بوستان ولایت : چهارده گفتار از آیات عظام و سخنوران نامی شیعه پیروان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : طلوعی گوگانی، محمود، - 1315

عنوان و نام پدیدآور : بوستان ولایت: چهارده گفتار از آیات عظام و سخنوران نامی شیعه پیروان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام/ تهیه و تنظیم و تحقیق از محمود طلوعی گوگانی

مشخصات نشر : قم: علامه، 1379 - 1378.

مشخصات ظاهری : 2 ج مصور (رنگی)

شابک : 964-90610-7-8(ج.1) ؛ 964-90610-7-8(ج.1) ؛ 964-90610-7-8(ج.1) ؛ 964-90610-7-8(ج.1) ؛ 964-90610-9-615000ریال:(ج.2)

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

یادداشت : ج. 3 (چاپ اول: 1380)16000 ریال :(دوره)ISBN 964-90610-02-X؛ (ج. )3ISBN 964-90610-10-9

یادداشت : کتابنامه

موضوع : چهارده معصوم

چهارده معصوم -- احادیث

رده بندی کنگره : BP36/ط8ب 9

رده بندی دیویی : 297/95

شماره کتابشناسی ملی : م 78-24991

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فهرست قبلی

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

جلد 1

اشاره

ص: 2

فهرست

مقدمه...37

گفتار اول علامه محقق حضرت آیه الله مرحوم حاج شیخ عبدالحسین امینی نجفی قدس سره همانندی ولایت پیامبر و زهرا و ائمه علیهم السلام

گفتار دوم حضرت آیه الله شهید حاج شیخ قاسم اسلامی قدس سره امامت در اسلام

اصل امامت ریشه اساسی اسلام است... 36

شیعه امامیه چه می گوید؟...37

عامه چه می گویند؟...37

به این کوردلان بایدگفت:...42

و به طور خلاصه میگوییم:...44

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله به امامت امیر مؤمنان علیه السلام تنصیص فرموده:...47

چرا نام امامان علیهم السلام صریحا در قرآن کریم نیامده است؟...51

جواب این سئوال به وجوهی است:...51

دو منصب آسمانی...51

قول به تنصیص، مخصوص شیعه نیست...58

اما علماء اهل سنت...59

ناقلین احادیث مزبورعبارتند از:...60

تفسیر آیه شریفه...60

استدلال به این آیه بر امامت حضرت علی علیه السلام...62

نداء خلافت و امامت در غدیر خم...67

اکنون بررسی حدیث از جهت سند...71

طرق حدیث غدیر:...71

ص: 3

گفتار سوم حضرت آیه الله مرحوم حاج سید احمد امامی قدس سره شیعه تنها فرقه ناجیه

فرقه ناجیه:...83

هدف هیجدهم:...83

مسأله کسب و کار هم همینطور است:...86

عوامل هدایت در قرآن:...87

پیامبر گرامی صلی الله علیه واله و ائمه معصومین علیهم السلام از خاندان او نورند:...88

مراتب و مراحل افاضه نور:...89

دلیل افاضه نور به موجودات به وسیله اهل بیت عصمت علیهم السلام:...90

خدا چرا اهل بیت عصمت: را وسیله افاضه نور خود قرار داده است؟...92

دوری از اهل بیت علیهم السلام محرومیت از نور را بدنبال دارد:...93

از فکر روز قیامت بر خود می لرزیدند:...94

«فِی بُیُوتٍ أذِنَ اللهُ أن تُرفَعَ...چه کسانی هستند؟...94

بهترین پاداشها برای نیکوکاران:...95

کفار زندگی پوچ و بی نتیجه ای را در پیش گرفته اند:...96

این نوری که همراه پیامبر صلی الله علیه واله نازل شده چه کسی بود؟...98

گفتار چهارم حجه الاسلام والمسلمین مرحوم حاج شیخ مرتضی انصاری قمی قدس سره امام حسین علیه السلام وارث انبیاء

علم ائمه معصومین علیهم السلام:...100

مفهوم وارث در زیارت وارث:...101

مقایسه سخاوت امام حسین علیه السلام با انبیاء علیهم السلام...104

تواضع امام حسین علیه السلام:...105

مقایسه حضرت ابراهیم علیه السلام وامام حسین علیه السلام و شاگردان این دو مکتب: ...105

ستایش شخصیت های بلند مرتبه تاریخ از امام حسین علیه السلام :...107

ذکر مصیبت...108

ص: 4

گفتار پنجم حجه الاسلام و المسلمین مرحوم حاج شیخ علی اکبر تربتی قدس سره خمسه طیبه:

گفتار ششم حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسین تهرانی(دامت توفیقاته) حضرت بقیه الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

روایات مروبط به حضرت مهدی علیه السلام متواتر است:...119

تحریف و جعل احادیث درباره حضرت مهدی علیه السلام:...119

نمونه ای از تحریف احادیث:...120

نمونه ای از جعل احادیث:...121

کتب عامه و خاصه درباره حضرت مهدی علیه السلام:...122

عقیده وهابیت درباره حضرت مهدی علیه السلام :...125

مهدی موعود علیه السلام در سایر ادیان:...127

مهدی موعود علیه السلام و کتب آسمانی:...128

شبهات پیرامون حضرت مهدی علیه السلام:...129

شبهه طول عمر:...129

سخن مرحوم سید بن طاووس قدس سره در این باره:...131

گذشت زمان در آن حضرت اثر نمی گذارد:...132

طول عمر از نظر علمی:...132

شبهه شیخیه در این مورد:...133

شبهه عدم انتفاع از امام در زمان غیبت:...135

مسأله غیبت اختصاص به امام زمان علیه السلام ندارد:...135

فوائد وجودی حضرت مهدی علیه السلام در زمان غیبت:...135

فضیلت انتظار در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام:...138

دعا برای تعجیل فرج حضرت ولی عصرعلیه السلام:...140

ص: 5

خداوند به توسط حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف)...143

انتقام خون حضرت سید الشهداء علیه السلام را خواهد گرفت:...143

قصیده رائیه ابن عرندس حلی درباره امام حسین علیه السلام:...145

گفتار هفتم حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد رحمانی همدانی(دامت توفیقاته)

اسامی و القاب حضرت زهرا سلام الله علیها

بحث درباره فاطمه زهرا علیها السلام مشکل است:...153

القاب و اسامی حضرت فاطمه علیها السلام :...153

فاطمه زهرا علیها السلام کسی است که جهان به وجود او روشن شده است:...154

معنای ام در لغت عرب:...161

گفتار هشتم حضرت آیه الله مرحوم حاج سید محمد سلطان الواعظین شیرازی قدس سره اولی الامر کیانند؟

آزادی مجازی و حقیقی:...169

اطاعت خدا و پیامبر و اولی الامر واجب است:...170

عقیده اهل تسنن در معنای اولی الامر:...170

صاحبان امر بر سه قسمند:...171

بنی اسرائیل منتخب جناب موسی فاسد از آب در آمدند:...171

بشر قادر نیست انتخاب امیر صالح و کامل نماید:...172

سلاطین و امراء اولی الامر نمی باشند:...172

هر سلطان و امیر با قدرتی، اولی الامر نمی باشد:...174

اولی الامر باید منصوب و منصوص من جانب الله باشد:...175

اخبار در عصمت ائمه از طرق عامه:...180

اشاره به علم عترت و اهل بیت طهارت علیهم السلام...181

اشکال در این که چرا اسامی ائمه در قرآن نیامده؟...182

جواب از اشکال:...183

عدد رکعات و اجزاء نماز در قرآن نیامده:...184

مراد از اولی الامر علی و ائمه علیهم السلام از عترت طاهره هستند:...185

در باب اسامی و عدد أئمه اثنا عشرعلیهم السلام:...190

عدد خلفاء بعد از پیامبرصلی الله علیه واله دوازده است:...195

ص: 6

عادت جاهلانه و تعصب مانع از وصول به حقیقت است:...198

بیان جاحظ در وصول الی الحق:...198

اقرار منصفانه شیعیان:...199

گفتار نهم حجه الاسلام والمسلمین مرحوم حاج سید محمد کاظم قزوینی قدس سره شهادت رسول اکرم صلی الله علیه واله

عالمین در این آیه چه بار مفهومی دارد؟...202

توسل پیامبران علیهم السلام به خاندان رسالت علیهم السلام:...203

شفاعت پیامبر صلی الله علیه واله و اهل بیت طاهرین او:...204

صلوات بر پیامبر صلی الله علیه واله و آل اطهار او:... 207

برتری مقام پیامبرصلی الله علیه واله و خاندان پاکش بر سایر مخلوقات:...208

پیامبرصلی الله علیه واله و آل بیت طاهرینش علیهم السلام از یک نور آفریده شده اند...210

آزار و اذیت مشرکین به ساحت مقدس آن حضرت در آغاز ظهور اسلام:... 211

ادامه ایذای آن حضرت در مدینه:...215

علی علیه السلام خلیفه و جانشین آن حضرت:...216

امام زمان علیه السلام :...219

سفارش اهل بیت علیهم السلام به امت در واپسین روزهای حیاتش:...219

رسول خدا صلی الله علیه واله امیر مؤمنان علیه السلام را امر به صبر می فرمایند:...220

حضرت فاطمه علیها السلام را نیز به صبر و بردباری امر فرمودند:...221

گفتار دهم حجه الاسلام مرحوم حاج شیخ احمد کافی خراسانی قدس سره ماجرای فدک و مظلومیت حضرت زهراعلیها السلام

فدک کجا بود:...229

برخورد نظامی پیامبرصلی الله علیه واله با یهود خیبر:...231

ص: 7

گفتار یازدهم حضرت آیه الله مرحوم حاج سید محمود مجتهد سیستانی قدس سره پیامبر خدا صلی الله علیه واله در معراج بر سفره ولایت

در جستجوی رسول الله صلی الله علیه واله :...241

بازگشت پیامبر صلی الله علیه واله از معراج:...241

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله حدیث معراج را با مشرکین در میان می گذارد:...242

تحقیق درباره معراج:...243

عروج به آسمان:...244

خلیفه شما کیست:...244

درب خانه همه به جز درب خانه علی علیه السلام بر مسجد باید مسدود شود:...246

در این هنگام سوره مبارکه «النجم» نازل شد که می گفت:...247

ای پیامبر چه کسی را در جای خود گذاشتی؟...248

اشکال کار در صورت تفسیر آیات قرآن از جمله این آیات بدون استعانت از روایات: ... 249

مستوی به کل شیء یعنی چه؟...250

ممکن الوجود یعنی چه؟...250

خدا چه زمانی به پیامبر آموخت؟...252

چشم دید یا دل؟...253

آیات کبرای خدا چیست؟...255

خلاصه ای از حدیث معراج:...257

خداوند بزرگ در شب معراج در آن مقام قرب بر پیامبر خود چه اعطاء کرد؟...257

روایت دیگر از احادیث معراج:...259

لعن بر ظالمین اهل بیت عصمت علیهم السلام:...260

گفت و شنود خدا با پیامبرصلی الله علیه واله در معراج:...261

ذکر خفی:...263

ویژگی های امیرالمؤمنین علیه السلام:...265

«حبل الله المتین»:...266

افراط و تفریط درباره امیرالمؤمنین علیه السلام:...266

حدیث دیگر:...266

حکیم ابوالقاسم فردوسی و تشیع:...267

ص: 8

گفتار دوازدهم حضرت آیه الله مرحوم حاج سید حسن میر جهانی قدس سره خلقت نور و فضائل حضرت زهرا علیها السلام

آیا قرآن افضل است یا اهل بیت علیهم السلام ؟...273

مراتب معصومین علیهم السلام از لحاظ افضلیت:...273

آفرینش نور صدیقه طاهره علها السلام :...274

چگونگی آفرینش عالم از انوار مقدسه اهل بیت علیهم السلام رُسُلِهِ )...276

مقام قرب معنوی رسول خدا صلی الله علیه واله:...277

زهرا علیها السلام مادر پدرش:...278

انتقال نور صدیقه طاهره علیها السلام به اصلاب شامخه وارحام مطهره:...279

مقام شفاعت حضرت صدیقه طاهره علیها السلام :...280

فاطمه علیها السلام چگونه وارد عرصه محشر می شود:...280

زهرا علیها السلام را چرا زهرا می گویند؟!... 282

احترام رسول خدا صلی الله علیه واله از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام:...282

مقام بلند فاطمه علیها السلام :...283

انعقاد علقه زوجیت فاطمه علیها السلام درآسمانها:...283

گفتار سیزدهم حجه الاسلام والمسلمین حاج سیدعلی اکبرموسوی(محب الاسلام) تاریخ پیدایش عزاداری امام حسین علیه السلام

وجه تسمیه مجالس ذکر مصیبت به روضه خوانی:...289

وجه تسمیه دوم صحیح نیست:...290

ذکر مصیبت ابوعبد الله علیه السلام پیش از دوران زندگی او:... 290

حضرت موسی علیه السلام درکربلا:...291

تجلی پروردگار:...292

ابراهیم خلیل علیه السلام در کربلا:...293

حضرت نوح علیه السلام وکربلا:...294

گریه رسول خدا صلی الله علیه واله و امیر مؤمنان علیه السلام برای حسین علیه السلام:...294

ص: 9

حرکت به کربلا:...296

میان گودال قتل گاه:...297

در طول راه و در خانه دشمن:...298

تأثیر روضه خوانی در روحیه دشمن:...299

بنی امیه برای امام حسین علیه السلام مرثیه میخوانند:...299

توصیه امام علی بن الحسین علیه السلام به یزید:...300

اهل بیت علیهم السلام در راه بازگشت:...301

دروازه مدینه:...302

اهل بیت :در مدینه:...303

گفتار چهاردهم حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ عبدالحسین واعظ زاده خراسانی

فضائل ومناقب امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام

کثرت فضائل امیر مؤمنان علیه السلام:...309

علم امیر مؤمنان علیه السلام:...312

علی و فاطمه علیهما السلام همچون دریای بیکرانند:...315

زهد امیر مؤمنان علیه السلام:...316

ستایش امیر مؤمنان علیه السلام از زبان شعر:...317

نور او و خمسه طیبه: پیش از آفرینش پدید آمده است:...319

فرازهایی از زندگی او:...319

مظلومیت آن حضرت:...321

ص: 10

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

در طول تاریخ تشیع پس از ائمه طاهرین علیهم السلام عده ای که بیش از همه مورد تجاوز و تعدی و حملات ناجوانمردانه دشمنان اسلام قرار گرفتند دست پروردگان و اصحاب ائمه معصومین علیهم السلام بودند که با ذکر فضائل ومناقب ونشر آثار اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام ،خود را در معرض خطرات وحشت انگیزی قرار می دادند، و اکثرا در این راه حتی جان خود را نیز از دست میدادند که اگر قرار شود شرح حال شهداء و ستمدیدگان این جماعت و خدماتی را که آنها در این راه انجام داده اند بنویسیم خود یک اثر بزرگی را پدید خواهد آورد به عنوان مثال هشام بن حکم که یکی از شاگردان مکتب امام صادق علیه السلام بود در مناظراتی که با افراد گوناگون داشت چنان از حریم اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام دفاع می کرد که به اعتراف هارون الرشید: دفاعی که هشام با شمشیر زبان خود از حریم ولایت میکند صدهزار شمشیر زن نمی تواند آن چنان دفاعی به عمل آورد.(1)

آخر الأمر هارون در صدد دستگیری هشام بر آمد، و علی بن اسماعیل میثمی که معاصر هشام و از متکلمین به نام امامیه بود وقتی که در زندان این خبر را شنید با لحن

ص: 11


1- فَؤَالِلِهِ لِلِسَانِ هَذَا أَبْلَغُ فِی قُلُوبِ اَلنَّاسِ مِنْ مِأَهِ اَلْفِ سیفٍ.کمال الدین وتمام النعمه، ج 2، ص 386، و بحار الانوار، ج 48، ص 202.

تأسف باری چنین گفت:

إنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إلیهِ راجِعُونَ، هشام بازوی ما استاد ما و مورد توجه در بین ما بود، اگر او از بین برود علم از میان خواهد رفت.(1)

برای همین هم بود که اهل بیت عصمت علیهم السلام به وی علاقه ویژه ای از خود نشان داده و فوق العاده احترامش می کردند، با وجود آن که هشام هنوز جوان بودا صادق علیه السلام او را بر دیگران مقدم می داشت، یک روز او در منی به خدمت امام صادق علیه السلام باشد شرفیاب شد و از فضلا و دانشمندان به نام شیعه از قبیل حمران بن اعین، و قیس ماصر، و یونس بن یعقوب، و مؤمن طاق شرف حضور داشتند با این که همه نامبردگان از هشام بزرگتر بودند امام او را بر همه آنان مقدم داشته و بالاتر از همه نشانید این کارامام بر آنان گران آمد، و حضرت چون این معنی را از قیافه حاضرین احساس کرد فرمود:

«هَذا ناصِرُنا بِقَلبِهِ ولِسانِهِ وَیدِهِ».(2)

این جوان با دل و زبان و دست خود ما را یاری می کند.

همین طور در طی قرون و اعصار متمادی شخصیت های گوناگونی در رابطه با مبارزه و دفاع از حق قدم به میدان نهاده و با قلم و زبان، و دست خود از حریم مقدس خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام دفاع به عمل آوردند، این رویه تحسین آمیز در میان اصحاب مورد عمل قرار گرفته و تا عصر حاضر نیز ادامه دارد، چنان که در زمان ما شخصیت های کم نظیری پیدا شدند و از راه قلم و بیان خدمات شایسته ای به سیستم فکرشیعی انجام دادندکه به عنوان نمونه می توان از شخصیت هایی که گفتارشان در این مجموعه آمده نام برد، افرادی که خدماتشان همه جا زبانزد عام و خاص است.

مثلا مرحوم آیه الله علامه امینی قدس سره با تألیف کتاب ارزنده الغدیر بزرگترین خدمت را در عصر خود به جامعه شیعه ارائه داده وکاری کردکه بزرگان از علمای اهل سنت

ص: 12


1- رجال کشی، ص 226، و بحار الانوار، ج 8 ص 193.
2- فصول المختاره، ص 48، و بحار الانوار، ج 1، ص 295.

در برابر عظمت آن سر تعظیم فرود آوردند و ناگزیر تقریظهایی بر این کتاب نوشتند و تعداد زیادی از آنان پس از خواندن کتاب مورد بحث درمقابل منطق نیرومند آن تاب مقاومت نیاورده و مواضع عقیدتی خود تجدید نظر نمودند.

ومرحوم آیه الله سلطان الواعظین شیرازی قدس سره با منطق قوی و حافظه استثنایی خود طی 10 شب در پیشاور هندوستان با بزرگان علمای آن سامان به مناظره پرداخته وشبهات آنان را از طریق کتب علمای خودشان پاسخ قاطع داده وحقانیت مذهب شیعه را به اثبات رسانید که این مناظرات منشأ بیداری بسیاری از آنان شده و آنها را به گرایش به مذهب حق جعفری واداشت، وبعدها جلسات ده شبه مناظرات مذکور وگفتگوهای فیمابین به صورت کتابی گرانبها به نام شبهای پیشاور چاپ شد که این خدمات مرهون زحمات آن رادمرد بزرگی بود که عمل ارزشمند او مورد تقدیر و تشکر مراجع وقت مخصوصأ مرحوم آیه الله العظمی بروجردی قدس سره قرار گرفت.

وهمچنین سایر بزرگانی که گفتارشان زینت بخش این مجموعه قرار گرفته هرکدام به نوبه خود خدمات ارزنده ای به جامعه شیعه ارائه داده اند.ولی از آن جایی که ما هدفمان دراین مجموعه شرح حال و ذکر خدمات مفصل آنها نیست لذا به پاس قدردانی از خدمات شایان تحسین آنان و به عنوان یادبود ازگذشتگان، از هرکدام گفتاری پیرامون اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را برگزیده و به صورت مجموعه ای که ملاحظه می فرمایید درآوردیم.

در پایان تذکر چند نکته را لازم میدانم؛

1- اسامی آیات عظام و وعاظ محترم بترتیب حروف تهجی تنظیم شده است.

2- عده ای از آقایان مانند مرحوم آیه الله امینی قدس سره و..... گرچه از آیات عظام وفقهای اسلام بودند و هر کدام به منظور توجیه و تفسیر مذهب حقه جعفری دست به تألیف آثار بزرگ و ذی قیمتی زده اند ولی نسبت به آشنا کردن مردم به ویژه طبقه عوام آنان به بینش آل رسول الله صلی الله علیه واله در مورد مسائل اسلامی و اعتقادی علاقه عمیقی از

ص: 13

خود نشان داده و برخلاف بعضیها که منبررفتن را در شأن خود نمی دانید فرصت هایی که پیدا می کردند برای دادن شناخت به مردم از راه وعظ و خطابه نیز استنکاف نمی کردند.

3- بعضی از سخنرانی های موجود در این مجموعه به دلیل این که از نوار بیاد شده بود غالبأ مشحون از اغلاط بوده و حتی در موارد زیادی نظم و به هم پیوستگی مطالب آن از بین رفته و ناهماهنگی فاحشی میان جملات وجود داشت.

مضاف بر این که چون این سخنان به شیوه بیان خطابی القا شده بود و شیوه گفتار غیر از شیوه نوشتار است، لذا ما ضمن بر طرف نمودن اشکالات مذکور سعی کردیم تا آنها را باز نویسی کرده و به شیوۀ قلمی به خواننده عزیز عرضه بداریم.

ودرضمن به مصداق من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق وظیفه خود می دانم که از زحمات بی دریغ حجه الاسلام آقای حاج شیخ هاشم صالحی دامت توفیقاته که درترتیب بندی و صفحه آرایی مطالب ما را یاری نموده اند و همچنین از ناشر محترم آقای حاج عبدالله علامه زید عزه که در طبع و نشر این کتاب نهایت سعی و کوشش را مبذول داشتند کمال تشکر و قدردانی را نموده، و از خداوند دوام توفیق برای آنها و تمام اهل خیر خواستارم.

امید است که این اثر مقبول درگاه حضرت احدیت و منظور نظر حضرت ولی الله الاعظم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار گیرد.

والسلام علی من التبع الهدی به تاریخ 13 رجب المرجب 1420 ه. سالروز میلاد مولود کعبه مولی الموحدین امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام قم / محمود طلوعی

ص: 14

گفتار اول

1- علامه محقق حضرت آیه الله مرحوم حاج شیخ عبدالحسین امینی نجفی قدس سره

تصویر

«از تهران »

ص: 15

2- همانندی ولایت پیامبر و زهرا و ائمه علیهم السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین، والصلاه والسلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین،وعدل آله المعصومین المنتجبین،واللعنه الدائمه علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

کیفیت خلقت یکسان چهارده معصوم علیهم السلام ایجاب می کند درتمام شئون ولایت نیز در ردیف یکدیگر باشند؛ لذا آثار بغض و یا محبت،اطاعت و یا عصیان نسبت به هر معصومی برابر و یکسان با آثار ودادو یا عناد،سرپیچی و یا پیروی نسبت به هر یک از معصومین دیگر می باشد.اخبار وارده در این موضوع، بسیار زیاد و فوق العاده است و شیعه و سنی همگی به این روایات معتقد بوده و به صحت آنها اعتراف دارند.در اینجا چند روایت از این دسته اخبار برای نمونه نقل میشود:

«أَخَذَ اَلرَّسُولُ اَلْأَکْرَمُ صَلَّی اللهُ علیه واله بِیَدِ الحَسَنِ وَ الْحُسَینِ فَقالَ مَن أَحَبّی وَأَحَبَّ هَذَیْنِ و أبَاهُمَا وَ أُمَّهُمَا کانَ مَعی فِی دَرَجَتِی یَوْمَ الْقِیَامَهِ».(1)

« رسول خدا صلی الله علیه واله دست حسنین علیهما السلام را گرفت و فرمود: هر کس مرا و این دو

ص: 16


1- مسند احمد بن حنبل، ج 77/1 (طبع احمد محمد شاکر: ج 25/2، 26، ح 576، سنن ترمذی - کتاب المناقب،باب 21 - ج 641/5 ، 642، ح 3733، معجم صغیر طبرانی، ص 399 /ح 961: معجم کبیر طبرانی، ج50/3/ح 2654،تاریخ بغداد، ج 287/13، 288، الریاض النضره، ج 189/3، ذخائر العقبی، ص 23، 91، نظم دررالسمطین ج 25/3، 26/ ح 366، مختصر تاریخ دمشق ج 11/7 ، تهذیب الکمال ج 359/29، 360، اسد الغابه ج 29/4سیر اعلام النبلاء ج135/12، تاریخ اسلام ذهبی - حوادث و وفیات 241 الی 250 - ص 508، اسئی المطالب ص 122،121، تهذیب التهذیب ج430/10، الصواعق المحرقه ص 213، 264، 284 نزهه المجالس 232/2،کنز العمال ج97/12/ ح 34161، 103/ح34196، ج 639/13/ ح 37613، منتخب کنز العمال ج 92/5، در السحابه ص269، رشفه الصادی ص 44.

فرزند مرا، و پدر و مادر این دو را دوست بدارد، روز قیامت با من هم درجه خواهد بود».

هم درجه بودن با پیامبر اکرم صلی الله علیه واله مطلبی است که جا دارد به طور تفصیل درباره آن بحث و بررسی به عمل آید تا کاملا موضوع بر همگان روشن گردد.

آیا چگونه امکان دارد کسی در روز قیامت با رسول خدا صلی الله علیه واله هم درجه باشد؟ مگر بشری می تواند به درجه رفیع و بی نظیر پیامبر اکرم صلی الله علیه واله نائل شود؟ آیا چطور ممکن است که انسانی به درجه والای امیر مؤمنان علیه السلام دسترسی پیدا کند؟ در این کلام حضرت رسول صلی الله علیه واله یک سر مگو، و یک راز نگفتنی نهفته است و آن عبارت از این است که آن حضرت میخواهد بگوید: هر کس مرا و عترت مرا دوست بدارد به درجه مومنین به ولایت نائل شده است، و با من در ردیف موالیان و در صف معتقدین به ولایت قرار دارد؛ اگر چه در این صف و در این درجه، هر فردی دارای رتبه متفاوت با رتبه دیگران و مخصوص به خود می باشد؛چنان که موحدان و افراد با ایمان را در روز قیامت درجات متفاوت بی شماری است، مؤمنین به ولایت را نیز به تعداد افرادشان درجاتی است ولی در عین حال همه آنان، در صف موحدین، در صف معتقدین،و در درجه مؤمنین به ولایت با محمد بن عبد الله صلی الله علیه واله هم صف، هم ردیف، هم دین و هم درجه اند به عبارت دیگر، ممکن است عده ای به درجه شهادت نایل آیند ولی رتبه و مقام معنوی هر یک با دیگری متفاوت بوده، و تنها در مرتبه شهادت همه - با نسبت های مختلف - مشترک باشند و با حفظ مراتب و مقامات مخصوص به خود با یکدیگر هم صف وهم ردیف باشند.

باید توجه داشت که درجات معنوی به تعداد افراد بشر متفاوت است؛مثلا جمیع موحدین اگر چه به «درجه التوحید»نایل شده و با یکدیگر در این موضوع نزدیک و هم درجه اند،لیکن خود این درجه، برای انبیا، اوصیا، علما،شهدا، مخلصون متفاوت است؛که هر یک را مقام و مرتبه بسیار متفاوت با دیگران و مخصوص به خود است، و تنها در

ص: 17

موحد بودن با هم مشترکند، و عیناً همین گونه است «درجه الولایه»و«درجه الولایه المحبه»

روایت مورد بحث را عده ای از علماء سنی در کتاب های خود نقل کرده اند که از جمله آنان: عبدالله بن احمد بن حنبل در مسند احمد، ترمذی در جامع یکی از صحیح-که یکی از صحاح ششگانه است =خطیب بغدادی در تاریخش، ابن عساکر در تاریخش،جزری دراسنی المطالب، ابن اثیر در اسد الغابه، ابوالمظفر در تذکره، محب الدین طبری در «ریاض»و«ذخایر»، ابن حجر عسقلانی در «تهذیب» و ابن حجرهیتمی در(صواعق) .

ابن حجر هیتمی در تشریح حدیث مذکور می گوید:

«لَئِیس الْمُرَادُ بالمعیه هُنَا المَعِیهُ مِنْ حَیْثُ اَلْمَقَامِ بَلْ مِنْ جِهَهِ رَفْعِ اَلْحِجَاب...».(1)

این دانشمند سنی مطلب را بسیار خوب درک نموده است که میگوید -در اینجاکه پیامبر اکرم می فرماید: هر کس مرا و علی و زهرا و دو فرزندم بحسن و حسین را دوست بدارد با من در روز قیامت هم درجه است - مبادا چنین به نظر آید که مقصود هم مقام بودن با رسول خداست، بلکه مراد این است که چون هر مسلمان با ایمانی به علی و اولاد علی محبت داشته باشد، خدای تعالی او را به جوار رحمتش نزدیک می فرماید،و در مرکز لطف و احسانش قرار می دهد، وپرده ها از میان او و حضرت حق برداشته می شود ،در این مقام رفع حجاب، و بی پرده در محضر بحق تبارک و تعالی قرار گرفتن، با پیامبر صف و همراه است.

ابن حجر آنگاه به سخن چنین ادامه می دهد:

«...نَظِیرُ مَا فِی قَوْلِهِ تَعَالَی: «فَأُولَئِکَ مَعَ اَلَّذِینَ أَنْعَمَ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ اَلنَّبِیِّینَ

ص: 18


1- الصواعق المحرقه، ص213.

وَالصّدّیقینَ وَالشُّهَداءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقَاءُ »(1)».(2)

«چنانکه خدای تعالی می فرماید: مسلمانان مؤمن، با انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین -که خدا نعمت های خویش را به آنان عطا فرموده است -همگام و همراهند، و چه رفیقان نیکویی»؛ و کاملا روشن است که در این آیه یکسان بودن مقامات مطرح نیست؛ بلکه مراد برابر بودن همه اهل ایمان است در معرض فیض، و در جلوه گاه رحمت، و بی پرده در محضر لطف و مرحمت خدا قرار گرفتن.وگرنه هر یک از انبیاء صدیقین، شهدا، علما، صالحین، ابرار، اخیار،و مخلصین را مقامی خاص و جداگانه،و درجه و مرتبه ای مخصوص به خود می باشد. پنج تن آل عبا علیهم السلام را نیز مرتبه و مقامی است بی نظیر و مخصوص به خودشان که هر پنج تن به طور یکسان در آن مشترکند، و هرگز کسی را به آن مقام والا راه نیست.

در این مورد علمای سنی و شیعه روایات دیگری نقل کرده اند که برخی از آنها ذکر می شود:

حضرت رسول اکرم می فرماید:

«مَن أَحَبَّ هَؤُلاءِ [یعنی الحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَفَاطِمَهَ وَ عَلیّاً ]فَقَد أَحَبَّنی وَمَن أبغَضَهُم فَقَد أبغَضَنی».(3)

«هر کس اینان یعنی حسن و حسین و فاطمه و علی علیهم السلام را دوست بدارد،مرا دوست داشته است، و کسی که با اینان دشمنی کند، با من خصومت کرده است».

و درباره حضرت صدیقه زهراعلیها السلام می فرماید:

«...مَنْ آذَاها فَقَدْ آذانِی وَمَن آذَانِی فَقَدْ آذَی اَللَّهَ، (4)وَذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی

ص: 19


1- سوره نساء (4)، آیه 69.
2- الصواعق المحرقه، ص 213.
3- تاریخ مدینه دمشق، قسم ترجمه الحسین علیه السلاک، ص 91 - مختصر تاریخ دمشق، ج 7، ص 120، 121 - کنز العمال، ج 12، ص 103، ح 34194.
4- الفصول المهمه، ص 139، نزهه المجالس، ج 2، ص 228 - نور الابصار، ص 41.

«إِنَّ اَلَّذِینَ یُؤْذُونَ اَللَّهَ وَرَسُولِهِ لَعَنَهُمُ اَللَّهُ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ...»(1)».(2)

«هر کس فاطمه علیها السلام را بیازارد مرا آزرده است،و هر کس مرا اذیت کند گویی خدای را آزرده است، چنانکه خدای تعالی می فرماید:[همانا آن کسانی که خدا و رسول او را بیازارند،خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و از رحمت خود دور فرموده است]»؛ که با توجه به فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه واله آزار حضرت صدیقه علیها السلام برابراست با ایذاء نسبت به خدا و رسول او.

روایاتی که نقل شد و احادیثی که از قول پیامبر اکرم صلی اللله علیه واله در این موضوع بیان می شود، همگی عبارات کتب عامه است که شیعه و سنی در صحت آنها متفق القول هستند:

«فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی مَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِی»

«فاطمه پاره تن من است هر کس او را خشمگین کند مرا به خشم آورده است»

«فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی، یُؤْذِینِی مَا آذَاهَا ،وَ یُغْضِبُنِی مَا أَغْضَبَهَا»،

«فاطمه پاره تن من است، آنچه فاطمه را بیازارد مرا نیز آزرده می سازد، و آنچه فاطمه را به خشم آورد مرا هم غضبناک می کند».

«فاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنّی، یَقبِضُنی ما یَقبِضُها وَیَبسُطُنی ما یَبسُطُها»،

«فاطمه پاره تن من است، آنچه او را نارحت و دلگیر کند مرا آزرده خاطر می سازد آنچه او را مسرور گرداند مرا شاد می نماید »

«فاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنّی یُؤْذِینی مَا آذاها ویَنْصِبُنی ما أَنصِبُها»

« فاطمه پاره تن من است آنچه او را آزرده کند مرا می آزارد و آنچه او را بزحمت اندازد مرا دچار مشقت می نماید».

علمای فریقین روایات بسیار دیگری از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله با مفهومی تقریبا همانند

احادیث مذکور - ولی با عبارات مختلف - نقل کرده اند که چند نمونه از آنها را در اینجا یادآور می شویم

ص: 20


1- سوره احزاب (33)، آیه 57.
2- تفسیر قمی، ج 2، ص 170 - 171، بحار الانوار، ج 43، ص 25.

«فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی یَعْنِی مَا یُسْعِفُهَا»،

«فَاطِمَهُ شَجْنُهُ مِنِّی یَبْسُطُنِی مَا یَبْسُطُهَا وَ یَقْبِضُنِی ما «یَقبِضُها»،

«فَاطِمُهُ مُضْغَهً مِنِّی مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی»،

«فاطِمُهِ مُضغَهً مِنّی یَقبِضُنی ما قَبضِها وَیَبسُطُنی ما بَسَطَها»،

«فَاطِمُهُ مُضْغَهً مِنِّی یَسُرُّنِی مَا یَسُرُّها».

هدف و منظور ما از نقل این احادیث شریف در منقبت حضرت صدیقه زهرا علیها السلام این است که بر همگان ثابت شود موضوع محبت و یاری آن حضرت، و یا بغض و دشمنی و اذیت او، عیناً همانند محبت و دوستی با پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و یا عداوت و عناد نسبت به مقام نبوت است؛ و اعتقاد داشتن به این مطلب، هرگز منحصر به یک مذهب خاص نیست،بلکه این موضوع کاملا اسلامی و کلی است، و بدون تردید از معتقدات تمام مسلمین است.

ما در اینجا نام عده ای از دانشمندان ستی که روایت «فاطِمُهُ بَضعَهُ مِنّی...» را [با اختلاف الفاظی که بیان شد ]در طول سیزده قرن در کتاب های خویش ثبت کرده اند نقل می کنیم :

ابن ابی ملیکه متوفای 117 هجری، ابن دینار مکی متوفای 125 هجری، لیث بن سعد مصری متوفای 175 هجری، ابومحمد بن عُیَینَه متوفای 198 هجری، ابوالنُّضر بغدادی متوفای 205 هجری، احمد بن یونس یَربُوعی متوفای 227 هجری، حافظ ابوالولید طیالسی متوفای 227 هجری، ابومَعمَر هُذَلی متوفای 236 هجری، قتیبه بن سعید ثَقَفی متوفای 240 هجری، عیسی بن حماد مصری متوفای 248 هجری، احمد۔ امام حنابله - متوفای 241 هجری، حافظ ابو عبدالله بخاری ۔ صاحب صحیح معروف ۔ متوفای 256 هجری،مسلم در صحیحش - که یکی از صحاح سته است . متوفای 261 هجری، حافظ ابو عبدالله ابن ماجه (متوفای 273 هجری) در سننش - که یکی از صحاح سته است - حافظ ابو عیسی ترمذی (متوفای 279 هجری) در صحیحش - که یکی از صحاح سته است -حکیم ابو عبد الله تِرمذی متوفای 285 هجری، حافظ ابو

ص: 21

عبدالرحمن نسائی (متوفای 303 هجری)که صاحب یکی از صحاح ششگانه است ،ابوالفرج اصفهانی متوفای 356 هجری،حاکم ابو عبدالله نیشابوری، متوفای 405 هجری،حافظ ابونعیم اصفهانی متوفای 430 هجری،حافظ ابوبکر بیهقی متوفای 458 هجری، ابوزکریا خطیب تبریزی متوفای 502 هجری،حافظ ابو محمد بغوی متوفای510 هجری، قاضی ابوالفضل معروف به قاضی عیاض متوفای 544 هجری، خط خوارزمی متوفای 568 هجری،حافظ ابوالقاسم ابن عساکر متوفای 571 هجری، ابوالقاسم سهیلی متوفای 581 هجری، ابن ابی الحدید معتزلی متولد 586 هجری، ابوالفرج ابن جوزی متوفای 597 - 517 هجری، ابن اثیر متوفای 630 هجری، ابو سالم ابن طلحه شافعی متوفای 652 هجری، سبط ابن جوزی حنفی متوفای 654 هجری،حافظ کنجی شافعی متوفای 658هجری،حافظ محب الدین طبری متوفای 694 هجری،حافظ ازدی اندلسی متوفای 699 هجری،حافظ ذهبی شافعی متوفای 748 هجری، قاضی عضد الدین عبد الرحمن ایجی متوفای 756 هجری،جمال الدین زرندی متوفای بعد از 750 هجری، ابومحمد یافعی متوفای 768 هجری، زین الدین عراقی متوفای 806 هجری،حافظ نور الدین هیثمی متوفای 807 هجری،حافظ ابن حجر عسقلانی متوفای 852 هجری،حافظ جلال الدین سیوطی متوفای 911 هجری،حافظ ابوالعباس قسطلانی متوفای 923 هجری، حافظ قاضی دیار بکری متوفای 966 هجری،ابن حجر هیتمی متوفای 974 هجری،عبد الرؤوف مناوی متوفای 1031 هجری،وعده کثیری از علمای عامه در قرن 10 و 11 و 12 و 13 و 14 تا به امروز .(1)

ص: 22


1- مصادر روایات مورد بحث (= فاطمه بضعه منی)عبارت است از: مسند احمد، 5/4، 323، 328، 332 صحیح بخاری -کتاب المناقب، باب مناقب قرابه رسول الله صلی الله علیه واله و منقبه فاطمه علیها السلام- ج 92/5/ح209، صحیح مسلم -کتاب فضائل الصحابه، باب (15) فضائل فاطمه بنت النبی علیها السلام ح 93، 94 - ج 1902/4 ،1903 سنن ابی داود - کتاب النکاح، باب ما یجمع بینهن من النساء -ج226/2/ح 2071، سنن ترمذی -کتاب المناقب ،باب 61فضل فاطمه علیها السلام - ج 698/5، 699/ ح 3867، 3869، معجم کبیر طبرانی ج25/20، 26/ح30،ج 404/22 ، 405/ ح 1010 -1014 ، مستدرک حاکم، ج 154/3 ، 158، 159، حلیه الأولیاء، ج40/2 ، 41، السنن الکبری، ج 307/7 ، ج201/10، شرح السنه، ج 232/7، مقتل خوارزمی، ج 53/1، تهذیب تاریخ ابن عساکرج 298/1، الروض الأنف ج 196/2 ، اسد الغابه، ج 521/5 ، ذخائر العقبی، ص 37، فرائد السمطین، ج 45/2/ح 377 ،سیر أعلام النبلاء، ج 119/2 ، 132، 133، مجمع الزوائد، ج203/9 تهذیب التهذیب،ج 44/12، الإصابه،ج 378/4 الجامع الصغیر، ج 421/4 ، الصواعق المحرقه، ص 57: 274، 285، 289، تاج العروس، ج 485/1 ، 139/6،کنز العمال، ج 106/12-108/ح 34213،34212 ، 34215، 34223،34222 ،درالسحابه ، ص 274 - 276، نزهه المجالس، ج 228/2، ینابیع الموده، ص 171، 180، 260، اعلام النساء، ج 1216/3.

چون این مطلب مورد بحث در نزد علمای عامه نیز بسیار حائز اهمیت است و با این روایات شریفه که ذکر شد به طور صریح استدلال و ثابت کرده اندکه هر کس نسبت به حضرت زهرا علیها السلام محبت نداشته، و یا به نحوی از انحاء او را آزرده باشد کافر است،لذا ما این موضوع را عمیقا مورد بررسی قرار میدهیم.

گاهی مطلبی را معتقدین به یک مذهب عنوان می کنند،وگاهی موضوعی صد در صد عمومی و اسلامی است و با توجه به مدارک و اسنادی که از دانشمندان فریقین (شیعه و سنی)نقل شده کاملا ثابت می شود که این مطلب اسلامی است :

«که هرکس حضرت صدیقه زهرا علیها السلام را آزار و اذیت نماید و آن حضرت از او دل آزرده و ناخشنود باشد کافر است.»

روایتی است فوق العاده مهم و حیرت انگیر از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله که آن حضرت فرمود:

«إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعالی یَغضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَهَ وَ یَرْضِی لِرِضَاهَا».

«همانا خداوند تبارک و تعالی غضب میکند هنگامی که فاطمه علیها السلام به خشم آید،و

راضی می شود آنگاه که او راضی و خشنود گردد».

و در روایت دیگر خطاب به فاطمه علیها السلام فرمود:

«إِنَّ اَللَّهَ یَغْضَبُ لِغَضَبِکَ وَ یَرْضَی لِرِضَاکَ»

«ای فاطمه، خدا با غضب تو غضب میکند و با رضای تو راضی و خشنود می گردد».

این دو روایت عجیب را عده زیادی از دانشمندان عامه نقل کرده اند که از جمله آنانند:

ص: 23

ابوموسی ابن مثنی متوفای 252 هجری، ابن ابی عاصم متوفای 287 هجری، ابویعلی موصلی متوفای 307 هجری، حافظ ابوالقاسم طبرانی متوفای 360 هجری ، حافظ ابوعبد الله حاکم نیشابوری متوفای 405 هجری،حافظ ابوسعد خرکوشی متوفای 407 هجری، حافظ ابونعیم اصفهانی متوفای 430 هجری، حافظ ابوالقاسم ابن عساکر متوفای 571 هجری، ابوالمظفر سبط ابن جوزی متوفای 654 هجری، حافظ ابوالعباس محب الدین متوفای 694 هجری، حافظ ابن حجر عسقلانی متوفای 825هجری، حافظ شهاب الدین ابن حجر هیتمی متوفای 974 هجری، حافظ ابوعبدالله زرقانی مالکی متوفای 1122 هجری، ابوالعرفان محمد علی صبان متوفای 1206 هجری، بدخشانی - صاحب مفتاح النجاه - متوفای قرن 13 و عده ای دیگر...(1)

با توجه به این که هر بشری حالات مختلفی دارد،ودر هر ساعت دستخوش تحولات گوناگون است، معقول نیست که بشری در تمام لحظات زندگانی، با وجود آن همه دگرگونی ها، همیشه و همه جا مورد توجه خدا بوده؛و رضایتش رضای خدا،غضبش خشم خدا، مسرتش خشنودی خدا، محبتش حب خدا، و دشمنی با او دشمنی با خدا باشد؛ و بر هر کسی به این بشر به چشم حقارت نگاه کند خدا نیز با نظر حقارت بر او بنگرد، مگر این که صاحب مقام ولایت مطلقه بوده باشد؛وبه اعتبار همان مقام که عیناً پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و امیر مؤمنان علیه السلام نیز دارا هستند، تنها این موضوع امکان پذیر می باشد.

و با عدم توجه به شئون ولایت است که حضرات عامه می گویند پیامبر اکرم صلی الله علیه واله

ص: 24


1- مصادر این دو روایت «إن الله یغضب لغضب فاطمه...»عبارت است از:معجم کبیر طبرانی ج108/1/ح182،ج 401/22 /ح 1001،مستدرک حاکم،ج 15373، 154،ذخائرالعقبی ، ص 39، مقتل الحسین، (خوارزمی) ج 52/1، فرائد السمطین، ج 46/2 / ح 378، میزان الاعتدال، ج 492/2 [ذیل نام عبد الله بن محمد بن سالم که ذهبی خود به نحوی در همان موضع، وی را توثیق نموده است ]،شرح المواهب اللدتیه،ج 202/3، مجمع الزواید،ج 203/9، اسد الغابه، ج 522/5 ، تهذیب التهذیب، ج 443/12 ، الاصابه، ج378/4، الصواعق المحرقه، ص 266، کنز العمال، ج 674/13/ح 37725، اسعاف الراغبین ،ص 171، ینابیع الموده، ص 173، 174 ،198...

نیز همانند سایر مردم دشنام و ناسزا می گوید خشمناک می شود...و بالاخره سخن را تا به جایی می رسانند که در بستر مرگ خطاب به آن حضرت می گویند:

«إِنّ َ الرَّجُلُ لَیَهجُرُ...)؛

«این مرد هذیان میگوید...».

فاطمه علیها السلام وجود مقدسی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله یک عمر او را به تمام امتش معرفی کرده، و مقامات معنویش را بیان فرموده است.

چنانکه گفته شد کاملا روشن و مبرهن است آن بشری که محبتش محبت خدا، اطاعتش اطاعت خدا، رضایتش رضایت خدا، مخالفتش مخالفت خدا،سخطش سخط خدا،غضبش غضب خداست، لازمه اش این است که باید صاحب مقام شامخ ولایت مطلقه باشد،ودر نتیجه هر کس به صاحب ولایت ایمان نیاورد و محبتش را در دل نداشته باشدکافراست،واین مطلبی است که علمای عامه نیز به آن ایمان و اعتقاد دارندکه دراینجا نقل بعضی از عبارات آنان مفید و ضروری است:

ابوالقاسم سهیلی متوفای 581 هجری در کتاب الروض الأنف جلد دوم صفحه 194می فرماید:

«إِنَّ أَبَا لبابه رِفَاعَهَ بْنَ عَبْدِ الْمُنْذِرِ رَبَطَ نَفْسَهُ فِی تُؤُبَهٍ وَ إِنَّ فَاطِمَهَ أَرَادَتْ حُلَّهُ حِینَ نَزَلَتْ تُؤْبَتُهُ فَقَالَ أَبُو لُبَابَهَ قَدْ أَقْسَمْتُ أَنْ لاَ یُحِلُّنِی إِلاَّ رَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه واله فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلی اَللَّهِ علیه وَالِه إِنَّ فَاطِمَهَ مُضْغَهٌ مِنِّی فَصَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ عَلَی فَاطِمَهَ فَهَذا حَدِیثٌ یَدُلُّ عَلَی أنَّ مَن سَبَّهَا فَقَدْ کَفَرَ ومَنْ صَلَّی عَلَیْهَا فَقَدْ صَلَّی عَلی أَبِیهَا».

«هنگامی که رفاقه از گناهی که مرتکب شده بود توبه کرد،خودش را به چوب توبه محکم بیست و سوگند خورد هرگز آن بند را نگشاید مگر این که محمد بن عبدالله صلی الله علیه واله به دست خود آن را باز فرماید،و این را نشان قبول شدن توبه خود قرار داده بود، تا این که آیه قبول شدن توبه او از جانب پروردگار نازل شد(1) و در آن

ص: 25


1- منظور آیه «وَ آخَرُونَ اِعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخرسیئاً عَسَی اَللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اَللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ[سوره توبه (9) ، آیه 102] »می باشد. «وبعض دیگر آنها به گناه نفاق خود اعتراف کردند که عمل صالح و فعل قبیح هر دو به جای آوردند امید باشد که خداوند توبه آنان را بپذیرد که البته خدا آمرزنده و مهربان است.»

هنگام حضرت فاطمه علیها السلام اراده فرمود آن بندها را بگشاید،ولی ابولبابه گن جز پیامبر اکرم صلی الله علیه واله نباید مرا از بند رها نماید،زیرا من به این امر سوگند یاد کرده ام، و چون سخن به گوش پیامبر اکرم صلی الله علیه واله رسید، حضرت فرمود: همانا فاطمه علیها السلام پاره تن من است.

درود خدا بر پیامبر صلی الله علیه واله و فاطمه علیها السلام .(سپس راوی حدیث چنین نتیجه که) این حدیث دلالت دارد بر این که هرکس فاطمه را دشنام دهد کافر می شود،وصلوات بر او برابر است با صلوات بر پدرش رسول خدا».

در کیفیت صلوات و سلام بر او و زیارتش اخباری از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله نقل شده است که همه نشانگر این است که حضرت زهرا علیها السلام- همانند رسول خدا صلی الله علیه واله - در این مطالب کاملا استقلال داشته و صلوات وزیاراتی مخصوص به خود دارد.این روایت را ابن حجر نیز در شرح کتاب جامع صغیر نقل کرده است،وجالب تر این که عبد الرؤوف مناوی-صاحب کتاب کنوز الدقائق-ضمن بیان این حدیث می گوید:

«ابوالقاسم سهیلی با حدیث شریف [فاطمَه بَضعَه مِنی...]استدلال می کندکه هر کس فاطمه علیها السلام را دشنام دهد کافر است [چون این عمل مشعر بر بغض او نسبت به آن حضرت است و خدا چنین کسی را دشمن می دارد و هر کسی را که خدا دشمن بداردیقیناکافراست]، سهیلی از همین حدیث نتیجه می گیرد که:فاطمه علیها السلام از شیخین [یعنی ابوبکر و عمر] نیز افضل است».(1)

ص: 26


1- اصل عبارت مناوی چنین است: «استدل به السهیلی علی أن من سبهاکفر لانه یغضبه،وانها افضل من الشیخین».(فیض القدیر ج 421/4 ). زرقانی نیز پس از نقل حدیث [فاطمه بضعه منی...]می گوید: «استَدَلَّ بِهِ السُّهَیلیُّ عَلی أنَّ مَن سَبَّها کَفْرٌ وتَوْجِیهُهُ انَّها تَغْضَبُ مِمَّن سَبَّها وَ قَدْ سُوِّیَ بَیْنَ غَضَبِهَا وغَضَبِهِ ومَنْ أَغْضَبَهُ کَفَرَ».(شرح المواهب اللدنیه ج 205/3 ). یعنی: «سهیلی با این حدیث استدلال کرده هر کسی که به فاطمه علیها السلام دشنام دهد کافر است.و دلیل او این است که فاطمه علیها السلام از کسی که به او دشنام دهد به خشم و غضب می آید، و پیامبر صلی الله علیه واله نیز خشم و غضب فاطمه علیها السلام را برابر با خشم و غضب خویش دانسته است و هر کس که پیامبر صلی الله علیه واله را خشمگین نماید کافر است». سؤالی که دراینجا باید مطرح گردداین است که با توجه به این فتوای علمای عامه درخصوص کفر دشنام دهندگان به زهرا علیها السلام ، حکم صحابه و تابعینی که به فاطمه علیها السلام [و یا علی علیه السلام ] دشنام داده اند چیست؟ دشنام دهندگانی که در رأس آنان نخستین خلیفه (ابوبکر)قرار دارد.(روایت دشنام ابوبکر به حضرت فاطمه علیها السلام را می توانید در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 215/16 ط جدید [ج 80/40ط قدیم ] بخوانید).

شریف سمهودی که یکی از بزرگان عامه است در ادامه تشریح این حدیث میگوید:

«وَ مَعْلُومٌ أَنَّ أَوْلاَدَهَا بَضْعَهٌ مِنها فَیَکو نُونٌ بِوَاسِطَتَهَا بَضْعَهٌ مِنْهُ وَمِن ثُمَّ لَمَّا رَأَتْ أُمُّ اَلْفَضْلِ فِی اَلنَّوْمِ أَنَّ بَضْعَهً مِنْهُ وَضِعَتْ فِی حجرها أَوَّلُهَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ بِأَنْ تَلِدَ فاطِمه غُلَاماً فَیُوضَعُ فِی حَجْرِهَا فَکُلُّ مَنْ یُشَاهِدُ الآنَ مِن ذُرِّیَّتِهَا بَضْعَهٌ مِن تِلکَ البَضْعَهِ وإن تَعَدَّدْتَ الوَسائِطَ وَ مَن تَأَمَّلَ ذَلِکَ انْبَعَثَ مِن قَلْبِهِ دَاعِی اَلْإِجْلاَلِ لَهُمْ وَ تَجَنَّبَ بُغْضَهُمْ عَلَی أَیِّ حَالٍ کَانُوا عَلَیْه».(1)

«و کاملا روشن است که نه تنها فاطمه علیها السلام پاره تن پیامبر صلی الله علیه واله است، بلکه اولاد او چون بضعه فاطمه اند،آنان نیز به واسطه زهرا علیها السلام پاره تن پیامبر صلی الله علیه واله محسوب می شوند از همین روست که وقتی ام الفضل درخواب دیدکه پاره ای از تن پیامبر صلی الله علیه واله در دامان وی افتاده است رسول خدا صلی الله علیه واله خواب وی را این طور تعبیر نمودند که فاطمه علیها السلام فرزندی خواهد آورد که در دامان ام الفضل قرار خواهد گرفت.(2)اکنون نیز در هرکجا ذریه حضرت زهرا علیها السلام مشاهده شود، پاره تن

ص: 27


1- (فیض القدیر، ج 421/4 ).
2- خوابی که سمهودی از آن سخن می گوید اشاره به روایتی است که با عبارات مختلف نقل گردیده ومتن یکی از آنها چنین است: «عَنْ سماک بن حزْب أن اَمَّ اَلْفَضْلِ قَالَتْ یَا رَسُولَ اَللَّهِ رَأَیْتُ أَنَّ عُضْواً مِنْ أَعْضَائِکَ فِی بَیْتِی قَالَ تَلِدُ فَاطِمُهُ غُلاماً وتُرْضِعِینَهُ بِلَبَنِ قُثَمَ فَوَلَدَتْ حُسَیْناً...». «سماک بن حرب می گوید: ام الفضل به پیامبر اکرم صلی الله علیه واله عرض کرد:ای رسول خدا، من درخواب دیدم که عضوی از اعضای تو در خانه من است. پیامبرصلی الله علیه واله فرمودند: فاطمه علیها السلام پسری به دنیا خواهد آورد و تو از شیر (فرزندت) قثم به او شیر خواهی داد.سپس فاطمه علیها السلام حسین علیه السلام را به دست آورد...». حدیث فوق در الاصابه، ج 484/4به نقل از ابن سعد روایت شده است.احمد بن حنبل نیزدر مسند ج339/6این روایت را نقل کرده است با این تفاوت که در آنجا می گوید: «فَوَلَدَت حَسَناً»، یعنی فاطمه علیها السلام حسن علیه السلام را به دنیا آورد.

رسول خداست،اگر چه شمار واسطه های بسیار زیاد شده است،لذا هرکس این موضوع را به دقت بررسی کند، در قلب خویش نسبت به آل محمد علیهم السلام محبت می نماید، و از دشمنی نسبت به آنان در هر حال دوری می جوید».

ابن حجر می گوید:

«وَ فِیهِ تَحْریمُ أَذی مَن یَتَأَذَّی الْمُصْطَفَی بِتَأَذِّیهِ فَکُلُّ مَنْ وَقَعَ مِنْهُ فِی حَقِّ فَاطِمَهَ شَیْءٌ فَتَأَذَّتْ بِهِ فَالنَّبِیُّ یَتَأَذَّی بِهِ بِشَهَادَهِ هَذَا الْخَبَرِ ولاشَیْءَ أعْظَمُ مِنْ إِدْخَالِ الأَذَی عَلَیْها مِن قِبَلِ وَلَدِهَا وَلِهَذا عُرِفَ بِالإِسْتِقْرَاءِ مُعَالِجُهُ مَنْ تَعَاطَی ذَلِکَ بِالْعُقُوبَهِ فِی اَلدُّنْیَا وَ لَعَذَابُ اَلْآخِرَهِ أَشَدُّ»(1)

« آزار و اذیت فاطمه علیها السلام حرام است، زیرا هر چیزی که او را آزرده خاطرکند، پیامبر صلی الله علیه واله را دل آزرده می نماید، و آنچه رسول خدا صلی الله علیه واله را بیازارد، در حقیقت خدا را اذیت کرده است...(ابن حجر در پایان سخن چنین نتیجه می گیرد) آنچه تاریخ گذشته به ما گوشزد می کند این است که جزای آن کس که زهرا علیها السلام را بیازارد،گرفتاری در دنیاست،والبته عذاب او در آخرت شدیدتر خواهد بود».

ناسزا گفتن به حضرت صدیقه علیها السلام برابر است با دشنام به پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و امیر مؤمنان علیه السلام و در نتیجه مساوی است با دشنام به حق تبارک و تعالی،چنان که رسول خدا صلی الله علیه واله درباره علی علیه السلام می فرماید:

ص: 28


1- فیض القدیر، ج 4، 421 .

«لا تَسُبُّوا عَلِیّاً، مَن سَبَّ عَلِیّاً سَبَّنِی ،وَمَن سَبَّنِی فَقَدْ سَبَّ اَللَّهَ».(1)

«به علی دشنام ندهید؛ هرکس به او دشنام دهد در حقیقت مرا ناسزاگفته است؛و هرکس به من دشنام دهد، همانا به خدا بد زبانی کرده است».(2)

ص: 29


1- یا «من سب علیاً فقد سبّنی، و من سبّنی فقد سبّ الله تعالی».(مستدرک حاکم،ج121/3، فردوس الأخبار، ج 189/4/ح 6099، مناقب خوارزمی، ص 81، 82 الریاض النضره، ج122/3، نظم درر السمطین، ص105، منتخب کنز العمال، ج 30/5، ینابیع الموده، ص 247، 205،نورالابصار، ص 101، مناقب ابن مغازلی،ص 394، در السحابه، ص 226، کنز العمال، ج 602/11/ح 32903). ابن عساکر این روایت را بدین گونه نقل کرده است: «من سبّ علیاً فقد سبّنی، و من سبّنی فقد سبّ الله، و من سبّ الله فقد عذّبه الله».(مختصر تاریخ دمشق، ج 118/7 ).
2- علمای عامه روایات و حکایات زیادی درباره کسانی که به امیر مؤمنان علیه السلام دشنام می دهند نقل کرده اند که بعضی از آنها را ذیلا می خوانید که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله می فرماید: «لاَ تَسُبُّوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ مَمْسُوسٌ بِذَاتِ اَللَّهِ» یا «لاَ تَسُبُّوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ کَانَ مَمْسُوساً فِی ذَاتِ اَللَّهِ عَزَّوَجَلَّ».. (معجم کبیر طبرانی،ج 148/19 /ح 324، حلیه الاولیاء، ج 68/1، مجمع الزوائد، ج 130/9 ، فرائد السمطین، ج 165/1/ح 127). پیامبر صلی الله علیه واله در روایت دیگری می فرماید: «مَن سَبَّ عَلِیّاً قَد سَبَّنی ومَن سَبَّنِی فَقَد سَبَّ اللَّهَ وَمَن سَبَّ اللَّهَ أَدْخَلَهُ اللَّهُ نَارَ جَهَنَّمَ ولَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ» یعنی: «هر کس علی را سب کند همانا مرا سب کرده است و هر کس مرا سب کند خدا را ست کرده است و هر کس خدا را سب کند خدا او را در آتش جهنم داخل می کند ودرآنجا برای او عذاب هولناکی آماده شده است.» (فردوس الأخبار، ج 189/4 /ح 6099). ام سلمه به ابو عبدالله جدلی بجلی می گوید: سمعت رسول الله صلی الله علیه واله یقول: «مَنْ سَبَّ عَلِیّاً قَدْ سَبَّنِی». یعنی: از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم می فرمود: «هر کس علی را سب کند مرا سب کرده است.» (مسند احمد، ج 323/6 ، خصائص امیر مؤمنان، ص 99 [ط التقدم: مصرص 24]، مستدرک حاکم، 121/3 ، الریاض النضره، ج 123/3، ذخائر العقبی،ص 65، تاریخ الاسلام ذهبی،-عهد الخلفاء الراشدین -ص 634،تلخیص المستدرک، ج 121/3 ، البدایه و النهایه، ج 391/7 ، مجمع الزوائد، ج 426/6 ). احمد بن حنبل می گوید: ابو دجانه می گفت: «لا تسبوا علیا ولا أهل هذا البیت،إن جاراً لنا قدم من الکوفه، فقال: ألم تروا هذا الفاسق بن الفاسق أن الله قتله (یعنی الحسین)،فرماه الله بکوکبین فی عینیه وطمس الله بصره».(الصواعق المحرقه، ص 266، 297). یعنی: «به علی و اهل این بیت دشنام ندهید،یکی از همسایگان ما ازکوفه آمد وگفت: آیا ندیدیدکه خدا این فاسق فرزند فاسق را کشت [منظورش حسین بن علی بود].خداوند در چشمان اودو نقطه سفید پدید آورد و او را نابینا نمود». ابن مغازلی شافعی نیز به سندخویش نقل می کندکه هشیم بن بشیر واسطی (که در تمامی صحای سته روایاتش موجود است) گفته است: «أَدْرَکْتْ خُطَبَاءَ أَهْلِ اَلشَّامِ بِوَاسِطَهٍ فِی زَمَنِ بَنِی أُمَیَّهَ کَانَ إِذَا مَاتَ لَهُمْ مَیِّتٌ قَامَ خَطِیبُهُمْ فَحَمِدَ اللَّهَ واُثنی عَلَیهِ وَذَکَرَ عَلیّاً علیهِ السَّلامُ فَسَبَّهُ فَجَاءَ ثَوْرٌ فَوَضَعَ قَرنَیهِ فی ثَدیِیَّهَ وَأَلزَقَهُ بِالحائِطِ فَعَصَرَهُ حَتَّی قَتَلَهُ ثُمَّ رَجَعَ یَشُقُّ النَّاسُ یَمیناً وَشِمالاً لا یَهیجُ أحدَأ وَلا یُؤذیهِ».(مناقب ابن مغازلی، ص 391). یعنی: «من در زمان بنی امیه خطبای اهل شام را در واسط دیدم.یک بار فردی از اهل واسط فوت شد؛ سخنرانشان برخاست و پس از حمد و ثنای خدا از علی یاد نمود و به او دشنام داد. (پس از دشنام خطیب)گاوی آمد و دو شاخ خود را بر سینه های وی گذاردواو را به دیوار چسباند و آنقدر شاخ خود را در سینه سخنران فشرد تا وی را کشت...». حکایات دیگری نیز در این خصوص نقل شده است که از جمله آنها حکایاتی است که در کتاب فرائد السمطین ج 304/1 - 306 درج است.

لاَ تُبْغِضُوا عَلِیّاً ،مَنْ أَغْضَبَ عَلِیّاً فَقَدْ أَغْضَبَنِی وَ مَنْ أَغْضَبَنِی فَقَدِ اِغْضَبَ اَللَّه».(1)

«(با علی دشمنی نکیند)؛که هر کس او را به خشم آورد همانا مراغضبناک کرده است و هرکس مرا خشمگین کند درحقیقت خدا را به خشم آورده است.

«وَ مَن أَحَبَّهُ فَقَد أَحَبَّنِی،وَمَن أَحَبَّنِی فَقَد أَحَبَّ اللَّهَ(2)...». (3)

ص: 30


1- و یا:«مَن أغضَبَ عَلیّاً قَد أغْضَبَنِی وَمَن أغْضَبَنِی قَد أغضَبَ اللَّهُ». یعنی: «هر کس علی را خشمگین کند مرا به غضب آورده است و هر کس مرا به غضب آورد خدا را به غضب آورده است.»(الاخبار الموفقیات،ص 312،ذخائر العقبی،ص 65، الریاض النضره ج 3/ 122، مجم الزوائد، ج 109/9 ،کنز العمال، ج 610/11/ح 32953، منتخب کنزالعمال، ج 154/6 ، ینابیع الموده، ص282،91مناقب ابن مغازلی، ص 230). صحابی معروف ابوسعید خدری می گوید: «إنا کُنّا لا نَعرفُ المنافقینَ- نّحن مَعشرَ الأنّصار - إلّا بِبُغضِهِم عَلیِّ بنَ أبی طالب». یعنی: «ما (انصار)، منافقین را فقط از کینه و بغضشان نسبت به علی بن ابی طالب می شناختیم.»(فرائد السمطین، ج 366/1 ).
2- الاخبار الموققیات، ص 312، الصواعق المحرقه، ص 190.
3- در برخی از روایات متن کامل این حدیث چنین است: «مَن أَحَبَّهُ فَقَد أَحَبَّنِی، وَمَن احَبَّنِی فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهِ وَمَن أَبغَضَهُ لَقَد أبغَضَنی وَمَن أبغَضَنِی فَقَدْ أبْغَضَ اللَّهَ» یعنی: «هر کس علی را دوست داشته باشد مرا دوست داشته است و هر کس مرا دوست داشته باشد خدا را دوست داشته است. و هرکس با علی کینه جویی کند با من کینه ورزی کرده است و هرکس با من کینه بورزد با خدا کینه ورزیده است.» مراجعه بفرمایید به: معجم کبیر طبرانی، ج 319/1 /ح 947، ج 38023/ح 901، مجمع الزوائد، ج 109،108/9 ، مستدرک حاکم، ج 3/ 130، منتخب کنز العمال، ج 32/5 ، تاریخ بغداد،ج 32/13 ،کنزالعمال، 610/11/ح32953،مناقب ابن مغازلی، ص 230، ذخائر العقبی، ص 65، الریاض النضره، ج122/3 ، در السحابه، ص 212، ینابیع الموده، ص 91، 237، 282 .

«هرکس علی را دوست داشته باشد، در حقیقت به من مهر ورزیده است؛ و هرکس محبت مرا در دل داشته باشد، همانا خدا را دوست داشته است».(1)

ص: 31


1- مفهوم این احادیث با الفاظ دیگر هم وارد شده است، نظیر: (1) -«مَن أَحَبَّ عَلِیّاً فَقَدْ أَحَبَّنِی، وَمَن أَبغَضَ عَلِیّاً فَقَدْ أَبْغَضَنِی، وَ مَنْ آذَی عَلِیّاً فَقَدْ آذَانِی، وَمَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَی اللَّهَ». یعنی: «هر کس علی را دوست داشته باشد مرا دوست داشته و هر کس علی بغض بورزد با من بغض ورزیده و هر کس علی را اذیت کند مرا را اذیت کرده و هر کس مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است.»(الصواعق المحرقه، ص 263) (2) - «... فإنّه (یعنی عَلیّاً )لا یُحِبُّهُ إِلاّ مُؤمِنٌ ،وَلا یُبغِضُهُ إِلاَّ مُنافِقٌ، مَن أَحَبَّهُ قَد أَحَبَّنی ،وَمَن أَبْغَضَهُ قَدْ أبْغَضَنِی ،وَمَنْ أَبْغَضَنِی عَذَّبَهُ اللَّهُ عَزَّو جَلَّ» . ...پس: «او را - یعنی علی را - دوست نمی دارد مگر مؤمن ودشمن نمی دارد مگر منافق، هر کس او را دوست داشته باشد مرا دوست داشته و هر کس او را دشمن داشته باشد با من دشمنی کرده و هرکس با من دشمنی کند خدای عزوجل او را عذاب میکند.»(مختصر تاریخ دمشق، ج 369/17). (3) -در روایتی پیامبر صلی الله علیه واله به علی علیه السلام می فرماید: «أنتَ سَیِّدٌ فی الدُّنیا وَسیدٌ فی الآخِرَهِ، مَن أَحَبَّکَ فَقَدْ أَحَبَّنِی، وَحَبیبِکَ حَبیبُ اللَّهِ، وَمَن أَبْغَضَکَ قَدْ أبضَنی وَبَغیضُکَ بَغیضُ اللَّهِ ،وَالوَیلُ لَمِن أُبغِضَکَ مِن بَعدی». یعنی: «تودر دنیا و آخرت آقا هستی هرکس تو را دوست داشته باشدمرادوست داشته و دوست تو دوست خداست و هر کس با تو عداوت کند با من عداوت کرده، و دشمن تو دشمن خداست وای به حال کسی که پس از من تو را دشمن داشته باشد.» (مختصر تاریخ دمشق، ج 373/17 ، البدایه والنهایه، ج 391/7 ،392). (4)- پیامبر صلی الله علیه واله در روایتی دیگری به امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: «...أَلا مَن أَحَبَّکَ فَقَد اَحَبَّنی وَمَن أَحَبَّنِی فَقَد أَحَبَّ اللَّهَ وَمَن أَحَبَّ اللَّهَ أدخَلَهُ الجَنَّهَ ومَن ابْغَضَکَ فَقَدْ ابْغَضَنِی وَ مَن ابْغَضَنِی أَبْغَضَهُ اللَّهُ ومَن أبْغَضَهُ اللَّهُ أدْخَلَهُ النَّارَ». یعنی: «هر کس تو را دوست داشته باشد مرا دوست داشته،وهرکس مرا دوست داشته باشد خدا را دوست داشته است، و هر کس خدا را دوست داشته او را داخل در بهشت می کند، و هر کس با تو عداوت کند با من عداوت کرده، و هر کس با من عدوات کند با خدا عداوت کرده است ،وهرکس با خدا عداوت کند او را در آتش داخل کند.» (مختصر تاریخ دمشق، ج (371/17 ). (5) -«مَنْ أَطاعَ عَلِیّاً فَقَدْ أَطَاعَنِی ،وَ مَنْ عَصَی عَلِیّاً فَقَد عَصَیانِی ومَنْ عَصَانِی فَقَدْ عَصَی اللَّهَ ،وَمَن أحَبَّ عَلِیّاً فَقَد أَحَبَّنِی وَمَن أَحَبَّنِی قَد أحَبَّ اللَّهَ، وَمَن أبغَضَ عَلِیّاً فَقَدْ أبْغَضَنِی ،ومَنْ أبْغَضَنِی فَقَد أبغَضَ اللَّهَ، لا یُحِبُّکَ إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَلا یُبْغِضُکَ إِلاَّ کَافِرٌ أو مُنَافِقٌ». یعنی: «هر کس از علی اطاعت کند از من اطاعت کرده، و هر کس به علی عصیان بورزد به من عصیان ورزیده و هر کس به من عصیان بورزد به خدا عصیان کرده است، و هر کس علی را دوست داشته باشد مرا دوست داشته و هر کس مرا دوست داشته باشد خدا را دوست داشته است، و هر کس با علی عداوت داشته باشد با من عداوت کرده، و هر کس با من عداوت داشته باشد با خدا عداوت کرده است تو را دوست نمی دارد مگر مؤمن،ودشمن نمی دارد مگر منافق» (مختصر تاریخ دمشق،ج 367/17). (6) -سلیمان می گوید یک بار پیامبر صلی الله علیه واله به علی علیه السلام چنین فرمود: «مُحِبُّکَ مُحِبی وَ مُحِبی مُحِبِّ اَللَّهِ، وَ مُبْغِضُکَ مُبْغِضِی وَمُبْغِضِی مُبْغِضُ اَللَّهِ». یعنی: «دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست،ودشمن تو دشمن من است ودشمن من دشمن خداست.» (مختصر تاریخ دمشق، ج 367/17 ). (7) - پیامبر صلی الله علیه واله به علی علیه السلام می فرماید: «حبیبُکَ حبیی وَ حَبِیِّی حَبِیبُ اللَّهِ وَ عَدُوُّکَ عَدُوّی وَ عَدُوّی عَدُوُّ اللَّهِ وَالوَیلُ لَن أبغِضَکَ بَعدی». یعنی: «دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست، ودشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست، وای به حال کسی که پس از من تو را دشمن داشته باشد»(مستدرک حاکم، ج 127/3 ،128).

این فرمایشات پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در منقبت حضرت زهرا علیها السلام، عینا باهمین مضامین درکتب معتبر شیعه و سنی نقل شده است که نشان می دهد آن حضرت در جمیع احکام و شئون ولایت با رسول خدا صلی الله علیه واله و امیر مؤمنان علیه السلام شریک است، لذا علما چنین فتوا

ص: 32

می دهند که هر کس به پیامبر اکرم صلی الله علیه واله یا امیر مؤمنان علیه السلام ، یا فاطمه زهرا علیها السلام دشنام دهد واجب القتل می شود،و دانشمندان عامه می فرمایند:هم کافر است و هم واجب القتل.

پروردگارا، به حق محمد و آل محمد، مارا از نظر لطف فاطمه زهرا علیها السلام دور مکن، و پرتو ولایت او را در قلب ما جایگزین فرما،و با اعتقاد به این مقام ولایت، عمر ما را به پایان

برسان. (1)

***

ص: 33


1- فاطمه الزهرا علیها السلام ، گفتار علامه امینی قدس سره تحقیق محمد امینی نجفی انتشارات استقلال چاپ اول 1376 ش، ص 277 تا ص 311.

ص: 34

گفتار دوم

1- حضرت آیه الله شهید حاج شیخ قاسم اسلامی قدس سره

تصویر

«از تهران »

ص: 35

2- (امامت در اسلام)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین والسلام علی سید الأنبیاء والمرسلین وخاتم السفراء المقربین حبیب إله العالمین أبی القاسم محمد صلی اله علیه وعلی أهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین المنتخبین واللعن الدائم علی أعدائهم ومخالفیهم ومعاندیهم وغاصبی حقوقهم ومنکری فضائلهم ومناقبهم أجمعین الی یوم الدین.

3- اصل امامت ریشه اساسی اسلام است

بدون شک موضوع امامت در اسلام از مسائلی است که می توان گفت: هیچ مسئله ای در این کیش پاک به آن اندازه مورد بحث و بررسی و نقض و ابرام قرار نگرفته است، و شایدکتاب هایی که در این موضوع تألیف و تدوین گردیده اگرکاملا احصا شود بیش ازکتاب هایی باشد که در سایر موضوعات اعتقادی و مسائل متنوعه اسلامی در دسترس عموم قرار گرفته است.

چنان که شهرستانی در کتاب «الملل والنحل» ص 24 مینویسد:

«وأعْظَمُ خِلافٍ بَیْنَ الأُمَّهِ خِلافُ اَلْإِمَامَهِ إِذْ مَا سَلَّ سَیْفٌ فِی اَلْإِسْلامِ عَلَی قَاعِدَهٍ دینیهٍ مِثْلِ مَا سَلَّ عَلَی اَلْإِمَامَهِ فِی کُلِّ زَمان...»

«بزرگترین اختلاف در میان ملت مسلمان، اختلاف در موضوع امامت است،زیرا:هیچ یک از قواعد دینیه چون موضوع امامت در اسلام مورد بررسی ،وکشمکش های علمی و بحث و انتقاد قرار نگرفته است.»

و در ص 162، از امامیه چنین نقل نموده:

ص: 36

«ما کان فی الدین والإسلام أمر أهم من تعیین الإمام...»

یعنی: «در دین اسلام امری مهم تر از تعیین امام نمی باشد...»

4- شیعه امامیه چه می گوید؟

آن چه شیعه امامیه می گوید این است که: امامت منصبی است الهی و آسمانی،وانتصابی، همانند نبوت.به این معنی: هرعلتی که موجب ارسال رسل گردیده،وعمل بدان حاکم است. همان علت و سبب،در نصب امام، و اوصایء انبیاء علیهم السلام بدون هیج تفاوتی موجود است،و چون بر خداوند سبحان ازباب قاعده لطف بر بندگان لازم آمده پیامبرانی برای هدایت مردمان بفرستد، همچنین از باب عنایت ازلیش لازم بوده که برای دوام و بقاء مکتب نبوت، خلفاء و جانشینانی برگزیند تا اساس دین،وریشه احکام آسمانی که به همت عالی پیامبرانش پایه گزاری گردیده محو و نابود نگردد،به خصوص اگر شریعتش خالد و برای همیشه تاسیس شده باشد، به همین سبب امامت از اصول دین شمرده شده، همان طور که نبوت، اصل و پایه دین است.

5- (عامه چه می گویند؟)

جمهور عامه برآنندکه امامت از فروع دین است با این بیان:که بقاء ودوام دین ارتباطی به وجود امام ندارد، بلکه نظام امت وابسته به وجود امام وخلیفه است!وبه همین منظوردر مطاوی کلماتشان گفته اند:تحصیل مقاصد شارع اسلام،و اجراء حدود،وتجهیز جیوش به عهده خلیفه است،و اگر این مقصود، از راه دیگری به دست آید نیازی به وجود خلیفه نیز نمی باشد.

شارح مقاصد گوید:

«لاَ یُزَاعُ فِی أَنَّ مُبَاحِثَ اَلْإِمَامَهِ بِعِلْمِ اَلْقُرُوعِ ألیقُ حَیْثُ أَنَّ مَقْصُودَ اَلشَّارِعِ قَصدُ تَحْصِیلِ أُمُورٍ کُلِیَّهٍ مِن إِقَامَهِ الْحُدُودِ الثَّغُورِ وتَجْهِیزُ الْجُیُوشِ وَلا خَفَاءَ فی أنَّ ذلِکَ مِنَ الأحْکامِ العَمَلِیَّهِ دُونَ الإِعتقادِیَّهِ».

ص: 37

«نزاعی نیست در این که مباحث امامت به علم فروع،وأحکام عملیه سزاوار است.زیرا:مقصود شارع (اسلام) به دست آمدن اموری است کلی، از قبیل: اجراء حدود، و حفظ مرزهای ممالک اسلامی،و آماده نمودن سپاه ها (جهت دفاع، در برابر دشمنان)وخفائی نیست در این که این قبیل امور از احکام عملیه (فرعیه) است نه اعتقادیه!»

ولی بر هیچ خردمندی پوشیده نیست که این نظریه با عقل سلیم سازش ندارد چنان که پس از این به بحث تفصیلی آن خواهیم پرداخت، اما آن چه در اینجا در مقام وهن کلام شارح مقاصد می توان گفت این است که: با مخالفت شیعه امامیه،و برخی دیگر از فرق اسلامی،تعبیر به «لا نزاع»خالی از تعصب،ورجم به غیب نمی باشد.

و از «قاضی روزبهان» ناصبی معروف نقل شده که در شرح منهج گوید: «مَبْحَثُ اَلْإِمَامَهِ عِنْدَ اَلْأَشَاعِرَهِ لَیْسَ مِنْ أُصُولِ اَلدِّیَانَاتِ بَلْ مِنَ الفُرُوعِ المتعلقه بِأَفْعالِ المُکَلَّفِینَ».

«مبحث امامت نزد اشعری ها از اصول دین نمی باشد بلکه از قبیل احکامی است که مربوط به اعمال مکلفین است.»

«ابو حامد غزالی» در کتاب: «الاقتصاد فی الاعتقاد» ص 13 گوید:

«نِظَامُ أَمْرِ الدِّینِ مَقْصُودٌ لِصَاحِبِ الشَّرعِ عَلَیهِ الصَّلَوهُ والسَّلامُ قِطَعاً وَهذِهِ مُقَدَّمَهٌ قطْعِیَّهٌ لا یَتَصَوَّرُ النّزَّاعُ فیها وتُضِیفُ إلَیْها مُقَدِّمَهً أُخْری وَهِیَ أنَّهُ لاَ یَحْصُلُ نِظامُ الدِّینِ إِلاَّ بِإِمامٍ مُطاعٍ فَیَحْصُلُ مِنَ المُقَدِّمَتَینِ صِحَّهِ الدَّعَوی وَهُوَ وُجوبُ نَصَبِ الإمَامِ...»

«نظام امر دین، مقصود صاحب شرع است.و این مقدمه ای است قطعی که نزاعی در آن تصور نمی شود.و مقدمه ای دیگر بر آن می افزاییم و آن این که: نظام دین بستگی به امامی دارد که اطاعتش، لازم و واجب می باشد، و با این دو مقدمه، گفتار ماکه لزوم نصب امام است ثابت می گردد...» .

این بود نمونه ای از آن چه که فریقین در موضوع امامت گفته اند.

و پیش از بررسی و بحث در مقام ثبوت و اثبات، از بیان نکته ای ناگزیریم و آن این

ص: 38

است که: حضرات عامه چون امامت را از فروع دین شمرده اند منکر آن را کافر و خارج از دین نمی دانند. زیرا بنابراین فرض غلط، امامت چون سایر احکام اسلامی خواهد بود که مذاهب مختلفه، نظرات متفاوتی درباره آنها داده اند،و ایشان چنین عقیده دارند که هر قومی در عقیده خویش،و راهی که برای ایصال به احکام شرع انتخاب نموده مصاب می باشد.

بنابراین ادعاء جا دارد از ایشان بپرسیم، که به چه مجوز دینی و اسلامی و علمی شیعه امامیه را به جرم این که خلافت «شیخین»را نپذیرفته،و برحسب مبانی مسلمه ای که دردست دارند، ایشان را غاضب میدانند،کافر و نجس، حتی از مشرک و یهود پلیدتر و پست تر می شمرند و از هر گونه شتم،و لعن، و دشنام و سب،و نسبت ناروا،و جسارت نسبت به ایشان خودداری نکرده و نمی کنند؟!

چنان که «ابن حجر مکی»درکتاب: «الصواعق المحرقه »ص 4 پس از نقل احادیث موضوعه، و مکذوبه ای در لزوم دوستی شیخین به عقیده شیعه اشاره نموده و تحت تأثیر تعصب و عناد و بغض شدیدی که نسبت به پیروان اهل بیت علیهم السلام دارد می نویسد:

«وَزْعَمَ اَلرَّافِضَهَ لَعَنَهُمُ اَللَّهُ أَنَّ ذَلِکَ تَقِیَّهٌ...»

«شیعه... گمان نموده که این احادیث از جهت تقیه صادر شده است»-درحالی که هم نسبت دروغ است (زیرا عموم این احادیث به شهادت مورخین، و علماء رجال، و فحول محققینشان از موضوعات است،ودرکتاب های رجال ایشان متناوسندا تضعیف،و راویان آنها رمی به کذب شده اند که به عنوان نمونه پاره ای از آن چه که در این مورد نوشته اند بعدا خواهد آمد) و هم در جسارتش به شیعه نظری جز عناد و بغض شدید نداشته است.(1)

ص: 39


1- ابن حجر عسقلانی در مقدمه فتح الباری می نویسد: «والتشیع محبه علی تقدیمه علی الصحابه، فمن قدمه علی أبی بکر وعمر فهو غال فی تشیعه ویطلق عَلَیهِ رَافِضِیٌ وإلاَّ فَشَیَّعِی وإن انْضَافَ إلَی ذَلِکَ السَّبِّ والتَّصْرِیعُ بِالْبُغْضِ فَغَالَ فِی الرَّفْضِ وإِن اِعْتَقَدَ اَلرَّجْعَهَ إِلَی اَلدُّنْیَا فَأَشَدُّ فِی اَلْغُلُوِّ». «تشیع عبارت از محبت امام علی بن ابی طالب علیهم السلام و مقدم داشتن او بر تمامی صحابه است و کسی که علی علیه السلام راحتی بر ابوبکر و عمر نیز مقدم می دارد در تشیع غلو کرده است و بر چنین کسی رافضی اطلاق می شود، و اگر او را بر شیخین مقدم ندارد او را شیعی گویند ولی اگر با وجود تقدیم وی بر ابوبکر و عمر صحابه را سب کند و بر دشمنی آنها تصریح کند در رفض خود غلو کرده است و اگر چنانچه که اعتقاد به رجعت هم داشته باشد غلو او در درجه أعلاست» (هدی الساری فی مقدمه فتح الباری، ص 460) نویسنده: اگر ملاک رفض و غلو این باشد که عسقلانی می گوید خدا را گواه می گیرم که من افتخار آن را دارم و از خدا میخواهم که مرا در حیات و مرگ و حشرم در همین اعتقاد ثابت نگه دارد و اشهد بالله که امیر المؤمنین علی علیه السلام را با هیچ کسی قابل مقایسه نمی دانم بلکه تنهفَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَی عَدُوِّ اَللَّهِ مِنَ اَلْیَوْمِ إِلَی یَوْمِ لِقَاءِ اَللَّهِ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وآله اَلطَّیِّبِینَ اَلطَّاهِرِینَ ا او را ولی خدا و دیگران را عدو وی می دانم . پس لعنت خدا بر دشمنان خدا باد از همین روز تا روزی که به لقاء الله می پیوندم به حق محمد و آل طیبین و طاهرین او. میبدی در کتاب «کشکول»ص 256 از بحار الانوار در ابواب تاریخ حضرت عسکری علیه السلام در حدیث (علی بن عاصم کوفی) نقل می کند که آن حضرت فرمود: حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ قَالَ: «مَن ضَعُفَ عَن نُصْرَتِنَا أهلَ الْبَیْتِ ولَعَنَ فِی خَلَوَاتِهِ أَعْدَائَنَا بَلَّغَ اَللَّهُ صَوْتَهُ إِلَی جَمِیعِ اَلْمَلاَئِکَهِ فَکُلَّمَا لَعَنَ أَحَدُکُمْ أَعْدائَنا سَاعَدَتْهُ المَلائِکَهُ ولَعَنُوا مَن لا یَلعَنُهُم»الحدیث. پدرم از جدم و او از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت می کند که فرمود: «هر کس از یاری ما اهل بیت ضعیف باشد و در خلوتش به دشمنان ما لعنت کند خدا صدای او را به همه ملائکه می رساند و آنها در لعن دشمنان ما با او همکاری می کنند و نیز کسانی را که از لعن بر دشمنان ما خودداری می کنند لعنت می کنند.» پس مولف کتاب می نویسد: «صَرِیحِ هَذِهِ اَلْأَحَادِیثِ تَاکِیدَ لإستحباب لَعَنَ جَمِیعَ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ فی کِتابِهِ وَسُنَّهِ نَبِیِّهِ وَإنَّ مَن کَرِهَهُ وَتَرَکَهُ فَهُوَ مَلعونٌ. صریح این احادیث بر استحباب لعن بر همه کسانی که خدا در کتاب خود و سنت رسول خدا صلی الله علیه واله به آنان لعنت می کند تاکید دارد، و نیز این که اگر کسی از لعن بر این اشخاص کراهت داشته و آن را ترک کند ملعون است.

ص: 40

و «فخر رازی» در تفسیر کبیرش ضمن آیه وافی ولایه:

«إنما ولکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه ویؤتون الزکوه وهم راکعون»(1)

پس از بیان حجت پنجم می نویسد:

«وذلک یوجب القطع بسقوط هؤلاء الروافض لعنهم الله»!(2)

یعنی: آن چه در این باب استدلال نمودیم موجب یقین است براین که: استدلال شیعه...با این آیه بر امامت علی علیه السلام از حجیت، ساقط است! عجبا للتعصب الجاهلی.

ودرکتابی که سال گذشته،ایام حج درمکه معظمه به دستم رسید که در تاریخ1395/2/23

ه در ریاض تألیف گردیده،و به شماره 948 - 5 از طریق دائره افتاء و ارشاد،اجازه نشرش صادر شده، و نام مولف آن «عبد الرحمن بن حماد آل عمر»یاد گردیده در ص 88 می نویسد:

«ومِنَ الْفِرَقُ الخَارِجَهُ عَنِ الإِسْلامِ وَإن کانَت تَدَّعیهِ وَ تُصَلِّی ،وَتَصُومُ ،وَتَحُجُّ فِرْقَهً کَثِیرَهُ الْعَدَدِ مِنْ فِرَقِ الشِّیعَهِ ....یَسُبُّونَ أفْضَلَ المُسلِمینَ بَعدَ نَبیِّهِم أبَا بَکْرٍ، وعُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنهُما (!!)ویَسُبُّونَ أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ عَایِشَهَ رِضَی اللَّهِ عَنها (!)ویَسْتَغِیثُونَ بِعَلِیٍ وأبنائِهِ فِی وَقْتِ الشِّدَّهِ والرَّخَاءِ ،ویَدْعُوتُهُم مِن دُونِ اللَّهِ وَیُسَمُّونَ أَنفُسَهُم بِالشّیعَهِ أنَّ شِیعَهَ آلِ البَیتِ...».(3)

«و از جمله فرقه های خارج از اسلام که مدعی اسلامند، و نماز می خوانند، و

ص: 41


1- سوره مائده (6)، آیه 55. «جز این نیست که ولی شما خداست و فرستاده او و آنان که ایمان آوردند، آنان که به پا می دارند نماز را و می دهند زکوه را و ایشان رکوع کنندگانند.»
2- تفسیر الکبیر، ج 12، ص 27، ط تهران .
3- دین الحق، ص 88 .

روزه گیرند، و به حج می روند فرقه پرجمعیتی است ازفرقه های شیعه (مقصوده امامیه است.)که ابوبکر و عمر را که پس از رسول اسلام صلی الله علیه واله افضل مسلمانان بوده اند (!!) دشنام می دهند، و همچنین ام المؤمنین عایشه را سب می کنند، و از علی علیه السلام و فرزندانش در سختی و سستی کمک می طلبند، و ایشان را می خواندند نه خدا را در حالی که خود را شیعه یعنی پیرو آل بیت می دانند).

دهلوی در کتاب: (التحفه الاثنی عشریه) ص 298،وقاحت و بی شرمی را تا آنجا رسانیده که می نویسد:

«إِنَّ مَذْهَبَ الشِّیعَهِ لَهُ مُشَابَهَهٌ تَامَّهٌ وَ مُنَاسَبَهً عَامَّهً مَعَ الکَفَرَهِ والفَسَقَهِ الفَجَرَهِ أعنی الیَهودَ والنَّصَاری وَالصَّائِبِینَ وَالمُشرِکینَ وَالمَجوسَ»!!

«مذهب شیعه، مشابهت و مناسبت تامی دارد با همه فرق کفار، فاق، فجار یعنی:یهود و نصاری و صائبین و مشرکین و مجوس!!»

ملاحظه کنید که دشمنی تا چه اندازه ایشان را به تجاسر واداشته،و کارشان را در رسوایی و افترا به کجا کشانده که بر خلاف منطق،و خرد و همه شئون انسانی فقط از جهت همان تعصب جاهلی، شیعه امامیه را تنها از نظر این که خلافت شیخین را بر خلاف مبنای اسلام و مکتب قرآن کریم، و سنن مقطوعه پیامبر گرامی صلی الله علیه واله می داند و نمی توانسته است از آن همه ادله قاطعه و احادیث متواتره در مطاعن و مثالب ایشان که در کتب فریقین ثبت و ضبط گردیده صرف نظرنماید،و برای وصول به حق و طی طریق شرع حتی تعصبی هم به خرج نداده،و جز منطق با چیز دیگری،انس و الفت ندارد این گونه مورد توهین، وجسارت و تهمت قرار داده است، این عناصر بوالهوس و دشمنان حقیقی اسلام از هرگونه افترا برای رونق بازار نامتعادلشان مضایقه ننموده اند!

6- به این کوردلان باید گفت:

اگر امامت همان گونه که شیعه امامیه می گوید از اصول دین است و انکارش کفرآور، پس مبنای شما که آن را از فروع دین شمرده اید باطل است و اگر از فروع دین و احکام

ص: 42

متعلقه به افعال مکلفین است که غالبا مدعی شده اند پس چرا در حمله به مکتب تشیع تجاسر را به حدی رسانده اید که حتی مال و جان شیعه را مباح دانسته و هرگونه تعرض نسبت به ایشان را جایز می دانید! در حالی که بنا بر فرض دوم به گفته خودتان،راه اجتهاد در فروع دین باز است، و در موارد اختلاف، هیچ طایفه ای از مسلمانان حق اعتراض بر طایفه دیگر را ندارد، شرم آورتر این که کار را به آن جا رسانده اید که دشنام ولعن بر امثال معاویه و یزید، و خالد بن ولید،و مروان حکم،وصدها نظائر این ناپاکان تاریخ،و فسقه کفره را روا نمی دارید، و مدعی هستید که ایشان در افعالشان به اجتهاد خویش عمل نموده اند!!

اگر راست می گویید، و در گفتار خود تعصبی به خرج نداده اید چرا لبه تیز حمله را منحصرا متوجه شیعه امامیه نموده اید؟! و چه بیماری مزمنی شما را بر طعن و لعن و سب و دشنام و جسارت بر این فرقه حقه محقه واداشته است؟!

اگر شیعه بنابر فرض نامعقول شما که امامت را ازاحکام تکلیفیه می دانید،الزاماً علیکم، بگوید: عقیده ما این است که خلافت. شیخین،و عثمان بن عفان باطل بوده، و ایشان و عموم خلفای اموی و عباسی غاصب حق بوده اند،و این حکم به مقتضای اجتهاد ماست سزاوار نیست که بر خلاف قواعد مؤسسه ادعایی خود برایشان حمله کنید.

چگونه عقل سلیم می پذیرد که شما در اجتهادتان مصاب باشید و شیعه امامیه مخطی؟!

آیا این روش،مخالف با موازین علمی،و صریح در اعمال تعصب،و بی بند و باری دراعتقادات، و عدم رعایت قانون ادب و شرف، و شخصیت انسانی نیست؟!

از پروردگار لایزال خواهانیم که همه را از این پلیدی های اعتقادی و لغزش های فکری، و سلوک در این مسیر بد انجام غیر انسانی محفوظ بدارد.

اکنون باز می گردیم به رشته سخن که آیا امامت از اصول دین است یا از فروع و احکام متعلقه به افعال مکلفین؟

ص: 43

7- و به طور خلاصه می گوییم:

مجموعه مباحث دین مقدس اسلام،از آغاز اصول اعتقادی تا پایان فروع تکلیفی ،و احکام تشریعی، و امور اخلاقیش در سه قسمت طرح ریزی شده است:

1- اصول دین: که مربوط به بحث و بیان در مسائل اعتقادی،وعقلانی است،و همه مسلمانان موظفند آن گونه که اندیشه و خرد حکم می کند به آن عقیده مند شوند (مشروط بر این که در مقدمات استنتاجات عقلی خطایی رخ ندهد).

2 -فروع دین:که مربوط به بیان حلال و حرام،وجنبه های عملی،و نظام فردی و اجتماعی مسلمانان است.

3- سنن اخلاقی: که مربوط به تشریع قوانین نفسانی جهت تذکیه و تصفیه باطن از رذایل، و آراستن دل به فضائل انسانی است،یعنی چگونه می توان نفس را تطهیر نمود،و روح را به پاکی، و صفا آراست.

و پر واضح است که اصل امامت نمی تواند از قسم سوم و دوم باشد،وبه طور یقین باید از اصول و ریشه های دین اسلام باشد به این بیان که:

احتیاج بوجود امام علیه السلام از جهت بقاء و دوام دین است.

زیرا امامت، مکمل نبوتست،و صاحب این منصب شامخ،در رتبه بعد از نبوت در تمام شئون تبلیغی،وصفات مبلغ،با نبی مشترک است،و به اتفاق فریقین،نبوت از مسائل اصولیه ادیانست، و امامت نیز باید چنین باشد، چون علت احتیاج، در هر دو یکسانست، و تنها فرقی که وجود دارد «حدوث و بقاء» است یعنی:نبی از طریق وحی، متصدی تأسیس دین است، وامام، دین مؤسس را حفظ می نماید.ومؤید این مطلب حدیثی است مورد اتفاق فریقین که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله فرمود:

«مَن ماتَ وَلَم یَعرِفْ إمامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهَ اَلْجَاهِلِیَّهِ»(1)

« هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد،چنان باشد که در زمان جاهلیت

ص: 44


1- ینابیع الموده، شیخ سلیمان قندوزی، ج 3، ص 372، 456.

مرده است.»

و «قندوزی حنفی» در کتاب «ینابیع الموده» ص 293 مرفوعاً از جابر روایت نموده که

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود:

«إَلْزِمُوا مَوَدَّتَنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ فَإِنَّ مَنِ اتَّقَی اللَّهَ وَهُوَ یَوَدُّنَا دَخَلَ الجَنَّهَ مَعَنا والَّذِی نَفَّسُ مُحَمّدٍ بِیَدِهِ لایَنفَعُ عَبدَأ عَمَلُهُ إلاَّ بِمَعرِفَهِ حَقِّنا»(1)

« پیوسته دوستی ما اهل بیت را پیشه سازید،به یقین،کسی که از(مخالفت با احکام) خدا بپرهیزد،و ما را دوست بدارد، داخل بهشت می شود و به آن کس که جان محمد صلی الله علیه واله در دست اوست، کردار و عمل بنده ای سودی به وی نرساند مگر به سبب شناسایی حق ما.»

این عبارت صریح است در این که اعتقاد به خاندان رسالت علیهم السلام غیر از اعمال جوارح، و تکالیف شرعیه فرعیه است، زیرا از حدیث فوق بقرینه مَنِ اِتَّقَی اَللَّهَ وَ هُوَ یَوَدُّنا) چنین استفاده میشود که تقوی، یعنی: امتثال قوانین تشریعی عملی غیر از محبت به اولیاء است. و نیز به قرینه لایَنفَعُ عَبدأً عَمَلُهُ إلاّ بِمَعرِفَهِ حَقِّنا چنین استفاده می شود که عمل، و فعل مکلف، غیر از شناسایی حقوق اهل بیت علیهم السلام است و این از بدیهیات است که اعتقاد به شئون رهبران آسمانی امری است مربوط به جوانح نه جوارح-خلاصه آن که این حدیث به طور وضوح دلالت دارد بر این که اعتقاد به اولیاء علیهم السلام چون سایر اصول اعتقادیه است، و معقول نیست که از فروع و احکام تکلیفیه باشد،بلکه اصلی است عقلانی که مقوم تقوی، و مؤثر در کیفیت عمل، و موجب قبولی آن در درگاه خدا است.

«طبرانی»درکتاب «الکبیر»و«بیهقی»در(سنن) و«ابن عدی»در(الکامل)به نقل(المراجعات) از رسول اکرم صلی الله علیه واله نقل کرده اند که با دست مبارک خود به حضرت علی علیه السلام اشاره نموده، فرمود:

«إِنَّ هَذا أَوَّلُ مَن آمَنَ بی وَأوَّلُ مَن یُصافِحُنی یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَهَذا الصّدّیقُ الأکْبَرُ وهَذَا فَاروقُ هذِهِ الأُمَّهِ یُفَرِّقُ بَینَ الحَقِّ والباطِلِ وَهَذا یَعسُوبُ

ص: 45


1- ینابیع الموده، فتدوزی بلخی، ج 2، ص 272 .

المُؤمِنینَ...»(1).

« همانا علی علیه السلام نخستین کسی است که به من ایمان آورده،و اول کسی است روز قیامت با من مصافحه می کند. علی علیه السلام صدیق اکبر،و فاروق این امت است،جدا می سازد حق را از باطل، و بزرگ و پیشوای اهل ایمان است ...»

و نیز از «کنز العمال» نقل نموده که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود:

«عَلَی بَابِ عِلْمِی ،ومُبَیَّنَ مِن بَعدی لِأمَّتی ما اُرسَلتُ بِهِ، حُبُّهُ إیمانٌ ،وبُغضُهُ نِفاقٌ...»(2).

«علی علیه السلام باب علم من است،و پس از من بیان کننده محصول رسالت من است، دوستی او ایمان است، و دشمنی اور نفاق..»

و«ابن حجر مکی»درکتاب:(الصواعق المحرقه)-ازابن سمان،از ابی بکر نقل نموده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

«عَلَی مِنِّی کَمَنْزِلَتِی مِنْ رَبِّی»(3)

« علی علیه السلام نسبت به من به منزله من است نسبت به پروردگارم.»

و غیر اینها از صدها حدیث مسلم متواتر که در کتب معتبره فریقین مضبوط است،و همه دلالت قطعیه دارد بر این که مسئله امامت، از مسائل اعتقادی،و اصولی اسلام است نه از فروع و احکام عملی.و روایاتی که در این باب آمده همه ارشاد است به حکم عقل مبنی بر این که امامت، همان منصب تحفظ شئون نبوت،و سمت ابقای دین است،که ریشه و اساس بقای احکام آسمانی خداست.

و این مطلب ناگفته نماند که در روایت (کنز) علاوه بر این که اعتقاد و دوستی اهل بیت علیهم السلام را پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله موجب قوام ایمان مؤمن قرار داده در تعبیر به جمله: (مبین من بعدی) نیز به صراحت این شایستگی را بلاواسطه مخصوص جناب

ص: 46


1- المراجعات، السید عبد الحسین شرف الدین، ص 241،ح7.
2- المراجعات، السید عبد الحسین شرف الدین الموسوی، ص 243، ح 11.
3- الصواعق المحرقه، ص 175، طبع مکتبه القاهره.

علی علیه السلام معرفی فرموده است، و اگر دیگری حائز چنین شخصیت و مقام رفیع آسمانی می بود تعبیر به چنین جمله مفهومی نداشت. و از روایت (ابن حجر مکی) نیز این مقام و رتبه رفیعه مشهود است، زیرا: منزلت و مقام رسول صلی الله علیه واله نزد خدا همان سمت نمایندگی و رهبری اوست در قالب نبوت، و مقام علی علیه السلام به صریح این روایت همان نمایندگی خداست به تعیین رسولش در قالب امامت.

8- پیامبر اکرم صلی الله علیه واله به امامت امیر مؤمنان علیه السلام تنصیص فرموده:

آن چه این مطلب را تأیید بلکه اثبات می نماید، که رسول خدا صلی الله علیه واله در امر امامت سفارش لازم را فرموده، و امت را در وادی سرگردانی رها نکرده است، استظهاریست که (فضل بن شاذان)درکتاب (الإیضاح) نموده که خلاصه ترجمه اش این است:

اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه واله نسبت به موضوع امامت، توصیه لازم نفرموده باشد، بزرگترین فریضه خداوندی را - العیاذ بالله - ترک کرده است،و این بدترین نسبت ناروا، و بالاترین جسارت به ساحت مقدس نبوی است.

و بیان مطلب بر این وجه است که:

خدای متعال در قرآن کریم، و فرقان عظیمش فرموده:

«کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّهُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ ۖ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ»(1) .

«نوشته شد بر شما هرگاه یکی از شما را (علامت) مرگ ظاهر گشت، اگر مال و دارائی دارد وصیت نمودن برای پدر و مادر و خویشاوندان از روی عدل و انصاف،و نیکویی آن وصیت حق و پابرجاست.»

و به یقین، پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرد متمیز و شاخص متقین است، و به حکم آیه فوق، نشدنی است که احتمال دهیم آن حضرت، حامل فرمان لزوم وصیت در امت باشد ولی

ص: 47


1- سوره بقره (2)، آیه 180

خود بدون وصیت از دنیا رفته باشد !و در موارد وصایای آن رسول معظم صلی الله علیه واله چیزی نیست که اهمیتش در اسلام بیش از وصیت به خلافت باشد،زیرا: امر خلافت موجب بقاء و دوام مکتب رسالت و رهبری آن حضرت،وحفظ و صیانت احکام، وفرامین آسمانی حق است. سپس می فرماید:

«فَمن بدله مِن بَعْدِ مَا سَمِعَهُ فَإنَّما إِثْمُهُ عَلَی اَلَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».

« پس هر که وصیت را تغییر دهد پس از آن که آن را شنیده( و نزد او ثابت گردیده) گناه تغییر آن بر کسانی است که تغییر می دهند، البته خداوند، شنوای داناست.»

اکنون می پرسیم: آیا اهل سنت و جماعت،در امر خلافت، کتاب خدا را پشت سر نیفکنده اند؟!وجمهور ایشان که نسبت ترک وصیت در امر امامت به آن حضرت داده اند جفا نکرده اند؟!

و مضحک آن که ایشان شیعه را از جهت این که نسبت خطا به بعضی از اصحاب داده است سرزنش می کنند!و طعن می زنند! ولی طعنی که خود ایشان به رسول خدا صلی الله علیه واله زده و وی را متهم به ترک وصیت نموده اند که شدیدترین جسارت ها است هیچ گونه شرم نمی نمایند!!

و راستی شگفت آور است که چگونه تا این اندازه جرات تجاسر به خود داده، و وصیت آن حضرت را در زمینه امامت به کلی انکار نموده اند!و حال آن که به شهادت کتاب های معتبره شان از رسول گرامی صلی الله علیه واله نقل می کنند که فرمود کسی که نسبتی دروغ به من بدهد نشیمنگاه او از آتش پر شود.و این حدیث نزد ایشان به حد تواتر رسیده است، و تردیدی در آن ندارند- و به تصریح ۔ خودشان، چهل، یا شصت و چهار صحابی، آن را نقل کرده است، و در (هامش ایضاح) از صاحب کتاب: (قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث) در زمینه حدیث مزبور نقل نموده که گوید:

حدیث (من کذب علی...) در غایت صحت، و نهایت قوت است، و جماعتی آن را متواتر می دانند، به خصوص که بسیاری از صحابه آن را نقل کرده اند. و (ابوبکر صیرفی)

ص: 48

در رساله: (شافعی) آن را از شصت صحابی مرفوعاً نقل نموده، و بعضی از حفاظ گفته اند: از 62 صحابی که از جمله ایشان (عشره مبشره )اند حدیث مزبور روایت شده،وحدیثی نیست که عشره مبشره در آن اتفاق داشته باشند مگر این حدیث ...(1) و (عینی) در(عمده القاری) از(ابن دحیه) نقل نموده که گفته: این حدیث از چهار صد طریق روایت شده است...

حاصل سخن آن که خداوند سبحان و رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله به یقین، موضوع امامت و خلافت را بیان داشته اند و این که (عامه) می گویند: پیامبر اکرم صلی الله علیه واله بر خلیفه خود تنصیص نفرموده، و نسبت به جانشین خویش وصیتی نکرده است!ولی ابوبکر، جانشین خود را معین نموده، و در این مورد خلیفه خویش را از طریق نص، معین کرده است! علاوه بر این که بیهوده بافی نموده اند.توهین شدیدی به آن حضرت نیز کرده اند !

آیا بهتانی شدیدتر از این متصور است که کسی توهم کند ابوبکر مصلحت اسلام و حفظ شئون امت، و اسرار قرآن کریم، و مصالح مسلمین بیش از رسول اکرم صلی الله علیه واله رعایت نموده، و دلسوزتر از وی بوده است که وصیت به خلافت نموده، ولی آن حضرت - العیاذ بالله - رغبتی بدان نشان نداده، و ترک وظیفه نموده است!!

آیا پیامبر گرامی صلی الله علیه واله به اندازه (عایشه) نسبت به اسلام دلسوزی نداشته، و بدون توجه به نصب خلیفه، امت را واگذارده، و از دنیا رفته است!ولی عایشه درفکر این امت بوده است که به نقل:(ابن قتیبه)در(الامامه و السیاسه)ج 1، ص 23 به(عبد الله بن عمر)می گوید: سلام مرا به (عمر بن الخطاب) برسان و بگو: امت محمد صلی الله علیه واله را بدون سرپرست مگذار و خلیفه خود را معین کن،که اگر در این امر، اهمالی روا داری می ترسم. فتنه ای در میان ایشان بر پا گردد.(2)

ص: 49


1- عشره مبشره در روایت حدیث غدیر هم اتفاق دارند رجوع شود به ص 27 مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام حافظ ابن مغازلی
2- ابلغ عمر سلامی و قل له: لا تَدَع أُمَّهَ مُحَمَّدٍ بِلا رَاعٍ اسْتَخْلِفْ عَلَیْهِم ولا تَدَعْهُمْ بَعْدَک هَمْلاً فَإنِّی أَخْشَی عَلَیْهِمُ الْفِتْنَهَ.

ایا معاویه بن ابی سفیان، در دوام و بقاء این دین آسمانی نسبت به پس از مرگ رسول خدا صلی الله علیه واله کوشش بیشتر داشته، و علاقه اش زیادتر بوده که یزید پلید را به عنوان خلیفه معین کرد! ولی بنیانگزار این کیش مقدس،امت خود را مهمل گزارده! و بدین موضوع مهم ،و اساسی ابدأ توجهی نداشته، و علاقه ای نشان نداده است! و هیچ گونه ارائه طریقی برای فتنه ها و آشوب های پس از خود ننموده! حاشا که چنین باشد.

آیا خلفای! اموی،و عباسی نسبت به احکام اسلام و سرنوشت مسلمانان دلسوزتر بوده اند که هر یک به نوبه خود پس از دوران غصب نخستین، جانشینان خویش را معین می نمودند! فقط پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله در این امر مهم اساسی و حیاتی بی تفاوت بوده! و خلیفه خود را تعیین نفرموده، و بدون وصیت از دنیا رفته است؟!

به خدای لایزال، تصور نمی رود کسی خود را مسلمان بداندوکمترین علاقه ای به اسلام داشته باشد، و تفوه به این جسارت و گناه غفران ناپذیر بنماید.

(ابن سعد) در(طبقات)ج 3، ص 274 از عایشه حدیثی نقل نموده که چون مرگ ابوبکر در رسید،وعمر را به خلافت نصب نمود! علی علیه السلام و طلحه بر او وارد گردیده وگفتند: که را خلیفه خود گردانیدی؟ گفت: عمر را !گفتند به خدای خود چه جواب خواهی داد؟ گفت: مرا از خدا می ترسانید، همانا من به خدا و عمرداناتر از شمایم! و جواب خواهم داد که بهترین اهل ترا بر امت خلیفه گردانیدم!

علاوه بر این که این ادعاء ابوبکر جسارت صریح است به ساحت مقدس حضرت علی بن ابی طالب علیه اتلسلام، و جز بغض و عناد نسبت به آن حضرت نمی توان بر این ادعاء پوچ ابوبکر، ریشه دیگری تصور نمود زیرا با آن همه احادیث (مقبول الطرفین) در افضلیت، و اعلمیت حضرت علی علیه السلام و سایر فضائلش، عمر را بهترین افراد امت معرفی نمودن، دروغ بین،و آشکاری است، آیاشایسته است بگوییم:ابوبکر،درفهم ودرک خواست خداوندی، داناتر از علی علیه السلام بوده و حتی از رسول خدا صلی الله علیه واله در انجام وظیفه کوشاتر، و

ص: 50

مقیدتر بوده که در آن حال نزار،درصدد تعیین خلیفه بودها ولی رسول اکرم صلی الله علیه واله نه.

(اف بر این تجاسر و بی ادبی!!)

9- چرا نام امامان علیهم السلام صریحا در قرآن کریم نیامده است؟

اگر مدعی بگوید: مسئله امامت که در این درجه اهمیت است و بقاء و دوام دین مقدس اسلام، بدان بستگی دارد، چرا خداوند حکیم در قرآن کریم به نام های مقدس ایشان اشاره نفرموده است که رفع هرگونه اختلافی بشود، و این امت، پس از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله در سرگردانی نماند؟

10- جواب این سئوال به وجوهی است:

1- قرآن کریم کتابی است آسمانی که در آن کلیات امور که متکفل سعادت دارین است بیان گردیده، و شرح اسرار و دقائق،و حقایق، و جزئیات آن به سفیر بزرگوار،و نبی گرامی اسلام صلی الله علیه واله واگذار گردیده است و همان طور که تفصیل همه آیات، در تمامی ابواب به عهده آن حضرت است، تشریح آیات امامت نیز وظیفه رسول الله است.وچون خداوند منان، گفتار رسول خود را به حکم محکم:

«وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی»(1).

صریحا امضاء فرموده، پس مطلقأ مسموع، و باید مورد قبول امت باشد،ومسلم است که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله آیات امامت را عمیقا خاطر نشان ساخته، و خلفاء خود را به فرمان خدا معرفی کرده است (چنان که بعدا خواهد آمد).

2-تنها مسئله امامت نیست که در قرآن کریم تفصیلی در آن داده نشده باشد،بلکه غالب مباحث اسلامی،و مفصلات احکام،کلیاتش در این کتاب مقدس آسمانی بیان شده،و از جزئیات و سایر خصوصیات آن بحثی به میان نیامده است. مثلا در باب

ص: 51


1- سوره نجم (53)، آیه 3 -4.

خداشناسی که به مراتب از مسئله امامت مهم تر است،قرآن کریم به بحث تفصیلی نپرداخته، و خداوند سبحان همه خصوصیات و صفات علیای خویش را بیان نفرموده است.

از آنان که مدعیند قرآن کریم، بدون مفسر و مبین برای امت قابل درک است، و همه مسائل اسلامی مفصلا باید در آن طرح شده باشد می پرسیم چرا در این موضوع مهم اساسی، تفصیلات مطلب بیان نشده تا این همه اختلاف در باب خداشناسی پیش نیایدکه آیا صفات خداوندی عین ذات مقدس او است یا زاید بر ذات؟ قدیم است یا حادث؟ آیا خداوند (الیعاذ بالله) جسم است و دارای مکان یا نه؟ خداوند با چشم سر دیده می شود یا نه؟ کلام او قدیم است یا حادث؟ و نظایر این ها که مورد اختلاف بین علماء فریقین است.پس چرا این جزئیات را بیان نفرموده تا موجب آن همه مشاجرات علمی نشود؟ و اختلافی پدید نیاید؟وتشتت عقائد و افکار از میان برود -و همچنین است مفصّلات سایر مباحث اسلامی،حتی در مقررات و وظایف عبادی از قبیل:نماز، روزه، و خمس، و زکات و حج و سایر مسائل، ابدأ بحثی از متفرعات آنها از قبیل:عدد رکعات،و مقدمات و مقارنات،و مبطلات نماز، و مفطرات روزه، وشرایط خمس و اموالی که متعلق خمس است،وهمچنین اموال زکویه و نصاب آنها و جزئیات احکام حج، در قرآن کریم بیان صریحی از آنها نشده است.

مسلماً جواب این است که بحث در این امور، به مقام مقدس نبوت،وبیان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله واگذار شده است.

3- اگر نام امامان علیهم السلام صریحا در قرآن کریم برده می شد چه بسا به نابودی اسلام منتهی می گردید زیرا:منافقان،وعناصری که به هوس حکومت و ریاست، روزشماری نموده، و برای رسیدن به مقام و شخصیت ظاهری دنیوی،و تکیه بر مسند غرورو نخوت در انتظار رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله بودند:و آتش بغض و عنادشان نسبت به حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام شب و روز شکنجه و رنجشان می داد،ولی جرات تظاهر،و مخالفت علنی را نداشتند، و با این که بارها از رسول خدا صلی الله علیه واله امامت و خلافت آن

ص: 52

حضرت را شنیده بودند،ودلهاشان درطپش بودکه مبادا زمینه سازیهایشان برای غصب خلافت به نتیجه نرسد، لذا پنهانی با دستیاری حاکم تراشان از خدا بی خبر، نقشه های شومی برای آینده طرح نموده؛ و چشم به زمان مناسب دوخته بودند تا حمله های همه جانبه خود را آغاز نمایند،و به همین منظور، هنوز بدن مطهر پیامبر خدا صلی الله علیه واله را دفن ننموده بودند که با شتاب شگفت آوری سقیفه مشؤومه را تشکیل داده و تعداد انگشت شماری که چند تن بیش نبودند در آن کانون فساد مجتمع گردیده، و با مکر و حیله،خلیفه ای تراشیده و مبارزه را علیه امام علیه السلام ، وخلیفه مخصوص پیامبر، آغاز نمودند!و با این حقد وعناد و دسته بندی ها، وفعالیتهای مخفیانه ای که به آرزوی دستیابی به ریاست وخود سری در سر پرورانده بودند،و به بهانهای مختلف،جمعی ماجراجو و عقده دارنیز دورخود گرد آروده بودند،و با رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله آتش های درونی را یکجا،ودفعه شعله ور نموده، وایادی دنیاطلب را بسیج نموده و آشکار به مبارزه پرداختند!! اگر نام امام علیه السلام صریحا در قرآن کریم برده می شد، به یقین برای این که از ریاست خود ساخته محروم نگردند، و زحمات دنیا طلبانه شان به هدر نرود برابر امیر مؤمنان علیه السلام صف آرایی نموده و با تمام قوا و تجهیزاتی که آماده داشتند.با آن حضرت می جنگیدند،واسلامی را که هنوز چندان تشکیلات وسیعی پیدا نکرده بود، به ویژه با انبوه منافقین،وعقده داران، دچار حوادث ناگواری می کردند، و چه بسا برای دستیابی به هوس های مشئومه خود، با تشکلی که پیدا کرده بودند با کمک کفار و از خدا بی خبران در مقام ستیزه با خاندان رسول خدا صلی الله علیه واله برآمده، و به کلی اسلام عزیر را نابود می کردند -و نمونه بارز آن، این که پس از سقیفه کار را بر حضرت علی علیه السلام چنان سخت گرفتند که اگر امیر مؤمنان علیه السلام مصلحت اسلام،و بقای این دین حنیف را در نظر نمی داشت و سفارش پیامبر صلی الله علیه واله را در این زمینه رعایت نمی فرمود،و برای قطع ایادی غاصبانه دست به شمشیر می گرفت،خون ها ریخته می شد،ودیگر مسلمانی باقی نمی ماندوقرآن کریم را نابود می کردند.، و مسلما مصلحت اسلام این چنین اقتضا نداشت، لذا خداوند حکیم، بیان مفضلات را به بیان پیامبرصلی الله علیه واله واگذار نمود، تا دشمنان، و منافقان، توان مبارزه صریح با قرآن کریم را به دست نیاورند و نتوانند کانون این دین مبین را به یک باره در هم بکوبند.

ص: 53

4-اگر نام امامان علیهم السلام در قرآن کریم برده می شد،ممکن بود ریاست طلبان ،آن آیات را از قرآن حذف نموده،و موجب تحریف کتاب خدا گردند، و نتیجتا این سند قطعی و ارزنده اسلام را از حجیت ساقط سازند،و برای همیشه دامن مسلمانان را به این ننگ آلوده کنند، و این کتاب مقدس آسمانی را به سرنوشت تورات، وانجیل مبتلا نمایند.

5-و اگر هیچ یک از این ها هم نمی شد،و قدرت بر تحریف آیات هم نداشتند، مغرضان جاه طلب چون از همه جا نا امید می گردیدند و همه درها را به روی خود بسته می دیدند، باز هم از جنبش های غیر انسانی باز نایستاده، و برای نیل به آرزوی خویش،یک حدیث جعلی به رسول گرامی صلی الله علیه واله نسبت می دادند، و می گفتند: درست است که قرآن کریم حضرت علی علیه السلام را به عنوان خلیفه و امام معرفی فرموده، ولی برای خداوند (بدا) حاصل شده، و هنگام رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله حکم خلع علی علیه السلام به آن حضرت ابلاغ گردیده، و موضوع جانشینی در اسلام به عهده امت واگذار شده است و این جرات تجاسر، و حق کشی نه تنها از اهل نفاق بعید نبود بلکه شدت اشتیاق ایشان به ریاست، و مقامات دنیاوی به یقین به چنین خیانت بزرگ وادارشان می ساخت،چنان که درمورد غصب فدک حضرت زهرا علیها السلام به شهادت عموم مورخین،و نقله آثار، ابوبکر، این خیانت را نمود، و با جعل حدیث: (نَحنُ مُعاشِرُ الأنبیاءِ لانُؤِّرَث....) حق مسلم دختر رسول خدا صلی الله علیه واله را غصب نموده و به یغما برد!!

با توجه به جهات فوق، هر خردمندی حکم می کند که تصریح به نام مقدس امام علیه السلام ابدأ به صلاح امت نبوده،و خداوند حکیم این مأموریت را به پیامبرش صلی الله علیه واله محول فرموده، و آن حضرت نیز این موضوع را در موارد عدیده،به طورصریح بیان فرموده، و آیاتی را که در قالب کلی در این زمینه نازل گردیده به شهادت فریقین، تفسیر فرموده است.

***

ص: 54

11- دو منصب آسمانی

از جمله آیاتی که به طور وضوح،ودر کمال صراحت، دلالت دارند بر این که اعطاء عنوان (خلیفه الهی) به کسی چه در قالب: (نبوت) و چه در قالب: (إمامت) باید از سوی خدا باشد، و خلق را در انتخاب صاحبان این دو منصب آسمانی بهره ای نیست، این است که هر جا در قرآن کریم به این دو موضوع اشاره شده با مشتقات کلمه:(اصطفاء)و یا(جعل)تعبیرگردیده، وخداوند، اعطاء این دو منصب به کسی را نسبت به خود داده است که به نمونه ای چند اشاره میگردد :

1- «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَیٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ»(1)

«همانا خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و دودمان عمران را بر جهانیان انتخاب فرمود.»

2-«قَالَ یَا مُوسَیٰ إِنِّی« اصْطَفَیْتُکَ »عَلَی النَّاسِ بِرِسَالَاتِی وَبِکَلَامِی »(2)

« فرمودای موسی من ترابه ابلاغ و پیام هایم بر مردم و سخن گفتن با خود برگزیده و انتخاب کرده ام.»

3-«وَمَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّهِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ ۚ وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا ۖ وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ»(3)

«و کیست که از آیین ابراهیم رو گرداند مگرکسی که خود را به بی خردی وسبکی یاد آورده باشد، به تحقیق ما او را در دنیا (به پیامبری)انتخاب نموده ایم،وهمانا در آخرت ازنیکوکاران است .»

ص: 55


1- سوره آل عمران (3)، آیه 33.
2- سوره اعراف (7)، آیه 144.
3- سوره بقره (2)، آیه 130.

4 -«وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِیرًا»(1)

«و به تحقیق، کتاب «تورات» را به موسی دادیم، و برادر او هرون را وزیر (خلیفه)و یار او گردانیدیم.»

5 - «وَ«جَعَلْنَا» مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا »(2)

« و از بنی اسرائیل، پیشوایان (و امامانی) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را)راهنمایی می کردند، به این سبب که (بر آزار و شکنجه قوم خود) شکیبا بودند».

6-«یَا دَاوُودُ إِنَّا «جَعَلْنَاکَ» خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ»(3)

«ای داود همانا ترا در روی زمین خلیفه قرار دادیم.»

7-«وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی*هَارُونَ أَخِی»(4)

«(موسی گفت) از اهل من برادرم هرون را وزیر(خلیفه) من قرار بده.»

8-« إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً»(5)

« خداوند به فرشتگان خود فرمود:) البته من در روی زمین،خلیفه ای قرار خواهم داد».

9-«قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»(6)

« پروردگار جهانیان فرمود: البته من ترا (ای ابراهیم)امام (و پیشوای ) مردم قرار داده ام.»

و غیر این ها از سایر آیات که صریحا انتخاب خلیفه (یعنی: پیامبر و امام)را خداوند سبحان، به خود نسبت داده است و به طور وضوح چنین استفاده می شودخلق را در این موضوع، حقی نیست. و ما تفصیل این مطلب را در جلد دوم کتاب: (تشیع، یا مکتب نهایی انسان ها) کاملا بررسی و تحقیق نموده و دقیقا مورد بحث قرار داده ایم - هر کس به

ص: 56


1- سوره فرقان (25)، آیه 35.
2- سوره سجده (32)، آیه 24.
3- سوره ص (38)، آیه 26.
4- سوره طه (20)، آیه 29 - 30.
5- سوره بقره (2)، آیه 30.
6- سوره بقره (2)، آیه 124.

بیش از این نیازمند است به بدانجا مراجعه کند.

پس امام علیه السلام نیز همچون شخص پیامبر صلی الله علیه واله که جنبه (خلیفه الهی) دارد باید واجد صفات پیامبر باشد، و جز مقام پیامبری،باید از همه مزایای نمایندگی حق، برخوردار باشد-و بدیهی است که جز خدا هیچ کس نمی تواند بر چنین عنصر شایسته ای که باید واجد صفات ویژه ای باشد آگاهی کامل پیدا نماید، لذا خرد حکم می کند بالضروره، باید تعیین و معرفی، نیز از جانب خداوند، صورت پذیرد، و ناگفته نماند که این مقام منیع و رتبه و منزلت رفیعه، ربطی به حکومت های عادی و جاری،در زندگی روزمره بشریت ندارد.

و به عبارت دیگر: حکومت حقیقی و واقعی فقط برای خداست که (احکم الحاکمین) است، و افرادی را که او برای حکومت بر خلق،نصب فرموده به تعیین وتصویب خدا حق حکومت خواهند داشت.زیرا: یکی از شئون حکومت خدا برخلق، شارعیت،وعنوان قانونگزاری است که خصیصه ذات مقدس خداوندی است، و این منصب شامخ به فرمان خدا به پیامبر صلی الله علیه واله و امام علیه السلام عنایت شده، و برای تأسیس، و ابقاء همین حق، منصوب، و با دلائلی روشن و عقلانی بر مردم، معرفی شده اند.

و چون نماینده خدا، از هر عیب و نقصی باید مبرا باشد،تا مردم با طوع و رغبت از وی، پیروی نمایند، و فرمان او را به دل، بپذیرند، باید به صفت (عصمت)متصف باشد تا در بیان احکام خدا و سنت رسول گرامی صلی الله علیه واله او مردم با اطمینان کامل بدو مراجعه نموده، و الگوئی مطمئن، برای آنام باشد.

ولی اهل سنت، به علت آن که صدها خلاف،وخطا درکتب معتمده خویش،نسبت به شیخین، و رهبران غاصب، دیده اند و تعصب،مانع ایشان از پذیرش حق گردیده!به دو عقیده، -به نابخردانه مبتلا گردیده اند!:

ا- اعتقاد به خلافت شیخین، با تصریح غالب ایشان به عدم نص.

2- اعتقاد به عدم لزوم عصمت در خلیفه الله! بلکه در مقام تعصب، قدم فراتر

ص: 57

نهاده، و به خطای بالاتری دچار شده اند و آن این که:حتی عدالت را هم که حداقل شخصیت یک انسان است در خلیفه خدا اعتبار نکرده اند!و هر گونه عصیان و خطایی را براو جایز شمرده اند!نهایت با یک توبه خیالی و توخالی و ادعایی، دامن شیخین و امثال ایشان را از لوث آلودگی ها پاک کرده!!وبه توهم خویش، زمینه را برای فرمانروایی ایشان آماده نموده اند!!

12- قول به تنصیص، مخصوص شیعه نیست

موضوع لزوم تنصیص بر امامت نه تنها عقیده شیعه امامیه است بلکه جماعتی از اهل سنت نیز قائل به تنصیصند، نهایت آن که نص وارد را در مورد ابوبکر توهم کرده اند!

چنان که (ابن حجر مکی) در کتاب: (الصواعق المحرقه) صفحه 15 می نویسد:

«إِعْلَمَ أَنَّهُمْ إِخْتَلِفُوا فِی ذَلِک وَمَن تَأَمَّلَ الأَحَادِیثَ الَّتی قَدَّمْنَاهَا عَلِمَ مِنْ أَکْثَرِهَا أنَّهُ نَصَّ عَلَیها (أیُّ الخِلافَهَ) نَصَأَ ظَاهِراً وعَلَی ذَلِک جَمَاعَهٌ مِنَ الْمُحَدِّثِینَ وهُوَ الحَقُّ...»

«بدان که علماء، در موضوع نص بر خلافت، اختلاف نموده اند،وکسی که دراحادیث سابقه، اشاره است به احادیثی که از پیش، نقل کرده است) تأمل کند، خواهد دانست که اکثر آنها نصوصی است آشکار بر موضوع خلافت، و جماعتی ازمحدثین همین قول را پذیرفته اند، و حق هم همین است.»

صریح این عبارت دلالت دارد بر این که خلافت به تنصیص رسول اکرم صلی الله علیه واله نیازمند است،وبه اثبات نیز رسیده است.و این کبرای کلی برای خردمندی که عقده روانی نداشته باشد جای شک و تردیدی نیست.

اکنون، پس ازثبوت قضیه،و مسلمیت، تنصیص، در مرحله اثبات، باید بپردازیم به ادله ای که در این زمینه وارد است،یعنی احادیث وارده در موضوع امامت که مفسر،و مبین آیات امامت است، و ثابت نماییم مقصود، از آن آیات چیست؟و خلفاء رسول انام کیانند،و نص مسلم در مورد چه اشخاصی وارد گردیده است.

ص: 58

از جمله آیاتی که به انضمام احادیث مسلمه عند الفریقین دلالت بر موضوع متقدم دارد، این آیه شریفه می باشد:

«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» (1)

«جز این نیست که ولی شما خداست و فرستاده او و آنان که ایمان آوردند،آنان که به پا می دارند نماز را و می دهند زکوه را و ایشان رکوع کنندگانند.»

استدلال بر آیه فوق، موقوف است بر تحریر مقدمه ای و آن این که:

عموم علماء شیعه امامیه،وجمهور علماء عامه، این آیه را در فضیلت حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام تفسیر کرده اند.

اما علماء شیعه، قولا واحداً، و بدون هیچ گونه شک و ریبی در تمام کتاب های تفسیری خود به دلیل احادیث متواتره قطعیه شأن نزول آیه شریفه را شخص علی بن ابی طالب علیه السلام می دانند چنان که (شیخ طوسی) رضوان الله علیه در تفسیر( التبیان )فرموده.

...ابوبکر رازی در کتاب: (احکام القرآن) به حکایت (مغربی، و طبری، و رمانی، و مجاهد، و سدی)روایت کرده اندکه شأن نزول آیه، حضرت علی علیه السلام است هنگامی که انگشتر خود را در حال رکوع به سائل اعطا فرمود و این قول حضرت باقر، و حضرت صادق علیهما السلام ، و جمیع علماء اهل بیت است،و جز شیخ مزبور،دیگران نیز دعوی اتفاق کرده اند.

13- اما علماء اهل سنت

فحول، و معروفین،وحفاظ ایشان به دلیل روایات مسلمه مقطوعه،ازطرق معتبره خود، آیه را در شأن آن حضرت تفسیر کرده اند.

ص: 59


1- سوره مائده (5)، آیه 55 .

از جمله: به نقل علامه فیروز آبادی در کتاب :(فضائل الخمسه)و طیب، در (الکلم الطیب) این جماعت را نام برده اند :

فخر رازی در تفسیر کبیر، زمخشری در کشاف،ابوالسعود،بیضاوی،ابن جریر طبری ج 6، ص 186، سیوطی در (الدر المنثور)، ثعلبی در تفسیرش، نیشابوری، بیهقی،نظنزی، کلبی، عطا حمیدی در الجمع بین الصحیحین،نسائی در خصائص، مغربی ابراهیم بن حکم بن ظهر، ابن مغازلی شافعی در مناقب، صدر الائمه اخطب خوارزمی در مناقب،ابوالحسن بن علی بن احمد واحدی در اسباب النزول، ابوبکر رازی در احکام القرآن صاحب کتاب مشکوه،صاحب کتاب مصابیح، حموینی در فرائد السمطین، احمد بن حنبل درحافظ ابونعیم در نزول القرآن،ابورافع، حسکانی در شواهد التنزیل، سمعانی در فضائل، ابن البیع و غیرهم.

و مستند ایشان، احادیثی است که مقطوعاً از ابوذر غفاری،عتبه بن حکیم، غالب بن عبید الله، ابن عباس، سلمه بن کهیل، ابورافع، عمار بن یاسر و دیگران روایت شده است.

14- ناقلین احادیث مزبور عبارتند از:

عبد الرزاق، عبد بن حمید، ابوالشیخ،ابن مردویه ابن ابی حاتم، ابن عساکر،واحدی، خطیب، طبرانی، ابن جزری و غیر ایشان.

15- تفسیر آیه شریفه

آن چه در مورد تفسیر آیه مذکور،به ضمیمه شأن نزول آن به روایات شیعه وسنی در کتب معتبره مضبوط است به شرح زیر است:

سائلی به مسجد رسول خدا صلی الله علیه واله، در آمد و از مردم عطائی بخواست،کسی چیزی به او نداد،دست های خود،سوی آسمان بلند نموده و گفت: پروردگارا گواه باش در

ص: 60

مسجد رسول اسلام صلی الله علیه واله از مسلمانان درخواستی کردم،کسی چیزی به من نداد-علی علیه السلام در رکوع نماز بود، به انگشت کوچک دست راست خود که خاتمی در آن بود ها و فرمود، سائل، پیش آمد،و انگشتر را از انگشت مبارک آن حضرت بیرون آورد - پیامبر اکرم صلی الله علیه واله عرض کرد: پروردگارا برادرم موسی علیه السلام از تو سئوالی نمود و گفت:

«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی هَارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی ...»(1) و در کتاب ناطقت خبر دادی که وی را به خطاب:

«سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ »(2).

مخاطب ساختی-خداوندا: من، محمد پیامبر، وصفی توام، سینه ام را گشاده گردان، و کارم را آسان فرما (وسائل دعوتم به سوی خودت را آماده ساز) و گره از زبانم بگشا، و از اهل من علی علیه السلام را وزیر من قرار بده، و پشت مرا به وجود او محکم گردان، راوی می گوید: بخدا سوگند رسول خدا صلی الله علیه واله سخن خود را به پایان نرسانیده بودکه جبرئیل امین نازل گردید،و این آیه را بر آن حضرت فرود آورد و گفت: بخوان، فرمود: چه بخوانم، گفت: بخوان:

«إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ ویُؤْتُونَ الزَّکْوَهَ وهُمْ رَاکِعُونَ»

«جز این نیست که ولی شما خداست و فرستاده او و آنان که ایمان آوردند،آنان که به پا می دارند نماز را و می دهند زکوه را و ایشان رکوع کنندگانند».

ص: 61


1- سوره طه (20)، آیات 32 - 25. «گفت پروردگاراگشاده گردان سینه مرا و بگردان برای من وزیری از اهل من هارون برادرم را، سخت فرما به آن پشت مرا، و شریک کن او را در امرم.»
2- سوره قصص (28)، آیه 35. «... زود سخت کنم بازویت را به برادرت.»

16- استدلال به این آیه بر امامت حضرت علی علیه السلام

آیه شریفه با کلمه (انما) که مفید حصر است آغاز گردیده،و اولیاء امت را به سه کس اختصاص داده است:

1- الله: خدا

2- رسول خدا (پیامبر اکرم صلی الله علیه واله )

3-«الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه ویؤتون الزکوه وهم راکعون »که تحقیقا مقصود، حضرت علی علیه السلام است. زیرا در علم عربیت مسلم آمده که کلمه حصر، همه جا برای هدفی مخصوص استعمال می گردد و افاده عموم نمی نماید، بنابراین معنی آیه چنین می شود:

ولی شما منحصر است به (خدا) و (رسول خدا) و آن که در رکوع نماز،اعطاء صدقه نموده است. و به انضمام اخبار مرویه،از طریق فریقین در شأن نزول آیه، دلالتش بر امامت حضرت علی علیه السلام قطعی خواهد بود زیرا: کلمه: (ولی) به معنی: (اولی به تصرف)و صاحب اختیار است چنان که (کمیت) گوید:

ونعم ولی الأمر بعد ولیه ***و مننج التقوی و نعم المؤدب (1)

و شاهد بر آن این که: در محاورات عرفیه اگر گفته شود:فلان کس ولی عهد مسلمانانست، خلیفه و جانشین نسبت به آن که قبلا بوده استفاده می شود که در انواع تصرفات از دیگران نسبت به او، اولی و احق است.و اطلاق کلمه (ولی) به این معنی در ابواب فقهیه بسیار است، چنان که در باب (نکاح) رسول مکرم اسلام صلی الله علیه واله فرموده:

«أَیُّمَا إِمْرَأَهٍ نُکِحَتْ بِغَیْرِ إِذْنِ وَلِیُّهَا فَیُکَاحُهَا هَا بَاطِلٌ»

«هر زنی که بدون اجاز؛ مولایش همسری انتخاب کند نکاح او باطل است.»

بدیهی است مقصود از (ولی) در اینجا کسی است که اولویت در عقد نکاح را داراست، و در

ص: 62


1- چه خوب ولی امری است علی علیه السلام پس از ولی خدا یعنی پیامبر اسلام و چه خوب و دارنده مردم به تقوی است و چه خوب تأدیب کننده مردم است به ادب الهی .

قرآن کریم نیز فرموده:

«فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًا یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ »(1)

یعنی: کسی که برای حیازت میراث اولی و سزاوارتر باشد.

اگر گفته شود: درست است که در این موارد (ولی) به معنی صاحب اختیارو اولی به تصرف است، ولی از کجا معلوم است که در آیه شریفه مورد بحث نیز کلمه (ولی) در همین معنی استعمال شده باشد.

می گوییم: دلیلش، تعبیر به کلمه: (انما) است که مفید حصر است، و در چنین موردی امکان ندارد معنی دیگری چون دوست،و غیر آن اراده گردد.زیرا: دوست قرار دادن مومن عمومیت دارد،واختصاص به مواردسه گانه ندارد،بلکه مؤمنین هر یک نسبت به دیگری محب ودوست قرار داده شده اند، چنان که فرموده:

«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ»(2)

«مردان مؤمن و زنان مؤمن بعضی اولاء بعض دیگرند.»

شیخ طوسی قدس سره در تفسیر:(التبیان) می فرماید گذشته از کلمه حصر،دلیل دیگری که آیه را اختصاص به همان سه مورد می دهد این است که صدر آیه با کلمه: (ولیکم)تعبیر شده است،و مخاطب، مسلما عموم اهل ایمانند،وشکی نیست که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و عطا کننده خاتم در عموم اهل ایمان داخلند،و چون کلمه (ولی) اضافه به ضمیر (کم) شده، و مسلما مضاف، باید غیر از مضاف الیه باشد، پس رسول صلی الله علیه واله ومعطی خاتم، قهرا از عموم ضمیر «کم» خارج خواهند بود، وگرنه لازم می آید رسول خدا صلی الله عیه واله ومعطی خاتم ولی برخود باشند، و این بدیهی البطلان است.لذا از آیه چنین بر می آید که مورد خطاب، کسانی هستند که واجد مقام شامخ ولایت نیستند.

اگر گفته شود: مقصود از جمله: «والّذِینَ آمَنُوا»عموم کسانی هستند که نماز را به

ص: 63


1- سوره مریم (19)، آیه 6.
2- سوره توبه (9) آیه 71 .

پا داشته و زکوه میدهند.

می گوییم: صفاتی که در آیه ذکر شده به حکم احادیث مقطوعه، مخصوص حضرت علی علیه السلام است، زیرا: به اتفاق خاصه و عامه، هیچ کس در حال رکوع جز وجود مقدس آن حضرت صدقه به فقیر عطا نکرده است.

اگر گفته شود: جمله: «وَهُم رَاکِعُونَ»به معنی (حال) برای فاعل« ویُوتُونَ الزّکوهَ ) می باشد، بلکه عطف است بر «یُؤتُونَ» و«یُقِیمُونَ»و این صفت دیگری خواهد بود برای اهل ایمان.؟

می گوییم:این استنتاج برخلاف قواعد عربیت است زیرا:اگرکسی بگوید:(لقیت فلانا و هوراکب؛ ملاقات کرد قلان را در حالی که راکب بود.)

مسلما از این جمله چنین می فهمیم که ملاقات،در حال رکوع بوده است.و هم چنین است اگر گفته شود: (رأیتُه و هو جالسّ) او را در حالی دیدم که نشسته بود، یا(جائَنِی وَهُو ماشٍ) او در حالی پیش من آمد که راه می رفت، چنین استفاده می کنیم که رؤیت، در حال جلوس، و آمدن در حال مشی بوده است. و آیه شریفه نیز از همین قبیل است .

اگر گفته شود: (والذین )جمع موصول است،چگونه بر واحد حمل میگردد؟ گوییم: در فن ادبیت، مسلم است که گاهی در مقام اراده تعظیم، مفرد به لفظ جمع تعبیر می گردد،چنان که در فرقان مبین فرماید:

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(1).

«ما فرستادیم قرآن را و ما نیز آن را حافظیم».

«وَلَوْ شِئْنَا لَآتَیْنَا کُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا »(2)

«و اگر می خواستیم هر آینه می دادیم هر نفسی را آن چه هدایت اوست.»

ص: 64


1- سوره حجر (15)، آیه 9.
2- سوره سجده (32)، آیه 13.

که جز ذات خدای تعالی دیگری قصد نشده.مع ذلک تعبیر به لفظ جمع شده است. و نیز فرمود:

«وَالَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ »(1).

«تمام آنان که گفتند ایشان را مردمان به درستی که مردم به حقیقت جمع کردند برای شما ...»

واهل تفسیر گفته اند: مقصود: (نعیم بن مسعود اشجعی) می باشد. و نیز فرموده:

«الَّذِینَ قَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا »(2).

« آنان که گفتند بری برادران ایشان وقاعد شدند اگر فرمانبرداری ما را کشته نشدندی.»

که در حق (عبد الله بن ابی سلول) نازل گردیده -و غیر این ها از سایر آیات،که برحسب لفظ به طور عموم وارد گردیده، ولی مقصود، مصداق مشخص و معینی بوده است.و ما نحن فیه نیز از همین قبیل است.

اگر گفته شود:که آیه شریفه، دلالت بر(ولایت فعلیه)دارد،و امامت حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام بعد از رسول خدا صلی الله علیه واله است پس با وجود رسول خدا صلی الله علیه واله چگونه علی علیه السلام می تواند امام و اولی به تصرف باشد؟

می گوییم: حضرت علی علیه السلام در زمان رسول خدا صلی الله علیه واله نیز به صفت ولایت متصف بوده، و تصرفاتش نیز ممضی بوده است،و اشکالی هم ندارد.واگر با وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه واله حضرت علی علیه السلام واجد مقام ولایت نباشد یعنی حیات رسول خدا صلی الله علیه واله مانع از ولایت علی علیه السلام باشد، عین این حرف را باید در حق پیامبر اسلام صلی الله علیه واله بگوییم که با وجود خدا آن حضرت نمی تواند واجد مقام ولایت باشد،وتا خدا هست عنوان:(اولی به تصرف مخصوص اوست و چون وجود اقدس الهی ابدی است پس بایدبه طورکلی نفی اولویت از رسول خدا صلی الله علیه واله بشود! و این بدیهی البطلان است.

ص: 65


1- سوره آل عمران (3)، آیه 173.
2- سوره آل عمران (3)، آیه 168.

اگر گفته شود: چگونه ممکن است آیه شریفه بر امامت حضرت علی علیه السلام دلالت نماید، و بر همه صحابه مخفی بماند، و حتی خود آن حضرت بر امامت خویش بدا استدلال نفرماید؟

می گوییم: اولا، این سخن استبعاد محض است، و جواب ادله قطعیه ای را که ازپیش از این گذشت نمی دهد.

و ثانیاً:مخفی بودن بر صحابه، ادعایی بیش نیست!زیرا: به یقین آنها هم می دانستند، و تعصب منافقان، مانع از اطاعت علی علیه السلام و اعتناء به آیه شریفه بوده است. چون اغراض شخصیه نشأت گرفته از هوا و هوس های نفسانی مخالفین آن حضرت آن قدر شدید بوده که حتی می کوشیدند تمام نصوص صریحه امامت را انکار نمایند،وبه همین جهت، بسیاری از نصوص را ترک نموده،و از قلم انداخته،و ابدأ توجهی به آنها نکرده اند! وگه گاه پاره ای از نصوص را که در شأن حضرت علی علیه السلام وارد گردیده، در مورد دشمنان آن حضرت تأویل و تفسیرمی کرده اند!چنان که به شمه ای ازآن بعد اشاره خواهد شد.و این که چرا حضرت علی علیه السلام به این آیه استدلال نفرموده؟جوابش واضح است،زیرا: دلیل بر امامت که منحصر به این آیه نبوده تا ضرورت ایجاب نماید استفاده بدان شود،بلکه آیات بسیاری در قرآن کریم این مقام شامخ را جهت آن حضرت اثبات نموده است که وجود مقدسش به پاره ای از آنها به اضافه ادله مثبته قطعیه دیگری استدلال فرموده است - ولی کفر و نفاق، همان طور که مانع از قبول سایر استدلالات بود، مسلما اگر به این آیه هم استدلال می شد ترتیب اثر نمی دادند،ودنیاطلبان،صدها تفسیر ناروا و غلط و مالا یرضی صاحبه برای آن می نمودند. دومین آیه کریمه و مبارکه ابلاغ است که می فرماید:

«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ».(1)

ص: 66


1- سوره مائده (5)، آیه 66.

«ای پیامبر ابلاغ کن آن چه را که بر تو نازل گشته است از جانب خداوندواگر چنین نکنی پس رسالت خویش را انجام نداده ای و خداوند تو را حفظ می کند از مردم ...»

به اتفاق علماء فریقین (شیعه و سنی)ومفسرین خاصه و عامه،این آیه شریفه، و ایه:

«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً»(1)

«امروز دینتان را کامل گردانیدم و بر شما نعمت را تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد.»

در روز غدیر خم نازل گردیده،وجز چند نفر معدود از علماء متعصب وعنود عامه که چندان مورد توجه نمی باشند عموم ایشان، و تمام علماء خاصه، شأن نزول این آیات را در واقعه غدیر خم روایت نموده اند،و به اجمعهم آیات مذکوره را در فضیلت حضرت علی علیه السلام تفسیر و تاویل کرده اند.با کمال تأسف با صراحت تامه ای که آیه شریفه درموضوع خلافت و امامت دارد،تعصبات جاهلانه مانع گردیده که در برابرحقیقت زانو زده وبدون عناد،حق را بپذیرند! لذا بسیاری از علماء عامه در معانی احادیثی که در موضوع تفسیر آیات واردگردیده تأویلات بارده،و رکیکه ای نموده اند و به حقیقت می توان گفت:غالب تأویلات ایشان از شأن ابتدایی ترین طالب علم فرسنگها دور است تا چه رسد به آن که خود را از فحول علماء اسلام،و صاحب نظر و رأی،وواجد مقام اجتهاد پنداشته است!و شما در طی استدلال ما به آیه فوق،و بررسی و نقد در اشکالات واهیه ایشان به خوبی بر غرض ورزیشان پی خواهید برد.

17- نداء خلافت و امامت در غدیر خم

«خم» نام موضعی است میان مکه معظمه و مدینه منوره، نزدیک به «جحفه» و در

ص: 67


1- سوره مائده (5)، آیه 3.

آنجا آب گیری بوده که رسول اکرم صلی الله علیه واله در روز هیجدهم ماه ذی الحجه،پس از مراجعت از آخرین سفر حج: (حجه الوداع) از جانب خداوند سبحان با فرمان:

«یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اَنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ...»

ماموریت یافت حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام را به مقام خلافت و امامت در حضور

انبوهی از مسلمانان که بیش از یکصد هزار نفر بوده اند معرفی نماید.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله به پیروی از فرمان خدا در آن هوای گرم و آفتاب سوزان و زمین تفته، با عزمی راسخ،فرمان داد:آنان که از پیش رفته اند برگردند،و هر که از عقب می آید، در حرکت تسریع کند، تا همه به هم بپیوندند،و امر خداوندی را یکجا بشنوند.

پس از اجتماع مسلمانان، آن حضرت نماز ظهر برایشان بخواند و پس ازانشاء خطبه مفصله ای که از پیش گذشت، فرمان آسمانی را با این جملات به گوش مردم رسانید.

«ألستُ أولی بکُم من أنفِسِکُم»؟

«آیا من از خود شما به شما سزاوارتر نیستم؟»

«قالوا: بَلی یا رَسولَ اللهِ »

«گفتند: آری ای رسول خدا.»

قال صلی الله علیه واله:(مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلیُّ مَولاهُ)(1)

« فرمود: هر که من بر او مولایم این علی نیز مولای اوست.»

سپس در حق دوستان امیر مؤمنان علیه السلام دعا و در حق دشمنانش نفرین نموده و فرمود:

(أللَّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَعادِ مَن عاداهُ وانصُرْ مَن نَصَرهُ وَاخِلٌ مَنْ خَذَلَهُ).

«پروردگارا دوست بدار هر که را که او را دوست دارد ودشمن بدار هرکه را که او را دشمن دارد،و یاری کن هر که را او را یاری می کند، و خوارنما هر که را که خواری او طلبد.»

ص: 68


1- المصنف، ابن ابی شیبه، ج 7، ص 506، ح 69 .

هنوز مسلمانان از آن سرزمین بیرون نرفته و متفرق نشده بودند که آیه شریفه:

«الیَومَ أَکْمَلْتُ لَکُم دینَکُم وَأتْمَمْتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسلامَ دیناً»

نازل گردید و رسول اکرم صلی الله علیه واله بر اکمال دین و اتمام نعمت سپاس خداوند به جای آورده و فرمود:

(الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی إِکْمَالِ الدِّینِ وإِتمامِ النِّعمَهِ ورِضَاءِ اللَّهِ تَعَالَی بِرِسَالَتی وبِوِلایَهِ علی علیه السَّلامُ بَعْدِی).

«سپاس خدا را بر کامل کردن دین و تمام کردن نعمت و رضایت خود به رسالت من و ولایت علی علیه السلام .»

سینمای ایران سپس تمام یاران آن حضرت بر این عنایت ازلی و موهبت آسمانی،مولی الموحدین علی بن ابی طالب امیر مؤمنان علیه السلام را تهنیت گفتند،وپیش از همه مردم، (شیخین) به عنوان شادباش بر این منصب آسمانی اظهار داشتند:

«بَخ ،بَخ لَک یابنَ أبی طالِبٍ ،أصبَحتُ مَولائی وَمُولی کُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَهٌ».(1)

«به به بر تو ای پسر ابی طالب در حالی صبح میکنی که مولای تمامی مردان و زنان مؤمنی.»

این بود حدیث مزبور و سخنان رسول خدا صلی الله علیه واله در روز غدیر.

واگر چه در بعضی از کلمات حدیث بنابرمنقولات اهل سنت،اختلاف بسیاری هست، ولی در آن چه در صدر حدیث، گفته شد و جمله :

«مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیُّ مَولاهُ».

اختلاف معتنابهی در میان نمی باشد،و فریقین،متفقا به طرق متعدده متواتره آن را نقل کرده اند،وتعبیرات مختلفی که به اعتبارمنقولات گوناگون عامه درالفاظ حدیث به چشم می خورد، زیانی به اصل استدلال به آن بر خلافت آن حضرت نمی رساند -

ص: 69


1- المناقب، اخطب خوارزم، ص135، ح 152، طبع قم.

چنان که پس از این بیاید انشاء الله تعالی.

و آن چه جمهور در این باب گفته اند این است:

که پس از نزول آیه شریفه: .

«یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک...»

رسول خدا صلی الله علیه واله دست علی علیه السلام را بگرفت و بلند کرد و فرمود:

«أیّها الناس أَلَسْتُ أُولِی مِنْکُمْ بِأَنْفُسِکُمْ( أُولِی بِکُمْ مِنْ أَفْسِکُمْ)؟ قَالُوا :بَلِیٌ یَا رَسُولَ اَللَّهِ ،قَالَ :مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا عَلَی مَوْلاَهُ( فَعَلِیٌ مَوْلاَهٌ )أَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وِعَادِ مَنْ عَادَاهُ وانْصَرَمْن نَصْرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ کَیْفَمَا (حَیْثُمَا) دَارَ، أَلا فَلْیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِب.»

«ای مردم! آیا من سزاوارتر نیستم از شما به خودتان (اولی تر به شما از خودتان)؟ گفتند: آری ای رسول خدا،پیامبر اسلام صلی الله علیه واله فرمود:هرکه من مولای اویم پس این علی مولای اوست (علی مولای اوست)بارخدایا دوست بدار آن را که علی را دوست بدارد و دشمن بدار آن را که علی را دشمن بدارد،یاری کن آن را که علی را یاری کند وخوارکن آن را که علی را خوار کند وبگردان حق را با علی آن گونه( آنجا )که علی بگردد،آگاه باشید که باید برساند (این موضوع را)هر که شاهد وخاضر است به آن که حاضر نیست.»

و همه نوشته اند که حدیث مزبور در شأن نزول آیه شریفه ابلاغ وارد گردیده که فریقین به طور متواتردرکتب تألیفه خود آن را نقل کرده اند،واین دلیل قاطعی است برخلافت بلافصل، و امامت حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام .

اما بحث و تحقیق،و استدلال به حدیث، بر موضوع خلافت، موقوف است به بررسی آن از دو جهت:

اول: بررسی و بحث در سند حدیث.

دوم: تحقیق متن آن، و چگونگی استدلال به آن بر موضوع خلافت .

ص: 70

18- اکنون بررسی حدیث از جهت سند

بدون هرگونه شک و تردید،در میان احادیث صادره از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله حدیثی نیست که تا این اندازه مورد اتفاق علماء فریقین قرار گرفته باشد،و فحول مؤلفین خاصه و عامه تا این درجه در ضبط و حفظ آن کوشش به خرج داده باشند- و در مسلمیت آن همین قدر بس که بزرگان صحابه، و تابعین، و عموم مورخین و علماء اسلام از روز صدور حدیث مزبور الی زماننا هذا، خلفاً عن سلف با کمال دقت در حفظ و ضبط آن کوشیده اند.

وما هم اکنون اسناد حدیث را از طریق روائی عامه در اینجا می آوریم،و از نقل اسناد آن از طریق علماء امامیه صرف نظر می کنیم. زیرا در طول عمر اسلام عموم علماء شیعه قدیما وحدیثاً تواتر حدیث و قطعیت صدور آن را در کتاب های تألیفی خود ثبت نموده، و آن را در ردیف ارسال مسلمات شمرده اند، در درجه ای که برای احدی از علماء مکتب اهل بیت علیهم السلام ریب و تردیدی باقی نیست. و عمده، اثبات مسلمین حدیث نزد اهل سنت است که چگونه با اقرار به تواتر و قطعیت آن راه تعصب پوئیده،و کوشیده اند تا شاید بتوانند تار و پود آن را از هم گسسته و مانع از استدلال به آن شوند؛در حالی که با این حرکات مذبوحانه کاری را از پیش نبرده، و تنها آبروی خویش را از دست داده اند.

19- طرق حدیث غدیر:

علامه مجاهد و عالم جلیل القدر،فخر عالم تشیع، و مدافع ارزنده حقوق اهل بیت علیه السلام ،مرحوم آیه الله العظمی،میر حامد حسین هندی در کتاب:(عبقات الانوار)که از نفائس کتب شیعه است می نویسد(ابن مغازلی)حدیث غدیر را از یکصد صحابی نقل نموده،که (عشره مبشره)از آن جمله اند.و درصفحه 8، ج (غدیر)، ط 2 می نویسد:

ابو العباس،احمد بن محمد بن سعید بن عبد الرحمان بن ابراهیم بن زیاد بن عبد الله بن عجلان العقدی الکوفی المعروف به (ابن عقده)که از اعاظم حفاظ معتمدین، و مشاهیر

ص: 71

محدثین و معتبرین اهل سنت است، و حفظ و اتقان او به جایی رسیده که علی ماصر به (الدار قطنی) به اجماع اهل کوفه، حافظ تری از او از عهد(ابن مسعود) تا زمانش دیده نشده،کتابی مستقل، در جمع طرق این حدیث شریف تصنیف فرموده، و از قریب صد کس از صحابه آن را به اسانید خود نقل کرده اند...از این عبارت ظاهر است که ابن عقده کتابی خاص برای ذکر طرق حدیث غدیر تصنیف نموده که آن را مسمی به (حدیث الولایه) کرده و یکصد و پنج طریق این حدیث را در آن ذکر کرده -و در صفحه 37 می نویسد: و علامه نحریر و محدث شهیر (ابوالقاسم عبید الله بن عبد الله الحسکانی) نیز کتابی در اثبات حدیث غدیر و جمع طرق آن تصنیف کرده به نام:(دعاه الهداه الی اداء حق الموالاه)در 12جلد ومسعود سجستانی) غدیر را از 120 صحابی روایت کرده است.

(ابوسعید مسعود بن ناصر السجزی السجستانی) نیز کتابی مستقل که ضخامت آن به 17 جزء می رسد، در جمع طرق حدیث غدیر تصنیف کرده و آن را به کتاب:(درایه حدیث الولایه) موسوم ساخته، و اعداد اسانید آن یک هزار و سیصد است.

و در صفحه 42 می نویسد:

و (شمس الدین بن ابی عبد الله محمد بن احمد الذهبی)که مشایخ محققین،وعلماء معتمدین قوم، اسفار خود را به طراز جلائل و فضائل اومعلم و مطرز کرده اند نیز کتابی خاص،درذکر طرق حدیث غدیر مفرد، ساخته و تصریح فرموده که برای این حدیث طرق جیده است.

و (جمال الدین عطاء الله فضل الله بن عبد الرحمن الشیرازی النیشابوری المحدث) نیز متواتر بودن حدیث غدیر را تصریح نموده است.

و (ضیاء الدین صالح بن مهدی مقبلی) تواتر حدیث غدیر را اثبات کرده است انتهی .

و (ابن حجر عسقلانی) در کتاب: «تهذیب التهذیب»ج 7، ص 337 نام جمله ای از صحابه را که حدیث غدیر از ایشان نقل گردیده آورده سپس در صفحه 339 می نویسد:

ص: 72

«وَقْدَ جُمُعَه أی حدیث اَلْغَدِیرِ إِبْنَ جَرِیرٍ اَلطَّبَرِیِّ فِی مُؤَلِّفٍ فِیهِ أَضْعَافٌ مَنْ ذکر صححه وَاعَتْنِی بِجَمِیعِ طُرُقِهِ أَبُو اَلْعَبَّاسِ بْنُ عُقْدَهَ فَأَخْرَجَهُ مِنْ حَدِیثِ سَبْعِینَ صَحَابِیَاً أَوْ أَکْثَرَ».

یعنی: ابن جریر طبری (که از اعاظم علماء و مورخین عامه است)حدیث غدیر را درکتاب مستقلی جمع نموده که عدد رواتش به مراتب بیشتر است از آن چه یاد گردیده شد، و حکم به صحت همه آن ها نموده. و ابوالعباس بن عقده همه طرق حدیث مزبور را گرد آورده، و آن را از هفتاد صحابی، یا بیشتر نقل کرده است.

علامه بزرگوار، (سید شرف الدین) قده درکتاب (المراجعات)ص 213 تواتر حدیث را از علماء اهل سنت به این شرح نقل نموده است.

(صاحب الفتاوی الحامدیه)با تعصبی که در مسلک تسنن داشت،در رساله:(الصلوات الفاخره فی الأحادیث المتواتره) تصریح به تواتر حدیث غدیر کرده است.

(سیوطی) و غیر او از دیگر علماء عامه به تواتر حدیث مزبور اعتراف کرده اند.

(محمد بن جریر طبری)صاحب تفسیر و تاریخ مشهور،و احمد بن سعید بن عقده، ومحمد بن عثمان ذهبی به طرق حدیث غدیر اشاره نموده و هر یک کتاب مستقلی در این باب تألیف کرده اند. انتهی خلاصه الترجمه.

محدث جامع متتبع و عالم بزرگوار (سیدهاشم بحرانی)در کتاب:(غایه المرام)ص 79در نص غدیر 89 حدیث از طرق اهل سنت نقل نموده است.

تا علامه مجاهد: (قاضی نور الله شوشتری )(رضوان الله علیه) در کتاب: (مجالس المؤمنین) ج 1، ص 40 می نویسد: (شیخ محمد جزری شافعی)را که از اکابر متأخران ائمه حدیث است رساله ای است متداول، مشهور که تواتر حدیث غدیردر آنجا از چند طریق مذکور است.

و از (ابوعلی عطائی همدانی)منقول است که می گفته: من این حدیث را از 250 طریق روایت دارم.

ص: 73

(ابوالمعالی جوینی شافعی) که مشهور به (امام الحرمین) است از روی تعجب می گفته: که مجلدی در بغداد به دست صحافی دیدم که در بیان روایات غدیر خم بود و در ظهر آن مجلد نوشته بود (المجلده الثامنه و العشرون من طرق مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلیُّ مَولاهُ) یعنی: جلد بیست و هشتم از طرق حدیث: «من کنت مولاه...» انتهی

(ابن حجر مکی) در کتاب: «الصواعق المحرقه» ص 25 می نویسد:و قد أخرجه (أی حدیث الغدیر) جَماعَهٍ کالتِّرمِذِیِّ وَالنِّسائیِّ وَأحمَدُ وَطَرُقُهُ کَثیرَهً جِدّاً وَمِن ثَمَّ رَواهُ سِتُّهُ عشرَ صحابیّاً وفی روایه لِأَحْمَدَ أَنَّهُ سَمِعَهُ مِنَ اَلنَّبِیِّ صَلی اَللَّهِ عَلَیْهِ وَالِه ثَلاَثُونَ صَحَابِیّاً وَشَهِدُوا بِهِ لَعَلَی لَمَّا نُوزَعُ أَیَّامَ خِلاَفَتِهِ کَمَا مَرَّ وَ سَیَأْتِی وکَثِیرٍ مِن أَسَانِیدِهَا صِحَاحٌ وحِسَّانَ ولا إلتَفاتٍ لِمَن قَدِحَ فی صِحَّتِهِ ولا لِمَن رَدَّه بِأنَّ عَلیّاً کانَ بِالیَمَنِ لِثُبُوتِ رُجُوعِهِ مِنْهَا وَ إِدْرَاکِهِ اَلْحَجَّ مَعَ اَلنَّبِیِّ صَلی اَللَّهِ عَلَیْهِ والِهِ اَلْخ.

... حدیث غدیر را جماعتی چون: ترمذی، و نسائی و احمد روایت کرده اند،و طرق روائی آن، جدأ کثیر است. زیرا: 16 نفر از اصحاب آن را روایت کرده اند -ودر روایتی از احمد، وارد شده که این حدیث را، 30 نفر صحابی از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیده اند که چون هنگام خلافت آن حضرت منازعه شد همه برای علی علیه السلام گواهی دادند چنان که گذشت و پس از این نیز بدین موضوع اشاره خواهد رفت - و بسیاری از اسناد حدیث مزبور بین صحاح و حسان است- و نباید به گفته آنان که در سند حدیث، قدح نموده،ویا (به تخیل این که)آن حضرت در روز غدیر در یمن بوده توجهی نمود زیرا:(به یقین) علی علیه السلام در روز غدیر از یمن بازگشته و مناسک حج را با رسول خدا درک نموده بود.

(ابن حجر عسقلانی) در کتاب: (الاصابه فی تمییز الصحابه) ج 4، ص 159درترجمه:« ابو قدامه انصاری» می نویسد: .

(ابوالعباس بن عقده) نام: (ابو قدامه انصاری)را در کتاب:(موالاه)برده، و آن کتابی است که طرق حدیث. «مَن کُنتُ مَولاهِ فَعِلیُّ مَولاهُ» را در آن جمع نموده، و از طریق «محمد بن کثیر» از «فطر» از «ابوالطفیل» روایت نموده که گفت: نزد علی علیه السلام بودیم

ص: 74

می فرمود: سوگند به خدا، چه کسی شاهد روز غدیر خم بوده است؟ 170 نفر برخاستند یک از ایشان «ابوقدامه انصاری»بود،وهمه شهادت دادند که رسول خدا صلی الله علیه واله این عبارت را فرموده است.

(قندوزی حنفی)در کتاب: (ینابیع الموده)ص 36 راویان حدیث غدیروطرق منقوله با مفصلا نام برده، سپس از «علی بن موسی»و«علی بن محمد ابی المعالی جوینی، امام الحرمین»و«استاد ابی حامد غزالی» داستان هایی را که علامه متقدم قاضی نور الله شوشتری، نقل فرموده و از پیش گذشت که مجلد بیست وهشتم کتابی را در دست صحافی در بغداد دیده بود متذکر گردیده است.

(علامه امینی)نور الله مضجعه،درجلد اول الغدیر جمله ای از راویان حدیث مزبور را به شرح زیر احصا نموده است:

از اصحاب: 110 نفر

از تابعین: 84 نفر

از علماء روات: 360 نفر

از مؤلفین: 26 نفر

از علماء عامه، آنان که آیات نازله در موضوع غدیر را نقل کرده اند: 76 نفر

ناقلین حدیث تهنیت شیخین به علی بن ابی طالب علیه السلام در روز غدیر از عامه: 60 نفر

از فحول عامه آنان که به تواتر و قطعیت سند حدیث غدیر تصریح کرده اند: 43 نفر

( ابن عساکر شافعی) در کتاب: «الامام علی بن ابی طالب علیه السلام»ج 2، ط بیروت از ص 35 -90 حدیث غدیر را از 23 راوی به طرق متعدده نقل کرده است.

و عالم بزرگوار: (شیخ محمد باقر محمودی)در پاورقی کتاب مزبور حدیث مذکور را از (حسکانی)و(ابن مغازلی شافعی)و محمد بن ادریس رازی در کتاب:«الجرح و التعدیل، و« مجمع الزواند، نیز نقل کرده است.

با این همه روات که از صدر اسلام به بعد، متفقأ این حدیث را نقل کرده اند، و موالف

ص: 75

ومخالف درکتب تألیفیه خود آن را ضبط نموده اند اگرکسی درفطعیت صدور آن کوچکترین تردیدی نماید مسلما مکابر و با معاند است. زیرا نقل آن علاوه بر این که ا حد تواتر قطعی گذشته، حتی اکابر علماء اهل سنت اسناد حدیث مزبور را کلا معتبرو به قبول تلقی کرده اند.

و شهرت آن به اندازه ای است که در تمام اعصار و قرون اسلامی، مسلمانان، خلقاً عن سلف، این واقعه مهمه تاریخی و اسلامی را که بقاء و دوام مکتب مقدس اسلام بدان بستگی داشته و دارد.در محافل، و مجالس خویش مورد مذاکره قرارداده،وبرای یکدیگر نقل می نمودند - و چگونه می توانستند موضوعی با این اهمیت و مسلمیت را انکار کنند در حالی که بیش از صد هزار نفر ناظر آن بوده، و به سخنان رسول اکرم صلی الله علیه واله در چنین روز بزرگ و تاریخی گوش فراد داده بودند

وحضرت امیرمؤمنان و اولاد معصومین علیهم السلام او نیز در موارد متعدده بدان تمسک جسته،ودر هر جا که مناسب بوده آن را بازگو فرموده اند -چنان که علامه فقید مرحوم سید شرف الدین می نویسد: در ایام موسم حج درزمین عرفات حضرت سید الشهداء علیه السلام ضمن سخنرانی مفصلی به حدیث غدیر استناد فرموده است .

و شاهد بر این که عموم عزیزان اهل بیت علیهم السلام کوشا بوده اند که این سند فصیلت و شخصیت آسمانی جد بزرگوارخود را محفوظ بدارند تا ازخاطرها نرود و فراموش نگردد این است که همه ذوات مقدسه شان روز هیجدهم ذی الحجه را به برکت و میمنت آن روزتاریخی اسلامی معزز و محترم شمرده،ومجالس جشن و تهنیت برپا می داشتند،وبرنامه هایی به عنوان عیدی بزرگ اجرا می نمودند،وبه همین مناسبت عید غدیر از اعیاد بزرگ شیعه قرار گرفته، و هنوز هم این مراسم در همه مجامع شیمی برای بزرگداشت آن روز، بلا انقطاع ادامه دارد.

(ابن اثیر)در حوادث سال 352 در کتاب( الکامل فی التاریخ)می نویسد:

در هیجدهم ذی الحجه، معز الدوله، فرمانداد شهر را آذین بندند و مجلس شرطه

ص: 76

را چراغان کنند، و به سرور و شادی بپردازند و بازارها را شب ببندند.همچنان که در مراسم سایر اعیاد همین برنامه را اجرا می کردند.و این روش و سنت از نظر احترام به عید غدیر خم بوده است(1)حتی شعرا به برکت این روز اشعاری می سرودند و درمجمامع و مجالس اسلامی می خواندند،چنان که شعر(کمیت) وقصیده رائیه (ابوتمام) در این موضوع معروف است.

علامه: (قاضی نورالله شوشتری رضوان الله علیه) در کتاب:«مجالس المؤمنین»ودیگران در کتب دیگر از ثعلبی که از رؤساء مفسرین اهل سنت است نقل نموده اندکه چون داستان غدیر خم در بلاد اسلامی انتشار یافت،و همه قبائل عرب از آن آگاهی یافتند«حارث بن نعمان فهری»برخاست و بر شتری بنشست و روی به لشکرگاه رسول صلی الله علیه واله نهاد چون به نزد آن حضرت رسید از شتر فرود آمد،و پای او را به بست، و روی به خیمه آن حضرت نهاد، پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در میان مهاجر و انصارنشسته بود،آن بزرگوار را مخاطب قرار داده و گفت:

ای محمد صلی الله علیه واله بیامدی و ما را گفتی که 360 معبودرا رها کنید،وبگویید خدا یکی است بگفتیم.گفتی: ماه رمضان روزه بدارید،پذیرفتیم، گفتی:زکوه مال بدهید فرا گرفتیم،وحج فرمودی رو نکردیم.جهاد فرمودی.به قبول تلقی کردیم.پس از آن با این همه راضی نشدی،وبه آن اکتفا نکردی تا آن که بازوی پسر عمت را گرفتی و او را بر مردمان برافراشتی و بر ما تفضیل دادی و گفتی: مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیُّ مَولاهُ-ما این قبول نکنیم، و این خبری است که تو از خود گفتی یا از طرف خدا فرمودی؟رسول اکرم صلی لله علیه واله فرمود: به خداوندی که جز او خدایی نیست این سخن به فرمان خدا گفتم.حارث بن نعمان چون این بشنید،پشت به آن حضرت نموده،و رو به جانب راحله خود نهاد،ودر میان راه گفت:

«اَللَّهُمَّ إِنْ کَانَ هَذَا هُوَ اَلْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَامْطُرْ عَلَیْنَا حِجَارَهٌ مِنَ اَلسَّمَاءِ

ص: 77


1- کامل ابن اثیر، ج8، ص18.

أوائِتنا بِعذابٍ ألیمٍ»(1).

پروردگارا اگر این سخن که محمد صلی الله علیه واله می گوید حق است و از نزد توست سنگی بر ما از آسمان ببارد و یا عذاب دردناکی بفرست - هنوز سخن او به پایان نرسیده بود که سنگی از آسمان بر سر او کوفته شد، و تا دبرش را درید وجان بداد وخدایتعالی این آیات را نازل فرمود:

« سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ لِلْکَافِرِینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعَارِجِ»(2).

درخواست نمود درخواست کننده ای عذاب وشکنجه ای را که واقع شدنی است برای کافران مانع و بازدارنده ای برای آن نیست از جانب خداوندی که دارای درجه های بلند است.

علامه بزرگوار:(سید شرف الدین)درکتاب:(المراجعات)داستان فوق را ازجماعتی از اهل سنت، از جمله:(شبلنجی) در (نور الابصار)صفحه 11 نقل کرده است.

(شیخ طوسی) رضوان الله علیه در کتاب: (تلخیص الشافی) قسم 2 از جزء 1/ ص 168 می نویسد:

(إنَّ الشِّیعَهَ قَاطِبَهً تَنْقُلُهُ وتَتَوَاتَرُ بِهِ وَأکثَرُ رُواهِ أصحابِ الْحَدِیثِ تُرْوِیهِ بِالْأَسَانِیدِ الْمُتَّصِلَهِ ،وَجَمِیعِ أَصْحَابِ السَّیَرِ یَنْقُلُونَهُ مِنْ أسلافهم خَلَفاً عَنْ سَلَفٍ تَقُلاً بِغَیْرِ إِسْنَادٍ مَخْصُوصٍ کَمَا نَقَلُوا الْوَقَایِعَ والحَوَادِثَ الظَّاهِرَهُ ،وقَدْ أَوْرَدَهُ مُصَنِّفُوا الْحَدِیثَ فِی جُمْلَهِ اَلصَّحِیحِ فَقَدِ اِسْتَبَدَّ هَذَا اَلْخَبَرَ بِمَالاً یُشَارِکَهُ فِیهِ سَائِرَاَلْأَخْبَارِ لِأَنَّ الأخْبَارَ علَی ضَربَین-أحدِهِما:لاتَعتَبَرَفی نَقلِهِ الأَسانیدَ المُتَّصِلَهَ کالْخَبَرِ عَن وَقعَهِ بَدرٍ، وحُنَیْنٍ، والجَمَلِ، وَصِفِینِ، وَمَا جَرَی مَجْرَی ذَلِکَ مِنَ اَلْأُمُورِ اَلظَّاهِرَهِ الَّتِی نَقَلَهَا النَّاسُ قِرْناً بَعْدَ قَرنٍ بَعدَ إِسنادٍ مُعینٍ وطَرِیقٍ مَخصوصٍ.

والضَّربِ الأُخَرُ یُعْتَبَرُ فیهِ إِتصالُ الأَسانیدِ کَأکثَرِ أخبارِ الشَّریعَهِ وقد

ص: 78


1- شواهد التنزیل، حسکانی، ج 2، ص 286 - 287، ح 1030، طبع بیروت.
2- سوره معارج (70)، آیه 1-2.

أَجْتَمِعُ فِی حُبِّ اَلْغَدِیرِ اَلطَّرِیقَانِ مَعاً مَعَ تفرُّقهِما فِی غَیْرِهِ مِنَ اَلْأَخْبَار...ومِمَا یَدُلُّ عَلَی صِحَّه الْخَبَرِ إِطْبَاقُ عُلَماءِ الأَثیرِ عَلَی قَبولِهِ وَلا شُبْهَهَ فِیهَا ادَّعَیْنَاهُ مِنَ الإطباقِ لِأَنَّ الشِّیعَهَ جَعَلَتْهُ اَلْحُجَّهَ فِی عَلَی اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیهِ السَّلامُ بِالْإِمَامَهِ ومُخَالِفُو الشِّیعَهِ تَأَوَّلُوهُ عَلی خِلافِ اَلْإِمَامَهِ عَلَی إِخْتِلافِ تَأْوِیلاتِهِمُ...ومَانَعْلَمَ أنَّ فِرْقَهً مِنْ فِرَقِ الأمه رَدَّتْ هَذَا اَلْخَبَرَ أو اعتَقَدْتُ بُطْلانَهُ أوِ امْتَنَعَتْ مِنْ قَبُولِهِ وَما تُجْمَعُ الأُمُّهُ عَلَیَّ لا یَکُونُ إِلاَّ حَقّاً عِندَنَا وعِنْدَ مُخَالِفِینَا وإِن اخْتَلَفَا فِی العِلَّهِ والإِسْتَدْلال).

عموم علماء شیعه این داستان را متواترا نقل کرده اند واکثر محدثین آن را با اسناد متصله روایت نموده اند،و ارباب تاریخ خلفا عن سلف،آن را در کتاب های خود بدون ذکرسند مخصوصی از اسلاف خویش آورده اند همان گونه که دیگر وقایع وحوادث تاریخی را ضبط کرده اند، و مصنفین احادیث، آن را در عداد احادیث صحاح آورده اند -و این حدیث واجد خصوصیتی است که دیگر احادیث این ویژگی را ندارند زیرا: به طور کلی احادیث صادره (به اعتبار موضوعات مختلفه) بر دو گونه اند

1- احادیثی که در نقل آنها اتصال سند لازم نیست مثل آن چه که در باب(غزوات چون )جنگ بدر و حنین،وجمل، و صفین، و نظایر این ها از آن چه که مشهود مسلمین و مشهور بین ایشان بوده، و مورخین اسلامی در قرون متمادیه به همان طریق مخصوص منقولات خود آن را ضبط کرده اند.

2- اخباری است که اتصال سند در آنها معتبر است مثل اخباری که در احکام شریعت مقدسه است.

و خبر غدیر (امتیازی که دارد این است که): به هر دو طریق روایت شده است( یعنی هم در قالب حوادث تاریخی در مآثر و تواریخ که اتصال سند در آن لازم نبوده،وهم در شکل احکام شریعت با اتصال سند).

و آن چه بر این مطلب دلالت دارد این است که همه علماء امت (از شیعه و سنی)در قبول آن اتفاق نموده اند، و در دعوی اتفاق هیچ گونه تردیدی نیست زیرا: شیعه حدیث

ص: 79

مزبور را دلیل بر امامت حضرت امیر مؤمنان علیه السلام می داند، و مخالفین شیعه (اهل سنت با تأویلاتی که( بغلط) کرده اند دلیل بر امامت آن حضرت نمی دانند (ولی صدور آن را به همین الفاظ که شیعه نقل کرده مقر و معترفند)و هیچ فرقه ای از فرق اسلامی را سراغ نداریم که (از حیث سند)آن را رد کرده و یا معتقد به بطلان آن باشد،و یا امتناع از قبول آن نموده باشد و( در جای خود ثابت شده که )آن چه را که همه امت،اجماع برآن داشته باشند،نزد ما و مخالفین ماحجت است گرچه در علت و نحوه استدلال، اختلافی باشد.(1)

***

ص: 80


1- اقتباس از کتاب امامت در اسلام، آیه الله شهید حاج شیخ قاسم اسلامی رحمه الله ص 23 تا 31 و ص 44 تا 52وص 62 تا72و ص 82 تا 93 .

گفتار سوم

1- حضرت آیه الله مرحوم حاج سید احمد امامی قدس سره

تصویر

«از اصفهان »

ص: 81

2- شیعه تنها فرقه ناجیه

أعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان اللعین الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، الذی فی خشیته ترعد السماء وسکانها، و ترجف الأرض وعمارها، و تموج البحار ومن یسبح فی غمراتها، وصلی الله علی سیدنا أحمد وحبیبنا أبی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی أهل بیته الطیبین الطاهرین ولعنه الله علی أعدائهم ومخالفیهم اجمعین إلی

قیام یوم الدین.

وبعد قال الله الحکیم فی کتابه الکریم:

«فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاهِ ۙ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ»(1).

«در خانه هایی- مانند منازل انبیاء و أولیاء - خدا رخصت داده که آنجا رفعت یابد و در آن ذکر نام خدا شود،وصبح و شام تسبیح و تنزیه ذات پاک او کنند،پاک مردانی که هیچ کسب و تجارتی آنان را از یاد خدا غافل نگرداند،و نماز به پا داشته و زکوه فقیران می دهند و از روزی که دل و دیده ها در آن روز حیران و مضطرب است ترسان و هراسانند.»

ص: 82


1- سوره نور (24)، آیه 36 - 37.

3- فرقه ناجیه:

به دلیل آن که اهداف مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه واله را تنها ائمه طاهرین علیهم السلام و شیعیان آنها توانستند پیاده کنند طبق آیات شریفه قرآن و روایاتی که اهل سنت نقل کرده اند فرقه ناجیه تنها گروه شیعه است و دیگر فرق منتسب به اسلام را از این موهبت عظمی

بهره ای نیست، ما این مطلب را در چارچوبه آیات و روایات اهل سنت ضمن سخنرانیهای سابق مان طی هفده مورد از اهداف پیامبر صلی الله علیه واله ارائه داده ایم. هم اکنون مورد هیجدهم از اهداف آن حضرت را که حاوی جنبه اخلاقی - اجتماعی مهمی می باشد، بیان می کنیم، ضمن بررسی این مورد ثابت و روشن خواهد شد که این هدف نیز به وسیله گروه شیعه صورت تحقق بخود گرفته و دیگران از تحقق بخشیدن بدان محروم بوده اند.

4- هدف هیجدهم:

عبارت از آن است که رسول خدا صلی الله علیه واله می خواستند افراد مسلمان و جامعه اسلامی در جهان دارای یک جلوه نورانی باشند که البته منظوراز آن نورانیت و زیبایی روح است نه ظاهر صورت،زیرا در طول تاریخ اسلام کسانی مانند ابوجهل پیدا شده اندکه گرچه دارای چهره زیبا و جذابی بوده اند ولی با دل تاریک و ظلمانی خود همواره سد راه پیشرفت و توسعه حق و حقیقت شده اند، بدیهی است که چنین افرادی از نظر پیامبرصلی الله علیه واله الگوی انسانیت نبودند.

همچنین کسانی مانند بلال حبشی پیدا شده اند که با همان چهره زشت و سیاه ولی قلب روشن و پاک خود عمیقا مورد احترام رسول خدا صلی الله علیه واله بوده و یکی از افراد ارزشمند جامعه اسلامی محسوب می شدند.

از نظر شما اگر دو نفر که یکی دارای چهره ای زیبا و دوست داشتنی ولی دروغگو و اهل غیبت و دغل، و دزدی و آن یکی انسان سیاه چهره و زشت روی ولی خوش قلب و

ص: 83

خوش زبان،و با وفا، و امین و درستکار است،کدام یکی از ارزشهای شخصیتی شناخت شده و قابل پذیرش از نظر بشریت و حتی انبیاء بزرگ برخوردار است؟وکدام یکی د ساخت و ساز درونی خود به طور شایسته ای توفیق حاصل کرده است؟ یقینا انتخاب شما فرد دوم خواهد بود.

در اینجا بد نیست به داستانی اشاره کنم :

می گویند: پادشاهی دو غلام خرید، یکی زیبا و سفید چهره، و دیگری زشت و سیاه چهره و بدبو،ولی چون انسان فهمیده ای بود پیش خود گفت: نباید فریب ظاهر اینها را بخورم بلکه باید آنها را به محک آزمایش بکشم، زیرا عقلا، فرموده اند:

«لا تَعتَمِد عَلَی مَن لَم تَمتَحِنهُ، به هر کسی که امتحانش نکرده ای اعتماد مکن .»

نخست غلام سفید را به حمام فرستاد و سپس از غلام سیاه پرسید:رفیق تو چگونه آدمی است؟

و غلام سیاه او را تمجید نمود، شاه برای آن که بیشتر از او سخن بکشد کمی از غلام سفید و بدگویی کرد ولی غلام سیاه در برابر شاه به تبرئه رفیق خود پرداخت.

بعد غلام سیاه را به حمام فرستاد و به غلام سفید گفت:رفیق تو پشت سرت بدگوئی می کرد. غلام سفید ناراحت شد و پشت سر رفیق سیاهش به بدگوئی پرداخت،در اینجا شاه بدوگفت: بس است هم تو و هم او را شناختم .

چون دمادم کرد هجوش چون جرس*** دست بر لب زد شهنشاهش که بس

گفت دانستم تو را از وی بدان ***از تو جان گنده است و از پارت دهان

شاه گفت: معلوم می شود که او را دهان گنداست و تو را جان بنابر این او لیاقت-صدارت و وزارت دارد،زیرا ارج نهادن بر اساس روح صحیح است نه ظاهر .

پس نشین ای گنده جان از دور تو*** تا امیر او باشد و مأمور تو

ملاک ارزشیابی شخصیتی در پیش خدا و از نظر کلیه مکاتب آسمانی نیز همین است.

ص: 84

«اَنْ اُکْرَمَکُمْ عِندَ اَللَّهِ اِتَّقَاکُمْ»(1)

«بدرستی که گرامی ترین شما پیش خدا پرهیزگار ترین شماست.»

لذا یکی از بزرگترین اهداف رسول خدا صلی الله علیه واله پرداختن به ساختار درونی انسانها بر اساس اصول و ضوابط صحیح ساختاری شخصیت آنها بود،وهدف تلاشهای بی دریغ او آن بود که به انسانها جلوه نورانی و الهی بدهد.

اینجاست که خدا و پیامبرش و ائمه هدی علیهم السلام بلکه همه پیامبران و مردان الهی به عنوان عوامل سازندگی مثبت و سالم روانی در یک طرف و شیطان و ایادی او به عنوان عوامل تخریب شخصیت انسان و دیو سازی از یک زمینه ملکوتی در طرف مقابل آن قرار می گیرند.

«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ »(2).

«خدا یار و یاور کسانی است که ایمان آورده اند، آنها را از تاریکیها بیرون آورده و به عالم نور وارد می کند،وکسانی که به خدا کفرمی ورزند یارویاور آنان شیطان ومتکبرانند که آنان را از عالم نور بیرون آورده و در تاریکیهای گمراهی می افکنند.»

و بر این اساس خدا نمی پسندد که چهره واقعی مسلمانی چهره ای تاریک و ظلمانی باشد، به همین دلیل او و پیامبرش صلی الله علیه واله انسان را به طرف نور هدایت می کنند تا با کسب نور از دوزخ جهالتها ودربدری ها خود را نجات داده و وارد عالم نور و انسانیت بشود. و در طرف مقابل طاغوتها و شیاطین که دشمنان انسانند همواره می خواهند اورا از نور جدا کرده و در تاریکیهای جهالت و بی بندوباری،و پوچی رها سازند،این دشمنان خطرناک و قسم خورده انسان معمولا برنامه های مخرب خود را از نسل جوان که به دلیل خوش قلبی آمادگی پذیرششان بیشتر است شروع می کنندو آنان را با کارهای به ظاهر لذت بخش ولی خانمان برانداز، مانند بی بندوباری و اعتیاد، تجمل پرستی، موسیقی

ص: 85


1- الحجرات (13): 49.
2- سوره بقره (2): آیه 257 .

وشهوترانی شخصیت انسانی آنان را دچار درهم ریختگی می کنند.

این قرآن کتاب آسمانی پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه واله است که آوای آن به منظر

هشدار به انسان در اقطار و آفاق جهان این چنین طنین افکن است:

«قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ،وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ»(1).

«ای پیامبر به مردان و زنان با ایمان بگو که چشمهایشان را (از نگاه ناروا)بپوشانندوفروج و اندامشان را از (کار زشت با همدیگر) بازدارند.»

این ندای آسمانی است که می خواهد انسان را از آشفتگی ها واضطرابها و پریشانی ها و غوطه خوردن در هوی و هوسهای حیوانی و بی اعتمادیها و عدم اطمیان برهاند و با زدودن این خصلتهای پست شیطانی از زندگی انسان،یک زندگی بی دغدغه و راحت وبهشتی لذت آفرین برایش بسازد.

«وَالَّذِینَ کَفَّرُوا اَوْلِیَائَهُمُ اَلطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ اَلنُّورِ الی اَلظُّلُمَاتِ اُولَئِکَ اِصْحَابُ اَلنَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»(2)

«و کسانی که کافر شدند،اولیای آنها طاغوتها هستند که آنها را از نور،به سوی ظلمتها بیرون می برند، آنها اهل آتشند،و همیشه در آن خواهند ماند »

چندین چراغ دارد و بیراهه می رود*** بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش.

5- مسأله کسب و کار هم همینطور است:

کارها و کسبهایی را که مضربه امر معیشت فرد وجامعه تشخیص داده حرام و ممنوع اعلام کرده و بر عکس کارهایی را که قوام زندگی فرد و اجتماع بر آن است حلال اعلام داشته و اشتغال به آن را تشویق فرموده است.

ص: 86


1- سوره نور (24): آیه 31.
2- سوره بقره (2)، آیه 275.

«أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا»(1).

«خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام فرموده است.»

6- عوامل هدایت در قرآن:

در لابلای قرآن آیات زیبایی وجود دارد که عوامل هدایت کننده انسان به سوی زندگی صحیح انسانی و نور را مشخص کرده و مسلمانان را به استفاده از آنها دستورداده است.بزرگترین عامل از این سری عوامل ذات اقدس الهی است که در قرآن شریف درباره او چنین فرموده است:

«اَللَّهُ وَلِیُّ اَلَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ اَلظُّلُمَاتِ اَلِیُّ اَلنُّورُ»(2)

و نیز می فرماید:

«هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیکُم وَمَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ اَلظُّلُمَاتِ إِلَی اَلنُّورِ»

«اوست خدایی که هم اووهم فرشتگان بر شما بندگان رحمت می فرستند تا شما را از ظلمتهای(جهل و نقص و گمراهی) بیرون آورده و به عالم نور (علم و ایمان)برسانند.»

و دومین عامل خود قرآن است که در رابطه با آن چنین می فرماید:

« قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ یَهْدی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ »(3)

«همانا از جانب خدا برای هدایت شما نوری عظیم (و رسولی بزرگ) و کتابی (چون قرآن) به حقانیت آشکار آمد که به وسیله آن کتاب هر کسی را که از پی رضا وخشنودی او راه سلامت پوید هدایت می کند،و او را از تاریکی جهل و گناه بیرون آورده و به عالم نور داخل می گرداند.»

می فرماید: ما قرآن را برای شما فرستادیم که آن نور است و نور خاصیتش آن است

ص: 87


1- سوره بقره (2): آیه 275.
2- الاحزاب (23): 43.
3- سوره مائده (5): آیه 15 - 16.

که «یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمات إلَی النُّور»انسانها را از تاریکیها نجات می دهد و به طرف نورمی برد و یکی دیگر از عوامل بزرگ هدایت وجود مقدس پیامبر گرامی صلی الله علیه واله می باشد که درباره او می فرماید:

«هُوَ الَّذِی یُنْزِلُ عَلَیَّ عَبْدَهُ آیاتٍ بَیِّناتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَیَّ النُّور»(1)

«خداست که برای بنده خود آیات روشنگری فرو فرستاد تا شما را از جهل وتاریکی به سوی نور و روشنائی بیرون بیاورد.»

پس، نقش پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه واله و به طور کلی هر پیامبری آن است که مردم را به وسیله آیات بینات از تاریکی ها به سوی نور رهنمون می شوند منتهی کل بحسبه.

7- پیامبر گرامی صلی الله علیه واله و ائمه معصومین علیهم السلام از خاندان او نورند :

حال باید بدانیم که این نور چیست،و در کجاها یافت می شود: و این نور در وجود چه کسانی بودیعه گذاشته شده است تا دست بدامان آنها دراز کنیم و هدایت یابیم، و با کسب نور از آنها نورانی شویم؟

قرآن کریم در صدد جواب به این سؤال بسیار مهم و راه گشا چنین می فرماید:

«اللَّهُ نُورُ السُّمُوتِ والأَرضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکُوهٍ فِیهَا مِصْبَاحُ اَلصَّبَاحِ فِی زجاجه الزُّجاجه کانَها کَوکَبَ دُرِّیٌ یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لا شَرقِیَّهٍ ولا غَرْبِیَّهٍ یَکادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ ولَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارِنُورُ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشاءُ وَیَضرِبُ اللَّهُ الأمثالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ»

«خدا نور (وجود بخش) آسمانها وزمین است، داستان تورش به مشکاتی ماندکه در آن چراغی روشن باشد،و آن چراغ در میان شیشه ای قرار گیرد که تلألوء ان

ص: 88


1- سوره حدید (9): آیه 57.

گوئی ستاره ای است درخشان و روشن از درخت مبارک زیتون که نه شرقی است و نه غربی ولی شرق و غرب جهان بدان فروزان است،و بی آنکه آتشی زیت آن را بر افروزد خود به خود جهانی را روشنی می بخشدکه پرتو آن نور حقیقت بر روی نور معرفت قرار گرفته وخدا هرکه را که خواهد بر نور خود (اشراقات وحی خویش) هدایت می کند،و این مثلها را خدا برای مردم (هوشمند)می زند (که به راه معرفتش هدایت یابند، و خدا به همه امور (غیب و شهود عالم) و داناست.»

خداوند متعال نور مطلق است،ولکن برای استفاده موجودات دیگر از نورش،مظاهر آن را در وجود موجوداتی قرار داده که مصادیق مطلق نورخدایند و هیچگونه ظلمت و تاریکی دروجود مبارکشان وجود ندارد و آن مصادیق نورخدا جز وجود مقدس رسول خدا صلی الله علیه واله و اهل بیت معصومینش صلوات الله علیهم اجمعین نیستند.

و برای همین در تفسیر آیه نور می فرمایند:اگرمی خواهید بدانید نور خدا درکجا مستقر است به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بنگرید که مصادیق مطلق نورخدایند و هیچگونه ظلمتی در وجود مقدسشان وجود ندارد،اگر آنان نور مطلق نبودند نمی توانستند روشنگر جهان بشریت از شرق تا غرب عالم بشوند.

ذات نایافته از هستی بخش***کی تواند که شود هستی بخش

8- مراتب و مراحل افاضه نور:

خداوند متعال که خواست نور خودش را به موجودات عالم هستی برساند نخست وجود مقدس پیامبرصلی الله علیه واله و اهل بیت معصومینش علیهم السلام را از نور خود آفرید، چنانکه خود رسول خدا صلی الله علیه واله در این زمینه می فرمایند:

«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ نُورُ نَبِیُّکَ یَا جَابِرُ»(1).

«اولین چیزی که خدا آفرید نور پیامبر شما بود ای یا جابر!»

ص: 89


1- بحارالانوار، ج 15، ص 24.

و در روایت دیگر خطاب به اهل بیت عصمت علیهم السلام می فرماید:

«خلقکم الله أنوارا» (1)خدا شما را به صورت نورهایی آفرید.

و در مرحله بعد آن بزرگواران نور حق را به بقیه موجودات منعکس فرمودند :

9- دلیل افاضه نور به موجودات به وسیله اهل بیت عصمت علیهم السلام:

اهل سنت درباره آیه نور چنین روایت کرده اند:

قال مولانا موسی بن جعفر علیه السلام: «(المِشکوهُ)فاطِمَهُ وَ(المِصباحُ )الحَسَنُ وَالحُسَینُ (وَالزِّحاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌ) کَانَتْ فاطمه کوکباً دُرِّیّاً بَیْنَ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ (یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکه) إِبْرَاهِیمُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ( لا شَرقِیَّهٍ وَلا غَرْبِیُّهُ )لایَهُودِیَّهٍ ولا نَصْرَانِیَّهً( یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ) قَالَ کَادَ الْعِلْمُ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ( وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَی نُورٍ )قَالَ مِنْهَا إِمَامٌ بَعْدَ إِمَامٍ (یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ )یَهْدِی لَوْ لَایَتَنَا مَنْ یَشَاءُ»(2).

«مولانا الامام موسی بن جعفر علیهما السلام و فرمود: منظور از «مِشکاه» فاطمه علیها السلام و منظور از «المِصباح» حسن وحسین علیهما السلام است، «والزِّجاجَهُ کَانّهاکوکَب دُرِّیُّ» یعنی فاطمه علیها السلام همانند ستاره درخشانی بود در میان زنان عالمیان «یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ» یعنی ابراهیم علیه السلام: «لا شَرِقِیَّهِ وَلا غَربیّهٍ» یعنی نه یهودی بود و نه نصرانی، «یَکادُ زَیتُها یَضیءُ» یعنی میرفت سخن به حق گوید: «وَلَو لَم تَمسَسهُ نارُ» گرچه آتشی با آن تماس پیدا نکرده باشد «نور علی نورٍ» امامانی یکی پس از دیگری از آن بانو زاده می شوند «یَهدِی الله لِنُورِهِ مَن یَشاءُ» یعنی خدا هرکه را که بخواهد به ولایت ما هدایت می کند.

اینک این روایت را همراه با روایات شیعه در تفسیر البرهان ذیل آیه مبارکه نور با بیان خودم معنی می کنم.

می فرمایند: مثل نور خداوند متعال مثل یک وسیله است، یادتان هست در زمان

ص: 90


1- فرائد السمطین، حموینی، ج 2، ص182، زیارت جامعه کبیره.
2- مناقب علی بن ابی طالب، ابن مغازلی شافعی، ص 316 - 312، ح 360.

سابق چراغ روغن سوز را داخل یک محفظه شیشه ای قرار می دادند که آن را مردنگی می گفتند؟ این محفظه موجب می شد چراغ در حال حرکت یا آمدن باد خاموش نشود وضمنا اطراف خود را روشن کند، و یک شیشه که آن را لامپ می گفتند روی شعله چراغ قرار می دادند تا نور چراغ زیاد شده و خوب نورافشانی کند و فتیله ای هم داشت که شعله چراغ از آن بود و این فتیله از روغن تغذیه می شد تا بتواند نور تولید کند حالا خداوند متعال در این آیه میخواهد بفرماید: درخت مبارکه زیتون حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام است، و روغن زیتون، روغنی که چراغ را روشن می کند، نه یهودی است و نه نصرانی بلکه از نطفه پاک ابراهیم علیه السلام است که همان وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه واله است، و فتیله که از روغن به خود جذب نموده و نور تولید می کند واگر آن نباشد روغن انرژی نهفته در خود را نمی تواند ظاهر کند - وجود مقدس مولا امیرالمؤمنین علیه السلام است و لامپ که روی شعله چراغ قرار گرفته تا نور چراغ را بهتر وکاملتر منعکس کند وجود مقدس ائمه اطهار علیهم السلام است که در هر زمان نور از مولا امیرالمؤمنین علیه السلام گرفته و در جهان منعکس می کنند.

وامامان همواره یکی پس از دیگری روشنایی می دهند،واین نور همیشگی و ابدی است، زیرا اگر لحظه ای خاموش شود جهان تاریک شده و از بین می رود، بر همین اساس فرموده:

«لَوْ لاَ اَلْحَجُّهُ لَسَاخَتِ اَلْأَرْضُ بِأَهْلِهَا»(1)

«اگر امام معصوم در روی زمین نباشد زمین همه چیز را فرو می برد.»

از پیامبران صلی الله علیه واله و امیرالمؤمنین علیه السلام، حضرت امام حسن و امام حسین علیهما السلام و بقیه ائمه علیهم السلام تا وجود مقدس حضرت بقیه الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف)به وجود می آیند تا یکی پس از دیگری وسیله رسیدن نور و حیات بردیگر موجودات جهان افرینش شوند. پس بر اساس این تعبیر لامپی که نور را در اطراف خود پخش می کند

ص: 91


1- اصول کافی، ج 1، ص 234، ح 10.

ائمه اطهار علیهم السلام می باشند.

و محفظه ای که چراغ را حفظ کرده و نمی گذارد طوفان و حوادث روزگار آن را خاموش کند وجود مقدس حضرت فاطمه زهرا علیها السلام می باشد،یعنی به یمن وجود آن بانوی دنیا و آخرت خداوند متعال این چراغ را برای همیشه روشن نگه می دارد و لذا خطاب از عالم بالا به رسول خدا صلی الله علیه واله رسید که:

«لَو لا فاطِمه لَما خَلَقتُکُما» (1)

«ای پیامبر اگر فاطمه علیها السلام نبود تو و علی را نیز نمی آفریدیم.»

بنابر این تنها چراغ نورانی جهان که مردم می توانند از آن کسب نور کنند طبق معرفی قرآن و روایات، اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام می باشند، که هر کس راه آنان را برود نورانی می شود، و شخصیت پیدا میکند و نجات می یابد،و هر کس از آنان تخلف کند در ورطه جهالت و ضلالت غرق شده و در نهایت بدبخت و هلاک میشود،

«مَنِ اتَّبَعَکُم فالجَنَّهُ مَأْواهُ وَمَن خَالَفَکُمْ فَالنَّارُ مَثْوَاهُ» (2).

«هر کس از شما پیروی کند بهشت جایگاه او و هر کس با شما مخالفت کند آتش جهنم اقامتگاه اوست.»

10- خدا چرا اهل بیت عصمت علیهم السلام را وسیله افاضه نور خود قرار داده است؟

قرآن کریم مواردی از اوصاف این خاندان شریف را بیان نموده که هر کس دارای آن صفات باشد می تواند به مقام وساطت افاضه نورخدا به آفریدگان او نایل شود ودر این زمینه می فرماید:

«فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أن تُرفَعَ وَیُذْکَرُ فیها اسمُهُ»

زیرا اهل بیت علیهم السلام در خانه هایی قرار گرفته اند که همواره در آنها ذکر خدا می شود، و

ص: 92


1- جنه العاصمه، علامه میر جهانی، ص148 و 149؛ ملتقی البحرین، علامه مرندی ص 14 ، و علامه نمازی شاهرودی در مستدرک سفینه البحار در ماده «خلق» و «فطم» این روایت را آورده است.
2- فرائد السمطین، حموینی، ج 2، ص 181، زیارت جامعه کبیره.

همانند قلعه هایی با دیوارهای سر به فلک کشیده ای می باشند که هیچ شیطانی در آنها راه ندارد و در نتیجه گناه و تخلف از فرمان الهی در آنها متصور نیست و افراد آن معصوم از گناه می باشند، زیرا گناه مانع گرفتن نور از منبع آن و اشاعه و افاضه آن در جهان می شود. بنابر این، این دیوارها تا عرش الهی بالا رفته اندوشیطان ها به عرش الهی وعرش وجود آنان راه ندارند، لذا از این رو مصادیق حق «عَصَمکُم الله مِنَ الزَّبَلِ»(1) شده اند.

چنانکه دوست و دشمن نتوانسته اند کوچکترین گناه و خلافی بدانها نسبت دهد.

11- دوری از اهل بیت علیهم السلام محرومیت از نور را بدنبال دارد:

بدیهی است خانه هایی که در آن به گناه و کارهای ناروا دست زده می شود نور به آنها راهی ندارد، و تردیدی نیست که کلیه بدبختیهای جامعه ما زائیده دور شدن از ذکر خدا و دور شدن از اهل بیت علیهم السلام است.این خود ما هستیم که با بی توجهی خود به خدا و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام حجابهایی در مقابل تابش نور قرار داده و خودمان را از فیض دریافت آن محروم می کنیم.

اگر قرار باشد ذکر خدا و توسل به ائمه طاهرین علیهم السلام در خانه های ما باشد باید به

طور صحیح و دائمی باشد.

«یَسَبَّحُ فِیهَا بِالغُدِّو وَالآصَالِ».

صبح و شام در این آیه کنایه از دائمی بودن تسبیح خدا در آن است.»

امیرالمؤمنین علیه السلام در آخرین شب زندگیش مهمان دخترش ام کلثوم بود،گویا شب را نیز در خانه آن بانو به صبح رساندند،ام کلثوم می گوید:در آن شب پدرم مرتب از اطاق بیرون آمده و به آسمان نظاره میکردند ومی گفتند:

«سُبُّوح قُدُّوسُ رَبُّ المَلائِکَهِ وَالرُّوحِ»

« منزه و مقدس است پروردگار ملائکه و روح.»

ص: 93


1- همان.

و می فرمودند: ای سپیده صبح شاهد باش که علی همواره پیش از رسیدن تو بیدار بوده است، شب زنده داری آن حضرت تعطیل پذیر نبود و همیشه شب را با ذکر خدا به صبح می رساندند و از همین رو و به فضل پروردگارش چراغ همیشه روشن خدا در صحنه جهان بودند.

«رِجالٌ لا تُلْهِیهِم تِجارَهٌ ولا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اَللَّهِ»

«آنها مردانی هستند که تجارت و خرید و فروش،و دغدغه های زندگی آنان را ازذکر خدا باز نمی دارد، در هنگامی که تجارت می کنند نیز به یاد خدا هستند.»

در روایتی آمده: آن حضرت در نظر داشتند برای خود و غلامش پیراهنی تهیه کنند به بازار رفتند و دو پیراهن خریدند که از نظر قیمت با هم تفاوتی نداشتند،وقتی غلام علت آن را از امام پرسید امام چنین جواب فرمودند:تو هم مثل من بنده ای از بندگان خدایی در روایت دیگر آمده: روزی امام به سلمان دستور داد که باغ او را بفروشد، و سلمان باغ آن حضرت را به دوازده هزار درهم فروخت، آن حضرت مقداری از آن پول را به مرد عربی دادند که به وی قول این مبلغ پول را داده بودند،سپس دستور دادند فقراء مدینه را پیش آن حضرت حاضر کنند، و بقیه این پول را نیز در میان آنها تقسیم کردند و پس از آن لباس خود را تکان داده و از جایشان بلند شدند آنگاه دست به درگاه پروردگار بلند کرده و عرض کردند: پروردگارا شاهد باش که من از این پول چیزی برای خود برنداشتم. هنگام نماز در هر شرایطی دست از کار می کشیدند، و این یکی از بارزترین رموز پیروزی است که انسان نماز را در اول وقت بخواند، و به فقراء کمک کند.

«وَإقامُ الصُّلوهِ وإیتاء الزَّکوه»

12- از فکر روز قیامت بر خود می لرزیدند:

این خاندان بزرگوار که افتخار أخذ مستقیم نور را از مبدأ آن و افاضه آن به دیگران را پیدا کرده بودند از قیامت نیز هراسان بودند.

ص: 94

13- «فِی بُیوتٍ أذِنَ الله أن تُرفَعَ... چه کسانی هستند؟

حدود سی روایت در این زمینه پیدا کرده ام که تنها یکی از آنها را ذیلا ارائه می دهم روایت این است:

قُرَارَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه وَالِهِ «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أن تُرفَعَ إلی قَولِهِ وَالأبْصارُ»

فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ :یَا رَسُولَ اَللَّهِ! أَیُّ بُیُوتٍ هَذِهِ ؟قَالَ صَلی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ بُیُوتِ اَلْأَنْبِیَاءِ فَقَامَ إِلَیْهِ أَبُو بَکْرٍ فَقَالَ :یَا رَسُولَ اَللَّهِ هَذَا اَلْبَیْتُ مِنْهَا- یَقْصِدُ بَیْتَ عَلِیٍ وَفَاطِمَه علَیْها السَّلاَمُ-؟

قَالَ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ: نِعَم مِن افضَلِها.(1).

رسول خدا صلی الله علیه واله آیه شریفه: «فی ُبیُوتٍ أذِنَ الله أن تُرفَعَ...» را قرائت فرمودند.

مردی بلند شد و پرسید: یا رسول الله! این خانه ها چه خانه هائی هستند؟ فرمود: خانه های پیامبران است.

آن گاه ابوبکر بلند شد - در حالی که اشاره به خانه علی و فاطمه علیهما السلام می کرد - پرسید: یا رسول الله این خانه همان خانه است؟

فرمود: بله از بهترین آنهاست.

14- بهترین پاداشها برای نیکوکاران:

«لِیَجزِیَهُمُ اللَّهُ أحسَنَ ما عَمِلُوا وَیَزیدُهُم مِن فَضلِهِ»(2) .

«تا خداوند در مقابل بهترین اعمال ایشان (که خلوص قلب و خوف خدا، و معرفت اوست) جزاء و ثواب کامل به آنها عطا فرماید: و از فضل خود بر آن (ثواب و پاداش) بیفزاید.».

اگر قرار باشد انسان با متمایز ساختن شکل زندگی خود از زندگی حیوانات یک زندگی انسانی و در خور انسانیت برای خود ترتیب بدهد باید از چراغ وجود اهل

ص: 95


1- شواهد التنزیل، حسکانی، ج 1، ص 410، ح 567 و 568، طبع بیروت.
2- النور (24): 38

بیت علیهم السلام استفاده کند، و دنبال هوی و هوس های باطل و زودگذر نرود، تا زندگیش به نو علم روشن باشد، و در دنیا و آخرت در نورانیت بسر برد.

15- کفار زندگی پوچ و بی نتیجه ای را در پیش گرفته اند:

«وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً »(1)

«و آنان که کافرند اعمالشان در مثل به سرابی می ماند در بیابان هموار و بی آب که شخص تشنه آن را آب پندارد».

علی بن ابراهیم در تفسیر این آیه آورده است:

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِأعْمَالِ مَنْ نازَعَهُم یعنی عَلِیّاً وَوَلَدَهُ الأئمه علیهم السّلام فَقَالَ تَعَالَی :«وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ...»

«خدا بر اعمال آنان که با امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه معصومین علیهم السلام از فرزندان او مخالفت می کنند مثال زده و می فرماید: (وَالَّذِینَ کَفَرُوا...»»

خلاصه هر کس پیروی از این خاندان پاک نکند و با آنان مخالفت نماید.زندگی او به نتیجه مطلوبی پایان نمی پذیرد زیرا او هدفهای عالی و انسانی از زندگی را نمی فهمد و دنبال هوی و هوس می رود،و مثل او مثل آن کسی است که در کویر آب می بیند ولی هر چه پیش می رود به آب نمی رسد، زیرا آنچه را که از دور به صورت آب می دیده جزسراب چیز دیگری نبوده است. عبادت چنین آدمی نیز همانند سراب است زیرا هدف عبادت را نفهمیده لذا حتی مطابق روایات اهل سنت در روز قیامت می بیند آن عبادات در نامه عمل او ثبت نشده است و هر چند که مخالفان اهل بیت علیهم السلام در مخالفتشان اصرار ورزند بیشتر در ظلمت و جهالت فرو می روند.

«أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ۚ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا ۗ وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ»(2)

ص: 96


1- النور (24): 39.
2- سوره نور (24)، آیه 40 .

مخالفان اهل بیت علیهم السلام مانند کسانی هستند که در امواج دریای طوفانی قرار گرفته

بالای موج (به سوی آنها می آید)و ابری هم روی این دریا را می گیرد وچنان ظلمتی بر دریا حاکم می شود که اگر این گرفتاران بخواهند دست خود را ببینند نمی توانند، این مثل اشعار میدارد که ظلمت و تاریکی تمام وجود و سرتاسر زندگی مخالفان اهل بیت علیهم السلام را فرا می گیرد.

خدا برای راهنمایی و افاضه نور بر کسانی که دنباله رو اهل بیت علیهم السلام هستند «نور علی نور» امامی بعد از امام قرار داده،یعنی امام حسن علیه السلام بعد از امیرالمؤمنین علیه السلام، و امام حسین علیه السلام بعد از امام حسن علیه السلام تا برسد به وجود مقدس امام زمان علیه السلام.

ولی مخالفان آنها به طور کلی از نعمت نور الهی محرومند.«وَمَن لَم یَجعَلِ اللهُ لَهُ نُوراً فَمالَهُ مِن نورٍ».

پس برای درک راه و رسم زندگی صحیح و انسانی فقط باید از اهل بیت علیهم السلام پیروی کرد. بنابر این تنها گروهی که رستگارند فقط پیروان آنها می باشند و بقیه فرقه ها که تعداد آنها به هفتاد و دو می رسد ناجی نیستند.

خدای متعال در قرآن می فرماید:

«الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ ۚ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ ۙ أُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(1)

« آنان که پیروی می کنند از رسول خاتم و پیامبر امی صلی الله علیه واله که در توراه و انجیلی که در دست آنهاست (نام و نشان و اوصافش را) نگاشته می یابند (که آن رسول) آنها را امر به هر نیکویی و نهی از هر زشتی خواهد کرد و بر آنان هر طعام پاکیزه و مطبوع را حلال و هر پلید و منفور را حرام می گرداند و احکام پررنج و مشقتی را که( از روی

ص: 97


1- سوره اعراف (7): آیه 157.

جهل و هوی)چون زنجیری به گردن خودنهاده اند همه را بر می دارد(و دین آسان موافق فطرت بر خلق می آورد) پس آنان که به او گرویدند و از وی حرمت و عزت نگاه داشتند و باری او کردند و نوری را که با او نازل شده پیروی کردند(یعنی به قرآن که روشنگر دلهای تاریک است عمل کردند)آن گروه به حقیقت رستگاران عالمند.

16- این نوری که همراه پیامبرصلی الله علیه واله نازل شده چه کسی بود؟

عَن أَبی عَبدِ الله علیه السلام قالَ: «.. النُّورُ فی هذا اَلمَوضِعِ أَمیرُالْمُؤْمِنِینَ والأئِمَّهُ علیهم السلامُ»(1)

از ابو عبدالله علیه السلام روایت شده فرمود: منظور از نور در این جا امیرالمؤمنین و ائمه

اطهار علیهم السلام هستند.

برای همین خداوند متعال با قلم قدرت خود به ساق عرش نوشته:

«إنَّ الحُسَیْنَ مِصْباحُ الهُدی وَسَفِینَهُ النَّجاهِ»(2).

بدرستی که حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.

امام مظلوم در واپسین لحظات زندگی پر برکتش در گودالی از خون افتادند،و زمانی احساس کردند سینه مبارکشان سنگین شد،چشم گشودند ناگهان دیدند شمردرحالی که خنجر برهنه ای در دست گرفته روی سینه مبارکش نشسته است، در این هنگام صدای زنی را شنید که به طور دلخراشی ناله سر داده و برای فرزند غریبش می گریست و می فرمود غریب مادر حسین .

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست ***وین چه شمعیست است که جانها همه پروانه اوست

***

ص: 98


1- تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 183.
2- بحارالانوار، ج 36، ص 205، ح 8

گفتار چهارم

1- حجه الاسلام والمسلمین مرحوم حاج شیخ مرتضی انصاری قمی قدس سره

تصویر

«از قم»

ص: 99

2- امام حسین علیه السلام وارث انبیاء

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین والصلاه والسلام علی امین وحیه و خاتم رسله بشیر رحمته و نذیر نقمته، جوهر قدسه و مظهر انسه حبیبه و سفیره، مولانا و منتدانا ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین.

3- علم ائمه معصومین علیهم السلام :

قالَ الصّادِقُ علیه السلام: «إِنَّ سُلَیْمَانَ وَرِثَ دَاؤُودَ وَإِنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ والِه وَرِثَ سُلَیْمانَ وإنَّا أَوْرَثْنَا مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ والِهِ وَإِنَّ عِندَنا عِلْمَ التَّوْرَاهِ وَالإنجیلِ وَالزَّبُورِ وتِبْیَانُ مَا فِی الْأَلْوَاحِ .قَالَ :قُلْتُ :إِنَّ هذا لَهُوَ اَلْعِلْمُ؟ قَالَ عَلَیْهِ السَّلامُ :لَیْسَ هَذَا هُوَ اَلْعِلْمَ، إِنَّ الْعِلْمَ، الَّذِی یَحْدُثُ یَوْماً بَعْدَ یَوْمٍ وَ سَاعَهً بَعْدَ سَاعَه»(1).

یکی از زیارات معروف و مشهور بین شیعه که ازاخباروروایات گرفته شده،زیارت وارث(2)است که مرحوم فیض کاشانی در کتاب وافی جلد دوم، این زیارت را به طور کامل نقل نموده است،و در این زیارت ائمه هدی علیهم السلام کیفیت سلام و اظهارارادت به ساحت قدس بزرگ رهبر آزادگان جهان و سالار شهیدان حسین بن علی علیهما السلام را بیان نموده اند؛ و شایسته است که مردم در هنگام خواندن این زیارت شریفه دقت کنند و معنای جملاتی

ص: 100


1- الوافی، فیض کاشانی، ج 1، ص 129، باب انهم ورثوا علم جمیع الأنبیاء، طبع سنگی، و ج 3، ص 554،ح 1101 - 10: همان باب ، طبع مکتبه امیر المؤمنینعلیه السلام ، اصفهان.
2- الوافی، فیض کاشانی، ج 2، ص 228، باب الزیارات وشهود المشاهد والمساجد، چاپ سنگی، وج14، ص 1500 - 15001، همان باب ، طبع مکتبه امیر المومنین علیه السلام، اصفهان.

راکه با لفظ وارث شروع شده است و خطاب به امام حسین علیه السلام است بدانند .

در این زیارت می خوانیم:

«السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَهِ اَللَّهِ ،اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِیِّ اَللَّه:اَلسَّلاَمِ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اَللَّهِ، اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُوسِی کَلِیمِ اَللَّهِ ،اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ عِیسِی ژَوْحِ اَللَّهِ ،اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَاوَارِثَ مَحْمِدٍ حَبِیبِ اَللَّهِ.»(1)

تا آخر زیارت که شما شنوندگان عزیز إن شاء الله با این زیارت آشنایی کامل دارید.

4- مفهوم وارث در زیارت وارث:

حال ببینیم منظور از لغت وارث در این زیارت چیست؟آیا همان معنایی است که عامه مردم از آن می فهمند یا معنی دیگری منظور است؟

در کتاب های لغت و فقه،کلمه وارث را چنین معنی کرده اند: الوَارثُ مَنِ انتَقَلَ إلَیهِ تَرَکهُ المَیِّتِ، یعنی: وارث به کسی گفته می شود که اموال و اشیاء شخص میت به او منتقل می شود اما از چند جهت بعید است که در اینجا منظور امام علیه السلام آن معنی باشد. بدلیل اینکه اولاً: مراد خواننده این زیارت و زائر امام حسین علیه السلام، تعظیم و تجلیل از مقام آن حضرت است و به ارث بردن اشیاء و اموال پیامبران گذشته امتیاز و مقامی نیست.

ثانیا: از زمان حضرت آدم علی نبینا وآله وعلیه السلام تا زمان امام حسین علیه السلام چندین قرن گذشته بود، و اگر حضرت آدم علی نبینا وآله وعلیه السلام مثلا مالی هم از خود باقی گذاشته بود در دوران امام حسین علیه السلام از بین رفته بود.

ثالثا: فرزندان بلافصل حضرت آدم علی نبینا وآله وعلیه السلام از باب «الأقرَب

ص: 101


1- ترجمه: «سلام بر تو ای وارث آدم برگزیده خدا، سلام بر تو ای وارث نوح پیامبر خدا، سلام بر تو ای وارث ابراهیم دوست خدا، سلام بر تو ای وارث موسی که خدا با وی سخن گفت، سلام بر تو ای وارث عیسی روح الله، سلام بر تو ای وارث محمد حبیب خدا. »

یَمنَعُ الابعَدَ» سزاوارتر به آن بوده اند پس نتیجه می گیریم منظور از لغت وارث در زیارت نامه حضرت، این معنا نبوده است .

ومعنای دیگری از این کلمه مراد است، و آن به ارث رسیدن مجد و مقام و عظمت و بزرگی است از شخص قبلی به نفر بعدی و خود ما نیز در جامعه می شنویم که گاهی گفته می شود فلان شخص سخاوت را از پدرش به ارث برده است یا شجاعت را از پدرش به ارث برده است در حالی که سخاوت و شجاعت مال و شیء نبوده و جزء حالات انسان است؛ پس لغت ارث در این زیارتنامه به این معنا می باشد، افزون بر این، اخبار و احادیثی داریم که می گویند میراث انبیاء مال وشیء نیست یکی ازاین اخبار همین حدیث شریف است که درصدر عرایضم تلاوت نمودم که مرحوم فیض کاشانی قدس سره در وافی جلد اول از مفضل نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرمودند:

«حضرت سلیمان از پدرش حضرت داود ارث برد و پیامبر اسلام ازحضرت سلیمان ارث برد و ما از پیامبر اسلام ارث بردیم و پیش ماست در علم تورات و انجیل و زیور و آن چه که در الواح حضرت موسی آمده است.»

مفضل می گوید عرض کردم: یابن رسول الله! این علم مهمی است؟ حضرت فرمودند:

«این مهم نیست؛ مهم این است که انسان آن چه را که روز به روز و ساعت به ساعت در جهان حادث شده و خواهد شد بداند؛ یعنی ما خانواده علم غیب می دانیم و این علم از طریق ارث به ما رسیده است.»

در حدیث دیگری حضرت می فرماید:

«خداوند هیچ چیز به انبیا نداد مگر این که آن را به پیامبر اسلام صلی الله علیه واله عطا فرموده است و آنچه را که به پیامبر اسلام صلی الله علیه واله عطا فرموده همه آن از طریق ارث به ما رسیده است.»(1)

ص: 102


1- الکافی، ثقه الاسلام کلینی رحمه الله، ج 1، ص 283، ح 5.

از این دو خبر استفاده می شود که امام حسین علیه السلام وارث کمالات یکصد و بیست و

چهار هزار پیامبر است گرچه در زیارت وارث همه آن ها ذکر نشده اند ولی ذکر پیامبران

اولوالعزم این مطلب را روشن زیرا اگر امام حسین علیه السلام وارث پیامبران اولوالعزم باشد به طریق اولی وارث بقیه انبیاء نیز خواهد بود و ذکر پیامبران اولوالعزم در این زیارت به عنوان مثال است.

شاید این مطلب برای بعضی از شنوندگان سنگین باشد ولی با این مثال مطلب و روشن خواهد شد فرض کنید یک باغی دارید که دارای انواع گلها و ریاحین با رنگ ها و بوهای مختلف و بی شماری است که اگر بخواهید بشمارید دچار زحمت می شوید ولی اگر آب این گلها را بگیرید و در یک شیشه بریزید یک رنگ می شود با یک بو در حالی که قبلا رنگ ها و بوهای متفاوت داشتند و با این حال صحیح است که بگوییم واین شیشه گلاب و عطر، عصاره همه آن گلهائی است که سابقا مختلف بودند و رنگها و بوهای متفاوت داشتند امام حسین علیه السلام نیز همین طور است که او نشانگر تمام صفات کامله انبیاست یعنی اگر کسی بخواهد علم آدم علیه السلام- حکمت نوح - خلیل الهی ابراهیم هیبت موسی و زهد عیسی و صفات خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله را مشاهده نماید باید، به صورت امام حسین علیه السلام نگاه کند(1) او آئینه ای است که همه انبیاء در آن پیدا و نمایان است واخبار و احادیث فراوان دلالت بر این مطلب می کند.

اگر کسی خواسته باشد مراتب علم ائمه اطهار علیهم السلام را بداند، باید به کتب مربوطه از جمله کتاب شریف وافی مراجعه نماید تا صدق مدعای ما روشن شود و بداند منشأ ادعای ما اخبار و روایات است و افراط در محبت نیست؛حال جهت نمونه به یکی از این احادیث اشاره می شود:

در وافی جلد اول جزء دوم صفحه 131 از امام ششم علیه السلام نقل نموده که ایشان فرمودند: به حضرت عیسی بن مریم علی نبینا وآله و علیه السلام دو حرف به موسی بن

ص: 103


1- الوافی، محدث کاشانی، ج 3، ص 564، ح 1116 - 3، طبع اصفهان .

عمران علی نبینا و آله و علیه السلام چهار حرف، به حضرت ابراهیم علی نبینا وآله وعلیه السلام هشت حرف به حضرت نوح علی نبینا وآله علیه السلام پانزده حرف و به حضرت آدم علی نبینا وآله وعلیه السلام بیست و پنج حرف از اسم اعظم عطا شده بود که بدان عمل می کردند؛ خداوند تمام اینها را به پیامبر اسلام صلی الله علیه واله تعلیم نمود، و خدا هفتاد و سه اسم اعظم دارد که هفتاد و دو اسم آن را به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله تعلیم نمود و فقط یک اسم باقی مانده است و ما همه آن هفتاد و دو اسم را از پیامبر اسلام صلی الله علیه واله به ارث بردیم.(1)

و در حدیث دیگری امام صادق علیه السلام فرمودند:

«إنی لأعلم ما فی السموات وما فی الأرض وأعلم ما فی الجنه وأعلم ما فی النار وأعلم ما کان وما یکون ثم مکث هنیئه فرأی أن ذلک کبر علی من سمعه منه فقال علمت ذلک من کتاب الله تعالی یقول: فی تبیان لکل شیء»(2).

این حدیث در وافی جلد اول است و از این دو حدیث استفاده می شود که از جنبه علم و دانش که بالاترین صفت و بزرگترین امتیاز انبیاء بوده است ائمه اطهار علیهم السلام مادر درجه بالاتری قرار داشته اند به طوری که دست هیچ بشری به آسمان علم آنان نمی رسد.

5- مقایسه سخاوت امام حسین علیه السلام با انبیاء:

اخبار و روایاتی که درباره سخاوت ائمه اطهار علیهم السلام به ویژه امام حسین علیه السلام به ما رسیده است بیشتر و فراوانتر از آن است که احتیاج به تذکر داشته باشد، اینک برای نمونه به یکی از آنها اشاره می شود:عمر بن دنیار نقل می کند امام حسین علیه السلام بر اسامه بن زیددرحالی که او در بستر بیماری افتاده، وخیلی افسرده و محزون بودوارد شدحضرت ازاو

ص: 104


1- همان.
2- الوافی، کاشانی، ج 3، ص 600، ح 1170 - 2، طبع اصفهان.

پرسید: چرا این قدر ناراحتی؟

اسامه گفت: شصت هزار درهم قرض دارم که می ترسم بمیرم و موفق به ادای آن نشوم زیرا الان مالی ندارم که آن را بپردازم.

امام حسین علیه السلام فرمودند: ناراحت نباش دین تو با من و بلافاصله امر فرمود که دین

أسامه را پرداخت نمودند(1).

6- تواضع امام حسین علیه السلام :

امام حسین علیه السلام روزی از راهی عبور می کردند به عده ای از مساکین برخورد نمودند که روی زمین،عبایی پهن نموده بودند و نان خشکی می خوردند حضرت به آنها سلام کرد. آنان جواب گفتند:و از حضرت دعوت نمودند تا با آنان غذا بخورد حضرت از اسب پیاده شدند و کنار آنها روی زمین نشستند و فرمودند اگر این نان صدقه نبود با شما می خوردم بعد فرمود:برخیزید و به منزل من بیایید و آنها را برد و غذای مفصلی به آنها داد و مقداری پول و لباس نیز به آنان بخشید.(2)

7- مقایسه حضرت ابراهیم علیه السلام و امام حسین علیه السلام و شاگردان این دو مکتب:

بزرگترین امتیاز حضرت ابراهیم علیه السلام فداکاری او در راه حق،ومجاهدتش در راه خداوند می باشد در جایی که خداوند او را به ذبح فرزندش اسماعیل مأمور نمود حضرت ابراهیم علیه السلام نیز بدون کوچکترین تردیدی پذیرفت و دست اسماعیل را گرفت و به قربانگاه آورد سپس جریان را با اودر میان گذاشت و اسماعیل نیز پذیرفت و آماده قربانی شدن، شد. اما کارد گلوی اسماعیل را نبرید در این هنگام وحی نازل

ص: 105


1- مناقب آل ابی طالب؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، ج3، ص221، فصل: مکارم اخلاق امام حسین علیه السلام ، چاپ نجف.
2- همان، ج 3، ص227 .

شد و برای اسماعیل فدا آورد و آیات 100 به بعد از سوره صافات این داستان را حکایت می کند و این بزرگترین آزمایش حضرت ابراهیم عیله السلام بود، اما در مقایسه با عمل و فداکاری امام حسین علیه السلام خیلی مهم نیست، حضرت ابراهیم علیه السلام یک قربانی به قربانگاه آورد اما امام حسین علیه السلام هفتاد و دو قربانی آورد.قربانی حضرت ابراهیم زنده و سالم برگشت اما قربانیان امام حسین علیه السلام همه با فجیع ترین طرزی کشته شدند.به حضرت ابراهیم قبل از ذبح فرزندش وحی شد، اسماعیل را نکش که فرمان خدا را به کار بستی ولی اما حسین علیه السلام در شدیدترین لحظات کمک ملائکه و جنیان را نپذیرفت و راضی به رضای خدا بود چون تکالیف همیشه در حد امکان و قدرت و تحمل مکلف است: «انَّ اللَّهُ لا یُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»(1) خدا کسی را به بیش از ظرفیت او مکلف نمی کند خداوند می خواهد به حضرت ابراهیم علیه السلام بفرماید که امتحان تو در همین حد است و بیش از این از تو نخواستم اما مرتبه و درجه امام حسین علیه السلام بالاتر از این است. شاگردان این دو مکتب نیز با هم تفاوت بسیار دارند و این نشان دهنده فکر مربی است یعنی در وقتی که حضرت ابراهیم علیه السلام به اسماعیل فرمود آیا آماده قربانی شدن هستی؟

اسماعیل جواب داد:

«فَافْعَلْ مَا تومر سَتَجِدُنِی اِنْشَاءَ اَللَّهِ مِنَ اَلصَّابِرِینَ»(2)

یعنی: اگر چه امری بسیار مشکل است اما برای خدا صبر میکنم و معنای صبر،تحمل امر دشوار است؛ ولی شاگرد مکتب امام حسین علیه السلام یعنی، علی اکبرعلیه السلام وقتی در قصر بنی مقاتل کلمه استرجاع از پدرش شنید، پرسید: ای پدر کلمه استرجاع برای چیست؟

امام حسین علیه السلام در جواب فرمود:در خواب منادیی را دیدم که میگفت، مرگ به دنبال این کاروان در حرکت است؛

ص: 106


1- سوره بقره (2)، آیه 286 .
2- سوره صافات (32) آیه 103.

علی اکبرعلیه السلام پرسید: پدر مگر ما بر حق نیستیم؟

فرمودند:چرا سیر ما به سوی خداوند است؛ در اینجا علی اکبر علیه السلام گفت:

«إِذَنْ لاَ نُبَالِی بِالْمَوْتِ»

«یعنی؛ در این صورت ما هیچ وحشتی از مرگ نداریم.»(1)ببین تفاوت ره از کجا است تا به کجا

8- ستایش شخصیت های بلند مرتبه تاریخ از امام حسین علیه السلام:

گاندی ،مصلح بزرگ جهان و رهایی بخش هند از چنگال استکبار،می گفت: من برای هند چیز تازه ای نیاورده ام اگر بخواهید هند را از چنگال ستمگران نجات بدهید، واجب است همان راهی را بپیماییم که حسین بن علی علیهما السلام پیموده است.

محمد علی جناح رهبر پاکستان می گوید: هیچ نمونه ای در شجاعت بهتر از امام حسین علیه السلام وفداکاری او در عالم پیدا نمی شود و به عقیده من تمام مسلمانان جهان باید از این شهید که خود را در سرزمین عراق قربانی آرمان به حق خود کرد سرمشق بگیرند.

واشنگتن ایرونیک، مورخ آمریکایی می گوید: برای حسین بن علی علیه السلام ممکن بود زندگی خود را با تسلیم شدن و بیعت با یزید نجات دهد اما مسؤولیت پذیری و پیشوای مسلمین بودن، به او این اجازه را نمی داد که با یزید بیعت کند؛لذا خود را برای هر گونه ناراحتی و شنکجه آماده ساخت و در سرزمینی سوزان وخشک،تا سر حد امکان فداکاری نمود و به شهادت رسید به همین دلیل است که روح حسین بن علی علیهما السلام قهرمان شجاعت، فنا ناپذیر است.

یک بانوی انگلیسی در مقاله ای تحت عنوان سه شهید می نویسد:سه نفر در تاریخ بشریت جانبازی نمودند، یکی سقراط درآتن؛ دوم حضرت عیسی علی نبینا وآله وعلیه السلام در فلسطین و سوم حسین بن علی علیه السلام در کربلا .

ص: 107


1- مناقب آل ابی طالب، این شهر آشوب، ج 3، ص 245، طبع نجف.

اما به یقین فداکاری حسین بن علی علیهما السلام به مراتب بیشتر و مهمتر از آن دو نفر دیگر بود؛ زیرا آن دو فقط خود را فدا کردند،اما حسین بن علی علیهما السلام نه تنها خود بلکه عزیز ترین افراد خاندانش و حتی بچه شیرخوارش را فدا نمود و این بالاترین درجه فداکاری بود که بساط عزت خاندان مقتدر بنی امیه را برچید و رسوای عالمشان نمود و در اثر جانبازی او و یارانش دین محمد صلی الله علیه واله حیات نوینی به خود گرفت.

9- ذکر مصیبت

ای به گلزار فضیلت گل بی خار حسین ***فیض بخش دو جهان مظهر ایثار حسین

ای جگر گوشه پیامبر و زهرای بتول ***وی صفابخش دل حیدر کرار حسین

زنده کردی زفداکاری خود دین خدا ***خونبهای تو بود حضرت دادار حسین

بر سر نعش علی اکبرت از سوز جگر ***می کشیدی به فغان آه شرربار حسین

آه از آن لحظه ای که آقا امام حسین علیه السلام آمدند بالای سر علی اکبر، چه علی اکبری بدن قطعه قطعه شده «فَقَطَعُوهُمْ بِسُیُوفِهِمْ إِرْباً إِرْباً » «یعنی بدن آن جوان دل آرا را با شمشیرهای خود قطعه قطعه کرده بودند».سر علی اکبر را به دامن گرفت دلش آرام نشد!سر را به سینه اش چسبانید دلش آرام نشد! خم شد صورت به صورت علی اکبر گذاشت!

سپه کوفه و شام ایستاده*** و به تماشای شه و شهزاده

شه روی نعش پسر افتاده ***همه گفتند حسین جان داده

الا لعنه الله علی القوم الظالمین!

***

ص: 108

گفتار پنجم

1- حجه الاسلام و المسلمین مرحوم حاج شیخ علی اکبر تربتی قدس سره

تصویر

«از قم»

ص: 109

2- خمسه طیبه علیهم السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله الذی لا یبلغ مدحته القائلون، ولا یحصی نعمائه العادون، ولا یؤدی حقه المجتهد وان، الذی لا یدرکه بعد الهمم، ولا یناله غوض الفطن، الذی لیس لصفته حد محدود،ولا نعت موجود، ولا وقت معدود ولا أجل ممدود، فطر الخلائق بقدرته، ونشر الریاح برحمته و وتد بالصخور میدان أرضه، ثم الصلوه والسلام علی خاتم الانبیاء و المرسلین، أبی القاسم محمد وعلی أهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین، واللعن علی اعدائهم من الان الی یوم الدین.

«فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ»(1)

قال الباقر علیه السلام:

«بُنِیَ الإِسلامُ علی خَمسٍ عَلی الصَّلاهِ وَالزَّکاهِ والْحَجِّ والْجِهَادِ والْوِلایَهِ ولَمْ یُنادَ بِشَی ئ کَما نُودِیَ بِالوِلایَهِ»(2).

وقال رسول الله صلی الله علیه واله:

«حُبُّ علی حَسَنَهٍ لا تَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَهٌ وَبُغْضُهُ سَیِّئَهٌ لَاتَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَهٌ». (3)

ص: 110


1- سوره آل عمران (3)، آیه 61. «بگوای پیامبربیاییدشما فرزندانتان و مانیز فرزندانمان را، وشمازنانتان وماهم زنانمان را، و شما خودتان و مانیزخودمان دعوت کنیم سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
2- اصول الکافی، ج 2، ص 21، باب دعائم الاسلام، ح 1؛ بحار الانوار، ج 68، ص 329. « اسلام بر روی پنج چیزبناشده است:نماز، وزکاه وحج، وجهاد، ولایه ما اهل بیت و مردم به طرف چیزی همانند ولایت فرا خوانده نشده اند.»
3- نهج الحق، علامه حلی، ص 259 - عوالی الکثالی، ج 4، ص 86، ح 103 .دوستی امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام حسنه ای است که هیچ گناهی نمی تواند بدان صدمه ای بزند، ودشمنی آن بزرگوار گناهی است که هیچ حسنه ای نمی تواند آن را از نامه عمل انسان پاک کند.»

موضوع بحث ما در اینجا پنج تن آل عبا علیهم السلام است،به طورکلی همه موجودات عالم اعم از موجودات مادی و غیر مادی به جز ذات اقدس پروردگار عالمیان-که تک و تنها وبسیط است.

« قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ»(1).

«وَلَم یَتَّخَذَ صَاحِبَهً وَلَا وَلَدًا»(2)«وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ ۖ وَکَبِّرْهُ تَکْبِیرًا»(3).

وبه تنهایی ، و بدون شریک و معاضد، و نقشه قبلی جهان و جهانیان را آفرید - بدون استثناء روی پنج پایه قرار دارند.

اینک ما برای نزدیک نمودن اذهان شنوندگان عزیز به درک مطلب، نخست به ارائه چند مثال ساده مبادرت می کنیم و سپس به اصل مسأله می پردازیم.

درشکه ای را در نظربگیرید می دانیم که آن روی چها چرخ خود حرکت می کند وبار خود را از جایی به جای دیگر می برد این درشکه را اسبی حرکت می دهد،بدین ترتیب می بینیم که عوامل حرکت درشکه وجابه جا نمودن مسافر و بارخود پنج تا هستند یکی اسبی که آن را می کشد و چهار تای دیگر چرخ های آن است، اکنون از خود می پرسیم آیا تأثیر این پنج عامل در حرکت دادن به درشکه برابر است؟ و اگر برابر نیست کدام یک از آنها اثرش در ایجاد حرکت درشکه مهم تر و بیشتر است؟

جواب این سئوال آن است که در میان این عوامل اسب تأثیر بیشتر و قوی تری داشته و علت مهم تر حرکت درشکه می باشد.

یا اگر اتومبیلی را به عنوان مثال در نظر بگیریم باز می بینیم عوامل پیدایش حرکت

ص: 111


1- سوره اخلاص (112)، آیه 1- 4 .
2- سوره جن (72)، آیه 3.
3- سوره اسرا (17)، آیه 111 .

در آن پنج چیز است که عبارتند از موتور و چهار چرخ آن در این مثال نیز می بینیم که موتور نقش اساسی در حرکت دادن به اتومبیل را ایفاء می کند و چرخ ها هر کدام به نوبه خود نقشی فرعی در این عمل دارند به این معنی که اگر اتومبیل فاقد موتور باشدان حرکت می ایستد ولی اگر چرخ های آن اندک نقصانی هم داشته باشند اتومبیل می تواند به حرکت خود ادامه دهد.

اینک به عنوان مثال انسانی را در نظر بگیریم، انسان از چهار دست و پا برای انجام عمده کارهایش و یک سر،که مرکز اراده او می باشد تشکیل یافته است باز با مختصر توجهی در می یابیم که سر انسان برای انجام و اداره کارهایش نقش قاطع و اساسی دارد بخلاف دست و پا، درست است که انسان با فقدان دستها و پاهایش نمی تواند کارهای آن اعضا را انجام دهد ولی در صورت سلامت مغز می تواند برای آن کارها از یک انسان دیگر و یا وسیله دیگری استفاده نماید اما اگر سر او، و در نتیجه مغزش دچار اشکال شود کارهای او مختل شده و سرانجام نمی تواند کاری انجام دهد.

کمی پا را فراتر می گذاریم و عرش خداوندعالم را در نظرمی گیریم اینجا نیز بدین حقیقت بر می خوریم که عرش را چهارملک مقرب به نام های: جبرئیل، مکائیل، اسرافیل، و عزرائیل حمل می کنند و اگر خود عرش را نیز بر آنها اضافه کنیم می شود پنج عامل.

از این مثال نیز نتیجه گرفته میشود که کارهای همه عالم روی پنج عامل، و پنج رکن اداره می شود.

حالا به اصل مطلب می رسیم و به روشنی در می یابیم که حدیث شریف بنی الاسلام علی خمس...چه می خواهد بگوید و درمیابیم که دیانت مقدس اسلام نیز پنج رکن دارد.

یکی از این ارکان نماز است، و رکن دیگر آن زکاه ودیگری حج،و بالاخره رکن دیگر آن جهاد است،رکن پنجم که از تمام رکن های چهارگانه دیگر نقشش اساسی تر و

ص: 112

اهمیتش بیشتر است رکن ولایت اهل بیت پیامبرصلی الله علیه واله و دوستی امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام و اقرار به ولایت آن حضرت است و این رکن همانند مغز، در بدن انسان، و یا موتور اتومبیل نسبت به آن و همانند اسب در درشکه،و همانند عرش نسبت به

ملائکه مقربین چهارگانه که حامل آن هستند می باشد.

همانگونه که در مثال های بالا دیدیم که در صورت از کار افتادن مغز، دیگر انسان قادر به انجام هیچ کاری نیست، و با نبودن موتوردر اتومبیل و اسب در درشکه این دو وسیله از کار افتاده و نمی توانند کوچک ترین حرکتی به خود بدهند مسأله دیانت هم چنین است اگر نماز و روزه و خمس و زکاه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر اندکی ایراد داشته باشند. ولی مرکز اراده دینی که همان حب علی بن ابی طالب علیه السلام و ولاء خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است محکم و قوی باشد ممکن است با همان نماز ناقصی که اعضاء و جوارح آن شکسته و بسته است، نکاتی که شکسته و بسته است،و حج وجهادی که شکسته و بسته است به قدرت ولای امیر مؤمنان علیه السلام انسان بتواند به هدف رسیده و وارد بهشت شده و به مقام ارجمند مؤمنین برسد.

ولی اگر نماز بدون ایراد و به طور صحیح و کامل انجام شود و عبادات دیگر از قبیل زکات و حج و جهاد و...هم همین طور صحیح و بی عیب انجام شوند اما به جا آورنده این اعمال علی و اولاد علی علیهم السلام را دوست نداشته باشد مثل اعضاء و جوارح کسی است که مغز او که مرکز اراده او است از کار افتاده است روایات زیادی از رسول خدا صلی الله علیه واله و ائمه طاهرین علیهم السلام وارد شده است که مطلب ما را کاملا تأیید می کنند.که اگر کسی هزار هزار بار شتر از طلا و نقره یعنی هزار من طلا و نقره را در راه خدا به فقراء بدهد، و چندان عبادت کرده و نماز بخواند که چشمش از حدقه در آید و چندان سرپا بایستد که پایش ورم کند وآن قدر روزه بگیرد که پوست شکم او به پشتش بچسبدو... مع ذلک محبت و ولاء علی بن ابی طالب علیه السلام در دل او نباشد با همه این عبادات در آتش جهنم سرنگون می شود، بر عکس اگر کسی ولاء ومحبت وجود مقدس علی علیه السلام را در دل داشته باشد به

ص: 113

آبروی قدرت ولای آن حضرت صاحب این عبادات ناقص میتواند وارد بهشت شده و به تشرف به خدمت رسول خدا صلی الله علیه واله موفق شود.

« یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ »(1)

«ای پیامبر آنچه را که از طرف پروردگارت درباره علی علیه السلام به تو نازل شده به مردم ابلاغ کن که اگر فرمان خدا را در این مورد اطاعت نکنی از رسالت خود هیچ چیزی ابلاغ نکرده ای.»

پیامبر اسلام صلی الله علیه واله برای جادادن قوانین الهی در مغز و مرکز اراده مردم، یعنی آشنا کردن مردم به نماز، روزه، زکات، حج و جهاد از طرف خداوند جل و علا فرستاده شده است ولی اگر مردم به طور تمام عیار به این عبادات آشنا شوند و به صورت صحیح وبی عیب و نقص آنها را به جا آورند مع ذلک ولای علی بن ابی طالب علیه السلام و امامت ولی امر تعیین شد، از جانب پروردگار عالم را نپذیرد مانند این است که اتومبیلی موتور آن صحیح نیست ولی چرخ ها و طایرهای آن نو است،و مانند بدنی است که مغز آن معیوب و مجنون است، اما اعضاء و جوارح آن ستبر است، اگر نماز شما،و زکات و حج و جهاد شما بی عیب و نقص انجام شود و آتش عشق و محبت امیر مؤمنان در اعماق قلب شما جایگزین و روشن نباشد به بهشت نمی توانید داخل شوید،و شب اول قبر میان چاله ای از آتش سرازیر می شوید و امکان ندارد شما را به بهشت راه دهند زیرا:

«بُنِیَ اَلْإِسْلامُ عَلَی خَمْسٍ عَلَی الصَّلَاهِ وَ الزَّکَاهِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ والْوِلایَهِ ولَمْ یُنَادَ بِشَیٍ کَمَا نُودِیَ بِالوِلایَهِ».

و قال رسول الله صلی الله علیه واله :

«إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی جَعَلَ لِأخی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَضَائِلَ لاَ ظَاهِراً لاَ یُحْصِیهَا غَیْرُهُ فَمَنْ ذَکَرَ فَضِیلَهً مِنْ فَضَائِلِهِ مُعْتَرِفاً بِهَا غَفَرَ اَللَّهُ ذُنُوبَهُ یَوْم

ص: 114


1- سوره مائده (5)، آیه 67.

القِیامَهِ وَلَو کانَ بِقَدرِ ذُنوبِ الثَّقَلَینٍ.(1)

«خدای تبارک و تعالی برای برادرم علی بن ابی طالب علیه السلام فضائلی قرار داده که جز او کسی نمی تواند تعداد آن را بشمار آورد، پس اگر کسی فضیلتی از فضائل او را در صورتی که بحقانیت آن اعتراف دارد ذکر کند خدا در روز قیامت بر گناهانش قلم عفو می کشد اگر چه به اندازه گناهان انس وجن باشد.»

در روز مباهله پیامبر اکرم صلی الله علیه واله امیر مؤمنان علی علیه السلام ودختر معصومه خود فاطمه علیها السلام و دو فرزند عزیزش حسن و حسین علیهم السلام را با خود زیر درختی برد که درختان به آن حضرات سایه اندازد و به زحمت نیفتند.نصارای نجران که آمدند حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام را فرزندان خود شمرد ولی علی علیه السلام را نفس خود به حساب آورده و به منزله مرکز اراده و مغز نبوت قلمداد کرد زیرا ولایه الله حقیقتی است که نبوت جلوه و صورتی از آن است. در اعتقاد هرکس که عقیده به نبوت رسول خدا صلی الله علیه واله و ولایت امیر مومنان علیه السلام توأما داشته باشد دین او به درجه کمال و مطلوب رسیده است، وگرنه اگر کسی معتقد به خدا و پیامبر صلی الله علیه واله و قرآن باشد و تمام احکام الهی را عمل کند ولی علی علیه السلام را دوست نداشته باشدو اقرار به امامت او و یازده فرزند معصومش- که اولشان حسن بن علی علیه السلام و آخرشان فرزند حسن بن علی العسکری علیه السلام می باشند-نکند این عبادت ها موجب خذلان و اسباب سرنگونی او را در آتش فراهم خواهد آورد.

«عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ.»(2).

در روز قیامت مردم درباره چه چیزی مورد سئوال قرار می گیرند از نبأعظیم که در مورد آن دچار اختلاف شده اند.

علی بن ابی طالب علیه السلام نبأ عظیم،و صراط مستقیم،و میزان عدل الهی است وکوثری است که در روز قیامت رفع تشنگی از تشنگان می کند علم علی و ذوالفقارش برطرف کننده خواری ها از سر راه دوستان پروردگار عالمیان و زبان مبارکش شمشیر نطق و بیان در عالم علم و کمالات است، قدم نازنینش برای برداشتن و برافکندن درب قلعه خبیر روی هوای قدرت پروردگار عالمیان و چشم نازنین علی علیه السلام پیش بینی تا قیام

ص: 115


1- کفایه الطالب، ص 252.
2- سوره عم یتسائلون (78)، آیه 1 - 2 .

قیامت است، حکومت عادلانه وی زلزله دل های مردم را آرام و زلزله بی نظمی و ناامنی را در جهان کوتاه کند، چنان که روز قیامت آندم که زمین به آن زلزله عجیب افتاد،خطاب می کند ای زمین چرا میلرزی؟ عرضه می دارد آقا جان یا علی، بگذار بلرزم واین مردم را تنبیه کنم تا بلرزند و بترسند و هول کنند و دلشان زیر و رو شود اینها حیا نکردند، نعمت های خدا را در روی زمین خوردند و دست از نافرمانی حق بر نداشتند.

زین العابدین علیه السلام را به زنجیر و غل جامعه بسته و سوار برشتر برهنه نمودند،راوی

می گوید:

دم دروازه کوفه بودم، اسیری را سوار بر شتر دیدم فاصله من از او کمی زیاد بود، دیدم این اسیر لباس سرخ بر تن کرده، ناباورانه با خود گفتم: عجیب است این اسیر که سوار بر شتر است چگونه لباس سرخ بر تن دارد؟ کسی که اسیر دشمن است چگونه لباس شادی بر تن کرده است؟ وقتی نزدیک شدم دیدم خون گردن او است که از زیر زنجیر بر بدن نازنین اش جاری شده است، خدایا بنی امیه چه ظلم هایی بر اهل بیت پیامبر تو روا داشتند، خدایا زین العابدین علیه السلام را با بدنی بیمار و علیل سوار بر جهاز شتری نمودند که روی آن نمد و فرشی نبود، غل جامعه به گردن مبارکش زده و دستهای او را به گردنش بستند،عده ای پیش عمر بن سعد رفتند و گفتند: آیا این اسیر را می خواهی زنده به کوفه برسانی یا نه؟ گفت: بله، گفتند: اگر دستش باز بود و بنا بود از شتر بیفتد، دستش را بر جهاز شتر می گرفت که روی زمین نیفتد، ولی حالا دستهایش بسته است اگر از شتر افتاد چه کنیم؟ گفت: بروید پاهایش را با ریسمان از زیر شکم شتر ببندید.

«وَ سُبِیَ أَهْلُکَ کَالْعَبِیدِ وَصَفَدُوا فِی اَلْحَدِیدِ قَوْقُ أَقْتَابِ اَلْمَطِیَّاتِ».(1)

یا رسول الله اهل بیت تو را مانند برده ها اسیر کرده و آنان را با زنجیرهای آهنین بر جهاز شتران بستند.

***

ص: 116


1- بحار الانوار، ج 101، ص 241 و ص 322.

گفتار ششم

1- حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسین تهرانی (دامت توفیقاته)

تصویر

«از قم»

ص: 117

2- حضرت بقیه الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

*حضرت بقیه الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)(1)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله الذی جعل ائمتنا حماه لدینه و هداه لعباده و حججا علی خلقه، والصلوه والسلام علی امین وحیه و خاتم رسله، سیدنا و مولانا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین الهداه المهدیین، الذین من تمسک بهم نجی،و من

تخلف عنهم هلک، السلام علی المهدی الذی وعد الله به الامم.

عن أمیر المؤمنین علیه السلام

«نَحنُ أنوارُ السَّمواتِ وَالأرضِ وسَفنُ النَّجاهِ وَفَینا مَکْنُونَ العِلمِ وإِلَیْنَا مَصِیرالأُمُورٍ وَبِمَهْدِیِّنَا تَقطَعُ الحُجَجَ قَهوَ خَاتَمُ الائِمَّهِ ومُنْقَدُ الأُمَّهِ ومُنْتَهِی النُّورِ وَغامِضُ السَّرَفلَیهِنَّ مَنِ اسْتَمْسَکَ بِعُرْوَتِنا وحُشِرَ عَلَی مَحَبَّتِنا».(2)

«ازامیر مؤمنان علیه السلام روایت شده فرمود: ما خاندان نبوت نور آسمان ها و زمین وکشتی های نجاتیم و پیش ما است آن قسمت از علم که از دیگران پوشیده است و به طرف ما است بازگشت کارها و با مهدی ما آل محمد که پایان بخش امامان و نجاه دهنده امت رسول الله صلی الله علیه واله و بالاترین مراتب نور و پیچیده ترین اسرار است حجت تمام می شود، پس برای کسی که به عروه الوثقای ما چنگ زند و با محبت ما

ص: 118


1- این سخنرانی در روز جمعه ششم محرم الحرام 1420 ه دردفترحضرت آیه الله العظمی سیستانی دامت برکاته (قم)ایراد شدکه پس از استخراج ازنوار،متن آن خدمت خطیب محترم عرضه شد و بعد از تجدید نظر و اضافات توسط معظم له در اینجا درج شد.
2- تذکره الخواص، سبط ابن جوزی،مطبعه الحیدریه،فی النجف الاشرف 1383 ه ، الباب السادس، ص 130، همچنین این فقره از خطبه با اندکی تفاوت در بحار الانوار،ج 75،ص 214 و مروج الذهب، ط 2، دار الهجره قم، ج 1، ص 43 آمده است.

محشور شود گوارا باد.

3- روایات مروبط به حضرت مهدی علیه السلام متواتر است:

در میان روایات و اخباری که از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در منابع حدیث اعم از شیعه و

سنی نقل شده است یکی از موضوعاتی که بیشترین احادیث را به خود اختصاص داده، حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) می باشد.

اخبار واحادث مربوط به آن حضرت،متواتر بلکه بیش ازحد تواتر است که حتی بعضی از علمای اهل سنت هم به متواتر بودن آن ها تصریح کرده اند. (1)

4- تحریف و جعل احادیث درباره حضرت مهدی علیه السلام:

از آن جایی که موضوع حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)و وجود او،و بقاء او از بمان شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری علیه السلام إلی الآن،و خروجش در آخرالزمان، از جمله موضوعات مسلم و از ضروریات مذهب امامیه می باشد لذا دشمنان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)از آغاز درصدد بوده اندکه مسائل مربوط به آن حضرت را تحریف کنند و اقداماتی هم در این زمینه نموده و دست به کارهایی هم زده اند.

از جمله این که در متون احادیث مربوط به آن حضرت دست برده اند، یا این که

ص: 119


1- جماعتی از علمای اهل سنت که احادیث مربوط به حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را متواتر دانسته اند و بدان تصریح نموده اند عبارتند از: 1- ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب، ج 9، ص 144، ط حیدر آباد الدکن. 2 - ابن حجر هیتمی مکی در الصواعق المحرقه، ص 165، ط مصر. 3- مؤمن شبلنجی شافعی،نور الابصار، ص 171 ، ط مصر، 1380 ه. 4- محمد بن رسول برزنجی الشافعی در الاشاعه لا شراط الساعه، ص 87. 5 - محمد بن علی الصبان در اسعاف الراغبین، ط مصر 1312، ب 2، ص 140 و ...

حدیثی را در این زمینه جعل کرده اندکه اذهان مردم از موضوع اصلی منحرف بشود تا بتوانند دیگران را به جای مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف)به مردم معرفی کنند.

که ما در زمینه تحریف و جعل احادیث از هر کدام فقط به یک نمونه بسنده می کنیم.

5- نمونه ای از تحریف احادیث:

از جمله روایاتی که دست به تحریف آن زده اند روایت زیر است:

عن ابی داود،عن زائده،عن عاصم،عن زر عن عبد الله،عن النبی صلی الله علیه واله أنه قال: «لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ اَلدُّنْیَا إِلاَّ یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اَللَّهُ ذَلِکَ اَلْیَوْمَ حتی یَبْعَثُ اَللَّهُ رَجُلاً مِنِّی (أوْ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی )یُوطَیءُ إِسْمُهُ إِسْمِی وإِسْمُ أَبِیهِ إِسْمِ أَبِی یَمَلاءُ الأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وُجُورا».(1)

در این روایت، پدر حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همنام با پدر رسول خدا صلی الله علیه واله معرفی شده است این موضوع با احادیث بسیاری که نام پدر آن حضرت را حسن معرفی نموده است منافات دارد.

پیداست دشمنان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)این جمله را داخل در روایت کرده اند تاشبهه دراذهان بیفتدکه حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)فرزند عبدالله است، نه امام حسن عسکری علیه السلام .

ولی روایت مذکوراز جهت سند مخدوش و فاقد ارزش است زیرا راوی این روایت زائده می باشد که از هر جهت اسم با مسمایی داشته زیرا که خود اهل سنت درباره اش می گویند:

«والَّذِی رَوَاهُ واسمُ أبیه إِسْمُ أبی قَهْوٌ زَایِدَهٌ وَهُوَ یَزیدُ فی الاحادِیثِ».(2)

ص: 120


1- فصول المهمه، علی بن محمد بن احمد بن الصباغ المالکی، ص 274.
2- البیان فی اخبار صاحب الزمان، محمد بن یوسف الکنجی الشافعی، نشر موسسه الهادی، قم، 1399 ،ص94.

«کسی که حدیث را چنین روایت می کند که:نام پدر امام مهدی با نام پدر من یکی است شخصی به نام زائده است -چنان که در سند حدیث مذکور است-و او روی احادیث چیزهایی از خود اضافه می کرده است.»

مضافاً بر این که در هیچ یک از منابع معتبر شیعه و سنی جمله (واسم أبیه إسم ابی )وجود ندارد و خود محققین اهل سنت هم به این مطلب اعتراف کرده اند،ازجمله محمد بن یوسف گنجی شافعی در کتاب البیان فی اخبار صاحب الزمان می گوید:

تمام روایاتی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در این مورد وارد شده فاقدجمله (واسم ابیه سه ابی) می باشد(1) واحمد بن حنبل که یکی از ائمه اربعه اهل سنت است در کتاب مسند خود چندین روایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله نقل کرده که همه آن ها فاقد جمله (وإسم أبیه إسم أبی) می باشد.(2)

6- نمونه ای از جعل احادیث:

از جمله روایاتی که در این زمینه جعل کرده اند این روایت است:

«لا مَهدِیَّ إلا عِیسَی بن مَریَمَ»

یعنی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وعده آمدنش را داده است، عیسی بن مریم علیهما السلام است نه شخص دیگر.»

ولی خوشبختانه رجالیون اهل سنت راوی این روایت را که محمد بن خالد الجندی می باشد توثیق ننموده و گفته اند: او شخص کذابی بوده است.

و محمد بن احمد بن ابوبکر قرطبی (متوفی 671 ه)صاحب تفسیر مشهورهم درکتاب التذکره فی احوال الموتی و امور الاخره راوی روایت (لا مهدی الا عیسی بن مریم)

ص: 121


1- همان، ص 93، و ص 94 .
2- مسند، احمد بن حنبل، الطبعه الأولی، دار صادر بیروت، ج 1، ص 376.

را مجهول خوانده است.(1)

و از همه مهم تر این که ابن تیمیه (متوفی 728ه)که بیانگذارمکتب منحوس وهابیت بوده در کتاب منهاج السنه النبویه در مورد روایت (لا مهدئ إلاعیسی بن مریم) می گوید: این روایت ضعیف است و قابل استناد نیست. (2)

خلاصه از این نمونه تحریف ها واحادیث مجعول که دشمنان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)تا به حال درست کرده اند آن قدر زیاد است که اگر همه را دریک جا جمع کنیم، یک کتاب مفصلی خواهد شد، اما از آن جایی که خدا نخواسته که آن ها به اهداف شوم خودشان برسند، لذا تا به امروز هر کسی را که در این وادی قدم گذاشته وخواسته آثار مربوط به آن حضرت را محو کند رسوا و منفور عام و خاص قرار داده است.

«یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ »(3)

کافران می خواهند نور خدا را به وسیله پف کردن با دهانشان خاموش نماید درحالی که خدا به رغم اکراه آنان نور خود را تمام می کند.

کافران می خواهند تا نور خدا را (به گفتار باطل و طعن مسخره خود)خاموش کنند و البته خداوند نور خود را هر چند که کافران دل خوشی از آن نداشته باشند (به رغم آنان) تمام و کامل (و محفوظ) خواهد داشت.

7- کتب عامه و خاصه درباره حضرت مهدی علیه السلام :

ص: 122


1- التذکره فی احوال الموتی وامور الآخره،القرطبی،الطبعه الأولی، دار الحدیث قاهره، ص 516.
2- والحدیث الذی فیه (لا مهدی الا عیسی بن مریم)رواه ابن ماجه و هو حدیث رواه عن یونس بن عبدالاعلی و روی عنه أنه قال عن حدیث الشافعی وفی الخلعیات وغیرهاحدثنا یونس عن الشافعی ولم یقل حدثنا الشافعی ثم قال عن حدیث محمد بن خالد الجندی و هذا تدلیس یدل علی توهین الحدیث و من الناس من یقول أن الشافعی لم یروه،(منهاج السنه النبویه، الطبعه الأولی، بالمطبعه الکبری الأمیریه، مصر 1321 ه ج 2، ص 133.
3- سوره صف (61)، آیه 8 .

موضوع حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)ومهدویت یکی ازمسائلی است که همواره و از دیرباز مورد توجه علماء خاصه و عامه،حتی سایر فرق و مذاهب غیر اسلامی بوده و هست، از این رو کتب زیادی توسط اشخاص مختلف از مذاهب و گروه های مختلف راجع به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشته شده است،که بر حسب رقم به دست آمده متجاوز از دو هزارجلد کتاب مستقل به زبان های عربی و فارسی و غیره می باشد.

و عجیب این است که بعضی از این کتب قبل از ولادت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)نوشته شده است یعنی قبل از این که آن حضرت به دنیا بیاید،در حدود 20 نفر از یاران و اصحاب ائمه درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)کتاب نوشته اند.

که قدیمی ترین آن ها یا به تعبیر دیگر اولین کتابی که شیعه درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)نوشته است، کتاب السقیفه مرحوم سلیم بن قیس هلالی می باشد که متوفای سنه 90 هجری قمری است یعنی سلیم بن قیس هلالی که ازاصحاب و یاران با وفای امیر مؤمنان علیه السلام بوده ورجالیون هم توثیقش کرده اند.165 سال قبل از این که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به دنیا بیاید درباره آن حضرت کتاب نوشته و روایاتی را درباره ایشان در آن کتاب آورده است که ابان بن ابی عیاش می گوید تمام این کتاب را نزد امام سجاد علیه السلام خواندم و حضرت هم تمام مطالب آن را تأیید نمود(1)و به غیر از علمای شیعه علمای اهل سنت هم تا به حال درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در حدود 150 جلد کتاب نوشته اندکه البته این کتاب ها را عامه به طور مستقل درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)نوشته اند و الاکتاب هایی که اهل سنت به مناسبت در آن ها راجع به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سخن گفته اند بیش از این تعداد است ابونعیم اصفهانی (متوفای 430 ه)که از علمای بزرگ اهل سنت است خود به تنهایی 5 جلد کتاب درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به ترتیب زیر نوشته است:

ص: 123


1- بحار الانوار، ج 1، ص 78.

1- مناقب المهدی . 2- نعت المهدی . 3- صفه المهدی. 4 - اخبار المهدی ه - اربعون حدیثا که در میان این کتب،کتاب اخبار المهدی عباد بن یعقوب رواجنی متوفای سنه 250ه قدیمی ترین آن ها است.(1)یعنی قبل از این که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به دنیا بیاید این عالم سنی درباره آن حضرت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) کتاب نوشته است.

رواجنی از مشایخ بخاری، ترمذی، ابن ماجه، ابوحاتم، بزاز ودیگر محدثان اهل سنت است که همگی از او روایت کرده وبر وثاقت و صداقت او تاکیدکرده اند.و یکی از خصوصیات رواجنی این بوده که به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آن قدر علاقه داشت که برای این که هر وقت آن حضرت ظهور کرد برود و در رکاب وی بجنگد و او را یاری کند. شمشیری بالای سرش آویزان کرده بود.(2)

خلاصه مطلب بزرگان علمای عامه مخصوصا ائمه اربعه اهل سنت،روایات مربوط به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را پذیرفته وقبول کرده اندکه متقی هندی(متوفای 975 ه) در این باره می گوید:علمای مذاهب چهارگانه شافعی،حنفی، مالکی وحنبلی در صحت احادیث مربوطه به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)اتفاق نظر دارند و معتقدند که واجب است تمام مسلمانان بر این موضوع ایمان بیاورند.(3)

و قاضی بهلول بهجت افندی،مورخ شهیرسنی درکتاب جامع خود راجع به این موضوع می گوید:

ظهور مهدی قائم آل محمد (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در میان امت اسلامیه مسأله متفق علیه بوده و محتاج به تشریح و محاکمه نیست چون حدیث:

«مَن ماتَ وَلَم یَعرِفْ إمامَ زَمَانِهِ فَقَدْ مَاتَ مِیتَهَ اَلْجَاهِلِیَّهِ»

ص: 124


1- التاریخ الکبیر، ج 6، ص 44.
2- میزان الاعتدال، ج 2، ص 379.
3- البرهان فی علامت مهدی آخر الزمان، ملا علی متقی هندی، ص 177، باب 13 .

متفق علیه علمای عامه و خاصه می باشد بنابراین هیچ فردی از افراد اسلام پیدا نمی شود که به وجود صاحب عصروزمان اقرار نداشته باشد(1).

پس بنابراین تمامی فرق مسلمین قائل به وجود حضرت مهدی (عجل الله تعالی فی فرجه الشریف) هستند که ابن ابی الحدید معتزلی حق مطلب را در این جهت ادا کرده ودر شرح نهج البلاغه خود می نویسد:

«قد وقع اتفاق الفرق بین المسلمین علی أن الدنیا والتکلیف لا ینقضی إلا علیه».(2)

یعنی تمامی فرق مسلمین-نکته مهم این است که نمی گوید تمامی فرق شیعه،بلکه می گوید تمامی فرق مسلمین - در این مطلب اتفاق نظر دارند که عمر دنیا و تکلیف (بشر نسبت به اجرای احکام الهی) پایان نمی پذیرد مگر پس از ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف).(3)

8- عقیده وهابیت درباره حضرت مهدی علیه السلام :

مسأله مهدویت حتی مورد پذیرش وهابیت قرار گرفته و ابن تیمیه

ص: 125


1- تشریح و محاکمه در تاریخ آل محمد صلی الله علیه واله ،بهلول بهجت افندی، ط 7، ص 139، و ص 141.
2- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، چاپ داراحیاء الکتب العربیه، ج 10، ص 96.
3- راجع به این موضوع که مسأله مهدویت مورد قبول و اتفاق جمیع فرق اسلامی می باشد رجوع شود به کتب عامه از قبیل: 1۔ صحیح ترمذی، ج 2، ط دهلی، ص 46. 2 - غایه المأمول،شیخ منصور علی ناصف،ج 5، ص 362. 3- اسعاف الراغبین،محمد بن علی الصبان، ط مصر، ب 2، ص 140 . 4- نور الابصار،شبلنجی شافعی، ط7، مصر ص 155. 5- الفتوحات الإسلامیه، احمد زینی دحلان، ط مصر، ج 2، ص 211 . 6- سبائک الذهب، سویدی، ص 78 . و...

(متوفای 728ه)که بنیانگذار این مکتب است درکتاب منهاج السنه النبویه می گوید :

«وأحادیث المهدی معروفه،رواها الإمام أحمد وأبو داود والترمذی وغیرهم».(1)

احادیث مربوط به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)معروف است که امام احمد ابن حنبل و ابو داود و ترمذی و غیره آن را روایت کرده اند.

و دبیر کل موسسه رابطه العالم الاسلامی جناب محمد علی کنانی که از مهم ترین مراکز وهابیت در عربستان سعودی است ومقرآن درمکه می باشد در سال 1976میلادی درجواب شخصی به نام محمد صالح القزاز،ازکشور کنیا،که سؤالاتی درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از این مرکز مهم وهابیت کرده بود مطالبی نوشته بود که خیلی اهمیت دارد، از جمله این که نوشته بود به هنگام ظهور ظلم و فساد در جهان خداوند به وسیله حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جهان را پرازعدل و داد می کند او آخرین خلیفه پیامبر صلی الله علیه واله می باشد که خود رسول الله صلی الله علیه واله از ظهور آن حضرت خبر داده است و مؤید این مطلب احادیثی است که بسیاری از صحابه پیامبر آن را روایت کرده اند، بعد هم نام 20 نفر از صحابه را در آنجا به عنوان شاهد آورده و بالاخره سخن خود را با این جمله پایان داده است:

«إنَّ الإعتقادَ بِخُروجِ المَهدِیِّ واجِبٌ وَأنَّهُ مِن عَقائِدِ السُّنَّهِ وَالجَماعَهِ وَلا یُنکِرُهُ إِلاَّ جاهِلٌ بِالسُّنَّهِ وَمُبتَدِعٌ فی العَقیدَهِ وَاللَّهُ یَهْدِی إلی الحَقِّ ویَهْدِی السَّبِیلَ».(2)

«به عقیده ما اعتقاد به قیام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)(بر هر مسلمانی)واجب است و این جزء عقائد اهل سنت و جماعت به شمار می رود و جز افراد نادان

ص: 126


1- منهاج السنه النبویه، ابن تیمیه، الطبعه الأولی، بالمطبعه الکبری الامیریه، مصر، 1321 ه ، ج 2، ص ص 133.
2- البیان فی اخبار صاحب الزمان،محمد بن یوسف الکنجی الشافعی،نشر موسسه الهادی قم، 1399، ص 76 تا ص 79 .

یا بدعت گذار کسی آن را انکار نمی کند،خداوند همه را به سوی حق و راه راست هدایت کند.»

وبن باز(1)(متوفی 1420 ه)که مفتی اعظم وهابی ها درعربستان سعودی بود در کنفراسی که در دانشگاه اسلامی مدینه در سال 1388 تشکیل شد بعد از سخنرانی شیخ عبد المحسن عباد که پیرامون حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ایراد شده بود سخنرانی کرد و ضمن تأیید سخنان وی چنین افزود:

مسأله مهدی آشکار و روشن است و احادیث درباره آن فراوان،بلکه متواتر ومستحکم است و بسیاری از اهل علم تواتر آن را بازگو کرده اند.

، امام که از الطاف خدای عزوجل به این امت در آخر الزمان است، ظهور می کند داد و حق را بر پا می دارد و از ظلم و بیداد جلوگیری می کند وخدا به وسیله او سایه لوای حق را بر این امت در راه عدالت، هدایت و راهنمایی مردم می گستراند.(2)

9- مهدی موعود علیه السلام در سایر ادیان:

عقیده به مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف)اختصاص به مسلمانان ندارد، بلکه تمام ادیان و مذاهب آسمانی در این عقیده با مسلمان ها شریک هستند،وپیروان همه ادیان عقیده دارند که در این عصر تاریک و بحرانی جهان، که فساد و بیدادگری و

ص: 127


1- شیخ عبد العزیز بن باز مهم ترین عالم وهابیت درعصرحاضر بودکه تبعا لاسلافه بزرگترین خیانت را به اسلام و پیروان حقیقی آن (شیعه اثنی عشری)نمود.و فتاوی او مبنی بر مشرک بودن شیعه و جواز قتل شیعه و هتک نوامیس و غارت اموال شیعه،شاهد این حقیقت است.به علاوه تهمت ها و افترائاتی را که او به شیعه زده بود اگر بخواهیم ذکر کنیم کتاب مفصلی را به خود اختصاص خواهد داد که بحمد الله در حین تنظیم این مقاله خبر به درک واصل شدنش را شنیدم.امیدوارم که خداوند او را با موالیانش (خوارج و نواصب) محشور فرماید.
2- مجله الجامعه الاسلامیه، شماره سوم، سال اول، ذی القعده 1388 ه ، فوریه 1969 میلادی، ص 146 به بعد.

بی دینی همه جا را فرا می گیرد،یک نجات دهنده بزرگ جهانی طلوع می کند و بواسطه نیروی فوق العاده غیبی اوضاع آشفته جهان را اصلاح می کند وخداپرستی را به بی دینی و مادی گری غلبه می دهد.

بنابراین همه ارباب ملل و ادیان این عقیده را دارند و در انتظار چنین موعودی هستند و هر ملتی او را با لقب مخصوصی میشناسد، زردشتیان او را به نام سوشیانس(نجات دهنده جهان) جهودان به نام سرور میکائیلی، عیسویان به نام مسیح موعود مسلمانان به نام مهدی منتظر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می نامند.(1)

پس این شبهه که عده ای از دشمنان امام زمان علیه السلام در بین مردم القاء کرده اند که عقیده به حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف)ازشیعه سرچشمه گرفته و آن ها با جعل یک سری از احادیث، این عقیده خرافی را در بین مردم رواج داده اند،کاملا غلط وبی اساس است. (2)

10- مهدی موعود علیه السلام و کتب آسمانی:

در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که بر حسب روایات وارده از ائمه طاهرین علیهم السلام

ص: 128


1- دادگستر جهان، ص 66.
2- شیخ عبدالله بن زید المحمود، رئیس دادگاه های شرعی کشور قطر، در رساله ای که تحت عنوان:لامهدی ینتظر بعد الرسول خیر البشر،منتشرنموده ودرصفحه 37 این کتاب می گوید: اندیشه مهدی علل سیاسی، اجتماعی و دینی دارد و جملگی از عقاید شیعه سرچشمه می گیرد. شیعیان از همان ابتدای دور شدن خلافت از اهل بیت علیهم السلام خود این اندیشه را ابداع کردند، و با سوء استفاده از ساده اندیشی توده ها و شوروشوق آنان نسبت به دین و دعوت اسلامی، از این جنبه ظاهر الصلاح شروع به تبلیغ نمودند،و بدین سان توطئه زشت شکل گرفت که با مفسده انگیزی،افکار مردم را با احادیث جعلی و داستان های منسوب به پیامبر و اهل بیت علهیم السلام و کعب الأحبار پر ساختند. و احمد امین مصری هم در کتاب ضحی الاسلام، ج 3، ص 241 و 242 در این باره می نویسد: اندیشه مهدی علل سیاسی، اجتماعی دینی دارد که به نظر من از شیعه نشأت گرفته و آنان پس از خروج خلافت از دست اهل بیت آن را ابداع کردند.

مربوط به حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد حتی بعضی از بزرگان در این زمینه کتاب مستقلی نوشته اند از جمله :کتاب المحجه فیما نزل فی القائم ،الحجه تالیف

مفسر و محدث عالی مقام شیعه مرحوم سید هاشم بحرانی (اعلی الله مقامه)، که این بزرگوار در این کتاب ارزشمند 132 آیه از آیات قرآن را ذکر کرده و آن آیات را به وجود مبارک حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تفسیر کرده است.

وبشارتی که در این باره در سایر کتب آسمانی و کتب مدعیان نبوت وارد شده بی شمار است که از کتب غیر اسلامی:زبور، زند، حکی صفیناه، اشعیاء، شاکمونی (هند)انجیل متی،دیدوپاتیکل (هند)، جاماسب، انجیل یوحنا را به عنوان نمونه می توان نام برد(1).

11- شبهات پیرامون حضرت مهدی علیه السلام:

همان طوری که در بحث تحریف گفته شد، از آن جایی که موضوع مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جزو مسلمات است و جمیع ادیان و مذاهب به آن ایمان و اعتقاد دارند، لذا دشمنان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) غیر از تحریف و جعل احادیث اقدام به تشکیک در مسائل مربوط به آن حضرت نموده و سعی دارند که عقیده به مهدویت را در بین مردم نوعی خرافه پرستی جلوه دهند، که ما در میان تمام اشکالاتی که می نمایند، دو اشکال عمده را مطرح کرده و جواب می دهیم.

12- شبهه طول عمر:

درباره مسأله طول عمر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)با این که علما و دانشمندان از قدیم الایام به این سؤال پاسخ داده اند باز عده ای در گوشه و کنار با طرح

ص: 129


1- چون ذکر مطالب آن کتب در این مختصر نمی گنجد لذا طالبین جهت اطلاع بیشتر به کتاب بشارات عهدین ، ص 232 (بشارت 32) تا ص 286، (بشارت 50) مراجعه نمایند.

این سوال در بین مردم القاء شبهه می کنند که چطور می شود یک انسانی بیش از هزار سال در این دنیا عمر کند؟ باید گفت که این افراد نه الآن،بلکه از همان اولی که آن حضرت یک عمر طبیعی و معمولی داشته باز چنین اشکالاتی را مطرح می کردند.

به عنوان نمونه شما اگر مراجعه به کتاب کمال الدین مرحوم شیخ صدوق (اعلی الله مقامه) بنمایید، می بینید که ایشان در مقام پاسخ به کسانی که اشکال به طول عمر اما زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می نمایند، باب 54 کتابش را به معمرین و کسانی که در این دنیا عمر زیادی نموده اند اختصاص داده است، در حالی که مرحوم شیخ صدوق این کتاب را به امر آن حضرت در اوایل شروع غیبت کبری نوشته است.(1)

یعنی در آن هنگام سن مبارک حضرت،حدود صد سال بوده است و به هنگام وفات شیخ صدوق رحمه الله آن حضرت در سن 126 سالگی بود ، چون وفات شیخ در سنه 381ه

بوده است.

و در عصر و زمان ما هم افراد زیادی هستند که این ها در سنین صد سالگی به سر

ص: 130


1- مرحوم شیخ صدوق رحمهالله سبب تألیف این کتاب را در مقدمه چنین بیان کرده و می فرماید: در سالی که توفیق زیارت قبر مقدس مولایم حضرت رضا علیه السلام را پیدا کردم، هنگام مراجعت از مشهد، در نیشابور اقامت کردم، در آنجا بسیاری از شیعیان نزد من می آمدند و از لابه لای حرف هایشان دریافتم که آنها از بابت غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سرگردان و حیرانند و در مورد آن حضرت اشتباهات زیادی دارند تا این که شبی در خواب دیدم که در مکه معظمه هستم و گرد خانه کعبه طواف می کنم،در دور هفتم پس از پایان طواف کنار حجر الاسود آمدم و آن را بوسیدم.در این اثنا دیدم مولایم حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر در خانه کعبه ایستاده است من با شوق توأم با پریشانی به او نزدیک شدم، آن حضرت از چهره من راز درونم را دانست بر او سلام کردم، آن حضرت جواب دادند، و فرمودند چرا درباره غیبت کتابی تألیف نمی کنی تا اندوه دلت را زایل کند، عرض کردم یابن رسول الله، درباره غیبت مطالبی نوشته ام، فرمودند، آن ها به این روش که من دستور می دهم نیستند، اکنون مستقلا کتابی درباره غیبت تألیف کن و غیبت هایی را که پیامبران داشته اند در آن بنویس. سپس حضرت تشریف بردند و من هراسان از خواب برخواستم و تا طلوع فجر و دمیدن سپیده به دعا و گریه گذرانیدم و چون صبح شد، شروع به نوشتن کتاب کمال الدین نمودم تا امر ولی خدا و حجت او را اطاعت کرده باشم (کمال الدین و تمام النعمه، مقدمه مصنف، ص 2 و 3)

می برند و یا این که سن صد سالگی را پشت سرگذاشته و وارد قرن دوم زندگی خود شده اند.

یک دانشمند روسی تعداد کسانی را که در اتحاد جماهیر شوروی،دومین قرن زندگی خودرا می گذرانند، در حدود 30 هزار تن دانسته است.(1)

پس بنابر این از همان ابتدا که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از یک عمر طبیعی برخورداربوده است، دشمنان چنین شبهاتی را مطرح می کردند که مردم را در مورد آن حضرت به شک و تردید بیندازند، حال برای جواب این مسأله به طور اختصار مطالبی عرضه می شود.

13- سخن مرحوم سید بن طاووس قدس سره در این باره:

در مناظره ای که مرحوم سید بن طاووس قدس سره با عده ای از منکران امام زمان (عجل الله ووجه الشریف) داشت، در جواب آن ها فرمود: اگر کسی امروز ادعا کند که من می توانم از روی آب راه بروم، کسی باور نمی کند، ولی وقتی که او در مقام عمل بر آمد و از روی آب راه رفت، بسیاری از مردم به تماشای وی می روند و از روی تعجب او را نگاه می کنند، و اگر روز دوم نفر دیگری آمد و چنین ادعایی کرد باز مردم در تعجب و شگفتی قرار می گیرند ولی با دیدن صحنه تعجبشان نسبت به روز قبل کمتر می شود و روز چهارم و روزهای دیگر، همین طور کمتر و کمتر می شود، تا آن که قضیه به کلی عادی می شود و این قضیه، نظیر قضیه طول عمر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد.(2)

ص: 131


1- مجله دانشمند، سال 6، شماره 1، ص 44.
2- یعنی اگر حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اولین نفری بود که چنین عمر درازی را در بین می داشت، جای تعجب و شگفتی بود،در صورتی که می بینیم در طول قرون و اعصار متوالی این قضیه کرات تکرار شده است،وکسانی بودند که بیش از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) عمرکردند حتی یک عده از آن ها قبل از آن حضرت به دنیا آمدند و هنوز هم زنده هستند نظیر، (ادریس، الیاس، حضرت عیسی و حضرت خضر) که در متن به آن اشاره شده است.

زیرا که شما روایت کرده اید که ادریس در آسمان ها از زمان خود تا به حال زنده است و باز روایت کرده اید که حضرت عیسی در آسمان ها زنده است و در زمان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می آید و اقتدا به حضرتش می نماید و نماز می خواند،چگونه است که شما طول عمر این ها را قبول دارید،ولی طول عمر حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را انکار می کنید.(1)

زمخشری صاحب تفسیرکشاف که از بزرگان علمای اهل سنت است درربیع الابرارمی گوید: چهار نفر از پیامبران تا حال حاضر زنده اند: ادریس و عیسی در آسمان و الیاس و خضر در روی زمین .(2)

14- گذشت زمان در آن حضرت اثر نمی گذارد:

عَنِ اَلْهَرَوِیِّ قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَا عَلاَمَهُ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مِنْکُمْ إِذَا خَرَجَ ؟قَالَ :«عَلاَمَتُهُ أَنْ یَکُونَ شَیْخَ السِّنِّ شَابَّ اَلْمُنْظَرَحَتِی أَنَّ اَلنَّاظِرَ إِلَیْهِ لیَحْسَبُه إبنَ أَرْبَعِینَ سَنَهً أَوْ دُونَها وَ انْ مِنْ عَلامَتِهِ أَنْ لایَهرَمَ بِمُرُورِ الأَیَّامِ وَاللَّیالی عَلَیهِ حَتّی یَأتِیَ أَجَلُهُ».(3)

هروی می گوید: به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم نشانه قائم شما در وقت ظهورش چیست؟ امام رضا علیه السلام فرمود: نشانه او این است که از نظر سن بزرگسال است ولی آنچنان جوان منظر است که هر کس او را ببیند فکر می کند که او چهل ساله و یا کوچک تر از آن است، و یکی از نشانه هایش این است که گذشت روزها و شب ها تا آخر عمر در او اثر نمی گذارد.

15- طول عمر از نظر علمی

علم طب و زیست شناسی به قدری پیشرفت کرده است که خیلی از چیزهایی را که

ص: 132


1- انوار النعمانیه، ج 2، ص 36 .
2- ربیع الأبرار، الزمخشری، الطبعه الأولی، 1410 ه منشورات دار الذخائر قم، ج 1، ص 397.
3- بحار الانوار، ج 52، ص 285، ح 16.

قدما آن را جزو به محالات می شمردند،در دنیای امروز از نظر علوم یاد شده به وسیله اکتشافات دانشمندان خلاف آن به ثبوت رسیده است،که یکی از آن مسائل،مسأله طول عمر انسان است،که دانشمندان از نظر علمی امکان آن را به ثبوت رسانده و این معما را برای نسل امروزی حل کرده اند و ادله و براهین آن ها در این زمینه بسیار زیاد است، ولی چون بنای ما در این بحث فقط نقل آیات و روایات است لذا از ذکر آن ها دراینجا خودداری شد.

16- شبهه شیخیه در این مورد :

شبهه دیگری از طرف شیخیه وارد شده است که می گویند امام زمان (عجل الله والی فرجه الشریف) در حال حاضر در عالمی غیر از این عالم و در جسدی به نام جسد هور قلیا زندگی می کند و در وقت ظهور در جسد عنصری ظاهر خواهد شد(1)کما این که شیخ احمد احسائی که بنیانگذار این مکتب است دراین باره می گوید:

«إِنَّ اَلْإِمَامَ رُوحِی لَهُ اَلْفِدَاءُ لِمَا خَافَ مِنْ أَعْدَائِهِ خَرَجَ مِن هَذَا الْعَالَمِ ودَخَلَ فِی جِنِّهِ الهُورُ قَلْیاً وسَیَعُودُ فِی هَذَا اَلْعَالَمِ بِصُورَهِ شَخْصٍ مِنْ أَشْخَاصِ هَذَا اَلْعَالَمِ».(2)

«بدرستیکه امام و پیشوای مردم که جان من به فدای او باد، چون از دشمنان خود ترسید از این جهان بیرون رفت ودربهشت هورقلیا داخل شد و به زودی به صورت شخصی از اشخاص این عالم باز می گردد. »

ودر جای دیگر می گوید:

«إِنَّهُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لَمَّا کَانَ غَایِبَأ کَانَ خَارِجاً مِنَ الدُّنیَا وعِندَ ظُهُورِهِ یَرْجِعُ إِلَی

ص: 133


1- ارشاد العوام: محمد کریم خان، چاپ کرمان، سال 1380، ج 13، ص 401 .
2- الکواکب الدریه، ص 20 از میرزا عبد الحسین آواره که قبلا ازمبلغان بهائیت بودولی بعدها مستبصر شد وکتابی در رد بابی ها و بهائی ها و شیخی ها نوشت به نام کشف الحیل و شهرت خود را به عبد الحسین آیتی در تغییر داد.

الدُّنیا»(1).

«بدرستیکه آن حضرت در مدت زمانی که در پرده غیبت است در خارج از دنیا به زندگی ادامه می دهد،و هنگامی که وقت ظهورش فرا رسد به دنیا باز می گردد »

مقصود شیخ احمد و سایر سران شیخیه از این حرف آن است که می خواهند بگویند که انسان نمی تواند در این جسد عنصری هزار سال عمر بکند و این جسد استعداد چنین عمری را ندارد فلا محاله باید جسدی غیر از جسد عنصری باشد کما این که ایشان کیفیت حشر ونشر انسان ها در قیامت را هم با همین جسد(هورقلیا)می دانسته ومی گویند: این جسد عنصری که در خانه قبر خاک می شود به قیامت بر نمی گردد.(2)

و این بر خلاف نص صریح کلام خداوند و ائمه طاهرین علیهم السلام صلوات الله علیهم اجمعین می باشد، زیرا که در آیات و روایات تصریح شده که انسان با همین جسدی که در دنیا زندگی می کرده محشور خواهد شد.

او درباره معراج پیامبر صلی الله علیه واله نیز همین عقیده را دارد، حالا مراد از جسد هور قلیائی چه نوع جسدی می باشد، در آیات و روایات،هیچ اشاره ای به آن نشده،واصطلاح جسد هورقلیائی، اصطلاحیست جدید از شیخ احمد احسائی و آن چه که در این باب گفته و یا نوشته ، تمام زائیده افکار منحرف وی می باشد.(3)

پس این که شیخی ها می گویند امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)درحال حاضر در عالمی دیگر و در جسدی به نام جسد هور قلیائی زندگی می کند حرفی است باطل و طبق ادله ای که قبلا ذکر شد انسان می تواند در همین جسد عنصری هزار سال یا بیشتر

ص: 134


1- شرح زیارت جامعه کبیره، الشیخ احمد احسائی، ج 3، ص 62 .
2- شیخ احمد احسائی درشرح زیارت جامعه کبیره خود،ج 4،ص 26 تا ص 32 به این مطلب تصریح کرده و می گوید: این جسد عنصری که انسان با آن در این دنیا زندگی کرده به قیامت برنخواهد گشت.
3- برای شناخت جسد هورقلیائی ومطالب ایشان در این باره،طالبین به شرح زیارت جامعه کبیره وی، ج 4، ص 26 تا ص 32 مراجعه نمایند.

هم عمربکندکما اینکه که نظائرش در طول تاریخ به کرات دیده شده است (1).

17- شبهه عدم انتفاع از امام در زمان غیبت:

عده ای از مخالفین حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می گویند: امامی که غائب باشد و مردم دسترسی به او نداشته باشند و نتوانند حوائجشان را به وسیله او بر طرف نمایند، وجود وی العیاذ بالله لغو است، زیرا یکی از فوائد وجودی امام انتقاع خلق در مورد مسائل خود از او اعم از اوامر و نواهی و تقریب خلق به سوی طاعات وتبعید آن ها از معاصی و اجراء حدود و احقاق حقوق و بیان احکام و... است و اگر امام غائب باشد فرقی بین وجود و عدم او نخواهد بود.

18- مسأله غیبت اختصاص به امام زمان علیه السلام ندارد:

باید گفت مسأله غیبت اختصاص به حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)ندارد بلکه انبیاء هم هر کدام برای مدتی از قوم خود دور شدند ودر غیبت به سربردند،نظیرغیبت حضرت موسی علیه السلام از بنی اسرائیل ، و غیبت حضرت عیسی علیه السلام که به امر خداوند به آسمان ها عروج کرد و از امت خود غائب شد و غیبت حضرت یونس علیه السلام که به دور از امت خود مدتی در شکم ماهی قرار گرفت و...

19- فوائد وجودی حضرت مهدی علیه السلام در زمان غیبت:

طبق عقیده شیعه،امام و حجت و ولی خدا وجودش برای مردم لطف است ولو این که در پس پرده غیبت باشد ،کما این که مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی(اعلی الله مقامه) در کتاب تجرید الکلام از وجود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعبیر به لطف

ص: 135


1- در مورد دراز عمران تاریخ می توانید به کتاب المعمرون والوصایا،تألیف ابی حاتم سحستانی و کتاب آثارالباقیه، تالیف ابوریحان بیرونی و مروج الذهب، مسعودی، ج 1 و 2 مراجعه فرمایید.

کرده و می فرماید:

«وُجودٌ لَطُفتَ وتَصرِفُهُ لُطفٌ آخَرُ وَعَدمُهُ مِنّاً».(1)

یعنی وجود امام لطف خدا و تصرف او یعنی عمل به وظائف امامت لطف دبی خداوند است و غیبت او از ما است یعنی به دلیل جوی که امت برای او به وجود آوردند ناگزیر از غیبت شد.

تمام برکات از ناحیه مقدس آن حضرت عائد بندگان خدا می شود و تمام موجودات این عالم به طفیل وجود مبارک آن حضرت زنده و به حیات خود ادامه می دهند و بقاء آسمان و زمین به وسیله وجود مقدس اوست(2) و بلیات به سبب آن حضرت از ما دفع می شود(3) و وجود مبارکش امان است برای مردم از نزول بلا(4) ، و اگر لحظه ای زمین خالی از وجود حجت و ولی خدا بشود، اهلش را در خود فرو خواهد برد.(5)

که ما در این باب به ذکر یک روایت که عامه و خاصه آن را نقل کرده اند بسنده

ص: 136


1- کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، علامه حلی، ص 362.
2- بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَرِیُّ وَ بِوُجودِهِ ثَبَتَتِ الأَرضُ والسَّماءُ،دعای عدلیه، مفاتیح الجنان،ص 115، همچنین یکی از فقرات زیارت جامعه کبیره این است که می خوانید:وَبَکُم یُنَزِلُ الغَیثَ وَبِکَم یُمسِکُ اَلسَّمَاءِ أَنْ تَقَعَ عَلَی اَلْأَرْضِ إِلاَّ بِاِذْنِهِ، بواسطه شما (اهل بیت، خداوند)برما باران رحمت را نازل می کند و به واسطه شما آسمان را به پا داشت تا بر زمین فرو نریزد جز به امر او (زیارت جامعه کبیره، مفاتیح الجنان، ص 715).
3- قال علیه السلام:أَنَا خائِمُ الأوصِیاءِ وبی یدفع اَللَّهِ عَزَّوجَلَّ اَلْبَلاَءِ عَنْ أَهْلِی وَشیعَتی،حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)می فرماید: من خاتم اوصیاء هستم و به واسطه من خدا بلا را از اهل من و شیعیان من دور می گرداند (بحار الانوار، ج 52، ص 30، ح 25).
4- قال علیه السلام: وإنِّی أمانٌ لِأهلِ الأَرضِ کَمَا أَنَّ اَلنُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ اَلسَّمَاءِحضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می فرماید: من مایه آرامش و امنیت اهل زمین هستم، همان گونه که ستارگان آسمان باعث امنیت آسمانیان هستند (کمال الدین جلد 2، ص 458، غیبت شیخ طوسی، ص 177، احتجاج طبرسی، ج 2، ص 471 بحار الانوار، ج 52، ص 92)، خداوند در قرآن درباره پیامبر صلی الله علیه واله می فرماید: وَمَا کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأنتَ فیهِم (سوره انفال، آیه 33)تا مادامی که تو در میان آن ها هستی خداوند آن ها را عذاب نخواهد کرد.
5- قال الباقرعلیه السلام: لَوْ بَقِیَتِ اَلْأَرْضُ یَوْماً بَلاَمَامٍ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا،اگر یک روز امامی از ما در روی زمین نباشد،زمین اهلش را در کام خود فرو خواهد برد(کافی، ج 1، ص179، کمال الدین، ج 1، ص 304، بحار ج 23 ص 37).

می کنیم :

عَنْ جَعْفَرٍ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السَّلاَمُ قَالنحْنُ ائمَهُ الْمُسْلِمِینَ وَحُجَجُ اَللَّهِ عَلَی الْعَالَمِینَ وَ سَادَاتِ وَ الْمُومِنِینَ وقَادَهُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ ومَوَالِی الْمُسْلِمِینَ ونَحْنُ أمَانٌ لِأَهْلِ الأَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّماءِ وَبْناً یُمْسِکُ اللَّهُ السَّماءَ أن تَقَعَ عَلَی الأَرْضِ إِلاَّ بِإِذنِهِ وبِناً یُنْزِلُ الْغَیْثَ وتَنْشُرُ الرَّحْمَهَ وَتُخْرُجُ بَرَکَاتُ الارْضِ وَلَوْلا مَا عَلَی الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا ثُمَّ قَالَ ولِمْ تُخلَّ اَلاَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اَللَّهُ آدَمَ مِنْ حُجَّهِ اَللَّهِ فِیهَا إِمَّا ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ غَائِبٍ مَسْتُورٍ وَلا تَخْلُوا الأَرْضَ إِلَی أَن تَقُومَ اَلسَّاعَهُ مِنْ حُجَّهٍ وَلَولا ذَلِکَ لَمْ یُعْبَدِ اللَّهُ

قَالَ سُلَیْمَانُ :فَقُلْتُ لِجَعْفَرٍ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ کَیْفَ یَنْتَفِعُ اَلنَّاسُ بِالْحُجَّهِ الغائِبِ الْمَسْتُورِ ؟قَالَ «کَمَا یَنْتَفِعُونَ بِالشَّمْسِ إذا سَتَرَهَا سَحاب».(1)

امام سجاد علیه السلام فرمود: «ما پیشوای مسلمین و حجت بر اهل عالم و سادات مؤمنین و رهبر نیکان و صاحب اختیار مسلمین هستیم.ما امان اهل زمین هستیم،چنان که ستارگان امان اهل آسمانند، بواسطه ماست که آسمان بر زمین فرود نمی آید مگر وقتی که خدا بخواهد، به واسطه ما باران رحمت حق نازل و برکات زمین خارج می شود، اگر ما روی زمین نبودیم، زمین اهلش را فرو می برد و آنگاه فرمود: از روزی که خدا آدم را آفرید، تا حال هیچ گاه زمین از حجت خالی نبوده است، ولی آن حجت گاهی ظاهرو مشهوروگاهی غایب و مستور بوده است،تا قیامت نیز ازحجت خالی نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستش نمی شود.»

سلیمان می گوید: عرض کردم : مردم چگونه از وجود امام غایب منتفع می شوند فرمود: همان طور که از خورشید پشت ابر نفع می برند.»

پس همان گونه که ملاحظه می فرمایید، در این روایت و چند روایت دیگر وجود

ص: 137


1- ینابیع الموده،قندوزی حنفی،ج 2،ص 217،فرائد السمطین،ج 1، ص 45،احتجاج طبرسی، ج 2، ص 317، بحار الانوار، ج 23، ص 5.

مقدس حضرت صاحب الامر و نحوه انتفاع مردم از وی تشبیه به خورشید درپشت ابر شده است، یعنی گر چه به واسطه ابر نورخورشید به زمین نمی رسد ولی فیوضاتش باقیست و مردم از آن منتفع خواهند شد.

20- فضیلت انتظار در زمان غیبت حضرت ولی عصرعلیه السلام:

دیگر از فوائد وجودیه حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)ثواب انتظار فرج از برای مؤمنین است که در باب فضیلت انتظار روایات زیادی وارد شده است از جمله این که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود:

«أَفْضَلُ اَلْعِبَادَهِ إِنْتِظَارُ اَلْفَرَجِ».(1)

«برترین عبادت، انتظار فرج است.»

در اینجا انتظار فرج به طور مطلق بهترین عبادت شمرده شده است،اما وقتی که این انتظار در مورد فرج ائمه باشد، آن هم در زمان غیبت ایشان،فضیلت بیشتری پیدا خواهد کرد،که اینک به چند روایت در این زمینه اشاره می شود.

1- قال الصادق علیه السلام:

«مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ وَهُوَ مُنْتَظِرٌ لِهَذَا الأَمْرِ کَمَنْ هُوَ مَعَ اَلْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِهِ لا بَلْ کَمَنْ قَارَعَ مَعَهُ بِسَیْفِهِ لا واللَّهِ إلاَّمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ رَسُولِ صَلِیِّ اللَّهِ عَلَیْهِ واله»(2)

امام صادق علیه السلام می فرماید: «هرکس از شما بمیرد در حالی که منتظر این امر (ظهور امام) باشد مانند کسی است که با حضرت قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف)درخیمه ایشان بوده باشد (سپس لحظاتی درنگ کرده و بعد فرمود)نه،بلکه مانند کسی است که همراه با حضرت شمشیر بزند (سپس اضافه فرمود) نه به خدا قسم نیست مگر مانند کسی که همراه رسول خدا صلی الله علیه واله شهید شده باشد.»

ص: 138


1- منتخب الاثر، فصل 10، باب 2، ح 16.
2- بحار الانوار، ج 52، ص 126، ح 18.

2۔ امام سجاد علیه السلام به ابو خالد فرمود:

«یا أبا خالِدٍ إنَّ أهْلَ زَمانِ غَیبَتِهِ القائِلِینَ بإمامَتِهِ والْمُنْتَظِرِینَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ مِن أهلِ کُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وتَعَالَی أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَالأفهامِ وَالمَعرِفَهِ مَا صَارَتْ بِهِ الغَیبَهُ عِندَهُم بِمَنزِلَهِ المَشاهِدِهِ وجَعَلَهُم فی ذلِکَ اَلزَّمانِ بِمَنْزِلَهِ اَلْمُجَاهِدِینَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اَللَّهِ صلی اَللَّهُ عَلَیْهِ واله بِالسَّیْفِ أُولَئِکَ الْمُخْلَصُونَ حَقَّاً وَشِیعَتُنَا صِدْقاً والدُّعَاهُ إلی دینِ اللَّهِ عزَّوجلَّ سَرأ وجَهراً».(1)

ای ابوخالد، همانا اهل زمان غیبت او (حضرت مهدی علیه السلام ) که اعتقاد به امامتش دارند و در انتظار ظهورش هستند،از مردم همه زمان ها برترند،زیرا خدای تبارک و تعالی آن چنان عقل و فهم و معرفتی به آن ها عنایت فرموده که غیبت برای آن ها به منزله دیدن حضوری وی شده است و آنان را در آن زمان نظیر کسانی قرار داده که در پیشگاه رسول خدا صلی الله علیه واله با شمشیر جهاد کرده اند، آن ها مخلصان حقیقی و شیعیان راستین ما و دعوت کنندگان به دین خدای عزوجل به طور پنهان و آشکار هستند.»

3- قال موسی بن جعفر علیه السلام:

«طوبی(2) لِشِیعَتِنَا اَلْمُتَمَسِّکِینَ بِحَبْلِنَا فِی غَیْبَهِ قَائِمِنَا الثَّابِتِینَ عَلَی مُوَالاتِنَا والْبَرَاءَهِ مِن أعدائِنا أُولَئِکَ مِنَّا ونَحْنُ مِنْهُمْ قَدْرَضُوا بِنَا أَئِمَّه

ص: 139


1- کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج 1، باب 31، ص 320ح 2.
2- به قرینه ای که در روایت دیگر آمده (طوبی) غیر از معنای تحسین است زیرا در روایتی که ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل کرده به این مطلب اشاره شده است که حضرت فرمود: «طُوبَی لِمَنْ تَمَسَّکَ بِأَمْرِنَا فِی غَیْبَهِ قَائِمِنَا فَلَمْ یَزِغْ قَلْبُهُ بَعْدَ اَلْهِدَایَهِ»طوبی از آن کسی است که در زمان غیبت قائم ما متمسک به ولایت ما بوده و قلبش پس از آن که هدایت شد گمراه نمی باشد. سپس ابوبصیر از حضرت سؤال کرد وگفت: جُعِلت فِداکَ وَما طُوبیِ؟، جانم به فدایت طوبی چیست؟ حضرت در جواب فرمودند: «شَجَرَهٌ فِی اَلْجَنَّهِ أَصْلُهَا فِی دَارِ عَلِیِّ بْنِ ابیطَالِب عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ لَیْسَ مِن مُؤْمِنٍ إلأو فِی دَارُو غُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا وَذَلِکَ قَولُ اللَّهِ عزَّوجلَّ طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبِ» (طوبی )درختی است در بهشت که اصل و ریشه آن در خانه علی بن ابی طالب علیه السلام است و شاخه های آن در خانه هر یک از مؤمنان می سند و به این مطلب اشاره دارد فرموده خدای تعالی: طوبی و حسن عاقبت برای آن هاست. (کما الدین و تمام همه، شیخ صدوق، ج 2، باب 33، ص 385، ح 55، سوره رعد آیه 29).

وَرَضِیْنَابَهُمْ شِیعَهً فَطُوبَی لَهُمْ ثُمَّ طُوبَی لَهُمْ هُمْ وَاللَّهِ مَعَنَا فِی دَرَجَاتِنَا یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ».(1)

«خوشا به حال شیعیان ما که در زمان غیبت قائم ما به ریسمان (ولایت)ماتمسک نموده، و بر دوستی با ما و بیزاری از دشمنان ما ثابت قدم باشند، آن ها ازما و ما از آن ها هستیم، آن ها به امامت ما خشنود و ما از یپروی آن ها راضی و خشنود هستیم پس خوشا به حال ایشان، پس خوشا به حال ایشان و قسم به خدا آن ها در قیامت با مادر درجات ما خواهند بود .»

21- دعا برای تعجیل فرج حضرت ولی عصرعلیه السلام:

طبق روایات وارده دعا برای تعجیل در امر فرج آن حضرت اثر کامل دارد و حتی در بعضی از روایات تصریح شده که دعای مؤمنین موجب تعجیل در فرج و ترک آن موجب تأخیر در امر فرج خواهد شد، از جمله آن روایات این است که فضل بن ابی قره می گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: حق تعالی به حضرت ابراهیم علیه السلام وحی فرمود: که به زودی از ساره برای تو فرزند پسری متولد می شود، ساره گفت:که من پیره زن و عجوزه ام،حق تعالی فرمود: به زودی فرزندی می آوری و فرزندان آن پسر تا چهارصد سال در دست دشمن من گرفتار می گردند،به سبب آن که کلام مرا رد نمودی پس چون بنی اسرائیل در دست فرعون مبتلا شدند تا چهل روز به درگاه خداوند ناله و گریه نمودند،حق تعالی به حضرت موسی و هارون علیه السلام وحی فرمود:که ایشان را از دست فرعون خلاص گردانند و صد و هفتاد سال از آن چهار صد سال باقی مانده بود که آن را از ایشان برداشت، بعد حضرت صادق علیه السلام فرمود:

«که اگر شما نیز چنین تضرع و زاری می کردید حق تعالی فرج ما را مقدر می کرد وچون چنین کند پس به درستی که این امر به نهایت

ص: 140


1- کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، باب 34، ص 361، ح 5.

خواهد رسید.»(1)

از این روایت استفاده می شود که امر ظهور بدا پذیر است.به این معنا که هر لحظه ممکن است خداوند متعال در مورد آن حکمی فرماید که قبلا مقدر نبوده است، بنابراین دعا برای تعجیل فرج می تواند به طور کامل مؤثر باشد.

و در توقیع مبارک حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) چنین آمده:

«وَأَکثِرُوا الدُّعاهَ بِتَعجیلِ الفَرَجِ فَاِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُمْ».(2)

«برای تعجیل فرج بسیاردعاکنید،پس به درستی که این موجب فرج شما خواهد شد.»

و این سنت حسنه را خود آن حضرت از هنگام تولد خویش به همه شیعیانش آموخت ،که حکیمه خاتون می گوید پس از به دنیا آمدن آقا، مشاهده کردم که آن حضرت با صورت خویش به سجده افتاده و انگشتان سبابه خود را به سوی آسمان بلند کرده و چنین می گوید:

«أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَأنَّ جَدّی رَسُولُ اللَّهِ وأنَّ أبی أَمِیرُ المُؤْمِنِینَ».

«شهادت می دهم که جز خداوند معبودی نیست، او واحد است و شریکی ندارد وشهادت می دهم که جد من رسول خداست و پدرم امیر المؤمنان است.»

سپس بقیه امامان را نام بردند، وقتی که به نام خودشان رسیدند از خداوند چنین طلب کردند:

«أللَّهُمَّ أنجِزِلی وَعدِی وأتْمِم لی أمری وَثَبت وَطْأَتی واملَأ الأرضَ بِی عَدْلاً وقِسْطاً».(3)

« خداوندا، و عده ای را که به من داده ای ، عملی ساز، و امر مرا به اتمام برسان و گام

ص: 141


1- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 54، ح 49.
2- بحار الانوار، ج 52، ص 92، ح 7.
3- بحار الانوار، ج 51، ص 13.

های مرا استوار گردان و زمین را به وسیله من پر از عدل و داد کن.»

و این دعا برای تعجیل فرج امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سنتی بوده که امامان

گذشته ما هم به آن عمل می کردند و بر آن اصرار داشتند از جمله امام صادق علیه السلام را می بینیم که در صبح جمعه روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان پس از ادای فریضه صبح به سجده رفته، در انتهای یک دعای طولانی به درگاه ایزد یکتا چنین عرضه داشتند:

«أَسأَلُکَ بِجَمیعِ ما سَأَلْتُکَ وَما لَمْ أَسْأَلْک مِن عَظِیمِ جلالِک مالو عَلِمْتُهُ لَسَأَلْتُکَ بِهِ أَنْ تُصَلِّیَ علی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّه عَلَیْهِ وَالِهِ وأَهْلِ بَیتِهِ وأَنْ تَأْذَنَ لِفَرَجِ مَن بِفَرَجِهِ فَرَجُ أولیائِکَ وَأصفیائِکَ مِن خَلقِکَ وَتُبَیِّدُ الظَّالِمینَ وَتُهلِکُهُم عَجِّلَ ذلِکَ یارِبَ العالَمینَ».

«(خدایا) از تو می خواهم به حق همه آن چه از تو درخواست کردم و آن چه نخواستم ازجلال و عظمت تو که اگر آن ها را می دانستم به حق آن ها هم از تو درخواست می کردم که بر محمدصلی الله علیه واله و اهل بیت او درود بفرستی و اجازه فرمایی فرج کسی را که فرج همه اولیاء و برگزیدگان تو از آفریدگانت به فرج اوست و به وسیله او ستمکاران را نابود و هلاک می کنی، ای پروردرگار جهانیان، در این امر تعجیل بفرما.»

راوی می گوید،پس از آن که حضرت سرازسجده برداشتند، عرض کردم،فدایت شوم، شنیدم که چنین دعا فرمودید:

«بِفَرجِ مَن بِفَرَجِهِ فُرِّجَ أصفِیاءُ الله وَأولیائُهُ» آیا شما آن کس نیستید؟

فرمود: «لاَ ذَلِکَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه واله نه خَیْرٌ اَوْ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ صَلِیُّ اللَّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ مِی بَاشد.» (1)

پس بنابراین قبل ازولادت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)برای فرج آن حضرت دعا می شده پس چرا ما که در عصر غیبت او به سر می بریم برای فرجش دعا نکنیم و در فراق آن جان جانان اشک نریزیم.

ص: 142


1- بحار الانوار، ج 98، ص 158.

بی جهت نیست که در 4 عید بزرگ اسلامی (فطر، قربان، غدیر، جمعه) دعای ندبه وارد شده(1)این 4 روز بهترین ایامی است که خداوند برای رحمت بر مؤمنان قرار داده است و همه آن ها متعلق به وجود مقدس حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف )می باشد، در سه روز جمعه، فطر و قربان نماز و خطبه به وسیله امام علیه السلام اقامه می شودو در عید غدیر هم تجدید بیعت مسلمانان است با امام منصوب از جانب خداوند و حال آن که جای صاحب این ایام در بین ما خالیست ، لذا مومنین باید به ندبه بپردازد ودر فراق محبوب خود ناله بزنند و بگویند:

«أَیْنَ مُعِزُّ الأَوْلِیَاءِ ومُذِلُّ الأَعْدَاءِ أَیْنَ جَامِعُ اَلْکَلِمَهِ عَلَی التقوی أَیْنَ بَابُ اَللَّهِ اَلَّذِی مِنْهُ یُؤتی أَیْنَ وَجْهُ اَللَّهِ اَلَّذِی إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الأولیاءُ أینَ السَّبَبُ المُتَّصِلُ بَیْنَ الأَرْضِ وَالسَّمَاءِ أیْنَ صَاحِبُ یَوْمِ الْفَتْحِ وناشِرُ رایَهِ الْهُدَی أَینَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَالرِّضَا أیْنَ الطَّالِبُ بَذْ حَوْلَ أنبِیاءَ وَأبناءِ الأَنْبِیَاءِ أینَ الطَّالِبُ بِدَمِ المَقْتولِ بِکَرْبَلا».

یعنی کجاست آن آقایی که بیاید و انتقام خون جدش را از قتله او بگیرد.

***

22- خداوند به توسط حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

23- انتقام خون حضرت سید الشهداء علیه السلام را خواهد گرفت :

عن أبی عبد الله علیه السلام قال:

«فَإنَّ الحُسَینَ لَمَّا قُتِلَ عَجَّتِ السَّمَاوَاتُ والأَرْضُ وَمَنَّ عَلَیْهَا وَالْمَلائِکَهُ فَقَالُوا یَا رَبَّنَا إِذَنْ لَنَا فِی هَلاَکِ اَلْخَلْقِ حَتَّی نَجُدَّهُم عَن جَدِیدِ الْأَرْضِ بِمَا اسْتَحَلُّوا حَرَمَکَ وقَتَلُوا صَفْوَتَک فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِمْ یَا مَلاَئِکَتِی وَیَا سَمَاوَاتِی وَیَا أَرْضِی اُسْکُنُوا ثُمَّ کَشَفَ لَهُم حِجَاباً مِنَ الْحُجُبِ فَإِذَا خَلَّفَهُ مُحَمَّدٌ واثنَی عَشَرَ وَصِیّاً علیه السَّلاَمُ وأَخَذَ بِیَدِ فُلانٍ الْقَائِمِ بَیْنَهُمْ فَقَالَ یَا

ص: 143


1- مفاتیح الجنان، ص 879.

مَلائِکَتی وَسَماواتی وَأرضی بِهَذا أنتَصرِلُهذا قَالَهَا ثَلاَثَ مَرَّاتٍ».(1)

حضرت صادق علیه السلام فرمود: «به درستی که چون حسین علیه السلام شهید شد آسمان ها زمین و هر کسی که در آن ها بود به ناله در آمدند،سپس عرض کردند:پروردگارما را در هلاک نمودن این خلق اذن فرما، تا آن که آن ها را از اطراف زمین از بین ببریم به سبب آن که حرمت تو را ضایع کردند و برگزیده تو را کشتند.

پس خداوند به سوی آن ها وحی فرمود:که ای ملائکه من و ای آسمان و زمین من آرام باشید، پس پرده ای از حجاب ها را برای آن ها کشف نمود(و کنار زد) در این حال از پشت آن حجاب وجود مبارک محمد صلی الله علیه واله و دوازده نفر از اوصیاء علیهم اسلام آشکار شدند و اشاره فرمود به یکی از آن ها که مابین آن ها ایستاده بود، پس فرمود: ای ملائکه من، و ای آسمان و زمین من، به توسط این قائم و ایستاده برای این مظلوم انتقام می گیرم و این مطلب را 3 مرتبه تکرار فرمود، لذا در دعای ندبه می خوانید أین الطّالِبُ بِدَمِ المَقتُولِ بِکَربلا.»

امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خطاب به جد بزرگوارش عرض می دارد:

«فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِی الدُّهُورُ وَعَاقَنِی عَنْ نَصْرِکَ المَقدُورُ وَلَم أَکُن لِمَن حارَبَکَ مُحَارِباً وَلِمَن نَصَبَ لَکَ العَداوَهَ مُناصِباً فلأَنْدُبَنَّکَ صَبَاحاً ومَسَاءً وَلَأَبْکِیَنَّ لَکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً».(2)

«یا جدا: اگر زمانه مرا به تأخیر انداخت و مقدرات از یاریت مرا باز داشت و نتوانستم در رکاب تو با دشمنانت بجنگم، ولی از بام تا شام به یاد تو سرشک غم از دیده می بارم و به جای اشک، خون می گریم.»

24- قصیده رائیه ابن عرندس حلی درباره امام حسین علیه السلام:

یکی از اشعار جانسوزی که تا به حال در مصائب حضرت سید الشهداء علیه السلام گفته

ص: 144


1- اصول الکافی، ج 1، ص 534، ح 19.
2- بحار الانوار، ج 18، ص 320.

شده، قصیده رائیه ابن عرندس حلی(1) است که مرحوم علامه امینی(اعلی الله مقامه) درکتاب ارزشمند الغدیر می فرمایند:که در بین اصحاب و یاران ما چنین مشهور است که در هر مجلسی که این قصیده خوانده شود وجود مقدس حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف )و در آن مجلس تشریف فرما خواهند شد. (2)

ومرحوم شیخ عبد الزهراء کعبی (متوفای 1393ه)که از رجال اهل منبر کربلا بود ومورد توجه حضرت زهرا علیها السلام- که در روز میلاد حضرت زهرا علیها السلام به دنیا آمد و در روز شهادت حضرت زهرا علیها السلام هم شهیداً از دنیا رفت، ایشان می فرمودند: که یک روز وارد صحن امام حسین علیه السلام شدم، دیدم شخصی مقابل یکی از حجره های صحن مطهر نشسته وداردکتاب می فروشدوبا من هم سابقه آشنایی داشت وقتی که چشمش به من افتاد مرا صدا زد و گفت: فلانی کتابی دارم که ممکن است به درد شما بخورد که این کتاب دربردارنده اشعاری است وقیمت آن هم این است که یک بارآن اشعار را برایم بخوانی.

مرحوم عبد الزهراء با دیدن این کتاب گویا گمشده خودش را پیدا کرده بود چون که مدت ها درجستجوی آن کتاب بود،می گوید کتاب راازآن شخص گرفتم ومشغول خواندن اشعارش که قصیده رائیه ابن عرندس بود شدم، یک وقت دیدم یک سید عربی آمد مقابل من ایستاد و همین طور به اشعاری که می خواندم گوش می داد و گریه می کرد، می گوید وقتی که به این بیت رسیدم:

ایقتل ظَمأنا حُسَینُ بِکَربَلاَ ***وَفی کُلُّ عُضْوٍ مِنْ آنَامِلِهِ بَحْرٍ

چگونه حسین در کربلا با لب تشنه شهید می شود

در صورتی که در هر عضوی از انگشتانش دریائی از سرافرازی وجود دارد؟

ص: 145


1- الشیخ صالح بن عبد الوهاب الوهاب بن العرندس الحلی الشهیر بابن العرندس (متوفای 840ه) از بزرگان شیعه و از شعرای نامی و از صاحب نظران در فقه و اصول بود (الغدیر ، ج 7، ص 14).
2- الغدیر، ج 7، ص 14.

یک مرتبه دیدم آن سید بزرگوار به شدت گریه بیفزود و در حالتی که توجهش به قبر امام حسین علیه السلام بود مرتب این بیت را تکرار می کرد و مثل زن جوان مرده گریه می کرد، بعد از اتمام قصیده یک وقت دیدم که آن سید از نظرم غایب شد، به هر طرف که رفتم آن سید را ندیدم، بعد فهمیدم که آن آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود.(1)

حالا چون این اشعار مورد نظر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)است وهر کجا هم که این اشعار خوانده شود آقا تشریف فرما می شوند، لذا برای آن که نظر آن حضرت،معطوف به مجلس ما بشود، همه به یاد مظلومی جد بزرگوارش این اشعار را زمزمه می کنیم و می گوییم:

ایقتل ظمآنا حسین بکربلا ***وفی کل عضو من آنامله بحر

چگونه حسین علیه السلام در کربلا با لب تشنه شهید می شود

در صورت که در عضوی از انگشتانش دریائی از سرافرازی وجود دارد؟

ووالده الساقی علی الحوض فی غد*** وفاطمه ماء الفرات لهامهر

و با آن که پدرش علی علیه السلام (ساقی حوض کوثر است) و فردای قیامت

مردم را از آن آب گوارا سیراب می کند و آب فرات مهریه مادرش فاطمه زهرا علیها السلام بود.

فوالهف نفسی للحسین وما جنی*** علیه غداه الطف فی حربه الشمر

جانم بر حسین علیه السلام دریغ می خورد که در آن روز (واقعه) کربلا

شمر چه جنایاتی درباره او روا داشت.

در اینجا ابن عرندس اشاره به مصیت عطش امام حسین علیه السلام نموده است.همان مصیبتی که تمام انبیاء بر آن گریه کردند و جبرئیل برای انبیاء مصیبت عطش امام حسین

علیه السلام را خواند.(2)

ص: 146


1- المختار، من کلمات الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)،ج 1، ص 421، الصحیفه المبارکه المهدیه، ص 706 .
2- در این که انبیاء برای امام حسین علیه السلام گریه کردند و جبرئیل برای آن ها مصائب آن حضرت، از جمله مصیبت عطش را متذکر شد به کتاب، بحار الانوار، ج 44، ص 245 به بعد و کتاب خصائص الحسینیه مرحوم آیه الله حاج شیخ جعفر شوشتری قدس سره، ص 101 به بعد و کتاب البکاء مرحوم آیه الله میرجهانی قدس سره ، ص 151 به بعد و ... مراجعه فرمایید.

بهمه ائمه ما برای مصیبت عطش امام حسین علیه السلام گریه کردند، خود امام زمان (عجل

فرجه الشریف) هم وقتی که تشریف فرما می شوند برای جد مظلومشان مصیبت عطش می خوانند و می فرمایند:

«أَلاَ یَا أَهْلَ اَلْعَالَمِ إِنَّ جَدِّیَ اَلْحُسَیْنَ قَتَلُوهُ عَطْشَاناً»(1)

«ای مردم عالم همانا جدم حسین را با لب تشنه به شهادت رساندند».

لذا یکی از القاب سید الشهدا علیه السلام عطشان است کما این که این تعبیر در روایات،

زیارتنامه ها و تواریخ درباره آن امام آمده است،از جمله در حدیث امام باقر علیه السلام است :

«إِنَّ اَلْحُسَیْنَ... قُتِلَ مَظْلُوماً مَکْرُوباً عَطَشَانا».(2)

«به درستی که حسین مظلوم در حالی که غصه او را احاطه کرده بود با لب تشنه شهید شد.»

امام سجاد علیه السلام نیز سال های سال، به یاد لب عطشان پدر بزرگوارش گریه می کرد و

اشک می ریخت هرگاه هنگام افطار، آب و غذا برای آقا می آوردند تا چشم مبارک به آب و غذا می افتاد گریه می کرد و می فرمود:

«قُتِلَ اِبْنُ رَسُولِ اَللَّهِ جَائِعاً قُتِلَ اِبْنُ رَسُولِ اَللَّهِ عَطْشَاناً».(3)

فرزند رسول خدا گرسنه و با لب تشنه به شهادت رسید.

در روایات به فضیلت یاد نمودن امام حسین علیه السلام در حین خوردن آب اشاره شده

است.(4)

ص: 147


1- الزام الناصب، ج 2، ص 282
2- کامل الزیارات، ص 168.
3- ملهوف، السید بن طاووس، الطبعه الأولی 1414 ه ، دار الاسوه للطباعه والنشر، ص 233.
4- داود رقی می گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودم، آن جناب آب طلب نمودند، چون نوشیدند رقت کردندو چشم مبارکشان پر از اشک شد و گریستند،سپس فرمودند: ای داود، خدا قاتل حسین علیه السلام را لعنت کند؛ هیچ گاه آب سرد ننوشم جز این که یاد حسین علیه السلام کنم «وَمَا مِن عَبْدٍ شَرِبَ الْمَاءَ فَذَکَرَ الحُسَینَ عَلَیهِ السلامُ( وأَهْلَ بَیْتِی) ولَعِنَ قاتِلَهُ إِلاَّ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِأَهَ ألفِ حَسَنَهٍ مُحِیَ (حُطَّ )عَنهُ ماءُ الفِ سَیِّئَهٍ وَرَفَعَ لَهُ مِأهَ أَلفِ دَرَجَهٍ وکانَ کَأَنَّمَا أَعْتَقَ مِأَهَ أَلْفِ نَسَمَهٍ وَ حَشَرَهُ اَللَّهُ تَعَالِی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ أَبْلَجَ اَلْوَجْهِ (ثَلْجَ اَلْفَوَاد». «و هر کس آب نوشد و حضرت حسین علیه السلام و اهل بیتش را یاد کند،وکشنده او را لعنت نماید، خداوند صد هزار حسنه برای او بنویسد،و صد هزار گناه از او محو کند، و صد هزار درجه برای او بالا برد، و گویا صد هزار بنده آزاد کرده است،وخداوند متعال در روز قیامت او را با قلبی مطمئن (با صورتی درخشان) محشور فرماید.» (امالی صدوق، ص 142، م 29، ح 7- کامل الزیارات، ص 106 ب 34 - اصول الکافی، ج 6، ص 391، باب نوادر از اشربه، ح 6). در حضور یکی از ائمه طاهرین علیه السلام سخن از یکی از شبهای متبرکه و فضیلت آن و ثواب احیاء و اعمال خیری که در آن شب انجام می گیرد به میان آمد، یکی از حاضران گفت: آه که من در آن شب غافل بودم و آن را به غفلت گذرانیدم و بر فوت آن شب تأسف می خورد. امام علیه السلام فرمود: عمل تو در آن شب از همه بیش و ثواب تو از همه بیشتر بود، چون در آن شب آب خوردی و امام حسین علیه السلام را یاد کردی و بر ظالمانی که بر او ظلم کردند لعنت کرده، و از ایشان تبری نمودی (حدیقه الشیعه، ملا احمد مقدس اردبیلی، چاپ اول، 1419 ه ، انصاریان، ج 2، ص 677 - لثالی الاخبار، ج 2، ص 332). در حدیث دیگر است که هر کس آب بیاشامد و از تشنگی امام مظلوم در کربلا باد کند و بر قاتلان سید الشهداء علیه السلام لعنت کند، ثواب کسی را دارد که اطفال سید الشهداء علیه السلام را در روز عاشورا آب داده باشد، و ثواب کسی را دارد که آن حضرت را در روز عاشورا اجابت نموده باشد و در رکاب آن جناب شهید شده باشد. درحدیث دیگر فرمود: مثل آن است که هزار پیامبر خدا را از تشنگی نجات داده باشد، وهزار مرتبه در رکاب امام عادلی شهید شده باشد،(انوار الشهاده، ص 159 ، ف 14). در حدیث دیگر دارد که روز قیامت شخصی را پای میزحساب می آورند وحسنات وسیئات او را می سنجند پس سیئات او بر حسناتش غلبه می کند، ملائکه او را می گیرند و به سوی جهنم می برند، خداوند می فرماید او را نبرید، عملی از او نزد من است که شما از آن اطلاعی ندارید: « وَهْوَ أَنَّهُ کَانَ إِذَا شَرِبَ اَلْمَاءَ صَلَّی عَلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ ولَعْنَ ظَالِمِیه،» آن عمل این است که هرگاه اب می خورد صلوات بر حسین علیه السلام می فرستاد و ظالمان او را لعنت می کرد،فَیُوضَعُ فِی اَلْکِفَّهِ اَلاِخْرِی فَیَرْجَحُ عَلَی تِلْکَ اَلسَّیِّئَاتِ کُلِّهَا، پس ثواب این عمل را در کفه حسات او می گذارند پس غلبه می کند بر تمام گاهان او: فَیُؤمَرُ بِهِ إلی الجَنَّهِ پس امر می شود که او را به بهشت ببرند» (انوار النعمانیه، السید نعمت الله جزائری، ج 4، ص 267).

ص: 148

شاید به همین خاطر بود که ابی عبد الله علیه السلام روز عاشورا به حضرت سکینه علیها السلام فرمود:دخترم پیغام مرا به شیعیانم برسان، و بگو هر وقت آب سرد و گوارایی نوشیدند

یادی هم از لب عطشان من بنمایند.

شیعتی ما ان شربتم ماء عذب فاذ کرونی***او سمعتم بغریب او شهید فاندبونی(1)

فردا روز هفتم محرم است که در چنین روزی آب را به روی امام حسین علیه السلام و اهل

بیت گرامیش بستند دیگر از فردا صدای بچه ها به العطش بلند شد:

زان تشنگاه هنوز به عیوق می رسد ***فریاد العطش زبیابان کربلا(2)

در روایت دارد که روز عاشورا وقتی که تشنگی بر ابی عبد الله علیه السلام غلبه کرد آن حضرت به همراه برادرش ابوالفضل العباس علیه السلام کنار شط فرات آمد تا قدری آب بردارد ولی لشگریان عمر بن سعد راه را بر آن حضرت بستند، در این اثنا مردی از قبیله (بنی دارم)، تیری به طرف حضرت پرتاب کرد که در کام شریفش جا گرفت، امام حسین علیه السلام تیر را از دهان مبارک بیرون آورد و دست خود را زیر آن خون گرفت تا لبریز شد و آن را به زمین ریخت سپس خطاب به خداوند عرضه داشت:

«أَللَّهُمَّ إِنِّی أَشْکُو إِلَیْکَ مَایَفْعْلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِیِّکَ»

خداوندا به تو شکایت می کنم از ستم هایی که این مردم با پسر پیامبرت می

ص: 149


1- منتهی الامال، ج 1، ص 720، = نفس المهموم، ص 377 و 378 - خصائص الحسینیه، ص 99 مقتل الحسین علیه السلام السید عبد الرزاق مقرم، الطبعه الثانیه، 1376 ه دار الکتب الاسلامیه فی النجف ص 368 - سکینه مصباح الحسین علیهما السلام، ص 50- معالی السبطین، الشیخ محمد مهدی الحائری، منشورات الرضی قم، ج 2، ص 55، مصباح الکفعمی، ط هند، ص 376.
2- از اشعار مرحوم محتشم کاشانی قدس سره.

نمایند(1)

در اینجا سید الشهدا علیه السلام نتوانست آب بیاشامد، این تشنگی همین طور ادامه پیدا کرد تا وقتی که آن حضرت میان گودال قتل گاه قرار گرفت، بعد از مذاکراتی که باشمر ملعون کرد وقتی که دید موعظه اش در دل سنگ او اثر نگذاشت فرمود:

«إِذَا کَانَ لَابُدَّ مِنْ قَتْلِی فَاسْقِنِی شُرْبَهُ مِنَ اَلْمَاءِ».(2)

«پس حالا که ناگزیر از کشتن من هستی جرعه ای آب به من بده.»

هر کس که به یک حادثه دلخراشی از دنیا می رود معمولا آن حادثه را روی سنگ قبر متوفی می نویسند لذا امام سجاد علیه السلام هم بعدازدفن پدر بزرگوارش این جملات را روی خاک قبر نوشت:

هَذَا قَبْرُ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنُ أُبَیْطَالِبٍ اَلَّذِی قَتَلُوهُ عَطْشَاناً غَرِیباً».(3)

«این قبر حسین بن علی بن ابی طالب است که او را غربیانه با لب تشنه به شهادترساندند.»

اَلسَّلاَمُ عَلَی نَامُوسِ اَللَّهِ اَلْأَکْبَرِ وَ اَلْإِمَامِ الثَّانِی عَشَرَ ،أبی الوَقتِ وَمُوَلِّی الزَّمانِ، الَّذِی هُوَ لِلْحَقِّ أَمِینٌ وَ لِلْخَلْقِ أَمَانٌ مَوْلانَا وَسَیدِنَا صَاحِبِ الزَّمانِ رُوحِی وَأَرْوَاحَ العَالَمِینَ لَهُ الْفِدَاءَ وَزَجعَلَنا مِن شِیعَتِهِ وَأَنْصارِهِ وَ أَعوانِهِ وَکَلْبُهُم بَاسِطَ ذِرَاعَیهِ بِالوَصِیدِ

حسین تهرانی

ص: 150


1- بحار الانوار، ج 45، ص 50 - الارشاد، الشیخ المفید، الطبعه الأولی 1413 ه موسسه آل البیت علیه السلام، ج 2، ص 109 - الملهوف، السید بن طاووس، الطبعه الأولی 1414 ه دارالاسوه للطباعه والنشر،ص 170 -روضه الواعظین،ابی علی الفتال النیشابوری،منشورات الشریف الرضی،قم،الطبعه الأولی 1368 ش،ص 188-اعلام الوری باعلام الهدی،الطبرسی، ط 3، دار الکتب الاسلامیه، ص 248.
2- المنتخب ، الشیخ فخر الدین الطریحی، موسسه اعلمی بیروت، ج 2، ص 464.
3- مقتل الحسین علیه السلام السید عبد الرزاق، مقرم، الطبعه الثانیه، 1376 ه ، دار الکتب الاسلامیه فی النجف، ص 386- حیاه الامام الحسین علیه السلام ، ج 3، ص 325.

گفتار هفتم

1- حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد رحمانی همدانی« دامت توفیقاته »

تصویر

«از تهران»

ص: 151

2- اسامی و القاب حضرت زهرا سلام الله علیها

*اسامی و القاب حضرت زهرا سلام الله علیها(1)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین، الصلاه والسلام علی سیدنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه واله ، وعلی آله آل الله وعلی أولاده المعصومین.

قال رسول الله صلی الله علیه واله :

«خَلَقَ اللَّهُ الأنبیاءَ مِن أَشجارِ شَتّی وخَلَقَنِی وَعَلِیّاً مِن شَجَرَهٍ وَاحِدَهٍ فَأَنَا أَصْلُهَا وعَلَی فَرْعِهَا وفَاطِمَهُ لِقَاحُهَا وَالحَسَنُ والحُسَینُ ثَمَرُهَا فَمَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا نَجَا ومَنْ زَاغَ هَوی وَلَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللَّهَ بَیْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَهِ ألْفَ عَامٍ ثُمَّ أَلْفَ عَامٍ ثُمَّ أَلْفَ عَامٍ ثُمَّ لَم یُدْرِک مَحَبَّتَنا أَهْلَ اَلْبَیْتِ لَأَکِبَّهُ اَللَّهِ عَلَی مَنْخِرَیْهِ فِی اَلنَّارِ »(2).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند:

«پیامبران از درختان گوناگونی آفریده شده اند و من و علی از یک درخت آفریده شده ایم، پس من اصل آن درختم وعلی فرع آن و فاطمه لقاح آن و حسن و حسین میوه های آن درختند،

هرکس به شاخه ای از شاخه های آن چنگ بزند نجات یافته و هرکس از آن منحرف شود سقوط می کند.

و اگر بنده خدایی در میان مروه و صفا هزار سال،سپس هزار سال،وسپس هزار سال خدا را عبادت کند و محبت ما را در دل نداشته باشد خدا او را به رو آتش جهنم می افکند».

ص: 152


1- این سخنرانی در شب 13 ماه رمضان، سنه 1406 ه برابر با 65/3/1 در هیئت جامعه مداح تهران (مسجد حاج ابوالفتح) ایراد گردید که پس از تصحیح و تنظیم در اینجا درج شد.
2- تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 1، ص 132، و شواهد التنزیل، حسکانی، ج 2، ص 141.

3- بحث درباره فاطمه زهرا علیها السلام مشکل است:

درباره صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا علیها السلام و شناخت آن حضرت بسیارمشکل است در حدیث آمده است که امام صادق علیه السلام فرمودند:

«فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا قَدْ أَدْرَکَ لَیْلَهَ اَلْقَدْرِ...».(1)

«هرکس حضرت صدیقه طاهره فاطمه علیها السلام را آنچنانکه هست وشایسته است بشناسد پس به تحقیق شب قدر را درک کرده است »

4- القاب و اسامی حضرت فاطمه علیها السلام:

یکی از مباحث جالب درباره حضرت صدیقه کبری علیها السلام بحث درباره اسامی و القاب آن، حضرت است که برخی از آنها عبارتند از: فاطمه، زهرا محدثه، حانیه، طاهره، مرضیه،

حره.

زهراء :

قال الراوی:

«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ فَاطِمَهَ لِمَ سُمِّیَتْ زَهْرَاءَ ؟فَقَالَ :لِأَنَّهَا کَانَتْ إِذَا قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا زَهَرَ نُورُهَا لِأَهْلِ اَلسَّمَاءِکُمَا یزهرنور اَلْکَوَاکِبَ اَلأَقَلَّ اَلْأَرْضَ»(2)

راوی می گوید:

«از امام صادق علیه السلام سؤال کردم: چرا فاطمه علیها السلام را زهرا نامیده اند؟ فرمود: برای آن که هنگامی که در محرابش می ایستاد نورش بر اهل آسمان می درخشید همانگونه که نور ستارگان بر اهل زمین می درخشد».

ص: 153


1- بحارالانوار، ج 43، ص 65، ح 58.
2- بحارالانوار، ج 43، ص 12، ح 6 .

5- فاطمه زهرا علیها السلام کسی است که جهان به وجود او روشن شده است:

عن جابر، عَن أبی عَبدِاللهِ علیه السلام ، قُلتُ لَه: لِمَ سُمیت فاطِمهُ الزَّهراء زهراء؟

فقال علیه السلام:«لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجل خَلَقَها مِن نُورِ عَظَمَتِهِ فَلَمَّا أشرَقَت أضاءَتِ السَّمَواتُ وَالأرضُ بِنُورِها...».(1)

جابر می گوید به ابوعبدالله علیه السلام عرض کردم: چرا فاطمه زهرا علیها السلام زهرا نامیده شد؟

فرمود: بدان جهت که خدا او را از نور عظمت خود آفرید و هنگامی که نور وجد آن حضرت درخشیدن گرفت آسمانها و زمین را به نور او روشن فرمود... ».

وقال ابن مَسْعُودٍ دَخَلْتُ یَوْماً عَلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلی الله علیه وَالِهِ فَقُلْتُ :یَا رَسُولَ اَللَّهِ !عَلَیْکَ السَّلامُ أَرِنِی اَلْحَقَّ لِأَنْظُرَ إِلَیْهِ.

فَقَالَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ: یَا عَبْداللَّه لِج اَلْمِخْدَعَ فَوَلَجْتُ اَلْمِخْدَعَ وعَلِیُّ بْنُ أبی طالِبٍ یُصَلِّی وَهُوَ یَقولُ فی سُجودِهِ وَرُکوعِهِ: أللَّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ عَبدِکَ اغْفِرْ لِلْخاطِئِینَ مِنْ شِیعَتِی فَخَرَجْتُ حَتَّی اِجْتَزْتُ بِرَسُولِ اَللَّهِ فَرَأَیْتُهُ یُصَلِّی وَهْوَیْقُولَ أَللَّهُمَّ بِحَقِّ عَلِیٍ عَبدِکَ اغفَرللخاطِئینَ مِن أُمَّتی»

ابن مسعود می گوید: روزی خدمت رسول خدا صلی الله علیه واله شرفیاب شدم و گفتم: یا

رسول سلام بر تو باد، حقیقت رابرای من چنان بنما که گویا آن را به چشم می بینم.

فرمود: ای عبدالله !برو توی آن اطاق حقیقت را می بینی،توی اطاق رفتم و دیدم که علی بن ابی طالب علیه السلام آنجا نمازمی خواند،ودرسجده ورکوع خود چنین می گوید: پروردگارا بحق بنده عزیزت محمد صلی الله علیه واله خطارکاران از شیعه مرا عفو کن، از اطاق بیرون آمدم تا به رسول خدا صلی الله علیه واله گذشتم دیدم او نیز درحال نماز است و در نمازش می گوید:پروردگارا بحق بنده عزیزت علی علیه السلام خطاکاران ازامت مرا ببخش.

دراینجا این روایت را موقتا ناتمام می گذاریم و حدیثی به همین مضمون ازابن ابی الحدید معتزلی که از بزرگان علمای اهل سنت است نقل میکنیم و سپس به ادارمه

ص: 154


1- بحارالانوار، ج 43، ص 12، ح 5 .

روایت ابن مسعود خواهم پرداخت.

ایشان در آخر جلد بیستم شرح نهج البلاغه خود یک قسمت از کلماتی که در نهج البلاغه نداره جمع آوری کرده که روی هم 800 کلمه شده به نام الحکم المنسوبه الی امیر المومنین وآن کلمات را شرح کرده، در آنجا این روایت را از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمود:

«سَأَلْتُهُ مَرَّهً أَنْ یَدْعُوَ لِی بِالْمَغْفِرَهِ فَقَالَ أَفْعَلُ ثُمَّ قَامَ فَصلیَ فَلَمَّا رَفَعَ یَدَهُ لِلدُّعَاءِ إستمعت عَلَیهِ فاِذا هُوَ قائِلٌ: أَللَّهُمَّ بِحَقِّ عَلِیٍ عند اغفِر لِعَلِیٍ فقُلْتُ: یَا رَسُولَ اَللَّهِ !مَا هَذَا؟ فَقَالَ :أواحد أَکْرَمُ مِنْکَ عَلَیْهِ فَأَسْتَشْفِعُ بِهِ إِلَیْه؟»(1)

امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند:

یکبار از سول خدا صلی الله علیه واله خواستم مرا دعا بفرمایند تا خدا مرا ببخشد، درخواست مرا پذیرفتند و بلند شده مشغول نماز شدند،هنگامی که دست به دعا برداشتند گوش فرا دادم تا ببینم چه می گویند؟ ناگهان دیدم به خداوند چنین عرضه می دارد و می گوید: پروردگارا به حق وحرمت علی در پیش خودت او را ببخش، گفتم: یا رسول الله این چه دعائی است که (برای من) کردید؟ (خود مرا در خانه خدا واسطه قرار دادید برای آمرزش من) فرمودند: آیا پیش خدا گرامی تر از تو وجود دارد تا او را شفیع قرار دهم؟

اینک دنباله روایت ابن مسعود:

«فَأَخَذَنِی مِنْ ذَلِکَ اَلْهَلَعُ اَلْعَظِیمُ، فَأَوْجَزَ اَلنَّبِیُّ صلی اللَّهُ عَلَیهِ وَالِهٍ فی صَلاتِهِ وقال :یَابنُ مَسْعُودٍ !أَکْفُرُ بَعْدَ اَلْإِیمَانِ؟ فَقُلْتُ :حَاشَاً وَکْلاً یَا رَسُولَ اَللَّهِ وَلکِن رَأَیتَ عَلِیّاً یَسأَلُ اللَّهَ بِکَ وَرَأَیتُکَ تَسأَلُ اللَّهَ بَعِلتَ فَلا أعلَمُ أَیُّما أَفضَلُ عِندَ اللَّهِ عزَّوجل؟»

ص: 155


1- الحکم المنسوبه، الی امیر المؤمنین علیه السلام مطبوع در آخر جلد بیستم از شرح نهج البلاغه ،ص315،316،شماره 625 .

«ابن مسعود می گوید: از مشاهده این وضع پریشانی و اضطراب عجیبی سرتا پای وجودم را در برگرفت، رسول خدا صلی الله علیه واله نمازش را خلاصه کرد،و پس از فراغت رو به من کرد و فرمود: ای پسر مسعود آیا بعد از آن که ایمان آوردی دوباره به کف برمی گردی؟ گفتم: هرگز یا رسول الله، ولی چون دیدم علی علیه السلام در نمازش به شما توسل جسته و شما در نمازتان به علی علیه السلام این سؤال برایم پیدا شد که کدام یک از شما دو نفر پیش خدا برتر از آن یکی است؟

«قَالَ إجلس یَابن مَسْعُودٍ فَجَلَسْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَ لِی إعلَم أَنَّ اَللَّهَ خَلَقَنِی وَعَلِیّاً مِنْ نُورِ قُدْرَتِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الْخَلْقَ بِأَلْفَیْ عَامٍ إِذْ لا تَسبیحَ وَلا تَقدیسَ فَفَتَقَ نُورِی فَخَلَقَ مِنهُ السَّمَوَاتِ وَالأرضینَ وَأنَا واللَّهِ أَجَلُّ مِنَ السَّمَوَاتِ والأَرَضِینَ وفَتَقَ نُورَعَلی بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَخَلَقَ مِنْهُ الْعَرْشَ وَالکُرسِیِّ وَعَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ واللَّهِ أفضَلُ مِنَ الْعَرْشِ والکُرْسِیِّ وفَتَقَ نُورالْحَسَنَ خَلَقَ مِنْهُ اللَّوْحَ والْقَلَمَ والحَسَنُ واللَّهِ أَفْضَلُ مِنَ اللَّوحِ وَالقَلَمِ وَفَتَقَ نُورَ الحُسَیْنِ فَخَلَقَ مِنهُ الْجِنَانَ والحُورَ الْعینُ وَالحُسَینُ واللَّهِ أَفْضَلُ مِنَ الجَنَّهِ والحُورِ العینِ ثُمَّ أظلَمَتِ الْمَشَارِقُ والْمَغَارِبُ فَشَکَتِ الْمَلائِکَهُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی أَنْ یَکْشِفَ عَنْهُمْ تِلک الظُّلمَهَ فَتَکلَّم الله جلَّ جلاَلُهُ کَلِمَهً فَخَلَقَ مِنْهَا رُوحاً ثُمَّ تَکَلَّمَ بِکَلِمَهٍ فَخَلَقَ مِنْ تِلْکَ الْکَلِمَهِ نُوراً فَأَضَافَ اَلنُّورَ إلی تِلکَ الرُّوحِ وأقامَهَا مَقَامَ الْعَرْشِ فَزَهَرَتِ المَشارِقُ وَالمَغارِبُ فَهِیَ فاطِمَهُ الزَّهراءُ ولِذَلِکَ سُمِّیَتِ الزَّهْراءَ لِأنَّ نُورَهَا زَهَرَتْ بِهِ اَلسَّمَوَاتُ یابن مَسْعُودٍ إِذَا کَانَ یَوْمُ اَلْقِیَامَهِ یَقولُ اللّه جلَّ جلالُهُ لِی ولَعَلَی أَدْخِلا الجَنَّهَ مَنْ شِئتُمَا وأَدْخِلا النَّارَ مَن شِئْتُمَا وذلِکَ قَولُهُ تَعالی :«ألْقِیَا فی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارعَنِیدٍ »(1)قالکَافِرُ مَن جَحَدَ نُبُوَّتی والعَنیدُ مَن جَحَدَ بِوَلایَهِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ وَعِترَتِهِ والجِنَّهُ لِشیعَتِهِ وَلِمُحِبِّیهِ»(2).

فرمود: (بنشین یابن مسعودا و من روبروی آن حضرت نشستم، فرمود: این را بدان که خدا من و علی را دو هزار سال پیش از آفرینش موجودات از یک نور آفرید،

ص: 156


1- سوره ق (50)، آیه 24.
2- بحارالانوار، ج 40، ص 43 - 44، ح 81 .

هنگامی که نه تسبیح گوینده ای بود و نه تقدیس کننده ای،آنگاه نور مراشکافت و از آن آسمانها و زمین را آفرید بخدا قسم من از آسمانها و زمین برترم،و نور علی علیه السلام را شکافت و از آن عرش و کرسی را آفرید بخدا علی بن بی طالب علیه السلام افضل از عرش و کرسی است، و نور حسن علیه السلام را شکافت و از آن لوح و قلم را آفرید،بخدا قسم فرزندم حسن برتر از لوح و قلم است، و نور حسین علیه السلام را شکافت و از آن بهشت و حور عین را آفرید،بخدا فرزندم حسین افضل از بهشت،وحور عین است،در این هنگام ظلمت مشارق و مغارب عالم را فراگرفته بود،ملائکه به پیشگاه حضرت حق شکایت کرده و از او خواستند که این ظلمت عالمگیر را از جهان بردارد، پس پروردگار جهان به کلمه ای تکلم کرده و از آن روحی آفرید، سپس به کلمه دیگری تکلم فرمود و از آن نوری آفرید، آنگاه آن نور را به آن روح افزود و آنرا در عرش قرارداد،در این هنگام مشارق و مغارب عالم روشن شد، پس آن موجود مرکب از روح و نور دخترم فاطمه زهرا علیها السلام بود و به همین دلیل آن حضرت، زهرا نامیده شد زیرا در اثر تابش نور او آسمانها و زمین روشن شد.» یابن مسعود!هنگامی که روز قیامت برپا می شود پروردگار عالمیان به من و علی می فرماید هرکه را می خواهید در بهشت و هرکه می خواهید در آتش وارد کنید، چنانچه در قرآن مجید فرموده:«ألقِیا فی جَهَنَّمَ کُلُّ کَفَّارٍ عَنِدٍ»

پس کافرکسی است که نبوت مرا انکار می نماید و عنید کسی است که ولایت علی وعترت او را انکار می کند،وقتی که کفار و اهل عناد در آتش جا گرفتند، می ماند تنها محبان و شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام بنابراین بهشت اختصاص بدانها دارد ».

و در رابطه با مساوی بودن رسول خدا صلی الله علیه واله و امیرالمؤمنین علیه السلام در کلیه صفات بجز نبوت شیخ کاظم ارزی قدس سره چنین گفته است:

قد تراضعتما بثدی وصال ***کان من جوهر التجلی غذاها

لک ذات کذاته حیث لولا ***أنها مثلها لما آخاها

شما دو بزرگوار از پستان وصال شیر خورده اید

که غذای آن از جوهر تجلی گرفته می شود

ص: 157

یاعلی ترا ذاتی است همانند ذات رسول خدا صلی الله علیه واله که اگر علی علیه السلام همانند رسول خدانبود که در میان او خودش عقد برادری نمی انداخت .

فاطمه:

فاطمه از فَطَم به معنی قطع شده و قطع کننده به کار می رود.

«عَن أبی عبداللهِ علیه السلام، عَن أبیهِ قالَ:

قال رسول الله صلی الله علیه واله: «یَا فَاطِمَهُ أَتدَرِینَ لِمَ سُمِّیتِ فَاطِمَهَ ؟فَقَالَ عَلی عَلَیْهِ السَّلاَمُ: یَا رَسُولَ اَللَّهِ لِمَ سُمِّیتْ قَالَ :لِأَنَّهَا فُطِمَتْ هِیَ وَشِیعَتُهَا مِنَ اَلنَّارِ»(1).

«امام صادق علیه السلام از پدرش روایت می کند گفت: رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: ای فاطمه آیا می دانی تو چرا فاطمه نامیده شدی؟ علی علیه السلام گفت: یا رسول الله چرا فاطمه نامیده شد؟ فرمودند: برای اینکه خود و شیعیانش از آتش جدا شده اند».

در روایتی آمده است:

«لاَنَهَا فَطَمَتْ شِیعَتَهَا مِنَ اَلنَّارِ»

«برای آنکه او شیعیان خودش را از آتش جدا کرده است».

و در روایتی آمده است:

«...وإنَّما سُمِّیَتْ فاطِمَهُ فاطِمَهُ لِأنَّ اَلنَّاسِ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»(2).

«چرافاطمه را فاطمه می گویند؟ برای آنکه مردم از شناخت حقیقت او قطع شده اند».

یعنی فکر، عقل، درک، شعور، و بینش مردم از شناخت او بدانگونه که هست عاجزند نه تنها فکر و عقل مردم عادی بلکه قوای عقلانی مثل انبیا و پیامبران اولی العزم نیز از شناخت وی عاجز هستند.

و در زیارت آن حضرت آمده:

ص: 158


1- بحارالانوار، ج 43، ص 12، ح 10.
2- بحار الانوار، ج 43، ص65، ح58.

«یَا مُمْتَحَنَهُ إِمْتَحَنُکِ اَللَّهُ اَلَّذِی خَلُقِکَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکَ»(1).

«ای دختر محبوب رسول خدا که خدا ترا پیش از آن که پا به عرصه وجود بگذاری آزمود».

و حکیم سنایی می گوید:

آن جلوه که بالذات برون است از تحدید***ذات احدی کرد پدید این سه موالید

یعنی آن جلوه بزرگ حق که هیچ حد و حدودی نمی تواند او را در برگرفته و او را در خود محدود نماید، زیرا او فیض حضرت باری است و فیض حق لا یتناهی است، نه اول دارد و نه آخر دارد و نه حدی دارد و نه مرزی .

در روایت آمده:

«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ اَلْعَقْلُ»(2).

«نخستین آفریده خدا عقل است.»

« أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ اَلْقَلَمُ»(3).

«اولین آفریده خدا قلم است.»

و روایت دیگری دارد:

«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ اَلْمَاءُ» (4).

«اولین مخلوق خدا آب است».

و بالاخره در روایتی:

«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ نُورِی»(5)

«اولین خلق خدا خلقت نور من (پیغمبر) است».

یعنی مراد از عقل، قلم و آب که در این احادیث به عنوان اولین خلق خدا ذکر

ص: 159


1- بحار الانوار، ج100، ص 194، ح 11.
2- بحارالانوار، ج 1، ص 92، ح 8.
3- بحارالانوار، ج 57، ص 313.
4- بحارالانوار، ج 5، ص 24، ح 23 .
5- بحارالانوار، ج 1، ص 97، ح 7.

شده اند همان نور رسول خداست زیراهرکدام به تأویلی به آن نور مقدس صدق می کنند.

آن جلوه که بالذات برون است ز تحدید ***ذات احدی کرد پدید این سه موالید

زین چار زن حامل و این هفت تن شوی

یا فاطمه الزهراء إنا بک نشکوا

پس به حضرت صدیقه طاهره فاطمه علیها السلام می گویند به دلیل قطع شدن از آتش و قطع کردن شیعیانش از آتش و بدلیل حیرت آفرینی و اینکه حقیقت و منزلت آن حضرت از افق افکار وعقول چنان بالاست که احدی را توان شناخت آن طیبه طاهره نیست.

محدثه:

«...عَن أبی عَبدِاللهِ علیه السلام قال:

«إِنَّ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ مَکَثَ بَعْدَ أَبِیهَا رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهِ عَلَیْهِ وَالِهِ خَمْسَهً وسَبْعِینَ یَوْماً وکانَ دَخَلَها حُزنٌ شَدِیدٌ عَلَی أَبِیهَا وَکَانَ یَأْتِیهَا جَبْرَئِیلُ فَیُحْسِنُ عَزَاءَهَا علی أبِیها وَیُطَیِّبُ نَفسَها ویُحَبِّرُهَا عَنْ أَبِیهَا ومَکَانِهِ ویُخْبِرُهَا بِمَا یَکُونُ بَعْدَها فِی ذُرِّیَّتِهَا وَکَانَ عَلَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَکْتُبُ ذَلِک »(1)

«از ابو عبدالله صادق علیه السلام روایت شده فرمود: که فاطمه علیها السلام پس از پدرش رسول خدا صلی الله علیه واله،هفتاد و پنج روز زنده ماند،ودر این مدت بخاطر ارتحال رسول الله صلی الله علیه واله شدیداً غمگین بود، به همین مناسبت جبرئیل حضور آن سیده طاهره می رسید و از آن حضرت در فقدان پدر بزرگوارش دلجوئی کرده و او را تسلی می داد،و برای او از پدرش و جایگاه او در بهشت خبر می داد و درباره حوادثی که پس از وی در رابطه با اولاد و احفاد آن حضرت روی خواهد داد او را آگاهی می داد، و علی علیه السلام تمام گزارشهای جبرئیل را می نوشت»

که این نوشته ها به صورت کتابی به نام مصحف فاطمه علیها السلام در آمد.

ص: 160


1- اصول کافی، ج 1، ص 525، ح 1.

لذا بدین مناسبت آن حضرت را محدثه میگویند.

أم أبیها:

یکی از کنیه های آن حضرت أم أبیها است، ام ابیها یعنی مادر پدرش و به عبارت روشن تر یعنی فاطمه مادر پدرش رسول خدا صلی الله علیه واله است، این کنیه را خود رسول الله صلی الله علیه واله برای فاطمه علیها السلام تعیین فرموده است.

وشاید دلیلش این باشد که در قرآن درباره زنان پیامبر صلی الله علیه واله آیه نازل شده دال بر

اینکه آنان أمهات مؤمنین هستند یعنی زنان رسول خدا صلی الله علیه واله مادران مؤمنین هستند :

«النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ »(1).

«یعنی پیامبر اولی بنفس مؤمنین و زنان و مادران آنها هستند».

حالا این احتمال وجود داشت که پاره ای از زنان رسول خدا صلی الله علیه واله که به مقام ارجمند آن دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه واله حسادت می ورزیدند و همواره در صدد تحقیر و آزار و اذیت آن حضرت بودند پس از رسول خدا این آیه را دست آویز خود قرار دادده و بگویند ما به حکم صریح آیه قرآن مادر مؤمنان هستیم و فاطمه علیها السلام فاقد این موقعیت ممتاز می باشد پس ما از وی برتر و بالاتریم و پیامبر صلی الله علیه واله برای این که جلوی این دسیسه بازی احتمالی آنها را بگیرد فرمود: فاطمه أم أبیها، یعنی اگر شما مادر مؤمنان هستید دخترم فاطمه مادر پیامبر مؤمنان است پس مقام فاطمه علیها السلام به مراتب بالاتر از مقام شماست.

6- معنای ام در لغت عرب:

«ام» به معنای اصل و ریشه،ومقصود بکار رفته است،بهمین جهت مادر را که بچه اش همواره به دنبال او راه می رود،ومقصدومقصود فرزندش می باشد «أم»می گویند:ومکه بدلیل آنکه گسترش زمین از مکه آغاز شده و کره زمین به شکل

ص: 161


1- سوره احزاب(33)،آیه 6.

کنونیش پیدا شده و شهرها در آن بوجود آمده لذا آن را «ام القری» می گویند.

و آیات قرآن به دو دسته «ام الکتاب»و«متشابهات» تقسیم می شوند.

آن دسته از آیات قرآن را که در معنای خود صراحت تام وتمام دارند بطوری که هیچ احتمال دیگری درباره آن نمی توان داد «آیات محکم»یا «محکمات آیات»و بالاخره «ام الکتاب» می گویند.

و آن دسته از آیات که در معنای خود صراحت ندارند یعنی در کنار معنای تحت اللفظی و منطوق آن احتمالات دیگری هم می توان داد متشابهات هستند.

در نتیجه چون در آیات قرآن اصل محکمات آیات است زیرا مراد پروردگار از آنها روشن است و برای فهم مراد از متشابهات باید آنها را با محکمات تطبیق داد از اینرو به محکمات «ام الکتاب» گفته می شود.

چنانکه در قرآن مجید آمده:

«هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ »(1)

عربها مغز را «أم الرأس و أم الدماغ»می گویند: زیرا مرکز فرماندهی بدن درمغز مستقر بوده و حرکات اعضاء و جوارح از خرد وکلان در راستای فرامینی که از مرکز مغزصادر می شود انجام میگیرند لذا مغز را «ام الرأس» می گویند.

حالا چرا حضرت زهراعلیها السلام را ام ابیها می گویند؟چون آن حضرت ریشه،هدف،مقصد و نتیجه پدرش می باشد، اگر او نبود اسلام، رسول الله، امام حسین ...امام زمان هم نبودند.

رسول خدا صلی الله علیه واله را به منظور توهین و استهزاء ابتر و بلاعقب می گفتند، و خوشحال بودند که هنگامی که آن حضرت بدرودحیات گفت مکتبش هم برچیده شده و از بین می رود، ولی بر خلاف انتظار آنها وقتی خدا حضرت زهرا علیها السلام را به آن حضرت عطا فرمود

ص: 162


1- سوره آل عمران (3)، آیه 7.

امیدشان به نومیدی مبدل شد:

«إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»(1).

«که محقق دشمن بدگوی تو(عاص بن وائل) مقطوع النسل است».

بدین ترتیب، اسلام، رسول خدا صلی الله علیه واله، و قرآن حیاتی تازه یافت به همین جهت آن حضرت ریشه بقاء و دوام دین رسول خدا صلی الله علیه واله، نام رسول خدا صلی الله علیه واله و کتاب آسمانی اوست روی این جهت او مادر پدر است.

اگر صدیقه طاهره علیها السلام نبود کسی که برای علی مرتضی علیه السلام کفو و همسر باشد پیدا نمی شد، همسری که ائمه معصومین علهیم السلام را برای آن حضرت بیاورد، این ظرفیت برای امامت و ولایت مطلقه تنها از آن حضرت فاطمه بتول علیها السلام بود.

ملا عبدالصمد همدانی که مردملاوزحمت کشیده وعالم وارسته ای بودو وهابی های جنایتکار در راه اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله سر از بدنش جدا کردند،ایشان در کتاب بحرالمعارف، و علامه مرندی در کتاب خود ملتقی البحرین،حدیثی را که ناظر بر همین مطلب است روایت کرده اند که ذیلا ملاحظه می فرماید:

در حدیث قدسی آمده:.

«لَوْلاک لُؤْلاکَ لَمَا خَلَقْتُ الأَفْلاکَ وَلَولا عَلِیٌ لَما خَلَقْتُکَ ولَوْلا فَاطِمَهَ لَمَّا خَلَقْتُکُمَا»(2)

«خداوند خطاب به رسول خدا صلی الله علیه واله می فرماید: اگر تو نبودی جهان را نمی آفریدم و اگر علی نبود تو را نیز نمی آفریدم،و اگر فاطمه نبود تو و علی را نیز نمی آفریدم».

چرا؟ چون در نبود فاطمه علیها السلام کسی که درخت نبوت را با درخت ولایت پیوند بزند، و باردار نماید، و ثمراتی چون ائمه اطهار علیهم السلام از خود بدهد نبود و با فقدان او، اینها هیچکدام نمی توانستند پا به ورطه تحقق بگذارند.

ص: 163


1- سوره کوثر (108)، آیه 3.
2- ملتقی البحرین، علامه مرندی، ص 14، جنه العاصمه،علامه میرجهانی، ص148 و 149، وعلامه نمازی شاهرودی در مستدرک سفینه البحار،در ماده «خلق»و«فطم» این روایت را آورده است.

«مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ، بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا یَبْغِیَانِ،یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ »(1).

«اوست که دو دریای (پرگوهر علم و حلم، علی و فاطمه علیهما السلام )و یا در دریای آب شور و گوارا را بهم درآمیخت (تا مختلط شوند) و میان آن دو دریا،برزخ و فاصله ای است که تجاوز به حدود یکدیگرنمی کنند، و از آن دو دریا لؤلؤ و مرجان (یعنی امامان حسن و حسین علیهما السلام ) را درآورد».

به فاطمه زهرا علیها السلام خبر دادند که عمال را از فدک بیرون کردند و ملک را تصرف کردند، فاطمه علیها السلام وقتی این مطلب را شنید جماعتی از زنان بنی هاشم را به دور خود جمع کرد.

«لَمَّا أَجْمَعَ أَبُوبکْرٍ عَلَی مَنْعِ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ فَدَکَ وبَلَغَهَا ذَلِکَ لاثَتْ خِمَارَهَا عَلَی رَأْسِهَا واشْتَمَلَتْ بِجِلْبَابِهَا وأقْبَلَتْ فی لُمَهٍ مِن حَفَدَتِهَا ونِسَاءِ قَوْمِها»(2).

«هنگامی که ابوبکر تصمیم بر منع فاطمه علیها السلام از فدک گرفت، و این خبر بگوش آن مظلومه رسید پوشش خود را به سر کردولباسش را پوشیدو با عده ای از خدمتکاران و زنان قبیله اش به طرف مسجد حرکت کرد، با متانت خاصی آرام آرام قدم بر می داشت»

روایت می گوید:

«مَا تَخْرِمُ مِشْیَتُهَا مَشْیَهُ رَسُولَ الله»(3).

«راه رفتنش عینا همانند راه رفتن رسول خدا صلی الله علیه واله بود».

این چنین به مسجد نزدیک می شد و مردم راه رفتنش را که شبیه راه رفتن رسول خدا صلی الله علیه واله بود تماشا می کردند، با دختر چهار ساله اش زینب علیها السلام وارد مسجد شد.

گویا خطاب به دختر کوچک خود می گفت: دخترم امروز من از امام زمانم دفاع

ص: 164


1- سوره رحمن (55)، آیه 19 - 22.
2- بلاغات النساء، ابن طیفور، ص 12-13.
3- همان.

می کنم،ودر مقام دفاع از وی سخن می گویم:داد میزنم،طولی نمی کشد که سرنوشتی مثل سرنوشت من برای تو رخ می نماید و در آن روز تو نیز باید در دفاع از امام زمانت سخن گوئی و داد بزنی.

همین که وارد مسجد شد «فَنِیطَت دُونَها مُلاءَهً»(1) از جلو آن بانو پرده ای زدند.آن مظلومه ستمدیده آرام و با وقار خاصی بدون آنکه با کسی سخن گوید وارد مسجد شد و روی زمین نشست، و در حالیکه حاضرین در مسجد با حیرت او را می نگریستند شروع به گریه کرد: «ثُمَّ أَنَّت أَنَّهً أجهَشَ القَوم لَهَا بِالبُکاء»(2).سپس ناله ای سرداد که مردم همه بگریه افتادند.

و سید محمد بن سید مهدی قزوینی حلی نجفی می گوید:

أحلماً وکادت تموت السنن ***بطول انتظارک یابن الحسن

أتنسی مصائب آبائک ***التی هد عمادها الرکن

مصاب النبی وغصب الوصی ***وذبح الحسین وسم الحسن (3)

ای پسر امام حسن عسکری علیه السلام این چه وقت حلم است، تشریف فرمائی شما آنقدر طول کشیده که سنت ها و شرع مقدس جد بزرگوارت دارد از بین می رود، آیا مصیبت های پدرانت را فراموش می کنید، مصائبی که از شدت وکثرت آن ارکان دین فرو ریخت، مصائب رسول خدا صلی الله علیه واله وغصب خلافت جد بزرگوارت امیرالمؤمنین علیه السلام و بریدن سر مبارک جدت حسین علیه السلام و مسموم کردن جدت امام حسن علیه السلام را در بوته فراموشی می گذارید؟

و مرحوم آیه الله العظمی غروی اصفهانی قدس سره (کمپانی) در پیرامون حادثه هجوم به

خانه آن معصومه مظلومه اشعاری گفتند که یک بیتش این است:

ص: 165


1- همان.
2- همان.
3- ریاض المدح والرثاء، الشیخ حسین علی آل شیخ سلیمان بلادی بحرانی، ص6.

ومن نبوع الدم من ثذییها*** یعلم عظم ما جری علیها

خونی که از سینه آن سیده طاهره سرازیر شد

از مصائبی که بر آن بانوی دو جهان گذشت حکایت ها دارد.

***

ص: 166

گفتار هشتم

1- حضرت آیه الله مرحوم حاج سید محمد سلطان الواعظین شیرازی قدس سره

تصویر

«از تهران »

ص: 167

2- اولی الامر کیانند؟

*اولی الامر کیانند؟(1)

پبسم الله الرحمن الرحیم

رب اشرح لی صدری و یسر لی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی الحمد لله الأول قبل اولیه الأولین والباقی بعد فناء الخلق اجمعین والصلاه والسلام علی سرالوجود واول کل موجود و صاحب لواء الحمد والمقام المحمود الخاتم لما سبق والفاتح لما انفلق والمعلن الحق بالحق والدافع جیشات الأباطیل والدامغ صولات الأضالیل النبی الامی والرسول المکی المدنی القرشی الهاشمی الابطحی سید الاولین والاخرین حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد بن عبدالله خاتم الانبیاء والمرسلین وعلی آله الطاهرین واوصیائه المعصومین شموس سماء العلم والهدایه وینابیع الحکمه نوامیس الکبریاء وآیات الله العظمی ولعنه الله علی اعدائهم و مبغضیهم ومنکری فضائلهم من الأولین والاخرین من الان الی یوم الدین.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

قال اللَّهُ اَلْحَکِیمُ فِی کِتَابِهِ اَلْکَرِیمِ یَا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وأُولِی الأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیٍ فَرُدُّوهُ إلی اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالیَومِ الآخِرِ ذلِکَ خَیرٌ وَأحَسَّ تَأویلاً»(2)

ص: 168


1- این سخنرانی در روز سوم شعبان المعظم سال 1345 قمری سالروز میلاد مولی الکونین حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام در امام باره (حسینیه) رسالدار پیشاور ایراد شده است.
2- «ای اهل ایمان فرمان خدا و رسول و فرمان داران از طرف خدا و رسول را اطاعت کنید و چون در چیزی کارتان به گفتگو و نزاع کشید به حکم خدا و رسول بازگردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید این کار (رجوع به حکم خدا و رسول) برای شما از هر چه تصور کنید بهتر و خوش عاقبت تر خواهد بود.» سوره نسا (4)، آیه 62 .

3- آزادی مجازی و حقیقی:

یکی از موضوعات مهمه که سالهاست رطب اللسان عموم گردیده و هر فرقه و قومی برای پیشرفت مرام و مقصد خود اتکاء به آن می نمایند موضوع حریت و آزادی است که اخیرا دست آویز دسته ای مردمان قصیر الفکروکوتاه نظر گردیده که روی همین اصل حریت و آزادی از زیر فرمان قضاء جریان انبیاء عظام بیرون رفته و از حوزه متدینین خارج گردیده است و حال آن که نفهمیدند حریت و آزادی از عبودیت پروردگار عالمیان و قیود شرایع حقه وقوانین مقدسه مخالفت کامل با علم وعقل دارد و چنین حریت و آزادی مخل آسایش بشر و موجب هرج ومرج وخلاف نظام طبیعی و مردود و مبغوض محققین علماء و عقلاء می باشد.

البته آن حریت و آزادی که بسیار خوب و ممدوح است عبارت است از آزادی از عبودیت مخلوق و تعظیم و پرستش أبناء بشر و اطاعت کورکورانه هم جنسان مانند خود، چنین آزادی از لوازم انسانیت است چه آن که انسان فهمیده که به نور عقل منورگردیده وصاحب علم و معرفت می باشد بایستی از عبودیت و بندگی مانند خود برکنار باشد کورکورانه مطیع صرف احدی نگردد که در وادی ضلالت و حیرت سرگردان گردد.

البته باید انسان که اشرف مخلوقات است سر اطاعت به جایی فرود آورد که قابل و لایق، و دلائل عقل و نقل بر او قائم باشد.

بدیهی است ستایش و بندگی منحصرأ اختصاص دارد به ذات بی زوال حضرت احدیت جل و علاکه خالق ما وشما و جمیع موجودات عالم است که با دلائل عقلیه ثابت شده است که مخلوق عاجز در مقابل خالق قادر آن هم خالقی که ایجاد همه چیز برای او نموده بایستی خاضع و خاشع و مطیع صرف باشد.

و اطاعت احدی از مخلوقات بر انسان جائز نیست مگر آن کسی که خداوند متعال

ص: 169

امر به اطاعت او نموده باشدوسند محکم ما در اطاعت و فرمان برداری اشخاص، قرآن مجید است.

وقتی مراجعه به قرآن مجید، این سند محکم آسمانی می نماییم می بینیم دستور کامل اطاعت را در آیات چندی به ما داده که روی قواعد عقلانی اطاعت از چه اشخاصی بنماییم و در مقابل چه افرادی سر تعظیم فرود آوریم.

4- اطاعت خدا و پیامبر و اولی الامر واجب است:

از جمله در همین آیه شریفه که مطلع عرایض داعی است صریحا فرموده:

«أَطِیعُوا اَللَّهَ وَأَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ..»

یعنی «اطاعت کنید خدا و اطاعت کنید پیامبر و صاحبان امر را.»

پس به حکم این آیه شریفه بعد از اطاعت خداوند متعال از جنس بشر اطاعت پیامبر و صاحبان امر واجب است.

در اطاعت أوامر پیامبر خاتم صلی الله علیه واله عموم جامعه مسلمین متفقند و احدی انکار این معنی را ندارد فقط اختلافی که بین مسلمانان ایجاد نمودند در معنای اولی الامر است که خداوند در این آیه بعد از اطاعت خود و رسولش اطاعت از آنان را واجب قرار داده است.

5- عقیده اهل تسنن در معنای اولی الامر:

اهل تستن را عقیده برآن است که مراد از اولی الامردر آیه امراء و فرمانفرمایان وسران لشگرند که شامل حال سلاطین و صاحبان امر (ظاهری) می باشد.

فلذا آقایان اهل تسنن اطاعت امر سلاطین را بر خود واجب می دانند(هر چند متجاهر به فسق و فجور و ظلم باشند؟)به دلیل آن که مشمول آیه اولی الامرند پس اطاعتشان واجب است؟!.

ص: 170

و حال آن که چنین عقیده ای با دلایل عقل و نقل باطل است که این مجلس مختصر با ضیق وقت آن، اجازه نمی دهد که به تمام دلائل بر بطلان عقیده آنها استشهاد نمایم حداقل یک ماه وقت می خواهد تا به تفصیل بپردازیم ولی از باب «ما لا یدرک کله لا یترک کله».

آب دریا را اگر نتوان کشید*** لیک بهر تشنگی باید چشید

با اجازه آقایان محترم برای اثبات هدف و مقصد خود مختصرا در اطراف این موضوع بحث مینمایم تا اهل انصاف قضاوت عادلانه نموده و کشف حقیقت گردد.

6- صاحبان امر بر سه قسمند:

بدیهی است امراء و سلاطین که در جامعه فرمان روایی می نمایند از سه حال بیرون نیستند یا منصوب بالاجماع -یا غالب بالقدره -و یا منصوب من جانب الله اند.

اما طریقه اول که اگر مسلمین اجماع بر فردی نموده و او را به امارت بر قرار نمودنداطاعتش مانند اطاعت خدا و پیامبر واجب باشد دلیل مثبت عقلانی ندارد که مسلمانان بتوانند عموما اتفاق کنند بر یک فرد کامل عیار و پاکی و او را به امارت بر قرار نمایند.

برای آن که مسلمین هر قدر هم قوی الفهم باشند به ظواهرحالات می نگرند و ازبواطن اشخاص که در چه عقیده ای هستند بی خبرند.

7- بنی اسرائیل منتخب جناب موسی فاسد از آب در آمدند:

هر قدرهم مسلمین عاقل و دانا باشند درامر انتخابات قطعاً روی موازین ظاهریه از حضرت موسی کلیم الله علی نبینا وآله وعلیه السلام که از انبیاء اولوا العزم است عالم تر نمی باشند و عقول همه آنها از عقل کامل فرستاده خدا بالاتر نخواهد بود.

حضرت موسی از میان هزاران عقلاء ودانشمندان بنی اسرائیل هفتاد نفر را روی حسن ظواهر انتخاب نمود (چون انبیاء مأمور به ظواهر بودند به بواطن اشخاص نظر

ص: 171

نمی کردند،وهمان حسن ظاهررا مداراعتبار قرار می دادند)وبه طور سینا برد در موقع امتحان همگی فاسد از آب در آمدند و هلاک شدند و معلوم شد که از اول صاحبان عقد صحیح ثابت قلبی نبودند منتها در موقع امتحان پرده بالا رفت و آنچه در باطن داشتند آشکار شد؛ چنانکه قرآن مجید در آیه 154 از سوره 7 (اعراف) اشاره به این معنی نموده است.

8- بشر قادر نیست انتخاب امیر صالح و کامل نماید:

پس جایی که منتخبین کلیم الله پیامبر خدا فاسد وکافر از کار در آیند و به وسیله صاعقه به عذاب حق تعالی معذب گردند - سایر افراد بشر به طریق اولی قدرت بر انتخاب امراء صالح کامل نخواهند داشت.

چه آنکه که ممکن است منتخب ظاهر الصلاح آنها درواقع و باطن کافر یا فاسق باشد وظاهرا سالوسی نموده وبعد از جلوس بر اریکه سلطنت وامارت جلد ظاهر الصلاحی را انداخته بی پرده مقاصد سینه خود را اجراء نماید.

چنانکه در بسیاری از سلاطین و امراء (حتی نمایندگان مجلس شورای ملی؛ از این امر دیده شده است و قطعا اطاعت چنین امیر و پادشاهی موجب اضمحلال دین و ضیاع حقوق مردم و محو آثار اسلام خواهد بود.

9- سلاطین و امراء اولی الامر نمی باشند:

هرگز عقل باور نمی کندکه خدواند متعال اطاعت امرسلاطین و صاحبان امر ظالم و فاسق فاجری را قرین اطاعت خود و رسولش قرار دهد پس بطلان این عقیده و رویه بارز و آشکار است.

و علاوه اگر این حق اجماع امت،شرعی باشد اولی الامر باید در هر زمان با انتخاب حقیقی ملل اسلامی باشدواختصاص به ملتی دون ملت دیگر نداشته باشد. این حق

ص: 172

شرعی تمام افراد جامعه مسلمین است که درهرگوشه وکنار عالم-فرد یا افرادی از مسلمانان در شهر و یا قریه ای سکنا داشته باشند باید در آن انتخاب رای بدهند و تعیین صاحب امر شرکت نمایند نه آنکه دسته ای در شهری یا مملکتی رای بدهند و برای آنها اجباراً مطاع باشد و سایر عقلاء و افراد برجسته مسلمین مجبورا تسلیم گردند و اگرجمعیتی نظر مخالفی داشته باشند آنها را رافضی و مشرک خوانند و قتلشان را واجب بدانند.

چنان که اگر صفحات تاریخ هزار و سیصد ساله اسلام را مطالعه نماییم،می بینیم که چنین اجماعی بعد از خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله در هیچ زمانی واقع نشده که تمام مسلمین موجود در عالم یا نمایندگان حقیقی آنها مجتمعاً رأی داده باشند پس عقیده به اجماع در هیچ دوره ای لباس عمل نپوشیده ونخواهد پوشید مخصوصا امروزه که بلاد مسلمین قطعه قطعه و ممالک اسلامی متعدد،وهر یک برای خود امیر و پادشاهی دارند.

اگر بنا شود اهالی هر مملکتی پادشاه و صاحب امرمستقلی برای خود انتخاب نمایند گذشته از آن که در هر زمانی اولی الامر متعدد خواهد بود و هیچ یک از ممالک زیر فرمان پادشاه و اولی الامر مملکت دیگر نخواهد رفت چنانچه بین آنها هم خلاف و اختلافی واقع شود و نائره حرب بینهما مشتعل گردد(چنانکه مکرر در تاریخ اسلام واقع شده)مسلمانان بلا تکلیف خواهند بود چه آن که هر دو دسته از مسلمانان اطاعه لامر اولی الامر خود ناچار به جان هم افتاده و برادران مسلمان خود را بکشند آیا هر دو دسته از مسلمانان دراین برادر کشی مثاب و قاتل و مقتول اهل بهشت خواهند بود؟!

حاشا که اسلام و شارع مقدس چنین دستوری داده باشد هرگز اسلام دین جامع کامل عقل پسند أمر به چیزی نمی کند که مورد انکار عقلاء بوده و قابل عمل و اجراء نباشد و به علاوه سبب ایجاد تفرقه و جدایی مسلمانان گردد.

پس اولی الامری که خداوند امر به اطاعت آنها نموده منسوب بالاجماع نخواهند بود.

ص: 173

چنان که در لیالی ماضیه در مجلس بحث خصوصی با حضور علماء و دانشمندان فریقین (شیعه و سنی )بطلان اجماع را عقلا و نقلا ثابت نمودیم که در صفحات جراید و مجلات درج گردیده(1) ولابد به نظر آقایان محترمی که در آن جلسات حاضر نبودند نیز رسیده است.

10- هر سلطان و امیر با قدرتی، اولی الامر نمی باشد:

و اما قسم دوم که منسوب بالقدره است یعنی هرامیروسلطان وخلیفه سفاک خونخوار فاجری که به قهر و غلبه و به زورسر نیزه و دسیسه بازی بر مردم مسلط وصاحب امر نافذ باشد اطاعتش واجب گردد.

چگونه عقل زیربارچنین امر پوچی رود و تسلیم به این عقیده بی معنی گرددکه اطاعت امراء و سلاطین و یا خلفاسفاک وبی باک و فاسق فاجر مانند اطاعت خدا و پیامبر واجب باشد؟!

اگر امر چنین است چگونه علماء ومورخین ومنقدین از اکابر علماء عامه خلفاء وامراء سفاک ظالم مانند معاویه و یزید پلید وزیاد بن ابیه و عبید الله وحجاج و ابوسلمه وابومسلم وغیر آنها را در کتب و دفاتر خود تقبیح می نمایند؟

و اگر فی الواقع کسی ازراه لجاج بخواهد بگوید اطاعت این قبیل اشخاص وقتی آمر و نافذ و سلطان و خلیفه بر مسلمین شدند واجب است(چنانچه بعضی از علماء عامه گفته اند) قطعا چنین اطاعتی بر خلاف نص صریح قرآن مجید و کتاب محکم آسمانی می باشد.

زیرا خداوند متعال در آیات چندی از قرآن مجیدکفاروفساق و ظالمین را موردلعن قرار داده و مسلمین را منع از اطاعت آنها نموده است.

پس چگونه در این آیه شریفه امر میکند که اولی الامر (فاسق فاجر ظالم بلکه

ص: 174


1- مراجعه شود به ص 482 تا 491 و ص 742 تا 748 کتاب شبهای پیشاور.

کافر) را اطاعت کنند!!!.

بدیهی است نسبت دو قول متضاد به ذات اقدس پروردگار از أقبح قبایح می باشد؟وحال آن که فخر رازی که از اکابر علماء عامه است درتفسیر این آیه شریفه صریحاً می گوید قطعا بایستی اولی الامرمعصوم ازگناه باشدوالاخداوند اطاعت او را در ردیف اطاعت خود و پیامبر خاتم قرار نمی داد.

پس وقتی باهمین مختصردلائل،بطلان این دو عقیده ثابت شد که ممکن نیست اولی الامر منصوب بالاجماع و یا منصوب بالقدره باشد پس معلوم می شود که :.

11- اولی الامر باید منصوب و منصوص من جانب الله باشد:

ثابت می ماند قسم سیم که حتما بایستی اولی الامر منصوب و منصوص من جانب الله باشد فثبت المطلوب،همین است عقیده شیعه امامیه اثنا عشریه که می گویند چون اولی الامر بایستی مانند پیامبر مهذب و منزه ازجمیع صفات رذیله واخلاق فاسده ومعصوم از تمام کبائر و صغائر ظاهراً و باطنا باشند و چون علم ببواطن امورهم أحدی جزخدای تعالی ذاتاً واستقلالاً ندارد.پس باید خدای تعالی اولی الامر را معین نماید.

همان خدایی که رسول را از میان خلق برگزیده وبه رسالت می فرستد اولی الامر را هم بایستی ذات اقدس او جل و علا انتخاب نموده و به مردم معرفی نماید.

علاوه براین قبیل دلائل که ازخارج اثبات مرام می نمایدصراحت ظاهر خود آیه حکم می کند که اولی الامر کسی باید باشد که واجد جمیع صفات رسول الله صلی الله علیه واله باشد الا ما خرج بالدلیل که آن مقام وحی و رسالت است.

و چون عالم به جمیع صفات بشریت جزذات پروردگاردیگری نیست پس حق انتخاب مخصوص به ذات او جل و علا می باشد.

فلذا در آیه شریفه برای فرق بین واجب و ممکن دو اطیعوا آورده که می فرماید الطیعوا الله و اطیعو الرسول خدا را اطاعت کنید به نحوی که او را واجب الوجود بالذات

ص: 175

بدانید که کلیه صفات او از قبیل حیات و علم وحکمت و قدرت و غیر آنها از خودش و عین ذات او می باشد.

و اطاعت کنید پیامبر را به نحوی که او را ممکن الوجود و عبد صالح و واجد جمیع صفات حمیده و اخلاق پسندیده بدانید که تمام آن صفات از جانب واجب الوجود به او افاضه شده است.

ولی وقتی به معرفی اولی الامر می رسد کلمه اطیعوا نمی آورد فقط با یک واو عاطفه اولی الامر را معرفی می نماید و در این واو لطیفه ای است که می خواهد به مردمان منور الفکر روشن ضمیر بفهماند که اولی الامرآنکس است که واجد باشد هر چه را که رسول خدا صلی الله علیه واله واجد بوده است مگر آنچه به دلیل فاقد آن است از قبیل نزول وحی و استقلال در ابلاغ رسالت، خلاصه آنچه که رسول اکرم صلی الله علیه واله داشته اولی الامر نیز باید داشته باشد مگر مقام رسالت و نبوت پس اطاعت اولی الامر از سنخ اطاعت رسول الله می باشد!.

فقط شأن اولی الامر این است که مجری احکام و نگاهبان دین و قوانین شرع سید المرسلین صلی الله علیه واله می باشد.

فلذا جامعه شیعه امامیه معتقدندکه مراد از اولی الامر ائمه اثنی عشر از نسل پیامبروعترت طاهره آن حضرت می باشند که آنها امیر مؤمنان علی علیه السلام از عترت و اهل بیت پیامبر و یازده فرزند بزرگوار آن حضرت هستند.

و این آیه شریفه بزرگترین دلیل شیعه و جامعه امامیه بر اثبات امامت ائمه اثنی عشرعلیهم السلام میباشد.

علاوه بر آیات کثیره دیگری که مورد استدلال ما می باشد که هر یک به جهتی از جهات اثبات مرام مینماید از قبیل آیه 118 سوره 2 (بقره) «قَالَ اِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ اماما قال وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِین».(1)

ص: 176


1- خدای تعالی (به ابراهیم) فرمود من تو را امام و پیشوای خلق قرار دادم ابراهیم عرض کرد این امامت و پیشوایی را به فرزندان من نیز عطا خواهی کرد؛ فرمود: آری اگر صالح و شایسته آن باشند که عهد من (امامت) هرگز به مردم ستم کار نخواهد رسید.

و آیه 6 سوره 33 (احزاب) «النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ۗ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَیٰ بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ »(1)

و آیه 120 سوره 9 (توبه) «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ».(2)

و آیه 8 سوره 13 (رعد) «اِنِما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٌ هَادٍ»(3)

و آیه 154 سوره (انعام) «وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ ۖ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ »(4)

و آیه 180 سوره 7 (اعراف) «وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ»(5)

و آیه 98 سوره 3 (آل عمران) «وَ اِعْتَصُوْا بِحَبْلِ اَللَّهِ جَمِیعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا»(6)

و آیه 45 سوره 16 (نحل) «فَاسْئَلُوا اَهْلَ اَلذِّکْرِ اَنْ کُنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ »(7)

و آیه 33 سوره 33 (احزاب)«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»(8)

ص: 177


1- پیامبر اولی وسزاوارتر به مؤمنان است ازخود آنها وزنان پیامبر(در اطاعت و عطوفت و حرمت نکاح)به حکم مادر مؤمنان هستند وخویشاوندان نسبی شخص بعضی بر بعض دیگر در کتاب خدا مقدمند از مؤمنین و مهاجرین.
2- ای اهل ایمان خدا ترس باشید و با مردمان راستگو بپیوندید و پیرو آنها باشید.
3- جز این نیست که وظیفه تو إنذار و ترسانیدن (از نافرمانی خدا است)وهر قومی را از طرف خدا راهنمایی است.
4- این است راه راست که راه من است پس پیروی کنید آن را و از راه های دیگر که موجب تفرقه شما است جز از راه خدا متابعت نکنید.
5- و از خلقی که آفریده ایم فرقه ای بحق هدایت می یابند و از باطل همیشه به حق باز می گردند (که مراد پیشوایان دین و ائمه معصومین اند).
6- همگی به رشته دین خدا(و ولایت عترت طاهره)چنگ زده به راه های متفرق نروید.
7- از اهل ذکر (قرآن) (که خاندان محمد و آل محمد علیهم السلام اند)بپرسید اگر شما نمی دانید.
8- جز این نیست که مشیت خداوند تعلق گرفته که رجس و هر آلایش را از شما خانواده نبوت ببرد شما را از هر عیب پاک ومنزه گرداند.

و آیه 30 سوره 3 (آل عمران) «إِنَّ اَللَّهَ اُصْطَفَیَ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ وَ بُغْضَهَا مِنْ بَعْض».(1)

و آیه 29 سوره 35 (فاطر)« ثُمَّ أَوْرَثْنَا اَلْکِتَابَ اَلَّذِینَ اِصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا»(2).

آیه 35 سوره 24 (نور) «اللَّهُ نُورُ السَّمَوَاتِ والأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکُوهٍ فِیهَا مصباحٌ اَلْمِصْبَاحُ فِی زُجاجَهٍ الزُّجاجَهُ کانَها کَوکَبَ دُرِّیٌ یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لا شَرقِیَّهٍ ولا غَربِیَّهٍ یَکادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ ولَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ علی نُورٍ یَهدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشاءُ».(3)

و آیات بسیار دیگر که وقت مجلس اقتضای ذکر تمامی آنها را ندارد تا آنجا که خطیب خوارزمی در مناقب و امام احمد در مسند و حافظ ابونعیم در ما نزل من القرآن فی علی و حافظ ابوبکر شیرازی در نزول القرآن فی امیر مؤمنان آورده اندکه رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود: ربع قرآن درباره ما اهل بیت نازل شده است.

و نیز حافظ ابونعیم درما نزل من القرآن فی علی واحمد بن حنبل در مسند و واحدی دراسباب النزول و محمد بن طلحه شافعی در مطالب السئول و ابن عساکر محدث شام در تاریخ خود و حافظ ابوبکر شیرازی در نزول القرآن فی امیر مؤمنان علیه السلام و محمد بن یوسف گنجی شافعی در اول باب 62 کفایت الطالب و خواجه کلان سلیمان

ص: 178


1- به حقیقت خدا برگزید آدم علیه السلام و نوح علیه السلام و خانواده ابراهیم علا و خانواده عمران را بر جهانیان و فرزندان بعض از آنها را بر بعض دیگر.
2- پس( از آن پیامبران سلف) ما آنان را که از بندگان خود برگزیدیم (یعنی محمد و عترت طاهره او علیهم السلام) وارث علم قرآن گردانیدیم.
3- خدا نور (وجود بخش) آسمانها و زمین است داستان نورش به مشکاتی ماند که در آن چراغی روشن باشد و آن چراغ در میان شیشه ای که تلؤلؤ آن گویی ستاره ای است درخشان و روشن از درخت مبارک زیتون که با آنکه شرقی وغربی نیست شرق و غرب جهان بدان فروزان است و بی آن که آتشی زیت آن را برافروزد خود به خود جهانی را روشنی بخشد که پرتو آن نور حقیقت بر روی نور قرارگرفته وخدا هر که را خواهد به نور خود (و اشراقات وحی خویش) هدایت کند.

بلخی حنفی در باب 42 ینابیع الموده از طبرانی و او از ابن عباس (حبر امت) نقل می نماید که فرمود:

«نزلت فی علی علیه السلام أکثر من ثلاث مائه آیه فی مدحه».

«در مدح علی علیه السلام بیشتر از سیصد آیه نازل شده است.»

و البته در اطراف هر یک از این آیات حداقل بایستی چندساعتی صحبت نمود که به واسطه نبودن وقت فقط به طور فهرست بعض ازآنها را قرائت نمودم تا اهل فن به کتب اکابر علمای عامه از قبیل تفاسیر امام فخر رازی و امام ثعلبی و زمخشری و جلال الدین سیوطی و طبری و نیشابوری و واحدی.

وکتاب های فرائد السمطین جوینی و صحیح بخاری وصحیح مسلم وسنن ابی داود وجمع بین الصحیحین حمیدی و مسند امام احمد بن حنبل و صواعق ابن حجر و شرف المصطفی خرگوشی و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید و حلیه الأولیاء حافظ ابونعیم و مفاتیح الاسرار شهرستانی و مناقب خوارزمی و فصول المهمه مالکی و شواهد التنزیل حاکم ابوالقاسم و استیعاب ابن عبد البروسقیفه جوهری و ینابیع الموده خواجه کلان حنفی و موده القربی همدانی وما نزل من القرآن فی علی، اصفهانی و مطالب السئول محمد بن طلحه شافعی و نهایه ابن اثیر وکفایت الطالب گنجی شافعی ونزول القرآن فی امیر المؤمنین ابوبکرشیرازی و رشفه الصادی سید ابی بکر بن شهاب الدین العلوی وغیر آنها مراجعه و با دیده تحقیق بنگرند تا حقیقت بر آنها کشف گردد.

خلاصه خوبست اطاله کلام ندهم وآیه اول مجلس را که ادل دلائل است ذکر نماییم که عرض کردم عقیده جامعه شیعه امامیه این است که مراد ازاولی الامردرآیه شریفه طبق دلائل عقلیه و براهین نقلیه ائمه اثنی عشر سلام الله علیهم اجمعین اند.

اما دلائل عقلیه بر این معنا بسیار است که وقت مجلس مقتضی ذکر تمامی آنها لیست ولی به حکم قرینه ثابت است اولی الامرکه اطاعتش توام با اطاعت خدا و پیامبر است بایستی معصوم از خطاء باشد.

ص: 179

چنانچه امام فخر رازی هم درتفسیرش اقرار به این معنی نموده که اگرگفته شود اولی الامر معصوم نیست اجتماع نقیضین خواهد شد و آن محال است.

ودیگر آن که اولی الامر باید أعلم وأفضل وأورع واتقی وأکمل من فی الأرض باشدتا واجد صفات پیامبرصلی الله علیه واله گردیده و اطاعتش از هر حیث واجب شود.

این صفات درمیان امت جزدرباره ائمه اثنی عشر(به تصدیق اکابر علماء عامه)گفته نشده مقام عصمتشان طوری است که خداوند در آیه تطهیر شهادت به این معنی داده است.

واخبار بسیاری در کتب معتبره اکابر علماء اهل تسنن درعصمت آن خاندان جلیل ذکر گردیده است از باب نمونه به چند خبر از اکابر علمای اهل تستن تبرک می جویم .

12- اخبار در عصمت ائمه از طرق عامه:

از جمله شیخ سلیمان بلخی حنفی در ص 445 ینابیع الموده ضمن باب 77 و شیخ الاسلام جوینی در فرائد السمطین از ابن عباس روایت نموده اند که گفت سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول:

«أنا وعلی والحسن والحسین وتشسعه من ولد الحسین مطهرون معصومون».

«شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه واله که فرمود من و علی وحسن وحسین ونه نفر از اولاد حسین همگی پاک و پاکیزه و معصوم (از جمیع صغائر و کبایر و اخلاق رذیله)می باشیم.»

و از سلمان فارسی نقل می نمایند که رسول اکرم صلی الله علیه واله دست برکتف حسین علیه السلام گذارد و فرمود:

«إِنَّهُ اَلْإِمَامُ بْنُ اَلْإِمَامِ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ».

«به درستی که او امام پسر امام و نه نفر از صلب او امامان و نیکوکاران و امناء با عصمت اند.»

و از زید بن ثابت روایت نموده که آن حضرت فرمود:

«وانه لَیَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ قَوَّامُونَ

ص: 180

بالقسط».

«هر آینه بیرون می اید از صلب حسین امامان نیکوکار امناء با عصمت کارگذاران به عدل و داد.»

و از عمران بن حصین نقل می کند که گفت: از رسول اکرم صلی اله علیه واله شنیدم که به

علی علیه السلام فرمود:

«أنت وارث علمی وأنت الإمام والخلیقه بعدی تعلم الناس مالا یعلمون وأنت أبوسبطئ وزوج ابنتی ومن ذریتکم العتره الأئمه المعصومین».

«تو وارث علم منی و تویی امام و خلیفه بعد از من یاد می دهی به مردم چیزی که نمی دانند و تویی پدر دو دختر زاده من و شوهر دختر من و ذریه شما است عترت پاک و امامان با عصمت.»

از این قبیل اخبار از طرق اکابر علمای عامه بسیار رسیده که برای نمونه در این وقت کم به این مختصر کفایت می کند.

و اما درباره علم آنها نیز اخبار بسیاری از طرق اهل سنت و جماعت وارد است که درلیالی گذشته و جلسات خصوصی در این باب بحث مفصل نمودیم لابد به نظر محترم آقایان در جراید و مجلات رسیده امروز هم برای نمونه به نقل چند خبر اکتفا می کنیم.

13- اشاره به علم عترت و اهل بیت طهارت علیهم السلام

شیخ الاسلام جوینی در فرائد السمطین وحافظ ابونعیم اصفهانی درحلیه الأولیاء وابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه از ابن عباس روایت می نمایند که رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود: عترت من از طینت من آفریده شده اند وخدای تعالی علم وفهم به ایشان کرامت فرموده وای بر کسی که ایشان را تکذیب نماید.

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه وصاحب کتاب سیرالصحابه ازحذیفه بن اسید روایت کرده اندکه رسول خدا صلی الله علیه واله بعد از اداء خطبه مفصل وحمد و ثناء حق تعالی فرمودند:

ص: 181

«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اَللَّهِ وَعِتْرَتِی إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا فَقَدْ نَجَوْتُم»

طبرانی آن را با این زیادتی نقل می نماید که فرمود:

«فَلا تُقَدِّمُوهُمَا فَتَهْلِکُوا ولا تَقْصُرُوا عَنهُم فَتَهْلِکُوا ولا تُعَلِّمُوهُم فَانَّهُم اعْلَمْ مِنکُم».

«دو چیز نفیس بزرگ را در میان شما می گذارم که اگر به این دو چیز تمسک جویید نجات یابید یکی قرآن مجید و دیگری عترت من آن گاه فرمود امت بر ایشان سبقت نجویید و تقصیر و کوتاهی نکنید از آنها که هلاک خواهید شد به ایشان یاد ندهید و تعلیم ننمایید که

ایشان از شما داناترند.»

به روایت دیگر از حذیفه بن اسید نیز نقل می کند که آن حضرت فرمود:

«الْأَئِمَّهُ بَعْدِی مِنْ عِتْرَتِی عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ أَعْطَاهُمُ اللَّهُ عِلْمِی وفَهْمی فَلا تُعَلِّمُوهُمْ فَانَّهُم أعْلَمُ مِنْکُمْ إِتَّبَعُوهُم فَانَّهُم مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَهُمْ».

«امامان بعد از من از عترت من بعدد نقباء بنی اسرائیل اند (یعنی دوازده نفر) نه نفر از صلب حسین اند،اعطاء نموده است خداوند به آنها علم و فهم مرا پس به آنها یاد ندهید وتعلیم ننمایید به درستی که آنها اعلم از شما می باشند متابعت کنید آنان را پس به درستی که آنها با حق و حق با آنها می باشد.»

اینها مختصری از دلائلی است که اکابرعلماء عامه و اهل تستن بر اثبات علم و عصمت ائمه اثنا عشر ما نقل نموده اندکه تقویت می کند دلائل عقلیه را.

14- اشکال در این که چرا اسامی ائمه در قرآن نیامده؟

بعضی بازیگران با اشکال تراشها ایجاد شبهه نموده ودردسترس عموم قرار داده اند که اگر ائمه اثناعشر شیعیان برحقند چرا اسامی آنها در قرآن مجید که سند محکم دیانت است ذکر نگردیده دیشب هم برادران عزیزم درمجلس خصوصی همین سؤال را از داعی نمودند چون وقت گذشته بود جواب را موکول به امروزنمودم اینک که به اصرار آقایان منبر آمدم ومقتضی موجود گردیده باتوجهات خاصه پروردگار رفع

ص: 182

اشکال می نمایم.

مقدمتا عرض میکنم اشتباه بزرگی دامن گیر دسته ای ازمردمان قصیر الفکرگردیده که گمان می کنند جزئیات جمیع اموردرقرآن مجید موجود است وحال آن که قرآن مجید که کتاب محکم آسمانی است بسیار مجمل و مختصر و موجز نازل گردیده فقط متعرض کلیات امور است ولی جزئیات امور را موکول به بیان مبین که رسول الله صلی الله علیه واله است نموده چنان که در آیه 7 سوره 59 (حشر) می فرماید:

«وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا».

«آنچه رسول حق به شما دستور دهد (و عطا کند)بگیرید و هرچه نهی کند شما را از آن واگذارید.»

فلذا وقتی به احکام و قوانین اسلام از طهارت تادیات می نگریم می بینیم که در قرآن مجید کلیات آنها ذکرگردیده ولی شرح و بیان آنها را پیامبر فرموده.

15- جواب از اشکال:

اولا آقایانی که اشکال تراشی می کنند و می گویند چون اسامی و عدد امامان اثناعشر در قرآن مجید نیست ما قبول نداریم و اطاعت نمی کنیم چیزی را که در قرآن نمی باشد -باید به آنها گفت که اگر امر چنین باشد که هر چه در قرآن مجید نام برده نشده وصراحت ندارد و جزئیات او ذکر نگردیده باید متروک گردد.

پس آقایان باید ترک نمایند تبعیت و پیروی از خلفاء راشدین و همچنین خلفاء اموی و عباسی و غیرهم را چه آن که در قرآن مجید آیه ای که اشاره به مقام خلافت خلفاء راشدین (غیر از علی بن ابی طالب علیه السلام )وهمچنین خلفاء اموی وعباسی و طریقه اجماع و اختیار امت در تعیین خلافت وعددواسامی آنها نیامده پس روی چه اصل و قاعده تبعیت از آنها نموده و مخالفین آنها را رافضی و مشرک و کافر میخوانند؟!.

و از این ها گذشته اگر امر چنین باشد که هر چه در قرآن مجید ذکر و نامی از آنها

ص: 183

نشده بایستی متروک گردد:

قطعا آقایان باید تارک جمیع عبادات و احکام گردند زیرا جزئیات هیچ یک از آنها در قرآن مجید ذکر نگردیده است .

16- عدد رکعات و اجزاء نماز در قرآن نیامده:

برای نمونه نماز را که اصل اولیه از فروع دین است- که به اتفاق فریقین رسول اکرم صلی الله علیه واله سفارشها و تاکیدات بلیغه در آن باب نموده تا آنجا که فرموده:

«الصَّلوهِ عَمُودُ الدِّینِ إِنْ قُبِلَتْ قَبْلُ مَاسواهَا وَانٍ رُدَّتْ رَدَّ مَاسُوَاهَا».

«نماز ستون و نگهبان دین است اگر نماز قبول شد ماسوای آن قبول و اگر نماز رد شد ماسوای آن هر چه هست رد می گردد.»

مورد مطالعه قرار داده و می بینیم در قرآن مجید ابدأ ذکری از عدد رکعات نمازها و طریق اداء آنها از حمد و سوره و رکوع و سجود و ذکر و تشهد نشده پس بایستی نمازها را ترک کرد چون در قرآن مجید ذکری از اجزاء آن نیامده است!.

و حال آن که این طور نیست در قرآن مجید فقط کلمه صلاه مجملا آمده أَقِمِ الصَّلاهَ - إقامَ الصَّلاهَ(1) -وَإقامَ الصّلوهِ(2)-اقیموا الصلاه اقیموا الصلاه ولی تعیین عدد رکعات و سایر أرکان از واجبات و مستحباتش در بیان مبین است که رسول خدا صلی الله علیه واله می باشد.

پس همان طورکه کلمه صلاه موجزاً در قرآن آمده ولی تشریح معنای صلاه وتعیین عدد رکعات و سایر اجزاء و دستوراتش را پیامبر داده و ما موظف عمل به آن دستوارت هستیم، همین قسم راجع به امامت و خلافت بعد از خاتم الانبیاء صلی الله علیه و اله هم، در قرآن مجید موجزاً و مجملا فرموده و اولی الامر منکم یعنی بعد از اطاعت خدا و پیامبر اطاعت کنید صاحبان امر را.

ص: 184


1- سوره توبه (9)، آیه 18.
2- سوره انبیا (73)، آیه 21، سوره بقره (2)، آیه 43 .

بدیهی است که مفسران مسلمان ازشیعه و سنی از پیش خود نمی توانند اولی الامر را معنی کنند چنانکه کلمه صلاه را نمی توانند به میل و اراده خود معنی کنند زیرا درحدیث و روایات فریقین است که رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود:

«مَنْ فَسَّرَ اَلْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَمَقْعَدُهُ فِی اَلنَّارِ.».

«هر کس قرآن را به رای خود تفسیر کند پس نشیمن گاه او آتش خواهد بود.»

البته هر مسلمان عاقلی باید مراجعه کند به بیان مبین قرآن و ببیند آیا از مبین قرآن مجید خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله در معنای اولی الامر خبری رسیده، و از آن حضرت سؤالی شده یا نه؟ اگر سؤالی شده و حضرت رسول اکرم که مبین قرآن مجید است جوابی داده بر جامعه امت واجب است ترک عادت و تعصب نموده تبعیت و اطاعت نمایندگفتار و بیان آن حضرت را.

مدت مدیدی است که تفاسیر وکتب اخبار شیعه و سنی را کاملا مطالعه نمودم به حدیثی که دلالت کند بر این که رسول اکرم صلی الله علیه واله فرموده باشد:مراد از اولی الامر امراء و سلاطین اند بر نخوردم ولی بر عکس اخبار بسیاری در کتب فریقین(شیعه و سنی)موجود است که نقل نموده اند از رسول اکرم صلی الله علیه واله معنای اولی الامر را سؤال نمودند و آن حضرت جوابهای کافی داده و فرمودند مراد از اولی الامرعلی و یازده فرزند بزرگوار آن حضرت اند الحال چند خبر به مقتضای وقت مجلس برای نمونه عرض می کنم البته متوجه باشید به اخبار متواتری که از طریق اکابر علمای شیعه از طریق عترت طاهره علیهم الصلاه و صحابه خاص رسیده ابداً استشهاد نمی نمایم.

فقط به ذکر چند خبر از اخبار بسیاری که از طریق آقایان اهل سنت وجماعت رسیده اکتفا نموده و قضاوت را به ضمیر پاک و روشن آقایان با علم و منطق و انصاف وا می گذارم.

17- مراد از اولی الامر علی و ائمه علیهم الصلاه از عترت طاهره هستند:

ص: 185

1- شیخ الاسلام جوینی ابراهیم بن محمد در فرائد السمطین گوید: آن چه از رسوا خدا صلی الله علیه واله به ما رسیده مراد از اولی الامر در آیه شریفه علی بن ابی طالب علیه السلام واهله رسول خدا صلی الله علیه واله هستند.

2- عیسی بن یوسف همدانی از ابی الحسن و از سلیم بن قیس از امیر مؤمنان علی علیه السلام روایت کرده که رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود: شریکان من کسانی هستند که خدای تعالی اطاعت ایشان را مقرون به اطاعت خود نموده و در حق ایشان «وَأولی الأمر مِنکُم »تنزیل فرموده باید از کلام ایشان بیرون نروید و فرمان بردار ایشان باشید و انقیاد از احکام و أوامر ایشان نمایید -من چون این سخن را شنیدم عرض کردم یا رسول الله خبرده مرا از اولی الامر که آنها چه کسانیند؟ فرمود:

«یا عَلِیُّ أنتَ أوَّلُهُم؛ یا علی تو اولین آنها هستی.»

3- محمد بن مؤمن شیرازی که ازاعاظم علماء عامه واهل تسنن بوده است دررساله اعتقادات روایت می کندکه وقتی رسول اکرم صلی الله علیه واله امیر مؤمنان علی علیه السلام را در مدینه خلیفه قرار داد آیه شریفه «وَأولی الأمر منکُم»در شأن علی بن ابی طالب علیه السلام نازل گردید.

4- خواجه کلان شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 38 ینابیع الموده که مخصوص همین آیه قرار داده از مناقب نقل می نماید که در تفسیر مجاهد است که:

«إِنَّ هَذِهِ الْآیَهَ نَزَلَتْ فِی امیر اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍ عَلَیْهِ السَّلامُ حِینَ خَلَّفَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلی اللَّه علیه واله بِالمَدِینَه

یعنی این آیه نازل شده در حق امیر مؤمنان علی علیه السلام زمانی که خلیفه قرار داد او را

پیامبر صلی الله علیه واله در مدینه.»

عرض کرد: یا رسول الله مرا خلیفه قرار میدهی بر زنها و بچه ها؛ حضرت فرمود:

«اَما تَرضی أن تکون مِنِّی بِمَنزِلَهِ هارُونَ مِن مُوسی؟»

«آیا راضی نیستی که تو از من به منزله هرون باشی از موسی ۔ یعنی همان گونه که هارون را خداوند خلیفه موسی قرار داد، تو راهم خلیفه من قرار داد.»

ص: 186

5- از شیخ الاسلام جوینی نقل می کند به سند خودش از سلیم بن قیس هلالی که گفت در دوره خلافت عثمان جماعتی از مهاجر و انصار را دیدم نشسته و فضائل خود را نقل می کنند و علی علیه السلام در میان آنها ساکت نشسته بود عرض کردند: یا علی شما هم حرف بزنید. حضرت فرمودند:

«آیا این فضائلی که نقل می کنید خدای تعالی برای خودتان عطاء فرموده یا به وسیله غیر؟»

عرض کردند خدا منت بر ما گذارده به وجود محمد مصطفی صلی الله علیه واله حضرت فرمود:

«آیا نمی دانید که پیامبرصلی الله علیه واله فرمود من و اهل بیت من نوری بودیم که سعی

می نمودیم بین قدرت خدای تعالی قبل از این که خلق کند آدم را به چهارده هزارسال پس چون آدم را خلق فرمود آن نور را در صلب او قرار داد که به زمین آمد و در پشت نوح قرار داد در میان کشتی و در صلب ابراهیم در میان آتش همین قسم از اصلاب پاک به رحمهای پاکیزه از پدرها و مادرهایی که یکی از آنها حرام نبودند - سابقین از بدر و أحد گفتند بلی ما شنیدیم از رسول خدا صلی الله علیه واله این جملات را، فرمود شما را به خدا قسم می دانید که خداوند در قرآن مجید فضیلت داده است سابق را بر مسبوق و سبقت نگرفته است أحدی بر من در اسلام»

گفتند: بلی، حضرت فرمود:

«قسم می دهم شما را به خدا آیا می دانید وقتی نازل شد آیه شریفه «والسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولَئِکَ المُقَرَّبُونَ»(1) سؤال کردند رسول خدا صلی الله علیه واله را از سابقین و این که این آیه در چه چیز نازل گردیده فرمود: «أنزَلَهَا

ص: 187


1- «آنان که در ایمان بر همه پیشی گرفتند (در اطاعت خدا و رسول مقام تقدیم یافتند) به حقیقت مقربان درگاهند» سوره واقعه (56)، آیه 10.

اللَّه عزَّوجلّ فی الأنبیاءِ وَأَوصِیائِهِم فَأَنَا أَفْضَلُ الأنبیاءِ وَ رُسُلِهِ وَعَلِیٌ وَصِیُّ أفضَلِ الأوصیاءِ»(1)

نازل گردانید خدای عزوجل این آیه را در حق انبیاء و اوصیاء آنها پس من بهترین انبیاء و رسولان او هستم و علی وصی من بهترین اوصیاء می باشد آنگاه؛ فرمود: شما را به خدا قسم آیا می دانید وقتی نازل شد آیه

« وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ»(2) و آیه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ ویُؤْتونَ الزَّکْوَهَ وهِیَ رَاکِعُونَ»(3) و آیه «وَلَم یَتَّخِذوا مِن دُونِ اللَّهِ وَ لاَ رَسُولَهُ وَلاَّ الْمُؤْمِنِینَ وَلیجهً».(4)

خدای متعال امر فرمود پیامبرش را که معرفی نماید ولات امر را و تفسیر نماید بر آنها ولایت را همان قسمی که تفسیر نمود برای آنها نماز و زکاه و حج را پس نصب نمود مرا بر مردم در غدیر خم و فرمود ایها الناس به درستی که خداوند عزوجل مرا به رسالت فرستاد تنگ شد سینه من گمان کردم مرا تکذیب می نمایند آنگاه فرمود: «أَتَعَلَّمُونَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّوجلَّ مَوْلائ وَأنَا مَولی المُؤمِنِینَ وأنَا أُولِی بِهِم مِن أنفُسِهِم»

آیا می دانید که خدای عز وجل مولای من و من مولای مؤمنین هستم و من اولی به تصرف هستم به آنها از نفسهای آنها عرض کردند بلی یا رسول الله پس دست مرا گرفت و فرمود:

ص: 188


1- «خدای عزوجل آن را درباره پیامبران و اوصیای آنان نازل فرمود، پس من برترین پیامبرانم و وصی من علی افضل اوصیا است.»
2- «اطاعت کنید خدا و اطاعت کنید رسول و فرمان داران (از طرف خدا و رسول را) که صاحبان امرند» سوره نساء (5)، آیه 62.
3- «جز این نیست که اولی به تصرف درامور شما خدا ورسول وآن مؤمنانی هستندکه نماز به داشته و در حال رکوع زکوه می دهند (که ب اتفاق مفسرین خاصه و عامه انفاق کننده در حال رکوع علی7 بوده).(رجوع شود به ص 447 تا ص 450 همین کتاب) سوره مائده (5)، آیه 60.
4- «و نگرفتند از غیر خدا و نه رسولش و نه مؤمنین دوست پنهانی»-سوره توبه (9)، آیه 16.

«مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِیٌ مَوْلاهُ أَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وِعَادِ مَنْ عَادَاهُ»

یعنی هر کس را من مولی و اولی به تصرف به او هستم پس علی مولی و اولی به تصرف در او می باشد خدایا دوست بدارکسی را که علی را دوست بدارد ودشمن بدارکسی را که علی را دشمن بدارد (این خبر نیز مؤید اخباری است که قبلا در لیالی ماضیه در جلسات خصوصی عرض کردم کلمه مولی به معنی اولی به تصرف می باشد).

سلمان برخاست عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه واله ولایت علی علیه السلام چگونه است؟ فرمود:

«وَلاَیَهٌ عَلَی کَوْلاَئِی مَنْ کُنْتُ أُولِی بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلَی أُولِی بِهِ مِنْ نَفْسِهِ»

یعنی ولایت علی مثل ولایت من است هر کس را من اولی به تصرف هستم به او از نفس او پس علی اولی به تصرف است به او از نفس او پس نازل شد آیه ولایت:

«الیَومَ أَکْمَلْتُ لَکُم دینَکُم وَأتْمَمْتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسلامَ دیناً»(1)

پس پیامبر فرمود: «اللَّهُ أَکبَرُ بِاکْمالِ الدّینِ وَإِتمامِ النِّعمَهِ وَرِضاءِ رَبِّی بِرِسالَتی وَوِلایَهً عَلَی بَعْدِی»

یعنی بزرگ است خدای تعالی که دین را کامل و نعمت راتمام نمود و رضا داد رسالت را برای من و ولایت را برای علی بعد از من(این خبر نیز مؤید اخباری است که در لیالی ماضیه در جلسات خصوصی عرض کردم که کلمه مولی به معنی اولی به تصرف می باشد).

عرض کردند بیان نما برای ما اوصیاء خودت را؛ حضرت فرمود:

«عَلیٍ أخی وَوارِثی وَوَصِیّی وَوَلَّی کُلِّ مُؤمِنٍ مِن بَعدی ثُمَّ اِبْنِی الْحَسَنُ ثُمَّ اَلْحُسَیْنُ ثُمَّ التِّسْعَهُ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ القُرآنُ مَعَهُم وَهُم مَعَ القُرآنِ لاَیُفَارِقُونَهُ وَلاَیُفَارِقُهُم حَتَّی یَرِدُوا عَلَی الْحَوْضَ» یعنی اوصیاء من عبارتند از علی برادر و وارث و وصی من و ولی هر مؤمن بعد از

ص: 189


1- «امروزدینم را برای شما کامل و نعمتم را تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد.»

من، پس فرزندان من حسن و حسین، پس از آن نه نفر از اولاد حسین اند، قرآن با آنها است و آنها با قرآنند ازهم جدا نمی شوند تا درکنارحوض(یعنی در قیامت)برمن وارد شوند.(1)

و بعد از این خبر مفصل که قسمتی از آن را به اقتضای وقت مجلس عرض نمودم سه خبر دیگر از مناقب از سلیم بن قیس و عیسی بن السری وابن معاویه نقل می کند که مراد از اولی الامر أئمه اثناعشر و اهل بیت طهارتند.

گمان می کنم برای اثبات معنای اولی الامر همین چند خبری که ذکر نمودیم کافی باشد.

و اما راجع به عدد و شماره و اسامی مقدسه ائمه طاهرین علیهم السلام من هم فقط به چند خبری که ازطرق علمای بزرگ عامه واهل تسنن نقل شده استشهاد می کنم وازاخبارمتکاثره متواتره ای که از طریق عترت و اهل بیت طهارت علیهم السلام رسیده صرف نظر می نماییم.

18- در باب اسامی و عدد أئمه اثنا عشر علیهم السلام:

1- شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 76 بنابیع الموده از فرائد السمطین شیخ الاسلام جوینی از مجاهد از ابن عباس نقل می نماید که مرد یهودی نعثل نام مشرف شد خدمت رسول اکرم صلی الله علیه واله ومسائل چندی ازتوحید سؤال نمودحضرت هم جوابهایی دادند که بمناسبت ضیق وقت از نقل آنها خودداری مینمایم)آنگاه نعثل بشرف اسلام مشرف گردید بعد عرض کرد یا رسول الله هر پیامبری وصیی داشته و پیامبر ما موسی بن عمران علیه السلام بیوشع بن نون وصیت نموده. ما را خبر ده که وصی شما کیست؟حضرت فرمود:

«إنَّ وَصِیَّتی علَی بنُ أبیطَالِبٍ وبَعدَهُ سِبطایَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ تَتلوهُ أئمَّهُ

ص: 190


1- فرائد السمطین، ج 1، ص 318/312 ، ح 250 .

مِن صُلبِ الحُسَینِ»

یعنی وصی من علی بن ابیطالب است و بعد از او دودختر زاده من حسن وحسین وبعد از ایشان نه نفر امامان از صلب حسین علیه السلام می باشند.

نعثل عرض کرد: تمنا دارم اسامی شریفه ایشان را برای من بیان فرمایی حضرت فرمود:

«إِذَا مَضَی اَلْحُسَیْنُ فَابْنُهُ عَلِیٌ فَاِذا مَضَی عَلِیٌ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَاِذا مَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ جَعْفَرٌ فَاِذا مُضِیُّ جَعْفَرٍ فَابْهُ مُوسِی فَاِذا مُضَیَ موسی فَابْنُهُ عَلَی فَاذا مَضَی عَلِیٌ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَاذا مُضِیُّ مُحَمَّدٍ فَإِبْنُهُ عَلَی فَاذا مُضِیٌ عَلَی فَابْنِهِ اَلْحَسَنِ فَاِذا مَضَی اَلْحَسَنُ فَابْنُهُ اَلْحُجَّهُ مُحَمَّدٌ اَلْمَهْدِیُّ فَهؤلاَءِ اِثْنَا عَشَر»

پس از ذکر اسامی امامان نه گانه و توضیح دادن آن که هر پدری درگذشت پسرش به جای پدر امام است تا امام دوازدهم که به نام محمد مهدی معرفی فرموده ذیل خبر مفصل است که طریقه شهادت هر یک را سؤال نموده و حضرت جواب داده آنگاه نعثل گفت: أشهَدُ أن لا إلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ واشْهَدُ أنَّهُمُ الأوصِیاءُ بَعْدَکَ

یعنی شهادت میدهم به وحدانیت خدا و رسالت شما و شهادت می دهم که آن دوازده نفر اوصیاء بعد از شما می باشند به تحقیق آنچه را فرمودی درکتب انبیاء پیشین دیده ام ودر وصیت نامه حضرت موسی کاملا ثبت است.

آنگاه حضرت فرمودند:

«طُوبی لِمَن أَحَبَّهُم واتَّبِهِم وَوَیلٌ لِمَن أبغَضَهُم وَخالِقُهُم»

«یعنی بهشت برای کسی است که آنها را دوست بدارد ومتابعت کند و جهنم برای آن کس است که آنها را دشمن بدارد و مخالفت کند.»

آنگاه نعثل در حضور آن حضرت اشعاری انشاء نمود و گفت:

صَلَّی اَلْعَلیُّ ذو العلی عَلَیْکَ یَا خَیْرَ الْبَشَرِ*** أَنْتَ النَّبِیُّ الْمُصْطَفَی والهاشِمِیُّ المُفتَخَرُ

بِکُم هَدانا رَبُّنا وفیکَ نَرجُوا ما امَرَ***وَمَعشر سَمَّیتُهم أئمَّهً إثنی عَشَر

حَبَاهُمُ رَبُّ العُلَی ثمَّ اِصْطَفَاهُمْ مِنْ کَدَرٍ*** قَدْ فَازَ مَنْ وَالاَهُمْ وَخَّابَ مَنْ عَادَی اَلزهر

ص: 191

آخِرُهُمْ یُسْقَی الظَّمَأُ وَهُوَ الْإِمَامُ الْمُنْتَظِرُ ***عِتْرَتُکَ الأَخْیَارُ لِی والتَّابِعِینَ مَا أَمَر

مَنْ کَانَ عَنْهُمْ مُعْرِضٌاً فَسَوْفَ یَصلی بالسَقَرِ(1)

2 - و نیز خواجه کلان در باب 76 ینابیع از مناقب خوارزمی از واثله بن اسقع این قرخاب از جابر بن عبدالله انصاری-وابوالمفضل شیبانی از محمد بن عبدالله بن ابراهیم شافعی و او بسند خود از جابر انصاری (که از صحابه خاص رسول الله صلی الله علیه واله ) بوده است نقل می نماید که گفت: مردی از یهود به نام جندل بن جناده بن جبیر خدمت خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله مشرف شد بعد از سئوال مسائل توحید و شنیدن جوابهای کافی شهادتین برزبان جاری کرد ومسلمان شد آنگاه عرض کرد شب گذشته درعالم رؤیا خدمت موسی بن عمران رسیدم به من فرمود که:

أسْلَمَ عَلَی یَدِ مُحَمَّدٍ خَاتَمِ الأنبِیاءِ واسْتَمسِکَ أوصِیَاءَهُ مِن بَعدِهِ یعنی اسلام بیاور بردست محمد خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله و متمسک شو به اوصیاء بعد از او.

حمد خدا را که مرا مشرف بدین اسلام فرمود اینک بفرما اوصیاء شماکیانند که به آنها متمسک گردم؟ حضرت فرمودند:

«اوصیاء من دوازده نفرند»؛عرض کرد چنین است:من هم همین قسم در تو راه یافته ام ممکن است اسامی آنها را برای من بیان فرمایی. حضرت فرمود:

«اؤلُهُم سَیِّدُ الأوْصِیَاءِ أَبُو الأئِمَّهِ علَی ثمَّ ابناهُ الحَسَنُ وَالحُسَینُ»

«اول ایشان سید و آقای اوصیاء و پدر امامان علی7 و پس از آن دو فرزندش حسن و

ص: 192


1- درود و رحمت خدای بزرگ بر تو باد ای صاحب مقام عالی که بهترین فرد بشری تو پیامبر برگزیده هاشمی نسبی و به آن مفتخری به سبب شما هدایت شدیم و به وسیله تو امید رهایی از آتش دوزخ داریم وجماعتی را که شما آنان را به عنوان ائمه دوازدگانه نام بردید خدای بزرگ ایشان را بلند رتبه و پاک و پاکیزه از هرعیب و ریب نموده است نجات می یابد آن که به ایشان تمسک جوید،هرکس دشمنی با ایشان نماید زیانکار گردد و دوازدهمی آنها که امام منتظر است به ظهور خود شیعیان تشنه دیدار را سیراب می نماید وخاندان شما آن برگزیده گانی هستند که ما مأمور متابعت از ایشانیم وکسی که از ایشان اعراض کند در آتش دوزخ جاوید خواهد ماند. فرائد المسطین، ج 2، ص 134 - 135.

حسین اند.»

تو این سه نفر را ملاقات می کنی آن گاه عمرت به آخر می رسد در وقتی که زین العابدین علیه السلام متولد گرددوآخرین زاد و توشه تو از دنیا یک شربت شیر خواهد بود پس متمسک باش به ایشان مبادا جهل جهال تو را مغرور نماید.

عرض کرد: من در تورات و کتب انبیاء اسم علی و حسن و حسین را به نام ایلیا و شبر و شبیر دیده ام تمنا دارم اسامی بعد از حسین را بیان فرمایی حضرت فرمودند:

«إِذَا اِنْقَضَتْ مُدَّهُ اَلْحُسَیْنِ فَالْإِمَامُ بعده إبنُهُ عَلَی یُلَقَّبُ بِزِینِ اَلعَابِدِینَ فَبَعْدَهُ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ یُلَقَّبُ بالباقر فَبَعده اِبْنُهُ جَعْفَرٌ یُدْعَی بِالصَّادِقِ فَبَعْدَهُ اِبْنُهُ موسی یُدْعَی بِالکَاظِمِ بَعْدَهُ اِبْنُهُ عَلَی یُدْعَی بِالرِّضَا بَعْدَهُ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ یُدْعَی بالتقی وَ اَلزَّکِیِّ فَبَعْده إِبنُهُ عَلَی یُدْعَی بِالنَّقِیِّ والهَادِی فَبَعْدَهُ ابنُهُ الحَسَنُ یُدْعَی بِالْعَسْکَرِیِّ فَبَعْدَهُ ابنُهُ مُحَمَّدٌ یُدعی بِالمَهدِیِّ وَالقائِمِ وَالحُجَّهِ فَیَغیبُ ثُمَّ یَخْرُجُ فَاِذا خَرَجَ یَمَلاَّءُ الأَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً».

«پس از این که اسامی نه نفر امامان بعد از ابا عبد الله الحسین علیه السلام را با لقبهای آنها بیان نمود فرمودنهمی آنها محمدمهدی قائم وحجه است که غایب می شودوپس از آن خروج می نماید و زمین را پر از عدل و داد می کند هم چنان که پر از ظلم و جور شده باشد».

«طُوبِی لِلصَّابِرِینَ فِی غَیْبَتِهِ طُوبِی لِلْمُقِیمِینَ عَلَی مَحَبَّتِهِمْ أُولَئِکَ اَلَّذِینَ وَ صَفَهُمُ اللَّهُ فی کتابه وقال هُدیً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ ثُمَّ قَالَ تَعَالَی وَأُولَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ الا إنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ».

«یعنی بهشت برای صبر کنندگان در غیبت آن حضرت است و بهشت برای باقی ماندگان در محبت آنهاست و آنها هستندکه خداوند در قرآن مجید آنها را وصف نموده و اهل تقوی (که قرآن مجید آنها را هدایت می نماید)کسانی هستند که ایمان به غیب می آورند (که مراد از غیب آن حضرت است )و آنها هستند حزب الله که در

ص: 193

قرآن می فرماید بدانید که حزب خدا غالب است.»(1)

3- ابوالمؤید موفق بن احمد اخطب الخطباء خوارزمی در مناقب به سند خود نقل می نماید از ابوسلیمان راعی رسول خدا صلی الله علیه واله که گفت شنیدم از آن حضرت که می فرمود:

«در شب معراج خدای متعال به من وحی فرمود که یا محمد نظرکردم به سوی اهل زمین و تو را از میان ایشان برگزیدم و نامی از نامهای خود را برای تو جدا کردم یاد نشوم در جایی مگر آن که تو با من یاد شوی من محمودم و تو محمد صلی الله علیه واله بعد از تو علی علیه السلام را از میان اهل زمین برگزیدم و نامی از نامهای خود برای او جدا کردم منم اعلی و او است علی علیه السلام یا محمد تو و علی و فاطمه وحسن وحسین و امامان از اولاد حسین علیهم السلام را آفریدم از نور خود و ولایت شما را بر آسمانها و زمین ها عرضه کردم پس هر کس قبول کرد از مؤمنان است و هر کس انکار کرد از کافران است یا محمد می خواهی ایشان را ببینی»

عرض کردم بلی خطاب فرمود:

«أنْظُرُ الی یَمِینِ الْعَرْشِ فَنَظَرْتُ فَاِذا عَلیَّ وَالحَسَنُ وَالحُسَینِ وَعَلی بِئ الحُسَینِ وَ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍ وَجَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ وَموسِی بنُ جَعفَرٍ وَعَلِیُّ بنُ موسی وَمُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍ وَعَلیُّ بنِ مُحَمّدٍ وَالحُسَینِ بنِ عَلِیٍ مُحَمَّدِ الْمَهْدِیُّ ابْنُ الْحَسَنِ کَأَنَّهُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌ بَیْنَهُمْ.»

یعنی نظر کن به طرف راست عرش چون نظر کردم دیدم(دوازده نفر اوصیاء خود را)و اسمهای آنها را یک یک بیان نمود تا آن که فرمود محمد مهدی فرزند حسن درمیان آنها مانند کوکب دری و ستاره درخشان بود آنگاه خطاب الهی رسید»

«یَا مُحَمَّدُ هَؤُلاَءِ حُجَجِی عَلَی عِبادی وَهُم أوصِیاؤُکَ».

یعنی ایشان حجتهای منند بر بندگان من و اوصیای تو هستند.(2)

گمان می کنم برای اثبات مدعای ما در مقابل آن اشخاصی که می گویند چرا اعداد و

ص: 194


1- ینابیع الموده، ج 3، ص 283 - 287، ج 2.
2- مقتل الحسین، ج 1، ص 95 - 96، باب ششم، و فرائد السمطین، 2، ص 319 - 320 تا ح 571 .

اسامی ائمه اثنا عشر علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه واله نرسیده همین سه خبر من باب نمونه از طرف روات معتبره أکابر علمای سنت و جماعت به مقتضای وقت مجلس کافی باشد.

و اگر کسی طالب بیش از اینهاست مراجعه کند به مناقب خوارزمی و ینابیع الموده سلیمان بلخی حنفی و فرائد السمطین جوینی و مناقب محدث فقیه ابن مغازلی شافعی و موده القربی میر سید علی همدانی شافعی و فصول المهمه مالکی ومطالب السئول محمد بن طلحه شافعی و تذکره سبط ابن جوزی و دیگران از علماء که همگی از أفاضل و أکابر علماء عامه و اهل تسنن هستند تا ببینند زیاده از صد خبر از طرق اهل سنت و جماعت درباره خلفاء و ائمه إثنا عشرعلیهم السلام بعد از رسول اکرم صلی الله علیه واله رسیده به استثناء أخبار شیعه که لا

تعد ولا تحصی است .

19- عدد خلفاء بعد از پیامبر صلی الله علیه واله دوازده است:

میر سید علی همدانی شافعی در موده دوازدهم ازموده القربی نقل می نماید از عمر بن قیس که گفت ما در حلقه ای که عبدالله بن مسعوددراو بود نشسته بودیم اعرابی آمد وسئوال نمود کدام یک از شما عبدالله هستید عبدالله گفت من هستم گفت یا عبدالله آیا پیامبرصلی الله علیه واله از خلفاء بعد از خود به شما خبر داد؟در جواب گفت بلی پیامبر فرمود:

«اَلْخُلَفَاءُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ بِعَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ»

«یعنی خلفاء بعد از من دوازد نفر می باشند به عدد نقباء بنی اسرائیل (که دوازده نقیب بودند».

و نیز از شعبی از مسروق از عبدالله شیبه این خبر را نقل نموده.

و نیز از جریر از اشعث ازعبدالله بن مسعود و ازعبدالله بن عمر از جابر بن سمره همگی از رسول اکرم صلی الله علیه واله نقل نموده اند که فرمود:

«اَلْخُلَفَاءُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ بِعَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ»

و در خبر عبد الملک است که فرمود:کُلُّهُم مِن بَنی هاشم یعنی آن دوازده خلیفه بعد از من که به عدد نقباء بنی اسرائیل اند تمام از بنی هاشمند .

ص: 195

علاوه بر این کتابهایی که ذکر نمودیم سایر علمای مهم اهل تسنن در کتابهای خود متفرقأ به اقتضای هر محلی اخبار بسیاری در این باب آورده اندکه خواجه کلان سلیمان بلخی حنفی باب 77 ینابیع الموده را اختصاص به این موضوع داده و اخبار بسیاری در این باب نقل نموده از شیخین و ترمذی و ابی داود و مسلم و سید علی همدانی و شعبی و غیرهم.

از جمله گوید یحیی بن حسن فقیه در کتاب عمده از بیست طریق نقل نموده که :

«إِنَّ اَلْخُلَفَاءَ بَعْدَ اَلنَّبِیِّ صلی الله علیه وآله إِثْنَا عَشَرَ خَلِیفَهً لَهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ».

«یعنی خلفاء بعد از پیامبر صلی الله علیه واله دوازده خلیفه می باشند که تمامشان از قریش

هستند.»

و بخاری از سه طریق و مسلم از نه طریق و ابی داود از سه طریق و ترمذی از یک طریق و حمیدی از سه طریق نقل نموده اند که رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود خلفاء و امامان بعد از من دوازده نفرند تمام آنها از قریش هستند ودر بعض از آن اخبار است که کُلُّهُم مِن بَنی هاشِم.

تا آنجا که در ص 446 گوید بعض از محققین علماء (یعنی علماء عامه و اهل تسنن)گفته اند: احادیث داله بر اثبات امامت خلفاء بعد از رسول خدا صلی الله علیه واله دوازده نفر به طریق بسیاری مشهور است که آدمی می داند مراد رسول الله صلی الله علیه واله از تعیین عدد خلفاء بعد از خود ائمه اثنا عشر از اهل بیت و عترت خودش میباشد-وممکن نیست مطابقت این احادیث با خلفاء از صحابه بعد از آن حضرت؛چه آن که پیامبر تعیین عدد دوازده فرموده (و آنها چهار نفر بودند).

و نیز حمل نمی شود برسلاطین بنی امیه برای آن که از دوازده نفر بیشتر بودند(سیزده نفر بودند)علاوه بر آن که همگی ظالم بودند به استثناء عمر بن عبد العزیز(دراثبات ظلم عمر بن عبدالعزیز هم غصب خلافت و خانه نشین نمودن امام وقت علیه السلام کافی است) علاوه بر این از بنی هاشم هم نبودند نظر به فرموده آن حضرت که کُلُّهُم مِن

ص: 196

بَنی هاشِم

و نیز حمل بر ملوک بنی عباس هم نمی شود برای آن که عدد آنها بیشتر از دوازده بوده (سی و پنج نفر بودند) و ابدأ هم رعایت ننمودند توصیه خداوند متعال را درباره عترت که در آیه 22 سوره 42 (شوری) فرمود:

«قل لا أسئلکم علیه أجرا الا الموده فی القربی»- و حدیث کساء.

پس لابد باید حمل شود این همه اخبار و احادیث وارده از رسول اکرم صلی الله علیه واله بر امامان دوازده گانه از عترت و اهل بیت طهارت پیامبرصلی الله علیه واله (به عقیده امامیه اثنا عشریه).

«لِأَنَّهُمْ کَانُوا أَعْلَمَ أَهْلِ زَمانِهِمْ و أَجَلَّهُمْ وَ أَوْرَعَهُم وأتْقاهُم وَأعلاهُم نَسَباً وَ أفضَلُهُم حُسَبَأً وَأکرَمُهُم عِندَ اللَّهِ وَکانَ عُلومَهُم عَن آبائِهِم مُتَّصِلاً بِجَدِّهِم وبالْوِرَاثَهِ وَاللدنِیَّهِ کذا عَرَفَهُم أهْلُ العِلمِ والحَقیقِ وَأهلُ الکَشفِ وَالتَّوفیقِ».

«یعنی برای آن که آنها أعلم و أجل و أورع و أتقای أهل زمانشان بودند و بالاتر از آنها از حیث نسب و افضل آنها از حیث حسب وگرامی ترین آنها نزد پروردگارند و علوم آنها إرثا (و موهوبأ)از طریق پدرانشان متصل به رسول الله صلی الله علیه واله بوده و اهل علم و تحقیق و کشف کنندگان با توفیق آنها را به این قسم تعریف و معرفی نمودند.»

و تأیید می کند این عقاید را که مراد پیامبرصلی الله علیه واله از تعیین خلفاء بعد از خود امامان دوازده گانه از عترت و اهل بیت او می باشند حدیث شریف ثقلین (که طبق روایات صحیحه فریقین شیعه وسنی به حد تواتر رسیده )که آن حضرت فرمود:

«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللّهِ وعِترَتِی لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَی اَلْحَوْضِ إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهَا أَبْدَأَ».

«به درستی که می گذارم در میان شما دو چیز نفیس بزرگ را که کتاب خدا (قرآن مجید) و عترت من باشد که از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض (کوثر بر من وارد شوند اگر چنگ بزنید به این هر دو هرگز گمراه نمی شوید پس از آن.»

ص: 197

و نیز احادیث بسیاری که در این کتاب ذکر گردیده مؤید این معنی میباشد -انتهی کلا خواجه .

این بود مختصری از اظهار نظر و عقاید عامه و اهل تسنن تا امر را برشما مشتبه نکنند و نگویند شیعیان رافضی هستند وغلومی کنند بلکه بدانید علم و انصاف اگرتوام شدند نتیجه همین نظرهای پاک می باشد خواه شیعه باشد یا سنی.

علاوه بر اخبار کثیره که نقل نموده اند دراثبات مقام امامت ائمه اثنا عشر علیهم السلام۔

نظریات پاک آنها راهنمای شما می باشد تا آقایان حاضرین و همچنین غائبین از مجلس ما بدانند که جامعه شیعیان اگر اطاعت ومتابعت و پیروی از ائمه اثنا عشر از عترت و اهل بیت پیامبر می نمایند به حکم قرآن مجید و فرموده رسول اکرم صلی الله علیه واله می باشد.

و نقل اسامی مقدسه و اعداد دوازده گانه وصفات عالیه آن ذوات مکرمه فقط در اخبار شیعیان متواتره نرسیده بلکه در کتب معتبره علماء بزرگ عامه متفرقاً بسیار ذکرگردیده است.

20- عادت جاهلانه و تعصب مانع از وصول به حقیقت است:

فرق ما با علماء عامه آن است که آنها نقل اخبار می کنند وتفسیر آیات قرآن مجید نازله در حق آن خاندان جلیل را می نویسند و اظهار نظر هم می نمایند ولی تحت تاثیرعادت قرار گرفته و پیرو اسلاف خود بدون برهان و دلیل می باشند وبعضی را هم تعصب مانع است که به زبان تصدیق نمایند پس بی مورد نیست اگر گفته شود که سیر تکامل و ارتقاء در وجود این افراد به کلی بی اثر مانده هوی و عادت بر قوه عاقله شان غالب امده !!

بلکه گاهی در مقام تشریح اخبار منقوله از رسول اکرم صلی الله علیه واله تأویلات بارده ای می نمایند که از برودت یخ به مراتب بیشتر است که باعث تعجب اهل علم وتحت می گردد.

21- بیان جاحظ در وصول الی الحق:

اگر از روی واقع و حقیقت پرده تعصب و عناد را برکنار زنند به راهنمایی علم و عقل

ص: 198

و انصاف (در عین تعصب)حق را واضح و آشکار می بینند چنان که ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ بصری معتزلی صاحب کتاب البیان و التبیین متوفی سال 255 هجری که از علماء محققین و اعیان متعصبین متقدمین عامه می باشد اشاره به این حقایق دارد و خواجه کلان حنفی در باب 52 ینابیع الموده بعض از کلمات او را ثبت نموده که گوید:

«إِنَّ الْخُصُومَاتِ نَقَضَتِ العُقول السَّلِیمَهَ وَ أَفْسَدَتِ الْأَخْلَاقُ الْحَسَنَهُ مِنَ الْمُنَازَعَهِ فِی فَضْلِ أَهْلِ الْبَیْتِ عَلَی غَیْرِهِمْ فَالواجِبُ عَلَینا طَلَبُ الْحَقِّ وَاتِّبَاعِهِ وَ طَلَبَ مُرادِ اللَّهِ فِی کِتابِهِ وَ تَرْکُ التَّعَصُّبِ وَالهَوی وَطَرَحِ تَقلیدِ السَّلَفِ وَالأساتیئِ والآباءِ».

به درستی که خصومات باعث نقصان عقول سلیمه وفساد اخلاق حسنه می باشد ازنزاع نمودن در فضل اهل بیت بر غیر آنها پس واجب است بر ما طلب حق و تبعیت از آن و طلب نمودن مراد خدای تعالی در قرآن ترک تعصب و هوای نفس و دورانداختن تقلیدگذشتگان از اساتید و پدران خود و اثبات نمودن مقام فضل اهل بیت وعترت طاهره پیامبر صلی الله علیه واله بر دیگران.»

ولی جای تأسف است که با چنین نظری که بی اراده به زیر قلمشان جاری می گردد، مع ذلک عادت و تعصب بر علم و عقلشان غالب وبرخلاف حقیقت تبعا للاسلاف راه پیما شده و موجب تأثر عقلاء گردیده اند،در تحت تأثیر عادت و تعصب به مخاصمه ومنازعه برخاسته روی هوای نفس دیگران را من غیر حق بر اهل بیت طهارت علیهم السلام مقدم داشته نصوص وارده از قرآن و اخبار معتبره را کنار زده تابع اسلاف بدون دلیل و برهان گردیده اند.

مثلا از روی جهالت و تعصب ابوحنیفه یا مالک یا دیگران از فقهاء وعالم نمایان را که صاحبان رأی و قیاس و از علم بی بهره بوده اند پیروی می کنند ولی بفقیه اهل بیت طهارت امام جعفر بن محمد الصادق علیهما السلام توجهی نمی نمایند.

وحال آن که اکابر علماء خودشان مانند ابن ابی الحدید دردیباچه شرح نهج البلاغه می نویسد آنان خوشه چین خرمن علم و دانش خاندان جلیل عصمت وطهارت علیهم السلام و نمایندگان خاص رسول الله صلی الله علیه واله بوده اند.

22- اقرار منصفانه شیعیان:

ولی ما شیعیان چون از خدای قادر متعال می ترسیم و بروز بازپسین و یوم الجزاء

ص: 199

معتقدیم وقتی همین دلائل وبراهینی را که اکابرعلماء سنت وجماعت هم درکتب معتبره خود ثبت نموده اند دیدیم برعادت وتعصب غالب آمده اقرار و اعتراف می نماییم قلبا ولسانا به آنچه که رسول اکرم صلی الله علیه واله فرموده و در دستورات الهی وارد است،وپیروی می نمائیم از همان کتاب مقدس و عترت طاهره ای که آن حضرت به ما سپرده و امیدواریم به سعادت ابدی نائل آییم .

چه آنکه رسول اکرم صلی الله علیه واله سعادت و نجات ابدی را به محبت و متابعت آن خاندان جلیل قرار داده چنان که حافظ ابن عقده احمد بن محمد کوفی همدانی که از علماء عامه است نقل می نماید از علماء و مشایخ خودشان ازعبدالقیس که گفت در بصره از ابو ایوب انصاری حدیث مفصلی را شنیدم تا آنجا که گفت شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه واله که فرمود شب معراج نظر کردم بر ساق عرش دیدم که نوشته شده است:

«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ أَیَّدْتُهُ بِعَلَئٍ وَنَصَرْتُهُ به سپس نوشته شده بودالحَسَنُ وَالحُسَینُ وَعَلِیٌ وَعَلِیٌ وَعَلِیٌ وَمُحَمّدٌ وَمُحَمّدٌ وَجَعفَرٌ وَمُوسی وَالحَسَنُ وَالحُجَّهُ

«جز خدا پروردگاری نیست و محمدرسول خداست او را با علی تأیید و یاری نمود.که عبارتند ازحسن وحسین و سه تن به نام علی و «محمد و جعفر و موسی و حسن و حضرت حجت علیهم السلام »

عرض کردم الهی ایشان کیانند؟وحی شد اینها اوصیاء تو هستند بعد از تو فَطُوبِی لِمُحِبِّیهِمْ وَالْوَیْلُ لِمُبْغِضِیهِم یعنی بهشت برای دوستان آنها و جهنم برای دشمنان آنان می باشد.(1)

رب اشرح لی صدری و یسرلی أمری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.

آب دریا را، اگر نتوان، کشید*** لیک، بهر تشنگی باید چشید

ص: 200


1- کتاب شبهای پیشاور، ص 972 تا ص 1001 .

گفتار نهم

1- حجه الاسلام والمسلمین مرحوم حاج سید محمد کاظم قزوینی قدس سره

تصویر

«از قم»

ص: 201

2- شهادت رسول اکرم صلی الله علیه واله

بسم الله الرحمن الرحیم

صلی الله علیک یا رسول الله، وعلی أهل بیتک الطیبین الطاهرین المعصومین المظلومین الغر المیامین، صلی الله علیک یا أبا عبد الله،یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزا عظیما.إن الله وملائکته یصلون علی النبی، یا أیها الذین آمنوا صلوا علیه وسلموا تسلیما

روز ولادت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله بزرگترین نعمتها بر اهل زمین نازل شد، نعمتهایی که شامل حال همه مسلمان ها شد،و آن رحمت و نعمتی است که واقعا عقول دانشمندان و عقلا در مقام درک ابعاد و خصوصیات آن از کار می افتد.

آن حضرت در سن 40 سالگی به عنوان یک رحمت فراگیر و بسیاربزرگ برای همه قرن ها و نسل ها به رسالت مبعوث شدند.

در اینجا توجه آقایان وعلما و فضلا را به این آیه شریفه:«وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ»(1)جلب می نمایم.

کدام عالمین؟ عالمین یعنی چه، یعنی قرنها و زمان ها؟!

عالم ارواح، عالم اصلاب، عالم دنیا،عالم برزخ،عالم آخرت،عالم زمین، عالم این کره، عالم بالا؟؟

3- عالمین در این آیه چه بار مفهومی دارد؟

اگر افلاک و اجرام سماوی هم مسکون باشند و موجودات زنده ای در آنها وجود

ص: 202


1- سوره انبیا (21) آیه 107 .

داشته باشد جزء مفهوم عالمین است؟

اگر در سوره حمد که اقلا روزی ده مرتبه در نماز قرائت می شود مفهوم کلمه «عالمین» مشخص شود در آیه شریفه «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ» هم مفهوم آن شناخته می شود ما قرآن را تفسیر به رأی نمی کنیم، به قرآن دست نمی بریم هر مفهومی که در سوره حمد به کلمه عالمین بدهیم در آیه «و ما أرسلناکَ...» نیز همان مفهوم مصداق کلمه عالمین می شود، آدم ابوالبشردر اوج گرفتاری خود متوسل به آن حضرت شد،چنان که خدا درپیام آسمانی خود در این زمینه می فرماید:

«فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ»(1).

4- توسل پیامبران علیهم السلام و به خاندان رسالت علیهم السلام:

حضرت نوح علی نبینا وآله وعلیه السلام برای نجات کشتی اش از خشم طوفان از اسماء پاک این بزگوار و اهل بیت طاهرینش علیهم السلام استفاده کرده و دست توسل به دامن آنان دراز کرد.

غالب این پیامبران که گرفتاری ها،و تلخی ها،وسختی ها در زندگانی شان پیش آمده وتهدید شان می کرد به آن حضرت و خاندان طاهرینش علیهم السلام متوسل می شدند،وجبرئیل از آسمان فرود آمده و آنان را به توسل به این خاندان پاک ره می نمود.

اینک روایاتی که در تأیید این مطلب وارد شده است:

در روایتی آمده حضرت یوسف علیه السلام در زندان عرصه چنان برایش تنگ شد و صبرش رو به اتمام گذاشت که ناگزیر به خدا پناه برده و چنین به عرض او رسانید:

«إِلَهِی أَلَیسُ لِی خَلاَصٌ؟ أَلْیَسَ لِی نَجَاتٌ؟»

«پروردگارا من از این زندان خلاص نخواهم شد؟ونجات پیدا نخواهم کرد؟»

جبرئیل نازل شد و گفت: اگر می خواهی از زندان بیرون بیایی باید خدا را به خمسه

ص: 203


1- سوره بقره (2)، آیه 37 .

طیبه علیهم السلام قسم دهی و اسماء آن بزرگواران را یادش داد.(1)

این بزرگواران در عالم برزخ و همچنین در روز قیامت نیز کارآیی نامحدودی دارند.

5- شفاعت پیامبر صلی الله علیه واله و اهل بیت طاهرین او:

بر همین اساس رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند:

«إِنَّمَا أَشْفَعُ لِأَهْلِ اَلْکَبَائِرِ مِنْ أمَّتی »(2).

«یعنی برای گناهان جزئی نیازی نیست که من وارد کار شوم بلکه من در مورد گناهان بزرگ و سنگین اقدام به شفاعت خواهم کرد.»

روز قیامت روز عجیبی است، روزی منحصر به فرد که نمی شود به طور کامل به توصیفش پرداخت.

در این روز تمامی امت ها ازشدت ترس ولرزواضطراب و نگرانی چنگ به دامن پیامبرانشان می زنند تا در برابر این مصیبت عظیم، و این هول و هراس شدید چاره ای بیاندیشند.آن هم در روزی که - «وحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» (3). بچه های سقط شده هم به صورت یک انسان سالم و کامل و حتی آنان که در دریا خوراک حیوانات دریایی شده ویا دربیابان ها طعمه درندگان شده اند همه و همه در پیشگاه عدل الهی حضور پیدا می کنند صحبت میلیون نفر و میلیارد نفر نیست بلکه صحبت از اجتماع بسیارعظیم وفوق العاده ای است که در عرصه محشر تشکیل می شود از آدم ابوالبشر گرفته تا روز قیامت تمامی انسان ها را در برمی گیرد، آفریدگار توانا از آدم ابوالبشرتا حالاوتا روز قیامت چند صد هزار میلیارد انسان آفریده اعم از آنان که زندگی دنیوی خود را به پایان برده و آنان که اکنون در حال حیات هستند و آنان که پس از این پا به عرصه حیات خواهند گذاشت همه را در یک جا جمع می کند و آنان به پیامبرانشان پناه

ص: 204


1- بحار الانوار، ج 12، ص 291، ح 76.
2- بحار الانوار، ج 16، ص 399، ح 8، ص 34، ح 4، ص 62.
3- سوره کهف (18)، آیه 47.

می برند که چاره ای باندیشندوپیامبران می گویند:در این جاکاری از ما ساخته نیست.

- پس چه کار کنیم؟

بر اثر فشار و اصرار و التماس مردم به انبیا آنان می گویند:امروز ازکسی به جز پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه واله کاری ساخته نیست،آن گاه پیامبران آن حضرت را در میان گرفته و می گویند: آیا نمی بینید مردم در چه وضعی و درچه حالی به سر می برند؟

یا رسول الله به داد اهل محشر برسید و برای آنان چاره ای بیندیشید.(1)

در روایت آمده در آن روزحتی اخبار و ابرار و علما نیز بشدت در هول و هراس می افتند، به همین دلیل خدا وقتی می خواهد احوال اولیای خود را در روز محشر توصیف کند می فرماید:

«وَیَخافُونَ سُوءَ الحِسابِ»(2).

در حدیث آمده که شخصی برای مدت معینی پولی به دیگری قرض داد،سر مدت شخص قرض دار ادای دین نکرد وطلبکار ناچار طلب خود را از او مطالبه کرده و درشتی با او کرد، و بدهکار شکایت او را پیش امام صادق علیه السلام برد، امام طلبکار را به حضورطلبید، وقتی حاضر شد از او پرسید، چرا چنین کردی؟درجواب گفت:وقت ادای دین رسیده و این آقا طلب مرا پرداخت نمی کند،من که مرتکب خلاف نشده ام، طلبم را از او می خواهم.

حضرت فرمودند: به خیال خود فقط حقت رامطالبه کرده ای وخلافی مرتکب نشده ای؟ در حالی که خدا در قرآن می فرماید: «وَیَخافُونَ سُوءَ الحِسابِ» أتریَ الله یَحیفُ عَلیهِم؟ مگر خدا به بندگانش ستم روا می دارد که آنان از بد حسابی می ترسند؟!

عرض کرد: پس معنای آیه شریفه چیست؟

حضرت فرمود:

ص: 205


1- بحار الانوار، ج 8، ص 35 - 36، ح7.
2- سوره رعد (13)، آیه 21.

«یَخافونَ أن لاتُقبَلَ حَسَناتُهُم وَأن لاَ تُغْفَرُ سَیِّئَاتُهُمْ»(1).

«می ترسند حسنات آنان پذیرفته نشده و گناهانشان آمرزیده نشود.»

یعنی اگردرآن روز در عبادات ما کمی سخت گیری کنند همه آنها ارزش خود را از دست داده و از درجه قبولی ساقط می شوند.

می گویند:خطیبی بالای منبر در پیرامون پل صراط واین که از شمشیر تیزتر و از مو باریک تر است صحبت می کرد، یکی از حضار پرسید؟ حاج آقا پل صراط دستگیره ای دارد که انسان از آن بگیرد و رد شود:؟ گفت: نه.

گفت: پس مرا در شمار افتادگان به حساب آورید.

واقعیت این است که ما نمی دانیم نمازهایمان صحیح است یا نه، مورد قبول الهی است یا نه؟ تازه این درباره کسانی است که نماز خوان هستند.

سائر عبادات و طاعات ما چگونه خواهد بود برای ما قابل پیش بینی نیست.

این همه گناهان: غیبت ها،دروغ ها، خلاف شرع ها که از ما سر می زند آیا آمرزیده شده است یا نه؟

از این رو است که در روز قیامت آدم های خوب هم حسابی دچار پریشانی و دغدغه خاطر بوده و می ترسند، در عالم آخرت کسی نمی تواند گناهان خود را انکار کند: آنهایی که در دنیا انحراف عقیدتی داشتند، مثلا منکر معاد بودند، و منکر عذاب بودند دیگر نمی توانند انکار کنند زیرا جهنم را به چشم خود می بینند،ودر همین صدد خدا می فرماید:«وَجِیءٌ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ»(2)

«همچنین آنان بهشت را به چشم خود می بینند.» و آیه شریفه: «وأُزْلِفَتِ الجَنَّهُ لِلمُتَّقِینَ»(3).

بر همین مطلب مهر تاکید می زند، و دیگر پرده از روی آن عقاید باطل در توحید و

ص: 206


1- تفسیر البرهان، ج 2، ص 289.
2- سوره فجر (89)، آیه 23.
3- سوره شعرا (26)، آیه 90؛ سوره ق (50) آیه 31.

عدل و نبوت و امامت وغیر آن کنار می رود و تمامی اهل محشرحقایق را می بینند و لذا انکار در آن روز دیگر فایده ای ندارد،درسوره احقاف درباره کسانی که منکر معاد بودند می فرماید:

«وَیَوْمَ یُعْرَضُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی اَلنَّارِ اَلْیسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلِی وَرَبْنَا قَالَ فَذُوقُوا اَلْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ»(1)

آنان را در لبه پرتگاه آتش می آورند و می گویند: «ألیسَ هذا بالحَقِّ»؟ آیا این آتش نیست؟ همین که می گفتید دروغ است آیا این آتش نیست؟«قالوُا بَلی وَرَبِّنا» می گویند چرا قسم به خدا این آتش است.

خلاصه در یک چنین حالت خوف واضطرابی که بر اهل محشر چیره می شود پیامبران دامن پیامبر خاتم صلی الله علیه واله را میگیرند و می گویند: یا رسول الله به داد مردم برسید.

در روایت آمده که در اینجا حضرت رسول صلی الله علیه واله نگاهی به اطراف خود می اندازد و می گوید: «أینَ ابنَتی فاطِمَهُ»؟ دخترم فاطمه علیها السلام کجا است بیاید و نقش خود را در شفاعت مردم ایفاء کند. نیازی به اقدام من نیست «انّما أشفَغُ لاهل الکَبائر».

سید و سرور عظیم القدری که روز ولادتش نعمتی بزرگ و بعثت او رحمه للعالمین است روز وفاتش نیز بزرگترین فاجعه کره زمین خواهد بود.

می فرمایند: «لَیسَت مِثلُها نازِله ولا بائقهُ عاجلهُ»

به این زودی ها فاجعه ای به این عظمت و سنگینی در زندگی مردم روی زمین به وجود نخواهد آمد.

6- صلوات بر پیامبرصلی الله علیه واله وآل اطهار او:

آیه شریفه:

ص: 207


1- سوره احقاف (46)، آیه 36.

««إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِکَتَهُ یُصَلّونَ عَلَی النَّبی...»(1).

گوشه ای از عظمت رسول خدا صلی الله علیه واله را نشان می دهد.

در حدیث شریف از امام صادق علیه السلام آمده است که فرمود:

«تعداد ملائکه آسمانها از عدد ذرات خاک زمین بیشتر است،مثلا تعدا ذرات به مشت ازخاک به چندین میلیون عدد سر می زند،تصورش را بکنید خدا واین تعداد بی حد و حصر ملائکه به رسول اکرم صلی الله علیه واله صلوات می فرستند صلوات خدا بر پیامبر یعنی چه؟»

روایات فراوان از راویان متعدد به ما رسیده است که می گویند:معنای صلوات خدا بر پیامبرصلی الله علیه واله ترفیع درجه آن وجود مقدس است،اما صلوات ملائکه بر آن حضرت طلب ترفیع درجه ایشان از خدا است (2) زیرا درجات تقرب به خدای بزرگ حد وحصری ندارد، خدای متعال نامحدود و درجات تقرب به ساحت اقدس او نیز بی نهایت است در وجود اقدس پروردگار بخل وجود ندارد و رسول مکرم او هم آمادگی واستعداد ترفیع مقام را دارند و آن حضرت به هر اندازه که ترفیع مقام پیدا بکنند بازهم مقام بالاتری وجود دارد.

7- برتری مقام پیامبرصلی الله علیه واله وخاندان پاکش بر سایر مخلوقات:

البته تردیدی در این نیست که موقعیت رسول اکرم صلی الله علیه واله و اهل بیت طاهرینش علیهم السلام از آغاز آفرینش با دیگر آفریدگان تفاوت زیادی داشته است چنان که در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:

«خَلَقَکُمُ اَللَّهُ أَنْوَارَ فَجَلَعَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ».

«یعنی پروردگار عالم شما را در آغاز خلقت به صورت نوری آفرید و سپس مقرر

ص: 208


1- سوره احزاب (33)، آیه 56.
2- تفسیر البرهان، ج 3، ص 335.

فرمود که عرش برین را در میان گرفته و در جوار آن جایگزین باشید.»

موقعیت نخستین آنان در پیش خدا چه بود؟

و در کجا بودند، و به کجا آمدند؟

«حتّی مَنَّ الله علینا بِکُم»

«خدا با فرود آمدن شما از آن مقام منیع به کره زمین برای هدایت و راهنمایی نوع بشر بر ما منت نهاد».

«فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اَللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ».

«سپس شما را در خانه هایی قرار داد و اجازه فرمود که یاد و ذکر آن خانه ها آن به آن بالاتر رود. چنان خانه هایی که.»

«أَذِنَ اللَّهُ أن تُرفَعَ وَیُذکَرَ فِیهَا اِسْمُهُ»(1)

اینجا باید بیاد خدا بوده و او را عبادت و ستایش نمود.»

در روایتی آمده: رسول خدا صلی الله علیه واله روزی در مسجد تشریف داشتند وشخصی

مشغول خواندن قرآن بود، با صدای بلند قرآن می خواند تا به این آیه رسید:

«وَفِی بُیُوتٍ أَذِنَ اَللَّهُ أَنْ تُرفَع...»

در این هنگام ابوبکر از آن حضرت پرسید: «أیُّ بُیُوتٍ هذِهِ»؟ این خانه ها از آن کیانست که خدا درباره آنها این همه تجلیل و احترام می فرماید و اجازه می فرماید که یاد آنها همواره در اوج شموخ،وعزت و رفعت باشد؟

واضح است که منظور از ارتفاع در اینجا ارتفاع مادی نیست بلکه مراد آن است که باید این خانه ها مورد تقدیر و تقدیس و احترام قرار بگیرند.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله در جواب ابوبکر فرمودند:

«تِلکَ بُیُوتُ الأنبیاء».

«یعنی آنها خانه های پیامبران است.»

جایی که در آن وحی نازل می شود،خانه هایی که منکرات و معاصی در آن بوقوع

ص: 209


1- سوره نور (24)، آیه 36.

نمی پیوندد جایی که مورد خشم وغضب حضرت حق واقع نمی شود شاید ایوری احتمال چنین جوانی را نمی داد از این رو مجددا درحالی که اشاره به حجره حنه فاطمه علیها السلام می نمود پرسید «وهذا مِنها؟» این خانه که دختر ودامادونواده های شما د آن سکونت دارند از همان خانه ها است؟ حضرت فرمودند:

«نِعَم من أفضَلِها»(1)

آری از برترین آنها است.»

8- پیامبر صلی الله علیه واله و آل بیت طاهرینش علیهم السلام از یک نور آفریده شده اند:

از این جا روشن می شود که میان پیامبرواهل بیت معصومینش نباید فاصله انداخت و نباید آنها را بافته جدا تافته از رسول خدا دانست زیرا «کُلُّهمُ نور احد».یعنی همه آنان از یک نور آفریده شده اند.

یکی از مواردی که از جدایی انداختن میان آن حضرت و اهل بیتش در آن نهی وارد شده صلوات است.

از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت شده است که فرمودند:

«لَاتَبْخُلُوا عَلَی الصَّلَاهِ الْبَثْرَاءِ»

«یعنی بر من صلوات ناقص نفرستید».

«قَالوا: وَمَا اَلصَّلاهُ الْبَتراءُ؟»یعنی صلوات ناقص چیست؟ فرمود:

«أَنْ تُصَلُّوا عَلَی وَلاَ تُصَلُّوا عَلَی آلِی»(2).

«یعنی بر من بدون اهل بیتم صلوات بفرسید.»

پس باید گفت: «أَللَّهُمَّ صَلِّ علی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ» .

جای زهی تأسف است که شاخه بزرگی از مسلمانان این سفارش رسول خدا صلی الله علیه واله را نادیده گرفته و آن را به کار نمی بندند.

ص: 210


1- کنز الدقائق، میرزا محمد مشهدی، ج 7، ص 81، طبع جامعه مدرسین.
2- بحار الانوار، ج 5، ص 209 - 208، ج 48 .

گاهی هم پس از اسم مبارک آن حضرت حرف (ص) وجلونام مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام و یا یکی از اولاد طاهرینش علیهم السلام حرف (ع) می نویسند.

در سفینه البحار حدیثی روایت کرده که در آن چنین آمده است:اگر انسانی (صلی الله علیه و آله و سلم)را در کتابی بنویسد تا روزی که این نوشته باقی است برای نویسنده آن ثواب صلوات می نویسد(1)

معروف است اول کسی که در صلوات به اختصار پرداخت یکی از اهل تسنن بود که به جای صلوات (صلعم) نوشت و این بدعت سیئه به راه افتاد ورائج شد،آنگاه برای این شخص حادثه ای پیش آمد که هر دو دستش را بریدند.

خلاصه صلوات بر پیامبرصلی الله علیه واله و آل پیامبر علیهم السلام آثار و برکات زیادی دارد که در زیارت بدان اشاره شده است

«جعل صلاتنا علیکم وماخصنا من ولایتکم طیبا لخلقنا وطهارتا لأنفسنا وکفاره لذنوبنا» (2).

«یعنی صلوات بر محمد و آل محمد دلیل حلال زادگی، و باعث تطهیر نفس و آمرزش گناهان می شود.»

به هر حال با وفات رسول الله صلی الله علیه واله بزرگترین ستاره درخشان عالم خاموش شد، و بزرگترین رحمت که وجود مقدس آن حضرت بود از اهل زمین گرفته شد و مردم از برکات حضور و تشرف به خدمت آن جناب محروم شدند.

9- آزار و اذیت مشرکین به ساحت مقدس آن حضرت در آغاز ظهور اسلام :

رسول خدا صلی الله علیه واله بیست و سه سال تمام رنج بردوزحمت کشید و آن چه از اهانت و بی احترامی می توان تصورش را کرد به آن حضرت روا داشتند، کنیزان مشرکین و

ص: 211


1- احیاءالعلوم، محمد غزالی، ج 1، ص 309؛ سفینه البحار،محدث قمی، ج 2، ص 50 طبع کتابخانه سنائی.
2- بحار الانوار، ج 100، ص 203، ح 1.

زن های فاحشه در مکه در حال رقص و پایکوبی خطاب به آن حضرت نام مبارک او را به جای محمد (مذمم)می خواندند و بدین ترتیب در سرودهایشان صدای(مذمم، مذمم)سر می دادند.

و عمرو بن عاص در هجو آن حضرت شعری ساخت که مرحوم علامه امینی قدس سره در

کتاب الغدیر به ذکر آن پرداخته است

نوشته اند:که مشرکین شترانی برای اصنام وبت های خود نذرکرده و آنها را به پای بت های خود ذبح می کردند وکثافت های آنها را همانجا در مسجد الحرام می ریختند،وگاهی برخی از این شترها باردار بودند و آنها را پیش از آن که بچه به مرحله رشد جنینی خود برسد در همان اوان بارداری که جنین هنوز لخته خونی بیش نبود به عنوان قربانی ذبح می کردند، عرب ها کیسه بچه دان چنین شتری را که حاوی جنینی پیش از رشد کامل و به صورت لخته خون می باشد «سلا»می گویند.اینها پس از ذبح قربانی های باردارشان سلای آن را با محتویاتش در گوشه مسجد الحرام می انداختند روزی رسول خدا صلی الله علیه واله با لباس سفید و پاکیزه وارد مسجد الحرام و در حجر اسماعیل مشغول تلاوت قرآن شدند، مشرکین تصمیم گرفتند با آن حضرت جنگ روانی راه انداخته واورا اذیت و تحقیرکنند،در این صدد یکی از آنان رو به حاضرین نمود وگفت: کدام یک از شماها می تواند این سلای پر از خون را روی شانه محمد صلی الله علیه واله خالی کند؟ یکی از آنها به نام عبد الله بن زبعری گفت: این کار از من ساخته است، آنگاه از جایش بلند شد و آن کیسه پر از خون و کثافت را روی شانه و لباس حضرت رسول صلی الله علیه واله خالی کرد.

در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه واله به شدت برآشفت و از جایش بلند شد و با همان حالت راه منزل عموی بزرگوار خود ابوطالب علیه السلام را در پیش گرفت، تا ابوطالب علیه السلام این صحنه را دید، پرسید: چه شده است؟

حضرت فرمودند:

«کیفَ حَسبی مِنکُم؟» یعنی پیش شما ارزش من چقدر است؟

ص: 212

ابوطالب علیه السلام عرض کرد: آخر بفرما چه شده است؟حضرت جریان راگفتند،ابوطالب علیه السلام پرسید: چه کسی این کار را با شما کرد؟ حضرت فرمودند: ابن زبعری. ابوطالب علیه السلام با شنیدن این سخن سخت خشمگین شد و پیش چشم عده ای از مشرکین که آنجا حضور داشتند رو به برادر دلیر و شجاع خود حمزه علیه السلام کرده و فرمود: حمزه شمشیرت را بردار حمزه علیه السلام شمشیرش را بر دوش نهاد،وابوطالب علیه السلام هم شمشیر به دست گرفت و غلام او هم در معیت آنها روبه مسجد الحرام نهادند ووارد مسجد شدند تا ابن زبعری چشمش به رسول خدا صلی الله علیه واله و در معیت آن حضرت به ابوطالب و حمزه علیهما السلام افتاد احساس خطر کرد،اووهمراهان مشرکش در صدد فرار بر آمدند، ابوطالب علیه السلام فریاد برآورد:از جایتان تکان نخورید اگر یک نفر از شماها بخواهد از اینجا دور شود همه را گردن میزنم، همه آنها در جای خود نشستند،ابوطالب علیه السلام رو به رسول خدا صلی الله علیه واله کرد و پرسید: برادر زاده چه کسی این کار را کرد؟

حضرت فرمودند ابن زبعری.

ابوطالب علیه السلام به غلامانش دستور داد تمامی این کثافات وقاذورات را از لباس پیامبر اکرم صلی الله علیه واله پاک کرده و به سبیل ابن زبعری وهمکاران مشرکش که به سبیل شان ارج بسیاری نهاده وبه آن قسم می خوردند بمالند،آنان ساکت و بی حرکت نشستند و دستور اجرا شد، و پس از آن ابوطالب علیه السلام رو به رسول خدا صلی الله علیه واله کرده و گفت:

«هذا حَسَبُک منّا»

یعنی «برادرزاده جانمان فدایت این ارزش تو پیش ما است.»(1)

ونمونه دیگر از آزار و اذیت های چندش آور مشرکین نسبت به آن حضرت داستان عقبه بن ابی معیط است.

عقبه یکی از سردمداران مشرکین مکه بود،روزی عده ای از مشرکین را جهت صرف غذا به منزلش دعوت کرد، و از رسول خدا صلی الله علیه واله نیز دعوت به عمل آورد.

ص: 213


1- بحار الانوار، ج 18، ص 239 - 240، ج 85 و ج 35، ص 136، ج 82 .

حضرت فرمود: به یک شرط دعوت تو را می پذیرم.

گفت: چه شرطی؟

فرمود: این که کلمه «لا إلهَ إلاّ الله»را بر زبان برانی.

شرط را پذیرفته و کلمه توحید را بر زبان راند.

وقتی حضرت وارد خانه عقبه شد ارکان مشرکین از قبیل ابوجهل و ابوسفیان و دیگران که جلوتر از پیامبر بزرگوار صلی الله علیه واله در آنجا حضور بهم رسانیده بودند از عقبه سؤال کردند: یعنی چه؟حضور محمد صلی الله علیه واله در منزل تو چه مناسبتی دارد؟!!

عقبه در جواب گفت: شرطی با من کرد ومنهم زبانی آن را پذیرفتم.

چه شرطی؟

این که کلمه توحید را بر زبان برانم،ابوجهل درحالی که از شدت خشم وغضب به خود می پیچید گفت: «وَجهی لِوَجهِکَ حرامُ» یعنی اکنون صورت من بر صورت تو حرام شد، ما دیگر با تو کاری نداریم وبا تو قطع رابطه می کنیم زیرا تودین اسلام را پذیرفته وبدان گرویده ای و دلیل حضور محمد صلی الله علیه واله در منزل تو به عنوان مهمان هم همین است.

هر چه انکار کرد و در انکار خود اصرارکرد فایده ای نبخشید،ابوجهل و دیگر مدعوین گفتند ما اطمینان نداریم براین که تو هنوز بر دین ما باقی بوده باشی مگر آن که فردا هنگامی که محمد صلی الله علیه واله در مسجد الحرام مشغول تلاوت قرآن میشود تو از پشت سر او آمده و با لگد از پشتش زده و آب دهن بر صورت او بیاندازی آن وقت ما تو را به عنوان یک مشرک وفادار به آیین جاهلیت می پذیریم.

مشرک بی شرم پذیرفته وفردا خواسته آنان را جامه عمل پوشانید،از این عمل چهره رسول خدا صلی الله علیه واله سرخ شد و با لباس خود آب دهان او را از صورت مبارکش پاک کرد.

آری این یکی از نمونه های «مَا أُوذِی نَبِیُّ مِثلَ ما أوذِیتُ»(1)می باشد.

ص: 214


1- بحار الانوار، ج 39، ص 56.

ونمونه های دیگر از قبیل هجوم شبانه به خانه آن حضرت،وبیرون امدن وی از مکه، و پناه بردنش به غار، و سپس هجرت به مدینه و ... بسیار زیاد است .

10- ادامه ایذای آن حضرت در مدینه :

در مدینه هم نگذاشتند اوبدون دغدغه خاطر به کار ادای رسالت آسمانی خود بپردازید، و در مدت ده سالی که در مدینه اقامت داشت 84 جنگ بزرگ و کوچک مانندجنگ بدر، أحد و خندق و... برای آن حضرت تدارک دیدندکه در برخی از آنها خود شخصا حضور به هم رسانیده و در پاره ای دیگر نماینده ای از جانب خود تعیین فرموده است،در این جنگ ها جراحات و صدماتی بر بدن مبارکش وارد آمد،در روز احد سنگی به پیشانی و سنگ دیگری به لب و دهان وی اصابت کرده و خون از چهره و دهان او سرازیرشد که با آستین خود آن را پاک کرد.

راوی می گوید: روزی خدمت حضرت صادق علیه السلام مشرف شدم و آن حضرت فرمود:

می خواهی پیراهنی را که در روز احد بر تن پیامبر صلی الله علیه واله بود ببینی؟

عرض کردم: آری به دستور حضرت سبدی آوردند و آن جناب از درون آن سبد لباس رسول خدا صلی الله علیه واله را بیرون آوردند،دیدم هنوز آثار خون در پیراهن مبارکش باقی است.

از حضرت پرسیدم: این چه خونی است؟

فرمود:این خون دهان رسول خدا صلی الله علیه واله است که در روز احد آن را با آستین خود

پاک کرده است.سپس پیراهن را در میان سبد جا داده و فرمودند:

«این پیراهن صاحبی دارد که روزی می آیدواین پیراهن را با خود می آورد »(1)

حالا مهدی آل محمد(عجل الله تعالی فرجه الشریف)در آن روز با این پیراهن چه می کنندو چه احتجاج و استدلالی با آن خواهند کرد پاسخ این سئوالات در آینده معلوم خواهد

ص: 215


1- بحار الانوار، ج 52، ص 355، ح 118.

شد به هرحال نوشته انددر روز احد خون از پیشانی آن حضرت سرازیر شده و روی محاسن آن جناب رسیده ومانند حنا خشک شده بود،ولی حضرت دشمنان اسلام را هرگز نفرین نفرمود و تنها می فرود:

«أللّهُمَ اهدِ قَومی فَانَّهُم لا یَعلَمُونَ»(1).

و آن حضرت در کنار تحمل این همه سختی ها وشدائد آنی از ابلاغ رسالت آسمانی و تعلیم احکام اسلام به مسلمانان باز نمی ایستاد.دربحار آمده:روزی بالای منبر رفتند صورت نماز را از وضو گرفته تا تکبیره الإحرام،حمد و سوره ورکوع را برای مردم بیان کردند سپس از منبر پایین آمده علاوه بر نماز جماعت که مردم همه روزه به چشم خود می دیدند، پس از آن که از آموختن نماز به مردم فارغ شد خطاب به آنها چنین فرمودند:

«صَلُّوا کَما رأیتُمونی أصَلِّی».

11- علی علیه السلام خلیفه و جانشین آن حضرت :

بعد هم برای این که کار هدایت نیمه تمام نماند،و یا اگر مسأله ای بیان نشده، و یا عمر وفا نکرد و اجل مهلت نداد که امکان سئوال درباره آن باشد مکررا خطاب به مسلمانان می فرمودند:

علی علیه السلام جانشین من و حامل تمامی علوم من است،از او رهنمود بگیرید و در کارها و مسائل خود به او رجوع کنید.

در پیرامون آیه شریفه:

«وَتَعِیَها أذُنُ واعِیَهَ».(2)

در کتب شیعه و اهل سنت روایات زیادی وارد شده که آیه شریفه درباره امیر مؤمنان علیه السلام نازل شده است، یعنی ایشان آن چه را که شنیده اند هرگز به بوته فراموشی

ص: 216


1- بحار الانوار، ج 20، ص 20 - 20.
2- سوره حاقه (69)، آیه 12.

نمی سپارند و تمامی آن را در حافظه خود نگه می دارند.(1)

از همین نوع است حدیث شریف ثقلین که از احادیث معتبر و متواترنزد شیعه واهل سنت است، در این حدیث می فرماید:

«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیَّیْنِ کِتَابَ اَللَّهُ وَعِتْرَتِی أَهْلُ بَیْتِی ».

نه یک مرتبه، نه دو مرتبه،بلکه در سفر،ودر حضر،دربیابان،ودر مسجد،در موارد متعدد، و مناسبت های گوناگون این حدیث شریف را بر زبان رانده و بر آن تأکید أکید فرمودند چنان تاکید می فرمودند که کسی نتواند بعدها آن را انکار نموده و سخن پیام آور آسمانی را به بازی بگیرد، و مرتب می فرمود: «أهل بَیتی عِترتی»در صحیح مسلم که از کتب معتبره اهل سنت است روایت نموده که حضرت سه مرتبه فرمودند:

«أذَکَّرُکَم الله فی أهلِ بَیتی»

یعنی «درباره اهل بیت من خدا را به یاد بیاورید.»(2)

ام سلمه می گوید: گفتم یا رسول الله من هم از اهل بیتم؟

فرمود:نه «انَّکَ مِن أهلی وَأنتِ عَلی خیرٍ»(3)

یعنی تو از افراد خانواده من هستی ولی از اهل بیت نیستی،اهل بیت من کسانی هستند که زیر این کساء جمع شده اند چنان که در حدیث کساء می خوانیم:

«هُم فاطِمهُ وَأبوها وَبعَلُها وَبَنُوها»

یعنی اینها اهل بیت من اند،اینها فاطمه علیها السلام است و پدرش،وفاطمه است و فرزندانش همان أهل بیتی که قرآن کریم آنان را چنین توصیف می کند:«إنّما یُریدُالله لیذهِبَ عَنکُم الرِجسَ أهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهیراً»(4).

بارها و بارها رسول خدا صلی الله علیه واله خلفاء پس از خود را معرفی کرده و فرمودند:

«الأئمَّهُ بَعدی إثنا عَشَر»

ص: 217


1- جامع البیان، ابن جریر طبری، ج 29، ص 35 - 36.
2- الجامع الصحیح، مسلم بن الحجاج القشیری، ج 7، ص 123 - 122.
3- مستدرک الصحیحین، الحاکم النیشابوری، ج 2، ص 416 .
4- سوره احزاب (33، آیه 33 .

خلفاء پس از من دوازده تن اند که اهل بیت من هستند اول آنها امیر مؤمنان علیه السلام بود پس از وی یازده فرزند وی از حضرت زهرا علیها السلام هستند.

دقت شود خدای بزرگ در حدیث کساء در پاسخ سئوال جبرئیل می فرماید :

«هُم فاطِمهُ وَأبوُها وَبعلُها وَبنُوها»

یعنی آنها فاطمه و پدرش و شوهر و اولادش علیهم السلام هستند.

و نمی گوید فاطمه صلی الله علیه واله و پدرش و شوهر و دو فرزندش می باشند در حالی که آن روز دو فرزندش که امام حسن و امام حسین علیهما السلام باشند زیرا کساء بودند، ولی چون بقیه ائمه اطهار علیهم السلام امتداد همین خط امامت وولایتند و همه نور واحدند لذا می فرماید:

«وَبَنُوها» یعنی فرزندانش.

بر این اساس کاملا روشن است که اهل بیت شامل دوازده امام است،در رابطه با حدیث شریف: «الأئمَّهُ بعدی اثنا عشر»(1)مصادر و مدارک بسیار زیادی در کتب اهل سنت روایت شده است.

در مکه در نخستین سال های رسالت خود پس از نزول آیه انذارحضرت امیر مؤمنان علیه السلام را به عنوان خلیفه و جانشین خود معرفی فرمودند.

در مدینه بارها و بارها سفارش کردند که مبادا از خط اهل بیت من منحرف شویدکه در این صورت هلاک و گمراه می شوید،و پایان کارتان توأم باضلالت وخسران می شود کار هدایت از اینان ساخته است من ضمانت می کنم که اگر چنگ بذیل عنایت و هدایت اینها بزنید هرگز منحرف و گمراه نشوید.(2)

در تفسیر قرآن به آنها مراجعه کنید که اینان قرآن ناطقندواینها عالم به تفسیروتأویل آن هستند.قرآن قیم لازم دارد، قرآن مفسر می خواهد، هیچ کس حق ندارد هر

ص: 218


1- طبقات المحدثین باصهبان، ابوالشیخ، ج 2، ص 89 - 90، ج 140.
2- فضائل امیر المؤمنین، احمد بن حنبل، ص 161 - 160، ح 229.

چه دلش می خواهد بگوید قرآن کتاب صامت و ساکت است و باید به قرآن ناطقوسخن گو مراجعه کنید تا مقصود خدا از آیات آن را بیان نماید.!

12- امام زمان علیه السلام:

درباره مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف)درکتب اهل سنت احادیث نبوی به قدری زیاد و خارج از حد احصاء وارد شده است که واقعا غوغا است،و بر این همه می توان صدها هزار حدیث مروی از رسول خدا صلی الله علیه واله و ائمه طاهرین علیهم السلام از اولاد وی را که در کتب شیعه در این زمینه روایت شده است افزود.

13- سفارش اهل بیت علیهم السلام به امت در واپسین روزهای حیاتش:

در واپسین روزهای عمر پر برکتش بالای منبر قرار گرفته و فرمودند:

«إنّی قَد دُعیتُ ویُوشِکُ أن أجُیبَ»

یعنی «خدا مرا به پیشگاه خود خوانده وبه زودی من از میان شما رخت برمی بندم.»

جبرئیل علیه السلام از پیش پروردگار محمد صلی الله علیه واله پایین آمده وخبرارتحال آن حضرت را با خود آورده است، نقشه پیاده می شود،وتمام قضایا را به آن حضرت خبرمی دهد، و یا بهتر بگویم: مثل این که تمامی جریاناتی که پس از آن وجود مکرم بوقوع پیوست در پیش چشم آن حضرت مجسم می شود،ولذا می فرماید:کأنی،کأنی، یعنی گویا می بینم،گویا جلوی چشم من است صحنه هایی که اتفاق خواهد افتاد.

دیگر وضع مزاجی رسول خدا صلی الله علیه واله از هر جهت عوض شده است، پاهای مبارک را گاهی جمع و گاهی دراز می کند،گاهی به این پهلووگاهی به آن پهلومی خوابد،حالش حال یک انسان مریض و مسموم است، روایات هم این مطلب را تأیید می کند که حضرت مسموما ازدنیا رفته است.امام صادق علیه السلام به خدا سوگند یاد می کند و می فرماید:

«وَاللهِ هما سَمَّتَاهُ»

ص: 219

یعنی «به خدا قسم آن دو زن رسول خدا صلی الله علیه واله را مسموم کردند.»(1)

لذا حضرت رسول صلی الله علیه واله مضطرب بودند، دست و پای خود را مرتب حرکت می دادند،از این طرف بر آن طرف می غلطیدند،درمنتهای ضعف قرار گرفته بودند ولی عقل و هوش و حواس آن وجود بزرگوار کاملا بر جا بوده است.

14- رسول خدا صلی الله علیه واله امیر مؤمنان علیه السلام را امر به صبر می فرمایند:

تا ساعتی رسید که حضرت در آستانه انتقال قرارگرفتند،دستور دادند کلیه زوجات و زن ها حجره مقدسه را ترک کنندوبه ام سلمه دستور دادند پشت درب اطاق بایستد و از نزدیک شدن و استراق سمع زنان دیگر وی جلوگیری نماید.در اطاق فقط چهار نفر بودند و آنان عبارت بودند از امیر مؤمنان علیه السلام و حضرت زهرا دخت گرامی رسول خدا و حسن و حسین علیهم السلام .

رسول خدا صلی الله علیه واله خطاب به امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند:

یا علی اینها جبرئیل ومیکائیل هستند که به عنوان دو تا شاهد از جانب رب العزه اینجا آمده اند، تو باید قول داده و امضاء کنی که بر آن چه پس از من بر تو خواهد گذشت صبر می کنی و اینها شهادت خواهند داد پس رسول خدا صلی الله علیه واله نامه ای را که جبرئیل آن را از طرف خدا با خود آورده بود به امیر مؤمنان علیه السلام ارائه داده و فرمود:جبرئیل این نامه را از طرف خدا با خود آورده و در آن آنچه پس از من بر تومی گذرد نوشته شده است، یا علی من دنیا را ترک می کنم پس از من وضع عوض خواهد شد، این نامه را بخوان.

امام نامه را خواندند.

جبرئیل عرض کرد: یا رسول الله به ایشان بگویید که پس از شما بر وی چه می گذرد و از او قول بگیرید که بر آن صبر کند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله شروع کردند به بیان مصائبی که در کمین امیر مؤمنان علیه السلام صف

ص: 220


1- بحار الانوار، ج 22، ص 516، ح 23.

آرایی کرده بودند، و فرمودند:

«یا علی یُغصَبُ حَقُّکَ»

یعنی«حق تو را غصب کرده و خانه نشینت می کنند.»

امیر مؤمنان علیه السلام عرض کرد:«أصبر»

جبرئیل علیه السلام عرض کرد: یا رسول الله ادامه بدهید.

پیامبرصلی الله علیه واله فرمود:

«یا عَلیُّ تَخَضبُ لِحَیتُکَ مِن دم رأسک».

یعنی «ضربتی بر سر مبارکت وارد می کنندکه دراثر آن محاسن شریف از خون سرت خونین می شود.»

عرض کرد: «أصبر»

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

«یا عَلیُّ وَتُهتَکُ حرمَتُکَ»

یعنی «یا علی ناموست را هتک نموده و سیلی به صورت فاطمه علیها السلام می زنند.»

امیر مؤمنان علیه السلام می گویند:این را که شنیدم برو افتادم بر زمین، رسول خدا صلی الله علیه واله می خواهند از امیر مؤمنان علیه السلام تعقد بگیرندکه صبرکند،زیرا خدا می خواهد مسلمانان را امتحان کند امتحان سخت و دشواری.

بالاخره امام عرض کرد: أصبِرُ یارَسولَ اللهِ»حالا که خدا و رسول خدا و جبرئیل همه می خواهند صبر کنم صبر می کنم.(1)

15- حضرت فاطمه علیها السلام را نیز به صبر و بردباری امر فرمودند:

در اینجا رسول خدا صلی الله علیه واله به امیر مؤمنان علیه السلام دستور دادند از اطاق خارج شوند، زیرا می خواست با حضرت فاطمه علیها السلام مسائلی را در میان بگذارد.

ص: 221


1- بحار الانوار، ج 22، ص 478 - 481 .

امیر مؤمنان علیه السلام ازاطاق بیرون آمدند، عایشه وحفصه که قبلا از اطاق اخراج شد بودند زبان به طعنه گشودند:هان چطور شد شما را هم از اطاق بیرون کردند!!

امام علیه السلام در جواب آنها فرمودند:پیامبرصلی الله علیه واله می خواهد برنامه های پدران شما را که پس از وی به موقع اجرا خواهند گذاشت به اطلاع دخترش برساند.

طولی نکشید که پیامبر صلی الله علیه واله دستور دادند که امیرالمؤمنین علیه السلام دوباره وارد اطاق شوند. وقتی وارد شدند رسول خدا صلی الله علیه واله خطاب به وی فرمودند:

«یا عَلیُّ أنفِذ لِما أمَرَ تکَ بِهِ فاطِمهُ فَقَد أمَرتُها بِأشیاء أمَرَ بِها جَبرَئیلِ».(1)

یا علی من با فاطمه علیها السلام مطالبی را در میان گذاشتم هر چه فاطمه علیها السلام امرکرد انجام دهید.

راستی چه اسراری رسول خدا صلی الله علیه واله با فاطمه علیها السلام در میان گذاشته بودند که قرار بود از طریق فاطمه علیها السلام به اطلاع امام برسد؟

شاید یکی از آنها این باشد که یا علی اگر فاطمه علیها السلام وصیت کند که او را در نیمه شب و به طور پنهانی دفن کنی،اگرگفت قبر مرا با زمین یکسان کن،اگر گفت: آنان که مرا اذیت کردند و به من صدمه زدند درتشییع جنازه من شرکت نکنند از او قبول کن.

پیامبر صلی الله علیه واله شب وفاتش فاطمه علیها السلام را می نگریست و می فرود:

«بأبی أنتِ و أُمّی».

یعنی«پدر و مادرم فدای تو ای فاطمه فردا پس از من چه بر سرت می آورند؟!»

آنگاه به امیر مؤمنان و فاطمه زهرا و حسن و حسین علیهم السلام نگاه کردند و فرمودند:

«أنتُم المُستَضعَفون بَعدی»(2).

یعنی «شما را پس از من تضعیف خواهند کرد.»

روایتی از حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام وارد شده که فرمود:

«ثُمَّ بَکَت فاطِمَهُ وَأکَبَّت علی وَجهِهُ فَقَتَلتُهُ وأَکَبَّ عَلَیهِ عَلِیٌ و الحَسَنُ

ص: 222


1- بحار الانوار، ج 22، ص 458.
2- بحار الانوار، ج 22، ص 484 .

وَالحُسَینِ فَرَفَعَ صلی اللَّه علیهِ والِهِ رَأسَهُ إلَیهِم وَوَضَعَ یَدَها فی یَدِهِ...»

«فاطمه علیها السلام خود را روی پدر انداخت و صورت او را غرق در بوسه کرد، همچنین امیر مؤمنان و امام حسن و امام حسین علیهم السلام خود را روی پیامبر صلی الله علیه واله انداختند، رسول خدا دست فاطمه علیها السلام را در دست امیر مؤمنان علیه السلام گذاشت.»

ومی خواست سخنی بگوید که گریه امانش نداد، پیامبر صلی الله علیه واله چندان گریست که ملافه ای که روی رسول خدا علیه السلام کشیده شده بود از اشک چشم آن بزرگوار، تر شد.

آنگاه فرمود:

«یَا أَبَا الْحَسَنِ هَذِهِ وَدِیعَهُ اللَّهِ ووَدِیعَهُ رَسولِهِ مُحَمَّدٍ عِندَکَ فاحفَظِ اللَّهَ وَ احفَظْنی فیها وَإنَّکَ لفاعِلُهُ».(1)

یعنی «یا علی این فاطمه امانت خدا و رسول خداست نزد تو این امانت را حفظ کن و از او نگهداری کن که البته این کار را می کنی.»

فاطمه علیها السلام نه سال با امیر مؤمنان علیه السلام در خانه او با هم زندگی کردند چه اشکالی پیش آمده بود؟ چه شده بود که رسول خدا صلی الله علیه واله در آخرین ساعات زندگیش سفارش زهرا علیها السلام را به امیر مؤمنان علیه السلام می کردند؟

شاید قسمتی از سفارش رسول خدا صلی الله علیه واله درباره فاطمه علیها السلام به علی علیه السلام چنین باشد که یا علی اگر فاطمه علیها السلام را بین در و دیوار فشار دادند او را دریاب.

یا علی اگر فاطمه علیها السلام غریب و تنها شد،اگر مردم همه با شما قطع رابطه کردند در

آن حالت تو مونس و غم خوار فاطمه علیها السلام باش.

آن چه رسول خدا صلی الله علیه واله از آن خبر داده بود،همه به وقوع پیوست، پس از رحلت آن حضرت خانه فاطمه علیها السلام مورد هجوم و تاخت و تازعده ای جاپلوس ومتملق قرار گرفت در خانه را آتش زدند و حرمت خانه دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه واله لگد مال شد.

امام موسی ابن جعفرعلیه السلام هر وقت به یاد این مصیبت دردناک می افتادند به شدت گریه می کردند و سه بار می فرمودند:

«هُتِکَ وَاللَّهِ حِجَابُ اللَّهِ هُتِکَ وَاللَّهِ حِجَابُ اَللَّهِ هُتِکَ وَاللَّهُ حِجَابُ اَللَّهِ» سپس

ص: 223


1- بحار الانوار، ج 22، ص 484.

با صدای بلندی فریاد میکرد: ای مادر....(1)

جای زهی تأسف است که یک عده چماق بدست،یک عده اراذل و اوباش با شمشیرو تازیانه به خانه بی بی حمله کنند و با کمال و قاحت و بی شرمی عمر صدا بزند یا علی اگر بیرون نیایی خانه را آتش می زنم.

به او گفتند «إنَّ فی البَیتِ فاطمه» در این خانه فاطمه سکونت دارد.

و آن ملعون در جواب گفت: «وَإن» اگر چه فاطمه در آن پناه گرفته باشد برای من مسأله ای نیست.

یا بَقیّهَ اللهِ أجَرَکَ اللهُ فی أمّک الزهراء علیها السلام

ای کاش به سوزاندان درب خانه اکتفا کرده بودند یا بقیه الله

أتَدری ماصَدرُ فاطِمه مَا المِسمارُ وَ ما حالِ ضِلعِها المَکسورِ؟

مَا سُقُوط الجَنینِ مَا حُمرَه العینِ وَمَا بالُ قرطِها المَنثُورِ

یا بقیه الله آیا می دانی مسمار چیست ووضعیت سینه فاطمه چگونه است؟

آیا میدانید سقط جنین و سرخی چشم مادرت یعنی چه؟

آیا می دانید چرا دو گوشواره از گوش آن بانو در آمد و پرتاب شد؟

سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود***کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود

أَلاَ لَعَنَهُ اللَّهُ عَلَی الْقَوْمِ الظّالمین وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ

***

ص: 224


1- بحار الانوار، ج 22، ص477 .

گفتار دهم

1- حجه الاسلام مرحوم حاج شیخ احمد کافی خراسانی قدس سره

تصویر

«از طهران»

ص: 225

2- ماجرای فدک و مظلومیت حضرت زهرا علیها السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

لاحول ولا قوه إلا بالله العلی العظیم، حسبنا الله ونعم الوکیل نعم المولی ونعم النصیر،الحمد لله رب العالمین والعاقبه لأهل التقوی و الیقین، الصلوه والسلام علی الأنبیاء والمرسلین، حبیب إله العالمین، أبی القاسم، محمد صلی الله علیه وآله المعصومین الذین أذهب الله عنهم الرجس وطهرهم تطهیراً سیما الامام المنتظر الحجه الثانی عشر روحی و ارواح العالمین له الفداء.

قال رسول الله صلی الله علیه واله:

«سَیَأْتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ لا یُنَالُ الْمُلْکُ فیهِ إِلاَّ بِالْقَتْلِ والتَّجَبُّرِ وَلا الغَنِیِّ إِلاَّ بِالغَصبِ والبُخلِ وَلا الْمَحَبَّهُ إِلاَّ بِاسْتِخْرَاجِ الدِّینِ وإِتباعِ الهَوی فَمَن أَدْرَکَ ذَلِکَ اَلزَّمَانَ فَصَبَرَعلی البِغضَهِ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَی المَحَبَّهِ وَصَبَرَ عَلَی الْفَقَرُوهِو یَقدِرُ عَلَی الْغَنِیِّ وصَبْرَعَلَی الذُّلِّ وَهُوَ یَقْدِرُ عَلَی الْعِزِّ آتَاهُ اللَّهُ ثَوَابَ خَمْسِینَ صِدِّیقاً مَنْ صَدَّقَ بَی».(1)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند:

«به زودی برای مردم زمانی پیش می آید که در آن زمان رسیدن به قدرت و حکومت ممکن نمی شود مگر با کشتار مردم و زورگویی ورسیدن به ثروت ممکن نمی شود مگر با غصب حقوق مردم و بخل ورزیدن به آنها،وجلب محبت ممکن نمی شود مگر با بیرون رفتن از دین و پیروی هوی و هوس،پس هرکس آن زمان را درک کند،و بر غضب و بی اعتنایی زورگویان صبر کند در حالی که می تواند محبت آنان را

ص: 226


1- بحار الانوار، ج 18، ص 147،و ج 70،ص 181،و ج 71، ص 75، -اصول الکافی، ج 2، ص 91، مشکاه الانوار، ص 19.

جلب کند،و بر فقر وناداری صبر کند در صورتی که می تواند کسب ثروت کند،وبر خواری و ذلت صبر کند در حالی که می تواند عزیزباشد خدا ثواب پنجاه صدیق ازکسانی که مرا تصدیق کرده اند را بر او عطا می کند.»

از همان روزی که رسول اکرم صلی الله علیه واله رحلت فرمود پیش بینی های آن حضرت که درحدیث بالا آمده تحقق یافت،درسفرمراجعت ازحجه الوداع در غدیرخم ریاست زمامداری، جانشینی، خلافت، و صایت،ووراثت را به امیر مؤمنان علی بن ابیطالب علیه السلام اختصاص داده و فرمود:

«من کنت مولاه فعلی مولاه».

هر که من مولای او هستم این علی مولای او است.

از عمار بن یاسر روایت شده است گفت: روزی من و امیر مؤمنان علیه السلام و چند نفر دیگر - که عمار از آنان نام می برد-در خانه مالک در حضور رسول خدا صلی الله علیه واله بودیم، یکوقت پیامبر گرامی صلی الله علیه واله در میان آن جمعیت رو به من کرد و فرمود:

عمار! به زودی پس از من فتنه ای بر پا می شود،وسایه شوم خود را بر جهان اسلام می افکند، در آن روز اگر تمامی مردم یک طرف بودند و علی علیه السلام به تنهایی در جهت مخالف آنها قدم بر دارد همه مردم را رها کن و در همان جهتی قدم بردار که علی علیه السلام در آن طرف قدم بر می دارد زیرا همواره حق با علی علیه السلام است و آن دو هرگز از هم جدا نمی شوند.

پیامبرصلی الله علیه واله از دنیا رفتند و جنازه طیب و طاهر او سه روز روی زمین ماند وبر سر دفن نعش مقدس در میان مهاجرین وانصار اختلاف به وجود آمد،زیرا هرکدام می خواستند فضیلت دفن آن حضرت را منحصرا از آن خود نمایند جدال لفظی شدیدی در میان این دو طائفه از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله در گرفت :و امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمودند: طبق وصیت رسول خدا صلی الله علیه واله تجهیز و دفن آن حضرت تنها به عهده من است زیرا هر پیامبری را خلیفه او باید دفن کند و من خلیفه او هستم.

ص: 227

بگو مگو و کشمکش شدیدی در میان اصحاب بروز کرد، بالاخره قرار شد پیر مردی از قبیله انصار و پیرمرد دیگری از طرف مهاجرین انتخاب شود و تا کنار قبر در حمل جنازه کمک کنند،وهنگامی که جنازه رسول خدا صلی الله علیه واله را کنار قبر مطهر آن حضرت رساندند آن را به امیر مؤمنان علیه السلام بسپارند تا آن حضرت او را در قبر شریف قرار داده ودفن کند، امام علیه السلام آن بدن پاک و مقدس را در قبر قرار داده و بند کفن را باز کرد و آن را کناری زده و طرف راست صورت آن جناب را همان گونه که خود آن حضرت دستور داده بود روی خاک قرار داد.

از امیر مؤمنان علیه السلام روایت شده است که فرمود:

«همین که صورت شریف آن حضرت را روی خاک قرار دادم ناگهان دیدم که لب های مبارک پیامبر به هم می خورند و گویا یواش یواش دارد چیزی می گوید،خم شده وگوش سپردم تا ببینم پیامبر خدا در لحظات اول قبر چه می گوید؟ دیدم می گویند:

«رَبَّ أُمَّتی، رَبِّ أُمَّتی. پروردگارا در روز قیامت بر امت من سخن نگیر.»

بدین ترتیب پیامبر بزرگوارصلی الله علیه واله به خاک سپرده شد و تشییع کنندگان همه به خانه های خود بازگشتند در همان ساعات تجهیز و تغسیل و دفن پیامبر صلی الله علیه واله در سقیفه بنی ساعده میان عده ای از انصار و چند نفر از مهاجرین که از مدتها قبل برای تصاحب خلافت از رسول خدا به طور محرمانه طرح ها می ریختند غوغایی در گرفته بود نقشه مطابق اخلاق و عادات مردم آن عصر دقیق و نتیجه بخش تنظیم شده بود،کودتا چیان خلافت عده ای را که از کنترل های اخلاقی اسلام رنج می بردندومی خواستند همچون دوران جاهلیت در کارهای مورد علاقه خود مانند قمار بازی،وشرابخواری و...پاپیچی نداشته باشند تقریبا آزاد گذاشتند،وجماعتی را که دنبال جمع آوری پول وثروت بودند پول دادند،وعده دیگرکه نسبت به نامبردگان بالا از ایمان راسخ تری برخوردار بودند و امیر مؤمنان علی علیه السلام می توانست از محل درآمد فدک نیازهای مادی آنها را درحد ضرورت برآورد از خود مقاومت نشان دادند، برای شکستن مقاومت این عده طرح

ص: 228

تصاحب فدک ریخته شد.

فدک(1)کجا بود:

در چند فرسخی مدینه دژ بسیار محکم و وسیعی به نام خیبر وجود داشت که از مدت ها پیش از ظهور اسلام یهود شبه جزیره عربستان در آن متمرکز شده بودند،یهودی ها در مرکز این دژ وسیع و مستحکم ده و یک قلعه کوچک تری به نام قلعه قموص ساخته و آن را انبار مهمات جنگی شان قرار داده و از سلاح های جنگی آن روز مانند شمشیر و تیر و نیزه انباشته بودند، در داخل دژ بزرگ خیبرودر اطراف قموص شش ده و یک قلعه دیگر ساخته بودند که یکی انبار غله از قبیل گندم و جو و ذرت بود و پنج تای دیگر متشکل از واحدهای مسکونی بودند که خانواده های یهود در آنها اسکان یافته و زندگی می کردند، دیوار دژ بزرگ خیبر بسیار ضخیم، بلند، محکم و غیر قابل نفوذ می نمود، چند شب قبل بنده کاشان بودم،وعده کرده بودم که 20 شب در آنجا منبر بروم

ص: 229


1- طالبان تفصیل در موضوع فدک به کتب زیر مراجعه فرمایند: 1- تاریخ الامم و الملوک، ابن جریر طبری، ج 3، ص 14. 2- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، ج 16، ص 210. 3- الدر المنثور، جلال الدین سیوطی، ج 5، ص 273. 4- الصداعق المحرقه، ابن حجر هیتمی، ص 21 . 5- مفاتیح الغیب معروف به تفسیر کبیر،فخر رازی، ج 29، ص 284. 6- شواهد التنزیل، الحافظ الحسکانی، ج 1، ص 340. 7- المسند، احمد بن حنبل، ج 1، ص 228 . 8- الملل والنحل، الشهرستانی، ج 1، ص 23. 9 - السیره الحلبیه، برهان الدین حلبی، ج 3، ص 362 10- کشف الغمه، الاربلی، ج 1، ص 476. 11- الاحتجاج الطبرسی، ج 1، ص 119 - 123. 12 - الاختصاص، الشیخ المفید، ص 183 و 184. 13- النص و الاجتهاد، السید شرف الدین، المورد 8، ص 110 - 119 و...

رفقای کاشان هر شب ما را به یکی از ییلاقات اطراف کاشان می بردند، در یکی از این شبها به یک ده ییلاقی بنام قهرود رفتیم که جای بسیار عالی،دارای آب فراوان وهوای لطیفی بود، آنجا سدی وجود داشت که 300، 400 سال پیش عباس صفوی آن را ساخته است که پهنای دیوار ست بالغ بر چهل متر است.

دیوار قلعه خیبر هم به همین شکل پهن بود،یعنی یک چنین دیوار پهن و بلندی دور قلعه کشیده بودند و دژ خیبر با قلعه های اندرون خود فقط یک در داشت که جز از طریق آن رفت و آمد به داخل آن ممکن نبود،این در در بسیار بزرگ و از نوع آهن بود که در مقابل وسائل آن روز بسیار مقاوم و آسیب ناپذیر بودوسنگینی آن چنان بود که تنها در روی پاشنه و یا لولای خود 44 مرد نیرومند قادر نبودند آن را باز کرده و ببندند چنانکه ابن ابی الحدید معتزلی شارح نهج البلاغه در یکی از قصائد هفتگانه اش آن را چنین توصیف کرده و در یک بیت از قصیده مذکور که در مدح امیر مؤمنان علیه السلام ساخته خطاب به آن حضرت می گوید:

یا قالعَ البابِ الّتی عن هزَّها ***عَجَزَت أَکُفُّ الأربَعُونَ وَأَرَبَعُ.(1)

ای از جا کننده دری که 44 نفر تنها از حرکت دادن آن روی پاشنه آن عاجز بودند.

در اطراف این دژ از طرف خارج دیوارش خندق بزرگ و عمیقی کنده بودند تا دشمن نتواند به راحتی به پای دیوار آن برسد، در خارج دژ خیبردر فاصله نزدیک به آن ده بسیار بزرگ و پر جمعیتی قرار داشت که نام آن فدک بود،وسالی 80 هزار دینار طلا در آمد آن بود، به عبارت دیگر هر دینار یک مثقال طلا بود بدین ترتیب درآمد سالانه فدک 80 هزار مثقال طلا بود. و جمعیت آن به قدری زیاد بود که هر وقت یهود خیبرمی خواست با جائی بجنگد و از فدک کمک نظامی می خواست فدک سپاهی متشکل از

ص: 230


1- این قصیده با شش قصیده دیگر او معروف به «القصائد السبع» می باشد که سید اجل سید محمد صاحب مدارک،ونجم الأئمه شارح رضی استر آبادی امامی آنها را شرح فرموده اند و یکی از آن قصائد را که بیت مورد نظر ما می باشد بر ضریح مقدس امیر مؤمنان علیه السلام نوشته شده است.

بیست هزار جوان نیرومند و جنگ آزموده کمک نظامی برایش گسیل می داشت فدک یک چنین جایی بود.

3- برخورد نظامی پیامبرصلی الله علیه واله با یهود خیبر:

اساس کار یهود از آغاز پیدایش شان برخیانت و توسعه نفوذ خود از راه لگدمال کردن حقوق دیگران استوار است، این جمعیت پست وخائن حتی به پیامبر صلی الله علیه واله خود حضرت موسی علیه السلام نیز خیانت کردند. و با استفاده از چند روز غیبت و توقف وی در طور سینا برای به انحراف کشاندن قوم او گوساله ای را به عنوان خدا ساختند و پرداختند و بدین وسیله گرفتاری جبران ناپذیری برای آن حضرت و مؤمنین به توراه فراهم آوردند.این قوم ضد بشر در طول تاریخ خود آنی ازخیانت ومسأله آفرینی برای بشریت باز نایستاده است که دنیای قدیم و جدید شاهد خیانت های دهشت آفرین آنها بوده است،با دیانت مسیح به مقابله بر خاستند ودراین زمینه کار را به جایی رساندندکه صدیقه عذراحضرت مریم علیها السلام مادر عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام را متهم به...وفرزندش حضرت عیسی علی نبینا وآله و علیه السلام را یک مولود نامشروع العیاذ بالله معرفی کردند.ودر زمان پیامبر ما حضرت ختمی مرتبت نیز با وجود آن که ما بین آنها و آن حضرت پیمان عدم تعرض امضاء شده بود همواره برای مسلمین گرفتاری درست می کردند و پنهان و آشکار در کنار دشمنان پیامبرصلی الله علیه واله و مشرکین مکه قرار می گرفتند به طوری که احتمال برچیده شدن بساط اسلام به وسیله آنان بسیار جدی می نمود بر این اساس پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه واله مجبور شد این غده سرطانی را که درست در روی قلب اسلام برای خود جاخوش کرده بود بردارد. بدین ترتیب به دژخیبر لشگر کشی فرموده،ودرکنارحصار محکم خیبر اردو زد،و پرچم را به دست ابوبکر داده، و دستور حمله به دژ استوار خیبروگشودن آن را صادر فرمود،ولی ابوبکر بدون آن که بتواند کاری انجام دهد به حضور پیامبر صلی الله علیه واله بازگشت.

ص: 231

فردای آن روز پرچم را به دست عمر داده ودستورحمله داد،عمر نیز بدون نتیجه بازگشت در این هنگام رسول خدا فرمود:

«لَأُعْطِیَنَّ اَلرَّایَهَ غَداً رَجُلاً یَفْتَحُ اَللَّهُ عَلَی یَدَیْهِ».(1)

فردا پرچم را به کسی می سپارم که تا قلعه را نگشوده باز نمی گردد »

ابوبکر از عمر پرسید: به نظرت فردا چه کسی این پرچم را با خود حمل می کند؟گفت: خوب معلوم است جز علی بن ابی طالب کس دیگری نخواهد بود.

امیر مؤمنان علیه السلام فردا پرچم را برداشت و به طرف دژ خیبر به راه افتاد،رزمندگان اسلام نیز از پشت سر آن حضرت البته نه برای کمک به اوبلکه برای مشاهده عملیات راه افتادند امام به قلعه نزدیک شدوخندق را پشت سرگذاشته وخود را به در آهنین و غول پیکر قلعه رسانید، دو انگشت اش را توی حلقه در انداخت وبا یک تکان در را از جا کنده و آن را با خود به طرف خندق آورد،توی خندق رفته در را روی دست خود گرفته و آن را همانند پلی روی خندق گرفت، و به رزمندگانی که در آن نزدیکی ها ایستاده بودند و با دیدن کار معجزه آسای آن حضرت انگشت حیرت به دندان گرفته بودند فرمان داد از روی در عبور کرده و داخل قلعه شوند.امیر مؤمنان علیه السلام با جنگ آوران اسلام وارد قلعه شد ونیر مندترین مبارز یهود به نام مرحب راه بر آن حضرت بسته وبه دست اوکشته شدو بدین ترتیب دژ مستحکم یهود سقوط کرد.

می گویند: یک نفر از یهود در حالی که از این کار امام به شدت به حیرت افتاده بود

ص: 232


1- این عبد البر اندلسی این حادثه را چنین روایت کرده : الْأعْطین الرایه رَجُلاً یُحِبُّ اَللَّهَ وَرَسُولَهُ لَیْسَ بِفَرَّارٍ یَقْتَحُ اَللَّهُ عَلَی یَدَیْهِ.(الاستیعاب فی معرفه الأصحاب طبع اول، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1328 ه،ص 36،و با اندکی تفاوت در منابع زیر آمده است : 1- صحیح المسلم، مسلم بن الحجاج القشیری، ج 7، ص 121 . 2- السیره النبویه،عبد الملک بن هشام، ج 3 ، ص 349. 3- الکامل فی التاریخ، عز الدین بن الاثیر، ج 2، ص 219. 4- المستدرک علی الصحیحین،الحاکم النیشابوری، ج 3، ص 109. 5۔ صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل البخاری، ج 5، ص 18.

پرسید این درب به این عظمت را چه کسی از کجا کند؟گفتند: علی علیه السلام گفت: نه به ما خبر داده اند که این کار جز از کسی که مادرش نام او را حیدرمی گذارند ساخته نیست گفتند این همان است.

خیبر فتح شد، روزگاری گذشت،وپیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه واله به لقاء الله پیوست، فردای بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه واله علی علیه السلام را از خانه اش بیرون کشیدند و در حالی که ریسمان به گردنش انداخته بودند برای بیعت به مسجد می بردند یهودی ای در آن کنار ایستاده بود او که کندن درب خیبر به وسیله آن حضرت را به چشم دیده بود سئوال کرد:

هذا ابوالحسن؟ این همان علی است؟ گفتند: بله.

گفت: أشهَدُ أن لا إلهَ إلّا الله و أشهَدُ أنَّ مُحمَّداً رَسُولُ اللهِ.

و گفت: معلوم می شود که این علی بنده مطیع خداست وهیچ چیزی را بر مصالح عالیه دین مقدس اسلام و رضای پروردگار ترجیح نمی دهد،روزی که خدا می گوید:در خیبر را از کجا بکن و جنگ و طوفان راه بیانداز چنان می کند،و روزی که به او سفارش می شود در مقابل حق کشی ها و آزار و اذیت های ناروا صبر پیشه کند،صبر می کند و دم بر نمی آورد

گاهی به کشته گشتن و گاهی به کشتن است ***ترویج دین به هر چه زمان اقتضا کند

دژ افسانه ای خیبر سقوط کرد، و پیامبر اکرم صلی الله علیه واله دستور حمله به فدک آن ده پر جمعیت یهود را صادر فرمود.نیروی نظامی یهود مستقردر فدک همان که دیدند در مقابل نیروی نظامی اسلام توان مقابله و جنگ ندارند بدون کوچکترین مقاومتی تسلیم شدند و فدک به دست سپاهیان اسلام افتاد. طبق قانون جنگی اسلام فدک که بدون جنگ،ومقاومت تسلیم شده بود از آن پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه واله بود، پس فدک مطابق این قانون منحصرا متعلق به پیامبر اسلام صلی الله علیه واله بود.

در این هنگام جبرئیل فرود آمد و از جانب پروردگارمتعال دستور آورد که یا رسول الله حق ذوی القربی را بدیشان بده، و رسول خدا صلی الله علیه واله فدک را در اختیار فاطمه علیها السلام

ص: 233

گذاشت بدین ترتیب فدک از طرف رسول خدا صلی الله علیه واله به فاطمه زهرا علیها السلام تملیک شده و ملک شخصی آن حضرت شد.

و ابوبکر پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه واله برای آن که امیر مؤمنان علیه السلام را در تنگنا بگذارد تا آن حضرت قادر به هیچ کاری نباشدبه فکر افتاد که صدیقه طاهره علیها السلام را از فدک خلع ید کند، و در این راستا دست به جعل حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه واله زده و چنین گفت: قال رسول الله صلی الله علیه واله :

«نَحنُ مُعاشِرَ الأنبیاء لا نوَرِّث وَما ترکناهُ صَدَقهُ».

شنیدم از رسول خدا که فرمود:ما جماعت انبیاء از خود ارث به جا نمی گذاریم هر چه از ما بماند مال فقراء است.

پس فدک اختصاص به فاطمه زهرا علیها السلام ندارد.

این را ساخت تا به خیال خود دست آویز شرع پسندی برای غصب فدک در دست داشته باشد ای کاش این نوار منبر مر برای اهل سنت می بردند و آنها گوش می دادند و پی به حقایق می بردند.

آقایان ابو بکر این حدیث را ساخت تا همان طوری که عرض کردم بتواند به کارخودش صورت شرعی بدهد وفدک را غصب کند در حالی که :

1- این حدیث جعلی است که بوسیله خود ابوبکر ساخته و به پیامبر صلی الله علیه واله نسبت داده شده است.

2 - شیعه و سنی می گویند که خبر واحد حجت نیست، و این حدیث بر فرض ثبوت خبر واحد است لذا ابو بکر برای این که ثابت کند که به غیر از او دیگران هم این حدیث را از پیامبرصلی الله علیه واله شنیده اند، نام شانزده نفر از جمله ابن عباس وعکرمه را برد.

3- بر فرض صحت در تعارض با قرآن است زیرا خداوند در قرآن می فرماید :

«وَ وَرِثَ سُلیمانُ دَاوُدَ...»(1).

ص: 234


1- سوره نمل (27)، آیه 16.

یعنی «سلیمان از داود ارث برد.»

پس خبر واحد حکم قرآن را نمی تواند نسخ نماید.»

4- این حدیث اگر هم صحیح باشد باز نمی تواند مدعای ابو بکر را در غصب فدک ثابت کند زیرا فدک از طریق ارث به آن حضرت نرسیده بود بلکه چنان که گذشت رسول خدا صلی الله علیه واله به دستور حق سبحانه و تعالی در حیات خود آن را به عنوان حق ذی القربی به دخترش تملیک کرده بود، اینک برای روشن شدن مطلب مثالی برایتان می زنم.آقایان فرض کنید من ده تا خانه دارم، امروز عصری من مریض شده و احساس میکنم که دقایق آخر عمرم را سپری می کنم،و یکی از این ده خانه را به یکی از پسرانم تملیک می کنم،حالا چند تا خانه برای من باقی می ماند؟ 9تا، فردا می میرم وقتی من مردم چند خانه از من به بچه ها ارث می رسد؟ 9تا، درست است که من ده تا خانه داشتم ولی خانه دهمی را بدست خودم وقتی که هنوز زنده بودم بیکی ار پسرانم بخشیده و به وی تملیک کردم،بدین ترتیب ارث من 9 خانه است نه 10 تا، و قضیه فدک هم عیناً مثل همین است یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در زمان حیات خودش فدک را به حضرت زهرا علیها السلام بخشید و در دوران زندگی رسول خدا صلی الله علیه واله مدت ها۔ یعنی از فتح خیبر تا ارتحال رسول خدا - چهار سال تمام ملک آن حضرت بوده و در آن تصرف مالکانه داشته است،چنان که امیرمؤمنان علیه السلام پس از تصرف غاصبانه ابوبکر و دار و دسته اش در آن در مسجد ازش پرسید: چرا کارگران فاطمه را از ملکش بیرون کردی؟

«مَلِکَتهُ فی حَیاتِ رَسُولِ اللهِ وَبَعدَ وَفاتِهِ.

«درحالی که فاطمه در زمان حیات رسول خدا و پس از وفات آن حضرت در آن تصرف مالکانه داشته است.»

علاوه بر امیر مؤمنان علیه السلام خود حضرت صدیقه طاهره علیها السلام نیز نوبتی به مسجد آمده و با ابوبکر در این زمینه محاجه فرمودند،و ابوبکر از آن دختر محبوب رسول خدا صلی الله علیه واله برای اثبات ادعایش طلب شاهد نمود و آن بانو امیر مؤمنان و حسن و حسین علیهم السلام را به

ص: 235

عنوان شاهد پیش ابوبکر آورد و ابوبکر به بهانه آن که اینان ذی نفعند از قبول شهادت آنها طفره رفت فاطمه مظلومه که کار را این چنین دید،ام ایمن را برای ادای شهادت پیش ابوبکر آورد ام ایمن پیش از ادای شهادت از ابوبکر سئوال کرد آیا از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیده ای که فرمود: ام ایمن زنی از زنان بهشت است؟

گفت: آری من خود با این دو گوشم شنیدم که پیامبر فرود:ام ایمن زنی از زنان بهشت است.

باز ام ایمن از او پرسید: به نظرت کسی که پیامبرگرامی درباره وی چنین فرموده آیا او دروغ می گوید؟ گفت: نه هرگز.

اینجا ام ایمن پس از آن که از ابوبکرچنین اقراری درباره خود گرفت، گفت: من شهادت می دهم که فدک مال حضرت زهرا علیها السلام است.

ابوبکر ناچار قلم وکاغذ خواسته وقباله فدک را نوشت و به سیده صدیقه طاهره علیها السلام تسلیم کرد دخت گرامی پیامبر اکرم صلی الله علیه واله قباله فدک در دستش به سوی خانه اش حرکت کرد، در میان راه عمر راه براوبسته و پرسید از کجا می آیی؟ فرمود: از پیش ابوبکر می آیم، قباله فدک را از او گرفتم،عمر گفت: ببینم، آن بانوی ستمدیده قباله را به دست عمر داد، و عمر به محض گرفتن آن، آن را پاره پاره کرده و روی زمین ریخت،آن مظلومه شهیده او را نفرین کرده و فرمود:«خدا شکمت را پاره کند»،وعمردرغضب شده و آن سیده مطهره را با نواختن سیلی بر صورتش آزرده خاطر کرد.(1)

ص: 236


1- داستان پاره کردن قباله فدک و سیلی زدن عمر به حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در کتب زیر آمده است: 1- الشانی، ج 2، ص 236 . 2- تلخیص الشافی، شیخ طوسی، ص 48 . 3- لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج 1، ص 268. 4- میزان الاعتدال ذهبی، ج 1، ص 139. 5- و داستان نفرین آن بانو به عمر:سند مرا پاره نمودی...درکتاب رفاه الصدیقه الصدیقه الزهراء السید عبد الرزاق مقرم، ص 78 آمده است.

علی علیه السلام در خانه نشسته بود، ناگاه دید فاطمه می آید ولی بسیار افسرده و پریشان حال است، فرمود: فاطمه جان جلو بیا،آن بانو جلو آمد،امام با یک نگاه متوجه شد چشم های فاطمه قرمز شده، فاطمه چه شده؟ فرمود: یا علی عمر کتکم زد.

صلی الله علیکم یا اهل بیت النبوه.

***

ص: 237

ص: 238

گفتار یازدهم

1- حضرت آیه الله مرحوم حاج سید محمود مجتهد سیستانی قدس سره

تصویر

«از مشهد»

ص: 239

2- پیامبر خدا صلی الله علیه واله در معراج بر سفره ولایت

*پیامبر خدا صلی الله علیه واله در معراج بر سفره ولایت(1)

بسم الله الرحمن الرحیم

لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم، حسبنا الله ونعم الوکیل، نعم المولی ونعم النصیر رب الشرح لی صدری ویسر لی أمری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی الحمدلله رب العالمین والصلاه والسلام علی أشرف الأنبیاء والمرسلین وعلی أهل بیته الطیبین الطاهرین.

و بعد فقد قال الحکیم فی محکم کتابه اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرجیم

«وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَی* مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَی* وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی *عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی* ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوَی*وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَی*ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی*فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی*فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی*مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی*أَفَتُمَارُونَهُ عَلی مَا یَرَی*وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْرَی*عِنْدَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَی*عِنْدَهَا جَنَّهُ الْمَأْوَی»(2)

ص: 240


1- این سخنرانی در شب 26 رمضان 1413 هم برابر با 1371/12/29ش ایراد گردیده است که پس از تصحیح در اینجا درج شد.
2- سوره نجم (53) آیه 1- 15. «قسم به ستاره (ثریای نبوت) موقعی که (از عالم قدس به جهان خاک فرود آید)که صاحب شما محمد مصطفی صلی الله علیه واله هیچ گاه در ضلالت و گمراهی نبوده است، و هرگز به هوای نفس سخن نمی گوید، سخن او نیست جز وحی خدا،او را جبرئیل همان فرشته بسیار توانا (به وحی خدا) علم آموخته است، همان ملک مقتدری که به صورت کامل (و در صورت ملکوتی خود بر رسول خدا) جلوه کرد، و آن رسول در افق اعلای کمال(و مشوق انسانیت) بود آنگاه نزدیک آمد و بر او (وحی حق) نازل گردید (بدان نزدیکی که )با او به قدر دو کمان یا نزدیک تر از آن شد،پس خدا به بنده خود وحی فرمود آن چه را که هیچ کس درک نتواند کرد،(آن چه در غیبت عالم)دید در دلش هم حقیقت یافت وکذب و خیال نپنداشت، آیا کافران آن چه را که رسول خدا در شب معراج به چشم خود مشاهده کرد انکار می کنند؟ یک بار دیگر هم او (جبرئیل را )مشاهده کرد، در نزد (مقام) سدره المنتهی (که آن درختی است در سمت راست عرش که منتهای سیر عقلی فرشتگان و ارواح مؤمنان تا آنجا است و بر مقام بالاتر آگاه نیستند، بهشتی که مسکن متقیانست در همان جایگاه (سدره) است.

3- در جستجوی رسول الله صلی الله علیه واله:

مبدأ عروج رسول خدا صلی الله علیه واله از مسجد الحرام خانه ام هانی خواهر امیر مؤمنان علی علیه السلام بود. این سفر آسمانی چنان بی مقدمه و محرمانه انجام گرفت که افراد خانواده رسول خدا صلی الله علیه واله هرچه گشتند او را نیافتند، اصحاب بسیار ناراحت شدند، ابوطالب علیه السلام عموی بزرگوار آن حضرت شمشیر برکشیده و قسم یاد کرد که اگر تاصبح خبری از پیامبر به دست نیاید هر کسی را که متهم به دشمنی با پیامبر است گردن خواهد زد، آشوبی در شهر مکه بر پا شده بود، بعد رسول الله صلی الله علیه واله...(1)

در این مورد گزارشهای گوناگونی درتاریخ وجود داردکه بررسی همه آنها به طول می انجامد لذا ما با صرف نظر از پرداختن به همه آنها اصل مطلب را دنبال می کنیم.

4- بازگشت پیامبر صلی الله علیه واله از معراج:

وقتی پیامبرصلی الله علیه واله از معراج بازگشتند ام هانی از او پرسید: یا رسول الله کجا تشریف داشتید؟

ص: 241


1- مناقب ابن شهر آشوب، ج 1 / ص 179 - 180، و بحار الأنوار، ج 18، ص 383 .

فرمود: به بیت المقدس رفتم،ودر آنجا نماز خوانده و با ارواح انبیاء ملاقات کردم،واز آنجا به آسمان عروج کردم، در معراج اسرار شگفت انگیزی را به من نشان دادند...

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله حدیث معراج را با مشرکین در میان می گذارد:

ام هانی گفت: یا رسول الله آیا می خواهید این مطالب را با مردم در میان بگذارید؟

فرمود: آری.

عرض کرد: «به خدا اگر مردم این سخنان را از شما بشنوند بی تردید مورد استهزاء و مضحکه آنان قرار خواهید گرفت، من خودم در صحت و حقانیت این مطالب ذره ای تردید به خود راه نمی دهم اما...»

پیامبرصلی الله علیه واله فرمود: مهم نیست هر کس هر چه می خواهد، بگوید.

ام هانی از این که مبادا رسول خدا صلی الله علیه واله مورد استهزاء مشرکین قرار گیرد بسیار ناراحت شد و ناگزیر کنیز خود را که نبعه نام داشت از پشت سر رسول خدا صلی الله علیه واله فرستاد.

در روایتی آمده: وقتی رسول خدا صلی الله علیه واله از سفر آسمانی خود بازگشتند در میان حطیم و حجر به ابوجهل برخوردند،وابوجهل از آن حضرت سئوال کرد:آیا حدیث تازه ای داری؟

پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: آری دیشب به بیت المقدس و از آن جا به آسمانها پرکشیدم.

ابوجهل گفت: ما این مسافت - یعنی فاصله مکه تا بیت المقدس -را با شتر تیزتک در مدت یک ماه بزور می توانیم طی کنیم و تو...؟

پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: ولی من در یک سوم شب این مسافت را طی کردم، و از آنجا به آسمانها رفتم و بازگشتم.

ابوجهل گفت: آیا می خواهی این مطالب را به اطلاع مردم برسانی؟

پیامبر خدا صلی الله علیه واله فرمود: آری.

ابوجهل بر فراز بلندی قرار گرفت و فریاد برآورد و مردم را به پیش رسول خدا صلی الله علیه واله

ص: 242

فراخواند و مردم اطراف رسول خدا صلی الله علیه واله را گرفتند، آنگاه رو به پیامبرصلی الله علیه واله کرد و گفت: حالا آن چه را که می خواهی بگو.او می پنداشت که اگر پیامبرصلی الله علیه واله در برابر این همه مردم قرار بگیرد در ادای سخنش دچار اشکال خواهد شد.

ولی پیامبرصلی الله علیه واله، با خونسردی و متانت مخصوص خود شروع به سخن کرد و فرمود: دیشب من به بیت المقدس رفتم و آنگاه ماجرای مسافرتش را به آنان تشریح فرمود.

مشرکین به محض شنیدن حرف های آن حضرت ناباورانه گفتند: این حرف با حرف های دیگر او تفاوت زیادی دارد و هرگز نمی شود آن را باور کرد.

5- تحقیق درباره معراج:

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود برای آن که صدق ادعای من ثابت شود از حوادثی که در مسیر سفرم دیده ام بپرسید اگر بعداً صحت آنها ثابت شد بدانید که عروج من به آسمانها نیز صحیح است.

آنان که بیت المقدس را دیده بودند درباره مسجد آن و تعداد ستونها، و قندیلها و در و پنجره آن و چگونگی دیوارهای آن سئوالاتی از رسول خدا به عمل آوردند و رسول خدا صلی الله علیه واله همه را درست جواب داد.

آنان صحت جواب های رسول خدا صلی الله علیه واله را تأیید کرده و شروع به سئوالات دیگری نموده و گفتند: بگو ببینیم در سر راهت به چه چیزهایی برخوردی؟

پیامبرصلی الله علیه واله فرمود:من سوار بر براق درحرکت بودم که به قافله ای رسیدم،مرکب های آنان از صفیر براق چنان به وحشت افتادند که رم خورده و پا به فرار گذاشتند،در آن میان شتری به زمین خورده و دستش شکست،وبه دلیل تشنگی که داشتم فرود امدم،وپوشش ظرف روپوش داری را که در آن آب داشتندکناری زده واز آن آب برداشته و آشامیدم، همه متاع کاروان مأکولات است، من کاروان را در همین

ص: 243

نزدیکی های مکه دیدم، و کم کم دیگر همین حالا اول آفتاب می رسند.

جمعیت با شنیدن این سخن به سرعت به طرف وادی تنعیم دویدند،حالاخورشید نزدیک است طلوع کند،یکی گفت: به خدا دروغ می گویی، هیچ کس نیامد.

و دیگری گفت: به خدا قسم دارند می آیند.

کاروان رسید و پیشاپیش آن یک شتر خاکستری رنگ حرکت می کرد، وقتی سخنان پیامبر صلی الله علیه واله را از اهل کاروان سئوال کردند صحت همه آنها از طرف کاروانیان تأیید شد.(1)

تا اینجا مربوط به سیر زمینی رسول خدا صلی الله علیه واله تا بیت المقدس بود.

6- عروج به آسمان :

در بیت المقدس صخره معلقه ای به برزگی یک اطاق وجود داردکه پیامبرصلی الله علیه واله از روی آن به آسمان بلند شد، هنگامی که آن حضرت از زمین بلند شدند آن سنگ هم پشت سر آن حضرت از زمین کنده شد،و رسول خدا صلی الله علیه واله با دیدن این امر فرمودند: بایست و سنگ در فضا معلق ماند.

جریان این سفر شگفت آور و اسرار آمیز در سوره اسراء و داستان معراج در سوره نجم آمده است و آن چه پیامبرصلی الله علیه واله از آسمان با خود به ارمغان آورد سر تا سر حاکی از احترام و تعظیم امیر مؤمنان علی علیه السلام بود، در این زمینه روایات زیادی وارد شده است که ممکن است پاره ای از آنها ارائه شود-و این خود اسباب برانگیخته شدن حسدعده ای را نسبت به امام امیر مؤمنان علی علیه السلام فراهم آورده و آن را دست آویز خود قرار داده و شایع کردند که محمد صلی الله علیه واله مفتون پسر عموی خود علی بن أبی طالب علیه السلام شده است.

7- خلیفه شما کیست:

ص: 244


1- بحار الانوار، ج18، ص 376 و 279.

خلاصه روزی اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله در حضور آن حضرت بودند که عده ای از وی پرسیدند:

بعد از شما خلافت از آن کیست؟

فرمود: به زودی ستاره ای از آسمان به زمین سرازیر خواهد شد آن ستاره در خانه هرکس فرود آید همان خلیفه و وصی من خواهد بود(1). این مطلب خیلی هم شگفت انگیز نیست زیرا در بسیاری از اوقات از این گونه شهاب ها در فضا ظاهر می شوند که حتی پاره ای از آنها به زمین نیز سقوط می کنند منتهی به کیفیت دیگر.

این روایت را محدثین اهل سنت نیز با اسنادی از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت کرده و در این زمینه ها ده ها کتاب از خود به یادگار گذاشته اند.

ولی با کمال تأسف بعضی از به اصطلاح علمای منتسب به تشیع در مقام بیان شأن نزول این آیات لاطائلات وترهاتی را در تفسیر خود آورده اند و به این روایات حتی به عنوان یک احتمال نیز توجهی از خود نشان نداده اند.

اگر انسان به خدا، به پیامبر خدا، به اعجاز رسول الله صلی الله علیه واله اعتقاد داشته باشد قطعاً به شق القمر نیز معتقد خواهد بود، و اگر انشقاق کره ماه به دو نیم و جوش خوردن دوباره آن صحیح باشد، نزول یک شهاب به زمین نیزکوچکترین اشکالی به وجود نخواهد آورد. از طور سخن خارج نشویم بگذریم.

خلاصه اصحاب رسول الله صلی الله علیه واله به تک و دو افتادند که شاید ستاره در خانه آنان فرود آید و آنها جانشین رسول خدا صلی الله علیه واله شوند و در این مورد حرص و آز عباس بن عبد المطلب عموی رسول خدا صلی الله علیه واله از دیگر اصحاب آن حضرت به مراتب بیشتر و بیشتر بود.(2)

امیر مؤمنان و فاطمه زهرا علیهما السلام مطابق برنامه هر شب خود با اطمینان خاطر به ذکر

ص: 245


1- این روایت و روانی از این قبیل در شأن نزول این آیات در تفسیر البصائر، ج 42، ص 10 - 12 آمده است.
2- تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 145 - 146.

و دعای خود مشغول شدند وبه این که ستاره مذکور به در خانه آنان بیاید یا دیگران اعتنایی نکردند و هر کدام در جایگاه مخصوص خود به کار خود پرداختند.

ستاره مورد نظر در آسمان ظاهر شد و در حالی که همه مردم مدینه با نگاه آزمندانه خود آن را دنبال می کردند آمد و آمد و مستقیما بر در خانه امیر مؤمنان علیه السلام فرود آمد.

8- درب خانه همه به جز درب خانه علی علیه السلام بر مسجد باید مسدود شود:

در همان روزها جبرئیل با دستور دیگری از آسمان به حضور رسول خدا صلی الله علیه واله

رسید.

در صدر اسلام به دلیل فقر مسلمانان دور تا دور مسجد پیامبرصلی الله علیه واله را مانند یک صحن بزرگ اطاق هایی ساخته بودند که در هر کدام یکی از صحابه سکونت داشت، این اطاقها طوری ساخته شده بودند که هر کدام دو درب داشتند یکی از پشت آن به خارج مسجد و یکی دیگر از سمت روبه روی درب اول به مسجد باز می شد.

طبیعی است که اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله محل زندگی و خانه های آنان همین اطاق ها بود و در آن جنب و...وارد می شدند و با همان حال گاهی در مسجد می خوابیدند و یا از آن عبور و مرور می کردند دستور لازم الاجرائی که جبرئیل با خود آورده بود آن بود که تمامی درب هایی که از این اطاق ها بر مسجد باز می شوند باید مسدود شوند،زیرا در این مسجد کسی نمی تواند در حال جنابت بخوابدویا حتی عبور و مرور کند،وقتی دستور آسمانی اعلام شد نخست امیر مؤمنان و حضرت صدیقه طاهره علیهما السلام به عنوان اطاعت از فرمان پروردگار در صدد برآمدند که درب خانه خود را از ریشه بکنند و جای آن را تیغه کنند.

ولی از طرف اصحاب غرولندهایی آغاز شده و در صدد بر آمدند که از بستن درب خانه خود طفره روند...

ص: 246

عباس بن عبد المطالب مشرف شد و خطاب به رسول الله صلی الله علیه واله گفت: مرا از مسجد بیرون می کنی در حالی که من به جای پدر شما هستم.

پیامبرصلی الله علیه واله فرمود: عمو جان من شما را از مسجد بیرون و علی علیه السلام را در آن داخل نمی کنم بلکه این خداست که می خواهد او را داخل و شما را از مسجد بیرون کند.

آنگاه رسول خدا صلی الله علیه واله رو به فاطمه علیها السلام کرده و فرمود: چرا درب خانه خود را می خواهید بکنید و راه خود را به مسجد ببندید درحالی که مطابق دستور آسمانی جز درب خانه شما همه درب ها باید بسته شود و این که خانه شما از این دستور استثناء شده خود فلسفه ای دارد و آن این که مردم باید بدانند دربی که از آن درب به خدا راهی وجود دارد،و حقایق و معارف منحصرا از همان درب باید به مردم برسد درب خانه شما است درست در این هنگام بودکه منافقین به ویژه ابو بکر و عمر از این پیشامد بسیار ناراحت و غمگین شدند.

در این هنگام سوره مبارکه «النجم» نازل شد که میگفت:

«وَالنَّجمِ إذا هَوی»

قسم به ستاره هنگامی که فرود آمد.

در پیرامون این آیه که منظور از ستاره مذکوردر آیه شریفه کدام ستاره است حرف زیاد است عده ای گفته اند منظور از آن ستاره ثریا است، و عده ای دیگر آن را ستاره عقرب می دانند ولی ستاره مذکور هر ستاره ای باشد اشکالی به وجود نمی آورد فقط ماگوییم شأن نزول آیات شریفه همان است که گفتیم.

قسم به ستاره هنگامی که فرود آمد.

«ما ضَلَّ صاحِبُکُم وَمَا غَوَی»

پیامبر شما گمراه نشده و اغوا هم نشده است که بخواهد پسر عمویش را به رخ شما بکشد. «وَما یَنطِقُ عَنِ الهَوی»

ص: 247

از روی هوای نفس نیز سخن نمی گوید.

«إن هُوَ إلّا وَحیُ یُوحی»

سخن او نیست مگر وحیی که از جانب پروردگار جهان بر او نازل می شود.

مسائلی که در شب معراج میان پیامبر صلی الله علیه واله و پروردگار عالمیان مطرح و مورد

مذاکره قرار گرفت بسیار زیاد است که ما اینک به ذکر یکی از آنها کفایت می کنیم :

9- ای پیامبر چه کسی را در جای خود گذاشتی؟

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه واله در مقام قرب قرار گرفت حضرت احدیت خطاب به وی فرمود: یا مُحَمَّد!

عرض کرد: لَبَّیکَ رَّبِی.

قالَ مَنِ اختَرتَ لأُمَّتِکَ مِن بَعدِکَ ؟(1)

چه کسی را در میان امت خود برای بعد از خود انتخاب کردی؟

عرض کرد: پروردگارا تو بر همه چیز اعلم و داناتری؛

خدا فرمود: «عَلی بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَسِیدُ الْمُسْلِمِینَ وَقائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ.»

علی بن ابی طالب امیر مؤمنان و سید و سرور مسلمانان و پیشوای دست و رو سفیدان است.

حالا قسمتی از چگونگی معراج در این آیات شرح داده شده است.

همین سوره را بگذارید پیش آنان که می پندارند بدون کمک از روایات و تفاسیر هم می توان آیات قرآن را معنا کرد و از ایشان بخواهید آنها را با کمک گرفتن از لغت معنا کنند، تا هم برای شما و هم برای خودشان روشن شود که در آن صورت چگونه در حیرت و سرگردانی فرو می روند،و روشن شودکه قرآن از اهل بیت عصمت و طهارت هرگز جدا نمی شود.

ص: 248


1- تاویل الآیات الظاهره، ص 104 - 105، و بحار الانوار، ج 18، ص 341، و ج 36، ص 261.

اشکال کار در صورت تفسیر آیات قرآن از جمله این آیات بدون استعانت از روایات:

«عَلّمَهُ شَدِیدُ القُوَی)

مفسرین در تعیین مرجع ضمایر واقع در این آیات و فهم معنای آنها سخت در حیرت افتاده اند بعضی از آنها جبرئیل را شدید القوی می دانند(1) بنابراین آیه را چنین معنا می کنند :

جبرئیل که شدید القوی بود به پیامبر تعلیم داد.

«ذُمِرَّهٍ فَاستَوَی»

آن صاحب قدرتی که بر همه چیز مستولی و مسلط است.

«وَهُوَ بالأفِقِ الأعلَی»

در اینجا با دست پاچگی تمام از تشخیص کسی که بر افق اعلی قرار گرفته وامانده اند آیا منظور خدا است؟ جبرئیل است؟ و یا خود پیامبر بزرگوار؟

«ثُمَّ دُنِیَ فَتَدَلَّی فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أُدْنِیَ»

همین جا است که اشکال اصلی رخ می نماید.

«فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی»

بر بنده خود آن چه را که باید وحی کرد، مگر پیامبر گرامی عبد جبرئیل بود؟!!

بدون تردید چنین نیست. درست است که جبرئیل قوی و مکین است ولی شدید القوی نیست، شدید القوی یکی از نامهای خدا است.

«یاَ شَدِیدُ یاَ شَدِیدُ یا ذَا البَطشِ الشَّدِیدِ»

در این عبارت منادی خود خدا است و بر این اساس شدید و ذوالبطش الشدید

ص: 249


1- گروه کثیری از مفسرین از جمله طبرسی در مجمع البیان،و بیضاوی در انوار التنزیل،و زمخشری در کشاف،قرطبی در الجامع احکام القرآن،وفخر رازی در تفسرکبیر،وسید قطب در فی ضلال القرآن، همین معنی را برای «شدید القوی» انتخاب کرده اند.

خود خدا است.

«عَلَّمُهُ شَدیدُ القُوَی ذُمِرِّهٍ فاستوی»

صاحب عظمت بی پایان، آن که بر همه چیز مستوی است

10- مستوی به کل شیء یعنی چه؟

«الرَّحمَنُ عَلیَ العَرشِ الستَوَی»

خدا بر عرش و بر همه موجودات مستوی است، نه این که آن بالا نشسته است و ازآن جا به همه موجودات مسلط است.

حالا به منظور تقریب مفهوم آیه شریفه به ذهن شنونده عزیز ذیلا مقدمه ای ارائه می کنیم و آن این که: کلیه موجودات عالم هستی از سه حال بیرون نیستند :

ا- یا ممتنع الوجودند؛مانند کوسه و ریش پهن،ومثلثی که چهار ظلع داشته باشد،و یا زوجی که طاق باشد، و جمع بین متباینین و متناقضین که اینها همه ممتنع الوجودند یعنی موارد مذکور با اوصاف مذکور قابلیت پذیرش تحقق را ندارند.

آیا شریک خدا می تواند وجود داشته باشد؟هرگز،زیرا هر چیز مفروضی با وصف شرکت در الوهیت خدا نمی تواند تحقق پذیرفته و پا به عرصه وجود گذارد،پس شریک خدا ممتنع الوجود است.

2 -ویا واجب الوجودند؛واجب الوجود چیزی است که هستی او از خودش بوده و از جای دیگر و یا موجود دیگری کسب تحقق نکرده است،چنین وجودی در سرتاسر عالم وجود یکی و منحصر به ذات اقدس الهی است و بقیه موجودات ممکن الوجود بوده و تحقق و هستی خود را از ذات واجب الوجود حضرت حق تعالی أخذ کرده اند.

3- و یا ممکن الوجودند: مانند بقیه موجودات به جز ذات اقدس الهی

11- ممکن الوجود یعنی چه؟

ممکن الوجود آن دسته از موجودات است که نسبت هستی و نیستی به آن مساوی

ص: 250

باشد یعنی هیچ کدام از این دو محمول نسبت به آن رجحان نداشته باشد، زیرا با رجحان نسبت هستی به آن واجب الوجود بالغیر و با رجحان نسبت نیستی بدان ممتنع الوجود می شود.

فی المثل ماری را در نظر بگیرید که سی متر طول و چند متر قطران باشد آیا چنین ماری در عالم هست یا نیست؟ جواب این است که ممکن است باشدوممکن است نباشد به عبارت دیگر اگر علل و اسباب وجودی چنین ماری موجود باشد آن مار ناگزیرپا به عرصه وجود گذاشته و موجود خواهد بود وگرنه، نه.

نه پس همه ممکنات برسرسفره احسان واجب الوجود نشسته اند،یعنی همه آنها درحد نفسشان که عدم اند از نظر انتساب به واجب الوجودکسب تحقق کرده و موجود می باشند پس اشراف واجب الوجود نسبت به همه ممکنات برابر است یعنی باکسی قرب و بعد ویژه ای ندارد و هر چیزی که ممکن است وجود و تحققش از خود او نیست بلکه از ذات قدیم احدیث تحقق و هستی می گیرد.

پس «الّرحمَنُ عَلی العَرشِ استَوَی» و «استَوَی مِن کُلِّ شَیءٍ» هر دو به یک معنی است و این مفهوم در ما نحن فیه، یعنی «ذُومِرَّهٍ فاستَوَی»نیز لحاظ شده است، یعنی نسبت قدرت مطلقه قادر متعال بر همه چیز یکسان است،وهیچ چیزی از حیطه قدرت وی دور نیست که مثلا دستش را به فلان نقطه دراز کند، خلاصه همه ممکنات چشم امید به افاضه او و قدرت تامه و کامله وی دوخته اند.

«إِنَّمَا أَمَّژُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (1)

پس در آیاتی که در صدر گفتار مان قرائت شد آموزنده به پیامبر خدا است،و اوست که شدید القوی است، و همو صاحب قدرت مطلقه است که

«اسْتَوَی مِن کُلِّ شَیءٍ وَهُوَ بِالْأُفُقِ اَلْأَعْلَی »

نه این که خدا در افق اعلی قرار گرفته باشد

ص: 251


1- سوره یس (36) آیه 36.

12- خدا چه زمانی به پیامبر آموخت؟

وقتی که پیامبر در افق اعلی بود

«هُوَ» ضمیر است و انسان در تعیین مرجع آن کمی دچار تردید می شود،آیا مرح آن «شدید القوی» است و منظور از آن جبرئیل است؟ نه بدون تردید «شَدیدُ القَوَی »جبرئیل نیست، جبرئیل شدید هست و قوی نیز هست اما «شَدیدُ القُوَی»نیست زیرا که این اسم اختصاص به ذات اقدس و بحت و بسیط حق تعالی دارد.

پس «وَهُوَ بالأفُقِ الأعلَی»به این معنا است که خاتم الأنبیاء صلی الله علیه واله در معراج در افق أعلی قرار گرفت، نه این که خدا در افق أعلی بود.

«ثُمَّ دَنی فَتَدَلّی فَکانَ قَابَ قَوسَینِ أو أدنَی»

رسول خدا صلی الله علیه واله به حضرت حق آن قدر نزدیک شد که فهمید، «تَدَلّی» در لغت قریش به معنای فهم است از باب «تَدَلَّیتُ»:فَهِمتُ، پس نزدیکی رسول خدا صلی الله علیه واله به خدا از نوع نزدیکی از روی ادراک و فهم است،چون خدا در زمان و مکان واقع نشده است تا نزدیکی به او در زمان و یا در مکان واقع شده باشد.

امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید:.

«الحَمدِ للهِ مُحَیِّثُ الحَیثَ وَمُکَیِّفُ الکَیفَ وَمُؤیِّنُ الأینَ»(1)

زمان و مکان و دوری و نزدیکی را او آفرید،پس در آیه شریفه منظور از قرب به او قرب معنوی است.

رسول خدا صلی الله علیه واله چنان به خدا نزدیک شد «فَتَدلَّی»تا آن فهمی را که شایسته قرب

به اوست به دست آورد.

«فکانَ قابَ قَوسَینِ أو أدنَی»

این نزدیکی به قدری بود که آن را به نزدیکی دو خمیدگی از کمان تشبیه کرده است.

ص: 252


1- بحار الانوار، ج 46، ص 374، ح 1.

پس به نظر می رسد منظور از قرب در این آیه شریفه قربی باشد که بالاتر از آن قربی متصور نیست چنانکه در دعای ندبه آمده:

«دُنُوّا واقتِراباً مِن العَلِیّ الأعلی»

یعنی: آن حضرت با علی اعلی چنین قربی را پیدا کردند نه با جبرئبل،و وقتی این قرب حاصل شد

«فأوُحَی إلَی عَبدِهِ ما أوحَی»

در آن جا خدا آن چه را که باید؛ به بنده اش وحی فرمود .

«ماکَذِبَ الفُوادُ ما رَأی»

دل دروغ نگفت آن چه را که دید

13- چشم دید یا دل؟

آن چه را که دل رسول الله صلی الله علیه واله دید، دل به پیامبر دروغ نگفت، پیامبر صلی الله علیه واله در آن مقام همان حق و حقیقت را ادراک کرد که ذَعلب گفت:

یا أمیر المُؤمِنینَ! هَل رَأیتَ رَبَّکَ؟

یا امیر مؤمنان! آیا خدایت را دیده ای؟

قالَ:«وَیلَکَ یا ذَعلَبُ...لَم ترَهُ العُیُونُ بِمُشاهَدَهِ الأبصارِ وَلکِنُ رَأتُهُ القُلُوبُ بِحَقایِقِ الإیمان...»

من خدایی را که ندیده ام هرگز عبادت نمی کنم،وای بر تو ای ذعلب،چشم ها خدا را با دید چشم نمی بینند ولی دلها او را با حقایق ایمان می بینند.

آری کسانی که واقعأ خداشناس هستند خدا را این چنین می بینند

آفرینش همه تسبیح خداوند دل است*** دل ندراد که ندارد به خداوند اقرار

صاحب دل از بینش اشیاء پی به وجود ذات اقدس ربوبی می برد که

برگ درختان سبز در نظر هوشیار ***هر ورقش دفتریست معرفت کردگار

وقتی انسان نگاه می کند و می بیند که:

ص: 253

«کَذَلِکَ یُحْیِی اَللَّهُ اَلْمُؤْتِیَ »(1)

«وَکَذلِکَ یُخْرُجُ المَوتی»(2)

«وَکَیْفَ یُحْیِی اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(3)

و وقتی صنع نقاش ازل را می بیند و به قدرت و حکمت او پی می برد.

و وقتی که انسان با تماشای آیات حق در آفاق وانفس به قدرت بی پایان و حکمت استوار پروردگار با قلب خود یقین حاصل می کند پیامبرخدا صلی الله علیه واله نیز در نهایت درجه بینش که از دید چشم به مراتب قوی تر است با دیده دل می بیند

«أَفْتَمَارُونَهُ عَلَی مَایِرِی». (4)

آیا با پیامبر درباره علی و خدا بحث می کنید؟!!

«لَقَدْ رَآهُ نَزَّلَهُ أُخْرَی عِنْدَ سِدْرَهُ اَلْمُنْتَهِی».(5)

آنان که گفته اند مرجع ضمیر در «رآه» جبرئیل است می گویند: پیامبرصلی الله علیه واله جبرئیل را دوبار در صورت اصلی خود دیده است که یک بار آن نزد سدره المنتهی بوده است.

اما طبق احادیث زیادی که در این زمینه از ائمه هدی علیهم السلام وارد شده این رؤیت لقاء

الله عند سدره المنتهی است.

«عِنْدَهَا جَنَّهُ اَلْمَأْوِی»

همان که جبرئیل عرض کرد: یا رسول الله از امت تو آنان که صالحند جایشان بعد از مرگ جنه المأوی است.

«إِذ یَغْشی السِّدْرَهَ ما یَغْشی ماذاغُ البَصَرِ وَماطِفی » (6)

ص: 254


1- سوره بقره (2)، آیه 73.
2- سوره اعراف (7)، آیه 57.
3- سوره روم (30)، آیه 50.
4- سوره نجم (53)، آیه 14 .
5- همان. آیه 15.
6- سوره نجم (53)، آیه 16 - 17.

چون سدره (از نور و عظمت حق) آن چه را که احدی از آن آگاه نیست پوشاند وچشم محمد صلی الله علیه واله از حقایق آن عالم آن چه را باید بنگرد بی هیچ کم وکاست مشاهده کرد. «وَلَقَدْ رَأَیَ مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الکُبرَی»(1)

14- آیات کبرای خدا چیست؟

آن جا بزرگترین آیات حیرت انگیز پروردگار را به حقیقت دید.

آیه کبرائی که رسول خدا در مقام قرب مشاهده فرمود امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام بود.

در آنجا پس از آن که پروردگار علی عظیم از پیامبر صلی الله علیه واله و دلجویی هایی به عمل آورد و سلام خود را به وی ابلاغ کرد آن حضرت در جواب عرض کرد:

«التَّحیَّاتُ لِلَّهِ وَالصَّلاهُ الطَّیِّباتُ الطَّاهِراتُ المُبارَکاتُ ».

حق تعالی فرمود:

««السَّلامُ عَلَیکَ أیُّها النَّبِیُّ ورَحمَهُ اَللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ»

سلام خدا ای پیامبر و رحمت و برکات او بر تو باد.

و رسول خدا صلی الله علیه واله عرض کرد:

«أَشهَدُ أن لا إلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللّهِ وَأشهَدُ أنَّ عَلِیّاً وَلِیُّهُ وَصَفیهِ»

وقتی پیامبر خدا صلی الله علیه واله اقرار به ولایت و وصایت امیر مؤمنان علی مرتضی صلی الله عیه واله کرد حق تعالی گفت:

«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبّهِ وَالمُؤمِنونَ کُلٌ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ ورُسُلِهِ لانَقْرِقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنا وَإِلَیْکَ المَصیرُ لا یُکَلِّفُ اَللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسَّعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا

ص: 255


1- سوره نجم (53)، آیه 18.

اکْتَسَبْتَ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا وأَخْطَأْنَا رَبُّنَا ولا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْراً کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلا تُحَمِلْنَا مالاً طاقَهً لَنا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا واغْفِرْ لَنا وارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنَا عَلَی الْقَوْمِ الکَافِرِینَ»(1).

هر کس این دو آیه را بعد از نماز عشاء بخواند مانند آن است که تمام شب را عبادت کرده است(2)سوم این که: هر کس این آیات را بخواند خداوند بخشنده مهربان جز شرک همه گناهانش را می آمرزد از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت شده فرمود: این دو آیه هم دعاء و هم قرآن، و هم موجب رضای خدا است.

در روایت دیگر آمده: اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله بارها می دیدند که از خانه ثابت بن سمعان نوری بیرون می زند،پیش پیامبر خدا صلی الله علیه واله آمدند و گفتند: یا رسول الله چندی است که مابینیم از خانه ثابت نوری بیرون می تابد.

حضرت در جواب ایشان فرمود:دلیل آن این است که او سوره بقره را می خواند.

آنان پیش ثابت رفته و از او سئوال کردند: تو چه می خوانی؟

گفت: دو آیه آخر سوره بقره را می خوانم.

ص: 256


1- سوره بقره (2)، آیه 285 و 286. «رسول خدا صلی الله علیه واله به آن چه از طرف پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده است،ومؤمنین همه به خدا، و ملائکه او،وکتاب های او و پیامبران او ایمان آوردند،و گفتند: ما در میان پیامبران خدا فرق نمی گذاریم و همه یک دل و یک زبان اظهار داشتندکه ما فرمان خدا را شنیده واطاعت کردیم،پروردگارا ما آمرزش تو را می خواهیم ومی دانیم که بازگشت همه به سوی توست،خدا هیچ کس را تکلیف تعیین نکند مگر به قدر توانایی او در روز جزا نیکی های هر کس به سود خود او و بدی هایش به زبان اوست، پروردگارا ما را در مقابل آن چه که به فراموشی و یا به خطا انجام داده ایم مؤاخذه مفرما، پروردگارا تکلیف سنگین و طاقت فرسا که بر پیشینیان نهادی بر ما نگذار، پروردگارا بار تکلیف فوق طاقت ما را به دوش ما منه و بیامرز و ببخش گناه ما را و بر ما رحمت فرما تنها سلطان ما و یار و یاور ماتویی ما را بر (مغلوب کردن) گروه کافران یاری فرما.»
2- تفسیر مجمع البیان، ج 1، ص 404 .

15- خلاصه ای از حدیث معراج

جریان معراج رسول خدا صلی الله علیه واله بسیار مفصل است که من خلاصه ای از آن را ارائه می دهم پیامبرصلی الله علیه واله در طول این سفر آسمانی به ابراهیم خلیل الرحمن، و أدم صفی الله، و نوح نجی الله، و موسی کلیم الله،وعیسی روح الله و انبیاء و...برخوردند که در میان آنان سخنان بسیاری رد و بدل شد.(1)

بعد که دو آیه (آمن الرَّسُولُ...) خوانده شد خدا به پیامبرصلی الله علیه واله فرمود:

«سَل تُعطَی»

ای پیامبر هر چه میخواهی بخواه که خواسته ترا اجابت می کنم.(2)

عرض کرد:خدایا! ابراهیم را خلیل خود، و موسی را کلیم خود قرار دادی،ادریس را به جایگاه اعلی بردی،و سلیمان را ملک عظیم،وداود را زبور دادی، بر من چه عطا می فرمایی؟

16- خداوند بزرگ در شب معراج در آن مقام قرب بر پیامبر خود چه اعطاء کرد؟

فرمود: تو را حبیب خود قرار داده،ودو چیز گرانبها به تو دادم که مثل آن را به هیچ پیامبری نداده ام یکی سوره فاتحه، و دیگر دو آیه آخر سوره بقره است.

تو را به سفید و سیاه مبعوث کردم ولی پیامبران دیگر رسالتشان جهانشمول نبود،انس و جن از امت تو هستند ولی آنان این چنین نبودند و هر کدام در قسمتی از روی زمین مامور به ادای رسالت خود بودند،ودین تو بر دریا و خشکی حاکم است.(3)

و زمین را برای تو مسجد قرار دادم.(4)

ص: 257


1- حیوه القلوب، علامه مجلسی، ج 2، ص 270 - 300.
2- مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 179.
3- بحار الانوار، ج 18، ص 305.
4- تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 308.

و گنجینه عرشم را که همان سوره حمد و این دو آیه می باشد به تو دادم(1)

و فیء را برای تو حلال کردم

و تو را به ترسی که در دل دشمنانت افکندم یاری کردم که از فاصله یک ماه راه دشمن از تو می ترسد و رعب پیشاپیش نام تو را می سپارد.

و قرآن کتاب نازل بر تو را سید کتابهای آسمانی قراردادیم .

و بر تو شرح صدر، و حفظ هرآنچه را که برایت نازل کردیم عطا نمودیم.

برای همین بود که پیامبر هیچ وقت از سوره بقره حتی یک کلمه آنرا هم فراموش نمی کرد.

وامت تو را امت وسط قرار دادیم.

بجای توراه مثانی را بتو دادیم

یکی از معانی مثانی سوره حمد است که دوبار خوانده می شود،ومعنای دیگرش هفت نام است که اگر دو برابر کنیم چهارده می شود.

وبجای انجیل سوره یاسین و بجای زبور حم را بتو دادیم

«وَخُذ ما آتَیْتُکَ وَکُن مِنَ الشّاکِرِینَ»

«آنچه را که برایت اعطا کردم بگیر و از شکرگزاران باش که بتو رفع ذکر دادیم.»

رفع ذکر آن است که در هرجا،در صومعه ها،معبدها،ودر مناره ها «أشهد أن لا إله إلا الله» گفته شود «أَشهَدَ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله»نیز گفته می شود.

آنگاه خدا به رسولش فرمود: ای پیامبر آیا میدانی که ملأ أعلی در چه چیز خصومت کردند؟(2)

عرض کرد: خدا بهتر می داند.فرمود:بحث فرشتگان با یکدیگر در پیرامون درجات است، یعنی اگر انسان بخواهد درجه اش بالا برود راه آن :

ص: 258


1- حیوه القلوب، مرحوم علامه مجلسی، ج 2، ص 282 - 283 .
2- بحارالأنوار، ج 18، ص 396.

«إِشْبَاعُ اَلْوُضُوءِ فِی اَلْمَکْرُوهَاتِ ».

«در اوقات سختی و ناراحتی وضوی درست بگیرد.»

یعنی اگر انسان هنگامی که سردش میشود،و وقتی که آب یخ کرده و یا در فاصله دوری است وضو بگیرد این موجبات علو درجه را برای وی فراهم می کند.

«والمَشْیُ عَلَی الأَقْدامِ فِی الْجَمَاعَاتِ»(1).

همچنین وقتی که مسجد در فاصله دوری واقع شده و لازم است برای رسیدن به جماعات راه دوری را طی کند.

«وإنْتِظارُ الصَّلوهِ بَعدَ الصَّلوهِ».

«و نیز یک نماز خوانده و منتظر رسیدن وقت نماز دیگر است.»

مثلا نماز شب را خوانده و منتظر طلوع فجر است که نماز صبح را بخواند اما درباره حسنات ملائکه چنین گفتگو می کند.

«وإِفْشاءُ السَّلامِ»

«و آدم در سلام بر همگان پیشی دستی کند.»

«وإِطْعامُ الطَّعامِ»

«به گرسنگان غذا بدهد.»

«وَالتَّجَهُّدُ بِاللَّیلِ وَالنَّاسُ نِیامٌ».

« در حالی که همه خوابند نماز شب را بخواند.»

17- روایت دیگر ازاحادیث معراج :

پیامبر خدا صلی الله علیه واله در سفر معراج فرشته ای را دیدند که هزار هزار سر، و در هر سر هزار هزار صورت و در هر صورت یک میلیون دهان،و در هر دهان یک میلیون زبان،و در هر زبان با یک میلیون لغت حرف میزد،او با همه این لغتها خدا را تسبیح می کرد.

ص: 259


1- این عبارت در بحارالأنوار چنین نقل شده: «والمَشیُ عَلَی الأقْدامِ إلی الجُمُعَاتِ مَعَکَ وَمَعَ الأئِمَّهِ مِن وُلْدِکَ... »

روزی از خیالش خطورکردکه آیا در دستگاه آفرینش کسی که چون من بتواند به تسبیح و تهلیل و تمجید خدا بپردازد وجود دارد؟!

خطاب رسید که ای فرشته در روی زمین بنده ای داریم که بیشتر و بهتر از توبه عبادت من می پردازد، فرشته پس از اخذ اجازه بر زمین فرود آمد و سه روز در معیت بنده ای که خدا به وی نشان داده بود بسر برد در این مدت جز یک ذکر مختصری که پس از نمازهایش می خواند چیز دیگری از او ندید.

آن گاه بعرض خدا رسانید که پروردگارا این شخص جز یک ذکر مختصر چیز دیگری ندارد خطاب رسید که: ذکر او از ذکرهای تو بیلغ تر،و فصیح تر و رساتر است.

ذکر بنده زمینی عبارت بود از:

«سُبحانَ اللَّهِ کُلَّما سَبَّحَ اللَّهَ شَئءَ وَکَما یُحِبُّ اللَّهُ أن یُسَبَّحَ وَکَما هُوَ أهلَّهُ وَکَما یَنبَغی لِکَرَمِ وَجهِهِ وَعِزِّ جَلالِهِ »

و«الحَمدُ لله» و «لاَ إلهَ إلّا اللهُ» «والله أکبرُ» را هم همینطور می گفت (1).

18- لعن بر ظالمین اهل بیت عصمت علیهم السلام :

ما هم یک لعنی داریم که از لعن هزاران هزار ملائکه که بنشینند و ظالمین اهل بیت علیهم السلام را آنچنانکه خدا در قرآن فرموده لعنت کنند بالاتر است.

أو ذکر خدا این است:

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیماً».(2)

وخداوند خود در مورد لعن در قرآن چنین فرموده:

«إنَّ الَّذِینَ یُوذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اَللَّهُ فِی اَلدُّنْیَا وَالآخِرَهِ»(3)

ص: 260


1- بحارالأنوار، ج 86، ص 44.
2- 56/ الأحزاب: 33.
3- 57/ الأحزاب: 33.

«کسانی که خدا و رسول او را اذیت می کنند خدا آنان را در دنیا و آخرت هدف لعن خود قرار می دهد.»

خدا را که کسی نمی تواند اذیت کند در اینجا منظور از اذیت خدا، اذیت فاطمه زهرا علیها السلام است

«أُولَئِکَ لَهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللّاَّعُونَ »(1)

«اینان هستند که خدا و لعن کنندگان آنان را لعن می کنند.»

این لعنی که ذیلا عرض می شود همانند ذکری است که آن بنده خدا می گفت و ازذکر آن فرشته بالاتر است :

«أللَّهُمَّ الْعَنْ أَبَا الشُّرُورِ وأصْحَابَهُ فِی کُلِّ لَمحَهٍ بِعَدَدِ ما فِی عَلَیکَ مِنَ الأَزَلِ إلَی الأَبَدِ»

«پروردگارا از ازل تا ابد در هر لحظه به شماره آنچه در علمت هست بر أبی شرور و

اصحبابش لعن کن.»

19- گفت و شنود خدا با پیامبر صلی الله علیه واله در معراج:

حضرت سلطان سریر ارتضاء ابی الحسن الرضا علیه السلام از آباءشان از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت می کند فرمود:

«لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَی اَلسَّمَاءِ نُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ»هنگامی که مرا به آسمانها بردند از جانب پروردگارم خطاب رسید یا محمد گفتم:

«لَبَّیْکَ وَسَعدَیکَ تَبارَکتَ وَتَعالَیْتَ»

لبیک و سعدیک، تو پاک و منزهی و علو شأنت پایانی ندارد.

فَتُودِیتُ: یا محمَّدُ أَنتَ عَبدِی

«پس ندا آمد محمد تو بنده منی.»

شگفتا خدا به پیامبرش در آن مقام قرب منحصر به رسول خدا صلی الله علیه واله که بالاتر از آن

ص: 261


1- 195/البقره:2.

مقامی متصور نیست می فرماید: تو بنده منی و یک صوفی خیالاتی با یک چله نشینی که با هزار خطا و اشتباه نیز توأم است از مقام بندگی خارج می شود و لاف «لَیسَ فی جُبَّتی سوی الله» میزند.

روا باشد انا الحق از درختی ***چرا نَبوَد روا از نیکبختی؟

چه اشتباه بزرگی! مگر برای جز ذات اقدس الهی افتخاری بزرگتر و مقامی بالاتر و برتر از مقام بندگی متصور است؟

«فَنُودِیتُ یا مُحَمَّدُ أَنتَ عَبْدِی وأَنَا رَبُّکَ فَایّایَ فاعبُد[ فَأَعْبُدُ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الیَقِینُ ](1)وعَلَی فَتَوَکَّل».

«ندا آمد محمد! تو بنده منی و من پروردگار توام پس تنها مرا پرستش کن [پروردگارت را پرستش کن تا یقین برایت حاصل شود] و بر من اتکا داشته باش.»

«فَإِنَّکَ نُورِی فِی عِبَادِی وَرَسُولِی إلی خَلْقِی وَ حُجَّتِی عَلَیَّ بَرِیَّتِی وَلِمَنْ خَالَفَکَ خَلَقْتُ نَارِی».

«که تو نور من در میان بندگانم و فرستاده من سوی بندگانم هستی - دلهای مؤمنین بر نور تو هدایت می شوند =وحجت منی در میان مخلوقات = و برای کسانی که با تو مخالفت می کنند آتش جهنم ر آفریده ام.»

«وَلأوصیاکَ أوجَبتُ کَرامَتی وَلِشیعَتِهِم أوجَبتُ ثَوابِی».

« و برای اوصیای تو واجب کردم مقام عظمت را، و ثواب، و اجر و پاداش ام را برای شیعیان آنها واجب کردم و جز آنها عبادت کسی پیش من پذیرفته نیست.»

«فَقُلْتُ یا رَبِّ ومَنْ أوصیائی فَنُودِیتُ یا مُحَمَّدُ أوصیائُکَ المُکتَبُونَ علی ساقِ عَرشِی».

«گفتم: پروردگارا اوصیای من کیانند؟ ندا آمد: یا محمد اوصیای تو همان هایی هستند که نام های آنها در ساق عرش من نوشته شده است.»

«فَنَظَرْتُ وأنَا بَیْنَ یَدَی رَبِّی جلَّ جلالُهُ فَرَأَیْتُ إِثْنا عَشَرَ نُوراً فِی کُلِّ نُورٍ سَطْرٌ أخضَر».

ص: 262


1- سوره حجر (15)، آیه 99.

«پس همان آن که در جلو پروردگارم قرار داشتم به ساق عرش نگریستم و در آنجا دوزاده نور دیدم که بر هر نوری به خط سبز اسم یکی از اوصیای من نوشته شده بود.»

«أَوَّلُهُمْ علی بْنُ أَبِی طَالِبٍ وآخِرُهُم مُهْدِئُ أُمَّتِی فَقُلتُ یارب هؤلاءِ أوْصییائِی بَعدی؟».

«اول آنان علی ابن ابیطالب علیه السلام و آخرشان مهدی أمت من است،گفتم پروردگارا اینها اوصیایم بعد از من هستند؟ »

20- ذکر خفی:

خدا در قرآن می فرماید:

«أدعوا رَبَّکُم تَضَرُّعاً وَخُفیهِ »(1)

«پروردگارتان را با فروتنی و آهسته بخوانید.»

ونیز می فرماید:

«وَاذکُرْ رَبَّکَ فی نَفسِکَ».(2)

«خدای را توی دلتان بخوانید.»

ولی رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: صلوات را باید با صدای بلند فرستاد تا دوروئی را از دل بزداید.

«فَنُودِیتُ یا مُحَمَّدُ هَؤُلاءِ أَوْلِیائی وَاحِبائی وَأصفِیائی وَحُجَجی بَعْدَکَ علی بَرِیَّتی وَهُم أوصیاءُکَ وخُلَفاءَکَ».

« پس ندا آمد محمد اینها موالیان من و دوستان و برگزیدگان و حجت های من بر مردم و جانشینانت بعد از تو هستند.»

«وعِزَّتِی وجَلالِی لَأُظْهِرَنَّ بِهِم دِینِی ولَأُوعِلِینَ بِهِم کَلِمَتِی ولاطُهَّرْنَ الأَرْضَ بِآخِرِهِمْ مّن أعْدائِی ولا مَلَکَتْهُ مَشارِقُ الأرضِ وَمَغارِبُها».

ص: 263


1- سوره اعراف (7) آیه 55.
2- سوره اعراف (7)، آیه 205.

«قسم به عزت و جلالم به وسیله آنها دین را ظاهر میکنم و کلمه خود را پیروز می کنم و روی زمین را به وسیله آخرین آنها از وجود دشمنان خود پاک می کنم و او را در مشارق و مغارب کره زمین حاکم می کنم.»

چون زمین کروی و گرد است لذا برای هر افقی مشرقی و مغربی مخصوص به خود آن وجود دارد و از طرف دیگر مشارق و مغارب زمستان و تابستان هم فرق می کند که از شرح آن صرف نظر می کنیم.

«ولاسَخَّرْنَ لَهُ الرِّیَاحَ ولاذَلَّلْنَّ لَهُ السَّحابَ الصِّعابَ وَلارَقینَهٍ فی الأشبابِ ».

«بادها و ابرها را مطیع او و در اختیار وی قرار می دهیم و کلیه اسباب را وسیله ترقی و تعالی او قرار می دهیم.»

و دردوران حکومت حضرت ولی عصر(عجل الله فرجه الشریف)طوری می شودکه اگر مؤمنی از شرق دنیا بخواهد با مؤمن دیگری در مغرب آن حرف بزند او را می بیند و با او سخن می گوید حتی بند کفشش او را از آنچه در پیرامون وی می گذرد خبر می دهد.

«فَلا نَصرَنَّهُ بِجُندی وَما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إلاَّ هُوَ وَلأمدَّنَّهُ بِمَلائِکَتی حَتّی تَعلُوَ دَعوَتی وَتَجمَعُ الخَلقُ علی تَوحیدی».

«و او را با لشکریان خودم یاری می کنم،لشکریان خدا که جز او کسی از تعداد و شماره آنها خبر ندارد.»

آب را دیدی که با طوفان چه کرد*** باد را دیدی که با آنان چه کرد

بدین ترتیب برق و آب،و باد و زمین همه لشکریان خدایند، و به وسیله ملائکه آسمانها مددش می دهیم تا این که دعوت مرا اعلام کند و خلق را بر توحید گردآورد.

«ثُمَّ لَأُدِیمَنَّ مُلْکَهُ ولأُداوِلَنَّ الأَیَّامَ إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ».(1)

«پس سلطنت او را دوام می بخشیم و همین طور روزگار را بعد از ظهور و برقراری حکومت وی بین اولیای خود تا روز قیامت بگردش در می آوریم.»

ص: 264


1- بحارالأنوار، ج 18، ص 346/ 347.

در اینجا مطالب فراوانی در پیرامون آیه شریفه:

«إِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُمْ بِهِ اَللَّهُ».

و معنای آن و همچنین در پیرامون معنای آیه کریمه :

«آمَنَ اَلرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ»

و در رابطه با امیرالمؤمنین علی علیه السلام وجود دارد که مفصل است و ما بلحاظ رعایت

وقت از ذکر آن صرف نظر می کنیم.

و اینک حدیثی را که از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت شده و فهم مفهوم آن احتیاج به دقت فراوانی دارد بعرض می رسانیم.

21- ویژگی های امیرالمؤمنین علیه السلام :

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

«یَا حذیفه إِنَّ حُجَّهَ اَللَّهِ عَلَیْکُمْ بَعدِی عَلِی بنُ أَبِی طَالِبٍ الکُفرُ بِهِ کُفْرٌ بِاللَّهِ والشَّرْکُ بِهِ شِرْکٌ بِاللَّهِ والإِیمَانُ بِهِ إِیمَانٌ بِاللَّهِ»

«حذیفه! پس از من حجه خدا برای شما علی بن ابی طالب علیه السلام است، که هر کس بر او کفر بورزد به خدا کفر ورزیده و هرکس علی علیه السلام را به مقام خلافت بلا فصلی و مقام ولایت کبری و مقام «أولی الأمر الذین فُرِضَت عَلَینا طاعَتَهُم» قبول نداشته باشد خدا را قبول ندارد، و هر کس برای علی علیه السلام کسی را شریک قرار بدهد مثل آنست که برای خدا شریک قرار داده باشد چون «أنتم الصراط الأقوم وأنتم السَّبیل الأعظم»صراط مستقیم شمائید و شاهراه بزرگ خدا که مقصد آن توحید است نیز شما هستید.»

پس هرکس راه را اشتباه رود به مقصد نمی رسد، کج فهمی درباره علی علیه السلام کج فهمی در باره خداست نشناختن او و انکارش انکار الله است.

«لِأَنَّهُ أَخُو رَسولِ اللَّهِ وَوَصِیُّهُ وإمامُ أُمَّتِهِ وَهُوَ حَبلُ اللَّهِ المَتِینُ وَعُرْوَتُهُ الوُثْقَی الَّتی لا انفِصامَ لَها»

«زیرا او برادر رسول خدا و وصی او و امام امت او است و حبل الله المتین و گره استواری که هرگز پاره نمی شود اوست.»

ص: 265

22- «حبل الله المتین»:

یعنی ریسمان قرص ومحکم الهی که دوستان خود را از ته چاه طبیعت نجات می دهد.«عروه» یعنی دستگیره و«وثقی» یعنی قابل اطمینان و «لا انفصام الها» تأکیدی است بر «عُروَه الوثقی» یعنی دستگیره محکمی که لغزش های روزگار آنرا فرسوده نمی کند.

23- افراط و تفریط درباره امیرالمؤمنین علیه السلام:

«وسَیَهلُکَ فیهِ إثنانِ وَلا ذَنبَ لَهُ».

«درباره امیرالمؤمنین علیه السلام دو گروه به ضلالت می افتند که گناه گمراهی آنها متوجه

آن حضرت نیست...»(1)

24- حدیث دیگر:

تنها امیرالمؤمنین علیه السلام و اولاد معصومین علیهم السلام آن حضرت هستند که می توانند

مردم را از ضلالت و گمراهی نجات دهند.

قال رسول الله صلی الله علیه واله:

«سَیَکُونُ بَعْدِی فِتْنَهٌ مُظْلِمَهٌ لاَ یَنْجُوا مِنْهَا إِلاَّ مَنْ تَمَسَّکَ بِالْعُرْوَهِ اَلْوُثْقِیِّ».

«بزودی پس از من فتنه عظیم وجو ناسالم ظلمانی پیش می آید که جز کسانی که به ریسمان محکم خدا چنگ زده اند کسی از آن خلاص نمی شود.»

«قِیلَ یا رَسولَ اللَّهِ ومَنْ عُرْوَهُ اَلْوُثْقَی قَالَ وَلاَیَهُ سَیِّدِ الوَصِیِّینَ».

«سؤال کردند: یا رسول الله عروه الوثقی چیست:گفت: ولایت سید وسرور مسلمانان است.» «قیلَ: یا رسول اللهِ وَمَن سَیِّدُ الوصِیِّین؟

ص: 266


1- امالی الصدوق، مجلس 36، ص 165، طبع موسسه الأعلمی، وثواب الأعمال، ص209، مضامین این حدیث در مواردی از کتاب احقاق الحق آمده است: ج 4، ص 333، وج 7، ص 331 و 334، وج17، ص 279 - 283 .

قَالَ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ :امیرالمُؤْمِنِینَ قِیلَ یا رَسولَ اللَّهِ وَمَن أمیرالمُؤمِنینَ ؟

قَالَ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ :مَوْلَی اَلْمُسْلِمِینَ و امامَّهُم بَعدِی قِیلَ: یا رَسولَ اللَّهِ وَمَن مُوَلّی المُسلِمینَ وإمامُهُم بَعْدَک؟

قَالَ: أَخِی عَلَی بْنُ أَبِیطَالِبٍ».(1)

«گفتد: یا رسول الله سید و سرور مسلمانان کیست؟ فرمود: امیر مؤمنان علیه السلام است، گفتند: یا رسول الله امیرالمؤمنین کیست؟ فرمود: مولای مسلمین و امام آنان پس از من است، گفتند: یا رسول الله مولای مسلمین و امام آنها پس از شما کیست؟ فرمود: برادرم علی بن ابی طالب علیه السلام است.»

25- حکیم ابوالقاسم فردوسی و تشیع:

حکیم ابوالقاسم فردوسی شاعری توانا، واز شیعیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام و خاندان طاهرین علیهم السلام وی بود، درباره او به سلطان محمود گزارش دادند که او شیعه است. وسلطان او را تهدید کرد که اگر او شیعه باشد زیر پای فیل می اندازمش،فردوسی همانکه از ماجرا اطلاع حاصل کرد شعری در این زمینه سرود که ابیات زیر از جمله آن است:

آیا شاه محمود کشور کشا***زکس گر نترسی بترس از خدا

مرا غمز کردندکان بد سخن*** بمهرنبی وعلی شد کهن

هر آن کس که دلش کین علیست*** از او خوارتر در جهان گو که کیست

منم بنده هر دو تا رستخیز*** اگر شه کند پیکرم ریز ریز

من از مهر این هر دو شه نگذرم***اگر تیغ شه بگذرد بر سرم

نباشد جز از بی پدر دشمنش ***که یزدان بسوزد به آتش تنش

منم بنده اهل بیت نبی ***ستاینده خاک پای وصی

مرا سهم دادی که در پای پیل ***تنت را بسایم چو دریای نیل

ص: 267


1- کفایه الخصام، ص 343، والتحصین، سید بن طاووس، قسم اول، باب 13.

چنین گفت پیامبر پاک رای*** خداوند علم و خداوند رای

من شهر علم وعلم در است ***درست این سخن گفت پیامبر است

توگوئی در گوشم بر آواز اوست*** گواهی دهم این سخن راز اوست

ابر کتف پیامبر پاک رای ***خدا دست سود و خداوند پای

دست خدا کنایه از قدرت (یَدُ الله فوق أیدیهم) است که آن بالای دست همگان است و خدا چنین دستی را یعنی قدرت مطلقه خود را متوجه شانه رسول الله کرد،وقتی که پیامبر چنین لطفی شامل حالش شد در درون قلب خود احساس خنکی کرد.

می خواهد بگوید:

همان شانه پاکی را که خدا دست قدرتش را به عنوان تفضل اعظم خود بر دوش پیامبرصلی الله علیه واله نهاد و مهر ختم نبوت را بر آن ثبت کرد مولی علی علیه السلام پای مبارکش را روی همان شانه گذاشت، فردوسی در این بیت از شعرش اشاره به حدیث معراج دارد و ضایع کردن حق چنین شخصیتی روا نیست زیرا حکیم فردوسی شخصیتی بود که برای حفظ دین خود شهرهای سرزمین خود را یکی پس از دیگری زیر پا گذاشت و مزه تلخ در به دری و آوارگی را چشید و ارادات خود به خلیفه بحق رسول خدا را از دست نداد.

اینها نمونه مختصری از حدیث معراج بود که خدا در ضمن آن کفار قریش و دشمنان علی علیه السلام را مخاطب ساخته و می فرماید: «أنتمارونَه..»آیا با پیامبرصلی الله علیه واله درباره علی بحث کرده و می گوئید:

پیامبر شیفته علی و اصلا دلباخته اوست؟

«مَا ضَلَّ صَاحِبُکُم وما غَوَی»

«پیامبر شما گمراه نشده و فریفته کسی هم نشده است.»

«وما ینطق عن الهوی»و از پیش خود نیز سخن نمی گوید.

«عَلَّمهُ شدیدُ القوی»ولایت علی علیه السلام را خدا بر وی آموخته است.

یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک

ص: 268

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ وَعَلَی الأَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مَئِی سَلاَمُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتْ بَقِی اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ العَهدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ اَلسَّلاَمُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعلی عَلی بنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی أَولادِ الحُسَینِ وَعَلی أصحابِ الحُسَینِ.

ورَحمَهُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ

***

ص: 269

ص: 270

گفتار دوازدهم

1- حضرت آیه الله مرحوم حاج سید حسن میر جهانی قدس سره

تصویر

«از اصفهان »

ص: 271

2- خلقت نور و فضائل حضرت زهرا علیها السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله المتجلی لعباده بآیاته الداله علی ذاته بذاته، المنتزه عن مجانسه مخلوقاته، والصلوه والسلام علی السید السائر بمقاماته فی یقظته و مناماته، اول بحر تشعب فیه الهویه، و أول نار أوقدت من مصباح القدمیه فی مشکوه الواحده فی الزجاجه الأحدیه، نور الله الأضوء الأتم، و اسم الله الأعظم الأعظم أبی القاسم محمد سیماعلی النفس التی هی للأمکان مصدر، و للممکن محور، وفی الکون مضمر طاووس أهل الجنه، لونه لون عربی،وجسمه جسم اسرائیلی و فی خده الأیمن خال کأنه فتاه مسک، علی رضاضه عنبر،العدل المؤمل والامام المنتظرعجل الله تعالی فرجه، ولعنه الله علی اعدائهم أبد الابدین الی قیام یوم الدین.

قاَل اللهُ تَبارَکَ وَتَعالی:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمُوا اِتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیهِ الوَسِیلَهَ وَجَاهِدُوا فی سَبیلِهِ لَعَلَّکُم تُفْلِحُونَ».(1)

« ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا بترسید و به سوی او وسیله ای بجویید و در راه وی جهاد کنید؛ امید است رستگار شوید.»

از جمله تجلیات الهیه، تجلی او به کلمات عالیات و آیات متعالیات است؛ أعم از این

ص: 272


1- سوره مائده (5)، آیه 25.

که کلمات لفظیه باشند یا معنویه، زبریه باشند یا بینیه،انفسیه باشند یا آفاقته زیرا همه موجودات کلمات الله هستند، منتهی هر کدام نسبت به موقعیت خود در دستگاه آفرینش و در میان این کلمات الهیه فرد اکمل و اتم در عالم الفاظ و معانی قرآن مجید است، و در عالم انفس ذوات مقدسه محمد و آل محمد علیهم السلام هستند.

3- آیا قرآن افضل است یا اهل بیت علیهم السلام ؟

در این که آیا قرآن أفضل است یا عترت؟ در میان علما اختلاف وجود دارد؛ مرحوم ملا اسماعیل خواجوئی قرآن را برتر از اهل بیت علیهم السلام دانسته و عده زیاد دیگری قائل به افضلیت عترت هستند و ادله ای هم ارائه داده اند که حالا در این رابطه بسط کلام نمی دهیم؛ ولی در هر حال در عالم أنفس بدون تردید ذوات مقدسه خاتم الانبیاء و ائمه هدی علیهم السلام بر تمامی موجودات برتری دارند که در این مورد خلافی نیست.

چنان که پیامبران نیز در درجات متفاوتی قرار گرفته و مرتبه و مقام هر کدام نسبت به دیگری فرق دارد:

«تِلْکَ اَلرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعضٍ».(1)

همچنین مراتب معنویت و حقیقت از لحاظ أسبقیت و أفضلیت اختصاص به این چهارده نفوس زکیه راضیه مرضیه دارد که از جمله آنها حضرت صدیقه طاهره، شفیعه امت، زهرای مرضیه علیها السلام می باشد که او نیز دارای مقام ولایت کلیه است و در این مورد ملحق به پدر و شوهر و فرزندانش می باشد.

4- مراتب معصومین علیهم السلام از لحاظ افضلیت:

در مقام افضلیت وجود مقدس خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله أفضل از همه و پس از آن حضرت، وجود مقدس امیر مؤمنان علیه السلام برتر از دیگران است که به دلیل آیه شریفه:

ص: 273


1- سوره بقره (2) آیه 253.

«مباهله» (1)مقام نفس پیامبرصلی الله علیه واله را داراست، و پس از وی وجود مقدس صدیقه طاهره فاطمه زهراعلیها السلام و بعد از آن بزرگوار حضرت مجتبی علیه السلام و پس از وی حضرت سید الشهداء علیه السلام و بعد از سرور و سالار شهیدان در میان سلسله ائمه طاهرین علیهم السلام امام زمان علیه السلام أفضل از همه است که در این زمینه اخباری هم وارد شده است.

5- آفرینش نور صدیقه طاهره علیها السلام:

نور مقدس حضرت صدیقه طاهره علیها السلام، پیش از آسمانها و زمین- هنگامی که نه از آسمانها خبری بود و نه از زمین - آفریده شده است،و وجود مقدس آن یگانه دختر محبوب رسول خدا صلی الله علیه واله مقدم بر عالم آفرینش بوده و در آفرینش تمامی عوالم امکانیه مدخلیت هم دارد.

صدوق المحدثین قدس سره حدیثی را در این زمینه مسندا از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت کرده که می فرماید:.

«خَلَقَ اللَّهُ نُورَ فاطِمَهَ قَبْلَ أن یَخلُقَ الأَرضَ والسَّماءَ»

یعنی خدای متعال پیش از آفرینش آسمانها و زمین، نور حضرت زهرا علیها السلام را آفرید.

أصحاب عرض کردند: یا رَسُولَ اللهِ فَلَیسَت هِیَ إنسِیّه؟ پس بنابر این فاطمه علیها السلام از نوع بشر نیستند؟ فرمود:

«فاطِمَهُ حَوراءُ إنسِیَّه. چرا او بشری است که متصف به صفات حورالعین است.»

عرض کردند: أینَ کانَت فاطِمَهُ؟ در صورتی که نه آسمانی بود و نه زمینی پس فاطمه علیها السلام در کجا بود؟ فرمود:

«کانَت فی حُقَّهٍ تَحتَ ساقِ العَرشِ، در حقه ای در زیر ساق عرش إلهی بود.

ص: 274


1- سوره آل عمران (3)، آیه 61.

گفتند: یا نبی اللهِ! فَما کانَ طَعامُها؟ غذای آن بانوی محترمه چه بود؟

قالَ التَّسبیحُ والتَّقدِیسُ والتَّهلیلُ(1)خوراکش: تا هنگام آفرینش زمین و آسمان گفتن:سُبحانَ اللهِ، لا إلهَ إِلا الله و قدوس بود، و خدا آسمانها و زمین را از نور پاک آن حضرت بیافرید.

6- چگونگی آفرینش عالم از انوار مقدسه اهل بیت علیهم السلام

در حدیث دیگری کهاز طرق شیعه و اهل سنت، روایت شده می فرماید: خداوند قادر متعال، با اراده خود، نور مرا شکافت و از آن عرش را آفرید؛نور عرش، از نور من است، و نور من از نور خدا است و من أفضل از عرشم؛پس از آن، نور پسر أبی طالب را شکافت وازآن فرشتگان را آفرید و نور فرشتگان از نور پسر أبی طالب است و نور پسر ابی طالب از نور خداست و پسر ابی طالب أفضل از فرشتگان است؛ پس از آن نور دخترم فاطمه را شکافت و از آن آسمانها و زمین را خلق کرد، پس آسمانها و زمین از نور دخترم فاطمه است و نور دخترم فاطمه از نور خداست و دخترم فاطمه برتر از آسمانها و زمین است؛پس از آن نور حسن را شکافت و از آن آفتاب و ماه را آفرید؛پس آفتاب و ماه از نور حسن و نور حسن از نورخداست و حسن أفضل از آفتاب و ماه است.

پس از آن، نور حسین را شکافت و از آن بهشت و حورالعین را آفرید پس بهشت و حورالعین از نورحسین و نورحسین از نور خداست و حسین برتر از بهشت و حورالعین

است. (2)

پس عرش، مولود نور پیامبرصلی الله علیه واله، و ملائکه مولود نور علی علیه السلام ، و آسمانها و زمین

ص: 275


1- جنه العاصمه، ص 10، به نقل از بحار الانوار، و نزهه الأبرار سید هاشم بحرانی، و معانی الاخبار شیخ صدوق.
2- جنه العاصمه، ص 12، به نقل از بحار الانوار، و روض الجنان فضل الله بن محمود فارسی.

مولود نور زهرا علیها السلام، و خورشید و ماه و ستارگان مولود نور مجتبی علیه السلام و بهشت و حورالعین و نعمتهای بهشتی مولود نور حضرت سید الشهداء علیه السلام است.

بنابراین خداوند آسمانها و زمین را از زیادتی نور حضرت فاطمه زهراء افرید و هر آنچه به آسمانها و زمین و مابین آنها افاضه فیض می شود، به وسیله نور آن بانوی گرامی است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله یکی از صفاتش این است که خدا درباره وی می فرماید:

«مَا یَنْطِقُ عَنِ اَلْهَوَی إِنْ هُوَ إِلأوحَئ یُوحِی»(1).

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و از روی هوای نفس حرف نمی زند، و هر چه می فرماید وحی خدا است، حتی کلماتش هم کلمات خدا است که در آیه شریفه:

«آمَنَ اَلرَّسُولُ بِمَا أَنْزَلَ اَللَّهُ من رَبِّه»

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در عالم معراج به آن چه خدا برای او فرو فرستاد و ایمان آورده

است ؛

«وَالمُؤمِنونَ کُلٌ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کَتُبَهِ وُرُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ»

همه مؤمنان به خدا، ملائکه، کتب (آسمانی) و پیامبران او ایمان آورده ما در میان پیامبران خدا فرقی نمی گذاریم؛

«قَالُوا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبُّنَا وَ إِلَیْکَ اَلْمَصِیرُ»

فرمان الهی را شنیدیم از آن پیروی می کنیم پروردگارا بر ما ببخشای که بازگشت ما به سوی تو است از کلام پیامبر است، و آیه شریفه:

«لا نُکَلِّفُ نَفساً إلاّوُسعَها»

ما هیچ کس را بیش از ظرفیت او تکلیف بار نمی کنیم از کلام خدا:

«لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکتَسَبَ»(2)

باز از کلام خدا و دو سه آیه بعد که کلمه ربنا دارد، از کلام پیامبر است.

ص: 276


1- سوره نجم (53)، آیه 3.
2- سوره بقره (2)، آیه 285

مقام قرب معنوی رسول خداصلی الله علیه واله :

خلاصه، کلام خدا، کلام پیامبر، و کلام پیامبر، کلام خداست؛ این جا مقام قرب معنوی است که وجود نازنین خاتم الانبیاء علیهم السلام داشته است؛ ولذا در رابطه با نامهای فرزندانش همه را به امر خدا تعیین فرمود، اسم خودش را خدا تعیین کرد، اسم امیر مؤمنان علیه السلام هم به طور اشتقاق معنوی مشتق از اسم خداست؛ پس خدای علی اعلی نام علی را علی قرار داده است.

وَ إسمهُ مِن شامِخٍ عَلِیُّ ***عَلیُّ أشتُقَّ مِنَ العَلِیِّ

این جواب ابوطالب علیه السلام ، پدر بزرگوار امیر مؤمنان علی علیه السلام است هنگامی که به خدا عرضه داشت:

یا رَبَّ یا ذَالغَسَق الدُّجی ***وَ القَمَرِ المُبتلَجِ المُضِیِّ

بَیِّنِ لَنا مِن حُکمِکَ المَقضِیّ ***مَاذَا تَری فی إسمِ ذَالصَّبِیِّ (1)

پروردگارا! ای خدای شب تاریک

وای خدای ماه درخشان

برای ما از حکم نافذ خود بیان فرما که

درباره نام این طفل چه اراده فرموده ای

جواب این درخواست از آسمان چنین آمد:

اسم او در آسمان، علی تعیین شده است که نام علی از علی مشتق شده است.

چنان که نام مبارک فاطمه علیها السلام از فاطر اسم مبارک خدا مشتق شده است، خدا فاطر السماوات و الارض است و نام فاطمه را به همین مناسبت از نام خود مشتق فرموده است.

اسم امام حسن علیه السلام، و اسم امام حسین علیه السلام، و اسامی سایر ائمه هدی علیهم السلام همین طور از جانب پروردگار عالمیان تعیین و مناسبتهایی نیز در آن لحاظ شده و دل بخواهی تعیین نشده اند.

ص: 277


1- بحار الانوار، ج 35، ص 18 - 19، ج 14.

هنگامی که امام حسن مجتبی علیه السلام متولد شد او را خدمت رسول خدا صلی الله علیه واله آوردند، نوزاد را در پارچه زردی پیچیده بودند،پیامبر همین که لباس زرد نوزاد را دید، فرمود:

مگر نهی نکردم شما را از این که نوزاد را در پارچه زرد نپیچید، جامه را عوض کردند، او را پس از تولد و پیش از رسول خدا صلی الله علیه واله اول امیر مؤمنان علی علیه السلام دیده بود در آن هنگام فاطمه علیها السلام به امیر مؤمنان علی عرض کرد: یا علی! این مولود را نامگذاری بفرما.

حضرت فرمود:من در نامگذاری او به رسول خدا صلی الله علیه واله پیشی نمیگیرم؛وقتی نوزاد را خدمت رسول خدا صلی الله علیه واله آوردند پرسیدند یا علی این نوزاد را چه نام گذاشتی؟

عرض کرد: یا رسول الله من در نام آن بر شما پیشی نمی گیرم؛شما باید نامش را معین کنید! آن حضرت فرمودند: من هم در این مسأله بر خدا پیشی نمی گیرم باید نامش را خدا تعیین فرماید، داستان تولد حضرت سید الشهداء علیه السلام و نامگذاری آن حضرت نیز، عیناً شبیه تولد و نامگذاری برادر بزرگوارش حسن علیه السلام است. از کنیه های زهرا علیها السلام: ام الخیر؛ ام ابیها؛ و ام الحسن و ام الحسین است.

7- زهرا علیها السلام مادر پدرش:

ام ابیها یعنی چه؟ یعنی؛ مادر پدرش چگونه دختر می تواند مادر پدرش شود؟ آیا رسول خدا صلی الله علیه واله در اینجا اغراق فروده است؟ نه هرگز؛ به یک تأویل دختر می تواند مادر پدرش باشد؛ بدین ترتیب که اگر بدن جسمانی رسول خدا صلی الله علیه واله را در نظر بگیریم؛ می دانیم که آن بدن شریف از عالم طبیعت و ماده و مولود زمین بوده است؛ زمین نیز مولود نور زهراست؛ پس به این اعتبار فاطمه زهرا علیها السلام أم أبیها می تواند باشد؛ نه تنها ام ابیها بلکه «أم الامکان بقابلیتها» است.

یک وقت درباره این بانوی دو عالم قصیده ای ساخته بودم که از جمله آن، این دو بیت است:

ص: 278

کسی شماره کند قدر فضل زهرا***که قطره قطره تواند شمرد دریا را

کسی به جز پدر و شوهرش نبتواند ***کند معرفی این مهر عالم آرا را

8- انتقال نور صدیقه طاهره هلیها السلام به اصلاب شامخه وارحام مطهره:

رسول خدا علیه السلام می فرمایند: هنگامی که خدا زمین و آسمانها و أدم ابوالبشر را افرید،نور دخترم، «زهرا» را در صلب أو قرار دادواز صلب وی به رحم حوا انتقال داد. این نور همین طور از ارحام مطهژه به اصلاب شامخه منتقل می شد تا وقتی آمد که خواست او را از من متولد گرداند، جبرئیل از جانب رب العزه نازل شد و سیبی با خود آورده و عرض کرد: یا رسول الله حق تعالی تو را سلام می رساند گفتم: منه السلام و إلیه بعود السلام؛ سلام از اوست و باز گشت سلام نیز بدوست .

عرض کرد: یا رسول الله! این سیب را خدا برای شما هدیه فرستاده است؛ این را بگیرید و تناول بفرمایید! من سیب را گرفته و آن را شکافتم «فَرَایتُ نوُراً ساطِعاً وَ فَزَعتُ منه»نوری از آن سیب؛ درخشیدن گرفت که من ترسیدم، جبرئیل گفت: یا رسول الله! نترسید این نورکسی است که او را در آسمان، «منصوره» و در زمین فاطمه می گویند.

گفتم: چرا او را در آسمان منصوره و در زمین فاطمه می گویند؟

گفت: بدان سبب او را در آسمانها منصوره می گویند که خدا او را به واسطه دوستانش یاری می دهد و بعد این آیه را تلاوت کرد: «یومئذ یفرح المؤمنون بنصر الله من یشاء) (1)،(2)

و در روی زمین بدان جهت او را فاطمه می گویند که شیعیان خود را از آتش قطع و جدا می کند.

ص: 279


1- سوره روم (30)، آیه 4.
2- جنه العاصمه، ص 14 و 15 به نقل ازکتاب نزهه الأبرار سید هاشم بحرانی و بحار الانوار، و تفسیر فرات بن ابراهیم، و معانی الاخبار صدوق.

مقام شفاعت حضرت صدیقه طاهره علیها السلام:

«مَنِ اَلَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِاِذنِهِ»(1).

در تفسیر آمده که مراد از «بِاذنِهِ» در آیه شریفه، اذن فاطمه علیها السلام است که خداوند آن را اذن خودش و نصرت او را نصرت خویش قرار داده است؛و این خداست که این مقام را هم در این دنیا و هم در عالم آخرت به آن حضرت عطا کرده است.

در روایت آمده: تا حضرت زهرا علیها السلام قدم در عرصه محشر نگذارد، پیامبرصلی الله علیه واله نیز شفاعت نمی کند، زیرا شفاعت آن حضرت درکل مسأله شفاعت مدخلیت دارد، در روایت وارد شده است که آتش در روز قیامت اطراف گناهکاران از امت مرحومه و دوستان و شیعیان آنان را احاطه میکند و صدای آنها به وا محمدا بلند می شود پیامبر رحمت طاقت نیاورده و قدم در میان آنها می گذارد و به احترام آن حضرت، آتش، خود را کنارمی کشد خطاب میرسد «یا احمد تَنَحَّ عنهم» ای پیامبرا از میان آنها بیرون رو! اینها باید بسوزند! پیامبر از میان آنان بیرون می رود؛ دوباره آتش آنان را در بر می گیرد؛ باز فریاد وامحمدا از آنان بلند میشود و رسول خدا صلی الله علیه واله دوباره طاقت نیاورده و در میان آنها می آید و آتش از آنها دور می شود؛ مرتبه سوم که این مطلب تکرار می شود، پیامبر رو به جبرئیل کرده و می فرماید: برادر؛ جبرئیل برو وسیله شفاعت مرا بیاورا جبرئیل می پرسد:سیدی! وسیله شفاعت شما کدام است؟

می فرماید: برو فاطمه را بیاورا امت من طاقت عذاب ندارند.

9- فاطمه علیها السلام چگونه وارد عرصه محشر می شود:

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله روزی خود این مسأله را برای فاطمه صلی الله علیه واله تعریف کرده و چنین فرمود: فاطمه دخترم! هنگامی که قیامت بر پا می شود حق تعالی جبرئیل را با هفتاد هزار ملک بر سر قبر تو می فرستد و هفت قبه نور بالای قبرت نصب میکند؛ بعد از آن

ص: 280


1- سوره بقره (2)، آیه 255.

اسرافیل با سه حله نور بر سر قبر تو توقف می کند و ندا می کند:

«یَا فَاطِمَهُ بِنْتَ مُحَمَّدٍ قُومِی الی مَحشَرکَ ،

ای فاطمه ای دختر محمد !به سوی محشر برخیز»

پس تو بر می خیزی در کمال ایمنی، و اسرافیل آن حله ها را به تومی دهد و تو آنها را می پوشی و زوقائیل نزد تو می آید وناقه ای از نور برای تو می آورد که مهار آن از مرواریدتر، و بر آن جهازی از طلا می باشد و تو بر آن سوار می شوی و زوقائیل زمام آن را می گیرد و هفتاد هزار ملک در پیشاپیش تو حرکت می کنند که به دست هر یک پرچمهایی از تسبیح باشد و چون مقداری راه پیمودی هفتاد هزار حوریه تو را استقبال می کنند ودرکمال مسرت و خوشحالی به روی تو نظاره می کنند و به دست هر کدام مجمره ای از نور باشد که بوی عود از آن ساطع می باشد و بر سر هر کدام تاجهایی از جواهرمرصع به زبرجد سبز می باشد و از جانب راست تو حرکت می کنند وچون اندکی دیگر راه رفتی مریم؛دختر عمران با حور العین به استقبال تو می آید و بر توسلام می کند و از جانب چپ تو روانه می شود؛پس مادرت خدیجه دختر خویلد اول زن مؤمنه به خدا و رسول او با هفتاد هزارملک به استقبال تو می آید و همراه وی آسیه؛ دختر مزاحم نیز می آید و همراه تو به طرف محشرحرکت می کنند و هنگامی که تو قدم به عرصه محشر میگذاری از زیر عرش ندا در می دهند که:

«یَا أَهْلَ اَلْمَحْشَرِ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ حُتِّی تَجُوزُ فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ»

ای اهل محشر چشم هایتان را ببندید تا فاطمه دخت رسول خدا صلی الله علیه واله به همراه

کسانی که در معیت وی حرکت میکنند بگذرد.

وای نور دیده، همه مردم در آن روز چشم های خود را می پوشانند به جز جدت؛ ابراهیم خلیل الرحمان و شوهرت؛ علی بن ابی طالب علیه السلام.(1)

در روایت دیگر آمده: بجز محمد و علی و حسن و حسین و طاهرین از اولاد فاطمه

ص: 281


1- الجنه العاصمه، ص 161 - 163، به نقل از تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی.

که محارم او هستند و فرزندان وی(1)که شامل سادات هم می شود و می توان گفت فرزندانی که از طرف مادر انتساب به حضرت زهرا علیها السلام دارند از حکم بستن چشم مستثنی هستند مسأله محرم و نامحرمی در آنجا مطرح نیست بلکه مسأله آن است که نور حضرت زهرا علیها السلام در آن جا به نحوی است که در مقابل درخشش بسیار شدید آن، چشمهای مردم طاقت نیاورده و دید خود را از دست می دهند.

10- زهرا علیها السلام را چرا زهرا می گویند؟!

هنگامی که خداوند قادر متعال آسمانها وزمین را آفرید، ملائکه در ظلمت محض فرورفتند و از خدا درخواست نمودند که پرده ای از هفتاد پرده نور حضرت زهرا علیها السلام را برداشته و آن را به آسمانها و زمین بتاباند تا زمین و آسمانها به نور آن حضرت روشن شود؛و خدا هم درخواست آنان را اجابت فرمود این یک پرده از هفتاد پرده نور حضرت زهرا علیها السلام بود که زمین و آسمان ها را روشن کرد و خداوند تمامی هفتاد پرده ازنور آن وجود مقدس را در روز قیامت برداشته و آن را خواهد تابانید.

11- احترام رسول خدا صلی الله علیه واله از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام :

فاطمه زهرا علیها السلام کسی است که هر وقت بر پیامبر صلی الله علیه واله وارد می شد آن حضرت تمام قد در مقابل آن بانوی محبوب بلند می شد و از وی استقبال به عمل آورده و پیشانی و دست مبارک او و سینه اش را غرق در بوسه می فرمود و او را بالای دست خود می نشاند و خودش زیر دست آن بانوی دو عالم می نشست و هر وقت می خواست آهنگ سفر کند، از خانه آن حضرت بیرون می آمد و هنگام مراجعت نیز اقل داخل خانه او می شد.

یک دهان خواهم به پهنای فلک*** تا بگویم شرح آن رشک ملک

ص: 282


1- همان، ص 165.

مقام بلند فاطمه علیها السلام :

روزی امیر مومنان علیه السلام علم آن سیده زنان اهل جنت را آزموده و به خصوصیاتی در او پی برد که موجبات تعجب شدید آن حضرت را فراهم آورد، این دو زوج بزگوار محاجه ها ومفاخره هایی با هم دارند مبنی بر این که کدام یکی از دیگری افضل است که شاذان بن جبرئیل قمی قسمت اعظم آن را در کتابش آورده است.

روزی فاطمه و امیر مؤمنان علیهما السلام در حضور مقدس رسول خدا صلی الله علیه واله مفاخره کرده و هر یک مدعی شدند که از دیگری برتر و افضل است و رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

«هَبَطَ عَلَی جَبْرَئِیلَ فَقَالَ :یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اَللَّهَ جَلَّ جلاَلُهُ یَقُولُ: لَوْ لَمْ أَخْلُقْ عَلِیّاً لَمَا کَانَ لِفَاطِمَهَ کُفْوٌ عَلَی وَجْهِ الأَرْضِ بَیْنَ آدَمَ ومَن دُونَهُ»(1).

اگر علی علیه السلام را نمی آفریدم کسی لیاقت همسری فاطمه علیها السلام را در خود نمی توانست احراز نماید.

12- انعقاد علقه زوجیت فاطمه علیها السلام در آسمانها:

زهرا علیها السلام کسی است که عقد ازدواج او را خدا در عرش برین بسته است؛اولین خطبه عقد زهرا علیها السلام را خداوند علی اعلی در عرش در میان عرشیان خواند.

«ورَوَی أَنَّ جَبْرَئِیلَ رُوِیَ عَنِ اَللَّهِ تَعَالَی عَقیبَها قَولُهُ عزوجل الحَمدُ رِدایی وَالعَظَمُهُ کِبْرِیَایِی والْخَلْقُ کُلُّهُمْ عَبِیدِی وإمَائی زَوَّجْتُ فَاطِمَهَ أمَتِی مِن علَی صَفْوَتِی لِیَشْهَدُوا مَلائِکَتِی ».(2)

«روایت شده که جبرئیل پشت سر خطبه حضرت احدیت قول پرودگار عزوجل را روایت کرد: حمد ردای من و بزرگی کبریای من است و آفریدگان همه بندگان وکنیزان منند.اینک فاطمه کنیز خود را به عقد ازدواج برگزیده خود علی در می آورم ملائکه من گواه باشند.»

ص: 283


1- الجنه العاصمه، ص 132، به نقل از کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام .
2- همان، ص 95 و 96.

روایت شده است که جبرئیل پس از این خطبه (خطبه را حیل ملک را که در بیت المعمور، در میان جمعی از اهل آسمانهای هفت گانه خوانده از خدا روایت فرمود.

پس پیش از آن که پیامبرصلی الله علیه واله عقد فاطمه علیها السلام را برای علی علیه السلام ببندد خدا عقد آن دو را در آسمانها بسته ایجاب آن را خود خدا و به امر او جبرئیل از طرف علی بن ابی طالب علیه السلام قبول آن را خوانده اند که من خطبه های عقد علی و فاطمه علیهما را در کتاب الجنه العاصمه(1)که درباره حضرت زهرا علیها السلام تألیف کرده ام به تفصیل آورده ام بدین ترتیب.

یک خطبه خدا خوانده،و یکی جبرئیل و یکی راحیل ملک و یک خطبه پیامبرعظیم الشان اسلام و خطبه ای امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام خوانده است در رابطه با عقد ازدواج حضرت زهرا علیها السلام با حضرت علی علیه السلام چند خطبه به تفصیلی که عرض شد خوانده شده است که در نهایت فصاحت و بلاغت و رفعت معانی می باشند.

به امر خدا ملائکه آسمانهای اول و دوم و سوم در آسمان چهارم، و ملائکه آسمانهای ششم و هفتم در آسمان پنجم در بیت المعمور اجتماع کردند و راحیل که افصح کلیه ملائکه آسمانهاست خطبه ای خواند،ودرجشن ازدواج صدیقه طاهره،درخت سدره المنتهی به جنبش در آمده و جواهرات و لئالی و زینتهای بیشماری را که داشت فرو ریخت.

در روایت آمده: که آن دسته از ملائکه که موفق به اخذ نثار آن بانو شده اند تاروز قیامت آن را برای یکدیگر هدیه می برند و تفاخر می کنند که این از نثار ازدواج صدیقه طاهره علیها السلام با امیر مؤمنان علی علیه السلام است.

مرحوم شیخ بهائی اعلی الله مقامه الشریف روایت کرده اند که در زمان شاه سلیمان صفوی دری پیدا شد که بر روی آن چنین نوشته شده بود:

أنا در من السماء نثرونی*** یوم تزویج والد السبطین

کنت أبهی من اللجین بیاضا*** غیرتنی دماء نحر الحسین

ص: 284


1- الجنه العاصمه، ص 95 - 103.

«من دری هستم که در روز ازدواج پدر حسن و حسین علیهما السلام با فاطمه علیها السلام دخت گرامی پیامبرصلی الله علیه واله از آسمان نثار کرده اند من از نقره خام سفیدتر بودم، مرا خونی که از گلوی حسین علیه السلام جاری شد به رنگ خون درآورده است.»

شاه اسماعیل صفوی دستور داد آن را قاب گرفتند و اکنون جزو ذخائر خزانه شاه سلیمان است.

زن مگو مرد آفرین روزگار ***زن مگو بنت الجلال اخت الوقار

نمی دانم مصیبت این بانوی گرامی سیده نساء العالمین علیها السلام با دل نازنین امیر مؤمنان علی علیه السلام چه کرد هنگامی که به در خانه امیر مؤمنان علیه السلام آمدند و آن چه را که نباید بکنند انجام دادند، آن بزرگوار را با سر و پای برهنه به طرف مسجد می بردند، 40 نفر آن حضرت را می کشیدند و زهرا علیها السلام تنهائی کمر بند امام گرفته و می کشید و به تنهایی مانع از بردن آن حضرت شده بود، عمر وقتی که قضیه را چنین دید به قنفذ فرمان داد و گفت قنفذ بزن زهرا را، این جا بود که آن مظلومه کارآیی دست مبارک خود را از دست داد.

امام علیه السلام را به مسجد آوردند؛ آنگاه امام علیه السلام خطاب به حاضرین در مسجد چنین فرمودند:

«أُقَادَ کَمَا یُقَادُ اَلْجَمَلُ اَلْمَخْشُوشُ »؛

من کشانده می شوم همانگونه که شتر چموش کشانده می شود.

امام علیه السلام پای منبر آورده شد، اطرافش را گرفته و می خواهند از او بیعت بگیرند؛ در این زمینه امام علیه السلام خطبه ای ایراد فرموده اند که در مستدرک نهج البلاغه،جلد اول درج شده است، خطبه زیر را من پیدا کرده ام که در همین زمینه ایراد شده است:

«فَلَمَّا أُوقِفَ تَکَلَّمَ فَقَالَ»وقتی او را در جلو منبر نگه داشتند لب به سخن گشوده و فرمود:

«أَیَّتُهَا الغَدرَهُ الفَجَرَهُ النُّطْفَهُ الْقَذِرَهُ الْمَذِرَهُ والْبَهِیمَهُ السَّامَّهِ نَهَضْتُمْ علی أقْدامِکُم وشَمَّرْتُم لِلضَّلالِ عَن سَاعِدِکُم تَبْغُونَ بِذَلِک النِّفاقَ وتُحِبُّونَ

ص: 285

مُرَاقَبَهِ الجَهلِ وَالشِّقاقِ أفَظنَنْتُم أنَّ سُیُوفَکُمْ مَاضِیَهٌ ونُفُوسُکُم واعِیَهٌ ألاسَاءَ ما قَدَّمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ أَیَّتُهَا الْأَوْقَهُ الْمُتَشَتِّتَهُ بَعْدَ إِجْتِمَاعِها والمُلْحِدَهُ بَعْدَ إِنْتِفَاعِهَا وَأنتُم غَیرُ مُرَاقِبِینَ ولا مِنَ اللَّهِ بِخَائِفِینَ أَجَلْ وَاللَّهِ ذَلِکَ أَمْرٌ اَبْرَرْتُهُ ضَمَائِرُکُمْ وَ أَضْرَبْتُ عَنْ مِخْضَرِ خُبْثِ سَرَائرممْ».

«آی فاسقان خیانتکار،ای نطفه های تباه نا پاک، ای حیوانهای بی عقل لجام گسیخته، با پای خود بسوی ضلالت وگمراهی شناخته شده می روید و آستین هایتان را بالا زدید، با این کارتان می خواستید نفاق راه بیندازید و دوست داشتید جهل وشکاف در میان است ایجاد کرده و از آن حراست به عمل آورید، آیا گمان می برید که شمشیرهایتان بران و خودتان چیزی درک می کنید؟ ای مردان بی مقداری که پس از به دست آوردن اتحاد و یگانگی راه تشتت و پراکندگی در پیش گرفتید، و پس از آنکه درپرتورهنمودهای اسلام به عزت رسیدید راه انحراف پیمودید در حالی که شما نه مراقب وظیفه تان هستید ونه ازخدا می ترسید، آری قسم به خدا این همان است که مدتی آنرا در اعماق دلهایتان مخفی نگاه داشته بودید که الآن آن را آشکار می کنید وهمان است که نموداری از خبث باطن تان می باشد.»

خلاف ها و جنایت های آنان را یکی پس از دیگری به رخشان می کشد و می فرماید:

«أو تُضرَبُ الزَّهراء نَهراً»

حالا کارتان به جایی رسیده که فاطمه را می زنید،

ویُوخَذُ مِنّا حَقُّنا قَهراً وجَبراً

حق ما را از روی قهر و جبر میگیرید،

فلا نَصیرَ ولا مُجیر

و کسی ما را یاری نمی دهد و احدی از شما اهل بیت پیامبر تان را پناه نمی دهد ...

سپس صدا زد

فَلَیْتَ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ مَاتَ قَبْلَ یَوْمِهِ فَلاَ یَرَی الکفره اَلْفَجَرَهَ قَدِ اِزدَحَمُوا عَلَی ظُلمِ الطاهره اَلْبَرَّهِ »

ای کاش پسر ابی طالب پیش از این مرده بود و ندیده بود که امروز مردان فاسق و فاجر پشت زهرا به ضرب تازیانه سیاه کرده اند.(1)

***

ص: 286


1- الجنه العاصمه، ص 252.

گفتار سیزدهم

1- حجه الاسلام والمسلمین حاج سید علی اکبر موسوی (محب الاسلام) (دامت توفیقاته )

تصویر

«از تهران »

ص: 287

2- تاریخ پیدایش عزاداری امام حسین علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله الذی علا فی توحده، و دنی فی تفرده،و جل فی سلطانه، و عظم فی ارکانه، و احاط بکل شیء علما و هو فی مکانه،محموداً لم یزل، مجیدا لا یزال،و الصلاه والسلام علی خیر خلقه و اشرف بریته،حبیب إله العالمین أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین

المعصومین

قالَ الله تبارک وتَعَالَی :

«فَأمّا بِنِعمَهِ رَبِّکَ فَحَدَّث»(1).

«و اما نعمت پروردگارت را (که مقام نبوت و تقرب کامل به خدا است) بر امت بازگو کن.»

گریستن بر مصیبت اهل بیت پیامبر علیهم السلام پیش از آن که یک عمل شرعی باشد و یا پیش از آن که دستوری از پیامبر و امام در این زمینه داشته باشیم یک کار عقلی،طبیعی فطری و انسانی است، یعنی اگر ما دستوری از پیامبرصلی الله علیه واله و امام هم در این رابطه در دست نداشتیم و تنها انسان بودیم - انسان عاقل دارای عواطف، انسان کامل و دارای فضائل و مکارم اخلاقی، انسان تربیت شده، نه انسانی که فقط روی دو پا راه می رود و جزوحشرات الأرض به شمار می رود بودیم-چنین انسانیتی ما را برای گریستن به مصائب اهل بیت عصمت و طهارت تشویق و این عمل را از ما تأیید و تحسین می نمود،

ص: 288


1- سوره ضحی (93) ،آیه 11.

زیرا انسان ذاتاً فضیلت خواه، و خوب بوده و خوبان را دوست میدارد و در مقابل تضییع حق یک انسان ستمدیدهای متأثر می شود. حال اگر کسی صدای استغاثه مظلومی را نمی شنود و خورد شدن ستمدیده ای در زیر پای مستکبر از خدا بی خبری را نمی بیند اشکال از ساختار شخصیتی او می باشد.

3- وجه تسمیه مجالس ذکر مصیبت به روضه خوانی:

شاید به آن جهت باشد که کلمه روضه از نظر لغوی به معنی بهشت، و باغ و بوستان به کار رفته است به همین مناسبت از آن جایی که غالبا در مجالس ذکر مصیبت اهل بیت علیهم السلام از فضائل و مناقب، و مصائب و مراثی آن بزرگواران سخن به میان می آید آن را تشبیه به باغ و یا بوستانی از بهشت نموده اند.

و شاید به این دلیل باشد که در زمان قدیم مرثیه را از روی کتاب می خواندند، -و اکنون نیز در کشورهای عربی فراوان به چشم میخورد در ایام محرم که مجالس عزا برپا می شود و وعاظ و سخنگویان آنها عین عبارت کتاب را که به حافظه خود سپرده اند و بدون کم و زیاد برای مردم می خوانند-

و مهم ترین کتابی که در این گونه موارد از آن استفاده می شود کتابی به نام روضه الشهداء بود این کتاب به زبان فارسی،ودر پیرامون شرح زندگی سبط شهیدوذکر مصائب وگرفتاری های آن حضرت در سفر عراق به قلم ملا حسین کاشفی نوشته شده است که در آن زمان در میان مردم دست به دست می گردید و مردم در مجالس عزا دور هم جمع شده و آن را می خواندند، و هنگامی که همدیگر را برای حضور در مجالس ذکر مصیبت خبر می کردند می گفتند در فلان جا در فلان ساعت کتاب روضه الشهداء خوانده می شود،بعدها در اثر کثرت استعمال کلمه «شهداء»از آخر آن حذف شد و بدین ترتیب مجالس عزاداری را مجالس روضه خواندند یعنی مجلسی که در آن روضه الشهداء خوانده می شود.

ص: 289

4- وجه تسمیه دوم صحیح نیست:

ولی این درست نیست برای آن که مرثیه امام حسین علیه السلام و مجالس عزای آن حضرت بعد از تألیف روضه الشهداء رایج نشده و قبل از آن هم بوده است.اگر بر فرض، بپذیریم که عزاداری امام حسین علیه السلام پس از تألیف روضه الشهداء معمول شده، پس در این صورت روضه الشهداء از کجا مایه گرفته و مآخذ آن چه بوده است؟

و نویسنده آن هنگام تألیف و تدوین آن به کدام کتاب و یا کتابهایی مراجعه کرده و آن را به رشته تحریر در آورده است؟

پس بنابراین مجالس عزای امام حسین علیه السلام به بعد و قبل از تألیف روضه الشهداء و یا به عصر صفویه ربطی ندارد و این سیره سنیه پیش از شهادت آن حضرت هنگام ولادت او: نیز مورد عمل واقع شده است، روزی که ریحانه رسول خدا صلی الله علیه واله پا به دنیا گذاشت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و به محض این که چشمش به نوزاد افتاد گریه آغاز کردصدیقه طاهره علیها السلام از آن حضرت پرسید: چرا گریه می کنید مگر این نوزاد عیبی دارد؟

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: نه دخترم فرزند دلبندم هیچ عیبی ندارد من به سرنوشت دلخراش این نوزاد گریه می کنم، او را پس از من در سرزمینی به نام کربلا همراه با یاران و افراد خانواده اش آماج شمشیرهای کین می کشند و همه را به طرز فجیعی به شهادت می رسانند.(1)

5- ذکر مصیبت ابوعبد الله علیه السلام پیش از دوران زندگی او:

اگر پیش از دوران زندگی امام حسین علیه السلام را در نظر بگیرید می بیند که پیامبران خدا نیز از سرنوشت این شهید بزرگوار اطلاع حاصل کرده و در مصیبت آن حضرت گریسته اند.

در قرآن کریم درباره حضرت موسی آمده:

ص: 290


1- بحار الانوار، ج44، ص 236 - 269.

«فَلَمَّا قَضَی مُوسَی الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ اَلطُّورِ نَاراً قَالَ اَلْأَهْلُهُ اُمْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَاراً لَعَلِّی آتیکُمْ مُهْنَّا بِخَیْرٍ أَوْ جَذْوَهٍ مِنَ اَلنَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُون »(1).

«آن گاه که موسی تعهد خدمت به شعیب را به پایان برد و با اهل بیت خود به مقصد دیار خود به راه افتاد از سمت طور آتشی دید، به همسرش گفت: شما همین جا باشید من بروم شاید خبری، و یا شعله ای از آن برای گرم کردن شما بیاورم.»

خلاصه پس از آن که موسی علیه السلام از فراعنه مصر فرار کرد به مدین آمد، شب هنگام به آن جا رسید در آن جا با شعیب یکی از پیامبران خدا قرار داد بست که 10 سال برای وی شبانی کند، پس از ده سال با دختر شعیب علیه السلام به نام سفورا ازدواج کرد، در این مدت اموال وگوسفندان فراوانی به دست آوردوهمین که تعهدش با شعیب به پایان رسید با همسرش و خدم و حشمش راه مصر را در پیش گرفت،او می خواست دوباره به مصر بازگردد.

6- حضرت موسی علیه السلام در کربلا:

مدین و مداین جاهایی است که در خاک عراق واقع شده اند:او در راه بازگشت به دشتی به نام کربلا رسید، شب هنگام بود فضای کربلا بسیار تاریک و ظلماتی و هوا سرد و مرطوب بود، نم نم باران می آمد، در شب تاریک و هوای بارانی گوسفند راه نمی رود،با این حال موسی علیه السلام راه را هم گم کرده بود تاریکی هوا و سرما موسی و همسرش را رنج می داد، او در جستجوی سرپناهی بود که زنش درد زایمان گرفت، شاید این یک امتحان بود، خداپیامبران خود را با حوادث تلخ و سختی که در پیش پای آنان می گذاشت به آزمون می کشید.

«ولَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ والْجُوعِ وَنَقْصٌ مِنَ الأموالِ وَالأنفُسِ

ص: 291


1- سوره قصص (28)، آیه 29.

وَالثَّمَراتِ وبَشِّرِ الصّابِرینَ»(1)

«ما شما را با چیزهایی از قبیل ترس، و گرسنگی، و کمی مال ها و جان ها و میوه ها در بوته آزمون قرار می دهم و به آنان که در این هنگام صبر و شکیب از خود نشان می دهند مژده ده.»

در این موقعیت دشوار و حساس، سرما و باران و از همه بدتر زایمان همسرش، موسی را رنج می داد.

7- تجلی پروردگار:

ناگهان از آن دور دست ها درخشش آتشی نظرش را به سوی خود جلب کرد به خانواده خود گفت: آتش، آتش، آن جا را ببین، این نشان می دهدکه آبادی ای در فاصله نزدیک از ما قرار دارد شما همین جا باشید و من به سوی آن آتش می روم تا از آن خبری و یا شعله ای برای شما بیاورم که گرم شوید، سفورا همان جا نشست و موسی به طرف آتش راه افتاد، رفت ورفت، ولی و به آتش نرسید، او چندان به سوی آتش گام برداشت که دوری راه او را به تنگ آورد، با خود خیال کرد که برگردد و بالاخره آمد تا به آتش رسید، همان که رسید دید نه آبادی ای در کار است و نه آتشی، این یک درخت است که از سر یکی از شاخه های آن نور خیره کننده می درخشد، شگفت زده در پیرامون این درخت گام بر می داشت که ناگهان صدایی از آن نور به گوشش رسیده و سکوت شب را درهم شکست این صدا خطاب به وی می گفت:

«...یاموسی إنّی أنا رَبُّکَ فاخلَع نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طَوِیٌ وأنَا اختَرتُکَ فاستَمِع لِما یُوحِی»(2)

«هنگامی که به آن نور رسید صدایی از میان آن در فضا طنین انداخت که گویا از درخت، از کوه، از زمین، از آسمان از شش جهت و یکصدا و هم زمان از همه چیز

ص: 292


1- سوره بقره (2)، آیه 155.
2- سوره طه (20)، آیه 12 - 13.

برخاسته و خطاب به او می گفت: موسی من پروردگار توام کفشهایت را از پایت در آور که تو در وادی مقدس قدم نهادهای من تو را به پیامبری از جانب خود برگزیده ام، به آن چه که برایت وحی می شود گوش فرا ده، از تابش این نورکوه متلاشی شد و موسی بیهوش بر روی زمین افتاد.»

«فَلَمَّا تَجلّی رَبَّهُ للجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَخَرموسیٌ صَعِقاً»(1).

«هنگامی که جلوه خدا بر کوه تابش کرد کوه را متلاشی ساخت و موسی بیهوش افتاد.»

این سرزمینی که موسی در آن جا به دریافت خلعت نبوت و هدایت قوم خود نایل می شود سرزمین کربلاست، در این سرزمین پاک سرور شهیدان، ریحانه رسول خدا صلی الله علیه واله حضرت حسین بن علی علیه السلام با یاران پاک و باوفای خود خفته اند که مردم را همواره به راستی و درستی و مقاومت در برابر ستم و ستمکار، و شجاعت، شرف، مردانگی، و عزت فرا می خوانند در حقیقت اینها مثل علیا و نمونه های تام و تمام انسان به معنی واقعی انسانند.

8- ابراهیم خلیل علیه السلام در کربلا:

پیش از حضرت موسی علیه السلام ، ابراهیم خلیل الرحمان علیه السلام نیز روزی در این بیابان پرماجرا ویلان و سرگردان در گرداب بلا گرفتار شد، باران مصیبت از زمین و آسمان به سوی او سرازیر شد، ابراهیم به خدا پناه برده و از او پرسید:پروردگارا این سرزمین بلا خیز با این خصوصیات و با این ترکیب اندوهبارش چگونه سرزمینی است؟ جبرئیل برایش خبر آورد: که این سرزمین جایی است که سرنوشت دلخراشی در کمینش نشسته است، در آینده در همین سرزمین حوادثی به وقوع خواهد پیوست که بشریت را خجل و تا دنیا دنیاست انسانیت راستین را در سوگ جگر گوشه رسول الله صلی الله علیه واله خواهد

ص: 293


1- سوره اعراف (7)، آیه 143.

نشانید، اینجا یک کشش و جاذبه ویژه ای دارد، هر کسی را که اهل دل است،اهل حق است، عاشق راستی و وارستگی است به خود می کشد،زمین کربلا کمی از زمین های مجاور خود گودتر است، هنگامی که به طرف کربلا سرازیرمی شوید مثل آن است که دل و روحتان جلوتر از شما راه می رود، با هر سرعتی که بروید خیال می کنید که حرکتتان خیلی کند است.

وعده وصل چون شود نزدیک*** آتش عشق تیزتر گردد

حضرت نوح علیه السلام و کربلا:

در این سرزمین رازهایی نهفته است ک جز خدا کسی را از آن خبری نیست، موسی اینجا سرگردان و ابراهیم در همین جا در سیلاب بلاگرفتار شد، نوح نبی در کشتی نجات از این سرزمین عبور کرد، همین که به اینجا رسید طوفان عظیم و وحشتناکی آرامش او و کشتی اش را در هم ریخت، نوح و همراهانش در شرف غرق و انهدام قرار گرفتند در این هنگام نوح خطاب به پروردگارش چنین گفت: پروردگارا تو به من وعده نجات داده بودی،در وعده تو که خلافی متصور نیست، راز این حادثه شوم و غمین را بر من بنما، جبرئیل ازآسمان فرود می آیدوبه نوح توسل به پنج تن را تذکر می دهد،شیخ الانبیاء به پنج تن توسل می جوید، دریا آرام می شود، جبرئیل شمه ای ازحوادث شومی را که در این سرزمین بلا به وقوع خواهد پیوست با نوح در میان می گذارد، به نام حسین علیه السلام که می رسد دل نوح می شکند و از سبب آن جویا می شود، جبرئیل برایش مرثیه حسین علیه السلام را می خواند و سیل اشک از چشمان نوح سرازیر می شود.(1)

9- گریه رسول خدا صلی الله علیه واله و امیر مؤمنان علیه السلام برای حسین علیه السلام:

زمان از حرکت نمی ایستد، و طومار حوادث خرد و کلان آن در هم پیچیده می شود

ص: 294


1- به کتاب بحار الانوار، ج 44، ص 223 - 249، رجوع کنید که در آن احادیثی در این زمینه روایت شده است.

عصر رسول خدا صلی الله علیه واله فرا می رسد، روزی در خانه دختر دلبند او فاطمه علیها السلام نوزادی به دنیا می آید، و پیامبرصلی الله علیه واله به دیدن او می آید، نوزاد را به رسول خدا صلی الله علیه واله می دهند، و او بچه را در آغوش می کشد وچشم به صورت زیبای نوزاد فاطمه علیها السلام می دوزد، وهای های گریه می کند. (1)

دوران خلافت امیر مؤمنان علیه السلام فرا می رسد، دشمنان پیامبرصلی الله علیه واله و مخالفان اسلام از خلافت آن حضرت ناراضی اند،به همین سبب گرفتاری های دردناکی برای او به وجود می آورند عائشه همسر پیامبرصلی الله علیه واله دهها هزار تن از مسلمانان را در کنار بصره به جان هم می اندازد، یگانگی و اتحاد مسلمانان به هم می خورد، عده زیادی در حدود چهل هزار نفر از طرفین کشته می شوند امیر مؤمنان علیه السلام از دیدن این منظره دلش خون می شود، ولی مسأله هنوز به پایان خود نرسیده است، معاویه سودای خلافت در سر می پروراند، قتل عثمان را بهانه قرار داده و در شام بر علیه هارون محمد صلی الله علیه واله فتنه انگیزی می کند، عده ای از عناصر ناآرام و دنیا طلب را به دور خود جمع کرده است و از بیعت و اطاعت از مرکز قدرت اسلامی سربازمی زند، امام برای خاموش کردن این فتنه با لشکری آراسته به طرف شام حرکت می کند،در سر راهش هنگام رفتن و یا مراجعت از صفین از کربلا عبورمی کند و برای رفع خستگی در آن جا توقف می کند،جلوخیمه فرماندهی خواب بر چشمانش غلبه می کند، و پس از چند لحظه سراسیمه و آشفته خاطر از خواب بر می خیزد،دلیل آشفتگی خاطرش را ازوی سئوال می کنند،می فرماید: خواب عجیبی دیدم، ودیدم که این بیابان به دریای خونی تبدیل شده است،و من نگران و مضطرب به دریا مینگرم ناگهان دیدم یکی در میان امواج خروشان خون دست و پا می زند، خوب نگریستم، ناگهان حسینم را در میان دریای خون دیدم که دست و پا می زند و کسی برای نجات وی اقدام نمی کند آنگاه امام همانند یک مادر جوان مرده ای ناله سر می دهد و از چشمش خون می بارد.

ص: 295


1- بحار الانوار، ج 44، ص 250، ح 1.

10- حرکت به کربلا:

پیش از آن که امام حسین علیه السلام عزم کربلا کند حتی مردم عادی مدینه نیز از سرنوشت خوبناری که در کمین آن نور دیده زهرا علیها السلام نشسته بود اطلاع داشتند، بر همین اساس بود که هنگام حرکت آن بزرگوار در و دیوار مدینه خون گریست و در سوک آن سرور جوانان اهل بهشت ترانه غم زمزمه می کرد،شخصیت های بزرگ آن تاریخ اعم از مخالف و موافق یکی پس از دیگری با آن مظلوم دیدار به عمل آورده و او را از حرکت به عراق باز می داشتند.

امام همراه برادران و تعدادی از نزدیکان خود حتی زن و بچه اش مدینه را به سوی مکه پشت سر می گذارد، محمد بن حنفیه، یکی از برادران آن حضرت از موضوع باخبر می شود، با عجله و با سرعت هر چه تمام تر خود را به برادر بزرگوار خود می رساند،در برابر او زانو می زند، گریه می کند و با اصرار و الحاح می کوشد آن حضرت را به انصراف از سفر عراق وادارد به برادرش عرض می کند: برادر از پدرم شنیدم که این سفر برای شما بسیار خطرناک است. برادر مردم کوفه امتحان خود را داده اند، آنها مردمان بی وفا و لین الأریکه ای هستند که با پدر و برادرت آن چنان که نباید کردند، ولی امام تصمیم جدی گرفته است.(1)

به هر حال، مبدأ پیدایش روضه خوانی برای سید جوانان بهشت، از زمان تألیف روضهالشهداء و یا از زمان پیدایش حکومت صفویه نیست،و منشأ این سخن ها از عدم تحقیق و عدم بررسی کافی در تاریخ زندگی اباعبد الله الحسین علیه السلام و یا از اغراض مسموم ومرموز باصطلاح روشنفکران غرب زده سرچشمه می گیرد.

زیرا اولین روضه خوان پس از شهادت آن حضرت که مورد قبول همگان است زینب کبری علیها السلام خواهر رشید و ستمدیده امام علیه السلام است.

در روایت آمده هنگامی که آن حضرت به گودال قتلگاه رسید و در کنار نعش قطعه

ص: 296


1- مقتل الحسین، السید عبد الرزاق مقرم، ص 133 - 134.

قطعه شده برادرش به زمین نشست زار زد و گفت:

«یَا أَخِی أَیُّ اَلْمَصَائِبِ أَشْتَکِی ،فَرَاغِکَ أَبْکِی أَمْ لِبُعْدِ مَسَافَتِی».

«برادر بر کدامین مصیبت تو بنالم، برای شهادتت بگریم یا به این سفر وحشتناک دور و درازی که در پیش رو دارم؟»

زینب عقیله بنی هاشم علیها السلام در سال شصت و یک هجری در گودال قتلگاه با بدن چاک چاک برادرش روبرو شده و دست به شیون و زاری زد، و اکنون سال 1392 هجری است، از زمان صفویه هم 300 سال گذشته است و اکنون از عاشورا، آن روز مصیبت بار 1332 سال می گذرد، ولی بدون تردید پیش از آغاز دوران صفویه یعنی از روز عاشورا تا آغاز سلطنت خاندان صفوی که هزار و اندی سال به طول انجامیده در عزای حسین علیه السلام مسلمانان و بالاخص شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و مرثیه ها گفته و شعرهای جانسوزی ساخته اند و به سر و صورت خود زده و بی آرامی ها کرده اند، این یک خیال واهی بیش نیست که کسی خیال کند عزاداری برای حسین علیه السلام با پیدایش حکومت صفویه پیدا شده و از آنها به یادگار مانده است مطابق مدارکی که ما در دست داریم و غالبا از علمای اهل سنت نیز آنان که در تاریخ حسین علیه السلام کتاب نوشته اند در کتاب خود حتی در پیرامون آشنایی پیامبران خدا با عزای حسین علیه السلام چیزها نوشته اند که قسمتی از آن را به عنوان نمونه خدمتتان عرض کردم.

11- میان گودال قتل گاه:

شیره زن کربلا زینب بنت علی علیه السلام و ام کلثوم علیها السلام هر کدام بر سر نعش برادر مظلوم خود سخنان دلخراشی دارند. این زینب علیها السلام است که با دیدن جنازه برادر مظلومش دردمندانه اشک می ریزد و می گوید:

«یَا مُحَمَّداً صَلَّی عَلَیْکَ مَلِیکُ اَلسَّمَاءِ هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ معَفَّر بِالتُّرَابِ مُقَطَّعَ اَلْأَعْضَاءِ یا مُحَمَّدا بَنَاتُکَ سَبَایا وذُرِّیَّتُکَ قَتلی تَسفی

ص: 297

عَلَیْهِمُ اَلصَّبَا هَذَا إِبَنُکَ مَخْزُورُ اَلرَّاسُ مِنَ اَلْقَفَا...»(1)

«یا جداکه پروردگار آسمانها بر تو درود فرستاد،این حسین است که با بدن خاک آلود و اعضای قطعه قطعه شده و تن آغشته به خون بر روی زمین افتاده است، یا جدا دخترانت اسیر شدند و اولاد و احفادت از دم تیغ گذشتند و اینک باد خس و خاشاک بیابان ها را بر روی جنازه آنها می ریزد، یا جدا این فرزند دلبند تو است که سرش را از پشت از تن جدا کرده اند...»

و وقتی که ام کلثوم علیها السلام بر بالای سر برادر بزرگوارش آمد و آن حضرت را در آن حال رقت بار دید، دست هایش را بر سر گذاشته و با گریه و ناله دلخراشی چنین می گفت:

«وامُحَمَّداً واجِداهُ وانْبِیَاهُ ...هذا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ صَرِیعٌ بِکَرْبَلاَ مَحْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ والرِّدَاءِ ثُمَّ غُشِیَ عَلَیْهَا».(2)

«یا جذا یا رسول الله این حسین تو است که در کربلا بر زمین افتاده، و آفتاب سوزان کربلا بر بدنش تابیده،نه بر سر عمامه ای دارد، و نه بر تن لباسی، و سرش از پشت از بدنش جدا شده است.»

این را گفت و از حال رفت و بیهوش بر زمین افتاد.

12- در طول راه و در خانه دشمن:

هر کدام از بانوان حرم در راه ها، در مجالس دشمن، در موقعیت های حساس، در برابر ابن زیاد در مقابل یزید مصائب سرور شهیدان امام حسین علیه السلام را شرح داده و دوست و دشمن را به گریه و زاری واداشته اند.

خطبه زینب علیها السلام، خطبه ام کلثوم علیها السلام، و خطبه امام زین العابدین علیه السلام را در کوچه وبازار کوفه، و خطبه خواهر شجاع و عقیله بنی هاشم حضرت زینب علیها السلام را که در مجلس یزید، در جلو آن ستمکار، و خطبه امام علی بن الحسین علیه السلام را در مسجد اموی دمشق -

ص: 298


1- مقتل الحسین، اخطب خوارزم، ج 2، ص 39.
2- همان، ج 2، ص 37.

در حالی که یزید و تمامی شخصیت های بلند پایه بنی امیه و...حضور داشتند-ایراد گردیده ببینند در این خطبه ها قسمت های عمده ان ها اختصاص به ذکر مصائب دلخراش اباعبد الله الحسین علیه السلام دارد، پس از واقعه ننگین و دلخراش عاشورا در مدینه و در بلاد دیگر اسلامی ائمه معصومین علیهم السلام و طرفداران آنها هیچ فرصتی را در این زمینه از دست نداده و به ذکر مصیبت آن ستمدیده مظلوم پرداخته اند،ودر فاصله پس از شهادت سرور شهیدان تا آغاز دوران حکومت صفویه هزاران شاعر دلسوخته ادیب همچون سید حمیری، دعبل خزائی، سلیمان بن قته،کمیت، دیک الجن،و...قصائد بلند و زیبایی حاوی مصائب آن بزرگوار از خود به یادگار گذاشته اند.

13- تأثیر روضه خوانی در روحیه دشمن :

تحت تأثیر این مصیبت ها وروضه خوانی ها بود که دولت یزید از آن لجاجت وقاطعیت اولیه خود که در آغاز حادثه کربلا از خود نشان می داد-تا جایی که حتی طفل شش ماهه شیر خواره را هم از قتل عام وحشیانه خود استثناء نمی کردند،و بعد از ظهر عاشورا هنگام تاراج خیام آل الله علیهم السلام امام علی بن الحسین علیه السلام را که در آن هنگام به شدت مریض بود می خواستند بکشند و این ها همه نشانه آن بود که بنی امیه آل علی علیه السلام را سد راه هوسرانی ها و عیاشی های خود تشخیص داده بودند و می خواستند ریشه خانواده رسول خدا صلی الله علیه واله را از روی زمین بکنند-دست برداشته و بالاخره با یک تغییر موضع 180 درجه ای خود مرثیه برای سالار شهیدان حضرت اباعبد الله الحسین علیه السلام خواندند.

14- بنی امیه برای امام حسین علیه السلام مرثیه می خوانند :

ابوالفرج بن جوزی در الرد علی المتعصب العنید روایت می کند هنگامی که اسرای اهل بیت علیهم السلام را وارد مجلس یزید کردند و سر مطهر حسین علیه السلام را توی طشتی از طلا در

ص: 299

برابر یزید گذاشتند عمویش عتبه بن ابی سفیان در کنارش نشسته بود، با دیدن وضع رقت بار اسرا و سرهای بریده آل علی علیهم السلام خطاب به یزید شروع به خواندن اشعار زیر کرد:

لِحامٌ بِجَنْبِ الطَّفِّ أدَّتِی قَرَابَهٌ ***مِنِ اِبْنِ زِیَادٍ اَلْعَبْدِ ذِی النَّسبِ الدَّغرِ

سَمِیُّهِ أَمْسَی نَسْلُهَا عَدَدَ اَلْحَصَی***وَبِنْتُ رَسُولِ اَللَّهِ لَیْسَ لَهَا نَسلُ

آن گروه از خویشاوندانت که چندی پیش به دستور تو در کربلا قتل عام شدند از نظر خویشاوندی برای تو نزدیک تر از ابن زیاد بودند ابن زیادی که برده ای بیش نبوده و دارای نسب مشکوکی - اشاره به واقعه استلحاق = هم می باشد سمیه - اشاره به مادر زناکار زیاد بن ابیه - اکنون بر و بچه هایش به شماره سنگریزه های بیابان همه جا را پرکرده اند در حالی که دختر محبوب رسول خدا صلی الله علیه واله اکنون دیگر نسلی برایش باقی نمانده است.

یزید قاتل بی شرم امام حسین علیه السلام پشیمان شده است، حضور امام علی بن الحسین علیه السلام می رسد و اظهار ندامت می کند،و راه جنایت سنگین خود را از امام جویا می شود، امام با لحن سرزنش باری می گوید:

مگر قتل ریحانه رسول الله صلی الله علیه واله جنایتی است قابل جبران؟!!

او گناه این جنایت جهان سوز را به گردن عبید الله بن زیاد می اندازد،ودر جبران آن اصرار می ورزد.

15- توصیه امام علی بن الحسین علیه السلام به یزید:

امام از وی سه چیز می خواهد :

1- از هنگامی که پدر بزرگوارم با یاران خود درکربلا کشته شدند تا کنون به ما فرصت نداده اند در عزای او بنشینیم ترتیبی داده شود که ما برای شهیدان خود مجلس عزا بگیریم، یزید با خواسته امام موافقت می کند- و بنا به نوشته بعضی از سیره نویسان کربلا - دستور می دهد در خانه خود در مجلس، یکی مردانه و دیگری زنانه برای اقامه

ص: 300

عزای آن شهید مظلوم برقرار شود ناگفته روشن است که در مجلس مردانه صاحب عزا امام علی بن الحسین علیه السلام است و در مجلس زنانه شیرزن کربلا و خواهرانش، اهالی شام برای عرض تسلیت خدمت امام زین العابدین علیه السلام و عمه هایش می رسند و قهرا از آنان در پیرامون چگونگی مسأله تشریف فرمایی امام حسین علیه السلام به عراق و برخورد نظامی در میان او و لشکر ابن زیاد و چگونگی کشته شدن امام و یارانش و انگیزه طرفین در این برخوردها چه بوده است سئوالاتی به عمل می آید و آنان در جواب اهداف عالیه امام حسین علیه السلام و چگونگی عملیات نظامی ابن زیاد در کربلا و نحوه برخورد آنان با امام و اهل بیتش و بالاخره چگونگی شهادت وی و همچنین اهداف یزید و...را برای آنان شرح می دهند،و بدین ترتیب جنایت هولناک بنی امیه برای همگان روشن و بر ملا میشود و آنان که دیروز در حال اسارت و به اتهام خروج از دین و آشوب گر وارد پایتخت افسانه ای بنی امیه شده بودند امروز به عنوان مظهر شرف و حامی امت رسول خدا صلی الله علیه واله و .. شناخته می شوند، می گویند: این مجلس 7 روز به درازا کشید.

2. اگر پس دادن تمامی چیزهایی که در کربلا از ما به غارت برده اند ممکن نیست فقط باید پیراهنی را که مادرم فاطمه علیها السلام تار و پود آن را به دست مبارک خود رشته و بافته و دوخته بود به ما پس بدهند که آن از ودایع امامت است و باید به ما برگردد.

3- یزید به عرض امام علیه السلام رسانید:اگر می خواهید درشام سکونت کنید وسایل راحتی وزندگی شمار را همین جا به بهترین وجهی آماده می کنم،و اگر میخواهید جای دیگری تشریف ببرید در امانید، امام علیه السلام فرمود:

ما در شام سکونت نمی کنیم و می خواهیم دوباره به مدینه رسول الله صلی الله علیه واله باز گردیم.

16- اهل بیت و در راه بازگشت:

اهل بیت علیهم السلام امام حسین علیه السلام عصمت با عزت و احترام تمام از شام به طرف مدینه راه افتادند اما آنان می خواستند در سر راه خود به کربلا نیز سری بزنند و در آن جا عقده

ص: 301

دل باز کنند.

به کربلا نزدیک شدند،جابر بن عبد الله انصاری یکی از مشهورترین اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله همراه با عطیه عوفی همان روزها برای زیارت امام حسین علیه السلام وارد کربلا شده بودند جابر بینایی اش را از دست داده بود، از عطیه می خواهد او را به کنار فرات ببرد تا او غسل کندوهمانند یک محرم به زیارت امام برود،پس از غسل به قبر شریف نزدیک می شود، امام را صدا می کند و مکرر صدا می کند و جواب نمی شنود، بالاخره در حالی که سیل اشک از چشمانش به صورتش سرازیر است فریاد می زند: حبیبی یا حسین ...

و بیهوش میشود، درست در همین زمان اهل بیت امام حسین علیه السلام خسته و غم زده از راه می رسند در اطراف مزار امام و شهدای دیگر غوغایی برپا می شود و اهل بیت سه روز در کربلا توقف می کنند، پس از سه روز به دستور امام آماده حرکت به سوی مدینه می شوند، می گویند: رباب بنت امرء القیس همسر با وفای امام حسین علیه السلام و مادر علی اصغرعلیه السلام آن طفل شیر خوار شهید و سکینه علیها السلام که به امام در حد پرستش علاقه و ارادت داشت و امام نیز او را دوست می داشت خدمت امام علی بن الحسین علیهما السلام می رسد وازوی میخواهد تا موافقت کند آن بانو در کربلا برای همیشه اقامت وسکنی گزیند، امام با ملاطفت او را راضی به حرکت با اهل بیت به سوی مدینه می کند و اهل بیت علیهم السلام به سوی مدینه راه می افتند.

17- در دروازه مدینه:

همین که به مدینه نزدیک می شوند به فرمان امام همان جا چادرهایی برافراشته می شودو بدین ترتیب امام و همراه او اهل بیت از ورود به مدینه خودداری می کنند،امام بشیر بن جذلم را - که یزید برای تدارک وسائل راحتی اهل بیت همراه قافله کربلا گسیل داشته بود =به مدینه می فرستد و از او می خواهد که اهالی مدینه را از ورود قافله غم به وطن آگاه کند، بشیر وارد مدینه می شود و خطاب به مردم مدینه اعلام می کند و می گوید:

ص: 302

یا أهلَ یَثرِبَ لا مُقامَ لَکُم بِها*** قُتِلَ الحُسَینُ وَأدمَعِیمِدرارُ

الجِسمِ مِنهُ بِکَریلاءَ مُضَرَّجٍ ***والرَّاسُ مِنْهُ عَلَی اَلْقَنَاهِ یُدَارُ

ای مردم مدینه درنگ نکنید که حسین علیه السلام کشته شده و به همین جهت سیل اشکم را به صورتم جاری کرده ام، او را کشتند چنان که بدن مبارکش در کربلا غرقه به خون بر جای مانده و سرش بالای نیزه شهرها را یکی پس از دیگری زیر پا گذاشت.

مردم مدینه از شنیدن این خبر ناگوار انگشت حیرت به دندان می گیرند وگریان و نالان به سرعت به طرف خیمه های آل الله حرکت می کنند، به خیمه ها می رسند و در اطراف چادرهای دختران پیامبر و عروس های آن حضرت غوغای عجیبی بر پا می شود گویا قیامت بر پا شده است.

18- اهل بیت علیهم السلام در مدینه:

اهل بیت علیهم السلام وارد مدینه می شوند، حضرت زینب علیها السلام خواهر شجاع و بزرگوار حسین علیه السلام وارد حرم رسول الله صلی الله علیه واله می شود و از جمله سخنانی که خطاب به جدش بر زبان می آورد آن است که می گوید:جد بزرگوار اگر درحرمت نامحرم حضور نداشت پیراهنم را از تن کنار می زدم تا جای تازیانه هایی را که بر بدنم خورده ببینی.

هنوز بر کف پایم نشان آبله پیداست*** به روی خار مغیلان زبس پیاده دویدم

***

ص: 303

ص: 304

گفتار چهاردهم

1- حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ عبد الحسین واعظ زاده خراسانی «دامت توفیقاته»

تصویر

«از مشهد »

ص: 305

2- فضائل ومناقب امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، والصلاه والسلام علی خیر خلقه محمد و اله الطاهرین ولا سیما ابن عمه امیر المؤمنین علی واله الطاهرین، واللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

أَنتَ الْعَلِیُّ الَّذِی فَوْقَ العَلِیِّ رُفْعاً*** بِبَطْنِ مَکَّهَ وَسَطَ اَلْبَیْتِ قد وضعا

وأَنْتَ حَیْدَرَهُ الْغَابِ الَّذِی أَسَدَّ اَل ***بُرْجِ اَلسَّمَاوِیِّ عَنْهُ خَاسِئاًرَجَعا

وأنتَ بابُ تَعالی شَأنِ حارِسِهِ ***بِغَیْرِ رَاحَهٍ رُوحُ اَلْقُدُسِ مَا قُرِعا

وأَنْتَ ذَاکَ الْبَطِینُ الْمُمْتَلِی حُکْماً ***مِعْشَارَهَا فَلَکَ اَلْأَفْلاَکُ مَا وَسَّعَا

وأَنْتَ ذَاکَ الْهِزَبْرُ الأنْزَعُ الْبَطَلُ***اَلَّذِی بِمِخْلَبِهِ لِلشِّرْکِ قَدْ نُزِعَا

وأَنْتَ نُقْطَهُ بَاءٍ مَعَ تَوَحُّدِهَا***بِهَا جَمِیعَ اَلَّذِی فِی اَلذِّکْرِ قَد جُمِعا

وأَنْتَ یعْسوبٌ نُحَل اَلْمُؤْمِنِینَ إِلَی***أَیَّ اَلْجِهَاتِ اُنْتُحِیَ یَلْقَاهُمْ تَبَعاً

وأنتَ صَنونَبی غَیرُ شَرَعَتَهُ*** لِلأنبیاءِ إِلَهُ اَلْعَرْشِ مَاشَرِعاً

وأَنْتَ زَوْجُ ابْنَهِ الهَادِی إلی سَنَنٍ*** مَا حَادَ عَنْهُ عِدَاهُ اَلرُّشْدُ فَانْخَزَعَا

وَأنتَ غَوثٌ وَغَیثٌ فی ورَدی وندی ***لخَائِفٌ ولَرَّاجٌ لاَذٍ وانْتَجَعَا

وأنتَ رُکنٌ یُجیرُ المُستَجیرَ بِهِ***وأنتَ حِصنٌ لِمَن مِن دَهرِهِ فَزَعا

وَأَنْتَ أَنْتَ الَّذِی حُطَّتْ لَهُ قَدِمَ*** فِی مَوْضِعِ یَدِهِ اَلرَّحْمَنُ قَدْ وُضِعَا

ص: 306

وَأَنْتَ أَنْتَ الَّذِی لِلْقِبْلَتَیْنِ مَعَ النَّ***بی أَوَّلُ مَن صَلَّی وَمَن رَکَعا

وَأنْتَ أنتَ الَّذی فی نَفسِ مَضْجَعَهُ*** فِی لَیْلِ هِجْرَتِهِ قَدْبَاتَ مُضْطَجِعاً

وأَنْتَ أَنْتَ الَّذِی یَلْقَی الْکَتَائِبَ فِی*** ثَبَاتِ جَأْشٍ لَهُ سَهْلاَنِقَد خَضًعا

وَأنتَ أنتَ الَّذی لِلَّهِ مافِعَلاً ***وَأنتَ أنتَ الَّذی لِلَّهِ ماصَنَعاً

وَأنتَ أنتَ الَّذی لِلَّهِ ماوَصلاً***وَأنتَ أنتَ الَّذی لَهُ ماقطَعاً

وَ بَابَ خَیْبَرَ لَوْ کَانَتْ مُسَامَرَهَ ***کُلِّ اَلثَّوَابِ حَتَّی اَلْقُطْبُ لا نقَلَعا

سَمَّتْکَ أُمُّکَ بِنْتُ اَللَّیْثِ حَیْدَرَهُ***أُکْرِمْ بِلَبْوَهِ لَیْثٍ أَنْجَبَتْ سَبْعاً

وأَنْتَ مِن فَجْعِ الدِّینِ الْمُبِینِ بِهِ ***ومَنْ بِأَوْلادِهِ الإِسْلامَ قَدْ فُجِعا

نَهْجِ اَلْبَلاَغَهِ نَهَجَ عَنْکَ بلغنا***رُشْداً بِهِ اُجْتَثَّ عَرَقَ اَلْغَیِّ فَانقَمعا

تو آن علی هستی که از بالاترین حد علق مقام پا فراتر نهادی، و در اندرون مکه وسط بیت الله الحرام با قدوم مبارک خود دنیا را با صفا و شرف قرین فرمودی.

تو آن شیر بیشه ای هستی که از برابر او اسد بروج آسمانی با ذلت پس رانده می شود.

تو آن دری هستی که دربان آن مقام بسیار بلندی داشته، و جز به دست روح القدس زده نمی شود.

تو آن بزرگواری هستی که اندرون آن پر از حکمت است به اندازه ای که فلک الافلاک گنجایش یک دهم آن را ندارد.

تو آن قهرمان و شیر قوی پنجه ای هستی که با چنگ خود ریشه شرک را از روی زمین برکندی .

تو همان نقطه تحت بائی هستی که هر آن چه در قرآن است در آن جمع شده است.

تو پناهگاه مؤمنین هستی، چنان پناهگاهی که به هر طرف رو آورد آنان دنبال او می روند.

ص: 307

تو برادر آن پیامبری هستی که پروردگار عرش جز شریعت او را برای پیامبران تشریع نفرموده است.

تو همسر دختر هدایت کننده به روش هایی هستی که تا هنگامی که دشمنانش از آن کناره گیری می کنند از راه رشد فاصله می گیرند.

تو پشتیبانی هستی که پناهنده را پناه می دهد و برای کسی که از گرفتاری ها می ترسد قلعه و پناهگاه محکمی هستی .

تو کسی هستی که در آن جا که پروردگار متعال دستش را گذاشت پانهادی.

و تو با رسول خدا صلی الله علیه واله اولین کسانی بودید که به هر دو قبله یعنی بیت المقدس و کعبه نماز خواندید،

تو کسی هستی که در شب هجرت رسول خدا در بستر او خوابیدی .

تو کسی هستی که با ستونهای لشگرها بدون خوف و هراس برخورد می کنی و آنها در مقابل تو سر تعظیم فرود می آورند.

تو کسی هستی که هرکاری انجام میدهی وهر چه به انجام آن مبادرت می کنی برای رضای خداست.

تو کسی هستی که با هر کسی پیمان وصلت و دوستی می بندی و با هر کس قطع رابطه میکنی در طلب رضای خداست.

اگر میخ های درب خیبر تا مرکز زمین هم فرو می رفتند در مقابل نیروی خدایی تو دوام نیاورده و از جا کنده می شدند.

مادرت بنت اسد تو را حیدر - شیر - نامیده، آفرین به شیره زنی که شیر قوی پنجه ای را از خود به یادگار گذاشت.

تو کسی هستی که دین مبین در فقدان تو به سوگ نشست و تویی که دین مقدس اسلام با شهادت فرزندانش دچار مصیبت شد.

نهج البلاغه راهی است از تو که ما را به چنان مرحله ای از رشد رسانید که به وسیله آن ریشه های عداوت از روی زمین کنده می شود.

ص: 308

ای ماورای حد تصور مقام تو*** مریم کنیز و عیسی مریم غلام تو

نام خدای جل جلاله علی بود ***زان رو علی عالی اعلی است نام تو

دون کلام خالق و فوق کلام خلق*** نهج البلاغه آن ملکوتی کلام تو

دست خدا و چشم خدا صورت خدا*** تو بر خدای قائم و ما بر قوام تو

فرض است بر تمامی ذرات کائنات*** مهر تو و ولای تو و احترام تو

ارض و سما به یمن وجود تو ثابتند*** دائم بود مدار فلک بر دوام تو

تو شاهباز رفعت و عنقای عزتی*** عرش خدا و دوش نبی بود بام تو

فردا حساب مؤمن و کافر تو میکنی ***برپا کند قیامت کبری قیام تو

ظاهر شدی به کعبه به مسجد شدی شهید*** قربان حسن مطلع و حسن ختام تو

کفش دوپاره دوز و عدو را دوپاره کن ***ای من فدای خرق تو و التیام تو

بر سفره بود نان جو و سرکه و نمک*** صبحانه تو چاشت تو در شام شام تو

چشم خدایی تو پر از اشک بریتیم ***در جنگ خنده بود لب لعل فام تو

صوم و صلاه رنگ خدایی به خود گرفت ***زان خون که رنگ کرد صلاه وصیام تو

3- کثرت فضائل امیر مؤمنان علیه السلام:

قال الله تعالًی فی کتابِهِ الحَکیمِ:

«وَلُو أَنَّ ما فِی الأرضِ مِن شَجَرَهٍ أَفْلامٍ والْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعدِهِ سَبعَهُ أبحُرٍ مافِدُ تَکَلِماتِ اللَّهِ»(1)

«وَفَسَّرَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ بِالأئِمَّهِ وَأهْلِ اَلْبَیْتِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ فِی اَلْأَخْبَارِ»(2).

«و اگر کلیه درختان روی زمین (در کف نویسندگان عالم) قلم شود،و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر دوات گردد باز کلمات خدا ناتمام بماند.»

«و کلمات الله در اخبار به ائمه اطهار و اهل بیت علیهم السلام تفسیر شده است.»

ص: 309


1- سوره لقمان (31)، آیه 27.
2- بحار الانوار، ج 26، ص 291، ح 51، و ج 15، ص 10، ح 10.

وفی خطبه رسول الله صلی الله علیه واله یَومَ الغَدیرِ - و هِیَ خُطبَه مَعروفَه -

«مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ إِنَّ فَضَائِلَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عِنْدَ اَللَّهِ وَقَدْ أَنْزَلَهَا فِی اَلْقُرْآنِ أَکْثَرَ مِنْ أَنْ أُحْصِیَهَا فِی مَقَامٍ وَاحِدَ»(1).

«ای مردم فضائل علی بن ابی طالب علیه السلام پیش خدا - که آنها را در قرآن نازل کرده -

بیش از آن است که بتوان در یک جا گرد آورد.»

حدیث فضل علی را تمام نتوان کرد ***اگر مداد شود أبحر و قلم دریا

گمان مکن که در این گفتگو بود اغراق ***چنین بما خبر آورده احمد مختار

ابن حجر هیثمی در صواعق المحرقه در بخش فضائل مولا امیر مؤمنان علیه السلام از

احمد بن حنبل روایت می کند؛ گفت:

«لَمْ یَجِیءْ فِی أَحَدٍ مِنَ اَلصَّحَابَهِ مِنَ اَلْقَضَائِلِ مَاجَاءَ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ»(2)

درباره علی بن ابی طالب علیه السلام به اندازه ای فضائل روایت شده که درباره هیچ کدام از صحابه روایت نشده است.

می گویند از شافعی سئوال کردند: درباره علی بن ابی طالب علیه السلام چه می گویی؟ گفت: چه گویم درباره کسی که دوستانش از ترس،ودشمنانش از روی حسد و کینه فضائل او را مخفی کردند با این حال درباره او به قدری فضیلت روایت شده که مابین آسمانها و زمین را پر کرده است.(3)

وابن ابی الحدید در مقدمات شرح نهج البلاغه می گوید:

«مَا أَقُولُ فِی رَجُلٍ أَقْرَلُهُ أعْداءَهُ وخُصُومُهُ بِالفَضلِ وَلَم یُمْکِنْهُمْ جَحْدُ مَناقِبِهِ ولاکِتمَانِ فَضائِلِهِ فَقَد عَلَیَّ أَنَّهُ إستولی بَنُو أُمَیَّهَ علی سُلْطَانِ الإِسْلامِ فِی شَرْقِ الأَرضِ وَغَربِها واجتَهدوا بِکُلِّ فی إطفاءِ نُورِهِ

ص: 310


1- بحار الانوار، ج37، ص217..
2- الصواعق المحرقه، ابن حجر هیثمی، ص118.
3- حق الیقین، سید عبد الله شبر، ج 1، ص 173، و سفینه البحار، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 367 و الانوار البهیه، محدث قمی، ص 59.

وَالتَّحریضِ عَلَیهِ وَوَضْعِ الْمَعَایِبِ وَالْمَثَالِبِ لَهُ ولَعَنُوهُ عَلَی جَمِیعِ المَنَابِرِ وتَوَعَّدُوا مَادِحِیهِ بَلْ حَبَسوهُم وَقَتَلُوهُم ومُنَعُوا مِن رِوَایَهِ حَدِیثٍ یَتَضَمَّنُ لَهُ فَضِیلَهُ أَوْ یُرْفَعُ لَهُ ذَکَراً حَتَّی حَظَرُوا أَنْ یُسَمَّی بِاسْمِهِ فَما زادَهُ ذَلِکَ إِلاَّ رِفْعَهً وسَمُوا وکَانَ کَالْمِسْکِ کُلَّما سَتَرَ انتَشَرَ عَرفُهُ وَکُلَّما کَتَمَ تَضَوُّعَ نَشرِهِ وَکالشَّمسِ لا تُستَرُ بِالرَّاحِ»(1).

«چه گویم درباره مردی که دوستان و دشمانش همگی به فضل او اقرار کرده، و نتوانستند منقبتی از مناقب او را انکار و یا فضیلتی از فضایل او را پنهان کنند، تو می دانی که بنی امیه در شرق و غرب عالم بر حکومت اسلام تسلط یافتند؛و با تمام دسیسه های شیطانی شان در خاموش نمودن نور آن حضرت و نسبت دادن دروغین عیب ها و کارهایی که موجبات سرزنش برای او فراهم می آورد به وی کوشیدند و او را در بالای همه منابر سب کردند، و ثناگویان او را تهدید کردند بلکه آنان را حبس نموده و به کشتار آنان پرداختند و از روایت حدیثی که در بردارنده فضیلتی برای او باشد و یا مقام اورا بالا برد و جلوگیری کردند و قدغن نمودند که نام کسی را علی بگذارند با این همه همواره مقام او در میان مردم بالا رفت و معروفیتش بیشتر شد همانند مشکی که هر چند روی آن را بپوشانند،عطرش بیشتر پخش می شود، و هرقدر پرده پوشی از آن به عمل آورند بوی آن بیشتر منتشر می شود و مانندخورشیدی است که با کف دست ها نمی توان آن را از دیده ها پنهان ساخت.»

از طرف مخالفین و موافقین آن حضرت کتاب های زیادی حاوی فضائل و مناقب وی نوشته شده که سخن در پیرامون آنها به درازا می کشد، یک نفر از مورخین عرب کتابی به نام الابطال نوشته که در آن چنین می گوید:

«وأمَّا عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ فَلاَ یَسَعُنَا إِلاَّ أَنْ نَتَعَشَّقَهُ»

اما علی بن ابی طالب علیه السلام برای ما جز عشق ورزیدن به او روا نیست.

یعنی روایاتی که در پیرامون شخصیت و فضائل او به ما رسیده در چنان سطح نامحدود و وسیعی است که ما نمی توانیم او را آنچنان که هست توصیف کنیم، روایات بی شماری از رسول خدا صلی الله علیه واله و ائمه معصومین علیهم السلام وارد شده است که هر دسته از آن گوشه ای از جوانب شخصیت محیر العقول او را توصیف می کند با این حال باز جوانب و

ص: 311


1- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 11، ص 17.

ابعاد زیادی از شخصیت وی هنوز در پرده ابهام باقی می ماند مثلا :

علم امیر مؤمنان علیه السلام:

دسته ای از احادیث از طرق شیعه و اهل سنت درباره علم آن حضرت وارد شده که

نمونه هایی از آن چنین است:

«أَنَا مَدِینَهُ العِلْمِ وَعَلی بَابِها»(1).

من شهر علمم و علی علیه السلام دروازه آن است.

«أَنَا مَدِینَهُ الحِکْمَهِ وَعلی بَابِها»(2).

من شهر حکمت هستم و علی علیه السلام درب آن است.

«أنَا دارُ الحِکْمَهِ وعلی بابِها»(3)

من خانه حکمتم و علی علیه السلام درب آن است.

این احادیث هم از تواتر اجمالی و هم از تواتر معنوی برخوردارند، همچنین در روایتی آمده که آن حضرت فرمود:

«عَلَّمَنِی رَسُولُ اَللَّهِ أَلْفَ بَابٍ مِنَ اَلْعِلْمِ یُفْتَحُ مِنْ کُلِّ الفُ بابٍ»(4).

رسول خدا صلی الله علیه واله هزار درب، از علم را بروی من گشود که از هر درب آن هزار

درب گشوده می شود.

و نیز فرمود:

«سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»

آن گاه دست روی سینه خود گذاشته و فرمود:

«هَذَا سَفَطُ اَلْعِلْمِ هَذَا مَازَقَنِی رَسُولُ اَللَّهِ زَقّاً»(5)

پیش از آن که من از میان شما بروم از من بپرسید، این-یعنی سینه اش-صندوق علم

ص: 312


1- مناقب علی بن ابی طالب، ابن مغازلی، ص 80، ح 120 .
2- همان، ص 86، ح 127 .
3- همان، ص 78، ح 128.
4- میزان الاعتدال، ذهبی، ج 1، ص 624، رقم 2392.
5- المناقب، خوارزمی، ص 91، ح 85 .

است علمی که رسول خدا صلی الله علیه واله به من آموخته است.

و نیز فرمود:

«لَو ثُنِیَتْ لِی الوِسَادَهِ لَحَکَمتُ بَیْنَ أهْلِ التَّوْرَاهِ بِتَوْرَاتِهِم وبَیْنَ أَهْلِ الانْجِیلِ بِانْجِیلِهِمْ وَ بَیْنَ اَهْلِ الزَّبُورِ هُمْ وَ بَیْنَ اَهْلِ الفُرقانِ بِفُرْقانِهِم حتی یُنَادِی کُلُّ کِتَابٍ بِأَنَّ عَلِیّاً حَکَمَ فِی بِحُکْمِ اَللَّه»(1).

« اگر برای من تشکچه حکم بگسترانند در میان اهل توراه مطابق قوانین توراه و در میان اهل انجیل مطابق قوانین انجیل، و در میان اهل زبور طبق قوانین زبور، و در میان اهل قرآن طبق قوانین قرآن حکم می کنم چنان که هر کدام از این کتاب ها اعلام می دارند که علی درباره من مطابق حکم الهی نظر داد .»

و فرمود:

«سَلُونِی وَاللَّهِ لا تَسْأَلُونِّی عَن شَیٍ یَکُونُ إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ إِلاَّ حَدَّثْتُکُم بِهِ سَلُونِی عَنْ کِتَابِ اللَّهِ فَوَاللَّهِ مَا مِنْهُ آیَهٌ إِلاَّ وأنَا أَعْلَمُ أَیْنَ نَزَلَتْ بِلَیْلٍ أوْ بِنَهَارٍ أوْ بِسَهْلٍ نَزَلَتْ أَوْ فِی جَبَلٍ»(2).

«هر چه می خواهید از من بپرسید، قسم به خدا اگر در پیرامون هر چه که تا قیامت به وقوع خواهد پیوست بپرسید شما را از آن خبر می دهم.

از من درباره قرآن بپرسید به خدا قسم من به قرآن احاطه کامل دارم هر تک تک آیات قرآن را می دانم که شب نازل شده یا در روز، در زمین هموار نازل شده یا در کوه.»

و فرمود:

«مَا نَزَلَ عَلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ آیَهً مِنَ اَلْقُرْآنِ إِلاَّ أقرَأَنِیهَا أو أملاهاعلیفأکتُبُها بِخَطِّی وعِلْمِی تَأْوِیلَهَا وتَفسیرَها وناسِخَها ومَنْشُوخِهَا ومُحْکَمِهَا ومُتَشابِهِهَا وَدَعَا اللَّهُ لِی أَنْ یُعَلِّمَنِی فَهْمَهَا وخَفْظَها لَمْ أَنْسَ مِنْهُ

ص: 313


1- بحار الانوار، ج 10، ص 118، ح 1.
2- شواهد التنزیل، حسکانی، ج 1، ص 42، ح 31.

حَرفاً واحِداً»(1).

«به رسول خدا صلی الله علیه واله هیچ آیه ای از قرآن نازل نشد جز آن که آن را برای من قرائت فرمودند و یا دیکته کردند و من آن را با خط خود نوشتم، و تأویل، و تفسیر، و ناسخ و منسوخ، و محکم و متشابه آن را به من آموختند و از خدا خواستند که شیوه فهم و حفظ آن را به من بیاموزد بنابراین حتی یک حرف از آن را فراموش نکردم.»

نهج البلاغه،و فصاحت و بلاغت آن و مطالب و مسائل بی شمار در هر رشته از رشته های علوم که حاوی آن است نشانی از علم بیکران آن حضرت است .

کسی که گفت سلونی سزد امامت را*** نه آن که کرد بلولا به جهل خود اقرار

امام اهل معارف کسی تواند بود ***که کرد تربیتش مصطفی بدوش و کنار

می گویند: عمر بن خطاب در هفتاد مورد که از طرق شیعه و سنی وارد شده گفته است:

«لولا عَلِیُّ لهلک عمر» (2).

«اگر علی نبود عمر هلاک می شد»

و نیز گفته است:

«لا أبقانِیَ اللهُ لِمُعضَلَهٍ لَیسَ لَها أبوالحَسَنِ»(3)

خدا مرا هنگام پیش آمدن مشکلی که در آن موقع علی علیه السلام نیست زنده نگه ندارد. قضاوت های محیر العقول و حل مشکلات به وسیله آن حضرت امری است واضح و غیر قابل انکار چنان که فرموده:

«سَلُونِی عَنْ طُرُقِ اَلسَّمَوَاتِ فَإِنِّی أَعْلَمُ بِهَا مِنْ طُرُقِ اَلْأَرْضِ» (4).

از من درباره راه های آسمانها بپرسید که شناخت من به آنها بیشتر از راه های زمین است.

ص: 314


1- شواهد التنزیل، حسکانی، ج 1، ص 48، ح 41.
2- الامام علی بن ابی طالب، عبد الفتاح عبد المقصود، ج 1، ص 226 .
3- مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 45.
4- نزهه المجالس، صفوری، ج 2، ص 210.

و می فرماید:

«سَلونی عَمَّا شِئتُم ولا تَسأَلونی عَنْ شَیْءٍ إِلاَّ أَنْبَائَکُمْ بِهِ»(1).

در پیرامون هر چه دلتان که می خواهد از من بپرسید، زیرا از هر چه سئوال بکنید در مورد آن شما را آگاهی کافی می دهم.

4- علی و فاطمه علیهما السلام همچون دریای بیکرانند:

احادیثی در پیرامون شخصیت و فضائل آن حضرت به ما رسیده که هر کدام به نوبه خود دلالت دارند بر آن که آن حضرت دریایی است بیکران. از جمله در تفسیر آیه

«مرج البحرین یلتقیان» وارد شده:که

«عَلَی وَفَاطِمِهِ بَحْرَانِ عَمِیقَانِ لاَ یُدْرِکُ قَعْرُهُمَا»(2).

علی و فاطمه علیهما السلام دو دریای عمیقی هستند که قعر آن را کسی نمی داند

و فاضل بهبهانی قدس سره در کتاب اثبات الولایه خود روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

«عَلَی بَحْرِ اَلْعِلْمِ وَفَاطِمَهَ بَحْرِ النَّبُوَّهِ»(3).

علی علیه السلام دریای علم است و فاطمه علیها السلام دریای نبوت

ائمه اطهارعلیهم السلام اولاد این دو بزرگوار هستند و کلیه فضائلی را که این دو بزرگوار دارا هستند آنان نیز دارا می باشند.

رسول خدا صلی الله علیه واله در خطبه غدیر می فرمایند:

«مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ مَامِنٌ عِلْمٍ إِلاَّ وَقَد أحْصَاهُ اللَّهُ فِی کُلِّ عِلْمٍ عَلِمْتُهُ وقَد احْصَیْتُهُ فِی امامِ الْمُتَّقِینَ»(4).

ای مردم هیچ علمی وجود ندارد جز آن که خدا آن را در سینه من قرار داده است و هر

ص: 315


1- بحار الانوار، ج 40، باب 93، ص 136، ح 27.
2- بحار الانوار، ج 24، ص 98، ح 5.
3- بحار الانوار، ج 24، ص 99، ح 6.
4- بحار الانوار، ج 37، ص 208.

آن چه را که من می دانم آن را در سینه امام متقیان به ودیعه گذاشتم امیرمؤمنان علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا و ائمه معصومین علیهم السلام از اولاد آنها در چنان مقام عظیمی از علم، نورانیت،هدایت و رحمت و شفقت و...هستند که زبان فصحای عالم ازبیان آن و عقول عقلای به نام از درک آن عاجزند.

نهاد نام علی را در مدینه علم*** که تا غلط نکند ابلهی در آن دیوار

إنما المصطفی مدینه علم ***وهو الباب من أتاه أتاها

جز این نیست که مصطفی یعنی رسول خدا صلی الله علیه واله شهر علم است و او - یعنی

علی علیه السلام - درب آن است که هر کس به سوی آن درب بیاید به شهر علم آمده است.

5- زهد امیر مؤمنان علیه السلام :

امام علیه السلام در نامه ای که به عثمان بن حنیف نوشته است چنین می گوید:

«ولوُشِئْتُ لاهْتَدَیْتُ إِلَی مَضَی هَذَا اَلْعَسَلُ ولُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ ونَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ ولکِنْ هَیْهَاتَ أَنْ یَغْلِبَنی هَوایَ وَیَقودَنی جَشَعِی إلی تَخَیُّرِ الأطْعِمَهِ والأشْرِبَهِ»(1).

اگر می خواستم به عسل صاف شده،و به مغز این گندم و به این پارچه های ابریشم به راحتی دست می یافتم ولی هیهات که هوی و هوس بر من غالب آید، و حرص و آز مرا به طرف خوردنی ها و آشامیدنی ها بکشد.

امیر مؤمنان علی علیه السلام در کلیه خصائل پسندیده،مانند جهاد در راه خدا با جان ومال، شجاعت، و مقابله با دشمنان دین و اسلام و... همچون دریای بیکران و خروشانی بود چنان که در دنباله همان نامه اش به عثمان بن حنیف می فرماید:

«وَکَانِی بِقَائِلِکُمْ یَقُولُ إِذَا کَانَ هَذَا قُوتُ اِبْنِ أَبِی طَالِبٍ قَدْ قَعْدَبَهُ الضَّعْفُ عَن قِتَالِ الأقْرانِ ومُنَازَلَهِ الشُّجْعَانِ...

وَأَنَا مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ والِه کَالصُّنُومِنِ الصِّنوِ وَالذِّراعِ مِنَ العَضُدِ وَاللَّهِ لَو

ص: 316


1- بحار الانوار، ج 33، ص 474، ح 686.

تَظَاهِرِینَ الْعَرَبَ علی قِتَالِی لَمَّا وَلَّیْتُ عَنْهَا ولَوْ أَمْکَنْتُ مِن رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إلَیْها»(1)

گویا می بینم که گوینده شما می گوید:اگر روزی ۔ خوراک۔علی بن ابی طالب همین باشد ضعف او را از جنگ با پهلوانان و دست و پنجه نرم کردن با شجاعان باز می دارد.

در حالی که نسبت من از رسول خدا صلی الله علیه واله همچون برادری نسبت به برادرش و همچون آرنج نسبت به بازی است، به خدا قسم اگر همه عرب به یک باره رو به من آورند هرگز پشت به آنها نمی کنم...

6- ستایش امیر مؤمنان علیه السلام از زبان شعر:

مرحوم آیه الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی قدس سره در مدح امام امیر مؤمنان علیه السلام می گوید:

وَسیفُهُ المُبیدُ لِلکُفّارِ ***آیِهِ قَهَرَ الواحِدُ القَهّارُ

وَبَطشُهُ هُوَ العَذابُ الأکبَرُ ***وَکادَتِ الأرضُ بِهِ تُدَمَّرُ

سَلْ خَنْدَقاً وَخَیبَراً وَبَدْراً*** فَاِنَّهَا بِمَا أَقُولُ أَدْرِی

سَلْ أَحَداً فَقِیه بِالنَّصِّ اَلْجَلِیِّ*** نَادِی اَلْأَمِینِ لاَ فَتَی اِلاَّ عَلِیٌ

و شمشیر او۔ یعنی علی علیه السلام- که نابود کننده کفار است نشانه قهر خدای یکتا و قهار است.و حمله او عذاب بزرگی است که نزدیک است روی زمین در مقابل آن هلاک شود.

از خندق بپرس و از خیبر و بدر بپرس که آنها آن چه را که من می گویم بهتر می دانند.

از أحد بپرس که در آن جبرئیل امین ندای نص آشکار لافتی الا علی را سر داد.

و مرحوم سید رضا هندی قدس سره گوید:

ص: 317


1- بحار الانوار، ج 33، ص 475، ح 686.

یَامِنٍ قَدْ أنْکَرَ مِن آیَاتِ أَبِی حَسَنٍ مالاینْکِرَ***إِنْ کُنْتَ لِجَهْلِکَ بِالْأَیَّامِ جَحَدَ ت مَقَامَ أَبی شبْر

فَاسْئلَ بَدْراً واسْئَلْ أحَداً وَلِیَّ الأحزابِ وَسَلَ خَیبَرَ*** مَنْ دُبُرَ فیهَا الأمْرُ ومَنْ أَرْدَی الأَبْطَالَ ومِن دَمَّرَ

مَن هَدَّ حُصُونَ الشِّرْکِ وَمَن شَادَی الإِسْلامَ ومَن عَمّر*** قَاسُوک أبا حَسَنٍ بِیسواکَ وَهَل بِالطَّودِ یُقاسُ الذَّر؟

ای آن که از نشانه های امیر مؤمنان چیزهایی را که قابل انکار نیستند انکار میکنی اگر در اثر

عدم اطلاع از حوادث روزگار مقام ابوالحسن را انکار میکنی یعنی غرضی در کار نیست.

از بدر، و از احد، و جنگ احزاب و خیبر بپرس که چه کسی در آنها تدبیر امور فرمود و چه کسی نام آوران شجاع را نابود کرد و از میان برداشت و چه کسی سنگرهای محکم شرک را درهم کوبید و اسلام را سرافراز کرد.

یا امیر مؤمنان تو را از روی نادانی با غیرتومقایسه کردند آیا کوه سر به فلک کشیده را با مورچه ضعیفی مقایسه کردن درست است؟!!

و مرحوم آیه الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی قدس سره در یک شعر فارسی آن حضرت را چنین ستوده است:

داده گلشن دین را جویبار تیغش آب*** لاله زار یاسین را کرده خرم و شاداب

شمع دین و آیین را کرده مهر عالمتاب*** داده داد تمکین را روز خیبر و احزاب

در حد فداکاری از شماره بیرون کرد

رفت کشتی ایمان در حد چه در گرداب ***بود از جگر نالان یاعلی مرا دریاب

تیغ و دست شرافشان کرد همتی نایاب ***تابه عرصه میدان شد دل دلیران آب

روزگار دشمن را تیره و دگرگون کرد

ص: 318

فاتح ولایت بود خاتم النبیین را ***مصدر عنایت بود صادر نخستین را

رایت هدایت بود هادی المضلین را ***قلعه حمایت بود ملک دین و آیین را

با پیامبرش یزدان چون کلیم و هارون کرد

اوصاف علی به گفتگو ممکن نیست ***گنجایش بحر در سبو ممکن نیست

7- نور او و خمسه طیبه علیهم السلام پیش از آفرینش پدید آمده است:

نور او در آغاز آفرینش با نور پیامبر صلی الله علیه واله و فاطمه علیها السلام همسان بوده است بر اساس روایات بی شماری که از طرق اهل سنت وارد شده انوار خمسه طیبه علیهم السلام و همچنین انوار ائمه طاهرین علیهم السلام از اولاد آن حضرت پیش از آفرینش جهان خلعت وجود برتن کرده اند.

8- فرازهایی از زندگی او:

ابتدای زندگیش با تولد و در بیت الحرام آغاز شده و پس از عمری تلاش بی وقفه در راه اعتلای کلمه الله در مسجد به لقای پروردگار خود شتافته است.

ای آن که حریم کعبه کاشانه تو ***و بطحا صدف گوهر یکدانه تو

گر مولد تو به کعبه آمد چه عجب ***دارای نجل خلیل خانه خود خانه تو

هنوز سال های اولیه زندگی پرافتخارش را سپری می فرمود که به خانه رسول خدا صلی الله علیه واله انتقال یافته و زیر نظر پر مهر پیامبر صلی الله علیه واله تربیت یافته و بزرگ شد، او خود در این زمینه چنین فرموده است:

«وَلَقَد کُنتُ أَتَّبِعُهُ إِتباعَ الفَصیلِ اثَرَ امِّهِ» (1)

همواره دنبال رسول الله میرفتم همان گونه که بچه شتر دنبال مادرش می رود.

و در یک خطبه طولانی از نهج البلاغه جزئیات رفتار رسول خدا صلی الله علیه واله با خود را

ص: 319


1- بحار الانوار، ج 14، ص 475 .

توضیح داده و می فرماید:

«وَلَقَدْ کَانَ یَمْضَغُ اَلشَّیْءَ فَیُلْقِمُنِیهِ»(1).

و معمولا رسول خدا صلی الله علیه واله غذا را در دهان مبارکش می جوید و سپس آن را در دهان من می گذاشت.

تا می فرماید:

«ولَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ وأن رَأَتْهُ عَلَی صَدْرِی»(2).

و رسول خدا صلی الله علیه واله آخرین لحظات از زندگی با برکتش را طی می کرد که سرش به سینه من بود.

تا می فرماید:

«حَتِّی وَارَیْنَاهُ فِی ضَرِیحِهِ فَمَنْ ذَا أَحَقُّ بِهِ مِنِّی حَیّاً وَمیِّتاً؟»(3)

از اول عمرم با آن حضرت بودم و آنی از وی جدا نمیشدم تا هنگامی که جسد مبارکش را در قبر گذاشته و روی آن را پوشاندم ودر این مدت تا آنجا که مقدور بود استفاده های علمی و اخلاقی بی شماری از آن وجود مقدس کردم،بر این اساس و با این همه سوابق درخشان و این همه فضیلت، از علم و حلم و اخلاق، و کرم، سخا، و ایثار، و ورع و تقوی و جهاد، و مبارزات جدی در راه به کرسی نشاندن کلمه الله؛ چه کسی در حال حیات و پس از ارتحال وی سزاوارتر از من بر او میباشد؟!!

همو بود که عمر گرانبهایش را در طاعت خدا و رسول گرامی او به پایان برد چنان که در قسمتی از سخنان خضر علیه السلام هنگامی که برای تعزیت آن حضرت به خانه رسول الله صلی الله علیه واله آمده بود، چنین به چشم میخورد :

«وَبَذَلَ نَفسَهُ فی مَرضاتِ رَسولِکَ وَجَعَلَهَا وَقْفاً عَلَی طَاعَتِهِ» (4).

نفس مقدس خود را در راه رضای رسول خدا صلی الله علیه واله بذل فرموده و آن را وقف بر

ص: 320


1- نهج البلاغه ،خطبه 192.
2- نهج البلاغه، خطبه 197.
3- نهج البلاغه، خطبه 197 .
4- بحار الانوار، ج 100، ص 307.

طاعت از پیامبر بزرگوارصلی الله علیه واله نمود.

9- مظلومیت آن حضرت :

با این همه فضائل و سوابق گران بها و درخشان امکان تصدی حکم بعد از رسول خدا صلی الله علیه واله را به وی نداده و در مقابل او به مقاومت تأسف باری دست زدند،نه تنها مقاومت کردند بلکه اقدام به آزار وی نمودند، چنان مظلومش کردند که در طول تاریخ بشریت مظلوم تر از وی سراغ نمی توان گرفت، که حوادث پس از عروج رسول خدا صلی الله علیه واله گواه صدق این مطلب است.

رسول خدا صلی الله علیه واله در واپسین لحظات حیاتش خطاب به آن حضرت و همسرش حضرت صدیقه طاهره علیها السلام و فرزندانش سروران جوانان اهل بهشت چنین فرمود:

«أَنْتُمُ اَلْمُسْتَضْعَفُونَ بَعْدِی»(1).

شما پس از من به استضعاف کشانده می شوید.

و در کتب فریقین از طرق شیعه و اهل سنت بسیار وارد شده که رسول خدا صلی الله علیه واله

خطاب به امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:

« أَنتَ وَصِیّی وَخَلیفَتی مِن بَعدی»(2).

انا و حدیث غدیر را که به صراحت تام و تمام دلالت بر خلافت بلافصل آن حضرت دارد از نظر سند متواتر بوده و اشکال در دلایت آن یعنی در دلالت کلمه مولی اشکالی است نشأت گرفته از تعصب در دین و اغراض دیگری که صحبت درباره آن به طول می انجامد و آیا ممکن است شخصی همچون رسول خدا صلی الله علیه واله در یک چنین مسأله حساس و مهم و حیاتی به مجمل گویی پردازد،در حالی که این همه قرائن لفظی و معنوی، و قرائن داخلی و خارجی در این احادیث وجود دارد که منظور آن حضرت را

ص: 321


1- المعجم الکبیر، طبرانی، ج 25، ص 23، ح 33.
2- مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور، ج 17، ص 311.

کاملا روشن می نمایند؟!!

دشمنان امام شخصیت و موقعیت عظیم آن حضرت را نادیده گرفته و او را چنان از اوج عظمت پایین کشیدند که آن بزرگوار در مقام شکوه از این رفتار فرمودند:

«ظُلِمتَ عَدَدَ المَدَدِ وَالوَبَرِ»(1)

به تعداد سنگها و کلوخ های روی زمین ستم دیدم

و حضرت صدیقه طاهره علیها السلام در خطبه طویله غرایش می فرماید:

«... قَذَفَ بِأَخِیهِ فِی لَهَوَاتِهَا فَلا یَنْکَفِیء حَتَّی یُطأصِماحَها بِأَخمَصِهِ ویُخمِدَ لَهَبَها بِحْرَهُ مَکْدُوداً فِی ذَاتِ اَللَّهِ قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلی اَللَّهُ عَلَیْهِ واله سَیِّداً فی أَوْلِیَاءِ اللَّهِ مُشَمِّراً نَاصِحاً مُجْذَاً کافِحاً وَأنْتُم فِی بُلَهْنِیَّهٍ وَادِعُونَ آمِنُونَ تَتَوَکَّفُونَ الْأَخْبَارَ وَیُفِرُّونَ مِنَ القِتالِ وَ تَنکُصونَ عِندَ النِّزَالِ» (2).

هنگامی که جنگ همانند اژدهایی دهن می گشود (رسول خدا صلی الله علیه واله ) برادرش - یعنی علی علیه السلام - را به سوی آن می فرستاد، و آن حضرت بر نمی گشت تا سر آن را با پایش بر زمین می مالید،و آتش آن را با شمشیرش خاموش می فرمود، در راه خدا سختی ها و مشقت های جنگ را تحمل می نمود و به رسول خدا صلی الله علیه واله نزدیک بود، و برای اولیاء خدا سرور و سید بود، در راه پیش برد دین خداکمر همت بسته بود و در این زمینه خیر خواه و کوشا بود، و همواره با دشمنان اسلام در حال مبارزه و جدال به سر می برد، و شما در این شرایط بی خبر از همه چیز و بدون توجه به گرفتاری های اسلام در رفاه و آرامش خاطر و در امان از خطرها روزگار می گذرانیدید تنها گوش خوابانده بودید که از حوادث واقعه اطلاع پیدا کنید، از جنگ می گریختید، و در هنگام اشتعال آتش جنگ پا عقب می گذاشتید.

ارتحال رسول خدا صلی الله علیه واله و انتقال او به رفیق اعلی خود از نظر مصیبت و سختی برای اهل بیت کافی بود،ولی با کمال تأسف به این کفایت نکردند و آن چه از دستشان می آمد و از ایشان ساخته بود به امام امیر مؤمنان علیه السلام و همسر طیبه طاهره اش علیها السلام

ص: 322


1- بحار الانوار، ج 28، ص 373.
2- بلاغات النساء، ابن طیفور، ص 12 - 14.

گرفتاری و درد و رنج آفریدند، چنان که آن بزرگوار می فرمایند:

«فَنَزَلَ بِی مِنْ وَفَاتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلی اللَّهُ علَیهِ وَاله مَالِمٌ أَکُن أَظُنُّ اَلْجِبَالَ لَوْ حُمِّلَتْهُ عَنْوَهً کَانَتْ تَنْهَضُ بِه»

با وفات رسول خدا صلی الله علیه واله چنان ضربه ای بر من وارد آمد که گمان نمی کنم که اگر بر کوه ها وارد می شد می توانست آن را تحمل کند.

«فَحَمَلْتُ نَفْسِی عَلَی اَلصَّبْرِ عِنْدَ وَفاتِهِ»(1).

ناگزیر هنگامی که وفات کرد خودم را به صبر و شکیبایی واداشتم.

و در خطبه شقشقیه می فرماید:

«فَصَبَرْتُ وَفِیَّ اَلْعَیْنِ قَذِی وَفِیُّ الحَلق شَجَی»

پس صبر کردم مانند کسی که در چشمش خاشاک فرو رفته و در گلویش استخوان گیر کرده باشد.

امواج بلا از هر طرف چنان به سوی او هجوم آورد که به قول علامه مجلسی قدس سره بیست و یک مرتبه در حال سجده و غیر آن آرزوی مرگ کرد.

مرحوم سید باقر هندی قدس سره در این زمینه گفته:

کَمْ تَمَنَّی الْمَوْتَ الْمُرِیحُ ومَاضِنٌ*** کَ فَیمَن بِ الْمَوْتِ دَرْکُ مُنَاهُ

وَغداً لِلصَّلاهِ لِلْمَسْجِدِ الأَ***عْظَمِ وَاللَّیلِ مُستَجنٌ دُجَاهُ

وأَقَامَ الصَّلاهَ لِلسَّجْدَهِ الأو***لی وَکانَ ابْنُ مُلْجَمٍ یَرْعَاهُ

فَعَلاَهُ بِالسَّیْفِ فَاعْجَبْ لِسَیْفِ*** اَللَّهِ بِالسَّیْفِ کَیْفَ فَل شِبَاهٍ

فَهَوَی قائِلاً لَقَدْ فُزْتُ واللَّهِ ***وسَأَلْتُ عَلَی الْمُصَلِّی دِمَاهُ

فَبَکَتْهُ الأَمْلاکُ وارْتَجَّتِ الأُفُّ ***لاکَ حُزْناً وجَبْرَئِیلُ نَعَاهُ

الْهَدْیُ هَدَّ رُکْنُهُ وَالتُّقی قَد*** فَصُمتَ فی المُصابِ وثُقَی عَراهُ(2)

چقدر زیاد مرگ زود رس را آرزو کرد، چه فکر میکنی درباره کسی که رسیدن به آرزویش در مرگ وی نهفته است.

ص: 323


1- بحار الانوار، ج 22، ص 512.
2- شعراء الغری، شیخ علی خاقانی، ج 1، ص 389.

صبح زود به طرف مسجد اعظم راه افتاد در حالی که تاریکی شب از بین رفته بود. نماز را شروع کرد تا به سجده اول رسید در حالی که ابن ملجم در کمین وی نشسته و او را می پایید.

پس شمشیرش را بالا برد و جای شگفتی است که سیف الله چگونه فرقش با شمشیر کین شکافته شد، آن گاه بر زمین افتاد در حالی که می فرمود: قسم به خدا به سعادت رسیدم، و خون هایش بر نمازگاه سرازیر شد،ملائکه و آسمانها در ماتم او گریستند و جبرئیل خبر شهادت آن حضرت را به جهانیان اعلام کرده و چنین گفت:

رکن هدایت و محکمترین گره هدایت از هم گسیخت.

خون دلها که پس از مرگ پیمبر خوردم ***ریخت در دامن محراب عبادت زسرم

مسجد کوفه تو در روز جزا شاهد باشد ***من که معصوم ترم از همه مظلوم ترم

امیر مؤمنان علیه السلام در این بیت از شعرش با فرزند دلبندش امام حسین علیه السلام چنین

می فرماید:

حسین جان من و تو هر دو ریشمان از خون سرمان خضاب می شود.

وَتَخضِبُ مَتّا اللِّحی بِالدِّماءِ ***خِضابَ العَرُوسِ بِاثوابِها

ریش من و تو به خون آغشته می شود همچنان که عروس لباس های خود را رنگین می کند.

ریش مبارک سید الشهداء علیه السلام هنگامی به خون آغشته شد که در حدود ظهر عاشورا سنگی به پیشانی مقدسش اصابت کرد و خون از پیشانیش سرازیر شد و ریشش را رنگین کرد، دامن را بالا زد تا خون از پیشانی خود بزداید،قلب مبارکش نمایان شد در این اثنا چنان تیر سه شعبه زهرا آلودی بر قلب مبارکش نشست چنان که نتوانست آن را از جلو بیرون بیاورد ناگزیر از عقب آن را از قلبش بیرون کشید و انداخت آنگاه خون قلبش مانند ناودان بر زمین ریخت.

ص: 324

مرحوم شیخ جعفر شوشتری قدس سره نقل می کند که عمر سعد به حال امام حسین علیه السلام گریه می کرد ابی عبد الله علیه السلام خونها را می گرفت و به سر و صورت و محاسن خود می مالید، می فرمود می خواهم با همین حال به خدمت جدم رسول الله صلی الله علیه واله برسم وشکایت از کسانی که به من ظلم کردند بنمایم.

***

ص: 325

جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه : طلوعی گوگانی، محمود، - 1315

عنوان و نام پدیدآور : بوستان ولایت: چهارده گفتار از آیات عظام و سخنوران نامی شیعه پیروان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام/ تهیه و تنظیم و تحقیق از محمود طلوعی گوگانی

مشخصات نشر : قم: علامه، 1379 - 1378.

مشخصات ظاهری : 2 ج مصور (رنگی)

شابک : 964-90610-7-8(ج.1) ؛ 964-90610-7-8(ج.1) ؛ 964-90610-7-8(ج.1) ؛ 964-90610-7-8(ج.1) ؛ 964-90610-9-615000ریال:(ج.2)

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

یادداشت : ج. 3 (چاپ اول: 1380)16000 ریال :(دوره)ISBN 964-90610-02-X؛ (ج. )3ISBN 964-90610-10-9

یادداشت : کتابنامه

موضوع : چهارده معصوم

چهارده معصوم -- احادیث

رده بندی کنگره : BP36/ط8ب 9

رده بندی دیویی : 297/95

شماره کتابشناسی ملی : م 78-24991

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فهرست قبلی

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

ص: 2

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ

اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ

صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ

ص: 3

ص: 4

فهرست

مقدمه ...15

مکاشفه با درک یک حقیقت ...17

تذکرات لازم ...19

گفتار اول

حجه الاسلام والمسلمین مرحوم حاج سید مرتضی برقعی قدس سره

کیفیت ولادت و ازدواج حضرت زهرا علیها السلام ...22

جهان، جهان اسباب و مسببات ...23

اعداد در روایات روی حسابی تعیین و ارائه می شوند ...23

سفارش نسبت به پدر و مادر ...26

رسول خدا صلی الله علیه واله هنگام تولد پیامبر بوده است ...28

دلایل قدم نبوت رسول خدا صلی الله علیه واله ...29

رسول خدا صلی الله علیه واله پیش از بعثت بر شریعت اسلام عمل می کرده است ...30

کیفیت وحی ...31

انعقاد نطفه پاک صدیقه طاهره علیها السلام ...31

صدیقه طاهره علیها السلام در رحم مادر حرف می زند ...35

ولادت صدیقه طاهره علیها السلام ...36

شهادت صدیقه طاهره علیها السلام ...44

ص: 5

گفتار دوم

حضرت آیه الله العظمی مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری یزدی قدس سره

شفاعت اهل بیت علیهم السلام ...48

مقدمه ...48

معنای شفاعت ...50 شفاعت در عالم محسوس ...50

شفاعت در عالم معقول ...51

شفاعت روش خردمندان است ...51

عنایات عمومی و خصوصی ...51

دعا و شفاعت ...53

بیم و امید دو رکن اساسی تربیت ...53

شفاعت در قرآن کریم ...54

نظر علماء اهل سنت ...59

روایات اهل بیت علیهم السلام ...60

اشکال ...60

جواب ...61

خاتمه ...62

گفتار سوم

حضرت آیه الله مرحوم حاج سیدهاشم حسینی تهرانی قدس سره

سیمای اهل بیت علیهم السلام در آیه مباهله ...64

تعبیر به علم ...65

بنی اسرائیل عمومأ فرزندان خدا هستند ...66

قصص حق و مفسدین ...67

پیامبری عظیم از نسل اسماعیل ...72

پیش گویی کتب آسمانی پیشین و یهود و نصاری ...73

سه خصلت نصاری ...74

علی علیه السلام نفس رسول الله صلی الله علیه واله ...75

تفسیر مأمون عباسی از «أنفسنا» ...76

آیا مأمون عباسی امیرالمؤمنین است؟! ...77

ص: 6

علی علیه السلام امیرالمؤمنین از اولین و آخرین ...80

خلاصه ...82

اشکالات وارد بر تفسیر مأمون ...83

اهل بیت پیامبر علیهم السلام ...87

مزیت سنخیت با نبوت و اختصاص به پیامبر صلی الله علیه واله ، ویژگی منحصر به فرد اهل بیت علیهم السلام ... 89

مباهله با یهود ...90

نکته جالب موجود در «نجعل» ...90

فساد و مفسده جو ...91

مناط حق و باطل ...95

گفتار چهارم

حضرت آیه الله مرحوم حاج شیخ محمدجواد خراسانی قدس سره

مأموریت الهی امام حسین علیه السلام در قیام عاشورا ...100

امام حسین علیه السلام در شب عاشورا ...102

استدراج ...103

روح تسلیم در شیعه ...106

یکی از مفاهیم شرک ...107

ویژگی خداترسی ...108

مسأله عشق ...109

انسان و اعمال او ...110

رهروان خط مشیهای مورد بحث ...111

اما عشق ...112

صوفیه و نفوذ آن در میان مسلمانان به ویژه شیعیان ...113

نفوذ مکاتب فلسفی در اسلام ...116

غافل از آنکه ...116

عشق و عرفان ...118

واژه عشق ...119

یادآوری ...120

شیوع مجدد صوفیگری در میان شیعیان ...122

ص: 7

در زیارت جامعه کبیره می خوانیم ...128

مفهوم عشق با شدت دوستی یکی نیست ...128

سخن آخر ...131

از نظر آنان ...131

با این حساب ...132

نیرنگ صوفیه ...132

شمر به کربلا می آید ...133

گفتار پنجم

حضرت آیه الله العظمی مرحوم حاج میرزا ابوالفضل زاهدی قدس سره

علم حضرت سیدالشهداء علیه السلام به سرنوشت خود در روز عاشوراء ... 138

کتابی تألیف شده که...138

سبک تحریر نوشتار ...139

امام حسین علیه السلام و علم او به سرنوشت غم انگیز خود در روز عاشوراء علیهم السلام ... 139

انگیزه قیام عاشورا ...141

مولف کتاب این حدیث را رد کرده ...143

دلایل مؤلف کتاب بر ادعای خود ...144

تحلیلی در پیرامون مسأله ...147

اشتباه مؤلف ...149

تناقض گوئی مولف کتاب ...169

گفتار ششم

استاد محقق حجه الاسلام والمسلمین حاج سید جعفر سیدان دامت توفیقاته

هدایت در پرتو قرآن کریم و عترت علیهم السلام ... 154

مقدمه ...154

دو مطلب مهم ...155

حجیت ظواهر قرآن ...160

تلازم قرآن و عترت ...161

ص: 8

گفتار هفتم

حضرت آیه الله العظمی مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری قدس سره

عظمت امام حسین علیه السلام و اصحاب آن حضرت ...168

بهشت چگونه است؟ ...170

مساحت کمترین قطعه بهشت ...171

آیا اهل بهشت همه شان مالک بهشت خود هستند؟ ...172

موضع انسان در مقام معامله با پروردگار متعال ...173

درجات شهداء ...174

دلیل برتری شهدای کربلا ...176

جلوگیری از آب ...178

مقایسه شهدای کربلا با شهدای بدر ...179

تأکید بر وفاء و پایداری ...181

شهدای کربلا از نظر فضیلت و برتری با هم برابر نیستند ...184

شب عاشورا ...186

صبح عاشورا! ...188

تعبیه دو سپاه ...188

آماری از سپاه کوفه ...188

رویاروئی دو لشگر ...189

آغاز حمله ...189

احتجاج ...190

محافظین امام علیه السلام ...195

تیرهائی که بر بدن شریف امام علیه السلام اصابت کرد ...198

گفتار هشتم

حضرت آیه الله مرحوم حاج سیدرضا صدر قدس سره

نور امید در قیام حضرت مهدی علیه السلام ...202

امید و آرزو ...203

امید فرد و اجتماع ...204

ص: 9

امید اجتماع ...204

هدف و آرمان اجتماعی ...205

مانع بزرگ ...206

خطای بشر ...206

نزدیکترین راه ...207

از نظر فلسفی ...209

عدل پایدار ...210

اسارت عقل بشری ...212

نظریه ادیان در رابطه با حضرت مهدی علیه السلام ...213

شناخت حضرت مهدی علیه السلام ...215

مهدی شخصی است یا نوعی؟ ...215

حضرت مهدی علیه السلام هم اکنون زنده و موجود است ...216

حضرت مهدی علیه السلام کیست؟ ...217

حضرت مهدی علیه السلام از دودمان رسول خدا صلی الله علیه واله است ...218

مهدی علیه السلام پسر فاطمه علیها السلام است ...219

مهدی علیه السلام فرزند امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام است ...220

مهدی علیه السلام از نژاد حسین علیه السلام است ...220

حضرت مهدی علیه السلام از نواده امام صادق علیه السلام است ...222

حضرت مهدی علیه السلام از پدرش امام حسن عسکری است ...222

حضرت مهدی علیه السلام دوازدهمین خلیفه و جانشین پیامبر بزرگ اسلام است ...222

گفتار نهم

حضرت آیه الله مرحوم حاج شیخ محمد تقی صدرا اراکی قدس سره

شخصیت عظیم القدر امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام

...226

چرا ایرانیان دلباخته امیرالمؤمنین علی علیه السلام شدند؟ ...226

عقیده اعراب صدر اسلام در رابطه با ایرانیان ...227

اما به عقیده من ...228

نظریات دانشمندان و متفکران غیر اسلامی درباره امیرالمؤمنین علیه السلام ... 229

عشق دو جانبه ...229

ص: 10

گفتار دهم

حجه الاسلام والمسلمین حاج سید محمد ضیاء آبادی دامت توفیقاته

تلازم بین قرآن و عترت علیهم السلام ...236

اهل بیت عصمت علیهم السلام رکن تحقق و بقاء دین مبین اسلام ...236

ارزیابی از قرآن و حدیث ...237

سخنی درباره حدیث شریف ثقلین ...238

سخنی درباره تواتر ...238

حدیث شریف ثقلین ...239

یک مثال برای کمک به فهم معانی حدیث شریف ...241

شفابخشی مشروط قرآن ...242

ظالمین چه کسانی هستند؟ ...243

حق تفسیر و تبیین منحصر بفرد اهل بیت علیهم السلام از قرآن از کجای آیه استفاده می شود؟ ...244

آیات قرآن از نظر روشن بودن معانی و عدم آن در یک سطح نیستند ... 245

یک اشکال و جواب آن ...247

دلایل حق تفسیر و تبیین منحصر بفرد اهل بیت علیهم السلام از قرآن، از نظر سنت ...248

به رسول خدا صلی الله علیه واله ذکر اطلاق می شود ...250

منظور از مطهرون در آیه شریفه چه کسانی هستند؟ ...251

ظاهر و باطن قرآن را چه کسانی می دانند؟ ...252

نیاز سنت رسول خدا صلی الله علیه واله به مبین معصوم ...253

آیا سنی ها به راستی اهل سنت هستند؟ ...254

مقایسه روایت امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه واله با روایت ابوهریره ...255

هدف خدا و رسول او از تاکید بر ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام ...260

عمر از راه انداختن هیاهو بر بالین رسول خدا صلی الله علیه واله چه هدفی داشت؟ ...262

چنانکه در روایتی آمده ...265

بخش دوم ...267

خلاصه ای از بخش اول گفتار ...267

دو منبع اساسی معارف دینی ...268

تز مفسده ساز دشمنان اسلام ...269

دشمنان اسلام چرا سنت شریف رسول خدا صلی الله علیه واله را هدف حملات خود قرار داده اند؟ ... 270

باید هوشیار باشیم ...271

ص: 11

زیانکاران چه کسانی هستند؟ ...271

حقانیت باورداشتهای شیعه در منابع خود اهل سنت ...272

دشمنان دوست نمای اسلام حربه خطرناک خود را از کجا به دست آورده اند؟ ...273

عدم قبول سنت با قبول قرآن تضاد شدیدی با هم دارند ...274

گفتار یازدهم

شیخ الخطباء والمحدثین مرحوم حاج شیخ عباس قمی قدس سره

فرازهایی از فضائل حضرت فاطمه زهرا علیها السلام ...288

دوستی برای خدا ...290

مصحف فاطمه علیها السلام ... 291

مقام فاطمه علیها السلام در بهشت ...293

سخن فاطمه علیها السلام مایه انبساط خاطر پدر ...295

رسول خدا صلی الله علیه واله برای رفع گرسنگی فاطمه دعا می فرمایند ...296

صدیقه طاهره علیها السلام شرمنده همسرش ...297

تقسیم کار ...298

فرشتگان در خدمت زهرا علیها السلام ...298

کمک پیامبر اکرم صلی الله علیه واله به صدیقه طاهره علیها السلام ...299

برکت غذای صدیقه طاهره علیها السلام ...300

عبادت صدیقه طاهره علیها السلام ...301

تقاضای کنیز از پدر ...302

علم و کمال فضه کنیز صدیقه طاهره علیه السلام ...305

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام و شیعیانش در بهشت ...308

سلمان از رسول خدا صلی الله علیه واله فضائل فاطمه علیها اسللام را می پرسد ...310

نوشته ای از رسول خدا صلی الله علیه واله نزد فاطمه علیها السلام ...312

در شأن صدیقه طاهره علیه السلام ...313

شهادت صدیقه طاهره علیها السلام ...315

لحظات شهادت فاطمه علیها السلام به گزارش اسماء بنت عمیس ...316

حسن و حسین علیهما السلام بر بالین مادر ...317

امیرالمؤمنین علیه السلام و شهادت فاطمه ...317

علی علیه السلام بر بالین صدیقه طاهره علیها السلام ...318

ص: 12

وصیت صدیقه طاهره علیها السلام ...319

سوگ فاطمه علیها السلام ...320

غسل وتکفین فاطمه علیها السلام ...320

حسنین علیهما السلام در آغوش مادر ...321

گفتار دوازدهم

حضرت آیه الله حاج سید محمد مهدی مرتضوی لنگرودی دامت توفیقاته

فضائل اهل بیت علیهم السلام ...324

خاندان رسول خدا با احدی قابل قیاس نیستند ...324

1- دوام عالم بستگی به اهل بیت عصمت و طهارت علیهما السلام دارد ...325

2- شناخت خدا به وسیله اهل بیت علیهم السلام ...326

3- آسمانها و زمین به وجود امام زمان علیه السلام قائم است ...326

4- آفرینش جهان به خاطر اهل بیت علیهم السلام ...326

لطافت روحی و جسمی ائمه طاهرین علیهم السلام ...327

علم ائمه طاهرین علیهم السلام ...328

اهل بیت عصمت علیهم اسلام واسطه فیض در میان خلق و خدا ...332

اهل بیت عصمت علیهم السلام وجه الله باقی اند ...333

خواب اهل بیت علیهم السلام ...334

طهارت اهل بیت علیهم السلام ...334

سوره دهر، و اهل بیت عصمت علیهم السلام ...336

1- آیه ولایه ...338

2- حدیث سد الابواب ...340

3- توقف و استراحت در مسجد رسول خدا صلی الله علیه واله ...341

گفتار سیزدهم

حجه الاسلام والمسلمین مرحوم حاج میرزا علی محدث زاده قدس سره

فاطمه زهرا علیها السلام ، کوثر قرآن ...344

مفهوم کوثر ...344

وضعیت دختر در دوران جاهلیت ...348

عبدالمطلب پسر خود عبدالله را قربانی می دهد ...348

ص: 13

رئیس المحدثین شیخ صدوق 1 روایت می کند ...351

رسول خدا صلی الله علیه واله هر وقت فاطمه علیها السلام را می دید دست او را می بوسید ... 355

صدیقه طاهره علیها السلام و عبور وی از محشر ...356

علاقه حضرت صدیقه طاهره علیها السلام نسبت به فرزندان و دوستانش ...359

چرا نام مبارک حضرت صدیقه طاهره علیها السلام فاطمه است؟ ...360

دوستان حضرت صدیقه طاهره علیها السلام کیانند؟ ...361

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام پس از پدر بزرگوارش ...363

شهادت حضرت صدیقه طاهره علیها السلام ...364

گفتار چهاردهم

حضرت آیه الله مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی قدس سره

قرآن، یا عترت علیهم السلام کدام یک برتر و افضل از دیگری می باشد؟ ...368

ابعاد مسأله ...369

اما بحث اول ...370

واما بحث دوم ...370

برتری امیرالمؤمنین علیه السلام بر قرآن ...374

خلاصه ...377

انتقاد از نظر مدعیان فضل و برتری قرآن از اهل بیت علیهم السلام ...377

نتیجه تفحص ...380

حجیت قرآن از کجا مایه میگیرد؟ ...380

خلاصه ...382

آیا کلیه فضائل امیرالمؤمنین... ...383

درباره تشبیه موجود در حدیث ...387

انتقاد از نظریه ایجی ...389

جواب از تحقیق دوم ...390

ص: 14

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه:

سپاس و ستایش خداوندی را سزاست که کسوت هستی را بر اندام موزون آفرینش بپوشانید و تجلیات قدرت لایزالی را در مظاهر و آثار طبیعت نمایان گردانید.

درود نامعدود، خاندان رسالت و دودمان ولایت را رواست که مربیان عالم بشریتند و راهنمایان طریقه توحید و حقیقت.

اما بعد: پیوسته پیروان علم و فضیلت و شیفتگان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام در اثر صفای باطن و تمسک به نعمت ولایت اهل بیت علیهم السلام که پس از ایمان به توحید و رسالت از اعظم واجبات شرعیه بشمار می رود و پایه احکام فرعیه الهیه بلکه از اصول مذهب می باشد و هیچ چیز به پایه آن نمی رسد خواهان ادامه این خدمت بودند، اما کثرت مشاغل علمی و پاره ای از گرفتاریهای شخصی مانع از این توفیق عظیم بود.

ولی عمده ترین انگیزه ای که موجب شد تا در صدد تدوین جلد دوم برآیم این بود که بحمد الله برگ سبز ما مورد نظر و عنایت خاندان رسالت علیهم اسللام و بویژه سالار شهیدان حضرت ابوعبدالله الحسین علیه السلام قرار گرفت، مؤید این مطلب مکاشفه ای است که برای حضرت آیت الله حاج سید محمد مهدی لنگرودی مدظله در رابطه با جلد اول این کتاب روی داد.

ص: 15

معظم له از افاضل علماء و مدرسین حوزه علمیه قم می باشند، و سالهاست که به خدمات دینی و روحی، اعم از تدریس و تفسیر و تبلیغ دین مبین اسلام، و ترویج احکام شرع مقدس، و نشر معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اشتغال دارند، و سفرهای متعددی به منظور تبلیغ دین، و ارشاد مردم هندوستان به آن کشور نموده، و از شهرهای بزرگ آن از جمله:

دهلی، بنارس، لکنهو، حیدر آباد، بمبئی، اکبر آباد، آکره، و دیگر شهرهای آن دیار دیدن کرده، و با برخی از رجال آن سامان بویژه مرتاضان آن، دیدار به عمل آورده که خاطرات خود در این زمینه را در کتابی به نام «ارمغان هند و پاک» مرقوم داشته اند.

حضرت آیه الله لنگرودی مدظله خود شخصا مکاشفه مربوط به این کتاب را طی ملاقاتی که در بیت ایشان با وی داشتم برای اینجانب بیان فرمودند، پس از استماع مکاشفه از ایشان تقاضا نمودم که آن را با دست خط خود مرقوم فرموده و به ضمیمه مقاله ای در پیرامون فضائل اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در اختیار ما قرار بدهند تا به طبع آن در بخش بعدی کتاب اقدام شود، و ایشان به تقاضای ما جواب مساعد داده، و مکاشفه خود را به ضمیمه مقاله ای در رابطه با مناقب ائمه طاهرین علیهم السلام ارسال داشتند که اینک آنرا در معرض مطالعه خوانندگان محترم قرار می دهیم.

ص: 16

مکاشفه یا درک یک حقیقت

در اواخر محرم الحرام سال 1421 هجری قمری برای اینجانب، مکاشفه ای بین خواب و بیداری رخ داد و آن اینکه مشغول نوشتن کتابی تحقیقی در فقردیدم که سیدی جلیل القدر با شکوهی خاص هم منور بود وهم منوّک بأ عمامه ای سبز، جلوی روی من قرارگرفت مرا با اسم مورد خطاب قرارداده فرمود : چرا این کتاب را مطالعه نمی کنی ؟

من در جواب عرض کردم آقا من اشتغالاتم زیاد است وقت ندارم که این کتاب را مورد مطالعه قرار دهم.

آقا فرمود: نه این فصل، فصل مطالعه اینگونه از کتابها میباشد این کتاب (یعنی بوستان ولایت ) درفضائل و مناقب ما اهل بیت علیهم السلام نوشته شده است.

عرض کردم حضرتعالی که باشید ؟ فرمود: من جد شما حسین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام) هستم .

همینکه این جمله را شنیدم بی اختاردست مبارکش را بوسیدم و عرض کردم بچشم این کتاب را مورد مطالعه قرار خواهم داد ، بعد از مکاشفه فورا کتاب را مطالعه کردم الحق والانصاف مطالب بسیار عالی داشت .

بعد از چند روز دوباره مکاشفه شد همان آقا به اینجانب فرمود ! چطور بود؟ عرض مکردم بسیار مطالب عالی داشت فرمود کدام جالبتر بود ؟ عرض کردم من درصدد این نبودم که مطالب کدام جالبتر است.

این بار در صدد میشوم عرض خواهم کرد .

بعد از مکاشفه دوم در صدد شدم که کدام یکی از مقالات چهارده گانه کتاب جالبتر است.

بار سوم همان آقا را درخواب دیدم، عرض کردم حضرت آقا جد بزرگوار بنظرم مقاله آقای تهرانی جالبتر باشد.

ص: 17

فرمود : آری چنین است مهدی ما درعصر خودش مظلوم است تا میتوانید درباره مهدی (حضرت مهدی علیه السلام) سخن بگوئید و قلم فرسائی کنید آنچه که درباره شخصیت این معصوم بگوئید درباره همه ی معصومین (علیهم السلام) گفته اید چون حضرات معصومین (علیهم السلام) همه در عصمت و ولایت و امامت یکی هستند و چون عصر عصر مهدی ما (حضرت مهدی علیه السلام) است سزاوار است درباره او مطالب گفته شود، بعد فرمودند به شیخ حسین (1)، بگوئید در نزد ما اجر و مزد بسزائی دارد البته آنان هم در نزد ما مزد زیاد دارند ولی او بیشتر دارد ، عرض کردم آیا تهیه و تنظیم کننده این مقالات هم در نزد شما حضرات معصومین علیهم السلام مزد بسزائی دارد ؟ فرمود : آری کسانیکه این کتاب و امثال این کتاب را مطالعه میکند و کسانیکه مطالب این نوع از کتابها را برای مردم نقل و حکایت میکنند و کسانیکه این نوع کتابها را طبع و نشر میدهند وکسانیکه مزد میگیرند و این کتابها را چاپ میکنند و کسانیکه آنها را بفروش میرسانند و کسانیکه از این نوع کتابها تعریف و تمجید میکنند و مردم را بخرید آنها و خواندن آنها ترغیب و تحریص میکنند همه و همه در نزد ما اجر و مزد فراوان دارند، در خاتمه فرمودند باز تاکید میکنم درباره مهدی ما زیاد سخن بگوئید و بنویسید ، مهدی ما مظلوم است بیش از آنچه نوشته و گفته شده باید درباره اش نوشت و گفت.

تاریخ 29 ربیع الاول 1421 هجری قمری

العبدالفانی

السید محمد مهدی مرتضوی لنگرودی

ص: 18


1- یعنی آقا شیخ حسین تهرانی

تذکرات لازم :

1- اسامی آیات عظام و خطبای محترم مانند جلد اول بر اساس حروف تهجی تنظیم شده است.

2- این مجموعه به غیر از چند گفتار، غالبا از روی نوار پیاده شده است، از اینرو در بسیاری از موارد هماهنگی و انسجام در میان جملات آن بطور کلی از بین رفته بود، و مشکل سخنرانی ها تنها مشکل ناشی از پیاده شدن آن از نوار نبود، بلکه:

الف : خطبای گرانقدر معمولا احادیث و روایاتی را که طی سخنان خود بدان استناد کرده بودند در اکثریت قریب به اتفاق نقل به معنی بوده و در آنها اضافاتی به عنوان توضیح به چشم می خورد که در مواردی رابطه ای با مفهوم حدیث نداشت.

ب: از آنجا که عادت بعضی از اهل منبر این است که سخنان خود را در خور ذوق اهل مجلس عنوان کرده و بعضا از نقل اخبار ضعیف امتناعی نداشته و یا به جهت فراموشی یا ضعف قوه حافظه در بیان پاره ای از آیات و روایات دچار اشتباه شده و یا روایت را به کتابی نسبت داده اند که اثری از آن در کتاب مزبور موجود نبوده است.

لذا حقیر با بضاعت ناچیز خود دست بکار شدم و دقت و تلاش لازم در این زمینه

را بکار بسته و عبارات ناهماهنگ و غیر منسجم اوراق مذکور را بازنویسی کرده، و : متن روایات ارائه شده در خطابه ها را از منابع عامه و خاصه بدست آورده و آنرا بدون کم و زیاد در جای مناسب خود از خطابه قرار داده و به ترجمه و اعراب گذاری آن مبادرت نمودم، و حاصل تلاش های بی وقفه و خستگی ناپذیر خود را به صورت نوشتار حاضر درآورده و در دسترس علاقمندان و خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام قرار دادم.

در خاتمه از تمام عزیزان و سرورانی که بنده را در تنظیم این اثر یاری نموده اند، مخصوصا از آیات عظام و وعاظ محترمی که خود و یا بازماندگانشان با اعطاء

ص: 19

سخنرانی ما را مورد تشویق قرار داده و همچنین از ناشر محترم آقای حاج عبدالله علامه زید عزه که در این جلد هم مانند جلد اول نهایت سعی و کوشش را در طبع و نشر آن مبذول داشتند کمال امتنان و تشکر را دارم.

امید است که این اثر، همانند اثر قبلی منظور نظر صاحبان ولایت، حضرات ائمه طاهرین علیهم السلام بویژه صاحب العصر والزمان حضرت ولی عصر روحی و ارواح العالمین التراب مقدمه الفداه قرار بگیرد.

والسلام علی من اتبع الهدی

بتاریخ پنجم جمادی الاولی 1421

سالروز میلاد عقیله بنی هاشم عصمت صغری

حضرت زینب کبری علیها السلام

قم / محمود طلوعی گوگانی

ص: 20

گفتار اول

1- حجه الاسلام والمسلمین مرحوم حاج سید مرتضی برقعی قدس سره

اشاره

(از قم)

ص: 21

کیفیت ولادت و ازدواج حضرت زهرا علیها السلام
اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، والعاقبه للمتقین، ثم الصلوه والسلام علی البشیر النذیر، السراج المنیر، الرسول المسدد، المصطفی الأمجد، المحمود الأحمد، حبیب إله العالمین، أبی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اله الطیبین الطاهرین المنتجبین المعصومین، واللعن علی أعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

أعوذُ بِاللهِ مِن الشّیطانِ الرّجِیمِ

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَهٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ » (1)

ای کسانی که ایمان آورده اید آیا شما را به تجارتی که نجاتتان میدهد راهنمائی کنم؟ به خدا و رسول او ایمان بیاورید، و در راه خدا با مالها و جانهایتان جهاد کنید این بهتر است برای شما اگر بدانید.

نه همین کاخ شهان رنگ و جلائی دارد *** کلبه های فقرا نیز صفائی دارد

ره به جایی نبری تا نشوی مرد خدای *** دل مردان خدا راه به جائی دارد

ص: 22


1- 10-11 / الصف : 61.

عاقبت راه به سر منزل مقصود برد *** هر کس از راه طلب راهنمائی دارد

گریه درمان دلم بود نمیدانستم *** مرض سوختگان نیز دوائی دارد

زور و زر تکیه که مردم غافل ز خداست *** زور و زر را چه کند آنکه خدائی دارد

1- جهان، جهان اسباب و مسببات:

جهان، جهان اسباب و مسببات است، آفرینش پر از علل و معلولهای آنهاست، در جهان هستی هر پدیده ای برای خود سبب و یا اسبابی دارد که با اتکا به آنها خلعت هستی به تن کرده است، هر سبب برای خود سببی دارد، آن سبب نیز باز برای خود سبی دارد، بالاخره هر سبب در سلسله علل و اسباب جایگاه خاصی برای خود دارد، هر پدیده تحت تأثیر سبب خود شکل می گیرد، و تحت تأثیر اسبابی به حرکت تکاملی خود ادامه می دهد. بنابراین با اسباب و وسائل باید پیش رفت، و جز این دیگر راهی نیست، زیرا اسباب هم در خط حرکت تکاملی قرار دارند، آنها نیز هر کدام بنوبه خود به سر منزل کمال ره می پویند.

2- اعداد در روایات روی حسابی تعیین و ارائه می شوند :

مثلا می گویند: از اینجا تا فلان مکان هفت قدم فاصله است، درست در سر هفت قدمی تو گنجی زیر پایت پنهان است، اگر رفتی سر هفت قدم را کندی به گنج می رسی، حالا تو بگو: من دلم می خواهد سر ده قدمی بروم، خوب در این صورت آن گنج را پیدا نمیکنی، یا بگوئی: من می خواهم از پنج قدمی پیدایش کنم، نمی شود. زیرا گنج در هفت قدمی است.

در اذکار هم مسأله از همین قرار است، مثلا در تسبیح حضرت زهرا علیها السلام حتما باید 34 مرتبه الله اکبر، و 33 مرتبه الحمد لله، و 33 مرتبه سبحان الله بگوئی، زیرا این اعداد روی حسابی این چنین انتخاب شده اند.

حضرت موسی بن عمران علیه السلام برای رسیدن به مقصد خود عددی را انتخاب کرد و

ص: 23

به مقصد نرسید، به منظور دریافت قانونی از پروردگارش برای بنی اسرائیل که راه سعادت را برایشان تضمین کند به کوه طور رفت.

« وَوَاعَدْنَا مُوسَیٰ ثَلَاثِینَ لَیْلَهً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً » (1)

ما با موسی سی شب وعده گذاشتیم، سپس آنرا با ده شب (دیگر) تکمیل نمودیم به این

ترتیب میعاد پروردگارش (با او) چهل شب تمام شد.

موسی سی شب تمام به دعوت پروردگارش در طور سینا اقامت گزید ولی به مقصد خود نرسید از طرف خدا ده شب دیگر به مدت اقامت وی در آنجا افزوده شد، و موسی تا شب چهلم به اقامت خود در طور ادامه داد در شب چهلم به هدف خود دست یافت.

یعنی عددی که موسی را می توانست به مقصد برساند عدد سی نبود، و هنوز 10 تای دیگر باقی داشت تا به هدف اصابت کند زیرا عدد چهل عدد مقدسی است از اینرو می بینیم که در مراتب پیشرفت و تکامل 40 به 40 پیش می رویم.

خداوند در قرآن می فرماید:

«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَهٍ مِنْ طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَهً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ ۚ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ »(2)

ما انسان را از عصارهای از گل آفریدیم * سپس او را بصورت نطفه ای در قرارگاه مطمئن [= رحم] قرار دادیم * سپس نطفه را بصورت علقه [= خون بسته]، و علقه را بصورت مضغه [= چیزی شبیه گوشت جویده شده] ، و مضغه را به صورت استخوانهائی درآوردیم، و بر استخوانها گوشت پوشاندیم، سپس آنرا آفرینش تازه ای دادیم، پس بزرگ است خدائی که بهترین آفرینندگان است.

ص: 24


1- 142 / الأعراف: 7
2- 14-12 / المؤمنون: 23.

در روایت دارد اگر کسی چهل حدیث حفظ کند فردای قیامت در ردیف فقهاء محشور می شود :

شِیخُنَا العَلاَّمَهُ مُحَمّد بَاقِرِ المَجلِسِیّ قدس سره بِطرُقٍ کَثِیرَهٍ، عنِ السّبطِ الشهید الإمام الحسین بن علی علیه السلام قال:

إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَوْصَی إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ کَانَ فِیمَا أَوْصَی بِهِ أَنْ قَالَ لَهُ: یَا عَلِیُّ مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتِی أَرْبَعِینَ حَدِیثاً یَطْلُبُ بِذَلِکَ وَجْهَ اَللَّهِ تَعَالَی وَ اَلدَّارَ اَلْآخِرَهَ حَشَرَهُ اَللَّهُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ مَعَ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلصِّدِّیقِینَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ اَلصّٰالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولٰئِکَ رَفِیقاً. (1)

علامه مجلسی قدس سره از طرق زیادی از امام حسین علیه السلام روایت می کند که فرمود:

رسول خدا صلی الله علیه واله به امیرالمؤمنین علیه السلام وصیت فرمود (که در قسمتی از آن وصایا آمده:) یا علی هرکس از امت من چهل حدیث حفظ کند که هدفش از حفظ آنها رضای خدای عز وجل، و خانه آخرت باشد خدا او را در روز قیامت در صف پیامبران و راستگویان و شهداء و صلحا محشور می فرماید، چه خوب رفیقانی هستند اینها.

شیخنا السَّنَدِ الْحَبِرَ الْمُعْتَمَدُ بَهَاءُ الْمِلَّهِ والدین الشیخ مُحَمَّدِ بْنِ حُسَینِ المُشتَهَرِ بِالشَّیخِ البهائی قَدَّسَ اللَّهُ نَفْسَهُ الزکیه باسناده عَنْ الاِمَامِ بِالْحَقِّ الاِمَامِ مُوسَی الکَاظِم عَلَیهِ وَ علی آبَاءَهُ شَرَائِفَ التحیه وَ السَّلَامُ قَالَ

قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ :مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتِی أَرْبَعِینَ حَدِیثاً مِمَّا یَحْتَاجُونَ إِلَیْهِ مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ بَعَثَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ فَقِیهاً عَالِماً (2)

هر کس چهل حدیث برای امت من از احادیثی که در رابطه با دینشان نیاز به آنها دارند حفظ کند پروردگار عالم او را فقیه دانشمندی محشور می فرماید.

وَفِی النبوی المروی فِی لُبِّ اللُّبَابِ لِلْقُطْبِ الراوندی :

ص: 25


1- اربعین مجلسی قدس سره، ص 9.
2- اربعین شیخ بهائی، ص 32.

مَنْ أَخْلَصَ الْعِبَادَهِ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ یَنَابِیعِ الْحِکْمَهَ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِهِ . (1)

در حدیث نبوی که در کتاب لب اللباب قطب راوندی روایت شده آمده است:

هر کس چهل روز خدا را با خلوص نیت عبادت کند چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می شود.

به همین ترتیب انسان در کلیه مراتب و مدارجی که می پیماد چهل به چهل پیش می رود. از این طرف هم وقتی که از دنیا می رود، از اعداد مقدسه یکی را باید در نظر گرفت در روز سوم وفاتش آشنایان و اقوامش بیاد او به عزا می نشینند.

رسول خدا صلی الله علیه واله هنگامی که جعفر بن ابی طالب علیه السلام در غزوه موته به شهادت رسید فرمود:

تا سه روز برای خانواده جعفر غذا ببرید که آنها عزادارند.

محدث متبحر مرحوم شیخ عباس قمی قدس سره روایت می کند:

بروایت دیگر رسول خدا صلی الله علیه واله فاطمه علیها السلام را امر فرمود که طعامی برای اسماء بنت عمیس درست کند و بخانه او برود، و او را تسلی بدهد تا سه روز. (2)

و در شب هفتم پس از فوتش برایش شب هفت می گیرند، و شب چهلم وفاتش شب چله برایش می گیرند، و پس از یک سال هم شب سال برایش می گیرند. این شبها به عنوان یادبود از میت، برایش گرفته می شود، چنانکه شخص متوفی نیز که از میان دوستان و اقوامش رخت بربسته و شمع عمرش خاموش شده در شبهای مذکور سری به خانه اش، قبرش، به کسانش، و به بازماندگش می زند.

3- سفارش نسبت به پدر و مادر :

در روایتی آمده شخصی به امام باقر علیه السلام عرض کرد یابن رسول الله! زندگی برایم

ص: 26


1- بحارالأنوار، ج 53، ص 326.
2- منتهی الامال، ج 1، ص 42.

تنگ شده، و فشار تنگدستی پریشانم کرده است، به هر دری میزنم فایده ای ندارد.

امام علیه السلام از او پرسید: آیا در نماز کوتاهی نمی کنی؟ عرض کرد: نه من نمازم را دقیقا رعایت کرده و آن را اول وقت اداء میکنم.

فرمود: نسبت به حقوق پدر و مادرت بی اعتنا نیستی؟ گفت: من پدر و مادر ندارم و

هر دو بدرود زندگی گفته اند.

فرمود: آیا به زیارت قبر پدر و مادرت می روی؟ گفت: نه، مگر بعد از مرگ هم باید

به یاد آنها بود؟

حضرت فرمود: بلی آنها اکنون از تو توقع دارند، و از کسانیکه برایشان زحمت کشیده اند انتظار دارند، آنها اکنون دستشان به جایی نمی رسد، لذا صدقه ای بیاد آنها بده، و قرآن برایشان بخوان.

أَ ذَکَرُوا موتاکم بالذکړ، بِالصَّدَقَهِ ، بِالْحَسَناتِ وَ بِالْخَیْرَاتِ.

با خواندن قرآن، با دادن صدقه و احسان و خیرات بیاد در گذشتگان تان باشید.

آن مرد می گوید: پس از آن مرتبا سر قبر پدر و مادرم حاضر شده و برای آنها قرآن می خواندم و صدقه می دادم، بدین ترتیب بود که فقر و پریشانی من برطرف شده و از فشار آن راحت شدم .

مقام پدر و مادر بقدری بلند است که پروردگار متعال پس از دعوت مردم به شناخت خود، به یگانگی و پرستش رعایت او حق پدر و مادر را سفارش فرموده است:

« وَقَضَی رَبُّک أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عندک الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَ لا تَنْهَرِ هُمَا وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً * وَاحفَضُ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً .» (1)

ص: 27


1- 23-24 / الاسراء: 17.

پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید، و به پدر و مادر نیکی کنید، هرگاه یکی از آن دو، یا هر دوی آنها به سن پیری رسیدند کمترین اهانتی به آنها روا مدار، و بر روی آنها فریاد مزن، و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو. و بالهای تواضع خود را از محبت و لطف در برابر آنان فرودآور و بگو: پروردگارا! همانگونه که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند آنها را مشمول رحمت خود قرار بده .

پدر و مادر رفته رفته رو به پیری، ضعف و ناتوانی و درماندگی می روند، و فرزند کم کم نیرو گرفته و برومند می شود، آنوقت است که وقت تأدیه و باز پرداخت دیون فرزند نسبت به پدر و مادر فرا رسیده است « قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً ».

4- رسول خدا صلی الله علیه واله هنگام تولد پیامبر بوده است:

همه انبیا در چهل سالگی به رسالت برانگیخته شدند، ولی پیامبر ما پیامبر بود، یعنی پیامبر متولد شد، لذا می بینیم در نزول قرآن دو سبک به کار گرفته شده است در یکی از آیات شریفه قرآن می فرماید:

أَنَا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ ........ (1)

ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم.

در این آیه شریفه منظور از انزال قرآن انزال کل قرآن یکجا و یکدفعه به رسول خدا صلی الله علیه واله است. و در آیه دیگر می فرماید:

« تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ ». (2)

این کتاب از سوی خداوند عزیز حکیم نازل شده است.

از این دو آیه شریفه استفاده می شود که قرآن یکبار کلیه آیاتش یکجا برسول

ص: 28


1- القدر: 97
2- الجاثیه: 45

خدا صلی الله علیه واله نازل، و بار دیگر پس از بعثت بتدریج، یک آیه، دو آیه، چند آیه، یک سوره به آن حضرت نازل می شده است.

5- دلایل قدم نبوت رسول خدا صلی الله علیه واله :

1- الْحَافِظُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلِ الشَّیْبَانِیِّ بِاِسنَادِهِ ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالِ السُّلَمِیِّ ، عَنْ عرباض بْنِ سَارِیَهَ قَالَ :

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله : إِنِّی عِنْدَ اللَّهِ لَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ انَّ آدَمَ لمنجدل فِی طِینَیِهِ . . . (1)

حافظ احمد بن حنبل شیبانی بسند مذکور از عرباض بن ساریه روایت میکند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: من هنگامی که آدم هنوز در طینت خود دست و پا می زد نزد خدا خاتم پیامبران بودم.

2- پیامبر عظیم الشأن ما در چهل سالگی به پیامبری مبعوث شد. اولین آیاتی که از

آسمان برایش فرود آمد آیات شریفه:

« اقرء بِاسْمِ ربک الذی خَلَقَ ...». (2)

بخوان به نام پروردگارت که آفرید..بود.

پیامبر محترم از هیبت و عظمت وحی سر تا پای وجودش از ترس و وحشت لبریز شد، با سرعت تمام بسوی منزلش بازگشت، وارد خانه شد، با خدیجه نماز گذاشت، در نماز آن شب چه سوره ای قرائت فرمود؟

اگر بگوئیم قرآن برای آن حضرت پس از بعثت و به طور تدریج نازل شده و بس،

ص: 29


1- مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 127. و نیز : 1۔ حافظ نور الدین هیثمی در مجمع الزوائد، ج 8، ص 223. 2- حسام الدین متقی هندی در کنزل العمال، ج 11، ص 450، ح 32114. 3- قندوزی حنفی در ینابیع الموده، ج 1، ص 46، ح 6 . و ...
2- العلق: 96.

آن وقت نمی توانیم بگوئیم رسول خدا صلی الله علیه واله در آن نماز سوره مبارکه حمد را قرائت فرموده است، زیرا بنابر این فرض سوره حمد در آن هنگام هنوز نازل نشده بود، ولی اگر بگوئیم: قرآن یک بار از اول تا آخرش یکجا به رسول خدا صلی الله علیه واله نازل شده و بار دیگر بنا به علل و مصالحی پس از بعثت بطور تدریجی به آن حضرت نازل شده اشکال بخودی خود برطرف می شود، زیرا می توان گفت: درست است که در شب بعثت سوره حمد از نظر نزول تدریجی آن به رسول خدا هنوز نازل نشده بود ولی از نظر نزول دفعی و یکجائی آن، سوره حمد و تمام آیات و سور قرآن مدتها پیش از آن به آن حضرت نازل شده بود.

6- رسول خدا صلی الله علیه واله پیش از بعثت بر شریعت اسلام عمل می کرده است :

نظرم هست که میرزای قمی قدس سره ظاهرا در جلد دوم قوانین می فرماید:

به اجماع شیعه رسول خدا صلی الله علیه واله پیش از بعثت در احکام و عبادات از هیچ پیغمبری پیروی نمی فرمود بلکه به آئین مقدس اسلام عمل می کرد. و مفهوم این آنست که پیامبر ما صلی الله علیه واله از آغاز شروع زندگی اش پیامبر خدا بوده است.

لذا پیش از بعثت کنار خانه خدا آمده و صبر می کرد تا مردم به خانه های خود بروند و دور و بر کعبه کاملا خلوت شود، هنگامی که حریم بیت شریف کاملا خلوت می شد، آنگاه مطابق مراسم دین مقدس اسلام عمل حج به جا می آورد. همچنین دور از چشم مشرکین مطابق دستورات دین مقدس اسلام نماز به جا می آورد، منتهی برای اینکه مشرکان متوجه نماز آن حضرت نشوند هر روز در جائی اقامه نماز می فرمود.

رسول خدا صلی الله علیه واله تا وقتی که در مکه بودند نماز را به سوی بیت المقدس می خواندند. بنابراین عروج آسمانی خود را که در مکه اتفاق افتاد از بیت المقدس آغاز فرمودند .

« سُبْحانَ الَّذِی أسری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی

ص: 30

بَارَکنَا حَوَّلْتُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا انْهَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ » (1)

پاک و منزه است خدائی که بنده اش را یک شب، از مسجد الحرام به مسجد اقصی (که گرداگردش را پر برکت ساخته ایم) برد، تا برخی از آیات خود را به وی نشان دهد چراکه او شنوا و بیناست.

7- کیفیت وحی:

کیفیت وحی از نظر سنگینی و عظمت آن دو جور بود: یکی چنان سنگین و پر ابهت بود که در هنگام نزول آن اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه واله سوار بر اسب یا شتری بودند مرکب آن حضرت فورا به زانو در می آمد، ولی دومی معمولا در حالت نشسته به آنحضرت نازل می شد، در آن حال رسول خدا صلی الله علیه واله گویا به اطراف خود کوچکترین توجهی نداشتند، این قسم دوم از نوع وحی های معمولی بود.

8- انعقاد نطفه پاک صدیقه طاهره علیها السلام :

الشَّیْخُ عَبْدُ اللَّهِ البحرنی الإصفهانی قَالَ : وَ قِیلَ : بَیَّنَّا النبی صلی اللَّهِ علیه واله جَالِسُ بالابطح وَ مَعَهُ عَمَّارِ بْنِ یاسر ، والمنذربن الضَّحْضَاحَ ، وأبوبکر ، وَ عُمَرَ ، وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ، وَ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ، وَ حمزه بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ، إِذْ هَبَطَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ علیه السَّلَامُ فِی صُورَتِهِ الْعُظْمَی ، وَقَدْ نَشَرَ أَجْنِحَتَهُ حَتَّی أَخَذَتْ مِنَ الْمَشْرِقِ إِلَی الْمَغْرِبِ ، فَنَادَاهُ : یَا مُحَمَّدُ ! الْعُلَی الْأَعْلَی یقرء علیک السَّلَامُ ، وَ هُوَ یأمرک أَنْ تَعْتَزِلَ عَنِ خَدِیجَهَ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً ، فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَیَّ النَّبِیِّ صلی اللَّهِ علیه واله وَ کَانَ لَهَا مُحِبّاً وَ بِهَا وامقا ، قَالَ : فَأَقَامَ النَّبِیِّ صلی اللَّهِ علیه واله أَرْبَعِینَ یَوْماً یصوم النَّهَارِ ، وَ یَقُومُ اللَّیْلِ ، حَتَّی إِذَا کَانَ فِی آخِرِ أَیَّامِهِ تلک بَعَثَ إِلَی خَدِیجَهَ بعمار بْنِ یاسر وَ قَالٍ : قُلْ لَهَا : یا خدیجه لَا تظنی أَنْ انْقِطَاعِی عنک هِجْرَهٍ وَ لَا قُلِیَ ، وَ لَکُنَّ

ص: 31


1- 1 / الاسراء: 17.

رَبِّی عزوجل أَمَرَنِی بذلک لینفذ أَمْرِهِ ، فَلَا تظنی یَا خدیجه الأ خَیْراً ، فَانِ اللَّهِ عزوجل لَیُبَاهِی بک کرام مَلَائِکَتَهُ کُلِّ یَوْمٍ مِرَاراً ، فَإِذَا جَنَّکَ اللَّیْلُ فأجیفی الْبَابِ وَ خُذِی مضجعک مِنْ فِرَاشِکَ ، فانی فِی مَنْزِلِ فَاطِمَهَ بِنْتِ أَسَدٍ ، فَجَعَلْتُ خدیجه تَحْزَنْ فِی کُلِّ یَوْمٍ مِرَاراً لِفَقْدِ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله ، فَلَمَّا کَانَ فِی کَمَالِ الْأَرْبَعِینَ هَبَطَ جَبْرَئِیلُ علیه السَّلَامَ فَقَالَ : یَا مُحَمَّدُ ! الْعُلَی الْأَعْلَی یُقْرِئُکَ السَّلَامُ ، وَ هُوَ یأمرک أَنْ تَتَأَهَّبُ لتحییه وَ تُحْفَتَهُ .

قَالَ النَّبِیُّ صلی اللَّهِ علیه واله : یَا جَبْرَئِیلُ : وَ مَا تُحْفَهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ؟ وَ مَا تحیته ؟

قَالَ : لَا عِلْمَ لِی ، قَالَ : فَبَیْنَا النَّبِیِّ صلی اللَّهِ علیه واله کَذَلِکَ إذهبط میکائیل وَ مَعَهُ طَبَقُ مغطی بِمِنْدِیلٍ سُنْدُسٍ ، أَوْ قَالَ : إِسْتَبْرَقٍ ، فَوَضَعَهُ بَیْنَ یَدَیِ النَّبِیِّ صلی اللَّهِ علیه واله وَ أَقْبَلَ جَبْرَئِیلُ علیه السَّلَامَ وَ قَالٍ : یَا مُحَمَّدُ : یأمرک رَبُّکَ أَنْ تَجْعَلَ اللَّیْلَهِ إفطارک عَلَی هَذَا الطَّعَامِ .

فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ : کَانَ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یُفْطِرَ أَمَرَنِی أَنْ أَفْتَحَ الْبَابِ لِمَنْ یُرَدُّ إِلَی الْإِفْطَارُ ، فَلَمَّا کَانَ فِی تِلْکَ اللَّیْلَهِ أَقْعَدَنِی النبی صلی اللَّهِ علیه واله عَلَی بَابِ الْمَنْزِلَ وَ قَالٍ : یَا بْنُ أَبِی طَالِبٍ : إِنَّهُ طَعَامُ مُحْرِمُ إِلَّا عَلَی ، قَالَ عَلَی علیه السَّلَامُ : فَجَلَسْتُ عَلَی الْبَابِ وَ خَلَّی النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ بِالطَّعَامِ ، وَ کَشَفَ الطَّبَقَ فاذا عَذْقُ مِنْ رَطْبٍ ، وَ عُنْقُودُ مِنْ عِنَبٍ فَأَکَلَ النَّبِیِّ صلی اللَّهِ علیه واله مِنْهُ شیعا ، وَ شَرِبَ مِنَ الْمَاءِ رِیّاً ، وَ مَدَّ یَدَهُ لِلْغُسْلِ ، فأقاض الْمَاءَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ وَ غَسَلَ یَدَهُ میکائیل ، وَتَمَنَدلَهُ اِسرَافِیلُ ، وَ ارْتَفَعَ فَاضِلِ الطَّعَامِ مَعَ الْإِنَاءَ إِلَی السَّمَاءِ .

ثُمَّ قَامَ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ لیصلی ، فَأَقْبَلَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ ، وَ قَالٍ : الصَّلَاهُ مُحْرِمَهُ علیک فِی وَقَتْکَ حَتَّی تَأْتِیَ إِلَی مَنْزِلِ خَدِیجَهَ فتواقعها ، فَإِنَّ اللَّهَ عزوجل آلِی عَلَی نَفْسِهِ أَنْ یَخْلُقُ مِنْ صلبک فِی هَذِهِ اللَّیْلَهِ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهٍ ، فَوَثَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله إِلَی مَنْزِلِ خَدِیجَهَ .

قَالَتْ خَدِیجَهُ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهَا : وَ کُنْتُ قَدْ أَلَّفْتَ الْوَحْدَهِ ، فَکَانَ إِذَا جننی اللَّیْلِ غَطَّیْتَ رَأْسِی ، وأسجفت سِتْرِی ، وَ غُلِّقَتْ بَابِی ، وصلیت وَرْدِیُّ ، وَ أَطْفَأَتْ مصباحی ، وَ آویت إِلَی فِرَاشِی فَلَمَّا کَانَ فِی تِلْکَ اللَّیْلَهِ لَمْ أَکُنْ بالنائمه وَ لَا بالمنتبه إِذْ جَاءَ النبی صلی اللَّهِ علیه واله فَقَرَعَ الْبَابَ فنادیت : مَنْ هَذَا الَّذِی یُقْرَعُ حَلْقِهِ لَا یَقْرَعْهَا إِلَّا مُحَمَّدُ صلی اللَّهِ علیه واله ؟

ص: 32

قالَتْ خدیجه فنادی النَّبِیِّ صی اللَّهِ علیه واله بعذوبه کلامه ، وَ حَلَاوَهِ مَنْطِقُهُ : إفتحی یَا خَدِیجَهُ فانی مُحَمَّدٍ ، قَالَتْ خَدِیجَهَ ، فَقُمْتُ فَرْحَهِ مُسْتَبْشِرَهً بِالنَّبِیِّ صلی اللَّهِ علیه واله وَ فُتِحَتْ الْبَابِ ، وَ دَخَلَ النَّبِیِّ الْمَنْزِلِ ، وَ کَانَ صلی اللَّهِ علیه واله إِذَا دَخَلَ الْمَنْزِلَ دَعَا بالاناء فَتَطَهَّرَ لِلصَّلَاهِ ثُمَّ یَقُومُ فَیُصَلِّی رکعتین یوجز فِیهِمَا ثُمَّ یَأْوِی إِلَی فِرَاشِهِ ، فَلَمَّا کَانَ فِی تِلْکَ اللَّیْلَهِ لَمْ یَدَعْ بالاناء ، وَ لَمْ یَتَأَهَّبَ لِلصَّلَاهِ غَیْرَ أَنَّهُ أَخَذَ بِعَضُدِی ، وَ أَقْعَدَنِی عَلَی فِرَاشِهِ ، وداعبنی وَ مَا زحنی ، وَ کَانَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ مَا یَکُونُ بَیْنَ الْمَرَّاتِ وَ بَعْلِهَا ، فَلا وَ الَّذِی سمک السَّمَاءَ وَ أَنْبَعَ الْمَاءَ مَا تَبَاعَدَ عنی النَّبِیِّ صلی اللَّهِ علیه واله حَتَّی أَحْسَسْتَ بِثِقْلِ فَاطِمَهَ فِی بَطْنِی . (1)

شیخ عبدالله بحرانی اصفهانی قدس سره روایت میکند: گفته اند: رسول خدا صلی الله علیه واله روزی در ابطح نشسته بودند، با ایشان عمار بن یاسر، و منذر بن ضحضاح و ابوبکر، وعمر، و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام و عباس بن عبدالمطلب و حمزه بن عبدالمطلب نیز نشسته بودند، آنگاه جبرئیل علیه السلام در صورت واقعیش که بالهایش را از شرق تا مغرب گسرتده بود فرود آمده و گفت: ای محمد! (خدای) علی اعلی برایت سلام رسانده و دستور می دهد که تا چهل روز از خدیجه عزلت (دوری) اختیار کنی.

این دستور به دلیل آنکه آن حضرت محبت خدیجه را در دل داشته و به وی عشق می ورزید برایش دشوار آمد، رسول خدا صلی الله علیه واله به منظور اجرای فرمان الهی چهل روز روزها را با روزه و شبها را به عبادت میگذرانید، تا به پایان چهل روز نزدیک شد، آنگاه عمار بن یاسر رضوان الله علیه را پیش خدیجه فرستاد و پیغام داد که خدیجه ! گمان نبری که دوری من از تو به معنای جدائی و ترک تو است، بلکه پروردگارم به آن دستور داده تا امر خود را تنفیذ فرماید، پس خدیجه در این مورد خیال بد به مخیله خود راه نده، پروردگار عالم هر روز چندین بار به وجود تو به محترمین ملائکه خود افتخار میکند پس وقتی شب تاریک فرا رسید در خانه را ببند و در بستر خود با آرامش خاطر بخواب، من در خانه فاطمه بنت اسد هستم، خدیجه هر روز بیاد رسول خدا صلی الله علیه واله ناراحت می شد، هنگامی که چهل روز به پایان رسید جبرئیل فرود آمده و گفت:

ای محمد! (خدای) علی اعلی برایت سلام رسانده و ترا دستور می دهد که خود را برای دریافت تحیت و تحفه پروردگارت آماده سازی .

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: جبرئیل: تحفه پروردگار جهان و تحیت او برای من چیست؟

ص: 33


1- عوالم المعلوم، بخش احوالات فاطمه علیها السلام، ص 14-16، ح 1.

عرض کرد: من نمیدانم.

در همین حال بود که میکائل فرود آمد، و با خود طبقی را که روی آن با پارچه از سندس و یا با استبرق پوشیده شده بود حمل می کرد، در این هنگام جبرئیل رو به رسول خدا صلی الله علیه واله کرده و گفت: محمدا پروردگارت دستور می دهد که امشب با این غذا افطار فرمائی .

علی علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه واله در شبهای قبل، هر شب بمن دستور می داد که در را بروی هر کسی که میخواهد با آن حضرت افطار کند باز کنم، اما در آن شب مرا دم در خانه نشانده و فرمود:

ای پسر ابوطالب این غذا برای همه جز من حرام است.

علی علیه السلام می فرماید من دم در نشستم و رسول خدا صلی الله علیه واله برای تناول غذا تنها شدند، آنگاه پیامبر روپوش طبق را کنار زده و در آن خوشه ای خرما و خوشه ای انگور دیدند، تا مقداری که سیر شوند از آن غذا میل فرمودند، و به مقداری که سیراب شوند آب نوشیدند، آنگاه دست مبارکشان را برای شستن پیش بردند جبرئیل آب بدست آن حضرت ریخت، و میکائل دستشان را شست و اسرافیل آن را خشک کرد، و باقیمانده غذا با ظرفهایش به آسمان برده شد، سپس رسول خدا صلی الله علیه واله برای نماز بلند شدند در این هنگام جبرئیل رو به روی کرده و گفت: امشب نماز برای شما حرام است (1) به منزل خدیجه تشریف برده و با وی همبستر شوید، پروردگار متعال قسم یاد کرده که امشب از صلب تو نسل پاکی را بیافریند، رسول خدا صلی الله علیه واله از جایش بلند شده و با عجله به سوی منزل خدیجه راه افتادند.

خدیجه می گوید: من دیگر به تنهائی انس گرفته بودم، وقتیکه شب میشد سرم را پوشانده، و روپوشم را به صورتم آویخته، و در خانه را قفل میکردم، آنگاه نماز خوانده و چراغ را خاموش می نمودم و توی رختخواب خود می رفتم، آن شب نه کاملا خواب بچشم من چیره شده بود، و نه کاملا بیدار بودم که ناگهان پیامبر صلی الله علیه واله آمده و در را زد گفتم: این کیست که دری را می زند که جز محمد صلی الله علیه واله کسی دیگر آنرا نمی زند، رسول خدا از پشت در با صدای شیرین خود فرمود: خدیجه در را باز کن، منم، محمد.

خدیجه می گوید: در حالیکه از خوشحالی سر از پا نمی شناختم بلند شده و در را باز

ص: 34


1- مقصود نمازهای مستحبی بوده، نه نماز واجب زیرا که پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله همیشه بعد از خواندن نماز مغرب و عشاء افطار مینمودند.

کردم، رسول خدا صلی الله علیه واله وارد شد، پیش از آن هر وقت که آن حضرت وارد منزل می شدند آب خواسته و وضو میگرفتند، و سپس بلند شده دو رکعت نماز میخواندند، و نماز را طول نمی دادند، و سپس به بستر خود می رفتند، ولی آن شب آب نخواسته و بنماز آماده نشدند، بلکه بازوی مرا گرفته و در بستر خود نشاندند، و با من شروع به بازی و شوخی کردند، و سپس.. قسم به خدائی که آسمان را بر پا داشته و آب را جاری ساخته رسول خدا صلی الله علیه واله هنوز از من جدا نشده بودند که من سنگینی فاطمه علیها السلام را در شکم خود احساس کردم.

9- صدیقه طاهره علیها السلام در رحم مادر حرف می زند:

مدتی از این جریان گذشت، روزی خدیجه با کسی مشغول صحبت بود که رسول

خدا صلی الله علیه واله وارد شد و فرمود:

ای خدیجه با چه کسی داشتی صحبت میکردی؟ عرض کرد: یا رسول الله نمیدانم ولی مدتی است که هر وقت احساس تنهائی می کنم این جنین با من صحبت میکند.

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: ای خدیجه! مژده باد تو را که آن دختر است و در کنار قلب تو قرار گرفته است. او کسی است که پروردگار متعال نسل با برکت من و تو را از او به وجود می آورد، این دختر را خدا در مقابل زحمات طاقت فرسای تو در راه احیای دینش به تو ارزانی داشته است.

الشَّیْخُ مُحَمَّدُ بْنُ علی بْنِ الْحُسَیْنِیِّ الْقُمِّیُّ الْمَعْرُوفِ بِالصَّدُوقِ رَحِمَهُ اللَّهُ باسناده عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ :

قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ علیه السَّلَامُ : کیف کان وَلَّادٍ فَاطِمَهَ علیها السَّلَامُ ؟ قَالَ : نَعَمْ إِنَّ خَدِیجَهَ علیها السَّلَامُ تَزَوَّجَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله هجرتها نِسْوَهٍ مکه ، فکن لَا یَدْخُلَنَّ عَلَیْهَا ، وَ لَا یترکن مرأه تَدْخُلُ عَلَیْهَا ، فاستوحشت خَدِیجَهَ لذلک ، وَ کان جزعها وَ غَمُّهَا حِرْزاً عُلَیَّهَ صلی اللَّهِ علیه واله ، فَلَمَّا حُمِلَتْ بِفَاطِمَهَ ، کانت فَاطِمَهَ علیها السَّلَامُ تحدثها مِنْ بَطْنِهَا ، وتصبرها ، وَ کانت تکتم ذلک مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله ، فَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله یَوْماً

ص: 35

فَسَمِعَ خَدِیجَهَ تُحَدِّثْ فَاطِمَهَ علیها السَّلَامُ ، فَقَالَ لَهَا :

یا خَدِیجَهَ مِنْ تحدثین ؟ !

قالَتِ الْجَنِینِ الَّذِی فِی بَطْنِی یُحَدِّثُنِی ، ویونسنی .

قَالَ : یا خدیجه : هَذَا جَبْرَئِیلُ یُبَشِّرُنِی أَنَّهَا أنثی ، وَ أَنَّهَا النسله الطَّاهِرَهِ المیمونه وَ أَنَّ اللَّهَ تبارک وَ تعالی سَیَجْعَلُ نسلی مِنْهَا ، وَ سَیَجْعَلُ مِنْ نَسْلِهَا أَئِمَّهِ ، وَ یَجْعَلَهُمْ خُلَفَاءَ فِی أَرْضِهِ بَعْدَ الْقَضَاءِ وَحْیِهِ (1)

شیخ صدوق قدس سره بسند مذکور از مفضل بن عمر روایت می کند که گفت: از امام صادق علیه السلام در پیرامون تولد صدیقه طاهره علیها السلام سئوال کردم، و آن حضرت در جواب من فرمود: زنان مکه به دلیل آنکه ام المومنین خدیجه علیها السلام با رسول خدا صلی الله علیه واله ازدواج کرده بود از وی دوری گزیدند، نه خود با آن بانوی محترم رفت و آمد می کردند، و نه به زن دیگری اجازه آمد و شد با آن بانوی بزرگوار را می دادند، خدیجه از این جهت به وحشت افتاد، زیرا ناراحتی و اندوه آن بانو بخاطر رسول خدا صلی الله علیه واله بود، هنگامی که به صدیقه طاهره فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه واله باردار شد فاطمه علیها السلام از شکم مادر با وی سخن گفته و او را به صبر و شکیبائی در مقابل سختیها توصیه می فرمود، خدیجه علیها السلام این مسأله را از رسول خدا پنهان می کرد، روزی هنگامی که با فاطمه علیها السلام حرف میزد، رسول خدا صلی الله علیه واله سرزده وارد منزل شده و سخن گفتن جنین با خدیجه علیها السلام را شنید، به او گفت: ای خدیجه! با که سخن میگوئی؟ خدیجه علیها السلام گفت: جنینی که هم اکنون در بطن من است با من سخن گفته و با من انس گرفته است.

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: هم اینک جبرئیل مرا مژده میدهد که جنین تو دختر است، و او همان نسل طیب و طاهر و مبارک است، پروردگار متعال نسل مرا از او به وجود خواهد آورد، و از نسل او امامانی به دنیا خواهند آمد که پس از پایان دوران وحی خلفای خدا در روی زمین خواهند بود.

10- ولادت صدیقه طاهره علیها السلام :

روزها و ماهها یکی پس از دیگری سپری شده تا اینکه روز بیستم جمادی الثانیه

ص: 36


1- عوالم العلوم، بخش احوالات فاطمه علیها السلام ، ص 17، ح 1.

فرا رسید، ام المؤمنین خدیجه علیها السلام در خود درد زایمان احساس کرد، به زنان قریش پیغام داد که به کمک او بیایند، و آنها در جواب او گفتند: از خویشاوندان شوهرت طلب یاری کن، ما از کمک بتو معذوریم، خدیجه علیها السلام از شنیدن این جواب آزرده خاطر و دل شکسته شد.

شیشه چو شکسته شد شود ابتر *** جز شیشه دل که میشود بهتر

مستی تو از این علائق جسمانی *** رسوا شده ای و خود نمی دانی

از اهل غرور قطع کن پیوند *** خود را تو به دل شکستگان بر بند

خدیجه علیها السلام می گوید: با خاطری پریشان و دلی آزرده و مایوس از کمک زنان قریش، برای تولد نوزاد لحظه شماری می کردم، ناگهان چهار بانوی مجلله و معطر و خوش لباس وارد شدند، وحشت کردم و از آنان پرسیدم: شما از دختران حجازید؟ گفتند: نه ما از دختران ملکوتیم، ای ام المومنین آمده ایم تا تو را در امر زایمان کمک کنیم.

خدیجه علیها السلام می گوید: من دیگری چیزی ملتفت نشدم، بلی این بود نتیجه آن شکسته دلی.

اگر او بر تو ببندد همه ره ها و گذرها *** ره دیگر بگشاید که کس آن راه نداند

نه که قصاب بخنجر چو سر میش ببرد *** نهلد کشته خود را کشد آنگاه کشاند

چه نکته لطیفی شاعر در این بیت از شعرش گنجانده است، گوسفند را دیده اید،

هنگامیکه ذبح شده و نفسش تمام می شود، و روح از بدنش مفارقت می کند، بادش می کنند، بدنش باد می شود، ولی با نفس خود باد نشده، بلکه با نفس آدم باد شده است.

چو دم میش نماند زدم خود کندش پر *** تو ببین کین دم یزدان بکجا هات رساند

همان یک دم که به مریم عذراء دمیده شد دیدی چه بار آورد، پیامبر بزرگ و نجاتبخشی چون حضرت عیسی مسیح ببار آورد.

...فَلَمَّا سَقَطَتْ إِلَی الْأَرْضِ أَشْرَقَ مِنْهَا النُّورِ حتی دَخَلَ بُیُوتَاتِ مَکَّهَ ، وَ لَمْ یَبْقَ فِی

ص: 37

شَوْقَ الْأَرْضِ وَ لَا غَرْبِهَا مَوْضِعٍ إلأ أَشْرَقَ فِیهِ ذَلِکَ النُّورِ ، وَ دَخَلَ عَشَرَ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ ، کُلُّ وَاحِدَهً مِنْهُ مَعَهَا طَشْتٍ مِنَ الْجَنَّهِ وَ إِبْرِیقِ مِنَ الْجَنَّهِ ، وَفِی الابریق مَاءً مِنَ الْکَوْثَرَ ، فتناولتها الْمَرْأَهِ الَّتِی کَانَتْ بَیْنَ یَدَیْهَا فَغَسَلْتُهَا بِمَاءِ الْکَوْثَرَ ، وَ أَخْرَجَتِ خِرْقَتَیْنِ بَیْضَاوَیْنِ أَشَدُّ بیاضأ مِنَ اللَّبَنِ وَ أَطْیَبُ رِیحاً مِنَ الْمِسْکُ وَ الْعَنْبَرِ ، فلفتها بِوَاحِدَهٍ وقنعتها بِالثَّانِیَهِ ، ثُمَّ استنطقتها فَنَطَقَتْ فَاطِمَهَ علیها السَّلَامُ بِالشَّهَادَتَیْنِ وَ قَالَتْ :

أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ، وَأَنْ أَبِی رَسُولِ اللَّهِ سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ ، وَأَنْ بِعَلِیٍّ سَیِّدُ الاوصیاء وَ وُلْدِی سَادَهُ الْأَسَدِ الاسباط ، ثُمَّ سَلَمَهَ عَلَیْهِنَّ وَسِمَهُ کل وَاحِدَهٍ مِنْهُنَّ بِاسْمِهَا ، وَ أَقْبَلْنَ یضحکن إِلَیْهَا .

وتباشرت الْحُورِ الْعِینِ ، وَ بَشِّرِ أَهْلِ السَّمَاءِ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِوِلَادَهِ قفاطمه علیها السَّلَامُ ، وَ حَدَّثَ فِی السَّمَاءِ نُورٍ زَاهِرٍ لَمْ تَرَهُ الملائکه قَبْلَ ذَلِکَ ، وَ قالَتِ النِّسْوَهِ خذیها یا خَدِیجَهَ طَاهِرَهُ مُطَهَّرَهُ زَکَّیْتَ مَیْمُونَهَ بورک فِیهَا وَفِیُّ نَسْلِهَا ، فتناولتها فَرَّحَهُ مُسْتَبْشِرَهً وألقمتها ثدییها فَدُرْ عَلَیْهَا ، فکانت فَاطِمَهَ علیها السَّلَامُ تُنْمِی فِی الْیَوْمِ کما ینمی الصَّبِیُّ فِی الشَّهْرِ ، وَ تُنْمِی فِی الشَّهْرِ مَا یُنْمِی الصَّبِیُّ فِی السُّنَّهِ . (1)

هنگامی که صدیقه طاهره علیها السلام از بطن مادر بزمین آمد. از وی نوری درخشیدن گرفت که کلیه خانه های مکه را زیر درخشش خود گرفت، و در شرق و غرب عالم جائی نماند جز آنکه این نور آنرا روشن ساخت، در این هنگام ده نفر از حورالعین که هرکدام یک طشت و یک آفتابه بهشتی که از آب کوثر بود با خود حمل میکردند وارد شدند، زنی که در جلوی فاطمه علیها السلام نشسته بود فاطمه علیها السلام را گرفته و او را با آب کوثر شستشو داد، سپس دو پارچه سفید که سفیدتر از شیر و خوشبوتر از مشک و عنبر بودند درآورده و یکی را به نوزاد پیچید و دیگری را بر سر و روی او بست، و سپس با نوزاد حرف زد، و بچه اولین بار به ادای شهادتین زبان گشود و گفت:

شهادت می دهم که جز پروردگار عالم خدائی نیست، و پدرم رسول خدا و سرور پیامبران، و شوهرم سید و سرور اوصیاء و فرزندانم سرور اسباط هستند. سپس به چهار بانوی محترم سلام کرده و هر کدام را به نام خود خواند، و آنان رو به فاطمه کرده و به روی او می خندیدند.

ص: 38


1- عوالم العلوم، بخش احوالات فاطمه علیها السلام ، ص 18-19، ح 1.

حورالعین از این اتفاق خوشحال شدند، و اهل آسمانها بعضی بعض دیگر را به ولادت فاطمه علیها السلام مژده دادند، و در آسمان نور بسیار درخشنده ای پیدا شد، که ملائکه پیش از آن چنین نوری را ندیده بودند.

آن چهار زن به خدیجه علیها السلام گفتند: دختر پاک و پاکیزه و برگزیده، و مبارکت را بگیر که او خود و نسلش مبارک و دارای برکت از طرف خدا هستند، خدیجه علیها السلام با خوشحالی زاید الوصفی بچه را گرفت، و پستانهای خود را در دهان او کرد، و شیر از آنها سرازیر شد. فاطمه علیها السلام شروع به نشو و نما کرد، چنانکه در هر روز به اندازه یک ماه بچه های دیگر، و در هر ماه به اندازه یکسال آنها بزرگ میشد.

در دامن مادری مهربان و پدری بزرگوار بزرگ می شد تا به پنج سالگی رسید، و مادر خود را از دست داد، فاطمه عزیز در فقدان مادر دامن پدر را گرفته و با بی تابی از وی سراغ مادر را می گرفت. و رسول خدا صلی الله علیه واله در جواب وی می فرمود:

دخترم هم اکنون مادرت در بهشت برین، در قصری از مروارید یک پارچه، زندگی می کند. (1)

زهرا علیها السلام بزرگ شده و به سن ازدواج نزدیک شد، خواستگاران زیادی به خواستگاری از وی به رسول خدا صلی الله علیه واله مراجعه کردند، و پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در جواب همه شان می فرمود: امر ازدواج دخترم با خداست، و این امر به اجازه او انجام خواهد گرفت.

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله که خود می فرمود: دختران تان را که به سن ازدواج رسیدند معطل نکنید، درباره فاطمه علیها السلام طور دیگری برخورد کرده و می فرمود: پروردگار متعال باید اجازه ازدواج زهرا علیها السلام را بدهد.

ولی بالاخره معلوم شد که دست تقدیر و اراده حق، آن دخت محبوب و گرامی رسول خدا صلی الله علیه واله را برای علی علیه السلام تدارک دیده است.

شیخنا الکراجکی فِی کَنْزِ الْفَوَائِدِ ، عَنْ شَیْخٍ الطایفه أَبُو جَعْفَرِ الطُّوسِیِّ باسناده عَنْ

ص: 39


1- نهایه البدایه، حافظ ابن کثیر دمشقی، ج 2، ص 236.

سَلْمَانُ الفارسی قَالَ :

دَخَلْتُ عَلَی فَاطِمَهَ ، وَ الْحَسَنُ والحسین یلعبان بَیْنَ یَدَیْهَا ، فَفَرِحْتُ بِهِمَا فَرَحاً شَدِیداً ، فَلَمْ أَلْبَثْ حتی دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله ، قَلَّ : یا رَسُولَ اللَّهِ ! أَخْبَرَنِی بفضیله هَؤُلَاءِ لإزداد لَهُمْ حُبّاً .

فَقَالَ : یا سَلْمَانَ : لَیْلَهَ أَسْرَی بِی إِلَی السَّمَاءِ إِذْ رَأَیْتُ جَبْرَئِیلُ فِی سماواټه وَ جِنَانِهِ فَبَیْنَمَا أَنَا أَدُورُ قُصُورِهَا وبساتینها ومقاصرها إِذْ سَمِعْتُ رَائِحَهُ طَیِّبَهٍ ، فَأَعْجَبَنِی تِلْکَ الرَّائِحَهُ .

فَقُلْتُ : یَا حَبِیبِی ! مَا هَذِهِ الرَّائِحَهُ الَّتِی غَلَبَتْ عَلَی رَوَائِحُ الْجَنَّهِ کُلِّهَا ؟

فَقَالَ : یَا مُحَمَّدُ ! تُفَّاحَهُ خَلَقَ اللَّهُ تبارک وَ تعالی بِیَدِهِ مُنْذُ ثَلَاثِ مأه أَلْفِ عَامٍ ، وَ مَا نَدْرِی مَا یُرِیدُ بِهَا ، فَبَیْنَا أَنَا کَذَلِکَ إِذْ رَأَیْتُ مَلائِکَهً وَ مَعَهُمْ تِلْکَ التُّفَّاحَهِ ، فَقالُوا : یَا مُحَمَّدُ ؛ رَبَّنا السَّلَامُ یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ وَقَدْ اتحفک بِهَذِهِ التُّفَّاحَهِ .

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله : فَأَخَذْتُ تِلْکَ التُّفَّاحَهِ فَوَضَعْتُهَا تَحْتَ جَنَاحِ جَبْرَئِیلُ ، فَلَمَّا هَبَطَ إِلَی الْأَرْضِ أَکَلْتُ تِلْکَ التُّفَّاحَهِ فَجَمَعَ اللَّهُ مَاءَهَا فِی ظَهْرِی ، فغشیت خَدِیجَهُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ ، فَحَمَلَتْ بِفَاطِمَهَ مِنْ مَاءِ التُّفَّاحَهِ ، فَأَوْحَی اللَّهُ عزوجل إِلَی أَنْ قَدْ وُلِدَ لَکَ حَوْرَاءَ إِنْسِیَّهُ ، فَزَوَّجَ النُّورَ مِنَ النُّورِ ، النُّورُ فَاطِمَهَ ، مِنَ النُّورَ عَلَی ، فانی قَدْ زَوَّجْتُهَا فِی السَّمَاءِ وَ جُعِلَتْ خَمْسَ الْأَرْضِ مَهْرُهَا ، وَ یستخرج فِیمَا بَیْنَهُمَا ذُرِّیَّهً طَیِّبَهٍ ، وَهْماً سِرَاجاً الْجَنَّهِ : الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ، وَ یُخْرِجُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ أَئِمَّهِ یَقْتُلُونَ ویخذلون ، فَالْوَیْلُ لقاتلهم وَ خَاذِلَهُمْ . (1)

شیخ کراجکی قدس سره، از شیخ الطائفه طوسی قدس سره بسند خود از سلمان فارسی قدس سره روایت میکند که گفت:

روزی به خانه فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه واله رفتم، و حسن و حسین که هنوز دو کودک خردسالی بودند در برابرش مشغول بازی بودند، من از دیدن آنها بسیار خوشحال شدم طولی نکشید که رسول خدا صلی الله علیه واله وارد شد.

گفتم: یا رسول الله از فضیلت اینها بمن بگو تا محبتم نسبت به آنها فزونی گیرد، فرمود:

ص: 40


1- عوالم العلوم، بخش احوالات فاطمه علیها السلام ، ص 136، ح 1.

سلمان! شبی که مرا به آسمان بردند جبرئیل را در آسمانها و بهشت میدیدم، در حال گشت و گذار در ساختمانها، و بستانها و زیر درختان بهشت بودم، ناگهان بوی عطرآگینی به مشامم خورد که موجب تعجب من شد.

به جبرئیل گفتم: دوست من این بوی معطری که کلیه بوهای معطر بهشت را تحت الشعاع خود قرار داده چیست؟ گفت: این بوی سیبی است که پروردگار متعال آن را سیصد هزار سال پیش، به دست خود آفریده است، و نمی دانم از آفرینش آن چه هدفی دارد، در همین حال بودم، که ناگهان گروهی از ملائکه را دیدم که همین سیب را به دست گرفته و به طرف من می آیند، وقتی رسیدند گفتند: یا محمد! پروردگار سلام بتو رسانده و این سیب را بتو هدیه کرده است.

رسول خدا صلی الله علیه واله می فرماید: سیب را گرفته و زیر بال جبرئیل قرار دادم، پس از آنکه جبرئیل بزمین آمد، آن سیب را خوردم... و با خدیجه همبستر شدم، خدیجه از آب آن سیب به فاطمه علیها السلام باردار شد، پروردگار متعال به من وحی کرد که از این سیب برای تو یک حوریه انسانی زاده می شود، وقتی که به دنیا آمد نور را بانور جفت کن، یعنی فاطمه علیها السلام را به ازدواج حضرت علی علیه السلام درآور، که من در آسمانها آندو را به همسری هم در آورده و یک پنجم زمین را مهریه فاطمه علیها السلام قرار دادم، از آندو فرزندان پاکی متولد می شوند به نامهای حسن و حسین علیهما السلام که دو چراغ بهشتند، و از صلب حسین علیه السلام امامانی به دنیا می آیند که امت تو آنها را خوار کرده و می کشند، وای بر قاتل، و خوار کنندگان آنها.

آری خواستگاران زیادی از فاطمه علیها السلام به رسول خدا صلی الله علیه واله مراجعه کردند، و آن حضرت هر کدام را با عذری جواب رد داد، تا امیرالمؤمنین علی علیه السلام به عنوان خواستگار خدمت رسول خدا صلی الله علیه واله مشرف شد.

مُسْنَدِ أَحْمَدَ ، وَ فَضَائِلَهُ ، وَ أَبِی دَاوُدُ ، وإبائه إبن بُطَّهَ ، وَ تَارِیخِ الْخَطِیبِ ، وَ کِتَابِ ابْنِ شَاهَیْنِ ( وَ اللَّفْظُ لَهُ ) بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ لَمَّا زَوْجِ النَّبِیِّ صلی اللَّهِ علیه واله فَاطِمَهَ عَلِیّاً ، قالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی اللَّهِ علیه واله : أَعْطِهَا شَیْئاً ، قَالَ : وَ مَا عِنْدِی شئ ، قَالَ : فَأَیْنَ دِرعِکَ الحَطمِیَّه ؟ (1)

ص: 41


1- عوالم العلوم، بخش احوالات فاطمه علیها اسللام ، ص 147، ح 2.

در دو کتاب مسند، و فضائل احمد بن حنبل، و سنن ابی داود، و إبانه ابن بطه و تاریخ بغداد، و کتاب ابن شاهین (و لفظ حدیثی که ذیلا روایت می شود از ابن شاهین است) همه از ابن عباس روایت میکنند که گفت:

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه واله صدیقه طاهره علیها السلام را به همسری امیرالمؤمنین علیه السلام درآورد به وی فرمود: یا علی چیزی به وی بده، عرض کرد: من چیزی ندارم، فرمود: پس زره حطمی شما چه شد؟

وَفِی رِوَایَهٍ أُخْرَی قَالَ صلی اللَّهِ علیه واله :

یا أَبی ِالْحَسَنِ فَهَلْ معک شیء أُزَوِّجَکَ بِهِ ؟ فَقَالَ عَلِیُّ علیه السَّلَامُ : فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی ، وَ اللَّهِ مَا یخفی علیک مِنْ أَمْرِی شَیْ ءُ ، أَمْلَکُ سَیْفِی ، وَ دِرْعِی ، وناضحی ، وَ مَا أَمْلِکُ شَیْئاً غَیْرَ هَذَا . فَقَالَ لَهُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ : یا عَلَی أَمَّا سیفک فَلَا غنی بک عَنْهُ ، تُجَاهِدُ بِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ، وَ تُقَاتِلْ بِهِ أَعْدَاءِ اللَّهِ ، وناضحک تَنْضِحُ بِهِ عَلَی نخلک وأهلک وَ تَحْمِلَ عَلَیْهِ رحلک فِی سفرک ، وَ لَکِنِّی قَدْ زوجتک بِالدِّرْعِ ، وَ رَضِیَتْ بِهَا منک . (1)

و در روایت دیگری رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

یا ابو الحسن آیا چیزی داری که فاطمه علیها السلام را با آن به ازدواج تو درآورم؟ علی علیه السلام عرض کرد پدرم و مادرم فدایت باد، چیزی از وضع مالی من برای شما پوشیده نیست. من یک شمشیر و یک زره جنگی، و یک شتر آبکش دارم، و بیش از این چیزی ندارم.

فرمود: از شمشیرت که مستغنی نیستی، با آن در راه خدا جهاد کرده، و با دشمنان دین خود می جنگی، و با شتر آبکش ات برای درختان خرمای خود و خانواده ات آب میکشی و در سفر بار خود را با آن حمل میکنی، ولکن من به همان زره جنگیت فاطمه علیها السلام را به ازدواج تو درآوردم، و به همان راضی شدم.

وقتی صدیقه طاهره علیها السلام را وارد حجله کردند، رسول خدا صلی الله علیه وسلم

تشریف آورده از بانوانی که در ترتیب و تزیین حجله زحمت کشیده بودند تشکر کرده و به آنان آفرین گفت. سپس فاطمه علیها السلام را که در گوشه ای از اطاق ایستاده بود را پیش خود خوانده و به وی فرمود:

ص: 42


1- عوالم العلوم، بخش احوالات فاطمه علیها السلام ، ص 170، ح 19 .

یا فاطمه ! نَعَمِ الْبَعْلِ بعلک ، ثُمَّ قَامَ یَمْشِی بَیْنَهُمَا حَتَّی أَدْخِلْهُمَا بیتهما الَّذِی هیء لَهُمَا ، ثُمَّ خَرَجَ مِنْ عِنْدَهُمَا فَأَخَذَ بِعِضَادَتَیِ الْبَابِ فَقَالَ : طُهْرٍ کَمَا اللَّهِ وَ طَهِّرْ نسلکما أَنَا سِلْمُ لِمَنْ سالمکما ، وَ حَرْبُ لِمَنْ حاربکما ، أستودعکما اللَّهُ ، وأستخلفه عَلَیْکُمَا . (1)

یا فاطمه چه نیکو شوهری است شوهر تو، سپس از جایش بلند شد و در میان آندو میرفت تا آنها را در اطاقی که برایشان ترتیب داده بودند وارد کرد، سپس از نزد آنها بیرون آمد، و با دستهای مبارکش دو لنگه در را گرفت و فرمود: خدا شما را و نسل شما را پاک گرداند، من با کسانی که با شما در حال صلح و صفا باشند در حال صلح و صفا هستم و با هر کسی که با شما در حال جنگ باشد در حال جنگم، شما را به خدا می سپارم.

سپس رو به علی علیه السلام کرده و فرمود:

یَا عَلِیُّ إِنَّ فَاطِمَهَ بَضْعَهُ مِنِّی ، وهی نُورٍ عَیْنِی ، وَ ثَمَرَهُ فُؤَادِی ، یسونی مَا سَاءَهَا ، وَ یَسُرُّنِی مَا سَرَّهَا ، وَ أَنَّهَا أَوَّلُ مَنْ یَلْحَقَنِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی ، فَأَحْسَنَ إِلَیْهَا بَعْدِی . (2)

یا علی فاطمه پاره تن من، و نور چشم من، و میوه دل من است، از هر چیزی که او رنجیده خاطر می شود منهم از آن رنجیده خاطر میشوم، و با هر چیزی که او شادمان و رضایت خاطر بدست آورد منهم به آن شادمان و راضی هستم، او اولین کس از اهل بیت من است که به من ملحق می شود، پس از من رعایت حال او را بنما.

آنگاه آن دو را جلو کشیده و دست فاطمه علیها السلام را گرفته و به دست علی علیه السلام داد، و چادر از سر فاطمه علیها السلام کشیده و فرمود: پسر عموی عزیزم: این امانت خدا و رسول اوست که به دست تو می سپارم.

ثُمَّ دَعَا فَاطِمَهَ وَ أَخَذَ یَدُهَا ، فَوَضَعَهَا فِی یَدِ عَلَیَّ وَ قَالٍ : بَارَکَ اللَّهُ لَکَ فِی ابْنَهَ رَسُولِ اللَّهِ . یا علی نَعَمِ الزَّوْجِ فَاطِمَهَ ، وَ یا فَاطِمَهُ نَعَمِ الْبَعْلِ عَلَیَّ (3)

... سپس فاطمه علیها السلام را صدا زد، و دست او را گرفته و در دست علی علیه السلام گذاشت، و فرمود

ص: 43


1- عوالم العلوم، بخش احوالات فاطمه علیها السلام ، ص 176.
2- همان، ص 48، ح 7.
3- همان، ص 152، ح 4.

یا علی خدا دختر پیامبرش را برایت مبارک کند، یا علی چه خوب همسری است فاطمه

و یا فاطمه چه خوب شوهری است علی .

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه واله می خواست خانه علی و فاطمه علیهما السلام را ترک کند دید اسماء پشت در حجله ایستاده است.

...فَلَمَّا کَانَتْ تِلْکَ اللیله وِجَاءُ النَّبِیِّ صلی اللَّهِ علیه واله أَمَرَ التَّاءُ فتخرجن ، وبقیت ، فَلَمَّا أَرَادَ الْخُرُوجَ رَأْیِ سَوَادِی فَقَالَ : مَنْ أَنْتَ ؟ فَقُلْتُ : أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ فَقَالَ : أَلَمَ آمرک أَنْ تخرجی ؟ فَقُلْ : بلی یا رَسُولَ اللَّهِ فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی ، وَ مَا قَصَدْتُ خلافک ، وَ لَکِنِّی أَعْطَیْتَ خَدِیجَهَ عَهْداً ( وَ حَدَّثْتُهُ ) فبکی ، فَقَالَ : بِاللَّهِ لِهَذَا وَقَفْتَ ؟ قِلَّهُ : نَعَمْ وَ اللَّهِ ، فدعالی . (1)

اسماء میگوید شب زفاف فاطمه علیها السلام رسید و فاطمه علیها السلام به خانه علی علیه السلام رفت، پیامبر صلی الله علیه واله تشریف آورد و دستور داد زنان به خانه های خود بازگردند، همه زنان رفتند ولی من نرفتم، هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه واله میخواست خانه علی و فاطمه علیهما السلام را ترک کند بیرون در سیاهی مرا دید و فرمود: تو کیستی؟ گفتم: من اسماء بنت عمیس هستم، فرمود: تو را دستور ندادم که از خانه بیرون روی؟ گفتم: بلی یا رسول الله، پدر و مادرم فدای شما باد، من قصد مخالفت با شما را ندارم، بلکه به خاطر قولی که بخدیجه علیها السلام داده ام نرفتم (سپس داستان قول خود بخدیجه علیها السلام را برای حضرت نقل کردم) رسول خدا صلی الله علیه واله با شنیدن نام خدیجه علیها السلام گریه کرده و فرمود: راستی برای همین نرفته ای؟ گفتم آری والله، و آن حضرت در حق من دعای خیر فرمودند .

11- شهادت صدیقه طاهره علیها السلام :

آن شب سپری شد، زمان گذشت، پیامبر صلی الله علیه واله دنیا را ترک گفت، زهرا علیها السلام تنها ماند، در فقدان پدر بی تابی ها کرد، بالاخره شب وحشت و تنهائی علی علیه السلام آن مرد شیر افکن که اصلا ترس و وحشت در دل نیرومندش جائی نداشت فرا رسید، در آن شب

ص: 44


1- عوالم العلوم، بخش احوالات فاطمه علیها السلام ، ص 166، ح 17.

علی علیه السلام تنها ماند، زیرا فاطمه علیها السلام دنیا را وداع گفته بود، علی علیه السلام از همان اطاق جسد طیب و طاهر حضرت زهرا علیها السلام را برای تغسیل و تکفین بیرون آورد.

ماه آن شب خموش و سرگردان *** روی صحرا و دشت میگردید

نور غم رنگ ماهتاب آن شب *** همه جا را نموده بود سفید

میکشید انتظار خاک آن شب *** مقدم تازه میهمانی را

می ربود از کف جوانمردی *** آسمان همسر جوانی را

همه خاموش لیک آهسته *** نوحه گر چند کودک خسته

امیرالمؤمنین علیه السلام با شش تن بر صدیقه طاهره علیها السلام نماز خواند، و بدن دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه واله را به حرم رسول خدا صلی الله علیه واله آوردند.

ای خاک سیاه امشب زهرا بتو مهمان است *** فردا ببر بابش این نیر تابان است

بر عرش ببال ای خاک بانوی حرم آمد *** آرام دل احمد دریای کرم آمد

ای خاک مدارا کن با این بدن خسته *** ام الحسنین آمد با پهلوی بشکسته

آوردن جنازه پاک فاطمه علیها السلام به حرم رسول خدا صلی الله علیه وسلم مسلم است، ولی کسی نگفته که آن بدن ستم دیده را از حرم رسول خدا صلی الله علیه واله بیرون آوردند، امیرالمؤمنین علیه السلام حالا می خواهد زهرای مرضیه علیها السلام را به خاک بسپارد، در میان قبر دو دست مبارک رسول خدا صلی الله علیه واله ظاهر شده و جنازه پاک دختر محبوبش را گرفت، امیرالمؤمنین علیه السلام با دیدن دو دست رسول خدا صلی الله علیه واله بیاد شب زفاف خود با فاطمه علیها السلام افتاد که رسول خدا صلی الله علیه واله به وی فرمود:

یا علی این فاطمه امانت خدا و رسول اوست که به دستت می سپارم، و لذا با دیده

اشکبار و با صدائی اندوهبار و سینهای چاک عرض کرد:

السَّلَامُ علیک یا رَسُولَ اللَّهِ . . . إِنَّ الْوَدِیعَهِ قَدْ استردت ، وَ الرَّهِینَهُ قَدْ أَخَذَتْ . (1)

سلام بر علیه السلام تو ای رسول خدا ... اینک امانت تو پس داده و گرو پس گرفته شد.

ص: 45


1- عوالم العلوم، بخش احوالات فاطمه علیها السلام ، ص 262.

ص: 46

گفتار دوم

1- حضرت ایه الله العظمی مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری یزدی قدس سره

اشاره

(از قم)

ص: 47

شفاعت اهل بیت علیهم السلام
اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، بارئ الخلائق أجمعین، والصلوه والسلام علی سیدنا، و نبینا، وشفیع ذنوبنا، خاتم النبیین أبی القاسم محمد، وعلی ائمه المیامین، لاسیما ابن عمه، ووصیه، وخلیفته، و مولانا الحی، صاحب العصر، وحسنه الدهر و خلیفه الله فی الأرض من الآن الی یوم الدین.

1- مقدمه :

افرادی که در این آب و خاک پرورش یافته و به یک زبان سخن می گویند، و دارای احساسات مشابهی هستند، از نظر افکار مذهبی به سه گروه به ترتیب زیر تقسیم می شوند:

1- گروهی که به دین مقدس اسلام و مذهب مبارک تشیع به طور کامل معتقد و تسلیم، و زبان حال آنان تقریبا مطابق آیه شریفه:

«...وَ الْمُؤْمِنُونَ کل آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کتبه وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وأطعتا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ ». (1)

ص: 48


1- 284 / البقره: 2.

و همه مؤمنان به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آورده و می گویند: ما در میان هیچ یک از پیامبران او فرق نمیگذاریم و به همه ایمان داریم و گفتند: ما شنیدیم و اطاعت کردیم، پروردگارا (انتظار) آمرزش تو را داریم و بازگشت (ما) به سوی

توست.

می باشد.

2- گروهی در تاریکیهای ماده و ماده پرستی فرو رفته، و در منجلاب شهوات و تمایلات غرق شده، و جز جمع آوری پول و احراز مقام، و پیروی از هواهای نفسانی هدفی نداشته، و در لوح مغزشان اثری از مذهب، و معنویات، وعالم آخرت، و توجه به خالق متعال، و احترام از اوامر و نواهی پروردگار متعال هرگز وجود ندارد. این

3. گروهی که کم و بیش افکار مذهبی در مغزشان وجود داشته، و ظلمت ماده پرستی هنوز قلب و مغزشان را به طور کامل تحت سیطره خود در نیاورده است، از اینرو نمی توانند قید مذهب را زده و دنبال گروه دوم بروند، و از آنطرف نیز چون در علوم مذهبی مهارت به سزائی ندارند و به طور کامل پیرو و مطیع مذهب هم نیستند، وهمانند کسانی هستند که بلاتکلیف بر سر یک دوراهی گیر کرده و گاهی به یک طرف، و گاهی به طرف خلاف آن تمایل از خود نشان می دهند، این چنین اشخاصی ممکن است یا تا پایان عمر در موقعیت حیرت و بلاتکلیفی باقی مانده، و این دو راهی را مقر خود قرار داده، و از آنجا به هیچ طرفی تغییر مکان ندهند، و یا یکی از دو راه سابق الذکر را پذیرفته و به یکی از دو گروه اول یا دوم ملحق شوند.

مربیان مذهبی در عصر ما بیشتر باید روحیات این دسته را موضوع مطالعه خود قرار داده، و راه معنویات را به آنان بنمایانند تا به خواست پروردگار متعال عده ای از آنان از ضلالت نجات یابند.

بنابراین سخن ما در بحث «شفاعت» نیز بیشتر ناظر بر این گروه است، تا اگر کسی

از آنان از این ناحیه انحرافی داشت مشکلش از میان برخیزد. .

ضمنا از آقایان محترم انتظار دارم:

ص: 49

الف: احساسات ضد و نقیض را کنار بگذارند.

ب: از عقل سلیم خود برای داوری استمداد نمایند.

ج: این بحث را تا پایان به دقت گوش کنند.

2- معنای شفاعت:

از قرآن کریم و دیگر منابع مذهبی چنین استفاده می شود که حقیقت شفاعت آن است که فرد مقربی که دارای نورانیت بیشتری میباشد با استفاده از فضیلت و نورانیت خو فرد دیگری را که از نورانیت کمتری برخوردار است دعا نموده و از خدا بخواهد او را بیش از استحقاقش مورد عنایت خود قرار دهد.

شاید لغت شفاعت که اصل آن از «شفع» به معنای جفت در مقابل «وتر» به معنای تک است، مشعر بر این باشد که شخصی که مورد شفاعت قرار می گیرد باید خود نیز دارای فضیلت و نورانیتی باشد تا بتواند به ضمیمه شخص شفیع از عنایات الهی بهره مند شود.

3- شفاعت در عالم محسوس:

بهره برداری پاره ای از نباتات و حیوانات از فیوضیات عامه الهی توسط موجودات قویتر، و نزدیکتر به سرچشمه فیض یکی از نمونه های شفاعت است، مثلا میوه یا برگ درختان به شفاعت شاخه ها، و شاخه ها از تنه درخت، بالاخره تنه درخت از ریشه آن استفاده کرده و بدین ترتیب از زمین غذا و آب مورد نیاز خود را می گیرد.

و طفل به شفاعت مادر از غذائی که در پستان او تدارک دیده شده بهره برداری کرده و تا سر حد رشد و بلوغش به وسیله اولیاء خود از منابع فیض مادی و معنوی بهره مند می شود.

در مجتمع بشری شخص تاجر به وسیله کشاورز که به منابع زمینی نزدیکتر است از نباتات بهره برده، و بالعکس زارع از جهات دیگری به شفاعت تاجر نیازمند است، به

ص: 50

این ترتیب است که عالم محسوس که رشحه ای از رشحات رحمت و فیض حق متعال است به سیر تکاملی خود ادامه می دهد.

4- شفاعت در عالم معقول:

کلیه مطالب در مرحله اول، بدون واسطه قابل درک و تصور نیست، اموری که ابتداءا قابل درک و تصورند نسبت به موضوعاتی که پس از تأمل و تفکر درک می شوند بسیار کم است، ولی به عنایت پروردگار متعال قدرتی در ضمیر انسان نهفته است که با استفاده از آن، و به وسیله و شفاعت تصورات اولیه و بدیهی به درک مطالب غیر بدیهی نایل می شود، بنابراین عالم فکر نیز نمونه دیگری از شفاعت است، زیرا بعضی از مدرکات که به افق ذهن انسان نزدیکتر است وسیله ایصال نورانیت به مدرکات دور دست می شود.

5- شفاعت روش خردمندان است:

اگر ملتی زندگی خود را مرهون فداکاری و جانبازی شخصی دانسته، و در صدد پاداش وی برآید باید بدرخواستهای او درباره اشخاص دیگر نیز ترتیب اثر دهد هر چند که آنان حقی بر این ملت نداشته باشند.

اگر این ملت تنها به آن دسته از درخواستهای او که راجع به شخص خودش میباشد ترتیب اثر داده و آن دسته را که درباره دیگران مانند اولاد و ارحام و رفقایش میباشد ترتیب اثر ندهد چنین ملتی نزد عقلاء و خردمندان حق نشناس، و بی عاطفه، و ناحساب محسوب می شوند.

6- عنایات عمومی و خصوصی:

همانگونه که نفس انسانی نسبت به اعضاء و جوارح بدن دارای دو عنایت است:

یکی عنایت عمومی که در تمام مواقع ثابت و برقرار بوده و در پرتو آن تمام قسمتهای

ص: 51

بدن اداره می شود، و دیگری عنایت خصوصی که در مواقع بروز حادثه ناگوار، و یا گوارانی نسبت به بدن مبذول می گردد، خداوند متعال نیز نسبت به موجودات دو نوع عنایت دارد :

یکی عنایت عمومی که به هر موجودی در آغاز آفرینش به اندازه استعداد خودش نیرو و حیات، افاضه میکند، و دیگری عنایت خصوصی که بر اساس توجه موجودات به ذات باری تعالی می باشد.

اساس دعوت انبیاء علیهم السلام برای برقراری این ارتباط مخصوص می باشد که انسان به واسطه ایجاد ارتباط خصوصی از فیوضات و عنایات خاصه حضرت حق متعال بهره مند می شود. با به کاناد

آیه شریفه:

«... وَ أَقِمِ الصَّلَوهِ لِذِکْرِی». (1)

نماز را برپا دار تا یاد من باشی

و آیه :

« فَاذکُرُونِی اُذکُرکُم وَاشکُرُولِی وَ لَا تکفُرُنِی». (2)

یاد من باشید تا یاد شما باشم و مرا سپاسگذارید و کفر نورزید.

لزوم ایجاد این ارتباط را روشن می فرماید، بنابراین اساس بهره مندی از عنایات مخصوص حضرت حق توجه به درگاه او بوسیله نماز، و یا دعا، و یا انجام عملی، و یا ترک آن به احترام فرمان حضرت حق است.

همانگونه که توجه به درگاه آفریدگار بزرگ به منظور کسب فیض برای خود (در صورت شایستگی و قابلیت) موجب جلب عنایت ازلی است توجه او برای جلب عنایت حق برای غیر نیز همین اثر را دارد، زیرا پس از پشت سر گذاشتن این مرحله

ص: 52


1- 14/ طه: 25 .
2- 152/ البقره: 2 .

که کسب فیض مخصوص و جلب عنایت خاص ازلی را در پی دارد در این جهت که موجودی برای خود بهره بگیرد و یا برای غیر (که قابلیت و شایستگی دارد) از نظر عقل فرقی ندارد.

7- دعا و شفاعت:

مسلمانی که دعا را از ضروریات مذهب خود می داند نمی تواند نسبت به شفاعت که جز دعا چیز دیگری نیست اظهار تردید نماید. بلکه می توان گفت:

که موجود شفاعت کننده می تواند بوسیله قدرت و نورانیت خود نقصان نفسانی و نقاط تاریک موجود دیگر را تکمیل نموده و به نورانیت تبدیل نماید تا قابلیت استفاضه بیشتری را به دست آورد.

تکمیل نورانیت در عالم آخرت از این آیه شریفه روشن می شود:

«یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّکَ عَلی کُلِّ شیء قَدِیرُ ». (1)

روزی که خدا در آن روز پیامبر و کسانی را که به او ایمان آورده اند خوار نمیکند، و نورشان در پیشاپیش آنان و در طرف راستشان حرکت میکند و می گویند:

پروردگارا نور ما را کامل فرموده و بر ما ببخش که تو بر هر چیز توانائی .

خلاصه : شفاعت دعا و درخواست فیض برای موجود عقب مانده ای است که ممکن است ایجاد استعداد و فراهم آوردن زمینه نیز از طرف شفیع صورت گیرد و روح آلوده او را از آلودگی رها ساخته و مستعد قبول شفاعت و اجابت دعوت نماید.

8- بیم و امید دو رکن اساسی تربیت :

از مطالبی که نزد هر خردمندی روشن است و کسی در آن تردیدی ندارد آن است

ص: 53


1- 8/ التحریم 66 .

که تربیت بشری دو رکن اساسی به نام خوف و رجاء دارد از اینرو خداوند متعال در هیچ مرحله ای بشر را نا امید نمی کند، زیرا اگر انسان از فیض حق متعال ناامید شود، و بداند که دیگر نجاتی برایش نیست به کلی در طرف مخالف منحرف شده و به قعر جهنم سقوط می کند به علاوه انسان در هر مرحله ای قابل تربیت و تغییر است، و عنایت حق چنین اقتضاء دارد که امکانات تربیتی را در هر مرحله برای انسان تامین نماید.

در شریعت مقدس اسلام برای نیل به درجات و تخفیف گناهان غیر از باب عمل و مزد، درهای دیگری از قبیل توبه، مغفرت، شفاعت، تفضل نیز باز است گشودن درهای رحمت از یکطرفی، و مجهول بودن موارد و ملاکات کامل آن، دو رکن اساسی تربیت را استوار و تحکیم می کند، حتی توبه که به اختیار خدا و انسان است نمی تواند خیال گنه کار را راحت نماید تا با خاطری آسوده به گناه خویش ادامه دهد، زیرا توبه حقیقی که تصمیم قطعی، و جدی بر ترک گناه است آن هم برای امر خدا کار سهل و آسانی نیست، بنابراین انسان نمی تواند یقین داشته باشد که حتما توبه خواهد کرد یا نه.

9- شفاعت در قرآن کریم:

قرآن کریم در ثبوت شفاعت بشرائطی که اشاره خواهد شد صراحت دارد:

الف : شخص شفاعت کننده به آنچه مطابق حق و حقیقت است باید ایمان کامل داشته و به حقانیت آن شهادت بدهد.

« وَ لَا یملک الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَهَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهْمُ یَعْلَمُونَ ». (1)

کسانی که غیر از حق تبارک و تعالی را می خوانند قادر بر شفاعت نیستند مگر آنان که

شهادت به حق داده و به خوبی آگاهند.

ب: کسی که مورد شفاعت قرار می گیرد نزد خدای مهربان پیمانی داشته باشد.

ص: 54


1- 86/ الزخرف: 43.

« لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَهَ إِلَّا مَنِ التخذ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً ». (1)

آنان هرگز مالک شفاعت نیستند، مگر کسی که نزد خداوند رحمان عهد و پیمانی دارد.

ج : شخص مورد شفاعت متدین بدین حق بوده و معتقداتش مورد پسند خداوند متعال باشد.

«یؤمئذ لَا یَنفَعُ الشَّفَاعَهُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً ».(2)

در آن روز شفاعت هیچکس سودی نمیبخشد جز کسی که پروردگار متعال به او اجازه

داده و به گفتار او راضی است.

شاید مرجع شرط دوم و سوم به یک معنی بوده، و عهد خداوند همان التزام و تدین به دین حق باشد.

د: بنابر احتمالی که خالی از قوت نیست گناه مورد شفاعت ظلم نباشد.

«وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ». (3)

برای ستمکاران نه دوستی وجود دارد، و نه شفاعت کننده ایکه شفاعتش مورد رضای

خدا باشد.

مرحوم علامه مجلسی حدیثی از خصال روایت کرده که در آن چنین آمده است:

نبی اکرم صلی الله علیه واله عده ای از یهود فرمودند:

وَ أَمَّا شَفَاعَتِی فَفِی أَصْحَابِ الْکَبَائِرِ مَا خَلَا أَهْلَ الشرک وَ الظُّلْمِ . (4)

اشخاص مورد شفاعت من کسانی هستند که به جز شرک و ظلم به گناهان بزرگی دست زده اند.

اختصاص اطلاق ظلم به کفر و زندقه چنانکه عده ای از علماء رضوان الله علیهم فرموده اند

ص: 55


1- 87 / مریم: 19.
2- 109 / طه: 20.
3- 18/غافر: 40
4- بحار الانوار، ج 8، ص 38، ح 18.

و مرحوم علامه هم در ذیل حدیث خصال فرموده نزد حقیر روشن نیست، البته باید در این مورد بررسی بیشتر و کافی به عمل آید شاید دلیل محکمی بر تخصیص اطلاق ظلم بر کفر بدست آید، و یا آنکه اجماع علمای شیعه بر تعمیم شفاعت باشد.

ه: شفاعت به اذن خداوند متعال باشد.

در آیه زیر می فرماید:

«مِنَ الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ». (1)

کیست که بتواند نزد خدا جز به اذن خود او شفاعت می کند.

و در آیه دیگری می فرماید:

«مَا مِنْ شَفِیعٍ إلأم بِغَیْرِ إِذْنِهِ». (2)

شفاعت کننده ای وجود ندارد مگر پس از اجازه او.

و در آیه دیگری می فرماید:

«وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَهُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ». (3)

شفاعت کسی پیش او سودی ندارد مگر شفاعت کسی که خود به وی اجازه شفاعت داده

است.

و در آیه دیگری می فرماید:

« وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّمَوَاتِ لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلاَّ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یرضی ». (4)

چه بسیار فرشتگان آسمانها که شفاعتشان سودی نمیبخشد مگر پس از آنکه خدا برای هر کسی که بخواهد و راضی باشد اجازه (شفاعت) دهد.

ص: 56


1- 255 / البقره: 2.
2- 3/ یونس: 10.
3- 23 سباء: 34.
4- 26/ النجم: 53

بنابر این مورد شفاعت مجهول است، زیرا برای انسان معلوم نیست که اذن پروردگار متعال در چه موردی و روی چه اساس و ملاکی باشد، چنانکه سابقا گفته شد مجهول بودن موارد رحمت عنایتی است از طرف حق متعال که اساس خوف را تحکیم نموده و بدین ترتیب از تجری بندگان در گناه جلوگیری می کند، و این موجب می شود تا سیر تکاملی تعلیم و تربیت که زیر نظر انبیاء علیهم السلام اداره می شود بوسیله دو بال خوف و رجاء به انجام برسد.

گذشته از آیاتی که متضمن کلمه شفاعت است، و به بعضی از آنها اشاره شده آیات زیادی در قرآن کریم موجود است که شفاعت انبیاء علیهم السلام را در این عالم روشن و ثابت می نماید، اینک قسمتی از آنها را برای آشنائی بیشتر شما ذیلا ارائه می دهیم

الف : آیه شریفه:

«وَ اغْفِرْ لِأَبِی انْهَ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ». (1)

پدر مرا ببخش که او از گمراهان است،

و آیه شریفه:

« وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدُهُ وَعَدَها إِیَّاهُ ». (2)

استغفار ابراهیم برای پدرش [عمویش آزر] به خاطر وعدهای بود که به وی داده بود [تا بدین ترتیب او را برای ایمان به خدا تشویق نماید .]

این آیه نشان می دهد که حضرت ابراهیم برای پدر (عموی) خود از خداوند متعال

طلب مغفرت و آمرزش می نمود.

ب: و بنا به دلالت آیه شریفه:

« قالُوا یا أَبانا استغفرلنا ذُنُوبَنَا أَنَّا کُنَّا خاطِئِینَ قالَ سَوْفَ استغفرلکم رَبِّی إِنَّهُ هُوَ

ص: 57


1- 86 / الشعراء: 26.
2- 113/ التوبه: 9.

الغَفُورُ الرَّحِیمُ». (1)

برادران یوسف) گفتند پدر از پروردگارت بخواه گناهان ما را ببخشد که ما خطاکار بودیم [یعقوب علیه السلام] گفت: از پرورگارم برای شما طلب آمرزش خواهم کرد که او بخشاینده و مهربان است.

ج : قوم حضرت موسی طی پیش آمدهای متعددی آن حضرت را شفیع قرار داده و

تقاضاهائی از خداوند متعال نمودند که در قرآن کریم مذکور است. (2)

د: خداوند در قرآن کریم به نبی اکرم صلی الله علیه واله دستور می دهد برای خود و برای زنان و مردان مؤمن تقاضای امرزش کند.

«فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ اسْتَغْفَرَ لذنبک وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ». (3)

بدان که جز آفریدگار جهان خدائی نیست و برای گناهان خود، و برای مردان و زنان

مومن طلب مغفرت از درگاه او بنما.

ه-: قرآن کریم به کسانی که به خود ستم می کنند و عده می دهد که اگر آمرزش گناهان خود را از خدا بخواهند و پیامبر نیز برای آنان طلب آمرزش کند توبه شان پذیرفته می شود:

« وَ لَوْ أَنَّهُمْ اذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاءوک فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ توابأ رحیما » (4)

و اگر آنانکه به خودشان ستم روا می دارند (یعنی گناه میکنند) پیش تو آمدند و از خدا طلب آمرزش کردند و رسول خدا نیز برای آنها طلب آمرزش فرمود، خدا را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت.

و: قرآن مجید هنگامی که زنان مسلمان خدمت رسول خدا صلی الله علیه واله رسیده و بر این

ص: 58


1- 97 – 98 / یوسف: 12.
2- 61_69 / البقره: 2.
3- 19 / محمد: 47
4- 63 / نساء: 4 .

اساس با آن حضرت بیعت نمودند که برای خدا شریک نگیرند، و دزدی و زنا نکنند، و فرزندان خود را نکشند و تهمت به کسی نزنند، و به طور کلی نافرمانی از پیامبر بزرگوار نکنند چنین دستور می دهد که بیعت آنانرا پذیرفته و برای آنها طلب آمرزش نماید:

«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا جاءک الْمُؤْمِنَاتِ یبایعنک عَلی أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لا یشرقن وَ لا یَزْنِینَ وَ لا یَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا یَأْتِینَ بِبُهْتانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا یعصینک فِی مَعْرُوفٍ فَبایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورُ رحیم». (1)

ای پیامبر هنگامی که زنان با ایمان پیش تو می آیند تا با تو بیعت نمایند که چیزی را شریک خدا قرار ندهند، و دزدی و زنا نکنند، و فرزندان خود را نکشند، و تهمت و افترائی پیش دست و پای خود نیاورند و در هیچ کار شایسته ای مخالفت فرمان تو را نکنند، با آنان بیعت کن و برای آنها از درگاه پروردگار متعال آمرزش بطلب که خداوند آمرزنده و مهربان است.

آنچه که در این بحث مختصرا تذکر داده شد فقط به منظور آنست که موضوع (شفاعت) به طور مسلم برای خوانندگان روشن شود، وگرنه درصدد جمع آوری آیاتی که مربوط به شفاعت است نیستیم، همینطور آیات دیگری در نظر است که دلالت صریح به ثبوت مساله شفاعت دارد که به جهت رعایت اختصار از ذکر آنها صرف نظر می شود.

10- نظر علماء اهل سنت:

مرحوم طبرسی قدس سره در مجمع البیان می گوید:

امت اسلامی همه اجماع دارند که از برای نبی اکرم صلی الله علیه واله قبول حضرت حق تعالی واقع خواهد شد. (2)

ص: 59


1- 12 / الممتحنه: 60
2- مجمع البیان، ج 1، ص 103، ذیل آیه 48.

باز می گوید:

امت اسلامی متفقند که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود:

إدخرت شَفَاعَتِی لِأَهْلِ الْکَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِی. (1)

شفاعت خود را برای کسانی از امتم که مبتلی به گناهان کبیره اند ذخیره نموده ام.

فخر رازی در تفسیر آیه شریفه:

«عسی أَنْ یَبعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً» (2)

ای پیامبر امید است پروردگارت تو را به مقام پسندیده ای برگزیند،

از واحدی نقل می کند که همه علماء تفسیر اتفاق دارند که مقصود از مقام محمود

مقام شفاعت است. (3)

در صحیح بخاری به چند طریق از رسول اکرم صلی الله علیه واله روایت شده که مقصود از مقام محمود شفاعت است. (4)

11- روایات اهل بیت علیهم السلام :

علامه مجلسی قدس سره در بحارالانوار (86) حدیث از طرق شیعه امامیه رضوان الله علیهم روایت نموده است، (5) که با توجه به آن شفاعت نزد شیعیان از ضروریات بوده و در ثبوت آن جای هیچگونه تردیدی وجود ندارد.

12- اشکال :

ممکن است برخی چنین تصور کنند که امثال آیه (47/ البقره: 2) اشعار دارد باینکه

ص: 60


1- همان، ج 1، ص 104، ذیل آیه 48.
2- 70 / الاسراء: 17.
3- مفاتیح الغیب، ج 5، ص 635، طبع استانبول.
4- صحیح بخاری، ج 3، ص 109.
5- بحار الانوار، ج 8، ص 34-63، باب الشفاعه.

شفاعت کسی درباره کسی در روز قیامت قبول نخواهد شد، زیرا در آیه مذکور می فرماید:

« اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسُ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَهُ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلُ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ ». (1)

بپرهیزید (بترسید) از روزی که در آن روز کسی مجازات دیگری را نمی پذیرد، و از کسی شفاعت درباره دیگری پذیرفته نمی شود، و غرامت از کسی قبول نمی شود، و بر کسی یاری نخواهد شد.

13- جواب:

ولی به نظر حقیر این آیه مبارکه به اینکه در روز قیامت هیچ شفاعتی از کسی درباره گناه کس دیگری پذیرفته نخواهد شد هیچگونه اشعاری ندارد.

معمولا می گویند: از روز پیری، و از روز جنگ و ستیز بپرهیزید، البته معلوم است که منظور از این هشدار این نیست که چنین روزی حتما خواهد آمد، بلکه مقصود آنست که سعی کنید چنین پیش آمد ناگواری برای شما رخ ندهد.

آیه شریفه نیز مردم را از چنین پیش آمد ناگواری می ترساند، و مقصود این است که کاملا مواظب باشید که چنین روزی برای شما پیش نیاید، نه اینکه روز قیامت به طور مطلق دارای چنین خصوصیتی است، زیرا مغفرت و آمرزش پروردگار متعال از دیدگاه کلیه ادیان مسلم و واضح است.

و این که در آخر آیه شریفه وَلاَ هُم یَنصَرُونَ خداوند می فرماید:

در آن روز برای کسی کمک و یاری نخواهد شد.

منظور تحذیر و هشدار است نه انتفاء یاری کسی به کسی دیگر، زیرا مسلما عده زیادی از مردم در روز قیامت از طرف خداوند متعال یاری خواهند شد، و قرآن کریم به صراحت تمام، دلالت بر این دارد که هر گناهی به جز شرک قابل آمرزش است،

ص: 61


1- 48 / البقره: 2.

چنانکه در آیه زیر می فرماید:

« إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَادُّونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ ». (1)

پروردگار عالم تنها (گناه) شرک را نمی بخشد و غیر از شرک کلیه گناهان را می امرزد.

14- خاتمه :

هدف ما از این سخن کوتاه جلوگیری از نفوذ شبهات کسانی است که دارای افکار مذهبی عمیقی نبوده و به مدارک اسلامی دسترسی دقیق و کاملی ندارند.

اینگونه اشخاص به منظور اینکه دین مقدس اسلام را بازیچه دست خود قرار داده

و آن را با امیال و هواهای نفسانی خود تطبیق داده و همانند لباس، و مسکن، و فرهنگ باصطلاح بعضی از نونهالان «مدرن» نمایند، در نوشتارهای خود مطالبی می نویسند که نه با منطق عمیق و فلسفی سازگار است، و نه با مدارک و منابع مذهبی، به نظر حقیر این اشخاص فاقد دو مزیت اند:

1- از تفکر منسجم و عمیق بی بهره اند.

2۔ فاقد متانت و وقار روحی بوده و تحت تأثیر تبلیغات بیگانگان قرار گرفته و به

شخصیت و کیان خود پشت پا می زنند.

هم اکنون خطر خودباختگی و خود کم بینی در مقابل فرهنگ بی محتوای غرب، شرق اسلامی و به عبارت دیگر کلیه طبقات اجتماعی آنرا تهدید می کند، متاسفانه دولتهای اسلامی نیز به جای آنکه به منظور دفع این خطر آمادگی از خود نشان داده و تجهیز شوند، به پندار خود برای آنکه از قافله تمدن عقب نمانند نوعا به طور مؤثری شیوع این طرز تلقی را در جوامع خود تشویق می نمایند.

این چند کلمه اخیر قطره ای از خون دل حقیر بود که به زبانم جاری شد و گرنه

هیچگونه امیدی به جز خداوند متعال نیست.

ص: 62


1- 48 / النساء: 4.

گفتار سوم

1- حضرت آیه الله مرحوم حاج سیدهاشم حسینی تهرانی قدس سره

اشاره

(از تهران)

ص: 63

سیمای اهل بیت علیهم السلام در آیه مباهله
اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، باریء الخلائق أجمعین، والصلوه والسلام علی أشرف خلقه، وخیر رسله، أبی القاسم محمد وعلی أهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین، ولعنه الله علی أعدائهم أجمعین.

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

«إِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ ، خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کن فیکون ، الْحَقُّ مِنْ ربک فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ ، فَمَنْ حاجک فیه مِنْ غَیْرِ مَا جاءک مِنَ الْعِلْمِ ، فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْنَاءِ کَمْ ، وَ نِساءَنا وَ نِسَاءً کَمْ ، وَ أَنْفُسَنا وأنفسکم ، ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ» (1)

مثل عیسی در نزد خدا همچون آدم است، که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: «موجود باش» او هم فورا موجود شد. (بنابراین ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیت او نیست) اینها حقیقتی است از جانب پروردگار تو، پس از تردید کنندگان مباش. و هرگز بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) بتو رسید، (باز) کسانی با توبه محاجه و ستیز برمی خیزند، به آنها بگو:

ص: 64


1- 61-59 / آل عمران: 3.

بیائید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت کنیم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

حق از جانب پروردگار توست. یعنی آنچه را که تو میگوئی حق و از جانب خدا است. «وَ لَا تَکُنْ مِنَ المُمتُرِینَ» از این بابت تردیدی به خود راه نده.

1- تعبیر به علم:

« فَمَنْ حاجک فیه مِنْ بَعْدِ ما جاءک مِنَ الْعِلْمِ ».

کسانی که پس از حصول علم برای تو درباره مسیح باز به مناقشه و محاجه می پردازند ...

در اینجا منظور از علمی که از جانب پروردگار متعال در پیرامون چگونگی پیدایش مسیح برای رسول خدا صلی الله علیه واله نازل شده همان بیان وحی است که حق متعال در آیات گذشته به آنها استدلال کرده و فرموده است:

«مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ کمثل آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ».

مثل عیسی نزد خدا مثل آدم است که او را از خاک آفریده و به وی فرمود: «موجود شو» و او فورا موجود شد.

پروردگار متعال از این آیات تعبیر به علم فرموده نه وحی، زیرا ممکن است کسی معتقد به وحی نباشد که در آن صورت آیات مزبور برای او فایده ای در بر نخواهد داشت، ولی علم برای همه اعم از آنانکه اعتقاد به وحی دارند و آنانکه معتقد به آن نیستند مورد علاقه و حجت است.

به دلیل آنکه موضوع آیه از مسائلی است که می توان از راه علم کم و چون آنرا فهمید پروردگار متعال از طریق استدلال علمی به آن پرداخته است، یعنی نمی شود گفت: چون عیسی پدر نداشت پس پسر خداست زیرا خدا با یک جواب نقضی مسأله را حل کرده است چنانکه فرموده:

ص: 65

«اِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ کمثل آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ »

بدرستی که مثل عیسی پیش خدا همانند آدم است که او را از خاک آفریده و سپس خطاب به وی گفته: موجود شو، پس آدم بلافاصله خلعت وجود به تن پوشید.

یعنی نداشتن پدر دلیل فرزند خدا بودن نیست، زیرا آدم، و حوا، و ناقه صالح نیز از راه لقاح پدر با مادر به وجود نیامده اند، و بنابراین پدر ندارند، درست همانند حضرت عیسی، مسیحیان خود قبول دارند که آدم را خدا از خاک آفریده و به دستور او تحقق پیدا کرده است، عیسی نیز همانند آدم به امر و اراده حضرت حق از خاک آفریده شده و به وجود آمده است. بر همین اساس از شناخت رسول خدا به اینکه عیسی همانند آدم از خاک آفریده شده و بنده ای از بندگان خدا است نه فرزند او به علم تعبیر شد و فرموده:

«.. مِنْ بَعْدِ ما جاءک مِنَ الْعِلْمِ » و نفرموده: «مِنْ بَعْدِ ما جاءک مِنِ الْوَحْیِ»

بدین ترتیب استدلال جهان مسیحیت به اینکه: «چون حضرت عیسی پدری از نوع بشر ندارد پس پدر او خداست» پوچ و باطل است. زیرا آدمی با اتکاء به عقل و اندیشه خود و با توسل به استدلال علمی می تواند بفهمد که این استدلال جز پندار باطل چیز دیگری نیست.

بطلان استدلال مسیحیت را در این مورد همه آنانکه از سطحی ترین مراحل عقل و اندیشه برخوردارند اعم از اینکه به وحی اعتقاد داشته باشند و یانه، می توانند بفهمند.

نه تنها مسیحیت بر این پندار بی اساس پایبند شدند بلکه یهودیها نیز پا را فراتر نهاده و در توراه فعلی که در دسترس همگان قرار دارد دست برده و نوشتند:

2- بنی اسرائیل عموما فرزندان خدا هستند :

البته چنانکه با همین استدلال علمی بطلان ادعای مسیحیان در رابطه با اینکه

ص: 66

عیسی پسر خداست ثابت شد، بطلان ادعای یهودیان نیز دائر بر اینکه بنی اسرائیل همه فرزندان خدا هستند ثابت می شود، زیرا عقل و علم اینرا تأئید کرده و می پذیرد و برای درک بطلان این دو ادعا نیازی نیست که انسان حتما به قرآن و وحی اعتقاد داشته باشد.

بنابراین می فرماید:

«فَمَنْ حاجک فیه مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ».

پس هر کس با تو پس از آنکه درباره بندگی عیسی از سوی پروردگارت علم و یقین برایت آمده به محاجه پردازد.

« فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْنَاءِ کم ، وَ نِساءَنا وَ نِسَاءً کم وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ ».

بگو بیائید هر کدام از ما و شما فرزندانمان، و زنانمان و نفسهایمان را با خود بیاوریم آنگاه مباهله کنیم. یعنی بدرگاه پروردگار متعال زاری کنیم.

«فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ».

ولعنت و نفرین خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

3- قصص حق و مفسدین :

سپس می فرماید:

« انَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ وَ انَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » (1)

این همان سرگذشت واقعی (مسیح) است (و ادعاهائی همچون ادعای الوهیت و یا فرزند خدا بودن او بی اساس است) و هیچ معبودی جز خداوند یگانه وجود ندارد، و خداوند توانا و حکیم است.

« فَانٍ تَوَلَّوْا فَانِ اللَّهَ عَلِیمُ بِالْمُفْسِدِینَ .» (2)

ص: 67


1- 62 / آل عمران: 3.
2- 63 / آل عمران: 3.

پس اگر (با این همه شواهد و دلایل روشن باز از پذیرش حق) روی گرداندند (بدان که

آنها طالب حق نیستند و) خداوند از مفسده جویان آگاه است.

یعنی اگر حق را نپذیرفته و از مباهله سر باز زدند بدان که نظر آنان، راه اندازی فساد

بوده و برای همین پیش تو آمده اند، نه برای محاجه و درک حقیقت و پذیرش آن.

در تفاسیر قدمای مفسرین، مانند تفسیر ابن جریر طبری، و تفسیر ابواسحاق ثعلبی و تفسیر فخر رازی، و در المنثور و.. که نویسندگان همه آنها از عامه اند و همچنین در تفاسیر شیعه آیه شریفه مباهله طوری تفسیر شده، که خواننده بروشنی می فهمد در مفهوم آیه در میان مفسرین کوچکترین اختلافی وجود ندارد.

همچنین محدثین و حفاظ شیعه و سنی احادیث وارده در ذیل آیه شریفه را یک جور روایت نموده اند و در این مورد اختلاف معتنابهی در میان آنها وجود ندارد.

سعد بن ابی وقاص در ذیل آیه شریفه مباهله حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت کرده که اینک آنرا از روایت حافظ مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری ذیلا ارائه میدهیم :

الْحَافِظُ مُسْلِمِ بْنِ حَجَّاجٍ القشیری باسناده عَنْ بُکَیْرِ بْنِ مِسْمَارُ ، عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ ، عَنْ أَبِیهِ قَالَ : أُمِرَ مُعَاوِیَهُ بْنُ أَبِی سُفْیَانَ سَعْداً فَقَالَ :

مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسُبُّ أَبَا التُّرَابِ ؟

قَالَ : أَمَّا مَا ذکرت ثَلَاثاً قالهن لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله فَلَنْ أَ سُبَّهُ لإن تَکُونُ لِی وَاحِدَهً مِنْهُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ . سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله یَقُولُ لَهُ ( وَ خَلْقَهُ فِی بَعْضِ مَغَازِیهِ ، فَقَالَ لَهُ عَلَی : یا رَسُولُ اللَّهِ خلفتنی مَعَ النِّسَاءِ وَ الصِّبْیَانِ ؟ ) : أَمَّا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّهِ بَعْدِی ؟

وَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ یَوْمَ خَیْبَرَ : لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَهَ رَجُلًا یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ، وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ، قَالَ فتطاولنالها ، فَقَالَ : أَدْعُوا لِی عَلِیّاً . فَأُتِیَ بِهِ أَرْمَدْ ، فَبَصَقَ فِی عَیْنَیْهِ ، وَ رُفِعَ الرَّایَهِ إِلَیْهِ ، فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِ .

وَ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهُ : « فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْنَاءِ کم . . . » دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله عَلِیّاً وَ فَاطِمَهَ

ص: 68

وَ حَسَناً حُسَیْناً فَقَالَ : أَللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی . (1)

سعد ابن ابی وقاص که از قدمای اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله بود پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام به شام رفته و در آنجا با معاویه ملاقات کرد، معاویه به او گفت: چرا از سب علی بن ابی طالب علیه السلام خودداری می کنی، در حالیکه ما دستور داده ایم در تمام شهرها هنگام نماز بالای منابر او را سب کنند؟

ص: 69


1- صحیح مسلم، ج 4، ص 1871، ح 32. این حدیث را نامبردگان زیر از اکابر حفاظ اهل سنت نیز روایت کرده اند: 1۔ حافظ ابوعیسی ترمذی در الجامع الصحیح، ج 5، ص 638 ح 3724. 2۔ حافظ بزار در بحر ذخار، معروف به مسند بزار، ج 3، ص 324، ح 1120. 3۔ حافظ احمد بن شعیب نسانی در خصائص امیرالمؤمنین، ص 48، و 81 4۔ حافظ نابه مورخ بلاذری در بخش ترجمه امیرالمؤمنین از انساب الاشراف، ص 106، ح 43 5۔ مورخ علامه مسعودی در مروج الذهب، ج 3، ص 14. 6- حافظ حاکم ابوعبدالله نیشابوری در مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 108. 7۔ حافظ ابوبکر ابن عربی در عارضه الأحوذی، ج 13، ص 171. 8- حافظ موفق بن احمد خوارزمی در مقتل الحسین، ج 1، ص 2. 9- حافظ ابن عساکر دمشقی در بخش ترجمه امیرالمؤمنین علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 1، ص 226، ح 271-273. 10۔ حافظ ابو السعادات ابن اثیر جزری در جامع الأصول، ج 9، ص 469 . 11۔ حافظ عز الدین بن اثیر جوزی در اسدالغابه، ج 4، ص 25-26. 12۔ حافظ بری تلمسانی در جوهر فی نسب علی، ص 69 13- حافظ سبط بن جوزی در تذکره الخواص، ص 6 و 18. 14۔ حافظ گنجی شافعی در کفایه الطالب، ص 85 15۔ حافظ نوری در شرح صحیح مسلم، مطبوع در حاشیه ارشاد الساری، ج 9، ص 279. 16- حافظ محب الدین طبری در ریاض النضره، ج 3، ص 152. 17- حافظ مزی در تحفه الأشراف، ج 3، ص 291. 18۔ حافظ حموینی در فرائد السمطین، ج 1، ص 377. 19۔ حافظ ذهبی در تلخیص المستدرک، مطبوع در ذیل المستدرک، ج 3، ص 108. 20- حافظ زرندی در نظم درر السمطین، ص 107. 21۔ حافظ ابن کثیر دمشقی، در البدایه والنهایه، ج 7، ص 340، از احمد، و مسلم و ترمذی. 22- حافظ عسقلانی در اصابه، ج 2، ص 503 23- ابن صباغ مالکی، در فصول المهمه، ص 126. و ...

سعد در جواب وی گفت: رسول خدا صلی الله علیه واله در فضیلت او سه چیز فرموده که اگر یکی از آنها از آن من بود برای من بهتر از کلیه نعمتهای دنیا بود تا آن سه چیز را با دارم هرگز او را سب نمیکنم.

معاویه گفت: آن سه چیز چیست؟ گفت:

1- در غزوہ خیبر ابوبکر و عمر هر کدام روزی با تجهیزات نظامی کامل به دژ مستحکم یهود یورش بردند و بدون آنکه بتوانند کاری انجام دهند عقب نشینی کردند.

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

لاعطین الرَّایَهَ غَداً رَجُلًا یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ، وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ .

فردا پرچم را به دست مردی می سپارم که او خدا و رسولش را دوست می دارد، و خدا و رسول نیز او را دوست میدارند.

ما همه گردن کشیدیم تا ببینیم رسول خدا صلی الله علیه واله فردا پرچم را به دست کدام یک از اصحاب خود می سپارد.

فردا که شد رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

علی علیه السلام را نزد من بیاورید، او را در حالیکه چشمش درد می کرد پیش آن حضرت آوردند، پیامبر محترم از آب دهان مبارکش به چشم علی علیه السلام مالیده و پرچم را به دست او داد، و خدا درب خیبر را به دست توانای آن حضرت در مقابل مسلمانان در هم شکست

معاویه گفت: دومین فضیلت علی چیست؟ گفت:

رسول خدا صلی الله علیه واله در غزوه تبوک بدلیل آنکه علی بن ابی طالب علیه السلام را در مدینه به جای خود گماشته بود او را با خود نبرد، پس از حرکت رسول خدا صلی الله علیه واله ، امیرالمؤمنین علیه السلام بدنبال آن حضرت از مدینه بیرون آمده و خود را به رسول خدا صلی الله علیه واله رسانید، و گفت: مرا همراه زنان و بچه ها در مدینه جا گذاشتید؟

ص: 70

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

أَمَّا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّهِ بَعْدِی ؟

آیا راضی نیستی که تو نسبت به من چنان باشی که هارون نسبت به موسی بود جز اینکه نبوت با من به پایان رسیده است.

یعنی تو کلیه مناصب هارون را به جز نبوت دارا هستی.

معاویه سئوال کرد سومین فضیلت او چیست؟

سعد گفت:

هنگامی که آیه شریفه: «... فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْنَاءِ کُم .» بر رسول خدا صلی الله علیه واله نازل شد آن حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را برای مباهله با علمای مسیحی با خود بیرون آورده و عرض کرد: پروردگار اینها اهل بیت منند.

این حدیث را حافظ مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری طی سندی از سعد بن ابی وقاص روایت می کند که او آنرا برای معاویه از قول رسول خدا صلی الله علیه واله نقل کرده است.

جز مسلم بسیاری دیگر از بزرگان حفاظ اهل سنت و همچنین بسیاری از محدثین شیعه، آنانکه صاحب اصل بودند، یعنی احادیث رسول خدا صلی الله علیه واله را از بزرگان اساتید حدیث شنیده و با ترتیب و تنظیم آن در کتابی «اصل» حدیثی پدید آورده اند.

و نیز از محدثین شیعه و سنی که قرآن کریم را بر اساس احادیث وارده از رسول خدا صلی الله علیه واله تفسیر نموده اند این حدیث را همانگونه که ارائه دادیم بدون تفاوت معتنابهی از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت کرده و اختلافی در آن نکرده اند، و همه در این قول متفقند که هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه واله به منظور مباهله با مسیحیان از خانه خود بیرون آمد جز علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام کسی را به همراه خود نیاورد.

و در خارج از مدینه در حالی که به محل مباهله پیش می رفت آنها را به عنوان اهل

بیت خود معرفی کرده و فرمود: «أَللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی».

ص: 71

4- پیامبری عظیم از نسل اسماعیل :

بنا به روایتی نصارای نجران مساله مباهله با رسول خدا صلی الله علیه واله را شبانه به ش گذاشتند، یکی از بزرگانشان به نام شرحبیل در جواب اسقف که از وی در پیرامون مباهله نظرخواهی نموده بود گفت:

« قَدْ عَلِمْتَ مَا وَعَدَ اللَّهُ إِبْرَاهِیمَ فِی ذُرِّیَّهِ إِسْمَاعِیلَ مِنِ النُّبُوَّهِ ما یُؤْمَنُ أَنْ یَکُونَ هَذَا هُوَ ذَاکَ الرَّجُلِ ...». (1)

تو میدانی که خدا به ابراهیم در نسل اسماعیل وعده نبوت داده است، شاید این مرد همان وعده خدا به ابراهیم باشد.

و در روایتی از ابن عباس آمده:

« انَّ ثَمَانِیَهٍ مِنْ أساقف الْعَرَبُ مِنْ أَهْلِ نَجْرَانَ قَدِمُوا عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله مِنْهُمْ القاب وَ السَّیِّدِ ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ : « . . . قُلْ تَعالَوْا نَوْعٍ أَبْناءَنا . . . ثُمَّ نَبْتَهِلْ . . . » یرید : نَدْعُ اللَّهِ بِاللَّعْنَهِ عَلَی الْکَاذِبِ ، فَقالُوا : أَخَّرْنَا ثَلَاثَهَ أَیَّامٍ ، فَذَهَبُوا إِلَی بَنِی قُرَیْظَهَ وَ النَّضِیرِ ، وَ بَنِی قَیْنُقَاعَ فاستشاروهم فَأَشَارُوا عَلَیْهِمْ أَنْ یصالحوه وَ لَا یلاعنوه وَ هُوَ النَّبِیُّ الَّذِی نَجِدْهُ فِی التَّوْرَاهِ . . . ». (2)

هشت تن از اسقفهای عرب از بنی نجران که عاقب و سید نیز در میان آنها دیده می شدند پیش رسول خدا صلی الله علیه واله آمدند [و با رسول خدا 6 درباره الوهیت عیسی7 به مجادله پرداختند] در جواب آنها آیه شریفه مباهله از آسمان فرود آمد، و آنان از رسول خدا صلی الله علیه واله سه روز مهلت خواستند.

در طول این سه روز با بنی قریظه و بنی نضیر و همچنین با بنی قینقاع در این زمینه به مشورت پرداختند. بنی قریظه و بنی نضیر و بنی قینقاع به آنان خاطر نشان ساختند که با رسول خدا صلی الله علیه واله مصالحه کرده و مباهله نکنند، زیرا همانگونه که ما از تورات به دست آورده ایم او واقعا پیامبر است.

ص: 72


1- تفسیر القرآن الکریم العظیم، حافظ ابن کثیر، ج 1، ص 369.
2- الدر المنثور، ج 2، ص 39.

در توراتی که هم اکنون در دسترس ماست آمده:

خدا به ابراهیم اطلاع داد که رسالت را در نسل اسحاق قرار می دهیم، ولی از نسل اسماعیل پیامبری عظیم در سرزمین حاران مبعوث میکنم. حاران نام جهانی در حجار است که به عربی آنرا «فاران» و به فارسی «پاران» می گویند. کوه فاران در سرزمین قیدار که همان حجاز است واقع شده است. قیدار، بنابر نوشتارهای خود مسیحیان یکی از پسران اسماعیل است که پس از پدرش سرزمین حجاز یعنی مکه و حومه آن را آباد نمود.

خلاصه بر اساس نص توراه خدا پیامبر عظیم از نسل اسماعیل را که به ابراهیم وعده داده بود از کوه فاران واقع در نزدیکی مکه یعنی سرزمین قیدار مبعوث کرد.

در توراه پیرامون سرنوشت نبوت پس از ابراهیم چنین آمده:

خدا به ابراهیم علیه السلام مژده داد که پیامبر بلافصل پس از تو اسحاق است، ولکن اسماعیل را برکت داده و از نسل او پیامبر بس عظیمی در سرزمین قیدار فاران بر می انگیزم، دو دوازده سرور (1) (که ائمه ما می باشند) از نسل او به وجود می آورم.

5- پیشگویی کتب آسمانی پیشین و یهود و نصاری :

یهود و نصاری بر اساس پیش بینی های کتب آسمانی خودشان از رسالت عظیم رسول خدا صلی الله علیه واله پیشاپیش اطلاع داشتند بر همین مبنا بود که هنگام مشورت در پیرامون مسأله مباهله گفتند:

این همان پیامبر عظیم از نسل اسماعیل است که خدا ارسال او را به ابراهیم علیه السلام نوید داده است، بنابراین نباید با وی به مباهله برخاست زیرا هیچ پیامبری با قومی مباهله نکرد جز آنکه آن قوم هلاک شدند.

و یکی دیگر از بزرگانشان گفت:

ص: 73


1- سرور به معنای امام است. عین کلمه «سرور» در توراتهای فارسی هست.

برای اینکه مشخص کنیم او همان نوید اسمانی ابراهیم علیه السلام است یانه میدان در محک آزمایش قرار داد. بدین ترتیب که تا فردا (روز مباهله) منتظر می مانیم، اگر او با جماعتی از امت خود به مباهله آمد روشن می شود که پیامبر نیست، ولی ای عزیز ترین و نزدیکترین افراد خاندان خود آمد معلوم می شود که او پیامبر است و نباید با او به مباهله برخاست. (1)

پس از آنکه شب به پایان خود رسید روز مباهله و ساعت مقرر آن فرا رسید رسول خدا صلی الله علیه واله در حالیکه فرزند شهید خود امام حسین علیه السلام را در بغل گرفته و دست فرزند دیگرش امام حسن علیه السلام را گرفته بود از خانه خود بیرون آمد، و پشت سر آن حضرت صدیقه طاهره علیها السلام و پشت سر وی امیرالمؤمنین علیه السلام حرکت می کردند. (2)، آن حضرت همراه افراد خاندان خود پیش از نصارای نجران در جایگاه مباهله که از پیش تعیین شده بود حاضر شدند.

مسیحیان هنگامی که صحنه را چنین دیدند، و دیدند که پیامبر عظیم الشأن با اهل بیت خود نه با عده ای از امت خویش، برای مباهله در محل از پیش تعیین شده حاضر شده است. فهمیدند که با پیامبر راستین و عظیمی روبرو هستند لذا از مباهله با آن حضرت طفره رفته به پیامبر صلی الله علیه واله گفتند:

مانه با تو به مباهله بر می خیزیم و نه با تو به پیکار می پردازیم، و نه حاضریم از دین خود دست برداریم، ولی پرداخت جزیه را می پذیریم.

6- سه خصلت نصاری :

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: دلیل اینکه شما نمی خواهید از دین خود دست برداشته و در سلک اسلام قرار گیرید روشن است، و آن اینکه شما شراب می خورید، و گوشت

ص: 74


1- أسباب النزول، واحدی نیشابوری، ص 69-68
2- مناقب خوارزمی، ص 96-97

خوک می خورید و صلیب را دوست دارید. (1) صلیب رمز و نشانه ریاست اسقف های مسیحی است سخن رسول خدا صلی الله علیه واله که فرمود: شما صلیب را دوست می دارید کنایه از این بود که شما به هیچ قیمت حاضر نیستید دست از ریاست تان بردارید.

نوشیدن شراب و خوردن گوشت خنزیر سرشت انسانی، آدمی را از او می گیرد.

بنابراین شما هم اکنون در اثر نوشیدن شراب و خوردن گوشت خزیر طبیعت انسانی خود را از دست داده و در وضعی نیستید که بتوانید حقیقت را باور داشته و در مقابل آن سر تسلیم فرود آورید.

در نتیجه تحت تأثیر ایندو کار زیان آور و حب ریاستی که دارید نمی توانید در موقعیت غلط و ناشایست خود تجدید نظر کنید، و لذا در پندارهای پوچی که به عنوان دین مسیح در مغزهای خود جا داده اید پافشاری از خود نشان می دهید.

بالاخره قرار بر این شد که سالانه دو هزار حله (2) هزار تا در ماه صفر، و هزارتای

دیگر در ماه رجب، و 30 عدد زره جنگی به عنوان جزیه به مسلمانان بپردازند. (3)

7- علی علیه السلام نفس رسول الله صلی الله علیه واله :

این اصل داستان مباهله بود، آیه مباهله صراحت در آن دارد که رسول خدا صلی الله علیه واله اهل بیت خود را با خود برای مباهله به محل تعیین شده آورد.

«قُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْنَاءِ کم ...»

بگو ای پیامبر بیائید شما نیز فرزندانتان را ما نیز فرزندان خود را

« وَ نِساءَنا وَ نساءکم »

و ما نیز زنانمان را و شما نیز زنهایتانرا؛

ص: 75


1- اسباب النزول، ص 68
2- «حله» پارچه ایست که در زمان حاضر آنرا حوله می گویند، که در آن زمان از پارچه های قیمتی محسوب می شد.
3- الکشف والبیان ثعلبی، به نقل از الخصائص ابن بطریق حلی ص 101۔102، ح 69

«وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسِکُمْ»

ما نیز نفس های خود را و شما نیز نفسهای خودتان را بیاوریم.

منظور از نفس رسول خدا صلی الله علیه واله در این قسمت از آیه شریفه چیست؟ یعنی کسانی را بیاوریم که از هر نظر مثل خودمان هستند، یعنی هر خطری که به او می رسد مثل این است که به خود رسول خدا صلی الله علیه واله رسیده است.

و این درست همان است که یکی از رؤسای مسیحیان هنگامی که پیشنهاد نمود رسول خدا صلی الله علیه واله را آزمایش کنند آن را بر زبان آورد :

« اگر با عده ای از امت خود به طرف ما آمد بدانید که او پیامبر نیست و دروغ میگوید و اگر با عزیز ترین افراد خاندانش آمد بدانید که او به راستی پیامبر است»

نفس خودمانرا بیاوریم یعنی کسی را بیاوریم که از نظر اهمیت و محبت، و از جهت نزدیکی و قرب در عرض خودمان باشد. منظور از «أنفُسَنَا» همین است و بس.

8- تفسیر مأمون عباسی از «أنفُسَنَا» :

مامون خلیفه عباسی هنگام محاجه با امام علی بن موسی الرضا علیه السلام «أنفسنا» را به قرینه «نسائنا» در آیه شریفه «مردان ما» تفسیر کرد.

او می خواست بگوید: معنی آیه شریفه مباهله چنین است:

ای پیامبر به اهل نجران بگو: بیائید هم ما و هم شما زنانمان را با خود بیاوریم. چون همواره مردان در مقابل زنان قرار می گیرند لذا منظور از «أنفسنا» در آیه شریفه «مردان ما است» مع الاسف چنین استعمالی در لغت معهود نبوده و سابقه ندارد. «آنفس» جمع «نفس است» پس پیامبر محترم در این آیه شریفه از طرف پروردگار متعال دستور گرفته که به نصارای نجران بفرماید:

بیائید هم شما و هم ما فرزندانمان، و زنانمان و جانهای خود را بیاوریم.

معلوم است که رسول خدا صلی الله علیه واله یک جان بیشتر که نداشتند، بنابراین مفهوم

ص: 76

«جانهای خود را بیاوریم» آن است که کسانی را بیاوریم که از هر نظر مساوی و هم ارز جان ما هستند.

درست است که مردم معمولا در مقام تعارف به کسانی که آنانرا برابر و هم ارز خود نمی دانند می گویند: «جان من» ولی چنین عملی از شخص رسول خدا صلی الله علیه واله بعید بلکه محال است، زیرا آن حضرت هرگز به غیر از حقیقت سخن نمی گفتند.

یعنی حالا که من می خواهم با دست زدن به مباهله و نفرین همدیگر خود را در معرض خطر قرار بدهم کس و یا کسانیرا که جانشان از نظر ارزش مثل جان من هستند در معرض خطر قرار میدهم.

اما مأمون پسر هارون عباسی به پیروی از علمای اهل سنت، از جمله «عکرمه بربری» که یکی از بزرگان خوارج از فرقه اباضیه بود «أنفسنا» را به معنای «مردان ما» گرفته و از امام رضا علیه السلام می پرسد:

به چه دلیل شما می گوئید: علی بن ابی طالب علیه السلام وصی پیامبر است؟

حضرت فرمودند: به دلیل آنکه امیرالمؤمنین علیه السلام جز مرتبه نبوت در کلیه اوصاف و فضائل نفسانی و..... دقیقا همانند رسول خدا صلی الله علیه واله بودند .

مأمون پرسید: دلیلتان بر همانندی مورد ادعایتان در میان آندو چیست؟

حضرت فرمودند:

دلیل ما آیه شریفه مباهله است که پروردگار متعال طی آن، آن حضرت را نفس رسول خدا صلی الله علیه واله معرفی و جان آندو بزرگوار را از هر حیث جز نبوت مساوی و هم ارز اعلام فرموده است. ولی مأمون می گوید: نه «أنفسنا» در آیه شریفه به معنی مردان ما و «أبنَاءَنَا» به معنی فرزندان ما و «نِسَاءَنَا» به معنی زنان ما می باشد.

9- آیا مأمون عباسی امیرالمؤمنین است؟!!

امام رضا علیه السلام چون دیدند طرفشان مأمون است نخواستند با وی به مجادله پردازند.

ص: 77

برای اینکه اطرافیانش او را امیرالمؤمنین می دانستند، یعنی اگر اطرافیان و کاسه لیسان دربار او مؤمن باشند مأمون نیز امیرالمؤمنین متناسب با آنان خواهد بود.

امام صادق علیه السلام نیز به جائر زمان خود به همین معنا امیرالمؤمنین خطاب فرمود. آری زورگویان از خاندان امیه و خاندان عباس به ادعای خود امیرالمؤمنین بودند. ولی امیرالمؤمنین به حق که خداوند متعال او را به امارت مؤمنین منصوب فرموده و رسول خدا صلی الله علیه واله با همین عنوان او را به امت خود معرفی فرمودند جز امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام کس دیگری نبوده و امارت مؤمنین جز او کسی را نشاید.

الْحَافِظُ مُحَمَّدِ بْنِ یُوسُفَ الکنجی الشافعی بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی کَثِیرِ الْأَنْصَارِیُّ ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدِ بْنِ زرارۃ قَالَ :

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله : لَمَّا أَسْرَی بِی إِلَی السَّمَاءِ أنتهی بِی إِلَی قَصِّرْ مِنْ لؤلؤء فِرَاشِهِ مِنْ ذَهَبٍ یتلالا ، فَأَوْحی إِلی وَ أَمَرَنِی فِی عَلِیٍّ بِثَلَاثِ خِصَالٍ :

بانه سَیِّدِ الْمُسْلِمِینَ ، وامام الْمُتَّقِینَ ، وَ قَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ . (1)

حافظ گنجی شافعی به سند مذکور از عبدالله ابن اسعد بن زراره روایت میکند گفت: رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: هنگامی که پروردگارم مرا به آسمانها فرا خواند به قصری از

ص: 78


1- کفایه الطالب، ص 190. و نیز 1۔ حافظ طبرانی در المعجم الصغیر، ج 2، ص 28. 2- حافظ حاکم نیشابوری در مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 138. 3۔ حافظ ابو نعیم اصفهانی در حلیه الأولیاء، ج 1، ص 66 4- حافظ خطیب بغدادی در موضع اوهام الجمع والتفریق، ج 1، ص 183-185. 5۔ حافظ ابن مغازلی در مناقب علی بن ابی طالب، ص 65، ح 93، و ص 104، ح 146. 6- حافظ ابن شیزو به دیلمی در الفردوس بمأثور الخطاب، ج 4، ص 163. 7۔ حافظ موفق بن احمد خوارزمی در مناقب، ص 295، ح 287. 8- حافظ ابن عساکر دمشقی در بخش ترجمه امیرالمؤمنین علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 256، ح 779 . 9- حافظ عز الدین بن اثیر جزری در اسد الغابه، ج 1، ص 69 10۔ حافظ محب الدین طبری در ذخائر العقبی، ص 70. و ...

لؤلؤ رسیدم که کف آن از طلای درخشان فرش شده بود، در همانجا پروردگار متعال به من وحی فرموده و مرا در باره علی علیه السلام به سه چیز دستور داد :

به اینکه او سید و سرور مؤمنین و امام منتفین، و پیشوای دست و رو سفیدان است. الْحَافِظُ أَبُو نُعَیْمِ الْأَصْبَهَانِیِّ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِیرَهَ ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ جُنْدَبٍ ، عَنْ أَنَسٍ قَالَ :

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله : یَا أَنَسُ أسکت لِی وُضُوءاً ، ثُمَّ قَامَ فَصَلَّی رَکْعَتَیْنِ ، ثُمَّ قَالَ : یَا أَنَسُ أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ علیک مِنْ هَذَا الْبَابِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ، وَ سَیِّدِ الْمُسْلِمِینَ ، وَ قَائِدِ الْغُرِّ المحجلین ، وَ خَاتَمِ الْوَصِیِّینَ ... (1)

حافظ ابونعیم اصفهانی به سند مذکور از انس بن مالک روایت میکند گفت: روزی رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: ای انس برای من آب وضو بیاور، پس از گرفتن وضو بلند شد و دو رکعت نماز به جا آورد، و سپس به من گفت: انسا کسیکه هم اینک از این در وارد می شود امیر مؤمنان، و سیدو سرور مسلمانان، و پیشوای دست و رو سفیدان و آخرین اوصیا است...

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه واله از سفر آسمانیش مراجعت فرمود به اصحابش دستور داد که به علی بن ابی طالب علیه السلام به عنوان امیرالمؤمنین سلام بکنند.

ص: 79


1- حلیه الأولیاء، ج 1، ص 63. و نیز ... 1۔ حافظ ابن شیرویه دیلمی در الفردوس بمأثور الخطاب، ج 5، ص 364. 2۔ حافظ ابن عساکر دمشقی در بخش ترجمه امیرالمؤمنین علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 486، ح 1014. 3- حافظ گنجی شافعی در کفایه الطالب، ص 111-112. 4- ابن منظور مصری در مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 376، و ج 18، ص 18. 5- محافظ حموینی در فرائد السمطین، ج 1، ص 145، ح 109. 6- حافظ ذهبی در میزان الاعتدال، ج 1، ص 64 . 7۔ حافظ ابن طلحہ شافعی در مطالب السئول، ص 21. 8- فقیر عینی در مناقب سیدنا علی، ص 16 و 58، 61 . و ...

الْحَافِظُ ابْنُ عَسَاکِرَ الدِّمَشْقِیِّ عَنْ أَبِی داؤد ، عَنْ بُرَیْدَهَ الْأَسْلَمِیِّ قَالَ : أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله أَنْ نُسَلِّمُ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَهِ الْمُؤْمِنِینَ ، وَ نَحْنُ سَبْعَهٍ وَ أَنَا أَصْغَرُ الْقَوْمِ یَؤمَئِذٍ . (1)

حافظ ابن عساکر دمشقی به سند مذکور از بریدہ اسلمی روایت میکند که گفت:

رسول خدا صلی الله علیه واله ما را دستور داد که به علی علیه السلام به عنوان امیرالمؤمنین سلام کنیم، در آن هنگام ما هفت نفر بودیم که در میان آنها از همه کوچکتر من بودم.

10- علی علیه السلام امیرالمؤمنین از اولین و آخرین :

ملائکه و انبیاء بدون استثناء، اعم از انبیای اولوالعزم و دیگران، و کلیه کسانی که به حق و حقیقت راستین ایمان آورده اند همه شان مؤمنینی هستند که امیرالمؤمنین علیه السلام امیر، و سید و سالار واجب الاطاعه آنهاست.

این حقیقت را پروردگار متعال در قرآن شریف تصدیق کرده و می فرماید:

«وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ ». (2)

حضرت ابراهیم علیه السلام از شیعیان امیرالمومنین علیه السلام است، به خاطر بیاور هنگامی را که با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد.

السَّیِّدُ شَرَفُ الدِّینِ الْحُسَیْنِیِّ النجفی باسناده عَنْ أَبِی بَصِیرٍ یَحْیَی بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ قَالَ : سَأَلَ جَابِرُ بْنُ یزید الْجُعْفِیِّ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ الصَّادِقِ علیه السَّلَامِ عَنْ تَفْسِیرِ هَذِهِ الْآیَهِ :

« وَانَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ . . . » . . . قَالَ : قَالَ إِبْرَاهِیمُ أَللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ شِیعَهُ

ص: 80


1- بخش ترجمه امیرالمؤمنین علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 2، ص 260، ح 784. و نیز: 1- ابن منظور در مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 376. 2۔ فقیر عینی در مناقب سیدنا علی، ص 18، و ص 20. و ...
2- 82 - الصافات: 27.

أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ، قَالَ : فَأَخْبَرَ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ : « وَ إِنْ مِنْ شیعیه لَإِبْراهِیمَ ...» . (1)

سید شرف الدین حسینی نجفی بسند مذکور از ابی بصیر یحیی بن ابی القاسم روایت میکند که گفت: جابر بن یزید جعفی درباره منظور حضرت حق از آیه شریفه: «وَ إِنْ مِنْ شیعیه لَإِبْراهِیمَ...» از امام صادق علیه السلام سئوال کرد، و آن حضرت فرمود: ... ابراهیم به پروردگار متعال عرض کرد: پروردگارا مرا از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام قرار ده پس خدای عز وجل در کتاب خود از این تقاضای ابراهیم خبر داده و فرمود: «وَ إِنْ مِنْ شیعیه لَإِبْراهِیمَ...»

آری تمام پیامبران بدون استثناء از مؤمنین بوده، و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام امیر آنهاست. پروردگار احدیت در قرآن کریم حضرت ابراهیم را با صفت مؤمن ستوده و می فرماید:

« سَلامُ علی ابراهیم کذلک نَجْزِی المحیسن إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ ». (2)

همچنین درباره نوح علیه السلام می فرماید:

« سَلامُ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ ، إِنَّا کذالک نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ، إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ ». (3)

و درباره موسی و هارون علیهما السلام می فرماید:

« سَلامُ علی موسی وَ هارُونَ ، أَنَا کذالک نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ، إِنَّهُما مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ ». (4)

بنابراین پیامبران نامبرده در این آیات، بلکه همه آنها با صفت ایمان ستوده شده و

ص: 81


1- تاویل الایات الظاهره، ج 2، ص 496، ح 9. 1- بحارالانوار، ج 36، ص 151، ح 131. وج 85 ص 80 ح 20 2- البرهان، ج 4، ص 20، ح 20. 3۔ مستدرک الوسائل، ج 1، ص 279، باب 17، ح 11. 4- اثبات الهداه، ج 3، ص 85 ح 787. 5- کنز الدقائق، ج 8 ص 471. و ...
2- 81-79 / الصافات: 37
3- 109 - 111 / الصافات: 37.
4- 122-119 / الصافات: 37

مؤمن معرفی شده اند و علی علیه السلام امیر آنها است. نه تنها انبیای عظام بلکه ملائکه آسمانها بدون استثناء، از مقربین گرفته تا غیر مقربین، جبرائیل، و میکائیل، و اسرافیل و عزرائیل، روح بالاتر از آنها، پائین تر از آنها طوافون عرش، اهل بهشت همه و همه مؤمن و امام علی علیه السلام امیر آنها است.

ولی مأمون به زور در مسند خلافت نشسته و ادعای مقام بلند امارت مؤمنین را دارد و

امام در جواب وی فقط به یک کلمه: « لَولَا أَبْناءَنا » اکتفا فرموده و مسأله را پایان داد.

11- خلاصه:

خلاصه محاجه امام رضا علیه السلام با مأمون چنین می شود: مأمون از امام علیه السلام سئوال کرد: شما به چه دلیل پدر خود علی بن ابی طالب علیه السلام را تنها صحابی شایسته خلافت پس از رسول خدا صلی الله علیه واله می دانید؟

امام علیه السلام در جواب وی فرمود: بدلیل آنکه حضرت در آیه شریفه مباهله نفس رسول خدا صلی الله علیه واله یعنی خود رسول خدا صلی الله علیه واله توصیف شده و نفس شخص به مقام او شایسته تر از دیگران است.

مأمون در جواب امام علیه السلام گفت: در آیه مباهله منظور از «أنفسنا» خود و جان رسول خدا صلی الله علیه واله نیست، بلکه بدلیل آنکه «أنفسنا» در این آیه شریفه در مقابل «نسائنا» قرار گرفته و مراد از آن «مردان» است یعنی: شما نیز زنان و مردان تانرا بیاورید و ما هم می آوریم.

امام علیه السلام برای آنکه او و علمای اهل سنت را که در این مورد مأمون از آنها الهام میگرفت به اشتباه و یا بهتر بگویم بخیانت خود متوجه کند فرمود: آیا امام حسن و امام حسین علیهما السلام از مردانند یا نه؟ کسی که نمی تواند بگوید: آن دو بزرگوار از مردان نیستند، حالا اگر آنها از مردان باشند آیا کلمه «أنفسنا» به معنای مردان ما شامل آنها هم می شود یا نه؟ روشن است که بنابراین فرض «أنفسنا» آنها را نیز در بر می گیرد. پس اگر

ص: 82

تفسیر مأمون و علمای اهل سنت درست باشد آوردن «أبناءنا» در آیه شریفه لغو می شود زیرا منظور از «أبنائنا» حسن و حسین علیهما السلام است که با آوردن «أنفسنا» امر به حضور آنها در مباهله نازل شده و دیگر نیازی به «ابناءنا» نخواهد بود، زیرا تکرار بی فایده بوده و حمل به تأکید و امثال آنهم نمی شود، پس آوردن کلمه ای که نیازی بدان نیست لغو است، حاشا از کلام مقدس پروردگار متعال که لغو در آن راه داشته باشد.

12- اشکالات وارد بر تفسیر مأمون:

مأمون به پیروی از علمای اهل سنت و بدون آنکه مستند و مؤیدی از احادیث و آثار داشته باشد «أنفسنا» را به «رجالنا» تفسیر کرده و بدین ترتیب مرتکب اشتباه بزرگی شده است که نه تنها احادیث و آثار نظر او را تأئید نمی کند بلکه اشکالات زیادی نیز به ترتیب زیر بر آن وارد است.

1- تفسیر مأمون «أنفسنا» را به «رجالنا» تفسیر برای است که از نظر اکثریت علمای تفسیر اینگونه برخورد با قرآن باطل و از درجه اعتبار ساقط است، و چنین برخوردی با قرآن نه تنها باطل است بلکه چنین مفتری در احادیث به کفر منسوب شده است.

الشَّیْخُ الصَّدُوقُ باسناده عَنْ عَبْدِ الرحمان بْنِ سَمَرٍ قَالَ :

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله : لَعَنَ اللَّهُ الْمُجَادِلِینَ فِی دِینِ اللَّهِ . . . . . مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَقِیرُ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ مَنْ أَفْتَی بِغَیْرِ عِلْمٍ لَعَنَتْهُ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ کل بِدْعَهٍ ضَلَالَهٍ ، وَکَّلَ ضَلَالَهٍ سَبِیلُهَا إِلَی النَّارِ .

قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنِ سَمُرَهَ : قُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ : أَرْشِدْنِی إِلَی النَّجَاهِ . فَقَالَ : یابن سَمُرَهَ ! إِذَا اخْتَلَفَتِ الْأَهْوَاءِ ، وَ تَفَرَّقَتِ الْآرَاءِ فعلیک بِعَلِیِّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ، فانه إِمَامٍ أُمَّتِی ، وَ خَلِیفَتِی عَلَیْهِمْ مِنْ بَعْدِی ، وَ هُوَ الْفَارُوقُ الَّذِی یَمِیزُ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ ... (1)

شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه باسناد خود از عبدالرحمن بن سمره روایت میکند

ص: 83


1- بحار الانوار، ج 36، ص 227، ح 3.

که گفت:

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: خدا لعنت کند مجادله کنندگان در دین را... هر کس قرآن را در رأی خود تفسیر نماید به دورغ افتراء به خدا بسته است. و هر کس بدون علم فتوا صادر کند ملائکه آسمانها و زمین بر او لعنت می فرستند، هر بدعتی موجب ضلالت، و هر ضلالتی راهش به آتش منتهی می شود.

عبدالرحمن میگوید: عرض کردم: یا رسول الله راه نجات را به من نشان دهید فرمودند: پسر سمره هنگامی که در میان خواسته های مردم اختلاف پدید آمد، و در میان رأیهای مردم تفاوت پیدا شد، از علی بن ابی طالب علیه السلام پیروی کن که او امام امت من و

جانشین من پس از من در میان آنها خواهد بود، اوست که حق را از باطل تمیز میدهد ،...

2- در لغت و استعمالات عرب «أنفسنا» هرگز به معنای «رجالنا» بکار نرفته است، و اگر ادعا شود بقرینه «نساءنا» که در آیه شریفه وجود دارد ممکن است بر سبیل مجاز در «رجالنا» به کار برد. در جواب گفته می شود عدم سازش موجود در میان «رجالنا» و «أبنائنا» به صورتی که قریبأ عرض خواهد شد قرینه مجوز شما را بلا اثر کرده و صلاحیت قرینه بودن آن را در این مورد از میان می برد. و می ماند «أنفسنا» و استعمال آن در معنای حقیقی آن، یعنی «جانهای مان» که اصل در استعمال الفاظ استعمال آن در معانی حقیقی آن است.

3- تفسیر «أنفسنا» در آیه شریفه به «رجالنا» لازمه اش آن است که ذکر «أبنائنا» در آیه شریفه زاید و خالی از فائده و به عبارت دیگر لغو باشد که کلام مقدس حضرت حق تعالی منزه از آن است. بدین ترتیب که اگر «أنفسنا» به معنی «رجالنا» یعنی مردانمان باشد در آن صورت حسنین علیهما السلام بدلیل ذکوریتشان از مردان محسوب شده و «أنفسنا » شامل آنان نیز خواهد بود، و دیگر نیازی به کلمه «أبنائتا» نخواهد بود، و استعمال کلمه غیر لازم و خالی از فائده، در سخن لغو است که نسبت کلام خدا بدان باطل است، پس ذکر کلمه «أبنائنا» در آیه لازم و مفید معنا است پس به دلیل عدم سازش در میان «أبنائنا» و «رجالنا» معلوم می شود که «أنفسنا» به معنی «رجالنا» نبوده بلکه به معنی

ص: 84

حقیقی خود «جانهای ما» می باشد.

4- صرف نظر از اینکه احادیث و آثار نظر مامون را تایید نمی کند احادیث زیادی از رسول خدا صلی الله علیه واله در ذیل همین آیه شریفه وارد شده و تعداد زیادی از صحابه آن را از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت کرده اند که موید نظر ما یعنی «أنفسنا» به معنای «جانهای ما» است:

الْحَافِظُ مُحِبُّ الدِّینِ الطَّبَرِیِّ ، عَنْ أَبِی سَعِیدِ الْخُدْرِیِّ قَالَ :

لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهِ : « فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ . . . » دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله علیا ، وَ فَاطِمَهَ وَ حُسْناً ، وَ حسینا وَ قَالٍ : أَللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی . (1)

هنگامی که آیه شریفه مباهله نازله شد رسول خدا صلی الله علیه واله علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را با خود آورده و عرضه داشت: پروردگارا اینها اهل بیت من اند.

حدیث بالا را سعد بن ابی وقاص، و ابوسعید خدری، و عبدالله بن عباس، و جابر بن عبدالله انصاری، و حذیفه بن یمان، وعمروبن سعید بن معاذ، از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله هر کدام به لفظی از آن حضرت روایت کرده اند که ما به عنوان نمونه به نقل این یک روایت اکتفا کردیم.

5- در آیه شریفه کلمات «نساء» و «أبناء» و «أنفس» به ضمیر «نا» اضافه شده که افاده اختصاص می کند، زیرا معانی دیگر اضافه در این مورد صحیح نیست و بر فرض که بپذیریم تفسیر مأمون در این مورد درست بوده و مراد از «أنفسنا» مردان ما می باشد، با در نظر گرفتن این اضافه مفید اختصاص استفاده می شود که مراد از «مردان ما» مردانی است که اختصاص به رسول خدا صلی الله علیه واله دارند چنانکه مراد از زنان و فرزندان نیز زنان و فرزندانی است که اختصاص به آن حضرت دارند.

حالا سئوالی که پیش می آید آن است که زنان و فرزندان، و مردانی که اختصاص به

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله داشتند چه کسانی هستند؟

ص: 85


1- ذخائر العقبی، ص 25.

آیا منظور کلیه زنان و فرزندان و مردان امت است که در این صورت:

أولا: احضار کردن کلیه زنان و فرزندان و مردان امت مشکل بلکه محال بود.

ثانیا: تاریخ چنین چیزی را برای ما گزارش نداده است.

آیا منظور عده ای از زنان و فرزندان و مردان امت بوده که در این صورت آیا تعیین این عده از میان همه امت بر اساس امتیاز و یا امتیازاتی صورت می گرفت یا نه، اگر بدون امتیاز برای حضور در عرصه مباهله تعیین می شدند که این ترجیح بلا مرجع بوده و باطل است. و اگر بر مبنای امتیاز و یا امتیازاتی تعیین می شدند، پس آن امتیاز و با امتیازات کدام است؟

در همین جاست که احادیث به جا مانده از رسول خدا صلی الله علیه واله و ائمه طاهرین علیهم السلام نقش خود را ایفاء نموده و جواب سئوال ما را می دهد.

از حدیث ابوسعید خدری در این زمینه که از حافظ محب الدین طبری روایت کردیم استفاده می شود:

اولا: رسول خدا صلی الله علیه واله از زنان صدیقه طاهره علیها السلام ، و از فرزندان حسن و حسین علیهما السلام و از مردان تنها امیرالمؤمنین علیهم السلام را با خود آوردند.

الْحَافِظُ ابْنُ المغازلی باسناده عَنِ الْکَلْبِیِّ ، عَنْ کامل بْنِ الْعَلَاءِ ، عَنْ أَبِی صَالِحٍ ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ :

إِنَّ اللَّهَ عزوجل یَقُولُ فِی کِتَابِهِ : « . . . تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْنَاءِ کم وَ نِساءَنا وَ نِسَاءً کَمٍّ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ » قَالَ : کَانَ أَبْنَاءِ هَذِهِ الْأُمَّهِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیها السَّلَامُ ، وَ کَانَ نِسَاءُ هَا فَاطِمَهَ علیهما السَّلَامُ ، وَ أَنْفُسِهِمْ النَّبِیِّ وَ عَلِیِّ علیهما السَّلَامُ . (1)

حافظ ابن مغازلی به سند مذکور از ابن عباس روایت میکند که گفت:

در جریان مباهله فرزندان امت حسن و حسین علیهما السلام و زنان آن فاطمه علیها السلام ، و نفسهای ان رسول خدا صلی الله علیه واله و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام بودند.

ص: 86


1- مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام ، ص 318، ح 362.

ثانیا: امتیازی که بر اساس آن نامبردگان در حدیث به عنوان «أبناءنا» و «نساءنا» و «أنفسنا» از میان امت انتخاب شده و در مباهله حضور بهم رسانیدند اختصاص آنها به رسول خدا صلی الله علیه واله و بیت آن حضرت بود که از اضافه «ابناء» و «نساء» و «انفس» به ضمیر «نا» استفاده می شود و حدیث سعد بن ابی وقاص هنگام محاجه با معاویه آنان را چنین معرفی می کند

وَ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهُ ، یَعْنِی آیَهَ الْمُبَاهَلَهِ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله عَلِیّاً ، وَ فَاطِمَهَ وَ حَسَناً وَ حسینا فَقَالَ : أَللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی .

پروردگارا اینها یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام اهل بیت من بوده و اختصاص به من دارند، یعنی اختصاص به بیت نبوت داشته و با آن همگونی و مناسبت تام و تمام دارند.

13- اهل بیت پیامبر علیهم السلام :

طبق روایاتی که در ذیل آیه شریفه مباهله وارد شده اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله کسی جز امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام ، و صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیها السلام ، و حسن و حسین علیهما السلام نبودند. احادیث و آثار، علماء حدیث، و مفسران اعم از شیعی و سنی در این مطلب اتفاق نظر داشته و گفته اند :

رسول خدا صلی الله علیه واله جز این چهار بزرگوار کسی را با خود به مباهله فرا نخواند، گر چه در موارد دیگر مثلا در ذیل آیه شریفه تطهیر احادیثی وارد شده حاکی از اینکه کسانی مانند ام سلمه، و عایشه هوس نیل به این موهبت عظمی و شرافت کبری را در سر پرورانده و حرکاتی از خود در این زمینه نشان داده اند.

الْحَافِظُ الْحَاکِمُ الحسکانی باسناده عَنْ یَزِیدَ بْنِ هَارُونَ ، عَنِ الْعَوَّامِ بْنِ حَوْشَبٍ قَالَ : حَدَّثَنِی أَبُ عَمٍّ لِی مِنْ بَنِی الْحَارِثِ بْنِ تَیْمِ اللَّهِ یُقَالُ لَهُ : مُجَمِّعٍ قَالَ : دَخَلَ مَعَ أُمِّی عَلَی عَائِشَهُ . . فَسَأَلْتُهَا عَنْ عَلَیَّ ، فَقَالَتْ : تسألینی عَنْ أَحَبُّ النَّاسِ کان إِلَی رَسُولِ

ص: 87

اللَّهُ صلی اللَّهِ علیه واله ، وَ زَوْجٍ أَحَبُّ النَّاسِ کَانَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله ؟ لَقَدْ رَأَیْتُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَهَ وَ حَسَناً وَ حسینا وَ جَمَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله بِثَوْبٍ عَلَیْهِمْ ثُمَّ قَالَ : اللَّهُمَّ إِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ حَامَّتِی ، فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً .

فَقُلْتُ : یا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا مِنْ أهلک ؟ قَالَ : تَنَحَّیْ فانک إلی خیر . (1)

حافظ حاکم حسکانی به سند مذکور از عوام بن حوشب روایت میکند گفت:

پسر عمویم از بنی حارث بن تیم الله بنام مجمع گفت: روزی در کنار مادرم وارد خانه عائشه شدیم. مادرم از وی درباره علی علیه السلام سئوال کرد. در جواب مادرم گفت: آیا از من درباره کسی که محبوبترین مردم پیش رسول خدا صلی الله علیه واله و همسر فاطمه محبوبترین مردم پیش آن حضرت بود سئوال میکنی؟ روزی خود دیدم که رسول خدا صلی الله علیه واله علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را زیر لباسی قرار داده و عرض کرد:

پروردگارا اینها اهل بیت و حامیان من اند، پلیدی شرک و گناه را از آنان دور کرده و آنها را پاک و پاکیزه گردان.

در این هنگام من گفتم: یا رسول الله آیا من هم از اهل بیت تو هستم؟ فرمود دور شو ...

الْحَافِظُ الْمُفَسِّرِ الْکَبِیرِ ابْنُ جَرِیرِ الطَّبَرِیُّ باسناده عَنْ حُسَیْنِ بْنِ عَطِیَّهَ ، عَنْ فُضَیْلٍ ، عَنْ عَطِیَّهَ ، عَنْ أَبِی سَعِیدِ الْخُدْرِیِّ ، عَنْ أُمِّ سَلَمَهَ زَوْجِ النَّبِیِّ صلی اللَّهِ علیه واله : إِنَّ هذِهِ الْآیَهَ نَزَلَتْ فِی بَیْتِهَا : « أَنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً » قَالَتْ : وَ أَنَّا جَالِسَهُ عَلَی بَابِ الْبَیْتِ - قِلَّهُ : یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَسْتَ مِنْ أَهْلِ الْبَیْتِ ؟ قَالَ : إِنَّکِ إِلَی خَیْرٍ ، أُثْنِی مِنْ أَزْوَاجِ النَّبِیِّ . وَ قَالَتْ : وَفِی الْبَیْتِ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ عَلَیَّ وَ فَاطِمَهُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ . (2)

حافظ ابن جریر طبری بسند مذکور از ام المومنین ام سلمه روایت میکند که گفت:

آیه تطهیر در خانه من در حالیکه رسول خدا صلی الله علیه واله و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام

ص: 88


1- شواهد التنزیل، ج 2، ص 38۔ 39، ح 684 . و نیز : 1۔ مفسر کبیر ابو اسحاق ثعلبی در الکشف والبیان، بنقل از خصائص ابن بطریق ص 48-78-77.
2- جامع البیان، ج 22، ص 2. تفسیر القران العظیم، ابن کثیر دمشقی، ج 3، ص 485484 و معرفه ما یجب الاهل بیت النبوی، مقریزی، ص 25.

در آن بودند نازل شد. در آن هنگام من در بیرون اطاق نشسته بودم، گفتم: یا رسول الله

آیا من از اهل تو نیستم؟ فرمودنه، تو از همسران رسول خدا صلی الله علیه واله هستی .

بطوریکه می بینیم در اینجا که تنها نیل به شرف بود و به دلیل اختصاص به رسول خدا صلی الله علیه واله خطری کسی را تهدید نمی کرد، کسانی مانند ام سلمه، و عائشه و حتی در مواردی شیخین ابوبکر و عمر پیدا می شدند که به طمع دستیازی به این موهبت عظمی خود را بر رسول خدا صلی الله علیه واله کشیده و می گفتند: یا رسول الله! آیا ما نیز از اهل بیت تو هستیم. آیا ما را از اهل بیت خود قرار میدهی؟

ولی در جریان مباهله که احتمال خطر می رفت در حالیکه اگر در ایمانشان صادق بودند می دانستند که رسول خدا صلی الله علیه واله در ادعای خود کاذب نبوده و هرگز خطری او و اهل بیتش را تهدید نخواهد کرد، در این ماجرا کسی پیشنهاد شرکت در مباهله با رسول خدا را نداد.

14- مزیت سنخیت با نبوت و اختصاص به پیامبر صلی الله علیه واله
15- ویژگی منحصر به فرد اهل بیت علیهم السلام :

اختصاص به رسول خدا صلی الله علیه واله و ملایمت و سنخیت با نبوت غیر از امام علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام و دو فرزندشان در آن زمان کسی را در بر نمی گرفت، زیرا در جریان مباهله مشاجره و تنشی در میان یکتاپرستی و شرک رخ داده بود، نصاری ادعا داشتند که عیسی پسر خدا و قدیم است و معبود، ولی رسول خدا صلی الله علیه واله در پرتو دریافت وحی از ساحت قدس حق متعال می فرمود:

«... وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ العزیر الْحَکِیمُ ». (1)

هیچ معبودی جز خداوند یگانه نیست، و خداوند توانا و حکیم است.

رسول خدا صلی الله علیه واله همچون نیای عالیقدرش ابراهیم خلیل برای دعوت به خدای

ص: 89


1- 62۔63 / آل عمران: 3.

یگانه و قلع و قمع هر چه بت و پرستی است مبعوث شده بود، و یکتاشناسی فراخواندن بشر بسوی آن، اساس نبوت آن حضرت را تشکیل می داد و در رابطه یک چنین امر عظیمی تنها اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله بودند که می توانستند در کنار پیام آور یکتاشناسی قرار گرفته و در صدد اثبات آن با نصارای مشرک دست و پنجه نرم کنند. تنها آنها می توانند در مقام اثبات حقی که پروردگار متعال خود بدان تحدی فرموده و می گوید: « الْحَقُّ مِنْ ربک . . وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ . . . » بایستند و آنرا در سطح جهان پیروز گردانند.

تنها اینها می توانند در مقابل مشرکین محاجه نمایند، مجادله کنند، قیام کنند، تنها اینان هستند که اختصاص به نبوت داشته، و می توانند انتساب به آن حضرت را پیدا کنند، و بس.

16- مباهله با یهود:

تنی چند از مورخین عامه گزارش داده اند که رسول خدا صلی الله علیه واله همانند نصاری، یهود را نیز به مباهله فرا خوانده و آنها از آن طفره رفته و پرداخت جزیه را به گردن گرفتند.

17- نکته جالب موجود در «نجعل»:

« وَ نَجْعَلُ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ » نکته ظریفی را برگرفته که ذکر آن در اینجا خالی از لطف نیست و آن اینکه لعنت خدا و عذاب او گروه دروغ پرداز از دو طرف مسأله را حتما فرا خواهد گرفت که تردیدی در آن وجود ندارد.

یعنی پروردگار متعال در آیه شریفه مباهله رسول خدا صلی الله علیه واله را دستور نمی دهد که با افراد مذکور برای مباهله با مشرکین بیرون رود و هر دو طرف در پیشگاه خدا تضرع کرده و برای گروه دروغگو، از او عذاب بخواهند، بلکه می فرماید تضرع به درگاه خدا

ص: 90

بکنید تا عذابی را که در نظر گرفته ام حتما برای گروهی که دروغگویند نازل کنم قرار دهید.

« انَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ » واقعیت مساله در پیرامون عیسی همین ها است که برای تو فرو خواندیم، پروردگار متعال از اول سوره آل عمران تا این آیه واقعیت سرگذشت عیسی را برای پیامبر بزرگ خود فرو خوانده و آنگاه در رد ادعای نصاری می فرماید :

« وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَانِ اللَّهَ عَلِیمُ بِالْمُفْسِدِینَ ». (1)

پروردگارا معبودی جز خدای واحد توانا و حکیم وجود ندارد اگر از پذیرش حق سربر تافتند آنگاه ما به مفسده جویان و فساد برانگیزان آگاهیم .

18- فساد و مفسده جو:

در این آیه پروردگار متعال نصاری را که حق را پس از ثبوت آن نمی پذیرند مفسد می خواند زیرا روسای نصاری آنان که از نجران به مدینه آمدند، منتخبین و نخبه گان آنها بودند که در وطن خود از طرف ملتشان انتخاب شده و به نمایندگی از طرف آنها به مدینه آمده و رسول خدا صلی الله علیه واله را دقیقا در بوته آزمایش قرار دادند، چون پروردگار دانا به حضرت ابراهیم علیه السلام از ظهور پیامبری عظیم از نسل اسماعیل خبر داده بود که در کتب آسمانی آنها از قبیل تورات و انجیل ثبت شده بود آنان می خواستند بدانند آیا این مرد که به پیامبری برخاسته همان وعده ابراهیم است یا نه، پس از آمدن به مدینه و رویارویی با رسول خدا صلی الله علیه واله فهمیدند که او همان وعده ابراهیم است ولی پس از آنکه به وطن خود و به میان ملت خود بازگشتند به دروغ به هم کیشان خود گفتند:

که این مرد پیامبر نیست بلکه مردی سلحشور است که به زور سرنیزه بر مردم

ص: 91


1- 62_63/آل عمران: 3.

مسلط شده است، بدین ترتیب پس از آنکه بر ایشان ثابت شد که رسول خدایا صلی الله علیه واله فرستاده راستین خدای عیسی می باشد و بر این مطلب یقین کردند، به دروغ چنگ زده و از قبول حق سر باز زدند، و برای همین است که خدا آنان را با واژه مفسدین وصف می کند. این ک

بر این اساس روشن می شود که هر کسی که حقی را پس از ثبوت آن انکار می کند مفسد است، طبق این اصل قوم لوط را هنگامی که رو در روی آن حضرت ایستاده و از اطاعت وی سربرتافتند با صفت مفسدین وصف فرمود.

پروردگار عالم بوسیله امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف روی زمین را پس از آنکه در میان امواج ظلم، و طغیان، و فساد غوطه می خورد اصلاح می فرماید.

مُعَمَّرُ بْنُ رَاشِدٍ . . عَنْ أَبِی الصَّدِیقِ النَّاجِی ، عَنْ أَبِی سَعِیدِ الْخُدْرِیِّ قَالَ : ذَکَرَ رَسُولَ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله : بَلَاءٍ یُصِیبُ هَذِهِ الْأُمَّهِ حتی لَا یَجِدُ الرَّجُلُ مَلْجَأَ یَلْجَأُ إِلَیْهِ مِنَ الظُّلْمِ ، فیبعث اللَّهَ رَجُلًا مِنْ عِتْرَتِی فیملا بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا ملئث ظُلْماً وَ جَوْراً ، یَرْضَی عَنْهُ ساکن السَّمَاءِ ، وساکن الْأَرْضِ ، لَا تَدَعِ السَّمَاءِ مِنْ قَطْرَهَا شَیْئاً إِلَّا صبته مدارارا ، وَ لَا تَدَعِ الْأَرْضَ مِنْ نَبَاتَهَا شَیْئاً إِلَّا أَخْرَجْتُهُ ، حَتَّی تَتَمَنَّی الْأَحْیَاءِ الْأَمْوَاتِ ، یَعِیشُ فِی ذلک سَبْعُ سِنِینَ أَوْ ثَمَانِیَ سِنِینَ أَوْ تِسْعُ سِنِینَ . (1)

ص: 92


1- الجامع، مطبوع در آخر «مصنف عبدالرزاق»، ج 11 ص 371-372، باب المهدی، ح 20770. در این زمینه اعلام زیر از علمای اهل سنت روایاتی آورده اند: 1۔ حافظ احمد بن حنبل در مسند، ج 3، ص 21-22 2۔ حافظ ابوعیسی ترمذی در جامع الصحیح، ج 4، ص 506، کتاب 34: الفتن باب ما جاء فی المهدی، ح 2232 . 3۔ حافظ ابن ماجه در سنن، ج 2، ص 1367، ح 4083. 4- حافظ ابوداود سجستانی در سنن، ج 4، ص 475، ح 4286. 5- حاکم نیشابوری در مستدرک، ج 4، ص 557 . 6- حافظ ابونعیم اصفهانی در ذکر اخبار اصبهان، ج 2، ص 165. 7۔ حافظ ابن عبد البر اندلسی در استیعاب، مطبوع در ذیل اصابه، ج 1، ص 223-224 . 8- حافظ ابن فراء نغوی در مصابیح السنه، ج 3، ص 493. 9۔ علامه میبدی در کشف الاسرار، ج 4، ص 120. 10- نسابه سمعانی در الانساب، ج 1، ص 206 11 ۔ حافظ ابوالسعادات بن اثیر در جامع الأصول، ج 11، ص 50 12- یاقوت حموی در معجم الأدباء، ج 6، ص 286. 13۔ حافظ عزالدین بن اثیر جوزی در اسدالغابه، ج 1، ص 260 14- ابن منظور در مختصر تاریخ دمشق، ج 13، ص 303، و ج 26، ص 8 15۔ حافظ حموینی در فرائد السمطین، ج 2، ص 322. 16- حافظ ذهبی در تذکره الحفاظ، ج 3، ص 838 17۔ حافظ ابن کثیر دمشقی در تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 32. 18۔ بنیانگذار جامعه شناسی در اسلام، ابن خلدون در مقدمه تاریخ، ص 264. 19۔ حافظ ابن حجر عسقلانی در الاصابه، ج 4، ص 31. 20۔ حافظ نورالدین هیثمی، در موارد الضمان، ج 6، ص 132. 21۔ حافظ جلال الدین سیوطی، در جامع الصغیر، ج 2، ص 123. 22- تفتازانی، در شرح المقاصد، ج 5، ص 312. و ...

معمر ابن راشد به سند مذکور از ابوسعید خدری روایت میکند که گفت:

روزی رسول خدا صلی الله علیه واله از مصیبت بزرگی سخن به میان آورد که امت مرحومه اسلامی را در بر می گیرد، این مصیبت چنان شدید و خرد کننده است که در زمان استیلای آن کسی پناهگاهی پیدا نمیکند که از این ظلم بدان پناه ببرد، در آن هنگام پروردگار متعال مردی از خاندان مرا بر می انگیزد، و به وسیله او روی زمین را از عدل داد پر میکند همانگونه از ظلم و ستم پر شده است، در سایه حکومت عدل او اهل آسمان و اهل زمین در رضایت و خشنودی زندگی میکنند، آسمان از بارانش چیزی نگاه نداشته و همه آنرا به روی زمین می ریزد، و زمین چیزی از رستنیهای خود را دریغ نمی دارد، و همه آنرا بیرون می ریزد، چنان عدالت و رفاه در روی زمین حاکم میشود زنده ها مرده ها را آرزو میکنند که ایکاش زنده بودند و از این نعمت بی پایان بهره مند می شدند، امام علیه السلام با این وضع در روی زمین هفت، و یا هشت، و یا نه سال زندگی میکند.

در احادیث و اخبار هر کجا که سخن از افساد به میان آمده مبدأ آن انکار حق از روی علم قلمداد شده است،:

ص: 93

« لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ...». (1)

در روی زمین پس از اصلاح آن بوسیله پیامبر نور فساد نکنید.

امت اسلام نیز پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه واله در حالیکه حق و حقیقت نزدشان مثل روز روشن بود آن را زیر پا گرفتند. در روز غدیر خم جبرئیل امین از طرف حضرت حق جل و علاء دستور تعیین و معرفی ولی امر مسلمین پس از خود را ابلاغ فرمود، و پیامبر عظیم در میان جمعیتی انبوه مرکب از یکصد و بیست هزار نفر بپا خاست و دست امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام گرفته و فرمود:

مِنْ کنت مَوْلَاهُ فعلی مَوْلَاهُ أَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ ، وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ . (2)

هر کس من حاکم و مولای او هستم علی علیه السلام هم حاکم و مولای اوست، پروردگارا

ص: 94


1- الأعراف: 7
2- این حدیث را بزرگان اهل سنت و نامبردگان زیر روایت کرده اند: 1- ابن عساکر دربخش ترجمه امیرالمؤمنین در تاریخ دمشق، ج 2، ص 48، ح 549 . 2۔ حافظ حموینی در فرائد السمطین، ج 1، ص 64، ج 30 3۔ حافظ ذهبی در تاریخ الاسلام، جلد خلفاء، ص 632 4- حافظ ابن کثیر دمشقی، در «البدایه والنهایه، ج 5، ص 210. 5- ابن منظور مصری در امختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 354. 6۔ سید محمود آلوسی، در روح المعانی، ج6، ص 174. 7۔ حافظ محب الدین طبری در الریاض النضره، ج 3، ص 126. 8- علامه مقریزی در الخطط، ج 2، ص 220. 9- ابن صباغ مالکی، در فصوص المهمه، ص 40-41. 10۔ علامه سمهودی در وفاء الوفاء، ج 3، ص 1018 11۔ حافظ جلال الدین سیوطی در الحاوی للفتوی، ج 1، ص 79. 12- حسام الدین متقی هندی در کنز العمال، ج 13، ص 133-134، ح 36420. 13- قندوزی حنفی در ینابیع الموده، ج 1، ص 97، ح 10. 14۔ ففیر عینی در مناقب سیدنا علی، ص 52. 15۔ سید محمد بن حسین جلال در کشف الاستار، مطبوع در ذیل مسند شمس الأخبار، ج 1، ص 102. 16- دکتر عبدالمعطی امین قلعجی در مناقب علی و الحسنین وامهما فاطمه، ص 59، ح 116. و..

دوست دار کسی را که علی علیه السلام را دوست می دارد، و دشمن دار کسی را که علی علیه السلام را دشمن می دارد.

ولی با کمال تأسف آنها همان روز شهادت رسول خدا صلی الله علیه واله در حالیکه چنین حقیقت محکم و غیر قابل تردیدی برای شان همانند آفتاب در وسط آسمان روشن بود در سقیفه اجتماع کردند و در آنجا فسادی را پی ریزی کردند که سایه شوم آن تمامی قرون و اعصار اسلامی را همچون شب تاریکی تیره و تار ساخته است. همانگونه که رسول محترم اسلام به نصارای نجران فرمود: «حبون الصلیب» بت را دوست میدارید یعنی ریاست چند روز دنیوی تان را دوست می دارید و همین ریاست طلبی مانع از انقیادتان در مقابل حق است، سردمداران سقیفه در صدد دست یازی به ریاست و تسلط بر مردم، جانشین به حق رسول خدا صلی الله علیه واله را کنار زده و مشغول افساد شدند.

19- مناط حق و باطل:

پس بر این اساس مناط حق و باطل، و اصلاح و افساد پیروی از فرامین پیامبر صلی الله علیه واله و اعتراف در مقابل او و وصی بر حق آن حضرت و عدم آن است، از اینرو حضرت احدیت قسم یاد می کند به عزتش، به جلالش، به کبریایش، و به علو شأنش کار کسانی را که به ولی او اعتراف نداشته و در محیط ولایت او نباشند اصلاح نکرده و عزیزشان نخواهد داشت زیرا اینها مفسد بوده و از اعتراف و خضوع در برابر حقی که در رابطه با پیامبر اکرم صلی الله علیه واله از طرف خدا آمده سر بر تافته و از حق یعنی از حقیقت یکتا و بی انباز او روی گردانده اند. و از حق کسی که در روز تاریخی غدیر از جانب پروردگار متعال دستور ابلاغ آن به رسول خدا صلی الله علیه واله رسید سر بر تافتند. حقی که رسول خدا صلی الله علیه واله در مقام اجرای دستور پروردگارش آن را در یک گردهم آئی یکصد و بیست هزار نفره صحابه اعلام فرموده و بر آن تأکید أکید ورزیدند که امروزه با تمام تلاشهای

ص: 95

موذیانه ایکه در اطفاء و پرده پوشی آن در طول تاریخ به کار بسته شده است روایت بیش از یکصد نفر از یاران رسول خدا صلی الله علیه واله را در این زمینه در دست داریم که این روایات در تمام کتابهای سند و معتبر اهل سنت و همچنین شیعه درج شده است.

انکار یک چنین حقیقت مسلم، و دست یازی به تأویلات و تفسیرهای ناروا به منظور تحریف دلالت صریح و غیر قابل تاویل آن موجبات ذلت مرتکبین اینگونه اعمال ناروا را در پیشگاه حضرت حق فراهم می آورد که رانده شدن ابلیس با آن مقام برجسته اش در پیشگاه باری تعالی و آن عبادتهای مداوم و آن سجده های طولانی اش در برابر حق متعال یکی از نمونه های عصیان فوق الذکر است، یعنی اگر ابلیس در مقابل خلیفه حق حضرت آدم همانگونه که پروردگار احدیت دستور داده بود سجده کرده و خضوع به جا می آورد کارش هیچ ایرادی نداشت و تاکنون هم در مقام بسیار بلند و ارجمند خود باقی مانده بود، این قانون غیر قابل تبدیل و غیر قابل تحویل و تحول خداست و استثناء بردار هم نیست، هر کس در هر موقعیت و عظمتی که میخواهد باشد اگر از ولی حق منحرف شود گرفتار سرنوشت ابلیس شده، و از درگاه حضرت ربوبی رانده می شود.

« لَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تحویلا».

یعنی روش و قانون خدا تبدیل پذیر و تحول پذیر نیست. تبدیل یعنی آنکه چیزی را برداری و چیز دیگر را جانشین آن بکنی، و تحویل یعنی روی یک چیز ماسک انداخته و بدینوسیله آنرا از دید چشم ها پنهان داشته باشی که قانون خدا هیچ کدام از ایندو را به خود نمی پذیرد.

مطابق همین سنت حق تعالی بود که حضرت آدم با خضوع در مقابل انوار خمسه طیبه علیهم السلام و شفیع قرار دادن آنها در پیشگاه خدا ترک اولایش بخشوده شده و عظمت از دست رفته اش را دوباره به دست آورد، ولی ابلیس به دلیل استکبار در مقابل آدم که حجه خدا برایش بود مقام خود را برای همیشه از دست داد و از پیشگاه حضرت حق

ص: 96

بیرون رانده شد.

به همین دلیل است که پیامبران خدا از بزرگ و کوچک و اولوالعزم و غیر آن همگی بدون استثناء در مقابل حقیقت حقه محمدیه و ال اطهار او علیهم السلام دست به سینه قرار گرفته و از آغاز پیدایش تا لحظات پایانی استمرار وجود خود شعار ارادت ایشان را سر می دهند.

الْحَافِظُ مُحَمَّدِ بْنِ یُوسُفَ الکنجی الشافعی باسناده عَنِ الْأَسْوَدِ ، عَنْ عبدالله قَالَ : قَالَ النَّبِیُّ صلی اللَّهِ علیه واله : یَا عَبْدَ اللَّهِ أَتَانِی مَلَکُ فَقَالَ : یَا مُحَمَّدُ « وَ اسْأَلِ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ . قبلک عَلَی مَا بَعَثُوا ؟ قَالَ : قِلَّهُ : عَلَی مابعثوا ؟ قَالَ : عَلَی ولایتک وَ وِلَایَهَ عَلِیُّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السَّلَامُ . (1)

رسول خدا صلی الله علیه واله به من فرمود: عبدالله فرشته ای پیش من آمد و گفت: یا محمد! از پیامبرانی که پیش تو برانگیخته شدند بپرس برای چه چیزی مبعوث به رسالت و نبوت شدند؟ گفتم: برای چه چیز مبعوث شدید؟ گفت: بر ولایت تو، و ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام .

ص: 97


1- کفایه الطالب، ص 75. محقق کفایه الطالب در پانوشت ص 75 از کفایه الطالب می گوید: این حدیث را : 1۔ حافظ نورالدین هیثمی، در مجمع الزوائد، ج 9، ص 108. 2- حسام الدین متقی هندی، در کنز العمال، ج 6، ص 154. 3۔ حافظ محب الدین طبری، در الریاض النضره، ج 2، ص 166. روایت کرده اند. غیر از نامبردگان بالا اعلام نامبرده زیر نیز آنرا روایت نموده اند: ا۔ حاکم حسکانی در شواهد التنزیل، ج 2، ص 222، ح 858-855 2۔ حاج ابن شیرویه دیلمی، در الفردوس بمأثور الخطاب، ج 5، ص 414. 3- ابن تیمیه حرانی، در منهاج السنه، ج 4، ص 45. 4- حاکم نیشابوری در معرفه علوم الحدیث، ص 96. 5۔ حافظ موفق بن احمد خوارزمی در مناقب، ص 312، ح 312. 6۔ ابن عساکر دمشقی در بخش ترجمه امیرالمؤمنین از تاریخ دمشق، ج 2، ص 97، ح 602 7۔ حافظ حموینی در فرائد السمطین، ج 1، ص 81 و ...

ص: 98

گفتار چهارم

1- حضرت آیه الله مرحوم حاج شیخ محمد جواد خراسانی قدس سره

اشاره

(از تهران)

ص: 99

مأموریت الهی امام حسین علیه السلام در قیام عاشورا
اشاره

*مأموریت الهی امام حسین علیه السلام در قیام عاشورا (1)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، والصلوه والسلام علی سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا، وطبیب نفوسنا، وشفیع ذنوبنا أبی القاسم محمد، وعلی آله الطاهرین ولعنه الله علی أعدائهم، ومخالفیهم، ومعاندیهم، ومنکری فضائلهم ومناقبهم ومدعی شئونهم ومراتبهم أجمعین من الآن الی یوم الدین.

قَالَ عَزَّ مِنْ قَائِلٍ :

« یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کلوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمُ ، وَ إِنَّ هذِهِ أمتکم أُمَّهً واحِدَهً وَ أَنَا ربکم فَاتَّقُونِ ، فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً کل حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ ، فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حتی حِینٍ ، أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ ، إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَهِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ ، وَ الَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یشرکون ، وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَهُ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ ، أولئک یسارعون فِی الْخَیْراتِ وَهْمُ

ص: 100


1- این گفتار مجموع در سخنرانی است که در شبهای تاسوعا و عاشورای سال 1397 قمری ایراد شده است که به دلیل وحدت موضوعشان پس از باز نویسی و تحقیق به صورت یک سخنرانی در اینجا آورده شد.

لَها سابِقُونَ ، وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَیْنا کِتابُ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَهْمُ لا یُظْلَمُونَ ، بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَهٍ مِنْ هذا وَلِّهِمْ أَعْمالُ مِنْ دُونِ ذلک هُمْ لَها عامِلُونَ ، حَتَّی إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ یجئرون ، لا تجئروا الْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ ، قَدْ کانت آیاتی تتلی علیکم فکنتم عَلی أَعْقابِکُمْ تنکصون ، مستکبرین بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ ». (1)

ای پیامبران از غذاهای پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید که من به آنچه انجام میدهید آگاهم، و این امت شما امت واحدی است، و من پروردگار شما هستم، پس (از مخالفت فرمان) من بپرهیزید.

اما آنها کارهای خود را در میان خویش به پراکندگی کشانیدند، و هر گروهی به راهی رفت، (و عجب اینکه) هر گروه به آنچه نزد خود دارند خوشحال اند آنها را در جهل و غفلت شان بگذار تا زمانی که (مرگشان فرا رسد و یا گرفتار عذاب الهی شوند).

آنها گمان میکنند اموال و فرزندانی که به عنوان کمک به آنان می دهیم، برای این است که درهای خیرات را با شتاب به روی آنها گشوده ایم (چنین نیست) بلکه آنها نمی فهمند (که این وسیله امتحان شان است).

مسلما کسانی که از خوف پروردگارشان بیمناکند، و آنان که به آیات پروردگارشان ایمان می آورند، و آنها که به پروردگارشان شرک نمی ورزند، و آنها که نهایت کوشش را در انجام طاعات به خرج می دهند، و با این حال دلهایشان هراسناک است از اینکه سرانجام به سوی پروردگارشان باز می گردند، (اری) چنین کسانی در خیرات سرعت میکنند و از دیگران پیشی می گیرند، (و مشمول عنایات ما هستند) و ما هیچ کس را جز باندازه توانائیش تکلیف نمیکنیم.

و نزد ما کتابی است که (تمام اعمال بندگان را ثبت کرده و) به حق سخن می گوید، و به آنان هیچ ستمی روا داشته نمی شود، ولی دلهای آنها از این نامه اعمال روز حساب و آیات قرآن در بی خبری فرو رفته و اعمال (زشت) دیگری جز این دارند که پیوسته آن را انجام می دهند، تا زمانی که متنعمان مغرور آنها را در چنگال عذاب گرفتار سازیم، در این هنگام ناله های دردناک و استغاثه آمیز سر می دهند، (اما به آنها گفته می شود:) امروز فریاد نکنید، زیرا از سوی ما یاری نخواهید شد، (آیا فراموش کرده اید که) در گذشته

ص: 101


1- 67-51/ المؤمنون: 23 .

آیات من پیوسته بر شما خوانده می شد، اما شما اعراض کرده و به عقب باز می گشتید؟ در حالیکه در برابر (پیامبر) استکبار می کردید، و شبها در جلسات خود به بدگویی می پرداختید.

او آری پس از پیامبران خود دچار اختلاف شده و به گروههای گوناگونی تقسیم شده و هر گروه حق را از آن خود دانسته، و از اینکه آنها را مال و اولاد دادیم سوء استفاده نموده و آن را مایه افتخار و از اسباب غرور خود قرار دادند، و پنداشتند که این عنایت ویژه ای از طرف ما نسبت به آنان می باشد، در صورتیکه چنین نیست بلکه آنان واقعیت را درک نکرده و بدین ترتیب خود را در منجلاب جهل و بی خبری گرفتار کرده اند، آنان می پندارند که به دلیل خوبی شان ما درهای خیرات را با شتاب و بدون معطلی برویشان گشوده ایم، نفهمیدند دنیا چیزی نیست که شایستگی افتخار به آن را داشته و موجبات شرف و بزرگی انسان را بتواند فراهم آورد، زیرا اگر چنین بود چرا خدا آنرا معمولا در اختیار دشمنان خود، و زورگویان ستمگر، و بت پرستان و مشرکین قرار میدهد؟!

1- امام حسین علیه السلام در شب عاشورا:

حضرت سیدالشهداء ابو عبدالله حسین بن علی علیه السلام شب عاشورا را به منظور خواندن نماز و دعا و قرائت قرآن کریم از سپاه کوفه مهلت گرفت. ضحاک بن عبدالله می گوید: در همان شب عده ای از نگهبانان سپاه کوفه بر ما عبور کردند مردی از شنید که امام علیه السلام این آیات را تلاوت می فرمایند:

« وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنَّمَا نملی لَهُمْ خَیْرُ لأنفسکم ، أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَلِّهِمْ عَذابُ مُهِینُ ، ما کانَ اللَّهُ لْیَزُرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ ». (1)

ص: 102


1- 179-178 : آل عمران: 3.

آنانکه به خدا کفر می ورزند گمان نکنند که اگر به آنان مهلت داده ایم این به سود آنها است، ما تنها بدان سبب به آنان مهلت میدهیم که بر گناهانشان بیفزایند که برای آنان عذاب خوار کننده ای مهیا شده است. چنین نیست که خدا مؤمنان را به همان گونه که شما هستید واگذارد مگر آنکه ناپاک را از پاک جدا سازد.

آن مرد همینکه این آیات را از آن حضرت شنید گفت:

نَحْنُ وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ الطَّیِّبُونَ میزنا مِنْکُمْ ... (1)

قسم به پروردگار کعبه پاکان ما هستیم که از شما جدا شده ایم.

کفار اعم از مشرکان، و بت پرستان، و منکران وجود خدا، مخالفان با احکام و قوانین پروردگار متعال می پندارند این همه مال و اولاد که خدا بر ایشان داده به نفع آنها این همه نعمت به آنها عطا فرموده است، نه بلکه بدان جهت میدان را برای آنها باز گذاشته که خود را هرچه بیشتر به معصیت و طغیان آلوده کنند، زیرا اینطوری و با استفاده از توانائیهای ناشی از اموال و اولاد خود بیشتر در منجلاب گناه و عصیان فرو می غلطند. زیرا امکان ارتکاب به نصف بیشتر از گناهان را مال دنیا فراهم می آورد. تحقق و انجام قسمت عمده گناهان نیز به اسباب و آلاتی مانند مال و... دارد. به همین سبب خدا آنان را در این چند روزه زندگی دنیا آزاد گذاشته تا هر چه بیشتر دست به عصیان و گناه بیالایند تا بدین وسیله پاکان از خبیث ها جدا شده و از هم شناخته شوند.

2- استدراج:

آزمایش و کشانیدن بردن تدرجی، و گام به گام آزمایش شونده - (که بدون دارا بودن به شایستگی های لازم با خوش باوری و غفلت، خود را از بندگان محبوب و مورد رضای خدا می پندارد) - به لبه پرتگاه و کشف حقیقت خبیث او است. چنانکه در آیه زیر آمده است:

ص: 103


1- مقتل الحسین، عبدالرزاق مقرم، ص 239.238 .

« وَ الَّذِینَ کذبوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ ». (1)

و آنها که آیات ما را تکذیب کردند به تدریج از جائی که نمی دانند گرفتار مجازاتشان

خواهیم کرد.

گاهی کسی را یکمرتبه می گیرند همانند کسی که در اسکی بازی به طور غیر منتظره و بدون مقدمه دچار حادثه شده و جان می بازد، و مانند کسیکه غفلت دچار سکته قلبی شده و می میرد و مانند کسی که در یک حادثه رانندگی بدون مقدمه غافلگیر میشود و می میرد.

و گاهی یواش یواش و به تدریج او را به لبه پرتگاه می برند بگونه ای که خود وی حتی احتمالش را هم نمی دهد که شاید وضعیت ناگواری در کمین من نشسته باشد، بدین ترتیب که گناه میکند و پشت سر گناهش به ثروت، و نعمت و رفاه بیشتری می رسد و خیال میکند به خاطر عزت و محبوبیتی که پیش خدا دارد این چنین از وضعیت مطلوبی برخوردار است، غافل از آنکه این نعمت پشت سر عصیان و گناه موجبات خوش باوری بیمورد و غفلت او را فراهم می آورد، به طوریکه موفق به تجدید نظر در کار خود نمی شود، و از توبه و تدارک عصیان خود غفلت می ورزد، و بیخیال در انتظار آینده دردناکی در جهان آخرت باقی می ماند.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

إِنَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَیْهِ فِی ذَاتِ یَدِهِ فَلَمْ یَرَ ذَلِکَ اسْتِدْرَاجاً فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفاً . (2)

کسی که گشایشی در مالش پدید آید، و آن را چون دامی پنهان نداند، خود را از کاری

بیمناک در امان می پندارد.

با این حساب تنها ادعای ایمان و تظاهر به آن برای انسان کافی نبوده و همواره در معرض آزمایش استدراجی قرار میگیرد، و هرگز از سوی پروردگار متعال به حال

دکار متعال به حال

ص: 104


1- 182 / الأعراف: 7 2.
2- نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه 358.

خود واگذاشته نمی شود.

« أَحْسُبُ الَّا أَنْ یترکوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهْمُ لا یُفْتَنُونَ ». (1)

آیا مردم گمان می برند که اگر بگویند: ما ایمان آوردیم به حال خود رها شده و آزمایشی

از آنان به عمل نمی آوریم؟

زیرا تنها ادعا و اظهار ایمان دلیل صحت ساختار درونی و طیب شخصیت نمی شود، بلکه انسانها باید در بوته آزمایش قرار گیرند تا پاکان (یعنی آنانکه بافت شخیتی شان مطابق خواست خداست) از ناپاکان (یعنی آنانکه ماسک خوش آیندی بر روی شخصیت نامطلوب و ناموزون خود کشیده اند) جدا و مشخص شوند.

خلاصه خدا مؤمنین را به حال خود را نمی گذارد، زیرا خوبان از بدان باید جدا شوند، یکی از بهترین روشهای جداسازی پاکان از ناپاکان رسوخ یک سلسله نظریات و عقاید مخالف با خدا، مخالف با پیامبر صلی الله علیه واله ، و مخالف با دین، و در یک کلمه رواج فرهنگ های بیگانه( که بر اندام همان بیگانگان بریده و دوخته شده است و بر اندام مسلمان نمی آید) در جوامع مسلمانان است، که مسلمین در اینگونه مواقع باید هوشیار باشند، و از رشد آن و آلوده کردنش فرهنگ غنی، سازنده، و پاک اسلامی را جلوگیری کنند، ولی با کمال تأسف مسلمانان تاکنون همواره تحت تأثیر این ارمغانهای زیانبار بیگانگان قرار گرفته، و از فرهنگ اصیل خود، و از دریافت و برداشت اسلامی خود تا حدودی منحرف شده اند، پروردگار متعال در این آیه شریفه می فرماید:

« أیحسبون أَنَّما نُمِدُّهُمْ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الخَیراتِ».

آنان گمان می برند اموال و فرزندانی که ما به عنوان کمک به آنان می دهیم برای این است که درهای خیرات را با شتاب بروی آنها گشوده ایم؟

نه چنین نیست، بلکه آنانکه شعور استفاده سالم و صحیح از نعمتهای خدا را

ص: 105


1- 2 / العنکبوت: 29.

ندارند با داشتن مال و اولاد بیشتر در سیاهچال بی خبری سرنگون شده و با خود باوری و اطمینان خاطر نابجا، هرچه بیشتر به عصیان و گناه آلوده شده و زمینه یک زندگی دردناک و سیاهی را برای خود در جهان باقی فراهم می آورند، و تنها کسانی که

می توانند بهره برداری صحیح و مورد رضای پروردگار متعال را از داشتن مال و اولاد در دنیا بکنند در آیات زیر چنین توصیف شده اند:.

«... الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَهِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ ، وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ ، وَ الَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ ، وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَهُ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ أولئک یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَهْمُ لَها سابِقُونَ » .

آنان که از پروردگارشان می ترسند، و آنان که به آیات پروردگارشان ایمان می آورند، و آنان که به پروردگارشان شرک نمی ورزند، و آنان که به فرامین پروردگارشان عمل میکنند و با این حال از اینکه به سوی پروردگار باز می گردند بیمناک اند اینها هستند که به سوی کارهای نیک به سرعت رو می آورند و به آن سبقت میجویند.

3- روح تسلیم در شیعه :

عَنِ الْبَاقِرِ علیه السَّلَامُ قَالَ : رَحِمَ اللَّهُ الضُّعَفَاءَ مِنْ شِیعَتِنَا إِنَّهُمْ أَهْلُ تَسْلِیمُ .(1)

از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: خدا به ضعفای شیعه ما رحمت کند که آنها اهل تسلیم اند .

وَ عَنِ الرِّضَا علیه السَّلَامُ قَالَ : شِیعَتُنَا الْمُسَلِّمُونَ لَا مُرْنَا ، الْآخِذُونَ بِقَوْلِنَا الْمُخَالِفُونَ لإعدائنا ، فَمَنْ لَمْ یکن کذلک فَلَیْسَ مِنَّا . (2)

و از امام رضا علیه السلام روایت شده که فرمود: شیعیان ما تسلیم ما بوده، و بقول ما چنگ می زنند و با دشمنان ما مخالفند، کسی که چنین نیست از شیعیان ما نیست.

ص: 106


1- بحار الانوار، ج 7، ص 321، ح، 16.
2- بحار الانوار، ج 48 ص 167، ح 24.

یعنی شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به دلیل صفت تسلیمی که دارند در مقابل اوامر و نواهی که از ائمه طاهرین علیهم السلام به ایشان می رسد تسلیم محض بوده و نظر مبارک آنها به عنوان دلیل برای آنان کافی است، و دیگر با وجود دستور امام علیه السلام دنبال هیچ دلیل دیگری نمی روند و هرگز چنگ به بهانه های پوچ از قبیل: چرا، و کجای قرآن آمده، و وضع زمان چنین است نمی زنند، زیرا اینها را خلاف تسلیم در مقابل امام علیه السلام می دانند.

4- یکی از مفاهیم شرک:

« وَ الَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لاَ یُشرِکُونَ ».

آنانکه به پروردگارشان شرک نمی ورزند.

یعنی از یک آبشخور تغذیه می شوند، وقتی که علم ائمه معصومین علیهم السلام جوابده تمامی سئوالات و نیازهای آنها است دیگر دلیلی ندارد که دنبال منابع فکری دیگر آن هم فکر انسانهای معمولی که آکنده از اغراض فاسد، اشتباه، و ابهام است بروند، بنابراین تمایل امت اسلامی به افکار نفوذی غرب، بویژه در مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی ، حتی مذهبی صحیح و عمل شایسته ای نبوده و جز بدبختی، و خود باختگی، و احساس حقارت ملت مسلمان، و دوری و قهر از کیان شخصیتی خود و فاصله گرفتن از آن اثر دیگری از خود به جا نمی گذارد و همین ها است که موجبات نفوذ بی چون و چرای غرب در ملل اسلامی را فراهم آورده و حق ترسیم سرنوشت برای مسلمانان را به آنان داده است.

اسلام دینی بسیار غنی و توانا است که امور اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ... خود را به طور شایسته ای می تواند برنامه ریزی کرده و اداره کند، و هیچگونه نیازی در این زمینه ها به کمک فکری و فرهنگی استعمارگران لاشخور ندارد.

ص: 107

5- ویژگی خداترسی :

« والذین یؤتون ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَهُ ».

آنانکه نهایت سعی خود را در انجام طاعات پروردگارشان اعم از واجبات و غیر واجبات با دلهای پر از خضوع و خشوع در برابر حق تعالی و با ترس از خدا به جا می آورند، زیرا در برابر عظمت خداوندی خود را چیزی نمی دانند.

« اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ کُلِّ شئء ».

خدا از همه چیز و از همه کس بزرگتر است.

و هیچکس و هیچ چیز به گرد عظمت و جلالت او نمی رسد، انسان باید در حال عبادت ، و در حال انجام وظیفه، و در همه حال خود را تنها در برابر او کوچک، بیمقدار، و نیازمند نشان دهد.

« أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ ».

این چنین کسانی هستند که به سوی کارهای نیک سرعت گرفته (و از خود نسبت بدان رغبت نشان میدهند).

«وَهْمُ لَها سابِقُونَ».

و آنها هستند که به کارهای مورد رضای پروردگار متعال سبقت می گیرند.

تنها کارهای خداپسندانه، کارهائی که اساس و زیر بنای منافع عمومی مسلمانان قرار گرفته، و رفاه اجتماعی مسلمین را به دنبال خود به ارمغان می آورد شایستگی افتخار به آن را دارد، نه کارهائی همانند فوتبال بازی و ... که جز کلمه بازی چیز دیگری بدان اطلاق نمی شود.

شما تلاش جدی و بی وقفه انسانی را به منظور پیدا کردن روش درمان قطعی مثلا

سرطان را در مقابل بازیها و گل زدنهای فوتبالیست ها در نظر گرفته و آن وقت انصاف دهید کدام یک از این دو کار شایستگی آن را دارد که انجام دهنده آن افتخار بدان نموده

ص: 108

و بر آن ببالد؟

البته منظور آن نیست که فوتبال و ورزش از بیخ و بن برکنده شده و در جامعه اثری از آن نباشد، بلکه بر عکس ورزش تا حدودی که سلامت انسان و تأمین نیروی بدنی او را تضمین می کند لازم است، ولی اینهمه توجه و تشویق از آن، حسابش را بکنید که چقدر از جوانهای جامعه را جذب این کارهای بیهوده کرده و کسب و کار خود را به منظور دستیابی به افتخارات پوچی از قبیل فلانی خوب بازی می کند، فلانی خوب گل می زند رها کرده اند، به طوریکه اگر بر فرض روزی در نتیجه پیش آمدن حوادث و شرایط بخصوصی در سطح بین الملل بازار فوتبال و افتخارات آن رو به کسادی بگذارد و رونق چشمگیر خود را از دست بدهد دیگر این جوانهای فوتبالیست ما قادر به انجام هیچ کاری نیستند و در آن شرایط تنها عده بی شماری مصرف کننده بر گروه ملت اسلام تحمیل خواهد شد.

« لَهُمْ أَعْمالُ مِنْ دُونِ ذلک هُمْ لَها عامِلُونَ » برای آنان جز فساد و لجام گسیختگی کارهای دیگری همانند مثلا فوتبال و مشت زنی و... است که بدان عمل می کنند، و با عمل بدان از طرفی خود را عاطل و باطل ساخته و مقدار معتنابهی از نیروی سازنده و مفید جامعه را به انهدام میکشانند، و از طرف دیگر وسیله انحراف تعداد بیشماری از جوانان ساده لوح و خوش قلب ما شده و بدین ترتیب پوچگرایی را در جامعه تشویق می نمایند.

6- مسأله عشق :

عشق چیست؟ عشق عبارت است از تمایل شدید انسان نسبت به انسان دیگری مثل خود و یا نسبت به چیزی است که در وجود او پیدا می شود، البته این تمایل شدید در آغاز کار جز یک توجه ساده از طرف انسان نسبت به مورد و هدف آن چیز دیگری نیست، که انسان به سادگی و راحت می تواند از آن صرف نظر کرده و مورد را به فراموشی بسپارد.

ص: 109

ولی اگر آن توجه اولیه را رها نکرده و دنبال آنرا بگیرد بمرور زمان همین توجه ساده در شخصیت دارنده آن قوت می گیرد، رشد میکند و بالاخره تبدیل به میل و خودباختگی شدید، و دارای یک جذبه و کشش نیرومندی می شود که دارنده خود را چنان در چنگال تسلط خود می گیرد که او را دیگر اختیاری از خود در مقابل این کشش بنیان برافکن نبوده و بدون آنکه بتواند در مقابل آن کوچکترین مقاومتی از خود نشان دهد بی اختیار به طرف هدف مورد تمایل کشانده می شود.

7- انسان و اعمال او:

اعمال انسان با توجه بر مبانی و انگیزه های آن به ترتیب زیر بر سه نوع تقسیم می شود:

الف: اگر انسان عملی را مطابق دستور و یا أمر غیر انجام دهد اعم از آنکه آن غیر

انسان دیگری مثل خود او، و یا خدا باشد چنین عملی را تکلیف می گویند.

ب: اگر انسان در قبال مسأله و یا مسائلی تکلیف خود را نداند، و توان علمی خود را در چارچوبه منابع حکم (یعنی قرآن، سنت، عقل و اجماع) به کار برده و تکلیف خود و مقلدین خو را از این رهگذر به دست آورد آن را اجتهاد می گویند.

مجتهد کسی است که در بدو امر حکم موضوع و یا موضوعاتی را که مبتلا به او است نمی داند از اینرو برای از میان بردن جهل خود و رسیدن به علم در موارد بالا تلاش علمی یعنی اجتهاد خود را در چارچوبه منابع حکم بکاربرده و جهل خود را به علم مصطلح پیش فقهاء یعنی ظن راجح و یا ظن متأخم بعلم تبدیل نموده و بدین ترتیب تکلیف خود و مقلدین خود را روشن می کند.

ج: اعمالی که نه بر اساس امر و یا دستور غیر، و نه بر اساس اجتهاد، بلکه بر اساس کشش و جذبات درونی انسان انجام می شود، فعل و انفعالات عشقی نامیده می شوند.

ص: 110

8- رهروان خط مشیهای مورد بحث :

پیامبران و پیامبر مکرم ما و ائمه معصومین علیهم السلام از اولاد آن بزرگوار در کلیه اعمال خود تنها از امر و دستور صریح خدا پیروی می نمایند و به جز این مبنا، اعمالشان را بر هیچ اساسی استوار نمی فرمایند چنانکه در قرآن مجید آمده

« وَ النَّجْمِ إِذا هَوی ، ماضل صاحبکم وَ ما غَوی ، وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیُ یوحی ». (1)

قسم به ستاره هنگامی که افول می کند، که پیامبر شما حضرت محمد صلی الله علیه واله منحرف نشده و مقصود را گم نکرده است، و از روی هوای نفس نیز سخن نمی گوید، آنچه می گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست.

و در آیه شریفه دیگر می فرماید:

« وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکُ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحی إِلَی قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ ». (2)

من به شما نمی گویم : که فرشته ای از فرشتگان خدا هستم، بلکه جز از آنچه که از طرف پروردگارم وحی می شود پیروی نمیکنم، آیا شخص بینا با نابینا برابر است؟

و در آیه دیگری می فرماید:

«.. قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما یُوحی إِلَی مِنْ رَبِّی هذا بضائر مِنْ ربکم وَ هُدیً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ». (3)

بگو ای پیامبر: من تنها از آنچه که از طرف پروردگارم به من وحی می شود پیروی می کنم، همین وسیله بینائی تان از طرف پروردگارتان و مایه هدایت و رحمت برای کسانی است که ایمان آورده اند.

پیامبر خدا صلی الله علیه واله و ائمه طاهرین علیهم السلام از فرزندان او به دلیل آنکه در ارتباط تنگاتنگ با

ص: 111


1- 1-4 / والنجم: 53 .
2- 5/ الأنعام: 6.
3- 203 / الأعراف: 7 .

منبع وحی بوده و به سبب عصمت شان اشتباه و خطا در آنها راه ندارد و احکام کلیه موضوعات را به علم یقینی می دانند تنها از وحی که حاوی دستور صریحی نسبت به آنان باشد پیروی می کنند، و بدلیل آنکه نسبت به هیچ چیزی جاهل نیستند نیازی به اجتهاد از نوع اجتهاد فقهاء ندارند تا از این رهگذر علمی به معنای ظن خاص بدست آورده و آن را جایگزین جهل خود نمایند و بدین وسیله در مورد تکالیف تعیین شده از جانب خدا راهی برای خود و مقلدین شان بگشایند.

مجتهد و به پیروی او اشخاص غیر مجتهد در مواردی که برایشان از اوامر الهی یقین و علم بمعنی قطع حاصل شده مانند اصول دین و عناوین شرعی همانند نماز و روزه و... از علم حاصله پیروی می نمایند و در بقیه موارد از ظنی که به وسیله اجتهاد به دست آورده اند پیروی می نمایند منتهی کسانی که از توان علمی برای اجتهاد بی بهره اند از فتوای مجتهدی که از وی تقلید نموده اند عمل می کنند.

9- اما عشق:

به مفهومی که پیش عرفا شناخته شده است نه شرعا راهی برای رسیدن به شناخت خدا، و معرفت به تکالیف و احکام دینی فرعی پیشنهاد و معرفی شده است و نه عقلا، بدین سبب مسلمانی را نشاید آن را راهی برای رسیدن به معرفت خدا اخذ نموده و از آن راه بخواهند تکالیف دینی و اجتماعی و اخلاقی خود را تشخیص و مبنای عمل خود قرار دهد.

اگر انسان در چارچوبه رهنمودهای کتاب و سنت در وجودش نسبت به خدا و یا

پیامبران و حجج معصومین علیهم السلام و یا بندگان پاک خدا تمایل شدید پیدا شود، این امری است مقدس، چنانکه عده ای از بزرگان اسلام مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و دیگران نسبت به خدا و پیامبر عظیم او و نسبت به ائمه طاهرین علیهم السلام چنین بودند، ولی هیچگاه چنین عشقی راه و هر منبعی برای بدست آوردن احکام عملی مورد استفاده و

ص: 112

بهره برداری علماء و بزرگان اسلام قرار نگرفته است. این نوع تمایل همراه با کشش و

جذبه در محاورات اسلامی نه با واژه عشق، بلکه با واژه حب از آن تعبیر می شود، که از نظر منشأ و بافت و تشکل آن با عشق و جذبه و کشش صوفیانه تفاوتش از زمین تا آسمان است.

10- صوفیه و نفوذ آن در میان مسلمانان به ویژه شیعیان:

در اواخر قرن دوم هجری علوم یونان به وسائلی که ما به دلیل ضیق وقت از بحث در پیرامون آن خودداری می کنیم از یونان به قلمرو نظام اسلامی به ارمغان آمده و به زبان عربی که در آن روزگار زبان رایج ملل اسلامی بود ترجمه شد.

در تاریخ آمده: مأمون الرشید شبی ارسطو را در قیافه مهیبی بخواب دیده و از او پرسید: تو کیستی که اینقدر وحشتناکی؟ گفت: من ارسطو هستم (1)، از خواب که بیدار

ص: 113


1- ابن ندیم پس از ذکر خواب مذکور در فهرست، ص 353، فصل: ذَکَرَ السَّبَبَ الَّذِی مِنْ أَجَلِهِ کثر تُکْتَبُ الْفَلْسَفَهِ وَ غَیْرِهَا مِنَ الْعُلُومِ الْقَدِیمَهِ فِی هَذِهِ الْبِلَادَ ، طبع قاهره می گوید: این خواب یکی از اسباب نشر کتابهای فلسفه [در قلمرو حکومت اسلامی در دوران بنی عباس] گردید، مأمون از راه مکاتبه با پادشاه روم از وی خواست اجازه دهد چند نفر از فضلای مسلمانان به روم رفته و از علوم باستانی که در خزائن آنجا بود چیزهایی را انتخاب کرده و با خود به کشور مسلمین بیاورند. پادشاه روم ابتد روی موافقت نشان ندارد، ولی بالاخره درخواست مأمون را پذیرفت و جواب مساعد به وی داد، مامون گروهی از جمله: حجاج بن سطو، ابن بطریق، و سلمی متصدی بیت الحکمه و چند نفر دیگر را بدان کشور روانه کرد، و آنان چیزهایی انتخاب کرده و با خود آوردند که به امر مأمون همه آنها به زبان عربی ترجمه شد. گویند، یوحنا بن ماسویه نیز از جمله هیأت علمی اعزامی مأمون به روم بوده است. همین نکته را جرج زیدان در کتاب تاریخ تمدن اسلامی، ج 2، ص 157 طبع بیروت ذکر کرده است. ولی این خواب به اساطیر و افسانه بیشتر می ماند تا یک حقیقت تاریخی، حقیقت مسأله در این رابطه آنست که سلسله ضد بشر بنی امیه و پس از آنان بنی عباس اهل بیت عصمت و طهارت و ائمه معصومین از فرزندان رسول خدا صلی الله علیه واله را از استقرار در مقام خلافت پس از پیامبر که مطابق نصوص بسیار و ادله قوی حق اختصاصی ایشان بود کنار زده و هر کدام مدتها بر اریکه خلافت تکیه زدند، در نتیجه تفسیر و آموزش مطاوی و محتوای دامنه دار قران که استثناء ائمه اهل بیت علم یقینی بدان داشتند دچار رکود و تعطیل شد، و این کمبود در جامعه آن در اسلام بشدت احساس می شد و موجبات سئوالات اعتراض آمیزی در این زمینه را فراهم آورده بود، بنی امیه در صدد چاره جویی به این ضعف فرهنگی برآمده و داستان پردازی و قصه گونی را رواج دادند تا بدین وسیله جای خالی آموزش فرهنگی را که دامنگیر کشور پهناور اسلامی شده بود پر کنند، و این نیرنگ در دوران حکومت این خاندان رخوت و بی تفاوتی ملت اسلام نسبت به فرهنگ اسلامی را همانگونه که آنها انتظار داشتند به وجود آورد، ولی به دلایلی از جمله سقوط کشورهای بزرگ و دارای سوابق فرهنگی همچون ایران و روم و در هم آمیختن مردم این کشورها با مسلمانان که پیشرفتگی نسبی علمی و بینشی را موجب شده بود داستان پردازی دیگر کاری از پیش نمی برد، لذا عباسیان پس از مطالعات زیاد در پیرامون این موضوع به این نتیجه رسیدند که با آوردن و رایج کردن نوعی فلسفه و جهان بینی فرسوده و از کار افتاده مسلمانان را دوباره مشغول و آنها را از توجه به فقدان فرهنگ کارآمد اسلامی باز دارند. بر این اساس به طور قاطع می توان گفت که: اشاعه داستان سرایی توسط بنی امیه، و اشاعه فلسفه بریانی توسط بنی عباس نوعی مبارزه فرهنگی با اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله بود که بدینوسیله خاندان آگاه و معصوم رسول خدا صلی الله علیه واله را از مرض توجه مسلمانان دور نگه داشته و از این رهگذر به هوی و هوسهای نفسانی خود بهتر و بیشتر دسترسی داشته باشند.

شد از اطرافیانش پرسید:

ارسطو کیست؟ گفتند: یک فیلسوف یونانی است که کتابهای زیادی در فلسفه نوشته است، ستایش اطرافیانش از ارسطو شخصیت او را در نظر مأمون بسیار بزرگ جلوه داد، و طی نامه ای که به حاکم یونان نوشت از او تقاضا کرد هر چه کتاب فلسفی از ارسطو و دیگر فیلسوفان یونان در دسترس دارد برای وی بفرستد، نامه مأمون به حاکم یونان رسید و تقاضای او را در رابطه با کتابهای فلسفی یونان با مشاورینش بشور گذاشت.

مشاورین حاکم یونان ارسال کتابهای مورد بحث را به اصطلاح کشورشان ندانستند، در آن دوران این کتابها را در یونان در کتابخانه متروکی نهاده و قفلهای متعددی بر درب آن زده شده بودند و بدین ترتیب مردم یونان را از مراجعه به آن مکان بازداشته و کتابخانه و محتویاتش را به بوته فراموشی سپرده بودند .

حاکم از کتابخانه بازدید کرده و کتابهای موجود در آن را از نزدیک دید، اکثریت دست اندرکاران کشور یونان بر آن شدند که کتابها را برای مأمون نفرستند، ولی یکی از آنان ارسال آنها را برای مأمون به صلاح کشور دانسته و چنین گفت: مسلمانان به

ص: 114

دلیل عدم قدمت زمانی اسلام به عقاید دینی شان معرفت و شناخت کافی نداشته، و دیانت اسلام هنوز در مغز آنها جایگاه مناسبی برای خود باز نکرده است، رفتن کتابهای ما در میان آنان، و ترجمه و مطالعه آنها سبب می شود که اندیشه های مذهبی آنان در اثر درهم آمیختگی با عقاید فلسفی حکمای یونان، خلوص خود را از دست داده و نوعی اندیشه التقاطی را در میان آنها به وجود آورد، و این خود راه نفوذ و تسلط ما را بر آنان باز می کند.

بالاخره قسمتی از کتابهای درخواستی هارون به کشور نیرومند و پهناور اسلام فرستاده شد، و در مدت کوتاهی همانگونه که آن یونانی پیش بینی کرده بود اثرات مخرب آن در میان مسلمانان شروع به خودنمائی کرد، درست همانند علوم و در کنار آن فرهنگ مادی غرب که در قرن نوزده میلادی دیوارهای آهنین کشورهای شرق را در پیش پای خود شکسته و همچون سیل ویرانگری به سرزمینهای اسلامی سرازیر شد، و متاسفانه ملل اسلامی از آن حسن استقبال بعمل آورده و اجازه دادند که آزادانه به قلع و قمع فرهنگ اصیل اسلامی شان پرداخته و در فاصله زمانی نه چندان طولانی نوعی فرهنگی التقاطی، جایگزین فرهنگ ملتهای مسلمان نماید.

بدستور خلیفه کسانی که به زبان یونانی تسلط داشتند شروع به ترجمه کتب فلسفی یونان به زبان عربی کردند، و پس از ترجمه بتدریج در برنامه های درسی و آموزشی ملت اسلام قرار گرفته و در مدارس مسلمین به تدریس آنها همت گماشته شد، بالاخره مأمون با تمام توان خود این کار را دنبال کرده و به اشاعه و ترویج آن در میان مسلمانان پرداخت، البته عده ای از علمای آن دوران نظر مساعدی به ترجمه و تدریس این کتابها در مدارس اسلامی و ترویج و تزریق آن در میان آنان نداشته و این کار را به شدت تقبیح می نمودند، خلاصه عده زیادی از علمای اسلام بی محابا به تدریس و تدرس این کتابها و ترویج آن همت گماشتند و عده ای دیگر بهانه ای برای خود تراشیده و گفتند:

ص: 115

درست است که محتوای این کتابها بر خلاف عقاید و افکار اسلامی است ولی ما باید در مسیر مطالعه آنها قرار گرفته و از محتوای آنها اطلاع کامل و وسیعی بدست آوریم تا در صورت لزوم بتوانیم جواب فلاسفه یونان و طرفداران مسلمان آنها را بدهیم، بدین ترتیب بود که بمرور زمان فلسفه یونانی در کشور بزرگ اسلامی برای ملت اسلام جزئی از علوم رسمی اسلامی معرفی شده و همین باعث شد که علوم اصیل اسلامی از صحنه درس و بحث کنار زده شود و بدتر آنکه علوم اسلامی از این فلسفه در چارچوب اندیشه بیگانه رنگ پذیرفته و غنای سیستم آموزش اسلامی را زیر سئوال ببرد.

11- نفوذ مکاتب فلسفی در اسلام :

دو واژه «عشق» و «عرفان» در اسلام سابقه نداشت، هنگامی که فلسفه یونانی در مدارس اسلامی راه پیدا کرد نخست واژه عربی «حکمت» به آن اطلاق شد، بدین ترتیب مدرسان و اساتید آن نیز حکیم نامیده شده و از آیات شریفه قرآن به منظور ترویج و اثبات لزوم فراگیری آن شواهدی پیدا کردند، آنگاه با شور و شعف زاید الوصفی دم از اسلامی بودن فلسفه که جز نشخوارهای پیش پا افتاده و متروک فلاسفه یونان چیزی نبود زدند، و این سری آیات را به عنوان دلیل ارائه داده و گفتند:

« وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ قَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً » . (1)

و به هر کس از جانب خدا حکمت و دانش اعطا شود خیر فراوانی به وی داده شده است.

12- غافل از آنکه :

اولا: این آیه شریفه در قرآن مجید چنین شروع شده است:

ص: 116


1- 269 / البقره: 2.

« یؤتی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشاءُ ...».

خدا هرکس را بخواهد علم و حکمت عطا می فرماید،

در این آیه شریفه فاعل «یوتی» بدلیل آیه قبلی خداست.

پس حکمتی که ممدوح، و دارا بودن آن مایه شرف و افتخار است حکمتی است که خدا آن را اعطا فرماید، نه فلسفه یونان.

ثانیا: در زمان نزول آیه شریفه هنوز حکمت یونان به کشورهای اسلامی رخنه نکرده و در میان مسلمانان شناخته نشده بود، و قرآن بر اساس مفاهیم شناخته شده و متداول در میان امت عرب نازل شده است، پس حکمتی که خدا با اعطای آن بر بندگان خود منت گذاشته و آنرا برخ آنان می کشد غیر از حکمت یونان است.

و آن عبارت از معارف اسلامی از قبیل شناخت خدا بر اساس آموزشهای قرآن و

شناخت مسائل، و فلسفه زندگی صحیح .

دانشمند بزرگ اسلامی شیخ بهاء الدین عاملی در بیت زیر نظر به این حقیقت دارد.

چند خوانی حکمت یونانیان *** حکمت ایمانیان را هم بخوان

با انتقال و نفوذ حکمت یونان به اسلام هر دو مکتب آن یعنی مکتب مشاء، و مکتب اشراق جای خود را در مدرسه علوم اسلامی باز کرده و هر کدام عده ای از دانش پژوهان اسلام را به طرف خود جذب کرد.

مشائیون از راه تدریس و تدرس و بحث و بررسی و نوشتن کتب فلسفی به درک مسائل فلسفه پرداخته و همین روش را نیز توصیه می کردند، ابوعلی سینا، و فارابی و عده بی شماری از پژوهندگان و بزرگان دانشمندان اسلامی از این مکتب پیروی کرده و از اساتید و معلمین آن به شمار آمدند.

و عده ای دیگر این روش تحقیق را دنبال نکرده، و در جستجوی کشف و اشراق قرار گرفته و برای رسیدن به کشف، و اشراق نور علم در ضمیرشان، ریاضت و تزکیه نفس و چله نشینی و.... را توصیه می کردند.

ص: 117

این عده همان فرقه موسوم به صوفیه و دراویش اند، ابراهیم ادهم وعده بسیار دیگری از قماش وی، دست پروردگان این مکتبند، که با ارائه بازیهائی که بیشتر به چشم بندی و شعبده می ماند تا واقعیت، خود را به عنوان اولیاء الله در میان امت اسلامی جا زدند و عده ای ادعای آنان را پذیرفته و پیروی از آنها را پیش گرفتند، و عده ای از پیشروان آنها را به عنوان قطب و مرشد شناخته و سرسپردگی به آنها را پیشه خود ساختند، اینها در جوامع اسلامی رشد نموده و به تدریج مقبولیت چشمگیری در آن بدست آوردند، چنانکه امروزه حتی در سطح دانشگاه هم به عنوان بزرگان اسلام معرفی شده اند، نظامی، مولوی، سعدی، حافظ، خیام، شاه نعمه الله و جامی از همین قماشند، مقبولیت اینان در جامعه اسلامی تا جائی رسید که امروزه نام آنان بر روی ابنیه بزرگ، خیابانها، مدارس، دانشگاهها، بیمارستانها و ... گذاشته شده و بدین ترتیب از طرفی یاد آنان را از سقوط در بوته فراموشی نجات داده و از طرف دیگر دین خود را به آنان پرداخته و احترام لازم از آنها را به جا می آورند.

13- عشق و عرفان:

عشق و عرفان دو واژه صوفیانه است که آنان در ترویج و اشاعه آن با تمام قدرت تلاش می کنند. البته عرفان به مفهومی که نزد آنها شناخته و مورد قبول شان واقع شده است، وگرنه اسلام نیز برای خود عرفان و حکمتی دارد عرفان به مفهوم شناخت خدا، و حکمت در میان مسلمانان چیز بی سابقه و ناشناخته ای نیست بلکه در کتاب و سنت درباره آندو فراوان سخن رفته است. البته عرفان به مفهوم اسلامی اش از نظر شارع مقدس اسلام ممدوح و بهره گیری از آن برای مسلمان واجب است ولی مسأله آنست که صوفیه متقلبانه تلاش می کنند عرفان اسلامی را منزوی ساخته و به جای آن عرفان یونان را جزو علوم و فرهنگ اسلامی جا بزنند.

ص: 118

14- واژه عشق:

اما واژه عشق در اسلام سابقه ای نداشته و در کتاب و سنت جز در سه مورد به

ترتیب زیر از آن ذکری به میان نیامده است:

1۔ مرحوم ثقه الاسلام کلینی در کافی از امام صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود:

أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَهَ وَ عَانَقَهَا . (1)

برترین مردم کسی است که به عبادت عشق ورزیده و ملازم آن باشد.

به نظر می رسد در این روایت امام صادق علیه السلام از کلمه «عسق» به معنای واظب، داوم لازم، استفاده فرموده و نسخه برادران از کافی چون مفهوم «عسق» را نمی دانستند یکی از رواه موجود در سند حدیث به اشتباه «عسق» را «عشق» تلفظ نموده است.

2- در حدیث بدون سندی که از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت شده چنین آمده است:

« الْجَنَّهُ أَعَشِقَ لِسَلْمَانَ .» (2)

بهشت بیشتر به سلمان عشق می وزد تا سلمان به بهشت.

و معلوم است که روایت بی سند حجیت نداشته و استناد به آن روا نیست.

3- از امام باقر علیه السلام روایت شده فرمود:

« خَرَجَ عَلَی یسیر بِالنَّاسِ حَتَّی إِذَا کَانَ بِکَرْبَلَاءَ عَلَی مِیلَیْنِ أَوْ مِیلٍ ، تَقَدَّمَ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ حَتَّی طَافَ بِمَکَانٍ یُقَالُ لَهَا : المقدخان ، فَقَالَ : قُتِلَ فِیهَا مأتا نَبِیٍّ ، ومأتا سِبْطُ کلهم شُهَدَاءَ ، وَ مُنَاخُ رِکَابٍ ، وَ مَصَارِعُ عشاق شُهَدَاءَ ، لَا یَسْبِقُهُمْ مَنْ کَانَ قَبْلَهُمْ وَ لَا یَلْحَقُهُمْ مَنْ بَعْدِهِمْ ». (3)

علی علیه السلام با مردم کوفه عازم صفین بودند که به فاصله دو میل یا یک میل از کربلا رسیدند، از مردم جلو افتاده و جائی را که مقدخان نام داشت طواف کرد. و فرمودند:

ص: 119


1- بحار الانوار، ج 70، ص 253، ح 10.
2- بحار الانوار، ج 22، ص 341، ح 52.
3- بحار الأنوار، ج 41، ص 295، ح 18.

در این زمین دویست پیامبر، و دویست سبط پیامبر به قتل رسیده اند که همه از شهداء بودند، اینجا استراحت گاه مرکبها و جایگاه به خاک و خون کشیده شدن شهیدان عاشقی است که نه احدی از پیشینیان بر آنها سبقت جسته، و نه کسی از آیندگان به گرد آنان می رسد.

این حدیث از کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی روایت کرده اند که ما پس از مراجعات مکرر و تفحص زیاد، این روایت را در این کتاب نیافتیم.

پس این سه حدیث با وجود اشکالاتی که در متن و سند آنها موجود است نمی توانند اساس استوار و سندی برای ثبوت ادعای آنان باشد.

15- یادآوری :

همانگونه که پیش از این به عرض رسید: کلیه اعمال و کارهای انسان بر سه اساس به ترتیب زیر می تواند استوار باشد:

1-وحی و دستور صریح از ناحیه حق تعالی

2- اجتهاد.

3- عشق.

پیامبران و ائمه طاهرین علیهم السلام بدلیل علم و عصمت و اتصالشان به منبع وحی کلیه احکام موضوعات را به طور حتم و یقین میدانند، بنابراین اساس عمل آنها تنها وحی و دستور صریح الهی بوده و اجتهاد و عشق را هرگز مبنا و اساس عمل خود قرار نمی دهند.

و مجتهدان به دلیل آنکه قبل از اجتهاد جز یقینیات و متواترات، به احکام موضوعات و در نتیجه به تکلیف خود و ملقدان شان جاهلند، با استفاده از نیروی علمی شان اجتهاد بعمل آورده و در رابطه با احکام موضوعات علم به معنای ظن راجح و ظن متأخم به علم بدست آورده و بدین ترتیب تکلیف خود و مقلدین خود را روشن می نمایند، این گروه، از مبنای اول به دلیل عدم علم یقینی باحکام نمی توانند

ص: 120

استفاده نمایند.

اما عشق را نه پروردگار متعال به پیروی از مقتضیات آن دستور داده و نه پیامبر

بزرگوار و ائمه طاهرین علیهم السلام ابلاغ فرموده اند، گذشته از همه اینها به دلیل آنکه اشخاص از نظر بافت شخصیتی اختلافات فاحشی با هم دارند در میان تمایلات و بینشهای آنها نیز تفاوتهای فاحشی وجود خواهد داشت، و تمایلات متفاوت در اثر عروض شدت و حدت بر آن در مسیر تکامل خود، موجبات پیدایش جذبه ها و کششهای متفاوتی را در عشاق فراهم می آورد که راه مطمئنی برای اخذ معارف و احکام از آن و دلیل قانع کننده ای برای شناخت پروردگار نخواهد شد.

صوفیه با مطرح کردن عشق و عرفان ادعا دارند که مردم را دعوت به عرفان می کنند

و منظورشان از عرفان شناخت خداست، و می گویند: .

کلیه حرکتهای درونی و فکری به سوی خدا و شناخت او بوده، و ماورای شناخت او مرتبه ای نیست، اینها همه صحیح است ولی حرفی که هست آن است که این شناخت چگونه شناختی از خدا باید باشد، و از چه راهی می توان به آن رسید؟

اگر شناخت پروردگار از پیامبر خدا صلی الله علیه واله و از ائمه معصومین علیهم السلام گرفته شده و در چارچوبه کتاب و سنت بدست آید صحیح است وگرنه شناختی که از طریق عشق انسانی بدست آمده و زائیده تمایلات شدید، و به عبارت دیگر کشش و جذبه است برای معرفت به آن حقیقت متعال کافی نیست، نه تنها کافی نیست، بلکه باندازه فاصله ذات بخت و بسیط حقتعالی از آفریدگان وی انسان را از معرفت وی دور می سازد.

اگر بگویند آیه شریفه:

« فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها ...» (1)

روی خود را متوجه آئین خالص پروردگار کن، این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده است.......

ص: 121


1- 30/ الروم: 30.

دلالت بر آن دارد که پروردگار قادر متعال انسان را بر سرشتی آفریده که خود بدون

نیاز به چیز دیگری خدا را می شناسد، می گوئیم:

در حال تحصیل یک معرفت اجمالی، یعنی در این حد که پیدایش این دستگاه عظیم آفرینش بدون وجود پروردگاری توانا، عالم، سمیع و بصیر ممکن نیست، درست است ولی برای شناخت تفصیلی خدا نیاز برهنمودهای پیامبر صلی الله علیه واله و ائمه طاهرین علیهم السلام است و بدون آن شناخت تفصیلی حضرت حق ممکن نیست، و شناخت اجمالی نیز برای ادای حقوق بندگی در برابر حقتعالی کافی نیست .

ولی صوفیه با الهام گیری از عشق و حرکت در روی خطی که عشق برایشان ترسیم می کند بسوی خدا می روند و به ادعای خود فاصله موجود بین خود و خدا را چندان کم می کنند که آنرا به صفر رسانده و اصل به ذات حق تعالی می شوند و از این موقعیت پنداری، به اصطلاح فناء فی الله و وصل به حق تعبیر می آورند.

ابوالحسن خرقانی در همین رابطه می گوید:

چنان در « أَطِیعُوا اللَّهُ » غرقم که به « أطیعو الرَّسُولِ » نمیرسم تا چه رسد به « وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ » (1)

یعنی چنان در بحر معرفت خدا غرقم که پیروی از رسول خدا بدردم نمی خورد تا چه رسد به پیروی از اولی الامر!!

شخصی که از پیروی رسول خدا صلی الله علیه واله و پیروی ائمه طاهرین علیهم اسللام اعراض کرده و یا غافل مانده است چگونه به معرفت خدا می رسد. مگر راه منحصر به فرد خداشناسی اخذ از رسول الله صلی الله علیه واله و ائمه معصومین علیهم السلام از آل اطهار او نیست؟!!

16- شیوع مجدد صوفیگری در میان شیعیان :

در دوران شاه نعمت الله ولی، و حافظ، صوفیه در جامعه شیعه بصورت یک

ص: 122


1- 59 / النساء 4 .

اقلیت متشکلی وجود داشته و به رشد و توسعه خود در آن ادامه می دادند، ولی پس از مرگ آنها هنگامی که دولت صفویه در ایران استقرار یافت بدلائلی از علماء شیعه استقبال به عمل آورده و در تقویت آنها مساعدت شایانی از خود نشان داد، و علمای شیعه مانند علامه مجلسی با صوفیه به مبارزه پرداخته و اسباب ضعف و انهدام آنان را فراهم آوردند، صوفیهای ایران چون عرصه را برای خود تنگ دیدند راه هندوستان را در پیش گرفتند و در آن کشور به ترویج عقاید خود همت گماشتند.

ملا سلطانعلی گنابادی از زین العابدین شیروانی حکایت می کند که گفت:

مدتی است که مسأله تصوف و عرفان از ایران رخت بر بسته و دیگر از جنب و جوش آنها در هیچکدام از مناطق ایران اثری به چشم نمی خورد.

علیرضا دکنی به دستور مرشد خود از دکن هندوستان به ایران آمد تا به تصوف که مدتها پیش در ایران سقوط کرده بود حیات نوینی ببخشد، این حادثه با حضور آقا محمد علی بهبهانی فرزند آقاباقر بهبهانی در کرمانشاه مصادف شد، آقا محمد علی بهبهانی از علمای شیعه و فرزند یکی از بزرگترین و متنفذترین مراجع شیعه بود، او در ایران با شدت هر چه تمامتر با صوفیه به مبارزه برخاسته و فتوی به کفر آنان و لزوم کشتار آنان صادر کرده بود، بنابراین علیرضای دکنی نتوانست در ایران به زندگی خود ادامه دهد و طی بلوائی کشته شد.

نور علی شاه به تدریج طریقه نعمت اللهی را در ایران رواج داد، که بعدا چندین گروه از قبیل صفی علیشاهی ها، گنابادیها، و ذوالریاستینی ها از آنها منشعب شدند، البته چند گروه دیگر نیز که از معروفیت چندانی برخوردار نبودند ولی خود را نعمت اللهی قلمداد می کردند پیدا شدند، چون اکثریت قاطع مردم ایران شیعه اثنا عشری بودند صوفیها نیز ادعای تشیع نموده در جامعه شیعه داخل شدند، چون ساختن شعر بویژه شعرهای عاشقانه از مختصات غیر قابل انفکاک صوفیه است، امام حسین علیه السلام و قیام خونین او را موضوع اشعارشان قرار دادند.

ص: 123

صفی قلیشاه و نور علی شاه شخصأ در پیرامون امام حسین علیه اسللام و عاشورای آن حضرت اشعاری سروده و به نام آن حضرت تکایائی برپا نمودند، بدین ترتیب آن حضرت را عاشق حقیقی حضرت حق وانمود کرده و قیام تکان دهنده او را یک اقدام عاشقانه در راه حق از طرف آن بزرگوار قلمداد کردند، و از این رهگذر زمینه را برای مطرح کردن مشایخ خود در جامعه شیعه مهیا کرده و نوشتند:

دو عاشق حقیقی، دو حسین عاشق، دو خون ناحق، دو شهید راه عشق در جهان پا به عرصه وجود گذاشتند که یکی حسین بن علی علیه السلام ، و یکی دیگر حسین بن منصور حلاج بود!!!

در حالیکه در ازمنه پیش از دوران تجدید حیاه تصوف در ایران در میان صوفیان قدیم و مشایخ آنها نامی از امام حسین علیه السلام مطرح نبوده و نهضت مقدس فرزند دلبند رسول خدا صلی الله علیه واله در هیچکدام از کتب فراوانی که در تاریخ آن بزرگوار نوشته شده به عنوان یک حرکت عاشقانه شناخته نشده است، بلکه آنرا مأموریتی از طرف پدید آورنده جهان نسبت به آنحضرت اعلام نموده اند.

به همین دلیل است که در جواب عده ای از بزرگان عرب که از آنحضرت می خواستند از سفر به عراق منصرف شوند می فرمود:

خدا چنین خواسته و من باید دستور و خواسته او را جامه عمل بپوشانم.

در روایتی آمده:

وَ أَتَاهُ مُحَمَّدِ بْنِ الحنیفه فِی اللَّیْلَهِ الَّتِی سَارَ الحسین فِی صَبِیحَتِهَا إِلَی الْعِرَاقِ وَ قَالٍ : قَدْ عَرَفْتَ غَدَرَ أَهْلِ الْکُوفَهِ بِأَبِیکَ وَ أَخِیکَ ، وَ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَکُونَ حالک حَالُ مَنْ مَضَی ، فَأَقِمْ هُنَا ، فَأَنْتَ أَعَزُّ مَنْ فِی الْحَرَمِ وَ أَمْنَعُهُ .

فَقَالَ الحسین علیه السَّلَامُ . . فَأَشَارَ عَلَیْهِ ابْنُ الحنیفه بالذهاب إِلَی الْیَمَنَ أَوْ بُغْضِ نَوَاحِی الْبِرِّ ، فأوعده أَبُو عَبْدِ اللَّهِ النَّظَرِ فِی هَذَا الرای ، وَفِی سِحْرُ تِلْکَ اللَّیْلَهِ ارْتَحَلَ الْحُسَیْنِ علیه السَّلَامُ ، فَأَتَاهُ ابْنِ الحنیفه ، وَ أَخَذَ بِزِمَامِ نَاقَتِهِ وَقَدْ رکبها وَ قَالٍ : أَلَمَ تَعُدْنِی النَّظَرِ

ص: 124

فِیمَا سَأَلْتُکَ ؟ قَالَ : بَلَی ، وَ لَکِنَّ بَعْدَ مَا فارقتک أَتَانِی رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ قَالٍ : یا حسین أَخْرَجَ فَانِ اللَّهِ تعالی شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلًا ، فَاسْتَرْجَعَ مُحَمَّدٍ ، وَ إِذْ لَمْ یَعْرِفِ الْوَجْهُ فِی حَمْلِ الْعِیَالِ مَعَهُ وَ هُوَ عَلَی مِثْلِ هَذَا الْحَالِ قَالَ لَهُ الحسین علیه السَّلَامُ : قَدْ شَاءَ اللَّهُ تعالی أَنْ یَرَاهُنَّ سبایا . (1)

شبی که در صبح آن حسین علیه السلام از مکه به سوی عراق حرکت فرمود، محمد بن حنفیه پیش آنحضرت آمده و عرض کرد:

برادر خیانت اهل کوفه بر پدر و برادرت را میدانی، میترسم اگر به کوفه بروی به سرنوشت آنها دچار شوی، در همین مکه اقامت فرما که تو عزیزترین فرد در مکه و بلند پایه ترین آنها هستی، امام علیه السلام در جواب برادرش فرمود...

آنگاه محمد بن حنفیه پیشنهاد کرد که امام یا به یمن و یا به بعضی از بیابانهای دور دست برود.

امام علیه السلام به وی قول داد که در این باره بیاندیشد، ولی سحرگاه همان شب اقدام به خروج از مکه فرمود، محمد بن حنفیه خود را به امام علیه السلام رسانیده و افسار شتری که آنحضرت سوار آن بود را گرفته و عرض کرد، به من قول نداده بودید که در پیرامون پیشنهاد من بیاندیشید؟

حضرت فرمود: آری ولی پس از آنکه از هم جدا شدیم رسول خدا صلی الله علیه واله پیش من آمده و فرمود:

عازم سفر به عراق شو که خدا میخواهد ترا شهید ببیند، محمد کلمه استرجاع بر زبان رانده، و از امام علیه السلام درباره همراه بردن فرزندان و همسرانش سئوال کرد. امام علیه السلام فرمود:

خدا خواسته که آنها را در اسارت ببیند.

و در روایت دیگری آمده:

وَ کَتَبَ إِلَیْهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ الطَّیَّارِ مَعَ ابنیه عَوْنُ وَ مُحَمَّدٍ :

أَمَّا بَعْدُ فانی أسئلک اللَّهَ لَمَّا انْصَرَفْتَ حین تَقْرَأُ کِتَابِی هَذَا ، فانی مُشْفِقُ علیک مِنْ هَذَا الْوَجْهِ أَنْ یَکُونَ فِیهِ هَلَاکُکَ واستنصال أَهْلِ بَیْتِکَ ، إِنْ هَلَکَتِ الْیَوْمَ طَفَا نُورٍ

ص: 125


1- مقتل الحسین، عبدالرزاق مقرم، ص 174.

الْأَرْضُ ، فانک عَلِمَ الْمُهْتَدِینَ ، وَ رَجَاءً الْمُؤْمِنِینَ ، فَلا تَعْجَلْ بِالسَّیْرِ فانی فِی أَثَرِ کِتَابِی وَ السَّلَامُ .

ثُمَّ أُخِذَ عَبْدِ اللَّهُ کِتَاباً مَنْ عَامَلَ یَزِیدُ عَلَی مَکَّهَ عَمْرِو بْنِ سَعِیدِ بْنِ الْعَاصِ فِیهِ أَمَانُ لِلْحُسَیْنِ ، وِجَاءُ بِهِ إِلَی الْحُسَیْنِ وَ مَعَهُ یُحْیِی بْنِ سَعِیدِ بْنِ الْعَاصِ ، وَ جَهَدَ أَنْ یَصْرِفَ الْحُسَیْنُ عَنِ الْوَجْهِ الَّذِی أَرَادَهُ فَلَمْ یَقْبَلْ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامَ وَ عَرِّفْهُ أَنَّهُ رَأَی رَسُولَ اللَّهِ فِی الْمَنَامِ فَأَمَرَهُ بِأَمْرٍ لَا بُدَّ مِنْ إِنْفَاذِهِ ، فَسَأَلَهُ عَنِ الرُّؤْیَا فَقَالَ : مَا حَدَّثَتْ بِهَا أَحَداً وَ مَا أَنَا مُحْدَثٍ بِهَا حَتَّی أُلْقِیَ رَبِّی عَزَّوَجَلَّ . (1)

عبدالله بن جعفر طیار بوسیله دو فرزند خود عون و محمد نامه ای به امام علیه السلام فرستاد که مضمون آن چنین بود:

از تو میخواهم به خاطر خدا هنگامی که نامه مرا می خوانی از این سفر منصرف شوی، که من میترسم تو در این سفر به هلاکت رسیده و افراد خاندانت ریشه کن شوند، اگر تو امروز بمیری نور زمین خاموش می شود، زیرا تو پیشوای هدایت یافتگان و مایه امید مؤمنان هستی، در حرکت عجله نکنید که من خود بلافاصله پشت سر نامه ام می آیم والسلام.

سپس عبدالله از عامل یزید در مکه (عمرو بن سعید بن عاص) نامه ای گرفت که در آن به امام علیه السلام امان داده شده بود، عبدالله نامه را در حالیکه یحیی بن سعید بن عاص برادر فرماندار مکه او را همراهی میکرد پیش امام علیه السلام آورده و کوشید تا امام علیه اسللام را از سفر به عراق منصرف نماید، ولی امام علیه السلام درخواست او را نپذیرفته و او را مطلع ساخت که رسول خدا صلی الله علیه واله را در خواب دیده و آنحضرت او را به چیزی دستور داده که باید دستور پیامبر صلی الله علیه واله را اجرا نماید، عبدالله از امام علیه السلام درباره خوابش سئوال نمود، و امام علیه السلام فرمود:

من آن خواب را تاکنون به کسی نگفته ام و پس از این هم تا هنگامی که پروردگارم را

ملاقات نمایم آن را به کسی نخواهم گفت.

این روایات نشان دهنده آن است که امام حسین علیه السلام در قیام خونین خود بر ضد یزید و تشکیلات بی رحم و ستمگر او تنها از دستور الهی پیروی فرموده و اوامر خدا

ص: 126


1- مقتل الحسین، مقرم، ص 174-175.

را اساس عملش قرار داده بود، زیرا در جواب کسانیکه می خواستند او را از سفر به کوفه منصرف کنند نفرمود: من درگیر یک مسأله عشقی هستم که باید این عشق الهی را به سر منزل مقصود برسانم بلکه امر خدا و لزوم اطاعت خود از امر الهی را مطرح می فرمود.

اینکه می گوئیم امام علیه السلام تنها اوامر الهی را مبنای کار خود قرار داده این بان معنی نیست که قیام مقدس امام علیه السلام به جز اطاعت از امر پروردگار عاری از هر هدفی بوده است بلکه در این قیام مقدس منافعی برای دین مقدس اسلام و مردم مسلمان نهفته بود که یکی اثبات فداکاری و محبت خود در برابر پروردگارش و دیگر قیام در مقابل ظلم و برچیدن آن و ... بود که کلیه این منافع را خدا می خواست و امام علیه السلام نیز خواسته و امر خدا را می خواست جامه عمل بپوشاند، چون خدا می خواست امام علیه السلام نیز می خواست، خدا امر می فرمود و امام علیه السلام نیز به امر او عمل می کرد.

إِذَا شِئْنَا شَاءَ اللَّهُ واذا کرهنا کره اللَّهُ ،

هر چیزی را که خدا بخواهد ما میخواهیم و هر چیزی که خدا اکراه داشته باشد ما از آن اکراه داریم.

در روایتی آمده: روزی امیرالمؤمنین علیه السلام همراه عده ای از اصحابش جائی میرفتند، یکی از منافقین که در میان همراهان آن حضرت بود خطاب به وی گفت:

یَا عَلَی قَتْلَ الرِّجَالِ وأیتمت الْأَطْفَالِ .

یا علی تو مردان زیادی را به کشتن دادی و بچه های آنها را یتیم و بی سرپرست گذاشتی،

همین که آن مرد منافق این سخن را ادا کرد فَالْتَفَتَ إِلَیْهِ وَ قَالٍ : إخسا .

امام علیه السلام به طرف وی برگشته و فرمود: خفه شو سگ، تا حضرت این کلمه را فرمود آن مرد به شکل سگ در آمد و به پای امیرالمؤمنین علیه السلام افتاد و پای آن حضرت را غرق در بوسه کرده امام به حالش رقت آورده و کلماتی بر زبان راند و آن مرد دوباره به شکل اول خود بازگشت.

ص: 127

در این هنگام یکی از همراهان امام گفت: یا امیرالمؤمنین! حالا که شما از چنین قدرتی برخوردارید، چرا در مقابل معاویه از آن استفاده نمی کنید، و فرصت می دهید او این همه فساد، و خسران ببار آورد؟

امام علیه السلام فرمود:

نَحْنُ عِبادُ مُکْرَمُونَ لَا تَسْبِقَهُ بِالْقَوْلِ وَ نَحْنُ بِأَمْرِهِ عامِلُونَ . (1)

ما بندگان مکرم خدا هستیم که هرگز در سخن از خدا سبقت نمیگیریم و تنها به امر او عمل میکنیم.

17- در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:

السَّلَامُ عَلَی الدُّعَاهِ إِلَی اللَّهِ . . وَ عِبَادِهِ الْمُکْرَمِینَ الَّذِینَ لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهْمُ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ . (2)

سلام بر دعوت کنندگان مردم به سوی خدا ... و بندگان محترم او (خدا) که در سخن از او (خدا) سبقت نمی گیرند و آنها تنها به امر او (خدا) عمل میکنند.

آری این خصوصیت امام علیه السلام است، امام علیه السلام باید چنین باشد نه مثل مردم دیگر، او قابل قیاس با مردم نیست.

وَ مَا تشاؤون إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ .

شما چیزی از پیش خود نمی خواهید مگر آنچه را که خدا آن را بخواهد.

18- مفهوم عشق با شدت دوستی یکی نیست :

صوفیه برای اینکه مورد نفرت مردم قرار نگیرند، و مردم از آنها وحشت نکرده و فاصله نگیرند بخورد مردم چنین دادند که عشق همان شدت محبت بوده و دلیلی

ص: 128


1- بحار الأنوار، ج 32، ص 385، ح 357.
2- فرائد السمطین، ج 2، ص 180، ح 463.

وجود ندارد که اینهمه از آن وحشت می کنند .

آری شدت محبت چیزی مأنوس در قرآن و احادیث نبوی و سخنان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به کار رفته و مانعی از استعمال آن وجود ندارد ولی آن (شدت محبت) با معنا و مفهوم عشق دو چیز متفاوت و جدا از هم اند.

ما شدت محبت مردم به خدا، یا بالعکس را هرگز مورد انتقاد قرار نداده و آن را منع

نمی کنیم، زیرا:

در قرآن کریم آمده:

« وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ». (1)

کسانی که ایمان آورده اند دوستی و محبت شان به خدا بیش از آنانی است که بت و چیزهای دیگری را غیر از خدا می پرستند.

و در آیه دیگری می فرماید:

« یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَهُ ». (2)

خداوند تبارک و تعالی مومنین را و مؤمنین نیز خدا را دوست می دارند.

و باز در آیه دیگری می فرماید:

« إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا ». (3)

خدا کسانی که در راه او جنگ میکنند را دوست می دارد.

پس نه خدا (به مفهومی که اینها از کلمه «عشق» اراده میکنند) عاشق مخلوق خود می شود و نه برای مخلوق صحیح است که بدین مفهوم عاشق خدا باشد.

اگر شما اشعاری را که بزرگان و پیشتازان اینها مانند مولوی، حافظ، و شاه نعمت الله ولی در رابطه با مطلق عشق و یا عشق به خدا ساخته و پرداخته اند ببینید و از

ص: 129


1- 165 / البقره: 2.
2- 54/ المائده: 5.
3- 4/ الصف: 61.

مفهومی که اینها برای عشق قائلند مطلع شوید، آنوقت براحتی می توانید قضاوت کنید که مفهوم عشق، و مفهوم محبت و یا محبت شدید در میان شان همانند سفیدی و سیاهی، و عدم و وجود، تناقص کلی وجود دارد.

حافظ شیرازی می گوید:

بشوی اوراق اگر همدرس مائی *** که درس عشق در دفتر نباشد

ما خداشناسی، اوامر و نواهی الهی، تکالیف و وظایف مان، سیر و سلوکمان، اخلاق و تزکیه نفس مان، شناخت مان، همه و همه را از قرآن کریم که روی اوراق ثبت است می گیریم و حافظ میگوید هر چه که در کتاب و دفتر نوشته شده و هر چه که روی صفحه و ورق ثبت شده است را کنار بریزیم.

در این صورت پس برای سر سپردن راه خدا از چه کسی و از کجا رهنمود بگیریم؟

لابد باید دست بدامن عشق شویم که از نظر آنان عشق هم از نظر شناخت خدا، و هم از نظر تکالیف و هم از نظر اخلاق و تهذیب نفس و... ما را کافی است، زیرا عشق خود راهنمای درونی، و دلیل و حجت است.

مولانا جلال الدین می گوید:

ملت عشق از همه ملت جداست *** عاشقانرا ملت و مذهب خداست

اگر خوب دقت شود در مصرع اول این بیت بصراحت تمام می گوید:

مرد عاشق پیشه (بمفهوم خودشان) وابسته به هیچ ملتی نیست، یعنی نه شیعه است، و نه سنی، نه موسوی، نه عیسوی، و نه... و در مصرع دوم آن می گوید:

جز خدا همه چیز را باید کنار گذاشت، البته ظاهر این سخن بد نیست، ولی کارهائی را که انسان در زندگی خود برای خدا انجام می دهد، و وسائلی که برای شناخت خدا لازم است اگر کنار گذاشته شوند، دیگر نه وسیله ای مانند کتاب و سنت برای شناخت خدا، و نه کار خیری به منظور تحصیل رضای خدا برای مردم باقی می ماند و در نتیجه وصول به ادعای مولوی (تنها شناخت خدا) از محالات به شمار

ص: 130

می آید، زیرا کارهای نیک، عبادت، و... وسیله تقرب به خدا، و کتاب و سنت وسیله شناخت خداست، اگر همه اینها کنار گذاشته شود نه خدا را می توان شناخت، و نه تنها به وی می توان چنگ زد، زیرا چیز ناشناخته را نمی توان مورد تمسک و هدف قرار داد.

19- سخن اخر:

به پندار صوفیه آخرین و بالاترین مرحله کمال برای عارف، وصول بذات حضرت حق و ارتقاء به مقام فناء فی اللهی است، یعنی عارف هنگامی که به آخرین نقطه حرکت به سوی خدا رسید واصل به ذات باریتعالی شده و در ذات خدا فانی می شود، و در میان او و حضرت حق وحدت حقیقی حاصل می شود، در این مقام یعنی مقام وصول به ذات حق و فناء فی الله هر چه هست اوست و دیگر خبری، اثری واقعیتی از عاشق بیقرار در میان نیست.

کلام خواجه بایزید بسطامی یکی از بزرگان آنها ناظر بر همین مطلب است:

سُبحَانِی مَا أَعْظَمَ شَأْنِی لَیْسَ فِی جُبَّتِی سِوَی اللَّهُ . (1)

من از کلیه نقائص وصفات منسوب به خلق منزهم، چقدر بلند است مرتبه و مقام من، در توی جبه من جز خدا چیزی نیست

20- از نظر آنان :

عاشق تا به منظور رسیدن به مقام فناء فی اللهی ره می سپارد، می سوزد و می گدازد، زیرا میان او و معشوقش هنوز فاصله وجود دارد و این سوز و گداز برای همین است که این فاصله را از میان بردارد و به وصال محبوب برسد، وقتی رسید، و وحدت

حاصل شد، دیگر تمام می شود و آنهمه سر و صداها و سوز و گداز ها جای خود را به سکوت و خاموشی می سپارد.

ص: 131


1- عبهر العاشقین، ابن روزبهان بقلی، ص 146.
21- با این حساب :

حضرت ابو عبدالله الحسین علیه السلام تا آخرین لحظاتش عاشق و در سوز و گداز بوده و هنوز برای وصول به حضرت حق سبحانه ره می سپرد، ولی خواجه بایزید بسطامی و نظایر وی به مقام نهائی کمال رسیده و در حضرت حق فانی شده بودند، و به همین دلیل العیاذ بالله از حضرت ابو عبدالله علیه السلام جلو زده بودند، چون آنان راه را پشت سر گذاشته و به مقصد نهایی رسیده بودند ولی امام حسین علیه السلام هنوز ره می سپرد و با مقام کمال نهائی فاصله داشه است.

22- نیرنگ صوفیه:

صوفیه با طرح و اشاعه اصطلاحاتی از قبیل «عشق» و «عرفان» در جامعه شیعه و پیشنهاد و توصیه عشق به عنوان تنها راه وصول به حق موجبات جدائی ملت اسلام از علماء و بزرگان دین را هدف خود قرار داده بودند تا از آن برای جذب مسلمانان به طرف خود استفاده نمایند، و در این رابطه تا حدودی هم موفق شدند، عشق و عاشقی را رواج داده و آنرا تنها راهنمای راستین عاشق به حق و حقیقت جلوه دادند، در این رابطه شعرهائی ساختند که خواننده اش را قانع می ساخت که آدم باید عاشق بوده و به شمانجا برود که عشق او را می کشد.

هر کس به عشق خود، و هر کس به نیت خود باشد، و این باعث شد هر کس به مقتضای عشق خود راهی ورای راه دیگری در پیش گیرد، و در نتیجه هماهنگی و به هم پیوستگی، و دین و راه واحد از میان مسلمانان رخت بربندد.

اما مسأله نسبت به مریدان خودشان چنین نبود، مریدان آنها حتی یک لحظه از دوران ارادت خودشان را حق نداشتند که حرکت خود سرانه و خارج از نظارت مرشد به مقتضای عشق خودشان، و تحت تأثیر جذبه و کشش درونیشان را داشته باشند، اینها هنگامی که کسی را به مریدی می پذیرند نخست شرایطی را به وی عرضه کرده و

ص: 132

از تعهد او نسبت به رعایت شرایط مذکور اطمینان حاصل می کنند، و آن وقت او را در زمره ارادتمندان خود می پذیرند، که شرط اول آن عبارت از آنست که مرید باید همانند مرده ای در دست مرده شور بدون کوچکترین آزادی و اراده ای از خود، و به عبارت خودشان کالمیت بَیْنَ یَدَیِ الْغَسَّالِ در اختیار مرشد قرار داشته باشد و به همین دلیل بدون اجازه مرشد هرگز حق شرکت در مجالس ما را ندارند .

یکی میگفت: وقتی یکی از این دراویش معتاد به چپق را دیدم که دیگر چپق نمیکشد علت را از وی جویا شدم، گفت: مرشد گفته: نکش. و همین امر مرشد برای آنکه من بدون چون و چرا چپق را کنار بگذارم کافی است.

23- شمر به کربلا می آید:

شمر بن ذی الجوشن نزدیکیهای غروب امشب وارد صحرای کربلا شد، او با خود نامه ای حاوی دستورات جدیدی از حاکم کوفه به عمر بن سعد آورده بود، که در آن

چنین آمده است:

إِنِّی لَمْ أَبْعَثُ إِلَی الْحُسَیْنِ لِتَکُفَّ عَنْهُ ، وَ لَا لتطاوله وَ لَا لَتَمَنَّیْتُ السَّلَامَهُ ، وَ لَا لَتَکُونُ لَهُ عِنْدِی شَفِیعاً ، أَنْظُرُ فَانٍ نَزَلَ الحسین وَ أَصْحَابُهُ عَلَی حُکْمِی فَابْعَثْ بِهِمْ إِلَی سِلْماً وَ إِنْ أَبَوْا فازحف إِلَیْهِمْ حَتَّی تَقْتُلُهُمْ وَ تَمَثَّلْ بِهِمْ فانهم لذلک مُسْتَحِقُّونَ ، فَإِنْ قَتَلَ الحسین أَوْطَأُ الْخَیْلِ صَدْرِهِ وَ ظَهْرِهِ .

وَ لَسْتُ أَرَی أَنَّهُ یَضُرُّ بَعْدَ الْمَوْتِ ، وَ لَکِنَّ عَلَی قَوْلِی قَتَلَهُ : لَوْ قُلْتَهُ لَفَعَلْتُ هَذَا بِهِ فَانٍ أَنْتَ مضیت لإمرنا فِیهِ جزیناک جَزاءُ السَّامِعُ الْمُطِیعُ ، وَ إِنْ أَبَیْتُ فَاعْتَزَلَ عَمِلْنَا وَ جُنْدَنا وَ خَلِّ بَیْنَ شِمْرِ بْنُ ذی الْجَوْشَنِ وَ بَیْنَ العسکر ، فانا قَدْ أَمَرْنَاهُ بِذَلِکَ .

فَلَمَّا جاءَ الشِّمْرِ بِالْکِتَابِ قَالَ لَهُ ابْنُ سَعْدُ : ویلک لَا قَرَّبَ اللَّهُ دارک ، وَ قَبَّحَ اللَّهِ مَا جِئْتَ بِهِ ، وَ إِنِّی لَأَظُنُّ أَنَّکَ الَّذِی نهیته ، وَ أَفْسَدَتْ عَلَیْنَا أَمْراً رَجَوْنَا أَنْ یَصْلُحُ ، وَ اللَّهِ لَا یَسْتَسْلِمْ حُسَیْنٍ ، فَانٍ نَفْسٍ أَبِیهِ بَیْنَ جَنْبَیْهِ .

قَالَ الشِّمْرِ : أَخْبِرْنِی مَا أَنْتَ صَانِعُ ، أَ تَمْضِیَ لَا مَرَّ امیرک ؟ وَ إِلَّا خَلُّ بَیْنِی وَ بَیْنَ

ص: 133

العسکر ، قالَ لَهُ عُمَرُ : أَنَا أَ تُوَلِّی ذالک وَ لاکرامه لَکَ ، وَ لَکِنَّ کن أَنْتَ عَلَی الرَّجَّالَهِ . وَ صَاحَ الشِّمْرِ بِأَعْلَی صَوْتَهُ : أَیْنَ بَنُو أُخْتِنَا ، أَیْنَ الْعَبَّاسِ واخوته ؟ فَأَعْرِضُوا عَنْهُ فَقَالَ الحسین : أَجِیبُوهُ وَ لَوْ کَانَ فَاسِقاً ، قالُوا : مَا شَأْنُکَ ، وَ مَا تُرِیدُ ؟ قَالَ : یا بَنِی أُخْتِی ! أَنْتُمْ آمِنُونَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ مَعَ الْحُسَیْنُ ، وَ الْزَمُوا طَاعَهَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یَزِیدُ ، فَقَالَ الْعَبَّاسُ لعنک اللَّهُ ، وَ لَعَنَ أمانک ، أتو مَنَنَّا وَانٍ رَسُولَ اللَّهِ لَا أَمَانَ لَهُ وَ تَأْمُرُنَا أَنْ نَدْخُلُ فِی طَاعَهِ اللعناء وَ أَوْلَادِ اللعناء ؟ (1)

من تو را به طرف امام حسین علیه السلام نفرستادم که از او دفاع نمائی و کار او را طول بدهی و برای او آرزوی سلامت نمائی، و پیش من میانجی او باشی، مواظب باش اگر امام حسین علیه السلام و یارانش به امر من گردن نهادند آنانرا سلامت پیش من بیاور، و اگر خودداری از اطاعت کردند آنها را مورد حمله قرار داده و همه شانرا بکش، و پس از کشتن همه را مثله کن که آنان مستحق چنین مجازاتی هستند، و پس از کشتن امام حسین علیه السلام روی پشت و سینه اش اسب بگردان گرچه از نظر من اینکار پس از مرگ ضرری به مرده نمیزند ولی من اینکار را به خاطر حرفی که زده ام (دایر بر اینکه اگر روزی بر امام حسین علیه السلام دست یافته و او را کشتم روی جسدش اسب بتازم) انجام می دهم.

اگر تو مطابق دستوری که داده ام عمل کردی پاداش یک مأمور حرف شنو و مطیعی را از ما دریافت خوهی کرد، و اگر از انجام دستور خودداری مینمائی از، پستی که به تو داده ام و از فرماندهی سپاه ما کناره گیری کرده و آن را به شمر بن ذی الجوشن واگذار کن که دستورات لازم در این مورد را به وی داده ام.

هنگامی که شمر نامه را تسلیم ابن سعد کرد ابن سعد پس از آنکه از محتوای نامه آگاه شد رو به شمر کرده و او را مذمت و نفرین کرد و گفت: چه دستور زشتی با خود آورده ای گویا تو او را از توجه به سخن من باز داشته و کاری را که به اصلاح آن امید بسته بودم خراب کرده ای، مگر امام حسین علیه السلام به این دوز و کلک ها اعتنا کرده و باین سادگی بیعت میکند، کور خوانده ای که روح پدرش هم اینک در میان دو پهلوی اوست.

شمر در جواب عمر گفت: حالا به من بگو چه کار میخواهی بکنی، آیا از دستور امیرت اطاعت میکنی یا نه؟ اگر از دستور سرپیچی میکنی فرماندهی لشگر را به من واگذاری عمر سعد گفت: من خودم اینکار را به انجام می رسانم، تو فرماندهی پیاده نظام را به عهده بگیر.

ص: 134


1- مقتل الحسین، مقرم، ص 228-227.

آنگاه شمر به امام حسین علیه السلام و یارانش نزدیک شده و با صدای بلند فریاد برآورد: خواهر زادگان ما کجایند؟ عباس و برادرانش کجایند؟

حضرت ابوالفضل علیه السلام و برادرانش از او روی برگرداندند، امام علیه السلام به آنها فرمود :

اگر چه این مرد فاسق است ولی ببینید چه می گوید؟

و آنان جلو آمده و گفتند:

چه کار داری، حرفت چیست؟

گفت: خواهرزاده ها شما در امانید، خود را به خاطر حسین در معرض قتل قرار ندهید، و در التزام اطاعت از امیرالمؤمنین یزید لعنه الله باشید.

عباس علیه السلام برادر بزرگتر در جواب او گفت:

خدا بتو و امانی که برای ما آوردهای لعنت کند، آیا ما را امان می دهی و فرزند رسول خدا صلی الله علیه واله را امانی نیست؟ آنگاه ما را به اطاعت از نفرین شدگان و اولاد نفرین شدگان فرا می خوانی؟!!!

وَ نَهَضَ ابْنِ سَعْدِ عشیه الْخَمِیسِ لِتِسْعٍ خَلَوْنَ مِنَ الْمُحَرَّمِ ، وَ نادی فِی عسکره بالزحف نَحْوَ الْحُسَیْنُ ، وَ کَانَ علیه السَّلَامُ جَالِساً أَمَامَ بَیْتِهِ ، محتببا بسیفه ، وَ خَفَقَ بِرَأْسِهِ ، فَرَأَی رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ : إنک سَائِرِ الینا عَنْ قَرِیبٍ ، وَ سَمِعْتُ زینب أَصْوَاتُ الرِّجَالِ وَ قَالَتْ لِأَخِیهَا : قَدِ اقْتَرَبَ الْعَدُوِّ مِنَّا .

فَقَالَ لِأَخِیهِ الْعَبَّاسِ : ارکب « بِنَفْسِی أَنْتَ » حَتَّی تلقاهم وَ أَسْأَلُهُمْ عَمَّا جاءَهُمْ وَ مَا الَّذِی یُرِیدُونَ ؟ فرکب الْعَبَّاسِ فِی عِشْرِینَ فَارِساً فِیهِمْ زهیر وَ حَبِیبٍ وَ سَأَلَهُمْ عَنْ ذَلِکَ ، قالُوا : جاءَ أَمْرُ الْأَمِیرُ أَنْ نَعْرِضَ عَلَیْکُمْ النُّزُولِ عَلَی حکمه أَوْ ننازلکم الْحَرْبِ .

فَرَجَعَ الْعَبَّاسُ علیه السَّلَامُ یُخْبِرُ الْحُسَیْنِ بذالک . . . وَ أَعْلَمُ الْعَبَّاسِ أَخَاهُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ بِمَا عَلَیْهِ الْقَوْمِ ، فَقَالَ علیه السَّلَامُ : إِرْجِعْ إِلَیْهِمْ واستمهلهم هَذِهِ الشیعه إِلَی غَدٍ لَعَلَّنَا نُصَلِّی لِرَبِّنَا اللَّیْلَهَ وَ نَدْعُوَهُ ، وَ نَسْتَغْفِرُهُ ، فَهُوَ یَعْلَمُ أَنِّی أَحَبُّ الصَّلَاهِ لَهُ وَ تِلَاوَهِ کِتَابِهِ ، وَ کَثْرَهُ الدُّعَاءِ والإستغفار . (1)

ص: 135


1- مقتل الحسین، مقرم، ص 230-232.

ابن سعد هنگام غروب پنجشنبه روز نهم محرم در میان سپاهش جار کشیده و آنان را برای حرکت به سوی امام حسین علیه السلام دستور داد، در این هنگام امام علیه السلام در جلوی چادر خود به شمشیرش تکیه زده و در حال چرت زدن بود، در این حال رسول خدا صلی الله علیه واله را در خواب دید که به او می فرمود:

تو به زودی به ما ملحق میشوی .

حضرت زینب علیها السلام خواهر امام علیه السلام سر و صدای سپاه را شنیده و خود را به برادر ارجمندش رسانید و گفت:

دشمن دارد به ما نزدیک می شود.

امام علیه السلام به برادرش عباس علیه السلام فرمود:

قربانت شوم سوار شور و نزد اینها برو و از ایشان سئوال کن چرا می آیند و چه می خواهند؟

حضرت عباس علیه السلام با بیست سوار که در میان آنان زهیر بن قین، و حبیب بن مظاهر دیده می شدند به طرف آنها رفت، و از ایشان دلیل حرکتشان را پرسید، گفتند: هم اکنون از طرف امیر دستور آمده که قبول حکمش را به شما عرضه کنیم، و در صورت امتناع شما از قول حکم وی با شما بجنگیم.

آن حضرت به منظور ابلاغ این خبر به امام علیه السلام به سوی وی بازگشت و برادرش را از منظور آنان مطلع ساخت، امام علیه السلام پس از شنیدن این خبر فرمود:

برگرد به سوی آنها امشب را تا فردا برای ما از آنان مهلت بگیر، تا امشب را برای پروردگارمان نماز بخوانیم و با او راز و نیاز کنیم و از او طلب مغفرت نمائیم که او می داند این نماز برای او، و تلاوت قرآن و دعا و استغفار زیاد از او را خیلی دوست دارم.

ص: 136

گفتار پنجم

1- حضرت آیه الله العظمی مرحوم حاج میرزا ابوالفضل زاهدی قدس سره

اشاره

(از قم)

ص: 137

علم حضرت سیدالشهداء علیه السلام به سرنوشت خود در روز عاشوراء
اشاره

*علم حضرت سیدالشهداء علیه السلام به سرنوشت خود در روز عاشوراء (1)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین، باریء الخلائق اجمعین، والصلوه والسلام علی خیر خلقه، السید

المسدد، والرسول المؤید، المصطفی الأمجد، المحمود الأحمد ابی القاسم محمد صلی الله علیه واله.

کتابی تألیف شده که..

از عده ای از فضلا و محصلین و غیر آنها شنیده ام که این روزها کتابی تالیف و چاپ شده که مطالب آن سر و صدای عجیبی به راه انداخته و موجبات تکدر خاطر علماء اعلام را فراهم آورده است عده ای مصر از حقیر می خواستند که تا کتاب مورد بحث را تحت سنجش و بررسی قرار داده و نظر خود را درباره آن اعلام دارم و از طرفی چون فرصت مراجعه و بررسی آن برای من وجود نداشت، و وضع مزاجیم نیز مساعد نبود ولی به جهت آنکه عده ای آن کتاب را مخالف اعتقادات و باورداشتهای شیعه در رابطه با مسأله امامت و ولایت میدانستند آنرا دقیقا و با حوصله لازم مورد

ص: 138


1- این سخنرانی در رد کتاب شهید جاوید ایراد شده است.

بررسی قرار دادم و اینک مطالبی را که لازم به تذکر است ذیلا ارائه میدهم تا باشد که راهگشای برادران دینی به حقیقت مسأله باشد.

1- سبک تحریر نوشتار:

مقدمه باید به عرض برسانم که کتاب حقا قلم رسا و شیرینی دارد و الفاظ و کلماتی که در آن به کار رفته در روح خواننده آن تأثیر عمیقی از خود به جا می گذارد، و کلیه شرایط خطابه را در خود جمع کرده است.

مثلی است که می گویند: اگر خطیبی بخواهد شنوندگان خود را عمیقا تحت تأثیر سخنان خود قرار دهد باید در سخنرانی خود از عبارات و الفاظی استفاده کند که مردم از بار مفهومی آن اطلاع چندانی نداشته باشند تا بدین ترتیب بتواند شنوندگان خود را مرعوب نماید، در کتاب مزبور هم از چنین شیوه ای استفاده شده است.

2- امام حسین علیه السلام و علم او به سرنوشت غم انگیز خود در روز عاشوراء:

یکی از موضوعاتی که در این کتاب به طور جدی مورد بحث و بررسی قرار گرفته آن است که آیا سبط شهید حضرت حسین بن علی علیه السلام پیشاپیش از شهادت خود و جریانات خونین کربلا آگاه بوده است یا نه؟

باید بگویم: علم سید الشهداء علیه السلام به سرنوشت خود پیش از شهادتش در کربلا با علم غیبی که ما درباره امام علیه السلام مورد بحث و مطالعه قرار میدهیم تفاوت بسیاری دارد، اصولا مسأله علم امام علیه السلام به حوادث غیبی در علم کلام مطرح و مورد بحث قرار می گیرد، و نزاع در آن یک نزاع کبروی است. ولی مسأله اطلاع قبلی حضرت سید الشهداء علیه السلام از شهادت خود در کربلا یک نزاع صغروی است.

از این رو می توان گفت: که حادثه غم انگیز کربلا، و شهادت تأسف بار امام حسین علیه السلام در جریان آن، و اسارت اهل بیت آن مظلوم از نوع حوادث غیبی به شمار نمی رود تا درباره صدق و عدم صدق کبرای قضیه در آن مناقشه و بگو مگو راه

ص: 139

انداخته شود، بلکه با توجه به اخبار و احادیث بی شماری که از رسول خدا صلی الله علیه واله و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام در این زمینه روایت شده و هم اکنون در دسترس ما قرار دارد مسأله علم امام حسین علیه السلام به شهادت خود قبل از وقوع حادثه و صف غیبی بودن خود را از دست داده و از مسلمات به شمار می آمد، تا جائی که حتی قاتل جنایتکار و بی شرم آن حضرت، عمر بن سعد نیز با توجه به ابیات زیر که در این زمینه سروده و ضمن آن کشمکش درونی و پریشانی خاطر خود را در این رابطه بیان می کند در پیرامون مسأله کم و بیش اطلاعاتی داشته است.

فَوَاللَّهِ مَا أَدْرِی وانی لَحَائِرُ *** أَفْکَرَ فِی أَمْرِی عَلَی خَطَرَینِ

أأترُکُ مُلکَ الرَّیِّ وَ الرَّیِّ مُنْیَتِی *** أَمْ أَرْجِعَ مَأْثُوماً بِقَتْلِ حُسَینٍ

وَفِیُّ قَتَلَهُ النَّارَ الَّتِی لَیْسَ دُونَهَا *** حِجَابٍ وَ مُلکُ الرَّیِّ قُرَّهُ عَیْنِی (1)

قسم به خدا من اینک در بلاتکلیفی عجیبی گیر کرده و نمیدانم چه کار کنم، در کار خود بر سر دو راهی دو موضوع بسیار مهم و سنگین گیر کرده و فکر خود را معطوف آندو موضوع کرده ام، آیا دست از حکومت ری بردارم که آن آرزوی قلبی من است و یا حکومت آنرا ترجیح داده و با کشتن امام حسین علیه السلام دست به جنایت نابخشودنی بزنم، کیفر قتل امام حسین علیه السلام آتشی است هستی سوز و دردناک که هیچ چیزی جلوگیر آن نمی شود، ولی حکومت ری اسباب روشنی چشم مرا فراهم می آورد.

در روایتی آمده که او خود پیشاپیش موضع خود در رابطه با قتل فرزند دلبند رسول خدا صلی الله علیه واله را از امیرالمؤمنین علیه السلام شنیده بوده است.

به روایت محمد بن سیرین یک روز امیرالمؤمنین علی علیه السلام عمر بن سعد را که هنوز جوان نورسی بود دیده و فرمود:

ویحک یابن سَعْدُ : کَیْفَ بِکَ إِذَا قُمْتَ یَوْماً مَقَاماً تتحیر فِیهِ بَیْنَ الْجَنَّهِ وَ النَّارِ ؟ فَتَخْتَارُ النَّارِ . (2)

ص: 140


1- مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 248.
2- ناسخ التواریخ، بخش ترجمه امام حسین علیه السلام، ج 2، ص 186.

وای بر توای پسر سعد! چگونه خواهی بود روزی که در آن روز در میان بهشت و جهنم در حالت تحیر و بلاتکلیفی گیر کرده و سرانجام آتش را ترجیح خواهی داد؟

3- انگیزه قیام عاشورا:

مسأله دیگری که در این کتاب مورد بحث و بررسی قرار گرفته، آن است که آیا انگیزه مسافرت امام حسین علیه السلام به کربلا براندازی حکومت بنی امیه و تصاحب کشور اسلامی و تشکیل حکومت بود یا خیر؟

توجه به گزارشهای زیاد تاریخی حاکی از اینکه حضرت سید الشهداء علیه السلام در طول سفر خود به کربلا مرتبا، هر گاه و بیگاهی سرانجام حرکت خود را شهادت خود و فرزندان و برادران و یارانش و اسارت حریم عصمت دانسته و به تعریف شهادت مظلومانه خود در زیر شمشیرهای آخته دشمنان کینه توزش می پرداخت با انگیزه بالا سازگار نیست، نه تنها سازگار نیست بلکه در میان آن دو تضاد شدیدی نیز وجود دارد.

در کتاب مکاسب محرمه در قسمتی از آن که حکومت دول جایره را مورد بحث قرار داده از نجاشی، از حضرت صادق علیه اسللام روایت می کند که فرمود:

فَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ : لَمَّا تَجَهَّزْ الحسین علیه السَّلَامَ إِلَی الْکُوفَهِ أَتَاهُ ابْنِ عَبَّاسٍ فَنَاشَدَهُ اللَّهَ وَ الرَّحِمَ أَنْ یَکُونَ هُوَ الْمَقْتُولِ بِالطَّفَّ ، فَقَالَ علیه السَّلَامُ : إِنِّی أَعْرِفُ بِمَصرَعِی مِنکَ ، وَ مَا وَ کدی مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا فِرَاقِهَا ... (1)

امام به حق ناطق جعفر بن محمد الصادق علیه السلام فرمود: پدرم محمد بن علی بن الحسین علیه السلام به من فرمود: هنگامی که حضرت سید الشهداء علیه السلام آماده حرکت به طرف سرزمین عراق شد، ابن عباس خدمت آن حضرت رسیده و او را به خدا و به حق رحم قسم داد که مواظب باشد کسی که در کربلا کشته خواهد شد او نباشد. امام علیه السلام فرمود: من محل شهادتم را بهتر از تو می شناسم، و اینک هدف من جز مفارقت دنیا چیزی نیست.

ص: 141


1- بحارالانوار، ج 75، ص 362، ح 77.

این جواب به خوبی نشان می دهد که آن حضرت نه تنها در صدد تشکیل حکومت و قرار گرفتن در رأس آن نبود بلکه با عزمی راسخ به طرف شهادت افتخار آمیز، و سرنوشت غم انگیز خود قدم بر می داشته است.

رؤیای آن حضرت در حرم رسول خدا صلی الله علیه واله در آستانه ترک مدینه به طرف مکه معظمه نیز نشان می دهد که آن حضرت از سرنوشت خویش و سرانجام سفر عراق به خوبی آگاه بوده است.

... جَاءَ الْحُسَیْنِ علیه السَّلَامَ إِلَی قَبْرِ جَدِّهِ وصلی رکعات ثُمَّ قَالَ :

أَللَّهُمَّ هَذَا قَبْرُ نبیک مُحَمَّدِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ أَنَا ابْنُ بِنْتِ نبیک وَقَدْ حَضَرَنِی مِنَ الْأَمْرِ مَا قَدْ عَلِمَتْ ، اللَّهُمَّ إِنِّی أُحِبُّ الْمَعْرُوفِ ، وَ أَنْکِرِ الْمُنْکَرِ ، وَأسئَلُکَ یَا ذَالجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ بِحَقِّ الْقَبْرِ وَ مَنْ فِیهِ إِلَّا اخْتَرْتُ لِی مَا هُوَ لَکَ رِضَی ، وَلِرَسُولِکَ رَضَّی وَبَکَی .

وَ لَمَّا کَانَ قَرِیباً مِنَ الصُّبْحِ وَضَعَ رَأْسَهُ عَلَی الْقَبْرِ فغفا ، فَرَأَی رَسُولَ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله فِی کتیبه مِنَ الْمَلَائِکَهُ عَنْ یَمِینِهِ وَ شِمَالِهِ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ ، فَضَمَّ الْحُسَیْنُ إِلَی صَدْرِهِ ، وَ قَبَّلَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ ، وَ قَالٍ : حَبِیبِی یَا حسین کَأَنِّی أَرَاکَ عَنْ قَرِیبٍ مُرَمَّلًا بدمائک ، مَذْبُوحاً بِأَرْضِ کربلا بَیْنَ عِصَابَهُ مِنْ أُمَّتِی وَ أَنْتَ مَعَ ذالک عَطْشَانَ لَا تُسْقَی ، وظمأن لَا تروی ، وَ هُمْ بَعْدَ ذَلِکَ یَرْجُونَ شَفَاعَتِی ، لَا أَنَا لَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی یَوْمَ الْقِیَامَهِ ، حَبِیبِی یا حسین إِنَّ أَبَاکَ وَ أُمِّکَ وأخاک قَدِمُوا عَلِیِّ وَهْمُ مشتاقون إلیک ، فَبَکَی الْحُسَیْنِ وَ سَأَلَ جَدِّهِ أَنْ یَأْخُذَ مَعَهُ وَ یُدْخِلَهُ فِی قَبْرِهِ .

... فَقَالَ صلی اللَّهِ علیه واله : لَا بُدَّ أَنْ تُرْزَقْ الشَّهَادَهِ یَکُونَ لَکَ مَا کَتَبَ اللَّهُ لَکَ فِیهَا مِنَ الثَّوَابِ الْعَظِیمِ ، فانک وأباک ، وَ عمک وَ عَمَّ أبیک تُحْشَرُونَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِی زُمْرَهِ وَاحِدَهً حتی تَدْخُلُوا الْجَنَّهِ . . . (1)

امام حسین علیه السلام بر قبر جدش آمده و در آنجا چند رکعتی نماز خوانده، و سپس گفت: پروردگارا این قبر پیامبر تو محمد مصطفی صلی الله علیه واله است، و من پسر دختر پیامبر تو حسینم اکنون موقعیت دشواری برای من پیش آمده که تو میدانی، پروردگارا من معروف و

ص: 142


1- مقتل الحسین مقرم، ص 130-131.

کارهای نیک را دوست داشته، و از منکر و کارهای ناپسند بدم می آید، ای پروردگار ذوالجلال والاکرام بحق این قبر و بحق کسی که در آن آرمیده از تو میخواهم: آنچه را که رضای تو و رضای رسول تو در آن است برای من اختیار و اراده فرمائی، امام علیه السلام این را گفت و گریست و گریست.

هنگامی که طلوع صبح نزدیک شد سرش را بر قبر شریف نهاده و به خواب رفت، در خواب رسول خدا صلی الله علیه واله را با انبوهی از ملائکه که آن حضرت را از راست و چپ و پیش رو در میان گرفته بودند دید، پیامبر اکرم صلی الله علیه واله او را به سینه خود چسبانده و میان دو چشم او را بوسید و فرمود:

حبیب من یا حسین گویا می بینم که تو به زودی در خون خود غلطیده و در سرزمین کربلا در میان جماعتی از امت من سر از تنت برگرفته اند، در همین حال عطش طاقت فرسائی تو را زجر می دهد و کسی تو را آب نمی دهد، از شدت تشنگی جگرت می سوزد و کسی تو را سیراب نمیکند، و آنها (شرکت کنندگان در قتل) پس از این جنایت عظیم چشم امید به شفاعت من میدوزند، خداوند شفاعت مرا در روز واپسین شامل حال آنان نگرداند.

حبیبم یا حسین: هم اکنون پدر و مادر و برادرت پیش من آمدند و شدیدا اشتیاق دیدار تو را دارند، در این حال حسین علیه السلام گریست و عرض کرد، جد بزرگوار مرا با خود به قبرت برده و از این مخمصه نجاتم بده.

... رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: تو باید به شهادت برسی تاثواب عظیمی که در شهادت هست برای تو نوشته شود، که تو و پدرت و عمویت و عموی پدرت در روز قیامت به صورت یک گروه محشور شده و وارد بهشت می شوید...

4- مولف کتاب این حدیث را رد کرده :

مولف کتاب مزبور به دلیل آنکه این خواب را تسلیم محض بر کشته شدن بدون مبارزه، و بدون عکس العمل دفاعی پنداشته در اعتبار و حجیت آن اظهار تردید نموده است در حالیکه با در نظر گرفتن دسیسه چینیهایی که سردمداران بنی امیه به منظور قتل آن حضرت در مدینه و مکه ترتیب داده و عده ای مزدور مسلح را که شمشیر در زیر لباس احرام با خود حمل می کردند مأمور قتل آن حضرت کرده بودند می توان گفت:

ص: 143

خواب مزبور راهنمای آن حضرت در زمینه رعایت احتیاط و پرهیز از قرار دادن خود در دسترس دشمنان بود تا بدین ترتیب از طرفی نتوانند او را به طور ناگهانی ترور نمایند، و از طرف دیگر بتواند مطابق نقشه ترسیمی از طرف پروردگار متعال قیام فرموده و خواست خدا را به منظور اعلای کلمه حق با شهادت تکان دهنده خود تحقق بخشد.

به همین دلیل بود که در آخرین لحظات زندگی پر افتخارش در حالیکه با پروردگارش راز و نیاز می کرد چنین گفت:

صَبْراً عَلَی قضاءک یارب ، لا إِلهَ سواک یا غِیَاثِ المستغیثین ، مالی رَبِّ سواک وَ لَا مَعْبُودَ غیرک ، صَبْراً علی حلمک یا غِیَاثَ مَنْ لَا غِیَاثَ لَهُ ، یا دَائِماً لَا نفادله یا محیی الموتی ، یا قَائِماً عَلَی کُلِّ نَفْسٍ بِمَا کسبت ، أحکم بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ . (1)

پرودرگارا بر آنچه تو اراده فرموده ای صبر و شکیب بخرج میدهم که پرودرگاری بجز تو نیست ای دادرس درماندگان، مرا پروردگار و معبودی جز تو نیست، بر حلم و بردباری تو در مقابل دشمنان صبر میکنم ای یاری دهنده کسانی که پناهی جز تو ندارند، ای حقیقت لایزالی که نقطه پایانی برایش متصور نیست، ای زنده کننده مردگان، ای جزا دهنده به هر کس در مقابل آنچه انجام می دهد، در میان من و اینان حکم کن که تو بهترین حاکمان هستی .

5- دلایل مؤلف کتاب بر ادعای خود:

از جمله دلایلی که برانگیزه ادعائی قیام حضرت سید الشهداء علیه السلام ، یعنی براندازی حکومت اموی و تشکیل یک دولت اسلامی به جای آن ارائه داده نامه هائی است که شیعیان کوفه به محضر مبارک امام علیه السلام ارسال داشته اند که محتوا و کم و کیف آنها برای همگان به ویژه آن دسته از مؤمنین که معمولا برای استماع به وعظ و خطابه سخنرانان

ص: 144


1- مقتل الحسین مقرم، ص 331.

مذهبی و مراثی ائمه اطهار علیهم السلام در مجالس دینی و مساجد اجتماع میکنند روشن است.

ریحانه رسول الله صلی الله علیه واله هنگامی که با حر بن یزید ریاحی مصادف شد و همچنین در روز عاشورا خود آن حضرت و یاران با وفایش در مناسبتهای مختلف نامه های اهالی کوفه را علت مسافرت خود به عراق قلمداد نمودند.

مثلا وقتی که آن حضرت با حر و سپاهیانش روبرو شد پس از آنکه آب در اختیار آنها گذاشته و آنان را از خطر مرگ حتمی نجات بخشید طی خطابه کوتاهی بدانان چنین فرمود:

إِنَّها مَعْذِرَهً إِلَی اللَّهِ عزوجل والیکم وانی : لَمْ آتِکُمْ حَتَّی أَتَتْنِی کُتُبُکُمْ وَ قَدِمَتْ بِهَا عَلَی رسلکم أَنْ أَقْدَمَ عَلَیْنَا فانه لَیْسَ لَنَا إِمَامُ وَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یَجْمَعَنَا بِکَ عَلَی الْهُدی ، فَإِنْ کنتم علی ذالک فَقَدْ جِئْتُکُمْ فَأَعْطُونِی مَا أَطْمَئِنُّ بِهِ مِنْ عهودکم وَ مَوَاثِیقِکُمْ وَ إِنْ کنتم لِمَقْدَمِی کارهین إنصرفت عَنْکُمْ إِلَی الْمَکَانِ الَّذِی جِئْتُ مِنْهُ إِلَیْکُمْ . (1)

آمدن من به اینجا بر اساس اطاعت از فرمان پروردگار جهان و اتمام حجت برای شما انجام گرفته است، من خود به اراده خود به اینجا نیامده ام، بلکه پس از ارسال نامه های فراوان از طرف شما که نامه رسانان تان آنها را برای من آورده اند اقدام به این کار کرده ام، که طی نامه های تان از من خواسته اید تا به طرف شما بیایم، زیرا شما امام و پیشوائی ندارید، شاید پروردگار عالم بوسیله من شما را به راه حق دلالت فرماید، اینک من بنابر درخواستهای مکرر شما آمده ام، اگر بر سخن تان باقی هستید با من پیمان بسته و وثیقه هائی که موجبات اطمینان مرا فراهم آورد بسپارید، و اگر از آمدن من به اینجا اکراه دارید من از همان راهی که آمده ام باز میگردم.

و در روز عاشورا طی خطبه مفصلی با صدای بلندی خطاب به عده ای از رؤسای

سپاه کوفه فرمود:

یا شَبَثِ بْنِ رِبْعِیٍّ ویا حجار بْنِ أَ بَجَرَ ، وَ یا قَیْسِ بْنِ الْأَشْعَثِ ، ویا زید بْنِ الْحَارِثِ : أَلَمَ تَکْتُبُوا إِلَیَّ أَنْ أَقْدَمَ قَدْ أَیْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ اخْضَرَّ الْجُنَاهُ وَ إِنَّمَا تَقَدَّمَ عَلَی جُنْدُ لَکَ مُجَنَّدَهُ ؟ (2)

ص: 145


1- مقتل الحسین مقرم، ص 195.
2- همان ، ص 256.

ای شیث بن ربعی! وای حجار بن ابجر، و ای قیس بن اشعث، وای زید بن حارث آیا شما به من ننوشتید تشریف بیاور که زمینه برای شما آماده شده است، اینک شما به طرف سپاه آراسته ایکه از صمیم قلب آماده فرمانبرداری شما هستند تشریف می آورید؟

و بریر بن خضیر همدانی رضی الله عنه طی خطبه ای که در روز عاشورا به عنوان هشدار برای سپاه کوفه ایراد فرمود خطاب بدانان چنین گفت:

... وَیْلَکُمْ یَا أَهْلَ الْکُوفَهِ أَ نَسِیتُمْ کتبکم وَ عُهُودِ الَّتِی أَعْطَیْتُمُوهَا وأشهدتم اللَّهِ عَلَیْهَا ، ویلکم أَ دَعَوْتُمْ أَهْلِ بیت نبیکم ، وَ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ تَقْتُلُونَ أنفسکم دُونَهُمْ حَتَّی إِذَا أَتَوْکُمْ أسلمتموهم إِلَی ابْنِ زیاد وحلاتموهم عَنْ مَاءِ الْفُرَاتِ ، بِئْسَمَا خَلَّفْتُمُ نبیکم فِی ذریته ، مَالِکُمْ لَا سَقَاکُمْ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَبِئْسَ الْقَوْمِ أَنْتُمْ ؟ (1)

وای بر شما ای اهل کوفه آیا نامه ها و پیمان هایتان را که با امام علیه السلام بستید و خدا را بر آن گواه گرفتید به فراموشی سپردید، آیا خاندان پیامبرتان را دعوت کردید، و ادعا کردید که برای دفاع از آنها از جان و مالتان خواهید گذشت؟ و وقتی که بر اساس دعوت شما به سویتان آمدند آنانرا در اختیار ابن زیاد گذاشته و آب مباح فرات را از آنان دریغ داشتید، چه بد حرمت پیامبر تان را در رابطه با اولادش رعایت کردید، چرا چنین میکنید خدا شما را در روز قیامت سیراب نفرماید چه بد مردمی هستید شما؟

و امام علیه السلام در صفاح با فزروق بن غالب شاعر برخورد کرده و از وی در رابطه با موضع مردم درباره خود جویا شد، فرزدق در جواب امام علیه السلام گفت: دلهای مردم با شما است، ولی شمشیرهای آنها در خدمت بنی امیه قرار دارد، و پایان کار به خواست خدا بستگی دارد، امام علیه السلام سخن او را تصدیق کرد و فرمود:

صَدَقَهُ ، لِلَّهِ الإمر ، وَ اللَّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ ، وَکَّلَ یَوْمَ رَبُّنَا فِی شَأْنٍ ، إِنْ نَزَلَ الْقَضَاءُ بِمَا نُحِبُّ فنحمد اللَّهُ عَلَی نَعْمَائِهِ وَ هُوَ الْمُسْتَعَانُ عَلَی أَدَاءِ الشُّکْرِ ، وَ إِنْ حَالَ الْقَضَاءُ دُونَ الرَّجَاءِ فَلَمْ یَعْتَدُّ مَنْ کَانَ الْحَقُّ نِیَّتِه ، وَالتَّقوَی سَرِیرَتِهِ ... (2)

ص: 146


1- مقتل الحسین، مقرم، ص 261.
2- مقتل الحسین، مقرم، ص 182.

درست است زمام امور در دست خداست و هرگونه که او اراده فرماید کارها همانگونه جریان می یابند، پروردگار احدیت هر روز به گونه ای اراده میفرماید، اگر قضای الهی همانگونه که مورد علاقه ماست جریان پیدا کند، خدا را در مقابل نعمتهائی که به ما ارزانی داشته است ستایش کرده و از او برای اداء شکر نعمت او استمداد میکنیم، و اگر قضای آسمانی در میان ما و هدفمان حائل شود این برای کسی که نیت او حق، و در باطن خدا ترس است مهم نیست. یعنی او در مقابل خواست خدای بزرگ بخواسته دلش اهمیت نمی دهد و به هر حال تابع فرمان او و راضی به رضای اوست .

6- تحلیلی در پیرامون مسأله :

دلالت تضمنی گزارشهای بالا می تواند در راستای ادعای نویسنده کتاب، تفسیر و توجیه شود ولی دلالت مطابقی آنها از حدود ادعای وی فراتر رفته و مفاهیم دیگری را نیز در بر می گیرند، باین معنی که تشکیل یک حکومت مردمی سالم در چارچوبه مقررات و قوانین اسلامی توأم با فرهنگ و سیاست و بینش اسلامی نه تنها هدف حضرت سید الشهداء علیه السلام بود بلکه هدف تمامی پیامبران خدا و همه ائمه معصومین علیهم السلام حتی مؤمنین راستین نیز می باشد، ولی نظر به شرایط مسأله در دوران امام علیه السلام تشکیل این حکومت ممکن نبود، زیرا شرایط تشکیل آن در آن دوران هنوز فراهم نشده بود، نه تنها در آن دوران شرایط آن فراهم نشده بود بلکه دوران عمر شریف حضرت سید الشهداء علیه السلام برای فراهم آمدن شرایط مورد بحث مدت زمان بسیار تنگ و کوتاهی بود، و لذا تشکیل این حکومت از نظر شرایط برای امام حسین علیه السلام ممکن نبود، این از طرفی، و از طرف دیگر امام بعللی نمی توانست در برابر سیاست اموی از خود انعطاف نشان بدهد، زیرا اعتراض به سیاست لجام گسیخته بنی امیه را وظیفه شرعی الهی خود می دانست و حق هم همین بود.

پس نتیجه حتمی و مستقیم عدم امکان تشکیل حکومت مورد علاقه حضرت سید الشهدا علیه السلام ، از طرفی، و لجالت و مقاومت موذیانه سردمداران اموی از طرف دیگر، و

ص: 147

بالاخره عدم تمکین امام علیه السلام به سیاست خاندان کثیف بنی امیه یک شهادت تکان دهنده ای بود که در روز عاشورا به وقوع پیوست، و امامعلیه السلام خود از چگونگی آن به خوبی آگاه بود، و احادیث وارده دایر بر خبر دادن خدا و رسول خدا صلی الله علیه واله و ائمه طاهرین علیهم السلام از شهادت امام حسینعلیه السلام در کربلا گویای همین مطلب است زیرا اگر فرض شود تشکیل حکومت اسلامی برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام در دوران خود ممکن بود آنگاه این سئوال پیش می آید:

پس چرا امام علیه السلام از تشکیل آن، که برای ایشان ممکن بود و از طرف دیگر چنین امری پیش خدا و رسول او و ائمه طاهرین علیهم السلام و حتی پیش خود امام حسین علیه السلام مطلوب و اقدام بر آن ضروری و وظیفه شرعی اسلامی امام علیه السلام بود سر باز زده است و مفهوم این آنستکه امام علیه السلام از انجام وظیفه شرعی الهی خود العیاذ بالله کوتاه آمده است که با توجه به عصمت امام علیه السلام چنین تفسیری از مسأله درست نیست پس باید گفت:

نظر به موانع بسیار بزرگ از قبیل وجود طواغیت بنی امیه در رأس قدرت نظامی سیاسی کشور اسلام و وجود مردم دنیا پرست آنروز که به طمع دستیازی به مطامع دنیوی خود، خود را دربست در اختیار آنها گذاشته بودند، و نظر به عدم فراهم آمدن شرایط لازم برای چنین امر عظیمی از قبیل بیداری مردم و پیدایش یک اکثریت قاطع و اجتماعی مردان خدا و پیدایش فرهنگ و بینش اسلامی صحیح و سالم در سطح جامعه تشکیل چنین حکومتی برای امام حسین علیه السلام ممکن نبود و در یک کلام، چون تشکیل یک چنین حکومتی نظر به موانع تشکیل آن و عدم وجود شرایط لازم آن در آن دوران ممکن نبود پس امام علیه السلام که خود از عدم امکان دستیازی به آن در دوران خود بخوبی آگاه بود در صدد تشکیل آن بر نیامده بود، بلکه در رابطه با فراهم آوردن زمینه مساعد تشکیل آن فعالیت می فرمود، زیرا چنانکه گفتیم دوران عمر امام علیه السلام برای از میان برداشتن موانع کار و ایجاد شرایط مساعد آن بسیار کوتاه بود، و قرنها وقت

ص: 148

می خواست که مردان بزرگ الهی همانند بقیه ائمه طاهرین علیهم السلام در این راستا کار کنند تا بالاخره در مقطعی از زمان باصطلاح مانع برطرف و مقتضی موجود شود. آن وقت است که چنین حکومتی بدست حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا فداه در روی زمین تشکیل شده و دنیا پس از آنکه با ظلم و ستم پر شده، از عدل و داد پر خواهد شد.

7- اشتباه مؤلف:

نتیجه اینکه مؤلف کتاب مزبور مسأله را تنها از یک بعد آن مورد مطالعه قرار داده و از ابعاد دیگر آن یا غافل مانده و یا تغافل نموده و لذا به حل صحیح و مناسب مسأله موفق نشده است، زیرا برای حل آن باید مطلوبیت نفس مسأله، و نامه های اهل کوفه دایر بر دعوت از آن حضرت، و احادیث وارده در رابطه با خبر دادن خدا و رسول خدا صلی الله علیه واله و ائمه طاهرین علیهم السلام از شهادت آن حضرت، و فعالیت ائمه طاهرین علیهم السلام و پس از امام حسین علیه السلام و احادیث وارده در رابطه با آخر زمان و فلسفه غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، و احادیث وارد در پیرامون قیام الهی جهانی امام زمان علیه السلام همه و همه در کنار هم مورد مطالعه و بررسی قرار گیرند و کلیه موارد فوق الذکر در کنار هم و به طور هماهنگ طوری تفسیر و توجیه شوند که از هیچکدام از ابعاد مساله غفلت نشود تا به جواب صحیح و سالم این معمای بسیار بزرگ و عمیق توفیق حاصل شود.

8- تناقض گوئی مولف کتاب :

مولف کتاب با تمام تلاشی که در صدد اثبات ادعای خود (امام علیه السلام در صدد تشکیل حکومت بود) به کار گرفته از تناقض گوئی جان سالم به در نبرده، و دست به نقل مطالبی زده که نه تنها با ادعای وی سازگار نیست بلکه کلیه رشته های او را پنبه می کند از جمله اینکه روایت می کند:

ص: 149

حضرت سید الشهداء علیه السلام در مقام بیان دلیل حرکت خود به کوفه فرمود:

إِنَّ بَنِی أُمَیَّهَ أَخَذُوا مَالِی فَصَبَرْتُ ، وَ طَلَبُوا دَمِی فَهَرَبَتِ

بنی امیه مالم را تصاحب کردند صبر کردم، و می خواستند خونم را بریزند که فرار کردم.

و این با صراحت تمام نشان می دهد که هدف امام علیه السلام از مسافرت به کوفه تشکیل حکومت نبوده است، بلکه به دلیل نداشتن امنیت جانی در صدد پیدا کردن پایگاه مطمئنی بود که از آنجا به اقدامات خود برای فراهم آوردن زمینه حاکمیت جهانی اسلام بپردازد.

این روایت صحیح است و در اکثر کتابهائی که مربوط به قیام امام علیه السلام می باشد، آمده است:

وَ قَالٍ : لِأَبِی هُرَیْرَهَ الأسدی : انَّ بَنِی أُمَیَّهَ أَخَذُوا مَالِی فَصَبَرْتُ ، وشتموا عِرْضِی فَصَبَرْتُ ، وَ طَلَبُوا دمی فَهَرَبَتِ . (1)

آن حضرت به ابوهریره اسدی فرمود: که بنی امیه مالم را بزور تصاحب کردند، و مرا آماج دشنامهای خود قرار دادند، و من صبر و شکیب پیشه کردم، ولی هنگامی که در

صدد ریختن خونم برآمدند فرار کردم.

محدث قمی رحمه الله در نفس المهموم از ریاشی، به سند خود از شخصی روایت می کند که گفت:

برای انجام اعمال حج به مکه میرفتم، در میان راه از همراهان جدا شده و به تنهائی راه مکه را در پیش گرفتم، پس از آن که مقداری راه پیمودم ناگهان چشمم به چادرهائی برافراشته افتاد، به طرف آنها رفته و پرسیدم:

این چادرها از آن کیست؟

گفتند: از حسین بن علی علیه السلام است،

گفتم: پسر فاطمه دخت رسول خدا صلی الله علیه واله ؟

ص: 150


1- مقتل الحسین، مقزم، ص 178

گفتند: آری.

گفتم: خودشان در کدامین چادر تشریف دارند؟ چادر او را به من نشان دادند، وارد شده و دیدم آن حضرت بر در چادر تکیه زده و مشغول خواندن نامه ایست، سلام کرده و گفتم: یابن رسول الله! چرا در این بیابان خالی از آبادی و قلعه سکنی گزیده اید؟

فرمودند: بنی امیه موجبات رعب و ترس مرا فراهم آوردند، و اینها نامه های اهالی کوفه است که طی آنها مرا به کوفه دعوت کرده اند، همین ها در آینده نزدیکی مرا میکشند و پس از آنکه دستشان را به خون من آلودند، و همه محرمات خدا را زیر پا انداختند خدا کسی را بدانها مسلط کرده، و بوسیله او چنان دمار از روزگار آنها بر می آورد که خوارتر از کنیزکان شوند. (1)

قَالَ أَبُو مِخْنَفٍ : فَلَمَّا بَلَغَ علیه السَّلَامُ ذاحسم خَطَبَ أَصْحَابِهِ خطبته الَّتِی یَقُولُ فِیهَا :

أَمَّا بَعْدُ فانه قَدْ نَزَلَ بِنَا مَا قَدْ تَرَوْنَ . . . . . فَقَامَ زُهَیْرٍ ، وَ قَالَ لِأَصْحَابِهِ : أَ تَتَکَلَّمُونَ أَمْ أَتَکَلَّمَ ؟ قالُوا : بَلْ تَکَلَّمَ ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ، ثُمَّ قَالَ : قَدْ سَمِعْنَا هَدَاکَ اللَّهُ یابن رَسُولُ اللَّهِ مقالتک ، وَ اللَّهِ لَوْ کَانَتِ الدُّنْیَا لَنَا باقِیَهٍ ، وَ کنا فِیهَا مُخَلَّدِینَ إِلَّا أَنْ فِرَاقِهَا فِی نَصَرَکَ ومواساتک ، لآثرنا النُّهُوضِ مَعَکَ عَلَی الْإِقَامَهِ فِیهَا ، فَدَعَا لَهُ الْحُسَیْنُ علیه اسللام ، وَ قَالَ لَهُ خَیْراً . (2)

ابومخنف میگوید: هنگامی که امام علیه السلام به منزل ذوحسم رسید در آنجا برای اصحاب خود خطبه ای ایراد کرده و طی آن فرمود:

اکنون سرنوشت ما چنان پیش آمده که می بینید.... در این هنگام زهیر بن قین رحمه الله از جایش بلند شده و به یارانش گفت:

شما سخن میگوئید یا من بگویم؟

گفتند: نه تو سخن بگو

ص: 151


1- رموز الشهاده، کمره ای، ص 78.
2- ابصار العین فی انصار الحسین، ص 96 .

آنگاه پس از ستایش و شکر خدا خطاب به امام علیه السلام گفت :

یابن رسول الله سخن شما را شنیدیم قسم به خدا اگر دنیا تا روز قیامت برای ما باقی می ماند و مادر آن برای همیشه زنده بودیم ، ولی یاری تو و فدا کاری در برابر شما باعث از دست دادن چنین نعمتی برای ما می شد ما ترجیح می دادیم که در قیام مقدس شما در کنار شما باشیم و چنین بی دنیائی را از دست بدهیم، امام علیه السلام او را دعا فرمود و در بزرگداشت او سخنانی ایراد فرمود .

روی انْهَ ( یعنی الْحُسَیْنِ علیه السَّلَامُ ) فَقَالَ لزهیر بْنِ القین : یا زُهَیْرٍ ! اعْلَمْ أَنَّ ههنا مَشْهَدِی وَ یحمل هَذَا مِنْ جَسَدِی ( یعنی رَأْسِهِ ) ، زَحْرٍ بْنِ قیس فَیَدْخُلُ عَلَی یَزِیدَ وَ یَرْجُو نَائِلَهُ ، فَلَا یعطیه شیئا . (1)

روایت شده که امام حسین علیه السلام به زهیر بن قیس فرمود :

ای زهیر بدان که من در همینجا ( یعنی کربلا) به شهادت می رسم، و سرم را زحر بن قیس عمل کرده و بر بزید وارد می شود، و چشم طمع به جائزه او می دوزد، و یزید به وی چیزی نمی دهد.

این روایات و روایات بی شماری باین مضمون همگی دلالت دارند بر اینکه حضرت ابو عبد الله الحسین علیه السلام پیشاپیش از شهادت افتخار آمیز خود به طور دقیقی اطلاع داشته و قیام آن حضرت با یاران با وفایش یک تکلیف شخصی و الهی بوده است و چنانکه پیش از این گفتم کلیه کنش ها و واکنش هایی که از طرف ابو عبد الله الحسین علیه السلام و یارانش حتی از طرف امام حسن مجتبی علیه السلام و ائمه طاهرین علیهم السلام پس از امام حسین علیه السلام بوقوع پیوسته همگی برای برداشتن موانع حکومت جهانی الهی بقیه الله الاعظم حضرت حجه بن الحسن عسکری روحی و ارواح العالمین له الفداء و فراهم شاختن شرایط و لوازم آن بوده است .

والسلام.

ص: 152


1- سفینه البحار ماده زخر ج1 ص 547.

گفتار ششم

1- استاد محقق حجه الاسلام والمسلمین حاج سید جعفر سیدان دامت توفیقاته

اشاره

(از مشهد مقدس)

ص: 153

هدایت در پرتو قرآن کریم و عترت علیهم السلام
اشاره

*هدایت در پرتو قرآن کریم و عترت علیهم السلام (1)

الحمدلله رب العالمین، و خیر الصلاه و السلام علی خیر خلقه حبیب اله العالمین، ابی القاسم محمد و علی آله آل الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

قال الله العظیم: إن هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم ... (2)

1- مقدمه

در ابتدای سخن بعرض می رساند. بدیهی است که برنامه های قرآن کریم همه جانبه و فراگیر است. قرآن کریم بیانگر حقایق و معارف اعتقادی و مقررات اجتماعی و فردی و آموزشهای اخلاقی و عبادی و تبیین کننده حقایقی از کون و هستی است. از این رو آموزش آن در سطوح مختلف، مسأله ای بسیار مهم و ارزنده است. از طرفی توجه و دقت در این جمله که قرآن کلام الهی است؛ بخشی از عظمت این کتاب را برای ما روشن می کند. روشن است هر سخنی نسبت به گوینده آن ارزشیابی می شود، گاهی

ص: 154


1- این سخنرانی در پنجمین سالگرد ارتحال مرحوم آیه الله العظمی گلپایگانی قدس سره در دارالقرآن الکریم، مدرسه معظم له (قم) ایراد گردیده است که پس از استخراج از نوار متن آن خدمت خطیب محترم عرضه شد و پس از تجدید نظر توسط معظم له در اینجا درج شد.
2- اسراء (17) آیه 9.

سخن، سخن فردی عادی و گاهی از آن شخصیت مهمی است؛ و گاهی گوینده آن شخصیتی است بی نظیر و نابغه ای است بی مانند؛ ارزش این سخنان بر اساس تفاوتهائی که در میان گوینده آنها وجود دارد متفاوت است.

وقتی انسان قرآن کریم را مورد توجه قرار می دهد و بدین نکته می اندیشد که قرآن، این مجموعه عظیم علمی و بیکران، سخن کسی است که این جهان لایتناهی البته از نظر عقول و درک ما را آفریده است. این سخن متعلق به قدرت و علم مطلقی است که کوچکترین عجز و جهل، در ساحت قدسش راه ندارد. سخن آن حکیم مطلق و ذات مقدسی است؛ که این دستگاه پهناور و آکنده از راز و رمز، اثری از تدبیر بی نظیر و قدرت بی انتهای او است. آنهم آنچنانکه حفاظت و اداره آن او را به زحمت نمی اندازد. با این توجه اجمالا بیشتر به عظمت این کلام الهی می توان پی برد.

2- دو مطلب مهم

پس از این مقدمه که بعرض شنوندگان عزیز رسید دو مطلب بطور اختصار به عرض می رسد که توجه به آنها بسیار ضروری و لازم است.

1. بدیهی است که در ارتباط با این کتاب عزیز جهات مختلف مربوط به آن، باید رعایت شود، یعنی قرائت، مسائل مربوط به لحن و صوت و تجوید قرآن و... حائز کمال اهمیت می باشد که باید با بهترین وضعیت و وجهی انجام گیرد؛ و جامعه ای که افتخار پیروی از اهل بیت پیامبر عظیم الشأن اسلام را داشته و بر ولایت و محبت آنها بر خود می بالد، بیشترین آشناییها و بهترین آزمودگیها در این ابعاد از قرآن را باید داشته باشد. ولی می دانیم که مهمترین بعد و اساسی ترین مساله محوری قرآن، مسأله هدایت است.

قرآن در رابطه با عقاید و اخلاق و احکام، عالیترین و جامع ترین اصول و قواعد ساخت را با خود برای بشر به ارمغان آورده است؛ که قابل مقایسه با هیچکدام از

ص: 155

مکاتبی که در جامعه بشری بوجود آمده اند نمی باشد. البته مکاتب الهی پیش از آنکه دست خیانت و تحریف بسوی آنها دراز شود عموما در مسیر قرآن کریم قرار داشته و قرآن هم تصدیق کننده آنها است. و لذا کسی که با حقایق این کتاب مقدس آشنایی دارد؛ بخوبی می داند که قرآن با هیچکدام از مکاتب بشری قابل مقایسه و سنجش نبوده و با بسیاری از افکار و اندیشه های بشری که زاییده بینشهای محدود او است؛ در ستیز است. قرآن عزیز، حقایق بی نظیر و محکم و مسلم در زمینه های اعتقادی و اخلاقی و قوانین اجتماعی و فردی و احکام و... عرضه می دارد؛ که هرکدام آنها هدایتگر انسانها بسوی حقایق هستی و وسیله سعادت همگان است.

قرآن این کتاب مقدس، معجزه بزرگ الهی بوده و در همه موارد بالا تا حد اعجاز پیش رفته است حالا که این پیام بزرگ آسمانی از یک چنین موفقیت ممتازی برخوردار است و کتاب هدایت و دارای ابعاد مختلف و روشنگر حقایق بی مانندی می باشد؛ بسیار بجا و لازم است که هرچه بهتر مورد کاوش و بحث و بررسی قرار گرفته و هرچه بیشتر در اقطار جهان انتشار یابد. اگر کسانی که در این زمینه ها تخصص کافی داشته و کار میکنند همتی کنند تا این کتاب مقدس در سطح جامعه بشری و در قشرهای مختلف آن انتشار یابد آنگاه است که مردم در یک حالت معنوی و در یک وضعیت ارزنده ای از حیات طیبه قرار می گیرند که هم می توانند از شبهات منحرف کننده ای که بنام علم از طرف منحرفین از جادۂ حق و حق بینی در سطح جهان منتشر می شود در امان بمانند و هم می توانند بر اساس این عقاید صحیح، اخلاق نیک و دستورات استوار که این کتاب مقدس تعلیم می دهد یک زندگی آرام و ارزنده ای را پی ریزی کرده و سعادت دنیوی و اخروی بشر را تأمین نماید.

قرآن کتابی است که به سوی عدل و داد و نیکی و نیکوکاری دعوت می نماید و قوانین و مقرراتی با خود به ارمغان آورده که به راحتی می تواند نیازهای فردی و اجتماعی و مادی و معنوی بشریت را تأمین نماید. این کتاب، کتاب علم، کتاب عدل و

ص: 156

داد، کتاب حق و حقیقت است که می تواند بشریت را به اوج سعادت خود برساند. لذا اگر برنامه های مختلف به صورتهای گوناگون و متناسب با درک و دریافتهای طبقات مختلف جامعه بشری به مرحله اجرا گذاشته شود تا آنان بتوانند از نورانیت این کتاب مقدس بهره مند شوند؛ آنوقت است که سعادت انسانها تضمین گردیده است.

آری قرآن کریم انسانها را به یکتاپرستی دعوت نموده و از هرگونه عبودیتی نسبت به غیر خداوند عظیم یگانه پرهیز داده است. ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لااله الَّا هُوَ خالِقُ کل شیء فَاعْبُدُوهُ (1) ؛ وَ ایاک نَعْبُدُ وَ اِیَاکَ نَستَعِین ؛ (2) و در آیات 22 تا 37 سوره مبارکه اسراء به عالیترین برنامه های اعتقادی و اجتماعی و اخلاقی راهنمائی نموده و فرموده است: با خداوند یگانه خدای دیگری قرار ندهید و خداوند یگانه را بپرستید و به پدر و مادر احسان کنید و با آنها با کمال ادب برخورد نمائید و در کمال تواضع و محبت با آنها آمیزش داشته باشید و آنها را دعا کنید و به خویشاوندان و مستمندان و درماندگان رسیدگی کنید و در انفاق و مخارج خود معتدل باشید و از مخارج بیهوده بپرهیزید و به فرزندان خود محبت نموده و به آنها ستم نکنید و نزدیک به زنا و آلودگیهای جنسی نشوید و آدمکش نباشید و بناحق خونی را نریزید و به مال یتیم جز با نیت خیر، نزدیک نشوید و به عهد و پیمان خود پایبند باشید و در خرید و فروش به عدالت متعهد باشید و از آنچه که آگاهی ندارید پیروی ننمایید و بدانید که گوش و چشم و دل مورد سؤال قرار خواهند گرفت و با تکبر حرکت نکنید.

در قرآن کریم لطائف و اشارات و دقایقی است که با تأمل و عنایت خداوندی هنگامیکه انسان به آنها می رسد مقداری از عظمت قرآن کریم را درک می نماید.

این تذکر اول من بود باز تکرار میکنم آنانکه در این سمت بوده و می توانند چنین برنامه هایی را در هر سطحی از جامعه بشری طرح و اجرا نمایند باید از مسئولیت

ص: 157


1- انعام (6) آیه 102.
2- فاتحه (1) آیه 4.

سنگین و پرافتخار خود غافل نباشند راستی چقدر افتخار دارد که انسان پس از آنکه خود به قرآن ایمان آورده از محتوای عظیم و بیکران آن توشه ای برگرفته است؛ دست دیگران را نیز گرفته و آنان را در صراط مستقیم و خط روشن و نورانی قرآن قرار دهد.

امام صادق علیه السلام می فرماید: مردم در رابطه با ایمان و قرآن، در چهار گروه به شرح زیر قرار گرفته اند؛ عده ای نه قرآن می دانند و نه ایمان به آن آورده اند؛ و عده ای دیگر قرآن نمی دانند ولی ایمان به آن دارند؛ و گروه سوم قرآن را می دانند ولی ایمان به آن ندارند؛ و بالاخره گروه چهارم هم قرآن می دانند و هم به آن ایمان آورده اند. سؤال شد یابن رسول الله در پیرامون این چهار گروه بیشتر توضیح دهید. حضرت فرمودند: آنانکه از قرآن و ایمان به آن هیچکدام را ندارند به هندوانه ابوجهل می مانند که فاقد عطر بوده و مزه آن نیز تلخ تلخ است. بوئی ندارد که از بوی آن استفاده شود و تلخ هم هست. و آن عده که به قرآن ایمان آورده اند ولی چیزی از محتوای آن نمیدانند همانند خرما هستند که خودش شیرین است ولی بوئی ندارد؛ به قرآن ایمان آورده، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام دانسته و از صمیم قلب بدان معتقد است اما اگر بخواهد مطلبی از قرآن مطرح کند نمی تواند، حتی خواندن آیه ای از قرآن را بلد نیست. بلکه ممکن است که توانایی خواندن قرآن را هم نداشته باشد. و آن گروه که قرآن را میدانند ولی ایمان بدان ندارند همانند درخت آس هستند که دارای بوی عطری است و بوی خوش آن از فاصله دور به شامه افراد می رسد ولی مزه آن تلخ و بسیار ناخوشایند است. اما عده ای که هم قرآن می دانند و هم ایمان به آن آورده اند به میوه خوشبو معطر می مانند که هم مزه شیرین و گوارا و هم بوی عطرآگین معطری دارد. (1)

ص: 158


1- ...... عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ قَالَ : النَّاسُ أَرْبَعَهُ ، فَقُلْتُ : جَعَلْتُ فداک وَ ما هُمْ ؟ فَقَالَ : رَجُلُ أُوتِیَ الایمان وَ لَمْ یُؤْتَ الْقُرْآنَ وَ رَجُلُ أُوتِیَ الْقُرْآنَ وَ لَمْ یُؤْتَ الایمان وَ رَجُلُ أُوتِیَ الْقُرْآنَ وَ اوټی الایمان وَ رَجُلُ لَمْ یوت الْقُرْآنُ وَ لَا الْإِیمَانَ ، قَالَ : قِلَّهُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ فسرلی حَالِهِمْ ، فَقَالَ : أَمَّا الَّذِی أُوتِیَ الایمان وَ لَمْ یُؤْتَ الْقُرْآنَ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ التَّمْرَهُ طَعْمُهَا حُلْوٍ وَ لَا رِیحَ لَهَا وَ أَمَّا الَّذِی أُوتِیَ الْقُرْآنَ وَ لَمْ یُؤْتَ الایمان فَمَثَلُهُ کمثل الْآسِ رِیحُهَا طَیِّبُ وَ طَعْمُهَا مُرُّ وَ أَمَّا مَنْ أُؤْتَی الْقُرْآنِ وَ الایمان فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْأُتْرُجَّهِ رِیحُهَا طَیِّبُ وَ طَعْمُهَا طَیِّبُ وَ أَمَّا الَّذِی لَمْ یوت الایمان وَ لَا الْقُرْآنِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْحَنْظَلَهِ طَعْمُهَا مُرُّ وَ لَارِیحَ لَهَا . (اصول کافی، ج 2، ص 442، ح 6 )

افرادی که به فضل پروردگار در این گروه قرار دارند هم آگاه به قرآنند و هم ایمان راسخ بدان دارند آنها شایسته ترین زندگی را دارا بوده و شایسته است هرچه بیشتر در ترویج و نشر حقایق این کتاب مقدس تلاش کنند.

2. با توجه به آنچه گفته شد تذکر داده می شود که این کتاب مقدس، قرآن کریم با تمام عظمتی که دارد، با اینکه نور است، هدایت است، ذکر است، ارشاد است و انسان را به سوی کلیه حقایق سعادت بخش راهنمایی میکند. هُدیً لِلنّاسِ.... (1) است. یَهدِی لِلَّتی هِیَ أقومُ.. (2) است. و کارش هدایت به تمام شؤون زندگی شایسته است؛ ولی تنها رسیدن به اقیانوس عظیم و نامحدود معانی و حقایق این کتاب عظیم، عترت رسول خدا صلی الله علیه واله است. تنها راه ورود در این شهر علم، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام و معصومین از اولاد اطهارش می باشند. و به منظور تنصیص به همین مطلب، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله فرمود:

أَنَا مَدِینَهُ الْعِلْمِ وَ عَلَی بَابِهَا ، فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمِ فَلْیَأْتِهِ مِنْ بَابَهُ . (3)

من شهر علمم و علی دروازه آن است پس هرکس طالب علم است از در آن وارد شود. این حدیث شریف از طریق فریقین باسانید صحیح و حسن وارد شده است. و پیش کسانی که کمترین آشنایی با حدیث رسول خدا صلی الله علیه واله دارند؛ روشن و ثابت است.

از نظر احادیث شریفه رسیده از پیامبر اسلام صلی الله علیه واله ، قرآن و عترت، ملازم هم بوده و در میان آندو رابطه ای محکم و پیوندی ناگسستنی برقرار است. حدیث ثقلین که با اسناد متواتر از آن حضرت نقل شده است؛ ناظر به همین مطالب است که می فرمایند:

إنی تارک فیکم الثَّقَلَیْنِ ، أَحَدُهُمَا أَکْبَرُ مِنْ الاخر کِتَابِ اللَّهِ حَبْلُ مَمْدُودُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ ، وَ عترتی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَی الْحَوْضِ ؛ (4)

ص: 159


1- بقره (2)، آیه 185.
2- اسراء (17)، آیه 9.
3- المعجم الکبیر، حافظ طبرانی، ج 11، ص 55، ح 11061.
4- مسند احمد بن حنبل، ج 10، ص 48، ح 11046، ناشر دارالحدیث قاهره، 1416ق .

یعنی من در امانت سنگین در میان شما میگذارم که یکی از آندو از دیگری بزرگتر است و آن کتاب خداست که همانند ریسمانی از آسمان به زمین کشیده شده و سبب ارتباط و اتصال زمین به آسمان شده است. و دیگری عترت و اهل بیت من است؛ آندو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر به من بپیوندند.

در حدیث مروی از زید بن ثابت آمده است که عترت برای شما افضل از قرآن است؛ چون بیانگر قرآن می باشند. قال رسول الله صلی الله علیه واله : انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و علی بن ابیطالب علیه السلام و علی افضل لکم عن کتاب الله لانه مترجم لکم عن کتاب الله، (1) بنابراین، همانگونه که قرآن شریف محور و معیار سنجش صحت و سقم اخبار و احادیث است. مالم یُوَافِقْ مِنَ الْحَدِیثِ الْقُرْآنَ فَهُوَ زُخْرُفُ ؛ (2) تبیین و تفسیر آیات هم به بیان عترت طاهرین علیهم السلام بستگی دارد.

3- حجیت ظواهر قرآن

تذکر این نکته ضروری است که مرجعیت والای علمی اهل بیت علیهم السلام در تفسیر کتاب الله؛ که از جمله شؤون الهی مقام کبری ولایت و امامت است؛ به معنای نفی حجیت ظواهر قرآن نیست. بلکه همانطور که عرض شد قرآن کتاب هدایت و ارشاد است و دارای یک خطاب عام میباشد که به وسیله نصوص و ظواهر آن؛ معارف و حقایق این کتاب مقدس برای جاهل و عالم با اختلاف دریافت آنها قابل فهم و درک است.

اما سخن در اینست که در ورای این مرتبه، معارف و حقایق و تعالیم عالیه ای هست که تبیین تمامی آن برای همه انسانها در کلیه زمانها و مکانها و دانستن قرآن با جمیع ابعاد و شؤون و مراتب آن تنها اختصاص به خداوند متعال و امنای او و راسخان در علم دارد. که این مقام مختص به مقام رسالت حضرت محمد صلی الله علیه واله و اوصیای برحق او امام علی علیه السلام و فرزندان معصومش می باشد.

ص: 160


1- تفسیر برهان، ج 1، ص 14.
2- همان، ص 29 .
4- تلازم قرآن و عترت

تلازم قرآن و عترت (1) از سه طریق کتاب و سنت و تدبر عقلی در آیات قرآنی ثابت است بحث و بررسی مبسوط در این سه مورد مجال و فرصت دیگری را می طلبد و لذا تنها بطور اشاره و گذرا بدانهانظری نموده و میگذریم .

وقتی که خود قرآن را مورد تدبر و بررسی قرار می دهیم؛ به آیاتی حتی آیات غیر از احکام بر می خوریم که با وجود قرائن زیادی که در بسیاری از آیات برای فهم آیات وجود دارد؛ بجایی نمی رسیم و یا حداقل به مطلبی یقینی نمی رسیم و تنها با مراجعه به بیان پیامبر گرامی و بیان ائمه طاهرین علیهم السلام از اولاد آن بزرگوار است که مشکل برطرف می شود و محتوای آیه در کمال وضوح روشن می شود. (2) درست است که پاره ای از آیات قرآن پارهای دیگر را شاهد و گواه است همانطور که در حدیث آمده است. نیز ممکن است بعضی از آیات بیان بعض دیگر باشد ولی این مسأله کلیت نداشته و به آن حد نمی رسد که بتوان گفت؛ در رابطه با فهم معانی آیات، نیازی به تبیین پیامبر صلی الله علیه واله و عترت علیهم السلام نیست. چنانکه برخی از مشاهیر گفته اند؛ قرآن احتیاج به غیر خود ندارد تا آنجا که نوشته اند به بیان پیامبر اکرم صلی الله علیه واله هم در تفسیر قرآن نیازی نیست. «.. حتی الی بیان النبی صلی الله علیه واله ». (3) اما قرآن می فرماید: وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما

ص: 161


1- تلازم قرآن و عترت به معنای خلافت توأمان و مشترک آنهاست. بعنوان مثال، قرآن تصریح به وجوب فریضه حج دارد اما جزئیات اعمال حج را تعیین نکرده است و تفسیر و تبیین و شرح جزئیات آن بر عهده رسول خدا صلی الله علیه واله است و به جانشینان او از طریق وراثت اختصاص دارد. روش مطلوب و صحیح در استنباط احکام و معارف، التزام به سنن معتبر؛ و عمل به عمومات ومطلقات کتاب و سنت بعد از فحص از مختصات و مقیدات آنها در کتاب و سنت است. در صورتی که پیرامون موضوعی جستجو به این روش انجام پذیرد و در دستیابی به قیود و شروط یک ابه در آیات دیگر و احادیث معتبر بأس حاصل شود آیه به تنهایی حجیت داشته و قابل اخذ است. نیز اگر موضوعی را تنها در سنت معتبر یافتند و در قرآن آیه ای در این زمینه پیدا نکردند بر پایه همان سنت معتبر عمل میکنند .
2- همانند آیه شریفه رَبُّ اغفرلی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعدِی ، ص (38)، آیه 35 و آیه دابه الأرض که با بیان معصوم علیه السلام روشن و واضح می شود.
3- المیزان ج 3، ص 87 لازم به توضیح است که روش تفسیری المیزان، تفسیر قرآن به قرآن است. در این روش اعتقاد بر این است که جز در تفاصیل آیات احکام و قصص و معاد، سایر آیات بی نیاز از غیر خود می باشد و مطالبی هم در اثبات این موضوع ارائه شده است. اما با دقت نظر و بررسی در آنها مشاهده میشود که برخی از آن دعاوی نقض شده و با ادله بعضی دیگر از آن ناتمام است, طالبان تفصیل این بحث می توانند به مجله پژوهشهای قرانی شماره 10- 9 سال 1376 و نقد اینجانب بر این روش تفسیری مراجعه فرمایند.

نُزَّلَ إِلَیهِم...؛ (1) و ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه به مردم فرستاده شده بیان کنی ....

با بررسی در سراسر قرآن بجائی میرسیم؛ که لزوم حتمی و غیرقابل اجتناب نیاز بر بیان پیامبر صلی الله علیه واله و اهل بیت گرامیش را بطور آشکار لمس می کنیم. از جمله قرآن با صدای رسا و دلنوازش با تأکید بر همین مطلب در سوره عنکبوت فرموده است:

بَلْ هُوَ آیاتُ بَیِّناتُ فِی صُدُورِ الَّذِینَ اُوتُوالعِلمَ ؛ (2)

بلکه آن - یعنی قرآن - آیات آشکاری است در سینه کسانی که به آنان علم عطا شده

است.

آیه شریفه می فرماید این قرآن آیاتی است آشکار و واضح. اما در کجا واضح و روشن است؟ در آیات دیگر؟ نه، گرچه در بعضی از موارد چنان باشد . در سینه کسانی که به فضل پروردگار متعال علم به آنان عطا شده است. و مصادیق آیه شریفه، یعنی آنانکه آیات قرآن در سینه هایشان روشن است؛ و به فضل پروردگار به آنان فوق همه، علم عطا شده، ائمه اهل بیت علیهم السلام می باشند. اگر در آیات دیگر برای مراجعین روشن بود می بایست گفته شود که آیات، در آیات دیگر روشن شده است.

نیز با تدبر در خود آیات قرآن در می یابیم؛ که در مواردی از خود قرآن نمی توانیم موارد مبهم را کشف نمائیم و این هم بیانگر تلازم قرآن و عترت علیهم السلام است.

همچنین در روایات فراوان از جمله حدیث ثقلین، تلازم قرآن و عترت مشخص و ثابت است. در این راستا احادیث بسیاری گویای آنند که ائمه طاهرین علیهم السلام مفسران قرآن و بیان کنندگان مشکلات و مبهمات آنند. و یا در روایات کثیر دیگری ادعا

ص: 162


1- نحل (16)، آیه 44
2- عنکبوت (29)، آیه 49.

کرده اند که علم قرآن نزد ما است. لذا به منظور استفاده هرچه بیشتر و بهتر از کتاب الله، باید دست نیاز به سوی ائمه اطهار علیهم السلام دراز کنیم تا در حد ظرفیت علمی خودمان، حقایق قرآن برای ما روشن شود.

کسانی که در مسیر اهل بیت عصمت علیهم السلام به حقیقت حرکت کرده و علاقمند به خاندان رسالت بودند در تقویت و دفاع از ولایت آنان جان و مال خود را سپر بلا کردند، ولی آنان که تمسک به اهل بیت علیهم السلام نکرده و می خواستند خودشان بدون استمداد از امامان معصوم از قرآن چیزی بفهمند از جاده حق و حقیقت منحرف شدند و کم کم چیزهایی بر زبان راندند که جز مخالفت با قرآن نام دیگری نمی توان گذاشت. (1)

مرحوم نراقی در کتاب طاقدیس (2) ، تلازم ثقلین را بصورت منظوم در قالب داستانی شیرین و شنیدنی آورده است. داستان از این قرار است که: جماعتی از شهر ری برای انجام اعمال حج به مکه رفتند، وقتی به مکه رسیدند که ایام حج سپری شده بود و زائرین بیت الله الحرام اعمال حج را بجا آورده و آن شهر را ترک گفته بودند. این جماعت که دیر رسیده و موفق به انجام اعمال حج نشده بودند؛ دیگر به وطن خود باز نگشتند. و به این منظور که در سال آینده اعمال حج را بجا آورند در آن شهر ماندند. کسان این جماعت، که دیدند همه حجاج به وطنهای خود بازگشتند ولی از حجاج اینها خبری نیست؛ بسیار ناراحت و پریشان شدند و در این باره هرکس حرفی میزد. در این میان مرد عربی سوار بر شتر وارد شهر آنان شد. اهالی به گمان اینکه این مرد عرب اطلاعی از حجاج آنان داشته باشد دورش را گرفته و سراغ عزیزان خود را از

ص: 163


1- همانند بسیاری از مطالبی که در معنای آیات قرآن در فصوص الحکم محی الدین عربی آمده است. در فصوص در فص نوحی می گوید: و لاتزد الظالمین الأضلالا ... نوح (71)، آیه 24، که حضرت نوح گفته اند به این معنی است که ظالم، مقصود ظالم در آیه فمنهم ظالم لفنسه... فاطر (35)، آیه 32 است؛ که آنها بهترین از آن سه گروه می باشند که ریاضت کشیده اند و بخدا واصل شده اند و مقصود از ضلال، حیرت عن علم می باشد؛ و لذا این آیه، بهترین دعا برای قوم نوح است
2- طاقدیس، ملا احمد نراقی، ص 90.

وی می گرفتند. مسافر سواره که چیزی از زبان اهالی شهر نمی فهمید در جواب آنها گفت ما أدری ما تقولون إذهبوا، خلوا السبیل، عده ای از اهالی شهر که کمی عربی میدانستند گفتند این عرب میگوید پول بدهید تا بگویم که جریان چیست. اینها از کلمه اذهبوا این معنی را فهمیده بودند. زیرا آنها کلمه «ذهب» را به معنای طلا گرفته بودند؛ و عده دیگری گفتند: اشتباه می کنید او پول نمی خواهد بلکه می گوید: دارند می آیند به استقبالشان بروید. این عده کلمه «اذهبوا» را بروید معنی کرده و این مفهوم را از آن گرفته بودند. و عده سومی گفتند: شما هر دو گروه اشتباه کرده اید بلکه میخواهد بگوید همه حجاج شما مرده اند، برایشان مجلس ترحیم بپا کنید. این عده از کلمه ما تقولون بخش «مات» آن را گرفته و معنی مردن از آن گرفته بودند و چهارمی؛ سه گروه نخستین را در فهم معنای سخن عرب تخطئه کرده و گفت مرد عرب می گوید: اسلحه بردارید و به یاری حجاجتان بشتابید که دزدان راه بر آنها بسته و آنان را در معرض خطر قرار داده اند. مردم با برداشتهای مختلف این افراد به کارهای مختلف پرداختند. بعضی در فکر جمع آوری پول و گروهی به فکر استقبال و بعضی در فکر مجلس ترحیم و ختم و جمعی به فکر جمع اسلحه و دفع خطر افتادند. آنگاه مرد دیگری که عربی خوب می دانست آمد و گفت چه میکنید؟ جریان را گفتند. گفت: هر چهار گروه اشتباه کرده اید. این مرد نه پول می خواهد و نه خبر از مرگ حجاج میدهد؛ و نه از دزدان گردنه صحبت می کند؛ و نه از آمدن آنها چیزی بر زبان می آورد؛ بلکه می گوید: من زبان شما را نمی فهمم؛ راه را بر من نگیرید بگذارید دنبال کارم بروم.

داستان آن عده که دست از ذیل عنایت ائمه معصومین کشیده اند و می خواهند بدون استفاده از دریای علوم آنها قرآن را بفهمند؛ عین شبیه داستان مردم این شهر است، این عده با آنکه در میانشان علمای بسیار بزرگی هم جلب نظر می کند؛ هرکدام پاره ای از الفاظ قرآن را می گیرند و معناهایی از پیش خود بر آن می بافند که

ص: 164

خنده آورتر از ترجمه های اهل آن شهر از سخن مرد عرب میباشد. (1) ممکن است عده ای تصور نمایند ما درباره علمانی که از اهل بیت علیهم السلام فاصله گرفته اند؛ داریم مبالغه می کنیم. باور بفرمائید که این عین واقعیت است. اگر مناسبتی پیش می آمد نمونه های فراوانی از تأویلات افتضاح آمیز آنان می توانستم ارائه دهم که مؤید ادعای ما است. اتفاقا ابتلا به این نوع انحرافات و تأویلات نامعقول در حوزه های علمیه بیشتر از جاهای دیگر است، خلاصه تنها راهی که برای دستیازی بر علوم نامحدود قرآن وجود دارد تمسک بذیل عنایت اهل بیت علیهم السلام است و بس. باید در صدد فهم معانی قرآن و استفاده از هدایت آن در زندگی، تنها به رهنمودها و آموزشهای اهل بیت چنگ زد؛ که سعادت بشر بستگی به پیروی از این خاندان محترم دارد. لازمه محبت ائمه معصومین علیهم السلام تبیین و ترویج مکتب روشنگر ایشان و شکر نعمت ولایت آنان و حرکت در مسیر افکار و دستورات و برنامه هایشان می باشد.

پروردگارا! چنین توفیق عظیمی را هرچه بیشتر و بهتر برای همگان کرامت بفرما. حوزه علمیه قم که هم اکنون چشم و چراغ همه حوزه ها و دارای شکوه و جلال و عظمتی خیره کننده بوده و محور فعالیت در آن فقه و فقاهت بر اساس مکتب اهل بیت علیهم السلام می باشد؛ امید است در زمینه های علوم دیگر نیز که از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بجا مانده کوشش شایانی بعمل آورده و در این موارد پیشتاز شوند و اقشار گوناگون ملت اسلام را از کلیه معارف قرآن و اهل بیت علیهم السلام بخوبی تغذیه نمایند. اری حوزه علمیه قم با سوابق درخشانی که دارد و با شخصیت های بزرگ علمی که در دامن خود پرورده و می پرورد امروزه مایه امید مسلمین جهان و پشت و پناه دین و دیانت است.

ص: 165


1- تاویلات ناروای بسیاری از عرفای اصطلاحی مانند محی الدین وجود دارد که به یک مورد آن در پاورقی صفحه قبل اشاره شد. در اینجا به یک نمونه از تأویلات ملاصدرا هم اشاره می شود. آخوند ملاصدرا در استدلال برای حرکت در جوهر به آیه شریفه وِتْرِی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَهً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ ؛ نمل (27) آیه 88 که صریح در حرکت زمین است؛ تمسک نموده و آن را به حرکت در جوهر تأویل میکند!

عزیزانی که در این مجلس مدح اهل بیت و مرثیه برای آنها خواندند؛ سخن از قرآن خواندن سر مبارک سبط شهید بر بالای نیزه بمیان آوردند، درست است سر مبارک آن مظلوم بر بالای نیزه شروع بقرائت قرآن فرمودند، چون کار این خانواده محترم همواره سوق دادن مردم بطرف قران و حمایت از دین سید و سرور پیامبران می باشد. ایا نشنیده اید که حضرت قمر بنی هاشم در روز عاشورا در آن شرایط دشوار اهل بیت از دیر دین مقدس اسلام را شعار و رجز خود قرار داده و فرمود:

وَ اللَّهُ انَّ قَطَعْتُمْ یَمینی *** إِنِّی أُحَامِی أَبَداً عَنْ دینی

وَ عَنْ إِمَامٍ صَادِقُ الْیَقِینِ *** نجل النَّبِیِّ الطَّاهِرِ الْأَمِینِ (1)

قسم به خدا اگر به دست راست از بادنم جدا کر دیا۔ ولی اینرا بدانید که من همواره از دین خود و از امام خود که در یقینش صادق و از نسل پیامبر پاک و امین است حمایت می کنم.

و سر مبارک امام شهید بر بالای نیزه قرائت قرآن فرمود، به هنگام گرداندن سر مبارک در کوچه های کوفه صدای دلربای آن حضرت شنیده شده که می گفت: َمْ حَسِبْتَ انَّ أَصْحَابِ الکهف الرقیم کانوا مِنْ آیاتنا عَجَباً ... (2) (3).

زمانی هم خواهر بزرگوار و عزیز حسین، زینب کبری علیها السلام ، در دروازه کوفه چشمش بر سر بریده برادر عزیزش بر بالای نیزه افتاده با دل خونین ناله ای سر داد و گفت:

یا هِلَالًا لِمَا اسْتَتَمَّ کَمالاً *** غَالَهُ خُسفُهُ فَابَدی غُرُوباً

مَا تَوَهَّمْتَ یا شَفِیقُ فُوادی *** کَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَکتُوباً (4)

ص: 166


1- مقتل الحسین عبدالرزاق مقرم ص 269 .
2- منتهی الآمال ج 1 ص 415.
3- کهف (18) ایه 9.
4- نفس المهموم محدث قمی ص 401.

گفتار هفتم

1- حضرت آیه الله العظمی مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری قدس سره

اشاره

(از نجف اشرف)

ص: 167

عظمت امام حسین علیه السلام و اصحاب آن حضرت
اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

سبحانک اللهم وحنانیت، تبارکت یا الهی وتعالیت، یا من لا یحصی نعمه العادون، ولا یؤدی حقه المجتهدون، الذی لیس لصفته حد محدود ولا أجل معدود، نحمدک اللهم علی نعماءک العظام، نشکرک علی آلائک الجسام، ونصلی ونسلم علی نبیک محمد نبی الرحمه، وامام الأئمه المنتخب من طینه الکرم، والمنتخب من سلاله المجد الأقدم، ومغرس الفخار المعرق، وفرع العلاء المثمر المورق، وعلی أهل بیته الأئمه الأمناء، والبرره الأتقیاء، أشرف آل أفضل النجباء من الله أفضل التحیات والثناء مادامت الأرض والسماء، نقسم الله بالمظلوم الغریب الشهید قتیل العبرات أن یوفقنا حتی نعظمه حق التعظیم.

وَ بَعْدُ فَقَدْ قَالَ اللَّهُ تبارک وَ تَعَالَی :

« أَنَّ الله اشْتُرِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ ، یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ ، وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا ببیعکم الَّذِی بایعتم بِهِ ، وذلک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الراکعون السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ ، وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ ، وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ » . (1)

ص: 168


1- 111 - 112 / التوبه: 9.

خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خریداری کرد که (در برابرش) بهشت برای آنان باشد (به این گونه که) در راه خدا پیکار میکنند، می کشند، و کشته می شوند، این وعده حقی است بر او که در تورات و انجیل و قرآن فرموده، و چه کسی از خدا بهتر و وفادارتر است؟

اکنون بشارت باد بر شما، بر داد و ستدی که با خدا کرده اید، و این است آن پیروزی بزرگ.

توبه کنندگان، عبادت کاران، سپاسگویان، سیاحت کنندگان، رکوع کنندگان، سجده کنندگان، آمران به معروف و نهی کنندگان از منکر، و حافظان حدود (مرزهای) الهی

(مومنان حقیقی اند)، و بشارت ده به چنین مؤمنان.

در این آیه شریفه صحبت از تجارت است، این تجارت در صحنه ای از فضل و رحمت پروردگار متعال صورت می پذیرد، که بازار آن مالامال از بخشش و مرحمت، و تجارت فسادناپذیر واقع در آن سرتاسر نور است.

نمیدانم تا به حال در چنین بازاری چیزی فروخته، و از متاع باقی چیزی به دست آورده ای، یا اینکه تمامی آنچه تو داری متاعی است فناپذیر که در پایان کار فاسد شده، و بنابودی می گراید؟

در تجارت مورد بحث خریدار پروردگار عالم است، آنچه را که او از تو خریداری میکند موهبت خود اوست، با اینکه متاع مورد معامله تو را از خود برایت ارزانی داشته ولی از تو خریداری می کند چنانکه گوئی از خودت می باشد..

او همانند شخص نیاز مندی که از دیگری چیزی بخواهد می فرماید:

« مِنَ الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً ». (1)

کیست که به خدا قرض الحسنه ای بدهد.

او معامله ربوی را برای مردم تحریم فرموده، ولی در میان خود و خلقش حلال فرموده و می فرماید:

ص: 169


1- 245 / البقره: 2

« فَیُضَاعِفَهُ أَضْعافاً کَثِیرَهً وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ وَ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ». (1)

تا چندین برابر آنرا برگرداند، خداست که (روزی بندگان خود را) محدود و با گسترده می سازد، (و انفاق هرگز باعث کمبود روزی آنها نمی شود) و به سوی او بازگردانده

می شوید و پاداش خود را می گیرید.

در این آیه شریفه که آیه فضل و رحمت است، خریدار پروردگار عالم است: « إِنَّ اللَّهَ اشتَرَی » و فروشنده مؤمنین هستند: «مِنَ المُؤمِنینَ» و آنچه مورد خرید و فروش قرار می گیرد جان و مال مؤمنین است «أنفَسَهُم وَأموالَهُم» و ارزشی را که خریدار به فروشنده می دهد بهشت است «بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّهُ» از لام «لهم» که برای تملیک است مالکیت هر کدام از مومنین به بهشت خود، استفاده میشود.

1- بهشت چگونه است؟

در وصف بهشت در حدیث آمده:

« فِیهَا مَا لَا عَیْنُ رَأَتْ ، وَ لَا أُذُنُ سَمِعَتْ ، وَ لَا خَطَرَ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ ». (2)

صفت بهشت به گونه ای است که نه چشمی آن را دیده، و نه گوشی شنیده، و نه بر قلب

بشری خطور کرده است.

با این حساب تصور چگونگی آن در دار دنیا برای احدی ممکن نیست، آنجادار الحیوان است، یعنی هر چه در آن می باشد زنده است، و کلیات را درک می کند، بدن انسان و حیات او در عالم دنیا بستگی به روح او دارد ولی در عالم آخرت خود رأسا و همانند روح زنده است، بهمین دلیل از نظر زنده بودن برای خود وضعیتی همچون وضعیت روح را دارد.

ص: 170


1- 245 / البقره: 2.
2- بحار الانوار، ج 76، ص 336، ح 1.

« وَ انَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانِ ». (1)

زندگی واقعی در سرای آخرت است.

بنابراین هر چه در آنجا وجود دارد چون زنده است حرف می زند و ناطق است، برای همین است که پروردگار عالم در قرآن کریم سئوال انسان در روز حساب از اعضاء و جوارح خود را حمایت کرده و می فرماید:

« لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ ». (2)

چرا به ضرر ما در پیشگاه خداوند عالم شهادت دادید؟ در جواب میگویند: پروردگاری

که همه چیز را قدرت نطق و سخن می دهد ما را برای ادای شهادت فرا خواند.

زیرا حرکات اعضاء و جوارح انسان در آن جهان به فرمان مرکزیت قلب انجام نمی شود، بلکه اعضاء جوارح انسان در آنجا خود برای خود شعوری دارند و زنده اند.

نهرهای بهشت روی زمین بهشت جریان پیدا کرده و پراکنده نمی شوند، چنانکه در دنیای کنونی ما آب فقط در مجرای خود می تواند حرکت کند، و اگر قرار شود در زمین مسطحی جریان پیدا کند نمی تواند و پراکنده می شود در روایتی آمده :

« وَ إِنْ أَنْهَارِ الْجَنَّهِ تَجْرِی فِی غَیْرِ أَ خُدُودٍ ... (3)

نهرهای بهشت در غیر شیارهای زمین آن جریان دارند.

به این معنی که برای جریان آنها و پراکنده نشدن آن، شیار و مجرائی لازم نیست و

همینطوری روی زمین جریان پیدا می کنند.

2- مساحت کمترین قطعه بهشت :

در روایت آمده: کوچکترین قطعه از بهشت که به یک مومن داده می شود مساحت

ص: 171


1- 64 / العنکبوت: 29.
2- 21 / فصلت: 41.
3- بحار الانوار، ج 8، ص 219، ح 211.

آن به اندازه ای است که اگر تمامی جن و انس در همان قطعه میهمان دارنده آن شوند می توانند در آن جابجا شوند، و وسایل پذیرائی آنها به طور شایسته در همانجا در اختیار مؤمن هست، حالا دیگر وسعت بهشت مومنین کامل چگونه است خدا میداند.

3- آیا اهل بهشت همه شان مالک بهشت خود هستند؟

ناگفته نماند که کلیه اهل بهشت در عالم آخرت بهشت از خود ندارند، بلکه عده ای از آنها به صورت میهمان، در بهشت مومنین دیگر که مالک قسمت معینی از آنند بسر می برند.

اینها کسانی هستند که در دار دنیا به زیارت حضرت سید الشهداء علیه السلام نمی روند.

عَنْ مَوْلَانَا الصَّادِقِ علیه السَّلَامُ قَالَ : مَنْ لَمْ یَأْتِ قَبْرَ الْحُسَیْنِ علیه السَّلَامَ وَ هُوَ یَزْعُمُ أَنَّهُ لَنَا شِیعَهُ حَتَّی یموت فَلَیْسَ هُوَ لَنَا بِشِیعَهٍ ، وَ إِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّهِ فَهُوَ مِنَ ضِیفَانُ أَهْلِ الْجَنَّهِ . (1)

امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس به زیارت قبر حسین علیه السلام نرود و با اینحال گمان برد که از شیعه ما است، می میرد در حالیکه او از شیعه ما نیست، چنین کسی اگر بتواند به بهشت راه پیدا کند خود در آنجا بهشتی از خود نخواهد داشت بلکه میهمان اهل بهشت خواهد بود.

و در روایتی دیگر راوی از آن حضرت سئوال می کند:

مَا تَقُولُ فِیمَنْ ترک زِیَارَهِ الْحُسَیْنِ علیه السَّلَامَ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَی ذَلِکَ ؟ قَالَ : ق عع رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ عَقَّنَا واشتخف بِأَمْرٍ هُوَ لَهُ . . (2)

چه میگوئید درباره کسیکه زیارت حسین علیه السلام را در صورتیکه توانائی آن را دارد ترک میکند؟

فرمود: چنین کسی به رسول خدا و بما عاق شده است و به حق آن حضرت بی اعتنائی از خود نشان داده است.

ص: 172


1- بحار الانوار، ج 101، ص 4، ح 15.
2- بحار الانوار، ج 101، ص 2، ح 5.
4- موضع انسان در مقام معامله با پروردگار متعال:

سخن در پیرامون آیه شریفه « إِنَّ اللَّهَ اشْتُرِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ ...» بود:

عده ای از مردم مانند کفار و مشرکین، و فساق هستند که در دنیا اصلا داخل در «إِنَّ اللَّهَ اشْتُرِیَ ...» نشده و معامله ای با خدا نکرده اند.

و عده دیگری به صورت جزئی معامله با خدا کرده، و بالاخره جماعتی به طور تام و تمام و در اعلی درجه ممکن با حضرت حق تعالی معامله کرده اند که اینان از درجات عالی در پیشگاه خدا برخوردارند، هم اکنون جماعتی از مسلمانان هستند که اگر چه در راه حضرت حق به شهادت نرسیده اند، ولی بافت روانی آنها به گونه ایست که اگر پیامبر و یا امامی از ائمه هدی علیهم السلام در زمان آنها حضور داشته باشد با تمام وجودشان جهاد فی سبیل الله، و نیل به شهادت در راه خدا را هدف خود قرار میدهند، اینان در پیشگاه حضرت باری تعالی درجه ای همانند درجه شهدای بدر و یا شهدای کربلا داشته و خدا با توجه به نیت شان درجه شهید به آنان عطا می فرماید.

و طایفه دیگر مصداق این آیه شریفه می باشند که خداوند در حق آنان می فرماید:

« وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ ». (1)

هر کس از خانه خود به نیت هجرت به طرف خدا و رسول گرامی او بیرون بیاید، و پس از آن مرگ او را دریابد، پاداش او بر ذمه خدا خواهد بود .

بعبارت دیگر کسانی که به منظور زیارت بیت الله الحرام، و یا زیارت رسول خدا صلی الله علیه واله و یا زیارت ائمه هدی علیهم السلام، و یا فراگیری احکام دین از خانه خود بیرون می آیند، ولی پیش از رسیدن به هدف خود، اجل آنها را درک می کند، خدا برای اینها نیز اجر و پاداش شهید عطا می فرماید.

ص: 173


1- 100 /نساء /4 .

و عده ای دیگر طلاب علوم دینی هستند که با خلوص نیت مشغول تحصیل علوم دینی بوده و به بدین ترتیب خود را برای اشاعه معارف اسلامی در سطح جهانی آماده میکنند، اینان نیز در پیشگاه خدا از شهداء به حساب آمده و از اجر و ثواب شهید برخوردار خواهند بود.

5- درجات شهداء:

در میان شهدای راه حق آنان که در رکاب پیامبران خدا به درجه شهادت نائل آمده اند درجاتشان از همه برتر و بالاتر است، و کسانی که در رکاب رسول خدا صلی الله علیه واله جان باخته اند درجاتشان از همه شهداء بالاتر است، و در میان کسانیکه در التزام رکاب رسول خدا صلی الله علیه واله بشهادت رسیده اند درجه شهدای بدر از همه بالاتر است ولی با تمام این احوال درجه شهدای کربلا حتی از درجه شهیدان بدر نیز بالاتر است، زیرا رسول خدا صلی الله علیه واله در رابطه با شهیدان کربلا فرموده:

إِنَّ الْحُسَیْنِ سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ أَصْحَابُهُ سَادَهُ الشُّهَدَاءِ . (1)

فرزند دلبندم حسین سرور و سالار شهیدان از اولین و آخرین است، و یاران او سرور

شهداء دیگر هستند.

و امیرالمؤمنین علیه السلام در این رابطه می فرمایند:

أَلَا إِنَّهُ وَ أَصْحَابُهُ مِنْ سَادَهُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ . (2)

او (حسین بن علی علیه السلام ) و یاران او در روز قیامت از سروران شهداء هستند. خود حضرت سید الشهداء علیه السلام در شب عاشورا طی نطقی پس از بجا آوردن حمد و ثنای الهی چنین فرمود:

أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أُوفِی وَ لَا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی ، وَ لَا أَهْلِ بَیْتٍ أَبَرُّ وَ أَوْصَلَ

ص: 174


1- بحار الأنوار، ج 44، ص 238، ح 29، و بحار الانوار، ج 101، ص 149، ح 1.
2- عوالم العلوم، ج 17، ص 348، ح 2. و مقتل الحسین، مقرم، ص 233.

مِن أهلِ بَیتِی. (1)

من اصحابی با وفاتر و بهتر از یاران خود، و اهل بیتی پاکدامن تر و مهربانتر از اهل خود ندیده ام.

در روایتی آمده: رسول خدا صلی الله علیه واله روزی به همراه عده ای از یارانش از یکی از کوچه های مدینه عبور می کردند، ناگهان به عده ای از بچه ها که در سر راه مشغول بازی بودند برخوردند.

رسول خدا صلی الله علیه واله کنار یکی از آنها نشسته و او را مورد لطف و عنایت خود قرار داده و میان دو چشم او را بوسید، و او را در بغل گرفت و غرق در بوسه اش فرمود. یاران آن حضرت علت عنایت شایان و بوسیدن او را از آن حضرت پرسیدند، پیامبر خدا صلی الله علیه واله فرمود:

روزی این بچه را دیدم که با فرزند عزیزم حسین علیه السلام بازی می کرد، و گرد و خاک پاهای فرزندم را برداشته و بر صورت و دو چشم خود می مالید، بنابراین من او را به خاطر محبتش به پسرم حسین دوست میدارم، و جبرئیل به من خبر داد که در حادثه جانگذاز کربلا او از یاران پسرم خواهد بود. (2)

بعضی ها گفته اند: که آن طفل حبیب بن مظاهر بوده است، ولی این قول درست نیست زیرا حبیب با توجه به سنی که هنگام شهادت در روز عاشورا داشت باید گفت که سن وی در در آن روزها بیش از سی سال بوده است.

خلاصه بی سبب نیست که یاران سید الشهداء علیه السلام برتر از تمامی شهدای عالم شدند زیرا به دلیل کمال بندگی، خلوص نیت، عبادت، یقین و محبت به حضرت حق تعالی و شوق شهادتی که در دلهای آنان وجود داشت، خدا آنها را به عالیترین درجات فضل و شرف اختصاص داد.

ص: 175


1- بحار الانوار، ج 44، ص 316، ج
2- بحار الانوار، ج 44، ص 242، ح 36.

اصحاب امام حسین علیه السلام در مقام بندگی خدا در چنان مرتبه بالائی قرار گرفته اند که در هر بعد از ابعاد عقاید دینی و اعمال مربوط به آن سیدند، یعنی سادات زکاه دهندگان، خمس دهندگان، بذل کنندگان جان و مال در راه خدا هستند در روایتی آمده: روز عاشورا بریر بن خضیر همدانی با عبدالرحمان بن عبدربه انصاری شوخی می کرد، عبدالرحمان گفت: ای بریر حالا چه وقت شوخی است؟! بریر گفت:

« لَقَدْ عَلِمَ قَوْمِی أَنَّنِی مَا أَحْبَبْتَ الْبَاطِلِ کَهْلاً وَ لَا شَابّاً ، وَ إِنَّمَا أَفْعَلُ ذَلِکَ إستبشارا بِمَا نُصَیْرٍ الیه ، فَوَ اللَّهِ مَا هُوَ إِلَّا أَنْ نُلْقِیَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ بِأَسْیَافِنَا ونُعالِجُهُم سَاعَهٍ ، ثُمَّ نُعانِقُ الْحُورِ الْعِیِنِ ». (1)

قسم به خدا مردم قبیله همه من می دانند که من در جوانی و پیری دنبال باطل نرفته و هرگز آن را دوست نداشته ام.

شوخی من در یک چنین موقعیتی بخاطر شور و شوق رسیدن به مقامی است که هم اکنون آماده وصول به آن هستیم، اکنون فاصله ما و آن مقام بسیار بلند، آنست که میان ما و این طغیانگران یک برخورد جنگی به وجود آید و ما پس از ساعتی تلاش با شمشیرهایمان در مقام دفاع از خاندان رسول خدا صلی الله علیه واله از زندان تن خلاص شده و با حور العین هم آغوش شویم.

6- دلیل برتری شهدای کربلا:

در طول تاریخ بشریت هرگز گروهی همانند یاران حضرت سید الشهداء ابوعبدالله الحسین علیه السلام دیده نشده است .

آنان در تمام مراحل حرکتشان به شهادت و لقاء الله یکدل و یک جهت بودند، بدین ترتیب که روز عاشورا در برابر تیراندازان دشمن صف کشیدند و تیرهای آنان را به جان خریدند، و سینه های مالامال از عشق حق و حقیقت خود را آماج تیر بلا ساخته و نماز را به جماعت برپا داشتند، اعمال حج را به جماعت به جا آورده، و تشنگی

ص: 176


1- بحار الأنوار، ج 45، ص 1، ح 1.

مهلک چند روز آخر حیات پر افتخار خود را به جماعت تحمل کردند، غم و شادی شانرا به جماعت پشت سر گذاشتند، در راه حق به جماعت سردادند، و به جماعت بر بالای نیزه ها عروج کرده و از آن بالا بر هر چه ستم و ستمگری است دهن کجی فرمودند، در بلندای نی های کین و ستم قهقهه پیروزی سر داده و شوکت و حشمت دروغین یزید، آن جوان بدوی و سگ باز پست، و دژخیمان خونخوار خاندان امیه را تحقیر نمودند.

صحنه عجیبی به وجود آمده بود، دو گروه غالب و مغلوب هر دو شعار پیروزی سر داده بودند، ستمگران در پای نیزه های خود بساط میگساری پهن کرده و بر پیروزی نظامی قلابی خود بزم عیش و نوش گسترده و ستمدیدگان بر بالای نی با بانگ: « وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ » (1) کاخهای ظلم و بیداد را بلرزه انداخته بودند.

خونخواران می پنداشتند حسین بن علی علیه السلام و یاران ارجمندش را کشته و به پیروزی نهایی رسیده اند، و پس از این دیگر عامل بازدارنده ای در مقابل هوسرانیها و اعمال خودسرانه آنها وجود نخواهد داشت.

و جمعیت دلدادگان به خدا و رسول گرامی او و سردادگان راه حق می گفتند: ما را به دلیل آنکه رهبر عظیم الشأن ما تنها عامل بیداری انبوه خفتگان بود کشتید تا بدین وسیله از هشیاری و بیداری ملت اسلام جلوگیری کرده و آنها را هر چه بیشتر و بیشتر بچاپید، و بر زرق و برقهای دروغین خود بیفزائید، غافل از آنکه اینک ما با کشته شدنمان موضع بسیار بهتری برای رسانیدن پیام بیداری به ملت خواب آلوده اسلام به دست آورده ایم، طولی نمی کشد که میدانید سرانجام طغیان و خودسری هایتان چیست . (2)

ص: 177


1- 227 / الشعراء: 26.
2- مابین دو پرانتز توضیحی از ما است.

آری در تمامی کارهایشان یکدل و یک جهت بودند، حتی این یکدلی شامل حرم محترم رسول خدا صلی الله علیه واله و دیگر اصحاب حسین علیه السلام نیز می شد چنانکه با هم وارد کربلا شدند و با هم از دیار کربلا کوچ نمودند منتهی از مردان تنها سرهای بریده آنها و از زنان عده ای ستمدیده بی دفاع، با هم از کربلا کوچ کردند، و با هم فاصله کوفه تا شام را با وضعی دلخراش پیمودند، با هم وارد مجلس عبیدالله بن زیاد پست و بی شرم شدند، و با هم بیابانها را پشت سر گذاشتند، و با هم تحمل توهین و هتک حرمت نمودند، و با هم وارد کاخ یزید شدند.

نمی دانم امروز برای شما شنوندگان محترم از شهدا بگویم، یا از سید الشهداء علیه السلام ، و یا از حوادث دردناک و ناگواری که در این روزها برای امام باغ و یاران بزرگوارش پیش آمد؟

7- جلوگیری از آب:

تا امروز که هفتم محرم است هنوز آب را به روی امام علیه السلام، و اصحاب و اهل بیتش نبسته بودند ولی امروز پیکی از طرف عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد رسید و او حامل نامه ای از کوفه به فرمانده سپاه کین عمر بن سعد بود، ابن زیاد در آن نامه در رابطه با آب دستوری به ترتیب زیر داده بود :

حَلَّ بَیْنَ الْحُسَیْنِ واصحابه وَ بَیْنَ الْمَاءِ ، فَلَا یَذُوقُوا مِنْهُ قَطْرَهً . (1)

از رسیدن حسین و یارانش به آب جلوگیری کن تا قطرهای از آن ننوشند.

عمر بن سعد پس از دریافت دستور عبید الله، عمرو بن حجاج را در راس پانصد سوار مأمور کرد تا امام و یارانش را از استفاده از آب فرات جلوگیری کند، در این هنگام عبدالله بن حصین ازدی که مرد جنگ آزموده ای بود با صدای بلند فریاد برآورد:

ص: 178


1- مقتل الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 244.

یا حُسَیْنِ أَلَا تَنْظُرُونَ إِلَی الْمَاءِ کانه کَبِدِ السَّمَاءِ ، لاَ تَذُوقُونَ مِنْهُ قَطْرَهً وَاحِدَهً حَتَّی تَمُوتُوا عَطَشاً .

یا حسین آیا آب فرات را نمی بینید که همانند کبد آسمان صاف و زلال است؟ از آن

قطره ای نخواهید نوشید تا تشنه از دنیا بروید.

امام علیه السلام او را نفرین کرده و فرمود:

أَللَّهُمَّ اقْتُلْهُ عَطَشاً ، وَ لَا تَغْفِرُ لَهُ أَبَداً .

پروردگار او را عطشان بمیران و هرگز مشمول مغفرت خود قرارش نده.

پروردگار عالم دعای آن حضرت را مستجاب فرموده، و آن ستمگر دور از رحمت خدا در حالیکه عطش شدیدی او را آزار می داد زندگی نکبت بار خود را به پایان برد . (1)

در روایت دیگری آمده: عمرو بن حجاج فرمانده موکلین آب خطاب به امام علیه السلام سخنی گفت، که من از بازگوئی آن خودداری کرده و به همین مقدار که در آن روایت آمده کفایت میکنم:

کَانَ سَمَاعِ مِثْلِ هَذَا أَشَدَّ عَلَیْهِ مِنْ مَنَعَ الْمَاءِ . (2)

شنیدن این سخن به آن حضرت سخت تر از منع آب بود.

8- مقایسه شهدای کربلا با شهدای بدر:

اگر بخواهم امروز شمه ای از احوال اصحاب حضرت سید الشهداء علیه السلام را به عرضتان برسانم ذکر آن به طور کامل در این وقت کم ممکن نیست، بنابراین صحبت خود را در این رابطه اختصاص می دهم به بحث در پیرامون برتری شان بر کلیه شهدای عالم، و صحبت در پیرامون برتری آنان بر کلیه شهدای عالم نیز به طور

ص: 179


1- فوائد المشاهد، ص 230.
2- همان ، ص 230.

تفصیل به دلیل ضیق وقت غیر مقدور است، و لذا امروز منحصرا در رابطه با برتری ایشان بر شهدای بدر سخن می گویم.

در این مسأله تردیدی نیست که شهدای بدر بر تمامی شهدای عالم برتری دارند چنانکه پیش از این گفته شد، پروردگار متعال أهل بدر را پیشاپیش آگاه ساخته بود که در جنگ با کفار یا پیروز می شوند، و یا راه بر کاروان تجاری قریش بسته و بدون جنگ غنیمت هنگفتی از این راه نصیب آنها می شود کما اینکه خداوند در قرآن اشاره به این مطلب کرده و می فرماید:

« وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَی الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّها لکم وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَهِ تَکُونُ لَکُم ...». (1)

هنگامی که پروردگار احدیت به شما وعده داد: که شما در این سفر به سفر بدر - بابا لشگر مسلح کفار قریش روبرو می شوید و با آنها جنگ کرده و پیروز می شود، و یا با کاروان غیر مسلح آنها روبرو می شوید و از این رهگذر غنائم سرشاری نصیب شما می شود. و شما دوست داشتید که با کاروان تجاری غیر مسلح قریش برخورده کرده و

بدون جنگ به آسانی غنائم سرشار موعود را از آن خود سازید.

ولی یاران سید الشهداء علیه السلام به گونه ای بودند که در روز عاشورا هنگامی که از آن حضرت اجازه میدان می خواستند و آن حضرت کمی در اعطای اذن به آنها درنگ می فرمود بشدت مضطرب می شدند.

اصحاب بدر را ملائکه یاری دادند، ولی اصحاب امام حسین علیه السلام برای درک هر چه زودتر شهادت شتاب به خرج می دادند که مبادا ملائکه حضرت حق بیاریشان بشتابند و درک فیض شهادت از آنان منتفی شود دقت فرمائید زهیر بن قین یکی از یاران با وفای آن حضرت در مقام دادن اطمینان خاطر به امام علیه السلام در رابطه با وفاداری خود و عدم ترک آن حضرت به عرض امام علیه السلام رسانید: دوست داشتم هزار بار در راه شما

ص: 180


1- 7 / الأنفال: 7

کشته می شدم و دوباره زنده می شدم، تا وجود مقدس شما و جوانان خاندان رسالت و أهل بیت عصمت از اصابت هر گونه آسیبی در امان می ماندید.

و سعید بن عبدالله حنفی یکی دیگر از یاران آن حضرت عرض کرد:

وَ اللَّهِ لَا نخلیک حَتَّی یَعْلَمُ اللَّهِ أَنَّا قَدْ حفظنا غیبه رَسُولِهِ فیک ، أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أَنِّی أُقْتَلُ ، ثُمَّ أَحْیا ، ثُمَّ أَحْرَقَ حَیّاً اذری ، یَفْعَلُ بِی سَبْعِینَ مَرَّهً لِمَا فَارَقْتُکَ حَتَّی أُلْقِیَ حَمَّامِی دونک ، وَ کَیْفَ لَا فَعَلَ ذَلِکَ وَ إِنَّمَا هِیَ قَتَلَتْ وَاحِدَهً ، ثُمَّ هِیَ الْکَرَامَهُ الَّتِی لانقضاء لَهَا أَبَداً . (1)

او را به خدا دست از تو بر نمی داریم تا خدا بداند که ما در غیبت رسول خدا صلی الله علیه واله حق او را درباره شما حفظ کردیم، قسم به خدا اگر من کشته شوم، سپس زنده شوم، و بعد از آن زنده زنده به آتش کشیده شوم، و سپس خاکسترم به باد داده شود، و اینکار را با من هفتاد مرتبه تکرار کنند، من از تو دست بر نمی دارم تا مرگ مرا دریابد، چگونه این چنین نکنم در حالیکه یکبار در رکاب شما می میرم، و سپس به کرامت همیشگی که هرگز پایانی ندارد می رسم.

اصحاب بدر امید به پیروزی داشتند، ولی اصحاب حسین علیه السلام به شهادت در معرکه کربلا یقین داشتند.

9- تأکید بر وفاء و پایداری :

آن حضرت شب عاشورا ضمن خطابه کوتاهی که در جمع یارانش ایراد فرمود چنین گفت:

وَقَدْ أَخْبَرَنِی جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله بِأَنِّی سأساق إِلَی الْعِرَاقِ أَنْ أرضأ یُقَالُ لَهَا : عَمُودُ ، أَوْ کربلا ، وَ فِیهَا اسْتُشْهِدَ وَقَدْ قُرْبِ الْمَوْعِدُ .

أَلَا وَ إِنِّی أَظُنُّ یَوْمِنَا مِنْ هَؤُلَاءِ الْأَعْدَاءِ غَداً ، وَ إِنِّی قَدْ أَذِنْتُ لَکُمْ فَانْطَلَقُوا جَمِیعاً فِی حِلٍّ ، لَیْسَ علیکم منی ذِمَامُ ، وَ هَذَا اللَّیْلُ قَدْ غَشِیَکُمُ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا ، وَ لِیَأْخُذْ کُلُّ رَجُلٍ

ص: 181


1- مقتل الحسین، عبدالرزاق مقرم، ص 235.

مِنکُمْ بید رَجُلُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی ، فَجَزَاکُمُ اللَّهُ خَیْراً ، وَ تَفَرَّقُوا فِی سوادکم ومدائنکم فَانِ الْقَوْمَ إِنَّمَا یطلبوننی ، وَ لَوْ أصابونی لذهلوا عَنْ طَلَبِ غَیْرِی .(1)

جدم رسول خدا صلی الله علیه واله به من خبر داده که به زودی پای مرا به عراق کشانیده و در سرزمینی به نام عمور یا کربلا فرود می آورند، و در همانجا دست به خون من می آلایند، اینک وقوع حادثه نزدیک شده است. گمان می کنم که همین فردا روز موعود فرا رسد، من به شما اجازه می دهم که اینجا را ترک کنید، و از بابت بیعت من در ذمه خود واهمه نداشته باشید که من بیعت خود را از شما برداشتم، هم اینک سیاهی شب شما را پوشانیده آنرا مرکبی برای خود قرارداده و جان خود را از این معرکه نجات دهید، منتهی هرکدام از شما دست یکی از مردان خاندان مرا گرفته و با خود ببرد، خدا شما را جزای خیر عطا فرماید، به اوطان و شهرهای خود برگردید که اینها تنها مرا می خواهند، اگر به من دست یابند دیگران را فراموش میکنند.

در این هنگام برادران، فرزندان، و برادرزادگان، و فرزندان عبدالله بن جعفر یکصدا گفتند:

از اینجا برویم که پس از تو زنده بمانیم، خدا چنین روزی را به ما نشان ندهد، پیش از همه برادرش عباس بن علی علیه السلام بلند شد و به دنبال او دیگر افراد بنی هاشم بلند شده و هر کدام بنوعی مراتب وفاداری و پایداری خود را در حضور آن حضرت به عرض آن بزرگوار رساندند.

درست در همین ساعت برای محمد بن بشیر حضرمی یکی از یاران با وفای آن حضرت خبر آوردند که پسرت در سر حدری اسیر شده است، حضرمی با شنیدن این خبر گفت:

از خدا میخواهم که اسارت او را ذخیره آخرت من قرار بدهد، گرچه دلم نمی خواست پسرم اسیر شود و من پس از وی زنده بمانم.

امام علیه السلام سخن او را شنیده و فرمود:

ص: 182


1- مقتل الحسین، عبدالرراق منزم، ص 232.233 .

أَنْتَ فِی حِلٍّ مِنْ بیعتی فَاعْمَلْ فِی فَکَاکِ إبنِکَ .

من بیعتم را از گردن تو بر می دارم، در مورد آزادسازی فرزندت اقدام کن و او در جواب امامعلیه السلام گفت:

أکلتنی السِّبَاعِ حَیّاً إِنْ فَارَقْتُکَ .

درندگان بیابان مرا زنده زنده بخورند اگر از تو جدا شوم .

امام علیه السلام فرمود: حالا که نمی روی این جامه ها را به پسر دیگرت که اینجا در کنار توست بده تا ببرد و برادرش را آزاد کند.

فأعطاء خَمْسَهِ أَثْوَابٍ قِیمَتُهَا أَلْفُ دِینَارٍ .

آنگاه بر او پنج تکه لباس داد که ارزش آنها هزار دینار بود. (1)

عبدالله وعبدالرحمان دو برادر و هر دو غفاری و از اصحاب ابوعبدالله الحسین علیه السلام بودند. روز عاشورا در حالیکه به شدت می گریستند از آن حضرت رخصت میدان طلبیدند. تا با دشمن وی بجنگند.

امام علیه السلام از آنان پرسید:

فرزندانم چرا گریه می کنید؟

در جواب گفتند:

به آن سبب گریه میکنیم که می دانیم ساعتی بعد، شما غریب و تنها می مانید.

امام علیه السلام فرمود:

شما در پیشگاه خدا از دو اجر و ثواب برخوردار می شوید: یکی در مقابل شهادتتان، و دیگری به خاطر گریه تان به غریب و تنهائی من . (2)

ص: 183


1- مقتل الحسین، عبدالرزاق مقرم ص 235.
2- مقتل الحسین، حافظ موفق بن احمد خوارزمی، ج 2، ص 23-24.
10- شهدای کربلا از نظر فضیلت و برتری با هم برابر نیستند

گرچه شهدای کربلا از کلیه شهدای راه حق در عالم برتر و مقامشان از همه بالاتر است ولی آنها نیز در میان خودشان از نظر مقام و فضیلت با هم برابر نیستند، بلکه در درجات مختلفی قرار دارند. شاید به پندار شما حر بن یزید ریاحی مقامش از شهدای دیگر کربلا کمتر و درجه اش از همه پائین تر باشد.

ولی با در نظر گرفتن مقام و موقعیت وی در سپاه کوفه روشن می شود که کمتر کسی می تواند مقام و فضیلت او را درک کند. او در سپاه عمر بن سعد فرمانده چهار هزار رزمنده بود که همه شان بدون استثناء از قبیله خود او بودند، تردیدی نیست کسی که چنین موقعیت نظامی و این تعداد رزمنده از قبیله خود داشته باشد حتما از نظر مالی و ثروت نیز موقعیت چشمگیری داشته است، کسی که مقام و موقعیت اجتماعی و کلیه امکانات مادی خود را در راه فرزند دلبند رسول خدا صلی الله علیه واله فدا میکند مسلم است که مقامش از دیگر شهدای کربلا برتر و بالاتر است.

در نخستین ساعات روز عاشورا با شنیدن استفاده امام مظلوم وجدان دینی اش او را شدیدا تکان داد. به قره بن قیس، پسر عمویش گفت:

یَابنَ الْعَمِّ أَلَا تَرَی الْحُسَیْنِ یَستَجیرُ وَ لَا یُجَارُ ، وَیَستَغِیثُ وَ یُغَاثُ ؟

پسر عمو آیا حسین را نمی بینی که چگونه از مردم پناه میخواهد و کسی او را پناه نمی دهد، و مردم را بداد خود می طلبد و کسی به فریادش نمی رسد؟

آیا موافقی بیاریش بشتابیم، و با فدای جانمان در راه او فیض شهادت را دریابیم، و در روز قیامت در زمره او باشیم؟

قره در جواب حر گفت:

من به چنین کاری نیاز ندارم.

حر از او مأیوس شد، آنگاه رو به پسرش کرده و چنین گفت:

یَا بُنَیَّ لأ صَبرَلِی عَلَی النَّارِ وَ لَا عَلَی غَضَبِ الْجَبَّارِ ، وَ لَا یَکُونَ خَصْمِی غَداً مُحَمَّدٍ

ص: 184

الْمُخْتَارِ ، یَا بُنَیَّ سِرْ بِنَا إِلَی الْحُسَیْنُ .

پسرم من تاب تحمل آتش و غضب پروردگار، و اینکه فردای قیامت خصم من رسول خدا صلی الله علیه واله باشد را ندارم، پسرم برویم به سوی حسین.

پسر و پدر به سوی خیام امام حسین علیه السلام حرکت کردند. در چند لحظه کوتاه و گذرا فکر کرده و عقل خود را قاضی قرار داده، و عدم اعتبار زندگانی دنیوی، و جاودانگی زندگانی اخروی را دریافت، بدین ترتیب ذره ایمانی که در دلش وجود داشت برقی زد و درخشید و او را از خواب غفلت بیدار کرد، و در نتیجه حب دنیا و ریاست از دلش رخت بربسته و عشق حسینی جایگزین آن شد، درست در این لحظات حالتی به وی دست داد که تحت تأثیر آن لرزه بر اندامش افتاد.

مهاجر بن اوس یکی از همرزمانش به وی گفت:

آیا می ترسی؟ اگر از من می پرسیدند که شجاعترین مرد کوفه کیست؟ من از ذکر نام

تو نمیگذشتم.

حر گفت: چنین نیست که تو پنداشته ای، من هم اکنون خود را سر دو راهی بهشت و دوزخ میبینم، و هرگز عذاب آتش را بر سعادت ابدی ترجیح نخواهم داد، گرچه قطعه قطعه شده و جسدم به آتش کشیده شود.

آنگاه به سوی خیام آل الله حرکت کرد، اما دلهره عظمت گناهش او را راحت : نمی گذاشت، زیرا به دلیل برخورد نامناسبی که قبلا با آن حضرت کرده و موجبات

ترس و نگرانی اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله را فراهم آورده بود می ترسید مورد عفو امام علیه السلام قرار نگیرد، بالاخره در حالیکه دستهایش را بر سرش گذاشته بود، و عذر توبه به درگاه پروردگار متعال می آورد میگفت:

أَللَّهُمَّ إِلَیْکَ أَنْبَتَ ، فَتُبْ عَلَئ فَقَدْ أوعبت قُلُوبِ أولِیَاءِکَ وَ أَوْلَادِ بِنْتِ نَبِیّک .

پروردگارا به درگاه با عظمت تو عرض توبه میکنم، توبه مرا بپذیر که من دلهای دوستان تو و فرزندان رسول تو را ترسانده و به رعب انداخته ام.

ص: 185

او در حالیکه از فرط خجالت روی خود را پوشانیده بود خدمت امام علیه السلام رسید، و خود را به پای او انداخت، پای امام علیه السلام را غرق در بوسه کرد، و آن حضرت خطاب به وی فرمود:

إرفَعُ رَأسَکَ یَا شَیخُ مَنْ أَنْتَ ؟

یا شیخ سرت را بلند کن، تو کیستی؟

گفت: من همانم که در آغاز امر راه بر تو بستم، و مانع از آن شدم که به مدینه بازگردید، و یا جای دیگری بروید، من هرگز تصورش را نمی کردم که اینان با شما

چنین برخوردی داشته باشند. حالا از کرده خود پشیمانم، آیا توبه من در پیشگاه پروردگار متعال پذیرفته میشود یا نه؟ توبه حر قبول درگاه الهی شد، و امام به وی مژده قبولی توبه اش را داد. (1)

11- شب عاشورا:

امام علیه السلام شب عاشورا را نخوابید، و تا صبح روز عاشورا مشغول عبادت بود، گاهی هم اطفال و دختران خردسال حرم رسول الله صلی الله علیه واله را تسلی می داد، در روایتی از امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام چنین آمده که فرمود:

سَمِعْتُ أَبِی فِی اللَّیْلَهِ الَّتِی قُتِلَ فِی صَبِیحَتِهَا یَقُولُ - وَ هُوَ یَصْلُحُ سَیْفَهُ - :

یا دَهْرٍ أُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیلٍ *** کَمْ لَکَ بالاشرِاقِ والأصیلِ

مِنْ صَاحِبُ وَ طَالِبُ قَتِیلُ *** وَ الدَّهْرُ لَا یَقْنَعُ بِالبَدِیلِ

وَ إِنَّمَا الْأَمْرُ إِلَی الْجَلِیلُ *** وَکَّلَ حی سالک سَبِیلُ

فَاعَادَهَا مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثٍ ، فَفَهِمتُها ، وَ عَرَفْتَ مَا أَرَادَ ، وَ خَنَقَتْنِی الْعِبْرَهَ ، وَ لَزِمْتَ السُّکُوتِ ، وَ عَلِمْتُ أَنَّ الْبَلَاءَ قَدْ نَزَلَ ، وَ أَمَّا عَمَّتِی زَیْنَبَ لِمَا سَمِعْتُ ذلک وَ ثَبَتَ تَجُرُّ ذِیلَهَا حَتَّی انْتَهَتْ إِلَیْهِ وَ قَالَتْ :

ص: 186


1- مقتل الحسین، حافظ موفق بن احمد خوارزمی، ج 2، ص 10.9.

واثَکَلاهُ لَیْتَ الْمَوْتِ أعدَمَنِی الْحَیَاهِ الْیَوْمَ مَاتَتْ أُمِّی فَاطِمَهَ ، وَ أَبِی عَلَیَّ ، وَ أَخِی الْحَسَنِ ، یا خَلِیفَهَ الْمَاضِی وَ ثِمَالَ الْبَاقِی ، فَعَزّاهَا الْحُسَیْنُ ، وَ صَبْرِهَا ، وَ فِیمَا قَالَ :

یَا أُخْتَاهْ تَعَزَّی بِعَزَاءِ اللَّهُ ، وَ اعْلَمِی أَنَّ أَهْلِ الْأَرْضِ یَمُوتُونَ ، وَ أَهْلُ السَّمَاءِ لأیبقون ، وَکَّلَ شَیْ ءٍ هالِکُ إِلَّا وَجْهَهُ ، وَ وَلَّی وَ لِکُلِّ مُسْلِمٍ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله أُسْوَهُ حَسَنَهُ فَقَالَتْ عَلَیْهَا السَّلَامُ : اَفَتَغصَبُ نَفسَکَ اغتِصَاباً ؟ فَذَاکَ أَقْرَحَ لِقَلبِی ، وَ أَشَدَّ عَلَی نَفْسِی . (1)

در شبی که صبح همان شب پدرم به شهادت رسید از آن حضرت شنیدم در حالیکه شمشیر خود را اصلاح میفرمود، ابیات زیر را زمزمه میکرد :

یا دَهْرٍ أُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیلٍ *** کَم لَکَ بِالاشرَاقِ وَالأصِیلِ

این ابیات را دو یا سه بار تکرار کرد، من همینکه آن را از پدرم شنیدم منظور آن حضرت را فهمیدم، و گریه گلوگیرم کرد، ولی سکوت اختیار کرده و صبر و شکیب پیشه کردم و دانستم که حادثه دردناک شهادت نزدیک شده است، اما عمه ام همینکه آنرا شنید طاقت نیاورده، و هماندم از جا برجست و دامن کشان به جانب برادر بزرگوارش رفت، و موقعیکه به آن حضرت رسید در حالیکه زار میزد و میگریست گفت: واثکلاه ایکاش مرگ مرا در می یافت، گویا همین امروز مادرم فاطمه علیها السلام ، و پدرم علی علیه السلام ، و برادرم حسن علیه السلام را از دست داده ام، ای باقیمانده گذشتگان، وای پناه باقیماندگان.

امام علیه السلام او را تسلیت داده و امر به صبر و شکیبائی فرسوده از جمله سخنان آن حضرت در مقام تسلیت به خواهر رشیدش کلمات زیر بود :

خواهر همچنانکه خدا دوست میدارد صبر کن، و این را بدان که بالاخره همه اهل زمین می میرند، و اهل آسمانها باقی نمی مانند، و هر چیز به جز وجه حضرت حق محکوم به فناست.

عمه ام گفت:

برادر آیا دل به مرگ نهاده ای؟ اینکه مصیبت بارتر و درد افزاتر برای من است!

ص: 187


1- مقتل الحسین، عبدالرزاق مقرم، ص 239-240.
12- صبح عاشورا!

بالاخره آن شب غم انگیز به پایان رسید، سپیده صبح بردمید، حالا امام علیه السلام میخواهد فریضه صبح را به جا آورد، تا آن روز همه روزه شخصی به نام حجاج بن مسروق از یاران آن حضرت اذان می گفت، ولی اینبار امام به فرزندش علی اکبر علیه السلام دستور داد اذان بگوید و علی اکبر علیه السلام اذان گفت، آب برای وضو نبود، ناچار همه تیمم کرده و بنماز ایستادند.

13- تعبیه در سپاه:

عمر بن سعد به تعبیه لشگر پرداخته و عمرو بن حجاج را به فرماندهی جناح راست، و شمر بن ذی الجوشن را به فرماندهی جناح چپ منصوب نموده و سواره نظام را بر عزره بن قیس احمسی، و فرماندهی پیادگان را به شبث بن ربعی و پرچم را به غلام خود درید داد. (1)

و امام علیه السلام نیز سپاه خود را - که تعدادشان اعم از سواره و پیاده هشتاد و دو نفر بودند۔، - تعبیه فرموده، زهیر بن قین را در جناح راست، و حبیب بن مظاهر اسدی رحمه الله را در جناح چپ قرار داده و خود با اهل بیتش در مرکز سپاه قرار گرفت و پرچم را به دست با کفایت برادرش حضرت عباس بن علی علیه السلام داد. (2)

14- آماری از سپاه کوفه :

در تعداد سپاه کوفه همانند سپاه امام علیه السلام اختلاف وجود دارد، سپاه ابن زیاد را از شش هزار نفر تا پنجاه هزار نفر نوشته اند، بعضی ها در این رابطه راه افراط پیموده و ارقام بسیار بالائی را ارائه داده اند، ولی رقم معروف و مورد قبول اکثریت علماء سی هزار نفر آمده است.

ص: 188


1- مقتل الحسین، عبدالرزان منزم، ص 251-252 .
2- همان، ص 251 .
15- رویاروئی دو لشگر :

امام علیه السلام همانگونه که گفته شد به تعبیه لشگر پرداخته و در برابر سیل مردم کوفه قرار گرفت، و خیمه ها را در پشت سر خود قرار داده، و دستور داد هیزم و نی هائی را که از بیابان جمع آوری کرده بودند در میان خندقی که در پیرامون خیمه قبلأ کنده بودند ریخته و آتش بزنند، تا بدین ترتیب از هجوم سپاه کوفه به خیمه ها و مزاحمت آنان جلوگیری فرماید.

16- آغاز حمله :

سپاه کوفه به فرمان عمر بن سعد حمله خود را به سپاه امام علیه السلام آغاز کرد، هنگامی که با مانع مستحکم - یعنی خندق کنده شده در اطراف خیمه ها و آتش - روبرو شدند شمر با صدای بلندی گفت:

یَا حُسَینُ تَعَجَّلْتَ بِالنَّارِ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَهِ ، فَقَالَ الْحُسَیْنُ : مِنْ هَذَا ؟ کانه شِمْرِ بْنُ ذی الْجَوْشَنِ ، قِیلَ : نَعَمْ . فَقَالَ علیه السَّلَامُ : یابن رَاعِیَهِ الْمِعْزَی ! أَنْتَ أَوْلَی بِهَا مِنِّی صِلِیًّا ، وَرَّامُ مُسْلِمُ بْنُ عَوْسَجَهَ أَنْ یَرْمِیَهُ بِسَهْمٍ ، فَمَنَعَهُ الحُسَینِ عَلَیهِ السَّلَامُ ، وَ قَالٍ : أَکْرَهُ أَنْ أَبْدَأَ هُمْ بِقِتَالِ. (1)

یا حسین پیش از قیامت به سوی آتش شتافتی؟

امام علیه السلام فرمود: این کیست، مثل اینکه شمر بن ذی الجوشن است، گفتند: آری.

فرمود: ای پسر زن بزچران! تو سزاوار سوختن در آتش هستی.

در این هنگام مسلم بن عوسجه او را نشانه رفته میخواست به حیات ننگینش پایان دهد،

که امام علیه السلام او را از اینکار بازداشته و فرمود: نمیخواهم جنگ را ما آغاز کرده باشیم.

آنگاه عمر بن سعد به درید غلامش دستور داد پرچم را پیش ببرد، او پرچم سیاه کوفه را پیش برد، و سپاه کوفه خیام آل رسول الله صلی الله علیه واله را به محاصره خود در آوردند.

ابن سعد تیر و کمان خواست، تیر و کمان به وی داده شد، تیری به کمان گذاشته و

ص: 189


1- مقتل الحسین، عبدالرزاق مقرم، ص 253.

خیام آل الله را نشانه رفت، پس از آنکه تیرش را به سوی هدف رها کرد خطاب به سپاه کوفه چنین گفت:

إشهدوا لِی عِنْدَ الْأَمِیرُ أَنِّی أَوَّلُ مَنْ رمی .

پیش عبدالله شهادت دهید که اولین کسی که به طرف حسین علیه السلام نشانه رفت من بودم. (1)

آنگاه تیراندازان سپاه کوفه امام علیه السلام و یاران با وفایش را تیر باران کردند.

وَ أَقْبَلْتُ السِّهَامَ کَاَنَّهَا الْقَطْرِ .

تیرها ریخت همانند باران به طرف امام و یارانش فرو ریخت.

طی همین تیرباران نصف بیشتر سپاه امام علیه السلام به شهادت رسیدند.

17- احتجاج:

فَاسْتَأْذَنَ الحُسَینَ بُریرُ بْنِ خُضَیْرٍ فِی أَنَّ یکلم الْقَوْمِ فاذن لَهُ ، وَ کَانَ شَیْخاً تابعیا نَاسِکاً قَارِئاً لِلْقُرْآنِ ، وَ مَنْ شُیُوخِ الکوفه فِی جَامِعِ الْکُوفَهِ ، وَلَهٍ فِی الهمدانیین شَرَفٍ ، وَ قَدَّرَ .

فَوَقَفَ قَرِیباً مِنْهُمْ ونادی :

یا مَعْشَرَ النَّاسِ ! إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً صلی اللَّهِ علیه واله بَشِیراً وَ نَذِیراً ، وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ ، وَ سِراجاً مُنِیراً ، وَ هَذَا مَاءُ الْفُرَاتِ تَقَعُ فِیهِ خَنَازِیرَ السَّوَادِ وَ کلابه ، وَقَدْ حِیلَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ ابْنِ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله افجزاء مُحَمَّدِ صلی اللَّهِ علیه واله هَذَا ؟

فَقالُوا : یا بریر قَدْ اکثرت الْکَلَامِ ، فاکفف عَنَّا ، فَوَاللَّهِ لیعطش الْحُسَیْنِ کَمَا عَطِشَ مِنْ کَانَ قُبِلَتْ .

قَالَ : یا قَوْمِ ! إِنَّ ثِقْلَ مُحَمَّدِ صلی اللَّهِ علیه واله قَدْ أَصْبَحَ بَیْنَ أَ طَهَّرَکُمْ ، وَ هَؤُلَاءِ ذریته وَ عِتْرَتِهِ وَ بَنَاتِهِ وَ حَرَّمَهُ . فَهَاتُوا مَا عِنْدَکُمْ مَا الَّذِی تُرِیدُونَ أَنْ تَصْنَعُوهُ بِهِمْ ؟

فَقالُوا : نُرِیدُ أَنْ نمکن مِنْهُمْ الْأَمِیرُ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ فیری فیهم رَأْیَهُ .

ص: 190


1- مقتل الحسین، عبدالرزاق منزم، ص 268-267.

قَالَ : أَ فَلا تَقْبَلُونَ مِنْهُمْ أَنْ یَرْجِعُوا إِلَی لِمَکَانِ الَّذِی جَاءُوا مِنْهُ ؟ وَیْلَکُمْ یَا أَهْلَ الْکُوفَهِ ! أَ نَسِیتُمْ کتبکم وَ عُهُودِکُمْ الَّتِی أَعْطَیْتُمُوهَا ، وأشهدتم اللَّهِ عَلَیْهَا ؟ ویلکم أَ دَعَوْتُمْ أَهْلُ بَیْتٍ نبیکم ، وَ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ تَقْتُلُونَ أنفسکم دُونَهُمْ حَتَّی إِذَا أتَوکُم أسلَحتُمُوهُم إِلَی إبنِ زِیادٍ ، وَحَلاتُمُوهُم عَنْ مَاءِ الْفُرَاتِ ؟ بِئْسَمَا خَلَّفْتُمُ نبیکم فِی ذریته مَالِکُمْ لَا سَقَاکُمْ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ ، فَبِئْسَ الْقَوْمِ أَنْتُمْ ؟ فَقَالَ نَفَرٍ مِنْهُمْ : یَا هَذَا مَا نَدْرِی مَا تَقُولُ ؟ قَالَ : الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی زَادَنِی فیکم بَصِیرَهُ ، اللَّهُمَّ إِنِّی أَبْرَأُ إلیک مِنْ فِعَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ ، أَللَّهُمَّ أَلْقِ بَأْسُهُمْ بَینَهُم حَتَّی یلقوک وَ أَنْتَ عَلَیْهِمْ غَضْبَانُ . فَجَعَلَ الْقَوْمِ یُرمُونَهُ بِالسِّهَامِ فَتَقَهقَرَ. (1)

آنگاه بریر بن خضیر همدانی از امام علیه السلام اجازه خواست تا با آنان سخن گوید، امام علیه السلام به وی اجازه داد.

بریر پیر مردی تابعی، پرهیزکار، قاری قرآن، از بزرگان قابل احترام کوفه و در جامعه کوفه از پیشتازان قاریان قرآن، و در میان بنی همدان از شرف و منزلت ویژه ای برخوردار بود، در برابر سپاه کوفه و به فاصله نزدیکی از آنها ایستاده و چنین آغاز سخن کرد:

مردم پروردگار عالمیان حضرت محمد صلی الله علیه واله را بشارت دهنده، و هشدار دهنده، و خواننده مردم به معرفه الله، و چراغ روشنائی بخش رهروان راه و حق حقیقت قرار داده است.

این آب فرات را که گرازها و سگهای بیابان به آزادی در آن غوطه می خورند از فرزند رسول خدا صلی الله علیه واله ممنوع اعلام کرده اید، آیا پاداش رسول خدا صلی الله علیه واله را این چنین می دهید؟!

در جواب او گفتند: بریر بیش از حد سخن گفتی، بس کن که حسین علیه السلام باید تشنگی را تحمل کند همچنانکه دیگران (عثمان) تحمل کردند.

آنگاه گفت: مردم اینها افراد خاندان رسول خدا صلی الله علیه واله هستند که امروز در مقابل شما قرار گرفته اند، و اینها اولاد و عترت او، و دختران و حرم وی هستند، حرف بزنید، راستی میخواهید با اینها چه رفتاری در پیش بگیرید؟

ص: 191


1- مقتل الحسین، عبدالرزاق مقرم، ص 260-261.

گفتند: می خواهیم آنان را در اختیار امیر عبید الله بن زیاد قرار بدهیم تا او خود درباره آنها تصمیم بگیرد.

گفت: آیا از ایشان نمی پذیرید که از جائیکه آمده اند به همانجا برگردند؟ وای بر شما ای اهل کوفه/ آیا نامه هائی را که برای حسین علیه السلام فرستاده و او را به کوفه دعوت کردید، و پیمانهائی را که با او بسته و خدا را بر آن گواه گرفتید فراموش کردید؟

آیا خاندان پیامبرتان را دعوت نموده و به آنان قول وفاداری تا پای جان دادید و حالا که آنان بر اساس دعوت شما به سوی شما آمده اند می خواهید آنها را به عبید الله بن زیاد تسلیم نمائید، و ایشان را از دسترسی به آب فرات باز داشته اید؟ چه بد مراعات کردید پیامبرتان را در رابطه با خاندان او، چه بد مردمی هستید، خدا شما را در روز قیامت از تشنگی نجات ندهد.

بعضی از آنان گفتند: ما نمیدانیم تو چه میگوئی

گفت: شکر خدا را که به شناخت من درباره شما افزود، پروردگارا من از کارهای این بدسگالان در پیشگاه نو طلب برائت میکنم، پروردگارا ترس و وحشت بر ایشان چیره گردان تا روزی که با تو ملاقات کنند، در حالیکه تو از آنان در خشم و غضب هستی.

آنگاه او را تیرباران کردند، و او به حضور امام علیه السلام بازگشت.

پس از آن خود امام علیه السلام سوار بر شتری (1) به سوی آنها آمده و در مقابل آنان قرار گرفته و با صدای بلند به طوریکه اکثریت آنها می شنیدند چنین فرمود:

أَیُّهَا النَّاسُ إسمعوا قَوْلِی وَ لَا تَعْجَلُوا حَتَّی أعظکم بِمَا هُوَ حَقُّ لَکُمْ عَلَی ، وَ حَتَّی أَعْتَذِرُ إِلَیْکُمْ مِنْ مَقْدَمِی علیکم فَانٍ قبلتم عُذْرِی ، وَ صَدَّقْتُمْ قَوْلِی ، وَ أَعْطَیْتُمُونِی النِّصْفِ مِنْ أنفسکم کنتم بذلک أَسْعَدُ ، وَ لَمْ یَکُنْ لَکُمُ عَلَی سَبِیلُ ، وَ إِنْ لَمْ تَقْبَلُوا مِنِّی الْعُذْرِ ، وَ لَمْ تُعْطُوا النِّصْفِ مِنْ انفسکم کنتم بذالک أَسْعَدُ ، وَ لَمْ یَکُنْ لَکُمُ عَلَی سَبِیلُ وَ إِنْ لَمْ تَقْبَلُوا مِنِّی الْعُذْرِ ، وَ لَمْ تعطو النِّصْفِ مِنْ انفسکم فَاجْمَعُوا أَمْرِکُمْ وَ شُرَکائِکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ علیکم غُمَّهً ، ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لا تُنْظِرُونِ ، إِنَّ ولیی اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یتولی الصَّالِحِینَ . فَلَمَّا سَمِعْنَ النِّسَاءِ هَذَا مِنْهُ صَحْنِ وَ بَکَیْنَ وَ ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتَهُنَّ ، فَأَرْسَلَ إِلَیْهِنَّ أَخَاهُ

ص: 192


1- این شتر همان است که پس از شهادت امام علیه السلام چندان سر خود را بر زمین زد که ملاک شد.

الْعَبَّاسُ ، وإبنه عَلِیّاً الْأَکْبَرِ ، وَ قَالَ لَهُمَا : سکتاهن ، فَلَعَمْرِی لْیُکْثِرْ بکاتهن . وَ لَمَّا سکتن حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ، وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی الْمَلَائِکَهِ وَ الْأَنْبِیَاءِ ، وَ قَالَ فِی ذَلِکَ مَا لَا یحصی ذَکَرَهُ ، وَ لَمْ یَسْمَعْ مُتَکَلِّمُ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ أَبْلَغُ مِنْهُ فِی مَنْطِقِهِ . ثُمَّ قَالَ . . . أَیُّهَا النَّاسُ أنبسونی مَنْ أَنَا ، ثُمَّ ارْجِعُوا إِلَی أنفسکم وَ عاتبوها ، وَ انْظُرُوا هَلْ یَحِلُّ لکم قَتْلِی وإنتهاکَ حُرْمَتِی ؟ السِّتِّ ابْنِ بِنْتِ نبیکم ، وَ ابْنُ وَصِیُّهُ وَ ابْنِ عَمِّهِ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ بِاللَّهِ ، وَ الْمُصَدِّقُ لِرَسُولِهِ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ ، أَوْ لَیْسَ حَمْزَهَ سید الشُّهَدَاءِ عَمِّ أَبِی ، أوَلَیسَ جَعْفَرِ الطَّیَّارِ عَمِّی ، أَوْلَمَ یَبْلُغُکُمْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله لِی ولاخی : هذانِ سَیِّدَا شَبَابَ أَهْلِ الْجَنَّهِ ؟ فَانٍ صدقتمونی بِمَا أَقُولُ ، وَ هُوَ الْحَقُّ ، وَ اللَّهِ مَا تعهدت لکذب مُنْذُ عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهُ یَمْقُتُ عَلَیْهِ أَهْلِهِ . . وَ إِنْ کذبتمونی فَانٍ فیکم مَنْ إِنْ سَأَلْتُمُوهُ عَنْ ذلک أخبرکم سَلُوا جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ ، وَ أَبَا سعید الْخُدْرِیِّ ، وَ سَهْلِ بْنِ سَعْدِ السَّاعِدِیِّ ، وَ زَیْدَ بْنَ أَرْقَمَ ، وَ أَنَسِ بْنِ مالک یخبرونکم أَنَّهُمْ سَمِعُوا هَذِهِ الْمَقَالَهَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله لِی ولاخی ، أَمَّا فِی هَذَا حَاجِزُ لَکُمْ عَنْ سَفْکِ دَمِی ؟

مردم سخن مرا بشنوید و عجله نکنید تا شما را آنچنان که سزاوار است اندرزگویم، و عذر خود را درباره آمدنم به طرف شما بیان کنم، آنگاه اگر عذر مرا پذیرفتید، و سخن مرا تصدیق کردید و درباره من انصاف به خرج دادید بدین ترتیب به سعادت نائل می شوید، و برای شما راهی برای کشتن من باقی نمی ماند، و اگر بی انصافی کرده و عذر مرا قبول نکردید، آنوقت در کار خود متحد شوید و شریکان جرم خود را جمع کنید، تا مسأله برای شما پوشیده نماند سپس به کار من بپردازید و مهلتم ندهید که ولی من آن خدائی است که قرآن را فرو فرستاده و او متولی امور صالحان است.

وقتی بانوان حرم رسول خدا صلی الله علیه واله این سخن را از آن بزرگوار شنیدند فریاد برآورده و به گریه و زاری پرداختند و صدایشان بلند شد.

امام علیه السلام براردش عباس بن علی و فرزندش علی اکبر علیهما السلام را فرستاد، و به آنان فرمود: زنان را ساکت کنید که برای من پس از این بسیار خواهند گریست. هنگامی که زنان ساکت شدند امام علیه السلام حمد و ثنای الهی را به جا آورده و بر

ص: 193

رسول خدا صلی الله علیه واله و انبیاء و ملائکه درود فرستاد، و در این رابطه سخنان فراوانی بیان فرمود که هیچ گویندهای پیش از آن و بعد از آن سخنانی در آن حد از فصاحت و بلاغت نشنیده است ...

سپس فرمود: نخست نسب مرا بیان کنید، و بگوئید که نسب من به چه کسی می رسد؟ آنگاه بخود آئید، و خود را مورد سرزنش قرار دهید، و ببینید که آیا کشتن و هتک حرمت من برای شما جایز است؟

آیا من پسر دختر پیامبر شما، و فرزند وصی وابن عم او، به اولین ایمان آورنده به خدا، و تصدیق کننده رسول خدا صلی الله علیه واله در رابطه با آنچه او از طرف پروردگارش آورده - نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهداء علیه السلام عموی پدر من و جعفر طیار عموی خودم نیست؟

آیا فرموده رسول خدا صلی الله علیه واله درباره من و برادرم را که فرمود: ایندو (من و برادرم) دو سرور جوانان اهل بهشتند، نشنیده اید؟

اگر مرا تصدیق کرده و این سخن را از من می پذیرید (که حق هم همین است) فبها، زیرا من تاکنون هرگز دروغ نگفته ام، و اگر از من باور نمیکنید، هم اکنون در میان شما کسانی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله وجود دارند که میتوانند شما را از آن خبر دهند، از جابر بن عبدالله انصاری و ابوسعید خدری، و سهل بن سعد ساعدی، و زید بن ارقم، و مالک بن انس بپرسید تا آنها شما را خبر دهند که آیا چنین سخنی را درباره من و برادرم از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیده اند یا خیر؟ آیا همین مقدار شما را از ریختن خون من باز نمی دارد؟

در روایت دیگری آمده که شمر جلو آمد و گفت:

یا حسین مَا هَذَا الَّذِی تَقُولُ افهمنا حَتَّی نفهم مَا تَقُولُ .

وَ قَالَ علیه السَّلَامُ :

أَقُولُ اتَّقُوا اللَّهَ رَبِّکُمْ وَ لَا تَقْتُلُونِی ، فانه لَا یَحِلُّ لَکُمْ قَتْلِی ، وَ لَا انتهاک حُرْمَتِی ، فانی ابْنِ بِنْتِ نبیکم ، وَ جَدَّتِی خدیجه زَوْجُ نبیکم وَ لَعَلَّهُ قَدْ بَلَغَکُمْ قَوْلُ نبیکم :

الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ .

شمر گفت: یا حسین چه میگوئی؟ طوری حرف ہرن که ما بفهمیم.

امام علیه السلام فرمود:

ص: 194

میگویم از خدا بترسید، و مرا نکشید، زیرا قتل و هتک حرمت من برای شما حلال نیست، من پسر دختر پیامبر شما هستم و مادر بزرگم خدیجه همسر پیامبر تان می باشد. شاید تاکنون سخن رسول خدا صلی الله علیه واله که فرمود:

حسن و حسین علیهما السلام دو سرور جوانان اهل بهشتند بگوشتان خورده باشد، این سخنان با آنکه به عنوان اتمام حجت ایراد میشد کوچکترین تأثیری در دلهای سپاه فریب خورده کوفه به جا نگذاشت. (1)

18- محافظین امام علیه السلام

چنانکه گذشت ضمن نخستین حمله ای که کوفیان بر ضد امام علیه السلام و یارانش انجام دادند تیراندازان کوفه به طور دسته جمعی امام علیه السلام و اصحابش را تیرباران کردند.

فَلَمْ یَبْقَ مِنْ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ علیه السَّلَامُ أَحَدُ إِلَّا أَصَابَهُ مِنْ سِهَامِهِمْ . . . فَمَا انْجَلَتْ الْغَبَرَهُ لَا عَنْ خَمْسِینَ صَرِیعاً . (2)

از یاران امام علیه السلام کسی باقی نماند که تیر به وی اصابت نکرده باشد... وقتی حمله پایان بافت و گرد و غبار خوابید معلوم شد که از اصحاب امام علیه السلام پنجاه نفر شربت شهادت نوشیده است.

عده ای از یاران سید الشهداء علیه السلام جنگ نکردند، اینها کار حفاظت از شخص امام علیه السلام را به عهده گرفته بودند، که یکی از آنان سعید بن عبدالله حنفی رضوان الله علیه بود. هنگامی که آن حضرت می خواست نماز ظهر بخواند سپاه کوفه حاضر نشدند جنگ را متوقف کنند تا نماز خوانده شود، لذا صفوف نماز امام علیه السلام را هدف تیرهای ناجوانمردانه خود قرار دادند، سعید بن عبدالله حنفی، و زهیر بن قین رضوان الله علیهما در جلو امام علیه السلام قرار گرفتند، تا تیر به بدن آن حضرت اصابت نکند. (3)

در فاصله آغاز و انجام نماز سیزده تیر بر بدن شریف سعید نشسته بود که در اثر آن

ص: 195


1- فوائد المشاهد، شیخ جعفر شوشتری، ص 235
2- مقتل الحسین، مقرم، ص 267 - 268 .
3- مقتل الحسین، مقرم، ص 279.

به زمین افتاده و به شهادت رسید.

و یکی دیگر از افرادی که خود را سپر بلای امام علیه السلام قرار داده و در این راه حتی جان خود را از دست داد، حنظله بن سعد شبامی بود، که به هنگام تیرباران در جلو امام علیه السلام در میان آن حضرت و تیراندازان کوفه پشت به امام و رو به تیراندازان ایستاد او در حالیکه خود را هدف مستقیم و بدون حفاظ تیرهای کین قرار داده بود به موعظه سپاه کوفه پرداخته و چنین فرمود:

یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ علیکم مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزابِ ، مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مالله یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ .

یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنادِ ، یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ مَالِکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَالُهُ مِنْ هادٍ . (1)

یا قَوْمٍ لَا تَقْتُلُوا حسینأ فَیُسْحِتَکُمْ اللَّهُ بِعَذابٍ ، وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَی فَجَزَاهُ الحسین علیه السَّلَامُ خیرأ وَ قَالٍ :

رَحِمُکَ اللَّهِ إِنَّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا الْعَذَابِ حین رُدُّوا عَلَیْکَ مَا دَعَوْتَهُمْ إِلَیْهِ مِنَ الْحَقِّ ، وَ نَهَضُوا إلیک لیستجیبوک وأصحابک ، فَکَیْفَ بِهِمْ الْآنَ وَقَدْ قَتَلُوا إِخْوَانِکَ الصَّالِحِینَ . ؟

قَالَ : صَدَقَهُ یابن رَسُولَ اللَّهِ ! أَ فَلا نَرُوحُ إِلَی الْآخِرَهِ ؟ فَأَذِنَ لَهُ فَسَلَّمَ عَلَی الْحُسَیْنِ علیه السَّلَامَ وَ تَقَدَّمَ یقاتل حَتَّی قُتِلَ . (2)

ای مردم من بر شما از روزی همانند روز (عذاب) اقوام پیشین بیمناکم، از عادتی همچون عادت نوم نوح و عاد و ثمود و کسانیکه بعد از آنان بودند (از اهل شرک و کفر و طغیان) میترسم، خداوند ظلم و ستمی بر بندگان خود نمی خواهد. ای قوما من بر شما از روزی که مردم یکدیگر را صدا میزنند و از هم یاری می طلبند و صدایشان به جایی نمیرسد) بیمناکم، همان روزی که روی برمی گردانید و فرار میکنید،

ص: 196


1- 33-31 / غافر: 40 2.
2- مقتل الحسین، مقزم، ص 278.

اما هیچ پناهگاهی در برابر (عذاب) خداوند برای شما وجود ندارد. و هرکسی را که خداوند (به خاطر اعمالش) گمراه سازد هدایت کننده ای برای او نمی تواند وجود داشته باشد. ای مردم دست از کشتن حسین علیه السلام بردارید، تا خداوند قادر متعال با عذابی دردناک ریشه کن تان نکند، که هیچ افتراء گوینده ای به آرزوی خود نمی رسد. حسین علیه السلام او را دعای خیر کرد و فرمود: خدا بر تو ببخشد آنان هنگامی که دعوت تو به حق و حقیقت را رد کرده و آماده مخالفت با تو و باران تو شدند سزاوار عذاب الیم حضرت حق شدند، چگونه چنین نشود که آنان برادران نیکوکار تو را به خاک و خون کشیدند.

حنظله گفت:

درست می فرمائید یابن رسول الله! آیا به طرف آخرت نرویم؟ امام علیه السلام به وی اجازه داد، و او پس از سلام بر حسین علیه السلام پیش رفت، و چنان با سپاه کوفه به پیکار پرداخت که شربت شهادت نوشید.

یکی دیگر از این بزرگواران که تیرهای اهل کوفه را به جان خریده و مانع از آن شد

که تیری بر آن حضرت اصابت نماید، عمرو بن قرظه انصاری بود.

در روایت آمده:

وِجَاءُ عَمْرِو بْنِ قَرَظَهَ الْأَنْصَارِیِّ وَ وَقَفَ أَمَامَ الْحُسَیْنِ علیه السَّلَامُ یقنه مِنَ الْعَدُوِّ ، ویتلقی السِّهَامَ بِصَدْرِهِ وَ جَبْهَتِهِ ، فَلَمْ یَصِلُ إِلَی الْحُسَیْنِ علیه السَّلَامُ سَوْءٍ ، ولماکثر فِیهِ الْجِرَاحِ الْتَفَتَ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامَ وَ قَالٍ : أَوْ فیت یابن رَسُولَ اللَّهِ ؟ قَالَ : نَعَمْ ، أَنْتَ أَمَامِی فِی الْجَنَّهِ فَاقْرَأْ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله مِنِّی السَّلَامَ ، وَ أَعْلَمْتَ أَنِّی فِی الْأَثَرِ ، وَ خَرَّمَیَّتاً (1)

عمرو بن قرظه انصاری آمده و در جلوی امام حسین علیه السلام ایستاد، و آن حضرت را از ضربات دشمن مصون داشته، و تیرها را با سینه و پیشانیش میگرفت، بدین ترتیب تا او در جایش ایستاده بود صدمه ای به امام علیه السلام وارد نشد.

هنگامی که زخمهای وارد بر بدنش زیاد شد رو به امام علیه السلام کرده و گفت:

یابن رسول الله آیا به وظیفه خود عمل و به تعهد خود وفا کردم؟

امام علیه السلام فرمود:

ص: 197


1- مقتل الحسین، مقرم، ص 282.

بلی، تو پیش از من وارد بهشت می شوی، از من به رسول خدا صلی الله علیه واله سلام برسان، و به آن حضرت بگو: که متهم به دنبال تو می آیم.

آنگاه قرظه به زمین افتاده و آخرین نفس خود را کشید. حالا می خواهم از همین جاسلامی به نامبردگان عرض کنم:

السَّلَامُ علیک یا سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ، السَّلَامُ علیک یا حَنْظَلَهَ الشِّبَامِیُّ ، السَّلَامُ علیک یا عَمْرِو بْنِ قَرَظَهَ الْأَنْصَارِیُّ ، السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارِ الْحُسَیْنِ وَ أَعْوَانِهِ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ .

19- تیرهائی که بر بدن شریف امام علیه السلام اصابت کرد:

تا این بزرگواران زنده بودند ضربات تیر و شمشیر و نیزه را به جان خریده و مانع از آن شدند که صدمه ای به وجود شریف امام علیه السلام برسد، اما ساعتی پس از شهادت ایشان امام علیه السلام بدون مدافع در معرض ضربات آن ناجوانمردان قرار گرفت، و تیرهای زیادی بر بدن مقدس آن حضرت اصابت کرد، و قسمتی از آنها را که به جاهای حساس بدن آن حضرت اصابت کرده بودند را از بدنش بیرون کشیده و دور انداخت، یکی از آنها تیری بود که به دهان مبارکش اصابت کرد:

فرمی رَجُلُ مِنْ بَنِی دَارِمِ لَعْنَهُ اللَّهِ فأنبته فِی حنکه الشَّرِیفُ فَانْتَزَعَ السَّهْمِ وَ بَسَطَ یَدَهُ تَحْتَ حنکه حَتَّی امتلات رَاحَتَاهُ مِنَ الدَّمِ ، ثُمَّ رمی بِهِ وَ قَالٍ : أَللَّهُمَّ أَشْکُوا إلیک مَا یُفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نبییک . (1)

مردی از بنی دارم تیری به سوی آن حضرت رها کرد، و آن تیر به دهان مبارکش اصابت کرد، امام علیه السلام تیر را بیرون کشیده و دست مبارکش را از زیر آن گرفت و در کف دستش پر از خون شد، حضرت آن خون را به زمین ریخت و فرمود: پروردگارا از آنچه درباره پسر دختر پیامبرت روا می دارند به تو شکایت میکنم و یکی دیگر از تیرها به گلوی مبارکش نشست .

ص: 198


1- فوائد المشاهد، ص 237.

ثُمَّ رمی سِنَانٍ لَعَنَهُ اللَّهُ بِسَهْمٍ فَوَقَعَ السَّهْمِ فِی نَحَرَهُ فَسَقَطَ وَ جَلَسَ قَاعِداً فَنَزَعَ السَّهْمِ مِنَ نَحَرَهُ .

سپس سنان بن انس تیری به آن حضرت انداخت، و آن تیر به گلوی مبارکش اصابت کرد، هنگامی که تیر به هدف نشست آن حضرت بر زمین افتاد، سپس بلند شد و نشست و تیر را از گلویش بیرون کشید، و خونی که از جای تیر جاری می شد را با دستش گرفته و به سر و ریش مبارکش مالید و گفت:

هَکَذَا أُلْقِیَ الله مُخَضَّبأ بِدَمِی . (1)

همینگونه که به خون خود خضاب شده ام به لقای پروردگارم خواهم شتافت.

و یکی دیگر بر قلب نازنینش نشست:

وَ لَمَّا ضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ وَ یستریح ، رَمَاهُ رَجُلُ بِحَجَرٍ عَلَی جَبْهَتِهِ فَسَالَ الدَّمُ عَلَی وَجْهِهِ ، فأخد الثؤب لْیَمْسَحْ الدَّمُ عَنْ عَیْنَیْهِ رَمَاهُ آخَرَ بِسَهْمٍ مُحَدَّدُ لَهُ ثَلاثِ شُعَبٍ وَقَعَ عَلَی قَلْبِهِ ، فَقَالَ :

بِسْمِ اللَّهِ ، وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ ، وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ : إِلَهِی أَنْتَ تَعْلَمَ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلًا کُنْتَ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنِ نبی غَیْرِهِ .

ثُمَّ أَخْرُجُ السَّهْمِ مِنْ قَفَاهُ ، وَ انْبَعَثَ الدَّمُ کالمیزاب فَوَضَعَ یَدَهُ تَحْتَ الْجُرْحِ فَلَمَّا امتلات رمی بِهِ نحوالسماء وَ قَالَ :

هَوَّنَ علی مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهُ ، لَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذالک الدَّمُ قَطْرَهٍ إِلَی الْأَرْضِ ، ثُمَّ وَضَعَهَا ثَانِیاً فَلَمَّا امتلات لَطْخُ بِهِ رَأْسَهُ وَ وَجْهِهِ وَ لِحْیَتِهِ وَ قَالٍ : هَکَذَا اکون حتی أَلْقَی اللَّهُ وَجْدِی رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ أَنَا مَخْضُوبَ بدمی وَ أَقُولُ : یا جِدّاً قَتَلَنِی فُلَانُ وَ فُلَانُ . (2)

آنگاه ضعف بر وی چیره شد، ایستاد کمی استراحت کند، در آن هنگام مردی با سنگی به پیشانیش زد، و خون از پیشانیش جاری شد، لباسش را گرفت تا خون را از چشمانش

ص: 199


1- فوائد المشاهد، ص 237.
2- مقتل الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 34. و مقتل الحسین مقرم، ص 325.

پاک کند، در این اثنا کس دیگری تیر آهنین سه شعبه ای به سوی آن حضرت رها کرد، تیر به قلب تپنده عالم امکان نشست، هنگامی که نیر به هدف نشست فرمود:

بِسْمِ اللَّهِ ، وَ بِاللَّهِ ، ولی مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ

آنگاه سرش را به آسمان بلند کرد و عرضه داشت:

پروردگارا تو میدانی که اینها دارند مردی را میکشند که جز او بر روی زمین پسر پیامبری وجود ندارد.

تیر با تمام طولش در قلب شریف فرو رفته بود، بهمین دلیل بیرون کشیدن آن از جلو ممکن نشد. و آن حضرت ناگزیر خم شد و آنرا از پشت سر بیرون آورد، و خون از جای آن همانند ناودان بیرون جست، آن حضرت در دستش را زیر جراحت گرفت، هنگامی که پر از خون شد آن خون را به طرف آسمان انداخت و از آن خون قطره ای به زمین بازنگشت دیگر بار دستش را زیر جراحت گرفت، هنگامی که در کف دستش مالامال از خون شد آن را بر سر و صورت و ریش شریفش کشید و آنها را از خون رنگین ساخت و فرمود :

همینگونه خواهم بود تا پروردگار دادگر و جدم رسول خدا صلی الله علیه واله را در حالیکه آغشته به خون هستم ملاقات کنم و به آن حضرت عرض کنم :

جد بزرگوار مرا فلانکس و فلانکس کشتند.

اللَّهُمَّ الْعَنِ الظَّالِمِینَ أَبَداً الْآبِدِینَ بِحَقِّکَ یَا اللَّهُ . (1)

ص: 200


1- این سخنرانی را از کتاب فرائد المشاهد، مرحوم آیه الله العظمی حاج شیخ جعفر شوشتری قدس سره چاپ علمیه اسلامیه، ص 237.227 ، گرفته و پس از بازنویسی و تحقیق در اینجا درج شد

گفتار هشتم

1- حضرت آیه الله مرحوم حاج سیدرضا صدر قدس سره

اشاره

(از قم)

ص: 201

نور امید در قیام حضرت مهدی علیه السلام
اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، والصلاه علی محمد وعلی آله الطیبین الطاهرین المعصومین، سیما علی المهدی المنتظر، الامام الثانی عشر، واللعنه علی أعدائهم أجمعین.

قَالَ اللَّهُ تَعَالَی :

« وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ » . (1)

امید و آرزو از ویژگیهای انسان و فطریات بشر است، زیرا هر دو نگاهی به آینده دارند، هنوز ثابت نشده که در میان جانوران، جانوری آینده نگر باشد، هنوز معلوم نشده جانورانی که لانه می سازند، و خوراک اندوخته می کنند بر اساس آینده نگری اینکار را کرده باشند، ممکن است که فعالیتهای آنها از روی غریزه و به صورت خودکار انجام گرفته باشد، بدون آنکه خود بدانند چه کار میکنند.

دانش اکتسابی است و نیاز به تعلیم و تعلم دارد، بر اساس ادعای اینکه جانوران دیگر غیر از انسان نیز از ویژگی آینده نگری برخوردارند، این سئوال پیش می آید که

ص: 202


1- 5/ القصص: 28.

نخستین معلم جانوران که بوده، و سیستم آموزش آنها چگونه بوده است؟

ارائه جواب قاطعی به این سئوال ممکن نیست یا اقلا هنوز ممکن نیست، پس بی گمان می توان گفت:

لانه سازی و ذخیرہ اندوزی جانوران بر مبنای غریزه استوار است.

1- امید و آرزو :

پس امید و آرزو از ویژگیهای انسان است و بس. زیرا امید و آرزو بر پایه آینده نگری برقرار است، و در میان جانوران این تنها انسان است که می تواند آینده نگر باشد.

امید و آرزو هر دو نمایانگر خواسته های بشر بوده، و هر دو پیک سعادت، و نوید

خوشبختی او می باشند.

تفاوتی که میان امید و آرزو وجود داشته و آنها را از هم جدا می کند آنست که امید بر خاسته از عقل و اندیشه بشر است، و هدف آن همواره خردمندانه و امکان پذیر بوده و به چیز محال هرگز تعلق نمی گیرد.

مثلا بیمار امید بهبودی، و ناتوان امید توانا شدن، و دانش پژوه امید دانشوری، و

ستمدیده امید قطع دست ستمگر را دارد. ولی آرزو چنین نیست. گاهی با عقل هماهنگی نداشته و هدف آن عقلائی، خردمندانه، و امکان پذیر نیست. به عنوان مثال می توان گفت:

پیر آرزوی جوانی، چاه کن آرزوی رسیدن به گنج، و هر کس در آستانه مرگ قرار

میگیرد آرزوی حیات دارد.

از تفاوت مورد بحث در میان امید و آرزو تفاوت دیگری زائیده می شود، و آن عبارت از آنکه معمولا آرزومند می نشیند، و بدون آنکه حرکتی از خود نشان دهد با هوس رسیدن به آرزوی خود دلش را خوش می کند، انتظار دارد که آسمان آرزوی او را تحقق بخشیده و تحولات جوی در راه رسیدن به آن او را یاری دهد.

ولی امیدوار چنین نیست، اسباب و وسائل رسیدن به هدف را خود ترتیب می دهد

ص: 203

و هر گامی که در این راستا بر می دارد او را به امیدی می رساند، زیرا امید اصلی و به اصطلاح هدف نهایی امیدهای فرعی می زاید و هر یک از این امیدها که تحقق می یابد پایه ای برای رسیدن به امید بالاتر می شود.

هنگامی که امید شدت گرفت و نیرومند شد به هدف و آرمان تبدیل می شود. زیرا به دلیل آنکه امید، و آرمان هر دو بر اساس عقل قرار گرفته و با آن هماهنگ اند امید می تواند سرانجام منتهی به آرمان شود.

2- امید فرد و اجتماع:

یک فرد از بشر، همچنین یک اجتماع هر کدام می تواند نسبت به خود امید، یا امیدهائی داشته باشد.

امید بشر ویژه خود او، و امید اجتماع از آن جامعه بوده و کلیه افراد آن در آن شریک اند گاهی امید فردی برای اجتماع است. به این معنا که فرد در راه تحقق بخشیدن به آرمان اجتماع تلاش میکند، رنج می برد، و احیانا در راه آن جان می بازد این گونه افراد خدمتگزار بشرند.

3- امید اجتماع:

از قبیل آسایش، سعادت، خوشبختی، تندرستی، برقراری عدل، کوتاه شدن دست

ستمگران، و امیدهای دیگری از این قماش که همه افراد بشر در آنها با هم شریکند همه اعم از مردم جوامع مذهبی (پیرو هر دینی که میخواهند باشند) و پیروان مسلکی (دنباله رو هر مسلک و گروهی که باشند) مردم ضد مذهب، و ضد مسلک (از هر دسته و طبقه) حتی مردم بی تفاوت و لا ابالی، و خوش نشین و صلح کل، نیز چنین امیدهائی را دارند، ولی تفاوت آنها با دیگران آن است که تنبلی و بی ارادگی سر تا پای وجود آنان را فرا گرفته و حال و حوصله تلاش در راه تحقق بخشیدن به سعادت خود و دیگران را ندارند.

ص: 204

4- هدف و آرمان اجتماعی :

هنگامی که امید اجتماعی شدت یافت به هدف، و آرمان اجتماعی تبدیل می شود.

همانگونه که امید فرد خودبخود، و بدون ترتیب وسائل و اسباب حصول بدان از طرف دارنده اش هرگز به تحقق نمی پیوندد امید اجتماعی نیز بدون کوشش، و تحمل رنج، و مقاومت و پایداری از طرف فرد و یا افراد پیشتاز و خیر اندیش جامعه تحقق نمی پذیرد، آری بایستی از جان گذشت تا به جانان رسید.

همین جا است که عظمت مقام انبیاء و اولیای کرام شناخته شده و ارزش تلاشهای

صادقانه، و بی وقفه آنان در راه تأمین سعادت بشر روشن می گردد.

اینان خدمتگزاران راستین بشریت، و کسانی هستند که در راه تحقق و استقرار سعادت بشر رنج می برند، گنج خود را فدا می کنند، جانبازی و فداکاری می کنند تا برای بشر پیک سعادت و خوشبختی بشوند، و در مقابل اینهمه تلاش و زحمت، و قبول تهمتها و خطرات انتظار هیچگونه پاداشی را از افراد جامعه ندارند، نه مقامی، نه منصبی، نه مدحی، نه ثنائی، نه سرمایه ای، نه توانی، اگر خورشید را در دست راستشان و ماه را در کف چپشان بگذارند هرگز از آرمان مقدس خود دست بر نمی دارند، حتی اگر پیکر آنها را سوزانده و دوباره زنده کنند، و همان شکنجه را بدانان اعمال کنند از هدف عالی خود انصراف حاصل نمی کنند.

اینگونه اشخاص عالیمقدار و نمونه همواره می کوشند تا موانع بازدارنده حرکت جامعه به سوی کمال را از پیش پای آن برداشته و آن را به نیکبختی، و آسایش و سعادت رهنمون شوند، و برای رسیدن به این هدف گرانبها همه افراد بشر را بیاری می طلبند و از همه می خواهند منافع شخصی را کنار گذاشته و به همدیگر بپیوندند، دست همدیگر را بگیرند تا بدبختی مجال رشد و اشاعه پیدا نکند، و ستمدیده ای در زیر یوغ ستم قرار نگیرد.

بدینگونه بشر را راهنمائی میکنند و در میان خود و مردم عادی تفاوتی قائل نشده و در برج عاج نمی نشینند. همه را برابر با خود دانسته و بر کسی اظهار تفوق نمی کنند. اری مقدسترین افراد بشر همین اشخاص، همین پیامبران و فرستادگان خدا می باشند.

ص: 205

5- مانع بزرگ:

رسیدن به امید اجتماعی خود موانعی دارد که خود بشر آنها را پیش پای خود به وجود می آورد، موانعی که به صورت بزرگترین و خطرناکترین مشکل برای خدمتگزاران بشر چنگ و دندان تیز می کنند، ولی به هر حال رهبران راستین بشریت به مبارزه بی امان خود با همین مشکلات و موانع هر چند هم که نیرومند و خطرناک باشند ادامه می دهند.

یکی از زشت ترین و ذلت بارترین این مشکلات خودپسندی انسانها است که همواره در طول تاریخ به صورت قدرتهای چپگرا و راستگرا مزاحم حرکت جامعه بشری بسوی کمال مطلوب خود شده، و بدین ترتیب قدرت و زمام امور بشر را به دست گرفته و سد راه سعادت او شده اند.

زیرا سعادت بشر با انحصارطلبی و خوشبختی پنداری آنها مغایرت دارد. خدمتگزاران بشری بایستی این مانع بزرگ و مخرب را از پیش پای خود بردارند. نخستین گام برای برداشتن این مانع مزاحم، آموزش و پرورش سالم بشر است، هنگامی که مردمی مهذب و پاکیزه در عرصه اجتماع پیدا شدند نخستین گام به سوی سعادت برداشته خواهد شد.

راستی انبیاء عظام در این راه کوششهای بی وقفه ای به جا آورده و رنجهای بی شماری برده اند.

6- خطای بشر:

یکی دیگر از مهمترین موانع رسیدن بشر به امید و آرمان انسانی، اجتماعی خود خطای اوست. خطای بشر در این است که ظلم را نمی بیند و ظالم را می بیند، و به جای مبارزه با ظلم با ظالم می ستیزد، و این خود نشانه کوته بینی اوست که پیوسته در صدد کوبیدن ظالم است نه ظلم، که مساله انتقام از همین رهگذر پیدا می شود.

نبرد با ظالم چندان سودی برای جهان بشریت در بر ندارد، زیرا او را به هدف خود

ص: 206

نزدیک نمی کند چه بسیار از مردانی که در تاریخ بشر با ستمگران مبارزه کرده و آنها را در هم کوبیده اند ولی حکومت عدل برقرار نشده است.

در مبارزه با ظالم اگر پیروزی از آن مبارز باشد ظالمی از بین می رود، و ظالم دیگری جای او را می گیرد، و اگر مبارز شکست بخورد، ظالم نیرومند شده و بر ظلم و ستمش دو چندان می افزاید، در نتیجه روحیه مبارزین ضعیف شده و دیگر امید به موفقیت خود را از دست می دهند.

در این صورت است که امید به آرزو تبدیل خواهد شد ولی اگر بشر با ظلم و ستم به مبارزه برخیزد، نه ظالم چندان مشکل غیر قابل حلی پیش نمی آید، بلکه او می تواند در این راه قدم به قدم جلو رفته و سرانجام شاهد موفقیت را در آغوش بکشد.

مبارزه با ظلم، مبارزه با ظالم نیز هست، ولی مبارزه با ظالم، مبارزه با ظلم نیست، بر این اساس جنگهای اولیای خدا در طول تاریخ مبارزه با ظلم بوده است، زیرا مبارزه با ظلم قداست داشته و هیچگاه توأم با گناه نیست. قداست هدف هیچوقت وسیله ناپسند را پسندیده نکرده، گناه را تبدیل به نیکوکاری نمی کند.

7- نزدیکترین راه:

خردمندان برای رسیدن به هدف همواره نزدیکترین راه را بر می گزینند تا زودتر به هدف رسیده، و مقصود خود را دریابند. نزدیکترین راهها به هدف عالی بشری و امید اجتماعی که جز عدل جهانی، و آسایش همگانی چیز دیگری نیست بیش از دو قدم نیست. و آنچه که در اختیار بشر است همان نخستین گام است، و قدم دوم پشت سر آن برداشته می شود.

ا- قدم اول، پیشرفت بشر از نظر انسانیت و تکامل اوست، بشر تکامل یافته آماده فداکاری بوده و جرئت آن را دارد که از خود بگذرد تا سعادت و خوشبختی دیگران تامین شود. چنین بشری چیزی برای خود نمی خواهد، و انحصار طلب نیست. از من می گذرد، او اصلا من را در بوته فراموشی می گذارد، و بدین ترتیب او در شخصیت

ص: 207

وی جایگزین من می شود. .

بنابراین هوشیار است، داناست، خردمند است، و راه مبارزه با ظلم را می شناسد،

قدرتهای انسانی را از قدرتهای ضد انسانی تمیز میدهد.

هنگامی که در جامعه بشری چنین مردانی پیدا شدند، هر چند هم تعدادشان کم باشد قدم دوم برداشته می شود، و پشت سر آن است که بشر به هدف خود می رسد.

2- گام دوم، ظهور راهنمای الهی و رهبر آسمانی در میان ملتی است که مورد عنایت خداوندگاری قرار گرفته و به پا خاسته تا شیطان و خصائص و افکار شیطانی را از محیط خود بیرون رانده و فرشته عدل و داد را به جای آن بنشاند، رهبری که خداوند متعال او را برای نجات بشر از ظلم و سیه روزی برگزیده است، تا جهان را پر از عدل و داد کند.

د این موجود مقدس دستیارانی لازم دارد که شماره آنان بسیار کم و ناچیز است، و بیاری آنهاست که رهبر الهی برنامه های آسمانی خود را تنظیم و به مرحله اجرا گذاشته و جهان را آباد می کند. چنانکه پیش از این گفتیم: پیدایش آنان در میان بشریت همان گام نخستین برای رسیدن به هدف متعالی بشری است.

دستیاران حضرتش پاکیزه از گناه، و پیراسته از عقده ها هستند، زیرک و هوشیارند، هرگز گول نمی خورند. به جاه و مقام فریفته نمی شوند، مظهر رحمت پروردگارند، هرگز نمی ترسند، از جان گذشته و در هر شرایط آماده فداکاری هستند، بیش از آنچه بگویند عمل می کنند، چون مرد کارند نه مرد سخن، هر چند سخنوران بلند مرتبه ای نیز هستند، ولی سخن راست می گویند و کار صحیح انجام میدهند، هیچگونه گناه در کارشان دیده نمی شود و هرگز گناه در سخنشان راه پیدا نمی کند. این مردم اندک، دستیاران آن رهبر بزرگوار بوده و دست الهی در پشت سر آنها جای دارد، و مردان شکست ناپذیری هستند که امید اجتماعی بیاری آنان در جامعه بلازده بشری جامه عمل بخود می پوشد.

ص: 208

8- از نظر فلسفی :

آنچه که تا به حال گفته شد از نظر بعد اجتماعی مسأله بود. و اما اینک از نظر فلسفی، بحث را دنبال می کنیم.

فلاسفه قسر دائم در طبیعت را محال شمرده اند چنانکه قسر بیشتر را هم نشدنی میدانند. منظور از قسر دائم آن است که حقیقتی از حقایق هستی از ابتدا تا انتهای دوران وجودی خویش خارج از روال طبیعی خود حرکت کند.

مثلا آتش هیچگاه حرارت نداشته باشد، و در جهان نیروئی وجود داشته باشد که از آغاز پیدایش تا هنگامی که آتش در این جهان وجود دارد از حرارت آن جلوگیری کند، یا نیروئی وجود داشته باشد که از بر دادن درخت سیب در طول دوران هستی آن جلوگیری به عمل آورد، فلاسفه این را قسر دائم نامیده و آنرا محال اعلام کرده اند. و منظورشان از قسر بیشتر آن است که طبیعت در قسمت عمده عمرش از اقتضای ذاتی خود محروم باشد که این را هم محال می دانند.

پس هر طبیعتی در بیشتر دوره عمر خود به خواسته طبیعی اش رسیده و از آن محروم نشده و نیروی مزاحمی در برابرش قد علم نخواهد کرد.

این نظریه فلسفی که به شکل قانون در جهان طبیعت جریان دارد نشان دهنده آن است که روزگار جور و ظلم در زندگی بشری نیز روزی به پایان خود رسیده، و پشت سر آن دوران عدل و داد آغاز خواهد شد.

بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر *** بار دگر روزگار چون شکر آید

این نظریه فلسفی می گوید:

قسر انسانیت در عمر نوع بشر محال است چنانکه در بیشتر عمر او نیز محال است. پس روزگاری خواهد آمد که در آن انسانیت شکل گرفته و عمر حیوانیت دچار ضعف و سستی شده و بالاخره به پایان عمر منحوس خود خواهد رسید.

طبق این قانون اصولا باید عمر حکومت انسانیت در زندگی بشر دراز تر از عمر

حیوانیت باشد، مثلا اگر عمر حکومت حیوانیت در میان بشر هفت هزار سال فرض

ص: 209

شود عمر انسانیت باید چندین برابر آن به درازا کشد زیرا قسر اکثری نیز محال است.

پس به طور یقین دورانی در زندگی بشریت فرا خواهد رسید که انسان ها در آن دوران از اسارت حیوان صفتان رهائی یافته و یوغ بردگی را از گردن خود خواهند گشود، و در سایه مهر انسانها زندگی خواهد کرد، شاید منظور از این سخن که می فرماید:

لِلْحَقِّ دَوْلَهُ وَ لِلْبَاطِلِ جَوْلَهُ

برای حق دولتی، و برای باطل یک جولان گذرانی وجود دارد.

همین باشد.

9- عدل پایدار :

عدل پایدار و اقامه قسط ابدی که هدف از ارسال پیامبران همین است، و قرآن کریم بدان گواهی میدهد در دو مرحله جامه عمل بخود می پوشد، مرحله تشریع و مرحله اجراء:

مقصود از مرحله تشریع ایجاد قوانین عادله ای است که سعادت بشر در پرتو آن تأمین می شود. این مرحله به وسیله پیامبران بزرگ الهی به ویژه پیامبر مقدس اسلام انجام، و بر دنیای بشریت عرضه شده است.

آغاز پیدایش بشریت با آغاز نخستین مرحله تشریع توأم بوده و بشر در هیچ مقطعی از زمان از رهنمودهای غیبی و آسمانی محروم نبوده است.

پیامبران یا بهتر بگویم راهنمایان آسمانی برای کمک و راه انداختن عقل انسان آمده اند تا او بتواند در برابر نفس و خواهش دل مقاومت کند.

دومین مرحله، مرحله اجرای قوانین عادله است، که از نظر اهمیت کمتر از مرحله

نخست نمی باشد. زیرا قانون صحیح اگر به طور صحیح اجرا نشود نقض غرض حاصل می شود.

بنابراین قانون باید به طور طبیعی اجرا شود، یعنی تعدادی از خود مردم بدرستی و

ص: 210

صحت آن پایبند بوده و آن را به مورد اجرا گذارند. قانونی را که مردم صحت آنرا نفهمند بدرد اجرا نمی خورد، در چنین صورتی است که قانون بزور اجرا می شود. و عدلی که با اجرای قانون از طریق زور، فشار، و قلدری پیاده شود عدل نخواهد بود. زیرا زور و قلدری با عدل نمی سازد.

بنابراین بشر نخست باید بفهمد قانون چیست؟ و قانونگذار کیست؟ و کاربرد و نتیجه آن چیست؟ در این صورت است که خودش مجری آن خواهد شد. گرچه همه مردم و با اکثریت آنها آن را نفهمیده باشند. زیرا اقلیت هوشیار توان آن را دارد که اکثریت را بیدار کرده و ثمره اجرای قانون را برای آنها بفهماند.

انسان جاهل تحمل زور و ظلم را می کند، ولی برای تحمل عدل از خود تمکین نشان نمی دهد. چرا؟

زیرا از ظلم می ترسد و بر اساس ترس آن را تحمل می کند، ولی از عدالت و عادل نمی هراسد، لذا علیه حق قیام می کند. تاریخ مشحون از نمونه های فراوانی است که سخن ما را تأئید کرده و نشان می دهد که تاکنون ستمکاران بشری بیشتر از دیگران

کامیاب بوده اند. هنگامی که تکامل عقلی و فکری برای بشر به وجود آید، هر چند تکاملی جزئی و در افراد معدودی حاصل شود، قوانین تضمین کننده عدالت عمومی به طور طبیعی عملی شده و برای اجرای آن نیازی به زور نخواهد بود. عدالتی که با زور پیاده شود پایدار و همیشگی نبوده، و همانکه زور منتفی شد بلافاصله آن نیز از جامعه رخت برمی بندد. آنگاه توده عوام و مردم نادان با چشم دشمنی به عدالت رخت بر بسته نگاه می کنند. نیکمردان بایستی بکوشند زمینه را برای برپائی قسط و عدل پایدار و همیشگی آماده سازند. زیرا همانگونه که در آغاز سخن گفته شد در راه امید باید تلاش کرد تا زمینه وصول به آن میسر شود، آنهم امید بزرگی که سرنوشت جهان را برای همیشه در جهت بهبود دگرگون می سازد.

آماده کردن زمینه برای عدالت پایدار، عبارت است از بیدار کردن مردم. و هوشیار

ص: 211

ساختن آنان به حقایق وقایع در کردار و عمل است نه آنکه در مقام سخن دم از عدالت بزنیم ولی در کردار ظالمانه رفتار کنیم، بالاخره عدل همیشگی بدست برگزیده حق روزی در سطح جهان پیروز شده و رنجها و تلاشهای فداکارانه انبیاء به ثمر خواهد نشست

آماده سازی زمینه تولد و استقرار عدالت می تواند در ظهور آن تسریع به عمل آورد. راهنما و مجری عدالت عمومی تنها کسانی هستند که پروردگار متعال آنانرا برای اینکار برگزیده است، طرفداران عدالت پایدار بدانند که انبیاء برای چه آمدند، و چه کردند، و چه می خواستند، و برای چه پروردگار عظیم آنانرا برای اینکار اختصاص داد.

چنین افرادی باید از نظر دانش و بینش بر همگان برتری داشته، و گذشته از علوم

الهی از دانش طبیعی بشر نیز بر کلیه افراد جامعه خود پیشی گرفته باشند.

علوم بشری ناقص بوده و بر کلیه جهان و جهانیان نمی تواند احاطه داشته، و از زمانهای آینده و از مردم آینده اطلاع کافی داشته باشد، این تنها علم الهی است که بر زمانهای آینده و مردم آن احاطه کاملی دارد.

از این رهگذر شاگردان مکتب الهی می توانند از همه جا و از همه چیز و از همه کس اطلاع وافی داشته باشند آنان راه اجرای قوانین عدل را به خوبی می دانند، و برای همین هم انسان از نظر آنان موجود شناخته شده ای می باشد، انسان ناشناس پیش مردان حق مفهومی نداشته و همه چیز برای آنان از پدیده های شناخته شده به شمار می رود.

10- اسارت عقل بشری :

متأسفانه عقل بشر که راهنمای او باید باشد هنوز در اسارت دل او می باشد. دل عقل را استثمار کرده و آن را به بیگاری می گیرد و او را در جهت خواسته هایش به حرکت وا می دارد، بدین ترتیب عقلی که نماینده جنبه انسانی بشر است در خدمت جنبه حیوانی او قرار میگیرد.

ص: 212

با در نظر گرفتن این مساله باید به کمک عقل شتافته و آن را از اسارت و بیگاری نفس حیوانی نجات داد. مهر ایزدی و رحمت پروردگاری وسایل چنین کمکی را فراهم آورده و نیکمردان بزرگ و پاکی را به کمک عقل بشر ارسال داشته است تا آن را از بردگی جانور دو پا و راست قامت رها کنند تا بدین ترتیب انسان کارگر شهوت، و برده غضب نبوده و انحراف به چپ و راست نداشته باشد، راه صحیح و سالم انسانی را بپیماید و بس، راهی را که عقل نشان می دهد، از راست گرائی و شهوت بپرهیزد، و از چپگرائی و غضب دوری کند.

اینجاست که رحمت الهی حضرت مهدی علیه السلام را علم می کند تا عقل بشر را یاری دهد، و آن را از اسارت و بردگی رهائی بخشد، و آنگاه جامعه انسانی را تشکیل دهد، و عدل جهانی را برقرار سازد، ویژگی حضرت مهدی علیه السلام آن است که ظهور او با قدرت همراه است، تا بتواند قدرتهای ضد انسانی اعم از قدرتهای چپگرا و راست گرا را از صحنه زندگی بشر بیرون براند. زیرا هم اکنون دنیا زیر سلطه ناروای این دو قدرت: یکی مظهر شهوت و دیگری مظهر غضب است که هر دو قدرت حیوانی و رودرروی قدرت انسانی قرار دارند .

11- نظریه ادیان در رابطه با حضرت مهدی علیه السلام :

انسان کامل و مقدسی که رهبری جهان را در دست گرفته و به کمک عقل بشر می شتابد و بر پا دارندہ عدالت پایدار جهانی خواهد بود در زبان دانش و معرفت (مهدی) نامیده شده است.

آیا این نام را اسلام بر حضرتش نهاده است؟ آری. مهدی علیه السلام کسی است که ریشه ظلم و ستم را از جهان بر کنده، و خاور و باختر، و شرق و غرب عالم را برای همیشه آکنده از عدل و داد فرماید.

نظریه حضرت مهدی علیه السلام سنبل مبارزه با ظلم، و براندازی ستم و ستمکاری از صفحه روزگار است. چنانکه پیش از این گفته شد: این نظریه امید اصلی و اجتماعی

ص: 213

بشر بوده و هست، و در کانون نهاد هر کس چنین امیدی وجود دارد.

کلیه ادیان و مذاهب بشری از آن خبر داه و کسی را با عنوان (مهدی): منجی عالم

بشریت معرفی نموده است.

ارمیای پیغمبر در تورات از جنگی عظیم و جهانی که طی آن دو سوم مردم روی زمین نابود می شوند خبر داده و می گوید: پس از آن سلطان عادلی به پا خاسته و جهان را اصلاح می فرماید.

زبور داود از قیام مصلحی نوید میدهد که دریا تا دریا عدل و داد کند و همه امتهای

جهان در برابر حضرتش سر طاعت فرود می آورند.

یهود و جهودان عزیر نبی را به عنون مهدی می شناسند...

مسیحیان و ترسایان حضرت مسیح را مهدی می خوانند...

نزد گبران و زردشتیان نام مهدی بهرام فرزند سوم زرتشت و یا سوشنات است که جهان را پر از پندار نیک، گفتار نیک، و کردار نیک خواهد کرد. بودائیان، و برهمائیان که به 220 فرقه منشعب شده اند در انتظار بازگشت پیشوای خود روزگار می گذرانند.

ایرانیان باستان در انتظار کیخسرو نشسته و می گفتند: او روی از مردم جهان نهان

کرده و روزی باز خواهد آمد.

ولی هیچکدام از ادیان گذشته همچون اسلام نظریه مهدی را محکم و استوار مطرح نکرده اند. اسلام نه تنها پیروان خود را به وجود حضرت مهدی علیه السلام مژده داده بلکه پیروان دیگر ادیان و مذاهب جهان را نیز متوجه این حقیقت آشکار فرموده و آنان را از وجود نظریه مهدی علیه السلام در مذاهب خودشان آگاه ساخت. و این خود یکی از حقهای بزرگ اسلام بر جامعه بشری است. آری پیش بینی عدالت همگانی و پایدار یکی از ارمغانهای اسلام برای اجتماع بشری است. چنانکه حکومت واحد جهانی، و تساوی نژادها و الغاء طبقات اجتماعی، و برتریهای قومی و ملی ارمغانهای دیگر این دیانت مقدس جهانی، و همیشگی و آسمانی است.

ص: 214

12- شناخت حضرت مهدی علیه السلام

هم اکنون وقت آنستکه بدانیم حضرت مهدی علیه السلام کیست؟

بنابراین نخست باید از ویژگیهای حضرت مهدی علیه السلام پرده برداریم

حضرت مهدی علیه السلام کسی است که پروردگار دادگر جهان او را تعیین می فرماید زیرا شناخت چنین کسی برای بشر مقدور نیست تا بتواند او را تعیین و معرفی نماید.

حضرت مهدی علیه السلام اجرا کننده تعلیمات همه انبیاء و خواسته های همه اولیاء است، لذا باید از دانشی نامتناهی، بینشی نامتناهی، استقامت و صبری نامتناهی برخوردار بوده و آسیب ناپذیر، و خستگی ناپذیر باشد، در اجرای عدالت چنان دقیق باشد که نگذارد پوست ارزنی از دهان موری بناروا گرفته شود، خوی خوش، و خلق نیک داشته باشد، وگرنه مردم از دور و برش پراکنده شده و کنار وی باقی نمی مانند مگر تعدادی از ترس و یا بر اساس طمع و چشم داشت که هیچکدام از ایندو با عدالت و دادگری آن حضرت سازگار نیستند.

فلذا بایستی از طرف پروردگار متعال معرفی شود تا مردم او را بشناسند.

13- مهدی شخصی است یا نوعی؟

مهدی شخصی است، زیرا اگر نوعی باشد نقض غرض حاصل آمده و قیامش به ثمر نمی رسد و در این صورت بشریت امید بر پائی و استقرار عدل جهانی و پایدار در جامعه بشری را با خود به گور می برد. زیرا بسیاری از مردم خودخواه، و زورگویان خون آشام خود را در جامعه جهانی به عنوان مهدی جا زده، و قشرهای ساده لوح مردم را دور خود جمع کرده و به ظلم و ستم می پردازند، و به دنبال آن جنگهای ویرانگری به وجود آمده و بر جنگهای بشر جنگ دیگری افزوده می شود، و ظلم و ستم، و کینه و انتقام سر تا سر جهان را فرا گرفته و به جای عدل پایدار ظلم ابدی نصیب بشر می شود، و در نتیجه این وضع زحمتهای بشر و کوششهای خدمتگزاران بشر بباد فنا می رود.

ص: 215

گذشته از این، وجود مهدی نوعی پس از ظهور قابل تردید و انکار می باشد، از این نظر هم دو دستگی و اختلاف در میان بشر پیدا شده و جنگی جدید بر جنگهای جهان افزوده و گمراهی بشر دو چندان می شود، و دریچه هدایت برای همیشه بسته می شود.

از این منطق روشن می شود که مهدی شخصی است معین، تا هر کس و ناکسی، بفکر جازدن خود به عنوان مهدی نیفتد، تا بشر گیج و گمراه نشده و راه را از چاه باز شناسد و تردیدی نیست که رحمت ایزدی اجازه نخواهد داد بشر راه را از چاه نشناسد.

14- حضرت مهدی علیه السلام هم اکنون زنده و موجود است:

از این سخن پاسخ سئوال دوم نیز روشن می شود که حضرت مهدی علیه السلام هم اکنون موجود بوده و در آینده زاده نخواهد شد.

زیرا اگر بنا شود که حضرت مهدی علیه السلام در آینده زاده شود بسیاری در صدد جازدن خود به عنوان مهدی در جامعه می افتند، و ساده دلان بشر و مردم نادان بدانها گرویده و جنگهای مهدی گری در جامعه راه می افتد، و ستم سر تاسر جهان را فرا می گیرد.

و اشکال دیگری که از این پندار پیش می آید آنکه اگر مهدی علیه السلام در آینده زاده شود باید مردم او را بشناسند، و کتابهای آسمانی از شهر و دودمان او خبر دهند، زیرا تا چنین نباشد مهدی علیه السلام شناخته نمی شود، و اگر کتابهای آسمانی از شهر و دیار، و نژاد و تبار، و خاندان و دودمان، و از مکان و زمان او خبر دهند قدرتهای جهانی در هر زمان در صدد نابودی آن شهر، آن دیار، آن قوم، آن نژاد، و آن دودمان می افتند، تا بدینوسیله بتوانند از پیدایش و ظهور چنین کسی جلوگیری کرده، و در رابطه با از دست ندادن حکومتشان چاره اندیشی نمایند.

پس باید قدرتی مافوق قدرت بشر به کار رود تا آن دودمان را محافظت نموده و از گزند حوادث طبیعی محفوظشان بدارد. در برابر ستمکاران جهان، زورمندان و

ص: 216

قلدرانی که به قصد نابودی آن خاندان کمر همت می بندند در هر ساعت، و در همه جا دیوار آهنینی بکشد تا زمان تولد او برسد، زیرا اگر چنین نباشد پدران و مادران او از شر ظالمان و ستمکاران ساعتی آسوده خاطر نشده، و هر آن در معرض خطر مرگ و ترور قرار می گیرند، نه تنها پدران و مادران مهدی بلکه مردم شهر او نیز با خطر مرگ و انهدام روبرو می شوند.

انواع قدرتهای آسمانی باید به کار رود تا آن شهر، و آن دودمان از خطر ویرانی و

برچیده شدن از صفحه روزگار در امان بماند تا زمان ولادت او برسد.

ولی اگر مهدی شخص معینی بوده، و زنده و پاینده، و به طور ناشناس زندگی کند، و از نیروی غیبی و قدرت الهی نیز برخوردار باشد چنین مشکلاتی پیش نمی آید، و تنها یک قدرت به منظور ضمانت حیات او از گزند حوادث به کار می افتد و چنین چیزی از نظر وجود مهدی لزوما باید وجود داشته باشد، زیرا مردم باید نشانه های قدرت خدائی را در وجود او بینند، وگرنه مهدی با مردم دیگر تفاوتی نخواهد داشت.

ناشناس بودن، خطر دشمنان را از وی دفع کرده، و نیروی الهی عمری دراز به او

می بخشد، و از گزند بیماریها مصونش می دارد.

15- حضرت مهدی علیه السلام کیست؟

حضرت مهدی علیه السلام امید بشر، برگزیده خدا، به ثمر رساننده هدف انبیاء، دادگر کل، بنیانگزار عدالت پایدار جهانی، انسان بزرگ، پاکیزه ترین فرد بشر، و آن دلربای زنده و پاینده کیست؟

سرا پای وجودش آکنده از فضیلت و عدالت و بزگواری است، وگرنه ظلمت نور نزاید و نیستی هستی نیارد.

نیاکانش عموما پاکترین مردم از نظر انسانیت بوده، و عصمت و تقوی و فضیلت

ص: 217

منحصرا به پدران آن حضرت اختصاص دارد وگرنه وارث ستمکار جز ستمکاری نخواهد بود. پدران او دارای عالی ترین مناصب الهی هستند که ستمکاران را در این چنین مناصبی هرگز راهی نیست. خود نمایندگی خدای بزرگ را در کره خاکی دارد، و سند نمایندگی حضرتش عمر دراز، و دانش و عصمت وی می باشد.

مهدی علیه السلام دین جدیدی نمی آورد بلکه مجری آخرین ادیان آسمانی است که بوسیله خاتم پیامبران صلی الله علیه واله بر جهان بشریت عرضه شده است.

16- حضرت مهدی علیه السلام از دودمان رسول خدا صلی الله علیه واله است :

أبو داود السحبستانی عن علی رضی الله عنه، عن النبی صلی الله علیه واله وسلم قال: لو لم یبق من الدهر إلا یوم، لبعث الله رجلا من أهل بیتی. یملاثها عدلا کما ملت جؤرا. (1)

ص: 218


1- سنن ابی داود، ج 2، ص 207، طبع عبدالواحد محمد تازی، مصر. این روایت را اعلام زیر از بزرگان اهل سنت نیز روایت کرده اند: 1۔ حافظ احمد بن حنبل شیبانی در «المسند» درج 1، ص 99. 2۔ حافظ ابو عبد حاکم نیشابوری در «مستدرک الصحیحین» ج 4، ص 557 3۔ حافظ ابو سعید خرگوشی در «شرف النبی» ص 248. 4۔ حافظ ابو نعیم اصفهانی در «ذکر اخبار اصبهان» در ص 329. و «الاربعین» مطبوع در ضمن «نامه دانشوران» ص 11، و م 14. و ص 17. 5۔ حافظ خطیب بغدادی در «موضح أوهام الجمع والتفریق، ج 1، ص 71-72. 6۔ حافظ مقدسی در «البرء والتاریخ، ج 5، ص 128. 7۔ حافظ ابوبکر بن عربی در «عارضه الأحوذی، ج 9، ص 76. 8- حافظ ابوالسعادات ابن اثیر جزری در «جامع الأصول، ج 11، ص 48 و 49. 9- فخر رازی در «مفاتیح الغیب» ج 1، ص 251. 10۔ حافظ محب الدین طبری در «ذخائر العقبی، ص 136-137. 11- ابن منظور مصری در «مختصر تاریخ دمشق، ج 13، ص 303. 12- آقا میر سید علی همدانی، در «موده القربی مطبوع در ضمن «ینابیع الموده» ص 259 . 13۔ حافظ حموینی در «فرائد السمطین» ج 2، ص 312. و ...

ابوداود از امیرالمومنین علیه السلام روایت میکند که گفت: حضرت رسول صلی الله علیه واله فرمودند:

اگر از روزگار جز یک روز باقی نماند خدا در آن روز مردی از خاندان مرا بر می انگیزد تا روی زمین را پس از آنکه از ظلم و ستم پر شده است از عدل و داد پرکند.

17- مهدی علیه السلام پسر فاطمه علیها السلام است :

الحَافِظُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ البخاری باسناده عَنْ قَتَادَهَ ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ ، [ قَالَ ] : « ألمهدی مِنْ وُلْدِ فَاطِمَهَ علیها السَّلَامُ » (1)

حافظ بخاری طی سندی از قتاده، از سعید بن مسیب روایت میکند که گفت:

مهدی از فرزندان فاطمه علیها السلام است.

ص: 219


1- التاریخ الکبیر، ج 8 ص 406، 3497. در این زمینه نامبردگان زیر از بزرگان حفاظ اهل سنت نیز روایت کرده اند: 1۔ حافظ ابن ماجه قزوینی در «سنن» ج 2، ص 1368، ح 4086. 2۔ حافظ عقیلی مکی در «الضعفاء الکبیر، ج 2، ص 76، و ج 3، ص 254. 3۔ حافظ طبرانی در «المعجم الکبیر» ج 23، ص 267. 4۔ حافظ ابو عبدالله حاکم نیشابوری در «مستدرک الصحیحین، ج 4، ص 557. 5- حافظ ابونعیم اصفهانی در «الاربعین» مطبوع در ضمن «نامه دانشوران» ص 9. 6- محافظ امیر ابن ماکولا در «الاکمال، ج 7، ص 360. 7۔ حافظ ابن شیرویه دیلمی در «الفردوس بمأثور الخطاب، ج 8، ص 223. 8- علامه میبدی در «شرح دیوان امیرالمؤمنین علیه السلام» ص 371. 9- حافظ ابوبکر ابن عربی در «عارضه الاحوذی، ج 1، ص 76، و 77. 10۔ حافظ ابوالسعادات ابن اثیر جزری در «جامع الأصول، ج 11، ص 49. 11۔ حافظ شیخ علی قرشی در «مسند شمس الأخبار، ج 2، ص 305. 12۔ حافظ گنجی شافعی در «البیان فی اخبار صاحب الزمان» مطبوع در آخر «کفایه الطالب، ص 488-489. 13- حافظ مزی در «تهذیب الکمال، ج 9، ص 437 به سه طریق 14۔ حافظ ذهبی در میزان الاعتدال، ج 2، ص 87 و ج 3، ص 160. و در تذکره الحفاظ، ج 2، ص 464. و «المغنی فی الضعفاء» ج 1، ص 242. و در «تاریخ الاسلام» حوادث سالهای [231-240] ص 192. 15- مورخ کبیر، و بنیانگذار جامعه شناسی در اسلام ابن خلدون، در مقدمه، ص 262 به دو طریق و ...

مهدی علیه السلام فرزند امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام است :

الْحَافِظُ شَیْخُ الْإِسْلَامِ الحموینی باسناده عَنْ ثَابِتِ بْنِ دِینَارٍ ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ :

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله : إِنَّ عَلِیّاً إِمَامُ أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی ، وَ مَنْ وُلْدِهِ الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرُ الَّذِی إِذَا ظَهَرَ یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً . (1)

حافظ حموینی به سند مذکور از ابن عباس روایت میکند گفت:

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: علی پس از من امام امت من است، و قائم منتظری که هنگام ظهورش دنیا را پس از آنکه با ظلم و ستم پر شده با عدل و داد پر میکند از فرزندان اوست.

مهدی علیه السلام از نژاد حسین علیه السلام است :

الْحِفْظُ مُحَمَّدِ بْنِ یُوسُفَ الکنجی : الشَّافِعِیُّ باسناده عَنِ الْحَافِظُ الدَّارَ قُطْنِیُّ . . عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ قَالَ : أَتَیْتُ أَبَا سَعِیداً الْخُدْرِیِّ فَقُلْتُ لَهُ : هَلْ شَهْوَهٍ بَدْراً ؟

فَقَالَ : نَعَمْ . قُلْ لَهُ : أَلَا تُحَدِّثُنِی بشیء مَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله فِی عَلَی علیه السَّلَامُ ؟

فَقَالَ : بَلَی ، أخبرک أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله مَرِضَ مَرِضْتُ نَقَهَ مِنْهَا ، فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ فَاطِمَهَ تَعُودَهُ وانا جَالِسُ عَنْ یَمِینِ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله فَلَمَّا رَأَتْ مَا بِرَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله مِنَ الضَّعْفِ خنقتها الْعِبْرَهَ ، حتی بَدَتْ دُمُوعُهَا عَلَی خَدِّهَا ، فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله : مَا یَبکِیکَ یَا فَاطِمَهُ ؟ . . .

یَا فَاطِمَهُ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ أَعْطَیْنَا سِتُّ خِصَالٍ کَمْ یُعْطَهَا أَحَدُ مِنَ الْأَوَّلِینَ ، وَ لَا یُدْرِکُهَا أَحَدُ مِنِ الْآخِرِینَ غَیْرِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ ، نَبِیِّنَا خَیْرِ الْأَنْبِیَاءِ ، وَ هُوَ أَبُوکَ وَ وصینا خیر الْأَوْصِیَاءِ ، وَ هُوَ بَعْلُکِ . وَ شَهِیدُنَا خَیْرِ الشُّهَدَاءِ ، وَ هُوَ حَمْزَهَ عَمٍّ أَبِیکِ ، وَ مِنَّا سِبْطاً هَذِهِ الْأُمَّهُ ، وَهْماً ابْنَاکَ . وَ مِمَّا مَهْدِیِّ هَذِهِ الْأُمَّهِ یُصَلَّی عیسی خَلْفَهُ ، ثُمَّ ضُرِبَ عَلَی

ص: 220


1- فرائد السمطین، ج 2، ص 335، ح 585. و ینابیع الموده، ج 3، ص 397، ح 52 .

منکب الْحُسَیْنِ علیه السَّلَامَ فَقَالَ : وَ مِنْ هَذَا مَهْدِیِّ هَذِهِ الْأُمَّهُ . (1)

حافظ گنجی شافعی بسند خود از حافظ دارقطنی ... از ابوهارون عبدی روایت میکند که گفت: پیش ابوسعید خدری رفته و از وی پرسیدم: آیا شما در غزوه بدر حضور داشتید؟ گفت: آری.

آنگاه گفتم: آیا از آنچه درباره علی علیه السلام از رسول خدا شنیده ای به من حدیث نمیکنی؟

گفت: بلی، ترا خبر می دهم که وقتی رسول خدا صلی الله علیه واله مریض شدند و از آن مرض بهبودی یافتند، هنوز دوران نقاهتشان را سپری می فرمودند که دخترشان فاطمه علیها السلام به منظور عیادت از ایشان به محضر آن حضرت شرفیاب شد، هنگامیکه رسول خدا صلی الله علیه واله را ضعیف و شکسته دید اشک چشمش بر گونه اش جاری شد، پیامبر محترم چون این صحنه را دید خطاب به وی فرمود:

ای فاطمه چرا گریه میکنی؟ ای فاطمه شش فضیلت به ما اعطا شده که به احدی از گذشتگان عطا نشده واحدی از آیندگان جزما اهل بیت بدان نائل نخواهد شد. پیامبر ما بهترین پیامبران است که پدر توست، و وصی ما بهترین اوصیاء است که شوهر توست، و شهید ما بهترین شهداء است که حمزه بن عبدالمطلب عموی پدر توست، و دو سبط این امت از ما است که دو پسر تو هستند، و مهدی این است که عیسی علیه السلام پشت سرش نماز میخواند از ما خاندان است، سپس دست مبارک خود را روی شانه حسین گذاشت و فرمود: مهدی این امت از نسل با برکت این فرزندم به وجود خواهد آمد.

ص: 221


1- البیان فی اخبار صاحب الزمان، مطبوع در آخر کفایه الطالب، باب 9، ص 502-503 . در پیرامون این موضوع به منابع زیر نیز می توان رجوع کرد : 1۔ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 19، ص 130. 2- لسان العرب، ج 11، ص 317. 3- موده القربی مطبوع در ضمن ینابیع الموده، ج 2، ص 316، ح 909، طبع قم. 4- اسنی المطالب، ص 130، لسان المیزان، ج 3، ص 238. 5- ذخائر العقبی، ص 44، و ص 135. 6- مجمع الزوائد، ج 9، ص 166 و ...

حضرت مهدی علیه السلام از نواده امام صادق علیه السلام است :

الْحَافِظُ الْمُحْدِثُ الْمُفَسِّرِ المورخ الْأَدِیبُ النَّحْوِیِّ ابْنِ الْخَشَّابِ باسناده عَنْ الامام النَّاطِقِ بِالْحَقِّ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ الصَّادِقِ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ قَالَ : الْخَلَفُ الصَّالِحِ المهدی علیه السَّلَامُ مِنْ وَلَدَیَّ ، إسمه مُحَمَّدٍ ، کُنْیَتُهُ أَبُو الْقَاسِمِ ، یَخْرُجُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ . . . . (1)

حافظ ابن خشاب بسندی از امام جعفر بن محمد صادق علیهما السلام روایت می کند فرمود:

خلف صالح مهدی علیه السلام از فرزندان من است، نام مبارکش محمد، و کنیه اش ابوالقاسم است که در آخر زمان ظهور خواهد فرمود...

18- حضرت مهدی علیه السلام پدرش امام حسن عسکری علیه السلام است:

الْحَافِظُ ابْنُ الْخَشَّابِ البغدادی قَالَ : حَدَّثَنَا صَدَّقَهُ بْنِ موسی ، حَدَّثَنَا أَبِی ، عَیْنِ الرِّضَا علیه السَّلَامُ قَالَ : الْخَلَفُ الصَّالِحِ مِنْ وُلْدِ أَبِی مُحَمَّدِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ هُوَ صَاحِبُ الزَّمَانِ وَ هُوَ الْمَهْدِیُّ . (2)

حافظ ابن خشاب بغدادی طی سندی از امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام روایت میکند فرمود:

خلف صالح علیه السلام از فرزندان ابو محمد حسن بن علی عسکری علیهما السلام است که صاحب زمان و مهدی امت میباشد.

19- حضرت مهدی علیه السلام دوازدهمین خلیفه و جانشین پیامبر بزرگ اسلام است :

الْحَافِظُ الحموینی بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله : إِنَّ خُلَفَائِی وَ أَوْصِیَائِی وَ حُجَجِ اللَّهِ عَلَی الْخَلْقِ بَعْدِی لإثنا عَشَرَ

ص: 222


1- تاریخ موالید الائمه، ووفیاتهم، مطبوع در ضمن مجموعه نفسه، ص 200-201.
2- همان، ص 200. البواقیت والجواهر، ج 2، ص 128. شذرات الذهب، ج 2، ص 150. ینابیع الموده، ص 460، و 471. و ...

أَوَّلُهُمْ أَخِی ، وَ آخِرُهُمْ وُلْدِی . قِیلَ : یا رَسُولَ اللَّهِ ! وَ مَنْ أخوک ؟ قَالَ : عَلِیُّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السَّلَامُ ، قِیلَ : فَمَنْ وَلَدَکَ ؟ قَالَ : الْمَهْدِیَّ الَّذِی یَمْلَؤُهَا عَدْلًا وقسطأ کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً . . (1)

حافظ حموینی بسند مذکور از عبدالله بن عباس روایت میکند گفت:

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: که جانشینان، واوصیای من، وحجتهای خدا بر خلقش پس از من دوازده نفرند، اولشان برادرم و آخرشان فرزندم می باشد.

گفته شد: یا رسول الله! برادر شما کیست؟ فرمود: علی بن ابی طالب علیه السلام است.

سپس گفته شد: فرزند شما کیست؟ فرمود: فرزندم مهدی است که روی زمین را پس از

آنکه پر از ظلم و ستم شده، با عدل و داد پر میکند.

آری دوازدهمین جانشین رسول خدا صلی الله علیه واله است که از جانب خدا برای خلق تعیین شده اند، نامش نام رسول خدا، کنیه اش کنیه رسول خداست

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله : لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمُ وَاحِدُ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذالک الْیَوْمَ حَتَّی یَخْرُجُ رَجُلُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یواطیء اسْمُهُ اسمی وَ کُنْیَتِهِ کنیتی یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً » . (2)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

اگر از عمر دنیا یک روز بیشتر نماند خدا آنروز را طولانی میکند تا مردی از خاندان من که اسم او اسم من و کنیه او کنیه من است خارج شود و روی زمین را پس از آنکه از ظلم و ستم پر شده، با عدل و داد پر کند.

و خلقش خلق رسول خدا صلی الله علیه واله، و خویش خوی رسول خدا صلی الله علیه واله، و دانش و عصمتش دانش و عصمت رسول خدا صلی الله علیه واله، و خونش خون رسول خدا صلی الله علیه واله می باشد.

حَافَظَ ابْنِ حُبَّانِ باسناده عَنْ زِرِّ ، عَنْ عبدالله قَالَ :

قَالَ النَّبِیُّ صلی اللَّهِ علیه واله : یَخْرُجُ رَجُلُ مِنْ أُمَّتِی إسمه اسْمِی ، خَلْقِهِ خَلْقِی ، فَیَمْلَؤُهَا قِسْطاً

ص: 223


1- فرائد السمطین، ج 2، ص 312، ح 562.
2- مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج 1، ص 251.

وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً . (1)

ابن حبان بسند مذکور از عبدالله روایت میکند که گفت:

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

مردی از میان امتم ظهور می کند که اسمش اسم من و خلق و خویش خلق و خوی من است، و روی زمین را پس از آنکه با ظلم و ستم پر شده، از عدل و داد پر میکند.

ص: 224


1- الاحسان بترتیب صحیح ابن حبان، ج 8، ص 291-292.

گفتار نهم

1- حضرت آیه الله مرحوم حاج شیخ محمد تقی صدرا اراکی قدس سره

اشاره

(از تهران)

ص: 225

شخصیت عظیم القدر امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام
اشاره

*شخصیت عظیم القدر امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام (1)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

« رَبُّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ، وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی »

رَبُّ زِدْنِی عِلْماً وَ عَمَلًا ، وَ الْحَقْنِی بِالصَّالِحِینَ . « رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذریاتنا قُرَّهَ أعین ، وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً » « رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا ، رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا ، رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَهَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا واغفرلنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ »

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنِی مِنْ المتمسکین بِوَلَایَهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السَّلَامُ

1- چرا ایرانیان دلباخته امیرالمؤمنین علیه السلام شدند؟

میخواستم از وصف کمال تو بگویم *** دل گفت: که این قصه دراز است علی جان

امشب شب ولادت حضرت علی علیه السلام می باشد، و باید تنها در پیرامون فضائل و مناقب آن حضرت سخن گفت، هر سخنی که بوی علی علیه السلام را ندهد بی ادبی به ساحت قدس آن بزرگوار، و جفائی است عظیم بر او، چه گویم در حق کسی که دوستانش از

ص: 226


1- این سخنرانی در شب 13 رجب سال 1399 هجری قمری ایراد شده است که پس از پیاده شدن از نوار مورد تنظیم و تحقیق قرار گرفت و در اینجا درج شد.

ترس و دشمنانش به دلیل حقد و کینه ایکه از او در دل داشتند از ذکر فضائل او لب فرو بستند با این حال فضائل و مناقب بیکرانش میان زمین و آسمان را پر کرده و شرق و غرب عالم را فراگرفته است، فضائل و مناقب بیکران او که همچون اقیانوس خروشانی هر سخنور گوینده و هر نویسنده توانا، و دانشمند متفکری را که پای در آن می نهد زیر امواج کوه پیکرش تار و پود درک و دریافت او را از هم میگسلد.

کتاب وصف ترا آب بحر کافی نیست *** که تر کنی سر انگشت و صفحه بشماری

چه خوش گفته آن عارف توانا در وصف ذات بی چون حق تعالی که او برتر از فکر و خیال و وصف او از زبان عارف در هر مرحله از اوج اندیشه و عرفان هم که باشد محال است، در حقیقت مصداق گفتار او حضرت مولی الموالی علی بن ابی طالب علیه السلام می تواند باشد که گفته است:

یک دهن خواهم به پهنای فلک *** تا بگویم وصف آن رشک ملک

حال باید دید راز ارادت بی شائبه ملت شریف ایران، و دلیل اتکاء آنان به ذیل ولایت امیرالمومنین علیه السلام و اولاد طاهرین آن حضرت چیست؟

در این مورد دلایل گوناگونی ارائه شده که نظریات زیر از آن جمله اند:

عده ای را عقیده بر آنست که: چون امیرالمؤمنین علیه السلام از اسرای ایرانی حمایت فرموده و از فروش شاه زاده خانم های ایرانی در بازارهای برده فروشی جلوگیری بعمل آوردند ایرانیان به آن حضرت دل باختند.

و عده ای دیگر می گویند: چون آن حضرت در دوران خلافت خود آنها را زیر چتر حمایت خود گرفته و به آنان حقوقی برابر حقوق دیگر مسلمانان از بیت المال پرداخت فرمود، محبت او و خاندانش را در دلهای خود جا دادند.

2- عقیده اعراب صدر اسلام در رابطه با ایرانیان :

لازم به تذکر است که اعراب در دوران خلفای پیشین ایرانیان را موالی نامیده و چنین وانمود می نمودند که آنها آزاد شده عرب بوده و موقعیتی پست تر از موقعیت

ص: 227

دیگر مسلمانان در جامعه اسلامی دارند، ولی هنگامی که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بر مسند خلافت مسلمین تکیه زد این طرز تلقی را ناشی از نوعی نژاد پرسی دانسته و آن را مبنای عمل خود قرار ندادند، زیرا انگیزه بعثت رسول خدا صلی الله علیه واله به ادای رسالت آسمانی پروردگار با اینگونه خیالات در تضاد است که موجبات بالقوه دشمنی و ستیزه در میان مسلمین را فراهم آورده و فواصل طبقاتی را در جامعه اسلامی افزایش می دهد، تردیدی نیست که دین مقدس اسلام و پیامبر عظیم القدر آن یکی از مهمترین اهداف عالیه اش مبارزه بی امان با فاصله طبقاتی در جامعه بشری و بر انداختن بنیان آقا نوکری از آن است زیرا از نظر اسلام کلیه مسلمانان اعم از سفید و سیاه، و قرشی و حبشی با هم برابر بوده، و هیچکدام جز بر اساس تقوا، یعنی خداترسی، و نیک اندیشی و نیکوکاری امتیازی بر دیگری ندارد که ارزشهای مادی مورد قبول جوامع بشری چه در دنیای قدیم، و چه در جوامع امروزی مبنای ارزش گذاری نمی تواند قرار بگیرد، زیرا کلیه گرفتاریهای انسان از همین رهگذر فراهم می شود و تنها چیزی که از نظر اسلام ارزش قلمداد شده، انسان و انسانیت و نیکو اندیشیدن و نیکوکاری و در یک کلام تقوا است.

به همین دلیل است که در قرآن کریم آمده:

« إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ ». (1)

محترمترین شما پیش خدا پرهیزکارترین شماست.

3- اما به عقیده من:

گرچه اقدامات گرانبها و خیر خواهانه امیرالمؤمنین علیه السلام درباره ایرانیان و احیای حقوق آنان و لغو رویه های در بر گیرنده تبعیضهای ناروا نسبت به آنان می تواند موجبات محبت ایرانیان را نسبت به آن حضرت فراهم آورد، ولی این دلیل منطقی

ص: 228


1- 13 / الحجرات: 49

عشق دیوانه وار ایرانیان نسبت به آن حضرت و خاندان او نمی باشد، پس انگیزه دیگری باید وجود داشته باشد، در این زمینه نظریات دیگری نیز ارائه داده اند که در اینجا از ذکر آنها صرف نظر می شود.

4- نظریات دانشمندان و متفکران غیر اسلامی درباره امیرالمؤمنین علیه السلام

در این زمینه بهترین و جالبترین نظریه را جبران خلیل جبران، نویسنده معروف

مسیحی ارائه داده و می گوید:

«.. علی علیه السلام از دنیا رفت در حالیکه شهید عظمت خود شد...» ملت عرب هرگز به مقام ارجمند و حقیقت بی همتای او پی نبردند، تا آنکه مردمی از همسایگان عرب از سرزمین پارس برخاسته، و تفاوت در میان گوهر گرانبها و سنگریزه را از هم بازشناختند،... او در گذشت، همانند پیامبران، که در کشوری برانگیخته می شوند که گوئی کشور آنان نیست و به سوی مردمی گسیل می شوند که مردم آنان نیستند و در زمانی برای نجات بشریت از منجلاب ذلت و خواری برمی خیزند که زمان آنها نیست.... (1)

این مسأله که عشق بی شائبه ایرانیان به ساحت قدس حضرت مولی الموالی امیر المؤمنین علیه السلام و ائمه معصومین علیهم السلام از اولاد طاهرین آن حضرت بر اساس شناخت دقیق آنان و دریافت صحیح از نقش ارزنده آنها در تأمین سعادت بشر می باشد بر هیچکدام از اهل تحقیق پوشیده نیست. آری این ایرانیان بودند که با هوش و درایت فوق العاده و زیرکی و تیز بینی خاص خود خیلی زود فهمیدند که حق با کیست و چه کسی شایستگی جانشینی رسول خدا صلی الله علیه واله را دارد .

5- عشق دو جانبه :

البته عشق موجود در میان خاندان رسول خدا صلی الله علیه واله و ایرانیان یکجانبه نبوده که

ص: 229


1- صوت العداله الانسانیه، جورج جرداق، ج 5: (علی والقومیه العربیه)، ص 1222.

عشق یک طرفه جز درد سر و ناراحتی چیزی ببار نمی آورد، حضرت مولی و فرزندانش نیز متقابلا لطف و عنایت خاصی به مردم ایران از خود نشان می دادند انتقال پایتخت مسلمین در دوران خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام از مدینه به کوفه، که در ان ایرانیان فراوان بودند و حرکت فرزند رشید او حضرت سید الشهداء حسین علیه السلام بطرف ایران برای گریز از بیعت یزید نیز می تواند دلیل صحت ادعای ما باشد و وجود آرامگاههای این همه از فرزندان ائمه معصومین علیهم السلام در کشور پهناور ایران نیز همین مسأله را ثابت می کند. (1) و این نشان می دهد که هر وقت اولاد علی علیه السلام در تنگنا قرارگرفته و مورد ستم و تجاوز خلفای جور و دار و دسته آنان قرار می گرفتند راه ایران را در پیش می گرفتند.

کارلایل فیلسوف بزرگ انگلیسی می گوید:

ص: 230


1- دلیل انتقال پایتخت اسلام در دوران خلافت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام از مدینه به کوفه معلوم نیست به خاطر ایرانیان زیادی باشد که در آن شهر نوبنیاد ساکن شده بودند بلکه در آغاز خلافت آن حضرت، طلحه و زبیر بیعت خود را با آن حضرت شکسته و در مکه عائشه یکی از همسران پیامبر را با خود هم داستان ساخته و باعده وعده فراوان راه بصره را در پیش گرفتند تا آنجا را پایگاه مطمئنی برای خود قرار داده و از آنجا اقدامات موذیانه خوا را شروع کرده و بخیال خود موجبات سقوط امیرالمؤمنین علیه السلام را فراهم آورند تا راه برای دستیابی بخلاف بر هموار شود. امام علیه السلام هم بدان دلیل که بصره به کوفه نزدیک است با یاران خود به آن شهر تشریف آوردند زیرا از کوفه بهتر و بیشتر می توانستند بر اوضاع بصره تسلط پیدا کرده و از اقدامات مفسده جویانه ناکثین جلوگیری کنند. و اما حرکت حضرت سید الشهداء امام حسین علیه السلام به کوفه برای نزدیک شدن به ایران و گریز از بیعت یزید نبود بلکه گزارشهای صحیح و مورد اتفاق کلیه مورخین بخوبی نشان می دهد اولا آن حضرت از شهادت خود و جا و زمان آن دقیقا اطلاع داشتند و این پیمانی بود حتمی که در میان آن حضرت و حضرت حق تعالی منعقد شده بود و ان حضرت از طریق جد و پدرش و... از جریان آن مطلع بودند. و ثانیا آن حضرت بنا به دعوت انبوه مردم کوفه به آن شهر حرکت کرده بود گرچه علامه شیخ عبدالله علائلی مصری در کتاب گرانبهای خود «امام حسین» چنین ادعا کرده است ولی این ادعا از نظر ارزش علمی از یک احتمال پا فراتر نگذاشته و به مرحله ثبوت نرسیده است . و اما مسافرت اکثریت سادات علوی به ایران و وفاتشان در آن کشور اگر آمار دقیقی این ادعا را ثابت کند ممکن است که این پناهندگی ها به دلیل اعتقاد مساعد ایرانیان به خاندان نبوت بوده باشد ولی ان دوران با دوران خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام فاصله زمانی نسبتا زیادی داشته و شرایط و اوضاع در آن زمان نسبت به زمان امیر المومنین علیه السلام کاملا عوض شده بود. محمود طلوعی

«ما را نمی رسد جز آنکه علی علیه السلام را دوست داشته و بدو عشق بورزیم، چه او جوانمردی عالیقدر، و بزرگمرد بی نظیری بود که از سرچشمه و جدانش خیر و نیکی می جوشید. او شجاعتر از شیر ژیان بود، ولی شجاعتی آمیخته با لطف و عواطف انسانی، او در کوفه غافلگیر و کشته شد، شدت عدلش او را به کام مرگ کشانید»

بارون کارادور، مورخ و محقق فرانسوی می گوید:

علی علیه السلام آن شجاع بی همتا، و قهرمان یکه تازی بود که دوشادوش پیامبر بزرگوار اسلام میجنگید، و معجزه می آفرید.

در معرکه بدر بیست سال بیشتر از عمر شریفش نگذشته بود که با یک ضربت یکی از دلاوران مشهور و نام آور قریش را از پای درآورد.

در غزوہ خیبر دروازه آهنین و سنگین قلعه را با یک دست از جا کنده و آنرا به عنوان سپری بالای سر خود نگاه داشت.

پیامبر بزرگوار اسلام او را از صمیم قلب دوست می داشت، بطوریکه در روز غدیر خم در حضور یکصد و بیست هزار تن از اصحاب خود در حالیکه اشاره به او می کرد فرمود:

« مِنْ کنت مَوْلَاهُ فَعَلَی مَوْلَاهُ ». (1)

هرکس که من ولی امر و مولای او هستم علی نیز ولی امر و مولای اوست» (2)

میخائیل نعیمه نویسنده مسیحی لبنانی می گوید:

براستی هر مورخی هر چند هم هوشمند و از نبوغ فوق العاده ای برخوردار باشد محال است بتواند از عهده ارائه تصویری کامل از شخصیت بزرگی همچون علی بن أبی طالب علیه السلام گرچه در هزاران صفحه باشد بر آید، زیرا آنچه که این قهرمان پیروز عرب در میان خود و پروردگارش گفته و بدان عمل نموده نه گوشی نظیر آنرا شنیده و

ص: 231


1- صورت العداله الانسانیه، ج 1: «علی و حقوق الانسان، ص 23 .
2- المعجم الکبیر، ح 3، ص 199، ح 3049.

نه چشمی نمونه آنرا تا کنون دیده است، پس هر آنچه که به منظور ترسیم شخصیت عظیم او بکار گرفته شود نموداری بسیار ناقص و نارسا از نسخه کامل آن خواهد بود. (1)

و سخن خود را چنین بپایان می برد:

علی علیه السلام در هر زمان و در هر مکان همان قهرمان بیمانند فکر، و روح بیان است.» (2)

جورج جرداق یکی دیگر از نویسندگان مسیحی لبنانی می گوید:

ای جهان چه میشد اگر تمام قدرت و نیرویت را به کار می گرفتی و در هر زمان یک علی با آن عقل و آن قلب و آن بیان و ذوالفقار بجامعه بشریت ارزانی می داشتی.....

ولی واقعیت این است که گویا آسمان در ترکشش، همان یک تیر را داشته است. (3)

و بالاخره شبلی شمیل یکی از پیشوایان مکتب ماتریالیسم دیالیکتیک، مکتبی که برای جهان خالق و صانعی نمی شناسد، و کلیه کائنات را با تمام عظمتی که دارد زائیده یک تصادف می داند، و پدید آورنده جهان و مساله رسالت را هرگز قبول ندارد، در رابطه با علی بن ابی طالب علیه السلام چنین می گوید:

«امام علی بن ابیطالب علیه السلام بزرگ بزرگان، و نسخه منحصر بفرد زمان است که شرق و غرب عالم تاکنون رونوشتی مطابق اصل یعنی «علی بن ابی طالب علیه السلام » هرگز بخود ندیده و نخواهد دید» (4)

من چه گویم در پیرامون شخصیتی که دیگران درباره اش چنین داد سخن داده اند کسانی که نه تنها مذهب و آئین و دین ما را نمی پذیرند، بلکه در انکار آن تنش هم نشان میدهند، و این نیست جز آنکه علی علیه السلام را چهره ای دانسته و بپذیریم که او تنها اختصاص به شیعیان ندارد، بلکه یک چهره جهانی بوده و به کل عالم بشریت تعلق

ص: 232


1- صوت العداله الانسانیه، ج 1، (علی و حقوق الانسان) ص 23.
2- همان، ج 5: «علی القومیه العربیه» ص 1213.
3- همان، ج 1، علی و حقوق الانسان، ص 49.
4- همان، ج 1، «علی و حقوق الانسان» ص 37.

دارد، بشر باید به وجود چنین عظمت لایتناهی برخود ببالد.

علی علیه السلام انسان کاملی بود که هرگز در میدان جنگ پشت به دشمن نکرده و همواره رو در روی او قرار گرفت به عبارت دیگر او همواره هجوم می آورد و به دشمن می تاخت و هرگز پشت به دشمن نکرده و صفوف جنگ را در پشت سر خود قرار نداد.

او مظهر العجائب و مظهر الغرائب بود، در دوران حیاتش کرامات بسیاری از او دیده شد، در مواردی بسیار رحیم، مهربان و در موارد دیگری سختگیر و بی گذشت بود، برای درماندگان و اطفال بی سرپرست مهربانتر از مادری دلسوز و برای گردنکشان و دشمنان حق هولناکتر از سیل و طوفان بود، در کار بیت المال مسلمین بسیار ممسک و مقتصد، و در اموال خود بسیار گشاده دست و بی حساب بود، در جنگ میخندید و در محراب عبادت زار می زد و می گریست، و همچون مار گزیده ای بخود می پیچید، چنانکه دشمن آشتی ناپذیر و عنود آن حضرت عمرو بن العاص در یک بیت از قصیده اش او را چنین وصف می کند و می ستاید:

هُوَ البکاء فِی الْمِحْرَابِ لَیْلًا *** وَ ضحاک إذِاشتَدَّ الضِّرَابُ

او در دل شب در محراب عبادت زاری میکرد و میگریست و هنگامی که شعله های خشمگین و سرکش جنگ زبانه میکشید بالب خندان از آن استقبال می فرمود.

علی علیه السلام را میزان عمل معرفی کرده اند، زیرا هر گاه کسی بخواهد میزان خلوص عقیده و صحت اعمال خود را بداند باید عقاید و اعمال خود را با عقیده و عمل آن بزرگ بزرگان مطابقت داده و بسنجد.

یعنی علی علیه السلام اسوه و الگو است، مطابقت عقیده و عمل کسی با عقیده و عمل آن

حضرت بهترین و غیر قابل تردیدترین دلیل بر صحت عقیده و عمل اوست.

علی علیه السلام با عقیده راسخ و عمل صحیح خود ادعای آنانرا که می پنداشتند قوانین و

ص: 233

مقررات اسلامی قابل اجرا نیست و یک نفر نمی تواند به کلیه اوامر و نواهی اسلام گردن نهاده و عمل نماید خط بطلان کشید.

هر کس غلام و بنده شاهی و دولتی است *** ما بنده حقیم و شهنشاه ماعلی است

اینک این سخن بگذار تا وقت دگر.

کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست *** که تر کنی سر انگشت و صفحه بشماری.

. والسلام علیکم و رحمه الله وبرکاته.

ص: 234

گفتار دهم

1- حجه الاسلام والمسلمین حاج سید محمد ضیاء آبادی دامت توفیقاته

اشاره

(از تهران)

ص: 235

تلازم بین قرآن و عترت علیهم السلام
اشاره

*تلازم بین قرآن و عترت علیهم السلام (1)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین، وصلی الله علی نبینا وحبیب الهنا محمد، صلی الله علیه وعلی اله الطاهرین، سیما بقیه الله الأعظم، مولانا الحجه بن الحسن، عجل الله تعالی فرجه الشریف، ولعنه الله علی اعدائهم اجمعین الی قیام یوم الدین، السلام علی المهدی الذی وعد الله عزوجل به الأمم، أن یجمع به الکلم، ویتم به الشعث، ویملأ به الأرض قسطا وعدلا، ویمکن له، وینجز به وعد المؤمنین.

1- اهل بیت عصمت علیهم السلام رکن تحقق و بقاء دین مبین اسلام :

اینک ما در روزهای مربوط به اهل بیت رسالت علیهم السلام قرار داریم، و امروز روز ولادت حضرت سید الشهداء امام مظلوم حسین بن علی علیهما السلام است. با توجه به مناسبتهائی تذکر این مطلب، و رسوخ دادن آن در ذهن جوانان و نوجوانان لازم به نظر می رسد. مسأله مورد نظر ما رکنیت اهل بیت علیهم السلام در تحقق و بقاء اسلام و قرآن است .

ماده شدن از نوار، مورد تنظیم و

ص: 236


1- این گفتار مجموع در سخنرانی میباشد که در روز سوم و دهم ماه شعبان المعظم 1420 ه پیرامون تلازم بین قران و عترت علیهم السلام توسط معظم له ایراد شده است که به علت وحدت موضوع پس از پیاده شدن از نوار، مورد تنظیم و تحقیق قرار گرفت و به صورت یک سخنرانی در اینجا درج شد.

در میان قرآن و عترت علیهم السلام پیوستگی غیر قابل انفکاکی وجود دارد که هر دو باید در کنار هم باشند، تا اسلام واقعی و هدایت راستین قرآن در جامعه بشری تحقق پیدا کند.

به این معنی که اگر یکی از این دو اصل مهم و اساسی را گرفته و دیگری را کنار بگذاریم، اسلام رنگ باخته و هدایتی متحقق نخواهد شد، گرچه این مطلب توسط علماء، سخنرانان چیره دست بسیار گفته شده، و روی آن تاکید أکید انجام گرفته است، ولی باز در مجالس و محافل و در نوشته ها باید تکرار شود تا در قلوب مردم جا افتاده و در نتیجه عدم پرداختن به آن، اسلام عزیز کم رنگ و تضعیف نشود.

2- ارزیابی از قرآن و حدیث:

مسأله أهل بیت علیهم السلام پس از قرآن - بنا به مدلول صریح و محکم حدیث ثقلین و یا ثقلین که هر دو تعبیر بجای خود صحیح است، پایه اصلی و اساسی مکتب تشیع است.

این حدیث باید در دلهای مردم شیعه همانند قرآن عزیز رسوخ پیدا کند، همانگونه که قرآن را شدیدا مورد توجه قرار میدهیم حداقل به اندازه آن، حدیث شریف ثقلین را مورد توجه و دقت قرار دهیم، زیرا این حدیث شریف برای ما نقش کلیدی دارد، کلام رسول خدا صلی الله علیه واله بدلیل آنکه وحی است باید بعنوان اصل دوم در کنار قرآن عزیز قرار داده شود.

در اینکه کلام پیامبر صلی الله علیه واله و بعبارت دیگر حدیث آن حضرت وحی است تردیدی وجود ندارد. منتهی وحی گاهی معجزه است مانند قرآن، و گاهی بر مرحله اعجاز نمی رسد ولی به هر حال وحی است. چنانکه قرآن شریف خود بر این صحه گذاشته و می فرماید:

« وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحیُ یُوحَی » (1)

ص: 237


1- 4-3 / النجم: 53 .

پیامبر علیه السلام بهوای نفس سخن نمی گوید، بلکه هرچه میگوید وحی است که از جانب پروردگارش به وی می رسد.

پس کلام او کلام خدا و وحی است که باید در دلهای مسلمانان بخصوص شیعه، جوانان، و نوجوانان جای شایسته خود را گرفته و حفظ و نصب العین همگان باشد.

3- سخنی درباره حدیث شریف ثقلین :

تردیدی نیست که این حدیث ثقلین - را بسیار شنیده اید، هدف ما آن است که به آن توجه بیشتری شود، تکرار شود، و به بار مفهومی اش نیز عنایت و دقت کافی بشود تا روشن شود که رسول خدا صلی الله علیه واله نظر مبارکشان از این سخن چه بوده است؟ آیا پیامبر گرامی اسلام تنها هدف و وظیفه سنگین الهی اش ابلاغ قرآن بود و بس، و یا اینکه قرآن به تنهائی برای هدایت انسان به نور، و تفهیم مسائل اساسی زندگی او، و در نتیجه برای رساندن انسان به سعادت و زندگی صحیح و شایسته او کافی نیست؟

اگر بگوئیم: نظر آن حضرت بیش از همه اینها روشن کردن موقعیت بسیار عظیم و

شایسته امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام بود اغراق نگفته ایم.

حدیث شریف ثقلین بحد تواتر بلکه فوق تواتر از طرق فریقین شیعه و سنی از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت شده است [تنها از طرق اهل سنت در حدود بیست و دو تن از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله آن را از آن حضرت روایت کرده اند.] (1)

4- سخنی درباره تواتر:

حدیث را موقعی متواتر میگویند که روایت کنندگان آن زیاد باشد، به حدیکه نسبت به صدور آن از گوینده اش یقین حاصل شود، بعبارت دیگر قطع حاصل شود که این سخن حتما از گوینده آن صادر شده و شکی در آن وجود ندارد.

ص: 238


1- مابین دو پرانتر توضیحی از اینجانب محمود طلوعی است.

کسانی که اهل تحقیق اند با مراجعه به منابع اهل سنت می بینند که حدیث شریف ثقلین در کتب معتبر آنها از طرق و اسناد گوناگون و فوق العاده زیادی از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت شده است.

کتابهای گرانبهای «الغدیر» تألیف مرحوم علامه امینی قدس سره «المراجعات» تألیف محقق علامه سید شرف الدین موسوی عاملی قدس سره، و ترجمه فارسی کتابهای نویسنده توانا جناب آقای دکتر تیجانی (که قبلا از اهل تسنن بوده و اخیرا مستبصر شده و به مذهب حق تشیع پیوسته است) برای بررسی آمار طرق و اسناد حدیث مزبور در کتب اهل سنت کافی است.

5- حدیث شریف ثقلین :

خلاصه علاوه بر شیعه، بزرگان حفاظ حدیث و علمای اهل سنت اعم از فقهاء، مفسرین، مورخین و... آنها از طرق بسیار زیاد از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت کرده اند که فرمود:

أَنِّی تَارِکُ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ : کِتابُ اللَّهِ ، وَ عِتْرَتِی ، مَا أَنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی أَبْدَأُ ، فَلَا تتقدموهم فتهلکوا ، وَ لَا تُقَصِّرُوا عَنْهُمْ فتهلکلوا ، وَ لَا تُعْلِمُوهُمْ فانهم أَعْلَمُ مِنکُمْ وَأَنْ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ أَنْبِئْنِی أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَی الْحَوْضِ ». (1)

ص: 239


1- «کنز العمال» ج 1، ص 185 - 186، ح 946. و حدیث را با کم و زیادی در الفاظ آن اعلام و حفاظ نامبرده زیر از اهل سنت نیز روایت کرده اند: 1- حافظ دارمی در «سنن» ج 2، ص 431 - 432. 2- حافظ مسلم بن حجاج قشیری در «جامع الصحیح، ج 7، ص 122 - 123. 3- حافظ بیهقی در «سنن کبری» ج 2، ص 148 - 149، و ج 7 ص 30-31. 4- حافظ ابن مغازلی جلالی شافعی در «مناقب علی بن ابی طالب، ص 236، ح 284. 5- حافظ ابن فزاء بغری در «مصابیح السنه» ج 2، ص 202. 6- حافظ خطیب عمری تبریزی در «مشکاه المصابیح» ص 255. 7- سبط بن جوزی در «تذکره الخواص» ص 322. 323. 8- محمد بن طلحه شافعی در مطالب السئول، ص 4. 9- حافظ کنجی شافعی در «کفایه الطالب، ص 51-53 10۔ حافظ نوری در «ریاض الصالحین» ج 1، ص 246 و 266. 11۔ حافظ محب الدین طبری در «ذخائر العقبی، ص 16. 12- سعید الدین محمد بن احمد فرغانی، در «مشارق الدراری» ص 534. 13. خازن بغدادی در «لباب التاویل» 14- ابن تیمیه در «منهاج السنه، ج 4، ص 104 - 105. 15. این ترکمانی در «جوهر النقی» مطبوع در ذیل «سنن کبری، ج 2، ص 148. 16- زرندی در «نظم دررالسمطین» ص 231. 17۔ ابن قیم جوزیه در «جلاء الأفهام» ص 138، که ما آن را از قول «القیم مما یرویه ابن تیمیه و ابن قیم» روایت میکنیم. 18۔ حافظ ابن کثیر دمشقی در «تفسیر القران العظیم، ج 3، ص 485، و ج 4، ص 113. 19- ملا حسین کاشفی بیهقی در «رساله علیه» ص 29. 20۔ حافظ جلال الدین سیوطی در «الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 31. 21. و نیز در احیاء المیته مطبوع در حاشیه «الاتحاف بحب الأشراف» ص 240. 22- ابن طولون در «الأئمه الاثنی عشر» ص 53 - 54. 23- حسام الدین متقی هندی در «منتخب کنز العمال، مطبوع در حاشیه «مسند احمد، ج 1، ص 96. 24۔ حافظ ابن حجر هیتمی در «الصواعق المحرقه، ص 147 و 226. 25۔ حافظ بدخشانی در «نزل الابرار» ص 32. 26- شیخ عبد الغنی بن اسماعیل نابلسی در «ذخائر المواریث، ج 1، ص 215. 27- شبراوی در «الاتحاف بحب الاشراف، ص 21-22 28- ابن صبان مصری در «اسعاف الراغبین» مطبوع در حاشیه «نور الابصار، ص 119 و 117. 29- سید احمد ذینی دحلان در «یره نبویه» مطبوع در حاشیه «یره حلبیه» ج 3، ص 330-331. 30۔ شیخ منصور علی ناصف در «التاج الجامع للاصول» ج 3، ص 348 - 349.

من در میان شما در امانت سنگین و گرانقدر از خود بجا میگذارم: یکی قرآن (کتاب خدا) و آن یکی اهل بیت و عترت علیهم السلام من است. اگر به آن دو چنگ بزنید و آنها را در میان خود حاکم قرار دهید پس از من هرگز به ضلالت و گمراهی نمی افتید. از آنان پیشی نگیرید که هلاک می شوید. و از آنان عقب نمانید که باز هلاک می شوید. چیزی به آنها یاد ندهید که آنان اعلم از شما هستند، خداوند حکیم و خبیر بر من خبر داده که آندو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر بمن ملحق شوند.

ص: 240

دقت بفرمائید این حدیث که همانند قرآن از ساحت مقدس رسول خدا صلی الله علیه واله صادر شده و در حجیت آن کمترین تردیدی وجود ندارد به صراحت تمام شرط هدایت امت را دو چیز معرفی کرده است، و آن دو قرآن و عترت علیهم السلام است، هر کدام به تنهائی مفید هدایت نیست که هیچ بلکه می توان گفت: موجب ضلالت هم می شود.

6- یک مثال برای کمک به فهم معانی حدیث شریف :

قرآن و عترت علیهم السلام عینا مانند طبیب و دارو است که هر کدام به تنهائی در بازیابی صحت و سلامت بیمار کارساز نیست، روشن است که اگر بیمار از نظر دارو کمبودی نداشته باشد ولی طبیب متخصص و حاذق وجود نداشته باشد که از میان این داروها آنچه را که بیماری را از وجود بیمار بیرون رانده و صحت از دست رفته او را به او باز گرداند، از میان داروهای موجود انتخاب کرده و در اختیار بیمار بگذارد در این صورت دارو کوچکترین ارزشی برای بیمار نخواهد داشت.

و بالعکس اگر دکتر متخصص و ماهری در دسترس بیمار باشد ولی از دارو خبری نباشد در این صورت نیز دکتر، تشخیص بیماری، و نسخه دکتر بدون وجود دارو کمترین نقشی در مداوای بیمار و بازگرداندن سلامت وی به او نمی تواند ایفا نماید، همچنانکه برای مداوا و تأمین بهبود و سلامت بیمار طبیب وارد و دارو هر دو بطور حتم لازم است و یکی از آندو بدون وجود دیگری کوچکترین تأثیری در حال بیمار نمی تواند داشته باشد همینطور برای هدایت امت و رسیدن آن به زندگی سالم و صحیح و مالا دستیابی او به عقیده صحیح، و بینش صحیح و سعادت و خوشبختی در زندگی دنیوی و اخروی قرآن و عترت علیهم السلام هر دو با هم باید باشند، و تمسک به یکی بدون دیگری کوچکترین بازده مثبتی در امر مهم هدایت بشر به زندگی مطلوب نمی تواند داشته باشد قرآن همانند داروخانه بسیار غنی است که از هیچ داروئی در آن فروگذار نشده است.

ص: 241

و عترت علیهم السلام همچون طبیبی است متخصص، و وارد و ماهر که نسخه شفابخش زندگی صحیح و سالم را می تواند از قرآن در آورده و در اختیار ملت اسلام بگذارد.

خلاصه قرآن دارو و عترت علیهم السلام طبیب است، طبیب کنار دارو باید باشد تا بیماری جهالت امت مداوا شود.

7- شفابخشی مشروط قرآن :

قرآن خود گویای آن است که خاصیت شفا بخشی دارد چنانکه در این آیه شریفه آمده است:

« وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءُ وَ رَحْمَهُ ». (1)

ما چیزی از آیات قرآن فرو فرستادیم که شفابخش مومنین از انحرافات، و کجرویها و کج اندیشها بوده باعث فراگیری رحمت و فضل الهی است.

درست است که قرآن شفا بخش است، ولی برای چه کسی؟ روشن است که برای مؤمنین شفابخش است و منظور قرآن از ایمان اسلام ظاهری نیست. بلکه هدف آن ایمان آوردن و چنگ زدن به ذیل ولای امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام و اولاد معصومین او می باشد.

بنابراین اگر قرار شود قرآن شفابخش را ظالمین و بیگانگان تفسیر و تبیین نمایند آنگاه همین قرآن شفابخش جز خسارت، ضلالت، مرض، و بدبختی چیزی از خود پس نمیدهد.

« وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ أَلَا خَساراً ». (2)

قرآن برای ظالمین جز خسارت چیزی افاده نمیکند.

ص: 242


1- 82 / الاسراء: 17.
2- 82/ الأسراء: 17
8- ظالمین چه کسانی هستند؟

مراد از ظالمین در آیه شریفه کسانی هستند که بظاهر دم از اسلام نیز می زنند اما سر

تسلیم در مقابل امامت و ولایت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه واله فرود نمی آورند.

قرآن بحال اشخاصی از این قماش نفعی ندارد، شفا بخش نیست، و زیانبار است. زیرا قرآن خود چنین تحدی می کند که من برای مؤمنین شما شفا بخشم، چون نسبت به مؤمنین دارویی در کنار طبیبم و برای ظالمین زیانبارم، زیرا نسبت به ستمکاران همانند داروی بدون طبیبم، حکم عقل هم همین است. چرا قرآن به تنهائی زیانبار است؟

بدیهی است یک کتاب تربیتی که سبکش کلی گوئی است حتما نیاز به مفسر دارد، قرآن شریف که کتاب تربیتی و کتاب هدایت است، و سبکش کلی گوئی است، نیاز به مبین دارد آن هم مبین معصوم، یعنی کارشناس متخصص مصون از خطا تا بتواند این کتاب را تفسیر و تبیین نماید.

ماشین و موتورهایی که از خارج کشور وارد شده طبعا نیاز به کارشناس بصیر و متخصصی دارد تا از کلیه اجزاء و وسائل به کار رفته در این وسائل آگاه بوده، و راه کار اندازی آن را بداند، و اگر کارشناس متخصص و بصیر در کنار این کارخانه نباشد کارخانه عاطل و باطل مانده و هرگز بکار نخواهد افتاد.

قرآن یک دستگاه تربیتی و هدایتی آسمانی می باشد که از جانب حضرت احدیت فرود آمده است. و بطور قطع یک دستگاه آسمانی نیاز مبرم و حتمی به کارشناس و متخصص آسمانی و معصوم، و مصون از خطا دارد که از کلیه رموز اسرار، و موازینش اطلاع داشته و راه کار اندازی و بهره برداری از آن را بداند، عقل نیز همین مطلب را تایید می فرماید قرآن در آیه شریفه زیر، بر روی این حکم عقل صحه می گذارد:

« وَ أَنْزَلْنا إلیک الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ ». (1)

ص: 243


1- 44 / النحل: 16.

بتحقیق ذکر - یعنی قرآن - را ما برای تو فرو فرستادیم تا آنچه را که برای مردم نازل شد بر آنان تفسیر و تبیین نمائی .

9- حق تفسیر و تبیین منحصر بفرد اهل بیت علیهم السلام از قرآن از کجای آیه استفاده می شود؟

در اینجا منظور از ذکر، قرآن است. چنانکه در آیه دیگری نیز از قرآن با واژه ذکر

تعبیر کرده:

« أَنَا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ » (1)

قرآن را ما فرو فرستادیم و ما آنرا از دستبرد تحریف گران، خیانت کاران محافظت

میکنیم .

بنابراین قرآن ذکر است که در رابطه با هدایت بشریت بزندگی شایسته، یادآور حقایق و برنامه های نتیجه بخش است.

« وَ لا رَطْبٍ وَ لَا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ ». (2)

هیچ تر و خشکی در پیرامون هدایت وجود ندارد جز آنکه در کتاب مبین آنرا جمع کرده ایم.

از این آیات استفاده می شود که قرآن ذکر، و یادآور کلیه برنامه های لازم زندگی است، مال مردم است نه مال گروه خاصی. «لِتُبَیَّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزَّلَ إِلَیهِم» - منظور از «الناس» کل بشریت است نه گروه خاصی از آن، ولی به دلیل آنکه حاوی کلیاتی می باشد، نیاز به بیان دارد، تو را ای پیامبر معصوم در کنار قرآن قرار دادیم تا مبین آن برای مردم باشی. روی این کلمات مخصوصأ کلمه «لِتُبَیَّنَ» دقت فرمائید، این کلمه آشکارا دلالت بر آن دارد که ذکر، یا قرآن گرچه مال مردم، و برای راهنمائی آنان از آسمان نازل شده ولی مردم بدون استمداد از کارشناس معین از جانب خدا نمی توانند محتوای آنرا

ص: 244


1- 9/ الحجر: 15.
2- 59 / الأنعام: 6

بفهمند، و لذا به کارشناس متخصص آسمانی و معصوم که خدا او را بدین منظور تعیین فرموده است. نیاز دارند تا آنرا بر ایشان تفسیر و تبیین نماید. از این کلمه فهمیده می شود که همه چیز قرآن روشن نیست و هر کس نمی تواند از مفاهیم و رموز آن سر در بیاورد، وگرنه علت انزال قرآن به پیامبر صلی الله علیه واله را با واژه «لِتُبَیَّنَ» تعبیر نمی فرمود. زیرا اگر نقش رسول خدا صلی الله علیه واله در این میان تنها گرفتن وحی از خدا و رساندن آن بر مردم بود، در آن صورت «لبین» صحیح نبود، بلکه کافی بود بفرماید: « وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتَبْلُغَ لِلنَّاسِ » یعنی ما ذکر (قرآن) را بتو فرو فرستادیم تا آنرا بر مردم ابلاغ کنی، زیرا مفاهیم و محتوای آن روشن و همه فهم است و نیازی به تفسیر و تبیین تو ندارد، بلکه کافی است آنچه را که از ما می گیری به آنان ابلاغ کنی، آنوقت آنها خود مفهوم آن را فهمیده و فرا راه زندگی خود قرار میدهند.

پس از اینکه در مقام بیان علت ارسال رسول خدا صلی الله علیه واله به نبوت «لِتُبَیَّنَ» فرموده نه «لِتُبَلَّغَ» معلوم می شود که مدلول کلیه آیات قرآن روشن و همه کس فهم نیست. بلکه باید کس و یا کسانی که خدا خود آنانرا عالم و آشنای به مدالیل قرآن قرار داده، و مصون از خطا و اشتباه فرموده، و مأمور به تبیین و تفسیر قرآن کرده در کنار آن باشند تا مردم به کمک آنها برنامه عالی زندگی را از آن گرفته و در خط شایسته انسانی قرار گرفته و حرکت خود را به سوی هدف متعالی شروع و ادامه دهند.

10- آیات قرآن از نظر روشن بودن معانی و عدم آن در یک سطح نیستند :

البته منظور ما از این بیان آن نیست که هیچ آیه ای از آیات قرآن را کسی نمی تواند بفهمد، و همه آیات آن احتیاج به مبین که همان پیامبر معصوم عالم است دارد، بلکه:

1- مفهوم تعداد زیادی از آیات قرآن مجید روشن است و کسانی که با اسلوب عربی و قواعد ادبی آن آشنا هستند همه شان مفهوم این گونه آیات را بدون کمک رسول خدا صلی الله علیه واله و یا ائمه معصومین علیهم السلام می توانند بفهمند. و در فهم معانی این آیات

ص: 245

نیازی به تبیین معصوم نیست، اینک ذیلا به ارائه چند آیه از این نوع می پردازیم.

1- « وَیْلُ لِلْمُطَفِّفِینَ الَّذِینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یستؤفون وَ إِذَا کالوهم أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ » (1)

وای بر کم فروشان، آنانکه هنگامی که از مردم می خرند جنس را درست و به دقت وزن میکنند ولی هنگامی که خود چیزی را به مردم می فروشند از وزن آن کم می گذارند.

2- « لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجارَهً عَنْ تَراضٍ ». (2)

دست تصرف و تجاوز بر اموال یکدیگر از راه باطل دراز نکنید مگر اینکه نقل و انتقالات مالی در میان شما از راه تجارت توأم با رضای خاطر باشد.

3- « لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ . . .». (3)

عده ای از شما پشت سر عده ای دیگر بدگوئی نکنید، آیاکسی از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ معلوم است که نه، بلکه بشدت از اینکار نفرت کرده و بدش می آید.

4- « إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً ». (4)

آنان که دست تجاوز و تعدی بسوی اموال یتیمان دراز کرده و آنرا از راه ستم میخورند

شکم خود را از آتش جهنم پر میکنند.

معانی و مفاهیم اینگونه آیات روشن و برای کسانی که با قواعد ادبی، و شیوه های بیان غربی آشنائی دارند قابل فهم بوده و در فهم آن نیازی به تفسیر و تبیین کسی ندارند.

2- تعداد دیگری از آیات قرآن است که گرچه معانی آن بر همگان روشن نیست ولی مفسران از علماء می توانند با عرضه کردن این قبیل آیات بر پاره ای دیگر از آیات

ص: 246


1- 1 / المطففین: 83
2- 29 / النساء: 4
3- 12 / الحجرات: 49
4- 10 / النساء: 4

قرآن پی به معانی آنها برده و به تفسیر و تبیین آنها بپردازند. زیرا مشکل بودن فهم بیان این آیات یا ناشی از آن است که از متشابهاتند و یا بدلیل آن است که مفهوم عامی دارند، و یا مجمل اند و..، مفسران ورزیده از علماء که در علوم اصول، و فقه، و ادبیات عرب و دیگر علوم لازم در این زمینه واردند می توانند با عرضه کردن متشابهات بر محکمات، و گذاشتن آیه تخصیص دهنده در کنار آیه عام مربوط به آن و همچنین نهادن آیه مبین در کنار آیه مجمل مربوطه، آنها را تفسیر نموده و پرده اشکال فهم معنای این گونه آیات را کنار بزنند.

11- یک اشکال و جواب آن :

ممکن است گفته شود: با اتکاء به اصل « الْقُرْآنُ یُفَسِّرَ بَعْضُهُ بَعْضاً » می توان با عرضه کردن بعضی از آیات قرآن بر بعضی دیگر، و به عبارت دیگر با عرضه کردن آیات مبهم بر آیات روشن و صریح، کلیه ایات قرآن را تفسیر و تبیین نموده و بدین ترتیب پرده ابهام را از کلیه آیات قرآن زدوده، ابهام آنها را از میان برداشت زیرا بموجب این اصل آیات قرآن بدو قسمت تقسیم می شوند:

1- آیات تفسیر کننده بعض دیگر از آیات که اصولا باید معانی اینگونه آیات معلوم باشد تا بتواند بعضی دیگر را تفسیر نماید.

2- آیاتی که بوسیله دسته اول از آیات قرآن تفسیر می شوند اینگونه آیات باید معانی آنها معلوم و روشن نباشد زیرا در غیر این صورت نیازی به رفع اشکال از دلالت انها بوسیله آیات گروه اول نیست. پس با عرضه نمودن قسمت دوم آیات به قسمت اول اشکال دلالتی آیات قرآن بطور کلی از بین می رود. بنات

جواب:

درست است که بوسیله محکمات از آیات قرآن متشابهات آن، و به وسیله آیات تخصیص دهنده عمومات آن و به وسیله مقیدات قرآن مطلقات آن را می توان تفسیر

ص: 247

و تبیین نمود، ولی باید دانست که بقول علمای منطق اصل مورد استناد - یعنی « الْقِرَانُ یفسر بَعْضُهُ بَعضَأ » یک جمله موجبه جزئیه است. به عبارت دیگر معنی آن این است که برخی از آیات قرآن معنای برخی دیگر را روشن و قابل فهم می کند نه اینکه بگوئیم بعضی آیات قرآن بعضی دیگر را تفسیر می کند چنانکه دیگر هیچ آیه ای از قرآن باقی نمی ماند که مفهوم آن روشن نبوده و نیاز به مبین خارجی داشته باشد.

پس در قرآن تعداد زیادی از آیات وجود دارد که جز رسول خدا صلی الله علیه واله و امام معصوم علیه السلام ، حتی بزرگترین و جامعترین علمای تفسیر، و حتی متوغلین در فقه و فقاهت و ... نیز نمی توانند چیزی از معانی آنها را درک کنند.

بنابراین در فهم اینگونه آیات از قرآن است که نیاز حتمی و قطعی به راهنمائی مبین وارد و معصوم که از طرف خدا برای اینکار تعیین شده اند وجود دارد، و دلیل آن واژه «لِتُبَیِّنَ» واقع در آیه شریفه است. اگر بر فرض معانی کلیه آیات قرآن روشن بود، و مردم، فقهاء، مفسرین و حکماء مفهوم آنها را می فهمیدند دیگر نیازی نبود که پروردگار متعال بفرماید: « لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ » زیرا وقتی معنای سخن گوینده روشن و قابل فهم باشد دیگر نیازی به تبیین و توضیح کسی نیست.

12- دلایل حق تفسیر و تبیین منحصر بفرد اهل بیت علیهم السلام از قرآن، از نظر سنت:

گذشته از همه اینها احادیث زیادی از ائمه معصومین علیهم السلام وارد شده که در آنها چنین آمده است:

« إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَهْراً وَ بَطْناً ، ولبطنه بَطْناً إِلَی سَبْعَهَ أَبْطُنٍ ، أَوْ سَبْعِینَ بَطْناً ». (1)

برای قرآن ظاهری است و باطنی، و برای باطن آن باطنی تا هفت، و یا هفتاد بطن وجه دارد.

که اسرار بطون را جز رسول خدا صلی الله علیه واله و امام معصوم علیه السلام کسی نمی تواند بیرون بکشد

ص: 248


1- المیزان، ج 1، ص 7، مقدمه.

علاوه بر همه اینها، ما یک سلسله معارف توحیدی داریم، و معارف مربوط به معاد داریم که جز معصوم کسی نمی تواند آنها را بفهمد.

و همچنین یک سلسله آیات الاحکام داریم که اتفاقا معانی این قبیل آیات یعنی آیات مربوط به أحکام مبتلا به عموم مسلمانان بوده، و همه مؤمنین بدون استثناء شب و روز به احکام موجود در آنها نیاز شدیدی دارند.

مثلا در آیه ای می فرماید:

« فَأَقِیمُوا الصلوه وَ آتُوا الزکوه وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ . . .». (1)

نماز بخوانید، و زکوه بپردازید و از خدا و رسولش پیروی کنید.

خوب این نماز که خدا در قرآن بإقامه آن دستور داده و می فرماید: «فَاَقِیمُوا الصَّلَوهَ...» آیا کسی لازم است که آن را برای ما تعریف کرده و بگوید: نماز چیست؟، و چند رکعت است؟، چند تا واجب دارد؟، و چند تا مستحب دارد، رکوعش چیست؟، و سجودش چیست؟، و اذکارش چیست؟ چه کسی می تواند از «فَاَقِیمُوا الصَّلَوهَ» که کرارا در قرآن نازل شده این همه مسائل مربوط به نماز را فهمیده و توضیح بدهد؟

اگر شما بزرگترین، دقیقترین، و پرکارترین افراد را بیاورید، و روی این یک جمله کوتاه «فَاَقِیمُوا الصَّلَوهَ» تمام عمر زحمت بکشند نمی توانند بفهمند نماز بخوانید یعنی چه، و اینکه نمازهای واجب در شبانه روز 17 رکعت، و نمازهای مستحبی 34 رکعت است. در کجای قرآن آمده است؟ و از کجای قرآن می فهمند که نماز صبح دو رکعت، نماز ظهر چهار رکعت، و نماز مغرب سه رکعت است.

چه کسی می تواند از آیه شریفه « وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا

» (2) استنباط کند حج یعنی چه؟ تعریف حج و مسائل و مناسک آن چیست؟ و در حالت گرام چه چیزهایی برای محرم حرام می شود؟ طواف یعنی چه؟ و سعی یعنی چه؟

ص: 249


1- 13/ المجادله: 58
2- 97/آل عمران: 3.

زیرا هیچکدام از اینها در قرآن نیست.

چه کسی می تواند از آیه صوم بفهمد روزه یعنی چه؟ مبطلات آن چیست؟ زکاه به چه چیزهائی تعلق میگیرد و حد نصاب آن چیست؟ و چه مقدار از مالی را که زکوه بر آن تعلق می گیرد باید پرداخت؟ جهاد و امر به معروف و نهی از منکر نیز همینطور.

13- به رسول خدا صلی الله علیه واله ذکر اطلاق می شود :

گرچه در بعضی از آیات قرآن شریف با واژه «ذکر» وصف شده، ولی اطلاق ذکر به شخص رسول خدا صلی الله علیه واله صحیح، و در قرآن از آن حضرت نیز به ذکر تعبیر شده است، چنانکه در سوره طلاق چنین می خوانیم:

« أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذکر رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ ». (1)

ما ذکر را به عنوان رسالت بسوی شما فرستادیم که آیات روشن کر خدا را برای شما تلاوت کند.

پس ذکر در کتاب آسمانی، هم به قرآن و هم به خود آن حضرت اطلاق شده است، و می فرماید:

« فاسئلوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ » (2)

اگر چیزی را نمی دانید از اهل ذکر بپرسید.

در این آیه أهل ذکر ائمه معصومین علیهم السلام و ذکر قرآن است.

مصداق اهل ذکر پاکان و معصومان از آل محمد علیهم السلام می باشند، چنانکه خدای عز وجل خود در این آیه شریفه می فرماید:

« انْهَ لَقُرْآنُ کَرِیمُ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ». (3)

ص: 250


1- 10-11 / الطلاق: 65
2- 43/ النحل: 16.
3- 79-77 / الواقعه 56.

این قرآن کتابی بس گرانبها و سودمند و گرامی است، در لوح محفوظ قرار دارد، که جز دست پاکان (و فهم خاصان) بدان نمی رسد.

به عبارت دیگر گروهی را که پاک و مطهرند و طهارت خاصی را دارا هستند، و می توانند با قرآن عزیز مساس پیدا کنند و با حقیقت قرآن تماس داشته باشند من می شناسم، و من آنان را برای تفسیر و تبیین آیات قرآن، و رهنمائی امت به اقیانوس نوری که در آن قرار دارد، تعیین می کنم.

14- منظور از مطهرون در آیه شریفه چه کسانی هستند؟

گوئی این آیه شریفه در جواب این سئوال نازل شده است:

« إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ». (1)

از خدا میخواهد از شما اهل بیت پیامبر پلیدی کفر و شرک و شک و گناه را بردارد و شما را پاک و پاکیزه گرداند.

پس مطهرون همان اهل ذکرند که باید امت برای رسیدن به نور و سعادت دست نیاز به دامن آنان دراز کند، زیرا منحصرا اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله می باشند که حق تفسیر و تبیین آیات قرآن را دارند و تنها آنها هستند که می توانند مردم را از تاریکیهای جهالت و بیخبری درآورده و وارد جهان نور و علم و آگاهی نمایند، رسول خدا صلی الله علیه واله در تایید این مطلب می فرمایند:

« إِنِّی تَارِکُ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ : کِتَابُ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی »،

لذا مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام بخوارج نهروان، که از قرآن دم زده و می گفتند: « لَا حُکْمَ الَّا اللَّهُ » ما تابع قرآنیم، و در مقابل تو تسلیم نمی شویم - فرمودند:

« ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ فَلَنْ یَنْطِقُ ، وَ لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ ».

ص: 251


1- 33 / الأحزاب: 33

این قرآن است از آن بپرسید اگر میتوانید با او حرف بزنید، ولی آن با شما حرف نمی زند.

در کنار این قرآن صامت قرآن ناطق منم، من از محتویات آن اطلاع کافی دارم، این کتاب یک پیام آسمانی و من متخصص تعیین شده از جانب پروردگار برای آن هستم، این تنها من هستم که از داخل آن اطلاع عمیق و وسیعی دارم.

« انَّ فِیهِ عِلْمَ مَا یَأْتِی ، وَ الْحَدِیثُ عَنِ الْمَاضِی وَ دَوَاءَ دَائِکُمْ ».

که در قرآن علم حوادث آینده و سخن درباره هر آنچه در گذشته رخ داده و داروی

دردهای شما وجود دارد.

قرآن علوم مربوط به آینده و حوادث گذشته را در بر گرفته، و آن داروی شفابخشی که سلامت دین شما را ضمانت کرده و راه مستقیم را پیش پای شما می گذارد در آن است، ولی به دلیل آنکه کسی جز من بخلوت گاه راز آن راهی ندارد من باید آن را از این کتاب عزیز در آورده و در اختیار شما بگذارم. (1)

15- ظاهر و باطن قرآن را چه کسانی می دانند؟

امام باقر علیه السلام فرمود:

« مَا یَسْتَطِیعُ أَحَدُ أَنْ یَدَّعِیَ عِنْدَهُ جَمِیعَ الْقُرْآنِ کُلِّهِ ظَاهِرِهِ وباثه غَیْرُ الْأَوْصِیَاءِ ». (2)

جز اوصیای رسول خدا صلی الله علیه واله هیچکس نمی تواند ادعا کند که همه علوم قرآن اعم از ظاهر و باطن آن در پیش اوست.

و نیز فرمود:

« لیس شئء أَبْعَدَ مِنْ عُقُولِ الرِّجَالِ مِنْ تَفْسِیرِ الْقُرْآنِ إِنَّ الْآیَهَ تَنْزِلُ أَوَّلُهَا فِی شَیْ ءٍ ؛ وَ أَوْسَطُهَا فِی شَیْ ءٍ ، وَ آخِرُهَا فِی شَیِ ».

ص: 252


1- نهج البلاغه، خطبه 158.
2- بحار الانوار، ج 12، ص 88 ح 26.

هیچ چیز از عقلهای مردم دورتر از تفسیر قرآن نیست. زیرا یک آیه ممکن است اولش درباره چیزی، و وسطش درباره چیز دیگر، و آخرش درباره چیزی غیر از آن دو نازل شده باشد.

مگر از قدرت هر کسی بر می آید که اسرار و رموز نهان و پیچیده کتاب خدا را بداند و پرده از راز آن بردارد، بعد به دنبالش می فرماید:

« إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ، مِنْ میلاد الْجَاهِلِیَّهِ ». (1)

به درستی که خدا میخواهد پلیدی شرک، و جهل و شک و گناه را از شما اهل بیت پیامبر

زدوده و شما را از زایش جهل پاک و پاکیزه نماید.

ائمه طاهرین تنها گروهی هستند که از زایش جهل به دور، و مولود علمند، و تشکل یافته در دریای رحمت، و منبع فضل، و درایت و معرفتند تنها آنها باید بعنوان مبین و مفسر قرآن به تفسیر و تبیین قرآن آن اقیانوس بیکران اسرار و رموز دستگاه آفرینش پردازند، و امت اسلام را به راهی که رساندن او را بهدف نهایی تضمین می نماید راهنما باشند.

نیاز سنت رسول خدا صلی الله علیه واله به مبین معصوم

حالا نه تنها قرآن مجید به مبین معصوم نیاز دارد، بلکه سنت شریف رسول خدا صلی الله علیه واله نیز همینطور است. سنت رسول خدا صلی الله علیه واله گفتار و رفتار و عمل پیامبر صلی الله علیه واله را در بر می گیرد، رفتار و عمل رسول خدا صلی الله علیه واله نیز همچون گفتار آن حضرت حجت است.

« ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ». (2)

ص: 253


1- بحار الانوار، ج 92، ص 110، ح 10، و ص 94، ح 45.
2- 7/ الحشر: 59

آنچه را که پیامبر خدا شما را بدان امر میکند بگیرید و از هر آنچه شما را از آن باز

میدارد دوری جوئید.

با استناد به این آیه شریفه می توان گفت رفتار و گفتار رسول خدا صلی الله علیه واله حجت است، اما چه کسی می تواند بگوید که پیامبر صلی الله علیه واله در کجا چه گفته؟ و چه کار کرده؟ تا بدین ترتیب هم رفتارش برای ما روشن شود، و هم گفتارش، که سنت رسول الله صلی الله علیه واله همین است و بس.؟

16- آیا سنی ها به راستی اهل سنت هستند؟

اینکه سنی ها می گویند ما اهل سنت هستیم، آیا می توانند بگویند سنت یعنی چه؟ اینها سنت پیامبر را از کجا و از چه کسی گرفته اند؟ آیا اینها با خود پیامبر بوده اند؟ اینها نشخوارهای ابوحنیفه و شافعی را گرفته و بجای سنت پیامبر جا زده اند، از ابوبکر و عثمان (لعنه الله علیهما) شنیده اند در صورتیکه تنها اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله به رفتار و گفتار آن حضرت و انگیزه ها و هدفهای آن آشنا بودند، بنابراین سنتی که از غیر طریق ایشان روایت شود پشیزی ارزش ندارد. زیرا نامبردگان اکثرا خواسته ها و هوی و هوسهای خود، و احیانا بسیاری از آداب و رسوم جاهلیت را که هنوز از اعماق وجودشان رخت برنکنده بود بصورت حدیث از رسول خدا روایت کرده و از مجموع اینها معجونی ساخته و پرداخته اند که گویای چیز مهمی از کردار و گفتار رسول خدا صلی الله علیه واله نیست.

خلاصه: گذشته از قرآن، خود سنت رسول خدا صلی الله علیه واله نیز نیاز مبرمی به مبین و ناقل معصوم دارد، معصوم باید بگوید: پیامبر صلی الله علیه واله چه کار کرده؟ و چه گفته است؟. نه اشخاصی از قماش ابوهریره و سمره بن جندب.

ص: 254

17- مقایسه روایت امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه واله با روایت ابوهریره :

آیا کسی که تمام اوقات عمرش را در کنار رسول خدا صلی الله علیه واله سپری کرده، و اول از همه به آن حضرت ایمان آورده و بدو پیوسته است، و آخرین کسی که از آن حضرت جدا شده است، یعنی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام و فرزندان معصومش علیهما السلامشایستگی روایت سنت رسول خدا صلی الله علیه واله را دارند یا دیگران؟ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از همان لحظه اول ولادت که هنوز چشم بروی مادر نگشوده، و هنوز پستان مادرش را به دهن نگرفته بود خود را به آغوش آکنده از مهر و عطوفت پیامبر صلی الله علیه واله انداخته و برای اولین بار چشم به جمال عالم آرای آن حضرت می گشاید، و اولین غذایش در طلوع زندگی با عظمتش از سر انگشتان معجزه آفرین پیامبر صلی الله علیه واله به دهانش سرازیر می شود، از همان آغاز زندگیش در کنار پیامبر صلی الله علیه واله بوده، و در دامان پیامبر خدا صلی الله علیه واله تربیت شده و مراحل رشدش را پشت سر گذاشت، و بعدها هم در تمام اوقات عمرش در سفر، در حضر، شب و روز همراه پیامبر خدا صلی الله علیه واله بوده است، همانگونه که خود در نهج البلاغه فرموده:

« وَضَعَنِی فِی حَجْرِهِ وَ أَنَا وَلِیدُ ، کَانَ یضمنی إِلَی صَدْرِهِ ، ویکنفنی فِی فِرَاشِهِ ، وَ کَانَ یمضع الشَّیْ ءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ ». (1)

مرا که کودک نوزادی بیش نبودم بدامنش گرفت، و تو بسترش در کنار خود خوانده و به سینه خود می چسبانید، غذا را نخست در دهان خود جویده و نرم کرده و سپس در دهان من میگذاشت.

« لَقَدْ کُنْتَ أَتَّبِعُهُ إِتْبَاعِ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ ». (2)

و همانند بچه شتر که همواره به دنبال مادرش راه برود بدنبالش راه میرفتم، به صحرا میرفت او را دنبال می کردم، بخانه می آمد بدنبالش بودم، جائی که جز من کسی او را

نمی دید.

ص: 255


1- نهج البلاغه، خطبه 192، معروف به خطبه قاصعه.
2- همان .

« أری نورالوحی وَ الرِّسَالَهِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّهِ ». (1)

در خلوت راز که جز من کسی را بدان راهی نبود نور وحی و رسالت را می دیدم و عطر نبوت را استشمام میکردم، و وقتی صدای وحی را شنیدم خطاب به من فرمود:

« إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ ، وِتْرِی مَا أُرِیَ ». (2)

هرچه را که می شنوم تو هم میشنوی، و هر چه را که من می بینم تو نیز می بینی.

« إِلاَّ أنک لَسْتُ بِنَبِیَّ ، وَلکِنَّکَ لَوَزِیرُ ». (3)

ولی تو پیامبر نیستی بلکه وزیر من هستی.

با این حساب آیا کسی که در تمام دوران عمرش، در سفر، در حضر، از کودکی گرفته تا آخرین لحظه عمرش با پیامبر صلی الله علیه واله بوده او باید کردار و گفتار پیامبر صلی الله علیه واله را برای امت اسلامی روایت کند یا ابوهریره، و سمره بن جندب؟ و یا ابو حنیفه؟ اینها بر اساس کدام صلاحیت و شایستگی دست به نقل سنت رسول خدا صلی الله علیه واله می زنند، و قرآن شریف را تبیین و تفسیر می نمایند؟. آیا کسی جز دیوانگان که فکرشان را در اختیار هر کسی قرار می دهند از چنین اشخاصی پیروی می کند؟ اینها که با تدلیس و دروغ در خدمت جناحهای سیاسی شهوتران از مجموعه تمایلات خود و سرورانشان معجون تهوع آوری به نام سنت ساخته و پرداخته و بخورد مردم بیچاره داده اند؟

اکنون جا دارد نتیجه تتبع یک محقق زحمت کشیده از اهل تسنن در رابطه با مقایسه و احادیث روایت شده از امیرالمؤمنین علیه السلام با احادیث روایت شده از ابوهریره را که از این رهگذر به نتیجه شگفت، و بحت آوری رسیده به عرض شنوندگان محترم برسانم.

ص: 256


1- نهج البلاغه، خطبه 192، معروف به خطبه قاصعه.
2- همان .
3- همان .

می گوید: به پندار اهل سنت کلیه احادیثی که حضرت علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت کرده (586) حدیث، و شمار احادیثی که ابوهریره از آن

حضرت روایت کرده (5374) حدیث است.

بعد می گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام مدت سی و چهار سال تمام در کنار پیامبر بزرگوار بوده و در این مدت احادیثی که از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیده است، 586 حدیث است اما ابوهریره که در اواخر عمر پیامبر صلی الله علیه واله به حضور ان حضرت شرفیاب شده و اسلام آورده و نوزده ماه بیشتر آن حضرت را درک نکرده تعداد احادیثی که در اینمدت از پیامبر اکرم شنیده 5374 حدیث است، حالا برای اینکه مشخص شود امام علی علیه السلام هر روز چند حدیث از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیده (586) حدیث را به 12036 که تعداد روزهای سی چهار سال زندگی تنگاتنگ آن حضرت در کنار رسول خدا صلی الله علیه واله بوده و از : (12036=354×34) بدست آمده تقسیم میکنیم نتیجه این می شود که امام علیه السلام در هر بیست روز یک حدیث از پیامبر صلی الله علیه واله شنیده است، و با ضرب 19، تعداد ماههائی که ابوهریره در خدمت رسول خدا صلی الله علیه واله بوده در عدد 30 که تعداد روزهای یک ماه است نتیجه می شود که او در تمام عمرش فقط پانصد و هفتاد روز توانسته است درک حضور پیامبر صلی الله علیه واله را نماید.

حالا اگر 5374 را که تعداد روایات او از پیامبر صلی الله علیه واله است بر پانصد و هفتاد که تعداد روزهائی است که او حضور پیامبر صلی الله علیه واله را درک کرده تقسیم کنیم نتیجه این می شود که ابوهریره در هر روز ده حدیث از پیامبر اسلام شنیده است!!!۔

کمال حیرت می بینیم که امیرالمؤمنین علیه السلام هر بیست روز یک حدیث و ابوهریره هر روز ده حدیث از پیامبر صلی الله علیه واله شنیده اند.

با توجه به مدتی که هر کدام از این دو نفر حضور رسول خدا صلی الله علیه واله را درک کرده اند این موضوع خیلی عجیب و باور نکردنی است، چون اصولا نمی توان باور کرد که مؤمنین علیه السلام با آن ولع شدیدش به استفاده از رسول خدا صلی الله علیه واله هر بیست روز یک

ص: 257

حدیث، و ابوهریره با آن بازیگوشی و غرق در شکم پرستی و در یوزه گی هر دو روز

بیست حدیث از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیده باشد.

حالا چرا روات و علمای حدیث اهل سنت مسأله را به این شکل در آورده اند؟ معلوم است زیرا اساس کار آنها دروغ و تدلیس و کتمان حق است:

« لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ». (1)

در حالی که شما علم یقین به حق دارید با سرپوش قرار دادن باطل بر آن، آن را از مردم پوشیده نگاه ندارید.

شگفت انگیز تر از همه اینها آن که ابوهریره به افتضاح خود در سئوالی که ببار آورده بود متوجه شده و در صدد علاج واقعه، حدیثی ساخته و آنرا از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت کرده است تا مگر به این ترتیب معترضین به افراط در روایت او را قانع کند و به عبارت دیگر شیره بسرشان بمالد، جای زهی تأسف !!!

حدیثی که برای ماست مالی اشتباه خود ساخته و آنرا از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت کرده اند بدین ترتیب است:

از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم که فرمود:

هرچه از من روایت شود در صورتیکه ظاهرش بد نباشد آن را به عنوان حدیث من

بپذیرید، گرچه آن را من نگفته باشم.

نکته ایکه در این روایت وجود دارد و شنونده را به شگفتی وا می دارد تضاد شدید آن با حدیثی است که باسناد صحیح از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت شده که آن حضرت فرمودند:

اکنون در حالیکه هنوز من در قید حیاتم دروغگویانی که سخنانی به دروغ به من می بندند کم نیستند و تعداد آنان پس از من بمراتب زیادتر خواهد شد، پس هوشیار باشید و گول این دروغگویان مفتری را نخورید:

ص: 258


1- 42/ البقره: 2.

« مَنْ یَقُلْ عَلَی مَا لَمْ أَقُلْهُ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ ». (1)

هر کس به دروغ چیزی به من ببندد که من آن را نگفته ام در روز قیامت جایگاه او پر از آتش جهنم خواهد شد.

رسول خدا صلی الله علیه واله سعی بلیغ مبذول می داشتند که امیرالمؤمنین علی علیه السلام را بمنظور هدایت مردم مسلمان به شاهراه حق و حقیقت در کنار قرآن، و در کنار سنت قرار داده و زمام کتاب و سنت را بدست با کفایت آن حضرت بسپارند، و به همین دلیل بود که از هر فرصتی برای توصیه محبت و ولایت او و اولاد طاهرینش و استفاده می فرمودند.

رسول خدا صلی الله علیه واله بدستور پروردگار متعال امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه طاهرین علیهم السلام از فرزندانش را به عنوان تنها مفسران و تبیین کنندگان شایسته، و دارای شرایط لازم معرفی می فرمودند:

« قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی ». (2)

بگو ای پیامبر من از شما در مقابل ادای رسالت پاداشی جز محبت و مودت اهل بیت

خودم را نمیخواهم.

اهل سنت نیز این آیه را دست آویز خود قرار داده و مدعی اند که ما نیز اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله را دوست می داریم و از دشمنی با آنان اکیدا خودداری می کنیم چون محبت آنان اجر رسالت پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه واله است.

شافعی در این زمینه گفته:

یا أَهْلَ بیت رَسُولُ اللَّهِ حبکم *** فَرْضُ مِنَ اللَّهِ فِی الْقُرْآنِ أَنْزَلَهُ

کَفَاکُمْ فِی عَظِیمِ الْقَدْرِ انکم *** مَنْ لَمْ یُصَلِّ عَلَیْکُمْ لَا صَلَاهَ لَهُ (3)

ص: 259


1- بحار الأنوار، ج 2، ص 117، ح 17.
2- ینابیع الموده، ج 2، ص 434، ح 197، ص 464، و ج 3، ص 102، ح 9.
3- همان

ای اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله محبت شما از طرف پروردگار در قرآن که از طرف او نازل شده برای هر مسلمانی واجب شده است.

در عظمت مقام شما همین بس که هر کسی در نماز بر شما صلوات نفرستند نمازش

باطل میشود.

و نیز می گوید:

وَ لَمَّا رَأَیْتَ النَّاسَ قَدِ ذَهَبَتْ بِهِمْ *** مَذَاهِبِهِمْ فِی أَبْحُرِ الْغَیِّ وألجهل

رَکِبْتَ عَلَی اسْمِ اللَّهِ فِی سُفُنِ النجا *** وَهْمُ أَهْلُ بَیْتِ الْمُصْطَفَی خَاتَمِ الرُّسُلِ

وَ أَمْسَکْتُ حَبْلُ اللَّهِ حَبَلُ وَ لِأَنَّهُمْ *** کَمَا قَدْ أَمَرَنَا بالتمسک بِالْحَبَلِ

هنگامی که دیدم مردم را مذاهب شان در دریای جهل و ضلالت فرو می برد من به نام نامی خدا سوار بر کشتیهای نجات که اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله خاتم پیامبران هستند سوار شده، و از ریسمان خدا که همان رشته ولایت آنها باشد گرفتم همانگونه که در قرآن دستور آمده: « وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً » (1)

18- هدف خدا و رسول او از تاکید بر ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام :

گرچه اهل سنت به ادعای خود ولای اهل بیت علیهم السلام و دوستی آنها را قبول دارند، ولی متأسفانه محبت تنها منظور و هدف رسول خدا صلی الله علیه واله نبود، پیامبر اکرم صلی الله علیه واله از تشویق بر ولایت و دوستی اهل بیت علیهم السلام هدفش آن بود که مسلمانان بطرف آنها رفته و آنان را الگو قرار داده، و معالم دین خود را از آنان بگیرند ولی اینکه اهل سنت می گویند: علی و آل علی علیهم السلام را دوست داریم، ولی در عمل دین خود را از عمر (لعنه الله علیه)، از ابوحنیفه و ... می گیرند درست نبوده و با هدف مقدس، پیامبر اکرم صلی الله علیه واله مطابقت ندارد. پیامبر هدفش آن نبود که علی و آل علی علیهم السلام را دوست داشته باشید ولی در اخذ دینتان از هر کسی که دلتان می خواهد آزاد باشید.

بلکه آن حضرت بر این اساس که اهل بیت عصمت علیهم السلام تنها راه رسیدن بر دین

ص: 260


1- 103 / آل عمران: 3.

مورد رضای خدا هستند دستور به محبت و مودت آنان صادر کرده و امت را به آن تشویق می فرمود، البته تشویق رسول خدا صلی الله علیه واله به ولایت اهل بیت صلی الله علیه واله هم خود بدستور خدا بوده است چون خداوند در قرآن فرموده:

« قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی ». (1)

در این آیه محبت اقربای رسول خدا اجر ادای رسالت قرار داده شده و در آیه ای دیگر می فرماید:

« قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لکم » (2)

و نیز می فرماید:

« قُلْ ما أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یتخذ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً ». (3)

در یکی از این دو آیه می فرماید:

آن مودت قربا که من به عنوان اجر رسالت از شما خواستم به نفع شما است.

و در آیه بعدی می فرماید:

ای پیامبر بگو من چیزی به عنوان پاداش رسالت از شما نمی خواهم جز آنکه راه خدا را در پیش گیرید.

وقتی این سه آیه را کنار هم قرار میدهیم می فهمیم که اجر رسالت رسول خدا صلی الله علیه واله محبت و ولایت اهل بیت آن حضرت است و با محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام در واقع ما چیزی به رسول خدا صلی الله علیه واله نداده، و عملی که به نفع آن حضرت باشد انجام نداده ایم، بلکه محبت ما به اهل بیت آن حضرت و گرایشمان به ولایت آنان عملی است که آن را به نفع خودمان انجام داده ایم، حالا محبت و ولایت اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله چگونه به نفع ما است؟

ص: 261


1- 90/ الأنعام: 6
2- 61 / البقره: 2
3- 57 / الفرقان: 25.

در جواب گفته می شود:

آیه سوم محبت و ولایت آنان را همان حرکت بسوی خدا و بدست آوردن رضای حضرت احدیت قلمداد کرده است پس نتیجه این می شود که دوستی و ولای اهل بیت علیهم السلام ما را به طرف آنها جذب میکند و مادینمان، اخلاقمان، برنامه های زندگی مان، طرز عبادتمان، خداشناسی مان، همه و همه را از آنان می گیریم و این همان چیزی است که موجب رضای خدا می شود، و بدین ترتیب با محبت آنان که همان رفتن به سوی خدا است کاری بنفع خودمان انجام داده و اجر رسالت رسول خدا صلی الله علیه واله را پرداخته ایم.

اصلا امکان ندارد کسی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام و اولاد طاهرینش را دوست داشته باشد ولی بسوی خدا نرود، زیرا اگر نگوئیم ولایت ائمه طاهرین علیهم السلام عین حرکت بسوی خداست، لااقل می گوئیم ایندو لازم ملزوم هم هستند و از هم جدا نمی شوند پس دوستی اهل بیت علیهم السلام ، و قرار گرفتن در خط عمر باهم جور در نمی آید. زیرا رسول خدا صلی الله علیه واله می کوشید اهل بیت معصومینش که راه بسوی خدا هستند در کنار قرآن باشند و با تفسیر و تبیین صحیح و شایسته آن مردم را به معرفه الله صحیح برسانند، و عمر و همکارانش می کوشیدند که اهل بیت علیهم السلام را کنار بزنند تا بدین وسیله کاربرد صحیح قرآن را از آن بگیرند.

19- عمر از راه انداختن هیاهو بر بالین رسول خدا صلی الله علیه واله چه هدفی داشت؟

انصافا عمر خوب منظور رسول خدا صلی الله علیه واله را درک کرده و جامه عمل پوشیدن نفر رسول الله صلی الله علیه واله را با سیادت و ریاست خود در تضاد می دید و لذا با تمام نیرویش میخواست اهل بیت پیامبر را از ملازمت قرآن منع نماید تا کسی مزاحم عمل کردهای دل بخواه او نباشد.

در روایتی آمده که رسول خدا صلی الله علیه واله در آخرین لحظات عمر شریفش قلم و کاغذ

ص: 262

خواستند تا ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام و اولاد معصومینش علیهم السلام را با تأکید بیشتر و به صورت نوشتار از خود باقی بگذارند، لذا فرمودند:

« هَلُمَّ أَکْتُبَ لَکُمْ کِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَفِیُّ الْبَیْتِ رِجَالٍ فِیهِمْ عمربن الْخَطَّابِ فَقَالَ عُمَرُ : إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعِ ، وَ عِنْدَکُمْ الْقُرْآنِ حَسْبُنَا کِتابِ اللَّهِ ... (1)

پیامبر اکرم فرمود: بیائید برای شما چیزی بنویسم که پس از آن هرگز دچار ضلالت و گمراهی نشوید. در خانه مردانی بودند که عمر بن خطاب نیز در میان آنان بود عمر همینکه این سخن را از رسول خدا صلی الله علیه واله شنید گفت: درد بر رسول خدا غلبه کرده و - العیاذ بالله - نمیداند که چه میگوید، اینک قرآن در میان شما است و آن برای شما کافی است.

این سخن عمر صریحا نشانی از آنستکه او از قرآن کوچکترین واهمه ای نداشت - زیرا، تا قرآن مفسر معصوم از آل محمد علیهم السلام در کنارش نباشد نه تنها نمی توانست صدمه ای به تمایلات نفسانی او بزند بلکه او می توانست آنرا به دلخواه خود تأویل کرده و از آن دلایلی به نفع خود سر و پا کند، و تنها ترس او از قرار گرفتن امام امیرالمؤمنین علیه السلام در منصب خلافت و گرفتن زمام کتاب الله در دست با کفایتش بود، و لذا بر بالین رسول خدا صلی الله علیه واله هیاهو راه انداخته و مانع از اقدام بسیار مهم و نجاتبخش آن حضرت گردید، بلافاصله پس از عروج رسول خدا صلی الله علیه واله به ملاء اعلی هنوز کار تکفین و تدفین آن حضرت به پایان نرسیده بود که با تشکیل سقیفه و یک سلسله

ص: 263


1- مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 324- 325. این حدیث را در منابع زیر نیز می توان پیدا کرد: «طبقات الکبیر» ج 2، ق 2، ص 3836 مصنف عبدالرزاق، ج 5، ص 438، ح 9757. و ج 10، ص 361، ح 19371، و ج 6، ص 57، ح 9992. صحیح بخاری، ج 6، ص 317، ح 871 و 872 و ج 7، ص 225، ح 574، و ج 9، ص 774،ح 2139. صحیح مسلم، ج 3، ص 1257، ح 20، ص 1259، ح 21 و 22. مسند ابی یعلی موصلی، ج 4، ص 298،ح 2409، تاریخ طبری، ج 2 ص 436 به دو طریق. معجم الکبیر طبرانی، ج 11، ص 36، ح 10961، 10962, حلیه الاولیاء، ج 5، ص 25 سنن الکبری بیهقی، ج 9، ص 59، البدء والتاریخ، ج 5، ص 59 بدو لفظ. جامع الأصول، ج 11، ص 287. الجمع بین الصحیحین، ص 297 و 530، شرح صحیح مسلم مطبوع در حاشیه ارشاد الساری ج 7، ص 95 و ص 97. شرح السته، ج 11، ص 180. مشکاه المصابیح، ج 3، ص 1683. الاحسان بترتیب صحیح ابن حبان، ج 8 ص 201. تحفه الأشراف، ج 4، ص 418، و ج 5، ص 64 و...

خیمه شب بازیهای تأسف بار خلافت را از دست نامزد الهی آن قاپیده و شروع به تبلیغات و راه اندازی هیاهو بر ضد اهل بیت علیهم السلام نمودند، عمر نقش مخرب خود را واقعا خوب بازی می کرد، لذا برای اینکه از طرز تلقی رسول الله صلی الله علیه واله : هیچ اثری باقی نماند تا دار و دسته او بتوانند طرز تفکر خود را جانشین سنت آن حضرت قلمداد کنند دستور داد تا از نقل احادیث رسول خدا صلی الله علیه واله شدیدا جلوگیری به عمل آید، بدین ترتیب نقل احادیث رسول خدا صلی الله علیه واله و تفسیر و تبیین قرآن یک جرم قابل تعقیب و مجازات تلقی شد.

در روایتی آمده: مرد صاف و ساده ای که علاقه فراوانی به ختم قرآن داشت در پیرامون فهم آیات قرآن از این و آن سئوالاتی به عمل می آورد، و از احادیث و سخنان پیامبر صلی الله علیه واله سراغ می گرفت تا مگر با استمداد از آن به آرزوی خود که فهم قرآن بود نایل شود.

عمروعاص موضوع را طی نامه ای به اطلاع عمر رسانید، و عمر در جواب گفت که

آن مرد را نزد من بفرست.

عمرو بن عاص بنا به دستور خلیفه آن مرد را به مدینه فرستاد، مرد بیچاره به مدینه آمد در حالیکه حتی تصورش را هم نمی کرد که با این کارش موجبات خشم و نفرت عمر را فراهم آورده باشد، وقتی به حضور عمر رسید عمر از وی پرسید:

تو همانی که علاقمند فهم معانی قرآن هستی و در این رابطه از صحابه رسول خدا صلی الله علیه واله در پیرامون سخنان آن حضرت پرس و جو میکنی؟

گفت: آری آن مرد منم، عمر او را پیش خوانده و با یک چوبدستی از چوبه خرما که در دستش بود یکصد ضربت شدید به سر و صورت مرد بینوا نواخت و سپس او را با سر و صورت آغشته به خون راهی زندان نمود.

پس از مدتی که جراحات وی کمی التیام یافت او را دوباره به حضور طلبید، و همینکه مرد را پیش او آوردند برای بار دوم او را آماج ضربات شلاق قرار داده و

ص: 264

یکصد ضربه دیگر به او زده و دوباره به زندانش انداختند.

بار سوم که او را پیش عمر آوردند خطاب به خلیفه گفت: حاضرم که مرا بکشید و از این مخمصه نجاتم بدهید.

بالاخره او را به کوفه یا بصره تبعید نموده، و از مردم خواسته شد که از نزدیک شدن به وی جدا خودداری کنند وگرنه مجازات خواهند شد.

این همه دوز و کلکها برای آن بود که مردم با اهل بیت پیامبر صلی الله علیه واله تماس پیدا نکرده و از قرآن و معارف نجاتبخش آن چیزی سر در نیاورند، این سخت گیریهای یواش یواش اثر خود را گذاشت و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه واله تقریبا به بوته فراموشی سپرده شدند. اینک ذیلا به روایتی در این زمینه توجه فرمائید:

20- چنانکه در روایتی آمده:

در مجلسی حضرت ابو عبدالله حسین بن علی علیهما السلام و ابن عباس و عده ای دیگر حضور داشتند، مردی وارد شد، و یک راست پیش ابن عباس رفته و درباره مشکل خود از او سئوال کرد، ابن عباس سر به زیر انداخته و حاضر نشد در حضور حضرت سید الشهداء علیه السلام جواب آن مرد را بگوید.

در این هنگام امام علیه السلام آن مرد را پیش خود فرا خوانده و چنین فرمود: ای پسر ازرق بیا پیش من تا جواب سئوالت را بگویم.

آن مرد با کمال جسارت و بی ادبی گفت: من که از تو نپرسیدم، و ابن عباس از برخورد بی ادبانه آن مرد با ریحانه رسول خدا صلی الله علیه واله به شدت ناراحت شده و آن مرد را مورد عتاب و خطاب قرار داده و چنین گفت:

ای پسر ازرق: او پسر محبوب رسول خدا6 و حجت خدا، و دریای بیکران علوم اسلامی است، تنها اوست که علوم و معارف بی پایان قرآن را در حیطه علم خود دارد،

همه باید در مقابل او زانوی ادب بر زمین زده و دست نیاز به سوی وی بگشائیم.

ص: 265

این خود نشانی از آن است که برای آنکه به خیال خود عدم صلاحیت علمی اهل بیت پیامبر علیهما السلام را بمردم بقبولانند چه تبلیغات دامنه دار و بی آزرمانه ای راه انداخته بودند، در پیرو این رویه های سیاسی ظالمانه بود که بنی امیه آن دشمنان قسم خورده پیامبر صلی الله علیه واله ، قرآن، و اهل بیت علیهم السلام توانستند در منابر اسلام و مجالس عمومی آشکارا زبان بر لعن و سب اهل بیت علیهم السلام و اسائه ادب نسبت به آنان بگشایند. لذا هشتاد سال تمام خطباء و ائمه جمعه بنی امیه بالای منابر علی و اولاد علی علیهم السلام را سب کردند و مردم را وادار به دشمنی و سب آنان نمودند، و علمای دلباخته پول و مقام نیز در این راستا آنان را یاری دادند، بر این اساس بود که قاضی آنها شریح بن حارث معروف به نام اسلام قتل فرزند رسول خدا صلی الله علیه واله را یک تکلیف دینی قلمداد کرده و چنین نوشت:

إِنَّ الْحُسَیْنَ خَرَجَ مِنْ دین جَدِّهِ فَدَمُهُ هَدَرُ ،

حسین از دین جدش خارج شده است بنابراین ریختن خون او مباح است.

بدین ترتیب چنین بخورد مردم دادند که حسین علیه السلام از دین جدش خارج و کافر شده است.

در روایتی آمده:

« وَ قَالٍ - یَعْنِی الحسین علیه السَّلَامُ - یا وَیْلَکُمْ عَلَی تقاتلونی ؟ عَلَی حَقٍّ تَرَکْتُهُ ؟ أَمْ عَلَی سُنَّهِ غیرتها ؟ أَمْ عَلَی شَرِیعَهٍ بدلتها ؟ ».

امام علیه السلام فرمود: وای بر شما بر چه اساسی با من میجنگید؟ آیا حقی را ترک کرده ام، یا سنتی را تغییر داده ام، و یا شریعتی را عوض کرده ام؟!

قالُوا : بَلْ تقاتلک بُغْضاً مِنَّا لأبیک وَ مَا فَعَلَ بأشیاخنا یَوْمَ بَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ . (1)

گفتند: بر اساس عداوت بر پدرت آنچه به بزرگان ما در بدر و حنین روا داشته است با تو میجنگیم !!!

ص: 266


1- ناسخ التواریخ، بخش زندگی امام حسین علیه السلام ، ج 2، ص 376.

آنوقت امام های های گریست.

صاحب شفاء الصدور از اسماء بنت عمیس چنین روایت کرده است:

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه واله همان ساعات اول ولادت حسین علیه السلام قنداقه آن حضرت را بدست گرفت سیل اشک بر گونه های مبارکش جاری شد، و فرمود:

« إِنَّهُ سیکون لَکَ حَدِیثِ اللَّهُمَّ الْعَنْ قَاتِلِهِ لَا تَعَلُّمِی فَاطِمَهَ بِذَلِکَ » (1)

ای فرزند، تو داستان دلخراشی در پیش داری، پروردگارا بر قاتلش لعنت کن بعد به اسماء فرمود، اسماء این ماجرا را برای فاطمه نقل نکن.

بخش دوم
1- خلاصه ای از بخش اول گفتار :

در جلسه روز سوم شعبان که به مناسبت میلاد مبارک حضرت سید الشهداء علیه السلام برقرار شده بود بعرض شنوندگان محترم رسید که عترت و اهل بیت رسالت علیهم السلام به حکم آیات قرآن و روایات معتبره صادره از معصومین علیهم السلام برای تحقق مکتب تربیتی و هدایتی اسلام و قرآن، و برای تشریح حقایق اسلامی رکنیت اساسی دارند، یعنی اگر عترت و اهل بیت علیهم السلام برای تحقق بخشیدن به اهداف فوق الذکر در کنار قرآن قرار نگیرند. نه اسلام مورد رضا و قبول پروردگار متعال: « إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ » (2) تحقق می یابد و نه قرآن، قرآن هادی: « انَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ » (3) خواهد بود، و نه قرآن خاصیت شفابخشی خود را: « وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءُ وَ رَحْمَهُ لِلْمُؤْمِنِینَ » (4) دارا خواهد

ص: 267


1- بحار الانوار، ج 44، ص 250 ح1 .
2- 19. / آل عمران: 3.
3- 9/ الاسراء: 17.
4- 82 / الأسراء: 17.

بود، بلکه مایه زیان و خسران: « وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ الاخسارا » (1) میشود.

در این زمینه حدیث شریف ثقلین که بنا بر طرق و اسناد فریقین یعنی شیعه و سنی از متواترات احادیث است را بعرض رساندیم که بخوبی نشان میدهد، قرآن تنها وقتی می تواند نقش روشنی بخش و نجات دهنده خود را ایفاء کند که عترت و اهل بیت معصومین رسول خدا صلی الله علیه واله در کنار آن حضور داشته باشند، وگرنه قرآن نه تنها هدایت نخواهد کرد، بلکه مردم در نتیجه استفاده نابجا و غلط از آن به ضلالت هم خواهند افتاد.

این خلاصه ای از بحث آن روز ما بود، حالا به مناسبت ایام ولادت منجی عالم بشریت و قطب عالم امکان « الَّذِی بیمنه رِزْقٍ الوری ، وَ بِوُجُودِهِ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ ». (2) آن وجود مقدسی که به میمنت او آفریدگان خدا روزی می خورند، و به وجود او زمین و آسمانها قرار گرفته است، یعنی دوازدهمین حجت پروردگار، امام معصوم غایب از ابصار، و حاضر در میان مردم، و مطلع بر اسرار و ضمایر آنان، به عنوان متمم مطالب قبلی عرض می شود:

2- دو منبع اساسی معارف دینی :

ما برای رسیدن به حقایق دینی و مذهبی دو منبع اساسی داریم که یکی کتاب خدا و آن یکی سنت شریف رسول خدا صلی الله علیه واله است. سنت همان رفتار و گفتار معصوم اعم از پیامبر و امام می باشد. از این دو منبع یکی یعنی سنت متمم و مفسر آن یکی یعنی کتاب خدا است، بنابراین این دو منبع باید در کنار هم باشند تا ما بتوانیم برنامه های تکاملی و زندگی شایسته خود را با استمداد از سنت از کتاب خدا یعنی قرآن بگیریم.

این مطلب یعنی استفاده از قرآن در پرتو سنت مرحله آغازین اقدام به وظایف

ص: 268


1- 82 / الاسراء 17.
2- «فرائد السمطین» ج 1، ص 45، ح 11. و ینابیع الموده، ج 1، ص 75، ح 11 و مفاتیح الجنان، ص 108، انتشارات معارف اسلامی، دعای عدیله.

دینی ماست، و این خود مایه تأسف است که ما اکنون پس از گذشت چهارده قرن از ظهور دین مقدس اسلام تازه داریم منابع أخذ برنامه های دینی مان را ثابت میکنیم، ولی بدلایلی ناگزیر از این کار هستیم، زیرا عده ای از دشمنان اسلام به قصد لطمه زدن به اسلام و قرآن افکار پوسیده و آلوده ای را در میان مردم ما القاء می کنند، و عده ای از مسلمانان بی خبر از همه جا القاءات آنانرا طوطی وار میگیرند و ساده لوحانه به دیگر مسلمانان تزریق می نمایند.

3- تز مفسده ساز دشمنان اسلام :

از جمله سخنان منحرف کننده ایکه دشمنان اسلام با تلاش خستگی ناپذیری در اشاعه آن می کوشند، که این افراد به فحوای آیه شریفه: « مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ ». (1) خناس بوده، و بصورت خود ماسک روشنفکری و خیر خواهی زده، و بدین ترتیب واقعیت خود را از مردم پنهان کرده اند به آن است که می گویند:

ما قرآن را قبول داریم ولی احادیثی را که به نام رسول خدا صلی الله علیه واله و ائمه معصومین روایت می شود نمی توانیم اساس استدلال و احتجاج قرار بدهیم. این حرف را عده ای ساده لوح از آنها گرفته و بدون آن که بدانند هدف مبلغان این سخن چیست و اساسا اینگونه حرفها از کجا ریشه می گیرد آن را به ساده لوحان دیگر منتقل می کنند.

مسلم است که اینها نه تنها احادیث و سنت شریف رسول خدا صلی الله علیه واله را قبول ندارند بلکه خود قرآن را هم قبول ندارند، و اگر بگوئیم حتی دین مقدس اسلام و خدا را نیز قبول ندارند اغراق نگفته ایم.

چون اینها می خواهند ریشه دین را بزنند این شعار خیانت را دستاویز خود قرار داده اند، این دشمنان خطرناک در یک جامعه اسلامی و پیش چشم تقریبا دو میلیارد مسلمان که نمی توانند بگویند ما خود قرآن را قبول نداریم، زیرا در این صورت

ص: 269


1- 4 / الناس: 114.

دستشان رو می شود و همه می دانند که آنها نه دوست هستند، نه روشنفکر، و نه خیر خواه، بلکه دشمنان قسم خورده اسلامند که بدینوسیله می خواهند ریشه دیانت آسمانی اسلام را کنده و خود را از صدماتی که از این رهگذر متوجه شان می شود برهانند دینی که جوابده کلیه مسائل دنیوی و اخروی بشریت بوده و سعادت وی را در دو جهان تضمین می نماید.

4- دشمنان اسلام چرا سنت شریف رسول خدا صلی الله علیه واله را هدف حملات خود قرار داده اند؟

آنان لبه تیز شمشیرشان را بر سنت رسول خدا صلی الله علیه واله گرفته اند که قرآن را از قابلیت فهم و استفاده بیاندازند، چون احادیث پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام کلید فهم معانی قرآن و سپس انتفاع از آنست، بنابراین بدیهی است وقتی که قرآن بصورت یک کتاب گنگ و غیر قابل فهم و استفاده درآمد جایگاه اجتماعی خود را از دست داده و از صحنه زندگی بشر رخت بر خواهد بست.

وقتی که قرآن کنار زده شد دیگر اعتقاد به خدا و نبوت رسول خدا صلی الله علیه واله هم از بین می رود و نتیجه همان می شود که این روشن فکر نمایان و گرگان در سیرت میش می خواهند.

قرآن حیات ابدی توام با راحت و نیکبختی را برای مسلمانان تضمین کرده است، پس ما اگر تحت تأثیر بدخواهان، سنت شریفه پیامبر صلی الله علیه واله و عترت علیهم السلام را کنار گذاشته و در نتیجه قرآن را به صورت یک کتاب گنگ و غیر قابل فهم درآوریم در این صورت استفاده از برنامه های غنی و دامنه دار آن و بکار بردن آن برنامه ها در صدد اصلاح زندگی، اصلاح فکر، اصلاح دیدگاههای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و... برای ما غیر ممکن بوده و زندگی اجتماعی - اسلامی ما آخرین نفسهای خود را کشیده و در بوته انقراض ابدی فرو خواهیم رفت، بر عکس اگر ما با کمک گیری از سنت و رهنمودهای گرانبهای آل محمد علیهم السلام قرآن عظیم را به سخن درآورده و از علوم

ص: 270

خروشان و نجاتبخش آن استفاده کنیم حیات جاودانی پیدا کرده و در سایه راهنمائی های آن زیر سایه رهبری حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف جهان را پر از عدل و داد خواهیم کرد.

5- باید هوشیار باشیم :

پس ما باید راه خودمان را برویم، راهی را که قرآن و عترت علیهم السلام به ما نشان داده اند و با بهانه هائی از قبیل حفظ وحدت و اتحاد با موجودیت خود نجنگیم. زیرا قرآن می فرماید:

« وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ». (1)

حق را باطل درنیامیخته و بدان وسیله روی حق پرده نکشید در حالیکه شما آشنایی کامل با آن دارید.

6- زیانکاران چه کسانی هستند؟

حالا این گروهی که در حال خسران نیستند و راه سعادت می پویند کیانند؟ خود آیه شریفه ویژگی های آن گروه را مشخص فرموده و می گوید: آنها کسانی هستند که اولا به آنچه قرآن راهنمائی کرده ایمان آورده و یقین حاصل کرده اند، و سپس به آنچه یقین پیدا کرده و ایمان آورده اند عمل می کنند، و بعد باورداشتهای حقه خود را به دیگران منتقل کرده و به تهذیب اخلاق و خودسازی خود و دیگران در خط رهنمودهای قرآن مجید می پردازند. لازمه دستور قرآن - که مومنین را به تبلیغ معتقدات حقه موظف فرموده به آن است که مسلمان باید اولا: خودش معتقدات حقه را بداند و آنرا محکم باور داشته باشد و سپس در اشاعه و تبلیغ آن کوشش به عمل آورد.

ص: 271


1- 42 / البقره: 2.
7- حقانیت باورداشتهای شیعه در منابع خود اهل سنت:

باور داشتن معتقدات حقه جز از راه استدلال و فراهم آوردن مستندات آن از هر گونه ارزش علمی و منطقی بدور، و کاربرد صحیح و قانع کننده ای ندارد، برای فراهم آوردن دلایل عقاید حقه کافی است به منابع اهل سنت مراجعه شود تا روشن شود که ائمه حدیث و علماء بزرگ و رواتشان در رابطه با احتضار رسول خدا صلی الله علیه واله و سخنان آن حضرت در آن روز چه مطالبی نوشت و روی صحت آن تاکید اکید ورزیده اند.

آنان خودشان می نویسند: رسول خدا صلی الله علیه واله سه روز پیش از عروجش به ملکوت اعلی که مصادف با روز پنجشنبه بود (یعنی روز دوشنبه از ماه صفر سال یازدهم هجرت از دنیا رفت و سه روز پیشش می شود روز پنجشنبه) در خانه خود در حالیکه آخرین روزهای عمر پر برکتشان را سپری می کردند و جماعتی از صحابه نیز حضور داشتند ضمن سفارش پاره ای از اهم مسائل اسلامی فرمودند:

« إیتونی بِصَحِیفَهٍ وَ دَوَاهً أَکْتُبَ لَکُمْ کِتَاباً أَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبْدَأُ ». (1)

کاغذ و دواتی برای من بیاورید تا در آن چیزی بنویسم که پس از من هرگز به ضلالت و گمراهی دچار نشوید.

آنان که از برخوردها و رفتار پیشین رسول خدا صلی الله علیه واله اطلاع داشتند فهمیدند که آن حضرت در آخرین لحظات زندگی چه کار می خواهد بکند، و آن چیزی که در رابطه با آن می خواستند سند کتبی از خود به جا بگذارند جز تعیین امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام به خلافت چیز دیگری نیست، در این هنگام عمر از میان حاضرین از جای خود بلند شده و پس از آنکه بر بالین آن بزرگوار هیاهو و سر و صدای ناراحت کننده ای راه انداخت چنین گفت:

« إِنَّ النَّبِیَّ غَلَبَهُ الْوَجَعِ ، وَ إِنَّهُ لیهجر ، عِنْدَکُمْ الْقُرْآنِ حَسْبُنَا کتاب اللَّهُ ».

ص: 272


1- منابع این حدیث را که کلا از تألیفات علمای اهل سنت میباشد قبلا ارائه داده ام به آنجا مراجعه شود.

پیامبر صلی الله علیه واله در اثر چیرگی مرض بر وجود ایشان دچار پریشانگونی شده و هذیان میگوید، هم اکنون کتاب خدا در دسترس شما است و آن برای ما کافی است.

در حالیکه یانمی دانست و یا بروی خود نمی آورد که قرآن بدون آشنای به مطاوی آن، و مفسر شایسته آن، اصلا با مردم حرف نمی زند و در این صورت کسی نمی تواند از دستورات و رهنمودهای گرانبهای آن استفاده کند. .

در این هنگام اختلاف و مجادله لفظی، و سر و صدا در خانه پیامبر صلی الله علیه واله و در حضور آن حضرت به وقوع پیوست که جدأ مایه شرمساری است، حاضرین بر بالین آن حضرت با سر و صدای زیاد درباره دستور اخیر رسول خدا صلی الله علیه واله با هم صحبت می کردند که آن حضرت چشم گشوده و دستور دادند خانه را ترک کنند.

در روایتی آمده که ابن عباس بعدها هنگامی که این خاطره تلخ و حادثه ساز را یاد می کرد گریه دردناکی سر می داد و می گفت:

« یَوْمَ الْخَمِیسِ وَ مَا یَوْمَ الْخَمِیسِ ». (1)

آه از روز پنجشنبه دردا که روز پنجشنبه حادثه آفرین و شومی بود آن روز پنجشنبه.

8- دشمنان دوست نمای اسلام حربه خطرناک خود را از کجا به دست آورده اند؟

وقتی این داستان و امثال آن را می بینیم میفهمیم که سخن این روشنفکران باصطلاح دلسوز، و خیرخواه از کجاها مایه گرفته و با چه ضربه خطرناکی دارند بر ملت خوش باور و به دور از حیله و کلکهای سیاسی اسلام شکر رد می کنند. آری این دلسوزی، و توصیه خائنانه که امروز به منظور مبارزه بی سر و صدای خزنده بر ضد اهل بیت، قرآن، دین اسلام، و به طور کلی دین، و حتی خدا انجام می گیرد چیز نوظهوری نیست بلکه سابقه تاریخی طولانی دارد که مبتکر آن عمر بن خطاب است.

ص: 273


1- مصنف عبدالرزاق، ج 10، ص 361، ح 19371.
9- عدم قبول سنت با قبول قرآن تضاد شدیدی با هم دارند :

این آقایان که امروز شعار (ما قرآن را قبول داریم، ولی سنت تکیه گاه مورد اطمینانی نیست) را گرفته علم شنگه راه انداخته اند و متوجه نیستند که عدم قبول سنت با قبول قرآن تنها، در تضاد شدیدی قرار دارد، تنها یک نظر سطحی در آیه شریفه:

« وَ النَّجْمِ إِذا هَوی ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إلآ وَحْیِ یوحی ». (1)

تضاد مورد ادعا را بخوبی نشان می دهد، زیرا این آیه شریفه گفتار رسول خدا صلی الله علیه واله را که همان سنت است وحی قلمداد کرده و بر آن اعتباری در عرض اعتبار قرآن عطا فرموده است.

پس کلمه جاویدان رسول خدا صلی الله علیه واله در آخرین روزهای عمر پر برکتش یعنی: « إیتونی بِصَحِیفَهٍ وَ دَوَاهً أَکْتُبَ لَکُمْ کتابأ » نیز وحی بوده و همچون قرآن و هم ارز آن حجیت دارد.

قرآن می فرماید: گفتار پیامبر خدا صلی الله علیه واله وحی است و واجب الاتباع و عمر و مقلدین روشنفکر و منافق او که در اعماق دلشان می خواهند تیشه بریشه اسلام و قرآن بزنند ولی بظاهر از قرآن دم میزنند می گویند: گفتار رسول خدا صلی الله علیه واله مورد اطمینان نبوده و اتکاء بر آن درست نیست، جای زهی تأسف.

و در آیه دیگری می فرماید:

« وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ قَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً ». (2)

درباره هر کاری که خدا و پیامبر او حکم صادر کرده اند هیچ مرد و زن مؤمن در قبول و

ص: 274


1- 4-1 / والنجم: 53
2- 3/ الأحزاب: 33.

عدم قبول آن مختار نیستند . یعنی بدون تردید حکم خدا و رسول او را باید بپذیرند . و

هر کس به خدا و پیامبر او عصیان بورزد در گمراهی آشکاری قرار گرفته است.

این آیه شریفه نیز در مقابل فرمان رسول خدا برآوردن کاغذ و قلم به آن حضرت حق تصمیم گیری و مداخله بر هیچکس اعم از عمر و غیر او نداده، و سخن بر خلاف فرمان رسول خدا صلی الله علیه واله را با واژه عصیان و مرتکب آنرا منحرف از جاده ثواب توصیف کرده است.

و در آیه ای دیگر می فرماید:

« ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فخدوه وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ». (1)

هر آنچه را که رسول خدا صلی الله علیه واله شما را به آن امر می فرماید فرمان ببرید و از هرچه که شما را از آن نهی می فرماید دوری کنید.

تردیدی در این وجود ندارد که اقدام به مخالفت مفهوم آیه عصیان و ضلالت است حالا رسول خدا صلی الله علیه واله دستور میدهند قلم و کاغذ بیاورید و او می گوید: او هذیان میگوید، آوردن قلم و کاغذ لزومی ندارد.

در آیه دیگر می فرماید:

« أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ ». (2)

از خدا و پیامبرش اطاعت کنید.

به موجب این آیه، عمل عمر بر خلاف این فرمان آسمانی عصیان به خدا و پیامبر

گرامیش بوده است.

در آیه دیگری می فرماید:

« أَ لِیَوْمِ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ علیکم نِعْمَتِی ». (3)

ص: 275


1- 7 / الحشر: 59.
2- 1 / الأنفال: 8
3- 3/ المائده: 5.

امروز دین خود را برای شما تکمیل و نعمت خود را برای شما تمام کردم.

پروردگار متعال نعمتهای زیادی برای انسان ارزانی داشته که مهمترین آنها و لایت امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه طاهرین علیهم السلام از اولاد آن بزرگوار است، که منظور از ولایت آنها در اینجا، دوست داشتن و پیروی از فرامین آنان و دوری از بغض و عداوتشان و نواهی آنان است که در این آیه شریفه خدا به نعمت بزرگش یعنی ولایت اهل بیت پیغمبر به سر مسلمانان منت می گذارد، لازم به توضیح نیست که اطاعت از فرمان و دوری از منهیات آنان همان سنت پیامبر است.

و در آیه دیگری چنانکه قبلا به عرض رسید می فرماید:

« وَ أَنْزَلْنا علیک الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ». (1)

ما قرآن را برای تو فرو فرستادیم تا آن را برای مردم بیان و تفسیر نمائی .

و عرض کردیم که باید در کنار قرآن مفسر معصوم باشد تا مردم بتوانند از رهنمودهای گرانبهای آن استفاده نمایند، پس با این حساب تنها حدیث رسول خدا صلی الله علیه واله و اهل بیت گرامی او است که کار بسیار مهم بیان و تفسیر قرآن را تضمین می نماید.

و در آیه دیگر می فرماید: انا اور

« وَ أَمَّا بِنِعْمَهِ ربک فَحَدِّثْ » (2) شاید در این آیه مبارکه حرف «باء» که به اول کلمه «نعمه» آمده باء سببیه باشد در این صورت معنی آیه چنین می شود:

اما به وسیله نعمت ولایت و به عبارت دیگر با استمداد از نعمت قدرت بیان و تفسیر قرآن که به تو داده ایم در پیرامون اعتقادات، عبادات، ومعاملات اسلامی با مردم سخن

بگو.

ص: 276


1- 44/ النحل: 16.
2- 11 / الضحی: 93

عده ای از فضائل اهل بیت علیهم السلام در کتب شیعه و اهل سنت که این منصب بلند را برای آنان ثابت می کند:

در منابع شیعه و اهل سنت بطرق فراوان و اسناد محکم آمده: هنگامیکه پروردگار جهان آیه شریفه:

« وانذر عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ ».

. خویشان نزدیکت را از عذاب الهی بترسان و آنانرا به قبول دین من فراخوان -

را به پیامبر عظیم الشأن اسلام نازل فرمود آن حضرت به امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام که در آن هنگام هنوز پسر بچه ده ساله ای بیش نبود دستور دادند که چهل نفر از بزرگان و مردان قبیله پیامبر صلی الله علیه واله را به خانه او دعوت کند، شب هنگام دعوت شدگان همه در خانه رسول خدا صلی الله علیه واله حاضر شدند، پس از آنکه غذا خوردند پیامبر صلی الله علیه واله شروع به سخن فرموده و خطاب بدانان چنین گفت: خدا مرا مرتبت پیامبری عطا فرموده و در میان شما برای ابلاغ رسالت او مبعوث کرده است، من وظیفه دارم بشریت را به سوی خدای یگانه فراخوانده و با شرک و خدایان متعدد مبارزه کنم، اینک من بهترین دینها را برای شما آورده ام، چه کسی از میان شما به من ایمان می آورد؟ هر کدام از شما که با من بیعت کرده و تعهد نماید که از من حمایت کند او وصی و خلیفه من خواهد بود.

حضار مجلس از دادن جواب به آن حضرت خودداری کردند تنها امیر المؤمنین علیه السلام که هنوز به سنین نوجوانی نزدیک می شد از جایش بلند شده و گفت:

یا رسول الله من با شما بیعت کرده و تعهد می نمایم که از شما حمایت کنم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله سخن خود را سه بار تکرار کرد و در هر بار امیر المؤمنین علیه السلام موافقت خود را با خواسته آن حضرت اعلام داشت، در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه واله دست مبارک خود را روی سر امام علیه السلام گذاشته و فرمود:

« هَذَا أَخِی ، وَ وَصِیِّی ، وَ خَلِیفَتِی فیکم فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوهُ ».

ص: 277

این برادر من، و وصی و خلیفه من در میان شماست. سخنان او را گوش داده و اوامرش را اطاعت کنید. (1)

رسول خدا صلی الله علیه واله از آغاز نبوتش تا آخرین روز حیاتش از هر فرصتی که پیش می آمد استفاده فرموده و نکته ای در فضیلت امام امیرالمؤمنین علیه السلام بیان می فرمود.

از جمله هنگامی که اراده فرمودند به جنگ تبوک بروند امام علی علیه السلام را در مدینه در جای خودشان منصوب فرمودند. عده ای منافق، و کج اندیش موذی، سخنانی دایر بر اینکه رسول خدا صلی الله علیه واله از بردن امیرالمؤمنین علیه السلام با خودش اکراه داشته است، شایع کردند، و آن حضرت با شنیدن این سخن از دنبال رسول خدا صلی الله علیه واله حرکت کرده و خود را به آن حضرت رسانید و مسأله شماتت بد خواهان را با پیامبر خدا صلی الله علیه واله در میان گذاشت آن حضرت برای آنکه امیرالمومنین علیه السلام را نسبت به موقعیت عظیم خودش آشنا سازد و در ضمن جواب دندان شکنی به منافقین بدهد فرمود:

« أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی ». (2)

یا علی تو نسبت به من همانند هارون به موسی هستی جز آنکه پس از من پیامبری مبعوث نخواهد شد.

ص: 278


1- المسند، حافظ ابوبکر احمد بن عمرو بن عبدالخالق عنکی بزار، ج 2، ص 104 - 107، ح 455. این حدیث را در منابع زیر نیز می توان دید : فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام، احمد بن حنبل، ص 161، ح 230، جامع البیان، ابن جریر طبری، ج 11، ص 75. دلائل النبوه، ابونعیم اصفهانی، ص 365. سنن کبری، بیهقی، ج 9، ص 7. شواهد التنزیل: ج 1، ص 542، ح 58 المناقب موفق بن احمد خوارزمی، ص 127. معالم التنزیل ابن فزاء بغوی ج 5، ص 127، مطبوع در حاشیه لباب التاویل. الشفاء باحوال المصطفی، قاضی عیاض، ج 1، ص 414. الوفاء باحوال المصطفی، ابوالفرج بن جوزی ج1 ص 184-185. لباب التاویل، خازن بغدادی، ج 5، ص 127. تهذیب الکمال، حافظ فزی، ج 9، ص 146 ۔147.
2- مسند، طیالسی، ص 28، و ص 29 بدو طریق. حدیث را در منابع زیر نیز می توان دید: مسند ابن جعد، ص 301، ح 2040. طبقات الکبیر، ابن سعد واقدی، ج 3، ق 1، ص 15 به چهار طریق المصنف حافظط عبدالرزاق بن همام صنعانی، ج 5، ص 406، ح 9745. سیره ابن هشام ج 4 ص 163 به دو طریق مسند عبدالله بن زبیر حمیدی، ج 1، ص 38، ح 71. المعیار والموازنه، ابوجعفر اسکافی، ص 219-221 مسند حافظ احمد بن حنبل شیبانی ج 1، ص 170 و 173 و 175. جامع الصحیح، حافظ بخاری، ج 5، ص 81 ح 225.

و در مناسبت دیگری فرموده:

« عَلَیَّ مَعَ الْحَقِّ ، وَ الْحَقُّ مَعَ عَلَیَّ ، یَدُورُ الْحَقِّ حَیْثُمَا دَارٍ ». (1)

علی با حق است و حق با علی است، علی هر کجا رود حق هم بدنبال او می رود.

و در مناسبت دیگر فرمود:

« أَنَا مَدِینَهُ الْعِلْمِ وعلی بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمِ فَلْیَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا ». (2)

من شهر علمم و علی درب آنست پس هرکس طالب علم باشد از درب آن شهر وارد

شود.

و هنگامی که از حجه الوداع مراجعت می فرمود در غدیر خم بدستور پروردگار متعال توقف فرموده و مسلمانان را به حضور طلبید یکصد و بیست هزار نفر بنا به دستور آن حضرت در آن اجتماع تجمع کردند، آنگاه پیامبر اسلام پس از خطبه ای که برای مردم ایراد فرمود گفت:

ص: 279


1- مسند، حافظ ابویعلی موصلی، ج 2، ص 318، ح 1052. این حدیث در منابع زیر نیز پیدا می شود: معجم الکبیر، حافظ طبرانی، ج 23، ص 330، و 396. مستدرک الصحیحین، حاکم نیشابوری ج 3، ص 119. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج 14، ص 321. مناقب علی بن ابی طالب، حافظ ابن مغازلی، ص 244، ح 291. المناقب، موفق بن احمد خوارزمی، ص 104، ح 107، طبع قم، الأربعین المنتفی، ابوالخیر قزوینی، ص 104، ح 7. مفاتیح الغیب، فخر الدین رازی، ج 1، ص 159.
2- سنن ترمذی، ج 5، ص 637، ح 3723. العلل ومعرفه الرجال. حافظ احمد بن حنبل شیبانی، ج 3، 169، ح 3910. تهذیب الآثار، ابن جریر طبری، مسند علی ص 104، و 105. معجم الکبیر، حافظ طبرانی، ج 11، ص 66 مسند کلالی، ص 427، ح 2. مستدرک الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 126. و ص 127، به سه طریق. تاریخ جرجان ، تسهمی، ص 65 حلیه الأولیاء، ابونعیم اصفهانی، ج 1، ص 64 استبعاب، مطبوع در ذیل اصابه، ج 3، ص 38 : تاریخ بغداد، ج 4، ص 348، و ج 7، ص 173، و ج 11، ص 48، به دو طریق، و ص 50، به سه طریق مناقب علی بن ابی طالب، ابن مغازلی شافعی، ص 80 ح 120 - 129. شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج 1، ص 104، ح 118۔ 121. الفردوس بماثور الخطاب، ابن شیرویه دیلمی، ج 1، ص 44، مصابیح السنه، ابن فراء بغوی، ج 4، ص 174.احکام القران قاضی ابوبکر بن عربی، ج 3، ص 1114. الأنساب، سمعانی، ج 5، ص 508 مناقب، موفق بن احمد خوارزمی ص 82 ح 69 و همو در مقتل الحسین ج 1، ص 43. شرح قصیده صاحب بن عباد، ص 100، الاربعین المنتقی، ابوالخیر قزوینی ص 114، ح 30.

« مِنْ کنت مولا فعلی مَوْلَاهُ أَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ ، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ واخذل مَنْ خَذَلَهُ ». (1)

هر کس که من حاکم و اولی به نفس او هستم علی نیز حاکم و اولی بنفس اوست، پروردگارا دوست دار کسی را که علی را دوست می دارد، و دشمن دار کسی را که علی را دشمن می دارد، و یاری کن کسی را که علی را یاری می کند، و خوار کن کسی را که علی را خوار می کند.

ابوبکر و عمر هر دو از نقل احادیث رسول الله صلی الله علیه واله به بهانه اینکه اگر مردم به احادیث مشغول شوند، قرآن را فراموش می کنند اکیدا جلوگیری می کردند، این مسأله رفته رفته رواج پیدا کرد، حتی معاویه نیز از نقل احادیث جز روایات جعلی که با سیاست وی همخوانی داشت جلوگیری می کرد.

از جابر بن عبدالله انصاری روایت شده که میگفت:

کَانَ رَسُولُ اللَّهِ جَالِساً فِی الْمَسْجِدِ ، إِذْ أَقْبَلَ عَلَی علیه السَّلَامَ وَ الْحَسَنِ عَنْ یَمِینِهِ ، والحسین عَنْ شِمَالِهِ ، فَقَامَ النَّبِیُّ صلی اللَّهِ علیه واله وَ قَبْلَ عَلِیّاً وَ أَلْزَمَهُ إِلَی صَدْرِهِ ، وَ قَبَّلَ الْحَسَنِ وَ أَجْلَسَهُ إِلَی فَخِذِهِ الْأَیْمَنِ ، وَ قَبَّلَ الْحُسَیْنِ وَ أَجْلَسَهُ إِلَی فَخِذِهِ الْأَیْسَرِ ، ثُمَّ جَعَلَ یُقَبِّلُهُمَا ویرشف شفتیهما وَ یَقُولُ : بِأَبِی أبوکما ، وَ بِأُمِّی أمکما .

ثُمَّ قَالَ : أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی باهی بِهِمَا وبأبیهما ، وبأمهما ، وَ بِالْأَبْرَارِ مِنْ وَلَدِهِمَا الْمَلَائِکَهُ جَمِیعاً ، ثُمَّ قَالَ : اللَّهُمَّ إِنِّی أَحَبَّهُمْ وَ أُحِبُّ مَنْ یُحِبُّهُمْ ، اللَّهُمَّ مِنْ

ص: 280


1- المصنف، حافظ عبدالرزاق بن همام صنعانی، ج 11، ص 225، ح 20388. المعیار والموازنه، ابوجعفر اسکافی، ص 212. مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 152. سنن ابن ماجه قزوینی، ج 1، ص 43، ح 116، تاریخ الکبیر محمد بن اسماعیل بخاری، ج 1، ص 375، و ج 4، ص 193، و ج 6، ص 241. المعارف، ابن قتیبه دینوری، ص 251، همو در الامامه و السیاسه، ج 1، ص 109. سنن ترمذی، ج 5، ص 633، ح 3713. انساب الاشراف، احمد بن یحی بن جابر بلاذری، ج 2، ص 108، ح 45 - 50 مسند بزار، ج 2، ص 133، ح 492، و 632، و ج 3، ص 35، ح 786. خصائص علی بن ابی طالب حافظ نسائی، ص 94، و 95 و 96. مسند ابی یعلی موصلی، ج 1، ص 429، ح 517 مسند عمر بن عبد العزیز، ص 223، ح 51. مشکل الآثار، حافظ طحاوی، ج 2، ص 307. عقد الفرید، ابن عبدربه اندلسی، ج 4 ص 311. تنبیه الأشراف، مسعودی، ص 221. همو در مروج الذهب، ج 2، ص 425. الاغانی، ابوالفرج اصفهانی ج 8 ص 156.

أَطَاعَنِی فِیهِمْ ، وَ حُفِظَ وَصِیَّتِی فارحمه بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ ، فَإِنَّهُمْ أَهْلِی وَ الْقَوَّامُونَ بِدِینِی ، والمحیون لِسُنَّتِی ، وَ التَّالُونَ لِکِتَابِ رَبِّی ، فطاعتهم طَاعَتِی وَ مَعْصِیَتِهِمْ معصتی . (1)

روزی رسول خدا صلی الله علیه واله در مسجد نشسته بودند که علی علیه السلام در حالیکه حسن علیه السلام در طرف راستش، و حسین علیه السلام در طرف چپش قرار داشتند سر زده وارد مسجد شدند. رسول خدا صلی الله علیه واله از جایش بلند شده و علی علیه السلام را بوسیده و به سینه اش چسبانید، و حسن علیه السلام را بوسیده و بر روی زانوی راستش نشانید، و حسین علیه السلام را بوسیده و بر روی زانوی چپش نشانید، سپس شروع کرد آندو را می بوسید و لبهای آندو را می مکید و می فرمود: پدرم فدای پدر شما و مادرم فدای مادر شما باشد.

سپس فرمود: آی مردم! پروردگار پاک و بزرگ با ایندو و پدر و مادرشان و با پاکان از فرزندان ایند و به همه ملائکه مباهات می فرماید، سپس فرمود:

پروردگارا من ایندو را دوست میدارم، دوست دار هر کسی را که ایندو را دوست می دارد، پروردگارا هر کسی را که در رابطه با آنان اطاعت از امر من نموده و وصیت مرا حفظ میکند مشمول فضل و کرمت قرار بده، ای مهربانترین مهربانان، که آنها اهل من و برپا دارنده دین من و زنده کننده سنت من و تلاوت کننده کتاب پروردگار من اند، پس طاعت آنها طاعت من و عصیان به آنها عصیان بر من است.

و در روایت دیگر آمده:

عَنْ علی بْنِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله : مَا بَالُ أَقْوَامٍ إِذَا ذُکِرَ عِنْدَهُمْ آلُ إِبْرَاهِیمَ علیه السَّلَامُ فَرِحُوا وَ اسْتَبْشَرُوا ، وَ إِذَا ذُکِرَ عِنْدَهُمْ آلُ مُحَمَّدٍ اشماذت قُلُوبُهُمْ وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَوْ أَنَّ عبدأ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ بِعَمَلِ سَبْعِینَ نَبِیّاً ماقبل اللَّهِ ذلک مِنْهُ حَتَّی یَلْقَاهُ بِوَلَایَتِی وَ وَلَایَهِ أَهْلِ بَیْتِی . (2)

از علی بن حسین علیهما السلام روایت شده که فرمود: روزی رسول خدا صلی الله علیه واله خطاب به اصحابش فرمود:

ص: 281


1- بحار الانوار، ج 27، ص 104، ح 74.
2- بحار الانوار، ج 27، ص 176، ح 15.

چه شده است که جماعتی از شماها هنگامی که سخن از آل ابراهیم بر ایشان گفته می شود خوشحال می شوند ولی هنگامی که پیش آنها سخن از آل محمد به میان می آید دلهایشان ناراحت می شود؟ قسم بخدائی که جان من در دست قدرت اوست اگر بنده ای از بندگان خدا در روز قیامت عمل هفتاد پیامبر را با خود بیاورد ازش پذیرفته نمی شود تا هنگامی که با ولایت من و ولایت اهل بیت من به لقاء الله بپیوندد.

و در روایتی آمده:

عِکْرِمَهَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله : مِنْ سَیْرِهِ أَنْ یحیی حیاتی وَ یموت مَمَاتِی ، ویسکن جَنَّهِ عَدْنٍ غَرَسَهَا رَبِّی فَلْیُوَالِ عَلِیّاً مِنْ بَعْدِی وَ لْیُوَالِ وَلِیُّهُ ، ولیقتد بِالْأَئِمَّهِ مِنْ بَعْدِی فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِی ، خُلِقُوا مِنْ طِینَتِی ، رُزِقُوا فَهْماً وَ عِلْماً ، وَ وَیْلُ للمکذبین بِفَضْلِهِمْ مِنْ أُمَّتِی ، الْقَاطِعِینَ فِیهِمْ صِلَتِی ، لَا أَنَا لَهُمُ اللَّهُ شاعټی . (1)

عکرمه از ابن عباس روایت میکند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

هر کس دوست دارد مانند زندگی من زندگی کند و مانند وفات من وفات کند، و در بهشت برین که پروردگار عالم آن را به بد قدرت خود آفریده سکونت گزیند پس از من باید علی و دوستدران او را دوست داشته و از امامان پس از من پیروی نماید که آنها عترت من بوده و از طینت من آفریده شده اند، و از طرف خدا بدانان علم و فهم اعطا شده است.

وای به حال کسانی از امت من که منکر فضائل آنها بوده، و در رابطه با آنها از من قطع رحم کرده اند، خداوند عز وجل شفاعت مرا شامل حال آنان نگرداند.

و در روایتی از ابو سعید خدری از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت شده که فرمود:

ص: 282


1- حلیه الأولیاء، حافظ ابو نعیم اصفهانی، ج 1، ص 86 المعجم الکبیر، حافظ طبرانی، ج 5، ص 194، ح 5067. مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 128 ترجمه امیرالمؤمنین از تاریخ دمشق، ج 2، ص 95، ح 599 اخبار قزوین، بافی، ج 2، ص 485. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 168. فرائد السمطین، حافظ حموینی، ج 1، ص 55، کفایه الطالب، حافظ کنجی شافعی، ص 82 مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور، ج 17، ص 360. میزان الاعتدال، حافظ ذهبی، ج 1، ص 325. و تلخیص المستدرک، مطبوع در ذیل المستدرک، ج 2، ص 128. الاصابه، حافظ ابن حجر عسقلانی، ج 1، ص 541. کنز العمال، متقی هندی، ج 11، ص 611 .

کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله جَالِساً وَ عِنْدَهُ نَفَرُ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ فِیهِمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السَّلَامُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله : مَنْ قَالَ : لا إِلهَ إِلاَّ الله دَخَلَ الْجَنَّهَ ، فَقَالَ رَجُلَانِ مِنْ أَصْحَابِهِ : فَنَحْنُ نَقُولُ : لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ . فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه واله : إِنَّمَا تُقْبَلُ شَهَادَهٍ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مِنْ هَذَا وَ شِیعَتِهِ . وَ وَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله یَدَهُ عَلَی رَأْسِ عَلَی علیه السَّلَامَ وَ قَالَ لَهُمَا : مِنْ عَلَامَهَ ذَلِکَ أَنْ لَا تجلسا مَجْلِسِهِ وَ لَا تکذبا قَوْلِهِ .(1)

روزی رسول خدا صلی الله علیه واله با عده ای از اصحابشان نشسته بودند که در میان آنها علی بن ابی طالب علیه السلام نیز بودند، رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: هر کس «لا اله الا الله» بگوید در بهشت برین داخل میشود. دو نفر از اصحابش - یعنی شیخان - گفتند: ما که «لا اله الا الله» را میگوئیم. پیامبر گرامی دست مبارکش را به سر علی علیه السلام گذاشته و فرمود: کلمه «لا اله الا الله» از این و شیعیانش قبول می شود. پس خطاب به آندو شیخ فرمود: علامت قبولی کلمه اخلاص از شما آن است که در جایگاه او قرار نگرفته و قول او را تکذیب نکنید.

و در روایتی از ابن عباس آمده که گفت:

قَدِمَ یهودی عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله یُقَالُ لَهُ : نعثل فَقَالَ لَهُ : یَا مُحَمَّدُ إِنِّی أَسْأَلُکَ عَنْ أَشْیَاءَ تَلَجْلَجَ فِی صَدْرِی منذحین ، فَإِنْ أَجَبْتَنِی عَنْهَا أَسْلَمَتْ عَلَی یدک . قَالَ : سَلْ یا أَبَا عُمَارَهَ [ سَأَلَ عَنْهُ صلی اللَّهِ علیه واله مسایل فاجاب عَنْهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله ] قَالَ : صَدَقَهُ یا مُحَمَّدٍ : فَأَخْبِرْنِی عَنْ وصیک مَنْ هُوَ ؟ فَمَا مِنْ بُنِیَ إِلَّا وَلَهٍ وَصَّی ، وَ إِنْ نَبِیِّنَا موسی بْنِ عِمْرَانَ أَوْصَی إِلَی یُوشَعَ بْنِ نُونٍ . فَقَالَ : نَعَمْ إِنَّ وَصِیٍّ وَ الْخَلِیقَهِ مِنْ بَعْدِی عَلَی بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السَّلَامُ ، وَ بَعْدَهُ سبطای الحسین ، ثُمَّ الْحُسَیْنُ یَتْلُوهُ تِسْعَهٍ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ أَئِمَّهِ أَبْرَارُ .

قَالَ : یَا مُحَمَّدُ فَسَمِّهِمْ لِی ، قَالَ : نَعَمْ . إِذَا مَضَی الحسین فابنه عَلَی ، فاذا مَضَی عَلَی فابنه مُحَمَّدٍ ، فاذا مَضَی محد فابنه جَعْفَرٍ ، فَإِذَا مضی جَعْفَرٍ فابنه موسی ، فاذا مَضَی موسی فابنه عَلَی ، فاذا مَضَی عَلَی فابنه مُحَمَّدٍ ، ثُمَّ ابْنِهِ عَلَیَّ ، ثُمَّ ابْنِهِ الْحَسَنِ ، ثُمَّ الحجه بْنِ الْحَسَنِ ، فَهَذِهِ اثْنَا عَشَرَ أَئِمَّهِ عَدَدِ نُقْبَاءِ بَنِی إِسْرائِیلَ .

ص: 283


1- بحار الانوار، ج 27، ص 201 ح 68.

قَالَ : فَأَیْنَ مَکَانِهِمْ مِنَ الْجَنَّهِ ؟ قَالَ : مَعِی فِی دَرَجَتِی ، قَالَ : أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وأنک رَسُولَ اللَّهِ ، وَ أَشْهَدُ أَنَّهُمْ الْأَوْصِیَاءِ مِنْ بعدک ، وَقَدْ وَجَدْتُ هَذَا فِی الْکُتُبِ الْمُتَقَدِّمَهِ ، وَ فِیمَا عَهِدَ إِلَیْنَا موسی بْنِ عِمْرَانَ إِنَّهُ إِذَا کَانَ آخِرُ الزَّمَانِ یَخْرُجُ نبی یُقَالُ لَهُ : أَحْمَدَ ، خَاتَمُ الْأَنْبِیَاءُ لَا نَبِیَّ بَعْدَهُ ، یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّهِ أَبْرَارُ عَدَدِ الإسباط . . . . . .

ثُمَّ قَالَ : طُوبَی لِمَنْ أَحَبَّهُمْ ، وَ الْوَیْلُ لمبغضهم ، وَ طُوبَی لِمَنْ تمسک بِهِمْ . . .

مردی یهودی به نام نعثل روزی به حضور رسول خدا صلی الله علیه واله رسیده و گفت: یا محمد اینک من درباره چیزهائی از توسئوال می کنم که مدتی است در ذهنم خطور می کند، اگر از آنها جواب صحیح دادی من به دست تو مسلمان میشوم.

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: یا ابا عماره مسائلت را سئوال کن.

سپس مرد یهودی مسائلی را از آن حضرت سئوال کرده و جوابهای صحیح، و کافی و شافی از آن حضرت دریافت کرد.

سپس مرد یهودی گفت: همه جوابها شما درست و صحیح است، اما بگو ببینم وصی شما کیست؟ زیرا هر پیامبری باید وصیی داشته باشد. و پیامبر ما موسی بن عمران، یوشع بن نون را وصی خود قرار داد.

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: وصی و خلیفه من پس از من علی ابن ابی طالب علیه السلام و پس از وی دو نوه من حسن علیه السلام و پس از آن حسین علیه السلام است، و پس از حسین علیه السلام ، نه امام پاک از صلب او خواهند آمد.

یهودی گفت: ای محمد آنان را برای من نام ببرید.

فرمود: پس از حسین فرزندش علی، و پس از علی فرزندش محمد، و پس از محمد فرندش جعفر، و پس از جعفر فرزندش موسی، و پس از موسی فرزندش علی، و پس از علی فرزندش محمد، سپس فرزند او علی و بعد فرزندش حسن و سپس حجه بن الحسن است اینها ائمه دوازده گانه به تعداد نقباء بنی اسرائیل هستند.

یهودی گفت: اوصیای تو در کدام قسمت بهشت قرار میگیرند؟ فرمود: در درجه من با من هستند. یهودی گفت: شهادت میدهم به یگانگی خدا، و به اینکه تو پیامبر خدائی و نامبردگان پس از تو اوصیای تواند، این مطالب را من کلا در کتابهای پیشینیان دیدهام. در وصایانی که پیامبر مان موسی بن عمران پس از خود برای ما بجا گذاشته آمده است: در آخرالزمان پیامبری از سوی خدا برانگیخته میشود که او را احمد میگویند. او آخرین پیامبران است که بعد از او پیامبری مبعوث نخواهد شد و بعد از او امامان پاکی

ص: 284

اسباط بنی اسرائیل به وجود می آیند.

آفرین بر کسانی که آنان را دوست می دارند، و وای بر کسانی که عداوت آنها را در دل می پرورانند، و آفرین بر کسانی که بدانها تمسک می جویند.

این احادیث و بسیاری دیگر از نظائر آنها هر کدام بنوعی به لزوم اعتقاد راسخ به ولایت اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله و لزوم تمسک به سنت رسول خدا صلی الله علیه واله ، و اقوال و اعمال اهل بیت علیهم السلام دلالت صریح دارند.

کسانی که ادعا دارند قرآن را قبول دارند ولی سنت را نه، یا جاهل و بی خبرند و نمی فهمند چه می گویند، و یا مغرض بوده و از مقاصد وحشتناکی که از این تز شیطانی در نظر گرفته اند بخوبی آگاهند.

در حدیثی آمده که رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند:

یَا عَلِیُّ انَّ الْقَوْمَ سَیُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِمْ ، ویمنون بَیْنَهُمْ عَلَی رَبِّهِمْ وَ یتمنون رَحْمَتِهِ ، وَ یَأْمَنُونَ سَطْوَتَهُ ، وَ یَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الکاذبه وَ الْأَهْوَاءِ السَّاهِیَهِ ، فَیَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بالنبیذ ، وَ السُّحْتُ بِالْهَدِیَّهِ ، وَ الرِّبَا بِالْبَیْعِ . . (1)

یا علی امت پس از من فریب اموال خود را خورده و بر آن مباهات میکنند و با گرایش خود با سلام بر خدا منت می گذارند، با اینحال چشم طمع برحمت و عطوفت خدا میدوزند، و از خشم وسطوت او خود را در امان می دانند، و با شبهات دروغین، و هوای نفسهای منحرف کننده خود، حرام خدا را حلال می شمارند، شراب رانبیند، و رشوه را هدیه، و ربا را خرید و فروش خوانده و آنرا حلال میکنند ...

و از زمانی که مسلمانان تحت تأثیر این خائنین روشنفکر نما قرار گرفتند، از سنت و سپس از قران دور افتادند و به ضعف ایمان و یقین مبتلا شدند و دنبال بهانه ها و تاویلات سخیف افتادند تا به بهانه ای از زیر بار تکالیف قرآن شانه خالی کنند، از همان

است که مسکر را می خورند و می گویند ما شراب نمیخوریم بلکه نبیذ می خوریم، رشوه را به نام هدیه می گیرند و ربا را به نام خرید و فروش می خورند، در

ص: 285


1- بحار الانوار، ج 32، ص 241، ح 191. نهج البلاغه خطبه 156.

وصف چنین مسلمانانی حدیث شریف از ابو عبدالله صادق علیه السلام وارد شده که فرمود:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله :

سَیَأْتِی عَلَی أُمَّتِی زَمَانُ تحبث فِیهِ سرأئرهم ، وَ تُحْسِنُ عَلَانِیَتُهُمْ طَمَعاً فِی الدُّنْیَا . لایریدون بِهِ مَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَجِلَ ، یکون أَمَرَهُمْ رِیَاءً لَا یُخَالِطُهُ خَوْفٍ . یَعُمُّهُمُ اللَّهُ مِنْهُ بِعِقَابٍ فَیَدْعُونَهُ دُعَاءَ الْغَرِیقِ فَلَا یُسْتَجَابُ لَهُمْ . (1)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: بزودی زمانی بر امت من پیش می آید که در آن زمان باطن و اندرونشان خبیث و ظواهرشان را به طمع دنیا آرایش داده و نیکو جلوه می دهند که از این آراستگی ظاهر منظورشان دین خدا نیست کارهایشان بر ریاء استوار می شود، و از خدا نمیترسند آن هنگام خدا همه آنها را اعم از خوب و بد به انواع بلاها گرفتار میکند، نیکانشان خدا را همانند غرق شدگان در آب می خوانند ولی دعایشان به اجابت نمی رسد.

ص: 286


1- بحارالانوار، ج 18، ص 146، ح 6.

گفتار یازدهم

1- شیخ الخطباء والمحدثین مرحوم حاج شیخ عباس قمی قدس سره

اشاره

(از نجف اشرف)

ص: 287

فرازهایی از فضائل حضرت فاطمه زهراء علیها السلام
اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ذی القدره والسلطان، والرأفه والامتنان، أحمده علی تتابع التعم، وأعوذ به من العذاب والنقم، وأشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، مخالفه للجاهدین و معانده للمبطلین، واقرار بانه رب العالمین، وأشهد أن محمدا صلی الله علیه واله عبده ورسوله الصادق الأمین، ختم به النبیین وأرسله رحمه للعالمین، وعلی أهل بیته الطیبین الهداه المهدیین.

فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلی الله علیه واله و یکی از اصحاب کساء بود (1) به فرمان خدا در مباهله (2) پدر گرامیش رسول خدا صلی الله علیه واله با نصارای نجران به عنوان «ونساءنا» حضور به هم رسانید، آن حضرت در خطر ناکترین روزهای اسلام در راه خدا هجرت فرمود، و

ص: 288


1- روزی رسول خدا صلی الله علیه واله علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را با خود در زیر عبائی جمع کرد، و آیه شریفه تطهیر:« إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً » (33 الأحزاب:33) خدا می خواهد هر گونه پلیدی را از شما اهل بیت زدوده، و شما را پاک و پاکیزه گرداند، در حق آنها نازل شد، این پنج نفر یعنی رسول خدا و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین علیهم السلام را به دلیل اجتماعشان در زیر عبائی هنگام نزول آیه شریفه اصحاب کساء می گویند.
2- مباهله، دعا و نفرین طرفینی رسول خدا و علمای نصاری است، تا خدا هر کدام از طرفین را که بر باطل است مشمول عذاب خود قرار دهد، این حادثه در آیه شریفه (61/آل عمران) حکایت شده

در میان کسانی بود که در شأن آنها آیه تطهیر (1) نازل شده و جبرئیل آرزو داشت که

افتخار حضور با آنان را در زیر کساء داشته باشد.

او یادگار پیامبر گرامی اسلام است که نسل با برکت آن حضرت از او باقی مانده است، او مادر ائمه معصومین علیهم السلام است که خدا به صداقت و پاکی آنها گواهی داده است، او سرور زنان عالم از آغاز تا انجام زندگی بشر در روی زمین است، او در گفتار شبیه ترین افراد به پیامبر صلی الله علیه واله بوده، و شیوه زندگی و اخلاق آن بانو از اخلاق و شیوه زندگی رسول خدا صلی الله علیه واله حکایت می کرد. راه رفتنش عین راه رفتن پیامبر صلی الله علیه واله بود.

هر وقت بر رسول خدا صلی الله علیه واله وارد می شد آن حضرت از او استقبال شایانی به عمل آورده و دستهایش را می بوسید، و او را در جای خود قرار می داد. و در اوقاتی که رسول خدا صلی الله علیه واله بر وی وارد می شد فاطمه علیها السلام از جایش بلند شده و رسول خدا صلی الله علیه واله را استقبال نموده و دستش را می بوسید. پیامبر عظیم القدر فاطمه علیها السلام با تمام قلبش دوست می داشت، و هر وقت اشتیاق عطر بهشت را پیدا می کرد او را می بوئید و می فرمود:

« فَاطِمَهَ بَضْعَهُ مِنِّی ، مِنْ سِرِّهَا قَدْ سَرَّنِی ، وَ مَنْ سائها فَقَدْ سَاءَنِی ». (2)

فاطمه پاره تن من است، هر کس او را مسرور کند مرا مسرور کرده، و هر کس موجبات ناراحتی او را فراهم آورد مرا ناراحت کرده است.

« فَاطِمَهَ أَعَزَّ النَّاسِ إِلَی ». (3)

فاطمه علیها السلام عزیزترین مردم پیش من است.

و احادیث بسیار دیگری در این زمینه از رسول خدا صلی الله علیه واله به جا مانده است که حاکی از محبت سرشار آن حضرت بر فاطمه است.

ص: 289


1- .33/ الاحزاب:33.
2- الصواعق المحرقه، ابن حجر هتمی ، ص 178 و بحار الأنوار، ج 43، ص 23 ح 17.
3- بحار الانوار، ج 43، ص 23 ح 17.

از آن جمله روزی خطاب به آن بانوی دو جهان فرمود:

« یَا حَبِیبَهَ أَبِیهَا کُلُّ مُسْکِرٍ حَرَامُ ، وَکَّلَ مُسْکِرٍ خَمْرُ » (1)

فاطمه، ای دختر محبوب من، هرمست کننده ای حرام، و هر مست کننده ای شراب است.

1- دوستی برای خدا:

باید توجه داشت چنانکه در جای خود مورد بحث و بررسی قرار گرفته: دوستی مردان خدا نسبت به فرزندان، و نزدیکان دوستان خود از انگیزه های نفسانی و هوسهای آن، نشأت نمی گیرد، بلکه آنان از هر گونه هوسهای نفسانی بدور بوده، و محبت آنها به هر کسی تنها برای خدا می باشد، زیرا آنها جز خدا کسی را دوست نمی دارند بنابراین آنان کس یا چیزی را بدان سبب دوست میدارند که بازگشت آن به دوستی خداست بر این اساس بود که حضرت یعقوب علیه السلام در میان فرزندانش یوسف را بیش از آنهای دیگر دوست می داشت، چون فرزندان آن حضرت از راز محبت وی به یوسف اطلاع نداشتند او را متهم کرده، و می گفتند:

چون ما از یوسف نیرومندتریم بنابراین شایسته آن بود که یعقوب ما را به دوستی خود اختصاص دهد، زیرا ما به دلیل ثروتی که داریم هزینه کارهائی را که او می خواهد انجام بدهد دارا می باشیم.

ولی غافل از آن بودند که علاقه و محبت عمیق یعقوب به یوسف به خاطر دستیازی به اهداف مادی نبود، بلکه چون خدا یوسف را دوست داشته، و او را از میان برادرانش برگزیده بود یعقوب، پیامبر خدا نیز او را بیشتر از دیگر برادرانش دوست میداشت.

و حدیثی از محمد بن سنان روایت شده گفت: روزی در خدمت امام جواد علیه السلام بودم، در پیرامون اختلافاتی که در میان شیعیان به وجود آمده بود از آن حضرت

ص: 290


1- دلائل الأمامه، طبری امامی، ص 69 ح 77..کافی، ج 6 ص 415، ح 3-کنز العمال، ج 5، ص 511 ح 13762.

سئوال کردم، در جواب من فرمودند:

محمدا خدا همواره یکتا و بی همتا بود که محمد صلی الله علیه واله و علی و فاطمه علیهما السلام را آفرید، آن به نور پاک هزاران سال ماندند، سپس پروردگار متعال کلیه ممکنات را آفرید و در آن سه بزرگوار را بر آفرینش آنان گواه قرار داد، و اطاعت از ایشان را بر تمام موجودات عالم واجب فرموده و جریان امور آفرینش را به ایشان واگذاشت پس آنان - یعنی محمد و علی و فاطمه علیهم السلام - حلال را حلال و حرام را حرام می کنند، و با این حال آنان هرگز چیزی بر خلاف خواست خدا نمی خواهند، بلکه همان را می خواهند که خدا می خواهد، « وَ لَنْ یَشَاءُوا إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ » سپس امام جواد علیه السلام فرمودند:

ای محمد دین عبارت از اعتقاد قلبی به این مسأله است، بنابراین هر کس تند رفته و از آن تجاوز کند گمراه می شود، و هر کس کندی کرده و از آن عقب بماند هلاک می شود، و هر کس به آن ایمان آورده و حرکت خود را با آن هماهنگ کند، و همواره ملازم آن باشد به حق اصابت می کند، ای محمد این سخن را یاد بگیر و به حافظه ات بسپار. (1)

این حدیث شریف دلالت بر آن دارد که حضرت صدیقه طاهره علیها السلام از جمله کسانی است که پروردگار توانا زمام امور اشیاء را بدانها سپرده است، پس او بخواست خدا آنچه را بخواهد حلال، و آنچه را بخواهد حرام می فرماید.

2- مصحف فاطمه علیها السلام :

روایات بسیار از ائمه طاهرین علیهم السلام در دست است که دلالت بر آن دارند که مصحف فاطمه علیها السلام پیش ائمه معصومین علیهم السلام از آل محمد صلی الله علیه واله است.

جمله در بصائر الدرجات آمده: امام صادق علیه السلام فرمود: از فاطمه علیها السلام دخت گرامی رسول خدا صلی الله علیه واله مصحفی به جا مانده که قرآن نیست ولی به هر حال سخن خدا

ص: 291


1- اصول کافی، ج 1، ص 507، ح 5. و بحار الأنوار، ج 15، ص 19، ح 29.

است که خدا آنرا به خاطر فاطمه علیها السلام نازل فرموده، و رسول خدا صلی الله علیه واله املا فرموده و به خط شریف امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام نوشته شده است. (1)

و ابوبصیر می گوید: به حضور امام صادق علیه السلام رسیده، و عرض کردم: قربانت شوم سؤالی از شما دارم، آیا در اینجا شخص نامحرمی هست که سخن مرا بشنود؟

امام صادق علیه السلام پرده ایرا که در میان آن اطاق و اطاق دیگری آویخته بود بالا زد، و سرکی به آنجا کشیده و فرمود: أبا محمد! سئوالت را بپرس.

عرض کردم قربانت شوم، شیعیان شما روایت می کنند که رسول خدا صلی الله علیه واله بابی از علم به امیرالمؤمنین علی علیه السلام آموخته که از آن هزار باب گشوده می شود. بعد عرض کردم: به خدا که علم کامل و حقیقی همین است.

امام علیه السلام لختی به فکر فرو رفته و سپس فرمود: گرچه آن علم است ولی علم کامل نیست. آنگاه فرمود: ای ابو محمد هم اکنون «جامعه» نزد ما است ولی مردم چه میدانند «جامعه» چیست؟!! عرض کردم «جامعه» چیست؟

در پاسخ فرمود: «طوماری است بطول هفتاد ذراع، به املاء رسول خدا صلی الله علیه واله و خط علی علیه السلام که کلیه احکام اعم از حلال و حرام و کلیه مایحتاج دینی مردم حتی جریمه خراش هم در آن وجود دارد، سپس با دست مبارکشان به بدن من زده و فرمودند:

ای ابا محمد آیا اجازه می دهی؟ گفتم: من از شما هستم هر چه می خواهید انجام بدهید، آنگاه از بدن من نشگونی گرفته و فرمودند:

حتی جریمه این نشگون هم در آن «جامعه» نوشته شده است. هنگامیکه این سخن را بیان می کردند کمی خشمگین به نظر می رسیدند.

عرض کردم: به خدا که علم کامل همین است.

فرمودند: این علم هست ولی باز علم کامل نیست، پس از ساعتی درنگ، فرمود «جفر» هم پیش ما است. و مردم چه می دانند جفر چیست؟

ص: 292


1- بصائر الدرجات، شیخ صقار، ص 162، ح 1 و 3.

پرسیدم «جفر» چیست؟

فرمودند: مخزنی از چرم است که تمامی علوم انبیاء و اوصیاء، و دانشمندان گذشته بنی اسرائیل در آن است.

گفتم: پس علم کامل همین است.

فرمودند: آری این علم است ولی علم کامل نیست. پس از ساعتی سکوت فرمودند:

« وَ إِنَّ عِنْدَنَا لَمُصْحَفَ فَاطِمَهَ علیها السَّلَامُ ».

مصحف فاطمه علیها السلام نیز اینک پیش ماست.

ولی مردم چه می دانند مصحف فاطمه علیها السلام چیست؟

پرسیدم: مصحف فاطمه علیها السلام چیست؟

فرمود : مصحفی است سه برابر قرآنی که هم اکنون در دست شماست به خدا حتی یک حرف قرآن شما نیز در آن وجود ندارد.

عرض کردم: پس علم کامل این است، فرمود: گرچه این علم است ولی علم کامل نیست، و پس از ساعتی سکوت فرمود: علم گذشته و آینده تا قیامت پیش ماست.

عرض کردم: بخدا علم کامل همین است.

فرمود: این علم است ولی علم کامل نیست.

پرسیدم: بفرمائید علم کامل چیست؟

فرمود: علمی است که در هر شب و روز تا روز قیامت در رابطه با موضوعی پس از موضوع دیگر، و چیزی پس از چیز دیگر پدید می آید . (1)

3- مقام فاطمه علیها السلام در بهشت :

در پاره ای از روایات آمده: که فاطمه علیها السلام یکی از چهار سوار در روز قیامت است که

ص: 293


1- بصائر الدرجات، شیخ صفار، ص 171، ح 3.

بر «غضباء» شتر رسول خدا صلی الله علیه واله سوار شده و وارد عرصه محشر می شود.

ابن شهر آشوب از عمر بن خطاب روایت می کند که گفت:

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه واله آخرین ساعات زندگی پر برکتش را سپری می فرمود «غضباء» از آن حضرت سئوال کرد: یا رسول الله پس از خود مرا به چه کسی می سپارید؟

فرمود: ای «غضباء» خدا ترا برکت دهد، تو از آن دخترم فاطمه علیها السلام هستی که در دنیا و آخرت تو را سوار می شود.

«غضباء» پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه واله شبانه پیش صدیقه طاهره علیها السلام آمده و گفت: سلام بر تو ای دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه واله ، چیزی نمانده که من هم دنیا را ترک کنم، قسم به خدا پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه واله تا کنون لب به آب و غذایی نزده ام، آن ناقه مبارک به همین ترتیب بود تا سه روز پس از ارتحال رسول خدا صلی الله علیه واله در گذشت. (1)

در حدیثی ابن عباس از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت می کند فرمود: روزی رسول خدا صلی الله علیه واله بر فاطمه علیها السلام وارد شد و او را غمگین دید... رسول خدا صلی الله علیه واله چون دختر محبوبش را غمگین دید مطالبی در پیرامون تشریف فرمائی آن سیده طاهره به ارض محشر بیان کرده و فرمود:

ای فاطمه هنگامی که تو به در بهشت می رسی دوازده هزار حوریه در حالیکه هر کدام سلاحی از نور به دست گرفته اند تو را ملاقات می کنند که پیش از آن با کسی ملاقات نکرده و بعد از آن نیز با کسی ملاقات نخواهند کرد، هر کدام از آنها بر ناقه ای از نور سوار می شوند که جهاز آن از طلای زرد و یاقوت سرخ، و افسار آن از مرواریدتر، و با هر کدام بساطی از سندس که با جواهر آبدار مرصع و متراکم است قرار دارد، و هنگامی که وارد بهشت شدی اهل بهشت از تشریف فرمائی تو خوشحال شده، و برای شیعیان تو سفره های مخصوصی که روی کرسیهائی از نور

ص: 294


1- مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 86 طبع نجف.

پهن شده اند حاضر می کنند، و شیعیان تو از آن سفره ها بهره مند می شوند در حالیکه دیگران هنوز درگیر حساب اعمال خود هستند، در بهشت برای شیعیان تو هر چه را

که بخواهند آماده است.

و هنگامی که اولیاء خدا در بهشت مستقر شدند حضرت آدم و تمامی پیامبران پس از وی به زیارت تو می آیند. (1)

4- سخن فاطمه علیها السلام مایه انبساط خاطر پدر :

از حضرت صدیقه طاهره صلواه الله علیها وعلی ابیها وبعلها وبنیها روایت شده فرمود :

هنگامی که آیه شریفه:

« لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْتَکُمْ کدعاء بَعْضُکُمْ بَعْضاً ». (2)

هنگامی که میخواهید پیامبر خدا را صدا کنید او را همانند صدا کردن یکدیگر صدا نکنید.

من آن حضرت را با عنوان «یا رسول الله» صدا می کردم، ولی آن حضرت مانند سابق علاقمند بودند که او را «یا أبا» صدا کنم، اول سه بار چیزی نفرمودند، ولی پس از آن رو به من کرده و فرمودند:

« یا فَاطِمَهَ ؛ إِنَّهَا لَمْ تُنْزِلْ فِیکَ ، وَ لَا فِی أَهْلِکَ ، وَ لَا نَسْلِکَ ، وَ أَنْتَ مِنِّی ، وَ أَنَّا مِنْکَ ، إِنَّمَا نَزَلَتْ فِی أَهْلِ الْجَفَاءِ وَ الْغِلْظَهَ مِنْ قُرَیْشٍ أَصْحَابِ البذح وَ الْکِبْرِ ».

ای فاطمه! این آیه درباره تو، و خاندان و نسل تو نازل نشده است، تو از منی، و من از تو، این آیه درباره افراد بی مهر و خشن قریش نازل شده است، افرادی که خودخواه و

متکبرند.

ص: 295


1- تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی، ص 444، ح (3-587).
2- 63 / النور: 24.

سپس فرمود:

« قُولِی لِی یَا أَبَهِ ! فانها أُحْیِی لِلْقَلْبِ ، وَ أَرْضَی لِلرَّبِّ ».

تو مرا همان یا به صدا کن که این جوری دل من زنده و پروردگار من راضی می شود. (1)

در مصابیح الانوار از امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت شده که فرمود:

فاطمه علیها السلام می فرمود: روزی رسول خدا صلی الله علیه واله به من فرمود:

« مَنْ صَلَّی عَلَیْکِ غَفَرَ اللَّهُ تعالی لَهُ ، وَ أَلْحَقَهُ بِی حَیْثُ کُنْتُ مِنَ الْجَنَّهِ ». (2)

هر کس بر تو درود فرستد پروردگار متعال گناهان او را بخشیده، و او را در هر کجای بهشت باشم به من ملحق میکند.

5- رسول خدا صلی الله علیه واله برای رفع گرسنگی فاطمه علیها السلام دعا می فرمایند:

امام باقر علیه السلام از جابر بن عبدالله انصاری روایت می کند که گفت:

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم از منزل خود بیرون آمده و به سوی خانه فاطمه علیها السلام آمد، زیرا می خواست با وی ملاقات نماید، من نیز در معیت آن حضرت راه افتادم، هنگامی که به درب خانه فاطمه علیها السلام رسیدیم، دست مبارکش را بر درب خانه گذاشته و آنرا فشار داد، سپس فرمود: سلام بر شما.

فاطمه علیها السلام گفت: سلام بر شما یا رسول الله!

پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: آیا وارد شوم؟

فاطمه علیها السلام عرض کرد: یا رسول الله وارد شوید.

پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: آیا با کسی که همراه من است وارد شویم؟

فاطمه علیها السلام عرض کرد: یا رسول الله چادر به سر ندارم، رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: با زیادی چادر خود سرت را بپوشان.

ص: 296


1- مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 102، طبع نجف.
2- بحار الانوار، ج 43، ص 55، ح 48.

فاطمه علیها السلام سرش را با زیادی چادرش پوشانید .

سپس رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: سلام بر شما.

فاطمه علیها السلام عرض کرد: سلام بر شما یا رسول الله!

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: اجازه می دهی وارد شوم؟

فاطمه علیها السلام گفت: یا رسول الله وارد شوید.

پیامبر فرمود: با همراهی که دارم وارد شوم؟

فاطمه علیها السلام گفت: آری هر دو وارد شوید.

جابر می گوید: رسول خدا صلی الله علیه واله و من نیز در معیت او وارد منزل فاطمه علیها السلام شدیم و دیدیم چهره فاطمه علیها السلام زرد شده است.

پیامبر صلی الله علیه واله از دلیل آن جویا شدند.

فاطمه علیها السلام در جواب گفت: یا رسول الله شدت گرسنگی مرا به این حال انداخته است.

آنگاه پیامبر صلی الله علیه واله دست به دعا برداشت و عرض کرد:

بارالها که گرسنگان را سیر و کمبودها را جبران می فرمائی، دخترم فاطمه علیها السلام را سیر کن. (1)

6- صدیقه طاهره علیها السلام شرمنده همسرش:

از ابوسعید خدری روایت شده گفت: روزی امام علی علیه السلام گرسنه شده و پیش فاطمه علیها السلام آمد، و گفت: فاطمه: غذائی داری به من بدهی؟

عرض کرد: نه قسم به خدائی که پدرم را به نبوت اختصاص داده، و تو را به مقام وصایت برتری داد اکنون دو روز است که چیزی از غذا در خانه نداریم. اگر غذا در اختیارم بود تو را بر خود و پسرانم ترجیح می دادم.

ص: 297


1- بحار الانوار، ج 43، ص 62، ح 53.

امیرالمؤمنین علیه السلام تا این را از فاطمه علیها السلام شنید فرمود: فاطمه! چرا این را جلوتر به من نگفتی تا غذائی برای شما تدارک ببینم؟

صدیقه طاهره علیها السلام گفت:

« یَا أَبَا الْحَسَنِ إِنِّی لَأَسْتَحْیِی مِنْ إِلَهِی أَنْ أَ کُلِّفَ نَفْسِکَ مَا لَا تَقْدِرُ عَلَیْهِ »

یا ابوالحسن از خدا شرم دارم تو را به چیزی که توان آنرا نداری تکلیف کنم. (1)

7- تقسیم کار :

در روایتی از امام صادق علیه السلام از پدرش امام باقر علیهما السلام آمده: حضرت علی و حضرت زهرا علیهما السلام در مورد کارهای داخل خانه و بیرون آن رسول خدا صلی الله علیه واله را به دادرسی خواستند، و آن حضرت کارهای اندرون خانه را به فاطمه علیها السلام محول فرموده، و کارهای بیرون خانه را به عهده امیرالمؤمنین علیه السلام گذاشتند.

و فاطمه علیها السلام در این زمینه فرمودند: جز خدا کسی نمی داند که از تقسیم این چنینی کار تا چه اندازه خوشحال شدم، زیرا رسول خدا صلی الله علیه واله تحمل زحمت کارهای خانه را به من واگذاشته و مرا به اموری موظف فرمود که بدین ترتیب دیگر بیرون رفتن از خانه و تصادم با مردان برای من منتفی شد. (2)

8- فرشتگان در خدمت زهرا علیها السلام :

در روایتی از سلمان فارسی آمده: روزی به منزل فاطمه علیها السلام رفته، و دیدم آن بانو نشسته و با آسیاب دستی مقداری جو آرد می کند، و عمود آسیا خون آلوده شده است، حسین علیه السلام که در آن هنگام کودک شیر خواره ای بود، در اثر گرسنگی در کناری به شدت گریه می کرد، عرض کردم: ای دخت گرامی رسول خدا! خودتان را به زحمت

ص: 298


1- بحار الأنوار، ج 43، ص 59، ح 51
2- قرب الاسناد، ابوالعباس حمیری، ص 36. طبع نجف.

نیندازید اینک این فضه کنیزتان در خدمت شماست

فرمود: رسول خدا صلی الله علیه واله به من سفارش فرمود که کارهای خانه را یک روز من، و یک روز فضه عهده دار شود، دیروز نوبت فضه بود، امروز نوبت من است.

سلمان می گوید: عرض کردم: من آزاد کرده شما، و آماده خدمت به شما هستم، یا آرد کردن جو را به عهده من می گذارید و یا پرستاری از حسین را؟

فرمود: من به پرستاری از حسین مناسبتر و واردترم، تو جو را آرد کن. من مقداری از جو را آرد کردم، ناگهان صدای اذان به گوشم رسید، به مسجد رفته و نماز را با رسول خدا صلی الله علیه واله خواندم، پس از نماز جریان را به علی علیه السلام گفتم، آن حضرت در حالیکه می گریست بلند شده و به خانه رفت، طولی نکشید که بالب خندان به مسجد بازگشت، رسول خدا صلی الله علیه واله از سبب خنده او پرسید، عرض کرد: هنگامی که به خانه نزد فاطمه علیها السلام رفتم دیدم فاطمه علیها السلام به پشت خوابیده و حسین هم روی سینه او بخواب رفته است، و آسیا در جلو او بی آنکه کسی آنرا بگرداند خود به خود می گردد.

رسول خدا صلی الله علیه واله خندید و فرمود:

« یا علی أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ لِلَّهِ مَلَائِکَهً سَیَّارَهَ فِی الْأَرْضِ یخدمون مُحَمَّداً وَ آلِ مُحَمَّدٍ إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَهُ ؟».

یا علی آیا نمی دانی که خدا را فرشتگانی است که در روی زمین می گردند، و تا روز قیامت به محمد و آل محمد خدمت می کنند.؟ (1)

9- کمک پیامبر اکرم صلی الله علیه واله به صدیقه طاهره علیها السلام

در روایت دیگر آمده: روزی رسول خدا صلی الله علیه واله به منزل امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شده و دید علی و فاطمه علیهما الیسلام مشغول آسیا کردن گاؤرس (چیزی شبیه ارزن) هستند، فرمود: کدامیک از شما خسته ترید؟

ص: 299


1- الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، ج 2، ص 530، ح 6.

علی علیه السلام عرض کرد: یا رسول الله فاطمه از من خسته تر است.

رسول خدا صلی الله علیه واله به فاطمه علیها السلام فرمودند:

دختر عزیزم برخیز، و فاطمه علیها السلام از جای خود برخاست آنگاه رسول خدا صلی الله علیه واله خود به جای فاطمه علیها السلام نشسته و با علی علیه السلام مشغول آسیاب کردن گاؤرس شدند.

و بدین ترتیب به کلیه بستگان یک کدبانو هشدار داد: هنگامی که او را خسته دیدند در کارهای خانه به وی کمک کرده و مقداری از فشار کار او را بکاهند. (1)

10- برکت غذای صدیقه طاهره علیها السلام:

از جابر بن عبدالله انصاری روایت شده که گفت:

چند روزی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله غذا نخورده بودند، لذا شدت گرسنگی به آن حضرت فشار آورد، به منازل همسرانش سر زده و در آنجا غذائی پیدا نکرد، به منزل فاطمه علیها السلام تشریف آورده و از آن بانو غذا خواست.

فاطمه علیها السلام عرض کرد:

فدایت شوم، غذایی در خانه ما وجود ندارد. و آن حضرت از خانه دخترش بیرون

آمد. در همان وقت یکی از همسایگان دو قرص نان و مقداری گوشت برای فاطمه علیها السلام هدیه آورد، فاطمه علیها السلام آنرا گرفته و در میان ظرفی نهاد، و روپوشی روی آن انداخته، و با خود گفت: اینک رسول خدا صلی الله علیه واله را بر خود و تمام کسانی که پیش من هستند (یعنی شوهر ارجمندش و دو فرزندش حسن و حسین علیهم السلام ) ترجیح می دهم آنگاه حسن و حسین علیهما السلام را دنبال رسول خدا صلی الله علیه واله فرستاد، و آن حضرت تشریف آوردند فاطمه علیها السلام جریان هدیه را به عرض آن حضرت رسانید، و رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: آن را نزد من بیاور، فاطمه علیها السلام ظرف غذا را در پیش پیامبر صلی الله علیه واله آورد، رسول خدا صلی الله علیه واله سرپوش غذا را برداشته، و ناگهان دید ظرف پر از نان و گوشت است.

جابر می گوید:

ص: 300


1- بحار الانوار، ج 43، ص 50-51، ح 47.

چون چنین دیدم دریافتم که این کرامت پروردگار متعال به آن حضرت است و خدا را به جا آورده و درود بر پیامبر گرامیش فرستادم، رسول خدا صلی الله علیه واله از فاطمه علیها السلام پرسید: این غذا از کجا به دست تو رسید؟

عرض کرد: از نزد خدا، خدا به هر کس که بخواهد روزی فراوان می بخشد.

آنگاه پیامبر صلی الله علیه واله شخصی را به دنبال علی علیه السلام فرستاد، و همه حتی همسران رسول خدا صلی الله علیه واله یکجا جمع شده و از آن غذا خورده و سیر شدند، سپس فاطمه علیها السلام فرمود: من از آن غذا بکلیه همسایگان فرستادم، خدا خیر و برکت سرشاری به آن غذا عطا فرمود. همانگونه که به مریم عطا فرمود. (1)

11- عبادت صدیقه طاهره علیها السلام :

حسن بصری زاهد معروف می گوید: در میان امت اسلامی کسی عابدتر از فاطمه علیها السلام نبوده است، چندان به عبادت ایستاد که پاهای مبارکش ورم کرد. (2)

روزی رسول خدا صلی الله علیه واله به فاطمه علیها السلام فرمود: برای یک زن بهتر از همه چیست؟

در پاسخ گفت:

« أَنْ لَا تَرَی رَجُلًا ، وَ لَا یَرَاهَا رَجُلٍ ».

نه او مرد نامحرمی را ببیند و نه مرد نامحرمی او را.

پیامبر صلی الله علیه واله با شنیدن این سخن فاطمه اش را به سینه چسبانیده و این آیه را تلاوت فرمود:

« ذریه بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ ». (3)

انان خاندانی هستند که در تقوی و فضیلت بعضی از بعض دیگر پیروی می کنند. (4)

ص: 301


1- الخرائج والجرائح، قطب الدین راوندی، ج 2، ص 528، ح 3. و بحار الانوار، ج 43، ص 27، ج 30، و عوالم العلوم، شیخ عبدالله بحرانی، ج 6، ص 116، ح 1.
2- بحار الانوار، ج 43، ص 84 ح 7.
3- 34/ آل عمران: 3.
4- بحار الانوار، ج 43، ص 84 ح 7 .

از امام حسن علیه السلام روایت شده فرمود: شب جمعه ای مادرم در محرابش مشغول عبادت بود، چندان عبادت کرده و رکوع و سجود به جا آورد که سپیده صبح دمید، آن بانوی دو جهان از مردان و زنانی مؤمن نام برده و آنها را به نام دعا می فرمود. ولی برای خودش اصلا دعا نفرمود، گفتم: مادرا برای خودتان دعانفرمودید؟ در پاسخ من فرمود: فرزند دلبندم «الجار ثُمَّ الدَّارُ» نخست همسایه، سپس خانه. (1)

شیخ صدوق از فاطمه زهرا علیها السلام روایت می کند فرمود: از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم می فرمود: هر گاه مسلمانی در ساعتی از ساعات روز جمعه چیزی از خدا بخواهد خداوند خواست او را برآورده می فرماید، پرسیدم: آن ساعت کدامیک از ساعات روز جمعه است؟ فرمود: ساعتی که در آن ساعت نصف قرص خورشید در افق پنهان شده، و نصف دیگرش هنوز پنهان نشده است.

فاطمه علیها السلام به غلام خود فرمود: برو پشت بام، هر وقت دیدی نصف قرص خورشید غروب کرده به من اطلاع بده تا دعا کنم. (2)

و در روایت دیگری آمده: هنگامی که آن حضرت در محراب عبادت مشغول عبادت میشد نور او برای اهل آسمان می درخشید، چنانکه نور ستارگان برای اهل زمین می درخشد. (3)

12- تقاضای کنیز از پدر:

مرحوم شیخ صدوق قدس سره روایت نموده که:

امیرالمؤمنین علیه السلام به مردی از قبیله بنی سعد فرمود:

می خواهی گوشه هائی از سرگذشت فاطمه علیها السلام را هنگامی که در خانه من بود برایت بگویم؟ گفتم: آری، فرمود:

ص: 302


1- بحار الانوار، ج 43، ص 82 ح 3 و 4 .
2- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 370، ح 1223.
3- بحار الانوار، ج 43، ص 172، ح 13.

او با اینکه محبوبترین فرد نزد رسول خدا صلی الله علیه واله بود چندان با مشک، آب بر دوش ،خود کشید که بند مشک در سینه او جا انداخت، و چندان خانه را جارو کرد که

لبتسهایش پلاسیده شد، و آنقدر زیر دیگ آتش افروخت که رنگ لباسش دگرگون شد، بطوری که در سختی و زحمت افتاد، به وی گفتم: وقتی که به محضر رسول خدا صلی الله علیه واله مشرف می شوی از وی کنیزی درخواست کن تا در کارهای خانه ترا یاری دهد.

فاطمه علیها السلام پیش رسول خدا صلی الله علیه واله رفت، و چند مرد جوان را که برای دیدار از آن حضرت به حضور وی رسیده بودند آنجا دید، چیزی نگفته و به خانه بازگشت.

رسول خدا صلی الله علیه واله متوجه شدند که فاطمه علیها السلام برای کاری پیش ایشان آمده و بدون اینکه بتواند نیاز خود را مطرح کند برگشته است، صبح روز بعد رسول خدا صلی الله علیه واله در حالیکه هنوز من و فاطمه در بسترمان آرمیده بودیم به منزل ما آمد، آن حضرت مطابق عادت خود سه بار سلام کرد، بار سوم اندیشیدیم که اگر جواب ندهیم باز می گردد، زیرا عادت آن حضرت چنین بود، من گفتم:

سلام بر شما یا رسول الله بفرمائید، و آن حضرت وارد شدند و بالای سر ما نشستند، آنگاه فرمودند، دیروز که پیش من آمدی با من چه کار داشتی، فاطمه علیها السلام را شرم مانع شد که نیاز خود را برای رسول خدا صلی الله علیه واله مطرح کند، ترسیدم اگر من جواب سول خدا صلی الله علیه واله را ندهم ممکن است برخاسته و منزل ما را ترک کنند، لذا سر برداشته و عرض کردم که یا رسول الله! من بجای فاطمه، نیاز او را برای شما می گویم. فاطمه چندان بدوش خود آب کشیده که بند مشک در سینه اش جا انداخته و چندان آسیاب گردانیده که دستهایش آبله زده، و چندان خانه را جاروب کرده که لباسش پلاسیده شد و انقدر اتش زیر دیگ روشن کرده که لباسهایش حالت خود را از دست داده اند. او به منظور درخواست کیزی به حضور شما رسیده بود که در کارهای سخت منزل او را یاری دهد.

ص: 303

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: آیا می خواهید برای شما چیزی یاد بدهم که بهتر از خدمتگزار باشد؟ و آن این است: وقتی وارد بستر خود شدید سی و سه بار

«سبحان الله» و سی و سه بار «ألحمد لله» و سی و چهار بار «الله أکبر» بگوئید.

در این هنگام فاطمه علیها السلام سر برداشت و سه بار عرض کرد: «رضیت عن الله ورسوله» از خدا و پیامبرش راضی شدم. (1)

ابوبکر شیرازی که یکی از علمای اهل سنت است روایت کرده :

وقتی صدیقه طاهره علیها السلام خواسته خود را به عرض رسول خدا صلی الله علیه واله رسانید، آن حضرت گریه کرده و فرمود:

ای فاطمه! قسم به خدا هم اکنون چهارصد مرد بینوا در مسجد به سر می برند که نه غذائی دارند و نه لباسی، اگر ترس آن نبود که فضیلتی از تو فوت شود درخواست تو را اجابت می کردم. من دلم نمی خواهد اجر و پاداشی از تو سلب شده و نصیب کنیزت شود.

و ثعلبی از امام باقر علیه السلام ، و قشیری از جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده اند که گفتند:

روزی پیامبر صلی الله علیه واله وارد خانه فاطمه علیها السلام شده و او را دید که لباس پشمینه ای پوشیده، و با دست خود آسیاب می کند، و فرزندش را شیر می دهد، با دیدن این منظره سیل اشک بر گونه های رسول خدا صلی الله علیه واله سرازیر شد، و سپس فرمود:

« یا بنتاه تعجلی مَرَارَهُ الدنیا بِحَلَاوَهِ الْآخِرَهِ ».

ای فاطمه تلخی دنیا را از شیرینی آخرت جلوتر بیانداز.

فاطمه علیها السلام عرض کرد:

« یا رَسُولُ اللَّهِ الحمدلله عَلَی نَعْمَائِهِ ، وَ الشُّکْرِ عَلَی الأئه ».

یا رسول الله: خدا را در مقابل نعمتهایش می ستایم و در مقابل عطایایش سپاسگذاری

میکنم. (2)

ص: 304


1- بحار الانوار، ج 43، ص 85 ح 8
2- بحار الأنوار، ج 43، ص 85-86 ح 8
13- علم و کمال فضه کنیز صدیقه طاهره علیه السلام :

ابو القاسم قشیری در کتاب خود آورده: فضه کنیز حضرت صدیقه طاهره علیها السلام به منظور شرکت در انجام اعمال حج عازم مکه بود. کاروانی که فضه همراه آن مسافرت می کرد در بیابانی برای استراحت فرود آمد و پس از استراحت حرکت کرده و فضه را جا گذاشت، فضه یکه و تنها در بیابان سرگردان شد، شخصی که به دنبال کاروان حرکت می کرد به فضه برخورد، و سئوالاتی در پیرامون وضعیت فضه از او به عمل آورد. کنیز فاطمه علیها السلام در هر پاسخی که از سئوالات او میداد از یکی از آیات قرآن کریم استفاده کرده و با آن پاسخ می گفت که اینک کلماتی را که در میان فضه و آن مرد رد و بدل شده عین ارائه می دهیم.

مرد: تو کیستی؟

فضه: « وَ قُلْ سَلامُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ ». (1)

تو سلام کن و آنها خود خواهند دانست.

گفتم: در اینجا چه میکنی؟

گفت: « وَ مَنْ یَهْدِی اللَّهُ فَمَالُهُ مِنْ مُضِلٍّ ». (2)

کسی را که خدا هدایت کند هیچ عاملی نمی تواند باعث گمراهی وی شود.

فهمیدم که او گم شده است.

گفتم: از نوع انسان هستی یا از جن؟

گفت: « یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُم ». (3)

ای اولاد آدم زینت خود را برگیرید. فهمیدم که او از بنی آدم است.

گفتم: از کجا می آئی؟

ص: 305


1- 89/ الزخرف: 43.
2- 37 / الزمر: 39
3- 31 /الأعراف: 7.

گفت: « ینادون مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ ». (1)

آنان از فاصله دور صدا زده میشوند.

فهمیدم که فاصله دوری را پیموده است.

گفتم: کجا می روی؟

گفت : « وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ ». (2)

و برای خدا بر مردم است آهنگ خانه او را کنند.

فهمیدم که عازم مکه است.

گفتم: کی از کاروان عقب ماندی؟

گفت: « وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ». (3)

و آسمانها و زمین را در شش روز آفریدیم.

فهمیدم که شش روز است از کاروان عقب مانده است.

گفتم: آیا غذا میل داری؟

گفت : « وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ ». (4)

و ما آنان را پیکرهای بیجانی که غذا نمیخورند قرار ندادیم.

فهمیدم که به غذا بی میل نیست.

گفتم: شتاب بخرج داده و تند تند بیا.

گفت : « لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا ». (5)

خدا هیچ کس را بیش از حدود توانائی اش تکلیف نمیکند.

فهمیدم که خسته بوده و توان راه رفتن ندارد.

ص: 306


1- 44 / فصلت: 41.
2- 97 /آل عمران: 3.
3- 38 /ق: 50
4- 8/ الأنبیاء: 21.
5- 286 / البقره: 2.

گفتم: از پشت سر من سوار شو.

گفت : « لَوَ کَانَ فِیهِمَا إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا ». (1)

اگر اداره امور زمین و آسمان را در خدا زیر نظر بگیرند عالم ویران می شود.

فهمیدم که از سوار شدن بر شتر از پشت سر من شرمش می آید. از شتر فرود آمده و تنها او را سوار بر آن کردم.

وقتی شتر را سوار شد گفت:

« سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذَا ». (2)

پاک و منزه است پروردگاری که این را در اختیار ما گذاشت.

هنگامی که به کاروان رسیدیم از او پرسیدم آیا کسی را در کاروان داری؟

جواب داد:

« یا داوُدُ إِنَّا جعلناک خلیفه لِلنَّاسِ » .(3) « وَ ما مُحَمَّدُ إِلَّا رَسُولُ » . (4) « یا یحیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ » . (5)

ای داود ما تو را نماینده خود در میان مردم قرار دادیم، و محمد جز پیامبر خدا نیست. و ای یحیی کتاب را با تمام توان خود بگیر. و « ویا مُوسَی إِنِّی أَنَا اللَّهُ ». (6) وای موسی من پروردگار توام.

فهمیدم که در کاروان اشخاصی به نامهای داود، محمد، یحیی، و موسی هستند که به این زن خویشاوندی دارند.

رو به کاروان کرده و نامبردگان را به نام صدا کردم، آنگاه چهار جوان به طرف فضه

آمدند، از او پرسیدم اینها چه نسبتی با تو دارند؟

فضه در جواب من گفت:

ص: 307


1- 22 / الأنبیاء: 21.
2- 13 / زخرف: 43.
3- 26 / ص: 38
4- 144 / آل عمران: 3.
5- 12 / مریم: 19.
6- 30/ القصص: 28.

« الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیاهِ الدُّنْیا » (1)

مال دنیا و اولاد زینت بخش زندگانی دنیوی هستند.

فهمیدم که آنها فرزندان او هستند، هنگامی که آن چهار جوان نزد فضه آمدند بر ایشان این آیه را تلاوت کرد:

« یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقُوَی الْأَمِینِ ». (2)

پدر او را استخدام کن که بهترین کس برای استخدام کسی است که نیرومند و امین باشد .

فهمیدم که به آنها دستور می دهد پاداشی به من بدهند، و آنان مبلغی پول به عنوان پاداش به من دادند.

وقتی آنان پول را به من دادند فضه خطاب به آنان این آیه را تلاوت کرد:

« وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ ». (3)

خدا هر کس را که بخواهد بیشتر پاداش میدهد.

فهمیدم که او می خواهد فرزندانش به پاداش من بیافزایند، و آنان به پاداش من افزودند.

سپس از آنان پرسیدم این خانم کیست؟ گفتند:

این خانم مادرمان فضه است همان کسی که روزگاری خدمتگزاری صدیقه طاهره علیهما السلام دخت گرامی رسول خدا صلی الله علیه واله را می کرد، او بیست سال است که به غیر از قرآن سخنی بر زبان نیاورده است. (4)

14- حضرت صدیقه طاهره علیها السلام و شیعیانش در بهشت :

ابوجعفر طبری امامی طی سندی از همام بن ابی علی روایت میکند که گفت: از

ص: 308


1- 46 / الکهف: 18.
2- 26 / القصص: 28.
3- 261 / البقره: 2.
4- بحار الأنوار، ج 43 ص 87-86 ح 8 .

کعب الأحبار پرسیدم: در رابطه با این شیعیان، شیعیان علی بن ابیطالب علیه السلام چه می گوئید؟

در جواب من گفت: من ویژگیهای آنان را در کتابی که خدا آنرا فرو فرستاده دیده ام،

آنها حزب خدا و رسول او، و یاری دهندگان دین او، و پیروان ولی او، و بندگان خاص خدا، و نجبای آفریدگان او هستند، آنانرا برای دینش برگزیده، و برای بهشت خود آفریده است جایگاه آنها در چادرهائی از در و اطاقهائی از لؤلؤ واقع در بلندترین مرتبه فردوس است، آنها بندگان مقرب و پاک خدایند که از نوشیدنیهای سر به مهر بهشت می آشامند، و این نوشابه ها از چمشه ایست به نام تسنیم که جز آنها کسی از آن نمینوشد، تسنیم چشمه ایست که خدا آنرا به فاطمه علیها السلام دخت گرامی رسول خدا صلی الله علیه واله و همسر او امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام بخشیده است ، این چشمه از زیر ستونی سرچشمه می گیرد که به آن به خنکی کافور، و مزه آن مزه زنجبیل، و بوی آن مانند بوی مشک است، سپس جریان می یابد و شیعیان و دوستان ما از آن می آشامند، قبه آن روی چهار ستون قرار دارد.

یکی از این چهار ستون لؤلؤ سفید است که از زیر آن چشمهای سرازیر می شود و در راههای اهل بهشت جاری می شود که به آن سلسبیل می گویند.

و ستون دیگر آن از در سفید است، و از زیر آن چشمه ای به نام طهور سرازیر می شود و آن همان است که پروردگار متعال در کتاب خود درباره آن می فرماید:

« وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً ». (1)

پروردگارشان آشامیدنیهای پاکیزه برای آنان می نوشاند.

و ستون دیگر آن از زمرد سبز است که از زیر آن دو چشمه جوشان از شراب و عسل بیرون می زند. « فِیها عَیْنانِ نَضَّاخَتانِ ». (2) تمامی این چشمه ها به جز تسنیم به سوی

ص: 309


1- 21 / الانسان: 76.
2- 66/ الرحمن: 55.

پائین دستهای بهشت جریان پیدا می کنند ولی تسنیم به بالا دستهای بهشت جریان می یابد، و از آن تنها خواص أهل بهشت که شیعیان و دوستان حضرت مولی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام هستند می نوشند، و آیه شریفه:

« وَ یسقون مِنْ رحیق مَخْتُومٍ خِتَامُهُ مشک وَفِیُّ ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ وَ مِزاجُهُ مِنْ تسنیم عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ ». (1)

آنان از شراب زلال دست نخورده و سربسته ای سیراب می شوند، مهری که بر آن نهاده شده از مشک است، و در این نعمتهای بهشتی راغبان باید بر یکدیگر پیشدستی کنند.

پس برای آنها گوارا باد.

سپس کعب الاحبار گفت:.

به خدا که شیعیان را دوست نمیدارد مگر آنانکه پروردگار عزوجل از آنها عهد و پیمان گرفته است.

ابوجعفر در پایان روایت می گوید جا دارد که شیعیان این حدیث را با آب طلا بنویسند و آن را اشاعه دهند تا حدیث در بوته فراموشی قرار نگیرد، و به مفاد آن عمل شود که تنها وسیله دستیازی به درجات عالیه بهشتی همین است.

زیرا این حدیث از طرق اهل تسنن روایت شده، و از تهمت جعل و تزویر بدور، و

صحتش ثابت است. (2)

15- سلمان از رسول خدا صلی الله علیه واله فضائل فاطمه علیها السلام را می پرسد:

و نیز طبری از کتاب کنز، و او از ابوذر غفاری روایت می کند که گفت:

روزی در حضور رسول خدا صلی الله علیه واله بودم که سلمان و بلال حبشی آنجا آمدند، سلمان خود را به پای رسول خدا صلی الله علیه واله انداخت و پاهای آن حضرت را می بوسید، رسول خدا صلی الله علیه واله در حالیکه او را از اینکار منع میکرد فرمود:

ص: 310


1- 26-24 / المطففین: 83
2- بشاره المصطفی لشیعه المرتضی، ص 60۔ 61، طبع نجف.

ای سلمان، اعمال عجم نسبت به پادشاهان خود را با من انجام نده، زیرا من نیز بنده ای از بندگان خدا هستم میخورم و می آشامم.

سلمان گفت:

سرور من درباره فضائل فاطمه علیها السلام و موقعیت او در روز قیامت برای من بگوئید.

پیامبر محترم با چهره ای شگفته به سلمان نگاه کرده و فرمود:

قسم به خدائی که جانم در دست او است فاطمه علیها السلام کسی است که سوار بر شتر به عرصه محشر وارد می شود، سوار بر شتری که سرش نموداری از خوف خدا و چشمانش از نور است. جبرئیل در طرف راست آن، و میکائیل در طرف چپ آن، و امیر المؤمنین علیه السلام در جلو آن، و حسن و حسین علیهما السلام پشت سر آن حرکت میکنند در این هنگام ندا از جانب رب العزه می رسد:

ای مردم چشمانتان را ببندید و سرهایتان را فرو اندازید تا فاطمه دخت گرامی پیامبر شما، و همسر علی علیه السلام و مادر حسن و حسین علیهما السلام از محشر عبور کند.

فاطمه علیها السلام از پل صراط عبور می کند در حالیکه دو چادر سفید و درخشان بر سر دارد، هنگامی که فاطمه علیها السلام وارد بهشت می شود، و به نعمتها و مواهب پروردگار می نگرد می گوید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ، الحمدلله الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورُ شکور ، أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَهِ مِنْ فَضْلِهِ ، لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبُ .

به نام خداوند بخشنده و مهربان، سپاس خداوندی را سزاوار است که غم و اندوه را از ما بزدود که پروردگار ما بخشنده و شکرپذیر است، ما را از فضل و کرم خود در سرای همیشگی وارد کرد که هیچ درد و رنجی در آن به ما نمیرسد.

سپس رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

پس از آن خدای تبارک و تعالی به فاطمه علیها السلام وحی می فرماید:

ای فاطمه! هر آنچه را که دلت میخواهد از من بخواه که برایت عطا کرده و تو را

ص: 311

راضی می کنم.

فاطمه علیها السلام عرض می کند: پروردگارا تو نهایت آمال و امید منی، از درگاه عظمت و جلالت می خواهم دوستان من و دوستان خاندان مرا از آتش جهنم دور فرمائی، پروردگار متعال به او وحی می کند:

ای فاطمه! قسم به عزت و جلالم دو هزار سال پیش از آفرینش آسمانها و زمین بر خود واجب کرده ام که دوستان تو و دوستداران خاندان تو را هرگز در آتش جهنم به کیفر نرسانم. (1)

16- نوشته ای از رسول خدا صلی الله علیه واله نزد فاطمه علیها السلام :

شیخ جلیل ابو جعفر طبری امامی طی سندی از ابن مسعود روایت می کند که گفت: مردی ضمن دیدار از فاطمه علیها السلام به وی گفت:

چیزی از رسول خدا صلی الله علیه واله پیش شما مانده است تا آن را به من نشان دهید؟

فاطمه علیها السلام به کنیزش گفت: فلان لوح را بیاور، کنیز آنرا جستجو کرده و پیدا نکرد، فاطمه علیها السلام به کنیز فرمود:

« وَیْحَکِ أُطْلُبِیهَا فانها تَعْدِلُ عِنْدِی حَسَناً وَ حُسَیْناً ».

وای بر تو آن را پیدا کن که آن پیش من به اندازه حسن و حسین ارزش دارد.

کنیز دوباره آنرا جستجو کرده و در میان خاکروبه های منزل آنرا پیدا کرد و پیش صدیقه طاهره علیها السلام آورد، در آن نوشته شده بود: کسی که همسایه خود را اذیت کند و همسایه از اذیت او در امان نباشد بهره ای از ایمان ندارد، کسی که خدا، و روز بازپسین را باور دارد همسایه اش را آزار نمی رساند. یا سخن به نیکوئی میگوید، و یا ساکت می شود، خدا اشخاص خیر اندیش و بردبار و خویشتن دار را دوست می دارد و اشخاص بد زبان و فحاش و بی شرم و اشخاص متکدی را که در سئوال اصرار

ص: 312


1- این حدیث در بشارت المصطفی پیدا نشد، ولی حدیثی نظیر آن در بحار الانوار، ج 43، ص 224، ح 12 آمده است.

می ورزند دشمن می دارد، که شرم و حیا از ایمان است، و ایمان در بهشت است، دشنام نتیجه بی شرمی است، و بی شرمی در آتش قرار دارد. (1)

17- در شأن صدیقه طاهره علیه السلام :

شیخ صدوق قدس سره حدیث مفصلی از ابن عباس روایت کرده که در آن رسول خدا صلی الله علیه واله از ستمهائی که پس از آن حضرت به اهل بیتش روا داشته می شود سخن به میان آورده و ضمن آن می فرماید:

دخترم فاطمه علیها السلام سرور بانوان در جهان از اولین و آخرین است، او یک پارچه از من، و نور چشم من، و میوه دل من، و روح من است که در بدنم می باشد، او حوریه انسیه است، هنگامی که در محراب عبادت مشغول ستایش و نیایش پروردگار است نور او همچون نور ستارگان بر اهل زمین بر فرشتگان می تابد. در آن هنگام خدا خطاب به فرشتگان می فرماید:

ای فرشتگان! کنیز مرا که سرور کنیزان من است بنگرید که چگونه در برابر من به عبادت برخاسته است، او را ببینید که چگونه از ترس من لرزه بر اندامش افتاده و چه سان با تمام وجودش به من رو آورده است؟ شما را گواه می گیرم که من شیعیان او را از آتش جهنم مصون نگاه می دارم.

هر وقت او را می بینم بیاد ستمهائی می افتم که پس از من برای او روا می دارند، گویا می بینم که پس از من ذلت به خانه وی سایه افکنده، و حرمتش شکسته شده، و من از او غصب شده است و ارثش را از او دریغ داشته، و پهلویش را شکسته، و بچه اش را سقط کرده اند، و او با ناله اندوهباری فریاد می زند، بابا یا رسول الله، و کسی جوابش را نمی دهد، مسلمانان را بداد خود می طلبد و کسی او را در پناه خود می گیرد، پس از من به طور مداوم در حال گریه و اندوه به سر می برد، گاهی قطع شدن

ص: 313


1- دلائل الامامه، ص 1.

وحی از خانه اش را یاد می کند و گاهی دوری و جدایی از مرا به یاد می آورد، وقتی تاریکی شب فرا می رسد چون صدای تلاوت قرآن مرا دیگر نمی شنود به وحشت می افتد، سپس به خود باز می گردد و خود را (پس از آنکه در روزگار من دوران عزتش را سپری کرده) در میان امواج ذلت و فراموشی می بیند. در این هنگام خداوند مهربان به داد او می رسد و فرشتگان را دستور می دهد با وی انس گیرند فرشتگان با او سخن می گویند، چنانکه با مریم سخن می گفتند، و خطاب به وی می گویند:

یا فاطمه إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وطهرک وَ اصطفاک عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ ، یا فاطمه اقْنُتِی لربک وَ اسْجُدِی ، وارکعی مَعَ الرَّاکِعِینَ .

ای فاطمه! پروردگارت تو را پاک فرموده و برگزیده و تو را بر همه زنان جهان برتری داد ای فاطمه به عبادت و نیایش پروردگارت بپرداز، و با سجده کنندگان سجده و با رکوع کنندگان رکوع به جا بیاور.

سپس درد سرتاسر وجودش را فرا می گیرد، و مریض می شود، خدا مریم بنت عمران را برای پرستاری از وی، و انس با وی بر می انگیزد، در این هنگام فاطمه علیها السلام پروردگار خود را مورد خطاب قرار داده و چنین می گوید:

پروردگارا دیگر از زندگی خسته شده ام، و از این مردم اسیر هوی و هوس مأیوس شده ام، مرا به پدرم ملحق گردان، آنوقت خدا او را به من ملحق می کند، اولین کسی که از خاندان من به من ملحق می شود اوست، با حالتی اندوهبار و غمگین در حالیکه حقش را غصب کرده و او را به قتل رسانده اند پیش من می آید، وقتی او را با این حال می بینم می گویم: پروردگارا کسی را که بر او ستم روا داشته به لعن و نفرین خود گرفتار کن، و آنان را که حق او را غصب کرده اند مجازات فرما، و هر کسی را که او را خوار کرده ذلیلش کن، و کسی را که پهلوی او را شکسته و بچه اش را سقط کرده در آتش الیم مخلد فرما، در این هنگام ملائکه به نفرین من آمین می گویند. (1)

ص: 314


1- امالی صدوق، باب 24، ص 99، ح 2.
18- شهادت صدیقه طاهره علیها السلام :

وطرق خاصه و عامه روایت شده که سلمی همسر ابورافع گفت: من در روزهای واپسین فاطمه علیها السلام از وی پرستاری می کردم، روزی حالش به بهبودی گرائید، و نسبتا خوب شد، و امیرالمؤمنین علیه السلام برای پاره ای از کارهایش از خانه بیرون رفت، فاطمه به من دستور داد، آب حاضر کنم تا او بدنش را شستشو دهد، آب آوردم، دست او را گرفتم تا او از جایش بلند شده و به بهترین طرزی خود را شستشو داد سپس تازه ترین لباسهایش را پوشیده و فرمود: بستر مرا در وسط اطاق پهن کن، چنان کردم، و او در بستر خود رو به قبله دراز کشیده و به من گفت: من امروز زندگی را وداع می کنم خودم را شستشو داده ام کسی روی مرا باز نکند، سپس دست خود را زیر سرش گذاشت و بدرود حیات گفت. (1)

در روایتی آمده فاطمه علیها السلام مابین مغرب و عشاء آخرین لحظات زندگیش را میگذرانید، چون ساعت عروجش فرا رسید، نگاه تندی کرده و فرمود:

السَّلَامُ عَلَی جَبْرَئِیلُ ، السَّلَامُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ، أَللَّهُمَّ مَعَ رسولک ، أَللَّهُمَّ فِی رضوانک وَ جوارک ، ودارک دَارِ السَّلَامِ .

سلام بر جبرئیل، سلام بر رسول خدا، پروردگارا مرا با رسول خود، و در بهشت خود، و در کنار خود و خانه خود دارالسلام جا بده.

سپس رو به حاضران کرده و فرمود: آیا آنچه را من می بینم شما نیز می بینید؟

گفتند: ای دختر محبوب رسول خدا شما چه می بینید؟

فرمود: هم اکنون اهل آسمانها را و با موکبها و هیئت های خود می نگرم، جبرئیل می بینم، و به رسول خدا می نگرم که می فرماید: دخترم بشتاب که آنچه از نعمت و رضوان الهی برایت آماده شده برایت بهتر است.

در روایتی از زید بن علی علیه السلام آمده گفت:

ص: 315


1- بحار الانوار، ج 43، ص 172-173، ح 12.

فاطمه علیها السلام در آخرین لحظات خود به جبرئیل، و رسول خدا صلی الله علیه واله ، و همینطور به عزرائیل سلام کرد، حاضران بر بالین او صدای گوش نواز فرشتگان را می شنیدند، و بوی عطرآگین آنها را که خوشبوترین بوها بود استشمام می کردند. (1)

19- لحظات شهادت فاطمه علیها السلام به گزارش اسماء بنت عمیس :

از اسماء بنت عمیس روایت شده است که گفت:

هنگامی که لحظات احتضار فاطمه علیها السلام فرا رسید به من فرمود: جبرئیل ساعت رحلت رسول خدا صلی الله علیه واله مقداری کافور از بهشت آورد، و پیامبر آنرا سه قسمت کرد، قسمتی از آنرا برای خود اختصاص داد، و قسمتی دیگر برای علی، و قسمتی را برای من باقی گذاشت که وزن آن چهل درهم بود. آنگاه به من فرمود: سهم خودم از آن کافور را که در فلانجا گذاشته ام بیاور و کنار بالینم بگذار. سپس لحافش را بر سرش کشیده و فرمود: کمی درنگ کرده و در انتظار من باش، سپس مرا صدا کن، اگر جواب از من نشنیدی بدان که به پدرم ملحق شده ام.

اسماء پس از اندکی درنگ فاطمه علیها السلام را صدا کرد، جوابی نشنید، و آنگاه او را چنین صدا کرد :

یا بِنْتُ مُحَمَّدٍ المصطفی ، یا بِنْتِ أَکْرَمُ مَنْ حَمَلَتْهُ النِّسَاءِ ، یا بِنْتَ خَیْرُ مِنْ وِطَاءَ الْحَصَی ، یا بِنْتِ مَنْ کَانَ مِنْ رَبِّهِ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أذنی .

ای دخت گرامی محمد مصطفی، ای دخت بهترین کسی که زنان او را در رحم خود حمل کرده اند، ای دختر بهترین کسی که روی زمین راه رفته است، ای دختر کسیکه در شب عروج به آسمانها به مقام قاب قوسین نائل آمد.

جوابی از سیده طاهره علیها السلام نشنید، روپوش را کنار زد، ناگهان دید آن مظلومه ستمدیده به لقاء پروردگارش نائل آمده است، خود را روی فاطمه علیها السلام انداخت، او را می بوسید می گفت:

ص: 316


1- بحار الأنوار، ج 43، ص 200، ح 30.

اسم فاطمه! هنگامی که به حضور بابت رسول خدا صلی الله علیه واله رسیدی سلام مرا به وی ہر سان. (1)

20- حسن و حسین علیهما السلام بر بالین مادر :

اسماء از فرط درد و اندوه گریبانش را چاک زده سراسیمه از خانه بیرون آمد، حسن و حسین علیهما السلام را بیرون در نزدیکی های خانه دید. گویا به منزل می آمدند، از اسماء پرسیدند:

مادر ما کجاست؟ اسماء سکوت اختیار کرد، آندو به منزل آمدند، دیدند مادرشان رو به قبله دراز کشیده است، حسین علیه السلام جلوتر خود را به مادرش رسانید و او را حرکت داد، ناگهان دید مادرش زندگی را وداع کرده است، آنگاه رو به برادرش حسن علیه السلام کرد و گفت:

برادر خدا در مصیبت مادرم تو را أجر دهد. حسن علیه السلام خود را روی مادر انداخت، او را می بوسید و می گفت:

مادر! با من سخن بگو پیش از آنکه روح از بدنم مفارقت کند.

امام حسین علیه السلام پیش آمد، و پاهای مادرش را بوسه زد و فرمود:

مادر! من پسرت حسینم، پیش از آنکه قلبم از حرکت باز ایستد با من سخن بگو. (2)

21- امیرالمؤمنین علیه السلام و شهادت فاطمه :

اسماء به حسن و حسین علیهما السلام گفت: بروید پدرتان را از درگذشت مادر تان با خبر کنید. آن دو بزرگوار با چشم گریان در حالیکه می فرمودند:

یَا مُحَمَّداهُ ، یَا أَ حَمْداً ، أَ لِیَوْمِ جَدَّدَ لَنَا موتک إِذَا مَاتَتْ أَمْناً .

بابا، یا رسول الله، امروز با از دست دادن مادرمان مصیبت تو برای ما تجدید شد.

ص: 317


1- بحار الانوار، ج 43، ص 186، ح 18.
2- همان، ج 43، ص 214، ح 44.

وارد مسجد شدند، پدر بزرگوارشان را از درگذشت مادر خبر دادند، امام علیه السلام با شنیدن این خبر چنان دگرگون شد و وضعش بهم خورد که بیهوش بر زمین افتاد، به صورتش آب زدند، بحال آمد، آنگاه با لحنی اندوهبار چنین فرمود:

بِمَنِ الْعَزَاءَ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ ! کنت بک أتعزی ، فَفِیمَ الْعَزَاءَ مِنْ بعدک ؟

دختر عزیز رسول خدا! حالا به چه وسیله تسلی پیدا کنم؟ تاکنون خود را با تو تسلی میدادم و بار سنگین مصیبت را بدوش میکشیدم، تو بگو پس از تو با چه کسی درد خود را تسکین دهم؟ (1)

22- علی علیه السلام بر بالین صدیقه طاهره علیها السلام :

مسعودی مورخ نامدار عرب چنین می گوید:

وقتی فاطمه علیها السلام از دنیا رفت علی علیه السلام بی تابی بسیار نمود، به شدت می گریست و ابیات زیر را در مصیبت آن سیده زنان عالم زمزمه می کرد :

لِکُلِّ اجْتِمَاعِ مِنْ خلیلین فَرَّقَهُ *** وَکَّلَ الَّذِی دُونَ الْمَمَاتِ قَلِیلُ

وَ إِنْ افتقادی فاطما بَعْدَ أَحْمَدَ *** دَلِیلُ عَلَی أَنْ لَا یَدُومُ خَلِیلٍ

برای هر پیوندی در میان دو دوست یک جدائی هست، ولی هرگونه جدائی در میان دو دوست جز جدائی مرگ کم و قابل تحمل است.

از دست دادن فاطمه علیها السلام پس از رسول خدا صلی الله علیه واله دلیل آنست که هیچ دوستی دائمی و پایدار نیست. (2)

در روایتی آمده: امام امیرالمؤمنین علیه السلام پس از شنیدن خبر عروج فاطمه علیها السلام دو فرزندش حسن و حسین علیهما السلام را برداشته و با هم وارد اطاق فاطمه علیها السلام شدند جسد مطهر آن بانو هنوز در آن جا بود، وارد اطاق که شدند دیدند اسماء بنت عمیس بر بالین فاطمه علیها السلام نشسته و زار می زند و میگرید و می گوید:

ص: 318


1- بحار الأنوار، ج 43، ص 187، ح 18.
2- مروج الذهب، ج 2، ص 291.

ای یتیمان پیامبر صلی الله علیه واله ما پس از پیامبر صلی الله علیه واله خود را به فاطمه علیها السلام تسلی می دادیم، اکنون پس از فاطمه علیها السلام به چه کسی می توانیم تسلی پیدا کنیم؟ (1)

23- وصیت صدیقه طاهره علیها السلام:

پس از عروج فاطمه علیها السلام امیرالمؤمنین علیه السلام روپوش از روی جسد پاک فاطمه علیها السلام کنار زده بالای سر آن سیده زنان عالم نامه ای دید، آن را برداشت و خواند، در آن نوشته بود:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ، هَذَا مَا أَوْصَتْ بِهِ فاطمه بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله أَوْصَتْ : وَ هِیَ تَشْهَدْ : أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ، وَأَنْ الْجَنَّهَ حَقٍّ ، وَ النَّارَ حَقٍّ ، وَ أَنَّ السَّاعَهَ آتِیَهُ لَا رَیْبَ فِیهَا ، وَأَنْ اللَّهِ یتبث مَنْ فِی الْقُبُورِ ، یا علی أَنَا فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ زوجنی اللَّهِ منک کون لَکَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ ، أَنْتَ أولی بی مِنْ غَیْرِی حَنِّطْنِی . . .

به نام خداوند بخشنده مهربان، این وصیتی است که فاطمه از خود به جا گذاشته است:

1- فاطمه گواهی میدهد که خدائی جز خدای یکتا نیست....

2- و محمد بنده و فرستاده او است.

3- بهشت حق است، دوزخ حق است، تردیدی در اینکه روز جزا و قیامت به وقوع خواهد پیوست، و خدا کلیه مرده گان را زنده کرده و از قبرهای خود برخواهد انگیخت وجود ندارد.

4- یا علی من دختر رسول خدا صلی الله علیه واله فاطمه هستم، خدا مرا به همسری تو انتخاب کرد تا من در دنیا و آخرت از آن تو و در کنارت باشم، تو از دیگران به من نزدیکتر و شایسته تری :

حَنِّطْنِی ، وَ غَسِّلْنِی ، وَ کَفِّنِّی بِاللَّیْلِ ، وَصَلَ عَلَیَّ ، وأدفنی بِاللَّیْلِ ، وَ تُعْلِمْ أَحَداً .

یا علی تو خود مرا حنوط کن و غسلم بده، و کفن کن و شبانه بر من نماز خوانده و به خاکم بسپار و کسی را از این ماجرا آگاه مفرما. (2)

ص: 319


1- بحار الانوار، ج 43، ص 214، ح 44.
2- همان، ج 43، ص 214، ح 44.
24- سوگ فاطمه علیها السلام :

در روایتی آمده مردم مدینه در فقدان فاطمه علیها السلام یکصدا ضجه و ناله سر دادند، زنان بنی هاشم به خانه فاطمه علیها السلام آمدند. و همه با هم زار می زدند و بی تابانه می گریستند چنانکه از صدای گریه آنان مدینه به لرزه درآمد، سیل اشک بر گونه هایشان روان میکردند و می گفتند: دختر رسول خدا صلی الله علیه واله ! ای سرور ما.

و انبوه مردم مدینه همانند موهای گردن اسب با نظم خاصی به خانه فاطمه علیها السلام و محضر امیرالمؤمنین علیه السلام و مشرف می شدند، آن حضرت نشسته بودند، و حسن و حسین علیهما السلام در مقابل او نشسته و گریه می کردند، یتیمان فاطمه علیها السلام چنان می گریستند که مردم مدینه را بگریه انداختند.

ام کلثوم علیها السلام دختر فاطمه علیها السلام در حالیکه چادری بر سر، و پوششی بر چهره داشت، و دامنش از زمین کشیده می شد، و گریه و زاری توان او را از دستش گرفته بود از خانه بیرون آمد، و با صدای بلند چنین می گفت:

یَا أَبَتَاهْ ! یا رَسُولَ اللَّهِ ! ألآن حَقّاً فقدناک فَقَدَا لَا لِقَاءِ بَعْدِهِ أَبَداً .

بابا یا رسول الله براستی که ما تو را امروز از دست دادیم، چنان تو را از دست دادیم که پس از آن هرگز به دیدار تو نائل نخواهیم شد.

مردم جمع شدند و مقابل درب خانه فاطمه علیها السلام ناله می کردند، میگریستند، و منتظر بودند که جسد پاک آن بانو بیرون بیاید و بر وی نماز بخوانند.

در این هنگام ابوذر غفاری از خانه بیرون آمده و خطاب به مردم گفت: به خانه های خود بر و باد، زیرا دفن فاطمه علیها السلام تا شب به تأخیر می افتد، و مردم به خانه های خود رفتند. (1)

25- غسل و تکفین فاطمه علیها السلام :

چون شب فرا رسید امیرالمؤمنین علیه السلام جسد پاک آن بانو را غسل داد، هنگام غسل

ص: 320


1- بحارالانوار، ج 23، ص 192، ح 20

کسی جز حسن و حسین، و زینب و ام کلثوم، و فضه و اسماء حاضر نبود. (1)

در روایتی از اسماء بنت عمیق آمده: فاطمه علیها السلام به من وصیت فرمود:

که جز من و علی علیه السلام کسی به غسل آن بانو مبادرت نکند، بنابراین من هنگام غسل امیرالمؤمنین علی علیه السلام را یاری می کردم. (2)

و در روایتی آمده: امیرالمؤمنین علیه السلام در موقع غسل صدیقه طاهره علیها السلام می گفت: خدایا فاطمه دختر پیامبر برگزیده توست، پروردگارا حجت او را به وی تلقین فرما و برهانش را بزرگ، و مرتبه او را عالی بدار، و او را در جوار پدر بزرگوارش محمد صلی الله علیه واله قرار بده.

و نیز روایت شده: امیر المؤمنین علیه السلام با همان پارچه ایکه بدن مطهر رسول خدا صلی الله علیه واله را خشک فرمود، بدن مطهر فاطمه علیها السلام را نیز خشک کرد. هنگامی که کار غسل پایان پذیرفت، علی علیه السلام جنازه مقدس آن بانو را در سریری (چیزی شبیه تابوت) قرار داده و به امام حسن علیه السلام دستور داد تا ابوذر را خبر کند، دستور اجرا شد، و ابوذر آمد، جنازه را به محل نماز حمل کردند، حسنین علیهما السلام نیز در تشییع مادر حضور داشتند، آنگاه علی علیه السلام بر فاطمه علیها السلام نماز خواند. (3)

26- حسنین علیهما السلام در آغوش مادر :

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: مشغول غسل فاطمه علیها السلام بودم، او را در پیراهن خود بدون آنکه از تنش در آورم غسل دادم، بخدا بدن فاطمه علیها السلام مبارک، و پاک و پاکیزه بود، سپس او را با باقیمانده حنوط رسول الله صلی الله علیه واله حنوط کردم، بعد شروع به تکفین وی نمودم، او را در چند کفن پیچیدم آنگاه هنگامی که خواستم بندهای کفن را ببندم:

نادیت یا أُمِّ کُلْثُومٍ ، یا زینب ، یا فِضَّهٍ یا حَسَنٍ وَ یا حسین هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أمکم فَهَذَا الْفِرَاقُ وَ اللِّقَاءُ فِی الْجَنَّهِ .

ص: 321


1- بحارالأنوار، ج 43، ص 171، ح 11.
2- همان، ج 43، ص 84_ 185
3- عوالم العلوم، ج 6، ص 284، ح 6.

صدا زدم، ام کلثوم، زینب، فضه، حسن! حسین بیائید و مادرتان را وداع و از وی توشه

بگیرید، اکنون وقت جدائی است، دیگر ملاقات او در بهشت صورت خواهد پذیرفت. حسن و حسین علیهما السلام جلو آمدند و بشدت می گریستند، و با درد و اندوه بی پایانی میگفتند:

واحسرتاه ! لا تنطفی ابْدَأْ مَنْ فَقَدَ جَدِّنَا مُحَمَّدِ الْمُصْطَفَی وَ أُمُّنَا فَاطِمَهُ الزَّهْرَاءِ .

آه از سوز این حسرت دردناک که هرگز رو به خاموشی نمیگذارد، آه از حسرت فقدان

جد بزرگوار و مادرمان فاطمه زهرا.

سپس امیرالمؤمنین علیه السلام و فاطمه علیها السلام را روی دستش برداشت، و او را به طرف قبر مطهر پدرش برد، و گفت:

السَّلَامُ علیک یا حَبِیبَ اللَّهُ ، السَّلَامُ علیک یا نُورِ اللَّهِ ، السَّلَامُ علیک یا صَفْوَهَ اللَّهِ السَّلَامُ علیک والتحیه ، وَاصِلَهٍ مِنِّی إِلَیْکَ وَ لدیک وَ مَنْ إبنتک النَّازِلَهُ علیک بفنائک . وَ إِنِ الْوَدِیعَهِ قَدْ استردت ، وَ الرَّهِینَهُ قَدْ أَخَذَتْ .

فَوَ أحزناه عَلَی الرَّسُولِ . ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ عَلَی الْبَتُولِ ، وَ لَقَدْ اسْوَدَّتِ عَلَی الغبراء وَ بَعُدَتْ عَنِّی الْخَضْرَاءِ ، فواحزناه . ثُمَّ وَا اسفاه .

سلام بر تو ای حبیب خدا، سلام بر تو ای نور خدا سلام بر تو ای برگزیده خدا، سلام و تحت مداوم من بر تو باد، سلام از من و از دخترت بر تو، از دخترت که هم اینک در جوار تو جا میگیرد، هم اینک امانت عالیمقدارت پس داده شد آه از اندوه بی پایان من برای فقدان رسول الله، و سپس بعد از او برای فاطمه بتول علیها السلام ، روی زمین در مقابل چشمم تیره و تار شده و آسمان از من فاصله گرفته است...

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: من خود شاهد بودم که فاطمه علیها السلام ناله جانکاهی کشید و دو دست خود را از کفن بیرون آورده و فرزندانش را به سینه اش چسبانید.

ناگهان سروش غیبی مرا صدا زد که یا علی حسن و حسین علیهما السلام را از سینه مادرشان بلند کن که بخدا فرشتگان آسمان را به گریه انداختند. (1)

ص: 322


1- عوالم العلوم، ج 6 ص 261-262.

گفتار دوازدهم

1- حضرت آیه الله حاج سید محمد مهدی مرتضوی لنگرودی دامت توفیقانه

اشاره

(از قم)

ص: 323

فضائل اهل بیت علیهم السلام
اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین والصلوه والسلام علی خیر خلقه وأشرف بریته محمد واله أجمعین.

1- خاندان رسول خدا با احدی قابل قیاس نیستند
اشاره

الْحَافِظُ ابْنُ شِیرَوَیْهِ الدَّیْلَمِیِّ ، عَنْ أَنَسِ [ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله ] :

نَحْنُ أَهْلُ بَیْتٍ لَا یُقَاسُ بِنَا أَحَدُ . (1)

حافظ ابن شیرویه دیلمی از انس بن مالک انصاری روایت میکند که گفت:

[رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:] ما خاندانی هستیم که کسی با ما مقایسه نمی شود.

ص: 324


1- الفردوس بمأثور الخطاب، ج 4، ص 283، ح 6838 و نیز : 1۔ حافظ محب الدین طبری در ذخائر العقبی، ص 17، والریاض النضره، ج 3، ص 180 . 2- حافظ حموینی در قرائد المطین، ج ا ص 450 . 3- خواند میر در حبیب السیر، ج 2، ص 6 4- حسام الدین متقی هندی در کنز العمال، ج 12، ص 102. و منتخب کنز العمال، مطبوع در حاشیه مسند احمد ج 5 ص 92 5- شیخ عبد الرؤوف بناری در کنرز الحنابن، ج 2، ص 129 6- نبهانی در جواهر البحار، ج 4، ص 98 . 7- اسناد عبد الفتاح عبد المقصود، در الامام علی، ج 1، ص 172

پوشیده نماند که این حدیث (لاَ یُقَاسُ بِنَا أحَدٌ) با اختلاف الفاظ ولی از نظر معنی و مفهوم متحد با هم در موارد بسیاری از ائمه معصومین علیهم السلام روایت شده است.

این حدیث در حقیقت کانالی است که به اقیانوس بیکران فضائل و مناقب آن دندان شرف و عصمت علیهم السلام راه می گشاید. فضائل و مناقب بی شماری که تنها ذکر استوار آن در طوماری ده ها کتاب ضخیم پدید می آورد. ولی ما به دلیل رعایت اختصار قطراتی از اقیانوس نا محدود فضائل و مناقب اهل بیت پاک رسول خدا صلی الله علیه واله را انتخاب و به عرض عزیزان می رسانیم:

1- دوام عالم بستگی به اهل بیت عصمت و طهارت علیها السلام دارد :

الشَّیْخُ الْأَجَلِّ ابْنِ أَبِی زَیْنَبَ الْمَعْرُوفِ بالنعمانی باسناده عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنِ الرِّضَا علیه السَّلَامُ قَالَ : قُلْتُ لَهُ أَ تَبْقَی الْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ ؟ قَالَ : لَا ، قِلَّهُ : فانا نَرْوِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ أَنَّهَا لَا تَبْقَی بِغَیْرِ إِمَامٍ إِلَّا أَنْ یَسْخَطَ اللَّهُ عَلَی أَهْلِ الْأَرْضِ - أَوْ قَالَ : علی الْعِبَادِ - فَقَالَ : لَا تَبْقَی [ الْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ ، وَ لَوْ بَقِیَتِ ] إِذاً لَسَاخَتْ . (1)

ابن ابی زینب معروف به نعمانی به سند خود از محمد بن فضیل روایت میکند که گفت: از امام رضا علیه السلام پرسیدم:

آیا زمین بدون وجود امام و حجت خدا در روی آن باقی می ماند؟

فرمود: نه،

گفتم: از ابوعبدالله صادق علیه السلام به ما روایت شده که زمین بدون امام و حجت خدا باقی نمی ماند مگر اینکه پروردگار متعال به اهل زمین، غضب فرموده باشد.

فرمودند: زمین بدون امام علیه السلام باقی نمی ماند و اگر امام و حجت خدا در روی زمین وجود نداشته باشد آنگاه زمین از هم می پاشد و در ورطه انهدام قرار میگیرد.

ص: 325


1- غیبت نعمانی، ص 139، ح 9.
2- شناخت خدا به وسیله اهل بیت علیهم السلام :

بِسَنَدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السَّلَامُ أَنَّهُ قَالَ : بِنَا عُبِدَ اللَّهِ ، وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ ، وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ . وَ مُحَمَّدُ صلی اللَّهِ علیه واله حِجَابُ اللَّهُ . (1)

امام ابوجعفر باقر علیه السلام فرمود:

با راهنمائی ما مردم پروردگار متعال را عبادت کردند و به وسیله ما او را شناختند، و به وسیله ما او را بی شریک و بی نیاز دانستند، و رسول خدا صلی الله علیه واله واسطه در میان خلق و خدا میباشند.

3- آسمانها و زمین به وجود امام زمان علیه السلام قائم است:

أَشْهَدُ أَنَّ أَئِمَّهَ الْأَبْرَارِ وَ الْخُلَفَاءِ الْأَخْیَارِ بَعْدَ الرَّسُولِ الْمُخْتَارِ عَلَی قامع الکفار ، وَ مَنْ بَعْدِهِ سید أَوْلَادُ الْحَسَنُ بْنُ عَلَی . . . ثُمَّ الْحِجَّهِ الْخَلَفِ الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِیِّ المرجی الَّذِی بِبَقَائِهِ بَقِیَّهَ الدُّنْیَا ، وبیمنه رِزْقٍ الوزی ، وَ بِوُجُودِهِ ثیتت الْأَرْضِ وَ وَ السَّمَاءِ ، وَ بِهِ یملا اللَّهُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً ... (2)

... شهادت می دهم که امامان نیکوکار، و جانشینان برگزیده پس از پیامبر صلی الله علیه واله مختاری عبارتند از امیرالمومنین علی علیه السلام است که کفار را ریشه کن فرمود، و پس از وی سرور و سید فرزندانش حسن بن علی علیه السلام .. سپس حجت خلف، و نائم متظر حضرت مهدی علیه السلام است که مایه امید و پناه مؤمنین است، همانکه به وجود شریفش دنیا باقی می ماند، و به برکت او به مردم روزی عطا می شود، و به وجود او زمین و آسمان قرار گرفته، به وسیله او خداوند جل و علا روی زمین را پر از عدل و داد می فرماید، پس از آنکه از جور و ستم پر شده باشد.

4- آفرینش جهان به خاطر اهل بیت علیهم السلام :

الْعَلَّامَهُ الْفَقِیهُ الْمُحْدِثُ الْحَاجِّ میرزا أَبُو الْحَسَنِ المرندی . رَوَی عَنْ الملا

ص: 326


1- بحار الانوار، ج 23، ص 102، ح 8 .
2- مفاتیح الجنان، دعای عدیله.

عَبْدُ الصَّمَدِ الْهَمْدَانِیِّ فِی بَحْرِ الْمَعَارِفِ ، [ قَالَ : قَالَ اللَّهُ تبارک وَ تعالی مُخَاطِباً نَبِیِّهِ الْمُکْرِمُ : ] (1) لولاک ، لولاک لِما خَلَقْتُ الْأَفْلَاکِ ، وَ لَولَا عَلِیٍّ لَمَا خَلَقْتُکِ [ ثُمَّ قَالَ المرندی : ] (2) وَفِی ضِیَاءُ الْعَالَمِینَ لِلشَّیْخِ أَبِی الْحَسَنِ الْجَدِّ الْأُمِّیِّ لِلشَّیْخِ مُحَمَّدِ حُسْنِ صَاحِبِ الْجَوَاهِرِ زیاده فَقَرَّتْ [ کذا : ] (3) وَ لَولَا فَاطِمَهُ مَا خلقتکما . (4)

علامه فقیه حاج میرزا ابوالحسن مجتهد مرندی از ملا عبدالصمد همدانی در بحر المعارف روایت میکند که پروردگار متعال خطاب به پیامبر گرامیش فرمود:

اگر تو نبودی جهان را نمی آفریدم و اگر علی علیه السلام نبود تو را نیز نمی آفریدم.

سپس مرندی میگوید: در ضیاء العالمین تألیف شیخ ابوالحسن جد مادری شیخ محمد حسن صاحب جواهر قدس سرهما، حدیث شریف با زیادت نقره ای به ترتیب زیر روایت شده است:

و اگر علیها السلام فاطمه، تو و علی را نمی آفریدم.

این احادیث و احادیث بی شمار دیگر که به اسناد صحیح از آن حضرات معصومین علیهم السلام روایت شده همه دلالت صریح بر این دارند که این چهارده نور پاک موجودات استثنائی بوده، و هیچ کس حتی پیامبران بزرگوار جز وجود مقدس رسول خدا صلی الله علیه واله به مقام و مرتبه آنان نمی رسد، و هیچکدام از آفریدگان خدا را نه از نظر روحی و باطنی، و نه از نظر جسمی و ظاهری با آن بزرگواران نمی توان مورد مقایسه قرار داد.

2- لطافت روحی و جسمی ائمه طاهرین علیهم السلام :

چنانکه از اخبار وارد از ساحت مقدس عترت طاهره علیهم السلام استفاده می شود جسم انبیاء علیهم السلام به لطافت روح مردم عادی بوده و روح آنان به مراتب لطیفتر است، و روح پیامبران به جز پیامبر عظیم الشأن اسلام به لطافت جسم معصومین چهارده گانه از اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله می باشد. با این حساب روشن است که ارواح مقدسه چهارده

ص: 327


1- مابین دو پرانتز را اینجانب محمود طلوعی به عنوان توضیح افزوده ام.
2- مابین دو پرانتز را اینجانب محمود طلوعی به عنوان توضیح افزوده ام.
3- مابین دو پرانتز را اینجانب محمود طلوعی به عنوان توضیح افزوده ام.
4- جمع النورین، وملتقی البحرین، ص 14.

معصوم علیهم السلام تا چه حد باید از لطافت و نورانیت برخوردار باشند.

3- علم ائمه طاهرین علیهم السلام :

اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام یعنی رسول خدا صلی الله علیه واله ، و صدیقه طاهره علیها السلام، و دوازده امام معصوم علیهم السلام بر همه علوم اولین و آخرین اعم از کلی و جزئی احاطه دقیق علمی داشته و بر آن دانا هستند.

الشَّیْخُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سؤره بْنِ کُلَیْبٍ قَالَ : قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ علیه السَّلَامُ : وَ اللَّهِ إِنَّا لَخُزَّانُ اللَّهِ فِی سَمَاءً وَ أَرْضِهِ لأ عَلَی ذَهَبٍ وَ لَا عَلَی فِضَّهٍ الأ عَلَی عِلْمِهِ . (1)

شیخ صفار قدس سره بسند مذکور از ابوجعفر باقر علیه السلام روایت میکند که فرمود:

به خدا قسم ماگنجینه های پروردگار احدیت در آسمان و زمینش هستیم، نه کنیجه طلا و نقره بلکه گنجینه های علوم او هستیم.

بنابراین از رموز و اسرار شگفت جهان آفرینش چیزی بر آنها پوشیده نبوده و آن بزرگواران به ماکان و ما یکون، و ما هو کائن، یعنی بر علوم گذشته، و بر علوم آینده، و هر آنچه که تا روز قیامت قابلیت دریافت تحقق و هستی از منبع فیض لایزال را دارد عالم و دانا هستند.

ثِقَهُ الْإِسْلَامِ أبوجعفر مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الکلینی قُدِّسَ سِرُّهُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنُ بِشْرِ الْخَثْعَمِیُّ وَ جَمَاعَهٍ مِنْ أَصْحَابِنَا سَمِعُوا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ یَقُولُ : إِنِّی لَأَعْلَمُ مافی السَّمَوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ، وَ اعْلَمْ مَا فِی الْجَنَّهِ ، وَ أَعْلَمُ مَا فِی النَّارِ ، وَ أَعْلَمُ مَا کَانَ وَ مَا یکون . . . . (2)

ثقه الاسلام کلینی قدس سره به سند مذکور از ابو عبدالله صادق علیه السلام روایت میکنند که فرمود:

ص: 328


1- بصائر الدرجات، ص 123، باب ان الاله الهم خزان الله فی السماء والأرض علی علمه، ح 1 .
2- اصول کافی، ج 1، ص 319، ح 2.

من به کلیه آنچه که در آسمانها و زمین است، و به تمام آنچه که در بهشت و در آتش است، و به ما کان، و ما یکون احاطه علمی دارم...

در قاموس آنان جائی برای کلمه: «نمیدانم» وجود ندارد، جواب دقیق و صحیح کلیه سئوالات گرچه در پیرامون پیچیده ترین و پر راز و رمزترین پدیده های جهان باشد پیش آنها بدیهی و روشن است، به طوریکه در این رابطه هرگز نیازی به تفکر و پویش ندارند، آنان از چند طریق به ترتیب زیر بر کل پدیده های جهان عالم و بصیرند:

الف: به وسیله روح القدس که یکی از ابعاد ساختار وجودی آنهاست، همه چیز را می دانند، بطوریکه چیزی برای آنها پوشیده نمی ماند.

ثِقَهُ الْإِسْلَامِ الکلینی رَحْمَهُ اللَّهِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَابِرِ الْجُعْفِیِّ قَالَ :

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ : یَا جَابِرُ انَّ اللَّهِ تبارک وَ تعالی خَلَقَ الْخَلْقَ ثَلَاثَهَ أَصْنَافٍ ، وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عزوجل : « وَ کنتم أَزْواجاً ثَلاثَهً فاصحاب الْمَیْمَنَهِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَهِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَهِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَهِ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ . » (1) فَالسَّابِقُونَ هُمْ رُسُلُ اللَّهِ علیهم السَّلَامَ وَ خَاصَّهُ اللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ ، جَعَلَ فِیهِمْ خَمْسَهَ أَرْوَاحٍ ، ایدهم بِرُوحِ الْقُدُسِ فِیهِ عَرَفُوا الْأَشْیَاءِ . . (2).

ثقه الاسلام کلینی رحمه الله به سند مذکور از ابوعبدالله صادق علیه السلام روایت میکند که فرمود:

ای جابر: آفریدگار عالم بندگان خود را بر سه صنف آفریده است در رابطه با همین مسأله آیه شریفه: «وَ کنتم أَزْواجاً ثَلاثَهً ...» نازل شده است. اما سابقون پیامبران خدا و مخصوصین او از میان مخلوقات هستند، که به وجود آنها پنج روح به ودیعه گذاشته و

انانرا با روح قدس تایید فرموده که بوسیله آن همه چیز را می دانند....

ب: انان علیهم السلام دارای علم لدنی یعنی اعطائی از جانب حق تعالی می باشند که بوسیله از همان لحظات آغازین تلبس به خلعت هستی همه چیز را می دانند، از این

رهگذر است که هنگام تولد، و اولین لحظاتیکه پا به دنیا میگذارند شهادت به

ص: 329


1- 11.6 / الواقعه: 56.
2- اصول کافی، ج 1، ص 331، ح 1.

وحدانیت پروردگار جهان آفرین داده و در مقابل عظمت بیکران او سر تعظیم فرو آروده و سر به سجده می گذارند، تورات، انجیل، زبور، قرآن و دیگر کتب آسمانی را با صدای دلنواز شان فرو می خوانند. کلیه معضلات و مشکلات جهان هستی برای آنان روشن و آشکار است، و در رابطه با فهم آن کوچکترین نیازی به فکر و تأمل ندارند.

ج: علم آنان به جهان و اسرار بی پایان آن اکتسابی نیست، یعنی مانند جانوران دیگر و مردم عادی به وسیله تصویربرداری چشم از پدیده های خارجی نیست، بلکه آنان بدون نیاز به برداشتن تصویر از پدیده های بیرونی به عین حقایق خارجی احاطه علمی دارند لذا علم آنان به حقایق خارجی بدون نیاز به انطباق علمشان با حقایق خارجی عین پدیده های خارجی جهان هستی است.

د: جامعه، که صحیفه ایست به طول هفتاد ذراع، و در آن کلیه احکام از حلال و حرام و علم کلیه اشیاء عالم ثبت شده است، نزد فاطمه زهرا علیها السلام بود و آن بانوی دو عالم درباره هر چیزی که می خواست به آن صحیفه مراجعه فرموده و علم آنرا در صحیفه مزبور می یافت، صحیفه مورد بحث پس از آن حضرت در اختیار فرزندان معصومینش یکی پس از دیگری قرار گرفت، و هم اکنون در خدمت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف میباشد.

ثِقَهُ الْإِسْلَامِ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیِّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ قَالَ : بَا أَبَا مُحَمَّدٍ وَ انَّ عِنْدَنَا الجامعه وَ مَا یُدْرِیهِمْ مَا الْجَامِعَهُ ؟ قَالَ : فَقُلْتُ : جَعَلْتُ فداک وَ مَا الْجَامِعَهُ ؟ قَالَ : صَحِیفَهُ طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً کتب بإملاء رَسُولَ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله فِیهَا کل حَلَالٍ وَ حَرَامٍ وَ کل شیء یَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَیْهِ حَتَّی الْأَرْشُ فِی الْخَدْشِ وَ ضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَی فَقَالَ : تاذن لِی یا أَبَا مُحَمَّدٍ ؟ قَالَ : قِلَّهُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّمَا أَنَا لک فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ قَالَ : ففمزنی بِیَدِهِ وَ قَالٍ : حتی أَرْشُ هَذَا . . . (1)

ص: 330


1- اصول کافی، ج 1، ص 297,296، ح 1.

ثقه الاسلام کلینی رحمه الله به سند مذکور ضمن حدیث مفصلی از ابوعبدالله صادق علیه السلام روایت میکند که فرمود:

ای ابومحمد! جامعه پیش ما است و مردم چه می دانند جامعه چیست؟ گفتم فدایت شوم جامعه چیست؟ فرمود: صحیفه ایست به طول هفتاد ذراع که به املاء رسول خدا صلی الله علیه واله نوشته شده است.

و در آن کلیه احکام از حلال و حرام و هر چیزی که مردم بدان نیاز پیدا میکنند حتی ارش یک خراشی که بر بدن کسی وارد می شود نوشته شده است، در این هنگام با دست مبارکش به دست من زد و فرمود: ای ابومحمد اجازه میدهی؟ گفتم: فدایت شوم من

برای شما هستم هر چه دلتان می خواهد انجام دهید، آن حضرت نیشگون خفیفی از من

گرفت و فرمود: حتی ارش این نیشگون هم در آن صحیفه نوشته شده است.

ه- : و جفر جامعه در اختیار آنهاست که از طریق آن، علم هر چه را که بخواهند بدست می آورند.

وَفِی الْخَبَرِ الْمَذْکُورِ آنِفاً الْمَرْوِیُّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السَّلَامُ قَالَ : ثُمَّ سکت سَاعَهٍ ، ثُمَّ قَالَ : وَ إِنَّ عِنْدَنَا الْجَفْرَ وَ مَا یُدْرِیهِمْ ماا الْکُفْرِ ؟ قَالَ : قِلَّهُ : وَ مَا الْجَفْرُ ؟ قَالَ : وِعَاءُ مِنْ أَدَمٍ فِیهِ عِلْمُ النبیین والوصیین وَ عِلْمُ الْعُلَمَاءِ الَّذِینَ مَضَوْا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ ... (1)

و در حدیثی که از امام جعفر بن محمد صادق علیه السلام روایت شده و کمی پیش ارائه شد آمده:

امام علیه السلام ساعتی ساکت شده و سپس فرمود: و جفر پیش ماست و مردم چه می دانند که جفر چیست؟

عرض کردم جفر چیست؟ فرمود: ظرفی از چرم است که علوم تمامی پیامبران و اوصیای آنها و علوم همه علمای بنی اسرائیل که در زمانهای پیشین می زیستند در آن است.

و : ملائکه و روح کلیه حوادث سال را که در طول سال رخ می دهد حتی پرونده

ص: 331


1- اصول کافی، ج 1، ص 297، ح 1.

اعمال مردم را در هر شب مبارک قدر به محضر مقدس امام زمان علیه السلام (البته در هر زمان به امام آن زمان) عرضه می دارند و آن حضرت از این طریق نیز به کلیه حوادث سال آگاه می شوند

ممکن است طرق دیگری نیز برای حصول به علم آن بزرگواران وجود داشته باشد که برای ما بیان نشده است.

ثقه الْإِسْلَامِ الکلینی قُدِّسَ سِرُّهُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبَانِ الزَّیَّاتِ وکان مکینا عِنْدَ الرِّضَا علیه السَّلَامُ ، قَالَ : قُلْتُ لِلرِّضَا علیه السَّلَامُ : أُدْعُ اللَّهَ لِی وَ لِأَهْلِ بَیْتِی ، فَقَالَ : أَوْ لَسْتُ أَفْعَلُ ؟ وَ اللَّهِ إِنَّ أَعْمَالَکُمْ لَتُعْرَضُ عَلَی فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَهٍ ، قَالَ : فاستغظمت ذالک ، فَقَالَ لِی أَمَا تَقْرَأُ کِتَابَ اللَّهِ عزوجل : « وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ ... » (1)

قَالَ : هُوَ وَ اللَّهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السَّلَامُ . (2)

ثقه الاسلام کلینی قدس سره طی سندی از عبدالله بن أبان زیات که پیش امام رضا علیه السلام از احترام خاصی برخوردار بود روایت میکند که گفت: به امام رضا علیه السلام گفتم :

من و اهل بیتم را دعا بفرمائید.

فرمودند: آیا من شما را دعا نمیکنم؟ به خدا قسم که هر شب و هر روز اعمال شما بما نشان داده میشود، راوی میگوید: این سخن از نظر من بسیار بزرگ جلوه کرد، امام علیه السلام همینکه حیرت و تعجب مرا دید فرمود: آیا در قرآن نمی خوانید که خدا فرموده: ای پیامبر به امت خود بگو: دستورات خدا را به کار ببندید که خدا و رسول او و مؤمنین اعمال شما را خواهند دید، به خدا منظور از مزمن در این آیه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام است.

4- اهل بیت عصمت علیهم السلام واسطه نبض در میان خلق و خدا :

حضرات معصومین علیهم السلام یک ید الخلقی و یک ید الربی دارند بدین معنی که

ص: 332


1- 105 / التوبه : 9.
2- اصول کافی، ج 1، ص 277، ح 4.

همواره و هر آن فیوضات لازم برای دوام هستی جهان، و جریان امور، و فعل و انفعالات واقع در آنرا از حضرت حق تعالی گرفته و بهر کدام از پدیده های جهان به اندازه ای که لازم است می رسانند.

5- اهل بیت عصمت علیهم السلام وجه الله باقی اند :

ائمه معصومین علیهم السلام مطابق تنصیص قرآن کریم و روایات وجه باقی خدا بوده و هرگز مرگی برای آنها متصور نیست. لذا می بینیم که در روایت آمده: -

امیرالمؤمنین علیه السلام هنگامی که جسد طیب و طاهر صدیقه طاهره علیها السلام را غسل داد و کفن کرد، امام حسن و حسین علیهما السلام به بالین مادر آمده و گریه و زاری سر دادند، در آن هنگام فاطمه مظلومه علیها السلام دو دست مبارکش را از کفن بیرون آورده و دو فرزندش را در برگرفت.

و نیز آمده:

سرور آزادگان، و مظهر شجاعت و رادمردی، حضرت ابو عبدالله الحسین علیه السلام سر مبارکشان پس از آنکه از بدن مبارکشان جدا شده بود در مقابل قاتل بی شرم و پست خود در طشت طلا قرآن می خواند و او را از عواقب جنایت بی شرمانه ای که به آن دست زده بود آگاه می ساخت.

و نیز درباره حضرت موسی بن جعفر علیه السلام آمده:

هنگامی که سندی بن شاهک جنایت کار یهودی تبار معروف به دستور هارون الرشید به شیعیان آن حضرت که در تشییع آن مظلوم اجتماع کرده بودند گفت:

ببینید امام شما صحیح و سالم بوده و به مرگ طبیعی بدرود حیات گفته است، شیعیان که همگی با درد و حسرت جنازه پاک امام علیه السلام را مینگریستند ناگهان دیدند آن حضرت کف مبارک خود را بیرون آورده در حالیکه آنرا به شیعیان خود نشان میداد

سه بار فرمود: قتلا قتلا.

ص: 333

این روایات حکایت از آن دارند که آن بزرگواران پس از مرگ ظاهری همچنان مانند دوران زندگی شان به انجام کارهائی دست می زنند، و مفهوم این کار آن است که آنان در حال فوت ظاهری نیز همچنان زنده اند و مرگ هرگز آنها را در هم نمی گیرد.

اهل سنت در باره شخص رسول خدا صلی الله علیه واله همین نظر را دارند، و در کتب معتبر آنان روایت شده که اصحاب آن حضرت تا چند شبانه روز پس از دفن آن بزرگوار صدای ایشان را که مشغول مناجات و نماز بودند از قبر شریفش استماع می کردند.

خود من سالی که به زیارت خانه خدا مشرف شدم در مدینه منوره در حرم مقدس رسول خدا صلی الله علیه واله مردی را دیدم که با صدای بلندی زیارت می خواند، فورا یکی از سنبان به وی گفت:

لا تَجْهَرْ صوتک فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ صلی اللَّهِ علیه واله ؛ با صدای بلندتر از صدای رسول خدا زیارت نخوان یعنی پیامبر مشغول عبادت است.

6- خواب اهل بیت علیهم السلام :

حضرات معصومین علیهم السلام به دلیل آنکه از نظر ظاهر بشرند، و بشر نیاز به استراحت و خواب، و تمدد اعصاب دارد، به منظور رعایت ظاهر امر به پشت، و رو به آسمان خوابیده و تنها چشمشانرا می بستند ولی قلب آنان هرگز به خواب نمیرفت، زیرا آنان قلب تپنده عالم امکان هستند، و اگر همانند مردم عادی به خواب روند عالم از حرکت ایستاده و در ورطه از هم پاشیدگی و نابودی قرار می گیرد.

7- طهارت اهل بیت علیهم السلام :

حضرات معصومین علیهم السلام از هر گونه پلیدی، شک، اشتباه، گناه، و کلیه پلیدیهای

ظاهری و باطنی پاک و مبرا هستند.

این حقیقت را پروردگار متعال با فرو فرستادن آیه:

ص: 334

« أَنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً . » (1)

خدا میخواهد از شما اهل بیت پلیدی شک، و اشتباه و گناه و... را برداشته و شما را پاک

و پاکیزه گرداند.

تأیید فرموده، آیه مذکور گرچه در میان آیات مربوط به همسران رسول خدا صلی الله علیه واله قرار داده شده است ولی در باره آنها نازل نشده، بلکه درباره خمسه طیبه: حضرت رسول، و امام امیرالمؤمنین، و صدیقه طاهره فاطمه زهرا و دو سبط رسول خدا امام حسن و امام حسین علیهم السلام نازل شده است.

الْمُفَسِّرِ المورخ الْحَافِظُ ابْنُ جَرِیرِ الطَّبَرِیُّ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْأَعْمَشِ ، عَنْ عَطِیَّهَ ، عَنْ أَبِی سَعِیدِ الْخُدْرِیِّ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله : نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهُ فِی خَمْسَهً : فِی ، وَفِی عَلِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ حُسْنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ ، وَ حُسَیْنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ ، وَ فَاطِمَهَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا : « إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً » (2)

ص: 335


1- 33/ الاحزاب: 33.
2- جامع البیان، ج 22، ص 5 و نیز : 1- حافظ طبرانی در المعجم الکبیر، ج 1، ص 135. 2- حافظ ابو نعیم اصفهانی، به نقل از «خصائص» ابن بطریق، ص 73، ح 39. 3- حافظ مفسر ابواسحاق ثعلبی در «الکشف والبیان» به نقل از «خصائص» ابن به طریق، ص 77، ح 47. 4- واحدی نیشابوری در اسباب النزول، ص 239. 5- حافظ ابن عساکر دمشقی در بخش ترجمه امام حسین علیه السلام از تاریخ دمشق، ص 175 ح 109. 6- حاکم حسکانی در شواهد التنزیل، ج 2، ص 25، ح 661 . 7- حافظ گنجی شافعی در کفایه الطالب، ص 375-376. 8- حافظ حموینی در فرائد السمطین، ج 2، ص 9- حافظ زرندی در نظم درر السمطین، ص 238 . 10- حافظ ابن کثیر دمشقی در تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 485. 11۔ حافظ نور الدین هیثمی در مجمع الزوائد ج 9 ص 167. 12- مقریزی در معرفه ما یجب لآل البیت النبوی، ص 20. 13. حافظ جلال الدین سیوطی در الدرالمنثور، ج 5، ص 198. 14. حافظ ابن حجر هیثمی در الصواعق المحرقه، ص 141. 15- ابن صبان مصری در اسعاف الراغبین، مطبوع در حاشیه نور الابصار، ص 116. 16- شلنجی در نور الابصار، ص 124 . 17. توفیق أبواعلم در اهل البیت، ص 13. و ...

حافظ ابن جریر طبری بسند مذکور از ابوسعید خدری روایت می کند، که گفت :

رسول خدا صلی اللَّهِ علیه واله فرمود: این آیه - یعنی آیه تطهیر - به طور اختصاصی درباره پنج نفر: من و علی و فاطمه، و حسن و حسین علیهما السلام نازل شده است.

به عقیده شیعه اثنا عشریه در قرآن تحریف به معنای برداشتن چیزی از آن و یا افزودن چیزی بدان به وقوع نپیوسته است، و مصحفی که هم اکنون در دسترس ما است بدون کم و زیاد همان است که از طرف رب العزه بر پیامبر عظیم الشأن صلی اللَّهِ علیه واله نازل شده است، ولی ترتیب آیات مطابق ترتیب نزول آنها به طور کامل رعایت نشده است، با این حساب آیه شریفه تطهیر که درباره اهل بیت پیامبر صلی اللَّهِ علیه واله نازل شده در جایگاه واقعی خود قرار داده نشده است، و این دست آویزی برای کسانی مانند عکرمه بربری که مرض عداوت اهل بیت معصومین رسول خدا صلی اللَّهِ علیه واله در دل می پرورانید شده که ادعا می کنند آیه شریفه منحصرا درباره زنان پیامبر صلی اللَّهِ علیه واله نازل شده است در حالیکه کلیه ضمایر به کار رفته در آیه شریفه ضمیر مذکر یعنی (علیکم) است نه ضمیر مؤنث یعنی (علیکن) پس اگر آیه شریفه درباره زنان پیامبر صلی اللَّهِ علیه واله نازل شده بود می بایستی در آن از ضمیر مؤنث (علیکن) استفاده می شد.

8- سوره دهر، و اهل بیت عصمت علیهم السلام :
اشاره

مفسرین عامه و خاصه در تفاسیر خود احادیثی از رسول خدا صلی اللَّهِ علیه واله روایت نموده اند که دلالت بر نزول سوره دهر، و به عبارت دیگر سوره انسان در شأن أهل

ص: 336

بیت پیامبر صلی اللَّهِ علیه واله دارد، جریان واقعه از این قرار است:

امام حسن و امام حسین علیهما السلام در دوران حیات رسول خدا صلی اللَّهِ علیه واله که دو کودک خردسالی بودند مریض شدند، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام نذر کردند که اگر فرزندانش عافیت یافتند به شکرانه آن سه روز روزه بگیرند، حضرت صدیقه طاهره علیها السلام نیز در این مورد از آقا امیرالمؤمنین علیه السلام متابعت کردند، امام حسن و امام حسین علیهما السلام نیز از والدین بزرگوارشان متابعت کرده و سه روز روزه نذر کردند، فضه، خادمه بیت امامت نیز به عنوان متابعت از سادات خود سه روز روزه نذر کرد. هنگامیکه آندو فرزند دلبند رسول خدا صلی اللَّهِ علیه واله عافیت یافتند، همه افراد خاندان رسالت علیهم السلام روزه گرفتند، روز اول موقع افطار فرا رسید، نامبردگان آماده افطار بودند که فقیری در زده و اظهار حاجت کرد، امیرالمؤمنین علیه السلام سهم خود از غذا را به آن فقیر داد، بقیه نیز به پیروی از آن حضرت سهم خود را به فقیر داده و با آب افطار فرمودند.

روز دوم هنگام افطار یتیمی در زده و اظهار نیاز نمود، باز حضرت امیرالمؤمین علیه السلام و به پیروی او بقیه غذای خود را به یتیم داده و با آب افطار نمودند.

روز سوم هنگام افطار اسیری به منزل امامت نزدیک شده، و از آنها غذا خواست باز امیرالمؤمنین علیه السلام و بقیه افراد خانه از افطار دست کشیده و غذای خود را در اختیار آن اسیر قرار دادند و با آب افطار نمودند، بعد از این ایثار بی نظیر سوره مبارکه: (انسان) در مقام تقدیر از ایثار این خاندان پاک، و بیان مقامات و موقعیت آنان در پیشگاه خدا نازل شد. (1)

ص: 337


1- نزول سوره شریفه (هل اتی) درشان اهل بیت علیهم السلام مفسرین زیر از اهل سنت با تفاوت الفاظ و اسناد در تفاسیر خود روایت کرده اند: 1- ابواسحاق ثعلبی در الکشف والبیان، به نقل از خصائص این بطریق ص 159-163، ح 120 . 2۔ حافظ ابن فراء بغوی در معالم التنزیل، مطبوع در حاشیه لباب التاویل ج 2، ص 191. 3- حافظ موفق بن احمد خوارزمی در مناقب، ص 188. 4- حافظ عز الدین بن اثیر جزری در اسد الغابه، ج 5، ص 530. 5- قرطبی در الجامع لاحکام القرآن، ج 19، ص 131.130 . 6- حموینی در فرائد السمطین، ج 2، ص 53۔ 56 ح 383. 7- ابو حیان اندلسی در البحر المحبط، ج 8 ص 395. 8- ابن حجر عسقلانی در «الاصابه» ج 4، ص 374، ترجمه فضه نوبیه. و ...

اینک به عنوان حسن ختام ذیلا به ذکر نمونه هایی از فضائل امام امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام می پردازیم:

1- آیه ولایه :

الْحَافِظُ أَبُو الْفَرَجِ بْنِ الْجَوْزِیِّ قَالَ :

إِنَّ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ وَ أَصْحَابُهُ جاؤوا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ قَالُوا : إِنَّ قَوْماً قَدْ أَظْهَرُوا لَنَا الْعَدَاوَهَ ، وَ لَا نَسْتَطِیعُ أَنْ نُجَالِسُ أصحابک لِبُعْدِ مَنَازِلِنَا ، فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهِ . فَقالُوا : رَضِینَا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ ، وَ أُذِنَ بِلَالُ بِالصَّلَاهِ ، فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله فَإِذَا مِسْکِینٍ یسأل النَّاسِ ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله : هَلْ أَعْطَاکَ أَحَدُ شَیْئاً ؟

قَالَ : نَعَمْ .

قَالَ : ماذا ؟

قَالَ : خَاتَمَ فِضَّهً .

قَالَ : مِنْ أعطاکه ؟

قَالَ : ذاک الْقَائِمِ . ( فَإِذَا هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السَّلَامُ ) أَعْطَانِیهِ وَ هُوَ رَاکِعُ ، فَقَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله هَذِهِ الْآیَهِ .

رَوَاهُ أَبُو صَالِحٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ بِهِ قَالَ مُقَاتِلٍ ، وَ قَالَ مُجَاهِدٍ نَزَلَتْ فِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ، تَصَدَّقْ وَ هُوَ رَاکِعُ . (1)

ص: 338


1- زاد المسیر ج 2، ص 292 . نامبردگان زیر از اعلام اهل سنت نیز این حدیث را روایت کرده اند 1۔ ابوجعفر اسکافی در المعیار والموازنه، ص 228. 2۔ مورخ نسابه بلاذری دربخش ترجمه امیرالمؤمنین از انساب الاشراف، ج 2، ص 150، ح 151. 3. حبری در تفسیر خود، ص 259، ح 21، و ص 260، ح 22. 4- ابن جریر طبری در جامع البیان، ج 6 ص 186. 5- حاکم نیشابوری در معرفه علوم الحدیث، ص 102. واسباب النزول، ص 133. 6- حاکم حسکانی در شواهد التنزیل، ج 1، ص 209، ح 230-240. 7۔ ابن فزاء بغوی در معالم التنزیل، مطبوع در حاشیه لباب التأویل، ج 2، ص 67 . 8- میبدی در شرح دیوان امیرالمؤمنین، ص 106. 9- زمخشری در ربیع الأبرار، ج 2، ص 416. والکشاف، ج 1، ص 624 10. موفق بن احمد خوارزمی در المناقب ص 264 ح 248. 11- ابن عساکر دمشقی در بخش ترجمه امیرالمؤمنین از تاریخ دمشق، ج 2، ص 410، ح 916. 12۔ ابو السعادات بن اثیر جزری در جامع الأصول، ج 9، ص 478. 13- فخر الدین رازی در مفاتیح الغیب، ج 3، ص 613 ،618 . 14۔ ابن کثیر دمشقی در تفسیر خود القرآن العظیم، ج 2، ص 71. 15۔ سبط بن جوزی در تذکره الخواص، ص 15 و 16. 16- گنجی شافعی در کفایه الطالب، ص 228-230. 17- قرطبی در الجامع لاحکام القرآن، ج 4 ص 221. 18- قاضی بیضاوی در تفسیر خود، ج 1، ص 345. 19- محب الدین طبری در ذخائر العقبی، ص 88 والریاض النضره، ج 3، ص 178. 20- ابن منظور در مختصر تاریخ دمشق، ج 18، ص 8، و ج 19، ص 138، 21۔ خازن بغدادی در لباب التأویل، ج 2، ص 67. 22- حموینی در فرائد السمطین، ج 1، ص 79 و 188 و 190 23- زرندی در نظم درر السمطین، ص 88-85 24- ابن کثیر دمشقی در البدایه والنهایه، ج 7، ص 358. 25- ابن صباغ مالکی در فصول المهمه ص 124 . و ...

حافظ ابوالفرج بن جوزی می گوید:

عبدالله بن سلام و یارانش پیش رسول خدا صلی الله علیه واله آمده و گفتند: جماعتی با ما بنای عداوت و دشمنی گذاشته اند، و به دلیل دوری مسافت خانه های مان از شما با اصحاب تو نیز نمی توانیم حشر و نشر داشته باشیم، در آن هنگام آیه شریفه ولایت نازل شد، ابن سلام و اصحابش گفتند:

ص: 339

ما به ولایت خدا و پیامبر او و مومنین راضی شدیم، و بلال برای نماز اذان گفت، هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه واله از منزلشان بیرون آمدند، فقیری را دیدند که از مردم سئوال می کرد پیامبر اکرم صلی الله علیه واله از وی پرسیدند:

آیا کسی چیزی به تو داد؟

گفت: آری.

فرمود: چه چیز داد؟

گفت: یک انگشتر نقره داد.

فرمود: کدام یک از اصحاب من آنرا به تو داد؟

گفت: آن آقا که سر پا ایستاده است آنرا به من داد، نگاه کردند ناگهان دیدند که آن آقا حضرت مولی الموالی علی بن ابی طالب علیه السلام است، رسول خدا صلی الله علیه واله همینکه این را دید آیه شریفه ولایت را تلاوت فرمود.

سپس ابوالفرج میگوید: این حدیث را ابوصالح از ابن عباس روایت کرده است و مقاتل نیز بر همین باور است، و مجاهد میگوید: آیه شریفه هنگامی که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در حال رکوع تصدق فرمود، درباره ایشان نازل شد.

2- حدیث سد الأبواب :

الْحَافِظُ الْإِمَامِ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلِ الشَّیْبَانِیِّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مَیْمُونٍ : أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ، عَنْ زید بْنِ أَرْقَمَ قَالَ : کَانَ لِنَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله أَبْوَابُ شَارِعِ فِی الْمَسْجِدِ قَالَ : فَقَالَ یَوْماً سُدُّوا هَذِهِ الْأَبْوَابِ إِلَّا بَابَ عَلِیٍّ ، قَالَ : فَتَکَلَّمَ فِی ذَلِکَ النَّاسِ ، قَالَ : فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله فَأَحْمَدُ اللَّهَ تعالی واثنی علیه ثُمَّ قَالَ : أَمَّا بَعْدُ فانی أَمَرْتُ بِسَدِّ هَذِهِ الْأَبْوَابِ الأ بَابَ عَلِیٍّ ، قَالَ فِیهِ قائلکم ، وَ إِنِّی وَ اللَّهِ مَا سَدَدْتُ شَیْناً وَ فتحته ، ولکنی أَمَرْتُ بشیء فَاتَّبَعْتُهُ. (1)

ص: 340


1- المسند، ج 2، ص 369. والفضائل، ص 50 ج 78، ر 109. این حدیث را نامبردگان زیر از اعلام حفاظ اهل سنت نیز روایت کرده اند: 1۔ حافظ بخاری در تاریخ کبیر، ج 1، ص 408 به دو طریق. 2- حافظ ابو عیسی ترمذی در الجامع الصحیح، ج 5، ص 641 ح 3732. 3۔ حافظ بزار در مسند، ج 2، ص 319، ح 750. 4- حافظ نسائی در خصائص امیرالمؤمنین، ص 173 و 74، و 76. 5- حافظ ابویعلی موصلی در مسند، ج 2، ص 61 ح 73. 6- حافظ طبرانی در المعجم الکبیر، ج 2 ص 246. و ...

حافظ احمد بن حنبل شیبانی به سند مذکور از زید بن ارقم روایت میکند که گفت:

عده ای از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله هرکدام از خانه خود دری به مسجد آن حضرت باز کرده بودند روزی رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

همه این درها به جز درب خانه علی بن ابی طالب علیه السلام را ببندید. هنگامی که دستور اجرا شد مردم در این رابطه حرفهائی زدند، رسول خدا صلی الله علیه واله پس از شنیدن سخنان مردم بلند شده و پس از ادای حمد و ثنای الهی فرمود:

من از طرف پروردگار متعال مأمور بودم کلیه در هائی را که به مسجد باز میشد بیبندم جز درب خانه علی بن ابی طالب علیه السلام ، و بعضی از شماها در این زمینه سخنان اعتراض آمیزی بر زبان آوردند. اینرا بدانید که به خدا من از پیش خود درب خانه کسی را نبسته و درب خانه کسی را باز نگذاشتم ولکن این دستور حضرت حق جل وعلا بود که من از فرمان آسمانی او پیروی کردم.

3- توقف و استراحت در مسجد رسول خدا صلی الله علیه واله :

الحافظ أبو یعلی: أحمد بن علی بنی المثنی التمیمی باسناده عن سالم بن أبی حفصه، عن عطیه، عن أبی سعید: أن النبی صلی الله علیه واله قال لعلی: لا یخل لأحد أن یجنب فی هذا المسجد غیرک وغیری. (1)

ص: 341


1- المسند، ج 2، ص 311، ح 1042-69) این حدیث را با اختلاف الفاظ و اسنادش نامبردگان زیر از حفاظ حدیث اهل سنت نیز روایت کرده اند: 1- ابن شبه نمیری در تاریخ المدینه المنوره، ج 2، ص 38. 2- حافظ ابوعیسی ترمذی در الجامع الصحیح، ج 5، ص 640 ح 3727. 3- حافظ طبرانی در المعجم الکبیر، ج 23، ص 374 و 374. 4- ابوبکر جصاص در احکام القرآن، ج 2، ص 204. 5- حافظ ابو نعیم اصفهانی در ذکر اخبار اصفهان، ج 1، ص 291. 6- حافظ بیهقی در السنن الکبری، ج 7، ص 65 و 66 . 7- حافظ خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ج 5 ص 294. 8۔ حافظ ابن فزا، بنری در مصابیح السنه، ج 4، ص 175 . 9- زمخشری در ربیع الابرار، ج 5 ص 294, والکشاف، ج 1، ص 529 . 10- ابو بکر ابن عربی در احکام القرآن، ج 1، ص 438 11- حافظ مرفق بن احمد خوارزمی در المناقب، ص 109، ح 116. 12- حافظ ابن عساکر دمشقی در بخش ترجمه امیرالمؤمنین از تاریخ دمشق ج 1، ص 290، ح 335.329 . 13- حائط ابوالسعادت بن اثیر جزری در جامع الأصول، ج 1، ص 474. 14- حائط کنجی شافعی در کفایه الطالب، ص 284 15- قرطی در الجامع لاحکام القرآن، ج 5، ص 207. و ...

حافظ ابویعلی موصلی به سند مذکور از ابو سعید خدری روایت می کند که گفت:

رسول خدا صلی الله علیه واله به علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: برای کسی جایز نیست در این مسجد جنب شود به جز تو و من .

ص: 342

گفتار سیزدهم

1- مرحوم حاج میرزا علی محدث زاده قدس سره

اشاره

( از تهران)

ص: 343

فاطمه زهرا علیها السلام، کوثر قرآن
اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، والعاقبه لأهل التقوی والیقین، والصلوه والسلام علی سیدنا ونبینا، وشفیع ذنوبنا، وحبیب قلوبنا، وطبیب نفوسنا، أبی القاسم محمد صلی الله علیه وعلی أهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین الحجج المیامین، واللعنه الدائمه علی اعدائهم اجمعین، من الآن الی قیام یوم الدین.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ، إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ * فَصَلِّ لربک وَ انْحَرْ * انَّ شانئک هُوَ الابتر . (1)

به نام خداوند بخشنده مهربان، ما به تو کوثر [= خیر و برکت فراوان ] عطا کردیم، پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن، (و بدان) دشمن تو قطعا بریده نسل و بی عقب است.

مفهوم کوثر :

این سوره شریفه یکی از سور قصار، و به عبارت دیگر از سوره های کوتاه قرآن

ص: 344


1- 3-1 / الکوثر: 108.

است اسم این سوره، سوره کوثر است، برای کوثر معانی مختلفی به ترتیب زیر ذکر

کرده اند :

الف : به هر چیزیکه دارای خیر و برکت، و نفع بسیار باشد کوثر می گویند. (1)

ب:کوثر اسم نهری است در بهشت:

الشَّیْخُ الصَّدُوقُ ( ره ) بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ :

لَمَّا نَزَلَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله : « أَنَا أعطیناک الْکَوْثَرَ » قالَ لَهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السَّلَامُ : مَا هُوَ الکوثر یا رَسُولَ اللَّهِ ؟ قَالَ : نَعَمْ یَا عَلِیُّ الْکَوْثَرَ نَهَرُ یَجْرِی تَحْتَ الْعَرْشِ مَاءَهُ أَشَدَّ بَیَاضاً مِنَ اللَّبَنِ ، وَ أَحْلَی مِنَ الْعَسَلِ ، وَ أَلْیَنُ ، مِنَ الزُّبْدِ ، حَصَاهُ الزَّبَرْجَدِ وَ الْیَاقُوتِ وَ الْمَرْجانُ ، حشیشه زغفران ، تُرَابُهُ الْمِسْکِ الْأَذْفَرِ ، قَوَاعِدِهِ تَحْتَ عَرْشِ اللَّهِ عزوجل ، ثُمَّ ضَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله عَلَی جَنْبٍ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السَّلَامُ ، وَ قَالٍ : یا علی ! هَذَا النَّهَرِ لِی ولک ولمحبیک مِنْ بَعْدِی . (2)

شیخ صدوق قدس سره بسند خود از عبدالله بن عباس روایت میکند که گفت:

هنگامی که سوره کوثر بر رسول خدا صلی الله علیه واله نازل شد علی بن ابی طالب علیه السلام از وی پرسید: یا رسول الله کوثر چیست؟

فرمود یا علی کوثر نهری است که از زیر عرش برین سرچشمه می گیرد، آب آن سفیدتر از شیر، و شیرین تر از عسل و لطیفتر از زنگار است، سنگریزه های بستر آن زبرجد و یاقوت ومرجان، و علفهای خشکیده آن زعفران، و خاکش مشک خوشبو، و سرچشمه های آن در زیر عرش خداوند تبارک و تعالی قرار دارد، سپس رسول خدا صلی الله علیه واله از پهلوی امیرالمؤمنین علیه السلام زده و فرمود: یا علی این نهر اختصاص دارد به من، و تو، و دوستان و شیعیان تو پس از من.

ج: کوثر حضرت صدیقه طاهره فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه واله است.

. . . . . وَ الْجُمْلَهِ لَا تَخْلُوا مِنْ دَلَالَهُ عَلَی أَنَّ وَلَدَ فَاطِمَهَ علیها السَّلَامُ ذریته صلی اللَّهِ علیه واله وَ هَذَا فِی نَفْسِهِ

ص: 345


1- زاد المسیر، ابوالفرج بن جوزی، ج 8 ص 320.
2- نور الثقلین، ج 5، ص 682 ح 13.

مِنْ ملاحم الْقُرْآنِ الْکَرِیمِ ، فَقَدْ کَثَّرَ اللَّهُ تعالی نَسْلِهِ بَعْدَهُ کَثْرَهِ لَا یعادلهم فِیهَا أَیْ نَسْلُ آخَرَ مَعَ مَا نَزَلَ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّوَائِبِ ، وأفنی جموعهم مِنِ الْمُقَاتِلُ الذریعه . (1)

... و این جمله خالی از دلالت بر آن نیست که فرزندان صدیقه طاهره علیها السلام نسل رسول خدا صلی الله علیه واله هستند، و این خود یکی از پیش بینیهای قرآن کریم است، که پروردگار متعال پس از رسول خدا صلی الله علیه واله نسل او را از طریق حضرت صدیقه طاهره علیها السلام به وجود آورد، و آن را به حدی زیاد کرد که هیچ نسل دیگری با وجود حوادث ناگوار از قبیل کشتارهای دیدار جمعی که دامنگیر این خاندان پاک و شریف شده و اجتماع آنها را از هم پاشید، در فزونی به پای آنها نمی رسد.

در وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره علیها السلام برکات نامحدودی نهفته بود، بهمین

دلیل یکی از اسماء مقدسه آن حضرت مبارکه است.

پروردگار احدیت در قرآن از قول حضرت عیسی علی نبینا واله و علیه السلام می فرماید:

« وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَمَا وَ أَوْصَانِی بالصلوۃ وَ الْکُوَّهِ ما دُمْتُ حَیًّا ». (2)

و مرا در هر جا که باشم (وجودی پر برکت) قرار داده، و تا زمانی که زنده ام مرا به نماز و زکات توصیه کرده است.

مفسرین کلمه «مبارک» را به کسی که دارای برکات فراوان، و مفید باشد تفسیر کرده اند. و کسانیکه نظری اجمالی و گذرا به زندگی حضرت صدیقه طاهره علیها السلام بیفکنند، روشن می شود که در میان نسل بشر از آغاز تا انجام آن شخصیتی با برکت تر و مفید تر از فاطمه زهرا علیها السلام به دنیا نیامده است.

در پیرامون نزول این سوره شریفه عده ای از مفسرین از جمله ابوالفرج بن جوزی

می گویند:

قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ نَزَلَتْ فِی الْعَاصِ بْنِ وَائِلٍ ، لَقِیَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله عَلَی بَابِ الْمَسْجِدِ

ص: 346


1- المیزان، ج 20، ص 370-371.
2- 31 / مریم: 19.

فَوَقَفَ یُحَدِّثُهُ حتی دَخَلَ الْعَاصِ الْمَسْجِدِ ، وَ فِیهِ أُنَاسُ مِنَ صَنَادِیدُ قُرَیْشٍ ، فَقَالُوا لَهُ : مِنَ الَّذِی کُنْتَ تُحَدِّثُ ؟ قَالَ : ذالک الْأَبْتَرُ (1) یَعْنِی النَّبِیَّ صلی اللَّهِ علیه واله . . وَ مِمَّنْ ذَهَبَ إِلَی أَنَّهَا نَزَلَتْ فِی الْعَاصِ : سَعِیدُ بْنُ جُبَیْرٍ ، وَ مُجَاهِدٍ ، وَ قَتَادَهَ (2)

ابن عباس می گوید: این سوره درباره عاص بن وائل سهمی، پدر عمرو بن عاص که یکی از سردمداران مشرکین قریش در دوران جاهلیت بود نازل شده است، که به رسول خدا صلی الله علیه واله در کنار درب مسجد الحرام برخورد کرد و ایستاد و با آن حضرت صحبت کرد، پس از پایان صحبت شان ابوالعاص به مسجد داخل شد، در آنجا عده ای از سران قریش حضور داشتند، به وی گفتند: با که صحبت میکردی؟

گفت: با این ابتر ...

وَ أَخْرَجَ الزُّبَیْرِ بْنِ بکار ، وَ ابْنُ عساکر ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَبِیهِ علیهما السَّلَامُ قَالَ : تُوُفِّیَ الْقَاسِمُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِ بِمَکَّهَ ، فَمَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله وَ هُوَ آتٍ مِنْ جِنَازَتِهِ عَلَی الْعَاصِی بْنِ وَائِلٍ وَ ابْنُهُ عَمْرُو ، قَالَ حِینَ رَأَی رَسُولَ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله : إِنِّی لأشنوه ، فَقَالَ الْعَاصِی بْنِ وَائِلٍ : لا جَرَمَ لَقَدْ أَصْبَحَ أَبْتَرَ ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ : « أَیْنَ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ » . (3)

زبیر بن بکار و ابن عساکر از جعفر محمد، از پدرش روایت کرده اند فرمود: پسر رسول خدا صلی الله علیه واله : قاسم در مکه وفات کرد، رسول خدا صلی الله علیه واله هنگامی که از دفن او باز می گشت به عاص بن وائل، و پسرش عمرو گذشت، عاصی بن وائل همینکه چشمش به پیامبر اکرم صلی الله علیه واله افتاد گفت: او را استهزاء خواهم کرد، آنگاه گفت: سرانجام نسبش قطع شد، و در جواب او آیه شریفه « انَّ شانئک هُوَ الْأَبْتَرُ» ای پیامبر: دشمن تو قطعا مقطوع النسل است، از آسمان نازل شد.

وَ رُوِیَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ قَالَ : [ الْکَوْثَرَ ] نَهَرُ فِی الْجَنَّهِ أَعْطَی اللَّهُ نبیه صلی اللَّهِ علیه واله عِوَضاً مِنْ إبنه .(4)

ص: 347


1- در لغت عرب «ابتر» به کسیکه اولاد مخصوصا پسر ندارد که پس از مرگش جای خالی او را پر کند اطلاق می شود، یعنی هر چیزی را که دنباله نداشته باشد اگر مذکر باشد ابتر، و اگر مؤنث باشد بتری می گویند، مثلا خطبه بتری به خطبه ای می گویند که نیمه کاره و ناتمام باشد.
2- زاد المسیر ابوالفرج بن جوزی، ج 8 ص 321.
3- تفسیر المیزان، ج 20 ص 372.
4- تفسیر کنز الدقائق، ج 11، ص 558.

از امام صادق علیه السلام روایت شده: کوثر نهریست در بهشت که پروردگار متعال آنرا در مقابل فرزند رسول خدا صلی الله علیه واله به آن حضرت اعطاء فرموده است. یعنی ای پیامبر ما در عوض پسرت که از تو گرفتیم به تو کوثر را ارزانی داشتیم، دشمن و سرزنش کننده تو عاصی بن وائل ابتر بوده و نسلش قطع خواهد شد، ولی تو تا روز قیامت نسلت باقی و روز بروز بر تعداد ذریه تو افزوده خواهد کرد.

از ظاهر این آیات، و این سوره استفاده می شود که کوثر حضرت صدیقه طاهره،

فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه واله باید باشد.

وضعیت دختر در دوران جاهلیت :

در دوران جاهلیت، (و به خیال عده ای شاید امروز هم چنین باشد) دختر نمی توانست وارث مقام پدر بوده و آثار و موقعیت او را پس از وی حفظ کند، و این تنها پسر بود که شایسته چنین موقعیتی بوده و می توانست پس از پدر نماینده شخصیت او در جامعه باشد، ولی پروردگار احدیت با اعطای صدیقه طاهره علیها السلام به حضرت رسول صلی الله علیه واله نشان داد که دختر هم به خوبی می تواند موقعیت پدر را پس از

وی داشته باشد.

از دیدگاه مردم عصر جاهلیت دختر باعث ننگ برای پدر بوده، و اسباب سرافکندگی او را در جامعه فراهم می آورده است.

عبدالمطلب پسر خود عبدالله را قربانی می دهد :

بر همین اساس بود که مردان قریش پیش عبدالمطلب نیای پیامبر اکرم صلی الله علیه واله آمده و به وی گفتند: پروردگار عالم کلیه نعمتهای خود را برای تو ارزانی داشته جز یک نعمت. عبدالمطلب گفت: آن نعمتی که خدا بمن نداده چیست؟

گفتند: خدا جز پسرت حارث (1) پسر دیگری به تو نداده است.

ص: 348


1- قاسم پسر بزرگ عبدالمطلب بود که آن حضرت به نام ری کنیه ابوالحارث گرفته بود.

عبد المطلب در برابر کعبه ایستاده و با خدای خود نذر کرد، پروردگارا اگر ده پسر به من عطا فرمائی یکی از آنها را در راه تو قربانی میدهم، خدا به وی ده پسر داد، هنگامی که ده پسر برایش تکمیل شد بیاد نذر خود با پروردگارش افتاد، قرار شد

پسری را که باید در راه خدا قربانی بدهد بوسیله قرعه انتخاب شود، بنابراین ده تا

چوب بلند، آماده کرده، و سر چوبها را تراشیدند، و اسم هر کدام از پسران عبدالمطلب را روی یکی از آن چوبها نوشتند.

چوبها را توی کیسه ای ریختند، مردی که در آن تاریخ کار قرعه کشی را به عهده داشت پای دیوار کعبه قرار گرفت، سرتاسر مسجد الحرام پر از جمعیت شد، مرد قرعه کش دست توی کیسه برده و چوبها را کاملا در هم آمیخت، آنگاه یکی از چوبها را گرفته و از کیسه بیرون کشید و با صدای بلند گفت: عبدالله .

با شنیدن اسم عبدالله رنگ از چهره ها پرید، زیرا عبدالله کوچکترین پسر عبدالمطلب جوانی بود زیبا، چنان رعنا و زیبا بود که در زیبایی و جذابیت نظیر نداشت، و نور نبوت در جبینش میدرخشید لذا عبدالمطلب را از ذبح وی باز داشتند، دوباره قرعه کشیده شد، این بار نیز قرعه به نام عبدالله درآمد، باز عده ای از جمله ابوطالب برادر پدر و مادری عبدالله و دائیهایشان از انجام ذبح جلوگیری کردند.

بالاخره عبدالمطلب در بن بست قرار گرفت، پس از گفت و شنودهائی قرار شد پیش زن کاهنه ای از بنی سعد که در شام سکنی میگزید بروند تا او در این رابطه نظر خود را بر آنان اعلام داشته و راهی پیش پایشان بگذارد. در ایر ن

واقعا نادانی و چسبیدن مردم دوران جاهلیت به یک سری عقاید، و رسوم غلط و سماجت آنان در این زمینه دردی بود بی درمان امام رضا علیه السلام می فرمایند:

« صِدِیقُ کُلَّ امرِیءٍ عَقْلِهِ ، وَعَدُوهُ جَهْلُهُ ». (1)

دوست هرکسی عقل وی و دشمنش جهل اوست.

ص: 349


1- بحارالانوار، ج 1، ص 87 ح 11.

بر همین اساس بود که مرد رشیدی همچون عبدالمطلب را واداشتند تا مشکل خود را پیش زن کاهنه برده و از او برای حل معضل چاره ای بجوید.

ناگزیر به طرف شام راه افتادند، عبدالله را هم به همراه خود بشام بردند، هنگامی که رسیدند، و پیش زن کاهنه رفتند، مسأله را برای وی بازگفتند، او از اهالی مکه پرسید: دیه یک مرد در میان شما چند شتر است، گفتند: صد شتر، گفت: پس از آنکه به مکه بازگشتید عبدالله را باده شتر برابر گذاشته و قرعه بکشید، اگر قرعه بنام عبدالله اصابت کرد، با بیست شتر قرعه بزنید، اگر باز قرعه به عبدالله اصابت کرد، باسی شتر قرعه بزنید، همینطور بروید بالا و با نود شتر قرعه بزنید، اگر باز قرعه بنام عبدالله درآمد با صد تا قرعه بزنید، اگر قرعه در این بار آخر نیز به نام عبدالله اصابت کرد آن وقت عبدالله باید در پیشگاه خدا قربانی شود، و اگر به نام صد شتر درآمد، صد شتر را به جای عبدالله قربانی کنید بدین ترتیب هم به نذرتان عمل کرده اید، و هم عبدالله از مرگ نجات پیدا کرده است، این راه حل آنان را راضی و شادمان ساخت، به مکه بازگشتند، روز قرعه کشی تعیین و اعلام شد، حرم الهی در روز موعود از سیل جمعیت موج می زد.

مامور قرعه باز در کنار دیوار بیت الله الحرام قرار گرفت، چوبهای داخل کیسه را خوب بهم زد، و یکی از آنها را گرفته و از کیسه بیرون کشیده و با صدای بلندی گفت: عبدالله، این بار در مقابل عبدالله بیست شتر در نظر گرفته و قرعه کشیدند، باز قرعه به نام عبدالله اصابت کرد، همینطور بالا می رفتند تا به صد شتر رسیدند، این بار هیجان و پریشانی شگفتی به مردم تماشاگر چیره شد، با نگرانی آزار دهنده ای گردن کشیدند تا نتیجه حتمی قرعه کشی را بدانند، مامور قرعه این بار که دست توی کیسه برده و یکی از چوبها را بیرون کشید با صدای بلندی داد زد: شتر هیجان تند، و شادی زاید الوصفی مردم را فرا گرفت، ولی عبدالمطلب به نتیجه قرعه کشی قانع نشد، قرعه کشی دوباره از اول آغاز شد، این بار هر دفعه که قرعه کشیده شد به نام شترها درآمد، صد شتر

ص: 350

اورده در مسجد الحرام بجای عبدالله ذبح کردند، و بدین ترتیب عبدالله از مرگ حتمی نجات پیدا کرد.

« وَ لِهَذَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله یَقُولُ : أَنَا ابْنُ الذَّبِیحَیْنِ وَ لَا فَخْرَ ، یَعْنِی عَبْدَ اللَّهِ ، وَ إِسْماعِیلَ علیهما السَّلَامُ ».

و برای همین رسول خدا صلی الله علیه واله می فرمود: من فرزند دو ذبیح در راه خدا هستم، و این کلمه را بر مبنای فخر نمیگویم، منظور آن حضرت از دو ذبیح: یکی پدرش عبدالله، و دیگری حضرت اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم خلیل بود. (1)

خلاصه در جامعه عرب جاهلی پسر از اهمیت و ارزش ویژه ای برخوردار بود، ولی دختر موجودی بدبخت، شوم، و بدبختی آفرین و بالاخره محکوم به اعدام بود.

گویا قرآن شریف عکس العمل عرب جاهلی هنگام برخورد با یک نوزاد دختر را ترسیم کرده و می فرماید:

« وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بالأنثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمُ ». (2)

در حالی که هرگاه به یکی از آنها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش (از فرط

ناراحتی) سیاه شده، و به شدت خشمگین می شود.

و روزگار چنان برای آنها تیره و تار و آزار دهنده می شد که ناچار با کشتن موجود ظریف و دوست داشتنی، باصطلاح خود را از بدبختی که او با خود برای پدر به ارمغان آورده بود نجات می دادند.

رئیس المحدثین شیخ صدوق قدس سره روایت می کند:

جوانی به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه واله شرفیاب شده و گرایشن و ایمان خود به دیانت مقدس اسلام را به آنحضرت اعلام نمود، و گفت: اما من در دوران جاهلیت به جنایت

ص: 351


1- الدر النظیم، ابوحاتم شامی، ص 22-24.
2- 58 / النحل 16.

هولناکی دست زده ام که نمیدانم آیا پیش خدا قابل جبران است یا نه؟

رسول خدا صلی الله علیه واله از وی پرسید: این چه جنایت هولناکی است که شما را این چنین دچار یأس و نومیدی ساخته است؟

گفت: یا رسول الله در آن روزها خدا دختری به من عطا فرمود که بسیار زیبا و دلربا بود، وقتی این دختر به سن رشد و بلوغ نزدیک شد روزی او را زینت کرده و با خود بیرون دروازه مکه بردم، دخترم وقتی دید از شهر خارج میشویم با دلهره خاصی از من پرسید:

بابا کجا میرویم؟

گفتم: تو را برای گردش به جای با صفائی می برم، دختر بیچاره که حرف مرا باور کرده بود شادمان و با تمام توان خود پشت سر من راه می آمد، در میان راه خسته شدم، نشستم کمی خستگی بگیرم، دختر زیبا آن مظهر عاطفه و مهربانی شروع کرد گرد و غبار از سر و صورت من میگرفت و با دو دست کوچک و ظریف خود دست محبت به سر و صورت من میکشید، این رفتار دختر کم کم ناراحتم میکرد، ولی چاره ای نداشتم، زیرا آن حمیت جاهلانه، و رسوم غلط عرب بیابان نشین مرا در تنگنا گذاشته بود که تحت تأثیر آن نتوانستم بچه ام، پاره تنم را دریابم، و رحمی بحالش کنم، بلند شده راه افتادم، دختر بی خبر از همه جا دنبال من راه می آمد، تا به سر چاه عمیقی که متجاوز از هفتاد متر عمق آن بود رسیدیم، دختر را گرفته و با دست خود در چاه انداختم، بچه بینوا به قعر چاه رسید، گویا تازه دریافته بود که چه حادثه رقت بار و دردناکی برایش رخ داده است، از ته چاه مرا بداد خود می طلبید، گوش فرا دادم، شنیدم میگفت: بابا من کاری نکرده بودم که مستوجب چنین مجازاتی شوم، در حالیکه از کار خود بسیار ناراحت و پشیمان بودم خویشتن داری کرده و در رابطه با نجاتش اقدامی به عمل نیاوردم، تنها کاری که کردم سر چاه چندان نشستم که دختر قشنگم به هر اقدامی در رابطه با نجات خود که به فکرش می رسید دست زده و بالاخره در اثر

ص: 352

گرسنگی، و ترس و وحشت جان باخت.

یارسول الله! حالا چه کار کنم تا پیش خدا کفاره گناه بزرگ و غیر قابل بخشش من بشود؟

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: ألک أم؟ آیا مادر داری؟ گفتم: نه مادرم از دنیا رفته است، فرمود: خاله ات هنوز زنده است؟ گفتم: بلی، فرمود: برو به خاله ات کمک کن، محبت کن، احسان کن تا خدا از گناه تو بگذرد.

وقتیکه این مرد داشت برای کمک و محبت به خاله مسجد را ترک می کرد، رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

ای کاش این مرد مادر داشت. زیرا اگر مادر می داشت و به مادرش محبت و احسان

میکرد گناهش زودتر بخشوده می شد.

شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه از امام زین العابدین علیه السلام روایت می کند که فرمود: روزی مردی به حضور جدم رسول خدا صلی الله علیه واله شرفیاب شد و گفت:

یا رسول الله من به کلیه محرمات الهی مرتکب شده ام، نمی توان گناهی را تصور کرد که من مرتکب به آن نشده باشم، آیا برای من راه نجاتی هست؟ فرمود: آیا مادر داری؟ گفت: نه مادرم مرده است، فرمود: برو به خاله ات احسان کن.

در این روایت نیز رسول خدا صلی الله علیه واله هنگامی که آن مرد مسجد را به سوی خانه خاله اش ترک کرد فرمود: ای کاش این مرد مادر داشت، زیرا که اگر مادر می داشت و به مادرش احسان می کرد گناهش زودتر مورد عفو پروردگار متعال قرار میگرفت.

از این دو روایت اهمیت مقام مادر و وجوب احسان و احترام فرزند از وی و ادای حقوق او بخوبی روشن می شود.

پروردگار متعال در قرآن می فرماید:

« وَ قَضی رَبُّکَ أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً * وَ اخْفِضْ

ص: 353

لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً .» (1)

و پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستید، به پدر و مادر نیکی کنید، هر گاه یکی از آندو، یا هر دوی آنها نزد تو، به ست پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها وامدار، و بر آنها فریاد مزن، گفتار لطیف، و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو، و بالهای تواضع خویش را از محبت و لطف، در برابر آنان فرود آور، و بگو: پروردگارا همانگونه که آنها در کوچکی مرا تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار بده.

در روایتی آمده: روزی جوانی به خدمت رسول اکرم صلی الله علیه واله مشرف شد، و گفت: یا رسول الله! آیا داستان خود را به عرض تان برسانم؟ فرمود: بگو، جوان گفت: مدتی است مادرم فلج شده و در اثر آن زبانش بند آمده و دست و پایش از حرکت باز مانده است، اعضاء و جوارحش چنان از کار افتاده که حتی فکینش قادر بجویدن غذا نیست، من هرروز غذا را برایش نرم کرده و در دهانش می گذارم، هنگامی که نیاز به رفع حاجت پیدا می کند من او را بغل کرده و به دستشوئی می برم، و پس از رفع حاجت او را تمیز کرده و به جای خود بر می گردانم، شبها خوابش نمیبرد، ناگزیر او را بغل کرده و راه می برم، در همان حال همانند بچه ای گریه سر داده و نا آرامی می کند، برایش گهواره ای ترتیب داده ام که او را شبها و در مواقع ناآرامی هایش در گهواره قرار داده و کنار گهواره مینشینم و گهواره جنبانی می کنم، آیا با این همه زحمتی که من در راه آسایش مادرم متحمل میشوم زحماتی را که او در راه تربیت و بزرگ کردن من کشیده می توانم جبران کنم؟

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

این همه زحمت که تو در راه آسایش وی بر خود هموار می کنی عوض یک ناله او که هنگام زائیدن تو سر داده نمی شود.

ص: 354


1- 24-23 / الأسراء: 17.
رسول خدا صلی الله علیه واله هر وقت فاطمه را می دید دست او را می بوسید :

الْحَافِظُ أَبُو دَاوُدَ السِّجِسْتَانِیِّ باسناده عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو ، عَنْ عَائِشَهَ بِنْتَ طَلْحَهَ عَنْ عَائِشَهَ قَالَتْ :

مَا رَأَیْتُ أَحَداً أَشْبَهَ حَدِیثاً وَ کَلَاماً بِرَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله مِنْ فَاطِمَهَ ، وَ کَانَتْ إِذَا دَخَلْتَ عَلَیْهِ صلی اللَّهِ علیه واله أَخَذَ بِیَدِهَا فَقَبَّلَهَا وَ أَجْلَسَهَا فِی مَجْلِسِهِ ، وَ کَانَ إِذَا دَخَلَ إِلَیْهَا قَامَتْ إِلَیْهِ فَأَخَذْتُ بِیَدِهِ فَقَبَّلْتُهُ فأجلسته فِی مَجْلِسِهَا . (1)

حافظ ابو داود سجستانی بسند مذکور از عایشه روایت میکند که گفت:

کسی را از نظر صحبت و تن صدا شبیه تر از فاطمه علیها السلام به رسول خدا صلی الله علیه واله ندیدم، هر وقت فاطمه علیها السلام بر رسول خدا صلی الله علیه واله وارد میشد آن حضرت از جایش بلنده شده و دست فاطمه علیها السلام را گرفته و می بوسید و او را در جای خود مینشانید، و هر وقت پیامبر صلی الله علیه واله بر فاطمه علیها السلام وارد میشد آن بانو از جایش بلند شده، و دست پیامبر صلی الله علیه واله را گرفته و می بوسید و او را در جای خود قرار می داد.

الْحَافِظُ ابْنُ الْمَغَازِی الشَّافِعِیُّ الجلابی باسناده عَنِ الْمَأْمُونِ ، الْخَلِیفَهُ الْعَبَّاسِیِّ عَنْ آبَاءٍ ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ :

کان رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله یُکْثِرُ الْقُبُلُ لِفَاطِمَهَ علیها السَّلَامُ ، فَقَالَتْ لَهُ عَائِشَهُ : یا نَبِیِّ اللَّهِ إِنَّکَ لتکثر قَبْلَ فَاطِمَهَ ، فَقَالَ النَّبِیُّ صلی اللَّهِ علیه واله : انَّ جَبْرَئِیلَ لَیْلَهَ أُسْرِیَ بِی أَدْخِلْنِی الْجَنَّهِ ، وَ أَطْعِمْنِی مِنْ جَمِیعِ ثِمَارِ الْجَنَّهِ فَصَارَ مَاءٍ فِی صُلْبِی ، فَوَاقَعْتُ خَدِیجَهَ ، فَحَمَلَتْ خَدِیجَهَ

ص: 355


1- سنن المصطفی، ج 2، ص 345. ونیز: 1- حافظ ابویعلی موصلی در مسند، ج 4، ص 352، ح 2466. 2- حافظ دولابی در الذریه الطاهره، ص 139، ح 175. 3- حافظ طبرانی در المعجم الکبیر، ج 22، ص 401. 4- حاکم نیشابوری در مستدرک الصحیحین ج 3 ص 154 و ج 4 ص 272. 5- حافظ ابو سعید خرکوشی در شرف النبی، ص 451. 6- حافظ ابونعیم اصفهانی در ذکر اخبار اصفهانی، ج 1، ص 78 7- حافظ ابن مغازلی در مناقب علی بن ابی طالب، ص 358، ح 406، 407. و ...

بِفَاطِمَهَ ، إِذَا اشْتَقْتُ إِلَی تِلْکَ الثِّمَارِ قِبْلَهً قالمه فَأَصَبْتُ مِنْ رَائِحَتُهَا قُصِمَ الثِّمَارِ الَّتِی أَکَلْتُهَا . (1)

حافظ ابن مغازلی بسند مذکور از ابن عباس روایت میکند که گفت:

رسول لخدا صلی الله علیه واله فاطمه علیها السلام را زیاد می بوسید، روزی عایشه گفت:

یا رسول الله فاطمه علیها السلام را زیاد می بوسید.

آن حضرت در جواب عائشه فرمود:

شبی که به آسمان رفتم جبرئیل مرا وارد بهشت کرده، و از همه میوه های آن در اختیار من گذاشت، و آنها را خورده و با خدیجه همبستر شدم و خدیجه به فاطمه علیها السلام حامله شد، وی با بیان اینک من هر وقت شوق آن میوه ها را میکنم فاطمه علیها السلام را می بوسم و از او رائحه آن میوه را می گیرم

عایشه حضرت صدیقه طاهره علیها السلام را یک زن معمولی می پنداشت، بهمین دلیل رسول خدا صلی الله علیه واله در مقابل اعتراض وی به تندی او را مورد سرزنش و توبیخ قرار داد، عایشه از خود پیامبر صلی الله علیه واله هم شناخت صحیح و دقیقی نداشت.

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام را اسماء بنت عمیس، ام ایمن، فضه نوبه خدمتگزار شخصی آن حضرت، خوب می شناختند.

صدیقه طاهره علیها السلام و عبور وی از محشر:

مفسر بزرگ امامیه شیخ علی بن ابراهیم قمی قدس سره روایت می کند که:

روزی سلمان فارسی تشرف به خدمت رسول خدا صلی الله علیه واله پیدا کرد، آن حضرت نشسته بودند، سلمان خم شد تا پای رسول خدا صلی الله علیه واله را ببوسد، رسول خدا صلی الله علیه واله ضمن اینکه او را از این کار واداشت فرمود: این از رسوم و آداب ایرانیان نسبت به بزرگان و شاهان خودشان است. با من چنین نکن، زیرا من نیز بندهای از بندگان خدا هستم، می خورم و می آشامم.

ص: 356


1- مناقب علی بن ابی طالب، ص 358، ح 406.

سلمان عرض کرد: یا رسول الله دلم میخواهد فضائل دختر گرامیتان حضرت صدیقه طاهره علیها السلام را از زبان شما بشنوم، پیامبر بزرگوار تبسمی حاکی از رضایت و

خشنودی کرده و فرمود:

سلمان روز قیامت همه مردم از وحشت و دهشت آن پریشان و گریان می شوند، و همه لخت و عریان با پای پیاده وارد عرصه محشر می شوند، در آن روز دخترم فاطمه علیها السلام سوار بر شتری وارد ارض محشر می شود، شتری که دخترم در روز قیامت سوار آن می شود سرش نموداری از خوف خدا و چشمانش از نور است، جبرئیل در طرف راست، و میکائل در سمت چپ، و امیر المؤمنین علیه السلام در جلو، و حسن و حسین علیهما السلام پشت سر آن حرکت می کنند، در این هنگام از جانب رب العزه ندا میرسد:

ای اهل محشر چشمانتان را ببندید، و سرهایتان پائین بیاندازید، تا فاطمه علیها السلام از محشر عبور کند، دخترم از پل صراط عبور می کند در حالیکه در چادر سفید و درخشان بر سر دارد، هنگامی که فاطمه علیها السلام وارد بهشت می شود به نعمتها و مواهب بی پایان الهی که برای وی تدارک دیده شده نگاه کرده و ستایش و سپاس حضرت حق را به نحو شایسته ای بجا می آورد. (1)

خطاب حق تعالی در روز قیامت به أهل محشر: غَضُّوا أبصارکم وَ نکسوا روسکم بدلیل آن نیست که آن حضرت بغیر از اولاد و دامادهایش به مردم دیگر نامحرم است، بلکه دلیل آن اینست که کسی را طاقت نگریستن به آن خورشید خاندان ولایت

العلامه الْمَجْلِسِیُّ باسناده ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الباقرعلیه السَّلَامُ قَالَ : سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیَّ یَقُولُ :

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله : إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ تُقْبِلُ ابْنَتِی فَاطِمَهُ عَلَی نَاقَهٍ مِنْ تَوَقَّ الْجَنَّهِ مدبجه الْجَنْبَیْنِ ، خِطَامُهَا مِنْ لوء لوء رَطْبٍ ، قَوَائِمِهَا مِنِ الزُّمُرُّدِ الْأَخْضَرَ ، ذَنَبَهَا مِنْ

ص: 357


1- بحارالانوار، ج 43، ص 224، ح 12.

الْمِسْکُ الْأَذْفَرِ ، عیناها یَاقُوتَتَانِ حَمْرَاوَانِ ، عَلَیْها قُبَّهً مِنْ نُورٍ ، یزی ظَاهِرُهَا مِنْ بَاطِنَهَا ، وَ بَاطِنُهَا مِنْ ظَاهِرِهَا ، دَاخِلُهَا عفوالله ، وَ خَارِجُهَا رَحِمَهُ اللَّهُ ، عَلَی رَأْسِهَا تَاجُ مِنَ نُورٍ ، لِلتَّاجِ سَبْعُونَ رکنا ، کل رکن مُرَصَّعٍ بِالدُّرِّ وَ الْیَاقُوتِ ، یُضِی ءُ کَمَا یُضِی ءُ الْکَوْکَبُ الدُّرِّیُّ فِی أُفُقِ السَّمَاءِ وَ عَنْ یَمِینِهَا سَبْعُونَ أَلْفَیْ مِلْکٍ ، وَ عَنْ شِمَالِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ ملک ، وَ جَبْرَئِیلُ أَخَذَ بِخِطَامِ النَّاقَهُ یُنَادِی بِأَعْلَی صَوْتَهُ :

غَضُّوا أبصارکم حتی تَجُوزُ فاطمه بِنْتُ مُحَمَّدٍ ، فَلَا یَبْقَی یَوْمَئِذٍ نَبِیٍّ وَ لَا رَسُولُ وَ لا صدیق وَ شَهِیدُ إِلَّا غَضُّوا أَبْصَارِهِمْ حَتَّی تَجُوزَ فاطمه ، فتسیر حتی تُحَاذِی عَرْشَ رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ ، فتنزخ بِنَفْسِهَا عَنْ ناقتها ، وَ تَقُولُ :

إِلَهِی وَ سَیِّدِی أَحْکَمَ بَیْنِی وَ بَیْنَ مَنْ ظَلَمَنِی ، أَحْکَمَ بَیْنِی وَ بَیْنَ مَنْ قَتَلَ وُلْدِی ، فَإِذَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ : یا حبیبتی ، وَ ابْنُهُ حبیبتی سَلْنِی تُعْطَی ، واشفعی تشفعی ، فَوَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا جَازَنِی ظُلْمُ ظَالِمُ ، فَتَقُولُ الهی وَ سَیِّدِی ذریتی وَ شِیعَتِی وَ شَیِّعْهُ ذریتی ، وَ مُحِبِّی وَ مُحِبُّ ذریتی ، فَإِذَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ أَیْنَ ذُرِّیَّهِ فَاطِمَهَ وشیعتها ومحبوها وَ مَحْبُوّاً ذریتها ، فیقبلون وَقَدْ أَحاطَ بِهِمْ ملائکه الرَّحْمَهُ ، فَتَقَدَّمَهُمْ فاطمه علیها السَّلَامُ حَتَّی تُدْخِلُهُمُ الْجَنَّهِ .(1)

علامه مجلسی قدس سره به سند مذکور از جابر بن عبدالله انصاری رحمه الله روایت میکند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: هنگامی که روز قیامت فرا رسید دخترم فاطمه علیها السلام سوار بر شتری از شترهای بهشت شده و وارد عرصه محشر می شود، شتری که دخترم سوار آن میشود از دو پهلو با پارچه های دیباج زینت داده شده، افسار آن از لوءلوء نرم، و پاهایش از زمرد سبز، و دمش از مشک خوشبو، و چشمهایش از دو یاقوت سرخ ساخته شده، و بر روی آن قبه ای از نور قرار دارد که بیرون آن از اندرون، و اندرون آن از بیرونش دیده می شود، اندرون آن، عفو پروردگار، و بیرون آن رحمت و شفقت پروردگار است. بر سر دخترم تاجی از نور قرار دارد که هفتاد رکن دارد، و هرکدام از این رکنها با در و یاقوت زینت شده است، و از چنان درخششی برخوردار است که گویا ستاره درخشانی در آن دور دستهای آسمان می درخشد، از سمت راست او هفتاد هزار ملک، و از طرف چپش هفتاد هزار ملک حرکت میکنند، جبرئیل از افسار شترش گرفته و با صدای بلند

ص: 358


1- بحارالانوار، ج 43، ص 219-220، ح 1.

فریاد میزند:

ای اهل محشر چشمهایتان را ببندید تا فاطمه دخت گرامی رسول خدا صلی الله علیه واله عبور فرمایند، در آن هنگام حتی کلیه انبیاء و پیامبران، و صدیقین و شهدا چشمان خود را میبندند تا فاطمه علیها السلام عبور فرمایند. فاطمه علیها السلام با این کیفیت حرکت میکند تا به مقابل عرش خدا می رسد، آنگاه خود را از شترش پائین انداخته و میگوید:

پروردگارا بین من و کسانی که به من ستم روا داشتند حکم فرما، پروردگارا بین من و کسانیکه فرزندانم را کشتند حکم فرما، در این هنگام صدا از جانب پروردگار متعال می آید که:

ای دوست من، وای دختر دوست من اکنون هر چه بخواهی برایت عطا میکنم، و از هر کسی شفاعت کنی شفاعت تو را درباره او می پذیرم، به عزت و جلالم قسم میخورم که ستم هیچ ستمگری بدون کیفر باقی نمی ماند، آنگاه دخترم میگوید:

پروردگارا اولاد و احفاد من، و شیعیان من، و شیعیان فرزندان من و دوستان من، و دوستان فرزندان مرا مشمول عفو قرار داده و آنان را داخل در نعیم بیکران خود بفرما، از طرف خدا ندا داده میشود :

فرزندان فاطمه علیها السلام ، و شیعیانش، و شیعیان فرزندان او، و دوستان وی، و دوستان فرزندان اوکجایند، نامبردگان در حالیکه ملائکه رحمت آنانرا در میان گرفته اند می آیند، فاطمه علیها السلام پیشاپیش آنان، و آنان از پشت سر وی حرکت کرده و وارد بهشت می شوند.

علاقه حضرت صدیقه طاهره علیها السلام نسبت به فرزندان و دوستانش :

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام علاقه عجیبی از خود به فرزندان و دوستانشان نشان می دادند، چنانکه در دم ارتحال نیز نسبت به آنان ابراز علاقه فرموده و احترام آنها را رعایت می فرمود، اینک بخشی از وصیت آن حضرت را ذیلا ارائه می دهیم:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ، هَذَا مَا أَوْصَتْ بِهِ فاطمه بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله . . یَا عَلِیُّ أَنَا فاطمه بِنْتُ مُحَمَّدٍ زَوِّجْنِی اللَّهِ منک لَا کَوْنٍ لَکَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ ... واقرا عَلَی وُلْدِی السَّلَامَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ (1)

ص: 359


1- عوالم العلوم، بخش احوالات فاطمه علیها السلام، ص 284، ح 6

به نام خداوند بخشنده مهربان، این چیزی است که فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه واله به آن وصیت کرده است..... یا علی! من فاطمه دختر محمد مصطفی هستم، پروردگار عالم مرا به عقد ازدواج تو در آورد تا من در دنیا و آخرت از آن تو باشم... یا علی سلام مرا به کلیه فرزندانم تا روز قیامت ابلاغ بفرما .

راستی وجود چنین مادری با آن عظمت، با آن عطوفت و شفقت، با آن پاکی و طهارت و با امتیازاتی که خدایش برایش قائل شده مایه بسی افتخار برای فرزندان، و شیعیان و دوستانش می باشد.

چرا نام مبارک حضرت صدیقه طاهره علیها السلام فاطمه است؟

در پیرامون سبب تسمیه حضرت صدیقه طاهره علیها السلام به نام مقدس فاطمه نظریات مختلفی ابراز شده که هر کدام را پاره ای از احادیث وارده از رسول خدا صلی الله علیه واله و ائمه طاهرین علیهم السلام تأیید می کند، از آن جمله:

شَیْخُ الْإِسْلَامِ المجلسی ( ره ) بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ قَالَ : « إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ» (1) « اللیله » فَاطِمَهَ ، وَ « الْقَدْرُ » اللَّهُ ، فَمَنْ عَرَفَ فاطمه حَقُّ مَعْرِفَتِهَا أدرک لَیْلَهِ الْقَدْرِ ، وَ إِنَّمَا سُمِّیَتِ فاطمه ؟ لِأَنَّ الْخَلْقَ فطموا عَنْ مَعْرِفَتِهَا . (2)

شیخ الاسلام مجلسی قدس سره بسند مذکور از ابوعبدالله صادق علیه السلام روایت میکند که فرمود: در آیه شریفه « إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ» مراد از «لیله» فاطمه علیها السلام است و مراد از «القدر» پروردگار عالمیان است، بنابراین هر کس فاطمه علیها السلام را چنانکه هست بشناسد مفهوم شب قدر را درک می کند، و آن بانو بدان دلیل فاطمه نامیده شده است که مردم از معرفت او بریده شده اند، یعنی از کنه معرفت او عاجزند.

سبب دیگری که برای تسمیه آن بانو به فاطمه ذکر کرده اند آنستکه او شیعیان و دوستان خود را از آتش جهنم بریده است:

ص: 360


1- 1 / القدر: 97.
2- بحارالأنوار، ج 43، ص 65 ح 58 .

الشَّیْخُ عَبْدُ اللَّهِ البحرانی الإصفهانی عَنِ ابْنِ شَهْرِ آشوب ، عَنِ ابْنِ شیرویه فِی الْفِرْدَوْسِ ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ :

قَالَ النَّبِیُّ صلی اللَّهِ علیه واله : إِنَّما سمیت ابْنَتِی فَاطِمَهَ ؛ لِأَنَّ اللَّهَ فطمها ، وَ فُطِمَ محبیها عَنِ النَّارِ . (1)

شیخ عبدالله بحرانی اصفهانی، از ابن شهر آشوب، از ابن شیرویه دیلمی در فردوس، از جابرن بن عبدالله انصاری روایت میکند که گفت:

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: به این دلیل دخترم فاطمه نامیده شد، که پروردگار متعال او و دوستانش را از آتش بریده است.

دوستان حضرت صدیقه طاهره علیها السلام کیانند؟

بانوان محترم باید بدانند که صدیقه طاهره علیها السلام آن عده از بانوان را که از نظر اخلاق و رفتار و کردار، و به عبارت دیگر از نظر اندیشه و عمل خود را درست با آن بانوی مقتدا تطبیق می کنند دوست خود می دانند، زیرا آن حضرت حتی برای بعد از وفات خود نیز رعایت حجاب می فرمود.

شیخ الاسلام الْمَجْلِسِیُّ قُدِّسَ سِرِّهِ قَالَ :

وَ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ : أَنَّ فَاطِمَهَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه واله قَالَتْ لِأَسْمَاءَ : أَنِّی قَدِ اسْتَقْبَحْتُ مَا یُصْنَعُ بِالنِّسَاءِ ، أَنَّهُ یُطْرَحُ عَلَی امْرَأَهِ الثَّوْبِ ، فَیَصِفُهَا لِمَنْ رَأَی .

فَقَالَ أَسْمَاءُ : یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ! أَنَا أریک شیئا رَأَیْتَ بِأَرْضِ الْحَبَشَهِ ، قَالَ : فَدَعَتْ بِجَرِیدَهٍ رَطْبَهٍ فحسنتها ثُمَّ طَرَحْتُ عَلَیْهَا ثَوْباً ، فَقَالَتْ فاطمه علیها السَّلَامُ مَا أَحْسَنَ هَذَا وَ أَجْمَلَهُ ؛ لَا تُعْرَفُ بِهِ الْمَرْأَهُ مِنَ الرَّجُلِ . (2)

شیخ الاسلام مجلسی قدس سره می گوید:

از اسماء بنت عمیس روایت شده که فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه واله به وی فرمود: من تشییع زنان را بگونه ای که الان در میان ما مرسوم است زشت می شمارم، روی زن تنها

ص: 361


1- عوالم العلوم، بخش احوالات فاطمه علیها السلام، ص 25، ح 2.
2- بحارالانوار، ج 43، ص 189.

پارچه ای میکشند که او را به مردم نشان میدهد، یعنی او را کاملا نمی پوشاند.

اسماء گفت: ای دخت گرامی رسول خدا، به تو چیزی را که در سرزمین حبشه دیده ام نشان می دهم شاید مورد پسند شما باشد، آنگاه یک شاخه تر از درختی را آورد، و روی آن عملیات لازم را انجام داده و سپس پارچه ای روی آن کشید، حضرت صدیقه

طاهره علیها السلام عمل او را تحسین کرده و فرمود: این چه خوب و زیبا است در توی آن، مرد از زن تشخیص داده نمیشود.

بنابراین این لباسی که عده ای از خانم ها می پوشند که بدن آنها را کاملا نشان می دهد، شایسته دوستان حضرت صدیقه طاهره علیها السلام نیست.

دوستان آن حضرت باید همانند خود ایشان احترام شوهر و جلب رضایت او را به طور دقیق رعایت کنند.

از ابو سعید خدری روایت شده که گفت:

روزی امیرالمؤمنین علیه السلام گرسنه شدند، بخانه آمده و از حضرت صدیقه طاهره علیها السلام پرسیدند آیا غذائی داری که برای من بیاوری؟

عرض کرد: نه، قسم به خدائی که پدرم را به نبوت اختصاص داده، و تو را به مقام وصایت برتری داد اکنون دو روز است که چیزی از غذا در خانه ما پیدا نمی شود، اگر غذا داشتم تو را به خود و پسرانم ترجیح می دادم.

امیرالمؤمنین علیه السلام تا این سخن را از فاطمه علیها السلام شنید، فرمود: فاطمه چرا این را جلوتر به من نگفتی تا غذائی برای شما تدارک ببینم؟

صدیقه طاهره علیها السلام عرض کرد:

« یَا أَبَا الْحَسَنِ إِنِّی لَأَسْتَحْیِی مِنْ إِلَهِی أَنْ أَ کُلِّفَ نَفْسِکَ مَا لَا تَقْدِرُ عَلَیْهِ ».

یا ابوالحسن من از خدا شرم دارم تو را به چیزی که آن را نداری تکلیف کنم. (1)

در هیچ گزارش تاریخی نیامده است که حضرت صدیقه طاهره علیها السلام حتی یک بار

ص: 362


1- بحارالأنوار، ج 43، ص 59، ح 51.

ابتداء چیزی از حضرت مولی امیرالمؤمنین علیه السلام خواسته باشند.

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام سمبل عبادت و تقوی و به عبارت دیگر نمونه کامل

تقوی و خداپرستی بود چنانکه:

از حسن بصری زاهد معروف روایت شده است که گفت:

در میان امت اسلامی عابدتر از فاطمه علیها السلام نبوده است، چندان به عبادت ایستاد که پاهای مبارکش ورم کرد . (1)

حضرت سیده فاطمه علیها السلام این چنین بانوئی بود، پس برای خانمهای مسلمانی که تظاهر به دوستی آن حضرت میکنند لازم است دقیقا مواظب بینش، پوشش، عمل، اخلاق، و کیفیت رفتار با شوهر و فرزندان خود، و رفتار خود با دیگران و ... باشند آن وقت است که می توان گفت:

این خانم دوست دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه واله بوده و پا به جای پای آن حضرت گذاشته است.

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام پس از پدر بزرگوارش :

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام پس از رسول خدا صلی الله علیه واله در وضعیت تأسف باری قرار گرفت، از یک طرف در مفارقت آن حضرت طاقتش طاق شده بود، و از طرف دیگر امت پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه واله منزلش را مورد هجوم قرار داده و احترام خانه ای که جبرئیل بدون اجازه وارد نمی شد را از بین بردند و درب خانه را شکستند، و آنرا آتش زدند، امیرالمؤمنین علیه السلام را با وضع زننده ای از خانه بیرون کشیدند و بخود حضرت صدیقه طاهره علیها السلام اهانتها روا داشتند، در میان کشمکشهائی که بر درب آن خانه فلک فرسا اتفاق افتاد حضرت محسن بن علی علیه السلام سقط و شهید شد، و روایات وارده از ائمه طاهرین علیهم السلام به صراحت تمام میگویند:

ص: 363


1- بحارالانوار، ج 43، ص 84 ح 7.

آن حضرت در اثر جراحات وارده در جریان هجوم به خانه، و در اثر ضربات روحی

که از طرف غاصبین خلافت بر آن بانو وارد آمد بفاصله کمی از شهادت رسول خدا صلی الله علیه واله این سرای تنگ و مصیبت بار را پشت سر گذاشته و راه شهادت در پیش گرفتند.

شهادت حضرت صدیقه طاهره علیها السلام:

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام پس از پدر بزرگوارش در اثر مصیبت هائی که دید همواره مریض بود، اسماء بنت عمیس، و ام ایمن، و فضه نوبه خدمتگزار شخصی حضرت هر سه شبانه روز از یگانه دختر ارجمند رسول خدا صلی الله علیه واله پرستاری می کردند، در یکی از روزهای پایانی عمرش اسماء وارد اطاق آن حضرت شده و حال آن مظلومه را رو به بهبود دید.

علامه مجلسی قدس سره از سلمی همسر ابورافع روایت می کند که گفت:

من در واپسین روزهای عمر فاطمه علیها السلام از وی پرستاری می کردم، روزی حالش به بهبودی گرائید، و نسبتا خوب به نظر می آمد، فاطمه علیها السلام به من دستور داد آب حاضر کنم تا او بدنش را شستشو دهد، آب آوردم، و دست او را گرفتم تا او از جایش بلند شده و به بهترین طرزی خود را شستشو داد، سپس تازه ترین لباسهایش را پوشید و فرمود: بستر مرا در وسط اطاق پهن کن، چنان کردم، و او در بستر خودرو به قبله دراز کشیده و به من گفت: من امروز زندگی را وداع می کنم، خودم را شستشو داده ام، کسی روی مرا باز نکند، سپس دست خود را زیر سرش گذاشته و بدرود حیات گفت. (1)

از اسماء بنت عمیس روایت شده است که گفت:

هنگامی که لحظات احتضار فاطمه علیها السلام فرا رسید، به من فرمود: جبرئیل هنگام شهادت رسول خدا صلی الله علیه واله مقداری کافور از بهشت آورد، و پیامبر صلی الله علیه واله آن را به سه قسمت تقسیم کرد، قسمتی را برای خود اختصاص داد، و قسمت دیگری را برای

ص: 364


1- بحارالانوار، ج 43، ص 172، ح 12.

علی علیه السلام ، و قسمتی را برای من باقی گذاشت که وزن آن چهل درم بود، آنگاه به من فرمود:

من سهم خود از آن کافور را در فلان جا گذاشته ام، آن را بیاور و کنار بالینم بگذار،

سپس لحافش را به سر کشیده و فرمود: کمی درنگ کرده و در انتظار من باش، سپس مرا صدا کن، اگر جواب از من نشنیدی بدان که من به پدرم ملحق شده ام.

اسماء اندکی درنگ کرده و فاطمه علیها السلام را صدا کرد، جوابی نشنید، آنگاه او را چنین صدا کرد:

« یَا بِنْتَ مُحَمَّدِ الْمُصْطَفَی ، یا بِنْتِ أَکْرَمُ مِنْ حَمَلَهِ النِّسَاءِ ، یا بِنْتَ خَیْرُ مَنْ وَ طَأْ الحصی ، یا بِنْتِ مَنْ کَانَ مِنْ رَبِّهِ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أدنی ».

ای دختر محمد مصطفی صلی الله علیه واله ای دختر بهترین کسی که زنان او را در رحم خود حمل کردند، ای دختر بهترین کسی که روی زمین راه رفته است، ای دختر کسی که در شب عروج به آسمانها به مقام قاب قوسین نائل آمد.

جوابی از سیده طاهره علیها السلام نشنید، روپوش را از صورت او کنار زد ناگهان دید آن ستمدیده شهیده به لقاء پروردگارش پیوسته است، خود را روی فاطمه علیها السلام انداخت، و او را می بوسید و می گفت:

ای فاطمه هنگامی که به حضور رسول خدا صلی الله علیه واله رسیدی سلام مرا به وی برسان. (1)

فَبَیْنَا هِیَ کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهما السَّلَامِ فَقَالَا : یا أَسْمَاءُ مَا ینیم أَمَّنَا فِی هَذِهِ السَّاعَهَ ، قَالَ : یابنی رَسُولُ اللَّهِ لَیْسَتْ أُمِّکُمَا نَائِمَهً ، قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا ، فَوَقَعَ عَلَیْهَا الْحَسَنُ یَقْبَلَهَا مَرَّهً وَ یَقُولُ : یَا أُمَّاهْ کلمینی قَبْلَ أَنْ یُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی ،

قَالَتْ : وَ أَقْبَلَ الحسین یَقْبَلُ رِجْلِهَا وَ یَقُولُ : یَا أُمَّاهْ أَنَا ابنک الْحُسَیْنِ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قَلْبِی فأموت .(2)

ص: 365


1- بحارالانوار، ج 43، ص 186، ح 18.
2- همان ، ج 43، ص 214، ح 44.

در همین حال ناگهان حسن و حسین علیهما السلام وارد شده و گفتند:

اسماء! معمولا در این ساعت از روز مادرمان نمیخوابید، اسماء گفت: ای فرزندان رسول خدا! مادرتان نخوابیده، بلکه دنیا را وداع گفته است، حسن علیه السلام خود را روی مادر انداخت، و او را می بوسید و می گفت: مادر با من پیش از آنکه روحم از بدنم خارج شود حرف بزن، اسماء میگوید: سپس حسین علیه السلام خود را به مادر نزدیک کرد، پای مادرش را می بوسید و می گفت: مادر من فرزند تو حسینم، پیش از آنکه قلبم بشکافد و بمیرم با من حرف بزن.

این حادثه غم انگیز گذشت، تا روز عاشورا فرا رسید، فرزند رعنا و زیبای امام حسین علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام با دشمن جنگید و از اسب افتاد پدر خود را سر نعش فرزند دلبندش رسانید. علی علیه السلام را صدا زد، اما جوابی نشنید، لذا خم شد و صورتش را به صورت علی نهاد.

ای نگارین آهوی مشگین من *** با تو روشن چشم عالم بین من

این بیابان جای خواب ناز نیست *** کایمن از صیادتر انداز نیست

گفتمت باشی مرا تو دستگیر *** ای تو یوسف من تو را یعقوب پیر

شاهزاده چون صدای شه شنفت *** از شعف چون غنچه خندان شگفت

چشم حسرت باز سوی باب کرد *** شاه را بدرود گفت و خواب کرد

زینب از خیمه برآمد باقلق *** دید ماهی خفته در زیر شفق

از جگر نالید کای ماه تمام *** بی تو بر من زندگی بادا حرام

دختر رشید امیرالمؤمنین زینب مظلومه علیها السلام دنبال برادر آمد، او را بر روی نعش پسر دید، حضرت را از روی نعش علی علیه السلام بلند کرد، برادر را نگریست، دید خون علی علیه السلام است که از محاسن برادرش بر زمین می چکد.

ص: 366

گفتار چهاردهم

1- مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی قدس سره

اشاره

( از مشهد مقدس )

ص: 367

قرآن، یا عترت علیهم السلام
اشاره

کدام یک برتر و افضل از دیگری می باشد؟

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله الذی تفرد بالوحدانیه، وتجرد عن وصمه الامکانیه، الذی علافتعالی بالعزه السلطانیه عن أن یتفکر فی ذاته بالقوی المتفکره والمتخیله والعقلانیه، ودنی فندانی بالرحمه الرحمانیه علی الانسیه والجانیه، وأرباب الکفریه وأصحاب الإیمانیه، والصلاه علی خلاصه الأکوانیه، نقاه جلاله العدنانیه، دارس مدارس علوم الربانیه، وفارس مفارس میدان العرفانیه. محمد المبعوث بالحجه القرآنیه، والمحجه الفرقانیه، لتکمیل مراتب الانسانیه، وارتقاء الخلیفه من حضیض الحیوانیه الی ذروه الفوز والزلفی والقربانیه، والسلام علی آله وأولاده الذین هم نجوم الشریعه للمهتدین بالاحکام الشرعانیه، وبدور الطریقه للسالکین فی لیالیها الظلمانیه، وشموس الحقیقه للسائحین فی ضیا فیها الهیمانیه ولعنه الله علی أعدائهم ومخالفیهم فی وظائفهم الحقانیه من الآن الی یوم قیام المیزانیه.

000

در پیرامون این مسأله که آیا قرآن افضل و برتر از اهل بیت علیهم السلام است، و یا أهل بیت علیهم السلام برتر از قرآنند در میان علماء اعلام اختلاف وجود دارد، چون این مقام پرتگاهی است بسیار خطرناک لذا حقیر در این رابطه نظری ندارم، تنها به نقل نظریه

ص: 368

عالم عارف و عنصر لطیف، فقیه متکلم، واعظ متبحر، مولا علی اکبر فرزند محمد باقر ایجی اصفهانی مؤلف کتاب گرانقدر زبده المعارف الکبیر، که به دلیل شهرت و معروفیتش در میان علماء حقه، غنی از تعریف و توصیف است کفایت می کنم.

معظم له در زبده المعارف در این زمینه می گوید:

از ظاهر احادیث زیادی که از رسول خدا صلی الله علیه واله و ائمه معصومین علیهم السلام رسیده استفاده می شود که قرآن برتر از اهل بیت علیهم السلام و أفضل از آنها است.

زیرا رسول خدا صلی الله علیه واله این در حدیث معروف و متواتر ثقلین در وصف دو امانت بزرگی که در میان امت از خود به جا گذاشته است می فرماید: یکی از این دو امانت أکبر از دیگری است، و آن قرآن است...

در لفظ دیگر به جای کلمه «اکبر» از کلمه «اطول» استفاده شده است.

و در لفظ دیگر از همین حدیث هر دو را متساوی اعلام فرموده است، بدین ترتیب که دو انگشت سبابه خود را که از نظر طول برابرند کنار هم گرفته و فرموده است:

«هما کهاتین» آندو همانند این دو انگشت منند یعنی از نظر رتبه و فضل باهم برابرند سپس انگشت وسطی و یکی از دو انگشت سبابه اش را کنار هم گرفته و فرمود:

«ولا أقول کهاتین» یعنی نمیگویم مثل این دو انگشت من یکی از دیگری بلندتر است.

ابعاد مسأله :

در اینجا لازم دیدم که مسأله را به ترتیب زیر از سه بعد آن مورد دقت، و بحث و

بررسی قرار دهم :

1- بحث در پیرامون جمع احادیث وارده در رابطه با مسأله حاضر.

2- بحث درباره اینکه آیا قرآن بر اهل بیت علیهم السلام برتری دارد و یا اهل بیت علیهم السلام برتر از قرآن است؟

ص: 369

3- بحث درباره آنکه آیا قرآن و اهل بیت علیهم السلام به عنوان دو امانت بر جا مانده از رسول خدا صلی الله علیه واله با هم برابر بوده و هیچکدام بر دیگر برتری ندارد؟

اما بحث اول:

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

« لَنْ یَتَفَرَّقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَی الْحَوْضِ »

قرآن و عترت علیهم السلام هرگز از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر به من ملحق شوند.

به عبارت دیگر، هر کجا قرآن برود اهل بیت علیهم السلام هم می روند، و هر کجا اهل بیت علیهم السلام بروند قرآن هم می رود پس چون به هیچ وجه از هم تخلف نمی کنند رسول خدا صلی الله علیه واله آندو را به دو انگشت سبابه خود تشبیه فرمودند که بر حسب طول هیچکدام از آنها از دیگری بلندتر نیستند، زیرا بر فرض اگر یکی از آنها بلندتر از دیگری بود آن مقدار زیادی را می شد موضع تخلف به حساب آورد.

با این حساب تشبیه به دو انگشت سبابه به منظور عدم تخلف آنها از همدیگر مورد استفاده قرار گرفته نه به منظور مساوی بودن آنها از نظر فضل و برتری.

واما بحث دوم:

چون تحقیق این مسأله بسیار عظیم و دشوار است لذا لب فرو بستن درباره آن بهتر و سزاوارتر است، ولی چون علمای امامیه متعرض آن شده اند ما نیز در محدوده توان فکری و ظرفیت فهم مان به بررسی در پیرامون آن می پردازیم.

در روایتی آمده که امام باقر علیه السلام به سعد خفاف فرمود: ای سعد قرآن را یادگیر که آن در روز محشر به نیکوترین صورتی وارد محشر می شود، در حالیکه اهل محشر آن روز در یکصد و بیست هزار صف قرار می گیرند، که هشتاد هزار صف آنها را امت رسول خدا صلی الله علیه واله ، و چهل هزار صف دیگر را سایر امتها و ملتها تشکیل میدهند. آنگاه

ص: 370

آن بر صفوف مسلمانان می گذرد، وقتیکه مسلمانان او را می بینند میگویند:

ما این مرد را به صورت و وصف وی می شناسیم، و میدانیم که او از جمله مسلمین است، و به دلیل عبادت و طاعت بیشتری که به جا آورده این نور و جمال به وی عطا شده و به ما نصیب نشده است.

پس از آن بر صف شهداء عبور می کند، و شهداء می گویند:

او را می شناسیم، او از شهداء است.

عده ای از علماء، فضیلت و برتری قرآن بر اهل بیت علیهم السلام را ترجیح داده، و از ظاهر حدیث متواتر ثقلین بر آن استدلال کرده اند، دلیل و حجت آنها بر ادعای خود از کلمه «أطول» در یک لفظ حدیث، و کلمه «اکبر» در لفظ دیگر آن و بالاخره کلمه «أفضل» در لفظ دیگری از حدیث مایه می گیرد حدیث تجسم قرآن در روز قیامت به صورت شخصی زیبا، و عبور آن از صفوف ثقلین، و شهدای دریاها و خشکی، و انبیاء و مرسلین که ذیلا ارائه می شود ظاهرأ دلالت بر همین دیدگاه دارد.

ولی او در دریا شهید شده است، چون ثواب شهدای دریا به خاطر ضیق مکان و شدت محاصره شهید در آن شرایط از شهدای خشکی بیشتر است بهمین دلیل این نور و جمال، و بهاء و کرامت به وی داده شده است.

سپس بر صف شهدای دریا عبور می کند، هنگامی که شهدای بحر او را می بینند می گویند:

درست است که او از شهدای بحر است ولی این مقام بلند و عظمت را از آنجا به دست آورده که در جزیره شهید شده است که از دیگر جاهای دریا خطرناکتر و وحشناکتر است.

انگاه بر صف پیامبران می گذرد، چون پیامبران او را با آن بهاء و جمال می بینند می گویند:

معلوم است که این مرد از پیامبران است، ولی او را به نام نمی شناسیم، آنگاه پیامبران به

ص: 371

حضور رسول خدا صلی الله علیه واله مشرف شده و عرض می کنند:

یارسول الله ما این جوان را نمی شناسیم.

حضرت از آنان سئوال می کند: آیا او را نمی شناسید؟

می گویند: نه.

رسول خدا صلی الله علیه واله می فرماید:

این جوان حجت خداست، و سپس به او سلام می کند. و... (1)

درست است که این حدیث دلالت بر فضیلت و برتری قرآن نسبت به پیامبران دارد، ولی تعمیم آن به صورتی که حتی شامل پیامبر بزرگوار اسلام هم بشود، به دو دلیل مورد اشکال است:

1- أفضلیت قرآن از رسول خدا صلی الله علیه واله را در بر می گیرد که احدی از علماء اسلام قائل به این قول نیست.

2- از اجتماع انبیاء و شرفیابی شان به حضور رسول خدا صلی الله علیه واله ، و سئوالشان از آن حضرت درباره قرآن به منظور رفع ابهام که در متن حدیث مورد بحث آمده پیدا است که حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله در آن روز بیرون از صف انبیاء و در مقامی بالاتر از آن قرار میگیرند.

با این حساب این حدیث به برتری قرآن از انبیاء به جز پیامبر خاتم صلی الله علیه واله دلالت میکند.

بدین ترتیب عقل و اعتبار نه تنها برتری و فضیلت قرآن بر رسول خدا صلی الله علیه واله را نمی پذیرد، بلکه بر عکس بر فضیلت و برتری رسول خدا صلی الله علیه واله از قرآن صحه می گذارد.

و با ثبوت فضل و برتری پیامبر خاتم صلی الله علیه واله بر قرآن، فضل و برتری ولی اولیاء، و سید اوصیاء امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام نیز از قرآن ثابت می شود، زیرا

ص: 372


1- خزینه الجواهر، ص 286-287، ح 14.

در آیه زیر:

« فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْنَاءِ کم وَ نِساءَنا وَ نِسَاءً کَمْ ، وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ » (1)

منظور از «أنفسنا» امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام می باشد. (2)

ص: 373


1- 61- آل عمران: 3.
2- نزول آیه شریفه مباهله درباره امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام و دیگر افراد کساء را اعلام زیر از حفاظ و علمای اهل سنت روایت کرده اند: 1۔ حافظ احمد بن حنبل در مسند، ج 1، ص 185. 2۔ حافظ نسائی در خصائص علی بن ابی طالب علیه السلام ، ص 81-82 3- حافظ موفق بن احمد خوارزمی در مناقب، ص 59-60، و نیز در «مقتل الحسین» ج 1، ص 2. 4- حافظ ابن عساکر دمشقی در بخش ترجمه امیرالمؤمنین علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 1، ص 226-227، ح 271. 5- حافظ عز الدین ابن اثیر جوزی در اسد الغابه، ج 4، ص 25-26. 6- بری تلمسانی در الجوهره، ص 7069. 7۔ سبط بن جوزی در تذکره الخواص، ص 18-19. 8- حافظ کنجی شافعی، در کفایه الطالب، ص 85 9- حافظ حموینی در فرائد السمطین، ج 1، ص 377-378، ح 307. 10- زرندی در نظم درر السمطین، ص 108107. 11۔ صفوری در نزهه المجالس، ج 1، ص 224. 12- یافعی در مرآه الجنان، ج 1، ص 109. 13- ابن کثیر دمشقی در البدایه والنهایه، ج 7، ص 340. 14- ابن حجر عسقلانی در فتح الباری، ج 7، ص 60، و در الاصابه، ج 2، ص 503، ترجمه امیرالمؤمنین علیه السلام . 15۔ ابن صباغ مالکی در فصول المهمه، ص 126-127. 16- حاکم نیشابوری در المستدرک، ج 3، ص 150. 17۔ حافظ بیهقی در سنن الکبری، ج 7، ص 63 18۔ حاکم حسکانی در شواهد التنزیل، ج 1، ص 120، ح 172. 19۔ حافظ محب الدین طبری در ذخائر العقبی، ص 25. 20- حافظ ذھبی در تلخیص المستدرک، مطبوع در ذیل مستدرک، ج 3، ص 150 و به صحت آن اقرار کرده است. 21۔ حافظ جلال الدین سیوطی در در المنثور، ج 2، ص 39. و ...
برتری امیرالمؤمنین علیه السلام بر قرآن :

اگر بپذیریم که امیرالمؤمنین علیه السلام نفس رسول الله صلی الله علیه واله است فضل و برتری او بر قرآن همانند برتری رسول خدا صلی الله علیه واله بر آن ثابت است.

و نیز در روایات زیادی آمده که رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

یا علی روحک رُوحِی ، ونفسک نَفْسِی ، ولحمک لَحْمِی ، ودمک دَمِی . (1)

یا علی روح تو روح من، نفس تو نفس من، و گوشت تو گوشت من، و خون تو خون من

است.

و در روایت دیگر رسول خدا صلی الله علیه واله به جبرئیل فرمودند:

إِنَّهُ ( علی ) مِنِّی ، وَ أَنَّا مِنْهُ . (2)

و در روایت دیگری آمده رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

ص: 374


1- بحار الأنوار، ج 43، ص 314، ح 73
2- حدیث را در منابع زیر می توان دید 1۔ فضائل احمد بن حنبل، ص 121، ح 241، و 242. 2. معجم الکبیر طبرانی، ج 1، ص 318. بخش ترجمه امیرالمؤمنین علیه السلام از تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 1، ص 168، ح 215. 3- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر جزری، ج 2، ص 107. 4- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 7، ص 219، و ج 10، ص 182. 5- معجم ابن أبار، ص 165. 6- کفایه الطالب، ص 274، و ص 275. 7۔ ذخائر العقبی، ص 68 8- الریاض النضره، ج 3، ص 131. 9- مختصر تاریخ دمشق ابن منظور، ج 17، ص 321. 10۔ فرائد السمطین، ج 1، ص 258. 11۔ نظم درر السمطین، ص 258. 12- مجمع الزوائد، ج 6، ص 114، و 122. 13- لسان المیزان، ج 4، ص 406. 14- عمده القاری ج 16، ص 214. و ...

من و علی از یک نوریم که پروردگار متعال چندین هزار سال پیش از آفرینش جهان هنگامی که هنوز خبری از آسمانها و زمین و ملائکه و دیگر آفریده ها نبود ما را آفرید، و ما در سرادقات عزت و جلال وی مشغول تسبیح ذات مقدس او بوده، و یک چشم به هم زدنی هم به او شرک نورزیدیم، سپس هنگامی که اراده فرمود جهان را بیافریند ما را واسطه آفرینش عالم قرار داد و افلاک و ملائکه را خلق نمود، ملائکه نظر به عظمت و بهاء نور ما نمودند و در مقام عبودیت، و تسبیح و تقدیس ما برآمدند، پس ما خدا را تسبیح کردیم، و ملائکه تسبیح و تقدیس ذاک پاک او را از ما آموخته و او را تسبیح و تقدیس نمودند، ما او را تهلیل کردیم، و ملائکه تهلیل را از ما آموخته و به تهلیل او پرداختد.

اگر ما ملائکه را یاد نمیدادیم آنان خدا را نشاخته و تسبیح و تقدیس و تهلیل او را نمی توانستند به جا بیاورند.

آنگاه آن نور را از صلبی به رحمی، و از رحمی به صلبی منتقل فرمود تا بالاخره در صلب عبدالمطلب قرار گرفت، آن نور را در صلب عبدالمطلب به دو نیم کرد، نیمی از آن را که نور من بود در صلب عبدالله، و نیمی دیگر که نور علی بود در صلب ابوطالب قرار گرفت. (1)

ص: 375


1- فضائل علی بن ابی طالب، احمد بن حنبل، ص 178-179، ح 251. این حدیث در منابع زیر آمده است: 1۔ مناقب علی بن ابی طالب، ابن مغازلی، ص 87 ح 130، و 131، و 132. 2- الفردوس بمأثور الخطاب ابن شیرویه دیلمی، ج 1، ص 50. بخش ترجمه امیر المؤمنین علیه السلام از تاریخ دمشق، ج 1، ص 151، ح 185، و 186. 3۔ مناقب علی بن ابی طالب، خوارزمی ص 165. و نیز در مقتل الحسین، ج 1، ص 50 . 4- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 9، ص 171. 5- کفایه الطالب، ص 314، و 315 و 316. 6- الریاض النضره، محب الدین طبری، ج 3، ص 120. 7- مشارب الأذواق، میر سید علی همدانی، ص 52، و نیز در موده القربی مطبوع در ضمن ینابیع الموده، ص 256. 8- فرائد السمطین، حموینی ج 1، ص 43، و 44. 9- نظم درر السمطین، ص 79. لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج 2، ص 229. 10۔ مختصر التحفه الاثنی عشریه، سید محمود آلوسی، ص 168. و ...

ناگفته نماند که اتحاد نور رسول خدا صلی الله علیه اله و نور امیرالمؤمنین علیه السلام اتحاد بر وجه حقیقت است نه مجاز، که در این صورت امیرالمومنین علیه السلام همانند رسول خدا صلی الله علیه اله افضل از قرآن خواهد بود .

در روایتی آمده:

عَنْ امیرالمومنین علی بْنِ ابی طَالِبٍ علیه السَّلَامُ قَالَ :

نَزَلَ الْقُرْآنُ أَرْبَعَهُ أَرْبَاعِ : رُبُعُ فِینَا ، وَ رُبُعٍ فِی عَدُوِّنَا ، وَ رُبُعُ حَلَالٍ وَ حَرَامُ ، وَ رُبُعُ فَرَائِضَ وَ أَحْکَامُ ، وَ کُنَّا کرائم الْقُرْآنِ . (1)

قرآن بر چهار بخش نازل شده: بخشی در فضل ما اهل بیت، و بخشی در مذمت دشمنان

ما، و بخشی در پیرامون حلال و حرام، و بخشی در رابطه با فرائض و احکام است.

و در حدیث دیگری از اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده که فرمود:

نَزَلَ الْقُرْآنُ أَثْلَاثاً : کُلُّ فِینَا ، وَ ثُلُثُ فِی عَدُوِّنَا ، وَ ثُلُثُ فَرَائِضَ وأحکام ، وَ سَنَنٍ وَ أَمْثَالُ . (2)

ص: 376


1- تفسیر طبری، ص 44. این حدیث را نامبردگان از حفاظ اهل سنت روایت کرده اند. 1۔ حاکم حسکانی در شواهد التنزیل، ج 1، ص 46، ح 5 آورده، و ح 60 از آن را از جبری، و ح 61 را از نصر بن مزاحم، از ابی الجارود در تفسیر عتیق. 2- شواهد التنزیل، ج 1، ص 44، از اصبغ بن نباته، از امیرالمؤمنین علیه السلام. 3- خواجه کلان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، ص 126. و ...
2- شواهد التنزیل، ج 1، ص 4544، ح 59 خواجه کلان قندوزی نیز این حدیث را در ینابیع الموده، ص 126 روایت کرده است.

قرآن بر سه بخش نازل شده: بخشی درباره ما اهل بیت، و بخشی درباره دشمنان ما،

و بخشی در پیرامون فرائض و احکام و سنن و امثال است.

و در روایتی از امام علی بن الحسین علیه السلام آمده که فرمود:

نَزَلَ الْقُرْآنُ عَلَیْنَا وَ لَنَا کرائمه (1)

قرآن بر ما نازل شده، و گرانمایه ترین آیات آن در مدح و وصف ماست.

بنابر آنکه کل آیات قرآن در وصف و مدح اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله باشد، برتری و فضل مدح بر ممدوح، و وصف بر موصوف از نظر عقلی صحیح و قابل قبول نیست.

خلاصه :
انتقاد از نظر مدعیان فضل و برتری قرآن از اهل بیت علیهم السلام :

اگر منظور (مدعیان برتری و فضل قرآن بر اهل بیت عصمت علیهم السلام ) از قرآن همین نقوشی است که بر روی کاغذ رسم شده و حکایت از الفاظ و کلمات دارد، در این صورت از خود جسارت به خرج داده و مقام و منزلت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را دست کم گرفته اند.

زیرا آنچه در قرآن است جز نقوشی که بر روی کاغذ رسم شده، و حاکی از الفاظ و

کلمات است چیز دیگری نیست.

در این صورت باید دانست که مدلول این نقوش رسم شده بر روی کاغذ یعنی الفاظ و کلمات خدا هزاران سال پیش از نزول آن در عالم انوار در نفس مقدس مقام ولایت یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام در آن عالم با نفس مقدس نبوی متحد بودند وجود

ص: 377


1- شواهد التنزیل، ج 1، ص 42، ح 56. و نیز این حدیث را شیخ سلیمان قندوزی در ینابیع الموده، ص 126، از ابوالجارود، و ابوبصبر و خیثمه و آنها از: امام باقر علیه السلام روایت کرده اند.

داشته که به مراتب بر نقوش مترسم بر روی کاغذ برتری و فضیلت دارد.

زیرا شرف و فضیلت این نقوش از الفاظ و کلمات قرآن نشأت گرفته، و شرف و فضیلت الفاظ و کلمات قرآن به اعتبار معانی آن است که این الفاظ تجلی آن است، و شرف و فضیلت کاغذی که نقوش بر روی آن رسم شده از نقوش مرتسمه نشأت گرفته و شرف جلد قرآن از کاغذی که نقوش الفاظ قرآن بر آن نقش بسته است سرچشمه می گیرد.

با این حساب چگونه نقوش رسم شده بر روی کاغذ قرآن بلکه الفاظ و معانی آن می تواند بر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام فضیلت و برتری داشته باشد؟

بلکه می توان گفت:

مؤمن کامل الایمان نیز مقامش از مابین الدفتین برتر و بالاتر است.

و اگر منظورشان از قرآن علم خدا باشد که آنرا بر سبیل مجاز بر مابین الدفتین اطلاق می کنند در این صورت تا هنگامی که علم الهی در خارج متجلی نشده عین ذات مقدس پروردگار متعال است که کسی را یارای سخن گفتن درباره آن نیست. و اگر علم را به اعتبار تجلی و ظهور در مظاهر خارجی لحاظ می نمایند در آن صورت می توان گفت: یکی از مظاهر علم الهی مابین الدفتین، و یکی دیگر روح مقدس امیر المؤمنین علیه السلام می باشد.

با این حساب روح مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام علاوه بر اینکه مظهر علم الهی است مظهر سایر صفات حضرت حق تعالی از قبیل قدرت، سمع، بصر و... می باشد. چنانکه در روایتی از خود آن حضرت آمده است که فرمود:

أَنَا یَدُ اللَّهِ ، أَنَا قُدْرَهَ اللَّهُ . أَنَا عین اللَّهُ . أَنَا جَنْبُ اللَّهُ . أَنَا لِسَانُ اللَّهُ ، أَنَا کَلَامَ اللَّهُ . (1)

من دست خدا، قدرت خدا، چشم خدا، قرب و نزدیکی خدا، و زیان خدا، و کلام خدا هستم.

ص: 378


1- بصائر الدرجات، شیخ صفار، ص 81 ح 2، و ص 84 ح 13.

یعنی مابین الدفتین بجز آنکه بر زبان حال می گوید:

من کلام صامت خدا هستم نمی تواند سایر مراتب و صفات خدا را ادعا نماید، ولی

امیرالمؤمنین علیه السلام در مقابل ادعای مابین الدفتین می فرماید:

أَنَا کَلَامَ اللَّهِ النَّاطِقُ ، أَنَا یَدُ اللَّهِ ، أَنَا قُدْرَهَ اللَّهُ . . . . .

در هر موردی که گفته شود منظور از قرآن مابین الدفتین است در همان مورد می توان گفت امیرالمؤمنین علیه السلام مظهر اسماء حسنی، و مظهر کلیه صفات کمال حق، و آئینه حق است که هر آنچه در کنز مخفی بود در نفس مقدس حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه واله و سپس در نفس مقدس ولی الله الاعظم امیرالمؤمنین علیه السلام متجلی شده و نقش پذیرفته است.

چه خوب گفته اند بعضی از محققین!!

لا مَعْنِیُّ لتفضیل الْکَلَامِ الْمُؤَلَّفُ مِنَ الْحُرُوفِ وَ الْأَصْوَاتُ المخلوقه . . . تَبَعاً لِلْأَجْسَامِ الْبَالِیَهِ الْغَیْرِ الْقَارِ الذَّاتِ ، الْحَاوِی لِلْفِقْهِ العادم للفقاهه وَ غَیْرِهَا مِنَ الکمالات الانسانیه ، عَلَی النُّفُوسِ الْمُقَدَّسَهِ الْکَامِلَهُ المتأصله فِی الْوُجُودِ ، الْمُشْتَبِهَهِ فِی محامدها وَ مَحَاسِنِهَا بِالرَّبِّ الْمَعْبُودُ الْوَاجِبِ الْوُجُودِ .

معنی ندارد کلامی را که از حروف و اصوات تشکیل یافته و به تبع اجسام فناپذیر غیر ثابت به وجود آمده و حاوی فقه و دیگر کمالات انسانی است بر نفوس مقدس کامل و دارای اصالت در وجود که در فضائل و محسناتش به پروردگار معبود، و ذات مقدس

واجب الوجود شباهت دارند برتری و فضیلت دهیم.

اگر گفته شود:

قران هدایت کننده و حاکمی است که امت از آن پیروی می کنند. در جواب می گوئیم:

انْهَ نُورٍ ، سِرَاجُ مُنِیرٍ أَنْزَلَهُ اللَّهُ مَعَهُمْ لیستضئوا بِضَوْئِهِ ، ویستنیروا بِنُورِهِ ، وَ ترجیح السَّرَّاجِ عَلَی مَنْ شعل لَهُ الشراج مِمَّا یأبی عَنْهُ بدیهه أَهْلِ الْعِرْفَانِ ، وَ الْقَدَحُ فِیمَا یَحْکُمُ بِهِ البدیهه مِمَّا یُوجِبُ رَفَعَ الْأَمَانِ .

ص: 379

قرآن نور و چراغی است روشنی بخش که خدا آنرا برای خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام فرو فرستاده تا از تابش آن نور گرفته و به وسیله نور آن منور شوند، و برتری دادن چراغ بر کسی که چراغ برای او روشن شده چیزی است که بداهت اهل عرفان آنرا رد می کند، و تضعیف چیزی که بداهت و روشنی آن بر ثبوتش حکم میکند

چیزی است که موجبات رفع امان را فراهم میکند.

اگر قرآن تنها به دلیل سببیتش در هدایت اشرف و افضل از اهل بیت علیهم السلام باشد لازم می آید جبرئیل در شرافت و برتری اولویت بر قرآن داشته باشد، در حالیکه جبرئیل در مقام خدمتگزاری اهل بیت علیهم السلام به خود بالیده و بدین سبب بر دیگران افتخار می کند، و همواره چشم داشتش از اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله آن بود که او را در زمره خود بپذیرند.

نتیجه تفحص :

آنچه از تتبع احادیث، و مناقب و مفاخر، و کیفیت ولادت آنها و آنچه هنگام ولادت از آنان دیده شده از قبیل خواندن قرآن و کتب آسمانی دیگر، و آنچه قبل از تجلی در بدن عنصری شان از خود خبر داده اند برای حقیر روشن شده آن است که علوم آنها از راه اجتهاد حاصل نشده و آن را از قرآن نگرفته اند، بلکه آیات و الفاظ قرآن که در طول بیست سال تدریجا به وسیله جبرئیل از بیت المعمور برای رسول خدا صلی الله علیه واله نازل می شد برای هدایت امت بود، و وجود مقدس، و نفوس قدسیه الهی اهل بیت علیهم السلام از بدو آفرینش مظهر علم حضرت حق بودند، و هنگام نزول قرآن چیزی نبود که آنها از آن اطلاعی نداشته و نیاز به اخذ آن از قرآن داشته باشند.

حجیت قرآن از کجا مایه می گیرد؟

همانگونه که آیات قرآن پس از بعثت رسول خدا صلی الله علیه واله مظهر علم باریتعالی شد، انوار مقدس رسول خدا صلی الله علیه واله و آل اطهار علیهم السلام نیز در آغاز پیدایش جهان مظهر علم الهی شدند، و به دلیل مطابقت تام و تمام قرآن با علم آنان قرآن شریف حجیت یافت.

ص: 380

بنابراین روشن است که قرآن برای هدایت و ارشاد آنان نازل نشده است، بلکه به منظور بیان مناقب و محامد، و مفاخر ایشان به عنوان اسوء انسانیت، و هدف حرکت بشر به سوی آن و تطبیق خود با آن اسوه و هدف متعالی نازل شده است.

اگر چه موضوع بحث ما در اینجا بیان موقعیت قرآن کریم از نظر کاربرد و اهداف عالیه آن است ولی به دلیل ارتباط تنگاتنگ آن با حقیقت وجودی و اوصاف و فضائل

آل البیت علیهم السلام در اینجا از ذکر مطالبی ناگزیریم.

در روایتی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

أَنَا النُّقْطَهُ تَحْتَ الْبَاءِ .

من همان نقطه تحت باء هستم.

و بعد فرمودند:

أَنَا وَجْهِ اللَّهِ (1) وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ ، وَ أَنَا یَدُ اللَّهِ ، وَ أَنَّا الْقَلَمُ الْأَعْلَی ، وَ أَنَّا اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ . (2) وَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ بِإِذْنِ رَبِّی ، وَ أَنَّا عَالِمُ بضمائر قُلُوبِکُمْ ، والأئمه مِنْ أَوْلَادِی یَعْلَمُونَ وَ یَفْعَلُونَ هَذَا إِذَا أَحَبُّوا وَ أَرَادُوا ، لانا وَاحِدٍ ، أَوَّلُنَا مُحَمَّدٍ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٍ ، وأؤسطنا مُحَمَّدٍ ، وَ کلنا مُحَمَّدٍ ، فَلَا تَفَرَّقُوا بَیْنَنَا ، وَ نَحْنُ إِذَا شِئْنَا شَاءَ اللَّهُ ، وَ إِذَا کرهنا کَرِهَ اللَّهُ ، وَ الْوَیْلُ کُلُّ الْوَیْلِ لِمَنْ أنکو فَضْلَنَا وَ خصوصیتنا وَ مَا أَعْطَانَا اللَّهُ رَبُّنَا ، وَ مَنْ أَنْکَرَ شَیْئاً مِمَّا أَعْطَانَا اللَّهِ فَقَدْ أَنْکَرَ قُدْرَهَ اللَّهِ عزوجل ومسیئته فِینَا .(3)

من وجه خدا، وجنب خدا، و دست توانای خدا، و قلم اعلی، و لوح محفوظ هستم من با اجازه پروردگار متعال زنده میکنم و می میرانم، من به رازهای پوشیده در اعماق دلهای شما آگاهم، و فرزندان من از ائمه طاهرین علیهم السلام همه اینها را می دانند و هر وقت دوست داشتند و خواستند می توانند بدان عمل کنند، زیرا ما همه از یک نور آفریده شده ایم، اول ما محمد، وآخر ما محمد، و وسط ما محمد، و همه ما محمد است، پس ما را از هم جدا

ص: 381


1- همان ، ص 86-84 احدیث 6.1
2- همان، ص 84، ح 13.
3- بحار الانوار، ج 26، ص 6، ح 1.

نکرده و به تفاوت در میان ما قائل نشوید، هنگامی که ما بخواهیم خدا میخواهد، و هنگامی که ما اکراه داشته باشیم خدا اکراه دارد.

وای بر حال کسانی که به فضل و خصوصیات ما و بدانچه پروردگارمان به ما عطا فرموده است بدیده انگار بنگرند، هر کس چیزی از آنچه را که خدا به ما عطا فرموده است انکار کند قدرت خدای عز وجل، ومشیت او درباره ما را انکار کرده است.

وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ علیه السَّلَامُ : کنت وَلِیّاً وَ آدَمُ بَیْنَ الْمَاءَ وَ الطِّینُ .

هنگامی که هنوز آدم در میان آب و گل قرار داشت من ولی خدا بودم.

وَ قَوْلُ الصَّادِقِ علیه السَّلَامُ :

إِنَّ الصُّورَهِ الانسانیه أَکْبَرُ حُجَجِ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ هِیَ الْکِتَابَ الَّذِی کَتَبَهُ بِیَدِهِ ، وَ هِیَ الهیکل الَّذِی بَنَاهُ بِقُدْرَتِهِ ، وَ هِیَ مَجْمُوعِ صَوَّرَ الْعَالَمِینَ ، وَ هِیَ الْمُخْتَصَرِ مِنَ الْعُلُومِ فِی اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ ، وَ هِیَ الشَّاهِدُ علی کل غَائِبٍ ، وَ هِیَ الحجه عَلَی کُلَّ جَاحِدُ ، وَهَی الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ ، وَ هِیَ الطَّرِیقِ الْمَحْدُودِ إِلَی کُلِّ خَیْرٍ ، وَ هِیَ السَّبِیلِ الْمَمْدُودِ بَیْنَ الْجَنَّهِ وَ النَّارِ .

صورت انسانی بزرگترین حجت پروردگار برای آفریده های اوست آن همان کتابی است که با دست توانای خود آنرا نوشته، و همان هیکلی است که با قدرت خود آنرا سر و سامان داده، و آن مجموعه صورتهای جهانها، و نمونه ای از علوم موجود در لوح محفوظ و صورت ظاهر هر باطنی است، و آن حجت خدا برای هر منکر خدا و قدرت لایزال او و صراط مستقیم است، آن راه متصل به هر نیکی، و راهی است که در میان بهشت و دوزخ کشیده شده است.

خلاصه:

کلیه فضائل و مناقب و مفاخری که درباره قرآن می توان گفت، درباره امیرالمؤمنین علیه السلام نیز همان را می توان گفت، زیرا هم اکنون روایاتی از رسول خدا صلی الله علیه واله و ائمه معصومین علیهم السلام در دست ماست که کلیه فضائل و محسنات قرآن را بر امیرالمؤمنین علیه السلام اطلاق کرده است.

ص: 382

آیا کلیه فضائل امیرالمؤمنین..... :

به طور قطع قسمت نامحدودی از فضائل آن بزرگوار هنوز در پس پرده خفا مانده،

و به دلیل ترس از دشمنان او و یا عدم تحمل وطاقت دوستان از ذکر آن خودداری شده است.

چنانکه رسول خدا صلی الله علیه واله در همین رابطه فرمود:

وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ لَا أَنَّ یَقُولَ فیک طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِی مَا قَالَتِ النصاری فِی عیسی بْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ فیک الْیَوْمَ مَقَالًا لَا تَمُرَّ بِأَحَدٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ إِلَّا أَخَذَ التُّرَابَ مِنْ أَثَرِ قدمیک یَطْلُبُونَ بِهِ الْبَرَکَهُ . (1)

قسم به خدائی که جان من در ید قدرت اوست اگر ترس این نبود که گروههائی از امت من درباره تو آنچه را که مسیحیان درباره عیسی گفتند بگویند، امروز در رابطه با مقام والای تو مطلبی می گفتم که هر مسلمانی که از کنار تو رد می شود خاک رد پای تو را

میگرفت و از آن برکت می جست.

و در روایتی آمده که آیه شریفه:

ص: 383


1- معجم الکبیر، حافظ طبرانی، ج 1، ص 320، ح 951 . حدیث بالا را اعلام زیر از اهل سنت نیز روایت کرده اند 1۔ خرکوشی در، شرف النبی، ص 293. 2- حافظ بن مغازلی در، مناقب علی بن ابی طالب، ص 237، ح 285. 3۔ علامه میبدی در، شرح دیوان امیرالمؤمنین علیه السلام، ص 113. 4- حافظ موفق بن احمد خوارزمی در، المناقب، ص 129، ح 143، و ص 158، ح 188، و ص 311، ح 31، و در، مقتل الحسین، ج 1، ص 45. 5- شیخ علی بن حمید قرشی در، مسند شمس الأخبار، ج 1، ص 99. 6- حسام الدین حمید بن احمد محلی در، حدائق الوردیه، ج 1، ص 23. 7- شجری در، امالی خمیسیه، ج 1، ص 133. 8- ابن ابی الحدید معتزلی در، شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 168. 9- حافظ کنجی شافعی در، کفایه الطالب، ص 264. 10- خواند میر در حبیب السیر، ج 1، ص 402. 11- قندوزی حنفی، در ینابیع الموده. ص 128. و ...

« قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ وَ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کلمات رَبِّی ولوجئنا بِمِثْلِهِ مَدَداً ». (1)

بگو ای پیامبر: اگر دریاها برای ثبت کلمات پروردگارم مداد باشند پیش از آنکه ثبت کلمات پروردگار به پایان برسد دریاها تمام می شوند، گرچه همانند آن دریاها را به کمک آن بگماریم

و آیه شریفه:

« وَأَنْ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَهٍ أَقْلامُ وَ الْبَحْرُ یمده مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَهُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عزیر حکیم ». (2)

اگر کلیه درختانی که در روی زمین وجود دارد قلم باشند، و دریاهای روی زمین را دریاهای دیگر به حدود هفت برابر آن یاری دهند، کلمات پروردگار عالمین تمام

نمی شود که خداوند عزیز و حکیم است.

درباره آن حضرت نازل شده است. و چه بسیار از اوصاف، و وجوه شرف از ناحیه

جامعیت حقیقت انسانی که نسخه ای از عالم ملک و ملکوت و جبروت و لاهوت است شامل حال آن حضرت می شود که لا تعدد لاتحصی است.

چنانکه او خود به هنگام زیارت مرقد منور حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود:

أَللَّهُمَّ هَذَا أَوَّلُ الْعِدَدِ ، وَ صَاحِبُ الْأَبَدِ ، وَ نورک الَّذِی قَهَرْتَ بِهِ بَوَاسِقَ الظُّلَمِ وَ غَوَاسِقَ الْعَدَمِ ، منک وبک وَ لَکَ وإلیک ، رُوحَهُ نُسْخَهٍ الاحدیه فِی اللاهوت وَ جَسَدَهُ صُورَهِ مَعَانِی الْمُلْکِ وَ الْمَلَکُوتِ ، وَ قَلْبُهُ خُزَّانَهُ الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ طاووس الْکِبْرِیَاءِ ، وَ حَمَّامِ الْجَبَرُوتِ .

پروردگارا این - یعنی رسول خدا صلی الله علیه واله - اثر آغازین، و مصاحب ابدیت یعنی ماندگار ابدی، و نور توست که به وسیله آن برابرهای سترگ و ضخیم ظلمت، و تاریکیهای عدم غالب آمدی.

ص: 384


1- 19 / الکهف: 18.
2- 27 / لقمان: 31

پروردگارا او از تو آغاز کرده و به وسیله قدرت لایزال تو خلقت هستی به خود پوشیده و ملک تو بوده و بازگشت او به سوی توست، روح او نسخه احدیت در عالم لاهوت و جسد او صورت معانی ملک و ملکوت، و قلب او خزانه علم توست که مرگ و زوال

هرگز، تو را در نمی یابد، او طاووس کبریاء و کبوتر جبروت است.

حالا که این فقرات در وصف رسول خدا صلی الله علیه واله صحیح و با حقیقت آن حضرت منطبق است با در نظر گرفتن اتحاد نور آن حضرت و نور امیرالمؤمنین علیه السلام - بنابر آیات و روایاتی که در این زمینه وجود دارد - اطلاق کلیه اوصاف آن حضرت جز نبوت و خصائص آن، بر امیرالمؤمنین علیه السلام نیز صحیح و منطبق با حقیقت آن بزرگوار خواهد بود.

بر این اساس برتری دادن کلام خدا بر آن جناب صحیح نبوده و نفوس خالی از غرض و مرض شدیدا از آن نفرت داشته و دوری می پویند.

ممکن است گفته شود:

با توجه به اخبار مستفیضه که بطرق بسیار متجاوز سیصد و سی طریق وارد شده و مخالف و موافق آنها را در کتب خود ثبت کرده اند که قرآن کریم اکبر، و به لفظی افضل، و به لفظ دیگر اطول از سید اعظم، و صدیق معظم است چگونه بر خلاف آن می توان نظر داد؟

جواب می دهیم :

با وجود دلایل عقلی و نقلی فراوانی که بر تأیید نظر ما وجود دارد احادیثی را که طرفداران افضلیت قرآن بر آن تمسک جسته اند می توان به ترتیب زیر و به گونه ای توجیه کرد که منافات میان دلایل و احادیث مورد استفاده طرفین به طور کلی منتفی شود.

الف : اطلاق وصف اکبر به قرآن بر اساس ابهام و کلیت آن است.

در قیاس منطقی که کبری را به دلیل اشمالش بر صور گوناگون کلی، و صغری را به

جزئیت و تعین آن - اگر چه جزئیت و تعین آن نسبی باشد - صغری می گویند.

چون قران کریم از ناحیه دلالت آن کلی بوده و ابهام دارد، و اختلاف فرق و در برداشت از آن به دلیل آن است که قرآن ذو وجوه و مشتمل بر احتمالات

ص: 385

زیادی بوده و افهام و اذهان مراجعین به قرآن نیز مختلف است لذا هر گروه در چارچوبه نوع فکر و برداشت خود از قرآن کریم بهره برداری کرده و به صحت مذهب خود استدلال کرده اند.

غافل از آنکه رسول معظم اسلام صلی الله علیه وسلم که طرف خطاب حضرت حق و مخزن اسرار قرآن است ضمن وصیت معروف و غیر قابل انکار خود طی سخنانی که به حدیث ثقلین معروف بوده و با اسناد و طرق صحیح و فوق العاده زیاد از طرق شیعه و سنی روایت شده بر لزوم تمسک به ثقلین (قرآن و عترت) به منظور فهم صحیح کلام الله مقدس تأکید اکید فرموده اند.

چون می دانستند که قرآن به دلیل کلیت و ذو وجوه بودنش به تنهائی برای راهنمائی و ارشاد گروههای گوناگون با سیستم های فکری گوناگون و شرایط فهم مختلف شان کافی نیست، بلکه مبین و مفسر معصومی می خواهد که معانی صحیح آیات قرآن را که فرو فرستنده آن اراده فرموده است بر مردم القاء فرماید.

پس عترت پیامبر صلی الله علیه واله ، در بیان رفع ابهام، نقش صغری قضیه را داشته و قرآن کریم در ابهام، و کلیت و عمومیت کبرای آن می باشد و این توجیه بسیار متین، و با آن تضاد و منافات موجود در میان ادله طرفین از میان می رود.

ب: ممکن است قرآن به نظر مردم و در چارچوبه درک و قدرت اندیشه مردم أکبر باشد، زیرا اکثریت مردم در عصر نزول قرآن منافق بودند، و مؤمنین غیر منافق نیز غالبا از مرتبه و موقعیت بسیار بلند اهل بیت عصمت علیهم السلام بی خبر بودند، چنانکه رسول خدا صلی الله علیه واله به منظور نشان دادن مقام و موقعیت والای امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به آن حضرت فرمودند:

یَا أَبَا الْحَسَنِ مثلک فِی أُمَّتِی مِثْلُ : « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدُ » فَمَنْ قَرَأَهَا مَرَّهً فَقَدْ قَرَأَ ثُلُثَ الْقُرْآنِ ، وَ مَنْ قَرَأَهَا مَرَّتَیْنِ فَقَدْ قَرَأَ ثُلُثَیِ الْقُرْآنِ ، وَ مَنْ قِرَاهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَقَدْ خَتَمَ الْقُرْآنَ کُلَّهُ .

فَمَنْ أحبک بِلِسَانِهِ فَقَدْ کمل لَهُ ثُلُثُ الایمان ، وَ مَنْ أحبک بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَقَدْ کَمَلَ لَهُ

ص: 386

ثُلُثَا الْإِیمَانِ ، فَمَنْ أحبک بِلِسَانِهِ وَ قَلْبُهُ ، وتصرک بِیَدِهِ فَقَدِ اسْتَکْمَلَ الایمان . (1)

یا ابالحسن مثل تو در میان امت من مثل: «قل هو الله أحد» است. زیرا همانگونه که هر کس آن را یکبار بخواند، گوئی یک سوم قرآن را خوانده، و دوبار بخوان دو سوم آن را، و سه بار بخواند ختم قرآن نموده است.

هر کس تو را با زبانش دوست داشته، یک سوم ایمان را احراز کرده، و هر کس با زبان و قلبش تو را دوست داشته باشد به دو سوم ایمان دست یافته، و هر کس تو را با زبان و قلبش دوست داشته، و با دستش نیز تو را یاری دهد به مرتبه تام و تمام، و عالی ایمان نائل آمده است.

درباره تشبیه موجود در حدیث:

یکی از وجه شبه های موجود در میان: «قل هو الله أحد» و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام همان است خود رسول خدا صلی الله علیه واله در حدیث بیان فرموده اند، و وجه شبه دیگران آن است که آن حضرت از نظر ظاهر فردی همانند افراد دیگر مسلمین بود، ولی از نظر باطن دارای مرتبه و مقامی بسیار بلند و ارجمندی بوده اند، چنانکه سوره قل هو الله از دید ظاهر سورهای کوچک و کوتاه ولی از نظر محتوا بسیار وسیع و

ص: 387


1- مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 4. و از اعلام اهل سنت نامبرگان زیر نیز این حدیث را روایت کرده اند. 1- حافظ ابن مغازلی جلالی شافعی، در مناقب علی بن ابی طالب، ص 70-69، ح 100. 2- حافظ ابو شجاع شیرویه بن شهردار دیلمی، در الفردوس بمأثور الخطاب، ج 4، ص 134، ح 6417 . 3- شیخ علی بن حمید قرشی در مسند شمس الأخبار، ج 1، ص 98. 4- ابوحنیفه تمیمی مغربی در «شرح الاخبار» ج 2، ص 265، ح 569. 5- عبدالرؤوف مناوی در کنوز الحقایق، ج 2، ص 88 . 6- خواجه کلان قندوزی حنفی در ینابیع الموده، ص 124. 7- محمد بن حسین جلال، در کشف الاستار، مطبوع در ذیل مسند شمس الأخبار، ج 1، ص 98 . 8- فقیر عینی در مناقب سیدنا علی، ص 49. 9- امر نبوی در ارجح المطالب، ص 544، به نقل از پاورقی شماره (2) مناقب علی بن ابی طالب ابن مغازلی، ص 70. و ...

نامحدود است که پیشتازان تحقیق، و بزرگان فکر و اندیشه اعتراف به واماندگی بشر از احاطه به اقیانوس بیکران معانی آن نمودهاند.

مولانا حافظ رجبعلی برسی در مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمؤمنین شباهت موجود در میان: «قل هو الله أحد» و امیرالمؤمنین علیه السلام را به طرز دیگری که از لطف و زیبایی ویژه ای برخوردار است بدین ترتیب بیان کرده است:

مثل امیرالمؤمنین علیه السلام ، مثل خورشید است که از زاویه دید ظاهری کوچک است، ولی در واقع سیصد و شصت برابر کره زمین (1) است، همین ستاره ای که نوع بشر بر روی آن زندگی می کنند.

بنابراین رسول خدا صلی الله علیه واله بر اساس زاویه دید اهل ظاهر که همانند خفاش از دیدن خورشید وامانده است، در وصیت خود، یعنی حدیث ثقلین کلمه «اصغر» را به اهل بیت خود اطلاق فرموده اند، زیرا آن حضرت می بایستی متناسب با درک و دریافت و در محدوده فکر و عقل مردم ابلاغ پیام و رسالت می فرمود.

لذا آن حضرت در این مورد هم سخن خود را به گونه ای ایراد فرمودند که خواص و عوام، و دوست و دشمن بتوانند از آن بهره گیری لازم را کرده باشند، خواص امت آنان که از قدرت فکری نیرومند و پیشرفتهای برخوردار بودند کوچک بودن اهل بیت علیهم السلام را همانند کوچک بودن خورشید ناشی از شرایط ویژه آن، از قبیل دور بودن فاصله آن از موقعیت بیننده و .... دانستند، و فهمیدند که آن حضرت بر اساس موقعیت فکری اکثریت امت که از قدرت درک شایانی برخوردار نیستند اینگونه ایراد سخن می فرمایند. ولی عوام پنداشتند که نظر آن حضرت آن است که قرآن کریم ثقل اکبر و افضل، و اهل بیت عصمت علیهم السلام ثقل اصغر و مفضول هستند.

این مردم یعنی اکثریت امت پیامبر صلی الله علیه واله که هنوز از دوران جاهلیت و طرز تفکر و تلقی آن فاصله چندانی پشت سر نگذاشته بودند و رسوبات جاهلی هنوز در اعماق

ص: 388


1- دانشمندان اخیرا کره خورشید را یک میلیون برابر کره زمین اعلام داشته اند.

فکر آنها وجود داشته و نقش تعیین کننده ای در طرز تفکر آنها داشت موقعیت بسیار عظیم سول خدا صلی الله علیه واله را درک نمی کردند، و در مقابل آن حضرت حق اظهار نظر، و حتی احیانا مخالفت با وی را برای خود قائل بودند که ماجراهای عمره حدیبیه و.. شاهد صدق ماست از اینرو هنگامی که آن حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام را برای خلافت پس از خود نامزد و تعیین فرمودند به رسول خدا صلی الله علیه واله گفتند:

اگر علی علیه السلام را از پیش خود برای خلافت منصوب کرده اید ما این عمل را از تو نمی پذیریم، و اگر به دستور پروردگارت به این کار مبادرت فرمودهای آن وقت باید گفت:

« اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عندک فامطر علینا حِجارَهً مِنَ السَّماءِ أوئتنا بِعَذَابٍ الیم » (1)

پروردگارا اگر خلافت علی علیه السلام حق و از طرف تو دستور ابلاغ آن صادر شده است از آسمان سنگ بر سر ما بباران و یا ما را به عذاب دردناکی عذاب بفرما. بگذریم، سخن بیش از این در این رابطه روا نیست، اگر مساله را فهمیده و قانع شده اید خدا را شکر کنید و گرنه علم آنرا به خدا محول کرده و از خدا طلب توفیق معرفت و بندگی بنمائید، این بود سخن شیخ محمد باقر ایجی اصفهانی.

انتقاد از نظریه ایجی :

توجیه مرحوم ایجی در رابطه با جمع میان الفاظ حدیث ثقلین - که فرمود: تشبیه رسول خدا صلی الله علیه واله قرآن و اهل بیت عصمت علیهم السلام را بدو انگشت سبابه، نه دو انگشت سبابه و وسطی، بدان منظور بود که آن حضرت می خواست بگوید: قرآن و عترت هرگز از هم تخلف نمی کنند - گرچه توجیه بسیار متین و خوبی است، ولی بهتر از آن این است که بگوئیم:

این تساوی قرآن و اهل بیت عصمت علیهم السلام را در رابطه با هدایت و ارشاد امت

می رساند. زیرا امت نقش راهنمائی قرآن را با توجه به آیه شریفه:

ص: 389


1- 32 / الأنفال: 8

« إِنَّ هذا الْقِرَانِ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ ». (1)

این قرآن به محکمترین راه هدایت میکند.

میدانستند، ولی تساوی اهل بیت عصمت علیهم السلام با قرآن در رابطه با ارشاد و هدایت امت را یا نمی دانستند، و یا تظاهر به جهل و نادانی می کردند.

برای همین هم رسول خدا صلی الله علیه واله برای آنکه هر گونه بی اطلاعی و یا مقاومت عنودانه مردم در برابر این حقیقت زنده را از میان بردارد به دستور پروردگار متعال مبادرت به چنین امری فرمود، تا امت او بدانند که:

اولا: اهل بیت عصمت علیهم السلام از نظر هدایت و ارشاد امت در تراز قرآن قرار داشته و از این نظر با آن برابرند.

و ثانیا: قرآن کریم با توجه به کلیت و ذو وجوه بودن آن نیاز به بیان دارد و بیان

کنندگان حائز شرایط لازم از قبیل علم و عصمت، اهل و عترت علیهم السلام او هستند.

جواب از تحقیق دوم:

در مقام جواب از تحقیق دوم که عبارت از ترجیح قرآن بر عترت علیهم السلام بود، دو وجه می توان گفت که با آن دو وجه منافات موجود در میان اخبار منتفی می شود:

وجه اول: اطلاق وصف «أکبر» به قرآن کریم، بر اساس رعایت ادب از طرف رسول خدا صلی الله علیه واله در برابر پروردگار متعال است، برای همین بود که قرآن کریم را در برابر عترت خود که به منزله نفس آن حضرت بودند؛

« إِجْلَالًا لِسُلْطَانِ اللَّهَ وَ عَظَمَتِهِ ، وَ کِبْرِیَائِهِ ، وَ هَضْماً لإنفس عِتْرَتِهِ الَّتِی هِیَ بِمَنْزِلَهِ نَفْسِهِ الشَّرِیفَهِ ».

به خاطر اجلال از پروردگار متعال و عظمت و کبریای او، و هضمأ لنفس عترتش که به منزله نفس شریفش بودند «أکبر» اعلام فرمود.

ص: 390


1- 9 / الاسراء : 17.

وَ هَذَا الْأَدَبِ فِی مَحَلِّهِ وَ مَمْدُوحُ عَقْلًا وَ عُرْفاً عَلَی مَا یُشَاهَدَ بِالنِّسْبَهِ إِلَی سَلَاطِینَ المجازیه .

چنین اظهار ادبی بسیار بجا بوده و از نظر عقلی و عرفی پسندیده است چنانکه رعایت آن نسبت به سلاطین مجازی ممدوح و پسندیده است.

وجه دوم: منظور از کلمه «اکبر» و «افضل» موجود در الفاظ مختلف حدیث ثقلین همان کلمه «اطول» بوده و مؤدای هر سه یکی است. و اطلاق «اطول» به قرآن کریم در حدیث شریف به دلیل تشبیه آن بریسمان است، چنانکه در پاره ای الفاظ حدیث آمده:

أَحَدُهُمَا أَطْوَلُ مِنَ الْآخَرِ ، کِتَابُ اللَّهِ حَبْلُ مَمْدُودُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ ، طَرَفُ بِیَدِ اللَّهِ ، وَ طَرَفُ بأیدیکم ، فتمسکوابه . (1)

یکی از آندو بلندتر از دیگری است، و آن کتاب خداست که همانند ریسمانی از آسمان

ص: 391


1- جامع الصحیح ترمذی، ج 4، ص 343. و حفاظ نامبرده زیر از اعلام سنت نیز این حدیث را ذکر کرده اند 1۔ حافظ بغوی در، مصابیح السنه، ج 2، ص 202. 2- حافظ خطیب عمری تبریزی در، مشکوۃ المصابیح، ص 560 3- حافظ ابوالسعادات ابن اثیر، در، جامع الأصول، ج 1، ص 187. 4- حافظ محب الدین طبری در، ذخائر العقبی، ص 16. 5۔ حافظ زرندی در، نظم درر السمطین، ص 231. 6- حافظ کثیر دمشقی در، تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 113. 7۔ علامه مقریزی در، فضل آل البیت، ص 38، به اختصار. 8- حافظ جلال الدین سیوطی در، الخصائص الکبری، ج 2، ص 266، و در «احیاء المیت» مطبوع در حاشیه الاتحاف بحب الاشراف، ص 240. 9- ابن دیبع شیبانی در، تیسر الوصول الی جامع الأصول، ج 1، ص 24. 10- ابن حجر هیتمی مکی در، صواعق المحرقه، ص 147، و 226. 11- حسام الدین متقی هندی در، کنز العمال، ج 1، ص 137، ح 873 . 12- قندوزی حنفی در، ینابیع الموده، ص 30، و 191، و 296. 13- شیخ منصور علی ناصف در، التاج الجامع للأصول، ج 3، ص 349. 14- توفیق اعلم در، اهل البیت، ص 45 . و ...

به زمین کشیده شده است، یک سر آن در دست خدا، و طرف دیگر آن به دست شماست، پس بدان استناد کنید.

و ادات تشبیه در آن حذف شده است، زیرا تشبیه چیزی به چیزی بدین ترتیب رساتر و تأکید در آن بیشتر است. و به همین دلیل علماء ادب تشبیه محذوف الادات را تشبیه مؤکد نامیده اند. که چنین تشبیهی با توجه به دو طرف تشبیه از قبیل تشبیه معقول به محسوس بوده، و وجه شبه در آن اتصال آن و بودنش از چیزهائی است که بدان تمسک جسته می شود، زیرا پروردگار متعال آن را به وسیله جبرئیل از عالم غیب به عالم شهود نازل فرموده تا مردم با شنیدن و درک مفاهیم آن به حقیقت راستین هدایت شوند، و تمسک مردم به آن همانند گرفتن از یک طرف ریسمانی است که از آسمان به زمین کشیده شده است.

گرچه عترت طاهره و اهل بیت عصمت علیهم السلام نیز متصف به همین وصفند، زیرا آنها نیز از جانب پروردگار متعال برای هدایت امت و تفسیر و تبیین کتاب الله منصوب شده اند ولی کلام خدا یعنی قرآن:

أظهر إمتدادا وأبین اتصالا.

امتداد آن از آسمان به زمین آشکارتر و اتصال آن به غیب ثابت تر از امتداد و اتصال اهل بیت است.

به همین دلیل قرآن را با صفت «اطول» توصیف نموده است. و ممکن است گفته شود دلیل توصیف قرآن با کلمه «اطول» به آن است که آن در کلیه زمانها و مکانها همواره در دسترس مردم است به خلاف اهل بیت عصمت علیهم السلام که همیشه مثل زمان حاضر مردم به آنها دسترسی ندارند. (1)

ص: 392


1- اقتباس از کتاب خزینه الجواهر، مرحوم آیه الله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی قدس سره ، چاپ اسلامیه، تهران، ص 447-454، که پس از بازنویسی و تحقیق در اینجا درج شد.

جلد 3

مشخصات کتاب

سرشناسه : طلوعی گوگانی، محمود، - 1315

عنوان و نام پدیدآور : بوستان ولایت: چهارده گفتار از آیات عظام و سخنوران نامی شیعه پیروان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام/ تهیه و تنظیم و تحقیق از محمود طلوعی گوگانی

مشخصات نشر : قم: علامه، 1379 - 1378.

مشخصات ظاهری : 2 ج مصور (رنگی)

شابک : 964-90610-7-8(ج.1) ؛ 964-90610-7-8(ج.1) ؛ 964-90610-7-8(ج.1) ؛ 964-90610-7-8(ج.1) ؛ 964-90610-9-615000ریال:(ج.2)

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

یادداشت : ج. 3 (چاپ اول: 1380)16000 ریال :(دوره)ISBN 964-90610-02-X؛ (ج. )3ISBN 964-90610-10-9

یادداشت : کتابنامه

موضوع : چهارده معصوم

چهارده معصوم -- احادیث

رده بندی کنگره : BP36/ط8ب 9

رده بندی دیویی : 297/95

شماره کتابشناسی ملی : م 78-24991

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فهرست قبلی

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

1- اشاره

مقدمه ناشر...15

گفتار اول

حجه الاسلام والمسلمین دکتر حاج سید حسن افتخارزاده سبزواری (دامت توفیقاته)

صلح امام حسن علیه السلام

ماتریالیسم دیالیکتیک و تأثیر آن بر روی دانش بشری پیش از خود...21

اهمیت صلح...28

ارزشیابی صحیح از صلح امام حسن علیه السلام...30

تفاوت صلح با سازش...30

دلیل واقعی اختلاف امام حسن علیه السلام با معاویه...31

عایشه دشمن قسم خورده امام حسن علیه السلام...35

عایشه کیست؟...39

گفتار دوم

حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسین اشرف کاشانی (دامت توفیقاته)

فضائل حضرت زهرا علیهاالسلام

حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام حجت بر امامان...45

ص: 5

اسراری که در اسم فاطمه نهفته است...46

وسعت بهشت...52

عروج رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم...54

فاطمه زهرا علیهاالسلام و پیراهن پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم...54

یادی از یک دختر سه ساله...55

گفتار سوم

علامه محقق حضرت آیت الله مرحوم حاج شیخ محمود حلبی خراسانی قدس سره

ولایت و محبت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف

مقدمه...60

ولایت تکوینی...63

طبقات وجود در جهان هستی...65

ولایت تشریعی...68

اقسام ایمان...74

ماجرای مرد صابونی و امام زمان علیه السلام...78

اعمال مستحبی به نیابت از طرف حضرت ولی عصر علیه السلام...80

ذکر مصیبت...81

گفتار چهارم

شیخ الخطباء والمحدثین مرحوم حاج شیخ جعفر خندق آبادی قدس سره

حدیث کساء

حدیث کساء...87

سخنی پیرامون حدیث کساء...96

ص: 6

گفتار پنجم

حجه الاسلام والمسلمین مرحوم حاج شیخ حسین خندق آبادی قدس سره

نعمت ولایت

بزرگترین نعمت الهی...112

پیامبران و ولایت امیرمؤمنان علیه السلام...112

عظمت نعمت ولایت...113

بستگی قبولی اعمال به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام...114

طریقت همان ولایت است...116

ثمره و محصول استقامت در ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام... 117

آثار و برکات ولایت...118

گوشه ای از مقامات میثم رحمه الله...119

ثبات قدم میثم در راه ولایت...120

شهادت میثم در راه ولایت...122

ذکر مصیبت...123

اجمالی از شرح حال مرحوم آقای خندق آبادی قدس سره...127

گفتار ششم

حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد خندق آبادی (دامت توفیقاته)

قریه مبارکه امامت و ولایت و قرای پر برکت حدیث در عصر غیبت

غیبت صغری و کبری...134

نواب أربعه حضرت قائم علیه السلام در عصر غیبت صغری...134

اولین نایب حضرت ولی عصر علیه السلام در دوران غیبت صغری...135

دومین نایب خاص حضرت بقیه الله در دوران غیبت صغری...136

ص: 7

سومین سفیر امام علیه السلام...136

چهارمین و یا آخرین نایب خاص امام زمان علیه السلام در عصر غیبت صغری...137

غیبت کبری...138

مدارک حجیت فقهاء جامع الشرایط در عصر غیبت کبری...138

برکات وجودی فقهاء در عصر غیبت کبری...139

امام عصر علیه السلام قریه مبارکه امامت و ولایت...142

نمونه ای از قریه های پربرکت فقاهت در عصر غیبت کبری...145

شیخ محمد بن نعمان معروف به مفید...145

عنایات خاص حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به شیخ مفید قدس سره...147

ارتحال شیخ مفید قدس سره...149

نمونه دیگر از قرای فقه و حدیث در غیبت کبری...150

عنایت امام زمان علیه السلام به مرحوم آیه الله العظمی حاج سید ابوالحسن اصفهانی 1...152

گریه و ندبه امام زمان علیه السلام در سوگ امام حسین علیه السلام...154

گفتار هفتم

حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد علی رسولی اراکی(دامت توفیقاته)

سیری در زندگانی امام کاظم علیه السلام

مولد و میلاد امام کاظم علیه السلام...160

کیفیت ازدواج امام صادق علیه السلام با حمیده علیهاالسلام...161

مولود با برکت...163

بشارت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره این مولود...165

نص بر امامت آن حضرت...167

خلفای معاصر حضرت...169

بذل و بخشش امام علیه السلام...169

ص: 8

احسان امام علی علیه السلام به مردم...171

مواعظ امام علیه السلام...173

دستگیری امام علیه السلام...175

بی تابی مسلمانان...176

امام علیه السلام در زندان بصره...177

فراغت امام علیه السلام برای عبادت...178

حضور دانشمندان در خدمت امام علیه السلام...179

سفارش هارون به عیسی برای قتل امام علیه السلام...179

استعفای عیسی از قتل امام علیه السلام...179

حمل امام علیه السلام به بغداد...180

در زندان فضل...181

نظارت هارون بر امام علیه السلام...182

کیفیت زهر دادن امام علیه السلام...183

نگرانی سندی...184

باقی ماندن جنازه امام علیه السلام تا سه روز...185

اقدام سلیمان به تجهیز...185

تجهیز بدن امام علیه السلام...187

جمعیتهای تشییع کننده...189

گفتار هشتم

حضرت آیه الله مرحوم حاج شیخ حسن سعید تهرانی قدس سره

مهدی اهل بیت علیه و علیهم السلام

حضرت مهدی علیه السلام در مسیر تکاملی انبیاء برای تشکیل حکومت عدل جهانی...193

امام زمان علیه السلام و حکومت عدل جهانی...206

ص: 9

جهان خلقت در انتظار حضرت مهدی علیه السلام...208

چرا امام زمان علیه السلام در غیبت به سر می برد...212

شرائط و مقتضیات ظهور حضرت ولی عصر علیه السلام...212

نقش امام زمان علیه السلام در عصر غیبت...213

گفتار نهم

حضرت آیه الله العظمی مرحوم حاج سید عبدالحسین شرف الدین موسوی جبل عاملی قدس سره

ایذاء فاطمه زهرا علیهاالسلام توسط غاصبان خلافت

ایذاء فاطمه علیهاالسلام...221

غصب فدک توسط غاصبان خلافت...227

فاطمه زهرا علیهاالسلام سیده زنان عالمیان است...230

فاطمه زهرا علیهاالسلام و آیه مباهله...233

فاطمه زهرا علیهاالسلام و آیه تطهیر...234

سؤال ابن ابی الحدید از استاد خود...237

علی علیه السلام همتای قرآن است...239

معیت قرآن و علی علیه السلام نسبت به هم...240

گفتار دهم

حضرت آیه الله شهید حاج سید ابوالحسن شمس آبادی قدس سره

اهمیت عزاداری بر امام حسین علیه السلام

ایرادات واهی بر شعائر حسینی...246

فضیلت مجلس عزای امام حسین علیه السلام...257

مصائب امام حسین علیه السلام کهنه نمی شود...263

ص: 10

اسیری خاندان امام حسین علیه السلام...264

ورود اهل بیت علیه السلام به کوفه...264

آوردن اسراء به مجلس ابن زیاد...265

زندانی کردن اهل بیت علیهم السلام...268

نامه نوشتن به زندانیان توسط پرتاب کردن سنگ...268

ورود اهل بیت علیهم السلام به شام...270

ورود اهل بیت علیهم السلام به مجلس یزید...270

امام سجاد علیه السلام در خطر قتل...273

ذکر مصیبت...275

گفتار یازدهم

حضرت آیه الله العظمی مرحوم حاج سید صدرالدین صدر قدس سره

فضیلت انتظار و کیفیت ظهور حضرت مهدی علیه الیسلام

برای ظهور آن حضرت نباید وقتی تعیین کرد...283

ظهور حضرت مهدی علیه السلام در آخر الزمان...287

محل ظهور حضرت مهدی علیه السلام...296

محل بیعت حضرت مهدی علیه السلام...298

مقدمات پیروزی حضرت مهدی علیه السلام...300

حوادث قریب الوقوع...303

یاران حضرت مهدی علیه السلام...306

یاری دادن ملائکه به حضرت مهدی علیه السلام...310

فرود آمدن حضرت عیسی بن مریم علیه السلام...311

برکات ظهور حضرت مهدی علیه السلام...314

برنامه کار و دعوت آن حضرت...319

ص: 11

سیره رضایت بخش آن حضرت...322

اخلاق کریم آن حضرت...325

دین با وی پایان می گیرد...326

یهود و نصاری در دوران حکومت آن حضرت...329

عالمگیر شدن دین مقدس اسلام در دوران حکومت آن حضرت...329

اقدامات اصلاحی آن حضرت...330

فتوحات حضرت مهدی علیه السلام و وسعت مملکت آن حضرت...336

مدت خلافت حکومت آن حضرت...339

گفتار دوازدهم

حجه الاسلام والمسلمین مرحوم حاج شیخ حسین عندلیب همدانی قدس سره

. برخی از ویژگیهای حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام

فضائل امام حسین علیه السلام...346

گفتار سیزدهم

حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمود فاضل کاشانی (دامت توفیقاته)

اربعین امام حسین علیه السلام

اسرار حروف و اعداد...360

1-اعداد قانونیه...360

2-اعداد کامله...361

آزمایش حضرت امیر علیه السلام از حضرت ابوالفضل علیه السلام و جواب آن بزرگوار...361

عدد چهار...363

سیر و گشت و حرکتهای نفسانی انسان...364

ص: 12

الف: حرکه من الخلق الی الخلق...364

ب : حرکه من الخلق الی الحق...364

ج: حرکه من الحق الی الحق...365

د: حرکت من الحق الی الخلق...365

اقسام روح...365

اشخاص معمولی چند روح می توانند داشته باشند؟...365

یک مثال...366

روح القدس و روح الامر...367

کعبه و قبله...367

بیت...369

اسباب اعطاء نعمتهای الهی به بندگان...372

عدد چهل...373

شب عاشورا...374

زیارت اربعین از علائم مؤمن است...375

آمدن جابر کنار قبر امام حسین علیه السلام در روز اربعین...375

گفتار چهاردهم

حجه الاسلام والمسلمین حاج سید جمال الدین مرتضوی (دامت توفیقاته)

امامت و ولایت

سرپرستی و ولایت کفار و منافقان در قرآن...383

ولایت قابل قبول در قرآن...385

ولاء عام...386

ولاء خاص...389

آل محمد علیهم السلام چه کسانی هستند؟...394

ص: 13

طریقه جمع بین احادیث فوق...401

آثار فوائد مترتبه بر ولایت و محبت امیرالمؤمنین علیه السلام...401

و اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام...401

محبت و ولایت اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شیعه...406

چند حدیث از طرق شیعه...408

نظری بر این احادیث...411

شهادت صدیقه طاهره علیهماالسلام...414

ص: 14

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

2- مقدمه ناشر:

اثر حاضر مجموعه ای از سخنان برخی از آیات عظام و سخنوران نامی شیعه است که نخستین جلد آن در عید غدیر سال 1420 و جلد دوم آن در 20 جمادی الثانی 1421، سالروز ولادت صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیهماالسلام به همت این جانب به چاپ رسید.

نظر به این که شخصیت ها، خطبا و گویندگانی که از راه خطابه، خدمات قابل توجهی به عالم تشیع نموده اند بسیارند و گاهی برخی از دوستان در صدد معرفی آنان برمی آیند، بنده نیز برای آن که این خدمت را ادامه داده باشم، از محضر دانشمند محترم حضرت حجه الاسلام والمسلمین حاج سید مهدی شهیدی - زید عزه العالی - تقاضا کردم که قبول زحمت نماید و جلد سوم آن را تنظیم و با قلم شیوای خود به رشته تحریر درآورد و تقدیم دوستان و علاقه مندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بنماید.

ص: 15

معظم له نیز اجابت نموده و با زحمات طاقت فرسای خود، کتاب را به بهترین شیوه تدوین و برای چاپ در اختیار حقیر قرار داد.

خدای را سپاس می گویم که توفیق نشر این اثر ارزشمند را به این جانب عنایت فرمود و از درگاه وی خواهانم که این تلاش ناچیز را ذخیره آخرتم قرار دهد و پاداش نشر این کتاب را به روح مطهر پدر بزرگوارم مرحوم حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی علامه قدس سره که از ذاکران آستان مقدس حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام بود، عاید و واصل بفرماید.

15 ربیع الثانی 1422

مدیر مؤسسه انتشارات علامه

عبدالله علامه

ص: 16

تصویر

زعیم عالیقدر شیعه

حضرت آیه الله العظمی

مرحوم حاج حسین آقا حسین طباطبایی بروجردی قدس سره

ص: 17

یادآوری

اسامی آیات عظام و خطبای محترم بر اساس حروف تهجی تنظیم شده است.

ص: 18

گفتار اول

1- حجه الاسلام والمسلمین دکتر حاج سید حسن افتخارزاده سبزواری (دامت توفیقاته)

تصویر

(از تهران)

ص: 19

ص: 20

2- صلح امام حسن علیه السلام

*صلح امام حسن علیه السلام(1)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ بَارِئِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِینَ، بَاعِثِ الأنبِیَاءِ وَ المُرسَلینَ والصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی خَیْرُ خَلْقِهِ ، وَ أَشْرَفُ بَرِیَّتِهِ ، وَ خَاتَمِ أَنْبِیَائِهِ وسفرائه ، الْعَبْدُ الْمُؤَیَّدِ ، وَ الرَّسُولِ الْمُسَدَّدِ، اَلْمُصْطَفَی الْاَمْجَدِ، حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ، وَ عَلَی آلِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ المَعصُومینَ المُنتَجَبین، الْهُدَاهُ الْمَهْدِیِّینَ ، سِیَّمَا الامام الْمُبِینُ وَ الْکَهْفِ الْحُصَیْنِ وَ غِیَاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَکِینِ ، بَقیَّهَ اللَّهِ فِی الأرَضینَ، واللَّعْنَهُ الدَّائِمَه عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ ، مِنَ الْآنَ إِلَی لِقَاءِ یَومِ الدِّینَ.

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحجّه بن الحسن، صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلی آبَائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً، اللَّهُمَّ اجْعَلْنِا مِن اَعوانِهِ وَ اَنصارِهِ.

3- ماتریالیسم دیالیکتیک و تأثیر آن بر روی دانش بشری پیش از خود:

بحثی که امروز در نظر گرفته ایم در اینجا مطرح کنیم پیرامون صلح امام حسن علیه السلام

ص: 21


1- این سخنرانی در روز 28 صفر 1419 هجری برابر با 77/4/2 ایراد شده است.

است، مقدمهً باید عرض کنم که از سیصد سال پیش در دوران رنسانس با پیدایش یک تئوری علمی بر اساس ماده گرائی پی ریزی شده و تمامی مبانی علمی پیشین با بهم ریخته، و مورد توافق کلیه دانشمندان روز قرار گرفت، این تئوری موجودیت تمامی پدیده های جهان جز ماده و آثار آن را بدیده انکار نگریسته و کلیه مباحث دانش بشری حتی روانشناسی و جامعه شناسی و... بر اصل ماده گرائی بنا نهاد از نظر این تئوری در جهان هستی جز ماده و آثار آن چیزی وجود ندارد، به دنبال پیدایش این طرز تفکر مکاتب فلسفی گوناگونی پدید آمد که از جمله آنها مکتب ماتریالیست دیالیکتیک است که تمامی حرکت ها و فعل و انفعالات موجود در جهان از جمله حرکت های اجتماعی، رشد و ترقی، و در یک کلمه حرکت تکاملی موجودات به معنای گسترده آن را بر اساس تضاد درونی که در بطن پدیده های طبیعی وجود دارد قرار داد، مکتب ماتریالیسم دیالیکتیک چنان بر تضاد مورد بحث اتکاء نمود که حرکت تکاملی اعم از تکامل اجزای طبیعت، و تکامل در جوامع بشری را بدون آن قابل تفسیر و تحقق ندانست، از نظر طرفداران این مکتب در هر جامعه ای که این تضاد و درگیری بیشتر باشد آن جامعه به موازات تضاد مزبور بیشتر رو به کمال می رود، بنابراین به منظور نیل به پیشرفت و کمال اجتماعی باید در جوامع بشری تضاد و درگیری به وجود آورد، بالاخره این مکتب که قریب 70 سال تکاپوی علمی بشریت را در سیطره خود گرفته و در نهایت هم بدون تحقق بخشیدن به اهداف خود که تحقق قریب الوقوع آن در جوامع بشری را وعده می داد شکست خورده و در حالت احتضار و از هم پاشیدگی قرار گرفت در گوشه ای از دنیا پدید آمده و در گوشه دیگر آن فعال شد، در آلمان و انگلستان پدید آمد و در روسیه تزاری با هیاهو و سر و صدای گوش خراشی به جامعه جهانی بشر عرضه شد و بنام حکومت مادی لنیستی در شوروی و اقمار آن حاکمیت پیدا کرده و از

ص: 22

آنجا هم در گوشه و کنار دنیا در بخشی از اروپا و قسمت عمده ای از شرق و بخشی از ایالت متحده آمریکا، و حتی در آفریقا به عنوان طرز تفکر متعالی و مترقی نفوذ پیدا کرده و بخش عمده ای از دنیا را به خود مشغول داشته، و با سیستم های سرمایه داری درگیر شد، و در کشورهای زیر سلطه این حکومت تضاد به عنوان عامل پدید آورنده ترقی و تکامل پذیرفته شد به ادعای سردمداران این طرز تفکر در هر جامعه ای که تضاد نباشد رکود است و خموشی و سکوت، و وقتی سکوت و رکود و خموشی باشد اضمحلال است و از بین رفتن.

موجیم که آسایش ما در عدم ماست*** ما زنده از آنیم که آرام نداریم

پس باید اوضاع را بهم زده و نا آرامی آفرید، از این رو برای جهان نهاد نا آرامی قائل شده و گفتند: جهان، و جوامع بشری نا آرامند، باید کاری کرد که این نا آرامی مبدل به جنگ و تضاد شود که تکامل در تضاد است، و به دنبال یک چنین طرز تفکری سعی کردند در جوامع ارزش را از آن تضاد و درگیری قلمداد نمایند، و در نتیجه آن کسانی را که در جامعه رو به تضاد دم از آرامش می زنند متهم به ارتجاع، و سکوت و سازش نمودند، بدین ترتیب دهان همه مصلحان جهان را بستند، و سخنان کسانی را که سعی در ایجاد تضاد و درگیری در جوامع انسانی نموده و تنازع بقا را به عنوان یک اصل مهم حیاتی معرفی می کنند فرهنگ رایج در صحنه جهان شناختند، بالاخره تضاد آنچنان به عنوان اصل مسلم حرکت و تکامل شناخته شد که از آغاز تاریخ بشریت تاکنون کلیه برخوردها و حوادث مهم تاریخی و حرکت تکاملی جهان را بر مبنای آن تحلیل و تفسیر نمودند، تا آنجا که حتی برخورد در میان هابیل و قابیل را نیز یکی از مصادیق نزاع طبقه فئودال با طبقه کارگر دانستند، بنظر اینها در جهان آنروز دو نهاد اجتماعی وجود داشت: یکی نهاد کشاورزی و دومی نهاد دامداری که به جان هم افتاده و داستان هابیل و قابیل را رقم زدند.

ص: 23

خلاصه این طرز تفکر تا آنجا پیشرفت که طرفداران صلح و سازش در گوشه و کنار دنیا اشخاص بی ربط، و رفورمیست، و ضد انقلاب، و طرفداران جنگ و خونریزی اشخاص ترقی شناخته شدند.

بالاخره همین طرز تفکر جهانی در مملکت ما نیز نفوذ کرده و در میان ما شیعیان به عنوان یک اصل مسلم علمی پذیرفته شد، در این روند مسأله قیام حضرت سیدالشهداء علیه السلام وسیله خوبی برای ترویج اصل تضاد گردید و در مقابل صلح امام حسن علیه السلام زیر سئوال رفت، امام حسین علیه السلام عامل تضاد و درگیری، و انقلاب به شمار آمد. لذا در شصت سال اخیر در چارچوبه تضاد هرچه شعر خوب، عبارت عالی، نثر خوب بود در رابطه با قیام مقدس حضرت سیدالشهداء علیه السلام سروده شد اما یک بیت شعر هم در پیرامون اهمیت صلح امام حسن علیه السلام گفته نشد.

راستی ما چرا آن مقداری که از قیام امام حسین علیه السلام تجلیل کردیم در برابر صلح امام حسن علیه السلام بی تفاوت ماندیم؟ ما باید در همان مرتبه بلندی که امام حسین علیه السلام را قبول داریم امام حسن علیه السلام را نیز قبول داشته باشیم، زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره هر دو تای آنها فرموده:

«الحَسَنُ و الحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ»(1)

حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند.

ص: 24


1- .«مسند احمد بن حنبل»، ج 3، ص 3، و 62 و 82 این حدیث را در منابع زیر نیز می توان دید: 1- «ترجمه امام حسن علیه السلام» از طبقات کبیر، ص 140 الی 143. 2- «ترجمه امام حسین علیه السلام» از طبقات کبیر، ص 138، ح 211 3- «المعیار والموازنه»، ص 151، و 206. 4- «سنن ترمذی،» ج 5، ص 156، ح 3768. 5- «انساب الاشراف»، جلد امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، ص 7 و مابعدش، ح 5 6- «عقد الفرید»، ج 4، ص 264. 7- «اغانی» ج 16، ص 37.

وقتی که ما از امام حسین علیه السلام تجلیل کرده و از امام حسن علیه السلام تجلیل نمی کنیم این عمل ما با «هُمَا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ» جور در نمی آید، اگر ما از صلح امام حسن علیه السلام خوشمان نیامد و نفهمیدیم که اصلاً صلح یعنی چه و اگر در روند حرکت فکری و اجتماعی مان برای تضاد و درگیری اصالت و اهمیت قائل شده و در فضائل درگیری داد سخن داده و بگوئیم: که آقا تو نمیدانی درگیری چقدر خوب است، و کشمکش و نزاع در جامعه چقدر عالی است، و تنها جامعه ای از وضعیت مطلوب و قابل تحسینی برخوردار است که در آن نزاع، اختلاف و بزن بکوب حاکم باشد، باید بدانیم که اینگونه بحث ها چیز تازه ای نبوده و قبل از این هم بسیار بوده است.

زمانی می گفتند: اجتماعی که میدان های رزمی اش همچون گورستانهای انباشته از پیکرهای خشک و بی صدا است قابل سکونت نیست، پس جامعه چگونه باید باشد؟ باید میدانهایش مرکز درگیری و تضاد باشد، و مثلاً دانشجویان دانشکده ادبیات علیه دانشجویان الهیات شعار بدهند، و دانشگاه علم و صنعت طرفدار یک جناح و دانشجویان پلی تکنیک طرفدار جناح دیگری باشد، خلاصه این تضاد که تضاد دیالیکتیک هگلی نام دارد، و آن وحی که هگل در جامعه انداخته و مارکس آن را به ثمر رسانده است باید رواج پیدا کند، و ما آخوندها و شما مذهبی ها نیز باید به ترویج آن بپردازیم، و با این ترویج عمومی اگر موفق شدیم در جامعه نزاع به وجود آورده و تضاد پدید آوریم کار بسیار خوبی انجام داده ایم، خلاصه باید یک جامعه طبقاتی با احزاب و گروه های گوناگونی بسازیم که این گروه علیه آن گروه و آن گروه علیه این یکی جو سازی کند، او این را از کار برکنار کند، و آن یکی دیگری را خلاصه باید به بهانه اینکه تکامل اجتماعی در تضاد است نه در صلح و آشتی و سازش به اشکال مختلفی به جو سازی بپردازیم، زیرا هر چند تضاد اجتماعی را بیشتر رونق بدهیم بهتر است، درگیری آن هم نه در حد روزنامه ها بلکه باید در

ص: 25

صحنه زندگی و در سطح جامعه پیاده شود، زد و خورد و کشت و کشتار راه بیافتد ما بزنیم شیشه های دانشکده آنها را بشکنیم، و آنها بزنند شیشه های مساجد ما را بشکنند اینجوری بهتر است. اگر کارگران را علیه کارفرمایان و دانشجویان را علیه اساتید و دانش آموزان را علیه مدیریت مدرسه، بچه ها را علیه پدرها، جوانها را علیه پیران، دختران جوان را علیه مادرانشان تحریک کنیم تا بدینوسیله تضادی در درون جامعه به وجود آوریم در چنین جامعه ای است که رشد و کمال پدید خواهد آمد. کسانی که در سطح جهان این چنین اند رجال مهم دنیا هستند، از آن طرف بلاد غربی و سرمایه داری پس از جنگ جهانی گفتند:

جنگ طاقت فرسا است تا کی بجنگیم و تیشه به ریشه بشریت بزنیم،؟!! و آقای نوبل آمد و جایزه ای برای صلح تعیین کرد، و یک رقم کلان برای مصلحین جهان داد، در یک چنین کشمکشی آیا ما جایزه صلح را بگیریم یا جایزه جنگ را و به عبارت دیگر جایزه تضاد و یا جایزه صلح و سازش را؟ کدام مهمتر است؟

در فرهنگی که در این 50 سال اخیر بر ادبیات معاصر حاکم شده در میان شعراء حتی یک شاعر پیدا نمی کنید که مردم را به صلح و رفاقت و سازش و ترک مخاصمه دعوت کند راستی در میان این گروه چند شاعر هست که بگوید: جنگ ویرانگر است، جنگ خرابی می آفریند؟!! هر کس از این منطق طرفداری کند فوراً مارک طرفداری از فرهنگ آمریکا و سرمایه داری بر او زده می شود، البته در ده سال پس از فروپاشی شوروی از حرارت نواختن بر طبل تضاد اندکی کاسته شده است.

حالا عرض ما این است که از دیدگاه اسلام کدام یک صحیح است؟ اسلام چه می گوید؟ آیا از صلح و صفا و آرامش و دوستی طرفداری می کند و یا از جنگ و خونریزی و ویرانگی رضای خدا در کدام است، اصلاً جنگ با چه کسی و صلح با چه کسی، آیا پروردگار متعال جنگ در مابین فرزند و پدر را صحه می گذارد؟!!

ص: 26

فرض کنید پدر کافر، بی نماز، و مادر بی حجاب، و دختر محجبه است، آیا اسلام جنگ در میان دختر چادری و مادر بی حجاب را می پسندد؟

پسر که ناخلف افتد پدر زند چوبش

اما پدر که ناخلف افتد پسر چکار باید بکند؟

آیا در چنین وضعی پسر باید از دست پدر فرار کند، و یا پدر را بکشد؟ از اعمالی که موجبات کوتاهی عمر را فراهم می آورد آنستکه پسر کاری کند که دل پدر و مادرش را بشکند، اگر به قتل پدر و یا مادر اقدام کند اینرا بداند که شش ماه در حداکثر یکسال فرصت زندگی دارد که این موضوع در موارد زیادی به تجربه هم به اثبات رسیده است.

آیا خدا تضاد در میان پدر و فرزند را می پذیرد یا میگوید اگر تو مسلمان، مادرت مسیحی است با مادر مسیحی خود باید با مهر و محبت رفتار کنی، آیا شما می دانید که بوسیله تضاد مورد بحث در بسیاری از محافل تا چه حد در میان بچه ها جدایی افکنده و درون خانواده ها آشوب عدم تفاهم و اختلاف انداخته و محبت در میان افراد آن را ریشه کن کرده اند؟

همینطور آیا خدا تضاد در میان دانشجو و استاد را روا داشته یا می گوید: بحث علمی باید به انگیزه کشف حقیقت و حل مشکلات انجام گیرد نه به انگیزه چیرگی بر حریف و انگیزه های دیگر.

آیا اگر در محیط کارگری در میان کارگر و کارفرما تضاد و اختلاف حاکم باشد بهتر است یا اینکه کارفرما نسبت به کارگر خود دلسوز و حامی حقوق او باشد؟ و سفارش رسول خدا صلی الله علیه و آله را آویزه گوشش کند بهتر است که می فرماید:

مزد کارگر را باید پیش از آنکه عرق پیشانیش خشک شود پرداخته و از او احترام به عمل آورده شود، و در مقابل آن به کارگر توصیه می کند که تو باید امین کارفرمای

ص: 27

خود باشی آیا در یک چنین جوی مملو از تفاهم و دوستی، کارخانه بهتر و بیشتر تولید کرده و جامعه پیشرفت می کند یا در محیط آکنده از دشمنی و تضاد؟

آیا واقعاً ژاپنی ها که در علم و تکنیک این همه پیشرفت کرده اند در نتیجه اعتصاب کارگرانشان بود و یا در اثر تفاهم و دوستی که در میان عناصر تولیدشان وجود دارد؟

کارخانجات هنگامی رو به کمال رفته و تولید بیشتر و بهتر می دهد که کارفرما کارگر را انسانی همانند خود و از نظر حقوق اجتماعی و... برابر با خود بداند، و در مقابل کارگر نیز باید بداند که هنگامی زندگیش سالم و قرین رفاه و آسایش است که چرخ این کارخانه را به بهترین طرزی که برایش امکان دارد بچرخاند، و بدون دلیل دنبال تضاد و مفسده جویی نرود.

4- اهمیت صلح:

حالا می خواهیم در پیرامون صلح به طور مطلق صحبت بکنیم، یعنی می خواهیم بگویم لازم است کمی تجدید نظر در طرز تفکرمان بکنیم قرآن کریم در این زمینه می فرماید:

«وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ»(1)

«صلح بهتر است».

و می فرماید:

«وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا...»(2)

« اگر دو گروه از مؤمنین درگیر جنگ با هم شدند در میان آنها صلح و آشتی برقرار کنید».

ص: 28


1- 128 / النساء: 4.
2- 9/ الحجرات: 49.

و نیز می فرماید:

«وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَکَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ یُرِیدَا إِصْلَاحًا یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنِهِمَا».(1)

«هنگامی که در میان زن و شوهر اختلافی پیش آمد و از بروز جدایی در میان آنها بیم داشتید یک نماینده ای از خانواده شوهر و نماینده ای از خانواده زن انتخاب کنید تا بروند و در میان آن دو صلح برقرار کنند».

و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و فرمود:

«أَبْغَضُ الْأَشْیَاءِ عِنْدِی الطَّلَاقِ».

«مبغوض ترین چیزها از نظر من طلاق است».

هر گونه دامن زدن به عقده های درونی زنان برای اینکه با شوهرانشان تضاد پیدا بکنند کاری است بسیار مبغوض و کسانی که چنین می کنند از مصادیق: «مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ»(2) محسوب می شوند، یعنی از گروه شیاطینی که در عقده های زنان به عنوان طبقه محروم جلوه دادن آنها می دهند و می گویند: ای زنان در طول تاریخ حق شما نادیده گرفته شده است، که اینک ما می خواهیم حقوق از دست رفته شما را از مردان پس گرفته و به شما برگردانیم، خانم هایی که اینک در این جلسه حضور پیدا کرده و صدای ما را می شنوند باید بدانند که در فضای سازش با شوهران خود، در فضای محبت به شوهران خود می توانند بچه های مفید و خوب تربیت کنند، بی جهت عقده های خود را تحریک نکنند که با اینکار به دست خود جهنمی برای خود ساخته و اعصاب بچه های خود را خرد می کنند و یک نسل بی اعصاب ناسالم تحویل جامعه می دهند، البته خانم های محترم و مؤمنه چنین کاری نمی کنند.

ص: 29


1- /35 النساء: 4
2- 4/ الفلق: 113.

5- ارزشیابی صحیح از صلح امام حسن علیه السلام:

حالا برای بازبینی برخی از پیشینه های تاریخی کمی به زمان عقب تر برمی گردیم و به وضوح در می یابیم که یکی از رویدادهای مهم تاریخ اسلام صلح امام حسن علیه السلام است که اگر درست ارزشیابی شده بود می بایستی بزرگترین جایزه صلح جهانی را به آن حضرت می دادند، چنانکه بزرگترین جایزه قیام در برابر باطل، و ستم و اختناق را به حسین بن علی علیه السلام داده اند، همچنانکه گاندی رهبر بزرگ هند فریاد برآورده و اعلام کرد من برای ملت هند چیز تازه ای با خود به ارمغان نیاورده ام، بلکه قیام من درسی است که از حسین بن علی علیه السلام آموخته ام همینطور باید همه مصلحان جهان با تمام نیرو فریاد برآورند و بگوش جهانیان برسانند که آنها نیز چیز تازه ای نیاورده اند بلکه آنان در تاریخ، انسان بزرگی را سراغ دارند که در دوران زندگی خود همینکه دریافت جنگ جز خونریزی، ابتذال، و جز از بین رفتن زحمات اسلام و محو آثار ارزنده جد خود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چیز دیگری را در بر ندارد پیشنهاد صلح را پذیرفت، البته باید دانست که صلح امام حسن علیه السلام با معاویه تنها به مفهوم متارکه جنگ و خونریزی بود نه سازش با وی.

6- تفاوت صلح با سازش:

حالا شاید شما بگوئید: فرق صلح با سازش، و تفاوت آن دو با هم چیست؟

در جواب این سئوال می توان گفت: صلح تنها عبارت از متارکه برخورد و جنگ با کسی است، ولی سازش عبارت از به رسمیت شناختن او و اذعان به حقانیت وی می باشد.

و به عبارت ساده تر سازش کسی با کسی دیگر عبارت است از ائتلاف آندو با هم و به رسمیت شناختن طرف ذیحق از آندو سیاست سلطه جویانه و فساد برانگیز

ص: 30

طرف دیگر، به این معنی که تا دیروز برنامه او را باطل می دانست، و امروز به دلیل آنکه با زورگو سازش نموده او را بر حق می داند و تا دیروز او را مظهر شیطان می دانست، اما امروز که بر مسند قدرت نشسته او را با عظمت یاد می کند، اینرا میگویند: سازش با باطل.

7- دلیل واقعی اختلاف امام حسن علیه السلام با معاویه:

آنچه پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام در خطر بود همان مجسمه های اسلام ناطق و شاگردان و دست آموخته گان امیرالمؤمنین علیه السلام بودند که بدون آنها اسلام نمی توانست موجودیتی پیدا کند، زیرا اسلام در وجود امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، اولاد علی علیه السلام، اولاد هاشم، و آندسته از اصحاب آن حضرت، مانند میثم تمار، حجر بن عدی، رشید حجری، که اسلام و عقاید اسلامی خود را از امیرالمؤمنین علیه السلام فراگرفته بودند متمرکز بود، معاویه نیز برای به کرسی نشاندن سخن ناحق خود اینها را هدف گرفته بود و می خواست با حذف اینها از صحنه زندگی خاندان جنایتکار امیه را بر سریر قدرت بی چون و چرا و دیکتاتوری تمام عیار بنشاند، امام حسن علیه السلام، بدلیل عدم مساعدت شرایط اجتماعی کوفه و یاران آن حضرت با اهداف او در چارچوبه شرایطی که به معاویه پیشنهاد کرده و معاویه نیز آنها را پذیرفته و امضا کرده بود با وی صلح فرموده و جنگ و خونریزی با وی را مسکوت گذاشت ولی معاویه دست از جنایت برنداشت، و یاران صدیق امیرالمؤمنین علیه السلام را یکی پس از دیگری با داس مرگ درو می کرد، صدها تن از موالیان امام علی علیه السلام را به قتل رسانید و حجر بن عدی را زنده به گور کرده و عمرو بن حمق را کشت این افراد گرانبها را که او می کشت محصول کار بی وقفه و بیست و سه ساله رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند او از اینکه یک مشت مؤمنین بحق را می کشت و

ص: 31

طرد می کرد واهمه ای نداشت زیرا نه خود از صمیم قلب مسلمان بود و نه زحمتی در راه استقرار اسلام متحمل شده بود، او تا جائیکه در توان داشت پیش از شکست مکه تا آخرین تیرش را از ترکش امداد بیرون کشیده و قلب مسلمانان و مدافعین راستین اسلام و مسلمین را نشانه می رفت ولی این تلاش های مذبوحانه به نتیجه ای که او می خواست منجر نشد، ولی هنگامی که مکه پایگاه شرک و نفاق سقوط کرد بناچار او و پدر و مادرش ظاهراً اسلام آوردند. معاویه به منظور اطفاء نور خدا و منزوی کردن دین مقدس اسلام و قلع و قمع هواداران راستین اسلام و پیامبران صلی الله علیه و اله و سلم از هیچ شرارتی فروگذار نکرد تا پس از شهادت پر افتخار امام حسین علیه السلام همین که پسرش یزید از شهادت اسف انگیز سیدالشهداء علیه السلام و یارانش اطلاع پیدا کرد حرف دل معاویه را بر زبان رانده و چنین گفت یوم بیوم؛ امروز در مقابل روز بدر. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ بدر و دیگر جنگهای اسلامی، شخصیت های مهم ما را به قتل رسانید و امروز ما از خاندان او انتقام خودمان را گرفتیم.

لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ*** خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْیٌ نَزَلْ

وَ قَتَلْنَا الْقَوْمِ مِنْ ساداتهم ***وعدلناه بِبَدْرٍ فَاعْتَدَلَ

«بنی هاشم برای رسیدن به قدرت و سلطنت به تک و دو افتاده بودند وگرنه، نه از آسمان خبری آمد و نه وحی نازل شده بود، اینک ما با کشتار جماعتی از بزرگان آنها شکست جنگ بدر را جبران کره حسابمان را با آنان پاک کردیم».

ولی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام بزرگ مردی است که به خاطر یک زن یهودی که در نظام اسلامی مورد ستم واقع شده بود سیل اشک از چشمانش فرا می بارد، و بعد از آن حضرت کسی که دلش برای محرومان جامعه اسلامی همچون آهن گداخته ای می سوخت حسن بن علی علیه السلام بود، هم او بود که با وجود آنکه چیزی

ص: 32

نداشت تمامی ثروتش را در راه خدا به محرومان و مستمندان می داد، و هم او بود که هنگامی که معاویه پیشنهاد صلح داد امام حسن علیه السلام مشروط به شرائطی که ذیلاً به ذکر آن می پردازیم صلح را پذیرفتند، شرایط صلح آن حضرت به قرار زیر است:

1۔ معاویه نباید خودش را ولی امر مسلمین بداند و بگوید: « أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ »59(1) زیرا مصداق اولی الامر من هستم.

2- و او هرگز نباید خود را امیرالمؤمنین قلمداد بکنند زیرا او امیر مؤمنان نیست.

3- معاویه حق ندارد کسی را برای پس از خود به عنوان خلیفه تعیین کند.

4- باید خون، مال، عرض و ناموس شیعیان از تجاوز او و یارانش در امان باشد.

5- خمس خراج (مالیات) مملکت از آن من باشد. و این به آن جهت بود که در عصر امام حسن علیه السلام عده ای در جنگ صفین و جمل و نهروان به شهادت رسیده و جماعتی پسران و دختران یتیم و زنان بی شوهری را از خود به جا گذاشته بودند، این عده شوهرانشان به شهادت رسیده بود و کسی را نداشتند که کار کند و هزینه زندگی آنان را تأمین نماید لذا باید خراج فلان کشور، فلان شهر، فلان منطقه در اختیار آن حضرت قرار می گرفت که تا بتواند زندگی این عده را بچرخاند.

و معاویه همه این شرایط را امضاء کرده و اکیدا تعهد داد که آنها را رعایت خواهد کرد. روشن است که یک چنین کاری را تنها صلح و متارکه می توان گفت نه سازش، وگرنه امام حسن علیه السلام چه چیزی به نفع شخصی خود از معاویه می خواست؟!

این خلاصه ای از صلح امام حسن علیه السلام بود که با معاویه منعقد کرد، زیرا ادامه جنگ و خونریزی موجبات تخریب بلاد، و انهدام امکانات مسلمین را فراهم می آورد، پس چه دلیلی داشت که خون مسلمانان بی جهت ریخته شود؟

ص: 33


1- / النساء : 4.

برای همین بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: بزرگترین خیری که پروردگار متعال نصیب امت من می فرماید، خیری که بزرگتر از آن را تصور نتوان کرد صلح فرزندم حسن است، اما این صلح در مقابل سرزنش دارد، توبیخ دارد، تحریکات دوستان نادان را به همراه دارد، با تمام این احوال امام حسن علیه السلام صبر و شکیبایی بخرج داده و از موضع قدرت به این صلح شرافتمندانه تن داد، و در مدت 10 سالی که پس از آن به زندگی خود ادامه می داد ناراحتی های زیادی را تحمل فرموده و عده زیادی از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام را از درگیریهای زیان آور؛ و ویرانی بلاد مسلمین بازداشت، این صلحی است که می بایستی از آن قدردانی کرده و نهایت ارج و ارزش را برای آن قائل می شدند اما پس از آنکه بعد از صلح به مدینه بازگشتند دوستان نادان آن حضرت به تحریک عمال معاویه مرتباً او را مورد ملامت و توبیخ قرار می دادند، و معاویه پس از آنکه زمام امور را به دست گرفت ضمن سخنانی که در مسجد کوفه برای مردم ایراد میکرد چنین گفت:

آی مردم! قرارداد صلح و شرایطی را که حسن بن علی علیه السلام برای آن قرار داده بود و ما همه را امضاء کردیم هم اینک زیر پا می گذارم زیرا هدف اصلی من از این همه جنگ و خونریزی حکومت و قبضه کردن قدرت بود وگرنه من با شرایط امام حسن علیه السلام کاری ندارم. تاریخ هم همه را، هم شرایط امام حسن علیه السلام وهم سخنان شرم آور معاویه و عدم پای بندی او به تعهدات خود را ثبت کرد، آری تاریخ همه اینها را برای همیشه، برای مردم عصر امام حسن علیه السلام و برای مردم اعصار و دورانهای بعدی تا قیام قیامت ثبت کرده، و همواره با لحن دردناک تأسف باری بگوش بشریت می خواند که معاویه بن ابی سفیان کسی است که به هیچ کدام از تعهداتش عمل نکرد ای جوامع اسلامی آیا چنین مرد هوسرانی را ولی امر مسلمین می توان دانست؟!!!

ص: 34

و اگر نمی دانید پس چرا از ابوهریره محدث بساط او، و از عایشه، مغیره بن شعبه، عمرو بن عاص، و از سعد بن ابی وقاص و از کلیه کسانی که دامنشان در کنار او و به همراه وی به جنایت آلوده شده حدیث می شنوید، اگر شما او را خلیفه مسلمین نمی دانید چگونه به اصطلاح علمای ساخته و پرداخته او را علمای اسلام می دانید، این کار امام حسن علیه السلام بود، 10 سال در مدینه به زندگی ادامه داده و مفاهیم عالیه اسلامی را قولاً و عملاً تثبیت کرد و طی این ده سال دانستنی های بایسته و کمالات لازم را به شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام تعلیم فرمود، و با همه گرفتاریها و مشکلاتی که دشمنانش برای او به وجود می آوردند پایگاهی در مدینه بنا نهاد که رهگذران و غربا در آن شهر گرسنه نمانند، و تشکیلاتی به وجود آورد که همه مستمندان و خانواده های محروم مدینه را زیر چتر حمایت خود گرفت، در حافظه تاریخ اعمال خیر و خداپسندانه ریحانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امام حسن علیه السلام چنین ثبت شده است که آن حضرت در مدت عمر خود دو بار کلیه اموالش را در راه خدا به فقراء و مستمندان داده و از صفر شروع کرده، و سه بار دارایی خود را نصف کرده و نیمی از آن را به محرومین جامعه اسلامی واگذار کرده است، این رفتار امام حسن علیه السلام با مردم مسلمان بوده است، و گاه و بیگاهی هم کلماتی پر محتوا و در سطح بالا در رابطه با مسائل اعتقادی، و علمی به مردم القاء می فرمود اخیراً مجموعه ای مستند با عنوان مسند الامام المجتبی علیه السلام تنظیم و انتشار یافته است که می توان ابعاد علوم آن حضرت را در این مجموعه مورد مطالعه قرار داد.

8- عایشه دشمن قسم خورده امام حسن علیه السلام

امام حسن علیه السلام در مدینه دشمن سرسخت و آشتی ناپذیری داشت که کینه آن حضرت را در دل می پرورانید، زیرا در جنگ جمل شجاعت و شخصیت قابل

ص: 35

تحسینی از آن حضرت دیده بود که او را سخت آزار می داد، این دشمن، عایشه همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود.

حالا اگر شخص عارف مسلکی پیدا شده از عایشه به عنوان گوهر حوا نام میبرد، این یک فاجعه و خیانت بزرگی است که به دیانت راستین و آسمانی اسلام روا داشته می شود. اینها آمدند حدیثی در این رابطه ساختند که این حدیث در قلمرو عرفان به عنوان اصل و مبنای عرفانی تلقی شده حالا هم که هزار ماشاء الله بساط عرفان گسترده است و در و دیوار و آثار دست اول ما از اشعار عرفانی لبریز، و ادبیات ما ادبیات عرفانی است، و اینها جز دام خطرناکی برای به دام انداختن مسلمانان علاقمند به عرفان و شناخت صحیح اسلامی و محتوای ارزشمند آن نیست و اکثریت عظیمی از مردم ما را که دنبال معنویت هستند همچون اسیران دست و پا بسته ای به دنبال خود می کشد، معنویتی که نامش عرفان است، اما آن عرفانی که اینها برای اشاعه آن علم شنگه راه انداخته اند آیا همان معنویت و عرفان اسلامی است؟!! نمیدانم.

آری در این رابطه حدیثی از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ساختند که می فرماید: کَلِّمِینِی یَا حُمَیْرَاء، عایشه با من حرف بزن و مرا به خودت مشغول دار تا من از اوج جذبه و عشق الهی پائین بیایم و در مقام تفسیر این حدیث گفته اند: اگر عایشه کوتاه آمده و از طریق کرشمه و ناز جواب مساعد به آن حضرت نمی داد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تا ابد در بند عشق الهی باقی می ماند، و در آن صورت ما محروم می ماندیم، پس با این حساب ما مدیون چه کسی هستیم؟ معلوم است که در چنین فرضی امت اسلامی در اخد معارف اسلامی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مدیون عایشه می باشند، اصلاً این حرف از کجا نشأت گرفته است؟ این حرف از ملای رومی است که دیگران نیز از او گرفته اند.

ص: 36

او تاکنون کسی پیدا نشده است که به او بگوید: آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تنها در مدینه در جذبه و عشق الهی گیر کرده بود و یا در مکه هم، این چنین بود، اگر در مکه هم آن حضرت در حالت عشق و جذبه الهی گیر کرده بود آنجا چه کسی او را به حرف گرفته و مشغول می داشت و از مقام جذبه پائین می کشید تا رسالت خود را اداء نماید؟ عایشه که در آن زمان هنوز به افتخار همسری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نایل نیامده بود، پس در آن وقت جز ام المؤمنین خدیجه علیهاالسلام کس دیگری نمی توانست چنین نقشی را به عهده بگیرد، بنابراین پس چرا شما این حدیث را درباره او روایت نکرده اید؟ ممکن است کسی بگوید به دو دلیل عایشه به چنین افتخاری سرافراز شده است، یکی اینکه در میان همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تنها زنی که پیامبر او را در حالیکه باکره بود به همسری برگزید، دوم اینکه از زیبایی خیره کننده ای برخوردار بود.

اما در رابطه با اینکه عایشه در حال بکارت به همسری رسول خدا در آمده:

ابن سعد در طبقات الکبیر روایت می کند که عایشه پیش از پیامبر با یکی از کفار قریش ازدواج کرده و سپس از او طلاق گرفت، و ابوبکر به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: یا رسول الله عایشه در خانه مانده چکار کنم؟ و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر مبنای شفقت بیش از حدی که داشت با وی ازدواج فرمود.

اما زیبایی عایشه:

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه با ماریه که هم جوان بود و هم زیبا، ازدواج فرموده بود، چرا این حدیث را برای او نقل نکردید؟ تردیدی نیست که این حدیث یک حدیث جعلی است ولی با این حال مولوی بر اساس آن یک مبنای عرفانی باز کرده که هر کس در آن بالاها گیر کند یکی لازم است که او را مشغول دارد و عایشه نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین موقعیتی را داشته است، جوانان عزیز اینها عرفان اسلامی

ص: 37

نیست، گول این سخنان را نخورید، بروید درستان را بخوانید، و به مدارج عالیه علمی نایل آئید، آنگاه ازدواج کرده و کار کنید و تولید کنید تا هزاران آدم بینوا در پرتو زحمات شما به نوا برسند خودتان را بیخودی به این حرفهای بی مبنا معطل نکنید.

صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه***بشکست عهد صحبت اهل طریق را

گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود***تا انتخاب کردی از آن این طریق را

گفت آن گلیم خویش برون می کشد ز آب***این سعی می کند که بگیرد غریق را

چه باید کرد؟

مدتها است که ما از خانقاه به مدرسه آمده ایم، و حالا می خواهند به نام عرفان اسلامی پایمان را دوباره به خانقاه بکشانند، تا دوباره دانش ها و هنرمان در دست اجانب باشد و باز برای یک سوزن محتاج آمریکاییها بشویم، نه جوانان عزیز، نمی خواهد شما عارف بشوید، شما همان دانشجویان متعلم علی سبیل النجاه باشید، فیزیک و ریاضی تان را بخوانید ورزش تان را بکنید و کاری هم به این کارها نداشته باشید و لازم نیست که شما عرفان التقاطی را که اصل و ریشه آن از نشخوارهای یونان باستان است یاد بگیرید، خدا توی خانقاه نیست، نمازتان را توی مسجد بخوانید، و درستان را بخوانید، تقوا داشته باشید و به خودتان متکی باشید.

ص: 38

9- عایشه کیست؟

حالا میخواهم عایشه را که مولوی در منقبت او شکر خدایی کرده و او را گوهر حوا می خواند بشناسیم و ببینیم که او چکاره بوده است؟

پس از آنکه امیرالمؤمنین علیه السلام به خلافت رسید عایشه که آرزوهای خود را نقش بر آب می دید از مدینه به مکه رفت و عده ای از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و دیگران را دور خود جمع کرده و به بهانه خونخواهی عثمان به بصره آمد، و با سوء استفاده از موقعیت خود که همسر پیامبر صلی الله علیه و ۀه و سلم بود اهالی بصره را تحریک کرد، و مردم ساده لوح که دور او جمع شده بودند آماده جنگ با امام بحق مسلمین علی علیه السلام شدند عایشه از کجاوه ای که با پوششی از ورق آهنی آنرا پوشانده بودند تا او را از اصابت تیرهای سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام حفظ کند سوار بر شتری همراه دو تن از صحابه که سوابقی در اسلام داشتند عملیات جنگ را رهبری می کرد، امیرالمؤمنین علیه السلام پیش از شروع جنگ طلحه و زبیر را خواست و هشدارهایی به آنان داده و احادیثی را که در حقانیت آن حضرت از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده بودند به آنان تذکر داد ولی فائده ای نبخشید.

هنگامی که جنگ آغاز شد امیرالمؤمنینعلیه السلام مسلم مجاشعی را پیش خوانده و به وی دستور داد تا قرآنی برداشته و به سپاه بصره نزدیک شود، و برای آنان قرآن خوانده و اعلام بدارد که ما طرفدار قرآن بوده و با آن مخالف نیستیم و آنان را به قرآن قسم دهد که دست از دسیسه و فساد بردارند، در این هنگام مسلم مجاشعی را به دستور عایشه تیرباران کرده و به شهادت رساندند، آنگاه امام علیه السلام فرمود:

حالا دیگر ما می توانیم با اینها بجنگیم، جنگ آغاز شد هفتصد نفر از مردان بنی ازد زمام شتر عایشه را به دست گرفته و با تمام توان از او حفاظت می کردند، عایشه در این میان مردان جنگی بصره را به جنگ و خونریزی تحریک کرده و می گفت:

ص: 39

آهای بچه های من، آهای پسران من، هم اینک علی علیه السلام اقدام به اهانت به مادرتان می کند، از حریم پیامبرتان دفاع جانانه ای به عمل آورید. و جنگاوران بصره دیوانه وار خود را بر صفوف امام می زدند تا برگ برنده را به عایشه تقدیم نمایند، امام که چنین دید فرمود:

تا آن کجاوه بر بالای آن شتر پابرجاست این مردم بی جهت خود را به کشتن خواهند داد، آنگاه به فرزندش محمد بن حنفیه دستور پیشروی و حمله داد، او در مقابل سیل تیرهای دشمن نتوانست کاری انجام بدهد و امام بناچار او را از مأموریت خود معاف داشته و فرزند دیگرش امام حسن علیه السلام را به جای وی مأمور حمله به ستون جنگاوران بصره فرمود، امام حسن علیه السلام بدون توجه به تیر باران عمومی دشمن جلو رفت، و مدافعان سرسخت عایشه را عقب زده و شتر عایشه را پی کرده و بر زمین انداخت، شتر بر زمین افتاده و کجاوه سرنگون شد، عایشه هنوز در کجاوه خود نشسته و تصمیم گرفته بود که از راه دیگری جنگ و مبارزه با خلیفه بحق رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دنبال کند، او به منظور لطمه زدن به شخصیت والا و قداست امام شروع به ایراد تهمتهایی نسبت به آنحضرت کرد، او می خواست اولین نفر از مردان جنگی سپاه کوفه را که برای بیرون آوردن او از کجاوه اش به وی نزدیک می شود بهانه قرار داده و شروع بداد و فریاد نماید که اینک مرد یا مردان نامحرمی به داخل کجاوه او رفته اند، و با این فکر آماده نشسته بود که پرده کجاوه بالا رفت و عایشه که با آمادگی کامل می خواست نقش خود را ایفاء نماید ناگهان چشمش به برادرش محمد بن ابی بکر افتاد که او را امر به خروج از کجاوه می کند، اینجا بود که دسیسه او نقش بر آب شد آنگاه سراغ از پی کننده شتر گرفته و فهمید که امام حسن علیه السلام این کار را انجام داده است، طبیعی است که کینه آن بزرگوار را به دل گرفته و از آن پس مرتباً مردم را علیه علی و امام حسن علیهماالسلام تحریک می کرد، و سرانجام جعده بنت اشعث

ص: 40

تحت تأثیر تحریکات مستقیم و غیر مسقتیم او، اقدام به مسموم کردن جگر گوشه و ریحانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمود، بنی هاشم و در رأس آنها امام حسین علیه السلام جنازه آن حضرت را پس از تغسیل و تکفین به منظور دفن آن جناب در جوار جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به روضه آن حضرت آوردند، عایشه همینکه از موضوع با خبر شد عده ای از مردان کینه توز بنی امیه را دور خود جمع کرده و سوار بر قاطری از خانه خود بیرون آمد و با لجاجت شرم آوری از دفن آن حضرت در جوار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ممانعت به عمل آورد، نه تنها ممانعت به عمل آورد بلکه دستور داد که جنازه آن مظلوم را تیرباران کردند و بر اساس وصیت آن حضرت که فرموده بود: من راضی نیستم بخاطر من به اندازه یک شاخه حجامت خون از کسی بر زمین ریخته شود، اگر ممانعت نکردند مرا در کنار جدم بخاک بسپارید وگرنه در بقیع دفنم کنید -آن حضرت را در بقیع دفن کردند.

عایشه به طرز تأسف باری مسلح شده و سر راه بنی هاشم را بسته بود و از دفن امام حسن علیه السلام در کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ممانعت می کرد که ابن عباس جلو آمده و خطاب به عایشه چنین گفت، که یکی از شعرا، به نام «صقر بصری» سخنان ابن عباس را به شعر درآورده و می گوید:

وَ یَوْمَ الْحَسَنِ الْهَادِیَ عَلَی بغلک آسرعت *** وَ مانست وَ مَانِعَت وَ خَاصَمْتُ وَ قَاتِلَت

وَ فِی بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ بِالظُّلْمِ تحکمت *** هَلِ الزَّوْجَهِ أَوْلَی بالمواریث مِنَ الْبِنْتِ

لَکَ التِّسْعِ مِنَ الثُّمُنِ وَ بِالْکُلِّ تصفت *** تَجَمّلتِ تَبَغّلتِ وَ إِنْ عِشْتُ تفیلت (1)

«روز دفن حسن هادی شتابان سوار قاطر شده آمدی با تبختر و خصومت و جنگ کردی، در خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حکم به جور نمودی، آیا زوجه به میراث از دختر اولی است؟ (اگر از رسول

ص: 41


1- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 45 - 44.

خدا صلی الله علیه و آله و سلم ارث برده می شد چرا به دخترش زهرا علیهاالسلام ندادند) برای تو نه یک از هشت یک است (یک قسمت از 72 قسمت) ولی در همه تصرف و حکومت کردی، روزی بر شتر سوار شده به جنگ بصره رفتی و روزی بر قاطر نشستی و اگر نمردی و زنده ماندی بر فیل هم سوار می شدی»!

حالا درست قضاوت کنید آیا به یک چنین زنی می توان گوهر حوا گفت؟ آیا واقعا می توان به حدیث یک چنین آدمی احتجاج کرد؟ و آیا اسلامی که از طریق او به ما می رسد واقعاً اسلام است؟!!!

امام حسین علیه السلام وقتی که وضع را چنین دید عکس العملی در مقابل اقدامات ناروای او نشان نداده و جنازه برادر را به بقیع آورد، و وقتی برای نهادن در قبر وارد قبر شد و روپوش را از روی جنازه کنار زد مشاهده کرد که هفت تیر بر جنازه مقدس آن حضرت اصابت کرده است، برادر را در لحد قرار داده و از قبر بیرون آمد، و وقتی بیرون آمد در سوک برادرش چنین فرمود:

غارت زده آن نیست که اموالش را به یغما ببرند بلکه غارت زده حسین است که چون تو برادری را از دست داده است، لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.

ص: 42

گفتار دوم

1- حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسین اشرف کاشانی (دامت توفیقانه)

تصویر

ص: 43

ص: 44

2- فضائل حضرت زهرا علیهاالسلام

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»

اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، والصَّلاهُ وَ السَّلام علی سَیِّدنا و نَبیِّنا، الْعَبْدِ الْمُؤَیَّدِ وَ الرَّسُولِ الْمُسَدَّدِ، أَبِی الْقَاسِم ِمُحَمَّد، وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْمَعْصومِینَ المکرّمین سِیَّما مَوْلَانَا وَ مقتدانا الْحِجَّهِ الثَّانِیَ عَشَرَ ، الْمَهْدِیُّ الْمُنْتَظَرُ ، روحی وَ أَرْوَاحَ الْعَالَمِینَ لِترابِ مُقَدَّمِهِ الْفِدَاءُ ، وَ اللَّعْنَ عَلِیِّ أَعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مخربی شَرِیعَتِهِمْ وَ مبغضیهم وَ مُبْغِضِی شِیعَتِهِمْ مِنْ أَلَانَ الَیَّ یَوْمِ الدِّینِ.

عن الامام الحسن العسکری علیه السلام:

نَََحْنُ حُجَه اللَّهِ عَلی خَلْقِ، و فاطِمَهُ حُجَّهُ عَلیَنا.(1)

3- حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام حجت بر امامان:

امام حسن عسکری علیه السلام؟ فرمود: ما حجتهای خدا بر مخلوقات هستیم و مادرمان حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام حجت خدا است بر ما.

یعنی مردم هنگامی که گرفتار می شوند چنگ به دامن ما زده و می گویند: ای امام

ص: 45


1- عوالم العلوم، مقدمه ج 11 (فاطمه زهرا علیهاالسلام) ص 5.

باقر، ای امام صادق، ای امام سجاد ، وای امام حسین، ولی ما امامان هر وقت گرفتار می شویم دامن مادرمان حضرت زهرا علیهاالسلام را می گیریم.

شیخ الاسلام مجلسی قدس سره می نویسد:

هر وقت بر امام باقر علیه السلام تب شدیدی عارض می شد در وسط خانه یک سطل آب می گذاشت، و مرتباً جام را به زیر آب زده و از آب بر می داشت و بالای سرش میریخت و می گفت: یا فاطمه! یا فاطمه! یا فاطمه! این عمل را چندان تکرار می فرمود که تبش آرام می گرفت.

4- اسراری که در اسم فاطمه نهفته است:

اسراری در این وجود مقدس به ودیعه گذاشته شده است که وجوهش را علماء ذکر کرده اند از آن جمله 9 اسم برای آن بزرگ بانوی دو جهان ذکر کرده اند که یکی از آنها فاطمه است.

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:

یا فاطمه أتدرین لِمَ سُمِّیتْ فَاطِمَهَ؟ فقَالَ عَلِی عَلَیْهِ السَّلاَمُ: یا رَسُولِ اَللَّهِ! لِمَ سُمِّیَتْ قَالَ: لِأَنَّهَا فُطِمَتْ هِیَ وَ شِیعَتُهَا مِنَ اَلنَّارِ.(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای فاطمه: می دانی چرا تو به اسم فاطمه نامیده شده ای؟

امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: یا رسول الله چرا فاطمه فاطمه نامیده شده است؟ فرمود:

زیرا او و شیعیانش از آتش جهنم قطع شده اند.

آن حضرت بدان دلیل فاطمه نامیده شده است زیرا کسانی که دامنش را بگیرند و

ص: 46


1- بحار الأنوار، ج 43، ص 14، ح 10. عوالم العلوم، ج 6، ص 26-27، ح: 6

متوسل به او بشوند را از غم و اندوه جدا می کند، یعنی مقراض محبت او شیعه را از درد و غم و الم جدا می کند مخصوصاً کسانی را که گرفتار گناه و معصیت اند مخصوصاً جوانها اگر به ذیل ولای آن دخت گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنگ زده و بگویند: یا فاطمه! یا فاطمه! یا فاطمه! و در این کار مداومت به خرج دهند عاقبت شیاطین انس و جن دست از گریبان آنها بر می دارند، این یکی از الطاف کریمه حضرت حق جل و علا است که پیامبر محترم اسلام آنرا برای امت خود به ارمغان آورده است.

گرچه پروردگار متعال مسلمانان را به نماز، روزه، خمس، زکوه، حج، امر به معروف، نهی از منکر، تخلق به اخلاق الهی، ادای امانت، و راستی و درستی امر فرموده، ولی در کنار این همه دستور درباره رعایت و توجه شدید بنام مبارک حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام تأکید أکید فرموده است.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که اهل إغراق نیست، زیرا مهر عصمت آن حضرت را دقیقاً کنترل می کند، و هنگامی که آن حضرت می خواهد فاطمه علیهاالسلام را به دنیا معرفی نماید این جبرئیل امین است که به امر پروردگار متعال، و از طرف او نحوه معرفی را به وی می گوید.

حالا به حدیث یکی از صحابی بنام عبدالله بن مسعود در این زمینه توجه کنید:

قال: دَخَلْتُ عَلی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم، فَسَلَّمْتُ وَ قُلْتُ: یا رَسُولَ اللَّهِ أَرِنِی الْحَقَّ أَنْظُرُ إلَیْهِ بَیاناً، فَقالَ: یَابْنَ مَسْعُودٍ لِجِ الْمِخْدَعَ...(1)

عبدالله بن مسعود می گوید:

روزی به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شرفیاب شده و سلام کردم، سپس عرض کردم:

ص: 47


1- بحار الانوار، ج 36، ص 73، ح 23.. عوالم العلوم، ج 6، ص 30، باب 3، ح 1.- علل الشرایع، ج 1، ص 179، ح 1.

یا رسول الله حقیقت را به من چنان نشان بدهید که گویا آن را به چشم خود می بینم، فرمود یابن مسعود برو توی آن اطاق کوچک و ببین چه می بینی، داخل اطاق رفتم، ناگهان چشمم به علی بن ابی طالب علیهماالسلام افتاد که در حالت خشوع رکوع و سجود به جا می آورد، پس از آنکه نمازش را خواند دست به دعا برداشت و چنین گفت:

پروردگارا! بحق پیامبرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم از گناهان گناهکاران شیعیان من درگذر.

از اطاق بیرون آمدم تا ماجرا را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خبر دهم، هنگامی که به حضور آن حضرت رسیدم دیدم که او نیز در حالت خشوع مشغول نماز است و سپس از نماز دست به دعا برداشت و عرض کرد:

پروردگارا! به حق ولی خود علی بن ابی طالب علیهماالسلام از گناهان گناهکاران امت من درگذر.

وقتی که چنین دیدم بهت و هراس سر تا پای وجودم را فرا گرفت، شگفت زده بخود گفتم: چه می بینم؟! علی علیه السلام پس از نماز، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را وسیله قرار داده و از خدا آمرزش گناهان دوستان خود را می خواهد، و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز در تعقیب نماز، علی علیه السلام را وسیله قرار داده و آمرزش گناهان امت خود را از خدا می خواهد، در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سر برداشت و نگاهی به من کرد و فرمود:

یابن مسعودا! چه شده که اینهمه بهتت زده، مگر نمی دانی که پروردگار متعال پیش از آفرینش جهان نور ما را از نور خود آفرید، آنگاه کلیه موجودات جهان آفرینش را از نور ما آفرید، یابن مسعود! ما ظرف مشیت الهی هستیم که درست در مقابل فیض خدا قرار گرفته ایم، هر فیضی که از طرف خدا به مخلوقات می رسد نخست به ما می رسد و آنگاه سهم هر کدام از موجودات به اندازه نیازش از ما به وی می رسد یعنی اگر به حضرت ابوالفضل علیه السلام متوسل شدید، اگر دامن حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام، و یا امام صادق علیه السلام را گرفتید در جواب کسانی که نق زده و

ص: 48

می گویند: ای بابا آدم باید تنها بخدا چنگ بزند - بگوئید: همان خدائی که تو می گوئی، خود اینها را وسیله تقرب به خود قرار داده است قرآن کریم که می فرماید: «وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ...»(1) منظور از وسیله اینها هستند ما باید دست نیاز به اینها دراز کنیم که خدا خود اینها را وسیله ارتباط خلق با خود قرار داده است.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: یابن مسعود، خدا آسمانها و زمین را از نور من آفرید، به خدا قسم که من اجل و اشرف از آسمانها و زمین هستم. همه می دانیم که عرض و طول آسمانها نامحدود است، به طوری که آنرا با ارقام بسیار بزرگ نجومی هم نمی توان بیان کرد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به منظور بیان عظمت و بزرگی خود می فرمایند: که من اجل و اعظم و اشرف از آسمانهای بیکران هستم.

یابن مسعودا پروردگار متعال نور علی علیه السلام را شکافته و از آن عرش و کرسی را آفرید.

در بحارالانوار، و اصول کافی، و پاره ای از کتب معتبر، از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرمودند:

هنگامی که حق تعالی عرش خدا را آفرید 360 هزار ستون برای آن تعبیه فرمود و برای هر ستونی سیصد و شصت هزار فرشته موکل قرار داد که اگر به کوچکترین فرشته، حق جلت عظمته اذن میداد هفت آسمان و هفت طبقه زمین را می بلعید در حالی که آسمان ها و زمین در کام آن فرشته همچون ریگی بود در بیابان پهناوری!!! پس از آفرینش عرش و فرشتگان خداوند متعال خطاب به فرشتگان نموده و فرمود: بندگانم این عرش را به دوش گرفته و حمل نمایید.

فرشتگان هر چه سعی کردند نتوانستند آن را حمل کرده و حرکت دهند.

خداوند عز وجل به تعداد هر فرشته ای، فرشته دیگر آفرید، باز نتوانستند آن را

ص: 49


1- سوره مائده، آیه 35.

بجنبانند، سپس به تعداد هر کدام از آنها ده فرشته دیگر آفرید، باز بر حرکت دادن آن قادر نبودند، این بار به عدد هر فرشته که عدد مجموعشان سیصد و شصت هزار بود، سیصد و شصت هزار ملک آفرید، باز از حرکت دادن آن عاجز بودند، حق عز وجل خطاب به جملگی نموده و فرمود:

عرش را رها کرده و آن را به خودم واگذارید که به قدرت خویش آن را نگه دارم. فرشتگان آن را رها کرده و از اطرافش کنار رفتند، پس باری تعالی آن را به قدرت کامله اش نگه داشت!. سپس به هشت تن از آنها فرمود:

شما این عرش را حمل کنید.

عرضه داشتند: پروردگارا این جماعت کثیر و نفرات بسیار نتوانستند عرش را حمل کنند، آن وقت چطور ما که تعدادمان اندک و نفراتمان کم است می توانیم آن را حمل کنیم!

حق عز وجل فرمود:

امتثال امر کنید شما را بر آن قادر می نمایم، زیرا من خداوندی هستم که دور را نزدیک و بندگان را رام و سخت را آسان و مشکل را سهل می نمایم، آنچه را بخواهم انجام داده و هر چه را اراده کنم به آن حکم می کنم، کلماتی را به شما می آموزم که وقتی آنها را گفتید حمل و نقل عرش بر شما آسان می گردد.

عرضه داشتند: پروردگارا، آن کلمات چیست؟

حق تعالی فرمود: بگویید:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إلا بالله العَلِیِّ العَظِیمِ وَصَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطیِّبینَ»

فرشتگان این کلمات را گفته و عرش را همچون مویی که بر شانه مرد چابک و قوی روییده باشد، بر روی دوش نهاده و حمل نمودند.

ص: 50

پس از آن حق عز وجل به سایر فرشتگان فرمود : عرش را رها کرده تا این هشت نفر آن را حمل نموده و شما فقط اطراف آن طواف کرده و بگردید و به تسبیح و تنزیه و تمجید و تقدیس من بپردازید، چه آنکه من بر آنچه می بینید قادر و بر هر چیز توانا می باشم.(1)

این روایتی بود در باره عظمت عرش، حالا وسعت عرش چقدر است؟

امام صادق علیه السلام فرمود:

« إِنَّ لِلَّهِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ: حِزْقَائِیلُ لَهُ ثَمَانِیَهَ عَشَرَ أَلْفَ جَنَاحٍ مَا بَیْنَ الْجَنَاحِ إِلَی الْجَنَاحِ خَمْسُمِائَهِ عَامٍ ثُمَّ أَوْحَی اللَّهُ أَیُّهَا الْمَلَکُ: طِرْ فَطَارَ مِقْدَارَ عِشْرِینَ أَلْفَ عَامٍ لَمْ یَنَلْ رَأْسُهُ قَائِمَهً مِنْ قَوَائِمِ الْعَرْشِ ثُمَّ ضَاعَفَ اللَّهُ لَهُ فِی الْجَنَاحِ وَ الْقُوَّهِ وَ أَمَرَهُ أَنْ یَطِیرَ فَطَارَ مِقْدَارَ ثَلَاثِینَ أَلْفَ عَامٍ وَ لَمْ یَنَلْ أَیْضاً وأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ: أَیُّهَا الْمَلَکُ لَوْ طِرْتَ إِلَی نَفْخِ الصُّورِ مَعَ أَجْنِحَتِکَ وَ قُوَّتِکَ لَمْ تَبْلُغْ إِلَی سَاقِ الْعَرْشِ فَقَالَ الْمَلَکُ سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَی فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم اجْعَلُوهَا فِی سُجُودِکُمْ»(2)

«خداوند فرشته ای دارد به نام حزقائیل که هیجده هزار بال داشته و فاصله بین بالی تا بال دیگر پانصد سال مسافت می باشد، حق تعالی به آن خطاب فرمود : ای فرشته پرواز کن.

حزقائیل به مقدار بیست هزار سال پرواز کرد ولی به فراز هیچ کدام از ستونها نرسید.

خداوند متعال بال ها و نیروی او را دو چندان نمود و بعد امر فرمود که پرواز کن.

ص: 51


1- بحار، ج 55، ص 33، ح 53 و ج 27، ص 97 - مستدرک سفینه البحار، ج 7، ص 161 - روضه الواعظین، فتال نیشابوری، ص 47.
2- تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 554 و 555 - روضه الواعظین، فتال نیشابوری، ص 47.

فرشته نامبرده به مقدار سی هزار سال پرواز کرد باز بر فراز هیچ ستونی از ستونهای عرش دست نیافت.

خداوند به آن وحی فرمود:

ای فرشته من اگر با این بالها و نیرویی که داری تا قیامت هم پرواز کنی به ساق عرش من نخواهی رسید.

حزقائیل عرضه داشت : سبحان ربی الاعلی (پروردگار والای من منزه است) این جا بود که حق عز و جل أیه (سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی) را نازل فرمود و نبی اکرم صلی الله علیه و اله و سلم فرمود : آن را ذکر سجودتان قرار دهید.»

آن وقت این عرش با این عظمت از نور علیه السلام آفریده شده است.

بعد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به عبدالله بن مسعود کرد و فرمود:

یابن مسعود! سپس پروردگار عالم نور فرزندم حسن علیه السلام را شکافت و از آن لوح و قلم را آفرید و حسن علیه السلام اجل و اشرف از لوح و قلم است.

یابن مسعود! بعد پروردگار عالم نور فرزندم حسین علیه السلام را شکافت و از آن بهشت و حورالعین را آفرید،

و حسین علیه السلام اجل و اشرف از بهشت و حورالعین است.

آن وقت این بهشت با این خصوصیات از نور امام حسین علیه السلام خلق شده و تعلق به امام حسین و دوستان و عزاداران و زائران قبر آن حضرت دارد.

5- وسعت بهشت:

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بهشتی که پروردگار عالم به هر یک از مؤمنین عطا می فرماید به قدری وسیع است که اگر مؤمن بخواهد اولین و آخرین از موجودات را در بهشت خود میهمان کند، بدون استمداد از کسی به آسانی می تواند این کار را انجام بدهد، حساب کنید از اول آفرینش تا روز قیامت چند نفر مؤمن به بهشت می روند.

ص: 52

در روایتی امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«مَنْ لَمْ یَأْتِ قَبْرَ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ هُوَ یَزْعُمُ أَنَّهُ لَنَا شِیعَهٌ ححَتَّی یَمُوتَ فَلَیْسَ هُوَ لَنَا بِشِیعَهٍ وَ إِنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّهِ فَهُوَ مِنْ ضِیفَانِ أَهْلِ الْجَنَّه »(1)

«هر کس تا آخر عمرش [ برای زیارت] به حرم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام مشرف نشود و حال آنکه خود را از شیعیان ما بپندارد، او شیعه ما نیست و اگر هم از اهل بهشت شمرده شود میهمان اهل بهشت است.»

یابن مسعود! بهشت با همه عظمت و وسعتش از نور امام حسین علیه السلام آفریده شد، و امام حسین علیه السلام جلالت و عظمت و شرافتش بیشتر از بهشت است.

یابن مسعود! آنگاه سر تا سر عالم هستی را ظلمت فرا گرفت، و همه جا در تاریکی محض فرو رفت، ملائکه وحشت زده دست به دعا برداشتند و گفتند:

پروردگارا ما را از این ظلمت نجات ده.

تیر دعایشان به هدف استجابت رسید قندیلی از نور بسیار شدید و خیره کننده ای از زیر عرش آویزان شد، در همه عالم وجود نقطه ای باقی نماند جز آنکه زیر تابش آن نور روشن شد، که آن نور، نور صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیهاالسلام بود. این است که تا روز قیامت هر کس بخواهد از ظلمت نجات پیدا کند تنها بوسیله آن نور می تواند نجات پیدا کند.

انسیه حورا سبب اصل اقامت*** اصلی که ببالید بدو نخل امامت

هرگز نشنیدم که خدا را بودی أم*** ای أم الوهی ای در تو خرد گم

مرآت خدا عالمه نکته توحید*** کش خیمه عصمت زده بر عرصه تجرید

ص: 53


1- بحار، ج 98، ص 4ح 15-کامل الزیارات، ص 193.

در هر صفتی اعظم اسماء الهی*** اندر فلک قدرت نبود چو تو ماهی

عالم همگی بنده شرمنده تو شاهی*** محتاج توایم از در الطاف نگاهی

یا فاطِمَهُ الزَّهراءِ إنّا بِکِ نَشْکُوا

خورشید چو رویت به سما و به سمک نیست***از عشق تو برپاست به کونین هیاهو

اوصاف خدا از تو هویداست کما هی***علم تو محیط است به معلوم الهی

من با تو به توحید دلی یک دله دارم***از عشق تو بر گردن جان سلسله دارم

یا فاطِمَهُ الزَّهراءِ إنّا بِکِ نَشْکُوا(1)

6- عروج رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:

این مطلب در جای خود به ثبوت رسیده است که کلیه عوالم وجود چه آنهائی که ما می بینیم، و چه آنهایی که نمی بینیم همگی فیض از پیامبر عالیقدر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می گیرند، حالا فاطمه زهرا علیهاالسلام چنین پدری را از دست داد.

7- فاطمه زهرا علیهاالسلام و پیراهن پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:

از روزی که امیرالمؤمنین علیه السلام بدن طیب و طاهر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را غسل داد پیراهن مبارک آن حضرت را در صندوقی گذاشت و دیگر به کسی نشان نداد، همان پیراهن که از ودایع نبوت بوده هم اکنون در اختیار حضرت حجه بن الحسن روحی و ارواح العالمین له الفداء است.

ص: 54


1- اشعار از مرحوم حکیم صفا

روزی فاطمه زهرا علیهاالسلام آن پیراهن را از امیرالمؤمنین علیه السلام خواست تا بوی پدر را از آن استشمام کند، چون چند روز بود که بوی پدر عظیم القدرش را استشمام نکرده بود آری پیغمبر است، عزیز عالم است.

اِنْصَرَفْتَ نَحْوَهُ أَفْئِدَهُ الأَفلاکَ***وَ ثُنِیَتْ إِلَیْهِ أَزِمَّهُ الأملاکُ

دلهای پاکان عاشق او هستند، شما نمی دانید پیغمبر که بوده، هر کس می آمد و نگاهش به وی می افتاد به جهت دل پاکی که داشت عاشق او می شد، حالا پاکتر از همه که حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام است در جستجوی پدر تمامی اطاقها را می گردد، ولی او را پیدا نمی کند، غم سنگینی دل پر دردش را می فشارد، به سر خاک پدر پناه می آورد، دلش آرام نمی گیرد.

بالاخره امیرالمؤمنین علیه السلام در اثر اصرار فاطمه علیهاالسلام در صندوق را گشود و پیراهن را از آن بیرون آورده و به فاطمه علیهاالسلام داد، فاطمه علیهاالسلام نگاهی به پیراهن افکند و سیل اشک از چشمانش سرازیر شد، پیراهن را به سر و سینه اش کشید. بچه هایش را صدا زد، و همه آمدند همین که چشمشان به پیراهن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم افتاد غوغائی برپا کردند، فاطمه زهرا علیهاالسلام از حال رفت، امیرالمؤمنین علیه السلام که وضع را چنین دید پیراهن را توی صندوق قرار داد و دیگر آنرا هرگز به فاطمه زهرا علیهاالسلام نشان نداد.(1)

8- یادی از یک دختر سه ساله:

نظیر همین ماجرا در خرابه شام برای دختر سه ساله حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام پیش آمد، آن ستمدیده شبی فقدان بابا را بهانه کرده و دامن عمه اش زینب علیهاالسلام را گرفت و با اصرار تمام بابایش را از وی می خواست، در مقابل دلجوئیهای عمه اش آرام نگرفت و صدا به گریه و شیون بلند کرد، دختران خردسال

ص: 55


1- بحارالانوار، ج 43، ص 157

اسیری که در خرابه بودند با دختر نازنین امام هم صدا شدند، صدای گریه و بی تابی اینها به دلیل نزدیکی از کاخ ستم به گوش یزید رسید، از علت آن جویا شد، بی تابی دختر امام را به اطلاع او رساندند، به دستور وی سر بریده امام مظلوم را به خرابه آوردند تا شاید دخترک با دیدن سر بابا آرام بگیرد، و یزید از تنگنای فشار درونیش که سخت آزارش می داد رها شود، سر نازنین امام را وارد خرابه کردند، دخترک سر بریده را در بر گرفت، زنان و دختران هم زنجیرش همه او را در میان گرفتند تا نحوه برخورد او با بابایش را ببینند، دخترک عقده دلش گشوده شد، و با بابایش مشغول راز و نیاز شد، بابا کجا بودی تو؟

«مَن قَطَعَ وَ ریدَکَ »؟ چه کسی رگهای گردنت را بریده.

به فدای تو شوم ای که تو جانان منی*** هم تسلای دل و قلب پریشان منی

آمدی از چه خرابه تو که سلطان منی*** باورم هیچ نیاید که تو مهمان منی

خرابه تاریک است و زنان و بچه ها در تاریکی محض به حال پریشان دخترک بی نوا زار می زنند، کودک لب به لب بابا نهاد و چراغ عمرش خاموش شد.

زینب مظلومه جسد بی جان دختر برادرش را در بر کشیده و چنان نالید که دل زمین و زمان را به آتش کشید، صدای شیوه از خرابه به آسمان بلند شد، همسایگان خرابه سراسیمه پشت بامها آمده و علت بی تابی آنها را پرسیدند، وقتی که از ماجرا اطلاع حاصل کردند، زنانشان لوازم غسل و کفن و حتی زن غساله ای را برای غسل آن کودک ستمدیده بی گناه با خود به خرابه آوردند وقتی که اهل بیت امام حسین علیه السلام چشمشان به کفن افتاد به سختی گریستند که حتی دشمن بی شرم را به گریه درآوردند.

ص: 56

گفتار سوم

1- علامه محقق حضرت آیت الله مرحوم حاج شیخ محمود حلبی خراسانی قدس سره

تصویر

(از تهران)

ص: 57

ص: 58

2- ولایت و محبت به حضرت ولی عصر

عجل الله تعالی فرجه الشریف(1)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ بَارِئِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِینَ و صلی الله علی سید الأنبِیَاءِ وَ المُرسَلینَ حَبیبِ إلَهِ العَالَمینَ و خاتم النبیین، أبِی القَاسِمِ مُحَمَّدٍ و عَلَی أهلِ بَیتِهِ الاطَّیِّبینَ الانجبین الْهُدَاهِ الْمَهْدِیِّین سِیَّمَا مَوْلانَا و سَیِّدَنَا اَلْاِمامِ المُبین و الْکَهْفِ الْحَصینِ، وَ غِیَاثِ الْمُضطَرِّ الْمُستَکینِ و خاتم الائِمَّهِ الْمَعْصُومِینَ.

صَاحِبُ الْهَیْبَهُ العسکریه وَ الْغِیبَهَ الالهیه ، مَوْلَانَا وَ سیدنا وَ أَمَامَنَا وَ هَادِیَنَا بِالْحَقِّ الْقَائِمِ بِأَمْرِکَ ، وَ لَعْنَهَ اللَّهِ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَبَدَ الابدین وَ دَهْرَ الداهرین.

قَالَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی:

«بَقِیَّه اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ »(2)

آنچه خدا برای شما باقی گذارده برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید.

ص: 59


1- این سخنرانی در شب عید فطر سال 1393 هجری در شهرستان اصفهان ایراد گردیده است.
2- 86/ هود: 11.

3- مقدمه:

برای مطلب لازم و مهمی که باید به عرضتان برسانم مقدمه ای ذکر می کنم و خیلی لازم است که آقایان اهل علم، دانشمندان و فضلا این مقدمه را مورد توجه قرار دهند.

مذهب حقه شیعه دارای یک اصل بسیار معتبر از اصول مذهب است که بدان متلالا و متجلی است و سایر مذاهب و همچنین سایر ادیان از آن اصل محرومند.

چنانکه به سمع مبارکتان رسیده به طور قطع و مسلماً در روزهای غدیر خم آقایان گویندگان که بالای منبرها واقعه غیر خم را به سمع مبارک شما می رسانند ضمن مطالبی که در پیرامون آن صحبت می کنند می گویند:

پیامبر محترم اسلام در روز تاریخی غدیر به منبر تشریف برده و هفتاد هزار نفر را توی بیابان در جحفه از حرکت باز داشتند، سه شبانه روز زیر آفتاب داغ عربستان به منبر تشریف برده و خطبه مفصلی ایراد فرمودند، خطبه ای که مشحون از معارف توحیدی اسلام بود، خطبه ای که به تنهائی دلالت بر صدق نبوت آن حضرت می کند، زیرا بجز یک پیامبر راستین کسی را توان ایراد چنین سخنان محکم و پر محتوائی نیست، از جمله مطالبی که بعد از ایراد خطبه مذکور بیان فرمودند آن بود که آن حضرت به منظور گرفتن اقرار و اعتراف از مردم سه بار فرمودند:

ألَسْتُ أوْلَی بِکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ؟

این عبارت را همه محدثین اعم از شیعه و سنی، و مورخینی که واقعه غدیر را به تفصیل بیان داشته اند از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده و نوشته اند:

که پیامبر محترم اسلام سه مرتبه خطاب به انبوه جمعیت حاضر در آن بیابان فرمودند:

ألَسْتُ أوْلَی بِکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ؟ قَالُواْ: بَلَی

ص: 60

پس از آنکه چنین اقراری از مردم گرفت فرمود:

مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ.(1)

راست امیرالمؤمنین علیه السلام را با دست چپش گرفته و آن حضرت را با خود بالای منبر 3، 4 پله ای که از جهاز شترها ترتیب داده بودند برد، آنگاه دوتائی دستهایشان را چنان بلند کردند که زیر بغل هر دو نمایان شد، این تابلوهای حاکی از اینکه حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم کمر علی علیه السلام را گرفته و او را از زمین بلند کرده است خلاف واقع و باطل است، گود ورزشگاه که نبوده که پیامبر عظیم الشأن کمر علی علیه السلام را بگیرد و بلند کند، کشتی که نمی گرفتند، نوع این تابلوها غلط ترسیم شده و به هیچوجه واقعیتی را که جریان یافته نشان نمی دهند و لذا مناسب شأن عظیم رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام نیستند، بلکه آنچه در صحنه غدیر اتفاق افتاده آن است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با دست چپ خود دست راست امیرالمؤمنین علیه السلام را گرفته و با

ص: 61


1- 1. این حدیث را با همین عبارت و عبارتهای دیگری به همین معنی و از طرق گوناگون می توان در جوامع حدیثی زیر از اهل سنت پیدا کرد. 1-المعجم الکبیر، ج 4، ص 173-174، ح 4053. 2۔ مناقب الامام امیرالمؤمنین علیه السلام قاضی محمد بن سلیمان کوفی، ج 2، ص 366، ح 842 و ص 378، ح 851، و ص 393، ح 869 3- مجمع الزوائد، ج 9، ص 104. 4- کنز العمال، ج 11، ص 610 ح 32950. 5-شرح الشفاء، ملا علی القاری مطبوع در حاشیه نسیم الریاض، ج 3، ص 412. 6-نزل الابرار، ص 52 7- بلوغ الامانی، مطبوع در ذیل «الفتح الربانی»، ج 23، ص 126، ح 275. 8-حیاه الصحابه کاندهلوی، ج 2، ص 434 9- مناقب سیدنا علی، فقیر عینی، ص 52 10- کشف الاستار، سید محمد بن حسین جلال مطبوع در ذیل مسند شمس الأخبار، ج 1، ص 102. و...

خود بالای منبر بردند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام هر دو دستشان را چنان بلند کردند که زیر بغل هر دو نمایان شد، آنگاه پیامبر بزرگوار اسلام خطاب به سیل جمعیت چنین فرمود:

مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ.

هر کسی که من مولای او هستم این علی مولای اوست.

و سپس فرمود:

اللّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.

تا اینجا را آقایان اهل منبر به اطلاعتان رسانده اند و شما نیز آن را شنیده اید.

نکته ای که من الان میخواهم عرض می کنم، و فضلا باید توجه کامل به آن داشته باشند این است که چرا پیامبر محترم فرمودند: ألَسْتُ أوْلَی بِکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ؟ این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چه مفهومی دارد؟

اهل سنت و جماعت که خدا انشاء الله هدایتشان بفرماید، و به علمای متعصبشان انصاف بدهد می گویند: منظور از سخن پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم که فرمود: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ آن است که می خواست بگوید: هر کس مرا دوست دارد علی علیه السلام را نیز باید دوست داشته باشد، عجب حرفی!! سه شبانه روز تمام، هفتاد هزار نفر جمعیت را در آن بیابان سوزان نگه داشته تا عقبی ها برسند و روندگان بازگردند، و مطلبی را که با این همه تشریفات و مقدمات خواسته بگوید آن است که علی علیه السلام را دوست بداریدا! کدام حرام زاده ای است که علی علیه السلام را دوست نداشته باشد؟! در حالیکه قرآن کریم می فرماید:

ص: 62

«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ»(1)

زنان و مردان مسلمانان همه همدیگر را باید دوست داشته باشند.

همه ما باید همدیگر را دوست داشته باشیم، آنوقت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فقط خواسته است به آن همه جمعیت بفرماید: علی علیه السلام را دوست داشته باشید؟ مگر مردم مبغض علی علیه السلام بودند، مگر هفتاد هزار نفر جمعیت دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام بودند که پیامبر به خاطر آن این همه جمعیت را معطلشان کرده، و یک ساعت ایراد خطابه می فرماید؟

گذشته از همه این حرفها پس گرفتن اقرار از مردم، یعنی: الَسْتُ أوْلَی بِکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ چه می شود؟ و مناسبت آن با مقام چگونه بیان می شود؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم در اینجا خطاب به مردم می فرمایند: آیا من نسبت به شما بالاتر از خودتان نیستم؟ و همه در جواب آن حضرت یکصدا گفتند: چرا شما برای ما بالاتر از خودمان هستید، بقول فلکی ها این رفراندوم برای چه بود، چرا از همه آنها قرار گرفت و فرمود:

آیا من برای شما بیشتر از خودتان اولویت، سلطنت، و ولایت ندارم؟

و همه هم مطابق انتظار آن حضرت اقرار کردند، آنگاه آن حضرت فرمود هر کس مرا به این صفت، و این سمت می شناسد، و این موقعیت را برای من نسبت به خود اعتراف دارد علی علیه السلام را هم باید به همین سمت، و صفت شناخته و بر اولویت او نسبت به خود اعتراف و اقرار داشته باشد، یعنی علی علیه السلام را نسبت به خود اولی تر، و مسلط تر از خودش بر خودش بداند.

4- ولایت تکوینی :

این مطلب در حکمت متعالیه، و فلسفه علمی منطقی، به اتفاق جمیع فلاسفه،

ص: 63


1- 71 / التوبه: 9.

فلاسفه الهی اعم از اشراقیون، مشائیون، فلسفه های پهلوی، فلسفه های رواقی، و غیره مثل دو دو تا چهار تا ثابت شده و همه بر آن متفقند، و هیچ اختلافی درباره آن در میان اهل فن وجود ندارد، کسانی که اهل فضل و درایت اند به کتب فلسفه مراجعه فرمایند. این مطلب به همین ترتیب که ما گفتیم در اسفار آخوند ملا صدرای شیرازی، قبسات میرداماد، حکمت الاشراق شیخ سهروردی، و انواع فلسفه هائی که نوشته شده و تدریس می شوند، و کتابهایش در دسترس عموم مردم است وجود دارد.

همه گفته اند: علت أولی به وجود معلول از خود معلول، و فاعل در فعلش وجود شدیدتری دارد تا خود فعل نسبت به خودش، فعل مولود فاعل، و معلول مولود علت است، معلول مرتبه نازله خود علت است، فعل تجلی فاعل، و تجلی، مرتبه پائین خود فاعل است، فاعل تسلط و احاطه اش بر فعل بیش از احاطه فعل بر خود است.

خدا فاعل و خلاق ما است، و احاطه او در وجود ما بیش از احاطه ما بر خودمان است، نفوذ قدرت خدا در ما بیش از نفوذ قدرت ما در خود ما است.

ما بر خودمان و شما بر خودتان توانائی دارید، شما الان در مملکت وجود خود می توانید چشمهایتان را روی هم گذاشته و هزار موجود خیالی را در ذهن خود ایجاد کنید، مثلاً الان یک دیس پلو را که زیرش یک بوقلمون و یک طرفش یک دُراج(1) و طرف دیگرش یک ماهی آزاد رشت قرار داشته باشد تا توجه به آن پیدا کنید فوراً در ذهنتان صورت وجود پیدا می کند.

این کمال تسلط و قدرت شما بر فعلتان در مملکت وجود خود می باشد، هر کدام از شماها برای خود مملکتی هستید که فرمانروای آن خود شما هستید، و شما

ص: 64


1- دراج بهترین کفترها و پرندگان می باشد که جای عمده اش صحرای ترکمنستان است، گوشتش از گوشت همه پرندگان بهتر و لذیذتر است.

در این مملکت هر کاری که دلتان بخواهد بدون چون و چرا می توانید انجام بدهید، مثلاً دستم را حرکت می دهم، زبانم را حرکت می دهم، سرم را حرکت می دهم، فکر می کنم، در ذهن خود به مجرد توجه باغی برای خود می آفرینم، چون کمال تسلط را بر وجود خود دارم، و به محض آنکه توجه خود را از باغ مزبور منعکس می کنم باغ مزبور فوراً از میان می رود، این خلاقیت، و قدرت کامله من است، من بر خود توانائی بی چون و چرائی دارم، هیچکدام از شماها آنگونه که من بر خود مسلطم بر من تسلط ندارید، ولی خدا تسلطش بر من بیش از تسلط من بر خودم می باشد، زیرا او فاعل و پدید آورنده من است، اگر من تصمیم بگیرم چیزی را تصور کنم اما خدا نخواهد نمی توانم آن چیز را تصور کنم چون قدرت او مسیطر و مسلط بر قدرت من است، و اراده او حاکم بر اراده من است، نفوذ خدای متعال در من بیش از نفوذ من در خودم است، این را فهمیدید حالا این مطلب را مورد توجه قرار دهید.

5- طبقات وجود در جهان هستی:

پروردگار متعال جهان آفرینش را به واسطه آفریده است، بدین ترتیب که فعل اول خدای متعال خاتم الانبیاء صلی الله علیه و اله و سلم است، یعنی اول نوریکه پروردگار متعال آفریده و آن را از نور خود منشعب و مشتق کرده نور موفور السرور حضرت خاتم الانبیاء ابی القاسم محمد صلی الله علیه و آله و سلم می باشد، و از نور او امیرالمؤمنین علی علیه السلام، و از نور علی علیه السلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، ائمه هدی علیهم السلام، و از نور ائمه علیهم السلام، انبیاء علیهم السلام، و از نور انبیاء و رسل علیهم السلام، ملائکه، و از نور ملائکه، اولیاء و صلحا را به ترتیب و نظام ویژه ای که در روایات ذکر شده آفریده است آفرینش متسلسل، و مرتب به یک سیر حکمی علمی از عالی ترین موجودات شروع شده تا با پست ترین آنها پایان می یابد، آنوقت هر مرتبه عالیه ای نسبت به مرتبه مادون خود سمت اولویت به نفس از نفس را دارد، یعنی هر رتبه اعلی که اشرف است نسبت به رتبه پائین تر از خود که ادنی، و اخس

ص: 65

است همین سمت را دارد، مسأله اولویت و تأثیر و تأثر در سلسله فواعل وجود همین است، یعنی چه؟ یعنی اگر این رتبه پائین اراده کند یک مطلبی را در خودش، و آن بالائی خلاف آن را اراده کند، اراده مرتبه بالا اراده رتبه پائین را می زند و می کوبد و از بین می برد. مثلاً اگر من یک کاری را اراده کنم، و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خلاف اراده من اراده کند آنوقت اراده پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در عالم وجود مسلط بر اراده من بوده و اراده مرا محو می کند چون او هم: «مَآ تَشَآءُونَ إِلّآ أَن یَشَآءَ اللهُ»(1) است، چون اراده او مندک در اراده خدا است، اگر او اراده کند خدا اراده کرده است، و ممکن نیست او چیزی را اراده کند که خدا آنرا اراده نفرموده باشد، و مراتب پائین تر هم همینطور، محال است علی مرتضی علیه السلام چیزی اراده کند، جز اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و خدا هم همان را اراده می کند، اراده علی بن ابی طالب علیه السلام بر خلاف اراده پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم، و اراده پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم، بر خلاف اراده خدا محال است، اراده خدا مسیطر، و نافذ بر اراده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، و اراده پیامبر مسیطر و مسلط تر از اراده علی بن ابیطالب علیه السلام است، که هر اراده ای که در سلسله مراتب وجود واقع می شود دائماً طبق اراده خد است.

پس هر رتبه ای تصرف کونی خارجی، نه فکری، خیالی، و اعتباری، بلکه تصرف عینی و خارجی آن در رتبه دانیه بیش از تصرف این رتبه در خود او می باشد.

بنابراین قدرت ائمه طاهرین علیهم السلام بر شیعیان، و سایر مردم، و بر همه ممکنات بیشتر از قدرت آنها بر خودشان می باشد، یعنی اگر تو بخواهی یک مطلبی را در مخیله خود بیاوری، اما امام جعفر صادق علیه السلام نخواهد تو نمی توانی آن مطلب را در مخیله خود بیاوری، زیرا اراده او قاهر است بر اراده تو، قدرت او مخیله تو را در تصرف خود گرفته. و نیروی فعالیت خیالی را از تو می گیرد، این مطلب به قدری روشن و ثابت است که کوچکترین تردیدی در صحت آن وجود ندارد، همه چیز را

ص: 66


1- 30/الانسان: 76.

نمی توانم روی این منبر که اشخاص گوناگونی از نظر درک و استعداد نشسته اند بر زبان بیاورم، الان آنهائی که قدرت مانیتزمی و قدرت هیپنوتیزمی پیدا می کنند این ولایت را دارند. کجائی تو؟ یک نگاهی می کند به شخصی می گوید: بخواب، وقتی این شخص ضعیف شد تحت ولایت او در می آید و یک مرتبه می خوابد، من در این راهها نیز بیکار نبوده ام، ولی برای شماها جایز نیست که در این وادیها وارد بشوید، زیرا من بر اساس شرایط و امکانات و مقتضیاتی در تحولات وجودیم که از همه چیز خبر دارم، و سر به هر سوراخ و سمبه ای زده ام وارد در این گونه مسائل شده ام. مثلاً هیپنوتیزور به شخص مورد عملش می گوید: بخواب؛ و او می گوید: نمی خواهم بخوابم، ولی او می گوید: بخواب، و یکمرتبه خوابش می برد، زیرا اراده او تسلط بر اراده شخص مزبور دارد، و قدرت او نفوذ بر او دارد، و هیپنوتیزور در این هنگام بر او بیش از خود او بر خودش اولویت پیدا کرده است، این مطلب، و اینگونه ولایت در میان پیش پا افتادگان، و بچه های مانتیزمی و هیپنوتیزمی شایع و رایج است، آنوقت در اولیاء الله، و ائمه اطهار علیهم السلام، و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به طریق اولی وجود دارد، این مطلبی است که در حکمت مسلم، و در فلسفه اعم از فلسفه های اشراق، مشاء، و پیش حکمای پهلوی، عرفاء، مثل دو دو تا چهار تا مطابق منطق و برهان ثابت شده، و در فتوحات محی الدین عربی موجود است، که از اینگونه مقالات هزاران مورد نقل کرده است، و همه معتقدند که در سلسله مراتب وجود هر موجودی که مقامش بالاتر است و موجودیتش شدیدتر در موجود ضعیفتر ولایت تکوینی خارجی دارد، نه ولایت تشریعی، یعنی این موجود عالی اگر بخواهد موجود پست و پائین تر از خودش را بپیچاند بر خلاف اراده او می پیچاند، من اینها را دیده و عملاً مشاهده کرده ام، که اگر بخواهم داستانش را بگویم سر من ریخته و سئوال نموده خسته ام میکنید، وگرنه از همین اصفهان و تخت فولادتان می گفتم، ولایت تکوینی یک حقیقتی است که در همه موجودات هست، هر موجود قوی

ص: 67

نسبت به موجود ضعیف ولایت تکوینی دارد، یعنی چه؟ یعنی اگر این موجود ضعیف اراده کند کاری را انجام دهد اما اراده موجود قوی بر خلاف اراده او باشد اراده این ضعیف مندک، مضمحل، و فانی در جنب اراده آن قوی می شود، زیرا اراده آن قوی مسیطر است، می کوبد، این معنای ولایت است، پروردگار متعال این ولایت را در تمام شعب و شئون موجودات جریان و سریان داده و مال خودش هم هست ذاتی او است، آن وقت به حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم از همین ولایت عطا فرموده، که آن حضرت به ولایت اعطائی، عنایتی، و افاضه از حضرت احدیت بر او بر سایر ممکنات ولایت تکوینی دارد نه شرعی.

6- ولایت تشریعی:

هر عالمی که به درجه اجتهاد و استنباط رسید نسبت به عوام امت حکومت و ولایت تشریعی پیدا می کند، یعنی محجورین را حجر می کند، از صغار قیومت به عمل می آورد، بر اغنیاء و فقراء هر دو ولایت پیدا می کند، پول را از غنی می گیرد و به فقراء می دهد، و زکات را می گیرد و در اختیار فقراء قرار می دهد، این ولایت تشریعی بوده و در مقام مقایسه با ولایت تکوینی از ارزش اعتبار معتنابهی برخوردار نیست، و ولایت تکوینی همان است که قرآن کریم در رابطه با آن می فرماید:

«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»(1)

«سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند، همانها که نماز را برپا می دارند، و در حال رکوع زکات می دهند».

ص: 68


1- 55 / المانده: 5

منظور از ولایت تکوینی همین ولایت است که این آیه شریفه به آن نظر دارد، پروردگار متعال بر تمامی ممکنات ولایت تکوینی دارد، یعنی هر چه که او بخواهد همان می شود:

«اَلعبدُ یُدَبِّرَ وَ اللهُ یُقَدِّرَ وَالْأَمْرُ عَلَیَّ ما قَد قُدِرَ».

غمزه جان ستان، با من نا امید*** یفعل ما یشاء، یحکم ما یرید

یعنی خدا بر کلیه ممکنات حتی نسبت به پیغمبر مکرم صلی الله علیه و آله و سلم ولایت تکوینی دارد، در روایت هم آمده:

«أُرِیدُ و تُرِیدُ وَلَا یَکُونُ إلَّا مَا أُرِیدُ».

ای ممکنات، از پیامبر گرفته تا برسد به تو، یک چیزی اراده می کنی، و من خلاف آنرا اراده می کنم، از این دو اراده آنکه تحقق پیدا می کند آنست که من اراده کرده ام نه تو، زیرا اراده من حکومت بر اراده تو دارد و می کوبد اراده تو را، این معنی ولایت تکوینی است که خدا نسبت به همه ممکنات چنین ولایتی را دارد، آنوقت از همین ولایت به پیامبرش ارزانی داشته، و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز همانند پروردگار متعال بر تمامی ممکنات ولایت تکوینی دارد، ولی این ولایت ذاتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیست، مال خودش نیست، مال خدا است که به وی عطا فرموده است، و همین ولایت حضرت حق از طریق رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت مولی الموالی علی بن ابی طالب علیه السلام عنایت شده است، همان علی که در حال نماز و رکوع انگشترش را به فقیر داد، و از مجرای پیامبر و علی علیهماالسلام این ولایت به ائمه طاهرین علیهم السلام از اولاد آنها عنایت شده است. همین ولایت را الان آقا امام زمان علیه السلام ما وارد، این ولایت تکوینی است که صرف نظر از ائمه معصومین علیهم السلام برخی از اصحابشان نیز از چنین ولایتی برخوردارند تا چه رسد بخودشان، من در اینجا والله-که قسم شرعی است -خیلی حرفهای گفتنی

ص: 69

دارم که اکنون مقتضی نیست به شماها بگویم، گفتن اینگونه مطالب مجلس درس، و اشخاص خاصی را می طلبد، همین ولایت را قنبر خدمتگزار امیرالمؤمنین علیه السلام، محمد بن مسلم، زراره بن اعین، و حواریون ائمه علیهم السلام نیز دارند، کجای کاری تو؟ حالا این ولایت را پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در روز غدیر خم پس از آنکه از مردم قرار گرفت و فرمود:

«أَلَسْتُ أوْلَی بِکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ؟ قَالُوا: بَلَی».

پس از آنکه آن را با بیانات عرفانیش علماً و با قدرت عملیش عملاً به مردم فهمانید و فرمود:

آیا من ولایت تکوینی بر شما دارم یا نه؟ و همه گفتند: بله یا رسول الله.

بعد آن را به امام امیرالمؤمنین علیه السلام عطا فرمود، این معنی ولایت است، و ممکن نیست بدون ولایت تکوینی عالم امکان سیر وجودی پیدا کند، هر موجود عالی که رتبه وجودیش قوی تر باشد بر موجوداتی که ضعیفتر از او است ولایت کونی دارد، یعنی بر وجود ضعیفتر اولی تر از خود او است به این معنی که اگر وجود ضعیف چیزی را بخواهد ولی وجود قویتر آنرا نخواهد حکم، حکم نخواسته او می باشد نه حکم خواسته موجود ضعیف پس ما باید پیغمبر را به این سمت که دارای ولایت تکوینی الهی من الله بر همه موجودات است قبول داشته باشیم هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام بدن طیب و طاهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را غسل داد و کفن فرمود یک عبارتی فرمود که آن عبارت در عمده ابن بطریق ضبط شده است، عبارت عجیبی است، اولش این است که می فرماید:

«اَللّهُمَّ اِنَّ هَذَا مِنْکَ وَبِکَ وَلَکَ، واِلَیکَ»

این منک عجیب است یعنی این از تو و مخلوق تو است، عالم به علم تو، قادر به قدرت تو، حلیم به حلم تو، و عزت به عزت تو، و سلطنت به سلطنت تو دارد، هر

ص: 70

چه دارد از تو دارد، از خودش هیچ چیز ندارد، همه اینها مال تو است، و تو افاضه فرموده ای:

«هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ» 39(1)

«(و به او گفتیم) این عطای ماست، به هر کسی می خواهی (وصلاح می بینی) ببخش، و از هر کس می خواهی امساک کن و حسابی بر تو نیست. (تو امین هستی)»

ولی است به ولایت خدا نه به ولایت خودش، از خودش هیچ ندارد، علی علیه السلام ولی است به ولایت خدا و ولایت پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، همچنین ائمه طاهرین علیهم السلام ولی هستند به ولایت علی علیه السلام و ولایت پیغمبر صلی الله علیه و اله و سلم که این ولایتها همه ولایت الهی و ولایت تکوینی است، یعنی زیر و رو می کنند مرتبه مادون خود را، و کل مراتب مادون اینها محکوم، مغلوب و منکوب اینها است، پس پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم أولی به نفس ما از ما است حالا که او اولی به ما از ما است، مسلط تر از ما به ما، و محیط تر از ما به خود ما است به حکم وجدان باید او را بیشتر از خودمان دوست بداریم، چون همه چیز ما از اوست، قدرت ما، اراده ما، فکر ما، عمر ما، غنای ما، حلم ما، حسن ما، و تمام کمالات وجودی ما از او است، او مرتبه شدیده و ما مرتبه ضعیفه ایم، او مجری فیض خدا است، فیض از مجرای او به ما می رسد، اما همه این افاضات من الله است و من دون الله نیست، من الله است، بالله است، لله است فی الله است ، و الی الله است که هر کدام از اینها معنای خاصی دارد، لذا ما باید او را بیشتر از خودمان دوست داشته باشیم، وجود او باید عزیزتر از ما بر ما باشد، ما باید خودمان را برای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بخواهیم، نه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را برای خودمان، همچنین باید خودمان را

ص: 71


1- /ص: 38

برای خدا بخواهیم، نه خدا را برای خودمان، ما همه خدا را برای خودمان می خواهیم، خدا پول می خواهم، خدا زن می خواهم، خدا اولاد می خواهم، خدا عزت می خواهم، اگر داد خوشحالیم، و اگر نداد به خدا نق می زنیم، بدین ترتیب معلوم می شود که خدا را برای خودمان می خواهیم، نه خودمان را برای خدا، اگر ما خودمان را برای خدا دوست داشته باشیم آنگاه باید خدا را ولی خودمان بدانیم:

«اُللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا...»،(1) البته روشن است که خدا ولی همه ممکنات است، ولی اینکه در این آیه شریفه ولایت خدا را به مؤمنین اختصاص داده برای آنست که مؤمنین ولایت خدا را قبول دارند، وگرنه خدا ولایت بر همه موجودات دارد: «واللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ»(2) خدا ولی همه ممکنات است، و مؤمنین آنرا باور دارند، لذا می فرماید: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا» اگر کسی خدا را به ولایت قبول داشته باشد باید او را بیش از خودش دوست داشته باشد و باید خودش را که دوست دارد برای خدا دوست داشته باشد، چون او مخلوق خدا، و اثر صنع خدا است، زیرا چون خدا او را به زیب وجود زینت بخشیده است خودش را دوست می دارد نکته بسیار لطیفی در این مطلب نهفته است، و آن اینکه باید من خدا را برای خودم نخواهم، بلکه باید خودم را برای خدا بخواهم، چون خدا مرا آفریده است یعنی چون من صنع خدا هستم و چون من فعل خدا هستم خودم را دوست میدارم، این خیلی لطیف است، اگر توبه این پایه از معرفت رسیدی آنوقت عارفی وگرنه با خواندن شعر مثنوی، حافظ و جامی که آدم عارف نمی شود، تو مفتون شعر شده ای پس تو باید خودت را برای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بخواهی نه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را برای خودت، و باید خود را برای امام زمان علیه السلام بخواهی نه امام زمان علیه السلام را برای خودت، و باید امام زمان علیه السلام را بیشتر از

ص: 72


1- 257 / البقره: 2.
2- 28 /الشوری: 42

خودت دوست داشته باشی، زیرا او در سلسله وجود، و در سلسله ولایت تکوینی تو قرار داشته و اولی است به تو از خود تو، او به ولایت خدا در نظام آفرینش ولی تو است، و چون ولی تو است بنابراین اولی است به تو از خود تو، پس باید برای تو محبوبتر از خودت باشد این قانون علمی، و مطلبی است که در حکمت متعالیه تمام طبقات حکما اعم از حکمای منسوب به مکتبهای اشراق، مشاء، رواقیون، و حکمای پهلوی همه بر آن اتفاق نظر دارند، با این حساب ما باید اولیای خود، و آنهائی را که ولایت بر ما دارند بیش از خودمان دوست داشته باشیم، یعنی خودمان را برای آنها بخواهیم نه آنها را برای خودمان، در روایتی که شیخ طوسی قدس سره صاحب کرسی فقه شیعه در طول هزار سال گذشته، و شیخ صدوق قدس سره که کوه حدیث و رکن بزرگ عالم تشیع است هر دو آنرا در امالی خود روایت کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

«لا یُؤمنُ عَبدٌ حتّی أکونَ أحَبَّ إلَیهِ مِن نَفْسِهِ و أهْلی أحَبَّ إلَیهِ مِن أهْلِهِ و عِتْرَتی أحَبَّ إلَیهِ مِن عِتْرَتِهِ، و ذاتی أحَبَّ إلَیهِ مِن ذاتِهِ»(1)

«بنده ای مؤمن نیست جز آنکه مرا بیش از خود دوست بدارد، و خاندان مرا بیش از خاندان خودش دوست بدارد، و ذات مرا بیش از ذات خودش دوست بدارد».

ولی بسیاری از ماها چنین نیستیم، چون ما بچه های خودمان را بیشتر از بچه های

ص: 73


1- بحار الانوار، ج 17، ص 13، ح 27. - علل الشرایع، ج 1، باب 117، ص 140، ج 3 - الأمالی للصدوق ره، مجلس 54، ص 224، ح 9 - الأمالی للشیخ الطوسی ره، ج 2، ص 31، طبع مکتبه الداوری، قم.

پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و خودمان را بیشتر از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم دوست می داریم و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را برای خودمان دوست می داریم پس ما ایمان نداریم.

7- اقسام ایمان:

1- ایمان ظاهری که عبارت است از اقرار به وحدانیت پروردگار متعال، و شهادت به رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم که برد چنین ایمانی تا آنجا است که به واسطه آن تنها خونمان، جانمان حفظ می شود، بدنمان نجس نیست، زن به ما میدهند، ارث می توانیم ببریم، همانند ایمان سنی ها که تا لب گور به درد می خورد، و پس از آن دیگر هیچ.

2- نوع دیگر ایمان، ایمان سلمان است که در درجه دهم آن بود و فیما بینهما متوسطات، یعنی از این پائین تا آن بالا درجات ایمان است.

اینکه رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم فرموده:

«لا یُؤمنُ عَبدٌ حتّی أکونَ أحَبَّ إلَیهِ مِن نَفْسِهِ و أهْلی أحَبَّ إلَیهِ مِن أهْلِهِ و عِتْرَتی أحَبَّ إلَیهِ مِن عِتْرَتِهِ، و ذاتی أحَبَّ إلَیهِ مِن ذاتِهِ».

هر کس من و عترت مرا بیش از خود و عترت خود دوست نداشه باشد به من ایمان نیاورده است و منظور از این عبارت آنست که چنین شخصی آن ولایتی را که ما به آفریدگان خدا داریم، و مسلمان واقعی باید به آن معتقد باشد ندارد، پس چنین ایمانی از درجه عالیه آن نیست، راستی چه کسی ایمان در درجه عالی را دارد؟ آن کسی که ولایت ما را باور داشته و ما را برای خود اولی از خودش بداند، همان ایمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در غدیر خم به قول فکلی ها رفراندم داد و از مردم به آن اقرار گرفت. نه ولایت به معنای دوست داشتن اهل بیت پیغمبری صلی الله علیه و آله و سلم. زیرا انسان

ص: 74

پدر و مادرش را هم گرچه فاسق و فاجر باشند دوست می دارد ولایتی که رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم در روز غدیر از مردم بدان اقرار گرفت همان است که الان من گفتم ما باید باور داشته باشیم که در نظام وجود حضرات رسول خدا و علی و ائمه معصومین علیهم السلام بر ما ولایت تکوینی دارند، امام زمان علیه السلام بر ما ولایت تکوینی دارد.

«بِهِمْ سَکَنَتِ السَّاکناتُ، وَ بِهِمْ تَحَرَّکَتِ الْمُتَحَرِّکاتُ»(1)

«گردش جنبندگان و آرامش غیر متحرک ها همه به اراده، و ولایت آنها است».

نه چرخ بگردند همی طوع یمینش***چونانکه در انگشت یکی حلقه خاتم

جهان همانند انگشتری دور انگشت آنان می چرخد، البته به قدرت و به ولایت خدا، زیرا آنها از خودشان چیزی ندارند، هر چه دارند مال خدا است، بنابراین ما باید حضرت حجه بن الحسن روحی و ارواح العالمین له الفداه را بیشتر از خودمان دوست داشته باشیم ادعای اینکه ما ولایت امام زمان علیه السلام را داریم بیشتر به شوخی و هذیان شباهت دارد تا حقیقت، زیرا اگر ما آنحضرت را می خواهیم برای خودمان می خواهیم، همانهائی که سنگ ولایت امام زمان علیه السلام را بر سینه می زنند اکثراً آن حضرت را برای خودشان می خواهند، آقا یا صاحب الزمان بیا که مالم را خوردند، پس بدین ترتیب امام زمان علیه السلام را برای استرداد مالش می خواهد، المستغاث بک یا صاحب الزمان زنم نمی زاید، پس امام زمان علیه السلام را برای زائیدن زنش می خواهد، المستغاث بک یا صاحب الزمان در غربت گرفتار شده و پول ندارم، پس آن حضرت را برای پول می خواهی، آقایان مکرر گفته ام درباره من که اینجا دارم برای شما ایراد سخن می کنم و داد میزنم بیش از آنچه من خودم درباره خود اعتقاد دارم اعتقاد

ص: 75


1- بحار الانوار، ج 102، 54، ح 11.

نداشته باشید، این نوارها را که شبها در اینجا از بنده ضبط می شود می برند تو خانه می گذارند، وقتی نوار شروع به صحبت می کند از هم می پرسند: این کیه حرف می زند؟ می گویند: حلبی است، حلبی از تو سوراخ این نوار دارد حرف می زند، این نوار داره این حرف ها را می زند، آیا شما از نوار توقع دارید که به آنچه را که می گوید عمل کند؟ نه، نوار است دیگر، شما توقع عمل از نوار را ندارید. «اُنظُر إلَی ما قالَ وَ لا تَنظُر إِلَی مَن قالَ» بنده هم نواری بیش نیستم، بیش از این در حق من قائل نشوید، نهایت این نوار پلاستیکی است و من نوار گوشتی و دست اولم، شما به خود من نگاه نکنید، خود من یک نوارم، اهل عمل نیستم، ببین حرفم چیه؟ آیا شما امام زمان علیه السلام را بیشتر از خودتان دوست دارید؟ حتی آن حضرت را برابر خودتان دوست می دارید؟ امروز در روی زمین مسلم و به طور قطعی ذریه پیغمبری بدون هیچ شک و تردیدی کسی جز امام عصر علیه السلام وجود ندارد که از همه بچه های پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به آن حضرت نزدیکتر است، یعنی بیش از یک پشت فاصله با پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم ندارد، و عمرش نیز از همه ما بیشتر است، اقدم، اعظم، اعلم، افضل، و اکمل از همه است، امروز برای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و فرزند ارجمند مسلم و قطعی که به قول ما مشهدی ها تم بر درزش نرفته باشد، جز حضرت بقیه الله الاعظم علیه السلام نیست، راستی شما امام زمان علیه السلام را بیشتر از بچه های خودتان دوست می دارید؟ دروغ نگوئید، شما قائل به ولایت او، و متولی ولایتش هستید؟ بدون معطلی نخیر، خود بنده که عرض کردم نواری بیش نیستم هیچ، اما شماها چی؟ شماها که همگی بهتر از من، و من خاک پای شمایم، شما مقدس اردبیلی نیستید، سلمان زمان، شیخ انصاری، سید ابن طاووس، و سید بحرالعلوم نیستید، درست است که از من بهترید ولی آنچنانکه باید پاک و پاکیزه هم نیستید، آیا شماها که از من بهترید امام زمان علیه السلام را بیشتر از بچه های خودتان دوست می دارید؟ بچه ات که دو ساعت از مدرسه دیر

ص: 76

به منزل بر می گردد فوراً تلفن را برداشته به مدرسه زنگ می زنید، آقا، بلی، محصلین هنوز کلاس اند؟ نخیر کلاس دیگر تعطیل شده است، پس بنده زاده چرا نیامده است؟ آنوقت حالت جنون پیدا می کنی و هزار احتمال می دهی، پس کجا رفته، تصادف کرده، گم شده؟ بلند می شوی آسمان را به زمین می دوزی، در جستجویش این در را می زنی، آن در را می زنی، خیابان می روی، کوچه می روی، مدرسه می روی، از این می پرسی، از آن می پرسی، خانه رفیقش می روی، وای از آن وقتی که بچه ات یک ساعت دیرتر و تا ساعت 8 و 9 به خانه مراجعت نکرده باشد، آنوقت تو و خانمت دیوانه می شوید، آخ بچه مان گم شده، آخ خدایا حالا بچه مان کجا است، تو را به آن وجدان پاکی که داری، ای مؤمن، تو را به آن خدائی که می پرستی ای مسلمان، آیا در تمام عمرت یکی دو ساعت همینطور برای عدم حضور امام زمان علیه السلام آتش گرفته ای و این حالت در تو پیدا شده است؟!! اگر پیدا شده و هیچ چیز نفهمیده ای و آب توی آتشت نریخته اند بر من لعنت کن، آری آقا دروغ می گوئیم، ما امام زمان علیه السلام را حتی برابر یک رفیق جان جانیمان هم دوست نمی داریم، رفیق جان جانیمان که هیچ، حتی به اندازه یک قالیچه هزار تومانی که برای گم شدنش دلمان آتش می گیرد آن حضرت را دوست نمی داریم، میگوئید: داریم؟ پس کو سوز دلت؟

الهی سینه ای ده آتش افروز*** در آن سینه دلی آن دل همه سوز

هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست*** دل بی سوز غیر از آب و گل نیست

ملا محمد بلخی می گوید:

چند از این الفاظ و اضمار و مجاز*** سوز خواهم سوز با این سوز ساز

به حق حق قسم، به هویت خدا قسم، اگر امت، اگر شیعه امام زمان علیه السلام، نصفشان، باثلثشان، یا ربعشان سوز امام زمان علیه السلام داشته باشند در این صورت با پروردگار

ص: 77

متعال اجازه ظهور به آن حضرت می دهد و یا اینکه کلیه مشکلاتتان را برطرف می کند، دروغ می گوئیم، آنچنان که باید باشیم نیستیم، ولایت نداریم، محال است که تو ولای امام زمان علیه السلام را داشته باشی مگر اینکه آن بزرگوار خود سایه رحمت بر سرت اندازد، چون مظهر رحمت رحمانیه و رحمت رحیمیه هر دو خود آن حضرت است، و در زیر سایه رحمت رحیمیه اش شما را نگهداری می کند، و شما را همچون جان در آغوش خود نگه می دارد، اگر آن ولایت را داشته باشیم آن حضرت چاره ای جز ظهور ندارد، قانون لطف خدا و قاعده اقامه اولیاء لزوماً اقتضاء می کند که حضرت ظهور بفرمایند.

8- ماجرای مرد صابونی و امام زمان علیه السلام:

آورده اند که مردی عطار مدتی بود داد و فریاد راه انداخته بود که آقا امام زمان سر و جانم فدای شما من شما را دوست می دارم و دلم می خواهد شما را زیارت کنم و خدمت شما برسم، از همین دروغهائی که ما به همدیگر می گوئیم به امام زمان علیه السلام هم می گوئیم، این آقا هم دروغکی خطاب به امام زمان علیه السلام می گفت: آقا قربانت بروم من چشم انتظار توام، روزی امام زمان علیه السلام یکی از گماشتگان خود را به مغازه این شخص فرستاد، فرستاده آن حضرت وارد مغازه شد و گفت: فلانی! بسم الله حضرت شما را به حضور طلبیده و اجازه زیارت به شما مرحمت کردند، زودباش راه بیفت آن مرد اطاعت کرده و مغازه را بست و با مأمور امام راه افتادند، مرد عطار متوجه نبود که با چند قدم راه که رفته بودند چه مقدار از شهر را فاصله گرفته اند، از قرار معلوم به طریق طی الارض ره می سپردند که ناگهان هوا را ابر گرفته و باران شدیدی شروع به باریدن کرد، مرد عطار را گمان بر این بود که چند کیلومتری بیشتر

ص: 78

از شهر فاصله نگرفته اند و این باران در شهر او فرود می بارد، در این حال ناگهان گفت: لا اله الا الله، ما این صابونها را پشت بام برده و آنجا گذاشتیم که آفتاب بخورند، از بخت بد ما باران هم از این طرف به شدت می بارد، حالا در نتیجه غفلت ما صابونها همه خیس و خراب خواهند شد این مطلب بر دلش خطور کرد و به راهشان ادامه دادند، به جای خوش آب و هوائی رسیدند، فرستاده حضرت قدم پیش گذاشت تا اجازه زیارت برای عطار از امام زمان علیه السلام کسب کند، وقتی به نزدیک خیمه رسید از درون خیمه صدائی بلند شد که می گفت: رُدُّوهُ إِنَّهُ رَجُلٌ صابُونِیٌّ ، او را برگردانید که او دلش دنبال صابونهایش می باشد، او به ما چه کار دارد؟!!

مطلب خیلی دقیق تر و پیچیده تر از این است، من دیگر از سخن گفتن بیش از این خودداری می کنم، آقا بیائید بیخود دروغ نگوئیم، هر وقت شما ولایت امام زمان علیه السلام را پیدا کردید، و او را بیشتر از فرزندت دوست داشتید آنوقت ولایت او را دارا شده و به آن معتقد می شوید اگر چنین شد دیگر چه می شود؟ خدا می داند «تَظُنُّ خَیْراًً وَ لا تُسْئَلُ عَنْ الخبری» من نمودارش را دیده ام که می گویم هر چه در این شئون و درباره امام زمان علیه السلام می گویم تا مثل چراغ بر من روشن نشود نمی گویم. من کسی را که سوز و گداز، و سوز واقعی داشته دیده ام، من دیدم که آب ریختند روی آتش قلبش، دیدم که شب هجرانش را به صبح وصال رساندند، دیدم که قلب متزلزل و مضطربش را آرام کردند، دیدم که از باده محبت سیراب و سرمستش کردند حالا یک کلمه دیگر بگویم، و آن کلمه که خیلی جامع و کوتاه می خواهم بگویم آنست که کلمه جمعی و جملی است مخصوص طلاب که نور چشم من و ستارگان درخشان آسمان ما هستند، راستی اینها مجهول القدر شده اند، همه تان باید بیش از پیش از این سلسله جلیله فداکار قدردانی کنید.

ص: 79

9- اعمال مستحبی به نیابت از طرف حضرت ولی عصر علیه السلام:

ضمناً به همه تان توصیه می کنم که تمامی اعمال مستحبی تان را به نیابت از امام زمان علیه السلام بجا بیاورید، این را از من بشنوید و باور داشته باشید که گفتن این سخنان برای من نفع مادی ندارد و نگفتنش هم ضرر و شری ندارد، بالله العلی العظیم که دوستان دارم، و روی همین دوستی است که می خواهم حاصل یک عمر تجارب علمی و عملی ام و عصاره و کپسول کرده آن را دربست در اختیار شما بگذارم، اگر می خواهید به امام زمان علیه السلام راه پیدا کنید، اگر می خواهید جنبه ولایتتان اگر هست قویتر بشود، و اگر نیست پیدا بشود، اگر می خواهید بالاخره طوری بشود که در خواب یا بیداری گوشه چشمی به جانب شما متوجه شود، راهش همین است که عرض کردم، آری همه اعمال مستحبی تان را به نیابت از آن حضرت به جا آورید، اگر عیادت از مریض می کنید، اگر می خواهید به منظور زیارت کریمه اهل بیت فاطمه معصومه علیه السلام به قم بروید و... همه اینها را به نیابت از طرف امام عصر علیه السلام انجام بدهید، چنانکه گویا آنحضرت خودشان شما را برای اینکارها به نیابت از طرف خودشان اجیر فرموده اند، چنانکه امام رضا، امام جواد، و امام هادی علیهم السلام به شیعیان خود پول داده و آنها را به نیابت از طرف خودشان برای انجام بعضی از کارهای مستحبی از قبیل مسافرت به کربلا برای زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام، حتی به مکه معظمه برای به جا آوردن اعمال حج مستحبی مأمور می کردند، امام رضا علیه السلام به یونس بن عبدالرحمان و چند نفر دیگر که سه نفر بودند فرمود: شما سه نفر امسال به نیابت از طرف من به مکه بروید، این رویه در میان شیعیان سابق معمول بوده، و توجهشان به امام زمانشان بیش از ما بود.

خلاصه آقایان کلیه اعمال خیریه مستحب تان از قبیل زیارت حضرت رضا علیه السلام، زیارت امام حسین علیه السلام، حج مستحبی، عمره مستحبی، همه اینگونه کارها را به نیابت

ص: 80

از امام زمان علیه السلام بجا بیاورید، صدقاتی که می دهید برای سلامتی آن حضرت، و ذریه طاهرینش انجام بدهید، که به موجب روایات و دلائل دیگر حضرت حجه علیه السلام اولاد و احفادی دارند، صدقات مستحبه را به نیابت آن حضرت به فقراء بدهید، سر قبر که می روید اولاً شبهای جمعه بروید نه روزهای جمعه زیارت قبور مؤمنین در شب های جمعه مستحب است، هنگامی که مؤمن متوفائی را زیارت می کنید به نیابت آقا امام زمان علیه السلام، 11 مرتبه سوره توحید و 7 مرتبه سوره قدر بخوانید و آدابی را که زیارت قبر مؤمن دارد به نیابت حضرت عمل کنید، صله رحم از ارحامتان می کنید به نیابت امام زمان علیه السلام این عمل را انجام بدهید، بالاخر هر عمل مستحبی که می خواهید به جا بیاورد به نیابت از آن حضرت بجا بیاورید، به این ترتیب در میان شما و آن حضرت نوعی همبستگی و پیوند به وجود می آید، خوش به حال کسی که پیوندش با شجره ملکوتی امام زمان علیه السلام بگیرد، به جان عزیز خود امام زمان قسم سر مستسر، و رمز بزرگ همین بود که برایتان فاش کردم و به عرض تان رساندم، حالا اگر مرد میدانی عمل کن.

10- ذکر مصیبت:

بس است دیگر، یک عبارتی از خود حضرت معنا کنیم و برویم کربلا، حضرت در رثای جد مظلومش امام حسین علیه السلام می فرماید:

یا جَدّاه وَسُبِیَ أهْلُکَ کَالعَبِیدِ، وَصُفِّدُوا فِی الحَدِیْدِ فَوقَ أقْتَابِ المطِیَّاتِ(1)

تَلفَحُ وُجوهَهُم حَرُّ الهاجِراتِ*** یُساقونَ فِی البَراری وَالفَلَواتِ

در سال 21 خورشیدی در معیت یک خراسانی از همشهریهای خود همسفر

ص: 81


1- بحار الانوار، ج 101، ص 241، ص 322.

شده و به زیارت بیت الله الحرام مشرف شدیم، با حمله دارهای کویتی از راه کویت می رفتیم، پس از آنکه به مکه رسیدیم قرار شد به عرفات برویم، آن زمان وسیله نقلیه موتوری خیلی کم بود لذا من و رفیق همسفرم به وسیله شِکلِف به منی و عرفات رفتیم. شِکلِف چیزی شبیه کجاوه بود که از چوبهای سخت عربستان به شکل کجاوه ساخته و بالای شتر قرار می دادند، و روی آن دو نفر سوار می کردند، البته به دلیل آنکه حمله دار ما عبدالعزیز کویتی قدری معنون بود زیر شکلفها پلاس و پارچه انداخته بودند که چوبهای شکلف پاهای ما را اذیت نکند، من و رفیقم قالیچه و پتو و بالش همراه داشتیم، قالیچه ها را انداختیم و پتوها را چهار لا کرده و زیر خود انداختیم، هر کدام در یک طرف شکلف نشستیم، آجیل و گز اصفهان و تنقلات دیگر هم همراه داشتیم، شب جمعه از مکه به منی و عرفات حرکت کردیم، و آمدیم به منی، و فردا را هم در عرفات ماندیم، و شب به مزدلفه حرکت کردیم، بالای شتر در حالیکه آنها به سوی مقصد در حرکت بودند با یک حال عجیبی دعای کمیل، و دعای مشلول خواندیم، از عرفات به مشعر الحرام آمدیم، وقتی رسیدیم و خواستیم از مرکبمان پیاده بشویم با اینکه من و رفیقم سنین جوانی را طی می کردیم من دیدم پاهایم به شدت درد می کند، ناچار بر روی زمین دراز کشیدم یکمرتبه چیزی از ذهنم خطور کرد که مرا سخت منقلب کرده و به گریه و ناله انداخت، دستمال به دست گرفته و های های گریستم، رفیقم که وضع را چنین دید، و فهمید که این گریه گریه شب عید و مزدلفه نیست، بلکه یک گریه دیگری است شگفت زده چنین گفت: آقا شیخ چه شده؟ گفتم: چیزی نیست، حالا ما دعای کمیل و دعای مشلول خواندیم و گریه هم کردیم ولی سنخ این گریه باگریه های دیگر خیلی تفاوت دارد، مرتباً و بدون وقفه همانند زن جوان مرده می گریستم، گفت: آخر علت گریه شما چیست؟ گفتم: هیچ چیز، مطلبی از ذهنم خطور کرده و مرا این چنین

ص: 82

منقلب کرده است که اگر بگویم بدون تردید تو هم همانند من منقلب خواهی شد، گفت: چیه؟ گفتم: اگر نگویم بهتر است، گفت: نه بگو، گفتم: نگاه کن حاجی ما دو نفر جوانیم، سر حال، و سر کیف، آب و غذا هم به اندازه کافی داریم، همراه ما گز و کشمش و آب هم که هست، دو نفری یک مشک کوچک آب با خود حمل می کنیم، بالاخره وسایل راحتی ما نقصی ندارد، دو فرسخ بیشتر راه نیامده ایم که استخوانهای بدن ما این چنین درد می کند، این ماجرا ناگهان مرا به فکر اطفال تشنه و گرسنه حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام انداخت که چگونه چهل منزل راه، آن راههای پر زحمت را در حال اسارت طی کردند، روز عاشورا اطفال و عیال ستمدیده امام حسین علیه السلام آب و غذا نخوردند، شب یازدهم هم همین طور، زیرا چیزی نداشتند تا بخورند، و کسی هم به فکر آنها نبود، آنوقت این بچه ها را سوار شتری بی جهاز کردند، و پاهای ضعیفشان به شدت آسیب دیده بود، هنگامی که آنها را از شتر پیاده کردند هیچکدام از آنها رمق راه رفتن نداشتند، و موقعیکه از راه رفتن خودداری می کردند با کعب نیزه ها آنها را به قصد کشت زیر کتک می گرفتند، امام سجاد علیه السلام می فرماید: هنگامی که یکی از ماها در راه رفتن کمی کوتاهی می کرد از چپ و راست چندان ضربه خیزران بر سر و صورتشان فرود می آمد که ناگزیر با آن حال زار و نزار بالاجبار سرعت می گرفتند.

«کُلَّما قَصُرنا عَنِ المَشی ضَرَبونا بِالسیَامِ».

ص: 83

ص: 84

گفتار چهارم

1- شیخ الخطباء والمحدثین مرحوم حاج شیخ جعفر خندق آبادی قدس سره

تصویر

(از تهران)

ص: 85

ص: 86

2- حدیث کساء

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیِمِ

اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِینَ، بَارِئِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِینَ، وَالصَّلاَهُ وَالسَّلاَمُ عَلَی سید الأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ، وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ عَلَی أَعْدائِهِمْ من الْآنَ الی یَوْمِ الدِّین.

قال الحکیم فی کتابه العظیم:

«قُلْ مَا یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ».77(1)

«بگو اگر دعاهای شما نباشد پروردگارم برای شما ارجی قائل نیست».

به اعتقاد کلیه مسلمانان ذات مقدس احدیت غنی است.

«یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ إِلَی الْحَمِیدُ ».15(2)

«ای مردم شما همگی محتاج به خدا هستید و خدا از همه شما بی نیاز است».

ص: 87


1- / الفرقان: 25.
2- / فاطر: 35.

پس بشر ضعیف تر از همه چیز است چون حاجتش بیشتر است. بنابراین باید همواره و در تمام 24 ساعت در رابطه با خوراک و پوشاک و سکنی و در همه چیز زبانش زبان نیاز، استدعا، و خواهش باشد، برای همین پروردگار متعال می فرماید:

اگر دعاهای شما نبود هرگز مورد لطف من قرار نمی گرفتید، اینکه ما ابرها را بالا می بریم، و باران رحمت بر شما فرو می فرستیم، و اینکه گیاه از زمین می رویانیم، و میوه های رنگارنگ در دسترس شما قرار می دهیم، و وسایل و لوازم زندگی تان را آماده می کنیم همه و همه در اثر دعا است، پس بشر بدون آنکه گرد خستگی به روی خود بنشاند باید دعا کند، یعنی بنده ای هنگامی که دعا می کند و دعایش به هدف استجابت اصابت نمی کند نباید مأیوس شود، بلکه باید دعا کند چندانکه خواسته او مورد اجابت قرار گیرد.

«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ اِلحاحَ الْمُلِحِّینَ ».

«پروردگار متعال آنان را که در دعا اصرار می ورزند دوست می دارد».

هر گاه بنده ای به درگاه جلالش دعا می کند پروردگار متعال یا در اثر آن دعاء دعای او را مستجاب می فرماید، و یا از او رفع بلا فرموده و آن دعا را برای روز درماندگیش ذخیره می کند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در سخن شریف خود دقیقاً نظر بر همین مطلب اساسی دارد آنجا که می فرماید:

« أَدُلُّکُمْ عَلَی سِلَاحٍ یُنْجِیکُمْ مِنْ أَعْدَائِکُمْ وَ یُدِرُّ أَرْزَاقَکُمْ؟ قَالُوا: بَلَی یا رسول الله، قَالَ تَدْعُونَ رَبَّکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ، فَإنّ سِلاَحُ اَلْمُؤْمِنِ اَلدُّعَاءَ».(1)

« آیا شما را دلالت نکنم به سلاحی که شما را از شر دشمنانتان محفوظ می دارد و روزی تان را فراوان می کند؟ گفتند: بلی یا رسول الله، فرمود: شب و روز دعا کنید که سلاح مؤمن دعا است».

ص: 88


1- بحار الانوار ج 93، ص 294، ح 23.

پس نباید سستی کرد، چیزی که هست آنستکه اگر دعا با آداب خود انجام شود مستجاب می شود، مخصوصاً اگر بنده هنگام دعا دستهایش را بلند کند، و انگشتر عقیق به دست داشته باشد، و همراه 40 مؤمن دسته جمعی دعا کند، و با شکم خالی از حرام دعا کند دعایش زودتر مستجاب می شود، یکی از مهم ترین و مؤثرترین اسباب استجابت دعا توسل است، حضرت رضا علیه السلام به درگاه حق متعال عرض کرد:

« اَللّهُمَّ عَظَّمْتَ حَقَّنا اَهْلَ الْبَیْتِ».

پروردگارا تو حق ما اهل بیت را عظمت بخشیدی، چنان کن که وقتی مردم می خواهند در خانه تو بیایند متوسل به ما شوند، بنابراین بزرگترین و مؤثرترین وسیله استجابت دعا، اهل بیت طاهرین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می باشند.

پس نظر بر اینکه همه ما محتاجیم، همه ما نیازمندیم، و همه ما استدعا داریم و مجلس هم مجلس شریف است، بدون ریا و خالص است، محضر مؤمنین است، روز آخر هم هست چه بهتر که با قرائت حدیث شریف کساء به خمسه طیبه علیهم السلام توسل پیدا کنیم.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

بِسَنَدٍ صَحیحٍ عَنْ جابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ الاَنْصاری عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ عَلَیهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ قالَ سَمِعْتُ فاطِمَهَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَیَّ اَبی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فی بَعْضِ الْأَیَّامِ، فَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَهُ، فَقُلْتُ عَلَیْکَ السَّلامُ قالَ اِنّی اَجِدُ فی بَدَنی ضُعْفاً، فَقُلْتُ لَهُ اُعیذُکَ بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ، فَقَالَ یا فاطِمَهُ ایتینی بِالْکِسآءِ الْیَمانی فَغَطّینی بِهِ، فَاَتَیْتُهُ بِالْکِسآءِ الْیَمانی فَغَطَّیْتُهُ بِهِ، وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَیْهِ، وَاِذا وَجْهُهُ یَتَلَأ ْلَؤُ کَاَنَّهُ الْبَدْرُ فی لَیْلَهِ تَمامِهِ وَکَمالِهِ فَما

ص: 89

کانَتْ اِلاَّ ساعَهً وَاِذا بِوَلَدِیَ الْحَسَنِ قَدْ اَقْبَلَ، وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّاهُ، فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا قُرَّهَ عَیْنی وَثَمَرَهَ فُؤادی، فَقالَ یا اُمَّاهُ اِنّی اَشَمُّ عِنْدَکِ رآئِحَهً طَیِّبَهً، کَاَنَّها رآئِحَهُ جَدّی رَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ نَحْوَ الْکِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدَّاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ، اَتَاْذَنُ لی اَنْ اَدْخُلَ مَعَکَ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدی وَیا صاحِبَ حَوْضی، قَدْ اَذِنْتُ لَکَ، فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَما کانَتْ اِلاَّ ساعَهً وَاِذا بِوَلَدِیَ الْحُسَیْنِ قَدْ اَقْبَلَ، وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّاهُ، فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدی وَیا قُرَّهَ عَیْنی وَثَمَرَهَ فُؤادی، فَقالَ لی یا اُمَّاهُ اِنّی اَشَمُّ عِنْدَکِ رآئِحَهً طَیِّبَهً، کَاَنَّها رآئِحَهُ جَدّی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ وَاَخاکَ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَدَنَی الْحُسَیْنُ نَحْوَ الْکِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدَّاهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ، اَتَاْذَنُ لی اَنْ اَکُونَ مَعَکُما تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدی وَیا شافِعَ اُمَّتی، قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الْکِسآءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِکَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ اَبی طالِبٍ، وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَبَا الْحَسَنِ وَ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ فَقالَ یا فاطِمَهُ اِنّی اَشَمُّ عِنْدَکِ رائِحَهً طَیِّبَهً کَاَنَّها رآئِحَهُ اَخی وَابْنِ عَمّی رَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ وَلَدَیْکَ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَاَقْبَلَ عَلِیٌّ نَحْوَ الْکِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ، اَتَاْذَنُ لی اَنْ اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِسآءِ، قالَ لَهُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَخی یا وَصِیّی وَخَلیفَتی وَصاحِبَ لِوآئی، قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ عَلِیٌّ تَحْتَ الْکِسآءِ ثُمَّ اَتَیْتُ نَحْوَ الْکِسآءِ، وَقُلْتُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ، اَتَاْذَنُ لی اَن اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِسآءِ، قالَ و علیْکِ السَّلامُ یا بِنْتی وَیا بَضْعَتی قَدْ اَذِنْتُ لَکِ، فَدَخَلْتُ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَلَمَّا

ص: 90

اکْتَمَلْنا جَمیعاً تَحْتَ الْکِسآءِ، اَخَذَ اَبی رَسُولُ اللَّهِ بِطَرَفَیِ الْکِسآءِ، وَاَوْمَئَ بِیَدِهِ الْیُمْنی اِلَی السَّمآءِ، وَقالَ اَللَّهُمَّ اِنَ هؤُلاءِ اَهْلُ بَیْتی وَخآصَّتی وَحآمَّتی، لَحْمُهُمْ لَحْمی، وَدَمُهُمْ دَمی، یُؤْلِمُنی ما یُؤْلِمُهُمْ، وَیَحْزُنُنی ما یَحْزُنُهُمْ، اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ، وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُمْ، وَمُحِبٌّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ، اِنَّهُمْ مِنّی وَاَنَا مِنْهُمْ، فَاجْعَلْ صَلَواتِکَ وَبَرَکاتِکَ وَرَحْمَتَکَ، وَغُفْرانَکَ وَرِضْوانَکَ عَلَیَّ وَعَلَیْهِمْ، وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ، وَطَهِّرْهُمْ تَطْهیراً، فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا مَلائِکَتی وَیا سُکَّانَ سَمواتی، اِنّی ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِیَّهً، وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّهً، وَلا قَمَراً مُنیراً، وَلا شَمْساً مُضِیئَهً، وَلا فَلَکاً یَدُورُ، وَلا بَحْراً یَجْری، وَلا فُلْکاً یَسْری، اِلاَّ فی مَحَبَّهِ هؤُلاءِ الْخَمْسَهِ الَّذینَهُمْ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ الْأَمینُ جِبْرآئیلُ یا رَبِّ وَمَنْ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّهِ، و مَعْدِنُ الرِّسالَهِ، هُمْ فاطِمَهُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها فَقالَ جِبْرآئیلُ یا رَبِّ، اَتَاْذَنُ لی اَنْ اَهْبِطَ اِلَی الْأَرْضِ لِأَکُونَ مَعَهُمْ سادِساً، فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ، فَهَبَطَ الْأَمینُ جِبْرآئیلُ، وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ، الْعَلِیُ الْأَعْلی یُقْرِئُکَ السَّلامَ، وَیَخُصُّکَ بِالتَّحِیَّهِ وَالْإِکْرامِ، وَیَقُولُ لَکَ وَعِزَّتی وَجَلالی اِنّی ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِیَّهً، وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّهً، وَلا قَمَراً مُنیراً، وَلا شَمْساً مُضیئَهً وَلا فَلَکاً یَدُورُ، وَلا بَحْراً یَجْری، وَلا فُلْکاً یَسْری، اِلاَّ لِأَجْلِکُمْ وَمَحَبَّتِکُمْ، وَقَدْ اَذِنَ لی اَنْ اَدْخُلَ مَعَکُمْ، فَهَلْ تَاْذَنُ لی یا رَسُولَ اللَّهِ، فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَمینَ وَحْیِ اللَّهِ، اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ، فَدَخَلَ جِبْرآئیلُ مَعَنا تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ لِأَبی اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحی اِلَیْکُمْ یَقُولُ: اِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ، وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً،فَقالَ عَلِیٌّ لِأَبی یا رَسُولَ اللَّهِ، اَخْبِرْنی ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْکِسآءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ اللَّهِ فَقالَ النَّبِیُّ وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیّاً، وَ

ص: 91

اصْطَفانی بِالرِّسالَهِ نَجِیّاً، ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الْأَرْضِ، وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شَیعَتِنا وَمُحِبّینا، اِلاَّ وَنَزَلَتْ عَلَیْهِمُ الرَّحْمَهُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلائِکَهُ، وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلی اَنْ یَتَفَرَّقُوا، فَقالَ عَلِیٌّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شیعَتُنا وَرَبِّ الْکَعْبَهِ، فَقالَ النَّبِیُّ ثانِیاً یا عَلِیُّ وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیّاً، وَاصْطَفانی بِالرِّسالَهِ نَجِیّاً، ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الْأَرْضِ، وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا، وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاَّ وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ، وَلا مَغْمُومٌ اِلاَّ وَکَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ، وَلا طالِبُ حاجَهٍ اِلاَّ وَقَضَی اللّهُ حاجَتَهُ، فَقالَ عَلِیٌّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا، وَکَذلِکَ شیعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِی الدُّنْیا وَالْأخِرَهِ، وَرَبِّ الْکَعْبَهِ.

به سند صحیح از جابر بن عبدالله انصاری از فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است که فرمود: روزی پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر من وارد شد، و فرمود: سلام بر تو ای فاطمه: و من گفتم: بر تو باد سلام پدر، آنگاه پدرم فرمود: من در بدنم احساس ضعف می کنم، عرض کردم از ضعف تو به خدا پناه می برم، پدرم فرمود: آن کساء یمانی را بیاور و آن را بر بدن من بپیچ، کساء یمانی را آورده و آن را به آن حضرت پیچیدم، و آنگاه شروع کردم به تماشای چهره مبارکش که همانند قرص ماه در شب چهاردهم می درخشید، طولی نکشید که پسرم حسن علیه السلام وارد شد و گفت: سلام بر تو ای مادر، گفتم بر تو باد سلام ای نور چشمم، و ای میوه دلم، آنگاه عرض کرد: مادر در پیش تو بوی پاکی استشمام می کنم که گویی بوی جدم رسول خدا است، گفتم: آری این جد تو است که در زیر آن کساء آرمیده است، حسن علیه السلام با شنیدن این سخن رو کرد به طرف کساء و گفت: سلام بر تو ای جد بزرگوار، یا رسول الله! آیا اجازه می فرمایید در معیت شما در زیر کساء قرار گیرم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بر تو باد سلام پسرم ای صاحب حوض من آری به تو اجازه دخول در زیر کساء

ص: 92

می دهم، آنگاه حسن علیه السلام با رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم در زیر کساء قرار گرفت. سپس ساعتی نگذشت که فرزندم حسین علیه السلام آمده و گفت: سلام بر تو ای مادر! من گفتم: بر تو باد سلام ای نور دو چشمان من، ای میوه دلم! در این هنگام حسین علیه السلام به من گفت: اینجا بوی پاکی به مشامم می خورد که گویی بوی جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، گفتم: آری جد و برادرت در زیر کساء مشغول استراحت اند در این هنگام حسین علیه السلام به کساء نزدیک شده و گفت: سلام بر تو ای جد بزرگوار ای آنکه خدا او را برای ابلاغ رسالتش برگزید آیا به من اجازه می دهید تا با شما به زیر کساء داخل شوم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بر تو باد سلام پسرم ای شفاعت کننده امت من آری به تو اجازه دخول می دهم، وحسین علیه السلام در معیت جد و برادرش در زیر کساء داخل شد. در این موقع حضرت ابوالحسن علی بن ابی طالب علیه السلام آمد و فرمود: سلام بر تو ای دخت رسول خدا، و من گفتم: بر تو باد سلام ای ابوالحسن، ای امیر مؤمنان، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای فاطمه در پیش تو بوی پاکیزه ای به مشامم می خورد که گویا بوی برادر و پسر عمویم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، گفتم: آری این است رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم با دو پسرت در زیر کساء هستند، و آن حضرت به طرف کساء رفته و عرض کرد: سلام بر تو ای رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم آیا اجازه می فرمایید با شما داخل در زیر کساء شوم؟ آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: بر تو باد سلام ای برادر من، ای وصی و خلیفه من، و ای صاحب پرچم من به تو اجازه دخول می دهم، پس آن حضرت نیز زیر کساء وارد شدند، سپس من به طرف کساء آمده و گفتم: سلام بر تو ای پدر، ای رسول خدا آیا اجازه می فرمایید من نیز با شما در زیر کساء باشم؟ فرمود: بر تو باد سلام دخترم ای پاره تن من، به تو نیز اجازه دخول در زیر کساء می دهم، و من نیز در زیر کساء قرار گرفتم، هنگامی که همه مان در زیر کساء اجتماع کردیم پدرم رسول خدا از دو طرف کساء گرفته و با دست راستش اشاره به سوی آسمان کرد و عرض کرد: پروردگارا اینها اهل بیت و خواص من و حامیان من هستند، گوشت آنها

ص: 93

گوشت من، و خون آنها خون من است، هر چیزی که آنها را آزار دهد مرا آزار می دهد، و هر چیزی که آنها را محزون کند مرا محزون می کند، من باهر کسی که با آنان در جنگ است در جنگم، و با هر کسی که با آنان در حال سلم است در حال سلمم، و با هر کسی که با آنان دشمنی کند دشمن و با دوستداران آنها دوستم، آنها از من و من از آنها هستم پس صلوات و برکات و رحمت و مغفرت و رضوان خود را شامل حال من و آنها بگردان و از آنان پلیدی شرک و معصیت و کفر را زایل فرموده و پاک و پاکیزه شان بفرما، در این هنگام پروردگار عزوجل فرمود: ای ملائکه من، ای ساکنان آسمان های من، من آسمانها و زمین و ماه نور افشان و خورشید درخشنده و افلاک چرخان، و دریای جاری و ستارگان شناور را جز بر اساس محبت این پنج نفر که اینک در زیرکساء اجتماع کرده اند نیافریده ام، در این موقع جبرئیل امین گفت: پروردگارا اینها که در زیر کساء هستند چه کسانی هستند؟ خداوند متعال فرمود: آنها اهل بیت نبوت و معدن رسالت اند، آنها فاطمه است و پدرش و فاطمه است و شوهر و دو فرزندش، جبرئیل عرض کرد: پروردگارا آیا اجازه میفرمایی بر زمین فرود آمده و با آنها به عنوان ششمین نفر در زیر کساء حضور پیدا کنم؟ پروردگار متعال فرمود: آری به تو اجازه می دهم، و جبرئیل بر زمین فرود آمده و گفت: سلام بر تو ای رسول خدا، خدای علی اعلی برایت سلام رسانده و تو را بر تحیت و احترام اختصاص داده و می فرماید: قسم به عزت و جلالم من آسمانها و زمین و ماه نورافشان و خورشید درخشنده و افلاک چرخ زنان و دریای جاری و ستارگان شناور را جز به خاطر شما، و در رابطه با محبت شما نیافریده ام، و به من اجازه فرموده که با شما در زیر کساء باشم، آیا به من اجازه می دهید یا رسول الله؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بر تو باد سلام ای امین وحی الهی آری به تو نیز اجازه می دهم، آنگاه جبرئیل با ما داخل در زیر کساء شده و به پدرم گفت: پروردگار متعال برای شما وحی کرده و می فرماید: «اِنَّما یُریدُ

ص: 94

اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرًا»(1) آنگاه علی علیه السلام به پدرم گفت: یا رسول الله به من خبر بده که اجتماع ما در زیر این کساء چه فضیلتی پیش خدا دارد؟ پیامبر بزرگوار فرمود: قسم به خدایی که مرا به حق به پیامبری برگزید، و برای ادای رسالت الهی نجات دهنده بشر از میان مردم برگزید، این خبر ما در محفلی از محافل روی زمین که در آن جماعتی از شیعیان و دوستان ما حضور داشته باشند ذکر نمی شود جز اینکه رحمت خدا بر آنها نازل می شود و ملائکه آنان را در میان گرفته و تا موقعی که متفرق نشده اند برای آنها طلب آمرزش می کنند، علی علیه السلام گفت: قسم به پروردگار کعبه در این صورت ما و شیعیان ما به سعادت عظیمی می رسیم آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: یا علی قسم به خدایی که مرا به حق به پیامبری برگزیده و برای ادای رسالت او از میان مردم به عنوان نجات دهنده بشریت انتخابم کرد این خبر ما در محفلی از محافل روی زمین که در آن جماعتی از شیعیان و محبان ما که در میان آنها محزونی وجود داشته باشد ذکر نمی شود جز آنکه خدا غصه او را برطرف می کند، و اگر در میان آنها شخص غصه داری وجود داشته باش خدا غصه او را برطرف می کند، و اگر نیازمندی در میان آنها باشد خدا حاجت او را برآورده می سازد، در این هنگام علی علیه السلام فرمود: قسم به پروردگار کعبه در این صورت ما و شیعیان ما به سعادت و فوز عظیمی می رسیم.

ص: 95


1- 33 / الأحزاب: 33.

3- سخنی پیرامون حدیث کساء

*سخنی پیرامون حدیث کساء(1)

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از برکات وجودی حضرت صدیقه کبری علیهاالسلام حدیث شریف کساء است که در متن آن عصمت و منزلت عظیم خمسه طیبه علیهم السلام مطرح شده و ثابت شده است که در پیشگاه حضرت حق عزیزترین موجودات عالم آفرینش این پنج وجود مقدس بوده و به خاطر محبت آنها جهان آفرینش برپا شده است.

اِلَّا فی مَحَبَّهِ هؤُلاءِ الْخَمْسَهِ... اِلَّا لِأَجْلِکُمْ وَ مَحَبَّتِکُمْ.

و در این میان منزلت حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام به عنوان نقطه مرکزی در کنار پدر و شوهر و فرزندانش در پیش خدا اعلام شده، و در پایان حدیث، آثار و برکات ذکر این حدیث در سه جمله بیان شده است که برای دوستان و شیعیان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می تواند مطمئن ترین پناهگاه باشد تا در شدائد و گرفتاریها با تشکیل مجلس حدیث کساء مشکل خود را حل کنند، و اگر حاجتی دارند برای گره گشایی از آن، از این حدیث شریف بهره برده و سکون و آرامشی کسب کنند.

چنانکه در پایان حدیث پس از آنکه حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام برای جابر بن عبدالله انصاری داستان تجمع پدر و شوهر و فرزندانش در زیر کساء یمانی را نقل می کند آنگاه می فرماید: ای جابر!

علی علیه السلام پدرم سؤال کرد: تجمع ما در زیر این کساء چه فضیلتی نزد خدا دارد؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سوگند به خدایی که مرا به نبوت برانگیخته و به رسالت برگزیده هرگاه در محفلی از محافل روی زمین که در آن جمعی از شیعیان و محبان ما حضور داشته و این حدیث را بخوانند رحمت خدا بر آن محفل نازل شده و

ص: 96


1- این بحث توسط حجه الاسلام والمسلین حاج شیخ محمد خندق آبادی دامت توفیقانه تنظیم شده است که با اضافاتی در اینجا درج شد.

فرشتگان خدا آن محفل را زیر پر و بال خود گرفته و برای آنان دعا و طلب آمرزش می کنند تا زمانی که اهل آن مجلس متفرق شوند، و اولین اثر و برکت معنوی جلسه حدیث کساء آن است که هر محب و شیعه گناهکاری که در آن مجلس شرکت کند با شنیدن این حدیث از گناهانش پاک می شود، در این هنگام علی علیه السلام شادمانه فرمودند: به خدا سوگند من خود و شیعیانم رستگار شدیم.

2- رسول خدا صلی الله علیه و آله در مقام بیان دومین اثر محفل حدیث کساء فرمود: یا علی! قسم به خدایی که مرا به نبوت برانگیخته و به رسالت برگزیده هرگاه جمعی از دوستان و شیعیان ما محفلی تشکیل داده و در آن این حدیث را بخوانند چنانچه مهموم و غصه دار و یا مغموم، غمگین، و افسرده دلی در آن شرکت نماید پروردگار متعال از برکت ذکر این حدیث غم و غصه و اندوه را از دل او برطرف می کند.

3- یا علی اگر چنانچه گرفتار و حاجتمندی در آن محفل شرکت نماید خدا حاجت آن محب و شیعه را برآورده می سازد، وقتی که رشته سخن به اینجا رسید به مولای متقیان آنچنان حالت وجد و شعف دست داد که عرض کرد:

«یا رَسُولَ اللَّهِ! اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَکذلِک شیعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ وَرَبِّ الْکعْبَه».

ای رسول خدا، سوگند به خدا و قسم به پروردگار کعبه ما خود و شیعیان ما در دنیا و آخرت سعادتمند شدیم».

از طرف دیگر مطابق روایات معتبر و بی شمار که از طرق امامیه و اهل سنت نقل شده است، رسول صلی الله علیه و آله و سلم خدا حدیث شریف کساء را بر مبنای آیه شریفه تطهیر بیان فرموده که خدای تبارک و تعالی در آن می فرماید:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

ص: 97

این آیه شریفه دلیل محکم، و بی چون و چرایی است بر عصمت و طهارت خمسه طیبه علیهم السلام، که بر اساس آن حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام، و علی مرتضی علیه السلام و بقیه اصحاب کساء علیهم السلام هرگز مرتکب معصیت نمی شوند، و دروغ نمی گویند، بنابراین اگر کسی شهادت یکی از خمسه طیبه علیهم السلام را که این آیه شریفه در شأن آنان نازل شده تکذیب کند در واقع با کلام خدا و قرآن مجید از در مخالفت و عناد درآمده و به استناد این حدیث و آیه شریفه تطهیر سردمداران سقیفه، و مدعیان خلافت و غاصبان خلافت و فدک که شهادت حضرت صدیقه کبری علیهاالسلام و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام را در مورد فدک رد کردند منکر عصمت و طهارت اصحاب کساء علیهم السلام شده اند؛ زیرا پروردگار متعال در قرآن مجید صریحاً خبر از پاکی آنان از رجس و پلیدی داده است راستی کسی که مدعی اسلام و ایمان است چگونه می تواند شهادت خدا را رد کند؟! و از همین روی در نتیجه ذکر این حدیث در مجالس دوستان اهل بیت علیهم السلام که سند حقانیت امیرالمؤمنین علیه السلام و فاطمه مظلومه علیهاالسلام است محکومیت و رسوایی سران سقیفه و غاصبان خلافت و فدک در همه دروانها و مقاطع زمانی تاریخ اسلام در میان کلیه نسلها زنده و به طور دائم خط بطلان بر ادعاهای تشکیل دهندگان سقیفه و پیروان آنها کشیده شده است.

با توجه به این معانی و حقایق، و بر اساس این آثار و برکات است که متقدمین مقید بودند مجالس توسل را با این حدیث شریف ختم کنند، و هرگاه ده شب مجلس عزاداری به نام حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام و یا به نام حضرت سیدالشهداء علیه السلام برقرار می کردند عادتشان بر این بود که در پایان مجلس، در شب آخر، و ساعت آخر یکی از وعاظ که پیش کسوت جامعه اهل منبر به شمار می رفت، و به عنوان نوکر قدیمی که عمری را با خلوص نیت در خانه اهل بیت علیهم السلام خدمت کرده و محاسنش را در این طریق سپید نموده بود مجلس را با خواندن حدیث کساء

ص: 98

تمام کرده و سفره عزاء اهل بیت علیهم السلام را به همین ترتیب برچینند، در چنین محفلی بود که مستمعین احساس معنویت و نورانیت خاصی می کردند، ولی با کمال تأسف بر اثر نفوذ گروهی روشنفکر نما در مجالس توسل، رفته رفته خواندن حدیث کساء به فراموشی سپرده شده و بدین ترتیب مؤثرترین وسیله و سرمایه بزرگ معنوی را که از برکات وجودی حضرت صدیقه کبری و شفیعه روز جزا، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام بود از دست دادیم، حتی کار به آنجا کشیده شد که یکی از مدرسین حوزه علمیه قم جزوه ای نوشته و در آن از این حدیث شریف به عنوان یک فضیلت ساختگی یاد کرد، در حالیکه دشمنان اهل بیت علیهم السلام و اصحاب سقیفه و پیروان آنها در حق امیرالمؤمنین علی مرتضی علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام به قدری ستم روا داشته، و چنان فضائل این بزرگواران را سانسور و مورد انکار قرار داده اند که دیگر جایی برای روحانیون شیعه باقی نگذاشته اند.

عالم جلیل القدر و محقق و متتبع والامقام حضرت حجه الاسلام والمسلمین مرحوم حاج سید حسن میرجهانی در کتاب «الجُنَهُ العاصمه» می گوید:

روزی بر عالم بزرگوار و محقق عزیز شیخ محمد سماوی مؤلف «ابصار العین فی انصار الحسین علیه السلام» وارد شده و با کسب اجازه از کتابخانه ایشان دیدن کردم، ضمن دیدار و تفحص از کتب آن به نسخه خطی نفیسی برخوردم که از کتاب کشف اللئالی» تألیف علامه صالح بن عبدالوهاب بن العرندس حلی به سند متصل، از شیخ ابراهیم بن حسن ذراق، از شیخ علی بن هلال جزائری از شیخ احمد بن فهد حلی، از شیخ زین الدین علی بن حسن خازن حائری، از شیخ ابو عبدالله محمد بن مکی شهید به طرق متصلش به ابو جعفر محمد بن علی بن موسی بن بابویه قمی به طریق خود از جابر بن زید جعفی، از جابر بن عبدالله انصاری، از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از پروردگار متعال، قال:

ص: 99

«یا أَحْمَدُ! لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ، وَ لَوْلا عَلِیٌّ لَما خَلَقْتُکَ، وَ لَوْلا فاطِمَهُ لَما خَلَقْتُکُما».

«ای احمد (رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم) اگر تو نبودی جهان هستی را نمی آفریدم، و اگر علی نبود تو را نمی آفریدم، و اگر فاطمه نبود هیچکدام از شما دو نفر را نمی آفریدم».

از این حدیث استفاده می شود که پروردگار متعال در این حدیث خبر می دهد که مدار آفرینش جهان هستی آفرینش پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم، و مدار آفرینش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، آفرینش علی مرتضی، و مدار آفرینش این دو شخصیت عظیم الشأن خلقت حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام است، پس نقطه اولیه و اساس خلقت فاطمه زهرا علیهاالسلام است، که اگر او نبود هیچکدام از موجودات عالم هستی کسوت وجود به خود نمی پوشید.

از جمله «لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ، وَ لَوْلا عَلِیٌّ لَما خَلَقْتُکَ» که علیت وجود آن دو بزرگوار (رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام) بر آفرینش جهان فهمیده می شود که حق هم همین است، ولی از جمله: « لَوْلا فاطِمَهُ لَما خَلَقْتُکُما» علیت وجود آن حضرت بر آفرینش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام فهمیده نمی شود، زیرا در این صورت بنابر افضلیت علت از معلولش لازم می آید که حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام افضل از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام باشد، و این حکم با افضلیت امام از مأمومش و با «اَلرِّ جَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ»(1) در تضاد است، و اگر کسی خیال کند که حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام از حکم این دو مورد مستثنی بودند سخت اشتباه کرده است زیرا نمی تواند دلیل محکم و قانع کننده ای بر مدعایش ارائه دهد. و اما

ص: 100


1- 34/ النساء: 4.

جمله: «وَ لَوْلا عَلِیٌّ لَما خَلَقْتُکَ» هیچ ایرادی به استدلال ما وارد نمی کند زیرا در این جمله می خواهد علیت ولایت بر نبوت و آفرینش جهان را اعلام بدارد که در جای خود صحیح و مطابق روایات زیادی ثابت شده است، پس اینکه ولایت افضل و برتر از نبوت است هیچ تردیدی در صحت آن وجود ندارد، اشتباه نشود ما در اینجا در این صدد. نیستیم که ثابت کنیم امیرالمومنین علیه السلام افضل از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بودند بلکه می گوئیم ولایت برتر از نبوت است، و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به دلیل دارا بودن به هر دو مقام ولایت و نبوت از همه موجودات جهان اعم از امیرالمؤمنین علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام و دیگر موجودات جهان حتی اعم از انبیاء و ملائکه و... برتر و بالاتر است.

اکنون جا دارد کسی بپرسد: حالا که جمله «وَ لَوْلا فاطِمَهُ لَما خَلَقْتُکُما» به علیت آفرینش آن بانو بر آفرینش جهان و برترین و افضلیت وی از ماسوی حق دلالت نمی کند پس منظور از آن چیست؟ در مقام جواب از این سئوال می توان گفت: آفرینش صدیقه کبری علیهاالسلام سبب روشن شدن و ظهور عالم آفرینش و تشکل و تعین آن همانند حقیقت و ماهیت شیء است حدیثی که علامه مجلسی قدس سره طی سندی از جابر بن عبدالله انصاری روایت می کند دلالت بر همین معنی دارد، که می گوید:

«قُلتُ: لِمَ سُمِّیَت فَاطِمَهُ الزَّهرَاءُ زَهرَاءَ؟

فَقَالَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ بِنُورِهَا وَ...»(1)

گفتم: چرا فاطمه زهراء علیهاالسلام نامیده شده؟

فرمود: زیرا پروردگار عالم فاطمه علیهاالسلام را از نور عظمت خود آفرید، پس هنگامیکه نور آن بانو تابیدن گرفت آسمانها و زمین به نور آن حضرت روشن شدند.

ص: 101


1- بحار الانوار، ج 43، ص 11، ح 5

و در روایت دیگری مرفوعاً از سلمان فارسی (رض) از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کند که گفت:

«کُنْتُ جَالِساً عِنْدَ النَّبِیِّ فِی الْمَسْجِدِ إِذْ دَخَلَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَسَلَّمَ وَرَدَ النَّبِیِّ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ رَحَّبَ بِهِ فَقَالَ : یَا رَسُولَ اللَّهِ ! بِما فَضَّلَ اللَّهِ عَلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ الْمَعَادِنِ واحده ؟ فقَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ و آله و سلم: إِذْنُ أُخْبِرُکَ یَا عَمُّ ! إِنَّ اللَّه خَلَقَنِی وَ خَلَقَ عَلِیّاً وَ لَا سَمآءٌ وَ لَا أَرْضٍ وَ لَا جَنَّهَ وَ لَا نَارُ وَ لَا لَوْحٍ وَ لَا قَلَّمَ فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بُدُوِّ خَلَقْنَا تَکَلَّمَ بِکَلِمَهٍ کَانَتْ نورأ ، ثُمَّ تکلم کلمه ثَانِیَهً فَکَانَتْ رُوحاً ، فمزج فِیمَا بَیْنَهُمَا وَ اعْتَدَلَا فخلقنی وَ عَلِیّاً مِنْهُمَا ، ثُمَّ فَتَقَ مِنْ نُورِی نُورِ الْعِزِّ فَأَنَا أَجَلُّ مِنَ الْعَرْشِ، ثُمَّ فَتَقَ مِنْ ثَوْرٍ عَلِیِّ ثَوْرِ السَّمَاوَاتِ ، فَعَلَیَّ أَجَلُّ مِنَ السَّمَوَاتِ ثُمَّ فَتَقَ مِنْ نُورِ الْحَسَنِ

نُورِ الشَّمْسِ ، وَ مَنْ نُورِ الْحُسَیْنِ نُورِ الْقَمَرُ ، فَهُمَا أَجَلُّ مِنَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ ، وَ کَانَتْ الملائکه تُسَبِّحُ اللَّهَ تَعَالَی وَ تَقُولُ فِی تشیحها : سُبُّوحُ قُدُّوسُ مِنْ أَنْوَارٍ مَا أَکْرَمَهَا عَلَی اللَّهِ تَعَالَی ، فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ تَعَالَی أَنْ یبلو الْمَلَائِکَهِ

أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ سَحَاباً مِنْ ظُلْمَهٍ ، وَ کَانَتِ الْمَلَائِکَهُ لَا تَنْظُرْ أَوَّلِهَا مِنْ آخِرِهَا وَ لَا آخِرِهَا مِنْ أَوَّلُهَا، فَقَالَتِ الْمَلَائِکَهِ : إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا : مُنْذُ خَلَقْنَا مَا رَأَیْنَا مِثْلَ مَا نَحْنُ فِیهِ ، فتسألک بِحَقِّ هَذِهِ الأثوار إِلَّا مَا کَشَفتَ عَنَّا ، فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجِلَ: وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأَفْعَلَنَّ فَخَلَقَ نُورُ فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ یَوْمَئِذٍ کَالْقِنْدِیلِ وَ عَلَّقَهُ فِی قُرْطِ الْعَرْشِ فَزَهَرَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ السُّبُعُ ، مِنْ أَجْلِ ذلِکَ سُمیَت فَاطِمَهَ الزَهراءَ ...»(1)

سلمان می گوید:

روزی با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مسجد نشسته بودم که عباس بن عبدالمطلب وارد شده و سلام کرد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جواب سلام او را فرموده و در کنار خود جا برایش باز فرمود آنگاه عباس خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد:

ص: 102


1- «بحار الانوار»، ج 43، ص 17، ح 16.

یا رسول الله به چه دلیل خدا علی بن ابی طالب علیه السلام را بر ما اهل بیت برتری داده، در حالیکه اصل و ریشه او و ما یکی است؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: عمو الان دلیلش را برایت روشن می کنم. پروردگار متعال من و علی بن ابی طالب را هنگامی که نه از آسمانها و نه از زمین خبری بود، و نه بهشت و نه جهنم آفریده شده بود، و نه لوح و نه قلم به وجود آمده بود آفرید، وقتی اراده فرمود شروع به آفرینش ما بکند به کلمه ای تکلم فرمود که از آن نوری به وجود آمد، سپس به کلمه دیگری تکلم فرمود که از آن روح به وجود آمد، آنگاه آن دو را با هم ممزوج فرمود تا با هم ترکیب شدند. آنگاه من و علی را از آن آفرید، سپس از نور من نور عرش را آفرید، پس من بر عرش برتری دارم، و از نور علی آسمانها را آفرید، پس علی برتر از آسمانها است، و از نور حسن نور خورشید، و از نور حسین نور ماه را آفرید، پس حسن و حسین، از خورشید و ماه برترند. در آن زمان ملائکه مشغول به تسبیح باری تعالی بودند و در تسبیح شان می گفتند:

پروردگار متعال از انواری که پیش او از احترام و عظمت بی نهایتی برخوردارند پاک و مقدس است، پس موقعی که پروردگار عالم اراده فرمود ملائکه را بیازماید برای آنها پرده ای از ظلمت فرو فرستاد این پرده ظلمت چنان وسیع بود که آنها از اول آن آخرش را و از آخرش اول آن را نمی توانستند ببینند، چون چنین شد ملائکه به درگاه خداوند متعال نالیده و گفتند:

پروردگارا! ای معبود ما از زمانی که آفریده شده ایم چنین حالی را ندیده ایم، به حق و حرمت این نورها از تو مسألت داریم که این ظلمت را از ما برطرف فرمایی، و خدای عزوجل فرمود:

قسم به عزت و جلالم خواسته شما را اجابت می کنم، آنگاه نور فاطمه علیهاالسلام را آفرید و آن را همانند چراغی همچون گوشواره ای از عرش برین آویخت، پس از تشعشعات آن نور پاک آسمانها و زمین روشن شد، به همین دلیل (آن حضرت) فاطمه زهرا نامیده شده است.

آنچه از مجموع این روایات استفاده می شود آن است که وجود مقدس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم علت پیدایش و ما به التحقق جهان هستی است، و ولایت علت ارسال رسل

ص: 103

و نبوت است چنانکه در ذیل آیه شریفه «وَ اسْأَلْ مَنْ أَرْ سَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رُّ سُلِنَا...» احادیثی دال بر ادعای ما رسیده که اینک ذیلاً موردی از آن را ارائه می دهیم.

الحافظ ابوالشجاع ابن شیرویه الدیلمی فی کتاب الفردوس ج 5، ص 414، ح 8593، قال:

«قال صلی الله علیه و آله و سلم: یا عبدالله أتانی آت فقال: یا محمد «سَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنَا...»45(1) عَلَی مَا بُعِثُوا؟ قُلْتُ: عَلَی مَا بُعِثُوا ؟ قَالَ: عَلَی وَلاَیَتِکَ وَ وَلاَیَهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ:(2)

«یا عبدالله ملکی پیش من آمد و گفت: یا محمد از پیامبرانی که پیش از تو برانگیخته ایم بپرس که برای ابلاغ چه چیزی برانگیخته شده اند؟ گفتم: برای ابلاغ چه چیزی برانگیخته شده اند؟ گفت: برای ابلاغ ولایت تو و ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام».

و وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام مابه التمایز و ما به التحقق موجودات عالم است. به طور خلاصه، رسول اکرم صلی الله علیه وسلم علت و ما به التحقق موجودات جهان،

ص: 104


1- / الزخرف: 43.
2- این حدیث را در منابع زیر نیز می توان پیدا کرد: 1۔ حافظ حسکانی در «شواهد التنزیل»، ج 2، ص 222، ح 858-855 2- ابن تیمیه حرانی در «منهاج السنه»، ج 4، ص 45. 3۔ حافظ حاکم ابو عبدالله نیشابوری در «معرفه علوم الحدیث»، ص 96. 4- حافظ موفق بن احمد خوارزمی در «المناقب»، ص 312، ح 312. 5۔ حافظ ابن عساکر دمشقی در «ترجمه امیرالمؤمنین از تاریخ دمشق»، ج 2، ص 97، ح 602 6-حافظ گنجی شافعی در «کفایه الطالب»، ص 75. 7۔ حافظ ابن منظور در «مختصر تاریخ دمشق»، ج 17، ص 360. 8-نیشابوری قمی در «غرائب القرآن» مطبوع در حواشی «جامع البیان، ج 25، ص 67 9۔ حافظ حموینی در «فرائد السمطین»، ج 1، ص 81

و امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان مظهر ولایت مابه التحقق نبوت و ارسال رسل، و حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام مابه التمایز موجودات عالم است.

روزی در مشهد، در حسینیه آیه الله العظمی مرحوم حاج سید عبدالله شیرازی قدس سره به منظور شرکت در مجلس توسل حضور پیدا کردم، پس از پایان مجلس جمعی از فضلا و علمای مشهد این حدیث را مطرح کرده و عموماً سراغ سند آن را می گرفتند، عده ای از آنها با نظر تردید و احیاناً بعضی با نظر انکار این حدیث را روایت می کردند تا جائیکه برای خود من هم ایجاد شک و شبهه شد، اما وقتی که سند حدیث را در کتاب مرحوم آیه الله میرجهانی قدس سره دیدم خدا را شکر کردم که بحمدالله در رابطه با این حدیث که بزرگترین فضیلت برای حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام محسوب می شود برای من رفع شک و شبهه شد.

2- العَلامه المَجلِسی (ره) بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، عن أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قال: إِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی أَمْهَرَ فَاطِمَهَ رُبْعَ الدُّنْیَا،فَرُبْعُهَا لَهَا، وَأُمْهَرَهَا الجَنَّهَ وَالنَّارَ، تُدْخِلُ أَعْدَاءَهَا النَّارَ، وَتُدْخِلُ أَوْلِیَاءَهَا الجَنَّهَ، وَهِیَ الصِّدِّیقَهُ الکُبْرَی، وَعَلَی مَعْرِفَتِهَا دَارَتْ القُرُونُ الأُولَی.(1)

«علامه مجلسی طی سندی از ابو بصیر، از حضرت امام صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود:

پروردگار متعال یک چهارم دنیا برای حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام مهریه قرار داد، پس یک چهارم دنیا از آن ایشان است، و همچنین بهشت و جهنم را برای آن بانوی دو جهان مهریه قرار داد که دشمنانش را در آتش و دوستانش را در بهشت و نعیم وارد می کند، آن حضرت صدیقه کبری است و بر اساس شناخت و معرفت او قرون گذشته سپری شده است».

ص: 105


1- «بحار الانوار»، ج 43، ص 105، ح 19.

قرون اولیه (قرون گذشته) همان دوران نبوت انبیا سلف است که حضرت صادق علیه السلام می فرمایند:

همه ادیان و پیامبران خدا بر مدار معرفت و محبت آن حضرت حرکت کرده اند.(1) بنابراین همه برکات، و همه انوار هدایت، و همه خیرات سرمنشأش حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا علیهاالسلام است، او أم الانوار، ام البرکات، و أم الخیرات است.

«أم» در لغت به معنای اساس و ریشه به کار رفته است که اگر عالم از برکات اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بهره می برد همه از برکات وجودی آن سیده زنان بهشت است، اگر عاشورا هست، حسین هست، و اگر امروز حضرت مهدی علیه السلام ولی عصر، و حجه و ولی خدا است همه از آن مادر با برکت ریشه گرفته است که ام الحسین است، مهدی هم مهدی فاطمه است، و آنچه در تفسیر حدیث کساء گفته شد از حدیث زیر استفاده می شود:

الحافظ الحموینی باسناده عن الحسین بن علی علیه السلام [قال:] قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وآله : فَاطِمَهُ بَهْجَهُ قَلْبِی وَ ابْنَاهَا ثَمَرَهُ فُؤَادِی وَ بَعْلُهَا

ص: 106


1- در جهان آفرینش دو دائره بزرگترین و مقدمترین آنها به شمار می روند، یکی دائره نبوت و دیگری دائره امامت و ولایت است که مهمترین مظاهر آن خمسه طیبه علیهم السلام است، از سپیده دم آفرینش تا پایان آن همه رسولان، انبیاء، همه اوصیاء و اولیاء در شدائد و گرفتاریهای خود به این پنج تن نور پاک دست توسل دراز می کنند، در این دو دائره نقطه مرکزی حضرت زهرا علیهاالسلام معرفی شده است. اما در دائره نبوت (عَلَی مَعْرِفَتِهَا دَارَتْ القُرُونُ الأُولَی) حتی در مورد پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت صدیقه کبری به عنوان ام ابیها شناخته شده، و در دائره امامت و ولایت ام الائمه توصیف شده است، و در جمع خمسه طیبه طبق حدیث جابر بن عبدالله انصاری که به حدیث کساء معروف است در فرازی از آن پروردگار متعال هنگامی که در جواب جبرئیل امین به معرفی این پنج تن می پردازد نمی فرماید: محمد است و علی و فاطمه و حسن و حسین، بلکه به نام مبارک حضرت صدیقه کبری آغاز فرموده و می گوید: هم اهل بیت النبوه و معدن الرساله، هم فاطمه وابوها، وبعلها وبنوها، آنان فاطمه است و پدرش، فاطمه است و شوهرش، و فاطمه است و دو فرزندش.

نُورُ بَصَرِی وَالأَئِمَّهُ مِنْ وُلْدِهَا أُمَنَاءُ رَبِّی وَحَبْلٌ مَمْدُودٌ بَیْنَهُ وَبَیْنَ خَلْقِهِ مَنِ اعْتَصَمَ بِهِمْ نَجَا وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُمْ هَوَی(1)

«فاطمه مایه سرور و شادی قلب من، و شوهرش نور چشم من، و دو فرزندش میوه دل من و امامان از نسل او امین خدا در روی زمین، و ریسمان محکم هدایت در بین خدا و خلق او هستند، که هر کس بدان چنگ زند نجات می یابد، و هر کس از آن روی گرداند هلاک می شود».(2)

ص: 107


1- بحار، ج 23، ص 110، ح 16 و ص 142، ح 95.
2- با توجه به اینکه حدیث شریف کساء جلالت و عظمت حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام را این چنین توصیف می کند اگر کسی بخواهد آن بانوی دو جهان را بشناسد می بایستی در این حدیث غور و تأمل بکند تا بفهمد فاطمه کیست، او همان است که پروردگار متعال در باره او می فرماید: هُمْ فَاطِمَهُ وَ أبُوهَا وَ بَعْلُهَا وَ بَنُوهَا، این همان حقیقتی است که خداوند احدیت در روایت معتبر و مستند کشف الئالی درباره آن می فرماید: وَ لَوْلا فاطِمَهُ لَما خَلَقْتُکُما. همین جا است که این سئوال پیش می آید که مدرس حوزه علمیه قم که قلم به دست می گیرد و جزوه ای نوشته و در آن فضیلت آن بانو را که در صحت آن کوچکترین تردیدی وجود ندارد جعلی و ساختگی قلمداد می کند، و سند حدیث کساء را زیر سئوال می برد و در اعتبار آن خدشه وارد می کند آیا ناسپاسی نمی کند؟!! مدرسی که از وجوه اهل بیت علیهم السلام، از خمس و از حق اختصاصی امام زمان علیه السلام امرار معاش می کند به جای دفاع از مظلومیت فاطمه زهرا علیهاالسلام بزرگترین فضیلت آن حضرت را انکار می کند، و با قلم پریشان خود دردی بر دردهای دیگر آن مظلومه ستمدیده می افزاید، چه جوابی برای دادگاه عدل الهی تدارک دیده است. علت غائی این کون و مکان دانی کیست*** نقطه دایره عزو شرف دانی کیست روح پنهان شده در جسم جهان دانی کیست*** فاطمه مظهر اجلال خدا جل جلال لَها جَلالٌ لَیْسَ فَوْقَ جَلالُها***اِلاّ جَلالُ الله جَلَّ جَلالُه لَها نَوالٌ لَیْسَ فَوْقَ نَوالِها***اِلاّ نَوالُ اللهَ عَمَّ نَواله او را جلالی است که بالاتر از جلال او به جز جلال خداوند جل جلاله وجود ندارد او را عطا و بخششی است که بالاتر از عطای او جز عطایای بی انتهای خدا که بر سر تاسر جهان هستی گسترده شده است وجود ندارد.

ص: 108

گفتار پنجم

1- حجه الاسلام والمسلمین مرحوم حاج شیخ حسین خندق آبادی قدس سره

تصویر

(از تهران)

ص: 109

ص: 110

2- نعمت ولایت

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیِمِ

اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِینَ، بَارِئِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِینَ، وَالصَّلاَهُ وَالسَّلاَمُ عَلَی سید الأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ، وَ اللَّعْنُ الدَّائِمُ عَلَی أَعْدائِهِمْ من الْآنَ الی یَوْمِ الدِّین.

وبعد فقد قال الحکیم فی کتابه الکریم:

«وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً ، لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذاباً صَعَداًً»(1)

و اینکه اگر آنها (انس و جن) در راه (ایمان) استقامت ورزند با آب فراوان سیرابشان می کنیم، هدف این است که ما آنها را با این نعمت فراوان بیازماییم، و هر کس از یاد پروردگارش روی گرداند او را به عذاب شدید و فزاینده ای گرفتار می سازد.

ص: 111


1- 17-16 /الجن: 72.

3- بزرگترین نعمت الهی:

بزرگترین نعمت الهی ولایت علی بن ابیطالب علیهماالسلام و ائمه معصومین علیهم السلام است که طبق روایات معتبر در میان انبیاء سلف و کتب آسمانی مطرح شده و یکی از اصول اولیه در ادیان آسمانی اعلام نبوت پیامبر خاتم، و ولایت وصی او علی علیه السلام می باشد.

4- پیامبران و ولایت امیرمؤمنان علیه السلام

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:

یَا عَبْدَ اَللَّهِ أَتَانِی اَلْمَلَکُ فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ سْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنَا عَلی ما بَعثُوا؟ قلت عَلَی مَا بُعِثُوا؟ قال: عَلَی وَلاَیَتِکَ وَ وَلاَیَهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام.(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

یا عبدالله ملکی پیش آمد و گفت: ای محمد! از پیامبرانی که پیش از تو ارسال داشتیم بپرس برای چه مبعوث شده اند؟ گفتم: برای چه مبعوث شده اند؟ گفت: برای ابلاغ ولایت تو و ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام مبعوث شده اند.

و در حدیث دیگری از امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام نقل شده :

«وَلاَیَهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ مَکْتُوبٌ فِی جَمِیعِ صُحُفِ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ لَنْ

ص: 112


1- «المناقب الخوارزمی»، فصل 19، ص 246. ونیز: ا۔ حاکم حسکانی در «شواهد التنزیل»، ج 2، ص 222، ح 855 - 856 2۔ حافظ ابن شیرویه دیلمی در «الفردوس بماثور الخطاب» ج 5، ص 414 3- ابن تیمیه حرانی در «منهاج السنه» ج 4، ص 45. و...

یبْعَثَ اللَّهُ نبیاً إِلَّا بِنُبُوَّهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم و وَلَایَهُ عَلِیِّ علیه السلام»(1)

«در تمامی کتب انبیاء ولایت علی مرتضی علیه السلام نوشته شده و هیچ پیغمبری به مقام نبوت نرسیده مگر آنکه اقرار به نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و ولایت علیه السلام نموده است.»

5- عظمت نعمت ولایت:

در عظمت نعمت ولایت همین بس که به صورت کلی از بزرگترین فرائض الهی ابلاغ شده و قبولی هر فریضه ای بستگی به قبولی آن دارد زیرا پروردگار متعال در معراج بیش از هر فریضه ای در این مورد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم توصیه فرموده است.

قالَ الصّادقُ علیه السلام: عُرِجَ بالنَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم اِلَی السَّمَاءِ ماه و عِشْرینَ مَرَّهً وما مَن مرَّهٍ إلَّا و قَد اَوْحَی اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیها النَّبِیُّ بِالوِلایَه لِعَلِی والأئمه أَکْثَرَ مِمَّا أَوْصَاهُ مِن سَائِرِ الفَرَائِض.(2)

امام صادق علیه السلام فرمود:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را یکصد و بیست بار به آسمانها عروج دادند و در هر بار پروردگار متعال پیامبر خود را بیش از هر فریضه ای به ولایت علی و ائمه طاهرین علیهم السلام وصیت فرمود.»

از آنجا که بزرگترین نعمت خدا نسبت به مؤمنین ولایت مولای متقیان علی علیه السلام است در ذیل آیه شریفه: «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»(3)

از امام صادق علیه السلام روایت شده:

ص: 113


1- بصائر الدرجات، جزء 3، باب 8 ص 72، کافی، ج 1، ص 437، ح 6.
2- بحار، ج 18، ص 387 و ج 22، ص 69 - خصال، ج 2، ص 600- صراط المستقیم، ج 2، ص 40 - منتخب التواریخ، ص 44.
3- 8/تکاثر : 102.

روزی در مجلسی که ابوحنیفه نیز حضور داشت آن حضرت خطاب به وی فرمود: تو «النعیم» را به غذا و آب خنک در روز گرم تفسیر کرده ای؟

عرض کرد: آری یابن رسول الله!

امام فرمود:

ابوحنیفه! اگر کسی تو را دعوت کند و با آب و غذا از تو پذیرایی کند، سپس بر تو منت بگذارد چه نسبتی به او می دهی؟

عرض کرد: نسبت بخل به او می دهم.

حضرت فرمود:

پس با این حساب به گمان تو خدا در مقابل مأکولات و مشروباتی که به بندگانش

عنایت فرموده در روز قیامت سؤال خواهد کرد بخیل است؟

ابوحنیفه پرسید: پس تفسیر «النعیم» چیست؟

امام صادق علیه السلام فرمودند:

مراد ولایت و محبت ما اهل بیت پیغمبر است، این است پیام انبیاء و رسولان سلف، این است هدیه همه صحف آسمانی و خداوند با ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام دین خود را کامل و نعمت دین را برای مردم به اتمام رسانید و با ولایت آن حضرت تلاش و کوشش 23 ساله پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را بر ثمر رسانید، که اگر اعلام امامت و ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام نبود کلیه زحمات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به هدر رفته بود.

6- بستگی قبولی اعمال به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام:

نماز و روزه و حج و جهاد بدون ولای امیرالمؤمنین علیه السلام روح ندارد، پوست بدون مغز است، عبادتی که مهر ولایت مولا را نداشته باشد نزد خدا ارزش و ثوابی ندارد، با این حدیث می توان به نقش اصلی و اساسی اصل ولایت پی برد.

ص: 114

عن زیدبن علی، عن أبیه، عن امیرالمؤمنین علیه السلام قال:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: یا علی لَوْ أنَّ عَبْداً عَبَداللهَ عزوجل مِثْلَ ما قامَ نُوحٌ فی قَوْمِهِ وَکانَ لَهُ مِثْلُ احُدٍ ذَهَباً فَأنْفَقَهُ فی سَبیلِ اللهِ، وَمُدَّ فِی عُمُرِهِ حَتَّی حَجَّ أَلْفَ عَامٍ عَلَی قَدَمَیْهِ، ثُمَّ قُتِلَ بَینَ الصّفا والْمَرْوَهِ مَظْلُوماً، ثمَّ لَمْ یوالِک یا عَلِی، لَمْ یشُمَّ رائِحَهَ الجَنّهَ وَلَمْ یدْخُلْها.(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«یا علی اگر کسی مطابق عمر نوح عبادت کند، و به اندازه کوه احد طلا داشته باشد و آن را در راه خدا انفاق نماید، و هزار سال زندگی کند و در هر سال با پای پیاده به حج خانه خدا مشرف شود، و بین صفا و مروه مظلومانه کشته شود، اما ولایت تو را در دل نداشته باشد، بوی بهشت را به مشامش نمی رسد و نمی تواند در آن داخل شود.»

یعنی اسلام بدون امیرالمؤمنین علیه السلام، اسلام بدون غدیر، اسلام بدون زهرای مرضیه علیه السلام، اسلام بدون حسین علیه السلام و عاشورا، اسلام بدون امامت و ولایت، اسلام منهای امام باقر و امام صادق علیه السلام، اسلام منهای حضرت ولی عصر علیه السلام، و بالاخره

ص: 115


1- «تاریخ بغداد» ج 4، ص 410. و نیز : 1 ۔ حافظ ابن شیرویه دیلمی در «الفردوس بماثور الخطاب»، ج 3، ص 364. 2- حافظ موفق ابن احمد خوارزمی در «المناقب»، ص 68 ح 67 و 40 3- خوارزمی ایضا در «مقتل الحسین»، ج 1، ص 37 4- حافظ ابن عساکر دمشقی در «ترجمه امیرالمؤمنین از تاریخ دمشق»، ج 1، ص 144، ح 179، و ج 2، ص 243، ح 760. 5-الشجری در «الأمالی الخمیسیه»، ج 1، ص 134. 6-آقا سید علی همدانی در «موده القربی» مطبوع در ضمن «ینابیع الموده»، ص 252. 7۔ فقیر عینی در «مناقب سیدناعلی، ص 63 8-حافظ ذهبی در «میزان الاعتدال»، ج 3، ص 597 و...

اسلام منهای اهل بیت علیهم السلام اسلامی است که زائیده جریانات ستمکارانه سقیفه بوده و ساخته و پرداخته دستهای آغشته به خون خاندان اموی و دار و دسته یزید و اسلام هارونی، اسلام وهابی، و اسلام ناصبیان است.

تنها آنچه موجب سعادت و نجات مؤمن است و آثار و برکاتی هم در دنیا و هم در آخرت دارد همین اصل نورانی ولایت است و بس، اگر کسی در این مسیر پایدار و ثابت قدم بماند و استقامت در خط اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام داشته باشد از سرچشمه وحی، از آب حیات علوم و معارف ائمه معصومین علیهم السلام سیرابش می کنند، و از شعله محبت و ولایت دل و جانش را مشتعل می سازند، همانگونه که پروردگار متعال در قرآن مجید در سوره جن می فرماید:

«وَأَن لَوِ استَقاموا عَلَی الطَّریقَهِ لَأَسقَیناهُم ماءً غَدَقًا».

«اگر در این مسیر و در این راه استقامت داشته باشید شما را از آبی گوارا سیراب می کنیم.»

«لِنَفْتِنَهُمْ وَمَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَابًا صَعَدًا»

«به این راه و روش امتحان می شوید، چنانچه کسی از این راه انحراف پیدا کند به عذاب دردناکی دچارش می سازیم که شعله های فروزانش سر به آسمان می ساید»

7- طریقت همان ولایت است:

قَالَ الباقر عَلَیْهِ السَّلَامُ: وَالطَّرِیقَهُ هِیَ وَلَایَهُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَالْأَوْصِیَاءِ علیهم السلام(1)

ص: 116


1- تفسیر البرهان، سوره جن، ج 4، ص 392 - تأویل الآیات، سید شرف الدین حسینی استرآبادی، ج 1، ص 214

امام باقر علیه السلام فرمود:

طریقه (موجود در آیه شریفه) فقط ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام و ائمه معصومین پس از آن حضرت است.

مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ، عَنْ بُرَیْدٍ الْعِجْلِیِّ ق-َالَ: سأَلْتُ أبا عبدالله علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ، وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً قال علیه السلام: لَأَذَقْنَاهُمْ عِلْماً کَثِیراً یَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ.(1)

محمد بن مسلم از برید عجلی روایت می کند که گفت :

از امام صادق علیه السلام درباره آیه شریفه: وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا....لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً پرسیدم، در جواب من فرمودند:

یعنی به آنان علم فراوانی می چشانیم، علومی که از امامان پاک علیهم السلام فرا می گیرند.

و فی حدیث عن الباقر علیه السلام قال: لَأَشْرَبْنَا قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ، والطَّرِیقَهُ هِیَ الإِیمَانُ بِوَلَایَهِ عَلِیٍّ والأَوْصِیَاءِ.

و در حدیثی که از امام باقر علیه السلام روایت شده حضرت در تفسیر آیه شریفه می فرماید:

اینکه خداوند می فرماید) «قلب و دل مؤمنین را از ایمان کامل سیراب می کنیم، (یعنی) مؤمنینی که در طریقه ولای علی مرتضی و امامان پس از او پایدار مانده اند.»

8- ثمره و محصول استقامت در ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام:

ثمره و محصول استقامت در ولایت، افرادی همچون کمیل بن زیاد نخعی، مالک اشتر، میثم تمار، بلال حبشی، سلمان و مقداد، ابوبصیر، محمد بن مسلم می باشند.

ص: 117


1- تفسیر البرهان، سور، جن، ج 4، ص 393۔ بحار، ج 24، ص 29.

کسانی که بر اثر استقامت در مسیر ولایت اهل بیت علیهم السلام به مقامات بلندی رسیده، و مزه محبت علی مرتضی و فاطمه زهرا علیهاالسلام را چشیده اند و در این راه جان خود را فدا کرده اند.

حبیب بن مظاهر، و وهب، مسلم بن عوسجه، مسلم بن عقیل، و دیگر باران با وفا هستند که همچون پروانه ای گرداگرد شمع وجود امامت و ولایت سوخته و راه و روش تشیع و ولایت را بر مدعیان ولایت آموزش دادند.

اینها و بزرگانی همچون مالک اشترها و کمیل ها، و بلال ها، میثم تمارها، حبیبها، زهیرها، و بریرها هستند که در این راه از سر و جان گذشتند و آرزو داشتند که ای کاش هزاران جان داشتند و آن را در طبق اخلاص گذاشته و همه را به یکباره در راه ولایت حجه خدا، زیر قدم آن مولا نثار می نمودند.

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:

مَنْ أَرَادَ الْحِکْمَهَ فَلْیُحِبَّ أَهْلَ بَیْتِی.(1)

هدف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از این سخن آن است که: حکمت، بصیرت و معرفت در پرتو محبت اهل بیت من به شما داده می شود.

9- آثار و برکات ولایت :

یکی از فقهاء عالیقدر مقدس اردبیلی قدس سره را که سرآمد همگان است، پس از مرگش با چهره ای نیکو و نورانی در خواب دید که پس از زیارت مرقد مطهر امام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام از حرم مقدس آن حضرت بیرون می آید، از او پرسید:

ص: 118


1- «بحارالانوار»، ج 27، ص 116، ح 92.

چه عملی تو را بدین مرتبه و مقام رسانیده است؟ بگو من هم بدان عمل مداومت نمایم.

مرحوم مقدس در جواب وی چنین گفت:

ای شیخ کلیه اعمالی که تو از من مشاهده کرده ای بازارش کساد است، و تنها محبت صاحب این قبر (یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام) به حال من مفید افتاده و مرا به مقامی که می بینی ارتقاء داده است.(1)

ابن عباس، سلمان فارسی قدس سره را در حالیکه حله و حلل گرانبها بر تن و تاجی از یاقوت بر سر داشت در خواب دید، و پرسید:

«بِمَ نِلْتَ بِما نِلْتَ؟ فَقَالَ: والله مَا نِلْتَ ذَلِکَ إِلَّا بِحُبِّ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام»(2)

به چه عمل و کرداری رسیدی به آنچه رسیدی؟ گفت : به خدا سوگند نرسیدم به آن مگر به واسطه دوستی علی بن ابی طالب علیهماالسلام»

10- گوشه ای از مقامات میثم رحمه الله:

مورخین در شرح حال میثم تمار رحمه الله نوشته اند که او غلام زنی از بنی اسد بود، امیرالمؤمنین علیه السلام او را از آن زن خریده و در راه خدا آزادش فرمود، امام علیه السلام نام او را پرسید و او در جواب گفت:

نام من سالم است.

حضرت فرمود:

ص: 119


1- «دارالسلام» نوری، ج 4، ص 4.
2- «وسیله العباد»، ملا حبیب الله، ص 115.

از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود:

نام اصلی تو میثم است.

عرض کرد درست است.

حضرت فرمود:

همین اسم را داشته باش.

او بر اثر استعداد قابل تحسینش به مقامات عالیه ای رسیده، و صاحب سر، و آگاه به علوم و حقایق شده بود. تا جایی که ابوخالد تمار گفت:

روز جمعه ای با میثم در یک کشتی نشسته بودیم که باد تند و سهمناکی وزیدن گرفت، میثم بیرون آمده و نگاهی به اطراف انداخته و گفت:

کشتی را محکم ببندید که باد بسیار تندی است، هم اینک معاویه هلاک شد.

ابوخالد میگوید:

چند روزی از این ماجرا گذشت، جمعه بعد پیکی از شام رسیده و گفت: معاویه از دنیا رفت، هنگامی که از تاریخ مرگ وی سؤال شد، روز جمعه گذشته درست همان روز طوفان دریا را روز وفات معاویه اعلام کرد.

11- ثبات قدم میثم در راه ولایت:

میثم همواره و شب و روز ملازم خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بود، امام علیه السلام روزها نزد میثم آمده و با او به گفتگو می پرداخت، روزی در وسط گفت و شنود خطاب به او فرمود:

آیا تو را بشارت بدهم؟

عرض کرد: آری ای مولای من،

حضرت فرمود:

ص: 120

در ساعات آخر عمرت تو را بدار می زنند،

عرض کرد سرور من آیا در آن هنگام من بر فطرت اسلام و در ایمان خود ثابت قدم خواهم بود؟

فرمود: آری.

آنگاه فرمود:

ای میثم هنگامی که عبید الله بن زیاد تو را به اظهار بیزاری از من بخواند چگونه خواهی بود؟

عرض کرد:

بخدا سوگند من هرگز از شما و ولایت شما تبری نخواهم جست.

فرمود اگر خودداری کنی تو را دار می زنند.

گفت: صبر می کنم.

امام علیه السلام فرمود:

اگر شکیبا و بر این قول ثابت قدم باشی در روز قیامت در درجه من خواهی بود. آنگاه امام علیه السلام فرمود: پس از من ترا دستگیر کرده و بر دار می زنند، بر بالای دار به وسیله حربهای جراحتی بر بدنت وارد می کنند که در روز سوم خون از بینی ات سرازیر شده و محاسنت را خضاب می کند، پس در انتظار چنین روزی باش، روزی که ترا در کنار خانه عمروبن حریث دار می زنند، تو و همراهانت که در آن روز کشته می شوید ده نفر خواهید بود و چوبه دار تو از همه آنها کوتاهتر خواهد بود.

امام علیه السلام میثم را قبلا با خود به نخلستان برده و درختی را که او بر آن به دار زده شد به وی نشان داده بود.

ص: 121

شهادت میثم در راه ولایت :

پس از آن میثم روزها معمولا کنار آن درخت آمده و در زیر آن به خواندن نماز مشغول می شد و می گفت:

چه نخل مبارکی هستی تو. و همواره با آن درخت مأنوس بود تا روزی دید نخل را قطع کرده و شاخه های آن را بریده اند، در همین روزها در برخوردی با عمروبن حریث به وی گفت:

در آینده نزدیک با تو همسایه خواهم شد، امیدوارم حرمت همسایه ات را خوب رعایت کنی.

عمرو که منظور او را نمی فهمید از او پرسید:

آیا در نظر داری خانه ابن مسعود و یا منزل ابن حکیم را که در همسایگی من هستند را خریداری کنی؟

روزها بدین منوال سپری شد تا روزی دید که به دستور عبیدالله، میثم را دستگیر کرده و به دارالاماره آوردند، عبیدالله پس از اهانت به میثم و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام او را تهدید به مرگ کرد.

میثم به وی گفت:

بخدا من هم اکنون نقطه ای را که مرا در آن به دار می زنی می شناسم من اولین کسی هستم که در راه اسلام و به دلیل حمایت از ولایت اهل بیت پیامبر بزگوار اسلام لجام بر دهنش می زنند.

عبیدالله دستور داد او را به زندان انداختند، ولی او در زندان مختار را دیده و به وی مژده آزادی از چنگال ابن مرجانه را داده و گفت:

تو بدست عبیدالله کشته نخواهی شد. طولی نکشید که مختار همانگونه که میثم اطلاع داده بود از چنگ ابن زیاد رها شد، و این موضوع بر محبوبیت میثم افزوده، و

ص: 122

داستان آزادی مختار، و پیشگویی میثم از آن روز بر سر زبانها افتاد.

عبیدالله با شنیدن این موضوع آتش خشمش بر میثم شعله ور شده و دستور داد او را در نزدیکی خانه عمرو بن حریث بر همان نخل دار زنند، عمروبن حریث هنگامی که میثم را بر سر دار دید تازه به خود آمده و به کنیزان خود دستور داد زیر آن درخت را آب پاشیده و جارو کنند، و عود روشن کنند، دوستداران اهل بیت علیهم السلام تا سه روز میثم را در حالیکه بر آن درخت بسته شده بود در میان می گرفتند، و او در بیان فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام داد سخن می داد.

عبیدالله از شنیدن این خبر به خشم آمده و دستور داد لجام بر دهنش زنند، تا اینکه سرانجام پیکر پاکش را آماج طعنه های نیزه کردند و همان طوری که امیرالمؤمنین علیه السلام خبر داده بود خون از دماغش سرازیر شده و محاسنش را رنگین ساخت، و شبانگاه جماعتی از خرما فروشان کوفه با استفاده از تاریکی شب او را از چوبه دار پایین آورده و پس از تغسیل و تکفین در داخل نهری که متعلق به بنی مراد بود دفن کردند.(1)

12- ذکر مصیبت:

السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَهُ الشَّهِیدَهُ ذاتِ الْأَحْزانِ الطَّویلَهِ، الْمَجْهُولَهِ قَدَرَاً وَالْمَخْفِیَّهِ قَبْراً یا وَجِیهَهً عِنْدَ اللزه شْفَعِی لَنَا عِنْدَ اللهِ.

«سلام بر تو ای صدیقه شهیده، ای که غمهای طولانی و دردناک سرتاسر زندگیت را فرا گرفته و در آرامگاهی که جای آن بر احدی معلوم نیست روی از جهان بر تافتی، ای بانویی که دارای عظمت و آبروی عظیمی پیش خدا هستی در پیشگاه پروردگارت از ما شفاعت بفرما.»

ص: 123


1- «نفس المهموم»، ص 61.

این تنها میثم تمار نبود که جان و مال و خون خود را در طبق اخلاص گذاشته و در راه دفاع از حریم ولایت بزرگ شخصیت اولیاء الله، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نثار می کرد، بلکه شخصیت های بزرگ زیادی همانند حجربن عدی، عمرو بن حمق، رشید هجری، هانی بن عروه و سربازان فداکار عاشورا همین شیوه را در پیش گرفتند اینها همه و هزاران شهید راه حق از روش صدیقه طاهره علیهاالسلام دنباله روی می کردند که در حمایت از مظلومیت مولای متقیان و در دفاع از غربت آن حضرت همواره در مقابل دشمنان قسم خورده وی مقاومت فرموده و در کوتاه زمانی چنان رنجور شد و چندان زجر کشید که سرانجام با صورتی نیلی و پهولی شکسته و در اوج مظلومیت جانش را در راه دفاع از ولایت آن امام مظلوم فدا کرد.

قال الصّادقُ علیه السلام: مَا تَنَبَّأَ نَبِیٌّ قَطُّ إِلَّا بِمَعْرِفَهًِْ حَقِّنَا وَ تَفْضِیلِنَا عَلَی مَنْ سِوَانَا.(1)

امام صادق علیه السلام فرمود:

هیچ پیامبری به رسالت مبعوث نشده مگر بر این اساس که حق ما را بشناسد و ما را بر دیگران برتری بدهد.

وَ مَوْلَاتِنَا الصِّدِّیقَهِ الطَّاهِرَهِ مَا تَوَقَفَت فِی وَلَایَهَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السَّلَامُ مُنْذُ عاشرته کَمَا قَالَتِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا : انَّ کُنْتَ فی خیرٍ فَأَنَا فِی خَیْرٍ ، وانکُنْتَ فی شَرٍّ فَإِنَّا فِی شَرٍّ حِینَ أَخَذُوهُ بِبَیْعَتِهِ(2).

و مولای ما صدیقه طاهره از روزی که با امیرالمؤمنین علیه السلام زندگی مشترکشان را آغاز کردند لحظه ای در حقانیت و ولایت آن حضرت تردیدی به خود راه

ص: 124


1- «بحارالانوار»، ج 18، ص 299 وج 26، ص 304. کنزالفوائد، الکراجکی، ص 260-256 «مجمع النورین»، مرندی، ص 13.
2- زندگانی فاطمه زهرا علیهاالسلام، عماد زاده، ص 198

نداده است چنانکه هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام را برای بیعت با ابوبکر زیر فشار گذاشتند فرمود:

من شریک سرنوشت تو بوده و در خوشیها و ناخوشیها با ایمانی راسخ در کنارت خواهم ماند.

و هنگامی که امام مظلوم را با سر و پای برهنه برای بیعت به طرف مسجد می کشیدند با تن خسته، پهلوی آزرده از جای خود برخاسته و ناله سرداد:

خَلُّوا عَنِ ابْنِ عَمِّی، فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَئِنْ لَمْ تُخَلُّو عَنْهُ، لَأَنْشُرَنَّ شَعْرِی، وَ لَأَضَعَنَّ قَمِیصَ رَسُولِ اللَّهِ عَلَی رَأْسِی وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَی اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی، فَمَا نَّاقَه ُصالح بِأَکْرَمَ عَلَی اللَّهِ مِنِّی، وَ لَا الْفَصِیلُ بِأَکْرَمَ عَلَی اللَّهِ مِنْ وَلَدِی.(1)

باز پسر عمویم دست بر دارید، قسم به خدایی که پدرم را به حق به پیامبری برانگیخته اگر دست از پسر عمویم برندارید موهایم را پریشان می کنم، و پیراهن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را بر سرم گذاشته، و پروردگار متعال را به داد خود می طلبم، که ناقه صالح پیش خدا محبوبتر از من و بچه آن محبوبتر از فرزندان من نیست.

و در حالیکه در میان قنفذ و امام علیه السلام قرار گرفته و یک سر ریسمان را به دست گرفته بود فرمود:

واللهِ لا اَدَعُکُمْ تَجُرّونَ ابْنَ عَمّی ظُلماً

بخدا نمی گذارم پسر عمویم را با این وضع اسفناک به مسجد ببرید.

در اینجا بود که عمربن خطاب به قنفذ گفت:

تازیانه بر پشت و پهلو و سر و صورت آن سیده بانوان در جهان بزند.

ص: 125


1- «بحارالانوار»، ج 28، ص 206، ح 5

قنفذ بی شرمانه دست بر جسارت به یادگار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گشود:

تُصْبِحَ یا فَضَّهُ سندینی***فَقَدْ وَ رَبِّی قَتَلُوا جنینی

فَأَسْقَطَتْ بِنْتِ الهدی واحَزَنا ***جَنِینِهَا ذَاکَ المُسمّی مُحْسِناً

لَمْ یَرْعَها کُلَّمَا قَدْ فَعَلُوا ***لَکِنَّهَا قَدْ خَرَجَتْ تُوَلْوِل

فَانْبَعَثَ تُصْبِحَ بَیْنَ النَّاسِ ***خُلُوِّهِ أَوْ لَأکْشفَنَّ رَأْسِی(1)

در آن هنگام فاطمه علیهاالسلام فریاد می زد و می گفت: فضه مرا دریاب که به خدا فرزندم را کشتند.

دریغا دختر پیامبر رحمت جنینش را که محسن نام داشت سقط کرد

در مقابل مصائبی که بر او روا داشتند استقامت به خرج داد، ولی بالاخره ناچار شد از منزل بیرون آمده و داد و فغان راه اندازد، و در میان مردم با گریه و زاری بگوید پسر عمویم را رها کنید، و گرنه سرم را باز کرده و به نفرینتان می پردازم.

أللَّهمَّ إنِّی أسألُکَ بِحَقِّ فاطمهَ وأبیها وبَعْلِها وبَنِیها والسِّرِّ المُسْتَوْدَعِ فِیهَا، إقض حَوَائِجِنَا، وَ اشْفِ مَرْضَانَا، وَ اغْفِرْ ذُنُوبَنَا، وَ تَقَبَّلْ مِنَّا وَ انْصُرْ إِمَامٍ زَمَانِنَا، وَ اجْعَلْنا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ، وَ عَجِّلْ فی فَرَجَهُ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ.(2)

ص: 126


1-
2- اشعار از مرحوم علامه سید محمد بن مهدیقزوینی قدس سره مراجعه شود به کتاب وفاه فاطمه الزهراء، سیدعبدالرزاق مقرم، ص 49۔ ریاض المدح والرثاء، شیخ حسن بن علی بلادی، ص 3

13- اجمالی از شرح حال مرحوم خندق آبادی قدس سره

حجه الاسلام والمسلمین مرحوم حاج شیخ حسین خندق آبادی قدس سره از افاضل گویندگان و وعاظ مشهور تهران بودند.

وی فرزند ارجمند مرحوم آیه الله حاج شیخ محمد خندق آبادی قدس سره می باشد که در سال 1338 قمری در تهران متولد شده و در حجر والد ماجد تربیت کامل یافته و مقدمات و ادبیات را در تهران خوانده و در خدمت برادر ارجمندش مرحوم آیه الله حاج شیخ جواد خندق آبادی قدس سره به قم آمده و سطوح را نزد معظم له و مدرسین دیگر به پایان رسانیده و سپس به درس خارج مرحوم آیه الله العظمی بروجردی قدس سره و سایر آیات عظام شرکت نموده و آنگاه مراجعت به تهران کرده و به خدمات دینی و روحی مخصوصاً تبلیغ دین و ترویج آئین از طریق منبر پرداخته و علیه مخالفین ولایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام منبرهای آتشین و پر حرارتی رفته و در این راه مصائب و صدماتی را متحمل شده است.

از جمله آرزوهای مرحوم آقای خندق آبادی قدس سره این بود که می گفت من نوکر امام حسین علیه السلام و سرباز حضرت ولی عصر علیه السلام هستم و دلم می خواهد تا آخرین لحظه زندگی و آخرین نفسم در سر خدمت و پست سربازی باشم و در موقع انجام وظیفه از این جهان بروم و آخرالامر هم به مقصود خودش رسید، زیرا که در نیمه شب بیست و یکم ماه رمضان سال 1386 قمری مطابق با 1345/10/13 در سن 49 سالگی در مسجد خندق آباد بر بالای منبر در حالی که داشت پیرامون دعا و تفسیر آیه شریفه: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ...» (60/غافر: 40) سخن می گفت، آخرین جمله ای را که از دعای ابوحمزه ثمالی می خواست به عنوان شاهد مطلبش ذکر کند، ناگهان لحظه ای خاموش شد و از عرشه منبری پنج پله همراه با میکرفون به پایین افتاد،

ص: 127

جمعیت حاضر یکمرتبه فریاد یا علی سر دادند، و پیکرش را به بیمارستان فیروزگر تهران انتقال دادند، پزشکان پس از معاینه گفتند که او در همان بالای منبر بر اثر سکته قلبی درگذشته است، ناچار جنازه به مسجد بازگردانده شد، موج جمعیت از مساجد اطراف به طرف مسجد سرازیر شد و در صحن مسجد به تغسیل و تکفین او پرداختند و تشییع جنازه به بعد از نماز ظهر و عصر موکول شد، تشییع با حضور جمعیت بی شماری انجام شد، تعداد تشییع کنندگان به قدری زیاد بود که علی رغم کنترل شدید مأموران امنیتی و انتظامی جلوگیری از شور و هیجان خارج از حد مردم ممکن نبود، جنازه بر دوش مؤمنان روزه دار با پای پیاده تا حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام تشییع شد، و سپس از حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام به ابن بابویه انتقال داده شد و در جوار مرقد مرحوم شیخ صدوق قدس سره را به خاک سپرده شد و خاطره ای به یاد ماندنی باقی گذارد، که این جریان موجبات خوف و وحشت حکومت وقت را فراهم آورد، چنانکه تا مدتی تشییع جنازه علما را ممنوع اعلام کردند.

از باقیات الصالحات مرحوم آقای خندق آبادی قدس سره، فرزند ارجمند ایشان جناب حجه الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ محمد خندق آبادی دامت توفیقاته می باشد.

ایشان در تهران متولد شده و در بیت چنان پدر بزرگواری پرورش یافته و پس از خواندن دروس جدید به تحصیل علوم دینی پرداخته و ادبیات و سطوح مختلف فقه و اصول را از اساتید و مدرسین فرا گرفته و از راه منبر به تبلیغ احکام و نشر معارف اسلام بالاخص اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام با بیانی شیوا پرداخته و شنوندگان و شیفتگان خاندان رسالت علیهم السلام بالاخص سالار شهیدان را مستفیض و بهره مند می نمایند و واقعاً مصداق حدیث شریف نبوی صلی الله علیه و آله و سلم هستند. (و ولد صالح

ص: 128

یدعوا له)(1) از میان سخنرانی هایی که معظم له در طول تاریخ منبر خود داشته اند نمونه ای از بیانات و سخنرانی ایشان زینت بخش این مجموعه شده است که در گفتار بعدی از نظر خوانندگان می گذرد.

تمثال حجه الاسلام والمسلمین مرحوم حاج شیخ حسین خندق آبادی قدس سره در حال سخنرانی در روز 13 رجب، سالروز ولادت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی بن الی طالب علیهم السلام

ص: 129


1- قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: إذا ماتَ الإنسانُ انقَطَعَ عَمَلُهُ إلاّ مِن ثَلاثٍه، مِن صَدَقَهٍ جاریَهٍ أو عِلمٍ یُنتَفَعُ بِهِ أو وَلَدٍ صالِحٍ یَدعُو لَهُ. بحار، ج 2، ص 22 و ج 88 ص 305- روضه الواعظین، ص 11- مجمع البیان، ج 1، ص 321- جامع الأخبار، ص 105، ارشاد القلوب، ص 14 - المهذب البارع، ج 3، ص 154 ۔ عوالی اللئالی، ج 1، ص 97 و ج 2، ص 573 و ج 3، ص 260 - مجمع البحرین، ج 1، ص 83 - الانتصار، ص 198 - تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 103 و ...

ص: 130

گفتار ششم

1- حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد خندق آبادی (دامت توفیقاته)

تصویر

(از تهران)

ص: 131

ص: 132

2- قریه مبارکه امامت و ولایت وقرای پر برکت حدیث در عصر غیبت

*قریه مبارکه امامت و ولایت وقرای پر برکت حدیث در عصر غیبت(1)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، بَارِئِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِینَ، ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی أَشْرَفِ السفراء وَالنَّبِیِّینَ، حَبیبِ إلَهَ الْعَالَمین، أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینَ الْأَئمَّهِ الْم-َعْصُومِینَ، سیما سَیِّدَنَا وَ مَوْلَانَا صاحِبُ الْعَصْرِ والزَّمانِ الْکَهْفِ الْحَصینِ، وغِیاثَ المُضْطَرِّینَ وَالمَساکِینِ، الاِمامُ الثَّانِیَ عَشَرَ حُجه بنُ الحَسَنِ العَسْکَری روحِی وَ أَرْوَاحُ الْعَالَمِینَ لَه الفِداء، وَاللّعنهُ الدّائمهُ عَلَی أَعْدائِهِمْ أَجْمَعِینَ.

قال الله الحکیم فی کتابه الکریم:

«وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا قُرًی ظَاهِرَهً وَقَدَّرْنَا فِیهَا السَّیْرَ ۖ سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَوَأَیَّامًا آمِنِینَ».(2)

ص: 133


1- این سخنرانی در روز جمعه 78/4/11 مطابق با 18 ربیع الاول 1420 قمری در قم به مناسبت دومین سالگرد ارتحال استاد الفقهاء والمجتهدین مرحوم آیه الله العظمی حاج سید محمد روحانی قدس سره در حسینیه معظم له و در جوار مرقد شریف ایشان ایراد شده است.
2- 18 /السباء: 34

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید***که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید

از غم و درد مکن ناله و فریاد که دوش***زده ام فالی و فریاد رسی می آید

کس ندانست که منزلگه عشاق کجا است***آن قدر هست که بانگ جرسی می آید

3- غیبت صغری و کبری:

طبق قول مشهور غیبت صغری از سال 260 هجری با امامت و ولایت معصوم دوازدهم آغاز شده و 69 سال به طول انجامیده است.

قال الصادق علیه السلام:

«لِلْقَائِمِ غَیْبَتَانِ إِحْدَهُمَا قَصِیرَهٌ وَ الْأُخْرَی طَوِیلَهٌ الْغَیْبَهُ الْأُولَ لَا یَعْلَمُ بِمَکَانِهِ فِیهَا إِلَّا خَاصَّهُ شِیعَتِهِ، وَ الْأُخْرَی لَا یَعْلَمُ بِمَکَانِهِ إِلَّا خَاصَّهُ مَوَالِیهِ.»(1)

«پروردگار متعال برای حضرت قائم علیهم السلام دو غیبت مقدر فرموده است: یکی کوتاه مدت و دیگری طویل المدت، در غیبت کوتاه مدت، جای آن حضرت را جز خواص شیعیانش کسی نمی داند، و در غیبت دراز مدت جز تعدادی از خواص موالیانش کسی از جای آن حضرت اطلاع نخواهد داشت.»

4- نواب اربعه حضرت قائم علیه السلام در عصر غیبت صغری:

حضرت ولی عصر ارواحنا و ارواح العالمین له الفداء در دوران غیبت صغری

ص: 134


1- «الکافی، ج 1، ص 401، ح 19، و «الغیبه»، لابن ابی زینب، ص 170، ح 2.

چهار تن نایب داشتند که رابط در میان آن حضرت و شیعیانشان بودند.

5- اولین نایب حضرت ولی عصر علیه السلام در دوران غیبت صغری:

اولین آنان ابو عمر و عثمان بن سعید بود که به وسیله امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام به عنوان نایب خاص امام عصر علیه السلام معرفی شده است.

شیخ الطائفه طوسی قدس سره روایت کرده که در زمان امامت حضرت عسکری علیه السلام جماعتی از شیعیان که بالغ بر چهل تن بودند خدمت آن حضرت شرفیاب شده و از آن جناب خواستند که وصی خود را برای آنان معرفی فرماید. در آن هنگام کودکی چون ماه تابان که در ابهت و جاذبه شبیه ترین مردم به حضرت ابو محمد علیه السلام بود وارد شد، آن گاه امام عسکری علیه السلام خطاب به حاضرین فرمودند:

امام شما و جانشین من در میان شما همین فرزندم می باشد، پس از من در مورد وصی من اختلاف نکنید، و از وی فرمان برده و در طاعتش باشید که مخالفت با او موجب گمراهی در دین خواهد بود، پس از این او را نمی بینید زیرا غیبت اختیار خواهد کرد، و چنانکه نیازی به وی پیدا کردید، و موضوعی پیش آمد که درباره آن احتیاج به نظر ولی امر داشتید از سفیر و نایب وی بخواهید تا رأی و نظر آن حضرت را درباره مسأله تان از او جویا شده و به اطلاع شما برساند، بنابراین تنها به واسطه نایبش می توانید با وی ارتباط پیدا کنید.

فَاقْبَلُوا مِنْ عُثْمَانَ مَا یَقُولُهُ وَانْتَهُوا إِلَی أَمْرِهِ وَاقْبَلُوا قَوْلَهُ فَهُوَ خَلِیفَهُ إِمَامِکُمْ وَالْأَمْرُ إِلَیْه(1)

هر آنچه را که عثمان بن سعید می گوید از او بپذیرید، و از دستورش

ص: 135


1- کتاب الغیبه، للشیخ الطوسی قدس سره، ص 217.

اطاعت کرده سخنش را بپذیرید که او خلیفه امام شما است و اختیار امر در دست او است.

چنانچه از سخن امام عسکری علیه السلام استفاده می شود آن حضرت در همین مجلس عثمان بن سعید را به عنوان سفیر حضرت مهدی علیه السلام معرفی کرده است.

6- دومین نایب خاص حضرت بقیه الله در دوران غیبت صغری:

دومین نفر از نواب چهارگانه حضرت ولی عصر ارواحنا فداه در عصر غیبت صغری ابوجعفر محمد بن عثمان بود که شیعیان سئوالات و یا احیاناً نامه های خود را توسط او به حضرت مهدی علیه السلام ارسال داشته و توسط او جواب سئوال خود و یا پیام امام علیه السلام را دریافت می کردند، ارتباط شیعیان با امام زمان علیه السلام بر همین منوال ادامه داشت تا در سال 305 قمری محمد بن عثمان در بستر بیماری افتاده و در آستانه مرگ قرار گرفت، جمعی از شیعیان سرشناس در رابطه با رابطه پس از وی از او کسب تکلیف نمودند، و او در جواب گفت:

پس از من سفیر امام عصر علیه السلام، و وکیل مورد اطمینان وی جناب ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی خواهد بود.

7- سومین سفیر امام علیه السلام:

چنانکه پیش از این به عرض رسید سومین نایب خاص حضرت ولی عصر ارواحنا فداه حسین بن روح نوبختی بود که توسط محمد بن عثمان به شیعیان معرفی شده است، بدین ترتیب حسین بن روح در مقام رابط میان امام علیه السلام و شیعیان انجام وظیفه کرده، و سرانجام در شعبان 326 هجری بدرود حیات گفت.

ص: 136

8- چهارمین و یا آخرین نایب خاص امام زمانعلیه السلام در عصر غیبت صغری:

علی بن محمد سمری مطابق وصیت حسین بن روح، و به توصیه حضرت بقیه الله الاعظم علیه السلام متصدی منسب نیابت خاص از طرف آن حضرت علیه السلام شد و دوران سفارت وی سه سال بیشتر طول نکشیده و در نیمه شعبان سال 329 هجری زندگی را وداع گفته و به لقاء الله پیوست.

حساس ترین فراز غیبت صغری برای شیعیان مرگ علی بن محمد سمری است که با ارتحال وی غیبت صغری پایان پذیرفته و غیبت کبری آغاز شد، در نتیجه این پیش آمد ارتباط شیعیان با امام عصر ارواحنا فداه قطع شد.

از حسن بن احمد روایت شده که گفت: در سالی که علی بن محمد سمری زندگی را وداع گفت من در بغداد بودم، و چند روز قبل از رحلتش به دیدار او رفتم، هنگامی رسیدم که آن بزرگوار توقیع زیر را که از ناحیه مقدسه صادر شده بود برای شیعیان قرائت می کرد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»

ای علی بن محمد سمری خدا به برادرانت در فقدان توأجر دهد، تو تا شش روز دیگر زندگی را به پایان برده و دار فانی را وداع خواهی گفت، به کارهای خود خوب رسیدگی کن و به هیچ عنوان کسی را به عنوان جانشین خود معرفی نکن که غیبت کامل شروع شده و من در میان مردم ظاهر نمی شوم جز به اجازه پروردگار عالم، ظهور من پس از گذشت زمان طولانی، و قساوت دلها، و پس از آنکه دنیا لبریز از جور و ستم شد اتفاق خواهد افتاد... ولَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.(1)

ص: 137


1- «الغیبه» للشیخ الطوسی قدس سره، ص 242 - 243.

9- غیبت کبری:

از آغاز سال 330 هجری قمری کلیه ارتباطاتی که شیعیان با حضرت حجت علیه السلام داشتند قطع شده، و مسند پیشوایی دینی و مرجعیت اعلای شیعه به عهده فقهاء جامع الشرایط گذاشته شد، که سرپرستی و اداره امور شیعیان را به عنوان نواب عامه آن حضرت به عهده گرفته، و در رویدادها و حوادث واقعه روز مره ملجأ و پناه پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام قرار گرفتند.

10- مدارک حجبت فقهاء جامع الشرایط در عصر غیبت کبری:

ورد التوقیع بخط مولانا صاحب الزمان علیه السلام :

«أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّهُ اللَّهِ»(1)

«اما در حوادث واقعه به راویان حدیث ما مراجعه کنید که آنها حجت من برای شما هستند و من حجت خدا هستم.»

قال الصادق علیه السلام:

«أمَّا مَن کانَ مِن الفُقَهاءِ صائناً لنفسِهِ حافِظاً لِدینِهِ مُخالِفاً لِهَوَاهُ مُطِیعاً لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن یُقَلِّدُوهُ، وذلکَ لا یَکُونَ إلّا بَعضَ فُقَهاءِ الشِّیعَهِ لا جَمیعَهُم.»(2)

عوام شیعه وظیفه دارند از فقهایی که مواظب خود بوده و دینشان را حفظ می کنند و با هوای نفس خود مخالفند تقلید کنند، بدیهی است که چنین کسانی برخی از فقهاء هستند نه همه شان.»

ص: 138


1- احتجاج طبرسی»، ص 282.
2- همان، ج 1، ص 262

از آنجا که مسند نیابت عامه امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مقام و منزلتی است بس خطیر و پر مسئولیت که مهمترین پایگاه دینی و مذهبی شیعیان به شمار می آید، و اسوه و الگوی روحانی، و معنوی امت است به خاطر پیش گیری از سوء استفاده برخی از علمای هواپرست و جاه طلب از این منصب شرایطی برای مرجعیت شیعه در عصر غیبت کبری مقرر کرده اند، زیرا اگر عالمی فاسد و آلوده رهبری دینی ملت اسلام را داشته باشد موجب ضلالت و گمراهی مردم می شود.

به همین دلیل رئیس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام می فرماید:

1- از هر عالم و فقیهی تقلید نکنید مگر آنکه فقیه مورد تقلید شما مجتهد جامع الشرایط، و بر نفس خود مسلط، و تهذیب شده و از رذائل اخلاقی پاک باشد.

2- به راستی متدین، و مقید به مبانی دینی باشد.

3- تحت تأثیر هوای نفس خود قرار نگیرد.

4- از چارچوبه اوامر و نواهی موالی عظام و ائمه معصومین علیهم السلام هرگز پا فراتر نگذارد.

از چنین مجتهدی می توان تبعیت نموده و از وی تقلید کرد نه از هر کسی که داعیه اجتهاد و فقاهت داشته باشد.

11- برکات وجودی فقهاء در عصر غیبت کبری:

عن الامام علی بن محمد الهادی علیه السلام أنه قال:

«لوْ لا مَنْ یَبْقی بَعْدَ غَیْبَهِ قائِمِکُمْ مِنَ العُلَماءِ الرّاعینَ إِلَیْهِ، وَالدَّالِّینَ عَلَیْهِ، والذَّابِّینَ عَنْ دینِه بِحُجَجِ اللهِ، و المُنقِذینَ لِضُعَفاءِ عِبادِ اللّه ِ مِن شِباکِ إبلیسَ و مَرَدَتِهِ، و مِن فِخاخِ النَّواصِبِ، لمّا بَقِیَ أَحَدٌ إلاّ ارْتَدَّ عَنْ دینِ اللهِ.

ص: 139

لکِنَّهُمُ الذینَ یُمْسِکونَ أَذُمَّهَ قُلوبِ ضُعَفاءِ الشّیعَهِ کَما یُمْسِکُ صاحِبُ السَّفینهِ سُکَّانَها، أولئِکَ هُمُ الأَفْضَلونَ عِندَ اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ»(1)

و امام هادی علیه السلام فرمود:

«در زمان قائم ما حافظ، و نگهبان دین و ایمان امت، علمایی دارای ویژگیهای زیر هستند:

1-دعوت کنندگان به سوی خدا.

2- دلیل راهنمای مردم در مبانی دینی.

3- مدافعان و حمایت کنندگان از معتقدات مذهبی شیعیان با دلائل و براهین عقلی و عملی

4- نجات دهندگان افراد ضعیف و مستضعف در دین از شبکه های ابلیس و دار و دسته او و از شبهات و القائات شیطانی نواصب، و عمال ناصبی.

بوسیله علمایی دارای این ویژگیها از شیعیان است که ضعفاء امت از گمراهی و ضلالت نجات پیدا می کند.»

امام هادی علیه السلام در ادامه سخنش می فرماید:

اگر در عصر غیبت کبری چنین کسانی از فقهاء، و محدثان، و علمای ربانی نبودند هیچ کس از وقوع در سیاه چال ارتداد و انحراف جان سالم به در نمی برد، همان گونه که ناخدای کشتی در دریای متلاطم، و در میان امواج غول پیکر دریا، کشتی و سرنشینان آن را هدایت نموده و سالم به ساحل نجات می رساند این گروه از علمای امامیه هم در عصر غیبت در میان امواج شبهات و القائات سرگیجه آور شیطانی شیعیان ما را رهبری نموده و آنان را به ساحل نجات از نظر ایمان و تشیع و وابستگی به ذیل هدایت اهل بیت عصمت علیهم السلام می رسانند.

ص: 140


1- «احتجاج طبرسی»، ج 2، ص 260

علمایی از این نمونه اند که پیش خداوند عز وجل صاحب مقام و منزلتی والا هستند و فقدان این دسته از فقهاء شیعه بدون شک موجب پیدایش شکاف و شکست در قلعه دین خواهد بود.

قَالَ اَلنَّبِیَّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و سَلَّمَ:

«فَقیهٌ واحِدٌ أشَدُّ علی إبلیسَ مِن ألفِ عابِدٍ.»(1)

«اثر وجودی یک فقیه جامع الشرایط برای شیطان شدیدتر از هزار عابد است.»

وعَن الصّادِقُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قالَ:

«إِذَا مَاتَ اَلْمُؤْمِنُ اَلْفَقِیهُ ثُلِمَ فِی اَلْإِسْلاَمِ ثُلْمَهٌ لاَ یَسُدُّهَا شَیْءٌ»(2)

«بر اثر مرگ یک فقیه مؤمن شکافی در دین خدا ایجاد می شود که هیچ چیز نمی تواند آن را جبران کند.»

وعن الکاظِمُ علیه السلام یَقُولُ:

«إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ بَکَتْ عَلَیْهِ اَلْمَلاَئِکَهُ... وثُلِمَ فِی اَلْإِسْلاَمِ ثُلْمَهٌ لاَ یَسُدُّهَا شَیْءٌ ... لِأَنَّ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلْفُقَهَاءَ حُصُونُ اَلْمُسْلِمِینَ کَحِصْنِ سُورِ اَلْمَدِینَهِ لَهَا»(3)

«هنگامی که مؤمن می میرد ملائکه برای وی گریه می کنند... و در اسلام شکست و ضایعه غیر قابل جبرانی پدید می آید، زیرا مؤمنین فقهاء حصارهای محکم دین اسلامند، همانند برج و باروی شهر»

در عصر غیبت کبری به ویژه در سده اخیر که اروپا به پیشرفته ترین ابزار و وسائل

ص: 141


1- بحار الانوار، ج 1، ص 177، ح 48.
2- همان، ج 1، ص 220، ح 56
3- همان، ج 82، ص 177، ح 18.

ارتباطی مجهز شده، و از طرف دیگر ابر قدرت شرق و اتحاد جماهیر شوروی با سیستم حکومتی کمونیستی تبلیغات سراسری علیه اسلام و معتقدات امت اسلامی به راه انداخته، این قلم و بیان علماء بزرگ تشیع بود که در برابر سیل بنیان کن بی دینی و الحاد مقاومت نموده و امت اسلامی را از ضلالت و سردرگمی نجات بخشید.

بزرگترین پشتوانه فقهاء و مراجع بزرگ عالم تشیع علوم و معارفی است که از ائمه معصومین علیهم السلام به صورت مجموعه روائی و حدیث برای ما به ارث رسیده و علماء متعهد و دلسوز با تشکیل مجالس عزاداری و توسل به نام اهل بیت عصمت علیهم السلام و یادبود عاشورای خونین امام حسین علیه السلام که هر ساله در کشور بزرگ اسلامی برپا می دارند نسل جوان را با مکتب عاشورا آشنا ساخته و توطئه های خطرناک دشمنان اسلام را خنثی می کنند.

هر چند شیعیان در عصر غیبت کبری دسترسی به حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ندارند ولی در عوض از آثار علمی مؤلفان، محققان و محدثان و مفسران بزرگ شیعی حداکثر بهره برداری علمی را می نمایند.

12- امام عصر علیه السلام قریه مبارکه امامت و ولایت:

در بعضی از آیات شریفه قرآن، امام زمان علیه السلام به قریه مبارکه امامت (مرکزیت ولایت) و محدثان و فقهای شیعه به قریه های علم و فقاهت در غیبت کبری تشبیه شده اند که از مرکز ولایت یعنی امام زمان علیه السلام و ائمه طاهرین علیهم السلام تغذیه علمی می شوند.

«وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا قُرًی ظَاهِرَهً وَقَدَّرْنَا

ص: 142

فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ».18(1)

عن أبی جعفر محمد بن علی الباقر علیه السلام قال:

بَلْ فِینَا ضَرَبَ اللَّهُ الْأَمْثَالَ فِی الْقُرْآنِ فَنَحْنُ الْقُرَی، الَّتِی بَارَکَ اللَّهُ فِیهَا،وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَمَنْ أَقَرَّ بِفَضْلِنَا حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ أَنْ یَأْتُونَا فَقَالَ: «وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها» أَیْ جَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ شِیعَتِهِمُ الْقُرَی الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا «قُریً ظاهِرَهًْ»ً وَ الْقُرَی الظَّاهِرَهًُْ الرُّسُلُ وَ النَّقَلَهًُْ عَنَّا إِلَی شِیعَتِنَا .(2)

امام باقر علیه السلام در ذیل آیه شریفه فوق توضیح می دهند که مصداق این مثل در قرآن خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، آن قریه پر برکتی که خدا در قرآن فرموده ما اهل بیت پیامبر هستیم، پس کسانی که به فضائل و مقامات ما همان گونه که پروردگار متعال فرموده معتقد باشند، و از ما پیروی نمایند از برکات ما بهره مند خواهند شد.

در این آیه پروردگار متعال اعلام می فرماید:

«میان ما که قریه پر برکت علوم و معارف و حقایق قرآنی هستیم و شیعیان ما قریه هایی (از حدیث و روایات که متصل به هم و در دسترس مردم است) قرار داده که مراد از آن در عصر غیبت أصحاب و رسولان و ناقلان حدیث هستند که از ما گرفته و به شیعیان ما منتقل می نمایند.»

این قریه های آباد و سرسبز با ثمرات علمی و فقهی که دارند فقهاء شیعه هستند که فروع و احکام را در عصر غیبت برای شیعیان ما استنباط و استخراج می نمایند.

ص: 143


1- / السباء: 34.
2- «بحار الانوار»، ج 24، ص 232-233، ح 1

گرچه شیعیان ما در عصر غیبت کبری به قریه مبارکه امامت و ولایت دسترسی ندارند در عوض از قریه های علم و فقاهت مانند حوزه های علمی نجف، قم، مشهد، تهران، اصفهان و دیگر بلاد اسلامی مانند هندوستان، پاکستان و .... بهره های علمی فراوانی می برند.

«وَقَدَّرْنَا فِیهَا السَّیْرَ ۖ سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَأَیَّامًا آمِنِینَ.»

امام باقر و امام صادق علیه السلام در مقام احتجاج با مدعیان فقاهت از علماء عامه مانند ابوحنیفه فقیه اهل کوفه و حسن بصری و قتاده فقیه اهل بصره، از آنان در رابطه با روش تفسیرشان آیات قرآن را به عنوان نمونه تفسیر همین آیه را سئوال می کند، و اشتباه و خطای آنان را در این مورد برایشان روشن نموده و آیه را چنین تفسیر می کنند.

«سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَأَیَّامًا آمِنِینَ»

در سیر علمی و فکری امنیت و مصونیت از خطا و اشتباه در تفسیر آیات قرآن هنگامی تحقق می پذیرد که علوم و حقایق مربوط به تفسیر قرآن از آبشخور ما که وارث علم و حقایق قرآن و متصل به معدن وحی و نبوت هستیم گرفته شود.

قال الباقر علیه السلام :

«فَالسَّیْرُ مَثَلٌ لِلْعِلْمِ یَسِیرُ بِهِ لَیَالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ لِمَا یَسِیرُ مِنَ الْعِلْمِ فِی اللَّیَالِی وَالْأَیَّامِ عَنَّا إِلَیْهِمْ فِی الْحَلَالِ وَالْحَرَامِ وَالْفَرَائِضِ، وَالْأَحْکَامِ، آمِنِینَ فِیهَا إِذَا أَخَذُوا مِنْ مَعْدِنِهَا الَّذِی أُمِرُوا أَنْ یَأْخُذُوا مِنْهُ آمِنِینَ مِنَ الشَّکِّ وَ الضَّلَالِ.....لِأَنَّهُمْ أَهْلُ مِیرَاثِ الْعِلْمِ مِنْ آدَمَ إِلَی حَیْثُ انْتَهَوْا،ذُرِّیَّهٌ مُصْطَفَاهٌ ...»(1)

ص: 144


1- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 349.

این هشدار دو تن از امامان شیعه است که به هر فتوی و حکمی، و به هر تفسیری در عصر غیبت کبری نمی توان اعتماد کرد، بلکه باید پس از بررسی و تحقیق روشن شود که این احکام و فتاوی، و این شرح و تفسیرها از چه منبعی، و از چه مذهب و مکتبی سرچشمه گرفته است زیرا امنیت از خطا و اشتباه منحصراً در معارف و حقایقی است که از ائمه معصومین علیهم السلام گرفته شده باشد.»

مرحوم علامه طباطبایی قدس سره در ذیل این آیه در بحث روایی چنین می فرماید:

قریه های مبارک، اهل بیت نبوت و ائمه معصومین علیهم السلام، و قریه های آباد و پر محصول و متصل به هم رواه، محدثین و علماء و فقهایی هستند که احادیث و روایات را از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام گرفته، و در سینه های خود حمل کرده، و به شیعیان منتقل می نمایند.(1)

13- نمونه ای از قریه های پربرکت فقاهت در عصر غیبت کبری:

14- شیخ محمد بن نعمان معروف به مفید:

خوانساری قدس سره درباره او می گوید:

« إِنَّهُ مِنْ أَجْلِ مَشَایِخُ الشِّیعَهِ وَ رَئِیسُهُمْ وأستادهم، وَکَّلَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهُ اسْتَفَادَ مِنْهُ، وَ فَضْلِهِ أَشْهَرُ مِنْ أَنْ یُوصَفَ فِی الْفِقْهِ وَ الْکَلَامُ وَ الرِّوَایَهِ ، أَوْثَقُ أَهْلِ زَمَانِهِ وأغلمهم وَ انْتَهَتْ ریاسه الْإِمَامِیَّهِ إِلَیْهِ فِی زَمَانِهِ »(2)

ص: 145


1- برای آگاهی بیشتر از تفسیر این آیات به تفسیر المیزان، ذیل آیه شریفه و از نظر روایات از صادقین علیهماالسلام، به تفسیر برهان، ج 3، ص 337 مراجعه شود.
2- «روضات الجنات»، ج 6 ص 153، شماره (576).

«او از بزرگترین مشایخ شیعه، و رئیس و استاد آنها است، از علمای شیعه آنان که پس از وی آمده اند همه از او استفاده کرده اند، فضیلت و برتری او در فقه و کلام و روایت حدیث نیازی به توصیف ندارد، مورد اعتمادترین اهل زمان خود و اعلم آنها بوده است که ریاست امامیه در زمان او به وی منتهی شد.»

شیخ ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد معروف به برقی در حق او می گوید:

شیخ اعلی الله مقامه قریب به دویست عنوان کتاب تألیف کرده که از جمله آنها المقنعه، ارشاد، العیون و المجالس می باشد، اکثر احادیث در تألیفات وی از شیخ اجل ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه روایت شده است.

ابن حجر عسقلانی که از متعصبین علمای اهل سنت است اعتراف می کند:

که خداوند با مرگ شیخ اهل سنت را از خطر او راحت کرده و از نگرانی خلاص فرمود، شیخ را بر گردن هر یک از امامیه منتی است بزرگ.(1)

ابن ابی الحدید معتزلی در «شرح نهج البلاغه» می گوید:

شیخ در عالم رؤیا حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام را در حالی که حسنین علیهاالسلام با وی بودند دید، و حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام به شیخ فرمود:

«یَا شِیخُ عَلِمَ وَلَدَیَ هَذَیْنِ الْفِقْهِ»

«ای شیخ به این دو فرزند من فقه تعلیم کن.»

و شیخ شگفت زده از خواب بیدار شد همان روز سیده فاطمه بنت الناصر در حالی که کنیزانش او را در میان گرفته بودند با دو فرزند خود سید رضی و سید مرتضی بر او وارد شده و خطاب به وی چنین گفت:

ص: 146


1- «لسان المیزان»، ج 5، ص 368، شماره (1196)

«یا شیخ هَذَانِ وَلَدَایَ قَد أحضَرتُهُما لِتَعَلَمُهَا الفِقهَ»

ای شیخ این دو فرزندان من هستند آنها را پیش تو آوردم که بدان ها تعلیم فقه کنی.»

شیخ از شنیدن این مطلب منقلب شده و اشک دیدگانش به صورتش جاری شد، آنگاه خوابی را که دیده بود بر آن بانو حکایت می کند.

این دو سید بزرگوار از همان روز در مکتب شیخ مشغول فراگیری فقه شده و در فقه و ادبیات شهره آفاق شدند، سید مرتضی علم الهدی فقیه و متکلم بی نظیر جهان شیعه یکی از آن دو سید، و سید رضی مؤلف نهج البلاغه یکی دیگر از آنها بودند.(1)

15- عنایات خاص حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به شیخ مفید قدس سره :

مرد اعرابی خدمت شیخ مفید شرفیاب شده و از وی سئوال کرد:

که همسر من در حالی که حامله بوده و جنین هنوز در شکم وی زنده است بدرود حیات گفته تکلیف من چیست؟

شیخ فرمود: با همین حال او را دفن کنید.

مرد روستایی پس از دریافت جواب سئوال خود از شیخ مفید به طرف منزل خود راه افتاد، از منزل شیخ چندان فاصله نگرفته بود که ناگهان متوجه شد مردی سوار بر مرکب از پشت سر او می آید، وقتی که به او نزدیک شد گفت:

ای مرد شیخ می فرماید که شکم آن زن حامله را از طرف چپ بشکافید و جنین را که زنده است بیرون بیاورید و آنگاه او را دفن نمائید، آن مرد مطابق این فتوی

ص: 147


1- «شرح نهج البلاغه»، ج 1، ص 41.

عمل کرد، و بعدها پس از چندی به خدمت شیخ رسیده و جریان آن مرد سواره را به عرض شیخ رسانید. شیخ مفید تعجب زده فرمود:

من کسی را به دنبال تو نفرستاده بودم، و معلوم است که آن سواره کسی جز امام زمان علیه السلام نبوده است، با این حساب من در فتوا به خطا رفته ام و پس از این دیگر فتوا نمی دهم، شیخ در را به روی خود بسته و از دادن فتوی خودداری کرد، طولی نکشید که توقیعی از ناحیه مقدسه خطاب به شیخ صادر شد که امام علیه السلام در آن می فرمود:

ای شیخ بر شما است که فتوا بدهید، و بر ما است که خطای شما را اصلاح کنیم.(1)

و در توقیع دیگری که از ناحیه مقدسه خطاب به آن عالم بزرگوار صادر شد چنین آمده است:

«اِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَلا ناسینَ لِذِکْرِکُمْ»(2)

«ما همواره ناظر و حافظ شما بوده و شما را هرگز فراموش نمی کنیم.»

او از نظر حضرت حجت منتظر علیه السلام دارای چنان موقعیت و مقام عظیمی بود که در موارد متعددی از ناحیه مقدسه توقیع خطاب به آن جناب صادر شده که طی آن، آن بزرگوار را با عباراتی مانند:

لِلْأَخِ السَّدِیدِ وَ الْوَلِیِّ الرَّشِیدِ الشَّیْخِ الْمُفِیدِ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ أَدَامَ اللَّهُ إعزازَهُ .

برای برادر صاحب سواد در دین و ایمان، و ولی صاحب رشد شیخ مفید.

مورد خطاب قرار می گرفت. این خطابات گویای مقام بلند و علو درجه آن بزرگوار

ص: 148


1- «قصص العلماء»، تنکابنی، ص 399
2- «بحار الانوار»، ج 53، ص 174، شماره (7)

پیش قائم آل محمد علیه السلام می باشد. و به روایت خاتم المحدثین شیخ عباس قمی قدس سره:

وَ حکی أَنَّهُ وُجِدَ مَکْتُوباً عَلَی قَبْرِهِ بِخَطِّ الْإِمَامَ الْقَائِمَ علیه السَّلَامُ :

لا صَوَّتَ النَّاعِیَ بِفَقْدِکَ انه***یَوْمٌ عَلی آلِ الرَّسُولِ عَظِیمٌ

اِنْ کان قَدْ غَیَّبْتَ فِی جَدَثِ الَّثری*** فَالْعِدل وَ التَّوْحِیدُ فِیکَ مُقِیمُ

وَالْقائِمُ الْمَهْدِیُّ یَفْرَحُ کُلَّما***تُلِیَتْ عَلَیْک مِنَ الدُّرُوسِ عُلُومُ.(1)

خبر دهنده مرگ به موت تو صدا بلند نکند که آن روز برای آل رسول الله روز مصیبت باری خواهد بود تو با رفتن در گور و زیر خاک ها عدالت و توحید را با خود زیر خاک برده و دفن کردی قائم مهدی هر گاه دروس و علوم در حلقه درس تو خوانده شود خوشحال می شود.

16- ارتحال شیخ مفید قدس سره:

وفات او در روز جمعه سوم رمضان المبارک از سال 413 قمری در بغداد اتفاق افتاد، در مراسم تشییع وی علاوه بر سیل تشییع کنندگان از اهل سنت هشتاد هزار تن از شیعیان شرکت کردند، و پس از انجام مراسم غسل، سید مرتضی علم الهدی بر پیکر استاد نماز خوانده و در کنار مرقد شیخ ابوالقاسم جعفر بن قولویه در پائین پای ضریح مطهر امام جواد علیه السلام به خاک سپرده شد، روز وفات این عالم فرزانه روزی بود که قائم آل محمد علیه السلام در وصف آن می فرماید:

یَوْمٌ عَلی آلِ الرَّسُولِ عَظِیمٌ.(2)

ص: 149


1- «الکنی والألقابه»، ج 3، ص 172.
2- «جامع الرواه»، ج 2، ص 189.

17- نمونه دیگر از قرای فقه و حدیث در غیبت کبری:

علامه حلی قدس سره:

علامه حلی قدس سره در دفاع از مذهب امامیه، و در ترویج مکتب اهل بیت عصمت علیهم السلام، و در رد شبهات ناصبیه با فداکاری و پشتکار قابل تحسینی مجاهد کرده و از مبانی تشیع محافظت نمود.

در شرح حال این فقیه بزرگ نوشته اند:

یکی از علمای اهل سنت در رد مذهب تشیع کتابی نوشته و در مجلس درس خود از این کتاب تدریس می کرد، و بر این اساس که مبادا این کتاب به دست علمای شیعه افتاده و ردی برای آن بنویسند آن را که نسخه منحصر به فرد و خطی بوده به کسی نشان نمی داد، علامه از این موضوع مطلع شد و هرچه تلاش کرد تا این یادداشت های خطی را به دست آورد موفق نشد، تا اینکه به منظور به دست آوردن متن کتاب از حله به طرف مصر حرکت کرد، و به صورت ناشناس و در لباس مبدل به عنوان طلبه ای در حوزه درس آن عالم متعصب سنی حضور پیدا کرد، طولی نکشید که در نتیجه دقت در رفتار و مواظبت بر دروس چنان به آن استاد نزدیک شد که اعتماد او را کاملاً به خود جلب کرد، تا روزی به او پیشنهاد کرد که کتاب را برای تحقیق بیشتر در متون درسی وی و به دلیل نیاز مبرم به مطالعه این کتاب تنها یک شب در اختیار او بگذارد، ولی آن مرد سنی پیشنهاد علامه را رد کرده و گفت:

من پیش خود عهد کرده ام که آن را به کسی امانت ندهم. اصرار علامه کار خود را می کند و کتاب به عنوان امانت مدت یک شب در اختیار علامه قرار می گیرد علامه شرط را پذیرفته کتاب را با خود به منزلش می آورد، و تصمیم می گیرد که آن را در عرض همان یک شب از اول تا آخر رونویسی کند، اما شب که به نیمه می رسد علامه خسته و کوفته خواب بر چشمانش سنگینی می کند، و دیگر قدرت ادا مه

ص: 150

نسخه برداری از او سلب می شود در همین وقت درب منزل را می زنند، و سیدی جلیل القدر وارد شده و می فرماید جهت کمک به تو اینجا آمده ام، شما ادامه این کار را به عهده من بگذارید، علامه بدون توجه به اینکه این شخص کیست و چگونه از این راز اطلاع پیدا کرده است، از بس که خسته بود از حال می رود، صبح که چشمش را باز میکند بی اختیار این کلمات بر لبانش نقش می بندد:

ای وای شب به پایان رسیده و آن آقا هم در اطاق نیست، ناچار به سراغ نوشته ها می رود، با تعجب مشاهده می کند که رونویسی به اتمام رسیده و در پایان نوشته است:

«کتبه م ح م د ابن الحسن العسکری صاحب الزمان»(1)

علامه حلی قدس سره نوبتی برای درک زیارت حضرت سید الشهداء علیه السلام سوار بر مرکبی به سوی کربلا حرکت کرد، در اثنای راه مرد عربی با وی همراه شد، در بین راه باب مباحثه گشوده شد، پس از آنکه بحث و مذاکره مقداری به طول انجامید علامه فهمید این آقای ناشناس اهل علم و فقه و حدیث بوده و به مشکلات و غوامض فقهی آگاه است، تا رشته سخن به فرعی فقهی می رسد همراه علامه در رابطه با آن فرع فتوایی صادر می کند ولی علامه آن را نپذیرفته و می گوید:

در این مورد حدیثی به چشم نخورده است.

آن مرد عرب می گوید:

در تهذیب شیخ طوسی در صفحه...که در کتابخانه تو در طبقه... موجود است حدیثی نقل شده که مدرک این فتوی است.

علامه شگفت زده از خود می پرسد:

ص: 151


1- مجالس المؤمنین، ج 1، ص 573.

این مرد کیست که از جزئیات کتابخانه شخصی او این قدر دقیق و با اطلاعی وسیع سخن می گوید، از شدت تعجب در حالی که تازیانه اش از دستش افتاده بود پرسید: آیا در این زمان که عصر غیبت کبری است می توان حضرت صاحب الامر را زیارت کرد؟

آن آقا در حالیکه برای برداشتن تازیانه علامه از زمین، و در حالیکه دست او در دست علامه بود خم شده تا تازیانه را از زمین برداشته و به علامه بدهد فرمود:

«چرا نمی شود که هم اینک دست تو در دست او است.»

علامه به محض شنیدن این سخن بیدرنگ خود را از مرکب بر زمین انداخت تا از پای آن بوسه زده و از وی در مقابل رفتار خود با او اعتذار کند، چندان گریست تا مدهوش به زمین افتاد.

وقتی به هوش آمد که دیگر از آن خبری نبود، با چشم گریان به کربلا آمد و پس از انجام زیارت به وطن خود بازگشت، به سراغ تهذیب شیخ در کتابخانه خود رفته و به همان نشانی که آقا داده بودند حدیث را پیدا کرد و در حاشیه آن صفحه چنین نوشت:

این حدیثی است که حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف از آن خبر داده و من آن را بدون واسطه از آن آقا شنیده ام.»(1)

18- عنایت امام زمان علیه السلام به مرحوم آیه الله العظمی حاج سید ابوالحسن اصفهانی قدس سره

نمونه ای دیگر از شخصیت های برجسته ای که حیات و مرگ او مایه تجدید قوا، و کسب نیرو برای مکتب مقدس اهل بیت علیهم السلام شده، حضرت آیه الله العظمی

ص: 152


1- قصص العلماء، تنکابنی، ص 359.

مرحوم حاج سید ابوالحسن اصفهانی اعلی الله مقامه الشریف بود. که کمتر مرجعی همچون او واجد کمالات و فضائل نفسانی بوده، او به چنان مقامی از پاکی و صفا دست یازیده بود که افتخار تشرف به حضور حضرت صاحب علیه السلام را کسب کرده و مورد تأیید و نصرت آن حضرت قرار گرفته بود.

و توقیع شریفی از آستانه مبارکه آن حضرت توسط زین العلماء الصالحین شیخ محمد کوفی شوشتری قدس سره صادر شده است که اصل آن در خانه مرحوم سید موجود است(1) و شایسته است که محتوای این پیام شریف دستورالعمل کلیه مراجع و رؤساء حوزه های مقدسه قرار گرفته و آن شیوه را در فعالیتهای علمی و فقهی خود بکار گیرند.

اینک متن توقیع شریف:

«قُل لَهُ: اَرْخِصْ نَفْسَکَ، وَاجْعَلْ مَجْلِسَکَ فِی الدِّهْلیزِ، وَاقْضِ حَوائِجَ النَّاسِ، نَحْنُ نَنْصُرُکَ»(2)

«به او بگو : خودت را تحت اختیار مردم و در دسترس عموم بگذار، در محل جلوس خود را دهلیز خانه قرار ده (که مردم به آسانی بتوانند به حضورت برسند) حاجت های مردم را برآور، ما تو را نصرت و یاری خواهیم کرد.»

پیشوا و مرجع شیعه این چنین باید بوده و در دسترس مردم قرار گیرد، درب خانه اش به روی شیعیان گشوده باشد، درصدد گره گشایی و برآوردن حاجات افراد باشد، که امام علیه السلام وعده داده اند که اگر بدین شیوه کار کنید شما را یاری می کنند.

ص: 153


1- آثار الحجه، محمد شریف رازی، ج 1، ص 134.
2- گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 1، ص 223 تجلیات امام عصر علیه السلام، ص 59.

19- گریه و ندبه امام زمان علیه السلام در سوگ امام حسین علیه السلام:

خاطره کربلا بسیار جانسوز و غمبار است، هیچ کس عمق آن فاجعه را مانند امام زمان علیه السلام درک و لمس نمی کند، آن حضرت به یاد مصائب جانگداز و جگر سوز امام حسین علیه السلام بیاناتی دارد. از جمله اینکه در فرازی خطاب به جد بزگوارش عرضه می دارد:

«فَلَئِنْ أخَّرَتْنی الدُّهُورُ، وَعَاقَنِی عَنْ نَصْرِکَ المَقْدُورُ، وَلَمْ أکُنْ لِمَنْ حَارَبَکَ مُحَارِباً، وَلِمَنْ نَصَبَ لَکَ العَدَاوَهَ مُناصِباً فَلأنْدُبَنَّکَ صَبَاحاً وَمَسَاءً، وَلأبْکِیَنَّ لَکَ بَدَل الدُّمُوعِ دَماً، حَسْرَهً عَلَیکَ، وتَأسُّفاً عَلی مَادَهَاکَ وَتَلَهُّفاً، حَتَّی أمُوتُ بِلَوعَهِ المُصَابِ، وَغُصَّهِ الاِکْتِیابِ.»(1)

«اگر روزگار مرا به تأخیر انداخت و دست تقدیر مرا از یاری تو بازداشت، و نبودم با کسانی که با تو کارزار کردند بستیزم، و با کسانی که با تو دشمنی داشتند به نبرد برخیزم، اینک هر صبح و شام برایت ناله می کنم، و به جای اشک برایت خون می گریم، از روی حسرت بر تو و اندوه و تاسف بر مصیبت هایی که بر تو وارد شد، تا اینکه در اثر سوز جانفرسای مصیبت ها و غصه جانکاه و اندوم فراوان بمیرم».

این شیوه عزاداری حجت خدا برای حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام است، لذا دوستان آن حضرت می بایستی به مولای خود اقتداء کرده و این چنین در مصیبت مظلوم کربلا بنالند.

در میان همه مصائب آن مصیبتی که بیش از همه قلب مبارک آن قلب تپنده عالم را آتش می زند این مصیبت است که امام علیه السلام در صدد اشاره به آن عرضه می دارند:

ص: 154


1- بحار، ج 101، ص 320.

«وَاَسْرَعَ فَرَسُکَ اِلی خِیامِکَ مُهَمْهِما»

«و اسب تو شیهه زنان راه خیمه هایت را در پیش گرفت.»

و اهل بیت داغ دیده ات با شنیدن صدای شیهه ذوالجناح سراسیمه از خیمه ها بیرون دویده ذوالجناح با یال و کاکل آغشته به خون و زین واژگون سر رسید، آن حیوان نجیب در محاصره اهل بیت پیامبر قرار گرفت، یک مشت زن و بچه بی پناه یک صدا فریاد برآوردند:

وا محمداه، وا جداه، وا ابتاه، وا حسیناه،

ای مونس غم دیدگان، ای همدم رنجیدگان***ای دلنواز انبیاء ای مهدی زهرا بیا

فرق دو تای بوالحسن، لخت جگرهای حسن***تا کی برآرد ناله ها ای مهدی زهرا بیا

بازوی زهرای جوان، رأس شه لب تشنگان***گویند با شور و نوا ای مهدی زهرا بیا

ص: 155

ص: 156

گفتار هفتم

1- حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمد علی رسولی اراکی (دامت توفیقاته)

تصویر

(از قم)

ص: 157

ص: 158

2- سیری در زندگانی امام کاظم علیه السلام

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»

اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، ثُمَّ الصَّلاهُ وَ السَّلام علی النَّبیُّ الأعْظَمُ وَ سُلالَهِ المَجْدِ الأَقْدَمِ، المُنْتَخَبِ مِن طِینَهِ الکَرَمِ، حَبِیبِ إِلَهِ الْعَالَمِینَ أَبِی الْقَاسِمِ الْمُصْطَفَی مُحَمَّد 6، سیَّما بَقیَّهَ اللَّهِ فِی الأرَضینَ حجه بن الحسن العسکری وَ لَعنهُ الله عَلَی أعدائِهِم أجمَعینِ الی یَومِ الدّین.

قال الله تبارک و تعالی:

«فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ».(1)

«پس بندگان مرا بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند، آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندانند».

عَنْ هِشامِ بْنِ الْحَکَمِ قالَ: قالَ لی أبُوالْحَسَن مُوسَی بْنُ

ص: 159


1- 39 /زمر: 18.

جَعْفَرٍ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ: یَا هِشَامُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بَشَّرَ أَهْلَ اَلْعَقْلِ وَ اَلْفَهْمِ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ:

«فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ».(1)

هشام بن حکم می گوید: موسی بن جعفر علیهماالسلام به من فرمود:

«ای هشام خدای تبارک و تعالی صاحب عقل و فهم را در کتاب مژده داده و فرموده: پس بندگان مرا بشارت ده، همان کسانی که سخنان مرا می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند، آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندانند».

3- مولد و میلاد امام کاظم علیه السلام:

ولادت با سر سعادت آن حضرت در روز یکشنبه هفتم ماه صفر سنه (128 ه)(2) در ابواء و در زمان حکومت عبدالملک مروان بوده است.

پدرش پیشوای ششم حضرت صادق علیه السلام و مادرش بانویی با فضیلت بنام «حُمَیدَه»(3) است.

ص: 160


1- اصول کافی، طبع دار الکتب الاسلامیه، ج 1، ص 13، ح 12- تحف العقول، ص 383.
2- تهذیب التهذیب، ج 10، ص 34-طبقات الکبری، ج 1، ص 33- نورالابصار، ص 135 - مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 323۔کشف الغمه، ج 2، ص 3. مرحوم سید محسن امین قدس سره سال ولادت آن حضرت را (129 ه) دانسته است. (اعیان الشیعه، ج 4، ص 3)
3- حُمَیدَه: به ضم حاء و فتح میم و سکون یاء دو نقطه و فتح دال در کتاب خطی «نفحه العنبریه» در کتابخانه عمومی مرحوم کاشف الغطاء قدس سره چنین آمده است و در همان جا می گوید: بعضی گفته اند: نام این بانو: «نباته» بوده است. مورخان درباره نسب این بانو اختلاف زیادی دارند، بعضی گفته اند: از اهل اندلس و با کنیه «لؤلؤه» بوده است. (مرآه العقول، ج 1، ص 451). و بعضی گفته اند: از اهل بر برستان دختر صالح بربری بوده است. (کشف الغمه، ج 3، ص 2، بحار، ج 48، ص 6). و در مناقب، ج 4، ص 323 آمده است: حمیده مصفاه دختر صاعد بربری بوده است و عده ای گفته اند: او نوه شقیقه صالح است. (مختصر اخبار الخلفاء، ص 39). و جمعی او را از اهل روم دانسته اند و گفته اند او از بزرگترین خاندان عجم است. (انوار البهیه، ص 78). و جمع زیادی از مورخان نیز در باره نسب این بزرگوار چیزی ننوشته و متعرض نشده اند.

4- کیفیت ازدواج امام صادق علیه السلام با حمیده علیهاالسلام:

این عکاشه اسدی میگوید محضر امام ابو جعفر الباقر علیه السلام شرفیاب شدم، فرزندش ابوعبدالله در حضور او ایستاده بود، مقداری انگور خدمت آن بزرگوار آوردند، نگاهی به من کرد، در حالی که می خواست آداب خوردن انگور را به ما بیاموزد، فرمود: پیرمرد و کودک دانه دانه می خورد و کسانی که تصور می کنند از انگور سیر نمی شوند، سه دانه و چهار دانه می خورند، اما تو دو دانه دو دانه بخور که مستحب است...»

ابن عکاشه می گوید: به ابوعبدالله الصادق علیه السلام نگاهی کردم، دیدم به حد مردان رسیده است به پدر بزرگوارش پیشنهاد کردم:

«آقا جان چرا ابوعبدالله را داماد نمی کنید، وقت ازدواج او فرا رسیده است؟!»

امام علیه السلام از تصمیم خود بر این امر، مرا آگاه کرد و در حالی که در مقابل آن حضرت کیسه پولی بود به من فرمود:

«بدان، برده فروشی از اهل بربر، به همین زودی می رسد و در سرای میمون فرود می آید و با این کیسه کنیزی از او می خرم...»

مردم از محضر امام علیه السلام متفرق شدند، مدت کمی گذشت. دوباره این عکاشه با جمعی از برادران خود وارد شدند، همین که نشستند، امام علیه السلام؟ فرمود:

ص: 161

آن برده فروش آمده و آن کنیز را هم به همراه آورده است. دستور داد تا برای خرید وی با همان کیسه پول که قبلاً دیده بودند، اقدام کنند.

همه با هم از جا بلند شدند در حالی که دلها پر از شادی و سرور بود. وقتی که به برده فروش رسیدند، از او خواستند تا کنیزانی را که دارد بر آنها عرضه کند، او در جواب گفت:

به جز دو کنیز بیمار که یکی بهتر از دیگری است برایش باقی نمانده است، از او خواستند تا همان دو کنیز را بیاورد، او از جا بلند شد و آن دو را نزد ایشان آورد.

چشم آنها به کنیزی افتاد که نزدیک به بهبود یافتن از بیماری بود، برده فروش بهای او را هفتاد دینار پیشنهاد کرد، آنها از وی تخفیف خواستند اما او کم نکرد، کیسه را باز کردند دیدند درست هفتاد دینار داخل کیسه است، به او دادند و کنیز را از او گرفته و خدمت امام علیه السلام آوردند، امام علیه السلام حمد و ثنای الهی را گفت و بسیار خوشحال شد و به آن کنیز فرمود:

اسمت چیست؟

کنیز با صدای آرامی که حکایت از شرم و حیای او داشت، عرض کرد:

«حُمَیدَه».

امام علیه السلام - در حالی که به او بهایی از شرافت و بزرگواری می داد - فرمود:

«تو در دنیا و آخرت پسندیده ای!»

آنگاه نگاهی به پسرش کرد، در حالی که آثار شادمانی بر چهره او پیدا بود، حمیده را به او بخشید(1)، ابوعبدالله - امام صادق علیه السلام- با وی ازدواج کرد. او از گرامی ترین و محبوب ترین و برترین زنان پیش آن حضرت بود.

ص: 162


1- اصول کافی، ج 1، ص 476 - بحار، ج 48 ص 5 و 6 - الخرائج والجرائح، للراوندی، ص 197.

این بانوی بزرگوار در خانه با نهایت بزرگواری رفتار می کرد و در نزد همه بانوان علویه مورد توجه و احترام بود همان طوری که امام صادق علیه السلام نیز توجه خاصی به آن بزرگوار داشت، زیرا که در این بانو عقل و کمال فراوان و ایمانی استوار می دید، او را به خوبی ستایش نموده و درباره او فرموده است:

«حَمِیدَهَ مُصَفَّاهُ مِنْ اَلْأَدْنَاسِ کَسَبیکَهِ الذَّهَبِ مَا زَالَتِ اَلْأَمْلاَکُ تَحْرُسُهَا حَتّی أُدِّیَتْ إِلَیَّ ؛ کَرَامَهً مِنَ اللّهِ لِی وَ الْحُجَّهِ مِنْ بَعْدِی».

«حمیده همچون طلای ناب از هر نوع پلیدی پاک و پاکیزه است، همواره فرشتگان از او نگهبانی می کنند، تا این که او امانت بزرگی را که ای از جانب خدا به او سپرده اند و حجت بعد از مرا باز پس دهد...».(1)

براستی این بانوی پاکدامن و پاکیزه جامه، بدور از هر نقصی و آکنده از ایمان و درستکاری بود. امام صادق علیه السلام او را از علوم خود به حدی بهره مند ساخت که از نظر دانش، پرهیزگاری و ایمان، بر همه زنان عصر خود پیشی گرفت، امام صادق علیه السلام از او خواست تا زنان مسلمان را فقه و احکام شرعی بیاموزد،(2) او به خوبی شایسته این مقام بوده، از درخشانترین چهره های زن عصر خود در عفت و فقه و کمال بود.

5- مولود با برکت:

پس از ازدواج امام علیه السلام با این بانو، روزها سپری می شد، زندگانی آرام و توأم با شادمانی و مسرت، غرق در محبت و بدور از هر گونه سختگیری و بر کنار از هر

ص: 163


1- بحار، ج 48، ص 6 ح 7 - اصول کافی، ج 1، ص 477 - اعیان الشیعه، ج 2، ص 4-5- دمعه الساکبه، ص 493 - دلائل الامامه، محمد بن جریر طبری، منشورات المطبعه الحیدریه فی النجف، 1369 ه ، ص 149۔ ناسخ التواریخ، ج 1، ص 21 و 22.
2- انوار البهیه، ص 78

سخن تفرقه آمیز و تلخی، می گذشت.

در اثنای همین روزگار خوش بود که آن بانو حامله شد و امام ابوعبدالله علیه السلام برای انجام فریضه حج، راهی سفر بیت الله الحرام شد و او را نیز به همراه خود برد و پس از پایان مراسم حج، کاروانشان به یثرب بازگشت، وقتی که به محل ابواء رسیدند، حمیده احساس درد زایمان کرد و به دنبال امام علیه السلام فرستاد تا او را در جریان امر قرار دهند، چون آن بزرگوار فرموده بود که کس دیگری پیش از او، در جریان ولادت فرزندش قرار نگیرد. ابوعبدالله علیه السلام با جمعی از اصحاب خود مشغول غذا خوردن بود، همین که این خبر مسرت بخش را شنید با عجله نزد آن بانو آمد و چیزی نگذشت که حمیده آقایی از سروران مردم مسلمان و امامی از امامان اهل بیت علیهم السلام را وضع حمل کرد.

دنیا به نور جمال این مولود با برکت روشن شد، مولودی که-در آن زمان - پرفایده و ارزشمندتر از او، برای اسلام متولد نشده بود.

بود.

براستی نیکوکارترین انسانها، نسبت به تنگدستان مهربان، و در راه خدا رنج و محنتش بیشتر بود و از تمام مردم خدا را بیشتر عبادت می کرد و از او می ترسید، به دنیا آمد.

امام صادق علیه السلام با عجله رسید و فرزندش را گرفت و آداب شرعی ولادت را بجا آورد، به گوش راستش، اذان و به گوش چپش اقامه گفت.

به نخستین چهره ای که امام هفتم علیه السلام چشم گشود، چهره نورانی پدر بزرگوارش بود که آسمان دنیا - پس از پدرانش - به کسی ارجمندتر و بلند مرتبه تر از او، سایه نیفکنده بود و نخستین سخنی که به گوش مبارکش خورد، کلمه توحید بود که تمام معنای ایمان را در خود گرفته است.

امام ابوعبدالله علیه السلام به جانب اصحاب برگشت، در حالی که تبسمی شیرین بر لب

ص: 164

داشت. اصحاب رو به آن حضرت کرده، گفتند:

«خداوند تو را شادمان سازد، فدایت شوم آقا جان! حمیده چه شده؟». آنگاه امام علیه السلام بشارت ولادت با سعادت فرزندش را داد و آنان را با مقام ارجمند وی آشنا ساخت و فرمود:

خداوند پسری به من مرحمت کرده است که بهترین مخلوق خداست».

آری او بهترین مخلوق خدا از نظر علم، تقوا، درستی و برازندگی دینی است و امام علیه السلام اصحاب خود را به طور کامل آگاه ساخت که فرزندش از امامان اهل بیت علیهم السلام است که خداوند پیروی آنها را بر بندگانش فرض کرده و به ایشان فرمود:

«بهوش باشید، به خدا سوگند که او سرپرست شماست».(1)

6- بشارت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره این مولود:

محمد بن ابراهیم حموینی از ابی ابن کعب نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

خداوند متعال در صلب جعفر بن محمد الصادق علیهماالسلام نطفه طیبه طاهره قرار داده است و رحمتش را بر وی نازل کرده و او را موسی نام نهاده و جبرئیل از جانب رب جلیل اوصاف او را برای من توصیف نموده است.(2)

در روایت دیگری پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«یَخرُجُ الله مِن صُلبِ جَعْفَرٍ مَوْلُوداً نقیاً طاهراً إسمر ربعه سَمِیُّ

ص: 165


1- بحار، ج 48، ص 3- بصائر الدرجات، جزء 1، باب 12، ص 129.
2- عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 63۔ کمال الدین، ج 1، ص 266 - اعلام الوری، ج 2، ص 188 - بحار، ج 36، ص 206 و ج 11، ص 186.

مُوسَی بنَ عِمرانِ.»(1)

«خداوند از صلب حضرت جعفر بن محمد علیهماالسلام فرزندی منزه و پاک خارج نمود که رنگ مبارکش گندم گون و قامتش متوسط بود، این مولود همنام حضرت موسی بن عمران علی نبینا و آله علیه و علیهم السلام بود.»

و روایات دیگری درباره عظمت این مولود وارد شده که به عنوان تیمن و تبرک به چند روایت اشاره شد، اینک اشعاری را در این زمینه تقدیم می دارم.

چون گل گلزار صادق پرده از رخ برگرفت***عالم از نور جمالش جلوه دیگر گرفت

آفتاب صبح صادق آنکه از صبح ازل***روشنی خورشید از آن ماه بلند اختر گرفت

آفتاب دین چو بر سر افسر شاهی نهاد***خسرو سیارگان از فرق خود افسر گرفت

در مکنون پرورش چون یافت در مهد صدف***شد «حمیده» خو چو خو در دامن مادر گرفت(2)

موسی کاظم امام هفتمین نور خدا***آنکه نور عارضش آفاق سرتاسر گرفت(3)

آنکه روشن از جمالش کشت آیات خدا***وانکه رونق از کمالش شرع پیغمبر گرفت

ص: 166


1- بحار، ج 36، ص 313 و 158.
2- به نظر آقای صاحبکار «سهی»: دُرّ مکنونی که شد پرورده در مهد صدف***شد «حمیده» خو چو جا در دامن مادر گرفت
3- این بیت فقط در چاپ اول آورده شده.

هم ادب رونق از آن گنجینه آداب یافت***هم سخن زیور از آن کلک سخن گستر گرفت

قوت از زهد و علومش یافت شرع مصطفی***آنچنان قوت که دین از بازوی حیدر گرفت

شد رها از بند محنت آنکه از صدق و صفا***دامن باب الحوائج موسی جعفر گرفت

از در باب الحوائج روی حاجت بر متاب***آنکه خاکش فیض ها از رحمت داور گرفت

ظلمت زندان نسازد نور حق را ناپدید***نور او چون چشمه خورشید بحر و بر گرفت

نام او چون از زبان خامه بر دفتر گذشت***زیور از نام جهان آرای او دفتر گرفت

خاک بغداد اینهمه لطف و صفا و خرمی*** از نسیم آن حریم پاک و جان پرور گرفت

در پناه لطفش آساید «رسا» هر کس ز صدق***دامن موسی بن جعفر در صف محشر گرفت(1)

7- نص بر امامت آن حضرت:

دَاوُدَ بْنِ کَثِیرِ الرَّقِّیِّ قَالَ : أَتی إعزابی إِلَی أَبِی حَمْزَهَ الثُّمَالِیِّ فَسَأَلَهُ خَبَراً فَقَالَ : تُوُفِّیَ جَعْفَرِ الصَّادِقِ فَشَهِقَ شهقه وأغمی عَلَیْهِ ، فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ : هَلْ أَوْصَی إِلَی أَحَدٍ ؟ قالَ نَعَمْ أَوْصَی إِلَی إبنه عَبْدِ اللَّهِ وَ مُوسَی وَ أَبِی جَعْفَرِ الْمَنْصُورِ ، فَضَحِکَ ابوحمزه وَ قَالٍ : الحمدلله الَّذِی هَدَانَا إِلَی المهدی

ص: 167


1- دیوان مرحوم دکتر قاسم رسا رحمه الله، انتشارات رستگار، ص 175 تا 176.

وَ بَیِّنْ لَنَا عَنِ الْکَبِیرِ وَ دَلَّنَا عَلَی الصَّغِیرِ وَ أَخْفَی عَنْ أَمْرُ عَظِیمُ فَسُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ فَقَالَ : بَیْنَ عُیُوبِ الْکَبِیرِ وَ دَلَّ عَلَی الصَّغِیرِ لإضافته إِیَّاهُ وَ کَتَمَ الْوَصِیَّهِ الْمَنْصُورُ لانه لَوْ سَأَلَ الْمَنْصُورِ عَنْ الوصی لِقِیلٍ أَنْتَ.(1)

داود بن کثیر رقی می گوید:

«عربی بادیه نشین نزد ابوحمزه ثمالی آمد، ابوحمزه از او جویای خبر شد، اعرابی گفت حضرت جعفر صادقعلیه السلام از دنیا رحلت نموده اند.

ابوحمزه وقتی که این خبر را شنید نعرهای زد و بی هوش شد و وقتی که به هوش آمد گفت: آیا آن جناب به کسی سفارش و وصیت فرموده؟

اعرابی گفت: آری به فرزندش عبدالله و موسی و ابی جعفر منصور وصیت و سفارش فرموده.

ابوحمزه خندید و گفت: حمد میکنم خدایی که ما را به طریق هدایت راهنمائی فرمود و از کبیر و بزرگ، امری را برای ما روشن ساخت و بر صغیر و کوچک راهنمایی نمود و پنهان داشت دیگران را از امری بزرگ و خطیر.

اعرابی توضیح این کلمات را استفسار نمود؟

ابوحمزه گفت: یعنی عیب و نقص کبیر را برای ما آشکار نمود (مقصود آنست که برای ما روشن کرد که فرزند بزرگ آن حضرت یعنی عبدالله پایش معیوب است) و ما را به فرزند کوچک آن حضرت که موسی بن جعفر علیهماالسلام می باشد راهنمایی فرمود چه آنکه صغر را اضافه به کبیر نمود و وی را با او در امر وصایت شریک قرار داد و بدین وسیله به ما اعلام فرمود که کبیر صلاحیت برای امامت و وصایت را ندارد و نیز وصیت برای منصور تقیه نمود چه آنکه اگر منصور از وصی آن حضرت می پرسید که کیست به او گفته می شد، وصی تو هستی».

ص: 168


1- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 320.

8- خلفای معاصر حضرت:

از سال 148 که امام صادق علیه السلام به شهادت رسید، دوران امامت حضرت کاظم علیه السلام آغاز گردید، آن حضرت در این دوران با خلفای یاد شده در زیر معاصر بود.

1۔ منصور دوانیقی (136 - 158).

2- محمد معروف به مهدی (158 - 169).

3- هادی (169۔ 170).

4- هارون (170 - 193).

9- بذل و بخشش امام علیه السلام:

حکایت شده که منصور دوانقی در روز نوروز از حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام درخواست کرد که آن جناب در مجلس او حضور به هم رسانده و پاسخ گوی تهنیت هائی که به مناسبت عید نوروز مردم می گویند بوده و هدایایی را که می آورند قبول کرده و بگیرند.

امام علیه السلام فرمودند:

اخبار و روایاتی که از جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بدستم رسیده را گشتم یک خبر هم نیافتم بر مشروعیت این عید، و این عید نوروز سنتی است برای اهل فارس و اسلام این سنت را محو و نابود کرده و پناه به خدا می برم از اینکه آنچه را که اسلام محو نموده من زنده و تازه نمایم.

منصور عرضه داشت: ما این روز را به جهت سیاست لشگری عید می گیریم و تو را به خدای بزرگ قسم می دهم که در مجلس ما حاضر شوی.

امام علیه السلام هم در آن مجلس حاضر شد و نشست، سلاطین و أمراء و لشگریان

ص: 169

جملگی در آن مجلس حضور داشتند و هدایا و تحفه های بسیاری بود که مردم در حضور امام علیه السلام می آوردند و خادم منصور بالای آنها ایستاده و حساب آنها را داشت، آخرین نفری که پس از همه مردم محضر مبارک امام علیه السلام جهت عرض تهنیت رسید، پیر مردی مسن بود که به امام علیه السلام عرض کرد:

ای فرزند دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم من مردی فقیر هستم و مالی ندارم که به رسم تحفه برای شما بیاورم ولی سه بیت شعر است که جدم در مرثیه جد شما حضرت حسین بن علی علیهماالسلام سروده که اینک من آنرا برای شما می خوانم:

عَجِبْتُ لِمَصْقُولٍ عَلاکَ فِرِنْدُهُ*** یَوْمَ الْهِیاجِ وَ قَدْ عَلاکَ غُبارٌ

«در شگفتم از نشانه و زخم شمشیر آبداده ای که در روز نبرد بر تارک و فرق تو خورده در حالیکه غبار بر بالای سرت بوده».

وَ لَا سَهْمٍ نَفَذَتْکَ دُونَ حَوائرٍ ***یَدْعُو جَدکَ وَ الدُّمُوعُ غِزارٌ

«و از تیرهایی که بر بدن مبارکت فرو رفته در مقابل زنان آزاده ای که جدت را می خواندند در حالی که اشک هایشان ریزان بود».

أَلَا تَقَضْقَضَتِ السِّهَامُ وَ عَاقَهَا *** عَنْ جِسْمِکَ الْإِجْلَالُ وَ الْإِکْبَارُ

«چرا کاهش و نقصان پیدا نکردند تیرها و محنت آنها از جسم و بدن مبارکت».

حضرت فرمودند:

هدیه تو را پذیرفتم، بنشین بارک الله فیک و سر خود را به جانب خادم منصور بلند کرد و فرمود:

برو نزد امیر و او را خبر ده که این مقدار مال جمع شده و باید با آنها چه کرد؟ خادم رفت و برگشت در حالی که می گفت:

منصور می گوید: تمام آنرا به شما بخشیدم در هر راهی که خواستید به مصرف

ص: 170

برسانید، حضرت به آن پیر مرد فرمود:

تمام این مال ها را بردار که این هبه من است به تو.(1)

10- احسان امام علیه السلام به مردم:

امام علیه السلام نسبت به تمام مسلمین نیکی و احسان می فرمود، هیچ کس به قصد حاجتی خدمت امام نیامد، مگر این که حاجتش برآورده شد و از خدمت آن بزرگوار بازنگشت، مگر آسوده خاطر و دلشاد. آن حضرت عقیده داشت که خوشحال کردن مردم و برآوردن نیازشان از مهمترین کارهای خیر است، از این رو هرگز در پاسخ به تقاضای گرفتاران و رفع ظلم از مظلوم، هیچ گونه مسامحه ای به خود راه نمی داد. برای علی بن یقطین ورود در حکومت هارون را روا دانست و برای او فرمان «کفاره عمل سلطان، احسان به برادران مسلمان است» را به عنوان مجوزی قرار داد. مردم ستمدیده ای که نزد وی به شکوه و زاری می آمدند، امام علیه السلام، گرفتاریها و درد دلهای آنها را به خاطر خدا و از روی محبت برطرف می کرد.

از جمله کسانی که از امام علیه السلام کمک خواست، شخصی از مردم ری است. وی اموال زیادی داشته که حکومت ری آنها را تصرف کرده بود و نمی توانست اموالش را از چنگ حکومت آزاد کند و می ترسید که از هستی ساقط شود. فکر زیادی کرد که چه کند! درباره حاکم ری پرسید، گفتند: از شیعیان امام علیه السلام است، تصمیم گرفت تا مسافرت کند و خدمت امام علیه السلام برسد و به او پناهنده شود. این بود که سفری به مدینه کرد، وقتی که به آن جا رسید، به محضر امام علیه السلام شرفیاب شد و جریان خود و

ص: 171


1- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 432 - بحار، ج 48، ص 108 و 109 - منتهی الأمال، ج 2، ص 344 و 345

گرفتاری اش را به اطلاع آن حضرت رسانید.

امام علیه السلام نامه ای درباره او، به والی ری نوشت که در آن نامه، پس از بِسْمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ، چنین آمده بود:

«اعْلَمْ انَّ للَّهِ تَحْتَ عَرْشِهِ ظِلّاً لا یَسْکُنُهُ الّا مَنْ اسْدی إِلَیّ اخیهِ مَعْروفاً اوْ نَفَّسَ عَنْهُ کُربَهً ، أو أدخَلَ علی قَلبِهِ سُرورا ، و هذا أخُوکَ، و السّلامُ».

«بدان که خدا را در زیر عرش وی سایه ای است که، هیچ کس از آن سایه برخوردار نمی شود، مگر این که برای برادر مسلمانش کار خیری انجام دهد و یا گرفتاری او را برطرف سازد و یا دل او را شاد کند. حامل نامه برادر مسلمان تواست، والسلام...»

آن مرد نامه را گرفت و پس از ادای فریضه حج، آهنگ وطن کرد، وقتی که به ری رسید، شبانه نزد حاکم رفت، در خانه اش را زد، غلام حاکم بیرون آمد، از او پرسید:

تو کیستی؟

فرستاده امام صابر، موسی علیه السلام .

غلام با عجله نزد حاکم رفت و جریان را به اطلاع وی رساند، حاکم با پای برهنه به استقبال وی آمده و با او معانقه کرد و وسط دو چشمش را بوسید و چندین بار پیشانی او را بوسه زد و با اشتیاق از حال امام علیه السلام می پرسید. آنگاه نامه امام علیه السلام را گرفت و بوسید و به احترام نامه سرپا ایستاد، وقتی که نامه را خواند، اموال و جامه های خود را طلبید و تمام آنها را با وی قسمت کرد و آنچه قسمت پذیر نبود، بهایش را به وی پرداخت در حالی که می گفت: برادر آیا از من خوشحال شدی؟

آری به خدا بیش از آن خوشحالم!!

آنگاه دفتر اموال را خواست و روی تمام دیونی که به گردن آن مرد بود خط

ص: 172

کشید و برائت نامه ای به او داد. آن مرد از نزد وی بیرون شد در حالی که دلش از خوشحالی و شادی به پرواز درآمده بود، با خود عهد کرد که به خاطر احسان و خوبی او، به مکه برود و در کنار بیت الله الحرام، برای وی دعا کند و خوبی و احسانی که در حق وی نموده است به عرض امام علیه السلام برساند. همین که موسم حج فرا رسید، رهسپار مکه شد و پس از آن راهی مدینه گشت و خدمت امام علیه السلام رسید و جریان را به اطلاع امام علیه السلام می رساند، امام علیه السلام بسیار خوشحال شد، آن مرد عرض کرد:

سرور من! آیا این عمل شما را خوشحال کرد؟

«آری به خدا سوگند، او مرا و امیرالمؤمنین را خشنود کرد، به خدا سوگند که جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و خدای تعالی را مسرور ساخت...».(1)

اینها همه دلالت بر اهمیت زیاد امام علیه السلام به امور مسلمانان، و علاقه فراوان آن حضرت به برآوردن حاجات مردم دارد. و از این قبیل قضایا فراوان است که فرصتی برای نقل آنها نیست، به قول شاعر:

من از مفصل هر جمله مجملی گویم***تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

11- مواعظ امام علیه السلام:

1- قَوْلِهِ علیه السلام عِنْدَ قَبْرٍ حَضَرَهُ:

«انَّ شَیئاً هذا آخِرُهُ لَحَقیقٌ إنَّ یُزهَدَ فی أوَّلِهِ، وإنَّ شَیئاً هذا أوَّلُهُ لَحَقیقٌ أن یُخافَ آخِرُهُ ».(2)

ص: 173


1- بحار، ج 48، ص 174.
2- وسائل الشیعه، ج 16، ص 15- تحف العقول، ص 408.

امام کاظم علیه السلام در کنار قبری که حضور داشت فرمود:

«چیزی که آخرش این است سزاوار است که از آغازش زهد ورزیده شود و چیزی که آغازش این است سزاوار است که از پایانش ترسیده شود».

2- قوله علیه السلام:

«المَعروفُ غُلٌّ لا یَفُکُّهُ إلاّ مُکافَأهٌ أو شُکْرٌ لَوْ ظَهَرَتِ اَلْآجَالُ اِفْتَضَحَتِ اَلْآمَالُ مَنْ وَلَّدَهُ اَلْفَقْرُ أَبْطَرَهُ اَلْغِنَی مَنْ لَمْ یَجِدْ لِلْإِسَاءَهِ مَضَضاً لَمْ یَکُنْ لِلْإِحْسَانِ عِنْدَهُ مَوْقِعٌ ما تَسابَّ اثنانِ إلَا انحَطَّ الأَعلی إلی مَرتِبَهِ الأَسفَلِ».

«کار نیک بسته شده و آزادش نمی کند مگر مقابله به مثل یا شکر، اگر اجل ها معلوم و آشکار می شد آرزوها رسوا می گشتند، کسی که مولود فقر و تنگدستی است، غنا و ثروت حیران و سرگشته اش می کند، کسی که برای بدی به دیگران درد و سختی را درک نمی کند، نزد وی نیکی نمودن به غیر جائی و مکانی ندارد، دو نفر یکدیگر را دشنام نمی دهند مگر آنکه شخص برتر به مرتبه پست تر می رسد».

3-کَتَبَ هَارُونُ اَلرَّشِیدُ إِلَی أَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : عِظْنِی وَ أَوْجِزْ فَکَتَبَ إِلَیْهِ : ما مِن شَی ءٍ تَراهُ عَینُکَ إلّا وفیهِ مَوعِظَهٌ (1)

«هارون الرشید به امام موسی کاظم علیه السلام نوشت مرا پندی ده و مختصر کن، حضرت در جوابش نوشت چیزی نیست که چشمت ببیند جز اینکه در آن پندیست.»

4- بَعَثَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ علیه السلام إِلَی الرَّشِیدِ مِنَ الْحَبْسِ بِرِسَالَهٍ کَانَتْ:

ص: 174


1- امالی، للشیخ الصدوق قدس سره، ص 509- بحار، ج 68 ص 324 و ج 75 ص 319.

إِنَّهُ لَنْ یَنْقَضِیَ عَنِّی یَوْمٌ مِنَ البَلَاءِ إِلَّا انْقَضَی عَنْکَ مَعَهُ یَوْمٌ مِنَ الرَّخَاءِ، حَتَّی نَقْضِیَ جَمِیعًا إِلَی یَوْمٍ لَیْسَ لَهُ انْقِضَاءٌ، یَخْسَرُ فِیهِ المُبْطِلُون.(1)

«موسی بن جعفر علیهماالسلام از زندان رساله ای را برای هارون فرستاد و در آن درج فرموده بود که : نمی گذرد از من روزی از بلا و دشواری مگر اینکه می گذرد از تو با آن روزی از رفاه و آسانی، برسیم همه ما به روزی که انقضایی برای آن نباشد، زیان کار خواهند بود در آن روز تباهکاران.»

12- دستگیری امام علیه السلام:

وجود امام علیه السلام بر هارون گران آمده و روی سینه اش سنگینی می کرد و تا حد زیادی از شهرت امام علیه السلام و نشر فضایل و گفتگوی مردم از فضایل و علم و دانش وی رنج می برد، این بود که آن طاغوت کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد (در آن وقت در مدینه بسر می برد) به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سلام داده و او را مخاطب قرار داد و گفت:

«پدر و مادرم فدایت یا رسول الله! من از شما عذر می خواهم، درباره کاری که قصد کرده ام! من می خواهم موسی بن جعفر را دستگیر کنم و او را به زندان افکنم، زیرا که می ترسم او میان امت تو فتنه ای برپا کند و خون امتت ریخته شود.»(2)

عجیب است که برای از بین بردن حرمت پیامبران صلی الله علیه و آله و سلم و شکنجه کردن پاره جگر آن بزرگوار از آن حضرت، معذرت خواهی می کند. او گمان می کرد که با این معذرت خواهی نسبت به ارتکاب چنان جرمی از مسؤولیتش در آن روزی که

ص: 175


1- بحار، ج 48، ص 148-کشف الغمه، ج 2، ص 250 - احقاق الحق، ج 12، ص 341.
2- بحار، ج 48، ص 232 - الغیبه، للشیخ الطوسی، ص 22.

بدکاران زیان می برند پیشگیری خواهد شد.

در روز بعد دستور لازم برای دستگیری امام علیه السلام را صادر کرد، و مأموران برای دستگیری آن بزرگوار وارد حرم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شدند، در حالی که بالای سر جد بزرگوارش صلی الله علیه و آله و سلم مشغول نماز بود، نمازش را قطع کردند و مهلت ندادند تا نمازش را به آخر برساند و از آن مکان مقدس او را بردند و دستهای آن بزرگوار را بستند، در حالی که اشکهایش جاری بود رو به قبر جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کرد و زبان به شکوه گشود و عرض کرد:

«یا رسول الله به تو شکایت می کنم.»(1)

هارون حرمت آن قبر مقدس را نگاه نداشت و قداست آن را از بین برد و همچنین حرمت فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را که از هر چیز برای پاسداشتن و مودت لازمتر بود، همچنان که حرمت نماز را (که مقدسترین عبادت در اسلام است) پاس نداشت، و دستور داد تا نمازش را شکستند، و او را غل و زنجیر کردند. امام علیه السلام را با این حال نزد هارون بردند، در حالی که در بند غل و زنجیر بود، وقتی که با او روبرو شد، سخنان درشت و ناسزا به آن بزرگوار گفت. و دستگیری امام علیه السلام مصادف با بیستم ماه شوال سال «179 ه» هه بود.(2)

13- بی تابی مسلمانان:

وقتی که امام علیه السلام را دستگیر کردند مسلمانان شیون و ناله برآوردند و بی تابی کردند و دلی نماند مگر این که از درد و غم به درد آمد، زیرا کسی را از آنها دور

ص: 176


1- مناقب، ج 2، ص 385، بحار، 48، ص 221 ۔ عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 71
2- بحار، ج 28، ص 206 - کافی، ج 1، ص 276.

کردند که به مستمندان آنها توجه داشت و یتیمان و بیوه زنانشان را سرپرستی می کرد و بر رعایت احوال و لطف و محبت ایشان متعهد بود و هر کس از آنها گرفتار مصایب و حوادثی می شد به او پناه می برد.

هارون بیمناک از آن که آشوب بپا شود و نگرانی پیش آید دستور داد تا دو محمل ترتیب دادند و سفارش کرد تا یکی از آنها را به طرف کوفه و دیگری را به جانب بصره فرستادند، تا امر امام علیه السلام بر آنها مشتبه شود و ندانند که در کجا زندانی است! و دستور داد امام علیه السلام را در دل شبی ظلمانی به جانب بصره ببرند و سرانجام امام علیه السلام را حرکت دادند و سایه ای از غم و اندوه و مصیبت بر مدینه گسترده شده بود.

14- امام علیه السلام در زندان بصره:

امام علیه السلام را در غل و زنجیر راهی بصره کردند، در حالی که رنجور و افسرده بود و حسان سروی را مأمور نگهداری و پاسداری از او کرده بودند.(1) پیش از آن که به بصره برسند، عبدالله بن مرحوم ازدی به خدمت آن حضرت رسید، امام علیه السلام نامه ای به وی داد تا به فرزندش امام رضا علیه السلام برساند و او را آگاه ساخت که وی امام بعد از آن بزرگوار است.(2)

کاروان بیابانها را در نوردید، تا این که به بصره رسید. ورود امام علیه السلام یک روز پیش از روز ترویه بود،(3) حسان امام علیه السلام را تحویل عیسی بن جعفر داد و عیسی او را در خانه ای از بیوتات زندان محبوس کرد و در زندان را روی آن حضرت بست و در زندان باز نمی شد، مگر در دو وقت: یکی وقت رفتن آن حضرت برای تطهیر و

ص: 177


1- بحار، ج 48، ص 221.
2- تنقیح المقال، مامقانی، انتشارات جهان، ج 2، ص 214.
3- بحار، ج 48، ص 221 - منتخب التواریخ، 518

دیگری وقت آوردن غذا برای امام علیه السلام(1)

اما وضع آن حضرت در زندان بصره:

فراغت امام علیه السلام برای عبادت:

امام علیه السلام چنان رو به عبادت خدا آورد که از عبادت و توجه به خدا اندیشه ها را حیران و عقول را سرگردان ساخته، روزها را روزه دار و شبها را بیدار و بیشتر اوقات خود را در نماز، سجده و دعا می گذراند، از زندان دلگیر و بدحال نبود و فراغت خود را برای عبادت از بزرگترین نعمتهایی می دانست که خداوند به او مرحمت کرده است و پروردگار را بدان خاطر شکر و سپاس میگفت و این دعا را می خواند:

«اللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنّی کُنْتُ أَسْاَلکَ أَنْ تُفَرغَنی لعبادتِکَ ، اللهُمَّ وقَدْ فَعَلْتَ فلک الحمدُ».(2)

خداوندا! من پیوسته از تو درخواست می کردم که گوشه فراغتی از جهت عبادت و بندگی خود به من روزی کنی، اکنون تو را شکر و سپاس می گویم که دعای مرا مستجاب ساختی و آنچه می خواستم مرحمت کردی.

و این دعا، به مقدار زیادی از صبر و رضای امام علیه السلام به قضای خداوندی پرده برمی دارد همان طوری که بر میزان اشتیاق و علاقه فراوان وی به عبادت و طاعت دلالت دارد.

ص: 178


1- بحار، ج 48، ص 221- عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 85
2- مناقب، 2، ص 379.

15- حضور دانشمندان در خدمت امام علیه السلام:

وقتی که علمای بصره و راویان حدیث اطلاع پیدا کردند که امام علیه السلام در زندان بصره است، بطور پنهانی به خدمتش می رسیدند که بعدها برخی از علوم و احکام را از آن بزرگوار نقل کردند. از جمله یاسین زیاتی به محضر امام علیه السلام آمده و از آن حضرت روایت کرده(1) و گروهی دیگر از دانشمندان مبرز به خدمت امام علیه السلام آمده و به مقدار زیادی از آنچه به شریعت اسلامی مربوط می شد، روایت کرده اند.

16- سفارش هارون به عیسی برای قتل امام علیه السلام:

خبر زندانی بودن امام علیه السلام در بصره منتشر شد و مردم با حسرت و آه درباره آن حضرت گفتگو می کردند، از این رو هارون از وقوع آشوب و بلوا بیمناک شده و به عیسی سفارش کرد و از او خواست تا هر چه زودتر اقدام به قتل ناگهانی امام علیه السلام کرده و او را راحت کند و خاطرش را آسوده سازد.

17- استعفای عیسی از قتل امام علیه السلام:

وقتی که اوامر هارون الرشید درباره قتل امام علیه السلام به عیسی رسید، این کار بر او گران آمد این بود که تمام دوستان و افراد مورد اطمینان خود را جمع کرد و جریان را به اطلاع آنها رساند، آنها عیسی را از ارتکاب چنان جرمی برحذر داشتند و عیسی نیز نظر آنها را پسندید و نامه ای به هارون نوشت و از او خواست تا وی را از این کار معذور بدارد به این عبارت:

«یا امیرالمؤمنین، من او را در تمام این مدتی که در این جا است کسی را در زندان

ص: 179


1- رجال نجاشی، ص 352.

با او زندانی کردم تا از راه و روش او مطلع گردد و کسی از اهل معرفت و درایت را که مثل جریان خون در رگهای آدمی، برای زیر نظر گرفتن کارهای او بر او گماردم، با این همه هیچ بدی از او مشاهده نشده و از امیرالمؤمنین جز به نیکی یاد نکرده و چیزی در اطراف او دیده نشد که حکایت از دست یازی بر ولایت و یا قیام و خروج او کند. و چیزی از امور دنیایی دیده نشد و نه در این مدت هرگز بر امیرالمؤمنین و نه بر کس دیگری از مردم، نفرینی کرده است و جز دعا برای آمرزش و رحمت وی و همه مسلمین و روزه و نماز و عبادت مداوم، کار دیگری نداشته، حال اگر امیرالمؤمنین صلاح بداند مرا از کار وی معذور بدارد و یا کسی را بفرستد تا از من او ا تحویل بگیرد، اگر نه او را رها می کنم، زیرا که من نسبت به حبس و زجر او بسیار ناراحتم.»(1)

این نامه دلیل بر آن است که قتل امام علیه السلام بر عیسی گران بوده و احترام زیادی برای او قائل بوده و از او مراقبت می کرده و جاسوسهایی بر او گمارده بوده است و او را جز مشغول به ذکر و طاعت خدا ندیده و برای کسی حتی کسانی که به او ستم کرده اند، بدگویی نکرده بود. از این رو عیسی بیمناک بوده و از خداوند درباره قتل وی می ترسید، امام علیه السلام یک سال تمام در زندان عیسی ماند(2) و در آن جا رنج زندان و تلخی و شدت غل و زنجیر را تحمل کرد.

18- حمل امام علیه السلام مال به بغداد:

هارون به درخواست عیسی پاسخ مثبت داد و ترسید که او امام علیه السلام را آزاد کند و به حال خود بگذارد، از این رو دستور داد تا آن بزرگوار را به بغداد بفرستد، عیسی

ص: 180


1- بحار، ج 48، ص 233 - اعلام الوری، ص 310.
2- همان.

خوشحال شد، چون خداوند او را از ارتکاب گناه نجات داده بود. و بلافاصله عیسی دستور داد تا آن بزرگوار را به سمت بغداد حرکت دادند، چند مأمور و نگهبان همراه او کرد و با شتاب او را می بردند تا این که به بغداد رساندند و هارون از ورود امام علیه السلام مطلع شد و دستور داد امام علیه السلام را به زندان ببرند... اما آنچه بر سر امام علیه السلام در بغداد آمد به شرح زیر است:

19- در زندان فضل:

وقتی که امام علیه السلام به بغداد رسید، هارون دستور داد تا در نزد فضل بن ربیع(1)زندانی شود، فضل او را گرفت و در خانه خویش زندانی کرد.

هارون، امام علیه السلام را در خانه های وزرای خود زندانی می کرد و او را در زندانهای عمومی مانند زندان «منطبق»، و زندانهای دیگر، به خاطر عظمت امام علیه السلام و مقام و منزلت او و شخصیت والای وی، زندانی نمی کرد چون رسم بر این بود که شخصیتهای بزرگ را در زندانهای عمومی بازداشت نمی کردند، عبدالملک بن صالح را (وقتی که هارون بر او خشم گرفت) نزد فضل بن ربیع زندانی کرد، و همچنین ابراهیم بن مهدی را پیش احمد بن خالد زندانی کرد.(2) به همین دلیل امام علیه السلام را نیز در خانه های وزرا و بزرگان دولت زندانی کرد.

ص: 181


1- فضل بن ربیع بن یونس، مکنی به ابوالعباس دربان هارون الرشید و محمد امین، و پدرش دربان منصور و مهدی بود و همین که خلافت به امین رسید، فضل از خراسان به نزد او آمد و به همراه او بود تا وقتی که در طوس از دنیا رفت، امین او را گرامی می داشت و تمام امور را به دست او سپرد و در مشکلات خود به او مراجعه میکرد او از پدرش و پدرش از قول منصور به نقل از جدش از قول ابن عباس نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هر کس را که من سرپرست و صاحب اختیارم، علی صاحب اختیار است.» وی در سال 207 ه- و بعضی گفته اند: 208 ه- از دنیا رفت. (تاریخ بغداد، ج 12، ص 343 و 344).
2- تاریخ بغداد، طیفور، ص 185.

20- نظارت هارون بر امام علیه السلام :

هارون از امام علیه السلام در دل، نگرانی توأم با ترس داشت و به جاسوسهایی که در داخل زندان بر امام علیه السلام گمارده بوده اطمینان نداشت و خود شخصاً مراقب بود و از ترس این که مبادا کسی با آن بزرگوار ارتباط داشته باشد، کارهای او را زیر نظر داشت و یا از آن جهت که مبادا فضل برای آن حضرت رفاهی قائل شود! این بود که خود، بر بالای بام زندان می رفت و از بالا به داخل زندان می نگریست، جامه ای را می دید که در گوشه ای از زندان افتاده و از جای خود تغییر نمی کند، به فضل گفت: آن جامه چیست که همه روز در همان جا می بینم؟!

یا امیرالمؤمنین! آن جامه نیست، بلکه موسی بن جعفر علیهماالسلام است که هر روز بعد از طلوع آفتاب به سجده می رود و تا وقت زوال در حال سجده است.

هارون به خود آمد و گفت:

براستی که این از رهبانان و عابدان بنی هاشم است!

ربیع پس از این که اعتراف او را به پارسایی امام علیه السلام شنید، نگاهی کرد گفت یا امیرالمؤمنین! اگر می دانید که او چنین است، پس چرا او را در این تنگنای زندان جا داده اید؟!!

هارون در پاسخ، آنچه در دل از شرارت و بی رحمتی داشت ابراز داشت و گفت:

«هیهات! جز این راهی نیست.»

محققاً هارون مقام و منزلت امام علیه السلام و بی اعتنایی او را به دنیا و توجهش به خدا را می دانست اما علاقه وی به دنیا و حسدی که نسبت به امام علیه السلام داشت او را بر این اعمال وامی داشت.

ص: 182

21- کیفیت زهر دادن امام علیه السلام:

مشهور آن است که هارون الرشید خود خرمایی خواست و به زهری کشنده آلوده ساخت، آنگاه به سندی دستور داد تا به حضور امام علیه السلام ببرد و او را مجبور کند تا خرما را بخورد.(1)

بعضی گفته اند که هارون به سندی دستور داد و سندی خود رطبی گرفت و به زهر آلوده ساخت و به امام علیه السلام داد و آن بزرگوار ده عدد از آن خرماها را خورد، سندی گفت: بیشتر بخورید.

امام علیه السلام گوشه چشم نگاهی به او کرد و فرمود:

«کافی است! مقصود تو به عمل آمد، به بیش از این نیازی نیست.»(2)

همین که امام علیه السلام آن چند دانه خرمای زهرآلود را تناول کرد، اثر زهر به تمام بدن آن بزرگوار سرایت کرد و امام علیه با بدترین رنجها و شدیدترین دردها روبرو شد و در امواجی از درد و غم دست و پا می زد و از آن طرف مأموران سنگدل را که سندی بن شاهک فرومایه ناپاک مأمور ساخته بود اطراف امام علیه السلام را گرفته بودند، هر لحظه با درشت ترین و بدترین کلمات به امام علیه السلام پرخاش می کردند و جلو تمام امکانات را گرفته بودند تا هر چه زودتر کار امام علیه السلام یکسره شود و امام علیه السلام در آن لحظات سهمگین، دید آنچه را که هیچ بشری ندیده بود، آثار زهر جگرش را آب کرد و بندبندش را از هم گسست، غم پایمال کردن حرمتش از یک طرف، غربت و دوری عزیزان و دوستانش از طرفی، چقدر در آن حالتی که لحظات آخر عمرش را می گذراند، غم انگیز و حزن آور بود!

ص: 183


1- دمعه الساکبه، ص 518- عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 82
2- بحار، ج 48، ص 147. عیون المعجزات، ص 95.

22- نگرانی سندی:

وقتی که سندی مرتکب این جنایت هولناک شد، سخت نگران شده و به شدت از مسؤلیت خود در برابر شیعیان و علویان بیمناک بود، از این رو چند تن از شخصیتها و بزرگان را به صحن زندان دعوت کرد، به طوری که یکی از بزرگان عامه نقل می کند -اینان هشتاد نفر بودند که سندی آنها را طلبید و گفت:

«به این مرد (موسی بن جعفر علیهماالسلام ) نگاه کنید آیا آسیبی به او رسیده است؟ زیرا که مردم گمان می برند، به او صدمه ای رسیده! و از این حرفها زیاد می زنند، این جایگاه و بستر او است، منزلی وسیع و هیچ گونه سختی و مضیقه ای وجود ندارد! و امیرالمؤمنین (هارون) نسبت به او هیچ نظر بدی ندارد و به این منظور او را در این جا نگه داشته است تا از سفر برگردد و با وی مناظره کند، اینک از هر جهت در گشایش و آسایش است، از خود او بپرسید!»

یکی از آن افراد که مرد بزرگی بود می گوید: تمام همت و فکر و ذکر ما این بود که امام علیه السلام را ببینیم و با او روبرو شویم وقتی که به آن بزرگوار نزدیک شدیم چنان بود که ما هرگز کسی را در فضیلت و عبادت چون او ندیده بودیم، آن حضرت رو به ما کرد و فرمود:

«بدانید! آنچه را که سندی درباره وسعت جا و نظیر اینها گفت، به ظاهر همان است که او گفت، اما مطلبی که من به شما می گویم غیر از آن است که او به شما گفت، بدانید و گواه باشید که او با نه دانه خرما مرا مسموم کرده و فردا رنگ من زرد خواهد شد و روز بعد، از دنیا خواهم رفت».

وقتی که سندی این سخنان را از امام علیه السلام شنید تمام توانش را از دست داد و لرزه بر اندامش افتاد، بدنش مانند شاخه های درخت خرما که تندباد بر آنها بوزد،

ص: 184

بر خود می لرزید.(1)

23- باقی ماندن جنازه امامعلیه السلام تا سه روز:

پیکر مقدس امام علیه السلام تا سه روز ماند و دفن نشد،(2) یک مرتبه در صحن زندان، ماند و مأموران درباره رویداد وفات آن حضرت به تحقیق و بررسی پرداختند و یک بار روی جسر رصافه افکندند تا رهگذران او را ببینند و تمام اینها به منظور تحقیر و توهین به موقعیت و مقام امام علیه السلام بود.

24- اقدام سلیمان به تجهیز:

سلیمان بن ابی جعفر منصور(3) به آنها اعتراض کرد و خود، تجهیز و تشییع

ص: 185


1- روضه الواعظین، ص 185، 186 ۔ عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 79 و در بحار آمده است که امام علیه السلام نگاهی به حاضران کرد و فرمود: گواه باشید که سه روز دیگر من بوسیله زهری که مسمومم کرده اند، شهید می شوم، گواه باشید که به ظاهر تندرست و سالم به نظر می رسم، اما به من زهر داده اند، پایان امروز رنگم به شدت قرمز و از فردا سفید خواهد شد و بعد به رحمت و رضوان خدا خواهم پیوست. (بحار، ج 48، ص 247 - عیون المعجزات، ص 95).
2- عمده الطالب: ص 185.
3- سلیمان بن ابی جعفر منصور، مادرش فاطمه دختر محمد از فرزندان طلحه بن عبدالله تیمی بوده است. آن طوری که در تاریخ ابن کثیر: ج 10، ص 28 آمده است: یک بار از طرف هارون به فرمانروایی و دو مرتبه از طرف امین به استانداری دمشق و دو بار نیز از جانب او به استانداری بصره رسید. و موقعی که فرمانروایی دمشق را بر عهده داشت به ابراهیم بن مهدی گفت: «فضا برای تو باز است، اکنون تخم گذاری کن! و آواز بخوان!» ابراهیم در جواب گفت: به خدا سوگند برای تو نیز فضا باز است، زیرا که در بالای مجلس می نشینی و هر چه مایلی می خوری! آری کسی که پس از سیری هم می خورد، با آن کسی که از گرسنگی به خود می پیچد، و با وجود کسالت خدمت می کند مثل هم نیستند. (تاریخ ابن عساکر، ج 6، ص 279). صفدی در اشعار خود، جریان فرمانروایی سلیمان، در دمشق را چنین آورده است: ثم سلیمان بن عبدالله*** من ذاله فی مجده یباهی اخرج منها خائفاً ماعقبا*** فر من السفیان از توثبا وقد ولیها بعد للأمین*** فی مرتین فاستمع تبیینی یعنی: سلیمان بن عبدالله، آن کسی که در مجد و عظمت بر دیگران افتخار می کرد از دمشق بیمناک درامد و دیگر برنگشت از دست سفیان که بر آن جا مسلط شد، فرار کرد و بعدها دو مرتبه از طرف امین به استانداری دمشق رسید، به این توضیح من گوش فرا ده! این اشعار در «امراء دمشق: ص 123» و «تاریخ بغداد: ج 9، ص 24» آمده است. سلیمان در سال 1991 ه) از دنیا رفت.

امام علیه السلام را بر عهده گرفت؛ کاخ سلیمان (عموی هارون)۔ کنار رود دجله بود، صدای غوغا و شیون مردم را شنید، و دید بغداد پر از سر و صدا و غوغا شده است، وحشت زده شد به پسران و غلامانش گفت:

چه خبر است؟

گفتند: سندی بن شاهک دستور داده تا بر جنازه موسی بن جعفر علیهمالسلام چنین فریادی بزنند و جریان آن ندای بی رحمانه و زشت را به اطلاع او رساندند.

عواطف سلیمان تحریک، و حالش دگرگون شد و خشم و هیجان سرتاپای او را فرا گرفت، فرزندانش را صدا زد و گفت:

با غلامانتان بروید و جنازه را از دست آنها بگیرید و اگر ندادند کتک بزنید و لباس تنشان را پاره کنید!

پسران و غلامان سلیمان با عجله رفتند و از مأموران سندی جنازه امام علیه السلام را گرفتند و مأموران کمترین ایستادگی در برابر آنها نکردند. به این ترتیب دستور سلیمان عموی خلیفه، و بزرگترین شخصیت برجسته در دوران عباسیان که فرمانش نزد همه آنها مطاع بوده است عملی شد. غلامان جنازه امام علیه السلام را گرفتند و نزد سلیمان آوردند، و او فوری دستور داد در خیابانهای بغداد برعکس ندایی که از

ص: 186

طرف منادیان سندی داده می شد ندا دهند، غلامان سلیمان با صدای بلند، چنین ندا می دادند:

«ای مردم! هر کس می خواهد جنازه طیب پسر طیب، موسی بن جعفر علیهماالسلام را ببیند، بیاید و ببیند.»(1)

مردم از طبقات مختلف برای تشییع پیکر مقدس امام مسلمانان و سرور پرهیزگاران از خانه ها بیرون شدند. و شیعیان با اشک جاری و دلهای طپیده اجتماع کردند و جنازه آن حضرت را تشییع نمودند.

25- تجهیز بدن امام علیه السلام:

سلیمان شروع به تجهیز کرد و پیکر مقدس امام علیه السلام را غسل داد و کفنی را که قبلاً برای خود آماده کرده بود و تمام قرآن کریم را بر آن نوشته و دو هزار و پانصد دینار خرج کرده بود، بر آن بدن مطهر پوشاند.(2) مسیب بن زهره نقل کرده و می گوید: به خدا قسم که با چشمم آن مردم را می دیدم که گمان می کردند آنها بدن امام علیه السلام را غسل می دهند، در حالی که دست آنها به بدن نمی رسید و گمان می کردند که آنها حنوط و کفن می کنند، اما من می دیدم که آنان هیچ کاری انجام نمی دهند! دیدم، همان کسی که در وقت وفات آن بزرگوار آمد -یعنی امام رضا علیه السلام - غسل، حنوط و کفن امام علیه السلام را بر عهده گرفته، و آشکارا با مردم همکاری می کند اما مردم او را

ص: 187


1- عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 81 و در مناقب شهرآشوب: ج 2، ص 386 آمده است که سلیمان در یک روز بارانی در دهلیز خانه اش بود که ناگهان جنازه امام علیه السلام را از آن جا عبور می دادند به غلامانش گفت: بپرسید: این جنازه از کیست؟ آمدند گفتند: جناز؛ موسی بن جعفر علیهماالسلام است که در زندان از دنیا رفته است و هارون دستور داده تا بدین حال دفن کنند، سلیمان گفت: موسی بن جعفر علیهماالسلام را این طور دفن می کنند؟ آیا از کسی که برای سلطنت و حکومت خود در دنیا بیم دارند، در عالم آخرت -و پس از مردن - نیز نباید حق او را ادا کنند؟!
2- مناقب: ج 2، ص 387، عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 82 - اعلام الوری باعلام الهدی، ص 311 و 312.

نمی شناسند، وقتی که از کار غسل و تجهیز پیکر مقدس امام علیه السلام فارغ شد رو به من کرد و گفت:

«ای مسیب اگر در موردی شک و تردید داشتی مبادا درباره من تردیدی به خود راه دهی، زیرا من امام و مولای تو و حجت خدا پس از پدرم بر شمایم. مسیب! مثل من مثل یوسف صدیق است و مثل این مردم مثل برادران یوسف، آن موقعی که به کاخ یوسف وارد شدند او را نمی شناختند».(1)

و پس از پایان غسل، بدن مقدس امام علیه السلام را به آخرین جایگاهش منتقل کردند.

سبط پیغمبر بود در گوشه زندان چرا*** سلسله در پای شاهنشاه انس و جان چرا؟

این شه دور از وطن در دست دشمن ها اسیر***گه به بصره گه به بغداد است سرگردان چرا؟

خفت بر تخت ای عجب هارون و موسی روی خاک***در شگفتم عالم از این غم نشد ویران چرا؟

سندی بن شاهک! آخر شاه مهمان تو بود***بی جهت سیلی زدن بر صورت مهمان چرا؟

شاه را دادند اگر در گوشه محبس مکان***دیگر این آزردن محبوس در زندان چرا؟

با همه زجر و مرارتها که در زندان کشید***پیکر آزرده اش بر دوش حمالان چرا؟

ص: 188


1- عیون اخبار الرضا علیه السلام- ج 1، ص 84 و 85- بحار، ج 48، ص 225 - دلائل الامامه، طبری، ص 153.

26- جمعیتهای تشییع کننده:

تمام بغداد یکجا برای تشییع جنازه امام علیه السلام به حرکت درآمد! و آن روز، روزی دیدنی بود که بغداد هرگز نظیر آنرا در خود ندیده بود. نیک و بد، صالح و طالح برای تشییع جنازه فرزند پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم و بهره گرفتن از ثواب حمل بدن مقدس آن بزرگوار از خانه ها بیرون شتافتند و مردم دسته دسته در خیابانها و گذرگاهها به راه افتاده بودند و صدای شیون و فغان از هر سو بلند گشته و در پیشاپیش همه تشییع کنندگان، (به طوری که بعضی از مورخان نوشته اند) شخص هارون قرار گرفته بود، در حالی که متأثر و غمگین بود و از فقدان امام علیه السلام اظهار تأسف می کرد و خودش را نسبت به کشتن امام علیه السلام بی گناه جلوه می داد و پشت سرش، برمکیان،(1) و کارمندان عالی رتبه و سران دولت و قبل از همه آنها سلیمان در حالی که پاهایش برهنه بود، حرکت می کردند و جلو جنازه مجمرهای عطر همه جا را معطر کرده بود، بدن مقدس امام علیه السلام روی انگشتان مردم با تمام شکوه و جلال، حمل شد و آن جسد مطهر را در محل بازاری گذاشتند که بعدها به «سوق الریاحین» موسوم گشت.(2)

اما دلها بسوزد برای آن آقائی که سه شبانه روز بدنش روی خاکهای کربلا قرار گرفت، مُلْقاً ثَلاثاً بِلا غُسْلٍ وَلا کَفَنٍی(3)، قطعه حصیری آوردند و بدن حجت خدا را از روی زمین برداشتند و امام سجاد علیه السلام

بدن پدر بزرگوارش را دفن کرد.(4)

ص: 189


1- حضاره الاسلام فی دار السلام: ص 126، مشهور آن است که هارون الرشید، خود در تشییع حاضر نبود، و او در «رقّه» بوده است.
2- انوار البهیه: ص 201 - الذریعه، ج 3، ص 285.
3- شجره طوبی، شیخ مهدی حائری مازندرانی قدس سره، ج 1، ص 75.
4- در بعضی از روایات آمده: امام سجاد علیه السلام از بنی اسد حصیری طلبید و اعضاء پدر بزرگوارش را در میان حصیر گذاشت، وقتی که خواست آنرا در میان قبر بگذارد، در این اثنا در دست شبیه دستهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ظاهر شد و آن بدن نازنین را گرفت و در قبر گذاشت. (کبریت الأحمر، ص 493).

ص: 190

گفتار هشتم

1- حضرت آیه الله مرحوم حاج شیخ حسن سعید تهرانی قدس سره

تصویر

(از تهران)

ص: 191

ص: 192

2- مهدی اهل بیت علیه و علیهم السلام

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

اَلْحَمْدُللّهِ الْقَائِمِ الدَّائِمِ ، ثُمَّ الَّذِی هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَالِمٍ ، الْقَادِرُ عَلَی جَمِیعِ اَلْمُمْکِنَاتِ، وَ الْفَاعِلُ اَلْأَصْلَحُ بِالمَخلوقَاتِ، وَالصَّلوهُ وَ السَّلَامُ عَلَی اشْرَفَ الْبَرِیَّاتِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خِیَرَهَ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ السَّمَاوَاتِ ، لَا سِیَّمَا الْحُجَّهِ الْقَائِمَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ سُمِّیَ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ ، أَمَامَ الْعَصْرِ وَ حُجَّهُ اللَّهُ .

3- حضرت مهدی علیه السلام در مسیر تکاملی انبیاء برای تشکیل حکومت عدل جهانی:

جهان پدیده ای ست که با دست نیرومند الهی از هزاران هزار موجود ریز و درشت شناخته شده و شناخته نشده هستی یافته و به سیر تکاملی مقرر ادامه می دهد و از مبدأ تا منتهی با یک نظم غیر قابل تزلزلی حرکت می نماید و این مجموعه هستی که از آن بعالم آفرینش تعبیر شده یک موجود زنده و با انرژی است که از موجودات گوناگونی که همه با هم ربط داشته و عضو فعال زندگی می باشند تشکیل یافته است بطوریکه اگر یک موجود از مدار خود خارج شود و یا یک پدیده به موقع

ص: 193

خود وجود پیدا نمی کرد نقص و کمبودی در عالم وجود داشت و دیگر جهان کمالی نداشت تا بر تمامیت و کمال خالق آن دلالت کند(1) اکنون که انسان با دید تحقیق و بررسی کامل تا آنجائیکه دانش او می رسد دریافته که در سرتاسر هستی با همه گسترش و موجودات پیدا و ناپیدائی که دارد و ابتدا و انتهایش را نمی تواند درک کند و یا به طور تقریب برای آن نظریه قاطعی بدهد ولی یک اصل غیر قابل انکاری را به طور قطع درک می کند و در تمام ادوار تاریخ بشری این اصل مورد قبول بوده و در هیچ مکتبی بر خلاف آن سخنی و یا نظامی خردمندانه آورده نشده و آن اساس خلل ناپذیر نظام عالم هستی است که خود گواه بر کمال آفریننده جهان می باشد. و این بحث با همه دقت و بررسی که دانشمندان ارزنده در طول تاریخ نموده اند و درباره آن کتابها و مقالاتی نوشته و از جهات عدیده ای در موضوع یاد شده بحث کرده اند ولی باید گفت هر کس در هر سطحی از دانش و علم که بخواهد در این باره فکر کند با اندک دقتی در محیط خود و حیات انسانی خویش می تواند این نظام را درک کند و تمامیت جهان طبیعت از امور فطری است که انسانها می توانند نسبت به میزان درک و بینش خود آن را دریابند و اصل کلی آنرا بالطبع قبول کنند البته خصوصیات و تطبیق آنرا در موارد کاری بسیار دشوار بلکه باید گفت بطور کلی برای انسان محدود غیر قابل فهم و باید از دید الهی در این راه استفاده کند تا بمقدار استعداد خود بحقایق برسد.

ص: 194


1- خلاصه جهان پدیده خداست که تمام اجزاء آنها بهم مرتبط است و همه به خدا نیازمندند و چنانکه گفته اند: عالم به جهت وجود مرتبط و مفتقر است بحق جل وعلا، و حق بجهت ظهور مرتبط به عالم پس همه موجودات نیازمند به خدا هستند در حدوث و بقاء: فالکل مفتقر ما الکل مستغنی - هذا هو الحق قد قلناه لانکنی - فالکل بالکل مربوط فلیس له - عند انفصال خذوا فلته عنی. (نصوص الخصوص، ص 142).

انسان در چنین محیط مجهول و پر اضطرابی خود را می بیند که بر طبق غریزه ذاتی خود می خواهد پیشروی کند و خود و همه موجودات بسته بخویش را به پیش ببرد و زندگی بهتری را برای خود مهیا سازد و به کمال انسانی برسد از طرفی هم آنقدر مجهولات او را احاطه نموده که نمی تواند با اطمینان کامل گامی بردارد و در آن موقع است که از دل فریاد سر می دهد آفریدگارا اگر انسان را خلقت نمی نمودی جهان آفرینش دچار کمبودی بود که هیچ موجودی نمی توانست آنرا جبران کند و آفریدن موجودات دیگر برای چه بود چه خود گفتی من عالم را تمام آفریدم و آنرا از آن تو قرار دادم و ما می بینیم هر چه هست مسخر و برای انسان است و اگر مرا مانند دیگر موجودات مجبور می آفریدی و از خود اراده و اختیاری نداشتم باز ارزشی برای من نبود که جهانی را برای من به وجود آوری و اگر مرا با تمام غرائز و امتیازات می آفریدی و به خود وامی گذاشتی نمی توانستم با اینهمه مجهولات موقعیت خود را در جهان تأمین کنم و طبعاً چنین خلقتی در این جهان ناتمام بود و پدیده تو از نظر آفرینش ناقص بشمار می آمد تنها راهی که جهان خلقت را با داشتن موجودی به نام انسان که دارای اراده و اختیار است می تواند کامل نماید اینستکه در جهان حکومت عدل الهی تشکیل داده تا انسانها را با تهیه و طرح چنین دولتی در مسیر طبیعت قرار داده و به سوی کمال مطلوب سوق دهد چنانچه نخواستند با قافله پیشرو حرکت کنند و دچار انحراف شدند از خط خارج نموده و از زندگی انسانی دور سازند و آنها را فدای انسانها کنند تا راه برای انسانها در جهان هستی (دنیا و آخرت) بازگردد پس انسان وقتی می تواند به زندگی انسانی خود ادامه دهد و بکمال مطلوب برسد که برای آنچه خلقت شده در مسیری که آفرینش صورت گرفته گام بردارد و از خود در مجموعه هستی استفاده کند و از موجودات به نفع خویش بهره برداری نماید و رسیدن به این هدف جز در سایه حکومت عدل در جهان میسر

ص: 195

نیست و انسان روزی می تواند بمقصد خود برسد که عدل در سرتاسر جهان هستی حکومت کند و همه بحق خود برسند و از خلقت خویش و سایر موجودات یکسان استفاده نمایند.

نکته قابل توجه اینجاست که بشر در همان لحظه ای که در درون خود این گفت و شنودها را دارد و با هزاران افکار مختلف در جنگ و گریز است و برای خود راه فرار و نجاتی را نمی بیند و نمی تواند پیش بینی کند ناگهان در خود احساس می کند جهان کامل با داشتن مخلوقی به نام انسان که اینگونه مشخصات دارد و نیازی به حکومت عدل الهی برای او هست باید مکتبی داشته باشد که مستقیماً با خدای جهان در ارتباط باشد و از هر گونه انحرافی که ناشی از جهل و نادانی و عدم تعادل قوای بشری می باشد بدور بوده و تنها به بی نیازی مطلق گرائیده و او فرمانده این مرکز تربیتی باشد تا بشر با یک دنیا آرامش بتواند تسلیم قوانین و مقررات از لحاظ قانون و معلم گردید و اگر بخواهد در مسیر جهان هستی بکمال مطلق برسد بداند بایستی از این روش استفاده کند و اگر چنین مکتبی وجود نداشت ناچار انسان بجای این که از موجودات به نفع خویش بهره برداری نماید، همه موجودیتها را در نابودی و هلاکت خود صرف می نماید و ناچار مسیر طبیعت عوض می شود «لَوْلا الْحُجَّهُ لَسَاخَتِ الارْضُ بِاَهْلِهَا )(1)

عجب اینجاست که انسان از روز اول خلقت هر وقت بر خود نظر کرده و جهان

ص: 196


1- بحار، ج 1، ص 213 - احتجاج، ج 2، ص 48۔ مستدرک سفینه البحار، ج 5، ص 278. همچنین از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: «لو أن الإمام رفع من الأرض ساعه لماجت بأهلها کما یموج البحر بأهله.» اگر امام ساعتی از روی زمین برداشته شود همانند دریا که بر ساکنین خود نا آرام می شود، زمین نیز بر ساکنین خود ناآرام شده و سکون و آرامش آن بر هم می ریزد. (کافی، ج 1، ص 179 ۔ کمال الدین، ج 1، ص 202).

را دیده است این حس را داشته که کمال انسان در حرکت او در مسیر طبیعت است، و وقتی می تواند به این کمال برسد که از مسیر اطلاع پیدا کند و روزی بر این حقیقت آگاهی پیدا میکند که با خدا و آفریننده جهان خلقت بوسیله انبیاء ارتباط برقرار سازد تا حکومتی بر پایه عدل تشکیل دهد.

از آنچه یاد شد چنین استفاده می شود که از روز نخست این مکتب الهی با خلقت آفرینش افتتاح یافت و با سیر عالم هستی به پیشرفت خود پرداخت و انبیاء الهی در زمانهای مختلف و در سطح های گوناگون با دستورات پروردگار به راهنمائی انسانها پرداختند و آنها را در حدودی که بینش بشری استعداد داشت با معارف الهی آشنا کردند و در مرزی که ممکن بود انسانها را در مسیر حرکت تکاملی عالم هستی قرار دادند تا هر که خواست به سیر تکاملی خود ادامه دهد یا خود را از گردونه خارج ساخته و در وادی هلاکت سقوط کند. این حکومت الهی که به وسیله پیامبران تشکیل گردیده پیوسته با گذشت زمان موقعیت خود را استوارتر و قدرت خویش را افزون تر می نماید و بر وسعت کار خود متناسب با پیشرفت بشر می افزاید گرچه در تطبیق آن در موارد مختلف بشر دچار اشتباهات و انحرافاتی شده و ناچار استفاده او کم می شود و به نتیجه نمی رسد ولی اصل عمده که درک نیاز و تشنگی بشر و توجه کلی او به مبدأ فیاض عالم است روز بروز افزون تر می گردد تا جائیکه برای رسیدن به حکومت عدل جهانی دست و پا می زند و آنچنان ظلم و ستم دامان بشر را می گیرد و فساد و تباهی آسایش را از آنها سلب می کند که همه یک دل و یک زبان ناله می زنند و رهائی از وضع موجود را درخواست می نمایند.

دین اسلام آخرین مکتب تکامل یافته الهی است که برای تشکیل حکومت عدل و داد خدای جهان آن را مقرر داشته و به وسیله رسول بزرگوار به جامعه انسانیت ابلاغ نموده و قرآن کریم را برنامه این حکومت قرار داده و به مردم اعلام داشته

ص: 197

است که این کتاب آسمانی از متن طبیعت گرفته شده و بر طبق روشی است که جهان آفرینش در آن مسیر حرکت می نماید بنابراین تنها راه رسیدن به هدف پیروی و اجراء بدون کم و زیاد این دستورات آفرینش است که بر طبق خلقت انسان و آفرینش تعیین گردیده است و از طرفی آنچنان محکم و پابرجاست که هیچ نیروئی نمی تواند درباره آن کمبودی احساس کند و آنرا تغییر و تبدیل دهد و خواه ناخواه این مکتب پیش می رود تا پس از مدتی کوتاه یا بلند حکومتی جهانی بر محور عدل و داد تشکیل دهد و البته رسیدن به این کمال انسانی نیاز به زمان و پیدایش رویدادهای گوناگون بشری دارد تا بشر با مدد پروردگار به این سعادت بزرگ که نتیجه خلقت و آفرینش است برسد.

همانطور که انسان در سایر شئون زندگی مادی خود نیاز به زمان و پیش آمدها و تلاشها دارد و بدون کوشش و رنج موفقیتی به دست نمی آورد در جنبه معنوی و حکومت عدل هم که بزرگترین و عالیترین مقام انسانی است اگر بخواهد پیروی از حکومت عدل کند و با ظلم و فساد و تباهی مبارزه نماید ناچار باید حداکثر جهاد و کوشش را انجام دهد و هر گونه زحمت و رنجی را بر خود هموار سازد تا به چنین مقامی بزرگ نائل آید.

به آرزو و هوس بر نیاید این معنی*** به آب دیده و خون جگر تواند بود

قرآن کریم با کمال صراحت اعلام میداد که هدف نبوت انبیاء عظام عدل و برپا داشتن حکومت عدل در جامعه انسانی است:

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ».(1)

ص: 198


1- 25/ الحدید: 57

«ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند.»

و بار دیگر موجودات عالم هستی که همه بر مبنای عدل بنا نهاده شده همکاری نمایند، در نتیجه از خلقت خویش همانطور که خلقت یافته اند با اختیار خود استفاده نمایند وگرنه از راه دور می شوند و به هلاکت می رسند، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرموده:

«بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الاَْرْضُ.»(1)

ای انسان تو یکی از موجودات عالم هستی که از خود اختیار داری که به قافله هستی بپیوندی و به کمال انسانی خود برسی و یا مخالفت کنی و دچار هلاکت شوی، نگاه کن آسمان و زمین را بین آنچه آنها را برپا داشته عالی است که درباره آنها رعایت گردیده و همه وجود هستی و شرایط حیات آنها را به جا و به موقع قرار داده است، همان آفریننده توانا سایر اجزاء عالم تو را خلقت نموده و تمام لوازم زندگی تو را که بتوانی با دیگر مخلوقات به سیر تکاملی خود ادامه دهی فراهم نموده و به تو اختیار داده و تو را با دیدن مکتب انبیاء و بررسی قوانین الهی به پیروی از مقررات دین امر کرده تا مسیری را که باید بپیمائی در چارچوبه حکومتی عدل پرور آنطور که خدا خواسته بکمال مادی و معنوی خود برسی و در روز قیامت که خدای بزرگ می فرماید:

«وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَهِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا ۖ وَإِنْ کَانَ

ص: 199


1- تفسیر صافی - سوره الرحمن ذیل آیه والسماء رفعها....، ج 5، ص 107۔ کافی، ج 5، ص 266 - عوالی اللئالی، ج 4، ص 103.

مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا ۗ وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ»(1)

«ما ترازوهای عدل را در روز قیامت برپا می کنیم، پس به هیچ کس کمترین ستمی نمی شود، و اگر به مقدار سنگینی یک دانه خردل (کار نیک و بدی) باشد، ما آن را حاضر می کنیم، و کافی است که ما حساب کننده باشیم.»

از عدل الهی استفاده نموده و آنچه در راه رسیدن به هدف و ایجاد عدالت رنج دیده ای به مقتضای عدل پاداش نیک به بینی و در زندگی جاودانی خود برخوردار شوی و آنچه از دستورات سرپیچی نموده و از عدالت انحراف پیدا کرده ای باز به مقتضای عدل الهی از فیض و بهره دور بمانی و عذاب شوی خلاصه عدل بمعنای اجتماعی و فلسفی خود هدف و مبنای پیامبران و معاد است و همانطور که خالق آسمان و زمین خلقت و پایداری آنها را بر روی عدل بنا نموده و همه را روی میزانی که باید بنا نهاده؛

«وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِیزانَ.»(2)

«و آسمان را برافراشت، و میزان و قانون (در آن) گذاشت.»

همینطور هم انسان را آفریده و روی عدل خود برای ادامه حیات انسانی او دینی را فرستاده و مکتبی را تهیه کرده که تمام نیازمندیهای او را برطرف می کند و تمام شرایط حیات را بدون کوچکترین کمبودی در اختیار او می گذارد و برای اینکه آفرینش وی کامل باشد به او اختیار می دهد تا خط مشی خود را خود اختیار کند. اگر می خواهد با دیگر موجودات به سیر تکاملی خود ادامه دهد بایستی به دستور

ص: 200


1- 47 / الأنبیاء: 21.
2- 7 /الرحمن: 55

پروردگار رفتار کند و هر قدر بیشتر پیروی و تبعیت از حکومت الهی نماید بهتر و زیادتر از فیض الهی برخودار می شود و هر قدر خود را از فرمان خدا دور بدارد به هلاکت و سیه روزی و عواقب وخیم انحراف از مسیر طبیعت گرفتار می شود.

بنابر آنچه یاد شد در تمام موضوعات دینی و اسلامی بایستی از کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بدون چون و چرا اطاعت و فرمانبرداری کرد.

«فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ والرَّسُولِ».(1)

«و هرگاه در چیزی نزاع داشتند، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید).»

چه او همانطور که مشاهده می نمائیم در تکوینیات کوچکترین نقصی باقی نگذاشته و همه عالم خلقت را روی اساسی قوی و درست و خلل ناپذیر بنا نهاده است و در عالم تشریع هم رعایت اتقان و استحکام را فرموده و چیزی را ناگفته نگذاشته و خود ضامن بقاء دین و اساس اسلام گردیده است.

«نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ.»(2)

«و ما قرآن را نازل کردیم، و ما به طور قطع نگهبان آنیم.»

بلکه باید بگوئیم دین و قرآن کریم از همان افعال صادره از حق است که خلل و نقص در آن راه ندارد و به موجب همین قرآن، آخرین مکتب تربیتی الهی اسلام است که به وسیله آخرین فرستاده خدا یعنی پیامبر اسلامی صلی الله علیه و آله و سلم رسیده، و او مامور است که به دنبال دستورات انبیاء گذشته در تربیت انسانها در تمام اعصار و امکنه در سطح عالی و وسیعی بکوشد و آنها را با خدا مرتبط سازد و از هیچ مقام، منصب و یا

ص: 201


1- 59/ النساء: 4.
2- 9 / الحجر: 15.

تهمت و ناسزائی باک نداشته باشد.

« وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ...»(1)

و خداوند نگهدار و پاسدار توست و در میان مردم جهان تو باید همه مقررات و دستوراتی را که به تو سپرده ام به مردم برسانی و ما خود برای حفاظت از دستبرد و خیانت در آن به نگهداری آن می پردازیم و آن چنان تو را فتح و پیروزی عطا کنم که همه انسانها به عظمت تو پی ببرند و تمام سخنان بیهوده و نابجائی که درباره تو گفته اند در جهان صورتی دیگر پیدا می کند.

«إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ...»(2)

«ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم ساختیم، تا خداوند گناهان گذشته و آینده ای را که به تو نسبت می دادند ببخشد».

و همه در می یابند که آنچه تو گفته ای بر طبق واقع است و هیچ مطلب گزافی ندارد و هر چه دامنه علم بیشتر پیش رود عظمت گفتار تو واضح تر خواهد شد.

رسول اسلام صلی الله علیه و آله و سلم اینسان این مکتب الهی را بنا گذاشت و به دستور خدای متعال برای آینده آن هم برنامه ای عالی ترتیب داد زیرا رسیدن به هدف مقدس نیاز به زمان و گذشت مراحل بی شماری داشت همانطور که در امور طبیعی و مادی باید زمانی بگذرد و تخمی در زمین افشانده شود و فصول مختلفی از سرما و گرما ببیند و در تمام مراحل مبارزاتی با دیگر موجودات پیش آید تا سرانجام پس از گذشت دورانها میوه شادابی را باغبان تحویل گیرد. در این مورد هم حکومت الهی تشکیل می گردد

ص: 202


1- 67 /المائده: 5
2- 2-1/ الفتح: 48.

قانون الهی تدوین می شود، مجریان الهی برای اجراء آن همت می گمارند، ولی نباید فراموش نمود، که همه افراد به طور یکسان دین را نمی پذیرند و تمام انسانها به صورت واحدی تسلیم خدا نمی شوند و نمی توان در مدت کوتاهی بشر را به دین خدا آشنا ساخت، زمان می خواهد و مبارزه پی گیر، آنهم در ابعاد مختلف اجتماع با گروههای رنگارنگی که هر یک برای خود جائی در اجتماع پیدا می کنند.

پیامبرا صلی الله علیه و آله و سلم مأمور است مکتب را در عمود زمان باز نگهدارد -تا همه مردم روی سنت الهی از دین خدا آگاه شوند و به طور متعارف دین را بپذیرند و هیچگاه سنت الهی بر آن قرار نگرفته که به طور غیر عادی و از مجرای غیر طبیعی انسانها را مجبور به پذیرش اجباری کند و میوه ای را نارس به جامعه تحویل دهد -باید دین به او برسد و او مراتب را ببیند تا بپذیرد و یا رد کند و طبق متعارف تبلیغ و مبارزه شروع می شود، و سرانجام یا تسلیم می گردد و یا بسرنوشت مردمیکه در مقابل حق ایستادگی می کنند مبتلا می گردد، اسلام نیز بر همین روش عقلانی بکار خود ادامه می دهد و خود را در مقابل هر پیش آمدی مجهز می نماید و با دو سلاح شکست ناپذیر تربیت و علم در جامعه بشری رخنه می کند و معارف خود را منتشر می سازد و در تمام نشیب و فرازها و پیکارها و صلحها و گرمیها و سردیها و با وجود همه مشکلات دست از کار خود برنمی دارد و انحرافی از خود نشان نمی دهد و با یک دنیا اطمینان و صلابت برنامه خود را اجراء می کند تا حکومت جهانی را به دست گیرد و جهانی را آزاد سازد.

چنین مکتب پر ارزشی را پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم افتتاح و بنیان گزارد و به عنوان امامت طبق دستور الهی، علی علیه السلام و فرزندانش را قرار داد(1)، و مردمی را که به دنبال

ص: 203


1- ان هذا و شیعته هم الفائزون (ینابیع الموده، ج 1، ص 196). یا علی انک ستقدم علی الله انت و شیعتک راقیین مرضیین و تقدم علیه عدول غضابا منمحین. (مجمع الزوائد، ج 9، ص 131، احتجاج، ج 1، ص 199- بحار، ج 35، ص 345) والذی نفسی بیده ان هذا و شیعته لهم الفائزون (امالی، للشیخ الطوسی، ص 251)

پیشوا و رهبر معصوم گام برمی دارند را شیعه نامید و با کمال صراحت به آنها وعده داد که پیروزی نصیب شماست و علی و یارانش رستگاران دنیا و آخرت می باشند.(1) و این سخن گرانبهای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را علمای بزرگ اسلام در کتب احادیث و تفاسیر و تواریخ یاد کرده اند.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مکتب تشیع را به مضامین مختلف بگوش مسلمانان و جهانیان رسانده و حتی نسبت به ائمه طاهرین علیهم السلام سخنانی مکرر گفته است و رویدادهای جهان را پس از خود به عناوین گوناگونی در مواقع مختلف بیان کرده تا مردم مسلمان کورکورانه بچاه نیفتند و از حق منصرف نگردند ولی با تمام پیش بینی های لازم باز کسانی که نمی توانستند یا نمی خواستند تسلیم حق گردند هر روزی بشکلی پس از رسول اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به مبارزه و مخالفت برخاستند و با صورتی حق به جانب قوانین و مقررات را به شکلی دیگر در آورند و مردم را با تهدید و تطمیع به جانب خود کشاندند و احکام الهی را به نفع خود تغییر دادند، اما پاسداران الهی این چنین نبودند و اصولاً حکومت را می خواستند که دستورات الهی را اجراء کنند نه آنکه دین را بهانه کرده تا به مقامی برسند و بر مردم حکوت نمایند پس بین این دو دسته فرق بسیاری بود، لذا رنجی که ائمه طاهرین علیهم السلام با تعداد کمی از پیروان خود می بردند آنچنان طاقت فرسا بود که راستی جهان از تحمل آن قاصر است و این

ص: 204


1- در کتاب الامام الثانی عشر ص 91: می گوید احادیثی که از پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم رسیده که امامت یا خلافت به دوازده نفر می رسد و همه آنها از قریش می باشند بحد تواتر رسیده و بخاری و مسلم و ترمذی و ابوداود در صحاح خود و احمد در مسند و حاکم در مستدرک و خطیب بغدادی در تاریخ خود و دیر در کتب خویش مفصلاً نقل نموده اند. (همه در انتظار اویند ص 53).

دسته برای این تحمل رنج نمودند زیرا که در قرآن خوانده بودند که بهشت در سایه کوشش و فداکاری است.

«أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ ۖ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّیٰ یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَیٰ نَصْرُ اللَّهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ»(1)

«آیا گمان کردیدداخل بهشت می شوید، بی آنکه حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که گرفتاریها و ناراحتیها به آنها رسید، و آنچنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که به او ایمان آورده بودند گفتند : پس یاری خدا کی خواهد آمد؟! (در این هنگام،تقاضای یاری از او کردند و به آنها گفته شد :) آگاه باشید، یاری خدا نزدیک است!»

در طول دو قرن ائمه طاهرین علیهم السلام در صحنه های مبارزه به صورت های مختلف جلوه نمودند و از حق دفاع کرده و آنچنان حکومت الهی را پاسداری نمودند و مکتب را توسعه دادند و راه و روش پیاده کردند و احکام اسلام را به پیروان خود آموختند و آنها را در فرا گرفتن معارف و علوم تشویق و تقدیر کردند که نقطه مجهولی برای شیعه باقی نماند و راه رهایی از چنگال دژخیمان هر عصری را متناسب با آن عصر فراگرفتند و عجب اینجاست با اینکه همه ائمه شیعه در سختی و رنج بسر می بردند و مجال فعالیتی صورتا نداشتند ولی با همه این احوال در زندان، میدان نبرد، گوشه تبعیدگاه، کنار بستر بیماری، آنچنان حق را جلوه دادند و بر باطل مهر بطلان زدند که همه جهانیان از دور و نزدیک چون به وضع آنها آشنا می شوند و درباره زمان و روش آنان بررسی و مطالعه می کنند به آستان آنها تعظیم و در مقابل

ص: 205


1- سوره البقره آیه 214.

آنها سر فرود می آورند و به دشمنان اسلام که دشمن انسانیتند نفرین می فرستند و این راه و روش در این مدت، درسی است که به شیعه در طول تاریخ می دهد تا بتوانند در هر فصلی وظیفه خود را انجام دهند و اسلام را با برنامه تعیین شده حفظ و پاسداری کنند.

4- امام زمان علیه السلام و حکومت عدل جهانی:

حضرت مهدی علیه السلام به گفته پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بایستی حکومت عدل جهانی تشکیل دهد و به کشور و جمعیت خاصی اکتفا ننماید، او اراده الهیه را که حکومت مستضعفین است باید در عالم اجرا کند و همه جهان از نعمت امنیت و آزادی در پرتو حکومت عدل الهی تحت رهبری معصومی که از طرف پروردگار منصوب است برخوردار گردند.

او باید نتیجه زحمات انبیاء گذشته را در تشکیل حکومت الهی و توسعه آن دریابد او ضامن است به گفته نبی اکرم صلی الله علیه و آله که علت غائی و هدف عالی از بعثت انبیاء را که حکومت عدل است در سرتاسر جهان گسترش دهد و ستمگران و دژخیمان را سرکوب و ملت مسلمان را بر سرنوشت خود مسلط فرماید.

رسول اسلام صلی الله علیه وآله و در موارد عدیده خبر داده که مهدی اهلبیت علیه و علیهم السلام نجات دهنده بشریت و جبران کننده آلام انسانیت است تا جائیکه پیامبر صلی الله علیه و آله مژده می دهد: «أُبَشِّرُکُمْ بِالْمَهْدِیِّ»(1)من به جامعه بشریت با یکدنیا قاطعیت اعلام می دارم که مهدی علیه السلام بر می آید و به همه بدبختیها و سیه روزیها خاتمه می دهد و حکومت عدل را تشکیل میدهد و نعمت خدای متعال بر همه افراد انسانها بلکه همه موجودات به طور .

ص: 206


1- حار، ج 51، ص 74.

گسترده ای پخش می شود، دیگر ظلم مفهومی ندارد. پس بنابراین اگر ائمه طاهرین علیهم السلام هر یک افتخار میکنند که مهدی علیه السلام از ماست، اگر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله برای تسلیت تنها دختر خود بانوی بزرگ اسلام می فرماید: مهدی علیه السلام از ماست، برای اهمیت و موقعیت ممتازی است که او در جهان طبیعت و عالم هستی دارد.

همه خلقت و بعثت تمام انبیاء همه و همه برای این است که دستگاه آفرینش برای آنچه که خلق شده به کار بیفتد و از تمام ابزارهای هستی به نفع انسانهای خداپرست و آزادمنش استفاده گردد و این مقصد اساسی خلقت روزی تحقق می پذیرد که پیشوائی معصوم در رأس حکومت قرار گیرد.

دولتی که میخواهد در سرتاسر هستی این برنامه را پیاده کند جز با نیروئی مدد گرفته از غیب که سالیانی غیر محدود چنین قدرتی را تعبیه و تهیه کرده باشند و همه اطراف و جوانب کار را از دید عمیق هستی بررسی نموده باشند میسر نخواهد بود و بهترین جمله ای را که در این موقع می توان گفت این است که تنها آفریدگار چنین جهان پهناوری با چنین مشکلات نامحدودی در شرایطی که شماره آنها برای بشر عادی غیر ممکن است تنها و تنها بایستی انسان دقیق و روشن به آستانه خدای متعال رو آورده و تسلیم اراده و مشیت او گردد و سعی کند که خواسته او را به دست آورد و هر چه از او رسید بدون کم و زیاد بپذیرد و رسیدن به خواسته او تنها تبعیت از رسول اسلام صلی الله علیه وآله است که گفته او را خدا تضمین نموده.

«مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(1)

«آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید و اجرا کنید و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید»

ص: 207


1- سوره الحشر آیه 7.

و خوشبختانه آنقدر احادیث معتبر از شیعه و سنی در این باب رسیده و بزرگان اسلام در این موضوع کتابها و مقالات نوشته اند که هر دانشمندی با اندک مراجعه ای می تواند حقایقی را درک کند و نسبت به حضرت مهدی علیه السلام ایمان آورد و آنچه می بیند تحقق بخش اخباری است که نبی اکرم صلی الله علیه و اله فرموده و سرانجام بخواست خدای متعال حکومت جهانی الهی تشکیل می گردد و همه بینوابان عالم بنوا می رسند و جهان عرصه فعالیت انسانهای مؤمن قرار میگیرد.

5- جهان خلقت در انتظار حضرت مهدی علیه السلام

سخن بدینجا که رسید بایستی عمیقتر فکر نمود و در آنجه از انبیاء عظام و اولیاء رسیده است بیشتر دقت کرد تا نسبت به شخصیت بزرگ عالم خلقت اندیشه ای دیگر داشت

سخنم شد بلند می ترسم*** که مرا خبری از دهان بجهد

رهنورد بیان عجب تند است*** ترسم از دست من عنان بجهد

آنکس که می خواهد نتیجه مکتب الهی را در جهان هستی پیاده کند همه خلفت در انتظار فرمانبری از او می باشند تا نتیجه آفرینش و کمال هسنی بصورت چشمگیری ظاهر گردد و دنیای انسانی به تمام معنی الهی گردد و مردمی که در دورانهای تاریخ ستم و رنج کشیده، حاصل دسترنج خود را ببینند، چنین انسانی که مهدی امت انسانی است رنگی دیگر دارد و بوی دیگر و برنامه ای دیگر، او اسلام را از دریچه دیگری می نگرد و عالم را به صورت دیگری می بیند و همه عوالم را مورد استفاده خود و انسانها قرار می دهد، چنین نظامی حیرت انگیز، چنان رهبر معجزه آفرین هم می خواهد که گذشتگان مژده آمدن او را بدهند و مردم با خدا انتظار مقدم او را داشته باشند و همه انسانها به واسطه او با اسلام و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و اشنا

ص: 208

می شوند و از این راه با خدا ارتباط پیدا میکنند و دستگاه آفرینش همانطور که قرآن خبر داده مسخر آنها می گردد و حقایق اشیاء را می بینند، نه تنها رهبری او معجزه آساست (1) بلکه کسانی که از او پیروی می نمایند به صورت غیر عادی و وضعی بهت آور معارف را درک می کنند، گوئی جسم و جان آنها از مواهب الهی لبریز میگردد و انسانی کامل می شوند و موجودی الهی در عرصه جهان عرض اندام می نمایند تا جائیکه معصوم آرزوی دیدن آنها را می کند و به آنها تبریک می گوید و نه تنها انسانها بهره برداری می نمایند بلکه همه موجودات علوی و سفلی در چنین حکومتی بهره های خود را به طور کامل در اختیار انسانها می گذارند و آنچه موجب برکت و نعمت است بر همه طبقات داده می شود گوئی ظلم و جوری دیگر در این خاکدان طبیعت وجود ندارد و همه در مسیری که باید و برای آن خلقت شده اند به بهترین وجهی سیر می نمایند.

راستی قلم عاجز است از اینکه بتواند چنین دورانی را ترسیم کند و زبان ناتوان است چنین عصر مشعشعی را بیان نماید. و بقول زراره بن اعین:

«... فَتِلکَ اَماراتٌ تَجی ءُ لِوَقتِها وَ مالِکٌ عَمَّا قَدَّرَ اللهَ مَذهَبٌ.»(2)

خوب است دوستان را به بررسی و مطالعه روایاتی که از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و اهل بیت او رسیده که همه دارای نکات و وقایعی است که مراجعه به آن وضع را تا حدودی روشن می سازد توصیه نمایم و جدأ درخواست کنم که در این باب به اینگونه کتبی که از احادیث و روایات خاندان عصمت علیهم السلام الهام گرفته اند توجه

ص: 209


1- مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی قدس سره می گوید: الامام هو الحاکم فی عالم الباطن ولا یصیر غیره عالما بالله الا بتعلیمه ایاه و لذالک یسمونهم بالمتعلمین.(قواعد العقائد، ص459)
2- خلاصه عبقات الانوار، ج 4، ص263.

بیشتری بنمایند

ناگفته نماند که امام زمان علیه السلام را در مسیر تکاملی انبیاء برای تشکیل حکومت جهانی، اجتماع را توان می بخشد تا بتوانند قدرت بدست گیرند و بر هر چه غیر از خد است خط بطلان بکشند و برای رسیدن به این هدف فرصتی مناسب لازم است که اجتماع از اسلام بهره کافی داشته باشند و از آنچه غیر از اسلام است بطور کامل رنجیده شده و به تنگ آمده باشند.

خلاصه در اثبات و نفی به صورتی درآید که حد وسطی در میان وجود نداشته تا مردم یکسره به در خانه خداوند روند و دستور او را بپذیرند. پس در این صورت دو أصل اساسی باید رعایت شود و نگهداری کامل به عمل آید، اصل اول این است که مکتب بدون کوچکترین آسیبی همانطور که رسول اسلام صلی الله علیه وآله از وحی گرفته در دسترس عموم قرار گیرد و مطالب روشن و بدون ابهام در اختیار مردم باشد و همه بدانند که آنچه که هست از خداست و دیگری دستی در آن نبرده و کسانی که دروس الهی را به مردم آموخته اند. در مرز عصمت (1) بوده و شاگردانی در این راه تربیت کرده که همه این روش را دنبال می کنند و در این قسمت باید اذعان کرد که ائمه طاهرین علیهم السلام در ادوار مختلف که اجتماع شکلهای گوناگون به خود می گرفت آنچنان کوشش نموده که راستی احتیاجات نیازمندان را مرتفع نموده و اگر نقصی بچشم میخورد مربوط به خود مردم می باشد.

اصل دوم پذیرش انسانها در سطح جهانی است در اینجا باید توجه داشت که تحقق این امر در خارج به صورتیکه عموم یا اغلب بپذیرند باید به صورتی غیر عادی انجام گیرد یا اینکه باید به طور متعارف مردم را نسبت به آن متوجه نمود.

ص: 210


1- العصمه و هی ما یمتنع معه من المعصیه متمکنا منها ولا یمتنع منها مع عدمه.

در صورت اول که برای انسانها امتیازی نخواهد داشت و با سلب اختیار از انسان، دیگر ارزشی برای او نمی ماند و بزرگترین ظلم درباره او انجام شده است و اگر بنا بود اراده و اختیار از او گرفته شود این روش در نخستین روز خلقت انجام می گرفت و او را بدون اراده خلقت می نمودند و در این حال جهان هستی موجودی ناقص به شمار می آمد.

و در صورت دوم که روی منطق و عقل باید انسان را به طور متعارف در سطح عالی تربیت نمود و چنانچه دوره های لازم را بشر دید بازخواست تسلیم اراده خدا نگردد، آن روز است که خود ارزش خویش را از دست داده و هر چه بیند از کارکرد خویش است، در این صورت لازم است که افراد بشر هر چه ممکن است دوره های مختلف زندگی را ببینند و در زمانهای گوناگون و نشیب و فرازهای اجتماعی و آشنا شدن با مکتبهای بشری و مبارزه کردن با افکار و عقائد و گروههای کوچک و بزرگ و دیدن حکومتهای طاغوتی خود را برای پذیرش مکتب انسانی مجهز سازد و ظلم و بیدادگری و هزارها بدبختی، سیه روزی که به هر دری زده، نا امید گشته و سرش به سنگ خورده در دل به جستجوی راهی روشن و اساسی نجات بخش می گردد.

در چنین موقع تمام قواء خواه و ناخواه به طور ناگهانی به دنبال نور الهی می گردد و از همه رو برمی گرداند، در چنین زمانی دزدان راه و مردم از خدا بیخبر، یا خود را به دیار نیستی می فرستند یا اینکه اجتماع آنها را طرد می کنند در نتیجه در جهانی که ظلم و ستم انسانها را سخت در فشار قرار داده بود، یکباره برای پذیرش اسلام آماده می گردند و آنوقت است که پیشوای معصوم جلوه می کند و با نیروی الهی خود، از فرصت استفاده نموده و انسانها را در سطح گسترده علمی و اخلاقی با خدای خود مرتبط می سازد و اجتماعی پاک و مجتمعی دارای علم و فضیلت در جهان تربیت می نماید.

ص: 211

بنابراین برای تشکیل حکومت جهانی ناچار باید شرایط و مقتضیات وجود پیدا کند و به طور متعارف در سطح عالی پذیرش باشد تا امام معصوم با مدد پروردگار از فرصت استفاده نماید و حکومتی الهی در جهان تشکیل دهد و این موقعیت بدون تردید احتیاج به زمان دارد و هرگز نمی توان زمان آن را پیش بینی کرد.

6- چرا امام زمان علیه السلام در غیبت به سر می برد

از آنچه گفته شد روشن گشت که برای تشکیل حکومت جهانی فرصتی لازم است و برای رسیدن به آن، زمان لازم می باشد. در اینجا سئوالی پیش می آید که در این زمان که به انتظار فرصت و ایجاد شرایط لازم به سر می بریم چرا امام زمان علیه السلام غیبت می کند که مردم به آن دسترسی نداشته باشند؟

7- شرائط و مقتضیات ظهور حضرت ولی عصر علیه السلام:

جواب این سئوال واضح است زیرا ما در آنچه بیان شد دانستیم که شرائط و مقتضیات وجود ندارد و محیط جهان متناسب نیست.

بنابراین اقدام امام بدون اثر می ماند و طبعا در چنین وضعی یا کشته می شود و یا او را مسموم می سازند و از صحنه فعالیت خارج می گردانند و نتیجه ای هم از این کار به نفع دین گرفته نمی شود، زیرا بدون وجود مقتضیات امری انجام گرفته و حجتی از دست رفته است و اگر ائمه دیگر چنین روشی را اتخاذ فرموده و در میدان معرکه حاضر شده و به مبارزه به صورتهای گوناگون پرداخته اند آنها عهده دار حفظ مکتب و مسلمانها در سطح محیط زندگانی عصر خویش بودند ولی پیشوای دوازدهم وظیفه دارد که حکومت جهانی را در موقع مقتضی که از آن در روایات تعبیر شده به عصری که ظلم و جور عالمی را فرا گرفته، تشکیل دهد. پس اگر قبل از

ص: 212

موقع قیام کند طبعا نتیجه مطلوبه را نخواهد گرفت، شاهد این مطلب سئوالاتی است که از چند امام معصوم در چند مورد می شود که آیا شما قائم آل محمدید؟ جواب می دهند ما همه وظیفه داریم که به وظیفه خود قیام کنیم، اما قائم آل محمد علیهم السلام حضرت مهدی علیه السلام است و او باید قیام کند و حکومت جهانی را تشکیل دهد.

بنابراین غیبت امام زمان علیه السلام ناشی از ما و طاغوتهای زمان است که در محیط جهانی خود پذیرش عمومی ایجاد نمی کنیم و اگر او جلوه کند طبق متعارف او را شهید و از میدان فعالیت بیرون می نمائیم، امامان هر یک در زمان خود در جهان جلوه نمودند و برای حفظ مکتب و نشان دادن حق و راه مبارزه با دزدان راه و بت پرستان اجتماع تا مرز شهادت کوشیدند و موضع دین را در اجتماع و محیطهای مختلف مستحکم و پابرجا ساختند تا همه پیروان حق، راه مبارزه را دریابند و با سلاح تربیت و علم مکتب را تا سرحد جان دادن دنبال کنند.

8- نقش امام زمان علیه السلام در عصر غیبت:

در اینجا سئوال دیگری مطرح می شود که در عصر غیبت که مدت آنهم معلوم نیست نقش امام زمان علیه السلام نسبت به مکتب و مسلمانان چیست؟

باز باید برای روشن شدن مطلب به گفته های گذشته پرداخت. امامت از نظر شیعه ریاست مطلقه در امور دین و دنیای مردم است در جهان، و امام کسی است که از طرف پروردگار به این مقام منصوب گردیده تا مردم به وظایف دینی خود عمل کنند و در صورت تخلف، آنها را به عواقب وخیم مخالفت خدای متعال آشنا سازند و برای امام به گفته متکلم بزرگ مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی قدس سره هشت صفت ذکر شده که مهمترین آنها مقام عصمت است که بهترین تعریفی که از آن شده این است که صاحب عصمت در پیشگاه خدا ارزش و مقامی دارد که در آن مرز

ص: 213

هیچگونه موجبی برای ترک فرمان الهی و یا ارتکاب معصیت در خود نمی بیند و به تعبیری که حکما می گویند ملکه ای دارد که با آن صفت راسخ هرگز معصیت و گناه از او سر نمیزند.(1)

بنابراین امام باید در دین و دنیای انسانها حکومت داشته باشد و مردم از او تبعیت کنند و پیروی نمایند و حکومت امام در طول حکومت و سلطه خداست بر مردم، و همانطور که پروردگار بر جامعه حکومت دارد و به آنها فیض میرساند و انسانها به موقع خود بهره می برند و هستی خود را از خداوند می دانند و هرچه هست و نیست از او می شناسند و روی همین اصل دستورات الهی را بدون کم و زیاد در تمام شئون اجتماعی و سیاسی و دینی می پذیرند و انسانهائی را که او معرفی نموده و بر حسب شخصیتی که داشته اند مقام داده، مورد احترام قرار می دهند و امر خدا را در امتثال اوامر آنها می شناسند و در خلوت و جلوت خدا را در تمام حالات و شئون، حاکم و ناظر در امور می دانند و آنچنان حکومت الهی در دل خداپرستان قدرت و نفوذ دارد که همه چیز را در این راه ایثار میکنند تا به مقام عبودیت برسند و دیگر بندگی احدی را نپذیرند و اصولا موجودی مؤثر و فیاض بخشی بی نیاز و دستگیری جزء معبود بی همتا نمی بینند تا برای او حکومتی قائل شوند آنها خدا را با چشم نمی بینند ولی با دل در تمام وجود و جهان هستی مشاهده می کنند و حکومت او را در سرتاسر عالم کون به صورت غیر قابل تغییری درک می نمایند. همین طرز حکومت برای پیامبر و امام از طرف پروردگار معین گردیده و چون انسان پیامبر و امام را می شناسد، در همان لحظه شناسائی، در او حکومت آنها جلوه می کند و به

ص: 214


1- دانشمند عالیمقام مرحوم علامه حلی قدس سره تا یک کتاب بنام الفین دارد که هزار دلیل بر وجوب عصمت امام ذکر کرده و می خواست هزار دلیل هم بر نفی عصمت دیگران بیاورد که موفق به اتمام آن نگردیده و این کتاب به فارسی هم ترجمه شده است.

دنبال گرفتن اوامر و دستورات آنها می رود. و چه بسا رسول و نماینده الهی را ندیده ولی دل به او داده و به او عشق می ورزد و احکام او را اجراء می نماید و بدین ترتیب خود را از مکتب و پیروان راستین او قرار می دهد و پیامبر هم معاشقه او را می پذیرد و با کمال صراحت اعلام می کند:

إنّی أَشَمُّ رَائِحَهَ مِنْ الْیَمَنِ

درست مانند حکومت روح در بدن می ماند که چون در جسم انسانی حلول کرد تمام اعضاء و جوارح او در اختیار او قرار می گیرد، با اینکه روح را نمی بیند.

خواجه میگوید:

الامام هو الحاکم فی عالم الباطن. (1)

پیشوای الهی در دل آدمی حکومت می کند و او را به خدا سوق می دهد و همانطور که امام ملکه ای را به لطف خداوند پیدا می کند که تسلیم اراده او می شود و جزء او چیزی را نمی پذیرد و نمی خواهد، مؤمن هم در مرتبه ضعیف همین روح خدا پرستی را دارد که چون ایمان آورد و امام را نماینده خدا شناخت، طبعأ از حکومت او تبعیت نموده و حکومتی را جزء حکومت او که حکومتی الهی است نمی پذیرد و نمی خواهد. البته پذیرش حکومت الهی بستگی به میزان تربیت و تعلیم شخص دارد تا چه حدی در مقام سیر و سلوک پیشرفته و در شناسائی حقایق جهان هستی تا چه درجه ای نور گرفته است و به واقع رسیده است.

بنابراین آنچه مطرح است وجود او و شناسایی پیروان و شیعیان اوست، اما دیدن و ندیدن او مورد سخن نیست. همانطوریکه حاکم در محلی استقرار دارد و دیگران شاید او را در تمام عمر نبینند ولی حکومت آنرا چون پذیرفته اند از دستوراتش

ص: 215


1- قواعد العقائد، ص 459.

پیروی می نمایند و امام در تمام امور بر آنها نظارت دارد و به موقع اعمال قدرت می نماید.

با توجه به مسائلی که گفته شد حکومت در اجتماع یا فرد برای تنظیم روابط و تحکیم اساس انسانیت است تا مردم جامعه بتوانند در سایه نظام الهی با روش طبیعی جهان آفرینش گام بردارند و به اوج سعادت دنیوی و اخروی برسند و مقام شامخ انسانیت را حائز شوند، و این مستلزم آن است که موانع را بردارند و شرایط را ایجاد کنند و طبعا برای رسیدن به چنین هدف مقدسی نیاز به قانون و اجراء صحیح آن است.

رسول اسلام صلی الله علیه وآله به واسطه وحی و الهام از مبدأ و آفرینش، همه نیازمندیهای فردی و اجتماعی در تمام ابعاد حیات را تأمین نموده و به صورت قرآن و سنت آنرا در اختیار ملت مسلمان نهاده است، و برای اینکه از زمانهای مختلف این برنامه هستی بخش بصورت صحیح به دست مردم برسد و ستمگران و جاه طلبان به نفع خود آنرا توجیه و تاویل نکنند و با استفاده از آن، از سلاح تربیت و تعلیم برخوردار گردند تا بتوانند با قافله هستی به جلو بروند، این گروه که پیامبرصلی الله علیه و آله آنها را طبق قرآن امام نامیده و پیشوای امت قرار داده بر حسب اخباری که مورد تأیید شیعه و سنی میباشد به دوازده نفر از این ائمه علیهم السلام در دورانهای گوناگون تعلق گرفته، که اینان با طاغوتها و افراد متفاوت و مؤمنین مختلف همزمان بوده اند و طبق وظیفه الهی با استمداد از پروردگار روشی مخصوص به خود را اتخاذ نموده و آنچه می بایست در آن زمان انجام دادند، بطوریکه اگر زمان آنها عوض میشد، دیگری هم همان روشی را اتخاذ می نمود که امام دیگر انجام داده است، تا دین خدا و مکتب تشیع را آنطور که بایست با روشهای خداپسندانه نگهداری نموده و مسلمانان را به طور کامل با حقیقت آشنا،و راه پیشرفت علمی و عملی را به نحو

ص: 216

شایسته ای نشان دادند و خود در این راه جان دادند ولی به مکتب هستی بخشیدند.

تا اینکه نوبت به دوازدهمین امام رسید، اگر او هم مانند ائمه دیگر همان روش را اتخاذ مینمود، بدون تردید به شهادت می رسید و مکتب تعطیل میشد پس ناچار باید با حفظ خود، مکتب را حراست کند و با پاسداری معنوی و باطنی، دین خدا را به مردم برساند و به وسیله ثواب خود برنامه اش را انجام دهد، تا روزی فرا رسد که حکومت جهانی تشکیل گردد. در چنین فرصتی است که امام با نیروی معنوی خود و با پذیرشی که جامعه از مکتب او دارند به وظیفه خویش عمل می نماید و سرپرستی میکند اگر چه به طور متعارف او دیده نمی شود ولی اثر وجودی او در تمام شئون در نظر بینندگان حقائق آشکار است. (1)

و اما ملت شیعه چون همه قوانین و مقررات را به نحو کامل در دست دارند و ائمه دین نیازمندیهای آنان را با صورتی روشن، بطوریکه در تمام ابعاد حیات بتوانند پیاده کنند رفع نموده و طرز اجراء قوانین الهی و نظام آسمانی را در زمانهای مختلف از پیشوایانی که در گذشته و در اعصار مختلف بوده اند فرا گرفته و برای نظم و ایجاد هم بستگی که دشمن نتواند اخلالی وارد آورد و از سیر تکاملی مذهب جلوگیری نماید افرادی را با مشخصاتی معین و همه را در پستهای خود ثابت نموده تا مجالی برای خورده گیری پیش نیاید و خود به موقع از دستگیری و نظارت و راهنمائیهای لازم و دفع اموری که جزء به عنایت او میسور نیست و اگر مددی نرسد مکتب از بین می رود و حجه زائل می شود غفلت نمی ورزد، هر چند مردم از عنایات او آگاه نباشند.

البته ادامه این وضع بستگی دارد به پذیرش جهان انسانیت، رهبری مطلق انسان

ص: 217


1- جمال یار ندارد نقاب چهره ولی ***غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

ص: 218

گفتار نهم

حضرت آیه الله العظمی مرحوم حاج سید عبدالحسین شرف الدین موسوی جبل عاملی قدس سره

اشاره

تصویر

(صاحب المراجعات)

(از لبنان)

ص: 219

ص: 220

2- ایذاء فاطمه زهرا علیها السلام توسط غاصبان خلافت

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله الواحد الأحد، الفرد الصمد، الذی لم یلد ولم یولد ولم یکن له کفوا احد وصل اللهم علی حبیبک و خیرتک من خلقک سید المرسلین محمد بن عبدالله و علی آله الأخیار المصطفین الأبرار.

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

«إنَّ اللهَ یَغْضَبُ لِغَضَبِ فاطِمَهَ وَ یَرْضی لِرِضاها».

3- ایذاء فاطمه علیها السلام:

آزردن حضرت فاطمه زهرا علیها السلام یگانه دخت گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله صرف نظر از هر چیز و با قطع نظر از موجبات و مقتضیات آن، مخالفت با نصوص صریح و توصیه های مسلم و مکرر پیامبر عظیم الشأن اسلام درباره آن بانوی دو جهان است.

و این حدیث شریف که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله خطاب به فاطمه زهرا علیها السلام فرمود:

ص: 221

«اِنَّ اللّه َ یَغْضِبُ لِغَضَبِکِ وَیَرْضی لِرِضاکِ ».(1)

«پروردگار متعال بر خشم تو خشمگین، و بر خشنودی تو خشنود میشود».

که حافظ ابن حجر عسقلانی روایت کرده برای اثبات ادعای ما کافی است.

طبرانی(2) و دیگران، و همچنین علامه نبهانی در «الشرف المؤبد»در شرح حال آن بانو این حدیث را روایت کرده اند.(3)

حافظ بخاری(4)، و حافظ مسلم(5) ، و همچنین حافظ ابن حجر عسقلانی(6) ، اسود بن مخرمه روایت کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله بالای منبر درباره فاطمه زهرا علیها السلام فرمود:

«فاطمهُ بَضْعَهٌ مِنِّی ، یُؤْذِینِی ما آذَاها ، یُرِیبُنِی مَا أَرَابَهَا».

«فاطمه علیها السلام پاره تن من است، هر آنچه موجبات رنجش او را فراهم آورد مرا آزار میدهد و هر آنچه سبب ناراحتی او باشد مرا ناراحت میکند».

ص: 222


1- «الاصابه، فی تمییز الصحابه، ج 4، ص 266، شماره 830 ،ترجمه صدیقه طاهره علیها السلام.
2- «المعجم الکبیره »، ج 22، ص 401، ح 1001. و نیز: -حاکم نیشابوری، در «مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 154. ۔ ابن المغازلی، در «مناقب علی بن ابی طالب»، ص 351، ح 401، و 402 . -حافظ عزالدین ابن اثیر جزری، در «اسدالغابه »، ج 5، ص 522 . -یافعی، در «اخبار قزوین»، ج 3، ص 11. و...
3- «الشرف المؤبد»، ص 625.
4- «صحیح بخاری»، ج 5، ص 83ح 232.
5- «صحیح مسلم»، ج 4، ص 1902، ح 93-24491.
6- «الاصابه»، ج 4، ص 266، شماره 830 ترجمه فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله.

و نیز شیخ یوسف نبهانی بیروتی همین حدیث را از حافظ بخاری نقل کرده است، و نیز می گوید:

«وَفِی رَوَایَهٍ فَمَن أغضَبَهَا أغضَبَنی».

«هر کس او را خشمگین کند مرا به خشم آورده است».

و از جامع صغیر روایت میکند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«فاطمهُ بَضْعَهٌ مِنِّی یُغضِبُنی ما یُغضِبُهَا، وَ یُبسِطُنِی مَا یُبسِطُها»(1)

«فاطمه ، پاره تن من است، آنچه او را ناراحت کند مرا ناراحت کرده، و آنچه او را خشنود کند مرا خشنود میکند».

و ابن قتیبه در اوایل «الامامه والسیاسه»، و دیگر مورخان و سیره نویسان روایت کرده اند او خود به ابوبکر و عمر فرمود:

«...نَشَدْتُکُما اللَّهَ، أَلَمْ تَسَها رَسُولَ اللَّه صلی الله علیه و آله یقُولُ: رِضا فاطِمَهَ مِنْ رِضای وَ سَخَطُ فاطِمَهَمِنْ سَخَطِی، فَمَنْ أَحَبَّ فاطِمَهَ ابْنَتِی فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَرْضی فاطِمَهَ فَقَدْ أرْضَانِی، وَ مَنْ أَسْخَطَ فاطِمَهَ فَقَدْ أَسْخَطَنِی.قالا: نَعَمْ سَمِعْناهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله!»(2)

«شما را به خدا آیا از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدید که فرمود:

رضای فاطمه رضای من، و خشم فاطمه خشم من است، هر کس دخترم را دوست داشته باشد مرا دوست داشته، و هر کس فاطمه را خشنود کند مرا خشنود کرده، و هر کس فاطمه را به خشم آورد مرا خشمگین ساخته است؟

گفتند: آری این سخن را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده ایم».

ص: 223


1- «الشرف المؤبد»، ص 125.
2- الامامه والسیاسه، ج 1، ص 14.

هر کس رسول خدا صلی الله علیه و آله را خوب بشناسد و احادیث ارائه شده بالا را به گونه ای که لازم است مورد مطالعه و دقت قرار دهد می داند که اینها همه بر عصمت علیهم السلام سیده و سرور بانوان جهان دلالت دارند.

عده ای از اعلام علمای اهل سنت مانند احمد بن حنبل از ابوهریره از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کنند که آن حضرت به علی و حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام نگریسته و فرمود:

«أنَا حَربٌ لِمَن حارَبکُم،وسِلمٌ لِمَن سالَمَکُم».(1)

«من با هر که با شما بجنگد میجنگم، و با هر که با شما صلح کند صلح میکنم».

حاکم نیشابوری(2) ، و طبرانی (3) نیز آن را از ابوهریره روایت کرده اند.

حدیث مورد بحث با مختصر تفاوتی در لفظ آن از زید بن ارقم نیز روایت شده است.(4)

ص: 224


1- «المسند»، ج 2، ص 442.
2- «مستدرک الصحیحین»، ج 3، ص 149.
3- «المعجم الکبیر»، ج 3، ص 31، ح 2621. و نیز ۔ حافظ ذهبی در «تلخیص المستدرک»مطبوع در ذیل السمندرک، ج 3، ص 149 -حافظ خطیب بغدادی در«تاریخ بغداد»، ج 7، ص 137، شماره 3582. ۔ حافظ ابن مغازلی در «مناقب علی بن ابیطالب»، ص 64-63 ح 90.
4- حدیث فوق را نامبردگان زیر از اعلام اهل سنت روایت کرده اند: ۔ حافظ ابوعیسی ترمذی در «الجامع الصحیح»، ج 4، ص 361 2۔ حاکم نیشابوری در «المستدرکه»، ج 3، ص 149. 3- حافظ طبرانی در «المعجم الکبیره »، ج 3، ص 30، ح 2619، ص 31، ح 2620 و «المعجم الصغیر»ج 2، ص 3. 4۔ حافظ ابن فراء بغوی در «مصابیح السنه»، ج 2، ص 280. 5-حافظ کنجی شافعی در «کفایه الطالب»، ص 329-330 و 331. 6-حافظ خطیب تبریزی در «مشکاه المصابیح»، ج 3، ص 258. 7۔ حافظ موفق بن احمد خوارزمی در «المناقب»، ص 91، و «مقتل الحسین»، ج 1، ص 61 و 99 8- حافظ ابن عساکر دمشقی در بخش ترجمه امام حسن علیه السلام از «تاریخ دمشق»، ص 98، ح 163، و 164، و 165، و بخش ترجمه امام حسین علیه السلام از «تاریخ دمشق»، ص 102، ح 135، و 136، و ص 100، ح 134، و ص 102، ح 137. 9- حافظ عزالدین ابن اثیر جزری در «اسدالغابه»، ج 5، ص 523 10۔ حافظ ابوالسعادات بن اثیر جزری در «جامع الأصول»، ج 10، ص 102، ح 6694 11- حافظ محب الدین طبری در «الریاض النضره»، ج 2، ص 189، و «ذخائر العقبی»، ص 25. 12۔حافظ حموینی در «فرائد السمطین»، ج 2، ص 32-38، ح 372. 13- حافظ شمس الدین ذهبی در «تلخیص المستدرک»، مطبوع در ذیل مستدرک، ج 3، ص 149، و «میزان الاعتدال»، ج 1، ص 176، شماره 712، ترجمه اسباط بن نصر همدانی 14۔ حافظ زرندی در «نظم درر السمطین»، ص 232. 15- حافظ ابن حجر عسقلانی در «الاصابه»، ج 4، ص 367، ترجمه صدیقه طاهره علیها السلام. 16- ابن صباع مالکی در «الفصول المهمه»، ص 27. 17-حافظ ابن حجر هیتمی، در «الصواعق المحرقه»، ص 185. و...

و نیز ابن حبان در «صحیح»، و ضیا در «المختاره»، و حافظ طبرانی، و ابن ابی شیبه از زید بن ارقم، و ابویعلی در «السنه»، و سعد بن ابی وقاص، و گروهی از بزرگان مانند امام علوی در القول الفصل جزء دوم صفحه هفت از ابوبکر روایت کرده اند که گفت:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را دیدم که در خیمه اش نشسته و به یک کمان عربی تکیه کرده است، علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام در خیمه حضور داشتند، فرمود:

«ای مردم من با هر کس که با اهل این خیمه صلح کند صلح میکنم، و با هر کس که با ایشان جنگ کند می جنگم، و دوستم با کسی که ایشان را دوست می دارد، و دشمنم با کسی که ایشان را دشمن میدارد. آنها را جز کسانی که از لحاظ وراثت و ولادت پاک هستند دوست

ص: 225

نمی دارد، و جز کسانی که از حیث وراثت نگون بخت و از نظر ولادت پست و فرومایه اند دشمن نمی دارد».(1)

از عبدالرحمان ازرق از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده که آن حضرت فرمودند:

من میان رختخوابم خفته بودم که رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شدند، در آن حال حسن و یا حسین علیهما السلام آب خواستند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برخاست از گوسفند بی شیری که داشتیم شیر دوشیدند، حسن علیه السلام جلو آمد، رسول خدا صلی الله علیه و آله او را کنار زده و شیر را به حسین علیه السلام داد فاطمه علیها السلام عرض کرد:

با یا رسول الله! مثل اینکه حسین را بیش از حسن دوست میدارید؟

فرمودند: نه! حسین جلوتر از حسن آب خواسته بود، سپس فرمودند:

«إنّی وإیّاکِ وهذَینِ وهذَا الراقِدَ فی مَکانٍ واحِدٍ یَومَ القِیامَهِ».(2)

«من و تو (فاطمه علیها السلام ) و ایندو (حسن و حسین علیهما السلام) و این (علی علیه السلام) که مشغول استراحت است روز قیامت در یک جا خواهیم بود»

ص: 226


1- حدیث ابو بکر را نام بردگان زیر از اعلام اهل سنت روایت کرده اند: 1۔ حافظ موفق بن احمد خوارزمی در «المناقب»، ص 211. و «مقتل الحسین»، ج 1، ص 4. 2۔ حافظ مجد الدین طبری در «الریاض النضره»، ج 2، ص 189. 3- حافظ حموینی در «فرائد السمطین»، ج 2، ص 39-40، ح 373. 4- استاد عباس محمود عقاد، در «موسوعه العقاد»، عبقریه علی، ج 2، ص 792. و...
2- «مسند»احمد بن حنبل، ج 1، ص 101، و نیز 1۔ حافظ طبرانی در «المعجم الکبیر»، ج 3، ص 32، ح 2622. 2۔ حافظ ابن عساکر دمشقی در بخش ترجمه امام حسن علیه السلام از «تاریخ دمشق»، ص 118، ح 191، و 192. 3- حافظ عزالدین بن اثیر خزری در «اسد الغابه»، ج 5، ص 269، و ص 523. 4- ابن بوران در «تهذیب تاریخ دمشق»، ج 4، ص 213. و...

حقی که اینها بر گردن امت خصوصا بر اهل حل و عقد (بزرگان صحابه) داشتند ایجاب می کرد که حقوقشان رعایت شده و بر مصائب اسف انگیزی که به شهادت تاریخ بر آنان وارد آمد دچار نشوند، و با وجود مقامی که در میان مسلمانان داشتند نمی بایست آنها را کنار گذاشته و در مشورتهای خود (که نیاز مبرمی به شرکت ایشان بود) از وجود آنان بی نیاز شوند، تا کار به جایی رسد که مسأله خلافت را بدون حضور آنان فیصله دهند، و آنان را از حق، مال، خمس، ارث و ملکشان محروم کنند. به طوری که هنوز پیامبر محترم صلی الله علیه و آله دفن نشده و اندوهشان به خاطر فقدان آن حضرت تسکین نیافته آنها را همانند مردم عادی به شمار آورده و از نظر بیندازند.

آنان که در آن روزها امور مسلمین را به دست گرفتند، پایه حکومت خود را چنان استحکام بخشیده و کارها را قبضه کردند که هر کس به فکر انتقاد از روش آنها می افتاد، او را به ایجاد پراکندگی و فساد در میان امت متهم ساخته و از صحنه اجتماع بیرون می راندند، بدین گونه بود که از مقاومت علی علیه السلام و دوستان آن حضرت در امان ماندند [تفصیل این ماجرا را در کتاب المراجعات آورده ام، علاقمندان به این موضوع به آنجا مراجعه کنند].

4- غصب فدک توسط غاصبان خلافت:

از جمله کارهایی که در آن دوران در پیش گرفتند آن بود که میان طبقات مردم فرق نگذاشتند، و اموال زیادی در میان مردم قسمت کرده و در این تقسیم ها سابقین در اسلام و آنان را که اخیرا به اسلام پیوسته بودند به یک چشم نگریستند، و به همین ترتیب رضایت عامه مردم را به خود جلب کردند، و راه را برای رسیدن به مقاصد خود هموار نمودند، در نتیجه این سیاست هنگامی که حضرت صدیقه طاهره علیها السلام آنان را برای استرداد ارث و حقش فرا خواند پاره تن رسول خدا صلی الله علیه و آله را

ص: 227

همانند زنان دیگر پنداشته و او را در دعوی حقش محق ندانستند!!

بلکه حتی آن مظلومه ستمدیده را همانند زنان دیگر نیز به شمار نیاوردند، زیرا زن مسلمان اگر یک شاهد از عدول مؤمنین برای اثبات ادعای خود داشته باشد به جای شاهد دوم می توان به قسم خوردن وی کفایت کرد، و وقتی ادعای او مردود میشود که حاضر به ادای سوگند نباشد.

اما وقتی که حضرت صدیقه طاهره علیها السلام، دخت گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را به عنوان شاهد با خود آورد چون شاهد واحد بود او را نپذیرفتند، در حالی که می بایست او را دست کم مانند دیگر زنان مسلمین به ادای سوگند به جای شاهد دوم فرا خوانند و اگر او از ادای سوگند استنکاف ورزید آن گاه ادعایش را رد کنند، ولی آنان بی درنگ ادعای آن بانوی معصومه را رد کرده و از وی تقاضای سوگند ننمودند.

و با اینکه آن حضرت هنوز «فدک» را در تصرف خود داشت در آن تصرف عدوانی نمودند، در حالی که مطابق قانون شرع مدعی باید اقامه بینه کند نه ذوالید و متصرف، زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«البَیِّنَهُ عَلی المُدَّعِی وَالیَمِینُ عَلی مَنْ أَنکَرَ»

«در دعاوی حقوقی و غیره، اقامه بینه از آن مدعی و قسم خوردن حق منکر است».

ولی ابوبکر لعنه الله علیه در برابر نص فوق اجتهاد کرده و رأی خود را بر فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله ترجیح داد.

اینک سخنی از استاد معاصر: محمود ابو ریه که می گوید:

موضوع دیگری که باید در پیرامون آن به صراحت سخن بگوییم برخورد ابوبکر لعنه الله علیه با دخت گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله در مقابل تقاضای آن بانوی دو عالم ارث پدرش را

ص: 228

از وی بود.

بر فرض آن که اخبار آحاد ظنی صلاحیت تخصیص ظاهر قطعی کتاب را داشته، و صحت روایت ابوبکر لعنه الله علیه از رسول خدا صلی الله علیه و آله : «ما پیامبران ارث نمی گذاریم، ثابت شود و معنای عام آن هم تخصیص بردار نباشد، باز ابوبکر می توانست قسمتی از ماترک رسول خدا صلی الله علیه و آله مثلا فدک را در اختیار آن بانوی گرامی بگذارد.

زیرا اینکار جزو اختیارات خلیفه بود و کسی هم نمی توانست در این رابطه به وی اعتراض نماید، خلیفه مسلمین می تواند به هر کس هرچه می خواهد ببخشد، همانگونه که او (ابوبکر لعنه الله علیه) قسمتی از ماترک رسول خدا صلی الله علیه و آله را به زبیر بن عوام، و محمد بن مسلمه و دیگران بخشید. درباره

افزون بر این همین «فدک»را که ابوبکر لعنه الله علیه از دختر پیامبر گرفت دیری نپائید که عثمان خلیفه سوم آن را به مروان بن حکم تیول داد.(1)

ابن ابی الحدید معتزلی یکی از اعلام اهل سنت طی سخنی خلیفه اول و دوم را نکوهش کرده و از رفتار آنها با آن بانوی محترم اظهار تأسف نموده و در پایان می گوید:

گذشته از جنبه شرعی مسأله، جا داشت که مقام خلافت آنها مانع از رفتار آنچنانی شان با دختر عزیز پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله باشد، آنگاه در ادامه سخنانش می گوید:

این سخنی است که پاسخ ندارد.(2)

فعلا ما کاری به مقتضیات خلافت آنها نداریم، و تنها مسأله را از نظر مقتضیات محاکمه در نظر گرفته و می گوئیم:

موازین شرعی، حاکی از اینکه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله در دعوی خود نسبت به «فدک»حاکم بوده، کامل و متعدد است چنانکه بر اهل انصاف پوشیده نیست.

ص: 229


1- مقاله ابوریه را مجله الرساله مصری در شماره 518 سال 11، ص 457 منتشر ساخته است
2- «شرح نهج البلاغه»، ابن ابی الحدید، ج 4، ص 106، شرح نامه امام علیه السلام به عثمان بن حنیف.

و تنها کافی بود که خلیفه حاکم آن روز به یاد می آورد که این مدعی از نظر قداست در مقامی قرار دارد که با مریم دختر عمران برابری می کند، بلکه برتر از اوست.

کافی بود به یاد می آورد که فاطمه ، مریم، خدیجه، و آسیه همسر فرعون بهترین زنان بهشت، و یا بهترین زنان جهان می باشند.

5- فاطمه زهرا علیها السلام سیده زنان عالمیان است :

«... قال صلی الله علیه و آله: یا فاطِمَهُ أَما تَرْضِینَ أنْ تَکوْنِی سَیِّدَه نِساءِ الْعالَمِینَ، أَوْ سَیِّدَه نِسَاءِ هَذِهِ الأمه؟»(1)

ص: 230


1- «مسند ابوداود طیالسی، ص 197،ح 1373، و نیز: 1۔ حافظ ابن سعد واقدی در «الطبقات الکبیر»، ج 2، ق 2، ص 40 و 8 ح 17. 2۔ حافظ احمد بن حنبل در «المسند»، ج 6 ص 282. 3- حافظ بخاری در «التاریخ الکبیر»، ج 1، ص 232. 4- حافظ مسلم بن حجاج قشیری، در «الجامع الصحیح»، ج 4، ص 1905، ح 98. 5۔ حافظ بزار، در «المسند»، ج 3، ص 102، ح 885. 6- حافظ ابویعلی موصلی در «المسند»، ج 5، ص 110، ح 2722. 7۔ حافظ دولابی در «الذریه الطاهره»، ص 142، ح 179، 180، و 112. 8- محافظ طحاوی در «مشکل الآثار»، ج 1، ص 49، و 50 و 51 9- حافظ طبرانی در «المعجم الکبیر»، ج 22، ص 417 10۔ حافظ ابوعبدالله حاکم نیشابوری، در «المستدرک»، ج 3، ص 156. 11۔ حافظ ابونعیم اصفهانی در «حلیه الاولیاء»، ج 2، ص 40. 12۔ حافظ ابو عمر ابن عبدالبر اندلسی در «الاستیعاب »مطبوع در ذیل «الاصابه»، ج 4، ص 364 13۔ حافظ ابن فراء بغوی در «مصابیح السنه»، ج 4، ص 184. 14۔ حافظ ابوالفرج بن جوزی در «صفه الصفوه»، ج 2، ص 12 15۔ حافظ عز الدین بن اثیر الجزری، در «اسد الغابه، ج 5، ص 522. 16- تلمسانی در «الجهره فی نسب علی»، ص 17. 17۔ حافظ نووی در «ریاض الصالحین»، ج 1، ص 448. 18- حافظ حسن بن محمد صاغانی در «الجمع بین الصحیحین»، ص 384. 19- قاضی ابوالمحاسن: یوسف بن موسی حنفی در «المعتصر من المختصر»، ج 2، ص 347. و...

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله خطاب به فاطمه زهرا علیها السلام فرمود:

فاطمه آیا خشنود نیستی که بانوی بانوان جهان و یا بانوی بانوان امت من هستی؟»

این معنا در روایت دیگری به لفظ دیگری به ترتیب زیر چنین آمده است:

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به دیدار فاطمه علیها السلام رفته و از حال وی جویا شد.

فاطمه علیها السلام عرض کرد:

درد رنجورم ساخته، و معمولا به دلیل عدم دسترسی به غذا ناراحتم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«یا فاطِمَهُ أَلا تَرْضِینَ أنْ تَکوْنِی سَیِّدَه نِساءِ الْعالَمِینَ، أَوْ سَیِّدَه نِسَاءِ هَذِهِ الأمه؟»

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام عرض کرد:

پدر! مگر مریم دختر عمران بانوی بانوان جهان نبود؟

رسول خدایا فاطِمَهُ أَما تَرْضِینَ أنْ تَکوْنِی سَیِّدَه نِساءِ الْعالَمِینَ، أَوْ سَیِّدَه نِسَاءِ هَذِهِ الأمه؟ فرمود:

او بانوی بانوان عصر خود بود و تو بانوی بانوان عصر خود هستی، این را بدان،من تو را به کسی که در دنیا و آخرت آقا است شوهر داده ام.(1)

برتری حضرت زهرا علیها السلام نسبت به مریم عذرا از نظر ائمه اهل بیت علیهم السلام و دوستان ایشان و حتی دیگران موضوع مسلمی بوده است. چنانکه بسیاری از اعلام اهل

ص: 231


1- «مسند شمس الأخبار»، شیخ علی بن حمید قرشی، ج 1، ص 109-110.

سنت او را بر کلیه زنان عالم حتی به مریم بنت عمران ترجیح داده اند، مانند سبکی، سیوطی، زرکشی، مقریزی، ابن ابی داود، و مناوی که نبهانی در کتاب «الشرف المؤبده»، ص 126، طبع دار جوامع الکلم، قاهره، بخش فضائل حضرت صدیقه طاهره علیها السلام از آنان روایت کرده است.

این همان معنا است که سید احمد زینی دحلان مفتی شافعیه صریحا به صحت آن تأکید ورزیده و در بخشی از سیره خود که در پیرامون ازدواج علی و فاطمه علیها السلام سخن می گوید از جمعی از بزرگان عامه احادیثی در رابطه با آن روایت کرده است.(1)

حدیث حاکی از اینکه حضرت صدیقه طاهره علیها السلام، مریم، خدیجه و آسیه بهترین زنان بهشت هستند را حافظ احمد بن حنبل شیبانی از ابن عباس روایت کرده است.(2)

حدیث مزبور را حافظ ابوعمر ابن عبدالبر نیز از ابوداود، طی سندی از انس بن مالک، و نیز از عبد الوارث بن سفیان، در ترجمه صدیقه طاهره، و خدیجه علیها السلام روایت کرده است.(3)

حدیث حاکی از برتری حضرت صدیقه طاهره علیها السلام را که کمی پیش تر از این روایت آن را از حافظ ابوداود طیالسی و عده زیادی از اساطین محدثین اهل سنت به عرض رساندیم حدیثی است صحیح و نصی است از رسول خدا صلی الله علیه و آله که در رابطه با برتری آن بانو بر کلیه زنان عالم بر آن تأکید ورزیده است.

ص: 232


1- «السیره النبویه والاثار المحمدیه»، سید احمد زمینی دحلان، مطبوع در حاشیه سیره حلبیه، ج 2، ص 6.
2- «مسند»احمد بن حنبل، ج 1، ص 293.
3- «الاستیعاب»، مطبوع در ذیل الاصابه، ج 4، ص 365، ترجمه صدیقه طاهره علیها السلام، و ص 227، ترجمه خدیجه بنت خویلد.
6- فاطمه زهرا علیها السلام و آیه مباهله:

مسلمانان به خوبی می دانند که پروردگار عالم دختر گرامی پیامبرصلی الله علیه و آله را از میان زنان امت اسلام برگزیده است، همان گونه که دو فرزندش حسن و حسین علیهما السلام را از میان پسران امت، و شوهرش را از میان جوانان امت برگزیده و آنها را برای مباهله با نصارای نجران با خود به محل مباهله آورد.

«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ»(1)

«هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»

فخر رازی در تفسیر این آیه آورده است:

پس از نزول آیه شریفه خدای عز وجل دستور داد بهترین پسران و زنان، و کسی را که به منزله جان شما است انتخاب کرده و برای مباهله و نفرین با علمای نصارای نجران با خود بیاورید، و رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که ردایی از موی سیاه پوشیده، و حسین علیه السلام را در بغل گرفته و دست حسن علیه السلام را در دست داشت، و فاطمه علیها السلام پشت آن حضرت، و علی علیه السلام دنبال فاطمه علیها السلام می آمد، مقابل نصاری نجران رسیدند، آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ص: 233


1- 61 / آل عمران: 3. در فصل اول رساله «الکلمه الغراء»در باره مباهله مباحث جامعی داریم، به آنجا مراجعه کنید

هنگامی که من آغاز به نفرین کردم شما آمین بگوئید.

در این هنگام اسقف نجران گفت:

ای جماعت نصارا من هم اکنون قیافه هایی را می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جایش برکند آن را از جا بر می کند، با اینها مباهله نکنید که به هلاکت می رسید، و تا روز قیامت دیگر یک نصرانی در روی زمین زنده نمی ماند.(1)

7- فاطمه زهرا علیها السلام و آیه تطهیر :

و نیز مسلمین متفقا قبول دارند که حضرت صدیقه طاهره علیها السلام از جمله کسانی است که پروردگار متعال آیه تطهیر را درباره آنان نازل فرموده است:

«انَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»(2)

«خدا خواسته است هر گونه پلیدی را از شما اهل بیت پیغمبر برداشته و شما را پاک و پاکیزه گرداند».

8- فاطمه زهرا علیها السلام و آیه مودت :

همه میدانند که حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها از کسانی است که خدا دوستی آنها را برای مسلمانان واجب فرموده و آن را اجر رسالت پیامبر صلی الله علیه و اله قرار داده است.

یا آلَ بَیتِ رَسولِ اللَهِ حُبَّکُمُ***فَرضٌ مِنَ اللَهِ فی القُرآنِ أَنزَلَهُ

کَفاکُمُ فی عَظیمِ القَدرِ أَنَّکُمُ***مَن لَم یُصَلِّ عَلَیکُم لا صَلاهَ لَهُ (3)

ص: 234


1- حدیث بالا را محدثان، مفسران، مورخان، سیره نویسان و کلیه آنهایی که حوادث سال دهم هجرت را نوشته اند ذکر کرده اند. فخر رازی پس از نقل آن در تفسیرش میگوید: این حدیث در میان علمای تفسیر و حدیث از نظر صحت مورد اتفاق است.
2- 33/ الأحزاب: 33.
3- «الصواعق المحرقه»، ص 173، ونظم درر السمطین، زرندی، ص 18.

ای اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله محبت و مودت بر شما از طرف پروردگار متعال در قرآن که آن را از آسمان فرو فرستاده واجب اعلام شده است.

در عظمت شان شما این کفایت میکند که هر کس در نماز خود بر شما صلوات نفرستد نمازش باطل میشود.

رأیتُ ولائی آلَ طه فریضهً***علی رغمِ أهلِ البُعدِ یُورثُنی القُرْبی

فما طلبَ الرحمانُ أجراً علی الهُدی***بتبلیغِهِ إلاّ الموَدَّهَ فی القُربَی (1)

من دوستی اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله را بر غم نظر دورافتادگان از قرب الهی تنها عامل نزدیکی به خدا می بینم.

زیرا پروردگار متعال به عنوان اجر رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله چیزی جز مودت اهل بیت علیهم السلام از ما نخواسته است.

یا آل طه یا أهلَ خَیر نَبیٍّ*** جَدُّکُم خَیرَهٌ وأنتُم خِیارٌ

أذهَبَ اللهُ عَنکُمُ الرِّجسَ أهلَ ال-*** بَیتِ قِدماً فانتُمُ الأطهارُ

لَم یَسَل جَدُّکُم عَلَی الدین أجراً*** غَیرَ وُدِّ القُربَی ونَعمَ الإجارُ (2)

ای آل طه! ای خاندان بهترین پیامبران! همانگونه که جد شما برگزیده پیامبران است شما نیز برگزیدگان امت اسلامی هستید.

پروردگار متعال از روز نخست هر گونه پلیدی را از شما اهل بیت برطرف کرده است بنابراین شما پاکان و پاکیزه گانید

جد شما در مقابل ابلاغ پیام آسمانی خود جز محبت و مودت شما از امت خود مطالبه پاداشی نفرموده، و این چه پاداش نیکویی است.

همین طور حضرت صدیقه طاهره علیها السلام از بهترین نیکوکاران است چنانچه پروردگار متعال در قرآن کریم می فرماید:

ص: 235


1- «الصواعق المحرقه»، ص 168.
2- «الشرف المؤید»، ص 7.

«إِنَّ الْأَبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا*وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَیٰ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا*إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا»(1)

«نیکوکاران در بهشت از شرابی مینوشند که طبعش (در لطافت رنگ و بوی آن) همانند کافور است ... و در راه دوستی خدا طعام خود را در اختیار فقیر و یتیم و اسیر قرار داده و میگویند:

ما فقط به خاطر خشنودی پروردگارمان طعام خود را به شما میدهیم و در مقابل آن چشم داشت هیچگونه پاداش و سپاسی را نداریم».

کلیه علمای شیعه به پیروی از ائمه معصومین علیهم اللسام بر این باورند که این آیات شریفه درباره علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام نازل شده است، آنگاه که سه شب پشت سر هم افطار خود را در اختیار فقیر و یتیم و اسیر قرار دادند.

زمخشری این مسأله را در کشاف، سوره انسان، ذیل همین آیه مرسلا از ابن عباس(2)، و طی سندی متصل از واحدی در تفسیر خود «البسیط»(3) روایت کرده است، و ثعلبی آن را در تفسیر خود «الکشف والبیان»(4)، و موفق بن احمد در «المناقب»آورده است.(5)

عده ای از دانشمندان مورد اعتماد نیز آن را در کتب خود که در رابطه با فضائل اهل بیت علیهم السلام نوشته اند از امور مسلم گرفته اند، و خود ما در فصل چهارم از «الکلمه الغراء»در تفضیل زهرا علیها السلام در این زمینه تعلیقات و تنبیهات اهل بحث و تحقیق از دانشمندان را آورده ایم به آن کتاب مراجعه شود.

ص: 236


1- 6-5/ الانسان.
2- «الکشاف»، ج 4، ص 197.
3- «الوسط»، واحدی نیشابوری، ج 4، ص 401.
4- «ابوسیط»، ج 4، ص 401، پانوشت شماره 60 از ثعلبی.
5- «المناقب»، ص 188، از ثعلبی

خلاصه مقام مقدس حضرت صدیقه طاهره علیها السلام در پیشگاه پروردگار متعال و پیامبرصلی الله علیه و آله و مؤمنین مقتضی آن بود که اعتماد تام و تمام نسبت به دعوی آن حضرت، و اطمینان کامل به سخنان آن بانوی گرامی داشته باشند به گونه ای که در اثبات ادعایش نیازی به شاهد نباشد، زیرا زبان آن صدیقه معصومه از تکلم به باطل محفوظ بوده و محال است که سخنی بر خلاف واقع بر زبان براند.

بر این اساس ادعای آن حضرت به تنهایی کاشف از صحت دعوی اوست، و این مطلبی است که هر کس شناختی از آن حضرت داشته باشد تردیدی در آن به خود راه نمی دهد.

و ابوبکر از اشخاصی است که بهتر از دیگران آن بانوی دو جهان را می شناخت و اطمینان کامل به صحت ادعای او داشت، ولی همان گونه که علی فاروقی از علمای بزرگ بغداد و مدرس مدرسه غربی آن شهر) که یکی از اساتید ابن ابی الحدید معتزلی حکایت کرده که انگیزه برخورد ناروای ابوبکر با آن مظلومه ستمدیده چیز دیگری بوده است.

9- سؤال ابن ابی الحدید از استاد خود:

ابن ابی الحدید روزی از علی فاروقی فوق الذکر پرسید:

ایا فاطمه علیها السلام در ادعای خود در مورد «فدک»صادق بود؟

جواب داد: آری.

ابن ابی الحدید پرسید:

در این صورت چرا ابوبکر آن را به وی پس نداد؟

استاد تبسمی کرده و سپس سخن لطیفی بر زبان راند که موجب شگفتی است. اوگفت:

اگر آن روز ابوبکر «فدک»را به محض ادعای فاطمه علیها السلام علل به وی پس می داد فردا

ص: 237

باز آمده و ادعا می کرد که خلافت از آن شوهرش امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام می باشد، و ابوبکر چون هیچ گونه عذری در مقابل او نداشت ناگزیر از مسند خلافت پائین کشیده می شد، زیرا او قبلا پذیرفته بود که آن حضرت در آنچه ادعا می کند صادق بوده و نیازی به ارائه شاهد ندارد.

به همین دلیل بود که ابوبکر شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام را در رابطه با حق فاطمه علیها السلام نسبت به «فدک» جایز ندانست، در حالیکه یهودیان خیبر با آن همه شهامتی که داشتند، و با آنکه علی علیه السلام به موجودیت جامعه یهود در خیبر خط بطلان کشیده بود او را از شهادت به باطل مبری دانسته اند. بر همین اساس (نه به دلیل دیگر) بود که خلط مبحث کرده و متصرف در مال خود را مدعی قلمداد نموده و از وی مطالبه شاهد کرد، در صورتی که بر خود وی لازم بود که اقامه شهود نماید.

مایه تأسف شدید و شگفتی است که او به فاطمه معصومه علیها السلام گفت:

من به صحت سخن تو یقین ندارم، در حالی که گفته او بدون نیاز به هیچ دلیلی از ثابت ترین موازین حکم به نفع آن حضرت بود.

با صرف نظر از همه اینها بر فرض اگر فاطمه علیها السلام نیز همانند دیگر بانوان با ایمان در اثبات مدعای خود نیازی به شاهد داشت، شهادت علی علیه السلام که برادر پیامبر و نسبت به آن حضرت همانند هارون نسبت به موسی بود در اثبات دعوی فاطمه علیها السلام کافی بود، زیرا انوار یقین و راستی از شهادت آن حضرت می درخشید و حاکم شرع که در مرافعات بالاتر از یقین چیز دیگری نمی خواهد.

به همین جهت رسول خدا صلی الله علیه و آله گواهی خذیمه بن ثابت را مانند شهادت دو عادل قرار داد. خدا میداند که علی علیه السلام از این نظر از خذیمه و دیگران برتر و شایسته تر بود.

اگر این را هم نادیده گرفته و بپذیریم که گواهی علی علیه السلام ارزش قضائی شهادت یک فرد عادل از عدول مؤمنین را دارد، چرا ابوبکر فاطمه علیها السلام علی را به جای شاهد دوم

ص: 238

قسم نداد تا در صورتی که قسم نخورد دعوی او را رد کند؟ او به جای این کار (که رویه قضائی حق و صحیح هم همین است) پس از آنکه شهادت علی علیه السلام و ام ایمن را نپذیرفت، ادعای دخت گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله را رد کرد.

10- علی علیه السلام همتای قرآن است

روشن است که این کار ابوبکر بر هیچ کدام از قوانین شرع مقدس اسلام استوار نبود، با آنکه علی علیه السلام مطابق احادیث بسیاری همچون «حدیث ثقلین» که صاحبان صحاح و غیر آنان روایت کرده اند همتای قرآن است.

الحافظ ابوعیسی الترمذی باسناده عن الأعمش، عن حبیب بن ابی ثابت، عن زید بن ارقم قال:

قَالَ رسول الله صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی اَحَدَهُما اعظمٌ مِنَ الاخَرِ: کِتَابُ اَللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ اَلسَّمَاءِ إِلَی اَلْأَرْضِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی لن یتفرقا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ اَلْحَوْضَ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونِّی فِیهِمَا؟(1)

ص: 239


1- «الجامع الصحیح»، ج 4، ص 343. ونیز: 1۔ حافظ نبوی در «مصابیح السنه»، ج 2، ص 202. 2۔ حافظ خطیب تبریزی عمری در «مشکاه المصابیح». 3۔ حافظ ابو السعادات بن اثیر جزری در «جامع الأصول»، ج 1، ص 187. 4- حافظ عز الدین بن اثیر جزری در «اسد الغابه»، ج 2، ص 12. 5- حافظ محب الدین طبری در «ذخائر العقبی»، ص 16. 6- حافظ زرندی در «نظم درر السمطین»، ص 231. 7۔ حافظ ابن کثیر دمشقی در انفسیر القرآن العظیم»، ج 4، ص 113. 8- علامه مورخ مقریزی در «فضل آل البیت»، ص 38، باختصار. 9۔ حافظ جلال الدین سیوطی در «الخصائص الکبری»، ج 2، ص 266، و «احیاء المیت»، مطبوع در هامش «الاتحاف بحب الاشراف»، ص 24. 10۔ حافظ ابن ربیع شیبانی در «تیسیر الوصول الی جامع الاصول»، ج 1، ص 24. 11۔ حافظ ابن حجر هیتمی در «الصواعق المحرقه»، ص 147، و 226. 12. حسام الدین متقی هندی در «کنز العمال»، ج 1، ص 173، ح 873 13- قندوزی حنفی در «ینابیع الموده»، ص 30، و 191، و 296. 14- مبارکنوری در «تحفه احوذی»، ج 4، ص 343. 15۔ شیخ منصور علی ناصف در«التاج الجامع للاصول»، ج 3، ص 349. 16- توفیق ابو اعلم در «اهل البیت»، ص 45. 17- علامه نبهانی در «الفتح الکبیر»، ج 1، ص 451 18۔ سید خواجه متخلص به «درد»در «علم الکتاب»، ص 264.

حافظ ابوعیسی ترمذی به سند مذکور از زید بن ارقم روایت میکند که گفت:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«من در میان شما چیزی از خود به جا می گذارم که اگر بدان چنگ بزنید هرگز پس از من به ضلالت نمی افتید، یکی از آنها بزرگتر از دیگری است: و آن کتاب خدا است که همانند ریسمانی از آسمان به زمین کشیده شده و دیگری عترت و اهل بیت من است آن دو هرگز از ا ز هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر به من محلق شوند پس از من مواظب رفتارتان با آنان باشید».

مسلم است که سرآمد عترت و سرور آنها علی علیه السلام است.

11- معیت قرآن و علی علیه السلام نسبت به هم

همچنین رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره او فرمود:

«عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٍّ، لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا

ص: 240

عَلَیَّ الْحَوضَ ».(1)

«علی با قرآن، و قرآن با علی است، آن دو هرگز از همدیگر جدا نمی شوند تا در حوض کوثر به من ملحق شوند».

این حدیث را حافظ ابوعبدالله حاکم نیشابوری طی سندی از ام المؤمنین ام سلمه همسر پیامبرصلی الله علیه و آله روایت کرده و گفته است:

این حدیث دارای سند صحیحی است.

ذهبی نیز آن را در «تلخیص المستدرک»، آورده و بر صحت آن صحه گذاشته است.

ص: 241


1- .. المعجم الأوسط، طبرانی، ج 5، ص 455، ح 487. و نیز 1۔ حاکم نیشابوری در «مستدرک»، ج 3، ص 124. 2- حاکم ابن شیرویه دیلمی در «الفردوس بمأثور الخطاب»، ج 3، ص 23. 3- زمخشری در «ربیع الابرار»، ج 2، ص 236. 4- حافظ ذهبی در «تلخیص المستدرک» مطبوع در ذیل «المستدرک»، ج 3، ص 124، ص 173. 5 ۔ حافظ جلال الدین سیوطی در «الجامع الصغیر»، ج 2، ص 66 و «تاریخ الخلفاء». 6- حسام الدین متقی هندی در «کنز العمال»، ج 11، ص 601 و «منتخب کنز العمال»، مطبوع در حاشیه مسند احمد، ج 5، ص 30. 7۔ حافظ ابن حجر هیتمی در «الصواعق المحرقه»، ص 122. 8- حافظ عبد الرؤوف مناوی در «فیض القدیر»، ج 4، ص 356. 9- ابن صبان در «اسعاف الراغبین»، مطبوع در حاشیه نور الابصار، ص 174. 10۔ شبلنجی در «نور الابصار»، ص 89. 11۔ قندوزی حنفی در «ینابیع الموده»، ص 40 و 90 12- فقیر عینی در «مناقب سیدنا علی»، ص 38 13۔ سید محمد بن عقیل در «النصایح الکافیه»، ص 209. 14- حافظ حموینی در «فرائد السمطین»، ج 1، ص 177، ح 140. 15- استاد عبدالرحمان شرقاوی در «علی امام المتقین»، ج 2، ص 57 و...

و ابن حجر هیتمی طی سندی روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و اله در بیماری منجر به مرگ خود خطاب به جمعیتی که منزل آن حضرت را پر کرده بودند فرمود:

مردم شاید من به زودی از میان شما رخت بربندم، اینک سخنی با شما دارم که آن را خوب به خاطرتان بسپارید:

من کتاب خدا و عترت خود را در میان شما میگذارم، سپس دست علی علیه السلام را گرفته و بالا برد و فرمود:

علی با قرآن و قرآن با علی است و از همدیگر جدا نمی شوند تا در حوض کوثر به من وارد شوند.

علاوه بر همه اینها علی علیه السلام در آیه مباهله نفس رسول خدا صلی الله علیه و اله قلمداد شده است.

وَ هُوَ فِی آیَهٍ التَّبَاهُلِ نَفْسُ ال-*** رَّسُولِ لَیْسَ غَیْرُهُ ایَّاهَا

او (یعنی علی علیه السلام) در آیه مباهله نفس رسول الله خوانده شده و جز او کس دیگری جان پیامبر نیست.

با این وصف شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام در این محاکمه مردود شناخته شد این مصیبت بزرگی بود که در اسلام پدید آمد.

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ .

ص: 242

گفتار دهم

1- حضرت آیه الله شهید حاج سید ابوالحسن شمس آبادی قدس سره

تصویر

(از اصفهان)

ص: 243

ص: 244

2- اهمیت عزاداری بر امام حسین علیه السلام

اهمیت عزاداری بر امام حسین علیه السلام(1)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

الحمد کله لله رب العالمین، خالق الخلائق أجمعین، الذی لا یدرکه بعد الهمم ولا یناله غوص الفطن، توحد بالعز والبقاء، و قهر عباده بالموت والفناء، تعالی الله عما یقول الظالمون علوا کبیرا، الصلوه والسلام علی سید الأنبیاء والمرسلین، اشرف السابقین واللاحقین، افضل سفراء المقربین، سیدنا و نبینا و حبیب قلوبنا و شفیع ذنوبنا

ص: 245


1- حضرت آیه الله شهید حاج سید ابوالحسن شمس آبادی قدس سره سالهای سال در اصفهان به خدمات دینی و اجتماعی اشتغال داشتند و آثار و باقیات الصالحات چشمگیر و ارزنده ای از قبیل مؤسسه آموزش ابابصیر برای نابینایان تأسیس و صدها نابینا را با خواندن قرآن و سایر تعلیمات دینی آشنا و به قشر مهمی از اقشار مردم اصفهان بدین وسیله خدمات حیات بخشی نموده است و عمری قلما و لسانا از حریم اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام دفاع نمودند و آخر الامر در اثر یک توطئه ناجوانمردانه از طرف دشمنان ولایت و خاندان رسالت علیهم السلام در روز چهارشنبه هفتم ربیع الثانی 1396 هجری برابر با 18 فروردین 1355 شمسی در هنگام طلوع فجر در وقتی که به قصد اداء فریضه صبح عازم رفتن به مسجدش بود ربوده شد و در نزدیکی درچه به فجیع ترین وضع به شهادت رسید. لذا ما به جهت یادبود از این عالم جلیل القدر و شهید راه ولایت و امامت تصمیم گرفتیم که یک سخنرانی از معظم له را در این مجموعه بیاوریم ولکن پس از جستجو و تفحص فراوان فقط توانستیم یک نوار از سخنرانی های ایشان که در شب هفتم شهادت حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام ایراد شده است را برای که به جهت مختصر بودن آن، قدری به مطالب آن افزوده شد.

ابی القاسم محمد صلی الله علیه و آله الطاهرین واللعنه الدائمه علی اعدائهم اجمعین.

3- ایرادات واهی بر شعائر حسینی:

یکی از بلایای بزرگ و خیانت های نابخشودنی و بسیار خطرناک استعمار که با القاء شبهات واهیه در قلوب برخی از ساده لوحان و نا آگاهان موجب تلاطم فکری شده است و سمپاشی های متداومشان عوام الناس را تا حدودی از نزاکت و ادب اجتماعی و تعهدات دینی و اخلاقی منحرف کرده و نادرا بعضی را به گستاخی نیز واداشته است و با تبلیغات همه جانبه، افکار را مشوش نموده و ایادی خائن خود را آماده بهره برداری نموده اند حمله جسورانه به (شعائر حسینی) علیه الصلوه والسلام است که در شکل های مختلف و اطوار گوناگون مراسم عزاداری سرور شهیدان علیه السلام و مجالس عزا و مجامع وعظ و خطابه و حتی ذکر مصائب شهیدان راه حق و عزیزترین عزیزان خدا را مورد حمله قرار داده، بلکه قدم فراتر نهاده و از جسارت به خطباء عالیقدر مکتب مقدس تشیع و پوزخند به خطابه ها و سخنرانی ها نیز دریغ ندارند!!!

و گاهی با اصطلاحات خاصی که از غرب زدگان به ارث برده اند و با تیترهای جدیدی که تنها دل خود را به آنها خوش کرده اند می گویند:

ملت ما، ملت گریه نیست!!

گریه چه اثری دارد؟!!

آیا گریه بس نشده است؟

ما به جای گریه باید مشت بر سر دشمن بکوبیم!!

و امثال این سخنان نابجا که از مخترعات و کشفیات بسیار، بسیار علمی!!تیپ تربیت شده جدید است و بهمین الفاظ و عبارات خود را قانع کرده اند. در حالیکه

ص: 246

سخت در اشتباه افتاده اند.

زیرا: اولا - از نظر طبیعی، علی التحقیق چشم خشک و بی اشک غالبا نمونه ای از تحجر و سختی دل و... تاریکی باطن است، و چشم اشکبار، مظهریست از عطوفت و رحمت و نرمش دل.

و از این گذشه، طبیعی انسانست که گریه و ریزش اشک بسیاری از عقده های درونی و مصائب را برطرف می کند و حتی متخصصین فن گفته اند که بسیاری از بیماریها داروی موثرش گریه است.

و از اینهم که بگذریم می بینیم قرآن کریم در آیات متعدده اش از چشم اشکبار بسی مدح و تمجید فرموده، و حتی به ملاحظاتی امت را بر گریستن تشویق فرموده است.

در جائی می فرماید:

«فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلًا وَلْیَبْکُوا کَثِیرًا ...»(1)

«کم خنده کنید، و بسیار بگریید».

با ما استاندارد ایران در جای دیگر می فرماید:

«وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدینَ»(2)

«و هر زمان آیاتی را که بر پیامبر (اسلام) نازل شده بشنوند، چشمهای آنها را می بینی که (از شوق) اشک میریزد، به خاطر حقیقتی که دریافته اند، آنها می گویند: پروردگارا! ایمان آوردیم، پس ما را با گواهان و (شاهدان حق، در زمره یاران محمد) بنویس»

ص: 247


1- توبه (9) آیه 82.
2- مائده (5) آیه 83.

و در موضوع آنانکه نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده و خود را برای رفتن به میدان جنگ آماده نموده بودند ولی وسیله ای که ایشان را به محل نبرد ببرد نبود، می فرماید:

«وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا»(1)

«در حالی که چشمانشان از اندوه اشکبار بود».

و در وصف اهل ایمان می فرماید:

«وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزیدُهُمْ خُشُوعاً»(2)

«آنها (بی اختیار) به زمین می افتند و گریه میکنند، و (تلاوت این آیات، همواره) بر خشوعشان می افزاید.»

و در جای دیگر، ذات مقدس حق، مردم را به دعا و کیفیت آن امر نموده و می فرماید:

«ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ»(3)

«پروردگار خود را (آشکارا) از روی تضرع، و در پنهانی بخوانید (و از تجاوز دست بردارید که) او متجاوزان را دوست نمیدارد». |

و در جای دیگر می فرماید:

«وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَهً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ وَلَا تَکُنْ مِنَ الْغَافِلِینَ »(4)

ص: 248


1- توبه (9) آیه 92.
2- اسراء (17) آیه 109.
3- اعراف (7) آیه 55.
4- اعراف (7) آیه 205.

«پروردگارت را در دل خود، از روی تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن، و از غلافلان مباش.»

و همچنین در احادیث بسیاری این صفت ممتاز انسانی و ایمانی مورد مدح قرار گرفته است.

چنانکه از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:

«أَوْحَی اَللَّهُ عزوجل إِلَی مُوسَی أَنَّ عِبَادِی لَمْ یَتَقَرَّبُوا إِلَیَّ بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ ثَلاَثِ خِصَالٍ قَالَ یَا رَبِّ وَ مَا هُنَّ ؟ قَالَ یا مُوسَی اَلزُّهْدُ فِی اَلدُّنْیَا وَ الْوَرَعَ عَنِ الْمَعَاصِی واَلْبُکَّاءُ مِنْ خَشْیَتِی فَفِی اَلرَّفِیع اَلْأَعْلَی لاَ یُشَارِکُهُمْ فِیهِ أَحَدٌ...»(1)

«خداوند با عز و جلال، وحی نمود به موسی علیه السلام که بندگان من تقرب به من پیدا نمیکنند به چیزی که محبوبتر از سه خصلت باشد، موسی علیه السلام عرض کرد: پروردگار من آن خصلتها کدامست؟ فرمود: ای موسی پارسائی در دنیا و پرهیز از معاصی (و نافرمانی) من، و گریه از خوف من پس در رفیع اعلی (مقام خاص بندگان مقرب حق)هیچکس با ایشان مشارکت نخواهد داشت.»

و در حدیثی دیگر دارد که خداوند به حضرت موسی علیه السلام فرمود:

«...ها أنَا یاابْنَ عِمْرَانَ، هَبْ لِی مِنْ قَلْبِک الْخُشُوعَ، وَ مِنْ بَدَنِک الْخُضُوعَ، وَ مِنْ عَینَیک الدُّمُوعَ، وَ ادْعُنِی فِی ظُلَمِ اللَّیلِ، فَإِنَّک تَجِدُنِی قَرِیباً مُجِیباً ...» (2)

ص: 249


1- اصول کافی، ج 2، ص 682.
2- امالی، للشیخ الصدوق قدس سره، ص 438 - وسائل، ج 4 ص 1125 - بحار، ج 13 ص 330.

«بخودم سوگند ای پسر عمران: از دلت خشوع و از بدنت خضوع به من عطا کن و از چشمانت قطرات اشک جاری ساز، و مرا در تاریکیهای شب بخوان، بیقین به تو نزدیک خواهم بود (و) جواب (خواسته های ترا ) می دهم».

و در حدیثی دیگر از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود:

«لَمَّا کَلَّمَ اَللّهُ مُوسی قَالَ إِلَهِی مَا جَزَاءُ مَنْ دَمَعَتْ عَیْنَاهُ مِنْ خَشْیَتِکَ قَالَ یَا مُوسَی أَقِی وَجْهَهُ مِنْ حَرِّ اَلنَّارِ وَ آمنه یَوْمَ اَلْفَزَعِ اَلْأَکْبَرِ»(1)

«زمانی که خداوند با موسی سخن گفت (موسی) عرض کرد: پروردگار من، پاداش آنان که چشمانشان از خوف تو اشک می ریزد چیست؟ فرمود ای موسی صورت ایشان را از حرارت آتش (جهنم) حفظ میکنم و در روز فزع اکبر (قیامت) در امان منند»

و در حدیثی آمده که خداوند متعال، به حضرت موسی علیه السلام وحی فرستاد وفرمود:

«...مَا تَعَبَّدَ إِلَی الْمُتَعَبِّدِ بِمِثْلِ الْبُکَاءِ مِنْ خیفتی »(2)

«اهل عبادت، عبادتی انجام نمی دهند که (ثمره و نتیجه اش) مثل گریستن از خوف من باشد».

رسول خدا صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام فرمود:

یَا عَلِیُّ عَلَیْکُمْ بِالْبُکَاءِ مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ یُبْنَی لَکَ بِکُلِّ قَطْرَهٍ بَیْتٍ

ص: 250


1- عده الداعی، ص 156 - امالی، للشیخ الصدوق قدس سره، ص 277 - مکارم الاخلاق، ص 316.
2- مجمع الزوائد، ج 8 ص 203 - ثواب الاعمال، ص 172 - وسائل، طبع اسلامیه، ج 11، ص 177 - ارشاد القلوب، ص 127.

فِی الْجَنَّهِ »(1).

«یا علی: بر تو باد. ریزش اشک از خوف خدا که در برابر هر قطره اشک، خانه ای در بهشت (برای تو) بنا می گردد».

و نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«الْبُکَاءُ مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ یُطْفِئُ بخاراً مِنْ غَضَبِ اللَّهُ»(2)

«گریه از خوف خدا دریاهائی از غضب خدا را خاموش میسازد».

«وَ رُوِیَ اَن یحیی بْنِ زَکَرِیَّا بکی حَتَّی أَثَرتِ الدُّمُوعَ فِی خَدَّیْهِ وَ عَمِلَت لَهُ أُمُّهُ لباده عَلَی خَدَّیْهِ یُجْرِیَ عَلَیْهِ الدُّمُوعَ »(3)

«روایت شده است که حضرت یحیی بن زکریا علیه السلام آنقدر گریست که قطرات اشک در گونه های آنحضرت اثر گذارد (و خدش مجروح گردید) مادر (عزیز) ش نمدی بر گونه های او گذارد تا اشک چشم آنحضرت بر آن جاری گردد».

امام حسین علیه السلام فرمود:

«مَا دَخَلْتُ عَلَی أَبِی قَطُّ إِلَّا وَجَدْتُهُ بَاکِیاً »(4)

«هرگز بر پدرم وارد نگردیدم مگر آنکه آن حضرت را گریان دیدم».

ص: 251


1- وسائل، طبع آل البیت علیهم السلام، ج 15 ص 223 - اختصاصی، ص 37- من لایحضره الفقیه، ج 4 ص 17۔ ثواب الاعمال، ص 292 - ارشاد القلوب، ص 127.
2- امالی، للشیخ المفید قدس سره، ص 143۔ مستدرک الوسائل، ج 11 ص 239 و ج 5 ص 206 - ارشاد القلوب، ص 128.
3- بحار، ج 14 ص 167 و ج 70 ص 388 و ج 93 ص 333۔ مستدرک الوسائل، ج 11 ص 243 -ارشادالقلوب، ص 128.
4- مستدرک الوسائل، ج 11، ص 245 - ارشاد القلوب، ص 128.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«لَا تَرَی النَّارَ عَیْنٌ بَکَتْ مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ لَا عَیْنٌ سَهِرَتْ فِی طَاعَهِ اللَّهِ وَ لَا عَیْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ »(1)

«چشمی که از خوف خدا بگرید و (یا) در فرمانبری او (بشب) بیداربماند و (یا) از محارم خدا خود را بپوشد آتش (غضب خدا) را نمی بیند».

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«الْبُکَاءُ مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ مِفْتَاحُ الرَّحْمَهِ وَ عَلَامَهُ الْقَبُولِ وَ بَابُ الْإِجَابَهِ .»(2)

«گریستن از خوف خدا، کلید رحمت (حق) و نشانه قبول (شدن اعمال) و باب اجابت (دعا) است».

و در خبری زراره از حضرت صادق علیه السلام روایت نموده که فرمود:

«... وَ کَانَ جَدِّی إِذَا ذَکَرَهُ (ای الحسین علیه السلام) بَکَی حَتَّی تَمْلَأَ عَیْنَاهُ لِحْیَتَهُ وَ حَتَّی یَبْکِیَ لِبُکَائِهِ رَحْمَهً لَهُ مَنْ رَآهُ وَ إِنَّ الْمَلَائِکَهَ الَّذِینَ عِنْدَ قَبْرِهِ لَیَبْکُونَ فَیَبْکِی لِبُکَائِهِمْ کُلُّ مَنْ فِی الْهَوَاءِ وَ السَّمَاءِ مِنَ الْمَلَائِکَهِ...».(3)

«... جد (بزرگوار) م چون متذکر (مصائب) حضرت حسین علیه السلام می گردید آنقدر میگریید که محاسن مبارکش را اشک چشم پر مینمود، و هر کس آن حضرت را در چنین حالتی (گریه و اضطراب) میدید برای شفقت به آن بزرگوار میگریست و فرشتگانی که در کنار مرقد منور ان

ص: 252


1- مستدرک الوسائل، ج 11، ص 246 - ارشاد القلوب، ص 129.
2- همان، ج 5، ص 207 و ج 11 ص 247 - ارشاد القلوب، ص 129.
3- کامل الزیارات، ص 168 ۔ مستدرک الوسائل، ج 10، ص 314- بحار، ج 45، ص 207.

حضرتند چون میگریند برای گریه آنان همه فرشتگانی که در هوا وآسمانند میگریند.

و در خبر (ابن خارجه) از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که گفت:

«کُنَّا عِنْدَ الصادق علیه السلام فَذَکَرْنَا اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ [وَ عَلَی قَاتِلِهِ لَعْنَهُ اَللَّهِ] فَبَکَی أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ بَکَیْنَا قَالَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ: قَالَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَا قَتِیلُ اَلْعَبْرَهِ لاَ یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلاَّ بَکَی»(1)

«محضر مبارک حضرت صادق علیه السلام بودیم پس چون نام امام حسین علیه السلام- که بر قاتلش لعنت خدا باد - را بردیم آن حضرت اشکش جاری گشت و ما نیز گریان شدیم. ابن خارجه می گوید: پس از این آنحضرت سر مبارک خود را بلند کرد و فرمود: امام حسین علیه السلام فرمود:

من کشته اشک هستم، یاد نمی کند مرا هیچ مؤمنی مگر آنکه چشمش گریان می گردد.»

و در روایت دیگر است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به امام حسین علیه السلام نظری نموده و فرمود:

«یا عَبْرَهُ کُلِّ مُؤْمِنٍ فَقَالَ : أَنَا یا أَبَتَاهْ ؟ قَالَ : نَعَمْ یَا بُنَیَّ »(2)

«ای (سبب ریزش) اشک چشم هر مؤمن. امام حسین علیه السلام عرض کرد: ای پدر (بزرگوار) من (سبب ریزش) اشک چشم هر مومنی هستم؟

فرمود: آری. ای فرزند (عزیز)م.»

و در حدیث دیگری آمده که: .

«انْهَ إِذَا هَلَّ هِلَالُ عَاشُورَاءَ إشتد حُزْنُهُ وَ عَظُمَ بُکَائُهُ عَلَی مُصَابٍ»

ص: 253


1- کامل الزیارات، ص 216۔ مستدرک الوسائل، ج 10، ص 311- بحار، ج 44، ص 279.
2- همان، ص 214 - بحار، ج 44، ص 208.

«جَدِّهِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ النَّاسُ یَأْتُونَ عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ وَ مَکَانَ یُعَزُّونَهُ بِالْحُسَیْنِ یَنُوحُونَ مَعَهُ عَلَی مَصابِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ... »(1)

«چون هلال عاشورا (ی حسینی علیه السلام) می رسید اندوه امام صادق علیه السلام شدید می گردید و بر مصائب جدش حضرت حسین علیه السلام بسیار میگریست، و از هر گوشه و کنار و ناحیه ای مردم شرفیاب می شدند و آنحضرت را بر (مصائب) امام حسین علیه السلام تعزیت می گفتند، و بر دردها و اندوه و غم امام حسین علیه السلام با صدای بلند نوحه سرائی نموده و اشک می ریختند.»

ابن قولویه قمی قدس سره که از اکابر و مفاخر علماء اقدمین شیعه است و در سال 367 ه. ق وفات نموده، در کتاب (کامل الزیارات) از ابوهارون مکفوف روایت کرده که گفت:

«قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ لَهُ : وَ مَنْ ذُکِرَ الْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلَامُ عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَیْنَیْهِ مِنَ الدُّمُوعِ مِقْدَارُ جَنَاحِ ذُبَابٍ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَی اللَّهِ عزوجل وَ لَمْ یَرْضَ لَهُ بِدُونِ الْجَنَّهِ)».(2)

«حضرت صادق علیه السلام در حدیث مفصلی فرمود: کسی که نام حسین علیه السلام نزد او برده شود و از دیدگانش به اندازه بال مگسی اشک جاری گردد، ثواب (و پاداش) آن بر خدای با عز و جلال است، و خدا برای او راضی نمی گردد مگر بهشت را.»

و نیز در همان کتاب از معاویه بن وهب روایت نموده که گفت: از حضرت صادق علیه السلام اجازه خواستم که شرفیاب شوم، اذنم دادند، چون بر آن حضرت وارد

ص: 254


1- مستدرک سفینه البحار، ج 7، ص 212.
2- کامل الزیارات، ص 202 - بحار، ج 44، ص 281.

شدم در مصلای منزل به نماز اشتغال داشتند. پس نشستم تا نماز آن بزرگوار پایان یافت، و شنیدم که در مناجات با پروردگار خود می فرمود:

«اللهمَّ یا مَنْ خُصَّنا بالکرامَه ؛ وَوَعَدَنا بالشَّفاعَه وخَصَّنا بالوَصیَّه ؛ وأعْطانا عِلْمَ ما مَضی وعِلْمَ ما بَقیَ ؛ وَجَعَلَ أفْئدَه مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْنا، اغْفِرلی ولإخْوانی وَزُوّارِ قَبر أبی الحسینِ ... فَارْحَمْ تلک الْوُجُوهِ التی غیرّتها الشَّمْسِ ، وَ ارْحَمْ تلک الْخُدُودَ التی تَتَقَلَّبُ علی حفره أبی عَبْدِ اللَّهِ الحسین علیه السَّلَامُ وَارْحَم تِلْکَ الأعْیُنَ الَّتی جَرَتْ دُمُوعُها رَحمهً لَنا وارْحَم تِلْکَ القُلُوبَ الَّتی جَزِعَتْ واحْتَرقَتْ لَنا وارْحَم تِلْکَ الصَّرْخَه الَّتی کانَتْ لَنا»(1)

«پروردگارا! ای کسی که ما را اختصاص به کرامت داده و وعده شفاعت دادی و مختص به وصیت نمودی (یعنی ما را وصی پیامبرت قرار دادی) و علم به گذشته و آینده را به ما اعطاء فرمودی، و قلوب مردم را مایل به طرف ما نمودی، من و برادران و زائرین قبر پدرم حسین علیه السلام را بیامرز.. پس تو این صورت هایی که حرارت آفتاب آنها را در راه محبت ما تغییر داده مورد ترحم خودت قرار بده و نیز صورت هایی را که روی قبر اباعبدالله الحسین علیه السلام می گذراند و برمیدارند مشمول لطف و رحمتت قرار بده و همچنین به چشمهایی که از باب ترحم بر ما اشک ریخته اند نظر عنایت فرما و دلهایی که برای ما به جزع آمده و به خاطر ما سوخته اند را ترحم فرما، بار خدایا به فریادهایی که به خاطر ما بلند شده برس»

و جز اینها از احادیث متکثره دیگری که در این باب وارد گردیده است، که چشم اشکبار، به ویژه اشکی که در عزای امام حسین علیه السلام ریخته شود، مورد مدح قرار

ص: 255


1- کامل الزیارات، ص 228 - بحار، ج 101، ص 52.

گرفته است.

البته (بکاء) و گریستن، محتواهای متفاوتی دارد. گاهی ریزش اشک بعلت رأفت و رحمت است چنانکه در روایات است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله پس از نزول آیه شریفه:

«وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ هَا سَبْعَهُ أَبْوَابٍ لِکُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»(1)

«و دوزخ، میعادگاه همه آنهاست. هفت در دارد، و برای هر دری، گروه معینی از آنها تقسیم شده اند.»

به سختی گریست و حتی اصحاب نیز بگریستند و مسلما این جزع، برای ترحم کرامت بوده است.

و زمانی نیز ریزش اشک برای خوف از خداست، مثل گریه های حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و اولاد طاهرینش (ارواح العالمین لهم الفداء) در تاریکیهای شب از خوف خدا معروف در احادیث است.

و گاهی گریه، گریه فراق است، چون گریه حضرت یعقوب علیه السلام در فراق یوسفش که آنقدر گریست تا چشمانش سفید شد. (وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ).

و بر حسب مآثر وارده، مؤثرترین و برترین مستحبات گریه بر مصائب امام حسین علیه السلام است، و لذا می بینیم بسیاری از انبیاء علیهم السلام که از طریق وحی مصائب آینده واقعه (طف) به آنان اعلام میگردید به شدت گریان می شدند. مثل حضرت آدم و موسی و دیگر انبیاء علیهم السلام، و حتی فرشتگان، و بنی الجان بر مصائب آنحضرت عزادار بوده و هستند، و بر حسب احادیث کثیره پس از واقعه (طف) صفوف انبیاء و

ص: 256


1- حجر (15) آیه 42 و 43.

اوصیاء و فرشتگان به زیارت مرقد منور آن حضرت می روند و بر مصائبش اشک میریزند.

و چون نقل همه این احادیث بطول می انجامد شما را به کتابهایی که می توانید بر مفصلات واقف گردید بویژه بحار الانوار علامه مجلسی قدس سره و کامل الزیارات و کافی و دیگر کتب تالیفی ارجاع می دهیم.

4- فضیلت مجلس عزای امام حسین:

بر احدی پوشیده نیست که اقامه مجالس عزا و سوگواری برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام مخصوص محبین اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله نیست بلکه عموم فرق اسلامی بدین سنت سنیه معتقد، و دیدگان همه امت در عزای این گوهر بی بدیل آفرینش اشکبار است. و نه تنها فرق اسلامی بلکه دیگر طوائف و قبائل و مذاهب، حتی آنان که منکر نبوتند و یا اسلام را نپذیرفته اند و به ولایت اهل بیت علیهم السلام عقیده ندارند، چون یهود و نصاری و جز آنان، همه و همه به مجالس عزای امام حسین علیه السلام معتقد و به آثار مترتبه بر آن معترفند حتی به تواتر رسیده است که بسیاری از طوائف هنود و آتش پرستان چون در اقامه اینگونه مجالس، آثار عجیبه مشاهده کرده اند، و کثیرا نیازهای خود را به برکت توسل به آن حضرت به دست آورده و مشکلاتشان حل شده و یا بیماریهایشان به طفیل نام مقدس آن سلاله اطیبین شفا یافته است، ملازم تعزیه داری و توسل به آنحضرت بوده و هستند و آن عزیز خدا را گره گشای مشکلات خود می دانند.

چنانکه در کتاب (معالی السبطین) نقل گردیده که:

یکی از بازرگانان معروف هندوستان، ملقب به (افتخارالدوله) ساکن (لکهنو) که منصب (مستوفی الممالکی) را دارا بود، و از نظر عقیده مسلمان نبوده بلکه همان

ص: 257

عقائد سخیفه باطله هنود را داشته است، در هر سال وجوه بسیاری در ماه محرم برای اقامه مجلس عزاداری حضرت سید الشهداء علیه السلام اختصاص داده و هنگام عاشوراء بذل می نمود. در یکی از سالها که میزان کمتری بذل نمود، در فاصله کمی به بیماری شدیدی مبتلا گشت که تدریجأ حال او به وخامت رفته و چیزی نمانده بود که تلف شود، و در حالتی شبیه به حالت نزع، در بیهوشی عمیقی فرو رفت و پس از ساعتی از آن حال بیرون آمده و از بیماری برست و شفا یافت، و بی درنگ به دین مقدس اسلام مشرف گردید. همه شگفت زده و انگشت حیرت به دندان گرفته و علت این شفای معجزه آسا را از وی جویا شدند؟ گفت در حالتی بس نزار که سر از پا نمی شناختم و رابطه ام از همه جا قطع شده بود و نمی دانستم در چه عالمی بسر میبرم ناگهان وجود مقدس امام حسین علیه السلام در برابر دیدگانم متمثل گردید، چون چشم به جمال دل آرایش دوختم، فرمود:

برخیز خداوند به برکت اقامه مجالس عزا برای مصائب من ترا عافیت بخشید.

این بشنیدم و دیگر چیزی ندیده و احساس کردم که سلامت خویش را بازیافته ام. و چنانکه نوشته اند نامبرده از آن پس به تعلم احکام اسلام و معرفت حلال و حرام پرداخته و پس از چندی عازم مجاورت در جوار تربت مقدسه آن حضرت میشود و همه اهل و عیال و خانواده خود را که به طفیل او اسلام را پذیرا شده بودند، به عتبه مقدسه آن حضرت کوچ داد و اموال نفیسه ای را وقف مرقد آنحضرت نمود، و در میان مجاورین آن زمان، اعبد، و ازهد از او نبود.(1)

و نیز در همان کتاب، داستان عجیب دیگری نقل می نماید و آن اینست که:

مردی از ساکنان بلاد هند که از محبین اهل بیت علیهم السلام بوده و مال فراوانی داشت،

ص: 258


1- معالی السبطین، ص 98.

هر سال در ایام عاشورای حسینی علیه السلام به اقامه مجالس عزا می پرداخته و از هر گونه مخارج و اطعام دریغ نمی داشته است، و پس از پایان هر عاشورا مجموع فرشهائی را که برای پذیرائی از مهمانان و واردین این مجلس اختصاص داده بود بین فقراء تقسیم می نمود.

سالیان دراز به همین منوال عمل می کرد، تا آنکه اهل عناد، از او نزد حاکم وقت که از مبغضین اهل بیت علیه السلام بوده سعایت کردند، و اعلام داشتند که فلان مرد رافضی مذهب است و سیره او اینست که در هر سال، برای حسین بن علی علیه السلام مجالس عزا برپا میکند و اطعام مفصلی می نماید حاکم چون این بشنید فرمان داد تا وی را، کت بسته احضار نمایند و از دشنام، و ضرب، و هتک او نیز دریغ نکنند و کلیه اموال او حتی لباسهایش را مصادره کنند و تمام هستی او از جمله خدامش را از وی بستانند! مامورین نیز چنین کردند و چیزی از مال دنیا برای او باقی نگذاردند و تنها چیزی که برای او باقی ماند، یک زن صالحه و یک فرزند بود که در کنار هم در حد اعلای قناعت، چشم به درگاه عنایت حق، بزندگی پرداختند.

چون ماه محرم رسید بعادت سالیانه اش متوجه عاشورای حسینی شده، دلش بدرد آمد و صدای ناله اش بلند شد، زیرا دیگر نه مالی داشت که همانند گذشته مجلس عزائی برپا کند و نه راه دیگری برای رسیدن به این هدف مقدس برای او باقی مانده بود.

آن زن صالحه چون همسر عزیز خود را مهموم و مغموم دید، از علت آن جویا شد و گفت: ترا چه میشود که اینگونه ناله و افغان سرداده و اشک میریزی؟ آن مرد، عقده درونی و راز دل خویش برملا ساخت. زن صالحه چون از ریشه اضطراب او واقف گشت، درنگی نموده و سر در جیب فکرت فرو برده، سپس سر برداشت و گفت: محزون مباش، ما فرزندی داریم که در این مخمصه می تواند

ص: 259

حل مشکل کند. برخیز و او را برگیر و به یکی از بلاد بعیده و نواحی دورافتاده هند ببر و به عنوان برده وی را بفروش، و از ثمنی که به دست می آوری مجلس عزای امام حسین علیه السلام را همانند سنوات گذشته برپا کن، آن مرد چون این سخن بشنید بسیار مسرور گشت، بالفور فرزند خود را طلبید و قصه خویش باز گفت، و از تصمیم خود وی را آگاه ساخت.

پسر گفت: پدر جان، قصدداری مرا فدای فرزند رسول خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و عزیز علی مرتضی علیه السلام و فاطمه زهرا علیها السلام نمائی؟

پدر گفت : آری، ای نور دیده و قوت دلم.

پسر با آغوش باز تسلیم عزم پدر شد و این تصمیم عاشقانه را به دیده منت خریدار گردید.

پدر عزم سفر نمود و دست پسر را گرفته، و به یکی از بلاد بعیده هند رهسپار گردید، چون به آن بلد رسید وی را به بازار آورده و به مشتریان عرضه داشت.

جوانی پیش آمد که آثار جلالت و عظمت از اندام موزونش ظاهر بود، و سیمائی بس جمیل و زیبا داشت که نور خیره کننده ای از آن ساطع بود.

فرمود: ای مرد نسبت به این کودک چه اراده داری؟

گفتم : می خواهم او را بفروشم.

فرمود: به چند میدهی؟

گفتم: به فلان مبلغ.

آن بزرگوار بدون آنکه سخنی در قیمت به میان آورد آن کودک را گرفت و پول را داد.

پدر، چون پول را گرفت خوشحال به وطن بازگشت، چون به منزل رسید و مشغول نقل قصه برای زن صالحه اش شد ناگهان دید که فرزندش از در خانه وارد

ص: 260

شد. از روی تعجب گفتند:

آیا بصورت فرار بازگشته ای؟

نه، پدر جان.

و پدر گفت: پسرم داستان تو عجیب به نظر می رسد، و عودت تو موجب حیرت من شده است، بگو تا بدانم پس از جدائی ما چه واقعه ای رخ داد که به بازگشتن تو منتهی گردید.

پدر جان: چون تو پول را از آن بزرگوار گرفتی و از من جدا شدی از فراق تو اندوه عجیبی در خود احساس کردم و بی اختیار اشک از دیدگانم جاری شد، آن بزرگوار چون این حالت را در من مشاهده کرد، فرمود:

برای چه می گریی؟

گفتم: به جهت جدایی از آقایم، زیرا که او خیلی نسبت به من احسان می نمود.

فرمود: تو عبد (بنده) او نیستی بلکه فرزند اویی.

گفتم: شما کیستی که از راز دل ما آگاهی؟

فرمود: من همانم که در سوگم، پدرت مجالس عزا بپا می دارد

« أَنَا الْقَرِیبِ المُشَرَّد ، أَنَا الَّذِی قتلونی عَطْشَاناً »

«من غریب رانده شده (از وطن) هستم، منم آن کس که با لب تشنه شهیدم کردند.»

اندوهناک مباش، من تو را به پدر و مادرت ملحق خواهم ساخت، و چون به حضور ایشان رسیدی بگو: اموالی که حاکم از شما بستانده بازخواهد داد و احسان بیشتری هم بشما خواهد کرد.

پدر جان: همین بزرگوار مرا به خانه رسانید، و از نظرم ناپدید گردید.

پدر و مادر با فرزندشان مشغول سخن بودند که ناگهان در خانه کوبیده شد، و ماموری این مرد صالح را به حضور حاکم بخواند، چون بدانجا رسید. حاکم وی را

ص: 261

اعزاز و احترام بسیار نموده و از ستمی که بر او نموده بود عذرها خواست و اموال وی را مسترد داشت و به اقامه مجالس عزای حضرت سید الشهداء علیه السلام تأکید فراوان کرده، سپس بدو گفت من هر سال، ده هزار درهم بتو عطا می کنم که ضمیمه بودجه مجالس عزاداری کنی، و بدان که من به برکت صفا و خلوص تو به مأمن ولایت آن حضرت راه یافته ام، و نعمت (تشیع) نصیبم گردیده است. و عموم اهل و اقربایم نیز به شرف تشیع مفتخر شده اند. زیرا در عالم رویا آن امام مظلوم کلبه مرا مزین نموده و فرمود: کسی را که برای من مجلس تعزیه برپا می دارد آزار می نمائی، و اموال او را مأخوذ میداری!! اگر آنچه را که از او ستانده ای کلا مسترد داری و خوشنودی وی را به دست آوری عفوت میکنم، وگرنه به امر خدا به زمین فرمان می دهم تا تو را با اموالت در خود فرو برد. شتاب کن در طلب آن مرد صالح، پیش از نزول بلا.

ای مرد آگاه و گواه باش که من اکنون استغفار میکنم و از گذشته خویش توبه مینمایم، و بسی خورسندم که به برکت امام حسین علیه السلام براه راست هدایت گردیدم (والحمدلله رب العالمین).(1)

خلاصه معجزات و کرامات آن حضرت بیش از آنست که بتوان شمرد، و شاید کمتر شیعه معتقد، و پاک طینتی باشد که نوعی از عنایات آن حضرت را بالعیان مشاهده نکرده باشد، و بقول معروف

بیهوده سخن بدین درازی نشود.

لذا می بینیم در طول سیزده قرن و اندی که از واقعه جانگداز کربلا گذشته در میان همه طوائف و قبایل، شعائر حسینی و تعظیم در برابر سالار شهیدان علیه السلام مرسوم و معمول بوده و هر قومی به اندازه درک و فهم و به میزان توانائی خود نسبت به این

ص: 262


1- معالی السبطین، ص 98.

مراسم که از سنن موکده و نموداری از علاقه و عشق به امام حسین علیه السلام است، وظائفی انجام داده و بساحت قدس ولایتش عرض ارادت نموده و بر تراب عنبر بویش جبهه می سایند.

و از طرف دیگر نیز دیده ایم آنانکه با مجالس عزای حسینی علیه السلام به مخالفت برخاسته و احیانا در مقام تعطیل آن برآمده اند دیری نپائیده که با نکبت و بدبختی، ریشه و اساس زندگیشان از بن کنده شده و بساطشان چون طوماری در هم پیچیده گردیده است.(1)

5- مصائب امام حسین کهنه نمی شود:

اگر کسی یکی از بستگانش از دنیا برود ولو آنکه آن شخص از دست رفته از عزیزترین افراد در نزد او باشد، بعد از مدتی رفته رفته مرگ او را فراموش می کند بطوری که با شنیدن نام او دیگر متأثر هم نمی شود.

اما همین شخص وقتی که نام امام حسین علیه السلام را می شنود منقلب می شود، با اینکه نزدیک به 1400 سال است که از تاریخ شهادت آن حضرت می گذرد، ولی هر بار که مصائب آن بزرگوار را می شنود محزون می شود.

دیروز که در منزل ما روضه بود، آقایان وعاظ و ذاکران آستان مقدس امام حسین علیه السلام اشعار عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری را که فرمود:

یا هِلَالًا لِمَا اسْتَتَمَّ کَمَالًا*** غَالَهُ خَسفُهُ فَاَبدی غُرُوباً (2)

«ای ماه نو که چون به کمال رسیدی خسوف ترا فرو گرفت و پنهان گشتی»

ص: 263


1- پیوند اشک و خون ناگسستنی است، آیه الله شهید حاج شیخ قاسم اسلامی قدس سره، ص 84-92 و ص 140.
2- بحار، ج 45، ص 114 و 115 - نفس المهموم، ص 221 و 222.

مکرر خواندند، اما هر بار که من این اشعار را می شنیدم برایم تازه گی داشت و مثل آن بود که تازه دارم این اشعار را می شنوم.

6- اسیری خاندان امام حسین علیه السلام :

چون عمر سعد ملعون سرها را روانه کوفه کرد، روز دهم تا پایان و روز یازدهم تا ظهر در کربلا ماند و بر کشته گان سپاه خود نماز گزارد و آنها را دفن کرد، اما بدنهای عزیز فاطمه و یاران او را عریان روی زمین باقی گذاشت.

آنگاه بازماندگان و اهل و عیال امام حسین علیه السلام را از کربلا کوچ داد، آنان را برشترانی بی جهاز سوار کردند، با صورتهای گشوده در میان سپاه دشمن، نه محملی داشتند نه سایبانی، با اینکه آنها امانتهای پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله بودند، آنان را همچون اسیران ترک و روم در سخت ترین شرائط به اسیری بردند و سید سجاد علیه السلام را غل جامعه (1) بر گردن نهادند، ایشان را از کنار قتلگاه عبور دادند، همین که نظر زنها بر بدن مبارک امام حسین علیه السلام و شهیدان افتاد، سیلی بر صورت زدند و صدا به صیحه و ندبه بلند کردند(2)

ورود اهل بیت علیه السلام به کوفه:

روز دوازدهم محرم، اهل بیت رسالت علیهم السلام به شهر کوفه وارد شدند.(3)

ص: 264


1- غل جامعه: طوقی آهنی است که از دو طرف زنجیر دارد، در گردن می گذارند و بوسیله آن، دستها به سوی گردن جمع و بسته می شود و دو طرف زنجیر پس از بسته شدن دستها بوسیله گداختن یا کوبیدن به هم وصل می شود که دیگر جدا نشود.
2- نفس المهموم، ص 385 - منتهی الآمال، ج 1، ص 402 - بحار، ج 45، ص 107.
3- وقایع الایام، تتمه محرم، ص 214.

چون خبر به ابن زیاد رسید که اهل بیت علیهم السلام به کوفه نزدیک شده اند، دستور داد که سرهای شهدا (که قبلا ابن سعد فرستاده بود) را برگردانند و بر سر نیزه ها نصب کنند و پیش روی اهل بیت علیهم السلام حرکت داده، همراه اُسرا وارد شهر کنند و در کوچه و بازار بگردانند تا قهر و غلبه سلطنت یزید بر مردم معلوم گردد و بر ترس مردم افزوده شود.

مردم کوفه چون از ورود اهل بیت علیهم السلام آگاه شدند از شهر بیرون رفتند، ابن سعد به همراه اسیران راه پیمود، چون به نزدیکی کوفه رسید، مردم کوفه برای تماشای اسیران گرد آمدند.

راوی گفت: زنی از زنان کوفه سربرآورد(1) و گفت:

«مِنْ أَیُّ الاُساری أَنْتَنَ ؟ فَقُلْنَ : أُسَاری آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ »

شما از اسیران کدام قبیله اید؟ گفتند: ما اسیران آل محمدیم».

زن چون این سخن را شنید، از بام فرود آمد و هر چه چادر و جامه و روسری داشت جمع کرد و به اسیران داد و آنان پوشیدند. (2)

7- آوردن اُسراء به مجلس ابن زیاد

روز سیزدهم محرم اسراء و سر مقدس سید الشهداء علیه السلام را به مجلس ابن زیاد وارد نمودند.

مرحوم سید بن طاووس قدس سره و دیگران روایت کرده اند: (بعد از آنکه اُسراء و سرهای مقدس شهداء را در شهر کوفه گردانیدند) ابن زیاد در کاخ اختصاصی خود

ص: 265


1- در بعضی کتب این جریان را مفصل نوشته اند و نام او را «ام حبیبه» ذکر کرده اند
2- لهوف، ص 144 و با کمی اختلاف در مثیر الاحزان، ص 85

نشست و بار عام داد، سر مقدس امام حسین علیه السلام را آوردند و در برابرش گذاشتند و زنان و کودکان امام حسین علیه السلام را به مجلس آوردند.

حضرت زینب علیها السلام دختر علیه السلام به طور ناشناس با پست ترین جامه های خود که به تن داشت وارد شد و گوشه ای نشست و کنیزان دورش را گرفتند.

ابن زیاد پرسید: این زن کیست؟ حضرت زینب علیها السلام پاسخش نداد. دوباره پرسید، یکی از کنیزان گفت: این زینب علیها السلام دختر (علی، و) فاطمه است.

ابن زیاد ملعون رو به حضرت زینب علیها السلام نموده گفت: سپاس خدائی را که شما را رسوا کرد و کشت و در آنچه شما آورده بودید دروغتان را آشکار کرد.

حضرت زینب علیها السلام فرمود: سپاس خداوندی را که ما را به وسیله پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله گرامی داشت و ما را به خوبی از پلیدی پاکیزه گردانید، همانا فاسق رسوا می شود و بدکار و تبهکار دروغ می گوید و او دیگری است نه ما.

ابن زیاد گفت: دیدی خدا با برادر و خاندانت چه کرد؟ حضرت زینب علیها السلام فرمود:

«مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِلاً، هَؤُلَاءِ قَوْمٌ کَتَبَ الله عَلَیْهِمُ الْقَتْلَ، فَبَرَزُوا إِلَی مَضَاجِعِهِمْ، وَسَیَجْمَعُ الله بَیْنَکَ وَبَیْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَتُخَاصَمُ، فَانْظُرْ لِ-مَنِ یکون الْفَلْجُ یَوْمَئِذٍ، هَبَلَتْکَ أُمُّکَ یَا بْنَ مَرْجَانَهَ».

«از خداوند بجز خوبی ندیدم، اینان افرادی بودند که خداوند سرنوشتشان را شهادت تعیین کرده بود. لذا آنان به خوابگاههای ابدی خود رفتند و بهمین زودی خداوند میان تو و آنان جمع کند، تا تو را به محاکمه کشند. بنگر تا در آن محاکمه پیروزی از آن کیست؟ مادر به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه».

ابن زیاد خشمگین شد گوئی تصمیم کشتن حضرت زینب علیها السلام را گرفت.

عمرو بن حریث گفت: بر گفته زنان مؤاخذه ای نیست.

ص: 266

ابن زیاد ملعون گفت: خداوند از حسین و سرکشان و نافرمایان خاندان تو دل مرا شفا داد. زینب علیها السلام گریست، آنگاه فرمود: بجان خودم قسم، که تو بزرگ فامیل مرا کشتی و شاخه های مرا بریدی و ریشه های مراکندی، اگر شفای دل تو در این است باشد.

ابن زیاد گفت: این زن چه با قافیه سخن می گوید و به جان خودم همانا پدرش نیز قافیه پرداز و شاعر بود. .

حضرت زینب علیها السلام فرمود: ای پسر زیاد، زن را با قافیه پردازی چکار؟

پس ابن زیاد رو به علی بن الحسین علیه السلام کرد و گفت: این کیست؟ گفته شد: علی بن الحسین است. گفت: مگر علی بن الحسین را خدا نکشت؟

حضرت فرمود: برادری داشتم که نام او نیز علی بود، مردم او را کشتند. گفت: بلکه خدایش او را کشت. حضرت آیه ای از قرآن تلاوت فرمود که: «خداوند جانها را به هنگام مرگ میگیرد».(1)

ابن زیاد در خشم شد و گفت: هنوز جرئت پاسخگوئی به من داری؟! این را ببرید و گردنش را بزنید. عمه اش زینب به او چسبید و گفت: ای پسر زیاد، تو که کسی برای من باقی نگذاشتی، اگر تصمیم کشتن این یکی را هم گرفته ای مرا نیز با او بکش.

م داشتن کاردانی حضرت به عمه اش فرمود: عمه جان آرام باش تا من با او سخن بگویم و رو به آن ملعون کرده فرمود: ای پسر زیاد، مرا از مرگ میترسانی؟ مگر ندانستی که کشته شدن عادت ما، و شهادت مایه سربلندی ماست.؟(2)

در روایت دیگر دارد که ابن زیاد گفت: مرا بگذارید که او را بکشم که این باقی

ص: 267


1- سوره زمر آیه 42.
2- لهوف، ص 160 - ارشاد، ج 2، ص 119۔ مثیر الأحزان، ص 90 - مقتل خوارزمی، ج 2، ص 42.

مانده نسل حسین است و این شاخه را از ته قطع کنم و این مرض را بکشم و این ماده را ریشه کن کنم، اطرافیانش رأی ندادند و گفتند متعرض او نشو مرضی که دارد او را خواهد کشت.

امام سجاد علیه السلام فرمود: اگر در میان تو و این زنان علاقه ایست از رحم و خویشاوندی، کسی را بگمار تا ایشان را به منزل رساند، از این سخن ابن زیاد شرمگین شد.

گفت: تو ایشان را به منزل می رسانی(1)

8- زندانی کردن اهل بیت علیهم السلام:

در اینوقت عوانان را فرمان داد تا علی بن الحسین علیه السلام و اهلبیت را از نزد او بیرون بردند و در خانه پستی که در پهلوی مسجد جامع بود جای دادند.(2)

9- نامه نوشتن به زندانیان توسط پرتاب کردن سنگ:

طبری از هشام از عوانه بن حکم کلبی روایت می کند که چون امام حسین علیه السلام شهید شد، اسیران را به کوفه نزد عبیدالله آوردند و بعد آنها را زندانی نمودند، یک روز سنگی در زندان افتاد که بر آن نامه ای بسته شده بود که در آن نامه نوشته شده بود:

نامه ای با قاصدی تندرو سوی یزید بن معاویه فرستادند و قصه شما را برای او

ص: 268


1- حیاه الحسین ، ج 3، ص 347 - رمز المصیبه، ج 3، ص 130.
2- رمز المصیبه، ج 3، ص 131 و در ریاض القدس ج 2، ص 239 از کتاب روضه الشهدا ص 293 سطر8نقل می کند که ابن زیاد ملازمان خود را گفت مرا از گفت و گوی و ابرام این جماعت خلاص کنید و ایشان را از قصر بیرون برده پهلوی مسجد جامع در فلان سرای فرود آرید الخ.

نوشتند و قاصد و پیک در فلان روز بیرون رفت و فلان مدت در راه می رود، و فلان مدت باز می گردد و فلان روز به کوفه می رسد، پس اگر صدای تکبیر شنیدید یقین کنید شما را فرمان کشتن آورده است و اگر صدای تکبیر را نشنیدید امان و سلامتی است ان شاء الله. (1)

دو روز یا سه روز پیش از مراجعت پست، نامه ای به زندان افکندند با تیغ سر تراشی که به سنگی بسته شده بود، که در نامه نوشته بود: وصیت کنید و عهد خود را بسپارید که پست فلان روز می رسد. پست فلان روز رسید و صدای تکبیر بلند نشد و نامهای آمد که اسیران را به سوی من روانه کن.(2)

مرحوم آیه الله کمره ای قدس سره در کتاب «در کربلا چه گذشت» می فرمایند: از این روایت سختی وضع زندانهای حکومت یزیدی معلوم می شود و استفاده می گردد که اهل بیت امام علیه السلام در چه زندانی جا داشتند و چه شکنجه و سختی می کشیدند، رسانیدن نامه به وسیله پرتاب سنگ دلیل آن است که به هیچ وجه دسترسی به آنها نبوده و مأمورین مخلص و محرم دستگاه حکومت هم نمی توانستند نزد آنها رفت و آمد کنند و گویا در قلعه محکمی که باروهای بلندی داشته زندانی بودند و مدت زندان آنها هم طولانی شده.(3)

ص: 269


1- مرحوم شعرانی در دمع السجوم ص 229 فرموده: این کاغذ را ظاهرا یکی از دوستان خاندان رسالت علیهم السلام که از اخبار قصر ابن زیاد آگاه بوده به سنگی بسته و در زندان پرتاب کرده است.
2- نفس المهموم، ص 413 . فمقام ذخار، ص 533 - حیاه الحسین علیه السلام، ج 3، ص 355- مقتل مقرم، ص 425و 441 - رمز المصیبه، ج 3، ص 134.
3- در کربلا چه گذشت، ص 533.

10- ورود اهل بیت علیهم السلام به شام

اهل بیت را کنار دروازه شهر سه روز متوقف نمودند تا شهر را بیارایند و با هر زیور و زینتی که در آن بود آئین بندان کردند که کسی چنان ندیده بود. قریب پانصد هزار مرد و زن با دف ها و امیران ایشان با طبل و بوق و دهل بیرون آمدند و چند هزار مرد و پیر و جوان جمع شدند و زنان رقص کنان با دف و چنگ از آنان استقبال کردند و اهالی شهر دست و پا خضاب کرده، سرمه در چشم کشیدند و لباسهای (فاخر) پوشیدند...(1)

نقل کرده اند که سر مقدس سید الشهداء علیه السلام را در روز اول ماه صفر وارد دمشق نمودند و آن روز را بنی امیه عید گرفتند.(2)

11- ورود اهل بیت علیهم السلام به مجلس یزید:

چون یزید پلید از ورود اهلبیت طاهره علیهم السلام به شام آگاه شد، دستور داد که مجلس او را آراستند و زینت نمودند و بزرگان و معروفین اهل شام را حاضر کرده و آنها را بر صندلیهای زرین نشانید و خود بر تخت مرصع نشست.

اسراء را با سرهای شهداء علیهم السلام بیرون قصر خود نگاه داشت. مأمورین منتظر اجازه ورود آنها بودند. چون اجازه گرفتند اسراء را با وضع رقت بار وارد آن مجلس شوم نمودند.

مرحوم سید بن طاووس قدس سره می نویسد: کنیزان و زنان و بازماندگان امام حسین علیه السلام را در حالی که ردیف هم به ریسمانها بسته بودند وارد مجلس یزید کردند، چون در برابر او با چنین حالی ایستادند، علی بن الحسین علیه السلام به یزید فرمود:

ص: 270


1- کامل بهائی، ج 2، ص 292، و به همین مضمون در ریاض القدس، ج 2، ص 286 و...
2- مصباح کفعمی، ص 510- تقویم المحسنین فیض کاشانی، ص 15 - نفس المهموم، ص 429 و...

«أَنْشُدُکَ بِاللَّهِ یَا یَزِیدُ مَا ظنک بِرَسُولِ اللَّهِ صُلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَوْ رَآنَا عَلَی هَذِهِ الصِّفَهِ ؟»

«ترا به خدا ای یزید، چه می پنداری اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله ما را بدین حال ملاحظه فرماید؟»

یزید دستور داد طنابها را بریدند. پس سر امام حسین علیه السلام را در برابر خود گذاشت و زنان را در پشت سر خود جای داد تا او را نبینند، علی بن الحسین علیه السلام که این منظره را دید تا پایان عمر غذائی که از سر حیوان تهیه شده باشد میل نفرمود.

واما حضرت زینب علیها السلام ، چون سر بریده را دید، دست برد و گریبان چاک زد، سپس با ناله جانسوز که دلها را جریحه دار می کرد، صدا زد: ای حسین، ای حبیب رسول خدا، ای فرزند مکه و منی، ای پسر فاطمه زهرا سرور زنان، ای پسر دختر مصطفی

راوی گفت: بخدا قسم هر کسی که در مجلس بود را به گریه در آورد و یزید ملعون همچنان ساکت بود.

سپس زنی از بنی هاشم که در خانه یزید بود شروع به نوحه سرائی برای امام حسین علیه السلام کرد و صدا می زد: ای حبیب ما، ای سرور خاندان ما، ای پسر محمد صلی الله علیه و آله ای سرپرست بیوه زنان و یتیمان.

راوی گفت: هر کس صدایش را شنید گریان شد.

پس یزید ملعون چوب خیزران طلبید و با آن بر دندانهای امام حسین علیه السلام میکوبید. ابو برزہ اسلمی رو به یزید کرد و گفت: وای بر تو ای یزید، با قضیب به دندانهای امام حسین علیه السلام فرزند فاطمه علیها السلام میزنی؟ من خود شاهد بودم که پیغمبر صلی الله علیه و آله دندانهای حسین و برادرش حسن علیه السلام را می مکید و می گفت: شما دو سرور جوانان اهل بهشتید، خدا بکشد کشنده شما را و لعنتش کند و دوزخ را برای او آماده نماید که به جایگاهی است.

ص: 271

راوی گفت: یزید بر آشفت و دستور داد او را از مجلس بیرون کنند، پس کشان کشان او را بیرون بردند، و یزید این اشعار را خواند:

لَیْتَ أشیاخی بِبَدْرٍ شَهِلُوا*** جَزِعَ الْخَزْرَجِ مَنْ وَقَعَ الأسل

لاَهَلُّوا وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً *** ثُمَّ قالُوا یا یَزِیدُ لاَ تَشَلْ

قَدْ قَتَلْنَا الْقَوْمِ مِنْ ساداتهم * * * وَعَدَلناهُ بِبَدْرٍ فَاعْتَدَلَ

لُعْبَت هَاشِمُ بِالْمِلْکِ فَلَا * * * خَبَرُ جَاءَ وَ لَا وَحْیُ نَزَلَ

لَسْتُ مِنْ خِنْدِف إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ *** مِنْ بَنِی أَحْمَدَ ما کانَ فَعَلْ(1)

* ای کاش پیران و گذشتگان قبیله من که در بدر کشته شدند، زاری کردن قبیله خزرج را از دم نیزه و شمشیر میدیدند.

* از شادی فریاد می زدند و می گفتند: ای یزید دستت درد نکند.

* مهتران و بزرگان آنها را کشتیم، تا با کشتگان ما در بدر برابر گردید.(2)

* خاندان هاشم با سلطنت بازی کردند، نه خبری از آسمان آمد و نه وحی نازل شد.

* من زاده خندف نیستم اگر از فرزندان احمدصلی الله علیه و آله در مقابل آنچه بما کردند انتقام نگیرم.(3)

ص: 272


1- اصل این اشعار از «ابن زِبَغرِی»است و بعضی از آنها از یزید است، مورخین تمام آنها را ذکر نکرده اند لکن محدث قمی (در منتهی الآمال، ج 1، ص 430) اشعار ابن زبعری را نقل کرده، تا شعرهای کفرآمیز یزید مشخص شود. به مقتل مقرم، ص 461 و... مراجعه شود.
2- غزوه بد در سال دوم هجرت اتفاق افتاد، رسول الله صلی الله علیه و آله با 313 تن از مجاهدین در آن نبرد شرکت کردند، که 14 تن از مسلمانان شهید و 70 نفر از قریش کشته شدند، که 36تن آنها بدست مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام بود. از آن جمله: عتبه جد مادری معاویه (عتبه پدر هنده، مادر معاویه) و ولید، دائی معاویه (فرزند عتبه) و حنظله برادر معاویه، با شمشیر امیرالمؤمنین علیه السلام به دوزخ شتافتند. و شیبه برادر عتبه نیز که باحضرت حمزه همآویز بود عاقبت به شمشیر حضرت علی علیه السلام کشته شد.
3- لهوف / 178، بحار الأنوار: 131/45.

12- امام سجاد علیه السلام در خطر قتل:

امام باقر علیه السلام فرمود: «ما دوازده کودک و جوان بودیم (با توجه به اینکه امام باقرعلیه السلام در آن وقت حدود چهار سال داشت) بزرگترین ما علی بن الحسین (امام سجاد)علیه السلام بود، همه ما را که دستهایمان را به گردنمان بسته بودند، به نزد یزید بردند...».

در روایت دیگر آمده: یزید به امام سجاد علیه السلام رو کرد و گفت: اوضاع را چگونه دیدی؟

امام سجاد علیه السلام فرمود: قضای الهی را که قبل از خلقت آسمانها و زمین مقدر شده بود، دیدم.

یزید گفت: حمد و سپاس خداوندی را که پدرت را کشت.

امام سجاد علیه السلام فرمود:

« لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَی مَنْ قَتَلَ ابی »

«لعنت خدا بر کسی باد که پدرم را کشت».

یزید خشمگین شد و فرمان داد، گردن آنحضرت را بزنند... دژخیمان، آنحضرت را برای کشتن از مجلس یزید بیرون بردند... طبق روایتی حضرت زینب علیها السلام خود را بروی امام سجاد علیه السلام افکند، و گفت: «ای یزید این همه خونی که از ما ریختی کافی است».

امام سجاد علیه السلام فرمود: ای یزید اگر تصمیم بر قتل من داری، پس کسی را مأمور کن تا این بانوان و کودکان (بی پناه) را به مدینه برساند، یزید با شنیدن این جمله از قتل آن حضرت صرفنظر کرد.(1)

ص: 273


1- معالی السبطین، ج 2، ص 160.

در «اثبات الوصیه»مسعودی است که چون امام حسین علیه السلام شهید شد، علی بن الحسین علیه السلام را با اهل حرم نزد یزید آوردند، و فرزندش ابوجعفر علیه السلام که دو سال و چند ماه داشت با او بود. (1)

چون یزید آن حضرت را دید گفت: ای علی (جریانها را) چگونه دیدی؟ فرمود: آنچه را خدای عزوجل پیش از آنکه آسمانها و زمین را بیافریند، مقدر کرده بود دیدم.

یزید با اهل مجلس خود درباره او مشورت کرد. رأی به کشتن او دادند و کلمه زشتی بر زبان آوردند. .

امام پنجم حضرت ابی جعفر علیه السلام لب به سخن گشود؛ خدای را حمد و ثنا گفت و به یزید فرمود:

اینان بر خلاف مشاوران فرعون رأی دادند، هنگامی که فرعون درباره موسی و هارون با آنها مشورت کرد، گفتند:

«اَرجِه وَاَخاهُ»

«او را با برادرش مهلت بده»

ولی اینان رأی به کشتن ما دادند و این علتی دارد.

یزید گفت: علت آن چیست؟

حضرت فرمود: آنها از زنان نجیب و حلال زاده بودند ولی اینان از زنان احمق و حرامزاده هستند، چون:

«لَا یَقْتُلُ الْأَنْبِیَاءَ وَ أَوْلَادَهُمْ إِلَّا أَوْلَادُ الْأَدْعِیَاءِ»

«پیغمبران و اولادشان را جز زنازادگان نمی کشند».

ص: 274


1- طبق روایات وارده آن حضرت در اول رجب یا سوم صفر سال 57 به دنیا آمده اند، لذا سن شریف بزرگوار در آن هنگام 4 سال بوده است.

یزید سر به زیر انداخت و از این تصمیم منصرف شد.(1)

13- ذکر مصیبت:

عن جعفر بن محمد علیهما السلام قال:

«نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَهٌ وَ کِتْمَانُ سِرِّنَا جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اللَّه، ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ : یَجِبُ أَنْ یُکْتَبَ هَذَا الْحَدِیثُ بِالذَّهَبِ ».(2)

امام صادق علیه السلام فرمود:

«نفس شخص اندوهگین به خاطر ستمی که بر ما رفته به منزله تسبیح «سبحان الله گفتن»است، و اندوه او به خاطر ما عبادت است و پرده پوشی اسرار ما جهاد در راه خداست، سپس فرمود: زیبنده است که این حدیث با طلا نوشته شود».

لذا جا دارد که ما در مصائب اهل بیت علیهم السلام بویژه امام حسین علیه السلام از سوز جگر آه بکشیم و گریه کنیم، آخر چگونه می شود فراموش کرد آن ساعتی را که امام حسین علیه السلام جهت وداع با اهل بیت خود آمد به سوی خیمه ها و صدا زد:

« یا سَکِینَهُ، یَا فَاطِمَهُ ، ( یا رُقَیَّهُ ) یا زَیْنَبُ ، یا أُمِّ کُلْثُومٍ ، عَلَیْکُنَّ مِنِّی السَّلَامَ ».(3)

«ای سکینه، ای فاطمه، ای رقیه، ای زینب، ای ام کلثوم، خداحافظ»

چگونه می شود فراموش کرد که عصر عاشورا خیمه ها را آتش زدند:

ص: 275


1- اثبات الوصیه، مسعودی، ص 130.
2- امالی، للشیخ المفید قدس سره ، ص 338 - امالی للشیخ الطوسی قدس سره ، ص 115.
3- نفس المهموم، ص 346 - منتخب طریحی، ص 316 و 317 - ینابیع الموده، باب 61، ص 346.

«فَخَرَجنَ حَواسِرَ مُسَلَّباتِ حافِیاتٍ بَاکِیَاتٍ یَمْشِینَ سَبَایَا فِی أَسْرِ الذِّلَّهِ »(1)

«زنان حرم سر برهنه و جامه به یغما رفته و پا برهنه و شیون کنان خارج شدند و آنان را اسیر نموده، با خواری می بردند».

ص: 276


1- لهوف، ص 132.

گفتار یازدهم

1- حضرت آیه الله العظمی مرحوم حاج سید صدرالدین صدر قدس سره

تصویر

(از قم)

ص: 277

ص: 278

2- فضیلت انتظار و کیفیت ظهور حضرت مهدی علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رَبِّ الْعَالَمِینَ ، وَ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی خَیْرِ خَلْقِهِ وَ اشْرَفَ بَرِیَّتِهِ سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ ، وَ عَلَی اله الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْمَعْصُومِینَ الْمُنْتَجَبِینَ ، السَّادَهِ الْمُقَرَّبِینَ ، لَا سِیَّمَا بَقِیَّتُ اللَّهِ الْأَعْظَمِ ، وَ أَمَامَ زَمَانِنَا الْمُکْرِمُ ، الَّذِی یملاء الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً ، وَ اللَّعْنَ الدَّائِمَ عَلَی أَعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ شانئیهم وَ منکری فَضَائِلِهِمْ وَ مَنَاقِبِهِمْ أَجْمَعِینَ ، مِنْ أَلَانَ الَیَّ یَوْمِ الدِّینِ .

القندوزی الحنفی عن ابی جعفر، عن أبیه، عن جده، عن امیرالمؤمنین علیه السلام قال:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صُلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ :

أَفْضَلُ الْعِبَادَهِ إنتظار الْفَرْجِ .(1)

قَالَ : أَیْ إنتظار الْفَرْجِ بِظُهُورِ الْمَهْدِیِّ عَلَیْهِ السَّلَامُ .

ص: 279


1- «ینابیع الموده»، ج 3، ص 392 ح 51. و نیز حموینی در فرائد السمطین، ج 2، ص 335، ح 589.

قندوزی حنفی بسند مذکور از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت میکند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

بهترین عبادت ها انتظار فرج است.

پس بعنوان توضیح میگوید: یعنی انتظار فرج بوسیله ظهور حضرت مهدی علیه السلام .

روایاتی که از طرق ما (شیعیان) در این مورد وارد شده این حدیث را تأیید می کنند.

معنی واژه انتظار، به انتظار نشستن در آرزوی حصول و تحقق چیزی است که شخص منتظر در انتظار تحقق آن است.

فوائد اقدامات اصلاحی مربوط به هر انسان علاوه بر فوائد مربوط به هیبت اجتماعی به ویژه شیعه امامیه که بر انتظار به ظهور حضرت مهدی علیه السلام مترتب است بر کسی پوشیده نیست.

الف: انتظار نظر بر اینکه یک ریاضت مهمی میباشد نسبت بر روح انسان، تا جائیکه گفته اند: انتظار اشد از قتل است، و لازمه این چنین ریاضتی مشغول داشتن نیروی فکری و متوجه کردن قوه خیال در جهت چیز مورد انتظار است این کار قهرا دو نتیجه مفید را به دنبال دارد:

1- نیروی فکر ضروره موجبات افزایش قدرت بر انجام کار را فراهم می آورد.

2- انسان را قادر می کند که نیروهای خود را برای رسیدن به یک هدف مهم متمرکز نموده و در جهت آن هدف بیاندازد. و این دو چیز از مهمترین مقدماتی است که آدمی در زندگی دنیا و آخرتش نیاز مبرمی بر آن دارد.

ب: مصیبتها و حوادث برای انسان قابل تحمل، و دفع آن آسان می شود، زیرا انسان می داند که این مصیبتها قابل جبران و تدارک هستند، بین ناگواریهایی که انسان

ص: 280

می داند جبران خواهد شد و مصائبی که قابلیت جبران آنها را نمی داند تفاوت زیاد است به ویژه هنگامی قابل تحمل تر می شوند که احتمال جبران سریع و زودرس آن میرود. و امیدوار می شود که مهدی علیه السلام با ظهور خویش روی زمین را پر از عدل و داد خواهد فرمود.

ج : لازمه انتظار آن است که انسان دوست می دارد از دوستان و شیعیان حضرت مهدی علیه السلام بلکه از اعوان و انصار آن بزرگوار باشد، و لازمه همه اینها آن است که شیعه حضرت مهدی علیه السلام در صدد اصلاح نفس خود در می آید تا بدین وسیله بتواند قابلیت مصاحبت آن حضرت را احراز نموده و در حضور آن بزرگوار جهاد نماید، آری چنین سعادتی نیاز به اخلاقی دارد که امروز در میان مردم نایاب است.

ه: همانگونه که انتظار فرج انگیزه های اصلاح نفس بلکه انگیزه های اصلاح دیگران را فراهم می آورد وسائل و مقدمات آمادگی های لازم برای پیروزی حضرت مهدی علیه السلام بر دشمنان خود را نیز فراهم می آورد، لازمه دستیازی به این پیروزی کسب معرفت و علم است، بویژه هنگامی که انسان می داند پیروزی آن حضرت بر دشمنانش با اسباب عادی تحقق خواهد یافت.

اینها پاره ای از فوائدی است که اگر انتظار از روی حقیقت باشد بر آن مترتب است، افزون بر این انتظار خصلتهای پسندیده ای را کشف می کند که پاره ای از آنها به ترتیب زیر است:

1- انتظار کمال عقل و صحت ادراک را در پی دارد، زیرا شخص منتظر وجود امام را در هر زمانی لازم می داند، و همچنین می داند که امام مورد بحث در عصر ما امام مهدی علیه السلام است، به همین دلیل بدون آن که آن حضرت را ببیند، و بدون آنکه شخص آن بزرگوار را ملاقات کند به او ایمان می آورد.

2- انتظار فرج علاقه به برپایی حق و عدالت در روی زمین و اجرای احکام و

ص: 281

حدود الهی، و جریان امور بر محوری صحیح و استوار، در رسیدن انسان و هر موجودی به کمالی که به منظور دستیازی به آن پا به عرصه وجود گذاشته به دنبال دارد.

3. صدق مودت و دوستی انسان نسبت به اهل بیت و ذوی القربی رسول خدا صلی الله علیه و آله را نتیجه میدهد، زیرا به وسیله قیام حضرت مهدی علیه السلام دولت حقه آنان در جهان بر پا می شود، و اداره امور عالم در اختیار آنها قرار گرفته و حق از دست رفته شان به آنان باز می گردد.

4- صدق عقیده انسان و صحت آن را نسبت به امام زمان علیه السلام در رابطه با اینکه آن حضرت همان امام موعودی است که روی زمین را پر از عدل و داد خواهد فرمود به بار می آورد.

5- عواطف انسان دوستانه مردم را نسبت به همنوعان خود، و محبت آنان را در رابطه با اصلاح همنوعان خود کشف می کند، زیرا خیرات و سعاداتی که بر ظهور حضرت مهدی علیه السلام مترتب میشوند شامل حال کلیه موجودات خواهد شد.

در اخباری که از ائمه طاهرین علیهم السلام به ما رسیده به بیشتر آنچه ذکر شد، از قبیل امور مهمی که بر انتظار ظهور حضرت مهدی علیه السلام مترتب می شود، و خصلتهای نیکویی که با ظهور آن حضرت کشف می شود اشاراتی وجود دارد، چنانکه این مطالب به پویندگان در احادیث مزبور مخفی نیست، و ذکر یکی از آنها، بلکه ذکر قسمتی از آن موجبات شگفتی مرا فراهم می آورد، مانند حدیث زیر که شیخ صدوق قدس سره طی سندی در یک حدیث طولانی از عمار ساباطی از ابوعبدالله صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود:

.. عبادت در زمان دولت باطل بهتر و برتر از عبادت در عصر دولت حق، و ثواب و اجر آن بیشتر از ثواب عبادت در زمان دولت حق است.

ص: 282

عمار می گوید: به آن حضرت گفتم:

فدایت شوم بنابراین لزومی ندارد ما این آرزو را در دل بپرورانیم که هنگام ظهور حق از یاران قائم شما باشیم، زیرا اعمال ما در زمان امامت شما برتر و بهتر از اعمال اصحاب دولت حق است.

امام در جواب من فرمود:

سبحان الله! چگونه می توان ظهور و استقرار عدالت در عالم و بهبود و حال عموم مردم، و اتحاد کلمه در میان آنها، و پیدایش انس و الفت در بین آنها، و عدم عصیان بخدا در روی زمین، و اجرای حدود خدا درباره بندگان، و رسیدن حق به حق دار و ظهور و سیطره حق در روی زمین به گونه ای که کسی نتواند از ترس مخلوقی چیزی از حق را پوشیده دارد، و... را دوست نداشت.؟!!(1)

برای ظهور آن حضرت نباید وقتی تعیین کرد:

الشیخ الحافظ سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحنفی بسند عن دعبل بن علی الخزائی قال:

أَنْشَدَتُ مَوْلَایَ الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلَامُ قَصِیدَتِی الَّتِی أَوَّلُهَا :

مَدَارِسُ آیات خَلَتْ مِنْ تِلَاوَهٍ .

فَلَمَّا انْتَهَیْتُ إِلَی قَوْلِی :

خُرُوجُ إِمَامٍ لَا مَحَالَهَ خَارِجُ*** یَقُومُ عَلَی اسْمِ اللَّهِ وَ الْبَرَکَاتُ

یُمَیِّزُفِینَاکُلَّ حَقٍّ وَ بَاطِلٍ ***وَ یُجْزِی عَلَی النَّعْمَاءِ وَ النَّقِمَاتِ

بکی [ الْإِمَامُ ] الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلَامُ بُکَاءً شَدِیداً ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَیَّ فَقَالَ : یَا

ص: 283


1- «کمال الدین و تمام النعمه»، ص 645-646، ح 7.

خُزَاعِیُّ نَطَقَ رُوحُ اَلْقُدُسِ عَلَی لِسَانِکَ بِهَذَیْنِ اَلْبَیْتَیْنِ ،فَهَلْ تَدْرِی مَنْ هذَا الاْءِمامُ وَ مَتی یَقُومُ؟ قلت: لا یا مَوْلایَ! إِلاَّ أَنّی سَمِعْتُ بِخُرُوجِ إِمامٍ مِنکُمْ یُطَهِّرُ الاَرْضَ من الفَسَادِ، ویَمْلاُها عَدْلاً ، فقالَ: یا دِعْبِلُ الامامُ بَعْد... الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّهُ الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ فی غَیْبَتِهِ، المُطاعُ فی ظُهُورِه،[وَ] لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیا إلاّ یَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِکَ الْیَوْمَ حَتّی یَخْرُجَ فیملاها عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوراً...

وَ أَمّا «مَتی»، فَإِخْبارٌ عَنِ الْوَقْتِ.

فَقَدْ حَدَّثَنی أَبی عَنْ أَبیهِ ... علی علیه السلام:

أَنَّ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله قیلَ لَهُ: مَتی یَخْرُجُ القائِمُ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ؟ فَقالَ : کَمَثَلِ مَثَلُ السّاعَهِ الَّتی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ ثَقُلَتْ فی السَّماواتِ وَ الاَرْضِ لا یَأْتیکُمْ إِلاّ بَغْتَهً(1)

شیخ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی طی سندی از دعبل بن علی خزائی روایت می کند که گفت:

روزی قصیده تائیه خود را در خدمت سرورم امام رضا علیه السلام خواندم، هنگامی که به این ابیات:

خُرُوجُ إِمَامٍ لَا مَحَالَهَ خَارِجُ*** یَقُومُ عَلَی اسْمِ اللَّهِ وَ الْبَرَکَاتُ

یُمَیِّزُفِینَاکُلَّ حَقٍّ وَ بَاطِلٍ ***وَ یُجْزِی عَلَی النَّعْمَاءِ وَ النَّقِمَاتِ

رسیدم آن حضرت به شدت گریه کرد، سپس سر برداشت و فرمود: خزاعی! این دو بیت را روح القدس از زبان تو گفته است، حالا میدانی آن امام کیست و کی ظهور می فرماید؟

گفتم: نه، سرورم فقط من شنیده ام که روزی امامی از شما خاندان

ص: 284


1- «ینابیع الموده»، ج 3، ص 309، 310، ح 1.«فرائد السمطین»، ج 2، ص 337، ح 591.

عصمت و طهارت ظهور فرموده و روی زمین را از فساد پاک کرده و آن را از عدالت پر خواهد ساخت.

فرمود: دعبل! آن حضرت همان حجت قائمی است که مردم در زمان غیبتش چشم به راهش دوخته و در هنگام ظهورش از وی پیروی می نمایند. اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند پروردگار عالم همان یک روز را طولانی میکند تا آن حضرت در همان روز ظهور فرمایند و با ایران را یکی از این را روی زمین را پس از آنکه در ظلم و بیداد پر شده است پر از عدل و داد فرماید.

و اما کی ظهور می فرماید؟ این دیگر خبر دادن از وقت روز جزاست.پدرم از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کردند فرمود: مثل فرزندم قائم آل محمد همانند روز قیامت است که وقت آن را جز پروردگار متعال نمیداند... او بی مقدمه و بطور ناگهانی در میان شما ظهورخواهد کرد.

در پاره ای از احادیث غیبت وارد شده که حضرت مهدی علیه السلام همانند ستاره درخشانی ظاهر می شوند، و در پاره ای دیگر از احادیث وارد شده که خدا کار حضرت مهدی علیه السلام را در یک شب اصلاح می فرماید. چه بسا که این تعبیرات اشاره بدان باشد که وقت ظهور آن حضرت جز برای حضرت باریتعالی بر احدی معلوم نیست.

و در احادیث زیادی از طرق ما (امامیه) وارد شده که برای ظهور آن حضرت وقت تعیین نشود، و وقت آن به خدای یگانه واگذاشته شود.

در بعضی اخبار وارد شده کسانی که وقت برای ظهور حضرت قائم علیه السلام تعیین می کنند دروغ می گویند.

مخفی بودن وقت ظهور آن حضرت می تواند دلایل و حکمتهایی به ترتیب زیر داشته باشد.

ص: 285

1-«بداء»که ما (شیعیان) به آن اعتقاد داریم در رابطه با ظهور حضرت مهدی علیه السلام مدخلیت داشته و ثابت است. مشیت الهی در جمیع تقدیرات جریان دارد و برای پروردگار احدیت تقدیم و تأخیر تقدیرات خود جائز است.

ظهور امام مهدی علیه السلام نیز از اموری است که بداء الهی در آن دخالت دارد چنانکه پاره ای از اخبار وارد از طرق ما شیعیان به صراحت بر این موضوع دلالت میکند.

بنابراین اگر ائمه طاهرین علیهم السلام برای ظهور آن حضرت وقتی تعیین می کردند و در وقت مزبور بداء حاصل شده و ظهور آن حضرت به پس و پیش کشیده می شد موجبات شک و تردید مردم در امر ظهور، و ای بساتردید در اصل وجود آن بزرگوار فراهم می آمد. لذا ائمه معصومین علیهم السلام همواره در این زمینه فرموده اند:

ما تا کنون وقتی برای ظهور آن حضرت تعیین نکرده ایم و پس از این هم چنین کاری را نخواهیم کرد.

2- ترک تعیین وقت برای ظهور حضرت مهدی علیه السلام و واگذاشتن آن با اراده پروردگار متعال باعث شوق و اصرار در دعا نسبت به قیام و ظهور آن حضرت میشود. زیرا بعید نیست که ظهور آن بزرگوار بستگی به دعا و اصرار در طلب ظهور وی داشته باشد.

3- اگر از طرف ائمه طاهرین علیهم السلام برای ظهور آن حضرت وقتی تعیین می شد، و مردم گرچه بعضی از خواص، از آن اطلاع پیدا می کردند، ناگزیر هنگام ظهور آن حضرت مخصوصا در صورت فراوان بودن مقتضیات این کار همه مردم اعم از خاص و عام او را می شناختند، و دشمنان آن حضرت در صدد جنگ با وی و برداشتن او از سر راهشان خود را برای قتال با وی آماده می کردند. و از اموری که عادتا غیر ممکن است آن است که قوای آن حضرت در روز ظهور او مثل قوای دشمن باشد.

ص: 286

4۔ امام علیه السلام در موقعی که متصرف در امور است یعنی امر و نهی کننده باشد محور سنگ آسیای مسلمین و مرکز هیئت اجتماعی آنان خواهد بود. و غیبت امام علیه السلام بدون تردید موجبات پیدایش وقفه و رکود در حرکت اجتماعی آنان را فراهم خواهد آورد، بر فرض آنکه جامعه مسلمین در چنین شرایطی بدانند که امام علیه السلام باز خواهد گشت بویژه هنگامی که بدانند آن حضرت به زودی باز می گردد، این امر باعث می شود که آنان جامعه خود را از انقراض و از هم گسیختگی در امان داشته و امور خود را با همین آرزو و انتظار اداره نمایند.

5- انتظار ظهور حضرت مهدی علیه السلام در هر زمانی که باشد موجبات سرعت در حرکت اصلاحی را که در گذشته بدان اشاره کردیم فراهم می آورد، زیرا ضروری است که اگر کسی انتظار بازگشت عده ای از دوستانش را از مسافرت و پیوستن آنها بخود را بکشد ناگزیر در فراهم آوردن مقدمات ورود آنان سرعت عمل به خرج خواهد داد، زیرا در غیر این صورت ممکن است دوستان از راه برسند در حالیکه او هنوز بر وظیفه خود در این زمینه اقدام نکرده است حقا که انتظار راستین ظهور حضرت مهدی علیه السلام، و ترک تعیین وقت برای ظهور آن حضرت به هر معنا که باشد دو عامل قوی در پیروزی جامعه و رسیدن آن به سعادت هستند.

ای کاش رشید رضا پاره ای از سخنان خود را که در این زمینه ایراد کرده پس میگرفت.

3- ظهور حضرت مهدی علیه السلام در آخر الزمان :

الشَّیْخُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الصبان قَالَ:

وَ أَخْرَجَ الْحَاکِمِ فِی صحیحه : یَحِلُّ بِاُمَّتی فِی آخِرِ الزَّمَانِ بَلَاءٍ شَدِیدٍ مِنْ سُلْطَانِهِمْ لَمْ یُسْمَعْ بَلَاءٌ أَشَدُّ مِنْهُ حَتَّی لَا یَجِدَ الرَّجُلُ مَلْجَأَ فَیَبْعَثُ

ص: 287

اللَّهَ رَجُلًا مِنْ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظَلَمَا وَ جَوْراً ، یُحِبُّهُ سَاکِنُ الْأَرْضِ ، وَ سَاکِنِ السَّمَاءِ وَ تُرْسَلُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا ، وَ تُخْرِجُ الْأَرْضُ نَبَاتَهَا لَا یُمْسَکْنَ شَیْئاً ، یَعِیشُ فِیهِمْ سَبْعَ سِنِینَ ، أَوْ ثَمَانِیاً ، أَوْ تِسْعاً ، یَتَمَنَّی الْأَحْیَاءِ الْأَمْوَاتِ مِمَّا صَنَعَ اللَّهُ بِأَهْلِ الْأَرْضِ مِنْ خَیْرٍ .(1)

«ابن صبان از حاکم ابوعبدالله نیشابوری در صحیح خود (مستدرک الصحیحین) از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت میکند که فرمود:

بر امت من در آخرالزمان بلای شدیدی از سلطانشان وارد می شود که شدیدتر از آن شنیده نشده است، چنان شدید که آدمی پناهگاهی برای خود پیدا نمی کند در این هنگام پروردگار متعال مردی از اهل بیت و عترت مرا بر می انگیزد که روی زمین را پس از آن که از ظلم و ستم پر شده از عدل و داد پر میکند، او را ساکنان زمین، و ساکنان آسمان دوست می دارند، در میان امت هفت سال و یا هشت و یا نه سال حکومت میکند. در زمان او آسمان بارانش را می فرستد و زمین رستنیهایش را بیرون می ریزد. و در این رابطه از هیچ چیز فروگذار نمیکنند چنان عدالت و داد و رفاه در روی زمین گسترده میشود که زندگان مردگان را به خاطر این رحمت بی پایان حضرت حق آرزو میکنند»

الحافظ ابن حجر الهیتمی قال:

«أَخْرَجَ أَحْمَدَ وَ مُسْلِمٍ : یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ خَلِیفَهٌ یحثِی الْمَال حثیاً »(2)

«حافظ ابن حجر هیتمی از احمد و مسلم از رسول خدا صلی الله علیه و آله و روایت می کند که فرمود:

ص: 288


1- «اسعاف الراغبین» مطبوع در حواشی «نور الابصار ص 145-146.
2- «الصواعق المحدقه»، ص 162، و «اسعاف الراغبین»مطبوع در حواشی «نورالابصار»، ص 146.

در آخر زمان خلیفه ای خواهد بود که برای مردم پول را بدون شمارش عطا خواهد فرمود».

ابن صبان نیز مثل همین حدیث را روایت کرده و سپس می گوید:

به قرینه پاره ای از اخبار این خلیفه همان حضرت مهدی علیه السلام است.(1)

مقدسی از عبدالله بن عمر روایت می کند که گفت:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صُلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ :

«یَخْرُجُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ رَجُلُ مِنْ وُلْدِی إسمه کاسمی وَ کُنْیَتُهُ کُنیَتَنی یَملَاُ الْأَرْضَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً »(2)

«در آخر زمان مردی از فرزندان من خروج میکند که اسمش مانند اسم من، و کنیه اش مانند کنیه من است، روی زمین را هنگامی که پر از ظلم و ستم شده پر از عدل و داد می فرماید».

مقدسی همینطور در باب سوم از ابوعمر مدائنی، از ابوسعید خدری روایت می کند که گفت:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صُلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ :

«یَقُومَ فِی آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ عِتْرَتِی شَابُّ حَسَنُ الْوَجْهِ أَقْنی الْأَنْفِ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً ».(3)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«در آخر زمان جوان زیبارویی که وسط بینی اش برآمدگی دارد قیام کرده و روی زمین را پس از آنکه از ستم بیداد پر شده با عدل و داد پرمی کند».

ص: 289


1- «اسعاف الراغبین»، 146.
2- «عقد الدرر»، ص 32.
3- همان ، ص 39.

شیخ سلیمان قندوزی از «مشکاه المصابیح»از «صحیح مسلم»و «مسند»احمد از جابر بن عبدالله روایت می کند که گفت:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صُلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ :

«یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ خَلِیفَهَ یُقْسَمُ الْمَالِ وَ لَا یَعِدُهُ وَفِیُّ رِوَایَهُ : یَکُونُ فِی آخِرِ أُمَّتِی خَلِیفَهٌ یُحثِی الْمَالَ حَثیاً وَ لَا یَعُدُّ مُعَدّاً ».(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«در آخر الزمان خلیفه ای خواهد بود که مال را بدون آنکه بشمارد تقسیم میکند، و در روایت دیگر آمده در اواخر عمر امت من خلیفه ای خواهد بود که مال را بدون آنکه بشمارد بخشش خواهد فرمود»

و نیز از «فرائد السمطین»از علی بن هلال، از پدرش، از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که درباره حضرت مهدی علیه السلام فرمود:

«یَقُومَ فِی آخِرِ الْأَزْمَانِ وَ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً ».(2)

«حضرت مهدی علیه السلام در آخر زمان قیام فرموده و روی زمین را پس ازآنکه از جور و بیداد پر شده با عدل و داد پر میکند»

در روایات زیادی از طرق ما جماعت امامیه و همچنین در روایات اهل سنت و جماعت لفظ «آخرالزمان»و وقوع پاره ای از حوادث مهم در آن زمان که بزرگترین آنها ظهور حضرت بقیه الله علیه السلام است آمده است.

حق مطلب درباره این ترکیب (یعنی آخرالزمان) آن است که گاهی «آخرالزمان»را بکار می برند و از آن همان مفهوم لغوی آن یعنی ما قبل قیامت را قصد می کنند.

ص: 290


1- «ینابیع الموده»، ص 430.
2- همان، ص 436.

و گاهی آنرا به کار می برند و از آن مقطعی از زمان را که نسبت به مقطع پیش از خود متأخر است اراده میکنند مثل اینکه بگوییم:

حضرت محمدبن عبدالله صلی الله علیه و آله پیامبر آخرالزمان است، به این معنی که زمان پیامبری، و ادای رسالت، و ظرف زمانی جریان احکام و شریعت او متأخر از زمان رسالت انبیاء و پیامبران پیش از خود می باشد.

پس با این حساب آن حضرت به قول مطلق آخرین پیامبران است، و لازمه این سخن آن است که نبوت با آن حضرت به نقطه پایان خود رسیده و دیگر پس از او از طرف خدا پیامبری برانگیخته نمی شود، در غیر این صورت اطلاق آخرین پیامبران بر آن حضرت صحیح نخواهد بود.

و گاهی «آخرالزمان»را بکار برده و از آن آخر نبوت پیامبر بزرگوارمان را اراده می کنند، یعنی اگر برای نبوت آن حضرت مقاطع زمانی متعددی در نظر بگیریم آخرین مقطع آخر زمان می شود، بنابراین مراد از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله:

«لَنْ تَهْلِکُ أُمَّهٌ أَنَا فِی أَوَّلِهَا وَ الْمَهْدِیِّ فِی وَسَطِهَا وَ عِیسَی فِی آخِرِهَا »

«امتی که من در اول آن و حضرت مهدی علیه السلام در وسط آن و حضرت عیسی علیه السلام در آخر آن باشد هلاک نمی شود همین معنی است».

بر این اساس مراد از «آخرالزمان»در عبارات: «الْمَهْدِیُّ یَبْعَثُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَوْ انْهَ خَلِیفَهَ آخِرِ الزَّمَانِ »آخرین معنی از معانی بالا است.

و لازمه این سخن آن است که آخرین مقطع زمانی مفروض که حضرت مهدی علیه السلام در آن ظاهر میشوند آخرین مقطع از مقاطع زمانی دوران رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد.

ص: 291

مقدسی در باب هفتم کتابش از حاکم حافظ ابوعبدالله از ابوسعید خدری روایت می کند که گفت:

«انَّ رَسُولُ اللَّهِ صُلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ : یَخْرُجُ فِی آخِرِ أُمَّتِی الْمَهْدِیِّ بِسَیْفِهِ یُسقیه اللَّهُ الْغَیْثِ ، وَ تُخْرِجُ الأرض بَنَاتِهَا ، وَ یُعْطِی الْمَالَ صَحَاحأ »

قَالَ الْحَاکِمُ : هَذَا حَدِیثُ صَحِیحُ الْإِسْنَادِ وَ لَمْ یخرجاه .(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

حضرت مهدی علیه السلام در آخر امت من با شمشیر قیام می کند، و خدا باران را برای او نازل می فرماید، و زمین برکات خود را پس میدهد و مال را به طور صحیح و شایسته ای در میان مردم قسمت می فرماید

حاکم می گوید: این حدیث حدیث صحیح السندی است که شیخان (بخاری و مسلم) آنرا در صحیح خود اخراج نکرده اند.

از مقدسی در باب سوم از کتابش از ابونعیم اصفهانی در کتاب «صفه المهدی»از ابوامامه باهلی روایت می کند که گفت:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ :

«وَ ذَکَرَ حَدِیثَ الْمَهْدِیِّ وَ بَعْضُ مَا یَقَعُ قَبْلَ ظُهُورِهِ أَوْ عِنْدَهُ . .. إِلَی أَنْ قَالَ : فَقَالَ لَهُ رَجُلُ مِنْ عبدالقیس یُقَالُ لَهُ : مُسْتَوْرِدُ بَیْنَ جیلان : یا رَسُولَ اللَّهِ : مِنْ أَمَامَ النَّاسُ یَوْمَئِذٍ ؟ فقَالَ : الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی کَابْنِ أَرْبَعِینَ سَنَهً ».(2)

رسول خدا صلی الله علیه و اله هنگامی که در پیرامون حضرت مهدی علیه السلام و پاره از حوادثی که پیش از ظهور آن حضرت و یا هنگام ظهورش به وقوع می پیوندد سخن می گفت فرمود... آنگاه مردی از عبدالقیس که نام او

ص: 292


1- «عقد الدرر»، ص 144.
2- همان ، ص 36.

مستورد بن جیلان است از آن حضرت سؤال کرد: یا رسول الله در آن روز چه کسی امامت امت تو را به عهده خواهد داشت؟ فرمود: مهدی علیه السلام که از فرزندان من است، وقتی ظهور میکند به یک مرد چهل سالهای میماند».

و در همان باب از ابوعبدالله مدائنی و ابوبکر بیهقی از ابن عباس روایت می کند که گفت:

«إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ لَا تَذْهَبُ الْأَیَّامُ وَ اللَّیَالِی حَتَّی یَبْعَثَ اللَّهُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ غُلَاماً شَابّاً حَدَثاً لَمْ تَلْبَسْهُ الْفِتَنِ وَ لَمْ یَلبَسهَا ، یُقِیمُ أَثَرِ هَذِهِ الْأَمَهِ کَمَا فَتَحَ اللَّهِ الْأَمْرُ بِنَا ، أَ رَجَوْا أَنْ یَخْتِمُ اللَّهُ بِنَا .

قَالَ الرَّاوِی : فَقُلْتُ لِابْنِ عَبَّاسٍ : أَعْجَزَتْ عَنْهُ شُیُوخُکُمُ حَتَّی تَرْجُوَهُ لشابکم ؟ قَالَ : إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ ».

ابن عباس گفت: امیدورام روزها و شبها نگذرد تا خدا از ما خاندان جوانی را برانگیزد که امر این امت را بپا دارد، و آرزو دارم همچنانکه پروردگار متعال امر امت را در اول بوسیله ما اهل بیت افتتاح فرمود به ما هم پایان دهد. راوی می گوید: از ابن عباس پرسیدم: آیا پیروان شما نمی توانستند بدین امر قیام کنند که تو آنرا برای جوانانتان آرزو می کنی؟

گفت: خدا هر آنچه را که بخواهد انجام میدهد».

در باب سوم از «عقد الدرر»، از ابونعیم بن حماد در کتاب «الفتن»از امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب کرم الله وجهه طی حدیثی مربوط به حضرت مهدی علیه السلام می گوید:

ص: 293

«او به صورت جوانی سی تا چهل ساله ظهور میکند».(1)

و در همان باب از همان کتاب از ابوعبدالله حسین بن علی علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«لَوْ قَامَ الْمَهْدِیِّ لأنکوه النَّاسِ ، لِأَنَّهُ یَرْجِعَ إِلَیْهِمْ شَابّاً مُونِقاً ، وَانَّ مِنْ أَعْظَمِ الْبَلِیَّهِ أَنْ یَخْرُجَ إِلَیْهِمْ صَاحِبِهِمْ شَابّاً وَهْمُ یَظُنُّونَ شیخا کبیرا ».(2)

«هنگامی که حضرت مهدی علیه السلام ظهور می کند مردم به دیده تردید او را می نگرند، زیرا به صورت جوان رعنایی ظهور خواهد فرمود، و بزرگترین مصیبت آن است که امام مردم به صورت مرد جوانی ظهور فرماید در صورتی که آنها گمان می برند که او پیرمرد سالخورده ای است»

و در همان کتاب در فصل اول از باب چهارم آن از حافظ ابوعبدالله حاکم از ثوبان از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«یُقْتَلُ عِنْدَ کَنزِکُم ثَلاثَهٌ کُلَّهُمْ إِبنُ خَلِیفَهٍ . . ثُمَّ ذَکَرَ شَابّاً فَقَالَ : إِذَا رَأَیْتُمُوهُ فَبَایَعُوهُ فَاِنَّهُ خَلِیفَهَ اللَّهِ الْمَهْدِیُّ .

قَالَ : قَالَ الْحَاکِمُ : وَ هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَی شَرْطِ الْبُخَارِیِّ وَ مُسْلِمٍ ».(3)

«در میان شما سه نفر کشته میشوند که هر سه خلیفه زاده اند... تا صحبت از جوانی به میان آورده و فرمود: هرگاه آن جوان را دیدید با او

ص: 294


1- «عندالدرر»، ص 38.
2- همان ، ص 42.
3- همان، ص 57.

بیعت کنید که او خلیفه الله مهدی علیه السلام است.

مقدسی می گوید: حاکم گفت: این حدیث به شرط بخاری و مسلم صحیح است».

و در باب هفتم از همان کتاب از حافظ ابوعبدالله: نعیم بن حماد در کتاب «الفتن»از اسحاق بن یحیی بن طلحه، از طاووس روایت می کند که گفت:

«وَدَّعَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَهْلَ الْبَیْتِ ، ثُمَّ قَالَ : مَا أَرَانِی أَنْ أَدَعَ خَزَائِنِ الْبَیْتِ وَ مَا فِیهِ مِنَ السِّلَاحِ وَ الْمَالِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ، فَقَالَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ : إمض یا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ خَلَستَ بِصَاحِبِهِ ، إِنَّما صَاحِبِهِ شَابُّ مِنْ قُرَیْشٍ یُقَسِّمُهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ تعالی فِی آخِرِ الزَّمَانِ .»

عمربن خطاب لعنه الله علیه با اهالی مکه وداع کرده و سپس گفت: من نمی توانم خزانه های کعبه و هر آنچه را که از قبیل سلاح و اموال در آن هست در راه خدا انفاق کنم، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: این فکر را رها کن که تو صاحب کعبه نیستی، صاحب آن جوانی از قریش است که اموال کعبه را در آخرالزمان در راه خدا انفاق میکند».

مفهوم این اخبار به اندازه ای روشن است که کسی نمی تواند آنرا انکار نماید، و بر صحت آن شواهد و قرائتی وجود دارد که در پاره ای از آنها آمده حضرت مهدی علیه السلام در دوران ظهورش در قیافه ای ظاهر می شود که بیننده گمان می برد که او یک انسان چهل ساله است و یا سن او در میان سی تا چهل سال دور می زند. البته منظور از این سخن آن نیست که سن واقعی آن حضرت چهل و یا... است.

ص: 295

4- محل ظهور حضرت مهدی علیه السلام:

مقدسی در فصل دوم از باب چهارم «عقد الدرر»از جابر بن یزید جعفی، از ابوجعفر محمد بن علی باقر علیه السلام طی یک حدیث طولانی که در آن در پیرامون پاره ای از علامات ظهور حضرت مهدی علیه السلام و ماه گرفتگی برای لشکر سفیانی صحبت شده می فرماید:

«وَ یَبْعَثُ السُّفْیَانِیُّ بَعَثَا إِلَی الْمَدِینَهِ وَ یَفِرُّ الْمَهْدِیِّ مِنْهَا إِلَی مَکَّهَ فَیَبْلُغُ أَمِیرُ جَیْشُ السُّفْیَانِیِّ أَنَّ الْمَهْدِیَّ قَدْ خَرَجَ إِلَی مَکَّهَ فَیَبْعَثُ جَیْشاً عَلَی أَثَرِهِ فَلَا یُدْرِکْهُ حَتَّی یَدْخُلَ مَکَّهَ خائِفاً یَتَرَقَّبُ عَلَی سُنَّهِ موسی بْنِ عِمْرَانَ »(1)

«سفیانی سپاهی به مدینه گسیل میدارد و امام مهدی علیه السلام از مدینه بیرون آمده و به مکه می رود، این خبر به فرمانده سپاه سفیانی می رسد و او لشکری به دنبال آن حضرت می فرستد ولی به أن حضرت نمی رسند تا همانند موسی بن عمران در حالیکه میترسد و هر آن انتظار وقوع حادثه ای را می برد وارد مکه میشود».

ابن صبان طی حدیثی که آن را صحیح می دانسته می گوید:

«أَنَّهُ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَالَ : یَکُونُ إختلاف عِنْدَ مَوْتِ خَلِیفَهَ فَیَخْرُجُ رَجُلُ مِنَ الْمَدِینَهِ هَارِباً إِلَی مکه فَیَاتیهِ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ مَکَّهَ فَیُخْرِجُونَهُ وَ هُوَ کَارِهٌ فَیُبَایِعُونَهُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ وَ یُبْعَثُ إِلَیْهِمْ بَعَثٌ مِنَ الشَّامِ فَیُخْسَفُ بِهِمْ بِالْبَیْدَاءِ بَیْنَ مَکَّهَ وَ الْمَدِینَهِ »(2)

ص: 296


1- «عقد الدرر»، ص 89.
2- «اسعاف الراغبین»مطبوع در حواشی «نورالابصار»، ص 147.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«هنگام وفات خلیفه ای اختلافی پیش می آید که مردی از مدینه به مکه فرار میکند، و جماعتی از اهالی مکه پیش وی آمده و در حالیکه او اکراه دارد او را بیرون آورده در میان رکن و مقام با وی بیعت می نمایند، از شام لشکری به سوی وی فرستاده می شود و در بیداء زمین آنها را به کام خود میکشد».

قندوزی از «جواهر العقدین»از ابوداود و احمد بن حنبل و حافظ بیهقی مثل حدیث بالا را روایت کرده است.(1)

و نیز از «فرائد السمطین»از حسن بن خالد، از ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام در حدیثی که طی آن از حضرت مهدی علیه السلام و غیبت آن بزرگوار، و در پیرامون اینکه حضرت مهدی علیه السلام چهارمین پشت از فرزندان او است سخن به میان آورده و می گوید:

«وَ هُوَ الَّذِی یُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ یَسْمَعُهُ جَمِیعُ أَهْلِ الْأَرْضِ : أَلَا إِنَّ حُجَّهَ اللَّهِ قَدْ ظَهَرَ عِنْدَ بَیْتِ اللَّهِ فَاتَّبَعُوهُ فَانِ الْحَقَّ فِیهِ وَ مَعَهُ ».(2)

«و او یعنی حضرت مهدی علیه السلام کسی است که هنگام ظهورش منادی غیب از آسمان ندایی در میدهد که همه اهالی روی زمین آنرا میشنوند، منادی مذکور می گوید: آگاه باشید که حجت خدا در کنار بیت خدا ظهور فرمود، از او پیروی نمایید که حق در پیش او و با اوست».

ص: 297


1- «ینابیع الموده»، ص 431.
2- همان، ص 448.

5- محل بیعت حضرت مهدی علیه السلام:

مقدسی در باب دوم از «عقد الدرر»از ابوالحسن مالکی، از حذیفه بن الیمان روایت می کند که گفت:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صُلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ :

«لَولَم یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَبَعَثَ اللَّهُ فِیهِ رَجُلًا مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی ، وَ خُلْقُهُ خُلْقِی ، یُکَنَّی أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ، یُبَایَعُ لَهُ النَّاسُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ».(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«اگر از عمر دنیا یک روز بیشتر نماند در همان روز خدا مردی از فرزندان مرا که اسمش مانند اسم من و اخلاقش همانند اخلاق من است بر می انگیزد که مردم در میان رکن و مقام با وی بیعت می نمایند».

و نیز در «عقد الدرر»در فصل دوم از باب چهارم از ابوداود در «سنن»و ترمذی در «جامع الصحیح»، و احمد در «مسند»، و ابن ماجه در «سنن» و بیهقی در «بعث والنشور»و جز آنها از ام سلمه همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که آن حضرت صلی الله علیه و آله فرمود:

«یَکُونُ إختلافٌ عِنْدَ مَوْتِ خَلِیفَهٍ فَیَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَهِ هَارِباً إِلَی مَکَّهَ فَیَأْتِیهِ نَاسٍ مِنْ أَهْلِ مَکَّهَ فَیُخْرِجُونَهُ وَ هُوَ کَارِهٌ فَیُبَایعُونَهُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ ».(2)

«هنگام وفات خلیفه ای اختلافی بروز می کند، از اهالی مدینه مردی به مکه فرار میکند، گروهی از مردم مکه پیش او می آیند و او را بیرون آورده و در میان رکن و مقام با وی بیعت میکنند».

ص: 298


1- «عقد الدرر»، ص 31.
2- بحار، ج 51، ص 88 - العمده، ص 433 - کشف الغمه، ج 2، ص 479.

در ادامه حدیث چیزی هست دال بر اینکه منظور از آن مرد حضرت مهدی علیه السلام است.

و در باب پنجم از «عقد الدرر»از ابوعبدالله نعیم بن حماد در کتاب «الفتن»از عبدالله بن مسعود ضمن یک حدیث طولانی که در آن صحبت از خروج سفیانی، و خروج حضرت مهدی علیه السلام از مدینه به مکه، و طلب بیعت با وی، و پدران آن حضرت به میان آمده چنین می گوید:

«فَیَجْلِسُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ ، فَیَمُدُّ یَدِهِ ، فیبایع لَهُ ، وَ یُلْقِی اللَّهِ مَحَبَّتَهُ فِی صُدُورِ النَّاسِ»(1)

«در میان رکن و مقام مینشیند، و دستش را دراز میکند، و با وی بیعت به عمل می آید و خدا مهرش را در دلها می افکند».

همچنین در باب هفتم «عقد الدرر»از نعیم بن حماد در کتاب «الفتن»از ابوهریره روایت می کند که گفت:

«یُبَایَعُ بِالْمَهْدِیِّ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ ، لا یُوقِظُ نَائِماً ، وَ لَا یُهْرِقُ دَماً »(2)

«با حضرت مهدی علیه السلام در میان رکن و مقام چنان بیعت میشود که خفته ای بیدار نمی شود و قطره ای خون ریخته نمی شود».

یعنی در آغاز بیعت با آن حضرت چنین می شود.

ابن حجر هیتمی در «الصواعق المحرقه»از ابن عساکر، از امیرالمؤمنین علیه السلام ضمن حدیث مهدی علیه السلام و فرار آن حضرت از مدینه به مکه چنین روایت میکند:

ص: 299


1- بحار، ج 51، ص 88، ص 133.
2- همان، ص 163.

«فَیَاتیهِ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ مَکَّهَ فَیُخْرِجُونَهُ وَ هُوَ کَارِهٌ ، فَیُبَایِعونَهُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ ».(1)

«جماعتی از اهالی مکه پیش آن حضرت آمده و او را در حالیکه علاقه ای برای خروج از خود نشان نمی دهد بیرون می کشند و در بین رکن و مقام با وی بیعت میکنند».

و در فصل دوم از باب چهارم «عقد الدرر»از جابر بن یزید جعفی روایت می کند که گفت:

«قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنِ عَلِیِّ الْبَاقِرِ فِی خُرُوجِ الْمَهْدِیِّ هَارِباً إِلَی مَکَّهَ إِلَی أَنْ قَالَ : فَیُبَایِعونَهُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ ».(2)

«امام ابوجعفر محمد بن علی باقرعلیه السلام در رابطه با فرار حضرت مهدی علیه السلام از مدینه به مکه فرمودند: در میان رکن و مقام با آن حضرت بیعت میکنند».

6- مقدمات پیروزی حضرت مهدی علیه السلام:

مقدسی از جمعی از حفاظ مانند: احمد در «مسند»، و ابن ماجه در «سنن»و بیهقی و ابوعمردانی، و نعیم بن حماد و ابوالقاسم طبرانی و ابونعیم اصفهانی از امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام روایت می کند که فرمود:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

«الْمَهْدِیُّ مِنَّا یُصْلِحُهُ اللَّهِ فِی لَیْلَهٍ ».(3)

ص: 300


1- «الصواعق المحرقه»، ص 163.
2- «عقدالدرر»، ص 89.
3- همان، ص 135.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«حضرت مهدی علیه السلام از ما اهل بیت است پروردگار متعال مقدمات پیروزی او را در یک شب فراهم می آورد».

ابن حجر هیتمی از ابن ماجه روایت می کند که گفت:

«یَخْرُجُ نَاسُ مِنَ الْمَشْرِقِ فیوطئون لِلْمَهْدِیِّ سُلْطَانِهِ».(1)

«جماعتی از شرق زمین قیام می کنند، و مقدمات حکومت امام مهدی علیه السلام را فراهم می آورند».

در باب پنجم «عقد الدرر»از ابن ماجه، و بیهقی مثل حدیث ابن حجر را آورده و نیز ابونعیم در «صفه المهدی»از ثوبان، از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«إِذَا رَأَیْتُمُ رایاټ سُوداً قَدْ أَقْبَلْتُ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتُوهَا وَ لَوْ حَبْواً عَلَی الثَّلْجِ ، فَانٍ فِیهَا خَلیفَهُ اللَّهِ الْمَهْدِیِّ »

«هر وقت پرچمهای سیاهی را دیدید که از طرف شرق می آیند به طرف آن بشتابید اگر چه بطور خزیدن به سینه روی برف باشد که خلیفه الله مهدی علیه السلام در میان آنها است».

مقدسی می گوید: ابوعبدالله حاکم در «المستدرک»و ابوعمر در «سنن»و حافظ نعیم بن حماد در کتاب «الفتن»، حدیثی به همین مفهوم روایت کرده اند.

شاید منظور از کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله :«فیها خلفه الله المهدی»آن باشد که زمینه سازی و فراهم آوردن مقدمات تسلط آن حضرت با آن پرچمها خواهد بود، همانگونه که در حدیث عبدالله بن حارث گذشت(2)

در همان کتاب، در همان باب از سعید بن مسیب از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند

ص: 301


1- «الصواعق المحرقه»، ص 162.
2- «عقد الدرر»، ص 125-126.

که فرمود:

«تَخْرُجُ مِنَ الْمَشْرِقِ رَایَاتٌ سُودٌ لِبَنِی الْعَبَّاسِ ، ثُمَّ یَکُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ تَخْرُجُ رَایَاتٌ سُودُ صِغَارٌیُقَاتِلُ رَجُلًا مِنْ آلِ أَبِی سُفیانٍ وَ أَصْحَابِهِ ، وَ یَرُدُّونَ الطَّاعَهَ إِلَی الْمَهْدِیِّ ».(1)

«پرچمهای سیاهی برای بنی عباس از سمت مشرق قیام میکند و آنگاه حوادثی به وقوع می پیوندد، و سپس پرچمهای سیاه کوچکی که با مردمی از آل ابوسفیان و یاران او می جنگد قیام کرده و پیروی و اطاعت از حضرت مهدی علیه السلام را برقرار میکنند».

باید گفت که پارهای از احادیث وارده در رابطه با توجه پرچمهای سیاه از سمت مشرق دلالت بر دعوت عباسیها و خروج ابومسلم خراسانی دارد، و پاره ای دیگر اشاره بر جماعتی دارد که در آخرالزمان از جانب مشرق قیام کرده و مردم را به مهدی علیه السلام منتظر دعوت می کنند، و روایت سعید بن مسیب که ذکر شد بر این تفصیل اشاره دارد، و آنچه را که سابقا گفتیم احتمال دارد احادیث وارد در این باب از ساخته های درهم و دینار باشد و در احادیث دارد که در رابطه با دعوت عباسیها است.

شیخ سلیمان قندوزی حنفی از «فرائد السمطین»از حافظ ابونعیم، از امام باقر علیه السلام روایت میکند که گفت:

«إن الله یلقی فی قلوب محبینا وأتباعنا الرعب، فإذا قام قائمنا المهدی کان الرجل من محبینا أجری من لیث وأمضی من سنان»(2)

ص: 302


1- «عقد الدرر»، 122.
2- بحار، ج 36، ص 369 و ج 52، ص 370 - کشف الغمه، ج 2، ص 133.

«پروردگار متعال در دلهای دوستان و تابعین ما القاء رعب می فرماید، و هنگامی که قائم ما حضرت مهدی علیه السلام قیام فرمود هر یک مرد از آنان جسورتر از شیر و برنده تر از نیزه می شود».

باید گفت: تردیدی در این نیست که هنگامی که جماعتی رهبر و پیشوای خود رااز دست دادند اراده خود را از دست داده و پیشرفت آنها متوقف می شود بر خلاف موقعی که دارای پیشوایی با تدبیر و عزم و اراده جدی باشند، زیرا همانگونه که بطور آشکار دیده می شود وجود چنین رهبری در کلیه اخلاق و ویژگیهای این جماعت تأثیر مستقیم و به سزایی می گذارد، ای بسا که روایت مذکور بر همین مطلب اشاره داشته باشد. و ممکن است گفته شود که پروردگار متعال به منظور محافظت آنان از حوادث ناگوار رعب در دلهای آنان می افکند.

7- حوادث قریب الوقوع:

ممکن است بر اذهان عده زیادی خطور کند، بلکه بر زبان عده ای جاری شود که اگر انگیزه غیبت حضرت مهدی علیه السلام ترس از دشمن باشد با وجود آنکه ما می بینیم قوای دشمنان آن حضرت روز به روز رو به تزاید است چگونه این ترس بر طرف خواهد شد، و چگونه آن حضرت با این نیروهای تراکمی که زمین و آسمان را پر کرده و فضا را در روز ظهورش بر آن حضرت تنگ میکند مقابله خواهد فرمود؟ زیرا آن حضرت در دوران ظهورش فاقد حتی قسمتی از این ادوات و اسباب دفاعی بوده و تعداد کافی و معتنابهی نیز در آن روز او را یاری نخواهند کرد.

در جواب می گوییم:

1- ممکن است در شرف ظهور آن حضرت حوادثی در جهان به وقوع پیوسته و امور غیر بعیدی بروز کند که همانا از مهمترین علل و اسباب ظهور آن حضرت، و

ص: 303

برطرف شدن ترس او که در سؤال بعنوان علت غیبت آن حضرت فرض شده است باشد، و در همین شرایط آن حضرت ظهور فرموده و بتواند از نظر نیرو و سپاه با قوای حاکم در عالم رقابت نماید. و سپس در رابطه با افزودن بر نیرو و نفرات خود اقداماتی به عمل آورد.

2۔ ممکن است اصلاحات اخلاقی و روحی و تکمیل تربیت و معارف ادبی و مادی در میان پاره ای از ملتها و یا در میان همه آنها نسبت به ملت خاصی گسترش یابد، و هنگامی که آن حضرت ظهور فرمود، و مرام و تعلیمات اسلامی را که برای احیاء آنها قیام می کند اعلام فرمود و ملتهای پیشرفته از نظر اخلاق و علوم فوق الذکر صداقت و امانت آن حضرت را دیدند، و ثبات آن بزرگوار را مشاهده کردند دست طاعت و فرمانبرداری به آن حضرت داده و پیشاپیش او جهاد کرده و مطیع و فرمانبردار او شوند، و زمام امور را به آن حضرت بسپارند و در نتیجه تعداد بی شماری که نمی توان آنها را دست کم گرفت از آن حضرت پیروی نمایند، همانگونه که عین این موضوع برای جد بزرگوارش اتفاق افتاد، زیرا گروههای زیادی به دلیل مقاصد انسانی و اهداف بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن حضرت ایمان آوردند، چنانکه مسأله اسلام آوردن نجاشی بر این مطلب گواه است.

3. ممکن است پیش از ظهور آن حضرت جمعیتهایی تشکیل شده و مردم را به سوی او دعوت کنند، و آمادگی برای یاری آن حضرت در میان مردم را فراهم آورند.

قیام خطبا در مجالس عمومی و ذکر و نشر اعمال اصلاحی دنیوی و اخروی ادبی و مادی، اجتماعی، و انفرادی که حضرت مهدی علیه السلام برای آن قیام می کند در میان مردم خود می تواند از قویترین وسایل آمادگی ملتها برای ظهور آن حضرت باشد، زیرا همانگونه که قبلا گفته شد، انگیزه مهم انتظار ظهور حضرت مهدی علیه السلام

ص: 304

آمادگی و مهیا شدن مردم برای مقدمات و لوازم ظهور آن حضرت می باشد

4. ممکن است نظم موجود جهان به هم بخورد و اکثریت شهرها به صورت ملوک الطوائفی و امارتهای کوچکی در آمده و هر کدام به یک قدرت بزرگ وابسته شوند، در چنین شرایطی که دولتها از هم متفرق و رودرروی هم ایستاده اند حضرت مهدی علیه السلام با نیرو و ساز و برگ برابر با یکی از آنها ظهور فرماید، و پس از تأمین نیروهای لازم و تکمیل آن به آنچه در اطراف خدا بدان مأموریت دارد قیام کند.

5- ممکن است قدرتهای بزرگ حاکم بر جهان مردم را چنان به بردگی بگیرند که هر گروه و بلکه همه ملتها، بلکه همه انسانها و حیوانات و نباتات از وضعی که آنان بوجود آورده اند به ستوه بیایند، و بین خود و پروردگارشان نالیده و به صورتی که جز پروردگار متعال کسی از حال آنان اطلاع نداشته باشد ناراحت شده و شکایت و استغاثه به درگاه خدا برند، و در این احوال منادی غیبی در میان آسمان و زمین ندا در دهد که ای مردم هم اینک خدا وضعیت آزار دهنده تان را برچیده و خلاص و آزادی شما را در دست حضرت مهدی علیه السلام قرار داد که هم اکنون در مکه ظهور کرده است آنگاه گروههایی به امید اصلاح حال خود و نیل به سعادت دنیا و آخرت به سوی آن حضرت رو آورند. ای بسا ممکن است منظور از احادیثی که میگویند: حضرت مهدی علیه السلام جز هنگامی که روی زمین از ظلم و بیداد پر شده باشد ظهور نمی فرمایند همین باشد.

خلاصه در یک چنین وضعیت و در روزی که جهان به وجود یک مصلح توانا و شایستهای عمیق احساس نیاز میکند ظهور فرماید.

6- ممکن است در جریان یک جنگ جهانی شهرها از کار افتاده و قوا و بدنهای مردم رو به ضعف گذاشته و عجز و ناتوانی نسبت به همه مردم فراگیر شود، و در آن هنگام حضرت مهدی علیه السلام برابر با یکی از آنها از نظر تجهیزات و نیروی کمکی ظهور

ص: 305

فرموده، و سریعا و در مدت زمان کوتاهی علاوه بر آن چه از قوا و وسائل جنگی به غنیمت میگیرد به تکمیل و افزایش توان رزمی خود اقدام فرماید.

7- ممکن است در دوران ظهورش پاره ای از ملل اسلامی دعوت او را جواب مساعد داده و با تمام قوا و استعدادشان از یاران و طرفداران آن حضرت باشند در حالیکه به طاعت او گردن نهاده و در کلیه شئونشان به او اعتماد نموده اند در پیشاپیش آن حضرت جهاد نمایند، علاوه بر آنکه پروردگار متعال آن حضرت را همانند جدش رسول خدا با ملائکه و فرود آمدن عیسی بن مریم علیه السلام یاری خواهد فرمود چنانکه کیفیت نزول عیسی علیه السلام قریبا خواهد آمد.

اینها همه اتفاقات و حوادثی هستند که امکان وقوع آن را نمی توان انکار کرد و تاریخ بر وقوع شبیه این حوادث دلالت داشته و بر استفاده مصلحین بشریت از مثل چنین اتفاقاتی گواهی میدهد، زیرا انسان نمیداند که فردا چه پیش خواهد آمد آری حوادثی که در قرن چهاردهم هجری و نوزدهم میلادی اتفاق افتاد و بر امکان وقوع امثال این حوادث شهادت می دهد، این تنها خدا است که بر وضعیت موجود عالم و آنچه پس از این پیش می آید عالم است.

8- یاران حضرت مهدی علیه السلام:

ابن حجر هیتمی از ابن عساکر، از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«إِذَا قَامَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ صُلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ جَمَعَ اللَّهُ أَهْلَ الْمَشْرِقِ وَ أَهْلُ الْمَغْرِبِ ، وَ أَمَّا الرُّفَقَاءِ فَمِنْ أَهْلِ الْکُوفَهِ ، وَ أَمَّا الْأَبْدَانِ فَمِنْ أَهْلِ الشَّامِ ».(1)

ص: 306


1- «الصواعق المحرقه»، ص 163.

«هنگامی که قائم آل محمد قیام می فرماید پروردگار عالم اهل مشرق و مغرب را به یاری آن حضرت جمع میکند، اما رفقای آن حضرت از اهل کوفه، و جنگ آوران شجاعی که در برخوردهای نظامی نقش آفرینی میکنند از اهل شام هستند».

مقدسی در فصل دوم از باب چهارم «عقد الدرره»از جابر بن یزید جعفی روایت میکند که گفت:

«قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ الْبَاقِرُ عَلَیْهِ السَّلَامُ ( وَ ذَکَرَ حَدِیثاً طَوِیلًا وَ فِیهِ بَعْضُ عَلَائِمِ ظُهُورِ الْمَهْدِیِّ ، وَ خُرُوجَ السُّفْیَانِیُّ ، وَ خُرُوجَ الْمَهْدِیُّ مِنَ الْمَدِینَهِ هَارِباً إِلَی مَکَّهَ ) إِلَی أَنْ قَالَ : فَیَجْمَعُ اللَّهُ لِلْمَهْدِیِّ أَصْحَابِهِ ثَلَاثَ مأه وَ ثَلَاثَهَ عَشَرَ رَجُلًا ».(1)

«ابوجعفر باقرعلیه السلام ضمن حدیث طویلی که در آن پاره ای از علائم ظهور مهدی و خروج سفیانی، و خروج آن حضرت به عنوان فرار از مدینه به مکه ذکر شده می فرماید: آنگاه (یعنی هنگام ظهور آن حضرت) پروردگار متعال یاران آن حضرت را که تعدادشان سیصد و سیزده نفراست از نقاط مختلف دنیا در کنار آن حضرت جمع میکند».

در فصل اول از باب چهارم «عقد الدرر» از حاکم ابوعبدالله نیشابوری در «مستدرک»از محمد بن حنفیه روایت می کند که گفت:

«کنا عِنْدَ علی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَقَدْ سَأَلَهُ رَجُلُ عَنِ الْمَهْدِیِّ ، فَقَالَ : هَیْهاتَ ، ( عَقَدَ بِیَدِهِ سَبْعاً ) یَخْرُجُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ إِذَا قَالَ الرَّجُلُ اللَّهَ، اللَّهُ قُتِلَ ، فَیَجْمَعُ اللَّهُ قَوْماً فَزِعاً کفزع السَّحَابَ یُؤَلِّفَ اللَّهُ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ ، فَلَا یَسْتَوْحِشُونَ مِنْ أُحُدٍ ، وَ لَا یَفْرَحُونَ بِأَحَدٍ دَخَلَ فِیهِمْ عَلَی

ص: 307


1- «عقد الدرر»، ص 89.

عِدَّهُ أَصْحَابِ بَدْرٍ ، لَمْ یَسْبِقُهُمْ الْأَوَّلُونَ ، وَ لَا یدرکهم الْآخَرُونَ ، وَ عَلَی عِدَّهِ أَصْحَابِ طَالُوتَ الَّذِینَ جاوَزوا مَعَهُ النَّهَرِ .

قَالَ الْحَاکِمُ : وَ هَذَا حَدِیثُ صَحِیحُ عَلَی شَرْطِ الْبُخَارِیِّ وَ مُسْلِمٍ وَ لَمْ یخرجاه ».(1)

«در حضور علی علیه السلام بودیم که مردی درباره حضرت مهدی علیه السلام از آن حضرت سؤال کرد، آن حضرت فرمود: هیهات و آن را هفت بار با دست خود تکرار کرده و فرمود: او در آخرالزمان آنگاه که مردم را به جرم بر زبان راندن نام خدا میکشند ظهور می کند، و پروردگار متعال افراد زیرک و چالاکی همانند ابرها را دور او جمع میکند که از کسی وحشت ندارند و به پیوستن کسی به آنان شاد نمی شوند تعداد آنها برابر تعداد اصحاب بدر و مساوی تعداد آن دسته از اصحاب طالوت است که با وی از نهر عبور کردند.

حاکم پس از روایت این حدیث میگوید: این حدیث به شرط بخاری و مسلم صحیح است ولی آنان آنرا روایت نکرده اند»

در باب هفتم از «عقد الدرر»از ابو عمر عثمان بن سعید مقری در «سنن»خود از حذیفه بن الیمان از رسول خدا صلی الله علیه السلام روایت می کند که آن حضرت در قصه مهدی علیه السلام و بالا گرفتن کار آن حضرت فرمود:

«فَتَخْرُجُ الْأَبْدَالِ مِنَ الشَّامِ وَ أَشْیَاعِهِمْ ، وَ یَخْرُجْ إِلَیْهِ النُّجَبَاءُ مِنْ مِصْرَ وَ عَصَائِبُ أَهْلُ الْمَشْرِقِ وَ أَشْبَاهِهِمْ حَتَّی یَأْتُوا بِمَکَّهَ فَیُبایِعُونَهُ ».(2)

«آنگاه شجاعانی از شام و پیروانشان به سوی آن حضرت می شتابند

ص: 308


1- «عقد الدرر»، ص 59-60.
2- همان ، ص 149.

و مردان نجیبی از مصر و گروههایی از اهل شرق و گروههای دیگری مثل آنها به مکه آمده و با آن حضرت بیعت می نمایند».

شیخ سلیمان قندوزی از حافظ گنجی شافعی، از ابن اعثم کوفی، ازامیرالمؤمنین علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«بَخٍّ بَخٍّ لِطَالِقَانَ ، فَإِنَّ لِلَّهِ تَعَالَی فِیهَا کنوزاً لَیْسَتْ مِنْ ذَهَبٍ وَ لَا فِضَّهٍ ، وَ لَکِنَّ بِهَا رِجَالٌ عَرَفُوا اللَّهِ حَقَّ مَعرْفَتِهِ ، وَهْمُ أَنْصَارُ المهدیِّ فِی آخِرِ الزَّمَانِ ».(1)

«آفرین بر طالقان، خدا را در آنجا گنجینه هایی است نه گنجینه های طلا و نقره بلکه در آنجا مردانی هستند که خدا را به طور شایسته ای شناخته اند، آنان هستند که حضرت مهدی علیه السلام را در آخر الزمان یاری خواهند داد».

ابن صبان در «اسعاف الراغبین»می گوید:

«وَ صَحَّ أَنَّهُ صَلّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ : یَکُونُ اخْتِلَافُ عِنْدَ مَوْتِ خَلِیفَهَ ثُمَّ ذَکَرَ خُرُوجِ الْمَهْدِیِّ إِلَی مَکَّهَ وَ مُبَایَعَتِهِ فِیهَا وَ خَسَفَ الْبَیْدَاءِ بجیش السُّفْیَانِیِّ قَالَ : فَإِذَا رَأَی النَّاسُ ذَلِکَ آتَاهُ أبدال أَهْلِ الشَّامِ وَ عَصَائِبُ أَهْلِ الْعِرَاقِ فَیُبَایعُونَهُ »(2)

«قول رسول خدا صلی الله علیه و آله به صحت رسیده است که فرمود:

هنگام مرگ خلیفه ای اختلاف پیش می آید، سپس درباره خروج حضرت مهدی علیه السلام به مکه و بیعت با وی در آنجا و ماه گرفتگی در بیدا به سپاه سفیانی مطالبی فرموده و می گوید: وقتی مردم این را دیدند

ص: 309


1- «ینابیع الموده»، ص449.
2- «اسعاف الراغبین»، ص 147.

شجاعان و گروههای از عراق پیش آن حضرت آمده و با وی بیعت می نمایند».

9- یاری دادن ملائکه به حضرت مهدی علیه السلام:

مقدسی در باب ششم از «عقد الدرر»از ابی عمر عثمان بن سعید مقری در «سنن»خود از حذیفه بن الیمان روایت می کند که گفت:

«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی قِصَّهِ الْمَهْدِیِّ وَ مُبَایَعَتِهِ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ ، وَ خُرُوجَهُ إِلَی الشَّامِ قَالَ : وَ جَبْرَائِیلُ عَلَی مُقَدِّمَتِهِ وَ مِیکَائِیلَ عَلَی مَیَامِنِهِ ».(1)

«رسول خدا صلی الله علیه و آله طی حدیثی که در آن در رابطه با بیعت حضرت مهدی علیه السلام در میان رکن و مقام، و خروج آن حضرت به طرف شام مطالبی فرموده می فرماید: جبرئیل در ستون مقدم آن حضرت و میکائیل در جناح راست او شرکت میکنند».

و در فصل اول از باب چهارم همان کتاب از ابوجعفر در پیرامون ظهور حضرت مهدی علیه السلام و بیعت با وی در میان رکن و مقام می فرماید:

جبرئیل در جناح راست و میکائیل در جناح چپ سپاه آن حضرت شرکت می کنند.(2)

و در باب هفتم از همان کتاب از ابوعمر عثمان بن سعید مقری در «سنن»خود از حذیفه بن الیمان، از رسول خدا صلی الله علیه و آله که پس از ذکر مطالبی در پیرامون قصه حضرت مهدی علیه السلام و بالا گرفتن کار او و بیعت با وی در مکه می فرماید:

ص: 310


1- «عقد الدرر»، ص 136.
2- همان، ص 65.

«ثُمَّ یَخْرُجُ مُتَوَجِّهاً إِلَی الشَّامِ وَ جَبْرَئِیلُ عَلَی مُقَدِّمَتِهِ ، ومیکاییل عَلَی مَیَامِنِهِ » (1)

«سپس به طرف شام حرکت میکند و جبرئیل در ستون مقدم و میکائیل در جناح راست سپاه وی حضور پیدا میکنند».

10- فرود آمدن حضرت عیسی بن مریم علیه السلام:

حافظ بخاری از ابوهریره از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«کَیْفَ أَنْتُمْ إِذَا نَزَلَ ابْنُ مَرْیَمَ فِیکُمْ وامامکم مِنْکُمْ؟» (2)

«هنگامی که عیسی بن مریم در اجتماع شما ظهور می کند در حالیکه را برای شما امارتی از خودتان دارید چگونه خواهید شد؟»

مقدسی در باب دهم از «عقد الدرر»از «صحیح مسلم»، مثل همین حدیث را روایت کرده است.(3)

مقدسی در باب اول کتاب خود از حافظ ابونعیم در «صفه المهدی»، از ابوسعید خدری از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت میکند که فرمود:

«مِنَّا الَّذِی یُصَلِّی عیسی بْنُ مَریَمَ خَلْفَهُ ».(4)

«کسی که حضرت عیسی بن مریم پشت سر او نماز خواهد گذاشت ازما است»

در باب مذکور از همان کتاب از نعیم بن حماد در کتاب «الفتن»از عبدالله بن

ص: 311


1- «عقدالدرر»، ص 149.
2- صحیح بخاری، ج 4، ص 33 ح 1601.
3- «عقد الدرر»، ص 229.
4- همان، ص 25.

عباس قریب به همین حدیث را روایت کرده است.(1)

خلاصه اخبار در رابطه با این موضوع مستفیض است و قول صحیح هم که مورد قبول اکثریت قریب به اتفاق علما است همین است، و آنچه در پاره ای از اخبار و یا بعضی از کتابها آمده که حضرت مهدی علیه السلام پشت حضرت عیسی علیه السلام نماز خواهد خواند کم بوده و کنار گذاشته شده است.

ابن صبان از شیخ محی الدین بن عربی در «فتوحات مکیه»روایت می کند که گفت:

«ویُنَزِلَ اللَّهُ عَلَیْهِ عِیسَی بْنِ مَرْیَمَ عَلَیْهِ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ بالمِنارَهِ الْبَیْضَاءِ شَرْقِیِّ دِمَشْقٍ مُتَّکِئاً عَلَی مَلَکَیْنِ ، ملک عَنْ یَمِینِهِ ، وَ مَلَکُ عَنْ یَسَارِهِ ، والناس فِی صَلَاهِ الْعَصْرِ ، فیتنقی لَهُ الْإِمَامَ عَنْ مَقَامِهِ فَیُصَلِّی بِالنَّاسِ (2)

قَالَ صَاحِبُ الْکِتَابِ بَعْدَ نَقْلِهِ ذلک : فَأَمَّا مَا ذَکَرَهُ مِنْ کوڼ عیسی هُوَ الَّذِی یُصَلِّی بِالنَّاسِ حِینَمَا یَنْزِلُ مُنَافٍ لِمَا مَرَّ مِنْ کَوْنِ الَّذِی یُصَلِّی بِهِمْ حِینَئِذٍ هُوَ الْمَهْدِیُّ ، ثُمَّ ما ذَکَرَهُ مِنْ أَنَّ عِیسَی یَنْزِلُ وَ النَّاسُ فِی صَلَاهِ الْعَصْرِ مُنَافٍ لِمَا فِی السِّتْرُ مِنْ أَنَّهُ یَنْزِلُ وَ النَّاسُ فِی صَلَاهِ الْفَجْرِ ».(3)

«در زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام پروردگار متعال حضرت عیسی بن مریم علیه الصلاه والسلام را بر مناره سفیدی واقع در شرق دمشق در حالیکه بر دو ملک تکیه کرده و یکی از آنها در طرف راست و دیگری

ص: 312


1- «عقد الدرر»، ص 26.
2- «اسعاف الراغبین»، ص 156.
3- همان، ص 159.

در طرف چپ او قرار میگیرند ظاهر میکند، عیسی علیه السلام وقتی فرود می آید که مردم مشغول ادای نماز عصرند، آن وقت امام علیه السلام از جای خود کنار رفته و امامت جماعت به او وامی گذارد، و عیسی علیه السلام جلو رفته و با مردم نماز میگذارد.

ابن صبان پس از روایت این حدیث میگوید:

اما اینکه محی الدین میگوید حضرت عیسی علیه السلام با مردم نماز می خواند با حدیثی که گذشت و دلالت بر آن داشت که در آن زمان حضرت مهدی علیه السلام امامت جماعت را بر عهده خواهد داشت منافات دارد، و اما اینکه گفته هنگام نزول عیسی علیه السلام مردم در حال ادای نماز عصر خواهند بود با حدیثی که در کتب مسیحی آمده دال بر اینکه هنگام نزول عیسی مردم در حال اقامه نماز صبح خواهند بود منافات دارد».

حافظ ابن حجر هیتمی می گوید:

آنچه از اخبار فهمیده می شود آن است که حضرت مهدی علیه السلام پیش از نزول عیسی علیه السلام و بنا به قولی پس از آن ظهور خواهد فرمود(1)

و ابوالحسن آجری میگوید:

اخبار از نظر کثرت روایت کنندگان آن از رسول خدا صلی الله علیه و آله بحد تواتر و استفاضه رسیده که حضرت مهدی علیه السلام از اهل بیت پیامبرصلی الله علیه و آله بوده و روی زمین را از عدل و داد پر خواهد فرمود، او با حضرت عیسی علیه السلام ظهور می کند و عیسی علیه السلام او را در کشتن دجال در باب له در فلسطین یاری می کند، و پشت سر امام مهدی علیه السلام نماز می خواند.(2)

ص: 313


1- «الصواعق المحرقه»، ص 99.
2- همان، ص 165.

ابن حجر هیتمی می گوید:

اینکه ابوالحسن آجری میگوید که حضرت عیسی علیه السلام پشت سر حضرت مهدی علیه السلام نماز خواهد خواند چنانکه قبلا گفته شد مطابق دلالت احادیث بر آن صحیح است و اما آنچه که امامت حضرت عیسی به حضرت مهدی علیه السلام در نماز را «سعد تفتازانی»به دلیل افضلیت حضرت عیسی علیه السلام از حضرت مهدی علیه السلام صحیح انگاشته و گفته به همین دلیل امامت حضرت عیسی علیه السلام بر حضرت مهدی علیه السلام اولی و نزدیک به صواب است شاهدی برای اعتبار استدلالش وجود ندارد، زیرا مقصود از امامت حضرت مهدی علیه السلام بر حضرت عیسی آن است که نشان داده شود که حضرت عیسی علیه السلام به پیروی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و به عنوان حاکم بر شریعت آن حضرت فرو می آید بدون آنکه در چیزی از شریعت خود استقلال داشته باشد.

ابن صبان میگوید:

حافظ سیوطی در کتاب «کشف»از طرق زیادی روایت کرده که حضرت عیسی علیه السلام پس از نزول خود چهل سال در دنیا خواهد ماند و نیز در کتاب «اعلام»خود روایت کرده که حضرت عیسی علیه السلام پس از نزول خود طبق شریعت پیامبر ما حضرت محمد صلی الله علیه و آله حکم خواهد فرمود چنانکه علماء بر این قول تنصیص فرموده و احادیث زیادی نیز در تایید آن وارد شده و اجماع بر آن منعقد شده است(1)

11- برکات ظهور حضرت مهدی علیه السلام:

مقدسی در باب ششم از کتاب خود «عقد الدرر»از ابوعبدالله حاکم نیشابوری در «مستدرک»خود درباره حضرت مهدی علیه السلام از عبدالله بن عباس روایت می کند که گفت:

ص: 314


1- «السعاف الراغبین»، ص160.

«وَ تَأْمَنَ الْبَهَائِمِ وَ السِّبَاعِ ، وَ تَلْقَی الْأَرْضُ أَفْلَاذَ کَبِدِهَا . قِلَّتُ : وَ مَا أَفْلَاذَ کَبِدِهَا ؟ قَالَ : أَمْثَالُ الْأُسْطُوَانَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ قَالَ : قَالَ الْحَاکِمُ : وَ هَذَا حَدِیثُ صَحِیحُ الْإِسْنَادِ وَ لَمْ یُخرِجَاهُ »(1)

«در زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام حتی حیوانات و درندگان بیابان در امان بوده و زمین دفینه های خود را بیرون خواهد ریخت، گفتم دفینه های زمین چیست؟ فرمود: استوانه هایی از طلا و نقره است حاکم نیشابوری پس از نقل این حدیث میگوید: سند این حدیث صحیح است ولی بخاری و مسلم آن را روایت نکرده اند».

باید گفت ظاهرا منظور از «افلاذ ارض»معادن آن است.

در باب هفتم از همان کتاب از ابوعمر عثمان بن سعید مقری در «سنن»خود از حذیفه بن الیمان در رابطه با حضرت مهدی علیه السلام و بالا گرفتن کار وی از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«فَیَفرَحُ بِهِ أَهْلُ السَّمَاءِ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ ، وَ الطَّیْرُ وَ الْوُحُوشُ وَ الْحِیتَانُ فِی الْبَحْرِ ، وَ تَزِیدُ الْمِیَاهِ فِی دَوْلَتِهِ ، وَ تَمْتَدُّ الْأَنْهارَ ، وَ تُضَاعِفُ الْأَرْضُ أَکْلُهَا ، وَ تُسْتَخْرَجُ الکُنُورُ».(2)

«در زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام اهل آسمان و اهل زمین، و پرندگان و حیوانات وحشی حتی ماهیها در دریاها شاد میشوند، و در دولت آن حضرت آبها فراوان و رودخانه ها طولانی تر می شوند، و خوردنیهای زمین بیشتر شده و معادن از دل خاکها بیرون کشیده میشوند».

ص: 315


1- «عقد الدرر»، ص 137.
2- همان، ص 149.

در باب هفتم همان کتاب از حاکم نیشابوری در «مستدرک»از ابوسعید خدری روایت می کند که گفت:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

«یَنْزِلُ عَلَی أُمَّتِی فِی آخِرِ الزَّمَانِ بَلَاءٌ شَدِیدٌ مِنْ سُلْطَانِهِمْ لَمْ یُسْمَعْ بَلَاءٌ أَشَدُّ مِنْهُ حَتَّی تَضِیقُ بِهِمُ الْأَرْضُ الرَّحْبَهِ حَتَّی تملاء الْأَرْضِ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ لَا یَجِدُ الْمُؤْمِنِ مَلْجَأَ یَلْجَأُ إِلَیْهِ مِنَ الظُّلْمِ فَبَعَثَ اللَّهُ رَجُلًا مِنْ عِتْرَتِی فیملاءها قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً ، یَرْضَی عَنْهُ سَاکِنُ السَّمَاءِ وَ سَاکِنِ الْأَرْضِ ، لَا تَدَّخِرُ الْأَرْضَ مِنْ بَذْرِهَا شَیْئاً إِلَّا أَخْرَجَهُ ، وَ لَا السَّمَاءِ مِنْ قَطْرَهَا شَیْئاً إِلَّا صَبَّتهُ مِدْراراً ، یَعِیشُ فِیهِمْ سَبْعَ سِنِینَ ، أَوْ ثَمَانِیَ أَوْ تِسْعاً یتمنی الْأَحْیَاءِ الْأَمْوَاتِ مِمَّا صَنَعَ اللَّهُ عزوجل بِأَهْلِ الْأَرْضَ مِنْ خَیْرٍ .

قَالَ : قَالَ الْحَاکِمُ : وَ هَذَا حَدِیثُ صَحِیحُ الْإِسْنَادِ وَ لَمْ یخرجاه »(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«در آخر زمان بر امت من بلای شدیدی از سلطانشان نازل میشود که شدیدتر از آن شنیده نشده است، چنانکه زمین پهناور بر آنان تنگ میشود به قدری که روی زمین از جور و ستم پر می شود، و مؤمن پناهگاهی که از شدت ظلم بدان پناه برد پیدا نمی کند، در آن زمان پروردگار متعال مردی از عترت مرا بر می انگیزد، و او روی زمین را پس از آنکه از جور و ظلم پر شده از عدل و داد پر میکند. ساکنان اسمان و ساکنان زمین از حکومت او راضی میشوند، در آن روزگار زمین بذرهایی را که در آن کاشته می شود چیزی نگاه نداشته و همه را می رویاند و آسمان چیزی از آب خود را باز نمی دارد مگر اینکه آن را

ص: 316


1- «عقد الدرر»، ص 141.

سیل آسا فرو می ریزد، او در میان امت من هفت سال و یا هشت سال و یا نه سال زندگی میکند، چنان سعادت و بهروزی برای مردم فراهم می آید که زندگان مرده ها را به خاطر خیراتی که پروردگار متعال برای آنها ارزانی داشته آرزو میکنند.

سپس حاکم می گوید: این حدیث سندش صحیح است ولی بخاری و مسلم آن را روایت نکرده اند.»

در همان باب از همان کتاب از ابونعیم در کتاب «مناقب المهدی»و از طبرانی در«المعجم»از ابوسعید خدری از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«تَتَنَعمُ أُمَّتِی فِی زَمَنِ الْمَهْدِیِّ نِعْمَتِهِ لَمْ تَتَتَعَّمَ مِثْلَهَا قَطُّ ، تُرْسِلَ السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْراراً ، وَ لَا تَدَعِ الْأَرْضَ مِنْ نَبَاتَهَا شَیْئاً إِلَّا أَخْرَجْتُهُ ».

«امت من در روزگار حضرت مهدی علیه السلام از چنان نعمتی متنعم میشوند که تا آن روز هرگز مثل آن را ندیده بودند، آسمان بارانش را بر زمین فرو می ریزد و زمین چیزی از رستنیهایش را نگاه نداشته و آن را بیرون می ریزد».

و در باب مذکور از همان کتاب از ابوسعید خدری روایت می کند که گفت:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صُلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ :

«یَخْرُجُ الْمَهْدِیِّ فِی أُمَّتِی یَبْعَثُهُ اللَّهُ غیاثاً لِلنَّاسِ ، تَتَنَعَّمُ بِهِ الْأَمَهِ وَ تَعِیشُ بِهِ الْمَاشِیَهِ ، وَ تُخْرِجُ الْأَرْضُ نَبَاتَهَا وَ یُعْطِی الْمَالَ صحاحأ »(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«حضرت مهدی علیه السلام در میان امت من خروج میکند، خدا او را فریادرس مردم قرار می دهد، امت من به وسیله او به نعمت و سعادت

ص: 317


1- «عقد الدرر»، ص 155.

می رسند، حتی حیوانات در ظل عنایت او در امان زندگی میکنند، زمین نباتات خود را بیرون می دهد، و در میان مردم مال را عادلانه تقسیم می نماید».

و در باب هشتم از همان کتاب از طبرانی در «المعجم»و نعیم بن حماد در «الفتن»از ابوسعید خدری از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«تَتَنَعَّمُ أُمَّتِی فِی زَمَنِ الْمَهْدِیِّ نَغْمَهً لَمْ تَتَنَعَّم مِثْلَهَا قَطُّ، تُرْسِلَ عَلَیْهِمُ السَّمَاءَ مِدْرَاراً وَ لَا تَدَعُ الْأَرْضُ شَیْئاً مِنْ نَبَاتَهَا إِلَّا أَخْرَجْتُهُ وَ الْمَالُ یَوْمَئِذٍ کَرُوسٍ ، یَقُومُ الرَّجُلُ فَیَقُولُ : یامهدی أَعْطِنِی ، فَیَقُولُ : خُذْ»(1)

«در زمان حضرت مهدی علیه السلام، امت من به چنان نعمتی دسترسی پیدا میکنند که تا آن زمان هرگز به چنین نعمتی دست نیافته اند آسمان برای آنها باران می فرستد، و زمین نباتات خود را بدون آنکه چیزی از آن را باز دارد بیرون می دهد و مال در آن روز ارزش خود را از دست میدهد، چنانکه مرد بلند شده و می گوید: یا مهدی علیه السلاماز این مال برای من عطا فرما، و آن حضرت می فرماید: همه را ببر».

و در همان کتاب از ابونعیم اصفهانی در کتاب «صفه المهدی»از ابوسعید خدری روایت میکند که گفت:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صُلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ :

«یَخْرُجُ مِنْ یَعْمَلْ بِسُنَّتِی ، وَ یُنَزِّلُ لَهُ اللَّهُ الْبَرَکَهَ مِنَ السَّمَاءِ ، وَ یَخْرُجُ لَهُ الْأَرْضُ بِبَرَکَتِهَا ، وتَملَاءُ بِهِ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلماً».(2)

ص: 318


1- «عقد الدرر»، ص 170.
2- همان ، ص 156.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودن

«در آخر زمان کسی که به سنت من عمل کند ظهور می کند، و خدای عزوجل برای او از آسمان برکت نازل میکند، و زمین برای او برکتش را بیرون می دهد، و بوسیله او پس از آنکه از ظلم و ستم پر شده ازعدل و داد پر میشود».

و ابن حجر هیتمی از حاکم در«المستدرک»طی حدیثی که در آن درباره حضرت مهدی علیه السلام سخن به میان آمده میگوید:

«یُحِبُّهُ سَاکِنُ الْأَرْضِ وَ سَاکِنُ السَّمَاءِ ، تُنْزِلُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ تُخْرِجُ الْأَرْضُ نَبَاتَهَا لَا تُمْسِکْ مِنْهَا شَیْئاً ( إِلَی أَنْ قَالَ ) یَتَمَنَّی الْأَحْیَاءُ الْأَمْوَاتِ مِمَّا صَنَعَ اللَّهُ بِأَهْلِ الْأَرْضِ ، قَالَ : وَ رَوَی الطَّبَرَانِیُّ وَ الْبَزَّارِ نَحْوَهُ ».(1)

12- برنامه کار و دعوت آن حضرت:

مقدسی در باب هفتم از کتاب خود از نعیم بن حماد در «الفتن»از ابوجعفرمحمد بن علی باقرعلیه السلام روایت می کند که فرمود:

حضرت مهدی علیه السلام شب هنگام در حالیکه پرچم، و شمشیر و پیراهن رسول خدا صلی الله علیه و آله را به همراه خود دارد در مکه ظهور می کند، و به علامتها و نور و بیان مجهز است، هنگامی که نماز عشا را می خواند با صدای بلندی ندا در داده و می فرماید:

مردم من شما را از روزی که در پیشگاه پروردگار متعال برای پس دادن حساب حاضر می شوید هشدار می دهم که خدا برای شما حجت تمام کرده، و پیامبرانی

ص: 319


1- «لصواعق المحرقه»، ص 161.

برای شما بر انگیخته، و کتابهایی از طرف خود به شما ارسال فرموده، و شما را امر کرده کسی یا چیزی را برای او شریک قرار ندهید، و متعهد به طاعت از خدا و رسول او باشید، و آنچه را که قرآن احیا کرده احیا کنید و آن را که قرآن ترک کرده ترک کنید، و با استفاده از سلاح تقوا از یاران و کمک کنندگان مهدی علیه السلام باشید که اینک دنیا فنا و زوالش فرا رسیده و اعلان جدایی داده است، من شما را به سوی خدا و رسول گرامی او و عمل به کتاب الله و بر چیدن بساط باطل و احیاء سنتهای پروردگار فرا می خوانم، آن حضرت با 313 نفر به تعداد اصحاب بدر سریع و به طور ناگهانی ظهور می فرماید، 313 نفری که همانند ابرهای پاییز شبها مشغول عبادت، و روزها شیران هیجانید؛ پروردگار عالم سرزمین حجاز را برای آن حضرت میگشاید، و آن حضرت کلیه کسان از بنی هاشم را که در زندانها به سر می برند آزاد می فرماید، و پرچمهای سیاهی در کوفه فرود آمده و پیکی برای طاعت و بیعت با آن حضرت به سوی او می فرستند آنگاه حضرت مهدی علیه السلام سپاهیان خود را به اطراف و اکناف عالم گسیل می دارد، و ستم و ستمگر منقرض شده و دنیا از او فرمان می برد.(1)

و در همان باب از همان کتاب از ابونعیم در کتاب «صفه المهدی»از ابوسعید خدری روایت می کند که گفت:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

«یَخْرُجُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی مَنْ یَعْمَلْ بسنتی ، وَ یُنَزِّلُ لَهُ اللَّهُ الْبَرَکَهَ مِنَ السَّمَاءِ ، وَ یَخْرُجُ لَهُ الْأَرْضُ بِبَرَکَتِهَا ، وَ تَمْلَأُ بِهِ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً ».(2)

ص: 320


1- «الصواعق المحرقه، ص 145-146.
2- همان، ص 156.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«در آخر زمان کسی از خاندان من که به سنت من عمل میکند خروج میکند و خدا برای او از آسمان برکت نازل میکند، و زمین برای او برکتش را ظاهر میکند، و پس از آنکه از ظلم و ستم پر شده به وسیله او از عدل و داد پر میشود».

و در فصل سوم از باب نهم همان کتاب از عبدالله بن عطا روایت می کند که گفت: روزی به ابوجعفر محمد بن علی الباقرعلیه السلام عرض کردم:

مرا از قائم آل محمد خبر دهید.

فرمود: من و کسی که شما به طرف او گردن کشیده اید قائم آل محمد نیستیم....

گفتم: عمل کرد او بر چه روشی خواهد بود؟ فرمود: به روش رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل میکند.(1)

و در همان کتاب از نعیم بن حماد، از عائشه از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت میکند که فرمود:

«اَلمَهدِیُّ رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتِی ، یُقَاتِلُ عَلَی سُنَّتِی کَمَا قَاتَلْتُ أَنَا عَلَی الْوَحْیِ ».(2)

«مهدی علیه السلام مردی از عترت من است، بر طبق سنت من میجنگدهمانگونه که من بر اساس وحی جنگیدم».

ابن حجر هیتمی در «الصواعق المحرقه»(3)و قندوزی حنفی در «ینابیع الموده»(4) قریب به این حدیث را روایت کرده اند.

ص: 321


1- «الصواعق المحرقه»، ص 226.
2- همان، ص 16-17.
3- همان، ص 162.
4- «ینابیع الموده»، ص 433.

ابن صبان می گوید:

محی الدین بن عربی در جای دیگری از «فتوحات مکیه» می گوید:

حضرت مهدی علیه السلام مطابق آنچه ملک وحی به وی القا می کند حکم می کند،به این معنی که ملک وحی شرع رسول خدا صلی الله علیه و آله را به وی الهام می کند و آن حضرت بر اساس آن حکم میکند چنانکه حدیث «مهدی علیه السلام از شریعت من پیروی کرده و هرگز هم خطا نمی کند»، بر این مطلب دلالت دارد، رسول خدا صلی الله علیه و آله با این حدیث به ما می فهماند که حضرت مهدی علیه السلام از پیش خود چیزی نمی آورد بلکه پیرو شریعت جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده و در حکمش معصومه است، پس از اینجا فهمیده میشود که با وجود نصوصی که پروردگار متعال بوسیله ملک الهام، به وی الهام می کند استفاده از قیاس برای او حرام است، نه تنها قیاس برای آن حضرت حرام است بلکه عده ای از محققین قیاس را به عنوان منبع حکم بر همه مسلمین حرام دانسته اند، زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله بر مسلمانان الگو است، پس هنگامی که در صحت حدیث و یا حکمی دچار تردید شدند درباره آن به رسول خدا صلی الله علیه و آله مراجعه می کنند و آن حضرت آنان را در حال بیداری و به طور شفاهی از حکم حق آگاه می سازد بنابر این پیرو چنین الگویی به تقلید کسی جز رسول خدا صلی الله علیه و آله نیاز پیدا نمی کند.(1)

13- سیره رضایت بخش آن حضرت:

مقدسی در باب ششم از «عقد الدرر»از ابوعمر عثمان بن سعید مقری در «سنن»خود از حذیفه بن الیمان درباره قصه حضرت مهدی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت میکند که فرمود:

ص: 322


1- «اسعاف الراغبین»، ص 158.

«یَفْرَحُ بِهِ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ، وَ الطَّیْرُ، وَ الْوُحُوشُ وَ الْحِیطَانَ ».(1)

«اهالی آسمانها و اهل زمین، و پرندگان و درندگان و ماهیان دریا از حکومت حضرت مهدی علیه السلام خشنود میشوند».

و در باب هفتم از «عقد الدرر»از ابونعیم اصفهانی در کتاب «صفه المهدی»و احمد بن حنبل در «مسند»از ابوسعید خدری روایت می کند که گفت:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صُلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ :

«أُبَشِّرُکُمْ بِالْمَهْدِیِّ إِلَی أَنْ قَالَ : یَرْضَی عَنْهُ سَاکِنُ السَّمَاءِ وَ سَاکِنِ الْأَرْضِ ».(2)

«شما را به مهدی علیه السلام بشارت میدهم... همان که ساکنان آسمانها و ساکنان زمین از حکومت وی خشنود می شوند».

و در باب سوم از همان کتاب از نعیم بن حماد در کتاب «الفتن»از جابر بن عبدالله روایت می کند که گفت:

یک روز مردی بر ابوجعفر باقرصلی الله علیه و آله وارد شد و گفت:

«أَقْبِضَ مِنِّی هَذِهِ الخمسَماَه دِرْهَمٍ فانه زَکَاهُ مَالِی ، فَقَالَ أبوجعفر عَلَیْهِ السَّلَامُ : خُذْهَا أَنْتَ فَضَعْهَا فِی جِیرَانِکَ مِنْ أَهْلِ الْإِسْلَامِ وَ الْمَسَاکِینَ مِنْ إِخْوَانِکَ الْمُسْلِمِینَ ثُمَّ قَالَ : إِذَا قَامَ مهدیتا أَهْلَ الْبَیْتِ قَسَمَ بِالسَّوِیَّهِ ، وَ عَدَلَ فِی الرَّعِیَّهِ ».(3)

ص: 323


1- «عقد الدرر»، ص 136.
2- همان، ص 156.
3- همان ، ص 39-40.

این پانصد درهم پول را از من بگیر که زکاه دارایی من است ابوجعفر علیه السلام فرمود: این پول پیش تو باشد و آن را در رفع حوائج همسایگان مسلمان و برادران فقیر خود از مسلمین هزینه کن، سپس فرمود: هنگامی که مهدی علیه السلام ما قیام می کند مال را بطور مساوی تقسیم میکند و در میان ملت به عدالت رفتار میکند».

و در باب مذکور از همان کتاب از ابوعمر مقری در «سنن»خود، و حافظ نعیم بن حماد از کعب الاحبار روایت می کند که گفتند:

«إِنِّی لَأَجِدُ الْمَهْدِیِّ مَکْتُوباً فِی أسفار الْأَنْبِیَاءِ مَا حُکمُهُ ظُلْمٌ وَ لَا عَنَتِ».(1)

«من نام مبارک حضرت مهدی علیه السلام را در کتب آسمانی پیامبران سلف دیده ام که ستمگرانه و ناروا حکم نمیکند».

ابن حجر هیتمی از رویانی، طبرانی و جز آنها روایت می کند که گفتند:

«الْمَهْدِیُّ عَلَیْهِ السَّلَامُ مِنْ ولدیَّ ( إِلَی أَنْ قَالَ ) : یَرْضَی بِخِلَافَتِهِ أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ فِی الْجَوِّ »(2)

«حضرت مهدی علیه السلام از فرزندان من است... اهالی آسمانها و اهل زمین و پرندگان در هوا از خلافت او راضی میشوند».

و در همان کتاب از احمد بن حنبل و ماوردی مثل همین حدیث را روایت کرده است.

ص: 324


1- «عقد الدرر»، ص 41.
2- «الصواعق المحرقه»، ص 163.

14- اخلاق کریم آن حضرت:

مقدسی در باب سوم از «عقد الدرر»از حارث بن مغیره نضری روایت می کند که گفت:

به ابوعبدالله حسین بن علی علیه السلام گفتم: حضرت مهدی علیه السلام را چگونه بشناسیم؟

فرمودند: به وسیله سکینه و وقاری که با آن حضرت هست.(1)

در همان کتاب از حافظ ابومحمد حسین ابن معسود در کتاب «المصابیح»، ازکعب الاخبار روایت می کند که گفت:

«الْمَهْدِیُّ یَخْشَعُ لِلَّهِ خُشُوعِ النَّسْرَ بِجَنَاحَیْهِ ».(2)

«حضرت مهدی علیه السلام همانند کرکس با دو بال خود در مقابل پروردگار متعال خضوع و خشوع به عمل می آورد».

و در باب هشتم از همان کتاب از نعیم بن حماد در کتاب «الفتن»، از طاووس روایت می کند که گفت:

«عَلَامَهُ الْمَهْدِیُّ أَنْ یَکُونَ شَدِیداً عَلَی الْعُمَّالِ ، جوادأ بِالْمَالِ ، رَحِیماً بِالْمَسَاکِینِ ».(3)

«از علائم حضرت مهدی علیه السلام آن است که با فرمانداران خود سختگیری میکند، و در اعطای مال سخاوت از خود نشان داده و برفقرا دلسوزی میکند».

در فصل سوم از باب نهم همان کتاب از نعیم بن حماد در کتاب «الفتن»از ابورؤبه

ص: 325


1- «عقد الدرر»، ص 41.
2- همان، ص 38.
3- همان، ص 228.

روایت می کند که گفت:

« الْمَهْدِیُّ یَلْحَقُ الْمَسَاکِینِ الزُّبْدِ ».(1)

«حضرت مهدی علیه السلام بهترین غذاها را به فقرا و مساکین می خوراند».

و در فصل سوم از باب نهم همان کتاب از ابوعبدالله حسین بن علی علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«إِذَا خَرَجَ الْمَهْدِیِّ لَمْ یَکُنْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْعَرَبِ وَ قُرَیْشٍ إِلَّا السَّیْفُ وَ مَا یَسْتَعْجِلُونَ وَ بِخُرُوجِ الْمَهْدِیِّ ، وَ اللَّهِ مَا لِبَاسُهُ إِلَّا الْغَلِیظُ، وَ لَا طَعَامُهُ إِلَّا الشَّعِیرِ ، وَ ما هُوَ إِلاَّ وَ الْمَوْتُ تَحْتَ ظِلِّ السیف».(2)

«هنگامی که حضرت مهدی علیه السلام خروج می کند در میان آن حضرت و عرب و قریش جز شمشیر چیزی حکم فرما نخواهد شد، بخدا لباس آن حضرت جز لباس زبر و خشن و غذای او جز نان جوین نخواهد بود، و مرگ جز در سایه شمشیر آن بزرگوار نخواهد بود».

15- دین با وی پایان می گیرد:

مقدسی در «عقد الدرر»از جماعتی از حفاظ از آن جمله از ابوالقاسم طبرانی، و ابونعیم اصفهانی، و ابوعبدالرحمان بن ابی حاتم، و ابوعبدالله نعیم بن حماد و جز آنها از امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«قِلَّتُ : یَا رَسُولَ اللَّهِ : أَمِنّاً آلِ مُحَمَّدِ الْمَهْدِیِّ أَمْ مِنْ غَیْرَنَا ؛ فَقَالَ النَّبِیُّ صَلّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : بَلْ مِنَّا یَخْتِمُ اللَّهُ بِهِ الدِّینَ کَمَا فُتِحَ بِنَا ».(3)

ص: 326


1- «عقد الدرر»، ص 227.
2- همان، ص 228.
3- همان، ص 25.

«از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدم: یا رسول الله آیا حضرت مهدی علیه السلام از خاندان ما آل محمد است یا از خانواده های دیگر؟ فرمودند : حضرت مهدی علیه السلام از خاندان ما است همانگونه که پروردگار متعال دین را با خاندان ما آغاز فرموده به مهدی علیه السلام هم به آن پایان خواهد داد».

و در باب هفتم از همان کتاب از حفاظ فوق الذکر از امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام مثل حدیث سابق را روایت کرده است.(1)

و در باب مذکور از همان کتاب از حافظ ابوبکر بیهقی از امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام حدیثی به همین مضمون روایت کرده است.(2)

ابن حجر هیتمی از ابوالقاسم طبرانی از رسول خدا صلی الله علیه و آله مثل همین حدیث را روایت کرده است. (3)

16- یهود و نصاری در دوران حکومت آن حضرت:

مقدسی در باب چهارم از «عقد الدرر»از نعیم بن حماد در کتاب «الفتن»از سلیمان بن عیسی روایت می کند که گفت:

«بَلَغَنِی أَنَّ عَلَی یَدِ الْمَهْدِیِّ یَظْهَرُ تَابُوتِ السُّکَیْنَهُ مِنْ بَحِیرَهٍ طبریه ، حَتَّی یُحْمَلُ فَیُوضَعُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِبَیْتِ الْمَقْدِسِ ، فَإِذَا نَظَرَت إِلَیْهِ الْیَهُودِ أَسْلَمَتْ ».(4)

«روایت شده است که تابوت سکینه از بحیره طبریه به دست حضرت مهدی علیه السلام ظاهر شده و حمل می شود تا در بیت المقدس در جلو آن

ص: 327


1- «عقد الدر»، ص 142.
2- همان ، ص 145.
3- همان، ص 147.
4- همان، ص 147.

حضرت به زمین گذاشته می شود، و هنگامی که یهودیها آن را می بیننداسلام می آورند».

و در باب سوم از همان کتاب می گوید:

«وَفِی بَعْضِ الرِّوَایَاتُ إِنَّمَا سُمِّیَ الْمَهْدِیِّ ، لِأَنَّهُ یُهْدَی إِلَی أسفار مِنَ التَّوْراهِ فَیَسْتَخْرِجُهَا مِنْ جِبَالِ الشَّامِ ، وَ یَدَعُوا إِلَیْهَا الْیَهُودِ فَیَسلِّمُ عَلَی تِلْکَ الْکُتُبُ جَمَاعَهٍ کَثِیرَهً

قَالَ : وَ ذَکَرَ أَبُو عَمْرٍو الدَّانِی فِی «سُنَنِهِ »إنما سُمِّیَ الْمَهْدِیِّ لانه یَهْدِی إِلَی جَبَلِ الشَّامِ یَسْتَخْرِجُ مِنْهُ أسفار التوراۃ یحاج بِهَا الْیَهُودِ ، فَیُسَلِّمُ عَلَی یَدِهِ جَمَاعَهُ مِنَ الْیَهُودِ ».(1)

«در برخی از روایات آمده: بدان جهت قائم آل محمد علیه السلام را مهدی میگویند که آن حضرت با گرفتن الهام از طرف خدا به نسخه های اصلی و تحریف نشده تورات هدایت می شود و آنها را از کوههای شام بیرون می آورد، و در معرض دید یهودیها قرار میدهد و جماعت زیادی از یهود با دیدن آن نسخه ها اسلام می آورند.

و سپس می گوید: ابوعمرو دانی در «سنن»خود آورده: سبب آنکه آن حضرت را مهدی میگویند آن است که به کوههای شام هدایت شده و از آن نسخه های تورات را بیرون آورده و بدان با یهود احتجاج میکند و به دست آن بزرگوار جماعتی از یهود اسلام میآورند».

ابن صبان می گوید: حضرت مهدی علیه السلام تابوت سکینه را از غار انطاکیه و نسخه های اصلی تورات را از کوه شام بیرون آورده و با آن با یهود احتجاج می فرماید، و آنگاه بسیاری از آنان اسلام می آورند.(2)

ص: 328


1- «عقد الدرر»، ص 41.40.
2- «اسعاف الراغبین»، ص 150.

شیخ سلیمان قندوزی حنفی از «مشکاه المصابیح»از ابوهریره روایت می کند که گفت:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«وَ اللَّهُ لَیِنزِلِنَّ بِابْنِ مَرْیَمَ حَکَماً عَادِلًا ، فَیَکسَرنَّ الصَّلِیبِ ، وَ لَیَقْتُلُنَّ الْخِنْزِیرِ ، ولیَضَعَنَّ الْجِزَیَهُ ، ولِیَترُکَنَّ الْقِلَاصَ ، فَلَا یَسْقَی عَلَیْهَا ولتذهبن الشَّحْنَاءِ وَ التَّبَاغِضِ وَ التَّحَاسدِ ».(1)

«خدا عیسی بن مریم علیه السلام را در زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام از آسمان فرود می آورد و آن حضرت صلیب را شکسته و خوک را میکشد، و جزیه را بر می دارد و شتران جوان را رها کرده و سوار آنان نمی شود، و بغض و کینه و حسد را از میان مردم بر می چیند»

باید گفت ممکن است مراد از قول رسول خداصلی الله علیه و آله : «ولیَضَعَنَّ الْجِزَیَهُ »آن باشد که آنرا به دلیل پیوستن همه مردم به اسلام بر می دارد، چنانکه کلمه: « فَیَکسَرنَّ الصَّلِیبِ» بدان دلالت دارد.

همچنین می توان گفت: مراد از برچیده شدن بغض و کینه و حسد از میان مردم آن باشد که صفات مذکور به برکت فرود آمدن حضرت عیسی بن مریم علیه السلام از بین خواهد رفت.

17- عالمگیر شدن دین مقدس اسلام در دوران حکومت آن حضرت:

مقدسی در باب دوم از «عقد الدرر»از ابوالحسن ربعی مالکی، از حذیفه بن یمان، رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که آن حضرت ضمن حدیثی که طی آن از سرت مهدی علیه السلام و کنیه و محل بیعت آن حضرت سخن به میان آورده بود فرمود:

ص: 329


1- «ینابیع الموده»، ص 476.

«یَرُدُّ اللَّهُ بِهِ الدِّینِ ، وَ یُفْتَحُ لَهُ فتوحاً ، فَلَا یَبْقَی عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ اِلْأَمْنِ یَقُولُ : لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ »(1)

«پروردگار متعال به وسیله حضرت مهدی علیه السلام عزت و شوکت از دست رفته دین را به آن باز می گرداند، و او را پیروز میکند و در روی زمین جز اهل توحید کسی باقی نمی ماند».

شیخ سلیمان قندوزی حنفی از محی الدین عربی در باب سیصد و شصت و شش «فتوحات مکیه» روایت می کند که او ضمن کلام مفصلی که در آن از حضرت مهدی علیه السلام و وزرای آن حضرت سخن به میان آورده می گوید:

آن حضرت در هنگام سستی و رکود دین ظهور می فرماید، و هر کس او را قبول نداشته باشد کشته می شود، و کسانی که با آن حضرت درگیر شوند ذلیل می شوند، و حقایق دینی را به طرزی آشکار می سازد که اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله در قید حیات بودند به همان ترتیب حکم می کردند، در آن هنگام کلیه ادیان جز دین حق و خالص از روی زمین برچیده می شوند.(2)

18- اقدامات اصلاحی آن حضرت:

قندوزی از «مناقب»از علی بن موسی الرضا علیه السلام از پدرانش، از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت میکند که آن حضرت ضمن حدیث مفصلی که در آن پاره ای از فضائل اهل بیت علیهم السلام و حدیث معراج مورد بحث قرار گرفته فرمود:

آنگاه گفتم: پروردگارا اوصیاء من چه کسانی هستند؟ ندا آمد: یا محمد اوصیاء تو کسانی هستند که نامشان بر سراپرده عرش من نوشته شده است، اول آنها علی علیه السلام و

ص: 330


1- «عقد الدرر»، ص 31-32.
2- « ینابیع الموده»، ص 476.

آخرشان حضرت مهدی علیه السلام است، گفتم: پروردگارا اینها اوصیای من پس از من هستند؟ فرمود: یا محمد اینها اولیاء، دوستان برگزیدگان و حجتهای من پس از تو بر آفریدگانم هستند، آری آنها اوصیای تو هستند، قسم به عزت و جلالم روی زمین را با آخرین آنها، حضرت مهدی علیه السلام از ظلم و ستم پاک کرده و او را حاکم مشارق و مغارب زمین ساخته، و بادها را در اختیار او، و ابرها را زیر فرمان او قرار می دهم، و اسباب فتح و پیروزی او را خودم فراهم آورده، و با لشکر خود او را یاری داده، و با ملائکه خود او را امداد میکنم تا آنکه دولت حقه من کارش بالا گرفته، و مردم بر توحید من اجتماع کنند، سپس ملک او را در میان دوستانم تا روز قیامت دوام میبخشم.(1)

و در همان کتاب، از ابوالمؤید موفق بن احمد خوارزمی طی سندی از ابوسلیمان شبان رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که گفت:

از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که پس از ذکر گوشه ای از حدیث معراج و فضیلت آن و فضائل اهل بیت علیهم السلام و اوصیاء دوازده گانه اش فرمود:

آنگاه ندا آمد که با محمد آیا می خواهی آنها را ببینی؟ گفتم: بلی پروردگارا! فرمود: به سمت راست عرش نگاه کن، نگاه کردم، ناگهان انوار مقدسه علی، فاطمه ، حسن، حسین، علی بن حسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمدبن علی، علی بن محمد، حسن بن علی، و حضرت مهدی علیه السلام را که در میان آنها همانند ستاره ای می درخشید دیدم، و پروردگار متعال فرمود:

ای محمد اینها حجت های من بر بندگانم هستند، آنها اوصیای تو هستند، و های آنها انتقام خاندان تو را از قاتلین آنها خواهد گرفت، قسم به عزت و جلالم که

ص: 331


1- «ینابیع الموده»، ص 486.

مهدی آل محمد از دشمنان من انتقام گرفته و دوستان مرا یاری خواهد داد.(1)

و در فصل اول از باب چهارم «عقد الدرر»از ابونعیم در کتابش «صفه المهدی»از حذیفه بن یمان از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

وای بر امت من از دست پادشاهان ستمکاری که بندگان فرمانبردار خدا را جز چاپلوسان آنان را ترسانده و می کشند، پس مؤمنین پرهیزکار در زبان به آنان نرمش نشان داده ولی در دل خود از آنان فرار می کنند، تا هنگامی که خدا خواست عزت و شوکت از دست رفته اسلام را دوباره بدان باز گرداند، هر ستمکار عنود را می شکند که او به اصلاح امت پس از فساد آن توانا است، سپس فرمود: یا حذیفه:

«لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمُ وَاجِدُ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ حتی یَمْلِکُ رَجُلُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی ، بحری الملاحِمُ عَلَی یَدَیْهِ ، وَ یَظْهَرُ الْإِسْلَامَ ، وَ لَا یُخْلِفُ اللَّهُ رَعْدُهُ ، وَ هُوَ سَرِیعُ الْحِسابِ ».(2)

«اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی بماند خدا همان روز را چنان طولانی میکند که مردی از اهل بیت من در همان روز زمام امور عالم را بدست گیرد، در راه خدا چندان جنگ و جهاد می فرماید که دین اسلام پیروز می شود، خدا وعده اش خلاف در نمی آید، و او در رسیدگی و حساب اعمال بندگان سریع است».

و در فصل سوم از باب نهم همان کتاب از امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب ضمن قصه حضرت مهدی علیه السلام و اقدامات اصلاحی آن حضرت می فرماید:

«وَ لَا تَکُونُ بِذَعَهَ إِلَّا أَزَالَهَا ، وَ لَا سُنَّهً إلأ أَحْیَاهَا ».(3)

ص: 332


1- «عقد الدرر»، ص62۔63.
2- همان، ص 62۔63.
3- همان، ص 224.

«و بدعتی باقی نمی ماند جز آنکه آنرا بر می چیند و سنتی باقی نمی ماند مگر آنکه آن را احیاء میکند».

و در فصل سوم از باب هفتم همان کتاب از جماعتی از حفاظ از جمله ابونعیم اصفهانی و ابوالقاسم طبرانی، و ابوعبدالرحمان بن ابی حاتم، و ابوعبدالله نعیم بن حماد، از علی بن ابیطالب علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که آن حضرت ضمن حدیثی که در آن از حضرت مهدی علیه السلام و اینکه خداوند عزوجل دین را به او ختم میکند سخن به میان آورده و می فرماید:

«وَ بِهِ یُنقَزُونَ مِنَ الْفِتَنِ کَمَا اُنْقِذُوا بِنَا مِنَ الشِّرْکِ ، وَ بِهِ یُؤَلِّفَ اللَّهُ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ مِنْ بَعْدِ عَدَاوَهِ الْفِتْنَهِ کَمَا أَلَّفَ اللَّهُ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ بِنَا بَعْدَ عَدَاوَهً الْکُفْرِ ».(1)

«به وسیله حضرت مهدی علیه السلام امت از فتنه ها نجات پیدا میکند اما همچنانکه به وسیله ما از شرک نجات یافتند، و بوسیله او پروردگار متعال دلهای آنها را پس از عداوت فتنه به هم نزدیک میکند همچنانکه بوسیله ما پس از عداوت کفر دلهای انها را به هم انس داد».

و در فصل سوم از باب نهم همان کتاب از عبدالله بن عطا روایت می کند که گفت:

خدمت ابوجعفر باقر علیه السلام رسیده و از او پرسیدم: حضرت مهدی علیه السلام به کدام روش عمل می کنند؟ فرمود: همانند رسول خدا صلی الله علیه و آله روشهای معمول پیش از خود را برچیده و اسلام را دوباره احیاء می فرماید.(2)

ص: 333


1- «عقد الدرر»، ص 142.
2- همان ، ص 227.

و نیز در فصل سوم از باب نهم همان کتاب از علی بن ابیطالب علیه السلام طی حدیث حضرت مهدی علیه السلام چنین روایت می کند:

«لَا تَکُونُ بِدْعَهً إِلَّا أَزَالَهَا ، وَ لَا سُنَّهً إلأ أَقَامَهَا ».(1)

«هیچ بدعتی را باقی نگذاشته و از بین می برد و هر سنتی را احیاء می فرماید».

و در باب هشتم همان کتاب از ابوبکر بیهقی در کتاب «البعث و النشور» و احمد بن حنبل در «مسند»و ابونعیم اصفهانی در «صفه المهدی»همگی از ابوسعید خدری روایت می کنند که گفت:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ :

«اُبَشِّرُکُم بِالْمَهْدِیِّ یُبْعَثُ فِی أُمَّتِی عَلَی إختلاف مِنَ النَّاسِ وزلازل ، فَیَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً ( إِلَی أَنْ قَالَ ) : وَ یَمْلَأُ قُلُوبِ أُمَّهِ مُحَمَّدٍ غَنِیٍّ وَ یَسَعُهُمْ عدله»(2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

شما را به ظهور حضرت مهدی علیه السلام مژده می دهم که هنگام وقوع زلزله های مهیب و اختلاف در میان مردم قیام فرموده و روی زمین را پس از آنکه از ظلم و بیداد پر شده با عدل و داد پر میکند... و دلهای امت پیامبر را از غنی و بی نیازی پر میکند و عدالتش همه امت را فرا میگیرد».

و در باب هفتم از همان کتاب از امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت میکند که حضرت ضمن بیان داستان حضرت مهدی علیه السلام فرمود:

ص: 334


1- «عقد الدرر»، ص 224.
2- همان، ص 164-165.

حضرت مهدی علیه السلام به کلیه فرمانداران خود در شهرها دستور صادر می کند که عدالت را بپا دارند چنانکه در نتیجه آن گرگ و میش در کنار هم در یک جا مشغول چرا می شوند، و بچه ها با مارها و عقربها مشغول بازی می شوند و از این رهگذر صدمه ای متوجه آنها نمی شود و فتنه و شر برچیده می شود، و خیر و نیکی گسترش پیدا می کند، و برزگر یک مد تخم میکارد و هفتصد مد محصول بر می دارد همانگونه که خدا می فرماید:

«کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ لِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ یَا حَبَّهٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ ».(1)

«همانند دانه ای که از او هفت سنبل می روید، و در هر سنبلی صد دانه قرار میگیرد و خدا برای هر کسی که بخواهد بیشتر عطا میکند».

زنا و شرابخواری و ربا از میان می رود، و مردم رو به عبادت، شریعت و دیانت و ادای نماز با جماعت می آورند، عمرها طولانی می شود، و در امانت خیانت نمی شود و درختان با تمام ظرفیت خود بار می آورند، و برکات چند برابر می شود، و عاملین شر و نفاق هلاک می شوند، و نیک مردان باقی می مانند، دشمن اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله از روی زمین ریشه کن میشود.(2)

و در باب سوم همان کتاب از نعیم بن حماد در کتاب «الفتن»از جعفر بن یسار شامی روایت میکند که گفت:

«یَبْلُغَ رَدِّ الْمَظَالِمِ ( یعنی زَمَانُ ظُهُورِ الْمَهْدِیِّ عَلَیْهِ السَّلَامُ ) حتی لوکان تَحْتَ خیرین إِنْسَانٍ شَیْ ءُ انترعه حَتَّی یَرُدَّهُ إِلَی أَهْلِهِ ».(3)

ص: 335


1- سوره البقره: 2، آیه 261.
2- «عقد الدرر»، ص 159.
3- همان، ص 36.

در زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام مظالم بطور کامل رد میشود چنانکه اگر چیزی از آن زیر دندان انسان باقی بماند آن حضرت آن را گرفته و به اهلش رد میکند.

19- فتوحات حضرت مهدی علیه السلام و وسعت مملکت آن حضرت:

در باب دوم از «عقد الدرر»از ابوالحسن مالکی، از حذیفه بن یمان روایت می کند که گفت:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صُلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ :

«وَ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمُ وَاحِدُ لَبَعَثَ اللَّهُ فِیهِ رَجُلًا مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ إسمی ، وَ خَلْقَهُ خَلْقِی ( إِلَی أَنْ قَالَ ) : یَرُدُّ اللَّهُ بِهِ الدِّینِ ، وَ یُفْتَحُ لَهُ فتوحا ، فَلَا یَبْقَی عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ إِلَّا مِنْ یَقُولُ : لا إله إِلَّا اللَّهُ »(1).

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند پروردگار متعال در همان روز مردی از فرزندان مرا بر می انگیزد که اسمش مانند اسم من، و اخلاقش همانند اخلاق من باشد... پروردگار عالم عظمت و شوکت از دست رفته دین را بوسیله او به آن بر می گرداند، و پیروزیهای شگرفی نصیب او مینماید، و در روی زمین غیر از قائلین بر یگانگی پروردگار کسی باقی نمی ماند»

در باب اول همان کتاب از ابوعبدالله بن جوزی در تاریخش از عبدالله بن عبا روایت می کند که گفت:

ص: 336


1- بحار، ج 51، ص 85 به بعد- به کشف الغمه، ج 2، ص 485.

«مَلِکُ الْأَرْضِ أَرْبَعَهُ : مؤمنان وَ کَافِرَانِ ، فَالْمُؤْمِنَانِ ذُو الْقَرْنَیْنِ وَ سُلَیْمَانَ والکافران بخت النَّصْرَ وَ نُمْرُودَ ، وسَیَملِکُها رَجُلُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی ».(1)

«حکومت بر سرتاسر کره زمین را چهار نفر به دست می آورند، دو نفر از آنها مؤمن و دو نفر دیگر کافرند، دو نفر اول (یعنی مؤمنها) عبارتند از ذوالقرنین و سلیمان و دو نفر دوم (یعنی کافرها) عبارتند از بخت النصر و نمرود و مردی از فرزندان من هم حکومت بر آن را بدست می آورد».

ابن صبان می گوید:

«وِجَاءُ فِی رِوَایَاتِ أَنَّهُ یَمْلِکُ الْأَرْضَ شَرْقِهَا وَ غَرْبِهَا ».(2)

«در روایاتی آمده که حضرت مهدی علیه السلام حکومت شرق و غرب روی زمین را به دست می آورد».

قندوزی حنفی از «فرائد السمطین»از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت میکند که گفت:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

«إِنَّ خُلَفَائِی وَ أَوْصِیَائِی حُجَجِ اللَّهِ عَلَی الْخَلْقِ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ ، أَوَّلُهُمْ عَلِیٌ وَ آخِرُهُمْ وُلْدِی الْمَهْدِیِّ ، فیَنزل عیسی بْنِ مریم فَیُصَلِّی خَلْفَت الْمَهْدِیِّ وَ آخِرُهُمْ وُلْدِی الْمَهْدِیِّ فَیَنْزِلُ عیسی بْنِ مریم فَیُصَلِّی خَلْفَ الْمَهْدِیِّ ، وَ تُشْرِفُ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها ، وَ یَبْلُغُ سُلْطَانِهِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ».(3)

ص: 337


1- «عقد الدرر»، ص 19۔20.
2- «اسعاف الراغبین»، ص 149.
3- «ینابیع الموده»، ص 447.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خلفا و اوصیای من که پس از من حجتهای خدا بر خلق اند دوازده نفرند، اولین آنها امیرالمؤمنین علی علیه السلام و آخرین آنها فرزندم مهدی علیه السلام است، در زمان او حضرت عیسی بن مریم علیه السلام از آسمان فرود آمده و در پشت سر او نماز می خواند، در آن هنگام نور خدا برزمین می تابد، و حکومت او شرق و غرب عالم را فرا می گیرد»

و نیز از همان کتاب از ابوامامه باهلی از رسول خدا صلی الله علیه و آله ضمن حدیثی که در آن از حضرت مهدی علیه السلام سخن به میان آورده می فرماید:

«وَ یَسْتَخْرِجُ الْکُنُوزَ، وَ یَفْتَحُ مدائن الشِّرْکِ ».(1)

«آن حضرت معادن را از زیر زمین استخراج کرده و کشورهای شرک را می گشاید».

قندوزی حنفی از «فرائد السمطین»، از سعید بن جبیر، از ابن عباس روایت میکند که گفت:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ :

«لولم یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمُ وَاحِدُ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ حَتَّی یَخْرُجَ فِیهِ وُلْدِی الْمَهْدِیِّ ( إِلَی أَنْ قَالَ ) : وتشرق الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها یَبْلُغَ سُلْطَانِهِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ».(2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: .

«اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند پروردگار متعال همان یک روز را چنان طولانی میکند که فرزندم مهدی علیه السلام در آن خروج فرماید، در آن روز روی زمین به نور پروردگار می درخشد و دامنه حکومت آن حضرت شرق و مغرب را فرا میگیرد».

ص: 338


1- «ینابیع الموده»، ص 447.
2- همان، ص 487.

20- مدت خلافت حکومت آن حضرت:

در میان روایات وارده در رابطه با تعیین مدت خلافت و حکومت، و زندگی حضرت مهدی علیه السلام در میان امت پس از ظهورش، به ویژه در میان روایات وارده از طرف اهل سنت اختلاف وجود دارد.

ابوداود هفت سال، و ترمذی و همچنین ابن ماجه پنج و یا هفت و یا نه سال را روایت کرده اند، حاکم نیشابوری از «اسعاف الراغبین»هفت و یا نه سال روایت کرده است، ولی ابن حجر نه سال را روایت نکرده و تنها به ذکر هفت سال کفایت کرده است، و از طبرانی و بزار روایت شده که آن حضرت هفت و یا هشت سال در روی زمین درنگ می فرمایند و اگر مدت حکومت او زیاد باشد نه سال خواهد بود. و از احمد و ماوردی پنج و یا هفت و یا هشت و یا نه سال روایت شده است، و اضافه کرده اند که زندگی در روی زمین پس از آن حضرت فایده ای ندارد.

در پارهای از روایات همانگونه که در «عقد الدرر»، از ابونعیم و طبرانی آورده بیست سال تعیین شده است، و در «عقد الدرر»از نعیم بن حماد مدت خلافت آن حضرت را چهل سال روایت کرده است.

با همه این احوال اخبار هفت سال بیشتر است، و در بعضی از روایات آمده که آن حضرت هفت سال حکومت می کند که هر سال آن برابر بیست سال از سالهای شما یعنی آن حضرت در هر سال به اصلاحاتی دست می زند که دیگر مصلحین بیست سال می توانند انجام دهند، و در بعضی روایات آمده که آن حضرت حکومت می کنند.

و در کلمات علماء در پیرامون توجیه و جمع این روایات نیز اختلاف وجود دارد عده ای در این رابطه گفته اند که راوی حدیث دچار تردید شده است چنانکه ترمذی گفته:

ص: 339

زید بن ارقم شک کرده است.

ابن صبان می گوید:

اکثر روایات در هفت سال حکومت آن حضرت متفقند، و تردید در اضافه بر هفت سال تا نه سال واقع شده است. و در روایتی مدت حکومت آن حضرت شش سال تعیین شده است.

ابن حجر عسقلانی می گوید:

آنچه احادیث وارده روی آن متفقند بدون تردید هفت سال است و سپس از ابوالحسین آجری استفاضه اخبار و تواتر آن را در هفت سال حکایت نموده است.

باید گفت : قول ابوالحسن آجری یعنی هفت سال ظاهر و مستورتر است و در آن فضیلت بزرگی برای آن حضرت وجود دارد به این معنی که آن حضرت در یک چنین مدت کوتاهی به اصلاح اموری اعم از دینی و دنیوی همانند جد بزرگوارش که در مدت هشت سال به اصلاحات مهم و درخشانی پرداخت دست می زند.

ابن صبان میگوید: .

افزون بر هفت سال نیز روایت شده است چنانکه در روایتی چهل و در روایت دیگر بیست و یک سال و بالاخره در روایت دیگری چهارده سال آمده است(1) و روایات دیگری غیر از این وارد شده است.

ابن حجر عسقلانی در کتاب «علامات المهدی المنتظر»، میگوید:

روایات ناظر بر هفت سال ظاهر و مشهورتر است، و بر فرض صحت همه روایات وارد در این زمینه می توان آنها را به ترتیب زیر جمع کرد:

که حکومت آن حضرت از نظر ظهور و قدرت متفاوت است. به این معنی که

ص: 340


1- «اسعاف الراغبین»، ص 153.

اخبار چهل سال از اول تا انتهای حکومت او را، و اخبار ناظر بر هفت سال و امثال آن مدت ثبوت و استقرار حکومت آن حضرت و بیست سال و امثال آن به امر وسط دلالت دارند.

باید گفت ممکن است گفته شود که علت در اختلاف روایات مذکور بر این اساس استوار است که بدین ترتیب خواسته اند، مدت خلافت و زندگی آن حضرت در روی زمین را همانند وقت ظهورش پوشیده نگاه دارند تا در ذهن شنونده احتمالات متعددی در این رابطه پیدا شده و مدت طولانی برای بقاء آن حضرت آرزو داشته باشد گرچه هفت سال حکومت بر همه اقوال دیگر ترجیح دارد.

ص: 341

ص: 342

گفتار دوازدهم

1- حجه الاسلام والمسلمین مرحوم حاج شیخ حسین عندلیب همدانی قدس سره

تصویر

(از همدان)

ص: 343

ص: 344

2- برخی از ویژگیهای حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام

*برخی از ویژگیهای حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام(1)

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، والصلوه والسلام علی سید الأولین والآخرین، أبی القاسم محمد وعلی اله الطیبین الطاهرین المعصومین، واللعن علی أعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

رُوِیَ عَنْ مَوْلَانَا الْعَسْکَرِیِّ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَنَّهُ قَالَ :

أَللَّهُمَّ أَنَّی أسألک بِحَقِّ الْمَوْلُودُ فِی هَذَا الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ بِشَهَادَتِهِ قَبْلَ إستهلاله وَ وِلَادَتِهِ .(2)

از سید و سرورمان امام حسن عسکری علیه السلام روایت شده که فرمود:

پروردگارا بحق مولود در این روز (یعنی روز سوم شعبان) پیش از آنکه اولین بانگ از وی در زندگی مبارک و با برکتش شنیده شود، و پیش از ولادتش از شهادت پر افتخار وی خبر داده شده از تو می خواهم که....

ص: 345


1- این سخنرانی در روز سوم شعبان المعظم 1395 هجری سالروز ولادت مولی الکونین حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام در جلسه جامعه وعاظ و خطبای همدان ایراد شده است.
2- بحارالانوار، ج 101، ص 101، ح 37، به نقل از مصباح شیخ.

بدون اغراق باید گفت: آنچه که تاکنون در پیرامون شخصیت سید الشهداء امام حسین بن علی علیه السلام گفته و یا نوشته شده تنها قطره ای از اقیانوس بی کران فضائل آن حضرت است.

از طرف دیگر وظیفه ما کسب معرفت و ابراز محبت به شخصیتی است که وجود مقدسش حالت تجسم کلیه خوبیها و زیبائیها است. لذا در این مجلس با شکوه و در این روز فرخنده با استمداد از سخنان ائمه معصومین علیهم السلام به پاره ای از خصوصیات و ویژگیهای آن شهید نامدار اشاره می کنم.

3- فضائل امام حسین :

فضائل و مناقب اباعبدالله الحسین علیه السلام از سه نظر قابل بررسی است

1- آن بزرگوار یکی از اصحاب کساء علیهم السلام و پنجمین نفر از آنها است. لذا کلیه ویژگیهای آنها را دارا است، لذا در زیارتنامه آن حضرت چنین می خوانیم:

«وَ خَامِسُ أَهْلِ الْکِسَاءِ غَذَّتْکَ یَدُ الرَّحْمَهِ ، وَ رُضِعَت مِنْ ثَدْیِ الْإِیمَانِ ، وَ رُبِّیتَ فِی حَجْرِ الْإِسْلَامِ »(1)

«تو پنجمین کس از اصحاب کساء هستی که از دست رحمت تغذیه شده و از پستان ایمان شیر خوردی، و در دامن اسلام تربیت یافته و بزرگ شدی.»

2- کلیه فضائل ائمه چهارده گانه از آل محمد علیهم السلام را داراست.

3- قسمتی از فضائلش اختصاصی می باشد.

در مورد بخش اول و دوم نکته مهم این است که آن حضرت همانند دیگر افراد

ص: 346


1- بحارالانوار، ج 100، ص 205، ح 2 - بشاره المصطفی، طبعه النجف الاشرف، 1383، ص 74.

اصحاب کساء، و نظیر دیگر معصومین علیهم السلام دارای دو وجود است: یکی وجود نوری محض که در زیارت جامعه در رابطه با آن چنین آمده است:

«خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ »(1)

«خدا شما را بصورت نورهائی آفریده و دور عرش خود قرار داد.»

و دیگر وجود نوری مادی که در ادامه همان فراز زیارت جامعه چنین می خوانیم:

«حَتّی مَنَّ عَلَینَا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ ویذکرفیها اسْمُهُ ».(2)

«تا بوسیله شما بر ما منت نهاد، و شما را در خانه هائی قرار داده و با اجازه فرمود نشان آن خانه بالا رود دور آنها اسم او جل جلاله ذکر شود.»

اینک در پیرامون بخش سوم از فضائل آن حضرت بر چند مطلب اشاره میکنم:

1- نور مقدس آن حضرت همانند انوار بقیه خمسه طیبه و دیگر معصومین علیهم السلام طبق روایات وارده آموزگار ملائکه در تسبیح و تقدیس و تحمید حضرت حق جل جلاله بوده است.

2- پیامبر عظیم الشان ما فرمود:

«أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی».(3)

«اولین چیزی که پروردگار متعال به ید قدرت خود آفرید نور من بود.»

دوم او فرمود:

ص: 347


1- «فرائد السمطین»، ج 2، ص 182.
2- همان، ج 2، ص 182.
3- «ینابیع الموده»، ج 3، ص 214.

«حُسَیْنُ مِنِّی وَ أَنَا مِن حُسَیْنٍ »(1)

«حسین از من و من از حسینم.»

بر این اساس نور امام حسین علیه السلام نیز نخستین آفریده پروردگار و صادر اول است. زیرا خدای عز وجل در قرآن فرموده:

«اللَّهُ نُورُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ »(2)

«خدا روشنی بخش آسمانها و زمین است.»

خدائی که نور محض و محض نور است نخستین آفریده اش باید چنین انوارتابناکی باشد.

3- آن نور پاک تا مرحله ظهور در قالب جسمی به هدف آزاد ساختن مردم از تاریکیها و رسانیدن آنان به عالم نور باید مراحلی را پشت سر بگذارد، چنانکه روایت زیر مسأله مورد بحث را بطور آشکار چنین بیان می کند:

«أَذا أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَخْلُقَ الْإِمَامِ أَرْسَلَ قَطْرَهٍ مِنَ الْمَاءِ الَّذِی تَحْتَ الْعَرْشِ فَسَقَطَ ذَلِکَ عَلَی النَّبَاتِ أَوِ الْفَاکِهَهِ فَتَنَاوَلَ مِنْهُ الْإِمَامِ فتعتقد مِنْهُ النُّطْفَهُ فاذا انتقلت إِلَی الرَّحِمِ بَقِیَّهَ أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ بَعْدَهَا یسَمِعَ الْکَلَامُ مِنْهُ.»(3)

«هنگامی که خدا می خواهد امامی را بیافریند یک قطره از آبی که زیر عرش قرار دارد می فرستد، و آن قطره آب روی گیاه و یا میوه ای می نشیند، و آنرا امام تناول میکند. پس از آن نطفه ای منعقد می شود، وقتی که آن نطفه به رحم مادرش منتقل شد، چهل روز در آنجا میماند، سپس حرف می زند چنانکه صدای او را مادرش می شنود.»

ص: 348


1- «ینابیع الموده»، ج 2، ص 34و 91.
2- همان، ج 2، ص 34، و 91.
3- بحار الانوار، ج 24، ص 178، ح 9. و ج 25، ص 37، ح 3، و ص 38، ح 5، و ص 129، ح 11.

ریشه این وجود مادی همان ریشه عرشی و بهشتی است. و لذا جلوه این نورعرش بحدی بود که بنا به گفته مادرش فاطمه زهرا علیها السلام :

«فَلَمَّا صَادَتِ السِّتَّهِ کُنْتُ لَا أَحْتَاجُ فِی اللَّیْلَهِ الظَّلْمَاءِ أَ لِی مِصْبَاحٍ وَ جَعَلْتُ أَسْمَعُ إِذَا خَلَوْتَ نَفْسِی فِی مُصَلَّایَ التَّسْبِیحِ وَ التَّقْدِیسِ ( فِی باطنی ) ... (1)

«هنگامی که ششمین ماه از حمل آن مولود مبارک شد در شبهای تاریک دیگر نیازی به چراغ نداشتم و هر وقت در محل عبادتم خلوت میکردم صدای تسبیح و تقدیس از شکم خود می شنیدم.»

و پیامبر عظیم الشان اسلام به وی فرمود:

«فانی أَرَی فِی مُقَدَّمِ وَجْهَکَ ضوءا وَ نُوراً وذلک أَنَّکَ سَتَلِدِینَ حَجَّهً لِهَذَا الْخُلُقِ.»(2)

«در جبین تو نوری را مشاهده میکنم و این نشانی از آن است که به زودی تو حجتی از حجج خدا را برای این خلق بدنیا می آوری»

و امام صادق علیه السلام در زیارت امام حسین علیه السلام چه زیبا فرموده:

«کُنْتَ نُوراً لِی الْأَصْلَابِ الشَّامِخَهِ ، وَ نوْراً فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ ، وانا وَ نُوراً فِی الْهَوَاءِ وَ نُوراً فِی السَّمَوَاتِ العلی ، کُنْتَ فِیهَا نورأ سَاطِعاً لَا یُطفی .»(3)

ص: 349


1- الخرائج والجرایح، قطب راوندی، ج 2، ص 841 ح 60- عوالم العلوم، شیخ عبدالله بحرانی اصفهانی، ج امام حسین علیه السلام - ص 11، باب حمله و کیفیه ولادته، ح 1.
2- همان
3- بحار الانوار، ج 101، ص 178، ح 30.

«تو نوری بودی در صلبهای مردان والا مقام و بزرگ روزگاران، و نوری بودی که تاریکیهای زمین را روشن فرمودی، و نوری بودی در فضاء و آسمانهای بلند، تو نوری بودی در آسمانها که هرگز رو به خاموشی نمی رود.»

4- ائمه معصومین علیهم السلام از همان آغاز آفرینش بما کان وما یکون وما هو کائن آگاه آگاهند، در روایتی آمده:

«عَنْ حُذَیْفَهَ قَالَ : سَمِعْتُ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ یَقُولُ : وَ اللَّهُ لَیَجتَمِعَنَّ عَلَی قَتْلِی طُغَاهُ بَنِی أُمَیَّهَ ، وَ یَقْدُمُهُمْ عُمَرُ بْنِ سَعْدٍ، - وَ ذَلِکَ فِی حَیَاهِ النَّبِیِّ صُلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ اله - فَقُلْتُ لَهُ أَنَبَّأَکَ بِهَذَا رَسُولُ اللَّهِ ؟ فَقَالَ : لَا ، فقَالَ : فَاَتَیتُ النَّبِیِّ فَأَخْبَرْتُهُ ، فَقَالَ : عِلْمِی عِلْمِهِ ، وَ عِلْمُهُ عِلْمِی ، لِأَنَّا نعْلَمُ مَا کَانَ قَبْلَ کینونَتِهِ (1).

«از حذیفه بن یمان روایت شده که گفت: از حسین بن علی علیهما السلام شنیدم که میگفت: بخدا طغیانگران بنی امیه برای کشتن من اجتماع میکنند، و عمر بن سعد ریاست آنان را به عهده می گیرد. - و این گفتگو در دوران زندگانی رسول خدا صلی الله علیه و آله رخ داد - حذیفه می گوید: از امام حسین علیه السلام پرسیدم که آیا این مطلب را پیامبر بزرگوار بتو خبر داده؟ فرمود: نه، میگوید: آنگاه پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده و مساله را با وی در میان گذاشتم آن حضرت فرمود: علم من علم حسین و علم او علم من است برای اینکه ما هر چیزی را پیش از شکل گیری ان می دانیم.»

ریشه و سر این علم وسیع را خود امام علیه السلام در شب عاشوراء چنین بیان فرمودند:

ص: 350


1- بحار الانوار، ج 44، ص 186، ح 14.

«فَجَعَلْتُ لَنَا أَسْمَاعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَهً »(1)

«علاوه بر سمع و بصر و فوائدی که دیگران دارند ما را گوشها وچشمها و دلهای دیگری نیز عطا فرمودی.»

5- همه معصومین علیهم السلام دارای طهارت معنوی یعنی عصمت و نیز طهارت و نظافت ظاهری خدائی هستند، بطوریکه وقتی در مثل امروز پا به دنیا گذاشت پیامبرصلی الله علیه و آله او را از عمه اش صفیه خواست، و صفیه عرض کرد: یا رسول الله ما هنوز این نوزاد را نظافت نکرده ایم، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«یا عَمَّتاه أَنْتِ تُنظّفینَهُ ؟ أَنَّ اللَّهَ قَدْ نُطْفَه وَ طَهَّرَهُ .»

«آیا تو میخواهی او را نظافت کنی او را خداوند متعال پاک و پاکیزه گردانیده است.»(2)

این از طهارت ظاهری و آن هم از طهارت معنوی لذا در زیارتش این چنین می خوانید:

«وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ طُهْرُ طَاهِرُ مِنْ طُهْرٍ طَاهِرُ ، طَهُرَتْ وَ طَهُرَتْ لَکَ الْبِلَادِ ، وَ طَهُرَتْ أَرْضٍ أَنْتَ بِهَا ، وطَهُرَحَرَمُها...»(3)

«شهادت می دهم که تو پاک و پاکیزه فرزند پاک و پاکیزه ای، تو پاک شدی و کشورهای روی زمین برای تو پاک شد، زمینی که تو در آن آرمیده ای و حرم آن پاک شد.»

تا اینجا در رابطه با فضائل مشترک آن حضرت بود، و اما سخن در باره فضائل ای او زیاد است، و اینک ما تنها بچند مورد از آن اکتفاء می کنیم.

1-درهمان عالم نور، برای نور امام حسین علیه السلام وضعیت خاصی بود، و لذا

ص: 351


1- بحار الانوار، ج 44، ص 392.
2- عوالم العلوم، شیخ عبدالله بحرانی اصفهانی، ج 17 - جلد الحسین علیه السلام - ص 12، ح 2.
3- بحار الانوار، ج 101، ص 149، ح 1.

پیامبرانی همچون آدم، و ابراهیم و نوح علیهم السلام ما با دیدن آن نور محزون میشدند.

2- از نور حسین علیه السلام در قرآن کریم به «فجر» تعبیر شده است. و منظور از این تعبیر آن است که همانگونه که سپیده صبح آهسته آهسته سرتاسر عالم را فرا می گیرد، تا به نصف النهار برسد، نور آن حضرت نیز آرام آرام جهان بشریت را روشن می کند، و با گذشت زمان، بشر با این نور آشنائی بیشتر پیدا کرده، و از آن بهره بیشتر و بالاتر خواهد برد.

3- نامهای معصومین علیهم السلام نامهائی است از طرف پروردگار متعال برای آن بزرگواران تعیین شده، و معنی و مفهوم آن در نظر گرفته شده است. چنانکه در زیارت جامعه کبیره در این رابطه چنین آمده است:

«فَمَا أَحْلَی أسمائکُم »(1)

«چه اسامی شیرینی دارید شما!»

اما در نام امام حسین علیه السلام خصوصیت برجسته ای وجود دارد، نام مبارکی که با گفتن و شنیدنش هر فطرت پاکی متأثر می شود. به سخن حضرت آدم ابوالبشرعلیه السلام در این زمینه توجه بفرمائید، می گوید:

«یَا جَبْرَئِیلُ فِی ذِکرِ الْخَامِسَ یَنْکَسِرُ قَلْبِی وَ تُسِیلُ عَبْرَتِی »؟ (2)

«ای جبرئیل این چه رازی دارد که وقتی نام پنجمین تن از آنها را بر زبان میرانم دلم می شکند و اشک از چشمم سرازیر می شود؟»

4- ویژگی دیگر امام حسین علیه السلام در دعای امروز از زبان امام حسن عسگری علیه السلام بیان شده که فرمود:

«الْمَوْعُودُ بِشَهَادَتِهِ قَبْلَ إستهلاله وَ وِلَادَتِهِ »

ص: 352


1- «فرائد السمطین» ج 2، ص 184. در ضمن متن کامل زیارت جامعه کبیره در کتاب فوق الذکر آمده است
2- بحار الانوار، ج 101، ص 347، ح 1.

کسی است که پیش از تولد و به دنیا آمدنش وعده شهید شدنش را داده اند.»

استهلال نخستین بانگ نوزاد در هنگام ولادت است که نشانی از حیات و زندگی اوست، خبر شهادت آن ستمدیده تاریخ پیش از آنکه نخستین بانگ وی بگوش برسد، و قبل از ولادتش در میان مردان بزرگ و خدائی مشهور و معروف بوده است.

5- ویژگی آن حضرت که باز در دعای امروز آمده آن است که حتی قبل از شهادتش آسمان و زمین و اهل آنها در مصیبت او زار زده و گریه سر داده اند.

«بَکَتْهُ السَّمَاءِ وَ مَنْ فِیهَا ، وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عَلَیْهَا ، وَ لَمَّا یَطَأُ لَا بَیْتِهَا »(1)

«آسمان و ساکنین در آن و زمین و موجودات روی آن قبل از اینکه آن بزرگوار در مدینه قدم به عرصه اش گذارد بر حضرتش گریستند.»

طبق روایات وارده آسمانها و زمین و اهل آنها تنها برای دو نفر: سید الشهداء، و یحیی علیهما السلام گریسته اند.(2)

این تنها ذوالجناح مرکب نجیب آن حضرت نبود که در مصیبت فرزند فاطمه علیها السلام سیل اشک از دیدگانش فرو می بارید، این تنها اسبان موجود در کربلا نبود که به هنگام وداع و جدائی زینب مظلومه علیها السلام از برادرش گریه سر دادند:

«حَتَّی رَأَیْنَا دُمُوعُ الْخَیْلِ تَنحَدِرعلی حَوافِرِها »

«تا آنکه دیدیم اشکهای اسبان بر سم هایشان ریزان بود.».

بلکه قرون و اعصار و از نخستین پیدایش زندگی بشر در روی زمین تا انقراض سلسله بشریت سنت شیعه گریه بر مظلومیت فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله معمول و شایع بوده و خواهد بود.

ص: 353


1- بحار الانوار، ج101، ص 347، ح 1.
2- همان، ج 45، ص 215، ح 38.

مرحوم علامه سردار کابلی قدس سره فرموده: اسبی داشتم که در روزهای عاشورا و تاسوعا اشک چشمش شب و روز بر رخسارش فرو می ریخت.

در همین شهر همدان یکی از متدینین گفت: در گیلان بودم، اسبی را می خواستم بخرم، در پیرامون قیمتش چانه می زدم، فروشنده اسب گفت: هرچه در برابر این اسب بپردازی کم است، و راز آن را بعدا میفهمی. بالاخره اسب را خریداری کرده و با خود آوردم، تا روز عاشورا رسید، دیدم اسب مذکور در آن روز از خوردن آب و غذا جدا خودداری کرده و در مصیبت سالار شهیدان گریه می کند.

6- روز ولادت ائمه معصومین علیهم السلام روز عید و شادمانی است بجز امام حسین علیه السلام که در روز تولدش فرشته فریاد بر می آورد:

«یا أَهْلَ الْعَالِمِ إلبَسُوا ثِیَابِ الْأَحْزَانِ»(1)

«ای اهل عالم حسین بدنیا آمد لباس عزا بپوشید.»

7- ویژگی دیگر امام حسین علیه السلام که باز در آخر دعای امروز آمده آن است که یکی از ملائکه به نام فطرس باید به گاهواره او توسل جوید تا مقام از دست رفته خود را باز یابد.

«وَ عَاذَ فُطْرُسَ بمهډه فَنَحْنُ العائذون بِقَبْرِهِ.»(2)

هنگامی که فطرس از توسل به سیدالشهداء علیهم السلام نتیجه مورد نظرش را گرفت بانگ برداشت:

«مَنْ مِثْلِی وَ أَنَا عتیق الحُسَینِ »(3)

«چه کسی در شرف و سعادت به من میرسد، من آزاد شده حسینم»

ص: 354


1- مدینه المعاجز، ج 3، ص 438.
2- بحار، ج 101، ص 348.
3- عوالم العلوم، شیخ عبدالله بحرانی اصفهانی، ج17، ص 19، ح 8.

8- بالاتر از همه این ویژگیها آن است که هنگامی که امام حسین علیه السلام برای وداع بار قبر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد، و سر روی آرامگاه جدش گذاشت، رویائی ملکوتی برای او اتفاق افتاد، و دید که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را در آغوش گرفته و به سینه خود چسبانیده و می فرماید:

«أَنَّ لَکَ فِی الْجِنَانِ لدرجات لَا تَنَالُهَا إِلَّا بِالشَّهَادَهِ »(1)

«در بهشت درجاتی برای تو هست که جز از راه شهادت بدان دست نمی یابی.»

در اینجا سخن از درجات بهشتی برای سیدالشهداء علیه السلام در میان است، شوق تحقق بخشیدن به این نوید در دل آن حضرت تا آنجا بود که امام سجاد علیه السلام می فرمایند: در روز عاشورا هر چه سیل مصائب و مشکلات بیشتر به طرف پدرم هجوم می آورد چهره آن حضرت برافروخته تر و قلب مبارکش آرام تر می شد.

گفت زینب در وداع آخرین*** حالتی دیدم من از سلطان دین

شور عشقی آنچنانش بودیا***کاشنا با ما نبودی گوئیا

شما علاقمندان و شیعیان دلباخته امام حسین علیه السلام که امروز مراسمی با این شکوه و عظمت برپا کرده اید باید بدانید که ذکر حسین علیه السلام ذکر خداست، اثر این ذکر آن است که خودبرتربینی و تکبر را از دل انسان می زداید، و رشته توسل بر دامن ان شهید ارجمند را محکم تر و محکم تر میکند. حالا بیایید این ذکر ملکوتی فرشتگان را با هم زمزمه کنیم:

ان فی الجنه نهرأ من لبن*** لعلی ولزهرا و حسین و حسن

تو که جان را ز ازل باخته ای***قد مردانه علم ساخته ای

عالمی را به غم انداخته ای***بتو مکشوف شده سر و علن

ص: 355


1- عوالم العلوم، شیخ عبدالله بحرانی اصفهانی ، ج 17، ص 161، ح 1.

ان فی الجنه نهرأ من لبن ***لعلی ولزهرا و حسین و حسن

ای ضیاء بصر اهل ولا***یاد کردی مگر از کرب و بلا

هائف غیب مگر داده صدا ***که جدا می شودت سر زبدن

ان فی الجنه نهرأ من لبن*** لعلی ولزهرا و حسین و حسن

آسمان تخته گهواره تو*** با چشم انجم پی نظاره تو

جان فدای تن صد پاره تو*** که جدا می شودت سر زبدن

ان فی الجنه نهرأ من لبن*** لعلی ولزهرا و حسین و حسن

امروز فرشتگان برای عرض تهنیت به رسول خدا و امیر المؤمنین و فاطمه علیهم السلام به این مجلس آمدند، روز عاشورا نیز برای یاری آن حضرت به کربلا آمدند.

فاقبل النصر یسعی نحوه عجلا ***مسعی غلام الی مولاه مبتدر

«نصر و پیروزی دوان دوان همچون غلامی که به سرعت بطرف مولایش میدود بحضور آن ستمدیده مظلوم آمد.»

نصر پیش آمد کای سلطان عشق*** عشق ها همچون جسد تو جان عشق

حتم نبود این شهادت مر تو را ***اذن ده تا باز گردد ماجرا

اما امام حسین علیه السلام لقاء دوست را بر نصر برتری داد «فاختار اللقاء علی النصر»(1) امام در جواب نصر چه فرمود؟

جواب را شاعر در این بیت بسیار زیبا سروده است:

جبرئیلا رفتنت زاینجا نکوست*** پرده کم شو در میان ما و دوست

وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ الَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ

ص: 356


1- کافی، ج 1، ص 260 - مستدرک سفینه البحار، ج 10، ص 68.

گفتار سیزدهم

1- حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمود فاضل کاشانی (دامت توفیقاته)

تصویر

(از تهران)

ص: 357

ص: 358

2- اربعین امام حسین علیه السلام

*اربعین امام حسین علیه السلام(1)

بسم الله الرحمن الرحیم

لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم، الحمد لله الذی نور قلوبنا بشعاع انوار المحبه العلویه، وجلعنا من المتمسکین بولایه المرتضویه، الذی فرض الله مودته علی العربیه والعجمیه، والصلوه والسلام علی مبلغ الرسالات الالهیه، أبی القاسم محمد صلی الله علیه و آله القرشیه، ولعنه الله علی اعدائهم من الان الی یوم القیامه.

وبعد فقد قال الله تعالی فی کتابه الکریم:

«وَوَاعَدْنَا مُوسَیٰ ثَلَاثِینَ لَیْلَهً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ۚ وَقَالَ مُوسَیٰ لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ».(2)

و ما با موسی سی شب وعده گذاشتیم، و سپس آنرا با ده شب (دیگر) تکمیل کردیم، به این ترتیب میعاد پروردگارش با (وی) چهل شب تمام شده و موسی به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قومم باش (و آنها را) اصلاح کن، و از روش مفسدان پیروی منما.

ص: 359


1- این سخنرانی در روز اربعین سال 1406قمری برابر با 64/8/13 در حسینیه فاطمیون تهران ایراد گردیده است.
2- 142/الأعراف: 7.

3- اسرار حروف و اعداد:

اشاره

همانگونه که اسرار علوم در حروف نهفته شده، اسراری نیز در اعداد مندرج است، علمای علم اعداد آن را به ترتیب زیر بر چند دسته تقسیم نموده اند:

1- اعداد قانونیه:

اعداد قانونیه اعداد مؤثر نیز خوانده می شود و آن اعدادی است که از لسان وحی صادر شده و به گونه ای که شنیده می شود باید محفوظ بماند، و تغییر و تبدیل در آن به هیچ وجه جایز نیست. به این معنی که اگر کسی آنرا عالما و عامدا تغییر دهد به ارتداد از صراط مستقیم حق دچار می شود.

چنانکه برادر مادری عثمان: ولید بن عقبه نماز صبح دو رکعتی را در کوفه چهار رکعت خوانده و در جواب کسانیکه علت این کار را از او سئوال کردند چنین گفت:

شرابی که دیشب خورده بودم چنان به من مزه داده بود که اگر چهار رکعت دیگرنیز می خواستید برایتان می خواندم. (1)

شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید:

یابن رسول الله آیا من می توانم به عنوان تسبیحات حضرت زهرا علیها السلام بجای 34 مرتبه «الله اکبر»و 33 مرتبه «الحمدلله» و 33 مرتبه «سبحان الله»هر کدام از این ذکرها را صد مرتبه بگویم؟

امام علیه السلام در جواب او فرمودند:

این ساخته و پرداخته خود تو است، تسبیحات حضرت زهرا علیها السلام به این ترتیب

ص: 360


1- مروج الذهب، مسعودی ، ج 2، ص 334، 335، طبع دار الهجره - تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 104-اغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج 4، ص 178 ۔ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 144 - تاریخ طبری، ج 5 ص60۔ سنن بیهقی، ج 8، ص 318 - کامل ابن اثیر، ج 3، ص 42 - تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 142 - اسدالغابه،ابن اثیر، ج 5، ص 91.

نیست، ترتیبی که زبان وحی در این صدد بیان فرموده: 34«الله اکبر»و 33 «الحمدلله»و 33«سبحان الله» است.

همچنین اگر کسی اشواط خانه خدا را عمدا یک شوط کم و یا زیاد نماید طوافش باطل میشود. نماز ما، روزه ما، مبطلات و مفطرات آنها، حج ما، عمره ما عمره مفرده، تروک حج و واجبات آن، زکات و نصاب آن، خمس و هر کدام از اینها عدد معینی دارد که زبان وحی بدان گویا شده و تغییر آن به هیچ وجه جایز نیست، این اعداد را اعداد قانونیه میگویند که کسی حق زیاد کردن و یا کم کردن آن را ندارد.

2- اعداد کامله:

اعداد کامله در میان اعداد از شخصیت خاصی برخوردارند که اسرار زیادی درآن مندرج است، ام الاعداد عدد یک است و آن دو نوع است:

1-الواحد بالنوع. 2- واحد بالذات.

واحد بالنوع مثل بنده و جنابعالی است که مصادیق آن بی شمار است، اما واحد بالذات در رابطه با آن امام امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: واحد لا بالعدد یعنی همان واحدی است که 10 ندارد، 100 ندارد، میلیون ندارد

4- آزمایش حضرت امیر علیه السلام از حضرت ابوالفضل علیه السلام و جواب آن بزرگوار:

حاجی نوری قدس سره روایت کرده از کشکول شهید اول قدس سره که روزی حضرت امیرعلیه السلام حضرت ابوالفضل علیه السلام را در خردسالی بر سر زانو گذاردند و حضرت زینب علیها السلام را بر زانوی دیگر، حضرت ابوالفضل علیه السلام تازه به سخن آمده بودند، حضرت امیر علیه السلام به ابوالفضل علیه السلام فرمودند:

ص: 361

قُلْ وَاحِدٍ . فَقَالَ : وَاحِدُ . فَقَالَ لَهُ : قُلْ إِثْنَیْنِ . فامتتع وَ قَالٍ : إنی أَسْتَحْیِی آنَ أَقُولُ اثْنَیْنِ بِلِسَانٍ قُلْتُ بِهِ وَاحِداً . . . قَالَتْ [ زینب ] لابیها : أَتُحِبُّنَا ؟ قَالَ : بَلَی . فَقَالَ : لَا یَجْتَمِعُ حُبَّانِ فِی قَلْبُ مُؤْمِنُ : حُبُّ اللَّهِ وَ حُبُّ الْأَوْلَادِ ، وَ إِنْ کَانَ لَا بُدَّ فَالْحَبُّ لِلَّهِ تَعَالَی وَ الشَّفَقَهُ لِلْأَوْلَادِ ، فَأَعْجَبَهُ کَلَامَهُمَا وَ زَادَ فِی حُبِّهِ وَ عِطْفِهِ علیهما .»(1)

«بگو یک، قمر بنی هاشم عرضه داشت یک، حضرت فرمودند: بگو : دو، قمر بنی هاشم علیه السلام از گفتن آن امتناع ورزید و عرض کرد: شرم دارم با زبانی که گفته ام یک، دو بگویم.

حضرت زینب علیها السلام به پدر عرض کرد: آیا ما را دوست داری؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: آری.

حضرت زینب علیها السلام عرضه داشت: در دل مؤمن دو حب و دو دوستی جمع نمی شود، هم دوستی خدا و هم دوستی فرزندان، بناچار باید گفت: نسبت به خدا دوستی است و نسبت به فرزندان شفقت می باشد.

امیرالمؤمنین علیه السلام از سخن ایشان (قمر بنی هاشم و حضرت زینب علیهما السلام) بسیار خوشش آمد و محبت و عطوفتش نسبت به آنها بیشتر گردید.»

بنا بر این بار در ایرا ن

رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن***یا ز جانان یا ز جان بایست دل برداشتن

ناجوانمردی است چون جانو سیار و ماهیار ***یار دارا بودن و دل باسکندر داشتن

یا اسیر حکم جانان باش یا در بند جان*** زشت باشد نو عروسی را دو شوهر داشتن

ص: 362


1- خاتمه السمتدرک، ج 3، ص 815- مقتل الخوارزمی، فصل هشتم - العباس، سید عبدالرزاق مقرم، ص168- خصائص العباسیه، ص 217۔ حضرت ابوالفضل علیه السلام، سید علی ابطحی اصفهانی، ج 1، ص 335.

5- عدد چهار:

بعد از عدد یک عدد چهار است که نظم عوالم ملک و ملکوت، و غیب و شهود در تشریع و تکوین به آن بستگی دارد، بدین ترتیب که موجودات عالم یا جمادند، و یا نبات، و یا حیوانند، و یا انسان و ریشه عناصر، آب و باد و خاک و آتش است، و از آنها نمونه ای در مزاج انسان به نام اخلاط اربعه، یعنی صفرا و بلغم و سودا، و خون وجود دارد، همچنین اعضاء رئیسه در بدن انسان چهار تا است که عبارتند از: مغز و قلب و کبد، کلیتین، حتی انسان از نظر نفسانیه نیز چهار چهره بخود می گیرد، گاهی تحت تأثیر نفس اماره قرار می گیرد که این نفس همواره انسان را به سوی گناه و طغیان سوق می دهد.

«مَا أَبَرِّءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ»(1)

«من هرگز خودم را تبرئه نمیکنم که نفس (سرکش) به بدیها بسیار امر میکند.»

و گاهی متأثر از نفس لوامه است که این نفس آدمی را پس از آلودن دامن خود به مورد ملامت و سرزنش قرار میدهد.

«لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ »(2)

سوگند به روز قیامت، و سوگند به (نفس لوامه) وجدان بیدار که روز رستاخیز حق است.

نفس سوم که انسان گاهی تحت تأثیر آن قرار میگیرد نفس ملهمه است که پیش از آلودن انسان دستش را به گناه و سرکشی بر او نهیب زده و او را از ارتکاب به گناه و بدی بازمی دارد و خواه ناخواه او را به طرف تقوا و پرهیز از گناه و بدی وامی دارد،

ص: 363


1- 53/ یوسف: 12.
2- 1/ القیامه: 75.

زیرا او پیغمبر باطن است.

«وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»(1)

«قسم به جان آدمی و آن کس که آن را آفرید و منظم ساخت و سپس فجور و تقوا (خیر و شرش را) به او الهام کرد.»

و نفس چهارم نفس ملکوتیه الهیه است که چهره ملکوتی دارد.

«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ*ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً* فَادْخُلِی فِی عِبَادِی *وَادْخُلِی جَنَّتِی».(2)

«تو ای روح آرام یافته به سوی پروردگارت بازگرد، و در حالیکه هم تو از او خشنودی هم او از تو خشنود است در سلک بندگانم درآی و در بهشتم داخل شو»

6- سیر و گشت و حرکتهای نفسانی انسان:

اشاره

با توجه به مطالب فوق می توان گفت: که انسان به ترتیب زیر چهار نوع سیر و گشت و حرکت دارد:

الف: حرکه من الخلق الی الخلق:

در این سفر انسان اسیر نفس خود بوده و با تمام نیرو و همت تنها به ارضای تمایلات شخصی و نفسانی خود می اندیشد و خودخواه و خودپسند است.

ب: حرکه من الخلق إلی الحق:

که انسان در این حرکت توجهی بخدا پیدا می کند.

ص: 364


1- 7/ الشمس: 91.
2- 28/ الفجر: 89
ج: حرکه من الحق الی الحق:

که انسان در این حرکت از حق جدا نشده، و در مقام قرب قرار می گیرد.

د: حرکت من الحق الی الخلق:

که در این حرکت انسان برکات وجودیش چندان زیاد می شود که از طرف خدا مأموریت برای دستگیری بندگانش پیدا میکند.

7- اقسام روح:

افراد عادی دارای چهار روح می توانند باشند، البته بنا به مفهوم پاره ای از روایات در کنار ارواح چهارگانه ارواح پنچگانه و ارواح ششگانه نیز ذکر شده است که هر دسته از آنها سوای دسته دیگر است.

8- اشخاص معمولی چند روح می توانند داشته باشند؟

افراد عادی به ترتیب زیر بیش از چهار روح نمی توانند داشته باشند:

1- روح نامیه نباتیه:

که منشأ حیاتی آن کبد و مظاهر آن رشد و نمو بدن است.

2- روح حسیه حیوانیه:

که منشا حیاتی آن قلب و مظاهرش حواس پنجگانه است.

3- روح ایمان:

که انسان پیش از دارا بودن آن هنوز حیوان است، منشأ حیاتی روح ایمان عقل و حواس پنجگانه در چارچوبه قانون الهی و مقررات شرع مبین است.

4- روح القوه

پاره ای از افراد مانند محقق اردبیلی قدس سره و امثال او یک دید و شنود، و یک استعداد

ص: 365

بیش از سایر افراد دارند که این استعداد اگر در روی خط عقل قرار گیرد نتیجه اش محقق اردبیلی قدس سره می شود و اگر روی خط نفس قرار گیرد نتیجه اش افرادی همانند مرتاضهای هندی می شود، بعبارت دیگر استعداد مورد بحث در روی خط عقل سیر الی الله و در روی خط نفس سالک را عاطل و باطل می سازد.

9- یک مثال:

آورده اند درویشی به خانه حاج ملا هادی سبزواری آمد و گفت: به آقا بگوئید: مقدار زیادی روغن برایتان آورده اند که در میان فقراء قسمت کنید، یک مشک از آن را به من بدهید، سفارش درویش را به عرض آخوند رساندند، در جواب گفت: ببینید اگر باقی مانده برایش بدهید، پس از بررسی معلوم شد که روغن تمام شده است، موضوع را به آخوند اطلاع دادند، فرمود: به درویش بگوئید روغن تمام شده، وقتی تمام شدن روغن را به درویش اطلاع دادند گفت: به آقا بگوئید یکی از خدمه شما یک ظرف از روغنها را در زیر هیزمها مخفی کرده است، آخوند همینکه ادعای درویش را شنید فرمود: بروید زیر هیزم ها را بگردید اگر آنجا روغن پیدا کردید به وی بدهید، هیزم ها را کنار زدند و درست همانجائیکه درویش گفته بود مشکی از روغن پیدا شد، به آخوند خبر دادند که ادعای درویش درست بود، فرمود: روغن را در اختیار او بگذارید، گفتند: آقا نمی خواهید او را ببینید؟ فرمود: دیدن وی لزومی ندارد او از ریاضت به اینجا رسیده که پرده دری کند و آن کار پسندیده ای نیست، کار پسندیده پرده پوشی و حفظ آبروی مردم است، این نهایت درجه ای است که بشر عادی می تواند بدان ارتقاء مقام پیدا کند.

ص: 366

10- روح القدس و روح الامر:

انبیاء علیهم السلام از روح القدس برخوردارند و بوسیله همین روح القدس که روح پنجمش مینامند عیسی بن مریم به مردگان حیات دوباره می بخشید، و حضرت صالح از دل سنگ شتر زنده بیرون می آورد، ولی شق القمر ورد الشمس که بدست پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله جامه عمل بخود پوشیده بوسیله روح ششم و به عبارت دیگر بوسیله روح الامر که آن حضرت و ائمه طاهرین علیهم السلام از آن بهره می بردند انجام شده است.

این هنرها و معجزات اختصاص به انبیاء دارد، بشر عادی اگر خیلی ترقی کند تا روح چهارم می تواند بالا بیاید، و شخصیتی همانند شخصیت محقق اردبیلی قدس سره پیدا کنند که مصداق اکمل واتم آن مثلا حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام و حضرت علی بن الحسین معروف به علی اکبر علیه السلام است که ما را کجا به کوی تو ممکن بود وصول.

11- کعبه و قبله:

عدد چهار در قانون تشریع موارد دیگری نیز دارد، مانند خانه کعبه که چهار گوشه دارد البته باید دانست که کعبه غیر از قبله است، کعبه همان بیت خشت و گلی با شکل است که در شهر مقدس مکه قرار دارد، و آن خود قبله نیست بلکه از علائم و نشانه های قبله است زیرا کعبه یک چیز است و قبله چیزی دیگر، قبله نور مقدس محمد و آل محمد علیهم السلام است، که 120 رشته شعاع نوری از خود عرش بیرون می آید و در سر راه خود پس از آنکه به بیت المأمور اصابت می کند رد می شود،آنگاه به کعبه که در مقابل بیت المعمور قرار دارد می رسد و سرتاسر کعبه را فرا گرفته و رد می شود و تا تخوم الارض پیش می رود.

اگر غواص مجهز و ماهری بخواهد در بیشترین اعماق دریاها فرو رود، مثل

ص: 367

دریای احمر که باریکتر از همه دریاها است و گودالهایش عمیقتر از همه آنها می باشد تا بیست هزار متر می تواند پائین برود ولی اگر بخواهد بیشتر از بیست هزار متر پائین تر برود نمی توند زیرا دیگر نمی تواند فشار و سنگینی آب را تحمل کند و در نتیجه استخوانهایش در اثر فشار بیش از حد آب شکسته از بین می روند، و از طرف دیگر اعماق دریاها در پائین تر از چهار هزار متر بسیار تاریک است که غواص نمی تواند جایی را ببیند زیرا تابش نور آفتاب تنها تا عمق چهار هزار متر می رسد، جای شگفت است که پروردگار متعال در همین عمق از دریا در آن تاریکی محض ماهیهایی آفریده که از چشمان خود نور ساطع می کنند و با باز کردن چشمان خود تا کف دریا را روشن می کنند، تصادفا در محیط زندگی همین ماهیها جانوری وجود دارد که زندگی آنان را تهدید می کند، این ماهیها همین که با این جانور روبرو میشوند فورا چشمان خود را بسته و محیط دور و بر خود را به ظلمت محض تبدیل می کنند و بدین ترتیب از تهدید و آزار آن جانور خود را رها کرده و در امان می مانند، حالا اگر غواص بخواهد در این عمق از دریا، و یا کسیسکه توی موشک فضاپیما در فضای لایتناهی قرار دارد بخواهد در آنجا نماز بخواند قبله اش همان نوری است که از عرش به بیت المعمور و از آن جا تا کعبه و بالاخره تا تخوم الارض می تابد، دیگر برای چنین اشخاصی رو به کعبه ایستادن لزومی ندارد، زیرا کعبه از علائم و نشانه های قبله است نه خود قبله، به همین دلیل است که اگر ما فرضا خاکها و سنگهای کعبه را از محلش جمع کرده و مثلا به مازندران ببریم و در آنجا از آن سنگها و خاکها خانه ای عینا به حجم و شکل کعبه بسازیم نمی شود رو به طرف ایستاده و نماز خواند.

ص: 368

12- بیت:

حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام هنگامی که به مکه آمد نه کعبه ای در آن وجود داشت و نه بیتی و موقعیکه در آنجا رحل اقامت افکند چنین گفت:

«رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بیتک الْمُحْرِمِ ...»(1)

«پروردگارا من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علف در کنار خانه ای که حرم تو است ساکن کردم تا نماز را بر پا دارند.»

و مراد از بیت همان بینی است که در این آیه شریفه وجود دارد که خداوند می فرماید:

«أَنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً »(2)

«خدا میخواهد از شما اهل بیت پلیدی شرک و گناه و اشتباه را برده و شما را پاک و پاکیزه گرداند.»

و نیز می فرماید:

«إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبارَکاً وَ هُدیً لِلْعَالَمِینَ»(3)

«نخستین خانه ای که برای مردم (و نیایش خداوند قرار داده شد) همان است که در سرزمین مکه است که پر برکت و هدایت کننده جهانیان است.»

ص: 369


1- 37/ابراهیم: 14.
2- 33 / الاحزاب: 33.
3- 96/آل عمران: 3.

این قسمت از آیه شریفه عجیب است که می فرماید: «هُدَیً لِلعَالَمینَ»این چهار تاسنگ که نمی تواند عوالم ملک و ملکوت، و غیب و شهود را هدایت کند، اصلا نظم جهان هستی بستگی به این بیت یعنی بیت محمد و آل محمد علیهم السلام دارد، پس مراد از بیت خود اهل بیت علیهم السلام است، و قبله نور آنها است که کعبه تنها نشانه ای از آن است، و برای همین است که هنگامی که حضرت ابراهیم علیه السلام کعبه را می ساخت جبرئیل بر وی نازل شد و گفت برو داخل، و ابراهیم از هر طرف کمی تو آمد که این قسمت را شاذروان می گویند، و هر کس از روی آن طواف کند طوافش باطل است زیرا از توی قبله طواف کرده است، طواف باید دور قبله باشد نه توی قبله.

حضرت ابراهیم علیه السلام از جبرئیل سئوال کرد که چرا داخل بروم؟ جبرئیل در جواب وی گفت: بخاطر آنکه هر کس دست روی دیوار بیت بگذارد در نور ولایت داخل می شود. لذا امام صادق علیه السلام فرمود: کسانی که دارای ولایت ما باشند اگر دست روی دیوار بگذارند، در نور ولایت داخل می شوند و چنین کسانی اگر کوه گناه هم باشند خدا گناهان آنها را می آمرزد.

ولی سنخیت باید باشد، شما اگر آهن ربائی را توی یک من چوب کبریت بچرخانند چند تا از این چوب کبریت ها را بخود می گیرد؟ معلوم است هیچکدام از آنها را بخود نمی گیرد اما اگر توی این چوب کبریتها چند تا میخ قرار بدهند چند تا از میخها را بخود می گیرد؟ همه را، و این به دلیل وجود سنخیت در میان میخ و آهن ربا است که برای جذب چیزی بوسیله چیز دیگر سنخیت می خواهد، پس اگر تو سنخیت با علی و آل علی علیهم السلام داری بدون تردید آمرزیده هستی، این حقیقتی است مسلم که هیچگونه شوخی و تعارف نیز نمی پذیرد.

پس قبله غیر از بیت و بیت غیر از کعبه است اینها سه حقیقت متمایز از هم اند، نه یک حقیقت.

ص: 370

«رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلَامُ أَنَّهُ سُئِلَ : لِمَ سَمَّی الْکَعْبَهُ کَعْبَهً ؟ قَالَ : لانها مُرَبَّعَهُ ، فَقِیلَ لَهُ : وَ لَمْ طَارَتْ مُرَبَّعَهُ ؟ قَالَ : لإنها بِحِذَاءِ بَیْتِ الْمَعْمُورِ وَ هُوَ مُرَبَّعُ ، فَقِیلَ لَهُ ، وَ لَمْ صَارَ الْبَیْتُ الْمَعْمُورُ مُرَبَّعاً ؟ قَالَ : لإنه بِحِذَاءِ الْعَرْشِ وَ هُوَ مُرَبَّعُ ، فَقِیلَ لَهُ : وَ لَمْ صَارَ الْعَرْشُ مُرَبَّعاً ؟ قَالَ : لَانَ الْکَلِمَاتِ الَّتِی بُنی عَلَیْهَا الْإِسْلَامُ أَرْبَعٍ : سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ .»(1)

از امام صادق علیه السلام روایت شده اینکه از آن حضرت سؤال شد: چرا کعبه، کعبه نامیده شده است؟ فرمودند : برای این که چهار گوشه است، سپس عرض شد : چرا چهار گوش است؟ فرمودند: برای اینکه در مقابل و محاذات بیت المعمور واقع شده است و بیت المعمور چهار گوش است. سپس عرض شد: چرا بیت المعمور چهار گوش است؟ فرمودند : برای این که آن هم در مقابل و محاذات عرش واقع شده است و عرش چهار گوش است. سپس عرض شد: چرا عرش چهار گوش است؟ فرمودند : برای این که کلماتی که اسلام بر آنها بنا شده است چهارتاست: «سبحان الله»و «الحمدلله»و«لا اله الا الله»و «الله اکبر».

عَنْ أَبِی أَیُّوبَ قَالَ : حدثنی ابوبصیر قَالَ : قَالَ أَبُو عبدالله عَلَیْهِ السَّلَامُ : إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صُلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ لاصحابه ذَاتَ یَوْمٍ : أَرَأَیْتُمْ لَوْ جَمَعْتُمْ مَا عِنْدَکُمْ مِنَ الثِّیَابِ وَ الانیه ثُمَّ وَضَعْتُمْ بَعْضَهُ عَلَی بَعضِ تَرَوْنَهُ یَبْلُغُ السَّمَاءِ ؟ قالُوا : لَا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ : یَقُولُ أَحَدُکُمْ إِذَا فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ »ثلأثین

ص: 371


1- بحار ج 55 ص 5 تفسیر نورالثقلین ج 5 ص 136 ح 2 من لا یحضر الفقیه ج 2 ص 201 العلل الشرایع ج 2 ص 88.

مَرَّهً وَ هُنَّ یَدْفَعْنَّ الْهَدْمَ وَ الْغَرَقَ وَ الْحَرَقَ وَ التَّرَدِّیَ فِی الْبِئْرِ وَ أَکْلَ السَّبُعِ وَ مِیتَهَ السَّوْءِ وَ الْبَلِیَّهَ الَّتِی نَزَلَتْ عَلَی الْعَبْدِ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ . (1)

«از ابو ایوب نقل شده که گفت : ابوبصیر نقل نمود که حضرت ابوعبدالله علیه السلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی به اصحاب و یارانشان فرمودند :

آنچه از لباس و ظروف نزد شما است اگر جمع کرده و سپس آنها را روی هم بگذارید آیا به آسمان می رسند. اصحاب عرضه داشتند خیر. حضرت فرمودند : هرگاه هر کدام از شما از نماز فارغ شدید و سی مرتبه بگویید :

«سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ »این ذکر شما را از منهدم شدن ساختمان بر سرتان و غرق شدن و دچار حریق و آتش گشتن و افتادن در چاه و طعمه درندگان گردیدن و مرگ بد و بلاهایی که به شخص درآن روز ممکن است وارد گردد، محفوظ می نماید.»

13- اسباب اعطاء نعمتهای الهی به بندگان:

کلیه نعمتها به خاطر علی و آل علی علیه السلام به بندگان اعطا می شوند:

ببینید خدا به شما دو رکعت نماز، کعبه چهار گوشه، قبله، بیت، قیام، قعود، رکوع، سجود، تسبیح، تحمید، تحلیل، و تکبیر داده، یعنی از سرا تا به ثریا را فدای سر شما کرده تا زیر سایه رحمه للعالمین، و با استفاده از این همه نعمت فدای علی و آل

ص: 372


1- بحار، ج 86 ص 171 - تهذیب الاحکام، ج 2، ص 107، ح 406. در کتاب «ثواب الاعمال» مرحوم شیخ صدوق قدس سره ، ص 12، در باب ثواب گفتن «سبحان الله والحمد لله و لا اله الا الله والله اکبر» روایاتی ذکر شده است که طالبین می توانند به کتاب فوق الذکر مراجعه کنند.

علی علیهم السلام را بشوید، و در مقابل آنها حالت خضوع بخود بگیرید، صراط عبارت از علی و آل علی علیهم السلام است، و آیه شریفه: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً »(1) و بر پدر و مادران تان نیکی کنید در حق اینها نازل شده است یعنی همه دنیا فدای سر تو که امروز بیائی برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام اشک بریزی، بر بر والدین حقیقی آن است که امروز تو به پیامبر اکرم و علی علیهما السلام احسان کنی.

دیگر نمی توانم به سراغ اسراری که در اعداد 5 و 6 و 9 و همچنین اسرار نهفته در عدد 40 چه اسراری به ودیعه گذاشته شده است چون مایه اش را ندارم، اینقدر بدانید که حروف تشکیل دهنده اسم اعظم چهل تا است.

بقول شیخ:

هشت حرف است به ترتیب و نظام*** وز سه حرفیش چهل گشته تمام

مثلا کلمه احمد 12 حرف دارد بدین ترتیب: الف + لام +خاء = 3، و میم + یاء + میم = 3 و حاء + الف + همزه مخفف = 3، و دال + الف + لام = 3، این سه چهار تا 3و چهار تا 3 میشود 12. که علمای حروف توانسته اند از آن اسراری را استخراج نمایند.

14- عدد چهل

چهل عدد خدا است که آنرا به پیامبر مکرم خود عطا فرمود، و در چهل سالگی قبای نبوت را بر قامت زیبایش آراست و فرمود: این گوهر مکنونه با تو باشد تا شخص برازنده آن را در میان امت خود پیدا کرده و آنرا به وی بدهی.

ص: 373


1- 83/البقره: 2.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: یا علی اگر پس از من چهل نفر تو را یاری کردند قیام کرده و حق خود را از مخالفان خود بستان وگرنه خود را کنار بکش تا مردم امتحان شوند.

لذا امیرالمؤمنین علیه السلام در معیت حضرت صدیقه طاهره علیها السلام و حسنین علیهما السلام به خانه های صحابه مراجعه کرده و از آنها برای استمداد حقش استمداد فرمود، ولی بیش از سه نفر حاضر نشدند آن حضرت را در پس گرفتن حقش یاری کنند، امام علیه السلام 37 شب دیگر به تنهایی همین کار را ادامه دادند و یاران آن حضرت از سه نفر به هفت نفر ارتقاء یافتند، بالاخره پس از آنکه امام علیه السلام تلاش فراوانی در این زمینه بکار بست چهل نفر حاضر نشدند آن حضرت را یاری نمایند. همچنین حضرت امام مجتبی علیه السلام اگر چهل نفر در اختیار داشت که او را یاری نمایند با معاویه متارکه نمی فرمود.

15- شب عاشورا:

حضرت سید الشهداء علیه السلام نیز شب عاشورا خطاب به یاران خود فرمود: از اینجا بروید که من بیعت خود را از گردن شما برداشتم، پس از آنکه مردم آن صحرای پر بلا را ترک کردند امام علیه السلام به برادرش عباس علیه السلام فرمود: برادر ببین از اینها چند نفر مانده اند؟ از اخبار مربوطه استفاده می شود که تعدادی کمتر از 80 و بیش از هفتاد نفر مانده بودند بدین ترتیب که چهل نفر در کنار آن حضرت مانده و از جای خود تکان نخوردند ولی 32 نفر از ترس لشکر عمر بن سعد در گوشه و کنار خود را مخفی کردند و شبانگاه به امام علیه السلام پیوستند که مجموعا شدند 72 نفر، در اینجا هم محور همان چهل نفر است.

لذا شیخ بهائی قدس سره می فرماید: مراد از زیارت اربعین زیارت همان چهل نفر است که در راه حق و حقیقت فدا شدند.

ص: 374

زیارت اربعین از علائم مؤمن است: حضرت امام حسن عسکری علیه السلام می فرماید:

«عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ ( المؤمنین ) خَمْسُ : صَلَاهُ الأحدی وَ الْخَمْسِینَ ، وَ زِیَارَهُ الْأَرْبَعِینَ ، وَ التَّخَتُّمِ فِی الْیَمِینِ ، وَ تَعْفِیرِ الْجَبِینِ ، وَ الْجَهْرُ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ».(1)

«نشانه مؤمن (شیعه) پنج چیز است : 51 رکعت نماز (در هر شبانه روز) و زیارت اربعین، و انگشتر به دست راست نمودن، و (در سجده) پیشانی به خاک نهادن و بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.

امروز اگر کسی امام حسین علیه السلام را در حالیکه عارف بحق او است زیارت کند هزار هزار حج و عمره، و جهاد در نامه عمل او نوشته می شود، از یک حج شروع می شود تا به هزار هزار حج می رسد، خدا اربعین را به امام حسین علیه السلام عطا کرده است، حالا اربعین چیه؟ من نمیدانم، روضه برایتان بخوانم.

16- آمدن جابر کنار قبر امام حسین علیه السلام در روز اربعین:

بس نیست که جابر، این پیرمرد کهن سال و پر و بال شکسته، جابری که به اجتهاد نایل آمده بود و قدرت بینائیش کم شده بود، او از رنج سفر طاقتش طاق شده، در کوفه به خانه عطیه بن سعد(2) پناه برد، و پس از رفع خستگی در آن

ص: 375


1- مصباح المتهجد ص 787-تهذیب، ج 6 ص 52- وسائل، ج 14، ص 478.
2- عطیه که بعضی از روی بی اطلاعی غلام جابر گفته اند، از بزرگان تابعین است (یعنی از کسانی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله را ندیده، اما اصحاب آن حضرت را دیده است ) پدر عطیه نزد امیرالمؤمنین علیه السلام امیرالمؤمنین صلی الله علیه وسلم آمد و عرض کرد: خدا پسری به من داده او را نامگذاری فرمایید. فرمود: «هَذَا عَطِیَّهَ اللَّهُ »و با همین جمله نامگذاری شد. (قاموس الرجال : ج 6، ص 209) او از راویان حدیث و از بزرگترین علماء تفسیر قرآن است و خود تفسیری در 5 مجلد بر قرآن نوشته،چندی شاگرد ابن عباس بوده و خطبه فاطمه زهرا علیها السلام در موضوع فدک را او از عبدالله محض روایت می کند. هنگامی که عبدالله بن زبیر خروج کرد و ابن عباس و محمد بن حنفیه را برای بیعت تحت فشار قرار داد، عطیه به سرکردگی 800 نفر بر او شورید، چون وارد مکه شدند تکبیری گفتند و پسر زبیر را فراری دادند. (طبقات ابن سعد: ج 5 ص 102) عطیه در سال 81 هجری بر حجاج بن یوسف ثقفی خروج کرد و بعد به فارس گریخت. چون او را دستگیر کردند، گفتند: به علی علیه السلام بد بگوید، او قبول نکرد، چهارصد ضربه شلاق به او زدند و سر و ریش او را تراشیدند. (الاعلام، زرکلی، ج 4، ص 237) در اواخر عمر در کوفه میزیست و در سال 111 وفات کرد. طبری می نویسد: عطیه بسیار روایت می کرد و محل اعتماد است. (منتخب ذیل المذیل، طبری : ص 128) ابن حجر او را ثقه دانسته ولی از ساجی نقل کرده که سخنانش حجت نیست، زیرا علی علیه السلام را بر همگان ترجیح می داد.(تهذیب التهذیب، ج 4 ص 144).

خانه متوجه شد که اربعین نزدیک شده است، گفت: عطیه پاشو. همسر جابر زنی بود که بچه ها را بغل می کرد و به خانه برده خوابشان می کرد، این خانم با بچه ها خیلی مأنوس بود، لذا شب اربعین به جابر گفت: من زودتر باید بروم کنار قبر، جابر که چشم برزخی داشت رفتن او را به صلاح ندانست، ولی این خانم به دلیل آنکه دیگر کاسه صبرش لبریز شده بود بطرف قبر شریف امام علیه السلام راه افتاد، آمد تا به بالای یک بلندی رسید، می خواست سرازیر بشود که ناگهان کسی از پشت سرش ندا در داد و گفت: ارْجِعِی یَا أَمَهَ اللَّهُ ،خانم برگرد.

عیال جابر گفت: من همسر جابرم، حسین تو دامن من بزرگ شده، تو کیستی، و ماموریت از کجا داری؟ گفت: یا أمه الله من یکی از ملائکه هستم، لا تَخافِی وَ لا تَخْزَنِی نترس، و غم بدل راه نده، همسر جابر گفت: حالا چرا نروم؟ گفت: آخر ملائکه، انبیاء، حتی حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله کنار قبر امام حسین علیه السلام هستند، اگر

ص: 376

گوش برزخی داری گوش کن ببین مادرش چه می گوید؟ آیا نمیشنوی که ناله دردناکی سر داده و می گوید:

وَا وَلَداً ، وَا قَرَّهَ عَیْنَاهُ ، وَا ثَمَرَهُ فؤاداه ، وَلَدِی قَتَلُوکَ ، وَ مَا عَرَفوکَ ، وَ مَنْ شَرِبَ الْمَاءَ مَنَعوکَ .

«وای پسرم، وای نور دیده ام، وای میوه دلم، فرزند دلبندم ترا کشتند،آیا تو را نشناختند، و یک جرعه آب را از تو دریغ داشتند.»

همسر جابر که این سخنان را شنید از حال رفت و نقش بر زمین شد، و مدتی در این حال باقی ماند تا بالاخره به صدای اذان جابر به هوش آمد و بلند شد، و به طرف قبر شریف آمد، و دید که جابر و عطیه خود را برای نماز آماده کرده اند، نماز را خواندند. سپس آنچه را که دیده و شنیده بود به جابر و عطیه باز گفت، همگی گریه دردناکی سر دادند، سپس جابر بلند شده و کنار فرات آمد و غسل به جا آورده و لباس احرام بر تن کرد، و برای کعبه دل احرام بست، و مرتبا بر زمین کربلا چنگ زده وقبضه ای از خاک آنرا برداشته و می بوئید و دوباره بر زمین می انداخت تا بالاخره قبضه ای از خاک آن سرزمین بلا را برداشته و بوئید گفت: حسین علیه السلام در اینجا آرمیده، آنگاه ناله جانکاهی از دل کشیده و چنین گفت:

احبیب لَا یُجِیبُ حَبِیبِهِ ؟ آیا دوست جواب دوستش را نمی دهد.(1) من جابرم،کسیکه همواره بر دامن من می خوابیدی، روی شانه های من سوار می شدی، و هر وقت مرا میدیدی در سلام بر من سبقت میجستی، حالا چه شده که سلام میکنم و جواب نمی دهی، آنگاه جابر خود جواب خود را چنین گفت: کسی که سر در

کسیکه همواره بر دامن من می وقت مرا میدیدی در سلام بر من و جواب مرا نمی دهی، انکاه

ص: 377


1- منظور جابر از این سخن ذکر مصیبت بود وگرنه او به مقام امامت معرفت داشت، چنان که کلمات زیارت جابر بیانگر این مطلب است.

بدنش ندارد چگونه جواب ترا بدهد؟! چگونه جواب میدهد سید مظلومی که در میان سر و بدنش چهل منزل راه فاصله انداخته اند.(1)

ص: 378


1- بحار، ج 68، ص 130 - بشاره المصطفی، ص 74 - اعیان الشیعه، ج 4، ص 47. منتهی الامال، طبع دارالهجره، ج 1، ص 819- نفس المهموم، ص 322.

گفتار چهاردهم

1- حجه الاسلام والمسلمین حاج سید جمال الدین مرتضوی (دامت توفیقاته)

تصویر

(از تهران)

ص: 379

ص: 380

2- امامت و ولایت

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، باریء الخلائق أجمعین، وصلی الله علی أمام الأنبیاء والمرسلین، حبیب اله العالمین، أبی القاسم محمد وعلی آله الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین الهداه المهدیین، ولعنه الله علی أعدائهم ومخالفیهم ومعاندهیم، ومنکری فضائلهم ومناقبهم من الان الی قیام یوم الدین.

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمؤمنین، والأئمه المعصومین صلوات الله علیهم اجمعین.

قال الله تبارک وتعالی فی کتابه الکریم:

«ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ »(1)

«سپس در آن هنگام در رابطه با «نعیم»مورد سئوال قرار میگیرید.»

مسأله امامت و ولایت در مذهب تشیع از مسائل عمده اعتقادی و کلامی است این موضوع مباحث طولانی و مباحث طولانی و مفصلی را در بر گرفته است، در این بحث به دلیل

ص: 381


1- 8/التکاثر:102.

آنکه بنا بر اختصار و فشردگی است به طرح و بررسی بخش هایی اکتفا کرده و بحث مفصل آن در ابعاد مختلف آن به مجالس دیگر موکول می شود.

در زبان قرآن کریم و روایات کلمات «وَلاء» به فتح واو، و «وِلاء» به کسر آن، و (ولی»، و «مولی»و«والی»که عمومش از ریشه ولی (و - ل - ی) اشتقاق یافته اند از رایج ترین، و پر استعمال ترین واژه ها هستند که به صورت های مختلف به کار رفته اند. می گویند این واژه تنها در قرآن کریم در بیش از دویست مورد در قالب اسمی و فعلی استعمال شده است.

معنای دقیق این کلمه به طوری که راغب در کتاب «مفردات» آورده آن است که دو چیز به طوری کنار هم و نزدیک به هم قرار گیرند که فاصله ای در بین آنها نباشد، یعنی آن دو چیز آنچنان متصل به هم باشند که چیز دیگری در میان آنها جا نگیرد.

عین عبارت راغب چنین است:

«ولی : الْوَلَاءُ ، والتوالی أَنْ یُحَصِّلَ شَیْئَانِ فَصَاعِداً حصولا لَیْسَ بَیْنَهُمَا مَا لَیْسَ مِنْهُمَا ، ویُستعار ذَلِکَ لِلْقُرْبِ مِنْ حَیْثُ الْمَکَانِ وَ مِنْ حَیْثُ النِّسْبَهِ وَ مِنْ حَیْثُ الدِّینِ ، وَ مِنْ حَیْثُ الصَّدَاقَهِ وَ النُّصْرَهَ والإعتقاد .

والوِلایَهُ( بِکِسْرِ الْوَاوُ ) النُّصْرَهِ وَ ( بِفَتْحِ الْوَاوِ ) ، تَوَلِّیُ الْأَمْرِ ، وَ قِیلَ : الْوَلَایَهُ وَ الْوَلَایَهِ نَحْوَ الدَّلَالَهِ وَ الدَّلَالَهِ ، وحقیقته تُوَلِّی الْأَمْرِ ، وَ الْوَلِیِّ وَ الْوَالِی یُستعملان فِی ذَلِکَ »

این کلمه به معنای قرب مکانی، و قرب از لحاظ نسبت، و قرب از جهت دین و صداقت، و نصرت و اعتقاد به کار می رود، و در رابطه با کلمه ولایت می گوید: وِلایَت (به کسر واو) در معنای نصرت، و وَلایت (به فتح واو) در معنای سرپرستی و صاحب اختیاری به کار رفته است

ص: 382

گرچه بنا به گفته عده ای ولایت به هر دو صورت در همان معنی تصدی امر و صاحب اختیاری به کار می رود.»

و در رابطه با کلمه ولی، و مولی می گوید:

این دو کلمه به همان معنای تصدی امر و صاحب اختیاری است، چیزی که هست آن است که این دو کلمه گاهی در معنای فاعلی و گاهی در معنای مفعولی به کار می روند، و سپس به ذکر مثال هایی در رابطه با هر کدام از دو مورد استعمال پرداخته است. زبیدی می گوید:

«الْوَلیُ »بِفَتْحِ الْوَاوِ وَ سُکُونٍ اللأم ، الْقُلُوبُ وَ الدُّنُوِّ . . وَ الْوَلِیِّ لَهُ مَعَانٍ کَثِیرَهٍ فَمِنْهَا الْمُحِبُّ وَ هُوَ ضِدُّ الْعَدُوِّ ، مَنْ وَالَاهُ ؛ إِذَا أُحِبُّهُ ، وَ مِنْهَا الصَّدِیقِ وَ مِنْهَا النَّصِیرُ ، مَنْ وَالَاهُ إِذَا نَصَرَهُ .(1)

3- سرپرستی و ولایت کفار و منافقان در قرآن:

قران کریم مسلمانان را از پذیرش دوستی و سرپرستی کفار و منافقان به شدت برحذر می دارد. که اینک پاره ای از آیات در این زمینه را ذیلا ارائه می دهیم

1-«لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ ۖ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَٰلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ ».(2)

«اهل ایمان نباید مؤمنان را واگذاشته و کافران را ولی خود قرار دهند،هر کس به چنین کاری دست بزند رابطه اش با خدا قطع می شود».

ص: 383


1- «تاج العروس»ج 10، ص 398-399.
2- 28/آل عمران: 3.

2-«الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ فَانِ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعاً ».(1)

«کسانی که مؤمنین را ترک گفته و کافران را ولی خود می گیرند آیا نزد آنها طلب عزت میکنند؟ در حالی که عزت کلا پیش خدا است».

3-«وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ حتی یُهَاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَانٍ تولو فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ ولیاً وَ لا نَصِیراً »(2).

«آنان آرزو میکنند که شما هم مانند ایشان کافر شوید و مساوی یکدیگر باشید. بنابراین از آنها دوستانی انتخاب نکنید، مگر اینکه (توبه کنند، و) در راه خدا هجرت نمایند. هر گاه از این کار سر باز زنند (وبه اقدام بر ضد شما ادامه دهند) هر جا آنها را یافتید اسیر کنید، و (در صورت احساس خطر) به قتل برسانید . و از میان آنها دوست و یار و یاوری اختیار نکنید».

4-«یا ایها الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَاِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ».(3)

«ای کسانی که ایمان آورده اید! یهود و نصاری را ولی (و دوست و تکیه گاه خود) انتخاب نکنید، آنها اولیای یکدیگرند و کسانی که از شما با آنان دوستی کنند از آنها هستند، خداوند جمعیت ستمکار را هدایت نمیکند».

ص: 384


1- 139 / النساء: 4.
2- 89/ النساء: 4.
3- 51/المائده: 5.

5-«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ »(1)

«ای کسانی که ایمان آورده اید! افرادی از اهل کتاب که آئین شما را به باد استهزاء و بازی میگیرند و مشرکان را ولی خود انتخاب نکنید، و از خدا بپرهیزید اگر ایمان دارید».

6-«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ»(2)

«ای کسانی که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبت میکنید، در حالی که آنها به آنچه از حق برای شما آمده کافر شده اند».

از مجموع این آیات به طور صریح استفاده میشود که مسلمانان از پذیرش و قبول ولایت کفار و منافقان و به طور کلی از پذیرش ولایت غیر مسلمانان منع شده اند.

4- ولایت قابل قبول در قرآن:

نوع دیگر از انواع ولاء، ولانی است که مسلمانان موظف به پذیرش آن هستند که بدان اهتمام ورزند، و این ولاء به نوبه خود بر دو قسم: ولاء عام، و ولاء خاص تقسیم می شود.

ص: 385


1- 57/المائده: 5.
2- 1/الممتحنه: 60.

5- ولاء عام:

نظر قاطع و غیر قابل تبدیل و تغییر اسلام آن است که مسلمانان دارای جامعه ای قوی و نیرومند، و نظامی مرتبط و هماهنگ می باشند، در واقع جامعه اسلامی همچون پیکری است که هر فرد از افراد آن عضوی از این پیکر است، به همین دلیل مسلمان را از کلیه امور همانند اختلاف و نزاع که این پیوند و یکپارچگی را از میان برده و ارتباط موجود در میان امضاء آن را سست و ضعیف می کند و موجبات ناتوانی جامعه را فراهم می آورد شدیدا بر حذر داشته است چنان که طی آیه ای می فرماید:

«وَلا تَنازَعوا فَتَفشَلوا وَتَذهَبَ ریحُکُم ».(1)

«و نزاع (و کشمکش) نکنید، که سست شوید، و قدرت (و شوکت) شما از میان برود!»

و متقابلا نسبت به اموری که موجبات تقویت و استحکام جامعه را فراهم می آورد اکیدا توصیه کرده است. چنانکه می فرماید:

«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَیُطِیعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ »(2)

«مردان و زنان با ایمان، ولی (و یار و یاور) یکدیگرند، امر به معروف، و نهی از منکر میکنند، نماز را برپا می دارند و زکات را می پردازند، و خدا و رسولش را اطاعت میکنند، به زودی خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار می دهد، خداوند توانا و حکیم است».

ص: 386


1- 46/ الأنفال: 8.
2- 71/ التوبه: 9.

با توجه به مفهوم اصلی این کلمه از آیه مبارکه چنین استفاده می شود که اهل ایمان به شدت به هم نزدیکند، و به همین دلیل حامی و ناصر و دوست یکدیگر و به سرنوشت هم و در حقیقت به سرنوشت علاقمندند، زیرا همه یک جا و روی هم یک واحد مستقلند، لذا بعد از بیان ولاء ایمانی مؤمنین نسبت به هم، موضوع امر به معروف و نهی از منکر را مطرح کرده که همان علاقه به خوشبختی و سعادت همه افراد جامعه است، همانگونه که پدر و مادر بر اساس علاقه ای که نسبت به فرزندان خود دارند سرنوشت فرزندان شان نیز مورد علاقه و اهتمام آنها قرار میگیرد، و می خواهند فرزندانشان از افراد موفق و سعادتمند جامعه باشند، مؤمنین هم نسبت به همه افراد جامعه همین حالت را دارند، در جامعه ای که در میان افراد آن وداد و علاقه وجود نداشته باشد چنین مردمی در مقابل رفتار یکدیگر کاملا بی تفاوت بوده و کاری به کار هم ندارند، اما در محیطی که در میان افراد آن علاقه و محبت حاکم باشد چنین افرادی در مقابل عمل کرد افراد آرام نگرفته و همدیگر را در رابطه با لغزش های اخلاقی و بی بند و باری در عمل کنترل می کنند، لذا در آیه شریفه مساله امر به معروف و نهی از منکر به موضوع ولاء ارتباط داده شده، وسپس دو مساله اقامه نماز و پرداخت زکاه به عنوان ثمره امر به معروف و نهی از منکر را مطرح کرده است.

نماز نمونه رابطه خلق با خدا، و زکوه نمونه ای از ارتباط مسلمانان با یکدیگر است هنگامی که رحمت، عاطفه، حمایت، تعاون و کمک به یکدیگر در جامعه شد آن وقت است که انواع رحمتهای الهی و باران گونه های متفاوت سعادت بر مردم آن نازل خواهد شد.

«أُولٰئِکَ سَیَرحَمُهُمُ اللَّهُ وأُولٰئِکَ هُمُ المُفلِحونَ»

ص: 387

در اینجا ذکر حدیث جالبی در مورد اهمیت یکپارچگی و وحدت مسلمین و اینکه همه آنان باید به صورت واحد مستقلی باشند بی مناسبت نیست.

عَیْنِ الشَّیْخُ الْجَلِیلُ الْأَقْدَمُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ الله علیه السَّلَامُ قَالَ :

خَطَبَ رَسُولُ اللَّهِ صَلِّیَ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ آلِهِ النَّاسَ بِمِنی فِی حَجَّهِ الْوَدَاعِ فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ : نصرالله عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا ، ثُمَّ بَلَّغَهَا إِلَی مَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا ، فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیْرُ فَقِیهٍ ، وَ رُبَّ حَاوَلَ فِقْهٍ إِلَی مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ ، ثُلُثُ لَا یَفِلُّ عَلَیْهِنَّ قَلْبُ امرءٍ مُسْلِمٍ : إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ ، وَ النصَّیْحَهُ لَائِمَهُ الْمُسْلِمِینَ ، وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ فَانٍ دَعَوْتُهُمْ مُحِیطَهُ مِنْ وَرَائِهِمْ ، الْمُسْلِمُونَ إِخْوَهُ تَتَکَافَأُ دِمَاؤُهُمْ یسعی بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ ، وَهْمُ یَدُ عَلَی مَنْ سِوَاهُمْ .(1)

«رسول خدا صلی الله علیه و آله در سفر حجه الوداع در مسجد خیف واقع در منی نطقی ایراد فرموده و خدا را ستود و ثنای وی را به جا آورد، سپس فرمود:

پروردگار متعال کسی را که سخن مرا بشنود و آن را به حافظه خود سپرده و سپس آن را به هر کسی که نشنیده است ابلاغ نماید شاد فرماید، بسا فقیهی که در فقه بصیرت و تسلط کافی ندارد، و بسا فقیهی که برای فقیه تر از خود چیزی را بیان میکند.

سه چیز است که دل هیچ مسلمانی بدان خیانت نمیکند: هر کاری را با خلوص نیت و برای خدا به جای می آورد، نسبت به رهبران و پیشوایان خیرخواه و مطیع می باشد، و وابسته به جامعه مسلمانان بوده و از آن کناره گیری نمیکند، زیرا دعوت آنان شامل حال آیندگان شان هم می باشد مسلمانان با هم برادر بوده و خونشان از نظر صیانت و احترام با هم برابر است، کوچکترین آنان به عهده همه آنها تلاش میکند (یعنی اگر کوچکترین آنها به کافری امان داد همه آنان باید امان او را محترم شمارند) زیرا همه مسلمانان در قبال بیگانگان به صورت قدرت واحدی می باشند».

ص: 388


1- «الخصال»، ج 1، ص 149، ح 182.

6- ولاء خاص:

در قرآن کریم، و روایات فراوان از طرق عامه و خاصه التزام به پذیرش نوعی ولاء نسبت به خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله توصیه شده است، آیه شریفه: « قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی »(1)، که دلالت آن مورد قبول کلیه مسلمانان است همین نوع از ولاء را بیان میکند.

زمخشری که از مشاهیر علماء و مفسرین اهل سنت است در ذیل همین آیه میگوید:

«وَالقُربَی مَصْدَرٌ کَالزُّلفَی والبُشرَی بِمَعْنَی الْقَرَابَهِ ، وَ الْمُرَادُ فِی أَهْلِ الْقُرْبی ، وَ رُوِیَ أَنَّهَا لَمَّا نَزَلَتْ قِیلَ : یا رَسُولَ اللَّهِ : مِنْ قَرَابَتُکَ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ وَجَبَتْ عَلَیْنَا مَوَدَّتَهُمْ ؟ قَالَ : عَلِیُّ وَ فَاطِمَهَ واِبناهُما.»(2)

ص: 389


1- 23 / الشوری: 42.
2- «الکشاف»، ج 3، ص 467. و نیز 1- حافظ احمد بن حنبل شیبانی «الفضائل»، ص 218، مخطوط. 2- حافظ ترمذی در «الجامع الصحیح»، ج 4، ص 179-180 به اختصار. 3 -ابو اسحاق ثعلبی در «الکشف والبیان»به نقل از «خصائص»ابن بطریق، ص 83-82 ح 53. 4- حافظ ابن المغازلی در «مناقب علی بن ابی طالب، ص 307-309، ح 351. 5- حافظ حسکانی در «شواهد التنزیل»، ج 2، ص 133-134، ح 827 . 6- حافظ ابن فرابغوی «معالم التنزیل»، مطبوع در حواشی «لباب التأویل»، ج 6، ص 121. 7- علامه میبدی در «کشف الاسرار»، ج 9، ص23. 8- حافظ موفق ابن احمد خوارزمی در «مقتل الحسین»، ج 1، ص 57 . 9-فخرالدین رازی در «مفاتیح الغیب»، ج 7، ص 406. 10- محی الدین بن عربی در «تفسیر القرآن»، ج 2، ص 432-433. 11- ابن طلحه شافعی در «مطالب السئول»، ص 5، و ص8. 12۔ حافظ گنجی شافعی در «کفایه الطالب»، ص 91. 13۔ بیضاوی در «انوار التنزیل»، ج 2، ص 397. 14۔ حافظ محب الدین طبری در «ذخائر العقبی»، ص 25. 15- عبدالله بن احمد محمود نسقی در «مدارک التنزیل، ج 4، ص 105. 16- خازن بغدادی در «لباب التأویل»، ج 6 ص 122. 17۔ حافظ حموینی در «فرائد السمطین»، ج 2، ص 13، ح 359. 18- نظام الدین نیشابوری قمی در «غرائب القرآن»، مطبوع در حواشی «جامع البیان»، ج 25، ص 35. 19- ابو حیان اندلسی در «البحر المحیط»، ج 7، ص516 20- آقا میر سید علی همدانی در «موده القربی»، مطبوع در ضمن «ینابیع الموده»، موده، 12، ص 261. 21۔ حافظ ابن کثیر دمشقی در «تفسیر القرآن العظیم»، ج 4، ص 112. 22۔ حافظ نور الدین هیثمی در «مجمع الزوائد»، ج 7، ص 103، و ح 9، ص 168. 23۔ علامه مقریزی در «معرفه ما یجب لأهل البیت النبوی»، ص 75. 24۔ حافظ ابن حجر عسقلانی در «فتح الباری»، ج 8 ص 433. 25- بدر الدین عینی در «عمده القاری»، ج 16، ص 71، و ج 19، ص 157. 26- حافظ ابن صباغ مالکی در «الفصول المهمه»، ص 29 27- ملا حسین کاشفی در «المواهب العلیه»، فارسی، ج 4، ص 109. 28۔ حافظ جلال الدین سیوطی در «احیاء المیت»، مطبوع در حواشی، «الاتحاف بحب الاشراف»، ص 239. و در «الدر المنثور»، ج 6، ص 7 از ابن منذر، و ابن ابی حاتم، و طبرانی، و ابن مردویه. 29- قسطلانی در «ارشاد الساری»، ج 7، ص 331. 30۔ حافظ ابن حجر هیتمی در «الصواعق المحرقه»، ص 168، و 225. 31- شبراوی در «الاتحاف بحب الاشراف»، ص 18-17. و...

«و قربی همانند زلفی و بشری مصدری است به معنای قرابت و منظور از عبارت «الا الموده فی القربی»اقربای نزدیک پیامبر صلی الله علیه و آله است».

در روایتی آمده هنگامی که آیه مبارکه ( قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرَأَ إِلَّا الْمَوَدَّهَ فی الْقُرْبی) نازل شد از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند: یا رسول الله صلی الله علیه و آله نزدیکان تو که در این آیه، مودت آنها بر ما واجب شده چه کسانی هستند؟ فرمود: علی و فاطمه و دو

ص: 390

پسر آنها.

و نیز در ذیل آیه شریفه مذکور طی سندی از جریر بن عبدالله بجلی از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِیداً ، أَلَا وَمَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مغفورأ لَهُ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ تَائِباً أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مُؤْمِناً مُسْتَکْمِلُ الْإِیمَانِ ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ بَشَرِهِ مِلْکٍ الْمَوْتُ بِالْجَنَّهِ ثُمَّ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ یزف إِلَی الْجَنَّهَ کَمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَی بَیْتِ زَوْجِهَا ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ فُتِحَ لَهُ فِی قَبْرِهِ بَابَانِ إِلَی الْجَنَّهِ ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ جَعَلَ اللَّهُ قَبْرَهُ مَزَارِ مَلَائِکَهُ الرَّحْمَهُ ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ عَلَی السُّنَّهِ وَ الْجَمَاعَهِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مَکْتُوباً بَیْنَ عَیْنَیْهِ : آ یس مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی بُغْضُ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ کَافِراً ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ لَمْ یَشَمُّ رَائِحَهً الجَنَّه.»(1)

ص: 391


1- «الکشاف »، ج 3، ص 467. ونیز: 1. فخر رازی در «مفاتیح الغیب»، ج 7، ص 405، از کشاف. 2- محی الدین عربی در «تفسیر القران»، ج 2، ص 433. 3- محمد بن احمد انصاری قرضی در «الجامع لاحکام القران»، ج 16، ص 23، از کشاف. 4-میر سید علی همدانی در «موده القربی»، مطبوع در ضمن «ینابیع الموده»، ص 263. 5- حافظ حموینی در «فرائد السمطین»، ج 2، ص 255-256، ح 524. 6- حافظ ابن حجر عسقلانی در «لسان المیزان»، ج 2، ص 450. 7- حافظ ابن صباغ مالکی در «الفصول المهمه»، ص 128. 8- ابن نطوف ثعالبی در «الجواهر الحسان»، ج 4، ص 107-108. 9- شیخ عبدالرحمان صفوری در «نزهه المجالس»، ج 2، ص 222. 10۔ حافظ ابن حجر هیتمی در «الصواعق المحرقه»، ص 230-231. 11۔ قندوزی حنفی در «ینابیع الموده»، ص 27، از ثعلبی. 12- شبلنجی در «نور الابصار»، ص 127. 13. فقیر غنی در «مناقب سید فاعلی»، ص50، از ثعلبی. و...

«آگاه باشید کسی که بر دوستی و ولایت آل محمدعلیهم السلام از دنیا برود در درجه شهیدان از دنیا می رود، کسی که بر دوستی و موالات آل محمد علیهم السلام از دنیا برود همه گناهان وی آمرزیده میشود، کسی که بر دوستی و موالات آل محمد علیهم السلام از دنیا برود توبه کار از دنیا می رود، کسی که بر دوستی و موالات آل محمد علیهم السلام از دنیا برود مؤمن و با ایمان کامل از دنیا می رود، کسی که بر دوستی و موالات آل محمد علیهم السلام از دنیا برود فرشته مرگ و سپس نکیر و منکر به وی مژده بهشت میدهند، کسی که بر دوستی و موالات آل محمد علیهم السلام از دنیا برود همانند عروس که شب زفاف به خانه بخت برده میشود وارد بهشت می شود، کسی که بر دوستی و موالات آل محمد علیهم السلام از دنیا برود از قبر وی دو در به بهشت گشوده می شود، کسی که بر دوستی و موالات آل محمد علیهم السلام از دنیا برود پروردگار متعال قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار میدهد، هر کس بر دوستی آل محمدعلیهم السلام از دنیا برود بر سنت و جماعت دنیا را ترک میکند، آگاه باشید هر کس بر دشمنی آل محمدعلیهم السلام از دنیا برود به گونه ای در پیشگاه خدا حاضر می شود که در میان دو چشم او نوشته شده است: ناامید از رحمت خدا است، هر کس بر دشمنی آل محمدعلیهم السلام از دنیا برود کافر از دنیا می رود، هر کس بر دشمنی آل محمدعلیهم السلام از دنیا برود بوی بهشت به مشام او نمی رسد».

ص: 392

این حدیث را شیخ فقیه محمد بن احمد معروف به ابن شاذان در کتاب خود «مأه منقبه»، ص 24، به شماره منقبت 37 طی سندی از طرق عامه از نافع از ابن عمر از عمر بن خطاب مفصل تر از این روایت کرده که ما به دلیل طولانی بودن آن از ذکر الفاظ آن در اینجا صرف نظر کردیم کسانی که علاقه به آن دارند به کتاب مذکور مراجعه نمایند.

و نیز حافظ موفق بن احمد خوارزمی طی سندی از انس بن مالک، از نافع، از ابن انا عمر از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود:

«مَنْ أُحِبُّ عَلِیّاً قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ صَلَاتَهُ وَ صِیَامَهُ وَ قِیَامَهُ وَ اسْتَجَابَ دُعَائِهِ .

اَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً أَعْطَاهُ اللَّهُ بِکُلِّ عزق فِی بَدَنِهِ مَدِینَهٍ فِی الْجَنَّهِ .

أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ آلِ مُحَمَّدٍ أَمِنَ مِنَ الْحِسَابَ وَ الْمِیزَانَ ، وَ الصِّرَاطِ .

أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ فَأَنَا کَفِیلُهُ بِالْجَنَّهِ مَعَ الْأَنْبِیَاءِ .

أَلَا وَ مَنْ أُبْغَضُ آلَ مُحَمَّدٍ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مَکْتُوباً بَیْنَ عَیْنَیْهِ : آیس مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ . (1)

ص: 393


1- «المناقب»، ص 32. و نیز: 1- حافظ ابوعیسی ترمذی در «الجامع الصحیح»، ج 4، ص 331، و سپس گفته: این حدیث حسن غریب است. 2- موفق بن احمد در «مقتل الحسین»، ج 1، ص 40. 3- حافظ حموینی در «فرائد السمطین»، ج 2، ص 258، ح 526. 4- حافظ عسقلانی در «لسان المیزان»، ج 5، ص 62، ترجمه ابن شاذان. 5- مبارکنوری در «تحفه احوذی»، ج 4، ص 332.

«کسانی که علی علیه السلام را دوست میدارند پروردگار متعال نماز و روزه و قیام (نماز) او را پذیرفته و دعای او را مستجاب می فرماید.

آگاه باشید هر کس علی علیه السلام را دوست داشته باشد پروردگار متعال در برابر هر رگی در بدن او شهری در بهشت به وی عطا می فرماید.

آگاه باشید هر کس آل محمد علیهم السلام را دوست داشته باشد از حساب و میزان و صراط در امان می ماند.

آگاه باشید هر کس بر محبت و دوستی آل محمد علیهم السلام بمیرد من خودم در رابطه با ورود او به بهشت در معیت پیامبران ضامن هستم.

آگاه باشید هر کس آل محمد علیهم السلام را دشمن داشته باشد روز قیامت می آید در حالیکه در میان دو چشمش نوشته شده: ناامید از رحمت خدا است».

7- آل محمد علیهم السلام چه کسانی هستند؟

فخر رازی میگوید:

«وَ أَنَّا أَقُولُ : آلُ مُحَمَّدٍ علیهم السَّلَامُ هُمُ الَّذِینَ یؤول أَمْرَهُمْ إِلَیْهِ ، فَکُلُّ مَنْ کَانَ أَمْرَهُمْ إِلَیْهِ أَشَدَّ وَ أَکْمَلُ کانُوا هُمُ الْآلِ ، وَ لَا شَکَّ أَنَّ فَاطِمَهَ وَ عَلِیّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ کَانَ التَّعَلُّقِ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ صُلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَشَدُّ التعلقات ، وَ هَذَا کَالْمَعْلُومِ بالنقل الْمُتَوَاتِرِ ، فَوَجَبَ أَنْ یَکُونُوا هُمُ الْآلِ ، وَ أَیْضاً اخْتَلَفَ النَّاسُ فِی الْآلِ ، فَقِیلَ : هُمْ الْأَقَارِبِ ، وَ قِیلَ هُمْ اُمَّتِهِ ، فَإِنْ حَمَلْنَاهُ عَلَی الْقَرَابَهِ فَهُمْ الْآنَ ، فَإِنْ حَمَلْنَا عَلَی الْاُمَّهِ الَّذِینَ قَبِلُوا دَعْوَتَهُ فَهُمْ أیضأ آلِ، فَثَبَّتَ أَنَّ عَلَی جَمِیعِ التقدیرات هُمْ الْآلِ »(1)

ص: 394


1- «مفاتیح الغیب»، ج 27، ص 166.

«میگویم: آل محمد علیهم السلام کسانی هستند که بازگشت امورشان به رسول خدا صلی الله علیه و اله است، بنابراین کلیه کسانی که بازگشت امورشان به پیامبر مکرم شدیدتر و کاملتر باشد آل او محسوب می شوند، و بدون شک رابطه و تعلق حضرت فاطمه و علی و حسن و حسین علی علیهم السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله محکمترین و کاملترین رابطه ها است، این موضوع از اخبار متواتر روشن می شود، پس لزوما آنها آل محمد صلی الله علیه و آله هستند. و نیز در تفسیر آل اختلاف کرده اند، عده ای گفته اند: آل پیامبر نزدیکان او هستند، و عده ای گفته اند: آل از امت پیامبر هر کسی را می گویند که به او ایمان آورده است، حال اگر ما آن را بر اقارب و نزدیکان رسول خدا صلی الله علیه و آله حمل کنیم نامبردگان آل پیامبر علیهم السلام خواهند بود، و اگر به امت و کسانی که دعوت او را پذیرفته اند حمل کنیم باز نامبردگان آل رسول خدا صلی الله علیه و آله خواهند بود، پس به هر تقدیر اینها آل پیامبرند».

این ولاء را ولاء محبت و ولاء قرابت می گویند.

پس مسلما به همه مردم توصیه شده است علاوه بر آنچه در ولاء عام گفته شد به اهل بیت پیغمبری صلی الله علیه و آله به طور خاص محبت داشته و آنها را دوست بدارند، از مطالب بالا استفاده می شود التزام به محبت و ولای حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام، و خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله از مسائل اساسی و زیر بنایی اسلام است، به همین دلیل که کلیه فرق مسلمین بدان اهتمام ورزیده و پذیرفته اند جز افراد قلیلی به نام نواصب که دشمنی و عداوت بر امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت پیامبر علیهم السلام را در دل دارد بدین دلیل بزرگان علمای اسلام بالاتفاق همانند کفار به نجاست آنها فتوا داده و آنان را از حیطه اسلام خارج دانسته اند.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَخْلُقْ خَلْقاً أَنْجَسَ مِنَ الْکَلْبِ وَانَّ

ص: 395

النَّاصِبَ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ لَأَنْجَسُ مِنْهُ.»(1)

پروردگار متعال نجس تر و پلیدتر از سگ چیزی نیافریده است و برای کسانی که عداوت ما اهل بیت پیامبر را شعار خود قرار داده اند از آن هم نجس ترند».

پروردگار متعال در آیه شریفه ای که در آغاز بحث مطرح شد می فرماید:

«ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ »

سپس در آن روز درباره نعیم از شما سئوال می شود.

در تفسیر آیه شریفه و بیان مراد از نعیم احادیث گوناگونی از ائمه معصومین علیهم السلام روایت شده است که مرحوم فیض کاشانی تعدادی از آنها را به ترتیب زیر آورده است:

1- فِی الرَّوْضَهِ فِی الرِّوَایَهِ السَّابِقَهِ ، قَالَ : عَنْ خَمْسُ : عَنْ شَیَّعَ الْبُطُونِ ، وَ بَارِدُ الشَّرَابِ وَ لَذَّتِ النَّوْمِ وَ ظِلَالِ الْمَسَاکِینِ ، وَ اعْتِدَالِ الْخُلُقِ .(2)

«از پنج چیز سئوال می شود، از سیری شکمها، و آشامیدنیهای خنک و گوارا، و لذت خواب، و سایه منازل، و تناسب اندام»

2- وَفِی الْمُجْمَعَ عَنْهُمَا عَلَیْهِمَا السَّلَامُ : هُوَ الْأَمْنِ وَ الصِّحَّهِ .

«در مجمع از آندو بزرگوار روایت شده که نعیم مورد سئوال عبارت از امنیت، و صحت و سلامتی است».

3- وَفِی الْعُیُونِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ : الرُّطَبُ وَ الْمَاءِ الْبَارِدُ .(3)

«و در عیون از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده که مراد از نعیم خرمای تازه و آب خنک است».

ص: 396


1- «وسائل الشیعه»، ج 1، ص 159.
2- «تفسیر الصافی»، ج 5، ص 369.
3- همان، ج 5، ص 369.

برخی از مفسرین تحت تأثیر چنین روایاتی گفته اند:

مراد از نعیم مطلق نعمت های الهی است که مورد سئوال قرار میگیرند، و در مقابل این روایات تعدادی دیگر از احادیث دلالت صریح بر این دارند که مراد از نعیم ولایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است.(1)

و امین الاسلام طبرسی قدس سره (2)و محدث کاشانی قدس سره (3) گفته اند:

رَوَی الْعَیَّاشِیُّ باسناده فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ قَالَ :

«سَأَلَ أَبُو حَنِیفَهَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ هَذِهِ الْآیَهِ فَقَالَ لَهُ : مَا النَّعِیمِ عِنْدَکَ یا نُعْمَانَ ؟ قَالَ : الْقُوتُ مِنَ الطَّعَامِ ، وَ الْمَاءِ الْبَارِدِ ، فَقَالَ : لَئِنْ أَوْقَفَکَ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ بَیْنَ یَدَیْهِ حَتَّی یَسْأَلَکَ عَنْ کُلِّ أَکْلَهٍ أَکَلْتَهَا أَوْ شَرْبَهٍ شَرِبْتَهَا لَیَطُولَنَّ وُقُوفُکَ بَیْنَ یَدَیْهِ ، فَقَالَ : مَا النَّعِیمُ جُعِلْتُ فِدَاکَ ؟ قَالَ : نَحْنُ آهل الْبَیْتِ النَّعِیمُ الَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ بِنَا عَلَی الْعِبَادِ ، وَ بِنَا انتلفوا بَعْدَ أَنْ کَانُوا مُخْتَلِفِینَ ، وَ بِنَا أَلْفٍ اللَّهُ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ جَعَلَهُمْ إِخْوَاناً بَعْدَ أَنْ کَانُوا أَعْدَاءً ، وَ بِنَا هَدَاهُمُ اللَّهُ لِلْإِسْلَامِ ، وَ هِیَ النِّعْمَهُ الَّتِی لَا تَنْقَطِعُ ، وَ اللَّهُ سَائِلُهُمْ عَنْ حَقِّ النَّعِیمِ الَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَیْهِمْ ، وَ هُوَ النَّبِیُّ وَ عِتْرَتُهُ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ »

عیاشی طی یک حدیث طولانی که روایت کرده میگوید:

«روزی ابوحنیفه در رابطه با آیه شریفه: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ »ازامام صادق علیه السلام سؤال کرد، حضرت به او فرمودند:

ای نعمان! از نظر تو مفهوم «نعیم»چیست؟

گفت: مراد از آن غذا و آب گوارا است.

ص: 397


1- «تفسیر الصافی»، ج 5، ص 369.
2- «مجمع البیان»، ج 10، ص 535.
3- «تفسیر الصافی»، ج 5، ص 370.

امام علیه السلام فرمودند: اگر پروردگار متعال تو را در روز قیامت در برابر خودش نگه داشته و از هر لقمه غذایی که خورده ای و درباره هر جرعه آبی که آشامیده ای از تو سؤال فرماید آنگاه توقف تو در پیشگاه او به طول می انجامد.

ابو حنیفه گفت: فدایت شوم پس مراد از نعیم چیست؟

امام صادق علیه السلام فرمودند:

مراد از نعیم، ما اهل بیت رسول الله هستیم که خدا به وسیله ما نعمتش را بر بندگانش ارزانی داشته و در میان آنان پس از آنکه اختلاف و دشمنی در میان شان حاکم بود الفت و محبت برقرار فرمود، و به وسیله ما آنها را پس از آنکه دشمن هم بودند با هم برادر ساخت، و به وسیله ما آنها را به دین مقدس اسلام هدایت فرمود، این است نعمت بی پایان پروردگار که حد و حدودی برای آن نمی توان تصور کرد، خدا درباره همین نعمت که برای آنان ارزانی داشته، یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و عترت طاهرینش از بندگان خود سئوال خواهد فرمود».

«وَ رَوَی الْقُمِّیُّ عنه علیه السَّلَامُ قَالَ : تُسْئَلُ هَذِهِ الُامَّهِ عَمَّا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ بِرَسُولِ اللَّهِ صُلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ مِنْ حَلٍّ مَحَلِّهُ مِنْ أَصْفِیَاءِ اللَّهِ »(1)

«در روز قیامت از این امت در رابطه با نعمتی که به وسیله رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت طاهرینش به آنها اعطا شده سئوال خواهد شد».

«وَفِی الْإِحْتِجَاجِ عَنْ أَمِیرِ المؤینین عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی حَدِیثِ : أَنَّ النَّعِیمِ الَّذِی یُسْئَلُ عَنْهُ ، رَسُولُ اللَّهِ مَنْ حِلٍّ مَحَلِّهُ مِنْ أَصْفِیَاءِ اللَّهِ ، فَإِنَّ اللَّهَ أَنْعَمَ بِهِمْ علی مِنْ اتَّبَعَهُمْ مِنْ أَوْلِیَائِهِمْ ».(2)

ص: 398


1- «تفسیر الصافی»، ج 5، ص 370.
2- همان، ج 5، ص 370.

«در کتاب احتجاج از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده که فرمود:

رسول خدا صلی الله علیه و آله و برگزیدگان الهی که به فرمان او پس از وی جانشین آن حضرت بودند نعمتی هستند که در روز قیامت مردم در رابطه با آن مورد سئوال قرار خواهند گرفت، زیرا پروردگار متعال آنان را بر کسانی که از آنان پیروی کرده و ولایت آنها را پذیرفته اند نعمت خود قرار داده است.»

«وَفِی الْعُیُونِ عَنِ الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ : لَیْسَ فِی الدُّنْیَا نَعِیمُ حَقِیقِیُّ ، فَقَالَ لَهُ بَعْضُ الْفُقَهَاءِ مِمَّنْ حَضَرَهُ : فَیَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی : «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ » أَمَّا هَذَا النَّعِیمُ فِی الدُّنْیَا هُوَ الْبَارِدِ ؟ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلَامُ ( وَ عَلَا صَوْتَهُ ) کَذَا فَسَّرْتُمُوهُ أَنْتُمْ ، وَ جَعَلْتُمُوهُ عَلَی ضُرُوبٍ ، فَقَالَتْ طَائِفَهً : هُوَ الْمَاءُ الْبَارِدِ ، وَ قَالَ غَیْرُهُمْ هُوَ الطَّعَامُ الطَّیِّبُ ، وَ قَالَ آخَرُونَ : هُوَ طِیبُ النَّوْمِ . وَ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِنَّ أَقْوَالَکُمْ هَذِهِ ذُکِرَتْ عِنْدَهُ فِی قَوْلِ اللَّهِ عزوجل : «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ ».

فَغَضِبَ وَ قَالٍ : إِنَّ اللَّهَ عزوجل لَا یَسْأَلُ عِبَادَهُ عَمَّا تَفَضَّلَ عَلَیْهِمْ بِهِ وَ لَا یَمُنُّ بِذَلِکَ عَلَیْهِمْ ، والإمتنان بالانعام مُسْتَقْبَحُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ فکیف یضاف إلی الخالق عزوجل ما لا یرضی به المخلوقون؟ وَ لَکِنَّ النَّعِیمَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ مُوَالَاتُنَا ، یَسْأَلُ اللَّهُ عَنْهُ بَعْدَ التَّوْحِیدِ وَ النُّبُوَّهِ ، لِأَنَّ الْعَبْدِ إِذَا وفی بِذَلِکَ أَوَّاهُ إِلَی نَعِیمِ الْجَنَّهِ الَّتِی لَا یَزُولُ .(1)

در عیون الاخبار از حضرت رضا علیه السلام روایت شده که فرمود: در دنیا نعمت حقیقی وجود ندارد.

و بعضی از فقهاء که در آن مجلس حضور داشت گفتند:

پروردگار عالم می فرماید: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»، آیا این به آن معنی

ص: 399


1- «تفسیر الصافی»، ج 5، ص 371.

نیست که در روز قیامت درباره نعمت هایی که در دنیا از آنها برخوردار بودید از شما سوال می شود، و نعمتی که روز قیامت مورد سئوال قرار می گیرد آب سرد و گوارا نیست؟

حضرت رضا علیه السلام در حالی که غضبناک شده بود با صدای بلندی فرمود:

این تفسیر شما از آیه شریفه است که برای نعیم مصادیق و افرادی قرار داده و عده ای آن را آب گوارا پنداشته، و برخی خوراک لذیذی می دانند، و بالاخره بعضی آن را خواب راحت دانسته اند، آنگاه در ادامه سخنش چنین فرمود:

پدرم (امام موسی بن جعفر) از پدر بزرگوارش (امام صادق علیه السلام) روایت میکند که روزی تفسیرهای فوق از نعیم پیش آن حضرت مطرح شد، و امام صادق علیه السلام از شنیدن آنها خشمگین شده و فرمود:

درست نیست که پروردگار متعال از نعمت هایی که بر بندگانش تفضل فرموده سئوال نماید، و در خصوص نعمتهایی که به آنان ارزانی داشته منت بگذارد، زیرا منت گذاشتن از مردم عادی زشت است، پس چگونه چیزی که مردم عادی آن را نمی پسندند به خدا نسبت داده می شود؟!!

با این حساب منظور از نعمتی که بندگان خدا در روز قیامت در رابطه با آن مورد سئوال قرار میگیرند محبت ما خاندان است، این همان نعمتی است که پس از سئوال از توحید، و نبوت مورد سئوال قرار میگیرد، زیرا اگر بندگان خدا نسبت به نعمت ولایت وفادار باشند خدا آنان را به نعمتهای بهشتی متنعم می فرماید.

و در روایتی از امام باقر علیه السلام آمده:

«أَنَّما یَسْأَلُکُمْ عَمَّا أَنْتُمْ عَلَیْهِ مِنَ الْحَقِّ ».

«پروردگار متعال درباره مذهب حقی که آن را باور داشته اید از شما سئوال خواهد کرد».

ص: 400

8- طریقه جمع بین احادیث فرق:

سپس مرحوم فیض کاشانی قدس سره در مقام جمع بین این احادیث میگوید:

«لَعَلَّ التَّوْفِیقَ بَیْنَ الْأَخْبَارِ بِأَنْ یُقَالَ : لا یُسْئَلُ عَنْ ضروری المَطْعَمِ والملبس وَ غَیْرِهِمَا ، وانما یُسْئَلُ عَمَّا زَادَ عَلَی الضَّرُورَهِ ، وَ عَمَّا أَنْعَمَ اللَّهُ بِهِ مِنِ الْإِرْشَادِ إِلَی مَوَدَّهَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ طَاعَتِهِمْ گیفت صَنَعَ بِهِمْ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ ».

«شاید وجه جمع بین این احادیث آن باشد که از هیچ کس نسبت به خوراک و پوشاک در حد ضرورت سئوال نمی شود، بلکه در رابطه با بیش از حد ضرورت و درباره نعمت هدایت به محبت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله سئوال خواهد شد».

و در رابطه با جمع میان این احادیث مرحوم شریف لاهیجی قدس سره و دیگران نیز سخنانی دارند که ما فعلا از ذکر آنها خودداری میکنیم.

9- آثار فوائد مترتبه بر ولایت و محبت امیرالمؤمنین علیه السلام

10- و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام:

اینک لازم است به احادیث وارد از طرق عامه و خاصه حاکی از آثار مهمه و فوائد عظیم ولایت، و محبت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام با توجه فرمائید

1-«رُوَی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صُلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ : إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ لِأَخِی عَلَی فَضَائِلِ لَا تُحْصِی کثره ؛ فَمَنْ ذَکَرَ فَضِیلَهٍ مِنْ فَضَائِلِهِ مُقِرّاً بِهَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ ، وَ مَنْ کَتَبَ فضیله مِنْ فَضَائِلِهِ لَمْ تَزَلْ الملائکه تستغفرله مَا بَقِیَ لِذَلِکَ الْمَکْتُوبِ رَسْمِ وَ مَنِ اسْتَمَعَ إِلَی

ص: 401

فَضِیلَهُ مِنْ فَضَائِلِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ الَّتِی اکتسبها بالاستماع وَ مَنْ نَظَرَ إِلَی کِتَابِ فَضِیلَهٍ مِنْ فَضَائِلِهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ الَّتِی اکتسبها بِالنَّظَرِ ثُمَّ قَالَ : النَّظَرُ إِلَی عَلِیِّ عِبَادَهُ ، وَ ذَکَرَهُ عِبَادَهُ ، وَ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ ایمان عَبْدٍ إِلَّا بِوَلَایَتِهِ وَ الْبَرَاءَهِ مِنْ أَعْدَائِهِ »(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«پروردگار متعال برای برادرم علی علیه السلام فضائلی قرار داده که از نظر کثرت قابل شمارش نیستند، پس هر کس فضیلتی از فضائل او را در حالی که بر صحت آن ایمان آورده ذکر کند خدا کلیه گناهان او را می آمرزد، و هر کس فضیلتی از فضائل او را بنویسد تا زمانی که از آن نوشته اثری باقی است فرشتگان به طور مستمر برای او استغفار میکنند، و هر کس فضیلتی از فضائل او را بشنود خدا کلیه گناهان او را که به وسیله گوشش مرتکب شده می بخشد، و هر کس فضیلتی از فضائل او را در نوشته ای ببیند خدا کلیه گناهان او را که با چشمش مرتکب آن شده می آمرزد، سپس فرمود:

نگاه کردن به روی علی عبادت است، و ذکر او عبادت است، و پروردگار متعال ایمان هیچ کس را جز با ولایت او و بیزاری از دشمنان وی نمی پذیرد».

2۔ حافظ ابن عساکر دمشقی شافعی طی سندی از ابن عباس، روایت می کند که گفت:

ص: 402


1- حدیث را در منابع زیر می توان یافت. 1۔ حافظ گنجی شافعی در «کفایه الطالب»، ص 252. 2- حافظ موفق بن احمد خوارزمی در «المناقب»، ص 32، ح 2. 3۔حافظ ذهبی در «میزان الاعتدال»، ج 3، ص 467، ترجمه محمد بن احمد... بن مثاذان. 4۔ حافظ حموپنی در «فرائد السمطین»، ج 1، ص 19. 5- شیخ سلیمان قندوزی بلخی در «ینابیع الموده»، ج 1، ص 364، ح 6.

«قُلْتُ لِلنَّبِیِّ صَلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : یا رَسُولَ اللَّهِ ! هَلْ لِلنَّارِ جَوَازِ ؟ قَالَ : نَعَمْ ، قُلتُ : مَا هُوَ ؟ قَالَ : حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ »(1)

«از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدم:

آیا برای عبور از آتش جهنم جواز لازم است؟

فرمود: آری.

گفتم: آن جواز چیست؟

فرمود: محبت علی بن ابی طالب علیه السلام است».

3۔ حافظ ابن عساکر طی سندی از ابن عباس روایت میکند که گفت:

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

«حُبَّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ یَأْکُلُ السَّیِّئَاتِ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ ».(2)

ص: 403


1- «ترجمه امیر المؤمنین از تاریخ دمشق»، ج 2، ص 104، ح 611 و نیز: 1-حافظ خطیب بغدادی در «تاریخ بغداد»، ج 3، ص 161، ترجمه محمد بن فارس بن حمران. 2. حافظ گنجی شانی در «کفایه الطالب»، ص 325. 3. حافظ زهبی در «میزان الاعتدال»، ج 3، ص 339. ترجمه فارس بن موسی قاضی 4- ابن منظور دشقی در «مختصر تاریخ دمشق»، ج 17، ص 361 . 5- حافظ جلال الدین سیوطی در «اللالی المصنوعه»، ج 1، ص 381.
2- «ترجمه امیر المؤمنین از تاریخ دمشق»، ج 2، ص 103، ح 610. و نیز: 1-حافظ خطیب بغدادی در «تاریخ بغداد»، ج4، ص 195 2-حافظ ابن شیریه و دیلمی در «الفردوس بمأثور الخطاب»، ج 2، ص 142 . 3- حافظ گنجی شافعی در ، «کفایه الطالب»، ص 325 4- حافظ محب الدین طبری در «ذخائر العقبی»، ص92,91. و «الریاض النضره»، ج 3، ص 190 5-ابن منظور دمشقی در «مختصر تاریخ دمشق، ج 17، ص 361 6- آقا میر سید علی همدانی در «موده القربی»، مطبوع در ضمن «ینابیع الموده»، ص 251. 7۔ حافظ ابن حجر عسقلانی در «لسان المیزان»، ج 1، ص 185. 8- صفوری در «نزهه المجالس»، ج 2، ص 207. 9۔ حافظ جلال الدین سیوطی «الحاوی للفتاوی»، ج 2، ص 44. و «اللالی المصنوعه»، ج 1، ص 355. 10. حسام الدین متقی هندی در «کنز العمال»، ج 11، ص 621، و«منتخب کنز العمال»، مطبوع در حواشی «مسند احمد»، ج 5، ص 34. 11۔ عبدالرؤوف مناری در «کنوز الحقائق»، ج 1، ص 117. 12۔ حافظ زین الدین عراقی در «تنزیه الشریعه»، ج 1، ص 355. 13۔ حافظ ابن بدران در «تهذیب تاریخ دمشق»، ج 4، ص 162.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«محبت علی بن ابی طالب علیه السلام گناهان را از بین می برد همانگونه که آتش هیزم را از بین می برد»

4۔ حافظ ابن عساکر دمشقی به سندی از محمد بن عمار بن یاسر، از پدرش روایت میکند که گفت: .

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

«مَنْ آمَنَ بِی وصَدَّقَنی فَلْیَتَوَلَّ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ، فَانٍ وَلَایَتِهِ وَلَایَتِی وَ وَلَایَتِی وَلَایَهُ اللَّهِ ».(1)

ص: 404


1- «ترجمه امیرالمؤمنین از تاریخ دمشق»، ج 2، ص 191 ح 594. و نیز: 1۔ حافظ ابن مغازلی جلالی در «مناقب علی بن ابی طالب»، ص 230، ح 277. 2۔ حافظ قزوینی در «الأربعین المنتقی»، ص 106، ح 10 3- حافظ گنجی شافعی در «کفایه الطالب»، ص 74. 4- ابن منظور دمشقی در «مختصر تاریخ دمشق»، ج 17، ص 360 5۔ حافظ حموینی در «فرائد السمطین»، ج 1، ص 291. 6- حافظ ذهبی در «تاریخ الاسلام»، حوادث سال های [ 141-160]، ص 279. 7- حسام الدین متقی هندی در «کنز العمال»، ج 11، ص 610 و...

«هر کس به من ایمان آورده و مرا تصدیق نموده است باید ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام را بپذیرد، زیرا ولایت او ولایت من، و ولایت من ولایت خدا است».

5-حافظ موفق بن احمد خوارزمی از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت می کند که فرمود:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صُلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ :

«یا علی لَوْ أَنَّ عبدا عَبْدِ اللَّهِ مِثْلُ مَا قَامَ نُوحُ فِی قَوْمِهِ وَ کَانَ لَهُ مِثْلُ أُحُدٍ ذَهَباً فَأَنْفَقَهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ، وَ مُدَّ فِی عُمُرِهِ حتی حَجَّ أَلْفَ عَامٍ عَلَی قَدَمَیْهِ ، ثُمَّ قُتِلَ بَیْنَ الصَّفَا والمروۃ مَظْلُوماً وَ لَمْ یوالک لَمْ یُشُمُّ رَائِحَهَ الْجَنَّهِ وَ لَمْ یَدْخُلَهَا».(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«یا علی اگر کسی خدا را به اندازه مدت زمانی که نوح در میان قوم خود عمر کرده است عبادت کند، و به اندازه کوه احد طلا داشته باشد و آن را در راه خدا انفاق کند، و عمرش چندان طولانی شود که با پای پیاده هزار بار خانه خدا را زیارت کرده باشد، و در میان صفا و مروه مظلومانه کشته شود ولی ولایت و دوستی تو را در دل نداشته باشد بوی بهشت به مشامش نرسیده و نمی تواند در آن داخل شود».

ص: 405


1- «المناقب»، ص 687 ح 40، و نیز: 1۔ حافظ ابن شیرویه دیلمی در «الفردوس بمأثور الخطاب»، ج 3، ص 364. 2- حافظ موفق بن احمد خوارزمی در «مقتل الحسین»، ج 1، ص 37. 3۔ حافظ ابن عساکر دمشقی در «ترجمه امیرالمؤمنین از تاریخ دمشق»، ج 1، ص 144، ح 179، و ج 2، ص 243، ح 760. 4- آقا میر سید علی همدانی در «موده القربی»، مطبوع در ضمن «ینابیع الموده»، ص 252. 5- علامه شجری در «الأمالی الخمیسیه»، ج 1، ص 134. 6۔ فقیر عینی در«مناقب سیدنا علی»، ص 63. و...

مرحوم آیه الله فیروز آبادی قدس سره از متقی هندی، از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«...وَ أَسَاسُ الْإِسْلَامِ حُبِّی وَ حُبَّ أَهْلِ بَیْتِی »(1)

«...زیر بنای اسلام محبت من و محبت خاندانم میباشد».

7- و نیز مرحوم آیه الله فیروز آبادی قدس سره از «کنز العمال»از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«أَدِّبُوا أَوْلَادَکُمْ عَلَی ثَلَاثِ خِصَالٍ : حُبُّ نَبِیِّکُمْ ، وَ حُبُّ أَهْلِ بَیْتِهِ ، وَ قِرَاءَهِ الْقِرَانِ فَإِنْ حَمَلَهَ القرآن فِی ظِلِّ اللَّهِ یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ضله مَعَ أَنْبِیَاءَهِ وَ أَصْفِیَاءِهِ ».(2)

«اولادتان را با سه خصلت ادب کنید: محبت پیامبرتان، و محبت اهل بیت او، و قرائت قرآن که حاملان قرآن در روزی که سایه ای جز سایه خدا نیست در صف پیامبران او و برگزیدگان قرار میگیرند».

11- محبت و ولایت اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله در شیعه:

محمد بن ادریس شافعی میگوید:

آلُ النَّبِیِّ ذَرِیعَتِی * * * وَهْمُ إِلَیْهِ رسیلتی

أَرْجُو بِهِمْ أَعْطَی غَداً * * * بِیَدِ الْیَمِینِ صَحیفَتی (3)

«اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله تنها وسیله و رابط من و سبب تقربم به پروردگار متعال هستند امیدوارم که به همین سبب در روز قیامت نامه عملم به دست راستم داده شود».

ص: 406


1- «فضائل الخمسه»، ج 2، ص 77.
2- همان، ج 2، ص 78.
3- همان، ج 2، ص 81 و «الصواعق المحرقه»، ص 108، و «نور الأبصار شبلنجی»، ص 105.

و نیز از شافعی نقل شده است که گفت:

یا آلِ بیت رَسُولُ اللَّهِ حُبُّکُمْ * * * فَرْضٌ مِنَ اللَّهِ فِی الْقُرْآنِ أَنْزَلَهُ

کَفَاکُمْ مِنْ عَظِیمِ الْقَدْرِ أَنَّکُمْ * * * مَنْ لَمْ یُصَلِّ عَلَیْکُمْ لَا صَلَاهَ لَهُ (1)

«ای اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله محبت شما در قرآنی که از آسمان فرود آمده واجب اعلام شده است در عظمت قدر و جلالت شان شما همین بس که هر کس در نماز بر شما صلوات نفرستد نمازش باطل می شود».

مرحوم آیه الله فیروز آبادی قدس سره از «نورالابصار»، شبلنجی، ص 104 روایت کرده و می گوید:

«قَالَ : وَ حَکَی الْإِمَامِ أبوبکر الْبَیْهَقِیُّ فِی کِتَابِهِ الَّذِی صَنَّفَهُ فِی مَنَاقِبِ الْإِمَامِ الشَّافِعِیُّ :

إِنَّ الْإِمَامَ الشَّافِعِیُّ قِیلَ لَهُ : إِنَّ أُنَاساً لَا یَصْبِرُونَ عَلَی سَمَاعِ مَنْقَبَهُ أَوْ فَضِیلَتُهُ تَذْکُرُ لِأَهْلِ الْبَیْتِ ، فَإِذَا رؤوا وَاحِداً یَذْکُرُ شَیْئاً مِنَ ذلک قَالُوا : تُجَاوِزُوا عَنْ هَذَا فهُوَ رَافِضِیُّ فَأَنْشَأَ رَحِمَهُ اللَّهُ یَقُولُ :

إِذَا فِی مَجْلِسِی ذَکَرُوا عَلِیّاً * * * وَ سِبْطَیْهِ وَ فَاطِمَهَ الزَّکِیَّهُ

یُقَالُ : تُجَاوِزُوا یا قَوْمٍ عَنْ ذَا * * * فَهَذَا مِنْ حَدِیثِ الرافضیه

بَرِئْتُ إِلَی الْمُهَیْمِنُ مِنْ أُنَاسُ * * * یَرَوْنَ الرَّفْضِ حُبُّ الفاطمیه

هنگامی که در مجلسی از امیرالمؤمنین علیه السلام و دو فرزندش و صدیقه طاهره علیها السلام ذکری به میان می آید دشمنانشان می گویند: مردم گوش به این سخنان فرا ندارید که اینها از احادیث رافضی ها است.

به خدا پناه می برم از مردمی که محبت خاندان پاک رسول خدا صلی الله علیه و آله را رفض و ترک دین می پندارند.

ص: 407


1- «فضائل الخمسه»، ج 2، ص 81 از «نورالابصار»، ص 104.

همچنین مرحوم آیه الله فیروز آبادی قدس سره در «فضائل الخمسه»، ج 2، ص 82 از «صواعق المحرقه»، ص 101 روایت می کند که گفت:

وللشیخ الجلیل شمس الدین العربی:

رَأَیْتُ ولائی آلِ طه فَرِیضَهً * * *عَلَی رَغْمِ أَهْلِ الْبُعْدِ یورثنی القربی

فما طَلَبِ الْمَبْعُوثُ أَجْرَأَ عَلَی الْهُدی * * * بِتَبْلِیغِهِ إِلَّا المؤثره فِی القربی

«من دوستی و ولایم نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را فریضه و واجبی میدانم که علیرغم مخالفین و کنار افتادگان از حق موجب نزدیکیم به خدا می شود زیرا رسول گرامی در برابر راهنمایی و هدایت مردم به راه حق از آنان مزدی جز دوستی اهل بیتش را نخواست»

12- چند حدیث از طرق شیعه:

1- قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

«أَ ثَبَّتَکُمُ عَلَی الصِّرَاطِ أَشَدُّکُمْ حبأ لِأَهْلِ بَیْتِی ».(1)

«ثابت قدم ترین شما بر صراط کسی است که محبت وی نسبت به خاندان من شدیدتر باشد».

2- عَنْ جَابِرٍ ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ، عَنْ عَلَی الْحُسَیْنُ ، عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلِّیَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ :

«حُبِّی وَ حُبَّ أَهْلِ بَیْتِی نَافِعٍ فِی سَبْعَهِ مَوَاطِنَ أهوائهن عَظِیمَهٍ : عِنْدَ الْوَفَاهِ ، وَفِی الْقَبْرِ ، وَ عِنْدَ النُّشُورُ ، وَ عِنْدَ الْکِتَابِ ، وَ عِنْدَ الْحِسَابِ ، وَ عِنْدَ الْمِیزَانِ ، وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ ».(2)

ص: 408


1- بحار الانوار، ج 27، ص 158.
2- همان، ج 27، ص 158.

«حضرت ابو عبدالله حسین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود: محبت من و محبت خاندانم در هفت موقعیت خطرناک که هول و هراس آن عظیم است نافع و سودمند است:

هنگام مرگ، و هنگام برخاستن از قبر، و هنگامی که نامه عمل انسان را به دستش میدهند، و هنگام حساب رسی اعمال، و هنگامی که بندگان دربرابر میزان الهی قرار می گیرند، و هنگام عبور از صراط».

3- عَنِ الرِّضَا عَلَیْهِ السَّلَامُ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ قَالَ : قَالَ اللَّهُ تَعَالَی : لَا أَقْبَلُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْهُمْ إِلَّا بِالْإِقْرَارِ بِوَلَایَتِهِ مَعَ نُبُوَّهِ أَحْمَدَ رَسُولِی (1)

«حضرت رضا علیه السلام از پدرانش، از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت میکند که فرمود:

پروردگار متعال می فرماید: اعمال و عبادات هیچ کدام از بندگانم را بدون اقرار و اعتقاد به ولایت علی بن ابی طالب و نبوت رسول اکرم نخواهم پذیرفت».

4- رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلَامُ ، عن أَبِیهِ ، عَنْ جَدِّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ ، قَالَ :

مَرَّأمیرالْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی مَسْجِدِ الکوفه وَ قَنْبَرُ مَعَهُ ، فَرَأَی رَجُلًا قَائِماً یُصَلِّی فَقَالَ : یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ : مَا رَأَیْتُ رَجُلًا أَحْسَنَ صَلَاهً مِنْ هَذَا ، فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ : یَا قَنْبَرُ فَوَاللَّهِ لَرَجُلُ عَلَی یَقِینٍ مِنْ وَلَایَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ خَیْرٌ مِمَّنْ لَهُ عِبَادِهُ أَلْفَ سَنَهٍ ، وَ لَوْ انَّ عبدأ عبدالله أَلْفَ سَنَهٍ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنْهُ حتی یَعْرِفَ وَلَایَتَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ ، وَ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ الله أَلْفَ سَنَهٍ رَجَاءِ بِعَمَلِ اثْنَیْنِ وَ سَبْعِینَ نَبِیّاً مَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنْهُ حَتَّی یَعْرِفَ ولایتنا أَهْلَ الْبَیْتِ ، وَ إِلَّا أَکَبَّهُ اللَّهُ عَلَی مَنْخِرَیْهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ .(2)

ص: 409


1- بحار الانوار، ج 27، ص 169.
2- همان ، ج27، ص 196.

«امام صادق علیه السلام از پدرش، از جدش روایت می کند که فرمود:

روزی امیرالمؤمنین علیه السلام در حالی که قنبر او را همراهی میکرد وارد مسجد کوفه شدند، قنبر مردی را که در حال خواندن نماز بود دیده و به حضرت عرض کرد:

یا امیرالمؤمنین تا به حال کسی را ندیده ام که بهتر از این مرد نماز بخواند، حضرت در جواب او فرمودند:

قنبر به خدا قسم یقین به ولایت ما اهل بیت برای انسان بهتر از عبادت هزار سال است. اگر بنده ای هزار سال خدا را عبادت کند، عبادت او جز با شناخت و معرفت ولایت ما اهل بیت مورد قبول پروردگار متعال قرار نمی گیرد، اگر کسی هزار سال عبادت کرده و با اعمال هفتاد و دو پیغمبر به پیشگاه خدا بیاید، خدا این همه عمل را از او جز با شناخت ولایت ما اهل بیت نمی پذیرد، اگر بنده ای با این همه عمل منکر ولایت ما باشد پروردگار متعال او را به رو در آتش جهنم می افکند».

5- شیخ حر عاملی قدس سره طی سندی از زراره، از ابو جعفر علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَی خَمْسَهِ أَشْیَاءَ ، عَلَی الصَّلَاهِ ، وَ الزَّکَاهِ ، وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ ، وَ الْوَلَایَهِ .

قَالَ زُرَارَهُ : قُلَّتُ : وَ أَیُّ شی ءٍ مِنْ ذَلِکَ أَفْضَلُ ؟ فَقَالَ : الْوَلَایَهُ أَفْضَلُ ، لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ ، وَ الْوَالِی هُوَ الدَّلِیلُ عَلَیْهِنَّ »(1)

«زراره از امام باقر علیه السلام روایت میکند که فرمود:

اسلام بر پنج پایه استوار است: نماز، زکوه، حج، روزه، و ولایت زراره می گوید: از آن حضرت پرسیدم: کدام یک از اینها برتر است؟

ص: 410


1- «وسائل الشیعه»، ج 1، ص 7، چاپ جدید.

فرمود: ولایت از همه آنها افضل است، زیرا ولایت کلید همه آنها است، و امام و والی راهنمای امت بر آنها است.»

13- نظری بر این احادیث:

با توجه به اسناد و مدارک فراوانی که قبلا به پاره ای از آنها اشاره شد معلوم میشود که ولاء و محبت علی بن ابی طالب علیه السلام و اهل بیت طاهرین او از مسائل قطعی و مسلم در میان کلیه فرق مسلمین بوده و به هیچ وجه قابل انکار و تردید نمی باشد، آنچه منشاء بروز اختلاف در میان شیعه و سنی شده ولاء زعامت و امامت است، شیعه معتقد است که پذیرش ولاء زعامت و امامت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و یازده فرزند پاکش همانند ولاء محبت آنها ضروری و لازم است، و بر این مدعی دلایل فراوانی ارائه کرده اند، متکلمین شیعه رضوان الله علیهم طی مباحث کلامی مفصلی در این رابطه سخن گفته اند که فعلا مجال طرح تفصیلی آن نیست، بنابراین تنها به ذکر چند نکته در این زمینه اکتفاء می شود:

1- آنچه شرط قبولی ایمان، اعمال، و عبادت است تنها ولاء محبت نیست، بلکه کسانی که دارای ولاء محبت بوده و اعتقاد به امامت و زعامت امیرالمؤمنین علیه السلام و یازده فرزند آن حضرت داشته باشند ایمان و اعمالشان مورد قبول حق تعالی قرار میگیرد، اساسا ولاء محبت اهل بیت علیهم السلام مقدمه و وسیله ای است برای پذیرش سایر ولاءها، این رشته محبت است که مردم را به اهل بیت علیهم السلام نزدیک ساخته و به آنان امکان آن را میدهد که از وجودشان، آثارشان، سخنانشان، تعلیماتشان، و از سیره و روششان استفاده نمایند، اصولا باید بدانیم که عامل عشق و محبت به پاکان و اولیاء خدا از عوامل ارزنده ساختاری انسان است، عشق انسانی حیات است و زندگی، اطاعت آور است و پیروز ساز، این عشق است که عاشق را هم شکل و هم

ص: 411

رنگ معشوق قرار می دهد، و او را وا می دارد تا به کوشد جلوه ای از معشوق باشد.

چنانکه خواجه نصیرالدین طوسی قدس سره در این رابطه می گوید:

«وَ اعْلَمْ أَنَّ العشق الإنسانی یَنْقَسِمُ إِلَی حقیقتی مَرَّ ذَکَرَهُ ، وَ إِلی مَجَازِیُّ ، وَ الثَّانِی یَنْقَسِمُ إِلَی نَفسانِیٍّ ، وَ إِلی حَیَوانِیٍّ ، النَّفْسَانِیُّ هُوَ الَّذِی یَکُونُ مَبدَءُهُ مُشَاکَلَهُ فِی العاشق لِنَفْسٍ المعشوق فِی الْجَوْهَرِ ، وَ یَکُونُ أَکْثَرَ إعجابه بشمائل المَعشوقِ ، لِاَنَّهُ آثَارٌ صادرهٌ عَنْ نَفْسِهِ ».(1)

«عشق انسانی بر دو نوع است: عشق حقیقی که بیان آن قبلا گذشت،و عشق مجازی، عشق مجازی نیز به نوبه خود بر دو نوع است: عشق نفسانی، و عشق حیوانی، عشق نفسانی مبدأش همرنگی ذاتی عاشق با معشوق است، و بیشتر توجه و اهتمام عاشق به روشهای معشوق،و آثاری است که از نفس وی صادر می شود».

2۔ محبت آدمی را به سوی مشابهت سوق می دهد، و محب را به شکل محبوب در آورده و صفات محبوب را به وی منتقل می کند، و عاشق را وا می دارد که خواسته های محبوب را جامه عمل بپوشاند، و از او پیروی کرده و مطیع وی باشد. اینجا است که انتخاب محبوب از اهمیت به سزایی برخوردار است.

بنابراین یکی از اسرار و رموز تأکید و توصیه به محبت اهل بیت علیهم السلام آن است که انسان با دوستی و محبت به آنها موجبات اصلاح اخلاق و تهذیب نفس خود را فراهم می آورد.

ضمن احادیث بی شماری آمده که شیعیان و دوستان اهل بیت علیهم السلام باید مطیع

ص: 412


1- «شرح اشارات»، ج 3، ص 383.

اوامر و نواهی آنها باشند، چنانکه حضرت صدیقه طاهره علیها السلام در جواب کسی که از او پرسید: آیا من از شیعیان شما هستم یا نه؟ فرمود:

«انَّ کُنْتَ تَعْمَلُ بِمَا أمَرتَاکَ ، وَ تَنْتَهِیَ عَمَّا زَجَّرناکَ عَنْهُ فَأَنْتَ مِنْ شِیعَتِنَا ، وَ إِلَّا فَلَا ».(1)

«اگر تو به آنچه ما امر میکنیم عمل کرده و از آنچه تو را از آن باز میداریم خودداری میکنی در این صورت از شیعیان ما هستی، وگرنه نه»

در خاتمه مجددا یادآور می شوم که موضوع خلافت و امامت از نظر ما شیعیان از مباحث اساسی، زیر بنایی، و بسیار عمیق و دامنه داری است که علمای بزرگ شیعه در آثارشان آن را به طور دقیق و کامل مورد بررسی قرار داده اند که علاقمندان میتوانند به مولفات بسیاری که در این زمینه علمای شیعه از خود به جا گذاشته اند مراجعه نمایند.

3- آخرین مطالبی که لازم به ذکر آن است آنکه از نظر شیعه نوع دیگری ولاء مطرح است، و آن ولاء تصرف، و به تعبیر دیگر ولایت تکوینی است، این ولایت نوعی اقتدار و تسلط فوق العاده ایست که پروردگار متعال آن را به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و اوصیای بزرگوار آن حضرت عنایت فرموده است.

به طور خلاصه ولایت از نظر شیعه در چهار بعد مطرح شده است.

1- بعد اجتماعی و اداره امور و شئون مردم: یعنی لایقترین فرد به مقام خلافت در زعامت چه کسی است؟

از نظر شیعه: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله :از طرف خدا حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام را

ص: 413


1- «بحار الانوار»، ج 68 ص 155.

برای پست و مقام خلافت تعیین فرموده است. بنابراین این مقام یک مقام انتخابی از ناحیه مردم نیست بلکه یک مقام انتصابی است که پروردگار متعال فرد شایسته از میان امت را به آن مقام منصوب می فرماید.

2- رهبری دینی: یعنی مردم باید پس از رحلت رسول خداصلی الله علیه و آله از چه کسانی دین خود را اخذ کنند؟ به عقیده شیعه از آنجایی که امیرالمؤمنین علیه السلام و یازده فرزند او امام و منصوب از طرف خدا هستند مردم باید دین خود را از جنبه اعتقادی و عملی و نیز از بعد اخلاقی از این بزرگواران اخذ نمایند.

3- بعد عاطفی: که همان ولاء محبت اهل بیت علیهم السلام است که در رابطه با آن به تفصیل بحث شد.

4- بعد معنوی و باطنی ولاء: از نظر شیعه در هر زمان یک انسان کامل که دارای نوعی نفوذ و تسلط بر جهان و انسان داشته باشد وجود دارد که در عصر حاضر این انسان بر اساس: « لَولَا الْحِجَّهِ لَسَاخَتْ الْأَرْضِ بِأَهْلِهَا

»صاحب مقام امامت و ولایت کبرای الهی دوازدهمین اختر تابناک امامت و ولایت حضرت بقیه الله الاعظم حجه بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریفه وجعلنا من اعوانه وانصاره وشیعته می باشد که ما بی صبرانه در انتظار آن روز بزرگ نشسته و از ذات اقدس الهی مسألت داریم که امر فرج آن حضرت را نزدیک فرموده و جهان آشفته و سرگردان را که فساد و تباهی، و ظلم و بیداد سرتاسر آن را فرا گرفته است با دست توانمند آن حضرت از وضعیت اسف انگیز کنونی رهایی بخشد.

14- شهادت صدیقه طاهره :

ایام شهادت گرامی دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و بانوی بزرگ اسلام است.

یا بَقِیَّه اللَّهُ أَجْرَکَ اللَّهِ فِی أُمِّکَ الزَّهْرَاءِ عَلَیْهَا السَّلَامُ .

ص: 414

مرحوم آیه الله العظمی حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی قدس سره در پیرامون مظالم وارده بر آن معصومه مظلومه ابیاتی سروده اند که اینک به چند بیت آن اشاره میکنم:

أیُضرَمُ النَّارُ بِبَابٍ دَارٍ * * * وَ آیَهُ النُّورَ عَلَی مَنارها ؟

وجاوَزُوا الْحَدَّ بلَطمِ الْخَدِّ* * * شَلَّتْ یَدِ الطُّغْیَانِ وَ التَّعَدِّی

وَ لَسْتُ أَدْرِی خَبَرِ الْمِسْمَارَ * * * سَلْ صَدْرَهَا خَزَانَهَ الْأَسْرَارِ

آیا بر در خانه ای که آیه نور بر منار آن می درخشد آتش زده می شود؟

با ضربه سیلی بر چهره مبارک آن بانو ظلم و تجاوز را از حد گذراندند.

من از مسأله فرو رفتن مسمار بر سینه آن مظلومه اطلاعی نداشتم این موضوع را از سینه او که مخزن اسرار الهی است بپرس.

أَلَا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ .

ص: 415

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109