الانوار الرضویه فی شرح زیاره الجوادیه

مشخصات کتاب

سرشناسه:مهدی امامی شیرازی،1366

عنوان و نام پدیدآور:الانوار الرضویه فی شرح زیاره الجوادیه/ مهدی امامی شیرازی.

مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مولف، 1400.

مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه ، رایانه و کتاب

موضوع : علی بن موسی (ع)، امام هشتم، 153؟ - 203ق. -- زیارتنامه ها

موضوع : Ali ibn Musa, Imam VIII -- Ziyaratnameh

موضوع : زیارتنامه جوادیه - Javadiyah prayer*

رده بندی کنگره : BP271/7

رده بندی دیویی : 297/777

ص: 1

اشاره

تقدیم به ساحت مقدس سلطان سریر ارتضاء

امامی رئوف و حجتی عطوف

حضرت علی بن موسی الرّضا

علیه آلاف التحیّه والثّناء

ص: 2

فهرست

ولایت رضوی، شرط قبول لا الهَ الاَّ اللّه. 11

معنای زیارت.. 14

حجّه بن الحسن علیه السلام ، وجه اللّه. 16

انواع زیارت.. 22

اول: فضیلت زیارت برادران ایمانی.. 22

زیارت اموات.. 26

دوم: فضیلت زیارت پیامبر و ائمه هدی ( علیهم السلام) در حال حیات و ممات.. 27

زیارت سبب شناخت... 32

حقیقت زیارت و وظائف آن.. 33

وظائفی ظاهری.. 34

ص: 1

شکر نعمت ولایت... 40

حضور نزد قبور 42

بوسه بر درگاه دوست.. 57

سجده بر درگاه دوست... 76

طواف قبر. 85

بوسیدن قبور وصورت بر آن نهادن و دیگر از عناوین.. 88

حکمت تضرّع و التجاء به خاک قبر. 92

سلام در شریعت اسلامی.. 95

سلام در زیارت.. 98

قبولی اعمال.. 104

تفویض ولایت... 108

فهرست مصادر 197

ص: 2

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدللّه ربّ العالمین و صلی اللّه علی محمّد و آله الطَّیبین الطّاهرین

و لعنه اللّه علی أعدائهم أجمعین

در تحت کنف سلطان دین و دنیا، حضرت امام رئوف علی بن موسی الرّضا علیه آلاف التّحیه و الثّناء، بر آن شدم تا در مقام، بیان لمحه ای از لمحات، و جلوه ای از جلوات، ملوکانه ذات مقدّس حضرت رضوی، در شرحی مختصر بر زیارت جوادیّه، که از فرمایشات پاره تن حضرتشان می باشد، انواری را که بر گرفته از آیات قرآن کریم و کلمات سراسر نور حضرات

ص: 3

ائمه هدی ( علیهم السلام) می باشد، بر این اوراق منقوش نموده، باشد که مقبول درگاه ملک پاسبان آل اللّه ( علیهم السلام) ، بیفتد.

و این نیّت حسنه را در شب جمعه که مصادف گردید با شب واقعه عظیمه و بلیّه ألیمه تخریب قبور ائمه بقیع ( علیهم السلام) (1)- وقایع الظّهور و علائمه: ص 142.(2)- مشارق أنوار الیقین: ص 311.(3)- لوامع الأنوار: ص 483.(4) در مقابله قبّه و بارگاه منور

ص: 4


1- قرآن کریم در سوره حجّ آیه 140 می فرماید: اگر خداوند شرّ بعضی را به واسطه بعضی دیگر دفع ننماید، همانا صومعه ها و دیرها و مساجدی که در آنها ذکر خدا بسیار می شود خراب و ویران می شد. که بنا بر مصالحی کفّار و مشرکین در بعضی احیان غلبه پیدا کرده و مقدّسات را ویران نموده اند. چرا که روایتی بر این مدّعی دلالت دارد که رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: یَأتیٖ علی النّٰاسِ زَمٰان یَخْربون قَبٰابَ الأَئِمَّه بِالبَنٰادیٖق (به زودی بر مردم زمانی می آید که در آن زمان ها قبّه های ائمه را با گلوله ها تخریب می نمایند).
2- و ما در زمان خود تخریب قبور ائمه بقیع ( علیهم السلام) و تخریب حرم مطهّر عسکریین ( علیهما السلام ) را، نظاره گر بودیم که مسلماً یکی از مصادیق روایت نبوی بوده اند. و مرحوم آیت اللّه شیخ ابوالحسن مرندی نجفی هم در کتاب لوامع الأنوار خود، در شرح خطبه افتخاریّه حضرت امیر علیه السلام که فرمودند: خَسفٌ و قَذْفٌ بِخُراسٰان
3- گلوله باران نمودن گنبد رضوی را که توسط روسها انجام شد، مصداقی از مصادیق آن معرفی می کنند و آن را یکی از علائم آخرالزّمان می خوانند.
4-

حضرت اباالحسن الرّضا علیه السلام در صحن گوهرشاد نموده، و به عنایات صاحب این بارگاه که جلوه ایست از جلوات جنّت ابدی و عرش عظیم الهی، قلم را بر روی این اوراق گردانیدم، بدان امید که مرا تحفه ای باشد از برای روز جزاء.

مهدی امامی شیرازی

8 شوال المکرّم

حریم کبریائی رضوی

سنه 1442 ه.ق

ص: 5

ص: 6

بسند مرحوم علامه مجلسی ( رحمه الله علیه ) در مزار بحار(1)، که می فرمایند: در بعضی از مؤلفات قدماء اصحاب در نسخه ای قدیمی، زیارتی را برای حضرت رضا علیه السلام یافتم که در سال 746 هجری قمری نوشته شده بود، آن را در اینجا ایراد می نمایم.

و ماقبل از شروع در شرح اصل زیارت، به چند حدیثی از باب تبرّک، در شأن زیارت مولای عالمین حضرت اباالحسن الرّضا علیه السلام ، و اهمیّت اعتقاد به ولایت حضرتشان، متذکّر گشته، تا اهمیت مطالب بیش از پیش خودنمائی و جلوه کند.

ص: 7


1- - بحارالأنوار: ج 99، ص 52.

غوّاص بحار روایات، محمّدباقر مجلسی ( رحمه الله علیه ) در موسوعه خود، مجموعه ای از روایات را در شأن زیارت حضرت ثامن الحجج علیه السلام ، ایراد نموده اند(1)، که ما به بعضی اشاره می نماییم.

امام صادق علیه السلام از آباء و اجداد گرامشان از رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) روایت می نمایند که فرمود: به زودی پاره ای از تن من در زمین خراسان دفن خواهد شد، مؤمنی او را زیارت نکند مگر اینکه خدای عزّوجلّ بهشت را برای او واجب کرده و جسد او را بر آتش حرام می گرداند.

و یا روایتی که نفس نفیس حضرت رضوی علیه السلام می فرمایند: به خدا قسم از ما کسی نیست مگر اینکه شهید خواهد شد و در ادامه فرمودند: هر که مرا در غربتم زیارت کند خدای عزّوجلّ برای او أجر هزار شهید و صد هزار صدّیق و صد هزار حجّ کننده و عمره به جای آورنده و صد هزار مجاهد ثبت خواهد کرد و او با ما محشور خواهد شد و در درجات عالی بهشتی رفیق ما خواهد بود.

و در حدیثی دیگر حضرتشان در تعبیر خواب شخصی که عرضه داشت: من رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) را در خواب دیدم و به من فرمود: چگونه اید زمانی که در زمین شما بعضی از من دفن شود؟ و شما ودیعۀ من را محافظت

ص: 8


1- - بحارالأنوار: ج 99، ص 31-44.

می کنید؟ و چگونه اید وقتی که ستاره من در خاک شما غائب گردد؟ فرمودند: آن ودیعه و ستاره من هستم. هر که مرا زیارت کند، و حقّ خدائی که خدا برای من قرار داده را بشناسد، و اطاعت مرا کند، من و پدرانم شفاعت کنندگان او هستیم. و هر که ما شفاعت او را بکنیم، نجات می یابد، اگر چه وزر و وبال جنّ و انس برگردن او باشد.

و امام جواد علیه السلام فرمودند: هر که زیارت پدرم برود و از باران و یا سرما و یا گرما به او اصابت کند و او اذیّت شود در راه زیارت، خدا جسد او را بر آتش حرام می گرداند.

و حضرتشان در روایتی دیگر می فرمایند: در حالی که اشک چشم مبارکشان بر روی گونه های مبارک سرازیر بوده، که زوّار قبر اباعبداللّه علیه السلام بسیارند و زوّار قبر پدرم اندک. چرا که راوی عرضه داشت: بین زیارت قبر اباعبداللّه علیه السلام و زیارت قبر پدرتان در طوس متحیّر مانده ام که به کدام یک مشرّف شوم و نظر شما را خواهانم؟

و باز در حدیثی حضرت جواد علیه السلام در جواب راوی که پرسید: کدام زیارت أفضل می باشد، زیارت امام حسین علیه السلام یا زیارت حضرت رضا علیه السلام ؟ فرمودند: زیارت پدرم افضل است، چرا که به زیارت حضرت سیدالشّهداء علیه السلام همه مردم مشرّف شده ولی به زیارت پدرم نمی روند مگر خواصّ از شیعیان.

ص: 9

مرحوم علاّمه بر این حدیث بیانی دارند که ترجمه آن را عرضه می داریم:

شاید این افضلیّت مختصّ به آن زمان بوده، چرا که شیعیان رغبتی به زیارت حضرت ثامن الأئمه علیه السلام نمی نمودند، مگر خواصّ آنان که فضیلت آن را می دانستند. پس نتیجه می گیریم که در هر زمانی، هر کدام از ائمه ( علیهم السلام) زائر کمتر داشته باشند ثواب زیارت آن حضرت، از بقیه معصومین ( علیهم السلام) زیادتر است. یا اینکه بگوئیم مخالفین هم به زیارت امام حسین علیه السلام می رفته، ولی حضرت رضا علیه السلام را فقط خواصّ که شیعیان باشند زیارت می کنند. یا بگوئیم که به درستی فرقه های متعدده شیعی ایشان را زیارت نمی کنند الاّ کسانی که امامت همه ائمه ( علیهم السلام) را قبول دارند. چرا که هر که امامت ایشان را قبول کند، در امامت، امامان بعد از ایشان توقّفی ندارد. و مذاهبی نادر که بعد از حضرت به راه افتادند در زمانی سریع نابود شده و اثری از آنها به جای نمانده است.

در این میان به ذهنم رسید که مقداری در اهمیّت اعتقاد به ولایت حضرتشان صحبت کنیم. چرا که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: امّت به هفتاد و سه گروه متفرّق خواهند شد که هفتاد و دو گروه در آتش و یک گروه در بهشت خواهند بود. سیزده گروه از هفتاد و سه گروه محبّت ما اهل بیت ( علیهم السلام) را ادّعا می کنند ولی یکی از آنها در بهشت و دوازده گروه دیگر در آتش هستند که در ادامه حضرتشان آن یک فرقه

ص: 10

ناجیه را شیعیان دوازده امامی و مبغضین دشمنان آن بزرگواران معرفی می کنند.(1)

لذا آنان که در امامت موسی بن جعفر علیه السلام توقّف کردند و به امامت بقیّه اهل بیت ( علیهم السلام) خصوصاً حضرت رضا علیه السلام که وصیّ شرعی پدرشان بودند ایمان نیاوردند، اگر چه بنا بر مصالحی در دنیا مسلمان به حساب آیند ولی در آخرت و برزخ در آتش جهنّم معذّب خواهند بود.

ولایت رضوی، شرط قبول لا الهَ الاَّ اللّه

به این روایات دقّت کنید:

حضرت رضا علیه السلام در نیشابور در حدیث سلسله الذّهب فرمودند: خدای عزّوجلّ فرموده هر آنکس بگوید لا اله الاّ اللّه وارد در حصن و قلعه من شده و در توحید و اعتقاد بدان، اسم او ثبت گردیده و از عذاب در امان است.

وقتی راحله حضرت حرکت نمود ایشان فرمودند: بشروطی که دارد و من از آن شروط هستم.(2)

ص: 11


1- - اسرار آل محمّد ( علیهم السلام) : ص 250.
2- - عوالم العلوم: ج 22، ص 238.

و یوسف بن یعقوب می گوید به امام هشتم علیه السلام عرضه داشتم، به اینان که گمان می کنند پدر شما از دنیا نرفته، چیزی از زکات خود بدهم؟ حضرتش فرمودند: چیزی به آنها عطا مکن، پس به درستی که آنها کفّاری مشرک و زندیق می باشند.(1)

در نقلی دیگر حکم بن عیس می گوید با دائی خود، بر امام صادق علیه السلام وارد شدیم. حضرت به او فرمود: این جوان کیست؟ عرضه داشت: پسر خواهرم می باشد. حضرت صادق علیه السلام فرمودند: این امر ولایت را می شناسد و بدان معتقد هست؟ او عرضه داشت: بله. حضرتشان حمد خداوند فرمود که خدای را حمد می کنم که او را شیطان نیافرید و سپس فرمود: یا سلمان او را از فتنه و امتحانی که شیعیان ما به او گرفتار می شوند به خدا پناه ده. من عرضه کردم: فدای شما بشوم، آن کدام فتنه است؟ فرمود: انکار نمودن ائمه ( علیهم السلام) و متوقّف شدنشان بر فرزندم موسی علیه السلام . فرمود: آنان مرگ و شهادتش را انکار می کنند و به گمان غلط می روند که امامی پس از او نمی باشد آنان بدترین مخلوقاتند.(2)

و حسب روایات متعددّه دیگر، حضرات آل اللّه ( علیهم السلام) ، آن جماعت را زندیق و بدتر از ناصبی و حمیر شیعه و سگان باران

ص: 12


1- - رجال الکشّی: ص 327.
2- - رجال الکشّی: ص 328.

خورده، که چونان سگ بارانخورده به هر کجا بروند آنجا را پر از رجس و پلیدی می نمایند، معرّفی کرده و نفرین نمودن و لعن به آنها را در قنوت نماز سفارش فرموده، و به عدم مجالست با آنها، شیعیانشان را رهنمون گشته اند.(1)

آری اینچنین است، اهمیّت اعتقاد به ولایت حضرت رضا علیه السلام و ارزش زیارت ایشان، که امیدواریم نام ما هم در سجلّ معتقدین به ولایت رضوی و زائران بارگاه ملک پاسبان حضرتشان، مسجّل گردیده باشد و إلی الأبد، محو نگردد.

مهرش نشست در دل و در دیده جا گرفت *** شور قیام او همه جا را فرا گرفت

آری گرفت هر چه ز مهر رضا گرفت

علامه ( رحمه الله علیه ) می فرمایند: زیارت مولای ما و سیّد ما أباالحسن الرّضا علیه و علی آبائه و أبنائه الصّلاه و السّلام در تمامی اوقات پسندیده و نیکو می باشد و أفضل آن اوقات در ماه رجب است. زیارت جوادیّه از فرزند ایشان حضرت أبی جعفر جواد علیه السلام روایت شده که بدین صورت شروع می گردد(2):

ص: 13


1- - برای اطّلاع بیشتر از سلسله روایات، که در شأن جماعت واقفیّه به دست ما رسیده به کتب علم رجال، چون رجال الکشّی مراجعه نمائید.
2- - بحارالأنوار: ج 99، ص 52.

السَّلام علیکَ یٰا وَلیَّ اللّه

در اینجا مقداری راجع به اصل زیارت و سپس در شرح کلمه سلام، صحبت را به میان آورده و پس از آن در شرح عناوین زیارت ورود خواهیم نمود.

معنای زیارت

واژه زیارت از زَور گرفته شد است. چرا که واژه شناس معروف، أبن فارس می نویسد که: زاء، واو، راء، کلمه ای را تشکیل می دهند که دلالت بر میل نمودن به چیزی و قصد کردن او و عدول به سمت و سوی او را، می فهماند.(1)

زائر هم از همین مقوله است. چرا که کسی به زیارت شخصی می رود، از دیگران عدول کرده و میل به او پیدا کرده است.

طریحی ( رحمه الله علیه ) که خود محدّثی بزرگوار است در کتابش این جمله از دعا را آورده که می گوئی: اَللّهم اجْعَلنیٖ مِن زُوّٰارِک (خدایا مرا از زائران

ص: 14


1- - معجم مقاییس اللُّغه: ج 3، ص 36.

خود قرار بده).(1) که مسلماً این عبارت بدین معناست که خدایا مرا چنان قرار بده که فقط به سمت و سوی تو متوجّه بوده و از غیر تو روی گردان باشم. چرا که حضرت حقّ جسم نیست تا مکانی خاص داشته و ما بدان مکان روی آوریم تا زائر او شویم. لذا طریحی ( رحمه الله علیه ) در ادامه می نویسد که هر آنکس در عملش متوجه او باشد، فَقَد زٰارَ اللّه فیٖ عَرْشِه (خدای را زیارت کرده در عرش خود) و این کلام را اقتباس از حدیث شریف نموده و آنرا روایت کرده است.

آری، بنده واقعی و مؤمن حقیقی، کسی است که خدای را در همه جا حاضر دیده و بدو توجّه دارد، و تمامی عالم و مخلوقات را نشانه ای از قدرت ذات مقدّس او می پندارد، و ماسوی اللّه را آفریده های او می داند، تا با توجّه به هر چیزی به یاد خدا افتاده، تا غیر از او را نبیند، و به غیر او توجّهی نکند. لذا باری تعالی در آیه 115 سوره بقره می فرماید: مشرق و مغرب هر دو ملک خداست، پس بر هر طرف روی کنید به سوی خدا روی آورده اید خدا به همه جا محیط است و به هر چیز داناست.

که صد البته این معنا، با آنچه جماعت منحرفه صوفیه و حکماء و فلاسفه گمراه پنداشته اند که همه چیز را خدا تصوّر می کنند و معتقد به عقیده باطله

ص: 15


1- - مجمع البحرین: ج 2، ص 304.

وحدت وجود و موجود و حلول و اتّحاد شده اند، کاملاً در تضادّ و تغایر است. که آن معنای اوّلی عین توحید و این عقیده دوّم عین کفر می باشد.(1)

و همچنین باید دانست که از آنجائی که خدای منّان جسم نیست و عوارض جسمیت ندارد. چنانچه مباحث مفصّل توحید(2) در کتب علم کلام، متعهّد بیان این حقیقت گشته. پس باید از رجوع به احادیث معصومین ( علیهم السلام) ، حقیقت وجه اللّهی را فهمید، تا در مقام درک واقعیّت آیه 115 سوره بقره درآمد، که با توجه به آن واقعیّت، توجّه به وجه الهی صورت بپذیرد، که در نتیجه انسان همیشه با آن توجّه، زائر حقیقی خدای منّان شود.

حجّه بن الحسن علیه السلام ، وجه اللّه

در این قسمت، مقداری از فرمایشات یکی از فقهاء معاصر، استاد المجتهدین عصر خود، آیت اللّه العظمی وحید خراسانی را، متذکّر گشته تا کمی بدین موضوع واقف شویم .

ص: 16


1- - برای اطّلاع بیشتر از این مطلب و فهم صحیح عقائد حقّه و آشنائی با انحرافات صوفیه و حکماء منحرفه و عقائد مضحکه آنان به کتاب تاریخ فلسفه و تصوّف نوشته مرحوم آیت اللّه شیخ علی نمازی شاهرودی و کتاب رساله اثنی عشریّه مرحوم شیخ حرّ عاملی و کتاب کشف الأشتباه در کجروی اصحاب خانقاه نوشته مرحوم آیت اللّه شیخ ذبیح اللّه محلّاتی مراجعه نمائید.
2- - مطالعه کتاب توحید مفضّل را به خوانندگان این اوراق پیشنهاد می نمائیم.

وجه چیست؟ هر کس بخواهد بر خداوند تعالی توجّه کند، طریقش توجّه به وجه اوست. خداوند تعالی هم اگر بخواهد به کسی توجّه کند، طریق توجّهش این وجه است. او در مقامی جای دارد که وجه خدا است.(1) و اگر خدا بخواهد به عالم امکان توجّه کند، طریق توجّهش، وجه اللّه حجّه بن الحسن علیه السلام است. اگر شخصی بخواهد از این عالم به خدا توجّه کند، وجه اللّه حجه بن الحسن علیه السلام است. مهم این است که این وجه به قدری بلند و به قدری رفیع است که هر کسی لایق نیست به او توجّه کند. أَینَ وَجْه اللّه الّذیٖ اِلَیه یَتَوجَّه الأوْلیٰاء؟(2)

به درستی که توجّه به ولی خدا، توجّه به خدای منّان است. چرا که خود آنها را وسیله برای رسیدن به درگاه تعالی خود قرار داده آنجا که فرموده: وأبتَغوا اِلَیه الوَسیٖلَه.(3)

مرحوم آیت اللّه سیّد عبدالحسین طیّب در تفسیر قیمّ أطیب البیان درباره آن می نویسند: تمام عقائد حقّه و اخلاق فاضله و اعمال صالح وسیله و صله

ص: 17


1- - در مجموعه ای از روایات، حضرات اهل بیت ( علیهم السلام) خود را وجه حضرت حقّ معرفی کرده اند که مائیم حقیقت وجه اللّه و تفسیر و تأویل آیه 115 سوره بقره را بدین نحو بیان نموده اند که با مراجعه به مصادر روائی مثل بصائرالدّرجات مرحوم صفّار و کافی مرحوم کلینی و المحتضر مرحوم حلّی و حتّی منابع روائی مخالفین چون اثبات الوصیّه مسعودی می توانید این سلسله از روایات را قرائت نمائید.
2- - ربّانی آیات اللّه: ج 1، ص 374.
3- - مائده: 35.

بفلاح و رستگاریست. و تفسیر به امیرالمؤمنین یا ائمه اطهار ( علیهم السلام) یا قرآن یا مقام نبوی در قیامت و امثال اینها از باب اتمّ مصادیق است، منافی با عموم نیست. و بالجمله توسّل به هر یک از مقرّبان درگاه الهی و به هر عمل خیری بِداعی قربت و هر صفت حمیده که موجب قرب الی اللّه باشد، ابتغاء وسیله است الی اللّه.(1) و مراجعه به دیگر از تفاسیر مطلب را به نحو وضوح به ما می فهماند.(2)

زیارت در حقیقت، حضور حقیقی زائر نزد زیارت شونده است. لذا گفته شده: الزّیاره حَضُور الزّائر عِند المَزوُر. که البتّه، حضور ظاهری فیزیکی جسمی، اتمّ مصادیق است. و لذا عبارت مَن زٰارقبرالحسین علیه السلام (3) را که فرموده، زیارت خود قبر از نزدیک موضوعیّت دارد. لذا هم حضور قلبی را منظور داشته است، و هم زیارت از نزدیک به حساب می آید. و تمامی این دو معنا، نزد عرف، از روی اکرام و تعظیم مقام، و استیناس با مزور و حجّت خداست، که تماماً همان اتّصال و توجّه به سوی حقّ تعالی می باشد. لذا امام هادی علیه السلام در زیارت عظیمه مشهوره جامعه کبیره به ما تعلیم می دهند که و مَن قَصَده تَوجّه بِکَم (هر

ص: 18


1- - اطیب البیان: ج 4، ص 357.
2- - مقتنیات الدّرر: ج 4، ص 18.
3- - ثواب الأعمال: ص 113، ح 4.

آنکس خدای را قصد کرده باشد به سوی شما متوجه می شود). و هر آنکس که صاحب أدنی درجه ای از شعور است می داند که راه رسیدن به مقصد، خود مقصد نیست. پس توجه به اوصیاء رسول ( علیهم السلام) ، بیانگر اعتقاد به یگانگی آنان با خدا نیست تا بعضی بی خردان مهر شرک و کفر بر پیشانی شیعه بکوبند که شما با این توجّه مشرک شده اید. بلکه آنان راه رسیدن به خدایند. چرا که مظهر اسماء الهی می باشد.(1) امام عصر علیه السلام در آن توقیع مبارک که به سفیر خود محمدبن عثمان ( رحمه الله علیه ) نوشتند، پرده از این حقیقت کنار زده، چرا که فرمودند، در مقام مناجات با خدای خود بگوئید: خدایا تو را به معانی، تمامی آن چه ولات امرت،تو را به آن می خوانند، می خوانم و درخواست می نمایم، تا بدینجا که می فرماید: لاٰ فَرقَ بینَکَ و بَیْنَهٰا اِلاّ أَنَّهُم عبٰادُک (فرقی میان تو و میان آن اولیاء امرت نمی باشد، مگر آن که آنان مخلوق و عبد تو هستند).(2)

آری هیچ فرقی میان ذات باری تعالی و میان وجود مقدّس حضرات آل اللّه ( علیهم السلام) وجود ندارد، چرا که خدای منّان هر چه داشته به آنان افاضه فرموده(3)، مگر اینکه آن بزرگواران مخلوق خدایند. و البته که مفتخر

ص: 19


1- - تأویل الآیات الظّاهره: ج 1، ص 189.
2- - مصباح المتهجّد: ص 803.
3- - الکافی: ج 1، ص 268، ح 8.

به عبودیّت خود، در برابر آن ذات لایزال بوده اند، و خود را عبد دیده اند، در حالی که آینه تمام نمای خدایند. لذا در مقام حمد الهی عرضه می داری: اَلحَمدُ لِلّٰه الّذیٖ مَنَّ عَلینٰا بِحُکّٰام یَقُومُونَ مقٰامَه لَو کٰان حٰاضِراً فی المَکٰان (سپاس خدائی را که، با حاکمانی که اگر خدا مکانی داشت آنان قائم مقام او بودند، بر ما منّت گذاشت).(1)

پس در نتیجه، هر آنکس در مقام زیارت حضرت حقّ قرار گیرد و خود را به توجّه تامّه بخواهد برساند، باید به زیارت اولیاء الهی مشرّف گردد تا خود را زائر بارگاه الهی دیده باشد. لذا در روایاتی این واقعیّت را به ما فهمانده اند که: مَن زٰارَ قَبْر الحُسَین بنِعلی صَلوٰاتُ اللّه عَلَیه عٰارفاً بِحَقِّه کٰان کَمَنْ زٰار اللّه فی عَرشِه (هر آنکس قبر حسین را زیارت کند در حال عرفان به حقّ او، چونان کسی است که خدای را در عرشش زیارت نموده باشد).(2) مرحوم شیخ شوشتری ( رحمه الله علیه ) می فرمایند: زیارت نمودن خدای متعال کنایه از نهایت تقرّب به ذات مقدّس ربوبی است. و این موهبه برای کسی که ایمانش ودیعه ای و به حالت امانت به او سپرده شده، نمی باشد بلکه برای صاحب ایمان مستقرّ است و آن صاحب قلبی که خدا می داند بعد از هدایت، گمراه نمی شود.

ص: 20


1- - بحارالأنوار: ج 99، ص 115.
2- - بحارالأنوار: ج 98، ص 77.

آری زیارت ولی خدا خصوصاً حضرت اباعبداللّه علیه السلام تکمیل ایمان است و رسیدن به مقام قرب الهی، چرا که یک حقیقت است و در عین کثرت به واقعیّت وحدت است. لذا مرحوم شیخ هم، این روایت را در عنوان مسبّب تکمیل ایمان بیان داشته اند. چون واقعیتی است انکارناپذیر، که زیارت حجّت خدا تنها راه رسیدن به کمالات و بندگی واقعی حضرت حقّ است. لذا وقتی زائر اراده می کند که از زیارت برگردد، ملکی نزد او آید و می گوید: اِنَّ رَبَّک یَقْرؤک السَّلاٰم و یقُول لَک اسْتأنِف فَقَد غَفَر لکَ مٰا مَضٰی (به درستی که خدای تو سلامت می رساند و می گوید که از حالا عملت را شروع کن و پرونده جدیدیبرای تو باز می کند و گناه ماقبل تو را بخشید). پس زمانی که شخصی، از آن افرادی بشود که خدای متعال بر او سلام می رساند، ممکن نیست که او بر خدا سلام عرض نکند، که در نتیجه به مقام اطمینان و ثبات می رسد.(1)

و در جائی دیگر فرموده اند که زائر حضرت، از کسانی است که با خدا گفتگو می کند، نه این بار در عرش رحمانی، بلکه فوق عرش خدائی، و باز

ص: 21


1- - الخصائص الحسینیّه: ص 17.

مرحوم شیخ جعفر بیانی دارند که:من خود را از آن کسان نمی دانم، بلکه به تکلّم با ملکی از ملائکه رحمت قناعت می ورزم.(1)

انواع زیارت

مرحوم آیت اللّه شیخ جواد کربلائی در تقسیم بندی لطیفی، زیارت را به دو قسمت مطرح کرده اند که ما در اینجا از آن مطالب اقتباساتی می نمائیم.

اول: فضیلت زیارت برادران ایمانی

استحباب زیارت مؤمنین به آن دلیل است که سبب می گردد تعاطف و احیاء امر دین و علم و قضاء حوائج یکدیگر در آن دیدار انجام شود.

قلوب شیعیان به یکدیگر الفت بیشتری بگیرد. لذا روایات بر این امر تأکید نموده اند. امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس برادر خود را زیارت کند برای رضای خدا نه از برای غیر خدا، در حالی که چشم به راه وعده های الهی، از ثواب های مقرّر شده نزد او باشد، خدای متعال هفتاد هزار ملک را موکّل گرداند که به او نداء کنند و او را مورد خطاب قرار دهند که بهشت گوارایت باد.

ص: 22


1- - الخصائص الحسینیّه: ص 21.

و در حدیثی دیگر امام باقر علیه السلام فرمودند: برای خداوند عزّوجل بهشتی است که غیر از سه نفر وارد آن نخواهند شد. مردی که بر نفس خود به حقّ حکم نماید، و مردی که برادر مؤمنش را برای خدا زیارت کند، و مردی که با برادر ایمانی اش همدردی نماید.

و در حدیثی دیگر امام صادق علیه السلام می فرمایند: هر آینه زیارت شخص مؤمن از برای رضای خدا، بهتر است از آزاد کردن ده نفر بنده مؤمن اسیرشده، در حالی که هر کس یک نفر عبد مؤمن را آزاد نماید، خداوند بههر عضوی از او که آزاد نموده، عضوی از این شخص را از آتش آزاد می کند، و حمایت می نماید. تا اینکه فرج و گشایش، گشایشی را به بار آورده باشد.

و رسول گرامی اسلام ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: زیارت، مودّت را به بار خواهد آورد. این احادیث با تظافری که دارد، اهمیّت زیارت را با آثار آن، به ما می فهماند و اینکه باید شرایط آن زیارت، مثل نیّت صادقه داشتن را رعایت نمود.

مرحوم شیخ مفید در مجالس خود آورده اند که: پس از اطّلاع از احادیث زیارت، بر تو باد که زیارت را انجام داده، خصوصاً زیارت مؤمنین و علماء ربّانی چرا که زیارت آنها، احیاء امر دین و احیاء نفوس مرده و دور شده از حقائق و معارف را، به بار می آورد.

ص: 23

مرحوم کربلائی می فرمایند: در فضل زیارت مؤمنین و معانقه با آنان، همین بس که ایمان هر دو حیات می گیرد و آثار محبّت و الطاف الهی ظهور می کند. و آثار ربوبی در بین برادران ایمانی، که همان روحیه و صفاء قلب مؤمنین است، بلکه نتیجه ایمان و سرور رحمانی و غایت ظهور عرفانی، مشاهده می شود.

چرا اینگونه نباشد؟ در حالی که ارواح مؤمنین به روح الهی متعالی متصّل است.(1) لذا در لحظه دیدار و ملاقات، آثار توحیدی و ربوبی ظهور کرده، به نحوی که برای غیر مؤمنین، از ملائکه مقرّبین این حالت صورت نخواهد پذیرفت. و به این حقیقت حضرت جعفر بن محمّد علیه السلام اشاره فرموده اند که: مؤمن برادر مؤمن است، مثل یک بدن، که اگر قسمتی از آن جدا گردد، درد و المش در سائر آن جسد احساس می گردد. و ارواح مؤمنین هم از یک روح می باشند و بدرستی که روح مؤمن از اتّصال شعاع خورشید به آن، به روح الهی متّصل تر است.

مرحوم فیض ( رحمه الله علیه ) در این باره می فرمایند: چرا که مؤمن محبوب خداست. لذا ذات باری فرموده: خدا آنها را دوست داشته و آنها هم خدا را دوست

ص: 24


1- - برای اطّلاع بیشتر از این مطلب، به مقدمه کتاب السّجود علی التّربه الحسینیّه و کتاب حلّ الاشکال، نوشته مؤلف حقیر، مراجعه بفرمائید.

می دارند. و هر آنکس که خدای متعال او را دوست بدارد، او را گوش و چشم و دست و پای خودش می کند. پس در واقع شنیداریش و بینائیش و شجاعتش و پیمودنش، خدائی می شود و کدام اتّصال از این بالاتر.

بلکه در حدیثی که امام صادق علیه السلام فرمودند: وقتی دو مؤمن با هم شروع به گفتگو و مسائله می کنند، بعضی از ملائکه به بعضی دیگر می گویند: ازآن دو دور شوید و آنها را به حال خود واگذارید، چرا که در حال گفتگوی خصوصی و سرّی می باشند، و به تحقیق خداوند بر آن دو ستر قرار داده و آن دو را مستور نموده.

و در ادامه حضرت گریه نمودند تا محاسن مبارک خیس شد و فرمود که خدای متعال به ملائکه امر می کند که از مؤمنین در حال ملاقات عزلت گزینند، به خاطر اجلال آن دو مؤمن. و اگر چه ملائکه کلام آنها را مکتوب نمی کنند و نمی فهمند که چه کلامی ردّ و بدل کردند، ولی خدای منّان می داند، و آن را حفظ می کند، چرا که او عالم السرّ والخفیّات است.

مرحوم کربلائی می فرمایند: گریه امام از برای آنست که می داند چگونه آثار لطف الهی برای آن دو مؤمن تجلّی می کند، و می داند که سبب وثیق از برای این الطاف خاصّه الهی، معانقه مؤمنین با یکدیگر است. که فضل و فوز و سرور به همین مقدار کفایت می کند.

ص: 25

زیارت اموات

تا به حال آثار زیارت احیاء از مؤمنین بیان گردید. حال به احادیثی که فضیلت و استحباب زیارت اموات از مؤمنین را بیان می کند، بنگریم.

در حدیثی امام رضا علیه السلام بیان داشتند که: هر آنکس به زیارت قبر برادر مؤمن خود برود و دست بر روی قبر او گذارد و سوره انّا انزلناه را هفت مرتبه قرائت کند از روز فزع و ترس بزرگ یعنی روز قیامت در امان است.

مرحوم محدّث قمی در کتاب سفینه البحار در مادّه زور می فرمایند: و همچنین مستحبّ است زیارت هر آنکس که فضل او ثابت گردیده و علقه شأنش و جایگاه بلند مرقدش معلوم همگان گردیده. مثل افاضل از صحابه نبیّ اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) چونان سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار و حذیفه و جابر انصاری. و همینطور افاضل اصحاب هر کدام از ائمه ( علیهم السلام) که احوالاتشان در کتب رجال معلوم و روشن گشته است. مثل میثم تمّار و رشید هجری و قنبر و حجر بن عدی و زراره و محمد بن مسلم و برید و ابوبصیر و فضیل بن یسار و امثال اینان که موضع قبورشان معلوم می باشد. و همینطور مشاهیر از محدّثین شیعه و علمائشان که آثار ائمه اطهار ( علیهم السلام) و علومشان را از اندراس حفظ نموده اند. مثل شیخ مفید و شیخ طوسی و دو سیّد جلیل مرتضی و رضی و علاّمه حلّی و غیر از این بزرگواران که رضوان خدا

ص: 26

بر همه آنان باد. و مقابر شهر قم از این افاضل و محدّثین مملوّ است و تعظیم اینان از تعظیم دین به حساب می آید و اکرامشان، از اکرام ائمه اطهار ( علیهم السلام) به شمار می آید. و در حدیثی دیگر امام صادق علیه السلام می فرمایند: هر که صالحین از موالیان ما را زیارت کند، ثواب زیارت ما را برای او مکتوب می نمایند. که این حدیث اطلاقی دارد که احیاء و اموات از مؤمنین را فرا می گیرد.

دوم: فضیلت زیارت پیامبر و ائمه هدی ( علیهم السلام) در حال حیات و ممات

در حدیثی امام صادق علیه السلام فرموده اند که امام مجتبی علیه السلام به جدّ بزرگوارشان عرضه داشتند: جزاء کسی که شما را زیارت کند چه می باشد؟ فرمود: فرزندم هر کس مرا در حال حیات یا ممات زیارت کند یا پدرت را زیارت نماید، بر حضرت حقّ عزّوجلّ حتم گشته که من آن زائر را زیارت کنم در روز قیامت و از گناهانش خلاصی ببخشم.

و امام هشتم حضرت اباالحسن علیه السلام فرمودند: هر امامی را عهدی بر گردن اولیاء و شیعیانش می باشد. و به درستی که از تمام وفاء به عهد، زیارت قبور آن امامان است. پس هر آنکس با رغبت به زیارتشان، آنان را زیارت

ص: 27

کند و معتقدات آن حضرات را تصدیق نماید، آن بزرگواران شفعاء آنها در روز قیامت خواهند بود.(1)

و این عقیده برای ما مسلّم است که آن بزرگواران احیاء حقیقی و حقیقت حیات هستند، بلکه هر که بدان نفوس مقدّس متصّل گردد، به حیات حقیقی خواهد رسید. چرا که خدای منّان در قرآن کریم می فرماید: و جَعَلنٰا مِن المٰاء کُلَّ شَیءٍ حَیّ (و ما از آب همه چیز را حیات داده و زنده نمودیم)(2)، و حسب فرموده صاحبان وحی و مفسّرین حقیقی کتاب اللّه، وجود مقدّس حضرات معصومین ( علیهم السلام) آن چشمه آب حیات و حقیقت آب هستند.

در دعای روز جمعه(3) خدمت ولی اللّه الأعظم، حضرت صاحب الزّمان علیه السلام عرضه می داری: السَّلام عَلیک یا عیْنَ الحَیٰاه، آری امام زمان علیه السلام چشمه زندگانی می باشند.

خدای عزّوجلّ در سورۀ ملک می فرماید: به من خبر دهید اگر آب آشامیدنی شما در زمین فرو رود، چه کسی آب روان برایتان خواهد آورد؟(4)

ص: 28


1- - الأنوار السّٰاطعه: ج 1، ص 356-364.
2- - انبیاء: 30.
3- - جمال الأسبوع: ص 41.
4- - ملک: 30.

شیخ طوسی و صدوق رحمهمااللّه روایتی آورده که آن ماء معین حجهبن الحسن علیه السلام می باشند. که اگر امام شما غائب شود چه کسی برایتان امام ظاهری خواهد آورد، که شما را از اخبار آسمان و زمین و حلال و حرام خدامطّلع کند.(1) لذا هر که تشنه حیات ابدی و آب گواراست باید امام زمانش را بشناسد و با او ارتباط گیرد، که اوست اصل و ابتدا و انتهای هر خیر و خوبی.

پس بدین ترتیب، وجود عالی مقام امام، زنده و مرده ندارد، بلکه حیات به آنها حیات است. لذا به ما فرموده و دستور داده اند که اعمال حجّ که یکی از شعائر دینی است به تعبیر قرآن(2)، و حکمی است از احکام، که بنده را به مقام عبودیت رهنمون می شود، به آن ذوات مقدّسه اختتام گرفته و در واقع حجّ می شود، آن زمانی که به زیارت آن بزرگواران رفته و با زیارت آن محرمان اسرار الهی این عبادت را اختتام دهیم.

امام باقر علیه السلام فرمودند: مردم امر شده اند که به سوی این سنگ ها بیایند و آنها را طواف نمایند سپس به سوی ما آمده و ما را از ولایت و اعتقاد به آن، خبر دهند و بر ما عرضه بدارند که در مقام نصرت و یاری ما هستند.(3)

ص: 29


1- - الغیبه للطّوسی: ص 158، کمال الدّین: ص 326.
2- - بقره: 158.
3- - من لا یحضره الفقیه: ج 2، ص 334، باب 214، ح 2.

و در روایتی دیگر سدیر از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: به مکّه ابتداء کنید و اعمالتان را شروع نمائید و به ما و زیارت ما افعال و اعمالتان را اختتام ببخشید.(1) و مسلم است اولاً این حکم همیشگی است، پس زمانحیات این ذوات مقدّسه را هم فرا می گیرد، که حاجیان که به حجّ مشرّف شده ولی در زمان غیبت به سر می برند با زیارت امامی که مسلماً همگی در آن زمان از دنیا رفته اند مگر حجّت غائب علیه السلام ، حجّ خود را اکمال نمایند و اختتام بخشند. و ثانیاً با این زیارت رفتن بدانند که معصوم همیشه در حال حیات است. لذا فرموده با زیارت ما حجّ را تمام کنید. البتّه حسب مبانی فقهی شیخ صدوق می فرماید این حکم فوق، در حال اختیار زائر و حاجی است و الاّ اگر اضطرار پیش آمد کرد و از راه مدینه مسیر را به سوی مکه انتخاب نمود، افضل آنست که اعمال عبادی خود را از مدینه و زیارت رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) شروع کند. چرا که اگر ورود مدینه، و زیارت پیامبر و ائمه ( علیهم السلام) مدفون در آن شهر را رها کند، برای او جائز نیست. چرا که شاید به عللی، دیگر نتواند بعد از اعمال حجّ به مدینه برگردد.(2)

مرحوم شیخ مفید در این باره که امامان هدایت ( علیهم السلام) در حال حیات و صاحبان حیات ابدی هستند می فرماید: به راستی که رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و

ص: 30


1- - مَن لا یحضره الفقیه: ج 2، ص 334، باب 214، ح 1.
2- - مَن لا یحضره الفقیه: ج 2، ص 334، باب 214.

امامان از عترت آن بزرگوار ( علیهم السلام) ، پس از شهادتشان از حالات شیعیانشان آگاه بوده و احوال آنها بر ایشان مخفی نمی باشد. چرا که خداوند متعال آنها را لحظه به لحظه از حال شیعیانشان آگاه می نماید. آنان سخن کسی را که در کنار قبور مطهّر آنها به نجوا می پردازد، به عنایت ویژه ای از عنایتهایخاصّ خدائی می شنوند، و خداوند بدین وسیله آنها را از عموم بندگان ممتاز ساخته، و مناجات شیعیان را از راه دور به آنها می رساند، چنانچه در روایت آمده است.(1)

آری معصومین ( علیهم السلام) به فضل و اذن خدای منّان، صاحبان حیات حقیقی و ابدی هستند. لذا با تشرّف به خدمتشان و زیارت قبور منوّرشان، انسان مؤمن، به زیارت خدای منّان نائل می آید. لذا مرحوم شیخ صدوق می فرمایند: زیارت خدا، همان زیارت انبیاء و حجّت های او ( علیهم السلام) هست. هر که آنان را زیارت کند، به زیارت ذات ربوبی نائل گشته. چنانچه هر آنکه آنان را اطاعت ورزد، به تحقیق خدای را مُطاع بوده، و هر که نافرمانی از آن ذوات مقدّسه نماید، نافرمانی او را نموده. و هر که تابع آنان شود، تبعیّت حقّ را کرده. و این اعتقاد آنچنانی نیست که مشبّهه تأویل کرده اند. چرا که

ص: 31


1- - أوائل المقالات: ص72.

خدای عزّوجلّ از این کفریّات و تشابیه متعالی است به علوّ کبیری.(1)

و این عقیده از آنجا نشأت گرفته که معرفت و شناخت خدا غیر از معرفت و شناخت حجج الهی نبوده و در یک راستا می باشد. که اگر شما امام را بشناسی، خدا را شناخته ای.

حضرت امام باقر علیه السلام فرموده اند: تنها کسی به خدای تعالی شناخت دارد و او را می پرستد که خدا را و امام زمانش را، که از ما اهل بیت ( علیهم السلام) باشد، بشناسد و کسی که خدا را و امام وقت خود را نشناسد، در واقع غیر خدا را شناخته و می پرستد.(2)

زیارت سبب شناخت

زیارت معصوم علیه السلام ، بهترین راه برای شناخت و حصول معرفت به معصوم است که در نتیجه حصول معرفت اللّهی را به دنبال دارد.

از همین جاست که در روایات، اینقدر تأکید بر زیارت معصومین شده، چرا که منتجّه آن معرفت است، که آن معرفت، علّت خلقت جنّ و انس می باشد.

ص: 32


1- - من لا یحضره الفقیه: ج 2، ص 56، باب 27.
2- - المعجم الأوسط: ج 3، ص 122، ح 4.

لذا خدای منّان فرموده: و مٰا خَلقتُ الجِنَّ و الأِنْس اِلاّ لِیَعبُدوُن (و ما جنّ و انس را نیافریدیم مگر برای اینکه مرا پرستش کنند).(1) که در تفاسیر(2) حسبروایات، فرموده اند یعنی خلق نفرمود مگر برای معرفت، که معرفت هم حاصل نشود مگر به شناخت اهل هر زمانی، امام زمان خودش را. که در نتیجه بدان سبب عبادت حقیقی حضرت حقّ صورت خواهد گرفت.

حقیقت زیارت و وظائف آن

از برای زیارت ائمه هدی ( علیهم السلام) شأن و منزلتی خاصّ وجود دارد، که باید در وقت زیارت ملاحظه گردد. ما در گذشته کمی درباره حقیقت زیارت، صحبت به میان آوردیم، و حضور روحی و جسمی را مطرح نمودیم. ولی از آنجائی که اصل و ریشه و آن حقیقت زیارت، تحقّقش بسیار مشکل است، چرا که گاهی انسان در حریم کبریائی حضور دارد، ولی دل و روح، جای دیگری است، و حتی برعکس این هم تجلّی می کند، که انسان در مکانی دیگر است، ولی دل به دلدار داده، و در حریمش سیر می کند، لذا خدای منّان و حجج الهی برای شیعیان و دلدادگان به خاندان وحی وظائفی را

ص: 33


1- - ذاریات: 56.
2- - نورالثّقلین: ج 5، ص 132، ح 58.

مقرّر فرموده اند، تا با عمل به آن وظائف، تا به حدّی خود را به آن واقع و حقیقت نزدیکتر بنمایند.

وظائفی ظاهری

1- خداوند منّان در سوره طه می فرماید: من پروردگار توأم، تو نعلین از خود بدور کن که اکنون در وادی مقدّس طوی قدم نهادی.(1) در مجموعه ای از تفاسیر، این آیه را به ظاهری و باطنی معنا نموده، که در جمع بین ظاهر و باطن هم هیچ منافاتی وجود ندارد.

حضرت موسی علیه السلام به خدا عرضه داشت: خدایا محبّتم را برای خودت خالص کردم، و قلبم را از غیر تو شستشو دادم، در حالی که محبّت ایشان به اهل و عیال بسیار بود. خدای منّان فرمود: نعلین خود را بکن، یعنی محبت اهل و فرزند را از قلبت دور کن و جدا نما، اگر برای ما خالص مدهآمده ای، و از میل به غیر ما شستشو بده. چرا که آن وادی برای ارواح مقدّس شده، و ملائکه در آنجا برگزیده شده اند.(2)

و بعضی اشاره کرده اند که: حق تعالی او را به خلع و کندن امر نمود، تا پای موسی علیه السلام ارض مقدّس را مس و لمس نماید، و برکت آنجا به او برسد.

ص: 34


1- - طه: 12.
2- - نورالثّقلین: ج 3، ص 374، ح 42 و 47.

و علاوه که این عملکرد، تعلیم طریق تواضع است و ادب. لذا سنّت است که پای برهنه طواف کعبه نمایند، و همچنین چون به بقاع شریفه نزدیک شوند مانند ضرایح مقدّسه ائمه هدی ( علیهم السلام) پای را برهنه کنند. و روایتستکه حضرت موسی علیه السلام نعلین را پوشیده بود، تا از لوث انجاس و خوف اذیّت حشرات ایمن باشد. که حقتعالی به خلع آنها امر فرموده، و او را از آنچه می ترسید، ایمن گردانید. و به طهارت آن موضع او را آگاه نمود. که تو در وادی مقدّس و مبارک پای نهاده ای. و اهل اشارت گفته اند که مراد آنست که فکر دنیا و آخرت را از دل بیرون کن، یعنی در عالم تجرید، قدم به دو کون بگذار. و چون آن کرد، نداء آمد که تو را برگزیدم برای نبوّت، پس گوش فرا ده از برای وحی به تو.(1) و گفته شده که طوی به ضمّ طاء یا کسر آن موضعی در شام است.(2) و اگر چه روایاتی اشاره به این معنا دارد، که آن درختی که موسی علیه السلام از آن صدا را شنید در کربلاء بوده(3) و بعضی دیگر اشاره به سرزمین نجف اشرف کرده که قطعه ای از طور می باشد.(4) لذا امام صادق علیه السلام فرمود: ای پسر مارد، هر آنکس جدّم علی مرتضی علیه السلام را عارفاً بحقّه زیارت کند، به هر قدمی که بر می دارد و می گذارد، حجّ مقبول و

ص: 35


1- - طه: 13.
2- - منهج الصّادقین: ج 5، ص 473، مقتنیات الدّرر: ج 7، ص 101.
3- - دارالسّلام: ص 611.
4- - الأنوار السّٰاطعه: ج 1، ص 365 ، روائح النّسمات: ص 345.

عمره مبروره برایش ثبت می شود. به خدا قسم که ای پسر مارد، خدای متعال قدم و پائی که در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام خاک آلوده شود و بر آنگرد و خاک نشیند، چه پای پیاده چه سواره به آن زیارت مشرّف شود، بر آتش جهنّم حرام گردانیده است. ای پسر مارد این حدیث را با آب طلا بنویس.(1)

آری خاک و زمین بقاع مقدّسه و حرم های اهل بیت ( علیهم السلام) هم، در دیدگاه شارع مقدّس، خود وادی مقدّس است و موضوعیّت دارد. لذا دستور و امر به خلع نعل داده اند، که در ظهور ظاهری، خود نوعی احترام و تواضع است، و در بطون باطنی، وادی مقدّسی است که باید حرمت آن حفظ شود. تا با این حرکت، برکت ظاهری و باطنی آن ارض مبارک را درک نماید. و آن بقاع مقدّسه به تنهائی، بلکه خاک راه زیارتشان هم در انظار مبارکشان اکسیر اعظم است. چنانچه به این واقعیّت، شاعر گرانقدر اهل بیت ( علیهم السلام) أبوالحسن جمال الدّین خلیعی، در قضیّه ای که برای او پیشامد کرد در راه زیارت حضرت أباعبداللّه الحسین علیه السلام ، اقرار کرده است. چرا که آمده بود از برای غارت زوّار حضرت، که در عالم خواب دیده بود، او را به سوی آتش جهنّم می برند، ولی از برکت غبار پای زوّاری که از کنار او گذشته بودند، و آن غبار

ص: 36


1- - تهذیب الأحکام: ج 6، ص 25، باب 7، ح 6.

بر بدنش نشسته بود، او از جهنّم و آتشش نمی سوزد، که بلافاصله از خواب بیدار گشته و متنبّه شده، و به ولاء اهل بیت ( علیهم السلام) اقرار نموده، و به حائرحسینی آمده و دو بیت شعری را در مقام بیان این حقیقت سروده ،که علّامه در الغدیر آن را با اشعار حاج مهدی حلّی، که اشعار خلیعی را مخمّس نموده، ایراد کرده اند. و ما هم از برای تبرّک در اینجا متذکّر آن اشعار، که خود درسی است اعتقادی، می شویم.

أرٰاکَ بِحیٖرهٍ مَلأَتکَ رَینٰا *** و شَتَّتکَ الهَویٰ بَیناً فَبیْنٰا

فَطب نَفساً وَقر بِاللّه عینٰا *** اِذٰا شِئتَ النَّجٰاه فَزُر حُسْینٰا

لِکَی تَلقیٰ الإلٰه قَریٖر عَین

اِذٰا عَلِم المَلاٰئکُ منکَ عَزمٰا *** تَروُم مَزٰارَه کتبوُکَ رَسْمٰا

و حُرِّمتَ الجَحیمُ عَلَیکَ حتمٰا *** فَانَّ النّٰار لَیْس تَمُسُّ جِسمٰا

عَلَیه غُبٰار زُوّار الحُسَیْن(1)

در آخر از برای فهم این عقیده عالیه، که ذوات مقدّس آل اللّه ( علیهم السلام) ، خود وادی مقدس، و حریمشان هم جلوه ای از جلوات وادی مقدّس است، لذا ما هم باید یکی از آن آداب، که خلع نعل ظاهری و باطنی است را،

ص: 37


1- - موسوعه الغدیر: ج 7، ص 23.

در توجّه به آن مظاهر الهی رعایت کرده، و خود را به این سبب، کمی بهانوار مقدّسه نزدیکتر بنمائیم، حدیث حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را یادآور می شویم.

علی بن أبی حمزه می گوید با حضرتشان در منی بودم، سپس ایشان به خانه ای در مکّه رفتند و من هم نزد ایشان آمدم. حضرت نماز مغرب را خواندند که من بر حضرتشان وارد گشتم، فَقٰال: اِخْلَع اِنَّکَ بِالوٰاد المُقدّس (نعلین خود را درآور که به وادی مقدّس وارد می شوی). که من هم نعل خود را درآورده و با حضرتشان نشستم.(1) آیا به راستی شما از این حدیث چه استنباطی می نمائید؟ آیا غیر از این است که هر کجائی که نفس نفیس امام معصوم علیه السلام نزول اجلال نمودند، همانجا وادی مقدّس است؟

2- خدای عزّوجل در سوره حجرات می فرماید: ای اهل ایمان، صدای خود را، بر صدای پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بلند ننموده و با صدای بلند با ایشان تکلّم ننمائید. چونان سخن گفتنتان با یکدیگر که اعمال نیک شما محو و باطل می گردد و شما آن را نمی فهمید ۝ آنان که نزد رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) به صدای آهسته

ص: 38


1- - نورالثّقلین: ج 3، ص 374، ح 49.

و آرام سخن گویند، آنها هستند که در حقیقت خداوند1- دلهایشان را برای مقام رفیع تقوا آزموده و آمرزش و اجر عظیم را نصیبشان فرموده است.(1)

این دستور اخلاقی قرآن، درسی اخلاقی است، که به ما زوّار قبور مقدّس حضرات معصومین ( علیهم السلام) می فهماند، این روضات مقدّسه، باید اکرام و احترام شود. یکی از آن آداب این است که تا محضر حضرت هستی، صدای خویش را بلند ننموده و به آهستگی سخن گفته و مناجات نمائی. چنانچه عارفان به حقوق این خانواده، حتّی به خود اجازه نمی دهند که گردن حقارت و عجز را در برابر حضرات ( علیهم السلام) راست کرده و فقط با توجّهی به ساحت ایشان، و یادآوری فضائل و مصائبشان، قطراتی از اشک را که سرمایه کلّی ایشان است، چنانچه مولای متّقیان علیه السلام در دعای کمیل به ایشان آموخته که: اِرحَم مَن رَأسُ مٰالِه الرَّجٰاء و سِلاحُهُ البُکٰاء، بر گونه های خود سرازیر کرده و از محضرشان مرخّص می شوند. و اگر دستور موالیان کرامشان نبود، زبان عجز در دهان نگردانیده و حوائج خویش را بیان نمی نمودند. چرا که خود را غرق در نعمت ولایتشان که اعظم النِّعم است دیده و از شکر همین نعمت هم خود را عاجز می پندارند.

ص: 39


1- - حجرات: 2 و 3.

چنانچه حقیقت هم همین است، تا چه رسد که بخواهند، عرض حاجتیبنمایند. و اساساً همین حضور را، به محضر حضرات عین بی أدبی تلقّی می کنند.

شکر نعمت ولایت

مرحوم آیت اللّه میرجهانی در این باره مطالبی را بیان داشته اند که ذکر آنها را در این مقام سزاوار دیده، لذا عین کلمات ایشان را متذکّر می شوم.

ایشان خزینه داران خدا، و آقایان اوّلین و آخرین اند. زیرا که خدا، دنیا و آخرت و آنچه را که در آنها و بر آنها و مابین آنهاست، برای ایشان آفریده، و همۀ آنها مِلک و مُلک ایشان و همه بندگان، غلامان و کنیزان و رعیّتهای ایشان اند، و در نعمتهای ایشان زیرورو می زنند. پس ایشان اند نعمتهای بزرگ خدا در میان شهرها و بندگان خدا در ظاهر و باطن. و هر که در آنها هست، واجب است که محمّد و آل محمّد ( علیهم السلام) را شکرگزار باشد. و اشاره به این معنا است فرموده خدای تعالی: اَنِ اشکُرلی و لِوٰالِدَیْکَ (شکر مرا و شکر والدین خود را به جای آور)(1)، که تفسیر شده است به محمّد و علی ( علیهما السلام ) . همچنان که واجب شده شکر پدر و مادر جسمانی، به طریق اولی واجب

ص: 40


1- - لقمان: 14.

است شکر والدین هدایتی، چنانچه فرموده رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) است که: اَنٰا وعلیٌّ أبَوٰا هذِه الأمَّه (من و علی دو پدر این امّت می باشیم)(1)، و نیز فرموده: یٰا علیّ مَلعُون مَن مَنَع اُجْرهَ الأَجیٖر، مَلعُونٌ مَن کٰان عٰاقاً لِوٰالِدَیه، ثمَّ قٰال: أنٰا أجیٖر هذِه الأُمَّه و أنٰا و أنتَ أبَوٰا هذه الأمَّه (یا علی لعنت کرده شده کسی که منع کند مزد اجیر را، لعنت کرده شده است کسی که عاقّ پدر و مادر شده، من اجیر این امّتم و من و تو پدر این امّت می باشیم).

امّا دلیل اجیر بودن پیغمبر، آیه شریفه: قُل لاٰ أسئلکُم عَلَیه أجراً اِلاَّ الْمَوَدَّهَ فی القُربیٰ (یعنی بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم)(2)، است و مزد رسالت آن حضرت دوستی در حقّ ذوی القربای آن جناب است. مراد از ذوی القربا اهل بیت و ذریّه پیغمبرند. و مراد از اهل بیت علی و فاطمه و حسن و حسین و نه نفر امام هائی هستند که از فرزندان حسین اند، که آخر آنها امام دوازدهم حضرت حجه بن الحسن العسکری علیه السلام است. و مراد از ذریّه، تمام اولادهای فاطمه (سلام الله علیها )اند، نسلاً بعد نسل تا قیام قیامت، طبق اخبار متواتره. پس بر بنده واجب است، اطاعت

ص: 41


1- - بحارالأنوار: ج 16، ص 95، ح 29.
2- - شوری: 23.

مولا و آقای خود. چه گمانی خواهد برد نسبت به موالی و آقایان خود،که ائمه طیّبین و طاهرین و مودّتشان مزد رسالت پیغمبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) ، می باشند و همه بندگان خدا، غلامان و کنیزان ایشانند. لذا از روی تحقیق بر همه واجب است، اطاعت ایشان و شکرگزاری از ایشان. چنانچه از ایشان روایت شده که فرموده اند: مَن لَم یَشکُر النّٰاس لَم یَشْکُراللّه (کسی که شکر نعمت و احسان مردمان را نکند، خدا را شکر نکرده است).(1) و ائمه ( علیهم السلام) ، اولیاء نعم می باشند و بر همه شکرگزاری از ایشان واجب است.(2)

لذا امام هادی علیه السلام در زیارت جامعه می فرمایند: و اَوْلیٰاء النِّعم (شمائید سرپرستان نعمت های الهی).

حضور نزد قبور

در مقام بیان آن مطلبی که عرضه داشتیم، که عارف به مقامات حضرات اهل بیت ( علیهم السلام) ، حقیقتاً حضور خود را در نزد قبور مبارک ایشان، عین بی ادبی تلقّی می نماید، تا چه رسد بخواهد عرضه حاجات کند. و اگر امر حضرات به حضور و زیارت نزد قبور ایشان،

ص: 42


1- - مستدرک الوسائل: ج 12، ص 358.
2- - ولایت کلیّه: ص 290.

از لسان مبارکشان صادر نمی گردید، آن مکان های مقدّس را برایاهل آنجا که خواصّ شیعیان باشد، ترک می نمود و آنجا را مخصوص حضور آنها می دانست.

لذا مرحوم ملّای دربندی در اسرار، قضیّه ای را حول این بحث مطرح می کنند، که شخصی از بزرگان هند به کربلا مشرّف شد و از زمان ورودش به حرم مبارک حاضر نگشت. بلکه هر وقت اراده زیارت می نمود به پشت بام منزلش رفته و عرضه می داشت: السَّلامُ علیٰ سَیِّد الشُّهدٰاء. و به پائین بر می گشت. این خبر به نقیب آن زمان، سیّد اجلّ آقا سیّد مرتضی رسید. به منزل او آمد و او را ملامت بسیاری نمود. و امر کرد که باید به حرم مشرّف شوی. آن شخص هندی به سیّد عرض کرد که یا نقیب الأشراف، از من مال های بسیار و چیزهای گرانبها بگیر، ولی به حضور در حرم مرا امر نفرما. ولی سیّد از آن همّت عالی، به غضب آمد و او را امر به حضور نمود. او برخواست و غسل کرده، پاکیزه ترین جامه های خود را پوشید و از منزل بیرون آمد. با پای برهنه و حالت خضوع و خشوع و سکینه و وقار، در حالتی که دانه های اشک بر صفحات رخسارش جاری بود. تا رسید به درب صحن شریف و در آنجا برای خدا سجده نمود و زمین را بوسید. وقتی که از سجده برخواست، مثل جوجه مرغی می لرزید، و مرتعش بود و رنگ او تغییر کرده و زرد شده بود، که گویا روح از ثلث بدنش بیرون رفته، از آنجا گذشت تا رسید

ص: 43

به درب کفش کن، به همان نحو اوّل به سجده افتاد و زمین را بوسید وحالت او به حالت نزع و جان دادن شبیه بود، چون به بالای ایوان مبارک رسید، آمد تا به در رواق، چون چشمش به آن قبر شریف افتاد، آه پردرد مثل آه زن بچّه مرده کشید و گفت: آیا اینجاست مدفن سیّدالشّهداء علیه السلام ؟ آیا اینجاست قتلگاه سیّدالشّهداء علیه السلام ؟ پس از آن فریادی کشید و روح از بدن او مفارقت کرد.(1)

آری به راستی عارفان واصل، و عاشقان دلداده اینگونه اند، که ادب حضور نزد معصومین ( علیهم السلام) را، ادبی خاصّ می پندارند و چه بسا اصل حضور را عین بی ادبی.

به این قضیّه توجّه بفرمائید:

مرحوم ملاّ محمّدتقی مجلسی، والد علاّمه محمّدباقر مجلسی ( رحمه الله علیه ) در ضمن قضیه ای می فرماید: زمانی که به زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام ، خداوند متعال مرا موفق گردانید، در حوالی روضه مقدّسه مشغول به مجاهدت و ریاضت ها گشتم، و به برکت آن بزرگوار، مکاشفات بسیار بر من روی داد، که عقول ضعیفه، آن را متحمّل نمی تواند شد. در آن عالم، بلکه اگر بخواهم بگویم، در میان نوم و یقظه بودم، که ناگاه دیدم در سرّ مَن رأی هستم و

ص: 44


1- - اسرار الشّهاده: ص 145.

مشهد آنجا را در غایت ارتفاع و زینت دیدم. و دیدم لباس سبزی ازلباس های بهشتی، بر سر قبر امامین همامین عسکرییّن ( علیهما السلام ) افکنده بودند، که در دنیا مثل آن را ندیده بودم و آقای ما و مولای همگان، حضرت صاحب العصر و الزّمان علیه السلام را دیدم که، نشسته و بر قبر تکیه کرده و روی آن جناب به جانب درب است. پس چون آنجناب را دیدم، به خواندن زیارت جامعه کبیره با صدای بلند، مانند مدّاحان شروع نمودم. پس چون آن زیارت را تمام کردم حضرتشان فرمودند: خوب زیارتی است. عرض کردم: آقای من، روح من فدای شما باد، این زیارت جدّ شماست؟ و به سمت قبر حضرت هادی علیه السلام اشاره کردم. فرمود: بلی، داخل شو. چون داخل شدم نزدیک درب ایستادم. آن جناب فرمود: پیش بیا (به این جمله علاّمه توجّهی بفرمائید) گفتم: می ترسم به سبب ترک ادب کافر بشوم. آن جناب فرمود: که چون به اذن ما باشد باکی نیست. پس اندکی پیش رفتم و حال آنکه ترسناک بودم و می لرزیدم. حضرت فرمود: پیش بیا و بنشین. عرض کردم: که می ترسم، پس فرمودند: مترس و بنشین. چون نشستم، مانند نشستن غلامی در نزد آقا و مولای خود، آن بزرگوار فرمود: استراحت کن و مربّع و چهارزانو بنشین. پس به درستی که تو زحمت کشیده و پیاده و پای برهنه آمده ای.(1)

ص: 45


1- - روضه المتّقین: ج 5، ص 451 ، لوامع صاحبقرانی: ج 8، ص 664.

اینگونه بوده اند، و باید اینگونه باشیم، که حتّی حضور خود را عین بی ادبی، و بی ادبی نزد امام را کفر، تلقّی نمائیم. چنانچه علاّمه مجلسی اوّل ( رحمه الله علیه ) نزد حضرت این تعبیر را به کار برده، و ایشان او را نهی ننمودند. بلکه با بیان خویش، که چون ما اذن حضور می دهیم، بر شما باکی نیست، اعتقاد او را امضاء و تأیید نموده اند. چرا که حرمت آن بزرگواران بعد از شهادت، مثل حرمت ایشان در حال حیات است و حرمتشان همان حرمت رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) می باشد. چنانچه علاّمه در بحار، بر این عقیده، ادّعای صدور روایت را فرموده اند.(1)

لذا برای رعایت این وظیفه و عمل نمودن طبق ادب اسلامی، برای حضور نزد قبور حضرات آل اللّه ( علیهم السلام) ، در روایاتی، ما را به طهارت از خبث و حدث، امر فرموده اند.

مرحوم شهید اوّل در کتاب دروس خود، در قسمت مزار، چهارده امر را از آداب تشرّف بیان داشته اند، که در اینجا به نظر خوانندگان این اوراق می رسانیم:

ادب اوّل: غسل نمودن، قبل از دخول به مشهد و روضه مبارکه و داشتن طهارت. و اگر قبل از دخول حدثی مثل خروج ریح از شکم انسان یا خروج

ص: 46


1- - بحارالأنوار: ج 97، ص 124، باب 3.

بول و غائط از موضع معتاد، برای شخص زائر رخ داد، باید غسل خود را اعاده کند.

و اینکه با لباسی طاهر و نظیف با حالت خضوع و خشوع وارد گردد.

و امّا طهارت از خبث، مثل حالت جنانت، که به طریق اولی باید برای زائر حاصل شود و بعد وارد بر حریم مطهّر بگردد.

ازدی می گوید: از مدینه خارج شدیم و قصد منزل امام صادق علیه السلام را نمودیم، که در بیرون از کوچه های شهر، ابابصیر را در حالتی که جنب بود ملاقات نمودیم. در حالی که به حالت جنابت او قبل از ورود به امام خبری نداشتیم.

پس از ورود بر حضرتشان سلام کردیم، و حضرت سر مبارک را به سوی ابوبصیر بلند کرده و به او فرمودند: ای ابابصیر آیا نمی دانی که برای شخص جنب، سزاوار نیست که با آن حالت وارد بر خانه و بیوت انبیاء گردد؟ که ابوبصیر از آنجا برگشت و ما داخل شدیم.(1)

و در حدیثی دیگر حضرت صادق آل محمد ( علیهم السلام) در تأویل آیه شریفه: خُذُوا زیٖنَتَکُم عِنْدَ کُلِّ مَسْجِد (زیورهای خود را در مقام

ص: 47


1- - بحارالأنوار: ج 97، ص 125، ح 2.

عبادت بر خود برگیرید)(1)، فرمودند: غسل نمودن، زمان ملاقات با هر امام.(2)

و در اینکه زمان آن غسل باید چه وقتی باشد، که آیا متّصل به زیارت باشد و بلافاصله بعد از غسل زیارت انجام بگیرد، یا غسل آنروز تا شب کفایت می کند و غسل شب تا طلوع فجر و اگر چه بخوابد و حدثی از او صورت بگیرد، و یا غسل روز برای روز است و غسل شب برای شب؟ که بالنّتیجه هر مکلّفی باید در این فرع فقهی به نظر مرجع خود رجوع نماید و در بین غسلهای مستحبّی و کیفیّت آن، جویای پاسخ به این مسائل مرتبطه به غسل زیارت بشود. چرا که غسل زیارت، ظاهر تو را طاهر می گرداند و با توجه به توبه و استغفار، از آنچه که از تو صادر شده، یا بدان معتقدی، که با توحید و امتثال از نبوت و ولایت سازگاری ندارد، باطن خود را شستشو داده و طاهر می گردانی.

ادب دوم: وقوف بر باب حریم امام و دعاء نمودن و طلب اذن دخول به ادعیه وارده از حضرات معصومین ( علیهم السلام) . چرا که با این وقوف خود، در مقام درک آن بر می آئی که اینجا حظیره قدس است و محلّ التجاء

ص: 48


1- - اعراف: 31.
2- - بحارالأنوار: ج 80، ص 168.

ملائکه و جنّ و انس. و ظهوری از حقیقت قیامت، که در آنجا هم باید چونان اینجا، بر درگاه این بزرگواران توقّف نمائی و خود را در مقام حساب ببینی. و از این حقیقت امام هادی علیه السلام پرده کنار زده و در زیارت جامعه فرموده: اِیٰابُ الخَلقِ الیکُم و حِسٰابُهُم عَلیکم (خلائق باید نزد شما بیایند و حسابشان با شماست).

ادب سوّم: توقّف نزد قبر امام چه در حالت چسبیده به قبر و چه با فاصله ایستادن. چرا که با دیدن قبر مبارک، نور کبریائی بر ظواهر و بواطن تو می درخشد، و از این احساس، روی به فطرت خدائی خود می آوری، و زبان به بیان توحید و نبوت و ولایت می گشائی و به مقام خشوع می رسی.

ادب چهارم: رو به قبر امام ایستادن و قبله را پشت سر خود قرار دادن. چرا که توجّه به معصوم، حقیقت توجّه به خدای منّان است. و رو به قبله کردن هم، اصلاً نمادیست برای ظهور آن حقیقت. پس فرمود رو به قبر بایست، که در حقیقت رو به قبله واقعی و کعبه واقعی کرده ای. چرا که خود ذوات مقدّسه حضرات ( علیهم السلام) فرمودند: نَحنُ کعبَهُ اللّه و قِبلَه اللّه (مائیم حقیقت کعبه و قبله الهی)(1). و اگر چه به حسب ظاهر، تکلیف شرعی برای اقامه نماز، روی کردن به قبله ظاهری می باشد.

ص: 49


1- - تأویل الآیات الظّاهره: ص 22.

ادب پنجم: قرائت زیارت طبق دستور ائمه هدی ( علیهم السلام) ، اگر چه، یک سلام و حضور پیدا کردن در نزد قبر مبارک، او را عنوان زائر کفایت می کند، چرا که اقل مراتب زیارت را بدین نحو معنا کرده اند.

ادب ششم: خواندن دو رکعت نماز زیارت هنگام فراغ و بیرون آمدن از محضر حجّت خدا.

ادب هفتم: بعد از دو رکعت نماز، طبق دستور دعا کند.

ادب هشتم: مقداری از قرآن را تلاوت کرده و به امام مزور هدیه کند.

ادب نهم: با حضور قلب در تمامی لحظات زیارت باشد و از ذنوب توبه و استغفار نماید. چرا که حضور جسمی و حضور قلبی و توجّه به فضائل و مصائب آن حضرات، که نتیجه اش جاری شدن اشک محبّت و حزن، که مقام جمع الجمعی است و مقام اجتماع مقبول و قابل و مقام اتّصال، برای زائر فراهم می آید.

ادب دهم: به خادمان و محافظین این درگاه تصدّقی بنماید.

ادب یازدهم: زمانی که از زیارت منصرف شد و بیرون آمد، مستحبّ است که دوباره به سمت امام برگردد. چرا که شاید در مقام فهم حقیقت، اِنّٰا لِلّٰه و اِنّٰا اِلَیْهِ رٰاجِعُون برآید، و عبارت آخر زیارتی که درصدد شرح آن هستیم که:

ص: 50

لَقَضَیْتُ بَعْضَ وٰاجِبَکُم بِتکرٰار المَزٰار (هر آیه با تکرار زیارت شما، بعضی از حقوق واجبتان را که بر گردن دارم قضاء می نمایم) را به عرصه ظهور بکشاند.

ادب دوازدهم: حالات و اخلاقیّات زائر پس از زیارت، بهتر از ماقبل زیارت بشود. چرا که هدف آن بزرگواران از توصیه به زیارت، نزدیک شدن حالات زائر باشد، به حالات و صفات ایشان.

ادب سیزدهم: زمانی که از زیارت، به خواسته خویش رسید، در خروج تعجیل نماید. و روایت شده که به صورت قهقری برگردد تا پشت خود به امام نکند تا جائی که قبر را دیگر نبیند.(1) چرا که اگر از خواندن زیارت و نماز و مناجات و عرضه حوائج به محضر امام، فارغ شود و بدون توجّه و اعمال عبادی در آن مکان بماند، نوعی بی ادبی به حجّت خداست. و اگر در تمام آنات و لحظات حضور خویش، در روضه مطهّره، با حجّت خدا باشد و در مقام توجّه به آن حضرت، و اگر چه زیارتی نخواند و اقامه نمازی نکند، که باید گفت طوبیٰ له و حُسْن مَآب . و اینکه در حال خروج، پشت به امام نکند، چرا که امریست که مسلّماً حمل به بی ادبی می شود.

ص: 51


1- - الدّروس الشرعیّه: ج 2، ص 22.

چنانچه در عرف هم، اینگونه رفتار با شخص عادّی، تلقّی به بی ادبی می شود.چنانچه نسبت به این مسئله، در باب نماز خواندن پشت به امام، که قبر حضرت پشت سر انسان، بدون وجود مانعی باشد، مراجع عظام می فرمایند: این عملکرد امریست حرام، علاوه که بعضی از ایشان حکم به بطلان نماز هم می کنند و دستور به اعاده آن را می دهند که با رجوع به رسائل عملیه حکم واضح می گردد.

مثلا: حضرات آیات سیّد ابوالحسن موسوی اصفهانی(1) و شیخ حسین وحید خراسانی(2) و سیّد محمّدرضا گلپایگانی(3) و سیّدعلی سیستانی(4)، در رسائل خود حکم به بطلان و حرمت نماز می کنند.(5)

بلکه در دستورات، به ما آموزش داده اند که برای اقامه نماز، به پشت سر قبر امام برو، و آن قبر را بین خود و خدای خود، در عالم باطن واسطه قرار ده و با توجّه به معصوم، نماز را برای حضرت حقّ قربه اِلی اللّه به جای آور. که بدین واسطه خدای منّان به نماز تو آبروئی ببخشد و به برکت

ص: 52


1- -وسیله النّجاه: ج 1، ص 74، مقدمه 4، مسئله 209.
2- - توضیح المسائل: ص 361، شرط چهارم، مسئله 894.
3- - مجمع المسائل: ج 1، ص 133، سؤال 25.
4- - توضیح المسائل: ص 183، مسئله 873.
5- - برای اطلاع بیشتر از روایات و نظرات فقهاء عظام در این مسئله به کتب وسائل الشیعه ج 3 باب 27 مبحث مکان مصلّی و العروه الوثقی کتاب الصّلاه و المستمسک ج 5، ص 463 و دیگر کتب فقهی مراجعه کنید.

قبر حضرات اهل بیت ( علیهم السلام) آن عبادت را از تو بپذیرد. و صد البتّه که این توجّه و حرکت بدین معنا نیست که قبر حضرت را برای خود قبله قرار دهی، بلکه قبله توجّه به سوی شهر مکّه است و همان توجّه باطنی به قبر امام معصوم علیه السلام قبله روحانی شخص موالی و شیعه آن خانواده می باشد. و اینکه از برای سجده بر روی قبر هم، جوازی برای تو صادر نگشته است. بلکه همین حضور پشت سر قبر و احترام نسبت به آن، و عدم تقدّم و حتّی تساوی با آن، و توجّه معنوی به سوی معصوم، همان حقیقت نمازی است که از تو طلب نموده اند. که به این معنا حضرت امیر عوالم علیه السلام اشاره فرموده، آنجا که به سلمان و ابوذر در حدیث نورانیت فرمودند: آنانکه صلاه و نماز را اقامه می کنند در واقع ولایت مرا اقامه کرده اند. پس هر که مرا دوست بدارد حقیقتاً نماز را به پا داشته.(1)

که با این بیان، حضرت اشاره به باطن و حقیقت نماز می فرمایند. و الاّ ظاهر نماز که همان برپا نمودن حرکات و سکناتی است که در فقه اسلامی به ما آموزش داده اند.

آری توجّه به صاحب دین، حقیقت دین داری است، که مسلّماً با ظواهر دین، که عمل به واجبات و ترک محرّمات است جمع گردد. و این پشت سر

ص: 53


1- - مشارق أنوار الیقین: ص 303.

قبر قرار گرفتن برای اقامه نماز، خود مصداقی برای جمع بین ظاهر و باطن دین است. لذا مرحوم سیّد بحرالعلوم در ارجوزه فقهیّه خود، که به تعبیر صاحب روضات، تا به حال مثل این کتاب در تمامی متون فقهی ما نوشته نشده. لذا صاحب کتاب جواهرالکلام، ابیات این کتاب را در مقام تحقیق، به منزله نصوص معتبره، تلقّی نموده و استفاده می کرده است(1)، این عقیده را به شعر درآورده است. که ما تمامی آن اشعار را که متضمّن مطالب عالیه می باشد در اینجا از باب احیاء میراث علمی، متذکّر می شویم:

أکثِر مِن الصَّلاٰه فی المَشٰاهِد *** خَیرُ البُقٰاع أفْضل المَعٰابِد

لِفَضْلِهٰا اخْتیٖرت لِمَن بِهنَّ حَل *** ثُمَّ بِمَن قَد حَلَّهٰا سَما المَحَل

والسرُّ فی فَضْل صَلاٰهِ المَسْجِد *** قَبْر لمَعْصوم بِه مُسْتَشْهَد(2)

بِرشَّه مِن دَمِه مُطَهَّره *** طَهَّره اللّٰه لِعَبدٍ ذَکرَه

وَ هِی بُیُوتٌ اَذِنَ اللّٰه بِأَن *** تُرفَع حتّیٰ یُذکَرأسْمُه الحَسَن

وَمِن حَدیٖثِ کَربَلاٰ و الکَعْبه *** لِکَربَلاٰ بٰانَ عَلُوِّ الرُّتْبه(3)

ص: 54


1- - روضات الجنّات: ج 7، ص 214.
2- - برای اطلاع از معنا و شرح این بیت که طبق روایت بیان گشته است به مقدمه نهم کتاب اسرارالشّهاده مرحوم دربندی مراجعه فرمائید.
3- - برای فهم کامل این بیت و اطّلاع بیشتر از جریان حدیث مفاخره و افضلیّت کربلا بر کعبه مطالعه کتاب مصباح الحرمین مرحوم ملاّ عبدالجبّار بن زین العابدین شکوئی را پیشنهاد می نمائیم

و غَیْرهٰا مِن سٰائِر المَشٰاهِد *** أمْثٰالها بِالنَّقْل ذیٖ الشَّوٰاهِد

فَأدِّ فی جَمیٖعهٰا المُفْترضٰا *** النَّفْل و اقْضِ مٰا عَلَیْک مِن قَضٰا

وَ رٰاع فیٖهنَّ اقتِرٰاب الرَّمس *** و آثَر الصَّلاٰهَ عِنْد الرَّأس

والنَّهْی عَن تَقَدُّم فیهٰا أدَب *** والنَّص فی حُکم المُسٰاوٰاه اضْطَرب(1)

و صَلِّ خَلْفَ القَبْر فَالصَّحیٖح *** کَغیْرِه فی نَدبِهٰا صَریٖح

والفَرقُ بَیْنَ هذِه القُبُور *** و غَیْرهٰا کالنُّور فَوْق الطُّور

فَالسَّعْیِ لِلصَّلاٰه عِنْدهٰا نَدب *** و قُربهٰا بَل اللّصُوق قَد طَلَب

و الأتِّخٰاذ قِبْلَه و اِنْ دُفِع *** فَلَیس بِالدّٰافِع اِذْناً قَد سُمِع(2)

به این روایت توجّه کنید:

محمّد بن عبداللّه حمیری در کتابی و نامه ای، به خدمت مولای عالم امام عصر علیه السلام ، سؤالاتی را عرضه داشته و حضرت در توقیعی جواب را تفضّل

ص: 55


1- - در این بیت، مرحوم سیّد به مطلب عدم تقدّم بر قبر و عدم مساوات و برابری با قبر امام معصوم علیه السلام برای خواندن نماز اشاره می کنند، و اگرچه در بعضی دستورات اشاره به خواندن نماز بالای سر امام شده است ولی آیا به معنی مساوات با قبر است یا خیر؟ جای بحث است. و در بیت بعد اشاره به موضوع بحث ما می کنند که نماز در پشت سر قبر باید خوانده شود و در بیت آخر هم به عدم اتّخاذ قبر امام معصوم علیه السلام برای قبله اشاره شده است.
2- - الدُرّه النجفیّه: ص 100.

فرموده اند که برای رعایت اختصار به سؤالی که مربوط به بحث ما می شود اشاره می کنیم:

سؤال: آیا می شود بر مهری که از گل قبر ساخته شده، سجده کرد و آیا فضیلتی در آن هست؟

پاسخ: اینکار جائز است و فضیلت هم دارد.

سؤال: آیا زائر می تواند قبر ائمه ( علیهم السلام) را محلّ سجده قرار دهد و بر آن سجده کند؟

پاسخ: امّا سجده بر قبر، در هیچ کدام از نمازها، چه مستحبّی و چه واجب و چه نماز زیارت، جائز نمی باشد. و فقط مجاز است که گونه راست را بر روی قبر بگذارد.

سؤال: آیا جائز است که قبر را قبله خود قرار دهد یا نزد رأس قبر یا پای آن بایستد و یا قبر را در نماز پشت سر خود قرار دهد؟

پاسخ: قبر را مقابل خود قرار دهد، نه اینکه پشت خود را به قبر کند، و نماز بخواند. چرا که آن عمل جائز نمی باشد. و در حالت برابری با قبر هم، قرار نگیرد. چه از طرف سر مبارک و چه از طرف پای مبارک، بلکه عقب تر از قبر قرار بگیرد، چرا که بر امام علیه السلام نمی شود نه مقدّم شد و نه مساوی با او قرار گرفت.(1)

ص: 56


1- - الأحتجاج: ج 2، ص 635، توقیع 357.

آری از آنجائی که توجّه به امام معصوم، توجّه به خداست، هرآنچه که مظهر اهل بیت ( علیهم السلام) بوده را باید مورد توجّه قرار داد تا از این توجّه قصد به خدا حاصل شود. لذا امام علی بن محمّد الهادی علیه السلام در زیارت جامعه می فرماید: مَن قَصَده تَوجَّه بِکُم. و شاید بدین خاطر بوده است که نقل می کنند(1)، مرجع بزرگوار شیعه مرحوم آیت اللّه العظمی سیّدحسین قمی قبل از شروع به نماز و گفتن تکبیرهالأحرام، سلامی خدمت حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام عرضه می داشته، و پس از آن وارد به نماز می شده. چرا که احیاگر حقیقی نماز را امام حسین علیه السلام و ایثار حضرتش در کربلا، برای زنده ماندن دین الهی، چنانچه در زیارات حضرتشان آمده و أشْهَد انَّکَ قَد أقَمتَ الصَّلاٰه، می دانسته اند.

بوسه بر درگاه دوست

یکی دیگر از آداب زیارت، بوسیدن و تقبیل درگاه ملک پاسبان حضرات آل اللّه ( علیهم السلام) است. که این عقیده مستند به آیات و روایات و سیره عملی بزرگان شیعی می باشد.

ص: 57


1- - ما سمعت ممّن رأیت: ج 1، ص 28.

خدای منّان در جای جای قرآن کریم بدین مسئله با عبارات متعدّده، با بندگان خویش صحبت به میان آورده است که ما برای رعایت اختصار به بعضی از آن آیات اشاره می نمائیم.

در سوره بقره خدای عزّوجلّ می فرماید: و به یاد آرید وقتی که گفتیم در این قریه داخل شوید، و از آن هر چه میل دارید بخورید، که فراوان و بی زحمت برای شما فراهم و مهیّا گشته. و از آن درب سجده کنان داخل گردید و بگوئید خدایا ببخش ما را تا از خطای درگذریم و بر ثواب نیکوکاران بیفزائیم.(1)

و در سوره اعراف می فرماید: و بر این درب به تواضع به سجده درآئید و بگوئید پروردگارا گناهان ما را بریز.(2)

چنانچه در روایات مستفیضه بین الفریقین وارد شده، که مفاد این آیات مثالی است، که خدای منّان برای این امّت زده که در شأن اهل بیت پیامبر ( علیهم السلام) واردگشته است. چنانچه رسول مکرّم اسلام ( صلی الله علیه و آله و سلم ) می فرمایند: مثل اهل بیت من در این امّت مثل باب حطّه در بنی اسرائیل است.(3)

ص: 58


1- - بقره: 58.
2- - اعراف: 161.
3- - مجمع الزّوائد: ج 9، ص 168، کفایهالأثر: ص 33.

لذا مرحوم صدوق در اعتقادات خود می نویسد: مثل اهل بیت: در این امّت مثال سفینه نوح یا باب حطّه می باشد.(1)

و در خصال در حدیث أربعمائه آورده که فرمودند: و ما باب حطّه که باب سلام است می باشیم، و هر کس داخل آن شود نجات یابد و هر که تخلّف بورزد به گمراهی افتد.(2)

بدین ترتیب از آیات گذشته فهمیده شد، که دخول به مراقد حضرات معصومین ( علیهم السلام) ، باید با حالت خضوع و تعظیم باشد، که از سُجّداً استفاده می شود. و اینکه این مکان های مقدّس برای استجاره و التجاء مردم بنا شده است. و در واقع استجار بدان امکنه، استجار به حضرت حقّ باشد و لواذ بدانجا، لواذ به حضرت جلّ و علاست که از باب اعظمش تحقّق گرفته است.

شاید پرسیده شود که این تقریب را چگونه از آیات بهره برداری کرده اید؟ که ما در جواب می گوئیم: امام عسکری علیه السلام در حدیثی این معرفت را به ما آموخته، آنجائی که فرمود: خدای منّان به بنی اسرائیل تذکّر داد، یادآور شوید، که ما به آباء و اجدادتان گفتیم که به این قریه داخل شوید که قریه

ص: 59


1- - مصنّفات الشّیخ الصّدوق: ص 98.
2- - الخصال: ص 625.

أریحا از بلاد شام بوده، آن زمانی که از تیه خارج شدند. و از نعمات آنجا بخورید بدون هیچ تعب و دشواری. و از باب قریه به حالت تواضع و خضوع وارد گردید و بگوئید حطَّه که یعنی ما را مورد آمرزش قرار بده.

در ادامه می فرماید: خدای منّان بر سردر آن باب تمثال محمّد و علیّ ( علیهما السلام ) را نصب و نمایان نمود، و به آنها امر فرمود که از روی تعظیم برای آن تماثیل سجده نمائید. و بیعت آنان را بر خود تجدید نمودند و موالاتشان را یادآور شده و عهد و میثاقی که از آنان گرفته شده بود را متذکّر گشته و به آنها فرمود که بگوئید: حطّه و ما را بیامرز.

و اینکه این کلمه را به زبان آوردند، یعنی گفتند سجود ما برای خدا، از روی تعظیم به تمثال و تشبیه محمّد و علیّ ( علیهما السلام ) بوده و اعتقاد به ولایت آن دو برای ما حطّه و آمرزش از گناهان و محو سیئات ما می باشد.

و اینکه خدای منّان فرمود که ما شما را بخشیدیم و از گناهان گذشته شما صرف نظر نمودیم، به دلیل این عملکرد شما می باشد.

و کسانی از شما وقتی به آن گناهانی که مخالفین ولایت بدان ها مرتکب می شوند، مرتکب نگردد و بر عهد ولایت پایداری نماید ما درجات و مثوباتش را زیاده می بخشیم.(1)

ص: 60


1- - تفسیرالأمام العسکری علیه السلام : ص 231، ح 127.

و در جائی دیگر روایتی از حضرت امیر علیه السلام منقول گشته که فرمودند: ای امّت محمّد ( صلی الله علیه و آله و سلم ) برای شما هم، چونان بنی اسرائیل باب حطّه ای که اهل بیت او باشند نصب شده، و شما هم به اتّباع آنان امر گشته اید، تا گناهانتان آمرزیده شود. و باب حطّه شما افضل از باب حطّه آنان است. چرا که باب آنان از چوب بوده، و باب شما که ما اهل بیت ( علیهم السلام) باشیم ناطقون و صادقون و مرتضون و هادون و فاضلون می باشیم.

سپس مولای متّقیان فرمودند: چنانچه بعضی از بنی اسرائیل اطاعت کرده و اکرام شدند، شما هم اینچنین هستید. و بعضی از آنان مخالفت کرده و عذاب شدند، شما هم اینگونه می باشید. و در ادامه سؤال شد آنان کیانند؟ حضرتشان فرمودند: کسانی که امر به تعظیم ما شدند ولی مخالفت کرده و حقوق ما را انکار نمودند و اولاد رسول خدا ( علیهم السلام) را به شهادت رسانیدند.(1)

پس بدین ترتیب سجده ای که برای خدای عزّوجلّ بوده، ولی بشرط دخول در ولایت آل اللّه ( علیهم السلام) تجلّی کرده است، که خود سبب زیادت درجات حسنی گردیده، و نتیجه این می شود که اعظم مواطن خضوع برای ذات اقدس ربوبی و سجود از برای او، به دخول در ولایت معنا می گیرد. که از

ص: 61


1- - تفسیرالأمام العسکری علیه السلام : ص 518، ح 326.

خضوع برای ذات باری در حال سجده به روی کعبه مقدّسه به مراتب عظیم تر است.

چرا که همان سجده به روی کعبه را هم فرمود: و اتّخذُوا مِن مقٰام أبرٰاهیٖمَ مُصلّیً(1)،که معلوم می کند، تعبّد برای ذات ربوبی و خضوع از برای حضرتش در نزد مقام ابراهیم، که نزد کعبه و در مسجدالحرام است، خصوصیّت خاصّی دارد، که از بقیّه مواضع بیت اللّه و مسجدالحرام برای سجده کردن در درگاه حضرت حقّ، اعظم و با شرافت تر است. و آن هم نیست، مگر به خاطر منسوب شدن آن مکان به ذات مقدّس نبیّ اولوالعزم حضرت خلیل اللّه ابراهیم علیه السلام .

لذا اینگونه خضوع به درگاه ولایت و بوسیدن باب حطّه اولیاء حقّ ( علیهم السلام) ، با خضوع به درگاه ذات ربوبی فرقی ندارد، بلکه بدان امر شده، چنانچه در آیات و مباحث گذشته کاملاً مطرح گردید. چراکهمآل و غایت این نوع از التجاء، همان التجاء به درگاه خدای منّان است. و بدین خاطر در مضامین زیارات و روایات آمده، که خود را بر روی قبر بینداز و دوطرف صورت را به خاک آن متبرّک کن، که در آینده بدین مباحث تفصیلاً پرداخته می شود. چون این نوع از

ص: 62


1- - بقره: 125.

تبرّک و تعفیر الخدّ غیر از تعفیرالخدّ در برابر ذات مقدّس خالق یکتا نمی باشد.

و همچنین با بیان مضمونی دیگر، این التجاء و تواضع به درگاه ولیّ و رسول را، در آیات قرآنی به ما می فهماند. آنجائی که فرمود: ما رسول را نفرستادیم مگر برای اینکه خلق از او به امر خدا اطاعت ورزند. و اگر هنگامی که به گناه به خود ستم ورزیدند، از کردار خود به خدا توبه نمایند و به تو رجوع کنند که برایشان استغفار نمائی، البته خدا را توبه پذیر و مهربان می یابند.(1)

که این نوع از توجّه به رسول و حجّت خدا، التجاء به ذات مقدّس ربوبی است، چرا که فرقی در میان نیست. لذا این تقبیل و بر زمین افتادن به درگاه ولیّ، از همان جنس خضوع به درگاه ربوبی است، بلکه اصدق مصادیق آن هم می باشد. لذا در آیه پنجم سوره منافقون که می فرماید: منافقین از این نوع عملکرد روی گردانیدند و استکبار نمودند، به شفاعت رسول نخواهندرسید. چرا که اینان تابعین امام گمراهی، ابلیس لعین اند، آنجائی که از سجده بر آدم علیه السلام و اظهار خضوع و خشوع در برابر ولی خدا سرباز زد و در حقیقت استکبار نمود و مورد مذمّت و طرد الهی قرار گرفت. در روایتی شخصی از رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) از تفسیر این آیه هفتاد و پنجم سوره طه سؤال

ص: 63


1- - نساء: 64.

کرد که آنان که از ملائکه هم در درجات تفوّق داشته و بالاتر بودند کیانند؟ که به ابلیس خطاب شد، که آیا تو خود را از آنان به حساب آوردی که سجده ننمودی یا تکبّر ورزیدی؟ پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: آنان من و علی و فاطمه و حسن و حسین ( علیهم السلام) بوده ایم، که در سرادق عرش تسبیح خدا گفته و ملائکه به تسبیح ما، تسبیح الهی کردند. و زمانی که خدا آدم علیه السلام را آفرید، ملائکه را امر فرمود که به او سجده کنند، و امر به سجده به آدم علیه السلام نبود مگر به خاطر ما، که نورمان در صلب آدم علیه السلام نهادینه شده بود. پس همه ملائکه سجده کردند مگر ابلیس که اِبا کرد و خداوند او را بدین آیه مورد خطاب و عتاب قرار داد.(1)

بله در روایات اینگونه آمده که ملائکه و ابلیس حکمت و علّت اصلی سجده را نمی دانستند، ولی همین استکبار به آدم، و تمرّد از فرمان الهی ابلیس، مورد مذمّت قرار گرفت. ولی باطناً به نوراهل بیت ( علیهم السلام) استکبار ورزید که اثر تکوینی او همین ملعون شدن و طرد از درگاه الهی بوده است. و در اینجا بسزاست که روایتی را نقل کنم که البتّه به مصدرش دست نیافتم ولی از بزرگان اهل منبر شنیدم، که روز عاشوراء پس از آنکه سیّدالشّهداء علیه السلام به جبرئیل

ص: 64


1- - البرهان: ج 8، ص 202، ح 9.

فرمود بال های خود را از روی بدنم کنار ببر، تا آفتاب سوزان کربلاء بر بدنم بتابد، چرا که با خدای خود عهد کرده متحمّل هرگونه مصیبتی بشوم، اینجا شیطان که از خدا خواسته بود هفتاد درجه، درجه آفتاب و سوزان بودنش را بر حسین علیه السلام افزون نما، که اگر این بکنی، حسین نمی تواند متحمّل شود و از عهد خود بر می گردد(1)، وقتی این شهامت و فحولت حسینی را دید، قریب به این مضامین را گفت که: اگر می دانستم نور این آقا، در صلب آدم نهادینه شده، بر او سجده می کردم و تکبّری نمی ورزیدم.

خلاصه مطلب آنکه، اگر در مقابل این ذوات مقدّسه به خضوع و خشوع درنیایی، چونان ابلیس می شوی که مطرود الهی شد. پس برای دوری از تکبّر در برابر ذوات مقدّسه اولیاء الهی ( علیهم السلام) ، خود را به خاک انداخته و درگاه ملک پاسبانشان را بوسه زده و دائماً زبانبدین عبارت نورانیّه می چرخانیم که: فَوٰا أسَفٰاه لِمُفٰارقَهِ جِنٰابکُم، و وٰا شَوقٰاه اِلی تَقبیٖل أعتٰابِکُم، و الوُلُوج بِإذنِکُم لِأبْوٰابِکُم، و تَعْفیٖرالخَدِّ علیٰ أریٖج تُرٰابِکُم (تأسف می خورم که از شما مفارقت می جویم، و چه مقدار شوق برای بوسیدن درگاه شما دارم، و اینکه با اذن شما به

ص: 65


1- - سعادات ناصریّه: ص 30.

درگاهتان داخل شوم، و گونه ها و صورتم را به خاک درگاهتان مالیده و دوران دهم.(1)

لذا این نوع عملکرد را، در سیره مستمره علماء بزرگ تشیّع و فحول و اساطین حوزه شیعی می نگریم، که چگونه ارادت خود را نشان داده و همگان را بر این سیره تعلیم می نمایند. چنانچه نقل شده مرحوم دربندی ( رحمه الله علیه ) در لحظه ورود به حرم حضرت قمرالعشیره أباالفضل العبّاس علیه السلام به مرحوم شیخ اعظم انصاری فرمودند: عتبه حضرت را ببوسید تا مردم ببینند که مرجع شیعه، نسبت به ادب به این خانواده چگونه است تا یاد بگیرند، که مرحوم شیخ هم چنان کردند و در آخر فرمودند: این بوسه من نه به عنوان بوسیدن عتبه حضرت عباس علیه السلام باشد، بلکه من جای پای زوّار حضرتش را بوسیدم. که شبیه به همین قضیّه را در نجف اشرف نقل کرده اند که ایشانفرموده بود عتبه حضرت امیر علیه السلام را حسنین ( علیهما السلام ) باید ببوسند، من جای پای زوّار حضرت اباالفضل علیه السلام را می بوسم.(2)

و یا آنچه نقل شده در تشرّف مرحوم آیت اللّه شیخ محمّد تقی شیرازی که أورع زمانه خود بوده و زعیم ثوره عشرین در عراق، در زمان تشرّف به حرم

ص: 66


1- - بحارالأنوار: ج 99، ص 205.
2- - انوارالسّعاده: ج 1، ص 16 ، أزاحه الوسوسه عن تقبیل الأعتاب المقدّسه: ص 51.

حضرت حرّ بن یزید ریاحی علیه السلام ، تواضع نموده و عتبه حرم را بوسیده و بعد به زیارت نائل شدند.(1)

لذا مرحوم شهید می فرمایند: بر این تقبیل اعتاب و بوسیدن درگاه حرمهای مقدّس حضرات معصومین ( علیهم السلام) ، امامیّه اتّفاق نظر دارند.(2)

چنانچه ما هم در زمانه خویش این نوع رفتار و اظهار ادب را از بزرگان دین و مراجع کبار، مشاهده نموده ایم.

مرحوم آیت اللّه شیخ عبداللّه مامقانی که در جلالت قدر و مقام شامخ علمی ایشان، اهل فضل متّفق بوده، در رسالۀ خود، به نام أزاحه الوسوسه عن تقبیل الأعتاب المقدّسه، که به همت اهل علم به زبان فارسی به نام بوسه بر درگاه دوست ترجمه شده است می نویسند: دربوسیدن آستانه هیچ جای شکّ و شبهه نیست و کسی نباید در جواز حسن آن تأمل کند، زیرا از مصادیق تعظیم شعائر و اظهار محبّت و ارادت به خاندان عصمت و طهارت می باشد. همواره انسان ها محبوب خود را تکریم می کنند و صورتش را می بوسند و بر در و دیوار خانه اش بوسه می زنند، قبر و تربتش را می بوسند.

ص: 67


1- - أحسن الجزاء فی أقامه العزاء علی سیّد الشّهداء علیه السلام : ج 2، ص 232.
2- - الدّروس: ج 2، ص 25.

شاعر می گوید:

أمُرُّ علیٰ الدِّیٰار سَلمیٰ *** أُقَبِّل ذَاالجِدٰار و ذَالجِدٰارٰا

و مٰاحُبُّ الدِّیٰار شَغَفن قَلبیٖ *** و لکِنْ حبُّ مَنْ سَکنَ الدِّیٰارا

که به همین مضامین شیخ جعفر کبیر هم مطالبی را بیان نموده اند.(1)

یکی از عامّه در مورد بوسیدن در و دیوار و ضریح ائمه ( علیهم السلام) به یک نفر شیعه اعتراض کرد و گفت: شما سنگ و چوب و آهن و نقره و امثال آنها را می بوسید!!! او در پاسخ ابیات بالا را برایش خواند، که اگر در و دیواری می بوسم از محبّت صاحب آن دیار است که در این مکان سکنی گزیده.

منظور این است که آنچه به محبوب ارتباط داشته، بوسیدنش تکریم محبوب است.

و دیگری جواب نقضی داده و گفته: بوسیدن این در و دیوار، همانند بوسیدن پوست گوسفندی است که جلد قرآن کریم قرار گرفته و مانند بوسیدن حجرالأسود است که سنگ می باشد.(2)

ص: 68


1- - منهج الرّشاد: ص 124.
2- - أزاحه الوسوسه عن تقبیل الأعتاب المقدّسه: ص 48.

چنانچه در روایات متعدّده ای سیره عملی مسلمین را بر بوسیدن دست و پای حضرات معصومین ( علیهم السلام) می نگریم، به تنقیح مناط بوسیدن عتبه مراقدشان را هم استنباط نموده و در استحباب آن شکّی به دل راه ندهیم.

به این حدیث توجّه کنید:

امام صادق علیه السلام از قول امام باقر علیه السلام و ایشان از امام سجّاد علیه السلام روایت می کند که حضرتش در ضمن جریانی فرمودند: من پشت سر پدر خود حضرت اباعبداللّه علیه السلام و عمویم امام مجتبی علیه السلام در کوچه ای از کوچه های مدینه راه می رفتیم، که جابر بن عبداللّه انصاری با عدّه ای به ایشان رسیده وجابر به زمین افتاده و خود را به روی دست و پاهای پدرم و عمویم انداخت و آن ها را بوسه باران کرد.

شخصی به او اعتراض کرد که با این سنّ و سال و جایگاهت از مصاحبت رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) آیا چنین می کنی؟! جابر در جوابش فرمود: ای برادر قریشی از من دور شو که اگر آنچه من از فضائل و مناقب اینان شنیده ام تو هم می دانستی خاک زیر پایشان را می بوسیدی.(1)

ص: 69


1- - بحارالأنوار: ج 22، ص 110 ، الأمالی للطّوسی: ص 499، م 18، ح 2.

چنانچه همین صحابی جلیل القدر در سرزمین کربلا در جریان اربعین در حین ملاقات با امام سجاد علیه السلام ، به پای مبارک ایشان هم بوسه زده است.(1) و همچنین رفتار حضرت قاسم علیه السلام که برای تحصیل اجازه به میدان رفتن دست و پای عموی بزرگوار خویش سیدالشّهداء علیه السلام را بوسید.(2)

این نوع رفتار در سیره عملی، در برابر حضرات اهل بیت ( علیهم السلام) ، انجام می شده و ایشان هیچگونه نهی از این عمل و کردار نمی فرمودند. و این تقریرشان خود حجیّت و صحّت عمل را تأیید می فرماید.

و به فرموده مرحوم مامقانی اگر در جائی و روایتی، منعی را مشاهده نمودیم، حمل بر تقیّه می نمائیم.(3)

علاوه که صفوان جمّال می گوید حضرت صادق علیه السلام ، در حین ورود به حرم مطهّر علوی، امر به بوسیدن آستانه نمودند که: ثمَّ قَبِّل العَتَبه و قَدِّم رِجْلکَ الیُمنیٰ قَبْل الیُسریٰ (آنگاه عتبه را ببوس، پای راست خود را بر پای چپ در لحظه ورود مقدّم بدار).(4)

ص: 70


1- - معالی السّبطین: ج 1، ص 183.
2- - نفس المهموم: ص 292.
3- - أزاحه الوسوسه عن تقبیل الأعتاب المقدّسه: ص 68.
4- - المزار للمفید: ص 123.

نباید بعضی اینچنین بگویند که: بوسیدن آستانه، لازمه اش سجده بر صاحب قبر می باشد، و سجده بر غیر خدا حرام است. و در این حرمت روایات متواتر دلالت دارد(1)، بلکه اجماع علماء شیعه و امّت اسلامی بر آن منعقد است.

و ملازمت بوسیدن عتبه با سجده بر صاحب عتبه، به این جهت است که سجده در لغت به معنای خضوع است و خم شدن و سر پایین آوردن، چنانکه اهللغت گفته اند(2)، و فقهای شیعه هم از آنان نقل کرده اند(3)، که سجده در لغت عبارت است از خضوع کردن، و بوسیدن آستان لازمه اش خضوع است.

چرا که در پاسخ می گوئیم:

اوّلاً: سجده در لغت به معنای مطلق خم شدن و سر فرودآوردن نیست، بلکه مشروط به وضع جبین و قرار دادن پیشانی بر روی زمین است.

چنانچه در صحاح(4) و نهایه(5) و تاج العروس (6) آمده.

ص: 71


1- - وسائل الشّیعه: ج 6، ص 385-388.
2- - قاموس المحیط: ماده سجد ص 311.
3- - المعتبر: ج 2، ص 206 ، جامع المقاصد: ج 2، ص 296 ، روض الجنان: ص 274.
4- - صحاج اللّغه: ج 1، ص 480.
5- - النّهایه فی غریب الحدیث: ج 2، ص 342.
6- - تاج العروس: ج 2، ص 371.

و این گفتار اهل لغت خود قرینه ایست بر آنکه، آن عدّه از ارباب لغت که سجده را به مطلق خضوع معنا کرده اند، منظورشان پیشانی بر زمین سائیدن است.

ثانیاً: اگر قبول کنیم گفته شما را که مطلق خضوع و خم شدن یعنی سجده، و سر بر زمین سائیدن مجاز است، جای تردید نیست که علاوه برعرف متشرّعه، در عرف عمومی سجده در، پیشانی بر زمین سائیدن، حقیقت پیدا کرده است.

ثالثاً: سجده یک عمل عبادی است، و از هر عمل مشابه دیگر با نیّت جدا می شود. لذا کسی که برای بوسیدن آستانه خم می شود، با این خم شدن تنها، قصد تعظیم ندارد، بلکه با بوسیدن قصد تعظیم می کند، که این عمل هم شرعاً حرام نیست. چرا که دلیل بر حرمتی وجود ندارد، بلکه بر جواز دلائلی وارد شده که به بعضی اشاره نمودیم.

رابعاً: خم شدن برای بوسیدن زمین حرم و عتبه منسوب به معصوم علیه السلام و بوسیدن محلّ جلوس ایشان، اگر سجده بود و حرام، تقریر و تأییدش از خود وجود مقدّس حضرات صادر نمی شد.

به این روایت توجّه کنید:

ص: 72

سلیمان بن جعفر می گوید: علی بن عبیداللّه بن حسین بن علی السجّاد علیه السلام به من گفت: چقدر مشتاق زیارت حضرت رضا علیه السلام و عرض سلام به محضرشان هستم.

گفتم: چه چیز مانع تو شده؟

گفت: هیبت حضرت و جلالت قدرشان.

پس از مدّتی بر حضرتشان عارضه ای رسید که مردم به ملاقات ایشان نائل می شدند، من به او گفتم خواسته ات تأمین شده، تو هم به خدمتشان برو. وی به دیدار مشرّف شد، و امام هم بدو تجلیل فرمود و او بسیار مسرور گشت.

بعد از مدّتی او مریض شد، و امام علیه السلام از او عیادت فرمودند، و من هم خدمتشان بودم و پس از مدّتی از خانه بیرون آمدیم.

سپس یکی از کنیزان به من خبر داد که، همسر علی بن عبیداللّه که امّ سلمه بود، از پشت پرده امام را می نگریست، و بعد از رفتن جنابش، بیرون آمد و محلّ و جایگاه جلوس ایشان را بوسه باران کرد و دست کشید و تبرّک جست.

و در دیدار مجدّد علی بن عبیداللّه، او نیز رفتار همسرش را برایم تعریف کرد. من داستان را به محضر امام هشتم علیه السلام نقل کرده و حضرتش فرمود:

ص: 73

ای سلیمان، علی و همسر و فرزندانش همگی اهل بهشت هستند. ای سلیمان، فرزندان امیرالمؤمنین علی و فاطمه ( علیهما السلام ) اگر آشنا با مقام اهل بیت ( علیهم السلام) باشند، همانند دیگران نخواهند بود.(1)

خامساً: اگر بوسیدن زمین مجاور معصوم سجده بود، حضرات عمل اصحاب را تقریر نمی فرمودند. که با مراجعه به روایات، این مطلب واضح می گردد چنانچه به بعضی از آنها اشاره داشته ایم.(2)

آری، براستی درک این مهمّ نباید با تعصّبات همراه گردد و انسان مؤمن با چشم باز به حقائق بنگرد تا حقیقت را دریابد. چنانچه مخالفین هم نباید با تعصّبات در مقام ردّ این حقائق برآیند و با دید انصاف، ناظر باشند و خود را تسلیم واقعیّت نمایند. چنانچه نقل شده است که بعضی از سخن چینان بر علیه گروهی، نزدیکی از اُمرای بغداد سخن چینی کردند، که آنان عتبه های اولیاء را می بوسند. آن امیر گفت: سبحان اللّه! همه روزه چرم مردار (یعنی پوستینی که پوشیده ام) را می بوسید، اما پاشنه درهای اولیاء را نمی بوسید؟!(3)

ص: 74


1- - رجال الکشّی: ص 418، رقم 484.
2- - برای اطّلاع یبشتر از موضوع عتبه بوسی به کتاب أزاحه الوسوسه مرحوم مامقانی مراجعه بفرمائید.
3- - منهج الرّشاد: ص 125.

در آخر عرضه می داریم که خداوند همگان را بر تعظیم این شعیره موفّق گرداند، و مصداق آیه و مَن یُعظِّم شَعٰائِراللّه فَانَّها مِن تَقویٰ القُلُوب قرار دهد. از این رهگذر، فقهاء رضوان اللّه علیهم در طول قرون و اعصار، با این آیه شریفه به رجحان هر چیزی که تعظیم شعائر به شمار آید، استدلالنمودهاند. لذا مرحوم شهید اوّل در قواعد می فرمایند: تعظیم مؤمن، با هر وسیله ای که در عرف زمان، عادت بر آن جاری شده، و اگر چه از سلف صالح نقل نشده باشد، جائز است. چرا که خداوند متعال در قرآن می فرماید: ذٰلکَ و مَن یُعظِّم شَعٰائِراللّه فَانَّها مِن تَقویٰ القُلُوب. لذا برپاخواستن و تعظیم مؤمن به خم گشتن در برابرش و اشباه آن جائز می باشد. و چه بسا واجب می گردد، اگر ترک آن نوع از احترام، به تباغض و قطع رابطه یا اهانت به مؤمن منجر شود. بدین ترتیب قیام رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) را در برابر فاطمه (سلام الله علیها )، و یا بپا خواستن حضرتشان در برابر جعفر علیه السلام ، زمانی که از حبشه آمد، تا جائی که حتّی ایشان به انصار فرمود: قُومُوا اِلی سَیِّدکُم، را می نگرید.(1)

حال اگر وظیفه در برابر یک مؤمن اینگونه است،آیا در برابر امیرمؤمنین که حقیقتاً ذوات مقدّسه حضرات محمد و آل محمد ( علیهم السلام) می باشند چگونه است؟

ص: 75


1- - القواعد و الفوائد: ج 2، ص 159.

سجده بر درگاه دوست

موضوع بحث در این قسمت، تعظیم و خضوع و خشوع جوارحی، در برابر ولیّ خداست که این احترام به هیئت و طریقه سجده خودنمائی می کند. و صدالبتّه واضح و روشن است، که این سجده به قصد تألیه و ربوبیّتنمی باشد. تا خدائی به غیر از ذات ربوبی تصوّر شود و در برابرش سجده ای محقّق گردد.

و از آنجا که موضوع فهمیده نشده، شبهات و استدلال بر حرمت سجود بر ولیّ خدا مطرح گردیده که به بعضی از آنها اشاره می نمائیم.

گفته شده که خدای منّان می فرماید: مساجد مخصوص خداست پس نباید با خدا احدی غیر او را پرستش کنید.(1)

چرا که مساجد به جوارح هفتگانه (پیشانی و کف دو دست و سر زانوها و دو انگشت شصت پا، که باید وقت سجده در نماز، بر روی زمین قرار و آرام گیرد) تفسیر شده. که در وقت سجده و قرار دادن آنها بر روی زمین باید فقط خدای منّان تصوّر گردد و برای او این عمل صورت بپذیرد نه غیر او.

و در روایات آمده که:

ص: 76


1- - جنّ: 18.

حضرت امیر علیه السلام درباره آیه، همان مطالب را فرمود، که جوارحت را در حال سجده مخصوص ذات ربوبی گردان و شریکی در میان نبین.(1)لذا در دعاء بعد از نماز زیارت هم می گوئی: چرا که نماز و رکوع و سجود نمی باشد مگر برای تو، چرا که تو فقط خدائی و شریکی نداری.

و یا در حدیث دیگر رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) در جواب آنان که عرضه داشتند ما دیده ایم کسانی را که بعضی از آنها برای بعضی دیگر سجده می کنند، فرمودند: اگر امر کنم کسی را که برای کسی سجده بخواهد بکند، هر آینه خانمی را که ازدواج کرده امر می کنم تا بر شوهر خویش سجده کند.(2)

و در حدیثی دیگر حضرت رضا علیه السلام از آباء کرامش از رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل می فرمایند: خداوند انبیاء مرسلش را بر ملائکه مقرّبش تفضیل داد. تا آنجا که فرمود: خدای متعال آدم علیه السلام را آفرید و ما را در صلب او به ودیعه گذاشت و به ملائکه سجود بر آدم را از روی تعظیم و اکرام بخشیدن به ما، امر فرمود. پس آنان برای خدا از روی عبودیّت، و برای آدم از روی اکرام، و

ص: 77


1- - مستدرک الوسائل: ج 4، ص 478.
2- - الکافی: ج 5، ص 570.

چون ما در صلب او بوده ایم از روی اطاعت، سجده کردند. پسچگونه ما از ملائکه افضل نباشیم در حالی که محقّقاً همه آنها برای آدم علیه السلام سجده کردند.(1)

لذا مرحوم سیّد رضا هندی در این باره سروده:

لَو لَم یَکن فی صُلبِ آدَم نُوره *** لِمٰا قیٖلَ قَدْماً لِلمَلاٰئکَه اسجُدُوا

و لَولاٰه لَمٰا قُلنٰا و لاٰ قٰال قٰائل *** لِمٰا لِک یَومِ الدّیٖن اِیّٰاک نَعْبُد

پس در نتیجه این سجده بر آدم علیه السلام بالأصاله سجود برای عبودیّت باری تعالی و در مرتبه بعد تعظیم محمد و آل محمد ( علیهم السلام) می باشد.

و در حدیثی دیگر امام هادی علیه السلام فرمودند: که سجده حضرت یعقوب علیه السلام و فرزندانش از برای یوسف علیه السلام نبود، بلکه از برای اطاعت از فرمان خداوند متعال بود، و در عین حال تحیّت از برای حضرت یوسف علیه السلام . همانطور که سجود ملائکه برای حضرت آدم علیه السلام از روی اطاعت و فرمانبرداری الهی و تحیّت حضرت آدم علیه السلام بوده. لذا حضرت یعقوب و یوسف ( علیهما السلام ) و برادرانش همگی سجده شکر الهی را بجا آورده، چرا که خدا جمع آنها را دوباره جمع

ص: 78


1- - عیون أخبارالرّضا علیه السلام :ج 2، ص 238، ح 22.

فرمود. مگر نمی بینی که در سجده شکر عرضه داشت: رَبِّ قَد آتَیْتَنیٖ مِن المُلک.(1)

که نتیجه این روایت آنست که آدم و یوسف ( علیهما السلام ) در دو جریان، به مثابه قبله ای بودند، که برای سجود به آن سمت متوجّه می شوی. علاوه که همراه با تحیّت آن دو نبیّ خدا این عمل را انجام می دهی. لذا سجده برای حجّت خدا از روی اطاعت فرمان الهی بوده و محبّت ورزیدن به حجّت الهی. بدین ترتیب سجده، هیئت جسمانی و قرار دادن پیشانی به روی زمین و حقیقتش برای خدای عزّوجلّ است، و محبّت ورزیدن به آن حجّت و ولیّ خدا که آینه تمام نمای الهی شده است. لذا امام هادی علیه السلام فرمودند: مَن قَصَده تَوجَّه بِکُم. که این عمل خود از اتمّ مصادیق توجّه به سوی خداست. و اساساً سجده نزدیکترین حالت عبد به معبود است. و صد البته که سجده دائرمدار صورت نوعیّه به تنهائی نمی باشد، بلکه در آن داعی و علّت هم لحاظ می شود. و این طاعت الهی، و محبّت محبوب الهی، که لبّ و اساس سجده برای اولیاء حقّ

ص: 79


1- - وسائل الشّیعه: ج 2، ص 984،باب 27،ح 6.

می باشد، همان محرّک و علّت تامّه برخاک افتادن عبد در مقابل معبود می باشد.

به این آیه توجه کنید:

خداوند متعال می فرماید:ای پیغمبر ما قبله ای که بر آن بودی را نگردانیدیم مگر برای اینکه بیازماییم و جدا سازیم گروهی را که از پیغمبر خدا پیروی کردند از آنانکه به مخالفتش برخواستند و این تغییر قبله بسی گران بود جز در نظر هدایت یافتگان.(1)

آیه دلالت صریح بر اطاعت و توجّه به رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) را تجلّی می دهد، لذا ایشان غایت قبله می باشند و حقیقت آن توجّه ظاهری، که اگر اطاعتش را ننمائی، و اگر چه به ظاهر رو به قبله دیگر کنی، حقیقتاً گمراهی چنانچه نصّ صریح قرآن می فرماید: تغییر قبله را بهانه ای برای تمییز بین مؤمن و غیرمؤمن قرار دادیم.

در حقیقت قبله به تبعیّت از ولیّ خدا قبله می شود، و انقیاد از او، که سبب توجّه است، قبله ی اصلی می گردد. پس در نتیجه به حسب دلالات قرآنی و روائی قبله اصلی محمّد و آل محمّد ( علیهم السلام) می باشند.

ص: 80


1- - بقره: 143.

چرا که به توسّط این سجده به درگاه معصوم در صورت ظاهر،سجده ای برای غیر خدا انجام نداده ای. بدان دلیل، در حال سجده به سوی حجّت خدا، غیر خدا را لحاظ نکرده ای. به خاطر آنکه، آن مسجود ظاهری،حجّت آن مسجود باطنی است، و اضافه به ذات مقدّس آن متعالی دارد. و آنکه ذات ربوبی است، منتهی الغایات است و حقیقتاً برای غیرکینونتی نیست، تا استقلال از خود داشته باشد، بلکه بودنش قائم به ذات اوست. آری اگر آنی کند نازی فرو ریزند قالب ها. پس سجده به درگاه امام معصوم علیه السلام همان سجده برای خداست موضوعاً. و جدایی نبین تا مشرک نگردی. لذا فرمود: نَحنُ کَعْبَه اللّه و قِبلَه اللّه.(1)

و این سؤال شاید در بعضی اذهان ظهور کند که آیا همان کیفیّت سجده برای ذات ربوبی، سجده به درگاه و در نزد امام علیه السلام منظور است یا از باب مثال از برای ذات حقّ پیشانی به زمین گذارد تا سجده واقعی شود و از برای معصوم طرفی از صورت را بر خاک بمالد تا مثلاً سجده تعفیریّه اصطلاحاً انجام داده باشد؟

در جواب روایت امام صادق علیه السلام را به نظر خوانندگان می رسانیم تا از جواب حضرت و بیان کیفیت سجده ملائکه، جواب خود را به وضوح دریابید.

ص: 81


1- - تأویل الآیات الظّاهره: ص 22.

ابوبصیر می گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ملائکه که برای آدم علیه السلام سجده کردند پیشانی ها را بر زمین گذاردند؟حضرت فرمود:بله، و این عمل را برای تکریم آدم انجام دادند.

لذا سجده در مقابل معصوم به همان هیئت معهوده باید باشد، چرا که که تنافی هم بین حقیقت سجده، که برای خالق یکتاست و بین اکرام ولیّ خدا و تعظیم ایشان، نمی باشد.

و از آنجایی که برای سنّت الهی تبدیلی و تغییری نیست، از اوّل خلقت همگان امر به سجده در برابر انوار محمّد و آل محمّد ( علیهم السلام) شده اند تا تعظیم و تکریم تجلّی کند. و این حقیقت کماکان ادامه خواهد داشت. و از طرفی پایه گذاری این سنّت الهیّه، برای بیان قاعده و اساسی است که عبادت و طاعت و توجه به ذات ربوبی، باید به توسّط توجّه به وسیله مقرّره از نزد خدا صورت بگیرد. لذا فرمود: ای آنانی که ایمان آورده اید تقوای الهی پیشه کرده و با وسیله به درگاه او بیایید.(1)

و از طرفی باید مؤمنین کرام، در حین تشرّف به محضر معصوم علیه السلام همگی به حال سجده افتاده و این شعیره جماعیّه را تعالی بخشند. چرا که این برداشت، مطالبه ای است که خدای منّان از ابلیس نمود. چرا که در

ص: 82


1- - مائده: 35.

جائی فرمود: چه چیز مانع از سجده تو شد.(1) که این مقامی است، ولی در مقام دیگر به او فرمود: ای ابلیس تو را چه شد که با سجده کننده ها، سجده نکردی.(2)

که علاوه بر تساؤل بر اصل سجده، همراهی با سجده کننده ها، در نزد باری تعالی خود موضوعیّتی دارد. چرا که نوعی و نحوی از تعظیم شعائر است که با دید جامع اگر بنگری خواهی فهمید. لذا او را از عدم همراهی هم مؤاخذه فرمود و از او به بدی یاد نمود.(3) پس برداشت از آیات آنست که، اراده خدا از سجده بر آدم علیه السلام ، به نحو عموم استغراقی نبوده تا بر همه ملائکه لازم آید سجده کنند، بلکه به نحو عموم مجموعی بوده که علاوه بر وظیفه سجده بر همه شما، باید همه با هم یکجا در محضری واحد سجده را بجا آورید. لذا از این دستور مولوی برداشت می شود، زائران درگاه ولیّ خدا هم چونان ملائکه با هم، به محضر حجّت خدا به خاک افتاده و سجده کنند. و اگر چه به خاطر تشرّف انفرادی، عموم استغراقی هم لائق به توجّه است.

تا بدینجا علّت های تحریم سجده را به همراه مطالبی که در واقع جواب آن شبهه ها بود بیان داشتیم و ماحصل مطلب را به تمییز بین عناوین بیان

ص: 83


1- - اعراف: 12.
2- - حجر: 32.
3- - ص: 75.

کردیم. که سجده حقیقتش از برای ذات ربوبی است و تعظیمی است از برای حجّت خدا و اکرام ایشان. و این نوع از عملکرد، عبادت آن معصوم نیست. چرا که آن حضرات را به نحو استقلال از ذات خدا تصوّر نمی کنیم، تا در عرض او قرار گیرند، بلکه آنها عباد مُکرم الهی هستند. و حتّی اگر امری به آن سجده نبود یا نهی از آن شده بود، چون حقیقت و باطنش از برای خداست، عبادت الهی لحاظ می شود. ولی عبادتی که محرّم و منهی عنها بوده است. مثل نماز زن حائض و روزه گرفتن او و یا صوم مسافر که در واقع عبادت الهی کرده ولی کار حرامی انجام داده. علاوه که سجده بر درگاه معصوم، هم امر الهی دارد و هم نهی نشده است.

لذا حضرت صادق علیه السلام در جواب کسی که سؤال کرد: آیا سجده برای غیرخدا صحیح است؟ حضرت فرمود: نه. عرض کرد چرا پس آدم به امر خدا مسجود ملائکه شد؟ حضرت فرمودند: بدرستی آن کس که به امر خدا سجده می کند در حقیقت برای خدا سجده کرده پس سجده برای اوست. زمانی که از امر خود نشأت گرفته باشد.(1)

شیخ جعفر کاشف الغطاء می فرماید: امّا سجده کردن به وجه عبادت و امتثال امر معبود، برای غیرخدا نمی باشد. و امّا اگر به قصد تبرّک باشد، چرا

ص: 84


1- - وسائل الشّیعه: ج 4، ص 985، باب 27، ح 4.

که پیشانی را به خاک مقدّس آن درگاه می رسانی، یا به خاک می زنی، تا به آن مکان مقدّس رسانده باشی، یا از روی محبّت انجام می دهی یا به قصد تشکّر از خدای منّان، که تو را موفّق به وصول به اشرف بقعه های عالم نمود. یا عظمت الهی را از این درگاه با نگاه به قبر مقدّس درک می کنی، لذا به خاک می افتی. پس در این عملکرد تو هیچ اشکالی تصوّر نمی گردد. و همچنین رکوع در آن محضر، اگر به قصد عبادت باشد جائز نیست، امّا به قصد تعظیم یا جلب محبّت یا طلب حاجت یا استحضار عظمت الهی، باز اشکال متصوّر نمی باشد. پس اعمال تابع مقاصد و نیّت ها می باشند.(1)

طواف قبر

برداشت از روایات در این مسئله، ما را به صحّت طواف دور قبر امام معصوم علیه السلام رهنمون می شود. چنانچه در زیارت جامعه أئمّهالمؤمنین می خوانیم: یا آلَ المُصطفیٰ اِنّٰا لاٰ نَملِکُ اِلاّٰ أنْ نَطُوف حَولَ مَشٰاهِدَکُم. که تصریح در طواف و چونان پروانه وار شدن و دور شمع وجود معصوم گردیدن را، دارد.

محمّد بن أبی العلاء می گوید: یحیی بن أکثم قاضی سامراء بود و من با او مناظره کردم، و از علوم آل محمد ( علیهم السلام) از او سؤال کردم. شنیدم که

ص: 85


1- - کشف الغطاء: ج 1، ص 322.

گفت:روزی بر قبر رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) وارد شدم تا به طواف قبر مشغول گردم که دیدم حضرت جواد علیه السلام ، در حال طواف قبر جدّ بزرگوارشان رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) می باشند، پس با ایشان مناظره کردم و ایشان جواب مرحمت فرمودند.(1)

چنانچه می بینید، حدیث تصریح به طواف قبر، توسّط حجت خدا را دارد.

بله آنچه أحوط است آنست که دور قبر طواف نکند، مگر برای خواندن ادعیه و اعمالی که از جانب حضرات معصومین ( علیهم السلام) به عنوان آداب زیارت صادر گشته است.

حاصل بحث اینکه:رفتن به سمت قبر به نحو مطلق،چه برای بوسیدن جوانب و اطراف قبر باشد یا خواندن ادعیه وارده، یا گردیدن اطراف قبر و تبرّک کردن و نظر نمودن به تمامی اطراف قبر امام معصوم، که خود موضوعیّت دارد، مثل طواف بیت اللّه به حساب نمی آید. و اگر چه عنوان طواف بر او اطلاق می شود. بلکه ظاهر این است که، چرخیدن و قدم برداشتن اطراف خانه خدا، بدون نیّت و قصد طواف، طواف شرعی که از اعمال حجّ و عمره است به حساب نمی آید. اگر چه طواف لغوی بر او صدق می کند.

ص: 86


1- - الکافی: ج 1، ص 352، ح 9.

و طواف به این معنا، در حول قبر معصومین ( علیهم السلام) بلااشکال است. و می توان گفت تخصیص منع از طواف، به قبر غیرمعصوم تعلّق می گیرد.

حال اگر گفته شود که در روایتی از امام صادق علیه السلام وارد گشته که حضرتش فرمودند: در حال ایستاده آب ننوش (حسب دستورات دینی انسان مؤمن در روز ایستاده آب بخورد و در شب نشسته)(1)، و به قبری طواف مکن و دور او مگرد و درآب راکد و بدون جریان ادرار مکن، چرا که هرآنکس اینگونه رفتار کند به بلائی دچار شود که غیر ازخود کسی را ملامت ننماید.(2)

در جواب می گوئیم: اینجا نهی از طواف شده، یعنی بر قبری غائط مکن. چرا که در قاموس آمده که طواف یعنی غائط کردن و تخلّی نمودن(3)، و در مجمع آمده که طواف یعنی غائط کردن. و در خبر آمده که:نماز نخواند کسی از شما در حالی که از مدفوع خود جلوگیری کند، و به محلّ تخلّی نرود. و در حدیثی دیگر آمده: که در آب راکد بول و ادرار مکن و بر قبری طوف و مدفوع ننما.(4)

ص: 87


1- - برای اطّلاع بیشتر از آداب اسلامی به کتاب حلیهالمتّقین علاّمه مجلسی و از باب مثال به باب سوم، ص 85 مراجعه فرمائید.
2- - بحارالأنوار: ج 63، ص 458، ح 5.
3- - بحارالأنوار: ج 63، ص 458.
4- - مجمع البحرین: ج 3، ص 74.

که به قرینه ادرار ننمودن، آن لفظ طوف را به معنی مدفوع گرفته اند. که همین معنا را در روایت فوق از امام صادق علیه السلام که در حال آموزش امور اخلاقی اسلامی هستند، لحاظ می کنند. چنانچه اگر در بیانات و جملات دیگر، این کلمه طوف بیاید، به قرینه مقام معنای دیگر می گیرد. چرا که معانی مختلفه ای دارد که با رجوع به کتب لغت مطلب واضح می گردد. پس چرخش زائر به دور قبر معصوم بلااشکال است، و به نیّت انجام دادن اعمال صادر شده از جانب معصومین ( علیهم السلام) این عمل را انجام می دهد. لذا فرمود: و دُرْ حَوْل الضَّریٖح فَقَبِّله مِن أَرْبَع جَوٰانِبِه.(1) چهار طرف قبر را ببوس.

بوسیدن قبور وصورت بر آن نهادن و دیگر از عناوین

علاّمه حلّی ( رحمه الله علیه ) در زیارت امام کاظم علیه السلام اینگونه می فرماید: و قَبِّل القَبْر وضِعْ خَدَّک عَلَیه.(2)

و شیخ طوسی ( رحمه الله علیه ) در وداع زیارت امام جواد علیه السلام آورده: و قَبِّل القَبْر وضِعْ خدَّک عَلَیه.(3)

ص: 88


1- - اقبال الأعمال: ص 135.
2- - منتهی المطلب: ج 2، ص 895.
3- - تهذیب الأحکام: ج 6، ص 91، باب 40.

و شیخ مفید ( رحمه الله علیه ) در زیارت امیر عوالم علی علیه السلام آورده: ثمَّ انْکبَّ علیٰ القَبْر فَقَبِّله وضِعْ خَدَّک الأَیْمَن.(1)

و در زیارت سیدالشّهداء، أبن قولویه می نویسد: ثمَّ ضِع خَدَّیک جَمیٖعاً علی القَبر. که نه تنها طرف راست صورت، چنانچه در بعضی روایات آمده، بلکه تمامی دو طرف صورت را بر قبر قرار ده. و سپس می نویسد: ثمَّ تعُود و تَضَع یَدیَک عِندَ رِجْلَیه. دستان خود را نزد پاهای حضرت بگذار خود که این عمل در عناوین زیارت موضوعیتی دارد.(2)

و در زیارت امامین عسکریین ( علیهما السلام ) آمده: ثمَّ قَبِّل التُربَه وضِع خَدَّک الأَیْمَن عَلَیهٰا.(3)

چنانچه در بعضی عناوین انکباب بر قبر هم وارد شده. که در کتب لغت انکباب را به واژگونی تمام معنا کرده اند.(4) در اینجا زائر با تمام جسد به روی قبر بیفتد و بدان بچسبد. چنانچه این سنّت در سیره عملیّه رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) دیده می شود، که ایشان خود را با تمام بدن در مدّت طولانی بر روی بدن

ص: 89


1- - المزارللمفید: ص 82، باب 43.
2- - کامل الزّیارات: ص 383، باب 79.
3- - المزارللمشهدی: ص 540.
4- - فرهنگ نوین: ص 577 ماده کبّ.

خاتون حضرت فاطمه بنت أسد انداختند و با ایشان مناجات کردند و گفتگو، تا جایی که مسلمانها به ایشان عرض کردند: به درستی امروز رفتاری را از شما ملاحظه کردیم که تا قبل از این روز انجامش نداده بودید.(1)

و در نقلی دیگر آمده که ایشان پس از بستن قبر خاتون، مجدّداً خود را به روی قبر انداختند و فرمودند: خدایا فاطمه را به تو می سپارم.(2)

و عنوانی دیگر که در روایت آمده، و سزاوار است که مؤمنین در حال زیارت انجام دهند تضرّع در خاک حرم مطهّر و قبر امام معصوم است. که انسان خود را بدان خاک متبرّک کند، و آنجا خضوع و خشوعی کند، و خود را در نهایت عجز به زمین کشد، و با حال تضرّع، آنجا خود را به امام عرضه بدارد. لذا در زیارت می خوانی: اللّهمَّ أرحَم تَضَرُّعی فی تُرٰاب قَبْر ابْن نَبِیِّک.(3)

و این عنوان فقط به تضرّع در خاک قبر و التجاء بدان محدود نشده، بلکه منظور تمامی حوالی قبر که روضه مطهّره و حتی حرم شریف باشد را هم، می گیرد. چرا که فرمود: قَبِّل التُّربه، که استحباب تقبیل زمین اطراف قبر را علاوه بر خود تربت قبر، به ما می رساند. در نتیجه مراد این است که

ص: 90


1- - الکافی: ج 1، ص 452،ح 2.
2- - مصنّفات الشّیخ الصّدوق: ص 65.
3- - نبراس الزّائر: ص 105.

این سرزمین و قطعه از کره خاکی که منسوب به معصوم علیه السلام شده مقدّس است،لذا به آن التجاء کن و ببوس و ببوی و احترام کن. لذا از باب مثال حضرت فرمود: زمانی که به کوفه وارد شدی لباس سفر از بدن خارج کن، و از مرکب پیاده شو و غسل نما، قبل از آن که به کوفه وارد شوی. چرا که به درستی آنجا حرم الهی و حرم رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و حرم امیرالمؤمنین علیه السلام است. و زمانی که اراده رفتن به روضه مطهّره می کنی غسل کن، تا آخر دستورات حضرت. در اینجا می نگرید که علاوه بر حرم مطهّر علوی، چگونه به شهر منسوب به حضرت اینگونه احترام را دستور داده و برایش آداب فرموده اند. لذا در گذشته هم اشاره ای کردیم که برای ورود به سرزمین نجف یا کربلا، بنا به اختلاف روایات، خدای متعال به موسی علیه السلام فرمود: فَأخلَع نَعلَیکَ لِأنَّک بِالوٰادِ المُقَدَّسِ طُویٰ. که خود این وادی، علاوه بر قبر مطهّر و روضه مطهره، صاحب وجاهت است و التجاء بدان موضوعیّت دارد. و از اینجاست که در استحباب سجده بر تربت سیدالشّهداء علیه السلام ، مشهور علماء اعلام از این عنوان، کلّ سزمین کربلا را استظهار کرده و فقط سجده بر تربت قبر و حوالی ضریح را صاحب فضل نمی دانند. و از این بیان استفاده می شود که آداب زیارت، مخصوص به بقعه مبارکه نیست، بلکه باید به عموم عنوان و عموم موضع، آگاهی داشت و توجّه نمود. لذا شیخ مفید ( رحمه الله علیه ) می فرمایند: اختلاف وارد در تحدید حرم اباعبداللّه علیه السلام ، از قبر و حائر و یک

ص: 91

فرسخ و چهار فرسخ و عناوین دیگر که در روایات آمده، محمول بر تعدّد و تفاوت مراتب قدسیّت و فضیلت مکانی است. که هر آنچه به قبر مقدّس نزدیکتر باشد، آن زمین مقدّس تر است و الاّ همه جای از آن زمین را می گیرد. که در نتیجه شیخ مفید و جُلّی از متقدّمین، به فضیلت کامل خواندن نماز، در تمامی شهر کربلاء فتوی داده اند. چنانچه در روایت آمده: أشْهَد لَقَد طَیَّب اللّه بِکَ التُّرٰاب و أوْضَحَ بِکَ الکِتٰاب، که دلالت بر عموم قدسیّت زمینی می کند که محیط به قبر شریف است. و آن هم به علّت وسعت افاضه و منسوب بودن به جناب حضرتش می باشد.(1)

حکمت تضرّع و التجاء به خاک قبر

خدای منّان در سه آیه از آیات قرآنی، این سنّت حسنه را به ما آموزش می دهد، که التجاء و توجّه و توسّل به این خاک مقدّس و دست به دامن شدنش، در واقع توجّه به صاحب آن قبر و خاک است که حجّت خداست. لذا در آیه ای می فرماید: و اتَّخَذوا مِن مَقٰامِ أِبْرٰاهیٖمَ مُصَلّیٰ.(2) در حالی که آن سنگ، فقط با بدن مبارک آن خلیل الهی ملامست کرده، و این چنین صاحب شأن و مقام گشته است که محلّ عبادت، عباد خداوند متعال شده.

ص: 92


1- - الشّعائر الحسینیّه: ج 3، ص 723.
2- - بقره: 125.

با اینکه متضمّن بدن مبارک آن نبیّ اللّه نیست. پس چگونه است موضعی که جسد رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و اهل بیت ( علیهم السلام) را در بردارد؟ که حسب روایات از وجود این نبیّ بزرگوار و تمامی انبیاء ( علیهم السلام) مقامی بس رفیع تر دارند. و یا در سوره یوسف می فرماید: أذهبُوا بِقَمیٖصی هذٰا فَأَلقُوه علیٰ وَجْه أبیٖ یَأتِ بَصیراً.(1) که اگر پیراهنی که با بدن یوسف نبی علیه السلام ملامست داشته، اینگونه برکت و شفاء در خود جای داده، پس چگونه است تراب قبری که با بدن و خون سرور و سیّد عالمین حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام ملاقات دارد؟ و چگونه آن خاک شفاء اعظم و برکت و رحمت نداشته باشد؟ و یا در سوره مائده می فرماید: یٰقَوم ادْخُلُوا الأَرضَ المُقدَّسَهَ الّتیٖ کَتَب اللّه لَکُم و لاٰ تَرتَدّوا علیٰ أدْبارِکُم فَتَنقَلبُوا خٰاسِرین.(2) پس اگر زمین بیت المقدّس، به خاطر نماز انبیاء ( علیهم السلام) و عبادتشان در آن مکان، مقدّس گردیده(3)، پس چگونه است آن بقعه هائی که، مرقد امامان معصوم از نسل رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) می باشد، و ابدان مقدّسشان را در بر دارد؟ پس سزاوار است زائر عارف، آن تربت و آن سرزمین را مقدّس بدارد و از آن فیض متعالی ببرد.

ص: 93


1- - یوسف: 93.
2- - مائده: 21.
3- - برای آگاهی بیشتر از قداست بیت المقدس و جریان های مربوط به آن سرزمین، کتاب قدس شریف،تألیف آیت اللّه العظمی سیّد محمّد حسینی شیرازی را مطالعه نمائید.

یکی دیگر از عناوین زیارت، لواذ و نوعی پناهندگی به ضریح و قبر مقدّس حضرات آل اللّه ( علیهم السلام) است که در دستورات آمده: وَ تَلوذُ بِه و تَسْأَل اللّه تَعٰالی مٰا أحبَبْت یُجِبْک.(1) که بدین واسطه زائر تمامی بدن خود را به قبر مقدّس می رساند و بر آن مرور می دهد، چنانچه در روایت آمده: تُمرّر سٰائِر بَدَنِک و وَجْهِکَ علی القَبر فَانَّه أمٰانٌ و حِرزٌ مِن کُلِّ مٰا تَخٰاف و تَحْذَر بِاذْن اللّه.(2) و یا فرمود: لاٰئِذٌ بِحَرمِکُم(3)، که نه فقط قبر مقدّس، بلکه لواذ به تمامی حرم را دستور و آموزش می دهند. لذا عنوان لواذ، عنوانی است عامّ، که بسیاری از انواع التجائات مؤمنین را نزد قبر معصوم علیه السلام ، در بر می گیرد، که همگی تبرّک جستن بدان، و حرز و امان دانستن این قبر را می فهماند.

در پایان این مقدّمه ای که در باب آداب زیارت و تشرّف به محضر امام معصوم علیه السلام بود، اشعاری را که امروزه بر روی کتیبه ضریح مقّدس حامل لواء حسینی و کفیل حوراء کربلاء، آقا حضرت قمر بنی هاشم اباالفضل العبّاس علیه السلام منقوش گردیده، از باب تیمّن و

ص: 94


1- - المزارللمشهدی: ص 255.
2- - المزارللمشهدی: ص 540.
3- - المزارللمشهدی: ص 250.

تبرّک، و به مناسبت بحث لواذ به قبر و ضریح مقدّس اولیاء الهی، به نظر خوانندگان این اوراق می رسانیم.

ضَریحُکَ مَفْزَعنٰا الأَمْنَع *** بِه کُلُّ نٰازِلَه تُدفَع

و بابُک لِلخَلْق بٰابُ النَّجاه *** تَلُوذُ بِعُروَتِه الرُّوَّع

أبا الفَضْل و الفَضْل یُنْمیٰ اِلَیک *** فَأَنتَ لِأَلْطٰافِه مَنْبَع

و یٰا بَطَل الطَفِّ هذٰا لِوٰاک *** علیٰ کُلِّ شٰاهِقَه یُرفَع

سلام در شریعت اسلامی

صاحبان خرد می دانند، که سلام تحیّتی اسلامی است. و با تعظیم و تکریم همراه شده و عجین است.

در سلسله ای از روایات، این مهمّ از جانب صاحبان شریعت اسلامی، وجود اقدس محمّد و آل محمد ( علیهم السلام) ، گوشزد همگان گردیده. و نه اینکه این نوع از ادب، در دین اسلام، بلکه در تمامی فِرَق و ادیان عالم، جایگاهی بسزا دارد. لذا مرحوم کلینی ( رحمه الله علیه ) ، در کافی شریف بابی را بدان اختصاص داده که از باب تیمّن به بعضی از آن روایات اشاره ای می نمائیم.

رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: سلام کردن امری است مستحبّ و جواب آن واجب.

ص: 95

و در روایتی دیگر فرمودند: هر آنکس که قبل از سلام کردن، سخن خویش را آغاز نماید، جواب او را ندهید. و فرمود: قبل از هر سخنی سلام کنید.

و در حدیثی دیگر فرمود: اولویت و تقرّب به خدا و رسول او، از برای کسی از شما است، که به سلام کردن سخن خویش را شروع کند.

و در حدیثی دیگر از امام صادق علیه السلام آمده: زمانی که یکی از شما سلام کرد، پس باید بلند سلام کند. و نگوید که من سلام کردم و کسی جواب من را نداد. چرا که شاید آهسته سلام کرده، و به گوش دیگران نرسانیده. پس زمانی که یکی از شما می خواهد جواب سلام را بدهد، پس باید بلند جواب دهد. شخص مسلمان هیچ زمانی نمی گوید: من سلام کردم و جوابی نشنیدم. سپس حضرت فرمود: حضرت امیر علیه السلام می فرمود: غضب نکنید و به غضب هم نیاورید. سلام را افشاء داده، و کلام را نیکو بیان کرده، و در شب نماز به جای آورده، در حالیکه مردمان به خواب فرو رفته اند. به بهشت داخل می شوید با سلام. و سپس حضرتش فرمایش الهی را قرائت فرمود که خدای عزّوجلّ می فرماید: السَّلاٰم المُؤمِن المُهَیمِن.(1)

ص: 96


1- - حشر: 23.

و امام صادق علیه السلام فرمودند: رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بر نساء و خانم ها سلام می کردند و آنها جواب حضرت را عرضه می داشتند. و امیرالمؤمنین علیه السلام هم همینگونه عمل کرده، و از سلام کردن بر دختر جوان، کراهت داشتند و می فرمودند: از اینکه صدای او مرا تحریک کرده و به عجب درآورد، و بر من حالتی روی دهد، که از أجری که از سلام کردنم طلب کرده ام بیشتر باشد و من را به خود مشغول کند، ترسانم.

در حدیثی دیگر امیر عوالم وجود، علی علیه السلام فرمودند: بر اهل کتاب، ابتداء به سلام نکنید، و زمانی که به شما سلام کردند به آنها بگوئید: وَعَلَیکُم.

و در حدیثی دیگر امام صادق علیه السلام فرمودند: در ردّ جواب سلام یهودی و نصرانی فقط بگو: سلام.

در حدیثی راوی خدمت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام عرضه داشت: زمانی که به طبیب نصرانی احتیاج پیدا کردم بر او سلام کنم و برایش دعا کنم؟ حضرت فرمودند: بله، چرا که دعای تو بر او اثری و نفعی ندارد.(1)

ص: 97


1- - الکافی: ج 2، ص 644-650.

سلام در زیارت

مرحوم آیت اللّه العظمی ملاّ حبیب اللّه شریف کاشانی در یک تقسیم بندی، عرض سلام خدمت حضرات معصومین ( علیهم السلام) را، به سه وجه معنا می نمایند(1)، که در اینجا ماحصل کلام ایشان را به نظر خوانندگان این اوراق می رسانیم.

اول: زمانی که زائر، عرض سلام دارد و می گوید: السَّلام عَلیک دعاء به سلامت از آفات دنیا و عذاب آخرت را قصد نموده است. که این وضع شارع است که سلام را موضعی از برای تحیّت و بشارت از برای سلامت قرار داده است. چرا که مادّه سلام، از سلم الآفات سلامَه گرفته شده است.(2) و در معنائی هم، در همان لسان العرب به معنی سلامت از اذیّت ها و آزارها معنا شده است. چنانچه باری تعالی می فرماید: فَسَلامٌ لَکَ مِن أصْحٰابِ الیَمیٖن.(3) که یا رسول اللّه اصحاب الیمین شما را آنچنان که غیر آنها آزرده خاطر کردند، آزرده و رنجور نمی نمایند. و این معنا در سلام زیارت، اگر به معنای دعای

ص: 98


1- - جنّه الحوادث: ص 23-35.
2- - لسان العرب: ج 6، ص 343.
3- - واقعه: 91.

برای شیعیان گرفته شود معنائی به سزا دارد و الاّ با مقام چندان مناسبتی ندارد.

آری تحقّق معنای سلام که سلامتی از هر آفتی باشد، یا ذاتی است یا عرضی.

در صورت اوّل، جز ذات ربوبی مورد لحاظ نیست. چرا که تحقّق سلامت در وجود مقدّسش ذاتی است، و اوست که سلامتی را به غیر اعطاء می نماید. بلکه نفس سلام است آنچنانی که خود را در سوره ممتحنه توصیف می نماید: هُو اللّه الّذیٖ لاٰ اِلٰه اِلاّ هُو المَلِکُ القُدُّوس السَّلامُ المؤمِن المَهَیْمِن العَزیٖز الجَبّٰار المُتَکَبِّر سُبحٰان اللّهِ عَمّٰا یُشرِکُون.(1)

در صورت دوّم: جمیع موارد و مصادیق سلام، که در غیر ذات ربوبی استعمال می شود، اوّلاً عرضی است و ثانیاً معنای سلام با اختلاف موارد، معانی مختلفی به خود می گیرد.

گاهی سلام که بدین معنا تجلّی می کند، سلامت کلام را هنگام مخاطبه با شخص جاهل، اراده نموده. چرا که خدای منّان می فرماید: اِذٰا خٰاطَبَهم الجٰاهِلُون قٰالُوا سَلاٰماً.(2) لذا هنگام سخن گفتن

ص: 99


1- - حشر: 23.
2- - فرقان: 63.

با شخص جاهل باید با نرم خوئی از کنار او گذشت و یا در مقام معارضه و نزاع نیامد، چرا که آخرالأمر جاهل است و نفهم و سبب ازدیاد غموم شما می شود.

و گاهی سلام به معنای سلامت، بهشت ابدی قصد شده آنجا که فرمود: لَهم دٰارُ السَّلاٰم.(1) چرا که ساکنین آن دیار از هر نوع آفتی به سلامت می باشند. بلکه بعضی آن دارالسّلام را دار الهی معرفی کرده اند که از بهشت و جنّت ابدی متفاوت و أخصّ می باشد.(2) لذا امام صادق علیه السلام به معاویه بن عمّار فرمود در هنگام تلبیه بگو: لَبَّیک دٰاعِیاً اِلی دٰار السَّلاٰم لَبَّیک.(3)

به هر حال سلامی که مشتمل و به معنای سلامت باشد، تحیّتی برای شخص مسلمان است، که این وضع و قرارداد الهی می باشد. لذا در توصیف بهشتیان فرمود: تِحِیَّتَهُم فیٖهٰا سَلاٰم.(4)

دوّم: زمانی که زائر سلامی عرض می کند، تسلیم را اراده کرده است. که این نوعی بشارت به ذات مقدّس امام معصوم علیه السلام می باشد. چرا که خدای

ص: 100


1- - انعام: 127.
2- - الأنوارالسّاطعه: ج 1، ص 389.
3- - موسوعه الأمام الصّادق علیه السلام : ج 29، ص 439.
4- - ابراهیم: 23.

منّان سلطنت کامله و غلبه بر اعداء دین را در زمان رجعت به شما حضرات معصومین افاضه فرموده است. لذا فرمود: و لَقَد کَتَبْنٰا فی الزَّبُور مِن بَعْد الذِّکر اَنَّ الأَرْض یَرثُهٰا عِبٰادِی الصّٰالِحُون.(1)

و در زمانه ما این آیه بر فراز ایوان حریم ملک پاسبان حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام منقوش گشته، چرا که مصداق اتمّ این آیه، که شروع زمان رجعت باشد هم، از همین مکان مقدّس صورت می گیرد.(2)

و گاهی این تسلیم، به معنای تفویض و تسلیم نمودن تمامی جوانب زندگانی شخص زائر، به خدمت ملوکانه حضرت ولیّ اللّه مزور می باشد. که خود را به تمام معنا، عبد این درگاه معرفی می کند، و مطیع تمامی اوامر و نواهی حضرات، و مؤمن به اسرار و علانیت معصومین ( علیهم السلام) می باشد. چنانچه در زیارت جامعه می خواند: مُؤمِنٌ بِسِرِّکُم و عَلاٰنِیَتِکُم و شٰاهِدکُم و غٰائِبکُم و أوَّلکُم و آخِرکُم و مُفَوِّضٌ فی ذلکَ کُلّه اِلَیْکُم و مُسَلِّم فیٖه مَعَکُم و قَلبیٖ لَکُم مُسَلِّم و رَأییٖ لکُم تَبَع.

ص: 101


1- - انبیاء: 105.
2- - برای آگاهی بیشتر از مباحث رجعت به کتاب الرّجعه بین الظّهور و المعاد، تقریر دروس آیت اللّه شیخ محمّد سند مراجعه نمائید.

در اینجا از برای تبرّک به فرمایشات حضرات آل اللّه ( علیهم السلام) ، به دو روایت اشاره کرده که این دو معنای از تسلیم را موجّه و بیش از پیش راسخ در قلوب بنماید.

روایت اوّل:

داود رقّی می گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: معنای سلام بر خدا و سلام بر رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) چه می باشد؟ فرمود: زمانی که باری تعالی نبیّ و وصیّ و دو فرزند و دختر ایشان را با تمامی ائمه ( علیهم السلام) به همراه شیعیان حضرات خلق نمود، بر آنان میثاقی گرفته، که صبوری کنند و امر به صبر بنمایند و تقوای الهی را پیشه کنند. و بدان ها وعده داد که زمین مبارک، و حرم امن را بدانها تسلیم نماید. و بیت المعمور را برایشان از آسمان نازل گرداند، و سقف مرفوع را بر ایشان ظاهر کند، و از دشمنانشان خلاصی دهد. و زمینی که از دارالسّلام است و آنچه در اوست را بدانها تسلیم فرماید، که نه شبهه و نه خصومتی برای دشمنانشان در آن نباشد. و آنچه را می پسندند در آن قرار دهد. و رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بر آن عهد از ائمه و شیعیانشان میثاقی گرفته و بر اوست که میثاق را متذکّر شود و با خدای خود تجدید فرماید تا شاید حضرت حقّ در آن وعده ها تعجیلی نماید.(1)

ص: 102


1- - الکافی: ج 1، ص 450، ح 39.

روایت دوّم:

خدای منّان در قرآن می فرماید: نه چنین است قسم بخدای تو که اینان به حقیقت اهل ایمان نمی شوند مگر آنکه در خصومت و نزاعشان تنها تو را حاکم کنند و آنگاه به هر حکمی که کنی هیچگونه اعتراضی در دل نداشته و کاملاً در دل و جان تسلیم فرمان تو باشند.(1)

کاهلی از امام صادق علیه السلام روایت کرده که حضرت پس از قرائت این آیه فرمود: اگر قومی عبادت خدا کنند و او را به توحید قبول کنند، سپس درباره کاری که رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) انجام داده اند حرفهائی بزنند که اگر او چنین و چنان می کرد بهتر بود، و آن عملکرد حضرت را در نفوسشان کریه می پندارند، که بدان عقیده و صحبت ها مشرک می شوند. سپس این آیه را تلاوت فرمود، و بیان داشتند که آن، تسلیم در تمامی امور را اراده کرده و بیان داشته است.(2)

تا بدینجا به بعضی از معانی سلام اشاره کرده، و شرح و بسط بیشتر آنرا به مطالعه کتب معارف ارجاع می دهیم. و در خلاصه امر می گوئیم، زمانی که زائر در نزد حضرات قرار گرفت با این کلمه سلام تمامی این

ص: 103


1- - نساء: 65.
2- - بصائرالدّرجات: ص 540، باب 20، ح 3.

معانی را اراده می کند و اعتقاد حقیقی خود را در معنای حقیقی سلام، که عصمت مطلقه الهیّه حضرات باشد به تجلّی می کشد. که شما در تمامی آنات و لحظات، حقیقت سلام و طهارت و نورانیّت هستید، که همان عصمت شماست، که به معنای عدم النّقص می باشد. و از آنجایی که اثربخشی هر شیئی در عالم تکوین، بدیهی الأمر است، من زائر هم با عرض سلام خدمت شما، از آن تابش شمس وجودیتان اثرپذیر شده، و خود را عدم محض دیده و وجود مطلق را وجود مقدّستان یافته ام. لذا التجاء بدین درگاه کرده، و خود را در معرض آن قرار داده ام. و در آخر با سلام خویش، خدای را حافظ بر آن وجودات مقدّسه قرار می دهد، که حضرت اللّه جلّ و علا، نعمات خود را بر شما از علوم و اسم اکبر و طهارت از هر رجسی و عصمت در جمیع اعمال و اسرار و اقوال و احوال و زلفای نزد خویش و حفظ از تمامی مکروهات، محافظت نماید.(1)

قبولی اعمال

در اینجا مبحثی مطرح شده که، آیا زیارات و صلوات و خیرات و نذورات و تمامی افعال خیری که شیعیان انجام داده، و هدیه به روح آن سادات و موالیان کرام خویش می نمایند، آنها را ثمری می رساند یا خیر؟ در جواب از

ص: 104


1- - شرح الزّیاره الجامعه الکبیره: ج 1، ص 11.

این مسئله، اقوال و نظریّه هائی مطرح شده، که در اینجا آنچه برداشت ما از روایات و مجموعه سخنان بزرگان مذهب است، این است که برگشت تمامی آنها، به فیض وجود مقدس حضرات و از کرم بی نهایت آنان، به خود شیعیان است، که اگر نباشد، اعمال فاسد و بدون روح و ثمره خواهدبود. لذا مرحوم آیت اللّه میرزامحمّد باقر شریف طباطبائی در شرح خود به زیارت مطلقه حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام می فرماید: سلام و صلوات مؤمنین بر وجود مقدّس آل اللّه ( علیهم السلام) ، دعائی است که عائد آن ذوات مقدّسه می شود و هی أفْضَل الأَعمٰال الصّٰالحٰات، و شَرْط قَبُولِهٰا طُرّاً، کالرُّوحِ السّٰاریَه فی أبْدٰان الأَحْیاء، فَکمٰا اَنَّ الأَبْدان بِلاٰأرْوٰاحٍ تَصیٖر مُنْتَنَه، کذٰا الأَعمٰال بِلاٰ صَلاٰه تَصیٖر فٰاسِدَه، وَالَّذیٖن کَفَرُوا أعْمٰالُهُم کَسَرابٍ بِقیعه یَحْسُبه الظَّمآنُ مٰاء حتّیٰ اِذٰا جٰاءهُ لَمْ یَجدْه شَیئاً.(1) فَلِذلِک صٰارَت سَبباً لأستجٰابَه سٰائر الدَّعَوٰات اِذٰا ذُکِرت فی خِلاٰلِهٰا اِبتدٰاءً و انتِهٰاءً و مٰا بَینَهُمٰا.(2) و مرحوم شیخ محمّد تقی مجلسی، والد مرحوم علاّمه مجلسی در این باره می فرماید: برکاتی که هست، دنیوی و أخروی، یا اعمّ از آن دو، و برکات دینی، تماماً گذشت که همگی برای ما لطف است. چرا که به درستی مراتب آن بزرگواران، در نزد خدای منّان قابل

ص: 105


1- - نور: 39.
2- - شرح الزّیاره المطلقه: ص 125.

ازدیاد نمی باشد، الاّ به حسب مراتب دنیوی و ظهور و تعالیشان در چشم دشمنان خویش. و اینکه کلمه توحید را، اعلان عمومی کنند، که باز هم این خیرات، برگشتش به سوی ما شیعیان است. و شیخ أحمد أحسائی هم در شرح گفتار ایشان مطالبی دارد که به سبب طولانی بودن متذکّر آن نمی شویم. و فقط به گفتار ایشان در باب لطف بودن محض این خانواده می پردازیم و در اینجا مکتوب می نمائیم.

ایشان می فرماید: یعنی به درستی که صلوات ما بر آن ذوات مقدّسه، تزکیه و پاکسازی خود ماست، و کفّاره ای برای ذنوب و معاصیمان. پس تمامی کارها و عباداتی که انجام می دهیم، مثل دعاها و اعمال و صلوات بر آن وجودات مقدّسه، هیچ نفعی بدان ها نمی رساند، و این است و جز این نیست که تمامی منافع آن به خود ما برگشت دارد.(1)

ص: 106


1- - شرح الزِیاره الجامعه الکبیره: ج 1، ص 80.

اَلسَّلاٰم عَلَیْک یٰا وَلیَّ اللّه

«سلام بر شما باد ای ولی خدا.»

حضرت جواد علیه السلام اینگونه زیارت را به ما تعلیم داده اند که در اوّلین سلام، توجّه به مقام ولایت ولیّ اللّه پیدا کنیم و ایشان را با شئونات ولایت شناخته و از دیگر مخلوقات الهی حسابشان را جدا بنمائیم.

ولایت به کسر واو، به معنای اولویّت می آید و به فتح واو به معنای محبّت جلوه می کند. ولایت حضرات معصومین ( علیهم السلام) ، تماماً همان ولایت الهی مطلقه است، که بر تمامی کائنات تجلّی می کند. لذا خدای منّان در بیان این حقیقت، و در ضمن منحصر کردن آن ولایت در وجود مقدّس خود و نبیّ مکرم و ائمّه هدی ( علیهم السلام) می فرماید: اِنَّمٰا وَلِیُّکُم اللّهُ و رَسُولُه و الَّذیٖنَ آمَنُوا الَّذین یُقیٖمون الصَّلاٰه و یُؤتُون الزَّکٰاه و هُم رٰاکِعُون.(1) لذا این اولویت را رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) در روز غدیر خم بیان داشته که: أیّهَا النّٰاس مَنْ أولیٰ بِکُم مِن أَنْفُسِکُم؟ قٰالُوا: اَللّٰه و رَسُولُه. که از این جواب مردمی معلوم می گردد که

ص: 107


1- - مائده: 55.

معنای ولایت و اولویت و صاحب اختیاری رسول را، مردم کاملاً می دانسته چرا که خدای منّان به آنها تعلیم داده بود، آنجا که فرموده بود: النَّبیُّ أولیٰ بِالمُؤمِنیٖن مِن أَنفُسِهِم.(1)

و همان ولایت را رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) به اولیاء خویش یعنی وجود مقدّس أمیر عوالم وجود و یازده فرزند خویش ( علیهم السلام) عطا فرموده. چنانچه در حدیث غدیر شریف ملاحظه می فرمائید. آنجا که فرمود: مَعٰاشِرالنّٰاس أنٰا صِراطُ اللّه المُستَقیٖم الّذیٖ أمرَکُم بِاتِّباعِه، ثُمَّ علیٌّ مِن بَعدیٖ، ثُمَّ وُلْدی مِن صُلْبِه أَئِمَّه یَهْدُونَ اِلی الحَقِّ و بِه یَعْدلُون.

آری خدای منّان آن ولایت را به تمام معنا به رسول خویش و حضرت ختمی مرتبت ( صلی الله علیه و آله و سلم ) ، آن ولایت را به اوصیاء خویش افاضه فرمود که در ظهور ظاهری تعدّدی دیده می شود، اگر چه در باطن و حقیقت الأمری یک ولایت است و تعدّدی ندارد. چرا که اگر تعدّد ببینی، حقیقت شرک است و انحراف از صراط مستقیم ولایت.

تفویض ولایت

خدای منّان به اذن خود، ولایت تشریعی و تکوینی خود را بر تمامی کائنات، از ذروه تا ذرّه به وجود مقدّس اولیاء خود افاضه فرمود.

ص: 108


1- - احزاب: 6.

آری تفویض امور به نحو مطلق، به عباد و مخلوقات، غیر از وجود چهارده معصوم، در بطلانش شکّی وجود ندارد. و همچنین تفویض افعال به عباد، به نحو استقلال که همان عقیده معتزله می باشد، که می گویند: عباد الهی در افعال و کارهای خود استقلال و تفویض مطلق دارند، با اینکه شرائع آسمانی هم در کنارش وجود دارد. که این عقیده هم باطل است، چرا که می گویند خدای منّان از قیّومیّت نفسانی عزل شده، و امور همگی به دست بندگان او می باشد، که هر چه می خواهند می توانند بکنند، و خدای را در این مقام جایگاهی نیست. که لازمه این حرف و عقیده، عزل صفت الهی، که صفت ذات اوست، از ذات مقدّس ربوبی می شود، که امریست محال و باطل. لذا امام صادق7 فرمودند: لاٰ جَبْر و لاٰ تَفْویٖض و لکِنْ أمرٌ بَینَ الأَمْرَین، الحدیث.(1) صحبت در این مقام اطاله کلام است، لذا به محلّ خود ارجاعش می دهیم.

امّا تفویض امور، آن هم به اذن پروردگار، در تمامی امور تشریعی و تکوینی به ذوات مقدّس آل اللّه ( علیهم السلام) ، امریست که مطابق با فرمایشات معصومین می باشد، و معنای باطلی هم ندارد. چرا که بین اراده معصوم، با اراده ربّ جلّ و علا فرقی نمی دانیم و معتقدیم که یشٰائُون مٰا یَشٰاء اللّه، لذا در حقیقت

ص: 109


1- - الکافی: ج 1، ص 159، ح 13.

یک امرست و دوئیّتی ندارد تا کفری لازم آید. آری خدای جلّ و علا ذوات مقدّسه را آفرید و آنان را تأدیب فرمود، چنانچه رسول خاتم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: أنٰا أدیٖبٌ اللّه و علیٌّ أدیٖبیٖ، الحدیث،(1) و امورات خلائق را، به نحوالتّبع، نه به نحوالأستقلال، به آنان سپرد، که همان ولایت تشریعی و تکوینی معنا گرفت. و شریعت تحت امر مقدّسشان و تکوین به ید قدرتشان، تفویض گردید. لذا فرمود: فَقَد آتَیْنٰا آلَ إِبْرٰاهیٖم الکِتٰاب و الحِکْمَه و آتَیْنٰاهُم مُلکاً عَظیٖماً.(2)بلکه از این بالاتر، ولایت ملکوتیّه را بدان شرفاء عالم افاضه فرمود. امام صادق علیه السلام می فرماید: نه به خدا قسم، حضرت حقّ جلّ و علا به احدی جز رسول اللّه ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و ائمه ( علیهم السلام) امری را تفویض نفرمود. در قرآن فرمود: اِنّٰا أنْزَلنٰا اِلَیْکَ الکِتٰاب بِالحَقِّ لِتحْکُم بَیْن النّٰاس بِمٰا أرٰاکَ اللّه، الآیه(3).(4) که تحکُم را به تشرّع و بِمٰا أراک اللّه را به مٰا أکْمَلک اللّه، معنا کرده اند که با رجوع به تفاسیر مطلب واضح می گردد. حال اگر سؤال شود و اشکالی از این کلام گرفته شود، که این عقیده کفر و محال است، در جواب عرضه می داریم: آیا

ص: 110


1- - مکارم الأخلاق: ص 14.
2- - نساء: 54.
3- - نساء: 105.
4- - بصائرالدّرجات: ص 386، باب 5، ح 12.

صحیح است که خدای متعال بعضی از امور ظاهری را به ما تفویض فرماید یا نه؟ مثلاً قدرت برخواستن.

از طرف دیگر می نگریم که خدای متعال به ملائکه خود اموری را تفویض فرموده و قدرتی ماورای قدرت بشر داده است، مثل قبض ارواح به واسطه ملک الموت. حتّی درباره قدرت اجنّه، که به مراتب، از قدرت بشر فراتر می باشد، سخنانی در میان است. لذا زمانی که به چشم حقیقت بین نگریسته شود، تفویض امور به حضرات معصومین ( علیهم السلام) استغرابی پیدا نمی کند. چرا که تمامی این بیانات، وجود مقدّس امامان شیعی را در طول حضرت حقّ می گذارد، نه عرض حضرتش، تا شرک و کفر پیش آید.

أبن سنان می گوید در محضر حضرت جواد علیه السلام بودم و صحبت از اختلاف شیعه به میان آوردم، حضرتشان فرمود: ای محمّد به درستی که خدای تبارک و تعالی، در وحدانیّت خویش دائماً متفرّد بوده است. سپس محمّد و علی و فاطمه ( علیهم السلام) را خلق فرمود، پس آنان به هزار دهر مکث نموده، سپس حضرتش جمیع اشیاء را خلق فرمود. پس آنان را بر خلقت اشیاء شاهد گرفت، و اطاعت آنان را بر اشیاء عالم جاری نمود، و امور آنها را به آن ذوات مقدّسه تفویض نمود. پس آنان آنچه را بخواهند حلال کرده، و آنچه را بخواهند حرام می نمایند، و هرگز امری را به جز خواسته خدای تبارک و تعالی اراده نکرده و نخواسته اند. سپس فرمود: ای محمّد، این

ص: 111

عقیده، همان دیانتی است که هر کس بر آن تقدّم گیرد از اسلام خارج شده، و هر کس از آن تخلّف کند، دینش را باطل نموده، و هر آنکس معتقد بدان گردد با ائمه هدی ( علیهم السلام) خواهد بود، و حقّ را درک کرده است. این عقیده را بگیر و محفوظ بدار.(1)

ص: 112


1- - مرآه العقول: ج 5، ص 190، ح 5. برای آگاهی بیشتر از موضوع ولایت به کتاب اثبات ولایت نوشته آیت الله شیخ علی نمازی شاهرودی و کتاب ولایه المتّقین نوشته آیت الله شیخ زین العابدین ابرقوئی و کتاب انوار الولایه نوشته آیت اللّه ملاّ زین العابدین گلپایگانی و کتاب الأنوار السّاطعه جلد اوّل نوشته آیت الله شیخ جواد کربلائی مراجعه کنید.

السَّلامُ عَلَیکَ یا حُجَّه اللّه

«سلام بر شما باد ای حجّت خدا.»

در کتب لغت، پس از استقراء فهمیده می شود، که حجّت به معنای دلیل و برهان است که خدای منّان، به واسطه این حجج الهی، برهان های خود را بر حقانیّت دین اسلام بیان داشته، و با معجزات جاریه بر دست آن بزرگواران، آنان را بر همگان ثابت کرده است. و آن حضرات چنانچه در زیارت جامعه می خوانیم: و حُجَج اللّه علیٰ أهل الدُّنیٰا و الآخِرَه و الأُولیٰ، بر همگان از اوّل تا به آخر، برهان و نشانه الهی می باشند. لذا امام صادق علیه السلام فرمودند: به درستی خدای عزّوجلّ، دوازده هزار عالم خلق کرده، و مرا بر تمامی آنها حجّت قرار داده است.(1) و در حدیثی دیگر حضرت علیه السلام فرمود: هیچ شیئی و هیچ آدمی و هیچ انسی و هیچ جنّی و هیچ ملکی در آسمانها نیست، مگر اینکه ما بر آنها حجّت می باشیم. و خدا خلقی را خلق نکرده، مگر اینکه ولایت ما را بر آن عرضه داشته است، و به واسطه

ص: 113


1- - بحارالأنوار: ج 27، ص 41، باب 15، ح 1.

ما بر آن احتجاج نموده. پس یا مؤمن گشته و یا کافر و منکر حقّ، حتّی آسمانها و زمین و کوه ها.(1)

ص: 114


1- - بحارالأنوار: ج 27، ص 46، باب 15، ح 7.

ا لسَّلامُ عَلَیکَ یٰا نُوراللّه فی ظُلُماتِ الأرض

«سلام بر شما باد ای نور خدا در تاریکی زمین.»

حسب آیات قرآن کریم(1)،

خدای عزّوجلّ خود را نور سماوات و أرضین معرفی می نمایند. که حسب ادلّه وافیه در بحث توحید، ذات الهی کیفیّت و کمیّت ندارد، لذا آنچه در افق تفکّر مخلوق جای می گیرد، و از آن بالاتر قابل تصوّرش نیست، نور است. لذا ذات باری، خود را به نور معرّفی می کند. ولی حسب نقل تفاسیر، او منوّر النّور و خالق النّور است. و آن حقیقت نورانیّت را در ذات مقدّس ولیّ خود، تجلّی می دهد تا با وجود نوری خویش عالم را منوّر گرداند. از این جاست که امام صادق علیه السلام امام را اینگونه معرفی می فرماید: نَحْن جَنْب اللّه و نَحْن صَفْوه اللّه و نَحْن عِلَّه الوُجود و نَحْن قَنٰادیٖل النُّبُوَّه و مَصٰابیٖحُ الرِّسٰالَه وَ نَحْن نُورالأنْوٰار، الحدیث.(2) و در زیارت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در هفدهم ماه ربیع الأول می خوانی: اَلسَّلامُ علیٰ

ص: 115


1- - نور: 35.
2- - مشارق أنوارالیقین: ص 73.

نُور الأَنوٰار و حُجَّه الجَبّٰار.(1) و از آنجائی که متمّم الأنوار وجود اقدس مهدوی علیه السلام است، سال ولادت حضرتش دویست و پنجاه و شش می شود، که از نظر حساب ابجد، معادل کلمه نور است، تا بدین وجود، خدای منّان نور خود را کامل گرداند و اتمام ببخشد. لذا فرمود: یُریٖدُون لِیُطفِئُوا نُورَ اللّه بِأفْوٰاهِهِم و اللّهُ مُتِمُّ نُوره و لَو کَرِهَ الکٰافِرُون.(2)

ص: 116


1- - المزارللمشهدی: ص 205.
2- - صف: 8.

السَّلامُ عَلَیکَ یٰا عَمُود الدّیٖن

«سلام بر شما باد ای ستون دین.»

از آنجائی که هیچ مکانی، تشکّلی خارجی به خود نمی گیرد، مگر به برپائی عمودی تا سقفی را بیارآید، خیمه دین الهی هم، به حقیقت سرپا نمی شود مگر به وجود عمود و ستونی، تا آن پیکره را حفاظت نماید. از آنجاست که فرمودند: نَحْن أَقَمْنا عَمُود الحَقِّ و هَزَمْنٰا جُیُوشَ البٰاطِل، و در تعبیری دیگر: نَحْن دَعٰائم الحَقّ و أَئِمه الخَلْق.(1) لذا امیر عوالم علی علیه السلام هم، به تعبیری حدیث شریف: الصَّلاه عَمُود الدّیٖن(2) را، در حدیث نورانیّت به اعلاء کلمه ولایت خویش معنا می فرماید(3)، تا همگان حقیقت ستون پایدار دینی را بشناسند.

ص: 117


1- - عیون الحکم و المواعظ: ص 499.
2- - بحارالأنوار: ج 82، ص 218، ح 36، توضیح حدیث را پس از نقل آن خبر در همین مصدر ملاحظه بفرمائید.
3- - بحارالأنوار: ج 26، ص 1، باب 14، ح 1.

اَلسَّلام عَلیکَ یٰا وٰارثَ آدَم صَفْوهِ اللّه،

السَّلاٰمُ عَلیکَ یٰا وٰارثَ نُوحٍ نَبیِّ اللّه،

اَلسَّلامُ عَلَیکَ یٰا وٰارثَ اِبرٰاهیمَ خَلیلِ اللّه،

اَلسَّلامُ عَلیکَ یٰا وٰارثَ أسمٰاعیٖل ذَبیٖحِ اللّه،

اَلسَّلامُ عَلَیکَ یٰا وٰارثَ مُوسیٰ کَلیٖمِ اللّه،

اَلسَّلامُ عَلیکَ یٰا وٰارثَ عیٖسیٰ رُوحِ اللّه،

اَلسَّلامُ عَلیکَ یٰا وٰارثَ مُحمَّدٍ رسُول اللّه،

اَلسَّلامُ عَلیکَ یٰا وٰارثَ أمیٖرالمُؤمِنیٖن عَلیِّ بنِ أبیٖ طٰالِب وَلیَّ اللّه،

اَلسَّلامُ عَلیکَ یٰا وٰارثَ فٰاطِمه الزَّهْرٰاء سَیِّدَهِ نِسٰاء العٰالَمین،

اَلسَّلاٰمُ عَلیکَ یٰا وٰارثَ أبیٖ مُحمَّد الحَسَن،

اَلسَّلامُ عَلیکَ یٰا وٰارثَ أبیٖ عَبداللّه الحُسَین

سَیِّدی شَبٰاب أهْل الجنَّه أجْمَعیٖن،

اَلسَّلامُ عَلَیکَ یٰا وٰارِثَ عَلیِّ بنِ الحُسَین زَین العٰابِدین،

ص: 118

اَلسَّلاٰم عَلَیکَ یٰا وٰارِثَ مُحمَّد بنِ عَلیٍّ بٰاقِر عِلمِ الأَوَّلین و الآخِریٖن،

اَلسَّلامُ عَلیکَ یٰا وٰارِث جَعفَر بنِ مُحمَّد الصّٰادِق البارّ الأَمیٖن،

اَلسَّلامُ عَلیکَ یٰا وٰارثَ مُوسَی بنِ جَعْفَر الکٰاظِم اِمٰام الْعٰارِفیٖن

«سلام بر شما باد ای وارث آدم برگزیده خدا، سلام بر شما باد ای وارث نوح پیغمبر خدا، سلام بر شما باد ای وارث ابراهیم خلیل و دوست خدا، سلام بر شما باد ای وارث موسی کلیم اللّه، سلام بر شما باد ای وارث عیسی که روح الهی خوانده شد، سلام بر شما باد ای وارث محمّد رسول خدا، سلام بر شما باد ای وارث علی بن أبی طالب ولیّ خدا، سلام بر شما باد ای وارث فاطمه زهرا پیشوای زنان عالمین، سلام بر شما باد ای وارث ابومحمّد حسن، سلام بر شما باد ای وارث ابوعبداللّه حسین، پیشوایان همه جوانان اهل بهشت، سلام بر شما باد ای وارث علی بن الحسین زینت خداپرستان، سلام بر شما باد ای وارث محمد فرزند علی باقر و شکافنده علم انبیاء گذشته و پسینیان، سلام بر شما باد ای وارث جعفر بن محمّد که نیکوکار و امین الهی بود، سلام بر شما باد ای وارث موسی بن جعفر که فروبرنده خشم بود و امام خداشناسان عالم بود. »

ص: 119

تمام این سلامها را یکجا آورده، تا با اشاره به احادیثی، این امر وراثت حضرت رضا علیه السلام ، از وجود حضرت آدم علیه السلام گرفته تا وجود مقدّس والد مکرّمشان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام معلوم گردد. و اگر چه هر سلامی به امام معصوم علیه السلام ، بالنّسبه به صفت و کنیه ای که بعد از آن، برای حضرتش می آوری معنائی به خصوص دارد، که بدان صفت و کنیه معنا می گیرد، و غیر از بیان سلامی است که انسان های عادّی به هم می کنند. چرا که آن سلام منحصراً یک معنا، که تحیّت باشد می دهد نه بیشتر.

امام سجّاد علیه السلام در ضمن روایتی مفصّل، اینگونه خویش و آباء و ابناء کرامشان ( علیهم السلام) را معرفی می کنند که ما، علم انبیاء ( علیهم السلام) را به ودیعه گرفته و نَحْن وَرثَهُ الأَنْبِیٰاء و نَحْن وَرثَهُ أوْلی العَزم مِن الرُّسُل، الحدیث.(1) و این وراثت در تمامی جهات بوده چرا که تخصیصی در روایات دیده نشده است.

و در حدیثی دیگر امام صادق علیه السلام به ابوبصیر فرمودند: به درستی که داود از انبیاء به وراثت، ارث برد و سلیمان از داود و به درستی که محمّد ( صلی الله علیه و آله و سلم ) از سلیمان ارث برده، و ما اهل بیت از محمّد ارث برده، و در مقام وراثت او آمده ایم. نزد ماست صحف ابراهیم و الواح موسی.(2) و در حدیثی دیگر،

ص: 120


1- - بصائرالدّرجات: ص 169، باب 3، جزء 3، ح 1.
2- - بصائرالدّرجات: ص 189، باب 10، جزء 3، ح 1.

حضرات خود را وارث جدّشان رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) دانسته، آنجا که فرمودند: خدای منّان رسولش را ادب نمود، تا قوم خویش را طبق اراده الهی هدایت کند، و به او تفویض فرمود و به بیان داشت: آنچه را که رسول برای شما می آورد گرفته و آنچه را نهی می کند کنار گذارید، و آنچه را خدا به ایشان تفویض فرمود، ایشان به ما تفویض کردند.(1)

و برای آشنائی با این امر وراثت، به کتب و مجامع حدیثی رجوع فرمائید تا ازدیاد، یقین شما را حاصل گردد. و از آنجائی که حضرت رضا علیه السلام وارث تمامی انبیاء ( علیهم السلام) و حضرات آباء کرامشان می باشند، عدم قبول ولایتش اینگونه مذمّت شده است. بدین روایت عنایت بفرمائید:

حکم بن عیس می گوید با دائی خود سلیمان بن خالد بر حضرت صادق علیه السلام وارد شدیم. حضرت فرمود: ای سلیمان این غلام کیست؟ او عرضه داشت: پسرخواهرم می باشد. حضرت سؤال فرمود که آیا این امر (ولایت) را می شناسد؟ او گفت: بله. حضرت حمد الهی را بجا آورد و فرمود: الحَمدُ للّه الّذی لَم یَخْلقْه شَیطٰاناً و سپس فرمود: ای سلیمان این جوان را به خدا بسپار از فتنه شیعیان. گفتم فدایت شوم کدام فتنه؟ فرمود: انکار امامان و توقّف نمودنشان بر فرزندم

ص: 121


1- - بصائرالدّرجات: ص 500، باب 5، جزء 8، ح 1.

موسی علیه السلام . آنها موت موسی را انکار می کنند و گمان دارند که امامی پس از او وجود ندارد، آنان بدترین خلق خدایند.(1)

تا جائی که در روایات دیگر آنها را خبیث تر و شرورتر از ناصبیان معرفی کرده و آنها را مورد لعن خویش قرار می دهند.(2)

ص: 122


1- - رجال الکشّی: ص 328، در کتب حلّ الأشکال به قلم مؤلف حقیر درباره جماعت واقفیّه به نحو مطلوب سخن به میان آورده که برای اطّلاع بیشتر به آن مصدر و کتب علم رجال رجوع بفرمائید.
2- - رجال الکشّی: ص 328.

اَلسَّلامُ عَلیکَ أیُّها الصِّدیق الشَّهیٖد

«سلام بر شما باد ای امام راستگو و شهید.»

از آنجا که وجود مقدّس اهل بیت ( علیهم السلام) ، در مقام تصدیق انبیاء الهی برآمده و اخبار آن سلف صالح را، از جانب خدای منّان به همگان رسانیدند، و ادیان را از خیانت اهواء مختلفه و اغراض متخالفه و افترائات اعداء و تحریفات رؤساء ضلالت محفوظ داشتند، اوّلاً حقّ عظیمی بر کلّ رسولان الهی پیدا کرده و ثانیاً به مقام صدّیق بودن معرفی گشته اند. و از طرفی هم که در قول و فعل، معصوم به عصمت الهی و عدم النّقص کلّی می باشند، چرا که در آیه تطهیر(1)، از هر رجس و پلیدی به اراده الهی دور گشته اند، به لقب صدّیق خوانده شده اند. لذا خدای منّان می فرماید: وَ لَمّٰا جٰاءَهُم رسُولٌ مِن عِندِ اللّه مُصَدِّقٌ لِمٰا مَعَهم، الآیه.(2) وصاحب تفسیر کنزالدّقائق در تفسیر آیه 48 سوره بقره می نویسد:

ص: 123


1- - احزاب: 33.
2- - بقره: 101.

وجود مقدّس نبوی ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بر سائر کتب آسمانی رقیب بود و آنها را از تغییر محفوظ داشت و به صحّت و ثبات آنها شهادت داد.(1)

و در احادیث ما ذکر انبیاء کرام با کتب آسمانی و صُحفشان که به صد و چهار عدد می رسد تثبیت گردیده است.(2)

و در شرح کلمه شهید از دو دیدگاه می توان سخن به میان آورد.

اوّل: شاهد بودن آنان بر اعمال و رفتار و گفتار خلائق، که به اذن الهی این مقام را دارا شده اند. لذا آیه صد و چهل و سوّم سوره بقره، شُهَدٰاءَ عَلَی النّاس و یَکُون الرَّسُول عَلیکُم شَهیٖدا، را مطرح می نماید، که علاّمه مجلسی اوّل از تواتر اخبار بر شاهد بودن حضرات ائمه ( علیهم السلام) بر خلائق و اعمالشان، سخن به میان آوردهاست.(3) و مرحوم ثقه الأسلام کلینی بابی را بدین عنوان منعقد نموده است.(4)

ص: 124


1- - کنزالدّقائق: ج 4، ص 132.
2- - بحارالأنوار: ج 11، ص 32، باب 1، ح 24 و 25 و 28.
3- - روضه المتّقین: ج 5، ص 472.
4- - الکافی: ج 1، ص 190.

دوّم: شهادت حضرات به دست ملاعین زمان خویش می باشد، که با رجوع به احوالات و اخبار زندگانی یکایک ایشان، مطلب به وضوح می رسد. لذا امام صادق علیه السلام فرمودند: وَاللّه مٰا مِنّٰا اِلاّٰ مَقتُولٌ شَهیٖد.(1)

ص: 125


1- - بحارالأنوار: ج 27، ص 209.

ا لسَّلامُ عَلیکَ أیُّهَا الوَصِیُّ البَرُّ التَّقی

«سلام بر شما باد ای وصی نیکوکار و پرهیزگار.»

که با مراجعه به شرح عبارت وراثت حضرت، و وصایت ایشان از جانب حضرت کاظم علیه السلام ، و سیری در زندگانی حضرتش این عبارت و عبارت بعد که می فرماید: أَشْهَد أَنَّکَ قَد أَقَمْتَ الصَّلاه و آتَیتَ الزَّکاه و أمَرتَ بِالمَعروُف و نَهیْتَ عَنِ المُنکَر و عَبَدتَ اللّه مُخلِصاً حتّیٰ أتٰاکَ الیَقیٖن، گواهی می دهم که شما نماز را برپا داشته و زکات را پرداخته اید و به نیکوئی امر کرده و از کارهای ناپسند نهی فرموده اید و با اخلاص خدا را پرستیده تا زمان شهادت شما فرا رسید، معلوم و روشن می گردد.

ص: 126

اَلسَّلامُ عَلیکَ مِن إِمامٍ عَصیٖب و إِمٰامٍ نَجیٖب و بَعیٖدٍ قریٖب و مَسمومٍ غَریٖب

«سلام بر شام باد ای امامی که حقوقتان در دست غاصبین می باشد و شما امامی نجیب و دور از وطن و در آخر هم در غربت مسموم به سمّ اعداء شده و از دنیا چشم فرو بستید.»

با مراجعه به تاریخ و روایات فریقین، امر غصب خلافت و حقوق آل اللّه ( علیهم السلام) ، بر انسان خالی الذّهن و بعید از تعصّب، به وضوح می رسد. ما در این میان، از برای بیان این حقیقت، فقط به بعضی از عبارات دعای صنمی قریش اشاره کرده، و شرح آن را به کتب مربوطه می سپاریم.(1) حضرت امیر می فرمایند: آنان کسانی بودند که، أَخْلیٰا مِنبَره مِن وَصیّه و وٰارِثِه، و اِرثٍ غَصَبُوه و فَیءٍ اقْتَطعُوه و سُحْت أکلُوه و خُمسٍ استَحلُّوه، و حَقٍّ

ص: 127


1- - برای اطّلاع از صحّت این دعا و شرح مضامین آن به کتب ذخرالعالمین نوشته مرحوم شیخ محمّد مهدی قزوینی و یا کتاب رشح الولاء فی شرح الدّعاء نوشته مرحوم اسعد بن عبدالقاهر اصفهانی و یا کتاب شرح دعاء صنمی قریش نوشته مرحوم آیت اللّه شیخ حبیب اللّه شریف کاشانی مراجعه فرمائید.

مَنَعوه و اِمٰامٍ خٰالفُوه. که تمامی این موارد، از حقوق آل اللّه بوده که آن را منع و غصب نمودند.

و امّا در باب نجابت و اخلاق حسنه حضرت، همان بس که از اولاد رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و وارث تمامی صفات حضرتشان می باشند.

یُمثِّل النَّبی فی أخلاٰقِه *** فَانَّه النّٰابتُ مِن أعرٰاقه

لَه کرٰامٰاتٌ و مُکرمٰات *** فی صَفحٰات الدَّهْر بَیِّنٰات

شُهُود صِدقٍ لِسُموِّ ذاته *** کَانَّه النَّبیٖ فی صِفٰاتِه

تَریٰ المُلوکَ سُجداً بِبٰابِه *** فَالعِزُّ کُلُّ العِزّ فی أعتٰابِه(1)

راوی می گوید: کسی را از حضرتش افضل ندیدم چرا که، هرگز به کسی تندی نمی کرد، سخن کسی را قطع نمی کرد، تا می توانست کسی را ناامید نمی نمود، پای مبارک در حضور کسی دراز نمی کرد، در حضور کسی بر چیزی تکیه نمی زد، به غلامان ناسزا نمی گفت، آب دهان و بینی در حضور احدی نمی انداخت، با صدای بلند نمی خندید و از حدّ تبسّم تجاوز نمی کرد، با بردگان و دربانان سر یک سفره می نشست، و شبها کم به خواب می رفت و با تهجّد بود، و روزها

ص: 128


1- - نورالهدی: ص 65.

با روزه می گذرانید، بسیار نیکو بود و در خفاء و شب های تاریک صدقه می پرداخت.(1)

و امّا عبارت تبعید و دوری از وطن را با سیر در زندگانی حضرت و اجبار مأمون ملعون به آوردن ایشان به ارض ایران، می توان مطالعه کرد.

و شهادت حضرت با سمّ مأمون لعنه الله، که با سوزنی زهرآلود، انگوری را مسموم کرده و به خورد حضرت داد، از شهرت فراتر رفته و در کتب مفصله مطرح گردیده است.

لذا مرحوم مقرّم در کتاب خود می فرماید: صدوق در عیون و مفید در ارشاد و طبرسی در اعلام الوری و فتّال در روضه و کفعمی در جدول مصباح و سیّد جزائری در انوار و سیّد بحرانی در مدینه و دیگران در کتب خود، نقل کرده اند. و امّا مخالفین، مثل خزرجی در خلاصه التّهذیب و أبن حجر در تهذیب التّهذیب و یعقوبی در تاریخ خود، این حقیقت را مکتوب کرده اند.

مرحوم شیخ حرّ عاملی در منظومه دارد:

قَتَله بِسَمّه المَأمُون فی *** نَقلٍ صحیحٍ مُسْتَفیٖض فَأعْرف

و شیخ فتونی در منظومه آورده:

ص: 129


1- - المناقب: ج 4، ص 360.

قَد غٰالَه المَأمُون سمّاً بِالعَنَب *** وَ خٰانَ عَهْداللّه فیٖ الزّٰاکی الحَسَب

لذا حضرت به اباصلت فرمود: مٰا مِنّٰا اِلاّٰ مَقتُولٌ شَهیٖد، یَقْتلُنیٖ بِالسَّمِّ شَرُّ خَلقِ اللّه فی زَمٰانیٖ.(1)

ص: 130


1- - نورالهدی: ص 151-153.

اَلسَّلامُ عَلیکَ أیُّهَا العٰالِمُ النَّبیٖه و القَدرُ الوَجیٖه النّٰازِح عَن تُربَه جَدِّه و أبیٖه

«سلام بر شما باد ای عالم بزرگوار و صاحب قدر و جاه که از وطن و تربت جدّ و پدر خویش دور افتاده اید.»

در مقام علم حضرات معصومین ( علیهم السلام) ، کلام بسیار است. که با مطالعه کتب معارف، مثل کتاب علم غیب نوشته مرحوم آیت اللّه نمازی شاهرودی و یا مطالعه قسمت احتجاجات حضرت رضا علیه السلام ، با اقوام و ادیان و افراد و دانشمندان مختلف در کتاب احتجاج مرحوم طبرسی و دیگر از مصادر، به قدر و جاه آن بزرگوار، آن هم به قدر درک خویش، پی خواهیم برد.

از باب مثال خالد بن أبی هیثم از حضرت سؤال کرد: مردم فکر می کنند زمین دارای ابدالی هست، آنان چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: ابدال، اوصیاء هستند. خداوند ایشان را بَدل از انبیاء، پس از وفاتشان قرار داد و ایشان را به محمّد ( صلی الله علیه و آله و سلم ) خاتمه داد.(1)

ص: 131


1- - الأحتجاج: ج 2، ص 488، ح 312.

و جریان تبعید حضرت از وطن آباء و اجدادی را چنانچه عرض کردیم در کتب سیر و تواریخ در حول جریان دستور مأمون لعین مفصلاً قرائت بفرمائید.

ص: 132

ا لسَّلامُ علیٰ مَن أمَر أوْلاٰدَه و عِیٰالَه بِالنِّیٰاحَهِ عَلَیه قَبْل وُصُول القَتْل اِلَیه

«سلام بر آن آقائی باد که فرزندان و خانواده خود را بر گریه کردن بر حضرتش، قبل از رسیدن وقت شهادت، امر فرمود.»

حسب نقل کتب سیر و تواریخ و مجامع حدیثی،(1) زمانی که پیام رسان و برید مأمون لعین، وارد مدینه شد، تا حضرت رضا علیه السلام را به سمت خراسان ببرد، راوی می گوید که در مدینه بودم، حضرت به مسجد وارد شده تا رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) را وداع کند. پس چندین مرتبه با حضرتش وداع کرده، و در هر وداعی باز به سمت قبر مقدّس جدّ بزرگوار برمی گشت، و صدای خویش به بکاء و نحیب بلند می فرمود. پس جلو رفته و به حضرتش سلام کردم و تهنئت گفتم، و ایشان جواب سلام من را عنایت فرمودند. پس فرمود: مرا زیارت می کنی، پس به درستی من از جوار جدّم خارج شده، و در سرزمین غربت به شهادت خواهم رسید، و در کنار هارون دفن

ص: 133


1- - عوالم العلوم: ج 22، ص 226، اثبات الوصیّه: ص 204، نورالهدی: ص 89.

خواهم شد. راوی می گوید: من هم با حضرتش خارج شدم، تا ایشان در طوس از دنیا رفته و در جنب هارون دفن شدند.

حضرت به وشّاء فرمود: زمانی که اراده کردند مرا از مدینه خارج کنند، عیال و خانواده خویش را جمع کرده، و امر به بکاء بر خویشتن نمودم، تا جائی که صدای آنان را شنیدم، و سپس در میانشان دوازده هزار دینار تقسیم نمودم، و فرمود هرگز برای این سفر برگشتی نخواهد بود.

آری، شاید حضرتش خواسته تا با این عملکرد، غربت خویش را یادآور شود، آن زمانی که در بلاد غربت، یکّه و تنها چشم از این دنیا فرو بسته، و کسی جز اباصلت بالای سر حضرتشان نخواهد بود، لذا عزیزان خویش را بر این مهمّ امر فرمودند.

در اینجا سزاوار دیدم تا مرثیه دعبل را در گریستن بر حضرت ثامن علیه السلام یادآور شوم، بدان امید که زیارت و شفاعت جنابش، سرمایه دنیا و آخرتمان گردد.

ألاٰ مٰا لِعَینٍ بِالدُّمُوع استَهلَّت *** وَ لَو نَقَرت مٰاءُ الشُّؤُون لَقَلَّت

عَلیٰ مَن بَکتْه الأَرْض و استَرجَعَت لَه *** رُؤُوس الجِبٰال الشّٰامِخٰات و ذَلَّت

وَ قَد أعْوَلَت تَبکیِ السَّمٰاء لِفَقْده *** و أنْجُمهٰا نٰاحَت عَلَیه وَکلَّت

فَنَحنُ عَلَیه الیَوْم أَجْدر بِالبُکٰاء *** لِمَرزِئَه عَزَّت عَلَیْنٰا و جَلَّت

ص: 134

رَزَئنٰا رَضیَّ اللّه سِبْط نَبِیِّنٰا *** فَأَخلقَت الدُّنْیٰا لَه و تَولَّت

ومٰا خَیْر دُنیٰا بَعْد آلِ مَحَمَّد *** ألاٰ لاٰ تَبٰالیٖهٰا اِذٰا مٰا اضْمَحلَّت

تَحِلَّت مُصیٖبٰات الزَّمٰان و لاٰ أریٰ *** مُصیٖبتَنا بِالمُصْطَفینِ تَجلَّت(1)

ص: 135


1- - عوالم العلوم: ج 22، ص 512.

السَّلامُ علیٰ دِیٰارِکُم المُوحِشٰات کَمٰا اسْتَوحشَت مِنکُم منی و عَرفٰات

«سلام بر خانه هائی که از شما خالی شده و خلوت آن سببی از برای وحشت گردیده چنانچه منی و عرفات از نبود شما به وحشت افتاده است.»

از آنجائی که وجود مقدّس امام، صاحب اختیار و مالک حقیقی عالم است، و با شهادت حضرتش به حسب ظاهر، مالک و علّت وجودی خود را از دست رفته می بیند، خود را معلولی بدون علّت دیده، و حقیقتاً وحشت زده شده و غیر از هلاکت خویش مطلبی را طلب نمی نماید. لذا از آنجاست که هر امامی، ولیّ پس از خود را به منصب ظاهری، پس از خود منصوب کرده، چرا که اگر آنی و لحظه ای، عالم وجود از حجّت، خود را خالی ببیند، تماماً هلاکت محض است. لذا فرمود: لَو بَقِیَت الأَرْض بِغَیْر اِمٰامٍ لَسٰاخَت.(1) و قبل از خلقت عوالم، آن ذوات مقدّسه را آفرید، چرا که تقدّم با ولیّ و

ص: 136


1- - الکافی: ج 1، ص 178، ح 10.

صاحب زمین و زمان است، که بدون او عالم، خلق نمی گردد. لذا فرمود: لَقَد کٰانَت الخَلیٖفَه قَبل الخَلیٖقَه.(1) و اساساً اگر خلقتی هم صورت پذیرفته، به گل روی آن ذوات مقدّسه است، آنجا که در حدیث کساء فرمود: به عزت و جلالم، آسمانی را بنا نکرده و زمینی را نگسترانده و ماهی را تابان ننمودم و خورشیدی را روشن ننمودم و فلکی را چرخان و دریایی را روان و کشتی را در جریان قرار ندادم، مگر به خاطر شما ذوات مقدّس و محبّتتان. حال اگر در ظاهر، آن ولیّ از منصب ولایتمداری کنار زده شود و حقّش ضایع گردد، چنانچه ملاعین دوران، با صاحبان ولایت کلیّه الهیّه کردند آنچه کردند، در باطن به تمامی ذرّات عوالم وجود ظلم نموده و اذیّت رسانیده اند. چرا که حجّت خدا، حجّت مٰا یُری و مٰا لاٰ یُریٰ است لذا امیر کلام، امیرالمؤمنین علیه السلام بدین حقیقت اشاره فرمود و نهایت و عظمت جنایت عمر بن الخطّاب لعنه الله را تبیین نمود، آنجا که فرمود: اَللّهُمَّ أجْز عُمراً لَقَد ظَلَم الحَجَر والمَدَر.(2) آری آن ملعون با سقیفه نشینی خود، به هر سنگ و کلوخی ظلم نمود. بدین سبب بود که لحظات شهادت حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام ، زمین کربلاء به

ص: 137


1- - الفقه: ج 105، ص 10.
2- - الجمل: ص 92.

لرزه افتاد و بادهای مخالف وزیدن گرفت، و آثار عذاب الهی نمایان شد، که با مراجعه به کتب مقاتل شرح آن وقائع به نظر اهل بینش خواهد رسید.

ص: 138

اَلسَّلامُ عَلیٰ سٰادٰات العَبیٖد و عُدَّهِ الوَعیٖد و البِئْر المُعَطَّلهِ و القَصْر المَشیٖد

«سلام بر آقایان و سروران بندگان الهی و توشه های روز قیامت و چاه های مملوّ از آب گوارا که تشنه ای خود را بدان سیراب نکرده و قصرها و بناهای محکم الهی بی صاحب.»

سادات جمع سیّد که از سیادت باشد گرفته شده، و بر معنای رئیس و بزرگ قوم و آن کسی که در خیر برترین است و شریف و فاضل و کریم است و از همگان مقدم می باشد، اطلاق می شود. از اینجاست که حضرت امام رؤوف علی بن موسی علیه السلام فرمودند: نَحْن سٰادَه الدُّنیٰا مُلوُکٌ فی الآخِرَه.(1) آری برای آنان است سیادت عظمی، از حیث حسب و نسب و سیره و سجیّت. و نه این سیادت منحصر در دنیا، بلکه در آخرت تجلّی عظمی خواهد کرد. لذا أنس روایت کرده که پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند:نَحْن بَنُو عَبْدالمُطَّلب سٰادَه

ص: 139


1- - بحارالأنوار: ج 26، ص 262، ح 44.

أهلِ الجَنَّه، رَسُولُ اللّه و حَمْزَه سَیِّد الشُّهَداء و جَعْفَر ذُو الجَنٰاحَیْن و عَلیٍّ و فٰاطِمَه و الحَسَن و الحُسَین و المَهدیٖ ( علیهم السلام) .(1)

و امّا اعتراف بدین عقیده، که ما خود را عبید این درگاه دانسته، و چونان عبدی در برابر مولایش، خود را ذلیل و خوار و حقیر پنداشته، معتقدیست که در روایات به ما آموزش داده اند، که خود را اینچنین معرفی نمائید. لذا در زیارت هفتم، از زیارات مطلقه حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام ، که در مفاتیح مرحوم محدّث قمی به نگارش آمده، امام صادق علیه السلام به صفوان جمّال در جمله ای از دستورات زیارت می فرماید: در هنگام ورود به حائر حسینی جملاتی را بخوان که با عبارت اللّه اکبَر کبیٖراً شروع شده، و در ضمن آن بگو که یا حسین من: عَبْدکَ و أبْنُ عَبْدِک و أبْنُ أَمَتک، عبد شما و فرزند عبد شما و فرزند کنیز شما می باشم. آری عبودیت به معنای پرستش مخصوص به ذات احدیّت است و بس ،ولی عبد درگاه ولایت بودن، بدان معناست که انسان در برابر موالیانش به حقیقت عدم رسیده و وجود محض را آنان دیده و خود را غلام این درگاه می پندارد.

ص: 140


1- - الأمالی للصّدوق: ص 750، ح 15.

و نه این عقیده را شیعه پنداشته، بلکه حتّی دشمنان این مکتب می دانند که عبد این درگاهند. لذا با چموشی، خواستار جدایی از این ولایت الأمری هستند. طاغوت ثانی، زمانی که نامه فدک حضرت صدیقه (سلام الله علیها ) را پاره کرد، بدین عبارت، زبان نحس خویش را گردانید و اقرار کرد که اگر فدک را به شما بدهیم، فَضَعیٖ الحِبٰال فیٖ رقٖابِنٰا(1)، خواستار آنی تا ما را عبید خود گردانی و تحت اختیار تو باشیم. چون می داند سیادت را، چه کسی رواست.

بدین دو روایت توجه فرمائید:

محمّد بن زید طبری گوید: در خراسان محضر حضرت رضا علیه السلام بودم و در خدمت ایشان عدّه از بنی هاشم حضور داشتند. حضرت فرمود: ای اسحاق، دشمنان ما خیال کرده که ما خانواده می گوئیم، مردم عبد ما هستند. به قرابت خویش به رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) که اینگونه نیست. هرگز آن عقیده را بیان نکرده، و از هیچ کدام از پدرانم نشنیده، و به من نرسیده که چنان اعتقادی داشته باشند. ولیکن عقیده ام را اینگونه بیان می کنم که: اَلنّٰاس عَبیٖدٌ لَنٰا فی الطّٰاعَه مُوٰالٍ لَنٰا فی الدّیٖن فَلْیُبَلِّغ الشّٰاهِدُ الغٰائِب.(2)

ص: 141


1- - الکافی: ج 1، ص 542، ح 5.
2- - الکافی: ج 1، ص 186، ح 10.

نکات حدیث:

1- اعتقاد به عبودیت، به معنای پرستش غیرخدا، کفر مطلق است، و حضرت هم آن را از اعتقادات ائمّه هدی ( علیهم السلام) به دور می داند.

2- عقیده هر شیعه باید اینگونه باشد، چرا که امام می فرماید اینگونه می گویم، یعنی عقیده من چنین است که مردم، عبد ما خانواده هستند، در اطاعت کردن از دستورات ما، چونان عبدی که مطیع امر مولای خود می باشد، و در دین اسلام این بزرگواران موالیان ما هستند.

3- باید این عقیده را به همگان رسانید چرا که امر حضرت به ابلاغ است.

در روایتی دیگر که به سبب طولانی بودن آن، به اصل قضیه اشاره می کنیم، اقرار به عبودیت اهل بیت ( علیهم السلام) را، در محضر حضرت جواد علیه السلام می بینیم، بدون آنکه حضرتش نهی بفرمایند، بلکه آن را قبول کرده و تأیید می نمایند. که برای قرائت روایت به احوال عبد الجبار بن المبارک النهاوندی در رجال الکشّی مراجعه بفرمائید.

در فقره بعدی سلام چنین عرضه می داریم که شما، توشه قیامت ما هستید و ما به جز شما امیدی نخواهیم داشت. چنانچه در دار دنیا، بیوت

ص: 142

آل محمد ( علیهم السلام) ، ملجأ و مرجع مخالف و موافق بوده، در قیامت هم رجوع خلق، از برای حساب و کتاب و شفاعت(1)، به آن ذوات مقدّسه می باشد. چنانچه امام هادی علیه السلام در جامعه می فرماید: وَ اِیٰابُ الخَلْق اَلَیکُم.

لذا در ضمن روایتی امام صادق علیه السلام فرمودند: سپس حساب مردم به ما واگذار شده، پس ما اهل بهشت را در بهشت و اهل جهنّم را در آتش دوزخ وارد خواهیم نمود.(2)

از این روست که مرحوم سیّدرضا هندی قصیده کوثریّه اش را، نزد میرزای شیرازی سرود، و میرزا به هر بیتی یک لیره به او عطا کرد، و بدو احسنت گفت. و ما هم در اینجا به بعضی از آن ابیات اشاره می کنیم، چرا که با مطلب ما سازگاری دارد.

أَمُفَلّج ثَغْرکَ أمْ جَوهَر *** وَ رَحیٖق رِضٰا بِکَ أمْ سکَّر

قَد قٰالَ لِثَغرکَ صٰانِعُه *** اِنّٰا أعْطَینٰاکَ الکَوثَر

سَوَّدتُ صَحیٖفَه أَعْمٰالی *** وَ وَکَّلْت الأَمْر اِلی حَیْدر

هُو کَهْفی مِن نُوبِ الدُّنیٰا *** وَ شَفیٖعی فی یَومِ المَحْشَر(3)

ص: 143


1- - برای اطلاع از این عقیده و تفصیل کلام در بحث شفاعت اهل بیت ( علیهم السلام) ، به کتاب درس هائی از شفاعت، مجموعه گفتار مرحوم آیت اللّه العظمی سیّد تقی قمی، مراجعه بفرمائید.
2- - بحارالأنوار: ج 27، ص 316، باب 9، ح 14.
3- - مٰا سمعت ممّن رأیت: ج 1، ص 460.

در فراز بعد می خوانی که شما، چونان چاهی پر از آب گوارا هستید، که تشنگان عالم، شما را رها کرده و از شما سیراب نمی گردند و شمائید قصرهای محکم و استوار که بی صاحب مانده اید.

نصر بن قابوس از امام صادق علیه السلام سؤال کرد که منظور از این آیه قرآن که می فرماید: وَ بِئْرٍ مُعَطَّلهٍ و قَصْرٍ مَشیٖدٍ(1)، چه می باشد؟ حضرت فرمود: چاه آب معطّل، امامی است که سکوت کرده، و قصر مشید امامی است که ناطق است و حقایق را بیان می نماید.(2)

اساساً این قاعده را باید دانست که، هدایت مطلقه در این خانه و اهل این خانه تجلّی کرده، و هر آنکس به هر کجا برود، خود و وقت خویش را ضایع نموده است. لذا امام باقر علیه السلام فرمودند: شَرِّقاٰ و غَرِّبٰا لَن تَجَدٰا عِلْماً صَحیٖحاً اِلاّٰ شَیئاً یَخْرجُ مِن عِندنا أهلَ البَیْت.(3) آری علم صحیح آنست که از دو لب گوهربار معصوم خارج شود، و الاّ به فرموده خودشان باطل است و حقیقت انحراف.(4) ولی مؤسّسین انحراف و سقیفه نشینان، نگذاشته و مردم را

ص: 144


1- - حج: 45.
2- - مختصرالبصائر: ص 221، ح 4.
3- - بحارالأنوار: ج 2، ص 92، ح 20.
4- - بحارالأنوار: ج 2، ص 94، ح 32.

منحرف کردند، و از درگاه معرفتی آل اللّه ( علیهم السلام) دور نمودند، و اباطیل را در بشریّت نشر داده و پایه گذاری نمودند. لذا امیر عوالم علی علیه السلام آنان را لعن کرده که: اَللّهُمَّ الْعَنهُما بِکُلِّ آیَه حَرَّفُوها و فَریضَهٍ تَرکُوها و سَنَّهٍ غَیَّروُهٰا و أحکٰامٍ عُطَّلُوهٰا و در جائی دیگر می فرماید: منبر نبوی که جایگاه نشر معارف و حقائق الهی بوده را، از وصیّ نبیّ خالی کرده و حقّ را مخفی داشتند. که در نتیجه آن منبع فیض الهی و چشمه آب حیات را معطّل گذاشتند، و بنیان و قصر مستحکم حقّ، که بیوت آل محمد ( علیهم السلام) باشد را بدون ساکن و اهل قرار دادند.

ص: 145

اَلسَّلامُ علیٰ غَوثِ اللَّهفٰان و مَنْ صٰارَت بِه أرضُ خُرٰاسٰان خُرٰاسٰان

«سلام بر پناهگاه غمگینان و کسی که زمین خراسان به او خراسان گردید.»

در این قسمت از زیارت حضرت، به نظرم رسید اشاره ای کنم به قسمتی از نامه امام زمان علیه السلام به شیخ مفید ( رحمه الله علیه ) که در آنجا فرمود: گویا شیعیان نمی دانند که ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم، و یاد شما را از خاطر نبرده ایم. و اگر جز این بود، از هر سو گرفتاری به شما رو می آورد و دشمنان شما، شما را از میان می بردند. تقوا پیشه سازید و به ما اعتماد کنید و چاره این فتنه و امتحان را، که به شما رو آورده است از ما بخواهید.(1)

بدین عبارت توجه کنید: حضرت فرمود به ما اعتماد کنید. و به راستی پناه تمامی عالم، وجود مقدّس حضرات معصومین هستند. لذا امام صادق علیه السلام فرمودند: زمانی که در راهی گمراه شدی بگو: یٰا أبٰاصٰالِح أَرشِدوُنٰا اِلی الطَّریٖق رَحِمکُم اللّه.(2)

ص: 146


1- - المزارللمفید: ص 7.
2- - الأمان مِن أخطٰار الأسفار و الأزمان: ص 121.

و فقره بعد هم که روشن است، اگر وجود مقدّس حضرت رضا علیه السلام ، در آن قطعه از زمین، تشریف نیاورده بودند، هیچگاه ارزشی پیدا نکرده بود. علاوه که در تاریخ، نصب و عداوت اهل آن سرزمین را، با خاندان رسالت ثبت و ضبط کرده اند.(1)

ص: 147


1- - برای اطّلاع بیشتر از این موضوع به کتاب حلّ الأشکال به قلم مؤلف حقیر مراجعه فرمائید.

اَلسَّلامُ علیٰ قَلیٖل الزّٰائِریٖن و قُرَّه عَین فٰاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسٰاء العٰالَمیٖن

«سلام بر امامی که زیارت کنندگانش اندک و نور چشم فاطمه پیشوای زنان عالمین می باشد.»

از آنجائی که شیعیان خُلّص و فرقه ناجیه اثناعشری، نسبت به فرقه های دیگر و احزاب دیگر، در اقلیّت می باشند، و بسیاری از مسلمانان، امامت حضرت رضا علیه السلام را نپذیرفته و واقفی شدند، لذا به حسب ظاهر، زائران درگاهش قلیل بوده، و نسبت به آباء کرامش، که تمامی فرقه های اسلامی زیارتشان می کنند، از حیث وجودی زوّار قبر کرامش، در غربت به سر می برد. علی بن مهزیار به امام جواد علیه السلام عرض کرد: فدایت گردم زیارت حضرت رضا علیه السلام با فضیلت تر است یا زیارت اباعبداللّه الحسین علیه السلام ؟ فرمود: زیارت پدرم افضل می باشد. چرا که اباعبداللّه علیه السلام را، تمامی مردم زیارت کرده ولی پدرم را به جز خواصّ از شیعه زیارت نمی کنند.(1)

مرحوم علاّمه أمینی در تعلیقه خود بر این روایت می فرمایند: این حدیث را ثقهالأسلام کلینی در کافی و از ایشان شیخ در تهذیب و صدوق به

ص: 148


1- - کامل الزّیارات: ص 554، باب 101، ح 11.

اسنادش روایت کرده اند. و در این حدیث علّتی آمده، که دلالتی واضح بر استحباب اختیار زیارت حضرت رضا علیه السلام بر زیارت سیّدالشّهداء علیه السلام دارد، ولی نه به شکل اطلاقی و همیشگی. بلکه در زمان هایی، که زائران درگاه رضوی اندک بوده، و مردم به علّتی و عارضه ای از آن زیارت روی گردانده بودند. چنانچه در حدیث عبدالعظیم حسنی آمده که می گوید به امام جواد علیه السلام گفتم: در بین زیارت قبر اباعبداللّه علیه السلام و زیارت قبر پدر شما در طوس متحیّر مانده ام، نظر حضرتتان چه می باشد؟ ایشان فرمود: بمان و سپس داخل اندرون شده و خارج شدند در حالی که اشک چشم مبارک بر گونه ها سرازیر شده بود. پس فرمود: زوّار اباعبداللّه علیه السلام بسیارند و زوّار قبر پدرم در طوس اندک.

و تاریخ عهد حضرت جواد علیه السلام به ما می فهماند که، در آن برهه زمانی زیارت حضرت رضا، با آن مشکلاتی که بر سر آن خانواده آورده بودند، منقطع شده و زائری در کار نبوده است. چرا که اصحاب ائمّه ( علیهم السلام) در خوف و شُنعه از سلطان زمان بودند، و فقط خواصّ شیعه ایشان را زیارت می کردند.

پس بین این حدیث حضرت جواد علیه السلام ، و بین آن روایاتی که افضلیّت امام حسین علیه السلام را بر امام رضا علیه السلام و افضلیّت زیارت ایشان را بر زیارت آن

ص: 149

حضرت، اگر از اعتبارات عارضی، که ظروف و زمان ها و امکنه مختلفه اقتضاء می کنند خالی باشد، منافاتی نمی باشد.

و این قاعده افضلیّت فی الجمله، مختصّ به حضرت رضا علیه السلام نبوده، بلکه زیارت هر امامی که، عوارض بر آن حمل گردد و خصوصیّات زمانی آن را به مظلومیّت کشاند را، می گیرد. که در نتیجه زیارت آن امام، در آن اوقات خاصّ، از زیارت امامی که خود و زیارتش از او افضل می باشند، بافضیلت تر می گردد. نظیر افضلیّتی که در باب مساجد به عناوین ثانوی ثابت گردیده است. پس افضلیّت چیزی، با اعتبارات و خصوصیّات خارجی که پیدا می کند، منافاتی با چیزی که از او، ذاتاً افضل هست ندارد. و با این وجه و دلائلی که عرض شد، حدیث زیارت عبدالعظیم حسنی، که در باب صد و هفتم کتاب کامل الزّیارات می آید، قابل درک و فهمی صحیح می باشد.(1)

چرا که در آن روایت بعضی از اهل ری خدمت امام أبی الحسن عسکری علیه السلام آمد و امام به او فرمود: کجا بودی؟ گفت: زیارت حسین بن علی علیه السلام . حضرت فرمودند: امّا به درستی اگر قبر عبدالعظیم را که نزد شما هست زیارت می کردی، هر آینه مثل کسی بودی که قبر حسین بن علی علیه السلام را زیارت می کند.(2)

ص: 150


1- - کامل الزّیارات: ص 554.
2- - کامل الزّیارات: ص 582، باب 107، ح 1.

و عنوان بعد که حضرت رضا علیه السلام را نور چشم فاطمی معرفی می کند، واضح و روشن است. چرا که این ذوات مقدّسه، اولاد مادری مثل حضرت زهرا (سلام الله علیها ) بودند.(1) لذا حضرت رضا علیه السلام فرمود: کٰانَت لَنٰا أمٌّ صٰالِحَه و هی عَلَیهمٰا سٰاخِطَه و لَم یَأتِنٰا بَعْد مَوتِهٰا خَبرٌ أنَّهٰا رَضِیَت عَنْهمٰا.(2)

حضرت خود را به فرزندی حضرت زهرا (سلام الله علیها ) معرفی کرده، و از سخط مادر و عدم رضایت تا آخر عمر، از دو کافر این امّت ابوبکر و عمر لعنهمااللّه سخن را به میان آورده اند.

ص: 151


1- - برای اطّلاع بیشتر به باب 25 کتاب عوالم العلوم مرحوم بحرانی ج 11 مراجعه فرمائید.
2- - عوالم العلوم: ج 11، ص 157، باب 6، ح 1.

اَلسَّلام عَلیٰ البَهْجَه الرَّضوِیَّه و الأخْلاٰق الرَّضِیَّه و الغُصُون المُتَفَرّعَه عَن الشَّجرهِ الأَحمَدیَّه

«سلام بر درخشندگی رضوی و آن اخلاق پسندیده و شاخه های درخت نبوی احمدی.»

در باب اخلاق و سیر زندگانی حضرت، کمی در قبل سخن به میان آمد و مزید بر آن را، به مطالعه کتب روائی و تاریخی محوّل می نمائیم.

و امّا اینکه وجود مقدّس حضرات آل اللّه ( علیهم السلام) ، شاخه های شجره طیّبه احمدیّه می باشند، به حسب روایات قابل درک و اقرار می باشد.

عمرو بن حریث می گوید از تفسیر آیه بیست و چهارم سوره ابراهیم که می فرماید: چونان درخت زیبائی که اصل آن بر قرار و شاخه آن به آسمان بر شود، پرسیدم؟ حضرت فرمود: رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) آن درخت و فرع آن امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه از ذریّه آن دو بزرگوار، اغصان و شاخه های آن، و علم حضرات ثمره آن و شیعیان مؤمنشان، برگ های آن درخت می باشند. و پس از آن فرمود: هر زمانی که مؤمنی متولد

ص: 152

گردد بر آن درخت برگی روید و هر مؤمنی از دنیا رود از آن درخت برگی ساقط گردد و جدا شود.(1)

ص: 153


1- - الکافی: ج 1، ص 427، ح 80.

اَلسَّلامُ علیٰ مَن انتَهیٰ اِلَیه رئٰاسه المُلکِ الأَعظَم و عِلمُ کُلِّ شَیءٍ لِتَمٰام الأَمر المُحکَم

«سلام بر آقائی که ریاست ملک اعظم الهی بدو منتهی شود و دانش هر چیز برای اتمام امر محکم ولایت نزد او باشد.»

قسمت اوّل عبارت سلام که تجلّی اعظمش، در رجعت حضرات صورت گیرد. و اگر چه سلطنتی ظاهری هم، از خویشتن در قبل از شهادت به ظهور رسانیدند که با مطالعه زندگانی حضرات مطلب واضح گردد. لذا خدای منّان در آیه: وَ لَقَد کَتَبنٰا فی الزَّبور مِن بَعد الذِّکر اَنَّ الأرضَ یَرثُهٰا عِبٰادی الصّٰالِحُون(1)، که در شأن رجعت ائمه هدی ( علیهم السلام) است، به آن قسمت اوّل زیارت اشاره فرموده که با مطالعه روایات رجعت و آیات مربوط به آن، مدّعا ثابت می گردد.(2) و از طرفی آیات و روایات سلطنت و ریاست اهل بیت ( علیهم السلام) در روز قیامت هم، باز به این مهمّ اشاره ای تمام دارد.

ص: 154


1- - انبیاء: 105.
2- - مطالعه کتاب الأیقاظ مِن الهجعه نوشته مرحوم شیخ حرّ عاملی را به خوانندگان این اوراق پیشنهاد می نمائیم.

و امّا فقره دوّم، که کمی در قبل بدان پرداختیم را، با مطالعه قسمت احتجاجات حضرت رضا علیه السلام با دانشمندان و فِرَق و ادیان مختلف در کتاب احتجاج مرحوم طبرسی و مطالعه کتاب علم غیب نوشته مرحوم نمازی شاهرودی و قرائت روایات، در شأن علوم اهل بیت ( علیهم السلام) ، برای خود تشریح نموده و در مقام فهم آن برآئید. که از باب نمونه آیه 179 سوره آل عمران و در جلد اوّل کافی صفحه 238 حدیث اوّل را قرائت بفرمائید.

ص: 155

اَلسَّلامُ علیٰ مَن أسْمٰائُهُم وَسیلَه السّٰائِلیٖن و هَیٰاکِلُهم أمٰانُ المَخْلُوقیٖن و حُجَجهُم اِبطٰال شُبَه المُلْحِدین

«سلام بر آقایانی که نام مبارکشان وسیله نیازمندان به درگاه الهی است و اجسام مبارکشان امان مخلوقات الهی از انواع عذاب ها است و دلائلشان سبب باطل شدن شبهه های مشرکین است.»

امیر عوالم علی علیه السلام در روایتی فرمودند: فَابتَغُوا اِلَیه الوَسیلَه أنٰا وَسیٖلَتُه، الحدیث.(1) آنجا که خدای منّان در آیه سی وپنجم مائده، به مسلمانان می فرماید با وسیله به درگاه او بیایند، حضرت خود را آن وسیله معرفی می کنند.

لذا صاحب اینگونه سروده:

العَدلُ و التَّوحیٖد و الأِمٰامه *** والمُصْطَفیٰ المَبعُوث مِن تَهٰامَه

وَسیٖلَتیٖ فی عَرصَهِ القِیٰامَه

ص: 156


1- - المناقب: ج 3، ص 75.

و خاتون دوسرا فاطمه الزهراء (سلام الله علیها )، در خطبه قرّاء خویش بدین حقیقت اشاره می فرماید، آنجا که فرمود: نَحْن وَسیٖلتُه فیٖ خَلْقِه.(1)

آری این ذوات مقدّسه اند که خود و نام شریفشان، و آنچه بدان ها منسوب شده، وسیله ای برای آبروی شیعیانشان گردیده، تا بتوانند به درگاه الهی اظهار وجودی کنند، و در آن درگاه سری بالا بگیرند.

و امّا اعتراف بدین عقیده که اجسام مبارک ائمّه هدی ( علیهم السلام) ، سببی و علّتی از برای عدم نزول بلایای کلیّه الهیّه هستند، و امان مخلوقات زمینی گردیده اند، که به احترام آنان خدای منّان از لغزش های آدمیان می گذرد، در روایات بدان اشاره شده است. چنانچه رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: النُّجومُ أمٰانٌ لِأَهل السَّمٰاء و اهل بَیتیٖ أمٰانٌ لِأهلِ الأَرض.(2) لذا پس از رفتن اجسام اهل بیت ( علیهم السلام) به آسمان، خدای منّان عالم را به تمامی نابود می نماید و قیامت صورت می گیرد که با مراجعه به تفاسیر در احوالات روز قیامت، مطلب واضح می گردد.(3)

ص: 157


1- - شرح نهج البلاغه: ج 16، ص 210.
2- - ثمرات الأسفار الی الأقطار: ج 3، ص 44.
3- - کمال الدّین: ص 204، باب 21، ح 14. و برای اطّلاع بیشتر به جلد سوّم کتاب الرّجعه بَین الظّهور و المعاد تقریر دروس آیت اللّه شیخ محمّد سند مراجعه فرمائید.

و امّا فقره آخر که برگشت به علم و محاضرات حضرت رضا علیه السلام دارد را، با شرح و فهم فقره بعدی زیارت که می فرماید: اَلسَّلامُ علیٰ مَن کُسِرَت لَه وِسٰادَه وٰالِدِه أمیٖرالمُؤمِنیٖن حتّیٖ خَصَم أهلَ الکُتُب و ثَبَّت قَوٰاعِد الدّیٖن، سلام بر امامی که جایگاه والد گرامش امیرالمؤمنین، به او داده شد تا با اهل ادیان وارد مجادله شود و دین اسلام را اثبات نماید، در قسمت احتجاجات حضرت رضا علیه السلام ، در موسوعه های روائی، مثل جلد 49 بحارالأنوار و یا 22 عوالم العلوم و یا جلد 2 کتاب احتجاج طبرسی و دیگر کتب مطالعه بفرمائید.

ص: 158

اَلسَّلام علیٰ عَلِمَ الأَعلاٰم و مَن کَسَر قُلوُب شیٖعتِه بِغُربتِه اِلی یَومِ القِیامَه

«سلام بر آن نشانه بزرگان و امامی که دل های شیعیانش را به واسطه غربت خود شکسته تا روز قیامت.»

عَلَم در لغت عربی به آن رایت و پرچمی گفته می شود که، علامتی برای امر مشخّصی می باشد و در معنائی دیگر به بزرگ قوم و عشیره هم اطلاق می گردد.

وجود مقدّس اهل بیت ( علیهم السلام) ، به رضایت الهی اعلامی برای هدایت مردم گردیده اند. در حدیث اسحاق بن غالب آمده که امام صادق علیه السلام فرمودند: هر امامی که از دنیا برود، از نسل خویش امامی که عَلَم بیّن و آشکار، و هدایتگری روشن، و امامی قیّم و حجّتی عالم باشد را، در بین مردم نصب کرده و معیّن می نماید. امامانی که از جانب حضرت حقّ باشند و به حقّ و راستی هدایتگر و راهنما.(1)

ص: 159


1- - الکافی: ج 1، ص 203، ح 2.

و یا روایت امام باقر علیه السلام در شأن ائمه هدی ( علیهم السلام) که می فرماید: هُمُ النُّجُوم الأَعْلاٰم. ستارگانی هدایتگر و نشانه بر حقّ.(1)

و در اینجا امام جواد علیه السلام ، حضرت رضا علیه السلام را چون مزور زیارت قرار داده اند به عَلَم آن اعلام معرفی می نمایند.

و امّا فقره بعد، واضح و روشن است که غربت و مصائب این خانواده، در طول تاریخ قلوب شیعیانشان را به درد آورده و آن حزن و الم نشانه ای راستین بر آن ارادت درونی و قلبی گردیده است.

ص: 160


1- - بحارالأنوار: ج 23، ص 246، باب 13، ح 16.

اَلسَّلامُ علیٰ السِّرٰاج الوَهّٰاج و البَحْر العَجّٰاج الّذیٖ صٰارَت تُربَتُه مَهْبَط الأَمْلاٰک والمِعْراج

«سلام بر چراغ روشن هدایت و دریای خروشان که تربت او محلّ نزول و صعود ملائکه گردیده است.»

در روایتی امام باقر علیه السلام ، حضرات اهل بیت ( علیهم السلام) را به توصیفاتی وصف کرده که از جمله آنها این صفات است: مائیم حجج الهی و مائیم حبل اللّه و مائیم رحمت خداوند بر مخلوقاتش و مائیم حرم الهی و نَحْن السِّرٰاج لِمَن استَضٰاء بِنٰا. هر که اهل و طالب روشنائی است به وجود ما از ظلمت خارج می شود.(1)

لذا پیامبر خدا محمد مصطفی ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: در یمین عرش الهی منقوش گردیده: اِنَّ الحُسَین مصبٰاحُ هُدیً و سفیٖنَهُ نَجٰاه.(2)

و فقره بعد که امام را تشبیه به بحر فرموده، در روایات، عجائب وجودی امام علیه السلام را بیش از عجائب دریا معرفی می نمایند. در روایتی که اهل حبشه

ص: 161


1- - الأمالی للطّوسی: ص 926، ح 4.
2- - بحارالأنوار: ج 91، ص 183، ح 1.

خدمت امام کاظم علیه السلام رسیدند، و حضرت با آنان تکلّم فرمود، آن هم به لغت اهل حبشه، و راوی تعجّب کرد، در آخر حضرتشان فرمودند: وَالأِمٰام بِمَنزلَه البَحْر لاٰ یَنْفد مٰا عِنْده و عَجٰائِبُه أکْثَر مِن عَجٰائِبِ البَحْر.(1)

آری امام چونان دریائی خروشان است، که هر آنچه از علم و فضائلش بهره ببری، چونان آب دریا، تمام شدنی نیست، بلکه عجائب ولیّ خدا از عجائب دریا به مراتب بیشتر است.

و امّا فرمایش دیگر جوادالأئمه علیه السلام که معراج و مهبط ملائکه را قبر امام معرفی می کنند در روایات اینگونه توصیف شده است. .

رفت و آمد ملائکه محضر معصومین ( علیهم السلام) را، یا از برای خدمت به آن سروران الهی، و یا برای اکتساب علوم الهیّه و معارف و اسرار ربانیّه ملکوتیّه، یا از برای تبرّک به آن ذوات مقدّسه، و یا تشرّف از برای هم کلام شدن با آن بزرگواران، و یا از برای تحظّی به زیارت قبورشان، و یا آوردن خبر در امر ظاهر از جانب ربّ العزه برای ایشان، و یا تمامی امور معنا کرده اند.

ابوحمزه ثمالی می گوید محضر امام زین العابدین علیه السلام بودم که دیدم حضرت چیزهایی را می گیرند و برمی دارند و دست خود را به پشت پرده برده

ص: 162


1- - بحارالأنوار: ج 48، ص 70، ح 93.

و کسانی که آن طرف پرده می باشند، از دستان حضرت آنها را می گیرند. عرض کردم: فدایت شوم این چیزهایی که برمی دارید، چیست؟ حضرت فرمودند: اینها پرهای کوچک و زغب ملائکه است، که اینجا ریخته و من آنها را در تنهائی جمع کرده، و برای اولاد خود سبب دست گرمی قرار می دهم. عرض کردم: فدایت شوم، ملائکه هر آینه به خدمت شما می آیند؟ فرمود: ای اباحمزه به درستی که آنان دور و بر ما را شلوغ کرده و مزدحم می نمایند.(1)

و در روایتی دیگر، سقف منزل علی وفاطمه ( علیهما السلام ) را عرش ربّ العالمین معرفی کرده و معراج وحی می دانند. و ملائکه صبح و مساء، آنجا نازل شده و در هر ساعت و طرفه عینی آنجا حاضرند. و فوجی نازل شده و فوجی صعود می کنند و انقطاعی هم نداشته. و فرموده اند که بیتی از بیوت آل محمّد ( علیهم السلام) نمی باشد مگر اینکه معراج ملائکه است، چرا که خدای منّان می فرماید: تَنزَّلُ المَلاٰئِکَهُ والرُّوح فیٖهٰا بِأِذنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ۝ سَلامٌ هِیَ حتّیٰ مَطْلَعِ الفَجْر.(2) که فرمودند: نزول به کلّ امر همان تنزیل است.(3)

ص: 163


1- - الکافی: ج 1، ص 394، ح 3.
2- - قدر: 4 و 5.
3- - بحارالأنوار: ج 25، ص 97، ح 71.

اَ َلسَّلامُ علیٰ أُمرٰاء الأِسلاٰم و مُلُوک الأَدْیٰان و طٰاهِریٖ الوِلاٰدَه و مَن اطَّلَعَهُم اللّه علیٰ عِلْم الغَیْب و الشَّهٰادَه و جَعَلهُم أهْل السَّعٰادَه

«سلام بر امیران اسلام و پادشاهان ادیان و کسانی که ولادتشان پاک است و خداوند بر علم غیب خویش و علم محسوس خود آنان را مطّلع گردانیده و اهل نیک بختی قرار داده است.»

در مبحث اختصاص لقب امارت به عنوان امیرالمؤمنین، به وجود مقدّس امیر عوالم علی علیه السلام و برداشت از روایات، هیچگونه شکّ و شبهه ای نیست که از باب مثال مطالعه کتاب الیقین مرحوم أبن طاووس در اینباره کفایت می کند. ولی از آنجائی که تمامی ذوات مقدّسه آل اللّه ( علیهم السلام) أمیرعوالم، و أمیر اسلام و دین می باشند، لذا در بعضی احیان حضرات به لقب أمیرالمؤمنین بودن خطاب می شدند و از آن مانع نمی گشتند. چنانچه در جلد 37 بحار علاّمه این روایت را می نگرید، که مرحوم شیخ جواد کربلائی با بیانات کافی و شافی، این حدیث و حلّ این مسئله را بیان می نماید، که اهل فهم را بدان کتاب ارجاع می دهیم.(1)

ص: 164


1- - رساله تولّی و تبرّی: ص 229.

و فقره بعدی، از نقل تاریخ و سِیَر، معلوم می گردد که آن بزرگواران در سیماء ظاهری و هیبت خارجی، و هم از حیث مرام و مروّت، و هم از آنجائی که وارثین انبیاء ( علیهم السلام) هستند، چونان ملوک زندگانی کرده، و همگان را به آن جلوات و هیئت الهی مجذوب می نمودند. لذا واصل بن عطاء در اوصاف امام مجتبی علیه السلام می گوید: کٰان الحَسَن بنُ علی علیه السلام عَلَیه سیٖمٰاء الأنْبیٰاء و بَهٰاء المُلُوک.(1)

و امّا فقره بعد که از طهارت ظاهری و باطنی سخن به میان آورده با مراجعه به تفاسیر آیه تطهیر که خدای منّان می فرماید: اِنَّمٰا یُریٖدُ اللّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْت و یُطَهِّرَکُم تَطْهیٖراً(2)، کاملاً امر واضح گردیده، و شئونات طهارت ظاهری و باطنی اهل بیت ( علیهم السلام) ، برای اهل خرد روشن می گردد. لذا فرمودند: زمانی که به دنیا آمدیم، طاهر به طهارت کلیّه و حتّی ختنه شده و کاملاً پاکیزه بوده، و از حیث باطنی و خلقت نورانی هم که امام هادی علیه السلام به آن اصل اشاره فرمود: خَلَقَکُم اللّه أنوٰاراً فَجَعَلَکُم بِعَرشِه مُحْدِقیٖن.

ص: 165


1- - المناقب: ج 4، ص 9.
2- - احزاب: 33.

و فقره بعد که از علم غیب حضرات سخن گفته، چنانچه در قبل اشاره ای شد در اینجا هم اهل درک و خرد را به مطالعه کتاب علم غیب نوشته مرحوم شیخ علی نمازی شاهرودی ارجاع می دهیم. و امّا اهل سعادت قرار گرفتن اهلبیت ( علیهم السلام) ، که باز از آیه تطهیر استفاده می گردد، چرا که شقاوت که خلاف سعادت است، خود نوعی رجس و پلیدی است. ولی از این گذشته در فرمایشاتشان به ما آموزش داده اند که، هر کسی ولایت ما را دارا باشد به سعادت دنیوی و اخروی می رسد، و هلاکت برای مخالفین ما خانواده می باشد. چنانچه امام هادی علیه السلام فرمود: سَعَد مَن وٰالاٰکُم و هَلکَ مَن عٰادٰاکُم.

و سعادت یعنی امور الهی، انسان را معاونت کرده تا به خیر دست یابد.(1) و از طرفی سعادت و شقاوت هر کس، به اختیار خود اوست که در روایات بدان اشاره شده است.(2)

خدای منّان در قرآن می فرماید: فَأَمَّا الَّذیٖن شَقُوا فَفیِ النّٰار لَهُم فیٖهٰا زَفیٖرٌ و شَهیٖقٌ ۝ خٰالِدیٖنَ فیٖهٰا مٰا دٰامَت السَّمٰاوات و الأَرضُ اِلاّٰ مٰا شٰاءَ رَبُّکَ فَعّٰالٌ لِمٰا

ص: 166


1- - المفردات: ص 232.
2- - بحارالأنوار: ج 5، ص 154، باب 6، ح 4 و 5 و 10.

یُریٖد ۝ و اَمَّا الَّذیٖنَ سُعِدُوا فَفیٖ الجَنَّهِ خٰالِدیٖنَ فیٖهٰا مٰا دامَت السَّمٰاوٰات و الأرضُ اِلاّٰ مٰا شٰاءَ رَبُّکَ عَطٰاءً غَیرَ مَجْذُوذ.(1)

لذا سعادت به تمامی سعادت، در شأن کسی است که ارکان ثلاثه را، که باعث قبولی اعمال و حسن مبدأ و مآل می شود را دارا باشد: ولایت آل محمّد و اطاعت آل محمّد و مودّت آل محمّد ( علیهم السلام) .

ص: 167


1- - هود: 106-108.

اَلسَّلام علیٰ کُهُوفِ الکٰائِنات و ظِلِّهٰا و مَن ابتَهَجَت بِه مَعٰالِمُ طُوسٍ حَیثُ حَلَّ بِرَبعِهٰا

«سلام بر کهف و پناهگاه کائنات و موجودات و سایه آنها و بر امامی که آثار طوس که در آن منزل گرفته است روشن شده و به بهجت و سرور آمده است.»

شخصیت والای اهل بیت ( علیهم السلام) از برای تمامی خلائق، به منزله یک پناهگاه و ملجأ و ملاذی هست، که چونان سایه مخلوق، همراه اوست و از وجود متعالی ایشان است که عالم کون و وجود سرپاست، چرا که در دعای عدیله فرمود: بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَریٰ و بِوجُودِه ثَبتَتِ الأَرضُ و السَّمٰاء.

آری در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام در روز بیست و یکم ماه رمضان می خوانی: کُنتَ لِلمؤمنین کَهْفاً و حِصناً. که به تمام معنا، مفزعی از برای خلائق بوده و جز ایشان پناهگاهی تصوّر نشود. چرا که اعتباری و محدود است. لذا در حدیث عبدالعزیز بن مسلم از حضرت ثامن الحجج علیه السلام می خوانی که فرمود: الأمٰام الأَنیٖسُ الرَّفیٖق و الوٰالِدُ

ص: 168

الشَّفیٖق و الأَخُ الشَّقیٖق و الأمُّ البَرَّه بِالوَلَد الصَّغیٖر و مَفْزعُ العِبٰاد فی الدّٰاهِیَه النَّآد.(1)

و نه بندگان معصیت کار، بلکه معصومین عالم، یعنی وجود مقدّس انبیاء عظام الهی ( علیهم السلام) ، در مهالک به دامن این خاندان پناهنده و متمسّک می شدند. آنجا که رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) در جواب آن شخص یهودی فرمود: آدم در وقت خطیئه توبه خود را اینگونه بیان داشت: اَللّهُمَّ اِنّیٖ أسْئلکَ بِحَقِّ مُحمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ لما غَفَرتَ لیٖ، که خدا توبه اش را پذیرفت. و نوح در خوف از غرق شدن خدا را اینگونه خواند: اَللّهُمَّ اِنّیٖ أسْئلکُ بِحَقِّ مُحمَّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ لما أنْجَیتَنیٖ مِن الغَرق، که خدا او را نجات بخشید. و ابراهیم در آتش گفت: اَللّهُمَّ اِنّیٖ أسْئلُکَ بِحَقِّ مُحمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ لما أَنْجَیتَنی مِنْهٰا، تا آتش بر او سلامت و برد گردید. و موسی زمانی که عصا را انداخت و خوفی در دل احساس کرد عرضه داشت: اَللّهُمَّ اِنّی أسْئلُکَ بِحَقِّ مُحمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ لما آمَنتَنیٖ که خدای منّان آیه 68 سوره طه را نازل فرمود.(2)

و امّا فقره بعد، از این قاعده معلوم گردیده که، هر چیزی وقتی به اهل خود برمی گردد به آرامش کونی خود می رسد. و زمانی که عوالم وجود،

ص: 169


1- - الکافی: ج 1، ص 200، ح 1.
2- - بحارالأنوار: ج 26، ص 319.

حسب روایات، به خاطر گل روی این ذوات مقدّسه آفریده شده، آن زمانی که به مولای خود و تشرّف او، شرافت مازاد می گیرد، باید به بهجت و سرور درآید. و بدان سبب که حضرت رضا علیه السلام ، معالم دینی را در آن سرزمین به نحو بسیطی گسترش دادند، باعث ابتهاج طوس و اهل طوس گردید.

در این قسمت زیارت، حضرت به اشعاری کلام خویش را ادامه داده، که مرحوم مجلسی می فرماید سروده علی بن احمد خوافی است، که از ترجمه آن شرح مضامینش واضح می گردد، و ما به همین قدر از آن اکتفا می نمائیم.

یٰا قَبر طُوسٍ سَقٰاک اللّه رَحْمتَه *** مٰاذٰا ضَمِنتِ مِن الخَیْرٰاتِ یٰا طُوسُ

ای قبری که درطوس هستی خدا تو را از رحمتش سیراب کند

چقدر نیکوئی ها و فضائل را در خود جمع کرده ای.

طٰابَت بِقٰاعُک فی الدُّنیٰا و طٰابَ بِهٰا *** شَخْصٌ ثَویٰ بِسَنٰابٰادَ مَرمُوسٌ

زمین تو پاک ترین بقعه های عالم است و پاک است

شخصی که بزرگ است و در سناباد به خاک سپرده شده.

شَخصٌ عَزیٖزٌ علیٰ الأِسلاٰم مَصْرَعُه *** فیٖ رَحْمَهِ اللّه مَغْمُورٌ و مَغمُوسٌ

شخصیتی که شهادتش بر اسلام گران است

در رحمت الهی غوطه خورده است.

ص: 170

یٰا قَبرُه أنْتَ قَبْر قَد تَضَمَّنَه *** حِلمٌ و عَلمٌ و تَطهیرٌ و تَقْدیسٌ

ای قبر او تو قبری هستی که دربرداری

حلم و علم و پاکی و پیراستگی را

فَخْراً بِأنَّک مَغْبُوطٌ بِجُثَّتِه *** وَ بِالمَلاٰئِکه الأَطْهٰار مَحْروسٌ

این فخر تو را بس که محسود عالم باشی به داشتن جسد او

و با فرشتگان اطهار نگهداری می شوی.

فیٖ کُلِّ عَصْرٍ لَنٰا مِنکُم اِمٰام هَدیً *** فَرَبعُهُ آهِلٌ مِنکُم و مَأنوسٌ

در هر عصری از شما امامی برای ما برانگیخته می شود

و مسکن او محلّ آرامش و انس دل مردم است.

أَمْسَت نُجُوم سَمٰاء الدّیٖن آفِلَهً *** و ظَلَّ أسْدُ الثَّریٰ قَد ضَمَّهٰا الخیٖسُ

ستارگان آسمان دین فرو رفتند

و شیرهای عالم به مکر دشمنان مظلوم گشتند.

غٰابَت ثَمٰانِیهٌ مِنکُم و أَربَعهٌ *** تُرجیٰ مَطٰالِعُهٰا مٰا حَنَّت العیٖسُ

هشت نفر از شما غائب شدند و چهار نفر

برای طلوعشان امیدی است به اندازه ناله شتران.

ص: 171

حَتّیٰ مَتیٰ یَظْهَر الحَقُّ المُنیٖرُ بِکُم *** فَالحَقُّ فی غَیْرکُم دٰاجٍ وَ مَطمُوسٌ

تا آنگاهی که حقیقت تا بنده به شما آشکار گردد

چرا که حقیقت در غیر شما تاریک و خاموش است.

ص: 172

اَلسَّلام علیٰ مَفْخَر الأَبْرٰار و نٰائی المَزٰار و شَرْط دُخُول الجَنَّهِ أَوِ النّٰار

«سلام بر امامی که مورد افتخار نیکان است و قبر او دور از وطن و شرط دخول به بهشت و دوزخ است.»

از آنجائی که وجود مقدّس امام، حقیقتی توصیف نشدنی است و صاحب و جامع صفات کمالیّه می باشد و بین او و خدای عزّوجلّ، آن هم به عنایت و فضل پروردگارش، فرقی نمی باشد، چرا که فرمود: بار الها تو را به تمامی آنچه ولات امرت، تو را به آن می خوانند می خوانم، آنانی که لاٰفَرقَ بَینَکَ و بَیْنَهٰا اِلاّٰ هُم عبٰادُکَ و خَلْقک(1)، لذا او مفخری است برای ابرار عالم.

و امّا فقره بعد که دوری از وطن باشد را به روایتی از خود حضرت شرح داده و دلیل آن قرار می دهیم.

حضرت رضا علیه السلام فرمود: هر آنکس مرا در دوری از وطن و غربت و بُعد مزار زیارت کند، روز قیامت در سه موطن نزد او آمده، تا از اهوال آن سه

ص: 173


1- بحارالأنوار: ج 95، ص 393.

خلاصی اش ببخشم. زمانی که نامه های اعمال به راست و چپ نشر داده می شود، و در نزد پل صراط و نزد میزان.(1)

و فقره بعد که شرط دخول جنّت را اعتقاد به حضرت معرفی می کند، به قاعده تلازم شرط دخول جنّت، اعتقاد به ولایت رضوی معنا می گیرد و غیر آن اعتقاد کلیدی است برای گشودن درب جهنّم. لذا امام جواد علیه السلام فرمود: مَنْ زٰارَ قَبْر أبیٖ فَلَه الجَنَّه.(2)

ص: 174


1- کامل الزّیارات: ص 551، باب 101، ح 4.
2- کامل الزّیارات: ص 550، باب 101، ح 1.

اَلسَّلامُ علیٰ مَن لَمْ یَقْطَع اللّه عَنْهم صَلوٰاتِه فیٖ آنٰاء السّٰاعات و بِهِم سَکنَتِ السَّوٰاکِن و تَحَرَّکتِ المُتَحرِّکٰات

«سلام بر آقایانی که خدا صلوات و درودش را از آنان لحظه ای قطع نفرموده و به واسطه آنان موجودات سکون و حرکت دارند.»

از آنجائی که خدای منّان در قرآن می فرماید: اِنَّ اللّهَ و مَلاٰئِکَتهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبیٖ یٰا اَیُّهَا الَّذیٖن آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ و سَلِّمُوا تَسْلیٖمٰا.(1) این استدامت را می رساند که صلوات الهی در تمامی آنات، بر آن ذوات نزول فرموده است، چرا که فرقی بین آن وجودات مقدّسه نمی باشد. آنجائی که فرمود: اَوَّلُنٰا مُحَمَّد و آخِرُنٰا مَحَمَّد و أوْسَطُنا مُحَمَّد و کُلُّنٰا مَحَمَّد فَلاٰ تَفَرَّقُوا بَیْنَنٰا، الحدیث.(2)

و اینکه تمامی حالات عوالم به ید اختیار حجّت خداست، و آن هم به اذن الهی، عقیده ایست که در روایات به ظهور رسیده و اهل فهم از آن غافل نمی باشند.

ص: 175


1- احزاب: 56.
2- بحارالأنوار: ج 26، ص 5.

درباره فقره بعد که قبلاً هم اشاره ای شد، چنانچه در دعاء عدیله آمده: بِوجُودِه ثَبتَت الأَرْض و السَّماء، این ثبوت و نظم از رکنیّت وجودی امام است، که آن انتظام و بقاء را تجلّی داده است. لذا فرمود در جامعه که شما أرکٰانُ البِلاٰد، هستید، و در دعای ندبه هم آن اتّصال و ارتباط را اینگونه توصیف می فرماید: أَینَ السَّبَبُ المُتَّصِلُ بَیْنَ الأَرْضِ و السَّمٰاء. و در زیارت جامعه کبیره تصریح می فرماید: وَ بِکُم یُمْسِک السَّمٰاء أنْ تَقَع علیٰ الأَرض اِلاّٰ بِإِذْنِه.

ص: 176

اَلسَّلاٰمُ عَلیٰ مَن جَعَل اللّه اِمٰامَتَهم مُمَیَّزَه بَیْنَ الفَریٖقَین کَمٰا تَعبَّد بِوِلاٰیَتِهِم أَهْل الخٰافِقَین

«سلام بر امامانی که خداوند امامتشان را تمیزی برای فاصله گذاری بین اهل حقّ و باطل قرار داد چنانچه اهل شرق و غرب عالم را به ولایتشان متعبّد قرار داد.»

حسب آیات و روایات این جعل الهی از برای امامت حضرات ائمه ( علیهم السلام) ، در عالم ذرّ و عالم الست اتّفاق افتاد و به عرصه ظهور رسید. که برای آگاهی جامع از آن عالم و حقائقش، خوانندگان این کتاب را به مطالعه کتاب المقاصد العلیّه نوشته مرحوم علاّمه امینی توصیه می نمایم. و پس از آن عالم، در این عالم خاکی آن حقیقت را تجلّی داد، تا اهمیّت آن را در این تکرار، گوشزد همگان بفرمائید و بدین واسطه، هم در آن عالم و هم در این عالم اهل حقّ را از اهل باطل جدا بفرماید. لذا در سوره صفّ می فرماید: یٰا اَیُّهَا الَّذیٖنَ آمَنُوا هَل أَدُلُّکم علیٰ تِجٰارَهٍ تُنجیٖکُم مِن عَذٰابٍ ألیٖم.(1)

ص: 177


1- صفّ: 10.

که حسب روایات، آن تجارت نجات دهنده، اقرار به ولایت اهل بیت ( علیهم السلام) معرّفی گردیده است.(1) چنانچه أبی لیلی می گوید: هر کس بیوت را از درب آنها وارد شود، هدایت شده و غیر آن به گمراهی رفته. خدای منّان طاعت ولیّ امر خود را، به طاعت رسولش و طاعت رسول را به طاعت خود متّصل کرده، پس هرآنکس ترک اطاعت ولات امر کند اطاعت خدا و رسول نکرده است.(2)

و در شرح عبارت بعد که همگان لابدّ از قبول ولایت هستند، چرا که خدای منّان آنها را موظّف کرده، حدیث امام صادق علیه السلام است که فرمود: نَحْن الّذیٖنَ فَرضَ اللّهُ طٰاعَتنٰا، الحدیث. فرض الهی به اطاعت اولیاء الهیست. و کسی را از آن چاره نیست چرا که در ادامه می فرماید: لاٰ یَسَع النّٰاس اِلاّٰ مَعْرفَتِنٰا و لاٰ یَعْذرالنّٰاس بِجِهٰالَتِنٰا، الحدیث. (3)

ص: 178


1- کنزالدّقائق: ج 13، ص 236.
2- الکافی: ج 1، ص 182، ح 6.
3- الکافی: ج 1، ص 187، ح 11.

اَلسَّلامُ علیٰ مَن أحییٰ اللّه بِه دٰارَس حُکمِ النَّبیّیٖن و تَعبَّدهُم بِولاٰیَتِه لِتَمٰام کَلِمَه اللّه رَبِّ العٰالَمیٖن

«سلام بر امامی که خداوند به او کهنه های حکمت انبیاء را زنده کرد و آنان را به ولایت امر مقرّ قرار داد تا کلمه خود را تمامی ببخشد.»

درباره فقره اوّل، به احتجاجات و بیانات حضرت رضا علیه السلام چنانچه قبلاً اشاره کردیم، با ادیان و فرقه های مختلف رجوع کنید تا آن احیاء حکمت انبیاء را دانسته، و عذر ما را به خاطر ترک آنها، و عدم بیانشان در این اوراق از برای عدم اطاله کتاب پذیرا باشید.

و فقره دوّم هم از روایت قبل، که تمامی مردم، به ولایت اهل بیت ( علیهم السلام) که از جمله آنها انبیاء ( علیهم السلام) باشند، مؤظّف شدند، برداشت می شود. ولی در اینجا از باب تبرّک به یک روایت اشاره کنم، تا بدان واسطه شأنی از شئونات امّ الأئمّه (سلام الله علیها ) را گوشزد کرده باشم، چرا که ایشان هم جزء اهل بیت+ و بلکه اسوه ایشان است، آنجا که در توقیع فرمود: فیٖ أبْنَهِ رَسُولِ اللّه لیٖ أُسْوهٌ حَسَنَه.(1)

ص: 179


1- بحارالأنوار: ج 53، ص 179.

بدین دو روایت توجّه فرمائید:

رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: نبوّت هیچ پیغمبری در عالم اظلّه به تکامل نرسید، تا اینکه ولایت من و ولایت اهل بیتم بر او عرضه شد، و تماثیل آنان برای او ایجاد شد، پس اقرار به طاعت و ولایت آنان نمودند.(1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: مٰا تَکٰامَلتِ النُّبوَّه لِنَبیٍّ حتّیٰ أقَرَّ بِفَضْلِهٰا و مَحَبَّتِهٰا.(2) آری تعبّد به ولایت که همان کلمه الله هست، تمامیّت کلمه اللّه را به بار می آورد و انسان را به تکامل می رساند. چنانچه خود در غدیر خم نازل فرمود: اَلیَوْم اَکْمَلتُ لَکُم دیٖنَکُم، الآیه.(3)

ص: 180


1- بحارالأنوار: ج 26، ص 280، ح 27.
2- فاطمه الزَّهراء علیها السلام بهجه قلب المصطفی: ص 86.
3- - مائده: 3.

اَلسَّلاٰم علیٰ شُهُور الحَولِ و عَدَد السّٰاعٰاتِ و حُرُوف لاٰ اِلٰه اِلاَّ اللّه فی الرُّقُوم المُسَطَّرٰات

«سلام بر حقیقت ماههای سال و عدد ساعات و حروف لااله الاّ اللّه در میان رقم های نوشته شده.»

از آنجائی که حقیقت تمامی عالم، وجود مقدّس ولیّ خداست، اینگونه عبارات را در روایات، باید حمل به آن توجّه به ساحت حجّت خدا نمود، که تمامی اینها قرائن و بهانه هائیست، تا آن توجّه حاصل گردد. لذا در مفاتیح محدّث قمی می بینید که هر روزی از ایّام هفته به نام امامی یا امامانی رقم خورده. مثل روز جمعه که در زیارت حضرت حجّت در اوائل مفاتیح می خوانی: هذٰا یَومُ الجُمُعه وَ هُوَ یَومُکَ المُتوقَّع فیٖه ظُهُورُک.

و یا در روایت اینگونه آمده که امام باقر علیه السلام به جابر جعفی فرمودند: خدای منّان در سوره توبه(1) عدد ماه های سال را دوازده معرفی کرده و

ص: 181


1- - توبه: 36.

چهار عدد از آنها را ماه های حرام قرار داده، و فرموده که در آن ماه ها به خود ظلم و ستم روا مدارید و بدانید خدا با اهل تقوا است.

ای جابر امّا سال جدّم رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) است و دوازده ماه آن، امیرالمؤمنین علیه السلام تا مهدی علیه السلام می باشند، که حجج الهی و امناء بر وحی او هستند. و چهار ماه حرام به اسم واحدی که علی باشد، می باشند. امیرالمؤمنین و علی بن الحسین و علی بن موسی و علی بن محمّد ( علیهم السلام) ، اقرار به اینان همان دین استوار می باشد و به همه آنها معتقد باشید تا هدایت شده و به خود ظلم نکرده باشید.(1)

در این قسمت از شرح زیارت به همین حدیث اکتفا کرده و برای کسب معرفتی بیشتر، از اینگونه روایات و مطالب، مطالعه کتاب مشارق أنوارالیقین مرحوم حافظ رجب برسی را پیشنهاد می نمایم.

ص: 182


1- - نورالثّقلین: ج 2، ص 215، ح 140.

اَلسَّلاٰم علیٰ إِقبٰال الدُّنیٰا و سُعُودِهٰا و مَن سُئِلُوا عَن کَلِمه التَّوحیٖد فَقٰالُوا نَحْن وَاللّه مِن شُرُوطِهٰا

«سلام بر آقائی که سعادت دنیا و بخت آن، حقیقت وجود اوست و کسی است که در جواب حقیقت توحید، خود را شرط آن معرّفی نمود.»

خدای منّان در قرآن کریم می فرماید: وَ مَن أَعْرَضَ عَن ذِکریٖ فَاِنَّ لَهُ مَعیٖشَهً ضَنْکاً و نَحْشُرُه یَومَ القِیٰامَه أعْمیٰ.(1) اعراض از ذکراللّه، زندگانی تاریک و بی ثمری را دربردارد، و در قیامت هم کوردل وارد محشر می شود. چرا که دوری از مبدء فیض، انسان را تهی دست کرده و به خود واگذار می نماید. لذا آنچه سعی و تلاش کند ثمری نخواهد دید. و لیکن اهل توجّه با عنایت به حَسْبِیَ اللّه و نِعْمَ الوَکیٖل، در عرش اعلیٰ سیر کرده و جهانی تحت ید قدرتشان مسخّر است. امّا توجّه به ذکر اللّه، حسب روایات، همان توجّه به ذات ولیّ اللّه است، که آمده تا با توجّه خود، توجّه اِلی اللّه را حیات ببخشد.

ص: 183


1- - طه: 124.

آنجا که فرمود: اگر نمی دانید فَأسْئلُوا أَهْلَ الذِّکْر(1)، امام باقر علیه السلام فرمودند: رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: الذِّکْر أَنٰا و الأئِمَّه أهْلُ الذِّکر، الحدیث.(2)

لذا هرآنکس دنبال حیاتی حقیقی، از حیث مادّی و معنوی است، از ذکر اللّه غافل نشود تا نتیجه آن، همین سلام زیارت حضرت گردد که اقبال دنیا و سعودش، به حجّت خدا برای او تجلّی کند.

و امّا فقره بعد، اشاره به حدیث سلسله الذّهب دارد که حضرت رضا علیه السلام در نیشابور بدان پرداختند و فرمودند: خدای عزّوجلّ می فرماید: لاٰ اِلٰه اِلاَّ اللّه حِصْنیٖ فَمَن دَخَل حِصْنی أَمِنَ مِن عَذٰابی پس زمانی که راحله حضرت حرکت کرد فرمود: بِشُروطِهٰا و أنَا مِن شُرُوطِهٰا.(3) و در نقلی دارد که این حدیث با چنین سندی به بعضی از أمراء سامان رسید، پس آن حدیث را با طلا نوشت و وصیّت کرد که با او دفن کنند. زمانی که از دنیا رفت، خواب او را دیدند و پرسیدند خدا با تو چه کرد؟ گفت: به برکت تلفّظ من به کلمه توحیدیّه و تصدیقم به رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) از روی اخلاص، خدا از من گذشت و من را عفو فرمود.(4)

ص: 184


1- - نحل: 43.
2- - الکافی: ج 1، ص 209، ح 1.
3- - عوالم العلوم: ج 22، ص 238، باب 3، ح 6.
4- - عوالم العلوم: ج 22، ص 235.

اَلسَّلاٰم عَلیٰ مَن یُعَلَّل وُجُود کُلِّ مَخْلُوقٍ بتَولاّٰهُم و مَن خَطَبتْ لَهُم الخُطَبٰاء: بِسَبْعهِ آبٰائُهُم مٰا هُم ۝ هُم أَفْضَل مَن یَشرَب صَوْب الغَمٰام

«سلام بر علّت وجود مخلوقات که تولاّی آنان است و کسی که خطباء برای او خطبه خواندند. به نام هفت پدران شان که ایشان چه کسانی هستند ۝ و ایشان بهترین کسانی هستند که از آب باران ابرها می خورند. »

برای شرح فقره اوّل، به عبارت حدیث کساء اکتفا کرده که خدای منّان در مقام معرّفی برآمد که: هُم فٰاطِمَهُ و أبُوهٰا و بَعْلُهٰا و بَنُوهٰا، می باشند و تمامی عوالم را خلق نکرده مگر به خاطر این ذوات مقدّسه و محبّتشان.(1)

و امّا این بیت شعر را عبدالجبّار بن سعید بر منبر پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) انشاء نمود. آن زمانی که مأمون لعین، از امام رضا علیه السلام بیعت ولایت عهدی را گرفت.(2)

ص: 185


1- - عوالم العلوم: ج 11/2، ص 933، برای آگاهی بیشتر از حدیث کساء و سند آن به همین مصدر مراجعه فرمائید.
2- - بحارالأنوار: ج 99، ص 54.

اَلسَّلاٰم علیٰ عَلیِّ مَجْدِهِم و بِنٰائِهِم و مَن أُنْشِد فی فَخْرِهم و عَلاٰئِهِم بِوجُوبِ الصَّلاٰهِ عَلَیهِم وَ طَهٰارَه ثِیٰابِهم

«سلام بر کسانی که بزرگوار و مقام آنان بزرگ است و کسانی که در فخر و علوّ شأنشان گفته شده که درود فرستادن بر آنان واجب است و جامه شان پاکیزه و طاهر است.»

با استقرائی در احوالات و زندگانی معصومین ( علیهم السلام) ، علوّ مقام آنان برای احدی مخفی نمی ماند، و تا آنجا می رود که أبن أبی الحدید معتزلی در شأن امیر اهل بیت ( علیهم السلام) قصائدی هفتگانه می سراید و حاکم نیشابوری کتابی در فضائل مادر این خانواده به نام فضائل فاطمه الزّهراء (سلام الله علیها ) می نگارد و سیوطی العرْف الوَردی فی أخبٰار المَهدی و جوینی فرائد السّمطین و قندوزی ینابیع المودّه و ... می نویسند.

و امّا فقره بعد که صلوات و درود بر آن ذوات مبارکه باشد، در گذشته حول آیه 56 سوره احزاب صحبت کردیم و در شأن طهارت جسمانی و باطنی حضرات در شأن آیه 33 سوره احزاب مطالبی را بیان داشتیم.

ص: 186

آری یوسف نبی علیه السلام به فرموده قرآن(1)،پیراهنی که منسوب به ابراهیم خلیل علیه السلام بوده و از برای صاحب ولایت وضع شده را، به القاء آن بر صورت پدر امر می کند، و به بصیرت ایشان وعده می دهد. حالا چگونه است آن پیراهنی که منسوب به حجج معصومین از آل محمد ( علیهم السلام) باشد؟ در حالی که نسبت انبیاء به ذات مقدّس خاتم الأنبیاء ( علیهم السلام) ، نسبت قطره به دریاست که با مراجعه به روایات، این عقیده در قلوب مسجّل می گردد.

ص: 187


1- - یوسف: 93، برای آگاهی بیشتر از احوال انبیاء: به کتب قصص انبیاء مرحوم سیّد جزائری و حیاه القلوب علاّمه مجلسی مراجعه فرمائید.

اَلسَّلاٰم علیٰ قَمَر الأقْمٰار المُتکلّم مَع کُلِّ لُغَهٍ بِلِسٰانِهِم القٰائِل لِشیٖعَته مٰا کٰانَ اللّه لِیُولّیٖ اِمٰاماً علیٰ أُمَّهٍ حتّی یُعَرفَه بِلُغٰاتِهِم

«سلام بر ماه منیر تمامی ماه های ولایت که با اهل هر زبانی با زبان خودش سخن گفته و به شیعیانشان فرموده که خدا اختیار نمی کند امامی را برای امّتی مگر آنکه او را به لغاتشان آگاه می فرماید.»

حسب روایات متعدّده، حضرات اهل بیت ( علیهم السلام) خود را به خورشید و ماه و ستاره ها تشبیه کرده اند. چنانچه در روایتی رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: أنَا الشَّمْس و عَلیٌّ علیه السلام القَمَر و فٰاطِمَه الزُّهرَه و الفَرقَدٰان الحَسَن و الحُسَین8.(1) که هر کدام با خصوصیّت هائی که دارد، در مقام تشیه معنا می شود.

و اما بحث تکلّم امام به هر لغتی، از مسلّمات اعتقادیه شیعی است، چرا که ولیّ خدا کسی است، که مجمع الفضائل است و بر هر چیزی احاطه دارد.

ص: 188


1- - بحارالأنوار: ج 24، ص 73، ح 9.

لذا مرحوم صفّار در جزء هفتم بصائر، ابوابی را به این دسته از روایاتاختصاص داده است. از باب مثال روایت امام باقر علیه السلام است که فرمود: به درستی که ما منطق الطّیر را می دانیم و از هر چیزی به ما داده شده و بدان احاطه داریم.(1)

ص: 189


1- - بصائرالدّرجات: ص 449، ح 6.

اَلسَّلامُ علیٰ فَرحَه القُلُوب و فَرَج المَکْرُوب و شَریٖف الأَشْرٰاف و مَفْخَر عَبْد مَنٰاف

«سلام بر شادمانی دلها و گشایش غمزده ها و عزیزترین اشراف دنیا و افتخار عبدمناف و بنی هاشمیان.»

از باب اختصار و عدم اطاله کلام، به شرحی مختصر در این قسمت اکتفا کرده، و اینگونه بیان می داریم که، از تمامی مطالب قبل و استقراء در فضائل و مناقب حضرات آل اللّه ( علیهم السلام) ، و از عباراتی که در زیارات حضرات چون عبارت: اَلسَّلام علیٖ رَبیع الأنٰام و نَضْرهِ الأیّٰام، وارد شده، به دست می آید که حقیقت فرحه و شادی دلها و رفع هموم، به ذوات مقدّسه آن بزرگواران حاصل می شود. و از حیث حسب و نسب هم، که در طول تاریخ شریف تر از این نسل وجود نداشته، که با ملاحظه سلسله آبائی و اجدادی رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) در کتاب منتهی الآمال مرحوم محدّث قمی از باب نمونه، این واقعیّت دستگیر همگان خواهد شد. لذا رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) با فرمایش خویش بر آیه صد و یکم سوره مؤمنون که می فرماید: فَاِذا نُفِخَ فی الصّور فَلاٰ أنْسٰابَ بَیْنَهم یَوْمَئِذٍ و لاٰ یَتَسٰائَلون، استثنائی زده و فرمود: کُلُّ حَسَبٍ و نَسَبٍ

ص: 190

یَوْم القیٰامَه مُنقَطع اِلاٰ حَسَبیٖ و نَسَبیٖ، الحدیث.(1) که با همین کلام، آن شرافت را به اهل خرد فهمانیده اند.

ص: 191


1- - شواهدالتّنزیل: ج 1، ص 530، ح 564.

یٰا لَیْتَنیٖ مِن الطّٰائِفیٖن بِعَرصَتِه و حَضْرَتِه مُسْتَشهِداً لِبَهجَه مُؤٰانَستِه: أَطُوفُ بِبٰابِکُم فی کُلِّ حیٖن۝ کَأنَّ بِبٰابکُم جُعِل الطَّوٰاف

«کاش من از کسانی بودم که به آستان حضرتش طواف کرده و سرور و آرامش أنس با او را درک می کردم. در هر زمانی در آستانه شما طواف کرده ۝ گویا اصلاً طواف به دور خانه شما قرار داده شده.»

در این قسمت، حضرت جواد علیه السلام اشتیاق خویشتن را به زیارت حضرتش گویا شده، و در عین حال شیعیان را به زیارت آن جناب ترغیب می نمایند، و این عقیده را که ما در قسمت مقدمه کتاب، بدان پرداختیم را به همگان آموزش داده، که باید چونان حاجیان به دور خانه ولیّ خدا، گردش کرده و طواف نمایند و آن حقیقت را دریابند، که اساساً توجّه باید به این درگاه باشد و لاغیر. که یکی از معانی و حکمت های طواف به عرصه آستان ملک پاسبان حجّت خدا بدین منظور است. چنانچه شخص محرم با طواف خود، گرد خانه خدا آن توجّه به ذات پروردگار را تجلّی می دهد و انقطاع کلّی را از کلّ، حکایت می نماید.

ص: 192

اَلسَّلام علیٰ الإِمٰام الرَّئُوف الّذیٖ هَیَّج أحزان یَومِ الطُّفُوف

«سلام بر امامی مهربان که مصائب روز عاشورا را متذکر شده و یادآور می گشت.»

اصدق مصادیق این سلام، بیان حدیث ریّان بن شبیب است(1)، که از محضر مقدّس رضوی صادر گشته، و معیارهای مهمّی را بیان داشته اند. و این نوع بیان حضرت به پسر شبیب، که او را در تمامی احزان عالم، متوجّه به مصائب کربلا می نمایند، خود بر مهیّج بودن حضرت ادلّ دلیل است. آنجا که فرمود: یَأبْن شَبیٖب اِنْ کُنتَ بٰاکِیاً لِشَیءٍ فَابکِ لِلحُسَین بنِ عَلیِّ بنِ أبیٖ طٰالب ( علیهم السلام) چرا که این حدیث جامع اطراف است، و هم حیثیّت ولائی دارد و هم حیثیّت برائی، آنجا که فرمود: ای پسر شبیب اگر دوست داری در غرفه های بهشتی با پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) ساکن شوی، فَالعَنْ قَتلَهَ الحُسَین. و یا سبک رفتاری ایشان با دعبل خزاعی، که برای او جایگاهی را نزد خویش آماده نمودند، و به او فرمود: ای دعبل دوست دارم که انشاء شعری کنی،

ص: 193


1- بحارالأنوار: ج 44، ص 285، ح 23. برای اطّلاع از شرح مفصّل این حدیث به کتاب حدیث پسر شبیب نوشته آیت اللّه سیّد مجتبی بحرینی مراجعه بفرمائید.

چرا که این ایّام، ایّام حزن ما اهل بیت ( علیهم السلام) است. و بعد کمی در شأن گریه کننده بر مصائب این خانواده، مطالبی را بیان فرمودند، و خود با دستان مبارک بین خود و اهل حرمش ستری و پرده ای را آویختند، و اهل بیت خویش را از پس آن نشانده تا بر مصائب جدّشان حسین گریه و زاری نمایند، و بعد به دعبل فرمود: یٰا دِعْبل ارْثِ الحُسَین، برای حسین مرثیه بخوان که تو ناصر و مادح ما هستی، و در نصرت خویش کوتاهی مکن. و دعبل خواند:

أَفٰاطِمُ لَوخِلْتِ الحُسَین مُجَدَّلاَ *** وَ قَد مٰاتَ عَطشٰاناً بِشَطِّ فُرٰات

اِذاً لَلَطَمتِ الخَدَّ فٰاطِمُ عِنْدَه *** و أَجْرَیتِ دَمْع العَیْن فی الوَجَنٰات

أفٰاطِمُ قوُمیٖ یَابنَه الخَیْر و انْدبیٖ *** نُجُومُ سَمٰاوٰاتٍ بِأَرضِ فَلاٰت

تا به آخر آن ابیات الیمه ای که جانگداز است، که با مراجعه به تمامی اشعار مدّعی حاصل می گردد. و از آنجائی که حضرت سلطان، امامی رئوف بوده، صد هزار دینار رضوی، و جبّه خز حضرتشان را به او عطا فرمودند. و از برای اطّلاع بیشتر از کرامات و برکات رضویّه به باب بیست و سوّم جلد چهل و نهم بحار علاّمه مراجعه بفرمائید.

در پایان زیارت حضرت جواد علیه السلام اهمیت زیارت را با این عنوان بیان می دارند.

ص: 194

بِاللّه أُقْسِمُ و بِآبٰائِکَ الأَطْهٰار و بِأبنٰائِکَ المُنْتَجَبیٖن الأَبْرٰار لَو لاٰ بُعد الشُّقَّه حَیْث شَطَّت بِکُم الدّٰار لَقَضَیتُ بَعْضَ وٰاجِبِکُم بِتکْرٰار المَزٰار

«قسم می خورم به خدا و به پدران پاک و فرزندان برگزیده و نیکوکار شما، که اگر بُعد و دوری مسافت خانه شما، از محلّ سکونت من نبود، برخی از وظائف واجبه خود را، که در عهده من نسبت به شما هست، با تکرار زیارت کردن قبور شما به جا می آوردم.»

که شرح این عبارت، خود این عبارت است. چرا که قضا، و به جا آوردن واجبات و حقوق آل اللّه ( علیهم السلام) را طبق فرایشات جنابشان، با زیارت و بکاء بر مصائبشان می توان به جای آورد.

ص: 195

وَ اَلسَّلامُ عَلَیْکُم یٰا حُمٰاهَ الدّیٖن و أوْلاٰد النَّبییّن و سٰادَهَ المُخْلُوقیٖن و رَحْمهُ اللّه و بَرَکٰاته

«و سلام به شما ای نگاه دارندگان دین و فرزندان انبیاء و پیشوایان مخلوقات عالم و رحمت و برکات خدا بر شما باد.»

که این سلام را به عنوان سلام وداع یا سلامی دیگر از سلام های زیارت بیان داشته باشند، اختلافی است که زائر رجٰاءاً هر کدام را نیّت نماید صحیح است. و شرح تک تک آن عناوین هم، به علّت عدم تکرار، از عبارات قبل و شروح گذشته معلوم می گردد.

در پایان خواندن نماز زیارت و تسبیح الهی و هدیه آن به محضر حضرت وارد شده، و سپس دعای پس از آن که با مراجعه به مصدر معلوم می گردد. و چون غرض ما شرح عبارات اصل زیارت بود به دعای پس از آن به خاطر عدم اطاله کلام نمی پردازیم.

و امیدواریم این بضاعت مزجات را از این بنده عاصی به احسن وجه قبول نمایند و آنرا ذخیره قبر و قیامتم قرار دهند.

ص: 196

فهرست مصادر

قرآن کریم

وقائع الظّهور..... اصفهانی

مشارق أنوار الیقین....... برسی

لوامع الأنوار........ مرندی نجفی

بحارالأنوار... مجلسی

أسرار آل محمد ( علیهم السلام) ........ هلالی

عوالم العلوم... بحرانی

رجال الکشّی..... کشّی

ص: 197

معجم مقاییس اللّغه..... أحمدبن فارس

مجمع البحرین....... طریحی

ربّانی آیات اللّه.... وحید خراسانی

أطیب البیان........ طیّب اصفهانی

مقتنیات الدّرر... حائری طهرانی

ثواب الأعمال........ صدوق

تأویل الآیات الظاهره....... استرآبادی

مصباح المتهجّد...... طوسی

الکافی..... کلینی

الخصائص الحسینیّه........ شوشتری

الأنوارالسّاطعه..... کربلائی

جمال الأسبوع.... سیّد بن طاووس

الغیبه..... طوسی

کمال الدّین...... صدوق

ص: 198

مَن لایَحضره الفقیه........ صدوق

أوائل المقالات..... مفید

المعجم الأوسط....... طبرانی

نورالثّقلین.... حویزی

منهج الصّادقین...... کاشانی

روائح النَّسمات... میرجهانی

تهذیب الأحکام....... طوسی

دارالسَّلام..... عراقی میثمی

موسوعه الغدیر....... أمینی

مستدرک الوسائل.... نوری

ولایت کلیّه....... میرجهانی

أسرار الشّهاده...... دربندی

روضه المتّقین...... مجلسی

لوامع صاحبقرانی........ مجلسی

ص: 199

الدّروس الشرعیّه...... شهید اوّل

وسیله النّجاه...... اصفهانی مدیسه ای

توضیح المسائل........ وحید خراسانی

مجمع المسائل... گلپایگانی

توضیح المسائل........ سیستانی

روضات الجنّات...... خوانساری

الدرّه النجفیّه..... بحرالعلوم

الأحتجاج...... طبرسی

ماسمعت....... بحرینی

مجمع الزّوائد........ هیثمی

کفایه الأثر........ خزّاز قمی

مصنّفات الشّیخ الصّدوق........ صدوق

الخصال........ صدوق

تفسیر الأمام العسکری علیه السلام ... منسوب به امام عسکری علیه السلام

ص: 200

البرهان........ بحرانی

سعادات ناصریّه..... دربندی

أنوارالسّعاده....... شریعتمدار تبریزی

أزاحه الوسوسه.... مامقانی

أحسن العزاء........ أعرجی فحام

الدّروس.... شهید اول

منهج الرّشاد....... کاشف الغطاء

الأمالی... طوسی

معالی السّبطین... مازندرانی

نفس المهموم... محدّث قمی

المزار....... مفید

وسائل الشّیعه.... حرّ عاملی

قاموس المحیط...... فیروزآبادی

المعتبر...... حلّی

ص: 201

جامع المقاصد... کرکی

روض الجنان.... شهید ثانی

صحاح اللّغه........ جوهری

النّهایه........ أبن أثیر

تاج العروس... زبیدی

القواعد والفوائد....... شهید اوّل

عیون أخبارالرّضا علیه السلام .... صدوق

کشف الغطاء........ کاشف الغطاء

حلیه المتّقین........ مجلسی

اقبال الأعمال..... سیّد بن طاووس

منتهی المطلب.... حلّی

کامل الزّیارات........ أبن قولویه

المزار... مشهدی

فرهنگ نوین....... الیاس انطون

ص: 202

نبراس الزّائر..... مهدی پور

الشّعائر الحسینیّه....... سند

جنّه الحوادث..... شریف کاشانی

لسان العرب..... أبن منظور

موسوعه الأمام الصّادق علیه السلام ... قزوینی

بصائرالدّرجات....... صفّار

شرح الزّیاره الجامعه الکبیره...... أحسائی

مکارم الأخلاق..... طبرسی

مرآه العقول... مجلسی

عیون الحکم والمواعظ........ لیثی واسطی

کنزالدّقائق.... مشهدی

نورالهدی........ مقرّم

المناقب..... أبن شهرآشوب

اثبات الوصیّه..... مسعودی

ص: 203

الفقه.... شیرازی

الجمل....... مفید

الأمالی... صدوق

مختصرالبصائر........ حلّی

الأمان...... سیّدبن طاووس

شرح نهج البلاغه....... أبن أبی الحدید

ثمرات الأسفار........ أمینی

رساله تولّی و تبرّی..... کربلائی

المفردات.... أصفهانی

فاطمه الزَّهرا (سلام الله علیها )...... رحمانی همدانی

شواهدالتّنزیل..... حسکانی

ص: 204

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109