «انت زين العابدين» تو زينت عبادت كنندگان هستى.(2)

شايد برخى فوراً اين اشكال را مطرح كنند كه ايشان از ائمه عليهم السلام و اولياى الهى بودند و قدرت خاصى داشتند، اما در بين توده هاى مردم هم اين نمونه ها به نحو پايينترى به چشم مى خورد.

اگر جوانان فوتباليست را ديده باشيد، برخى از اينها به قدرى سرگرم زمين و توپ و گل هستند و دائم دنبال توپ مى دوند و سرنوشت او را دنبال مى كنند، كه گاه زمين مى خورند اما اهميّت نمى دهند، به راه ادامه مى دهند و بعد از اتمام بازى گاه مى بينند كه بدنشان زخمى و كبود هم شده است. اما آنها در لحظۀ بازى متوجّه اين امر نبودند. اين يك نمونه احاطه بر جسم است و يا در جاى ديگر:

كودك، پاى تلويزيون نشسته است و مشغول تماشاى كارتن يا فيلم است، هر قدر مادر او را صدا كند نمى فهمد. آنقدر غرق در عالم خود است كه ديگر صدايى نمى شنود. آنقدر روح احاطه بر جسم پيدا كرده است كه حواس، كارآيى خود را از دست داده اند.

اگر بُعد جسمى انسان قوى و سالم باشد، (منظور از دقت جسمى اين نيست كه از نظر حجم و وزن زياد باشد بلكه منظور توان جسمى است كه اين امر منحصر به چاقى و هيكل مند بودن نيست) تسلط بر آن آسانتر است و ايجاد زمينه براى شكوفايى ابعاد معنوى، زودتر بوجود مى آيد.

و: آشنايى با مشكلات روحى

يكى از مواردى كه موجب شكوفايى اراده مى شود، آشنايى با مشكلات روحى است.

استعدادهاى روحى زمينه ساز بالندگى اراده هستند و اگر اين مسائل روحى و عاطفى و معنوى در

ص: 67


1- . اتباة الهداة ج 1.
2- . اتباة الهداة ج 2.

انسان ضعيف شوند، اراده هم ضعيف مى شود. يكى از مسائل بغرنج و حاد عموم مردم جامعۀ ما اين است كه نسبت به مشكلات روحى، يا شناخت ندارند و يا عوارض ناشى از بيماريهاى روحى را نمى دانند.

مردم به اندازه اى كه روى تب و سرماخوردگى و عوارض جسمى ناشى از آن شناخت دارند، نسبت به عوارض روحى، اين شناخت را ندارند. همه از تب مى ترسند، زيرا عوارض ناشى از آن مثل عفونتها، تشنج، بيماريهاى كليوى، بيماريهاى گوارشى، بيماريهاى دستگاه تنفسى يا ضعف جسم را به خوبى مى شناسند. لذا فوراً در صدد معالجه برمى آيند. اما در بعد مشكلات روحى، وضع به اين صورت نيست و آگاهى لازم وجود ندارد.

بطور مثال: روانشناسان عقيده دارند، افسردگى، سرماخوردگى روحى است. همچنانكه فردى در سال چندين بار از نظر جسمى سرما مى خورد، از نظر روحى نيز دچار افسردگى مى شود. و همچنانكه اگر سرماخوردگى درمان نشود، عوارض حاصله از آن جبران ناپذير است، عدم توجه و معالجۀ افسردگى نيز همين خطرات مشابه را در پى دارد و گاه عوارض روحى ناشى از افسردگى، غيرقابل درمان مى شود.

و در برخى موارد حالت مزمن و واگير پيدا مى كند و در ديگران نيز تأثير منفى مى گذارد.

پس همانطور كه، با مشاهده تب، به دنبال علت و درمان آن برمى آييم، نسبت به نمادها و نشانه هاى بيمارى روحى نيز بايد آشنايى داشته باشيم.

علائم بيماريهاى روحى

اشاره

كسى كه دوست دارد هميشه او را تعريف كنند، از نظر روحى بيمار است.

كسى كه تحمل انتقاد از ديگران را ندارد، بيمار است.

عصبانيت، دليل بر بيمارى روحى مى باشد.

گوشه گيرى و انزواطلبى، نمودارى از يك بيمارى روحى اند.

عقده، كينه، حسادت، از بيماريهاى روحى ناشى مى شود.

بى حالى، سستى، رخوت و كسالت، خود نوعى بيمارى هستند.

بى ميلى به انجام كارهاى خوب نيز، نوعى بيمارى روحى محسوب مى شود.

جلوگيرى از كارهاى خوب و اشاعۀ فحشاء نوعى بيمارى روحى تلقى مى شود.

ص: 68

مشورت با اهل فن

همچنانكه اگر تب مى كنيم، به دنبال پزشك حاذق و متخصص هستيم تا بيمارى، درست تشخيص داده شود. در بعد بيماريهاى روحى نيز بايد با پزشكان ذيربط مشورت كنيم.

علماى علم اخلاق، روانشناسان و روانكاوان، پزشكان روح مى باشند، مشاورين كسانى هستند كه با مشاهده اوليه آثارِ بيمارى بايد به آنها مراجعه شود تا بيمارى را تشخيص و راههاى درمان را عرضه كنند.

بايد توجه داشته باشيم كه با يك جلسه مشورت، انتظار بهبودى كامل نداشته باشيم؛ گاه لازم است روزها روى يك كاستى، كار كنيم، در محضر اساتيد حاضر شويم و از اهل فن اشكالات خود را بپرسيم تا موفق به درمان ناراحتى روحى شويم.

پس بايد، حتماً پايدارى و استقامت داشته باشيم. كه خداوند نيز پيامبر صلى الله عليه و آله را امر به صبر فرمود.

«فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ.»(1)

«اى پيامبر ما، استقامت و پايدارى را پيشه خود ساز همچنانكه قبلاً نيز به آن امر شده بودى.»

ارزيابى اعمال

دقت ومحاسبه اعمال از نظر اسلام بسيار حائز اهميّت است. امام كاظم عليه السلام مى فرمايد:

«ليس منّا مَن لَم يُحاسب نفسه فى كل يوم»(2)

«از ما نيست، كسى كه هر روز، نفس خود را محاسبه نكند.»

هر روز، روى اعمال خود دقت داشته باشيم. اگر فكر كردن آنقدر اهميّت دارد كه روايت مى فرمايد:

«تفكّر ساعة افضل من عبادة سنة»(3)

«يك ساعت تفكر بالاتر از عبادت يك سال است»

براى اين است كه فكر كردن، انسان را رشد و تعالى مى بخشد.

در احوالات بعضى اصحاب ائمه عليهم السلام هست كه ايشان برخى مواقع به حضور ائمه عليهم السلام مى آمدند و فكر و اعمال خود را عرضه مى كردند، اعمال خود را تست مى كردند و نظر آنها را نسبت به اعمال خود جويا مى شدند.

به عنوان نمونه، شخصى خدمت على عليه السلام آمد و عرض كرد:

ص: 69


1- . سورۀ هود / 112.
2- . بحارالانوار ج 70 ص 73 و ميزان الحكمة ج 2 ص 407 ح 3845.
3- . بحار ج 72 ص 326.

من برخى مواقع، كارى كه انجام مى دهم، در انتظار جبران قويتر از طرف مقابل هستم.

حضرت فرمودند: تو بيمارى.(1)

ما بايد بدانيم كه اگر نمى توانيم كار خوب انجام دهيم، قرآن بخوانيم يا نماز با حال بخوانيم، دچار بيمارى هستيم. گاه ساعتها لهو و لعب و گفتگو و خنده ما را خسته نمى كند اما انجام دو ركعت نماز بسيار سخت است. اينها نشانۀ بيمارى است.

تا زمانى كه جسم و يا روح دچار مشكل باشند، ترفيع مقام ممكن نيست. علم در پرتو تسالم روح و جسم محقق مى شود. اگر علم بدون سلامت روح باشد، در خدمت گناه و غفلت و مال اندوزى در مى آيد و اگر روح و جسم سالم نباشد، انسان موفق به درك مفاهيم علم نمى شود.

تعادل فكرى در پناه روح و جسم سالم است.

ز: توازن علمى يا عملى روح

اشاره

يكى از عوامل مهم در شكوفايى اراده، توازن علمى يا عملى روح است.

برخى افراد از نظر روحى توازن ندارند. اين عدم توازن گاهى جنبۀ علمى و گاه جنبۀ عملى دارد.

به اين معنا كه گاه علم روحى، نسبت به اعمال كمرنگ است و گاه علم موجود است ولى عمل دچار اشكال مى باشد.

در برخوردها، شكستها، موفقيّتها، پيروزيها و در كليّۀ افعال و كردار انسان، بايد اين تحليل و توازن علمى يا عملى برقرار باشد. انسان بايد نسبت به كليّۀ امور شناخت كامل و توازن داشته باشد و يا با تلقين توازن را بدست آورد.

تحليل درست

گاهى فردى از نظر مادى، مشكل دارد، فقير است، مرتب، در امور مالى شكست مى خورد، رشد نمى كند و مثل برخى افراد، از نظر مالى وضعش خوب نيست.

تحليل علمى و توازن، آن است كه، بايد اين فرد، علت فقر را بشناسد و از نظر عقلى، علّت شكستها و عدم توفيقِ خود را بررسى نمايد، كاستى ها را بشناسد و دنبال رفع آن باشد.

اينجاست كه فقر به او ضربۀ روحى نمى زند، بلكه عاملى براى تقويت روحيه و مصمم شدن براى رفع شكستها مى شود. شكست در اين مرحله عملى است ولى علم شكست نخورده است.

برخورد غلط و عدم توازن، آن است كه فقر باعث: عزلت و گوشه گيرى، بيماريهاى روحى، عدم اعتماد به نفس، احساس شكست و حقارت و ساير مسائلى مى شود كه مشكلات فقر را دامن

ص: 70


1- . «خود سازى» اثر ديگر مؤلف.

مى زند. در اينجا فقر، هم چهرۀ سياه خود را مى نماياند و هم فردِ مبتلا در اين رابطه دچار مشكل روحى و بى ارادگى مى شود.

برخورد با شكستها

در زندگى، معمولاً شكست وجود دارد. شايد برخى افراد اصلاً شكست نخورده باشند. اما اين استثناء است. در هر يك از ابعاد زندگى كه در نظر داشته باشيم، شكست ممكن است شكست در مقام، كسب و تجارت، خانواده، روابط اجتماعى، شكست سياسى، ضربۀ روحى، تهاجم اخلاقى يا سياسى به افراد، بى شمار پيش مى آيد.

بايد انسان بداند كه به علل برخى مسايل شكست همواره قرين اوست. ما نبايد انتظار داشته باشيم كه هرگز شكست نخوريم، دنيا بر وفق مراد ما باشد و ما هيچگونه ناراحتى و عدم توازن نداشته باشيم.

اگر چنين روحيه اى در ما حاكم باشد، كوچكترين نقصان در هر يك از ابعاد زندگى كافى است، كه ضربه هاى روحى مهلك بر ما وارد آورد.

بايد بدانيم كه شكست وجود دارد. هر كارى كه مى كنيم، احتمال شكست و عدم موفقيت را نيز در آن لحاظ كنيم. بايد سعى كنيم كه شكست نخوريم و عوامل ضعف را از بين ببريم.

اما اگر احياناً پروژۀ ما با شكست مواجه شد، روش صحيح برخورد با آن كدام است؟ در عين حال كه شكست براى همۀ افراد ناگوار است، تحليل درست و توازن علمى يا عملى دربارۀ شكست، اين مطلب را روشن مى كند كه اين شكست مقدمه و زمينۀ پيروزى هاى بعدى است.

كسى كه در زندگى شكست نداشته باشد، طعم و مزۀ پيروزى را نمى چشد.

انسان بايد آماده شكستها و ضربات باشد و هر چه انسان ضربات را در خود هضم كند، در درون متصل به عالم ملكوت و ابديت مى شود. چنانكه در جهان ماده نيز محسوس است. تا دانه و بذر، حصار و زندان زمين و سنگ را نشكافد و از موانع با فشار و سختى بالا نيايد به فضاى باز و نورانى زمين نمى رسد و بارور نمى شود.

قرآن و شكست

يكى از روشهاى عملى قرآن در ارتباط با هدايت و ارشاد امم، طرح داستان است داستانهاى زيادى در قرآن وجود دارد كه انواع و اقسام، موضوعات را شامل مى شود. براى اينكه قرآن، انسان را با روش زندگى صحيح آشنا كند، الگوى عملى ارائه مى دهد. و بارها انسانها را دعوت به تفكر، تدبر،

ص: 71

تأمل و صبر و استقامت و عبرت مى نمايد. در اين موارد به آيات بى شمارى برخورد مى كنيم:

«فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ.»(1)

«عبرت بگيريد، اى كسانى كه صاحب عقل و بصيرت هستيد»

«عِبْرَةٌ لِاُوْلِي الْأَلْبَابِ.»(2)

«در سرگذشت پيامبران درس عبرتى براى صاحبان انديشه هست.»

«إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا...»(3)

«همانا كسانى كه ايمان آوردند، سپس استقامت ورزيدند، ملائك بر آنها نازل مى شوند و به آنها بشارت دهند كه: نهراسيد و غمگين نباشيد.»

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا.»(4)

«اى كسانى كه ايمان آورديد (در برابر مشكلات و هوسها) استقامت و صبر كنيد و در برابر دشمنان نيز پايدار باشيد.»

استقامت در برابر مشكلات، بشارت ملائك را در پى دارد. قرآن عامل موفقيت انبياء را صبر معرفى مى كند. در خلال داستانهاى آنان و نمونه مشكلاتى كه آنان تحمل كردند، چون اهانت، بهتان، دشنام، ضرر جسمى، ضربه هاى روحى، افتراء، نسبتهاى ناروا و مسائل ديگر، اما صبر آنها، موجب موفقيت آنها شد.

لذا خداوند با ذكر داستانهاى انبياء پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را نيز امر به صبر مى فرمودند:

«فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ.»(5)

«استقامت كن، چنانكه قبلاً نيز بدان امر شده بودى»

«فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنْ الرُّسُلِ.»(6)

«صبر و استقامت داشته باش همچنانكه انبياء اولواالعزم صبر كردند»

توصيه به صبر سازنده و ابعاد صبر، بحث مفصلى است كه خود نياز به بررسى، وسيع دارد.

اما آنچه قرآن در مورد سختيها به انسان بشارت مى دهد و تأكيد مى كند اين است كه:

«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»(7)6.

ص: 72


1- . سورۀ حشر / 2.
2- . سورۀ يوسف / 111.
3- . فصلت / 30.
4- . آل عمران / 200.
5- . هود / 112.
6- . احقاف / 35.
7- . شرح / 5 و 6.

«به يقين با (هر) سختى آسانى است! (آرى) مسلماً با (هر) سختى آسانى است.»

شكست، همواره هست اما راحتى و نشاط پيروزى، طعم تلخ شكست را از بين مى برد. مهم آن است كه شكست، روحيه را از بين نبرد و فرد را تحت الشعاع خود قرار ندهد. براى فرار از هضم شدن در سختيها و تحمل آنها، بايد خود را به نيروى لايزال الهى نزديكتر كنيم. اهداف الهى، تحليل و جبران شكست را آسان مى كند.

سيرۀ عملى ائمه عليهم السلام

فرهنگ غنى اسلام، سرشار از حوادث عبرت آموزى است كه هر مسلمان با اراده بايد به آنها توجه داشته باشد. اين توجه، تحمل سختى را آسان مى كند.

حضرت على عليه السلام نمونۀ بارز اين الگوى عملى است. على عليه السلام در عين حال كه شجاعت داشت، دربارۀ ضربۀ شمشيرش جبرئيل چنين ندا داد:

«ضربة على يوم الخندق افضل من عبادة ثقلين»(1)

«اجر ضربۀ على عليه السلام در جنگ خندق، از همه عبادت جن و انس بيشتر است.»

و يا آن هنگام كه در برابر كافر مى جنگيد، چنين آمد:

«لافتى الا على لاسيف الا ذوالفقار»(2)

«جوانمردى چون على عليه السلام نيست، و شمشيرى چون ذوالفقار وجود ندارد»

حال چنين شيرمردى كه از اين دلاوريها فراوان در تاريخ اسلام دربارۀ او ثبت است، بعد از جريان رحلت نبى اكرم صلى الله عليه و آله آنچنان مسائلى براى حضرت بوجود آمد كه حضرت در عين قدرت، صبر كرد، خود ايشان مى فرمايد:

«صبرت فى الحلق شجى و فى العين قصى»(3)

«صبر كردم مثل كسى كه خارى در چشم و استخوانى در حلق اوباشد.»

بر اهانتها، بر توهين به همسرش، بر اسائۀ ادب به همسر و قتل كودك و همسرش، بر آن همه ناروايى كه از حكومت افراد نالايق بر جامعۀ اسلامى روا داشته شد، صبر كرد در عين حال كه قدرت داشت و اگر صبر او نبود، اسلام نيز نبود.

امام حسين عليه السلام امام بود، قدرت امامت داشت، تمام نيروهاى مافوق مادى از جمله جمادات و

ص: 73


1- . بحارالانوار ج 20 ص 216.
2- . براى آگاهى بيشتر به تاريخ اسلام مراجعه شود.
3- . نهج البلاغه خطبه شقشقيه.

ملائكه و جن، در اختيار او بودند، معجزه داشت، قدرت بدنى در مقابله با دشمن را داشت اما راضى شد به اين كه در يك نيم روز خود و يارانش در راه رضاى خدا و اعتلاى دين او به شهادت برسند. در روز عاشورا و در مراحل مختلف پيام حضرت دائماً اين بود كه:

«الهى رضىً برضائك تسليماً لأمرك و صبراً على قضائك لا معبود سواك.»

«خدايا به رضايتت راضيم و تسليم امر تو هستم و بر قضاى تو صبورم كه معبودى جز تو نيست.»

و در ظاهر هم امام حسين عليه السلام شكست خورد، كشته شد، يارانش به شهادت رسيدند، خانواده و فرزندان او اسير شدند، دور شهر به عنوان خارجى، در ملأ عام گردانيده شدند، سر مبارك خود و يارانش در منازل مختلف در بالاى نيزه قرار گرفت. ولى آنكه از بين رفت باطل بود، اينك پس از 14 قرن، هنوز نام او و خاطرۀ فداكاريهاى او در تاريخ و سينه هاى مردم ثبت و باقى است.

الگوهاى عملى تاريخ

ذكر صبر و تحمّل ائمه عليهم السلام در نزد برخى ايجاد اين شبهه را مى كند. كه آرى آنان امام بودند، از قدرت معنوى خاصّى برخودار بودند، ما كه امام نيستيم.

در ردّ اين شبهه مى توان گفت:

در تاريخ افراد صبور و بااراده كم نبوده اند. از صدر اسلام تاكنون، ذكر داستانهاى اين افراد در تاريخ بسيار رفته است؛ كسانى كه با درس گرفتن از ائمه عليهم السلام چون آنان صابر گشتند: عمار ياسر، سميّه، بلال حبشى، ابوذر غفارى، سادات، علماء، اصحاب و اولياء دين همواره در معرض شكنجه و آزار و شكست بوده اند. حكومتهاى جور پيوسته در صدد محو نام اسلام و پيروان راستين آن بوده اند و هر كس كه داعيۀ مسلمانى داشته است پيوسته در معرض تهاجم، زندان، شكنجه، آزار و تبعيد بوده است.

بزرگانى چون علامه حلّى رحمه الله كه امام زمان عليه السلام بارها خود به ديدار ايشان مى رفتند، بارها در مواقف مختلف به يارى ايشان آمدند.(1)

فردى در زمان علامۀ حلّى رحمه الله، كتابى بر عليه شيعه نوشت و آن كتاب را براى مردم مى خواند و مردم را گمراه مى كرد،؛ علامه براى بدست آوردن آن كتاب 6 ماه شاگردى آن استاد گمراه را كرد تا بتواند با جلب اعتماد او كتاب مورد نظر را بدست آورد؛ آن مرد كتاب را به مدت يك شب در اختيار علامه قرار داد. علامه براى مطالعه كتاب و نوشتن مطالبى بر ضد آن چاره در آن ديدند كه كتاب را در همان يك شب رونويسى كنند. هنگامى كه مشغول نوشتن شدند، مطالب كتاب زياد بود و خواب بر

ص: 74


1- . نجم الثاقب.

علامه غالب شد، در اين هنگام جوان عربى به يارى ايشان آمد و نوشتن كتاب را بر عهده گرفت؛ سحر وقتى علامه بيدار شد، كتاب را تمام شده با امضاء «كتبَ الحجّة» ديد و فهميد

امام زمان عليه السلام به يارى او آمده اند.

چنين فرد مخلصى كه عملش مورد تأييد امام زمان عليه السلام است و حضرت خود به ديدار ايشان مى آيند، مى فرمايند: يك شب پول زيادى از سهم امام عليه السلام رسيده بود و ما آن شب از بى پولى نه غذا داشتيم و نه وسيله اى كه با خود را گرم كنيم، چند بار تلبيسات و وسوسه هاى شيطانى به سراغم آمد، اما به هر حال راضى نشدم، از پول سهم امام حتى قرض بردارم و آن شب با همۀ مشكلات ساختم.

و يا امام رحمه الله در زندگى چقدر متحمل سختى شدند. به خاطر اهدافِ انقلابى، مورد: توهين، آزار، تهمت، بى اعتنايى، ضربه روحى و معنوى شدند، اما از هدف دست نكشيدند. چون هدفشان را تشخيص داده بودند.

بارها مى فرمودند: ما چه شكست بخوريم و چه پيروز شويم، پيروزيم چون حق با ماست.

و يا در ارتباط با قتل آقا مصطفى كه امام دربارۀ او مى فرمودند، اميد آينده انقلاب است، فرمودند:

اين از الطاف خفيه الهى است.

خيلى در اينجا حرف است كه پدرى در مرگ فرزندى كه اينقدر براى او مهم است، چنين صبر داشته باشد.

روند زندگى مردم ايثارگر، خانواده هاى معظم شهداء و جانبازان و آزادگان، اتمام حجت قطعى است براى كسانى كه گمان مى كنند انسانهاى معمولى نمى توانند مقاومت ائمه اطهار عليهم السلام و علماء بزرگ رحمه الله را داشته باشند، آرى در آن حد عالى، مقدور نيست ولى در حد امكان بايد افراد تلاش كنند.

آزادگان ما با مقاومت خود، دشمن را به زانو درآوردند. چنان پايدارى نمودند كه حتى بسيارى از دشمنان را متحول كردند.

رزمندگان عزيز ما چنان پايدارى در برابر مشكلات جنگ كردند كه حتى خود دوستان هم متحيّر شده بودند كه عجبا جوان يا نوجوان يا پيرمرد چقدر توان دارد و اين نيروى فوق العاده را از كجا كسب كرده اند!؟

اين پايدارى ها بود كه نامشان در صفحۀ زرين تاريخ به عنوان مدافعان واقعى اسلام و انقلاب ثبت شده و در ديار ابدى هم از مقامات والا بهره مند خواهند بود.

عقده گشايى

در مواردى كه شكست پيش مى آيد، از نظر روحى افراد، دچار ناراحتى مى شوند. اما انسان مؤمن

ص: 75

كه به آخرت و اجر و پاداش اخروى معتقد است، هيچگاه اين ناراحتى روحى را ندارد.

در مواردى كه ناكامى بوجود مى آيد، برخى افراد اين ناكاميها را مرتب به ديگران منتقل مى كنند.

و به اصطلاح عقده گشايى مى نمايند.

بايد بدانيم كه اين عقده گشايى مخصوصاً به افراد غير مسؤول موجب ايجاد جوّ حقارت و تحقير و سرزنش و تمسخر توسط دشمن خواهد شد و بار شكست را گران تر خواهد كرد.

لذا مى بينيم على عليه السلام در آنجايى كه 25 سال به خاطر اسلام دست از قدرت كشيد و گوشه عزلت گزيد، درد دل خود را با چاههاى مدينه مى گفت. اگر كسى از اصحاب خاص را پيدا مى كرد، رهنمودها و ارشاداتى داشت و الا سكوت مى كرد. از اين نمونه مباحث در نهج البلاغه فراوان به چشم مى خورد.

حضرت زهرا عليها السلام با آنكه شوهرش امام بود، پدرش نبى صلى الله عليه و آله بود، فرزندانش ائمه عليهم السلام بودند، اما حتى به همسرش كلامى از رنجهايى كه مى كشيد، ابراز نمى كرد؛ زيرا مى ديد عقده گشايى او باعث ناراحتى بى نتيجه براى همسر مى شود.

عقده گشايى گاه موجب از بين رفتن اجر اخروى مى شود و نيت خالص در عمل را از بين مى برد.

اگر انسان عملى را براى خدا انجام دهد، خداوند هم اجر او را مى دهد. چنانكه خون امام حسين عليه السلام به ثار اللّه معروف است. خدا خونبهاى اوست؛ پس ترس از شكست و گفتن به ديگران مسائلى بى ربط است.

معاملۀ الهى

خداوند براى اجر عمل نيك در قرآن مى فرمايد:

«مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا.»(1)

«اگر كسى عمل صالح انجام دهد، خداوند ده برابر آن به او پاداش مى دهد.»

در مقابل آن به عمل ريايى و عملى كه به خاطر ديگران انجام شود، هيچ ارزشى قائل نيست.

قرآن مى فرمايد:

«لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ.»(2)

«اگر شرك بورزى، عملت به تحقيق از بين خواهد رفت»

ريا، نمودارى از شرك است و باعث از بين رفتن عمل مى شود. در حالى كه گفتن به ديگران سود

ص: 76


1- . انعام / 160.
2- . الزمر / 65.

چندانى براى انسان نيز دربر نخواهد داشت.

يا باعث افسوس ديگران مى شود، يا به وسيلۀ حرف يا عمل كوچكى در صدد اصلاح يا جبران ضرر برمى آيند و يا با انسان همراه مى شوند. به هر حال اين نتايج در مقابل عملِ خالص يك فرد، جبران شايسته اى نيست.

خوب است كه عمل و پاداش آن با خدا معامله شود تا هم عمل به بى نهايت متصل باشد. و هم اجر آن محفوظ و منظور در نزد خداوند باقى بماند.

همچنان كه انسان يك موجود كوچك جهان هستى است، جبران از طرف او هم چون خود او محدود است. اما جبران عمل توسط يك وجود لايتناهى، به همان نسبت بزرگ خواهد بود. حال اگر طرف معامله خداوند است، شكست در عمل نيز پيروزى است. چنانكه امام حسين عليه السلام در عين شكست ظاهرى، پيروز است. در عين شكست، روحيۀ رضا و تسليم او نيز از بين نمى رود.

اگر عملى براى رضاى ديگران و خوشامد آنها انجام شود، چون مبناى الهى ندارد، انتظار ناكامى و شكست و حق ناسپاسى نيز فراوان است. و اينجاست كه تحليل درست، عمل برتر و محور الهى را ارائه مى دهد.

تجربه (خود و ديگران)

يكى از عوامل پيروزى انسان در زندگى، بدست آوردن تجربه، يا استفاده از تجارب ديگران است.

تجربه، بحث مفصلى دارد كه در اينجا بايد به طور اختصار از آن ياد كنيم.(1) زيرا تجربه موجب مى شود كه انسان بسيارى از اعمال غلط گذشته خويش را انجام ندهد.

شكست، اگر باعث بدست آوردن تجربه و تحليل نقطه ضعفهاى انسان باشد، شكست تلقّى نمى شود.

ديدن شكست، از ديدگاه تجربه، شناختن هدف و جلوگيرى از ضررهاى احتمالى در آينده است.

مشاوره

مشاوره، اصلى است كه خداى متعال در قرآن، پيامبر صلى الله عليه و آله را به آن سفارش فرموده است.(2)

ص: 77


1- . توضيح بيشتر در كتاب «نيازمنديهاى نسل جوان» اثر ديگر مؤلف.
2- . «و شاورهم فى الامر»؛ آل عمران / 159.

در برخورد با شكستها، گاهى فرد از نظر علمى توازن صحيح دارد و مى تواند براى خود تحليل درست و مناسبى داشته باشد. در آنجا كه از نظر علمى يا عملى امكان تحليل نيست و فرد نمى تواند خود را با شكست وفق دهد، مشاوره اهميّت حياتى دارد.

گاه يك شكست و خلأ روحى، موجب مى شود فردى، از نظر روحى و روانى ضربات جبران ناپذيرى را متحمل شود و گاه كه تحمّل كم باشد، ريشه انتحار و خودكشى در فرد رشد مى كند.

برخى افراد به خاطر يك شكست در كنكور، در خانواده، در كسب و تجارت و يا مسائل ديگر، دست به خودكشى مى زنند. خودكشى نشانِ عجزِ فرد در مقابله با مشكلاتى است كه براى او بوجود آمده است.

لازم است كه در مواقعى كه شكست بوجود مى آيد و ضربه مى خوريم با افراد ذيصلاح حتماً مشاوره داشته باشيم و نظرات آنان را در رابطه با شكست خود جويا شويم.

اگر شكست باعث بريدگى از خانواده، جامعه، درس يا زندگى شود، مخرِّب است. و موجب سكون و ركود مى شود و در نتيجه انسان ضربات ديگرى را نيز متحمل مى شود.

سكون و ركود شيوۀ جماد و حيوان و گياه است كه حركت قوى ندارند و حركت آنها محدود است. اما شيوۀ انسان اين نيست. انسان بايد زمينه هاى معرفت، خداشناسى و معارف اسلامى و رسيدن به معبود را پيدا كند.

رسيدن به اين معرفت با علم و آگاهى است. اگر خود، صاحب علم و تجربه نيستيم حتماً با اهل فن، مشورت نماييم.

ح: از بين بردن زمينه هاى تضعيف روحيه

اشاره

يكى از عوامل شكوفايى اراده از بين بردن زمينه هاى تضعيف روحيه است. بعضى از عوامل و گناهان موجب مى شود كه روحيۀ انسان تضعيف شود و يا زمينۀ رشد را از دست بدهد.

تضعيف روحيه از عواملى است كه انسان اگر دچار آن شود، قدرت تصميم گيرى و كار با اراده و شوق را از دست مى دهد. همچنين عواملى هست كه باعث مى شود، انسان از نظر معنوى رشد نكند.

اين زمينه ها از مشكلات روحى است و آثار مخربى نيز در زندگى و سرنوشت انسان دارد. توجه به مضامين دعاى كميل و دقت در مناجاتهاى على عليه السلام اهميّت اين مطلب را روشن مى سازد.

على عليه السلام مى فرمايد:

ص: 78

«اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتىٖ تُغَيِّرُ النِّعَمَ»(1)

«خدايا گناهانى را كه موجب تغيير نعمتها مى شوند، ببخش.»

گاهى روحيۀ معنوى انسان به واسطۀ گناه از بين مى رود و نعمتها به بديها تغيير پيدا مى كند. لذا على عليه السلام مى فرمايد:

«اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتىٖ تَقْطَعُ الرَّجآءَ»

«خدايا گناهانى را كه موجب نا اميدى و قطع اميد مى شوند، ببخش.»

«اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتىٖ تُنْزِلُ الْبَلاءَ»

«خدايا گناهانى را كه موجب نزول بلا مى شوند، ببخش.»

«اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتىٖ تَحْبِسُالدُّعآءَ»(2)

«خدايا گناهانى را كه مانع به اجابت رسيدن دعاها مى شوند ببخش.»

از نظر روانشناسى هر كدام از اين مضامين كه در روحيه پيدا شود، تبعات ناخوشايندى براى انسان در بر خواهد داشت؛ لذا انسان بايد پيوسته انگيزۀ اعمالش را شديد كند تا اراده نيز براى انجام عمل تشديد شود؛ ضمن آنكه لازم است زمينۀ تضعيف روحيه نيز از بين برود. توسل به امور معنوى اين زمينه ها را تا حدود بسيار زيادى از بين مى برد.

دقت در اعمال

از نظر روانشناسى اسلام، دقت در اعمال لازم است. چون گناه، مخالف فطرت پاك است لذاست كه در روح پاك و فطرى انسان اثر نامطلوب مى گذارد. پس لازم است هر فرد به اعمال خود توجه داشته باشد.

فرهنگ اسلام، در رابطه با گناه شناسى، بيان آگاه كننده اى دارد، امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«إنّ الرجل يذنب الذنب فيحرم صلاة الليل.»(3)

«هرگاه ديديد كه از نماز شب محروم شديد، بدانيد كه در روز، گناهى مرتكب شده ايد.»

توفيق عمل صالح با روح سالم و صالح است. هر گاه روح، پليد شد، توفيق سعادت پيدا نمى كند.

چنانكه در مورد بيماريهاى جسمى، مثال مصداق دارد. اگر كسى توازن دستگاه گوارش او به هم خورده و اسهال داشته باشد، نمى تواند غذايى چون چلوكباب بخورد، بايد پرهيز كند و هر گاه

ص: 79


1- . دعاى شريف كميل.
2- . همان مرجع.
3- . ميزان الحكمة ج 3 ص 465 ح 6632 و «سرمايۀ كلاسدارى» اثر ديگر مؤلف.

خوب شد، و معده پذيرش غذا را داشت از چنين غذاهايى نيز استفاده نمايد.

به همين ترتيب كسى هم كه روحش مسموم و آلوده به گناه است، از ذكر خدا لذت نمى برد گرايش به عمل صالح ندارد؛ لذاست كه اراده اى سست خواهد داشت.

همانگونه كه يك غذاى مسموم، جسم را آلوده و بيمار مى كند، يك غذاى مسموم روحى مانند:

نگاه شهوت آلود، خوردن مال حرام، ديدن يك منظرۀ حرام، شنيدن يك آهنگ حرام، لمس حرام، گفتن حرام نيز روح را آلوده مى سازد.

هم چنانكه رعايت نكات بهداشتى براى سلامت جسم مورد نياز است، شناخت گناه و آلودگيهاى روحى نيز، زمينه ساز روح سالم است.

پيوند الهى

نياز به معبود و رب، يك نياز فطرى است. از نظر فطرى انسان محتاج به پناهگاه روحى است اين نياز به معبود، گاه خطا مى رود و در بت هاى گوناگون و الهه هاى خيالى و پرستش اجسام خلاصه مى شود. ولى روح پاك به معبودى نيازمند است كه نيروى او مافوق و ماوراء ماده باشد و گاه در موارد احتياج با معجزه نياز انسان را مرتفع سازد.

پيوند با خداوند هستى بخش، روزنه هاى اميد را به روى انسانها مى گشايد و آنها را در حل مشكلات يارى مى كند.

على عليه السلام در دعاى كميل از خداوند مى خواهد كه او را در تمامى كمبودها و مشكلات دينى و دنيوى و اخروى كمك كند. اصولاً هر كدام از متون دعا در فرهنگ اسلام خود فرهنگ خداشناسى است. خواندن دعا خوب است و آثار دنيوى و اخروى نيز در پى دارد، اما دقت و تأمل در ادعيه اثرش خيلى بيشتر است.

على عليه السلام با آنكه خود آنهمه علم و عمل شايسته و معرفت داشت، اما پيوند خود را با خداوند به هيچ عنوان قطع نمى كرد، بلكه در صدد تقويت آن نيز بود. و دعاهايى كه از آن حضرت براى ما رسيده گوياى همين امرند:

«اَللّهُمَّ انّىٖ اسْئَلُكَ... انْ تَجْعَلَ اوْقاتىٖ مِنَ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً، وَبِخِدْمَتِكَ مَوْصُولَةً، وَاَعْمالىٖ عِنْدَكَ مَقْبُولَةً، حَتّى تَكُونَ اعْمالىٖ وَاَوْرادىٖ كُلُّها وِرْداً واحِداً، وَحالىٖ فىٖ خِدْمَتِكَ سَرْمَداً،... قَوِّ عَلى خِدْمَتِكَ جَوارِحىٖ، وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزيٖمَةِ جَوانِحىٖ...»(1)

«خدايا به حق ذات مقدست، اوقات مرا در شب و روز به ياد خودت قرار بده كه پيوسته در خدمت

ص: 80


1- . دعاى شريف كميل.

بندگى تو باشم و اعمالم را قبول فرما، تا كردار و گفتارم همه يك جهت و خالص براى تو باشد و تا ابد به خدمت و طاعت تو مصروف گردد. اى خداى من، به اعضاى جسمى و جوارح (روح) من در مقام بندگيت قوت بخش و دلم را عزم و ارادۀ ثابت، عنايت فرما».

تشويق در فرهنگ اسلام

در فرهنگ اسلام تشويق، جاى ويژه اى دارد. براى ايجاد انگيزه در افراد، نسبت به عمل صالح، خداوند نسبت به بينشهاى افراد آنان را تشويق فرموده است.

قرآن مى فرمايد:

«مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا.»(1)

«كسى كه يك عمل صالح انجام دهد، ده برابر آن پاداش خواهد داشت.»

«جَنَّاتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ»(2)

«براى پرهيزكاران بهشتهايى است كه از زير آن نهرها جارى است»

حتى توصيف غذاهاى بهشتى و محل استراحت بهشتيها در قرآن فراوان آمده است روايات نيز در اين باره مضامين ارزنده اى دارند:

كسى كه يك «لااله الا الله» بگويد يك درخت در بهشت برايش غرس و كاشته خواهد شد.(3)

كسى كه زبانش ذكر «لااله الا الله» مى گويد، فكرش دربارۀ عظمت خداوند فكر مى كند و اعضاء و جوارحش براى خداوند به تسبيح درمى آيند، تمام سلولهاى بدنش در اين يك ذكر شريكند.

لذاست كه تشويق خداوند نيز بى شمار است. زيرا در اين صورت «لا اله الا اللّه» ديگر يك ذكر ساده و براى وقتگذرانى نيست. بلكه محتوا دارد. زبان با تمام سلولهاى آن مغز و اعضاى ديگر، با تك تك سلولها، در خدمت تسبيح خداوند مى باشند. آيا در مقابل چنين سرمايه گذارى غرس يك درخت در بهشت زياد است؟

به هر حال انسان در طول زندگى وقت زيادى دارد و مى تواند از اين اوقات براى پيشرفت و تعالى خود استفاده كند. از لحظات و گذران عمر بايد بهترين استفاده را در راه شناخت معبود و رشد خود بنمايد.

روايت مى فرمايد:

ص: 81


1- . انعام / 160.
2- . بقره / 25.
3- . بحارالانوار ج 8 ص 186 روايت 154 باب 23.

«ان الله يغبض الشاب الفارغ»(1)

«خداوند، نسبت به جوان بيكار و فارغ، غضب مى كند.»

خداوند دوست دارد كه جوان، عمر خود را به بطالت نگذراند و اعضاء و جوارح را به گناه نيالايد تا توفيق حضور درگاه الهى را پيدا كند.

روش گام به گام

در بعد جسمى انسان نمى تواند، يك مرتبه كليۀ حواس مادى خود را به استخدام بگيرد و در يك مسير دلخواه از آنها استفاده كند.

كليۀ حواس اعم از بينايى، چشايى، بويايى، شنوايى و يا بساوايى، اگر بخواهند در اختيار انسان قرار گيرند با حركت دفعى ممكن نيست، بلكه بايد از روش گام به گام و تدريجى در بكارگيرى حواس استفاده شود.

اراده و تصميم انسان براى انجام خوبيها يا ترك بديها به يكباره قابل اجراء نبوده و براى انسان مقدور نيست، چنانكه برخى افراد با شنيدن يك صحبت يا نصيحت تصميم به كارى مى گيرند ولى چون اصولى رفتار نمى كنند، خيلى زود آن را كنار مى گذارند. و در بحث ما كه اراده است نيز اين امر مستثنى نيست.

دانستن نكاتى چند در بكارگيرى حواس پيرامون اراده لازم است:

1 - اراده را نمى شود به استخدام خود درآورد، بلكه بايد آن را شكوفا كرد.

2 - به يكباره، نمى توان تمام حواس را پيرامون اراده به استخدام گرفت.

3 - بكارگيرى يك حس، بايد تدريجى و در يك ساعت معين، در هر روز انجام شود.

اهميّت تمرين

حركت بايد تدريجى باشد و تمرين در اينجا نقش بسيار مهمى دارد. اگر تصميم مى گيريم هنرى ياد بگيريم، مستحبى را انجام دهيم يا گناهى را ترك كنيم، فنى را بياموزيم، بايد بدانيم كه اين امور به يكباره انجام پذير نيست.

در فراگيرى هر فن، دانستن نكات كليدى پيرامون آن بسيار لازم است و اين كار بايد زير نظر استاد انجام شود، تا به ثمر برسد.

علّت مهم اينكه، گاهى تصميم مى گيريم به دنبال كارى برويم ولى موفق نمى شويم، اين است كه

ص: 82


1- . خودسازى، اثر ديگر مؤلف.

مى خواهيم فورى و با عجله و بدون رعايت فنون و تكنيك آن فن، فوراً استاد شويم. بدانيم كه اراده محكم و قوى نيز به تدريج در اعمال و رفتار انسان بوجود مى آيد.

ص: 83

چكيده مطالب

براى شكوفايى هر استعداد بايد روشهاى عملى صحيحى را انتخاب كرد. در شكوفايى اراده، اين امر به يك باره انجام نمى پذيرد و احتياج به تمرين و حوصله و صرف وقت دارد. رعايت نكاتى پيرامون شكوفايى اراده لازم است.

بايد ابتدا از يك حس، شروع كرد. در يك حس بايد آنقدر تمرين انجام شود كه آن حس در اختيارات باشد و آن حس تحت امر انسان درآيد. اين تمرين هر روز در ساعتى معين انجام شود و به تدريج فضاى كار بازتر شود. ابتدا از اعمال ساده شروع شود و زمان تمرين ثابت باشد. هيچ مانعى نتواند انسان را از كار بازدارد و انگيزه در اين امر بسيار مهم است. ابتدا بايد انگيزه در فرد بوجود آيد و سپس، به محض مشاهده كاستى و سستى زمينه هاى تقويت انگيزه فراهم شود.

در خودسازى مهم ترين مسأله آن است كه انسان هرگز نبايد فكر كند كه پيروز است، بلكه احتمال شكست نيز بدهد تا انگيزۀ او براى انجام عمل قويتر شود.

مسألۀ ديگرى كه در سير تكاملى شكوفايى اراده حائز اهميّت است، دقت در ظرفيتهاى وجودى فرد است. هر فرد بايد به نسبت به تواناييهاى خود آگاهى داشته باشد تا بتواند، ابعاد جسم خود را بشكند و نسبت به قواى روحى و جسمى خود تسلّط يابد.

سؤالات

1 - در شكوفايى اراده چرا بايد از روش تك حسى استفاده شود؟

2 - چه زمانى براى تمرين اراده در هر روز لازم است؟

3 - چگونه بايد به مدت تمرين اضافه شود؟

4 - در شكوفايى اراده ابتدا بايد از چه كارهايى شروع شود؟

5 - آيا موانع مى توانند انسان را از روند تكاملى بازدارند؟

6 - انگيزه در شكوفايى اراده چه تأثيرى دارد؟

7 - نقش مستحبات در شكوفايى اراده چيست؟

8 - چرا نبايد هرگز احساس پيروزى كنيم؟

9 - حالت خوف و رجاء چه تأثيرى در سير تكاملى دارد؟

10 - دورانديشى و بلندپروازى در شكوفايى اراده چه تأثيرى دارد؟

ص: 84

سير تكاملى شكوفايى اراده

اشاره

با توضيحاتى كه پيرامون اراده بيان شد، روشن شد كه شكوفايى اراده ممكن است، اما آيا براستى بهترين روش براى سير تكاملى و شكوفايى اراده كدام است؟

1 - استفاده از تك حسى

در ابتدا، براى شروع در ايجاد زمينه هاى شكوفايى اراده لازم است از روش تك حسى استفاده شود. مثلاً در ابتدا از حس گويايى شروع كنيم و فقط روى آن كار كنيم. سعى كنيم، زبان را در اختيار بگيريم و فقط روى آن كار كنيم، پس از تسلّط بر يك حس، روى حسهاى ديگر كار كنيم.

2 - زمان محدود

سعى كنيم از يك حس و زمان محدود، شروع كنيم. ابتدا از روزى نيم ساعت شروع كنيم، روى زبان كار كنيم و مواظب او باشيم. زبان چه مى گويد و ابعاد گويايى ما چه مسيرهايى را طى مى كند.

اگر ديديم، در زمان محدودى كه انتخاب كرده ايم موفق هستيم، نسبت به رشد خود مى توانيم زمان را اضافه كنيم. تا تمامى شبانه روز زبان در تحت اختيار و اراده ما درآيد.

سپس روى حسهاى ديگر كار كنيم، با توجه به زمان محدودى كه در نظر مى گيريم.

در فرهنگ اسلام، نسبت به زياده روى در امور هشدار داده شده است و على عليه السلام در اين ارتباط مى فرمايد:

«قَلِيلٌ يَدُومُ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ مَمْلُولٍ.»(1)

«كار كم و مداوم بهتر از عمل زيادى است كه ملالت آور باشد»

3 - كار ساده باشد

اشاره

در ابتدا سعى كنيم، از كارهاى مشكل شروع نكنيم؛ اگر تصميم گرفتيم در يك حس، در ساعت معين، كارى را انجام ندهيم، از كارى شروع كنيم كه ساده باشد.

مثلاً در ساعت 9 تا 10 صبح، نگاه ما فقط به واجبات و ترك نگاه حرام باشد. در ابتدا رعايت اين نكته در مجالس ميهمانى و خيابان بسيار مشكل است. سعى كنيم ابتدا محل محدودترى را در نظر بگيريم و وقتى چشم تحت اختيار اراده قرار گرفت، در محلهاى شلوغ و مسأله دار نيز از آن استفاده

ص: 85


1- . غررالحكم و دُررالكلم، ترجمه انصارى، ج 2، ص 535، حديث 28.

كنيم و عضو خود را كنترل نماييم.

از نظر روانشناسان نيز براى شكوفايى اراده بايد از عملهاى كوچك و ساده شروع كرد.

از آنجا كه روانشناسان غربى، داراى مكتب و مرام خاصى نيستند، اين اعمال را نمى توانند جهت دهند و از آن در مسير درست استفاده كنند. لذا گاهى براى تمرين كار ساده، به طور مثال مى گويند چند دقيقه به يك ميله نگاه كنيد و چشم را در آن متمركز كنيد و يا كارهاى ديگر كه سود چندانى دربر ندارد.

ولى مكتب اسلام براى هر ايده و روشى، طرحهاى خاص دارد و آنها را جهت الهى مى دهد، انسان در عين حال كه مشغول خودسازى است، از اجر اخروى نيز بهره مند مى شود.

مستحبات

اعمال مستحب در اسلام براى آن در نظر گرفته شده اند كه اعمال انسان جهت دار باشد و اين جهت سعى در ترك حرام و عمل به واجبات باشد. اگر براى وضو ثواب در نظر گرفته شده است، ذكر گفتن مستحب است و عيادت مريض ثواب دارد، همه براى جهت دادن به اراده و اعمال ارادى است.

اگر ما خود را مقيد به انجام مستحبات كنيم، گرچه از اعمال كوچك باشد، موجب تقويت اراده مى شود. انجام اين مستحبات گاهى از نظر روحى براى انسان مشكل است اما اگر از كم شروع شود، سختى آن از بين مى رود.

بطور مثال:

مسواك زدن در اسلام مستحب است و ثواب دارد.

سعى كنيم هر روز بعد از سه وعده غذا مسواك بزنيم هر چند مسواك زدن براى ما سخت باشد و متحمل زحمت شويم.

و يا حمام كردن، ناخن گرفتن، لباس شستن، نظافت و كارهاى امور شخصى در اسلام وقت و موقعيت خاصى دارد و براى هر يك نيز ثوابهايى در نظر گرفته شده است.(1)

سعى كنيم كه اين كارها در وقت خاص انجام شود. شايد در ساعات ديگرى نيز بتوانيم استحمام بكنيم يا ناخن بگيريم يا نظافت كنيم اما سعى كنيم در انجام اين اعمال دقيق باشيم.

وضو گرفتن مستحب است براى شكوفايى اراده مى توانيم خود را مقيد كنيم كه دائم با وضو باشيم؛ اين عمل گرچه شايد زحماتى داشته باشد، اما جسم و روح را مقيد به تسليم در برابر اراده ما

ص: 86


1- . حلية المتقين.

مى كند. بسيارى از بزرگان از اين روش براى شكوفايى اراده و بهره بردارى از بركات معنوى آن استفاده مى كنند؛ و حتى برخى در عين حال كه وضو دارند، براى نماز، دوباره تجديد وضو مى نمايند.

در انجام مستحبات، چون عمل، انگيزۀ الهى نيز دارد، بسيار روش تربيتى مفيدى در فرهنگ اسلام است.

يك مسأله در انجام مستحبات قابل توجه است، و آن اينكه، انجام مستحبات، انسان را از انجام واجبات نبايد باز دارد.

عيادت، عبادت مستحب، عزادارى، شركت در مراسم عمومى و مذهبى، اعمال خوبى هستند، به شرط آنكه اين مسائل موجب زير پا گذاردن واجبات، مخصوصاً نماز نشود؛ آنجاست كه اين مستحبات اثر و ارزش واقعى خود را از دست مى دهند.

4 - زمان ثابت باشد

سعى كنيم، بكارگيرى حواس و كنترل آنها، در زمان ثابتى باشد. ساعت و زمان ثابتى براى اين كار در نظر بگيريم و آن را تغيير ندهيم.

ثابت نبودن زمان، موجب مى شود كه گاه افرادى، موفق به طى يك مرحله نيز نمى شوند.

همانگونه كه پزشكان تجويز دارو را بر اساس موقعيت جسمى و سنى فرد تنظيم مى كنند و حتى تعداد دفعات را براى افراد مختلف متغير منظور مى دارند و حداقل داروهاى جسمى را 3 تا 5 روز قرار مى دهند؛ براى تأثير امور معنوى حداقل از يك ماه تا چهل روز بايد در نظر گرفت و روايات فراوانى داريم مبنى بر اينكه اگر انسان اعمال نيكى را چهل روز انجام دهد ابواب حكمت رحمت الهى به سوى او و يا كار حرامى را چهل روز ترك نمايد خداى متعال مزه و شيرينى آن عمل زشت را از دل او مى برد.(1)

5 - عمل ثابت باشد

مطلب خاصى را در نظر بگيريم و سعى كنيم مورد آزمايش هم ثابت باشد. اگر در مورد مطلب تغيير جهت دهيم، موفق نمى شويم سعى كنيم هنگامى كه موردى را براى آزمايش در نظر مى گيريم آنقدر روى آن كار كنيم كه ديگر در آن جهت مشكل نداشته باشيم، سپس روى ابعاد ديگر كار كنيم.

نگاه حرام نكنيم، حرف حرام نزنيم و خلاصه هر تصميم و اراده اى كه داريم، ثابت باشد؛ عملِ

ص: 87


1- . بحارالأنوار ج 67 ص 242، حديث 10.

مرحله به مرحله بسيار راحت تر از اين است كه به يكباره بخواهيم تمامى ابعاد وجود خود را تحت اختيار بگيريم.

6 - هيچ مانعى انسان را از كار باز ندارد

در زمانى كه مشغول در اختيار گيرى حواس هستيم، بايد بدانيم كه نبايد هيچ مانعى ما را از كار باز دارد، بلكه تمامى موانع را تحت الشعاع عمل خود قرار دهيم.

در زمانى كه مى خواهيم كارى انجام دهيم و در مسير اراده كار كنيم، بايد آن را تحت برنامه ريزى خاصى انجام دهيم تا موفق شويم. اگر عواملى بتوانند مسير ما را تغيير دهند، نتيجه اى از عمل خود نخواهيم برد.

چنانكه اين درس اخلاقى است؛ كسى كه مى خواهد مسلمان واقعى باشد بايد به نماز خود اهميّت دهد؛ بهترين روش تلقين در مورد نماز اين است: به نماز نگوييد كار دارم، به كار بگوييد، نماز دارم.(1)

چنين است، حالت كسى كه در مسير خودسازى است. منتهاى هدف او بايد همان چيزى باشد كه اراده كرده است آن را انجام دهد.

7 - اهميّت انگيزه

بايد بدانيم كه در هر كارى نيّت خالص، مهم است؛ گاهى شيطان براى اينكه از خودسازى انسان جلوگيرى كند، در او وسوسه ايجاد مى كند.

مثلاً اگر انسان مشغول خودسازى باشد، تصميم مى گيرد جهتى از حس و حواس خود را در ساعتى معين، مصروفِ كارى كند، مثلاً به مسجد برود، نماز بخواند، ذكر بگويد و يا هر كار ديگرى كه با ساير حواس خود انجام مى دهد در همين حين شخصى از راه مى رسد و كار او را نظاره مى كند؛ القاء شيطانى شروع مى شود: اگر اين كار را انجام دهى او مى فهمد، ريا مى شود، ثواب ندارد، عملت باطل است و...

او هم در مقابل اين وساوس شيطانى، دست از عمل خود برمى دارد. فكر مى كند عمل، ريايى مى شود و ثوابى هم ندارد، پس انجام نمى دهد.

بايد بدانيم كه ريا، عملى قلبى است؛ اگر انسان در قلب، قصد ريا نداشته باشد، اگر نمود عمل، ريا هم باشد و سايرين تصور كنند، عمل انسان ريا است، اما اينطور نيست و خداوند عمل او را قبول

ص: 88


1- . سخنى از زنده ياد شهيد رجايى.

مى كند و نبايد فكر شيطانى مانع از عمل شود.

در طرف مقابل شايد بعضى باشند كه عملى را انجام دهند و ديگران آنها را صادق و درستكار بدانند اما چون در قلبشان شك و ريب و ريا است، عملشان باطل مى شود.

به هر حال بايد بدانيم اگر عملى به صورت ظاهر چنين اشكالى چون ريا و غرور داشته باشد به آن توجه نكنيم؟ عمل را ترك ننماييم. كارى كه ما انجام مى دهيم، مقدمه كمال است و مقدمۀ كمال، عبادت است و مقدمه عبادت هم عبادت است.

به اين مثال توجه كنيد:

وضو، تيمّم و غسل، فى نفسه واجب نيست؛ اما براى نماز واجب مى شود؛ وضو مستحب است اما چون مقدمه واجب است، ثواب دارد و عبادت است. پس، مقدمه خودسازى نيز چون منتهى به كمال مى شود، ثواب دارد و عبادت است. مهم نيّت و انگيزه در عمل است، كه نيت انسان رنگ خدايى داشته باشد.

8 - با ديگران در ميان نگذاريم

لازم نيست در اين گونه كارهايى كه به طور ممتد انجام مى دهيم و سعى داريم بر قواى جسمانى خود غلبه كرده و اراده را در خود شكوفا كنيم، ديگران را نيز در جريان كار خود قرار دهيم.

حتى در برخى موارد، كار خود را خوب جلوه ندهيم و براى ديگران با تعريف بيان نكنيم. زيرا در اذهان، چنين پيش مى آيد كه ما قصد تعريف خود را داريم و مى خواهيم خود را به رخ ديگران بكشيم.

در مواردى نيز كه از ما سؤال مى شود، لازم نيست، آنچه در تمرين داريم، به كسى بگوييم مثلاً من: «تصميم گرفتم 40 روز به حرم ائمه عليهم السلام بروم يا 40 روز حرف بيهوده نزنم.» زيرا شايد افراد پذيرش نداشته باشند و نتوانند عمل ما را درك كنند و حرفى بزنند كه ما را نسبت به كارمان دلسرد كنند.

لذاست كه بعضى از اولياى الهى بعد از فوتشان، آثار و كراماتى كه در زمان حيات داشته اند، توسط شاگردان خاص يا خادمين آنها مطرح شده است. حتى برخى از آنها، از ديگران قول مى گرفتند كه تا زنده اند، كرامات آنها را بين مردم منتشر نكنند.

اثر سوء ديگرى كه نقل كرامت دارد، ممكن است براى خود انسان حالت غرور، ريا و عجب بوجود بيايد. كه اگر چنين شود، شيطان وارد عمل شده و انسان را از عمل خير باز مى دارد.

ص: 89

9 - هرگز احساس پيروزى نكنيم

اشاره

اگر روى حواس خود كار كرديم و توانستيم كم كم بر آنها مسلّط شويم، هرگز احساس پيروزى نكنيم. زيرا اينها مقدمۀ تسلط بر روح است.

مثلاً: كسى كه تازه مراحل ابتدايى را گذرانده است، بايد بداند كه تا رسيدن به مدارج بالاى علمى راه طولانى در پيش دارد.

كسى كه به يك عضو و حس خود، در يك زمان محدود مى خواهد تسلّط داشته باشد بايد وقت زيادى صرف كند و هر قدر جلو رود، بايد شوق و علاقه اش بيشتر شود. علماى علم اخلاق نيز بر اين عقيده اند:

زمانى كه انسان احساس كند، كه در مرحلۀ خودسازى كارى ندارد، اولين مرحلۀ بدبختى در وجود او بوجود آمده است.(1)

عامل سكون و ركود، همان است كه انسان خود را ساخته و برتر از ديگران بداند همان القاى غلطى كه در وجود شيطان نيز وجود داشت و باعث شد مطرود درگاه خداوند شود. شيطان مى گفت:

«أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.»(2)

«من از آدم بهترم زيرا مرا از آتش خلق كردى و آدم را از خاك.»

پس چون من برترى دارم، بر آدم سجده نمى كنم. همين احساس غرور و برترى، شيطان را از درگاه الهى راند.

هرگز فكر نكنيم كه پيروز شديم، اگر مراحلى را با موفقيت طى كرديم، از نظر روحى خود را تقويت كنيم و بدانيم تا پايانْ نامه را نگيريم، مراحل زيادى بايد پشت سر بگذاريم.

مرحله اى براى ما ايده آل است كه بتوانيم كارهايى انجام دهيم، كه اولياى الهى انجام مى دادند؛ آنها كه قوّه معنوى و تسلط بر روح دارند چه مى كنند؟ ما نيز بايد به آنها برسيم.

جلوه هاى قواى معنوى

دقت در سيرۀ بزرگان اعم از ائمه عليهم السلام و پيروان راستين آنها، روشنگر آن است كه كسانى كه بر قواى جسمى مسلط شده و روح را در سيطره دارند، قادرند كارهاى فوق العاده اى انجام دهند. براى آنها وسيلۀ نقليه يا درب بسته مهم نيست. از درب بسته وارد مى شوند و بدون وسيلۀ نقليه مسافتهاى مديد و طولانى را در طى مدت كم مى پيمايند.

ص: 90


1- . جامع السعادات، به نقل از مرحوم نراقى.
2- . اعراف / 12.

نقل مى كنند: يكى از بزرگان كه هنوز هم در قيد حيات هستند، از پشت دربهاى بسته، خصوصيات جلسات سرى دشمن را مى فهميدند و براى اطلاع ديگران و تصميم گيرى مسؤولين به اطلاع ايشان مى رساندند.

و باز كودكى در حدود 12 سال چنان احاطه بر روح داشت كه طى چند دقيقه با «طى الارض» به مشاهد مشرفه سفر مى كرد و برمى گشت و خصوصيات آنها را بيان مى كرد.

«در كرامات بعضى از اساتيد مطرح است كه ايشان حالات شاگردان خود را مى فهميدند حتى بر جنابت آنها مطلع مى شدند و نسبت به آنان اعتراض مى كردند كه چرا با حال جنابت سر كلاس درس حاضر شده اند؟(1)

در حالى كه جنابت، امرى روحى است و آثارى على الظاهر بر جسم ندارد. اگر فردى عادى باشد بين شخص جنب و عادى نمى تواند فرقى قائل باشد.

10 - نكات ضعف و قوت كار خود را بنويسيم

سعى كنيم، هنگامى كه در مسير احاطه بر حواس هستيم، نقاط ضعف و قوت خود را بنويسيم.

نوشتن اين نكات براى آنان كه اهل محاسبه هستند، بسيار مفيد است.

اگر بدانيم در كدام حس، پيشرفت بيشترى داشته ايم يا توانسته ايم روى آن احاطه داشته باشيم، موجب مى شود كه در ساير حواس نيز اين نكات قوت را لحاظ كنيم و در وقت كمترى به هدف خود برسيم.

اگر در هر روز بدانيم كه روى يك حس چقدر وقت صرف كرده ايم و چند اشكال داشته ايم، موجب مى شود كه اشكالات را رفع كنيم، و روى جسمى كار كنيم كه اشكال كمترى داشته ايم، اين كار موجب تسريع در احاطه بر حواس مى شود.

11 - در حالت خوف و رجا باشيم

در راستاى شكوفايى اراده و تسلط بر حواس، هر لحظه احتمال دهيم كه نتوانيم كار را به پايان برسانيم، اين احتمال مقدّمۀ دقت و توسل به خداوند مى شود. در ساير اعمال نيز بايد حالت ترس و اميد وجود داشته باشد. وقتى ما در نماز هر روز چندين بار از خداوند مى خواهيم:

«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»(2)

ص: 91


1- . سيماى فرزانگان.
2- . حمد / 4.

«خدايا ما را به راه راست هدايت فرما»

بايد بدانيم كه ما هميشه سر دو راهى هستيم، رضاى خداوند، يا خشم خداوند كدام يك در اعمال ما به چشم مى خورد؟ ما در كدام مسير هستيم؟ از خداوند بخواهيم كه ما را هدايت كند.

يكى از تفاسير اين آيه اين است كه خداوند ما را در راه راست ثابت و استوار نگه دارد.

تداوم در صراط مستقيم داشته باشيم. يكى از دعاهايى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خود مى فرمودند و به افراد نيز توصيه مى نمودند اين بود:

«اللهم اجعل عواقب امورنا خيرا»

«خدايا عاقبت امور ما را به خير گردان»

پس در هر كار و من جمله هدفى كه مورد بحث ماست، هر لحظه امكان انحراف و موانع كار وجود دارد. از خداوند بخواهيم ما را ثابت قدم نگه دارد. و خود از پيشرفت نسبى خويش، مغرور نشويم.

در مرحلۀ خودسازى اگر در اين ديدگاه باشيم كه: شايد نتوانيم، موجب مى شود كه احتياط كنيم و عواملى كه ما را از كار باز مى دارد، رها كنيم.

على عليه السلام نيز در دعاى كميل از خداوند چنين مى خواهد:

«قَوِّ عَلى خِدْمَتِكَ جَوارِحىٖ، وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزيٖمَةِ جَوانِحىٖ»(1)

«خدايا اعضاء و جوارح مرا قوت بخش، و بُعد روحى مرا نيز شدت عنايت فرما».

هماهنگى جسم و روح، نتيجه اش خدمت در راه رضاى خداست و توفيق الهى، شامل حال انسان خواهد شد.

12 - كم كم اعمال را زياد كنيم.

اشاره

در هنگامى كه مرحلۀ گام به گام يعنى زمان كم و محدود، تك حسى و عمل كوچك را با موفقيت پشت سر گذاشتيم، سعى كنيم زمان بيشترى، حواس را كنترل كنيم. از 5 حس بدن، دو حس مهم تر از ديگر حواس است. بينايى و شنوايى، حسهايى هستند كه در ابتدا بايد ساخته شوند و در كنترل انسان درآيند و در عرض اينها هم بايد مراقب گفتار و زبانمان نيز باشيم.

هنگامى كه هر يك از اين حواس تحت كنترل درآمد و ديگر عملى، خلاف خواست ما انجام نداد، كم كم اعمال و كارها را گسترش دهيم تا به مرحله اى برسيم كه بتوانيم در يك زمان پنج حس را در اختيار بگيريم و حواس همان كارى را انجام دهند كه ما در نظر داريم.

ص: 92


1- . دعاى شريف كميل.

على عليه السلام در مضامين دعاى كميل از خداوند همين توفيق را مى خواهد:

«وَالدَّوامَ فِى الْإِتِّصالِ بِخِدْمَتِكَ.»

«خدايا مرا به گونه اى قرار ده كه در تمام لحظات عمرم در خدمت تو باشم.»

«وَاجْعَلْ لِسانىٖ بِذِكْرِكَ لَهِجاً، وَقَلْبىٖ بِحُبِّكَ مُتَيَّماً.»

«زبانم به ذكر تو باز شود و قلبم با محبّت تو متبرك گردد.»

«وَمُنَّ عَلَىَّ بِحُسْنِ اجابَتِكَ.»(1)

«بر من منت بگذار و بهترين اجابت را داشته باش.»

وقتى انسان تمام اعضاء و جوارحش، قلب و چشم و زبان و دستش، در خدمت خداوند باشد و همه در محضر خدا قرار گيرد، انسان در اوجى قرار مى گيرد كه افسوس مى خورد چرا تا به حال از اين همه عظمت بازمانده است؛ آنجاست كه زندگى مفهوم و ارزش واقعى پيدا مى كند. زندگى او پربركت مى شود و هر لحظه اش براى او پيام آور نيكى و اوج روحى مى گردد. آنان كه از زندگى سير مى شوند و افسرده مى گردند، بدانند كه از مسير اصلى منحرف شده اند و در بيراهه قدم مى گذارند.

تفاوت ظرفيتها

براى آن كه روشن شود چرا ما بايد بر جسم از تقيد به مسائل ساده، مسلّط شويم، بايد بدانيم كه ظرفيت افراد از نظر جسم و روح با هم متفاوت است.

همانگونه كه كودك شيرخوار، توانايى هضم غذاى سنگين را ندارد و بايد ابتدا از شير و آبميوه و سوپ براى تقويت معده او استفاده كرد و يا پس از بيمارى و دوران نقاهت، جسم انسان و دستگاه گوارش آمادگى جذب غذاهاى مقوى و سنگين را ندارد و بايد از غذاهاى ساده براى تقويت جسم شروع كرد، در ابعاد خودسازى نيز همين مسأله حائز اهميّت است.

روح انسان نيز از اين مسأله مستثنى نيست، از نظر معنوى گاهى انسان ظرفيت پذيرش مسائل بالا را ندارد، هر فرد به اندازه اى كه روى جنبه هاى روحى كار كرده و آمادگى داشته باشد، مى تواند مسائل را درك كند.

به طور مثال تشرف به حضور ائمه عليهم السلام مراحلى دارد:

گاه مثل: سيدبن طاووس رحمه الله آنقدر به حضور حضرت مهدى (عج) مى رسد كه صداى حضرت را مى شناسد و حضرت او را در آغوش مى گيرد.(2)

ص: 93


1- . دعاى كميل.
2- . نجم الثاقب.

گاه مثل، شيخ حسين آل رحيم است كه وقتى حضرت از نوشيدنى او مى خواهد با اكراه مى پذيرد و حضرت آن را تبرك مى كنند و او شفا پيدا مى كند و بعد مى فهمد كسى كه از او قهوه مى خواسته حضرت مهدى (عج) بوده است.(1)

و گاه حضرت برخى از صحابه خود را به نزد كسى مى فرستند.

گاه افراد به حضور حضرت مى رسند، اما ياراى حرف زدن ندارند.

گاه حضرت را مى شناسند، گاه بعد از تشرف به وجود حضرت پى مى برند و مى شناسند. و گاه مثل شخصى كه مدتها به دنبال دستيابى به مقام حضرت مهدى (عج) بود و هنگامى كه در عالم خواب يا كشف و شهود، حضرت نائبى از طرف خود فرستادند كه او را بياورد امتناع ورزيد و بعد كه به خود آمد فهميد، چه سعادتى را از دست داده است.(2)

تمامى اين مراحل بستگى به ظرفيت معنوى و روحى افراد دارد.

قرآن در اين رابطه داستان جالبى دارد:

حضرت موسى عليه السلام در مقام مناجات از خداوند خواست كه خود را به موسى نشان دهد؛ خداوند به موسى عليه السلام فرمود:

«لَنْ تَرَانِي وَلَكِنْ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ.»(3)

«هرگز مرا نخواهى ديد، ولى به كوه نگاه كن»

جلوه اى از كمال مطلق و قدرت خداوند متعال بر كوه تجلى كرد و به محض اينكه موسى عليه السلام آن جلوه را ديد، بيهوش شد.(4)

پس بايد براى هر كارى انسان ظرفيت روحى و جسمى خود را در نظر داشته باشد تا كارى كه انجام مى دهد مداوم بماند.

مثلاً ورزشكاران وزنه بردار، قادرند وزنه هاى بسيار سنگين را بردارند ولى ما قادر نيستيم و اگر مبادرت به اين كار كنيم دچار ديسك كمر و ناراحتى استخوانى مى شويم.

پس ظرفيتها چه مادى و چه روحى يكسان نيستند. انسان در خودسازى متوجه اين تفاوتها بايد باشد.

13 - شكستن ابعاد جسم

ص: 94


1- . نجم الثاقب.
2- . عبقرى الحسان مرحوم نهاوندى رحمه الله.
3- . اعراف / 143.
4- . وخّر موسى صعقا (اعراف 143)

اگر انسان بخواهد از نظر روحى قوى و با اراده شود مهم ترين كارى كه بايد انجام دهد اين است كه ابعاد جسم را بشكند.

هر قدر انسان به ابعاد مادى و غرائز حيوانى و غرائز شيطانى خود بى اعتنا باشد و آنها را مهار كند، روح جلوه پيدا مى كند.

هر قدر انسان بر شهوت، غضب، حب جاه و مقام، حاكم شود و آنها را در اختيار بگيرد روح، قوى مى شود و جلوه پيدا مى كند.

بايد بدانيم كه غرائز جزء صفات انسان هستند. و انسان در زندگى مادى خود به نسبت، از غرائز براى دوام حيات، استفاده مى كند؛ اما منظور ما در اينجا اين است كه روح بر اين غرائز حاكم باشد. نه اينكه انسان در اختيار غرائز باشد.

هر قدر غرائز و بعد مادى در انسان قوى باشد، روح ضعيف مى شود و قدرت بروز ندارد.

لذا بايد با شناختن مرزها و دقت در فرهنگ اسلام از اين غرائز به وسيلۀ پلى براى رسيدن به معنويت و حاكميت روح استفاده كنيم.

14 - زدودن موانع

يكى از راههاى شكوفايى اراده اين است كه انسان موانع را يك يك از بين ببرد تا اراده بتواند به مرحلۀ بروز برسد.

مهم ترين مانع، همين مسألۀ جسم است. دقت در اينكه انسان، جسم خود را به زحمت بيندازد تا روح جلوه كند، مهم است.

در حالات امام رحمه الله يكى از دوستان ايشان مى فرمودند:

در تابستان، ايشان وقتى هندوانه مى خوردند، روى آن نمك مى ريختند.

اين كار براى اين است كه جسم به لذت مادى عادت نكرده و روح را غالب نكند.

معمولاً طبع انسان از غذاهاى خوشمزه و خوشبو، لذت مى برد. هر كس ادعا كند غذاهاى خوشبو و معطر و خوشمزه را دوست ندارد، حتماً عارضه اى دارد و مريض است. براى اينكه اين طبع تنوع طلب و لذّت جويى را انسان در مهار خود داشته باشد، خوب است، با نفس خود مبارزه كند.

شكم پرستى و پرخورى و لذت جويى، با اراده منافات دارد. اگر توجه انسان در اين باشد كه به بهترين هاى ماده و جسم از قبيل، تفريح، خوردن، پوشيدن و ساير لذتها برسد، از دقت در امور معنوى و روح باز مى ماند.

ص: 95

دقت در اين مسأله لازم است: راهى را كه انسان انتخاب مى كند از دو حال خارج نيست، يا حق است و يا باطل. لذاست كه در نماز چندين مرتبه در روز از خداوند هدايت طلب مى كنيم:

«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»(1)

«خدايا ما را به راه راست هدايت فرما»

پس بايد موانع تقويت روح از بين برود و انسان به نحوى بر خود مسلّط باشد كه اگر زمينۀ انحراف در بين مسائل پيش آمد، هدف را تحت الشعاع قرار ندهد.

15 - احتياط

يكى از راههايى كه انسان مى تواند، مدارج عالى را به وسيلۀ آن با سهولت طى كند، احتياط است.

در روانشناسى نيز اين يك اصل مهم است: احتياط، شرط عقل است.

از نظر علماى علم اخلاق و روانشناسى، كسانى كه در صدد خودسازى و تسلّط بر ابعاد وجود خود هستند، بايد در رابطه با كليۀ مسائل زندگى خود با احتياط عمل كنند. دقت در حالات بزرگان، زندگى و حشر و نشر آنها، ما را به اين مسأله رهنمون مى سازد كه بزرگان در مسائل زندگى خود چقدر با احتياط عمل مى كرده اند.

ممكن است انسان كارى را از روى غفلت، ناآگاهى، جبر يا فراموشى انجام دهد. گرچه اين موارد از نظر شرعى، حكمى شامل آنها نمى شود، ولى اثر وضعى آن بر روح باقى مى ماند.

بطور مثال اگر انسان، غذاى حرام، شبهه ناك، يا نجس بخورد. از نظر شرعى اگر از روى غفلت و ناآگاهى يا جبر و فراموشى باشد، اشكالى ندارد ولى اثر وضعى دارد.

بسيارى از بزرگان به همين دليل غذا خوردن بين راه، در رستورانهاى عمومى يا اغذيه فروشيها را ترك مى كردند و از خوردن غذاهاى آنها امساك مى كردند.

خوردن اينگونه غذاها موجب سلب توفيق از نماز اوّل وقت، نماز شب، كار خير و ساير توفيقات مى شود.

چنانكه اگر انسان غذاى مسموم بخورد، گرچه مسموميت آن را نفهمد اما روى دستگاه گوارش او اثر نامطلوب گذاشته و او را بيمار مى كند.

اينگونه غذاهاى حرام نيز از نظر معنوى مسموم هستند و انسان را از نظر روحى با مشكل مواجه مى كنند.

در حالات يكى از بزرگان نقل مى كنند:

ص: 96


1- . حمد / 4.

ايشان را به يك ميهمانى دعوت كردند، وقتى غذا آوردند، غذا از گوشت پرنده طبخ شده بود، ايشان به محض مشاهده گوشت فرمودند:

«من از اين غذا نمى خورم، چون ذبح شرعى نشده است.»

وقتى تحقيق كردند فهميدند كه حرف ايشان درست بوده است.

حال چطور مى شود كه انسان حرام بودن غذا را بفهمد يا نجس بودن آن را از نظر روحى درك كند؟ اين همان مطلبى است كه ما در شكوفايى اراده دنبال به دست آوردن آن هستيم.

بايد از نظر اراده و معنويات چنان رشد كنيم و قوى بشويم كه همچون بزرگان آنچه از چشم ظاهرى بر نمى آيد با چشم باطن بنگريم.

16 - كارهاى اهم را انجام دهيم

يكى از راههاى شكوفايى اراده، انجام كارهاى اهم نسبت به مهم ها است.

ابتدا اين مهمّ است كه اهم شناخته شود. آگاهى نسبت به اهم ها موجب آن مى شود كه انسان روى آن كار بيشترى انجام دهد.

اگر انسان اهم را بشناسد و روى آن سرمايه گذارى كند، هرگز در هيچ بعدى ركود ندارد. توقف و ركود، در آن است كه انسان كارهايى انجام دهد كه بعد دريابد، اشتباه بوده است و وقتش بيهوده تلف شده است.

بايد بدانيم كه انجام مستحبات مهم است. عيادت، صلۀ رحم، عزادارى، شب نشينى ممدوح، خوردن، خوابيدن و ساير امور جارى مهم است؛ اما اهم چيست؟

براى درس خواندن و مطالعه كردن بايد مهم ها را تعديل كرد. براى نماز اول وقت و عبادت بايد مقدارى از مهم ها را كنار گذاشت.

وقتى انسان مى بيند، اگر در مجلسى شركت كند، آن مجلس طول مى كشد، نماز صبحش قضا مى شود؛ اهمّ، نماز است، بايد نماز را در نظر بگيرد و شركت در آن مجلس را ترك كند.

خوردن، لازمۀ زندگى است اما در مقابل درس خواندن، اهم است. بايد آنقدر انسان بخورد كه حال مطالعه داشته باشد و پرخورى، موجب سلب موفقيت از تحصيل نشود.

شركت در مراسم هاى عبادى سياسى مثل نماز جمعه، از اهم واجبات است، انسان سعى كند آنها را ترك نكند.

گاه فردى بيمار است، براى صرفه جويى مسافتى پياده مى رود كه پول كمترى كرايه دهد، اهم حفظ جان است، بايد براى حفظ جانِ خود يا ديگران از پول گذشت. گاه اين صرفه جويى جان خود

ص: 97

يا ديگرى را به خطر مى اندازد.

توسل به اهل بيت عليهم السلام بسيار مهم است. اما نماز معراجِ مؤمن(1) و تقرب الى اللّه است. پس نماز اهم واجبات است.

ورزش، بسيار مهم است و براى تقويت روح و جسم انسان امرى ضرورى است. اما اهم، ورزش نيست.

در كشورهاى غربى، ورزش در هر رشته اى به عنوان يك شغل جانبى است. اكثر ورزشكاران در آن كشورها، با سواد و متخصص و اهل فن هستند و غير از فعاليتهاى ورزشى فعاليتهاى اجتماعى ديگرى نيز دارند و به عنوان تنوع، ورزش مى كنند.

اما در كشورهاى شرق آنقدر استعمار، روى ورزش سرمايه گذارى كرده است كه برخى تمام قواى خود را صرف ورزش مى كنند. كسى كه تمام وقت خود را صرف ورزش و كارهاى جسمى كند نمى تواند در ابعاد ديگر نيز فعال باشد.

فعاليتهاى جسمى، ميدان را براى فعاليتهاى فكرى مسدود مى كند. در حالى كه اهم امور، رشد معنوى و فكرى جوامع است.

از مجموعه استنباطهايى كه از فرهنگ اسلام مى شود، آن است كه ورزش بايد امرى جانبى باشد.

در درس خواندن نيز دانش آموز يا دانشجو بايد به درسهاى اهم بپردازد. شناخت اين دروس با مشورت اهل فن و اساتيد امرى ممكن و مفيد است.

انسان بايد دقت كند كه اگر تعارض بين اهم و مهم پيش آمد به اهم بپردازد و مهم را تعديل كند.

17 - دورانديشى و بلند پروازى

يكى از راههاى شكوفايى اراده اين است كه انسان دورانديش و بلندپرواز باشد. از زندگى و حركت خود، ماوراى ماده را در نظر داشته باشد. اگر انسان دورانديش شد، رشد و حركتش نيز بيشتر خواهد بود.

اگر هدف از زندگى همين دنيا باشد، محدود است. متوسط عمر هر نفر حدود 80 سال است كه نيمى از آن در خواب مى گذرد، چندين سال كودكى و جوانى است كه انسان در غفلت سپرى كرده است، آنچه مى ماند سالهاى اندكى است كه در نظر بزرگان ارزش، آن را ندارد كه انسان به خاطر آن خود را به زحمت بيندازد و هدفش رسيدن به آن باشد. اگر انسان در دنيا متحمل سختى شود اما آخرت را با بلندانديشى بنگرد، ارزش گذشت دارد.

ص: 98


1- . الصلوة معراج المؤمن. سرمايۀ كلاسدارى اثر ديگر مؤلف.

نعمت خلود و جاودانگى، زندگى راحت و بانشاط، انواع نعمتهاى بى شمار، نداشتن نگرانى و ناراحتى، دوستى و شاديها و ساير نعمتهاى جسمى و روحى، آثارى هستند كه از عمل خالص و روح بلندپرواز بدست مى آيند.

در بيابان گر به شوق كعبه خواهى زد قدم سرزنش ها گر كند خار مغيلان غم مخور(1)

به اوج رسيدن، تحمل سختى مى خواهد. براى رسيدن به كعبه، خار هم سر راه وجود دارد.

اگر انسان بخواهد در اهدافش پايدار باشد بايد دورانديش باشد.

تا وقتى مشكلات و سختى بر انسان غالب شد و ديد ديگر هيچ راه گريز و نجاتى نيست، با دورانديشى به خداوند و ائمه عليهم السلام متوسل مى شود.

ائمه عليهم السلام با آن ديد و روح بلندى كه داشتند، مستحقّ نيكى بيشترى در دنيا بودند ولى خودشان نخواستند.

آيا ما از نظر مقام و قرب معنوى و الهى از ائمه عليهم السلام بالاتريم؟ آنها در مقابله با سختى ها چه مى كردند؟ گذرى كوتاه در زندگى آنان راهگشاى زندگى ماست.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در راه ارشاد و هدايت مردم چقدر متحمل سختى شدند؟ محاصره اقتصادى، اهانت، اسائۀ ادب، اذيت و آزار، تهمت، گرسنگى، هجرت، آوارگى، جنگ، شهادت عزيزان، گوشه اى از سختيهايى بود كه حضرت متحمل شدند و هر چه سرمايه گذارى كردند با خدا معامله نمودند و هدايت مردم و نعمتهاى بهشت مورد نظر ايشان بود.

على عليه السلام شيرمرد ميدانِ جهاد و عبادت و معرفت خداوند، به خاطر داشتن هدايت والايى چون حفظ اسلام و دين خداوند، دست از حق خود برداشتند تا زمينه براى حكومت ايشان آماده شد.

امام حسن عليه السلام، فاطمۀ زهرا عليها السلام و ساير ائمه عليهم السلام با دورانديشى فقط اصلاح دين را در نظر گرفتند.

شهداى كربلا نيز چنين بودند. على اكبر عليه السلام، جوان عارفى بود كه طى صحبتش با امام حسين عليه السلام به پدر فرمود:

آيا ما بر حق نيستيم؟ حضرت فرمود: آرى حق با ماست. على اكبر عليه السلام فرمود: در اين صورت از مرگ باكى نيست.

قاسم بن حسن عليهما السلام با آنكه جوان كم سن و سالى بود نيز همين تعبير را از مرگ داشت، وقتى اباعبداللّه عليه السلام از او پرسيدند، مرگ در نزد تو چگونه است؟ فرمود:

«احلى من العسل»(2)ه.

ص: 99


1- . ديوان حافظ، ماده (راء)
2- . لهوف سيد بن طاووس رحمه الله.

«از عسل شيرين تر است.»

آنچه باعث شده بود اينها از مرگ چنين برداشتى داشته باشند. عرفان و ديد وسيع آنها بود.

چنانكه جوانان بسيجى نيز در جبهه ها با درس گرفتن از همين، صحنه هاى جانسوز كربلا، با از جان گذشتگى در راه دين و قرآن فدا مى شدند و هيچ باكى از جنگ و سختيهاى آن نداشتند. اگر انسان انديشه را بالا ببرد و مافوق جهان مادى را بنگرد، پايدار مى ماند و در هدف دچار سستى نمى شود.

مطالعه پيرامون معاد و مسائل عمل انسان و سرنوشت او در قيامت، چنان دورانديشى را به انسان مى دهد كه با استفاده از آن بتواند اراده را در خود شكوفا كند.(1)

مدارك و منابع تأليف

قرآن كريم

نهج البلاغه

اصول كافى

مكارم الاخلاق

معراج السعادة

جامع السعادات

محجة البيضاء

ص: 100


1- . معاد شناسى، آقاى تهرانى، سرنوشت انسان، زمرديان.

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109