نامه زرین سلامت : ترجمه رساله ذهبیه منسوب به علی بن موسی الرضا علیه السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه:علی بن موسی (ع)، امام هشتم، 153؟ - 203ق.

عنوان قراردادی:طب الرضا .فارسی

عنوان و نام پدیدآور:نامه زرین سلامت: ترجمه رساله ذهبیه منسوب به علی بن موسی الرضا علیه السلام؛ ترجمه و تحقیق محمد دریایی.

مشخصات نشر:مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی، 1389.

مشخصات ظاهری:152 ص.: مصور (رنگی)، نمونه .

شابک:19000 ریال 978-964-971-370-0 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه: ص. [119] - 120.

یادداشت:نمایه.

موضوع:پزشکی اسلامی -- متون قدیمی تا قرن 14

بهداشت -- متون قدیمی تا قرن 14

سلامتی -- متون قدیمی تا قرن 14

شناسه افزوده:دریایی، محمدرسول، 1330 - ، مترجم

رده بندی کنگره:R128/3/ع8ط2041 1389

رده بندی دیویی:610/917671

شماره کتابشناسی ملی:2023113

ص: 1

اشاره

نامه زرین سلامت

ترجمه رساله ذهبیه منسوب به علی بن موسی الرضا علیه السلام

ترجمه و تحقیق محمد دریایی.

ص: 2

فهرست مطالب

سخن ناشر 5

درآمدی بر متون اسلامی 7

واکاوی متن«طب الرّضا»در فرآیند تاریخ 7

خلاصۀ زندگانی امام رضا علیه السّلام 17

از مدینه تا طوس 19

فریاد سبز توحید؛خط سرخ شهادت 19

تحلیل فریاد توحید امام از تریبون نیشابور 23

مقدمه 27

در خلال وقایع 28

تاریخ نامۀ طلایی(تاریخ صدور و تقریر رسالۀ ذهبیه)29

مفاد رسالۀ ذهبیّه 30

روش تحقیق 36

ترجمۀ تصویر دستخط مأمون عباسی بر رسالۀ(ذهبیۀ)امام رضا علیه السّلام 42

بخش اول:سابقۀ تاریخی و روایی طب الرّضا علیه السّلام 45

بخش دوم:پیام های زرین بهداشتی امام رضا علیه السّلام 48

الگوهای نمادین اندام بدن 49

خصلت ها و سرشت بدن آدمی 52

بخش سوم:معجون دارویی،غذایی رضوی 55

ویژگی های نوشابۀ حلال 55

اصول بهداشتی مصرف خوراکی ها و نوشیدنی ها 57

ص: 3

بخش چهارم:آداب استحمام 60

بخش پنجم:آداب بهزیستی و بهداشت فردی 64

بخش ششم:آداب سفر و احکام آب ها 72

بخش هفتم:مزاج شناسی؛شناخت مزاج ها و بهداشت روانی 76

شناخت مزاج ها 75

آداب خواب و بیداری 77

آداب مسواک کردن،بهداشت دهان و دندان 79

ادوار حیات انسان 80

بخش هشتم:مدیریت و ساماندهی بدن،آداب حجامت و فصد 83

مدیریت و ساماندهی بدن 83

آداب صحیح حجامت 83

آداب فصد(خون گیری)86

بخش نهم:مواد غذایی ترکیبی و تعارض های غذایی،و آداب زناشویی و...91

مواد غذایی ترکیبی و تعارض های غذایی 91

آداب زناشویی و امور جنسی 93

مدّعیان دروغین بهداشت و سلامت 97

بخش دهم:توضیحات و پی نوشتها 99

ذکر فصول السنه 102

نمایۀ مفردات گیاهی و واژه های طبی 115

فهرست منابع 119

ص: 4

سخن ناشر

از منظر شیعه همه امامان معصوم علیهم السّلام نور واحدند و به اقتضای شرایط زمان و مکان، در زندگانی هریک از ایشان،جلوه هایی از گفتار و رفتارشان درخشان تر به چشم آمده است.در این میان،زندگانی امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام،خود جاوی مفاهیمی بلند از هجرت،غربت و شهادت است.

چنان که مورخان و اصحاب تراجم یاد کرده اند،از القاب ویژه امام رضا علیه السّلام«عالم آل محمد صلّی اللّه علیه و آله»است و این ضرورت بهره گیری از آموزه های آن امام همام را می نمایاند.

در پی تصمیم مأمون،خلیفه عبّاسی،و دعوت از امام علیه السّلام برای هجرت به مرو، زمینه ای برای بروز و ظهور شمه ای از علوم الهی آن حضرت فراهم آمد که متن«رساله طبّ الرضا»نیز از آن نمونه هاست.

بی گمان متن موسوم به«طب الرضا»به باور فرهیختگان متخصّص حوزۀ خلافت مأمون و نیز صدها پزشک و متخصص و فیلسوف و حکیم،شایسته ترین متن آموزشی- کاربردی در تحقق سلامت و بهداشت انسان است؛زیرا هرچند به ظاهر،مخاطب این متن حکیمانه مأمون است،ولی امروز نیز جامعۀ بشری،برای دستیابی به سلامت جامع و فراگیر،سخت به فرازهای درخشان این پیغام نیازمند است.

بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی در راستای انجام یکی از وظایف خطیر خود مبنی بر معرفی و ترویج معارف نورانی اهل بیت علیهم السّلام،به ویژه ولی نعمتان حضرت

ص: 5

امام علی بن موسی الرضا،علیه افضل التحیه و الثناء،کتاب حاضر را با عنوان نامۀ زرین سلامت؛ترجمۀ رسالۀ ذهبیه،که به اهتمام آقای دکتر محمد دریایی،متخصص علوم زیستی و گیاهان دارویی،آماده شده است،چاپ و منتشر می سازد؛بدان امید که زمینه شناخت بیشتر و عمل به تعالیم ارزنده امامان معصوم علیهم السّلام فراهم آید.

بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی

ص: 6

درآمدی بر متون اسلامی

واکاوی متن«طب الرّضا»در فرآیند تاریخ

اقبال روزافزون مردم جهان به ویژه ایران به«طب اصیل مکمل»و بازگشت به طبیعت و «تغذیۀ سالم»،لزوم واشکافی در متون معرفت دینی را ضروری می سازد و چرایی نقد و بررسی متون اصیل اسلامی را در عرصۀ پژوهه های تطبیقی موضوع تغذیه،بهداشت و سلامتی توجیه می کند.

پیشوایان سترگ جامعۀ بشری،همواره بر ضرورت تغذیۀ صحیح و شیوۀ زندگی سالم پای فشرده اند.طبعا اگر قرار باشد با رهیافت های متون اسلامی،یکسره از میراث غنی متون روایات خود-که آن را نخوانده،گذاشته ایم-جدا شویم،مشکلی بزرگ در تمامی ابعاد زیستی در زمینۀ بهداشت و تغذیه و غایت هدفمند دین مبین که سلامت روانی و جسمی مخاطبان معرفت دینی است،ایجاد می شود.در واکاوی های ژرف متون روایات،ما به عنوان باورمندان به نظام منسجم و مترقی الهی-اسلام-به بیش از 5000 روایت و حدیث در خصوص مسائل تغذیه،بهداشت و سلامت و فهرست گستردۀ مأکولات و مشروبات جایز و حلال برمی خوریم که در عرصۀ جهانی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.در میان سلسلۀ پیامبران عظام الهی و نیز ائمۀ معصومین علیهم السّلام،فزون تر از همه،پیامبر اعظم،امام الموحدین علی علیه السّلام و نیز سه پیشوای راستین اسلام؛امام باقر،امام صادق و امام رضا علیهم السّلام،بیش از سایر ائمه در عرصۀ پزشکی،بهداشت،تغذیه و سلامت افاضۀ لطایف فرموده اند.هرچند که کلّهم نور واحد شمرده می شوند،لیک براساس

ص: 7

مقتضیات زمانی و شرایط مکانی و عرصۀ آزادی بیان و تبیین حقایق،و ظرفیت مخاطبان هم عصر خویش و مناسبات فرهنگی-اجتماعی،ظرفیت پذیرش فرهیختگان در تقابل با تهاجم فرهنگ یونان،از ویژگی های خاصی برخوردار بوده است.رشد و شکوفایی خردورزی و توسعۀ تعقل فلسفی و دلایل و براهین عقلانیتی که اهل آن،همواره با عینک فلسفه و برهان علمی می نگرند،فرآیند توجیهات علمی و طبی از سوی معصومین علیهم السّلام را ضروری می ساخته است.

بی گمان تا پیش از اسلام و پیشوایان منصوص و برحق آن،آموزه های طبی و تشریح مفردات دارویی به دقت و ژرفایی و گسترۀ بیانات معصومین علیهم السّلام نبوده است و اساسا هیچ متن مدوّن معرفت دینی و فلسفی و پزشکی که در حدّ ایجاز و اعجاز به شمار آید، پیش از تبیین ژرفانۀ سه پیشوای بزرگ اسلام[امام باقر،امام صادق و امام رضا علیهم السّلام]در حوزۀ سلامت و بهداشت به لحاظ لایه های زبانی و معناشناختی در هیچ مکتبی از سوی هیچ فرهیخته ای،جز در دوران شکوهمند نوزایی اسلامی که آن نیز توسط ائمۀ شیعه بوده،مطرح نشده است.پزشکان مسیحی،یهودی،زرتشتی و حکیمان مصر،یونان و هند و چین نیز در این روند به پایۀ مواهب علمی پیشوایان شیعه نمی رسند؛چنان که اکثر قریب به اتفاق آنان،متواضعانه،به ژرفایی مفهومی و کاربردی آموزه های طبی و دارویی ائمۀ معصوم علیهم السّلام اذعان داشته اند...

در رویکردهای تاریخ طب،در میان ادیان و مکاتب و نحله های شبه دینی،آموزه های کاذب طبی،رویکردی سلف سرویسی داشته اند،به این معنا که دانشوران شاخص،از هر کیش و آیین و دینی در عرصۀ طب و تغذیه،گزاره هایی برگرفته و سرانجام ملغمه ای از آموزه ها و آداب و آرای موجود در مکتبی را به خورد انسان داده اند،امّا در مورد بیانات و آموزه های حکیمانۀ امامان شیعه،ماهیت و هویت فرازها و تحلیل ها،ژرف و گسترده و فراتر اینکه متصل به سرچشمۀ فیّاض الهامات الهی است.کوتاهی متن و گزاره گرایی طب الصّادق علیه السّلام،به ویژه طب الرّضا علیه السّلام،روانی و سلاست و سادگی،مشترکات مفهومی با طب اصیل و بومی همۀ اعصار،بهترین امکان را در تأثیر کلام معصوم در عالی و دانی، وضیع و شریف،غنی و فقیر،حکیم و فقیه،و عالم و آگاه،فراهم ساخته است.

منبع فیّاض انبوه این گونه روایات حیات بخش،کتاب پرصلابت وسایل الشیعۀ شیخ حرّ

ص: 8

عاملی رحمه اللّه،خصال شیخ صدوق رحمه اللّه،عیون اخبار الرضا علیه السّلام،کافی شیخ کلینی رحمه اللّه،ارشاد شیخ مفید رحمه اللّه و ذیل و حواشی تفاسیر آیات طبی و بهداشتی قرآن حکیم برگرفته از آرای مفسّران عظام شیعه بوده است.و در مقام دوم،کتب تشریحی قانون در طب شیخ الرییس بوعلی سینا،تذکرۀ داوود انطاکی،جامع مفردات الادویه و الاغذیۀ ابن بیطار،الحاوی فی الطب محمد بن زکریا رازی،حیاه الحیوان دمیری،طبقات الاطبّاء ابن جلجل،الفهرست ابن ندیم،و صدها کتاب دیگر که همگی به فیض اشارات پیشوایان دین مبین گرد آمده است، از این تبارند.می پذیریم که در طب های کاذب و انحرافی،تغذیه و سلامت مردم را به مخاطره انداخته اند،امّا در حوزۀ دین مداری نیز یک کار نظام مند،تحلیلی،علمی و مستند به دیدگاه های خبرگان که نیاز امروز بشر عطشناک به معنویت است صورت نگرفته است،و نکتۀ مهمی که در این رویکرد مغفول مانده،غایت هدفمند شریعت و الهیات می باشد که آن عبارت از سلامت روح و روان و جسم است که با تغذیه و بهداشت پیوندی ناگسستنی دارد.برای تحقق سعادت انسان در نظام معرفت دینی و برهان قرآن، گزینه های صحیح و بهداشتی مواد خوراکی مورد توجه است؛چه اینکه زمینه را برای پیشگیری از جرم و جنایت و آلودگی و گناه فراهم می آورد.

متن طب الرّضا به باور فرهیختگان متخصص حوزۀ خلافت مأمون،مانند یوحنّای ماسویه،جبرئیل بختیشوع،صالح بن بهلمۀ هندی و صدها پزشک و متخصص و فیلسوف و حکیم و اهل علم و کلام،شایسته ترین متن آموزشی-کاربردی در تحقق سلامت و بهداشت و سعادت انسان نه تنها در دوران مشعشع طلایی رنسانس اسلامی و خلافت عباسیان است،بلکه اگر ژرف اندیشانه و بی غرضانه مورد نقد و کاوش و پژوهش قرار گیرد،همین امروز در این دنیای مدرنیته نیز می تواند پاسخگوی نیازهای پزشکی، بهداشتی و سلامت انسان های هم عقب نگهداشته شده و نیز مترقی باشد.درست است که این متن از دنیای سنتی و معنوی آمده،امّا فرازهای آن هریک می تواند عنوان پژوهش و کاوش دنیای دانش و همایش و همگرایی خردورزانه در جهان طب و بهداشت باشد.

به ظاهر مخاطب این متن حکیمانه،مأمون خلیفۀ عباسی است که امام در مقام ولایت رضوی در جای جای متن«رسالۀ ذهبیه»می فرماید:"خلیفه باید بداند"...و این کلام را با تحکّم و الزام بیان می فرماید...زیرا اگر خلیفه،خلیفۀ راستین می بود باید این آموزه ها را

ص: 9

خود نیک می دانست و نیازی به یادآوری نداشت و اگر خلیفه بر جای بزرگان تکیه زده و مقام و مسند الهی را غصب کرده است(که چنین بود)،پس باید به فرمان امام و خلیفۀ برحق مسلمانان گوش جان می سپرد و مطیع امر مولای خویش می بود.مأمون در ظاهر فرمان داد متن رسالۀ شریفه را با آب زر بنویسند و آن را به عنوان یک دستور العمل لازم الاجرا به همۀ سازمان های دولتی خلافت ابلاغ نمود.امروز نیز جامعۀ بشری سخت به فرازهای درخشان این پیام نیازمند است.برای رهایی از مشغله های جهان مدرن،متن یاد شده بهترین امکان را در دستیابی به«سلامت جامع و فراگیر»به انسان می دهد.

فراموش نکنیم که«حکمت سلامت»به معنای آرامش در اوج رفاه و در عین حرکت و پویایی به سوی غایت هستی است،و بی گمان این متن پرمعنا،انسان را با این زمینه ها همراه کرده،او را به خود خویشتن و هویت فطری اش،یعنی خود معرفت دینی فرا می خواند و برای زندگی و تکاپو شایق تر می سازد.

البته پیام فرازهای این متن با آموزه های طبی غیر دینی تفاوتی جدّی دارد،چراکه ویژگی متن دینی این است که با حقیقت پنهان در میان واژه ها،پنجره ای فراروی مخاطب می گشاید که در دوران مدرنیته بسته مانده است.انسان امروز در تمام ابعاد،دچار بحران معناست و معنا را باید در متن دینی یافت،و فراموش نشود که انسان امروز به هر حال انسان است و شاخصۀ متن دینی این است که به مخاطب این نکته را گوشزد کند که: مرغ

باغ ملکوتم،نیم از عالم خاک...

و شاید مخاطبی که از این متن آغاز می کند،بعدها راحت تر بتواند سراغ«حکمت سلامت»،غایت انسانی و هدفمندی آفرینش برود،چرا که متن رساله،به سان جرقه ای است که مخاطب پس از خواندن،تحلیل و کاربرد فرازهای آن،برای نقد و پژوهش های بعدی شایق تر می شود.

علی بن عبد العالی کرکی مشهور به محقق کرکی از عالمان برگزیدۀ عصر صفوی است که مرحوم علاّمه مجلسی در کتاب بحار الانوار،آن مرقومۀ مخطوط را به خط شیخ اجلّ،علاّمۀ کامل در فنون و علوم و ادب رایج ملل و فرهیختۀ دین شناس معرفی نموده و به نقل از آن عالم دین باور و عامل به احکام شریعت،آموزه های طبی امام را«نامۀ طلایی»در طب می نامد که هشتمین اختر تابناک ولایت حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام آن را به درخواست مأمون و برای دانشمندان فرهیختۀ دربار وی تقریر کرده و نگاشته است...

ص: 10

محقق کرکی در عصر صفویه از مهاجران علمای شیعۀ لبنان بوده که از فشار عثمانیان به دیار عشق و ولایت و ایمان،زادگاه تبلور و تجلّی عشق به اهل بیت علیهم السّلام کوچ نموده و به نشر معارف و تبیین راستین مذهب حقّۀ امامیه پرداخته و در این راه جانکاه،مشقت و مرارت فراوان را متحمل گردیده است.و با عشق عمیق به ترویج آرمان های مقدس اهل بیت علیهم السّلام و تصحیح معارف شیعه،آثار مکتوب به جا مانده از اسلاف را از گزند حوادث مصون داشته و با چالشی فراگیر به رونق معرفت دینی در عصر صفویه پرداخته است.

مؤلف کتاب ارزشمند نقش خاندان کرکی در تأسیس و تداوم دولت صفویه در تجلیل و تحلیل از مقام والای محقق کرکی چنین نگاشته است:

عصر صفوی در ایران فصل نوینی را در تاریخ تشیع گشود؛چرا که نه تنها علمای شیعۀ داخل ایران از اختناق و فشار حکومت های غیر شیعی رهایی یافتند،بلکه شیعیانی که در قلمرو امپراتوری عثمانی می زیستند و پیوسته تحت آزار و پیگرد بودند نیز به ایران روی آوردند.شیخ بهاء الدین عاملی(شیخ بهایی)،شیخ حرّ عاملی و محقق کرکی از جمله نامدارترین عالمان شیعه بودند که از جبل عامل لبنان به ایران کوچیدند و با استقبال دولت صفویه روبه رو شدند.بی شک بررسی سیر مهاجرت این افراد و تأثیری که بر دین و دولت در جامعۀ عصر صفوی بر جای نهادند،می تواند دستمایۀ پژوهش های بسیاری قرار گیرد.

کرک نوح که خاستگاه محقق کرکی است،شهری است در جنوب غربی بعلبک و در منطقۀ بقاع لبنان.این شهر که در زمان عثمانی چهار برابر بیروت جمعیت داشت از مراکز علمی شیعه بود و شمار زیادی از عالمان شیعه در آن می زیستند.

یکی از این عالمان و شاید معروف ترینشان،علی بن عبد العالی کرکی مشهور به محقق کرکی بود.سفرهای مکرر او به ایران در پی آشنایی اش با شاه اسماعیل بود که زمانی در نجف با او ملاقات کرده بود.در این دوران،شاه اسماعیل برای تأسیس دولت خویش،نیاز مبرمی به علما و فقهای امامیه داشت.او در ایران تشکیل دولت داده بود و تلاش می کرد در بخش های مذهبی آن،یعنی موقعیت شیخ الاسلامی و صدارت از علما استفاده کند.کرکی زمان شاه اسماعیل دو بار به ایران آمد،اما به نظر می رسد بعد از آن،در روزگار شاه تهماسب به تدریج خانواده خود را به ایران آورده باشد؛چون دو پسری که از وی

ص: 11

می شناسیم هر دو در ایران ساکن شدند.استقرار خانوادۀ کرکی در ایران را باید سرآغاز هجرت های بعدی دانست؛هجرت هایی که نتیجۀ آن سرازیر شدن شمار زیادی از علمای عرب شیعه در عراق عرب به سوی عراق عجم و استقرار آنان در شهرهای اردبیل،تبریز،قزوین،مشهد و در دورۀ بعد،اصفهان بود.

در این مسیر تا آنجا که به صفویه مربوط می شد،مهم ترین هدف از مهاجرت آنان، رواج تشیع در ایران بود.گرچه شاید از دید خود عاملی ها،رهایی از فشار عثمانی یکی از مهم ترین دلایل به شمار می آمد.آنچه مهم است،اینکه نفس این مهاجرت،به خصوص مهاجرت محقق کرکی برای عثمانی بسیار گران تمام شد؛زیرا شیعیان کرک نوح رعایای عثمانی بودند و طبعا فرار یکی از آنان به ایران و نقش مهم وی در تکوین دولت صفوی،از نظر عثمانی ها خیانت تلقی می شد.

برای این مهاجرت چهار جنبه،حائز اهمیت است و صدها شاهد بر آن وجود دارد؛ اوّلا تأثیر خاص آن در رواج تشیع که ده ها،بلکه صدها شاهد بر آن وجود دارد.ثانیا مقابله با تصوف به طوری که به رغم حضور گرایش عرفانی در جامعۀ شیعه،علمای جبل عاملی با تصوفی که خانقاه شیخ صفی مروّج آن بود مخالف بودند و تا پایان تلاش می کردند تا تصوف را از میان ببرند.ثالثا تأثیر در رواج اندیشۀ فقاهتی در این دوره که خودبه خود سبب تقویت موضع فقها و مجتهدان جامع الشرایط شد و رابعا تأثیر آن ها در رواج اندیشۀ سیاسی-فقهی شیعه که یکی از مهم ترین وجوه آن،رواج نماز جمعه بود که بیش از همه،علمای عرب جبل عاملی در آن مؤثر بودند.

شاه تهماسب اول مهم ترین نقش را در استقبال از علمای عرب داشت.او آگاه بود که اینان فقیه هستند و با علمای ایران متفاوت اند.علمای ایرانی،ادبیات،فلسفه و کلام می دانستند،اما چندان از فقه و علوم شرعی آگاهی نداشتند.به همین دلیل از شاه تهماسب نقل شده است که می گفت او فقط برای مناصب دینی-اداری،عالم جبل عاملی می خواهد.البته اختلاف نظر تربیتی و فکری میان دوگونه عالم ایرانی و عرب شیعه به سرعت خود را در عمل نشان داد،به طوری که گاه میان عالمانی مثل کرکی و علمای ایرانی مثل غیاث الدین منصور دشتکی سبب نقار و اختلاف می شد و شاه تهماسب نیز در حمایت از امثال کرکی و استوار کردن جای پای او در دربار تردیدی به خود راه نمی داد.

ص: 12

توجه به این نکته هم جالب است که شهید ثانی،علمای شیعۀ ایرانی را ناآشنا با متون عربی اصیل و ناوارد در فقه و اجتهاد می دانست و می گفت که آنان بیشتر در منطق و کلام تسلط دارند.

از دیگر تأثیرات هجرت علمای شیعه جبل عامل به ایران،تقویت حوزه های علمی- دینی در اصفهان،قزوین،تبریز و مشهد بود.در واقع،آن ها ادامه دهندۀ راه فقهای اصیل شیعه در عراق به ویژه در شهرهای حلّه و نجف بودند.همزمان با تشکیل دولت صفوی و پس از آنکه این دولت به رشد تشیع و تقویت فرهنگ شیعی توجه نشان داد،بسیاری از کتاب های عربی شیعه که نسخه های خطی آن بیرون از ایران بود،همراه مهاجران به ایران آورده شد.در نتیجۀ وارد شدن این کتاب ها و قرار گرفتن آن ها در کتابخانۀ سلطنتی، کتابخانۀ مقبرۀ شیخ صفی و همین طور کتابخانه های مدارس،پشتوانۀ فرهنگ علمی شیعه،قوی تر و نیرومندتر شد؛چنان که بسیاری از این کتاب ها تا به امروز در کتابخانه های بزرگ کشور برجای مانده است.

همچنین نسلی از عالمان ایرانی که برای تحصیل عازم نجف شده بودند،به سرعت رشد کردند و به تدریج ادامه دهندۀ حرکت علمی شیعه در ایران شدند.یک نمونۀ برجستۀ روزگار شاه تهماسب،مقدس اردبیلی(م 993 ه.ق)است که در نجف به تحصیل پرداخت و شاگردان وی بعدها در همان شهر و در ایران مکتب فقهی او را استمرار دادند،در حالی که او هیچ گونه مشارکتی در دولت صفوی نداشت.

زندگی محقق کرکی از ولادت تا وفات،در سه فصل«محقق کرکی»،«محقق کرکی و سلاطین صفوی»و«فرمان شیخ الاسلامی محقق کرکی از سوی تهماسب»خلاصه و تبیین می گردد.تأثیر کرکی بر سرنوشت فکری،فقهی و سیاسی صفویه از جمله شرح دیدگاه او دربارۀ نماز جمعه بر پایۀ نظریه ولایت فقیه از ویژگی سیاسی او سرچشمه می گیرد.

رسالۀ نماز جمعۀ کرکی نه تنها به دلیل اینکه در موضوع نماز جمعه بود مهم تلقی می شد،بلکه اهمیت آن از این جهت هم بود که کرکی اندیشۀ سیاسی شیعه به ویژه ولایت فقیه را در همین رساله مطرح کرده،مورد بررسی قرار داد.او رسالۀ خود را در سال 921 ه.ق یعنی زمان شاه اسماعیل تألیف کرد که در آن زمان هنوز موقعیت چندان مهمی از لحاظ حکومت نداشت.کرکی مفروض اصلی خود را دربارۀ اقامۀ نماز جمعه در

ص: 13

عصر غیبت،بر پایۀ اثبات نیابت فقیه برای امام معصوم علیه السّلام قرار داد.آن زمان برخی این شبهه را مطرح می کردند که غیبت طولانی امام زمان(عج)سبب تعطیلی احکام شریعت می شود و پاسخ شیعیان این بود که مجتهدان،نایب امام زمان(عج)هستند و بدین سان احکام،حدود و عبادات تعطیل نمی شود.

در واقع برای کسانی که به حرمت نماز جمعه قائل بودند،مسئله مهم این بود که در روایات مربوط،وجوب وقتی است که یا امام معصوم باشد یا نایب خاص او.محقق کرکی این امر را به نایب عام هم تسرّی داد.وی با استناد به دیدگاه علاّمه حلّی در کتاب مختلف مبنی بر کفایت وجود فقیه برای اقامه نماز جمعه،مسئله را حل کرد.محقق کرکی این دیدگاه را که فقیه برای حکم و افتاء منصوب شده است نه نماز جمعه،نادرست دانست.

فصل دیگری از«زندگی و نقش خاندان کرکی در تأسیس و تداوم دولت صفوی»به آثار مکتوب و شاگردان وی اختصاص دارد.شاگردان کرکی به سه بخش شاگردان عرب، شاگردان ایرانی(غیر استرآبادی)و شاگردان استرآبادی تقسیم شده اند.نزد محقق کرکی، استرآبادی ها جایگاه نخست را داشتند و این بدان دلیل بود که استرآباد یکی از مراکز اصلی شیعه در ایران آن عصر به شمار می آمد.

علاوه بر شاگردان کرکی،فرزندان و نوادگان او نیز عالمان برجسته ای شدند و برخی در دولت صفوی مناصبی را به دست آوردند.در خلاصه التواریخ منشی قمی آمده است:پس از اشغال عراق به دست عثمانی ها،خاندان کرکی،همگی به ایران مهاجرت کردند.

بنابراین می توان گفت که حتی اگر کرکی،فرزندانش را در سال 936 به ایران آورده و پس از آن در سال 939 به عراق مراجعت داده بود،آنان در سال 941 همزمان با اشغال عراق عرب از سوی عثمانی ها به ایران بازگشته اند.

معروف ترین نوادگان محقق کرکی که از بزرگان فلسفۀ ایران عصر صفوی به شمار می آید،محمد باقر استرآبادی مشهور به میرداماد،نوادۀ دختری اوست.میرداماد فرزند میر شمس الدین محمد حسینی استرآبادی است که به دلیل وصلت با دختر محقق کرکی به داماد معروف شد. (1)

ص: 14


1- -به نقل از کتاب نقش خاندان کرکی در تأسیس و تداوم دولت صفویه،نوشتۀ استاد رسول جعفریان(با تلخیص).

به هر تقدیر مرحوم علاّمۀ مجلسی در بحار الانوار نقل می کند که شیخ اجلّ،علاّمۀ کامل و فرهیختۀ دین و مذهب و نور دین و دانش علی بن عبد العالی کرکی،طب الرّضا را به خط خود نگاشته و به گنجینۀ معارف تاریخ بشری سپرده است.

این رسالۀ رسا و شیوا از نفیس ترین و گرانبهاترین مواریث اسلامی،در زمینۀ دانش پزشکی است،و به طور اجمال شامل رشته هایی از علوم پزشکی می باشد و بخش زیادی از طبّ پیشگیری را نیز بیان کرده است،همچنین شامل دانش شیمی و تغذیه و بسیاری از علوم دیگر می باشد.

شایسته است متن و مفاهیم ارزشمند این معارف ژرف در حوزه های علمیّه و عرصه های دانشگاهی و محافل علمی به عنوان واحد درسی و پژوهشی مورد تدریس و تعلیم قرار گیرد،تا آموزه های علمی و کاربردی آن مورد امعان نظر فزون تر قرار گرفته و در راستای آرمان های مترقی شیعه به اجرا درآید.

در پایان از جناب حجّه الاسلام و المسلمین آقای علی اکبر الهی خراسانی مدیر عامل محترم و جناب آقای دکتر امیر سلمانی رحیمی معاون محترم پوهشی بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی که کوشیده اند تا اثری ماندگار تقدیم دوستداران اهل بیت علیهم السّلام گردد،تشکر و قدردانی می نمایم.خداوند به همگان،اجر جزیل و پاداشی شایسته عنایت فرماید.

محمد دریایی

1388/3/15).

ص: 15

ص: 16

خلاصۀ زندگانی امام رضا علیه السّلام زادگاه امام همام

اشاره

هشتمین پیشوای شیعیان امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام در مدینه دیده به جهان گشود.

کنیه

ابو الحسن و ابو علی.

لقب ها

اشاره

رضا،صابر،زکی،ولی،فاضل،وفی،صدیق،رضی،سراج اللّه،قره عین المؤمنین، نور الهدی،مکیده الملحدین،کفو الملک،کافی الخلق،رب السریر و رئاب التدبیر.

مشهورترین لقب ها

مشهورترین لقب آن حضرت«رضا»است و در سبب اختصاص این لقب گفته اند:

«ایشان ازآن رو رضا خوانده شدند که در آسمان خوشایند اهل آسمان و در زمین مورد خشنودی پیامبر خدا و امامان پس از او بودند».همچنین گفته شده:«ازآن رو که همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان،به او خشنود بودند».سرانجام گفته شده است:«ازآن رو او را رضا خوانده اند که مأمون به او خشنود شد».

ص: 17

ولادت

ولادت آن حضرت در سال 148 ه.ق یعنی همان سال وفات امام صادق علیه السّلام بوده است؛چنان که مفید،کلینی،کفعمی،شهید،طبرسی،صدوق،ابن زهره،مسعودی،ابو الفداء، ابن اثیر،ابن حجر،ابن جوزی و کسانی دیگر این نظر را برگزیده اند.دربارۀ تاریخ شهادت آن حضرت نیز عقیدۀ بیشتر عالمان،همان سال 203 ه.ق است.بنابراین روایت،عمر آن حضرت 55 سال می شود که 25 سال آن را در کنار پدر خویش سپری کرده و 30 سال امامت شیعیان را برعهده داشته است.

فرزندان

گرچه نام پنج پسر و یک دختر را برای آن امام همام ذکر کرده اند،اما چنان که علاّمه مجلسی می نویسد:«اکثرا تنها از جواد به عنوان فرزند امام نام برده اند».

شهادت

اشاره

حضرت به دسیسۀ مأمون و با سمّ او به شهادت رسید و پیکر مطهر آن حضرت را در طوس در سمت قبلۀ قبۀ هارونی در سرای حمید بن قحطبه طایی به خاک سپردند و امروز مرقد حضرتش مزار خیل بی شمار دلباختگان و شیفتگان ولایت است.

ص: 18

از مدینه تا طوس

فریاد سبز توحید؛خط سرخ شهادت

سال 200 هجری بود.مأمون،خلیفۀ عباسی دور کردن امام شیعیان از یارانش را بهترین راه برای جلوگیری از نابودی حکومتش می پنداشت و بر این اساس دستور داد تا امام رضا علیه السّلام از مدینه راهی خراسان(مرو)شود.

به دستور مأمون،امام هشتم شیعیان از مدینه به سمت مرو حرکت کرد؛حرکتی که با کوته فکری خلیفۀ عباسی نتیجه ای عکس داشت و راه را برای گسترش بیشتر اسلام و افزایش دلباختگان ائمه علیهم السّلام هموار کرد؛آنچه اکنون بعد از قرن ها افتخاری برای ایرانیان به شمار آمده و به خراسان بزرگ قداست داده است.براساس روایات،زمانی که مأموران دستگاه حکومت،نامۀ تبعید امام را به وی دادند،امام بدون هیچ پرسش و پاسخی،از آشنایان و یاران خداحافظی کرد،فرزند بزرگوار خود جواد اهل بیت علیهم السّلام را به عنوان جانشین معرفی نمود و به سمت مرو به راه افتاد.

مسیری که مأمون تأکید داشت حضرت رضا علیه السّلام را از آن عبور دهد،یکی از راه های متداول آن زمان به شمار می رفت و آن از مدینه به بصره و از طریق سوق الاهواز(اهواز) به فارس و سپس از راه کویر و بیابان میان فارس و خراسان می گذشت و به مرو ختم می شد.

سفر امام رضا علیه السّلام از مدینه تا مرو را در پنج بخش می توان دسته بندی کرد:از مدینه تا بصره؛از بصره تا سوق الاهواز؛از اهواز تا فارس؛از فارس تا یزد؛از یزد تا خراسان.

ص: 19

از مدینه تا بصره

دو تن از مأموران به نام های رجاء بن ضحاک و یاسر خادم به همراه نامه ای مأمور انتقال امام علیه السّلام از مدینه به مقر حکومت وی بودند.آن دو به منزل امام رفتند و نامه مأمون را به حضرت تسلیم کردند.امام با فرستادگان مأمون سخنی نگفت و با کراهت نامه را خواند و به ناچار پیشنهاد مأمون را پذیرفت و آمادۀ سفر شد.آن حضرت در اولین گام قبل از آغاز سفر به سوی مرو،دست به اقداماتی زد که ماهیت پذیرش ولیعهدی را آشکار کرد.امام رضا علیه السّلام با اقداماتی نظیر وداع با مرقد مطهر رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم،تعیین جانشین و اعلام امامت حضرت جواد علیه السّلام و وداع با خانوادۀ خویش نشان داد که ولیعهدی،ظاهری آراسته بر چهرۀ تبعید و نفی بلد است.منابع اولیه و سایر تواریخ معتبر،آغاز حرکت امام رضا علیه السّلام را از مدینه به سوی بصره ذکر کرده اند.با وجود این برخی از منابع به خصوص تذکره های متأخر می نویسند:«حضرت ابتدا به مکه رفته و در این سفر امام جواد علیه السّلام نیز همراه ایشان بودند،امام با خانۀ خدا وداع کرده،سپس از مکه به سفر ادامه دادند.»

از بصره تا سوق الاهواز

از عراق تا خوزستان دو راه وجود دارد؛یکی از بغداد به واسط و از واسط به خوزستان و راه دیگر از بصره به خوزستان که کوتاه ترین راه و فاصله میان ایران و عراق آن روز محسوب می شد.راه بصره-اهواز در آن زمان 9 منزل و 36 فرسخ بود،ولی از نام های قدیم منازل این مسیر در نقشه های امروزی اثری نمانده است. ازاین رو به سختی می توان مسیر حرکت امام را مشخص کرد.امام رضا علیه السّلام از بصره به سوی اهواز حرکت کرد،ولی منابع تاریخی از جزئیات مسیر حرکت امام و منزلگاه هایی که حضرت در آن توقف فرمود هیچ گزارشی ارائه نکرده اند.با ورود امام رضا علیه السّلام به اهواز،آن حضرت بیمار می شود که منابع،دلیل بیماری امام را هوای بسیار گرم و مرطوب شهر عنوان می کنند،لذا می توان دریافت که سفر امام در تابستان رخ داده است.سه بقعه به نام امام رضا علیه السّلام در شوشتر،دو بقعه به نام شاخراسون(شاه خراسان)در دزفول و شوشتر و دو بقعۀ دیگر به نام های امام ضامن وجود دارد که باید با نظری نقادانه به آن ها نگریست.این بناها(یادبود امام رضا علیه السّلام)که تعدادشان نزدیک به ده بناست،اگرچه از حیث کثرت،گذر

ص: 20

امام رضا علیه السّلام را از این دو شهر قوت می بخشند،ولی بنا به گفتۀ شرف الدین شوشتری،سه بقعۀ امام رضا دیمی در شوشتر که مردم عاشق،آن را محل توقف حضرت رضا علیه السّلام می دانند سندی ندارند...بقعۀ شاخراسون در دزفول نیز با ابهام روبه روست.

از اهواز تا فارس

منابع دربارۀ ادامۀ مسیر حرکت امام رضا علیه السّلام از اهواز به فارس و اینکه حضرت از کدام راه به سمت فارس و از آنجا به خراسان عزیمت کرده اند،توضیحی نمی دهند؛اما بررسی های تاریخی نشان می دهد از اهواز به فارس 24 منزل و در مجموع 102 فرسخ راه بوده است.احتمال دارد حضرت در سفر تاریخی خود به مرو از راه ارجان-رامهرمز گذشته باشند؛زیرا نسبت به ابتدا و میانۀ این راه،گزارش هایی از عبور آن حضرت وجود دارد.

دربارۀ خروج امام از اهواز خبر دقیقی وجود دارد که امام از پل اربق یا اربک عبور کرده اند و این خود کلیدی برای حل این معماست.در ادامۀ مسیر پل اربک در شهر ارجان قدیم(بهبهان)قدمگاهی است به نام قدمگاه امام رضا علیه السّلام.وجود این قدمگاه در این مکان مسیر امام را روشن می کند.قدمگاه بعدی که در منابع تاریخ محلی به تناوب از آن یاد شده،شهر ابرقو یا ابرکوه است که در منتهی الیه جادۀ شمالی شیراز به شهر یزد است.

منابع تاریخی اطلاع می دهند که امام رضا علیه السّلام از اهواز و از طریق فارس-و نه شهر شیراز-به سمت خراسان رفته اند.از ورود حضرت به شیراز در منابع،گزارش موثقی ثبت نشده و در منابع محلی تاریخ این شهر هیچ قدمگاه یا بنای یادبودی به آن حضرت منسوب نیست.

این موضوع احتمال عبور ایشان را از راه باستانی اهواز به پاسارگاد که بعد از ارجان از طریق راه های کوهستانی منطقه کهکیلویه به جلگۀ مرودشت و اصطخر می پیوست، قوت می بخشد.

از فارس تا یزد

ابن بلخی،منازل شیراز به یزد را 9 منزل و مسافت میان این دو شهر را 54 فرسخ یاد

ص: 21

کرده است.در آن روزگار یزد شهر گسترده ای نبوده است.در این منطقه چند قدمگاه و بنای یادبود امام رضا علیه السّلام وجود دارد.با توجه به تأکید منابع بر عبور آن حضرت از راه کویر به سوی مرو،بر اعتبار این قدمگاه ها افزوده می شود،ولی این نکته را نیز باید مورد توجه قرار داد که یزد در قرن دوم اسلامی نه یک شهر که یک منطقه بیابانی بوده است؛ چنان که در منابع اولیه نیز به صراحت نامی از یزد به میان نیامده و تنها عبور آن حضرت از یک کویر یا بیابان ذکر شده است.برخی بر این باورند که امام رضا علیه السّلام طی مسیر وارد شهر قم شده و در منزل یکی از اهالی این شهر منزل کرده اند که این مکان امروزه به مدرسۀ رضویه شهرت یافته است.البته باید اذعان کرد که مأمون گذر امام از شهرهای محل تجمع شیعیان را ممنوع کرده بود.لذا حضور امام در این شهر سند محکمی ندارد،از سوی دیگر در مورد توقف حضرت در قم،منابع تاریخ محلی نیز آن را تأیید نمی کنند.

از یزد تا خراسان

به طور کلی تعیین خط مسیر دقیق سفر امام رضا علیه السّلام به دلیل گزارش های متعدد و گاه متناقض منابع دشوار است.بر این اساس،تعیین مسیر حرکت امام رضا علیه السّلام از یزد تا خراسان نیز با دشواری همراه است.تنها نقطۀ روشنی که در این مسیر از منابع اولیه به دست می آید،اشاره ای است که شیخ صدوق رحمه اللّه و سایر منابع معتبر به مسیر راه کویر و ورود آن حضرت به نیشابور داشته اند.به عبارتی دیگر تنها موردی که از طی راه امام تا خراسان مورد اشاره قرار گرفته،مسیری طولانی با گذر از کویری بدون آب و علف بوده است؛مسیری دشوار که البته سرانجام با ورود به سرزمین خراسان به پایان رسید.

امام در خراسان

خوشبختانه از ورود ثامن الائمه علیه السّلام به نیشابور گزارش های متعدد و مستندی وجود دارد.به ویژه حدیث سلسله الذهب که امام در این شهر ایراد فرموده اند،خود به قوت گزارش های ورود امام به نیشابور افزوده است.مهم ترین و معتبرترین گزارشی که از توقف حضرت رضا علیه السّلام در نیشابور ضبط شده،روایت عبد السّلام بن صالح ابو صلت هروی است که حدیث مشهور و معروف سلسله الذهب را از ایشان در نیشابور نقل می کند.چشمۀ کهلان

ص: 22

که امام در آن وضو ساخته و در کنار حوض آن به نماز ایستاده اند و همچنین قدمگاه نیشابور در 24 کیلومتری آن شهر،یادگارهای مستند و مستدل حضور امام رضا علیه السّلام در این شهر است.باید توجه داشت که نیشابور در آن زمان از شهرهای آباد و بزرگ خراسان به شمار آمده،ابرشهر نامیده می شد؛لذا بعید است که مکان فعلی قدمگاه نیشابور که اینک در جادۀ نیشابور به مشهد واقع شده است،آن زمان در خود شهر نیشابور یا حومۀ آن بوده باشد.امام رضا علیه السّلام پس از نیشابور به طوس،و احتمالا ده سرخ و کوه سنگی سفر کرده اند که داستان های مشهور میان مردم آن ها خود گویای حضور امام در این مناطق است.در ده سرخ،امام برای دستیابی به آب جهت وضو زمین را به دست خویش اندکی حفر می کنند،سپس چشمه ای می جوشد که تاکنون موجود است.در کوه سنگی،امام برکت سنگ های این ناحیه را که از آن دیگ ها و ظروف سنگی می تراشیدند طلب می کنند که تا امروز نیز هم چنان این شغل در آن منطقه پابرجاست.

به هر حال استقبال گرم مردم نیشابور از امام سبب می شود که مأمون به حبس ایشان در «سرخس»دستور دهد تا شاید از این طریق،تماس این بزرگوار با مردم را غیر ممکن کند.

«سرخس»آخرین شهر پیش از مرو یا مقصد حرکت است.

امام رضا علیه السّلام در شهر مرو با وجود سلطۀ آشکار مأمون مورد استقبال مردم آن شهر قرار می گیرند و در همین شهر است که با زهرکین خاندان بنی عباس به شهادت می رسند.

تحلیل فریاد توحید امام از تریبون نیشابور

با نگاهی به گذشته،حضور فریادگر،بیدارساز و حرکت آفرین امام و استراتژی چالش برانگیز رهبری شیعه با خلافت غصب را نظاره گریم.

استراتژی امام رضا علیه السّلام که شیوه ای کاملا تازه و بسیار هوشمندانه و آموزنده است،از نیشابور آغاز می شود.بعد از نهضت جانگداز عاشورا و ریخته شدن آن خون های پاک، فریاد مظلومانۀ تشیع رو به خاموشی گراییده،دیگر هیچ کس قدرت بزرگداشت یاد و خاطرۀ«اهل بیت»را پیدا نمی کند مگر در اعماق خانه ها؛نمونۀ آن عصر ننگین رضا خان است که هیچ کس جرأت عزاداری علنی را نداشت مگر آنان که عاشقانه در زوایای خانه ها با یاد و نام حسین علیه السّلام اشک می ریختند.به فرمودۀ امام خمینی(ره):«آن ملعون

ص: 23

(رضا خان)حتی یک شب عاشورا را که مصادف بود با ایام نوروز دستور داد بعضی از اراذل و اوباش و جاهل به جشن و پایکوبی و دست افشانی و شادی برگزار کنند و کردند آنچه نباید می کردند.»

اما قداست خون حسین علیه السّلام ریشۀ ظالم را از بیخ و بن برکند و یک سال بعد،آن مزدور دست نشانده را با خفت و خواری از مملکت بیرون بردند و به جزیرۀ موریس تبعید کردند و در همان جا نیز به هلاکت رسید و این گونه خداوند اراده فرمود تا روح ناپاک آن ستمگر فضای عطرآگین حسینی ایران را آلوده نسازد و فرزند تبهکار او(محمد رضا)نیز با فریاد خروشان رادمردی از ذریۀ رسول خدا از تخت به زیر کشیده شد و با فرار از وطن،در دیار غربت،در کنار قبر فراعنۀ مصر به تاریخ پیوست.

در دوران بنی امیه و بنی عباس،همۀ دستگاه های تبلیغاتی نظام به کار می افتند تا مسیر انحرافی تاریخ بعد از پیامبر اسلام را طبیعی و عادی جلوه دهند و به مردم القا کنند که اساسا در«عاشورا»خبری و فریادی به نام تشیع نبوده،همۀ کارها از خلافت ابو بکر و عمر گرفته تا حکومت غاصبان بنی عباس،همه به دستور خود پیامبر انجام شده و اصلا در این فاصلۀ تاریخی هفت یا هشت نسل،حادثۀ قابل ذکری اتفاق نیفتاده است!

از بلخ گرفته تا اندلس،به دلیل ساخته ها و پرداخته های دستگاه های تبلیغاتی خلیفه ها!دیگر مردم اصلا خبر ندارند که بر خانوادۀ پیامبر چه گذشته است؛به ویژه از زمان امام موسی کاظم علیه السّلام که سالیانی طولانی را در گوشۀ زندان های حاکم بغداد می گذراند،رابطۀ نمایندۀ خاندان پیامبر و پرچمدار تشیع،با مردم به کلی قطع گردیده، دیگر مسایلی همچون نهضت عاشورا،اهل بیت عصمت،مظلومیت،تشیع و...مطرح نمی شود.بدین سان یاد آن جهادها و رهبری های مستمر فکری و عملی،از خاطره ها به کلی محو می شود،تا اینکه سرانجام امام رضا علیه السّلام به امامت می رسد.پیداست که مأمون در این برهه با پیشنهاد ولایت عهدی به امام رضا علیه السّلام اهداف سیاسی گوناگونی را دنبال می کرد:

اینکه امام را وسیلۀ توجیه نظام اجتماعی و سیاسی ضد اسلامی خویش قرار دهد.

با توسل به امام رضا 7،در برابر مخالفت بنی عباس و نهضت های علوی به ویژه

ص: 24

نهضت های خراسان،ایستادگی کند.

نقطۀ اتکای خلافت خود را از اشراف عرب،به عناصر جدید ایرانی تغییر دهد

(زیرا مادرش ایرانی بود).

در مقابل،امام رضا علیه السّلام تصمیم می گیرد از همین موقعیت و جبهه ای که دشمن در برابرش گشوده است علیه خود او استفاده کند و بدین سان،امامت و نهضت شیعه و تمام خون هایی را که با الهام از نهضت عاشورا،پایۀ همۀ انقلاب های شیعی و کم کم در حال فراموشی بود،از نو در خاطرۀ توده ها زنده می کند.امام علیه السّلام با فراست و کیاستی که خاص مقام امامت است،با پذیرش مشروط ولایت عهدی،اساس کار را بر این می گذارد که در این مقام،هیچ گونه امر و نهی،چه شفاهی یا عملی انجام ندهد و از این راه بخشی از نقشه های مأمون را خنثی می سازد.

امام علیه السّلام در نیشابور،در برابر انبوه مردم مشتاق(که به روایتی دوازده هزار نفر از آنان روایت حضرت را نوشته اند)،با طرح شعار آسمانی توحید(لا اله الاّ اللّه)از طرف جدّش، شرط قبولی آن را«ولایت و امامت»اعلام می دارد و می فرماید«من یعنی نمایندۀ رسمی و الهی ولایت،شرط تحقق این توحید هستم»و با این سخن کوتاه،در برابر آن جمعیت انبوه، «اسلام خلافت و قدرت»را در برابر«اسلام امامت و عدالت»نفی می کند.

روشن است که سرنوشت امام چه خواهد بود...در سرتاسر ایران،قتل عام همۀ علویان پاک را آغاز می کنند و در اقصی نقاط کشورهای اسلامی،شیعیان را از دم تیغ می گذرانند،که این خود پیروزی بزرگی است.امام علیه السّلام با انتخاب این استراتژی،بعد از خود،«عاشورا»ی بزرگی را همانند«عاشورای خونین حسین علیه السّلام»برپا می کند.از آن لحظه به بعد،هر علوی و هر شیعی،هرجا که زندگی می کند،در حمایت از ولایت و برای مبارزه با خلافت جور قدم برداشته،در مقابل فشارهای حاکمان غاصب مقاومت می کند.

این تنگناها در زمان امام جواد علیه السّلام و امام هادی علیه السّلام و امام حسن عسکری علیه السّلام بیشتر و گسترده می شود،به گونه ای که خلافت جور و ستم،دو امام بزرگوار اخیر را در منطقه ای نظامی تحت کنترل شدید امنیتی قرار می دهد و بر کلیۀ مکاتبات و مناسبات آن ها نظارت می کند؛به ویژه آنکه در لابلای تحرکات نظامی و سیاسی خلافت و فضای محدود ارتباطی،دستگاه متوجه آخرین ذخیرۀ الهی حضرت مهدی(عج)می شود و با تمام نیرو

ص: 25

تلاش می کند که این الگوی همیشه جاوید انسانیت متکامل را یافته و از میان بردارد،اما به رغم همۀ کوشش های مذبوحانه،کید و مکر آن ها بی نتیجه می ماند و این دو امام بزرگوار،آخرین ذخیرۀ الهی و امید مستضعفان جهان را با فراست و فطانتی خاص از گزند حوادث و اتفاقات مصون می دارند و سرانجام ارادۀ خداوند را در تجلی و تحقق مسئولیت عظمای حفظ و ادامۀ رسالت،«امامت و ولایت»عینیت می بخشند و«نور»و «هدایت»را در مسیر کمال انسانیت پاس می دارند؛امید آنکه ما منتظران آن امام عصر به شایستگی از عهدۀ انجام وظایف خطیرمان برآییم؛ان شاء اللّه.

ص: 26

مقدمه

اشاره

معمولا در تصحیح و تحقیق یک نسخۀ خطی،به عنوان مقدمه،به منظور آشنایی خوانندگان با مؤلف و ویژگی های نسخه،متناسب با کمیت و کیفیت آن توضیحاتی داده می شود.

اینک،نگارنده چه بگوید،و چه بنویسد پیرامون آشنایی با یکی از اولیای خدا،و وصی گران سنگی از اوصیاء،و هشتمین حجت حق و عالم آل محمد،امام علی بن موسی الرضا که بر ایشان برترین درودهای خداوند باد.

او پرچم برافراشته و نم

ونۀ اعلای هدایت در پرهیزگاری و خویشتنبانی،و بردباری و سیر و سلوک است.

زندگی پاک خود را بر بلندای مفهوم اسلام پی ریزی کرد،و تاریخ سرشار از حرکات و اشارات اوست.کارهای او از عقیده و ایمان نشأت گرفته،قصد اصلاح امت جدّ خود خاتم پیامبران و سیّد رسولان صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را در اندیشه داشت؛پیامبری که خداوند متعال او را برای نجات و خروج بندگانش از تاریکی به نور فرستاد.

شاعر مشهور عرب،حسن بن هانی معروف به ابی نواس،آن گاه که او را به سبب خودداری از مدح امام سرزنش کردند،می گوید:

«به من گفته شد که تو در میان همۀ مردم از نظر فصاحت در کلام یگانه ای.تو در گوهر سخن،نوآوری هستی که در دست مرواریدچین،مروارید می نهی.پس چرا از ستایش پسر موسی بن جعفر و ویژگی هایی که در او گرد آمده،روی برتابم؟مرا به ستایش امامی

ص: 27

که جبرئیل خادم پدرش بود،راهی نیست و توان آن را ندارم». (1)

در خلال وقایع

ضروری است رابطۀ سیاسی امام رضا علیه السّلام،که زندگی خویش را در مدینه سپری کرد، با مأمون خلیفۀ عباسی،در اینجا به اختصار مورد توجه قرار گیرد:

شش تن از خلفای بنی عباس با امام علیه السّلام همزمان بودند:منصور،مهدی،هادی،رشید، امین و مأمون.در آن زمان،قلمرو پهناور اسلامی درگیر انقلاب های پیوسته علویان بود،و ازاین رو مأمون به ستوه آمده،به گونه ای که نقشه ها کشید و حیله های سیاسی گسترده ای به کار بست.طرح توطئۀ او در تقابل با علویان در اکثر کشورها بال گسترانیده بود و مردم گرفتار اندیشه های سیاسی او و سران حاکمیت عباسی شده بودند.

او با رایزنی مستشاران خلافت عباسی،اسطورۀ استقامت بیت علوی یعنی امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام را از مدینه به مرو،کانون خلافت خود فراخواند.مأمون در برابر خود، اسوه ای را دید که در فضل و علم و ورع و زهد و پارسایی یگانه روزگار بود.سپس با موافقت سران خلافت عباسی او را به ولایت عهدی خود برگزید و با این حیله،شعلۀ خشم علویان را فروکاهید.

عزیمت اجباری امام علیه السّلام به دستور مأمون توسط رجاء بن ابی ضحاک صورت گرفت، و مأمون به او دستور داد که راه کوفه و قم را رها کرده،راه بصره و اهواز و فارس را برگزیند تا موکب حضرت به مرو برسد.در این میان،زمانی که امام علیه السّلام به نیشابور رسید، در حالی که او سوار بر هودج خود بود،محمد بن رافع و احمد بن حرث و یحیی بن یحیی و اسحاق بن راهوبه و عده ای از فرهیختگان علم و ادب و درایت و روایت از حضرتش درخواست حدیث،و روایت نموده،از او تبرّک جستند.حضرت به آنان پاسخ مثبت داد و تقاضای ایشان را اجابت فرمود و حدیث سلسله الذهب را بیان نمود.سپس به سوی مرو رو کرده،راهی آنجا شد.مأمون خود با هیأتی انبوه به ملاقات امام علیه السّلام شتافت و ایشان را شکوهمندانه گرامی داشت.

ص: 28


1- -بنگرید به:کشف الغمه 111/3؛مرآه الزمان 22/9.

آن گاه میان امام علیه السّلام و مأمون گفت وگویی طولانی رخ داد و دربارۀ خلافت و ولایت سخن ها گفته شد،تا سرانجام امام مجبور به پذیرش ولایت عهدی شد.مأمون متن ولایت عهدی را با دست خود نوشت که به بخشی از آن اشاره می کنیم:

«من از لحظه ای که به خلافت رسیدم همواره در این اندیشه ام که زمام امور خلافت را به چه کسی بسپارم و می کوشم تا کسی که شایستۀ جایگاه ولایت عهدی است،بیابم تا از عهدۀ مسئولیت های سنگین آن برآید و در جهان کسی شایسته تر از ابا الحسن علی بن موسی الرّضا نیافته ام...الخ». (1)

در پی این پیام،مأمون به فرمانداران و قضات و فرماندهان و صاحب منصبان بنی عباس،فرمان بیعت با امام علیه السّلام را صادر نمود و به دنبال آن،همگان با آن حضرت بیعت کردند.در شب دوم ماه رمضان سال 201 هجری،مأمون دستور پوشیدن لباس سبز(نماد علوی)به جای لباس سیاه(نماد عباسیان)را صادر و آن را برای همۀ مناطق اسلامی بخشنامه کرد و از مردم برای امام بیعت گرفت و برای بیعت با او از فراز منابر، مردم را به امام فراخواند و دینار و درهم را به نام او ضرب کرد. (2)

بدین سان کشور آرام گرفت و مأمون بر مخالفان سلطنت فائق آمد و توانست زیرکانه با طرح ولایت عهدی خود،آنچه را که در اندیشه داشت،سامان بخشد.

دورۀ ولایت عهدی امام رضا علیه السّلام با مناظرات،پرسش ها و پاسخ های بسیار در عرصۀ علوم و فنون مختلف با صبغۀ علمی و فرهنگی و شناخت شاخص های آن درخشیدن گرفت.مناظرات و گفتمان ها به دستور و با حضور مأمون شکل می گرفت،و امام بر هر کس که با او به مناظره و چالش می نشست چیره می گردید.سرانجام فضایل علمی امام برای توده های مردم و فرهیختگان،و شایستگی او بر خلافت برای همه آشکار گردید و اکثریت مردم به حیله های خلافت غاصب و حقانیت ولایت علوی پی بردند.

تاریخ نامۀ طلایی(تاریخ صدور و تقریر رسالۀ ذهبیه)

بعضی از منابع تاریخی معتبر به تاریخ صدور این نامه(رسالۀ ذهبیّه)اشارۀ دقیقی

ص: 29


1- -تاریخ یعقوبی:193/3؛مرآه الزمان:22/9.
2- -تاریخ یعقوبی:189/3.

نکرده اند،ولی تشخیص زمان تقریبی که نامه در آن ایفاد گردیده ممکن است؛چنان که ابن جمهور در سندی متقن،تقریرنامه را روایت کرده می نویسد:«صدور این نامه بعد از احضار امام از مدینه-یعنی بین سال 201 تا 203 ه.ق-می باشد.

مفاد رسالۀ ذهبیّه

زمانی که مأمون تشریح اصول حفظ صحت مزاج را از امام درخواست نمود و تبیین سامانۀ بهداشت غذا و نوشابه و داروهای گیاهی را از امام علیه السّلام خواستار گردید و پیاپی درخواست خود را تکرار می نمود،امام در پاسخ او این نامه را ابلاغ فرمود.هنگامی که این نامه به دست مأمون رسید،دستور داد آن را با آب طلا بنویسند.

آنچه در این باره برای پژوهشگر مهم به شمار می آید،اهمیت این نامه و عواملی است که از منظر تاریخی،به دانش طب و پیشرفت آن در دورۀ اول اسلامی بازمی گردد، و این بیانگر تاریخ طب و پیشرفت آن در گذر عصرها و دانش رفیع و گسترۀ اطلاعات امام می باشد.

بدین سان ارائۀ پژوهشی گسترده در زمینۀ نامۀ طلایی که دربردارندۀ فصل های مختلف می باشد،شایسته می نماید:

این نامه دربرگیرندۀ مجموعه ای از توصیه ها و رهنمودهای طبی عمومی و آموزه های ارزنده است،چنان که امام در آغاز نامۀ خویش می فرماید:«مفاد پیام،در مورد آنچه خود تجربه کرده ام و صحت آن را با آگاهی ژرف فهمیده ام و آنچه از گذشتگان به جای مانده، می باشد و ازاین رو جهل انسان به آن پذیرفتنی نبوده،در ترک این آموزه ها معذور نخواهد بود».

در بخشی از این نامه می بینیم که امام علیه السّلام نه تنها بر دانشمندان طب در دورۀ اسلامی در عرصۀ بسیاری از آراء و اکتشافات-که اساس بسیاری از تجارب پزشکی است-پیشی گرفته،بلکه احتمالا محتوای پیام،می تواند هستۀ مرکزی تکوین آرای پزشکان آینده قرار گیرد.

حضرت اولین شخصیتی بود که جسم را به مملکت کوچک و کامل تشبیه کرده، می فرماید:«ساختار بدن بر پایۀ شباهت به قلمرو پادشاهی بنا شده است.پادشاه بدن،

ص: 30

قلب و کارگزاران آن،عروق و اعصاب در سیستم عصبی و مغز می باشند.خانۀ پادشاه قلب اوست،و قلمرو حکومت او جسم است و یاران و سپاهیان او،دست ها و پاها و چشم ها و زبان و گوش های اوست.خزانۀ آن،معده و شکمش و پرده دار وی،سینۀ او می باشد».

اهمیت این مسئله،توصیف عالی جسم به پادشاهی و مملکت نیست،بلکه مهم دلالت این تشبیه بر دانش امام علیه السّلام در تشریح اعضای اصلی بدن،و تبیین ویژگی های هر یک از این اعضاست.

امام علیه السّلام قلب و آنچه را که در آن است در حکم پادشاه میان مردم تشبیه کرده و همان گونه که پادشاه،خود شخص اول،حاکم و رئیس اجرایی امور مملکت است،قلب و آنچه را که در آن است،اساس بقای حیات انسانی دانسته است.بنابراین زمانی که قلب از کار بازایستد،حیات سایر اعضای بدن نیز دچار اختلال و خطر خواهد شد.

بر این اساس امام علیه السّلام مجموعۀ کامل شریان ها و رگ ها و مویرگ ها که آن ها را عروق نامیده اند و ارتباطدهندۀ کلیۀ اعضا و مفاصل بدن می باشند و به وسیلۀ آن ها حرکات ارادی و غیر ارادی مختلف،از مغز-به عنوان مرکز بنیادین ادراک و احساس در بدن- سرچشمه می گیرد،به کارگزاران ادارۀ امور مملکت تشبیه فرموده،آن ها را سربازانی امین و وفادار معرفی می کند که از کشور با همۀ توان در برابر عوامل مهاجم محافظت می کنند.

سپس امام علیه السّلام با تمثیلات عالی،هریک از اعضای بدن و وظیفۀ مهمی را که به انجام می رساند توضیح می دهد،از جمله دو دست را به یار و مددکار وصف کرده،می فرماید:

«آنچه را که می خواهد نزدیک می کنند و آنچه را که نمی خواهد دور می کنند؛و دو پا او را از جایی به جای دیگر برحسب میل و اراده اش منتقل می کنند».

امام علیه السّلام چشم ها را به چراغ تشبیه فرموده،همان گونه که امکان دیدن بدون چراغ برای انسان وجود ندارد،بدون چشم نیز دیدن اشیاء ناممکن است.بر این اساس،به وسیلۀ چشم دور و نزدیک را می بیند؛چنان که دو گوش انسان را منبع مهم پذیرش اطلاعات از محیط خارج و زبان را به کمک دو لب و دندان،بیان کنندۀ واژه ها و ارادۀ پادشاه معرفی می کند.

ص: 31

سپس امام علیه السّلام در تشبیه زیبایی انسان و آنچه او را در بر می گیرد از معده،سینه،امعاء و توابع آن،به خزانه داری گزینشگر معرفی می کند که به وسیلۀ آن،انسان غذا را برگزیده و کم و زیاد می کند.حقیقتا آفرین به خداوندی که بهترین آفریدگار است.

در پایان این فصل،امام علیه السّلام تأثیر شادی و غم بر چهره و عوامل درون زا و مرکز هریک از آن ها را بیان می فرماید.

در بخشی از نامه،رهنمودها در کیفیت میل به غذا و نوشیدنی ها به لحاظ کمیت و کیفیت بیان شده است،که همگی در راستای حراست از سلامت بدن می باشد.حضرت توصیۀ خود را با غذا خوردن آغاز می فرماید،هریک را برحسب توانایی و قدرت مزاج خود،با رعایت جدول زمانی و شرایط مکانی،برای میل و اشتها به غذا خوردن به طور صحیح،و استفاده از آن برحسب بهترین گزینه ها تشریح می کند؛زیرا اختلال در تغذیه و خورد و خوراک،جدای از اینکه زیاد باشد یا کم،عامل بسیاری از بیماری هاست،همان گونه که در حدیث شریف آمده است:«معده،خانۀ درد و تب،مانند دارویی شفابخش است.»

امام در بخشی دیگر به تهیۀ نوعی خاص از نوشیدنی که معجونی از گیاهان دارویی و دارای فواید بسیار و قابلیت هضم است،برای استفاده به عنوان دسر بعد از غذا اشاره فرموده است؛بی گمان مخاطب امام علیه السّلام در این پیام،تنها شخص مأمون نیست،بلکه هر کس که به سلامت خود علاقه مند است می تواند از آن استفاده کند.این نوشیدنی ارزش غذایی فوق العاده ای داشته،دارای عناصری مهم از هیدرات های کربن،ویتامین ها و دیگر مواد اصلی انرژی زاست،البته با رعایت شرایط صحیح و بنیادین در تهیه و ساخت این نوشابه،می توان از آن بهره جست.

امام رضا علیه السّلام در وصف آب شیرین بر سایر دانشمندان پیشی گرفته،آن را به بهترین شکل تعریف می کند.به فرمودۀ او:«آب شیرین،برّاق،سبک و قابل استفاده برای کسانی است که دچار تب و سرماخوردگی هستند،که خود بر شفافیت آب دلالت دارد».

حضرت تأثیر جوشاندن مواد غذایی در نابودی بسیاری از عناصر مفید آن مانند بعضی از ویتامین ها،و از بین رفتن برخی عناصر سریع التبخیر در غذا و مایعات را یادآور شده و در این زمینه بر پژوهشگران تغذیه پیشی گرفته است.

ص: 32

تأکید امام در فرازی از نامه بر عدم افراط در آشامیدن آب بعد از غذاست،زیرا این شیوۀ نادرست به معده و سایر اعضای بدن آسیب می رساند.

حضرت همچنین به تأثیر افراط در مصرف بعضی از مواد غذایی و زیان های ناشی از آن اشاره کرده،می فرماید:«افراط در خوردن تخم مرغ و عادت مستمر در مصرف آن، باعث آسیب به طحال و درد معده می گردد،تا آنجا که زیاده روی در خوردن تخم مرغ باعث تنگی نفس و لکه های ریز قهوه ای روشن به نام کک ومک می شود.»امام می فرماید:

«خوردن گوشت خام باعث پیدایش انگل ها در معده و روده می شود»،آن گاه می فرماید:

«زیاده روی در خوردن گوشت حیوانات وحشی و گاو باعث زوال عقل و کاهش درک و کندی ذهن و افزایش فراموشی می گردد».

امام علیه السّلام فرازهایی دیگر را با بیان مراقبت های ویژه در ابتلا به بعضی از بیماری هایی که به علت تغییر ناگهانی هوا به وجود می آید آغاز می کند؛همان گونه که در استحمام کردن این تغییرات دیده می شود؛ ازاین رو حضرت می فرماید:«اگر خواستی وارد حمام شوی و استحمام کنی،و در سر خود علل و عوامل اختلال و آزار نیابی،در آغاز ورود به حمام پنج بار بر سر خود آب گرم بریز تا به اذن خداوند سبحان از درد و اختلال در سر رهایی یابی».

حضرت با تقسیم بندی حمام به بخش های مختلف،آن را به بهترین شکل وصف کرده می فرماید:«خانۀ اول سرد و خشک،و دوم سرد و مرطوب،و سوم گرم و مرطوب، و چهارم گرم و خشک است.»

سپس به سودمندی استحمام برای بدن به لحاظ تشریحی و جسمی اشاره کرده،و تدهین و استعمال روغن ها و گیاهان دارویی،نرم کردن و تلطیف پوست را توصیه نموده است،زیرا پوست اهمیت فراوانی در خروج میزان قابل توجهی از مواد سمّی از بدن دارد.بنابراین شست وشوی پوست و پاکسازی روزنه های پوستی و تلطیف آن،از مهم ترین امور بهداشتی برای انسان به شمار می رود.

آموزه ها و توصیه های ارزندۀ بهداشت عمومی حضرت در بخش هفتم مطرح شده که به طور کلی حافظ صحت و سلامت دستگاه های داخلی بدن است.همچنین به عدم حبس ادرار و مادّۀ منوی،طولانی نکردن مدت مقاربت و جلوگیری نکردن در عملیات جنسی با زنان،

ص: 33

برای حمایت از دستگاه تناسلی سفارش شده؛زیرا عدم رعایت آموزه های بهداشت جنسی به بروز اختلالات جنسی بسیار می انجامد،در ادامه نیز به علت موقعیت حسّاس دهان و ملحقات آن،توجه ویژه به آن را تکرار فرموده است.

در بخشی از پیام های بهداشتی،کیفیت به پشت خوابیدن و رعایت بهداشت دستگاه گوارش را توضیح فرموده است؛و نیز اهمیت دستگاه عصبی را یادآوری کرده و توصیه های لازم را دربارۀ آن ارائه نموده است؛از جمله می فرماید:«هرکس خواستار افزایش قدرت حافظه می باشد باید مویز و انجیر(مواد غذایی فسفردار)را بخورد،که در جای خود خواهد آمد».

سپس توصیۀ امام علیه السّلام در قسمتی از رسالۀ ذهبیّه در خصوص نحوۀ سفر،ویژگی های مسافر و رعایت بعضی از امور که لازمۀ سفر است،می باشد؛حضرت تفاوت خوراکی ها و آشامیدنی ها را نیز گوشزد می فرماید.

امام به عدم مبادرت به سفر در گرمای شدید پرداخته،بر زیانمندی آن بر جسم سفارش اکید دارد.به ترکیب آب هر شهری که به آن مسافرت می شود از نظر فیزیکی، نگاهی ژرف داشته،سودمندی آب و خاکی را که در آن به دنیا آمده،با توجه به همسازی بدن توضیح می دهد.سپس آموزه های خود را در مورد استفاده از آب شیرین،و فرق آن با آب شور و سنگین گوشزد می فرماید.

امام علیه السّلام مطالبی را به قوای نفسانی اختصاص داده و آن را تابع مزاج های بدن،و مزاج های بدن را تابع تحوّلات جوّی و آب وهوا اعلام فرموده،یادآور می شود که اگر هوا سرد یا گرم شود شرایط بدن نیز در پی آن تغییر می یابد.

امام علیه السّلام جسم انسان را به اخلاط چهارگانۀ«خون،بلغم،صفراء و سوداء»تقسیم فرموده و سپس اعضای رئیسیه و ارتباط آن را با بدن تشریح نموده است.امام با بیانی شیوا«سر،گوش،چشم،سینوس های بینی و دهان»را قلمرو سیطرۀ خون وصف کرده، می فرماید:«عضوهای یاد شده،مرکز احساس و ادراک و مرکز تجمع عروق و رگ های منتهی به دستگاهای تمام بدن و سیستم جریان خون است.»

همان گونه که جایگاه بلغم و باد به سینه اختصاص دارد،و کانون پیام و ارتباط،از سوی مغز به سایر اعضا بوده،و شش ها را که مرکز تنفس هوای سالم است،موجب

ص: 34

سلامت مستمر معرفی می کند.

دنده های پهلو در بخش شکمی فراگیرندۀ دستگاه گوارش و توابع آن است.صفرا تراویده از کبد و کیسۀ صفرا مخزن تجمع صفرا که هاضم چربی هاست،می باشد.

بخش تحتانی شکم را با سوداء ویژگی بخشید که به طحال و کلیه و مجاری ادراری و دستگاه تناسلی و غیره اشاره دارد.

امام در فصل دیگری به استراحت انسان براساس فرمودۀ خداوند متعال اشاره می فرماید:«بگو[ای پیامبر به کافران]:چه می گویید اگر چنانچه خداوند توانا روز را تا قیامت بر شما ادامه دهد و طولانی سازد،آیا جز خداوند متعال معبود دیگری هست که شب را بیاورد تا در آن به آرامش و استراحت بپردازید،آیا اندیشه و بصیرت ندارید؟»(قصص71/)

حضرت در مورد چگونگی خواب،آن گاه که انسان به بستر می رود و به وسیلۀ آن، آرامش حواس ظاهری حاصل می شود و نیز هنگام استراحت بدن،هضم غذا،و اعمال طبیعی و متابولیسم بدن صورت می گیرد،نکته های ارزنده ای بیان می کند.

امام علیه السّلام در فرازهایی،آموزه های خود را دربارۀ سلامت و بهداشت دندان ها تکرار فرموده،برخی توصیه های ضروری در مراقبت از آن ها را در برابر عوامل خارجی توضیح می دهد و بر رعایت بهداشت دندان ها با به کارگیری بعضی از مواد مفید و برّاق کننده تأکید می فرماید.

امام علیه السّلام در بخشی از رسالۀ خویش،حالات انسان و قوای جسمانی را برحسب دوره های زمانی به چهار بخش تقسیم فرموده:اول دورۀ کودکی و نوجوانی که 15 سال اول زندگی را شامل می شود؛آن گاه دورۀ جوانی است که تا 35 سالگی می باشد؛سپس دورۀ میانسالی است که تا 60 سالگی ادامه می یابد،و پس از آن دورۀ پیری که همراه با ضعف و خمیدگی جسم و انعکاس و واژگونی دوران حیات است.

در این بخش از رساله،امام فواید حجامت،جدول زمانی،شرایط درست و نیز موضع حجامت را شرح داده است.شیوۀ حجامت در بدن بیانگر عوامل مساعد در کاهش درد و روش های انجام آن است.در پایان همان بخش،به برخی آسیب ها و عوارضی که هنگام کاربرد بعضی از عوامل زیانمند در خلال حجامت یا فصد رخ می دهد اشاره نموده و کیفیت انجام آن را تبیین فرموده است.

ص: 35

امام علیه السّلام در بخش های پایانی،عدم امکان ترکیب برخی مواد شیمیایی را که بدن به آن مبتلا می شود گوشزد فرموده،اشاره می کند که تجمع این مواد در دستگاه گوارش،در بعضی اوقات خطرناک و زیانمند است و چه بسا به هلاکت فرد می انجامد.

در بعضی از بندهای همین بخش،به علل بیماری ها که یکی از آن ها تضاد ناشی از درهم آمیختگی مواد غذایی وارده به معده و روده و عفونت های ناشی از آن است،اشاره می گردد.

امام علیه السّلام زرین نامۀ جاودانۀ خود را با بیان آداب مقاربت به پایان رسانده است.حضرت با اشاره به شرایط صحیح امور جنسی،انجام آن را لازم دانسته و غفلت از آن را موجب بیماری و اختلالات متابولیک و سکسوفیزیولوژی گسترده اعلام فرموده است.حضرت به اهمیت توافق و انسجام میان دو جنس،و ضرورت بازی و شوخی کردن و همسازی جنسی مرد با زن قبل از انجام مقاربت اشاره کرده،می فرماید:«یکی از مراکز حسّاس و مؤثر در تحریک و انگیزش غریزۀ جنسی در زن،پستان هاست و ماساژ آن به نرمی از سوی مرد موجب لذت بیشتر می شود و در نتیجه،هریک از دو جنس با رعایت اصول بهداشت جنسی می توانند از این عمل استراتژیک و حسّاس بهرۀ جنسی و تمتّع لازم را کسب کنند».

مهم ترین تأکید امام در پرهیز از مقاربت با زنان در دوران پریود و قاعدگی است.از این رو مردان را در اقدام و ورود به چنین شرایطی برحذر داشته،با اشاره به قول باری تعالی می فرماید:«[ای پیامبر]از تو در مورد دوران قاعدگی می پرسند بگو:دورۀ قاعدگی(به علت خونروی)موجب اذیت و آزار[زنان]است.در شرایط قاعدگی از زنان اجتناب کنید و به آن ها نزدیک نشوید تا این دوران به سر آید و از خونروی،منقطع و پاک شوند» (بقره222/).

نکتۀ پایانی«رسالۀ ذهبیّه»همان تأکید و توصیۀ همیشگی امام علیه السّلام در التزام به آموزه ها و رهنمودهای ارائه شده و هشدار در صورت غفلت از موارد برشمرده است.

روش تحقیق

هدف از تحقیق نسخه های خطی استخراج صحیح و جامع،با ارجاع به اقوال و

ص: 36

نظریات ذکر شده پیرامون آن در منابع اولیه است.در این میان،التزام به امور شکلی که بعضی بر آن تأکید دارند،مهم نمی باشد؛چنان که اشاره به بعضی از تفاوت های ناچیز، که احیانا از تکرار نسخه ها یا اختلاف در بازشناسی آن ها و...به وجود می آید و در معنی و مفهوم خللی وارد نمی سازد و چه بسا موجب اطالۀ کلام می گردد،چندان اهمیت ندارد.

تمام نسخه های خطی«رسالۀ ذهبیّه»در کتابخانۀ عمومی«مرحوم آیه اللّه العظمی حکیم» در نجف اشرف در گنجینه های خطی ارزنده موجود و از گزند حوادث روزگار مصون مانده است که عبارت اند از:

1-نسخۀ خطی نخست که رمز آن در پاورقی متن اصلی کتاب با حرف(أ)مشخص گردیده و آن قدیم ترین نسخۀ موضوع و مورد تحقیق می باشد.این نسخه را عبد الرحمن بن عبد اللّه کرخی نگاشته و تألیف آن را در 19 ذی حجّه سال 715 ه.ق به پایان رسانده است.این نسخه شامل شش برگ به اندازۀ 19/5*11 سانتیمتر،در هر صفحه 27 سطر *9 سانتیمتر می باشد.

2-نسخۀ دوم که عبد الواسع بن حاج محمد حسین مهماندوسی نگاشته،و تألیف آن در روز جمعه پنجم ربیع الآخر سال 1116 هجری پایان یافته است،شامل 12 ورق،به اندازۀ 14/5*9 سانتیمتر و در هر صفحه 17 سطر می باشد.

3-نسخۀ سوم که نویسندۀ آن ناشناخته است از نسخه های قرن یازدهم هجری است، در 14 ورق به اندازۀ 19/5*13 سانتیمتر و در هر صفحه 15 سطر*7 سانتیمتر می باشد.

4-نسخۀ دیگر که آن را مرحوم علاّمۀ مجلسی(متوفی 1111 ه.ق)در کتاب بحار الانوار(ج 14،ص 554؛چاپ سنگی در ایران)نقل کرده و در ابتدای آن آمده است:«آنچه را که به خط شیخ اجلّ علاّمۀ کامل در فنون و علوم و ادبیات رایج ملل و فرهیختۀ دین و مذهب و نور دین علی بن عبد العالی الکرکی که خداوند او را جزای خیر از ایمان و شایستۀ پاداش قرار دهد که این تعبیر را از او نقل کرده و می گویم:«نامۀ طلایی در طب که امام علی بن موسی الرّضا علیه السّلام آن را برای مأمون عباسی نگاشت و در خصوص حفظ مزاج و ساماندهی و مراقبت از آن و غیره...برای او فرستاد».

ص: 37

نظر به اختلافاتی که در متن نسخه ها وجود دارد،در این تحقیق،فقط به دو نسخۀ خطی به سبب اهمیت تاریخی،و التزام در اشاره به تفاوت های جوهری تکیه و استناد شده است.مطالبی که در این دو آمده به وضوح توضیح داده شده،و این دو نسخه از کتاب های اصیل و لغوی معتبر استفاده نموده و ما نیز بر آن به طور موثق اطمینان پیدا کرده و اعتماد نموده ایم.

نسخۀ نخست (1)،نگاشتۀ عبد الرحمن بن عبد اللّه کرخی که بیشترین استناد ما بر آن بوده است؛و نسخۀ دوم براساس مستندات مرحوم علاّمه مجلسی در جزء چهاردهم کتاب«بحار الانوار»است که به خط علی بن عبد العالی کرکی نگاشته شده،و ما آن را به عنوان سند مقابله و الگوی شرح«طب الرضا علیه السّلام»برگزیده و متن نخست را بر آن عرضه و مقابله نموده ایم.ویرایش این مقابله به همّت«جناب آقای حسین استادولی»به انجام رسید که اشارات نحوی ایشان در متن عربی و برخی کلمات متن ترجمه،مجموعه را به زیور تنقیح و تدقیق آراسته نموده است.ت.

ص: 38


1- -مهدی نجف که زحمت نسخۀ نخست را در شرح مختصر متن به انجام رسانده،در پایان مقدمۀ خود چنین نگاشته است: در پایان من این میراث گرانسنگ را به خوانندۀ گرامی تقدیم می دارم و چنانچه لغزش و کوتاهی در آن دیده می شود پوزش می طلبم و از خداوند متعال می خواهم که تلاش مرا از روی اخلاص بپذیرد و او ولیّ توفیق و الهام بخش دوستی و صداقت و صواب است.

ص: 39

ص: 40

ترجمۀ تصویر دستخط مأمون عباسی بر«رسالۀ ذهبیۀ»امام رضا علیه السّلام

به نام خداوند بخشایشگر مهربان

سپاس اهل حمد از اوّلین و آخرین،مخصوص ذات خداوند متعال است.خداوند نعمت ها و فضل ها و فزونی ها و نیکی ها و زیبایی ها.او را بر نعمت های آشکارش و فزونی های بخشش و تمام امدادها و نعمت های فراوان و پیاپی اش،حمد و سپاس می گویم و بر عطایا و مواهب فراوانش شاکر و سپاسگزارم؛شکر و سپاسی که موجب مزید نعمت و موهبت و قربت به ساحت پاک اوست.

شهادت می دهم که خدایی جز خداوند یکتا نیست،و از روی اخلاص به او ایمان دارم و به او کافر نیستم و منکر ربوبیّت و وحدانیّت پروردگار نمی باشم،شهادتی که خداوند آن را نسبت به ذات مقدس خود تصدیق فرموده؛همان گونه که خداوند عزّ و جلّ می فرماید:بگو اوست خداوند بی همتای یکتا،خدای بی نیازی که نزاییده و نه زاییده شده،همو که هیچ کس همتای او نیست.همان پروردگار متعال ما،خداوند عزّ و جلّ است.و درود و صلوات بر آقا و سرور اوّلین و آخرین؛محمد بن عبد اللّه خاتم پیامبران.امّا بعد...

به درستی که من در رسالۀ پسر عموی علوی تبار خود که شخصیتی ادیب و فاضل محبوب و فرهیختۀ منطقی و طبیبی حاذق است،با دقت تمام نگریستم،و آن را در راستای اصلاح،بهبود،انتظام جسم آدمی،تدبیر امور نظافت،استحمام،تنظیم و تعدیل برنامۀ غذایی یافتم و ملاحظه نمودم که این(رساله)به بهترین وجه؛تماما به مسائل مهم پرداخته است و آن را در جهت تبیین عالی ترین نعمت ها یافتم و عمیقا بررسی و مطالعه و در آن اندیشه نمودم،بارها دربارۀ آن تعمق و اندیشه کردم و هر بار که آن را می خواندم و در آن غور می کردم و با دقت هرچه تمام تر نگاه می نمودم،لطایف و حکمت هایی بر من آشکار و هویدا می شد و فوایدی بر من روشن می گردید و سودمندی آن در قلبم جای می گرفت.ازاین رو در حفظ و فراگیری آن کوشیدم و ژرف اندیشانه در فهم و درک آن تلاش نمودم؛زیرا حقیقتا آن را نفیس ترین پاسخ به خواسته ها و بزرگ ترین اندوخته و

ص: 41

سودمندترین بهره های معرفتی و هم به سبب نفاست و جایگاه والا و منافع زیاد و بزرگ دارای برکت فراوان یافتم،و آن را«رسالۀ ذهبیّه»(رسالۀ طلایی)نام نهادم،و پس از آنکه گروهی از جوانان هاشمی دولت از آن نسخه برداری کردند،این رسالۀ گرانسنگ را در خزانۀ دار الحکمه نگهداری نمودم؛زیرا ژرف اندیشی و تدبّر در مورد مواد غذایی و نحوۀ صحیح تغذیه،موجب سلامت و سامان جسم افراد و تأمین صحّت و سلامت بدن آدمی،و سبب دفع بیماری ها است و در نتیجه با دفع بیماری ها،حیات تحقق می یابد و به وسیلۀ حیات،نیل به حکمت میسّر می گردد و به وسیلۀ دستیابی به گوهر حکمت،ورود و نیل به بهشت تحقق می یابد.این رساله،شایستۀ حفظ و صیانت و نگهداری و جایگاه شایستۀ اعتبار و احترام بوده و به مثابۀ حکیم فرهیخته ای است که می توان به آن تکیه و استناد کرده و مرجع معتبری است که می شود به آن رجوع نمود و از معادن گرانقدر دانش است که امر و نهی آن باید به اجرا درآید؛زیرا از بیوت شخصیت هایی بیرون آمده که فرمان رسول برگزیدۀ پروردگار و تمام رسالت پیامبران و رهنمود جانشینان و تمامی آداب و آموزه های علمای ربّانی و شفای درون قلب بیماران روحی که گرفتار جهل و غفلت اند،پشتوانۀ معنوی چنین رساله ای است.

خشنودی و رحمت و برکات خداوند متعال بر اوّلین و آخرین و بزرگ و کوچک آنان باد. ازاین رو،من این رسالۀ ارزشمند را بر خواص و نخبگان اهل حکمت و طب و صاحبان تألیف کتب و اهل قلم در میان شماری از پژوهشگران و فرهیختگان عرصۀ حکمت عرضه داشتم و همۀ شخصیت های عالیقدر،تمام آن را ستودند و مورد قدردانی قرار داده و پرارج و گرانقدر دانستند و اهمیت آن را تأیید و تأکید نمودند،و ویژگی عالی مؤلف آن را ستودند و به بزرگی شأن اثر مؤلف اذعان داشتند و صحت و تأثیر کار را تصدیق و خصایص اثر را برای آیندگان و فرزندان و دولت ما و همۀ اقشار مردم تبیین و حکایت نمودند،بنابراین ضروری است ارزش و اهمیت این موهبت و نعمت تام و تمام را بدانیم و شکر این نعمت را بگزاریم؛زیرا این موهبت فاخر،نفیس ترین و بزرگ ترین اثر ماندگار چونان درّ و مرجان گرانبها برای نسل های آینده است که باید در حفظ و حراست آن کوشید و شب و روز،آن را به ذهن و اندیشه سپرد؛زیرا سرشار از سودمندی،سلامت و صحت در درمان جمیع بیماری ها و عوارض و اختلالات به

ص: 42

خواست خداوند متعال است.و درود و صلوات بر فرستادۀ او محمد مصطفی و تمام فرزندان پاک و مطهرش باد.خداوند ما را کفایت می کند و بهترین وکیل در جمیع امور می باشد.سپاس بی کران ویژۀ پروردگار جهانیان است.

ص: 43

ص: 44

بخش اول: سابقۀ تاریخی و روایی طب الرّضا علیه السّلام

و به نستعین

أخبرنا ابو محمّد هارون بن موسی التّلّعکبریّ رضی اللّه عنه،قال حدّثنا محمّد بن همّام بن سهیل رحمه اللّه علیه،قال حدّثنا الحسن بن محمّد بن جمهور ،قال حدّثنی أبی، و کان عالما بأبی الحسن علیّ بن موسی الرّضا صلوات اللّه علیهما،خاصّا به،ملازما لخدمته،و کان معه حین حمل من المدینه الی المأمون الی خراسان، و استشهد علیه السّلام بطوس و هو ابن تسع و أربعین سنه.

ابو محمّد هارون بن موسی تلّعکبری[که خدایش از او خشنود باد]در گزارشی [روایی]می گوید:محمد بن همّام بن سهیل[رحمه اللّه علیه]در حدیثی که نقل کرده می گوید:حسن بن محمد بن جمهور برای ما نقل کرده که وی می گوید:پدرم از احوال [امام]ابو الحسن علی بن موسی الرّضا[صلوات و درود خدا بر او و پدرش باد]باخبر بود و هنگامی که از مدینه به سوی مأمون در خراسان عزیمت فرمود از نزدیکان ویژه و از همراهان خدمت حضرتش بود،تا وقتی که امام در طوس در چهل ونه سالگی به شهادت رسید.

قال:کان المأمون بنیسابور، و فی مجلسه سیّدی أبو الحسن الرّضا علیه السّلام و جماعه من الفلاسفه،و المتطبّبین،مثل:یوحنّا بن ماسویه، و جبرائیل بن بختیشوع، و صالح بن بهلمه الهندیّ، و غیرهم من منتحلی العلوم،و ذوی البحث و النّظر.

ص: 45

[پدرم]برای من چنین نقل کرده،می گوید:مأمون در نیشابور بود و در مجلس او،آقا و سرورم[حضرت]ابو الحسن الرضا علیه السّلام و گروهی از فلاسفه و پزشکانی چون یوحنّا بن ماسویه،و جبرائیل بن بختیشوع،و صالح بن بهلمۀ هندی،و بسیاری از دانشوران و نخبگان علوم،و صاحب نظران عرصۀ پژوهش و اهل کاوش و نظر نیز حضور داشتند؛

فجری ذکر الطّبّ،و ما فیه صلاح الاجسام و قوامها،فأغرق المأمون و من کان بحضرته فی الکلام،و تغلغلوا فی علم ذلک،و کیف رکّب اللّه تعالی هذا الجسد،و جمع فیه هذه الاشیاء المتضادّه من الطّبائع الأربع،و مضارّ الأغذیه و منافعها،و ما یلحق الأجسام من مضارّها من العلل.

دامنۀ بحث به عرصۀ طب و سلامت جسم و توانمندی،تحکیم و قوام بدن انسان کشیده شد.مأمون و حاضران در این همایش مشغول بحث و گفت وگو و گرم سخن شدند،سروصدای مناظرات و مباحث علمی به اوج رسید.سخن در کیفیت ترکیب ساختار بدن و اینکه خداوند متعال چگونه جسم آدمی را از عناصر و اضداد ترکیب فرموده و چگونه طبائع چهارگانۀ متضاد را در آن گرد آورده است و بحث در زیان و منافع مواد غذایی و آسیب های برخاسته از بیماری ها به میان بود.

قال:و أبو الحسن علیه السّلام ساکت لا یتکلّم فی شیء من ذلک،فقال له المأمون:ما تقول یا أبا الحسن فی هذا الأمر الّذی نحن فیه منذ الیوم؟فقد کبر علیّ،و هو الّذی لا بدّ منه من معرفه هذه الأغذیه النّافع منها و الضّارّ،و تدبیر الجسد.

پدرم می گوید:در این میان امام ابو الحسن الرضا علیه السّلام خاموش نشسته بودند،مأمون پرسید:ای ابا الحسن شما در این باره چه می فرمایید؟و در خصوص این موضوعات که از آغاز روز درگیر آن هستیم،چه نظری دارید؟تحلیل این مسائل برای من سنگین است؛ مسائلی که هر انسان در شناخت آن ملزم و مجبور است و آن شناخت مواد غذایی سودمند و مواد زیانبار و نیز شناخت مدیریت و سامان دهی بدن انسان است.

فقال له أبو الحسن علیه السّلام:عندی من ذلک ما جرّبته،و عرفت صحّته بالاختبار و مرور الأیام،مع ما وقفنی علیه من مضی من السّلف ممّا لا یسع الإنسان جهله،و لا یعذر فی ترکه.و أنا أجمع ذلک مع ما یقاربه ممّا یحتاج إلی معرفته.

امام ابا الحسن الرضا علیه السّلام فرمود:من تجربیاتی دارم که کاملا به صحت آن،براساس

ص: 46

تجربه و آزمایش از درستی آن آگاهی دارم و همراه این تجربیات،آنچه گذشتگان مرا بر آن آگاه کرده اند و به درستی آن ها اطلاع یافته ام از جمله آگاهی هایی است که روا نیست انسان،به آن ها جاهل باشد و کسی در ترک این آموزه ها معذور نمی باشد.و من این اندوخته ها را[که محصول آزمایش های شخصی است]جمع بندی نموده،توضیح خواهم داد؛آموزه هایی که نیاز مبرم به شناخت آن می باشد[و تجربه هایی که در مورد حساس ترین مسائل حیاتی است].

قال:و عاجل المأمون الخروج الی بلخ ،و تخلّف عنه أبو الحسن علیه السّلام،فکتب المأمون الیه کتابا یتنجّز ما کان ذکره له،ممّا یحتاج الی معرفته علی ما سمعه و جرّبه من(الأطعمه و الأشربه و)أخذ الأدویه و الفصد، و الحجامه، و السّواک،و الحمّام،و النّوره،و التّدبیر فی ذلک.فکتب الیه أبو الحسن علیه السّلام کتابا هذه نسخته:

پدرم می گوید:[پس از استماع کلام امام]مأمون در آن هنگام،سفر بلخ در پیش داشت و می خواست با شتاب نیشابور را ترک گوید.به همین لحاظ خود به سوی بلخ عزیمت کرد و امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام در نیشابور اقامت فرمود.مأمون به امام نامه ای نگاشت که مفاد آن نیاز و درخواست وی در تبیین ضرورت شناخت آموزه ها و آزمون ها و شنیده هایی بود در زمینۀ مواد غذایی و نوشیدنی ها و به کارگیری داروهایی که اثرات آن از رهگذر تجربه به دست آمده است و شیوه های درمانی مانند فصد،حجامت،مسواک کردن و حمام و استفاده از نوره(داروی نظافت و موبر)و سامان بخشی به صحت و بهداشت بدن،که از جمله راه های درمانی آن به شمار می رود.امام نیز به او پاسخی نگاشت که متن آن چنین است:

[امام علیه السّلام یادداشت هایی را خطاب به مأمون مرقوم فرمودند که متن آن بدین قرار است:(اصل متن از بخش دوم آغاز می گردد)].

ص: 47

بخش دوم: پیام های زرّین بهداشتی امام رضا علیه السّلام

اشاره

إعتصمت باللّه أمّا بعد،فإنّه وصل کتاب أمیر...فیما أمرنی به من توقیفه علی ما یحتاج الیه، ممّا جرّبته و سمعته فی الأطعمه و الأشربه،و أخذ الأدویه،و الفصد،و الحجامه،و الحمّام، و النّوره،و الباه و غیر ذلک ممّا یدبّر استقامه أمر الجسد به.

به نام خداوند بخشایشگر مهربان

به فضل خداوند متعال پناه می جویم.اما بعد،نامۀ امیر به من رسید؛نامه ای که در آن از من خواسته بود تا ضرورت های مورد نیاز در خصوص تجربیات و شنیده های مورد تأیید [این جانب]در زمینۀ مواد غذایی و نوشیدنی ها و به کارگیری داروها و شیوه های درمانی فصد،حجامت،حمام،استعمال نوره(داروی نظافت و موبر)،امور جنسی و غیره در عرصۀ استحکام و سامان بخشی و تنظیم بدن انسان را توضیح و تبیین نموده،به آگاهی او رسانم. (1)

و قد فسّرت ما یحتاج الیه،و شرحت له ما یعمل علیه من تدبیر مطعمه،و مشربه،و أخذه الدّواء،و فصده،و حجامته و باهه،و غیر ذلک ممّا یحتاج الیه فی سیاسه جسمه.و باللّه التّوفیق.

[من در پاسخ به درخواست امیر]برای وی مسائل مورد نیاز او را تحلیل و تفسیر

ص: 48


1- -مرقومۀ شریفۀ امام رضا علیه السّلام در پاسخ به درخواست مأمون در خصوص مسائل بهداشتی و حفظ الصّحه به نام رسالۀ ذهبیّه/نامۀ طلایی/در سال های 201-203(هجری قمری)از نیشابور به بلخ ارسال شده است.

کرده و روند سامان بخشی به مسائل تغذیه و نوشیدن نوشابه،استفاده از دارو،فصد (خون گیری از رگ)،حجامت،مسائل جنسی و سایر اموری که وی در تنظیم و سامان دهی بدن نیاز داشت،تشریح کردم،و توفیق از سوی خداست.

[از خداوند متعال توفیق عمل را خواهانم].

الگوهای نمادین اندام بدن

اعلم أنّ اللّه عزّ و جلّ لم یبتل العبد ببلاء(بداء)حتّی جعل له دواء یعالج به،و لکلّ صنف من الدّاء صنف من الدّواء،و تدبیر و نعت.و ذلک أنّ هذه الاجسام اسّست علی مثال الملک.

بدان که خداوند عزّ و جلّ بنده ای را به بیماری مبتلا نمی کند مگر اینکه یک شیوۀ درمانی(دوا)برایش نهاده و برای هر گروه از بیماری ها،یک طرح و شیوۀ درمانی خاص قرار داده است(به کار بردن کلمۀ تدبیر از اهمیت ویژه ای برخوردار است که چه شیوۀ درمانی ابتدا و کدام راهکار در مرحلۀ بعدی صورت گیرد)،زیرا ساماندهی بدن انسان به سان سامانۀ مدیریت کشور است.

فملک الجسد هو القلب.و العمّال العروق و الأوصال و الدّماغ.و بیت الملک قلبه و ارضه الجسد.و الاعوان یداه،و رجلاه،و عیناه،و شفتاه،و لسانه،و اذناه.و خزائنه معدته،و بطنه، و حجابه صدره.

پادشاه این کشور در قلب است(هو القلب به معنی ما هو فی القلب؛یعنی روح حیوانی).

عروق،اعصاب و مغز،کارگزاران او هستند.قلب،خانۀ این پادشاه و جسم حیطه و قلمرو استیلای اوست.دست،پا،چشم،لب ها،زبان و گوش،یاران او هستند.خزانۀ این پادشاه،معده و شکم،و پرده دار این پادشاه،سینۀ اوست.

فالیدان عونان یقرّبان و یبعّدان و یعملان علی ما یوحی الیهما الملک.و الرّجلان تنقلان الملک حیث یشاء.و العینان تدلاّنه علی ما یغیب عنه،لأنّ الملک وراء حجاب لا یوصل إلیه إلاّ باذن و هما سراجاه أیضا.

دست ها،دو یاور این پادشاه هستند که به فرمان او نزدیک می آورند و به فرمان او دور می کنند[و مطیع امر او هستند.].پاهایش هر کجا بخواهد او را می برند.چشم ها، پادشاه را به آنچه از نظرش پنهان است راهنمایی می کنند؛زیرا پادشاه در پس پرده ای

ص: 49

قرار دارد و از حوادث بیرون بی خبر است و آگاهی از برون پرده با کمک و مساعدت این دو چراغ است.

و حصن الجسد و حرزه الاذنان.لا یدخلان علی الملک إلاّ ما یوافقه،لأنّهما لا یقدران أن یدخلا شیئا حتّی یوحی الملک إلیهما فاذا اوحی الملک الیهما أطرق الملک منصتا لهما حتّی یعی منهما،ثمّ یجیب بما یرید(فیترجم عنه اللّسان بادوات کثیره منها)ریح الفؤاد و بخار المعده،و معونه الشّفتین.

گوش ها به منزلۀ دژ و نگاهبان او می باشند[و مانند مرزداران از حدود و ثغور کشور پاسداری می کنند]که جز با اجازه و موافقت پادشاه چیزی را بر او عرضه نمی کنند؛زیرا نمی توانند صدایی را به پادشاه برسانند مگر به دستوری که از او صادر شود،و هنگامی که دستور صادر گردید منتظر می ماند که چه می شنود،آن گاه پاسخ مناسب را می دهد.

(زبان به وسایل مختلف این دستورات را بیان می کند که شامل:دم[خروج هوا از ریه و ایجاد صوت با کمک تارهای صوتی]و بخار معده[نیرویی که حاصل کار دستگاه گوارش است]و کمک و یاری لب ها[سخنگوی این دربار،زبان انسان است که ابزار بسیاری در اختیار دارد که از آن جمله است؛نسیم دل و بخارات معده و یاری دو لب]).

و لیس للشّفتین قوّه إلاّ بانشاء اللّسان.و لیس یستغنی بعضها عن بعض.و الکلام لا یحسن إلاّ بترجیعه فی الأنف،لأنّ الأنف یزیّن الکلام،کما یزیّن النافخ المزمار.

لب ها از خود نیرویی ندارند مگر به کمک زبان[دو لب را نیرویی جز آنچه زبان ایجاد می کند نیست]،و هیچ یک از دیگری بی نیاز نیستند و سخن،زیبا و تمام ادا نمی شود مگر آنکه در بینی به گردش درآید؛زیرا بینی کلام را زیبا می کند[و به صدای انسان،زینت می بخشد]مانند دمیدن هوا در نی که باعث ایجاد صوتی زیبا می گردد.[نفس نوازندۀ نی در داخل نی به جریان افتاده و از روزنه های آن با آهنگی دلپذیر بیرون می آید.لذا کسانی که اختلال حفرۀ بینی دارند؛مانند وجود پولیپ یا انحراف تیغۀ بینی،صدایی نازیبا دارند].

و کذلک المنخران هما ثقبا الأنف،و الأنف یدخل علی الملک ممّا یحبّ من الرّوائح الطّیّبه.

فإذا جاء ریح یسوء الملک،أوحی إلی الیدین فحجبت بین الملک و بین تلک الرّوائح.

و نیز دو سوراخ که در بینی تعبیه شده[علاوه بر تلطیف و آهنگین کردن تن صدا، عمل بویایی و استشمام را نیز انجام می دهد]و رایحه ها و بوهای خوش و عطرآگین که

ص: 50

پادشاه آن را دوست دارد بر او داخل می کند[وقتی رایحه و بویی مطلوب و فرح انگیز از این روزنه ها به او می رسد،خاطرش شادمان و منبسط گردد]و اگر بویی نامطبوع و ناخوشایند به درون آید و به پادشاه آزار رساند بی درنگ به دست ها فرمان ممانعت دهد [و به دست ها دستور می دهد جلوی روزنه های بینی را بگیرند و راه را بر آن بوی های نامطبوع مانع شود].

و للملک مع هذا ثواب و عذاب.فعذابه أشدّ من عذاب الملوک الظّاهره القاهره فی الدّنیا.و ثوابه أفضل من ثوابهم.فأمّا عذابه فالحزن.و أمّا ثوابه فالفرح.و أصل الحزن فی الطّحال،و أصل الفرح فی الثّرب و الکلیتین.و فیهما عرقان موصّلان فی الوجه،فمن هناک یظهر الفرح و الحزن،فتری تباشیرهما فی الوجه.و هذه العروق کلّها طرق من العمّال إلی الملک و من الملک إلی العمّال.

و تصدیق ذلک:إذا تناول الدّواء أدّته العروق إلی موضع الدّاء.

برای پادشاهی با این همه امکانات،پاداشی است و کیفری(تنبیهاتی)،که تنبیهات و کیفرش شدیدتر از پادشاهان ظاهری و قدرتمند،و پاداش او برتر از پاداش آن هاست.اما کیفر و تنبیه پادشاه،بروز حزن و اندوه و پاداش او ایجاد شادی و فرح است.اصل و ریشۀ حزن و اندوه در طحال است و منشأ شادی ها در چربی شکم و کلیه هاست.[تجمع سوداء عامل بروز حزن و اندوه است و محل تجمع سوداء در طحال است.هنگامی که سوداء در طحال متراکم و سرشار گردید در بدن پراکنده و زمینه ساز بروز حزن و اندوه و افسردگی است که نمود آن در چهره می باشد.کلیه ها نیز جایگاه دفع سموم از بدن و چربی ها عامل جذب سموم است که با کاهش و تقلیل سموم زمینۀ فرح و شادمانی فراهم می شود]این عروق بی شمار در بدن انسان[به صورت یک شبکۀ منسجم]ارسال فرمان از پادشاه به اندام ها و بازگشت آن ها از طریق اعصاب و عروق(و عوامل موجود در عروق مانند هورمون ها)را به عهده دارند.گواه بر این انتقال آن است که با مصرف دارو،عوامل عروقی آن را به موضع بیماری می رسانند.[دارو از طریق رگ ها به موضع درد و محل التهاب و بیماری می رسد و احساس درد و بیماری را فرومی نشاند].

و اعلم أنّ الجسد بمنزله الأرض الطّیّبه إن تعوهدت بالعماره و السّقی من حیث لا تزداد من الماء فتغرق،و لا تنقص منه فتعطش دامت عمارتها و کثر ریعها،و زکا زرعها.و إن تغافلت عنها

ص: 51

فسدت و نبت فیها العشب.و الجسد بهذه المنزله،و بالتّدبیر فی الأغذیه و الأشربه یصلح و یصحّ،و تزکو العافیه فیه.

بدان که بدن انسان،همچون زمین پاک و حاصلخیزی است که چون به عمران و آبادانی اش اقدام کنی و آن را آبیاری کنی به گونه ای که در آبیاری آن افراط نورزی تا غرق آب شود[و به صورت باتلاق و لجنزاری درآید]و تفریط نکنی تا از کم آبی،عطشناک بماند و خشک شود،همواره سرسبز و شاداب خواهد ماند و محصولش فراوان و مطلوب خواهد بود[و رویش آن مقرون به اعتدال و سرسبزی می گردد]و اگر از آن غفلت ورزی رو به فساد و ویرانی خواهد رفت،و جز علف هرز در آن روییده نخواهد شد[و محصولی از آن به دست نخواهد آمد].بدن نیز در این مقام و با ساماندهی و تدبیر در مواد غذایی و نوشیدنی ها،صحت و سلامت می یابد و عافیت،رو به رشد و بالندگی می گذارد.

خصلت ها و سرشت بدن آدمی

و انظر ما یوافقک و ما یوافق معدتک،و یقوی علیه بدنک و یستمرئه من الطّعام و الشّراب، فقدّره لنفسک،و اجعله غذاءک.

و بنگر و برگزین آنچه را که موافق و مناسب طبع تو(از مزاج،سن،اقلیم و فصل)و هماهنگ با معدۀ توست و بدنت(با توجه به شغل و کاری که انجام می دهی)از آن نیرو می گیرد و خوراک و نوشیدنی که آن را گوارا می دارد و از آن بهره می برد؛پس آن را غذای خودت قرار ده و بر آن مداومت کن.[غذایی را برگزین که بدنت از آن نیرو می گیرد و به آن تمایل پیدا می کند و براساس همین تشخیص به استفاده از مواد سودمند ادامه می دهد و انرژی خود را از چنین تغذیه ای به دست می آورد.پس چنین برنامه ای برای خود تدبیر کن و خوراک خود برگزین.]

و اعلم أنّ کلّ واحده من هذه الطّبائع تحبّ ما یشاکلها،فاتّخذ ما یشاکل جسدک.و من أخذ الطّعام زیاده(إلاّ بان) لم یفده،و من اخذ بقدر لا زیاده علیه و لا نقص،غذّاه و نفعه.و کذلک (الماء،فسبیلک)أن تأخذ من الطّعام من کلّ صنف منه فی إبّانه، و ارفع یدک من الطّعام و بک إلیه بعض القرم، فإنّه أصحّ لبدنک و أذکی لعقلک،و أخفّ علی نفسک إن شاء اللّه.

ص: 52

و بدان که هرکدام از این طبائع تمایل به موادی دارد که سنخیت و سازگاری با آن طبع دارد،بنابراین آنچه را که سازگار با طبع تو می باشد برگزین[خوراکی را انتخاب کن که با طبیعت تو همسانی دارد]،کسی که بیش از حدّ نیاز بخورد سودی به بدن نرسانده،اما کسی که متعادل(نه بیش و نه کم)غذا تناول کند،بدنش را تغذیه کرده و به آن سود رسانده است.نوشیدن آب هم به همین صورت است.بنابراین،[راه سلامت]این است که هر غذایی را به مقدار کافی و در زمان(و فصل)آن تناول کنی و هنگامی دست از غذا بدار که هنوز میل به خوردن داری[و قبل از اینکه سیر شوی(و هنوز اشتها باقی است) دست از طعام بکشی].که این شیوه،موجب صحت و سلامت بیشتری در بدنت و هوش فزون تری برای عقلت و سبکباری برای وجودت می گردد.[زیرا این اعتدال و امساک برای معده،سودمندتر است و هرگز آن را از نشاط و فعالیت خسته نخواهد ساخت].

ثمّ کل البارد فی الصّیف،و الحارّ فی الشّتاء،و المعتدل فی الفصلین،علی قدر قوّتک و شهوتک و ابدأ فی أوّل طعامک بأخفّ الأغذیه الّتی تغذّی بها بدنک،بقدر عادتک و بحسب وطنک،و نشاطک،و زمانک.

پس غذاهای با طبع سرد را در فصل تابستان(هنگام بروز گرما)و غذاهای با طبع گرم را در فصل زمستان(هنگام بروز سرما)و غذاهای با طبع معتدل را در فصول بهار و پاییز به میزان تحمل و اشتهایت تناول کن.در ابتدا از مواد غذایی سهل الهضم و سبک که مورد نیاز بدنت می باشد(مانند سوپ،شوربا و آش)برحسب عادات غذایی خود و شرایط اقلیمی محلی که در آن زندگی می کنی و براساس تلاش و نیاز بدن و جدول زمانی خاص (که شرح آن خواهد آمد)شروع کن!

و الّذی یجب أن یکون أکلک فی کلّ یوم عند ما یمضی من النّهار ثمان ساعات(أکله واحده)،أو ثلاث أکلات فی یومین.تتغذّی باکرا فی أوّل یوم أکلت ثمّ تتعشّی،فإذا کان فی الیوم الثّانی عند(مضیّ)ثمان ساعات من النّهار أکله واحده،و لم تحتج إلی العشاء .

جدول زمانی که باید روزانه در خوردن غذا رعایت کنی به قرار ذیل است:روزانه یک مرتبه وقتی که هشت ساعت از روز گذشته باشد(یک وعدۀ غذایی)یا سه وعده غذا در مدت دو روز؛یک مرتبه اول روز(صبحانه)،یک بار پایان روز(شام)و یک مرتبه،روز بعد هنگامی که هشت ساعت از صبح گذشته باشد(ناهار)و در آن روز نیازی به مصرف

ص: 53

شام پیدا نخواهی کرد.[این جدول غذایی،همان آموزه ای است که پیامبر اعظم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به امیر المؤمنین علی علیه السّلام فرمود که یک روز یک وعده و روز دیگر دو وعده غذا تناول شود].

و لیکن ذلک بقدر،لا یزید و لا ینقص.و تکفّ عن الطّعام و أنت مشته له .و لیکن شرابک علی إثر طعامک من هذا الشّراب الصّافی المعتق ممّا یحلّ شربه .

[رعایت جدول]وعده های غذا باید به اندازه باشد نه فزوده و نه کاسته گردد[و از تعدیل و اعتدال تجاوز نکند و زیاده و نقصانی نیابد.]در خوردن غذا، درصورتی که هنوز میل و اشتها داری،دست از غذا بکش و نوشابه و شرابی که در پی غذایت می نوشی باید عتیق(جاافتاده)و حلال و طیّب و طاهر و بی غش باشد (1)[به کیفیتی که ذیلا تهیه آن را برای تو تشریح خواهم کرد].).

ص: 54


1- -شارح متن رسالۀ ذهبیه،ذیل بیان فراز فوق می گوید:اکنون به تشریح سامانه و تحولات فصول سال و تغییرات جوّی ماه های رومی که در هر فصلی جداگانه رخ می دهد می پردازیم و نیز خوراکی ها و مواد غذایی و نوشیدنی هایی که متناسب هر فصل و هر ماه مصرف می گردد و غذاها و اموری که باید از آن پرهیز کرد و راهکارهای حفظ سلامت و بهداشت را از آموزه ها و بیانات دانشوران و فرهیختگان قدیم یادآور می شویم.اکنون به فرموده های پیشوای راستین دین در بیان فرمول تهیۀ شراب حلال(نوشیدنی طیّب و طاهر)که در پی غذا نوشیده می شود،بازمی گردیم.(متن عربی شرح فصول و ماه های رومی در حواشی مرقومۀ همین بخش و متن ترجمۀ فارسی آن در شرح مبسوط متن کتاب آمده است).

بخش سوم: معجون دارویی،غذایی رضوی

ویژگی های نوشابۀ حلال

«صفه الشّراب»

یؤخذ من الزّبیب المنقّی عشره أرطال،فیغسل و ینقع فی ماء صاف،فی غمره و زیاده علیه أربعه أصابع،و یترک فی إنائه ذلک ثلاثه أیّام فی الشّتاء،و فی الصّیف یوما و لیله.

مقدار ده رطل (1)از مویز(کشمش سیاه)پاک کردۀ بی دانه را شسته،در ظرفی پر از آب صاف و زلال ریخته،به گونه ای که چهار انگشت آب،روی آن را فراگیرد.در زمستان سه روز تمام(72 ساعت)و در تابستان یک شبانه روز(24 ساعت)در ظرفی به همان حال می گذارند.

ثمّ یجعل فی قدر نظیفه،و لیکن الماء ماء السّماء إن قدر علیه،و إلاّ فمن الماء العذب الصّافی الّذی یکون ینبوعه من ناحیه المشرق.ماء أبیض،برّاقا،خفیفا.و هو القابل لما یعترضه علی سرعه من السّخونه و البروده،و تلک دلاله علی خفّه الماء.

سپس محتوای ظرف در دیگی(احتمالا ظرف مسی)تمیز و نظیف ریخته شود.این آب حتی الامکان از آب باران باشد در غیر این صورت از آب گوارا و شفافی که از سمت مشرق جریان دارد که آبی است شفاف و زلال،رخشنده و سبک.چنین آبی است که به

ص: 55


1- -رطل تقریبا معادل 340 گرم و ده رطل حدود 3/400 کیلوگرم است.

سرعت تحت تأثیر حرارت قرار می گیرد و[همین ویژگی]دلالت بر سبکی آب می کند [آب های صاف و سبک،هم زود جوش می آیند و هم زود یخ می بندند].

(بنابراین توصیه می شود آبی که برای تهیۀ این نوشیدنی حلال برمی دارند،اگر آب باران نبود حتما از آب چشمه هایی که در مشرق زمین می جوشد فراهم شود).

و یطبخ حتّی ینتفخ الزّبیب و ینضج ثمّ یعصر،و یصفی ماؤه،و یبرد.ثمّ یردّ إلی القدر ثانیا.

و یؤخذ مقداره بعود،و یغلی بنار لیّنه غلیانا رقیقا حتّی یمضی ثلثاه،و یبقی ثلثه.ثمّ یوخذ من العسل المصفّی رطل ،فیلقی علیه.

و سپس[محتویات این ظرف که آب خالص و مویز است،در همان حال که در یک دیگ پاک و نظیف است]آن را روی آتش بگذارند تا مویز درون آب،پخته شده و مویزها باد کند و عمل بیاید.سپس آن را فشرده و آبش را صاف می کنند[و شیره و عصارۀ آن را پس از صاف شدن،در کناری دور از آتش به گوشه ای می گذارند]و می ماند تا سرد شود.

باز مجددا در دیگ ریخته و با چوبی اندازۀ آن را مشخص می کنند و با حرارت ملایمی می گذارند که بجوشد،و با همین حرارت ملایم آن قدر باید جوشیده شود تا دوسوم آن تبخیر و یک سوم آن باقی بماند.سپس به مقدار یک رطل(340 گرم)از عسل مصفّی و خالص در آن می ریزند.

و یؤخذ(مقدار الماء و مقداره من القدر)،و یغلی حتّی یذهب قدر العسل،و یعود إلی حدّه.

و باز اندازۀ آن عسل و آب باقیمانده در دیگ گرفته می شود و روی همان آتش ملایم، آن را می جوشانند تا به اندازۀ یک رطل(340 گرم)یعنی به میزان وزن عسل از آب موجود در دیگ تبخیر شود و وزن آن به همان میزان که پیش از افزودن عسل بود بازگردد.

و یؤخذ خرقه صفیقه،فیجعل فیها من الزّنجبیل وزن درهم ،و من القرنفل وزن درهم، و من الدّار صینی وزن نصف درهم،و من الزّعفران وزن درهم(و من السّنبل وزن نصف درهم و من العود النّی وزن نصف درهم)،و من المصطکی وزن نصف درهم بعد أن یسحق کلّ صنف من هذه الاصناف وحده و ینخّل،و یجعل فی الخرقه،و یشدّ بخیط شدّا جیّدا.و یکون للخیط طرف طویل تعلّق به الخرقه المصروره فی عود معارض به علی القدر،و یکون القی هذه الصّره فی القدر فی الوقت الّذی یلقی فیه العسل.

و تکه پارچه ای محکم بافت برداشته به مقدار یک درهم(2/5 گرم)زنجبیل و یک

ص: 56

درهم میخک و نصف درهم دارچین و یک درهم زعفران و نصف درهم سنبل الطیب و نصف درهم عود مندلی و نصف درهم مصطکی را هرکدام جداگانه کوبیده،بعد همه را میان این پارچه ریخته و آن را محکم با نخ به خوبی دوخته(یک طرف نخ که درازتر است به تکه پارچه وصل می شود و طرف دیگر نخ از بالا به تکه چوبی که از عرض بر روی آن گذاشته می شود بسته شده و در میان دیگ آویزان می شود و این کیسه هنگامی که عسل در دیگ ریخته می شود در دیگ آویزان می گردد.

ثمّ تمرس الخرقه ساعه فساعه،لینزل ما فیها قلیلا قلیلا،و یغلی إلی أن یعود إلی حاله،و یذهب زیاده العسل.و لیکن النّار لیّنه،ثمّ یصفی و یبرد،و یترک فی إنائه ثلاثه أشهر مختوما علیه،لا یفتح،فإذا بلغت المدّه فاشربه،و الشّربه منه قدر اوقیه بأوقیتین ماء.

[سپس درحالی که زیر دیگ روشن است و شیرۀ مویز به آرامی می جوشد]تکه پارچه را ساعت به ساعت در دیگ حرکت داده تا محتویات آن در اثر حرکت در دیگ پایین تر رود و با حرارت ملایم آتش به همین منوال ادامه دهند تا جوشیده شود و به حال خود بازگردد و به قوام آید و فزونی عسل نیز از بین برود.[و حجم محتویات این دیگ به میزان نخستین خود برسد].

حرارت آتش باید ملایم باشد،سپس[دیگ را از روی آتش برمی دارند و]محتویات آن را صاف کرده،می گذارند سرد شود و آن گاه به مدت سه ماه،در ظرف(شیشه ای)را مسدود و مختوم نموده و بدون آنکه در این مدت باز شود،می ماند[تا تحت همین شرایط،خواص اجزای مواد متشکله درهم ترکیب شود و معجون،قوّت کیفی پیدا کند].

پس از این مدت می توانی آن را بنوشی و در هر وعده یک اوقیه(7 مثقال،تقریبا 30 گرم) از آن را با دو برابر آب مخلوط کرده و بنوش.

اصول بهداشتی مصرف خوراکی ها و نوشیدنی ها

فإذا اکلت کما و صفت لک من قدر الطّعام فاشرب من هذا الشّراب ثلاثه أقداح بعد طعامک.

فإذا فعلت فقد أمنت بإذن اللّه یومک(من وجع النّقرس و الأبرده،و الرّیاح المؤذیه) .

وقتی غذا را به میزانی که برایت توصیف کردم میل کردی،سه قدح از این شراب حلال بنوش.این راهکار به اذن خداوند متعال،درمان بیماری نقرس(در طب قدیم

ص: 57

بیماری های مفصلی از مچ به پایین را گویند)و سردی ها و بادهای آزاردهنده[و اختلالات عصبی و ناراحتی های گوارشی،کبد،طحال و...]می باشد و در آن روز و شب ایمن و محفوظ خواهی بود[و آسوده و پرنشاط خواهی شد؛زیرا آثار شراب حلال در دردهای مزمن مانند نقرس و دیگر عوارض و اختلالات جسمی و ناراحتی های عصبی، گوارشی،کبدی،طحال و معده قطعی است].

فإن اشتهیت الماء بعد ذلک فاشرب منه نصف ما کنت تشرب،فإنّه(أصحّ لبدنک،و أکثر لجماعک و أشدّ لضبطک و حفظک) .

درصورتی که پس از مصرف این نوشابه تمایل به نوشیدن آب داشتی،می توانی با نوشیدن آب اما به میزان نصف آنچه که در گذشته مصرف می کردی تشنگی خود را فرو نشانی[زیرا مصلحت مزاج چنین اقتضا می کند و اگر براساس این برنامه عمل شود]، (برای صحت و سلامت بدن و تقویت امور جنسی و قدرت باه و حفظ بدن از سلطۀ بیماری ها به مراتب شایسته تر بوده و از لذت خواب،خوراک،جماع و صحت مزاج نیز برخوردار خواهی شد).

فإنّ الماء البارد،بعد أکل السّمک الطّریّ یورث الفالج .و أکل الاترج باللّیل یقلّب العین و یورث الحول ،و إتیان المرأه الحائض یولّد الجذام فی الولد.و الجماع من غیر إهراق الماء علی إثره یورث الحصاه .و الجماع بعد الجماع من غیر أن یکون بینهما غسل یورث للولد الجنون(إن غفل عن الغسل) .

نوشیدن آب سرد پس از خوردن ماهی تازه،موجب بروز فلج و لقوه و سستی اندام می شود(آب و ماهی تازه طبع سرد دارند و مصرف توأم آن ها باعث تشدید بلغم می شود).

خوردن اترج(ترنج و بالنگ)در شب،چشم را منحرف می کند و باعث دوبینی(احول) شود.نزدیکی با زن در زمان قاعدگی(پریود)،موجب بروز جذام در کودک می گردد [جذام در گذشته مشتمل بر بیماری های مختلفی بوده که اکنون برخی از این بیماری ها از بین رفته است و در حال حاضر بیماری مزمن جلدی است به صورت لکه های مدور سرخ فام برآمده و پوشیده از پوست های خشک با سیری تدریجی و طولانی].عدم تخلیۀ ادرار(که ماده ای اسیدی است)بعد از آمیزش جنسی و انزال منی(که ماده ای قلیایی است)،زمینه ساز تشکیل سنگ است.مقاربت جنسی پی درپی و بدون انجام

ص: 58

غسل که باید در فواصل آن ها باشد،موجب بروز و پیدایش جنون در فرزند می باشد.

و کثره أکل البیض و إدمانه یورث الطّحال،و ریاحا فی رأس المعده .و الامتلاء من البیض المسلوق یورث الرّبو ،و الابتهار .(و أکل اللّحم النّی یورث الدّود فی البطن).و أکل التّین یقمّل الجسد إذا أدمن علیه.و شرب الماء البارد عقیب الشّیء الحارّ و عقیب الحلاوه یذهب بالأسنان.و الإکثار من أکل لحوم الوحش و البقر،یورث تیبیس العقل و تحییر الفهم،و تلبّد الذّهن،و کثره النّسیان .

مصرف زیاد تخم مرغ و عادت به خوردن مداوم آن موجب افزایش حجم طحال و ایجاد نفخ و باد بر سر معده می شود،و پر کردن شکم از تخم مرغ پخته(آب پز)باعث تنگی نفس،آسم و تنگی سینه می گردد(مصرف گوشت خام نیز در معده تولید کرم و انگل می کند).خوردن مداوم انجیر بدن را فربه و چاق می کند،و نوشیدن آب سرد پس از غذای گرم و در پی مصرف شیرینی دندان ها را فاسد می کند.و مصرف زیاد گوشت حیوانات وحشی و گاو،موجب خشکاندن چشمه های عقل[کاهش عقل و اندیشه]و سردرگمی درک و فهم[ابهام و کندذهنی]و تحجّر ذهنی[دیرفهمی و کاهش درک ذهنی]و فزونی نسیان و فراموشی می گردد.

ص: 59

بخش چهارم: آداب استحمام

و إذا أردت دخول الحمّام و أن لا تجد فی رأسک ما یؤذیک،فابدأ عند دخول الحمّام بخمس حسوات ماء حارّ فإنّک تسلم بإذن اللّه تعالی من وجع الرّأس و الشّقیقه .و قیل خمسه أکفّ ماء حارّ تصبّها علی رأسک عند دخول الحمّام.

و گاهی که می خواهی وارد حمام شوی و دچار سردرد و اختلالات آزاردهندۀ آن نشوی،هنگام ورود به حمّام،پنج جرعه از آب گرم[نظیف]را بنوش تا به اذن خداوند متعال از درد سر و شقیقه به سلامت و در امان باشی.و گفته اند پنج مشت آب گرم بر سر ریختن در هنگام ورود به حمّام نیز همین خواص را در پی خواهد داشت[سردردهای میگرن(گرم و سرد)،سردرد از آفتاب،سردرد از حمام،سردرد از سرما،سردرد از سوداء،سردرد از بلغم و انواع دیگری از سردرد وجود دارد].

و اعلم أنّ ترکیب الحمّام علی ترکیب الجسد.للحمّام أربعه أبیات مثل أربع طبائع.ألبیت الأوّل:بارد یابس،و الثّانی:بارد رطب،و الثّالث:حارّ رطب،و الرّابع:حارّ یابس .

و آگاه باش که ساختار بنای حمّام،شبیه ساختار ترکیب بدن انسان است.حمّام، چهارخانه[چهار مرحله]دارد و مانند طبائع اربعه[شکل های چهارگانه طبع آدمی]است.

منزلگاه نخست:سرد و خشک[آنجا که لباس را از تنت درمی آوری(رختکن)]،منزلگاه دوم:سرد و تر(مسیر عبور از رختکن به جای گرم و تر داخل حمام)،منزلگاه سوم:گرم و تر(مانند حمام و خزینه)،و منزلگاه چهارم:گرم و خشک(مانند تون حمّام).

ص: 60

و منفعه الحمّام تؤدّی إلی الاعتدال،و ینقی الدّرن،و یلیّن العصب و العروق،و یقوّی الأعضاء الکبار،و یذیب الفضول و العفونات .

منافع حمّام اینکه:مزاج انسان را به سمت تعدیل و اعتدال می کشاند،آلودگی و چرک را از بدن می زداید،اعصاب و عروق را نرم می سازد،به اعضای رئیسیه و اندام های بزرگ و اصلی بدن نیرو می بخشد و بالاخره،سموم و فضولات و عوامل عفونی را از بین می برد،و عفونت ها را ذوب می کند.

و إذا أردت أن لا یظهر فی بدنک بثره و لا غیرها،فابدأ عند دخول الحمّام بدهن بدنک،بدهن البنفسج .و إذا أردت(أن لا یبثر)،و لا یصیبک قروح و لا شقاق،و لا سواد،فاغسل بالماء البارد قبل أن تتنوّر.

اگر می خواهی بعد از استحمام بدنت دچار جوش پوستی و مشکلات دیگری نشود، هنگامی که وارد حمام می شوی بدن خود را با روغن بنفشه چرب کن و هرگاه خواستی از نوره(داروی نظافت)استفاده کنی،برای جلوگیری از زخم و ترک در پوست خود، پیش از آنکه نوره را مورد استفاده قرار دهی،موضع را با آب سرد شستشو ده[زیرا آب سرد با ایجاد انقباض در منافذ پوست مانع نفوذ نوره در پوست و عوارض احتمالی می شود].

و من أراد دخول الحمّام للنّوره،فلیتجنّب الجماع قبل ذلک بإثنتی عشره ساعه،و هو تمام یوم.و لیطرح فی النّوره شیئا من الصّبر ،و القاقیا ،و الحضحض .أو یجمع ذلک،و یأخذ منه الیسیر إذا کان مجتمعا أو متفرّقا.

کسی که می خواهد وارد حمّام شود و از نوره(داروی نظافت)استفاده کند،لازم است دوازده ساعت یعنی یک روز تمام از اقدام به عمل جنسی[مقاربت]پرهیز جوید.و سپس"نوره"را با اندکی"صبر زرد"(گیاه دارویی آلوئه ورا)،و اقاقیا[گیاه دارویی]و حضحض[گیاه خارداری شبیه اقاقیا]بیامیزد.این مواد را جداجدا تهیه کند یا همه را جمعا با هم بکوبد و سپس از آن کوبیده،بخشی را با نوره مخلوط سازد.

و لا یلقی فی النّوره من ذلک شیئا حتّی تماث النّوره بالماء الحارّ الّذی یطبخ فیه البابونج و المرزنجوش أو ورد البنفسج الیابس.و ان جمع ذلک أخذ منه الیسیر مجتمعا أو متفرّقا قدر ما یشرب الماء رائحته.

ص: 61

و باید رعایت کرد تا نوره را به عمل نیاورده اند نباید هیچ مادۀ دیگر به آن اضافه کنند و نوره را چنین تهیه کنند:از بابونه و مرزنجوش و گل بنفشۀ خشک یا گل سرخ مقداری در آب جوش بریزند و نوره را با آب این جوشاندۀ معطر خمیر کنند[و اگر جمع این گیاهان را به عنوان جوشانده به کار بردند،مقدار کمی از محلول جوشانده و یا اگر هریک از گیاهان را به تنهایی در تهیۀ جوشانده به کار بردند به اندازه ای که آب،بوی عطر گیاه را به خود بگیرد،جهت خمیر نوره،استفاده نمایند]و مقدار بابونه و مرزنجوش و گل بنفشه یا گل سرخ خشک باید به میزانی باشد که آب جوشانده را معطر سازد.

و لیکن زرنیخ النّوره مثل ثلثها.و یدلک الجسد بعد الخروج منها ما یقطع ریحها،کورق الخوخ و ثجیره العصفر، و الحناء و(السّعد و الورد).

مقدار زرنیخ(زرنیخ واژه ای است که به یونانی آن را فرساطیس گویند و در شیمی،سولفید آرسنیک به فرمول AS^2 S^3 می باشد)به میزان 1/3(یک سوم)مقدار نوره باشد.[پس از تهیۀ چنین نوره ای]پس از استفاده از نوره و شستشوی محل آن،برای برطرف کردن بوی نوره با موادی مرکب از برگ هلو و عصفر[گلی است مانند زعفران به نام کافشه یا کاجیره یا گل رنگ]و حنا و سعد کوفی و گل سرخ موضع را ماساژ دهند.[تا بوی زنندۀ نوره،جای خود را به عطر دلپذیر گل ها ببخشد].

و من أراد أن یأمن النّوره و یأمن احراقها،فلیقلّل من تقلیبها،و لیبادر إذا عملت فی غسلها و أن یمسح البدن بشیء من دهن ورد.فإن أحرقت-و العیاذ باللّه-اخذ عدس مقشّر(فیسحق بخلّ و ماء ورد)و یطلی علی الموضع الّذی احرقته النّوره،فانّه یبرأ بإذن اللّه.

کسی که بخواهد از عوارض نوره و سوزش آن در امان باشد پس از استعمال،کمتر آن را دستکاری کرده و هرچه سریع تر موضع را با روغن گل سرخ بمالد.اگر بدن،در نتیجۀ سوزش و احتراق نوره آسیبی ببیند[العیاذ بالله]،عدس پوست کنده را آرد کند[و با گلاب و سرکه بیامیزد]و موضع التهاب را که در اثر نوره سوخته است[با این خمیر رقیق]بمالد.به اذن خداوند متعال[التهاب زخم و سوزش]بهبود خواهد یافت.

و الّذی یمنع من تأثیر النّوره للبدن هو أن یدلک عقیب النّوره بخلّ عنب،و دهن ورد دلکا جیّدا...

و کسی که بخواهد از عوارض نوره پیشگیری کند،باید بعد از استفاده از نوره،موضع

ص: 62

نوره کشیده را با سرکۀ طبیعی انگور و روغن گل سرخ به خوبی ماساژ و مالش دهد[آن موضع،هرگز از مواد سوزناک"نوره"هر قدر هم قوی باشد،التهاب و آسیبی نخواهد دید].

ص: 63

بخش پنجم: آداب بهزیستی و بهداشت فردی

و من أراد أن لا یشتکی مثانته،فلا یحبس البول و لو علی ظهر دابّته.

هرکس می خواهد مثانه اش به عارضه ای گرفتار نشود[دچار عوارض دستگاه ادراری نگردد]ادرار خود را نگه ندارد،گرچه بر مرکبی سوار باشد[تخلیۀ ادرار را به تأخیر نیندازد،مهم ترین عارضۀ آن،بازگشت ادرار به کلیه و ایجاد زمینۀ عفونت ادراری است].و من أراد أن لا تؤذیه معدته فلا یشرب علی طعامه ماء حتّی یفرغ منه،و من فعل ذلک رطب بدنه،و ضعف معدته،و لم تأخذ العروق قوّه الطّعام،لأنّه یصیر فی المعده فجّا اذا صبّ الماء علی الطّعام أوّلا فأوّلا.

کسی که می خواهد معده اش آسیب نبیند در بین غذا آب ننوشد که در چنین صورتی دچار افزایش رطوبت بدن و ضعف معده می گردد[زیرا معده برای هضم نیازمند حرارت است.مصرف آب در چنین شرایطی علاوه بر ایجاد اختلال در هضم معده، باعث افزایش آب سلولی و رطوبت بدن می گردد،و هنگامی که هضم اول در معده دچار اختلال شد،غذای هضم نشده از طریق عروق«ماساریقا»جذب نمی شود.]زیرا اگر پشت سرهم روی غذا آب ریخته شود،آن غذا در معده نارس و بدگوارش می گردد.[این اقدام غیر بهداشتی غالبا موجب بزرگی شکم و انباشت چربی در ناحیۀ شکم خواهد شد و افرادی که در میان غذا،آب یا نوشابه می نوشند،به اختلالات گوارشی دچار می شوند].و من أراد ان یأمن الحصاه،و عسر البول،فلا یحبس المنیّ عند نزول الشّهوه،و

ص: 64

لا یطیل المکث علی النّساء.

کسی که می خواهد از ایجاد سنگ در مجاری ادراری و ناراحتی در هنگام دفع ادرار [در اثر بزرگ شدن پروستات]در امان باشد در هنگام انزال،مانع خروج آن نشود،و به هوای احساس لذت بیشتر عمل مقاربت را خیلی طولانی نکند[این گونه اقدامات بازدارنده از نظر سکسوفیزیولوژی بسیار زیانمند بوده،موجب بازگشت هورمون های جنسی و فشار بر سیستم تناسلی و مجاری آن شده و نیز اثرات سوئی بر سیستم مغز و اعصاب خواهد داشت.و نیز پس از اطفای میل جنسی هرچه زودتر برای تخلیۀ ادرار اقدام کند].

و من أراد أن یأمن وجع السّفل،و لا یضرّه شیء من أریاح البواسیر فلیأکل سبع تمرات هیرون بسمن بقر،و یدهن انثییه بزنبق خالص .

و کسی که می خواهد از درد عضلات داخل لگن و اطراف مقعد در امان بوده و از عوارض و فشار بادهای بواسیر آسیبی نبیند،هفت عدد خرمای هیرون(برنی)که در روغن گاو تفت داده میل نماید و به دو بیضه اش روغن زنبق بمالد.[احتمالا به این دلیل که ویژگی ضد سودایی خرما به خصوص وقتی که در روغن گاو که ماده ای گرم و تر است اضافه شود،زمینه را برای کاهش فشار بادهای بواسیر فراهم می کند و باعث نرمی رگ های اطراف ناحیۀ مقعد و تقلیل درد و عوارض ناشی از بواسیر می گردد].

و من أراد أن یزید فی حفظه،فلیأکل سبع مثاقیل زبیبا بالغداه علی الرّیق.

کسی که می خواهد حافظه اش افزایش یابد هر روز صبح ناشتا هفت مثقال(بیست و یک دانه)کشمش سیاه[مویز]میل کند.[مویز حاوی مقدار زیادی املاح معدنی مانند کلسیم،فسفر،پتاسیم،منگنز،منیزیم،و نیز هیدرات های کربن و پروتئین می باشد و به علت وجود دو عنصر فسفر و کلسیم،سلول های مغزی را تغذیه می کند و باعث تثبیت عناصر مورد نیاز در بافت ها و نسوج و سلول های حافظه در مغز می گردد].

و من أراد أن یقلّ نسیانه و یکون حافظا،فلیأکل فی کلّ یوم ثلاث قطع زنجبیل مربّی بالعسل،و یصطبغ بالخردل مع طعامه فی کلّ یوم.

کسی که می خواهد فراموشی خود را کاهش داده،و از قدرت حافظۀ خوب برخوردار شود باید هر روز سه قطعه زنجبیل پرورده در عسل[زنجبیلی که در عسل

ص: 65

خوابانیده شده]و آغشته به خردل را همراه با غذای روزانۀ خود بخورد.[ترکیب عسل و زنجبیل و خوردن آن،رطوبت های زیاد میان سلول ها و بافت های مغزی را که به علت مصرف غذاهای رطوبی و سرد به وجود آمده،و یکی از عوامل نسیان و فراموشی است، خنثی ساخته و از بین می برد].

و من أراد أن یزید فی عقله فلا یخرج کلّ یوم حتّی یلوک علی الرّیق ثلاث هلیلجات سود مع سکّر طبرزد .

کسی که می خواهد از هوش و ذکاوت بسیاری برخوردار شود،هر روز قبل از خروج از خانه،صبح ناشتا سه دانه هلیلۀ سیاه را با شکر سرخ(طبرزد)میل کند.[هلیلۀ سیاه را کوبیده،پودر نماید و با شکر طبرزد بیامیزد و مصرف کند].

و من أراد أن لا تشقّق أظفاره و لا تفسد فلا یقلّم أظفاره الاّ یوم الخمیس.

کسی که می خواهد ناخن هایش نشکند و خراب نشود روز پنج شنبه آن را کوتاه کند [شاید به این دلیل که در روزهای کاری هفته به ناخن به عنوان عامل کمکی انگشتان نیاز دارد و چیدن ناخن در روز پنج شنبه تا صبح شنبه که آغاز کار است،رعایت نظافت برای انجام عبادت در شب و روز جمعه که عید مسلمین است و مراعات اصول بهداشت بوده است].

و من أراد أن لا یشتکی اذنه،فلیجعل فیها عند النّوم قطنه.

کسی که می خواهد دچار درد گوش نشود،هر شب به هنگام خواب اندکی پنبه در گوش خود گذارد.[فشار هوا از دو طرف بر پردۀ گوش وارد می شود(سوراخ گوش و مجرای حلقی گوش).بلعیدن هوا باعث می شود که هوا با فشار جدید به قسمت داخلی پردۀ گوش وارد شود و فشار دو طرف برابر بوده،پردۀ گوش فقط از یک طرف تحت فشار نباشد،ولی در هنگام خواب که عمل بلعیدن آب دهان انجام نمی شود فشار هوا از مجرای گوش باعث فشار بر پرده و درد گوش خواهد شد که قرار دادن پنبه مانع انتقال فشار به پردۀ گوش می شود].

و من أراد دفع الزّکام فی الشّتاء أجمع،فلیأکل کلّ یوم ثلاث لقم شهد .

کسی که می خواهد در تمام فصل زمستان به زکام دچار نشود هر روز سه قاشق [سوپخوری]عسل(طبیعی)میل کند.

ص: 66

و اعلم أنّ للعسل دلائل یعرف بها نفعه(من ضرره)و ذلک أنّ منه ما إذا أدرکه الشّمّ عطس،و منه ما یسکر و له عند الذّوق حرافه شدیده فهذه الأنواع من العسل قاتله.

بدان که در میان عسل های(خالص طبیعی و عسل های تقلبی و فاسد)نشانه هایی وجود دارد که بدان وسیله شناخته می شوند و مفید بودن عسل از زیان بار بودن آن ها مشخص می گردد.از جمله اینکه در هنگام بوییدن آن دچار عطسه می شوی[وقتی جلوی بینی می گیرند ایجاد عطسه می کند].دیگر اینکه مستی آور باشد و در هنگام چشیدن،مزه ای شدیدا تند داشته باشد که این ها انواع کشندۀ عسل هستند.

و لیشمّ النّرجس فإنّه یأمن الزّکام.و کذلک الحبّه السّوداء .

در زمستان بوییدن گل نرگس و سیاه دانه عامل پیشگیری از بروز زکام است.

[گل نرگس و سیاه دانه دارای طبع گرم است که بوییدن آن ها باعث گرمی مغز و پیشگیری از زکام می شود.ضمنا اسانس روغنی موجود در سیاه دانه و گل نرگس خواص ضد میکروبی و ضد ویروسی شدید داشته،موجب تقویت سیستم دفاعی در مقابله با حملات ویروسی و میکروبی می باشد و همین امر باعث پیشگیری از زکام است].

و إذا جاء الزّکام فی الصّیف،فلیأکل کلّ یوم خیاره واحده،و لیحذر الجلوس فی الشّمس.

و هنگامی که در تابستان زکام به سراغتان آمد،هر روز یک خیار میل کنید،[و برای پیشگیری از زکام در ایّام تابستان]از نشستن در آفتاب پرهیز گردد.[زکام در تابستان از گرمی است که رطوبت های مغز از طریق بینی تخلیه می شود و موجب خشکی مغز می گردد.باید مواد خوراکی و میوه هایی را تناول نمود که این رطوبت را به مغز برگرداند و نیز این گونه میوه ها موجب تبرید و ترطیب(سرد و رطوبتی کردن)مغز شده، ویتامین های مورد نیاز مانند ویتامین C را در جهت تقویت سیستم دفاعی و گلبول های سفید در اختیار بدن می گذارند.پرهیز از نشستن در آفتاب و مصرف خیار که ماده ای شدیدا رطوبتی است باعث بازگشت مغز به حالت طبیعی می شود(هندوانه نیز همین خاصیت را دارد،اما خیار از ویژگی ممتازی در پیشگیری از زکام برخوردار است)].

و من خشی الشّقیقه،و الشّوصه ،فلا ینم حین یأکل السّمک الطّریّ صیفا کان أم شتاء.

کسی که از بروز درد شقیقه و درد پهلو و شکم[شوصه یا ذات الجنب،آماسی است گرم و دردناک اندر حجاب و آنچه در عضله های سینه باشد]بیمناک است در فصل

ص: 67

تابستان بعد از خوردن ماهی تازه،بلافاصله به خواب و استراحت نپردازد.[زیرا طبع ماهی سرد است و خواب نیز سردکنندۀ بدن است که موجب تشدید سردی مغز و اعصاب و احشاء و درد سر و شکم می شود.خواب پس از خوردن ماهی احتمالا موجب سستی و بی حسی اندام می گردد. ازاین رو از معصومین علیهم السّلام نقل گردیده که بعد از خوردن ماهی،چند دانه خرما میل شود تا طبع سرد ماهی را خنثی ساخته،اثرات منفی طبع سرد را بر اندام مرتفع نماید،و نیز مواد قندی موجود در خرما سبب سوق مواد پروتئینی و اسید آمینه های موجود در ماهی به سمت بافت ها و سلول ها و در نتیجه، سوخت وساز صحیح مواد غذایی می شود].

و من أراد أن یکون صالحا،خفیف اللّحم،فلیقلل عشاءه باللّیل.

کسی که می خواهد همواره بدنی صحیح و سالم،سبک بار،[پرنشاط و متعادل داشته باشد تا آنجا که امکان دارد]از شام شب بکاهد[و سبک بار به بستر برود].

(و من أراد أن لا یشتکی کبده عند الحجامه،فلیأکل فی عقیبها هندباء بخلّ).

کسی که می خواهد کبدش با انجام حجامت دچار اختلال نشود،پس از انجام حجامت،کاسنی و سرکۀ انگور میل کند.

و من أراد أن لا یشتکی سرّته فلیدهنها اذا دهن رأسه.

کسی که می خواهد دچار درد ناف نشود،در هنگام روغن مالی سر،نافش را نیز روغن مالی کند.

و من أراد أن لا تشقّق شفتاه،و لا یخرج فیها ناسور فلیدهن حاجبیه.

کسی که می خواهد دچار خشکی و ترک و زخم لب نشود ابروهایش را روغن مالی کند.

و من أراد أن لا یسقط اذناه،و لا لهاته ،فلا یأکل حلوا الاّ تغرغر بخلّ.

کسی که می خواهد دچار افتادگی کام و کانال حلقی گوش نشود،پس از خوردن شیرینی با سرکه غرغره کند[سرکه که طبعش سرد و خشک است،باعث برطرف کردن اختلال ناشی از مصرف شیرینی(که گرم و تر است)می گردد].

(و من أراد أن لا یفسد أسنانه فلا یأکل حلوا إلاّ أکل بعده کسره خبز).

کسی که می خواهد دندان هایش پوسیدگی و فساد پیدا نکند هرگاه شیرینی مصرف

ص: 68

می کند،پس از آن،تکه نانی را میل کند[به وسیلۀ این تکه نان،لای دندان ها و اطراف لثه ها پر می شود که جلوی نفوذ شیرینی را می گیرد، ازاین رو مانع تجزیۀ مواد قندی و گسترش فعالیت باکتری ها می گردد].

و من أراد أن لا یصیبه الیرقان ،و الصّفار فلا یدخلنّ بیتا فی الصّیف أوّل ما یفتح بابه (و لا یخرجنّ من بیت فی الشّتاء أوّل ما یفتح بابه بالغداه).

کسی که می خواهد دچار زردی و یرقان نشود در فصل تابستان به اتاقی که درب آن تازه باز شده باشد وارد نشود[ویژگی گرمی هوا در اتاق در بسته عامل کشاندن صفرا به سطح پوست و زردی چهره و بدن می شود](و نیز در صبح زمستان ناگهان از اتاق خارج نشود)[گرمی اتاق باعث اتساع عروق سطحی و کشاندن صفرا به سطح پوست می گردد و با احساس سردی ناگهانی،عروق سطحی منقبض و پوست دچار کاهش و کمبود خون شده،و رنگ خون به زردی می گراید.در فصل زمستان از اتاق گرم،ناگهان خود را در معرض هوای سرد قرار ندهد،بلکه صبر کند تا به تدریج بدنش با هوای تازه انس و الفت بگیرد].

و من أراد أن لا یصیبه ریح،فلیأکل الثّوم فی کلّ سبعه أیّام.

کسی که می خواهد دچار عوارض ریح(نفخ و باد)نشود،هفته ای یک بار سیر بخورد [در طب سنتی دردهای منتشره در بدن را که هر لحظه در نقطه ای بروز می کند ناشی از ریح(باد)می دانند.سیر یک مادۀ گرم و محلّل ریاح است و بادها را تحلیل می برد].

و من أراد أن یمریه الطّعام،فلیتّکئ علی یمینه،ثمّ ینقلب بعد ذلک علی یساره حین ینام.

کسی که می خواهد غذا گوارای وجودش شود[و دستگاه گوارش او به خوبی و سهولت،عمل خود را انجام دهد]هرگاه که می خواهد با شکم سیر بخوابد،ابتدا به پهلوی راست دراز بکشد و پس از چند دقیقه از پهلوی راست به پهلوی چپ بغلتد[این شیوه،دستگاه گوارش را در وظایف خود،آزاد و آسوده خواهد نمود.با توجه به وضعیت استقرار معده و روده،خوابیدن به پهلوی راست،موجب تسهیل در خروج محتویات معدی(مادۀ کیموس)به روده می گردد و پس از خروج غذا از معده می توان به پهلوی چپ خوابید].

و من أراد أن یذهب بالبلغم،فلیأکل کلّ یوم جوارشا حریفا،و یکثر دخول الحمّام،و إتیان النّساء،و القعود فی الشّمس،و یتجنّب کلّ بارد،فانّه یذیب البلغم و یحرقه.

ص: 69

کسی که[افزونی بلغم را در مزاج خود احساس می کند و]می خواهد بلغم را از وجود خود بزداید،هر روز غذای خود را با اندکی از"جوارش"[ادویه جات مانند فلفل،زیره و دیگر مواد تند از این قبیل]بیامیزد و به قدری که مقدور است حمام بگیرد و اقدام به مقاربت با همسران خود نماید،و در آفتاب بنشیند[حمام آفتاب بگیرد]و از صرف غذاهایی با طبع سرد پرهیز جوید،تا بلغم در مزاجش سوخته و زدوده شود و حالش به اعتدال گراید.[جوارشات موادی هستند که پس از غذا و برای هضم آن خورده می شود.

"جوارش حریف"جوارشی است که تندمزه باشد."حمام"در گذشته با آنچه که امروز وجود دارد متفاوت است.در گذشته ورود به حمام به خاطر حرارت بالا و تعریق،باعث تقلیل بلغم می گردید،و دفع منی که یک مادۀ بلغمی است،در جریان مقاربت و مباشرت،باعث کاهش و کم کردن رطوبت می شود و آفتاب که گرم و خشک است موجب تقلیل بلغم که سرد و تر است می گردد.شایان توجه اینکه حضرت با درایت ویژه با تحلیل علمی،سوزاندن بلغم را مطرح می فرماید؛یعنی باید یک سری واکنش های شیمیایی و متابولیک بر آن اثر گذاشته و دفع شود.مثلا بافت چربی برای این که وارد خون شود ابتدا به تری گلیسیرید تبدیل می شود و سپس در اثر عوامل متعدد متابولیک و آنزیمی می سوزد و در بافت ها و سلول ها مصرف می گردد و مواد زاید آن دفع می شود].

و من أراد أن یطفئ المرّه الصّفراء،فلیأکل کلّ بارد لیّن،و یروّح بدنه،و یقلّل الانتصاب،و یکثر النّظر الی من یحبّ.

کسی که می خواهد آتش صفرا را در بدن خاموش کند،باید هر روز چیزی سرد و تر بخورد،و بدنش را خنک کند و تحرک و تلاش خود را کاهش دهد و به کسی که دوستش دارد نگاه کند.[این عوامل و شرایط،داروی درمان طغیان صفراست.صفرا در طب سنتی به منزلۀ آتش است که گرم و خشک می باشد و باید با آب که سرد و تر و سایر موادی که سرد و تر هستند،تقلیل یابد.حرکت موجب گرمی است و دفع رطوبت نیز شخص صفراوی را بیشتر می سوزاند،و استراحت،سرد و تر است که موجب اصلاح صفرا می شود.نگاه کردن به دشمن باعث خشم و خشم موجب افزایش گرمی می گردد، اما نگاه کردن به کسی که محبوب انسان است موجب آرامش و تقلیل صفرا می شود].

ص: 70

و من أراد أن لا تحرقه السّوداء فعلیه بالقیء،و فصد العروق،و الإطلاء بالنّوره.

کسی که[مزاج سوداوی دارد و]می خواهد سوداء او را نسوزاند،می تواند با استفاده از روش"قی"و فصد[خون گیری از رگ ها]و استفاده از"نوره"به مقصود خود دست یابد [و طغیان سوداء را در طبیعت خود فروبنشاند.سودای معده را با انجام"قی"و سودای عروق را با انجام"فصد"باید دفع و خارج نمود.سودای نواحی پوست و غدد لنفاوی و زیر بغل و کشالۀ ران را با کشیدن"نوره"باید خارج ساخت؛زیرا مواد زاید در این نواحی موادی سوداوی هستند که با نوره-که یک مادۀ بسیار ارزشمند ضد سوداء به نام"زرنیخ" در آن است-برطرف می گردند].

و من أراد أن یذهب بالرّیح البارده،فعلیه بالحقنه،و الإدهان اللّیّنه علی الجسد،و علیه بالتّکمید بالماء الحارّ فی الابزن .(و یتجنّب کلّ بارد یابس و یلزم کلّ حارّ لیّن).

کسی که می خواهد بادهای سرد را از بدنش دفع نماید باید اقدام به اماله و تنقیه کند (با موادی که بلغم زدا هستند)و روغن مالی نرم داشته(نه با فشار)و در ظرف یا حوضچه (طشت)مسی بنشیند و از بالا آب گرم بریزند و ماساژ دهد.(از هرگونه مواد غذایی با طبع سرد و خشک دوری جوید،و خود را ملزم به استفاده از مواد غذایی با طبع گرم و ملیّن نماید).

و من أراد أن یذهب عنه البلغم فلیتناول کلّ یوم من الإطریفل الأصغر(مثقالا واحدا).

کسی که می خواهد بلغم را دفع کند[برای مقابله با طغیان بلغم]روزانه یک مثقال اطریفل صغیر میل کند.[اطریفل صغیر مرکب است از هلیله جات پنج گانه شامل:پوست هلیلۀ زرد،پوست هلیلۀ کابلی،هلیلۀ سیاه،بلیلۀ منقّی و آملۀ منقّی به اجزای متساوی با روغن بادام که به صورت خمیر درآورده و با سه برابر آن عسل مخلوط نمایند.و نیز گفته اند:اطریفل معجونی است که بخش اعظم آن از سه داروی آمله،هلیله،و بلیله، تشکیل شده است.اطریفل صغیر به ویژه برای درمان بواسیر مفید است و در آن علاوه بر سه داروی اصلی،روغن بادام شیرین،روغن گاو،و عسل وجود دارد.(قرابادین،ص 755-764)].

ص: 71

بخش ششم: آداب سفر و احکام آب ها

و اعلم أنّ المسافر ینبغی له أن یحترز فی الحرّ أن یسافر و هو ممتلئ من الطّعام،أو خالی الجوف.و لیکن علی حدّ الاعتدال،و لیتناول من الأغذیه(اذا أراد الحرکه)الأغذیه البارده مثل القریص، و الهلام، و الخلّ،و الزّیت،و ماء الحصرم ،و نحو ذلک من البوادر.

بدان که مسافر اگر می تواند در ایّام گرما به سفر نرود و اگر به سفر می رود در حالت سیری یا گرسنگی نباشد،بلکه در حدّ اعتدال باشد[غذا از معده عبور کرده باشد؛زیرا در حرکت،خون به عضلات منتشر می شود و دستگاه گوارش کم خون شده،اختلال هضم بروز می کند].(هنگامی که تصمیم به سفر گرفت)مواد غذایی سرد مانند قریص (غذایی است معتدل با برودت و رطوبت،که از گوشت های لطیف مانند آهو و بزغاله و جوجه که با سرکه و ترشی و ادویۀ لطیف تهیه می شود و مخصوص گرم مزاجان است)،هلام(نوعی غذا که از گوشت گوساله تهیه می شود و بعد از پختن در آب نمک در جایی می گذارند تا آب آن چکیده شود و برحسب نیاز بقولات یا سبزیجات با طبع گرم یا سرد را با سرکه پخته و گوشت مذکور را در آن می اندازند.طبع این غذا تابع بقولات و گوشت است)و از سرکه،روغن زیتون،آب غوره و خوراک های سرد دیگر نظیر آن ها استفاده کند.

و اعلم أنّ السّیر الشّدید فی الحرّ ضارّ للأجسام المهلوسه،إذا کانت خالیه من الطّعام و هو نافع للأبدان الخصبه.

و بدان!که حرکت شدید[پیاده روی تند و سریع]در هوای بسیار گرم برای بدن های

ص: 72

لاغر،به ویژه هنگامی که شکم از طعام تهی باشد،زیانمند است،ولی برای افراد چاق و فربه سودمند و مفید است.[اشخاص لاغر نوعا صفراوی هستند،هوای گرم نیز صفرازاست که در شرایط گرسنگی باعث تقلیل رطوبت و تشدید صفرا می گردد و افراد چاق و فربه نوعا بلغمی هستند و حرکت آن ها در هوای گرم باعث تقلیل رطوبت و اصلاح مزاجشان می گردد].

فأمّا اصلاح المیاه للمسافر،و دفع الأذی عنه،هو أن لا یشرب المسافر من ماء کلّ منزل یرده، الاّ بعد أن یمزجه بماء المنزل الأوّل الّذی قبله،أو بشراب واحد غیر مختلف،فیشوبه بالمیاه علی اختلافها .

[افرادی که به مسافرت می روند باید در خصوص آب آشامیدنی خویش نیک بیندیشند و]آب شایستۀ نوشیدن برای مسافر از اهمیت ویژه ای برخوردار است[ زیرا]آب قابل شرب موجب دفع آسیب ها و صدمات از مسافر است[و تحقق آن به این است]که از آب هیچ منزلگاه و منطقه ای که در آن وارد می شود،ننوشد مگر آنکه اندکی از آب منزل قبلی با خویش به همراه داشته باشد،تا آن را با آب منزلگاه جدید بیامیزد،یا آب هر منزل را با نوشیدنی دیگری که همراه خویش دارد،ممزوج کرده و از آن بنوشد.

و الواجب أن یتزوّد المسافر من تربه بلده و طینه،فکلّما دخل منزلا طرح فی إنائه الّذی یکون فیه الماء شیئا من الطّین (و یماث فیه فانّه یرده الی مائه المعتاد به بمخالطته الطّین).

برای مسافر،ضروری است که از خاک وطن خویش[جایی که در آن رشد و تربیت یافته]اندکی با خود داشته باشد و در هر منزلی که وارد می شود کمی از آن خاک را با آب های نوشیدنی آنجا بیامیزد[که این کار هم یک نوع واکسیناسیون طبیعی و ایجاد مصونیت در بدن است و هم املاح و موادی را که به آن عادت داشته یک باره ترک نمی کند](و خوب آن را به هم زده،بعد درنگ کند تا آب خاک آلود،ذرّات گل و خاک آن در آب کاملا رسوب کرده و صاف شود،سپس از آبی که با خاک وطنش آمیخته است،و به آن عادت داشته،بنوشد).

و خیر المیاه شربا للمقیم و المسافر ما کان ینبوعها من المشرق نبعا أبیض.و أفضل المیاه الّتی تجری من بین مشرق الشّمس الصّیفیّ و مغرب الشّمس الصّیفیّ.و أفضلها و أصحّها اذا کانت بهذا الوصف الّذی ینبع منه،و کانت تجری فی جبال الطّین لأنّها تکون حارّه فی الشّتاء،

ص: 73

بارده فی الصّیف،ملیّنه للبطن،نافعه لأصحاب الحرارات .

بهترین و شایسته ترین آب ها برای نوشیدن،خواه برای شهروندان ساکن،خواه برای مسافران،آبی است که چشمۀ آن از سمت مشرق،سبک،شفاف و زلال باشد.برترین آب ها نیز آبی است که[علاوه بر ویژگی های فوق]محل پیدایش و خروج آن از طرف طلوع خورشید فصل تابستان[که نخستین اشعۀ خورشید در فصل تابستان از بالای آن می گذرد.یعنی آن چشمه ها که از میان مشرق خورشید فصل تابستان]و مغرب فصل تابستان از زمین می جوشد،می باشد.و باید دانست که برترین،سالم ترین و گواراترین آب ها،براساس این ویژگی،آبی است که مجرایش از کوه های خاکی و شنی بگذرد؛زیرا این گونه آب ها در فصل زمستان گرم و در تابستان سرد می باشند و موجبات لینت شکم (معده و روده)را فراهم می سازند.چنین آب هایی برای مزاج های گرم نیز سودمند است.

و أمّا المیاه المالحه الثّقیله فانّها تیبّس البطن،و میاه الثّلوج و الجلید ردیئه للأجسام،کثیره الإضرار بها.

امّا در مورد آب های شور سنگین که[موجب تشدید صفراء و سوداء و]باعث یبوست شکم می شوند و آبی که از برف یا یخ یا تگرگ مستقیما منشأ می گیرد (سودازاست)[نه آبی که از ذوب برف ها در کوه و جریان آب در رودخانه ها مانند رودخانۀ فرات و دجله جاری است.]برای بدن ضرر و زیان فراوانی دارد.

و أمّا میاه الجبّ فانّها خفیفه،عذبه،صافیه،نافعه جدّا للأجسام اذا لم یطل خزنها و حبسها فی الأرض.

و امّا آب های چاه،سبک،شیرین(گوارا)،صاف و زلال و برای بدن ها بسیار سودمند است،به شرطی که همواره جریان داشته و در زمین محبوس نشود.

و أمّا میاه البطائح و السّباخ ،فحارّه غلیظه فی الصّیف لرکودها و دوام طلوع الشّمس علیها.و قد تولّد لمن داوم علی شربها المرّه الصّفراء و تعظم أطحلتهم.

امّا آب مرداب ها(زمینی که آب در آن جمع شده باشد)و آب درّه ها(به علت رکود و تابش طولانی اشعۀ آفتاب)،گرم و غلیظاند،به خصوص در تابستان چون راکد است و آفتاب دائما بر آن می تابد[و در زیر اشعۀ خورشید می ماند و همواره در یک جا ساکن و راکد است؛ ازاین رو سودی نمی رساند]و اگر به نوشیدنش ادامه دهند،مصرف طولانی

ص: 74

آن موجب تشدید صفرا و بزرگی طحال(به دلیل خصلت سودازایی آن)می شود.

و قد وصفت لک فیما تقدّم من کتابی هذا ما فیه کفایه لمن أخذ به،و أنا ذاکر من أمر الجماع.

تا اینجا به اندازۀ کافی برای اهل عمل آموزه هایی را که در حفظ سلامتی و درمان بیماری ها لازم بود بیان کردم.مقداری دربارۀ امور جنسی و موضوع مقاربت یادآور خواهم شد.

ص: 75

بخش هفتم: مزاج شناسی؛شناخت مزاج ها و بهداشت روانی

شناخت مزاج ها

و اعلم أنّ قوی النّفوس تابعه لمزاجات الأبدان،و مزاجات الأبدان تابعه لتصرّف الهواء.فاذا برد مرّه،و سخن اخری،تغیّرت بسببه الأبدان و الصّور.(فإذا استوی الهواء و اعتدل صار الجسم معتدلا) لأنّ اللّه عزّ و جلّ بنی الأجسام علی أربع طبائع:علی الدّم و البلغم و الصّفراء ،و السّوداء .فاثنان حارّان،و اثنان باردان،و خولف بینهما فجعل:حارّ یابس، و حارّ لیّن،و بارد یابس،و بارد لیّن.

بدان که قوت نفس(نیروهای وجود و نفسانی)تابع مزاج های بدن آدمی است،و مزاج بدن نیز تحت تأثیر و شرایط جوّی است که با تغییر و تحول هوا در مکان های مختلف تغییر می یابد.هنگامی که هوا سرد یا گرم باشد،مزاج بدن ها نیز تغییر می کند و نمود این تغییر در صورت(حالت ظاهری)واضح و آشکار است(و اگر هوا معتدل باشد مزاج بدن نیز معتدل می گردد.)زیرا خداوند متعال بدن ها را بر پایۀ چهار طبع بنا نموده است:خون،بلغم،صفراء و سوداء.دوتای آن ها گرم و دوتای دیگر سرد هستند.بین دوتای آن ها نیز تفاوتی وجود دارد؛یکی گرم و خشک و دیگری گرم و تر،یکی سرد و خشک و دیگری سرد و تر.[پزشکان و حکیمان قدیم معتقد بودند که وقتی شخصی غذا می خورد،آن غذا پس از گوارش در معده به کبد می رود و به چهار بخش تقسیم می شود:

جزء اول که مایعی زرد رنگ و از سه جزء دیگر سبک تر است و در روده می ایستد،

ص: 76

موسوم به صفراست که بالا قرار می گیرد.جزء دوم کمی سنگین تر است و پایین تر از صفراء قرار می گیرد و آن خون است،جزء سوم مایۀ سفید لزجی است که آن را بلغم می نامند.جزء چهارم که از همۀ اجزاء سنگین تر است و مانند گل و لای می ماند،سوداء نام دارد،در قسمت زیرین ته نشین می شود.هریک از این اجزاء را خلط و جمع آن را اخلاط گویند.طبیعت صفراء گرم و خشک،طبیعت خون گرم و تر،طبیعت سوداء سرد و خشک و طبیعت بلغم سرد و تر است.هرکدام از این اخلاط غلبه کند،آثارش در بخشی از اندام های بدن مشهود می گردد.رجوع کنید به کتاب"معجزات درمانی گیاهان دارویی در طب ایرانی"،تألیف دکتر محمد دریایی،چاپ و نشر سفیر اردهال].

ثمّ فرّق ذلک علی أربعه أجزاء من الجسد:علی الرّأس،و الصّدر و الشّراسیف،و أسفل البطن.

و اعلم أنّ الرّأس،و الاذنین،و العینین و المنخرین،و الأنف،و الفم من الدّم.و أنّ الصّدر من البلغم و الرّیح.و أنّ الشّراسیف من المرّه الصّفراء و أنّ أسفل البطن من المرّه السّوداء).

سپس آن ها[اخلاط اربعه]را بر چهار بخش اصلی بدن؛یعنی سر،سینه،پهلوها و قسمت تحتانی شکم توزیع نمود.

بدان که سر،گوش ها،چشم ها،مجاری بینی،و دهان در غلبۀ خون(دم)،سینه از بلغم و باد،پهلوها از صفراء و قسمت تحتانی شکم از سوداء می باشد.[تأثیرات طبائع و اخلاط را بر چهار جزء بدن تقسیم کرد:بر سر،سینه،دنده های پهلو و بخش زیرین شکم.خون را بر سر و صورت و گوش ها،چشم ها و دو سوراخ بینی و سینوس ها و دهان مسلط کرد.و بلغم را بر سینه با نیروی باد استیلا بخشید.و صفراء را بر دنده های پهلو غلبه داد.و سوداء را بر شکم و احشاء و امعاء سیطره داد.]

[علایم غلبۀ هریک از اخلاط اربعه را در کتاب"طب ایرانی"تألیف دکتر محمد دریایی مطالعه فرمایید].

آداب خواب و بیداری

و اعلم أنّ النّوم سلطانه فی الدّماغ،و هو قوام الجسد و قوّته.و اذا أردت النّوم،فلیکن اضطجاعک أوّلا علی شقّک الأیمن،ثمّ انقلب علی شقّک الأیسر.و کذلک فقم من مضطجعک

ص: 77

علی شقّک الأیمن کما بدأت به عند نومک.

بدان که میدان اثر و سلطۀ خواب در مغز است و آن مایۀ زندگی و قوّت بدن است [خواب بر مغز،سیطره می یابد و بدن را قوام و دوام می بخشد.سموم ناشی از مواد ستونی و مواد دفعی،انواع اسیدهای سمّی و فرساینده؛مانند اسید لاکتیک،اسید اوریک،آمونیاک ناشی از تجزیۀ اوره و پورین ها که موجب خستگی،خواب آلودگی و فرسایش سلولی است،در اثر پدیدۀ معجزه آسای خواب و استراحت،کاهش یافته یا متابولیزه شده و به گونه ای به سیستم دفعی بدن منتقل می گردد و سپس در بیداری به صورت تعریق،خروج مواد دفعی از طریق کلیه ها و بخش پایانی کلون و راست روده به خارج دفع می شود].و هرگاه خواستی بخوابی،ابتدا به پهلوی راست دراز بکش،سپس به پهلوی چپ بازگرد.همچنین هنگام برخاستن از پهلوی راست برخیز،همچنان که در ابتدای خواب از آن آغاز کردی.[هنگامی که به پهلوی راست می خوابیم مواد غذایی به قسمت تحتانی معده منتقل می شود و چون به پهلوی چپ برگردیم،کبد روی معده قرار می گیرد و همین امر موجب انتقال انرژی و حرارت کبدی و سهولت سوخت وساز(متابولیسم)و انجام عمل گوارش می گردد].

و عوّد نفسک من القعود(باللّیل مثل ثلث ما تنام،فاذا بقی)من اللّیل ساعتان،فادخل الخلاء لحاجه الإنسان،و البث فیه بقدر ما تقضی حاجتک،و لا تطل فإنّ ذلک یورث الدّاء الدّفین .

خود را عادت بده که بخشی از شب را بنشینی[به اندازۀ تقریبا یک سوم میزان خواب خود]یعنی از شب دو ساعت[پس از صرف شام]را بیدار باشید.[با معدۀ پر به بستر نروید!مقداری پیاده روی موجب تسهیل فرآیند گوارش و حرکت مواد غذایی در معده و آرامش در استراحت شبانه می شود].برای قضای حاجت و تخلیه به دستشویی برو،به قدری که نیاز به اجابت مزاج داری،در آن درنگ کن و زیاد در بیت الخلاء(دستشویی) درنگ مکن؛چه توقف طولانی در آنجا موجب داء الدّفین یا[داء الفیل]می گردد(دو مقولۀ متفاوت:نخوابیدن با معدۀ پر برای پرهیز از اختلال در هضم و جذب است و تخلیۀ مدفوع برای پرهیز از عوارض جذب مواد سمّی است.حضرت می فرماید:خود را عادت بده در شب برخیزی و برای قضای حاجت(دفع مدفوع)به بیت الخلاء رفته،

ص: 78

اجابت مزاج داشته باشید و تذکر می دهد که توقف طولانی موجب بیماری ها و اختلالات در ناحیۀ مقعد و حجیم شدن ساق پا و زانو و انتهای ران می گردد).[داء الدّفین یعنی مرضی که در شکم پنهان می ماند.و نیز گفته اند مراد امراضی است که در مقعد مانند بواسیر پیدا می شود.و داء الفیل(فیل پا)،عارضۀ حجیم و بزرگ شدن قدم،ساق پا و زانو و بیخ ران است و گاهی نیز در جای دیگر بدن پدیدار گردد و سبب آن فراخ شدن رگ هاست و رنگ پا متمایل به سیاهی می شود و چون پای انسان شبیه پای پیل گردد آن را پیل پا گویند.مخزن الادویه،ص 537.و در پاتولوژی(آسیب شناسی)به آن ادم یا خیز عضوی می گویند و علت آن را تجمع آب میان بافتی در میان سلول ها ذکر کرده اند].

آداب مسواک کردن ، بهداشت دهان و دندان

و اعلم أنّ خیر ما استکت به(الأشیاء المقبضه الّتی تکون لها ماء) فإنّه یجلو الأسنان، و یطیّب النّکهه،و یشدّ اللّثه و یسمنها،و هو نافع من الحفر،اذا کان ذلک باعتدال،و الإکثار منه یرقّ الأسنان و یزعزعها،و یضعّف اصولها.

بدان که بهترین موادی که می توانی با آن دندان را مسواک کنی(مواد گیرنده و زداینده ای است که مقداری آب در ساختار آن می باشد)[و آن لیف یا چوب اراک است که در آن،مواد تقویت کنندۀ لثه و زدایندۀ جرم دندان است]چه مسواک کردن،دندان ها را جلا می دهد،دهان را خوش بو می کند،لثه را محکم می سازد،و در عین حال برای جلوگیری از پوسیدگی دندان ها سودمند است،به شرطی که در مسواک کردن اعتدال و میانه روی پیشه کنیم؛زیرا زیاده روی و افراط در مسواک،[عاج]دندان ها را نازک کرده و از آن ها می کاهد و ریشۀ آن ها را ناپایدار و سست می سازد.

فمن أراد حفظ أسنانه فلیأخذ قرن أیّل محرقا ،و کزمازج و سعدا و وردا و سنبل الطّیب ،أجزاء بالسّویّه و ملحا اندرانیّا ربع جزء(فخذ کلّ جزء منها،فتدقّ وحده و تستک)به فانّه ممسک للأسنان .

بنابراین کسی که می خواهد دندان هایش سالم بماند،شاخ گوزن را گرفته و بسوزاند و از گز مازج[میوۀ درخت گز]و سعد کوفی و گل سرخ و سنبل الطیب از هرکدام به مقدار مساوی گرفته با یک چهارم نمک اندرانی(نمک بلورین)[نمک ترکی و نیز می توان از

ص: 79

نمک دریا استفاده نمود]همه را نرم کوبیده و بساید و پودر به دست آمده را به عنوان پودر دندان شوی مصرف کند.این پودر[مفید و طبیعی]دندان ها را حفظ می کند و ریشۀ آن ها را از آسیب و آفات نگه می دارد.[برخی گیاهان دارویی مانند اقلام یاد شده،بر اثر خاصیت رادیواکتیو و عمل بیولوژیک بر روی دندان ها،موجب جذب ویتامین ها و املاح معدنی و ضد عفونی کردن دهان و دندان می شوند].

و من أراد أن تبیضّ أسنانه فلیأخذ جزءا من ملح اندرانیّ و جزءا من زبد البحر بالسّویّه،یسحقان جمیعا و یستنّ بهما.

کسی که می خواهد دندان هایش سفید و برّاق شود مقداری نمک اندرانی[نمک ترکی یا نمک دریا]و به همان مقدار از کف دریا،هر دو را نرم ساییده(پودر کند)و به دندان ها بمالد.[هر دو مادۀ مذکور دارای کربنات کلسیم و سایر املاح معدنی قابل جذب و ضدعفونی کننده برای دندان ها می باشند و به سهولت زردی و جرم دندان را که ناشی از خوردن مواد چربی،قندی،و پروتئینی است،ضد عفونی نموده،می زداید].

ادوار حیات انسان

و اعلم أنّ أحوال الإنسان الّتی بناه اللّه تعالی علیها و جعله متصرّفا بها أربعه أحوال:الحاله الأولی لخمس عشره سنه،و فیها شبابه،و صباه،و حسنه،و بهاؤه،و سلطان الدّم فی جسمه.

و الحاله الثّانیه لعشرین سنه،من خمس عشره الی خمس و ثلاثین سنه،و فیها سلطان المرّه الصّفراء و غلبتها،و هو أقوم ما یکون،و أیقظه و ألعبه.فلا یزال کذلک حتّی یستوفی خمس و ثلاثین سنه.

بدان حالات انسان که خداوند متعال ساختار وجودی او را براساس آن بنا نهاده[و این حالات را به گونه ای قرار داده که]رفتار انسان،بر پایۀ آن سامان دهی شده،چهار حالت است که جلوه گر دورۀ زندگی انسان می باشد.حالت اول[دورۀ نخست]تا پانزده سالگی است که جوانی و کودکی،حسن و زیبایی،هیبت و جلوه گری[و نشاط و طراوت]او در این دوره از عمر رخ می نماید،در این مدت"خلط خون"در مزاج او بر سایر اخلاط سیطره دارد.[دوران کودکی دوران بازی،دوران نوجوانی دوران سرگرمی،دوران جوانی دوران عشق به زیبایی و زینت و خودآرایی است که در مدت پانزده سال تحقق می یابد.

ص: 80

از هنگام تولد تا آخرین لحظۀ بلوغ و رشد طبیعی،خون دائما رو به افزایش و عروق در گسترش است و به همین علت،بدن به سرعت حجیم می شود و تحلیل بدن نسبت به تبدیل آن بسیار کمتر است].حالت دوم؛[دورۀ دوم]به مدت بیست سال که از پانزده سالگی تا سی و پنج سالگی است.در این بخش از زندگی،غلبه با«صفرا»ست که به اوج شدت و قدرت می رسد،و صفراء با سیطرۀ شگرفی،بدن را اداره می کند،شرایطی پایدارتر[مانند حس جاه طلبی و تفاخر و مباهات در انسان بیدار می شود و اندیشۀ او را به خود مشغول می دارد]،همواره بر(امواج این مناسبات می نشیند)تا سی و پنج سالگی به پایان می رسد.

(ثمّ یدخل فی)الحاله الثالثه و هی من خمس و ثلاثین سنه الی أن یستوفی ستّین سنه، فیکون فی سلطان المرّه السّوداء(و یکون أحکم ما یکون و أقوله،و أدرأه،و أکتمه للسّرّ، و أحسنه نظرا فی الامور،و فکرا فی عواقبها،و مداراه لها،و تصرّفا فیها).

سپس وارد حالت یا دورۀ سوم عمر خود می شود و این مرحله از سی و پنج سالگی آغاز شده،تا شصت سالگی تداوم می یابد.حاکمیت این دوره با محوریت غلبۀ«مزاج سوداوی»است.(این دوره،روزگار حکمت و پند و اندرز و معرفت و عبرت و خویشتنداری است.[لازمۀ این سن و سال]،انتظام و سامان دهی امور زندگی و صحت نظر و ژرف اندیشی و دوراندیشی در عواقب امور است.[در این دوره]،مدارا و متانت[و رأی صادق و متین، ثبوت و استحکام دل و اعتماد به نفس حاکم بوده]حوادث و تحولات،شخص را دگرگون نمی سازد)[این مرحله،دورۀ آرامش و متانت اندیشه و حکمت و درایت است و آدمی در این دوره،انسانی حکمت اندوز و عارفی سالک و عاقل و مآل اندیش است].

ثمّ یدخل فی الحاله الرّابعه و هی سلطان البلغم،و هی الحاله الّتی لا یتحوّل منها ما بقی(و قد دخل فی الهرم حینئذ،وفاته الشّباب،و استنکر کلّ شیء کان یعرفه من نفسه،حتّی صار)

ینام عند القوم،و یسهر عند النّوم،و یذکر ما تقدّم،و ینسی ما تحدّث به،یکثر من حدیث النّفس،و یذهب ماء الجسم و بهاؤه،و یقلّ نبات أظفاره و شعره،و لا یزال جسمه فی ادبار و انعکاس ما عاش،لأنّه فی سلطان البلغم،و هو بارد جامد،(فلجموده و رطوبته فی طباعه یکون فناء جسمه) .

سپس وارد حالت یا دورۀ چهارم[از زندگی خود]می شود.در این دوران ادارۀ امور

ص: 81

بدن انسان با«بلغم»است.و این مرحله،حالتی است که دیگر تا آخر عمر تغییر نمی یابد، و به چیزی تعبیر نمی یابد مگر پیری و ناتوانی.(انسان در این مرحله،گام به عرصۀ پیری و فرتوتی گذارده و جوانی[طراوت و نشاط]را از کف داده،و چیزها و کسانی را که با آن مربوط بوده نمی شناسد،تا آنجا که)در محفل دوستان به خواب می رود[چرت می زند]، اما هنگامی که به بستر می رود،خوابش نمی برد[هنگام بیداری خوابش می برد و هنگام خواب بیدار می ماند].[در این شرایط]مغز آدمی گذشته های دور را به آسانی فرایاد می آورد،اما حوادث روزانه را فراموش می کند،مدام با خود سخن می گوید(حدیث نفس)،مایعات جسم(طراوت و شادابی)و هیبت او کم می شود[تنی فرسوده،استخوانی خشکیده،چهره ای پژمرده و چشمانی فرو مرده می یابد]،قدرت رویش ناخن و موی او کاسته می گردد[موهای سر،بی دریغ از دندانه های شانه فرو می ریزند و ناخن ها دیگر رشد نمی گیرند]و انسان همواره در سراشیبی سستی و پژمردگی است و بدنش در آخرین روزهای زندگی به صورت نخستین دوران حیات خود بازمی گردد.[این دوران، شایسته ترین عنوانی که دارد]تحت عنوان دوران"معکوس زندگی"است.تا هر روزی که انسان زنده بماند،[حال او به همین منوال خواهد بود.]سلطان بلغم با چیرگی تمام[همراه با برودت و رطوبت،ضعف و زبونی خود،انسان را برق آسا به سوی فنا و انهدام خواهد برد].و بلغم،سرد است و جامد،(و جمود و رطوبت آن اساس فنای جسم اوست)...[در این مرحله از حیات،آدمی خواب و خیالش زیاد و رطوبت های دهان و بینی فزونی می گیرد و ادرار غیر منظم و مسلسل شده،به یبوست مزاج مبتلا می شود.رنگ چهره پریده و سفید می گردد و استخوان ها پوک و اعصاب،حسّاس و ناتوان شده،حواس پنج گانه کند و ضعیف،خیال و توهّمات نیرومند می گردد و در خواب و خیال،پدیده ها را به رنگ سفید و خاکستری می بیند.در این روزگار،فرآیند سوخت وساز،تحلیل غذا و تبدیل مواد به کندی صورت می گیرد؛زیرا سلول های فرسوده و مرده به علت کاهش انرژی حیاتی و حرارت نمی سوزند و جای خود را به سلول های زنده و جوان نمی دهند.

در نتیجه،مواد رسوبی بدن زیاد شده،پوست به خشکی می گراید،و عضلات،مایعات خود را از دست داده،جمع می شوند و حالت ارتجاعی خود را از دست می دهند].

ص: 82

بخش هشتم: مدیریت و ساماندهی بدن،آداب حجامت و فصد

مدیریت و ساماندهی بدن

و قد ذکرت جملا ممّا یحتاج الی معرفته من سیاسه الجسم و أحواله و أنا أذکر ما یحتاج الی تناوله و اجتنابه.و ما یجب أن یفعله فی أوقاته.

برای شما فرازهایی را خاطرنشان کردم[که چیستی بدن انسان را مطرح نمود و گفتم نیازهای آن کدام است]اما آنچه تاکنون گذشت،سخن در خصوص کشور تن و سیاست و مدیریت آن بود،و حال جهت تکمیل بحث خود از مواد غذایی و داروها و برنامه های کاربردی آن و پرهیز از اموری[که باید در جهت حفظ سلامت و تأمین بهداشت]در زمان خود به اجرا درآید،آموزه ها و دستوراتی را یادآور می شوم.

[اینک سخن من در خصوص حجامت خواهد بود.حجامت یک عمل ضروری برای بدن انسان است و کسی که در این باره و به اجرای این فراز از برنامۀ بهداشتی می اندیشد لزوما باید اوقات و شرایط آن را نیز مراعات کند].

آداب صحیح حجامت

فاذا أردت الحجامه فلا تحتجم الاّ لاثنتی عشره تخلو من الهلال الی خمس عشره منه،فإنّه أصحّ لبدنک.فاذا نقص الشّهر فلا تحتجم الاّ أن تکون مضطرّا الی اخراج الدّم،و ذلک أنّ الدّم ینقص فی نقصان الهلال،و یزید فی زیادته .

ص: 83

بنابراین هرگاه خواستی حجامت کنی،ضروری است که از دوازدهم تا پانزدهم هر ماه را برای حجامت قرار دهی،[زیرا این روزها به لحاظ آنکه ماه در گردش خود به دوران تکامل(بدر کامل)خود می رسد]،خون گیری و حجامت[برای بدن از نظر بهداشتی]،صحیح و مفیدتر است.و در[خارج از این محدودۀ زمانی و]نقصان[ قرص]ماه،حجامت مکن مگر از انجام حجامت ناگزیر شوی؛زیرا [هیجان]خون با کم شدن قرص ماه کم و با زیاد شدن آن زیاد می شود.[بعید نیست که گاهی مقتضیات مزاجی انسان،لزوم عمل حجامت را ایجاب کند،البته در چنین شرایط استثنایی،رعایت اوقات حجامت،ضرورتی نخواهد داشت و ناچار باید به انجام وظیفه اقدام نمود،ولی قدر مسلّم اینکه مرحلۀ تکامل ماه برای عمل حجامت،دوران مناسبی است؛زیرا در آن روزها،آغاز"هلال و پایان ماه"که قمر در گردش تکامل خود یا رو به نقصان است،جریان خون آرامش و قرار ندارد.هرچه هلال ماه به سوی کمال می رود خون در بدن انسان هیجان یافته و بر جوش و خروش خود می افزاید و هرچه به سمت محاق و نقصان می گذارد،این جوش و خروش فرومی نشیند.دوره ای که خون در رگ ها، حد اکثر هیجان دارد،روزهای 15-12 ماه های قمری است].

و لتکن الحجامه بقدر ما مضی من السّنین،ابن عشرین سنه یحتجم فی کلّ عشرین یوما،و ابن ثلاثین سنه فی کلّ ثلاثین یوما،و ابن أربعین فی کلّ أربعین یوما،و ما زاد فبحساب ذلک.

فاصله های زمانی انجام حجامت در ارتباط با سن افراد[گذشت سن و سال]می باشد،بیست ساله ها هر بیست روز یک بار،سی ساله ها،هر سی روز و چهل ساله ها هر چهل روز یک بار می توانند حجامت کنند و با همین حساب فاصلۀ[انجام حجامت]با افزایش سن،زیاد می گردد.[امروزه در کشورهای پیشرفته،حجامت را یک شیوۀ درمانی سودمند برای بیماری های گوناگون به شمار آورده اند و در طب مکمل از جایگاه ویژه ای برخوردار است.طب شکوهمند و اصیل ایرانی،طب چینی،طب یونانی، مصری نیز از قرن ها پیش،بر ارزشمندی این شیوۀ درمانی تأکید نموده اند."طب ایرانی" علت عمدۀ بیماری ها را فساد خون می داند و ازاین رو برای عمل خون گیری اهمیت ویژه ای قائل است و با تجربیات فراوان،بر این باور است که بسیاری از بیماری های عفونی و غلظت خون را با حجامت،فصد و زالودرمانی،می توان بهبود بخشید.در سنت

ص: 84

و سیرۀ ادیان و آموزه های پیامبران مبعوث الهی،به ویژه در سنت نبوی و سیرۀ علوی، پیامبر عظیم الشأن اسلام و پیشوایان بر حق شیعه بر این سنّت حسنه تأکید وافر داشته اند].

و اعلم أنّ الحجامه انّما یؤخذ دمها من صغار العروق المبثوثه فی اللّحم،و مصداق ذلک أنّها لا تضعّف القوّه کما یوجد من الضّعف عند الفصد.و حجامه النّقره تنفع لثقل الرّأس،و حجامه الاخدعین یخفّف عن الرّأس و الوجه و العین،و هی نافعه لوجع الأضراس.

بدان که در انجام عمل حجامت،خون از عروق موئینه که در عضلات پراکنده است، گرفته می شود؛ ازاین رو بدن انسان در اثر حجامت آن گونه که در طی فصد،دچار ضعف می گردد،احساس ضعف نمی کند.[عمل فصد از ورید(سیاهرگ)خون می جهاند، مسلّم است که قوای بدنی را خواهد کاست.]حجامت نقره(در گودی پس گردن)برای سنگینی سر سودمند است.و حجامت اخدعین(دو رگی که در دو طرف پشت گردن واقع شده)سروصورت و چشم ها را از سنگینی و رخوت بیرون می آورد و برای درد دندان ها بسیار سودمند است.[ناراحتی های چشم و چهره را برطرف می سازد و به جریان خون در عضلات و عروق سر،حالت عادی می بخشد.این حجامت،سردردهای بی دلیل را درمان می کند].

و ربّما ناب الفصد عن سایر ذلک.و قد یحتجم تحت الذّقن لعلاج القلاع فی الفم،و فساد اللّثه،و غیر ذلک من أوجاع الفم ،و کذلک الّتی توضع بین الکتفین تنفع من الخفقان الّذی یکون مع الامتلاء و الحراره.

و گرچه در این موارد فصد از سایر روش ها بهتر است،اما حجامت زیر چانه برای درمان زخم های دهان[قلاع(جوش های کوچکی)که در دهان و زبان پدید می آید و رفته رفته پهن می شود]و برای درمان فساد لثه و سایر بیماری های دهان سودمند است.

همچنین حجامت بین دو کتف برای خفقان حاصل از امتلاء و گرمی مفید و مؤثر است.

[خفقان،تپش قلب و دوران سر است.حجامتی که بین دو کتف صورت می گیرد،در مورد بیماری های سینه و تنگ نفس خونی(تنگ نفس ناشی از احتقان خون)سودمند است].

و الّتی توضع علی السّاقین قد ینقص من الامتلاء فی الکلی و المثانه و الأرحام،و یدرّ الطّمث ،غیر أنّها منهکه للجسد و قد تعرض منها العشوه الشّدیده،الاّ أنّها نافعه لذوی البثور

ص: 85

و الدّمامیل.

حجامت ساق پا،امتلاء را در کلیه ها،مثانه و رحم کاهش می دهد و زمینه ساز جریان قاعدگی(حیض)می شود[این نوع حجامت برای دردهای مزمن کلیوی و اختلال مثانه و رحم به ویژه«طمث الدّم»؛یعنی به جریان آمدن و روان شدن خون حیض سودمند است].این نوع حجامت،ضعف بینایی توأم با ریزش اشک را به همراه دارد،اما برای افرادی که دچار بثورات جلدی؛جوش و دمل هستند سودمند است.[حجامت روی قسمت جلویی ران،انسان را از ورم بیضه ها و دمل و ورم هایی که روی ران و ساق پا و زیر زانو پیدا می شود حفظ می کند.حجامت از پشت پا(بالای انگشتان و قسمت برآمدگی پا)برای درمان احتقان یا حبس خون حیض(و درمان عدم جریان خون قاعدگی و جریان یافتن خون حیض)و درمان عرق النّساء(سیاتیک)و نقرس مفید است].

و الّذی یخفّف من ألم الحجامه تخفیف(المصّ عند أوّل ما یضع المحاجم ثمّ یدرّج) المصّ قلیلا قلیلا و الثّوانی أزید فی المصّ من الأوائل،و کذلک الثّوالث فصاعدا.و یتوقّف عن الشّرط حتّی یحمرّ الموضع جیّدا بتکریر المحاجم علیه،و تلیّن المشرطه علی جلود لیّنه،و یمسح الموضع قبل شرطه بالدّهن.

اما آنچه که درد حجامت را کاهش می دهد،سبک،خفیف(و آرام بودن)مکش اول حجامت است.سپس مکش را به تدریج زیاد می کنند،به گونه ای که مکش مرحلۀ دوم بیش از مکش مرحلۀ اول باشد و مکش مرحلۀ سوم بیشتر از مرحلۀ دوم باشد.در این مرحله باید صبر کرد تا موضع حجامت کاملا قرمز شود.بهتر است که قبل از ایجاد خراش با تیغ،محل حجامت چرب شود تا اینکه تیغ در روی پوست به نرمی فرود آید.

آداب فصد (خون گیری)

و کذلک یمسح الموضع الّذی یفصد بدهن،فانّه یقلّل الألم.و کذلک یلیّن المشراط و المبضع بالدّهن،و یمسح عقیب الحجامه،و عند الفراغ منها یلیّن الموضع بالدّهن.

همچنین به هنگام فصد نیز باید موضع را با روغن چرب نمود.این کار باعث کاهش درد می شود.چرب کردن تیغ برای انجام حجامت و نیز چرب کردن موضع حجامت پس از اتمام آن مناسب است.

ص: 86

و لینقط علی العروق اذا فصدت شیئا من الدّهن،کیلا تلتحم فیضرّ ذلک المقصود.و لیعمد الفاصد أن یفصد من العروق ما کان فی المواضع القلیله اللّحم،لأنّ فی قلّه اللّحم من فوق العروق قلّه الألم.

در هنگام فصد می بایست چند قطره روغن روی رگ چکانده شود تا رگ مورد نظر از نگاه فصّاد پنهان نگردد و موضع شکاف،به هنگام فصد به هم برنیاید و هدف از فصد را زیان وارد نسازد.[موضوع دیگری که فصّاد باید دقت کند،انتخاب موضع فصد است.]فصّاد باید رگ را در محل های کم گوشت(کم عضله)فصد کند؛زیرا کم بودن عضله موجب کم شدن درد می گردد.

[قسمت های کم گوشت بدن،دردش کمتر است،چون کمی عضله روی رگ سبب کاهش درد می شود].

و أکثر العروق ألما اذا کان الفصد فی حبل الذّراع، و القیفال (لأجل کثره اللّحم علیها) فأمّا الباسلیق، و الأکحل فانّهما أقلّ ألما فی الفصد اذا لم یکن فوقهما لحم.

فصد رگ حبل الذّراع[رگی که همچون ریسمان از بالای بازو به پایین کشیده شده است]و رگ قیفال[وریدی که روی مرفق آشکار می شود]از دردناک ترین فصدها است؛ (زیرا ارتباط این دو رگ با گوشت و بافت عضلانی روی آن،بیشتر است)[و اتصال و پیوندی محکم با عضله و ماهیچه و پوست دارند]،ولی فصد رگ باسلیق[سیاهرگی که همیشه روی مرفق پیداست]و رگ اکحل درصورتی که روی آن ها را گوشت و عضله نگرفته باشد،کمترین درد را دارد.

و الواجب تکمید موضع الفصد بالماء الحارّ،لیظهر الدّم،و خاصّه فی الشّتاء فانّه یلیّن الجلد،و یقلّل الألم،و یسهّل الفصد.

لازم است محلی را که می خواهند فصد کنند با آب گرم کمپرس کنند تا جریان خون سریع و خون در سطح رگ آشکار شود به ویژه در زمستان،این شست وشو[که به منظور گرم کردن موضع فصد به عمل می آید]ضروری است؛چه این عمل،پوست را نرم و درد را کم و فصد را آسان می سازد.

و یجب فی کلّ ما ذکرنا من اخراج الدّم،اجتناب النّساء قبل ذلک باثنتی عشره ساعه.و یحتجم فی یوم صاح،صاف،لا غیم فیه،و لا ریح شدیده.و لیخرج من الدّم بقدر ما یری من

ص: 87

تغیّره.و لا تدخل یومک ذاک الحمّام،فانّه یورث الدّاء.و اصبب علی رأسک و جسدک الماء الحارّ،(و لا تفعل ذلک من ساعتک).

لازم است قبل از هر نوع خارج کردن خون،مدت دوازده ساعت از مقاربت و مباشرت با زنان اجتناب شود.حجامت باید در روزی باشد که آسمان صاف و هوا،آرام و بدون ابر است و باد شدیدی نمی وزد[وقتی آرامش مزاج احساس شد]،مقدار خونی که خارج می شود باید به اندازه ای باشد که حالت آن تغییر یابد[خون گیری آغاز و به میزان ضرورت،خون خارج گردد].در روزی که حجامت می کنی به حمام نروی،که مورث درد و بیماری است[زیرا حمام به دنبال حجامت،بیماری هایی به وجود خواهد آورد،ولی پس از گذشت چند ساعت از حجامت می توانی حمام بگیری].و آب گرم بر سر و بدنت بریز(البته نه در همان ساعت اول حجامت).

و ایّاک و الحمّام اذا احتجمت،فانّ الحمّی الدّائمه تکون منه.فإذا اغتسلت من الحجامه، فخذ خرقه مرعزّیّ فألقها علی محاجمک،أو ثوبا لیّنا من قزّ،أو غیره.و خذ قدر الحمّصه من الدّریاق الأکبر (فاشربه،و کله من غیر شرب ان کان شتاء،و ان کان صیفا فاشرب الإسکنجبین العنصلیّ) فانّک اذا فعلت ذلک فقد أمنت من اللّقوه، و البهق، و البرص، و الجذام باذن اللّه تعالی.

از رفتن به حمام پس از حجامت بپرهیز که موجب تب دائم می گردد.پس از شست وشوی محل حجامت،پارچه ای نرم یا ابریشمین روی محل حجامت بگذار،یا لباسی نرم یا ابریشمین بپوش.در زمستان پس از حجامت به اندازۀ یک نخود از تریاق اکبر(نسخه های گوناگون دارد)بخور[تریاق،پادزهر،معجونی است مرکّب از داروهای مسکّن و مخدّر که به عنوان ضد درد و ضد سموم مختلف از جمله ضد زهرمار به کار می رود.تریاق واژه ای یونانی است و معنای آن ماده ای که نافع برای درمان گزش جانوران سمّی است.در تریاق اکبر یا کبیر یا تریاق فاروق،بیست و هفت داروی گیاهی وجود دارد]و در تابستان پس از حجامت،سکنجبین عنصلی[پیاز صحرایی که از آن شربت معتدل و مفرّحی تهیه شود]مصرف کن.اگر به این دستور عمل کنی،از لقوه و رعشۀ[دست و صورت]و بهق و برص[لک و پیس]و جذام[بیماری های پوستی و سرطان]به اذن خداوند متعال در امان خواهی بود.

ص: 88

و مصّ الرّمّان الأملیسیّ فانّه یقوّی النّفس و یحیی الدّم.و لا تأکلنّ طعاما مالحا بعده بثلثی ساعه فانّه یعرض منه الجرب. و ان کان شتاء افکل الطّیاهیج اذا احتجمت،و اشرب علیه من ذلک الشّراب الّذی و صفته لک.

و نیز آب انار ترش و شیرین(ملس)را از درون آن به حالت مکیدن بنوش که نفس را تقویت و خون را بازسازی و احیا می کند.تا سه ساعت پس از حجامت از غذای شور پرهیز کن!زیرا ممکن است به بیماری جرب مبتلا شوی.[اگر این پرهیز رعایت نشود بعید نیست که انسان حجامت کرده و فصد شده به بیماری"جرب"(جوش های کوچک پوستی همراه با خارش شدید)دچار شود].و اگر در فصل زمستان بود،پس از حجامت، از خوردن تیهو دریغ مکن[خوراک مناسب این فصل را که از گوشت تیهو تهیه می شود، میل کن].[تیهو پرنده ای از دستۀ کبک هاست،ولی از آن کوچک تر و گوشتش خوشمزه است.در طب قدیم،گوشت تیهو را برای تقویت بیمارانی که در دوران نقاهت به سر برده و برای درمان ضعف احشاء توصیه می کردند و مورد استفاده قرار می دادند.

مخزن الادویه،ص 285]و از همان شراب حلال(نوشابۀ پاکیزه ای)که برایت وصف نمودم بنوش.

و ادهن موضع الحجامه بدهن الخیریّ،و ماء ورد،و شیء من مسک .و صبّ منه علی هامتک ساعه تفرغ من حجامتک.و أمّا فی الصّیف،فاذا احتجمت فکل السّکباج و الهلام و المصوص و الخامیر. و صبّ علی هامتک دهن البنفسج،و ماء ورد،و شیئا من کافور .و اشرب من ذلک الشّراب الّذی و صفته لک بعد طعامک.و ایّاک و کثره الحرکه،و الغضب،و مجامعه النّساء یومک ذاک.

سپس محل حجامت،را با روغن شب بو و گلاب حاوی مشک بیالای[روغن گل شب بو یا خیری تعریب هیری،همان شب بو می باشد که بوی آن در شب پخش می شود و همان خزامی یا اروانه و مادربوی است و انواعی هفت گانه دارد،عقیلی خراسانی می گوید:خیری محلّل،ملطّف و مدرّ و جذّاب از عمق بدن و مسکّن است.مخزن،ص 203]و سپس بر سر و رویت مقداری گلاب همراه با مشک بپاش و ساعتی پس از حجامت بیاسای![مشک یا مشگ،ماده ای است قهوه ای رنگ،بسیار خوشبوی که در نافۀ آهوی ختن قرار دارد،شادی آور است و برای چشم و دماغ فایده دارد

ص: 89

(اغراض الطّبیّه،ص 276)].در فصل تابستان،اگر عمل حجامت انجام شود،خوراک سکباج[آشی که از سرکه و گوشت و بلغور و میوۀ خشک و سبزی پزند،(سرکه با)آش سرکه؛سکبا از سک به معنی سرکه و با به معنی آش ترکیب شده است.(برهان،ص 1151)].هلام[طعامی که از گوشت گوساله تهیه کنند].و مصوص[مرغ بریان کرده که از ادویۀ گرم مثل کرفس و زیره و سداب پر کرده و در سرکه پرورده باشند،گوشت پخته و خیسانده در سرکه،ماهی یا غذایی که از گوشت جوجه کبوتر درست شود و یا مرغ بریان کرده که در ادویه و سرکه پرورده باشند(المنجد،ص 764)].و خامیر[گوشتی است که با سرکه و خردل و بذوری مانند زیره،رازیانه،انیسون و سیاه دانه می خورند(وسایل الشیعه،374/16)]مطلوب است.و در این فصل خوب است پس از انجام حجامت، قدری روغن بنفشه همراه با گلاب و مقدار کمی کافور بر سر و بدن خود بریزی و از آن نوشابه(شراب حلالی)که برایت وصف نمودم و سودمندترین نوشابه هاست،بعد از صرف غذا بنوش!از فعالیت شدید و جنب وجوش و خشم و هیجان های عصبی [استرس و تنش ها]و انجام مقاربت و جماع،در این روز بپرهیز!

ص: 90

بخش نهم: مواد غذایی ترکیبی و تعارض های غذایی و آداب زناشویی و امور جنسی

مواد غذایی ترکیبی و تعارض های غذایی

و ینبغی أن تحذر أن تجمع فی جوفک البیض و السّمک فی حال واحده،فانّهما اذا اجتمعا ولّدا القولنج و ریاح البواسیر،و وجع الأضراس.

شایان ذکر است که از خوردن تخم مرغ و ماهی در یک وعدۀ غذایی پرهیز کنی[و از اینکه در شکم خود یک جا این دو را جمع کنی بپرهیز]؛زیرا آن ها وقتی در معده گرد آمدند دستگاه گوارش را خواهند آزرد و مقدمات بیماری های قولنج(کولیک کلیوی و صفراوی)،و بواسیر بادی،و درد دندان ها را فراهم خواهند ساخت.[بسیاری از غذاها به دلیل فرمول شیمیایی مواد تشکیل دهندۀ خود،با یکدیگر ناهمساز بوده و چون با هم درآمیزند،گاهی اوقات خواص یکدیگر را تشدید،گاهی هم خنثی و کم اثر می کنند.در صورت ادامه،انسان دچار کمبود املاح و ویتامین های ضروری شده،به تدریج مستعد انواع بیماری ها و اختلالات می گردد.همین تعارضات غذایی موجب مسمومیت، اختلال گوارش و جذب،و در نتیجه،قولنج و بواسیر می شود.برخی مواد به علت عدم جذب،در خون رسوب کرده،حساسیت های خونی،پوستی و انواع سوداها و اگزماهای پوستی را به وجود می آورد].

ص: 91

و اللّبن و النّبیذ الّذی یشربه أهله اذا اجتمعا ولّدا النّقرس و البرص.و ادامه أکل البصل یولّد الکلف فی الوجه. و أکل الملوحه و اللّحمان المملوحه،و أکل السّمک المملوح بعد الحجامه و الفصد للعروق،یولّدا البهق،و الجرب .و ادمان أکل کلی الغنم و أجوافها یعکس المثانه ،و دخول الحمّام علی البطنه یولّد القولنج.

توصیه می کنم شیر را با"نبیذی"که اهل نبیذ از نوشیدنش باک ندارند،یکجا ننوشند؛ زیرا هرگاه این دو باهم جمع شوند(شیر و نبیذ)بیماری نقرس و برص به بار خواهند آورد.[نبیذ،شراب خرما (date wine) ؛شرابی که از شیرۀ خرما،انگور،جو و غیره تهیه کنند(الاغراض الطبیّه،ص 356)].سفارش می کنم که از ادامه و افراط در مصرف پیاز خودداری کنید،زیرا[مصرف زیاد پیاز]رنگ نشاط از چهره می رباید[و حالتی حزن انگیز به سیما می نشاند].(ابن قیّم جوزی در زاد المعاد 196/2 نقل می کند:در برخی نسخه ها آمده؛ ادامه و افراط در مصرف تخم مرغ در چهره ایجاد کک ومک می کند.و در همین نسخه،پیاز را متهم به ایجاد کلف؛کک ومک،لکۀ صورت می نماید).از خوردن شوری و مواد غذایی شور،گوشت های شور(قدید)و ماهی های شور،پس از حجامت و عمل فصد خودداری کنید؛زیرا بیماری های بهق(بهک؛خال ها و نقطه ها و برآمدگی های سیاه و سفید روی بدن، لک و پیس.قرابادین کبیر،ص 531)و سفیدک های روی پوست و جرب(جوش های ریز همراه با خارش شدید)از عوارض این ناپرهیزی هاست.من شما را از خوردن قلوه و تودلی های گوسفند(سیرابی و شیردان)منع می کنم؛زیرا این نوع خوراک را برای مثانۀ انسان زیانمند می دانم و موجب سنگ مثانه می گردد.[افراط در مصرف انواع مواد غذایی،زیانبار بوده و امام علیه السّلام تداوم و افراط در خوردن تودلی ها را موجب تشکیل سنگ مثانه می داند؛زیرا از نظر علمی مصرف این گونه مواد،به علت افزایش ویتامین های گروه B عامل کاهش سایر ویتامین ها به ویژه ویتامین های A و D می باشند که این پدیده قابل تأمل و بررسی است،لذا در مصرف جهازات درونی گوسفند نباید راه اسراف و افراط پیمود.سوزش مجاری ادرار هنگام دفع بول،تسلسل و تقطیر بول،ادرار زیاده از حدّ معمول می تواند از عوارض اسراف و افراط و تداوم در مصرف بی رویۀ برخی مواد غذایی باشند].یادآور می شوم که وقتی از غذا سیر شدید و شکم انباشته از خوراک است،حمّام نگیرید؛چون بعید نیست به قولنج(کلیت)دچار شوید.[با شکم پر به حمام

ص: 92

رفتن مغایر با اصول سلامت و بهداشت است و عوارض و عواقب سوئی در بر دارد.

تجربیات علمی به اثبات رسانده وقتی عوامل حرارتی،بدن را از بیرون گرم کند،حرارت داخلی بدن کم می شود.کاهش حرارت موجب اختلالاتی در معده و روده و فرآیند متابولیسم و هضم می گردد که"طب اصیل ایرانی"از آن به قولنج تعبیر می کند.نشانه های ابتلا به این بیماری،سردی دست وپا،درد شدید در داخل و خارج شکم مخصوصا قسمت بالای آن و پریدگی رنگ و گاهی توأم با سردرد و سرگیجه و عرق زیاد و بی حالی است.نوشیدن شربت عسل که قدری گرم باشد و نیز استراحت به پشت ضروری بوده، تأثیر خوب می بخشد.در برخی نسخه ها آمده است:و هنگامی که ماهی خورده اید،با آب سرد خود را نشویید؛زیرا این عمل با خطر فلج همراه است].

آداب زناشویی و امور جنسی

و لا تقرب النّساء فی أوّل اللّیل،لا شتاءا و لا صیفا.و ذلک أنّ المعده و العروق تکون ممتلیه و هو غیر محمود،یتخوّف منه القولنج،و الفالج،و اللّقوه،و النّقرس،و الحصاه،و التّقطیر، و الفتق و ضعف البصر و الدّماغ.

[آنچه شایستۀ گفتن بود تا اینجا یادآوری شد و اکنون به توضیح آداب صحیح زناشویی می پردازم]:در آغاز شب،چه تابستان و چه زمستان،از آمیزش جنسی و نزدیکی با زنان اجتناب کنید[ستوده است که آمیزش در سحرگاهان انجام گیرد]؛زیرا در آغاز شب معده گرانبار،رگ ها سرشار و مزاج سنگین است،نزدیکی در چنین شرایطی، بیماری قولنج،فلج،لقوه،رعشه،نقرس،سنگ مثانه،کلیه،تسلسل ادرار،فتق،ضعف بینایی،نزدیک بینی و ناتوانی مغزی و عصبی به همراه خواهد داشت.[قوای مدبّره که تدبیر امور مختلف بدن را عهده دار است در یک لحظه نمی تواند چند عمل متفاوت را تمشیت و هماهنگ کند،لذا هنگامی که قوّۀ مدبّره به امر هضم و جذب مشغول است، نباید به عمل سنگین دیگری مانند مقاربت و مباشرت جنسی مشغول گردد،که نتیجه اش بروز اختلال گوارشی و انسدادی(قولنج و فتق)،تضعیف سیستم عصبی،بروز فالج و لقوه و بروز اختلالات مفصلی در اثر اختلالات جذب مواد مختلف و تشکیل سنگ و اختلالات فعالیت مثانه و اختلالات و ضعف بینایی است.بنابراین در یک فرآیند

ص: 93

متابولیک وقتی غذا وارد معده می شود تحت تأثیر آنزیم های گوارشی تغییراتی یافته و مواد حاصل،جذب خون می شود و فشار خون را افزایش می دهد و در همین حال نوعی سستی و رخوت،اعصاب را در بر می گیرد.هنگامی که شخص اقدام به آمیزش می کند، اعصاب تحریک شده و فشار خون بالا می رود و ریسک پارگی عروق بیشتر می گردد.

حد اقل ریسک پذیری در چنین شرایطی،ورم و درد در ناحیۀ مفاصل و اعضای رئیسیۀ بدن خواهد بود که سرانجام منجر به نقرس و در صورت خونریزی در مغز،شخص مبتلا به فلج،لقوه و رعشه شده و در صورت مصونیت از خطرات مذکور،به علت کاهش فشار خون و کاستی حرارت بازال(حرارت غریزی)در معده و روده،موجب ثقل و قولنج می گردد].

فاذا ارید ذلک فلیکن فی آخر اللّیل،فانّه أصحّ للبدن،و أرجی للولد،و أذکی للعقل فی الولد الّذی یقضی بینهما.

هنگامی که خواستی با همسرت همبستر شوی،عمل مقاربت را به آخر شب موکول کن که برای سلامتی بدن بهتر و در مورد فرزند مایۀ امید بیشتر است،و هوشیاری و عقل بیشتری را برای فرزند موجب می شود.[پایان شب،دستگاه گوارش،هضم و جذبش را به انجام رسانده،در حال استراحت است و تنظیم فیزیولوژیک بدن به گونه ای است که مواد اصلی و هورمونی بدن در همین زمان ساخته می شود و آماده است که قوای مدبّرۀ بدن با فراغت از سایر امور و با در اختیار داشتن عوامل هورمونی،تولید مثل را هماهنگ نماید.کودکی که مولود چنین آمیزشی باشد هوشمندتر از کودکان دیگر خواهد بود.

غرض اصلی و طبیعی از ازدواج ادامۀ نسل و فرزند است،و تمایلات جنسی،شرایط ایجاد نسل را فراهم می سازد.برای تحقق شرعی و قانونی اعمال غریزۀ جنسی،شرایطی لازم است؛از آن جمله،جدول زمانی و هنگام آمیزش است.بهترین زمان آمیزش جنسی،آخر شب و هنگام سحرگاهان است که فعالیت دستگاه گوارش،کاهش یافته و فشارخون در مرز اعتدال بوده،و اعصاب آرامش خود را بازیافته است.یکی از موجبات اختلالات جنسی افراد،اعمال غریزۀ جنسی به هنگام پر بودن معده و بالا بودن فشار خون می باشد.بنابراین،فعالیت اعصاب ناحیۀ شکم و دستگاه گوارش و اشتغال آن در انجام وظیفۀ گوارش مواد غذایی،مانع انجام وظیفۀ صحیح و کامل دستگاه تناسلی،

ص: 94

عروق و اعصاب مربوطه است].

و لا تجامع امرأه حتّی تلاعبها، و تغمز ثدییها،فانّک ان فعلت،اجتمع ماؤها(و ماؤک فکان منها الحمل) و اشتهت منک مثل الّذی تشتهیه منها،(و ظهر ذلک فی عینیها).

[برای آمیزش و جماع،مقررات و مقدماتی لازم است و باید این مقدمات و آداب پیش از آغاز آمیزش انجام شود.]تا با همسر خود بازی و شوخی نکرده ای(هرگز)آمیزش مکن!ابتدا با وی بازی کن!پستان هایش را به آرامی بمال و میل جنسی او را تحریک کن؛ زیرا اگر چنین کنی،در آن هنگام[به تحریکات جنسی پاسخ داده و بر سر ذوق و اشتیاق آمده]آبش جمع شده،[هورمون های جنسی او ترشح می شود و آثار میل جنسی در چشم و چهره اش جلوه می کند](و همزمان،آب نطفۀ تو نیز که منشأ حمل و باروری است، متمرکز می شود)،سپس به جماع بپرداز.در این هنگام،همسرت همچون تو از آمیزش، لذت خواهد برد و آن چنان که احساس لذت،تو را برخوردار می سازد،او را نیز بهره مند خواهد ساخت(و این احساس لذت و رضایت در چشم های او هویدا می گردد).[طبیعت زن به گونه ای است که دیرتر از مرد به اوج لذت(ارگاسم جنسی)می رسد.از همین روست که امام علیه السّلام می فرماید:ابتدای آمیزش را صرف شوخی و مداعبه و ملاعبه کن تا زن آمادگی جسمی و روانی پیدا نموده،هورمون های جنسی،در اندام تناسلی او تمرکز یابد و با شور و حرارت جنسی بیشتری تمایل به ایفای آن نماید.نشانه های آمادگی جنسی زن،عبارت اند از:سرخی گونه ها و چشم ها و ریزش اشک از گوشۀ چشم و تغییرات در نگاه او،نفس و ضربان قلب شدید می گردد،ترشحات لزج مهبل،نشانۀ آمادگی جنسی زن است.آمیزش بدون آمادگی زن،میل غریزی زن را اشباع نمی کند و لذت را ناتمام می گذارد و در پی این تسامح،حلاوت زناشویی از بین رفته،علاوه بر این، جنینی که از تخم غیر آماده در رحم فراهم آید،در رشد و تربیت،نامستعد شده،کودک کاملی نخواهد بود.از نظر روان شناسی،جذب و انجذاب مرد و زن و میل و اشتیاق جنسی میان زن و مرد،شور و عشق فرزندی را رقم می زند که در امور ساختاری او ایجاد تحرک و جنبش می کند.در حقیقت این پدیده،محصول ارادۀ پروردگاری است که به نحوی در هستی جلوه گری می نماید و در چارچوب میل غریزی و تمایل جنسی شکل می گیرد.درصورتی که میل یکی از دو سوی این معادله(زن یا مرد)نقصان پذیرد،فرزند

ص: 95

در عرصۀ روحی،روانی و بدنی دچار کاستی جسمی و شخصیتی خواهد شد.

سیستم مشترک عصبی-هورمونی،موجبات هیجان و تحریک جنسی را در وجود زن فراهم می سازد،با این تفاوت که مرکز هیجان در اندام زن ثابت نیست.در برخی از زنان، اعضای تناسلی عهده دار این مهم حیاتی است و در بعضی،پستان ها،زبان،پلک چشم، نرمۀ گوش،لب ها،دهان و موی،ولی در این میان،پستان ها از نقش و حساسیت مهم تری برخوردارند؛زیرا دستگاه«نعوظ»(تحریک و ایستایی آلت جنسی)در برخی از زنان به پستان ها ارتباط پیدا می کند.

امام علیه السّلام فیزیولوژی جنسی زنان را با ایجاز و اختصار و در عین حال،در کمال لفظی و معنوی تبیین می سازد و از اهمیت«سکسوفیزیولوژی»و تحریک میل جنسی زنان در ایفای وظایف اخلاقی و اجتماعی و تولید نسلی سالم و برومند،خطاب به مردان،حقایق عملی را تشریح فرموده است که در عرصۀ دانش نوین به اثبات رسیده است].

و لا تجامعها الاّ و هی طاهره،فاذا فعلت ذلک(کان أروح لبدنک،و أصحّ لک بإذن اللّه) .

[خوب دقت کنید]با زنان جز به هنگام طهر و پاکی آن ها آمیزش مکن[با زنی که در جریان قاعدگی(پریود)قرار دارد نزدیکی مکن].بنابراین اگر در حالت پاکی زنان آمیزش کنی[نتایج درخشان آن از نظر علمی و عملی]برای بدن تو بهتر و آرام بخش تر بوده و از نظر بهداشتی برای تو سالم تر و به اذن خداوند متعال به صحت و صلاح تو شایسته تر است.[در دوران قاعدگی(پریود)،جدارۀ داخلی رحم(آندومتر)تحت تأثیر برخی هورمون ها و کنش های شیمیایی فرو می ریزند و خونریزی از دیوارۀ رحم با پارگی مویرگ های خونی آغاز می شود؛زیرا افزایش تدریجی خون،مقاومت قشر نازک مویرگ ها را درهم شکسته،لایۀ داخلی رحم از هم گسسته،خون سرازیر می گردد.این هنگام،وقت قاعدگی زن است.حال اگر در شرایط قاعدگی زن،عمل آمیزش صورت گیرد و دو سلول جنسی(زن و مرد)با هم ترکیب شوند،جنین در سیل خون و مخاطره قرار می گیرد و مضافا اینکه جدارۀ رحم برای حفظ جنین شروع به فعالیت و لایه سازی خونی خود می کند و از سویی هم لایۀ سابق آندومتر(قشر داخلی رحم)پاره شده و خون های قبلی به بیرون می ریزد،این دو نوع تحریک و فعالیت متغایر،واکنش های پیچیده ای در رحم و تأثیراتی بر جنین و سرانجام بر سلامتی زن نیز خواهد داشت.لذا در

ص: 96

یک بیان موجز،امام علیه السّلام به اجتناب از آمیزش در شرایط قاعدگی توصیه می فرماید].

مدّعیان دروغین بهداشت و سلامت

و لا تقول طالما فعلت کذا و أکلت کذا فلم یؤذنی،و شربت کذا و لم یضرّنی،و فعلت کذا و لم أر مکروها،و انّما هذا القلیل من النّاس کالبهیمه لا یعرف ما یضرّه،و لا ما ینفعه.

[هرگز این سخن را بر زبان جاری نساز]و مگو که من چنین کرده ام و چنان خورده ام، ایمن مانده ام و چنین نوشیده ام،زیانی ندیده ام و فلان کار را انجام داده ام و هیچ مشکل و ناراحتی و ناپسندی را نیافته ام.این گروه اندک و افراد انگشت شمار،به سان چهارپایان نادان و کوته فکر و سطحی نگرند که هنوز نمی توانند به زیان و سود خویش بیندیشند و قادر به بازشناسی(نیک و بد و زشت و زیبای امور)نمی باشند.

و لو اصیب اللّصّ أوّل ما یسرق فعوقب لم یعد،و لکانت عقوبته أسهل،و لکن یرزق الإمهال و العافیه،فیعاود ثمّ یعاود،حتّی یؤخذ علی أعظم السّرقات،فیقطع،و یعظم التّنکیل به،و ما أوردته عاقبه طمعه.

[بیماری ها آفات جان و تن انسان اند و به دزد می مانند]،دزد اگر یک بار به خانه دستبرد زند و بنگرد صاحب خانه[واکنش شدید نشان داد و]به تعقیب و تنبیه او اقدام نمود،بار دیگر دستبردی نخواهد زد و کیفر و مجازات او[در نخستین وهله]سهل تر صورت می گیرد،لکن اگر عرصه را باز گذاشت و فرصت را از کف نهاد و با خیال آسوده نشست و کاری انجام نداد و به او مهلت و امان داد،بار دیگر نیز دستبردی گران تر خواهد زد و سرانجام به حمله و سرقتی بزرگ تر دست می یازد و باز هم سرقت را تکرار نماید.

[بیماری را پیش از حدوث آن باید درهم شکست و از قلّت و خفّت آن نباید فریب خورد و غفلت کرد]تا آنجا که باید او را دستگیر کرد و دستش را قطع نمود و کیفری سخت رساند و نتیجۀ حرص و طمعش را به او چشاند.[دزد خطرناک را در نخستین بار که دست خیانت پیش می آورد،آن چنان ادب کنید که برای بار دیگر طمع دستبرد نداشته باشد و حتی چنین اندیشه ای را نیز بر خود حرام شمارد].

و الامور کلّها بید اللّه عزّ و جلّ أن یکون له ولد،و إلیه المآب.و نرجو منه حسن الثّواب،انّه غفور توّاب،علیه توکّلنا و علیه فلیتوکّل المؤمنون.و لا حول و لا قوّه الاّ باللّه العلیّ العظیم.

ص: 97

و بدان که تمام کارها به دست[توانمند]خداوند عزیز و پرجلال و جبروت است، خداوندی که پاک و منزه از داشتن فرزند بوده و[همواره]بازگشت همه به سوی اوست.

از درگاه[پرفیض]او امید پاداشی نیک را داریم؛چرا که همو بسیار بخشنده و توبه پذیر است.بر او تکیه و توکّل نموده ایم و همۀ باورمندان نیز باید بر او توکّل کنند.هیچ جنبش و حرکت و نیرویی جز به ارادۀ خداوند بلندمرتبه و عظیم الشأن،انجام شدنی نیست.

و قال أبو محمّد الحسن القمّی: قال لی أبی:فلمّا وصلت هذه الرّساله من أبی الحسن علیّ بن موسی الرّضا صلوات اللّه علیهما و علی آبائهما و الطّیّبین من ذرّیّتهما الی المأمون،قرأها،و فرح بها،و أمر أن تکتب بالذّهب،و أن تترجم بالرّساله الذّهبیّه.

تمّت الرّساله بحمد اللّه تعالی،و کتب العبد الفقیر الی اللّه تعالی عبد الرّحمن المدعوّ بأبی بکر بن عبد اللّه کرخیّ الجنس،عتیق السّعید المرحوم قاضی القضاه کان بالعراق الحسن بن قاسم بن أبی الحسین بن علیّ بن قاسم النّیلیّ رحمهم اللّه تعالی.فی یوم الإثنین قبل أذان المغرب بلخ،کان فراغها من النّسخ تاسع عشر ذی الحجّه سنه خمس عشره و سبعمائه (715 ه.)تمّ.

ابو محمّد حسن قمی(عمّی)می گوید:پدرم به من گفت:هنگامی که این رسالۀ شریفه از سوی ابا الحسن علی بن موسی الرضا-که صلوات و درود خدا بر او و پدر و اجداد گرانقدر و نسل پاک و مطهرشان باد-به مأمون[خلیفۀ عباسی]رسید،آن را به دقت مطالعه کرد و از[شرح مطالب]آن مسرور و شادمان گردید و فرمان داد آن را با آب طلا نگارش کنند و تحت عنوان"رسالۀ ذهبیّه"یا مکتوب زرّین ترجمه و نامگذاری کنند.

این مکتوب(مرقومۀ طلائی)به حمد و لطف خداوند متعال پایان یافت،و کتابت و نگارش آن را این بندۀ محتاج به رحمت های بی کران خداوند متعال به نام عبد الرّحمن معروف به ابو بکر بن عبد اللّه کرخی،بندۀ آزادۀ سعادتمند مرحوم قاضی القضات جناب حسن بن قاسم بن ابی الحسین بن علی بن قاسم نیلی که[در عراق می زیست و در سال 712 بدرود حیات گفت]و خداوند متعال همۀ آن ها را غریق رحمت خود فرماید،به انجام رساند.

نگارش این مجموعۀ گرانبها قبل از اذان مغرب روز دوشنبه که مصادف با روز نوزدهم ذی الحجه سال 715 ه.ق بود،در بلخ به پایان رسید.

ص: 98

بخش دهم: توضیحات و پی نوشتها

اشاره

نجاشی نقل می کند:هارون بن موسی بن احمد بن سعید،ابو محمد تلّعکبری از بنی شیبان،از شخصیت ها و چهره های مورد اعتمادی است که به درستی و راستی مشهور بوده،دارای کتابی به نام الجوامع فی علوم الدین می باشد.نجاشی می گوید:من در منزل آن بزرگ مرد حضور یافتم و فرزند او ابو جعفر و گروهی از مردم نیز بر او گرد آمده بودند.[بنگرید به:رجال نجاشی،ص 343].

شیخ طوسی در خصوص تلّعکبری می گوید:وی مردی جلیل القدر،عظیم المنزله،واسع الروایه و بی نظیر است و تمام اصول و مکتوبات را روایت نموده است.درگذشت او به سال 385 ه.ق بوده است.

[بنگرید به:رجال طوسی،ص 516].

تلّعکبری:منسوب به تلّ عکبرا-به ضم عین-و ظاهرا محلّه ای از آن بوده است.[بنگرید به:

مراصد الاطلاع،ج 1،ص 271].

در اصل"سهل"بوده و درست آن نیز همین"سهل"است.نجاشی در رجال خود(ص 294) می گوید:محمد بن ابی بکر همّام بن سهیل الکاتب الاسکافی،بزرگ و پیش کسوت یاران،که منزلتی عظیم دارد و احادیث فراوان نقل کرده است.شیخ طوسی نیز در رجال خود(ص 494)،او را جلیل القدر و مورد وثوق دانسته که تلّعکبری از او روایت نقل می کند و تا سال 323 از وی حدیث و روایت شنیده و نیز از او اجازۀ روایت داشته است،و درگذشت او سال 323 ه.ق بوده است.

نجاشی در رجال(ص 49)می گوید:حسن بن محمد بن جمهور عمّی،ابو محمد بصری،که خود مورد وثوق و منسوب به بنی عمّ از تمیم است.

نجاشی در رجال(ص 260)در شرح حال محمد بن جمهور می گوید:وی از امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام روایت ها نقل کرده است،و ملاحم الکبیر،نوادر الحج،و ادب العلم از آثار اوست.

محمد بن علی کاتب گفته است:محمد بن عبد اللّه می گوید:علی بن الحسین الهذلی المسعودی گفته است:

حسن بن محمد بن جمهور به من گفت:پدرم محمّد بن جمهور برایم حدیث نقل می کرد،درحالی که در 110 سالگی بود.

ص: 99

خراسان:در آن زمان منطقۀ وسیعی بوده است که از مرزهای عراق آغاز و جوین و بیهق را پشت سر گذاشته و تمامی افغانستان و غزنه و سیستان و طخارستان و مرزهای هند را در بر می گرفته است (بنگرید به:مراصد الاطلاع).

طوس:شهری که از نیشابور ده فرسخ به طرف شرق فاصله داشته است و شامل دو بخش بزرگ به نام طابران و دیگری نوقان بوده که بیش از هزار روستا را در بر می گرفته است.و مرقد منّور امام هشتم شیعیان حضرت علی بن موسی الرضا علیه السّلام و نیز قبر هارون در آن شهر قرار گرفته است(بنگرید به:

منبع پیشین،ج 2،ص 897).

نیسابور که آن را نیشابور نیز گویند،شهری بزرگ بوده است که ویژگی ها و فضیلت فراوان به همراه داشته و فرهیختگان و دانشوران زیاد از آن برخاسته اند و فاصلۀ میان نیشابور تا مرو تقریبا سی فرسخ بوده است(بنگرید به:منبع پیشین).

ابو زکریا یوحنّا بن ماسویه،مسیحی سریانی بود که هارون الرشید او را مسئول ترجمۀ کتب طبی قدیم موجود در انقره،عموریه و شهرهای دیگری از امپراتوری روم که توسط مسلمانان فتح شده و در اختیار گرفته بودند،نمود.ابو زکریا از طرف هارون مسئول امین ترجمۀ کتب سریانی بود و به هارون،امین و مأمون خدمات شایانی را عرضه داشت و تا روزگار خلافت متوکل عباسی بر این منصب،صدارت نمود.در بغداد شخصیتی برجسته و جلیل القدر و مورد احترام همگان بود.مأمون در سال 215 او را به ریاست تشکیلات بیت الحکمه بغداد منصوب کرد.[بنگرید به:فهرست ابن ندیم،ص 295؛ابن جلجل، طبقات الاطباء،ص 65].

جبرائیل بن بختیشوع بن جورجیس بن بختیشوع الجند یسابوری،وی طبیبی حاذق و پزشک مخصوص هارون الرشید و دوست و ندیم او بود.گویند:شأن و مقام بختیشوع چنان نزد هارون فزونی یافت که به وابستگان خلافت گفت:هرکس بخواهد با من تماس گرفته و نیازی را مطرح سازد باید از کانال بختیشوع انجام پذیرد؛زیرا همۀ درخواست های افراد را از همین مجرا به انجام می رسانم.و نیز وقتی که هارون درگذشت،به خدمت امین و مأمون درآمد و تا زمان حیات خود در مقام خویش باقی ماند و زمانی که درگذشت در دیر مارجرجیس در مدائن به سال 213 به خاک سپرده شد[بنگرید به:طبقات الاطباء، ص 64].

ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء فی طبقات الاطباء(ج 3،ص 52)یادآور می شود که وی از دانشوران هند و در درمان های طبی فردی آگاه و دارای قدرت پیشگویی در شناخت و تشخیص بیماری ها بوده است.در روزگار خلافت هارون الرشید در عراق بود که اتفاق شگفتی افتاد:پسر عموی خلیفه ابراهیم بن صالح ناگهان سکته کرد و فوت کرد و به دستور خلیفه او را غسل داده،کفن نمودند.این متخصص هندی الاصل با تأکید به خلیفه گفت:پسر عمویت نمرده،او سکته کرده و دست نگه دارید!مراسم تدفین را به تعویق اندازید که او زنده خواهد بود.خلیفه خم به ابرو آورد و به گونه ای او را تهدید کرد که اگر چنان که می گویی نباشد،تمام اموالت مصادره شده و خود نیز به زندان خواهی رفت و پزشک قول مساعد داد که به زودی آثار حیات را در جسم پسر عمویت خواهی دید و سرانجام دست به کار شد،چاقوی جراحی را برداشت و بالای سر جسد ظاهرا فوت کرده رفت و شکاف کوچکی در میان دو انگشت کوچک و کناری دست چپ میّت داد،خون از میان انگشتان دست جریان یافت و به بیرون جهید،به تدریج حرکت های خفیفی در جسد پدیدار گشت و بالاخره پس از مدتی کوتاه صدای نالۀ میّت بلند شد و آثار حیات در او هویدا گردید و ابراهیم بن صالح حیات دوباره یافت و از مخمصه نجات یافت.

ص: 100

بلخ،از شهرهای بزرگ و مشهور در قلمرو پهناور خراسان قدیم بوده است و به خاطر بخش ها و روستاها و ولایات مشهور در حوزۀ بلخ و سرشار بودن از خیر و برکت،شهرت داشته است.[بنگرید به:

مراصد الاطلاع،ج 1،ص 217].

فصد:شیخ الرئیس ابو علی سینا دربارۀ آن می گوید:تخلیه و تهی سازی کلی خون از کثرت اخلاط و فزونی و غلبۀ اخلاط در رگ های خون است.[قانون در طب،ج 1،ص 204].

حجامت:مانند فصد است با این تفاوت که در فصد از سیاهرگ باسلیق یا سیاهرگ روی قوزک پا خونگیری می شود و حجامت از مویرگ های کوچک سیاهرگی تحت فرآیند تعریف شده،خون گیری به عمل می آید.[منبع پیشین].

أما فی نسخه فأولها بعد البسمله:«الرساله الذهبیه فی الطب بعث بها الإمام علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام إلی المأمون العباسی فی صحّه المزاج و تدبیره بالأغذیه و الأشربه و الأدویه.قال امام الأنام عزّ وجه الإسلام مظهر الغموض...إلی آخر.

الثرب:جسم شحمی یحیط بالمعده و الأمعاء و غیرهما،مؤلف من طبقتین غشائیتین یحللها شحم لین و شظایا صغار من الأورده و الشرایین،و هو یبتدئ من فم المعده و ینتهی إلی القولون(التلویح، ص 87).

و المراد منه:انک اذا أخذت من الطعام زیاده علی حاجتک،فستظهر اضراره فیما بعد.

ابّانه:بکسر الهمزه و تشدید الباء:أی حینه،أیامه و هما بمعنی واحد.

القرم:شده شهوه اللحم،ثم اتّسع حتی استعمل فی الشوق الی کل شیء.[بنگرید به:

القاموس،ج 4،ص 164].

و کذا أمر جدّی محمد صلّی اللّه علیه و آله علیا علیه السّلام فی کل یوم وجبه و فی غده وجبتین.

عن الاصبغ بن نباته قال:قال أمیر المؤمنین(علیه السّلام)للحسن:أ لا أعلّمک أربع خصال تستغنی بها عن الطب؟قال:بلی.قال:لا تجلس علی الطعام الاّ و انت جائع،و لا تقم عن الطعام الاّ و انت تشتهیه،و جوّد المضغ،و اذا نمت فأعرض نفسک علی الخلاء.فاذا استعملت هذا استغنیت عن الطب.[الخصال،ج 1، ص 109].

فی نسخ مختلفه یلیه النص التالی:«و الذی أنا واصفه فیما بعد.و نذکر الآن ما ینبغی ذکره من تدبیر فصول السنه و شهورها الرومیه الواقعه فیها من کل فصل علی حده و ما یستعمل من الأطعمه و الأشربه و ما یجتنب منه و کیفیه حفظ الصحه من أقاویل العلماء القدماء.و نعود إلی قول الائمه(علیهم السّلام)فی صفه شراب یحلّ شربه و یستعمل بعد الطعام.

ص: 101

ذکر فصول السنه

أما فصل الربیع فانه روح الأزمان،و أوله آذار،و عدد أیامه واحد و ثلاثون یوما،و فیه یطیب اللیل و النهار،و تلین الأرض،و یذهب سلطان البلغم،و یهیج الدم،و یستعمل فیه من الغذاء اللطیف،و اللحوم،و البیض النیمبرشت (1)،و یشرب الشراب بعد تعدیله بالماء،و یتّقی فیه أکل البصل،و الثوم،و الحامض.و یحمد فیه شرب المسهل،و یستعمل فیه الفصد و الحجامه.

نیسان:ثلاثون یوما.فیه یطول النهار،و یقوی مزاج الفصل،و یتحرک الدم،و تهبّ فیه الریاح الشرقیه،و یستعمل فیه من المآکل المشویه،و ما یعمل بالخل،و لحوم الصید،و یصلح الجماع،و التمریخ بالدهن فی الحمام،و لا یشرب الماء علی الریق،و یشم الرّیاحین،و الطیب.

آیّار:واحد و ثلاثون یوما.تصفو فیه الریاح،و هو آخر فصل الربیع،و قد نهی فیه عن أکل الملوحات،و اللحوم الغلیظه کالرؤوس،و لحم البقر،و اللبن.و ینفع فیه دخول الحمام أول النهار،و یکره فیه الریاضه قبل الغذاء.

حزیران:ثلاثون یوما.یذهب فیه سلطان البلغم و الدم،و یقبل زمان المره الصفراویه و نهی فیه عن التعب،و أکل اللحم دسما،و الاکثار منه،و شم المسک (2)و العنبر (3)و فیه ینفع أکل البقول البارده،کالهندباء (4)،و بقله الحمقاء (5)،و أکل الخضر،کالخیار،و القثاء

ص: 102


1- -لفظه فارسیه یقصد منها البیض الذی لم ینضج نضجا کاملا.
2- -المسک:قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 360):سره دابه کالضبی أو هو بعینه،له نابان أبیضان معقفان الی الانسی کقرنین.
3- -العنبر:قال الشیخ الرئیس:«فیما یظن:نبع عین فی البحر،و الذی یقال أنه زبد البحر،أو روث دابه بعید. (ج 1،ص 398).
4- -الهندباء:هو صنفان برّی و بستانی،فالبرّی أعرض ورقا من البستانی،و اجود للمعده منه،و البستانی منه صنفان أحدهما قریب الشبه من الخس عریض الورق،و الاخر أدق ورقا منه،و فی طعمه مراره.(الجامع لمفردات الأدویه و الأغذیه،ج 4،ص 198).
5- -قال ابن البیطار فی المصدر السابق(ص 102):و هی البقله المبارکه البقله اللینه و العرفج و العرفجین أیضا و هی الرجله.و فیه عن جالینوس:هذه البقله بارده مائیه المزاج و فیها قبض یسیر.و قال الانطاکی فی تذکرته(ج 1،ص 8):و سمیت حمقاء لخروجها فی الطرق بنفسها و هی نبات طری فی غلظ الأصابع فتطول دون ذراع و تمتد علی الأرض و تزهر جمله الی البیاض تخلف بزرا صغیرا و تدرک فی الربیع و الصیف و هی بارده رطبه.

و الشیرخشت (1)و الفاکهه الرطبه و استعمال المحمضات،و من اللحوم:لحم المعز الثنی و الجذع (2).و من الطیور:الدجاج،و الطیهوج،و الدراج،و الالبان،و السمک الطریّ.

تمّوز:واحد و ثلاثون یوما.فیه شده الحراره،و تغور المیاه و یستعمل فیه شرب المیاه البارده علی الریق.و یؤکل فیه الأشیاء البارده الرطبه.و یکسر فیه مزاج الشراب.و تؤکل فیه الأغذیه اللطیفه السریعه الهضم،کما ذکر فی حزیران.و یستعمل فیه من النّور (3)و الریاحین البارده الرطبه الطیبه الرائحه.

آب:واحد و ثلاثون یوما،فیه تشتدّ السموم،و یهیج الزکام باللیل،و تهبّ الشمال،و یصلح المزاج بالتبرید و الترطیب،و ینفع فیه شرب اللبن الرائب،و یجتنب فیه الجماع،و المسهل.و یقلّ من الریاضه،و یشم الریاحین البارده.

أیلول:ثلاثون یوما،فیه یطیب الهواء،و یقوی سلطان المره السوداء،و یصلح من شرب المسهل،و ینفع فیه أکل الحلاوات،و أصناف اللحوم المعتدله کالجداء و الحولی من الضأن،و یجتنب فیه لحم البقر،و الاکثار من الشواء،و دخول الحمام،و یستعمل فیه الطیب المعتدل المزاج،و یجتنب فیه أکل البطّیخ و القثّاء.

تشرین الاول:واحد و ثلاثون یوما،فیه تهبّ الریاح المختلفه،و یتنفس فیه ریح الصبا،و یجتنب فیه الفصد،شرب الدواء،و یحمد فیه الجماع،و ینفع فیه(أکل اللحم السمین،و الرمان المز (4)،و الفاکهه بعد الطعام،و یستعمل فیه)أکل اللحوم بالتوابل،و یقلّل فیه شرب الماء،و یحمد فیه الریاضه.

تشرین الثانی:ثلاثون یوما،فیه یقطع المطر الوسمی (5)،و ینهی فیه عن شرب الماء باللیل، و یقلل فیه من دخول الحمام،و الجماع،و یشرب بکره کل یوم جرعه ماء حارّ،و یجتنب فیه أکل البقول الحاره کالکرفس،و النعناع و الجرجیر. (6)

ص: 103


1- -قال ابن البیطار فی المصدر السابق(ص 75):شیرخشت.هو طل یقع من السماء ببلاد العجم علی شجر الخلاف بهراه و هو حلو الی الاعتدال.و فیه عن التمیمی هو افضل اصناف المنّ و اکثرها نفعا لمحروری الأمزجه.
2- -الجذع:هو الذی أکمل السنه الاولی و دخل فی الثانیه.و فی نسخه الجداء،و الجداء:جمع جدی،الذکر من أولاد المعز فی السنه الاولی.(انظر:حیاه الحیوان،ج 1،ص 185).
3- -النور:الزهر،أو الابیض منه.(انظر:القاموس،ج 2،ص 149).
4- -المز:بالضم،بین الحامض و الحلو.(انظر:القاموس،ج 2،ص 199).
5- بارده رطبه.
6- -الجرجیر:بقله یکثر زرعها فی ثغر الاسکندریه،و یسمونها بقله عائشه،و هی برّی و بستانی.(انظر: الجامع لمفردات الأدویه و الأغذیه،ج 1،ص 160).

کانون الاول:واحد و ثلاثون یوما،تقوی فیه العواصف،و یشتد البرد،و ینفع فیه کل ما ذکرناه فی تشرین الثانی.و یحذر فیه من أکل الطعام البارد،و یتقی فیه الحجامه و الفصد،و یستعمل فیه الاغذیه الحاره بالقوه و الفعل.

کانون الآخر:واحد و ثلاثون یوما،یقوی فیه غلبه البلغم،و ینبغی أن یتجرع فیه الماء الحار علی الریق،و یحمد فیه الجماع،و ینفع الأحشاء فیه أکل البقول الحاره کالکرفس،و الجرجیر، و الکرّاث،و ینفع فیه دخول الحمام أول النهار،و التمریخ بدهن الخیری (1)و ما ناسبه،و یحذر فیه الحلو،و أکل السمک الطریّ،و اللبن.

شباط:ثمانیه و عشرون یوما.تختلف فیه الریاح،و تکثر الأمطار،و یظهر فیه العشب،و یجری فیه الماء فی العود،و ینفع فیه أکل الثوم،و لحم الطیر،و الصیود،و الفاکهه الیابسه،و یقلّل من أکل الحلاوات،و یحمد فیه کثره الجماع،و الحرکه،و الریاضه.

پاورقی های متن"طب الرّضا"(ادامه):

صفه الشّراب الذی یحلّ شربه و استعماله بعد الطعام،و قد تقدم ذکر نفعه فی ابتدائنا بالقول علی فصول السنه و ما یعتمد فیها من حفظ الصّحه.

الزبیب:هو جفیف العنب.

ماء السماء:ای ماء المطر.

قال الخجندی فی التلویح:و أفضل المیاه میاه العیون الجاریه علی الأراضی الطینیه المنحدره من مواضع عالیه لا سیما الغمره المکشوفه التی تبعد منابعها،و یخف وزنها،و یجری نحو المشرق الصیفی و الشمال.

الرطل:ما یساوی(340)غراما تقریبا.

الزنجبیل:قال الشیخ الرئیس ابن سینا فی القانون(ج 1،ص 302):«قال دیسقوریدوس:

الزنجبیل أصوله صغار مثل أصول السعد،لونها الی البیاض،و طعمها شبیه بطعم الفلفل،طیب الرائحه».

الدرهم:هو ما یساوی(2/5)غراما تقریبا.

القرنفل:قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 416):«نبات فی حد الصین،و القرنفل ثمره ذلک النبات،و هو یشبه الیاسمین لکنه أسود.و ذکره کنوی الزیتون،و أطول و أشد سوادا».

الدارصینی:قال الشیخ الرئیس فی المصدر السابق(ص 288):«هو أصناف کثیره لها أسماء عند الأماکن التی تکون فیها.فمنه صنف جید مائل الی السواد،ما هو جبلی غلیظ،و صنف أبیض رخو منتفخ، منفرک الاصل،أسود ملس،قلیل العقد،و منه صنف رائحته کالسلیخه مائل الی الخضره،و قشره کقشرتها الحمراء،و هو مما تبقی قوته زمانا،و خصوصا ان دق و قرص بشراب».

ص: 104


1- -دهن الخیری:قال ابن البیطار فی الجامع لمفردات الأدویه و الأغذیه(ج 2،ص 108)عن التمیمی:«أنه لطیف محلل،موافق للجراحات؛و خاصه ما عمل من الأصفر منه،و هو شدید التحلیل لأورام الرحم؛و الأورام الکائنه فی المفاصل؛و لما یعرض من التعقد و التحجر فی الأعصاب و التقبض».

الزعفران:قال الرئیس فی القانون(ج 1،ص 306):«معروف مشهور جیّده الطری الحسن اللون الذکی الرائحه،علی شعره قلیل بیاض غیر کثیر،ممتلئ صحیح،سریع الصبغ،غیر ملزج و لا متفتت».

السنبل:قال الشیخ الرئیس فی المصدر السابق(ص 390):«السنبل سنبلان:سنبل الطیب و هو سنبل العصافیر،و الناردین و هو السنبل الرومی».

العود:قال الرئیس فی القانون(ج 1،ص 398):«هو خشب،أو اصول خشب یؤتی به من بلاد الصین،و بلاد الهند و بلاد العرب،بعضه منقط مائل الی السواد،طیب الرائحه،قابض،فیه مراره یسیره،و له قشر کأنه جلد.أجود أصنافه العود المندلی،و یجلب من وسط بلاد الهند».

المصطکی:قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 360):«منه رومی أبیض،و منه نبطی الی السواد.و شجرته مرکبه مائیه قلیله،و أرضیه کثیره».و قال ابن البیطار فی الجامع لمفردات الأدویه و الأغذیه (ج 4،ص 158):«هو علک الروم.و هو ثمره المصطکا.و المصطکا:شجره معروفه کلها قابضه.و قد یکون من هذه الشجره صمغه یقال لها مستجی».

الأوقیه:تساوی(29)غراما تقریبا،1/12 رطل.

النقرس:بالکسر،ورم أو وجع فی مفاصل الکعبین و أصابع الرجلین.(انظر:القاموس،ج 2، ص 255).

و لیلتک من الأوجاع البارده المزمنه،کالنقرس و الریاح و غیر ذلک من أوجاع العصب و الدماغ و المعده،و بعض أوجاع الکبد و الطحال،و الأمعاء و الأحشاء.

أصلح لبدنه و اکثر لجماعه،و أشد لضبطه و حفظه،فان صلاح البدن و قوامه یکون بالطعام و الشراب،و فساده یکون بهما،فان أصلحتهما صلح البدن،و ان افسدتهما فسد البدن.

الفالج:قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 2،ص 90):«هو ما کان من الاسترخاء عاما لأحد شقّی البدن طولا.فمنه ما یکون فی الشق المبدأ من الرقبه و یکون الوجه و الرأس معه صحیحین،و منه ما یسری فی جمیع الشق من الرأس الی القدم».

الاترج:قال دیسقوریدوس هو نبات تبقی ثمرته علیه جمیع السنه.و الثمر بنفسه طویل،و لونه شبیه بلون الذهب،طیب الرائحه مع شیء من کراهه،و له بزر شبیه ببزر الکمثری.(انظر:الجامع لمفردات الأدویه و الأغذیه،ج 1،ص 10).

الحول:ظهور البیاض فی مؤخر العین،و یکون السواد من قبل الماق،أو اقبال الحدقه علی الأنف، أو ذهاب حدقتها قبل مؤخرها(انظر:القاموس،ج 4،ص 375).و قال ابن البیطار عن ابن ماسویه:«من أکل الاترج باللیل و نام علیه أورثه الحول.(انظر:المغنی فی الطب/مخطوط،ورقه 57).

ص: 105

الجذام:عله تحدث من انتشار السوداء فی البدن کله،فیفسد مزاج الأعضاء،و هیأتها،و ربما انتهی الی تآکل الأعضاء و سقوطها عن تقرح.(انظر:القاموس،ج 4،ص 88؛و نقله ابن القیّم الجوزی فی کتابه زاد المعاد).

الحصاه:اشتداد البول فی المثانه حتی یصیر کالحصاه.(انظر:القاموس،ج 4،ص 318).نقل ابن القیّم فی زاد المعاد(ج 2،ص 196)قول ابن بختیشوع:الجماع من غیر أن یهرق الماء عقیبه یولد الحصاه.و نقل عن ابن ماسویه قوله:و من جامع فلم یصبر حتی یفرغ فاصابه حصاه فلا یلومنّ الاّ نفسه.

و قال ابن ماسویه:و من احتلم فلم یغتسل حتی وطئ أهله فولدت مجنونا أو مخبلا فلا یلو منّ الاّ نفسه.(انظر:زاد المعاد،ج 2،ص 196).

قال ابن البیطار:و ینبغی أن یتجنب الإکثار من البیض المسلوق لمن یعتریه القولنج.(انظر:

الجامع لمفردات الأدویه،ج 1،ص 132).

الربو:بالفتح،ضیق النفس.و نقل ابن القیّم الجوزی فی زاد المعاد(ج 2،ص 196)عن ابن ماسویه قوله:و من أکل بیضا مسلوقا باردا و امتلأ منه فاصابه ربو فلا یلومنّ الاّ نفسه.

البهر:بالضم،انقطاع النفس من الأعیاء.(زاد المعاد،ج 1،ص 378).

ذکر ابن البیطار عن جالینوس:اذا هو أکثر منه أعیی بالامراض الحادثه عن المره السوداء کالسرطان و الجذام و الوسواس.(انظر:الجامع لمفردات الأدویه،ج 1،ص 105).

الشقیقه:وجع یأخذ نصف الرأس و الوجه.(انظر:القاموس،ج 3،ص 259).

قال الخجندی فی التلویح(ص 121)فی تقسیم بیوت الحمام:«الفعل الطبیعی للحمام ان یسخن بهوائه،و یرطب بمائه.و العرضی مثل:ان یسخن بمائه البارد،و بهوائه الحار.و البیت الاول:مبرد مجفف،و الثانی مبرد مرطب،و الثالث مسخن مرطب،و الرابع مسخن مجفف.

قال الدمیری فی حیاه الحیوان(ج 2،ص 125):اعلم أنّ الحکماء قد ذکروا انّ للحمام و النوره منافع و مضار،فمن منافعه:«انّه یوسع المسام،و یستفرغ الفضول،و یحلل الریاح،و ینظف البدن من الوسخ و العرق،و یذهب الأعیاء،و یلیّن الجسد،و یجیّد الهضم».

قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 266):«بارد رطب فی الاولی،و دهن البنفسج طلاء جید للجرب».و قال ابن البیطار فی الجامع لمفردات الأدویه و الأغذیه(ج 2،ص 107):«انه یبرد:و یرطب و ینوم،و یعدل الحراره».

قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 415):«الصبر عصاره جامده بین حمره و شقره و ماؤه کماء الزعفران».

قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 346):«القاقیا:هو عصاره القرظ یجفف ثم یقرص و فیه لذع یزول بالغسل»و فیه عن دیسقوریدوس:هو شجر ذات شوک و شوکه غیر قائم و کذلک اغصانها و لها زهر أبیض و ثمر أبیض و فی غلف و تجمع الاقاقیا و تعمل عصارته بأن یدق ورقه مع ثمره و تخرج

ص: 106

عصارتهما.

:الحضحض:شجره مشوکه،لها أغصان طولها ثلاثه أذرع،و کثر علیها الورق،و لها ثمر شبیه بالفلفل،أسود ملزز،مر المذاق،أملس،و قشر الشجر أصفر،و لها أصول کثیره.و ینبت فی أماکن الأرض الوعره.(انظر:الجامع لمفردات الأدویه و الأغذیه،ج 2،ص 323).

قال ابن البیطار فی المصدر السابق(ج 1،ص 73):«البابونج»:هو ثلاثه أصناف،و الفرق بینها انما هو فی لون الزهر فقط.و له أغصان طولها نحو من شبر،و فیها شعب،و ورق صغار دقاق و رؤوس مستدیره صغار فی باطن بعضها زهر أبیض،و أصفر،و فرفیری.و ینبت فی أماکن خشنه،و بالقرب من الطرق،و یقلع فی الربیع.و البابونق:بالقاف.اسم خاص للنوع العطر من البابونج الدقیق.

قال ابن البیطار فی المصدر السابق(ج 4،ص 144):«المرزنجوش و یقال له مرزنجوش و مردقوش.و هو فارسی،و اسمه السمسق بالعربیه،و العنقر أیضا.و هو نبات کثیر الأغصان ینبسط علی الأرض فی نباته،و له ورق مستدیر علیه زغب و هو طیب الرائحه جدّا».

قال ابن البیطار فی المصدر السابق(ج 1،ص 114):«البنفسج:هو نبات معروف له ورق أسود،و له ساق یخرج من أصله،علیه زغب صغیر،و علی طرف ساقه زهر طیب الرائحه جدّا.ینبت فی المواضع الحسنه».

قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 304):«الزرنیخ:جوهر معدنی،منه أخضر،و منه أصفر،و منه أحمر.أجوده الاصفر المتسرح الامنی،الذهبی الصفائحی،و له رائحه کرائحه الکبریت».

العصفر:قال دیسقوریدوس:«هو نبات له ورق طوال مشرف خشن مشوک و ساق طولها نحو من ذراعین بلا شوکه،علیها رؤوس مدوره مثل حب الزیتون الکبار،و زهر شبیه بالزعفران،و نور أبیض،و منه ما یضرب الی الحمره».

الحناء:قال دیسقوریدوس:«هی شجره ورقها علی أغصانها و هو شبیه بورق الزیتون غیر أنه أوسع و ألین و أشد خضره.و لها زهر أبیض شبیه بالاشنه طیب الرائحه،و بزره أسود».(انظر:المصدر السابق،ج 1،ص 313).

السعد:قال دیسقوریدوس:«هو أصل نبات له ورق یشبه الکراث غیر أن له أصول و أرق و أصلب.

و له ساق طولها ذراع أو أکثر،و ساقه لیست مستقیمه بل فیها أعوجاج علی طرفها أوراق صغار نابته،و بزر.و أصوله کانها زیتون منه طوال،و منه مدور،منشبک بعضه مع بعض،سود،طیب الرائحه،فیها مراره.(انظر:

القانون،ج 1،ص 378).

الهیرون:البرنیّ من التمر(انظر:کتاب الالفاظ الفارسیه المعربه،ص 159)؛و نقل الزبیدی فی تاج العروس(ج 9،ص 367)عن القتیبی قوله:الهیرون کزیتون ضرب من التمر جیّد.

قال الانطاکی:الزنبق بارد رطب یذهب الحکه و الجرب و القروح التی فی خارج البدن.(انظر:

تذکره اولی الالباب،ج 1،ص 184).

ص: 107

قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 302):«انه یزید فی الحفظ».

قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 454):«الخردل.بقله معروفه،و من خواصها أن شرب علی الریق ذکی الفهم».و قال قسطس:«ان من شرب من بزر الخردل بشراب علی الریق ذکی فؤاد آکله»(انظر:الجامع لمفردات الأدویه و الأغذیه،ج 3،ص 22).

الهلیلج:قال دیسقوریدوس:«معروف،و هو أصناف کثیره،منه الأصفر الفج،و منه الأسود الهندی، و البالغ النضج و هو أسمن،و منه کابلی و أکبر الجمیع،و منه صینی و هو دقیق خفیف».و قال الشیخ الرئیس ابن سینا فی خواص الکابلی:انّه ینفع الحواس و الحفظ.(انظر:القانون،ج 1،ص 298).و قال الرازی فی الحاوی(ج 21،ص 637):و یقوی الحواس،یزید فی الحفظ و الذهن.

قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 389):«سکر الطبرزد،أبرد و ألطف أنواع السکر،سکر أبلوج».

الشهد:هو العسل.

قال ابن البیطار فی الجامع لمفردات الأدویه و الأغذیه(ج 4،ص 179):«النرجس:نبات له ورق شبیه بورق الکراث،الا انّه أدق منه و أصغر بکثیر،و له ساق جوفاء لیس لها ورق،طولها أکثر من شبر، علیها زهر أبیض،فی وسطه شیء لونه أصفر،و منه ما لونه الی القرمزیه،و له أصل أبیض مستدیر،و ثمرته سوداء کانها غشاء مستطیله.و فیه عن ابن عمران شمه ینفع الزکام البارد.

قال ابن البیطار فی المصدر السابق(ج 3،ص 72):«الحبه السوداء،و تسمی أیضا بالشونیز.

هو نبات صغیر دقیق العیدان،طوله نحو من شبرین أو أکثر،و له ورق صغار،علی طرفه رأس شبیه بالخشخاش فی شکله،طویله مجوفه،تحوی بزر أسود حریفا طیب الرائحه».و فیه أیضا عن جالینوس:انه یشفی الزکام اذا صیّر فی خرقه و هو مقلو و شمه الانسان.و فیه أیضا عن دیسقوریدوس:اذا سحق و جعل فی صره و اشتم نفع الزکام.

الشوصه:وجع فی البطن،أو ریح تعتقب فی الأضلاع،أو ورم فی حجابها من داخل.(انظر:

المصدر السابق،ج 2،ص 307).

قال الرازی فی الحاوی(ج 21،ص 632):«هو صالح للکبد و المعده،و نافع اذا استعمل بالخلّ بعد الفصد و الحجامه».

الناسور:عله فی اللثه.(انظر:القاموس،ج 2،ص 141).

اللهاه:اللحمه المشرفه علی الحلق،أو ما بین منقطع أصل اللسان الی منقطع القلب من أعلی الفم.

(انظر:القاموس،ج 4،ص 388).

الیرقان:وجع یتغیر منه لون البدن فاحشا الی صفره أو سواد.(انظر:القاموس،ج 3،ص 215).

قال ابن البیطار فی الجامع لمفردات الأدویه و الأغذیه(ج 1،ص 152):«الثوم:بستانی و برّی و یعرف بثوم الحیّه».و فیه عن جالینوس:«الثوم یحلل الریاح أکثر من کل شیء یحلله و لا یعطش».و فیه أیضا عن الرازی:«یحلل الرّیاح و یفشها أکثر من کل غذاء حتی إنه یمنع تولد القولنج الریحی اذا أکل».

ص: 108

أمرأ الطعام:طاب له و نفعه.

الجوارش:قال الانطاکی فارسیه:عباره عن الدواء الذی لم یحکم سحقه و لم یطرح علی النار بشرط تقطیعه رقاقا.و یستعمل غالبا لاصلاح المعده و الاطعمه و تحلل الریاح.(انظر:تذکره اولی الالباب،ج 1،ص 112).

الأبزن:حوض یغتسل فیه،و قد یتخذ من نحاس.معرب من آبزن.(انظر:القاموس،ج 4، ص 201).

الاطریفل:لفظه یونانیه معناها الاهلیلجات.و بلغه المدینه هو ما رکب من الاهلیلجات و هی من الأدویه التی تبقی قوتها الی سنتین و نصف.و جل نفعه فی أمراض الدماغ،و قطع الابخره،و تقویه الأعصاب و المعده،و یقطع البواسیر و یزکی و یذهب سلسل البول.(انظر:طریقه صنعه فی تذکره اولی الالباب،ج 1،ص 50).

القریص:غذاء یطبخ من اللحوم اللطیفه کلحم السمک و الفرخ،مع الخل أو الحموضات.

الهلام:طعام من لحم العجل بجلده،أو مرق السکباج المبرد المصفی من الدهن.(انظر:

القاموس،ج 4،ص 191)؛و فی الجامع لمفردات الأدویه(ج 1،ص 106):هو مرق لحم البقر المبرد المصفی عن دسمه.

الحصرم:هو غض العنب ما دام أخضر.

قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 187):«و من التدبیر الجیّد لمن سافر فی المیاه المختلفه أن یستصحب من ماء بلده فیمزج به الماء الذی یلیه.و یأخذ من ماء کل منزل للمنزل الذی یلیه».

قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 187):«و من التدبیر الجیّد للمسافر أن یستصحب طین بلده و خلطه بکل ما یطرأ علیه،و خضخضه فیه ثم یترکه حتی یصفو».و قال الخجندی فی التلویح (ص 177)«و من التدبیر الجیّد لمن سافر فی المیاه المختلفه أن یستصحب من ماء بلده أو طین بلده فیصلح بهما ماءه الذی یورده من بلده.و یشرب الماء و الطین فی الآنیه بالتحریک،و یؤخر شربه حتی یصفو صفاء جیّدا».

قال الخجندی فی التلویح:«و أفضل المیاه میاه العیون الجاریه علی الأراضی الطینیه المنحدره من مواضع عالیه،لا سیما الغمره المکشوفه التی تبعد منابعها،و یخف وزنها،و یجری نحو المشرق الصیفی و الشمال».

البطائح:جمع بطحاء.مسیل واسع فیه دقاق الحصی.(انظر:القاموس،ج 1،ص 216).

السباخ:جمع سبخه.أی الأرض ذات الملح.(انظر:القاموس،ج 1،ص 261).

فاذا کان الهواء معتدلا اعتدلت أمزجه الأبدان و صلحت تصرفات الأمزجه فی الحرکات الطبیعیه کالهضم و الجماع و النوم و الحرکه و سایر الحرکات.

ص: 109

الدم:و یشتمل أضافه الی ما ذکر فیما بعد علی القلب و العروق و توابعهما.

البلغم:و یضم الجهاز التنفسی بمجاریه و الرئتین و القصبات الهوائیه و توابعها.

الصفراء:و تشمل الجهاز الهضمی و الکبد و المراره و الطحال و البنکریاس و توابعها.

السوداء:و تشمل الکلی و المجاری البولیه و التناسلیه و الأرحام و توابعها.

داء الفیل:و المراد من الداء الدفین،الأمراض التی تکون فی المقعده عند أسفل الانسان،کالبواسیر و غیره.

لیف الاراک.

قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 426):«قرن الأیّل و العنز المحرقان یجلو الاسنان بقوه،و یشدّ اللثه،و یسکن وجعها الهائج،و یجب أن یحرق حتی یبیض.و قال ابن البیطار فی المغنی ورقه /82ب:«و لقرن الأیّل خاصه المحرق فی قلع الصدأ من الأسنان و الحفر فیها و تسویه أصولها».

قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 327):«الکزمازک هو ثمر الطرفاء».و فیه عن دیسقوریدوس:الطرفاء شجره معروفه تنبت عند میاه قائمه،و لها ثمر شبیه بالزهر.و قد یکون بمصر الشام طرفاء بستانی شبیه بالبرّی فی کل شیء ما خلا الثمر،فانه یشبه العفص.و من خواصه:قال الشیخ الرئیس:

«ان فیه قبضا،و جلاءا،و تنقیه من غیر تجفیف شدید،و ماءه جال مجفف،جلائه أکثر من تجفیفه،و طبیخ ورقه بالشراب ینفع وجع الأسنان مضمضمه.و یمنع من تآکلها خصوصا ثمرته».

قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 378):«انه ینفع من عفن الانف،و الفم،و القلاع،و استرخاء اللثه،و یزید فی الحفظ جدا،و ینفع من قروح الفم المتآکله.»

قال ابن البیطار فی المصدر السابق(ج 3،ص 37)عن دیسقوریدوس:«انه یجفف اللسان، و یمکث طیب الرائحه فی الفم إذا مضغ».

قال ابن البیطار فی المصدر السابق(ج 4،ص 163):«هو أحد أصناف الملح المعدنی».و فیه عن دیسقوریدوس:«و قوته قابضه تجلو و تنقی،و نافع لللثه المسترخیه.و فیه أیضا و قال غیره:«اذا حل الملح بالخل و تمضمض به قطع سیلان الدم المنبعث من اللثات،و المنبعث أیضا بعد قلع الضرس.و اذا سخن و أمسک فی الفم نفع من وجع الضرس».

و یحفظ أصولها من الآفات العارضه.

قال ابن البیطار فی المصدر السابق(ج 2،ص 154)عن دیسقوریدوس:«له خمسه أصناف منها صنفان یقبضان الأسنان،و قد یستعملان فی أشیاء أخر تجلو و تنقی».و قال ابن البیطار أیضا فی المغنی /82ب:«انه جیّد لجلاء الأسنان و خاصه الصبیان».و قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 304):«و الاملس أوفق بجلاء الأسنان و هو بالجمله شدید للأسنان».

و هو سن الحکمه و الموعظه و المعرفه و الدرایه و انتظام الأمور،و صحه النظر فی العواقب،و صدق الرأی،و ثبات الجأش فی التصرفات.

ص: 110

الی الهرم و نکد عیش و ذبول و نقص فی القوه و فساد فی کونه و نکهته حتی ان کلّ شیء کان لا یعرفه،حتی ینام».

فبجموده و برده یکون فناء کل جسم یستولی علیه فی آخر القوه البلغمیه.

قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 212):«و یؤمر باستعمال الحجامه لا فی أول الشهر لان الأخلاط تکون قد تحرکت أو هاجت،و لا فی آخره لانها تکون قد نقصت،بل فی وسط الشهر حین تکون الأخلاط هائجه تابعه فی تزایدها لتزید النور فی جرم القمر».

و قال الخجندی فی التلویح(ص 197):«و وقتها المختار وسط الشهر فان الأخلاط تزید فیه لتزاید نور القمر».

النقره:قال الشیخ الرئیس ابن سینا فی القانون(ج 1،ص 212):«الحجامه علی النقره خلیفه الاکحل تنفع من ثقل الحاجبین،و تخفف الجفن،و تنفع من جرب العین».و قال الرازی فی الحاوی(ج 1،ص 264):«و ان دام الصداع،أحجم النقره».

الاخدعان:قال الشیخ ابن سینا فی القانون(ج 1،ص 212):و الحجامه علی الأخدعین خلیفه القیفال.تنفع من ارتعاش الرأس و تنفع الأعضاء التی فی الرأس:مثل الوجه و الأسنان و الضرس و الأذنین و العینین و الحلق و الأنف.

قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 213):و الحجامه تحت الذقن تنفع الأسنان و الوجه و الحلقوم،و تنقی الرأس و الفکّین».

الامتلاء نقصا بیّنا و ینفع من الأوجاع المزمنه.

قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 212):«و الحجامه علی الساق تنقی الدم و تدر الطمث».

العشوه:و هی العمش،ضعف الرؤیه مع سیلان الدمع فی أکثر الأوقات.(انظر:القاموس،ج 4،ص 364).

حبل الذراع.عرق فی الید.و هو أحد الفروع الثلاثه للقیفال،و یمتد علی ظهر الزند الأعلی ثم یمتد الی الوحشی،مائلا الی حدبه الزند الأسفل،و یتفرق فی أسافل الأجزاء الوحشیه من الرسغ.(انظر:

القانون،ج 1،ص 64).

القیفال:هو عرق فی الکتف.المصدر السابق.

الباسلیق:ورید یستفرغ من نواحی تنور البدن الی أسفل التنور.(انظر:القانون،ج 1،ص 209).

الأکحل:ورید یبتدأ من الانسی،و یعلو الزند الأعلی،ثم یقبل علی الوحشی،و یتفرع علی صوره حرف اللام الیونانیه فیصیر أعلی أجزائه الی طرف الزند الأعلی،و یأخذ نحو الرسغ.(انظر:المصدر السابق،ج 1،ص 65).

ص: 111

المرعزی:بکسر المیم و العین نوع من المعز طویل الشعر ناعمه یوجد فی آسیا الصغری،و سمی بالمرعز أو المرعزی لأن المرعز هو فی الأصل الزغب تحت شعر العنز.(انظر:المعجم الزوولوجی الحدیث،ج 5،ص 450).

التریاق:بالتاء و بالدال یطلق علی ما له بادزهریه و نفع عظیم،و هو الآن یطلق علی التریاق الاکبر الذی رکبه اندروماخس القدیم.و بقی مده یسمی تریاق الاربع.(انظر ترکیبه مفصلا فی:تذکره اولی الالباب،ج 1،ص 92)و فیه أیضا انه ینفع للجذام و البرص و اختلاط العقل و الفالج و الاسترخاء و التشنج و الاختلاج و الصرع.

و امزجه بالشراب المفرح المعتدل،و تناوله أو بشراب الفاکهه،و ان تعذر ذلک فبشراب الاترج فان لم تجد شیئا من ذلک فتناوله بعد علکه ناعما تحت الأسنان و اشرب علیه جرع ماء فاتر،و ان کان فی زمان الشتاء و البرد،فاشرب علیه السکنجبین العنصلی.

اللقوه:مرض یمیل به الوجه الی جانب.(انظر:حیاه الحیوان،ج 2،ص 319).

البهق:بیاض رقیق یعتری ظاهر البشره لسوء مزاج العضو الی البروده،و غلبه البلغم علی الدم.

(انظر:القاموس،ج 3،ص 223).

البرص:بیاض یظهر فی ظاهر البدن لفساد المزاج.(انظر:القاموس،ج 2،ص 192).

المز.و الاملیسی،هو الذی لا یکون فی حبه نوی.

ثلاث ساعات.

الجرب:داء یحدث فی الجلد بثورا صغارا لها حکّه شدیده.

الطیاهیج:جمع طیهوج.و هو طائر یعرف بالاندلس بالضریس.و هو شبیه بالحجل الصغیر غیر أنّ عنقه أحمر و منقاره و رجله أحمران مثل الحجل و ما تحت جناح أسود و أبیض.منه ما یسمی المنهاج، أجوده السمین الرطب الخریفی و هو معتدل الحل ینفع الناقهین.(انظر:الجامع لمفردات الأدویه و الأغذیه،ج 3،ص 105).

قال ابن البیطار فی الجامع لمفردات الأدویه و الأغذیه(ج 4،ص 156)عن ابن ماسه:انّه یسخن الأعضاء الخارجیه و یقویها اذا ضعفت و وضع علیها.و قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 360):اذا حلّ فی الأدهان المسخنه و طلی بها فقار الظهر نفع من الخدر.

السکباج:فارسیه:مرق یعمل من اللحم و الخل.

المصوص:طعام من لحم یطبخ و ینقع فی الخل،أو یکون من لحم الطیر خاصه.(انظر:

القاموس،ج 2،ص 318).

کذا فی الاصل.و لم أعثر علی معناها،و لعلها تحریف«الیحامیر»:و هو اللحم الذی یأکلونه بالخل و الخردل و الابزار.(انظر:وسائل الشیعه،ج 16،ص 374).

ص: 112

قال الشیخ الرئیس فی القانون(ج 1،ص 336):«الکافور أصناف،و قال بعضهم إنّها شجره کبیره تظل خلقا،و تألفه البابوره فلا یوصل الیها الاّ فی مده معلومه من السنه،و هی سفیحه بحریه أما خشبه فهو أبیض هش خفیف جدا،و ربما اختنق فی خلله شیء من أثر الکافور.

القولنج:مرض معوی مؤلم،یعسر منه خروج الثقل و الریح.(انظر:القاموس،ج 1،ص 204).و قال:ابن ماسویه فی کتاب المحاذیر علی ما نقله ابن قیّم الجوزی فی کتابه زاد المعاد(ج 2،ص 196):و من جمع فی معدته البیض و السمک فأصابه فالج أو لقوه فلا یلو منّ الاّ نفسه.و قال:ابن بختیشوع فی المصدر السابق:احذر أن تجمع بین البیض و السمک فانّهما یورثان القولنج و البواسیر و وجع الاضراس.

اللبن.و ظاهره الصواب کما نقل عن ابن ماسویه قوله:و من جمع فی معدته اللبن و النبیذ فأصابه برص أو نقرس فلا یلو منّ الاّ نفسه.

البیض.قال ابن بختیشوع کما نقله ابن القیّم الجوزی فی زاد المعاد(ج 2،ص 196):و ادامه أکل البیض یولد الکلف فی الوجه.و نقل عن ابن ماسویه فی نفسه المصدر:من أکل البصل أربعین یوما و کلف فلا یلو لو منّ الاّ نفسه.

الکلف:شیء یعلو الوجه کالسمسم،أو لون بین السواد و الحمره.(انظر:القاموس،ج 3،ص 198).

قال ابن بختیشوع کما نقله عنه ابن القیّم الجوزی فی کتابه زاد المعاد(ج 2،ص 196)،و أکل المملوحه و السمک المالح و الافتصاد بعد الحمام یولد البهق و الجرب.قال ابن ماسویه فی نفس المصدر:و من افتصد فأکل مالحا فأصابه بهق أو جرب فلا یلو منّ الاّ نفسه.

یعکّر.ظاهره الصواب کما نقل عن ابن بختیشوع قوله:ادامه أکل الغنم یعقر المثانه.(انظر:زاد المعاد،ج 2،ص 196).

التقطیر:عله فی الصفاق،یحدث منها تقطیر البول المستمر.

الفتق:عله فی الصفاق،بان ینحل الغشاء أو یقع فیه شق ینفذه جسم غریب کان محصورا فیه قبل الشق.(انظر:القاموس،ج 3،ص 283).

و تکثر ملاعبتها.

لان مائها یخرج من ثدییها و الشهوه تظهر من وجهها و عینیها.

فلا تقم قائما و لا تجلس جالسا و لکن تمیل علی یمینک ثم انهض للبول من ساعتک،فانک تأمن الحصاه باذن اللّه تعالی.ثم اغتسل و اشرب شیئا من المومیایی بشراب العسل أو بعسل منزوع الرغوه،فانه یرد من الماء مثل الذی خرج منک.

و اعلم ان جماعهن و القمر فی برج الحمل أو فی الدلو من البروج أفضل و خیر من ذلک أن یکون فی برج الثور لکونه شرف القمر و من عمل فیما وصفت فی کتابی هذا،و دبرّ به جسده أمن باذن اللّه تعالی من کل داء،و صح جسمه بحول اللّه تعالی و قوّته.فان اللّه تعالی یعطی العافیه لمن یشاء،و یمنحها إیّاه و الحمد للّه ربّ العالمین أولا و آخرا و ظاهرا و باطنا.

ص: 113

کذا فی الاصل.و هو أبو محمد الحسن بن جمهور العمی،و قد تقدمت ترجمته.

هو عزّ الدین أبو محمد الحسن بن قاسم بن هبه اللّه النیلی مدرس المالکیه بالمستنصریه،من أکابر العلماء و أعیان الأفاضل و أفراد الفقهاء.قدم بغداد.رتب قاضی القضاه فی رجب سنه سبع مائه و لم یزل علی منصبه الی أن توفی فی شعبان سنه اثنتی عشره و سبع مائه.(انظر:ابن الفوطی،تلخیص مجمع الآداب،ج 4،ص 90-92).

ص: 114

نمایۀ مفردات گیاهی و واژه های طبی

الأبرده،57

الابزار،114

الابزن،110

الاترج،106،114

الاذنین،113

ارتعاش الرأس،113

أریاح البواسیر،65

الإسکنجبین،88

الأسنان،79،111،112،113،114

الاطریفل،110

الاعیاء،107

البابونج،61

البثور،85

البرص،88،92،114

البصل،92،102،115

البطیخ،104

البقر،59،103،104،110

بقله الحمقاء،103

البنفسج،61،89،107،108

البواسیر،65،91،110،115

البهق،88،92،114،115

البیض،59

التّقطیر،93،115

تلبّد الذّهن،59

التمر،102،104،109

التوابل،104

التّین،59

الثّوم،69،102،105،110

الجداء،103

الجذام،58،106،107

الجذع،103

الجرب،89،92،109،114،115

الجرجیر،104

الجنون،58

الجوارش،110

الحبه السّوداء،67

الحجل،114

الحصاه،58،64،93،107،115

الحصرم،72،111

الحضحض،61،108

الحناء،62،108

الحول،58،106

الحولی،104

الخامیر،89

خبز،68

الخردل،109،114

الخفقان،85

الخل،72،110،114

الدّار،56،105

الداء الدفین،78،111

ص: 115

الدجاج،103

الدراج،103

الدّریاق،88

الدّمامیل،86

الدّود،59

دهن ورد،62

الرّبو،59،107

الرّمّان،89،104

الرّیاح المؤذیه،57

الزئبق،109

زبد البحر،80

الزّبیب،55،56،105

الزرنیخ،108

الزّعفران،56،105،107

الزّکام،66،67،104،109

الزّنجبیل،56،105

السّعد،62،105،108

السّکباج،89،110،114

السکر،109

السّمک الطّری،58

السّمک المملوح،92

السّنبل،56،105،106

السواد،105،106،115

شقاق،61

الشّقیقه،60،67،107

الشّوصه،67،110

شهد،66

الشیرخشت،103

الصّبر،61،107

الصّفار،69

ضعف البصر،93

الطّحال،51،59،106،111

الطرفاء،111،112

الطّین،73،111

الطیور،103

الطیهوج،103

عدس،62

عسر البول،64

العسل،56،57،67،109،115

العشوه،85،113

العصفر،62،108

العفص،112

العنب،105،111

العنبر،103

العود،56،105،106

العین،58،85،106،113

الفاکهه الیابسه،105

الفالج،58،93،106،114

الفتق،93

القاقیا،61،107

القثاء،103،104

قرن الأیل،111

القرنفل،56،105

قروح الفم،112

القریص،72،110

قز،88

القولنج،91،92،93،107،110،115

الکافور،115

کثره النّسیان،59

الکراث،104،108،109

الّلبن،92،103،104،105،115

لحم العجل،110

ص: 116

اللقوه،88،93،114

المرزنجوش،61،108

المرعزی،113

المسک،103

المصطکی،56،106

المعز الثنی،103

الملح،111،112

ملح اندرانی،79

المملوحه،92

المنهاج،114

النّبیذ،92،115

النّرجس،67،109

النعناع،104

النّقرس،57،92،93،106

النوّر،47،48،61،62،103،107،112

و الحامض،102

و المصوص،89

وجع الأضراس،85

وجع الرّأس،60

وجع السّفل،65

الورد،62

ورق الخوخ،62

الهلام،72

الهلام،89،110

الهلیلج،109

الیحامیر،114

الیرقان،69،110

ص: 117

ص: 118

فهرست منابع

اخبار العلماء باخبار الحکماء،علی بن یوسف القفطی،مطبعه السعاده،مصر،1326 ه.

الارشاد،محمد بن محمد بن النعمان(الشیخ المفید)،المطبعه الحیدریه،النجف.

تاج العروس،محمد مرتضی الحسینی الزبیدی،المطبعه الخیریه،مصر،1306 ه.

تاریخ الیعقوبی،احمد بن ابی یعقوب بن جعفر الکاتب،مطبعه الغری،النجف،1358 ه.

تذکره أولی الالباب،داود الضریر الانطاکی،المطبعه العثمانیه،مصر،1356 ه.

تلخیص مجمع الآداب،عبد الرزاق بن احمد الحنبلی،مطبعه وزاره الارشاد،دمشق،1967 م.

التلویح فی أسرار التنقیح،محمد بن عبد اللطیف بن محمد الخجندی مخطوط،مکتبه الامام الحکیم العامه.

الجامع لمفردات الأدویه و الأغذیه،عبد اللّه احمد ابن البیطار،مطبعه حسین بیک،القاهره، 1291 ه.

الحاوی فی الطب،محمد بن زکریا الرازی،مطبعه دائره المعارف العثمانیه،حیدرآباد، 1968 م.

حیاه الحیوان الکبری،کمال الدین الدمیری،طبع مصر،بدون تاریخ.

الخصال،محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی،مطبعه حیدری،ایران،1389 ه.

رجال الشیخ الطوسی،محمد بن الحسن الطوسی(شیخ الطائفه)،المطبعه الحیدریه، النجف،1381 ه.

رجال النجاشی،احمد بن علی بن العباس النجاشی،مطبعه المصطفوی،ایران.

زاد المعاد فی هدی خیر العباد،محمد بن بکر بن ایوب المعروف(بابن قیّم الجوزی)، المطبعه المصریه،مصر،1392 ه.

سیر اعلام النبلاء،محمد بن احمد بن عثمان الذهبی مخطوط مصور،مکتبه الامام الحکیم العامه.

طبقات الاطباء،سلیمان بن حسّان المعروف(بابن جلجل)،مطبعه المعهد الفرنسی، القاهره،1955 م.

عیون أخبار الرضا،محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی،مطبعه دار العلم،قم،

ص: 119

1377 ه.

عیون الأنباء فی طبقات الأطباء،احمد بن القاسم المعروف(بابن أبی اصیبعه)،مطبعه الاقبال،بیروت،1376 ه.

الفهرست،محمد بن اسحاق المعروف(بابن الندیم)،مطبعه دانشگاه تهران،1391 ه.

القاموس المحیط،محمد بن یعقوب الفیروزآبادی،المطبعه الحسینیه،مصر،1330 ه.

القانون فی الطب،الحسین بن عبد اللّه ابن سینا،مطبعه حسین بیک،مصر،1294 ه.

کتاب الالفاظ الفارسیه المعربه،ادی شیر،المطبعه الکاثولیکیه،بیروت،1908 م.

کشف الغمه فی معرفه الائمه،علی بن عیسی الاربلی،مطبعه النعمان،النجف.

مرآه الزمان،یوسف سبط ابن الجوزی،مخطط مصور،مکتبه الامام الحکیم العامه.

مراصد الاطلاع،عبد المؤمن بن عبد الحق البغدادی،مطبعه عیسی البابی،مصر،1373 ه.

المعجم الزوولوجی الحدیث،محمد کاظم الملکی،مطبعه النعمان،النجف،1961 م.

المغنی فی الطب،عبد اللّه بن احمد ابن البیطار مخطوط،مکتبه الامام الحکیم العامه.

وسائل الشیعه،محمد بن الحسن الحرّ العاملی،المطبعه العلمیه،قم،1377 ه.

ص: 120

نامه زرّین سلامت

تصاویر

ص: 121

ص: 122

تصویر

ص: 123

تصویر

ص: 124

تصویر

ص: 125

تصویر

ص: 126

تصویر

ص: 127

تصویر

ص: 128

تصویر

ص: 129

تصویر

ص: 130

تصویر

ص: 131

تصویر

ص: 132

تصویر

ص: 133

تصویر

ص: 134

تصویر

ص: 135

تصویر

ص: 136

تصویر

ص: 137

تصویر

ص: 138

تصویر

ص: 139

تصویر

ص: 140

تصویر

ص: 141

تصویر

ص: 142

تصویر

ص: 143

تصویر

ص: 144

تصویر

ص: 145

تصویر

ص: 146

تصویر

ص: 147

تصویر

ص: 148

تصویر

ص: 149

تصویر

ص: 150

تصویر

ص: 151

تصویر

ص: 152

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109